تبلیغ بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدی ری شهری، محمد، 1325 -

عنوان قراردادی : التبلیغ فی الکتاب و السنه. فارسی.

عنوان و نام پديدآور : تبلیغ بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ/ محمدی ری شهری؛ با همکاری حمید حسینی؛ ترجمه علی نصیری.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث ، سازمان چاپ و نشر، 1385.

مشخصات ظاهری : 491ص.

فروست : مرکز تحقیقات دارالحدیث؛ 57.

شابک : 964-7489-52-8:30000ریال

يادداشت : این کتاب تحت عنوان " تبلیغ در قرآن و حدیث" توسط انتشارات دارالحدیث در سال 1380 نیز منتشر شده است.

يادداشت : چاپ سوم.

یادداشت : کتابنامه: ص.[465] - 484 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

یادداشت : نمایه.

عنوان دیگر : تبلیغ در قرآن و حدیث.

موضوع : تبلیغات -- جنبه های قرآنی

موضوع : اسلام -- تبلیغات

موضوع : تبلیغات -- احادیث

شناسه افزوده : حسینی، حمید، 1354 -

شناسه افزوده : نصیری، علی، مترجم

شناسه افزوده : دار الحدیث. مرکز چاپ و نشر

رده بندی کنگره : BP11/62/م 3ت 2041 1385

رده بندی دیویی : 297/045

شماره کتابشناسی ملی : 1231580

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

مقدمه چاپ دوم

مقدمه چاپ دوماستقبال گسترده روحانيان و ديگر مبلّغان معارف اهل بيت عليهم السلام از چاپ اوّل كتاب تبليغ در قرآن و حديث ، نشان دهنده نياز ژرف دلسوزان اين حوزه به آموزه هاى دينى درباره تبليغ و شيوه هاى تعميق و گسترش آن بود. اين رويكرد چشمگير ، وظيفه ما را در انتقال هر چه بهتر مفاهيم نهفته در قرآن و حديث ، سنگين تر نمود و موجب مقابله جدّى و كامل متن فارسى با عربى و بازنگرى اساسى در ترجمه شد. همچنين اصلاحات اندكى نيز در متن عربى كتاب صورت گرفت و برخى احاديث حذف و برخى افزوده شده اند . گفتنى است در ترجمه فعلى ، متن هاى گزينش شده از نهج البلاغة با ترجمه آهنگين و زيباى استاد شهيدى همراه گشته است و از اين نظر ، بر قوّت مجموع ترجمه افزوده شده است. برخود لازم مى بينم كه در اين جا از همه همكاران بزرگوار ، بويژه جناب آقاى سعيد رضا على عسكرى _ كه زحمت مقابله و بهسازى ترجمه را به عهده داشتند _ ، سپاسگزارى كرده ، براى ايشان ، پاداش بى كران خداوندى را آرزو كنم . 9 / 3 / 82 محمّد محمّدى رى شهرى

.

ص: 8

. .

ص: 9

سخن مترجم

سخن مترجمتبليغ دين در كنار پاسبانى از حريم آن ، مهم ترين وظيفه اى است كه بر دوش حوزويان ، به عنوان ميراثبَران انبيا و اوصياى الهى سنگينى مى كند و قرآن كريم با توصيه به دعوت مردم به سوى خداوند از رهگذر موعظه ، حكمت و جدال احسن، (1) آن را نيكوترين سخن برشمرده (2) و با آوردن آيه نَفْر ، انذار و تبليغ دين را هدف نهايى فراگيرى دانش دينى دانسته است. (3) از طرفى تاريخ پر فراز و نشيب اسلام ، به نيكى گواهى مى دهد كه انتشار اين دين آسمانى در اقصى نقاط جهان ، رهين تلاش بى وقفه و صبر و پايدارى مبلّغان مخلصى همچون : على بن ابى طالب عليه السلام و مُصعب بن عمير بوده است ؛ چنان كه انتشار اسلام در سده هاى پسين در شبه قارّه ، آسياى جنوب شرقى ، چين ، بخشى از افريقا و .. . با مسئوليت شناسى و همّت والاى مبلّغانى كه گاه به كار

.


1- .نحل ، آيه 125 .
2- .فصّلت ، آيه 33 .
3- .توبه ، آيه 122 .

ص: 10

تجارت نيز مشغول بودند ، به انجام رسيد . آنچه امروزه جايگاه و اهمّيت تبليغ را بيش از پيش مى سازد ، تلاش مستمر و بى وقفه سازمان هاى استعمارى ، با تكيه بر بودجه هاى كلان ، براى ترويج دين هاى منسوخ و يا بَرساخته به منظور كم فروغ ساختن نور اسلام و دست هاى آشكار و پنهان شياطين در ويران ساختن بنياد عقيده و اخلاق با ايجاد شبهه و تشكيك در مبانى دينى و ترويج مفاسد اخلاقى است كه مسئوليّت همگان ، بويژه دست اندركاران مديريت حوزه و فضلا و طلاّب جوان را براى رساندن پيام هاى نورانى اسلام به سرزمين تفتيده دل هاى مردم ، بخصوص جوانان و نوجوانان ، دو چندان مى سازد . در چنين شرايطى ، دانستن اين نكات كه مبلّغ دينى بيش از هر چيز به سرمايه علمى و عملى نيازمند است و مى بايد سطح مخاطب و شيوه ارتباط با او را بشناسد و در راه تبليغ ، مرارت ها و سختى ها را به جان بخرد و ...، آن هم از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلامكه زندگى شان لبالب از عشق و شيدايى نسبت به دين بوده و در اين راه ، نيش زبان و سنان دشمنان و نادانان را به جان خريدند ، بس شنيدنى است ؛ كار سترگى كه مؤلّف محترم اين اثر گرانسنگ ، استاد فرزانه حجة الاسلام والمسلمين رى شهرى توفيق انجام دادن آن را يافته و با گردآورى تمام روايات مرتبط با اين موضوع از منابع روايى فريقين و دسته بندى روشمند آنها ، تصويرى روشن از جايگاه و روش تبليغ را در سيره قولى و عملى پيشوايان دينى ترسيم كرده و خدمتى شايسته به جامعه دينى تقديم داشته است . بايد اذعان كنم كه ترجمه اين اثر ، با لحظات شيرين ، پُرخاطره و به ياد ماندنى هم نشينى با كلمات سراسر نورانى اهل بيت عليهم السلام و سيره عملى و

.

ص: 11

درس آموز آنان ، آن هم در شب هاى مبارك ماه ضيافت الهى همراه بوده است . گفتنى است كه در ترجمه آيات ، از ترجمه استاد محمّد مهدى فولادوند و در ترجمه نهج البلاغة ، عمدتا از ترجمه استاد عبد المحمد آيتى سود برده ام. (1) در پايان ، ضمن سپاسگزارى از خداوند منّان كه توفيق ترجمه اين اثر ارزشمند را به اين جانب ارزانى داشت ، از كلّيه دوستان فاضل ، بويژه دست اندركاران بخش ويرايش و نشر «مركز تحقيقات دار الحديث» ، براى فراهم آوردن مقدّمات چاپ اين ترجمه ، تشكّر و قدردانى مى كنم . قم / على نصيرى 4 شوال 1421 10 دى ماه 1379

.


1- .در بازنگرى ترجمه و ويرايش دوباره آن ، بيشتر از ترجمه نهج البلاغةى استاد سيّد جعفر شهيدى وام گرفته شد . (س. ع)

ص: 12

. .

ص: 13

پيش گفتار

پيش گفتارالحمد للّه ربّ العالمين و الصلاة و السلام على عبده المصطفى سيّدنا محمّد و آله الطاهرين و خيار صحابته أجمعين . آنچه پيش روست ، هشتمين كتاب از دانش نامه ميزان الحكمه (موسوعة ميزان الحكمة ) است كه به صورت مستقل ، منتشر مى گردد . اين كتاب ، حاصل تلاش هاى فراوان براى ارائه يك مجموعه منسجم درباره اصلى ترين و مهم ترين وظيفه دانشمندان و آگاهان دينى، يعنى تبليغِ پيام هاى سازنده الهى و ارزش هاى اسلامى است . اين كتاب، براى نخستين بار ، نصوص اسلامى (متون قرآن و حديث) را در زمينه هنر تبليغ ، اهميّت و آداب و آفات آن و مسئوليت مبلّغ ، به صورتى نو و موضوعى ، در اختيار مبلّغان و پژوهشگران قرار مى دهد . گفتنى است كه آشنا ساختن همه جانبه مبلّغان اسلامى با هنر تبليغ ، نيازمندِ مؤسّسه اى آموزشى ويژه تبليغات است كه اميد داريم «سازمان تبليغات اسلامى» براى تأسيس آن در آينده اى نزديك ، همّت گمارد و اين نوشتار ، به بركت

.

ص: 14

سخنان نورانى قرآن و رسول اكرم و اهل بيت عليهم السلام ، درآمدى نيكو براى انجام اين امر مهم شود . در اين جا خلاصه اى از شيوه تدوين اين كتاب را يادآور مى شويم : 1 . كوشيده ايم تمام رواياتى را كه مربوط به موضوع «تبليغ» بوده ، از منابع روايى شيعه و اهل سنّت ، گردآورى كنيم . اين كار ، با بهره گرفتن از رايانه و گزينش فراگيرترين و موثّق ترين روايات (برگرفته از كهن ترين منابع) ، انجام گرفته است . 2 . كوشيده ايم از تكرار روايات ، پرهيز كنيم ، مگر در موارد ذيل : الف _ هنگامى كه در تفاوت ميان واژه ها و اصطلاحات ، نكته مهمّى وجود داشته است . ب _ هرگاه ميان الفاظ روايات شيعى و اهل سنّت ، تفاوت وجود داشته است . ج _ هرگاه متن روايت مربوط به دو باب بوده است ، البته به شرط آن كه بيشتر از يك سطر نباشد . 3 . هرجا رواياتى وجود داشت كه يكى از رسول خدا و بقيه از ائمه اطهار عليهم السلامنقل شده اند ، روايت پيامبر صلى الله عليه و آله را در متن و نشانى روايات ساير معصومان عليهم السلامرا در پاورقى آورده ايم. 4 . پس از ذكر آيات قرآنى هر باب ، روايات منقول از معصومان عليهم السلام را به ترتيب از پيامبر اكرم تا امام قائم(عج) آورده ايم ، مگر آن جا كه روايتى به تفسير آيات آن باب پرداخته است كه در اين صورت ، بر ساير روايات ، مقدّم شده

.

ص: 15

است ؛ چنان كه در برخى موارد ، تناسب روايت ها مقتضى آن بوده كه ترتيب پيش گفته ، مراعات نشود . 5 . در آغاز روايات ، تنها نام معصوم عليه السلام ياد شده است ، مگر در مواردى كه راوى ، فعل معصوم را نقل كرده باشد ، يا پرسش و پاسخى در بين باشد ، يا راوى در متن ، سخنى را آورده باشد كه در ضمن گفتار معصوم نگنجد . 6 . منابع متعدّد روايات در پاورقى آمده و طبق ميزان اعتبارشان چيده شده اند. 7 . در جايى كه روايات در منابع اوّليه به طور كامل بوده است ، مستقيما از آنها نقل شده اند و از بحار الأنوار و كنز العمّال ، به عنوان دو جامع روايى شيعى و سنّى ، در پايان منابع ، ياد شده است . 8 . گاه پس از ذكر منابع به ساير منابع ، ارجاع داده شده است . اين ارجاعات در صورتى است كه متن روايت ذكر شده ، با متن روايتى كه بدان ارجاع داده شده ، مرتبط بوده؛ اما تفاوت زيادى داشته اند. 9 . ارجاعات در پايان باب هاى كتاب ، نشان دهنده ارتباط بيشتر ميان آن باب هاست . 10 . در قسمت «نكته» كه در آخر برخى فصل ها و باب ها آمده ، نگرش جامعى به روايات آن باب انعكاس يافته ، و گاه پيچيدگى اى كه در برخى روايات آمده ، مشخّص ساخته است . 11 . نكته اى كه از اهمّيت بسزايى برخوردار است ، اين است كه كوشيده ايم تا حدّ امكان ، از رهگذر تقويت مضمون روايات هر باب با قرائن عقلى و نقلى ، نوعى اطمينان به صدور حديث از معصوم را به دست بدهيم . در پايان ، بر خود ، لازم مى دانم از تمام برادران و همكاران بزرگوار

.

ص: 16

«مركز تحقيقات دار الحديث» كه به نوعى در فراهم آمدن اين كتابْ نقش داشته اند، بويژه فاضل ارجمند جناب آقاى سيد حميد حسينى كه تلاش درخورى مبذول داشته است ، سپاسگزارى نمايم . خداوند به آنان در دنيا و آخرت ، بهترين پاداش را عنايت فرمايد! محمّد محمّدى رى شهرى 7 ربيع الأوّل 1420 24 بهمن 1378

.

ص: 17

درآمد

درآمد « الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَ__لَ_تِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَ لاَ يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا » . (1) كسانى كه پيام هاى خدا را ابلاغ مى كنند و از او مى ترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند . و خدا براى حسابرسى كفايت مى كند . «تبليغ» ، از ريشه «بلوغ» و «بَلاغ» (2) به معناى رساندن كاملِ پيام ، خبر ، انديشه و سخن به ديگرى است و «مبلّغ»،كسى است كه با همه توان تلاش مى كند تا موادّ تبليغى همراه خود را به مقصد نهايى _ كه انديشه و دل مخاطب است _ ، برساند . در قرآن كريم، واژه «تبليغ» و مشتقّات آن، 27 بار تكرار شده است . (3) البته

.


1- .احزاب ، آيه 39 .
2- .بلوغ و بلاغ به معناى رسيدن به دورترين و پايانى ترين نقطه مقصد است ، مكانى باشد يا زمانى و يا يكى از امورى كه داراى نهايت و پايان است و گاه از آن براى نزديك شدن به هدف نيز استفاده مى شود، گرچه به آن نرسند .(المفردات ، الراغب الإصفهانى)
3- .ر . ك : آل عمران ، آيه 20 ؛ نساء ، آيه 63 ؛ مائده ، آيه 67 و 92 و 99 ؛ انعام ، آيه 149 ؛ اعراف ، آيه 62 و 68 و 79 و 93 ؛ توبه ، آيه 6 ؛ هود ، آيه 57 ؛ رعد ، آيه 40 ؛ ابراهيم ، آيه 52 ؛ نحل ، آيه 35 و 82 ؛ انبياء ، آيه 106 ؛ نور ، آيه 54 ؛ عنكبوت ، آيه 18 ؛ احزاب ، آيه 39 ؛ يس ، آيه 17 ؛ شورا ، آيه 48 ؛ احقاف ، آيه 23 و 35 ؛ قمر ، آيه 5 ؛ تغابن ، آيه 12 ؛ قلم ، آيه 39 ؛ جن ، آيه 23 و 28 .

ص: 18

عناوين ديگرى مانند : هدايت ، دعوت ، موعظه ، تبشير ، تخويف ، انذار ، امر به معروف و نهى از منكر نيز با عنوان تبليغ، ارتباط نزديك دارند؛ اما هيچ يك از بار فرهنگى واژه «تبليغ» در انتقال پيام ها برخوردار نيستند . از منظر قرآن كريم و احاديث اسلامى، رساندن پيام هاى سازنده خداوند مهربان به انديشه و دل مردم ، مهم ترين وظيفه انبياى الهى و ادامه دهندگان راه آنان است . به انجام رساندن اين وظيفه تا آن جا اهمّيت دارد كه قرآن، خطاب به پيامبر گرامى اسلامْ تأكيد مى فرمايد: «إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلَ_غُ» . (1) «برعهده تو جز رسانيدن [ پيام] نيست». و پيامبر بزرگوار اسلام ، خود را به عنوان يك «مبلّغ» به مردم معرفى مى كند و مى فرمايد : «إنّمَا أنَا مُبَلِّغٌ» . (2) من، تنها ابلاغ كننده ام.

.


1- .شورا، آيه 48 .
2- .مسند ابن حنبل ، ج 6 ، ص 33 (ح 16934) ؛ المعجم الكبير ، ج 19 ، ص 389 (ح 914) و ص 390 (ح 915) ؛ كنز العمّال ، ج 6 ، ص 350 (ح 16010).

ص: 19

عوامل موفّقيت مبلّغ

انگيزه مبلّغ

عوامل موفّقيت مبلّغموفّقيت يا شكست مبلّغان و برنامه سازان تبليغاتى در رسيدن به اهداف خود، به پنج عامل وابسته است : 1 . انگيزه مبلّغ ، 2 . محتواى تبليغ ، 3 . ويژگى هاى مبلّغ ، 4 . ابزارهاى تبليغ ، 5 . شيوه تبليغ . در اسلام، همه اين عواملْ مورد توجّه قرار دارند و كتاب حاضر با الهام گرفتن از قرآن و حديث، تلاش دارد تا ضمن تقويت انگيزه تبليغ ، مبلّغان را با اصلى ترين پيام هايى كه بايد به مردم منتقل كنند ، ويژگى هاى لازم كه براى مبلّغْ ، ابزارهاى تبليغ و شيوه هايى كه در موفّقيت مبلّغْ مؤثّر است، آشنا سازد . اينك اشاره اى كوتاه داريم به جمع بندى متون اسلامى درباره عوامل موفّقيت مبلّغ .

انگيزه مبلّغبدون ترديد ، انگيزه، قبل از هر چيز ديگر، ضامن موفّقيت مبلّغ و برنامه هاى تبليغى اوست . هرچه انگيزه قوى تر باشد، اميد موفّقيتْ بيشتر است . تأمّل در متون دينى اى كه درباره جايگاه تبليغ و مبلّغ در اسلام سخن مى گويند ، مى تواند زمينه ساز تقويت انگيزه مبلّغان و برنامه سازان تبليغى باشد .

.

ص: 20

در اين متون، ضرورت تبليغ به عنوان يك تكليف الهى و وظيفه دينى ، اهمّيت و آثار و بركات آن براى مبلّغ از يك سو و براى مردم از سوى ديگر، مورد تأكيد قرار گرفته و تبليغ ، به عنوان پايگاه اِحياى معنوى مردم و يارى رساندن به خدا معرّفى شده است . (1) همچنين مبلّغ، نماينده خدا ، نماينده رسول خدا ، نماينده كتاب خدا ، و حجّت خدا بر مردمْ معرّفى شده است . (2) مبلّغ، ترجمان حق ، سفير خالق و فرا خواننده مردم به سوى خداست . (3) مبلّغ، مجاهدى است كه با سلاح سخن و قلم، به يارى خدا (يعنى دفاع از همه ارزش هاى انسانى و مبارزه و جهاد با همه زشتى ها و ناهنجارى ها) برمى خيزد و جامعه را به مقصد اعلاى انسانى دعوت مى كند . (4) و بدين سان، يك مبلّغ ، ارزشمندتر از هزاران عابد است ؛ چرا كه همّت عابد ، در جهت نجات خويش است و همّت مبلّغ در جهت نجات مردم و خدمت به خلق ، و از اين رو ، در قيامت به عابد گفته مى شود : إنطَلِق إلَى الجَنّة! (5) به سوى بهشت برو! اما به مبلّغ گفته مى شود : قِفْ! تَشْفَعُ النّاسَ بِحُسنِ تَأديبِكَ لَهُم . (6) درنگ كن و به پاداش آن كه مردم را نيكو تربيت كردى، آنها را شفاعت كن! اين فضايل، براى همه مبلّغانِ واجد شرايط است ؛ اما كسانى كه در هدايت مردمْ

.


1- .ر . ك : ص31 (زنده كردن مردم) ، ص 35 (يارى كردن خداوند) .
2- .ر . ك : ص39 (فضيلت مبلّغ) .
3- .ر . ك : ص41 ، ح 21 و 22 .
4- .ر . ك : ص259 (فصل پنجم / ابزارهاى تبليغ).
5- .ر . ك : ص 63 ، ح 63 .
6- .ر . ك : ص43 (مبلّغى كه به تنهايى چون يك امّت محشور مى شود) .

ص: 21

رسالت مبلّغ

ويژگى هاى مبلّغ

تلاش و ابتكار بيشترى دارند، از كمالات برترى برخوردارند و مبلّغى كه براى تبليغ، به بلاد شرك و كفر سفر كند و در آن جا ، جان بدهد، به سان ابراهيم خليل، در قيامت به صورت يك امّت محشور مى گردد . (1) افزون بر اين ، آنچه در باره حقوق مبلّغ و ثواب تبليغ در روايات اسلامى آمده است ، در جهت تقويت انگيزه مبلّغان و برنامه سازان تبليغى است . (2) البته جايگاه رفيع مبلّغ ، مسئوليت بسيار سنگينى را بر دوش او مى گذارد و آيات و رواياتى كه در اين باره و در مورد مبلّغان نمونه وارد شده است، براى مبلّغان، سختْ هشدار دهنده است . (3)

رسالت مبلّغمحتواى تبليغ، يكى ديگر از اركان موفّقيت آن است . هر چه محتواى تبليغ با موازين عقلى سازگارتر و پيام مبلّغ از غناى فرهنگى بيشترى برخوردار باشد ، ميزان موفّقيت و تأثيرگذارى تبليغ در مردم ، افزايش خواهد يافت . آنچه در فصل سوم اين كتاب تحت عنوان «رسالت مبلّغ» آمده است، علاوه بر اين كه مبلّغ را با مهم ترين وظايف تبليغى و جهت گيرى هاى صحيح در پيام رسانى آشنا مى كند، نشان دهنده غناى فرهنگى پيام اسلام و انطباق آن با موازين فطرى و عقلى است.

ويژگى هاى مبلّغسومين ركن موفّقيت مبلّغ، ويژگى هاى شخصى اوست. مبلّغ ، در صورتى مى تواند در جايگاه واقعى خود، تداوم بخش راه انبياى الهى باشد و از ارزش هاى دينى دفاع كند كه از نظر علمى، اخلاقى و عملى ، واجد ويژگى هايى باشد كه اسلام براى دعوت كنندگان مردم به خدا و ارزش هاى انسانى و اسلامى ضرورى مى داند. مشروح اين ويژگى ها در

.


1- .ر . ك : ص49 (حقوق مبلّغ) ، ص53 (پاداش مبلّغ) .
2- .ر . ك : ص45 (مسئوليت مبلّغ) .
3- .ر . ك : ص65 (مبلّغ نمونه).

ص: 22

ابزارهاى تبليغ

فصل چهارم اين كتابْ خواهد آمد. مبلّغ، اگر از حداقلّ ضرورى اين ويژگى ها برخوردار نباشد، نه تنها تلاش هاى تبليغى او سودمند نيست، بلكه براى جامعه و حتّى براى شخص او زيانبار و خطرناك خواهد بود .

ابزارهاى تبليغمبلّغ، علاوه بر داشتن انگيزه قوى و پيام فرهنگى غنى و ويژگى هاى شخصى لازم، براى موفّقيت، نياز به ابزار دارد . سخن، مهم ترين ابزار تبليغ و به مفهوم عام آن، تنها ابزار تبليغ در طول تاريخ است كه در قالب هاى: موعظه، خطابه ، مناظره ، و نثر و نظم ، پيام مبلّغ را به انديشه و دل مردم منتقل مى كند . جالب توجه است كه در روايات اسلامى، نوشتار نيز از مصاديق «سخن» شمرده شده وخط را «زبانِ دست» خوانده اند. بر اين اساس، وسايل اطّلاع رسانى جديد، مانند : سينما و تئاتر نيز از اَشكال گوناگون سخن محسوب مى شوند. در فصل پنجم اين كتاب، قدرت فوق العاده و سِحرآميز سخن و اطّلاع رسانى و شيوه هاى سخن گفتن با مردم، مورد توجّه قرار گرفته است. مهم ترين نكته در اين فصل، اين است كه از نظر روايات اسلامى، سخن، از بالاترين قدرت در تحقّق اهداف فرهنگى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى و نظامى برخوردار است. ابزارهاى انتقال سخن و اطّلاع رسانى به مردم، مؤثّرتر از ابزارهاى نظامى و اقتصادى اند و قدرت آنها از قدرت نظامى و اقتصادى افزون تر است . اين، رهنمودى است بس مهم و ارزنده براى مبلّغان و برنامه سازان تبليغى مسلمان كه متأسّفانه ، آن گونه كه شايسته است تا كنون مورد توجّه قرار نگرفته است و امروز، دشمنان اسلام، بيش از دوستان، از اين سلاح استفاده مى كنند. امام خمينى رحمه الله در اين باره مى فرمايد : تبليغات، مسئله اى است پر اهميّت و حسّاس؛ يعنى دنيا با تبليغاتْ حركت

.

ص: 23

شيوه تبليغ

مهم ترين نكته تبليغى

مى كند. آن قدرى كه دشمنان ما از حربه تبليغات استفاده مى كنند، از طريق ديگرى نمى كنند و ما بايد به مسئله تبليغات ، بسيار اهمّيت دهيم و از همه چيزهايى كه هست، بيشتر به آن توجه كنيم . (1) آنچه امروز براى مبلّغان و حوزه هاى علميه و سازمان هاى تبليغاتى اسلامى اهميّت دارد، اين است كه علاوه بر بهره گيرى از شكل هاى سنّتى تبليغ، همگام با زمان، از قالب هاى جديد سخن گفتن و اطّلاع رسانى به مردمْ غفلت نورزند و خود را به ابزارهاى جديد اطّلاع رسانى مجهز سازند. (2)

شيوه تبليغپنجمين ركن موفّقيت مبلّغ ، شيوه تبليغ است. تبليغ هنرى بزرگ است و مبلّغ كامل، هنرمندى بزرگ. مبلّغ بايد علاوه بر توجه به عوامل چهارگانه اى كه شرح آنها گذشت، از هنر تبليغ نيز برخوردار باشد ، وگرنه شايسته اين عنوان نيست. هنر تبليغ، به كار گرفتن شيوه هاى مؤثّر و اجتناب از شيوه هاى نادرست در انتقال پيام هاى تبليغى است كه در فصل ششم و هفتم اين مجموعه، مورد توجه قرار گرفته است.

مهم ترين نكته تبليغىدر پايان بايد گفت : مهم ترين نكته اى كه مبلّغان بايد مورد توجه قرار دهند، اين است كه كارآيى «سخن» در انتقال پيام هاى الهى، در مقابل كارآيى «عمل» ، ناچيز است. سخن، قدرت سحرآميز دارد؛ اما عملْ اعجاز مى كند و از اين رو ، پيشوايان دينى ما بيش از تبليغ با سخن، تأكيد بر تبليغ با عمل دارند . (3) در فصل هشتم اين كتاب، نمونه هايى از آثار اعجاز آميز عمل، در گرايش مردم به اسلام و ارزش هاى اسلامى ارائه شده است .

.


1- .صحيفه نور، ج 17، ص 157 .
2- .ر . ك : ص195 (نقش زمان و مكان در تبليغ) .
3- .ر . ك : ص389 (فصل هشتم / آثار تبليغ عملى) .

ص: 24

الفصل الأوّل: مكانة التّبليغ1 / 1وُجوبُ التَّبليغِالكتاب«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَ_آئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» . (1)

«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَ_ئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (2)

«يَ_أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَ_فِرِينَ» . (3)

.


1- .. التوبة : 122 .
2- .. آل عمران : 104 .
3- .. المائدة : 67 .

ص: 25

فصل اوّل : جايگاه تبليغ

1 / 1        وجوب تبليغ

فصل اوّل: جايگاه تبليغ1 / 1وجوب تبليغقرآن«و شايسته نيست مؤمنان ، همگى [ براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر فرقه اى از آنان، دسته اى كوچ نمى كنند تا در دين ، آگاهى پيدا كنند و قوم خود را _ وقتى به سوى آنان بازگشتند _ ، بيم دهند ، باشد كه آنان [از كيفر الهى] بترسند؟»

«و بايد از ميان شما گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وا دارند و از زشتى باز دارند، و آنان همان رستگاران اند.»

«اى پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن ؛ و اگر نكنى ، پيامش را نرسانده اى ؛ و خدا تو را از [ گزند] مردم نگاه مى دارد. آرى ، خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.»

.

ص: 26

«فَذَكِّرْ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٌ» . (1)

«وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» . (2)

«قُلْ أَىُّ شَىْ ءٍ أَكْبَرُ شَهَ_دَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدُ بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَ_ذَا الْقُرْءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ ءَالِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَ_هٌ وَ حِدٌ وَإِنَّنِى بَرِىءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ» . (3)

«قَالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلاً وَ نَهَارًا» . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا وإنّي اُجَدِّدُ القَولَ : ألا فَأَقيمُوا الصَّلاةَ ، وآتُوا الزَّكاةَ ، وَأمُروا بِالمَعروفِ ، وَانهَوا عَنِ المُنكَرِ . ألا وإنَّ رَأسَ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ أن تَنتَهوا إلى قَولي ، وتُبَلِّغوهُ مَن لَم يَحضُر ، وتَأمُروهُ بِقَبولِهِ ، وتَنهَوهُ عَن مُخالَفَتِهِ ؛ فَإِنَّهُ أمرٌ مِنَ اللّهِ عز و جل ومِنّي . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :وَاصطَفى سُبحانَهُ مِن وَلَدِهِ [ أي آدَمَ عليه السلام] أنبِياءَ ، أخَذَ عَلَى الوَحيِ ميثاقَهُم ، وعَلى تَبليغِ الرِّسالَةِ أمانَتَهُم . (6)

عنه عليه السلام :أعِن أخاكَ عَلى هِدايَتِهِ . (7)

.


1- .الغاشية : 21 .
2- .الذاريات : 55 .
3- .الأنعام : 19 .
4- .نوح : 5 .
5- .الاحتجاج : 1/ 157/ 32 عن علقمة بن محمّد الحضرمي ، روضة الواعظين : 111 كلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام وليس فيه «والنّهي عن المنكر» ، بحار الأنوار : 37/ 215/ 86 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : 11/ 60/ 70 .
7- .غرر الحكم : 2281 ، عيون الحكم والمواعظ : 76 / 1834 .

ص: 27

«پس تذكّر ده كه تو تنها تذكّر دهنده اى.»

«و پند ده كه مؤمنان را پند ، سود دهد.»

«بگو : «گواهى چه كسى از همه برتر است؟» . بگو : «خدا ميان من و شما گواه است ، و اين قرآن ، به من وحى شده تا به وسيله آن ، شما و هر كس را [ كه اين پيام به او] برسد، هشدار دهم. آيا واقعا شما گواهى مى دهيد كه با خدا خدايان ديگرى است؟» . بگو : «من گواهى نمى دهم» . بگو : «او تنها معبودى يگانه است، و بى ترديد، من از آنچه شريك [ او ]قرار مى دهيد ، بيزارم» .»

«[ نوح] گفت : «پروردگارا! من قوم خود را در شب و روز ، دعوت كردم».»

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد! من اين سخن را تكرار مى كنم : هان! نماز را به پاى داريد، و زكات را بپردازيد، و امر به معروف و نهى از منكر كنيد. بدانيد كه اساس امر به معروف و نهى از منكر ، آن است كه به سخن من برسيد و آن [ سخن] را به كسانى كه [ اين جا] حضور ندارند ، برسانيد و آنان را به پذيرش آن ، فرمان دهيد و از مخالفت با آن بازشان داريد كه آن ، فرمانى از جانب خداوند عز و جل و من است.

امام على عليه السلام :و خداى سبحان از فرزندان او (يعنى آدم عليه السلام) پيامبرانى برگزيد ، و از آنان به زبان وحى پيمان ستانيد [ و هر پيامبر، آن را شنيد،] كه امانت او نگاه دارد و حكم خدا را به ديگران برساند.

.

ص: 28

1 / 2أهَمِّيَّةُ التَّبليغِإرشاد القلوب :رُوِيَ أنَّ داودَ عليه السلام خَرَجَ مُصحِرا مُنفَرِدا ، فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ : يا داودُ ، ما لي أراكَ وَحدانِيّا ؟ فَقالَ : إلهِي اشتَدَّ الشَّوقُ مِنّي إلى لِقائِكَ ، فَحالَ بَيني وبَينَكَ خَلقُكَ . فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ : اِرجِع إلَيهِم ؛ فَإِنَّكَ إن تَأتِني بِعَبدٍ آبِقٍ اُثبِتكَ فِي اللَّوحِ جَميلاً . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، لأََن يَهدِيَ اللّهُ عَلى يَدَيكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ . (2)

المطالب العالية عن عبد الرحمن بن عائذ :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَعَثَ بَعثا قالَ : تَ_أَل_َّ_فُوا النّاسَ ، وتَأَنَّوا بِهِم ، ولا تُغيروا عَلَيهِم حَتّى تَدعوهُم ؛ فَما عَلَى الأَرضِ مِن أهلِ بَيتِ مَدَرٍ ولا وَبَرٍ إلاّ وإن تَأتوني بِهِم [ مُسلِمينَ] أحَبُّ إلَيَّ مِن أن تَقتُلوا رِجالَهُم وتَأتوني بِنِسائِهِم . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :لَمّا وَجَّهَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى اليَمَنِ قالَ : يا عَلِيُّ ، لا تُقاتِل أحَدا حتَّى تَدعُوَهُ إلَى الإِسلامِ ؛ وَايمُ اللّهِ ، لَأَن يَهدِيَ اللّهُ عَلى يَدَيكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ وغَرَبَت ، ولَكَ وِلاؤُهُ يا عَلِيُّ . (4)

.


1- .إرشاد القلوب : 171 ، بحار الأنوار : 14/ 40/ 26 وفيه «حميدا» بدل «جميلاً» .
2- .المستدرك على الصحيحين : 3/ 691/ 6537 ، المعجم الكبير : 1/ 332/ 994 و ص 315/ 930 كلّها عن أبي رافع ، كنز العمّال : 13/ 107/ 36350 ؛ تفسير مجمع البيان : 5/ 113 وفيه «نسمة» بدل «رجلاً» ، إقبال الأعمال : 2 / 58 وزاد فيه بعد «رجلاً» قوله «إلى الإسلام» ، الأمالي للشجري : 1/ 48 عن أبي رافع .
3- .المطالب العالية : 2/ 166/ 1962 ، كنز العمّال : 4/ 437/ 11300 وص 469 / 11396 نقلاً عن ابن مندة وابن عساكر عن عبدالرحمن بن عائذ .
4- .الكافي : 5/ 36/ 2 عن مسمع بن عبد الملك و ص 28/ 4 ، تهذيب الأحكام : 6/ 141/ 240 كلاهما عن السكوني وكلّها عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الجعفريّات : 77 عن إسماعيل عن أبيه الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، النوادر للراوندي : 139/187 ، مشكاة الأنوار :193 / 508 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : 21/361/3 .

ص: 29

1 / 2        اهمّيت تبليغ

امام على عليه السلام :برادرت را بر هدايتش يارى رسان.

1 / 2اهمّيت تبليغإرشاد القلوب :منقول است كه داوود عليه السلام به تنهايى به صحرا رفت . خداوند به او وحى فرستاد : «اى داوود! چرا تو را تنها [ و به دور از جماعت] مى بينم؟». داوود گفت : «خدايا! اشتياق من به ديدار تو زياد شده و خلقِ تو ميان من و تو فاصله انداخته است». خداوند به او وحى فرستاد : «به سوى مردم بازگرد كه اگر بنده گريزپايى را نزدم آورى ، تو را در لوح ، جزو نيكويان ثبت خواهم كرد».

رسول خدا صلى الله عليه و آله :اى على! اين كه خداوند به دست تو انسانى را هدايت كند ، از آنچه خورشيد بر آن تابيده است براى تو بهتر باشد.

المطالب العالية_ به نقل از عبدالرحمان بن عائذ _: هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله دسته اى را گسيل مى داشت، [ به آنان] مى فرمود : «با مردم ، الفت بگيريد و به آنان فرصت دهيد، و تا آنان را [ به اسلام ]فرا نخوانده ايد ، به آنان هجوم نياوريد كه هيچ خانواده روستايى يا چادرنشينى بر روى زمين نيست مگر آن كه آنان را مسلمان شده نزد من آوريد، برايم دوست داشتنى تر از آن است كه مردانشان را بكشيد و زنانشان را نزد من آوريد» .

امام على عليه السلام :هنگامى كه رسول خدا مرا به سوى يمن روانه ساخت ، فرمود : «اى على! با هيچ كس پيش از آن كه او را به اسلام فرا خوانى ، جنگ مكن . سوگند به خدا، اين كه خداوند به دستان تو انسانى را هدايت كند ، برايت بهتر است از آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب كرده ، و تو مولاى اويى ، اى على!».

.

ص: 30

عنه عليه السلام :نِعمَ الهَدِيَّةُ المَوعِظَةُ . (1)

عنه عليه السلام :مَن وَعَظَكَ أحسَنَ إلَيكَ . (2)

عنه عليه السلامفِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ: لَيسَ كُلُّ ذي عَينٍ يُبصِرُ ، ولا كُلُّ ذي اُذُنٍ يَسمَعُ . فَتَصَدَّقوا عَلى اُولِي العُقولِ الزَّمِنَةِ وَالأَلبابِ الحائِرَةِ بِالعُلومِ الَّتي هِيَ أفضَلُ صَدَقاتِكُم . ثُمَّ تَلا : «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَآ أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَ_تِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّ_هُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَ_بِ أُوْلَ_ئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّ_عِنُونَ» (3) . (4)

1 / 3إحياءُ النّاسِالكتاب«يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ» . (5)

.


1- .غرر الحكم : 9884 ، عيون الحكم والمواعظ : 494 / 9129 .
2- .غرر الحكم : 7924 ، عيون الحكم والمواعظ : 424 / 175 وفيه «أشفق عليك» بدل «أحسن إليك» .
3- .البقرة : 159 .
4- .شرح نهج البلاغة : 20/ 267/ 104 .
5- .الأنفال : 24 .

ص: 31

1 / 3        زنده كردن مردم

امام على عليه السلام :چه خوب هديه اى است اندرز!

امام على عليه السلام :هر كس تو را موعظه كند ، به تو نيكى كرده است.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: «هر صاحب چشمى نمى بيند ، و هر صاحب گوشى نمى شنود . پس علوم را به عاقلان فرسوده و خردمندان حيران ، صدقه دهيد كه برترينِ صدقه هاى شما همين است» . آن گاه اين آيه را تلاوت نمود : «كسانى كه نشانه هاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستاده ايم، بعد از آن كه آن را براى مردم در كتاب روشن ساختيم ، پنهان مى دارند ، خدا آنان را لعنت كند، و لعنت كنندگان ، لعنتشان مى كنند» .

1 / 3زنده كردن مردمقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چون خدا و رسول ، شما را به چيزى فراخواندند كه به شما حيات مى بخشد، آنان را اجابت كنيد».

.

ص: 32

«مِنْ أَجْلِ ذَ لِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَ ءِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَآءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَ_تِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَ لِكَ فِى الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلامفِي احتِجاجِهِ عَلَى الزِّنديقِ _: . . . «مِنْ أَجْلِ ذَ لِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَ ءِيلَ أَنَّهُو مَن قَتَلَ نَفْسَام بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ، ولِلإِحياءِ في هذَا المَوضِعِ تَأويلٌ فِي الباطِنِ لَيسَ كَظاهِرِهِ ، وهُوَ «مَن هَداها» ؛ لأَِنَّ الهِدايَةَ هِيَ حَياةُ الأَبَدِ ، ومَن سَمّاهُ اللّهُ حَيّا لَم يَمُت أبَدا ، إنَّما يَنقُلُهُ مِن دارِ مِحنَةٍ إلى دارِ راحَةٍ ومِنحَةٍ . (2)

تفسير العيّاشي عن أبو بصير عن أبي جعفر عليه السلام :سَأَلتُهُ : «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ؟ قالَ : مَنِ استَخرَجَها مِنَ الكُفرِ إلَى الإِيمانِ . (3)

الكافي عن فضيل بن يسار :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : قَولُ اللّهِ عز و جل في كِتابِهِ : «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ؟ قالَ : مِن حَرقٍ أو غَرَقٍ . قُلتُ : فَمَن أخرَجَها مِن ضَلالٍ إلى هُدىً ؟ قالَ : ذاكَ تَأويلُهَا الأَعظَمُ . (4)

.


1- .المائدة : 32 .
2- .الاحتجاج : 1/ 592/ 137 ، بحار الأنوار : 93/ 117/ 1 .
3- .تفسير العيّاشي : 1/ 313/ 88 ، بحار الأنوار : 2/ 21/ 61 .
4- .الكافي : 2 / 210 / 2 ، المحاسن : 1 / 363 / 782 ، بحار الأنوار : 2 / 20 / 57 .

ص: 33

«از اين رو بر فرزندان اسرائيل ، مقرّر داشتيم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [ به كيفر ]فسادى در زمين بكشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد، و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است؛ و بى گمان، پيامبران ما دلايل آشكار براى آنان آوردند.[ با اين همه ]پس از آن ، بسيارى از ايشان در زمين ، زياده روى مى كنند .»

حديثامام على عليه السلام_ در مناظره اش با شخصى ملحد _: ... «از اين رو ، بر فرزندان اسرائيل، مقرّر داشتيم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [ به كيفر ]فسادى در زمين بكُشد ، چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد ، و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است». زنده كردن در اين جا تأويلى باطنى دارد كه غير از ظاهر آن است و آن ، كسى است كه فردى را هدايت كند؛ زيرا هدايت ، زندگانى ابدى است و كسى را كه خداوند زنده ناميده ، هرگز نمى ميرد. تنها او را از خانه رنج و محنت به خانه آسايش و بخشش ، انتقال مى دهد.

تفسير العياشى_ به نقل از ابو بصير _: از امام باقر عليه السلام[ تفسير اين آيه را ]پرسيدم : «و هر كس كسى را زنده بدارد ، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است». فرمود : «كسى است كه فردى را از كفر به ايمان درآورد».

الكافى_ به نقل از فضيل بن يسار _: به امام باقر عليه السلاماين سخن خداوند در قرآن را گفتم : «و هر كس كسى را زنده بدارد ، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است» . فرمود : «[ يعنى نجات دادن او] از آتش يا غرق شدن» . گفتم : پس كسى كه فردى را از گمراهى به هدايت درآورد؟ فرمود : «اين ، بالاترين تأويل آن است».

.

ص: 34

التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام :صَلواتُ اللّهِ عَلَيهِما _قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ لِرَجُلٍ : أيُّهُما أحَبُّ إلَيكَ : رَجُلٌ يَرومُ قَتلَ مِسكينٍ قَد ضَعُفَ ، تُنقِذُهُ مِن يَدِهِ ؟ أو ناصِبٌ يُريدُ إضلالَ مِسكينٍ [مؤمن] مِن ضُعَفاءِ شيعَتِنا ، تَفتَحُ عَلَيهِ ما يَمتَنِعُ [المسكين] بِهِ مِنهُ ويُفحِمُهُ ويَكسِرُهُ بِحُجَجِ اللّهِ تَعالى ؟ قالَ : بَل إنقاذُ هذَا المِسكينِ المُؤمِنِ مِن يَدِ هذَا النّاصِبِ ؛ إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ؛ [أي :] ومَن أحيَاها وأرشَدَها مِن كُفرٍ إلى إيمانٍ فَكَأَ نَّما أحيا النّاسَ جَميعاً . (1)

1 / 4نُصرَةُ اللّهِالكتاب«يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» . (2)

«يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِى إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَ_?امَنَت طَّ_آل_ءِفَةٌ مِّنم بَنِى إِسْرَ ءِيلَ وَ كَفَرَت طَّ_آل_ءِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُواْ ظَ_هِرِينَ» . (3)

انظر : آل عمران : 52 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللّهُ في اُمَّةٍ قَبلي إلاّ كانَ لَهُ مِن اُمَّتِهِ حَوارِيّونَ وأصحابٌ ، يَأخُذونَ بِسُنَّتِهِ ، ويَقتَدونَ بِأَمرِهِ . ثُمَّ إنَّها تَخلُفُ مِن بَعدِهِم خُلوفٌ ؛ يَقولونَ ما لا يَفعَلونَ ، ويَفعَلونَ ما لا يُؤمَرونَ . فَمَن جاهَدَهُم بِيَدِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ ، ومَن جاهَدَهُم بِلِسانِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ ، ومَن جاهَدَهُم بِقَلبِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ ؛ لَيسَ وَراءَ ذلِكَ مِنَ الإِيمانِ حَبَّةُ خَردَلٍ . (4)

.


1- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : 348 / 231 ، بحار الأنوار : 2 / 9 / 17 .
2- .محمّد صلى الله عليه و آله : 7 .
3- .الصفّ : 14 .
4- .صحيح مسلم : 1/ 70/ 80 ، مسند ابن حنبل : 2/ 181/ 4379 وليس فيه من «فمن جاهدهم بيده ...»، السنن الكبرى: 10/154/20178 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال : 3/ 69/5532 .

ص: 35

1 / 4        يارى كردن خداوند

التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام :حسين بن على عليهماالسلام به مردى گفت : «كدام يك از اين دو كار ، نزد تو محبوب تر است : مردى مى خواهد مستمند ناتوانى را به قتل برساند . تو او را از دست آن مرد ، رها مى سازى؟ يا مرد ناصبى اى كه مى خواهد ناتوانى از شيعيان كم اطلاع ما را گمراه سازد، و تو باب استدلال به برهان هاى الهى را بر او مى گشايى تا جلوى گمراه ساختن او را بگيرد و او را مجاب سازد و درهم شكند؟» . مرد پاسخ داد : بلكه نجات دادن اين مؤمن ناتوان از دست اين ناصبى ؛ چرا كه خداوند متعال مى فرمايد : «و هر كس كسى را زنده بدارد ، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است» ؛ [ يعنى ]هر كس كسى را زنده كند و از كفر به سوى ايمان رهنمونش سازد، گويا همه مردم را زنده كرده است... .

1 / 4يارى كردن خداوندقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر خدا را يارى كنيد ، يارى تان مى كند و گام هايتان را استوار مى دارد.»

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ياران خدا باشيد، همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريان گفت : «ياران من در راه خدا چه كسانى اند؟» . حواريان گفتند : «ماييم ياران خدا». پس طايفه اى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و طايفه اى كفر ورزيدند، و كسانى را كه ايمان آورده بودند، بر دشمنانشان يارى كرديم تا چيره شدند.»

ر . ك : آل عمران ، آيه 52 .

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، هيچ پيامبرى را پيش از من در ميان امّتى برنينگيخت ، مگر آن كه از ميان امّتش ياران خاص و همراهانى داشت كه به سنّت او اقتدا مى كردند و به فرمان او عمل مى كردند. امّا پس از آنان ، جانشينانى به جاى ايشان نشستند كه از آنچه [ خود] بدان عمل نمى كنند ، سخن مى گويند و بدانچه فرمان ندارند ، عمل مى كنند. هركس با دست خود با آنان جهاد كند ، با ايمان است ، و هر كس با زبان خود با آنان جهاد كند ، با ايمان است، و هر كس با قلبش با آنان جهاد كند ، با ايمان است ؛ و اگر اين هم نباشد، ديگر به اندازه دانه خَردلى (1) هم ايمان وجود ندارد.

.


1- .خَردَل : دانه اى گياهى است كه وزن آن معادل يك هشتم يك دانه جو است .

ص: 36

الإمام عليّ عليه السلام :اُنصُرِ اللّهَ بِقَلبِكَ ولِسانِكَ ويَدِكَ ؛ فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَد تَكَفَّلَ بِنُصرَةِ مَن يَنصُرُهُ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن أعانَنا بِلِسانِهِ عَلى عَدُوِّنا أنطَقَهُ اللّهُ بِحُجَّتِهِ يَومَ مَوقِفِهِ بَينَ يَدَيهِ عز و جل . (2)

راجع : ميزان الحكمة : باب 2699 (أدنى مراتب النهي عن المنكر) .

.


1- .غرر الحكم : 2382 .
2- .الأمالي للمفيد : 33/ 7 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : 2/ 135/ 36 .

ص: 37

امام على عليه السلام :خدا را با دل، زبان و دستت يارى كن ؛ زيرا خداوند سبحان ، يارى آن كس كه او را يارى رساند ، بر عهده گرفته است.

امام باقر عليه السلام :هر كس با زبانش ما را در برابر دشمنانمان يارى دهد ، خداوند به هنگام حضور در پيشگاهش، وى را بر بيان دليل و عذرش گويا مى سازد.

ر . ك : ميزان الحكمة ، باب 2699 (كم ترين مرتبه نهى از منكر).

.

ص: 38

الفصل الثاني: مكانة المبلِّغ2 / 1فَضلُ المُبَلِّغِالكتاب«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَآ إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَ__لِحًا وَ قَالَ إِنَّنِى مِنَ الْمُسْلِمِينَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَضَّرَ اللّهُ عَبدا سَمِعَ مَقالَتي فَوَعاها وحَفِظَها ، وبَلَّغَها مَن لَم يَسمَعها . (2)

.


1- .فصّلت : 33 .
2- .الكافي : 1/ 403/ 1 ، الخصال : 149/ 182 كلاهما عن عبد اللّه بن أبي يعفور ، الأمالي للمفيد : 186/13 عن أبي خالد القمّاط وكلّها عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : 2/ 148/ 22 ؛ سنن ابن ماجة : 1/ 86/ 236 عن أنس بن مالك ، مسند ابن حنبل : 5 / 615 / 16738 ، المستدرك على الصحيحين : 1 / 162 / 294 كلاهما عن جبير بن مطعم عن أبيه ، كنز العمّال : 10 / 220 / 29164 .

ص: 39

فصل دوم : جايگاه مبلّغ

2 / 5        فضيلت مبلّغ

فصل دوم: جايگاه مبلّغ2 / 1فضيلت مبلّغقرآن«و كيست خوش گفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و بگويد : «من از مسلمانانم»؟»

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند شاد گردانَد آن كس كه سخنم را بشنود و بفهمد و حفظ كند و به كسى كه آن را نشنيده است ، برساند.

.

ص: 40

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أمَرَ بِالمَعروفِ ونَهى عَنِ المُنكَرِ فَهُوَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ ، وخَليفَةُ رَسولِ اللّهِ ، وخَليفَةُ كِتابِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتي مَن دَعا إلَى اللّهِ تَعالى ، وحَبَّبَ عِبادَهُ إلَيهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا خَيرَ فِي العَيشِ إلاّ لِمُستَمِعٍ واعٍ ، أو عالِمٍ ناطِقٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائي ! _ ثَلاثا _ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَن خُلَفاؤُكَ ؟ قالَ : الَّذينَ يُبَلِّغونَ حَديثي وسُنَّتي ، ثُمَّ يُعَلِّمونَها اُمَّتي . (4)

عنه عليه السلام :رُسُلُ اللّهِ سُبحانَهُ تَراجِمَةُ الحَقِّ ، وَالسُّفَراءُ بَينَ الخالِقِ وَالخَلقِ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلامفي دُعائِهِ عليه السلام لِنَفسِهِ وخاصَّتِهِ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَلنا مِن دُعاتِكَ الدّاعينَ إلَيكَ ، وهُداتِكَ الدّالّينَ عَلَيكَ ، ومِن خاصَّتِكَ الخاصّينَ لَدَيكَ ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . (6)

.


1- .تفسير مجمع البيان : 2 / 807 عن الحسن ؛ الفردوس : 3 / 586 / 5834 عن ثوبان ، كنز العمّال : 3 / 75 / 5564 .
2- .كنز العمّال : 10/ 152/ 28779 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة .
3- .النوادر للراوندي : 132/ 166 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : 369/ 791 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وفيه «لا خير في علم» ، تحف العقول : 397 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، دعائم الإسلام : 1/ 81 نحوه ، بحار الأنوار : 1/ 154/30 ؛ كنز العمّال : 2/ 288/ 4027 عن الإمام عليّ عليه السلام .
4- .الأمالي للصدوق : 247/ 266 ، معاني الأخبار : 375/ 1 كلاهما عن عيسى بن عبد اللّه بن محمّد عن آبائه ، الفقيه : 4/ 420/ 5919 ، عيون أخبار الرضا : 2/ 37/ 94 عن أحمد بن عامر بن سليمان الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : 2/ 144/ 4 ؛ المعجم الأوسط : 6 / 77/5846 عن ابن عبّاس نحوه ، كنز العمّال : 10/ 229/ 29208 .
5- .غرر الحكم : 5433 .
6- .الصحيفة السجّادية : 37 الدعاء 5 ؛ ينابيع المودّة : 3 / 430 .

ص: 41

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس امر به معروف و نهى از منكر كند ، جانشين خداوند و جانشين رسول خدا و جانشين كتاب خدا در زمين است .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :برگزيدگانِ امّت من كسانى هستند كه به سوى خداوند متعال فرا مى خوانند و بندگانش را محبوب او مى سازند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :در زندگى جز براى شنونده پذيرا يا عالم گويا خيرى نيست .

امام على عليه السلام :رسول خدا سه بار فرمود : «خداوندا ، به جانشينانم رحم كن!» . گفته شد : اى رسول خدا! جانشينان شما چه كسانى اند؟ فرمود : «آنان كه گفتار و كردار مرا تبليغ مى كنند و آنها را به امّت من مى آموزند».

امام على عليه السلام :فرستادگان خداوند سبحان ، مترجمان حق [ تعالى] و سفيران ميان خالق و خلق اند.

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش براى خود و نزديكانش _: خداوندا! بر محمّد و آل او درود فرست ، و ما را از دعوت كنندگانى كه به سوى تو فرا مى خوانند ، و هدايت كنندگانى كه [ مردم را] به تو رهنمون اند، و از خواصّت كه نزد تو ويژه اند ، قرارده ، اى مهربان ترينِ مهربانان!

.

ص: 42

الإمام الباقر عليه السلامفي كِتابِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ: يا أخي ، إنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ في كُلٍّ مِنَ الرُّسُلِ بَقايا مِن أهلِ العِلمِ ، يَدعونَ مَن ضَلَّ إلَى الهُدى ، ويَصبِرونَ مَعَهُم عَلَى الأَذى ، يُجيبونَ داعِيَ اللّهِ ، ويَدعونَ إلَى اللّهِ . فَأَبصِرهُم ، رَحِمَكَ اللّهُ ! فَإِنَّهُم في مَنزِلَةٍ رَفيعَةٍ وإن أصابَتهُم فِي الدُّنيا وَضيعَةٌ . إنَّهُم يُحيونَ بِكِتابِ اللّهِ المَوتى ، ويُبَصِّرونَ بِنورِ اللّهِ مِنَ العَمى . كَم مِن قَتيلٍ لإِِبليسَ قَد أحيَوهُ ! وكَم مِن تائِهٍ ضالٍّ قَد هَدَوهُ ! يَبذُلونَ دِماءَهُم دونَ هَلَكَةِ العِبادِ . وما أحسَنَ أثَرَهُم عَلَى العِبادِ ! وأقبَحَ آثارَ العِبادِ عَلَيهِم ! (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :المُنقَطِعينَ عَنّا وعَن مُشاهَدَتِنافَقيهٌ واحِدٌ يُنقِذُ يَتيما مِن أيتامِنَا بِتَعليمِ ما هُوَ مُحتاجٌ إلَيهِ ، أشَدُّ عَلى إبليسَ مِن ألفِ عابِدٍ ؛ لأَِنَّ العابِدَ هَمُّهُ ذاتُ نَفسِهِ فَقَط ، وهذا هَمُّهُ مَعَ ذاتِ نَفسِهِ ذاتُ عِبادِ اللّهِ وإمائِهِ ؛ لِيُنقِذَهُم مِن يَدِ إبليسَ ومَرَدَتِهِ ، فَلِذلِكَ هُوَ أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِن ألفِ ألفِ عابِدٍ وألفِ ألفِ عابِدَةٍ . (2)

2 / 2المُبَلِّغُ الَّذى يُحشَرُ اُمَّةً واحِدَةًالاحتجاج عن شريف بن سابق التّفليسيّ عن حمّاد السّمدريّ :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام : إنّي أدخُلُ بِلادَ الشِّركِ ، وإنَّ مَن عِندَنا يَقولُ : إن مِتَّ ثَمَّ حُشِرتَ مَعَهُم ؟ قالَ : فَقالَ لي : يا حَمّادُ ، إذا كُنتَ ثَمَّ ، تَذكُرُ أمرَنا وتَدعو إلَيهِ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَإِذا كُنتَ في هذِهِ المُدُنِ _ مُدُنِ الإِسلامِ _ تَذكُرُ أمرَنا وتَدعو إلَيهِ ؟ قالَ : قُلتُ : لا . فَقالَ لي : إنَّكَ إن مِتَّ ثَمَّ حُشِرتَ اُمَّةً وَحدَكَ ، وسَعى نورُكَ بَينَ يَدَيكَ . (3)

.


1- .الكافي : 8/ 56/ 17 عن حمزة بن بزيع ، بحار الأنوار : 78/ 363/ 3 .
2- .الاحتجاج : 1/ 13/ 8 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عليه السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : 343/ 222 ، بحار الأنوار : 2/ 5/ 10 .
3- .الأمالي للطوسي : 46/ 54 ، رجال الكشّي : 2/ 634/ 635 وفيه «السمندري» بدل «السمدري» ، بشارة المصطفى : 68 ، بحار الأنوار : 68 / 129 / 60 .

ص: 43

2 / 6        مبلّغى كه به تنهايى چون يك امّت محشور مى شود

امام باقر عليه السلام_ در نامه اش به سعد الخير _: اى برادر من! خداوند عز و جل براى تمام پيامبران ، جانشينانى از علما قرارداد تا آن كه را گمراه شده ، به هدايتْ فرا خوانند ، و بر آزارشان بردبارى كنند، دعوت الهى را اجابت نمايند ، و به سوى خداوند فرا خوانند. خدايت رحمت كند! آنان را بشناس كه جايگاه والايى دارند ، هرچند در دنيا فرودست اند . آنان با كتاب خداوند ، مردگان را زنده ، و با نور الهى ، كوردلى را به بصيرتْ تبديل مى كنند. چه بسيار كشتگان ابليس را كه زنده كرده اند ، و چه بسيار سرگردان گمراهى را كه هدايت نموده اند! خون خود را نثار مى كنند تا مردم به هلاكت نيفتند ، و چه قدر براى مردم پراثرند و چه قدر مردم بر آنان جفاكارند و برايشان بى ثمر .

امام كاظم عليه السلام :_ آنان كه از ما گسسته و از ديدار ما محروم اند _دين شناسى كه يتيمى از يتيمان ما را با آموزش آنچه او بدان نياز دارد ، نجات دهد، از هزار عابد براى ابليس ، دردآورتر است؛ زيرا همّت عابد ، تنها خودِ اوست، در حالى كه همّت دين شناس، علاوه بر خود ، مردان و زنان بنده خدا نيز هست تا آنان را از دست ابليس و مريدان او نجات بخشد . از اين روست كه او نزد خداوند ، از هزار هزار عابد مرد و هزار هزار عابد زن ، برتر است.

2 / 2مبلّغى كه به تنهايى چون يك امّت محشور مى شودالاحتجاج_ به نقل از شريف بن سابق تفليسى، به نقل از حمّاد سَمْدَرى _: به امام صادق عليه السلام گفتم: من وارد شهرهاى مشركان مى شوم . برخى از دوستان مى گويند : اگر در آن جا بميرى ، با آنان محشور خواهى شد. [ امام صادق عليه السلام] به من فرمود : «اى حمّاد! اگر در آن جا باشى ، آيا امر [ امامت ]ما را يادآور مى شوى و [ مردم را ]به سوى آن فرا مى خوانى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «هرگاه در اين شهرها (شهرهاى اسلامى) هستى ، آيا امر [ امامت ]ما را يادآور مى شوى و به سوى آن دعوت مى كنى؟» . گفتم : نه. فرمود : «اگر تو در آن جا (شهرهاى مشركان) بميرى ، به تنهايى چون يك امّت محشور مى شوى و نور تو پيشاپيش تو در حركت خواهد بود».

.

ص: 44

2 / 3مَسؤولِيَّةُ المُبَلِّغِالكتاب«فَلَنَسْ_?لَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْ_?لَنَّ الْمُرْسَلِينَ» . (1)

«مَّاعَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلَ_غُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ» . (2)

«فَإِنْ أَعْرَضُواْ فَمَآ أَرْسَلْنَ_كَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلَ_غُ . . .» . (3)

.


1- .الأعراف : 6 .
2- .المائدة : 99 .
3- .الشورى : 48 .

ص: 45

2 / 7        مسئوليت مبلّغ

2 / 3مسئوليت مبلّغقرآن«پس قطعا از كسانى كه [ پيامبران] به سوى آنان فرستاده شده اند ، خواهيم پرسيد، و قطعا از [ خود ]فرستادگان [ نيز] خواهيم پرسيد.»

«بر رسول [ وظيفه اى] جز ابلاغ [ رسالت] نيست ؛ و خداوند ، آنچه را آشكار و آنچه را پوشيده مى داريد ، مى داند.»

«پس اگر روى برتابند، ما تو را بر آنان ، نگهبان نفرستاده ايم. بر عهده تو جز رساندن [ پيام] نيست... .»

.

ص: 46

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَعاشِرَ قُرّاءِ القُرآنِ ، اِتَّقُوا اللّهَ عز و جل في ما حَمَّلَكُم مِن كِتابِهِ ؛ فَإِنّي مَسؤولٌ وإنَّكُم مَسؤولونَ ؛ إنّي مَسؤولٌ عَن تَبليغِ الرِّسالَةِ ، وأمّا أنتُم فَتُسأَلونَ عَمّا حُمِّلتُم مِن كِتابِ اللّهِ وسُنَّتي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن داعٍ دَعا إلى شَيءٍ إلاّ كانَ مَوقوفا يَومَ القِيامَةِ ، لازِما بِهِ لا يُفارِقُهُ، وإن دَعا رَجُلٌ رَجُلاً. ثُمَّ قَرَأَ قَولَ اللّهِ: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْ_?ولُونَ* مَا لَكُمْ لاَ تَنَاصَرُونَ» (2) . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما أنَا مُبَلِّغٌ ، وَاللّهُ يَهدي . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ داعِيا ومُبَلِّغا ، ولَيسَ إلَيَّ مِنَ الهُدى شَيءٌ . وخُلِقَ إبليسُ مُزَيِّنا ، ولَيسَ إلَيهِ مِنَ الضَّلالَةِ شَيءٌ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى يَسأَلُ العَبدَ عَن فَضلِ عِلمِهِ كَما يَسأَلُهُ عَن فَضلِ مالِهِ . (6)

.


1- .الكافي : 2/ 606 / 9 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : 7/ 283/ 8 .
2- .الصافّات : 24 و 25 .
3- .سنن الترمذي : 5/ 364/ 3228 ، المستدرك على الصحيحين : 2/ 467/ 3610 و ح 3611 نحوه وكلّها عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : 1/ 220/ 1110 .
4- .مسند ابن حنبل : 6/ 33/ 16934 ، المعجم الكبير : 19/ 389/ 914 ، الفردوس : 1/ 42/ 100 كلّها عن معاوية بن أبي سفيان ، كنز العمّال : 6/ 350/ 16010 .
5- .معجم السفر : 320 / 1079 ، الفردوس : 2 / 11 / 2094 كلاهما عن عمر بن الخطّاب ، كنز العمّال : 1 / 116 / 546 .
6- .الجامع الصغير : 1 / 291 / 1911 ، كنز العمّال : 10 / 188 / 28983 كلاهما نقلاً عن الطبراني في الأوسط عن ابن عمر .

ص: 47

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :اى گروه قاريان قرآن! نسبت به آنچه خداوند از كتابش به شما آموخته ، از خدا پروا كنيد كه من و شما مسئوليم . از من تبليغ رسالت سؤال خواهد شد؛ ولى از شما آنچه از قرآن و سنّت من آموخته ايد ، سؤال مى شود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هيچ فراخواننده اى نيست كه به چيزى فراخوانَد ، مگر آن كه روز قيامتْ در گروى آن خواهد بود و آن ، همراهش باشد و از او جدا نشود ؛ اگرچه كسى تنها يك نفر را فرا خوانده باشد. آن گاه اين آيه را خواند : «و آنان را نگه داريد كه بايد بازپرسى شوند. شما را چه مى شود كه همديگر را يارى نمى كنيد؟».

رسول خدا صلى الله عليه و آله :من تنها ابلاغ كننده ام ، و خداوند است كه هدايت مى كند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :من فراخواننده و ابلاغ كننده برانگيخته شدم، و چيزى از هدايت نزد من نيست ، و ابليس ، زينتگر آفريده شده است و چيزى از گمراهى نزد او نيست. (1)

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال از زيادى دانش آدمى مى پرسد ، چنان كه از زيادى مالش از او خواهد پرسيد.

.


1- .يعنى مبادى هدايت ، تنها به دست من است و مبادى گمراهى به دست شيطان است و انتخاب با خود انسان هاست .

ص: 48

عنه صلى الله عليه و آله :ما أخَذَ اللّهُ الميثاقَ عَلَى الخَلقِ أن يَتَعَلَّموا حَتّى أخَذَ عَلَى العُلَماءِ أن يُعَلِّموا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَنبَغي لِلعالِمِ أن يَسكُتَ عَلى عِلمِهِ ، ولا يَنبَغي لِلجاهِلِ أن يَسكُتَ عَلى جَهلِهِ ؛ قالَ اللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ : «فَسْ_?لُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (2) . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مِنَ المَفروضِ عَلى كُلِّ عالِمٍ أن يَصونَ بِالوَرَعِ جانِبَهُ ، وأن يَبذُلَ عِلمَهُ لِطالِبِهِ . (4)

راجع : العلم والحكمة في الكتاب والسنّة : ص 305 (وجوب التعليم) .

2 / 4حُقوقُ المُبَلِّغِسنن أبي داود عن تميم الداريّانّه قال : ... يا رَسولَ اللّهِ ، مَا السُّنَّةُ فِي الرَّجُلِ يُسلِمُ عَلى يَدَيِ الرَّجُلِ مِنَ المُسلِمينَ ؟ قالَ : هُوَ أولَى النّاسِ بِمَحياهُ ومَماتِهِ . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَعَلَّمتَ مِنهُ حَرفا صِرتَ لَهُ عَبدا . (6)

.


1- .أعلام الدين : 80 ؛ وراجع الفردوس : 4 / 84 / 6262 .
2- .النحل : 43 .
3- .المعجم الأوسط : 5 / 298 / 5365 عن جابر ، كنز العمّال : 10 / 238 / 29264 .
4- .غرر الحكم : 9365 .
5- .سنن أبي داود: 3/127/2918، سنن ابن ماجة: 2/919/2752 ، مسند ابن حنبل: 6/35/16945 وفيهما «في الرجل من أهل الكتاب» ، المستدرك على الصحيحين : 2/ 239/ 2869 ، السنن الكبرى : 10/500/21458 وفيه «في الرجل من أهل الكفر» ، كنز العمّال : 11 / 83 / 30707 .
6- .عوالي اللآلي : 1/ 292/ 163 ، بحار الأنوار : 77/ 165/ 2 .

ص: 49

2 / 8        حقوق مبلّغ

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، از مردم براى فراگرفتن دانش پيمان نگرفت، تا آن كه از علما براى آموختن آن پيمان گرفت.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :سزاوار نيست عالم با داشتن علم ، خاموشى گزيند ؛ و سزاوار نيست جاهل در جهل خود ساكت بمانَد . خداوند متعال مى فرمايد : «پس اگر نمى دانيد، از اهل ذكر (علما) ، جويا شويد».

امام على عليه السلام :بر هر عالمى واجب است كه جانب ورع نگاه دارد و دانش خود را به جوينده آن بذل نمايد.

ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث ، ج 2 ، ص 445 (ضرورت آموزش) .

2 / 4حقوق مبلّغسنن أبى داوود :تميم دارى به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : اى رسول خدا! مردى كه به دست مردى از مسلمانان اسلام آورده است ، چه دَينى نسبت به او دارد؟ فرمود : «آن مسلمان ، در امور وى از همه مردم ، سزاوارتر است» .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :از هر كس يك حرف [ هم] بياموزى، بنده او مى شوى.

.

ص: 50

منية المريد :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن عَلَّمَ أحَدا مَسأَ لَةً مَلَكَ رِقَّهُ . قيلَ : أيَبيعُهُ ويَشتَريهِ ؟ قالَ : لا ، بَل يَأمُرُهُ ويَنهاهُ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُعَلِّمونَ خَيرُ النّاسِ ؛ كُلَّما (2) أخلَقَ الذِّكرُ جَدَّدوهُ . أعطوهُم ، ولا تَستَأجِروهُم فَتُحرِجوهُم ؛ فَإِنَّ المُعَلِّمَ إذا قالَ لِلصَّبِيِ : قُل : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، فَقالَ ، كَتَبَ اللّهُ بَراءَةً لِلصَّبِيِّ ، وبَراءَةً لِلمُعَلِّمِ ، وبَراءَةً لِأَبَوَيهِ مِنَ النّارِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :أنَا عَبدُ مَن عَلَّمَني حَرفا واحِدا ؛ إن شاءَ باعَ ، وإن شاءَ أعتَقَ ، وإن شاءَ استَرَقَّ . (4)

المناقب لابن شهرآشوب :إنَّ عَبدَ الرَّحمنِ السُّلَمِيَّ عَلَّمَ وَلَدَ الحُسَينِ الحَمدَ، فَلَمّا قَرَأَها عَلىأبيهِ أعطاهُ ألفَ دينارٍ، وألفَ حُلَّةٍ، وحَشا فاهُ دُرّا. فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ . قالَ : وأينَ يَقَعُ هذا مِن عَطائِهِ ؟ ! يَعني تَعليمَهُ . وأنشَدَ الحُسَينُ عليه السلام : إذا جادَتِ الدُّنيا عَلَيكَ فَجُد بِها عَلَى النّاسِ طُرّا قَبلَ أن تَتَفَلَّتِ فَلاَ الجودُ يُفنيها إذا هِيَ أقبَلَت ولاَ البُخلُ يُبقيها إذا ما تَوَلَّتِ (5)

.


1- .منية المريد : 243 ، عوالي اللآلي : 4/ 71/ 43 نحوه ، بحار الأنوار : 108/ 16 .
2- .في الطبعة المعتمدة «كما» والصحيح ما أثبتناه .
3- .الفردوس : 4/ 193/ 6597 عن ابن عبّاس .
4- .آداب المتعلّمين : 74 بهامشه نقلاً عن تعليم المتعلّم طريقَ التعلُّم للزرنوجي .
5- .المناقب لابن شهرآشوب : 4/ 66 ، الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : 72 نحوه وفيه الشعر فقط ، بحار الأنوار : 44/ 191/ 3 .

ص: 51

منية المريد :رسول خدا فرمود : «هر كس به شخصى يك مسئله بياموزد ، مالك او شده است» . گفته شد : آيا [ مى تواند] او را بفروشد و بخرد؟ فرمود : «نه، بلكه [ مى تواند] به او امر و نهى كند» .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :آموزگاران ، بهترين مردم اند كه هرگاه ياد خدا كهنه شود ، احيايش مى كنند. به آنها ببخشيد و اجيرشان نكنيد كه به سختى شان انداخته ايد . بى گمان، وقتى معلّم به كودك بگويد : «بگو : بسم اللّه الرحمن الرحيم» و او بگويد، خداوند براى آن كودك و معلّم و پدر و مادر كودك ، برائت از آتش را مى نويسد.

امام على عليه السلام :من بنده آنم كه يك حرف به من بياموزد . اگر خواست ، [ مرا ]بفروشد و اگر خواست، آزاد كند و اگر خواست ، به بندگى گيرد.

المناقب :عبدالرحمان سُلَمى به فرزند حسين[ عليه السلام] سوره حمد را آموخت. هنگامى كه كودك اين سوره را براى پدرش خواند ، [ امام ]به [ معلم] او هزار دينار و هزار جامه بخشيد و دهانش را پُر از دُرّ كرد. به خاطر كثرت عطا به او (حسين عليه السلام) اعتراض شد. فرمود : «كجا اين [ كه من بدو دادم] با عطاى او (يعنى آموزش سوره حمد) برابر است؟!» و حسين[ عليه السلام ]اين شعر را سرود : «هرگاه دنيا به تو سخاوتمندانه روى آورد/ تو نيز آن را پيش از آن كه كاستى گيرد ، به همه مردم ببخش . چرا كه اگر دنيا روى آورَد ، جود و بخشش ، به پايانش نمى رساند/ و اگر پشت كند ، بخلْ نگاهش نخواهد داشت» .

.

ص: 52

الكافي عن الفضل بن أبي قرّة :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هؤُلاءِ يَقولونَ : إنَّ كَسبَ المُعَلِّمِ سُحتٌ ؟ ! فَقالَ : كَذَبوا أعداءُ اللّهِ ، إنَّما أرادوا ألاّ يُعَلِّمُوا القُرآنَ ، ولَو أنَّ المُعَلِّمَ أعطاهُ رَجُلٌ دِيَةَ وَلَدِهِ لَكانَ لِلمُعَلِّمِ مُباحا . (1)

معاني الأخبار عن حمزة بن حمران :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلاميَقولُ : مَنِ استَأكَلَ بِعِلمِهِ افتَقَرَ . فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ! إنَّ في شيعَتِكَ ومَواليكَ قَوما يَتَحَمَّلونَ عُلومَكُم ويَبُثّونَها في شيعَتِكُم ، فَلا يَعدَمونَ عَلى ذلِكَ مِنهُمُ البِرَّ وَالصِّلَةَ وَالإِكرامَ ! فَقالَ عليه السلام : لَيسَ اُولئِكَ بِمُستَأكِلينَ ؛ إنَّمَا المُستَأكِلُ بِعِلمِهِ : الَّذي يُفتي بِغَيرِ عِلمٍ ولا هُدىً مِنَ اللّهِ عز و جل ؛ لِيُبطِلَ بِهِ الحُقوقَ ؛ طَمَعا في حُطامِ الدُّنيا . (2)

راجع : ص 368 (سؤال الأجر) .

2 / 5ثَوابُ المُبَلِّغِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَبِّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ يُحِبَّكُمُ اللّهُ . (3)

.


1- .الكافي : 5/ 121/2 ، تهذيب الأحكام : 6/ 365/1046 ، الاستبصار : 3/ 65/216 ، الفقيه : 3/163/3597 وفيه «لايعلّموا أولادهم القرآن» بدل «لا يعلّموا القرآن» و «أعطى المعلّم دية» بدل «أعطاه رجل دية» .
2- .معاني الأخبار : 181/ 1 ، بحار الأنوار : 2/ 117/ 14 .
3- .المعجم الكبير : 8/ 91/ 7461 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : 15/ 777/ 43064 .

ص: 53

2 / 9        پاداش مبلّغ

الكافى_ به نقل از فضل بن ابى قرّه _: به امام صادق عليه السلامگفتم : اينان مى گويند درآمد معلّم ، حرام است! فرمود : «دشمنان خدا دروغ مى گويند. آنان مى خواهند كه آموزگاران ، قرآن را آموزش ندهند، و اگر شخصى [ به اندازه ]ديه فرزندش را نيز به معلّم بدهد ، براى وى حلال است».

معانى الأخبار_ به نقل از حمزة بن حمران _: شنيدم كه امام صادق عليه السلاممى فرمود : «هركس با علمش نان بخورد ، فقير خواهد شد» . به ايشان گفتم : فدايت شوم! در ميان شيعيان و دوستدارانِ شما گروهى هستند كه علوم شما را فراگرفته اند و آن را ميان شيعيان شما انتشار مى دهند و در مقابل، از نيكى، بخشش و هداياى آنان ، بى بهره نمى مانند . فرمود : «اينان ، كسانى نيستند كه با علم خود نان مى خورند. آن كس با علم خود نان مى خورد كه بدون داشتن علم يا رهنمودى از جانب خداوند عز و جل فتوا مى دهد تا به طمع متاع ناچيز دنيا، حقوق [ مردم] را ضايع سازد» .

ر . ك : ص 369 (درخواست مزد).

2 / 5پاداش مبلّغرسول خدا صلى الله عليه و آله :خدا را نزد بندگانش محبوب سازيد تا خداوند ، شما را محبوب خود كند.

.

ص: 54

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أسلَمَ عَلى يَدَيهِ رَجُلٌ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أدّى إلى اُمَّتي حَديثا يُقيمُ بِهِ سُنَّةً أو يَثلِمُ بِهِ بِدعَةً ، فَلَهُ الجَنَّةُ . (2)

مشكاة الأنوار :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا اُحَدِّثُكُم عَن أقوامٍ لَيسوا بِأَنبِياءَ ولا شُهَداءَ ، يَغبِطُهُم يَومَ القِيامَةِ الأَنبِياءُ وَالشُّهَداءُ بِمَنازِلِهِم مِنَ اللّهِ ، عَلى مَنابِرَ مِن نورٍ ؟ قيلَ : مَن هُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : هُمُ الذَّينَ يُحَبِّبونَ عِبادَ اللّهِ إلَى اللّهِ ، ويُحَبِّبونَ اللّهَ إلى عِبادِهِ . قُلنا : هذا حَبَّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ ، فَكَيفَ يُحَبِّبونَ عِبادَ اللّهِ إلَى اللّهِ ؟ قالَ : يَأمُرونَهُم بِما يُحِبُّ اللّهُ ، ويَنهَونَهُم عَمّا يَكرَهُ اللّهُ ، فَإِذا أطاعوهُم أحَبَّهُمُ اللّهُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَجيءُ الرَّجُلُ يَومَ القِيامَةِ ولَهُ مِنَ الحَسَناتِ كَالسَّحابِ الرُّكامِ أو كَالجِبالِ الرَّواسي ، فَيَقولُ : يا رَبِّ ، أنّى لي هذا ولَم أعمَلها ؟ ! فَيَقولُ : هذا عِلمُكَ الَّذي عَلَّمتَهُ النّاسَ يُعمَلُ بِهِ مِن بَعدِكَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَلَّمَ عِلما فَلَهُ أجرُ مَن عَمِلَ بِهِ ، لا يَنقُصُ مِن أجرِ العامِلِ . (5)

.


1- .المعجم الكبير : 17/ 285/ 786 ، تاريخ بغداد : 3/ 271 كلاهما عن عقبة بن عامر ، كنز العمّال : 4/306/10629 .
2- .حلية الأولياء : 10/ 44/ 468 عن ابن عبّاس ؛ منية المريد : 371 ، بحار الأنوار : 2/ 152/ 43 .
3- .مشكاة الأنوار : 240/ 692 ، روضة الواعظين : 17 ، بحار الأنوار : 2/ 24/ 73 ؛ شعب الإيمان : 1/367/409 عن أنس بن مالك نحوه ، كنز العمّال : 3/ 75/ 5565 .
4- .بصائر الدرجات : 5/ 16 عن الحمّاد الحارثي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : 2/ 18/ 44 .
5- .سنن ابن ماجة : 1/ 88/ 240 عن معاذ بن أنس عن أبيه ، كنز العمّال : 10/ 139/ 28703 ؛ إرشاد القلوب : 14 وفيه «إلى يوم القيامة» بدل «لا ينقص من أجر العامل» .

ص: 55

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به دست او فردى اسلام آورد، بهشت برايش واجب مى شود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس حديثى را به امّتم برساند كه با آن سنّتى را برپا دارد يا بدعتى را درهم شكند ، بهشت از آنِ او خواهد بود.

مشكاة الأنوار :رسول خدا فرمود : «آيا براى شما از اقوامى بگويم كه از پيامبران و يا شهيدان نيستند ، اما در روز قيامت ، پيامبران و شهيدان ، به منزلت آنان نزد خداوند _ كه بر منبرهايى از نورند _ ، غبطه مى خورند؟» . گفته شد : اى رسول خدا! آنان چه كسانى اند؟ فرمود : «آنان ، كسانى هستند كه خدا را در نظر مردم و مردم را در نظر خداوند ، محبوب مى سازند». گفتيم : اين كه خداوند را در نظر بندگان محبوب مى سازند ، روشن است ؛ اما چگونه بندگان خدا را در نظر خداوند ، محبوب مى سازند؟» . فرمود : «آنان را بدانچه خداوند دوست مى دارد ، فرمان مى دهند و از آنچه خداوند ناپسند مى شمارد ، نهى شان مى كنند. وقتى مردم از آنان اطاعت كنند ، خداوند ايشان را دوست خواهد داشت» .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت، كسى مى آيد كه كارهاى نيك او به سان ابر متراكم يا همچون كوه هاى استوار است. مى گويد : پروردگارا! چگونه اينها از من است، حال آن كه آنها را من انجام نداده ام؟! خداوند مى فرمايد : اين دانش توست كه به مردم آموختى و پس از تو بدان عمل مى شد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دانشى را آموزش دهد، پاداش آن كه بدان عمل كند ، از آنِ اوست، بى آن كه از پاداش عمل كننده كاسته شود.

.

ص: 56

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن داعٍ يَدعو إلى هُدىً إلاّ كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَنِ اتَّبَعَهُ ، لا يَنقُصُ ذلِكَ مِن اُجورِهِم شَيئا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما داعٍ دَعا إلَى الهُدى فَاتُّبِعَ فَلَهُ مِثلُ اُجورِهِم ، مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن اُجورِهِم شَيءٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ مِن رِضوانِ اللّهِ عز و جل ما يَظُنُّ أن تَبلُغَ ما بَلَغَت ، يَكتُبُ اللّهُ عز و جل لَهُ بِها رِضوانَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ . وإنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ مِن سَخَطِ اللّهِ عز و جل ما يَظُنُّ أن تَبلُغَ ما بَلَغَت ، يَكتُبُ اللّهُ عز و جل بِها عَلَيهِ سَخَطَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَعا عَبدا مِن شِركٍ إلَى الإِسلامِ ، كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَعِتقِ رَقَبَةٍ مِن وُلدِ إسماعيلَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آلهفي وَصِيَّتِهِ إلى رَجُلٍ مِن أهلِهِ: أبلِغ مَن لَقيتَ مِنَ المُسلِمينَ عَنِّي السَّلامَ ، وَادعُ النّاسَ إلَى الإِسلامِ ، وأيقِن أنَّ لَكَ بِكُلِّ مَن أجابَكَ عِتقَ رَقَبَةٍ مِن وُلدِ يَعقوبَ . (5)

.


1- .الموطّأ : 1/ 218/ 41 ، حلية الأولياء : 9/ 305 ، صحيح مسلم : 4/ 2060/ 2674 ، سنن ابن ماجة : 1 / 75 / 206 كلّها نحوه عن أبي هريرة ، كنز العمّال : 15/ 788/ 43121 .
2- .تفسير التبيان: 6/372، تنبيه الخواطر : 2/127 ؛ سنن ابن ماجة : 1/75/205 عن أنس بن مالك نحوه .
3- .مسند ابن حنبل : 5 / 375 / 15852 ، سنن الترمذي : 4 / 559 / 2319 ، سنن ابن ماجة : 2 / 1313 / 3969 كلاهما نحوه وكلّها عن بلال بن الحارث المزني ، كنز العمّال : 3/ 551/ 7856 ؛ وراجع الأمالي للطوسي : 536/1162 .
4- .مسند زيد : 390 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه الإمام عليّ عليهم السلام .
5- .الزهد للحسين بن سعيد : 20/44 عن زيد بن عليّ عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام، بحار الأنوار : 77/134/44 .

ص: 57

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هيچ دعوت كننده اى نيست كه به هدايت ، فرا خوانَد، مگر آن كه براى او پاداشى است، همانند پاداش كسانى كه از وى پيروى مى كنند ، بى آن كه چيزى از پاداش آنان كاسته شود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به هدايت دعوت كند و از او پيروى شود، براى او پاداشى است همسان اجر و پاداش هدايت شوندگان ، بى آن كه از پاداش آنان چيزى كاسته شود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :شخصى سخنى مى گويد كه مورد رضايت خداوند عز و جل است و حدس نمى زند كه به كجا مى انجامد . خداوند عز و جل به خاطر اين سخن ، خشنودى خود را تا روز قيامت براى او مى نويسد ، و شخصى سخنى مى گويد كه مورد خشم خداوند عز و جل است و حدس نمى زند كه به كجا مى انجامد . خداوند عز و جل به خاطر اين سخن ، خشم خود را تا روز قيامت براى او مى نويسد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كه بنده اى را از شرك به سوى اسلام فرا خوانَد ، اجرش همانند [ اجر] آزاد ساختن بنده اى از فرزندان اسماعيل خواهد بود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش خود به مردى از خاندانش _: هر كدام از مسلمانان را كه ديدى ، سلام مرا به او برسان، و مردم را به اسلام فراخوان، و يقين بدان كه در عوض هر كس كه [ دعوت] تو را اجابت كند ، براى تو [ پاداش ]آزاد كردن بنده اى از فرزندان يعقوب خواهد بود.

.

ص: 58

عنه صلى الله عليه و آله :الآمِرُ بِالمَعروفِ كَفاعِلِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الدّالُّ عَلَى الخَيرِ كَفاعِلِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أمَرَ بِمَعروفٍ ، أو نَهى عَن مُنكَرٍ ، أو دَلَّ عَلى خَيرٍ ، أو أشارَ بِهِ ، فَهُوَ شَريكٌ . ومَن أمَرَ بِسوءٍ ، أو دَلَّ عَلَيهِ ، أو أشارَ بِهِ ، فَهُوَ شَريكٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أشَدُّ مِن يُتمِ اليَتيمِ الَّذِي انقَطَعَ عَن اُمِّهِ وأبيهِ يُتمُ يَتيمٍ اِنقَطَعَ عَن إمامِهِ ، ولا يَقدِرُ عَلَى الوُصولِ إلَيهِ ، ولا يَدري كَيفَ حُكمُهُ في ما يُبتَلى بِهِ مِن شَرائِعِ دينِهِ . ألا فَمَن كانَ مِن شيعَتِنا عالِما بِعُلومِنا ، وهذَا الجاهِلُ بِشَريعَتِنا المُنقَطِعُ عَن مُشاهَدَتِنا يَتيمٌ في حِجرِهِ ؛ ألا فَمَن هَداهُ وأرشَدَهُ وعَلَّمَهُ شَريعَتَنا كانَ مَعَنا فِي الرَّفيقِ الأَعلى . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن كانَ مِن شيعَتِنا عالِما بِشَريعَتِنا ، فَأَخرَجَ ضُعَفاءَ شيعَتِنا مِن ظُلمَةِ جَهلِهِم إلى نورِ العِلمِ الَّذي حَبَوناهُ بِهِ ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ وعَلى رَأسِهِ تاجٌ مِن نورٍ يُضيءُ لأَِهلِ جَميعِ العَرَصاتِ ، وحُلَّةٌ لا يُقَوَّمُ لِأَقَلِّ سِلكٍ مِنهَا الدُّنيا بِحَذافيرِها . ثُمَّ يُنادي مُنادٍ : يا عِبادَ اللّهِ، هذا عالِمٌ ، مِن تَلامِذَةِ بَعضِ عُلَماءِ آلِ مُحَمَّدٍ ، ألا فَمَن أخرَجَهُ فِي الدُّنيا مِن حَيرَةِ جَهلِهِ فَليَتَشَبَّث بِنورِهِ لِيُخرِجَهُ مِن حَيرَةِ ظُلمَةِ هذِهِ العَرَصاتِ إلى نُزَهِ الجِنانِ . فَيَخرُجُ كُلُّ مَن كانَ عَلَّمَهُ فِي الدُّنيا خَيرا ، أو فَتَحَ عَن قَلبِهِ مِنَ الجَهلِ قُفلاً ، أو أوضَحَ لَهُ عَن شُبهَةٍ . (5)

.


1- .الجامع الصغير : 1/ 469/ 3025 ، كنز العمّال : 3/ 73/ 5552 نقلاً عن يعقوب بن سفيان في مشيخته والفردوس عن عبد اللّه بن جراد .
2- .الكافي : 4/ 27/ 4 ، الخصال : 134/ 145 كلاهما عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الفقيه: 4/380/813 ، الجعفريّات: 171 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بحار الأنوار: 71/16/28؛ مسند ابن حنبل : 8/ 319/ 22423 عن شاذان ، المعجم الأوسط : 3/ 34/ 2384 عن سهل بن سعد ، كنز العمّال : 6 / 359 / 16052 .
3- .الخصال : 138 / 156 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، السرائر : 3 / 643 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الجعفريّات : 89 ، عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، النوادر للراوندي : 143 / 196 وزادوا في صدره «مَن شفَع شفاعة حسنة» ، بحار الأنوار : 100/ 76 / 24 .
4- .الاحتجاج : 1 / 9 / 2 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : 339 / 214 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : 2 / 2 / 1 .
5- .الاحتجاج : 1/ 10/ 3 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيار ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : 339/ 215 كلاهما عن الإمام العسكري عليه السلام ، بحار الأنوار : 2/ 2/ 2 ، وراجع عوالي اللآلي : 1 / 17/ 2 .

ص: 59

رسول خدا صلى الله عليه و آله :امر كننده به نيكى ، به سان انجام دهنده آن است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :راهنماى به خير ، به سان انجام دهنده آن است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به معروفى امر يا از منكرى نهى كند يا به خيرى راهنمايى يا اشاره كند، [ با انجام دهنده اين كارها] شريك است ؛ و هر كس به بدى فرمان دهد ، يا به آن راهنمايى يا اشاره كند ، [ با انجام دهنده آن] شريك است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :سخت تر از يتيمىِ آن كه مادر و پدرش را از دست داده، يتيمىِ كسى است كه امامش را از دست داده و توان دسترسى به او را ندارد و در مسائل دينى اش حكم امام را نمى داند. آگاه باشيد! هركس از شيعيان ما كه دانا به علوم ما باشد، اين شخص جاهل به شريعت ما و دور افتاده از حضور ما، چون يتيمى در دامن اوست . بدانيد هر كس او را هدايت و ارشاد كند و شريعت ما را به او بياموزد ، در رفيق اعلى (1) با ما خواهد بود.

امام على عليه السلام :هر كس از شيعيان ما كه عالم به شريعت ما باشد و شيعيانِ كم اطلاع ما را از تاريكى جهلشان به روشنايى دانشى كه ما ارزانى اش داشته ايم ، رهنمون شود، روز قيامت ، در حالى مى آيد كه بر سرش تاجى از نور خواهد داشت كه براى مردم تمام عرصات [ قيامت] ، روشنايى خواهد داد ، و جامه اى [ بر تن ]خواهد داشت كه ارزش كوچك ترين نخ آن از تمام دنيا فزون تر باشد. آن گاه ، ندا كننده اى ندا مى دهد : اى بندگان خدا! اين شخص عالم ، از شاگردان يكى از عالمان آل محمّد است . هان! هر كس را كه او در دنيا از سرگردانى جهالت خارج ساخته، [ اينك] به نور او چنگ زند تا وى را از سرگردانى تاريكى اين عرصات به بوستان هاى بهشتْ بيرون برَد . [ بدين ترتيب] كسانى كه وى در دنيا چيزى به آنان آموخته، يا قفل جهلى از قلبشان گشوده يا شبهه اى از آنان برطرف ساخته است ، بيرون مى آيند.

.


1- .«رفيق اَعلى ، مكانى است نزد خداوند ، ويژه مقرّبان درگاه الهى و پيامبران» (ر . ك : النهاية ، ماده : رفق).

ص: 60

الإمام الحسين عليه السلام :مَن دَعا عَبدا مِن ضَلالَةٍ إلى مَعرِفَةِ حَقٍّ فَأَجابَهُ ، كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَعِتقِ نَسَمَةٍ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن عَلَّمَ بابَ هُدىً فَلَهُ مِثلُ أجرِ مَن عَمِلَ بِهِ ، ولا يَنقُصُ اُولئِكَ مِن اُجورِهِم شَيئا . ومَن عَلَّمَ بابَ ضَلالٍ كانَ عَلَيهِ مِثلُ أوزارِ مَن عَمِلَ بِهِ ، ولا يَنقُصُ اُولئِكَ مِن أوزارِهِم شَيئا . (2)

عنه عليه السلام :لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام ، قالَ موسى : . . . إلهي ، فَما جَزاءُ مَن دَعا نَفسا كافِرَةً إلَى الإِسلامِ ؟ قالَ : يا موسى ، اُذِنَ يَومَ القِيامَةِ فِي الشَّفاعَةِ لِمَن يُريدُ . قالَ : إلهي ، فَما جَزاءُ مَن دَعا نَفسا مُسلِمَةً إلى طاعَتِكَ ، ونَهاها عَن مَعصِيَتِكَ ؟ قالَ : يا موسى ، أحشُرُهُ يَومَ القِيامَةِ في زُمرَةِ المُتَّقينَ . (3)

.


1- .مسند زيد : 391 عن الإمام زين العابدين عليه السلام .
2- .الكافي : 1/ 35/ 4 عن أبي عبيدة الحذّاء ، تحف العقول : 297 ، المحاسن : 1/ 96/ 60 عن محمّد بن مسلم ، منية المريد : 111 ، بحار الأنوار : 2/ 19/ 53 .
3- .فضائل الأشهر الثلاثة : 89 / 68 عن زياد بن المنذر ، الأمالي للصدوق : 277/ 307 عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الهادي عليه السلام وفيه إلى «لمن يُريد» ، بحار الأنوار : 69/ 413/ 131 .

ص: 61

امام حسين عليه السلام :هر كس بنده اى را از يك گمراهى به شناخت حقى فرا خواند و او بپذيرد، براى فراخواننده ، پاداشى به سان آزاد كردن يك انسان خواهد بود.

امام باقر عليه السلام :هر كس راه هدايتى بياموزاند ، پاداشى به سان عمل كنندگان به آن دارد ، بى آن كه از پاداش آنان ، چيزى كاسته شود ؛ و هر كس راه گمراهى اى بياموزانَد ، گناهى به سان گناهان كسانى كه بدان عمل كنند ، دارد ، بى آن كه چيزى از گناهان آنان كاسته شود.

امام باقر عليه السلام :هنگامى كه خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن گفت، موسى گفت : «... خدايا! پاداش آن كه انسان بى دينى را به دين دعوت كند ، چيست؟» . خداوند فرمود : «اى موسى! در روز قيامت اجازه مى يابد تا براى هر كه بخواهد ، شفاعت كند» . موسى عليه السلام گفت : خدايا! پاداش كسى كه فرد ديندارى را به اطاعت تو دعوت و از نافرمانى ات نهى كند ، چيست؟ خداوند فرمود : «اى موسى! در روز قيامت ، او را در زمره پرهيزگاران محشور مى كنم» .

.

ص: 62

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَتَكَلَّمُ الرَّجُلُ بِكَلِمَةِ حَقٍّ فَاُخِذَ بِها ، إلاّ كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَن أخَذَ بِها ، ولا يَتَكَلَّمُ بِكَلِمَةِ ضَلالٍ يُؤخَذُ بِها إلاّ كانَ عَلَيهِ مِثلُ وِزرِ مَن أخَذَ بِها . (1)

عنه عليه السلام :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ بَعَثَ اللّهُ عز و جل العالِمَ وَالعابِدَ ، فَإِذا وَقَفا بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل قيلَ لِلعابِدِ : اِنطَلِق إلَى الجَنَّةِ ، وقيلَ لِلعالِمِ : قِف ! تُشَفَّع لِلنّاسِ بِحُسنِ تَأديبِكَ لَهُم . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ فَيَكتُبُ اللّهُ بِها إيمانا في قَلبِ آخَرَ ، فَيَغفِرُ لَهُما جَميعا . (3)

راجع : العلم والحكمة في الكتاب والسنّة : ص 311 (فضل التعليم) .

.


1- .ثواب الأعمال : 160/ 1 عن عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه ، الاختصاص : 250 ، تحف العقول : 375 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : 2/ 19/ 52 .
2- .علل الشرايع : 394/ 11 ، بصائر الدرجات : 7/ 7 كلاهما عن يونس بن عبد الرحمن عمّن ذكره ، بحار الأنوار : 2/ 16/ 36 .
3- .المحاسن : 1/ 361/ 778 عن أبي بكر الحضرمي ، مشكاة الأنوار : 193/ 509 وفيه «العبد» بدل «الرجل» ، بحار الأنوار : 2/ 73/ 38 .

ص: 63

امام صادق عليه السلام :هيچ كس سخن حقّى كه بدان عمل شود نمى گويد ، جز آن كه [ پاداشى] مانند پاداش عمل كننده به آن دارد ؛ و هيچ كس سخن باطلى كه بدان عمل شود نمى گويد ، جز آن كه [ گناهى ]همچون گناه عمل كننده به آن ، برگردنش خواهد بود.

امام صادق عليه السلام :چون روز قيامت فرا رسد ، خداوند عز و جل ، عالم و عابد را برانگيزاند . وقتى آن دو نزد خداوند عز و جل حاضر مى شوند ، به عابد گفته شود : «به بهشت برو!»، و به عالم گفته شود : «بايست و مردم را به خاطر تربيت كردن نيكويشان ، شفاعت كن!» .

امام صادق عليه السلام :شخصى سخنى مى گويد و خداوند به يُمن آن ، ايمان را در قلب شخص ديگرى ثبت مى كند و در پى آن ، هردو را مى بخشد.

ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث ، ج2 ، ص 453 (فضيلت آموزش) .

.

ص: 64

2 / 6المُبَلِّغُ المِثالِيُّالكتاب«لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِى فَقَالَ يَ_قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَ_هٍ غَيْرُهُو إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ * قَالَ الْمَلأَُ مِن قَوْمِهِى إِنَّا لَنَرَل_كَ فِى ضَلَ_لٍ مُّبِينٍ * قَالَ يَ_قَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلَ__لَةٌ وَلَ_كِنِّى رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَ__لَمِينَ * أُبَلِّغُكُمْ رِسَ__لَ_تِ رَبِّى وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» . (1)

«وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَ_قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَ_هٍ غَيْرُهُو أَفَلاَ تَتَّقُونَ * قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِى إِنَّا لَنَرَل_كَ فِى سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَ_ذِبِينَ * قَالَ يَ_قَوْمِ لَيْسَ بِى سَفَاهَةٌ وَلَ_كِنِّى رَسُولٌ مِّن رَّبِّالْعَ__لَمِينَ * أُبَلِّغُكُمْ رِسَ__لَ_تِ رَبِّى وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ» . (2)

«وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَ__لِحًا قَالَ يَ_قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَ_هٍ غَيْرُهُو قَدْ جَآءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَ_ذِهِى نَاقَهُ اللَّهِ لَكُمْ ءَايَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِى أَرْضِ اللَّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ * وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَآءَ مِنم بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِى الأَْرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ ءَالآَءَ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِى الأَْرْضِ مُفْسِدِينَ * قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِى لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَ__لِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِى قَالُواْ إِنَّا بِمَآ أُرْسِلَ بِهِى مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِى ءَامَنتُم بِهِى كَ_فِرُونَ * فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَ_صَ__لِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ * فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِى دَارِهِمْ جَ_ثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَ_قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَ_كِن لاَّتُحِبُّونَ النَّ_صِحِينَ» . (3)

.


1- .الأعراف : 59 _ 62 .
2- .الأعراف : 65 _ 68 .
3- .الأعراف : 73 _ 79 .

ص: 65

2 / 10        مبلّغ نمونه

2 / 6مبلّغ نمونهقرآن«همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم. پس گفت : «اى قوم من! خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست . من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم»* سران قومش گفتند : واقعا ما تو را در گمراهى آشكارى مى بينيم* گفت : «اى قوم من! هيچ گونه گمراهى اى در من نيست؛ بلكه من فرستاده اى از جانب پروردگار جهانيانم* پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و اندرزتان مى دهم و چيزهايى از خدا مى دانم كه [ شما ]نمى دانيد» .»

«و به سوى عاد، برادرشان هود را [ فرستاديم] . گفت : «اى قوم من! خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست. پس آيا پرهيزگارى نمى كنيد؟»* سران قومش كه كافر بودند ، گفتند : در حقيقت، ما تو را در [ نوعى] سفاهت مى بينيم و جدّا تو را از دروغگويان مى پنداريم* گفت : «اى قوم من! در من سفاهتى نيست ؛ ولى من فرستاده اى از جانب پروردگار جهانيانم * پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم».»

«و به سوى [ قوم] ثمود، صالح، برادرشان را [ فرستاديم]. گفت : «اى قوم من! خدا را بپرستيد . براى شما معبودى جز او نيست . در حقيقت ، براى شما از جانب پروردگارتان دليلى آشكار آمده است. اين ماده شتر ، آيتِ الهى براى شماست ، پس او را بگذاريد تا در زمين خدا بخورَد و گزندى به او نرسانيد كه عذابى دردناك شما را فرو مى گيرد * و به ياد آوريد هنگامى را كه شما را پس از [ قوم ]عاد ، جانشينان [ آنان ]گردانيد، و در زمين به شما جاى [ مناسب] داد . در دشت هاى آن كاخ هايى اختيار مى كرديد ، و از كوه ها خانه هايى [ زمستانى ]مى تراشيديد. پس نعمت هاى خدا را به ياد آوريد و در زمين ، سر به فساد برمداريد * سران قوم او كه استكبار مى ورزيدند ، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند : آيا مى دانيد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟ گفتند : «بى ترديد، ما به آنچه وى بدان رسالت يافته است ، ايمان داريم» * كسانى كه استكبار مى ورزيدند ، گفتند : ما به آنچه شما بدان ايمان آورده ايد ، كافريم * پس آن ماده شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود ، سرپيچيدند و گفتند : اى صالح! اگر از پيامبرانى ، آنچه را به ما وعده مى دهى براى ما بياور * آن گاه زمين لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند * پس [ صالح] از ايشان روى برتافت و گفت : «اى قوم من! به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ؛ ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد».»

.

