تاريخ حديث شيعه : در سده هاي چهارم تا هفتم هجري

مشخصات كتاب

سرشناسه : احمدي، مهدي، 1339 -

عنوان و نام پديدآور : تاريخ حديث شيعه : در سده هاي چهارم تا هفتم هجري/ مهدي احمدي و محمدكاظم رحمتي.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 1389.

مشخصات ظاهري : 554 ص.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 207. مجموعه تاريخ حديث شيعه؛ 2.

شابك : 65000 ريال

يادداشت : كتابنامه.

موضوع : احاديث شيعه -- تاريخ

شناسه افزوده : رحمتي، محمدكاظم، 1355 -

شناسه افزوده : دار الحديث. مركز چاپ و نشر

رده بندي كنگره : BP106/5/الف3ت26 1389

رده بندي ديويي : 297/29

شماره كتابشناسي ملي : 2748249

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

سخنى با خواننده

سخنى با خوانندهحديث ، در طول حيات خويش ، از بدو ظهور تا كنون ، فراز و نشيب هاى بسيارى به خود ديده است . شناخت اين مسير و ويژگى هاى آن را «تاريخ حديث» بر عهده دارد _ كه رشته اى واسطه ميان دو دانش حديث شناسى و تاريخ است _ . چگونگى ظهور حديث ، برخورد صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و امامانِ اهل بيت عليهم السلام با آن و نيز شيوه هاى برخورد عالمان بزرگ با اين منبع مهم و اصلى شريعت ، از مباحث مهم تاريخ حديث به شمار مى آيد . مطالعه تاريخ حديث ، شرط لازم براى تحقيق روشمند در حوزه هاى مختلف علوم حديث است ؛ چرا كه به هر حال ، حديث ، پديده اى تاريخى است كه نمى توان آن را بدون در نظر گرفتن مسير تاريخى اش ، به درستى بررسى كرد . قطعا مطالعه در سند حديث يا متن آن و يا هر موضوع ديگرِ مرتبط با آن ، به صورت موردى و بدون توجه به همه يا بخش هايى از تاريخ حديث ، تنها مطالعه اى ذهنى و انتزاعى خواهد بود و در موارد بسيارى ، بيم آن وجود دارد كه نتيجه اين گونه مطالعات ، به دور از واقعيت باشد . از سوى ديگر ، حديث ، به عنوان پديده اى تاريخى ، مورد هجوم شبهات تاريخى نيز قرار گرفته است ؛ شبهاتى كه نمى توان آنها را بدون مطالعه تاريخ حديث ، پاسخ گفت . به علاوه ، اتصال حديث به عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام و در امان ماندن آن از دستان تحريفگر پيدا و پنهان را بايد با مطالعات تاريخى به اثبات رساند و بِدين گونه ، پشتوانه علمى حديث را شناخت و شناساند . با توجه به اين مجموعه ضرورت ها ، گروه تاريخ حديثِ «پژوهشكده علوم و

.

ص: 6

معارف حديث» ، بر آن شد تا مطالعه جامعى را در اين موضوع ، به انجام رسانَد . بر اين اساس ، مجموعه «تاريخ حديث شيعه (از قرن نخست هجرى تا عصر حاضر)» پى ريزى گرديد . در اين مجموعه ، به ترتيب تاريخى ، اطلاعات مربوط به حديث شيعه را گرد آورده ايم . مباحثى كه در هر دوره مورد بحث (يا در هر يك از مقالات) مورد توجه بوده اند ، عبارت اند از : شرايط اجتماعى _ فرهنگى ، حوزه هاى علمى _ جغرافيايى ، عالمان حديث پژوه ، زمينه هاى فعاليت هاى حديثى ، گونه هاى نگارش هاى حديثى ، علوم حديث ، اجازات و مشايخ اجازه . معرّفى مهم ترين فعاليت هاى حديثى هر عصر نيز از ديگر اطلاعات موجود در اين مجموعه است . عناوين مجلّدات اين مجموعه ، به قرار زير است : جلد اوّل . تاريخ حديث شيعه از شكل گيرى تا پايان سده سوم هجرى جلد دوم . تاريخ حديث شيعه در سده هاى چهارم تا هفتم هجرى جلد سوم . تاريخ حديث شيعه در سده هاى هشتم تا يازدهم هجرى جلد چهارم . تاريخ حديث شيعه در سده هاى دوازدهم و سيزدهم هجرى جلد پنجم . تاريخ حديث شيعه از آغاز سده چهاردهم هجرى تا امروز. كتاب حاضر _ كه به صورت تفصيلى ، تاريخ حديث شيعه را در قرن هاى چهارم و پنجم هجرى (مقاله اوّل) و ششم و هفتم هجرى (مقاله دوم) بررسى مى كند _ در واقع ، دومين مجلّد از مجموعه پنج جلدى تاريخ حديث شيعه است كه سه جلد از آن (جلدهاى سوم تا پنجم) ، پيش از اين ، منتشر شده است . در اين جا بر خود ، لازم مى دانيم كه از زحمات آقايان دكتر مهدى احمدى نورآبادى و محمدكاظم رحمتى _ كه نگارش اين جلد را به عهده داشته اند _ كمال تشكّر را به عمل آوريم . اميدواريم كه به يارى خداوند بزرگ ، تنها مجلّد باقى مانده از اين مجموعه نيز به زودى آماده نشر گردد . گروه تاريخ حديث پژوهشكده علوم و معارف حديث

.

ص: 7

تاريخ حديث شيعه در سده هاى چهارم و پنجم / دكتر مهدى احمدى

اشاره

تاريخ حديث شيعه در سده هاى چهارم و پنجمدكتر مهدى احمدى

.

ص: 8

. .

ص: 9

فصل يكم : كلّيات

اوضاع سياسى در سده هاى چهارم و پنجم

اشاره

فصل يكم : كلّياتاوضاع سياسى در سده هاى چهارم و پنجمسده چهارم، آغاز حركت رو به افول و ضعف خلافت عباسى بود. (1) حكومت يك پارچه اسلامى، به حكومت هاى كوچك _ و به قولى ملوك الطوائفى _ تبديل شده بود: (2) فارس، رى، اصفهان و جبال، زير سلطه آل بويه اداره مى شدند؛ كرمان زير فرمان محمّد بن الياس؛ موصل و ديارات (ربيعه، بكر و ديار مُضَر)، تحت فرمان آل حمدان؛ مصر و شام زير سلطه محمد بن طُغَجِ اِخشيد؛ مغرب (مراكش) و اِفريقيه (تونس) زير فرمان فاطميان؛ خراسان و ماوراء النهر زير سلطه سامانيان؛ اهواز و واسط و بصره تحت فرمان بريدى ها؛ يمامه و بحرين در اختيار قرامطه؛ طبرستان و جرجان زير سلطه زياريان ؛ و اَندَلُس در تصرّف خاندان بنى اميّه. (3) به قولى، در سال 325 ق، خليفه عباسى، تنها بر بغداد حكمرانى مى كرد (4) و از آن سال، همين يك شهر نيز از سلطه او خارج شد. (5) در اين دو سده؛ بويژه در سده

.


1- .تاريخ سنى ملوك الأرض و الأنبياء، ص 152؛ تاريخ ابن خلدون، ج 4، ص 431؛ البداية و النهاية، ج 11، ص 240؛ الشيعة فى الميزان، ص 167 _ 170.
2- .احياى فرهنگى در عهد آل بويه، ص 68.
3- .المنتظم، ج 6، ص 288.
4- .همان جا.
5- .آل بويه نخستين سلسله قدرتمند شيعه، ص 136.

ص: 10

1 . آل بويه (334 _ 447 ق)

چهارم، خلفا به صاحبان منصب اميرالاُمرايى متّكى بودند و حتى گاهى به دستور آنها نصب و عزل مى شدند. (1) خليفه از قدرت واقعى محروم بود و فقط مرجعيت روحانى داشت؛ (2) اما فاطمى ها همين قدرت روحانى را نيز براى خليفه بغداد ، قائل نبودند . (3) مهم ترين دولت هاى حاكم در سرزمين پهناور اسلامى در اين دوره، عبارت بودند از: آل بويِه، سامانيان، غزنويان، سلجوقيان، فاطميان و آل حمدان.

1 . آل بويِه (334 _ 447 ق)آل بويه قدرتمندترين حكومت را در سده چهارم تا اواسط سده پنجم تشكيل دادند. آنان اهل ديلم و از طايفه شيردل آوندان بودند كه خاستگاهشان، ارتفاعات گيلان در جنوب درياى خزر بود. (4) برخى، نفوذ اسلام را ميان مردم ديلم در سده چهارم، به كوشش حسن بن على علوى، معروف به ناصر اُطروش (م 304 ق) دانسته اند. (5) با اين حال، بر پايه برخى قراين، اسلام ، پيش از اين تاريخ، وارد ديلم شده بود. ديلميان پناهگاه مستحكمى داشتند و از سال 175 تا 250 ق، به تدريج، علويانِ گريخته از آزار و ستم عباسيان را پناه مى دادند. (6) حسن بن زيد علوى (م 270 ق) مذهب شيعه را در ديلمستان ترويج كرد و پايه هاى حكومت مستقلّ علوى را در ديلم و گيلان برپا كرد. پس از او، ناصر اُطروش نيز حكومت علوى را تشكيل داد. (7)

.


1- .احياى فرهنگى در عهد آل بويه، ص 72.
2- .البداية و النهاية، ج 11، ص 240.
3- .فهرس التراث، ص 323.
4- .احياى فرهنگى در عهد آل بويه، ص 68.
5- .آل بويه نخستين سلسله قدرتمند شيعه، ص 61 _ 62.
6- .احياى فرهنگى در عهد آل بويه، ص 69 _ 70.
7- .تاريخ ابن خلدون، ج 4، ص 419.