ص: 66

«وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَ_بَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَآءَهَا الْمُرْسَلُونَ * إِذْ أَرْسَلْنَآ إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُواْ إِنَّ_آ إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ * قَالُواْ مَآ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَ مَآ أَنزَلَ الرَّحْمَ_نُ مِن شَىْ ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ * قَالُواْ رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّ_آ إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ * وَ مَا عَلَيْنَآ إِلاَّ الْبَلَ_غُ الْمُبِينُ * قَالُواْ إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَ_ل_ءِن لَّمْ تَنتَهُواْ لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ * قَالُواْ طَ_ل_ءِرُكُم مَّعَكُمْ أَل_ءِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ * وَ جَآءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَ_قَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِينَ * اتَّبِعُواْ مَن لاَّ يَسْ_?لُكُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ * وَ مَا لِىَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِى فَطَرَنِى وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ * ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِى ءَالِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَ_نُ بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّى شَفَ_عَتُهُمْ شَيْ_?ا وَ لاَ يُنقِذُونِ * إِنِّى إِذًا لَّفِى ضَلَ_لٍ مُّبِينٍ * إِنِّى ءَامَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ * قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَ__لَيْتَ قَوْمِى يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِى رَبِّى وَ جَعَلَنِى مِنَ الْمُكْرَمِينَ» . (1)

«وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَ_نَهُو أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ وَقَدْ جَآءَكُم بِالْبَيِّنَ_تِ مِن رَّبِّكُمْ وَ إِن يَكُ كَ_ذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُو وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ * يَ_قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَ_هِرِينَ فِى الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِنم بَأْسِ اللَّهِ إِن جَآءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَآ أُرِيكُمْ إِلاَّ مَآ أَرَى وَ مَآ أَهْدِيكُمْ إِلاَّ سَبِيلَ الرَّشَادِ * وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَ_قَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ*مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنم بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُ_لْمًا لِّلْعِبَادِ * وَ يَ_قَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ * يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُو مِنْ هَادٍ * وَ لَقَدْ جَآءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَ_تِ فَمَا زِلْتُمْ فِى شَكٍّ مِّمَّا جَآءَكُم بِهِى حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِنم بَعْدِهِى رَسُولاً كَذَ لِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ» . (2)

.


1- .يس : 13 _ 27 .
2- .غافر : 28 _ 34 .

ص: 67

«[ داستان] مردم آن شهرى را كه رسولان بدان جا آمدند ، براى آنان مَثَل بزن * آن گاه كه دو تن را به سوى آنان فرستاديم ، و[ لى] آن دو را دروغگو خواندند، تا با [ فرستاده ]سومين [ آنان را] تأييد كرديم . پس [ رسولان ]گفتند : «ما به سوى شما فرستاده شده ايم» * گفتند : شما جز بشرى مانند ما نيستيد ، و [ خداى] رحمان ، چيزى نفرستاده و شما جز دروغ نمى پردازيد» * گفتند : «پروردگار ما مى داند كه ما واقعا به سوى شما فرستاده شده ايم * و برما [ وظيفه اى] جز رسانيدن آشكار [ پيام ]نيست» * پاسخ دادند : ما [ حضور] شما را به شگونِ بد گرفته ايم. اگر دست برنداريد ، سنگسارتان مى كنيم و بى گمان، شكنجه دردناكى از ما به شما خواهد رسيد * [ رسولان] گفتند : «شومى شما با خود شماست. آيا اگر شما را پند دهند [ باز كفر مى ورزيد؟ نه! ]بلكه شما قومى اسرافكاريد» * و [ در اين ميان ]مردى از دورترين جاىِ شهر ، دوان دوان آمد [ و ]گفت : «اى مردم! از اين فرستادگان ، پيروى كنيد * از كسانى پيروى كنيد كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود[ نيز ]رهيافته اند * آخر چرا كسى را نپرستم كه مرا آفريده است و [ همه] شما به سوى او باز مى گرديد؟ آيا به جاى او خدايانى را بپرستم كه اگر [ خداى] رحمان بخواهد ، به من گزندى برساند، نه شفاعتشان به حالم سود مى دهد و نه مى توانند مرا برهانند؟* در آن صورت، من قطعا در گمراهى آشكارى خواهم بود* من به پروردگارتان ايمان آوردم. پس از من بشنويد»* [ سرانجام به جرم ايمان كشته شد و بدو] گفته شد : «به بهشت درآى». گفت : «اى كاش قوم من مى دانستند * كه پروردگارم مرا آمرزيد و در زمره ارجمندان قرار داد».

«و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مى داشت، گفت : «آيا مردى را مى كشيد كه مى گويد : پروردگار من خداست؟ و بى گمان براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده ، و اگر دروغگو باشد ، دروغش به زيان اوست، و اگر راستگو باشد ، برخى از آنچه به شما وعده مى دهد ، به شما خواهد رسيد. بى ترديد، خدا كسى را كه زياده روى دارد و بسيار دروغ مى گويد ، هدايت نمى كند* اى قوم من! امروز فرمانروايى از آنِ شماست [ و] بر اين سرزمين مسلّطيد ؛ و[ لى ]چه كسى ما را از بلاى خدا _ اگر به ما برسد _ حمايت خواهد كرد؟» . فرعون گفت : جز آنچه مى بينم ، به شما نمى نمايم، و شما را جز به راه راستْ راهبر نيستم * و كسى كه ايمان آورده بود ، گفت : «اى قوم من! من از [ روزى ]مثل روز گروه ها [ ى مخالف خدا ]بر شما مى ترسم* [ از سرنوشتى ]نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها [ آمدند] ؛ و[ گرنه ]خدا بر بندگان [ خود] ستم نمى خواهد * و اى قوم من! من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را [ براى يارى هم ]ندا مى دهند، بيمناكم * روزى كه روى مى گردانيد و فرار مى كنيد، براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست؛ و هر كس را خدا گمراه كند ، او را راهبرى نيست»* و به يقين، يوسف پيش از اين، دلايل آشكارى براى شما آورد ، و از آنچه براى شما آورد ، همواره در ترديد بوديد تا وقتى كه از دنيا رفت، گفتيد : «خدا بعد از او هرگز فرستاده اى را برنخواهد انگيخت». اين گونه، خدا هر كه را افراطگر شكّاك است ، بى راه مى گذارد».

.

ص: 68

راجع : آل عمران : 20 ، المائدة : 92 _ 99 ، هود : 57 ، الرعد : 40 ، النور : 54 ، النمل : 35 _ 38 ، العنكبوت : 18 ، التغابن : 12 ، الجنّ : 23 .

الحديثالخصال عن عبد اللّه بن عمر :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ عز و جل حَرَّمَ عَلَيكُم دِماءَكُم وأموالَكُم وأعراضَكُم ، كَحُرمَةِ يَومِكُم هذا في شَهرِكُم هذا في بَلَدِكُم هذا ، إلى يَومِ تَلقَونَهُ . ألا فَليُبَلِّغ شاهِدُكُم غائِبَكُم ؛ لا نَبِيَّ بَعدي ، ولا اُمَّةَ بَعدَكُم . ثُمَّ رَفَعَ يَدَيهِ حَتّى إنَّهُ لَيُرى بَياضُ إبطَيهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اشهَد أنّي قَد بَلَّغتُ . (1)

بحار الأنوار عن زيد بن أرقم :خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهحُجّاجا ، حَتّى إذا كُنّا بِالجُحفَةِ بِغَديرِ خُمٍّ صَلَّى الظُّهرَ ، ثُمَّ قامَ خَطيبا فينا ، فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، هَل تَسمَعونَ ؟ إنّي رَسولُ اللّهِ إلَيكُم ؛ إنّي اُوشِكُ أن اُدعى ، وإنّي مَسؤولٌ ، وإنَّكُم مَسؤولونَ . إنّي مَسؤولٌ ؛ هَل بَلَّغتُكُم ؟ وأنتُم مَسؤولونَ ؛ هَل بُلِّغتُم ؟ فَماذا أنتُم قائِلونَ ؟ قالَ : قُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، بَلَّغتَ وجَهَدتَ . قالَ : اللّهُمَّ اشهَد ، وأنَا مِنَ الشّاهِدينَ . (2)

.


1- .الخصال: 487/63، بحار الأنوار: 21/381/8 وراجع الكافي: 7/273/12، الفقيه: 4/93/ 5151 ؛ وراجع مسند ابن حنبل : 7/ 376/ 20720 ، كنز العمّال : 5/ 293/ 12919 .
2- .بحار الأنوار : 37/ 191/ 74 نقلاً عن كتاب منقبة المطهرين .

ص: 69

ر . ك : آل عمران : 20 ، مائده : 92 _ 99 ، هود : 57 ، رعد : 40 ، نور : 54 ، نمل : 35 _ 38 ، عنكبوت : 18 ، تغابن : 12 ، جنّ : 23 .

حديثالخصال_ به نقل از عبداللّه بن عمر _: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند عز و جل به سان حرمت امروز و اين ماه و اين شهر، (1) خون ، مال و آبرويتان را تا روز قيامت بر يكديگر حرام كرده است. پس آگاه باشيد! بايد حاضران [ سخنم را] به غايبان برسانند كه ديگر پيامبرى پس از من و امّتى پس از شما نخواهد بود». آن گاه دو دست خود را چنان بالا برد كه سپيدى زير بغل هايش آشكار شد و فرمود : «خداوندا! گواه باش كه من ابلاغ كرده ام».

بحار الأنوار_ به نقل از زيد بن ارقم _: همراه رسول خدا پس از انجام دادن حج حركت كرديم تا آن كه در جُحفه به غدير خم رسيديم . [ پيامبر ]نماز ظهر را اقامه كرد . و براى خطابه در ميان ما برخاست و فرمود : «اى مردم! آيا مى شنويد؟ من فرستاده خدا به سوى شما هستم . من به زودى [ به سوى خدا] فرا خوانده خواهم شد، از من سؤال خواهد شد و از شما [ نيز ]سؤال خواهد شد. از من پرسش خواهد شد كه آيا به شما ابلاغ كردم؟ و از شما خواهندپرسيد: آيا به شما ابلاغ شد؟ در اين صورت،شماچه خواهيدگفت؟». زيد بن ارقم مى گويد : ما گفتيم : اى رسول خدا! تو ابلاغ كردى و كوشش نمودى . رسول خدا گفت : «خدايا! گواه باش ، و من از جمله گواهان خواهم بود».

.


1- .اين خطبه را پيامبر صلى الله عليه و آله در ماه ذى حجّه _ كه از ماه هاى حرام است _ ايراد كرده است .

ص: 70

مسند ابن حنبل عن سمرة بن جندب :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّهَا النّاسُ ، اُنشِدُكُم بِاللّهِ إن كُنتُم تَعلَمونَ أنّي قَصَّرتُ عَن شَيءٍ مِن تَبليغِ رِسالاتِ رَبّي عز و جل لَمّا أخبَرتُموني ذاكَ ؛ فَبَلَّغتُ رِسالاتِ رَبّي كَما يَنبَغي لَها أن تُبَلَّغَ ، وإن كُنتُم تَعلَمونَ أنّي بَلَّغتُ رِسالاتِ رَبّي لَمّا أخبَرتُموني ذاكَ . قالَ : فَقامَ رِجالٌ فَقالوا : نَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ ، ونَصَحتَ لاُِمَّتِكَ ، وقَضَيتَ الَّذي عَلَيكَ . (1)

المستدرك على الصحيحين عن أنس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ آخِرُ ما تَكَلَّمَ بِهِ : «جَلالَ رَبِّي الرَّفيعَ فَقَد بَلَّغتُ» ، ثُمَّ قَضى صلى الله عليه و آله . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ : . . . وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ . . . صَدَعَ بِما أمَرَهُ رَبُّهُ ، وبَلَّغَ ما حَمَّلَهُ ، حَتّى أفصَحَ بِالتَّوحيدِ دَعوَتَهُ ، وأظهَرَ فِي الخَلقِ أن «لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ» حَتّى خَلَصَت لَهُ الوَحدانِيَّةُ ، وصَفَت لَهُ الرُّبوبِيَّةُ ، وأظهَرَ اللّهُ بِالتَّوحيدِ حُجَّتَهُ ، وأعلى بِالإِسلامِ دَرَجَتَهُ . (3)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ أعطِ مُحَمَّدا _ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ _ مِن كُلِّ كَرامَةٍ أفضَلَ تِلكَ الكَرامَةِ... نَشهَدُ أنَّهُ قَد بَلَّغَ الرِّسالَةَ، وأدَّى النَّصيحَةَ، وَاجتَهَدَ لِلاُمَّةِ. (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : 7/ 265/ 20198 ، المستدرك على الصحيحين : 1/ 479/ 1230 ، السنن الكبرى : 3 / 471 / 6361 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : 14 / 323 / 38818 .
2- .المستدرك على الصحيحين : 3/ 59/ 4387 ، كنز العمّال : 7/ 147/ 18445 .
3- .التوحيد : 72/ 26 ، عيون أخبار الرضا : 1/ 123/ 15 كلاهما عن الهيثم بن عبد اللّه الرمّاني عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : 4 / 223 / 2 .
4- .تهذيب الأحكام : 3/ 83/ 239 عن عليّ بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسين عليه السلام ، مصباح المتهجّد : 557 / 651 من دون إسناد إلى المعصوم ، بحار الأنوار : 98/ 127/ 3 .

ص: 71

مسند ابن حنبل_ به نقل از سمرة بن جندب _: رسول خدا فرمود : «اى مردم! شما را به خدا سوگند مى دهم. اگر مى دانيد كه من در رساندن چيزى از رسالت هاى پروردگار خود عز و جل كوتاهى كرده ام ، مرا از آن باخبر سازيد تا رسالت هاى پروردگارم را _ چنان كه شايسته رساندن است _ ، ابلاغ كنم ، و اگر مى دانيد كه من رسالت هاى پروردگارم را رسانده ام ، مرا از آن باخبر كنيد». سمرة بن جندب گويد : كسانى برخاستند و گفتند : گواهى مى دهيم كه تو واقعا رسالت هاى پروردگارت را ابلاغ و براى امّتت خيرخواهى كردى و آنچه برعهده داشتى، ادا نمودى .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از اَنس _: آخرين سخنى كه رسول خدا بيان كرد ، اين بود : «به جلالت پروردگار بلند مرتبه ام سوگند كه ابلاغ كردم». سپس جان به جان آفرين تسليم كرد.

امام على عليه السلام_ در خطبه اى از ايشان _: ... و شهادت مى دهم كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست... آنچه پروردگارش فرمانش داده بود ، آشكار كرد و آنچه بر دوشش نهاده بود ، ابلاغ نمود، تا آن كه دعوتش را با توحيد پديدار ساخت و كلمه «لا اله الا اللّه وحده لا شريك له» را در ميان مردم آشكار نمود تا وحدانيت خداوند ، خالص گردد و ربوبيت الهى پيراسته شود ، و خداوند ، برهان او را با توحيد ظاهر ساخت و مرتبه اش را با اسلام ، بالا برد.

امام على عليه السلام :_ كه درود تو بر او و خاندانش باد _خداوندا! به محمّد از هر كرامتى برترينِ آن را عطا كن... شهادت مى دهيم كه او رسالت را ابلاغ كرد و خيرخواهى را به انجام رسانيد و براى امّت ، با تمام توان كوشيد.

.

ص: 72

الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ :نَزَلَ جَبرَئيلُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله . . . فَقالَ : يا مُحَمَّدُ [إنَّ] اللّهَ يَقرَؤُكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ : جَزاكَ اللّهُ عَن تَبليغِكَ خَيرا ؛ فَقَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ ، ونَصَحتَ لاُِمَّتِكَ ، وأرضَيتَ المُؤمِنينَ ، وأرغَمتَ الكافِرينَ . (1)

عنه عليه السلامفي بَيانِ أحوالِ يَومِ الحِسابِ: . . . فَيَقولُ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ : هَل بَلَّغتَ اُمَّتَكَ ما بَلَّغَكَ جَبرَئيلُ مِن كِتابي وحِكمَتي وعِلمي ؟ فَيَقولُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : نَعَم ، يا رَبِّ ، قَد بَلَّغتُ اُمَّتي ما اُوحِيَ إلَيَّ مِن كِتابِكَ وحِكمَتِكَ وعِلمِكَ ، وجاهَدتُ في سَبيلِكَ . فَيَقولُ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ : فَمَن يَشهَدُ لَكَ بِذلِكَ ؟ فَيَقولُ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله : يا رَبِّ ، أنتَ الشّاهِدُ لي بِتَبليغِ الرِّسالَةِ ، ومَلائِكَتُكَ ، وَالأَبرارُ مِن اُمَّتي ، وكَفى بِكَ شَهيدا . فَيُدعى بِالمَلائِكَةِ ، فَيَشهَدونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ . ثُمَّ يُدعى بِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ ، فَيُسأَلونَ : هَل بَلَّغَكُم مُحَمَّدٌ رِسالَتي وكِتابي وحِكمَتي وعِلمي ، وعَلَّمَكُم ذلِكَ ؟ فَيَشهَدونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ ، وَالحكمَةِ ، وَالعِلمِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلامفي زِيارَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أشهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللّهِ ، وأشهَدُ أنَّكَ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ ، وأشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ ، ونَصَحتَ لاُِمَّتِكَ ، وجاهَدتَ في سَبيلِ اللّهِ . (3)

.


1- .الأمالي للمفيد : 78/ 2 ، الأمالي للطوسي : 119/ 185 ، بشارة المصطفى : 65 ، الفضائل : 7 كلّها عن جابر الجعفي ، بحار الأنوار : 38/ 114/ 51 .
2- .تفسير القمّي : 1/ 192 عن ضريس ، بحار الأنوار : 7/ 281/ 3 .
3- .الكافي : 4/ 550/ 1 ، تهذيب الأحكام : 6/ 5/ 8 ، كامل الزيارات : 48/ 27 كلّها عن معاوية بن عمّار ، الفقيه : 2 / 567/ 3157 ، بحار الأنوار : 100/ 150/ 17 .

ص: 73

امام باقر عليه السلام_ به نقل از جابر بن عبداللّه انصارى _: جبرئيل ، بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد... و گفت : اى محمّد! [ همانا] خداوند به تو سلام مى رساند و به تو مى فرمايد : «خداوند تو را به خاطر ابلاغت پاداش خير داد كه پيام هاى پروردگارت را رساندى و براى امّتت خيرخواهى كردى و مؤمنان را خشنود ساختى و كافران را منكوب كردى».

امام باقر عليه السلام_ در بيان حوادث روز قيامت _: ... خداوند به محمّد[ صلى الله عليه و آله ]مى فرمايد : «آيا آنچه را كه جبرئيل از كتاب و حكمت و علم من به تو رسانْد، به امّتت ابلاغ كردى؟ رسول خدا خواهد گفت : آرى ، اى پروردگار من! آنچه از قرآن، حكمت و علم تو به من وحى شده، به امّتم ابلاغ و در راه تو تلاش كردم . خداوند به محمّد[ صلى الله عليه و آله ] مى فرمايد : «چه كسى گواه تو بر اين مدّعاست؟». محمّد[ صلى الله عليه و آله ]خواهد گفت : پروردگارا! تو و فرشتگانت و نيكان امّتم شاهد من در رساندن پيام اند و شاهد بودن تو بسنده است . پس فرشتگان فراخوان شوند و آنان شهادت مى دهند كه محمّد[ صلى الله عليه و آله ] ، پيام را رسانده است. سپس ، امّت محمّد فراخوان شوند و از آنان سؤال مى شود : «آيا محمّد[ صلى الله عليه و آله ]، رسالت، قرآن، حكمت و علم مرا به شما رسانيده و اينها را به شما آموخته است؟». آنان شهادت مى دهند كه محمّد[ صلى الله عليه و آله ] ، پيام و حكمت و علم را رسانده است.

امام صادق عليه السلام_ در زيارت رسول خدا _: شهادت مى دهم كه تو فرستاده خدايى ، و شهادت مى دهم كه تو محمّد بن عبداللّه هستى ، و شهادت مى دهم كه تو پيام هاى پروردگارت را رساندى و براى امّتت خيرخواهى و در راه خدا مجاهده كردى.

.

ص: 74

عنه عليه السلامفي زِيارَة الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام: أشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ ونَصَحتَ ، ووَفَيتَ وأوفَيتَ ، وجاهَدتَ في سَبيلِ اللّهِ ، ومَضَيتَ لِلَّذي كُنتَ عَلَيهِ شَهيدا ومُستَشهِدا وشاهِدا ومَشهودا . (1)

عنه عليه السلامأيضا _: صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ ، أشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ عَنِ اللّهِ عز و جل ما اُمِرتَ بِهِ ، ولَم تَخشَ أحَدا غَيرَهُ ، وجاهَدتَ في سَبيلِهِ ، وعَبَدتَهُ صادِقا حَتّى أتاكَ اليَقينُ . . . أشهَدُ أنَّكُم قَد بَلَّغتُم عَنِ اللّهِ ما أمَرَكُم بِهِ ، ولَم (2) تَخشَوا أحَدا غَيرَهُ . . . صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ ، أشهَدُ أنَّكَ عَبدُ اللّهِ وأمينُهُ ، بَلَّغتَ ناصِحا ، وأدَّيتَ أمينا ، وقُتِلتَ صِدّيقا ، ومَضَيتَ عَلى يَقينٍ ، لَم تُؤثِر عَمىً عَلى هُدىً ، ولَم تَمِل مِن حَقٍّ إلى باطِلٍ . (3)

المعصوم عليه السلامفي زِيارَةِ أئِمَّةِ البَقيعِ عليهم السلام: السَّلامُ عَلَيكُمُ الحُجَّةَ عَلى أهلِ الدُّنيا ، السَّلامُ عَلَيكُمُ القُوّامَ فِي البَرِيَّةِ بِالقِسطِ ، السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ الصَّفوَةِ ، السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ النَّجوى . أشهَدُ أنَّكُم قَد بَلَّغتُم ، ونَصَحتُم ، وصَبَرتُم في ذاتِ اللّهِ ، وكُذِّبتُم ، واُسيءَ إلَيكُم ، فَعَفَوتُم (4) . (5)

.


1- .الكافي : 4/ 576/ 2 ، تهذيب الأحكام : 6/ 55/ 131 ، كامل الزيارات : 365/ 618 كلّها عن الحسين بن ثوير ، الفقيه : 2/ 595/ 3199 ، بحار الأنوار : 101/ 152/ 3 .
2- .في الطبعة المعتمدة «ولن» وهو تصحيف ، والتصحيح من سائر المصادر .
3- .الكافي : 4/ 573/ 1 عن يونس الكناسي ، كامل الزيارات : 369/619 نحوه عن يوسف الكناسي ، بحار الأنوار : 101/158/5 .
4- .قال المجلسي رحمه الله : موقوف مرسل ، ولا يبعد كونه من تتمّة خبر معاوية بن عمَّار ، بل هو الظّاهر من سياق الكتاب (مرآة العقول : 18 / 272) .
5- .الكافي : 4/ 559 ، تهذيب الأحكام : 6/ 79 ، الفقيه : 2/ 575 ، كامل الزيارات : 118/ 130 عن عمرو بن هشام عن بعض أصحابنا عن أحدهما عليهماالسلاموفيهما «فغفرتم» بدل «فعفوتم» ، مصباح المتهجّد : 713/ 797 ، بحار الأنوار : 100/ 203/ 1 .

ص: 75

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام _: شهادت مى دهم كه تو رساندى ، و خيرخواهى نمودى ، و وفا كردى ، و به كمال رساندى، و در راه خدا مجاهده كردى ، و آگاهانه به راه شهادت قدم نهادى ، و گواه امّت گشتى و مشهود خدا و فرشتگان .

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام _: درود خداوند بر تو اى ابا عبداللّه ! شهادت مى دهم كه آنچه از جانب خداوند عز و جلفرمان گرفتى ، ابلاغ كردى ، و از كسى جز او نترسيدى ، و در راهش جهاد كردى ، و صادقانه تا لحظه مرگ ، او را عبادت كردى... شهادت مى دهم كه شما آنچه را از جانب خداوند فرمان داشتيد ، ابلاغ كرديد ، و جز او از كسى نترسيديد... درود خداوند بر تو! شهادت مى دهم كه تو بنده خدا و امين اويى ، و خيرخواهانه ابلاغ كردى ، و امانتدارانه [ وظيفه ات را] ادا نمودى ، و در زمره صدّيقان كشته شدى ، و با يقين به پايان بردى، كوردلى را بر هدايت برنگزيدى ، و از حق به سوى باطل نگرويدى .

معصوم عليه السلام_ در زيارت امامان بقيع عليهم السلام _: سلام بر شما كه بر مردم دنيا حجّتيد! هستيد! سلام بر شما برپادارندگان عدالت در ميان آفريدگان! سلام بر شما اى گروه برگزيده! سلام بر شما اى اهل نجوا[ هاى شبانه]! شهادت مى دهم كه شما ابلاغ كرديد و خيرخواهى نموديد و در راه خدا پايدارى ورزيديد، در حالى كه تكذيبتان كردند و با شما بدرفتارى نمودند ؛ امّا شما بخشيديد. (1)

.


1- .مجلسى مى گويد : اين حديث ، موقوفِ مرسل است و بعيد نيست كه تتمّه حديث معاوية بن عمّار باشد ؛ بلكه از سياق كتاب ، همين امر به دست مى آيد . (مرآة العقول ، ج 18 ، ص 272)

ص: 76

. .

ص: 77

. .

ص: 78

الفصل الثّالث: رسالة المبلّغ3 / 1إثارَةُ الفِطرَةِ وَالعَقلِالكتاب«وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلامفي خُطبَةٍ لَهُ: فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ وواتَرَ إلَيهِم أنبِياءَهُ ؛ لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجُّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ ، ويُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ ، ويُروهُم آياتِ المَقدِرَةِ . (2)

عنه عليه السلامخط _ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ ، قَد أحكَمَ مَراهِمَهُ ، وأحمَى مَواسِمَهُ . يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ ، مِن قُلوبٍ عُميٍ ، وآذانٍ صُمٍّ ، وألسِنَةٍ بُكمٍ . مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ، ومَواطِنَ الحَيرَةِ . (3)

.


1- .النحل : 44 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : 11 / 60 / 70 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 108 ، عيون الحكم والمواعظ : 319 / 5564 .

ص: 79

فصل سوم : رسالت مبلّغ

3 / 11        برانگيختن فطرت و عقل

فصل سوم: رسالت مبلّغ3 / 1برانگيختن فطرت و عقلقرآن«و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم ، آنچه را به سوى ايشان نازل شده است ، روشن كنى؛ و باشد كه انديشه كنند .»

حديثامام على عليه السلام_ در خطبه اى از ايشان _: پس [ خداوند ]رسولانش را در ميان آنان فرستاد و هر چند گاه ، پيامبرانى روانه ساخت تا ادا كردن حق ميثاق الست (1) را از آنان بخواهند، و نعمت فراموش كرده را به يادشان آرند . و با تبليغ [ رسالت] ، حجّت را بر آنان تمام كنند و چراغ معرفتشان را بيفروزند و چشمشان را به آيات قدرت [ الهى] بردوزند.

امام على عليه السلام_ در يادكرد از پيامبر صلى الله عليه و آله _: طبيبى [ كه بر سر بيماران ]گردان است، و مرهم او [ بيمارى را] بهترين درمان، [ و آن جا كه دارو سودى ندهد] داغ او سوزان . آن را به هنگام حاجت بر دل هايى نهد كه [ از ديدن حقيقت ]نابيناست ، و بر گوش هايى كه ناشنواست و بر زبان هايى كه ناگوياست . با داروى خود ، دل هايى را جويد كه در غفلت است يا [ از هجوم شبهت] در حيرت.

.


1- .اشاره دارد به آيه 173 سوره اعراف : «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى» .

ص: 80

الإمام الكاظم عليه السلاملِهِشامِ بنِ الحَكَمِ: ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلاّ لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ ؛ فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً ، وأعلَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً ، وأكمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَةً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (1)

راجع : العقل والجهل في الكتاب والسنّة : ص 63 (التعقّل) .

3 / 2إخراجُ النّاسِ مِنَ الظُّلُماتِ إلَى النُّورِالكتاب«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِ_?ايَ_تِنَآ أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّ_لُمَ_تِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُم بِأَيَّ_ل_مِ اللَّهِ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَ_تٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» . (2)

«كِتَ_بٌ أَنزَلْنَ_هُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّ_لُمَ_تِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَ طِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» . (3)

«يَهْدِى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَ نَهُو سُبُلَ السَّلَ_مِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّ_لُمَ_تِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِى وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (4)

.


1- .الكافي : 1 / 16 / 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : 386 ، بحار الأنوار : 1 / 132 / 30 .
2- .إبراهيم : 5 .
3- .إبراهيم : 1 .
4- .المائدة : 16 .

ص: 81

3 / 12        بيرون آوردن مردم از تاريكى ها به سوى نور

امام كاظم عليه السلام_ خطاب به هشام بن حكم _: خداوند ، پيامبران و فرستادگانش را سوى بندگانش نفرستاد ، مگر براى اين كه احكام و معارف خود را از خدا بگيرند . پس آن كه بهتر بپذيرد ، شناختش بهتر باشد و آن كه به امر خداوند آگاه تر باشد ، عقلش بهتر است ، و آن كه عقلش كامل تر باشد ، درجه اش در دنيا و آخرت از ديگران بالاتر است . ر . ك : خردگرايى در قرآن و حديث ، ص 73 (خردورزى) .

3 / 2بيرون آوردن مردم از تاريكى ها به سوى نورقرآن«و در حقيقت، موسى را با آيات خود فرستاديم[ و به او فرموديم] كه قوم خود را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آر، و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن، كه قطعا در اين [ ياد آورى]، براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرت هاست.»

«كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آورى، به سوى راه آن شكست ناپذيرِستوده.»

«خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيله آن [ كتاب] به راه هاى سلامتْ رهنمون مى شود ، و به توفيق خويش ، آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون مى برد ، و به راهى راستْ هدايتشان مى كند.»

.

ص: 82

الحديثالإمام عليّ عليه السلامفي صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: اِختارَهُ مِن شَجَرَةِ الأَنبِياءِ ، ومِشكاةِ الضِّياءِ ، وذُؤابَةِ العَلياءِ ، وسُرَّةِ البَطحاءِ ، ومَصابيحِ الظُّلمَةِ ، ويَنابيعِ الحِكمَةِ . (1)

3 / 3الدَّعوَةُ إلى مَصالِحِ الدّينِ وَالدُّنياالكتاب«مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعَا بَصِيرًا» . (2)

راجع : آل عمران : 148 ، يونس : 26 ، النحل : 98 ، العنكبوت : 27 .

الحديثالإرشاد :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله جَمَعَ خاصَّةَ أهلِهِ وعَشيرَتِهِ فِي ابتِداءِ الدَّعوَةِ إلَى الإِسلامِ فَعَرَضَ عَلَيهِمُ الإِيمانَ .. . ثُمَّ قالَ . . . : يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، إنَّ اللّهَ بَعَثَني إلَى الخَلقِ كافَّةً ، وبَعَثَني إلَيكُم خاصَّةً ، فَقالَ عز و جل : «وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» ، وأنَا أدعوكُم إلى كَلِمَتَينِ خَفيفَتَينِ عَلَى اللِّسانِ ، ثَقيلَتَينِ فِي الميزانِ ، تَملِكونَ بِهِمَا العَرَبَ وَالعَجَمَ ، وتَنقادُ لَكُم بِهِمَا الاُمَمُ ، وتَدخُلونَ بِهِمَا الجَنَّةَ ، وتَنجونَ بِهِما مِنَ النّارِ : شَهادَةِ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ ، وأ نّي رَسولُ اللّهِ . (3)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 108 ، المناقب لابن شهرآشوب : 1 / 136 ، بحار الأنوار : 16 / 381 / 94 .
2- .النساء : 134 .
3- .الإرشاد : 1 / 49 ، كشف اليقين : 49 / 26 ، إعلام الورى : 1 / 322 .

ص: 83

3 / 13        دعوت به مصالح دين و دنيا

حديثامام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _: او را برگزيد از درختى كه رُستنگاه پيامبران است، و چراغدانى پُرنور [ براى روشنى جهان]؛ از [ خاندانى بلندمرتبه] ، و از سرزمين بطحاء [ زمين فخر و بزرگوارى]؛ [ خاندانى كه ]روشنايى بخش ظلمت اند و چشمه هاى حكمت.

3 / 3دعوت به مصالح دين و دنياقرآن«هر كس پاداش دنيا را بخواهد، پاداش دنيا و آخرت نزد خداست، و خدا شنواى بيناست.»

ر . ك : آل عمران ، آيه 148 ؛ يونس ، آيه 26 ؛ نحل ، آيه 98 ؛ عنكبوت ، آيه 27.

حديثالإرشاد :پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز دعوت به اسلام ، گروهى برگزيده از خانواده و تبار خود را گِرد آورد و ايمان را بر آنان عرضه كرد... آن گاه فرمود... : «اى فرزندان عبدالمطّلب! خداوند ، مرا براى تمام مردم و بويژه شما برانگيخته و فرموده است : و خاندان نزديكت را هشدار ده! . من شما را به دو كلمه كه بر زبان سبك بار است ، و در ميزان [ عمل ]گران بار، دعوت مى كنم. شما با اين دو كلمه ، اختيار دار عرب و عجم خواهيد شد ، و امّت ها با اين دو كلمه ، فرمانبردار شما خواهند شد و با آن دو كلمه، وارد بهشت خواهيد شد و از آتش، رهايى خواهيد يافت. [ آن دو كلمه اين است : ]شهادت به اين كه خدايى جز اللّه نيست ، و شهادت به اين كه من، فرستاده خدا هستم» .

.

ص: 84

الإمام عليّ عليه السلام :إعلَموا عِبادَ اللّهِ أنَّ المُتَّقينَ ذَهَبوا بِعاجِلِ الدُّنيا وآجِلِ الآخِرَةِ ، فَشارَكوا أهلَ الدُّنيا في دُنياهُم ، ولَم يُشارِكوا أهلَ الدُّنيا في آخِرَتِهِم ، سَكَنُوا الدُّنيا بِأَفضَلِ ما سُكِنَت ، وأكَلوها بِأَفضَلِ ما اُكِلَت فَحَظوا مِنَ الدُّنيا بِما حَظِيَ بِهِ المُترَفونَ ، وأخَذوا مِنها ما أخَذَهُ الجَبابِرَةُ المُتَكَبِّرونَ ، ثُمَّ انقَلَبوا عَنها بِالزّادِ المُبَلِّغِ وَالمَتجَرِ الرّابِحِ (المُربِحِ) ، أصابوا لَذَّةَ زُهدِ الدُّنيا في دُنياهُم ، وتَيَقَّنوا أ نَّهُم جيرانُ اللّهِ غَداً في آخِرَتِهِم ، لا تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ ، ولا يَنقُصُ لَهُم نَصيبٌ مِن لَذَّةٍ . (1)

عنه عليه السلامفي قَولِهِ تَعالى : «وَ ءَاتَيْنَ_هُ أَجْرَهُو فِى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُو فِى الْأَخِرَةِ لَمِنَ الصَّ__لِحِينَ» : فَمَن عَمِلَ لِلّهِ تَعالى أعطاهُ أجرَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وكَفاهُ المُهِمَّ فيهِما . (2)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلطانٍ ، ولاَ التِماسَ شَيءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دينِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ ؛ فَيَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، وتُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِكَ . (3)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 27 ، بحار الأنوار : 33 / 581 ، 726 . وراجع الأمالي للمفيد : 263 والأمالي للصدوق : 26 / 31 ، تحف العقول : 178 ، الغارات : 1 / 235 ، بشارة المصطفى : 45 .
2- .الأمالي للمفيد : 262 / 3 ، الأمالي للصدوق : 26 / 31 ، بشارة المصطفى : 44 كلّها عن أبي إسحاق الهمداني ، بحار الأنوار : 7 / 260 / 9 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 131 ، تحف العقول : 239 نحوه عن الإمام الحسين عليه السلام ، بحار الأنوار : 77 / 295 / 3 ؛ تذكرة الخواص : 120 عن عبد اللّه بن صالح العجلي .

ص: 85

امام على عليه السلام :بندگان خدا! بدانيد كه پرهيزگاران [ مُردند و] بهره دنياى گذرا و آخرتِ ديرپا را بُردند . با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند ، و مردم دنيا در آخرت آنان، شركت نداشتند. در دنيا زيستند ، هرچه [ ساده تر و] نيكوتر، و نعمت دنيا را خوردند، هر چه [ حلال تر و ]بهتر . پس [ با همان زندگى ساده و خوراك پاك] از دنيا چون نازپروردگان نصيب بردند ، و چون سركشان، از نعمتِ آن برگرفتند . سپس از اين جهان، رخت بربستند با توشه اى كه به مقصدشان رسانَد ، و سودايى كه سودشان را فراهم گردانَد . در دنيا طعم لذّت زهد چشيدند، و يقين كردند كه فردا در آخرت، همسايه خدا گردند . دعايى از آنان برنتابد [ و به اجابت رسد] و بهره شان از لذّت، كاهش نيابد.

امام على عليه السلام_ در تفسير آيه قرآن [ درباره ابراهيم] : «و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعا او در آخرت [ نيز ]از شايستگان خواهد بود» _: هر كس براى خداوند متعال كار كند ، خداوند، پاداش او را در دنيا و آخرت به وى عطا مى كند ، و كارهاى مهم او را در هر دو جهان ، كفايت مى نمايد.

امام على عليه السلام :خدايا! تو مى دانى آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود ، و نه از دنياى ناچيز، خواستنِ زيادت ؛ بلكه مى خواستيم نشانه هاى دين را به جايى كه بود، بنشانيم، و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم، تا بندگان ستمديده ات را ايمنى فراهم آيد ، و حدود ضايع مانده ات اجرا گردد.

.

ص: 86

الإمام الرضا عليه السلامفي بَيانِ الحِكمَةِ مِن خُطبَةِ يَومِ الجُمُعَةِ: الجُمُعَةُ مَشهَدٌ عامٌّ ، فَأَرادَ أن يَكونَ لِلإِمامِ سَبَبٌ إلى مَوعِظَتِهِم وتَرغيبِهِم فِي الطّاعَةِ ، وتَرهيبِهِم مِنَ المَعصِيَةِ وفِعلِهِم وتَوقيفِهِم عَلى ما أرادوا مِن مَصلَحَةِ دينِهِم ودُنياهُم ، ويُخبِرَهُم بِما وَرَدَ عَلَيهِم مِنَ الآفاتِ ومِنَ الأَحوالِ الَّتي لَهُم فيهَا المَضَرَّةُ وَالمَنفَعَةُ . (1)

3 / 4الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالغَيبِالكتاب«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَ_هُمْ يُنفِقُونَ» . (2)

«تِلْكَ مِنْ أَمنبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَآ إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَآ أَنتَ وَ لاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَ_ذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَ_قِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ» . (3)

راجع : المائدة : 94 ، يوسف : 102 ، الأنبياء : 49 ، يس : 11 ، ق : 33 ، الملك : 12 .

3 / 5الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالتَّوحيدِالكتاب«وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُو لاَ إِلَ_هَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ» . (4)

.


1- .علل الشرايع : 1 / 265 / 9 ، عيون أخبار الرضا : 2 / 111 كلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : 6/ 73 / 1 .
2- .البقرة : 3 .
3- .هود : 49 .
4- .الأنبياء : 25 .

ص: 87

3 / 14        دعوت به ايمان آوردن به غيب

3 / 15        دعوت به ايمان آوردن به توحيد

امام رضا عليه السلام_ در تبيين حكمتِ خطبه نماز روز جمعه _: جمعه ، روز يك همايش عمومى است و [ خداوند] خواسته تا پيشوا[ ى جامعه] براى موعظه آنان و تشويقشان به اطاعت ، و برحذر داشتن آنان از معصيت و ارتكاب آن ، و آگاه ساختنشان از مصلحت دين و دنيايشان ، و با خبر ساختن از زيان هايى كه ديده اند و حوادثى كه براى آنان زيان آور يا سودآور است ، وسيله اى داشته باشد.

3 / 4دعوت به ايمان آوردن به غيبقرآن«آنان كه به غيب ايمان مى آورند، و نماز را برپا مى دارند، و از آنچه به ايشان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند.»

«اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى كنيم. پيش از اين ، نه تو آن را مى دانستى و نه قوم تو . پس شكيبا باش كه فرجام [ نيك] ، از آنِ تقواپيشگان است.»

ر . ك : مائده ، آيه 94 ؛ يوسف ، آيه 102 ؛ انبياء ، آيه 49 ؛ يس ، آيه 11 ؛ ق ، آيه 33 ؛ ملك ، آيه 12.

3 / 5دعوت به ايمان آوردن به توحيدقرآن«و پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم ، مگر اين كه به او وحى كرديم كه : «خدايى جز من نيست، پس مرا بپرستيد».»

.

ص: 88

«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّ_غُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَ__لَةُ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَ_قِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» . (1)

راجع : الأعراف : 65 ، هود : 50 _ 52 و 61 و 84 _ 86 .

الحديثالكافي عن الزّهريّ :دَخَلَ رِجالٌ مِن قُرَيشٍ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما _ فَسَأَلوهُ : كَيفَ الدَّعوَةُ إلَى الدّينِ ؟ قالَ : تَقولُ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، أدعوكُم إلَى اللّهِ عز و جل ، وإلىدينِهِ . وجِماعُهُ أمرانِ : أحَدُهُما : مَعرِفَةُ اللّهِ عز و جل ، وَالآخَرُ : العَمَلُ بِرِضوانِهِ . وإنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عز و جل : أن يُعرَفَ بِالوَحدانِيَّةِ ، وَالرَّأفَةِ ، وَالرَّحمَةِ ، وَالعِزَّةِ ، وَالعِلمِ ، وَالقُدرَةِ ، وَالعُلُوِّ عَلى كُلِّ شَيءٍ ، وأنَّهُ النّافِعُ الضّارُّ ، القاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ ، الَّذي لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ، وهُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ ، وهُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ . وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأنَّ ما جاءَ بِهِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل ، وما سِواهُ هُوَ الباطِلُ . فَإِذا أجابوا إلى ذلِكَ فَلَهُم ما لِلمُسلِمينَ ، وعَلَيهِم ما عَلَى المُسلِمينَ. (2)

3 / 6الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالنُّبُوَّةِالكتاب«وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِى إِذْ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَىْ ءٍ . . .» . (3)

.


1- .النحل : 36 .
2- .الكافي : 5 / 36 / 1 ، تهذيب الأحكام : 6 / 141 / 239 .
3- .الأنعام : 91 .

ص: 89

3 / 16        دعوت به ايمان آوردن به نبوّت

«و در حقيقت، در ميان هر امّتى فرستاده اى برانگيختيم [ تا بگويد :] «خدا را بپرستيد ، و از طاغوتْ بپرهيزيد» . پس، از ايشان كسى است كه خدا [ او را ]هدايت كرده ، و از ايشان، كسى است كه سزاوار گمراهى است . بنا بر اين ، در زمين بگرديد و ببينيد كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است .»

ر . ك : اعراف ، آيه 65 ، هود ، آيه 50 _ 52 و 61 و 84 .

حديثالكافى_ به نقل از زُهْرى _: مردانى از قريش نزد امام سجّاد عليه السلامآمدند و از ايشان پرسيدند : دعوت به دين ، چگونه است؟ فرمود : «مى گويى : بسم اللّه الرحمن الرحيم . من شما را به خداوند عز و جل و به دينش دعوت مى كنم ، و همه آن ، در دو چيز گرد آمده است : يكى شناخت خداوند عز و جل ، و ديگرى عمل كردن به رضايت او . شناخت خداوند عز و جل به اين است كه او به يكتايى، مهربانى، رحمت، عزّت، علم، قدرت و برترى بر همه چيزْ شناخته شود ، و به اين كه سود دهنده و زيان رساننده اوست و قاهر بر همه چيز است ، كسى كه ديده ها او را درنيابند و او ديده ها را دريابد ، و او ژرف آگاه و خبير است، و به اين كه محمّد، بنده و فرستاده اوست ، و آنچه او از جانب خداوند عز و جل آورده ، همان حق است ، و هر چه جز آن باشد ، باطل است. اگر آنان [ كه به اسلامشان فرا خوانده ايد] اين دعوت را اجابت كردند ، تمام آنچه براى مسلمانان است، براى آنان نيز خواهد بود ، و هر آنچه بر مسلمانان است ، بر آنان نيز خواهد بود».

3 / 6دعوت به ايمان آوردن به نبوّتقرآن«آنها خدا را درست نشناختند كه گفتند: خدا، هيچ چيزى بر انسانى فرو نفرستاده است.»

.

ص: 90

الحديثالإمام الصادق عليه السلامفي جَوابِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَ لَهُ : مِن أينَ أثبَتَّ الأَنبِياءَ وَالرُّسُلَ ؟: إنّا لَمّا أثبَتنا أنَّ لَنا خالِقا صانِعا مُتَعالِيا عَنّا وعَن جَميعِ ما خَلَقَ ، وكانَ ذلِكَ الصّانِعُ حَكيما مُتَعالِيا لَم يَجُز أن يُشاهِدَهُ خَلقُهُ ، ولا يُلامِسوهُ ، فَيُباشِرَهُم ويُباشِروهُ ، ويُحاجَّهُم ويُحاجّوهُ ، ثَبَتَ أنَّ لَهُ سُفَراءَ في خَلقِهِ يُعَبِّرونَ عَنهُ إلى خَلقِهِ وعِبادِهِ ، ويَدُلّونَهُم عَلى مَصالِحِهِم ومَنافِعِهِم ، وما بِهِ بَقاؤُهُم وفي تَركِهِ فَناؤُهُم . فَثَبَتَ الآمِرونَ وَالنّاهونَ عَنِ الحَكيمِ العَليمِ في خَلقِهِ وَالمُعَبِّرونَ عَنهُ جَلَّ وعَزَّ ، وهُمُ الأَنبِياءُ عليهم السلاموصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ ، حُكَماءُ ؛ مُؤَدَّبينَ بِالحِكمَةِ ، مَبعوثينَ بِها ، غَيرَ مُشارِكينَ لِلنّاسِ _ عَلى مُشارَكَتِهِم لَهُم فِي الخَلقِ وَالتَّركيبِ _ في شَيءٍ مِن أحوالِهِم ، مُؤَيَّدينَ مِن عِندِ الحَكيمِ العَليمِ بِالحِكمَةِ . (1)

الإمام الرضا عليه السلامفي عِلَّةِ وُجوبِ مَعرِفَةِ الرُّسُلِ وَالإِقرارِ بِهِم وَالإِذعانِ لَهُم بِالطّاعَةِ: لِأَ نَّهُ لَمّا لَم يَكُن في خَلقِهِم وقُواهُم ما يُكمِلونَ (2) بِهِ مَصالِحَهُم، وكانَ الصّانِعُ مُتَعالِيا عَن أن يُرى ، وكانَ ضَعفُهُم وعَجزُهُم عَن إدراكِهِ ظاهِرا؛ لَم يَكُن بُدٌّ لَهُم مِن رَسولٍ بَينَهُ وبَينَهُم ، مَعصومٍ، يُؤَدّي إلَيهِم أمرَهُ ونَهيَهُ وأدَبَهُ ، ويَقِفُهُم عَلى ما يَكونُ بِهِ اجتِرارُ مَنافِعِهِم ودَفعُ مَضارِّهِم ، إذ لَم يَكُن في خَلقِهِم ما يَعرِفونَ بِهِ ما يَحتاجونَ إلَيهِ مِن مَنافِعِهِم ومَضارِّهِم . فَلَو لَم يَجِب عَلَيهِم مَعرِفَتُهُ وطاعَتُهُ ، لَم يَكُن لَهُم في مَجيءِ الرَّسولِ مَنفَعَةٌ ولا سَدُّ حاجَةٍ ، ولَكانَ يَكونُ إتيانُهُ عَبَثا لِغَيرِ مَنفَعَةٍ ولا صَلاحٍ ، ولَيسَ هذا مِن صِفَةِ الحَكيمِ الَّذي أتقَنَ كُلَّ شَيءٍ . (3)

.


1- .الكافي : 1 / 168 / 1 ، التوحيد : 249 / 1 ، علل الشرايع : 1 / 120 3 كلّها عن هشام بن الحكم ، الاحتجاج : 2 / 213 / 223 وفيه «ومن سؤال الزنديق الذي سأل أبا عبد اللّه عليه السلام . . .» ، بحار الأنوار : 11 / 29 / 20 .
2- .في الطبعة المعتمدة «يكملوا» ، وهو تصحيف .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : 2 / 100 / 1 ، علل الشرايع : 253 / 9 كلاهما عن الفضل بن شاذان وفي صدره «لأنّه لمّا لم يكتف في خلقهم وقواهم ما يثبتون به لمباشرة الصانع تعالى حتّى يكلّمهم ويشافههم لضعفهم وعجزهم وكان الصانع .. .» ، بحار الأنوار : 11 / 40 / 40 .

ص: 91

حديثامام صادق عليه السلام_ در پاسخ به ملحدى كه از ايشان پرسيد : پيامبران و رسولان را چگونه اثبات مى كنى؟ _: وقتى ما ثابت كرديم آفريننده و سازنده اى داريم كه از ما و تمام آفريده هايش برتر است و آن سازنده ، حكيم و والاست ، مجاز نيست كه آفريده هايش او را ببينند يا لمس كنند و او در كنار آنان باشد و آنان در كنار او باشند ، او با آنان احتجاج كند و آنان با او احتجاج كنند ، [ پس ]ثابت مى شود كه او در ميان خلق خود ، سفيرانى دارد كه او را به مردم و بندگانش معرّفى نمايند و آنان را به مصالح و منافعشان ، و به آن چيزهايى كه مايه جاودانگى ، و ترك آنها مايه نابودى ايشان است ، رهنمون گردند. پس ثابت مى شود كه خداوندِ حكيم و عليم ، در ميان خلق خود ، امركنندگان و نهى كنندگان و معرّفى كنندگانى براى خود دارد و اينان ، همان پيامبران عليهم السلام و برگزيدگان خلق او هستند : همان حكيمان ، آنان كه آداب حكمت ، آموخته اند و به [ ترويج] همان حكمت برانگيخته شده اند، و با وجود يكسانى با مردم در آفرينش و تركيب [ جسمانى] ، در هيچ يك از حالاتشان با آنان همسان نيستند . آنان از سوى خداى حكيم و عليم ، با حكمت پشتيبانى مى شوند.

امام رضا عليه السلامدر تبيين علّت وجوب شناخت پيامبران و اقرار به رسالت آنان و اذعان به اطاعتشان __ : از آن جا كه در خلقت مردم و توانايى آنان ، آنچه باعث تكميل مصالحشان باشد، وجود ندارد ، [ و از طرفى] سازنده برتر از آن است كه ديده شود ، و ضعف و ناتوانى آنان از ادراك خداوند آشكار است ، چاره اى جز اين نبود كه فرستاده اى معصوم ميان خداوند و مردم باشد ، تا امر و نهى و تعاليم الهى را به آنان برساند، و آنان را بر راه هاى جلب منافع و دفع زيان هايشان آگاه سازد ؛ زيرا در [ تركيب ]آفرينش مردم ، آنچه كه به كمك آن نيازمندى هاى خود را ، اعم از منافع و زيان ها بشناسند ، وجود نداشت. و اگر شناخت و اطاعت خداوند بر مردم واجب نبود ، آمدن پيامبران ، براى آنان سودى نداشت و نيازى را برطرف نمى كرد ، و آمدن پيامبران به خاطر فقدان سود و مصلحت ، لغو و بيهوده بود ، و اين [ كار لغو] ، به دور از صفت [ خداوند] حكيمى است كه همه چيز را استوار كرده است.

.

ص: 92

3 / 7الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالمَعادِالكتاب«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَ_كُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ» . (1)

الحديثلقمان عليه السلاملاِبنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ: يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ؛ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ فَارفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ؛ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، إنَّ الرّائِدَ لا يَكذِبُ أهلَهُ ، وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ لَتَموتُنَّ كَما تَنامونَ ، ولَتُبعَثُنَّ كَما تَستَيقِظونَ ، وما بَعدَ المَوتِ دارٌ إلاّ جَنَّةٌ أو نارٌ ، وخَلقُ جَميعِ الخَلقِ وبَعثُهُم عَلَى اللّهِ عز و جل كَخَلقِ نَفسٍ واحِدَةٍ وبَعثِها ؛ قالَ اللّهُ تَعالى : «وَما خَلْقُكُم وَلا بَعْثُكُم إلاّ كَنَفسٍ واحِدَةٍ» . (3)

.


1- .المؤمنون : 115 .
2- .قصص الأنبياء : 190 / 239 / عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : 7 / 42 / 13 .
3- .الاعتقادات : 64 / 19 ، بحار الأنوار : 7 / 47 / 31 .

ص: 93

3 / 17        دعوت به ايمان آوردن به معاد

3 / 7دعوت به ايمان آوردن به معادقرآن«آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم ، و اين كه شما به سوى ما بازگردانيده نمى شويد؟»

حديثلقمان عليه السلام_ در اندرز دادن به فرزندش _: پسر عزيزم! اگر به مرگ شك دارى ، خواب را از خود دور كن ، حال آن كه هرگز قادر به آن نيستى ؛ و اگر به رستاخيز شك دارى ، بيدار شدن را از خود دور كن ، حال آن كه هرگز توان آن را ندارى.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :اى فرزندان عبدالمطّلب! هيچ پيش قراولى به [ اهل ]كاروان خود دروغ نمى گويد . سوگند به آن كه مرا به حق برانگيخته است ، همان گونه كه مى خوابيد ، مى ميريد ، و همان گونه كه از خواب برمى خيزيد ، برانگيخته مى شويد و پس از مرگ ، خانه اى جز بهشت يا آتش نيست ، و آفرينش و برانگيختن تمام آفريده ها براى خداوند عز و جل ، به سانِ آفرينش و برانگيختن يك آفريده است. خداوند متعال مى فرمايد : «آفرينش و برانگيختن شما جز مانند [ آفرينش] يك تن نيست» .

.

ص: 94

الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا خَطَبَ حَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : «أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ أصدَقَ الحَديثِ كِتابُ اللّهِ ، وأفضَلَ الهُدى هُدى مُحَمَّدٍ ، وشَرَّ الاُمورِ مُحدَثاتُها ، وكُلَّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ» ، ويَرفَعُ صَوتَهُ ، وتَحمارُّ وَجنَتاهُ ، ويُذَكِّرُ السّاعَةَ وقِيامَها ، حَتّى كَأَنَّهُ مُنذِرُ جَيشٍ ؛ يَقولُ : «صَبَّحَتكُمُ السّاعَةُ ، مَسَّتكُمُ السّاعَةُ» ، ثُمَّ يَقولُ : «بُعِثتُ أنَا وَالسّاعَةَ كَهاتَينِ _ ويَجمَعُ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ مَن تَرَكَ مالاً فَلِأَهلِهِ ، ومَن تَرَكَ دَينا فَعَلَيَّ وإلَيَّ» . (1)

3 / 8الدَّعوَةُ إلَى الاُلفَةِ وَاجتِنابِ الفُرقَةِالكتاب«إِنَّ هَ_ذِهِى أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَ حِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» . (2)

«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَآءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِى إِخْوَ نًا وَكُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَ لِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَ_تِهِى لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» . (3)

.


1- .الأمالي للمفيد : 211/ 1 عن غياث بن إبراهيم ، الأمالي للطوسي : 337/ 686 عن الإمام الباقر عليه السلام ، جامع الأحاديث للقمّي : 180 كلاهما عن جابر نحوه ، بحار الأنوار : 16/ 256/ 36 ؛ صحيح مسلم : 2 / 592/ 43 مسند ابن حنبل : 5/ 44/ 14340 كلاهما عن جعفر عن أبيه عليهماالسلام عن جابر نحوه ، كنز العمّال : 11/10/30405 .
2- .الأنبياء : 92 .
3- .آل عمران : 103 .

ص: 95

3 / 18        دعوت به الفت و پرهيز از تفرقه

امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرش به نقل از جدّش _: رسول خدا هرگاه خطبه مى خوانْد ، خداوند را مى ستود ، بر او ثنا مى فرستاد و سپس مى فرمود : «امّا بعد؛ همانا راست ترين گفتار ، كتاب خدا و بالاترين هدايت ، هدايت محمّد و بدترين كارها ، بدعت هاست و هر بدعتى گمراهى است». وقتى قيامت و رستاخيز را به مردم يادآور مى شد ، صدايش بلند و گونه هايش سرخ مى شد، به گونه اى كه گويا لشكرى را هشدار مى دهد. مى فرمود : «[ چه بسا ]قيامت ، در پگاه و يا در شب به شما روى آورد» . آن گاه در حالى كه دو انگشت شهادت و وسط خود را جمع مى كرد ، مى فرمود : «بعثت من و قيامت ، مانند اين دو [ انگشت در كنار هم]اند . هر كس مالى را برجاى گذاشته ، براى خانواده اش خواهد بود ، و هر كس دينى را برجاى نهاده ، بر عهده من و به سوى من خواهد بود».

3 / 8دعوت به الفت و پرهيز از تفرقهقرآن«اين است امّت شما كه امّتى يگانه اند ، و منم پروردگار شما . پس مرا بپرستيد.»

«و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد ؛ و نعمت خدا را بر خود، ياد كنيد، آن گاه كه دشمنان [ يكديگر] بوديد، پس ميان دل هاى شما الفت انداخت، تا به بركت نعمت او برادر شديد؛ و بركنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. اين گونه، خداوند ، نشانه هاى خود را براى شما روشن مى دارد، باشد كه راه يابيد.»

.

ص: 96

راجع : البقرة : 213 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلاّ ظَهَرَ أهلُ باطِلِها عَلى أهلِ حَقِّها . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :وَايمُ اللّهِ ، مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلاّ ظَهَرَ باطِلُها عَلى حَقِّها ، إلاّ ما شاءَ اللّهُ . (2)

عنه عليه السلام :اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاتِ بِسوءِ الأَفعالِ وذَميمِ الأَعمالِ ، فَتَذَكَّروا فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ أحوالَهُم ، وَاحذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم . فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم (حالَهُم) ، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم ، ومُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم ، وَانقادَتِ النِّعمَةُ لَهُ مَعَهُم ، ووَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم : مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَةِ ، وَالتَّحاضِّ عَلَيها ، وَالتَّواصي بِها . وَاجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم ، وأوهَنَ مُنَّتَهُم : مِن تَضاغُنِ القُلوبِ ، وتَشاحُنِ الصُّدورِ ، وتَدابُرِ النُّفوسِ ، وتَخاذُلِ الأيدي . وتَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم ... . فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ مُجتَمِعَةً ، وَالأَهواءُ مُؤتَلِفَةً (مُتَّفِقَةً) ، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَةً ، وَالأَيدي مُتَرادِفَةً (مُتَرافِدَةً) ، وَالسُّيوفُ مُتَناصِرَةً ، وَالبَصائِرُ نافِذَةً ، وَالعَزائِمُ واحِدَةً . ألَم يَكونوا أربابا في أقطارِ الأَرَضينَ ، ومُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ ؟ ! فَانظُروا إلى ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم ، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ ، وتَشَ الاُلفَةُ ، وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَالأَفئِدَةُ ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفينَ ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ (مُتَحازِبينَ) ، قَد خَلَعَ اللّهُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ ، وسَلَبَهُم غَضارَةَ نِعمَتِهِ ، وبَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَرا للمُعتَبِرينَ . (3)

.


1- .المعجم الأوسط : 7 / 370 / 7754 عن ابن عمر ، ينابيع المودّة : 2 / 80 / 99 وليس فيه «أهل» ، كنز العمّال : 1 / 183 / 929 ؛ كتاب سليم بن قيس الهلالي : 2/570/2 عن الإمام عليّ عليه السلام ، شرح الأخبار : 2/158/486 ، بحار الأنوار : 32 / 270 / 534 .
2- .الأمالي للمفيد : 235 / 5 ، الأمالي للطوسي : 11 / 13 ، كشف الغمّة : 2 / 5 كلّها عن الأصبغ بن نباتة ، وقعة صفين: 224 عن أبي سنان الأسلمي وزاد فيه «أهل» قبل «باطلها»، بحار الأنوار: 32/464/402؛ شرح نهج البلاغة : 5 / 181 عن أبي سنان عن أبيه وزاد فيه «أهل» قبل «باطلها» وقبل «حقها» .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : 14 / 472 / 37 .

ص: 97

ر . ك : بقره ، آيه 213.

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :هيچ امّتى پس از پيامبرش اختلاف نكرد ، جز آن كه باطلگرايان آن امّت بر حق مداران چيره شدند.

امام على عليه السلام :سوگند به خدا، هيچ امّتى پس از پيامبرش اختلاف نكرد ، جز آن كه باطل آنها بر حقّشان چيره شد ، مگر آنچه خدا خواست.

امام على عليه السلام :و بپرهيزيد از آنچه فرود آمد بر امّت هاى پيشين؛ از كيفرهايى كه ديدند بر كردارهاى ناشايست و رفتارها كه كردند و نبايست . پس نيك و بد احوالشان را به ياد آريد و خود را از همانند شدن به آنان ، برحذر داريد . [ و چون به چشم خِرد ديديد] و در دگرگونى احوالشان انديشيديد ، آن [ كارى] را عهده دار شويد كه [ آنان را] عزيزشان گردانْد و دشمنان را از سرشان رانْد ، و زمان بى گزندى شان را به درازا كشانْد ، و با عافيت از نعمت برخوردار گشتند و پيوند رشته بزرگوارى با آنان استوار شد. و آن ، از پراكندگى دور نمودن بُوَد و به سازوارى روى آوردن ، و يكديگر را بدان برانگيختن و سفارش كردن . و بپرهيزيد از هر كار كه پشت آنان را شكست و نيروشان را گسست ، چون : كينه هم در دل داشتن و تخم نفاق در سينه كاشتن و از هم بُريدن ، و دست از يارى يكديگر كشيدن. و در احوال گذشتگان پيش از خود بنگريد، مردمى كه با ايمان بودند.. . پس بنگريد چه سان مى نمودند ، آن گاه كه گروه ها فراهم بودند ، و همگان، راه يك آرزو را مى پيمودند ، و دل ها راست بود و با هم سازوار، و دست ها يكديگر را مددكار ، شمشيرها به يارى هم آخته ، و ديده ها به يك سو دوخته ، و اراده ها در پى يك چيز، تاخته . آيا مِهتران سراسر زمين نبودند و بر جهانيان پادشاهى نمى نمودند؟ پس بنگريد كه پايان كارشان به كجا كشيد، چون ميانشان جدايى افتاد، و الفت به پراكندگى انجاميد ، و سخن ها و دل هاشان گونه گون گرديد . از هم جدا شدند ، و به حزب ها گراييدند ، و خدا، لباس كرامت خود را از تنشان برون آورد ، و نعمتِ فراخ خويش را از دستشان به در كرد، و داستان آنان، ميان شما مانْد ، و آن را براى پند گيرنده عبرت گردانْد.

.

ص: 98

عنه عليه السلام :إنَّما أنتُم إخوانٌ عَلى دينِ اللّهِ ، ما فَرَّقَ بَينَكُم إلاّ خُبثُ السَّرائِرِ ، وسوءُ الضَّمائِرِ ؛ فَلا تَوازَرونَ (تَأزِرونَ) ولا تَناصَحونَ ، ولا تَباذَلونَ ولا تَوادّونَ . (1)

3 / 9الدَّعوَةُ إلَى القِيامِ بِالقِسطِالكتاب«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَ_تِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَ_بَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَ_فِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُو وَ رُسُلَهُو بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ » . (2)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 113 .
2- .الحديد : 25 .

ص: 99

3 / 19        دعوت به برپا داشتن عدالت

امام على عليه السلام :همانا شما برادران دينى يكديگريد . چيزى شما را از هم جدا نكرده، جز درون پليد و نهادِ بد كه با آن به سر مى بريد. نه هم را يارى مى كنيد، نه خيرخواه هميد، نه به يكديگر چيزى مى بخشيد ، و نه با هم دوستى مى ورزيد.

3 / 9دعوت به برپا داشتن عدالتقرآن«به راستى [ ما] رسولان خود را با دلايل آشكار ، روانه كرديم و با آنها كتاب و ميزان را فرود آورديم ، تا مردم به عدالت برخيزند، و آهن را كه در آن براى مردم ، [ مايه] ستيز و قدرت و سودهايى است، پديد آورديم، تا خدا معلوم بدارد كه چه كسى در نهان، او و پيامبرانش را يارى مى كند. آرى، خدا نيرومندِ شكست ناپذير است.»

.

ص: 100

الحديثالإمام عليّ عليه السلامفي صِفَةِ أهلِ الذِّكرِ: يَأمُرونَ بِالقِسطِ ويَأتَمِرونَ بِهِ ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ويَتَناهَونَ عَنهُ . (1)

3 / 10الدَّعوَةُ إلى قِيادَةِ الإِمامِ العادِلِالكتاب«يَ_أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُو وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَ_فِرِينَ» . (2)

«الْيَوْمَ يَ_ل_ءِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الاْءِسْلَ_مَ دِينًا . . .» . (3)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسٍ : عَلَى الصَّلاةِ ، وَالزَّكاةِ ، وَالصَّومِ ، وَالحَجِّ ، وَالوَلايَةِ . ولَم يُنادَ بِشَيءٍ كَما نودِيَ بِالوَلايَةِ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، الاحتجاج : 1 / 480 / 117 ، بحار الأنوار : 4 / 261 / 9 .
2- .المائدة : 67 .
3- .المائدة : 3 .
4- .الكافي : 2 / 18 / 1 ، المحاسن : 1 / 445 / 1033 ، الخصال : 278 / 21 نحوه وكلّها عن أبي حمزة الثمالي ، الأمالي للصدوق : 340 / 404 عن المفضل بن عمر عن الإمام الصادق عليه السلاموفيه «ولاية أميرالمؤمنين والأئمّة من ولده» وليس في الأخيرين «لم يناد بشيء كما نودي بالولاية» ، بحار الأنوار : 68 / 329 / 1 .

ص: 101

3 / 20        دعوت به رهبرى امام عادل

حديثامام على عليه السلام_ در توصيف اهل ذكر _: به عدل فرمان مى دهند ، و خود از روى عدالت كار مى كنند ، و از كار زشت ، باز مى دارند ، و خود از زشتكارى به كنارند.

3 / 10دعوت به رهبرى امام عادلقرآن«اى پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن، و اگر نكنى ، پيامش را نرسانده اى ؛ و خدا تو را از [ گزند] مردم ، نگاه مى دارد. آرى، خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.»

«امروز كسانى كه كافر شده اند ، از [ كار شكنى در] دين شما نوميد گرديده اند . پس از ايشان مترسيد و از من بترسيد . امروز ، دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما [ به عنوان] آيين برگزيدم.»

حديثامام باقر عليه السلام :اسلام بر پنج اصلْ بنيان شده است : نماز، زكات ، روزه، حج و ولايت؛ و بر هيچ چيز به اندازه ولايت ، تأكيد نشده است.

.

ص: 102

الكافي عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسَةِ أشياءَ : عَلَى الصَّلاةِ ، وَالزَّكاةِ ، وَالحَجِّ ، وَالصَّومِ ، وَالوَلايَةِ . قالَ زُرارَةُ : فَقُلتُ : وأيُّ شَيءٍ مِن ذلِكَ أفضَلُ ؟ فَقالَ : الوَلايَةُ أفضَلُ ؛ لِأَ نَّها مِفتاحُهُنَّ ، وَالوالي هُوَ الدَّليلُ عَلَيهِنَّ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ مَن حَبَّبَنا إلَى النّاسِ ولَم يُبَغِّضنا إلَيهِم ! (2)

الإمام العسكريّ عليه السلام :اِتَّقوا اللّهَ ، وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا . جُرّوا إلَينا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَادفَعوا عَنّا كُلَّ قَبيحٍ . (3)

راجع : موسوعة الإمام عليّ في الكتاب والسنّة والتاريخ : ج 2 ، ص 251 (حديث الغدير) .

أهل البيت في الكتاب والسنّة : ص 314 (عناوين حقوقهم / الولاية) .

3 / 11الدَّعوَةُ إلَى الحُرِّيَّةِ الهادِفَةِالكتاب«قُلْ يَ_أَهْلَ الْكِتَ_بِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلِمَةٍ سَوَآءِم بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِى شَيْ_?ا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» . (4)

.


1- .الكافي : 2 / 18 / 5 ، المحاسن : 1 / 446 / 1034 ، تفسير العياشي : 1 / 191 / 109 كلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : 68 / 332 / 10 .
2- .الكافي : 8/229/293 عن أبي بصير ، الأمالي للمفيد : 31 / 4 عن محمّد بن سويد الأشعري ، مشكاة الأنوار : 317 / 1002 عن عليّ بن أبي حمزة كلاهما نحوه ، دعائم الإسلام : 1 / 61 ، شرح الأخبار : 3 / 507 / 1455 كلاهما نحوه عن الإمام الباقر عليه السلام وزاد فيه «من شيعتنا» قبل «حببنا» ، بحار الأنوار : 52 / 347 / 96 .
3- .تحف العقول : 362 ، بحار الأنوار : 78 / 372 / 12 .
4- .آل عمران : 64 .

ص: 103

3 / 21        دعوت به آزادى هدفمند

الكافى_ به نقل از زُراره _: [ امام باقر عليه السلام] فرمود : «اسلام بر پنج چيز بنيان شده است : نماز، زكات، حج، روزه و ولايت» . گفتم : كدام يك از اينها برتر است؟ فرمود : «ولايتْ برتر است ؛ زيرا كليد آنهاست و مولاست كه به چهار چيز ديگر، ره مى نمايد» .

امام صادق عليه السلام :خدايش رحمت كند كسى كه ما را نزد مردمْ محبوب گردانَد و مبغوض آنها نسازد.

امام عسكرى عليه السلام :از خدا پروا كنيد، و مايه زينت باشيد ، نه مايه زشتى. هر دوستى اى را به سوى ما جلب كنيد و هر زشتى اى را از ما دور سازيد.

ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين بر پايه قرآن ، حديث و تاريخ ، ج 2 ، ص 59 (حديث غدير) ؛ اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث ، ج 2 ، ص 567 (عناوين حقوق اهل بيت / ولايت) .

3 / 11دعوت به آزادى هدفمندقرآن«بگو : «اى اهل كتاب! بياييد بر سرِ سخنى كه ميان ما و شما يكسان است ، بايستيم كه : جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم، و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد». پس اگر [ از اين پيشنهاد ]رويگردان شدند، بگوييد : «شاهد باشيد كه ما فرمانبرداريم [ نه شما]».»

.

ص: 104

«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُو مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِى التَّوْرَل_ةِ وَالإِْنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَ_ل_هُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَ_تِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَ_ل_ءِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَ_لَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ . . .» . (1)

راجع : الشعراء : 18 ، 19 _ 22 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آلهمِن كِتابِهِ إلى أهالي نَجرانَ: بِسمِ إلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ . مِن مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ إلى اُسقُفِّ نَجرانَ وأهلِ نَجرانَ ، إن أسلَمتُم فَإِنّي أحمَدُ إلَيكُمُ اللّهَ إلهَ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ . أمّا بَعدُ ، فَإِنّي أدعوكُم إلى عِبادَةِ اللّهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ ، وأدعوكُم إلى وَلايَةِ اللّهِ مِن وَلايَةِ العِبادِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آلهبِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن عُهودِ عِبادِهِ إلى عُهودِهِ ، ومِن طاعَةِ عِبادِهِ إلى طاعَتِهِ ، ومِن وَلايَةِ عِبادِهِ إلى وَلايَتِهِ . (3)

.


1- .الأعراف : 157 .
2- .دلائل النبوّة : 5 / 385 عن سلمة بن عبد يشوع عن أبيه عن جده ؛ تاريخ اليعقوبي : 2 / 81 وفيه «وكتب إلى نجران : بسم اللّه ، من محمّد رسول اللّه إلى أسقفة نجران : بسم اللّه » بدل «بسم إله إبراهيم ... إن أسلمتم» ، بحار الأنوار : 21 / 285 .
3- .الكافي : 8 / 386 / 586 عن المنذر بن محمّد عن أبيه عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه ، بحار الأنوار : 77 / 365 / 34 .

ص: 105

«آنان كه از اين فرستاده ، پيامبر درس نخوانده _ كه [ نام] او را نزد خود ، در تورات و انجيل نوشته مى يابند _ پيروى مى كنند ؛ [ همان پيامبرى كه ]آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد و از كار ناپسند باز مى دارد ، و براى آنان چيزهايى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را حرام مى گرداند و قيد و بندهايى را كه بر [ دوش] ايشان بوده است ، بر مى دارد ...»

ر . ك : شعرا ، آيه 18 و 19 _ 22.

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله_ از نامه ايشان به اهالى نجران _: به نام خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب! از محمّد ، رسول خدا ، به اسقف نجران و مردم نجران . اگر اسلام بياوريد ، من با شما ، اللّه ، خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب را ستايش خواهم كرد . امّا بعد؛ من شما را از عبادتِ بندگان به عبادت خداوند ، و از ولايت بندگان به ولايت خداوند، فرا مى خوانم.

امام على عليه السلام :خداوند متعال ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت تا بندگانش را از عبادت بندگان خدا به عبادت خداوند ، و از فرمان هاى بندگانش به فرمان هاى خداوند ، و از اطاعت بندگان به اطاعت خداوند ، و از ولايت بندگان به ولايت خداوند ، درآورد.

.

ص: 106

عنه عليه السلامفي بَيانِ الغايَةِ مِنَ البِعثَةِ: فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آلهبِالحَقِّ ، لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إلى طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأحكَمَهُ ؛ لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرّوا بِهِ بَعدَ إذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إذ أنكَروهُ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَكُن عَبدَ غَيرِكَ وقَد جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا ، وما خَيرُ خَيرٍ لا يُنالُ إلاّ بِشَرٍّ ، ويُسرٍ لا يُنالُ إلاّ بعُس_رٍ ؟ ! (2)

عنه عليه السلام :ألا حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لِأَهلِها ؟ ! إنَّهُ لَيسَ لِأَنفُسِكُم ثَمَنٌ إلاَّ الجَنَّةَ ، فَلا تَبيعوها إلاّ بِها . (3)

الإمام الباقر عليه السلامفي رِسالَتِهِ إلى بَعضِ خُلَفاءِ بَني اُمَيَّةَ: ومِن ذلِكَ ما ضُيِّعَ الجِهادُ الَّذي فَضَّلَهُ اللّهُ عز و جل عَلَى الأَعمالِ وفَضَّلَ عامِلَهُ عَلَى العُمّالِ ؛ تَفضيلاً فِي الدَّرَجاتِ وَالمَغفِرَةِ وَالرَّحمَةِ ؛ لِأَنَّهُ ظَهَرَ بِهِ الدّينُ وبِهِ يُدفَعُ عَنِ الدّينِ ، وبِهِ اشتَرَى اللّهُ مِنَ المُؤمِنينَ أنفُسَهُم وأموالَهُم بِالجَنَّةِ بَيعا مُفلِحا مُنجِحا اِشتَرَطَ عَلَيهِم فيهِ حِفظَ الحُدودِ ، وأوَّلُ ذلِكَ الدُّعاءُ إلى طاعَةِ اللّهِ مِن طاعَةِ العِبادِ ، وإلى عِبادَةِ اللّهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ ، وإلى وَلايَةِ اللّهِ مِن وَلايَةِ العِبادِ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 147 ، بحار الأنوار : 18 / 221 / 55 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : 77 ، عيون الحكم والمواعظ : 526 / 9579 ، بحار الأنوار : 77 / 214 / 1 ؛ ينابيع المودة : 2 / 253 نحوه .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 456 ، عيون الحكم والمواعظ : 108 / 3381 و 2382 ، تحف العقول : 391 نحوه عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : 73 / 132 / 136 .
4- .الكافي : 5 / 3 / 4 عن الحسن بن محبوب عن بعض أصحابه .

ص: 107

امام على عليه السلام_ در تبيين هدف از بعثت _: پس خدا ، محمّد صلى الله عليه و آله را به راستى برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتان برون آرد ، و به عبادت او وا دارد ، و از پيروى شيطان برَهاند ، و به اطاعت خدا كشاند ، با قرآنى كه معنى آن را آشكار نمود ، و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان بدانند [ بزرگى ]پروردگار خود را كه داناى آن نبودند ، و بدو اقرار كنند ، از پس آن كه بر انكار مى فزودند ، و او را نيك بشناسند ، آن پس كه خود را ناآشنا بدو مى نمودند.

امام على عليه السلام :بنده ديگرى مباش، حالى كه خدايت آزاد آفريده ، و در آن نيكى كه جز با بدى به دست نيايد و آن توانگرى كه جز با سختى و خوارى بدان نرسند ، كسى چه چوبى ديده؟

امام على عليه السلام :آيا آزاده اى نيست كه اين خُرده طعام مانده (1) در كام [ دنيا] را بيفكند و براى آنان كه درخور آن اند، نهد؟ جان هاى شما را بهايى نيست، جز بهشت جاودان . پس مفروشيدش جز بِدان.

امام باقر عليه السلام_ در نامه اش به يكى از خلفاى بنى اميه _: از جمله آن [ حدود ضايع شده] ، ضايع شدن جهادى است كه خداوند عز و جل آن را بر ساير كارها برترى داده و رزمنده را بر ديگر عمل كنندگان در منزلت، بخشش و رحمت ، برترى بخشيده است ؛ زيرا دين با جهاد پيروز شد و با آن ، از دين دفاع مى شود و با جهاد است كه خداوند، جان ها و مال هاى مؤمنان را در برابر بهشت ، در معامله اى كه مايه رستگارى و موفّقيت است ، از آنان خريدارى كرده و در اين معامله ، رعايت حدود را بر آنان شرط كرده است و نخستين شرط، فرا خواندن از اطاعت بندگان به اطاعت خدا، و از عبادت بندگان به عبادت خدا، و از ولايت بندگان به ولايت خداست .

.


1- .لماظه ، به ته مانده غذاى جويده در لابه لاى دندان ها گويند . (م)

ص: 108

الإمام الصادق عليه السلام :خَمسُ خِصالٍ مَن لَم تَكُن فيهِ خَصلَةٌ مِنها فَلَيسَ فيهِ كَثيرُ مُستَمتَعٍ، أوَّلُهَا: الوَفاءُ ، وَالثّانِيَةُ : التَّدبيرُ ، وَالثّالِثَةُ : الحَياءُ، وَالرّابِعَةُ: حُسنُ الخُلقِ ، وَالخامِسَةُ _ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ _ : الحُرِّيَّةُ . (1)

3 / 12الدَّعوَةُ إلى مَعرِفَةِ أهلِ الحَقِّ بِالحَقِّالكتاب«بَلْ قَالُواْ إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى ءَاثَ_رِهِم مُّهْتَدُونَ * وَ كَذَ لِكَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى ءَاثَ_رِهِم مُّقْتَدُونَ * قَ_لَ أَوَ لَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ ءَابَآءَكُمْ قَالُواْ إِنَّا بِمَآ أُرْسِلْتُم بِهِى كَ_فِرُونَ» . (2)

راجع : المائدة : 104 ، يونس : 78 ، الأنبياء : 53 ، الشعراء : 74 ، لقمان : 21 .

الحديثالأمالي للمفيد عن الأصبغ بن نباتة :دَخَلَ الحارِثُ الهَمدانِيُّ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام في نَفَرٍ مِنَ الشّيعَةِ وكُنتُ فيهِم ، فَجَعَلَ الحارِثُ يَتَأَوَّدُ في مِشيَتِهِ ، ويَخبِطُ الأَرضَ بِمِحجَنِهِ ، وكانَ مَريضا ، فَأَقبَلَ عَلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام _ وكانَت لَهُ مِنهُ مَنزِلَةٌ _ فَقالَ: كَيفَ تَجِدُكَ يا حارِثُ ؟ فَقالَ : نالَ الدَّهرُ ، يا أميرَ المُؤمِنينَ ، مِنّي ، وزادَني اُوارا وغَليلاً اِختِصامُ أصحابِكَ بِبابِكَ. قالَ: وفيمَ خُصومَتُهُم؟ قالَ: فيكَ وفِي الثَّلاثَةِ مِن قَبلِكَ ؛ فَمِن مُفرِطٍ مِنهُم غالٍ ، ومُقتَصِدٍ تالٍ ، ومِن مُتَرَدِّدٍ مُرتابٍ ، لا يَدري أيُقدِمُ أم يُحجِمُ . فَقالَ : حَسبُكَ يا أخا هَمدانَ ، ألا إنَّ خَيرَ شيعَتِي النَّمَطُ الأَوسَطُ ؛ إلَيهِم يَرجِعُ الغالي ، وبِهِم يَلحَقُ التّالي . فَقالَ لَهُ الحارِثُ : لَو كَشَفتَ _ فِداكَ أبي واُمّي _ الرَّينَ عَن قُلوبِنا ، وجَعَلتَنا في ذلِكَ عَلى بَصيرَةٍ مِن أمرِنا . قالَ عليه السلام : قَدكَ فَإِنَّكَ امرُؤٌ مَلبوسٌ عَلَيكَ ؛ إنَّ دينَ اللّهِ لا يُعرَفُ بِالرِّجالِ ، بَل بِآيَةِ الحَقِّ ، فَاعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ . يا حارِثُ ، إنَّ الحَقَّ أحسَنُ الحَديثِ ، وَالصّادِعُ بِهِ مُجاهِدٌ . (3)

.


1- .الخصال : 284 / 33 عن أبي خالد السجستاني وص 298 / 69 ، المحاسن : 1 / 305 / 599 كلاهما عن أبي خالد العجمي ، مشكاة الأنوار : 435 / 1456 وفيها «كثير مستمتع : الدين والعقل والأدب والحرية وحسن الخلق» إلاّ أنّ في المحاسن «مستمع» بدل «مستمتع» و «الجود» بدل «الحرية» ، بحار الأنوار : 69/387/52 .
2- .الزخرف : 22 _ 24 .
3- .الأمالي للمفيد : 3 / 3 ، الأمالي للطوسي : 625 / 1292 وفيه «في شأنك والبليّة من قبلك» بدل «فيك وفي الثلاثة من قبلك» و«قالٍ» بدل «تالٍ» ، بشارة المصطفى : 4 وفيه «والٍ» بدل «تالٍ» ، تأويل الآيات الظاهرة : 2 / 649 / 11 ، كشف الغمّة : 2 / 37 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : 6 / 178 / 7 .

ص: 109

3 / 22        دعوت به شناسايى حق مداران به وسيله حق

امام صادق عليه السلام :پنج خصلت است كه در هر كس يكى از آنها نباشد ، خير و فايده چندانى در او نيست : اوّل : وفا ، دوم : تدبير ، سوم : حيا، چهارم : اخلاق نيك ، و پنجم _ كه جامع همه اين خصلت هاست _ ، آزادگى است.

3 / 12دعوت به شناسايى حق مداران به وسيله حققرآن«بلكه گفتند : «ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما [ هم با] پيگيرى از آنان، رهيافتگانيم» و بدين گونه ، در هيچ شهرى پيش از تو هشدار دهنده اى نفرستاديم ، مگر آن كه خوشگذرانان آن گفتند : «ما پدران خود را بر آيينى [ و راهى ]يافته ايم و ما از پىِ ايشان رهسپاريم». گفت : «هر چند هدايت كننده تر از آنچه پدران خود را بر آن يافته ايد، براى شما بياورم؟» . گفتند : ما [ نسبت] به آنچه بدان فرستاده شده ايد ، كافريم.»

ر . ك : مائده ، آيه 104 ؛ يونس ، آيه 78 ؛ انبياء ، آيه 53 ؛ شعراء ، آيه 74 ؛ لقمان ، آيه 21.

حديثأمالى المفيد_ به نقل از اصبغ بن نباته _: حارث هَمْدانى با گروهى از شيعيان كه من نيز در ميان آنان بودم، بر امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلاموارد شد . حارث در حالى كه بيمار بود ، خميده راه مى رفت و با عصايش بر زمين مى كوبيد . از آن جا كه حارث نزد امير مؤمنان منزلتى داشت ، [ امام ]به او رو كرد و فرمود : «خود را چه سان مى بينى اى حارث؟». حارث گفت : اى امير مؤمنان! روزگار ، پيرم ساخته و مشاجره يارانت با يكديگر در حضور تو ، بر آتش عطش و حرارت حبّ و بغض من افزوده است. فرمود : «مشاجره آنان بر سر چيست؟». حارث گفت : درباره تو و آن سه [ خليفه اى] كه پيش از تو بودند. برخى به افراط گراييده ، گزافه مى گويند ، و گروهى ميانه رو و پيرواند ، و جمعى در حالت ترديد و شك به سر مى برند و نمى دانند گامى پيش نهند يا وا پس نهند . فرمود : «كافى است اى برادر هَمْدانى! بدان كه بهترينِ شيعيانم ميانه روها هستند ، كه غلوكننده بايد به سوى آنها باز گردد ، و عقب مانده به آنها بپيوندد» . حارث به امام گفت : پدر و مادرم فدايت! كاش زنگار از دل هايمان برمى گرفتى و ما را در اين باره به بينشى مى رساندى. فرمود : «بس است! تو كسى هستى كه كار بر تو مشتبه شده است؛ چه، دين خدا با انسان ها شناخته نمى شود ؛ بلكه به نشانه حق شناخته مى شود . پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى. اى حارث! حق ، نيكوترين سخن است و كسى كه آن را آشكار سازد ، مجاهد است».

.

ص: 110

البيان والتبيين :نَهَضَ الحارِثُ بنُ حَوطٍ اللَّيثِيُّ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، وهُوَ عَلَى المِنبَرِ ، فَقالَ : أتَظُنُّ أنّا نَظُنُّ أنَّ طَلحَةَ وَالزُّبَيرَ كانا عَلى ضَلالٍ ؟ قالَ : يا حارِ ، إنَّهُ مَلبوسٌ عَلَيكَ ، إنَّ الحَقَّ لا يُعرَفُ بِالرِّجالِ ؛ فَاعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ . (1)

.


1- .البيان والتبيين : 3/211 ؛ نثر الدرّ : 1 / 273 ، تاريخ اليعقوبي : 2 / 210 نحوه ، وراجع نهج البلاغة : الحكمة 262 وروضة الواعظين : 39 ، بحار الأنوار : 6 / 178 / 7 .

ص: 111

البيان و التبيين :در حالى كه على بن ابى طالب بالاى منبر بود ، حارث بن حوط ليثى در برابر ايشان ايستاد و گفت : تو گمان دارى كه ما بر اين باوريم كه طلحه و زبير گمراه اند؟ [ امام] فرمود : «اى حار[ ث] ! بر تو مشتبه شده است . حق با افراد شناخته نمى شود . پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسى» .

.

ص: 112

الإمام عليّ عليه السلامخط _ مِن كِتابِهِ إلى أهلِ مِصرَ ، لَمّا وَلّى عَلَيهِمُ الأَشتَرَ : أمّا بَعدُ ، فَقَد بَعَثتُ إلَيكُم عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ ، لا يَنامُ أيّامَ الخَوفِ ، ولا يَنكِلُ عَنِ الأَعداءِ ساعاتِ الرَّوعِ ، أشَدُّ عَلَى الفُجّارِ مِن حَريقِ النّارِ ؛ وهُوَ مالِكُ بنُ الحارِثِ أخو مَذحِجٍ ، فَاسمَعوا لَهُ وأطيعوا أمرَهُ في ما طابَقَ الحَقَّ . (1)

3 / 13الدَّعوَةُ إلَى التَّقوى وَالوَرَعِالكتاب«كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلاَ تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ» . (2)

«كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلاَ تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ» . (3)

«كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَ__لِحٌ أَلاَ تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ» . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 38 ، بحار الأنوار : 33 / 595 / 741 وراجع الأمالي للمفيد : 81/4 ، الغارات : 1 / 260 ، الاختصاص : 80 .
2- .الشعراء : 105 _ 108 .
3- .الشعراء : 123 و 124 .
4- .الشعراء : 141 _ 144 .

ص: 113

3 / 23        دعوت به پرهيزگارى و وَرَع

امام على عليه السلام_ به مردم مصر ، هنگامى كه مالك اشتر را والى آنان ساخت _: امّا بعد؛ من بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزهاى بيم نخوابد و در ساعت هاى ترس از دشمن، روى برنتابد . بر بدكاران، تندتر بُود از آتش سوزان. او مالك پسر حارث مَذحِجى است. آن جا كه حق بود، سخن او را بشنويد ، و او را فرمان بريد.

3 / 13دعوت به پرهيزگارى و وَرَعقرآن«قوم نوح، پيامبران را تكذيب كردند؛ چون برادرشان نوح به آنان گفت : «آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى درخور اعتمادم . از خدا پروا كنيد و مرا فرمان ببريد».»

«عاديان ، پيامبران [ خدا] را تكذيب كردند. آن گاه كه برادرشان هود به آنان گفت : «آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى درخور اعتمادم . از خدا پروا كنيد و مرا فرمان ببريد».»

«ثموديان ، پيامبران [ خدا] را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان صالح به آنان گفت : «آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى درخور اعتمادم. از خدا پروا كنيد و مرا فرمان ببريد».»

.

ص: 114

«كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلاَ تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ» . (1)

«كَذَّبَ أَصْحَ_بُ لْ_?يْكَةِ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلاَ تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ» . (2)

الحديثالمراسيل عن هشام عن أبيه :أكثَرُ ما كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا قَعَدَ عَلَى المِنبَرِ يَقولُ : «اتَّقُواْ اللَّهَ وَ قُولُواْ قَوْلاً سَدِيدًا» (3) . (4)

الإمام الباقر عليه السلاملِفُضَيلٍ: يا فُضَيلُ ، بَلِّغ مَن لَقيتَ مِن مَوالينا عَنَّا السَّلامَ ، وقُل لَهُم : أنّي أقولُ : إنّي لا اُغني عَنهُم مِنَ اللّهِ شَيئا إلاّ بِوَرَعٍ ؛ فَاحفَظوا ألسِنَتَكُم ، وكُفّوا أيدِيَكُم ، وعَلَيكُم بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ يَقولُ : «اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّ_بِرِينَ» (5) . (6)

ثواب الأعمال عن الوصّافي عن الإمام الباقر عليه السلام :كانَ في ما ناجى بِهِ اللّهُ موسى عليه السلامعَلَى الطّورِ : أن يا موسى ، أبلِغ قَومَكَ أنَّهُ ما يَتَقَرَّبُ إلَيَّ المُتَقَرِّبونَ بِمِثلِ البُكاءِ مِن خَشيَتي ، وما تَعَبَّدَ لِيَ المُتَعَبِّدونَ بِمِثلِ الوَرَعِ عَن مَحارِمي ، ولا تَزَيَّنَ لِيَ المُتَزَيِّنونَ بِمِثلِ الزُّهدِ فِي الدُّنيا عَمّا بِهِمُ الغِنى عَنهُ . قالَ : فَقالَ موسى عليه السلام : يا أكرَمَ الأَكرَمينَ ، فَماذا أثَبتَهُم عَلى ذلِكَ ؟ فَقالَ : يا موسى ، أمَّا المُتَقَرِّبونَ إلَيَّ بِالبُكاءِ مِن خَشيَتي فَهُم فِي الرَّفيقِ الأَعلى ، لا يَشرَكُهُم فيهِ أحَدٌ . وأمَّا المُتَعَبِّدونَ لي بِالوَرَعِ عَن مَحارِمي فَإِنّي اُفَتِّشُ النّاسَ عَن أعمالِهِم ولا اُفَتِّشُهُم ؛ حَياءً مِنهُم . وأمَّا المُتَقَرِّبونَ إلَيَّ بِالزُّهدِ فِي الدُّنيا فَإِنّي أمنَحُهُمُ الجَنَّةَ بِحَذافيرِها ، يَتَبَوَّؤونَ مِنها حَيثُ يَشاؤونَ . (7)

.


1- .الشعراء : 160 _ 163 .
2- .الشعراء : 176 _ 179 .
3- .الأحزاب : 70 .
4- .المراسيل : 93/ 9 ، تفسير الدرّ المنثور : 6/ 667 نقلاً عن أحمد في الزهد عن عروة .
5- .البقرة : 153 .
6- .السرائر : 3/ 587 ، تفسير العيّاشي : 1/ 68/ 123 ، مشكاة الأنوار : 94/ 203 كلّها عن الفضيل ، دعائم الإسلام : 1/ 133 عن الإمام الباقر عليه السلام لبعض شيعته وفيها «إنّ اللّه مع الصابرين» بدل الآية ، بحار الأنوار : 70 / 308 / 36 .
7- .ثواب الأعمال : 205/1 عن الوصافي ، بحار الأنوار : 70/ 313/17 ؛ وراجع المعجم الكبير : 12/94/12650 كنز العمّال : 3 / 723 / 8578 .

ص: 115

«قوم لوط ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان لوط به آنان گفت : «آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم ، از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد» .»

«اصحاب اَيكه ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه شعيب به آنان گفت : «آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى درخور اعتمادم. از خدا پروا داريد و مرا فرمان ببريد».»

حديثالمراسيل_ به نقل از هشام به نقل از پدرش _: رسول خدا در بيشتر مواقعى كه بر منبر مى نشست ، مى فرمود : «از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد».

امام باقر عليه السلام_ خطاب به فضيل _: اى فضيل! هر يك از دوستان ما را كه ديدى ، سلام ما را برسان و از طرف من به آنان بگو كه من ، جز با ورع [ آنان] ، نزد خداوند كارى برايشان نمى توانم انجام دهم . پس زبانتان را حفظ كنيد ، و دست هايتان را نگاه داريد، و بردبارى و نماز پيشه كنيد، كه خداوند مى فرمايد : «از صبر و نماز ، يارى جوييد ؛ زيرا خدا با صابران است» .

ثواب الأعمال_ به نقل از وصّافى ، به نقل از امام باقر عليه السلام _: در نجواهاى خداوند با موسى عليه السلام در كوه طور ، آمده است : «اى موسى! به قوم خود برسان كه تقرّب جويان ، با هيچ چيز مانند گريه از ترس من به من نزديك نشدند ، و عبادتگران ، به چيزى مثل وَرَع و پرهيز از حرام هاى من عبادتم نكرده اند، و آراستگان ، با هيچ چيز مانند بى رغبتى به دنيا و آنچه كه از آن بى نيازند، خود را براى من نياراسته اند». موسى عليه السلام گفت : اى گرامى ترينِ گراميان! براى آنان ، در برابر اين كار چه قرار داده اى؟ خداوند فرمود : «اى موسى! اما آنان كه با گريه از بيم من به من تقرّب مى جويند، در رفيق اعلى (1) خواهند بود ، بى آن كه كسى سهيم آنان باشد ؛ و امّا آنان كه با پرهيز از حرام هاى من ، مرا عبادت مى كنند ، من با آن كه اعمال مردم را وارسى مى كنم ، از روى حياى از آنان ، اعمالشان را وارسى نمى كنم ؛ و امّا آنان كه با بى رغبتى به دنيا به من تقرّب مى جويند ، من تمام بهشت را به آنان مى بخشم تا هر كجا بخواهند ، سُكنا گزينند».

.


1- .ر . ك : پاورقى حديث 58 .

ص: 116

الإمام الصادق عليه السلام :مَن أمَرَ بِالتَّقوى فَقَد أبلَغَ المَوعِظَةَ . (1)

عنه عليه السلامفي وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ: يَابنَ جُندَبٍ ، بَلِّغ مَعاشِرَ شيعَتِنا وقُل لَهُم : لا تَذهَبَنَّ بِكُمُ المَذاهِبُ ، فَوَاللّهِ لا تُنالُ وَلايَتُنا إلاّ بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ فِي الدُّنيا ، ومُواساةِ الإِخوانِ فِي اللّهِ ، ولَيسَ مِن شيعَتِنا مَن يَظلِمُ النّاسَ . (2)

3 / 14الدَّعوَةُ إلى مَكارِمِ الأَخلاقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ بِمَكارِمِ الأَخلاقِ ومَحاسِنِها . (3)

.


1- .بحار الأنوار : 24/ 286/ 1 ، بصائر الدرجات : 526/ 1 عن المفضّل وفيه «أفلح الموعظة» .
2- .تحف العقول : 303 ، بحار الأنوار : 78/ 281/ 1 .
3- .الأمالي للطوسي : 596 / 1234 عن إسحاق بن جعفر عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : 425 / 1423 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : 16 / 287 / 142 .

ص: 117

3 / 24        دعوت به خلق وخوى نيكو

امام صادق عليه السلام :كسى كه به تقوا فرمان دهد ، موعظه را به نهايت رسانده است.

امام صادق عليه السلام_ در وصيّتش به عبداللّه بن جندب _: اى پسر جندب! به جماعت شيعيان ما ابلاغ كن و به آنان بگو : فرقه ها[ ى مختلف ]شما را با خود نبرَند، كه سوگند به خدا ، ولايت ما جز با پرهيزگارى و كوشش [ در فرمانبرى از خدا ]در دنيا و يارى دادن برادران دينى به دست نمى آيد ، و آن كس كه به مردم ستم مى كند ، از شيعيان ما نيست.

3 / 14دعوت به خلق وخوى نيكورسول خدا صلى الله عليه و آله :من به خُلق و خوى پسنديده و نيكو برانگيخته شدم.

.

ص: 118

عنه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الأَخلاقِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما بُعِثتُ لاُِتَمِّمَ حُسنَ الأَخلاقِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما بُعِثتُ لاُِتَمِّمَ صالِحَ الأَخلاقِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى بَعَثَني بِتَمامِ مَكارِمِ الأَخلاقِ ، وكَمالِ مَحاسِنِ الأَفعالِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آلهلِمُعاذٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ: يا مُعاذُ ، عَلِّمهُم كِتابَ اللّهِ ، وأحسِن أدَبَهُم عَلَى الأَخلاقِ الصّالِحَةِ . (5)

مسند ابن حنبل عن أنس :ما خَطَبَنا نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلاّ قالَ : لا إيمانَ لِمَن لا أمانَةَ لَهُ ، ولا دينَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ . (6)

الإمام زين العابدين عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في آخِرِ خُطبَتِهِ : طوبى لِمَن طابَ خُلقُهُ ، وطَهُرَت سَجِيَّتُهُ ، وصَلُحَت سَريرَتُهُ ، وحَسُنَت عَلانِيَتُهُ ، وأنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ ، وأمسَكَ الفَضلَ مِن قَولِهِ ، وأنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ . (7)

.


1- .مسند الشهاب : 2 / 192 / 1165 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : 11 / 420 / 31969 ؛ مكارم الأخلاق : 36 ، بحار الأنوار : 16 / 210 .
2- .الطبقات الكبرى : 1 / 193 عن مالك ، كنز العمّال : 3 / 16 / 5218 .
3- .مسند ابن حنبل : 3 / 323 / 8961 ، المستدرك على الصحيحين : 2 / 670 / 4221 ، السنن الكبرى : 10 / 323 / 20782 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : 11 / 425 / 31996 .
4- .المعجم الأوسط : 7 / 74 / 6895 عن جابر ، تفسير القرطبي : 18 / 227 وفيه «إنّ اللّه بعثني لاُتمم مكارم الأخلاق» ، كنز العمّال : 11 / 415 / 31947 .
5- .تحف العقول : 25 ، بحار الأنوار : 77 / 126 / 33 .
6- .مسند ابن حنبل : 4/271/12386 ، صحيح ابن حبّان : 1/423/194 ، السنن الكبرى: 6/471/12690 ، المعجم الأوسط : 3/ 98/ 2606 ، مسند أبي يعلى : 3/ 387/ 3432 ، كنز العمّال : 3 / 62 / 5503 .
7- .الكافي : 2 / 144 / 1 ، عن أبي حمزة الثمالي ، الاختصاص : 228 ، جامع الأحاديث للقمّي : 97 ، بحار الأنوار : 75 / 30/ 22 .

ص: 119

رسول خدا صلى الله عليه و آله :من براى به كمال رساندن خُلق و خوى نيكو برانگيخته شدم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :من فقط براى به كمال رساندن خلق و خوى نيكو برانگيخته شدم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :من فقط براى به كمال رساندن خلق و خوى شايسته برانگيخته شدم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، مرا براى به كمال رساندن خلق و خوى نيكو و كارهاى نيك برانگيخته است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به مُعاذ ، آن هنگام كه او را به سوى يمن فرستاد _: اى مُعاذ! كتاب خدا را به آنان بياموز، و بر خُلق و خوى شايسته ، آنان را نيكو تربيت كن.

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنَس _: پيامبر خدا براى ما سخنرانى نمى كرد، مگر آن كه مى فرمود : «آن كس كه امانتدار نيست ، ايمان ندارد ، و آن كس كه پيمان شكن است ، دين ندارد».

امام زين العابدين عليه السلام :رسول خدا در پايان خطابه اش مى فرمود : «خوشا به حال آن كسى كه خُويش نيكو، سرشتش پاك ، نهانش شايسته ، و ظاهرش نيك باشد، و زيادى مالش را انفاق كند و زيادى گفتارش را نگه دارد ، و با مردم انصاف ورزد» .

.

ص: 120

الإمام الرضا عليه السلاملعبد العظيم الحسني: يا عَبدَ العَظيمِ ، أبلِغ عَنّي أولِيائِي السَّلامَ ، وقُل لَهُم : أن لا يَجعَلوا لِلشَّيطانِ عَلى أنفُسِهِم سَبيلاً ، ومُرهُم بِالصِّدقِ فِي الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ ، ومُرهُم بِالسُّكوتِ ، وتَركِ الجِدالِ في ما لا يَعنيهِم ، وإقبالِ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ ، وَالمُزاوَرَةِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ قُربَةٌ إلَيَّ ، ولا يَشغَلوا (1) أنفُسَهُم بِتَمزيقِ بَعضِهِم بَعضا ؛ فَإِنّي آلَيتُ عَلى نَفسي أنَّهُ مَن فَعَلَ ذلِكَ وأسخَطَ وَلِيّا مِن أولِيائي دَعَوتُ اللّهَ لِيُعَذِّبَهُ فِي الدُّنيا أشَدَّ العَذابِ ، وكانَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ . وعَرِّفهُم أنَّ اللّهَ قَد غَفَرَ لِمُحسِنِهِم ، وتَجاوَزَ عَن مُسيئِهِم إلاّ مَن أشرَكَ بِهِ ، أو آذى وَلِيّا مِن أولِيائي ، أو أضمَرَ لَهُ سوءا ؛ فَإِنَّ اللّهَ لا يَغفِرُ لَهُ حَتّى يَرجِعَ عَنهُ ، فَإِن رَجَعَ وإلاّ نَزَعَ روحَ الإِيمانِ عَن قَلبِهِ ، وخَرَجَ عَن وَلايَتي ، ولَم يَكُن لَهُ نَصيبٌ (2) في وَلايَتِنا ، وأعوذُ بِاللّهِ مِن ذلِكَ ! (3)

.


1- .في الطبعة المعتمدة «يشتغلوا» والصحيح ما أثبتناه كما في بحار الأنوار نقلاً عن المصدر .
2- .في الطبعة المعتمدة «نصيبا» والصحيح ما أثبتناه كما في بحار الأنوار نقلاً عن المصدر .
3- .الاختصاص : 247 ، بحار الأنوار : 74/ 230/ 27 .

ص: 121

امام رضا عليه السلام_ خطاب به عبد العظيم حسنى عليه السلام _: اى عبدالعظيم! از طرف من به دوستانم سلام برسان و به آنان بگو : شيطان را بر خويش مسلّط مگردانيد ، و آنان را به راستگويى در گفتار ، و اداى امانت ، و خاموشى ، و ترك جدال بى فايده ، و روى آوردن به يكديگر و به ديدار هم رفتن فرمان بده، كه آن باعث تقرّب به من است ؛ و اين كه خودشان را به پرده درى يكديگر مشغول نسازند، كه من به جان خود سوگند ياد كرده ام كه هر كس چنين كند و يكى از دوستانم را خشمگين كند ، از خدا بخواهم كه او را در دنيا به شديدترين عذابْ كيفر دهد و در آخرت ، از زيانكاران سازد. و آنان را آگاه كن كه خداوند، نيكوكارشان را بخشيده و از بدكارشان گذشت كرده است ، مگر آن كه به او شرك ورزيده، يا يكى از دوستانم را آزرده ، يا نسبت به او بدبين باشد، كه خداوند ، او را تا وقتى كه از اين كار دست برندارد ، نمى بخشد. پس اگر باز گردد كه هيچ ؛ وگرنه ، روح ايمان از جانش خارج گردد ، و از ولايت من بيرون رود ، و از ولايت ما بهره اى ندارد . من از چنين فرجامى به خدا پناه مى برم.

.

ص: 122

3 / 15الدَّعوَةُ إلى مَحاسِنِ الأَعمالِالكتاب«مَنْ عَمِلَ صَ__لِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُو حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (1)

الحديثسنن الدّارميّ عن عمران بن حصين :ما خَطَبَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلاّ أمَرَنا فيها بِالصَّدَقَةِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلاملِخَيثَمَةَ: أبلِغ شيعَتَنا أنَّهُ لا يُنالُ ما عِندَ اللّهِ إلاّ بِالعَمَلِ. وأبلِغ شيعَتَنا أنَّ أعظَمَ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلى غَيرِهِ . وأبلِغ شيعَتَنا أنَّهُم إذا قاموا بِما اُمِروا أنَّهُم هُمُ الفائِزونَ يَومَ القِيامَةِ . (3)

عنه عليه السلام :يا خَيثَمَةُ ، أبلِغ مَن تَرى مِن مَوالينَا السَّلامَ ، وأوصِهِم بِتَقوَى اللّهِ العَظيمِ ، وأن يَعودَ غَنِيُّهُم عَلى فَقيرِهِم ، وقَوِيُّهُم عَلى ضَعيفِهِم ، وأن يَشهَدَ حَيُّهُم جَنازَةَ مَيِّتِهِم ، وأن يَتَلاقَوا في بُيوتِهِم ؛ فَإِنَّ لُقيا بَعضِهِم بَعضا حَياةٌ لِأَمرِنا ، رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحيا أمرَنا ! يا خَيثَمَةُ ، أبلِغ مَوالينا أنّا لا نُغني عَنهُم مِنَ اللّهِ شَيئا إلاّ بِعَمَلٍ ، وأنَّهُم لَن يَنالوا وَلايَتَنا إلاّ بِالوَرَعِ ، وأنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلى غَيرِهِ . (4)

.


1- .النحل : 97 .
2- .سنن الدارمي : 1 / 418 / 1611 ، مسند ابن حنبل : 7 / 199 / 19878 ، المستدرك على الصحيحين : 4 / 340 / 7843 ، المعجم الأوسط : 6 / 185 / 6138 وج 7 / 376 / 7769 عن سمرة ابن جندب ؛ كنز العمّال : 6 / 570 / 16970 ، الأمالي للطوسي : 359 / 747 .
3- .الأمالي للطوسي : 370 / 796 عن عليّ بن عليّ أخي دعبل بن عليّ الخزاعي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : 2 / 300 / 5 عن خيثمة عن الإمام الصادق عليه السلاموليس فيه من «وأبلغ شيعتنا أنّهم إذا ...» ، بحار الأنوار : 2 / 29 / 12 .
4- .الكافي : 2 / 175 / 2 ، الاُصول الستّة عشر (أصل جعفر بن محمّد الحضرمي) : 79 كلاهما عن خيثمة ، مصادقة الإخوان : 136 / 6 وفيه «بالعمل» بدل «بالورع» ، أعلام الدين : 83 نحوه وكلاهما عن خيثمة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : 74 / 343 / 2 ، وراجع قرب الإسناد : 33 / 106 .

ص: 123

3 / 25        دعوت به كارهاى نيكو

3 / 15دعوت به كارهاى نيكوقرآن«هر كس از مرد يا زن ، كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعا او را با زندگى پاكيزه اى حيات [ حقيقى ]بخشيم، و بى گمان به آنان ، بهتر از آنچه انجام مى دادند ، پاداش خواهيم داد.»

حديثسنن الدارمى_ به نقل از عمران بن حصين _: رسول خدا براى ما سخنرانى نمى كرد ، جز آن كه در آن ، ما را به صدقه دادن امر مى كرد.

امام باقر عليه السلام_ خطاب به خيثمه _: به شيعيان ما ابلاغ كن كه بدانچه نزد خداست ، جز با عمل كردن نتوان دست يافت ؛ و به شيعيان ما برسان كه در روز قيامت ، پُرحسرت ترينِ مردم ، كسى است كه عمل صالحى را بنيان نهد ، ولى خودش به مقتضاى آن عمل نكند ؛ و به شيعيان ما ابلاغ كن كه اگر بدانچه فرمان مى دهند پايبند باشند ، روز قيامتْ رستگار خواهند بود.

امام باقر عليه السلام_ خطاب به خيثمه _: اى خيثمه! هر كدام از دوستانمان را كه ديدى ، سلام برسان و آنان را به پرواى از خداوند بزرگ سفارش كن ، و سفارش كن كه ثروتمندانشان به فقيرانشان، و توانگرانشان به ناتوانانشان سركشى كنند ، و سفارش كن كه زندگانشان در تشييع جنازه مردگانشان حاضر شوند ، و در خانه هاى يكديگر به ديدار هم روند ؛ زيرا ديدار آنان با هم ، مايه حيات [ و پويايى] امر ما مى شود . رحمت خدا بر آن بنده اى كه امر ما را زنده بدارد! اى خيثمه! به دوستان ما برسان كه در برابر خداوند ، جز با عمل خودشان ، كارى از ما برايشان ساخته نيست ، و آنان جز با وَرَع به ولايت ما دست نخواهند يافت، و در روز قيامت ، پرحسرت ترين مردم ، كسى است كه روش صحيحى را تبيين كند ، ولى خودش به مقتضاى آن عمل نكند.

.

ص: 124

عنه عليه السلام :يا جابِرُ ، بَلِّغ شيعَتي عَنِّي السَّلامَ ، وأعلِمهُم أنَّهُ لا قَرابَةَ بَينَنا وبَينَ اللّهِ عز و جل ، ولا يُتَقَرَّبُ إلَيهِ إلاّ بِالطّاعَةِ لَهُ . يا جابِرُ ، مَن أطاعَ اللّهَ وأحَبَّنا فَهُوَ وَلِيُّنا ، ومَن عَصَى اللّهَ لَم يَنفَعهُ حُبُّنا . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى أوحى إلى داودَ عليه السلام : أن بَلِّغ قَومَكَ أنَّهُ لَيسَ عَبدٌ مِنهُم آمُرُهُ بِطاعَتي فَيُطيعَني ، إلاّ كانَ حَقّا عَلَيَّ أن اُطيعَهُ واُعينَهُ عَلى طاعَتي ، وإن سَأَلَني أعطَيتُهُ ، وإن دَعاني أجَبتُهُ ، وإنِ اعتَصَمَ بي عَصَمتُهُ ، وإنِ استَكفاني كَفَيتُهُ ، وإن تَوَكَّلَ عَلَيَّ حَفِظتُهُ مِن وَراءِ عَوراتِهِ ، وإن كادَهُ جَميعُ خَلقي كُنتُ دونَهُ . (2)

.


1- .الأمالي للطوسي : 296/ 582 ، بشارة المصطفى : 189 ، الفضائل : 7 عن الإمام زين العابدين عليه السلاموكلّها عن جابر بن يزيد الجعفي ، بحار الأنوار : 71/ 179/ 28 .
2- .عدّة الداعي : 292 ، قصص الأنبياء : 198 / 251 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : 14 / 37 / 13 .

ص: 125

امام باقر عليه السلام :اى جابر! پيروان مرا از طرف من سلام برسان و به آنان اعلام كن كه ميان ما و خداوند عز و جل خويشاوندى وجود ندارد ، و تقرّب به خدا ، جز با اطاعت او به دست نمى آيد. اى جابر! هر كس از خدا اطاعت كند و ما را دوست داشته باشد ، او دوست ماست ، و هر كس نافرمانى خدا كند ، دوستى ما او را سودى نبخشد.

امام باقر عليه السلام :خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى كرد كه به قوم خود ابلاغ كن: «هيچ يك از بندگانم نيست كه او را به اطاعت از خود فرمانش دهم و او اطاعتم كند ، مگر آن كه حقّى بر من باشد كه از او اطاعت كنم و او را در اطاعت كردن از من يارى رسانم ؛ و اگر از من درخواست كند، به او عطا كنم و اگر مرا بخواند، پاسخش دهم ؛ و اگر به من پناه برد ، پناهش دهم ؛ و اگر از من كفايت كارش را بخواهد ، كفايتش كنم ؛ و اگر بر من توكّل كند ، او را از هر امر سوئى حفاظت كنم ؛ و اگر تمام آفريدگان من به او نيرنگ زنند ، من در كنار او هستم».

.

ص: 126

3 / 16الدَّعوَةُ إلى عِبادَةِ اللّهِالكتاب«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْءِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» . (1)

«يَ_أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ النّاسِ مَن عَشِقَ العِبادَةَ فَعانَقَها ، وأحَبَّها بِقَلبِهِ ، وباشَرَها بِجَسَدِهِ ، وتَفَرَّغَ لَها ، فَهُو لا يُبالي عَلى ما أصبَحَ مِنَ الدُّنيا ؛ عَلى عُسرٍ أم عَلى يُسرٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :التَّفَكُّرُ في مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ عِبادَةُ المُخلِصينَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلاملَمّا سُئِلَ عَن حَقيقَةِ العُبودِيَّةِ: ثَلاثَةُ أشياءَ : أن لا يَرَى العَبدُ لِنَفسِهِ في ما خَوَّلَهُ اللّهُ إلَيهِ مُلكا ؛ لِأَنَّ العَبيدَ لا يَكونُ لَهُم مُلكٌ ، يَرَونَ المالَ مالَ اللّهِ يَضَعونَهُ حَيثُ أمَرَهُمُ اللّهُ تَعالى بِهِ ، ولا يُدَبِّرُ العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبيرا ، وجُملَةُ اشتِغالِهِ في ما أمَرَهُ اللّهُ تَعالى بِهِ ونَهاهُ عَنهُ . . . فَهذا أوَّلُ دَرَجَةِ المُتَّقينَ . (5)

.


1- .الذاريات : 56 .
2- .البقرة : 21 .
3- .الكافي : 2 / 83 / 3 عن عمرو بن جميع ، مشكاة الأنوار : 203 / 541 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، الجعفريّات : 232 بسنده عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : 70 / 253 / 10 .
4- .غرر الحكم : 1792 ، عيون الحكم والمواعظ : 53 / 1387 .
5- .مشكاة الأنوار : 562 / 1901 عن عنوان البصري ، بحار الأنوار : 224 / 17 .

ص: 127

3 / 26        دعوت به پرستش خداوند

3 / 16دعوت به پرستش خداوندقرآن«و جنّ و انس را نيافريدم ، جز براى آن كه مرا بپرستند.»

«اى مردم! پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بوده اند ، آفريده است، پرستش كنيد؛ باشد كه پروا كنيد.»

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ مردم ، كسى است كه عاشق عبادت شود ، و آن را در آغوش گيرد ، و با دل و جانش آن را دوست بدارد ، و با اعضا و جوارحش در انجام دادن آن بكوشد ، و خود را براى آن فارغ سازد. چنين كسى برايش مهم نيست كه دنيا بر چه پايه اى مى چرخد، بر سختى يا آسانى .

امام على عليه السلام :تفكّر در ملكوت آسمان ها و زمين ، پرستش مردمان با اخلاص است.

امام صادق عليه السلام_ هنگامى كه از حقيقت پرستش از ايشان سؤال شد _: [ عبادت ]سه چيز است : اين كه بنده براى خود در آنچه خداوند به او عطا كرده ، مالكيتى نبيند ؛ زيرا بندگان ، مالكيت ندارند، [ و ]مال را مال خدا انگارند [ و] آن را هر جا كه خداى متعال فرمان دهد ، گذارند و بنده براى خود ، تدبيرى نينديشد ، و تمام دلْ مشغولى او در آن چيزى باشد كه خداوند متعال بدان فرمان داده يا از آن نهى نموده است... اين ، نخستين مرتبه پرهيزگاران است.

.

ص: 128

عنه عليه السلام :(إنَّ) العُبّادَ ثَلاثَةٌ : قَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جل خَوفا فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ طَلَبَ الثَّوابِ فَتِلكَ عِبادَةُ الاُجَراءِ ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جل حُبّا لَهُ فَتِلكَ عِبادَةُ الأَحرارِ ، وهِيَ أفضَلُ العِبادَةِ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ في بَيانِ عِلَّةِ العِبادَةِ _ : لِئَلاّ يَكونوا ناسينَ لِذِكرِهِ ، ولاتارِكينَ لِأَدَبِهِ ، ولا لاهينَ عَن أمرِهِ ونَهيِهِ ، إذا كانَ فيهِ صَلاحُهُم وقِوامُهُم ، فَلَو تُرِكوا بِغَيرِ تَعَبُّدٍ لَطالَ عَلَيهِمُ الأَمَدُ ؛ فَقَسَت قُلوبُهُم . (2)

عنه عليه السلام :أوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ . (3)

3 / 17الدَّعوَةُ إلى مَحَبَّةِ اللّهِالكتاب«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ» . (4)

.


1- .الكافي : 2 / 84 / 5 عن هارون بن خارجة ، بحار الأنوار : 70 / 255 / 12 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : 2 / 103 / 1 ، علل الشرايع : 256 / 9 كلاهما عن الفضل بن شاذان وزاد فيه «وفسادهم» بعد «صلاحهم» ، بحار الأنوار : 6 / 63 / 1 .
3- .التوحيد : 34 / 2 ، عيون أخبار الرضا : 1 / 150 / 51 كلاهما عن محمّد بن يحيى بن عمر بن عليّ بن أبي طالب ، الأمالي للمفيد : 253 / 4 عن محمّد بن زيد الطبري ، الإرشاد : 1 / 223 عن صالح بن كيسان عن الإمام عليّ عليه السلام ، الاحتجاج : 1 / 475 / 114 ، تحف العقول : 61 كلاهما من دون إسناد إلى الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : 49 / 128 / 2 .
4- .البقرة : 165 .

ص: 129

3 / 27        دعوت به محبّت خداوند

امام صادق عليه السلام :[ همانا] عبادتگران سه دسته اند : گروهى خداوند عز و جل را از ترس عبادت مى كنند كه اين ، عبادت بردگان است ؛ و گروهى خداوند _ تبارك و تعالى _ را براى مزد و پاداش عبادت مى كنند كه اين ، عبادت مزدبگيران است ؛ و گروهى خداوند عز و جل را براى دوستى او مى پرستند كه اين ، عبادت آزادگان و برترين عبادت است.

امام رضا عليه السلام_ در بيان علّت [ تشريع] عبادت _: تا ذكر و ياد او را فراموش نكنند و آداب او را ترك مگويند ، و امر و نهى او را به بازى نگيرند ، چون مصلحت و پايدارى آنان در آن است ؛ و اگر آنان بدون عبادت خداوند رها مى شدند ، پايان كار برايشان طولانى مى نمود و دل هايشان قساوت پيدا مى كرد.

امام رضا عليه السلام :آغاز عبادت خداوند ، شناخت اوست.

3 / 17دعوت به محبّت خداوندقرآن«و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهايى [ براى او] برمى گزينند، و آنها را چون دوستى خدا، دوست مى دارند ؛ ولى كسانى كه ايمان آورده اند ، به خدا محبّت بيشترى دارند.»

.

ص: 130

«قُلْ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَ نُكُمْ وَأَزْوَ جُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَ لٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَ_رَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَ_كِنُ تَرْضَوْنَهَآ أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِى وَجِهَادٍ فِى سَبِيلِهِى فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِى وَاللَّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَ_سِقِينَ» . (1)

راجع : آل عمران : 31 ، المائدة : 20 _ 57 ، التوبة : 25 ، الشعراء : 77 _ 81 ، الجمعة : 6 .

الحديثإرشاد القلوب :أوحَى اللّهُ إلى موسى : ذَكِّر خَلقي نَعمائي ، وأحسِن إلَيهِم ، وحَبِّبني إلَيهِم ؛ فَإِنَّهُم لا يُحِبّونَ إلاّ مَن أحسَنَ إلَيهِم . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ إلى نَجِيِّهِ موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام : يا موسى ، أحبِبني ، وحَبِّبني إلى خَلقي . قالَ : يا رَبَّ ، إنّي اُحِبُّكَ ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ ؟ قالَ : اُذكُر لَهُم نَعمائي عَلَيهِم وبَلائي (3) عِندَهُم ؛ فَإِنَّهُم لا يَذكُرونَ ؛ [ إذ لا يَعرِفونَ] مِنّي إلاّ كُلَّ خَيرٍ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أوحَى اللّهُ عز و جل إلى موسى عليه السلام : حَبِّبني إلى خَلقي ، وحَبِّبِ الخَلقَ إلَيَّ . قالَ : يا رَبِّ ، كَيفَ أفعَلُ ؟ قالَ : ذَكِّرهُم آلائي ونَعمائي لِيُحِبّوني ، فَلَأَن تَرُدَّ آبِقا عَن بابي أو ضالاًّ عَن فِنائي ، أفضَلُ لَكَ مِن عِبادَةِ مِائَةِ سَنَةٍ بِصِيامِ نَهارِها وقِيامِ لَيلِها . (5)

.


1- .التوبة : 24 .
2- .إرشاد القلوب : 116 .
3- .يمكن أن يكون هو تصحيف من «آلائي» بقرينة السياق والحديث الآتي .
4- .الأمالي للطوسي : 484 / 1058 عن أيّوب بن نوح عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، تنبيه الخواطر : 2 / 176 ، بحار الأنوار : 70 / 18 / 12 .
5- .منية المريد : 116 ، تنبيه الخواطر : 2 / 108 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام : 342 / 219 ، بحار الأنوار : 2 / 4 / 6 .

ص: 131

«بگو : «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما ، و اموالى كه گردآورده ايد ، و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد ، و سراهايى كه آنها را خوش مى داريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى دوست داشتنى تر است ، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را [ به اجرا در] آورد» ؛ و خداوند ، گروهِ فاسقان را راهنمايى نمى كند.»

ر . ك : آل عمران ، آيه 31 ؛ مائده ، آيه 20 _ 57 ؛ توبه ، آيه 25 ؛ شعراء ، آيه 77 _ 81 ؛ جمعه ، آيه 6 .

إرشاد القلوب :خداوند به موسى وحى كرد : «آرامش و آسايشم را به ياد بندگانم آر و با آنان نيكى كن ، و مرا محبوب [ دل] آنان ساز ، كه آنان جز كسى را كه به ايشان نيكى كند ، دوست نمى دارند» .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند به محرم رازش ، موسى به عمران عليه السلام ، وحى كرد : «اى موسى! مرا دوست بدار و مرا محبوبِ بندگانم گردان». [ موسى ]گفت : پروردگارا! من تو را دوست دارم ؛ اما چگونه تو را محبوبِ بندگانت گردانم؟ [ خداوند ]فرمود : «نعمت ها و آزمايش هاي (1) را به يادشان آور ؛ زيرا آنان از من جز خوبى به ياد ندارند».

امام زين العابدين عليه السلام :خداوند عز و جل به موسى عليه السلام وحى كرد : «مرا نزد بندگانم و آنان را نزد من ، محبوب گردان!». [ موسى] گفت : پروردگارا! چه كنم؟ فرمود : «احسان و نعمت هايم را به يادشان آور تا مرا دوست بدارند ، كه اگر گريزپاى از درگاه يا گمراهى از آستان مرا بازگردانى ، برايت از عبادت يك صد سال كه روزهايش را روزه و شب هايش را بيدار باشى ، برتر است».

.


1- .. در متن روايت «بلائى» آمده است كه معناى آزمايش و گرفتارى مى دهد و ممكن است به قرينه كلام و نيز روايت بعد ، صورت اشتباهى از كلمه «آلائى» باشد، به معناى احسان و نعمت .

ص: 132

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ داودَ عليه السلام قالَ في ما يُخاطِبُ رَبَّهُ عز و جل : يا رَبِّ ، أيُّ عِبادِكَ أحَبُّ إلَيكَ ، اُحِبُّهُ بِحُبِّكَ ؟ قالَ : يا داودُ ، أحَبُّ عِبادي إلَيَّ : نَقِيُّ القَلبِ ، نَقِيُّ الكَفَّينِ ، لا يَأتي إلى أحَدٍ سوءا ، ولا يَمشي بِالنَّميمَةِ ، تَزولُ الجِبالُ ولا يَزولُ ، وأحَبَّني ، وأحَبَّ مَن يُحِبُّني ، وحَبَّبَني إلى عِبادي . قالَ : يا رَبِّ ، إنَّكَ لَتَعلَمُ أنّي اُحِبُّكَ ، واُحِبُّ مَن يُحِبُّكَ ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى عِبادِكَ ؟ قالَ : ذَكِّرهُم بِآياتي وبَلائي ونَعمائي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل لِداودَ عليه السلام : أحبِبني ، وحَبِّبني إلى خَلقي . قالَ : يا رَبِّ ، نَعَم أنَا اُحِبُّكَ ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ ؟ قالَ : اُذكُر أيادِيَّ عِندَهُم ؛ فَإِنَّكَ إذا ذَكَرتَ لَهُم ذلِكَ أحَبّوني . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :حَبِّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ يُحِبَّكُمُ اللّهُ . (3)

.


1- .شعب الإيمان : 6 / 119 / 7668 ، الفردوس : 3 / 195 / 4543 كلاهما عن ابن عبّاس وفيه «لمحبّتي» بدل «وأحبّني» ، كنز العمّال : 15 / 872 / 43467 .
2- .قصص الأنبياء : 205 / 266 عن إسرائيل رفعه ، بحار الأنوار : 14 / 37 / 16 .
3- .المعجم الكبير : 8/ 91/ 7461 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : 15/ 777/ 43064 .

ص: 133

رسول خدا صلى الله عليه و آله :داوود عليه السلامدر گفتگو با پروردگارش عز و جل گفت : پروردگارا! كدام يك از بندگانت نزدت محبوب تر است تا به خاطر دوستى تو ، او را دوست بدارم؟ خداوند فرمود : «اى داوود! محبوب ترين بندگانم نزد من ، پاكْ دلِ پيراسته دست است كه به كسى بدى نمى رساند و دنبال سخن چينى نمى رود، كوه ها از جا كَنده شوند، ولى او از جا كنده نشود ، او دوستدار من و هر كسى است كه مرا دوست مى دارد، و مرا محبوبِ بندگانم مى گردانَد» . [ داوود] گفت : پروردگارا! تو نيك مى دانى كه من تو را دوست دارم و دوستدار كسى هستم كه تو را دوست دارد؛ اما چگونه تو را نزد بندگانت محبوب سازم؟ [ خداوند] فرمود : «نشانه ها، بلا و نعمت هايم را به آنان يادآور شو».

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به داوود عليه السلام فرمود : «مرا دوست بدار و مرا نزد آفريده هايم محبوب گردان». داوود گفت : پروردگارا! آرى ، من تو را دوست دارم ؛ اما چگونه نزد مردم ، محبوبت گردانم؟ [ خداوند ]فرمود : «احسانم بر آنان را به يادشان آور، كه اگر به يادشان آورى ، مرا دوست خواهند داشت».

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند را نزد بندگانش محبوب گردانيد تا خداوند، شما را دوست داشته باشد.

.

ص: 134

3 8/ 1التَّذكيرُ بِأَيّامِ اللّهِالكتاب«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِ_?ايَ_تِنَآ أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّ_لُمَ_تِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُم بِأَيَّ_ل_مِ اللَّهِ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَ_تٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَخطُبُنا ، فَيُذَكِّرُنا بِأَيّامِ اللّهِ ، حَتّى نَعرِفَ ذلِكَ في وَجهِهِ ، وكَأَ نَّهُ نَذيرُ قَومٍ يُصَبِّحُهُمُ الأَمرُ غُدوَةً . وكانَ إذا كانَ حَديثَ عَهدٍ بِجِبريلَ لَم يَتَبَسَّم ضاحِكا حَتّى يَرتَفِعَ عَنهُ . (2)

3 / 19التَّعليمُ وَالتَّزكِيَةُالكتاب«رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَ_تِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَ_بَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (3)

«هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَ_تِهِى وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَ_بَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَ_لٍ مُّبِينٍ» . (4) «كَمَآ أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَ_تِنَا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَ_بَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ» . (5)

.


1- .إبراهيم : 5 .
2- .مسند ابن حنبل : 1/ 354/ 1437 ، المعجم الأوسط : 3/ 109/ 2634 وفيه «رجل يخاف» بدل «نذير قوم» وكلاهما عن عبد اللّه بن سلمة ، مسند أبي يعلى : 1/ 324/ 673 عن الزبير من دون نقله عنه عليه السلاموفيه «منذر جيش» بدل «نذير قوم» كنز العمّال : 12/ 420/ 35469 .
3- .البقرة : 129 .
4- .الجمعة : 2 .
5- .البقرة : 151 .

ص: 135

3 / 28        يادآورى ايّام اللّه

3 / 29        تعليم و تزكيه

3 / 18يادآورى ايّام اللّهقرآن«و در حقيقت، موسى را با آيات خود فرستاديم [ و به او فرموديم ]كه قوم خود را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آور ، و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن، كه قطعا در اين [ ياد آورى]، براى هر شكيباىِ سپاسگزارى ، عبرت هاست.»

حديثامام على عليه السلام :رسول خدا براى ما خطبه مى خواند و روزهاى خدا را به ياد ما مى آورد ، به گونه اى كه نشان آن را در چهره او مى ديديم . او همچون هشداردهنده اى هشدار مى داد كه خطر ، فردا دامنگير قومش مى شود. و هرگاه به تازگى با جبرئيل ديدار داشت ، تا برطرف شدن اثر آن ، خنده بر لب نداشت.

3 / 19تعليم و تزكيه«پروردگارا! در ميان آنان، فرستاده اى از خودشان برانگيز ، تا آيات تو را بر آنان بخواند ، و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه شان كند ؛ زيرا كه تو خود ، شكست ناپذيرِ حكيمى .»

«اوست آن كسى كه در ميان بى سوادان ، فرستاده اى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند ، و پاكشان گرداند ، و كتاب و حكمت بديشان بياموزد ؛ و [ آنان ]قطعا پيش از آن در گمراهىِ آشكارى بودند.»

.

ص: 136

الحديثإرشاد القلوب :رُوِيَ في قَولِهِ تَعالى : «إنَّ إبراهيمَ كانَ اُمَّةً قانِتًا للّهِِ حَنيفًا ولَم يَكُ مِنَ المُشرِكينَ» (1) أنَّهُ كانَ يُعَلِّمُ الخَيرَ . (2)

سنن ابن ماجة عن عبد اللّه بن عمرو :خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهذاتَ يَومٍ مِن بَعضِ حُجَرِهِ فَدَخَلَ المَسجِدَ فَإِذا هُوَ بِحَلقَتَينِ : إحداهُما يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَدعونَ اللّهَ ، وَالاُخرى يَتَعَلَّمونَ ويُعَلِّمونَ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : كُلٌّ عَلى خَيرٍ ؛ هؤُلاءِ يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَدعونَ اللّهَ ، فَإِن شاءَ أعطاهُم وإن شاءَ مَنَعَهُم ، وهؤُلاءِ يَتَعَلَّمونَ ويُعَلِّمونَ ، وإنَّما بُعِثتُ مُعَلِّما . فَجَلَسَ مَعَهُم . (3)

3 / 20الأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِالكتاب«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَ_ئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (4)

.


1- .النحل : 120 .
2- .إرشاد القلوب : 14 ؛ وراجع المستدرك على الصحيحين : 3 / 305 / 4188 .
3- .سنن ابن ماجة : 1 / 83 / 229 ؛ وراجع منية المريد : 106 .
4- .آل عمران : 104 .

ص: 137

3 / 30        امر به معروف و نهى از منكر

«همان طور كه در ميان شما فرستاده اى از خودتان روانه كرديم، [ كه ]آيات ما را بر شما مى خوانَد و شما را پاك مى گردانَد، و به شما كتاب و حكمت مى آموزد، و آنچه را نمى توانستيد [ خود] بياموزيد ، به شما ياد مى دهد.»

حديثإرشاد القلوب :در تفسير سخن خداوند متعال كه مى فرمايد : «به راستى ابراهيم ، پيشوايى مطيع خدا[ و ]حقگراى بود ، و از مشركان نبود» روايت شده است كه ابراهيم ، خير و نيكى را آموزش مى داد.

سنن إبن ماجة_ به نقل از عبداللّه بن عمرو _: روزى رسول خدا از يكى از اتاق هاى خود بيرون آمد و وارد مسجد شد و به دو دسته جمعيت برخورد : دسته اى قرآن مى خواندند و به درگاه خدا دعا كردند و دسته ديگر ، مشغول آموختن و آموزش دادن بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «همگى كار خوبى انجام مى دهيد. اين دسته ، قرآن مى خوانند و به درگاه خدا دعا مى كنند ، اگر خداوند بخواهد ، به آنان مى بخشد يا از آنان دريغ مى كند، و اين دسته ، مى آموزند و آموزش مى دهند ؛ و به راستى كه من معلّم برانگيخته شدم». آن گاه با آنان (حلقه دوم) نشست.

3 / 20امر به معروف و نهى از منكرقرآن«و بايد از ميان شما، گروهى [ مردم را] به نيكى دعوت كنند ، و به كار شايسته وا دارند ، و از زشتى باز دارند ؛ و آنان ، همان رستگاران اند.»

.

ص: 138

«لَوْلاَ يَنْهَ_ل_هُمُ الرَّبَّ_نِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الاْءِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» . (1)

راجع : آل عمران : 110 ، المائدة : 79 ، التوبة : 71 ، هود : 116 ، لقمان : 17 .

الحديثالإمام الحسين عليه السلامفِي الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ: اِعتَبِروا أيُّهَا النّاسُ بِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ أولِياءَهُ مِن سوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ إذ يَقولُ : «لَوْلاَ يَنْهَ_ل_هُمُ الرَّبَّ_نِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الاْءِثْمَ» ، وقالَ : «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنم بَنِى إِسْرَ ءِيلَ _ إلى قَولِهِ _ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ» (2) . وإنَّما عابَ اللّهُ ذلِكَ عَلَيهِم لِأَنَّهُم كانوا يَرَونَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذينَ بَينَ أظهُرِهِمُ المُنكَرَ وَالفَسادَ فَلا يَنهَونَهُم عَن ذلِكَ ؛ رَغبَةً في ما كانوا يَنالونَ مِنهُم ، ورَهبَةً مِمّا يَحذَرونَ ، وَاللّهُ يَقولُ : «فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ» (3) ، وقالَ : «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَ_تُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» . (4) فَبَدَأَ اللّهُ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ فَريضَةً مِنهُ ؛ لِعِلمِهِ بِأَنَّها إذا اُدِّيَت واُقيمَتِ استَقامَتِ الفَرائِضُ كُلُّها هَيِّنُها وصَعبُها ؛ وذلِكَ أنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ دُعاءٌ إلَى الإِسلامِ مَعَ رَدِّ المَظالِمِ ، ومُخالَفَةِ الظّالِمِ ، وقِسمَةِ الفَيءِ ، والغَنائِمِ ، وأخذِ الصَّدَقاتِ مِن مَواضِعِها ، ووَضعِها في حَقِّها . ثُمَّ أنتُم ، أيَّتُهَا العِصابَةُ ، عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَةٌ ، وبِالخَيرِ مَذكورَةٌ ، وبِالنَّصيحَةِ مَعروفَةٌ ، وبِاللّهِ في أنفُسِ النّاسِ مُهابَةٌ ، يَهابُكُمُ الشَّريفُ ، ويُكرِمُكُمُ الضَّعيفُ ، ويُؤثِرُكُم مَن لا فَضلَ لَكُم عَلَيهِ ولا يَدَ لَكُم عِندَهُ ، تَشفَعونَ فِي الحَوائِجِ إذَا امتَنَعَت مِن طُلاّبِها ، وتَمشونَ فِي الطَّريقِ بِهَيبَةِ المُلوكِ وكَرامَةِ الأَكابِرِ . ألَيسَ كُلُّ ذلِكَ إنَّما نِلتُموهُ بِما يُرجى عِندَكُم مِنَ القِيامِ بِحَقِّ اللّهِ وإن كُنتُم عَن أكثَرِ حَقِّهِ تُقَصِّرونَ ؟ ! فَاستَخفَفتُم بِحَقِّ الأَئِمَّةِ ، فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَيَّعتُم ، وأمّا حَقُّكُم بِزَعمِكُم فَطَلَبتُم . فَلا مالاً بَذَلتُموهُ ، ولا نَفساً خاطَرتُم بِها لِلَّذي خَلَقَها ، ولا عَشيرَةً عادَيتُموها في ذاتِ اللّهِ ، أنتُم تَتَمَنَّونَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ ومُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وأماناً مِن عَذابِهِ ! لَقَد خَشيتُ عَلَيكُم ، أيُّهَا المُتَمَنّونَ عَلَى اللّهِ ، أن تَحِلَّ بِكُم نَقِمَةٌ مِن نَقِماتِهِ ؛ لِأَنَّكُم بَلَغتُم مِن كَرامَةِ اللّهِ مَنزِلَةً فُضِّلتُم بِها ، ومَن يُعرَفُ بِاللّهِ لا تُكرِمونَ ، وأنتُم بِاللّهِ في عِبادِهِ تُكرَمونَ ! وقَد تَرَونَ عُهودَ اللّهِ مَنقوضَةً فَلا تَفزَعونَ ، وأنتُم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِكُم تَفزَعونَ ، وذِمَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهمَحقورَةٌ ! وَالعُميُ وَالبُكمُ وَالزَّمنى فِي المَدائِنِ مُهمَلَةٌ لا تَرحَمونَ ، ولا في مَنزِلَتِكُم تَعمَلونَ ، ولا مَن عَمِلَ فيها تُعينونَ ، وبِالإِدهانِ وَالمُصانَعَةِ عِندَ الظَّلَمَةِ تَأمَنونَ ! كُلُّ ذلِكَ مِمّا أمَرَكُمُ اللّهُ بِهِ مِنَ النَّهيِ وَالتَّناهي ، وأنتُم عَنهُ غافِلونَ ! وأنتُم أعظَمُ النّاسِ مُصيبَةً ؛ لِما غُلِبتُم عَلَيهِ مِن مَنازِلِ العُلَماءِ ، لَو كُنتُم تَشعُرونَ ! ذلِكَ بِأَنَّ مَجارِيَ الاُمورِ وَالأَحكامِ عَلى أيدِي العُلَماءِ بِاللّهِ الاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ ، فَأَنتُمُ المَسلوبونَ تِلكَ المَنزِلَةَ ، وما سُلِبتُم ذلِكَ إلاّ بِتَفَرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ ، وَاختِلافِكُم فِي السُّنَّةِ بَعدَ البَيِّنَةِ الواضِحَةِ ! ولَو صَبَرتُم عَلَى الأَذى وتَحَمَّلتُمُ المَؤونَةَ في ذاتِ اللّهِ ، كانَت اُمورُ اللّهِ عَلَيكُم تَرِدُ ، وعَنكُم تَصدُرُ ، وإلَيكُم تَرجِعُ ؛ ولكِنَّكُم مَكَّنتُمُ الظَّلَمَةَ مِن مَنزِلَتِكُم ، وَاستَسلَمتُم اُمورَ اللّهِ في أيديهِم ! يَعمَلونَ بِالشُّبُهاتِ ، ويَسيرونَ فِي الشَّهَواتِ ، سَلَّطَهُم عَلى ذلِكَ فِرارُكُم مِنَ المَوتِ ، وإعجابُكُم بِالحَياةِ الَّتي هِيَ مُفارِقَتُكُم ، فَأَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ في أيديهِم ؛ فَمِن بَينِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ ، وبَينِ مُستَضعَفٍ عَلى مَعيشَتِهِ مَغلوبٍ ، يَتَقَلَّبونَ فِي المُلكِ بِآرائِهِم ، ويَستَشعِرونَ الخِزيَ بِأَهوائِهِمُ ؛ اقتِداءً بِالأَشرارِ وجُرأَةً عَلَى الجَبّارِ ، في كُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلى مِنبَرِهِ خَطيبٌ يَصقَعُ. فَالأَرضُ لَهُم شاغِرَةٌ ، وأيديهِم فيها مَبسوطَةٌ ، وَالنّاسُ لَهُم خَوَلٌ ، لا يَدفَعونَ يَدَ لامِسٍ ، فَمِن بَينِ جَبّارٍ عَنيدٍ ، وذي سَطوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَديدٍ ، مُطاعٍ لا يَعرِفُ المُبدِئَ المُعيدَ ، فَيا عَجَبا ! ومالي ( لا ) أعجَبُ وَالأَرضُ مِن غاشٍّ غَشومٍ ، ومُتَصَدِّقٍ ظَلومٍ ، وعامِلٍ عَلَى المُؤمِنينَ بِهِم غَيرِ رَحيمٍ ! فَاللّهُ الحاكِمُ في ما فيهِ تَنازَعنا ، وَالقاضي بِحُكمِهِ في ما شَجَرَ بَينَنا ! اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُن ما كانَ مِنّا تَنافُساً في سُلطانٍ، ولاَ التِماساً مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنُرِيَ المَعالِمَ مِن دينِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ ، ويَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، ويُعمَلَ بِفَرائِضِكَ وسُنَنِكَ وأحكامِكَ، فَإِن لَم تَنصُرونا وتُنصِفونا قَوِيَالظَّلَمَةُ عَلَيكُم، وعَمِلوا في إطفاءِ نورِنَبِيِّكُم. وحَسبُنَا اللّهُ، وعَلَيهِ تَوَكَّلنا، وإلَيهِ أنَبنا، وإلَيهِ المَصيرُ. (5)

.


1- .المائدة : 63 .
2- .المائدة : 78 و 79 .
3- .المائدة : 44 .
4- .التوبة : 71 .
5- .تحف العقول : 237 _ 239 ، بحار الأنوار : 100 / 79 / 37 .

ص: 139

«چرا عالمان ربّانى و دانشمندان [ يهود و نصارا] ، آنان را از گفتار گناه [ آلود ] و حرامخوارگى شان باز نمى دارند؟ راستى چه بد است آنچه انجام مى دادند!»

ر . ك : آل عمران ، آيه 110 ؛ مائده ، آيه 79 ؛ توبه ، آيه 71 ؛ هود ، آيه 116 ؛ لقمان ، آيه 17 .

حديثامام حسين عليه السلام_ درباره امر به معروف و نهى از منكر _: اى مردم! از پندى كه خداوند با بدستايى اش از دانشمندان يهود به دوستانش داده، عبرت گيريد، آن جا كه مى فرمايد : «چرا عالمان ربّانى و دانشمندان ، آنان را از گفتار گناه[ آلود]شان ، باز نمى دارند؟» و نيز مى فرمود : «از ميان فرزندان اسرائيل ، آنان كه كفر ورزيدند، مورد لعنت قرار گرفتند...» تا آن جا كه فرمايد : «چه بد بود آنچه مى كردند!» . خداوند ، از اين جهت آنان را مورد نكوهش قرار داد كه مى ديدند ستمگران روزگار خود را كه دست به كارهاى منكر و فساد مى زنند ، ولى به خاطر چشمداشتِ به عطاى آنان ، و ترس از آنچه مايه خوف آنها بود ، از اين كارْ بازشان نمى داشتند ، در حالى كه خداوند مى فرمايد : «از مردم نترسيد و از من بترسيد» و مى فرمايد : «و مردان و زنان با ايمان ، دوستان يكديگرند، كه به كارهاى پسنديده وا مى دارند ، و از كارهاى ناپسند ، باز مى دارند». پس خداوند ، از امر به معروف و نهى از منكر ، به عنوان فريضه اى از طرف خود آغاز كرد ؛ براى اين كه مى دانست با انجام دادن و برپاداشتن آن ، تمام واجباتِ آسان و دشوار ، پابرجا مى ماند ؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر ، در كنار بازپرداخت مظالم، و مخالفت با ستمكار، و تقسيم فَى ء (اموال عمومى) و غنايم و گرفتن صدقات از موارد آن ، و مصرف آنها در جاى مناسب ، دعوت به اسلام است. اما شما اى گروه! گروهى كه به دانش مشهوريد و به نيكى از شما ياد مى شود ، و به خيرخواهى شناخته شده ايد ، و به نام «اللّه »، در دل مردمْ هيبت داريد، كه توانگر از شما مى ترسد، و ناتوان گرامى تان مى دارد، و كسى كه بر او برترى نداريد و منّت دار لطف شما نيست ، شما را بر خود مقدّم مى دارد ، اگر درخواست ها از درخواست كنندگان آن دريغ شود ، شما وساطت مى كنيد ، و در راه ها با هيبت پادشاهان و به كرامت بزرگان ، گام مى زنيد. آيا چنان نيست كه همه اينها را بدان جهت داريد كه اميد مى رود حقوق الهى را ادا كنيد ، گرچه در اداى بسيارى از آن كوتاهى مى كنيد؟ و حقّ پيشوايان را سَبُك شمرديد ، و حقّ ضعيفان را ضايع كرديد ، و حقّ ادعايى خود را طلب كرديد . نه مالى را بذل كرديد و نه جانى را به خاطر كسى كه آن را آفريده ، به خطر افكنديد ، و نه به خاطر رضاى خدا ، با خويشاوندى درگير شديد و با اين همه از خداوند ، آرزوى بهشت و همنشينى پيامبران و ايمنى از عذابش را داريد! اى آرزومندان از خدا! من بر شما بيمناكم كه عذابى از عذاب هاى او بر شما فرو بارد ؛ زيرا شما از كرامت الهى به مرتبه اى رسيده ايد كه به خاطر آن ، برترى يافته ايد، ولى كسى را كه به خدا منسوب و بدو شهره است ، گرامى نمى داريد ، حال آن كه شما به خاطر خدا ، در ميان بندگانش گرامى شده ايد . فرمان هاى خدا را نقض شده مى بينيد و بر نمى آشوبيد ، در حالى كه براى [ شكسته شدن] پيمان هاى پدرانتان برمى آشوبيد، حال آن كه پيمان رسول خدا تحقير مى شود! نابينايان ، لال ها و زمينگيرشدگان در شهرها رها شده اند و شما به آنان رحم نمى كنيد ؛ نه به اقتضاى جايگاهتان عمل مى كنيد ، و نه به كسى كه در آن جايگاه دست به كار شد ، يارى مى رسانيد، و با چربْ زبانى و سازشكارى ، نزد ستمكارانْ پناه مى جوييد . اينها همه امورى بود كه خداوند به شما به نهى و اجتناب از آنها فرمان داده است ؛ ولى شما از آن غافليد . كاش مى فهميديد كه مصيبت شما از همه مردم بيشتر است ؛ چه، به جايگاه هاى عالمان دست يافتيد . اين از آن روى است كه جريان امور و احكام ، به دست عالمان خداشناس و امين بر حلال و حرام اوست، و اكنون اين جايگاه ، از شما سلب شده است؛ و اين از شما سلب نشد، مگر به خاطر جدايى شما از مسير حقّ و اختلافتان در سنّت پس از وجود دليلى آشكار. و اگر در برابر سختى ها شكيبا بوديد و زحمت ها را به خاطر خدا تحمّل مى كرديد، امور الهى به دست شما مى افتاد و از شما صدور مى يافت و به شما باز مى گشت ؛ اما شما جايگاهتان را در اختيار ستمگران قرارداديد ، و امور الهى را تسليم دست آنان كرديد ، كه به شبهات عمل مى كنند و در شهوات ره مى سپُرَند. گريزتان از مرگ و فريفته شدنتان به زندگى اى كه از شما جدا شدنى است ، آنان را بر امور الهى مسلّط كرده است. شما ناتوانان را به چنگال آنان سپرديد. گروهى از آنان ، در بند بندگى و خشم افتادند ، و گروهى در اداره زندگى به استضعاف كشيده شدند . آنان [ ظالمان] با رأى خود ، حكومت را مى گردانند ، و با هواهاى نفسانى شان ، و سرمشق قرار دادن اشرار و از سر گستاخى بر خداوند جبّار ، لباس خوارى به تن [ هر كس كه خواسته اند ]كرده اند . در هر شهرى سخنورى از آنان بر منبر خود بانگ مى زند. زمين برايشان خالى و دست [ تطاول] آنان در آن گسترده است و مردم ، تيول آنان اند ، و دست هيچ متجاوزى را از خود دور نمى كنند . برخى گردنكشِ و لجوج اند ، و برخى قدرتمند و بر ناتوانانْ سختگير . [ از آنان ]كسى [ است ]كه فرمانش را مى برند ؛ اما [ خداوند ]آغازگر و فرجامْ ده را نمى شناسد . شگفتا! و چرا در شگفت نباشم كه زمين ، از ستمكارِ بيدادگر و زكات دهنده ستمكار ، و كارگزار نامهربان با مؤمنان ، لبريز است ، و خدا در آنچه كه بر سر آن ستيز برخاسته ايم ، داور است ، و اوست كه در اختلاف ميان ما ، با قضاوت خود داورى خواهد كرد. خدايا! تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد ، براى رغبت به سلطنت يا درخواست زيادتى متاع دنيا نبود ؛ بلكه مى خواستيم نشانه هاى دينت را برپا داريم، و اصلاح در شهرهايت را آشكار سازيم ، و بندگان ستمديده ات آرامش يابند، و به واجبات و سنّت ها و احكامت عمل شود . پس اگر ما را يارى نكنيد ، و با انصاف با ما رفتار ننماييد ، ستمكاران بر شما قدرت خواهند يافت ، و براى خاموش كردن فروغ پيامبرتان خواهند كوشيد ، و خدا ما را بسنده است، و بر او توكّل مى كنيم و به سوى او باز مى گرديم ؛ و بازگشت ، به سوى اوست.

.

ص: 140

. .

ص: 141

. .

ص: 142

. .

ص: 143

. .

ص: 144

3 / 21مُكافَحَةُ البِدَعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ ولَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها ، فَمَن كانَ عِندَهُ عِلمٌ فَليَنشُرهُ ؛ فَإِنَّ كاتِمَ العِلمِ يَومَئِذٍ كَكاتِمِ ما أنزَلَ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِلّهِ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكيدُ الإِسلامَ وأهلَهُ مَن يَذُبُّ عَنهُ ، ويَتَكَلَّمُ بِعَلاماتِهِ ، فَاغتَنِموا تِلكَ المَجالِسَ بِالذَّبِّ عَنِ الضُّعَفاءِ ، وتَوَكَّلوا عَلَى اللّهِ ، وكَفى بِاللّهِ وَكيلاً . (3)

.


1- .الكافي : 1 / 54 / 2 ، المحاسن : 1 / 361 / 776 كلاهما عن محمّد بن جمهور العمّي رفعه ، دعائم الإسلام : 1 / 2 ، عوالي اللآلي : 4 / 70 / 39 ، بحار الأنوار : 57 / 234 ؛ الفردوس : 1 / 321 / 1271 عن أبي هريرة .
2- .الجامع الصغير : 1 / 115 / 751 ، كنز العمّال : 1 / 179 / 903 و ج 10 / 216 / 29140 نقلاً عن ابن عساكر عن معاذ .
3- .حلية الأولياء : 10 / 400 / 691 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : 12 / 193 / 34624 .

ص: 145

3 / 31        مبارزه با بدعت ها

3 / 21مبارزه با بدعت هارسول خدا صلى الله عليه و آله :وقتى بدعت ها در ميان امّتم آشكار گردد ، عالم بايد علمش را آشكار سازد ، و هر كس چنين نكند ، لعنت خدا بر او باد!

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هنگامى كه بدعت ها پديدار شود و آيندگان اين امّت ، پيشينيان آن را لعنت كنند ، هر كس علمى داشته باشد ، بايد آن را منتشر سازد ، كه پنهان كننده دانش در چنان روزى ، همچون پنهان كننده چيزهايى است كه خداوند بر محمّد صلى الله عليه و آله نازل كرده است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :در هر بدعتى كه در صدد نيرنگ زدن به اسلام و مسلمانان باشد ، خداوند ، كسى را دارد كه از اسلام دفاع كند و نشانه هاى [ روشن ]آن را بازگويد . پس آن مجالس [ افشاى بدعت ها] را با دفاع از ضعيفان ، غنيمت بشماريد ، و بر خدا توكّل كنيد كه خداوند براى اعتماد به او بسنده است.

.

ص: 146

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ في كُلِّ خَلَفٍ مِن اُمَّتي عَدلاً مِن أهلِ بَيتي ؛ يَنفي عَن هذَا الدّينِ تَحريفَ الغالينَ ، وَانتِحالَ المُبطِلينَ ، وَتَأويلَ الجاهِلينَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ فينا أهلَ البَيتِ في كُلِّ خَلَفٍ عُدولاً ؛ يَنفونَ عَنهُ تَحريفَ الغالينَ ، وَانتِحالَ المُبطِلينَ ، وتَأويلَ الجاهِلينَ . (2)

علل الشرائع عن يونس بن عبد الرّحمن :رُوّينا عَنِ الصّادِقينَ عليهم السلامأنَّهُم قالوا : إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فَعَلَى العالِمِ أن يُظهِرَ عِلمَهُ ؛ فَإِن لَم يَفعَل سُلِبَ مِنهُ نورُ الإِيمانِ . (3)

راجع : ص 358 (كتمان العلم) .

3 / 22التَّبشيرُ وَالإِنذارُالكتاب«يَ_أَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّ_آ أَرْسَلْنَ_كَ شَ_هِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا * وَ دَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِى وَ سِ_رَاجًا مُّنِيرًا» . (4)

.


1- .كمال الدين : 1 / 221 / 7 عن أبي الحسين الليثي ، قرب الإسناد : 77 / 250 عن مسعدة بن صدقة كلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الفصول المختارة : 325 وفيه «وقول النبيّ صلى الله عليه و آله . . .» ، المناقب لابن شهرآشوب : 1 / 245 وفيه «عن النبيّ صلى الله عليه و آله . . .» ، بحار الأنوار : 23 / 30 / 46 ؛ كنز العمّال : 10 / 176 / 28919 نقلاً عن المستدرك على الصحيحين عن إبراهيم بن عبد الرحمن العذري وفيه «يرث هذا العلم من كلّ خلف . . .» وليس فيه «من أهل بيتي» .
2- .الكافي : 1 / 32 / 2 ، الاختصاص : 4 كلاهما عن أبي البختري ، منية المريد : 372 ، بحار الأنوار : 2/92/21 .
3- .علل الشرايع : 235 / 1 ، عيون أخبار الرضا : 1 / 113 / 2 ، رجال الكشّي : 2 / 786 / 946 ، الغيبة للطوسي : 64 / 66 ، بحار الأنوار : 48 / 252 / 1 .
4- .الأحزاب : 45 و 46 .

ص: 147

3 / 32        نويد و هشدار دادن

رسول خدا صلى الله عليه و آله :در هر نسلى از امّتم ، از اهل بيتم يك عادل وجود دارد كه تحريف غلوكنندگان و فرقه سازى باطل انديشان و تأويل جاهلان را از اين دين ، دور مى سازد.

امام صادق عليه السلام :در ميان ما اهل بيت ، در هر نسلى عادلانى هستند كه تحريف غلوكنندگان ، فرقه سازى باطل انديشان و تأويل نادانان را از آن [ دين ]دور مى سازند.

علل الشرائع_ به نقل از يونس بن عبدالرحمان _: از امامان راستين عليهم السلامبراى ما روايت شده كه فرمودند : «هرگاه بدعت ها پديدار شوند ، بر عالم است كه علمش را آشكار سازد، كه اگر چنين نكند ، نور ايمان از او سلب مى گردد».

ر . ك : ص 359 (كتمان علم).

3 / 22نويد و هشدار دادنقرآن«اى پيامبر! ما تو را [ به سِمَت] گواه و مژده رسان و هشدار دهنده فرستاديم، و دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او، و چراغى تابناك.»

.

ص: 148

«وبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيرًا» . (1)

«وَ مَآ أَرْسَلْنَ_كَ إِلاَّ كَآفَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ لَ_كِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ» . (2)

راجع : البقرة : 119 ، النساء : 165 ، الأنعام : 48 ، يونس : 2 ، هود : 2 و 3 و 25 ، الإسراء : 105 ، الأنبياء : 45 ، الحجّ : 49 ، الفرقان : 56 ، الأحزاب : 45 و 46 ، فاطر : 23 .

الحديثسنن الدّارميّ عن النّعمان بن بشير :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آلهيَخطُبُ فَقالَ : أنذَرتُكُمُ النّارَ ! أنذَرتُكُمُ النّارَ ! أنذَرتُكُمُ النّارَ ! فَما زالَ يَقولُها حَتّى لَو كانَ في مَقامي هذا لَسَمِعَهُ أهلُ السّوقِ ، وحَتّى سَقَطَت خَميصَةٌ كانَت عَلَيهِ عِندَ رِجلَيهِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلامفي وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أمينُ وَحيِهِ ، وخاتَمُ رُسُلِهِ ، وبَشيرُ رَحمَتِهِ ، ونَذيرُ نِقمَتِهِ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله نَذيرا لِلعالَمينَ . (5)

عنه عليه السلامفي ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: بَلَّغَ عَن رَبِّهِ مُعذِرا ، ونَصَحَ لاُِمَّتِهِ مُنذِرا ، ودَعا إلَى الجَنَّةِ مُبَشِّرا ، وخَوَّفَ مِنَ النّارِ مُحَذِّرا . (6)

.


1- .الأحزاب : 47 .
2- .سبأ : 28 .
3- .سنن الدارمي : 2 / 786 / 2708 ، مسند ابن حنبل : 6 / 383 / 18426 ، المستدرك على الصحيحين : 1 / 424 / 1058 ، السنن الكبرى : 3/ 293/ 5756 كلّها نحوه .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 173 ، بحار الأنوار : 34/ 249/ 1000 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 26 ، بحار الأنوار : 18/ 226/ 68 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 109 ، غرر الحكم : 4457 وفيه إلى قوله : «مبشّرا» .

ص: 149

«و مؤمنان را مژده ده كه براى آنان ، از جانب خدا بخشايشى فراوان خواهد بود.»

«و ما تو را نفرستاديم ، مگر [ به سِمَت] بشارت دهنده و هشدار دهنده براى تمام مردم ؛ ليكن بيشتر مردم نمى دانند .»

ر . ك : بقره ، آيه 119 ؛ نساء ، آيه 165 ؛ انعام ، آيه 48 ؛ يونس ، آيه 2 ؛ هود ، آيه 2 و 3 و 25 ؛ اسراء ، آيه 105 ؛ انبياء ، آيه 45 ؛ حج ، آيه 49 ؛ فرقان ، آيه 56 ؛ احزاب ، آيه 45 _ 46 ؛ فاطر ، آيه 23.

حديثسنن الدارمى_ به نقل از نعمان بن بشير _: شنيدم رسول خدا سخنرانى مى كرد و فرمود : «از آتش هشدارتان مى دهم! از آتش هشدارتان مى دهم! از آتش هشدارتان مى دهم!». پيوسته اين جمله را مى فرمود ، به گونه اى كه از اين جايى كه من هستم ، بازاريان آن را مى شنيدند، [ و آن قدر گفت] تا جايى كه جامه سياه نقشدار او زير پايش افتاد.

امام على عليه السلام_ در توصيف رسول خدا _: امين وحى اوست و خاتمِ فرستادگانش ؛ رحمتِ او را مژده دهنده و از كيفر او ترساننده.

امام على عليه السلام :همانا خدا محمد صلى الله عليه و آله را برانگيخت ، تا جهانيان را هشدار دهد.

امام على عليه السلام_ در ياد كرد از پيامبر صلى الله عليه و آله _: رسالت پروردگار را چنان رسانْد كه براى كسى جاى عذر نمانْد ، و امّت خود را اندرز گفت و ترسانْد ، و مژده بهشتشان داد، و بدان خوانْد . و از دوزخشان برحذر داشت .

.

ص: 150

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَلَما لِلسّاعَةِ ، ومُبَشِّرا بِالجَنَّةِ ، ومُنذِرا بِالعُقوبَةِ . (1)

عنه عليه السلام :ألا اُخبِرُكُم بِالفَقيهِ حَقِّ الفَقيه ؟ مَن لَم يُقَنِّطِ النّاسَ مِن رَحمَةِ اللّهِ ، ولَم يُؤَمِّنهُم مِن عَذابِ اللّهِ ، ولَم يُرَخِّص لَهُم في مَعاصِي اللّهِ . (2)

3 / 23إقامَةُ الحُجَّةِالكتاب«رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةُم بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا» . (3)

«وَلَوْ أَنَّ_آ أَهْلَكْنَ_هُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِى لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ ءَايَ_تِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخْزَى» . (4)

راجع : الأنعام : 130 ، القصص : 47 ، الملك : 8 _ 10 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آلهفي خُطبَةٍ لَهُ: بَعَثَ إلَيهِمُ الرُّسُلَ لِتَكونَ لَهُ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلى خَلقِهِ ، ويَكونَ رُسُلُهُ إلَيهِم شُهَداءَ عَلَيهِم ، وَابتَعَثَ فيهِمُ النَّبِيّينَ مُبَشِّرينَ ومُنذِرينَ ؛ لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ ، ويَحيا مَن حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ ، ولِيَعقِلَ العِبادُ عَن رَبِّهِم ما جَهِلوهُ ؛ فَيَعرِفوهُ بِرُبوبِيَّتِهِ بَعدَ ما أنكَروا ، ويُوَحِّدوهُ بِالإِلهِيَّةِ بَعدَ ما عَضَدوا . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 160 ، بحار الأنوار : 16/ 285/ 136 .
2- .الكافي : 1/ 36/ 3 ، منية المريد : 162 كلاهما عن الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام ، معاني الأخبار : 226/ 1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 90 ، نثر الدرّ : 1/ 318 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : 2/48/8 ؛ سنن الدارمي : 1/ 95/ 303 عن يحيى بن عباد ، كنز العمّال : 10/ 181/ 28943 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق .
3- .النساء : 165 .
4- .طه : 134 .
5- .التوحيد : 45 / 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : 4 / 287 / 19 .

ص: 151

3 / 33        برپا داشتن حجّت

امام على عليه السلام :همانا خدا ، محمّد صلى الله عليه و آله را نشانه اى ساخت براى قيامت، و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت.

امام على عليه السلام :آيا به شما خبر دهم كه دين شناس واقعى كيست؟ كسى است كه مردم را از رحمت خداوند نوميد نسازد ، و از عذاب الهى ايمن نكند ، و رخصت معصيت خداوند به آنان ندهد.

3 / 23برپا داشتن حجّتقرآن«و پيامبرانى كه مژده رسان و هشدار دهنده بودند ، تا براى مردم، پس از [ فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا حجّتى نباشد ، و خدا توانا و حكيم است.»

«و اگر ما آنان را پيشتر [ از آمدنِ قرآن] به عذابى هلاك مى كرديم، قطعا مى گفتند : «پروردگارا! چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا پيش از آن كه خوار و رسوا شويم ، از آيات تو پيروى كنيم؟».»

ر . ك : انعام ، آيه 130 ؛ قصص ، آيه 47 ؛ ملك ، آيه 8 _ 10 .

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله_ در خطبه اى از ايشان _: [ خداوند ]رسولان را به سوى مردم فرستاد تا دليل رسايى بر خلايقش داشته باشد، و فرستادگانش به سوى مردم ، گواهانى بر آنان باشند ، و در ميان آنان ، پيامبران را براى نويد و هشدار دادن مبعوث كرد ، تا كسى كه هلاك مى شود ، از روى دليل آشكار باشد ، و آن كه حيات مى يابد ، از روى دليل آشكار باشد، و تا بندگان ، آنچه را نمى دانند، از خداوند فرا گيرند و او را پس از انكارشان ، به خدايى بشناسند ، و پس از شريك قرار دادن براى او ، او را در خدايى يكتا شمرند.

.

ص: 152

الإمام عليّ عليه السلام :بَعَثَ اللّهُ رُسُلَهُ بِما خَصَّهُم بِهِ مِن وَحيِهِ ، وجَعَلَهُم حُجَّةً لَهُ عَلى خَلقِهِ ؛ لِئَلاّ تَجِبَ الحُجَّةُ لَهُم بِتَركِ الإِعذارِ إلَيهِم ، فَدَعاهُم بِلِسانِ الصِّدقِ إلى سَبيلِ الحَقِّ . (1)

الإمام الصادق عليه السلاملَمّا سُئِلَ عَن حِكمَةِ النُّبُوَّةِ: لِئَلاّ يَكونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ مِن بَعدِ الرُّسُلِ ، ولِئَلاّ يَقولوا : ما جاءَنا مِن بَشيرٍ ولا نَذيرٍ ، ولِتَكونَ حُجَّةُ اللّهِ عَلَيهِم . ألا تَسمَعُ اللّهَ عز و جل يَقولُ _ حِكايَةً عَن خَزَنَةِ جَهَنَّمَ وَاحتِجاجِهِم عَلى أهلِ النّارِ بِالأَنبِياءِ وَالرُّسُلِ _ : «ألَمْ يأتِكُمْ نَذِيرٌ* قَالُواْ بَلَى قَدْ جَآءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَىْ ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ فِى ضَلَ_لٍ كَبِيرٍ» (2) ؟ ! (3)

3 / 24دَعوَةُ الأَقرِباءِ قَبلَ دَعوَةِ الآخَرينَالكتاب«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 144 ، بحار الأنوار : 5 / 315 / 11 .
2- .الملك : 8 و 9 .
3- .علل الشرايع : 1 / 121 / 4 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : 11 / 39 / 37 .
4- .طه : 132 .

ص: 153

3 / 34        فرا خواندن نزديكان پيش از فرا خواندن ديگران

امام على عليه السلام :خدا پيامبرانش را برانگيخت و وحى خود را خاصّ ايشان فرمود ، و آنان را حجّت خود بر آفريدگانش نمود ، تا برهانى يا جاى عذرى براى آفريدگان نماند. پس، آنان را به راه حق خوانْد ، به زبانى راست (زبان پيامبران) .

امام صادق عليه السلام_ هنگامى كه از حكمت نبوّت از ايشان سؤال شد _: تا با آمدن پيامبران ، مردم، عذر و حجّتى بر خداوند نداشته باشند و نگويند : «هيچ بشارت دهنده و هشدار دهنده اى به سوى ما نيامده» ، و اين كه حجّت خداوند بر آنها تمام باشد. آيا نشنيده اى كه خداوند عز و جل ، با حكايت سخن خازنان جهنّم و احتجاج آنان عليه دوزخيان به وسيله [ آمدن ]پيامبران و رسولان ، مى فرمايد : «مگر شما را هشدار دهنده اى نيامد؟ گويند : چرا ؛ هشداردهنده اى به سوى ما آمد ؛ و[ لى] تكذيب كرديم و گفتيم : خدا چيزى فرو نفرستاده است ؛ شما جز در گمراهى بزرگ نيستيد» .

3 / 24فرا خواندن نزديكان پيش از فرا خواندن ديگرانقرآن«و كسانِ خود را به نماز فرمان ده ، و خود بر آن شكيبا باش.»

.

ص: 154

«وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» . (1)

«يَ_أَيُّهَا النَّبِىُّ قُل لاِّ?زْوَ جِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلاً» . (2)

«يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَ_ل_ءِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَّ يَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» . (3)

«وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَ_بِ إِسْمَ_عِيلَ إِنَّهُو كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولاً نَّبِيًّا * وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُو بِالصَّلَوةِ وَ الزَّكَوةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِى مَرْضِيًّا» . (4)

الحديثصحيح البخاري عن ابن عبّاس :لَمّا اُنزِلَت : «وأنْذِرْ عَشيرَتَكَ الأقْرَبينَ» صَعِدَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله عَلَى الصَّفا ، فَجَعَلَ يُنادي : «يا بَني فِهرٍ ، يا بَني عَدِيٍّ» لِبُطونِ قُرَيشٍ ، حَتَّى اجتَمَعوا ، فَجَعَلَ الرَّجُلُ إذا لَم يَستَطِع أن يَخرُجَ أرسَلَ رَسولاً لِيَنظُرَ ما هُوَ فَجاءَ أبو لَهَبٍ وقُرَيشٌ ، فَقالَ : «أرَأَيتَكُم لَو أخبَرتُكُم أنَّ خَيلاً بِالوادي تُريدُ أن تُغيرَ عَلَيكُم أكُنتُم مُصَدِّقِيَّ» . قالوا : نَعَم ، ما جَرَّبنا عَلَيكَ إلاّ صِدقاً . قالَ : «فَإِنّي نَذيرٌ لَكُم بَينَ يَدَي عَذابٍ شَديدٍ» . فَقالَ أبو لَهَبٍ : تَبّا لَكَ سائِرَ اليَومِ ! ألِهذا جَمَعتَنا؟! فَنَزَلَت : «تَبَّتْ يَدَآ أَبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ * مَآ أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُو وَ مَا كَسَبَ» (5) . (6)

.


1- .الشعراء : 214 .
2- .الأحزاب : 28 .
3- .التحريم : 6 .
4- .مريم : 54 و 55 .
5- .المسد : 1 و 2 .
6- .صحيح البخاري: 4/1787/4492، صحيح مسلم: 1/193/355، مسند ابن حنبل: 1/602/2544، سنن الترمذي : 5 / 451 / 3363 ، الطبقات الكبرى : 1 / 200 كلّها نحوه .

ص: 155

«و خويشانِ نزديكت را هشدار ده!»

«اى پيامبر! به همسرانت بگو : «اگر خواهان زندگى دنيا و زينت آنيد، بياييد تا مَهرتان را بدهم و به خوشى و خرّمى ، شما را رها كنم.»

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و كسانتان را از آتشى كه هيزم آن، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد . بر آن [ آتش] ، فرشتگانى خشن [ و ]سختگير [ گمارده شده]اند. از آنچه خدا به آنان دستور داده ، سرپيچى نمى كنند ، و آنچه را كه بدان مأمورند ، انجام مى دهند.»

«و در اين كتاب ، از اسماعيل ياد كن ؛ زيرا كه او درستْ وعده ، و فرستاده اى پيامبر بود ، و خاندان خود را به نماز و زكاتْ فرمان مى داد ، و همواره نزد پروردگارش پسنديده بود.»

حديثصحيح البخارى_ به نقل از ابن عباس _: هنگامى كه آيه «و خويشان نزديكت را هشدار ده!» نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله از كوه صفا بالا رفت و خطاب به تيره هاى قريش ندا در داد كه : «اى فرزندان فِهر! اى فرزندان عدى!» تا اين كه آنان گِرد آمدند . حتى آن كه نمى توانست بيايد ، فرستاده اى فرستاد تا از نزديك ، شاهد ماجرا باشد . ابولهب و قريش آمدند . پس [ پيامبر صلى الله عليه و آله ]فرمود : «به من بگوييد اگر به شما خبر دهم كه سپاهى در دشت مى خواهد بر شما هجوم آورد ، آيا مرا تصديق مى كنيد؟» . گفتند : آرى، ما ، جز راستى از تو نديده ايم . فرمود : «من شما را از عذابى سخت در پيش رويتان بيم مى دهم». ابولهب گفت : ناكامى ات جاودانه باد! آيا براى همين ما را جمع كرده اى؟ در پى آن ، اين آيه نازل شد : «بريده باد دستان ابو لهب و مرگ بر او باد!* دارايى او و آنچه اندوخت ، به كارش نيامد».

.

ص: 156

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» قالَ النّاسُ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ نَقي أنفُسَنا وأهلينا ؟ قالَ : اِعمَلُوا الخَيرَ، وذَكِّروا بِهِ أهليكُم؛ فَأَدِّبوهُم عَلى طاعَةِ اللّهِ. ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ : ألا تَرى أنَّ اللّهَ يَقولُ لِنَبِيِّهِ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» ، وقالَ : «وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَ_بِ إِسْمَ_عِيلَ إِنَّهُو كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولاً نَّبِيًّا * وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُو بِالصَّلَوةِ وَ الزَّكَوةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِى مَرْضِيًّا » ؟ ! (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا » ، جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ يَبكي وقالَ : أنَا عَجَزتُ عَن نَفسي كُلِّفتُ أهلي ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : حَسبُكَ أن تَأمُرَهُم بِما تَأمُرُ بِهِ نَفسَكَ وتَنهاهُم عَمّا تَنهى عَنهُ نَفسَكَ . (2)

الزّهد عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» فَقُلتُ : هذِهِ نَفسي أقيها ، فَكَيفَ أقي أهلي ؟ قالَ : تَأمُرُهُم بِما أمَرَهُمُ اللّهُ بِهِ ، وتَنهاهُم عَمّا نَهاهُمُ اللّهُ عَنهُ ؛ فَإِن أطاعوكَ كُنتَ قَد وَقَيتَهُم ، وإن عَصَوكَ كُنتَ قَد قَضَيتَ ما عَلَيكَ . (3)

.


1- .دعائم الإسلام : 1 / 82 .
2- .الكافي : 5 / 62 / 1 عن عبد الأعلى مولى آل سام ، مشكاة الأنوار : 455 / 1527 ، بحار الأنوار : 100/92/83 .
3- .الزهد للحسين بن سعيد : 17 / 36 ، تفسير القمّي : 2 / 377 ، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : 375 نحوه عن الإمام الرضا عليه السلام : مشكاة الأنوار : 455 / 1526 نحوه وليس فيه «سألت أبا عبد اللّه » ، بحار الأنوار : 100 / 74 / 12 .

ص: 157

امام صادق عليه السلام :هنگامى كه اين آيه نازل شد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و كسانتان را از آتش حفظ كنيد» ، مردم گفتند : اى رسول خدا! چگونه خود و خانواده مان را حفظ كنيم؟ [ رسول خدا ]فرمود : «كار نيك انجام دهيد ، و آن را به خانواده تان يادآور شويد ، و آنان را بر اطاعت خداوند ، تربيت كنيد» . آن گاه امام صادق[ عليه السلام] فرمود : «آيا نمى بينى كه خداوند به پيامبرش مى فرمايد : «و كسانِ خود را به نمازْ فرمان ده ، و خود بر آن شكيبا باش»و نيز مى گويد : «و در اين كتاب ، از اسماعيل ياد كن ؛ زيرا كه او درستْ وعده و فرستاده اى پيامبر بود * و خاندان خود را به نماز و زكاتْ فرمان مى داد و همواره نزد پروردگارش پسنديده بود».

امام صادق عليه السلام :هنگامى كه اين آيه نازل شد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و كسانتان را از آتش حفظ كنيد» ، يكى از مسلمانان ، شروع به زارى كرد و گفت : من از [ اصلاحِ] خود ناتوانم ، حال به [ اصلاحِ ]خانواده ام مكلّف شده ام؟ رسول خدا فرمود : «تو را همين بس كه بدانچه خود را امر مى كنى ، آنان را فرمان دهى ، و از آنچه خود را از آن نهى مى كنى ، آنان را نهى كنى» .

الزهد_ به نقل از ابو بصير _: از امام صادق صلى الله عليه و آله تفسير اين آيه را پرسيدم : «خودتان و كسانتان را از آتشى كه هيزم آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد» و گفتم : من خودم را مى توانم حفظ كنم ؛ امّا چگونه خانواده ام را حفظ كنم؟ فرمود : «آنان را بدانچه خدا فرمان داده ، امر كن ، و از آنچه خدا نهى شان كرده ، باز دار . در اين صورت ، اگر از تو اطاعت كنند ، تو آنان را حفظ كرده اى ؛ اما اگر نافرمانى ات كنند ، تو آنچه را به عهده داشتى ، ادا كرده اى».

.

ص: 158

الإمام عليّ عليه السلامفي قَولِهِ تَعالى «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» (1): عَلِّموا أنفُسَكُم وأهليكُمُ الخَيرَ وأدِّبوهُم . (2)

الكافي عن سليمان بن خالد :قُلتُ لأَِبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ لي أهلَ بَيتٍ وهُم يَسمَعونَ مِنّي ، أفَأَدعوهُم إلى هذَا الأَمرِ ؟ فَقالَ : نَعَم ؛ إنَّ اللّهَ يَقولُ في كِتابِهِ : «يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاس وَ الْحِجَارَةُ» (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :دَخَلَ عَلى أبي عليه السلام رَجُلٌ فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ ! اُحَدِّثُ أهلي ؟ قالَ : نَعَم ، إنَّ اللّهَ يَقولُ : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» ، وقالَ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» . (5)

.


1- .التحريم : 6 .
2- .المستدرك على الصحيحين : 2 / 536 / 3826 عن ربعي ، المصنف لعبد الرزاق : 3 / 49 / 4741 عن منصور عن رجل ، كنز العمّال : 2 / 539 / 4676 نقلاً عن مسند عبد بن حميد والسنن الكبرى وزاد فيه «وأدّبوهم» .
3- .التحريم : 6 .
4- .الكافي : 2/ 211/1 ، المحاسن : 1/ 362/ 780 ، بحار الأنوار : 2/ 20/ 55 .
5- .الاُصول الستة عشر : 70 عن جابر ، بحار الأنوار : 2 / 25 / 92 .

ص: 159

امام على عليه السلام_ در تفسير سخن خداوند كه : «خودتان و كسانتان را از آتش حفظ كنيد» _: به خود و خانواده تان خير و نيكى بياموزيد ، و آنان را تربيت كنيد .

الكافى_ به نقل از سليمان بن خالد _: به امام صادق عليه السلامگفتم : من خانواده اى دارم كه از من حرف شنوى دارند . آيا آنان را به اين امر (ولايت) فرا خوانم؟ فرمود : «آرى . خداوند در كتابش مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خودتان و كسانتان را از آتشى كه هيزم آن، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد»».

امام صادق عليه السلام :مردى نزد پدرم (امام باقر عليه السلام) آمد و گفت : خدايت رحمت كند! آيا به خانواده ام حديث بگويم؟ فرمود : «آرى . خداوند مى فرمايد : «خودتان و كسانتان را از آتشى كه هيزم آن، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد» و فرموده است : «و كسانِ خود را به نماز فرمان ده ، و خود بر آن شكيبا باش»».

.

ص: 160

عنه عليه السلام :لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَالأَدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعاً ، حَتّى لا يَفقِدَ مِنهُم صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا . ولا يَزالُ العَبدُ العاصي يورِثُ أهلَ بَيتِهِ الأَدَبَ السَّيِّئَ حَتّى يُدخِلَهُمُ النّارَ جَميعا حَتّى لا يَفقِدَ فيها مِن أهلِ بَيتِهِ صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا . (1)

بيان .


1- .دعائم الإسلام : 1 / 82 .

ص: 161

امام صادق عليه السلام :بنده مؤمن ، پيوسته در خانواده اش علم و آداب شايسته به جاى مى گذارد ، تا جايى كه همه آنان را بى آن كه كوچك يا بزرگ يا خدمتكار يا همسايه اى از ايشان جدا افتد ، وارد بهشت مى كند ؛ و بنده گناهكار ، پيوسته در خانواده اش آداب ناشايست به جاى مى گذارد ، تا جايى كه همه آنان را بى آن كه كوچك يا بزرگ يا خدمتكار يا همسايه اى از ايشان جدا افتد ، وارد جهنّم مى كند.

.

ص: 162

. .

ص: 163

مهم ترين وظايف مبلّغ

سير منطقى مباحث تبليغى

مهم ترين وظايف مبلّغوظايف مبلّغ، در واقع، همان وظايف انبياى الهى است كه قرآن، آن را «تبليغ رسالت هاى خدا» مى نامد ، با اين تفاوت كه انبيا، پيام خدا را از طريق وحى دريافت مى كردند؛ امّا مبلّغ، پيام خدا را از طريق انبيا و اوصياى آنان دريافت مى نمايد . بنا بر اين، وظيفه مبلّغ، رساندن همه پيام هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى پيامبران خدا به مردم و آشنا كردن آنان با تمام برنامه هايى است كه آفريدگار انسان ، براى تكامل مادّى و معنوى او ارائه كرده است .

سير منطقى مباحث تبليغىمبلّغ، براى انجام دادن اين رسالت سنگين، علاوه بر تلاش در احراز شرايط تبليغ و زمينه سازى براى تحقّق اركان علمى ، اخلاقى و عملى آن در كار خويش ، بايد با شيوه تبليغ از جهت القاى پيام هاى تبليغى ، به ترتيب اهمّيت آنها آشنا باشد . مبلّغ بايد بداند كه براى آشنا كردن مردم، بخصوص نسل

.

ص: 164

جوان با پيام دين، چه بايد بگويد ، از كجا بايد آغاز كند ، و جهت گيرى مباحث او به كدام سو بايد باشد . آنچه در فصل چهارم آمده، در واقع، اشاره اى به پاسخ اين سؤالات و سير منطقى مباحث تبليغى بر اساس اهمّيت پيام هاست . (1) مبلّغ، در نخستين گام براى آشنا كردن مخاطب خود با مكتب انبيا، بايد براى بيدارسازى فطرت و وجدان او برنامه ريزى نمايد و كارى كند كه او به انديشيدن، وادار شود (بند اوّل از فصل 4) . انسان با بازگشت به فطرت و باز شدن راه تعقّل و تفكّر بر او ، در حقيقتْ از تاريكى جهل خارج مى شود و به روشنايى نور فطرت و عقل، گام مى نهد و بدين سان، زمينه براى شناخت حقايقى كه انبياى الهى براى هدايت بشر به راه تكامل آورده اند، فراهم مى گردد (بند 2) . پس از آماده شدن مخاطب براى دريافت پيام خداوند متعال، نخستين پيامى كه بايد به او منتقل شود، اين است كه برنامه تكاملى اى كه خداوند از طريق پيامبران براى انسان فرستاده، تنها شامل مصالح معنوى و اُخروى او نيست؛ بلكه مصالح مادّى و دنيوى وى را نيز تأمين خواهد كرد و در صورت تحقّق جامعه انسانىِ مورد نظر انبيا، از بهترين زندگى ها در دنيا و آخرتْ برخوردار خواهد بود (بند 3) . انسان، موجودى است ناشناخته . علم با همه پيشرفت هايى كه داشته ، هنوز نتوانسته رازهاى اين موجود پيچيده را به درستى كشف كند . از اين رو ، انديشه بشر از ارائه راه تكامل مادّى و معنوى او ناتوان است

.


1- .ر . ك : ص313 (رعايت ترتيب اهمّيت) .

ص: 165

و بايد براى آشنايى با اين راه، با جهان غيبْ ارتباط پيدا كند و آن جهان را بشناسد و باور كند . چنين ارتباطى ، جز از طريق انبياى الهى امكان پذير نيست (بندهاى 4 ، 6 و 7) . نخستين پيام تكامل آفرين انبيا _ كه خلاصه همه برنامه هاى آنهاست _ ، توحيد است (بند 5) . نخستين پيام اجتماعى توحيد ، قيام براى تحقّق عدالت اجتماعى است و اين هدف والا، جز از طريق الفت و اتّحاد مردم و اجتماع آنان در پيرامون امام عادل، امكان پذير نيست (بندهاى 8 ، 9 و 10) . تحقّق و تداوم حاكميت عدالت در جامعه ، در گرو وجود آزادى هاى مشروع و سازنده ، و انتخاب آگاهانه مردم است و مبلّغ ، وظيفه دارد كه در توسعه اين آزادى ها تلاش كند (بند 11) . يكى از مسائل بسيار مهمّى كه زمينه را براى تحقّق و تداوم حاكميت عدالت اجتماعى آماده مى كند، توانمندى توده هاى مردم در تجزيه و تحليل مسائل فرهنگى ، سياسى و اجتماعى است . مبلّغ بايد مردم را به گونه اى تربيت كند كه حق گرا باشند و نه مطلق گرا و از هيچ كس ، كوركورانه تبعيت نكنند . معيار آنان براى پيروى از اشخاص و احزاب، حق باشد و نه شخصيت هاى بزرگ و مورد احترام . حق را با معيار حق بشناسند ، نه با معيار اشخاص؛ بلكه شخصيت هاى بزرگ را نيز با عيار حق ، محك بزنند (بند 12) . عدالت اجتماعى در مكتب انبياى الهى ، مقدمه شكوفا شدن استعدادهاى انسانى و رسيدن انسان به مقصد اعلاى انسانيت است . آنچه آدمى را به اين

.

ص: 166

مهم ترين رسالت مبلّغ

هدفْ نزديك مى كند ، پرهيز از اخلاق و رفتار نكوهيده ، و اتّصاف به مكارم اخلاق و محاسن اعمال است (بند 13 و 14 و 15) . در فرهنگ انبياى الهى ، همه امورى كه انسان را با خدا مرتبط مى كنند و از اين طريق ، او را به تكامل مادّى و معنوى مى رساند، عبادت ناميده مى شود (بند 16) .

مهم ترين رسالت مبلّغآنچه بيش از هر چيز ديگر براى تأثيرگذارى تبليغات بر سازندگى انسان ها اهمّيت دارد، هدف گيرى و سمت و سوى تبليغات است . مبلّغ ، بايد نقطه اى را هدف گيرى كند كه بيشترين آثار و بركات را براى سازندگى انسان و نزديك كردن او به كمال مطلق داشته باشد و آن نقطه ، محبّت به خداست (بند 17) . محبّت خدا ، كيمياى خودسازى و سازندگى است . عشق به حق تعالى، همه زشتى هاى اخلاقى و عملى را يك جا درمان مى كند و همه صفات نيكو را يك جا به عاشق ، هديه مى كند . (1) بنا بر اين، مهم ترين رسالت مبلّغ، اين است كه هدف نهايى وى ، عاشق سازى باشد و نه مقدّس سازى، و براى رسيدن به اين هدف، همه برنامه هاى تبليغى او بايد چاشنى محبّت داشته باشند. براى دستيابى مخاطب به كيمياى محبّت ، مبلّغ بايد همه ابزارهاى تبليغاتى را به سوى اين هدف نشانه گيرى كند . گفتارهاى و نوشتارهاى تبليغى او ،

.


1- .ر . ك : دوستى در قرآن و حديث و كيمياى محبّت ، از نگارنده .

ص: 167

بهترين روش نفوذ تبليغات در دل

بزرگ ترين پاداش مبلّغ

مواعظ ، تذكّرات و خطابه هاى او ، تعليم و تربيت او ، امر به معروف و نهى از منكر او ، پيكارهاى او با بدعت ها و سرانجام، بشارت ها و بيم هاى او ، همه و همه بايد سمت و سوى محبّت داشته باشد ، بوى محبّت بدهد و از عطر دل انگيز محبّت ، برخودار باشد (بندهاى 19 _ 23) .

بهترين روش نفوذ تبليغات در دلاين راهكار تبليغى (به كارگيرى محبّت)، بهترين روش عبور دادن پيام هاى الهى از مرز حسّ و عقل و نفوذ دادن آنها به عمق جان هاست . پيام الهى، علاوه بر نفوذ در عقل ها ، بايد در دل ها نفوذ كند و در عمق روح وارد شود تا همه قواى انسان را در اختيار بگيرد . (1) مبلّغ، با تكيه بر شيوه تبليغاتى «محبّت»، به سادگى مى تواند از عهده اين كار برآيد و با نفوذ دادن پيام هاى سازنده الهى در عمق جان، انسان را متحوّل سازد و او را در راه رسيدن به مقصد اعلاى انسانى و جامعه برتر توحيدى به حركت درآورد .

بزرگ ترين پاداش مبلّغبركات به كارگيرى اين شيوه سازندگى براى مبلّغ، فراتر از بركات آن براى مخاطب است ؛ زيرا خداوند متعال، عاشق مبلّغى مى شود كه «عاشق خدا» مى سازد (2) و كسى كه خدا عاشق او شود ، رنگ خدايى پيدا مى كند كه در حديث

.


1- .ر . ك : تبليغ و مبلّغ در آثار شهيد مطهرى ، ص 70 .
2- .ر . ك : ص 53 ، ح 44 .

ص: 168

اقامه حجّت

«قُرب نوافل» از زبان حق تعالى مى خوانيم : فإذا أحبَبتُه، كُنتُ سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ ، وبَصَرَه الَّذي يَبصُر بِهِ ، ولِسانَهُ الَّذي يَنطِقُ بِهِ ، ويَدَهُ الَّتي يَبطِشُ بِها . إن دَعاني أجَبتُهُ ، وإن سَأَلني أعطَيتُهُ . (1) پس هر گاه دوستش داشته باشم ، گوشش خواهم بود كه بدان مى شنود ، و چشمش خواهم بود كه با آن مى بيند ، و زبانش خواهم بود كه با آن سخن مى گويد ، و دستش خواهم بود كه با آن نيرو مى گيرد . اگر مرا بخواند ، اجابتش خواهم كرد ، و اگر از من درخواستى كند ، به او خواهم بخشيد .

اقامه حجّتآنچه تا كنون در باره وظايف مبلّغْ بدان اشارت رفت، در جايى است كه مخاطبْ آمادگى دارد تا سخن حق را بپذيرد و راه درست زندگى را انتخاب كند؛ و امّا مسئوليت مبلّغ در مواردى كه مخاطب از اين آمادگى برخوردار نيست، اقامه حجّت بر اوست (بند 23) . تا راه هر گونه بهانه جويى را بر او ببندد و نتواند به خدا اعتراض كند كه : لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ ءَايَ_تِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخْزَى؟(2) چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا پيش از آن كه خوار و رسوا شويم ، از آيات تو پيروى كنيم؟

.


1- .ر . ك : دوستى در قرآن و حديث ، ص 471 (آثار خدا دوستى) .
2- .«طه ، آيه 134» .

ص: 169

دعوت نزديكانو آخرين نكته درباره وظايف مبلّغ، اين است كه در به انجام رساندن رسالت تبليغى ، به پيامبر اسلام تأسّى كند و دعوت به ارزش هاى دينى را از نزديكان خود آغاز نمايد كه در اين صورت، توفيق بيشترى در هدايت ديگران خواهد داشت (بند 24) .

.

ص: 170

الفصل الرابع: خصائص المبلّغ4 / 1الخَصائِصُ العِلمِيَّةُ4 / 1 _ 1الفِقهُ فِي الدّينِالكتاب«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَ_آل_ءِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» . (1)

«قُلْ هَ_ذِهِى سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى وَ سُبْحَ_نَ اللَّهِ وَ مَآ أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» . (2)

.


1- .التوبة : 122 .
2- .يوسف : 108 .

ص: 171

فصل چهارم : ويژگى هاى مبلّغ

4 / 35        ويژگى هاى علمى

4 / 1 _ 1        دين شناسى

فصل چهارم: ويژگى هاى مبلّغ4 / 1ويژگى هاى علمى4 / 1 _ 1دين شناسىقرآن«و شايسته نيست كه مؤمنان ، همگى [ براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر فرقه اى از آنان ، دسته اى كوچ نمى كنند تا [ دسته اى بمانند و] در دين ، آگاهى پيدا كنند و قوم خود را وقتى به سوى آنان بازگشتند ، بيم دهند ، باشد كه آنان [ از كيفر الهى ]بترسند؟»

«بگو : «اين است راه من ، كه من و هر كس پيروى ام كرد ، با بصيرت به سوى خدا دعوت مى كنيم ؛ و منزّه است خدا ، و من از مشركان نيستم».»

.

ص: 172

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَأمُر بِالمَعروفِ ولا تَنهَ عَنِ المُنكَرِ حَتّى تَكونَ عالِما ، وتَعلَمَ ما تَأمُرُ . (1)

راجع : ح 251 و 259 (جوامع ما ينبغى للمبلّغ) .

4 / 1 _ 2الإِحاطَةُ بِالدّينِ مِن جَميعِ جَوانِبِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ دينَ اللّهِ تَعالى لَن يَنصُرَهُ إلاّ مَن حاطَهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَقومُ بِدينِ اللّهِ إلاّ مَن حاطَهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّمَا المُستَحفَظونَ لِدينِ اللّهِ هُمُ الَّذينَ أقامُوا الدّينَ ونَصَروهُ ، وحاطوهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ ، وحَفِظوهُ عَلى عِبادِ اللّهِ ورَعَوهُ . (4)

4 / 1 _ 3الاِستِنادُ إلى كَلامِ أهلِ البَيتِالإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا حَبَّبَنا إلَى النّاسِ ولَم يُبَغِّضنا إلَيهِم ! أمَا وَاللّهِ لَو يَروونَ مَحاسِنَ كَلامِنا لَكانوا بِهِ أعَزَّ ، ومَا استَطاعَ أحَدٌ أن يَتَعَلَّقَ عَلَيهِم بِشَيءٍ ، ولكِنَّ أحَدَهُم يَسمَعُ الكَلِمَةَ فَيَحُطُّ إلَيها عَشرا . (5)

.


1- .الفردوس : 5/ 69/ 7486 عن ابن عمر ، كنز العمّال : 3/ 74/ 5560 .
2- .الفردوس : 1/ 234/ 897 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : 10/ 171/ 28886 .
3- .كنز العمّال : 3 / 84 / 5612 عن أبي نعيم عن الإمام عليّ عليه السلام وج 10 / 171 / 28886 عن الديلمي عن ابن عبّاس وج 12 / 521 / 35684 ؛ شرح الأخبار : 2 / 389 وفيه «ليس يقوم» بدل «لا يقوم» .
4- .غرر الحكم : 3912 .
5- .الكافي : 8/ 229/ 293 عن أبي بصير ، مشكاة الأنوار : 317/ 1002 عن علي بن أبي حمزة ، دعائم الإسلام : 1/ 61 عن الإمام الباقر عليه السلام كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : 78/ 348/ 5 .

ص: 173

4 / 1 _ 2        آگاهى فراگير نسبت به دين

4 / 1 _ 3        استناد به كلام اهل بيت

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :امر به معروف و نهى از منكر مكن ، مگر آن كه عالم باشى و بدانى به چه امر مى كنى.

ر . ك : ح 251 و 259 (كلّيات آنچه كه شايسته يك مبلّغ است).

4 / 1 _ 2آگاهى فراگير نسبت به دينحديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :دين خداوند متعال را هرگز يارى نخواهد كرد ، مگر كسى كه به تمام جوانب آن آگاهى داشته باشد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :دين خداوند را تنها كسى به پا مى دارد كه احاطه همه جانبه به آن داشته باشد.

امام على عليه السلام :حافظان دين خداوند ، كسانى اند كه دين را به پا مى دارند و يارى مى رسانند و به تمام جوانب آن ، احاطه دارند و آن را براى بندگان خدا حفظ و مراقبت مى كنند.

4 / 1 _ 3استناد به كلام اهل بيتامام صادق عليه السلام :رحمت خدا برآن بنده اى كه ما را محبوب مردم گردانَد و مبغوض آنان نسازد! بدانيد ، سوگند به خدا كه اگر سخنان زيباى ما را نقل مى كردند ، احترام و عزّت بيشترى داشتند و هيچ كس دستاويزى براى ردّ و انكار آنها نداشت ؛ ولى يكى از آنان ، گفتار [ ما] را مى شنود و ده پيرايه به آن مى بندد .

.

ص: 174

معاني الأخبار عن عبد السّلام بن صالح الهرويّ :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلاميَقولُ : رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحيا أمرَنا ! فَقُلتُ لَهُ : فَكَيفَ يُحيي أمرَكُم ؟ قالَ : يَتَعَلَّمُ عُلومَنا ويُعَلِّمُهَا النّاسَ ؛ فَإِنَّ النّاسَ لَو عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لاَتَّبَعونا . (1)

4 / 1 _ 4مَعرِفَةُ النّاسِالكتاب«ذَ لِكَ الْ_كِتَ_بُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» . (2)

«. . . إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّ__لِمِينَ» . (3)

«. . . إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَ_سِقِينَ» . (4)

«. . . إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِى مَنْ هُوَ كَ_ذِبٌ كَفَّارٌ» . (5)

راجع : الأنعام : 36 و 51 ، يونس : 101 ، الرعد : 21 ، مريم : 97 ، الأنبياء : 45 _ 49 ، النور : 51 ، فاطر : 18 ، يس : 6 _ 11 ، الروم : 52 و 53 ، الزمر : 23 ، الأحقاف : 12 ، النازعات : 45 ، الأعلى : 10 .

.


1- .معاني الأخبار : 180/ 1 ، عيون أخبار الرضا : 1/ 307/ 69 ، بحار الأنوار : 2/ 30/ 13 .
2- .البقرة : 2 .
3- .الأحقاف : 10 .
4- .المنافقون : 6 .
5- .الزمر : 3 .

ص: 175

4 / 1 _ 4        مردم شناسى

معانى الأخبار_ به نقل از عبدالسلام بن صالح هروى _: از امام رضا عليه السلامشنيدم كه مى فرمود : «رحمت خدا بر آن بنده اى را كه امر ما زنده كند!». گفتم : چگونه امر شما را زنده كند؟ فرمود : «علوم ما را فراگيرد و آنها را به مردم بياموزد، كه اگر مردمْ زيبايى هاى گفتار ما را بدانند ، از ما پيروى مى كنند» .

4 / 1 _ 4مردم شناسىقرآن«اين است كتابى كه در [ حقّانيت] آن ، هيچ ترديدى نيست؛ [ و] مايه هدايت تقواپيشگان است.»

«... به راستى خداوند ، مردم ستمكار را هدايت نمى كند.»

«... به راستى خداوند ، مردم تباهكار را هدايت نمى كند.»

«... به راستى خداوند ، كسى را كه دروغپردازِ ناسپاس است ، هدايت نمى كند.»

ر . ك : انعام ، آيه 36 و 51 ؛ يونس ، آيه 101 ؛ رعد ، آيه 21 ؛ مريم ، آيه 97 ؛ انبياء ، آيه 45 _ 49 ؛ نور ، آيه 51 ؛ فاطر ، آيه 18 ؛ يس ، آيه 6 _ 11 ؛ روم ، آيه 52 _ 53 ؛ زمر ، آيه 23 ؛ احقاف ، آيه 12 ؛ نازعات ، آيه 45 ؛ اعلى ، آيه 10 .

.

ص: 176

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَجِدونَ النّاسَ مَعادِنَ ؛ فَخِيارُهُم فِي الجاهِلِيَّةِ خِيارُهُم في الإِسلامِ إذا فَقِهوا ، وتَجِدونَ مِن خَيرِ النّاسِ في هذَا الأَمرِ أكرَهَهُم لَهُ قَبلَ أن يَقَعَ فيهِ ، وتَجِدونَ مِن شِرارِ النّاسِ ذا الوَجهَينِ . (1)

أمالى المفيد عن كميل بن زياد النخعيّ :كُنتُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام في مَسجِدِ الكوفَةِ وقَد صَلَّينَا العِشاءَ الآخِرَةَ ، فَأَخَذَ بِيَدي حَتّى خَرَجنا مِنَ المَسجِدِ ، فَمَشى حَتّى خَرَجَ إلى ظَهرِ الكوفَةِ لا يُكَلِّمُني بِكَلِمَةٍ ، فَلَمّا أصحَرَ تَنَفَّسَ ثُمَّ قالَ : يا كُمَيلُ ، إنَّ هذِهِ القُلوبَ أوعِيَةٌ ؛ فَخَيرُها أوعاها . اِحفَظ عَنّي ما أقولُ ؛ النّاسُ ثَلاثَةٌ : عالِمٌ رَبّانِيٌّ ، ومُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ ، وهَمَجٌ رَعاعٌ ، أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ ، يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ ، لَم يَستَضيؤوا بِنورِ العِلمِ ، ولَم يَلجَؤوا إلى رُكنٍ وَثيقٍ . . . . هاه ! هاه ! إنَّ هاهُنا _ وأشارَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ _ لَعِلما جَمّا ، لَو أصَبتُ لَهُ حَمَلَةً ! بَلى ، اُصيبُ لَهُ لَقِنا غَيرَ مَأمونٍ ، يَستَعمِلُ آلَةَ الدّينِ فِي الدُّنيا ، ويَستَظهِرُ بِحُجَجِ اللّهِ عَلى خَلقِهِ وبِنِعَمِهِ عَلى عِبادِهِ ؛ لِيَتَّخِذَهُ الضُّعَفاءُ وَليجَةً دونَ وَلِيِّ الحَقِّ ، أو مُنقادا للحِكمَةِ لا بَصيرَةَ لَهُ في أحنائِهِ ، فَقَدَحَ الشَّكُّ في قَلبِهِ بِأَوَّلِ عارِضٍ مِن شُبهَةٍ ، ألا لا ذا ولا ذاكَ . فَمَنهومٌ بِاللَّذّاتِ ، سَلِسُ القِيادِ لِلشَّهَواتِ ، مُغرىً بِالجَمعِ وَالاِدِّخارِ ، لَيسَ مِن رُعاةِ الدّينِ ، أقرَبُ شَبَها بِهؤُلاءِ الأَنعامُ السّائِمَةُ ، كَذلِكَ يَموتُ العِلمُ بِمَوتِ حامِليهِ . اللّهُمَّ بَلى ، لا تُخلَى الأَرضُ مِن قائِمٍ بِحُجَّةٍ ظاهِرٍ مَشهورٍ ، أو مُستَتِرٍ مَغمورٍ ؛ لِئَلاّ تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وبَيِّناتُهُ ، فَإِنَّ اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَدا ، الأَعظَمونَ خَطَرا . (2)

.


1- .صحيح مسلم: 4/1958/2526، صحيح البخاري: 3/1288/3304، مسند ابن حنبل : 3/616/10795 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : 10 / 153 / 28781 .
2- .الأمالي للمفيد : 247 / 3 ، الإرشاد : 1 / 227 ، الخصال : 186 / 257 ، كمال الدين : 290 / 2 ، تحف العقول : 169 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : 1 / 187 / 4 ؛ ينابيع المودّة : 3 / 453 / 13 ، كنز العمّال : 10 / 262 / 29391 .

ص: 177

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :مردمان را [ چون] معادن مى يابيد كه نيكانشان در دوران جاهليت ، اگر دين شناس شوند ، نيكان دوره اسلام نيز هستند . و از ميان بهترين مردمان در اسلام ، كسانى را مى يابيد كه پيش از پذيرش اسلام ، از ناخشنودترينِ مردم نسبت به آن بودند ؛ و دوچهره ها را در ميان بدنهادان مى يابيد.

أمالى المفيد_ به نقل از كميل بن زياد نخعى _: من همراه امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلامدر مسجد كوفه بودم . نماز عشا را كه به جاى آورديم ، [ امام ]دستم را گرفت تا اين كه از مسجد بيرون آمديم . و آن قدر رفت تا به پشت كوفه رسيد . تا اين هنگام ، حتى كلمه اى با من سخن نگفت . هنگامى كه وارد بيابان شد ، آهى كشيد و فرمود : «اى كميل! اين دل ها چون ظروف اند ، و بهترين آنها پرظرفيت ترين آنهاست. آنچه را مى گويم، از من به ياد بسپار . مردم سه دسته اند: عالم ربّانى، آموزنده در مسير رستگارى ، و مگسان فرومايه كه در پىِ هر صدايى روان اند و با هر بادى به سويى مى گرايند، به نور دانشْ روشنى نمى گيرند، و به بنيادى استوار ، پناه نمى جويند... آه! آه! در اين جا (امام با دستش به سينه خود اشاره كرد) دانشى است انباشته ؛ اگر براى آن فراگيرانى مى يافتم! بارى، گاه كسى را مى يافتم كه فهيم بود ، امّا امين نبود . ابزار دين را براى [ كسب] دنيا به كار مى گرفت و از حجّت هاى خداوند ، عليه خلايق او و از نعمت هاى او عليه بندگان او بهره مى گرفت، تا ضعيفان به جاى ولىّ حق ، او را معتمد خود گيرند . يا كسى را مى يافتم كه در برابر حكمتْ سرِ تسليم فرود مى آورد ، بى آن كه نكته هاى آن را دريابد، با نخستين شبهه كه مواجه مى شد، شكّ و ترديد در دلش رخنه مى كرد. بدانيد كه نه اين مطلوب است و نه آن . يا [ كسى را مى يافتم كه ]سخت در پى لذّات بود و براى شهوت ها قيد و بندها را رها كرده و شيفته جمع كردن و انباشتن [ مال ]است . از پاسداران دين نيست، و بيشتر به چارپايان چرنده مى مانَد . چنين است كه علم با مرگ حاملانش مى ميرد . بارى، زمين از كسى كه دين خدا را به حجّت [ و برهان] بر پاى مى دارد ، تهى نمى ماند ؛ خواه آشكار و مشهور باشد يا پنهان و غير مشهور، تا حجّت ها و دليل هاى الهى از ميان نروند ، كه به راستى آنان به شمارْ اندك اند و به منزلت ، بلند.