ص: 11

برخى، مذهب حسن بن زيد و ناصر اُطروش را زيدى (1) و برخى امامى گفته اند. نجاشى (م 450 ق) ناصر اُطروش را معتقد به امامت دانسته، براى او درخواست رحمت كرده و افزون بر اين، دو كتاب با عنوان الإمامة و أنساب الأئمة و مواليدهم إلى صاحب الأمر عليهم السلام به او نسبت داده است. (2) بر پايه برخى گزارش ها، شيخ بهايى (م 1031 ق)، ميرزا عبد اللّه افندى (م 1130 ق) و سيّد محمّد باقر خوانسارى (م 1313 ق) نيز جانب امامى بودن آن دو را گرفته اند. (3) دولت آل بويه را سه برادر به نام هاى على، حسن و احمد تشكيل دادند. خليفه عباسى آنان را به ترتيب، «عماد الدوله»، «ركن الدوله» و «مُعزّ الدوله» لقب داد. (4) عماد الدوله در فارس و كرمان، ركن الدوله در رى و اصفهان، و معزّ الدوله در بغداد، هر كدام يك دولت زير نظر خليفه تشكيل دادند. (5) اين سه برادر، سرانجام دولتى مستقل ايجاد كردند و يك پارچگى را به بخش هاى بسيارى از سرزمين اسلامى باز گرداندند. (6) آل بويه گرايش شيعى داشتند؛ اگرچه قرائت آنان از تشيّع، دانسته نيست. برخى قراين، مى تواند بر گرايش زيدى آنان و شمارى نيز بر گرايش امامى آنان گواهى دهند؛ اگرچه قرائن گونه دوم، پر شمارتر و نيز گوياتر به نظر مى رسند. اصالت ديلمى آنان _ كه گويا در ديلم و شمال ايران، قرائت زيدى، غالب بود (7) _ و نيز عيادت ابو عبد اللّه بصرى زيدى معتزلى از معزّ الدوله و تلقين آداب دينى

.


1- .همان جا، نيز ، ر . ك : معجم البلدان، ج 3، ص 375؛ تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، ص 181 _ 182؛ آل بويه نخستين سلسله قدرتمند شيعه، ص 62 _ 63.
2- .رجال النجاشى، ص 57 _ 58.
3- .تاريخ تشيّع در ايران، ص 217.
4- .تاريخ ابن خلدون، ج 4، ص 434.
5- .همان، ج 4، ص 426.
6- .همان، ج 4، ص 420. درباره آل بويه، ر.ك: تاريخ گزيده، ص 408 _ 425؛ تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، ص 219 _ 262.
7- .تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، ص 248.

ص: 12

2 . سامانيان (279 _ 395 ق)

به وى، (1) مى تواند قرينه زيدى بودن آنان به شمار آيد. از ديگر سو، قرائنى حاكى از امامى بودن آنان به چشم مى خورد كه عبارت اند از: به كار رفتن تعبير «روافض» درباره آل بويه (2) و به طور خاص معز الدوله؛ (3) اتهام غلو در تشيّع درباره عضد الدوله؛ (4) نگارش اسامى دوازده امام با ذكر تحيّات، در كتيبه اى تخت جمشيد به دستور عضد الدوله؛ (5) مجاز شمردن لعن معاويه و يزيد بر منابر توسط معتضد الدوله؛ (6) رابطه دوستانه شيخ صدوق با ركن الدوله (7) و ابراز ارادت حاكم بويهى و وزير او صاحب بن عبّاد، به امام رضا عليه السلام ؛ (8) اين سخن عبد الجليل قزوينى كه درباره صاحب بن عبّاد گفته است: صاحب بن عبّاد در تشيّع، به صفتى بوده است كه كتابى مفرد، تصنيف اوست در امامت دوازده امام معصوم. و اشعار و ابيات او كه دلالت بر مذهب او دارد، بسيار است. (9)

2 . سامانيان (279 _ 395 ق)سامانيان نخستين سلسله ايرانى بودند كه پس از اسلام، دولت مستقل تشكيل دادند. آنان بيش از يك سده، بر شرق ايران (خراسان و ماوراء النهر) حكمرانى كردند. حاكمان سامانى، خلافت عباسى را پذيرفته بودند و ارادت و دوستى خود را به گونه هاى مناسب نشان مى دادند. با اين حال، گويا آنان به نام خليفه، خطبه

.


1- .احياى فرهنگى در عهد آل بويه، ص 24.
2- .تاريخ گزيده، ص 426.
3- .البداية و النهاية، ج 11، ص 224؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 18.
4- .شذرات الذهب، ج 3، ص 78.
5- .احياى فرهنگى در عهد آل بويه، ص 82.
6- .البداية و النهاية، ج 11، ص 87.
7- .عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 2، ص 12.
8- .همان جا.
9- .نقض، ص 211.

ص: 13

3 . غزنويان (384 _ 520 ق)
4 . سلجوقيان (429 _ 590 ق)
5 . فاطميان (296 _ 567 ق)

نمى خواندند. (1)

3 . غزنويان (384 _ 520 ق)سلاطين غزنوى، دولت سامانى را سرنگون كردند و به جاى آنان، نزديك به يك سده و نيم، بر قلمرو اسلامى حكمرانى كردند. (2)

4 . سلجوقيان (429 _ 590 ق)سلجوقيان با كنار زدن غزنويان، بيش از يك سده و نيم، حكومت كردند. آنان بر خلاف سامانيان و غزنويان، گستره حكمرانى خود را از شرق ايران، به مناطق و شهرهاى ديگر گسترش دادند. گويا تنها مصر و شمال افريقا و بلاد مغرب، در قلمرو حكومت آنان نبوده است. (3)

5 . فاطميان (296 _ 567 ق)فاطميان، نام ديگر اسماعيليان است كه گويا اين نام را در سده چهارم و پنجم، بر خود نهادند. به موجب برخى گزارش ها، اسماعيليان اين نام را مطرح كردند تا در پرتو آن، نشان دهند كه در خلافت، بر عباسيان اولويت دارند. (4) فاطميان با اين پيشْ زمينه فكرى، تلاش كردند تا عراق و ايران را از قلمرو خلافت عباسيان بيرون كنند و گويا توانستند مدّتى، بر بخش هايى از اين مناطق حكم برانند. (5) القادر باللّه خليفه عباسى، در برابر هجوم فكرى و نظامى فاطميان، به تكفير و نيز خدشه در نسب آنان پرداخت

.


1- .تجارب الاُمَم، ج 6، ص 157.
2- .تاريخ گزيده، ص 389.
3- .الحديث و المحدّثون، ص 422؛ تاريخ تشيّع در ايران، ص 276 _ 277. در باره سلجوقيان، ر . ك: راحة الصدور ورواية السرور در تاريخ آل سلجوق.
4- .فهرس التراث، ج 1، ص 322.
5- .تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 442.

ص: 14

6 . آل حَمدان (293 _ 392 ق)

و در اين راستا، متنى هم منتشر كرد. (1) دولت فاطمى، در پايان سده سوم، با حكمرانى بر مراكش پديد آمد و در سده چهارم و پنجم، به تدريج و در مقاطع زمانى كوتاه و گاه بلند، بر سرزمين هاى ديگرى نيز حكم راند. بر مصر و عقيليه (انبار، مدائن، كوفه) در آغاز سده پنجم، (2) بر حجاز (3) و حلب (4) در سده چهارم، و بر موصل و واسط (5) و بغداد، در سال 450 ق، (6) حكومت كرد. فاطميان در واپسين سال هاى سده پنجم، توانستند بر بخش گسترده اى از مناطق مركزى ايران و فارس و خوزستان حاكم شوند. (7)

6 . آل حَمدان (293 _ 392 ق)آل حمدان، جايگاه والايى در دولت عباسى داشتند و بسيارى از مناصب بزرگ را در بغداد و بيرون از آن، به دست گرفتند. حمدان، خود، امير قلعه ماردين بود و پسرش حسين، بر ديار ربيعه و سپس بر قم و كاشان چيره شد و توانست مصر را تصرّف كند. برادر او علاء، حكومت موصل را در دست داشت و پس از او، حكومت به برادر ديگرش ابو الهيجاء رسيد. ابو الهيجاء كه پدر ناصر الدوله و سيف الدوله بود، در سال 317 ق، كشته شد و پس از او، ناصر الدوله حاكم موصل شد. در اين زمان، سرزمين پهناور اسلامى، تكه تكه شده بود و هر تكه اى در دست گروهى بود. خليفه عباسى از ترس بَريدى ها، از بغداد گريخت و به ناصر الدوله در موصل پناه برد. ناصر الدوله سپاهى فراهم آورد و در حالى كه برادرش سيف الدوله و خليفه را نيز به همراه داشت، به سوى بغداد حركت كرد. پيش از رسيدن ناصر الدوله به بغداد، بريدى ها بغداد را

.


1- .تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 442.
2- .همان جا؛ تاريخ جهان گشاى جوينى، ج 3، ص 175 _ 177.
3- .البداية و النهاية، ج 11، ص 330.
4- .تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 470.
5- .همان، ج 3، ص 460 _ 461؛ البداية و النهاية، ج 12، ص 78.
6- .تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 449؛ راحة الصدور، ص 108؛ تاريخ گزيده، ص 351 _ 354.
7- .تاريخ تشيّع در ايران، ص 292. درباره فاطميان، ر . ك: تاريخ جهان گشاى جوينى، ص 143 _ 185.

ص: 15

اوضاع فرهنگى در دو سده چهارم و پنجم

ترك كردند و به واسط گريختند. ناصر الدوله آنها را دنبال كرد و از واسط نيز فرارى داد. ناصر الدوله پس از مستقر كردن خليفه در بغداد، به مقام امير الاُمرايى رسيد؛ ولى حمدانيان مدّت چندانى اين مقام را در دست نداشتند؛ چرا كه اوضاع بغداد ، پريشان شد و ناصر الدوله به ناچار، به موصل بازگشت تا حكمرانى خاندان خويش را بر آن منطقه، محكم گرداند. سيف الدوله نيز براى گشودن حلب حركت كرد و در آن جا مستقر شد و سپس در سال 365 ق، به سرزمين روم ، هجوم برد و بخش هاى بسيارى از آن جا را نيز فتح كرد. سيف الدوله سرانجام در سال 385 ق، درگذشت. (1) آل حمدان ، گرايش شيعى داشتند؛ (2) ولى قرائت آنان از تشيّع، دانسته نيست. گويا آل حمدان، به گرايش زيدى شهرت دارند؛ ولى دو قرائت فاطمى و امامى نيز به آنان نسبت داده شده است. برخى در تأييد امامى بودن آنان، به دو قرينه استناد كرده اند: يكى مهاجرت علماى شيعه به مناطق تحت حكمرانى آل حمدان، و ديگرى شعرى از ابو فراس، از شعراى آن ديار، كه در آن از امام كاظم عليه السلام و امام رضا عليه السلام نام برده است كه از امامان زيديه و اسماعيليه نيستند. (3) از آن جا كه ابو فراس بزرگ شده و تربيتْ يافته دامان سيف الدوله بوده، اين شعر مى تواند نشان دهد كه سيف الدوله و آل حمدان، به مذهب امامى گرايش داشته اند. (4)

اوضاع فرهنگى در دو سده چهارم و پنجمسده چهارم و پنجم را مى توان دوره شكوفايى و شادابىِ فرهنگى نام نهاد؛ زيرا اگر شاخص شكوفايىِ فرهنگى در يك جامعه يا دوره، فراوانى انديشمندان، كتاب ها،

.


1- .الشيعة فى الميزان، ص 167 _ 170.
2- .همان، ص 164.
3- .همان، ص 164 و 166.
4- .همان، ص 167.

ص: 16

آثار علمى و كتاب خانه ها و نيز گستردگى برپايى مجالس بحث و مناظره ميان انديشمندان فرق و مذاهب مختلف تعريف شود، به حق، اين دوره در قله بلند اين شاخص ها قرار دارد. در زمينه هاى مختلف علمى و دينى، انديشمندان بسيارى در اين دوره مى زيستند. رياضى، ستاره شناسى، طب، فلسفه، تاريخ، شعر، كتاب شناسى، حديث، فقه و اصول فقه، رجال، كلام و تفسير، مهم ترين و با رونق ترين دانش هاى اين دوره بوده اند. بسيارى از انديشمندان اين دوره، آوازه جهانى پيدا كردند و برخى نيز با آثارى كه پديد آوردند، جريان ساز و تحوّل آفرين شدند. از آن جمله اند: فارابى (م 337 ق) در فلسفه؛ ابن سينا (م 428 ق) در فلسفه، طب و رياضى؛ ابو جعفر كلينى (م 329 ق) در حديث، فقه و كلام؛ مسعودى (م 345 ق) در تاريخ؛ ابن هيثم (م 430 ق) در هندسه؛ زكريّاى رازى (م 311 يا 320 ق) در طب؛ شيخ صدوق (م 381 ق) در حديث، فقه و كلام؛ دارْقُطنى (م 385 ق) در حديث، فقه و رجال؛ سيّد رضى (م 401 ق) در شعر، سخن شناسى، فنون بلاغت و آرايه هاى ادبى؛ شيخ مفيد (م 413 ق) در كلام، حديث، فقه و اصول؛ حاكم نيشابورى (م 404 ق) در حديث، مصطلح الحديث و رجال؛ سيّدِ مرتضى (د436 ق) در كلام، فقه و اصول؛ فردوسى (م 464 ق) در شعر حماسى؛ خطيب بغدادى (م 464 ق) در تاريخ، رجال، حديث و مصطلح الحديث؛ شيخ طوسى (م 460 ق) در فقه، اصول، كلام، حديث، تفسير و رجال؛

.

ص: 17

ابن حزم ظاهرى (م 453 ق) در فقه، اصول و حديث. افزون بر قم و رى و بغداد، شهر حلب نيز در دوره سيف الدوله، محلّ گردهمايى بزرگان دانش و فرهنگ، از فرهنگ ها و شهرهاى مختلف بود. حضور فارابى، ابن نباته، متنبّى، صنوبرى، ابن خالويه، ابن جنّى، نامى، ابن ابى فيّاض، ابو الفرج عجلى و نيز بسيارى از قضات، نحويان، اُدبا، شعرا و صاحبان فنون عرب و غير عرب، نمونه اين حضور گسترده است. (1) مجالس مناظره ميان پيروان مذاهب اسلامى؛ بويژه در مباحث كلامى و نيز ميان پيروان ساير اديان، فراوان برگزار مى شد. اين مناظرات، در مناطق تحت حكومت آل بويه، حمدانيان و فاطميان رايج بود. (2) در اين مجالس، به طور خاص، انديشه هاى كلامىِ شيعى امامى بود كه انديشه هاى كلامى ديگر مذاهب را به چالش مى كشيد. مناظرات شيخ مفيد در بغداد و ردّيه هاى او بر آراى جاحظ ، صاحب ابن عبّاد، على بن عيسى رُمّانى، ابو عبد اللّه بصرى، ابن نُباته، جُبّائى ، ابن كلاب، خالدى، نَسَفى، نصيبى، كرابيسى و حلّاج، (3) معروف است. اين مناظرات، نقشى انكارناپذير در گرويدن افراد به مذهب امامى داشت. قدرت استدلال و اقناع شيخ مفيد و توفيق وى در گسترش آموزه هاى امامى، چنان آشكار بود كه خطيب بغدادى به ناچار، به آن اعتراف كرده است. (4) پيروزى شيخ مفيد بر عبد الجبّار معتزلى در نخستين رويارويى، سبب دعوت او به دربار عضد الدوله شد. (5) پيش از شيخ مفيد، شيخ صدوق نيز در چندين مناظره شركت كرده بود كه همگى با حمايت ركن الدوله، در رى برگزار شده بودند. (6) و هدف از آنها اثبات حقّانيت

.


1- .الشيعة فى الميزان، ص 171.
2- .همان، ص 147 و 161 _ 162 و 173.
3- .الرسائل العشرة، ص 35.
4- .تاريخ بغداد، ج 3، ص 449 _ 450.
5- .فلاسفه شيعه، ص 367؛ احياى فرهنگى در عهد آل بويه، ص 112.
6- .كمال الدين، ج 1، ص 456؛ رجال النجاشى، ص 396؛ مجالس المؤمنين، ج 1، ص 456.

ص: 18

مذهب اماميه؛ بويژه در موضوع غيبت امام دوازدهم عليه السلام بود. (1) مجالس مناظره در اين دوره، اختصاصى به انديشمندان مسلمان و امامى نداشت؛ بلكه دانشيان ديگر فرق و مذاهب نيز با ديگران مناظره مى كردند. در اين مجالس، كه به طور خاص در دوره عضد الدوله برگزار مى شد، صاحبان آرا و عقايد، ديدگاه هاى خود را آزادانه مطرح مى كردند. (2) بسيارى از حاكمان و صاحبان مناصب در دولت هاى بويهى و حمدانى و حتى اسماعيلى، اهل علم بودند و از عالمان حمايت مى كردند. عضد الدوله، خود، هندسه دان و رياضى دان بود، با نحو و نجوم و هيئت نيز آشنايى داشت و با عالمان رده اوّل، به بحث و گفتگو مى پرداخت. (3) وى شيخ مفيد را كه بر عبد الجبّار معتزلى پيروز شده بود، به دربار خويش دعوت كرد. (4) پسران معزّ الدوله، اهل فضل بودند (5) و انديشه وران را در عرصه هاى مختلف فلسفى، ادبى و مذهبى، احترام و اكرام مى كردند. سيف الدوله حمدانى نيز چنين فضايى را فراهم كرد. (6) ركن الدوله (284 _ 326 ق) حاكم بويه اىِ رى، پس از آگاهى از موقعيت علمى شيخ صدوق، وى را به رى دعوت كرد و اكرام و تعظيم نمود. (7) وى افزون بر روحيه علمْ دوستى و عالمْ پرورى ارادتمند به امام رضا عليه السلام بود. (8) اميران و وزيران آل بويه نيز خود، اهل علم بودند و دربارشان محلّ آمد و رفت

.


1- .كمال الدين، ج 1، ص 10 _ 11.
2- .احياى فرهنگى در عهد آل بويه، ص 64.
3- .تاريخ طبرستان، ج 1، ص 140؛ آل بويه نخستين سلسله قدرتمند شيعه، ص 252 _ 253.
4- .احياى فرهنگى در عهد آل بويه، ص 112.
5- .همان، ص 95.
6- .الشيعة فى الميزان، ص 173؛ فهرس التراث، ص 324.
7- .مجالس المؤمنين، ج 1، ص 356 و ج 2، ص 325؛ مقدّمه محقّق ، معانى الأخبار، ص 15.
8- .كمال الدين، ج 1، ص 3.