.

ص: 178

الإمام عليّ عليه السلامفي وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام: إنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالأَرضِ الخالِيَةِ ؛ ما اُلقِيَ فيها مِن شَيءٍ قَبِلَتهُ . فَبادَرتُكَ بِالأَدَبِ قَبلَ أن يَقسُوَ قَلبُكَ ويَشتَغِلَ لُبُّكَ . (1)

عنه عليه السلام :الرِّجالُ ثَلاثَةٌ : عاقِلٌ ، وأحمَقُ ، وفاجِرٌ ؛ فَالعاقِلُ الدّينُ شَريعَتُهُ ، وَالحِلمُ طَبيعَتُهُ ، وَالرَّأيُ سَجِيَّتُهُ ؛ إن سُئِلَ أجابَ ، وإن تَكَلَّمَ أصابَ ، وإن سَمِعَ وَعى، وإن حَدَّثَ صَدَقَ ، وإنِ اطمَأَنَّ إلَيهِ أحَدٌ وَفى. وَالأَحمَقُ إنِ استُنبِهَ بِجَميلٍ غَفَلَ ، وإنِ استُنزِلَ عَن حَسَنٍ نَزَلَ ، وإن حُمِلَ عَلى جَهلٍ جَهِلَ ، وإن حَدَّثَ كَذَبَ . لا يَفقَهُ ، وإن فُقِّهَ لا يَتَفَقَّهُ . والفاجِرُ إنِ ائتَمَنتَهُ خانَكَ ، وإن صاحَبتَهُ شانَكَ ، وإن وَثِقتَ بِهِ لَم يَنصَحكَ. (2)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، خصائص الأئمّة عليهم السلام : 116 ، تحف العقول : 70 ، كشف المحجّة : 161 ، بحار الأنوار : 1 / 223 / 12 ؛ جواهر المطالب : 2 / 157 / 114 نحوه ، ينابيع المودّة : 3 / 439 ، كنز العمّال : 16 / 169 / 44215 .
2- .الخصال : 116 / 96 عن ثعلبة بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : 70 / 9 / 6 ، وراجع تحف العقول : 323 .

ص: 179

امام على عليه السلام_ در سفارش خود به فرزندش حسن عليه السلام _: دلِ جوان ، همچون زمين ناكِشته است . هر چه در آن افكنند، بپذيرد . پس به ادب آموختنت پرداختم ، پيش از آن كه دلت سخت شود و خِردت هوايى ديگر گيرد.

امام على عليه السلام :افراد ، سه دسته اند : عاقل، احمق و بدكار . عاقل كسى است كه ديندارى منش او ، بردبارى سرشت او ، و انديشيدنْ خوى اوست . اگر از او پرسش شود، پاسخ مى دهد ؛ و اگر سخن گويد ، درست گويد و اگر بشنود ، پذيراست ؛ و اگر سخنى نقل كند ، راست گويد ؛ و اگر كسى به او اطمينان كند ، وفادارى مى كند. و امّا احمق كسى است كه اگر كار نيكى را به او يادآور شوند ، غفلت كند ؛ و اگر از نيكى دورش سازند ، دور شود ؛ و اگر به نادانى وادارش كنند ، نادانى كند ؛ و اگر سخنى نقل كند ، دروغ گويد ؛ نمى فهمد ، و اگر به او تفهيم هم كنند ، نمى فهمد . و فاجر كسى است كه اگر به او امانت بسپارى ، خيانت كند ؛ و اگر همراهى اش نمايى ، مايه بدنامى ات شود ؛ و اگر به او اطمينان كنى ، برايت خيرخواهى نكند.

.

ص: 180

الإمام الصادق عليه السلام :النّاسُ مَعادِنُ كمَعادِنِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ؛ فَمَن كانَ لَهُ فِي الجاهِلِيَّةِ أصلٌ فَلَهُ فِي الإِسلامِ أصلٌ . (1)

الكافي عن إسماعيل بن عبد الخالق :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلاميَقولُ لِأَبي جَعفَرٍ الأَحوَلِ _ وأنَا أسمَعُ _ : أتَيتَ البَصرَةَ ؟ فَقالَ : نَعَم . قالَ : كَيفَ رَأَيتَ مُسارَعَةَ النّاسِ إلى هذَا الأَمرِ ودُخولَهُم فيهِ ؟ قالَ : وَاللّهِ إنَّهُم لَقَليلٌ ، ولَقَد فَعَلوا ، وإنَّ ذلِكَ لَقَليلٌ . فَقالَ : عَلَيكَ بِالأَحداثِ ؛ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :النّاسُ ثَلاثَةٌ : جاهِلٌ يَأبى أن يَتَعَلَّمَ ، وعالِمٌ قَد شَفَّهُ عِلمُهُ ، وعاقِلٌ يَعمَلُ لِدُنياهُ وآخِرَتِهِ . (3)

عوالي اللآلي :رُوِيَ عَن بَعضِهِم عليهم السلام : إنَّ النّاسَ أربَعَةٌ : رَجُلٌ يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ ، فَذاكَ عالِمٌ فَاتَّبِعوهُ ، ورَجُلٌ يَعلَمُ ولا يَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ ، فَذاكَ غافِلٌ فَأَيقِظوهُ ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ لا يَعلَمُ ، فَذاكَ جاهِلٌ فَعَلِّموهُ ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ ، فَذاكَ ضالٌّ فَأَرشِدوهُ . (4)

راجع : ص294 (آداب التبليغ / مراعاة طاقة المخاطب) و ص288 (مراعاة أهليّة المخاطب) .

بيان .


1- .الكافي : 8 / 177 / 197 ، مشكاة الأنوار : 455 / 1522 ، بحار الأنوار : 67 / 121 نحوه .
2- .الكافي : 8/ 93/ 66 ، قرب الإسناد : 128/ 450 ، بحار الأنوار : 23/ 236/ 2 .
3- .تحف العقول : 324 ، بحار الأنوار : 78 / 238 / 78 .
4- .عوالي اللآلي : 4 / 79 / 74 وراجع معدن الجواهر : 41 ، بحار الأنوار : 1 / 195 / 15 .

ص: 181

امام صادق عليه السلام :مردم ، معادنى هستند به سانِ معدن هاى طلا و نقره . آن كه در دوران جاهليت ريشه داشت ، در اسلام نيز داراى ريشه است.

الكافى_ به نقل از اسماعيل بن عبدالخالق _: شنيدم امام صادق عليه السلام به ابوجعفر احول مى فرمود _ و من مى شنيدم _ : «آيا بصره رفتى؟» . ابو جعفر احول گفت : آرى. فرمود : «شتاب مردم و ورود آنان را به اين امر (امامت) چگونه ديدى؟» . گفت : به خدا سوگند ، آنان ، بسيار اندك اند. هرچند كه چنان كرده اند [ و به شما پيوسته اند] ؛ اما اين بسيار اندك است. [ امام ]فرمود : «جوانان را درياب كه به هر خيرى پُرشتاب ترند».

امام صادق عليه السلام :مردم سه دسته اند : نادانى كه از فراگرفتن ابا دارد ؛ و دانايى كه دانشش او را نحيف و نزار كرده است ؛ و عاقلى كه براى دنيا و آخرتش عمل مى كند.

عوالى اللئالى :از يكى از معصومان عليهم السلام نقل شده است كه مردم بر چهار دسته اند : شخصى مى داند و مى داند كه مى داند . اين شخص، عالم است ، پس از او پيروى كنيد ؛ و شخصى مى داند و نمى داند كه مى داند . اين شخص، غافل است ، پس بيدارش كنيد ؛ و شخصى نمى داند و مى داند كه نمى داند . او جاهل است ، پس او را آموزش دهيد ؛ و فردى نمى داند و مى پندارد كه مى داند . اين فرد، گمراه است ، پس او را راهنمايى كنيد.

ر . ك : ص 295 (آداب تبليغ / رعايت ظرفيت مخاطب) وص 289 ، (رعايت شايستگى مخاطب).

.

ص: 182

. .

ص: 183

مخاطب شناسى در تبليغ

1 . برنامه ريزى صحيح تبليغى

مخاطب شناسى در تبليغروان شناسىِ مخاطب، مهم ترين ركن تبليغ پس از اسلام شناسى و رمز موفقيّت مبلّغ است . مبلّغ اگر مخاطب خود را نشناسد و از استعدادها و نيازهاى تبليغى وى آگاهى نداشته باشد ، بى ترديد ، در رسيدن به اهداف تبليغى خود، ناكام خواهد ماند . مخاطب شناسى در برنامه ريزى صحيح تبليغى ، درگير نشدن مبلّغ با خواست هاى فطرى مردم ، و نيز توجّه ويژه در برنامه ريزى ها براى نسل جوان، نقش اساسى دارد .

1 . برنامه ريزى صحيح تبليغىنخستين پيشْ نياز هر گونه برنامه ريزى براى تبليغات، مخاطب شناسى است . مبلّغ، تا وقتى كه ظرفيت فكرى و روحى مخاطب خود را نداند ، و از زمينه هاى ذهنى و روانى و ميزان تأثير پذيرى مخاطب ، اطّلاعات كافى نداشته باشد و موانع تأثيرپذيرى مخاطب را تشخيص ندهد ، نمى تواند برنامه ريزى صحيحى براى تبليغات داشته باشد .

ميزان تأثير پذيرى مخاطبيكى از نكات مهمّى كه در قرآن و احاديث اسلامى در زمينه مخاطب شناسى مورد

.

ص: 184

توجّه قرار دارد، تفاوت داشتن مردم از نظر ظرفيت ها و استعدادهاى طبيعى و اكتسابى ، و ميزان تأثير پذيرى آنان از تبليغات مفيد و سازنده است . با در نظر گرفتنِ اين تفاوت ها، هر سخنى براى هر كسى مفيد و سازنده نيست . چه بسا نوعى از تبليغات براى فرد يا جمعى مفيد باشد، امّا براى فرد يا جمعى ديگر، غيرمفيد و حتى زيانبار باشد . لذا انبياى الهى موظّف بوده اند كه در تبليغات خود، ظرفيت فكرى و روحى مردم را در نظر داشته باشند . (1)

تفاوت استعدادهاى طبيعىاز نگاه احاديث اسلامى، مردم از نظر استعدادهاى ذاتى، مانند معادن زمينْ متفاوت اند . (2) برخى چون معدن طلا از استعدادهاى بالايى برخوردارند ، برخى مانند معدن نقره اند و همان طور كه انواع معادن زمين ، براى جامعه بشر ، مفيد و كارسازند ؛ امّا بهره بردارى از آنها نياز به شناخت و برنامه ريزى دارد . همچنين انواع استعدادهاى فطرى انسان ها براى اداره جامعه انسانى ، مفيد و سازنده است؛ ليكن بهره گيرى از آنها نيازمند شناخت درست و برنامه ريزى صحيح است .

تفاوت استعدادهاى اكتسابىظرفيت اكتسابى انسان ها ، مانند ظرفيت ذاتى آنان ، متفاوت است . متون (نصوص) اسلامى، به طور كلّى، انسان ها را بر اساس ميزان تأثير پذيرى از تبليغات سازنده، به سه دسته تقسيم كرده اند : دسته اول كسانى كه فطرت پاك انسانى خود را با كارهاى ناشايسته و بخصوص ظلم نيالوده اند . اينان ، از تقواى عقلى برخوردارند و ظرفيت مناسبى براى

.


1- .ر . ك : ص 295 (رعايت ظرفيت مخاطب) .
2- .ر ك :ص295 (رعايت ظرفيت مخاطب)

ص: 185

پذيرش تبليغات سازنده دارند . در احاديث اسلامى ، از اين گروه به انسان هاى «عاقل» و «فراگيرنده در مسير نجات (متعلّمٌ على سبيل النّجاة)» تعبير شده است . اين گروه، مخاطب اصلى تبليغات اسلام و همه انبياى الهى هستند و كلمه «المتقين» در آيه دوم سوره بقره : «ذَ لِكَ الْ_كِتَ_بُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ؛ اين است كتابى كه در [ حقّانيت ]آن هيچ ترديدى نيست ؛ [ و ]مايه هدايت تقوا پيشگان است»، اشاره به همين گروه دارد . جوان ، به دليل اين كه در آغاز راه زندگى است و فطرت انسانى او آلوده نشده است ، بيشترين تأثير پذيرى را از تبليغات سازنده دارد و به همين دليل، جوانان در صف مقدّم مخاطبان انبياى الهى قرار دارند و در احاديث اسلامى ، توصيه شده كه مبلّغان ، توجّه ويژه اى به نسل جوان داشته باشند . (1) دسته دوم كسانى كه فطرت انسانى خود را با كارهاى ناشايسته آلوده كرده اند و از تقواى عقلى برخوردار نيستند ؛ اما آلودگى آنها به مرحله خطرناك و غير قابل علاجْ نرسيده است . از نظر انبياى الهى، اين دسته از مخاطبان، مبتلا به بيمارى موانع شناخت هستند؛ ولى بيمارى آنان قابل درمان است و از اين رو ، بنا بر مسئوليت تبليغى اى كه از جانب خداوند دارند، همچون طبيبى حاذق و مهربان، خود به سراغ بيمارى مى روند و با برنامه ريزى هاى مناسب، گاه با نرمش و گاه با تندى، موانع آگاهى را از ذهن و دل بيمار ، پاك مى كنند و او را از دسته دوم مخاطبانِ خود خارج مى كنند و در دسته اول قرار مى دهند . امام على عليه السلام ، اين هنر بزرگ تبليغاتى پيامبر اسلام را چنين توضيح مى دهد : طَبيبٌ دَوّارٌ بِطبِّهِ، قَد أحكَمَ مراهِمَه ، وأحمى مَواسِمَه، يَضَعُ ذلك حَيثُ الحاجَةُ إليهِ مِن قُلوبٍ عُمىٍ ، وآذانٍ صُمٍّ ، وألِسنَةٍ بُكمٍ ، مُتَتَبِّعٌ بَدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ، ومَواطِنَ الحَيرَةِ . (2)

.


1- .ر ك : ص181 ح183
2- .ر ك : ص79 ح79

ص: 186

طبيبى است كه [ در ميان بيماران] مى گردد تا دردشان را درمان كند . داروها و مرهم هاى خود را مهيّا كرده است و ابزار جراحى خويش را گداخته است تا هر زمان كه نياز افتد ، آن را بر دل هاى نابينا و گوش هاى ناشنوا و زبان هاى ناگويا بگذارد . با داروهاى خود ، در پىِ يافتن غفلت زدگان است يا سرگشتگان وادى ضلالت . استاد شهيد مرتضى مطهرى رحمه الله ، توضيح جالبى درباره اين سخن دارد كه متن آن چنين است : پيغمبر صلى الله عليه و آله ، ابزار و وسايلى به كار مى بُرد . يك جا قدرت و مِيسَم [ / داغ ]به كار مى بُرد ، يك جا مرهم . يك جا با خشونت و صلابتْ رفتار مى كرد ، يك جا با نرمى ؛ ولى مواردش را مى شناخت... در همه جا از اين وسايل كه استفاده مى كرد، در جهت بيدارى و آگاهى مردم استفاده مى كرد . شمشير را جايى مى زد كه مردم را بيدار كند ، نه به خواب كند . اخلاق را در جايى به كار مى بُرد كه سبب آگاهى و بيدارى مى شد . شمشير را در جايى به كار مى بُرد كه دل كورى را بينا مى كرد ؛ گوش كرى را شنوا مى كرد؛ چشم كورى را باز مى كرد ؛ زبان گنگى را گويا مى كرد ؛ يعنى تمام وسايلى كه پيغمبر به كار مى بُرد ، در جهت بيدارى مردم بود . (1) دسته سوم كسانى هستند كه آلودگى اكتسابى آنان به مرحله خطرناك و غير قابل علاج رسيده است . اين گروه، در مكتب انبياى الهى، مرده اى ميان زندگان (ميّتُ الأحياء) و مرده روحى و فكرى شمرده مى شوند ؛ زيرا زنگارهاى اعمال زشت و غير منطقى، چنان ذهن و روان آنان را تيره كرده كه نمى توانند حقايق مفيد و سازنده را بپذيرند . از اين رو ، تبليغات، كم ترين اثرى در هدايت و سازندگى آنان ندارد و به همين دليل، قرآن كريم، تصريح و تأكيد مى فرمايد :

.


1- .تبليغ و مبلّغ در آثار شهيد مطهّرى ، ص 186

ص: 187

«إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ .» (1) تنها كسانى [ دعوت تو را] اجابت مى كنند كه گوش شنوا دارند ؛ و [ امّا ]مردگان را خداوند ، برخواهد انگيخت . «إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ وَ مَآ أَنتَ بِهَ_دِى الْعُمْىِ عَن ضَلَ__لَتِهِمْ .» (2) البته تو مردگان را شنوا نمى گردانى ، و اين ندا را به كران ، چون پشت بگردانند ، نمى توانى بشنوانى ، و راهبرِ كوران از گمراهى شان نيستى . و بدين سان، كسانى كه در اثر آلودگى ها به مرگ روانى مبتلا شده اند ، نمى توانند از تبليغات مفيد ، بهره مند شوند . نكته قابل تأمّل اين است كه وقتى انسان در اثر كارهاى ناشايست به مرگ انديشه و روانْ مبتلا شد، حقيقت را مى فهمد؛ ولى نمى تواند بپذيرد . قرآن كريم ، درباره چنين شخصى مى گويد : «أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَ_هَهُو هَوَل_هُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِى وَ قَلْبِهِى وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِى غِشَ_وَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنم بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ .» (3) پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته ، گمراه گردانيده ، و بر گوش او و دلش مُهر زده ، و بر ديده اش پرده نهاده است؟ آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمى گيريد؟ هنگامى كه در اثر تراكم آلودگى ها ، هوس بر انسانْ چيره گردد و به صورت بُت ،

.


1- .انعام، آيه 36
2- .نمل، آيه 80 و 81
3- .جاثيه، آيه 23

ص: 188

2 . درگير نشدن با خواست هاى فطرى مردم

مورد پرستش وى واقع شود ، چنين انسانى ديگر قابل هدايت نيست . نه اين كه سخن حق را نمى فهمد؛ بلكه مى فهمد ، امّا نمى تواند بپذيرد . از اين رو، او گمراهى است كه راه را مى داند . نكته ديگر اين كه بى اثر بودن تبليغات در سازندگى اين گروه، موجب سلب مسئوليت تبليغىِ مبلّغ نمى گردد . از نظر قرآن، مبلّغ بايد براى اين دسته از مردم نيز برنامه تبليغى داشته باشد؛ امّا نه به اميد هدايت ؛ بلكه براى اتمام حجّت ، تا هنگامى كه گرفتار عواقب شوم و خطرناك سوء استفاده از آزادى شدند ، به خدا اعتراض نكنند كه چرا راهنمايى براى آنان نفرستاد . (1)

مسئوليت برنامه سازى براى تبليغاتبا تأمّل در ميزان تأثير پذيرى مخاطبان و تفاوت ظرفيت هاى ذاتى و اكتسابى مردم ، مشخّص مى شود كه برنامه ريزى صحيح تبليغى تا چه اندازه مهم و مشكل است ، و اين واقعيت، مسئوليت مبلّغان و سازمان هاى تبليغى ومراكز فرهنگى و بخصوص صدا و سيما را در نظام اسلامى براى ساختن برنامه هاى مناسب و مفيد ، مضاعف مى نمايد .

2 . درگير نشدن با خواست هاى فطرى مردميكى از آفات تبليغات ، به طور عام ، تبديل شدن آن به ضدّ خود، توسط مبلّغ است . مكرّر اتّفاق افتاده است كه تبليغات در زمينه هاى مختلف سياسى ، اجتماعى و فرهنگى، اثر معكوس برجاى مى گذارد . يكى از دلايل آن اين است كه روان شناسى مخاطب، مورد توجّه قرار نگرفته است و تبليغات، در برابر نيازهاى طبيعى و فطرى مخاطبْ قرار گرفته است . استاد مطهّرى در اين باره مى گويد : از نظر روان شناسى مذهبى ، يكى از موجبات عقبگرد مذهبى اين است كه

.


1- .ر ك : ص168 (اقامه حجّت)

ص: 189

اولياى مذهب، ميان مذهب و يك نياز طبيعى ، تضاد برقرار كنند ؛ مخصوصا هنگامى كه آن نياز در سطح افكار عمومى ظاهر شود . (1) اگر در برنامه ريزى تبليغ دينى، ميان دين و حقوق سياسى ، اجتماعى و يا فردى مردمْ تضاد برقرار شود ، نه تنها تبليغاتْ موفق نخواهد بود ؛ بلكه تبديل به ضدّ تبليغات خواهد شد . از اين رو ، كسانى كه ديندارى را به محترم نبودن حقوق سياسى مردم ، عدم آزادى انديشه ، ترك دنيا ، مخالفت با شادى ، گريز از خلق و ترك ازدواج و مانند اينها تفسير مى كنند ، در واقع، عليه دينْ تبليغ مى نمايند . شهيد مطهّرى مى گويد : درست در مرحله اى كه استبدادها و اختناق ها در اروپا به اوج خود رسيده بود و مردم، تشنه اين انديشه بودند كه حقّ حاكميت از آنِ مردم است ، [ از سوى ]كليسا يا طرفداران كليسا و يا با اتكا به افكار كليسا ، اين فكر عرضه شد كه مردم در زمينه حكومت ، فقط تكليف و وظيفه دارند، نه حق . همين كافى بود كه تشنگان آزادى و دموكراسى و حكومت را بر ضدّ كليسا ، بلكه بر ضدّ دين و خدا به طور كلّى برانگيزد . (2) يكى از ويژگى هاى اسلام ناب، اين است كه همه تمايلات فطرى انسان را در نظر گرفته است . اصولاً فطرى بودن دين، بدين معناست كه همه برنامه هاى دينى (اعم از عقايد ، اخلاق و اعمال)، ريشه در فطرت انسان ها دارند . از اين رو ، مبلّغ، اگر به واقعْ اسلام شناس باشد و نيازهاى فطرى مخاطب را بداند ، هرگز به نام دين و براى تبليغ اسلام، با خواست فطرى مردم و حقوق طبيعى آنها درگير نمى شود .

.


1- .ر . ك: ص168 (اقامه حجّت)
2- .همان جا

ص: 190

4 / 1 _ 5مَعرِفَةُ الزَّمانِالإمام عليّ عليه السلام :النّاسُ بِزَمانِهِم أشبَهُ مِنهُم بِآبائِهِم . (1)

عنه عليه السلام :حَسبُ المَرءِ . . . مِن عِرفانِهِ عِلمُهُ بِزَمانِهِ . (2)

عنه عليه السلام :مَن عانَدَ الزَّمانَ أرغَمَهُ ، ومَنِ استَسلَمَ إلَيهِ لَم يَسلَم . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَيهِ اللَّوابِسُ . (4)

الإمام الهادي عليه السلامفي جَوابِ ابنِ السِّكّيتِ عَن عِلَّةِ بَعثِ موسى بِالعَصا ويَدِهِ البَيضاءِ وآلَةِ السِّحرِ ، وبَعثِ عيسى بِآلَةِ الطِّبِّ ، وبَعثِ مُحَمَّدٍ ، صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ وعَلى جَميعِ الأَنبِياءِ ، بِالكَلامِ وَالخُطَبِ: إنَّ اللّهَ لَمّا بَعَثَ موسى عليه السلامكانَ الغالِبُ عَلى أهلِ عَصرِهِ السِّحرَ ، فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ بِما لَم يَكُن في وُسعِهِم مِثلُهُ ، وما أبطَلَ بِهِ سِحرَهُم ، وأثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم . وإنَّ اللّهَ بَعَثَ عيسى عليه السلامفي وَقتٍ قَد ظَهَرَت فيهِ الزَّماناتُ وَاحتاجَ النّاسُ إلَى الطِّبِّ ، فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ بِما لَم يَكُن عِندَهُم مِثلُهُ ، وبِما أحيا لَهُمُ المَوتى ، وأبرَأَ الأَكمَهَ وَالأَبرَصَ بِإِذنِ اللّهِ ، وأثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم . وإنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آلهفي وَقتٍ كانَ الغالِبُ عَلى أهلِ عَصرِهِ الخُطَبَ وَالكَلامَ _ وأظُنُّهُ قالَ : الشِّعرَ _ فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ مِن مَواعِظِهِ وحِكَمِهِ ما أبطَلَ بِهِ قَولَهُم ، وأثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم . (5)

.


1- .خصائص الأئمّة : 115 ، مسكن الفؤاد : 21 ، عيون الحكم والمواعظ : 66 / 1674 ؛ المناقب للخوارزمي : 374 / 395 عن الجاحظ ، ينابيع المودّة : 2 / 412 / 90
2- .كشف الغمّة : 3/ 138 عن أحمد بن عليّ بن ثابت عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : 78/80/66
3- .غرر الحكم : 9054
4- .الكافي : 1/ 27/ 29 عن مفضّل بن عمر ، تحف العقول : 356 ، بحار الأنوار : 78/ 269/ 109
5- .الكافي : 1 / 24 / 20 ، بحار الأنوار : 17 / 210 / 15

ص: 191

4 / 1 _ 5        زمان شناسى

4 / 1 _ 5ويژگى هاى مبلّغزمان شناسىامام على عليه السلام :مردم ، به زمانه خود بيشتر شبيه اند تا به پدرانشان.

امام على عليه السلام :در شناخت انسان ، همين بس كه... زمانه خود را بشناسد.

امام على عليه السلام :هر كس با زمانه دشمنى كند ، زمانه بر زمينش كوبد ، و هر كس تسليم آن شود ، به سلامت نماند.

امام صادق عليه السلام :شبهات به كسى كه زمانه خود را بشناسد ، يورش نمى آورد.

امام هادى عليه السلام در پاسخ ابن سِكّيت كه پرسيده بود : علّت برانگيخته شدن موسى عليه السلامبه عصا و يد بيضا (1) و ابزار سحر ، و عيسى عليه السلامبه ابزار طبابت ، و محمّد _ كه درود خدا بر او و خاندان او و تمام پيامبران باد _ به گفتار و خطابه چيست؟ _ : خداوند ، هنگامى موسى عليه السلام را برانگيخت كه جادو بر مردم عصر او غلبه داشت . از اين رو ، براى آنان از جانب خداوند ، معجزه اى آورد كه نظير آن در توان آنان نبود ، تا با آن ، جادوى آنان را باطل سازد و حجّت را بر ايشان ثابت نمايد ؛ و خداوند متعال ، عيسى عليه السلام را در زمانى به رسالت برانگيخت كه در ميان مردم ، بيمارى هاى مزمن پديد آمده بود ، مردم به طبّ نياز داشتند و عيسى عليه السلام از جانب خداوند ، براى آنان معجزه اى آورد كه نظير آن نزد ايشان وجود نداشت . او مردگان را براى ايشان زنده مى كرد ، و لال و مبتلا به پيسى را به اذن الهى شفا مى داد، و با اين معجزات ، حجّت را بر آنان اثبات مى كرد ؛ و خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را در زمانى به رسالت برانگيخت كه خطابه و سخنورى (و به گمانم امام گفت : شعر) بر مردم عصر او غلبه داشت . از اين رو ، او از جانب خداوند بر ايشان موعظه ها و حكمت هاى او را آورد تا با آن ، ادّعاى آنان را باطل كند و با آن ، حجّت را بر ايشان تمام كند.

.


1- .فخر رازى از قول ابن عباس نقل كرده است كه از دست موسى عليه السلام نورى ساطع بود كه بين آسمان و زمين را روشن مى كرد . در آياتى از قرآن (طه ، آيه 22 ، نمل ، آيه 12) بيان شده است كه اين سپيدى (نور) ناشى از بيمارى پيسى و مانند آن نبود (به نقل از قرآن كريم، ترجمه ، توضيحات و واژه نامه از بهاء الدين خرمشاهى ، ص 164 ، ذيل آيه 108 سوره اعراف)

ص: 192

الإمام المهديّ عليه السلام :وأمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارجِعوا فيها إلى رُواةِ حَديثِنا ؛ فَإِنَّهُم حُجَّتي عَلَيكُم وأنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيهِم . (1)

.


1- .كمال الدين : 484 / 4 ، الغيبة للطوسي : 290 / 247 ، الاحتجاج : 2 / 542 / 344 ، الخرائج والجرائح : 3 / 1114 / 30 كلّها عن إسحاق بن يعقوب ، بحار الأنوار : 53 / 181 / 10

ص: 193

امام مهدى عليه السلام :اما در رخدادهايى كه پيش مى آيد ، به راويان احاديث ما مراجعه كنيد ، كه آنان حجّت من بر شمايند ، و من حجّت خدا بر شمايم.

.

ص: 194

. .

ص: 195

نقش زمان و مكان در تبليغ

نقش زمان در تبليغات

نقش زمان و مكان در تبليغزمان شناسى و مكان شناسى، مانند مخاطب شناسى، از اركان علمى تبليغ محسوب مى شود . اين بدان معناست كه بدون شناخت زمان و مكان ، مبلّغ نمى تواند برنامه ريزى صحيح و پاسخگويى مناسب به نيازهاى تبليغى داشته باشد ؛ زيرا همان طور كه ظرفيت طبيعى و اكتسابى انسان ها متفاوت است و بدون در نظر گرفتن اين تفاوت ها برنامه ريزى صحيح تبليغى ممكن نيست ، مقتضيات تبليغىِ زمان ها و مكان هاى مختلف نيز تفاوت دارند و بدون در نظر گرفتن زمان و مكان تبليغ، نمى توان براى تبليغات سازنده ، برنامه ريزى كرد .

نقش زمان در تبليغاتزمان شناسى، به برنامه ريزان تبليغى اين امكان را مى دهد كه از زمانْ عقب نمانند و برحسب مقتضيات آن، ابزارها و شيوه هاى تبليغاتى را متحوّل كنند . روش پيامبران بزرگ الهى در بهره گيرى از ابزار تبليغى مورد نياز هر زمان، براى برنامه ريزان و برنامه سازان تبليغات اسلامى بسيار آموزنده است . در دورانى كه جادوگرى در جامعه حرف اوّل را در تبليغات مى زند، مهم ترين ابزار تبليغى حضرت

.

ص: 196

نقش مكان در تبليغات

موسى عليه السلام ، اژدها شدن عصا و يد بيضاست . در زمانى كه مردمْ بيش از هر زمان ديگرى به درمان دردهايشان نياز دارند، بزرگ ترين ابزار تبليغاتى حضرت عيسى عليه السلام ، درمان بيماران غير قابل علاج و زنده كردن مردگان است ؛ و در عصرى كه سخنْ بيشترين تأثيرگذارى فرهنگى را به جا مى گذارد ، بزرگ ترين ابزار تبليغاتى پيامبر اسلام ، قرآن است كه معجزه اى كلامى است . (1) برنامه ريزان و برنامه سازان تبليغات اسلامى در عصر حاضر نيز بايد متناسب با مقتضيات زمان و در حدّ امكان ، از ابزارهاى تبليغاتى برتر براى سازندگى جامعه استفاده كنند . يك روز، سخنرانى و كتاب و مسجد و منبر، حرف اول را در تبليغات مى زد . امروز، بالاترين تأثيرگذارى تبليغات، بخصوص بر روى نسل جوان، از طريق صدا و سيما ، تئاتر ، سينما ، روزنامه ، مجلّه و اخيرا اينترنت است . البته اين بدان معنا نيست كه مسجد و منبر، در تبليغات، بى اهمّيت تلقّى شوند؛ بلكه مقصودْ آن است كه برنامه ريزى تبليغات اسلامى بايد متناسب با مقتضيات زمان، متحوّل گردد . همچنين نوگرايى در طرح همان شيوه ها و ابزارهاى قديم تبليغات، بر كارآيى و جاذبه آنها خواهد افزود. مثلاً مناظره، يكى از شيوه هاى كهن تبليغات است؛ امّا طرح كردن آن در قالب جديد گفتگوى تمدّن ها چنان مورد استقبال جامعه جهانى قرار گرفت كه سال 2001 ميلادى، سال «گفتگوى تمدّن ها» ناميده شد . (2)

نقش مكان در تبليغاترعايت مقتضيات مكانى، مانند رعايت مقتضيات زمان، براى رسيدن به موفّقيت در تبليغاتْ لازم و ضرورى است . ملاحظه برنامه هاى تبليغاتى اسلامى در مساجد، نماز جمعه، و عيدهاى فطر و قربان ، برنامه هاى تبليغى حج ، ابلاغ پيام برائت از مشركان در عرفات

.


1- .ر ك : ص199 ، ح 190
2- .ر ك : گفتگوى تمدّن ها در قرآن و حديث ، تأليف نگارنده

ص: 197

نوگرايى در محتواى تبليغات

و مِنا ، و رهنمودهاى تبليغاتى پيامبر اسلام به فرستادگان ايشان براى تبليغ ، و... نمونه هاى توجّه پيشوايان اسلام به نقش مكان در پيشبرد اهداف تبليغاتى است .

نوگرايى در محتواى تبليغاتنقش زمان و مكان، منحصر به تحوّل و نوگرايى در ابزار و شيوه تبليغ نيست؛ بلكه شامل محتوا و مضمون آن نيز مى شود ؛ چرا كه بسيارى از احكام اسلام، تابع زمان و مكان خاص است . امام خمينى رحمه الله در اين باره مى فرمايد : زمان و مكان، دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند . مسئله اى كه در قديمْ داراى حكمى بوده است و به ظاهر همان مسئله، در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام، ممكن است حكم جديدى پيدا كند ، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادى و اجتماعى و سياسى، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديمْ فرقى نكرده است ، واقعا موضوع جديدى شده است كه قهرا حكم جديدى مى طلبد . (1) از اين رو ، رشته تبليغ، نياز به اجتهاد دارد و مبلّغ كامل، كسى است كه توان تطبيق محتواى تبليغات خود را با احكامى كه تابع شرايط خاص زمان و مكان اند، داشته باشد . به همين دليل، مردم موظّف اند در رويدادهاى جديد، به راويان دين شناس رجوع كنند و آنان ، با شناختى كه از اسلام (بر اساس رهنمودهاى اهل بيت عليهم السلام) دارند و با در نظر گرفتن عنصر زمان و مكان، مردم را در شبهات و رويكردهاى جديد اجتماعى ، فرهنگى و سياسى، راهنمايى مى نمايند . (2)

.


1- .صحيفه نور ، ج 21، ص 98، پيام امام به مراجع اسلام و روحانيون سراسر كشور : (3 / 12 / 67)
2- .ر ك : ص199 ، ح 191

ص: 198

4 / 1 _ 6زِيادَةُ العِلمِ عَلَى النُّطقِالإمام عليّ عليه السلام :يَنبَغي أن يَكونَ عِلمُ الرَّجُلِ زائِدا عَلى نُطقِهِ ، وعَقلُهُ غالِبا عَلى لِسانِهِ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَتَكَلَّم بِكُلِّ ما تَعلَمُ ، فَكَفى بِذلِكَ جَهلاً . (2)

4 / 1 _ 7الوُقوفُ عِندَ حَدِّ العِلمِالكتاب«وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِى عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَ_ئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْ_?ولاً» . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :لا تُخبِر بِما لَم تُحِط بِهِ عِلما . (4)

عنه عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ امرَأً عَرَفَ قَدرَهُ ، ولَم يَتَعَدَّ طَورَهُ . (5)

عنه عليه السلام :مَن وَقَفَ عِندَ قَدرِهِ أكرَمَهُ النّاسُ . (6)

.


1- .غرر الحكم : 10946
2- .غرر الحكم : 10187
3- .الإسراء : 36
4- .غرر الحكم : 10179
5- .المناقب للخوارزمي : 375 / 17 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : 16 / 118 ، شرح مائة كلمة : 59 / 5 ، عيون الحكم والمواعظ : 261 / 4762
6- .غرر الحكم : 8617 .

ص: 199

4 / 1 _ 6        فزونى دانش بر گفتار

4 / 1 _ 7        درنگذشتن از مرز دانش

4 / 1 _ 6ويژگى هاى مبلّغفزونى دانش بر گفتارامام على عليه السلام :سزاوار است كه دانش انسان بيش از گفتارش، و عقلش مسلّط بر زبانش باشد.

امام على عليه السلام :همه آنچه را مى دانى مگو ، كه اين براى نادانى بسنده است.

4 / 1 _ 7درنگذشتن از مرز دانشقرآن«و چيزى را كه بدان علم ندارى ، دنبال مكن ؛ زيرا گوش و چشم و قلب ، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.»

حديثامام على عليه السلام :از آنچه احاطه علمى بدان ندارى ، خبر مده.

امام على عليه السلام :رحمت خدا بر كسى كه قدر [ و اندازه] خود را بشناسد و از حدّ خود ، تجاوز نكند.

امام على عليه السلام :هر كس اندازه خود را نگه دارد ، مردم احترامش كنند.

.

ص: 200

عنه عليه السلام :مَن تَعَدّى حَدَّهُ أهانَهُ النّاسُ . (1)

الكافي عن زرارة بن أعين :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام : ما حَقُّ اللّهِ عَلَى العِبادِ ؟ قالَ : أن يَقولوا ما يَعلَمونَ ، ويَقِفوا عِندَ ما لا يَعلَمونَ . (2)

راجع : العلم والحكمة في الكتاب والسنّة : ص 390 (آداب العالم / التوقّف عند الجهل) .

4 / 2الخَصائِصُ الأَخلاقِيَّةُ4 / 2 _ 1الإِخلاصرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ماِمن عَبدٍ يَخطُبُ خُطبَةً إلاَّ اللّهُ سائِلُهُ عَنها ما أرادَ بِها . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ ، ما مِن خَطيبٍ إلاّ عُرِضَت عَلَيهِ خُطبَتُهُ يَومَ القِيامَةِ ، وما أرادَ بِها . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن قامَ بِخُطبَةٍ لا يَلتَمِسُ بِها إلاّ رِياءً ، أوقَفَهُ اللّهُ عز و جل يَومَ القِيامَةِ مَوقِفَ رِياءٍ وسُمعَةٍ . (5)

.


1- .غرر الحكم : 8618
2- .الكافي : 1 / 43 / 7 ، التوحيد : 459 / 27 وفيه «حجّة اللّه » بدل «حقّ اللّه » ، الأمالي للصدوق : 506 / 701 ، منية المريد : 215 ، روضة الواعظين : 513 ، بحار الأنوار : 2/ 113/ 2
3- .الزهد لابن حنبل : 391 ، شعب الإيمان : 2/ 287/ 1787 كلاهما عن الحسن مرسلاً ، كنز العمّال : 10 / 192 / 29012
4- .الأمالي للطوسي : 530/ 1162 ؛ شعب الإيمان : 4/ 250/ 4968 عن عامر نحوه
5- .مسند ابن حنبل : 5/ 438/ 16073 ، الطبقات الكبرى : 7/ 429 ، اُسد الغابة : 1/ 401/ 465 ، الاستيعاب : 1/ 255/ 204 كلّها عن بشير بن عقربة الجهني نحوه ، كنز العمّال : 3/ 483/ 7532

ص: 201

4 / 36        ويژگى هاى اخلاقى

4 / 2 _ 1        اخلاص

امام على عليه السلام :هر كس از حدّ خود درگذرد ، مردم او را سبك شمارند.

الكافىبه نقل از زرارة بن اعين _: از امام باقر عليه السلامپرسيدم : حقّ خداوند بر بندگان چيست؟ فرمود : «آنچه را مى دانند، بگويند و بر آنچه نمى دانند ، درنگ كنند».

ر ك : علم و حكمت در قرآن و حديث ، ج 2 ، ص 579 (آداب دانشمند / توقّف هنگام ندانستن) .

4 / 2ويژگى هاى اخلاقى4 / 2 _ 1اخلاصرسول خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى نيست كه خطابه اى ايراد كند ، مگر آن كه خداوند از او مى پرسد كه هدفش از آن چه بوده است .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :اى ابوذر! هيچ سخنرانى نيست ، مگر آن كه روز قيامت ، سخنرانى او و هدفش از آن سخنرانى ، به او عرضه مى شود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به سخنرانى ايستد و مقصودش تنها ريا و خودنمايى باشد ، خداوند عز و جل روز قيامت او را در ايستگاه [ پرسش از ]ريا و سُمعه (1) نگاه مى دارد.

.


1- .ريا، انجام دادن عمل براى نماياندن به ديگران است و سُمعه ، براى خودنمايى و رساندن به گوش ديگران است . (م)

ص: 202

4 / 2 _ 2الشَّجاعَةالكتاب«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَ__لَ_تِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُو وَ لاَ يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا» . (1)

«يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِى فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُو أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَ_فِرِينَ يُجَ_هِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَل_ءِمٍ ذَ لِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ» . (2)

راجع : يس : 13 _ 27 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا أعرِفَنَّ رَجُلاً مِنكُم عَلِمَ عِلما فَكَتَمَهُ فَرَقا مِنَ النّاسِ . (3)

سنن ابن ماجة عن أبي سعيد :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يُحَقِّر أحَدُكُم نَفسَهُ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ يُحَقِّرُ أحَدُنا نَفسَهُ ؟ ! قالَ : يَرى أمرا للّهِِ عَلَيهِ فيهِ مَقالٌ ثُمَّ لا يَقولُ فيهِ ، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل لَهُ يَومَ القِيامَةِ : ما مَنَعَكَ أن تَقولَ فِيَّ كَذا وكَذا ؟ فَيَقولُ : خَشيَةُ النّاسِ . فَيَقولُ : فَإِيّايَ كُنتَ أحَقَّ أن تَخشى ! (4)

.


1- .الأحزاب : 39
2- .المائدة : 54
3- .كنز العمّال : 10/ 217/ 29152 وص 306 / 29532 نقلاً عن ابن عساكر عن أبي سعيد
4- .سنن ابن ماجة: 2/1328/4008، مسند ابن حنبل: 4/146/11699، السنن الكبرى: 10/155/20184، حلية الأولياء : 4 / 384 كلّها عن أبي سعيد الخدري نحوه ؛ عوالي اللآلي : 1 / 115 / 34 عن أبي سعيد الخدري نحوه ، كنز العمّال : 3 / 69 / 5533 و 5534

ص: 203

4 / 2 _ 2        شجاعت

4 / 2 _ 2شجاعتقرآن«همان كسانى كه پيام هاى خدا را ابلاغ مى كنند ، و از او مى ترسند ، و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند ؛ و خدا براى حسابرسى كفايت مى كند.»

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى [ ديگر] را مى آورد كه آنان را دوست مى دارد ، و آنان [ نيز] او را دوست دارند. [ اينان] با مؤمنان ، فروتن ، [ و] بر كافرانْ سرفرازند ، در راه خدا جهاد مى كنند ، و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى ترسند. اين ، فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد ، مى دهد ؛ و خدا گشايشگرِ داناست.»

ر ك : يس ، آيه 13 _ 27.

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :[ اى مسلمانان!] كسى از شما را نبينم كه دانشى را بداند ؛ اما از ترس مردم ، كتمانش كند.

سنن ابن ماجةبه نقل از ابو سعيد _: رسول خدا فرمود : «هيچ يك از شما خود را كوچك نشمارد» . گفتند : اى رسول خدا! چگونه ما خود را كوچك مى شماريم؟! فرمود : «كسى در كارى احساس مى كند كه از ناحيه خداوند ، بر عهده اوست كه سخن بگويد ، امّا خاموش مى مانَد ، آن گاه خداوند عز و جل در روز قيامت به او مى فرمايد : چه چيزى مانع ابلاغ سخن و اداى وظيفه ات شد؟ . مى گويد : ترس از مردم . آن گاه خداوند مى فرمايد : برايت سزاوارتر آن بود كه از من مى ترسيدى » .

.

ص: 204

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَمنَعَنَّ أحَدَكُم رَهبَةُ النّاسِ أن يَقولَ بِحَقٍّ إذا رَآهُ أو شَهِدَهُ ؛ فَإِنَّهُ لا يُقَرِّبُ مِن أجَلٍ ، ولا يُباعِدُ مِن رِزقٍ أن يَقولَ بِحَقٍّ ، أو يُذَكِّرَ بِعَظيمٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَمنَعَنَّ أحَدَكُم مَخافَةُ النّاسِ أن يَتَكَلَّمَ بِحَقٍّ إذا عَلِمَهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :تَعاهَدُوا النّاسَ بِالتَّذكِرَةِ ، وَاتَّبِعُوا المَوعِظَةَ ؛ فَإِنَّهُ أقوى لِلعامِلينَ عَلَى العَمَلِ بِما يُحِبُّ اللّهُ ، ولا تَخافوا فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي إلَيهِ تُحشَرونَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :قُلِ الحَقَّ ، ولا تَأخُذكَ فِي اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ . (4)

الخصال عن أبي ذرّ رحمه الله :أوصاني رَسولُ اللّهِ بِسَبعٍ : أوصاني أن أنظُرَ إلى مَن هُوَ دوني ، ولا أنظُرَ إلى مَن هُوَ فَوقي ، وأوصاني بِحُبِّ المَساكينِ وَالدُّنُوِّ مِنهُم ، وأوصاني أن أقولَ الحَقَّ وإن كانَ مُرّا ، وأوصاني أن أصِلَ رَحِمي وإن أدبَرَت ، وأوصاني ألاّ أخافَ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، وأوصاني أن أستَكثِرَ مِن قَولِ : «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ [العَلِيِّ العَظيمِ]» ؛ فَإِنَّها مِن كُنوزِ الجَنَّةِ . (5)

.


1- .مسند ابن حنبل : 4/ 102/ 11474 ، المعجم الأوسط : 3/ 162/ 2804 وفيه «يذكّر بعظيم» بدل «شهده» ، الفردوس : 5 / 122 / 7684 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، وراجع مسند أبي يعلى : 2 / 72 / 1207 ، كنز العمّال : 3/ 75/ 5567
2- .مسند ابن حنبل: 4/182/11869 ، السنن الكبرى: 10/154/20180، سنن الترمذي: 4/483/2191 ، سنن ابن ماجة : 2 / 1328 / 4007 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : 3 / 76 / 5568 نقلاً عن ابن النجار عن ابن عباس
3- .الفردوس : 2/ 44/ 2252 عن عبيد بن صخر بن لوذان ، كنز العمّال : 15 / 857 / 43410
4- .حلية الأولياء : 1/ 241 عن ابن عمر
5- .الخصال : 345 / 12 ، بحار الأنوار : 70 / 107 / 3 ؛ مسند ابن حنبل : 8 / 95 / 21472 ، المعجم الكبير : 2 / 156 / 1649 نحوه ، كنز العمّال : 16 / 245 / 44319

ص: 205

رسول خدا صلى الله عليه و آله :مبادا ترس از مردم ، هيچ يك از شما را از حقگويى ، به گاه مشاهده آن ، باز دارد ؛ زيرا حقگويى يا يادآورى كارهاى گران ، نه مرگ را نزديك مى كند ، و نه روزى را دور مى سازد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :ترس از مردم ، مانعتان نشود كه با دانستن حق ، از گفتن آن امتناع ورزيد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :نو به نو به مردم تذكّر دهيد و موعظه پذير باشيد كه اين كار ، مايه تقويت بيشتر كسانى است كه به آنچه خداوند دوست دارد، عمل مى كنند ، و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگرى نترسيد ؛ و از خدايى كه به سوى او محشور مى شويد ، پروا كنيد .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :حق را بگو و در راه خدا ، از سرزنش هيچ ملامتگرى مترس .

الخصالبه نقل از ابوذر _: رسول خدا مرا به هفت كار سفارش كرد : به من سفارش كرد كه به فرو دست خود بنگرم ؛ و به بالاتر از خود نظر نكنم ؛ و به دوست داشتن مستمندان و نزديك شدن به آنان سفارش كرد ؛ و سفارش كرد كه حق را بگويم هرچند تلخ باشد ؛ و سفارش نمود كه با خويشاوندانم ديد و بازديد داشته باشم ، هرچند آنان به من رويگردان باشند ؛ و سفارش نمود كه در راه خدا از سرزنشِ هيچ سرزنش كننده اى نترسم ؛ و : «لا حول و لا قوة الا باللّه [ العلىّ العظيم] » را بسيار بگويم ، كه اين از گنج هاى بهشت است.

.

ص: 206

4 / 2 _ 3شَرحُ الصَّدرِالكتاب«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى * وَ يَسِّرْ لِى أَمْرِى * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى * يَفْقَهُواْ قَوْلِى» . (1)

«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أكثَرُ دُعائي ودُعاءِ الأَنبِياءِ قَبلي بِعَرَفَةَ . . . اللّهُمَّ اجعَل في قَلبي نورا ، وفي سَمعي نورا ، وفي بَصَري نورا . اللّهُمَّ اشرَح لي صَدري ، ويَسِّر لي أمري . (3)

4 / 2 _ 4الصِّدقالإمام عليّ عليه السلام :إذا نَطَقتَ فَاصدُق . (4)

.


1- .طه : 25 _ 28
2- .الشرح : 1
3- .السنن الكبرى : 5 / 190 / 9475 ، المصنف لابن أبي شيبة : 4 / 473 / 3 كلاهما عن عبد اللّه بن عبيدة عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : 5 / 190 / 12567
4- .غرر الحكم : 3973

ص: 207

4 / 2 _ 3        سعه صدر

4 / 2 _ 4        راستگويى

4 / 2 _ 3سعه صدرقرآن«گفت : پروردگارا! سينه ام را گشاده گردان ، و كارم را براى من آسان ساز ، و از زبانم گِره بگشاى [ تا ]سخنم را بفهمند.»

«آيا براى تو سينه ات را نگشاده ايم؟»

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين دعاى من و دعاى پيامبران پيش از من در عرفه ، اين دعاست : ... خدايا! در دلم نور و در گوشم نور و در چشمم نور قرار ده . خدايا! به من شرحِ صدر ببخش و كارم را آسان ساز.

4 / 2 _ 4راستگويىامام على عليه السلام :هرگاه سخن مى گويى ، راست بگو.

.

ص: 208

عنه عليه السلام :قَلَّما يُنصِفُكَ اللِّسانُ في نَشرِ قَبيحٍ أو إحسانٍ . (1)

عنه عليه السلام :إذا حَدَّثتَ فَاصدُق . (2)

الكافي عن عمرو بن أبي المقدام :في أوَّلِ دَخلَةٍ دَخَلتُ عَلَيهِقالَ لي أبو جَعفَرٍ عليه السلام : تَعَلَّمُوا الصِّدقَ قَبلَ الحَديثِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث نَبِيّا إلاّ بِصِدقِ الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ . (4)

مِصباحِ الشَّريعَةِفيما نسب إلى الصادق عليه السلام: أحسَنُ المَواعِظِ ما لا يُجاوِزُ القَولُ حَدَّ الصِّدقِ ، وَالفِعلُ حَدَّ الإِخلاصِ . (5)

4 / 2 _ 5الصَّبرالكتاب«فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَ هُوَ مَكْظُومٌ» . (6)

«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لاَ تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّن نَّهَارِم بَلَ_غٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفَ_سِقُونَ » . (7)

.


1- .الكافي : 8 / 18 / 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، غرر الحكم : 6724 وفيه «ينصف» ، عيون الحكم : 369/6219 ؛ دستور معالم الحكم : 24
2- .غرر الحكم : 3989
3- .الكافي : 2/ 104/ 4 ، تنبيه الخواطر : 2/ 188 ، بحار الأنوار : 71/ 3/ 4
4- .الكافي : 2/ 104/ 1 ، تنبيه الخواطر : 2/ 188 كلاهما عن الحسين بن أبي العلاء ، مشكاة الأنوار : 96/ 213 وزاد فيه بعد «أداء الأمانة» : «فإنّ الأمانة مؤدّاة» ، بحار الأنوار : 71/ 2/ 1
5- .مصباح الشريعة : 395 ، بحار الأنوار : 100/ 84/ 53
6- .القلم : 48
7- .الأحقاف : 35

ص: 209

4 / 2 _ 5        شكيبايى

امام على عليه السلام :كم است كه زبان در انتشار بدى يا نيكى به انصاف رفتار كند.

امام على عليه السلام :هرگاه كلامى مى گويى ، راستگو باش.

الكافىبه نقل از عمرو بن ابى مقدام _: امام باقر عليه السلامدر نخستين بارى كه به محضرش رسيدم، به من فرمود : «راستگويى را پيش از سخن گفتن بياموزيد».

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل هيچ پيامبرى را به رسالت برنينگيخت ، مگر با راستگويى، و اداى امانت به نيكوكار يا بدكار.

مصباح الشريعةدر سخنى كه به امام صادق عليه السلامنسبت داده _: نيكوترين اندرزها آن است كه سخن از مرز راستگويى ، و عمل از مرز اخلاصْ فراتر نرود.

4 / 2 _ 5شكيبايىقرآن«پس در [ امتثال] حكم پروردگارت شكيبايى ورز، و مانند [ يونس ]همدم ماهى مباش، آن گاه كه اندوه زده ندا درداد.»

«پس همان گونه كه پيامبرانِ نستوه ، شكيبايى مى ورزيدند ، شكيبايى ورز ؛ و براى آنان ، شتابزدگى به خرج مده . روزى كه آنچه را وعده داده مى شوند ، بنگرند، گويى كه آنان ، جز ساعتى از روز را [ در دنيا ]نمانده اند . [ اين ]يك ابلاغ است. پس آيا جز مردم نافرمان ، هلاكت خواهند يافت؟»

.

ص: 210

«وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَل_ءِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُواْ وَ كَانُواْ بِ_?ايَ_تِنَا يُوقِنُونَ» . (1)

«يَ_بُنَىَّ أَقِمِ الصَّلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَآ أَصَابَكَ إِنَّ ذَ لِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» . (2)

«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لاَ يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لاَ يُوقِنُونَ» . (3)

«وَ اصْبِرْ وَ مَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لاَ تَكُ فِى ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ» . (4)

«وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَ_ل_هُمْ نَصْرُنَا وَلاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَ_تِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَآءَكَ مِن نَّبَإِىْ الْمُرْسَلِينَ» . (5)

راجع : المائدة : 41 ، الأعراف : 60 و 61 _ 67 ، يونس : 65 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ موسى! قَد اُوذِيَ بِأَكثَرَ مِن هذا فَصَبَرَ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عائِشَهُ ، إخواني مِن اُولِي العَزمِ مِنَ الرُّسُلِ قَد صَبَروا عَلى ما هُوَ أشَدُّ مِن هذا ، فَمَضَوا عَلى حالِهِم ، فَقَدِموا عَلى رَبِّهِم ، فَأَكرَمَ مَآبَهُم ، وأجزَلَ ثَوابَهُم . فَأَجِدُني أستَحيي إن تَرَفَّهتُ في مَعيشَتي أن يَقصُرَ بي دونَهُم ؛ فَأَصبِرُ أيّاما يَسيرَةً أحَبُّ إلَيَّ مِن أن يَنقُصَ حَظّي غَدا فِي الآخِرَةِ.وما مِن شَيءٍ أحَبُّ إلَيَّ مِنَ اللُّحوقِ بِإِخواني وأخِلاّئي. فَقالَت عائِشَةُ : فَوَاللّهِ مَا استَكمَلَ بَعدَ ذلِكَ جُمعَةً حَتّى قَبَضَهُ اللّهُ تَعالى . (7)

.


1- .السجدة : 24
2- .لقمان : 17
3- .الروم : 60
4- .النحل : 127
5- .الأنعام : 34
6- .السيرة النبويّة لابن كثير : 3 / 686 ، الدرّ المنثور : 3 / 250 ، كنز العمّال : 11 / 505 / 32362 ؛ تفسير العيّاشي : 2 / 92 / 73 عن الحسن بن موسى رفعه وفيه «قد اُوذي أخي موسى بأكثر ...»
7- .الشفا بتعريف حقوق المصطفى : 1 / 143 ، تفسير الثعالبي : 5 / 332 وفيه «يا عائشة ، مالي وللدنيا ، إخواني» بدل «يا عائشة ، إخواني» ؛ بحار الأنوار : 73 / 209

ص: 211

«و چون شكيبايى ورزيدند و به آيات ما يقين داشتند، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [ مردم را] هدايت مى كردند.»

«فرزندم! نماز را برپاى دار ، و به كار پسنديده وادار ، و از كار ناپسند باز دار، و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است ، شكيبا باش كه اين از كارهاى سترگ است.»

«پس شكيبايى ورز كه وعده خدا حق است، و زنهار تا كسانى كه يقين ندارند، تو را به سَبُك سرى وا ندارند!»

«و شكيبايى ورز ، و شكيبايى تو جز به [ توفيق] خدا نيست ، و بر آنان اندوه مخور ، و از آنچه نيرنگ مى كنند ، دلْ تنگ مدار!»

«و پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند ؛ ولى بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند ، شكيبايى ورزيدند تا يارى ما به آنان رسيد ؛ و براى كلمات خدا هيچ تغيير دهنده اى نيست ؛ و مسلّما اخبار پيامبران به تو رسيده است.»

ر ك : مائده ، آيه 41 ؛ اعراف ، آيه 61 _ 67 ؛ يونس ، آيه 65 .

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :رحمت خدا بر موسى عليه السلام كه بيش از اين ، اذيت شد و شكيبايى كرد!

رسول خدا صلى الله عليه و آله :اى عايشه! برادرانم از پيامبران اولوالعزم ، بر دشوارى هايى سخت تر از اين ، صبر كردند ، و بر همين حال ، زندگى شان را به پايان بردند و بر پروردگارشان وارد شدند ، و خداوند ، فرجامشان را نيكو داشت و آنان را پاداش عظيم داد . من حيا مى كنم كه در اثر راحت طلبى در زندگى ام ، مقامى فروتر از آنان بيابم . پس شكيبايى ورزيدن در روزگارى كوتاه ، براى من دوست داشتنى تر است از آن كه فرداى قيامت از نصيب و بهره من كاسته شود و چيزى در نظرم از ملحق شدن به برادران و دوستانم محبوب تر نيست». عايشه گفت : سوگند به خدا ، [ پيامبر] پس از آن ، جمعه اى ديگر را به پايان نرساند كه خداوند متعال ، روحش را قبض كرد .

.

ص: 212

الإمام عليّ عليه السلام :نَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ... فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ كَما أمَرَهُ ... ونَصَحَ لَهُ في عِبادِهِ صابِراً مُحتَسِبا . (1)

عنه عليه السلامفي خُطبَةٍ لَهُ: فَبَلَّغَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما اُرسِلَ بِهِ ، وصَدَعَ بِما اُمِرَ ، وأدّى ما حُمِّلَ مِن أثقالِ النُّبُوَّةِ ، وصَبَرَ لِرَبِّهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :أبَى اللّهُ عز و جل أن يُطلِعَ عَلى عِلمِهِ إلاّ ممتَحَنا لِلإِيمانِ بِهِ ، كَما قَضى عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يَصبِرَ عَلى أذى قَومِهِ ، ولا يُجاهِدَهُم إلاّ بِأَمرِهِ ، فَكَم مِنِ اكتِتامٍ قَدِ اكتَتَمَ بِهِ ؛ حَتّى قيلَ لَهُ : «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» (3) . وَايمُ اللّهِ أن لَو صَدَعَ قَبلَ ذلِكَ لَكانَ آمِناً ، ولكِنَّهُ إنَّما نَظَرَ فِي الطّاعَةِ ، وخافَ الخِلافَ فَلِذلِكَ ؛ كَفَّ . (4)

.


1- .من لا يحضره الفقيه : 1 / 428 / 1263 في خطبة له عليه السلام في الجمعة ، مناقب الإمام عليّ عليه السلام : 1 / 318 ، مستدرك الوسائل: 6/30/6359 عن زيد بن وهب، بحار الأنوار: 89/237 وفيه «أشهد» بدل «نشهد»
2- .الكافي : 1 / 445 / 17 ، بحار الأنوار : 16 / 369 / 80
3- .الحجر : 94
4- .الكافي : 1 / 243 / 1 عن الحسن بن العباس بن الحريش ، عن الإمام الباقر عليه السلام عن الإمام الصادق عليه السلام، الغدير: 4/382/823 ، بحار الأنوار : 13/ 398 /4 عن الكافي ، بحار الأنوار : 13 / 398/4

ص: 213

امام على عليه السلام :گواهى مى دهيم كه محمّد، بنده و فرستاده خداست ... رسالت هاى پروردگارش را همان گونه كه به او فرمان داده بود ، ابلاغ كرد ... و براى خداوند در ميان بندگانش با شكيبايى و به قصد تقرّب به خداوند ، خيرخواهى نمود .

امام على عليه السلامدر خطبه اى از ايشان _: پس رسول خدا آنچه را بدان فرستاده شده بود ، ابلاغ كرد ، و آنچه را فرمان داشت ، آشكار ساخت ، و بارهاى رسالت را كه به دوش داشت ، به سرمنزل رساند و به خاطر پروردگارش شكيبايى ورزيد .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل نمى خواهد از دانش خود آگاه سازد ، مگر كسى كه ايمانش را به خود آزموده باشد ، چنان كه به رسول خدا فرمان داد تا بر آزار قومش شكيبايى كند ، و جز به فرمان او با آنان جهاد نكند . پس بسيار مواردى كه رسول خدا پنهان داشت تا آن كه به او گفته شد : «پس آنچه را بدان مأمورى ، آشكارا بگو و از مشركان ، روى برتاب» ؛ و سوگند به خدا كه اگر پيش از نزول اين آيه ، رسالتش را آشكار مى ساخت ، باز هم امنيت داشت ؛ ولى چون به اطاعت الهى توجّه و از مخالفت بيم داشت ، از آشكار ساختنش اجتناب كرد .

.

ص: 214

عنه عليه السلام :إنَّ يُوشَعَ بنَ نونَ قامَ بِالأَمرِ بَعدَ موسى صابِرا مِنَ الطَّواغيتِ عَلَى اللَأواءِ وَالضَّرّاءِ وَالجَهدِ وَالبَلاءِ ، حَتّى مَضى مِنهُم ثَلاثُ طَواغيتَ ، فَقَوِيَ بَعدَهُم أمرُهُ . (1)

4 / 2 _ 6الاِستِقامَةالكتاب«فَلِذَ لِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرْتَ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَآءَهُمْ وَ قُلْ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَ_بٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَآ أَعْمَ__لُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَ__لُكُمْ لاَ حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ» . (2)

«فَاسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ وَ لاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُو بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» . (3)

الحديثالسّيرة النّبويّة عن ابن إسحاقفي ذِكرِ مُواجَهَةِ مُشرِكي قُرَيشٍ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهفي بِدايَةِ الدَّعوَةِ: قالوا : يا أبا طالِبٍ ، إنَّ ابنَ أخيكَ قَد سَبَّ آلِهَتَنا ، وعابَ دينَنا ، وسَفَّهَ أحلامَنا ، وضَلَّلَ آباءَنا ؛ فَإِمّا أن تَكُفَّهُ عَنّا ، وإمّا أن تُخَلِّيَ بَينَنا وبَينَهُ ؛ فَإِنَّكَ عَلى مِثلِ ما نَحنُ عَلَيهِ مِن خِلافِهِ فَنَكفيكَهُ . فَقالَ لَهُم أبو طالِبٍ قَولاً رَفيقاً ، ورَدَّهُم رَدّا جَميلاً ، فَانصَرَفوا عَنهُ . ومَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهعَلى ما هُوَ عَلَيهِ ؛ يُظهِرُ دينَ اللّهِ ويَدعو إلَيهِ ، ثُمَّ جَرَى الأَمرُ بَينَهُ وبَينَهُم حَتّى تَباعَدَ الرِّجالُ وَتَضاغَنوا ، وأكثَرَت قُرَيشٌ ذِكرَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهبَينَها ، فَتَذامَروا فيهِ ، وحَضَّ بَعضُهُم بَعضاً عَلَيهِ . ثُمَّ إنَّهُم مَشَوا إلى أبي طالِبٍ مَرَّةً اُخرى ، فَقالوا لَهُ : يا أبا طالِبٍ ، إنَّ لَكَ سِنّا وشَرَفا ومَنزِلَةً فينا ، وإنّا قَدِ استَنهَيناكَ مِنِ ابنِ أخيكَ فَلَم تَنهَهُ عَنّا ، وإنّا وَاللّهِ لا نَصبِرُ عَلى هذا مِن شَتمِ آبائِنا ، وتَسفيهِ أحلامِنا ، وعَيبِ آلِهَتِنا ، حَتّى تَكُفَّهُ عَنّا ، أو نُنازِلَهُ وإيّاكَ في ذلِكَ حَتّى يَهلِكَ أحَدُ الفَريقَينِ . . . . إنَّ قُرَيشا حينَ قالوا لِأَبي طالِبٍ هذِهِ المَقالَةَ ، بَعَثَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهفَقالَ لَهُ : يَا بنَ أخي ، إنَّ قَومَكَ قَد جاؤوني ، فَقالوا لي كَذا وكَذا... . فَقالَ (لَهُ) رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: يا عَمِّ، وَاللّهِ لَو وَضَعُوا الشَّمسَ في يَميني وَالقَمَرَ في يَساري عَلى أن أترُكَ هذَا الأَمرَ حَتّى يُظهِرَهُ اللّهُ أو أهلِكَ فيهِ ، ما تَرَكتُهُ . قالَ : ثُمَّ استَعبَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهفَبَكى ، ثُمَّ قامَ ، فَلَمّا وَلّى ناداهُ أبو طالِبٍ ، فَقالَ : أقبِل يَا بنَ أخي . قالَ : فَأَقبَلَ عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : اِذهَب يَا بنَ أخي فَقُل ما أحبَبتَ ، فَوَاللّهِ لا اُسلِمُكَ لِشَيءٍ أبَدا . (4)

.


1- .قصص الأنبياء للراوندي : 179 / 207 عن محمّد بن عمارة ، بحار الأنوار : 13 / 445 عن عمارة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام
2- .الشورى : 15
3- .هود : 112
4- .السيرة النبويّة لابن هشام : 1 / 283 ، البداية والنهاية : 3 / 47 ، وراجع تفسير القمّي : 1 / 380 ، إعلام الورى : 1 / 107

ص: 215

4 / 2 _ 6        ايستادگى

امام صادق عليه السلام :يوشع بن نون ، پس از موسى[ عليه السلام] زمام امر [ وصايت] را به دست گرفت و بر تنگ گرفتن ، سختى ، و رنج و بلاى طاغوت ها صبركرد ، تا آن سه طاغوت از پىِ هم گذشتند و كار او پس از آنان ، قوّت گرفت .

4 / 2 _ 6ايستادگىقرآن«بنا بر اين به دعوت پرداز، و همان گونه كه مأمورى ، ايستادگى كن، و از هوس هاى آنان پيروى مكن ، و بگو : «به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ، ايمان آوردم ، و مأمورم شده ام كه ميان شما عدالت كنم . خدا ، پروردگار ما و پروردگار شماست . اعمال ما ازآنِ ما ، و اعمال شما ازآنِ شماست . ميان ما و شما گفتگويى نيست . خدا ميان ما را جمع مى كند، و فرجام ، به سوى اوست.»

«پس همان گونه كه دستور يافته اى ، ايستادگى كن، و هر كه با تو توبه كرده [ نيز چنين كند] ؛ و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مى دهيد ، بيناست.»

حديثسيرة النبويةبه نقل از ابن اسحاق ، در بيان رو به رو شدن مشركان قريش با پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز رسالت _: گفتند : اى ابوطالب! برادرزاده ات ، خدايان ما را دشنام مى دهد و از دين ما عيبجويى مى كند و بزرگان ما را سفيه مى شمارد و پدران ما را گمراه مى داند . يا او را از اين كارها نسبت به ما باز دار ، يا ما را با او تنها گذار ، كه تو نيز چون ما با او مخالفى . پس بگذار تا ما در برابر او از تو دفاع كنيم. ابوطالب با ملايمت با آنان سخن گفت و با نرمى و خوشى به آنها پاسخ داد . آنان نيز باز گشتند و رسول خدا همچنان كار خود را پى گرفت . او دين خدا را ارائه مى داد و مردم را به آن فرا مى خواند . ميان او و قريش كار بالا گرفت ، تا بدان جا كه مردم از هم فاصله گرفتند و نسبت به هم كينه ورزيدند . مسئله رسول خدا در ميان قريش بر سر زبان ها افتاد . [ قريشيان ، او را عامل اين حوادث مى دانستند] و يكديگر را عليه او تشويق به جنگ مى كردند. تا اين كه بار ديگر نزد ابوطالب آمدند و به او گفتند : اى ابوطالب! تو از همه ما مسن ترى و از شرافت و مقام بالايى در ميان ما برخوردارى؛ و ما پيش از اين ، از تو خواستيم كه مانع برادرزاده ات شوى ؛ امّا تو او را از ما باز نداشتى . سوگند به خدا ، ديگر دشنام دادن بر پدرانمان و سفيه شمردن بزرگانمان و عيب جويى از خدايانمان را تحمّل نمى كنيم ، مگر آن كه او را از اين كار باز دارى ، يا آن كه با او و تو مبارزه مى كنيم تا سرانجام ، يكى از ما نابود شود ... چون قريش اين سخنان را به ابوطالب گفتند ، ابوطالب ، در پى رسول خدا فرستاد و به او گفت : اى برادرزاده! قومت نزد من آمده اند و به من چنين و چنان مى گويند ... رسول خدا فرمود : «اى عمو! سوگند به خدا ، اگر خورشيد را در دست راستم ، و ماه را در دست چپم بگذارند تا اين كار را رها كنم ، رهايش نخواهم كرد تا جايى كه يا خداوند ، اين دين را پيروز گرداند و يا در اين راه كشته شوم». آن گاه، اشك هاى رسول خدا جارى شد و گريست . سپس از جاى برخاست. هنگامى كه براى رفتن روى برگرداند ، ابوطالب وى را صدا زد و گفت : اى برادرزاده ، بيا! رسول خدا به طرف او آمد. ابوطالب گفت : پسر برادرم! برو و هرچه دوست مى دارى بگو ، كه به خدا قسم ، هرگز تو را به هيچ قيمت تسليم نخواهم كرد.

.

ص: 216

. .

ص: 217

. .

ص: 218

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما اُوذِيَ أحَدٌ مِثلَ ما اُوذيتُ فِي اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَقَد اُخِفتُ فِي اللّهِ وما يُخافُ أحَدٌ . ولَقَد اُوذيتُ فِي اللّهِ وما يُؤذى أحَدٌ . ولَقَد أتَت عَلَيَّ ثَلاثونَ مِن يَومٍ ولَيلَةٍ وما لي ولِبِلالٍ طَعامٌ يَأكُلُهُ ذو كَبِدٍ إلاّ شَيءٌ يُواريهِ إبطُ بِلالٍ ! (2)

الطّبقات الكبرى عن إسماعيل بن عيّاش :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهأصبَرَ النّاسِ عَلى أوزارِ النّاسِ . (3)

صحيح ابن خزيمة عن طارق المحاربيّ :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آلهمَرَّ في سُوقِ ذِي المَجازِ وعَلَيهِ حُلَّةٌ حَمراءُ ، وهُوَ يَقولُ : «يا أيُّهَا النّاسُ ، قولوا : لا إلهَ إلاَّ اللّهُ تُفلِحوا» ، ورَجُلٌ يَرميهِ بِالحِجارَةِ وقَد أدمى كَعبَيهِ وعُرقُوبَيهِ ، وهُوَ يَقولُ : يا أيُّها النّاسُ ، لا تُطيعوهُ فَإِنَّهُ كَذّابٌ ! فَقُلتُ : مَن هذا ؟ قالوا : غُلامُ بَني عَبدِ المُطَّلِبِ . فَقُلتُ : مَن هذَا الَّذي يَتبَعُهُ يَرميهِ بِالحِجارَةِ ؟ قالوا : هذا عَبدُ العُزّى أبو لَهَبٍ . (4)

.


1- .حلية الأولياء : 6 / 333 عن أنس ، كنز العمّال : 11 / 461 / 32161 ، التمحيص : 4 ، المناقب لابن شهرآشوب : 3 / 247 وفيه «نبيّ» بدل «أحد» وليس فيهما «في اللّه » ، بحار الأنوار : 39 / 56
2- .سنن الترمذي: 4/645/2472، سنن ابن ماجة: 1/54/151 ، مسند ابن حنبل : 4/242/12213 ، صحيح ابن حبان : 14 / 515 / 6560 كلّها عن أنس وفي الثلاثة الأخيرة «ثلاثة» بدل «ثلاثون» ، كنز العمّال : 6 / 491 / 16678
3- .الطبقات الكبرى : 1 / 378 ، الجامع الصغير : 2 / 6482 وفيه «أقذار» بدل «أوزار» ، كنز العمّال : 7 / 35 / 17818
4- .صحيح ابن خزيمة: 1/82/159 ، سنن الدار قطني: 3/44/186 ، السنن الكبرى: 6/34/11096 ، المصنّف لابن أبي شيبة : 8 / 442 / 6 كلّها نحوه ، كنز العمّال : 12 / 449 / 35538

ص: 219

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس آن گونه كه من در راه خدا آزار شدم، آزار نشد .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خوف و خشيتى نسبت به خدا به من داده شد كه به هيچ كس ، داده نشد ؛ و در راه خدا آزارى ديده ام كه هيچ كس نديده است . گاهى بر من سى شبانه روز مى گذشت ، در حالى كه من و بلال ، خوراكى كه يك موجود زنده بخورد ، نداشتيم ، جز مقدار اندكى كه زير بغل بلال جاى مى گرفت .

الطبقات الكبرىبه نقل از اسماعيل بن عيّاش _: رسول خدا در برابر آزارهاى مردم ، از همه شكيباتر بود.

صحيح ابن خزيمةبه نقل از طارق محاربى _: رسول خدا را ديدم كه جامه اى سرخ فام برتن داشت و از بازار ذوالمجاز مى گذشت و مى فرمود : «اى مردم! بگوييد : خدايى جز اللّه نيست تا رستگار شويد» ؛ در همان حال ، مردى به سوى پيامبر سنگ پرتاب مى كرد و استخوان قوزك و پىِ پاشنه پاى ايشان را خونين ساخته بود و افزون بر اين مى گفت : اى مردم! حرفش را گوش مدهيد كه او دروغگوست! من گفتم : او كيست؟ گفتند : جوانى است از خاندان عبدالمطّلب. گفتم : اين شخص كه او را دنبال كرده است و به او سنگ پرتاب مى كند ، كيست؟ گفتند : اين ، عبدالعزّى ابولهب است.

.

ص: 220

المعجم الكبير عن منيب :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي الجاهِلِيَّةِ وهُوَ يَقولُ لِلنّاسِ : «قُولوا : لا إلهَ إلاَّ اللّهُ تُفلِحوا» ، فَمِنهُم مَن تَفَلَ في وَجهِهِ ، ومِنهُم مَن حَثا عَلَيهِ التُّرابَ ، ومِنهُم مَن سَبَّهُ ، حَتَّى انتَصَفَ النَّهارُ ، فَأَقبَلَت جارِيَةٌ بِعُسٍّ مِن ماءٍ فَغَسَلَ وَجهَهُ أو يَدَيهِ وقالَ : يا بُنَيَّةُ ، لا تَخشَي عَلى أبيكِ عَيلَةً ولا ذِلَّةً . فَقُلتُ: مَن هذِهِ؟ قالوا: زَينَبُ بِنتُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وهِيَجارِيَهٌ وَضيئَةٌ. (1)

صحيح البخاري عن عبد اللّه :كَأَنّي أنظُرُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهيَحكي نَبِيّا مِنَ الأَنبِياءِ ضَرَبَهُ قَومُهُ فَأَدمَوهُ ، وهُو يَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ويَقولُ : اللّهُمَّ اغفِر لِقَومي فَإِنَّهُم لا يَعلَمونَ ! (2)

4 / 2 _ 7النُّصحالكتاب«أُبَلِّغُكُمْ رِسَ__لَ_تِ رَبِّى وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ» . (3)

«أُبَلِّغُكُمْ رِسَ__لَ_تِ رَبِّى وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» . (4)

«فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَ_قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَ_كِن لاَّتُحِبُّونَ النَّ_صِحِينَ» . (5)

.


1- .المعجم الكبير : 20 / 343 / 805 ، كنز العمّال : 12 / 451 / 35541
2- .صحيح البخاري: 3/1282/3290، صحيح مسلم: 3/1417/1792، مسند ابن حنبل : 2/19/3611 نحوه
3- .الأعراف : 68
4- .الأعراف : 62
5- .الأعراف : 79

ص: 221

4 / 2 _ 7        خيرخواهى

المعجم الكبيربه نقل از منيب _: در دوران جاهليت ، رسول خدا را ديدم كه خطاب به مردم مى گفت : «بگوييد : خدايى جز اللّه نيست تا رستگار شويد». برخى بر چهره اش آب دهان مى انداختند و برخى بر او خاك مى پاشيدند و برخى دشنامش مى دادند تا آن كه روز به نيمه رسيد . آن گاه دختركى با كاسه بزرگى از آب نزد او آمد و رسول خدا ، صورت و دستانش را شست و گفت : «دختركم! از تنكْ دستى و بى كسى پدرت ، بيمى به خود راه مده». پرسيدم : او كيست؟ گفتند : زينب ، دختر رسول خداست ، و او دخترى نيك منظر بود .

صحيح البخارىبه نقل از عبداللّه _: گويى پيامبر صلى الله عليه و آله را مى بينم كه همچون يكى از پيامبران ، از طرف قومش مضروب و خونين شده و در حالى كه خون را از چهره اش پاك مى كند ، مى گويد : «خدايا! قوم مرا ببخش كه آنان نمى دانند» .

4 / 2 _ 7خيرخواهىقرآن«پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم».

«پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و اندرزتان مى دهم ، و چيزهايى از خدا مى دانم كه [ شما ]نمى دانيد.»

«پس [ صالح] از ايشان روى برتافت و گفت : «اى قوم من! به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ؛ ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد».»

.

ص: 222

الحديثالإمام عليّ عليه السلامفي ذِكرِ فَضيلَةِ الرَّسولِ الكَريمِ: بَعَثَهُ وَالنّاسُ ضُلاّلٌ في حَيرَةٍ ، وحاطِبونَ في فِتنَةٍ . . . فَبالَغَ صلى الله عليه و آله فِي النَّصيحَةِ ، ومَضى عَلَى الطَّريقَةِ ، ودَعا إلَى الحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ . (1)

4 / 2 _ 8الرِّفقالكتاب«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْر فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» . (2)

«اذْهَبَآ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُو طَغَى * فَقُولاَ لَهُو قَوْلاً لَّيِّنًا لَّعَلَّهُو يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَسِّروا ولا تُعَسِّروا ، وسَكِّنوا ولا تُنَفِّروا . (4)

صحيح مسلم عن أبي موسى :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا بَعَثَ أحَدا مِن أصحابِهِ في بَعضِ أمرِهِ قالَ : بَشِّروا ولا تُنَفِّروا ، ويَسِّروا ولا تُعَسِّروا . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 95 ، بحار الأنوار : 18 / 219 / 51
2- .آل عمران : 159
3- .طه : 43 و 44
4- .صحيح البخاري: 5/2269/5774 ، صحيح مسلم : 3 / 1359 / 8 ، مسند ابن حنبل : 4/263/ 12335 ، مسند أبي يعلى : 4 / 173 / 4157 ، حلية الأولياء : 3 / 84 كلّها عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : 3/49/5429 ؛ عوالي اللآلي : 1 / 381 / 5 وفيه «وبشّروا» بدل «وسكّنوا»
5- .صحيح مسلم : 3/1358/6 ، سنن أبي داود : 4/260/4835 ، مسند ابن حنبل : 7/139/19589 ، كنز العمّال : 7 / 94 / 18127

ص: 223

4 / 2 _ 8        نرمى

حديثامام على عليه السلامدر بيان فضيلت رسول اكرم _: او را برانگيخت، حالى كه مردم سرگردان بودند و بيراهه فتنه را مى پيمودند ... او _ كه درود خدا بر وى باد _ ، خيرخواهى را به نهايت رساند ، به راه راست رفت، و از طريق حكمت و موعظه نيكو مردم را به خدا خواند.

4 / 2 _ 8نرمىقرآن«پس به [ بركت] رحمت الهى، با آنان نرم خو شدى، و اگر تندخو و سختْ دل بودى ، قطعا از پيرامون تو پراكنده مى شدند. پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه، و در كار[ ها ]با آنان مشورت كن ، و چون تصميم گرفتى ، بر خدا توكّل كن ؛ زيرا خداوند ، توكّل كنندگان را دوست مى دارد.»

«به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته است ، و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد.»

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد ، و آرامش بدهيد و مرانيد.

صحيح مسلمبه نقل از ابو موسى _: هرگاه رسول خدا، يكى از اصحاب خود را در پى كارى مى فرستاد ، مى فرمود : «[ مردم را ]بشارت دهيد و مرانيد ، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد» .

.

ص: 224

صحيح مسلم عن أبي بردة عن أبيه :بَعَثَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهومُعاذا إلَى اليَمَنِ ، فَقالَ : اُدعُوَا النّاسَ ، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا ، ويَسِّرا ولا تُعَسِّرا . (1)

صحيح البخاري عن أبي بردة عن أبيه :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَعَثَ مُعاذا وأبا موسى إلَى اليَمَنِ ، قالَ : يَسِّرا ولا تُعَسِّرا ، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا ، وتَطاوَعا ولا تَختَلِفا . (2)

المعجم الكبير عن ابن عبّاس :لَمّا نَزَلَت «يَ_أَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّ_آ أَرْسَلْنَ_كَ شَ_هِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا» (3) ، دَعَا النَّبِيُّ عَلِيّا ومُعاذا _ وقَد كانَ أمَرَهُما أن يَخرُجا إلَى اليَمَنِ _ فَقالَ: اِنطَلِقا ، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا ، ويَسِّرا ولا تُعَسِّرا ؛ فَإِنَّهُ قَد اُنزِلَت عَلَيَّ : «يَ_أَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّ_آ أَرْسَلْنَ_كَ شَ_هِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا» . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُمِرتُ بِمُداراةِ النّاسِ كَما اُمِرتُ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آلهفي ما وَصّى بِهِ عَمرَو بنَ مُرَّةَ لَمّا بَعَثَهُ إلى قَومِهِ: عَلَيكَ بِالرِّفقِ ، وَالقَولِ السَّديدِ ، ولا تَكُ فَظّا ، ولا غَليظا ، ولا مُستَكبِرا ، ولا حَسودا . (6)

.


1- .صحيح مسلم : 3 / 1587 / 71 ، كنز العمّال : 3 / 29 / 5306
2- .صحيح البخاري : 3 / 1104 / 2873 ، صحيح مسلم : 3 / 1359 / 7 ، مسند ابن حنبل : 7 / 165 / 19719 ، السنن الكبرى : 10 / 147 / 20150 ، كنز العمّال : 3 / 33 / 5326
3- .الأحزاب : 45
4- .المعجم الكبير : 11 / 247 / 11841 ، تفسير الدرّ المنثور : 6 / 624 نقلاً عن ابن أبي حاتم وابن مردويه والخطيب وابن عساكر ، كنز العمّال : 3 / 33 / 5326
5- .تحف العقول : 48 ، مشكاة الأنوار : 311 / 973 ، بحار الأنوار : 77 / 151 / 97
6- .كنز الفوائد : 1 / 210 ، بحار الأنوار : 18 / 104 / 4 ؛ تاريخ دمشق : 46 / 345 وليس فيه «ولا غليظا» ، كنز العمّال : 13 / 500 / 37292

ص: 225

صحيح مسلمبه نقل از ابو برده به نقل از پدرش _: رسول خدا صلى الله عليه و آله من و معاذ را به يمن فرستاد و فرمود : «مردم را دعوت كنيد و بشارت دهيد و فرارى مدهيد، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد».

صحيح البخارىبه نقل از ابو برده به نقل از پدرش _: پيامبر صلى الله عليه و آله ، معاذ و ابوموسى را به يمن فرستاد و فرمود : «آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد، و بشارت دهيد و فرارى مدهيد ، سازگارى كنيد و اختلاف نكنيد».

المعجم الكبيربه نقل از ابن عباس _: هنگامى كه آيه : «اى پيامبر! ما تو را گواه و بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستاديم» نازل شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و معاذ را _ كه از آنان خواسته بود به سوى يمن رهسپار شوند _ فرا خواند و فرمود : «برويد و بشارت دهيد ، و فرارى مدهيد ، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد، كه اين آيه بر من نازل شده است : «اى پيامبر! ما تو را گواه و بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستاديم»» .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :همان گونه كه به تبليغ رسالتْ مأموريت يافته ام ، به مداراى با مردم مأمور شده ام.

رسول خدا صلى الله عليه و آلهدر سفارش خود به عمرو بن مرّه ، آن هنگام كه او را به سوى قومش گسيل داشت _: «مدار كن ، و سخنِ سنجيده گو ؛ و درشت خو، خشن، متكبّر و حسود مباش» .

.

ص: 226

الإمام عليّ عليه السلام :لينُ الكَلامِ قَيدُ القَلبِ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ مِنَ الكَرَمِ لينَ الكَلامِ . (2)

عنه عليه السلام :لا تُكثِرِ العِتابَ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ ، ويَجُرُّ إلَى البِغضَةِ . وَاستَعتِب مَن رَجَوتَ إعتابَهُ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :حَقُّ المُستَنصِحِ أن تُؤَدِّيَ إلَيهِ النَّصيحَةَ ، وَليَكُن مَذهَبُكَ الرَّحمَةَ لَهُ ، وَالرِّفقَ بِهِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ يَقولُ : لِيَجتَمِع في قَلبِكَ الاِفتِقارُ إلَى النّاسِ وَالاِستِغناءُ عَنهُم؛ فَيَكونَ افتِقارُكَ إلَيهِم في لينِ كَلامِكَ وحُسنِ بِشرِكَ، ويَكونَ استِغناؤُكَ عَنهُم في نَزاهَةِ عِرضِكَ وبَقاءِ عِزِّكَ. (5)

.


1- .المواعظ العدديّة : 60
2- .الكافي : 8 / 24 / 4 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : 98 ، بحار الأنوار : 77 /287 / 1
3- .تحف العقول : 84 ، كنز الفوائد : 1 / 92 نحوه ، بحار الأنوار : 77 / 231 / 2 ؛ دستور معالم الحكم : 63 نحوه ، كنز العمّال : 16 / 181 / 44215
4- .الفقيه : 2/624/3214 عن ثابت بن دينار ، الخصال : 570/1 عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : 74/8 /1
5- .الكافي : 2 / 149 / 7 عن عمّار الساباطي ، معاني الأخبار : 267 / 1 عن يحيى بن عمران ، تحف العقول : 204 عن الإمام عليّ عليه السلام ، مشكاة الأنوار : 226 / 625 ، بحار الأنوار : 74 / 158 / 9

ص: 227

امام على عليه السلام :نرمى گفتار ، به بند كشاننده دل است .

امام على عليه السلام :به راستى كه از كرامت [ آدمى] نرمى گفتار است.

امام على عليه السلام :زياد سرزنش مكن كه كينه به دنبال آورد و به دشمنى انجامد . اگر به منصرف شدن كسى اميد دارى ، راه بازگشت را براى او باز بگذار.

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ اندرزخواه ، آن است كه اندرزش دهى ؛ اما شيوه تو مى بايد مهربانى و مدارا با او باشد.

امام صادق عليه السلام :كه درود خدا بر او باد _امير مؤمنان مى فرمود : «بايد در دل تو نياز به مردم و بى نيازى از آنان جمع شود . نمودِ نياز تو به آنان ، در نرمى گفتار و خوش رويى تو باشد ؛ و بى نيازى تو از آنان ، در آبرودارى و حفظ عزّتت باشد».

.

ص: 228

عنه عليه السلاملِعُمَرَ بنِ حَنظَلَةَ: يا عُمَرُ ، لا تُحَمِّلوا عَلى شيعَتِنا ، وَارفُقوا بِهِم ؛ فَإِنَّ النّاسَ لا يَحتَمِلونَ ما تَحمِلونَ . (1)

مصباح الشريعة_ فيما نسب إلى الصادق عليه السلام _ : كُن رَفيقا في أمرِكَ بِالمَعروفِ ، وشَفيقا في نَهيِكَ عَنِ المُنكَرِ ، ولا تَدَعِ النَّصيحَةَ في كُلِّ حالٍ . (2)

عنه عليه السلام : «وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ» كُلِّهِم «حُسْنًا» (3) مُؤمِنِهِم ومُخالِفِهِم ؛ أمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ وبِشرَهُ ، وأمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم إلَى الإِيمانِ . (4)

4 / 2 _ 9الأَدَبرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ آمِرا بِمَعروفٍ ؛ فَليَكُن أمرُهُ ذلِكَ بِمَعروفٍ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ أن . . . تَتَكَلَّمَ في غَيرِ أدَبٍ . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَدَبُ هُوَ . . . زينَةُ اللِّسانِ . (7)

.


1- .الكافي : 8 / 334 / 522
2- .مصباح الشريعة : 256 ، بحار الأنوار : 74 / 160 / 17
3- .البقرة : 83
4- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : 353 / 240 ، بحار الأنوار : 75 / 401 / 42
5- .مسند الشهاب : 1 / 285 / 465 عن أبي برزة ، شعب الإيمان : 6 / 99 / 7603 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه ، الفردوس : 3 / 585 / 5833 عن عبد اللّه بن عمرو وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : 3 / 66 / 5523
6- .أعلام الدين : 273
7- .أعلام الدين : 84

ص: 229

4 / 2 _ 9        ادب

امام صادق عليه السلامبه عمر بن حنظله _: اى عُمَر! بر شيعيان ما سخت مگيريد ، و با آنان همراهى كنيد كه تحمّل مردم به اندازه شما نيست .

مصباح الشريعةدر سخنى كه به امام صادق عليه السلامنسبت داده _: در امر به معروف ، نرم خو ، و در نهى از منكر ، لسوز باش ، و در هيچ حال ، خيرخواهى را فرو مگذار.

امام صادق عليه السلام :با همه مردم ، مؤمن و مخالف ، به نيكى سخن گوييد . اما با مؤمنان ، با چهره گشاده و شاد روبه رو شويد؛ و امّا با مخالفان ، براى جذبشان به ايمان ، با مدارا سخن گوييد.

4 / 2 _ 9ادبرسول خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه امر كننده به معروف است، شيوه كارش بايد شايسته باشد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :بپرهيز از آن كه ... بدون رعايت ادب سخن بگويى.

امام على عليه السلام :ادب، همان ... زينت زبان است.

امام على عليه السلام :از گفتار زشت برحذر باش، كه فرومايگان را گرد تو آورد و بزرگواران را از تو فرارى دهد.

.

ص: 230

عنه عليه السلام :إيّاكَ وما يُستَهجَنُ مِنَ الكَلامِ ؛ فَإِنَّهُ يَحبِسُ عَلَيكَ اللِّئامَ ، ويُنَفِّرُ عَنكَ الكِرامَ . (1)

تحف العقول :قيلَ [لِلحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليهماالسلام] : فَمَا العِيُّ ؟ قالَ : العَبَثَ بِاللِّحيَةِ ، وكَثرَةُ التَّنَحنُحِ عِندَ المنَطِقِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أمّا حَقُّ اللِّسانِ : فَإِكرامُهُ عَنِ الخَنا ، وتَعويدُهُ عَلَى الخَيرِ . (3)

4 / 2 _ 10التَّواضُعالكتاب«وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» . (4)

«وَ قَالُواْ مَالِ هَ_ذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشِى فِى الْأَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُو نَذِيرًا» . (5)

الحديثتنبيه الخواطر :صَنَعَ عيسى عليه السلام لِلحَوارِيّينَ طَعاما ، فَلَمّا أكَلوا وَضَّأَهُم بِنَفسِهِ ، وقالوا : يا روحَ اللّهِ ، نَحنُ أولى أن نَفعَلَهُ مِنكَ ! قالَ : إنَّما فَعَلتُ هذا لِتَفعَلوهُ بِمَن تُعَلِّمونَ . (6)

.


1- .غرر الحكم : 2722
2- .تحف العقول : 226 ، بحار الأنوار : 78 / 104 / 2
3- .الفقيه : 2 / 619 / 3214 ، الخصال : 566 / 1 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، تحف العقول : 256 وزاد فيه «وحَمْلُه علَى الأدب»، مشكاة الأنوار: 301/932، روضة الواعظين: 512 ، بحار الأنوار : 74/11/2
4- .الشعراء : 215
5- .الفرقان : 7
6- .تنبيه الخواطر : 1 / 83 ، بحار الأنوار : 14 / 326 / 43

ص: 231

4 / 2 _ 10        فروتنى

تحف العقول :[ از حسن بن على عليهماالسلام] گفته شد : عجز در سخن چيست؟ فرمود : «بازى كردن با ريش ، و زياد سينه صاف كردن در حال صحبت».

امام زين العابدين عليه السلام :امّا حقّ زبان ، اين است كه آن را با ترك زشتگويى گرامى بدارى ، و به خوبى [ گفتار] عادتش دهى.

4 / 2 _ 10فروتنىقرآن«و براى آن مؤمنانى كه تو را پيروى كرده اند ، بال خود را فرو گستر.»

«و گفتند : اين چه پيامبرى است كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چرا فرشته اى به سوى او نازل نشده تا همراه وى هشدار دهنده باشد؟»

حديثتنبيه الخواطر :عيسى عليه السلام براى حواريان غذايى آماده ساخت . وقتى غذا را خوردند ، عيسى عليه السلام خود عهده دار شستن دست آنان شد. آنان گفتند : اى روح خدا! ما به انجام دادن اين كار از شما سزاوارتر بوديم . [ عيسى عليه السلام ]فرمود : «اين كار را تنها براى آن انجام دادم كه شما نيز با كسانى كه به آنها دانش مى آموزيد ، چنين كنيد».

.

ص: 232

عيسى عليه السلام :يا مَعشَرَ الحَوارِيّينَ ، لي إلَيكُم حاجَةٌ ، اِقضوها لي . قالوا : قُضِيَت حاجَتُكَ يا روحَ اللّهِ ، فَقامَ فَغَسَلَ أقدامَهُم ، فَقالوا : كُنّا نَحنُ أحَقَّ بِهذا يا روحَ اللّهِ ! فَقالَ : إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِالخِدمَةِ العالِمُ ؛ إنَّما تَواضَعتُ هكَذا لِكَيما تَتَواضَعوا بَعدي فِي النّاسِ كَتَواضُعي لَكُم . بِالتَّواضُعِ تَعمُرُ الحِكمَةُ لا بِالتَّكَبُّرِ ، وكَذلِكَ فِي السَّهلِ يَنبُتُ الزَّرعُ لا فِي الجَبَلِ . (1)

4 / 2 _ 11جَوامِعُ ما يَنبَغي لِلمُبَلِّغِالكتاب«لَقَدْ جَآءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَأمُرُ بِالمَعروفِ ولا يَنهى عَنِ المُنكَرِ إلاّ مَن كانَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : رَفيقٌ بِما يَأمُرُ بِهِ ، رَفيقٌ بِما يَنهى عَنهُ ؛ عَدلٌ في ما يَأمُرُهُ ، عَدلٌ في ما يَنهى عَنهُ ؛ عالِمٌ بِما يَأمُرُ بِهِ ، عالِمٌ بِما يَنهى عَنهُ . (3)

.


1- .الكافي : 1 / 37 / 6 ، منية المريد : 183 كلاهما عن محمّد بن سنان رفعه ، بحار الأنوار : 2 / 62 / 5
2- .التوبة : 128
3- .النوادر للراوندي : 143 /195 ، الجعفريّات : 88 عن إسماعيل عن أبيه الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : 1 / 368 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : 100 / 87 / 64 ؛ الفردوس : 5 / 137 / 7741 عن أنس بن مالك نحوه

ص: 233

4 / 2 _ 11        كلّيات آنچه كه شايسته يك مبلّغ است

عيسى عليه السلام :«اى گروه حواريان! خواسته اى از شما دارم . آن را برايم برآورده سازيد» . گفتند : اى روح خدا! حاجتت برآورده است . [ عيسى عليه السلام] برخاست و پاهاى آنان را شست . حواريان گفتند : اى روح خدا! ما به اين كار سزاوارتر بوديم . فرمود : «سزاوارترينِ مردم به خدمت كردن ، عالِم است . من اين چنين فروتنى كردم تا شما نيز پس از من همان گونه در ميان مردمْ تواضع كنيد كه من براى شما تواضع كردم ، كه حكمت ، با فروتنى رشد مى يابد ، نه با گردنكشى ؛ چنان كه زراعت ، در دشت مى رويد نه در كوه» .

4 / 2 _ 11كلّيات آنچه كه شايسته يك مبلّغ استقرآن«قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد ؛ به [ هدايت] شما حريص ، و نسبت به مؤمنان ، دلسوزِ مهربان است.»

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :امر به معروف و نهى از منكر نمى كند ، جز كسى كه در او سه خصلت باشد : در آنچه بدان امر يا از آن نهى مى كند ، اهل مدارا باشد ؛ و در آنچه بدان امر يا از آن نهى مى كند ، ميانه رو باشد؛ و به آنچه بدان امر يا از آن نهى مى كند، عالم باشد.

.

ص: 234

الإمام عليّ عليه السلامفي وَصفِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: أرسَلَهُ داعِيا إلَى الحَقِّ ، وشاهِدا عَلَى الخَلقِ ؛ فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ غَيرَ وانٍ ولا مُقَصِّرٍ ، وجاهَدَ فِي اللّهِ أعداءَهُ غَيرَ واهِنٍ ولا مُعَذِّرٍ . إمامُ مَنِ اتَّقى ، وبَصَرُ مَنِ اهتَدى . (1)

عنه عليه السلامفي صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وأهلِ بَيتِهِ: اِبتَعَثَهُ بِالنّورِ المُضيءِ ، وَالبُرهانِ الجَلِيِّ ، وَالمِنهاجِ البادي ، وَالكِتابِ الهادي . اُسرَتُهُ خَيرُ اُسرَةٍ ، وشَجَرَتُهُ خَيرُ شَجَرَةٍ ، أغصانُها مُعتَدِلَةٌ ، وثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ . مَولِدُهُ بِمَكَّةَ ، وهِجرَتُهُ بِطَيبَةَ . عَلا بِها ذِكرُهُ ، وَامتَدَّ مِنها صَوتُهُ . أرسَلَهُ بِحُجَّةٍ كافِيَةٍ ، ومَوعِظَةٍ شافِيَةٍ ، ودَعوَةٍ مُتَلافِيَةٍ . أظهَرَ بِهِ الشَّرائِعَ المَجهولَةَ ، وقَمَعَ بِهِ البِدَعَ المَدخولَةَ ، وبَيَّنَ بِهِ الأَحكامَ المَفصولَةَ . (2)

عنه عليه السلام :سُبحانَهُ وتَعالىإنَّ اللّهَ جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ ؛ تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ ، وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَةِ . وما بَرِحَ للّهِِ _ عَزَّت آلاؤُهُ _ فِي البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ ، وفي أزمانِ الفَتَراتِ ، عِبادٌ ناجاهُم في فِكرِهِم ، وكَلَّمَهُم في ذاتِ عُقولِهِم ، فَاستَصبَحوا بِنورِ يَقَظَةٍ فِي الأَبصارِ وَالأَسماعِ وَالأَفئِدَةِ ، يُذَكِّرونَ بِأَيّامِ اللّهِ ، ويُخَوِّفونَ مَقامَهُ ، بِمَنزِلَةِ الأَدِلَّةِ فِي الفَلَواتِ . مَن أخَذَ القَصدَ حَمِدوا إلَيهِ طَريقَهُ ، وبَشَّروهُ بِالنَّجاةِ ، ومَن أخَذَ يَمينا وشِمالاً ذَمّوا إلَيهِ الطَّريقَ ، وحَذَّروهُ مِنَ الهَلَكَةِ ، وكانوا كَذلِكَ مَصابيحَ تِلكَ الظُّلُماتِ ، وأدِلَّةَ تِلكَ الشُّبُهاتِ . (3)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 116 ، المناقب لابن شهرآشوب : 1 / 158 ، مصباح المتهجّد : 381 /508 عن زيد بن وهب نحوه ، بحار الأنوار : 18 / 220 / 53
2- .نهج البلاغة : الخطبة 161 ، بحار الأنوار : 18 / 222 / 58
3- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، إرشاد القلوب : 59 نحوه ، بحار الأنوار : 69 / 325 / 39

ص: 235

امام على عليه السلامدر توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _: [ خداوند] او را فرستاد تا حق را دعوت كننده راه باشد ، و بر آفريدگان گواه باشد . او پيام هاى پروردگارش را رساند . نه سستى كرد و نه باز مانْد ، و در راه خدا با دشمنان او جهاد كرد . نه ناتوان شد و نه عذرى آورد. [ آن ]پيشواى هر كه پرهيزگارى پيش گيرد ، و ديده هر كه هدايت پذيرد.

امام على عليه السلامدر توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت او _: او را برانگيخت با نور رخشا، و برهان هويدا ، و راه پيدا ، و كتاب رهنما . خاندان او نيكوترين خاندان است، و او بهترين درخت آن درختستان. شاخه هاى آن راست ، و ميوه هاى آن نزديك و در دسترس همه [ ى خلق خدا] است. زادگاه او مكّه است ، و هجرت او به مدينه طيّبه. در مدينه نام او بلند گرديد ، و دعوتش به همه جا كشيد. او را فرستاد با حجّتى بسنده [ كه قرآن است]، و موعظتى كه درمان است، و دعوتى كه جبران كننده زيان است. بدو حكم هاى نادانسته را آشكار كرد، و بدعت ها را كه در آن راه يافته بود ، كوفت و به كنار كرد، و حكم هاى گونه گون را پديدار.