ص: 19

و گردهمايى عالمان بود. (1) ابو الفضل فيلسوف و اديب، وزير ركن الدوله (2) و پسرش ابو الفتح بن عميد، شاپور بن اردشير وزير بهاء الدوله، ابن سينا (375 _ 428 ق) وزير شمس الدوله، صاحب بن عبّاد (م 385 ق) وزير مؤيّد الدوله، (3) همگى دانشمند بودند. (4) بر اثر چنين زمينه هايى، كتاب خانه هايى بس بزرگ و مهم نيز در اين دوره تأسيس شد كه نمونه هاى شايان آن، عبارت اند از: كتاب خانه عضد الدوله در شيراز؛ (5) كتاب خانه سند الدوله فرزند معزّ الدوله، با پانزده هزار جلد كتاب، در بصره؛ (6) كتاب خانه ابو نصر شاپور بن اردشير وزير بهاء الدوله، با نام «دار العلم» در كرخ بغداد، كه با بيش از صد هزار جلد كتاب، در سال 451 ق، به دستور طغرل بيك سلجوقى ويران شد؛ (7) كتاب خانه سيّدِ مرتضى با هيجده هزار جلد كتاب؛ (8) كتاب خانه صاحب بن عبّاد، با دويست هزار جلد كتاب، در رى؛ كه به موجب برخى گزارش ها، سلطان محمود غزنوى پس از ورود به رى، كتاب هاى كلامى آن را سوزاند؛ چون اين كتاب ها را در راستاى عقايد رافضيان مى دانست؛ (9)

.


1- .همان، ص 95؛ آل بويه نخستين سلسله قدرتمند شيعه، ص 353.
2- .شذرات الذهب، ج 4، ص 312.
3- .المنتظم، ج 14، ص 375.
4- .ر.ك: نقض، ص 211؛ رياض العلماء، ج 1، ص 84.
5- .أحسن التقاسيم، ج 2: ص 668 _ 669.
6- .احياى فرهنگى در عهد آل بويه، ص 94.
7- .النهاية، طوسى ، ص 13 ، مقدّمه محقّق كتاب .
8- .همان جا.
9- .آل بويه نخستين سلسله قدرتمند شيعه، ص 534.

ص: 20

دورنماى حديث اهل سنّت در سده چهارم و پنجم

مهم ترين محدّثان و حديث پژوهان

اشاره

كتاب خانه ابو الفضل بن عميد، در رى . (1) افزون بر اينها، تأسيس دانشگاه الأزهر و نيز كتاب خانه هاى بزرگ در مصر در دوره فاطميان، (2) شايان توجه اند. اين دوره، ويژگى مهمّ ديگرى نيز دارد كه مى توان آن را برآيند شاخص هاى ياد شده دانست، و آن اين كه: مكتب هاى اصلى كلامى و فقهى، همگى در اين دوره پديد آمدند يا نهادينه و نظام مند شدند.

دورنماى حديث اهل سنّت در سده چهارم و پنجمحديث اهل سنّت در اين دوره، از جهت گستردگىِ مراكز حديثى و تعداد عالمان و آثار ، به سان حوزه شيعه، بالنده و شكوفا بود. در بيشتر مناطق سرزمين پهناور اسلامى، اهل سنّت زندگى مى كردند و شهرهاى بسيارى در اين مناطق، كم و بيش، مركز حديث بودند. بيت المقدس، دمشق، بغداد، سرزمين آندلس (شامل: قرطبه، اشبيله، غرناطه، بلنيسه)، همدان، نيشابور، توس، هرات، بخارا، سمرقند و قيروان، مهم ترينِ اين مراكز شناخته مى شوند. نيشابور، همدان و قيروان در غرب جهان اسلام، به «دار السُنّه» توصيف شده اند. (3)

مهم ترين محدّثان و حديث پژوهاندر اين دوره، محدّثان و حديث پژوهان نامدار و تأثيرگذار بسيارى، در ميان اهل سنّت زندگى مى كردند. در ميان مهم ترين و معروف ترين آنها از جهت تأثيرگذارى و پر دامنه بودنِ آثار، اين افراد شايان ذكرند:

.


1- .همان جا.
2- .الشيعه فى الميزان، ص 154 _ 161.
3- .الأمصار والآثار، ص160 _ 218 (و در پاورقى آن: الإعلان بالتوبيخ؛ حركة الحديث بقُرطُبة خلال القرن الخامس؛ مدرسة الحديث فى القيروان من الفتح الإسلامى إلى منتصف القرن الخامس).

ص: 21

ابن حبّان (270 _ 354 ق)
طَبَرانى (260 _ 360 ق)
دارْقُطْنى (306 _ 385 ق)
خطّابى (319 _ 388 ق)

ابن حبّان (270 _ 354 ق)محمّد بن احمد بن احمد بن حبّان تميمى بَسْتى، معروف به ابن حبّان، محدّث، رجالى، لغوى، فقيه و واعظ. او نزديك به بيست كتاب تأليف كرد كه معروف ترينشان، عبارت اند از المسند الصحيح على التقاسيم و الأنواع، الثقات، معرفة المجروحين مِن المحدّثين، الضعفاء والمتروكين، طبقات المحدّثين بإصبهان و مشاهير العلماء الأمصار. (1)

طَبَرانى (260 _ 360 ق)سليمان بن احمد بن مطير لخمى طبرانى، محدّثى فرزانه، صادق و امانتدار بود. (2) وى نزديك به پانزده كتاب تأليف كرد كه معروف ترين آنها عبارت اند از: كتاب المعجم، مسند الشاميّين و دلائل النبوّة. المعجم در سه اندازه است و به ترتيب با عنوان هاى : الكبير، الأوسط و الصغير ، در 25، نه و دو مجلّد، به چاپ رسيده است.

دارْقُطْنى (306 _ 385 ق)على بن عمر بن احمد بن مهدى بغدادى، معروف به دارقطنى، محدّثى رجالى و عالم به فقه الحديث و علل الحديث بود. او را يگانه و سرآمد روزگار خود و بازگشتگاه علم اثر و علوم وابسته به آن دانسته اند. (3) آثار دارقطنى بيش از سى عنوان است. كتاب هاى الإلزامات والتتبّع، السنن، المؤتلف و المختلف، و العلل، معروف ترند.

خطّابى (319 _ 388 ق)حمد بن محمّد بن ابراهيم خطّاب بستى، معروف به خطّابى، محدّث، لغوى و

.


1- .سير أعلام النبلاء، ج 16، ص 92 _ 95.
2- .همان، ج 16، ص 119؛ تذكرة الحُفّاظ، ج 3، ص 912؛ البداية و النهاية، ج 11، ص 270؛ لسان الميزان، ج 3، ص 73.
3- .سير أعلام النبلاء، ج 16، ص 449؛ سنن الدار قطنى، ص 8 _ 9 ، مقدّمه محقّق ؛ المؤتلف و المختلف، ص 25 _ 32 ، مقدّمه محقّق .

ص: 22

ابن شاهين (م 385 ق)
حاكم نيشابورى (321 _ 405 ق)

عالم به علوم حديث بود. او را علّامه، حافظ، لغت شناس، ثقه و كثير الحديث خوانده اند. (1) تأليفات او بسيار است. كتاب هاى معالم السنن فى شرح سنن أبى داوود، أعلام الحديث، إصلاح غلط المحدّثين، و غريب الحديث، نمونه هايى معروف از آثار اويند. (2)

ابن شاهين (م 385 ق)ابو حفص، عمر بن احمد بن عثمان بن ايّوب بن شاهين، معروف به ابن شاهين، محدّث، رجالى و عالم به فنون حديث. وى موثّق در حديث و عالمى بلندْپايه در نقد رجال حديث بود. (3) معروف ترين تأليفات او عبارت اند از: ناسخ الحديث ومنسوخه، أحاديث الأفراد، الأكابر عن الأصاغر، التاريخ، الأمالى، و فضائل فاطمة عليهاالسلام.

حاكم نيشابورى (321 _ 405 ق)ابو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه بن محمّد بن حمدويه نيشابورى، معروف به ابن بيّع و حاكم نيشابورى، محدّث، رجالى و عالم به فنون حديث. وى ثقه، حافظ و يكى از چهار نفرى بود كه سرآمد و يگانه در سده چهارم و پنجم به شمار آمده اند. (4) حاكم نيشابورى همانند نسايى (م 303 ق) به گرايش به تشيّع متّهم شد؛ (5) اگرچه دليل روشنى بر درستى اين اتهام، ديده نمى شود. وى پرتأليف بود. براى وى 23 اثر نام برده اند، كه معروف ترين آنها عبارت اند از: المستدرك على الصحيحين، معرفة علوم الحديث، علل الحديث، الضعفاء، و الأسماء والكُنى. (6)

.


1- .طبقات الحفّاظ، ص 404.
2- .سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 252.
3- .ناسخ الحديث و منسوخه، ص 9 ، مقدّمه محقّق .
4- .معرفة علوم الحديث، ص 3 _ 4 ، مقدّمه محقّق.
5- .همان، ص 4 _ 6 .
6- .همان، ص 3؛ المستدرك على الصحيحين، ص 11 _ 12 ، مقدّمه محقّق.

ص: 23

ابن حزم ظاهرى (384 _ 456 ق)
بيهقى (384 _ 458 ق)
ابن عبد البِرّ (368 _ 463 ق)
خطيب بغدادى (392 _ 463 ق)

ابن حزم ظاهرى (384 _ 456 ق)ابو محمّد، على بن احمد بن سعيد بن حزم، معروف به ابن حزم ظاهرى، فقيه، محدّث، اصولى و متكلّمى بزرگ و فرزانه بود. (1) وى بيش از صد كتاب در زمينه هاى مختلف تأليف كرد. دو كتاب الإحكام فى اُصول الأحكام در اصول فقه، و المحلّى در كلام و فقه، معروف ترينِ آثار اويند.