امام على عليه السلام :همانا خداى سبحان، ياد [ خود] را روشنى بخش دل ها كرد، تا از آن پس كه ناشنوايند، بدان ياد بشنوند ، و از آن پس كه نابينايند، بينا بُوند ، و از آن پس كه ستيزه جويند، رام گردند ، و همواره خدا را [ كه بخشش هاى او بى شمار است و نعمت هايش بسيار] در پاره اى از روزگار ، پس از پاره اى ديگر ، و در زمانى ميان آمدن دو پيامبر ، بندگانى است كه از راه انديشه با آنان در راز است، و از طريق خِرد ، دمساز؛ و آنان ، چراغ هدايت را برافروختند به نور بيدارى كه در گوش ها و ديده ها و دل ها فراهم آوردند. ايّام خدا را فرا ياد مردمان مى آرند ، و آنان را از بزرگى و جلال او مى ترسانند . همانند نشانه هايند كه در بيابان هاى بى نشان، برپايند . آن كه راه ميانه را پيش گيرد، او را بستايند و به نجاتش مژده دهند ، و آن را كه راه راست يا چپ پيش گيرد، روش وى را زشت شمارند، و از تباهى اش برحذر دارند ، و اين چنين، چراغ ظلمت ها بوده اند و راهنما در شُبهت ها.

.

ص: 236

عنه عليه السلام :. . . فَبَلَّغَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما اُرسِلَ بِهِ ، وصَدَعَ بِما اُمِرَ ، وأدّى ما حُمِّلَ مِن أثقالِ النُّبُوَّةِ ، وصَبَرَ لِرَبِّهِ ، وجاهَدَ في سَبيلِهِ ، ونَصَحَ لاُِمَّتِهِ ، ودَعاهُم إلَى النَّجاةِ ، وحَثَّهُم عَلَى الذِّكرِ ، ودَلَّهُم عَلى سَبيلِ الهُدى بِمَناهِجَ ودَواعٍ أسَّسَ لِلعِبادِ أساسَها ، ومَنارٍ رَفَعَ لَهُم أعلامَها ؛ كَيلا يَضِلّوا مِن بَعدِهِ ، وكانَ بِهِم رَؤوفا رَحيما . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلامفي دُعائِهِ: اللّهُمَّ فَصَلَّ عَلى مُحَمَّدٍ أمينِكَ عَلى وَحيِكَ ، ونَجيبِكَ مِن خَلقِكَ ، وصَفِيِّكَ مِن عِبادِكَ ، إمامِ الرَّحمَةِ ، وقائِدِ الخَيرِ ، ومِفتاحِ البَرَكَةِ ، كَما نَصَبَ لِأَمرِكَ نَفسَهُ ، وعَرَّضَ فيكَ لِلمَكروهِ بَدَنَهُ ، وكاشَفَ فِي الدُّعاءِ إلَيكَ حامَّتَهُ ، وحارَبَ في رِضاكَ اُسرَتَهُ ، وقَطَعَ في إحياءِ دينِكَ رَحِمَهُ ، وأقصَى الأَدنَينَ عَلى جُحودِهِم ، وقَرَّبَ الأَقصَينَ عَلَى استِجابَتِهِم لَكَ ، ووالى فيكَ الأَبعَدينَ ، وعادى فيكَ الأَقرَبينَ ، وأدأَبَ نَفسَهُ في تَبليغِ رِسالَتِكَ ، وأتعَبَها بِالدُّعاءِ إلى مِلَّتِكَ ، وشَغَلَها بِالنُّصحِ لِأَهلِ دَعوَتِكَ ، وهاجَرَ إلى بِلادِ الغُربَةِ ومَحَلِّ النَّأيِ عَن مَوطِنِ رَحلِهِ ، ومَوضِعِ رِجلِهِ ، ومَسقَطِ رَأسِهِ ، ومَأنَسِ نَفسِهِ ؛ إرادَةً مِنهُ لاِءِعزازِ دينِكَ ، وَاستِنصارا عَلى أهلِ الكُفرِ بِكَ ، حَتَّى استَتَبَّ لَهُ ما حاوَلَ في أعدائِكَ ، وَاستَتَمَّ لَهُ ما دَبَّرَ في أولِيائِكَ ، فَنَهَدَ إلَيهِم مُستَفتِحا بِعَونِكَ ، ومُتَقَوِّيا عَلى ضَعفِهِ بِنَصرِكَ ، فَغَزاهُم في عُقرِ دِيارِهِم ، وهَجَمَ عَلَيهِم في بُحبوحَةِ قَرارِهِم ، حَتّى ظَهَرَ أمرُكَ ، وعَلَت كَلِمَتُكَ ، ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ . (2)

.


1- .الكافي : 1 / 445 / 17 عن إسحاق بن غالب ، بحار الأنوار : 16 / 369 / 80
2- .الصحيفة السجّادية : 25 الدعاء 2

ص: 237

امام على عليه السلام :... رسول خدا رسالت خويش را ، ابلاغ كرد ، و آنچه را بدان فرمان داشت ، آشكار بيان كرد ، و بارهاى نبوّت را كه بر دوش داشت ، به سر منزل مقصود رساند ، و براى پروردگارش بردبارى پيشه كرد ، و در راه خدا جهاد نمود ، و امّتش را به راه صلاح ارشاد كرد ، و آنان را به نجات و رهايى فرا خوانْد ، و ايشان را به ذكر و ياد خدا ترغيب نمود ، و با شيوه ها و انگيزه هايى كه خود آنها را براى مردم ، بنيان گذاشت ، و با چراغدانى (1) كه خود نشانه هاى (2) آن را براى ايشان برافراشت ، آنان را به راه هدايتْ رهنمون شد ، تا پس از او گمراه نشوند ، و با مردم ، رئوف و مهربان بود .

امام زين العابدين عليه السلامدر دعايش _: خداوندا! درود فرست بر محمّد ، همان كه امانتدار وحى تو بود و نيك نژادِ خلق تو و برگزيده بندگانت، پيشواى رحمت ، و پيشاهنگ خير و نيكى ، و كليد بركت ؛ چنان كه براى انجام دادن فرمان تو جان خود را گذاشت ، و پيكرش را براى تو آماج سختى ساخت ، و در دعوت به سوى تو با خويشانش مبارزه كرد ، و در راه خشنودى تو با خاندانش جنگيد ، و براى زنده كردن دينت از خويشانش بُريد ، و آشنايان را به خاطر انكارشان دور ساخت ، و ناآشنايان را به خاطر اجابت دعوت تو نزديك ساخت ، و براى تو ، با بيگانگان دوستى كرد و با نزديكانْ دشمنى ، و در راه تبليغ رسالتت ، خود را به زحمت انداخت ، و در راه دعوت مردم به دينت ، خود را به رنج افكند ، و خود را وقف خيرخواهى پذيرندگان دعوتت ساخت . به خاطر تصميم به برافراشتن دينت و يارى گرفتن بر ضد كفرورزان به تو، به ديار غربت و به جايى كه از وطن و زادگاه و سراى انس او دور بود ، هجرت كرد ، تا آنچه درباره دشمنانت خواسته بود ، استقرار گرفت ، و آنچه كه درباره دوستانت تدبير كرده بود ، انجام يافت . آن گاه ، در حالى كه با يارى تو در پى پيروزى بر آنان بود ، و به يُمن كمك تو بر ضعف خود نيرو مى يافت ، به آنان يورش آورد و در ميان خانه هاشان با آنان جنگيد ، و در دل جايگاهشان بر آنان تاخت ، تا آن كه فرمان تو غالب شد ، و كلمه ات بالا گرفت ، هر چند مشركان آن را ناخوش داشتند.

.


1- .منظور از چراغدان ، اوصياى پيامبر صلى الله عليه و آله هستند
2- .منظور از نشانه ها ، ادلّه روشن بر خلافت و امامت آنهاست

ص: 238

الإمام الباقر عليه السلام :شيعَتُنَا المُنذِرونَ فِي الأَرضِ ، سُرُجٌ وعَلاماتٌ ونورٌ لِمَن طَلَبَ ما طَلَبوا ، وقادَةٌ لِأَهلِ طاعَةِ اللّهِ ، شُهَداءُ عَلى مَن خالَفَهُم مِمَّنِ ادَّعى دَعواهُم ، سَكَنٌ لِمَن أتاهُم ، لُطَفاءُ بِمَن والاهُم ، سُمَحاءُ ، أعِفّاءُ ، رُحَماءُ . فَذلِكَ صِفَتُهُم فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ وَالقُرآنِ العَظيمِ . (1)

بحار الأنوار عن محمّد بن عبد اللّه بن مهران عن أبيه عن جدّه :إنَّ أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ ابنَ مُحَمَّدٍ عليه السلامدَفَعَ إلى جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ كِتابا فيهِ دُعاءٌ وَالصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَدَفَعَهُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ إلَى ابنِهِ مِهرانَ ، فَكانَتِ الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالَّذي فيهِ : اللّهُمَّ إنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله كَما وَصَفتَهُ في كِتابِكَ ؛ حَيثُ قُلتَ _ وقَولُكَ الحَقُّ _ : «لَقَدْ جَآءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ» (2) ، فَأَشهَدُ أنَّهُ كَذلِكَ ... . اللّهُمَّ إنِّي ابتَدَأتُ لَهُ الشَّهادَةَ ، ثُمَّ الصَّلاةَ عَلَيهِ ، وإن كُنتُ لا أبلُغُ مِن ذلِكَ رِضا نَفسي ، ولا يُعَبِّرُهُ لِساني عَن ضَميري ، ولا أبنِ إلاّ عَلَى التَّقصيرِ مِنّي ، فَأَشهَدُ لَهُ _ وَالشَّهادَةُ مِنّي دُعائي ، وحَقٌّ عَلَيَّ ، وأداءٌ لِمَا افتَرَضتَ لي _ أن قَد بَلَّغَ رِسالَتَكَ غَيرَ مُفَرِّطٍ في ما أمَرتَ ، ولا مُقَصِّرٍ عَمّا أرَدتَ ، ولا مُتَجاوِزٍ لِما نَهَيتَ عَنهُ ، ولا مُعتَدٍ لِما رَضيتَ لَهُ . فَتَلا آياتِكَ عَلى ما نَزَلَ بِهِ إلَيهِ وَحيُكَ ، وجاهَدَ في سَبيلِكَ مُقبِلاً عَلى عَدُوِّكَ غَيرَ مُدبِرٍ ، ووَفى بِعَهدِكَ ، وصَدَعَ بِأَمرِكَ ، لا تَأخُذُهُ فيكَ لَومَةُ لائِمٍ ، وباعَدَ فيكَ الأَقرَبينَ ، وقَرَّبَ فيكَ الأَبعَدينَ ، وأمَرَ بِطاعَتِكَ وَائتَمَرَ بِها ، ونَهى عَن مَعصِيَتِكَ وَانتَهى عَنها ، سِرّا وعَلانِيَةً ، ودَلَّ عَلى مَحاسِنِ الأَخلاقِ وأخَذَ بِها ، ونَهى عَن مَساوِئِ الأَخلاقِ ورَغِبَ عَنها ، ووالى أولِياءَكَ بِالَّذي تُحِبُّ أن تُوالَوا (3) بِهِ قَولاً وعَمَلاً ، ودَعا إلى سَبيلِكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ ، وعَبَدَكَ مُخلِصا حَتّىأتاهُ اليَقينُ ، فَقَبَضتَهُ إلَيكَ نَقِيّا تَقِيّا زَكِيّا ، قَد أكمَلتَ بِهِ الدّينَ . . . . (4)

.


1- .دعائم الإسلام : 1 / 65
2- .التوبة : 128
3- .لعلّ المناسب للسياق أن يقال : «يُوالَوا»
4- .بحار الأنوار : 94 / 43 / 26 ، وراجع مصباح المتهجّد : 387 / 517

ص: 239

امام باقر عليه السلام :شيعيان ما بيم دهندگان در زمين اند ، و براى آنان كه خواسته هايشان با ايشان يكسان است ، چراغ ها و نشانه ها و نورند، و براى طاعت كنندگانِ خداوند ، رهنمايند ، و بر مخالفانشان كه [ به گزاف] ادّعايى چون ادّعاى آنان دارند ، گواه اند ، و مايه آرامش كسانى اند كه نزدشان آيند ، و با دوستان خود ، با لطف و با گذشت اند، و خويشتندار و مهربان اند . توصيف آنان در تورات ، انجيل و قرآن بزرگ ، اين چنين است.

بحار الأنواربه نقل از محمّد بن عبداللّه بن مهران ، به نقل از پدرش ، به نقل از جدّش _: امام صادق عليه السلام نوشته اى به جعفر بن محمّد بن اشعث داد كه در آن دعا و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله وجود داشت . جعفر بن محمد بن اشعث ، آن را به پسرش مهران داد . و آن درود ، اين چنين بود : «خدايا! محمّد صلى الله عليه و آله ، چنان است كه تو او را در كتابت توصيف كردى ، آن جا كه گفتى _ و سخنت بر حق است _ : «قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمده است كه بر او به رنج افتادن شما دشوار است ، به [ هدايت] شما حريص ، و نسبت به مؤمنان ، دلسوز و مهربان است». ومن گواهى مى دهم كه او چنين بود... خدايا! من با اين گواهى و نيز درود بر او آغاز مى كنم ، اگرچه آن گونه كه مى خواهم نمى شود و نمى توانم آنچه را در درونم نسبت به او مى گذرد ، بر زبان آورم ، و آن را جز بر كوتاهى ام حمل نمى كنم. شهادت مى دهم _ و شهادت من ، دعاى من است و حقّى است بر عهده من ، و اداى چيزى است كه بر من واجب كرده اى _ كه او رسالت تو را ابلاغ كرده است، نه در آنچه فرمان داده اى ، زياده روى نموده ، و نه از آنچه تو خواسته اى ، كوتاهى كرده ، و نه از آنچه نهى كردى ، تجاوز كرده ، و نه از آنچه براى او خشنود بوده اى ، از حد درگذشته است. پس [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] ، طبق آنچه كه وحى ات بر او نازل شد ، آيات تو را [ براى مردم ]تلاوت كرد ، و در راه تو ، روياروى با دشمن و بى آن كه فرار كند ، جهاد كرد ، و به پيمان تو وفا نمود ، و امر [ دين] تو را آشكار ساخت ، در راه تو به سرزنش هيچ ملامتگرى توجّه نكرد ، و براى تو از نزديكان دورى جست و ناآشنايان را نزديك ساخت . به اطاعت تو فرمان داد ، و خود بدان تن داد ، و از نافرمانى ات نهى كرد ، و خود در پيدا و نهان ، از آن اجتناب ورزيد . به نيكى هاى اخلاقى رهنمون شد و خود ، بدان عمل كرد ، و از زشتى هاى اخلاقى ، نهى كرد ، و خود از آن روى برتافت . و با دوستانت آن گونه كه تو دوست داشتى در گفتار و عمل ، دوستى ورزيد ، و [ مردم را] با حكمت و اندرز نيكو به راه تو دعوت كرد ، و تو را تا هنگام رسيدن مرگ ، خالصانه پرستيد ؛ و تو او را پاك، پاكيزه و پيراسته به سوى خود فرا خواندى ، در حالى كه دينت را با او كامل كردى ... .

.

ص: 240

مِصباحِ الشَّريعَةِ_ فيما نسب إلى الصادق عليه السلام _ : صاحِبُ الأَمرِ بِالمَعروفِ يَحتاجُ أن يَكونَ عالِما بِالحَلالِ وَالحَرامِ،فارِغا مِن خاصَّةِ نَفسِهِ مِمّا يَأمُرُهُم بِهِ ويَنهاهُم عَنهُ ، ناصِحا لِلخَلقِ ، رَحيما بِهِم ، رَفيقا ، داعِيا لَهُم بِاللُّطفِ وحُسنِ البَيانِ ، عارِفا بِتَفاوُتِ أحلامِهِم ؛ لِيُنزِلَ كُلاًّ مَنزِلَتَهُ ، بَصيرا بِمَكرِ النَّفسِ ومَكايِدِ الشَّيطانِ، صابِرا عَلى ما يَلحَقُهُ، لايُكافِئُهُم بِها ، ولا يَشكو مِنهُم ، ولا يَستَعمِلُ الحَمِيَّةَ ، ولا يَتَغَلَّظُ لِنَفسِهِ ، مُجَرِّدا بِنِيَّتِهِ للّهِِ تَعالى ، مُستَعينا بِهِ ، ومُبتَغِيا لِثَوابِهِ ، فَإِن خالَفوهُ وجَفَوهُ صَبَرَ ، وإن وافَقوهُ وقَبِلوا مِنهُ شَكَرَ ، مُفَوِّضا أمرَهُ إلَى اللّهِ تَعالى ، ناظِرا إلى عَيبِهِ . (1)

.


1- .مصباح الشريعة : 362 ، بحار الأنوار : 100 / 83 / 52

ص: 241

مصباح الشريعةدر سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده _: «كسى كه امر به معروف مى كند ، نيازمند آن است كه به حلال و حرام ، عالم بوده ، از خودخواهى فارغ باشد ، نسبت به مردم ، خيرخواه و با آنان مهربان و نرم خو باشد ، و آنان را با نرمى و گفتار نيكْ دعوت كند. تفاوت خردهاى آنان را بشناسد ، تا هر كس را در جايگاهى كه در حدّ و اندازه اوست، بنشاند؛ از نيرنگ نفس و خدعه هاى شيطان، آگاه باشد؛ بر آنچه [ از آزار مردم] به او مى رسد، صبور باشد، و مقابله به مثل نكند ، و از آنان، شِكوه نكند و تعصّب نورزد، و براى [ منافع ]خود، خشم نگيرد، و نيّت خود را براى خدا خالص سازد ، و از او كمك بگيرد و جوياى پاداش او باشد . اگر آنان با او مخالفت كرده و بر وى جفا كنند ، صبر پيشه كند ، و اگر با او موافقت كردند و از وى پذيرفتند، شكرگزار[ خدا] باشد. كارش را به خداوند متعال واگذارَد ، و به عيب خود ، نگاه كند».

.

ص: 242

4 / 3الخَصائِصُ العَمَلِيَّةُ4 / 3 _ 1تَطابُقُ القَلبِ وَاللِّسانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله : قالَ اللّهُ عز و جل : لَقَد خَلَقتُ خَلقا ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ ، فَبي حَلَفتُ لاَُتيحَنَّهُم فِتنَةً تَدَعُ الحَليمَ مِنهُم حَيرانَ ! فَبي يَغتَرّونَ ؟ ! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ ؟ ! (1) 261 . عنه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله : قالَ اللّهُ عز و جل : لَقَد خَلَقتُ خَلقا ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ ، فَبي حَلَفتُ لاَُتيحَنَّهُم فِتنَةً تَدَعُ الحَليمَ مِنهُم حَيرانَ ! فَبي يَغتَرّونَ ؟ ! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ ؟ ! (2) 261 . عنه صلى الله عليه و آله : أوحَى اللّهُ إلى بَعضِ أنبِيائِهِ : قُل لِلَّذينَ يَتَفَقَّهونَ لِغَيرِ الدّينِ ، ويَتَعَلَّمونَ لِغَيرِ العَمَلِ ، ويَطلُبونَ الدُّنيا لِغَيرِ الآخِرَةِ ؛ يَلبَسونَ لِلنّاسِ مُسوكَ الكِباشِ وقُلوبُهُم كَقُلوبِ الذِّئابِ ، ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وأعمالُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ : إيّايَ يُخادِعونَ ؟ ! ولاَُتيحَنَّ لَكُم فِتنَةً تَذَرُ الحَكيمَ حَيرانَ (3) ! (4)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا طابَقَ الكَلامُ نِيَّةَ المُتَكَلِّمِ قَبِلَهُ السّامِعُ ، وإذا خالَفَ نِيَّتَهُ لَم يَحسُن مَوقِعُهُ مِن قَلبِهِ . 5

.


1- .سنن الترمذي : 4/605/2405 ، مشكاة المصابيح : 2/685/5324 وفيه «السكر» بدل «العسل» ، الفردوس : 3 / 175 / 4473 كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : 10 / 201 / 29054 نقلاً عن ابن النجار عن أبي الدرداء
2- .في الطبعة المعتمدة «حيرانا» ، وهو تصحيف
3- .عدّة الداعي : 70 ، بحار الأنوار : 1 / 224 / 15 ؛ جامع بيان العلم : 1 / 189 عن أبي الدرداء نحوه ، كنز العمّال : 10 / 200 / 29054
4- .غرر الحكم : 4173

ص: 243

4 / 37        ويژگى هاى عملى

4 / 3 _ 1        هماهنگى دل با زبان

4 / 3ويژگى هاى عملى4 / 3 _ 1هماهنگى دل با زبانرسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل مى فرمايد : «مردمى را آفريدم كه زبانشان شيرين تر از عسل ، امّا دل هايشان تلخ تر از شبيار (1) است. به خودم سوگند ياد مى كنم كه آنان را در فتنه اى درافكنم كه شكيباى آنان را سرگردان سازد! آيا به [ رحمت ]من مغرور شده اند يا بر من گستاخى مى كنند؟!».

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند به يكى از پيامبران وحى كرد : «به كسانى كه براى غير دين ، دنبال دين شناسى هستند ، و براى غير عملْ دانش مى آموزند ، و دنيا را براى غير آخرتْ طلب مى كنند، براى مردمْ لباس گوسفندان به تن مى كنند ، در حالى كه دل هايشان به سانِ دل گرگ هاست ، زبان هاى آنان ، شيرين تر از عسل ، اما كارهايشان تلخ تر از شبيار است ، بگو : آيا به من نيرنگ مى زنند؟ بى ترديد ، شما را در فتنه اى درافكنم كه حكيم را سرگردان وا گذارد!».

امام على عليه السلام :هرگاه گفتار گوينده با نيّت او همگون گردد ، شنونده گفتارش را مى پذيرد ، و هرگاه گفتارْ ناهمگون با نيّت او باشد ، گفتارش به خوبى در دل شنونده نمى نشيند.

.


1- .صبر يا شبيار ، گياهى است تلخ

ص: 244

عنه عليه السلامفِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ: الكَلِمَةُ إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فِي القَلبِ ، وإذا خَرَجَت مِنَ اللِّسانِ لَم تَجاوَزِ الآذانَ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل أنزَلَ كِتابا مِن كُتُبِهِ عَلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ ، وفيهِ : أن يَكونَ خَلقٌ مِن خَلقي يَختَتِلونَ الدُّنيا بِالدّينِ ؛ يَلبَسونَ مُسوكَ الضَّأنِ عَلى قُلوبٍ كَقُلوبِ الذِّئابِ ، أشَدَّ مَرارَةً مِنَ الصَّبِرِ ، وألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وأعمالُهُم الباطِنَةُ أنتَنُ مِنَ الجِيَفِ . فَبي يَغتَرّونَ ؟ ! أم إيّايَ يُخادِعونَ ؟ ! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ ؟ ! فَبِعِزَّتي حَلَفتُ ، لَأَبعَثَنَّ عَلَيهِم فِتنَةً ، تَطَأُ في خِطامِها حَتّى تَبلُغَ أطرافَ الأَرضِ ، تَترُكُ الحَكيمَ مِنها حَيرانَ ، [يَبطُلُ] (2) فيها رَأيُ ذِي الرَّأيِ وحِكمَةُ الحَكيمِ ، اُلبِسُهُم شِيعا ، واُذيقُ بَعضَهُم بَأسَ بَعضٍ ، أنتَقِمُ مِن أعدائي بِأَعدائي ، فَلا اُبالي (بِما اُعَذِّبُهُم جَميعا ، ولا اُبالي !) . (3)

مصباح الشريعة عليه السلامفيما نسب إلى الصادق عليه السلام: أدنى حَدِّ الصِّدقِ ألاّ يُخالِفَ اللِّسانُ القَلبَ ، ولاَ القَلبُ اللِّسانَ . (4)

4 / 3 _ 2الدَّعوَةُ بِالعَمَلِ قَبلَ اللِّسانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَتِ الحَوارِيّونَ لِعيسى : يا روحَ اللّهِ ، مَن نُجالِسُ ؟ قالَ : مَن يُذَكِّرُكُمُ اللّهَ رُؤيَتُهُ ، ويَزيدُ في عِلمِكُم مَنطِقُهُ ، ويُرَغِّبُكُم فِي الآخِرَةِ عَمَلُهُ . (5)

.


1- .شرح نهج البلاغة : 20 / 287 / 279
2- .سقط ما بين المعقوفين من الطبعة المعتمدة ، وأثبتناه من بحار الأنوار
3- .ثواب الأعمال : 304 / 2 ، قرب الإسناد : 28 / 93 نحوه وكلاهما عن مسعدة بن زياد ، بحار الأنوار : 72 / 298 / 30 ؛ كنز العمّال : 10 / 201 / 29055 نقلاً عن ابن عساكر عن عائشة
4- .مصباح الشريعة : 411 ، بحار الأنوار : 71 / 11 / 18
5- .الكافي : 1 / 39 عن الفضل بن أبي قرة عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : 44 ، عوالي اللآلي : 78 / 72 ، بحار الأنوار : 1 / 203 / 18

ص: 245

4 / 3 _ 2        دعوت با عمل كردن پيش از بيان

امام على عليه السلامدر حكمت هاى منسوب به ايشان _: سخن كه از دل برآيد ، لاجرم بر دل نشيند ، و چون از زبان بيرون آيد ، از گوش فراتر نرود.

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل يكى از كتاب هاى خود را براى پيامبرى از پيامبرانش فرو فرستاد كه در آن چنين آمده بود : «گروهى از آفريدگانم ، دنيا را با دين مى جويند ، بر روى دل هايى كه به سان دل گرگ هاست ، لباس ميش مى پوشند ، و دل هايشان از شبيار ، تلخ تر ، و زبانشان از عسل ، شيرين تر ، و اعمال پنهانشان از مُردار بدبوتر است . آيا با من فريبكارى مى كنند؟ يا به من نيرنگ مى زنند؟ يا بر من گستاخى مى كنند؟! به عزّتم سوگند ياد مى كنم كه فتنه اى افسار گسيخته بر آنها برانگيزم كه تمام زمين را درنوردد و افراد حكيم را در سرگردانى رها سازد؛ فتنه اى كه انديشه صاحب انديشه و حكمت شخص حكيم را باطل مى سازد . آنان را متفرّق مى كنم، و بدى برخى از آنان را به برخى ديگر مى چشانم و به دست دشمنانم از دشمنانم انتقام مى گيرم و مرا باكى نيست [ كه همه آنان را عذاب كنم و مرا باكى نيست!)].

مصباح الشريعةدر سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده _: پايين ترين حدّ راستى آن است كه زبان با دل ، و دل با زبان ، مخالفت نكند .

4 / 3 _ 2دعوت با عمل كردن پيش از بيانرسول خدا صلى الله عليه و آله :حواريان به عيسى گفتند : اى روح خدا! با چه كسى همنشينى كنيم؟ فرمود : «آن كس كه ديدارش شما را به ياد خدا اندازد ، و گفتارش بر دانش شما بيفزايد ، و عمل او ميل شما را به آخرت ، بيشتر كند».

.

ص: 246

الإمام عليّ عليه السلام :مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماما ، فَليَبدَأ بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعليمِ غَيرِهِ ، وَليَكُن تَأديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبلَ تَأديبِهِ بِلِسانِهِ ؛ ومُعَلِّمُ نَفسِهِ ومُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ لِلذِّكرِ لَأَهلاً أخَذوهُ مِنَ الدُّنيا بَدَلاً ، فَلَم تَشغَلهُم تِجارَةٌ ولا بَيعٌ عَنهُ ، يَقطَعونَ بِهِ أيّامَ الحَياةِ ، ويَهتِفونَ بِالزَّواجِرِ عَن مَحارِمِ اللّهِ في أسماعِ الغافِلينَ ، ويَأمُرونَ بِالقِسطِ ويَأتَمِرونَ بِهِ ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ويَتَناهَونَ عَنهُ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ الوَعظَ الَّذي لا يَمُجُّهُ سَمعٌ ولا يَعدِلُهُ نَفعٌ : ما سَكَتَ عَنهُ لِسانُ القَولِ ، ونَطَقَ بِهِ لِسانُ الفِعلِ . (3)

عنه عليه السلامفي خُطبَةٍ لَهُ: أيُّهَا النّاسُ ، إنّي وَاللّهِ ما أحُثُّكُم عَلى طاعَةٍ إلاّ وأسبِقُكُم إلَيها ، ولا أنهاكُم عَن مَعصِيَةٍ إلاّ وأتَناهى قَبلَكُم عَنها . (4)

عنه عليه السلامفي صِفَةِ المُبَلِّغِ الكامِلِ: قَد خَلَعَ سَرابيلَ الشَّهَواتِ ، وتَخَلّى مِنَ الهُمومِ إلاّ هَمّا واحِدا انفَرَدَ بِهِ . فَخَرَجَ مِن صِفَةِ العَمى ومُشارَكَةِ أهلِ الهَوى ، وصارَ مِن مَفاتيحِ أبوابِ الهُدى ومَغاليقِ أبوابِ الرَّدى . قَد أبصَرَ طَريقَهُ ، وسَلَكَ سَبيلَهُ ، وعَرَفَ مَنارَهُ ، وقَطَعَ غِمارَهُ ، وَاستَمسَكَ مِنَ العُرى بِأَوثَقِها ، ومِنَ الحِبالِ بِأَمتَنِها ، فَهُوَ مِنَ اليَقينِ عَلى مِثلِ ضَوءِ الشَّمسِ . قَد نَصَبَ نَفسَهُ للّهِِ سُبحانَهُ في أرفَعِ الاُمورِ ؛ مِن إصدارِ كُلِّ وارِدٍ عَلَيهِ ، وتَصييرِ كُلِّ فَرعٍ إلى أصلِهِ . مِصباحُ ظُلُماتٍ ، كَشّافُ عَشَواتٍ ، مِفتاحُ مُبهَماتٍ ، دَفّاعُ مُعضِلاتٍ ، دَليلُ فَلَواتٍ . يَقولُ فَيُفهِمُ ويَسكُتُ فَيَسلَمُ . قَد أخلَصَ للّهِِ فَاستَخلَصَهُ ، فَهُوَ مِن مَعادِنِ دينِهِ وأوتادِ أرضِهِ . قَد ألزَمَ نَفسَهُ العَدلَ . فَكانَ أوَّلَ عَدلِهِ نَفيُ الهَوى عَن نَفسِهِ . يَصِفُ الحَقَّ ويَعمَلُ بِهِ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 73 ، بحار الأنوار : 2 / 56 / 33
2- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، بحار الأنوار : 69 / 325 / 39
3- .غرر الحكم : 3538 ، عيون الحكم والمواعظ : 155 / 3372
4- .نهج البلاغة: الخطبة 175، غرر الحكم: 3781 وليس فيه «أيّها النّاس»، بحار الأنوار: 40/191/75
5- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، بحار الأنوار : 2 / 56 / 36

ص: 247

امام على عليه السلام :آن كه خود را پيشواى مردم سازد ، پيش از تعليم ديگرى بايد به ادب كردن خويش پردازد ، و پيش از آن كه به گفتار تعليم فرمايد ، بايد به كردار ادب نمايد ، و آن كه خود را تعليم دهد و ادب اندوزد ، شايسته تر به تعظيم است از آن كه مردمان را تعليم دهد و ادبشان آموزد.

امام على عليه السلام :و همانا ياد خدا را مردمانى است كه آن ياد آنان را جايگزين زندگى (جهان فانى) است. نه بازرگانى سرگرمشان ساخته ، و نه خريد و فروخت ياد خدا را از دل آنان انداخته . روزهاى زندگانى را بدان مى گذرانند ، و نهى و منع خدا را [ در آنچه حرام فرموده] به گوش بى خبران مى خوانند . به عدل فرمان مى دهند ، و خود از روى عدالت كار مى كنند ، و از كار زشت باز مى دارند ، و خود از زشتكارى به كنارند.

امام على عليه السلام :اندرزى كه گوش از آن سنگينى نمى كند و هيچ سودى با آن همسنگ نيست ، اندرزى است كه زبان گفتار از آن خاموش است و زبان عمل ، بدان گوياست.

امام على عليه السلامدر خطبه اش _: اى مردم! به خدا من شما را به طاعتى برنمى انگيزم، جز كه خود پيش از شما به گزاردن آن برمى خيزم و شما را از معصيتى باز نمى دارم، جز آن كه خود پيش از شما آن را فرو مى گذارم.

امام على عليه السلامدر توصيف مبلّغ كامل _: جامه آرزوهاى دنيايى برون كرده ، دل از همه چيز پرداخته و به يك چيز روى آورده . از كوردلان به شمارْ نه ، و پيروان هوا را شريك و يار ، نه . كليد درهاى هدايت گرديد و قفل درهاى هلاكت. راه خود را به چشم دل ديد و آن را كه خاصّ اوست، رفت [ و به چپ و راست ننگريد] . نشانه راهش را شناخت ، و خود را در گرداب هاى گمراهى غرقه نساخت ، و در استوارترين دستاويز و سخت ترين ريسمان ها چنگ انداخت . به حقيقت چنان رسيد كه گويى پرتو خورشيد بر او دميد . و خود را در فرمان خدا گذاشت و بر گزاردن برترين وظيفه ها همّت گماشت ، چنان كه هر مشكلى كه پيش آيد ، باز نمايد و در آن نمانَد ، و هر فرعى را به اصل آن بازگردانَد . چراغ تاريكى هاست، راهگشا در تيرگى هاست ، كليدِ درهاى بسته است و دشوارى ها را از پيش بردارد . راهنماى گمراهان است و در بيابان نادانى شان فرونگذارد . اگر سخن بگويد ، شنونده را نيك بياگاهاند ، و اگر خاموش باشد ، خواهد تا از گزند ، ايمن مانَد . بى ريا طاعت خدا را گُزيد و خدايش خاصّ خود گردانيد . پس، او گوهرهاى دين را معدن است ، و كوهى است كه زمين ، بدو از لغزش در مأمن است. عدل را بر خود گماشته، و نخستين نشانه آن اين كه هوا و هوس را از دل برداشته حق را ستايد و به كار بند.

.

ص: 248

عنه عليه السلام :أصلِحِ المُسيءَ بِحُسنِ فِعالِكَ ، ودُلَّ عَلَى الخَيرِ بِجَميلِ مَقالِكَ . (1)

عنه عليه السلام :كونوا مَصابيحَ الهُدى ، ولا تَكونوا أعلامَ ضَلالَةٍ ، وَاكرَهُوا المِزاحَ بِما يُسخِطُ اللّهَ ، وَليَهُن عَلَيكُمُ الذَّمُّ في ما يُرضِي اللّهَ . عَلِّمُوا النّاسَ الخَيرَ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم ، وكونوا دُعاةً لَهُم بِفِعلِكُم . وَالزَمُوا الصِّدقَ وَالوَرَعَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِالخَيرِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم ؛ لِيَرَوا مِنكُمُ الاِجتِهادَ وَالصِّدقَ وَالوَرَعَ . (3)

.


1- .غرر الحكم : 2304
2- .تاريخ اليعقوبي : 2 / 210
3- .الكافي : 2 / 105 / 10 و ص 78 / 14 نحوه ، الاُصول الستّة عشر (أصل علاء بن رزين) : 151 ، تنبيه الخواطر : 1 / 12 كلّها عن عبد اللّه بن أبي يعفور ، مشكاة الأنوار : 300/926 ، بحار الأنوار : 71 / 7/ 8

ص: 249

امام على عليه السلام :با رفتار نيك خود ، بدكار را اصلاح كن ، و با گفتار نيكويت ، به سوى خوبى رهنمون باش.

امام على عليه السلام :چراغ هاى هدايت باشيد ، نه نشانه هاى گمراهى ، و شوخى اى را كه مايه خشم خداست ، ناپسند شماريد ، و نكوهش را در جايى كه مايه خشنودى خداست ، آسان شماريد. با غير زبانتان به مردم خوبى بياموزيد و با رفتارتان ، دعوتگر آنان باشيد ، و همواره راستى و پارسايى داشته باشيد.

امام صادق عليه السلام :مردم را به [ وسيله اى] جز زبانتان به نيكى فرا خوانيد . [ بگذاريد ]آنان كوشش ، راستى و پارسايى را در شما ببينند.

.

ص: 250

عنه عليه السلام :كونوا دُعاةَ النّاسِ بِأَعمالِكُم ، ولا تَكونوا دُعاةَ النّاسِ بِأَلسِنَتِكُم . (1)

عنه عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ قَوما كانوا سِراجا ومَنارا ؛ كانوا دُعاةً إلَينا بِأَعمالِهِم ومَجهودِ طاقَتِهِم . (2)

عنه عليه السلام :قالَ أبي عليه السلام : كونوا مِنَ السّابِقينَ بِالخَيراتِ ، وكونوا وَرِقاً لا شَوكَ فيهِ ؛ فَإِنَّ مَن كانَ قَبلَكُم كانوا وَرِقاً لا شَوكَ فيهِ ، وقَد خِفتُ أن تَكونوا شَوكا لا وَرِقَ فيهِ ، وكونوا دُعاةً إلى رَبِّكُم ، وأدخِلُوا النّاسَ فِي الإِسلامِ ولا تُخرِجوهُم مِنهُ ، وكَذلِكَ مَن كانَ قَبلَكُم ؛ يُدخِلونَ النّاسَ فِي الإِسلامِ ولا يُخرِجونَهُم مِنهُ . (3)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ ، وَالوَرَعِ ، وَالاِجتِهادِ ، وصِدقِ الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ ، وحُسنِ الخُلقِ ، وحُسنِ الجِوارِ ، وكونوا دُعاةً إلى أنفُسِكُم بِغَيرِ ألسِنَتِكُم ، وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا ، وعَلَيكُم بِطولِ الرُّكوعِ وَالسُّجودِ ؛ فَإِنَّ أحَدَكُم إذا أطالَ (4) الرُّكوعَ وَالسُّجودَ هَتَفَ إبليسُ مِن خَلفِهِ وقالَ : يا وَيلَهُ ! أطاعَ وعَصَيتُ ، وسَجَدَ وأبَيتُ . (5)

عنه عليه السلام :إنّي لاَُحَدِّثُ الرَّجُلَ بِالحَديثِ وأنهاهُ عَنِ الجِدالِ وَالمِراءِ في دينِ اللّهِ ، وأنهاهُ عَنِ القِياسِ ، فَيَخرُجُ مِن عِندي فَيَتَأَوَّلُ حَديثي عَلى غَيرِ تَأويلِهِ ! . . . إنَّ أصحابَ أبي كانوا زَينا أحياءً وأمواتا ؛ أعني زُرارَةَ ، ومُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ ، ومِنهُم لَيثُ المُرادِيُّ ، وبُرَيدُ العِجلِيُّ ؛ هؤُلاءِ القَوّامونَ بِالقِسطِ ، هؤُلاءِ القائِلونَ بِالصِّدقِ ، هؤُلاءِ السّابِقونَ السّابِقونَ اُولئِكَ المُقَرَّبونَ . (6)

.


1- .قرب الإسناد : 77 / 251 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : 5 / 198 / 19
2- .تحف العقول : 301 ، بحار الأنوار : 78 / 280 / 1
3- .الاُصول الستة عشر : 69 عن جابر
4- .في الطبعة المعتمدة «طال» ، وهو تصحيف
5- .الكافي : 2 / 77 / 9 ، المحاسن : 1 / 83 / 50 كلاهما عن أبي اُسامة ، بحار الأنوار : 70 / 299 / 9
6- .رجال الكشّي : 2 / 507 / 433 عن داود بن سرحان ، بحار الأنوار : 2 / 309 / 73

ص: 251

امام صادق عليه السلام :مردم را با رفتارتان فراخوانيد و [ تنها] با زبان هايتان ، مردم را دعوت نكنيد.

امام صادق عليه السلام :رحمت خدا بر آن گروه كه چراغ و نور افشان بودند و با رفتارشان و تمام توانشان [ مردم را] به سوى ما فرا خواندند .

امام صادق عليه السلام :پدرم [ امام باقر عليه السلام] فرمود : «از پيشى گيرندگان در كارهاى خير باشيد ، و گل بى خار باشيد ، كه كسانى پيش از شما وجود داشتند كه گل بى خار بودند ، و من مى ترسم كه شما خار بى گل باشيد! دعوت كنندگان به سوى پروردگارتان باشيد و مردم را وارد اسلام كنيد و از آن ، بيرونشان نكنيد . آنان كه پيش از شما بودند ، اين چنين بودند ؛ مردم را وارد اسلام مى كردند ، نه آن كه ايشان را از آن خارج سازند».

امام صادق عليه السلام :بر تو باد تقواى الهى ، و پارسايى ، و كوشش ، و راستگويى ، و اداى امانت ، و خوش خلقى ، و خوب همسايه دارى! به غير زبانتان به سوى خويش فرا خوانيد ، و مايه زينت باشيد نه مايه زشتى ؛ و ركوع و سجود طولانى داشته باشيد ، كه اگر كسى از شما ركوع و سجود خود را طولانى سازد ، ابليس در پس او بانگ برمى دارد و مى گويد : واى بر من! او اطاعت كرد و من عصيان كردم ، و او سجده كرد و من نافرمانى كردم.

امام صادق عليه السلام :گاه براى كسى حديثى مى گويم و او را از مجادله و بگو مگو در دين خدا باز مى دارم و از قياس ، نهى مى كنم ؛ اما وقتى از نزدم بيرون مى رود ، گفتارم را به صورتى ناصحيح به تأويل مى برد ... ياران پدرم ، يعنى زراره، محمّد بن مسلم، و از جمله ليث مرادى و بُرَيد عِجلى ، در مرگ و زندگى ، مايه زينت بودند . آنان، برپادارندگان عدل بودند . آنان راستگو بودند . آنان اند پيشى گيرندگانِ پيشى گيرندگان و آنان اند مقرّبان.

.

ص: 252

عنه عليه السلاملِلمُفَضَّلِ: أي مُفَضَّلُ ، قُل لِشيعَتِنا : كونوا دُعاةً إلَينا ؛ بِالكَفِّ عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وَاجتِنابِ مَعاصيهِ ، وَاتِّباعِ رِضوانِ اللّهِ ؛ فَإِنَّهُم إذا كانوا كَذلِكَ كانَ النّاسُ إلَينا مُسارِعينَ . (1)

عنه عليه السلام :خالِقُوا النّاسَ بِأَخلاقِهِم ، صَلّوا في مَساجِدِهِم ، وعودوا مَرضاهُم ، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم ، وإنِ استَطَعتُم أن تَكونُوا الأَئِمَّةَ وَالمُؤَذِّنينَ فَافعَلوا ؛ فَإِنَّكُم إذا فَعَلتُم ذلِكَ قالوا : هؤُلاءِ الجَعفَرِيَّةُ ؛ رَحِمَ اللّهُ جَعفَرا ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ ! (2)

عنه عليه السلام :صِلوا عَشائِرَكُم ، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم ، وعودوا مَرضاهُم ، وأدّوا حُقوقَهُم ؛ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنكُم إذا وَرِعَ في دينِهِ وصَدَقَ الحَديثَ وأدَّى الأَمانَةَ وحَسُنَ خُلقُهُ مَعَ النّاسِ ، قيلَ : هذا جَعفَرِيٌّ ؛ فَيَسُرُّني ذلِكَ ، ويَدخُلُ عَلَيَّ مِنهُ السُّرورُ ، وقيلَ : هذا أدَبُ جَعفَرٍ . وإذا كانَ عَلى غَيرِ ذلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلاؤُهُ وعارُهُ ، وقيلَ : هذا أدَبُ جَعفَرٍ . فَوَاللّهِ لَحَدَّثَني أبي عليه السلام أنَّ الرَّجُلَ كانَ يَكونُ فِي القَبيلَةِ مِن شيعَةِ عَلِيٍّ عليه السلامفَيَكونُ زَينَها ؛ آداهُم لِلأَمانَةِ ، وأقضاهُم لِلحُقوقِ ، وأصدَقَهُم لِلحَديثِ ، إلَيهِ وَصاياهُم ووَدائِعُهُم ، تُسأَلُ العَشيرَةُ عَنهُ فَتَقولُ : مَن مِثلُ فُلانٍ ! إنَّهُ لآَدانا لِلأَمانَةِ وأصدَقُنا لِلحَديثِ . (3)

.


1- .دعائم الإسلام : 1 / 58 ، شرح الأخبار : 3 / 506 / 1453 ، بحار الأنوار : 2 / 309 / 73
2- .من لا يحضره الفقيه : 1 / 383 / 1128 عن زيد الشحّام ، دعائم الإسلام : 1 / 66 وفيه «بأحسن أخلاقهم... هؤلاء الفلانيّة، رحم اللّه ... فلانا» بدل «بأخلاقهم... هؤلاء الجعفريّة ، رحم اللّه جعفرا»
3- .الكافي : 2 / 636 / 5 ، مشكاة الأنوار : 132 / 301 نحوه وكلاهما عن أبي اُسامة بن زيد الشحام ، بحار الأنوار : 2 / 309 / 73 ، وراجع تحف العقول : 488

ص: 253

امام صادق عليه السلامخطاب به مفضّل _: اى مفضّل! به شيعيان ما بگو كه با دورى از محارم الهى ، و پرهيز از گناهانش ، و پيروى از رضايت خداوند ، به سوى ما فرا خوانيد ، كه اگر چنين باشند ، مردمْ شتابان به سوى ما رو مى آورند .

امام صادق عليه السلام :با مردم (اهل سنّت) ، طبق [ آداب و] اخلاق خود آنها رفتار كنيد ، و در مساجد آنان نماز بخوانيد ، و بيمارانشان را عيادت كنيد ، و در تشييع جنازه هاى آنان شركت جوييد ، و اگر مى توانيد ، عهده دار امامت نماز و اذان گويى شويد ، كه اگر چنين كنيد ، خواهند گفت : «اينها پيروان جعفرند . رحمت خدا بر جعفر ؛ چه قدر يارانش را خوب تربيت كرده است!».

امام صادق عليه السلام :با خويشان خود [ هر چند از اهل سنّت باشند] ، پيوند برقراركنيد و در تشييع جنازه هايشان حاضر شويد ، و بيمارانشان را عيادت كنيد ، و حقوق آنان را ادا كنيد ، كه اگر شخصى از شما در دينش پارسا و راستگو باشد و امانت را ادا كند و اخلاقش با مردم خوب باشد ، گفته مى شود : «اين شخص ، پيرو جعفر است» و اين ، مرا شادمان مى كند و از اين رهگذر ، سرورى به من دست مى دهد ، اگر گفته شود : «اين ، تربيت شده جعفر است». اما اگر جز اين باشد ، گرفتارى و ننگ آن بر من وارد آيد و گفته شود : «اين ، ادب يافته جعفر است!». به خدا سوگند ، پدرم برايم روايت كرد كه فردى از شيعيان على عليه السلامدر ميان قبيله اش ، مايه زينت [ و مباهات] شيعه بود . در ميان آنان ، در اداى امانت ، از همه پيش تر ، در رعايت حقوق ، از همه برتر ، و در سخن ، از همه راستگوتر بود . آنان ، سفارش ها و امانت هاى خود را به او مى سپردند . وقتى از ايشان سؤال مى شد كه اين شخص چگونه است، مى گفتند: «چه كسى به پاى فلانى مى رسد! او از همه ما در اداى امانت ، پيش تر و راستگوتر است».

.

ص: 254

دعائم الإسلام :رُوّينا عَن أبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام : أنَّ نَفَرا أتَوهُ مِنَ الكوفَةِ مِن شيعَتِهِ ؛ يَسمَعونَ مِنهُ ، ويَأخُذونَ عَنهُ ، فَأَقاموا بِالمَدينَةِ _ ما أمكَنَهُمُ المُقامُ _ وهُم يَختَلِفونَ إلَيهِ ، ويَتَرَدَّدونَ عَلَيهِ ، ويَسمَعونَ مِنهُ ، ويَأخُذونَ عَنهُ . فَلَمّا حَضَرَهُمُ الاِنصِرافُ ووَدَّعوهُ ، قالَ لَهُ بَعضُهُم : أوصِنا يَا بنَ رَسولِ اللّهِ . فَقالَ : اُوصيكُم بِتَقَوى اللّهِ ، وَالعَمَلِ بِطاعَتِهِ ، وَاجتِنابِ مَعاصيهِ ، وأداءِ الأَمانَةِ لِمَنِ ائتَمَنَكُم ، وحُسنِ الصَّحابَةِ لِمَن صَحِبتُموهُ ، وأن تَكونوا لَنا دُعاةً صامِتينَ . فَقالوا : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، وكَيفَ نَدعو إلَيكُم ونَحنُ صُموتٌ ؟ ! قالَ : تَعمَلونَ ما أمَرناكُم بِهِ مِنَ العَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ ، وتَتَناهَونَ عَمّا نَهَيناكُم عَنهُ مِنِ ارتِكابِ مَحارِمِ اللّهِ ، وتُعامِلونَ النّاسَ بِالصِّدقِ وَالعَدلِ ، وتُؤَدّونَ الأَمانَةَ ، وتَأمُرونَ بِالمَعروفِ ، وتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ، ولا يَطَّلِعُ النّاسُ مِنكُم إلاّ عَلى خَيرٍ ؛ فَإِذا رَأَوا ما أنتُم عَلَيهِ قالوا : هؤُلاءِ الفُلانِيَّةُ ، رَحِمَ اللّهُ فُلانا ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ ! وعَلِموا فَضلَ ما كانَ عِندَنا فَسارَعوا إلَيهِ . أشهَدُ عَلى أبي ؛ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍ _ رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ ورَحمَتُهُ وبَرَكاتُهُ _ لَقَد سَمِعتُهُ يَقولُ : كانَ أولِياؤُنا وشيعَتُنا في ما مَضى خَيرَ مَن كانوا فيهِ ؛ إن كانَ إمامُ مَسجِدٍ فِي الحَيِّ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ مُؤَذِّنٌ فِي القَبيلَةِ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ صاحِبُ وَديعَةٍ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ صاحِبُ أمانَةٍ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ عالِمٌ مِنَ النّاسِ يَقصُدونَهُ لِدينِهِم ومَصالِحِ اُمورِهِم كانَ مِنهُم . فَكونوا أنتُم كَذلِكَ ؛ حَبِّبونا إلَى النّاسِ ، ولا تُبَغِّضونا إلَيهِم . (1)

.


1- .دعائم الإسلام : 1 / 56 ، وراجع شرح الأخبار : 3 / 506 / 1452

ص: 255

دعائم الإسلام :از امام صادق عليه السلام براى ما نقل شده است كه گروهى از شيعيان ايشان ، از كوفه براى شنيدن و فراگيرى [ حديث] ، نزد ايشان آمدند و تا آن جا كه امكان داشت ، در مدينه ماندند و پيوسته نزد او آمد و شد داشتند و از او [ حديث] مى شنيدند [ و دانش] فرا مى گرفتند. چون زمان بازگشت فرا رسيد و آنان با او خداحافظى كردند ، يكى از آنان گفت : اى پسر رسول خدا! ما را سفارشى بفرماييد . [ امام] فرمود : «شما را سفارش مى كنم به تقواى الهى و عمل به اطاعت او و ترك گناهانش ، و اداى امانت به آن كه شما را امين دانسته ، و مصاحبت نيكو با همراهان، و مبلّغ خاموش ما بودن» . گفتند : اى فرزند رسول خدا! چگونه در حالى كه خاموشيم ، به سوى شما فراخوانيم؟! فرمود : «به آنچه كه از عمل كردن به طاعت خداوند فرمانتان داديم ، عمل كنيد ، از انجام دادن حرام هاى خداوندْ كه نهى تان كرديم ، اجتناب ورزيد ، با مردم با راستى و عدالت رفتار كنيد ، و امانت را ادا كنيد ، و امر به معروف و نهى از منكر نماييد ، و مردم ، چيزى جز خوبى از شما ندانند كه چون شما را بر اين حال ببينند ، خواهند گفت : اينها پيرو فلانى [ جعفر] هستند . رحمت خدا بر فلانى [ جعفر] كه چه خوب يارانش را تربيت كرده است! و ارزش آنچه را كه نزد ماست ، مى شناسند و به سوى آن خواهند شتافت . من شهادت مى دهم كه از پدرم ، محمّد بن على (امام باقر) _ كه رضوان و رحمت و بركات خدا بر او باد _ شنيدم كه مى فرمود: دوستان و شيعيان ما در گذشته ، بهترين مردم دوران خود بودند . اگر در محلّه اى امام جماعتى بود ، از ايشان بود ، و اگر در قبيله اى مؤذّنى بود ، از آنان بود ، و اگر نگاهدارنده سپرده اى بود ، از ايشان بود ، و اگر امانتدارى بود ، از آنان بود ، و اگر عالمى بود كه براى دين و مصلحت كارشان به دنبال او بودند ، از ايشان بود . پس شما نيز چنين باشيد . ما را محبوب مردم كنيد و در نظر آنها ما را مبغوض نسازيد».

.

ص: 256

راجع : ص 242 (تطابق القلب واللسان) .

ص 320 (مخالفة الفعل للقول) .

ص 388 (آثار التبليغ العمليّ) .

.

ص: 257

ر ك : ص 243 (هماهنگى دل با زبان) ، ص 321 (ناهمگونى كردار با گفتار) ، ص 389 (آثار تبليغ عملى) .

.

ص: 258

الفصل الخامس: وسائل التّبليغ5 / 1دَورُ الكَلامِ فِي التَّبليغِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا ، ومِنَ العِلمِ جَهلاً ، ومِنَ الشِّعرِ حُكما ، ومِنَ القَولِ عِيّا . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ أنفَذُ مِن سِهامٍ . (2)

عنه عليه السلام :رُبَّ قَولٍ أنفَذُ مِن صَولٍ . (3)

.


1- .الجعفريّات : 230 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : 57 وليس فيه «ومن الشعر حكما»، النوادر للراوندي: 155/225 وفيه «عيالاً» بدل «عيّا»، الفقيه: 4/379/5805 وفيه «إنّ من الشعر لحكمة ، وإنّ من البيان لسحرا» . بحار الأنوار : 1 / 218 / 39 ؛ سنن أبي داود : 4/303/5012 عن بريدة وفيه «عيالاً» بدل «عيّا» ، صحيح البخاري : 5 /2176 / 5434 وفيه «إنّ من البيان لسحرا» ، كنز العمّال : 3 / 579 / 7986
2- .غرر الحكم : 5322
3- .نهج البلاغة : الحكمة 394 ، غرر الحكم : 5292 وفيه «أشدّ» بدل «أنفذ» ، بحار الأنوار : 71 / 291 / 62

ص: 259

فصل پنجم : ابزارهاى تبليغ

5 / 38        نقش گفتار در تبليغ

فصل پنجم: ابزارهاى تبليغ5 / 1نقش گفتار در تبليغرسول خدا صلى الله عليه و آله :برخى از گفتارها سِحر ، و برخى از علم ها نادانى ، و برخى از اشعار ، حكمت ، و برخى از سخنان ، درماندگى اند.

امام على عليه السلام :بسا گفتار كه مؤثّرتر از تير است.

امام على عليه السلام :بسا سخن كه از حمله كارگرتر است.

.

ص: 260

عنه عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ كَلاّمٌ . (1)

عنه عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ كَالحُسامِ . (2)

الكافي عن مسعدة عن أبي عبد اللّه [عن أبيه] عليهماالسلام :أنَّهُ قالَ لِرَجُلٍ _ وقَد كَلَّمَهُ بِكَلامٍ كَثيرٍ، فَقالَ _ : أيُّهَا الرَّجُلُ،تَحتَقِرُ الكَلامَ وتَستَصغِرُهُ! اِعلَم أنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث رُسُلَهُ _ حَيثُ بَعَثَها _ ومَعَها ذَهَبٌ ولا فِضَّةٌ، ولكِن بَعَثَها بِالكَلامِ؛ وإنَّما عَرَّفَ اللّهُ _ جَلَّ وعَزَّ _ نَفسَهُ إلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَالدَّلالاتِ عَلَيهِ وَالأَعلامِ. (3)

الإمام الصادق عليه السلامفي ما يُنسَبُ إلَيهِ في مِصباحِ الشَّريعَةِ: لَيسَ عَلَى الجَوارِحِ عِبادَةٌ أخَفُّ مَؤونَةً وأفضَلُ مَنزِلَةً وأعظَمُ قَدرا عِندَ اللّهِ مِنَ الكَلامِ في رِضَا اللّهِ ولِوَجهِهِ ونَشرِ آلائِهِ ونَعمائِهِ في عِبادِهِ . ألا تَرى أنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَجعَل في ما بَينَهُ وبَينَ رُسُلِهِ مَعنىً يَكشِفُ ما أسَرَّ إلَيهِم مِن مَكنوناتِ عِلمِهِ ومَخزوناتِ وَحيِهِ غَيرَ الكَلامِ ! وكَذلِكَ بَينَ الرُّسُلِ وَالاُمَمِ . فَثَبَتَ بِهذا أنَّهُ أفضَلُ الوَسائِلِ ، وألطَفُ العِبادَةِ . (4)

5 / 2المَوعِظَةالكتاب«يَ_أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَآءٌ لِّمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ» . (5)

.


1- .غرر الحكم : 5272
2- .غرر الحكم : 5273
3- .الكافي : 8 / 148 / 128
4- .مصباح الشريعة : 260 ، بحار الأنوار : 71 / 285 / 39
5- .يونس : 57

ص: 261

5 / 39        اندرز دادن

امام على عليه السلام :بسا گفتار كه بُرنده است.

امام على عليه السلام :بسا گفتار كه به سانِ شمشير است.

الكافىبه نقل از مسعده ، به نقل از امام صادق عليه السلام [ به نقل از پدرش عليه السلام] _: به مردى كه با او بسيار سخن گفته بود ، فرمود : «اى مرد! آيا گفتار را حقير و كوچك مى شمارى؟ بدان كه خداوند عز و جل پيامبرانش را _ آن هنگام كه آنان را به رسالت برمى انگيخت _ با طلا يا نقره مبعوث نكرد ؛ بلكه با گفتارْ برانگيخت و خداوند عز و جل ، خود را با كلام و دليل ها و نشانه ها به آفريده هاى خود ، شناساند».

مصباح الشريعة :امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ عبادتى براى اعضا ، سبُك بارتر و در نزد خدا منزلتش برتر و قدرش بيشتر از سخن گفتن براى رضايتِ خداوند و براى خاطر او و انتشار نعمت هاى ظاهرى و باطنى اش در ميان بندگانش نيست. آيا نمى بينى كه خداوند عز و جل ميان خود و پيامبرانش ، و نيز ميان پيامبران و امّت ها معنا و مفهومى جز كلام قرار نداد كه از سرّ مكنونات دانش او و گنجينه هاى وحى او پرده بردارد؟ پس ثابت مى شود كه كلام ، برترين ابزارها و لطيف ترين عبادت است».

5 / 2اندرز دادنقرآن«اى مردم! به يقين براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى ، و درمانى براى آنچه در سينه هاست ، و رهنمود و رحمتى براى گروندگان آمده است.»

.

ص: 262

الحديثعيسى عليه السلام :قَد أبلَغَ مَن وَعَظَ ، وأفلَحَ مَنِ اتَّعَظَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلامفي وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ: أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ . (2)

عنه عليه السلام :المَواعِظُ حَياةُ القُلوبِ . (3)

عنه عليه السلام :المَواعِظُ صِقالُ النُّفوسِ ، وجِلاءُ القُلوبِ . (4)

عنه عليه السلام :بِالمَواعِظِ تَنجَلِي الغَفلَةُ . (5)

عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ الوَعظِ الاِنتِباهُ . (6)

نهج البلاغة :رُوِيَ أنَّ صاحِباً لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام يُقالُ لَهُ هَمّامٌ كانَ رَجُلاً عابِدا ، فَقالَ لَهُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، صِف لِيَ المُتَّقينَ حَتّى كَأَنّي أنظُرُ إلَيهِم . [ وبعد ما وصفهم له] قالَ : فَصَعِقَ هَمّامٌ صَعقَةً كانَت نَفسُهُ فيها . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : أمَا وَاللّهِ لَقَد كُنتُ أخافُها عَلَيهِ ! ثُمَّ قالَ : أهكَذا تَصنَعُ المَواعِظُ البالِغَةُ بِأَهلِها ؟ ! فَقالَ لَهُ قائِلٌ : فَما بالُكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟ فَقالَ عليه السلام : وَيْحَكَ إنَّ لِكُلِّ أَجَلٍ وَقتا لا يَعدُوهُ ، وسَبَبا لا يَتَجاوَزُهُ ، فَمَلاً لا تَعُد لِمِثلِها فَإنَّما نَفَثَ الشَّيطانُ عَلَى لِسانِكَ . (7)

.


1- .الأمالي للصدوق : 650 / 884 عن منصور بن حازم ، روضة الواعظين : 490 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : 73 / 121 / 110
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : 69 ، عيون الحكم والمواعظ : 85 / 2046 ، بحار الأنوار : 74 / 217 / 2 ؛ ينابيع المودّة : 3 / 438 / 10 ، كنز العمّال : 16 / 168 / 44215
3- .غرر الحكم : 321 ، عيون الحكم والمواعظ : 17 / 2
4- .غرر الحكم : 1354
5- .غرر الحكم : 4191 ، عيون الحكم والمواعظ : 187 / 3807
6- .غرر الحكم : 4588 ، عيون الحكم والمواعظ : 208 / 4164
7- .نهج البلاغة : الخطبة 193 ، مكارم الأخلاق : 2 / 390 ، التمحيص : 70 / 170 ، الأمالي للصدوق : 665/897 عن عبد الرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، كنز الفوائد : 1 / 89 عن نوف البكالي كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : 67 / 314 / 49

ص: 263

حديثعيسى عليه السلام :آن كس كه اندرز داد ، وظيفه ابلاغ را به انجام رساند ، و آن كه پند گرفت ، رستگار شد.

امام على عليه السلامدر سفارش خود به فرزندش كه او را اندرز مى داد _: دلت را به اندرز زنده بدار.

امام على عليه السلام :موعظه ها حيات دل هايند.

امام على عليه السلام :موعظه ها باعث صيقل جان ها و جلاى دل هايند.

امام على عليه السلام :پرده غفلت ، با اندرزها كنار مى رود.

امام على عليه السلام :نتيجه اندرز ، بيدار شدن است.

نهج البلاغة :كه مردى عابد بود _گفته اند يكى از ياران امير مؤمنان به نام همّام گفت: اى اميرمؤمنان ! پرهيزگاران را براى من توصيف كن، چنان كه گويى به آنان مى نگرم ... راوى مى گويد : پس ، همّام بيهوش گشت و در آن بيهوشى جان داد . امير مؤمنان فرمود: «به خدا، از همين بر او مى ترسيدم» . [ سپس فرمود:] «پندهاى رسا با آنان كه شنواى آن اند ، چنين مى كند؟!». [ مردى گفت: اى امير مؤمنان چرا با تو چنين نكند؟ فرمود :] «واى بر تو! هر اجلى را زمانى است كه از آن پيش نيفتد ، و سببى است كه از آن درنگذرد . آرام باش و ديگر بار چنين سخن به زبان مياور كه آن، دَمِ شيطان بود كه بر زبانت دميد».

.

ص: 264

راجع : ميزان الحكمة : عنوان 551 (الموعظة) .

5 / 3الخُطبَةالإمام الرضا عليه السلامفي بَيانِ الحِكمَةِ مِن خُطبَةِ يَومِ الجُمُعَةِ: لِأَنَّ الجُمُعَةَ مَشهَدٌ عامٌّ ، فَأَرادَ أن يَكونَ لِلإِمامِ سَبَبٌ إلى مَوعِظَتِهِم ، وتَرغيبِهِم فِي الطّاعَةِ ، وتَرهيبِهِم مِنَ المَعصِيَةِ ، وفِعلِهِم وتَوقيفِهِم عَلى ما أرادوا مِن مَصلَحَةِ دينِهِم ودُنياهُم ، ويُخبِرَهُم بِما وَرَدَ عَلَيهِم مِنَ الآفاتِ ومِنَ الأَحوالِ الَّتي لَهُم فيهَا المَضَرَّةُ وَالمَنفَعَةُ . (1)

.


1- .علل الشرايع : 1/265/9 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : 2/111 كلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : 6 / 73 / 1

ص: 265

5 / 40        سخنرانى

ر ك : ميزان الحكمة ، عنوان 551 (موعظه) .

5 / 3سخنرانى 1حديثامام رضا عليه السلامدر تبيين فلسفه خطبه روز جمعه _: زيرا جمعه ، محلّ گردهمايى توده مردم است ، و خداوند خواست تا امام [ جمعه] ، وسيله اى براى اندرز آنان ، و تشويقشان به اطاعت خدا ، و ترساندنشان از نافرمانى داشته باشد، تا آنان را به خواسته هايى كه مصلحت دين و دنيايشان در آن است ، آگاه سازد ، و آنان را از آفت ها و كارهايى كه مايه زيان و سود آنان است، باخبر نمايد.

.

ص: 266

راجع : ص 316 (مراعاةُ الاختصار) . ص 362 (التكلّف) . ص 364 (الإطالة) .

5 / 4الشِّعررسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِنَ البَيانِ لَسِحرا ، وإنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكَما . (1)

المصنّف لعبد الرزّاق عن عبد الرّحمن بن كعب بن مالك عن أبيه :أنَّهُ قالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ عز و جل قَد أنزَلَ فِي الشِّعرِ ما أنزَلَ ، قالَ : إنَّ المُؤمِنَ يُجاهِدُ بِنَفسِهِ ولِسانِهِ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لَكَأَنَّ ما يَرمونَ بِهِ نَضحُ النَّبلِ . (2)

.


1- .سنن أبي داود : 4 / 303 / 5011 عن ابن عبّاس ، المستدرك على الصحيحين : 3 / 711 / 6569 ، المعجم الأوسط : 7 / 341 / 7671 كلاهما عن أبي بكر ، كنز العمّال : 3 / 582 / 8004 ؛ الأمالي للصدوق : 717/987 عن عبد اللّه بن زهير ، بحار الأنوار : 71 / 415 / 36
2- .المصنف لعبد الرزاق : 11 / 263 / 20500 ، مسند ابن حنبل : 10 / 335 / 27244 ، تفسير القرطبي : 13/153 ، سير أعلام النبلاء : 2/525 وفيه «إنّ المجاهد ، مجاهد بسيفه ولسانه .. .» ، السنن الكبرى : 10 / 404 / 21108 عن كعب بن مالك ، كنز العمّال : 3 / 862 / 8964 ؛ تفسير مجمع البيان : 7 / 326 عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك نحوه

ص: 267

5 / 41        شع_ر

ر ك : ص 317 (رعايت اختصار) . ص 363 (ظاهرسازى) .ص 365 (پُرگويى) .

5 / 4شع_ررسول خدا صلى الله عليه و آله :برخى از گفتارها سِحر ، و برخى از اشعار ، حكمت اند.

المصنفبه نقل از عبد الرحمان بن كعب بن مالك ، به نقل از پدرش _: به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتم : خداوند عز و جل آيات مذمّت بارى درباره شعر فرو فرستاده است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «مؤمن با جان و زبانش جهاد مى كند. سوگند به آن كه جانم به دست اوست، بى گمان شعرى كه بر ضدّ دشمن گفته مى شود ، تيرى تيز بر جان اوست».

.

ص: 268

المستدرك على الصّحيحين عن البراء بن عازب :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اُتِيَ فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ أبا سُفيانَ بنَ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ يَهجوكَ ، فَقامَ ابنُ رَواحَةَ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اِيذَن لي فيهِ . قالَ : أنتَ الَّذي تَقولُ : ثَبَّتَ اللّهُ ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ يا رَسولَ اللّهِ : فَثَبَّتَ اللّهُ ما أعطاكَ مِن حَسَنٍتَثبيتَ موسى ونَصرا مِثلَ مانُصِروا قالَ : وأنتَ يَفعَلُ اللّهُ بِكَ خَيرا مِثلَ ذلِكَ . قال : ثُمَّ وَثَبَ كَعبٌ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اِيذَن لي فيهِ . فَقالَ : أنتَ الَّذي تَقولُ : هَمَّت ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ يا رَسولَ اللّهِ : هَمَّت سَخينَةُ أن تُغالِبَ رَبَّهافَلَيُغلَبَنَّ مُغالِبُ الغَلاّ ب قالَ : أما اِنَّ اللّهَ لَم يَنسَ ذلِكَ لَكَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن قالَ فينا بَيتَ شِعرٍ ، بَنَى اللّهُ تَعالى لَهُ بَيتا فِي الجَنَّةِ . (2)

عنه عليه السلام :ما قالَ فينا قائِلٌ بَيتا مِنَ الشِّعرِ حَتّى يُؤَيَّدَ بِروحِ القُدُسِ . (3)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : 3 / 556 / 6065 ، الدرّ المنثور : 6 / 336 نقلاً عن ابن سعد
2- .عيون أخبار الرضا : 1 / 7 / 1 ، بشارة المصطفى : 208 كلاهما عن عبد اللّه بن الفضل الهاشمي ، بحار الأنوار : 26 / 231 / 3
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : 1 / 7 / 2 عن سالم ، بحار الأنوار : 26 / 231 / 4

ص: 269

المستدرك على الصحيحينبه نقل از براء بن عازب _: نزد رسول خدا خبر آوردند و گفتند : اى رسول خدا! ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطّلب ، شما را هجو مى كند . ابن رواحه برخاست و گفت : اى رسول خدا! به من اجازه دهيد تا من هم او را هجو كنم. [ پيامبر] فرمود : «آيا شعر : ثبّت اللّه ! (خداوند ، ثبات دهد!) را تو سروده اى ؟» . ابن رواحه گفت : آرى ، اى رسول خدا! چنين گفتم : خداوند نيكويى اى را كه به تو عطا كرده ، ثابت و پايدار نگاه دارد / چنان كه به موسى ثبات بخشيده و به سان آنان كه يارى شدند ، يارى نصيب شما گردد. [ پيامبر] فرمود : «تو را نيز خداوند بدان سان خير دهد». آن گاه ، كعب از جا برخاست و گفت : اى رسول خدا! به من نيز اجازه دهيد . [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «آيا شعر : هَمَّت (قصد كرد) را تو سروده اى ؟» . كعب گفت : آرى، اى رسول خدا! گفتم : [ قريشِ] سخينه خوار (1) خواست بر پروردگارش چيره شود / و هر كس كه بخواهد بر خداى قاهر چيره گردد ، قطعا خود مغلوب خواهد شد. [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «بدان كه خداوند ، اين گفتار تو را از ياد نبرده است».

امام صادق عليه السلام :هر كس درباره ما يك بيت شعر بسرايد ، خداوند متعال براى او يك خانه در بهشت بنا مى كند.

امام صادق عليه السلام :هيچ گوينده اى درباره ما بيت شعرى نمى سرايد ، مگر آن كه [ پيش تر] به وسيله روح القدس، تأييد مى شود.

.


1- .سخينه : غذايى است داغ و متشكّل از آرد و روغن يا آرد و خرما كه قريش را بر خوردن آن سرزنش مى كردند . (ر . ك : النهاية و معجم مقاييس اللغة ، واژه سخن)

ص: 270

5 / 5الحِواررجال الكشّي عن أبي خالد الكابليّ :رَأَيتُ أبا جَعفَرٍ صاحِبَ الطّاقِ ، وهُوَ قاعِدٌ فِي الرَّوضَةِ قَد قَطَعَ أهلُ المَدينَةِ أزرارَهُ ، وهُوَ دائِبٌ يُجيبُهُم ويَسأَلونَهُ ، فَدَنَوتُ مِنهُ ، فَقُلتُ : إنَّ أباعَبدِ اللّهِ عليه السلامنَهانا عَنِ الكَلامِ . فَقالَ : أمَرَكَ تَقولُ لي ؟ فَقُلتُ : لا ، ولكِنَّهُ أمَرَني ألاّ اُكَلِّمَ أحَدا . قالَ : فَاذهَب فَأَطِعهُ في ما أمَرَكَ . فَدَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَأَخبَرتُهُ بِقِصَّةِ صاحِبِ الطّاقِ وما قُلتُ لَهُ وقَولِهِ لي : «اِذهَب وأطِعهُ في ما أمَرَكَ» . فَتَبَسَّمَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام وقالَ : يا أبا خالِدٍ ، إنَّ صاحِبَ الطّاقِ يُكَلِّمُ النّاسَ فَيَطيرُ ويَنقَضُّ ، وأنتَ إن قَصّوكَ لَن تَطيرَ ! (1)

رجال الكشّي عن عبد الأعلى :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ النّاسَ يَعتُبونَ عَلَيَّ بِالكَلامِ ، وأنَا اُكَلِّمُ النّاسَ . فَقالَ : أمّا مِثلُكَ مَن يَقَعُ ثُمَّ يَطيرُ فَنَعَم ، وأمّا مَن يَقَعُ ثُمَّ لا يَطيرُ فَلا . (2)

رجال الكشّي عن الطّيّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : بَلَغَني أنَّكَ كَرِهتَ مِنّا مُناظَرَةَ النّاسِ، وكَرِهتَ الخُصومَةَ؟ فَقالَ: أمّا كَلامُ مِثلِكَ لِلنّاسِ فَلا نَكرَهُهُ ؛ مَن إذا طارَ أحسَنَ أن يَقَعَ وإن وَقَعَ يُحسِنُ أن يَطيرَ، فَمَن كانَ هكَذا فَلانَكرَهُ كَلامَهُ. (3)

.


1- .رجال الكشّي : 2 / 424 / 327
2- .رجال الكشّي : 2 / 610 / 578 ، بحار الأنوار : 73 / 404
3- .رجال الكشّي : 2 / 638 / 650 ، بحار الأنوار : 2 / 136 / 39

ص: 271

5 / 42        مناظره

5 / 5مناظرهرجال الكشّىبه نقل از ابو خالد كابلى _: ابو جعفر صاحب الطّاق را ديدم كه در روضه (ميان منبر و قبر پيامبر صلى الله عليه و آله ) نشسته و مردم مدينه ، [ گويى ]لباس هاى او را پاره مى كنند ، [ مى كشيدند] و او پيوسته پاسخ مى دهد ، آنان از او سؤال مى كنند و او پاسخ مى دهد . به او نزديك شدم و گفتم : امام صادق عليه السلام ما را از مناظره باز داشته است. گفت : آيا به تو فرموده است تا اين را به من بگويى؟ گفت : نه ، امّا ايشان به من فرمان داده تا با هيچ كس سخن نگويم. صاحب الطاق گفت : پس برو و آنچه را ايشان به تو فرمان داده است ، اطاعت كن. من نزد امام صادق عليه السلام رفتم و ماجراى صاحب الطاق و آنچه به او گفتم و سخن او كه به من گفت : «برو و آنچه را امام به تو فرمان داده ، اطاعت كن»، همه را براى ايشان بازگو كردم. امام صادق عليه السلاملبخندى زد و فرمود : «صاحب الطاق با مردم مناظره مى كند و گاه اوج مى گيرد و گاه فرود مى آيد ؛ ولى تو ، اگر كلامت را قطع كنند ، ديگر نمى توانى اوج بگيرى!» .

رجال الكشّىبه نقل از عبد الأعلى _: به امام صادق عليه السلامگفتم : مردم بر مناظره كردن ايراد مى گيرند، ولى من با آنان مناظره مى كنم . [ آيا كار من درست است؟]. فرمود : «امّا مانند تو كه مى نشيند و سپس اوج مى گيرد ، آرى [ براى مناظره مناسب است] ؛ و امّا آن كه مى نشيند ، اما فراز نمى آيد ، نه».

رجال الكشّىبه نقل از طيّار _: به امام صادق عليه السلامگفتم : باخبر شدم كه مناظره و جدال با مردم را خوش نمى دارى؟ فرمود : «امّا گفتگوى مثل تو را با مردم ، ناپسند نمى شمارم؛ كسى كه چون پرواز مى كند ، نيك مى نشيند و وقتى مى نشيند ، نيك به پرواز درمى آيد . پس هر كه چنين باشد ، از مناظره اش ناراحت نيستيم».

.

ص: 272

5 / 6القَلَمالكتاب«الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» . (1)

«ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آلهفي قَولِهِ تَعالى : «أوْ أثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ» : جَودَةُ الخَطِّ . (3)

تفسير القرآن للصنعاني عن عطاء بن يسار :سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهعَنِ الخَطِّ ، فَقالَ : عِلمٌ عَلِمَهُ نَبِيٌّ ، ومَن كانَ وافَقَهُ عَلِمَ عِلمَه . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يُؤتى بِصاحِبِ القَلَمِ يَومَ القِيامَةِ في تابوتٍ مِن نارٍ مُقفَلٍ عَلَيهِ بِأَقفالٍ مِن نارٍ ، فَيُنظَرُ قَلَمُهُ فيمَ أجراهُ ؛ فَإِن كانَ أجراهُ في طاعَةِ اللّهِ ورِضوانِهِ فُكَّ عَنهُ التّابوتُ ، وإن كانَ أجراهُ في مَعصِيَةِ اللّهِ هَوى بِهِ التّابوتُ سَبعين خَريفا . (5)

.


1- .العلق : 4
2- .القلم : 1
3- .المعجم الأوسط : 1 / 151 / 472 عن ابن عبّاس
4- .تفسير القرآن للصنعاني : 3 / 215
5- .المعجم الكبير : 11 / 150 / 11450 ، المعجم الأوسط : 2 / 260 / 1922 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : 6 / 86 / 14957

ص: 273

5 / 43        قلم

5 / 6قلمقرآن«آن كه با قلم آموخت.»

«ن! سوگند به قلم و آنچه مى نگارند.»

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آلهدر [ تفسير] سخن خداوند متعال : «يا نشانه اى از علم» _: [ مقصود] ، خطّ خوش (1) است.

تفسير القرآنبه نقل از عطاء بن يسار _: از رسول خدا درباره خط سؤال شد. فرمود : «علمى است كه پيامبرى آن را آموخت ، و هر كس با او همسو باشد ، آن را مى آموزد».

رسول خدا صلى الله عليه و آله :صاحب قلم (نويسنده) را روز قيامت در ميان تابوتى از آتش كه با قفل هايى آتشين بسته است ، مى آورند و قلم او را مى نگرند كه در چه راهى به كار گرفته است . پس اگر آن را در راه اطاعت و خشنودى خداوند به كار گرفته باشد ، تابوت برايش گشوده مى شود ، و اگر قلمش را در راه نافرمانى خدا به كار بسته باشد ، هفتاد سال در تابوت مى ماند.

.


1- .در روايات شيعه، به درستى اين آيه را به علم باقى مانده از پيامبران و اوصياى الهى تفسير كرده اند كه با سياق آيه نيز مناسب است. (ر . ك: الكافى، ج 1، ص 426؛ الميزان، ج 18، ص 196)

ص: 274

الإمام عليّ عليه السلام :الخَطُّ لِسانُ اليَدِ . (1)

عنه عليه السلامفي ما قالَ لِكاتِبهِ عُبَيدِ اللّهِ بنِ أبي رافعٍ: ألِق دَواتَكَ ، وأطِل جِلفَةَ قَلَمِكَ ، وفَرِّج بَينَ السُّطورِ ، وقَرمِط بَينَ الحُروفِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ أجدَرُ بِصَباحَةِ الخَطِّ . (2)

عنه عليه السلام :عُقولُ الفُضَلاءِ في أطرافِ أقلامِها . (3)

عنه عليه السلام :رَسولُكَ ميزانُ نُبلِكَ ، وقَلَمُكَ أبلَغُ مَن يَنطِقُ عَنكَ . (4)

.


1- .غرر الحكم : 706 ، عيون الحكم والمواعظ : 50 / 1298
2- .نهج البلاغة : الحكمة 315 ، غرر الحكم : 2459 ، كنز العمّال : 10 / 312 / 29563 نحوه إلى «فإن ذلك أجدر .. .» نقلاً عن تاريخ بغداد
3- .غرر الحكم : 6339 ، عيون الحكم والمواعظ : 343 / 5886 وفيه «الرجال» بدل «الفضلاء»
4- .غرر الحكم : 5437 ، عيون الحكم والمواعظ : 269 / 4948

ص: 275

امام على عليه السلام :خط ، زبانِ دست است .

امام على عليه السلامبه نويسنده خود ، عبيداللّه بن ابى رافع _: دواتت را ليقه بينداز و از جاىِ تراش تا نوك قلمت را دراز ساز ، و ميان سطرها را گشاده دار و حرف ها را نزديك هم آر كه چنين كار زيبايى ، خط را سزاوار است .

امام على عليه السلام :عقل هاى فضيلت مندان ، در نوك قلم هاى آنهاست.

امام على عليه السلام :فرستاده تو نشانِ اندازه انديشه توست ، و قلمت ، بليغ ترين كسى است كه از سوى تو سخن مى گويد .

ر ك : ص195 (نقش زمان و مكان در تبليغ) .

.

ص: 276

الفصل السّادس: آداب التّبليغ6 / 1الاِفتِتاحُ بِاسم اللّهمسند ابن حنبل عن أبي هريرة :أو قالَ : أقطَعُقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُلُّ كَلامٍ أو أمرٍ ذي بالٍ لا يُفتَحُ بِذِكرِ اللّهِ عز و جل فَهُوَ أبتَرُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :قولوا عِندَ افتِتاحِ كُلِّ أمرٍ صَغيرٍ أو عَظيمٍ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ. (2)

عنه عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَدَّثَني عَنِ اللّهِ عز و جل أنَّهُ قالَ : كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لَم يُذكَر ، «بِسمِ اللّهِ» فيهِ فَهُوَ أبتَرُ . (3)

.


1- .مسند ابن حنبل 3 /281 /8720 عن أبي هريرة
2- .التوحيد : 232 / 5 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : 28 /9 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : 92 / 233 / 14
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : 25 /7 ، بحار الأنوار : 92 / 242 / 48 ؛ تفسير الدرّ المنثور : 1/ 26 نقلاً عن الحافظ عن عبد القادر الرهاوي في الأربعين عن أبي هريرة وفيه «لم يُبدأ» بدل «لم يُذكر» ، و«أقطع» بدل «أبتر» كنز العمّال : 1 / 555 / 2491

ص: 277

فصل ششم : آداب تبليغ

6 / 44        آغاز كردن به نام خدا

فصل ششم: آداب تبليغ6 / 1آغاز كردن به نام خدامسند ابن حنبلبه نقل از ابو هريره _: رسول خدا فرمود : «هر گفتار يا كارى كه ارزشمند باشد و با ياد خداى عز و جل آغاز نشود ، بى سرانجام است» (يا آن كه فرمود : «گسسته است») .

امام على عليه السلام :در آغاز هر كار كوچك يا بزرگى بگوييد : «بسم اللّه الرحمن الرحيم».

امام على عليه السلام :همانا رسول خدا به نقل از خداوند عز و جل براى من نقل كرده كه چنين فرموده است : «هر كار ارزشمندى كه در آن بسم اللّه گفته نشود ، ناتمام است» .

.

ص: 278

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَدَع «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» وإن كانَ بَعدَهُ شِعرٌ . (1)

6 / 2التَّحميدُ للّهِِ وَالصَّلاةُ عَلى رَسولِ اللّهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ كَلامٍ لا يُبدَأُ فيهِ بِالحَمدِ للّهِِ فَهُوَ أجذَمُ 2 . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لا يُبدَأُ فيهِ بِحَمدِ اللّهِ وَالصَّلاةِ عَلَيَّ فَهُوَ أقطَعُ أبتَرُ ، مَمحوقٌ مِن كُلِّ بَرَكَةٍ . (3)

.


1- .الكافي : 2 / 672 / 1 عن جميل بن درّاج ، مشكاة الأنوار : 250 / 733 نحوه
2- .سنن أبي داود : 4 / 261 / 4840 ، سنن ابن ماجة : 1 / 610 / 1894 ، السنن الكبرى : 3 / 296 / 5768 وكلّها عن أبي هريرة ، المعجم الكبير : 19 / 72 / 141 عن كعب وكلّها نحوه ، كنز العمّال : 1 / 558 / 2509 ؛ عدّة الداعي : 245 ، تنبيه الخواطر : 2 / 31 وفيهما «أقطع» بدل «أجذم» ، بحار الأنوار : 93 / 216 / 21
3- .كنز العمّال : 1 / 558 / 2510 عن الرهاوي عن أبي هريرة

ص: 279

6 / 45        ستايش الهى و درود فرستادن بر رسول خدا

امام صادق عليه السلام :[ گفتن] «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را ترك مگو ، حتى اگر پس از آن ، شعرى باشد.

6 / 2ستايش الهى و درود فرستادن بر رسول خدارسول خدا صلى الله عليه و آله :هر گفتارى كه با ستايش خدا آغاز نشود ، گفتارى ناتمام است . 1

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كار ارزشمندى كه با حمد الهى و درود بر من آغاز نشود ، كارى ناتمام و ناقص است و از هر بركتى محروم است.

.

ص: 280

فائدة :قال ابن قتيبة : تَتّبعت خطب رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، فوجدت أوائل أكثرها : «الحَمدُ للّهِِ ، نَحمَدُهُ ونَستَعينُهُ ، ونُؤمِنُ بِهِ ، ونَتَوَكَّلُ عَلَيهِ ، ونَستَغفِرُهُ ، ونَتوبُ إلَيهِ ، ونَعوذُ بِاللّهِ مِن شُرورِ أنفُسِنا ، ومِن سَيِّئاتِ أعمالِنا . مَن يَهدِهِ اللّهُ فَلا مُضِلَّ لَهُ ، ومَن يُضلِل فَلا هادِيَ لَهُ . وأشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ» . ووجدت في بعضها : «اُوصيكُم عِبادَ اللّهِ بِتَقوَى اللّهِ ، وأحُثُّكُم عَلى طاعَتِهِ» . ووجدت في خطبة له _ بعد حمد اللّه والثّناء عليه _ : «أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ لَكُم مَعالِمَ فَانتَهوا إلى مَعالِمِكُم ، وإنَّ لَكُم نِهايَةً فَانتَهوا إلى نِهايَتِكُم . إنَّ المُؤمِنَ بَينَ مَخافَتَينِ : بَينَ أجَلٍ قَد مَضى لا يَدري مَا اللّهُ صانِعٌ بِهِ ، وبَينَ أجَلٍ قَد بَقِيَ لا يَدري مَا اللّهُ قاضٍ فيهِ ؛ فَليَأخُذِ العَبدُ لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ ، ومِن دُنياهُ لاِخِرَتِهِ ، ومِنَ الشَّبيبَةِ قَبلَ الكِبَرِ ، ومِنَ الحَياةِ قَبلَ المَوتِ . وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ، ما بَعدَ المَوتِ مُستَعتَبٌ ، ولا بَعدَ الدُّنيا دارٌ إلاَّ الجَنَّةَ أوِ النّارَ» . ووجدت كلّ خطبة مفتاحها «الحمد» إلاّ خطبة العيد ؛ فإنّ مفتاحها «التّكبير» . (1)

.


1- .عيون الأخبار لابن قتيبة : 2 / 231 ؛ نثر الدرّ : 1 / 151 وفيه من «حمد اللّه والثناء عليه» إلى «الجنّة أو النار»

ص: 281

نكتهابن قتيبه مى گويد : خطبه هاى رسول خدا را دنبال كردم و دريافتم كه در آغاز اكثر آنها چنين است : «ستايش ، مر خدا راست . او را ستايش مى كنيم و از او يارى مى جوييم، و به او ايمان مى آوريم ، و بر او توكّل مى كنيم ، و از او طلب بخشايش مى كنيم ، و به سوى او توبه مى كنيم ، و از شرّ نفوس خود و بدى اعمالمان به خدا پناه مى بريم. هر كس خدا او را هدايت كند ، گمراه كننده اى نخواهد داشت ، و هر كس خدا گمراهش كند ، هدايت كننده اى نخواهد داشت ؛ و شهادت مى دهم كه خدايى جز اللّه نيست . او يكتاست و انبازى ندارد» . و در برخى از خطبه ها چنين ديدم : «اى بندگان خدا! شما را به تقواى خداوند ، سفارش مى كنم و شما را به طاعت او فرا مى خوانم» و در خطبه اى از ايشان ديدم كه پس از حمد و ثناى خداوند ، چنين آمده بود : «اى مردم! براى شما نشانه هايى است . پس به سوى نشانه هاى خود ، راه پوييد ، و براى شما فرجامى است ، پس خود را به آن برسانيد. همانا مؤمن بين دو بيم است : بين زمانى كه بر او گذشته و نمى داند كه خداوند با او چه خواهد كرد ، و زمانى كه باقى مانده و نمى داند كه خداوند در آن ، چه سرنوشتى برايش رقم زده است . پس بنده بايد از جان خود براى خود ، و از دنيا براى آخرت ، و از جوانى پيش از پيرى ، و از زندگانى پيش از مرگ ، توشه برگيرد. سوگند به آن كه جان محمّد به دست اوست ، پس از مرگ ، عذرى پذيرفته نيست و پس از دنيا ، خانه اى جز بهشت يا جهنّم نيست» . و دريافتم كه در آغاز هر خطبه ، ستايش خداست ، به استثناى خطبه عيد كه آغاز آن تكبير است.

.

ص: 282

6 / 3الوُضوحُ فِي الكَلامِالكتاب« وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَ_غُ الْمُبِينُ» . (1)

«مَّاعَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلَ_غُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ» . (2)

«وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِى لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَآءُ وَ يَهْدِى مَن يَشَآءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (3)

«فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلَ_غُ الْمُبِينُ» . (4)

«فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَ_غُ الْمُبِينُ» . (5)

«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَ_هُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنذِرَ بِهِى قَوْمًا لُّدًّا» . (6)

«وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى * يَفْقَهُواْ قَوْلِى» . (7)

الحديثصحيح البخاري عن عائشة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ يُحَدِّثُ حَديثا ، لَو عَدَّهُ العادُّ لَأَحصاهُ . (8)

.


1- .المائدة : 92
2- .المائدة : 99
3- .إبراهيم : 4
4- .النحل : 35
5- .النحل : 82
6- .مريم : 97
7- .طه : 27 و 28
8- .صحيح البخاري: 3/1307/3374، صحيح مسلم: 4/2298/71، كنز العمّال: 7/146/18438

ص: 283

6 / 46        آشكار سخن گفتن

6 / 3آشكار سخن گفتنقرآن«و اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد ، و برحذر باشيد! پس اگر روى گردانديد، بدانيد كه بر عهده پيامبر ما، فقط رساندن [ پيام ]آشكار است.»

«بر پيامبر [ خدا وظيفه اى] جز ابلاغ [ رسالت] نيست ؛ و خداوند ، آنچه را آشكار و آنچه را پوشيده مى داريد ، مى داند.»

«و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم، تا [ حقايق را ]براى آنان بيان كند. پس خدا هر كه را بخواهد ، بى راه مى گذارد ، و هر كه را بخواهد ، هدايت مى كند ؛ و اوست ارجمند حكيم.»

«و آيا جز ابلاغ آشكار ، بر پيامبران [ وظيفه اى] است؟»

«پس اگر رويگردان شوند، بر تو فقط ابلاغ آشكار است.»

«در حقيقت، ما اين [ قرآن] را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزگاران را بدان نويد، و مردم ستيزه جو را بدان بيم دهى.»

«و گره از زبانم بگشاى، [ تا] سخنم را بفهمند.»

حديثصحيح البخارىبه نقل از عايشه _: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله سخنى نقل مى كرد، اگر كسى مى خواست ، مى توانست [ كلمات] آن را بشمارد.

.

ص: 284

مسند ابن حنبل عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَسرُدُ سَردَكُم هذا ؛ يَتَكَلَّمُ بِكَلامٍ بَينَهُ فَصلٌ ، يَحفَظُهُ مَن سَمِعَهُ . (1)

سنن أبي داود عن عائشة :كانَ كَلامُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهكَلاما فَصلاً ؛ يَفهَمُهُ كُلُّ مَن سَمِعَهُ . (2)

الإمام الحسن عليه السلاموكانَ وَصّافا لِحِليَةِ النَّبِيِ صلى الله عليه و آلهعَن هِندِ بنِ أبي هالَةَ التَّميمِيِ : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . . . يَتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ فَصلاً ، لا فُضولَ فيهِ ولا تَقصيرَ . (3)

6 / 4السَّدادُ فِي القَولِالكتاب«يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ قُولُواْ قَوْلاً سَدِيدًا» . (4)

«ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَ_دِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِى وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» . (5)

.


1- .مسند ابن حنبل : 10 / 115 / 26269 ، سنن الترمذي : 5 / 600 / 3639 نحوه
2- .سنن أبي داود : 4 / 261 / 4839 ، كنز العمّال : 7 / 145 / 18433
3- .معاني الأخبار : 81 / 1 ، عيون أخبار الرضا : 1 / 317 / 1 عن محمّد بن إسحاق عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : 1 / 43 / 1 عن محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقاني عن ثقاته ، بحار الأنوار : 16 / 150 / 4 ؛ شعب الإيمان : 2 / 155 / 1430 عن ابن أبي هالة التميمي ، المناقب للكوفي : 1 / 20 / 1 عن رجل من ولد هالة
4- .الأحزاب : 70
5- .النحل : 125

ص: 285

6 / 47        استوارى سخن

مسند ابن حنبلبه نقل از عايشه _: رسول خدا به سان شما ، پشت سر هم سخن نمى گفت . چنان سخن مى گفت كه ميان كلماتش ، فاصله بود . هر كس كه مى شنيد ، به خاطر مى سپرد.

سنن أبى داوودبه نقل از عايشه _: گفتار رسول خدا ، گفتارى با فاصله [ و آشكار ]بود ، هر كس آن را مى شنيد ، مى فهميد.

امام حسن عليه السلامبه نقل از هند بن ابو هاله تميمى، كه توصيف كننده رفتار و خوى پيامبر بود _: رسول خدا ... كوتاه و پُر معنا و با فاصله سخن مى گفت ، بى آن كه در آن ، فزونى يا كاستى باشد.

6 / 4استوارى سخنقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد.»

«با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن ، و با آنان به [ شيوه اى] كه نيكوتر است ، مناظره كن . در حقيقت، پروردگار تو به [ حال ]كسى كه از راه او منحرف شده ، داناتر است ، و او به [ حال ]راه يافتگان [ نيز] داناتر است.»

.

ص: 286

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :مَن سَدَّدَ مَقالَهُ بَرهَنَ عَن غَزارَةِ فَضلِهِ . (1)

عنه عليه السلام :أحسَنُ القَولِ السَّدادُ . (2)

عنه عليه السلام :أحسَنُ الكَلامِ ما زانَهُ حُسنُ النِّظامِ ، وفَهِمَهُ الخاصُّ وَالعامُّ . (3)

عنه عليه السلام :أحسَنُ الكَلامِ ما لا تَمُجُّهُ الآذانُ ، ولا يُتعِبُ فَهمُهُ الأَفهامَ . (4)

راجع : ص 224 ح 234 .

6 / 5التَّلويحُ في ما لا يَنبَغِي التَّصريحُ بِهِسنن أبي داود عن عائشة :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ الشَّيءُ لَم يَقُل : «ما بالُ فُلانٍ يَقولُ ؟ !» ، ولكِن يَقولُ : «ما بالُ أقوامٍ يَقولونَ كَذا وكَذا ؟ !» . (5)

المعجم الكبير عن خوّات بن جبير :نَزَلنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهمَرَّ الظَّهرانِ ، فَخَرَجتُ مِن خِبائي ، فَإِذا أنَا بِنِسوَةٍ يَتَحَدَّثنَ فَأَعجَبنَني ، فَرَجَعتُ فَاستَخرَجتُ عَيبَتي ، فَاستَخرَجتُ مِنها حُلَّةً فَلَبِستُها وجِئتُ فَجَلَستُ مَعَهُنَّ ، وخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن قُبَّتِهِ فَقالَ : أبا عَبدِ اللّهِ ، ما يُجلِسُكَ مَعَهُنَّ؟ فَلَمّا رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله هِبتُهُ وَاختَلَطتُ ، قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ جَمَلٌ لي شَرَدَ ، فَأَنَا أبتَغي لَهُ قَيدا ، فَمَضى . . . وتَوَضَّأَ فَأَقبَلَ وَالماءُ يَسيلُ مِن لِحيَتِهِ عَلى صَدرِهِ _ أو قالَ : يَقطُرُ مِن لِحيَتِهِ عَلى صَدرِهِ _ فَقالَ : أبا عَبدِ اللّهِ ، ما فَعَلَ شِرادُ جَمَلِكَ ؟ ثُمَّ ارتَحَلنا ، فَجَعَلَ لا يَلحَقُني فِي المَسيرِ إلاّ قالَ : السَّلامُ عَلَيكَ أبا عَبدِ اللّهِ ، ما فَعَلَ شِرادُ ذلِكَ الجَمَلِ؟ فَلَمّا رَأَيتُ ذلِكَ تَعَجَّلتُ إلَى المَدينَةِ وَاجتَنَبتُ المَسجِدَ وَالمُجالَسَةَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا طالَ ذلِكَ تَحَيَّنتُ ساعَةَ خَلوَةِ المَسجِدِ ، فَأَتَيتُ المَسجِدَ فَقُمتُ اُصَلّي ، وخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَعضِ حُجَرِهِ فَجأَةً ، فَصَلّى رَكعَتَينِ خَفيفَتَينِ ، وطَوَّلتُ رَجاءَ أن يَذهَبَ ويَدَعَني ، فَقالَ : طَوِّل أبا عَبدِ اللّهِ ما شِئتَ أن تُطَوِّلَ ؛ فَلَستُ قائِما حَتّى تَنصَرِفَ . فَقُلتُ في نَفسي : وَاللّهِ لَأَ عتَذِرَنَّ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهولاَُ برِئَنَّ صَدرَهُ . فَلَمّا قالَ : السَّلامُ عَلَيكَ أبا عَبدِ اللّهِ ، ما فَعَلَ شِرادُ ذلِكَ الجَمَلِ ؟ فَقُلتُ : وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ ، ما شَرَدَ ذلِكَ الجَمَلُ مُنذُ أسلَمَ (6) . فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ ! _ ثَلاثا _ ثُمَّ لَم يَعُد لِشَيءٍ مِمّا كانَ . (7)

.


1- .غرر الحكم : 8419
2- .غرر الحكم : 2865
3- .غرر الحكم : 3304
4- .غرر الحكم : 3371
5- .سنن أبي داود : 4 /250 / 4788 ، كنز العمّال : 7 / 137 / 18383
6- .كذا في الطبعة المعتمدة ، وفي كنز العمّال : «أسلمتُ»
7- .المعجم الكبير : 4 / 203 / 4146 ، كنز العمّال : 7 / 210 / 18664

ص: 287

6 / 48        اشاره در آن جا كه صراحت روا نباشد

حديثامام على عليه السلام : كسى كه سخنش را استوار گرداند ، فراوانى فضل خود را آشكار ساخته است. 325 . امام على عليه السلام : بهترين سخن ، سخن استوار است. 326 . امام على عليه السلام : بهترين گفتار آن است كه با ترتيب نيك ، آن را بيارايد ، و خاص و عام آن را بفهمد. 327 . امام على عليه السلام :امام على عليه السلام : كسى كه سخنش را استوار گرداند ، فراوانى فضل خود را آشكار ساخته است. 325 . امام على عليه السلام : بهترين سخن ، سخن استوار است. 326 . امام على عليه السلام : بهترين گفتار آن است كه با ترتيب نيك ، آن را بيارايد ، و خاص و عام آن را بفهمد. 327 . امام على عليه السلام : بهترينِ گفتار آن است كه گوش ها از آن ملول نشوند و فهم آن ، ذهن ها را رنجور نسازد.

ر ك : ص 225 ، ح 234 .

6 / 5اشاره در آن جا كه صراحت روا نباشدسنن أبى داوودبه نقل از عايشه _: هرگاه چيزى (سخن ناروايى) از فردى به ايشان مى رسيد ، نمى فرمود : «فلانى را چه شده كه [ چنين] مى گويد» ؛ بلكه مى فرمود : «چه شده كه مردم چنين و چنان مى گويند؟!» .

المعجم الكبيربه نقل از خوّات بن جبير _: به همراه رسول خدا در منطقه مرَّ الظهران توقّف كرديم . من از خيمه ام بيرون آمدم . به زنانى برخوردم كه با يكديگر سخن مى گفتند . من از گفتگوى آنان خوشم آمد . به خيمه بازگشتم و جامه دانم را برداشتم و از ميان آن ، جامه اى بيرون آورده ، پوشيدم و آمدم با آن زنان نشستم. در اين هنگام ، رسول خدا از خيمه خود خارج شد و فرمود : «اى ابا عبداللّه ! براى چه با زنان نشسته اى؟». چون رسول خدا را ديدم ، از ايشان ترسيدم و خود را باختم . گفتم : اى رسول خدا! شترى گريز پا دارم و به دنبال ريسمانى براى او هستم . پيامبر صلى الله عليه و آله رفت... و وضو ساخت و در حالى كه آب از محاسن ايشان برسينه شان مى چكيد (يا آن كه گفت : قطرات آب وضو از محاسن ايشان برسينه شان مى چكيد) ، برگشت و فرمود : «اى ابو عبداللّه ! سرانجامِ گريختن شترت چه شد؟!» . آن گاه حركت كرديم. پيامبر صلى الله عليه و آله در راه به من برنمى خورد ، مگر آن كه مى فرمود : «سلام بر تو اى ابوعبداللّه ! سرانجام گريختن آن شتر چه شد؟!» . وقتى اين [ اشارات حضرت] را ديدم ، به سوى مدينه شتاب كردم و از رفتن به مسجد و همنشينى با پيامبر صلى الله عليه و آله اجتناب كردم. پس از مدّتى ، با استفاده از يك ساعتِ خلوت مسجد ، وارد مسجد شدم و به نماز ايستادم كه ناگهان رسول خدا از يكى از اتاق هاى خود خارج شد و دو ركعت نماز كوتاه خواند . من به اميد آن كه ايشان برود و تنهايم گذارد ، نماز را طولانى كردم كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى ابوعبداللّه ! هر قدر كه مى خواهى ، نمازت را طولانى كن كه من تا نمازت را تمام كنى ، همچنان خواهم ايستاد». با خود گفتم : سوگند به خدا! پيش رسول خدا عذر خواهم خواست و از اين دلگيرى آسوده خاطرش خواهم نمود . از اين رو ، هنگامى كه حضرت فرمود : «سلام بر تو اى ابو عبداللّه ! سرانجام گريختن آن شتر چه شد؟» ، گفتم : سوگند به آن كه تو را به حق به رسالت برانگيخت ، آن شتر ، از زمانى كه اسلام آوردم ، نگريخته است. [ رسول خدا] سه بار فرمود : «خدايت رحمت كند!» و ديگر هرگز به آن ماجرا اشاره نكرد.