بيهقى (384 _ 458 ق)احمد بن حسين بن على خسرو جردى ، معروف به بيهقى ، محدّث و فقيهى خوش ذوق، فهيم، قانع، زاهد و جامع حديث و فقه بود. (2) در شمار تأليفات وى، 27 اثر به چشم مى خورد كه شايد بيش از اينها بوده باشد. السنن الكبرى، معرفة السنن و الآثار، و شعب الإيمان از آثار معروف اويند. (3)

ابن عبد البِرّ (368 _ 463 ق)يوسف بن عبد اللّه بن محمّد بن عبد البِرّ نَمِرى اندلسى، معروف به ابن عبد البرّ، محدّث، رجالى و عالم در فقه الحديث بود. وى را علّامه، شيخ الاسلام و «إمام الأئمه» توصيف كرده اند. (4) گويا او نزديك به بيست كتاب نگاشت. (5) از ميان آثار ابن عبد البر، التمهيد لِما فى الموطّأ من المعانى و الأسانيد، الإستيعاب فى معرفة الأصحاب، و جامع بيان العلم و فضله، شايان ذكر هستند.

خطيب بغدادى (392 _ 463 ق)احمد بن على بن ثابت بن احمد بن مهدى بغدادى، معروف به خطيب بغدادى،

.


1- .سير أعلام النبلاء، ج 18، ص 185 _ 186.
2- .همان، ص 163؛ السنن الكبرى، ص 22 ، مقدّمه محقّق .
3- .همان جاها؛ شُعَب الايمان ، ص 14 _ 17 ، مقدّمه محقّق .
4- .سير أعلام النبلاء، ج 18، ص 153.
5- .همان ص 157 _ 158.

ص: 24

ابو نعيم اصفهانى (326 _ 430 ق)

گونه هاى تدوين حديث

صحيح نگارى

مورّخ، رجالى و عالم به فنون حديث بود. وى را حافظى بى نظير و ختم حافظان خوانده اند (1) و در فنون مختلف حديث، صاحب اثر بود. (2) او بيش از 27 كتاب تأليف كرد. (3) معروف ترين آثار او را چنين مى توان نام برد: تاريخ بغداد، الكفاية فى معرفة اُصول علم الرواية ، آداب السامع و الشيخ، و شرف أصحابه الحديث.

ابو نعيم اصفهانى (326 _ 430 ق)احمد بن عبد اللّه بن اسحاق اصفهانى، معروف به ابو نعيم اصفهانى، محدّث و رجال شناسى ثقه، حافظ و عالى الإسناد بود و بيش از 29 كتاب تأليف كرد. (4) معروف ترين آثار ابو نعيم، عبارت اند از: حلية الأولياء و طبقات الأصفياء، ذكر أخبار إصبهان، كتاب الضعفاء، و طبقات المحدّثين.

گونه هاى تدوين حديثدر اين دوره، گونه هاى متنوّعى از تدوين حديث و آثار حديثى ، در ميان اهل سنّت ، رايج بود. صحيح، مستخرج، مستدرك، امالى، اجزاء، مصنَّف ، فوائد، مشيخه، اربعين، معجم، سنن، مسند، جامع و... ، نمونه هايى متداول بوده اند.

صحيح نگارىصحيح نگارى، معمولاً با عنوان «الصحيح» و گاهى نيز با عنوان هايى مانند «المنتقى» و «المستدرك» ديده مى شود. در سده چهارم و پنجم هجرى، ده كتابِ صحيح به نگارش در آمده است كه از آن جمله اند : 1 . الصحيح محمّد بن اسحاق بن خزيمة بن مغيره نيشابورى شافعى، معروف به ابن

.


1- .همان، ص 269 _ 270.
2- .معرفة علوم الحديث، ص 3 ، مقدّمه ابن حجر .
3- .آداب السامع و الشيخ، ص 55 _ 65 ، مقدّمه محقّق .
4- .سير أعلام النبلاء، ج 17، ص 453؛ حلية الأولياء، ص 9 _ 10 ، مقدّمه محقّق .

ص: 25

معجم نگارى

خُزَيمه (م 311 ق). بيشتر مطالب اين كتاب، ناياب است. (1) 2 . الصحيح احمد بن محمّد بن حسن نيشابورى معروف به ابن شرقى (م 325 ق)؛ 3 . المنتقى محمّد بن قاسم بن اصبغ بن محمد يوسف بيانى (م 340 ق)؛ 4 . الصحيح سعيد بن عثمان بن سعيد بن سكن بغدادى (م 353 ق). اين كتاب به الصحيح المنتقى و السنن الصحاح معروف است. 5 . التقاسيم والأنواع كه صحيح محمّد بن حبّان بن احمد بن معاذ تميمى دارِمى بُستى، معروف به ابن حِبّان (م 354 ق) است. اصل اين كتاب، نظم و سامان خاصّى نداشت، تا اين كه در سده هشتم، ابو الحسن على بن بلبان بن عبد اللّه فارسى حنفى (م 739 ق)، آن را بر حسب ابواب، مرتّب كرد. 6 . المستدرك على الصحيحين، اثر مشهور محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن حمدويه، معروف به حاكم نيشابورى (م 405 ق). از اين كتاب، گاهى با عنوان «مستدرك حاكم» نيز ياد مى شود. 7 . الإلزامات على بن عمر بن احمد بن مهدى، معروف به دارْقطنى (م 385 ق). اين كتاب نيز در حقيقت، مستدرك بر صحيحين (صحيح مسلم و صحيح البخارى) است. 8 . المستدرك على الصحيحين، اثر احمد بن محمّد بن عبد اللّه عفير انصارى، معروف به ابو ذر عبد (م 434 ق).

معجم نگارىمعجم، عنوان كتابى است كه احاديث آن، براساس صحابه، شيوخ، شهرها و دسته بندى هايى از اين دست، و بيشتر بر حسب حروف الفبا، مرتّب شده باشد. (2) در سده

.


1- .الرسالة المستطرفة، ص 20.
2- .همان، ج 1، ص 136.

ص: 26

مستخرَج نگارى
سنن نگارى

چهارم و پنجم، نزديك به شش معجم تأليف شده است كه معروف ترين آنها معجم سليمان بن احمد طبرانى (م 360 ق) است. اين كتاب در سه اندازه، با عناوين المعجم الكبير، المعجم الأوسط والمعجم الصغير نگارش يافته است. (1) سه معجم ديگر عبارت اند از: معجم الصحابة، معجم البلدان و معجم الشيوخ.

مستخرَج نگارىمستخرج، در اصطلاح، بر كتابى اطلاق مى شود كه مؤلّف در آن، احاديث كتاب ديگرى را با سندهايى غير از سندهاى كتاب اصلى، ذكر مى كند. اسانيد كتاب مستخرج، بايد در يكى از طبقات رجال، با كتاب اصل يكى باشد. (2) در اين دو سده، 21 مستخرج بر دو كتاب صحيح البخارى و صحيح مسلم، به نگارش درآمده كه نُه مورد آنها، استخراج بر هر دو كتاب اند. (3) بر هر يك از سنن أبى داوود و سنن الترمذى نيز سه مستخرج نوشته شده است. (4)

سنن نگارىكتاب سنن، در اصطلاح محدّثان، بر كتابى اطلاق مى شود كه بر اساس ابواب فقهى، مرتّب شده باشد. (5) از كتاب هايى كه در دو سده چهارم و پنجم، در اين قالب تأليف شده اند، اين آثار شايان ذكرند: 1 . سنن ابو بكر، احمد بن حسين بن على بن عبد اللّه بن موسى بيهقى (م 458 ق). بيهقى كتاب سنن خود را در دو قالب، با عنوان السنن الصغرى و السنن الكبرى (كبير) و بر

.


1- .همان، ج 1، ص 137 _ 138.
2- .الرسالة المستطرفة، ص 31 _ 32.
3- .همان، ص 26 _ 31.
4- .همان، ص 30 _ 31.
5- .همان، ص 32.

ص: 27

جمع نگارى
مسندنگارى

اساس ترتيب مختصر المزنى تأليف كرد. (1) 2 . سنن ابو الحسين، احمد بن عبيد بن اسماعيل بصرى صفّار (زنده در 341 ق)؛ 3 . سنن ابو بكر، محمّد بن يحيى همدانى شافعى (م 347 ق)؛ 4 . سنن ابو بكر، احمد بن على بن احمد بن محمّد همدانى شافعى (م 398 ق)؛ 5 . سنن ابو بكر، احمد بن سليمان بن حسن بن اسرائيل نجاد بغدادى حنبلى (م 348 ق). (2)

جمع نگارىجمع نگارى در اين دوره، به جمع كردن صحيح بخارى و مسلم اختصاص دارد. چهار جمع، براى اين دو كتاب انجام گرفته است: 1 . جمع ابو بكر محمّد بن عبد اللّه بن محمّد جوزقى (م 388 ق)؛ 2 . جمع ابو مسعود ابراهيم بن محمّد بن عبيد دمشقى (م 401 ق)؛ 3 . جمع ابو بكر احمد بن محمّد برقانى (م 425 ق)؛ 4 . جمع ابو عبد اللّه ، محمّد بن ابى نصر فتوح بن عبد اللّه بن فتوح بن حميد بن يصل حميدى اندلسى قرطبى (م 488 ق). (3)

مسندنگارىمسند، عنوان كتابى است كه در آن، احاديث هر يك از صحابه، جداگانه و بر اساس حروف الفبا، قبايل و سابقه در اسلام يا شرافت در نسب، ذكر شده باشد؛ چه صحيح و حسن باشد و چه ضعيف. برخى از مسانيد، تنها احاديث يك صحابى را در بر دارند، مانند مسند أبى بكر. برخى ديگر، مشتمل بر احاديث شمارى

.


1- .همان، ص 33.
2- .ر.ك: همان، ص 36 _ 37.
3- .ر.ك: همان، ص 73؛ كشف الظنون، ج 1، ص 559 _ 600؛ الحديث و المحدّثون، ص 430.

ص: 28

زمينه هاى حديثى

فقه الحديث

از صحابه اند، مانند: مسانيد الأربعة و مسانيد العشرة. برخى نيز احاديث گروهى از صحابه را در بر دارند كه در يك وصف، مشترك بوده اند، مانند: مسند المقلين و مسند الصحابة الذين نزلوا مصر. (1) در اين دوره، بيش از ده مسند تأليف شده است كه از آن جمله اند: 1 . مسند رويانى، محمّد بن هارون رويانى (م 307 ق)؛ 2 . مسند ابى حنيفه، از ابو نعيم اصفهانى (م 430 ق)؛ 3 . مسند الشاميّين ، طبرانى (م 360 ق)؛ 4 . مسند الشهاب، محمد بن سلامة بن جعفر قُضاعى (م 454 ق).

زمينه هاى حديثىدر دو سده چهارم و پنجم، كتاب هاى حديثى در زمينه هاى گوناگونى تأليف شده اند، مانند: فقه، تفسير، مصطلح الحديث، رجال، نقد الحديث، فقه الحديث (فهم حديث)، كلام و اخلاق. در پى، نمونه هايى از اين تأليفات را نام مى بريم.

فقه الحديثدر اين دوره، تأليفاتى در شرح كتاب هاى حديثى انجام گرفت. اين شرح ها به طور خاص، بر كتب ستّه به نگارش درآمده اند: 1 و 2 . اعلام السنن در شرح صحيح البخارى، و معالم السنن در شرح سنن أبى داوود، هر دو از خطّابى (م 338 ق)؛ 3 . شرح صحيح البخارى، از ابن بطان مغربى مالكى (م 449 ق)؛ 4 . شرح صحيح البخارى، از مهلب بن ابى صفره (م 435 ق)؛ 5 . شرح الموطّأ، از ابن رشيق قيروانى (م 456 ق)؛

.


1- .الرسالة المستطرفة، ج 1، ص 60 _ 61.

ص: 29

رجال و شرح حال

6 . المنتقى در شرح الموطّأ، از سليمان بن خلف (م 474 ق). (1)

رجال و شرح حالمعرّفى رجال و بيان شرح حال شخصيت ها نيز در اين دوره، با عناوين گوناگونى: انجام گرفته است تاريخ، مشيخه، طبقات، ضعفا، ثقات، معجم، نام ها و كنيه ها، جرح و تعديل، المؤتلف و المختلف، صحابه، رجال و... نزديك به چهل كتاب با عناوين ياد شده، تأليف شده است. برخى از اين كتاب ها به شرح حال عموم شخصيت هاى تاريخى پرداخته اند و برخى تنها به شرح حال راويان حديث. نيز شمارى از آنها شرح حال عموم رجال حديث را ذكر كرده اند و برخى ديگر به رجال مربوط به كتاب هاى خاص، منحصر شده اند. نمونه هايى از اين كتاب ها را چنين مى توان بر شمرد: 1 . ضعفاء العقيلى، از محمّد بن عمر بن موسى عقيلى (م 322 ق)؛ 2 . الجرح و التعديل ، عبد الرحمن بن ابى حاتم رازى تميمى (م 327 ق)؛ 3، 4 و 5 . الثقات، مشاهير علماء الأمصار، والمجروحين، هر سه از ابن حبّان (م 354 ق)؛ 6 . معجم الصحابة، از عبد الباقى بن قانع ابو الحسين (م 356 ق)؛ 7 و 8 . الكامل فى ضعفاء الرجال، و مَن روى عنهم البخارى فى الصحيح، هر دو از ابو احمد عبد اللّه بن عدى بن عبد اللّه جرجانى (م 365 ق)؛ 9 . طبقات المحدّثين بإصبهان، عبد اللّه بن محمّد بن جعفر بن حيّان انصارى (م 369 ق)؛ 10 . تاريخ أسماء الثقات، عمر بن ابو حفص واعظ (م 385 ق)؛ 11 . ذكر أسماء التابعين و مَن بعدهم ، دار قطنى (م 385 ق)؛ 12 . فتح اللباب فى الكنى و الأسماء، ابن منده اصفهانى (م 395 ق)؛ 13 . رجال صحيح البخارى، احمد بن محمّد بن حسين بخارى كلابادى (م 398 ق)؛

.


1- .ر.ك: كشف الظنون، ج 1، ص 545 _ 555 .

ص: 30

مصطلح الحديث

14 . تسمية مَن أخرجهم البخارى و مسلم، حاكم نيشابورى (م 405 ق)؛ 15 . مشتبه أسامى المحدّثين، عبيد اللّه بن عبد اللّه هروى (م 405 ق)؛ 16 . رجال مسلم، احمد بن على بن منجويه اصفهانى (م 328 ق)؛ 17، 18 و 19 . حليه الأولياء، ذكرُ مَن اسمه مشتبه، و الضعفاء، هر سه از ابو نعيم اصفهانى (م 430 ق)؛ 20 . تاريخ بغداد، از خطيب بغدادى (م 463 ق)؛ 21 . الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، از يوسف بن عبد اللّه بن محمّد بن عبد البرّ (م 463 ق)؛ 22 . التعديل و التجريح، ابو الوليد سليمان بن خلف بن سعد باجى (م 474 ق) ؛ 23 . الإكمال ابن ماكولا (م 475 ق).

مصطلح الحديثدر ميان كتاب هاى مصطلح الحديث اين دوره، برخى به اصطلاحات حديثى به گونه عام پرداخته اند و شمارى به برخى از اصطلاحات، اختصاص دارند. در اين زمينه، نزديك به بيست كتاب تأليف شده است. از آن جمله اند: 1 . المحدّث الفاصل بين الراوى و الواعى، حسن بن عبد الرحمان رامهرمزى (م 360 ق)؛ 2 . ناسخ الحديث و منسوخه، ابو حفص عمر بن عثمان بن شاهين (م 385 ق)؛ 3 . شعار أصحاب الحديث، محمّد بن احمد بن اسحاق حاكم (م 378 ق)؛ 4، 5 و 6 . معرفة علوم الحديث، المدخل إلى كتاب الإكليل، و المدخل إلى الصحيح، هر سه از حاكم نيشابورى (م 405 ق)؛ 7 . علوم الحديث ، ابو نعيم اصفهانى (م 430 ق)؛ 8 _ 14 . و هفت اثر از خطيب بغدادى (م 463 ق) به اين شرح: الكفاية فى علم الرواية،

.

ص: 31

آسيب شناسى و نقد حديث
تفسير و علوم قرآن

تالى تلخيص المتشابه، شرف أصحاب الحديث، الرحلة فى طلب الحديث، الفصل للوصل المدرج، موضع أوهام الجمع و التفريق، الجامع لأخلاق الراوى و آداب السامع.

آسيب شناسى و نقد حديثاز جمله آثارى كه اهل سنّت اين دوره، در اين زمينه تأليف كرده اند، چنين مى توان نام برد: 1 . أوهام الحاكم، محمّد بن سعيد بن على ازدى (م 409 ق)؛ 2 . علل الحديث فى كتاب الصحيح، ابو الفضل بن عمّار شهيد (م 317 ق)؛ 3 . نوادر الاُصول فى أحاديث الرسول صلى الله عليه و آله محمّد بن على بن حسين ابو عبد اللّه حكيم تِرمِذى (م 360 ق).

تفسير و علوم قرآناز تفاسير مأثورى و ديگر آثار حديثى مربوط به قرآن، مى توان به اين آثار اشاره كرد: 1 . جامع البيان فى تأويل آى القرآن، طبرى (م 310 ق)؛ 2 . تفسير عبد الرحمان بن محمّد بن ادريس رازى، معروف به ابو حاتم رازى (م 327 ق)؛ 3 . تفسير ابن زمينين، محمّد بن عبد اللّه بن ابى زمينين (م 399 ق)؛ 4 . تفسير الثعلبى، احمد بن محمّد بن ابراهيم ثعلبى (م 427 ق)؛ 5 . الناسخ و المنسوخ، ابن حزم ظاهرى (م 456 ق)؛ 6 و 7 . تفسير الواحدى و نيز أسباب النزول، از على بن احمد واحدى نيشابورى (م 468 ق)؛ 8 . تفسير السمعانى (م 489 ق)؛ 9 . تفسير شفاء الصدور، ابو بكر محمّد بن حسن بن محمّد بن زياد بن هارون نقّاش (م 351 ق)؛

.

ص: 32

كلام
اخلاق و آداب و سيره پيامبر صلى الله عليه و آله

10 . معالم التنزيل، ابو القاسم عبد اللّه بن محمّد بن عبد العزيز بَغَوى (م 317 ق). بغوى صاحب اين تفسير، متقدّم بر محى السنه بغوى است و با عنوان «بغوى كبير» شناخته مى شود. (1)

كلامبرخى از آثار حديثى تأليف شده در باره مسائل كلامى، عبارت اند از: 1 . الأربعين فى دلائل التوحيد، عبد اللّه بن محمّد بن على بن محمّد هروى (م 481 ق)؛ 2 . الإيمان ، ابن مَنده (م 395 ق)؛ 3 . الإعتقاد ، احمد بن حسين بيهقى (م 458 ق)؛ 4 و 5 . رؤية اللّه و نيز الصفات، از دار قطنى (م 385 ق)؛ 6 . العظمية، عبد اللّه بن محمّد بن جعفر بن حيّان اصفهانى (م 369 ق).