.

ص: 288

6 / 6مُراعاةُ أهلِيَّةِ المُخاطَبِعيسى عليه السلام :يا مَعشَرَ الحَوارِيّينَ ، لا تُلقُوا اللُّؤلُؤَ لِلخِنزيرِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَصنَعُ بِهِ شَيئا . ولا تُعطُوا الحِكمَةَ مَن لا يُريدُها ؛ فَإِنَّ الحِكمَةَ أحسَنُ مِنَ اللُّؤلُؤِ ، ومَن لا يُريدُها أشَرُّ مِنَ الخِنزيرِ . (1)

.


1- .الزهد لابن حنبل : 118 عن عكرمة ، عيون الأخبار لابن قتيبة : 2 / 124 وفيه «بني إسرائيل» بدل «الحواريّين» ، تفسير الدرّ المنثور : 2 / 214 نقلاً عن ابن عساكر عن عكرمة

ص: 289

6 / 49        رعايت شايستگى مخاطب

6 / 6رعايت شايستگى مخاطبعيسى عليه السلام :اى جمعيت حواريان! گوهر را بر گردن خوك نيفكنيد ، كه [ اين لؤلؤ ]به كار خوك نمى آيد ، و حكمت را به كسى كه خواهانش نيست ، ندهيد ؛ زيرا حكمتْ بهتر از گوهر است ، و آن كه خواهان حكمت نيست ، بدتر از خوك است.

.

ص: 290

عنه عليه السلام :لا تَطرَحُوا الدُّرَّ تَحتَ أرجُلِ الخَنازيرِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ المَسيحُ عليه السلام يَقولُ : إنَّ التّارِكَ شِفاءَ المَجروحِ مِن جُرحِهِ شَريكٌ لِجارِحِهِ لا مَحالَةَ ؛ وذلِكَ أنَّ الجارِحَ أرادَ فَسادَ المَجروحِ ، وَالتّارِكَ لاِءِشفائِهِ لَم يَشَأ صَلاحَهُ ، فَإِذا لَم يَشَأ صَلاحُهُ فَقَد شاءَ فَسادَهُ اضطِرارا . فَكَذلِكَ لا تُحَدِّثوا بِالحِكمَةِ غَيرَ أهلِها فَتَجهَلوا، ولا تَمنَعوها أهلَها فَتَأثَموا. وَليَكُن أحَدُكُم بِمَنزِلَةِ الطَّبيبِ المُداوي ؛ إن رَأى مَوضِعا لِدَوائِهِ ، وإلاّ أمسَكَ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِلمِ النِّسيانُ ، وإضاعَتُهُ أن تُحَدِّثَ بِهِ غَيرَ أهلِهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قامَ في بَني إسرائيلَ ، فَقالَ : يا بَني إسرائيلَ ، لا تُحَدِّثوا بِالحِكمَةِ الجُهّالَ فَتَظلِموها ، ولا تَمنَعوها أهلَها فَتَظلِموهُم . (4)

.


1- .ربيع الأبرار : 3 / 219
2- .الكافي : 8 / 345 / 545 عن أبان بن تغلب ؛ وراجع حلية الأولياء : 7 / 273
3- .سنن الدارمي : 1 / 158 / 629 ، المصنّف لابن أبي شيبة : 6 / 190 / 7 ، جامع بيان العلم : 1 / 108 ، مشكاة المصابيح : 1 / 88 / 265 كلّها عن الأعمش ، كنز العمّال : 10 / 184 / 28960
4- .الفقيه : 4 / 400 / 5858 ، معاني الأخبار : 196 /2 كلاهما عن جميل بن صالح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : 1 / 42 / 4 ، الأمالي للصدوق : 507 / 704 وفيهما «قام عيسى بن مريم عليه السلامخطيبا» وكلاهما عن يونس بن عبد الرحمن عمّن ذكره عن غير واحد عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : 2 / 66 / 7 ؛ المستدرك على الصحيحين : 4 / 301 / 7707 عن محمّد بن كعب القرظي وفيه «لا تتكلّموا» بدل «لا تحدّثوا» و «الجاهل» بدل «الجهّال» ، تفسير الدرّ المنثور : 2 / 213 نقلاً عن ابن عساكر عن ابن عبّاس وفيه «غير أهلها» بدل «الجهّال»

ص: 291

عيسى عليه السلام :دُرّ را برپاى خوكان مريزيد.

امام صادق عليه السلام :مسيح عليه السلام همواره مى فرمود : «كسى كه درمان جراحت مجروح را رها كند ، لاجرم با مجروح كننده آن شخص [ در اين جرم] شريك است ؛ زيرا مجروح كننده ، تباهى مجروح را مى خواسته ، و آن كه درمانش را رها كرده ، خير او را نخواسته است . پس اگر خير او را نخواسته ، پس به ناگزير ، تباهى او را خواسته است . به همين ترتيب ، حكمت را براى نااهلش بازگو نكنيد كه جهالت ورزيده ايد ؛ و آن را از اهلش دريغ نكنيد كه گناه كرده ايد ؛ بلكه بايد هر يك از شما چون پزشكى درمانگر باشد كه اگر جايى براى درمان يافت ، اقدام كند ، و گرنه دست نگه دارد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :آفت علم ، فراموشى است، و تباه كردنش به نقل كردن آن است براى نااهلش.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :عيسى بن مريم عليه السلام در ميان بنى اسرائيل ايستاد و گفت : «اى بنى اسرائيل! حكمت را براى نادانان بازگو مكنيد كه در اين صورت ، به حكمت ستم كرده ايد ، و آن را از اهلش دريغ نكنيد كه در اين صورت ، به آنان ستم كرده ايد».

.

ص: 292

عنه صلى الله عليه و آله :واضِعُ العِلمِ عِندَ غَيرِ أهلِهِ كَمُقَلِّدِ الخَنازيرِ الجَوهَرَ وَاللُّؤلُؤَ وَالذَّهَبَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُعَلِّقُوا الدُّرَّ في أعناقِ الخَنازيرِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَطرَحُوا الدُّرَّ في أفواهِ الكِلابِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلامفي وَصِيَّتِهِ لِلحَسَنِ عليه السلام: مِن صِفَةِ العالِمِ ألاّ يَعِظَ إلاّ مَن يَقبَلُ عِظَتَهُ ، ولا يَنصَحَ مُعجَبا بِرَأيِهِ ، ولا يُخبِرَ بِما يَخافُ إذاعَتَهُ . (4)

عنه عليه السلام :واضِعُ العِلمِ عِندَ غَيرِ أهلِهِ ظالِمٌ لَهُ . (5)

عنه عليه السلامفِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ: نَقلُ الصُّخورِ مِن مَواضِعِها أهوَنُ مِن تَفهيمِ مَن لا يَفهَمُ . (6)

عنه عليه السلامفِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ: اِحذَر كَلامَ مَن لا يَفهَمُ عَنكَ ؛ فَإِنَّهُ يُضجِرُكَ . (7)

عنه عليه السلامفِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ: لا تُحَدِّث بِالعِلمِ السُّفَهاءَ فَيُكَذِّبوكَ ، ولاَ الجُهّالَ فَيَستَثقِلوكَ ، ولكِن حَدِّث بِهِ مَن يَتَلَقّاهُ مِن أهلِهِ بِقَبولٍ وفَهمٍ ؛ يَفهَمُ عَنكَ ما تَقولُ ، ويَكتُمُ عَلَيكَ ما يَسمَعُ ؛ فَإِنَّ لِعِلمِكَ عَلَيكَ حَقّا كَما أنَّ عَلَيكَ في مالِكَ حَقّا ؛ بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ ، ومَنعُهُ عَن غَيرِ مُستَحِقِّهِ . (8)

.


1- .سنن ابن ماجة : 1 / 81 / 224 ، مشكاة المصابيح : 1 / 76 / 218 ، الفردوس : 2 / 437 / 3907 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : 10 / 131 / 28652 ؛ بحار الأنوار : 65 / 241 / 15
2- .تاريخ بغداد : 9 / 350 عن أنس ؛ منية المريد : 184 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «الجواهر» بدل «الدرّ»
3- .تاريخ بغداد : 11 / 310 ، كنز العمّال : 10 / 247 / 29320 ؛ عوالي اللآلي : 1 / 269 / 76
4- .العدد القويّة : 358 / 22 ، بحار الأنوار : 77 / 235 / 3
5- .غرر الحكم : 10127
6- .شرح نهج البلاغة : 20 / 326 / 732
7- .شرح نهج البلاغة : 20 / 282 / 231
8- .شرح نهج البلاغة : 20 / 273 / 155 ؛ وراجع غرر الحكم : 10367

ص: 293

رسول خدا صلى الله عليه و آله :آن كه علم را به نااهلش سپارد ، به سان آويزان كننده جواهر، لؤلؤ و طلا به گردن خوكان باشد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :مرواريد را به گردن خوكان مياويزيد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :مرواريد را در دهان سگ ها ميندازيد.

امام على عليه السلامدر سفارش خود به حسن عليه السلام _: از ويژگى هاى عالم آن است كه تنها كسى را اندرز مى دهد كه اندرزش را بپذيرد ، و كسى را كه فريفته رأى و نظر خويش است ، نصيحت نمى كند ، و آنچه را كه از انتشارش بيم دارد ، بيان نمى كند.

امام على عليه السلام :آن كه علم را به نااهلش مى سپارد ، بدان [ علم ]ستم كرده است.

امام على عليه السلامدر حكمت هاى منسوب به ايشان _: جابه جا كردن صخره ها از جايگاهشان ، آسان تر از فهماندن به كسى است كه نمى فهمد.

امام على عليه السلامدر حكمت هاى منسوب به ايشان _: از هم سخنى با آن كه گفتارت را نمى فهمد ، بپرهيز ، كه تو را ملول و دلْ تنگ مى سازد.

امام على عليه السلامدر حكمت هاى منسوب به ايشان _: دانش را براى سفيهان بازگو مكن كه تكذيبت مى كنند ، و براى نادانان بازگو مكن كه در پذيرش آن سنگينى مى كنند ؛ بلكه براى كسى بازگو كن كه شايسته آن باشد و آن را از روى قبول و فهم پذيرا گردد، آنچه را به او مى گويى ، بفهمد، و آنچه را مى شنود ، بر تو پوشيده بدارد ؛ زيرا دانش تو بر تو حقّى دارد ، همان گونه كه مالت بر تو حقّى دارد ، كه آن بخشيدن به مستحقش و بازداشتن از غير مستحقش است.

.

ص: 294

عنه عليه السلامفِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ: اِحتَرِس مِن ذِكرِ العِلمِ عِندَ مَن لا يَرغَبُ فيهِ ، ومِن ذِكرِ قَديمِ الشَّرَفِ عِندَ مَن لا قَديمَ لَهُ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ مِمّا يُحقِدُهُما عَلَيكَ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ الحُكَماءَ ضَيَّعُوا الحِكمَةَ لَمّا وَضَعوها عِندَ غَيرِ أهلِها . (2)

6 / 7مُراعاةُ طاقَةِ المُخاطَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لاتُحَدِّثُوا النّاسَ بِما لايَعرِفونَ ؛ أتُحِبّونَ أن يُكَذَّبَ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ ! (3)

الإمام عليّ عليه السلام :أتُحِبّونَ أن يُكَذَّبَ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ ! حَدِّثُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، وأمسِكوا عَمّا يُنكِرونَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :حَدِّثُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، ودَعوا ما يُنكِرونَ ؛ أتُحِبّونَ أن يُسَبَّ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ ! قالوا : وكَيفَ يُسَبُّ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ قالَ : يَقولونَ إذا حَدَّثتُموهُم بِما يُنكِرونَ : «لَعَنَ اللّهُ قائِلَ هذا» ، وقَد قالَهُ اللّهُ عز و جل ورَسولُهُ صلى الله عليه و آله . (5)

.


1- .شرح نهج البلاغة : 20 / 322 / 696
2- .قصص الأنبياء : 160 / 176 عن محمّد بن عبيدة عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : 78/ 345/ 3
3- .الغيبة للنعماني : 34 / 2 عن أنس ، بحار الأنوار : 2 / 77 / 61
4- .الغيبة للنعماني : 34 / 1 ، عن أبي الطفيل عامر بن واثلة ، بحار الأنوار : 2 / 77 / 60 ؛ كنز العمّال : 10/304/29523 عن أبي الطفيل
5- .دعائم الإسلام : 1 / 60

ص: 295

6 / 50        رعايت ظرفيت مخاطب

امام على عليه السلامدر حكمت هاى منسوب به ايشان _: نزد آن كه به علم اشتياقى ندارد سخن از دانش مگو ، و نزد آن كه در شرافتْ سابقه اى ندارد ، سخن از كسى كه شرافتى ديرينه دارد مگو كه اين ، باعث كينه جويى آن دو نسبت به تو مى شود.

امام على عليه السلام :حكيمان ، چون حكمت را به نااهلش سپردند ، تباهش كردند.

6 / 7رعايت ظرفيت مخاطبرسول خدا صلى الله عليه و آله :براى مردم آنچه را نمى پذيرند ، بازگو نكنيد . آيا دوست داريد كه خدا و رسولش تكذيب شوند؟

امام على عليه السلام :آيا دوست داريد كه خدا و رسولش تكذيب شوند؟ براى مردم آنچه را مى پذيرند ، بازگو كنيد و از گفتن آنچه آن را انكار مى كنند، پرهيز نماييد.

امام صادق عليه السلام :«براى مردم ، آنچه را مى پذيرند ، بازگو كنيد و آنچه را انكار مى كنند ، واگذاريد . آيا دوست داريد كه خدا و رسولش دشنام داده شوند؟». گفتند : چگونه خدا و رسولش را دشنام مى دهند؟ فرمود : «وقتى شما چيزى را كه نمى فهمند براى آنها بازگو مى كنيد ، مى گويند : خداوند ، گوينده اين گفتار را لعنت كند! ، در حالى كه خداوند عز و جل و رسولش آن را گفته اند».

.

ص: 296

عنه عليه السلام :ما كَلَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله العِبادَ بِكُنهِ عَقلِهِ قَطُّ . قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّا مَعاشِرَ الأَنبِياءِ اُمِرنا أن نُكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لَيسَ كُلُّ العِلمِ يَستَطيعُ صاحِبُ العِلمِ أن يُفَسِّرَهُ لِكُلِّ النّاسِ ؛ لِأَنَّ مِنهُمُ القَوِيَّ وَالضَّعيفَ ، ولِأَنَّ مِنهُ ما يُطاقُ حَملُهُ ومِنهُ ما لا يُطاقُ حَملُهُ ، إلاّ مَن يُسَهِّلُ اللّهُ لَهُ حَملَهُ وأعانَهُ عَلَيهِ مِن خاصَّةِ أولِيائِهِ . (2)

عنه عليه السلامخط _ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ : لا تُعامِلِ العامَّةَ في ما اُنعِمَ بِهِ عَلَيكَ مِنَ العِلمِ كَما تُعامِلُ الخاصَّةَ . وَاعلَم أنَّ للّهِِ سُبحانَهُ رِجالاً أودَعَهُم أسرارا خَفِيَّةً ، ومَنَعَهُم عَن إشاعَتِها . وَاذكُر قَولَ العَبدِ الصّالِحِ لِموسى _ وقَد قالَ لَهُ : «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» (3) ، قالَ : «إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْرًا * وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِى خُبْرًا » (4) . (5)

.


1- .الكافي : 1 / 23 / 15 و ج 8 / 268 / 394 كلاهما عن ابن فضّال عن بعض أصحابنا عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للطوسي : 481 / 1050 عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : 37 ، المحاسن : 1 / 310 / 615 عن سليمان بن جعفر بن إبراهيم الجعفري رفعه وليس فيه «اُمرنا أن» ، بحار الأنوار : 1 / 106 / 4 ؛ الفردوس : 1 / 398 / 1611 عن ابن عبّاس وليس فيه «إنّا معاشر الأنبياء» وفيه «اُمرت» بدل «اُمرنا» ، كنز العمّال : 10/242/ 29282
2- .التوحيد : 268 / 5 عن أبي معمر السعداني ، بحار الأنوار : 6 / 142 / 6
3- .الكهف : 66
4- .الكهف : 67 و 68
5- .شرح نهج البلاغة : 20 / 345 / 968 ؛ وراجع منية المريد : 179

ص: 297

امام صادق عليه السلام :رسول خدا هرگز با بندگان خدا با ژرفاى عقل خود ، سخن نگفته است. رسول خدا فرموده است : «ما گروه پيامبران ، فرمان گرفته ايم كه با مردم به اندازه عقل هايشان سخن گوييم».

امام على عليه السلام :هر علمى چنان نيست كه دارنده اش بتواند آن را براى تمام مردم تبيين كند ؛ زيرا برخى از مردم [ در فهم آن] قوى و برخى ضعيف اند ، و برخى دانش ها قابل تحمّل و برخى غير قابل تحمّل اند، مگر براى آن كه از اولياى مخصوص خداوند باشد كه خدا شنيدن آن را برايش آسان مى كند و او را در اين كار ، كمك مى رساند.

امام على عليه السلامدر حكمت هاى منسوب به ايشان _: با عموم [ مردم] در نعمت علمى كه به تو ارزانى شده ، به سان خواصّ برخورد نكن ، و بدان كه خداوند ، مردانى دارد كه رازهاى نهانى را به آنان واگذاشته و آنان را از افشاى آن بازداشته است ؛ و سخن عبد صالح به موسى[ عليه السلام] را به ياد آر كه وقتى موسى[ عليه السلام] به او گفت : « آيا تو را به اين شرط كه از آنچه كه آموخته شده اى به من ياد دهى ، پيروى كنم؟» ، آن عبد صالح در پاسخش گفت : «تو هرگز نمى توانى همپاى من صبر كنى ؛ و چگونه مى توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى؟».

.

ص: 298

عنه عليه السلام :خالِطُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، ودَعوهُم مِمّا يُنكِرونَ ، ولاتَحمِلوهُم عَلى أنفُسِكِم وعَلَينا ؛ إنَّ أمرَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ لا يَحتَمِلُهُ إلاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، أو نَبِيٌّ مُرسَلٌ ، أو عَبدٌ قَدِ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإِيمانِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أمّا حَقُّ المُستَنصِحِ : فَإِنَّ حَقَّهُ أن . . . تُكَلِّمَهُ مِنَ الكَلامِ بِما يُطيقُهُ عَقلُهُ ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ عَقلٍ طَبَقَةً مِنَ الكَلامِ يَعرِفُهُ ويَجتَنِبُهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ذَكَرتُ التَّقِيَّةَ يَوما عِندَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلام ، فَقالَ : وَاللّهِ ، لَو عَلِمَ أبو ذَرٍّ ما في قَلبِ سَلمانَ لَقَتَلَهُ ! (3)

الكافي عن عبد العزيز القراطيسيّ :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا عَبدَ العَزيزِ ، إنَّ الإِيمانَ عَشرُ دَرَجاتٍ ؛ بِمَنزِلَةِ السُّلَّمِ ، يُصعَدُ مِنهُ مِرقاةً بَعدَ مِرقاةٍ ، فَلا يَقولَنَّ صاحِبُ الاِثنَينِ لِصاحِبِ الواحِدِ : «لَستَ عَلى شَيءٍ» ، حَتّى يَنتَهِيَ إلَى العاشِرِ ؛ فَلا تُسقِط مَن هُوَ دونَكَ فَيُسقِطَكَ مَن هُوَ فَوقَكَ . وإذا رَأَيتَ مَن هُوَ أسفَلُ مِنكَ بِدَرَجَةٍ فَارفَعهُ إلَيكَ بِرِفقٍ ، ولا تُحَمِّلَنَّ عَلَيهِ ما لا يُطيقُ فَتَكسِرَهُ ؛ فَإِنَّ مَن كَسَرَ مُؤمِنا فَعَلَيهِ جَبرُهُ . (4)

.


1- .الخصال : 624/10 عن أبيبصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام، بصائرالدرجات : 26/2 ، الخرائج والجرائح : 2 / 794 / 3 كلاهما عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلاموفيهما «عبد مؤمن» ، بحار الأنوار : 10 / 102 / 1
2- .تحف العقول : 269 / 41 ، بحار الأنوار : 74 / 19 / 2
3- .الكافي : 1 / 401 / 2 عن مسعدة بن صدقة ، رجال الكشّي: 1 / 70 / 40 ، بصائر الدرجات : 25/21 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عنه عن الإمام الباقر عليهماالسلام ، بحار الأنوار : 2 / 190 / 25
4- .الكافي : 2 / 45 / 2 ، الخصال : 447 / 48 ، بحار الأنوار : 69 / 165 / 4

ص: 299

امام على عليه السلام :با مردم طبق آنچه مى پذيرند ، معاشرت كنيد ، و آنچه را انكار مى كنند ، واگذاريد ، و آنان را عليه خودتان و ما مشورانيد ؛ زيرا [ فهم] امر ما دشوار و پيچيده است كه جز فرشته اى مقرّب يا پيامبرى فرستاده شده يا بنده اى كه خداوند ، دل او را به ايمان آزموده باشد ، تاب تحمّل آن را ندارد.

امام زين العابدين عليه السلام :اما حقّ نصيحت خواه : حق او آن است كه... با او به كلامى سخن بگويى كه عقلش تاب تحمّل آن را دارد ؛ زيرا براى هر عقلى ترازى از سخن است كه [ فقط] آن را مى فهمد و از آن مى پرهيزد.

امام صادق عليه السلام :روزى نزد على بن حسين عليهماالسلام از «تقيّه» ياد كردم . فرمود : «سوگند به خدا ، اگر ابوذر از آنچه در دل سلمان بود آگاهى داشت ، او را مى كشت!». (1)

الكافىبه نقل از عبدالعزيز قراطيسى _: امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى عبدالعزيز! ايمان ده پلّه دارد چون نردبان ، كه از آن پلّه پلّه بايد بالا رفت. بنا بر اين ، نبايد آن كه از دو درجه ايمان برخوردار است ، به آن كه برخوردار از يك درجه است ، بگويد : تو چيزى نيستى و اين حكم براى همه درجات تا درجه دهم جارى است . پس آن كه را در درجه پايين تر از توست ، منزلتش را پايين مدان تا آن كه در درجه اى بالاتر از توست ، منزلت تو را پايين نداند ؛ و هرگاه كسى را مى بينى كه يك درجه از تو پايين تر است ، با مدارا و نرمى او را به سوى خود بالا كش، و آنچه را تاب تحمّلش را ندارد ، بر او تحميل نكن كه او را در هم خواهى شكست ، و هر كه مؤمنى را درهم شكند ، جبران آن برعهده خود اوست».

.


1- .مقصود آن است كه علم ژرف و انبوه سلمان، بيش از حدّ تحمل ابوذر است ، به گونه اى كه اگر از آن آگاهى يابد ، بى تاب مى شد و خود يا سلمان را هلاك مى كرد

ص: 300

الكافي عن عبد الأعلى :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّهُ لَيسَ مِنِ احتِمالِ أمرِنَا التَّصديقُ لَهُ وَالقَبولُ فَقَط . مِنِ احتِمالِ أمرِنا سَترُهُ وصِيانَ_تُه مِن غَيرِ أهلِهِ . فَاقرَأهُمُ السَّلامَ وقُل لَهُم : رَحِمَ اللّهُ عَبدا اِجتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ إلى نَفسِهِ . حَدِّثوهُم بِما يَعرِفونَ ، وَاستُروا عَنهُم ما يُنكِرونَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا اِجتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ إلى نَفسِهِ ؛ فَحَدَّثَهُم بِما يَعرِفونَ وتَرَكَ ما يُنكِرونَ . (2)

التّوحيد عن محمّد بن عبيد :دَخَلتُ عَلَى الرِّضا عليه السلام ، فَقالَ لي : قُل لِلعَبّاسِيِّ يَكُفَّ عَنِ الكَلامِ فِي التَّوحيدِ وغَيرِهِ ، ويُكَلِّمَ النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، ويَكُفَّ عَمّا يُنكِرونَ . وإذا سَأَلوكَ عَنِ التَّوحيدِ ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل : « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُن لَّهُو كُفُوًا أَحَدُم » . (3) وإذا سَأَلوكَ عَنِ الكَيفِيَّةِ ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل : «لَيْسَ كَمِثْلِهِىشَىْ ءٌ» . (4) وإذا سَأَلوكَ عَنِ السَّمعِ ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل : «هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (5) . فَكَلِّمِ النّاسَ بِما يَعرِفونَ . (6)

.


1- .الكافي : 2 / 222 / 5 ، الغيبة للنعماني : 34 / 3 ، الأمالي للطوسي : 1 / 86 / 131 ، بشارة المصطفى : 97 كلاهما عن مدرك بن زهير ، دعائم الإسلام : 1 / 61 ، شرح الأخبار : 3 / 507 / 1456 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : 47 / 371 / 92
2- .الخصال : 25 / 89 ، الأمالي للصدوق : 159 / 156 كلاهما عن مدرك بن الهزهاز وفيه «إلينا» بدل «إلى نفسه» ، روضة الواعظين : 404 ، بحار الأنوار : 2 / 65 / 4
3- .الإخلاص : 1 _ 4
4- .الشورى : 11
5- .البقرة : 137
6- .التوحيد : 95 / 14 ، بحار الأنوار : 4 / 297 / 25

ص: 301

الكافىبه نقل از عبد الأعلى _: از امام صادق عليه السلامشنيدم كه مى فرمود : «[ حفظ و] پذيرش امر ما تنها به تصديق و قبول آن نيست ؛ بلكه از جمله حفظ و پذيرش آن ، پنهان ساختن و حفظ آن از نااهل است. به آنان (شيعيان) سلام برسان و به ايشان بگو : رحمت خدا بر بنده اى كه محبّت مردم را به سوى خود جلب كند! براى مردم ، آنچه را برمى تابند ، بگوييد ، و آنچه را انكار مى كنند ، از آنان پنهان داريد».

امام صادق عليه السلام :رحمت خدا بر بنده اى كه محبّت مردم را به سوى خود كشاند! پس براى آنان آنچه را بر مى تابند ، بازگو مى كند ، و آنچه را انكار مى كنند ، واگذاريد.

التوحيدبه نقل از محمد بن عبيد _: خدمت امام رضا عليه السلامرسيدم . به من فرمود : «به عبّاسى بگو از سخن گفتن درباره توحيد و جز آن ، اجتناب كند، و براى مردم آن را بر مى تابند ، بگويد ، و از آنچه انكار مى كنند ، دست شوييد . و هرگاه تو را از توحيد بپرسند، همان سخن خداوند عز و جل را بازگو كن : «بگو : او خدايى است يكتا؛ خداى بى نياز و تكيه گاه نيازمندان . نه كسى را زاد، و نه از كسى زاييده شد ، و او را هيچ همتايى نباشد» . و هرگاه از تو از چگونگى [ خداوند] بپرسند، همان سخن خداوند عز و جل را به آنان بگو : «چيزى به سان او نيست» . و هرگاه از تو از صفت شنيدن خدا پرسش كنند ، همان گونه كه خداوند عز و جل فرموده ، بگو : «او شنواى آگاه است». پس به مردم چيزى بگو كه آن را بر مى تابند».

.

ص: 302

الكافي عن يعقوب بن الضّحّاك عن رجل من أصحابنا سرّاجٍوكانَ خادِما لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلامبَعَثَني أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلامفي حاجَةٍ _ وهُوَ بِالحيرَةِ _ أنَا وجَماعَةً مِن مَواليهِ . قالَ : فَانطَلَقنا فيها ، ثُمَّ رَجَعنا مُغتَمّينَ . قالَ : وكانَ فِراشي فِي الحائِرِ الَّذي كُنّا فيهِ نُزولاً ، فَجِئتُ وأنَا بِحالٍ ، فَرَمَيتُ بِنَفسي ، فَبَينا أنَا كَذلِكَ إذا أنَا بِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام قَد أقبَلَ . قالَ : فَقالَ : قَد أتَيناكَ _ أو قالَ : جِئناكَ _ فَاستَوَيتُ جالِسا ، وجَلَسَ عَلى صَدرِ فِراشي ، فَسَأَلَني عَمّا بَعَثَني لَهُ ، فَأَخبَرتُهُ ، فَحَمِدَ اللّهَ . ثُمَّ جَرى ذِكرُ قَومٍ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ! إنّا نَبرَأُ مِنهُم ؛ إنَّهُم لا يَقولونَ ما نَقولُ . قالَ : فَقالَ : يَتَوَلَّونا ولا يَقولونَ ما تَقولونَ ؛ تَبرَؤونَ مِنهُم ؟ ! قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَهُوَ ذا عِندَنا ما لَيسَ عِندَكُم ، فَيَنبَغي لَنا أن نَبرَأَ مِنكُم ؟ ! قالَ : قُلتُ : لا ، جُعِلتُ فِداكَ ! قالَ : وهُوَ ذا عِندَ اللّهِ ما لَيسَ عِندَنا ، أفَتَراهُ اطَّرَحَنا ؟ ! قالَ : قُلتُ : لا وَاللّهِ ، جُعِلتُ فِداكَ ! ما نَفعَلُ ؟ قالَ : فَتَوَلَّوهُم ، ولا تَبرَؤوا مِنهُم ؛ إنَّ مِنَ المُسلِمينَ مَن لَهُ سَهمٌ ، ومِنهُم مَن لَهُ سَهمانِ ، ومِنهُم مَن لَهُ ثَلاثَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ أربَعَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ خَمسَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ سِتَّةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ سَبعَةُ أسهُمٍ ؛ فَلَيسَ يَنبَغي أن يُحمَلَ صاحِبُ السَّهمِ عَلى ما هُوَ عَلَيهِ صاحبُ السَّهمَينِ ، ولا صاحِبُ السَّهمَينِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الثَّلاثَةِ ، ولا صاحِبُ الثَّلاثَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الأَربَعَةِ ، ولا صاحِبُ الأَربَعَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الخَمسَةِ ، ولا صاحِبُ الخَمسَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السِّتَّةِ ، ولا صاحِبُ السِّتَّةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السَّبعَةِ . وسَأَضرِبُ لَكَ مَثَلاً : إنَّ رَجُلاً كانَ لَهُ جارٌ _ وكانَ نَصرانِيّا _ فَدَعاهُ إلَى الإِسلامِ وزَيَّنَهُ لَهُ ، فَأَجابَهُ ، فَأَتاهُ سَحيرا فَقَرَعَ عَلَيهِ البابَ ، فَقالَ لَهُ : مَن هذا ؟ قالَ : أنَا فُلانٌ . قالَ : وما حاجَتُكَ ؟ فَقالَ : تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ ، ومُرَّ بِنا إلَى الصَّلاةِ . قالَ : فَتَوَضَّأَ ولَبِسَ ثَوبَيهِ وخَرَجَ مَعَهُ . قالَ : فَصَلَّيا ما شاءَ اللّهُ ، ثُمَّ صَلَّيَا الفَجرَ ، ثُمَّ مَكَثا حَتّى أصبَحا . فَقامَ الَّذي كانَ نَصرانِيّا يُريدُ مَنزِلَهُ ، فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : أينَ تَذهَبُ ! النَّهارُ قَصيرٌ ، وَالَّذي بَينَكَ وبَينَ الظُّهرِ قَليلٌ . قالَ : فَجَلَسَ مَعَهُ إلى أن صَلَّى الظُّهرَ . ثُمَّ قالَ : وما بَينَ الظُّهرِ وَالعَصرِ قَليلٌ . فاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى العَصرَ . قالَ : ثُمَّ قامَ وأرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّ هذا آخِرُ النَّهارِ ، وأقَلُّ مِن أوَّلِهِ . فَاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى المَغرِبَ . ثُمَّ أرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّما بَقِيَت صَلاةٌ واحِدَةٌ . قالَ : فَمَكَثَ حَتّى صَلَّى العِشاءَ الآخِرَةَ ، ثُمَّ تَفَرَّقا . فَلَمّا كانَ سَحيرا ، غَدا عَلَيهِ فَضَرَبَ عَلَيهِ البابَ ، فَقالَ : مَن هذا ؟ قالَ : أنَا فُلانٌ . قالَ : وما حاجَتُكَ ؟ قالَ : تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ وَاخرُج بِنا فَصَلِّ . قالَ : اُطلُب لِهذَا الدّينِ مَن هُوَ أفرَغُ مِنّي ؛ أنَا إنسانٌ مِسكينٌ ، وعَلَيَّ عِيالٌ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أدخَلَهُ في شَيءٍ أخرَجَهُ مِنهُ ! _ أو قالَ : أدخَلَهُ مِن مِثلِ هذِه وأخرَجَهُ مِن مِثلِ هذا ! (1)

.


1- .الكافي : 2 / 42 / 2 ، الخصال : 354 / 35 ، مشكاة الأنوار : 164 / 428 كلاهما عن عمّار بن الأحوص نحوه ، بحار الأنوار : 69 / 161 / 2

ص: 303

الكافىبه نقل از يعقوب بن ضحّاك ، به نقل از مردى از شيعيان كه زين اسب مى ساخت و خدمتگزار امام صادق عليه السلام بود _: امام صادق عليه السلامدر حالى كه در حيره بود ، من و گروهى از اصحاب خود را براى كارى فرستاد . ما براى آن كار ، رهسپار شديم . آن گاه ناراحت بازگشتيم. بستر من در عمارتى بود كه در آن فرود آمده بوديم . من با همان اندوه ، آمدم و خود را روى بستر انداختم . همان هنگام ديدم كه امام صادق عليه السلاممى آيد . راوى مى گويد : امام فرمود : «نزد تو آمده ايم» يا فرمود : «پيش تو آمديم» . من از جاى خود برخاسته و نشستم و [ امام] بر بالاى بسترم نشست و از من درباره كارى كه روانه ام كرده بود ، پرسيد . من گزارش كار را به ايشان دادم و ايشان ، خدا را سپاس گفت. آن گاه از گروهى سخن به ميان آمد. گفتم : فدايت شوم! ما از آنان بيزارى مى جوييم . آنان ، بدانچه ما معتقديم ، اعتقاد ندارند. فرمود : «آنان ما را دوست دارند ، ولى آنچه را شما مى گوييد ، نمى گويند . آيا شما از آنان برائت مى جوييد؟». گفتم : آرى . فرمود : «پس به نظرت چون آنچه نزد ماست ، نزد شما نيست ، شايسته است كه ما از شما بيزارى جوييم؟» . گفتم : نه، فدايت شوم! فرمود : «و آنچه نزد خداست ، نزد ما نيست. آيا به نظرت خداوند ما را رها كرده است؟» . گفتم : فدايت شوم! به خدا سوگند، نه . پس چه كنيم؟ فرمود : «با آنان دوست باشيد و از آنان بيزارى نجوييد ؛ زيرا برخى از مسلمانان ، داراى يك سهم [ از ايمان] ، و برخى داراى دو سهم ، و برخى داراى سه سهم ، و برخى داراى چهار سهم ، و برخى داراى پنج سهم ، و برخى داراى شش سهم ، و برخى داراى هفت سهم اند . پس شايسته نيست آنچه بر [ عهده ]صاحب دو سهم است ، بر كسى كه داراى يك سهم است ، تحميل شود ، و آنچه بر صاحب سه سهم است ، بر كسى كه داراى دو سهم است ، و آنچه بر صاحب چهار سهم است ، بر كسى كه داراى سه سهم است ، و آنچه بر صاحب پنج سهم است ، بر كسى كه داراى چهار سهم است ، و آنچه بر صاحب شش سهم است ، بر كسى كه داراى پنج سهم است ، و آنچه بر صاحب هفت سهم است ، بر كسى كه داراى شش سهم است ، تحميل شود. برايت مَثَلى مى زنم : مردى همسايه اى مسيحى داشت . او را به اسلام دعوت كرد و اسلام را برايش زيبا تصوير نمود . و آن مرد مسيحى نيز دعوتش را پذيرفت [ و مسلمان شد]. پس سحرگاه نزد او رفت و درِ خانه اش را كوفت. همسايه اش گفت : كيست؟ گفت : من فلانى [ همسايه مسلمان تو ]هستم. گفت : چه مى خواهى؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و تا براى نماز برويم. مرد تازه مسلمان ، وضو گرفت و لباس هايش را پوشيد و به همراه او رهسپار شد. آن دو بسيار نماز خواندند . سپس نماز صبح را به جاى آوردند و تا بامداد در مسجد ماندند. مرد نصرانى به قصد خانه اش برخاست. همسايه مسلمان به او گفت : كجا مى روى؟ روز كوتاه است و تا ظهر ، وقتِ اندكى مانده است . آن مرد تا نماز ظهر ، همراه او نشست. همسايه مسلمان گفت : بين نماز ظهر و عصر ، زمان كوتاهى مانده است، از اين رو ، مرد تازه مسلمان را تا نماز عصر نگاه داشت. مرد نصرانى برخاست تا به خانه اش برود ؛ امّا همسايه مسلمانش گفت : ديگر آخرِ روز است ، و از آغاز آن ، كوتاه تر است . بدين ترتيب ، آن مرد را تا خواندن نماز مغرب نگاه داشت . و وقتى آن مرد خواست به سوى خانه اش رهسپار شود ، باز همسايه مسلمان گفت : تنها يك نماز مانده است. مرد تازه مسلمان ، ماند و نماز عشا را هم خواند. آن گاه از هم جدا شدند. چون سحرگاه روز دوم فرا رسيد ، همسايه مسلمان ، مجدّدا درِ خانه تازه مسلمان را زد . آن مرد گفت : كيستى؟ گفت : من فلانى هستم. گفت : چه كار دارى؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و براى اداى نماز بيرون بيا. تازه مسلمان گفت : براى چنين دينى دنبال كسى باش كه از من بى كارتر باشد . من انسانى تهى دست و عيالمندم». امام صادق عليه السلام فرمود : «همسايه مسلمان ، آن مرد مسيحى را به چيزى داخل كرد كه از آن خارجش ساخت» يا آن كه فرمود : «او را بدين ترتيب ، وارد اسلام كرد و بدين ترتيب ، خارجش ساخت» .

.

ص: 304

. .

ص: 305

. .

ص: 306

6 / 8مُراعاةُ نَشاطِ المُخاطَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي لَأَتَخَوَّلُكُم بِالمَوعِظَةِ تَخَوُّلاً ؛ مَخافَةَ السَّأمَةِ عَلَيكُم . (1)

مسند ابن حنبل عن قيس بن أبي حازم عن أبيه :رَآنِي النَّبِيُّ صلى الله عليه و آلهوهُوَ يَخطُبُ وأنَا فِي الشَّمسِ ، فَأَمَرَني فَحَوَّلتُ إلَى الظِّلِّ . (2)

.


1- .الأمالي للطوسي : 491 / 1077 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : 70 / 20 / 17
2- .مسند ابن حنبل : 6 / 362 / 18333 و ج 5 / 285 / 15518 وليس فيه «وأنا في الشمس» ، صحيح ابن خزيمة : 2 / 353 / 1453

ص: 307

6 / 51        رعايت نشاط مخاطب

6 / 8رعايت نشاط مخاطبرسول خدا صلى الله عليه و آله :من از بيم ملول شدن شما ، گاه به گاه شما را موعظه مى كنم.

مسند ابن حنبلبه نقل از قيس بن ابى حازم به نقل از پدرش _: پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه سخنرانى مى كرد ، مرا ديد كه ميان آفتابم . پس مرا فرمان داد تا جايم را به سايبان تغيير دادم.

.

ص: 308

صحيح البخاري عن عكرمة عن ابن عبّاس :حَدِّثِ النّاسَ كُلَّ جُمُعَةٍ مَرَّةً ، فَإِن أبَيتَ فَمَرَّتَينِ ، فَإِن أكثَرتَ فَثَلاثَ مِرارٍ . ولا تُمِلَّ النّاسَ هذَا القُرآنَ . و لا اُلفِيَنَّكَ تَأتِي القَومَ وهُم في حَديثٍ مِن حَديثِهِم فَتَقُصُّ عَلَيهِم ، فَتَقطَعُ عَلَيهِم حَديثَهُم فَتُمِلُّهُم ؛ ولكِن أنصِت ، فَإِذا أمَروكَ فَحَدِّثهُم وهُم يَشتَهونَهُ ، فَانظُرِ السَّجعَ مِنَ الدُّعاءِ فَاجتَنِبهُ ؛ فَإِنّي عَهِدتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آلهوأصحابَهُ لا يَفعَلونَ إلاّ ذلِكَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ : مَن لَم يَنشَط لِحَديثِكَ فَارفَع عَنهُ مُؤنَةَ الاِستِماعِ مِنكَ . (2) 363 . عنه عليه السلام :فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِالإمام عليّ عليه السلام : مَن لَم يَنشَط لِحَديثِكَ فَارفَع عَنهُ مُؤنَةَ الاِستِماعِ مِنكَ . (3) 363 . عنه عليه السلام : إنَّ لِلقُلوبِ شَهوَةً وإقبالاً وإدبارا ، فَائتوها مِن قِبَلِ شَهوَتِها وإقبالِها ؛ فَإِنَّ القَلبَ إذا اُكرِهَ عَمِيَ . (4)

6 / 9مُراعاةُ مُقتَضَى الحالِالإمام عليّ عليه السلامفي ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ ، قَد أحكَم مَراهِمَهُ ، وأحمى مَواسِمَهُ ، يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ ؛ مِن قُلوبٍ عُميٍ ، وآذانٍ صُمٍّ ، وألسِنَةٍ بُكمٍ ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ومَواطِنَ الحَيرَةِ . 5

.


1- .صحيح البخاري : 5 / 2334 / 5978 وراجع مسند ابن حنبل : 10 / 39 / 25878 ، صحيح ابن حبّان : 3/ 258 / 978 ، موارد الظمآن : 58 / 112 كلاهما عن ابن أبي السائب ، تاريخ المدينة : 1 / 13 عن داود بن عامر كلّها نحوه
2- .شرح نهج البلاغة : 20 / 314 / 609
3- .نهج البلاغة : الحكمة 193 ، خصائص الأئمّة : 112 ، بحار الأنوار : 70 / 61 / 41
4- .نهج البلاغة : الخطبة 108

ص: 309

6 / 52        رعايت مقتضاى حال

صحيح البخارىبه نقل از عكرمه ، به نقل از ابن عباس _: براى مردم در هر جمعه تنها يك بار سخن بگو ، و اگر اصرار دارى ، [ فقط ]دو بار باشد ، و اگر بيشتر مى خواهى ، [ فقط] سه بار باشد و مردم را از قرآن ملول نكن. و اين براى تو عادت نشود كه نزد گروهى كه سرگرم گفتگوى با هم هستند ، بروى و سخن آنان را ببُرى و با سخن گفتنت باعث ملول شدن آنان بشوى ؛ بلكه خاموش بمان و هرگاه از تو خواستند ، برايشان سخن بگو، كه در اين صورت ، بدان مشتاق خواهند بود ، و در دعوت ، از قافيه پردازى اجتناب كن . من پيامبر خدا و ياران وى را ديدم كه آنها [ از قافيه پردازى در دعوت] اجتناب مى كردند.

امام على عليه السلامدر حكمت هاى منسوب به ايشان _: هر كس كه براى سخن تو نشاط نشان ندهد ، زحمت گوش سپردن به سخنت را از او بردار.

امام على عليه السلام :دل ها را هوايى است و روى آوردنى و پشت كردنى . پس دل ها را آن گاه به كار گيريد كه خواهان است و روى در كار ؛ چه ، دل اگر به ناخواه به كارى وادار شود، كور گردد.

6 / 9رعايت مقتضاى حالامام على عليه السلامدر توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _: طبيبى [ كه بر سرِ بيماران ]گردان است، و مرهم او [ بيمارى را] بهترين درمان، و [ آن جا كه دارو سودى ندهد]. داغ او سوزان . آن را به هنگام حاجت بر دل هايى نهد كه [ از ديدن حقيقت] نابيناست ، و بر گوش هايى كه ناشنواست و بر زبان هايى كه ناگوياست . با داروى خود ، دل هايى را جويد كه در غفلت است يا [ از هجوم شبهت] در حيرت.

.

ص: 310

زاد المعاد عن ابن القيّم الجوزيّ :كان [رسول اللّه صلى الله عليه و آله] يخطب في كلّ وقت بما يقتضيه حاجة المخاطبين ومصلحتهم . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا تَتَكَلَّمَنَّ إذا لَم تَجِد لِلكَلامِ مَوقِعا . (2)

مصباح الشريعةفيما نسب إلى الامام على عليه السلام: كُن كَالطَّبيبِ الرَّفيقِ ؛ الَّذي يَضَعُ الدَّواءَ بِحَيثُ يَنفَعُ . (3)

الإمام الحسين عليه السلاملاِبنِ عَبّاسٍ: يَا بنَ عَبّاسٍ ، لا تَكَلَّمَنَّ في ما لا يَعنيكَ ؛ فَإِنَّني أخافُ عَلَيكَ فيهِ الوِزرَ . ولا تَكَلَّمَنَّ في ما يَعنيكَ حَتّى تَرى لِلكَلامِ مَوضِعا ؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ قَد تَكَلَّمَ بِالحَقِّ فَعيبَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَكَلَّم بِما لا يَعنيكَ ، ودَع كَثيرا مِنَ الكَلامِ في ما يَعنيكَ حَتّى تَجِدَ لَهُ مَوضِعا ؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ تَكَلَّمَ بِالحَقِّ بِما يَعنيهِ في غَيرِ مَوضِعِهِ فَتَعِبَ . (5)

عنه عليه السلام_ لِأَصحابِهِ _ : اِسمَعوا مِنّي كَلاما هُوَ خَيرٌ لَكُم مِنَ الدُّهمِ المُوَقَّفَةِ : لا يَتَكَلَّم أحَدُكُم بِما لا يَعنيهِ، وَليَدَع كَثيرا مِنَ الكَلامِ في ما يَعنيهِ حَتّى يَجِدَ لَهُ مَوضِعا ؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ في غَيرِ مَوضِعِهِ جَنى عَلى نَفسِهِ بِكَلامِهِ . (6)

.


1- .زاد المعاد لابن الجوزي : 1 / 48
2- .غرر الحكم : 10274
3- .مصباح الشريعة : 370 ، بحار الأنوار : 2 / 53 / 21
4- .كنز الفوائد : 2 / 32 ، بحار الأنوار : 78 / 127 / 10
5- .تحف العقول : 379 ، الاختصاص : 231 نحوه ، بحار الأنوار : 78 / 265 / 176
6- .الأمالي للطوسي : 225 / 391 عن عبيداللّه بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : 78 / 196 / 17

ص: 311

زاد المعادبه نقل از قيّم جوزى _: [ رسول خدا] ، هماره به مقتضاى نياز و مصلحت مخاطبان ، سخن مى گفت.

امام على عليه السلام :وقتى براى گفتار ، جايگاه [ مناسبى] نمى يابى ، سخن مگو.

مصباح الشريعةدر سخنى كه به امام على عليه السلام نسبت داده است _: به سان طبيبِ مداراگر باش؛ آن كه دوا را در جايى مى نهد كه سود بخشد.

امام حسين عليه السلامخطاب به ابن عباس _: اى ابن عباس! در آنچه سودى براى تو ندارد ، سخن مگو ، كه من براى تو از اين بيم دارم كه گناهى بر تو باشد ؛ و در آنچه برايت سود مى بخشد ، سخن مگو ، جز آن گاه كه براى سخن جايى بيابى ، كه بسى گوينده كه به حق سخن مى گويد ، امّا نكوهش مى شود.

امام صادق عليه السلام :بدانچه برايت سودى ندارد ، سخن مگو و بسيارى از كلامِ سودبخش خود را واگذار ، مگر آن كه جايگاهى براى آن بيابى، بسى گوينده سخن نيك به حقْ ، كه نا بجا سخن مى گويد و به زحمت مى افتد.

امام صادق عليه السلامخطاب به يارانش _: از من گفتارى بشنويد كه براى شما از چارپايان سياه (1) بهتر است : هيچ كس بدانچه برايش سودى ندارد ، سخن نگويد، و در آن جا كه مفيد است ، بسيارى از گفتار را وا نهد ، مگر آن كه جايى [ مناسب ]براى آنان بيابد، كه بسى گوينده كه نابه جا سخن گفته و با گفتارش بر خود جفا كرده است.

.


1- .اَدْهَم ، به معناى سياه است و درباره اسب و شتر و جز اينها گفته مى شود . عرب مى گويد : «شاهِ اسبان ، سياه آن است» . اين تعبير را درباره شتر ، وقتى به كار مى برند كه رنگ خاكسترى آن ، سفيدى اش را از ميان برده باشد و درباره شتر بچّگان ، وقتى كه به رنگ سرخ خالص اند . موقّفه نيز به چارپايى گفته مى شود كه در پاهايش خطوط سياه باشد . (لسان العرب ، ج 12 ، ص 209 _ 210 و ج 9 ، ص 362)

ص: 312

6 / 10مُراعاةُ الأَهَمِّ فَالأَهَمِّصحيح البخاري عن ابن عبّاس :لَمّا بَعَثَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مُعاذَ بنَ جَبَلٍ إلى نَحوِ أهلِ اليَمَنِ ، قالَ لَهُ : إنَّكَ تَقدَمُ عَلى قَومٍ مِن أهلِ الكِتابِ ، فَليَكُن أوَّلَ ما تَدعوهُم إلى أن يُوَحِّدُوا اللّهَ تَعالى ، فَإِذا عَرَفوا ذلِكَ فَأَخبِرهُم أنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَيهِم خَمسَ صَلَواتٍ في يَومِهِم ولَيلَتِهِم ، فَإِذا صَلَّوا فَأَخبِرهُم أنَّ اللّهَ افتَرَضَ عَلَيهِم زَكاةً في أموالِهِم تُؤخَذُ مِن غَنِيِّهِم فَتُرَدُّ عَلى فَقيرِهِم ، فَإِذا أقَرّوا بِذلِكَ فَخُذ مِنهُم ، وتَوَقَّ كَرائِمَ أموالِ النّاسِ . (1)

التّوحيد عن ابن عبّاس :جاءَ أعرابِيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، عَلِّمني مِن غَرائِبِ العِلمِ . قالَ : ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ حَتّى تَسأَلَ عَن غَرائِبِهِ ؟ ! قالَ الرَّجُلُ : ما رَأسُ العِلمِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ . قالَ الأَعرابِيُّ : وما مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ ؟ قالَ : تَعرِفُهُ بِلا مِثلٍ ولا شِبهٍ ولا نِدٍّ ، وأنَّهُ واحِدٌ أحَدٌ ظاهِرٌ باطِنٌ أوَّلٌ آخِرٌ ، لا كُفوَ لَهُ ولا نَظيرَ ، فَذلِكَ حَقُّ مَعرِفَتِهِ . (2)

.


1- .صحيح البخاري : 6 / 2685 / 6937 و ج 2 / 529 / 1389 وليس فيه «تؤخذ من غنيّهم» ، صحيح مسلم : 1 / 51 / 31 ، السنن الكبرى : 7 /3 /1312 ، حلية الأولياء : 1 / 23 نحوه ، كنز العمّال : 6 / 295 / 15772
2- .التوحيد : 284 / 5 ، مشكاة الأنوار : 40 / 10 ، بحار الأنوار : 3 / 269 / 4

ص: 313

6 / 53        رعايت ترتيب اهمّيت

6 / 10رعايت ترتيب اهمّيتصحيح البخارىبه نقل از ابن عبّاس _: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله معاذ بن جبل را به سوى مردم يمن فرستاد ، به او فرمود : «تو نزد گروهى از اهل كتاب مى روى. پس بايد نخستين دعوت تو از آنان ، اين باشد كه خداوند متعال را يگانه دانند . و چون اين را شناختند ، آگاهشان كن كه خداوند در شبانه روزشان پنج نماز بر آنان واجب كرده است ؛ و هرگاه نماز را به پاى داشتند ، به آنان بگو كه خداوند ، دادن زكات اموالشان را بر آنان واجب فرموده تا از بى نيازشان ستانده و به تهى دستشان داده شود . پس هرگاه بدان اقرار كردند ، از آنان زكات بگير و از گرفتن گزيده اموال مردم ، پرهيز كن».

التوحيدبه نقل از ابن عبّاس _: عربى باديه نشين نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى رسول خدا! از شگفتى هاى دانش به من بياموز. فرمود : «تو با اساس علم چه كرده اى كه حال خواهان شگفتى هاى آنى؟!» . آن مرد گفت : اى رسول خدا اساس علم چيست؟ فرمود : «خداشناسى ، چنان كه حقّ شناخت اوست». مرد اعرابى گفت : خداشناسى واقعى كدام است؟ فرمود : «او را بشناسى كه نظير، شبيه و شريك ندارد و اين كه او يگانه ، يكتا، ظاهر، باطن، اوّل و آخر است و همسنگ و همسان ندارد . و اين حقّ شناخت خداوند است».

.

ص: 314

تنبيه الغافلين عن عبد اللّه بن مسوّر الهاشميّ :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهوقالَ : جِئتُكَ لِتُعَلِّمَني مِن غَرائِبِ العِلمِ . قالَ : ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ ؟ قالَ : وما رَأسُ العِلمِ ؟ قالَ : هَل عَرَفتَ الرَّبَّ عز و جل ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَماذا فَعَلتَ في حَقِّهِ ؟ قالَ : ما شاءَ اللّهُ . قالَ : وهَل عَرَفتَ المَوتَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَماذا أعدَدتَ لَهُ ؟ قالَ : ما شاءَ اللّهُ . قالَ : اِذهَب فَاحكُم بِها هُناكَ ، ثُمَّ تَعالَ حَتّى اُعَلِّمَكَ مِن غَرائِبِ العِلمِ . فَلَمّا جاءَهُ بَعدَ سِنينَ ، قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ضَع يَدَكَ عَلى قَلبِكَ ، فَما لا تَرضى لِنَفسِكَ لا تَرضاهُ لِأَخيكَ المُسلِمِ ، وما رَضيتَهُ لِنَفسِكَ فَارضَهُ لِأَخيكَ المُسلِمِ ، وهُوَ مِن غَرائِبِ العِلمِ . (1)

.


1- .تنبيه الغافلين : 36 / 20 ، وراجع حلية الأولياء : 1 / 24 ؛ روضة الواعظين : 537

ص: 315

تنبيه الغافلين به نقل از عبداللّه بن مسوّر هاشمى _ : مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : نزد شما آمدم تا از شگفتى هاى دانش به من بياموزى. فرمود : «تو با اساس علم چه كرده اى؟» . مرد گفت : اساس علم چيست؟ فرمود : «آيا پروردگار عز و جل را شناخته اى؟». گفت : آرى . فرمود : «در اداى حقّش چه كرده اى؟». گفت : آنچه خدا خواسته است [ ، انجام داده ام]. فرمود : «آيا مرگ را شناخته اى؟». گفت : آرى . فرمود : «براى مرگ چه فراهم كرده اى؟». گفت : آنچه خدا خواسته است [ ، فراهم ساخته ام ]. فرمود : «برو و بر اين كار ، استوار باش . آن گاه بيا تا از شگفتى هاى علم به تو بياموزم». و چون آن مرد پس از گذشت ساليانى بازگشت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «دستت را بر دلت بگذار ؛ هر آنچه را براى خود نمى پسندى ، براى برادر مسلمانت نپسند ؛ و هر آنچه را براى خود مى پسندى ، براى برادر مسلمانت بپسند و اين [ مطلب] ، از شگفتى هاى دانش است» .

.

ص: 316

374 . الإمام عليّ عليه السلامبه نقل از عبداللّه بن مسوّر هاشمى _ : مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : نزد شما آمدم تا از شگفتى هاى دانش به من بياموزى. فرمود : «تو با اساس علم چه كرده اى؟» . مرد گفت : اساس علم چيست؟ فرمود : «آيا پروردگار عز و جل را شناخته اى؟». گفت : آرى . فرمود : «در اداى حقّش چه كرده اى؟». گفت : آنچه خدا خواسته است [ ، انجام داده ام]. فرمود : «آيا مرگ را شناخته اى؟». گفت : آرى . فرمود : «براى مرگ چه فراهم كرده اى؟». گفت : آنچه خدا خواسته است [ ، فراهم ساخته ام ]. فرمود : «برو و بر اين كار ، استوار باش . آن گاه بيا تا از شگفتى هاى علم به تو بياموزم». و چون آن مرد پس از گذشت ساليانى بازگشت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «دستت را بر دلت بگذار ؛ هر آنچه را براى خود نمى پسندى ، براى برادر مسلمانت نپسند ؛ و هر آنچه را براى خود مى پسندى ، براى برادر مسلمانت بپسند و اين [ مطلب] ، از شگفتى هاى دانش است» .

.

ص: 317

6 / 54        رعايت اختصار

374 . الإمام عليّ عليه السلام مِن وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلامتنبيه الغافلين به نقل از عبداللّه بن مسوّر هاشمى _ : مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : نزد شما آمدم تا از شگفتى هاى دانش به من بياموزى. فرمود : «تو با اساس علم چه كرده اى؟» . مرد گفت : اساس علم چيست؟ فرمود : «آيا پروردگار عز و جل را شناخته اى؟». گفت : آرى . فرمود : «در اداى حقّش چه كرده اى؟». گفت : آنچه خدا خواسته است [ ، انجام داده ام]. فرمود : «آيا مرگ را شناخته اى؟». گفت : آرى . فرمود : «براى مرگ چه فراهم كرده اى؟». گفت : آنچه خدا خواسته است [ ، فراهم ساخته ام ]. فرمود : «برو و بر اين كار ، استوار باش . آن گاه بيا تا از شگفتى هاى علم به تو بياموزم». و چون آن مرد پس از گذشت ساليانى بازگشت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «دستت را بر دلت بگذار ؛ هر آنچه را براى خود نمى پسندى ، براى برادر مسلمانت نپسند ؛ و هر آنچه را براى خود مى پسندى ، براى برادر مسلمانت بپسند و اين [ مطلب] ، از شگفتى هاى دانش است» .

امام على عليه السلاماز سفارش ايشان به فرزندش حسن عليه السلام _: و اين كه نخستْ تو را كتاب خدا بياموزم ، و تأويل آن را به تو تعليم دهم ، و شريعت اسلام و احكام آن را از حلال و حرام بر تو آشكار سازم و به ديگر چيز نپردازم».

6 / 11رعايت اختصارسنن أبى داوودبه نقل از ابو امامه _: هرگاه رسول خدا فرماندهى را گسيل مى داشت ، به او مى فرمود : «خطابه را كوتاه كن و كم سخن بگو» .

سنن أبى داوودبه نقل از عمّار بن ياسر _: رسول خدا ، ما را به كوتاه كردن خطابه ها فرمان داد.

سنن أبى داوودبه نقل از جابر بن سمره سوايى _: رسول خدا ، موعظه در روز جمعه را طولانى نمى كرد و موعظه ايشان ، تنها چند جمله كوتاه بود.

امام على عليه السلام :زيبايى گفتار ، در كوتاهى است.

امام على عليه السلام :گفتار ، مثل داروست ، اندك آن سود مى بخشد و زيادى آن كُشنده است.

امام على عليه السلام :تا آن جا كه روا مى دانى ، گفتارت را مختصر كن؛ زيرا براى تو مناسب تر و دلالتش بر فضيلت تو بيشتر است.

.

ص: 318

6 / 11مُراعاةُ الاِختِصارِسنن أبي داود عن أبي اُمامة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا بَعَثَ أميرا قالَ : أقصِرِ الخُطبَةَ ، وأقِلَّ الكَلامَ . (1)

سنن أبي داود عن عمّار بن ياسر :أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهبِإِقصارِ الخُطَبِ . (2)

سنن أبي داود عن جابر بن سمرة السّوائيّ :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُطيلُ المَوعِظَةَ يَومَ الجُمُعَةِ ، إنَّما هُنَّ كَلِماتٌ يَسيراتٌ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :جَودَةُ الكَلامِ فِي الاِختِصارِ . (4)

عنه عليه السلام :الكَلامُ كَالدَّواءِ ؛ قَليلُهُ يَنفَعُ ، وكَثيرُهُ قاتِلٌ . (5)

عنه عليه السلام :اِختَصِر مِن كَلامِكَ مَا استَحسَنتَهُ ؛ فَإِنَّهُ بِكَ أجمَلُ ، وعَلى فَضلِكَ أدَلُّ . (6)

عنه عليه السلام :خَيرُ الكَلامِ ما لا يُمِلُّ ولا يَقِلُّ . (7)

الإمام الصادق عليه السلامحينَ قيلَ لَهُ : مَا البَلاغَةُ ؟: مَن عَرَفَ شَيئا قَلَّ كَلامُهُ فيهِ . وإنَّما سُمِّيَ البَليغُ ؛ لِأَنَّهُ يُبلِغُ حاجَتَهُ بِأَهوَنِ سَعيِهِ . (8)

راجع : ص 364 (الإطالة) .

.


1- .المعجم الكبير : 8 / 144 / 7640 و ص 154 / 7662 وزاد في آخره «فإنّ من الكلام سحرا» ، كنز العمّال : 7 / 94 / 18126
2- .سنن أبي داود : 1 / 289 / 1106 ، المستدرك على الصحيحين : 1 / 426 / 1066 ، السنن الكبرى : 3/295 / 5766
3- .سنن أبي داود : 1 / 289 / 1107 ، المستدرك على الصحيحين : 1 / 427 / 1067 ، السنن الكبرى : 3 / 294 / 5762
4- .المواعظ العدديّة : 55
5- .غرر الحكم : 2182
6- .غرر الحكم : 2735
7- .غرر الحكم : 4969
8- .تحف العقول : 359 ، بحار الأنوار : 78 / 241 / 28

ص: 319

امام على عليه السلام :بهترين گفتار آن است كه نه ملال آور باشد و نه نارسا.

امام صادق عليه السلامهنگامى كه به ايشان گفته شد : بلاغت چيست؟ _: هر كس چيزى را بشناسد ، سخنش درباره آن اندك مى شود ؛ و بليغ را از آن جهت بليغ گفته اند كه با كم ترين تلاشش، مى تواند خواسته اش را برساند.

ر ك : ص 365 (پُرگويى) .

.

ص: 320

الفصل السّابع: آفات التّبليغ7 / 1مُخالَفَةُ الفِعلِ لِلقَولِ7 / 1 _ 1التَّحذيرُ مِن مُخالَفَةِ الفِعلِ لِلقَولِالكتاب«يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لاَ تَفْعَلُونَ » . (1)

«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَ_بَ أَفَلاَ تَعْقِلُون» . (2)

.


1- .الصفّ : 2 و 3
2- .البقرة : 44

ص: 321

فصل هفتم : آفات تبليغ

7 / 55        ناهمگونى رفتار و گفتار

7 / 1 _ 8        برحذر داشتن از نناهمگونى رفتار و گفتار

فصل هفتم: آفات تبليغ7 / 1ناهمگونى رفتار و گفتار7 / 1 _ 1برحذر داشتن از ناهمگونى رفتار و گفتارقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد؟ نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد.»

«آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد ، با اين كه شما كتاب [ خدا] را مى خوانيد؟ آيا [ هيچ] نمى انديشيد؟»

.

ص: 322

الحديثسعد السّعودفي ما أوحَى اللّهُ إلى داودَ عليه السلام فِي الزَّبورِ: أفصَحتُم فِي الخُطبَةِ ، وقَصَّرتُم فِي العَمَلِ ، فَلَو نَصَحتُم فِي العَمَلِ وقَصَّرتُم فِي الخُطبَةِ لَكانَت أرجى لَكُم ، ولكِنَّكُم عَمَدتُم إلى آياتي فَاتَّخَذتُموها هُزءا ، وإلى مَظالِمي فَاشتَهَرتُم بِها ، وعَلِمتُم أن لا هَرَبَ مِنّي ، وأسَّستُم فَجائِعَ الدُّنيا . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ عز و جل إلى عيسَى بنِ مَريَمَ : يا عيسى ، عِظ نَفسَكَ بِحِكمَتي ، فَإِنِ انتَفَعتَ فَعِظِ النّاسَ ، وإلاّ فَاستَحِ مِنّي . (2)

عنه صلى الله عليه و آلهلاِبنِ مَسعودٍ: يَا بنَ مَسعودٍ ، لا تَكونَنَّ مِمَّن يَهدِي النّاسَ إلَى الخَيرِ ويَأمُرُهُم بِالخَيرِ وهُوَ غافِلٌ عَنهُ ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى : «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ» (3) . . . . يَا بنَ مَسعودٍ ، لا تَكُن مِمَّن يُشَدِّدُ عَلَى النّاسِ ويُخَفِّفُ عَن نَفسِهِ ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى : «لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ» (4) . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ ، مَن وافَقَ قَولَهُ فِعلُهُ فَذاكَ الَّذي أصابَ حَظَّهُ ، ومَن خالَفَ قَولَهُ فِعلُهُ فَذلِكَ المَرءُ إنَّما يُوَبِّخُ نَفسَهُ . (6)

.


1- .سعد السعود : 51 ، بحار الأنوار : 14 / 48
2- .الفردوس : 1 / 144 / 513 عن أبي موسى ، تفسير الدرّ المنثور : 2 / 206 نقلاً عن أحمد عن مالك بن دينار نحوه ، كنز العمّال : 15 / 795 / 43156
3- .البقرة : 44
4- .الصفّ : 2
5- .مكارم الأخلاق : 2 / 360 / 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : 77 / 109 / 1
6- .الأمالي للطوسي : 528 / 1162 ، مكارم الأخلاق : 2 / 365 / 2661 ، تنبيه الخواطر : 2 / 53 كلّها عن أبي الأسود ، بحار الأنوار : 77 / 77 / 3 ؛ كنز العمّال : 10 / 307 / 29540 نقلاً عن ابن عساكر عن ابن مسعود

ص: 323

حديثسعد السعوداز جمله آنچه كه خداوند در زبور به داوود عليه السلاموحى كرد _: به گاه سخن ، رسا سخن گفتيد ؛ امّا در عملْ كوتاهى كرديد، در حالى كه اگر در عمل، جديّت مى كرديد و سخنرانى را كوتاه مى نموديد ، براى شما مايه اميدوارى بيشترى بود . امّا شما آهنگ آيات مرا كرديد و آنها را به سخره گرفتيد، و به ستمگرى روى آورديد و بدان ، شُهره گشتيد ، با اين كه مى دانستيد از من گريزى نيست و زشتكارى هاى دنيا را بنيان گذاشتيد. (1)

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به عيسى بن مريم وحى كرد : «اى عيسى! خود را با حكمت من ، اندرز ده . اگر از آن سود بردى ، آن گاه مردم را موعظه كن ؛ و گرنه از من حيا كن».

رسول خدا صلى الله عليه و آلهخطاب به ابن مسعود _: اى ابن مسعود! از كسانى مباش كه مردم را به نيكى هدايت مى كنند و آنان را به نيكى فرمان مى دهند ، اما خود از آن غافل اند. خداوند متعال مى فرمايد : «آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد؟!»... . اى ابن مسعود! از كسانى مباش كه بر مردم سخت ، امّا بر خود آسان مى گيرند. خداوند متعال مى فرمايد : «چرا مى گوييد آنچه را انجام نمى دهيد؟».

رسول خدا صلى الله عليه و آله :اى ابوذر! آن كه گفتارش با رفتارش هماهنگ باشد ، همان كسى است كه به بهره اش رسيده است ؛ اما آن كه سخنش با كردارش ناهمگون باشد ، خود را سرزنش مى كند.

.


1- .در بحار الأنوار ، «أمنتم» به جاى «أسّستم» آمده است كه به معناى ايمن پنداشتن خود از مصيبت هاى دنياست . (م)

ص: 324

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَعَا النّاسَ إلى قَولٍ أو عَمَلٍ ولَم يَعمَل هُوَ بِهِ ، لَم يَزَل في سَخَطِ اللّهِ حَتّى يَكُفَّ ، أو يَعمَلَ بِما قالَ أو دَعا إلَيهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ بَعدي أئِمَّةٌ يُعطَونَ الحِكمَةَ عَلى مَنابِرِهِم ، فَإِذا نَزَلوا نُزِعَت مِنهُم ، قُلوبُهُم وأجسادُهُم شَرٌّ مِنَ الجِيَفِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنّي لَأَرفَعُ نَفسي أن أنهَى النّاسَ عَمّا لَستُ أنتَهي عَنهُ ، أو آمُرَهُم بِما لا أسبِقُهُم إلَيهِ بِعَمَلي ، أو أرضى مِنهُم بِما لا يُرضي رَبّي . (3)

عنه عليه السلام :لا تَكُن مِمَّن . . . يُبالِغُ فِي المَوعِظَةِ ولا يَتَّعِظُ ، فَهُوَ بِالقَولِ مُدِلٌّ ، ومِنَ العَمَلِ مُقِلٌّ ، يُنافِسُ في ما يَفنى ، ويُسامِحُ في ما يَبقى ، يَرَى الغُنمَ مَغرَما ، وَالغُرمَ مَغنَما . (4)

عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن يُنكِرُ عُيوبَ النّاسِ ونَفسُهُ أكثَرُ شَيءٍ مَعابا ولا يُبصِرُها ! (5)

.


1- .حلية الأولياء : 2 / 7 ، تفسير ابن كثير : 1 / 123 كلاهما عن عبد اللّه بن عمر ، كنز العمّال : 10 / 210 / 29108 نقلاً عن المعجم الكبير
2- .المعجم الأوسط : 7 / 80 / 6910 ، الفردوس : 2 / 316 / 3433 وفيه «نزعوا» بدل «نزلوا» و «الجيفة» بدل «الجيف» و كلاهما عن أبي هريرة ، ربيع الأبرار : 4 / 251 نحوه ، كنز العمّال : 6 / 74 / 14898
3- .غرر الحكم : 3780
4- .نهج البلاغة : الحكمة 150 ، بحار الأنوار : 72 / 200 / 30
5- .غرر الحكم : 6267

ص: 325

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مردم را به گفتار يا كردارى فراخوانَد، و خود بدان عمل نكند، پيوسته مشمول خشم خدا خواهد بود تا آن كه از آن باز ايستد ، يا آن كه بدانچه مى گويد ، يا به سوى آن فرا مى خواند ، عمل نمايد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :پس از من پيشوايانى خواهند بود كه روى منبرهايشان به حكمتْ موعظه كنند ، اما چون از منبر فرود آيند ، حكمت از آنان بركَنده شود . دل ها و تن هاى آنان ، از مُردار بدتر است.

امام على عليه السلام :من خود را از اين بازداشته ام كه مردم را از كارى نهى كنم كه خود از آن اجتناب نكرده باشم، يا به كارى فرمانشان دهم كه خود در عمل كردن به آن بر ايشان پيشى نگرفته باشم ، يا از آنان به خاطر كارى كه مورد رضايت پروردگارم نيست ، راضى باشم.

امام على عليه السلام :از آنان مباش كه.. . در اندرز دادن مبالغه كند و خود ، اندرز نپذيرد ؛ در گفتن، بسيارْ گفتار است و در عمل ، اندك كردار ، در آنچه نماندنى است با ديگرى مسابقه گذارد و آنچه را ماندنى است ، آسان شمارد ؛ غنيمت را غرامت پندارد و غرامت را غنيمت انگارد.

امام على عليه السلام :در شگفتم از كسى كه عيب هاى مردم را بد مى شمارد ؛ و نفْس او به عيب بيشترى دچار است ، ولى آن را نمى بيند!

.

ص: 326

عنه عليه السلام :أحمَقُ النّاسِ مَن أنكَرَ عَلى غَيرِهِ رَذيلَةً وهُوَ مُقيمٌ عَلَيها . (1)

عنه عليه السلام :مَن أنكَرَ عُيوبَ النّاسِ ورَضِيَها لِنَفسِهِ فَذلِكَ الأَحمَقُ . (2)

عنه عليه السلام :مَن نَظَرَ في عُيوبِ النّاسِ فَأَنكَرَها ثُمَّ رَضِيَها لِنَفسِهِ فَذلِكَ الأَحمَقُ بِعَينِهِ . (3)

عنه عليه السلام :يَقبُحُ عَلَى الرَّجُلِ أن يُنكِرَ عَلَى النّاسِ مُنكَراتٍ ، ويَنهاهُم عَن رَذائِلَ وسَيِّئاتٍ ، وإذا خَلا بِنَفسِهِ ارتَكَبَها ، ولا يَستَنكِفُ مِن فِعلِها . (4)

عنه عليه السلام :كَفى بِالمَرءِ غَوايَةً أن يَأمُرَ النّاسَ بِما لا يَأتَمِرُ بِهِ ، ويَنهاهُم عَمّا لا يَنتَهي عَنهُ . (5)

عنه عليه السلام :كَفى بِالمَرءِ جَهلاً أن يُنكِرَ عَلَى النّاسِ ما يَأتي مِثلَهُ . (6)

عنه عليه السلام :كَيفَ يَهدي غَيرَهُ مَن يُضِلُّ نَفسَهُ ؟ ! (7)

عنه عليه السلام :أشَدُّ النّاسِ نِفاقا مَن أمَرَ بِالطّاعَةِ ولَم يَعمَل بِها ، ونَهى عَنِ المَعصِيَةِ ولَم يَنتَهِ عَنها . (8)

.


1- .غرر الحكم : 3343
2- .غرر الحكم : 8865
3- .نهج البلاغة : الحكمة 349 ، كنز الفوائد : 1 / 279 وفيه «ورضاها لنفسه» بدل «فأنكرها ثمّ رضيها لنفسه» ، بحار الأنوار : 75 / 49 / 12
4- .غرر الحكم : 11037
5- .غرر الحكم : 7072
6- .غرر الحكم : 7073
7- .غرر الحكم : 6997 ، عيون الحكم والمواعظ : 383 / 6471
8- .غرر الحكم : 3309 و 3214 وفيه «أظهر» بدل «أشدّ»

ص: 327

امام على عليه السلام :احمق ، كسى است كه رذيلت اخلاقى را در ديگرى زشت شمارد ؛ امّا خود ، آن را داشته باشد .

امام على عليه السلام :احمق كسى است كه عيب هاى مردم را زشت شمارد ، و آن را براى خود بپسندد .

امام على عليه السلام :آن كه به زشتى هاى مردم نگرد و آن را ناپسند شمرَد ، سپس چنان زشتى اى را براى خود روا دارد ، همو احمق كامل است.

امام على عليه السلام :براى انسان ، زشت است كه كارهاى نارواى مردم را زشت شمارد و آنان را از رذيلت ها و بدى ها نهى كند ؛ اما وقتى با خود خلوت مى كند ، آنها را مرتكب شود و از انجام دادنشان باز نايستد.

امام على عليه السلام :در گمراهى آدمى همين بس كه مردم را بدانچه خود به آن عمل نمى كند ، فرمان دهد ، و از آنچه خود از آن اجتناب نمى كند ، باز دارد.

امام على عليه السلام :در نادانى آدمى همين بس كه بر مردم زشت شمارد آنچه را كه خود انجام مى دهد.

امام على عليه السلام :چگونه كسى كه خود را گمراه مى سازد ، ديگرى را هدايت مى كند؟!

امام على عليه السلام :منافق ترينِ مردم كسى است به اطاعت فرمان دهد ، ولى خود ، بدان عمل نكند و از نافرمانى نهى كند ، ولى خود ، دست از آن برندارد.

.

ص: 328

عنه عليه السلامفي وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ: يا بُنَيَّ . . . كُن آخَذَ النّاسِ بِما تَأمُرُ بِهِ ، وأكَفَّ النّاسِ عَمّا تَنهى عَنهُ . (1)

عنه عليه السلام :رُبَّ واعِظٍ غَيرِ مُرتَدِعٍ . (2)

عنه عليه السلام :كُن آمِرا بِالمَعروفِ عِاملاً بِهِ ، ولا تَكُن مِمَّن يَأمُرُ بِهِ ويَنأى عَنهُ ؛ فَيَبوءَ بِإِثمِهِ ، ويَتَعَرَّضَ مَقتَ رَبِّهِ . (3)

الاحتجاج :رُوِيَ أنَّ زَينَ العابِدينَ عليه السلام مَرَّ بِالحَسَنِ البَصرِيِّ وهُوَ يَعِظُ النّاسَ بِمِنى ، فَوَقَفَ عليه السلامعَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أمسِك ، أسأَلُكَ عَنِ الحالِ الَّتي أنتَ عَلَيها مُقيمٌ ، أتَرضاها لِنَفسِكَ في ما بَينَكَ وبَينَ اللّهِ لِلمَوتِ إذا نَزَلَ بِكَ غَداً ؟ قالَ : لا . قالَ : أفَتُحَدِّثُ نَفسَكَ بِالتَّحَوُّلِ وَالاِنتِقالِ عَنِ الحالِ الَّتي لا تَرضاها لِنَفسِكَ إلَى الحالِ الَّتي تَرضاها ؟ (قالَ) : فَأَطرَقَ مَلِيّا ، ثُمَّ قالَ : إنّي أقولُ ذلِكَ بِلا حَقيقَةٍ . قالَ : أفَتَرجو نَبِيّا بَعدَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آلهيَكونُ لَكَ مَعَهُ سابِقَةٌ ؟ قالَ : لا . قالَ : أفَتَرجو دارا غَيرَ الدّارِ الَّتي أنتَ فيها تُرَدُّ إلَيها فَتَعمَلَ فيها ؟ قالَ : لا . قالَ : أفَرَأَيتَ أحَدا بِهِ مُسكَةُ عَقلٍ رَضِيَ لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ بِهذا ؟ ! إنَّكَ عَلى حالٍ لا تَرضاها ، ولا تُحَدِّثُ نَفسَكَ بِالاِنتِقالِ إلى حالٍ تَرضاها عَلى حَقيقَةٍ ، ولا تَرجو نَبِيّا بَعدَ مُحَمَّدٍ ، ولا داراً غَيرَ الدّارِ الَّتي أنتَ فيها فَتُرَدَّ إلَيها فَتَعمَلَ فيها ، وأنتَ تَعِظُ النّاسَ ! قالَ : فَلَمّا وَلّى عليه السلام قالَ الحَسَنُ البَصرِيُّ : مَن هذا ؟ قالوا : عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ. قالَ : أهلُ بَيتِ عِلمٍ . فَما رُئِيَ الحَسَنُ البَصرِيُّ بَعدَ ذلِكَ يَعِظُ النّاسَ . (4)

.


1- .الفقيه : 4 / 387 / 5834
2- .غرر الحكم : 5361 ، عيون الحكم والمواعظ : 266 / 4846
3- .غرر الحكم : 7189
4- .الاحتجاج : 2 / 140 / 179 ، بحار الأنوار : 10 / 146 / 2

ص: 329

امام على عليه السلامدر توصيه به فرزندش محمّد بن حنفيه _: پسر عزيزم! به آنچه مردم را بدان فرمان مى دهى ، بيش از آنان عامل باش ، و از آنچه نهيشان مى كنى ، بيش از همه آنان اجتناب كن.

امام على عليه السلام :بسا اندرز دهنده اى كه خود ، اجتناب كننده نيست.

امام على عليه السلام :امر كننده به معروف و عمل كننده به آن باش ، و از كسانى مباش كه بدان فرمان مى دهند و خود از آن فاصله مى گيرند و گناه آن را به دوش مى كشند و خود را در معرض خشم پروردگارشان قرار مى دهند.

الإحتجاج :روايت شده كه امام زين العابدين عليه السلام به حسن بصرى برخورد كه در مِنا مردم را موعظه مى كرد . امام عليه السلام ايستاد و فرمود : «دست نگه دار! مى خواهم از حالى كه الآن دارى ، از تو بپرسم . آيا بين خود و خدايت راضى هستى با همين حالى كه دارى ، فردا مرگت در رسد؟». حسن بصرى گفت : نه. فرمود : «آيا ، درباره تغيير و تحوّل از حالى كه براى نفست نمى پسندى ، به حالى كه مايه رضايت توست ، با خود سخن گفته اى؟». حسن بصرى لَختى سرش را به زير انداخت ، آن گاه گفت : [ با خود] چنين مى گويم ، امّا بدون حقيقت . [ امام] فرمود : «آيا به پيامبرى پس از محمد صلى الله عليه و آله ، دل بسته اى كه با او برايت سابقه اى فراهم شود؟». گفت : نه. فرمود : «آيا به خانه اى غير از اين خانه [ ى دنيا] كه در آن هستى ، دل بسته اى تا تو را به آن جا برند و تو در آن عملى بياورى؟». گفت : نه. فرمود : «آيا ديده اى كسى داراى عقل بسيار باشد و خودش براى خويشتن ، چنين بپسندد؟! تو بر حالتى هستى كه آن را نمى پسندى ، و با نفْس خودت درباره انتقال از اين حالت به حالتى كه مايه پسندت باشد ، به روى حقيقت سخن نمى گويى ، و نيز به پيامبرى پس از محمّد ، دل نبسته اى ، و به خانه اى غير از خانه اى كه در آن هستى ، براى بازگشتن و عمل كردن در آن ، دل نبسته اى. حال ، مردم را موعظه مى كنى؟!» . راوى گويد : هنگامى كه [ امام عليه السلام] رفت ، حسن بصرى گفت : اين كه بود؟ گفتند : على بن حسين. گفت : خاندانِ دانش اند. و پس از آن ديگر ديده نشد كه حسن بصرى مردم را موعظه كند.

.

ص: 330

أعلام الدّين :رُوِيَ عَن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ [ عليهماالسلام ] أنَّهُ دَخَلَ المَسجِدَ الحَرامَ فَرَأَى الحَسَنَ البَصريَّ وحَولَهُ جَماعَةٌ مِنَ النّاسِ وهُوَ يَعِظُهُم ، وكانَ يُعرَفُ مِنهُ أن يَرى رَأيَ المُعتَزِلَةِ في تَخليدِ مَن يَعمَلُ ذَنبا كَبيرا فِي النّارِ ، فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ [ عليهماالسلام ] : يا هذا ، أنتَ عَلى حالٍ تَرضى لِنَفسِكَ مَعَهَا المَوتَ ؟ فَقالَ لَهُ : لا . فَقالَ : فَأَنتَ عَلى ثِقَةٍ مِنَ البَقاءِ لِوَقتٍ تُدرِكُ فيهِ التَّوبَةَ ؟ فَقالَ : لا . فَقالَ لَهُ: أفَعِندَ المَوتِ نَظِرَةٌ؟ فَقالَ لَهُ: لا. فَقالَ لَهُ : أفَبَعدَ المَوتِ عَمَلٌ ؟ فَقالَ : لا . فَقالَ : فَعِظ نَفسَكَ ودَعِ النّاسَ يَطوفوا بِهذَا البَيتِ الَّذي قَد جاؤوا إلَيهِ مِن كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ . (1)

.


1- .أعلام الدين : 328

ص: 331

أعلام الدين :روايت شده است كه على بن حسين[ عليهماالسلام] وارد مسجد الحرام شد و حسن بصرى را در حالى ديد كه گروهى از مردم به دور او گِرد آمده اند و او مشغول موعظه آنان است ، و معروف بود كه وى ، طبق رأى معتزله ، معتقد است كه هر كس مرتكب گناه كبيره شود ، در آتشْ جاودانه است . على بن حسين[ عليهماالسلام ]به او فرمود : «فلانى! آيا حالتى دارى كه با وجود آن ، به مرگ خود راضى باشى؟». حسن بصرى گفت : نه . فرمود : «آيا اطمينان دارى تا زمانى كه فرصت توبه پيدا كنى ، ماندگار خواهى بود؟». گفت : نه. فرمود : «آيا با آمدن مرگ ، مهلتى [ براى توبه] هست؟». در پاسخ به ايشان گفت : نه . آن گاه [ امام عليه السلام] به او فرمود : «آيا پس از مرگ ، مى توان عملى انجام داد؟». گفت : نه. فرمود : «پس خودت را موعظه كن و مردم را واگذار تا به دور اين خانه كه از راه دور به سوى آن آمده اند ، به طواف بپردازند».

.

ص: 332

الإمام الباقر عليه السلام :في حِكمَةِ آلِ داودَ : يَا بنَ آدَمَ ، كَيفَ تَتَكَلَّمُ بِالهُدى وأنتَ لا تُفيقُ عَنِ الرَّدى ؟ ! (1)

الخرائج والجرائح عن أبي بصير :كُنتُ اُقرِئُ امرَأَةً القُرآنَ بِالكوفَةِ ، فَمازَحتُها بِشَيءٍ ، فَلَمّا دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام عاتَبَني وقالَ : مَنِ ارتَكَبَ الذَّنبَ فِي الخَلاءِ لَم يَعبَأِ اللّهُ بِهِ . أيُّ شَيءٍ قُلتَ لِلمَرأَةِ ؟ فَغَطَّيتُ وَجهي حَياءً ، وتُبتُ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : لا تَعُد . (2)

تفسير العيّاشي عن يعقوب بن شعيب عن أبي عبد اللّه عليه السلام :قُلتُ : قَولُهُ : «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ» (3) ؟ قالَ : فَوَضَعَ يَدَهُ عَلى حَلقِهِ ؛ قالَ : كَالذّابِحِ نَفسَهُ . (4)

.


1- .الأمالي للطوسي : 203 / 346 عن سعد بن زياد عن الإمام الصادق عليه السلام ، إرشاد القلوب : 84 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : 14 / 36 / 10
2- .الخرائج والجرائح : 2 / 594 / 5 ، المناقب لابن شهرآشوب : 4 / 182 نحوه ، بحار الأنوار : 46 / 247 / 35
3- .البقرة : 44
4- .تفسير العيّاشي : 1 / 43 / 37 ، بحار الأنوار : 100 / 84 / 55

ص: 333

امام باقر عليه السلام :در حكمت آل داوود آمده است : اى پسر آدم! چگونه از هدايت سخن مى گويى ، در حالى كه خود از درّه هلاكت ، بيرون نيامده اى؟!

الخرائج و الجرائحبه نقل از ابو بصير _: در كوفه به زنى قرآن مى آموختم . در اين بين با او در موردى شوخى كردم. هنگامى كه نزد امام باقر عليه السلام رفتم ، مرا نكوهش كرد و فرمود : «كسى كه در خلوتْ مرتكب گناه مى شود ، خداوند براى او ارزشى قائل نيست. به آن زن چه گفتى؟». چهره ام را از روى شرم پوشاندم و توبه كردم. امام باقر عليه السلامفرمود : «ديگر تكرار نكن».

تفسير العياشىبه نقل از يعقوب بن شعيب _: به امام صادق عليه السلامگفتم : اين سخن خداوند به چه معناست : «آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خودتان را فراموش مى كنيد؟!» . امام ، دستش را بر گلويش گذاشت و فرمود : «به سان كسى كه خودكشى كند».

.

ص: 334

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ العالِمَ إذا لَم يَعمَل بِعِلمِهِ زَلَّت مَوعِظَتُهُ عَنِ القُلوبِ كَما يَزِلُّ المَطَرُ عَنِ الصَّفا . (1)

عنه عليه السلام :تَجِدُ الرَّجُلَ لا يُخطِئُ بِلامٍ ولا واوٍ ، خَطيبا مِصقَعا ، ولَقَلبُهُ أشَدُّ ظُلمَةً مِنَ اللَّيلِ المُظلِمِ ! وتَجِدُ الرَّجُلَ لا يَستَطيعُ يُعَبِّرُ عَمّا في قَلبِهِ بِلِسانِهِ ، وقَلبُهُ يَزهَرُ كَما يَزهَرُ المِصباحُ ! (2)

عنه عليه السلام :إذا رَأَيتَ الحَقَّ قَد ماتَ وذَهَبَ أهلُهُ . . . ورَأَيتَ المَنابِرَ يُؤمَرُ عَلَيها بِالتَّقوى ولا يَعمَلُ القائِلُ بِما يَأمُرُ . . . فَكُن عَلى حَذَرٍ ، وَاطلُب إلَى اللّهِ عز و جل النَّجاةَ . (3)

مِصباحِ الشَّريعَةِفيما نسب إلى الصادق عليه السلام: مَثَلُ الواعِظِ وَالمَوعوظِ كَاليَقظانِ وَالرّاقِدِ ؛ فَمَنِ استَيقَظَ مِن رَقدَةِ غَفلَتِهِ ومُخالَفاتِهِ ومَعاصيهِ صَلُحَ أن يوقِظَ غَيرَهُ مِن ذلِكَ الرُّقادِ . وأمَّا السّائِرُ في مَفاوِزِ الاِعتِداءِ ، الخائِضُ في مَراتِعِ الغَيِّ وتَركِ الحَياءِ بِاستِحبابِ السُّمعَةِ وَالرِّياءِ وَالشُّهرَةِ وَالتَّصَنُّعِ فِي الخَلقِ ، المُتَزَيّي بِزِيِّ الصّالِحينَ ، المُظهِرُ بِكَلامِهِ عِمارَةَ باطِنِهِ وهُوَ فِي الحَقيقَةِ خالٍ عَنها ، قَد غَمَرَتها وَحشَةُ حُبِّ المَحمَدَةِ ، وغَشِيَها ظُلمَةُ الطَّمَعِ ، فَما أفتَنَهُ بِهَواهُ !وأضَلَّ النّاسَ بِمَقالَتِهِ ! (4)

الإمام الرضا عليه السلام :لِلإِمامِ عَلاماتٌ . . . يَكونُ آخَذَ النّاسِ بِما يَأمُرُهُم بِهِ ، وأكَفَّ النّاسِ عَمّا يَنهى عَنهُ . (5)

.


1- .الكافي : 1 / 44 / 3 عن عبد اللّه بن القاسم الجعفري ، بحار الأنوار : 2 / 39 / 68
2- .الكافي : 2 / 422 / 1 عن عمرو
3- .الكافي : 8 / 37 / 7 عن حمران ، بحار الأنوار : 52 / 256 / 147
4- .مصباح الشريعة : 396 ، بحار الأنوار : 100 / 84 / 53
5- .الخصال : 527/1 ، معاني الأخبار : 102 / 4 ، عيون أخبارالرضا عليه السلام : 1/213/1 ، الاحتجاج : 2/448/311 كلّها عن الحسن بن فضّال ، بحار الأنوار : 25 / 116 / 1

ص: 335

امام صادق عليه السلام :هرگاه عالم به علمش عمل نكند ، [ اثر] موعظه اش از دل ها زايل مى شود ، چنان كه باران از روى سنگ صاف مى لغزد.

امام صادق عليه السلام :گاه به شخصى برمى خورى كه [ در سخن گفتن ]يك «لام» و «واو» را نمى اندازد . سخنورى است بليغ ؛ امّا دلش از شب ديجور ، تاريك تر است ، و [ در مقابل] به شخصى برمى خورى كه نمى تواند با زبانش آنچه را در دلش هست ، بازگو كند ؛ امّا دلش به سان روشنايى چراغ ، مى درخشد.

امام صادق عليه السلام :هرگاه ديدى كه حق مُرده و اهلش از بين رفته است... و ديدى كه بالاى منابر به پرهيزگارى فرمان مى دهند ، اما گوينده بدانچه فرمان مى دهد ، عمل نمى كند... پس برحذر باش ، و از خداوند عز و جل نجات بطلب.

مصباح الشريعةدر سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده _: «مَثَل موعظه كننده و شنونده موعظه ، به سان بيدار و خواب است . هر كس از خواب غفلت و مخالفت ها و نافرمانى هايش بيدار شود ، شايسته است كه ديگرى را از آن خواب بيدار كند ؛ امّا آن كه در كوير تجاوز و مرتع سركشى و بى حيايى راه مى سپرد و با دوست داشتن خودنمايى ، ريا ، شهرت و ظاهرسازى در برابر مردم ، خود را به زيور صالحان مى آرايد و با گفتارش خود را خوش باطن نشان مى دهد ، حال آن كه در حقيقت ، خالى از آنهاست ، در درّه تنهايى علاقه به خودستايى فرو رفته و تاريكى حرص بر او پرده افكنده است . وه كه هواى نفس چه قدر او را در فتنه فرو افكنده ، و چه قدر مردم را با سخنانش گمراه كرده است!

امام رضا عليه السلام :امام نشانه هايى دارد :... بدانچه به مردم فرمان مى دهد ، بيشتر از آنان عمل مى كند ، و از آنچه نهيشان مى كند ، بيشتر از مردم اجتناب مى نمايد.

.

ص: 336

راجع : ص 242 (تطابق القلب واللّسان) . ص 244 (الدعوة بالعمل قبل اللّسان) . ص 388 (آثار التبليغ العملي) .

7 / 1 _ 2خَطَرُ المُبَلِّغِ الَّذي يَقولُ ما لا يَفعَلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي لا أخافُ عَلى اُمَّتي مُؤمِنا ولا مُشرِكا ؛ أمَّا المُؤمِنُ فَيَمنَعُهُ اللّهُ بِإِيمانِهِ ، وأمَّا المُشرِكُ فَيَقمَعُهُ اللّهُ بِشِركِهِ . ولكِنّي أخافُ عَلَيكُم كُلَّ مُنافِقِ الجَنانِ ، عالِمِ اللِّسانِ ، يَقولُ ما تَعرِفونَ ، ويَفعَلُ ما تُنكِرونَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلامفي بَيانِ صِفاتِ الفُسّاقِ: وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِما ولَيسَ بِهِ ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ ، وأضاليلَ مِن ضُلاّلٍ ، ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكا مِن حَبائِلِ غُرورٍ ، وقَولِ زورٍ . قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ ، وعَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ . يُؤمِنُ النّاسَ مِنَ العَظائِمِ ، ويُهَوِّنُ كَبيرَ الجَرائِمِ . يَقولُ : أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ ، وفيها وَقَعَ ، ويَقولُ : أعتَزِلُ البِدَعَ ، وبَينَهَا اضطَجَعَ . فَالصّورَةُ صورَةُ إنسانٍ ، وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ . لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ ، ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ . وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ . (2)

.


1- .نهج البلاغة: الكتاب 27 ، الأمالي للمفيد : 268/3 ، الأمالي للطوسي : 30 / 31 ، تحف العقول : 179 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : 33 / 582 / 726 ؛ المعجم الأوسط : 7 / 128 / 7065 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : 10 / 199 / 29046
2- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، بحار الأنوار : 2 / 57 / 36

ص: 337

7 / 1 _ 9        خطر مبلّغ بى عمل

ر ك : ص 243 (هماهنگى دل با زبان) . ص245 (دعوت با عمل كردن پيش از بيان). ص 389 (آثار تبليغ عملى).

7 / 1 _ 2خطر مبلّغ بى عملرسول خدا صلى الله عليه و آله :من بر امّتم نه از مؤمن هراسانم و نه از مشرك ، ترسان؛ چه مرد با ايمان را، خدا به دليل ايمان وى بازمى دارد ، و مشرك را به دليل شرك او از پاى در مى آرد . ليكن من بر شما از مرد منافقى مى ترسم كه [ به حكم شرع] داناست. او چيزى را مى گويد كه آن را نيكو مى شماريد و كارى مى كند كه آن را ناپسند مى داريد.

امام على عليه السلامدر بيان ويژگى هاى فاسقان _: و ديگرى كه دانشمندش دانند ، و بهره اى از دانش نبرده؛ ترّهاتى چند از نادانان ، و مايه هاى جهلى از گمراهان به دست آورده، دام هايى از فريب و دروغ ، گسترده ؛ كتاب خدا را به رأى خويش تفسير كند، و حق را چنان كه دلخواه اوست ، تعبير كند . [ مردم را ]از بلاهاى سخت ايمن دارد ، و گناهان بزرگ را آسان شمارد. در كارهاى شبهه ناك افتاده است و گويد : «چون شبهه اى باشد ، باز ايستم». در بدعت ها آرميده است و گويد: «اهل بدعت نيستم». صورت او صورتِ انسان است ، و دل او ، دلِ حيوان. نه راه رستگارى را مى شناسد، تا در آن راه رود، و نه راه گمراهى را تا از آن باز گردد . چنين كس، مرده اى است ميان زندگان.

.

ص: 338

عنه عليه السلام :إنَّ أبغَضَ الخَلائِقِ إلَى اللّهِ رَجُلانِ : رَجُلٌ وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ فَهُوَ جائِرٌ عَن قَصدِ السَّبيلِ ، مَشغوفٌ بِكَلامِ بِدعَةٍ ودُعاءِ ضَلالَةٍ ، فَهُوَ فِتنَةٌ لِمَن افتَتَنَ بِهِ ، ضالٌّ عَن هَديِ مَن كانَ قَبلَهُ ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقتَدى بِهِ في حَياتِهِ وبَعدَ وَفاتِهِ ، حَمّالُ خَطايا غَيرِهِ ، رَهنٌ بِخَطيئَتِهِ . (1) ورَجُلٌ قَمَشَ جَهلاً ، موضِعٌ في جُهّالِ الاُمَّةِ ، عادٍ في أغباشِ الفِتنَةِ ، عَمٍ بِما في عَقدِ الهُدنَةِ ، قَد سَمّاهُ أشباهُ النّاسِ عالِما ولَيسَ بِهِ .

7 / 1 _ 3جَزاءُ المُبَلِّغِ الَّذي يَقولُ ما لا يَفعَلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أتَيتُ لَيلَةَ اُسرِيَ بي عَلى قَومٍ تُقرَضُ شِفاهُهُم بِمَقاريضَ مِن نارٍ ، كُلَّما قُرِضَت وَفَت ، فَقُلتُ : يا جِبريلُ ، مَن هؤُلاءِ ؟ قالَ : خُطَباءُ اُمَّتِكَ الَّذينَ يَقولونَ ما لا يَفعَلونَ ، ويَقرَؤونَ كِتابَ اللّهِ ولا يَعمَلونَ . (2)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 17 ، الإرشاد : 1/231 نحوه ، بحار الأنوار : 2/284/2 ؛ وراجع تاريخ دمشق : 42/505
2- .شعب الإيمان: 2/283/1773 ، مسند ابن حنبل : 4/360/12856 ، مسند أبي يعلى : 4/111/3979 كلاهما نحوه وكلّها عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : 10 / 195 / 29026 ؛ المجازات النبويّة : 245 ، إرشاد القلوب : 16 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : 72 / 223 نقلاً عن تفسير مجمع البيان

ص: 339

7 / 1 _ 10        كيفر مبلّغ بى عمل

امام على عليه السلام :مبغوض ترينِ آفريدگان نزد خدا دو نفرند : مردى كه خدا او را به خود وا نهاده، و او از راه راست به دور افتاده، دل او شيفته بدعت است، و فرا خواننده مردمان به ضلالت. ديگران را به فتنه دراندازد و راه رستگارى پيشينيان را به روى خود مسدود سازد . در مرگ و زندگى ، گمراه كننده پيروان خويش است و برگيرنده بار گناه ديگران ، و خود گناهان خويش را گروگان . و مردى كه كوله بارى از نادانى فراهم ساخته، و خود را ميان مردمِ نادان درانداخته . شتابان در تاريكىِ فتنه ، تازان ، كور در بستن پيمانِ سازش [ ميان مردمان] . آدمى نمايان او را دانا ناميده اند ، و او نه چنان است.

7 / 1 _ 3كيفر مبلّغ بى عملرسول خدا صلى الله عليه و آله :در شب معراج به مردمى برخوردم كه لب هاى آنان را با قيچى هايى از آتش مى بُريدند و هرچه بُريده مى شد ، جايش پُر مى شد . گفتم : اى جبرئيل! اينها چه كسانى اند؟ گفت : سخنوران امّت تو هستند؛ كسانى كه آنچه را عمل نمى كنند ، مى گويند و كتاب خدا را مى خوانند ، اما آن را به كار نمى بندند.

.