اخلاق و آداب و سيره پيامبر صلى الله عليه و آلهدر اين دو سده، بيش از پانزده كتاب، در زمينه اخلاق و سيره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تأليف شده است. از آن جمله اند: 1 . فضيلة الشكر للّه على نعمته، محمّد بن جعفر بن سهل سامرى (م 327 ق)؛ 2 . آداب المجالسة، يوسف بن عبد اللّه بن عبد البرّ نمرى (م 463 ق)؛ 3 و 4 . الزهد الكبير و نيز فضائل الأوقات، از بيهقى (م 458 ق)؛ 5 . القناعة، احمد بن محمّد بن اسحاق دينورى (م 364 ق)؛ 6 . أخلاق النبى و آدابه، عبد اللّه بن محمّد بن جعفر بن حبّان اصفهانى (م 369 ق)؛ 7 . أعلام النبوة، ابو الحسن علىّ بن محمّد ماوِرْدى (م 450 ق).

.


1- .ر.ك: الرسالة المستطرفة، ج 1، ص 77 _ 78.

ص: 33

دورنماى حديث شيعه در سده چهارم و پنجم

شهرها و مراكز حديث

اشاره

دورنماى حديث شيعه در سده چهارم و پنجمشهرها و مراكز حديثدر سده چهارم و پنجم، شيعيان بيشتر در توابع و بخش هايى از شهرها زندگى مى كردند و كمتر شهرى بود كه همه يا اغلب ساكنانش شيعه باشند. مهم ترين مناطق شيعه نشين اين دوره را مى توان چنين بر شمرد: خراسان (مشهد الرضا عليه السلام )، سمرقند، بلخ، ايلاق و فرغانه در ماوراء النهر، بغداد، مكّه، مدينه، نيشابور، كوفه، همدان، (1) قم، (2) رى، (3) رَقّه، (4) اهواز، (5) عمّان، هَجَر، صَعده، (6) موصل، (7) نيشابور، (8) جرجان، طبرستان، (9) نواحى ديلم، (10) اُرْم (به ضمّ الف و سكون را، از نواحى طبرستان)، (11) بُراثا، (12) كوفه، (13) آوه يا آبه، (14) كاشان، (15) و كرخ. (16) شمارى از كتاب ها و رساله هاى عالمان و محدّثانى شيخ صدوق (م 381 ق)،

.


1- .ر.ك: كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 4؛ رجال النجاشى، ص 389؛ معانى الأخبار، ص 28 _ 31 ، مقدّمه محقّق .
2- .معجم البلدان، ج 4، ص 397؛ أحسن التقاسيم، ج 1، ص 267.
3- .معجم البلدان، ج 3، ص 117.
4- .أحسن التقاسيم، ج 1، ص 237.
5- .همان، ص 279.
6- .همان، ص 105 _ 106.
7- .همان، ص 131.
8- .همان، ص 236.
9- .همان، ص 245.
10- .همان، ص 248.
11- .معجم البلدان، ج 1، ص 157. نام اين شهر را «اُرم» و «آرُم» نيز گفته اند (ر . ك : لغت نامه دهخدا) .
12- .همان، ج 1، ص 362.
13- .همان، ج 2، ص 352.
14- .همان، ج 1، ص 50؛ ج 3، ص 179.
15- .همان، ج 4، ص 296.
16- .همان، ج 4، ص 448.

ص: 34

شيخ مفيد (م 413 ق) (1) و سيّد مرتضى (م 436 ق)، (2) در پاسخ به پرسش يا درخواست شيعيانى از شهرهاى مختلف، تأليف شده است. اين گونه آثار، نشان دهنده حضور جمعى هر چند اندك از شيعيان، در آن شهرهاست. گواه ديگرى كه بر شيعه نشين بودن برخى مناطق، در دست داريم، اين است كه در اين دوره، شمار چشمگيرى از محدّثان، با چنين عنوان هايى شناخته مى شدند: قمى، رازى، بغدادى، مروزى، سمرقندى، نيشابورى، كَشّى، بيهقى، بلخى، بَصْرى، جنبلانى، حَرّانى، كوفى و مغربى. مهم ترين مراكز حديث شيعه در اين دو سده، شهرهاى قم، رى، بغداد و منطقه خراسان شناخته مى شوند. البته خراسان به سان و اندازه قم و رى يا بغداد، مركز حديث شمرده نشده است. گو اين كه شمار محدّثان خراسانى، كم نبوده است. شيخ صدوق، «شيخ طائفه» (3) در خراسان خوانده شده است (4) و برخى از كتاب هاى معروف او _ مانند: كتاب من لايحضره الفقيه، عيون أخبار الرضا عليه السلام ، كمال الدين و تمام النعمة و الأمالى _ ، در خراسان و گاه به درخواست مردم آن ديار تأليف شده. در اين باره، بايد در نظر داشت كه بيشتر محدّثان خراسانى _ مانند: ابو عمرو كَشّى (م 329 ق) و عيّاشى سمرقندى (م 320 ق) _ در بغداد، قم و يا رى رحل اقامت افكندند و آثار آنها گوياى تأثيرپذيرى مؤلّف، از حوزه حديثى قم است؛ چنان كه حضور شيخ مفيد در آن ديار نيز مى تواند اين هماهنگى را نشان دهد. گويا گرايش اجتهادى نيز در خراسان، علاقه مندان فراوانى داشته است. قرينه اين گرايش، گزارش نجاشى است كه بر پايه آن، مسافران خراسانى در عراق، كتاب فقهى المستمسك بحبل آل الرسول عليهم السلام را

.


1- .ر.ك: المسائل السروية، ص 74؛ مقالات كنگره هزاره شيخ مفيد، شماره 66، ص 29.
2- .ر.ك: رسائل الشريف المرتضى، ج 1، ص 271.
3- .يعنى بزرگ طايفه اماميه، كه حاكى از جايگاه والاى او، در رهبرى و زعامت شيعيان اثنى عشرى در اين منطقه است.
4- .رجال النجاشى، ص 392.

ص: 35

قم
اشاره

درخواست مى كرده اند (1) كه از آنِ ابن عقيل عمّانى (م 329 ق) بود و وى گرايش اجتهادى و عقلى داشت. به هر حال، حوزه حديثى خراسان را نمى توان حوزه مستقلّى در كنار حوزه حديثى قم و بغداد شمرد.

قمقم كه گويا نامش معرّب واژه فارسى «كومه» است، (2) به گمان برخى از نويسندگان مسلمان، پس از ورود اسلام به ايران ، شهر شده است. (3) نخستين ساكنان مسلمان (عربِ) آن، فرزندان سعد بن مالك بن عامر اشعرى به نام هاى عبد اللّه ، احوص، عبد الرحمان، اسحاق و نعيم بودند. آنان در زمان حكومت حجّاج بن يوسف، در سال 83 ق، به ناحيه قم آمدند. به قولى، نام قم در اصل، «كُمَندان» بود؛ برخى از حروف آن را تغيير دادند، «قم» شد. (4) عبد اللّه بن سعد كه كوفى بود، مذهب تشيّع را به قم آورد. (5) در برخى از منابع رجالى شيعه، به اصحاب اماميه نسبت داده شده كه آنان ابراهيم بن هاشم را نخستين كسى دانسته اند كه حديث كوفه را به قم آورد. (6) به هر حال، قم در سده چهارم، مهم ترين مركز حديث شيعه گشته بود. در گزارشى كه در سده چهارم فراهم آمده، از 206 نفر از محدّثان قم، نام برده شده است. (7) افزون بر اين گزارش، نام هاى موجود در كتاب هاى رجالى و فهرست نگارى نيز مى توانند گوياى شكوفايى و طراوت فعّاليت حديثى در قم باشند. اوصاف «قمى» و «قمىِ رازى» يا «قمىِ بغدادى» و مانند اينها، فراوان در اين كتاب ها ديده مى شود.

.


1- .رجال النجاشى، ص 35 _ 36.
2- .تاريخ قم، ص 5.
3- .معجم البلدان، ج 4، ص 397. گفتنى است كه آراى مخالف نيز در اين باره ، فراوان است (ر. ك : تاريخ مذهبى قم ، ص 14 _ 49) .
4- .معجم البلدان ، ج 4 ، ص 397.
5- .همان ، ص 398 .
6- .رجال النجاشى، ص 16.
7- .تاريخ قم، ص 18.