ص: 340

عنه صلى الله عليه و آله :مَرَرتُ لَيلَةَ اُسرِيَ بي عَلى قَومٍ تُقرَضُ شِفاهُهُم بِمَقاريضَ مِن نارٍ ، قالَ : قُلتُ : مَن هؤُلاءِ ؟ قالوا : خُطَباءُ مِن أهلِ الدُّنيا ، كانوا يَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ ويَنسَونَ أنفُسَهُم ، وهُم يَتلونَ الكِتابَ ، أفَلا يَعقِلونَ ؟ ! (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ في جَهَنَّمَ أرحِيَةً تَدورُ بِالعُلَماء ، فَيُشرِفُ عَلَيهِم مَن كانَ عَرَفَهُم فِي الدُّنيا ، فَيَقولونَ : مَن صَيَّرَكُم إلى هذا وإنَّما كُنّا نَتَعَلَّمُ مِنكُم ؟ ! قالوا : كُنّا نَأمُرُكُم بِأَمرٍ ونُخالِفُكُم إلى غَيرِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آلهفي وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ: يا أبا ذَرٍّ ، يَطَّلِعُ قَومٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ إلى قَومٍ مِن أهلِ النّارِ ، فَيَقولونَ : ما أدخَلَكُمُ النّارَ ، وإنَّما دَخَلنَا الجَنَّةَ بِفَضلِ تَأديبِكُم وتَعليمِكُم ؟ ! فَيَقولونَ : إنّا كُنّا نَأمُرُكُم بِالخَيرِ ولا نَفعَلُهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يُجاءُ بِالرَّجُلِ يَومَ القِيامَةِ فَيُلقى فِي النّارِ ، فَتَندَلِقُ أقتابُهُ فِي النّارِ ، فَيَدورُ كَما يَدورُ الحِمارُ بِرَحاهُ ، فَيَجتَمِعُ أهلُ النّارِ عَلَيهِ فَيَقولونَ : أي فُلانُ ! ما شَأنُكَ ؟ ألَيسَ كُنتَ تَأمُرُنا بِالمَعروفِ وتَنهانا عَنِ المُنكَرِ ؟ ! قالَ : كُنتُ آمُرُكُم بِالمَعروفِ ولا آتيهِ ، وأنهاكُم عَنِ المُنكَرِ وآتيهِ . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : 4 / 242 / 12212 و ص 478 / 13515 ، تاريخ بغداد : 6 / 199 و ج 12 / 47 ، حلية الأولياء : 2/386 و ج 6 / 249 كلّها عن أنس بن مالك نحوه ، كنز العمّال : 10 / 209 / 29106 ؛ تفسير مجمع البيان : 1 / 215 عن أنس ، تنبيه الخواطر : 2 / 215 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : 72 / 223
2- .الفردوس : 1 / 220 / 845 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : 10 / 208 / 29102
3- .الأمالي للطوسي : 527 / 1162 ، مكارم الأخلاق : 2 / 364 / 2661 كلاهما عن أبي الأسود الدؤلي، تنبيه الخواطر : 2/135 نحوه ، بحار الأنوار : 77 / 76 / 3 ؛ المعجم الكبير : 22 / 150 / 405 عن الوليد بن عقبة نحوه ، كنز العمّال : 10 / 189 / 28991
4- .صحيح البخاري : 3/1191/3094، صحيح مسلم : 4/2291/51 ، المستدرك على الصحيحين : 4 / 101 / 7010 ، مسند ابن حنبل : 8 / 183 / 21843 ، السنن الكبرى : 10 / 162 / 20209 كلّها عن اُسامة نحوه ، كنز العمّال : 6 / 41 / 14767

ص: 341

رسول خدا صلى الله عليه و آله :شب معراج به مردمى برخوردم كه لب هاى آنان را با قيچى هايى از آتش مى بُريدند . گفتم : اينان چه كسانى اند؟ گفتند : سخنورانى دنيا پرست اند كه مردم را به نيكوكارى فرمان مى دهند ، امّا خودشان را از ياد برده اند ، در حالى كه قرآن مى خوانند . آيا نمى انديشند؟

رسول خدا صلى الله عليه و آله :در جهنّم ، آسياب هايى است كه با عالمان مى چرخد . آن گاه آن عالمان را به كسانى كه در دنيا ايشان را مى شناختند ، نشان مى دهند و اين كسان ، مى گويند : چه كسى شما را بدين جا كشانده ، با اين كه ما از شما مى آموختيم؟ مى گويند : ما شما را به كارى فرمان مى داديم ، ولى خود ، با انجام دادن كارى ديگر، بر خلاف شما رفتار مى كرديم.

رسول خدا صلى الله عليه و آلهدر سفارش خود به ابوذر _: اى ابوذر! گروهى از بهشتيان بر گروهى از جهنّميان نگريسته ، به آنان مى گويند : چه چيزى شما را در آتش درافكنده ، حال آن كه ما به يُمن تعليم و تربيت شما به بهشت وارد شديم؟ و آنان در پاسخ مى گويند : ما شما را به نيكى فرمان مى داديم ؛ امّا خود به آن عمل نمى كرديم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :شخصى را روز قيامت مى آورند و در آتش مى افكنند . روده هاى او در آتش فرو مى افتد و چنان كه الاغ به دور آسيابش مى چرخد ، به دور خود مى چرخد . جهنّميان ، گِرد او جمع مى شوند و مى گويند : فلانى! تو اين جا چه مى كنى؟ آيا تو ما را به نيكى فرمان نمى دادى و از بدى باز نمى داشتى؟ او مى گويد : شما را به معروف فرمان مى دادم ؛ امّا خود بدان عمل نمى كردم ، و از منكرْ نهيتان مى كردم ، امّا خودم آن را مرتكب مى شدم.

.

ص: 342

عنه صلى الله عليه و آله :يُؤتى بِعُلَماءِ السَّوءِ يَومَ القِيامَةِ فَيُقذَفونَ في نارِ جَهَنَّمَ ، فَيَدورُ أحَدُهُم في جَهَنَّمَ بِقُصبِهِ كَما يَدورُ الحِمارُ بِالرَّحى ، فَيُقالُ لَهُ : يا وَيلَكَ ! بِكَ اهتَدَينا ، فَما بالُكَ ؟ ! قالَ : إنّي كُنتُ اُخالِفُ ما كُنتُ أنهاكُم. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يُحشَرُ عَشَرَةُ أصنافٍ مِن اُمَّتي أشتاتا . . . بَعضُهُم صُمٌّ بُكمٌ لا يَعقِلونَ ، وبَعضُهُم يَمضَغونَ ألسِنَتَهُم فَيَسيلُ القَيحُ مِن أفواهِهِم ... وَالَّذينَ يَمضَغونَ بِأَلسِنَتِهِم فَالعُلَماءُ وَالقُضاةُ الذَّينَ خالَفَ أعمالُهُم أقوالَهُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَعَا النّاسَ إلى قَولٍ أو عَمَلٍ ولَم يَعمَل هُوَ بِهِ ، لَم يَزَل في سَخَطِ اللّهِ حَتّى يَكُفَّ ، أو يَعمَلَ بِما قالَ أو دَعا إلَيهِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلاملِيَزيدَ الصّائِغِ: يا يَزيدُ ، إنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ الَّذينَ وَصَفُوا العَدلَ ثُمَّ خالَفوهُ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ تَعالى : «أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَ_حَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنْبِ اللَّه» (4) . (5)

.


1- .كنز العمّال : 10 / 207 / 29097 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة
2- .تفسير مجمع البيان : 10 / 642 عن البراء بن عازب ، بحار الأنوار : 7 / 89
3- .حلية الأولياء : 2 / 7 عن ابن عمر ، كنز العمّال : 10 / 210 / 29108
4- .الزمر : 56
5- .المحاسن : 1 / 212 / 382 ، الكافي : 2 / 176 / 2 و ص 300 / 5 عن خيثمة ، تحف العقول : 298 ، قرب الإسناد : 33 / 106 عن بكر بن محمّد الأزدي عن الإمام الصادق عليه السلام ، كشف الريبة : 96 عن خيثمة ، وليس فيه الآية الشريفة ، بحار الأنوار : 2 / 30 / 15

ص: 343

رسول خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت عالمانِ بد را مى آورند و در آتش جهنّم مى افكنند ، و برخى از ايشان ، به سانِ چرخيدن الاغ به دور آسياب ، با روده اش مى چرخد ، آن گاه به او گفته مى شود : واى بر تو! تو كه ما را هدايت مى كردى ، چرا اين جايى؟ او مى گويد : من بر خلاف آنچه شما را از آن بازمى داشتم، عمل مى كردم .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :ده دسته از امّت من به صورت پراكنده محشور مى شوند : ... برخى از آنان كَر و لال و فاقد عقل اند، و برخى زبانشان را مى جَوَند و از دهانشان چرك بيرون مى ريزد... آنان كه زبان هاى خود را مى جَوَند ، عالمان و قاضيان اند كه رفتارشان با گفتارشان هماهنگ نبوده است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مردم را به گفتار يا كردارى دعوت كند و خود بدان عمل نكند ، هماره مشمول خشم خداست تا آن كه از اين كار باز ايستد ، يا بدانچه مى گويد يا بدان فرا مى خواند ، عمل كند.

امام باقر عليه السلامخطاب به يزيد صائغ _: اى يزيد! پُر حسرت ترينِ مردمان در روز قيامت كسانى اند كه عدالت را توصيف كرده اند ، امّا با آن به مخالفت برخاسته اند ، و شاهد آن ، اين سخن خداوند متعال است : «تا آن كه [ مبادا ]كسى بگويد : واحسرتا در آنچه دركار خداوند ، فروگذار كردم!» .

.

ص: 344

7 / 2الإِكراهالكتاب«لاَ إِكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّ_غُوتِ وَيُؤْمِنم بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» . (1)

«وَ لَوْ شَآءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» . (2)

«فَذَكِّرْ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ * إِلاَّ مَن تَوَلَّى وَ كَفَرَ» . (3)

«وَ مَآ أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْءَانِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ» . (4)

«لَعَلَّكَ بَ_خِعٌ نَّفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ * إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَآءِ ءَايَةً فَظَ_لَّتْ أَعْنَ_قُهُمْ لَهَا خَ_ضِعِينَ» . (5)

.


1- .البقرة : 256
2- .يونس : 99
3- .الغاشية : 21 _ 23
4- .ق : 45
5- .الشعراء : 3 و 4

ص: 345

7 / 56        وادار كردن

7 / 2وادار كردنقرآن«در دين هيچ اجبارى نيست. و راه از بيراهه به خوبى آشكار شده است. پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين به دستاويزى استوار ، كه آن را گسستن نيست، چنگ زده است ؛ و خداوند ، شنواى داناست.»

«و اگر پروردگار تو مى خواست ، قطعا هر كه در زمين است ، همه آنها يكسر ايمان مى آوردند. پس آيا تو مردم را وادار مى كنى كه بگروند؟»

«پس تذكّر ده كه تو تنها تذكّر دهنده اى. بر آنان تسلّطى ندارى ، مگر كسى كه روى بگردانَد و كفر ورزد.»

«و تو به زور وادارنده آنان نيستى . پس به [ وسيله] قرآن ، هر كه را از تهديد [ من ]مى ترسد ، پند ده.»

«شايد تو از اين كه [ مشركان] ايمان نمى آورند، جان خود را تباه سازى. اگر بخواهيم، معجزه اى از آسمان بر آنان فرود مى آوريم تا در برابر آن ، گردن هايشان خاضع گردد.»

«شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه ، در پيگيرىِ [ كار]شان تباه مى كنى. در حقيقت ، ما آنچه را كه بر روى زمين است ، زيورى براى آن قرار داديم ، تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند.»

.

ص: 346

«فَلَعَلَّكَ بَ_خِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَ_رِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَ_ذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا * إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» . (1)

الحديثالتّوحيد عن أبي الصّلت عبد السّلام بن صالح الهرويّ :سَأَلَ المَأمونُ يَوما عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليه السلام فَقالَ لَهُ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، ما مَعنى قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ لَوْ شَآءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» (2) ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ ، عَن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام : أنَّ المُسلِمينَ قالوا لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَو أكرَهتَ ، يا رَسولَ اللّهِ ، مَن قَدَرتَ عَلَيهِ مِنَ النّاسِ عَلَى الإِسلامِ كَثُرَ عَدَدُنا وقَوينا عَلى عَدُوِّنا ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما كُنتُ لِأَلقَى اللّهَ عز و جل بِبِدعَةٍ لَم يُحدِث إلَيَّ فيها شَيئا ، وما أنَا مِنَ المُتَكَلِّفينَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : يا مُحَمَّدُ «وَ لَوْ شَآءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا» عَلى سَبيلِ الإِلجاءِ وَالاِضطِرارِ فِي الدُّنيا كَما يُو?ِنونَ عِندَ المُعايَنَةِ ورُو?َةِ البَأسِ فِي الآخِرَةِ ، ولَو فَعَلتُ ذلِكَ بِهِم لَم يَستَحِقّوا مِنّي ثَوابا ولا مَدحا ، لكِنّي اُريدُ مِنهُم أن يُو?ِنوا مُختارينَ غَيرَ مُضطَرّينَ؛ لِيَستَحِقّوا مِنِّي الزُّلفى وَالكَرامَةَ ودَوامَ الخُلودِ في جَنَّةِ الخُلدِ. (3)

.


1- .الكهف : 6 و 7
2- .يونس : 99
3- .التوحيد: 341/11، عيون أخبار الرضا: 1/135/33، الاحتجاج: 2/394/302، بحار الأنوار : 5/50/80

ص: 347

حديثالتوحيدبه نقل از ابو الصلت عبدالسلام بن صالح هروى _: روزى مأمون از على بن موسى الرضا عليه السلام پرسيد : اى فرزند رسول خدا! معناى اين سخن خداوند عز و جل چيست : «و اگر پروردگار تو مى خواست ، قطعا همه آنان كه در زمين اند، ايمان مى آوردند. پس آيا تو مردم را ناگزير مى كنى كه بگروند؟» . امام رضا عليه السلام فرمود : «پدرم موسى بن جعفر ، از پدرش جعفر بن محمد ، و او از پدرش محمد بن على ، و او از پدرش على بن حسين ، و او از پدرش حسين بن على ، و او از پدرش على بن ابى طالب عليه السلام برايم روايت كرد كه مسلمانان به رسول خدا گفتند : اى رسول خدا! كاش هر قدر مى توانستى مردم را مجبور به پذيرش اسلام مى كردى تا شمارِ ما فراوان مى شد و بر دشمنانمان برترى مى يافتيم . رسول خدا فرمود : «با بدعتى كه خداوند عز و جل نسبت به آن چيزى به من نفرموده ، او را ملاقات نخواهم كرد و من از متكلّفان [ و سختگيران بر امّت ]نيستم» . در پى آن ، خداوند متعال اين آيه را فرو فرستاد : اى محمد! «و اگر پروردگار تو مى خواست ، همه آنان كه در زمين اند ، ايمان مى آوردند» ؛ امّا به شيوه وادار ساختن و از روى ناچارى در دنيا ، همان گونه كه در آخرت با مشاهده عذاب ، ايمان مى آورند ، و اگر با آنان چنين كنم ، استحقاق پاداش يا ستايشى از جانب مرا ندارند ؛ ولى من خواسته ام تا آنان از روى اختيار ، بى آن كه ناچار باشند ، ايمان بياورند تا از سوى من ، استحقاق قربت، كرامت و جاودانگى در بهشت جاويد را پيدا كنند.

.

ص: 348

7 / 3الكَذِبالكتاب«وَ لاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَ_ذَا حَلَ_لٌ وَ هَ_ذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ» . (1)

«قُلْ أَرَءَيْتُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلَ_لاً قُلْ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ» . (2)

«وَ مَنْ أَظْ_لَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُوْلَ_ئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَ_دُ هَ_ؤُلاَءِ الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّ__لِمِينَ» . (3)

راجع : آل عمران : 94 ، النساء : 50 ، يونس : 69 ، العنكبوت : 13 ، الحاقّة : 44 _ 47 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأيِهِ فَقَدِ افتَرى عَلَى اللّهِ الكَذِبَ . (4)

المعجم الكبير عن مالك بن عبد اللّه الغافقيّ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : عَلَيكُم بِالقُرآنِ ؛ فَإِنَّكُم سَتَرجِعونَ إلى قَومٍ يَشتَهونَ الحَديثَ عَنّي ، فَمَن عَقَلَ شَيئا فَليُحَدِّث بِهِ ، ومَنِ افتَرى عَلَيَّ فَليَتَبَوَّأ مَقعَدا ، أو شَيئا ، مِن جَهَنَّمَ _ لا أدري أيُّهُما قالَ _ . (5)

.


1- .النحل : 116
2- .يونس : 59
3- .هود : 18
4- .كمال الدين : 257 / 1 عن عبد الرحمن بن سمرة ، بحار الأنوار : 36 / 227 / 3
5- .المعجم الكبير : 19 / 296 / 658 ، مسند ابن حنبل : 7 / 6 / 18968 ، المستدرك على الصحيحين : 1/196/385 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : 1 / 197 / 996

ص: 349

7 / 57        دروغگويى

7 / 3دروغگويىقرآن«و براى آنچه زبان شما به دروغ مى پردازد، مگوييد : «اين حلال است و آن حرام» تا بر خدا دروغ بنديد ؛ زيرا كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند ، رستگار نمى شوند.»

«بگو : «به من خبر دهيد آنچه از روزى كه خدا براى شما فرو آورده است . [ چرا] بخشى از آن را حرام و [ بخشى را] حلال كرده ايد؟». بگو : «آيا خدا به شما اجازه داده يا بر خدا دروغ مى بنديد؟» .»

«و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى شوند ، و گواهان خواهند گفت : «اينان بودند كه بر پروردگارشان دروغ بستند. هان ، لعنت خدا بر ستمكاران باد!» .» ر . ك : آل عمران ، آيه 94 ؛ نساء ، آيه 50 ؛ يونس ، آيه 69 ؛ عنكبوت ، آيه 13 ؛ حاقّه ، آيه 44 _ 47 .

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس قرآن را به رأى خود تفسير كند ، بر خداوند دروغ بسته است.

المعجم الكبيربه نقل از مالك بن عبداللّه غافقى _: رسول خدا فرمود : «بر شما باد قرآن! زودا كه به سوى قومى باز مى گرديد كه شيداى نقل حديث از من اند . پس هر كس كه چيزى را دريافته ، بازگو كند، و هر كس بر من افترا بزند ، بايد در جايگاهى يا چيزى از جهنّم ، (نمى دانم كدام يك را فرمود) جاى گيرد .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :دروغ بستن بر من ، به چون دروغ بستن بر ديگرى نيست . هر كس از روى عمد بر من دروغ بندد، بايد جايگاهى از آتش براى خود برگيرد .

.

ص: 350

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ كَذِبا عَلَيَّ لَيسَ كَكَذِبٍ عَلى أحَدٍ ؛ مَن كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدا فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ، ثَلاثٌ لا دينَ لَهُم : لا دينَ لِمَن دانَ بِجُحودِ آيَةٍ مِن كِتابِ اللّهِ ، ولا دينَ لِمَن دانَ بِفِريَةِ باطِلٍ عَلَى اللّهِ ، ولا دينَ لِمَن دانَ بِطاعَةِ مَن عَصَى اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى . (2)

الإمام الباقر عليه السلاملِأَبِي النُّعمانِ: يا أبَا النُّعمانِ ، لا تَكذِب عَلَينا كَذبَةً ؛ فَتُسلَبَ الحَنيفِيَّةَ . . . فَإِنَّكَ مَوقوفٌ _ لا مَحالَةَ _ ومَسؤولٌ ، فَإِن صَدَقتَ صَدَّقناكَ ، وإن كَذَبتَ كَذَّبناكَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :الكَذِبُ عَلَى اللّهِ وعَلى رَسولِهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الكَبائِرِ (4) .

بيان .


1- .صحيح البخاري: 1/434/1229 ، صحيح مسلم: 1/10/4 ، مسند ابن حنبل : 6/341/18227 ، السنن الكبرى : 4 / 120 / 7169 كلّها عن المغيرة ، كنز العمّال : 3 / 625 / 8233
2- .المحاسن : 1 / 65 / 9 عن أبي سخيلة ، الكافي : 2 / 373 / 4 ، الأمالي للمفيد : 308 / 7 ، الاختصاص : 258 كلّها عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : 2 / 117/ 19
3- .الكافي : 2/338/1 ، الأماليللمفيد : 182/5 وفيه «لا تُحقِّقنّ» بدل «لا تكذب» ، بحار الأنوار : 72 / 233 / 1
4- .الكافي: 2/339/5 ، الفقيه: 3/569/4941 ، ثواب الأعمال : 318 / 1 ، تفسير العيّاشي : 1/238/106 كلّها عن أبي خديجة وفيها زيادة «وعلى الأوصياء عليهم السلام» ، بحار الأنوار : 2 / 117 / 17

ص: 351

امام على عليه السلام :اى مردم! سه دسته دين ندارند : كسى كه به انكار يك آيه از قرآن اعتقاد داشته باشد ؛ و كسى كه به افتراى باطلى بر خداوند اعتقاد داشته باشد ؛ و آن كه به اطاعت از كسى كه خداوند متعال را نافرمانى مى كند ، اعتقاد داشته باشد.

امام باقر عليه السلامخطاب به ابو نعمان _: اى ابو نعمان! به ما دروغى را نسبت مده ، كه دين حنيف ... از تو سلب مى شود كه تو به ناگزير ، نگاه داشته و سؤال خواهى شد . پس اگر راست گفته باشى ، تو را تصديق مى كنيم ، و اگر دروغ گفته باشى ، تكذيبت مى كنيم.

امام صادق عليه السلام :دروغ بستن بر خدا و رسولش از گناهان كبيره است. 1

.

ص: 352

. .

ص: 353

. .

ص: 354

الإمام الكاظم عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِتَّقوا تَكذيبَ اللّهِ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وكَيفَ ذاكَ ؟ قالَ : يَقولُ أحَدُكُم : «قالَ اللّهُ» ، فَيَقولُ اللّهُ : «كَذَبتَ ، لَم أقُلهُ» ، أو يَقولُ : «لَم يَقُلِ اللّهُ» ، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل : «كَذَبتَ ، قَد قُلتُهُ» . (1)

7 / 4القَولُ بِغَيرِ عِلمٍالكتاب«إِذْ تَلَقَّوْنَهُو بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِى عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُو هَيِّنًا وَ هُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آلهلاِبنِ مَسعودٍ: يَا بنَ مَسعودٍ ، لا تَتَكَلَّم بِالعِلمِ إلاّ بِشَيءٍ سَمِعتَهُ ورَأَيتَهُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِى عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَ_ئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْ_?ولاً» (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لا يَقبِضُ العِلمَ انتِزاعا يَنتَزِعُهُ مِنَ النّاسِ ، ولكِن يَقبِضُ العِلمَ بِقَبضِ العُلَماءِ ، وإذا لَم يَبقَ عالِمٌ اِتَّخَذَ النّاسُ رُؤَساءَ جُهّالاً ، فَسَأَلوهُم فَقالوا بِغَيرِ عِلمٍ ، فَضَلّوا وأضَلّوا . (5)

.


1- .معاني الأخبار : 390 / 31 عن إبراهيم بن عبد الحميد ، بحار الأنوار : 2 / 117 / 16
2- .النور : 15
3- .الإسراء : 36
4- .مكارم الأخلاق : 2 / 355 / 2660 ، بحار الأنوار : 77 / 105 / 1
5- .الأمالي للمفيد : 20 / 1 عن عبد اللّه بن عمر ، تحف العقول : 37 نحوه ، دعائم الإسلام : 1 / 96 وفيه «فسُئلوا فأفتوا» بدل «فسألوهم فقالوا»، بحار الأنوار: 2/121/37؛ صحيح البخاري : 1/50/100 ، صحيح مسلم : 4 / 2058 / 13 ، سنن الترمذي : 5 / 31 / 2652 وفيها «حتّى إذا لم يترك عالما» بدل «وإذا لم يبقَ عالم» ، سنن ابن ماجة : 1 / 20 / 52 وفيها «فسُئلوا فأفتوا» بدل «فسألوهم فقالوا» وكلّها عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص ، كنز العمّال : 10 / 187 / 28981

ص: 355

7 / 58        نادانسته سخن گفتن

امام كاظم عليه السلام :رسول خدا فرمود : «از تكذيب خداوند ، پروا كنيد!». گفته شد : اى رسول خدا! تكذيب خدا چگونه است؟ فرمود : «شخصى از شما مى گويد : خداوند فرمود ؛ اما خداوند مى فرمايد : تو دروغ مى گويى، من آن را نگفته ام . يا مى گويد : خداوند نفرموده است وخداوند عز و جل مى فرمايد: دروغ مى گويى، من آن را گفته ام ».

7 / 4نادانسته سخن گفتنقرآن«آن گاه كه آن [ بهتان] را از زبان يكديگر مى گرفتيد و با زبان هاى خود ، چيزى را كه بدان علم نداشتيد، مى گفتيد و مى پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اين كه آن [ امر] ، نزد خدا بس بزرگ بود.»

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آلهخطاب به ابن مسعود _: اى ابن مسعود! درباره علمى سخن مگو ، جز اين كه آن را شنيده يا ديده باشى ؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد : «و چيزى كه بدان علم ندارى ، دنبال مكن ؛ زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد».

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، علم را با محو كردن [ از سينه ها] از مردم نمى گيرد ؛ بلكه آن را با گرفتن علما ، مى گيرد، و هر زمان عالمى باقى نمانَد ، مردمْ جاهلان را به رياست خود برمى گزينند ، و از آنان مى پرسند و آنان نيز نادانسته پاسخ مى دهند . آن گاه خود گمراه مى شوند و ديگران را نيز به گمراهى مى كشانند.

.

ص: 356

الإمام عليّ عليه السلاملاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام: دَعِ القَولَ في ما لا تَعرِفُ ، وَالخِطابَ في ما لَم تُكَلَّف ، وأمسِك عَن طَريقٍ إذا خِفتَ ضَلالَتَهُ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَقُل ما لا تَعلَمُ وإن قَلَّ ما تَعلَمُ ، ولا تَقُل ما لا تُحِبُّ أن يُقالَ لَكَ . (2)

عنه عليه السلام :إيّاكَ وَالكَلامَ في ما لا تَعرِفُ طَريقَتَهُ ولا تَعلَمُ حَقيقَتَهُ ! فَإِنَّ قَولَكَ يَدُلُّ عَلى عَقلِكَ ، وعِبارَتَكَ تُنبِئُ عَن مَعرِفَتِكَ . فَتَوَقَّ مِن طولِ لِسانِكَ ما أمِنتَهُ ، وَاختَصِر مِن كَلامِكَ مَا استَحسَنتَهُ ؛ فَإِنَّهُ بِكَ أجمَلُ ، وعَلى فَضلِكَ أدَلُّ . (3)

عنه عليه السلام :لا تَقُل ما لا تَعلَمُ ؛ فَتُتَّهَمَ بِإِخبارِكَ بِما تَعلَمُ ! (4)

عنه عليه السلام :مِنَ الحِكمَةِ أن لا تُنازِعَ مَنْ فَوقَكَ . . . ولا تَتَكَلَّمَ في ما لا تَعلَمُ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : 69 ، غرر الحكم : 5138 ، بحار الأنوار : 77 / 200 / 1 نقلاً عن كشف المحجّة ؛ وراجع دستور معالم الحكم : 59
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، كشف المحجّة : 226 ، الفقيه : 2 / 626 / 3215 ، تحف العقول : 74 ، الاختصاص : 231 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : 77 / 203 / 1
3- .غرر الحكم : 2735
4- .غرر الحكم : 10426
5- .غرر الحكم : 9450

ص: 357

امام على عليه السلامخطاب به فرزندش حسن عليه السلام _: در آنچه نمى دانى ، سخن را واگذار و آنچه را بر عهده ندارى بر زبان ميار . و راهى را كه در آن از گمراهى ترسى ، مسپار.

امام على عليه السلام :مگو آنچه را ندانى، هر چند اندك بُود آنچه مى دانى ، و مگو آنچه را دوست ندارى به تو گويند.

امام على عليه السلام :از سخن گفتن درباره آنچه كه راهش را نمى شناسى و از حقيقتش آگاه نيستى ، بپرهيز ؛ زيرا گفتار تو نشانِ عقل توست و عبارت پردازى تو نشانِ آگاهى تو! پس از دراز گويى به اندازه اى بپرهيز كه در امان باشى، و گفتار را چندان كه مى توانى مختصر كن ، كه اين براى تو زيباتر است و بر فضيلت تو بيشتر دلالت دارد.

امام على عليه السلام :آنچه را نمى دانى مگو، كه در بيان چيزهايى كه مى دانى ، متّهم [ به دروغگويى] مى شوى.

امام على عليه السلام :از جمله حكمت آن است كه : با بالاتر از خود نستيزى ... و درباره آنچه نمى دانى ، سخن مگويى.

.

ص: 358

عنه عليه السلام :العَقلُ أن تَقولَ ما تَعرِفُ ، وتَعمَلَ بِما تَنطِقُ بِهِ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَقولوا بِما لا تَعرِفونَ ؛ فَإِنَّ أكثَرَ الحَقِّ في ما تُنكِرونَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلاملِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ: يَا بنَ جُندَبٍ ، لا تَقُل فِي المُذنِبينَ مِن أهلِ دَعوَتِكُم إلاّ خَيرا . . . فَكُلُّ مَن قَصَدَنا ووالانا ولَم يُوالِ عَدُوَّنا ، وقالَ ما يَعلَمُ ، وسَكَتَ عَمّا لا يَعلَمُ أو أشكَلَ عَلَيهِ ، فَهُوَ فِي الجَنَّةِ . (3)

7 / 5كِتمانُ العِلمِالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَ_بِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِى ثَمَنًا قَلِيلاً أُوْلَ_ئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لاَ يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَ_مَةِ وَ لاَ يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» . (4)

«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَ_قَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَ_بَ لَتُبَيِّنُنَّهُو لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُو فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِى ثَمَنًا قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ» . (5)

.


1- .غرر الحكم : 2141
2- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، غرر الحكم : 10245
3- .تحف العقول : 302 ، بحار الأنوار : 78 / 280 / 1
4- .البقرة : 174
5- .آل عمران : 187

ص: 359

7 / 59        كتمان علم

امام على عليه السلام :[ نشانه] عقل ، گفتن چيزى است كه مى دانى و عمل كردن به چيزى است كه مى گويى .

امام على عليه السلام :مگوييد آنچه را نمى دانيد ، كه بيشترِ حق در چيزى است كه منكر آنيد.

امام صادق عليه السلامخطاب به عبداللّه بن جندب _: اى پسر جندب! درباره گناهكارانى كه در ميان مخاطبان شما هستند ، جز به نيكى سخن مگوييد .. . هر كس به سوى ما آيد و ولايت ما را بپذيرد ، و ولايت دشمنان ما را نپذيرد و آنچه را مى داند ، بگويد و از آنچه نمى داند يا در آن اشكال و ابهامى دارد ، خاموش مانَد، در بهشت است.

7 / 5كتمان علمقرآن«كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده ، پنهان مى دارند و بدان ، بهاى ناچيزى به دست مى آورند ، آنان ، جز آتش در شكم هاى خويش فرو نبرند ، و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت ، و پاكشان نخواهد كرد، و عذابى دردناك خواهند داشت.»

«و [ ياد كن] هنگامى را كه خداوند از كسانى كه به آنان كتاب داده شده، پيمان گرفت كه حتما بايد آن را [ به وضوح] براى مردم بيان نماييد و كتمانش مكنيد. پس آن [ عهد ]را پشت سر خود انداختند و در برابر آن ، بهايى ناچيز به دست آوردند ؛ و چه بد معامله اى كردند!»

.

ص: 360

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كَتَمَ عِلما مِمّا يَنفَعُ اللّهُ بِهِ في أمرِ النّاسِ ؛ أمرِ الدّينِ (1) ، ألجَمَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِنَ النّارِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لا تُمسِك عَن إظهارِ الحَقِّ إذا وَجَدتَ لَهُ أهلاً . (3)

عنه عليه السلام :أشبَهُ النّاسِ بِأَنبِياءِ اللّهِ أقوَلُهُم لِلحَقِّ . (4)

الإمام الباقر عليه السلامفي رِسالَتِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ: العُلَماءُ في أنفُسِهِم خانَةٌ إن كَتَمُوا النَّصيحَةَ ؛ إن رَأَوا تائِها ضالاًّ لا يَهدونَهُ ، أو مَيِّتا لا يُحيونَهُ ، فَبِئسَ ما يَصنَعونَ ! لِأَنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ أخَذَ عَلَيهِمُ الميثاقَ فِي الكِتابِ : أن يَأمُروا بِالمَعروفِ وبِما اُمِروا بِهِ ، وأن يَنهَوا عمّا نُهوا عَنهُ ، وأن يَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ، ولا يَتَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ . (5)

راجع : ص 144 (مكافحة البدع) .

.


1- .قوله صلى الله عليه و آله : «أمرِ الدينِ» مجرور على البدليّة من قوله : «في أمرِ الناسِ»
2- .سنن ابن ماجة : 1 / 97 / 265 عن أبي سعيد الخدري ، مسند ابن حنبل : 3 / 565 / 10492 عن أبي هريرة ، المستدرك على الصحيحين : 1/182/346 عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص ، المعجم الكبير : 11 / 5 / 10845 عن ابن عبّاس ، تاريخ أصبهان : 1 / 151 / 115 عن أنس وكلّها نحوه ، كنز العمّال : 10/196/29031؛ منية المريد: 136، عوالياللآلي: 4/71/40 كلاهما نحوه، بحار الأنوار: 2 / 78/66
3- .غرر الحكم : 10188
4- .غرر الحكم : 3172
5- .الكافي : 8 / 54 / 16 عن يزيد بن عبد اللّه عمّن حدّثه ، بحار الأنوار : 78 / 361 / 2

ص: 361

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دانشى را كتمان كند كه خداوند با آن به كار دين مردم ، سود مى رساند، خداوندْ در روز قيامت دهان او را با لگامى آتشين ، لگام مى زند.

امام على عليه السلام :هرگاه مخاطب شايسته اى براى حق يافتى ، از اظهار آن خوددارى مكن.

امام على عليه السلام :شبيه ترينِ مردم به پيامبران الهى ، حقگوترين آنان است.

امام باقر عليه السلامدر نامه اش به سعد الخير _: عالمانْ خيانتكارند، اگر نصيحت و خيرخواهى را كتمان كنند ؛ اگر سرگردانِ گمراهى را ببينند و هدايتش نكنند، يا مرده اى را بنگرند و زنده اش نگردانند ، بد كرده اند ؛ زيرا خداوند تبارك و تعالى در قرآن ، از آنان پيمان گرفته است كه به معروف و به آنچه فرمان يافته ، امر كنند و از آنچه از آن بازداشته شده اند ، نهى كنند ، و در نيكى و پارسايى همدستى كنند ، و در گناه و ستمكارى همدستى نكنند.

ر ك : ص 145 (مبارزه با بدعت ها) .

.

ص: 362

7 / 6التَّكَلُّفرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَعَنَ اللّهُ الَّذينَ يُشَقِّقونَ الكَلامَ 1 تَشقيقَ الشَّعرِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث نَبِيّا إلاّ مُبَلِّغا ، وإنَّ تَشقيقَ الكَلامِ وَالخُطَبِ مِنَ الشَّيطانِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِقِلَّةِ الكَلامِ ، ولا يَستَهوِيَنَّكُمُ الشَّيطانُ ؛ فَإِنَّ تَشقيقَ الكَلامِ مِن شَقاشِقِ الشَّيطانِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آلهلِعَبدِ اللّهِ بنِ رَواحَةَ: كُفَّ عَنِ السَّجعِ ؛ فَما اُعطِيَ عَبدٌ شَيئا شَرّا مِن طَلاقَةٍ في لِسانِهِ . (4)

.


1- .المجازات النبويّة : 415 / 336 ، مسند ابن حنبل : 6 / 26 / 16900 عن معاوية وفيه : «لعن رسول اللّه صلى الله عليه و آلهالذين ...»
2- .نثر الدرّ : 1 / 258 ، وراجع مسند ابن حنبل : 2 / 408 / 5691
3- .كنز العمّال : 3 / 552 / 7863 وص 879 / 9013 كلاهما عن الشيرازي في الألقاب عن جابر ، وص 837 / 8898 نقلاً عن ابن عبد البرّ في جامع بيان العلم وابن أبي الدنيا وأبي عبيد في الغريب عن عمر بن الخطّاب من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله
4- .تفسير القرطبي : 12 / 281 ، الفردوس : 4 / 120 / 6373 عن ابن عبّاس وليس فيه «كُفّ عن السجع» ، كنز العمّال : 3 / 556 / 7892

ص: 363

7 / 60        ظاهرسازى

7 / 6ظاهرسازىرسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند لعنت كند كسانى را كه به سان مو ، سخن را پيچ و تاب مى دهند .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل هيچ پيامبرى را جز به عنوان مبلّغ برنينگيخت ، و بى گمان ، پيچ و تاب دادن گفتار و سخن ، كارى شيطانى است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :كم گو باشيد! و شيطان شما را فريب ندهد ، كه پيچ و تاب دادن سخن ، از وسوسه هاى شيطان است.

رسول خدا صلى الله عليه و آلهخطاب به عبداللّه بن رواحه _: از آهنگين گويى دست بدار ، كه به آدمى چيزى بدتر از روان گويى [ به سان وِرْد خوانى كاهنان] داده نشده است.

.

ص: 364

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ كَثيرا مِنَ الخُطَبِ مِن شَقاشِقِ (1) الشَّيطانِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلامفي ما يُنسَبُ إلَيهِ في مِصباحِ الشَّريعَةِ: آفَةُ العُلَماءِ عَشَرَةُ أشياءَ : . . . وَالتَّكَلُّفُ في تَزيينِ الكَلامِ بِزَوائِدِ الأَلفاظِ . (3)

7 / 7التَّعَنُّترسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما بَعَثَنِي اللّهُ مُبَلِّغا ، ولَم يَبعَثني مُعَنِّتا . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لَم يَبعَثني مُعَنِّتا ولا مُتَعَنِّتا ، ولكِن بَعَثَني مُعَلِّما مُيَسِّرا . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلِّموا ولا تُعَنِّفوا ؛ فَإِنَّ المُعَلِّمَ خَيرٌ مِنَ المُعَنِّفِ . (6)

7 / 8الإِطالَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ موسى عليه السلام لَقِيَ الخَضِرَ عليه السلام ، فَقالَ : أوصِني . فَقالَ الخَضِرُ : يا طالِبَ العِلمِ ، إنَّ القائِلَ أقَلُّ مَلالَةً مِنَ المُستَمِعِ ، فَلا تُمِلَّ جُلَساءَكَ إذا حَدَّثتَهُم . (7)

.


1- .قال في اللسان _ بعد نقل الحديث _ : فجعل للشيطان شَقاشقَ ونَسبَ الخُطبَ إليه لِما يدخل فيها من الكذب (لسان العرب : 10 / 185)
2- .النهاية : 2 / 489 ، لسان العرب : 10 /185 ؛ بحار الأنوار : 102 / 195
3- .مصباح الشريعة : 366 ، بحار الأنوار : 2 / 52 / 18
4- .سنن الترمذي : 5/423/3318 ، صحيح مسلم : 2/1113/35 ، السنن الكبرى : 7 / 60 / 13267 ، كلاهما نحوه وكلّها عن عائشة ، كنز العمّال : 11 / 426 / 31998
5- .صحيح مسلم : 2 / 1105 / 29 ، السنن الكبرى : 7 / 61 / 13268 وليس فيه «ولا متعنّتا» وكلاهما عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : 11 / 424 /31989
6- .شعب الإيمان : 2/276/1749 ، الفقيه والمتفقّه : 2/137 ، جامع بيان العلم : 1 / 128 ، الفردوس : 3/9/4004 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : 10 / 249 / 29321 ؛ منية المريد : 193 ، جامع الأحاديث للقمّي : 102 عن إسماعيل ابن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : 77 / 175 / 9
7- .منية المريد : 140 ، بحار الأنوار : 1 / 226 / 18 ؛ المعجم الأوسط : 7 / 78 / 6908 عن عمر بن الخطّاب ، كنز العمّال : 16 / 143 / 44176

ص: 365

7 / 61        به رنج افكندن

7 / 62        پرگويى

امام على عليه السلام :بسيارى از سخن ها ، وسوسه هاى شيطانى است.

مصباح الشريعة :امام صادق عليه السلام فرمود : «آفت عالمان ، ده چيز است : ... و تكلّف و ظاهرسازى در آراستن گفتار با زياده گويى» .

7 / 7به رنج افكندنرسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، مرا تنها [ به عنوان] مبلّغ برانگيخت نه رنج دهنده.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، مرا نه براى رنج دادن به ديگران برانگيخت و نه براى رنج دادن به خود ؛ بلكه مرا [ به عنوان] معلّمى آسانگير مبعوث كرد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :بياموزيد و درشتى و سرزنش نكنيد ، كه آموزنده از سرزنش كننده بهتر است.

7 / 8پرگويىرسول خدا صلى الله عليه و آله :موسى عليه السلام ، خضر عليه السلام را ملاقات كرد و به او گفت : مرا اندرز ده! خضر گفت : «اى طالب دانش! گوينده كمتر از شنونده خسته مى شود . پس هنگام سخن گفتن با هم نشينان خود ، آنان را خسته مكن».

.

ص: 366

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ البَيانُ كَثرَةَ الكَلامِ ، ولكِن فَصلٌ في ما يُحِبُّ اللّهُ عز و جل . (1)

أعلام الدّين :رَأَى [النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله] أعرابِيّا يَتَكَلَّمُ فَطَوَّلَ ، فَقالَ لَهُ : كَم دونَ لِسانِكَ مِن حِجابٍ ؟ فَقالَ : شَفَتايَ وأسناني . فَقالَ عليه السلام : فَتَثَبَّت وَاقتَصِر ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَكرَهُ الاِنبِعاقَ فِي الكَلامِ ، فَنَضَّرَ اللّهُ وَجهَ امرِئٍ أوجَزَ في كَلامِهِ ، وَاقتَصَرَ عَلى حاجَتِهِ ! (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبغَضَكُم إلَيَّ وأبعَدَكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ الثَّرثارونَ ، وَالمُتَشَدِّقونَ ، وَالمُتَفَيهِقونَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم بِشِرارِكُم ؟ هُمُ الثَّرثارونَ المُتَشَدِّقونَ . ألا اُنَبِّئُكُم بِخِيارِكُم ؟ أحاسِنُكُم أخلاقا . (4)

.


1- .الفردوس : 3 / 399 / 5215 ، موارد الظمآن : 492 / 2010 وفيه «ولكن البيان الفصل في الحقّ» وكلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : 10 /192 /29010
2- .أعلام الدين : 275
3- .سنن الترمذي : 4 / 370 / 2018 عن جابر ، مسند ابن حنبل : 6 / 220 / 17747 ، السنن الكبرى : 10 / 326 / 20799 وفيهما «في الآخرة مَساوِئكُم أخلاقا» بدل «مجلسا يوم القيامة» وكلاهما عن أبي ثعلبة الخشني ، كنز العمّال : 3 / 10 / 5181 ؛ عوالي اللآلي : 1 / 72 / 135 نحوه
4- .مسند ابن حنبل : 3 / 301 / 8830 ، السنن الكبرى : 10 / 326 / 20800 نحوه وكلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : 3 / 556 / 7890

ص: 367

رسول خدا صلى الله عليه و آله :بيان [ روشنگر] ، به زيادى گفتار نيست ؛ بلكه به درستى و استوارى سخن است در جايى كه خداوند عز و جل دوست دارد.

أعلام الدين :[ رسول خدا] مرد باديه نشينى را ديد كه سخن مى گويد و آن را طولانى كرده است . به او فرمود : «زبانت چند حجاب دارد؟». گفت : لبان و دندان هايم. فرمود : «استوار و كوتاه سخن بگو ؛ زيرا خداوند متعال ، فزونى در گفتار را ناپسند مى شمُرَد. خدا ، چهره آن كس را خرم گردانَد كه گفتارش را كوتاه سازد و به قدر نيازش بسنده كند!» .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :مبغوض ترينِ شما نزد من و دور شما از من در روز قيامت ، پرگويان ، بيهوده گويان و زياده گويان اند .

رسول خدا صلى الله عليه و آله :آيا بدترينتان را به شما معرّفى كنم؟ آنان ، پُرگويان و بيهوده گويان اند . آيا بهترينتان را به شما معرّفى كنم؟ آن كه اخلاقش از همه بهتر است.

.

ص: 368

الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الكَلامِ الإِطالَةُ . (1)

عنه عليه السلام :مَن أطالَ الحَديثَ في ما لا يَنبَغي فَقَد عَرَّضَ نَفسَهُ لِلمَلامَةِ . (2)

عنه عليه السلام :الإِكثارُ يُزِلُّ الحَكيمَ ، ويُمِلُّ الحَليمَ ؛ فَلا تُكثِر فَتُضجِر ، وتُفَرِّط فَتَهُن . (3)

عنه عليه السلام :أقبَحُ مِنَ العِيِّ ، الزِّيادَةُ عَلَى المَنطِقِ عَن مَوضِعِ الحاجَةِ . (4)

راجع : ص 316 (مُراعاةُ الاختصار) .

7 / 9سُؤالُ الأَجرِالكتاب«كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلاَ تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَآ أَسْ_?لُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَ__لَمِينَ» . (5)

«كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلاَ تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَآ أَسْ_?لُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَ__لَمِينَ» . (6)

«كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَ__لِحٌ أَلاَ تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَآ أَسْ_?لُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَ__لَمِينَ » . (7)

.


1- .غرر الحكم : 3966
2- .غرر الحكم : 8892
3- .غرر الحكم : 2009
4- .غرر الحكم : 3244
5- .الشعراء : 105 _ 109
6- .الشعراء : 123 _ 127
7- .الشعراء : 141 _ 145

ص: 369

7 / 63        درخواست مزد

امام على عليه السلام :آفت گفتار ، درازگويى است.

امام على عليه السلام :هر كس سخن را در آنچه شايسته نيست ، طولانى سازد ، خودش را در معرض نكوهش قرار داده است.

امام على عليه السلام :زياده گويى ، حكيم را به لغزش مى كشاند و بردبار را ملول مى سازد . پس زياده گويى مكن كه مى رنجانى ، و تفريط مكن كه به تو اهانت مى شود .

امام على عليه السلام :زشت تر از درماندگى در سخن ، زياده گويىِ بيش از حدّ نياز است.

ر ك : ص317 (رعايت اختصار) .

7 / 9درخواست مزدقرآن«قوم نوح ، پيامبران را تكذيب كردند ، چون برادرشان نوح به آنان گفت : «آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى درخورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [ رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم. اجر من ، جز بر عهده پروردگارِ جهانيان نيست».»

«قوم عاد ، پيامبران [ خدا] را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان هود به آنان گفت : «آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى درخورِ اعتمادم. از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [ رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم. اجر من ، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست».»

«قوم ثمود، پيامبران [ خدا] را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان صالح به آنان گفت : «آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى درخورِ اعتمادم. از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [ رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم. اجر من ، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست».»

.

ص: 370

«كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلاَ تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَآ أَسْ_?لُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَ__لَمِينَ » . (1)

«كَذَّبَ أَصْحَ_بُ لْ_?يْكَةِ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلاَ تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَ مَآ أَسْ_?لُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَ__لَمِينَ » . (2)

«أُوْلَ_ئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَل_هُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْ_?لُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَ__لَمِينَ» . (3)

«قُلْ مَآ أَسْ_?لُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَآ أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ» . (4)

«قُل لاَّ أَسْ_?لُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» . (5)

«قُلْ مَآ أَسْ_?لُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِى سَبِيلاً» . (6)

«قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ» . (7)

راجع : يونس : 72 ، هود : 29 ، 51 ، المؤمنون : 72 ، يس : 21 ، الطور : 40 ، القلم : 46 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَكتوبٌ فِي الكِتابِ الأَوَّلِ : يَا بنَ آدَمَ ، عَلِّم مَجّانا كَما عُلِّمتَ مَجّانا . (8)

.


1- .الشعراء : 160 _ 164
2- .الشعراء : 176 _ 180
3- .الأنعام : 90
4- .ص : 86
5- .الشورى : 23
6- .الفرقان : 57
7- .سبأ : 47
8- .الفردوس : 4 / 125 / 6387 عن ابن مسعود ، كنز العمّال : 10 / 241 / 29279 . وعن أبي العالية في قوله تعالى : «وَ لاَ تَشْتَرُواْ بِ_?ايَ_تِى ثَمَنًا قَلِيلاً» قال : لا تأخذ على ما عَلَّمتَ أجرا ؛ فإنّما أجر العلماء والحكماء والحلماء على اللّه عز و جل وهم يجدونه مكتوبا عندهم في التوراة : «يابن آدم عَلِّم مجّانا كما عُلِّمتَ مجّانا» (حلية الأولياء : 2 / 220 ، تفسير الدرّ المنثور : 1 / 155)

ص: 371

«قوم لوط ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان لوط به آنان گفت : «آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى درخورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد ، و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [ رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم. اجر من ، جز برعهده پروردگار جهانيان نيست».»

«اصحاب اَيكه ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه شعيب به آنان گفت : «آيا پروا نداريد؟ من براى شما فرستاده اى درخورِ اعتمادم. از خدا پروا كنيد ، و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [ رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم. اجر من ، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست».»

«اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است . پس به هدايت آنان اقتدا كن. بگو : «من از شما هيچ مزدى بر اين [ رسالت] نمى طلبم. اين [ قرآن] ، جز تذكّرى براى جهانيان نيست».»

«بگو : «مزدى بر اين [ رسالت] از شما طلب نمى كنم و من از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم [ و به خدا نسبت دهم]».»

«بگو : «در برابر آن [ رسالت] ، پاداشى از شما خواستار نيستم ، مگر دوستى درباره خويشاوندان».»

«بگو : بر اين [ رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم، جز اين كه هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [ در پيش] گيرد .»

«بگو : «[ اگر] مزدى هم از شما خواستم ، براى خودشماست! مزد من جز بر خدا نيست ؛ و او بر هر چيزى گواه است» .»

ر ك : يونس ، آيه 72 ؛ هود ، آيه 29 و 51 ؛ مؤمنون ، آيه 72 ؛ يس ، آيه 21 ؛ طور ، آيه 40 ؛ قلم ، آيه 46 .

حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله :در كتاب نخستين نوشته شده است : اى پسر آدم! همان گونه كه رايگان آموختى ، رايگانْ بياموز.

.

ص: 372

عنه صلى الله عليه و آله :عُلَماءُ هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلانِ : رَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَذَلَهُ لِلنّاسِ ، ولَم يَأخُذ عَلَيهِ طُعما ، ولَم يَشرِ بِهِ ثَمَنا ، فَذلِكَ يَستَغفِرُ لَهُ حيتانُ البَحرِ ، ودَوابُّ البَرِّ، وَالطَّيرُ في جَوِّ السَّماءِ، ويَقدَمُ عَلَى اللّهِ سَيِّدا شَريفا حَتّى يُرافِقَ المُرسَلينَ. ورَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ ، وأخَذَ عَلَيهِ طُعما ، وشَرى بِهِ ثَمَنا ، فَذلِكَ يُلجَمُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ ، ويُنادي مُنادٍ : هذَا الَّذي آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ ، وأخَذَ عَلَيهِ طُعما ، وَاشتَرى بِهِ ثَمَنا . وكَذلِكَ حَتّى يَفرُغَ مِنَ الحِسابِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يُحِبُّ العَبدَ يَتَّخِذُ المِهنَةَ لِيَستَغنِيَ بِها عَنِ النّاسِ ، ويُبغِضُ العَبدَ يَتَعَلَّمُ العِلمَ يَتَّخِذُهُ مِهنَةً . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَّمَ اللّهُ عز و جل آدَمَ ألفَ حِرفَةٍ مِنَ الحِرَفِ ، فَقالَ لَهُ : قُل لِوُلدِكَ وذُرِّيَّتِكَ : إن لَم تَصبِروا فَاطلُبُوا الدُّنيا بِهذِهِ الحِرَفِ ، ولا تَطلُبوها بِدينٍ ؛ فَإِنَّ الدّينَ لي وَحدي خالِصا ، وَيلٌ لِمَن طَلَبَ بِالدّينِ الدُّنيا ! وَيلٌ لَهُ !! (3)

.


1- .منية المريد : 136 ، روضة الواعظين : 15 نحوه ، بحار الأنوار : 2/54/25 ؛ المعجم الأوسط : 7/171/7187 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : 10 / 206 / 29090
2- .ربيع الأبرار : 2 / 543
3- .الفردوس : 3 / 42 / 4105 عن عطيّة بن بسر ، كنز العمّال : 10 / 206 / 29091

ص: 373

رسول خدا صلى الله عليه و آله :عالمان اين امّت دو نفرند : كسى كه خداوند به او دانشى ارزانى داشته و او آن را در اختيار مردم قرار مى دهد و براى آن مزدى نمى گيرد و آن را به بهايى نمى فروشد . او ، كسى است كه ماهيان دريا و جنبدگان خشكى و پرنده آسمان براى او طلب بخشش مى كند ، و با سرورى و بزرگى ، نزد خداوند مى آيد تا آن كه هم نشين پيامبران مى شود. و شخصى ديگر كه خداوند به او دانشى داده ؛ امّا او در بذل آن به بندگان خدا بخل مى ورزد و براى آن مزد مى گيرد و آن را به بهايى مى فروشد . چنين كسى را در روز قيامت ، با لگامى آتشين ، لگام مى زنند و ندا دهنده اى فريا مى زند كه : «اين [ همان] كسى است كه خداوند به او دانشى داد ؛ امّا او در بذل آن به بندگان خدا بخل ورزيد و براى آن مزد گرفت و آن را به بهايى فروخت» . او به همين حال خواهد بود تا از حسابرسى رهايى يابد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، بنده اى را دوست دارد كه كارى را پيشه خود سازد و با آن ، از مردمْ بى نياز گردد ؛ امّا با بنده اى كه دانش را براى پيشه قرار دادن مى آموزد ، دشمن است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به آدم[ عليه السلام] ، هزار حرفه از ميان حرفه ها آموخت و به او فرمود كه به فرزندان و نسلت بگو : اگر صبر نمى كنيد ، از رهگذر اين حرفه ها دنيا را طلب كنيد و از راه دين ، در جستجوى دنيا نباشيد ؛ زيرا دين ، تنها براى من است . واى بر كسى كه از راه دين ، دنياطلبى كند! واى بر او!

.

ص: 374

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَكونُ العالِمُ عالِما حَتّى . . . لا يَأخُذَ عَلى عِلمِهِ شَيئا مِن حُطامِ الدُّنيا . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :مَن كَتَمَ عِلما أحَدا ، أو أخَذَ عَلَيهِ أجرا رِفدا ، فَلا يَنفَعُهُ أبَدا . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :مَنِ احتاجَ النّاسُ إلَيهِ لِيُفَقِّهَهُم في دينِهِم ، فَيَسأَلُهُمُ الاُجرَةَ ، كانَ حَقيقا عَلَى اللّهِ تَعالى أن يُدخِلَهُ نارَ جَهَنَّمَ . (3)

راجع : ص 48 : (حقوق المبلّغ) .

بيان .


1- .غرر الحكم : 10921
2- .حلية الأولياء : 3 / 140 عن موسى بن أبي حبيب
3- .عوالي اللآلي : 4 / 71 / 42 ، بحار الأنوار : 2 / 78 / 68

ص: 375

امام على عليه السلام :عالم ، عالم نباشد ، مگر آن كه ... براى علم خود ، چيزى از متاع دنيا را نطلبد.

امام زين العابدين عليه السلام :هر كس دانشى را از كسى پنهان سازد يا بر آن مزد و عطايى بگيرد، هر گز از آن سود نمى برد .

امام صادق عليه السلام :كسى كه مردم به او نياز دارند تا دين را به آنان بياموزد و او از آنان مزد بخواهد ، خداوند متعال حق دارد كه او را در آتش جهنّم درافكند.

ر ك : ص 49 (حقوق مبلّغ) .

.

ص: 376

. .

ص: 377

بحثى درباره مُزد تبليغ

بحثى درباره مُزد تبليغچنان كه گذشت، سيره قطعى انبياى الهى ، عدم درخواست مزد در برابر تبليغ بود . آنان به طور مكرّر و مؤكّد اعلام مى كردند كه در برابر تلاش هايى كه براى ابلاغ پيام هاى الهى دارند ، از مردمْ چيزى نمى خواهند. نخستين پيامبر اولوالعزم ، حضرت نوح عليه السلام ، صريحا اعلام كرد كه خدماتش به جامعه ، رايگان است . پيامبران ديگر ، همچون: هود، صالح، لوط و شعيب عليهم السلام نيز بدين شيوه عمل مى كردند؛ امّا نكته درخور تأمّلْ اين است كه پيامبر اسلام، به دستور خداوند متعال، مكلّف شد به امّت اعلام كند كه: «... لآ أَسْ_ئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى .» (1) ... در مقابل تبليغ رسالت ، پاداشى از شما نمى خواهم ، مگر دوستىِ خويشاوندانم. و در پاسخ اين سؤال كه حكمت اين درخواست چيست، به امر الهى توضيح مى دهد: «قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ.» (2)

.


1- .شورا آيه 23
2- .سبأ آيه 47

ص: 378

بگو : آنچه از شما به عنوان مزد رسالتْ خواستم ، به سود شماست . پاداش من، فقط با خداست. يعنى من هرگز چيزى در مقابل رساندن پيام الهى از شما نمى خواهم . من نيز همچون ساير انبياى الهى ، بى مزد و منّت ، خدمتگزار مردم هستم و آنچه بر آن نامِ مزد نهاده ام ، در واقع، چيزى نيست كه منافع شخصى مرا تأمين كند ؛ بلكه به عكس ، براى تأمين منافع شماست كه با اين تعبير لطيف و عاطفى ، خواستم شما را بر حفظ آن برانگيزم تا پس از من ، از راه صحيح و استوار ، منحرف نگرديد . و براى توضيح بيشتر فرمود: «مَآ أَسْ_?لُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِى سَبِيلاً.» (1) براى تبليغ رسالتم مزدى نمى خواهم ؛ مگر اين كه هركس بخواهد ، راهى به سوى پروردگارش [ در پيش] گيرد . بنا بر اين، آنچه پيامبر اسلام به عنوان مزد رسالت خواست ، در حقيقت ، انتخاب راه خداست كه همان راه ارزش هاى دينى و تكامل مادّى و معنوى انسان است كه در رهبرى الهى تجسّم پيدا مى كند و اهل بيت پيامبر اسلام، كامل ترين مصاديق رهبران الهى هستند. (2) با عنايت به اين مقدمه در مورد مزد تبليغ ، چند پرسش قابل طرح است: 1. حكمتِ آن همه تأكيد انبياى الهى، مبنى بر نخواستن مزد براى تبليغ رسالت چيست؟ و آيا با عنايت به سيره پيامبران الهى ، مبلّغان كه وارثان آنها هستند _ ، مى توانند در مقابل تبليغ ، از مردمْ مزد طلب كنند؟

.


1- .فرقان آيه 57
2- .ر ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث ج2 ص551 (عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام) رهبري در اسلام ص88

ص: 379

الف _ آثار زيانبار درخواست مزد براى تبليغ

2. گرفتن پاداش تبليغ ، بدون درخواست آن ، چه حكمى دارد؟ 3. در صورتى كه تبليغْ رايگان باشد، نيازهاى اقتصادى مبلّغ چگونه تأمين مى گردد؟

الف _ آثار زيانبار درخواست مزد براى تبليغبراى پاسخ گفتن به سؤال اوّل و پى بردن به حكمت تأكيد انبياى الهى بر رايگان بودن تبليغات آنها كافى است قدرى در آثار زيانبار درخواست مزد براى تبليغ، تأمّل كنيم :

1 . از ميان رفتن اخلاصنخستين ركن اخلاقى تبليغ دين ، اخلاص است كه با درخواست مزد براى تبليغ ، اين ركن اساسى صدمه خواهد ديد و مبلّغ ، مصداق كسانى خواهد شد كه امام على عليه السلامدرباره آنان فرموده است : يَطْلُبُ الدُّنْيا بِعَمَلِ الآخِرَةِ ، وَلايَطْلُبُ الآخِرَةِ بِعَمَلِ الدُّنْيا . (1) دنيا را طلب مى كند با اعمالى كه از آنِ آخرت است ، و آخرت را طلب نمى كند با اعمالى كه از آنِ دنياست . و بدين سان ، كسى كه مى توانست اُمور مربوط به زندگى دنيوى خود را با انگيزه الهى به اُمور اخروى تبديل نمايد ، (2) اينك با درخواست پاداش براى تبليغ (كه امرى الهى و معنوى است) ، آن را وسيله امرار معاش و تأمين زندگى (و به تعبير امام على عليه السلام : دنيا خواهى) كرده است . در اين باره ، از امام صادق عليه السلامروايت شده است: مَنِ احْتاجَ النّاسُ إلَيهِ لِيُفَقِّهَهُم فِي دِينِهِم، فَيَسْأَلَهُم الاُجرةَ ، كانَ حَقِيقا عَلَى اللّهِ أنْ يُدْخِلَهُ نارَ جَهَنَّمَ . (3)

.


1- .نهج البلاغه خطبه 32 بحارالانوار ج78 ص5
2- .ر ك : ميزان الحكمه عنوان 529 (نيّت)
3- .عوالى اللآلى ، ج 4 ، ص 71 ؛ بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 78

ص: 380

هر كس كه مردم براى فراگيرى دينشان به او نيازمند باشند ، و او از آنان مزد بخواهد ، بر خداوند رواست كه او را در آتش جهنّم در اندازد .

2 . كاهش اثر تبليغبا صدمه ديدن ركن اخلاقى اخلاص ، اثر تبليغ در سازندگى ديگران ، كاهش مى يابد و گاه به صفر مى رسد ؛ بلكه نتيجه عكس مى دهد ؛ زيرا مردم ، حق دارند به كسانى كه دين خدا را وسيله تأمين دنياى خود كرده اند ، با ديده اتّهام بنگرند و آنان را ناصح و خيرخواه خود ندانند ؛ چنان كه حضرت عيسى عليه السلام در اين زمينه مى فرمود: الدِّينار دَاءُ الدِّينِ، وَالعالِمُ طَبِيبُ الدِّينِ ؛ فَإذا رَأَيتُم الطَبِيبَ يجرّ الدّاءَ إلى نَفْسِهِ فَاتَّهِمُوه ، وَاعْلَمُوا أنَّه غَيرُ ناصحٍ غيره . (1) دينار ، بيمارى دين و عالم ، طبيب دين است . پس اگر طبيبى را ديديد كه بيمارى را به سوى خود مى كشد ، به او بدگمان باشيد و بدانيد كه او خيرخواه ديگرى نيست .

3 . تحريف ارزش هاى دينىزيانبارترين اثر «تبليغ در برابر پاداش» ، تحريف ارزش هاى دينى است . هنگامى كه تبليغ به صورت كالا درآيد ، مبلّغ به جاى آن كه نياز مخاطب را در نظر بگيرد ، خواست او را مورد توجّه قرار مى دهد و از اين رو ، سعى مى كند كالاى خود را مطابق ميل وى تنظيم كند و بدين سان ، چه بسا لازم بداند كه ارزش هاى دينى را تحريف كند تا دنياى خود را تأمين نمايد . از ديدگاه قرآن كريم ، تحريف كتب آسمانى پيشين ، به همين ريشه خطرناك مى رسد كه جمعى از مبلّغان و پيشوايان دينى، در برابر بهايى اندك ، براى تأمين خواست خداوندان زور و زر ، حقايق دينى را تحريف كردند . (2)

.


1- .الخصال ، ص 133 ؛ روضة الواعظين ، ص 468 ؛ بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 107
2- .ر ك : بقره آيه 41

ص: 381

ب _ گرفتن مزد تبليغ ، بدون درخواست

ب _ گرفتن مزد تبليغ ، بدون درخواستآثار زيانبارى كه بدانها اشارت رفت ، هنگامى پديد مى آيند كه مبلّغ ، درست به عكسِ انبياى الهى عمل كند ؛ يعنى انبيا مى گفتند ما مزد تبليغ نمى خواهيم ؛ امّا او بگويد كه مزد تبليغ مى خواهد و با دين خدا مانند يك كالا معامله كند . امّا اگر مبلّغ ، درخواست مزد نداشته باشد ، ليكن مردم براى تأمين زندگى اش چيزى به وى اهدا كنند ، پذيرفتن آن منعى ندارد . در اين باره ، از امام صادق عليه السلامروايت شده است : المُعَلِّمُ لا يُعَلِّمُ بِالأَجْرِ ، وَيقبل الهَدِيّةَ إذا اُهدى إلَيهِ . (1) معلّم ، براى مزد تعليم نمى دهد ؛ اما اگر هديه اى به او داده شود ، آن را قبول مى كند . در گفتگوى حمزة بن حُمران با امام صادق عليه السلام چنين آمده است: [ قال عليه السلام]«مَنِ اسْتَأكَلَ بِعِلْمِهِ اِفتقَرَ» . فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ! إنَّ فِي شِيعَتِكَ وَمَوالِيكَ قَوما يَتَحَمَّلُونَ عُلُومَكُم وَيُبِثُّونَها فِي شِيعَتِكُم ، فَلا يعدمون عَلى ذَلِكَ مِنْهُم : البِرَّ وَالصِلَّةَ وَالإكرامَ . فَقالَ : «لَيسَ أُولئِكَ بِمُستأَكِلِينَ» . (2) [ امام صادق عليه السلام فرمود:] «هر كس از راه علمش نان بخورد ، مستمند خواهد شد» . به ايشان گفتم : فدايت شوم! ميان شيعيان و دوستداران شما گروهى هستند كه دانش هاى شما را فرا مى گيرند و آن را ميان شيعيانتان منتشر مى سازند و در مقابل نيكى ، انعام و هداياى آنان ، بى بهره نمى مانند . فرمود : «اينان ، كسانى نيستند كه با علم خود ، نان مى خورند» . نكته درخور توجّه اين است كه گرفتن پاداش تبليغ ، بدون درخواست آن ، هرچند منعى ندارد و با برخى از مراتب اخلاص نيز سازگار است ؛ امّا ترك آن ، اولى محسوب

.


1- .التهذيب ، ج 6 ، ص 365 (ح 1047)
2- .ر ك : ص52 ، ح 43

ص: 382

مى شود و انبياى الهى و رهروان كامل آنها از پذيرفتن پاداش هايى اين گونه نيز اجتناب مى كردند و نه تنها در مورد تبليغ ، بلكه در مورد هر كارى كه عمل اُخروى محسوب مى شود و براى خدا انجام داده اند ، حتى در سخت ترين شرايط اقتصادى ، حاضر نبودند پاداشى دريافت كنند . در اين باره ، داستان بسيار آموزنده اى از حضرت موسى عليه السلام نقل شده است كه در پى مى آيد .

داستانى از اخلاص موسى عليه السلامحضرت موسى عليه السلام ، قبل از نبوّت ، پس از آن كه از چنگ فرعونيان گريخت ، با تحمّل مشكلات فراوان ، خود را به شهر «مَديَن» (شهر شعيب عليه السلام) رساند . در نزديكى هاى شهر ، چاه آبى بود كه شبان ها براى آب دادن گوسفندان خود ، اطراف آن جمع شده بودند . در كنار شبانان ، دو دختر را مشاهده كرد كه به چاه، نزديك نمى شوند . متوجّه شد كه آنان براى آب دادن گوسفندان خود ، نياز به كمك دارند . به آنها كمك كرد و گوسفندان ، سيراب شدند و دختران ، همراه گوسفندان خود بازگشتند. گرسنگى ، موسى عليه السلام را سخت آزار مى داد . دست به دعا برداشت و گفت : «رَبِّ إِنِّى لِمَآ أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ !» قصص ، آيه 24 پروردگارا! من به هر خيرى كه به سويم بفرستى ، سختْ نيازمندم . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : فَوَاللّهِ ما سَأَلَ إلاّ خُبزا يَأكُلُه ! (1) سوگند به خدا كه موسى ، جز نانى براى خوردن درخواست نكرد . در اين هنگام ، يكى از آن دو دختر ، بازگشت و به موسى عليه السلام گفت :

.


1- .نهج البلاغه ، خطبه 160 ؛ بحار الأنوار ، ج 13 ، ص 150

ص: 383

«إِنَّ أَبِى يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا .» قصص ، آيه 25 . پدرم تو را مى طلبد تا پاداش آب دادنت براى [ گوسفندان] ما را به تو بدهد . موسى عليه السلام ، همراه او به خانه آنها رفت . معلوم شد دخترانى كه در كنار چاه آب ديده و به آنها كمك كرده بود ، فرزندان شعيبِ پيامبر هستند. هنگامى كه موسى عليه السلام وارد خانه شعيب عليه السلام شد ، وقت شام بود و غذا آماده. حضرت شعيب به جوان تازه وارد ، تعارف كرد و فرمود : يا شابُّ! إجلِس فَتَعَشِّ . اى جوان! بنشين و شام بخور . امّا موسى عليه السلام ، همچنان ايستاده بود و بر سرِ سفره نمى نشست و در پاسخ ميزبان گفت : أَعُوذُ بِاللّهِ ! به خدا پناه مى برم! شعيب عليه السلام كه از اين برخورد او شگفت زده شده بود ، گفت : وَلِمَ ذلِكَ؟ أَلَستَ بِجائِعٍ؟ اين [ كار] براى چيست؟ مگر تو گرسنه نيستى؟ موسى عليه السلام در پاسخ گفت : بَلى! وَلكِن أَخافُ أَن يَكُونَ هذا عِوَضَا لِما سَقِيتُ لَهُما ، وإنّا أهلُ بيتٍ لا نَبِيعُ شَيئا مِن عَمَلِ الآخرةِ بِمِلئِ الأرضِ ذَهبا ! آرى [ گرسنه ام] ، امّا مى ترسم كه اين شام در مقابل آب دادن [ گوسفندان ]براى آن دو دختر باشد ، و ما خاندانى هستيم كه هيچ عملى براى آخرت را به كره زمينِ انباشته

.

ص: 384

ج _ راه هاى تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغ

از طلا نمى فروشيم . شعيب عليه السلام گفت : لا واللّهِ يا شابُّ ! وَلكِنّها عَادَتِي وَعَادَةُ آبائي، نُقري الضَّيفَ وَنُطْعِمُ الطَّعامَ. اى جوان! به خدا قصد ما اين نيست ؛ بلكه اين مرام من و پدران من است كه ميهمان را مى نوازيم و اطعام مى كنيم . در اين هنگام، موسى عليه السلام ، كنار سفره نشست و مشغول خوردن شد . (1)

ج _ راه هاى تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغبنا بر اين كه درخواست مزد تبليغ از نظر اسلام ، در هر صورتْ نكوهيده است ، اين سؤال قابل طرح است كه : نيازهاى مبلّغ، از چه طريقى بايد تأمين شود؟ در اين زمينه ، راه هايى مطرح شده است كه در زير به برخى اشاره مى شود .

1 . كسب در كنار تبليغجمعى از روشنفكرنماها، از حدود نيم قرن پيش مى پنداشتند كه روحانى بودن، اساسا شغل نيست و مبلّغان ، بايد ضمن شغل هاى ديگر، به ترويج ارزش هاى دينى و هدايت مردم بپردازند . آنان مى گفتند : اگر روحانيان در كنار تبليغ ، به كسب و كار نيز بپردازند و نيازى به مردم نداشته باشند ، مى توانند اسلام را آن گونه كه هست ، به مردم ارائه كنند و تحت تأثير خواست كسانى كه نيازهاى اقتصادى آنان را تأمين مى كنند ، قرار نگيرند. هر چند نياز مستقيم روحانيان به مردم ، آثار زيانبارى دارد (كه توضيح آن گذشت) ؛ امّا اين راه حل هم صحيح نيست و به فرموده امام خمينى رحمه الله ، اين فكر، بيشتر از ناحيه كسانى مطرح شده است كه با اساس روحانيت و اسلام ، مخالف اند . روحانى

.


1- .ميزان الحكمة ، باب 1032 ؛ بحار الأنوار ، ج 13 ، ص 21 و ج 77 ، ص 103

ص: 385

بودن ، كارى است مثل كارهاى ديگر و در شرايط كنونى ، ممكن نيست كسى در رشته هاى مختلف علوم اسلامى تخصّص داشته باشد و در ضمن ، كار ديگرى هم براى تأمين نيازهاى زندگى داشته باشد.

2 . تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغ توسط حكومتدر شرايطى كه نظام اسلامى موفّق به اجراى احكام نورانى اسلام به طور كامل شده باشد و بيت المال مسلمانان ، به طور متمركز در اختيار دولت اسلامى باشد و از سوى ديگر ، نيازى به نظارت حوزه هاى علميه و پيشوايان دينى بر دستگاه هاى اجرايى و تقنينى و قضايى نباشد ، شايد بهترين راه تأمين نيازهاى اقتصادى روحانيان و از جمله مبلّغان ، دولت اسلامى باشد ؛ امّا چنين شرايطى شايد تنها در عصر حكومت امام مهدى(عج) تحقّق يابد . در شرايط كنونى ، استقلال اقتصادى روحانيان ، ضرورى به نظر مى رسد و عدم استقلال روحانيان ، به معناى تبعيّت و دنباله روى از سياست هاى حكومت خواهد بود ، در صورتى كه روحانيان بايد راهنما و مرشد زمامداران باشند .

3 . خودگردانى اقتصادىسومين راه تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغان ، خودگردانى اقتصادى طبقه روحانى است ؛ بدين معنا كه مديران حوزه هاى علميه ، بودجه هاى ويژه تحصيل و تبليغ علوم دينى را به گونه اى سامان دهند كه بتوانند زندگى متوسط و شرافتمندانه اى را براى همه محصّلان ، محقّقان و مبلّغان فراهم سازند . ترديدى نيست كه با مديريت صحيح ، با وجود بودجه هايى كه در حال حاضر در اختيار روحانيان است (مانند : خمس ، زكات و هداياى مردمى و...) ، تأمين نيازهاى اقتصادى طبقه روحانى و نظام روحانيت ، به سادگى امكان پذير است.

.

ص: 386

تضمين اقتصادى خداوند متعال

4 . تقويت بنيه معنوىشايد برخى وقتى مى شنوند كه تقويت معنويت ، يكى از راه هاى تأمين نيازهاى اقتصادى است ، شگفت زده شوند؛ ولى عقل و نقل ، و روايت و درايت ، مؤيّد اين مدّعاست. پيش از هرگونه توضيح در اين باره ، گفتنى است كه در مورد تأمين هزينه زندگى روحانيان ، وظيفه اى بر عهده مديران مراكز دينى و تبليغى است و وظيفه اى نيز برعهده آحاد كسانى است كه متصدّى ارشاد و هدايت مردم هستند . وظيفه مديران مجامع روحانى _ چنان كه بدان اشاره شد _ ، ساماندهى بودجه هايى است كه در اسلام براى اين امر، پيش بينى شده است ؛ امّا آنچه در اين جا درصدد بيان آنيم ، وظيفه شخص مبلّغ است ، كه نه تنها منافاتى با وظيفه مديران روحانيان ندارد ، بلكه مكمّل آن است.

تضمين اقتصادى خداوند متعالدر روايات متعددى تصريح شده است كه خداوند متعال ، علاوه بر اين كه ضامن روزى همه مردم و همه جنبدگان است ، (1) ضمانت ويژه اى براى اهل علم و كسانى كه خود را وقف ارشاد و هدايت مردم كرده اند ، دارد. رسول اكرم در اين باره مى فرمايد: إنَّ اللّهَ تَعالى قَد تَكَفَّلَ لِطالِبِ العِلمِ بِرِزقِهِ خاصَّةً عَمّا ضَمِنَهُ لِغَيرِهِ . (2) خداوند متعال ، روزى اى را كه براى ديگران ضمانت كرده ، بخصوص براى

.


1- .«وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا ؛ و هيچ جنبنده اى در زمين نيست ، مگر آن كه روزى اش بر [ عهده] خداوند است» . (هود ، آيه 6)
2- .منية المريد ، ص 160 ؛ الأنوار النعمانيّة ، ج 3 ، ص 341

ص: 387

دانشجو ، متكفّل شده است . (1) مَن تَفَقَّهَ فى دينِ اللّهِ ، كَفاهُ اللّهُ هَمَّهُ ، و رَزِقَهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ . (2) هر كس در دين خداوند به ژرفكاوى بپردازد ، خداوند ، كار او را كفايت مى كند و از آن جا كه گمان نمى برد ، روزى اش مى رساند . اين احاديث ، در حقيقت ، شرح آياتى است كه تصريح مى كند : «وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ ، وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ .»(3) و هر كس از خدا پروا كند ، [ خدا] براى او راه بيرون شدن قرار مى دهد ، و از جايى كه حسابش را نمى كند ، به او روزى مى رساند ؛ و هر كس بر خدا اعتماد كند ، او براى وى بس است . بى ترديد ، يكى از مصاديق بارز تقوا و توكّل ، تفقّه و ژرفكاوى در دين براى خدا و خدمت به خلق است . كسى كه بنيه معنوى خود را تقويت كرده و با سرمايه تقوا و توكّل، به فراگيرى دانش و تحقيق و ارشاد مردم پرداخته است ، خداوند متعالْ ضمانت كرده كه زندگى او را «مِن حيث لا يحتسب» و از راهى كه خود مى داند ، تأمين كند . تجربه قطعى اهل علم نيز مؤيّد اين پيشگويى قرآن كريم و احاديث اسلامى است .

.


1- .خداوند ، روزى جوينده دانش را _ جداى از آنچه براى ديگران ضمانت كرده _ به طور خاص به عهده گرفته است
2- .جامع بيان العلم ، ج 1 ، ص 45 . نيزر ك : علم و حكمت در قرآن و حديث ، ج 1 ، ص 323 (به عهده گرفتن روزى)
3- .طلاق ، آيه 2 و 3

ص: 388

الفصل الثّامن: آثار التّبليغ العمليّ8 / 1أثَرُ الرَّحمَةِ بِالصِّبيانِالمناقب عن اللّيث بن سعد :إنَّ النَّبِيَّ كانَ يُصَلّي يَوما في فِئَةٍ وَالحُسَينُ صَغيرٌ بِالقُربِ مِنهُ ، وكانَ النَّبِيُّ إذا سَجَدَ جاءَ الحُسَينُ فَرَكِبَ ظَهرَهُ ، ثُمَّ حَرَّكَ رِجلَيهِ وقالَ : حِل حِل ، وإذا أرادَ رَسولُ اللّهِ أن يَرفَعَ رَأسَهُ أخَذَهُ فَوَضَعَهُ إلى جانِبِهِ ، فَإِذا سَجَدَ عادَ عَلى ظَهرِهِ وقالَ : حِل حِل ، فَلَم يَزَل يَفعَلُ ذلِكَ حَتّى فَرَغَ النَّبِيُّ مِن صَلاتِهِ . فَقالَ يَهودِيٌّ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّكُم لَتَفعَلونَ بِالصِّبيانِ شَيئا ما نَفعَلُهُ نَحنُ ! فَقالَ النَّبِيُّ : أمَا لَو كُنتُم تُؤمِنونَ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ لَرَحِمتُمُ الصِّبيانَ . قالَ : فَإِنّي اُومِنُ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ . فَأَسلَمَ لَمّا رَأى كَرَمَهُ مِن عِظَمِ قَدرِهِ . (1)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : 3/227 ، شرح الأخبار : 3 / 86 / 1013 ، بحار الأنوار : 43/ 296/ 57

ص: 389

فصل هشتم : آثار تبليغ عملى

8 / 64        تأثير مهربانى با كودكان

فصل هشتم: آثار تبليغ عملى8 / 1تأثير مهربانى با كودكانالمناقببه نقل از ليث بن سعد _: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله با جمعى نماز مى گزارد و حسين[ عليه السلام] _ كه خُردْسال بود _ نزديك ايشان بود . هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله به سجده مى رفت ، حسين مى آمد و بر پشت ايشان سوار مى شد . آن گاه، پاهاى خود را تكان مى داد و مى گفت : «هى! هى!» . هرگاه رسول خدا مى خواست سر از سجده بردارد، حسين را مى گرفت و در كنار خود مى نهاد، و وقتى به سجده مى رفت، حسين، مجددا بر پشت او سوار مى شد و مى گفت : «هى! هى!» . او پيوسته چنين مى كرد تا آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله از نمازش فارغ شد . در اين هنگام ، مردى يهودى گفت : اى محمد! شما با كودكان رفتارى داريد كه ما چنين رفتارى نداريم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هان! اگر شما به خدا و رسولش ايمان داشته باشيد ، به كودكان مهربانى مى كنيد». مرد يهودى گفت : من به خدا و رسولش ايمان مى آورم . بدين ترتيب ، آن يهودى با ديدن اين بزرگوارى از پيامبر صلى الله عليه و آله ، با آن عظمت جايگاه ، اسلام آورد.

.

ص: 390

8 / 2أثَرُ حُسنِ الصُّحبَةِالإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام صاحَبَ رَجُلاً ذِمِّيّا ، فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : أينَ تُريدُ يا عَبدَ اللّهِ ؟ فَقالَ : اُريدُ الكوفَةَ . فَلَمّا عَدَلَ الطَّريقُ بِالذِّمِّيِ عَدَلَ مَعَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : ألَستَ زَعَمتَ أنَّكَ تُريدُ الكوفَةَ ؟ ! فَقالَ لَهُ : بَلى . فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : فَقَد تَرَكتَ الطَّريقَ ! فَقالَ لَهُ : قَد عَلِمتُ . قالَ : فَلِمَ عَدَلتَ مَعي وقَد عَلِمتَ ذلِكَ ؟ ! فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : هذا مِن تَمامِ حُسنِ الصُّحبَةِ ؛ أن يُشَيِّعَ الرَّجُلُ صاحِبَهُ هُنَيئَةً إذا فارَقَهُ ، وكَذلِكَ أمَرَنا نَبِيُّنا صلى الله عليه و آله . فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : هكَذا قالَ ؟ ! قالَ : نَعَم . قالَ الذِّمِّيُ : لا جَرَمَ ، إنَّما تَبِعَهُ مَن تَبِعَهُ لِأَفعالِهِ الكَريمَةِ ، فَأَنَا اُشهِدُكَ أنّي عَلى دينِكَ . ورَجَعَ الذِّمِّيُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَلَمّا عَرَفَهُ أسلَمَ . (1)

.


1- .الكافي: 2/670/ 5 ، قرب الإسناد : 10/33 كلاهما عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : 74/157/4

ص: 391

8 / 65        تأثير حُسن همنشينى

8 / 2تأثير حُسن همنشينىامام صادق عليه السلامبه نقل از پدرانش _: روزى امير مؤمنان با مردى ذمّى ، (1) [ به طور اتفاقى و ناشناس] همراه بود . آن مرد پرسيد : اى بنده خدا! مقصدت كجاست؟ امام عليه السلام فرمود : «مقصد من ، كوفه است» . هنگامى كه [ به دو راهى رسيدند و] مرد راهش را كج كرد ، امير مؤمنان نيز همگام با او راهش را كج كرد. مرد گفت: مگر نگفتى كه به كوفه مى روى؟ امام به او فرمود : «چرا» . مرد گفت : تو كه راهت را رها كرده اى! امام به او فرمود : «مى دانم!». آن مرد گفت : تو با آن كه مى دانى ، با من همراه شده اى؟! امير مؤمنان به او فرمود : «اين ، از كمالِ همراهى است كه شخص به هنگام جدا شدن از همراه خود ، چند قدمى او را بدرقه كند . پيامبر ما به ما چنين دستورى داده است» . مرد كافر به ايشان گفت : واقعا چنين گفته است؟ فرمود : «آرى». مرد گفت : لابد هر كس از ايشان تبعيت كرده ، به خاطر همين اعمال بزرگوارانه اش بوده است . پس من تو را گواه مى گيرم كه بر دين تو هستم ؛ و آن مرد كافر با امير مؤمنان بازگشت و هنگامى كه امام را شناخت ، اسلام آورد.

.


1- .ذمّى به كافرى گفته مى شود كه در پناه دولت اسلامى زندگى مى كند . (م)

ص: 392

8 / 3أثَرُ الإِحسانِ إلَى الشّاتِمِالمناقب عن المبرّد وابن عائشة :إنَّ شامِيّا رَآهُ [أيِ الإِمامَ الحَسَنَ عليه السلام] راكِبا ، فَجَعَلَ يَلعَنُهُ وَالحَسَنُ لا يَرُدُّ . فَلَمّا فَرَغَ ، أقبَلَ الحَسَنُ عليه السلام فَسَلَّمَ عَلَيهِ وضَحِكَ ، وقالَ : أيُّهَا الشَّيخُ ، أظُنُّكَ غَريبا ، ولَعَلَّكَ شَبَّهتَ ؛ فَلَوِ استَعتَبتَنا أعتَبناكَ ، ولَو سَأَلتَنا أعطَيناكَ ، ولَوِ استَرشَدتَنا أرشَدناكَ ، ولَوِ استَحمَلتَنا حَمَلناكَ ، وإن كُنتَ جائِعا أشبَعناكَ ، وإن كنُتَ عُريانا كَسَوناكَ ، وإن كُنتَ مُحتاجا أغنَيناكَ ، وإن كُنتَ طَريدا آوَيناكَ ، وإن كانَ لَكَ حاجَةٌ قَضَيناها لَكَ ، فَلَو حَرَّكتَ رَحلَكَ إلَينا وكُنتَ ضَيفَنا إلى وَقتِ ارتِحالِكَ كانَ أعوَدَ عَلَيكَ ؛ لِأَنَّ لَنا مَوضِعا رَحبا وجاها عَريضا ومالاً كَبيرا . فَلَمّا سَمِعَ الرَّجُلُ كَلامَهُ بَكى ، ثُمَّ قالَ : أشهَدُ أنَّكَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ ، اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ ، وكُنتَ أنتَ وأبوكَ أبغَضَ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ ، وَالآنَ أنتَ أحَبُّ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ . وحَوَّلَ رَحلَهُ إلَيهِ ، وكانَ ضَيفَهُ إلى أنِ ارتَحَلَ ، وصارَ مُعتَقِدا لِمَحَبَّتِهِم . (1)

المناقب :قالَ لَهُ [ أيِ الإِمامِ الباقِرِ عليه السلام ] نَصرانِيٌّ : أنتَ بَقَرٌ ! قالَ : أنَا باقِرٌ . قالَ : أنتَ ابنُ الطَّبّاخَةِ ! قالَ : ذاكَ حِرفَتُها . قالَ : أنتَ ابنُ السَّوداءِ الزِّنجِيَّةِ البَذِيَّةِ ! قالَ : إن كُنتَ صَدَقتَ غَفَرَ اللّهُ لَها ، وإن كُنتَ كَذَبتَ غَفَرَ اللّهُ لَكَ . قالَ : فَأَسلَمَ النَّصرانِيُّ . (2)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : 4 / 19 ، بحار الأنوار : 43 / 344 / 16
2- .المناقب لابن شهرآشوب : 4 / 207 ، بحار الأنوار : 46 / 289 / 12

ص: 393

8 / 66        تأثير نيكى به دشنام دهنده

8 / 3تأثير نيكى به دشنام دهندهالمناقببه نقل از مبرّد و ابن عايشه _: مردى شامى او (امام حسن عليه السلام) را سواره ديد و شروع به نفرين ايشان كرد ؛ امّا حسن عليه السلام ، پاسخ او را نمى داد. هنگامى كه آن مرد از دشنام دادن فارغ شد ، حسن عليه السلامبه سوى او آمد و به او سلام كرد و خنديد و فرمود : «اى پيرمرد! به گمانم مرد غريبى باشى ، و شايد امر بر تو مشتبه شده است . پس اگر از ما طلب بخشش كنى ، از تو در مى گذريم ، و اگر از ما چيزى بخواهى ، به تو مى دهيم ، و اگر از ما راهنمايى بخواهى ، راهنمايى ات مى كنيم، و اگر از ما مَركب بخواهى ، مركبى برايت فراهم مى كنيم ، و اگر گرسنه باشى ، تو را سير مى كنيم ، و اگر برهنه اى ، تو را مى پوشانيم ، و اگر نيازمندى ، بى نيازت مى سازيم ، و اگر رانده شده اى ، پناهت مى دهيم ، و اگر نيازى دارى ، برايت برآورده اش مى سازيم ؛ و اگر بار و بنه ات را به سوى ما بياورى و تا وقت بازگشت، ميهمان ما باشى ، برايت سودمندتر است ؛ زيرا ما جايى وسيع و منزلتى بسيار و ثروتى فراوان داريم». هنگامى كه آن مرد ، سخن امام را شنيد ، گريست . آن گاه گفت : گواهى مى دهم كه تو خليفه خداوند در زمين او هستى، و خدا داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد . تو و پدرت ، مبغوض ترينِ خلق خدا نزد من بوديد ؛ اما اينك ، محبوب ترينِ خلق خدا نزد من هستيد . آن گاه بار و بنه اش را به نزد امام منتقل ساخت و تا وقت حركت، ميهمان امام بود و دل بسته محبّت آنان (اهل بيت عليهم السلام) گشت.

المناقب :مردى نصرانى به او (امام باقر عليه السلام) گفت : تو بقرى! (1) فرمود : «من باقر هستم». گفت : تو پسرِ زن آشپزى! فرمود : «آشپزى ، پيشه او بود». گفت : تو پسرِ زن زنگىِ سياهِ بد دهن هستى! فرمود : «اگر تو راست مى گويى ، خداوند او را ببخشايد، و اگر دروغ مى گويى ، خداوند تو را ببخشايد» . مرد نصرانى اسلام آورد.

.


1- .بَقَر در عربى به دو معناى «شكاف» و «گاو» است

ص: 394

8 / 4أثَرُ التَّعليمِ غَيرِ المُباشِرِالمناقب عن الرّؤيانيّ :إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ مَرّا عَلى شَيخٍ يَتَوَضَّأُ ولا يُحسِنُ ، فَأَخَذا بِالتَّنازُعِ ؛ يَقولُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما : أنتَ لا تُحسِنُ الوُضوءَ . فَقالا : أيُّهَا الشَّيخُ ، كُن حَكَما بَينَنا ؛ يَتَوَضَّأُ كُلُّ واحِدٍ مِنّا سَوِيَّةً . ثُمَّ قالا : أيُّنا يُحسِنُ ؟ قالَ : كِلاكُما تُحسِنانِ الوُضوءَ ، ولكِن هذَا الشَّيخُ الجاهِلُ هُوَ الَّذي لَم يَكُن يُحسِنُ ، وقَد تَعَلَّمَ الآنَ مِنكُما ، وتابَ عَلى يَدَيكُما بِبَرَكَتِكُما وشَفَقَتِكُما عَلى اُمَّةِ جَدِّكُما . (1)

8 / 5أثَرُ سَعَةِ الصَّدرِ فِي الحِوارِالمحتضر عن عبد العزيز بن يحيى الجلوديّفي كِتابِ الخُطَبِ لِأَميرِ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ: خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلامفَقالَ : سَلوني ؛ فَإِنّي لا اُسأَلُ عَن شَيءٍ دونَ العَرشِ إلاّ أجَبتُ فيهِ كَلِمَةً لا يَقولُها بَعدي إلاّ جاهِلٌ مُدَّعٍ أو كَذّابٌ مُفتَرٍ . فَقامَ رَجُلٌ مِن جانِبِ مَسجِدِهِ في عُنُقِهِ كِتابٌ كَأَنَّهُ مُصحَفٌ _ وهُوَ رَجُلٌ آدَمُ ضَربٌ ، طُوالٌ ، جَعدُ الشَّعرِ ، كَأَنَّهُ مِن مُهَوَّدَةِ العَرَبِ _ وقالَ رافِعا صَوتَهُ : أيُّهَا المُدَّعي ما لا يَعلَمُ وَالمُقَلِّدُ ما لا يَفهَمُ ! أنَا سائِلٌ فَأَجِب . فَوَثَبَ بِهِ أصحابُ عَلِيٍّ وشِيعَتُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ وهَمّوا بِهِ ، فَنَهاهُم عليه السلاموقالَ لَهُم : دَعوهُ ولا تَعجَلوهُ ؛ فَإِنَّ الطَّيشَ لا تَقومُ بِهِ حُجَجُ اللّهِ ، ولا تَظهَرُ بِهِ بَراهينُ اللّهِ . ثُمَّ التَفَتَ إلَى الرَّجُلِ وقالَ : سَل بِكُلِّ لِسانِكَ وما في جَوانِحِكَ ، فَإِنّي مُجيبٌ ؛ إنَّ اللّهَ تَعالى لا تَعتَلِجُ عَلَيهِ الشُّكوكُ ، ولا يَهيجُهُ وَسَنٌ . فَقالَ الرَّجُلُ : كَم بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ؟ فَقالَ عليه السلام : مَسافَةُ الهَواءِ . قالَ : وما مَسافَةُ الهَواءِ ؟ فَقالَ عليه السلام : دَوَرانُ الفَلَكِ . قالَ : وما قَدرُ دَوَرانِ الفَلَكِ ؟ فَقالَ عليه السلام : مَسيرَةُ يَومٍ لِلشَّمسِ . قالَ : صَدَقتَ ، فَمَتَى القِيامَةُ ؟ فَقالَ عليه السلام : عِندَ حُضورِ المَنِيَّةِ وبُلوغِ الأَجَلِ . قالَ : صَدَقتَ ، فَكَم عُمرُ الدُّنيا ؟ فَقالَ عليه السلام : يُقالُ : سَبعَةُ آلافٍ ثُمَّ لا تَحديدَ . قالَ : صَدَقتَ ، فَأَينَ بَكَّةُ مِن مَكَّةَ ؟ قالَ عليه السلام : بَكَّةُ مَوضِعُ البَيتِ ، ومَكَّةُ أكنافُ الحَرَمِ . قالَ : فَلِمَ سُمِّيَت مَكَّةُ مَكَّةَ ؟ قالَ عليه السلام : لِأَنَّ اللّهَ تَعالى مَكَّ الأَرضَ مِن تَحتِها . قالَ : صَدَقتَ ، فَلِمَ سُمِّيَت تِلكَ بَكَّةَ ؟ فَقالَ عليه السلام : لِأَنَّها بَكَّت رِقابَ الجَبّارينَ وعُيونَ المُذنِبينَ . قالَ : صَدَقتَ ، وأينَ كانَ اللّهُ قَبلَ أن يَخلُقَ عَرشَهُ ؟ فَقالَ عليه السلام : سُبحانَ مَن لا يُدرِكُ كُنهَ صِفَتِهِ حَمَلَةُ عَرشِهِ عَلى قُربِ زُمَرِهِم مِن كُرسِيِّ كَرامَتِهِ ، ولاَ المَلائِكَةُ المُقَرَّبونَ مِن أنوارِ سُبُحاتِ جَلالِهِ . وَيحَكَ ! لا يُقالُ لَهُ أينَ ، ولا ثَمَّ ، ولا فيمَ ، ولا لِمَ ، ولا أنّى ، ولا حَيثُ ، ولا كَيفَ . قالَ : صَدَقتَ ، فَكَم مِقدارُ ما لَبِثَ اللّهُ (2) عَرشُهُ عَلَى الماءِ مِن قَبلِ أن يَخلُقَ الأَرضَ وَالسَّماءَ ؟ قالَ عليه السلام : أتُحسِنُ أن تَحسِبَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ عليه السلام : لَعَلَّكَ لا تُحسِنُ ! قالَ : لا ، بَل إنّي لاَُحسِنُ الحِسابَ . فَقالَ عليه السلام : أرَأيتَ لَو صُبَّ خَردَلٌ فِي الأَرضِ حَتّى سُدَّ الهَواءُ وما بَينَ الأَرضِ وَالسَّماءِ ، ثُمَّ اُذِنَ لِمِثلِكَ أن تَنقُلَهُ عَلى ضَعفِكَ حَبَّةً حَبَّةً مِنَ المَشرِقِ إلَى المَغرِبِ ، ثُمَّ مُدَّ في عُمرِكَ واُعطيتَ القُوَّةَ عَلى ذلِكَ حَتّى تَنقُلَهُ ، وأحصَيتَهُ ، لَكانَ ذلِكَ أيسَرَ مِن إحصاءِ عَدَدِ أعوامِ ما لَبِثَ عَرشُهُ عَلى الماءِ مِن قَبلِ أن يَخلُقَ الأَرضَ وَالسَّماءَ ، وإنَّما وَصَفتُ لَكَ بَعضَ عُشرِ عَشيرِ العَشيرِ مِن جُزءِ مِائَةِ ألفِ جُزءٍ ، وأستَغفِرُ اللّهَ مِنَ التَّقليلِ فِي التَّحديدِ . قالَ : فَحَرَّكَ الرَّجُلُ رَأسَهُ وقالَ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . (3)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : 3 / 400 ، بحار الأنوار : 43 / 319 / 2
2- .كذا في الطبعة المعتمدة وبحار الأنوار نقلاً عن المصدر ، وفي إرشاد القلوب «ما لبث عرشه» ، وهو الصحيح ، ويؤيده انصباب جواب الإمام عليه السلام بعد قليل على ذكر العرش
3- .المحتضر : 88 ، إرشاد القلوب : 377 نحوه وفيه «وأنشأ بعدُ يقول : أنت أصيل العلم يا ذا الهدى .. .» بدل «وشهد أن لا إله إلاّ اللّه » ، بحار الأنوار : 57 / 231 / 183

ص: 395

8 / 67        تأثير آموزش غير مستقيم

8 / 68        تأثير سعه صدر در گفتگو

8 / 4تأثير آموزش غير مستقيمالمناقببه نقل از رؤيانى _: حسن و حسين [ عليه السلام] به پيرمردى برخوردند كه به درستى وضو نمى گرفت . آنان به نزاع با يكديگر پرداختند . هر يك از آنان مى گفت : «تو درست وضو نمى گيرى» . آن گاه گفتند : «اى پيرمرد! تو ميان ما داور باش . هر كدام از ما جداگانه يك وضو مى سازيم». آن گاه گفتند : «كدام يك از ما درست وضو مى سازد؟». پيرمرد گفت : هر دوى شما درست وضو مى گيريد ؛ امّا اين پيرمردِ نادان است كه درست وضو نمى سازد و اينك ، از شما دو تن فراگرفته و به دست شما و با بركت شما و مهربانى اى كه بر امّت جدّ خود داريد ، [ به راه درست] بازگشته است.

8 / 5تأثير سعه صدر در گفتگوالمحتضربه نقل از عبد العزيز يحيى جلّودى در كتاب خُطَب أمير المؤمنين ، صلوات اللّه عليه _: امير مؤمنان ، خطابه اى ايراد كرد و فرمود : «از من بپرسيد ، كه از هيچ چيز فروتر از عرش از من پرسش نمى شود ، مگر آن كه پاسخش را به مى دهم و پس از من ، كسى جز نادان ادّعا كننده يا دروغگوى افترا زننده، چنين نمى گويد». در اين هنگام، مردى از گوشه مسجد، در حالى كه كتابى بر گردن داشت، كه گويى مصحف بود ، برخاست. آن مرد ، گندمگون و كم گوشت، بلند قامت و با موهاى مجعّد و گويا از اعراب يهود بود . او با صداى بلند گفت : اى آن كه ادّعاى چيزى دارد كه نمى داند، و چيزى را كه نمى فهمد به گردن مى گيرد! من سؤال مى كنم ، پس جواب بده . ياران و شيعيان على[ عليه السلام] از هر طرف به او يورش بردند و قصد جانش را كردند كه [ امام] آنان را نهى كرد و به ايشان فرمود : «او را واگذاريد و درباره اش شتاب مكنيد ، كه با سَبُك سرى، حجّت هاى خداوند ، برپا نمى شود و برهان هاى خداوند ، آشكار نمى گردد». آن گاه به آن مرد روى كرد و فرمود : «هر گونه كه مى خواهى و آنچه در دل دارى ، بپرس كه من پاسخ مى دهم . ترديدها خداوند متعال را به تلاطم نمى كشاند و هيچ نيازى او را به خشم نمى آورد». آن مرد گفت : مسافت بين مشرق و مغرب ، چه قدر است؟ فرمود : «مسافت هوا». پرسيد: مسافت هوا چيست؟ فرمود: «گردش فلك است». گفت: اندازه گردش فلك چيست؟ فرمود: «سيرِ يك روزه خورشيد». گفت: راست گفتى. قيامت چه زمانى است؟ فرمود : «هنگامى كه مرگ در رسد و اجلْ پايان پذيرد». گفت : راست گفتى. عمر دنيا چه قدر است؟ فرمود: «گفته مى شود هفت هزار [ سال] . از اين پس نيز حدودش معيّن نيست». گفت : راست گفتى . بكّه در كجاى مكّه است؟ فرمود : «بكّه، جايگاه خانه [ ى كعبه] است و مكّه، اطراف حرم است». گفت : چرا مكّه را مكّه مى نامند؟ فرمود : «چون خداوند متعال ، زمين را از زير آن بيرون كشيد». گفت : راست گفتى ، پس چرا به آن بكّه مى گويند؟ فرمود : «زيرا آن [ خانه] ، گردنِ گردنكشان و چشمِ گناهكاران را در هم كوفته است». گفت : راست گفتى ؛ ولى [ بگو] خداوند پيش از آن كه عرش خود را بيافريند ، كجا بود؟ فرمود : «منزّه است كسى كه حاملان عرش او با وجود نزديك بودن همگى آنان به تخت كرامت خداوند ، از درك كُنه و حقيقت صفت او ، ناتوان اند ؛ و فرشتگان مقرّب ، از درك انوار عظمت جلالش محروم اند. واى برتو! درباره خدا گفته نمى شود كه كجاست ، يا آن جاست ، يا در ميان چه ، يا براى چه ، يا كجا يا چه زمان يا چگونه است». گفت : راست گفتى . پس [ بگو ]پيش از آن كه خداوند ، زمين و آسمان را بيافريند ، عرش خداوند چه مقدار بر روى آب بوده است؟ فرمود : «آيا حساب كردن را نيك مى دانى؟». گفت : آرى. فرمود : «شايد نيك ندانى» . گفت : نه، بلكه حساب كردن را نيك مى دانم. فرمود : «اگر دانه هاى خَردَل بر زمين چنان ريخته شود كه هوا و بين زمين و آسمان را پُر كند ، آن گاه به مثل تو اجازه داده شود كه به رغم ناتوانى ات ، دانه دانه ، آن را از مشرق به مغرب منتقل سازى ، و چنان عمرت طولانى شود و به تو توان اين كار داده شود تا بتوانى آن را منتقل سازى و آن دانه ها را بشمارى ، اين كار ، از شمارش سال هايى كه عرش خداوند پيش از آفرينش زمين و آسمان بر آب درنگ داشته ، آسان تر است ، و من تنها برايت يك دهم از يك دهم از يك جزء از يكصد هزار جزء را توصيف كرده ام و از اين كه در شمارش كم گذاشته ام ، از خداوند طلب بخشش مى كنم». [ راوى] گويد : آن مرد ، سر خود را جنباند و گفت : شهادت مى دهم كه خدايى جز «اللّه » نيست و شهادت مى دهم كه محمّد ، رسول خداست!

.

ص: 396

. .

ص: 397

. .

ص: 398

. .

ص: 399

. .

ص: 400

التّوحيد عن عليّ بن منصور :قالَ لي هِشامُ بنُ الحَكَمِ : كانَ زِنديقٌ بِمِصرَ يَبلُغُهُ عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام عِلمٌ ، فَخَرَجَ إلَى المَدينَةِ لِيُناظِرَهُ فَلَم يُصادِفهُ بِها ، فَقيلَ لَهُ : هُوَ بِمَكَّةَ . فَخَرَجَ الزِّنديقُ إلى مَكَّةَ ونَحنُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقارَبَنَا الزِّنديقُ _ ونَحنُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فِي الطَّوافِ _ فَضَرَبَ كَتِفُهُ كَتِفَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ جَعفرٌ عليه السلام : مَا اسمُكَ ؟ قالَ : اِسمي عَبدُ المَلِكِ . قالَ : فَما كُنيَتُكَ ؟ قالَ : أبو عَبدِ اللّهِ . قالَ : فَمَنِ المَلِكُ الَّذي أنتَ لَهُ عَبدٌ ؛ أمِن مُلوكِ السَّماءِ أم مِن مُلوكِ الأَرضِ ؟ وأخبِرني عَنِ ابنِكَ ؛ أعَبدُ إلهِ السَّماءِ أم عَبدُ إلهِ الأَرضِ ؟ فَسَكَتَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : قُل ما شِئتَ تُخصَمُ . قالَ هِشامُ بنُ الحَكَمِ : قُلتُ لِلزِّنديقِ : أما تَرُدُّ عَلَيهِ ؟ فَقَبَّحَ قَولي . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إذا فَرَغتُ مِنَ الطَّوافِ فَأتِنا . فَلَمّا فَرَغَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلامأتاهُ الزِّنديقُ ، فَقَعَدَ بَينَ يَدَيهِ ونَحنُ مُجتَمِعونَ عِندَهُ ، فَقالَ لِلزِّنديقِ : أتَعلَمُ أنَّ لِلأَرضِ تَحتا وفَوقا ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَدَخَلتَ تَحتَها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَما يُدريكَ بِما تَحتَها ؟ قالَ : لا أدري ، إلاّ أنّي أظُنُّ أن لَيسَ تَحتَها شَيءٌ . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَالظَّنُّ عَجزٌ ما لَم تَستَيقِن . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ : فَصَعِدتَ السَّماءَ ؟ قالَ : لا . قالَ : فَتَدري ما فيها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَأَتَيتَ المَشرِقَ وَالمَغرِبَ فَنَظَرتَ ما خَلفَهُما ؟ قالَ : لا . قالَ : فَعَجَباً لَكَ ! لَم تَبلُغِ المَشرِقَ ، ولَم تَبلُغِ المَغرِبَ ، ولَم تَنزِل تَحتَ الأَرضِ ، ولَم تَصعَدِ السَّماءَ ، ولَم تَخبُر هُنالِكَ فَتَعرِفَ ما خَلفَهُنَّ ، وأنتَ جاحِدٌ ما فيهِنَّ ! وهَل يَجحَدُ العاقِلُ ما لا يَعرِفُ ؟ ! فَقالَ الزِّنديقُ : ما كَلَّمَني بِهذا أحَدٌ غَيرُكَ . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَأَنتَ في شَكٍّ مِن ذلِكَ ؛ فَلَعَلَّ هُوَ ، أو لَعَلَّ لَيسَ هُوَ . قالَ الزِّنديقُ : ولَعَلَّ ذاكَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أيُّهَا الرَّجُلُ ، لَيسَ لِمَن لا يَعلَمُ حُجَّةٌ عَلى مَن يَعلَمُ ، فَلا حُجَّةَ لِلجاهِلِ عَلَى العالِمِ . يا أخا أهلِ مِصرَ ، تَفَهَّم عَنّي ! فَإنّا لا نَشُكُّ فِي اللّهِ أبَدا ؛ أما تَرَى الشَّمسَ وَالقَمَرَ وَاللَّيلَ وَالنَّهارَ يَلِجانِ ولا يَشتَبِهانِ ، يَذهَبانِ ويَرجِعانِ ، قَدِ اضطُرّا لَيسَ لَهُما مَكانٌ إلاّ مَكانَهُما ؟ ! فَإن كانا يَقدِرانِ عَلى أن يَذهَبا ، فَلا يَرجِعانِ (1) ، فَلِمَ يَرجِعانِ ؟ وإن لَم يَكونا مُضطَرَّينِ فَلِمَ لا يَصيرُ اللَّيلُ نَهارا وَالنَّهارُ لَيلاً ؟ ! اِضطُرّا وَاللّهِ _ يا أخا أهلِ مِصرَ _ إلى دَوامِهِما ، وَالَّذِي اضطَرَّهُما أحكَمُ مِنهُما وأكبَرُ مِنهُما . قالَ الزِّنديقُ : صَدَقتَ . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا أخا أهلِ مِصرَ ، الَّذي تَذهَبونَ إلَيهِ وتَظُنّونَهُ بِالوَهمِ فَإِن كانَ الدَّهرُ يَذهَبُ بِهِم لِمَ لايَرُدُّهُم ؟ ! وإن كانَ يَرُدُّهُم لِمَ لايَذهَبُ بِهِم ؟ ! القَومُ مُضطَرّونَ . يا أخا أهلِ مِصرَ ، السَّماءُ مَرفوعَةٌ ، وَالأَرضُ مَوضوعَةٌ ، لِمَ لا تَسقُطُ السَّماءُ عَلَى الأَرضِ ؟! ولِمَ لا تَنحَدِرُ الأَرضُ فَوقَ طاقَتِها فَلا يَتَماسَكانِ ولا يَتَماسَكُ مَن عَلَيهِما ؟! فَقالَ الزِّنديقُ : أمسَكَهُما وَاللّهِ رَبُّهُما وسَيِّدُهُما ! فَآمَنَ الزِّنديقُ عَلى يَدَي أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام . فَقالَ لَهُ حُمرانُ بنُ أعيَنَ : جُعِلتُ فِداكَ ! إن آمَنَتِ الزَّنادِقَةُ عَلى يَدَيكَ فَقَد آمَنَتِ الكُفّارُ عَلى يَدَي أبيكَ . فَقالَ المُؤمِنُ الَّذي آمَنَ عَلى يَدَي أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : اِجعَلني مِن تَلامِذَتِكَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلاملِهِشامِ بنِ الحَكَمِ : خُذهُ إلَيكَ فَعَلِّمهُ . فَعَلَّمَهُ هِشامٌ ، فَكانَ مُعَلِّمَ أهلِ مِصرَ وأهلِ الشّامِ ، وحَسُنَت طَهارَتُهُ حَتّى رَضِيَ بِها أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام . (2)

.


1- .إنّما جاء الفعل مرفوعا بثبوت النون باعتبار أنّ جملة «فلا يرجعان» معترضة . ويؤيده استقامة الكلام بدونها ، كما عليه رواية الاحتجاج
2- .التوحيد : 293/4 ، الكافي : 1/73/1 ، الاحتجاج : 2 / 204 / 217 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : 3/51/25

ص: 401

التوحيدبه نقل از على بن منصور _: هشام بن حكم به من گفت : خبر علم داشتن امام صادق عليه السلامبه گوش ملحدى در مصر رسيد . پس به سوى مدينه رهسپار شد تا با امام مناظره كند ؛ امّا ايشان را نيافت . به او گفتند : امام در مكّه است. آن ملحد به سوى مكّه روانه شد و در حالى كه ما با امام صادق عليه السلام در حال طواف بوديم ، چنان به ما نزديك شد كه شانه او به شانه امام صادق عليه السلامخورد. امام به او فرمود : «نام تو چيست؟». گفت : نام من ، عبد الملك (بنده پادشاه) است. فرمود : «كنيه تو چيست؟». گفت : ابو عبد اللّه (پدر بنده خدا). فرمود : «آن پادشاهى كه تو بنده اويى ، كيست؟ آيا از پادشاهان آسمان است يا از پادشاهان زمين؟ و به من بگو پسرت بنده خداى آسمان است يا بنده خداى زمين؟». آن مرد ، خاموش ماند. امام صادق عليه السلام فرمود : «هرچه براى مناظره مى خواهى، بگو». هشام بن حكم مى گويد كه به آن ملحد گفتم : آيا پاسخ ايشان را نمى دهى؟ و او [ اين ]سخن مرا تقبيح كرد. امام صادق عليه السلام فرمود : «هرگاه از طواف فارغ شدم ، نزد ما بيا». و چون امام صادق عليه السلام از طواف فارغ شد، آن ملحد نزد امام آمد و نشست، و ما گِرد امام عليه السلامبوديم. امام عليه السلام به آن ملحد فرمود: «آيا مى دانى زمين، زير و بالايى دارد؟». گفت : آرى . فرمود : «آيا زير آن رفته اى؟». گفت : نه. فرمود: «مى دانى زيرِ زمين چيست؟». گفت : نه ؛ امّا به گمانم زير آن چيزى نيست. امام صادق عليه السلام فرمود : «تا وقتى كه يقين ندارى ، گمانْ ناتوانى است. آيا به آسمان ، بالا رفته اى؟». گفت: نه . فرمود : «آيا مى دانى بالاى آسمان چيست؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا به مشرق و مغرب رفته اى تا پشت آنها را ببينى؟». گفت : نه. فرمود : «شگفت است از تو! نه به مشرق رفته اى و نه به مغرب، و نه زيرِ زمين رفته اى و نه به بالاى آسمان عروج نموده اى و از آن جا خبرى ندارى تا بدانى پشت آنها چيست ، با اين حال ، منكر چيزى هستى كه در ميان آنهاست! آيا عاقل، چيزى را كه نمى داند، انكار مى كند؟». ملحد گفت : هيچ كس چنين حرفى به من نزده است مگر تو . امام صادق عليه السلامفرمود : «تو نسبت به اين امر ، ترديد دارى كه شايد درست يا نادرست باشد؟». ملحد گفت : شايد چنين باشد. امام صادق عليه السلامفرمود : «آن كه نمى داند ، بر آن كه مى داند ، حجّتى ندارد. بنا بر اين ، جاهل بر عالم ، حجّتى ندارد . اى برادر مصرى ، سخنم را درياب! ما هرگز درباره خداوند ، ترديد نمى كنيم . آيا نمى بينى خورشيد، ماه، شب و روز سر برمى آورند و اشتباه نمى كنند، مى روند و باز مى گردند، ناگزيرند و [ مدار و] مكانى جز [ همين مدار و ]مكانشان براى آنها نيست؟ اگر مى توانستند كه بروند و برنگردند ، پس چرا برمى گردند؟ و اگر ناگزير نيستند ، چرا شب ، روز نمى شود و روز ، شب نمى گردد؟ اى برادر مصرى! به خدا سوگند ، تا زمانى كه پايدارند ، ناگزيرند ، و آن كه آنان را به ناگزير مى گردانَد ، استوارتر و بزرگ تر از خود آنهاست». ملحد گفت : راست گفتى. آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود : «اى برادر مصرى! آن روزگار كه شما بدان اعتقاد داريد [ و خدايش مى دانيد] و مى پنداريد كه آنها را جا به جا مى كند، پس اگر مى برَد، چرا بازشان نمى گرداند؟ و اگر آنها را باز مى گردانَد ، پس چرا آنها را نمى برد؟! جملگى ناگزيرند. اى برادر مصرى! آسمانْ برافراشته و زمينْ در زير است ؛ چرا آسمان بر سر زمين سقوط نمى كند و چرا زمين فرو نمى ريزد تا نه خود را نگاه دارند و نه هر كس را كه بر آنهاست؟». ملحد گفت : سوگند به خدا ، پروردگار و سرورشان آنها را نگاه مى دارد! بدين ترتيب ، آن مرد ملحد ، به دست امام صادق عليه السلام ايمان آورد. حمران بن اعين به ايشان گفت : فدايت شوم! اگر ملحدان به دست شما ايمان مى آورند ، كافران نيز بيش از اين به دست جدّ شما ايمان آوردند. سپس آن مؤمن كه به دست امام صادق عليه السلام ايمان آورد ، گفت : مرا از زمره شاگردانت قرار ده. امام به هشام بن حكم فرمود : «او را نزد خود نگه دار و به او دانش بياموز». هشام به او دانش آموخت و آن شخص ، معلّم مردم مصر و شام شد و چنان پاكيزه خو شد كه امام صادق عليه السلام از او خشنود گشت.

.

ص: 402

. .

ص: 403

. .

ص: 404

. .

ص: 405

. .

ص: 406

بحار الأنوار عن محمّد بن سنان :حَدَّثَنَا المُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ قالَ : كُنتُ ذاتَ يَومٍ بَعدَ العَصرِ جالِسا فِي الرَّوضَةِ بَينَ القَبرِ وَالمِنبَرِ ، وأنَا مُفَكِّرٌ في ما خَصَّ اللّهُ بِهِ سَيِّدَنا مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنَ الشَّرَفِ وَالفَضائِلِ ، وما مَنَحَهُ وأعطاهُ وشَرَّفَهُ بِهِ وحَباهُ مِمّا لا يَعرِفُهُ الجُمهورُ مِنَ الاُمَّةِ ، وما جَهِلوهُ مِن فَضلِهِ وعَظيمِ مَنزِلَتِهِ وخَطَرِ مَرتَبَتِهِ ، فَإِنّي لَكَذلِكَ إذ أقبَلَ ابنُ أبِي العَوجاءِ ، فَجَلَسَ بِحَيثُ أسمَعُ كَلامَهُ ، فَلَمَّا استَقَرَّ بِهِ المَجلِسُ إذا رَجُلٌ مِن أصحابِهِ قَد جاءَ فَجَلَسَ إلَيهِ ، فَتَكَلَّمَ ابنُ أبِي العَوجاءِ فَقالَ : لَقَد بَلَغَ صاحِبُ هذَا القَبرِ العِزَّ بِكَمالِهِ ، وحازَ الشَّرَفَ بِجَميعِ خِصالِهِ ، ونالَ الحُظوَةَ في كُلِّ أحوالِهِ . فَقالَ لَهُ صاحِبُهُ : إنَّهُ كانَ فَيلَسوفا اِدَّعَى المَرتَبَةَ العُظمى وَالمَنزِلَةَ الكُبرى ، وأتى عَلى ذلِكَ بِمُعجِزاتٍ بَهَرَتِ العُقولَ ، وضَلَّت فيهَا الأَحلامُ ، وغاصَتِ الأَلبابُ عَلى طَلَبِ عِلمِها في بِحارِ الفِكرِ ، فَرَجَعَت خاسِئاتٍ وهِيَ حَسيرٌ ، فَلَمَّا استَجابَ لِدَعوَتِهِ العُقَلاءُ وَالفُصَحاءُ وَالخُطَباءُ دَخَلَ النّاسُ في دينِهِ أفواجا ؛ فَقُرِنَ اسمُهُ بِاسمِ ناموسِهِ ، فَصارَ يُهتَفُ بِهِ عَلى رُؤوسِ الصَّوامِعِ _ في جَميعِ البُلدانِ وَالمَواضِعِ الَّتِي انتَهَت إلَيها دَعوَتُهُ ، وعَلَت بِها كَلِمَتُهُ ، وظَهَرَت فيها حُجَّتُهُ ، بَرّا وبَحرا وسَهلاً وجَبَلاً _ في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ خَمسَ مَرّاتٍ ، مُرَدَّدا فِي الأَذانِ وَالإِقامَةِ ؛ لِيَتَجَدَّدَ في كُلِّ ساعَةٍ ذِكرُهُ ، لِئَلاّ يَخمُلَ أمرُهُ . فَقالَ ابنُ أبِي العَوجاءِ : دَع ذِكرَ مُحَمَّدٍ _ صلى الله عليه و آله _ فَقَد تَحَيَّرَ فيهِ عَقلي ، وضَلَّ في أمرِهِ فِكري ، وحَدِّثنا في ذِكرِ الأَصلِ الَّذي يَمشي بِهِ . ثُمَّ ذَكَرَ ابتِداءَ الأَشياءِ ، وزَعَمَ أنَّ ذلِكَ بِإِهمالٍ لا صَنعَةَ فيهِ ولا تَقديرَ ، ولا صانِعَ لَهُ ولا مُدَبِّرَ ؛ بَلِ الأَشياءُ تَتَكَوَّنُ مِن ذاتِها بِلا مُدَبِّرٍ ، وعَلى هذا كانَتِ الدُّنيا لَم تَزَل ولا تَزالُ . قالَ المُفَضَّلُ : فَلَم أملِك نَفسي غَضَبا وغَيظا وحَنَقا ، فَقُلتُ : يا عَدُوَّ اللّهِ ! ألحَدتَ في دينِ اللّهِ ، وأنكَرتَ البارِيَ _ جَلَّ قُدسُهُ _ الَّذي خَلَقَكَ في أحسَنِ تَقويمٍ ، وصَوَّرَكَ في أتَمِّ صورَةٍ ، نَقَلَكَ في أحوالِكَ حَتّى بَلَغَ بِكَ إلى حَيثُ انتَهَيتَ ، فَلَو تَفَكَّرتَ في نَفسِكَ وصَدَّقَكَ لَطيفُ حِسِّكَ لَوَجَدتَ دَلائِلَ الرُّبوبِيَّةِ وآثارَ الصَّنعَةِ فيكَ قائِمَةً ، وشَواهِدَهُ _ جَلَّ وتَقَدَّسَ _ في خَلقِكَ واضِحَةً ، وبَراهينَهُ لَكَ لائِحَةً ! فَقالَ : يا هذا ، إن كُنتَ مِن أهلِ الكَلامِ كَلَّمناكَ ؛ فَإِن ثَبَتَ لَكَ حُجَّةٌ تَبِعناكَ ، وإن لَم تَكُن مِنهُم فَلا كَلامَ لَكَ ، وإن كُنتَ مِن أصحابِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ فَما هكَذا يُخاطِبُنا ، ولا بِمِثلِ دَليلِكَ يُجادِلُنا ! ولَقَد سَمِعَ مِن كَلامِنا أكثَرَ مِمّا سَمِعتَ ، فَما أفحَشَ في خِطابِنا ، ولا تَعَدّى في جَوابِنا . وإنَّهُ لَلحَليمُ الرَّزينُ العاقِلُ الرَّصينُ ؛ لا يَعتَريهِ خُرقٌ ولا طَيشٌ ولا نُزقٌ . ويَسمَعُ كَلامَنا ، ويُصغي إلَينا ، ويَستَعرِفُ حُجَّتَنا ، حَتَّى استَفرَغنا ما عِندَنا وظَنَنّا أنّا قَد قَطَعناهُ أدحَضَ حُجَّتَنا بِكَلامٍ يَسيرٍ وخِطابٍ قَصيرٍ ، يُلزِمُنا بِهِ الحُجَّةَ ، ويَقطَعُ العُذرَ ، ولا نَستَطيعُ لِجَوابِهِ رَدّا ، فَإِن كُنتَ مِن أصحابِهِ فَخاطِبنا بِمِثلِ خِطابِهِ ... . (1)

.


1- .بحار الأنوار : 3 / 57

ص: 407

بحار الأنواربه نقل از محمد بن سنان _: مفضّل بن عمر براى ما چنين روايت كرد كه : روزى پس از عصر ، در روضه ، ميان قبر و منبر [ رسول خدا] نشسته بودم و درباره شرافت و فضيلت هايى كه خداوند تنها به پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله ارزانى داشته ، و نيز درباره لطف و عطاى الهى و كرامت و منزلتى كه به ايشان بخشيده و اكثر امّت از آن بى اطّلاع اند ، و به جهل ايشان از فضيلت و بزرگى جايگاه و عظمت درجه پيامبر صلى الله عليه و آله مى انديشيدم. در اين حالت بودم كه ابن ابى العوجا آمد و چنان نزديك نشست كه سخنش را مى شنيدم . وقتى در جاى خود قرار گرفت ، يكى از دوستانش آمد و كنار او نشست. ابن ابى العوجا ، شروع به سخن كرد و گفت : صاحب اين قبر ، به كمال عزّت رسيده و به تمام خصلت هاى خود ، به شرافتْ دست يافته ودر تمام حالات خود، به بهره خويش نايل شده است. هم نشينش به او گفت : او فيلسوفى بود كه ادّعاى مرتبه عالى و درجه والا داشت و براى ادّعاى خود ، معجزاتى آورد كه عقل ها را مبهوت ساخت و فكرها در آن حيران شدند و انديشه ها براى دستيابى به دانش او در درياهاى تفكّر ، غوطه خوردند ؛ امّا بى آن كه بهره اى به كف آورند ، پشيمان ، به جاى خود بازگشتند ، و هنگامى كه عاقلان، فصيحان و سخنوران ، دعوتش را پاسخ گفتند ، مردمْ گروه گروه در دين او وارد شدند و نام او به نام همرازش [ خداوند متعال] قرين شد ، و نام او پنج بار در روز بين اذان و اقامه بر فراز بالاى عبادتگاه ها در تمام شهرها و جاهايى كه دعوت او بدان جا رسيده و سخنش در آن جا بالا گرفته و حجّت او در آن جا آشكار گشته ، از خشكى و دريا، دشت و كوه ، صلا زده مى شود تا در هر ساعت، يادش تجديد گردد تا امر او خاموش نشود. ابن ابى العوجا گفت : ياد از محمد[ صلى الله عليه و آله ] را واگذار كه عقلم درباره اش سرگردان و انديشه ام درباره اش گمراه شده است. از اصل و ريشه اى برايمان بگو كه او دعوت كننده به آن است. آن گاه از سرآغاز اشيا ، سخن به ميان آورد و به پندار خود ، مدّعى شد كه آغاز اشيا ، تصادفى و مهمل بوده و صنعت و تدبير و صانع و تدبير كننده اى نداشته است ؛ بلكه اشيا، خود به خود ، بدون داشتن تدبيرگرى پديد آمده اند، و دنيا هميشه بر اين اساس بوده و خواهد بود. مفضّل گفت: من از روى خشم و غضبى كه گلويم را مى فشرد ، ديگر نتوانستم خود را نگاه دارم و گفتم : اى دشمن خدا! در دين خدا الحاد مى ورزى و آفريننده منزّهى كه تو را به بهترين قواره آفريد و در كامل ترين چهره آراست و به حالات گوناگون درآورد ، تا تو را بدين جا رساند، انكار مى كنى؟ اگر در خود بينديشى و حسّ نازك انديشت تو را تصديق كند درمى يابى كه دلايل ربوبيت و نشانه هاى صنع الهى در تو هويداست ، و گواهان خداوند سبحان ، در آفرينش تو پديدار و برهان هايش برايت روشن است . ابن ابى العوجا گفت : اى مرد! اگر از متكلّمانى ، با تو مناظره مى كنيم ، و اگر برهان تو ثابت شد ، ما از تو پيروى مى كنيم ؛ و اگر از متكلّمان نيستى ، با تو سخنى نداريم ؛ و اگر از ياران جعفر بن محمّد صادق[ عليه السلام] هستى ، او با ما چنين سخن نمى گويد و با اين دلايلى كه تو آوردى با ما مناظره نمى كند . او بيش از آنچه تو از ما شنيدى ، از ما شنيده است ؛ امّا در گفتگو با ما به زشتى سخن نگفته ، و در پاسخ ما مرز شكنى نكرده است. او انسانى بردبار، متين ، عاقل و استوار است كه هيچ نادانى، سبُك سرى و پرخاشى در او راه ندارد . گفتار ما را مى شنود و به ما گوش مى سپارد ، و از ما برهان مى خواهد، تا هر چه داريم ، بيان كنيم ؛ و گاه گمان بريم كه ديگر او را مجاب ساخته ايم ؛ امّا او با گفتارى اندك و سخنى كوتاه ، برهان ما را درهم مى شكند و برهان خود را بر ما تمام مى سازد و راه گريز را مى بندد ، به گونه اى كه توان پاسخگويى او را نداريم . پس اگر تو از ياران اويى ، به سان گفتار او با من سخن بگو...

.

ص: 408

. .

ص: 409

. .

ص: 410

الكافي عن أبي منصور المتطبّب :أخبَرَني رَجُلٌ مِن أصحابي قالَ : كُنتُ أنَا وَابنُ أبِي العَوجاءِ وعَبدُ اللّهِ بنُ المُقَفَّعِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ ، فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : تَرَونَ هذَا الخَلقَ ؟ _ وأومَأَ بِيَدِهِ إلى مَوضِعِ الطَّوافِ _ ما مِنهُم أحَدٌ اُوجِبُ لَهُ اسمَ الإِنسانِيَّةِ إلاّ ذلِكَ الشَّيخَ الجالِسَ _ يَعني أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام_ فَأَمَّا الباقونَ فَرَعاعٌ وبَهائِمُ . فَقالَ لَهُ ابنُ أبِي العَوجاءِ : وكَيفَ أوجَبتَ هذَا الاِسمَ لِهذَا الشَّيخِ دونَ هؤُلاءِ ؟ قالَ : لِأَ نّي رَأَيتُ عِندَهُ ما لَم أرَهُ عِندَهُم . فَقالَ لَهُ ابنُ أبِي العَوجاءِ : لابُدَّ مِنِ اختِبارِ ما قُلتَ فيهِ مِنهُ . فَقالَ لَهُ ابنُ المُقَفَّعِ : لا تَفعَل ؛ فَإِنّي أخافُ أن يُفسِدَ عَلَيكَ ما في يَدِكَ ! فَقالَ : لَيسَ ذا رَأيَكَ ولكِن تَخافُ أن يَضعُفَ رَأيُكَ عِندي في إحلالِكَ إيّاهُ المَحَلَّ الَّذي وَصَفتَ ! فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : أمّا إذا تَوَهَّمتَ عَلَيَّ هذا فَقُم إلَيهِ ، وتَحَفَّظ مَا استَطَعتَ مِنَ الزَّلَلِ ، ولا تَثنِ عِنانَكَ إلَى استِرسالٍ ؛ فَيُسَلِّمْكَ إلى عِقالٍ ، وسِمْهُ ما لَكَ أو عَلَيكَ . فَقامَ ابنُ أبِي العَوجاءِ وبَقيتُ أنَا وَابنُ المُقَفَّعِ جالِسَينِ ، فَلَمّا رَجَعَ إلَينَا ابنُ أبِي العَوجاءِ قالَ : وَيلَكَ يَا بنَ المُقَفَّعِ ! ما هذا بِبَشَرٍ ! وإن كانَ فِي الدُّنيا روحانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إذا شاءَ ظاهِراً ويَتَرَوَّحُ إذا شاءَ باطِناً فَهُوَ هذا ! فَقالَ لَهُ : وكَيفَ ذلِكَ ؟ قالَ : جَلَستُ إلَيهِ ، فَلَمّا لَم يَبقَ عِندَهُ غَيرِي ابتَدَأَني فَقالَ : إن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما يَقولُ هؤُلاءِ ، وهُوَ عَلى ما يَقولونَ _ يَعني أهلَ الطَّوافِ _ فَقَد سَلِموا وعَطِبتُم ، وإن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما تَقولونَ _ ولَيسَ كَما تَقولونَ _ فَقَدِ استَوَيتُم وهُم . فَقُلتُ لَهُ : يَرحَمُكَ اللّهُ ! وأيُّ شَيءٍ نَقولُ ؟ وأيُّ شَيءٍ يَقولونَ ؟ ما قَولي وقَولُهُم إلاّ واحِدا . فَقالَ : وكَيفَ يَكونُ قَولُكَ وقَولُهُم واحِدا وهُم يَقولونَ : أنَّ لَهُم مَعادا وثَوابا وعِقابا ، ويَدينونَ بِأَنَّ فِي السَّماءِ إلهاً ، وأنَّها عُمرانٌ ، وأنتُم تَزعُمونَ أنَّ السَّماءَ خَرابٌ لَيسَ فيها أحَدٌ ؟ ! قالَ: فَاغتَنَمتُها مِنهُ فَقُلتُ لَهُ: ما مَنَعَهُ _ إن كانَ الأَمرُ كَما يَقولونَ _ أن يَظهَرَ لِخَلقِهِ ويَدعُوَهُم إلى عِبادَتِهِ ؛ حَتّى لا يَختَلِفَ مِنهُمُ اثنانِ ، ولَمَا احتَجَبَ عَنهُم وأرسَلَ إلَيهِمُ الرُّسُلَ ! ولَو باشَرَهُم بِنَفسِهِ كانَ أقرَبَ إلَى الإِيمانِ بِهِ . فَقالَ لي : وَيلَكَ ! وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ ؟ !نُشوؤَكَ ولَم تَكُن ، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ ، وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكَ ، وصِحَّتُكَ بَعدَ سُقمِكَ ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ ، وغَضَبَكَ بَعدَ رِضاكَ ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ ، وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ ، وحُبَكَ بَعدَ بُغضِكَ ، وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ ، وعَزمَكَ بَعدَ أناتِكَ ، وأناتَكَ بَعدَ عَزمِكَ ، وشَهوَتَكَ بَعدَ كَراهَتِكَ ، وكَراهَتَكَ بَعدَ شَهوَتِكَ ، ورَغبَتَكَ بَعدَ رَهبَتِكَ ، ورَهبَتَكَ بَعدَ رَغبَتِكَ ، ورَجاءَكَ بَعدَ يَأسِكَ ، ويَأسَكَ بَعدَ رَجائِكَ ، وخاطِرَكَ بِما لَم يَكُن في وَهمِكَ ، وعُزوبَ ما أنتَ مُعتَقِدُهُ مِن ذِهنِكَ . ومازالَ يَعُدُّ عَلَيَّ قُدرَتَهُ الَّتي في نَفسِي الَّتي لا أدفَعُها حَتّى ظَنَنتُ أنَّهُ سَيَظهَرُ في ما بَيني وبَينَهُ ! (1)

.


1- .الكافي : 1 / 74 / 2 ، التوحيد : 125 / 4 ، بحار الأنوار : 3 / 42 / 18

ص: 411

الكافىبه نقل از ابو منصور طبيب _: يكى از شيعيان به من خبر داد و گفت : من و ابن ابى العوجا و عبداللّه بن مقفّع در مسجدالحرام نشسته بوديم . ابن مقفّع با دستش به محلّ طواف اشاره كرد و گفت : آيا اين مردم را مى بينيد؟ هيچ كدام از آنان نيست كه بتوان نام انسان بر او نهاد ، جز آن بزرگى كه نشسته (يعنى امام صادق عليه السلام) ؛ امّا بقيه مردم ، فرومايه و چارپايان اند . ابن ابى العوجا به او گفت : چگونه نام انسان را از ميان مردم ، تنها بر اين بزرگ مى گذارى؟ ابن مقفّع گفت : من در او چيزى ديده ام كه نزد ديگران نديدم. ابن ابى العوجا به او گفت : بايد درباره ادّعايى كه درباره وى دارى ، آزمايشى انجام شود . ابن مقفّع به او گفت : اين كار را نكن. من مى ترسم كه انديشه تو را تباه سازد! گفت : مقصود تو اين نيست ؛ بلكه مى ترسى جايگاهى كه از او براى من توصيف كردى ، نادرست از آب درآيد و انديشه ات در نظرم سست جلوه كند . ابن مقفّع گفت : اگر چنين گمانى درباره ام دارى ، پس برخيز ، نزد او برو و تا مى توانى ، خود را از لغزشْ نگاه دار ، و عنان اختيار خود به دست او مده كه تو را در بند مى كند . آنچه را به سود يا زيان توست ، مشخّص كن. ابن ابى العوجا برخاست و من و ابن مقفّع ، برجاى خود نشستيم . هنگامى كه ابن ابى العوجا نزد ما بازگشت ، گفت : واى بر تو اى ابن مقفع! اين شخصْ بشر نيست و اگر در دنيا يك روح هست كه هرگاه بخواهد در قالب جسد ظاهر مى گردد و هرگاه بخواهد در باطن به صورت روح درمى آيد ، اين شخص است! ابن مقفّع به او گفت : مگر چگونه بود؟ گفت : نزدش نشستم. وقتى كسى نزد او جز من نماند ، خودش با من سخن آغاز كرد و گفت : «اگر حقيقت همان باشد كه اينان مى گويند ، كه حقيقت هم گفته آنان (يعنى طواف كنندگان) است ، آنان به سلامت رسته اند و شما هلاك شده ايد ، و اگر حقيقت چنان است كه شما مى گوييد _ كه حقيقتْ گفته شما نيست _ شما و آنان برابريد». به او گفتم : خدايت رحمت كند! مگر ما چه مى گوييم و آنان چه مى گويند؟ سخن من و آنان ، يكى است. فرمود : «چگونه سخن تو و آنان برابر است ، در حالى كه آنان مى گويند : بازگشت و پاداش و كيفرى دارند و معتقدند كه آسمان ، خداوندى دارد و آباد است ؛ ولى شما مدّعى هستيد كه آسمان ، ويران است و كسى در آن جا نيست؟» . ابن ابى العوجا گفت : من فرصت را غنيمت شمردم و به او گفتم : اگر حقيقت چنان است كه اينان مى گويند ، چه مانعى دارد كه خدا خود را براى آفريده هايش آشكار سازد و آنان را به پرستش خود ، فرا خواند ، تا حتى دو تن درباره او اختلاف نكنند ، و ديگر خود را از آنان پوشيده نمى داشت و رسولان را به سوى آنان نمى فرستاد ، و اگر خود ، كارِ هدايت مردم را مستقيما به عهده مى گرفت ، براى ايمان آوردن به او راهى نزديك تر بود. به من فرمود : «واى برتو! چگونه كسى كه قدرت خود را در جانت به تو نشان داده ، خود را از تو پنهان نگاه داشته است؟ بودنت از پسِ نبودن ، بزرگى ات از پسِ كوچكى ، توانايى ات از پسِ ناتوانى ، بيمارى ات از پسِ سلامتى و سلامتى ات از پسِ بيمارى ، و خشنودى ات از پس خشم و خشمت از پسِ خشنودى ، غمگين شدنت از پسِ شادى و شاد شدنت از پسِ غم ، محبّت ورزيدنت از پسِ نفرت و نفرت از پسِ محبّت ، و تصميم گرفتن تو از پسِ سستى ، و سستى تو از پسِ تصميم ، و خواستن تو از پسِ نخواستن و نخواستن تو از پسِ خواستن ، اشتياقت از پسِ بيم ، و بيمت از پسِ اشتياق ، اميدت از پسِ نوميدى ، و نوميدى تو از پسِ اميد و يادآورى آنچه كه در انديشه ات نبود و محو كردن آنچه كه در ذهنت بدان معتقد بودى ، [ همه از خداست]. و آن چنان قدرت خداوند را در جانم برايم برشمرد كه من ، توان پاسخگويى به او را نداشتم تا جايى كه پنداشتم خداوند در همان ميانه من و او پديدار مى شود!

.

ص: 412

. .

ص: 413

. .

ص: 414

. .

ص: 415

. .

ص: 416

8 / 6أثَرُ استِجابَةِ الإِمامِ وَانصِياعُهُ لِلقَضاءِالسّنن الكبرى عن الشّعبيّ :خَرَجَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ إلَى السّوقِ ، فَإِذا هُوَ بِنَصرانِيٍّ يَبيعُ دِرعاً ، فَعَرَفَ عَلِيٌّ الدِّرعَ فَقالَ : هذِهِ دِرعي ، بَيني وبَينَكَ قاضِي المُسلِمينَ _ وكانَ قاضِيَ المُسلِمينَ شُرَيحٌ ؛ كانَ عَلِيٌّ استَقضاهُ . فَلَمّا رَأى شُرَيحٌ أميرَ المُؤمِنينَ قامَ مِن مَجلِسِ القَضاءِ وأجلَسَ عَلِيّا في مَجلِسِهِ ، وجَلَسَ شُرَيحٌ قُدّامَهُ إلى جَنبِ النَّصرانِيِّ . فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ : أما يا شُرَيحُ لَو كانَ خَصمي مُسلِما لَقَعَدتُ مَعَهُ مَجلِسَ الخَصمِ ولكِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آلهيَقولُ : «لا تُصافِحوهُم ولا تَبدَؤوهُم بِالسَّلامِ .. . وصَغِّروهُم كَما صَغَّرَهُمُ اللّهُ» ، اِقضِ بَيني وبَينَهُ يا شُرَيحُ . فَقالَ شُرَيحٌ : تَقولُ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : هذِهِ دِرعي ذَهَبَت مِنّي مُنذُ زَمانٍ . فَقالَ شُرَيحٌ : ما تَقولُ يا نَصرانِيُّ ؟ فَقالَ النَّصرانِيُّ : ما اُكَذِّبُ أميرَ المُؤمِنينَ ، الدِّرعُ هِيَ دِرعي . فَقالَ شُرَيحٌ : ما أرى أن تَخرُجَ مِن يَدِهِ ، فَهَل مِن بَيِّنَةٍ ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : صَدَقَ شُرَيحٌ . فَقالَ النَّصرانِيُّ : أما أنَا أشهَدُ أنَّ هذِهِ أحكامُ الأَنبِياءِ ، أميرُ المُؤمِنينَ يَجيءُ إلى قاضيهِ وقاضيهِ يَقضي عَلَيهِ ! هِيَ وَاللّهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ دِرعُكَ اتَّبَعتُكَ مِنَ الجَيشِ وقَد زالَت عَن جَمَلِكَ الأَورَقِ فَأَخَذتُها ؛ فَإِنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : أما إذا أسلَمتَ فَهِيَ لَكَ . وحَمَلَهُ عَلى فَرَسٍ عَتيقٍ . (1)

.


1- .السنن الكبرى : 10 / 230 / 20465 ، البداية والنهاية : 8 / 4 ، كنز العمّال : 7 / 24 / 17789 ؛ الغارات : 1/124 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : 104 / 290 . وراجع بحار الأنوار : 41 / 56 / 6

ص: 417

8 / 69        تأثيرِ پذيرش امام و تن دادن او به حكم قاضى

8 / 6تأثيرِ پذيرش امام و تن دادن او به حكم قاضىالسنن الكبرىبه نقل از شعبى _: على بن ابى طالب[ عليه السلام ]به سوى بازار رفت . ناگاه به مسيحى اى برخورد كه زرهى را مى فروخت. على ، زره را شناخت و گفت : «اين ، زره من است و ميان من و تو ، قاضى مسلمانان داورى كند». در آن روز ، قاضى مسلمانان ، شريح بود كه على او را به قضاوتْ منصوب كرده بود. هنگامى كه شريح ، امير مؤمنان را ديد ، از كرسى قضاوت برخاست و على را بر جاى خود نشاند و شريح ، در برابر او و در كنار مرد مسيحى نشست . على به او گفت : «هان ، اى شريح! اگر طرف دعواى من مسلمان بود ، با او در جايگاه طرفين دعوا مى نشستم ؛ اما من از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود : با آنان (مسيحيان) مصافحه نكنيد و در سلام كردن به آنان ، پيش دستى نكنيد ... و آنان را كوچك شماريد ، چنان كه خداوند ، آنان را كوچك شمارده است . اى شريح! ميان من و او داورى كن». شريح گفت : بفرماييد اى امير مؤمنان! على گفت : «اين ، زره من است كه مدّتى است گم شده» . شريح گفت : اى مسيحى! تو چه مى گويى؟ مسيحى گفت : من امير مؤمنان را تكذيب نمى كنم ؛ اما زره ، زره من است. شريح [ به على عليه السلام ]گفت : طبق رأى من ، زره از دست او خارج نمى شود . آيا بيّنه اى دارى؟ على گفت : شريح درست مى گويد. نصرانى گفت : امّا من گواهى مى دهم كه اين احكامِ پيامبران است كه اميرمؤمنان نزد قاضى خود مى آيد و قاضى او عليه اش داورى مى كند . اى امير مؤمنان ! سوگند به خدا ، اين زره توست . من در پىِ سپاه ، به دنبال تو بودم كه از شترت افتاد و من آن را برداشتم . شهادت مى دهم كه خدايى جز «اللّه » نيست و «محمّد» ، رسول خداست. على گفت : «امّا حال كه اسلام آورده اى ، زره از آنِ تو» ، و اسب گران بهايى نيز به او بخشيد.

.

ص: 418

8 / 7أثَرُ إحسانِ الاِبنِ إلى اُمِّهِ النَّصرانِيَّةِالكافي عن زكريّا بن إبراهيم :كُنتُ نَصرانِيّا ، فَأَسلَمتُ وحَجَجتُ ، فَدَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقُلتُ : إنّي كُنتُ عَلَى النَّصرانِيَّةِ ، وإنّي أسلَمتُ . فَقالَ : وأيُّ شَيءٍ رَأَيتَ فِي الإِسلامِ ؟ قُلتُ : قَولَ اللّهِ عز و جل : «مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَ_بُ وَ لاَ الاْءِيمَ_نُ وَ لَ_كِن جَعَلْنَ_هُ نُورًا نَّهْدِى بِهِى مَن نَّشَآءُ» (1) . فَقالَ : لَقَد هَداكَ اللّهُ . ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اهدِهِ ! _ ثَلاثا _ : سَل عَمّا شِئتَ يا بُنَيَّ . فَقُلتُ : إنَّ أبي واُمّي عَلَى النَّصرانِيَّةِ وأهلَ بَيتي ، واُمّي مَكفوفَةُ البَصَرِ ، فَأَكونُ مَعَهُم وآكُلُ في آنِيَتِهِم ؟ فَقالَ : يَأكُلونَ لَحمَ الخِنزيرِ ؟ فَقُلتُ : لا ، ولا يَمَسّونَهُ . فَقالَ : لا بَأسَ ، فَانظُر اُمَّكَ فَبِرَّها ، فَإِذا ماتَت فَلا تَكِلها إلى غَيرِكَ ؛ كُن أنتَ الَّذي تَقومُ بِشَأنِها ، ولا تُخبِرَنَّ أحَدا أنَّكَ أتَيتَني ، حَتّى تَأتِيَني بِمِنى إن شاءَ اللّهُ . قالَ : فَأَتَيتُهُ بِمِنى وَالنّاسُ حَولَهُ كَأَنَّهُ مُعَلِّمُ صِبيانٍ ؛ هذا يَسأَلُهُ ، وهذا يَسأَلُهُ ، فَلَمّا قَدِمتُ الكوفَةَ ألطَفتُ لاُِمّي ، وكُنتُ اُطعِمُها ، واُفَلّي ثَوبَها ورَأسَها ، وأخدِمُها . فَقالَت لي : يا بُنَيَّ ، ما كُنتَ تَصنَعُ بي هذا وأنتَ عَلى ديني ، فَمَا الَّذي أرى مِنكَ مُنذُ هاجَرتَ فَدَخَلتَ فِي الحَنيفِيَّةِ ؟ ! فَقُلتُ : رَجُلٌ مِن وُلدِ نَبِيِّنا أمَرَني بِهذا . فَقالَت : هذَا الرَّجُلُ هُوَ نَبِيٌّ ؟ فَقُلتُ : لا ، ولكِنَّهُ ابنُ نَبِيٍّ . فَقالَت : يا بُنَيَّ ، إنَّ هذا نَبِيٌّ ؛ إنَّ هذِهِ وَصايَا الأَنبِياءِ . فَقُلتُ : يا اُمَّه ، إنَّهُ لَيسَ يَكونُ بَعدَ نَبِيِّنا نَبِيٌّ ، ولكِنَّهُ ابنُهُ . فَقالَت : يا بُنَيَّ ، دينُكَ خَيرُ دينٍ ، اِعرِضهُ عَلَيَّ . فَعَرَضتُهُ عَلَيها ، فَدَخَلَت فِي الإِسلامِ وعَلَّمتُها ، فَصَلَّتِ الظُّهرَ وَالعَصرَ وَالمَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ . ثُمَّ عَرَضَ لَها عارِضٌ فِي اللَّيلِ ، فَقالَت : يا بُنَيَّ أعِد عَلَيَّ ما عَلَّمتَني . فَأَعَدتُهُ عَلَيها ، فَأَقَرَّت بِهِ وماتَت . فَلَمّا أصبَحَت كانَ المُسلِمونَ الذَّينَ غَسَّلوها ، وكُنتُ أنَا الَّذي صَلَّيتُ عَلَيها ونَزَلتُ في قَبرِها . (2)

.


1- .الشورى : 52
2- .الكافي : 2 /160 /11 ، مشكاة الأنوار : 278 / 839 وزاد فيه «الصلاة» بعد «علّمتها» ، بحار الأنوار : 47 / 374 / 97

ص: 419

8 / 70        تأثير نيكى كردن پسر به مادر مسيحى اش

8 / 7تأثير نيكى كردن پسر به مادر مسيحى اشالكافىبه نقل از زكريا بن ابراهيم _: من مسيحى بودم و اسلام آوردم و حج گزاردم. سپس نزد امام صادق عليه السلام رفتم و گفتم : من بر دين مسيحى بودم و مسلمان شده ام. فرمود : «در اسلام چه چيزى ديده اى؟». گفتم : اين سخن خداوند عز و جل كه : «تو نمى دانستى كتاب چيست و ايمان [ كدام است]؛ ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه را بخواهيم ، با آن هدايت مى كنيم». فرمود : «به راستى خداوند ، تو را هدايت كرده است». آن گاه سه بار فرمود : «خداوندا ، او را هدايت كن. فرزندم! هرچه مى خواهى بپرس اى فرزندم!». گفتم : پدر و مادرم و خانواده ام مسيحى هستند و مادرم نابيناست . من با آنها هستم و در ظرف هاى آنان غذا مى خورم؟ فرمود : «آيا گوشت خوك مى خورند؟» . گفتم : نه و به خوك دست نمى زنند. فرمود : «باكى نيست . مراقب مادرت باش و به او نيكى كن ، و اگر از دنيا برود ، او را به ديگرى وا مگذار . تو خود ، كار [ تدفين] او را به عهده بگير و به كسى نگو كه نزد من آمده اى تا آن كه إن شاء اللّه ، در مِنا نزد من آيى». زكريا گويد : در مِنا نزد امام رفتم ، در حالى كه مردم چنان دور ايشان جمع بودند ، گويا كه او معلّم خُردسالان است ؛ اين شخص از او مى پرسيد و آن شخص از او مى پرسيد . هنگامى كه به كوفه رسيدم ، به مادرم محبّت كردم و خودم به او غذا مى دادم و جامه و سرش را از شپش پاك مى كردم و او را خدمتگزارى مى نمودم. مادرم به من گفت : اى پسر عزيزم! تو آن گاه كه بر دين من بودى ، اين چنين با من رفتار نمى كردى . اين چه رفتارى است كه پس از مهاجرتت و پذيرش اسلام در تو مى بينم؟ گفتم : مردى از فرزندان پيامبرمان مرا به اين كار ، فرمان داده است. مادرم گفت : آيا اين شخص ، خودْ پيامبر است؟ گفتم : نه ؛ بلكه پسر پيامبر است . گفت : پسركم! اين شخص ، پيامبر است و اين كار از سفارش هاى پيامبران است. گفتم : مادر! پس از پيامبر ما پيامبرى نيست ؛ بلكه او فرزند پيامبر است. گفت : فرزندم! دين تو بهترين دين است . آن را بر من عرضه كن . من دين خود را بر او عرضه كردم و او اسلام را پذيرفت و [ مسائل] دين را به او آموختم . او نماز ظهر، عصر، مغرب و عشا را خواند. آن گاه در شب براى او عارضه اى رخ داد و گفت : اى فرزندم! آنچه به من آموختى ، دوباره برايم بازگو كن . من دوباره برايش بازگو كردم. او به آن اقرار كرد و از دنيا رفت. صبح هنگام ، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و [ براى دفن او] ميان قبرش رفتم.

.

ص: 420

. .

ص: 421

. .

ص: 422

8 / 8أثَرُ الإِحسانِ إلَى المُسيءِالطّبقات الكبرى عن سالم مولى أبي جعفر :كانَ هِشامُ بنُ إسماعيلَ يُؤذي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ وأهلَ بَيتِهِ ، يَخطُبُ بِذلِكَ عَلَى المِنبَرِ ويَنالُ مِن عَلِيٍّ عليه السلام ، فَلَمّا وَلِيَ الوَليدُ بنُ عَبدِ المَلِكِ عَزَلَهُ وأمَرَ بِهِ أن يوقَفَ لِلنّاسِ . فَكانَ يَقولُ : لا وَاللّهِ ، ما كانَ أحَدٌ مِنَ النّاسِ أهَمَّ إلَيَّ مِن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ؛ كُنتُ أقولُ : رَجُلٌ صالِحٌ يُسمَعُ قَولُهُ فَوُقِفَ لِلنّاسِ . فَجَمَعَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ وُلدَهُ وحامَّتَهُ ونَهاهُم عَنِ التَّعَرُّضِ . وغَدا عَلِيُّ ابنُ الحُسَينِ مارّاً لِحاجَةٍ فَما عَرَضَ لَهُ ، فَناداهُ هِشامُ بنُ إسماعيلَ : اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ ! (1)

العدد القويّة عن الزّهريّ :خَرَجَ [عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام] يَوماً مِنَ المَسجِدِ ، فَتَبِعَهُ رَجُلٌ فَسَبَّهُ ، فَلَحِقَهُ العَبيدُ وَالمَوالي ، فَهَمّوا بِالرَّجُلِ ، فَقالَ : دَعوهُ . ثُمَّ قالَ : ما سَتَرَ اللّهُ عَنكَ مِن أمرِنا أكثَرُ ، ألَكَ حاجَةٌ نُعينُكَ عَلَيها ؟ فَاستَحَى الرَّجُلُ ، فَأَلقى عَلِيٌّ عَلَيهِ قَميصَةً كانَت عَلَيهِ ، وأعطاهُ ألفَ دِرهَمٍ . فَكانَ الرَّجُلُ إذا رَآهُ بَعدَ ذلِكَ يَقولُ : أشهَدُ أنَّكَ مِن أولادِ الرَّسولِ ! (2)

.


1- .الطبقات الكبرى : 5 / 220 ؛ شرح الأخبار : 3 / 260 / 1162 نحوه
2- .العدد القويّة : 319 / 20 ، كشف الغمّة : 2 / 293 نحوه ، بحار الأنوار : 46 / 99 / 87

ص: 423

8 / 71        تأثير نيكى كردن به گناهكار

8 / 8تأثير نيكى كردن به گناهكارالطبقات الكبرىبه نقل از سالم ، غلام امام باقر عليه السلام _: هشام بن اسماعيل ، على بن حسين[ عليه السلام] و خانواده ايشان را آزار مى داد . او بر بالاى منبر، سخنرانى كرده ، به على[ عليه السلام] اهانت مى كرد . هنگامى كه وليد بن عبدالملك به حكومت رسيد ، او را عزل كرد و دستور داد كه او را براى بازخواست ، در برابر مردم نگاه دارند . هشام بن اسماعيل مى گفت : نه به خدا! من از هيچ كس به اندازه على بن حسين بيمناك نيستم . او مرد صالحى است و گفتارش مورد توجّه خواهد بود. [ بنا بر اين ، با توجّه به آزارى كه به ايشان نموده ام ، اگر لب به شكايت بگشايد ، وليد بن عبدالملك مرا كيفر خواهد داد] . و بدين ترتيب ، او را در برابر مردم نگاه داشتند ؛ امّا على بن حسين ، فرزندان و خاندان خود را گِرد آورد و آنان را از تعرّض [ به هشام ]بازداشت. على بن حسين[ عليهماالسلام] براى كارى رهسپار شد و خود را با او روبه رو نكرد . اين جا بود كه هشام بن اسماعيل او را مخاطب ساخت كه : خداوند ، داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد ! (1)

العدد القويّةبه نقل از زُهْرى _: روزى [ على بن حسين عليه السلام] از مسجد بيرون آمد . مردى او را دنبال كرد و دشنامش داد . بندگان و غلامان سررسيدند و به آن مرد ، هجوم آوردند. [ امام] فرمود : «او را وا گذاريد!» . آن گاه فرمود : «آنچه خداوند از امر ما بر تو پنهان داشته ، بيشتر است. آيا كارى دارى كه تو را در به انجام رساندن آن يارى رسانيم؟». آن مرد شرم كرد . على بن حسين[ عليه السلام] ، جامه اى كه بر دوش داشت ، بر دوش او افكند و به او هزار درهم داد . آن مرد پس از آن روز ، هر گاه امام را مى ديد ، مى گفت : شهادت مى دهم كه تو از فرزندان رسول خدايى.

.


1- .اشاره دارد به آيه 124 سوره انعام : «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُو»

ص: 424

الإرشاد عن أبي محمّد الحسن بن محمّد عن جدّه عن غير واحد من أصحابه ومشائخه :إنَّ رَجُلاً مِن وُلدِ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ كانَ بِالمَدينَةِ يُؤذي أبَا الحَسَنِ موسى عليه السلام ، ويَسُبُّهُ إذا رَآهُ ، ويَشتُمُ عَلِيّا عليه السلام . فَقالَ لَهُ بَعضُ جُلَسائِهِ يَوما : دَعنا نَقتُل هذَا الفاجِرَ ، فَنَهاهُم عَن ذلِكَ أشَدَّ النَّهيِ ، وزَجَرَهُم أشَدَّ الزَّجرِ ، وسَأَلَ عَنِ العُمَرِيِّ . فَذُكِرَ أنَّهُ يَزرَعُ بِناحِيَةٍ مِن نَواحِي المَدينَةِ . فَرَكِبَ ، فَوَجَدَهُ في مَزرَعَةٍ ، فَدَخَلَ المَزرَعَةَ بِحِمارِهِ ، فَصاحَ بِهِ العُمَرِيُّ : لا توطِئ زَرعَنا ! فَتَوَطَّأَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام بِالحِمارِ ، حَتّى وَصَلَ إلَيهِ ، فَنَزَلَ وجَلَسَ عِندَهُ ، وباسَطَهُ وضاحَكَهُ ، وقالَ لَهُ : كَم غَرِمتَ في زَرعِكَ هذا ؟ فَقالَ لَهُ : مِائَةُ دينارٍ . قالَ : فَكَم تَرجو أن تُصيبَ فيهِ ؟ قالَ : لَستُ أعلَمُ الغَيبَ . قالَ : إنَّما قُلتُ لَكَ : كَم تَرجو أن يَجيئَكَ فيهِ ؟ قالَ : أرجو فيهِ مِائَتَي دينارٍ . فَأَخرَجَ لَهُ أبُوالحَسَنِ عليه السلام صُرَّةً فيها ثَلاثُمِائَةِ دينارٍ ، وقالَ : هذا زَرعُكَ عَلى حالِهِ ، وَاللّهُ يَرزُقُكَ فيهِ ما تَرجو . فَقامَ العُمَرِيُّ فَقَبَّلَ رَأسَهُ وسَأَلَهُ أن يَصفَحَ عَن فارِطِهِ ، فَتَبَسَّمَ إلَيهِ أبُو الحَسَنِ عليه السلاموَانصَرَفَ . وراحَ إلَى المَسجِدِ فَوَجَدَ العُمَرِيَّ جالِساً ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ قالَ : اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ ! فَوَثَبَ أصحابُهُ إلَيهِ فَقالوا لَهُ : ما قِصَّتُكَ ؟ قَد كُنتَ تَقولُ غَيرَ هذا ! فَقالَ لَهُم : قَد سَمِعتُم ما قُلتُ الآنَ ، وجَعَلَ يَدعو لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام ، فَخاصَموهُ وخاصَمَهُم . فَلَمّا رَجَعَ أبُو الحَسَنِ إلى دارِهِ ، قالَ لِجُلَسائِهِ الَّذينَ سَأَلوهُ في قَتلِ العُمَرِيِّ : أيُّما كانَ خَيرا : ما أرَدتُم أم ما أرَدتُ ؟! إنَّني أصلَحتُ أمرَهُ بِالمِقدارِ الَّذي عَرَفتُم ، وكَفَيتُ بِهِ شَرَّهُ ! (1)

.


1- .الإرشاد : 2 / 233 ، إعلام الورى : 2 / 26 ، دلائل الإمامة : 311 وفيه «وقيل : إنّه كان بالمدينة رجل» ، كشف الغمّة : 3 / 18 وفيه «وروي أنّ رجلاً» وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : 48 / 102 / 7

ص: 425

الإرشادبه نقل از ابو محمد حسن بن محمد ، به نقل از جدش ، به نقل از بسيارى از ياران و اساتيدش _: يكى از نوادگان عمر بن خطّاب كه در مدينه بود ، امام كاظم عليه السلام را مى آزرد و هرگاه او را مى ديد ، ايشان و على عليه السلامرا دشنام مى داد . روزى يكى از ياران امام گفت : به ما اجازه دهيد تا اين فاجر را بكُشيم . امام به شدّت آنان را از اين كار نهى كرد و بازشان داشت و از حال و روز آن عُمَرى پرسيد . به ايشان گفتند كه او در يكى از نواحى مدينه ، زراعت مى كند. امام ، سوار مَركب شد و او را در مزرعه اى يافت . با الاغش وارد آن مزرعه شد. عُمَرى فرياد زد : زراعت ما را لگدمال مكن! امام كاظم عليه السلام با الاغش به ميان مزرعه رفت تا به او رسيد و از مركب فرود آمد و نزد او نشست و با او خوش رويى كرد و به شوخى پرداخت و به او فرمود : «در اين زراعت خود ، چه قدر زيان ديده اى؟». گفت : صد دينار. فرمود : «اميد دارى چه قدر از اين زراعت به دست آورى؟». گفت : غيب نمى دانم. فرمود : «من فقط به تو گفتم اميد دارى چه قدر از اين زراعت نصيبت شود؟» . گفت : اميدم دويست دينار است. امام كاظم عليه السلام كيسه اى كه در آن سيصد دينار بود، بيرون آورد و فرمود : «زراعت تو نيز مال خودت باشد و خداوند ، همان مقدار كه اميد دارى ، به تو روزى مى رسانَد». عُمَرى برخاست و سر امام را بوسه زد و از ايشان خواست از جسارتش درگذرد . حضرت به او لبخندى زد و بازگشت. آن گاه، روانه مسجد شد و عُمَرى را نشسته يافت . هنگامى كه چشمش به امام افتاد ، گفت : خداوند ، داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد ! يارانش دور او جمع شدند و به او گفتند : داستان چيست؟ تو كه [ پيش از اين ]چيز ديگرى مى گفتى! عمرى به آنان گفت : آنچه را اينك گفتم ، شنيديد ، و شروع به دعوت به امامت امام كاظم عليه السلامكرد . آنان براى او دليل مى آوردند و او براى آنان استدلال مى كرد . هنگامى كه امام كاظم عليه السلامبه خانه اش برگشت ، به ياران خود كه خواهان كشتن عُمَرى بودند ، فرمود : «كدام بهتر بود؟ آنچه شما مى خواستيد ، يا آنچه من مى خواستم؟ من با همين مبلغى كه مى دانيد ، او را ارشاد كردم و شرّ او را بازداشتم».

.

ص: 426

تنبيه الخواطر :حُكِيَ أنَّ مالِكا الأَشتَرَ رضى الله عنه كانَ مُجتازا بِسوقِ الكوفَةِ وعَلَيهِ قَميصٌ خامٌ وعِمامَةٌ مِنهُ ، فَرَآهُ بَعضُ السّوقَةِ فَازدَرى بِزِيِّهِ ، فَرَماهُ بَبُندُقَةٍ تَهاوُنا بِهِ ، فَمَضى ولَم يَلتَفِت . فَقيلَ لَهُ : وَيلَكَ ! أتَدري بِمَن رَمَيتَ ؟ فَقالَ : لا . فَقيلَ لَهُ : هذا مالِكٌ صاحِبُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام . فَارتَعَدَ الرَّجُلُ ومَضى إلَيهِ لِيَعتَذِرَ مِنهُ ، فَرَآهُ وقَد دَخَلَ مَسجِدا وهُوَ قائِمٌ يُصَلّي ، فَلَمَّا انفَتَلَ أكَبَّ الرَّجُلُ عَلى قَدَمَيهِ يُقَبِّلُهُما ، فَقالَ : ما هذَا الأَمرُ ؟ فَقالَ : أعتَذِرُ إلَيكَ مِمّا صَنَعتُ . فَقالَ : لا بَأسَ عَلَيكَ ؛ فَوَاللّهِ ما دَخَلتُ المَسجِدَ إلاّ لِأَستَغفِرَنَّ لَكَ . (1)

.


1- .تنبيه الخواطر : 1 / 2 ، بحار الأنوار : 42 / 157 / 25

ص: 427

تنبيه الخواطر :حكايت شده كه مالك اشتر از بازار كوفه مى گذشت . جامه و عمامه اى بافته از پنبه بر تن داشت . يكى از بازاريان ، او را ديد و در نظرش حقير آمد. چيزى گلوله كرد و به اهانت به سوى او پرتاب كرد . مالك اشتر گذشت و اعتنا نكرد. به آن مرد گفته شد : واى بر تو! آيا مى دانى به چه كسى اهانت كردى؟ گفت : نه . به او گفته شد : اين ، مالك اشتر ، يار امير مؤمنان است . مرد به خود لرزيد و به سوى مالك رهسپار شد تا از او عذرخواهى كند . او را ديد كه وارد مسجد شده و نماز مى خوانَد . هنگامى كه نمازش تمام شد ، آن مرد خود را بر پاهاى مالك انداخت تا آنها را ببوسد. مالك گفت : اين چه كارى است؟ گفت : از كارى كه انجام دادم ، عذر مى خواهم. مالك گفت : مترس ! سوگند به خدا به مسجد نيامدم ، مگر آن كه براى تو طلب بخشش كنم.

.

ص: 428

راجع : ص 242 (تطابق القلب واللسان) . ص 244 (الدعوة بالعمل قبل اللّسان) . ص 320 (مخالفة الفعل للقول) .

اللّهمّ إنّا نرغب إليك في دولة كريمة تعزّ بها الإسلام وأهله ، وتذلّ بها النّفاق وأهله ، وتجعلنا فيها من الدعاة إلى طاعتك والقادة إلى سبيلك ، وترزقنا بها كرامة الدنيا والآخرة . اللّهمّ ما عرّفتنا من الحقّ فحمّلناه ، وما قصرنا عنه فبلّغناه . اللّهمّ اجعلنا ممّن لا يخشى في تبليغ رسالاتك إلاّ إيّاك . اللّهمّ تقبّل منّا بأحسن قبولك يا مبدلّ السيّئات بالحسنات ويا أرحم الراحمين . محمّدي الرّيشهري 8 / ربيع الأوّل / 1421 22 / 3 / 1379

.

ص: 429

ر ك : ص 243 (هماهنگى دل با زبان) . ص 245 (دعوت با عمل كردن پيش از بيان) . ص 321 (ناهمگونى رفتار و گفتار) .

خدايا! ما از تو خواهان دولت كريمى هستيم كه به يُمنِ آن ، اسلام و مسلمانان را سربلندى بخشى و نفاق و منافقان را خوارسازى ، و ما را در آن دولت ، از زمره دعوت كنندگان به سوى اطاعتت و راهبران به راه خود قرار دهى و در سايه آن ، كرامت دنيا و آخرت را روزى ما سازى . خدايا! آنچه از حق كه به ما شناساندى ، [ توفيق] انجامش را به ما ارزانى دار ، و آنچه از آگاهى بدان بازمانديم ، به ما برسان . خدايا! ما را از كسانى قرار ده كه در رساندن پيام هاى تو ، جز از خودت نمى هراسند. خدايا! به بهترين وجه پذيرش ، از ما بپذير ، اى تبديل كننده بدى ها به نيكى ها ، واى مهربان ترينِ مهربانان! محمّدى رى شهرى 22 خرداد 1379 8 ربيع الاول 1421

.

ص: 430

. .

ص: 431

. .

ص: 432

. .

ص: 433

. .

ص: 434

. .

ص: 435

. .

ص: 436

. .

ص: 437

. .

ص: 438

. .

ص: 439

. .

ص: 440

. .

ص: 441

. .

ص: 442

. .

ص: 443

. .

ص: 444

. .

ص: 445

. .

ص: 446

. .

ص: 447

. .

ص: 448

. .

ص: 449

. .

ص: 450

. .

ص: 451

. .

ص: 452

. .

ص: 453

. .

ص: 454

. .

ص: 455

. .

ص: 456

. .

ص: 457

. .

ص: 458

. .

ص: 459

. .

ص: 460

. .

ص: 461

. .

ص: 462

. .

ص: 463

. .

ص: 464

. .

ص: 465

فهرست منابع و مآخذ

فهرست منابع و مآخذ[ الف] 1 . آداب المتعلّمين ؛ للخواجه نصير الدين محمّد بن محمّد الطوسي (597 _ 672 ه ) ، تحقيق : السيد محمّد رضا الحسيني الجلالي ، انتشارات مكتبة المدرسة العلميّة الإمام العصر(عج) _ شيراز ، الطبعة الاُولى 1416 ه . ق . 2 . الاحتجاج على أهل اللجاج ؛ لأبي منصور أحمد بن عليّ بن أبي طالب الطبرسي (ت 620 ه . ق ) ، تحقيق : إبراهيم البهادري ومحمّد هاديبه ، دار الاُسوة _ طهران ، الطبعة الاُولى 1413 ه . ق . 3 . الاختصاص ؛ المنسوب إلى أبي عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الرابعة 1414 ه . ق . 4 . اختيار معرفة الرجال (رجال الكشّي) ؛ لأبي جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت 460 ه . ق ) ، تحقيق : السيّد مهدي الرجائي ، مؤسسة آل البيت _ قم ، الطبعة الاُولى 1404 ه . ق .

.

ص: 466

5 . الإرشاد في معرفة حجج اللّه على العباد ؛ لأبي عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مؤسسة آل البيت _ قم ، الطبعة الاُولى 1413 ه . ق . 6 . إرشاد القلوب ؛ لأبي محمّد الحسن بن أبي الحسن الديلمي (ت 711 ه . ق ) ، مؤسسة الأعلمي بيروت ، الطبعة الرابعة 1398 ه . ق . 7 . الاستبصار فيما اختلف من الأخبار ؛ لأبي جعفر محمّد بن الحسن الطوسي (ت 460 ه . ق ) ، تحقيق : حسن الموسوي الخرسان ، دار الكتب الإسلاميّة _ طهران ، الطبعة الاُولى . 8 . الاستيعاب في معرفة الأصحاب ؛ لأبي عمر يوسف بن عبد اللّه بن محمّد بن عبد البرّ القرطبي المالكي (ت 363 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، دار الكتب العلميّة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1415 ه . ق . 9 . اُسد الغابة في معرفة الصحابة ؛ لأبي الحسن عزّالدين عليّ بن أبي الكرم محمّد بن محمّد بن عبد الكريم الشيباني المعروف بابن الأثير الجزري (ت 630 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، دار الكتب العلميّة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1415 ه . ق . 10 . الاُصول الستّة عشر ؛ عدّة من الرواة ، دار الشبستري _ قم ، الطبعة الثانية ، 1405 ه . ق . 11 . الاعتقادات ؛ لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه . ق ) ، تحقيق : عاصم عبد السيّد ، المؤتمر العالمي لألفيّة الشيخ المفيد _ قم ، الطبعة الاُولى 1413 ه . ق . 12 . أعلام الدين في صفات المؤمنين ؛ لأبي محمّد الحسن بن محمّد الديلمي (ت 711 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مؤسسة آل البيت عليهم السلام _ قم . 13 . إعلام الورى بأعلام الهدى ؛ لأبي عليّ الفضل بن الحسن الطبرسي (ت 548 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مؤسسة آل البيت _ قم ، الطبعة الاُولى 1417 ه . ق . 14 . إقبال الأعمال ؛ لأبي القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه . ق)

.

ص: 467

، تحقيق : جواد القيّومي ، مكتب الإعلام الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1414 ه . ق . 15 . الأمالي للشجري (الأمالي الخميسيّة) ؛ ليحيى بن الحسين الشجري (ت 499 ه . ق ) ، عالم الكتب _ بيروت ، الطبعة الثالثة 1403 ه . ق . 16 . الأمالي للصدوق ؛ لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مؤسسة البعثة _ قم ، الطبعة الاُولى 1407 ه . ق . 17 . الأمالي للطوسي ؛ لأبي جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي(ت 460 ه . ق ) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، دار الثقافة _ قم ، الطبعة الاُولى 1414 ه . ق . 18 . الأمالي للمفيد ؛ لأبي عبد اللّه محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه . ق ) ، تحقيق : حسين اُستاد ولي وعليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الثانية 1404 ه . ق . 19 . الأنوار النعمانيّة في معرفة النشأة الإنسانيّة ؛ للسيّد نعمة اللّه بن عبد اللّه الجزائري (ت 1112 ه . ق) ، مؤسسة الأعلمي _ بيروت ، الطبعة الرابعة 1404 ق . [ ب] 20 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهم السلام ؛ للعلاّمة محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي (ت 1110 ه . ق ) ، مؤسسة الوفاء _ بيروت ، الطبعة الثانية 1403 ه . ق . 21 . البداية والنهاية ؛ لأبي الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي (ت 774 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مكتبة المعارف _ بيروت . 22 . بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ؛ لأبي جعفر محمّد بن محمّد بن عليّ الطبري (ت 525 ه . ق ) ، المطبعة الحيدريّة _ النجف الأشرف ، الطبعة الثانية 1383 ه . ق . 23 . بصائر الدرجات ؛ لأبي جعفر محمّد بن الحسن الصفّار القمّي المعروف بابن فرّوخ (ت 290 ه . ق ) ، مكتبة آية اللّه المرعشي _ قم ، الطبعة الاُولى 1404 ه . ق .

.

ص: 468

24 . البيان والتبيين ؛ لأبي عثمان عمرو بن بحر الكناني الليثي المعروف بالجاحظ (ت 255 ه . ق ) ، تحقيق : عبد السلام محمّد هارون ، مكتبة الخانجي _ قاهره ، الطبعة الخامسة 1405 ه . ق . [ ت] 25 . تاريخ المدينة المنوّرة ؛ لأبي زيد عمر بن شبّه النميري البصري (ت 262 ه . ق ) ، تحقيق : فهيم محمّد شلتوت ، دار التراث _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1410 ه . ق . 26 . تاريخ اليعقوبي ؛ لأحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح المعروف باليعقوبي (ت 284 ه . ق ) ، دار صادر _ بيروت . 27 . تاريخ أصبهان ؛ لأبي نعيم أحمد بن عبد اللّه الإصفهاني (ت 430 ه . ق ) ، تحقيق : سيّد كسروي حسن ، دار الكتب العلميّة _ بيروت . 28 . تاريخ بغداد أو مدينة السلام ؛ لأبي بكر أحمد بن عليّ الخطيب البغدادي (ت 463 ه . ق ) ، المكتبة السلفيّة _ المدينة المنوّرة . 29 . تاريخ دمشق = تاريخ مدينة دمشق «ترجمة الإمام عليّ عليه السلام» ؛لأبي القاسم عليّ بن الحسن ابن هبة اللّه المعروف بابن عساكر الدمشقي (ت 571 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ الشيري ، دار الفكر بيروت ، الطبعة الاُولى 1415 ه . ق . 30 . تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة (كنز جامع الفوائد) ؛ لعلي الغروي الحسيني الأسترآبادي (ت 940 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مدرسة الإمام المهدي (عج) _ قم ، الطبعة الاُولى 1407 ه . ق . 31 . التبيان (تفسيرالتبيان) ؛ لأبيجعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت460 ه . ق) تحقيق : أحمد حبيب قصير العاملي ، مكتبة الأمين . 32 . تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله ؛ لأبي محمّد الحسن بن عليّ الحرّاني المعروف بابن شعبة (ت 381 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الثانية 1404 ه . ق .

.

ص: 469

33 . تذكرة الخواصّ (تذكرة خواصّ الاُمّة في خصائص الأئمّة عليهم السلام ) ؛ ليوسف بن فُرغلي بن عبد اللّه المعروف بسبط ابن الجوزي (ت 654 ه . ق ) ، تقديم : السيّد محمّد صادق بحر العلوم ، مكتبة نينوى الحديثة _ طهران . 34 . تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم) ؛ لأبي الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير البصروي الدمشقي (ت 774 ه . ق ) ، تحقيق : عبد العزيز غنيم ومحمّد أحمد عاشور ومحمّد إبراهيم البنّا ، دار الشعب _ القاهرة . 35 . تفسير الثعالبي (الجواهر الحسان في تفسير القرآن) ؛ لأبي زيد عبد الرحمن بن محمّد الثعالبي (ت 875 ه . ق) ، تحقيق : عليّ محمّد معوض ، دار إحياء التراث العربي _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1418 ه . ق . تفسير الدرّ المنثور = الدرّ المنثور في التفسير بالمأثور . 36 . تفسير الطبري (جامع البيان في تفسير القرآن) ؛ لأبي جعفر محمّد بن جرير الطبري (ت310 ه . ق) ، دار المعرفة _ بيروت ، الطبعة الثانية 1392 ه . ق . 37 . تفسير العيّاشي ؛ لأبي النضر محمّد بن مسعود السلمي السمرقندي المعروف بالعيّاشي (ت 320 ه . ق ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولي المحلاّتي ، المكتبة العلميّة _ طهران ، الطبعة الاُولى 1380 ه . ق . تفسير القرطبي = الجامع لأحكام القرآن . 38 . تفسير القمّي ؛ لأبي الحسن عليّ بن إبراهيم بن هاشم القمّي (ت 307 ه . ق ) ، إعداد : السيّد الطيّب الموسوي الجزائري ، مطبعة النجف الأشرف . 39 . التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام ؛ تحقيق ونشر : مؤسّسة الإمام المهدي(عج) _ قم ، الطبعة الاُولى 1409 ه . ق . تفسير مجمع البيان = مجمع البيان فيتفسير القرآن . 40 . التمحيص ؛ لأبي عليّ محمّد بن همام الاسكافي (ت 336 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مدرسة

.

ص: 470

الإمام المهدي(عج) _ قم . 41 . تنبيه الخواطر ونزهة النواظر (مجموعة ورّام) ؛ لأبي الحسين ورّام بن أبي فراس (ت 605 ه . ق ) ، دار التعارف ودار صعب _ بيروت . 42 . تنبيه الغافلين ؛ لأبي الليث نصر بن محمّد السمرقندي (ت 372 ه . ق ) ، تحقيق يوسف عليّ بديوي ، دار ابن كثير _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1413 ه . ق . 43 . التوحيد ؛ لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه . ق ) ، تحقيق : هاشم الحسيني الطهراني ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1398 ه . ق . 44 . تهذيب الأحكام في شرح المقنعة ؛ لأبي جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت 460 ه . ق ) ، دار التعارف _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1401 ه . ق . [ ث] 45 . ثواب الأعمال وعقاب الأعمال ؛ لأبي جعفر محمّد بن عليّ القمي المعروف بالصدوق (ت 381 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ اكبر الغفاري ، مكتبة الصدوق _ تهران . [ ج] 46 . جامع الأحاديث ؛ لأبي محمّد جعفر بن أحمد بن عليّ القمّي المعروف بابن الرازي (القرن الرابع) ، تحقيق : السيّد محمّد الحسيني النيسابوري ، مؤسسة الطبع والنشر التابعة للحضرة الرضويّة المقدّسة _ مشهد ، الطبعة الاُولى 1413 ه . ق . جامع البيان في تفسير القرآن = تفسير الطبري . 47 . الجامع الصغير في أحاديث البشير النذير ؛ لجلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه . ق ) ، دار الفكر _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1401 ه . ق .

.

ص: 471

48 . جامع بيان العلم وفضله ؛ لأبي عمر يوسف بن عبد البرّ النمري القرطبي (ت 463 ه . ق ) ، دار الكتب العلمية _ بيروت . 49 . الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي) ؛ لأبي عبد اللّه محمّد بن أحمد الأنصاري القرطبي (ت 671 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد عبد الرحمن المرعشلي ، دار إحياء التراث العربي _ بيروت ، الطبعة الثانية 1405 ه . ق . الجواهر الحسان في تفسير القرآن = تفسير الثعالبي . 50 . الجعفريّات (الأشعثيّات) ؛ لأبي الحسن محمّد بن محمّد بن الأشعث الكوفي (القرن الرابع) ، مكتبة نينوى _ طهران ، طُبع ضمن قرب الإسناد . 51 . جواهر المطالب في مناقب الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام (المناقب لابن الدمشقي) ؛ لأبي البركات محمّد بن أحمد الباعوني (ت 871 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودي ، مجمع إحياء الثقافة الاسلاميّة _ قم ، الطبعة الاُولى 1415 ه . ق . [ ح] 52 . حلية الأولياء وطبقات الأصفياء ؛ لأبي نعيم أحمد بن عبد اللّه الإصبهاني (ت 430 ه . ق ) ، دار الكتاب العربي _ بيروت ، الطبعة الثانية 1387 ه . ق . [ خ] 53 . الخرائج والجرائح ؛ لأبي الحسين سعيد بن عبد اللّه الراوندي المعروف بقطب الدين الراوندي (ت 573 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مؤسسة الإمام المهدي(عج) _ قم ، الطبعة الاُولى 1409 ه . ق . 54 . خصائص الأئمّة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام) ؛ لأبي الحسن الشريف الرضي محمّد بن الحسين بن موسى الموسوي (ت 406 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد هادي الأميني ، مجمع

.

ص: 472

البحوث الإسلاميّة التابع للحضرة الرضويّة المقدّسة _ مشهد ، سنة 1406 ه . ق . 55 . الخصال ؛ لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه . ق ) ، مؤسسة النشر الاسلامي _ قم ، الطبعة الرابعة 1414 ه . ق . [ د] 56 . الدرّ المنثور في التفسير المأثور ؛ لجلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه . ق ) ، دار الفكر _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1414 ه . ق . 57 . دستور معالم الحكم ومأثور مكارم الشيم ؛ لأبي عبد اللّه بن محمّد بن سلامة القضاعي (ت 454 ه . ق ) ، دار الكتاب العربي _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1401 ه . ق . 58 . دعائم الإسلام وذكر الحلال والحرام والقضايا والأحكام ؛ لأبي حنيفة النعمان بن محمّد بن منصور بن أحمد بن حيّون التميمي المغربي (ت 363 ه . ق ) ، تحقيق : آصف ابن عليّ أصغر فيضي ، دار المعارف _ مصر ، الطبعة الثالثة 1389 ه . ق . 59 . دلائل الإمامة ؛ لأبي جعفر محمّد بن جرير الطبري (ت 310 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مؤسسة البعثة _ قم ، الطبعة الاُولى 1413 ه . ق . 60 . دلائل النبوّة ؛ للحافظ أبي نعيم أحمد بن عبد اللّه بن أحمد الأصبهاني (ت 430 ه . ق ) تحقيق : محمّد روّاس قلعجي وعبد البرّ عبّاس ، دار النفائس _ بيروت ، الطبعة الثانية 1406 ه . ق . 61 . الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ ؛ لأبي الحسن محمّد بن الحسين الكيدري (ت قرن 6 ه . ق ) ، ترجمة : أبوالقاسم إمامي ، انتشارات اُسوة _ ترهان ، [ ر] 62 . ربيع الأبرار ونصوص الأخبار ؛ لأبيالقاسم محمود بن عمر الزمخشري (ت 538 ه . ق ) ، تحقيق : سليم النعيمي ، منشورات الرضي _ قم ، الطبعة الاُولى 1410 ه . ق .

.

ص: 473

رجال الكشّي = اختيار معرفة الرجال . 63 . روضة الواعظين ؛ لمحمّد بن الحسن بن عليّ الفتّال النيسابوري (ت 508 ه . ق ) ، تحقيق : حسين الأعلمي ، مؤسسة الأعلمي _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1406 ه . ق . [ ز] 64 . زاد المعاد في هدي خير العباد ؛ لأبي عبد اللّه محمّد بن أبي بكر الزرعي المعروف بابن قيّم الجوزيّة (ت 751 ه . ق) ، دار الفكر _ بيروت. 65 . الزهد ؛ لأبي عبد اللّه أحمد بن محمّد بن حنبل الشيباني (ت 241 ه . ق ) ، دار الكتب العلمية _ بيروت . 66 . الزهد ؛ لأبي محمّد الحسين بن سعيد الكوفي الأهوازي (ت 250 ه . ق) ، تحقيق : غلامرضا عرفانيان ، حسينيان _ قم ، الطبعة الثانية 1402 ه . ق . [ س] 67 . السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي ؛ لأبي جعفر محمّد بن منصور بن أحمد بن إدريس الحلّي (ت 598 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الثانية 1410 ه . ق . 68 . سعد السعود ؛ لأبي القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه . ق ) ، مكتبة الرضي _ قم ، الطبعة الاُولى 1363 ه . ش . 69 . سنن ابن ماجة ؛ لأبي عبد اللّه محمّد بن يزيد بن ماجة القزويني (ت 275 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقي ، دار إحياء التراث _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1395 ه . ق . 70 . سنن أبي داود ؛ لأبي داود سليمان بن أشعث السجستاني الأزدي (ت 275 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد محيي الدين عبد الحميد ، دار احياء السنة النبوية _ بيروت . 71 . سنن الترمذي (الجامع الصحيح) ؛ لأبي عيسى محمّد بن عيسى بن سورة الترمذي (ت 297 ه . ق ) ، تحقيق : أحمد محمّد شاكر ، دار إحياء التراث _ بيروت .

.

ص: 474

72 . سنن الدار قطني ؛ لأبي الحسن عليّ بن عمر البغدادي المعروف بالدار قطني (ت 285 ه . ق ) ، تحقيق : أبو الطيّب محمّد آبادي ، عالم الكتب _ بيروت ، الطبعة الرابعة 1406 ه . ق . 73 . سنن الدارمي ؛ لأبي محمّد عبد اللّه بن عبد الرحمن الدارمي (ت 255 ه . ق ) ، تحقيق : مصطفى ديب البغا ، دار القلم _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1412 ه . ق . 74 . السنن الكبرى ؛ لأبي بكر أحمد بن الحسين بن عليّ البيهقي (ت 458 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد عبد القادر عطا ، دار الكتب العلميّة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1414 ه . ق . 75 . سير أعلام النبلاء ؛ لأبي عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبي (ت 748 ه . ق ) ، تحقيق : شُعيب الأرنؤوط ، مؤسسة الرسالة _ بيروت ، الطبعة العاشرة 1414 ه . ق . 76 . السيرة النبويّة ؛ لأبي الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير البصروي الدمشقي (ت 747 ه . ق ) ، تحقيق : مصطفى عبد الواحد ، دار إحياء التراث العربي _ بيروت . [ ش] 77 . شرح ابن ميثم على المائة كلمة لأمير المؤمنين عليه السلام ؛ لكمال الدين ميثم بن عليّ البحراني المعروف بابن ميثم (ت 679 ه . ق ) ، تحقيق : مير سيّد جلال الدين الحسيني الارموي ، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية _ قم ، الطبعة الاُولى 1390 ه . ق . 78 . شرح الأخبار في فضائل الأئمّة الأطهار ؛ لأبي حنيفة القاضي النعمان بن محمّد المصري (ت 363 ه . ق ) ، تحقيق : السيّد محمّد الحسيني الجلالي ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1412 ه . ق . شرح المائة كلمة = شرح ابن ميثم على المائة كلمة لأمير المؤمنين عليه السلام . 79 . شرح نهج البلاغة ؛ لعزّ الدين عبد الحميد بن محمّد بن أبي الحديد المعتزلي المعروف بابن أبي الحديد (ت 656 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد أبوالفضل إبراهيم ، دار إحياء التراث _ بيروت ،

.

ص: 475

الطبعة الثانية 1387 ه . ق . 80 . شُعب الإيمان ؛ لأبي بكر أحمد بن الحسين البيهقي (ت 458 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد السعيد بسيوني زغلول ، دار الكتب العلميّة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1410 ه . ق . 81 . الشفا بتعريف حقوق المصطفى؛ للقاضي أبي الفضل عياض بن موسى اليحصبي البستي (ت 544 ه . ق) ، تحقيق : عليّ محمّد البجاوي ، دار الكتاب العربي _ بيروت . [ ص] 82 . صحيح ابن حبّان بترتيب ابن بلبان ؛ لعلاء الدين عليّ بن بلبان الفارسي (ت 739 ه . ق ) ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط ، مؤسسة الرسالة _ بيروت ، الطبعة الثانية 1414 ه . ق . 83 . صحيح ابن خزيمة ؛ لأبي بكر محمّد بن إسحاق السلمي النيسابوري المعروف بابن خزيمة (ت 311 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد مصطفى الأعظمي ، المكتب الإسلامي _ بيروت ، الطبعة الثالثة 1412 ه . ق . 84 . صحيح البخاري ؛ لأبي عبد اللّه محمّد بن إسماعيل البخاري (ت 256 ه . ق ) ، تحقيق : مصطفى ديب البغا ، دار ابن كثير _ بيروت ، الطبعة الرابعة 1410 ه . ق . 85 . صحيح مسلم ؛ لأبي الحسين مسلم بن الحجّاج القشيري النيسابوري (ت 261 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقي ، دار الحديث _ القاهرة ، الطبعة الاُولى 1412 ه . ق . 86 . الصحيفة السجّاديّة ؛ المنسوب إلى الإمام عليّ بن الحسين عليه السلام ، تصحيح : عليّ أنصاريان ، المستشارية الثقافية للجمهوريّة الإسلاميّة الإيرانيّة _ دمشق ، 1405 ه . ق . [ ط] 87 . الطبقات الكبرى ؛ لمحمّد بن سعد كاتب الواقدي (ت 230 ه . ق ) ، دار صادر _ بيروت .

.

ص: 476

[ ع] 88 . العدد القويّة لدفع المخاوف اليوميّة ؛ لجمال الدين أبي منصور الحسن بن يوسف بن عليّ المطهّر الحلّي المعروف بالعلاّمة (ت 726 ه . ق ) ، تحقيق : السيّد مهدي الرجائي ، مكتبة آية اللّه المرعشي _ قم ، الطبعة الاُولى 1408 ه . ق . 89 . عدّة الداعي ونجاح الساعي ؛ لأبي العبّاس أحمد بن محمّد بن فهد الحلّي الأسدي (ت 841 ه . ق ) ، تحقيق : أحمد الموحّدي ، مكتبة وجداني _ طهران . 90 . علل الشرائع ؛ لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه . ق ) ، دار إحياء التراث _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1408 ه . ق . 91 . عوالي اللآلي العزيزيّة في الأحاديث الدينيّة ؛ لمحمّد بن عليّ بن إبراهيم الأحسائي المعروف بابن أبي جمهور (ت 940 ه . ق ) ، تحقيق : مجتبى العراقي ، مطبعة سيّد الشهداء عليه السلام _ قم ، الطبعة الاُولى 1403 ه . ق . 92 . عيون الأخبار ؛ لأبي محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتيبة الدينوري (ت 276 ه . ق ) ، دار الكتب المصريّة _ القاهرة ، سنة 1343 ه . ق . 93 . عيون أخبار الرضا ؛ لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه . ق ) ، تحقيق : السيّد مهدي الحسيني اللاجوردي ، منشورات جهان _ طهران . 94 . عيون الحكم والمواعظ ؛ لأبي الحسن عليّ بن محمّد الليثي الواسطي (قرن 6 ه . ق ) ، تحقيق : حسين الحسني البيرجندي ، دار الحديث _ قم ، الطبعة الاُولى 1376 ش . [ غ] 95 . الغارات ؛ لأبي إسحاق إبراهيم بن محمّد بن سعيد المعروف بابن هلال الثقفي

.

ص: 477

(ت 283 ه . ق ) ، تحقيق : السيّد جلال الدين المحدّث الارموي ، منشورات أنجمن آثار ملّي _ طهران ، الطبعة الاُولى 1395 ه . ق . 96 . الغدير في الكتاب والسنّة والأدب ؛ للعلاّمة الشيخ عبد الحسين أحمد الأميني (ت 1390 ه . ق ) ، دار الكتاب العربي _ بيروت ، الطبعة الثالثة 1387 ه . ق . 97 . غرر الحكم ودرر الكلم ؛ لعبد الواحد الآمدي التميمي (ت 550 ه . ق ) ، تحقيق : مير سيّد جلال الدين المحدّث الأرموي ، جامعة طهران ، الطبعة الثالثة 1360 ه . ش . 98 . الغيبة ؛ لأبي جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسي (ت 460 ه . ق ) ، تحقيق : عباد اللّه الطهراني وعليّ أحمد ناصح ، مؤسسة المعارف الإسلاميّة _ قم ، الطبعة الاُولى 1411 ه . ق . 99 . الغيبة ؛ لأبي عبد اللّه محمّد بن إبراهيم بن جعفر الكاتب النعماني (ت 350 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، مكتبة الصدوق _ طهران . [ ف] 100 . الفردوس بمأثور الخطاب ؛ لأبي شجاع شيرويه بن شهردار الديلمي الهمداني (ت 509 ه . ق ) ، تحقيق : السعيد بن بسيوني زغلول ، دار الكتب العلميّة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1406 ه . ق . 101 . الفصول المختارة من العيون والمحاسن ؛ لأبي القاسم عليّ بن الحسين الموسوي المعروف بالشريف المرتضى وعلم الهدى (ت 436 ه . ق ) ، المؤتمر العالمي بمناسبة ذكرى ألفيّة الشيخ المفيد _ قم ، الطبعة الاُولى 1413 ه . ق . 102 . فضائل الأشهر الثلاثة ؛ لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه . ق ) ، تحقيق : غلامرضا عرفانيان ، مكتبة الداوري - قم ،

.

ص: 478

الطبعة الاُولى 1396 ه . ق . 103 . الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام ؛ تحقيق مؤسسة آل البيت ، المؤتمر العالمي للإمام الرضا عليه السلام_ مشهد . الفقيه = من لايحضره الفقيه . 104 . الفقيه والمتفقّه ؛ لأبي بكر أحمد بن عليّ الخطيب البغدادي (ت 462 ه . ق) ، تحقيق : عادل بن يوسف الغرازي ، دار ابن الجوزي _ رياض ، الطبعة الاُولى 1417 ه . ق . [ ق] 105 . قرب الإسناد ؛ لأبي العبّاس عبداللّه بن جعفر الحِمْيري القمّي (ت بعد 304 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مؤسسة آل البيت _ قم ، الطبعة الاُولى 1413 ه . ق . 106 . قصص الأنبياء ؛ لأبي الحسين سعيد بن عبد اللّه المعروف بقطب الدين الراوندي (ت 573 ه . ق ) تحقيق : غلام رضا عرفانيان ، مجمع البحوث الإسلاميّة التابع لمؤسسة الآستانة الرضويّة _ مشهد ، الطبعة الاُولى 1409 ه . ق . [ ك] 107 . الكافي ؛ لأبي جعفر ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكلينيالرازي(ت 329ه . ق ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، دار صعب ودار التعارف _ بيروت ، الطبعة الرابعة 1401 ه . ق . 108 . كامل الزيارات ؛ لأبي القاسم جعفر بن محمّد بن قولويه (ت 367 ه . ق ) ، تحقيق : جواد القيّومي ، نشر الفقاهة _ قم ، الطبعة الاُولى 1417 ه . ق . 109 . كتاب سليم بن قيس ؛ لسليم بن قيس الهلالي العامري (ت حوالي 90 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد باقر الأنصاري ، نشر الهادي _ قم ، الطبعة الاُولى 1415 ه . ق .

.

ص: 479

110 . كشف الغمّة في معرفة الأئمّة ؛ لعليّ بن عيسى الإربلي (ت 687 ه . ق ) ، تصحيح : السيّد هاشم الرسولي المحلاّتي ، دار الكتاب الإسلامي _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1401 ه . . ق . 111 . كشف المحجّة لثمرة المُهْجة ؛ لأبي القاسم عليّ بن موسى بن طاووس الحلّي (ت 664 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد الحسّون ، مكتب الأعلام الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1412 ه ق . 112 . كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام ؛ لجمال الدين أبي منصور الحسن بن يوسف بن عليّ بن المطهّر الحلّي المعروف بالعلاّمة (ت 726 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ آل كوثر ، مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة _ قم ، الطبعة الاُولى 1411 ه . ق . 113 . كمال الدين وتمام النعمة ؛ لأبي جعفر محمّدبن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1405 ه . ق . كنز جامع الفوائد = تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة . 114 . كنز العمّال في سنن الأقوال والأفعال ؛ لعلاء الدين عليّ المتّقي بن حسام الدين الهندي (ت 975 ه . ق ) ، تصحيح : صفوة السقّا ، مكتبة التراث الإسلامي _ بيروت ، الطبعه الاُولى 1397 ه . ق . 115 . كنز الفوائد ؛ للشيخ أبي الفتح محمّد بن عليّ بن عثمان الكراجكي الطرابلسي (ت 449 ه . ق ) ، إعداد : عبد اللّه نعمة ، دار الذخائر _ قم ، الطبعة الاُولى 1410 ه . ق . [ ل] 116 . لسان العرب ؛ لأبي الفضل جمال الدين محمّدبن مكرم بن منظورالمصري (ت 711 ه . ق ) ، دار صادر _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1410 ه . ق .

.

ص: 480

[ م] 117 . المجازات النبويّة ؛ لأبي الحسن محمّد بن الحسين الموسوي المعروف بالشريف الرضي (ت 406 ه . ق ) ، تحقيق وشرح : طه محمّد الزيني ، مكتبة بصيرتي _ قم . 118 . مجمع البيان في تفسير القرآن (تفسير مجمع البيان) ؛ لأبي عليّ الفضل بن الحسن الطبرسي (ت 548 ه . ق ) تحقيق : السيّد هاشم الرسولي المحلاّتي والسيّد فضل اللّه اليزدي الطباطبائي ، دار المعرفة _ بيروت ، الطبعة الثانية 1408 ه . ق . مجموعة ورّام = تنبيه الخواطر ونزهة النواظر . 119 . المحاسن ؛ لأبي جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقي (ت 280 ه . ق ) ، تحقيق : السيّد مهدي الرجائي ، المجمع العالمي لأهل البيت _ قم ، الطبعة الاُولى 1413 ه . ق . 120 . المحتضر؛ للشيخ الحسن بن سليمان الحلّي (القرن التاسع ه . ق) ، الطبعة الحيدرية _ نجف ، الطبعة الاُولى 1370 ه . ق . 121 . المراسيل ؛ لأبي داود سليمان بن الأشعث السجستاني (202 _ 275 ه ) ، دراسة و تحقيق الشيخ عبد العزيز عزّ الدين السيروان ، دار القلم _ بيروت . 122 . المستدرك على الصحيحين ؛ لأبي عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاكم النيسابوري (ت 405 ه . ق ) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، دار الكتب العلميّة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1411 ه . ق . 123 . مستدرك الوسائل ومستنبط المسائل ؛ للحاج الميرزا حسين النوري (ت 1320 ه . ق ) ، تحقيق ونشر : مؤسسة آل البيت _ قم . 124 . مسكّن الفؤاد عند فقد الأحبّة والأولاد ؛ للشيخ زين الدين بن عليّ بن أحمد الجبعي العاملي المعروف بالشهيد الثاني (ت 965 ه . ق) ، تحقيق ونشر : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام_ قم ، الطبعة الثالثة 1412 ه . ق . 125 . مسند أبي يعلى الموصلي ؛ لأبي يعلى أحمد بن عليّ بن المثنّى التميمي الموصلي (ت

.

ص: 481

307ه . ق ) ، تحقيق : إرشاد الحقّ الأثري ، دار القبلة _ جدّة ، الطبعة الاُولى 1408 ه . ق . 126 . المسند لأحمد بن حنبل ؛ لأحمد بن محمّد بن حنبل الشيباني (ت 241 ه . ق ) ، تحقيق : عبد اللّه محمّد الدرويش ، دار الفكر _ بيروت ، الطبعة الثانية 1414 ه . ق . 127 . مسند الإمام زيد (مسند زيد) ؛ المنسوب إلى زيد بن عليّ بن الحسين عليهماالسلام(122 ه . ق ) ، منشورات دار مكتبة الحياة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1966 م . 128 . مسند الشهاب ؛ لأبي عبداللّه محمّد بن سلامة القضاعي (ت 454 ه . ق) ، تحقيق : حمدي عبدالمجيد السلفي ، مؤسسة الرسالة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1405 ه . ق . 129 . مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ؛ لأبي الفضل عليّ الطبرسي (القرن السابع) ، تحقيق : مهدي هوشمند ، دار الحديث _ قم ، الطبعة الاُولى 1418 ه . ق . 130 . مشكاة المصابيح ؛ لأبيعبداللّه محمّد بن عبداللّه العمري الخطيب التبريزي (القرن الثامن ه . ق) ، تحقيق : محمّد ناصر الدين الألباني ، المكتب الإسلامي _ دمشق . 131 . مصادقة الإخوان ؛ لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه . ق) ، تحقيق ونشر : مؤسّسة الإمام المهدي (عج) _ قم ، الطبعة الاُولى 1410 ه . ق . 132 . مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة ؛ المنسوب إلى الإمام الصادق عليه السلام ، شرح : عبد الرزّاق گيلاني ، نشر صدوق _ طهران ، الطبعة الثالثة 1407 ه .ش . 133 . مصباح المتهجّد ؛ لأبي جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسي (ت 460 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ أصغر مرواريد ، مؤسسة فقه الشيعة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1411 ه . ق . 134 . المصنّف ؛ لأبي بكر عبد الرزّاق بن همّام الصنعاني (ت 211 ه . ق ) ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي ، منشورات المجلس العلمي _ بيروت . 135 . المصنّف في الأحاديث والآثار ؛ لأبي بكر عبد اللّه بن محمّد بن أبي شيبة العبسي الكوفي (ت 235 ه . ق ) ، تحقيق : سعيد محمّد اللحّام ، دار الفكر _ بيروت .

.

ص: 482

136 . المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية ؛ للحافظ أحمد بن عليّ العسقلاني المعروف بابن حجر (ت 852 ه . ق ) ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي ، دار المعرفة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1414 ه . ق . 137 . معاني الأخبار ؛ لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1361 ه . ش . 138 . المعجم الأوسط ؛ لأبي القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه . ق ) ، تحقيق : طارق بن عوض اللّه وعبد الحسن بن إبراهيم الحسيني ، دار الحرمين _ القاهرة ، الطبعة الاُولى 1415 ه . ق . 139 . معجم البلدان ؛ لأبي عبد اللّه شهاب الدين ياقوت بن عبد اللّه الحموي الرومي(ت 626 ه . ق ) ، دار إحياء التراث العربي _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1399 ه . ق . 140 . معجم السفر ؛ للحافظ أبي طاهر أحمد بن محمّد السّلفي المتوفّى سنة 576 ه . ق ، تحقيق : عبد اللّه عمر البارودي طبع _ بيروت ، لبنان دار الفكر 1414 ه . ق . 141 . المعجم الكبير ؛ لأبي القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه . ق ) ، تحقيق : حمدي عبد المجيد السلفي ، دار إحياءالتراث العربي _ بيروت ، الطبعه الثانية 1404 ه . ق . 142 . معدن الجواهر ورياضة الخواطر ؛ لأبي الفتح محمّد بن عليّ الكراجكي (ت 449 ه . ق) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسيني ، المكتبة المرتضوية _ طهران ، الطبعة الثانية 1394 ه . ق . 143 . مكارم الأخلاق ؛ لأبي عليّ الفضل بن الحسن الطبرسي (ت 548 ه . ق ) ، تحقيق : علاء آل جعفر ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1414 ه . ق . 144 . المناقب (المناقب للخوارزمي) ؛ للحافظ الموفّق بن أحمد البكري المكّي الحنفي الخوارزمي (568 ه . ق ) تحقيق : مالك المحمودي ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الثانية 1414 ه . ق .

.

ص: 483

145 . مناقب آل أبي طالب (المناقب لابن شهر آشوب) ؛ لأبي جعفر رشيد الدين محمّد بن عليّ بن شهر آشوب المازندراني (ت 588 ه . ق ) ، المطبعة العلميّة _ قم . 146 . مناقب الإمام أمير المؤمنين عليه السلام (المناقب للكوفي) ؛ لمحمّد بن سليمان الكوفي القاضي (ت 300 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودي ، مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة _ قم ، الطبعة الاُولى 1412 ه . ق . 147 . من لا يحضره الفقيه ؛ لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الثانية . 148 . منية المريد في آداب المفيد والمستفيد ؛ للشيخ زين الدين بن عليّ الجبعي العاملي المعروف بالشهيد الثاني (ت 965 ه . ق) ، تحقيق : رضا المختاري ، مكتب الإعلام الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1409 ه . ق . 149 . موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبّان ؛ لنور الدين عليّ بن أبي بكر الهيثمي (ت 807 ه . ق) ، تحقيق : عبدالرزّاق حمزة ، دار الكتب العلميّة _ بيروت . 150 . المواعظ العدديّة ؛ للحاج الميرزا عليّ المشكيني الأردبيلي (معاصر) ، تحقيق : عليّ الأحمدي الميانجي ، دفتر نشر الهادي _ قم ، الطبعة الرابعة 1406 ه . ق . 151 . الموطّأ ؛ لمالك بن أنس (ت 158 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقي ، دار احياء التراث العربي _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1406 ه . ق . 152 . ميزان الحكمة ؛ لمحمّد الرَّيشهري ، مؤسسة دارالحديث الثقافيّة ، الطبعة الثانيّة 1377 ش . [ ن] 153 . نثر الدرّ ؛ لأبي سعيد منصور بن الحسين الأبي (ت 421 ه . ق ) ، تحقيق : محمّد عليّ قرنة ،

.

ص: 484

الهيئة المصرية العامة _ مصر ، الطبعة الاُولى 1981 م . 154 . النوادر ؛ لفضل اللّه بن عليّ الحسني الراوندي (ت 571 ه . ق ) ، تحقيق : سعيد رضا عليّ عسكري ، مؤسسة دار الحديث _ قم ، الطبعة الاُولى 1377 ه . ش . 155 . نهج البلاغة ؛ ما اختاره أبو الحسن الشريف الرضي محمّد بن الحسين بن موسى الموسوي من كلام الإمام أمير المؤمنين عليه السلام(ت 406 ه . ق ) . [ و] 156 . وقعة صفّين ؛ لنصر بن مزاحم المنقري (ت 212 ه . ق ) ، تحقيق : عبد السلام محمّد هارون ، مكتبة آية اللّه المرعشي _ قم ، الطبعة الثانية 1382 ه . ق . [ ى] 157 . ينابيع المودّة لذوي القربى ؛ لسليمان بن إبراهيم القندوزي الحنفي (ت 1294 ه . ق ) ، تحقيق : عليّ جمال أشرف الحسيني ، دار الاُسوة _ طهران ، الطبعة الاُولى 1416 ه . ق .

.

ص: 485

فهرست تفصيلي .

ص: 486

. .

ص: 487

. .

ص: 488

. .

ص: 489

. .

ص: 490

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109