ص: 36

ويژگى هاى حوزه حديثى قم
الف _ سختگيرى در اَسناد حديث

براى نمونه، مى توان به كتاب رجال نجاشى (م 450 ق) مراجعه كرد. (1)

ويژگى هاى حوزه حديثى قمبراساس پاره اى قرائن در كتاب هاى حديث و رجال، در حوزه حديث قم چند ويژگى، برجسته مى نمايد:

الف _ سختگيرى در اَسناد حديثدر كتب رجالى؛ بويژه الضعفاء غضائرى (م 411 ق) و رجال نجاشى (م 450 ق)، تعبير «قمى ها» فراوان به كار رفته و مطالبى به آنان نسبت داده شده است: زعم القميون، فى عداد القميين، القميون اتّهموه، تكلّم القميون فيه، طعن القميون عليه، استثنى القميون، ذكره القميون، ضعّفه القميون، ذكره القميون و غمزوا عليه، و رموه بالغلو. (2) اين گونه عبارت را مى توان گوياى آن دانست كه نويسندگان اين كتاب ها، يك طرز تفكّر و روش عمومى در ارزيابى حديث را ميان قمى ها مى ديده اند. اين روش كه به طور خاص، بر سخت گيرى در اِسنادْ استوار است، در برخى از گزارش هاى رجالى به روشنى ديده مى شود. اين گزارش ها در قالب عبارت كلّى «قمى ها»، «مشايخ قم» و گاهى به نام چهره هاى حديثى شاخص اين حوزه آمده است. به موجب گزارش هاى ياد شده، گونه اتهام، تساهل و بى مبالاتى در نقل حديث، انحراف و غلو، فساد در دين، نقل روايت هاى مرسل، اعتماد بر راويان ناشناخته يا ضعيف، كذب، ارتفاع در قول، تعليق در اِسناد و خلط اَسناد ياد شده، بوده است. براى نمونه، قمى ها روايات اين گروه را نقل نمى كردند: احمد بن محمّد سيّار

.


1- .رجال النجاشى، ص 389، 8، 16، 44 و 123.
2- .الضعفاء، غضائرى، ص 6، 10، 11، 12، 35، 38، 86، 93، 97، 115، 123، 133، 136؛ رجال النجاشى، ص 329.

ص: 37

ب _ اهتمام به اخذ و نقل از راويان اصلى

معروف به سيّارى، (1) محمّد بن موسى بن عيسى سمان همدانى، (2) محمّد بن احمد جامورانى، مكنّا به ابو عبد اللّه رازى، (3) و محمّد بن عيسى عبيد بن يقطين (4) در كتاب نوادر الحكمة ى محمّد بن احمد بن يحيى اشعرى. چنان كه آنها محمّد بن اورمه، مكنّا به ابو جعفر قمى را قابل اعتماد نمى دانستند. (5) ابن وليد (م 347 ق) و شاگرد او شيخ صدوق (م 381 ق)، برخى از روايات افرادى را كه به آنها اعتماد داشتند نيز، نقل نمى كردند؛ زيرا به برخى راويان روايات آنان، اعتماد نداشتند. شمارى از روايات محمّد بن احمد بن يحيى بن عمران قمى، (6) روايات كتاب منسوب به خالد بن عبد اللّه بن سُدَير (7) و دو اصل زيد نرسى و زيد زرّاد، (8) اين گونه بوده اند؛ چنان كه ابن وليد، به ابن بطّه قمى مؤدّب اعتماد نداشت. (9) احمد بن محمّد بن عيسى با شمارى از محدّثان، به يك يا چند علّت از اتهامات ياد شده، با تندى برخورد كرد. از جمله آن محدّثان اند: احمد بن محمّد بن خالد برقى، (10) سهل بن زياد (11) و محمّد بن على بن ابراهيم صيرفى ملقّب به ابو سمينه. (12)

ب _ اهتمام به اخذ و نقل از راويان اصلىاگر شيخ صدوق (م 381 ق) نماينده انديشه و رويكرد حديثى غالب در قم در نظر

.


1- .الضعفاء، ص 40.
2- .همان، ص 95؛ خلاصة الأقوال، ص 401؛ رجال ابن داوود ، ص 476 .
3- .الضعفاء، ص 97؛ الخلاصة، ص 404.
4- .خلاصة الأقوال، ص 241؛ رجال ابن داوود، ص 275.
5- .الضعفاء، ص 93؛ رجال النجاشى، ص 329؛ الفهرست ، طوسى، ص 220؛ خلاصة الأقوال، ص 397.
6- .رجال النجاشى، ص 347؛ الفهرست ، طوسى، ص 205.
7- .الفهرست ، طوسى، ص 122؛ رجال ابن داوود، ص 244؛ خلاصة الأقوال، ص 344.
8- .الخلاصه، ص 222 _ 223؛ رجال ابن داوود، ص 100، 146، ش 667.
9- .رجال النجاشى، ص 263؛ خلاصة الأقوال، ص 160؛ طبقات أعلام الشيعة، ج 1، ص 235 _ 254.
10- .الضعفاء، ص 39؛ خلاصة الأقوال، ص 14، ش 7.
11- .الضعفاء، ص 67؛ خلاصة الأقوال، ص 229، ش 2.
12- .الضعفاء، ص 94؛ رجال ابن داوود، ص 469.

ص: 38

ج _ نص گرايى يا اخبارى گرى

گرفته شود _ كه گويا چنين نيز بوده است _ ، مى توان با جستجو در آثار وى در يافت كه او سخت مى كوشيده تا حديث را از راويان اصلى بشنود و با همين انگيزه، به مراكز و شهرهاى بزرگ و كوچك، معروف و غير معروف، و شيعه نشين و سنى نشين سفر كرد. با تتبّع در آثار چاپى شيخ صدوق، نمايان مى شود كه او 252 شيخ حديث را ملاقات كرده و از آنها حديث شنيده است. (1) با در نظر گرفتن اين نكته كه كتاب هاى ياد شده، حدود پنج درصد آثار شيخ صدوق اند، مى توان شمار مشايخ حديث وى را بيش از اين تعداد ارزيابى كرد. شيخ صدوق معمولاً حديث را با تعبير «حدّثنا» نقل مى كند كه بر سماع (بهترين گونه دريافت حديث) دلالت دارد، و گاه با تعبير «أخبرنا» كه بر طريق اجازه بدون ملاقات راوى اصلى، دلالت مى كند. (2)

ج _ نص گرايى يا اخبارى گرىگويا رويكرد اصلى در حوزه حديثى قم، گردآورى متن احاديث و دسته بندى آنها بر حسب زمينه ها و موضوعات بود. قرينه اين برداشت، آثار به جاى مانده از محدّثان اين دوره است. اين آثار در زمينه هاى مختلف فقهى، كلامى، طب، اخلاق و گاه رجال ديده مى شود. با نگاه به كتاب هاى شيخ صدوق، نماينده انديشه و رويكرد غالب در قم، اين رويكرد هويداست. شيخ صدوق در زمينه هاى گوناگون، كتاب تأليف كرد. وى در همه اين زمينه ها، به نقل روايات بسنده كرده است. زمينه كلام، برجسته ترين موضوع چالشى بوده است و شيخ صدوق كتاب هاى التوحيد، الإعتقادات، كمال الدين و تمام النعمة و ... را در اين راستا تأليف كرد. وى رواياتى را نقل كرده كه به موجب آنها، نبايد در امر دين و خدا، به جدل و كلام (بحث عقلى) روى آورد. (3)

.


1- .ر.ك: معانى الأخبار، ص 37 _ 68 مقدّمه محقّق ؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامى، مدخل «ابن بابويه».
2- .معرفة الحديث، ص 35.
3- .التوحيد، ص 454 _ 461؛ الاعتقادات، ص 42 _ 44.

ص: 39

رى

رىرى در سده هاى نخست دوره اسلامى، شهرى آباد و بزرگ بوده و گويا در سده هفتم، به خرابه اى تبديل شده است. (1) اهل رى تا سده سوم، بر مذهب سنّت و جماعت بودند. در اواخر سده سوم به سال 275 ق، احمد بن حسن ماردانى (مادرانى / مادرايى) بر رى غالب شد و مذهب تشيّع را در آن جا آشكار كرد. وى به شيعيان احترام گذارد و شيعيان نيز او را تكريم كردند. عبد الرحمان بن ابى حاتم نيز كتابى در فضائل اهل بيت عليهم السلام نگاشت و آن را به ماردانى تقديم كرد. (2) پيش از مادرانى هم شيعيانى در رى زندگى مى كردند؛ اگرچه شمار آنها اندك بود، مانند: حضرت عبد العظيم حسنى از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادى عليهم السلام و نيز شمارى از محدّثان كه در كتب حديث و رجال، به رازى شناخته مى شوند. به موجب برخى گزارش ها، نام 25 نفر از اهل رى، در اسناد احاديث كتب اربعه ذكر شده است. (3) نيمى از اهل رى در سده چهارم، شيعه بودند و اين ميزان، در سده پنجم افزايش يافت. مذاهب فقهى حنفى و شافعى از اهل سنّت، نيم ديگر جمعيت رى را تشكيل مى دادند. (4) از انديشه وران اهل سنّت اين دوره در رى، مى توان از اين افراد ياد كرد: ابو بكر محمّد بن زكرياى رازى حكيم (م 311 ق)؛ محمّد بن عمر بن هشام، ابو بكر رازى، معروف به قماطرى؛ عبد الرحمان بن محمّد بن ادريس و ابو محمّد بن ابى حاتم رازى، صاحب كتاب الجرح و التعديل. (5) شهر رى در سده چهارم، در كنار قم، مهم ترين مركز حديث شيعه بود. در اين

.


1- .معجم البلدان، ج 3، ص 116 _ 117.
2- .همان، ص 121.
3- .تشيّع در رى، ص 21 _ 22.
4- .معجم البلدان، ج 3، ص 120.
5- .همان جا.

ص: 40

بغداد
اشاره

شهر، ده ها محدّث نامدار زندگى مى كردند و ده ها كتاب در زمينه هاى مختلف، از آنها به يادگار مانده است. در اهميّت اين شهر از ديدگاه حديث پژوهى، همين بس كه صاحبان دو كتاب از كتب اربعه حديثى شيعه، اهل رى يا ساكن در رى بوده اند. رويكرد حديثى حوزه رى، به سان رويكرد قم بود.

بغدادبرخى متذكّر شده اند كه واژه «بغداد»، معرّب «باغِ دادويه» است. در وجه آن گفته شده كه بخشى از رقاع بغداد، باغى متعلّق به فردى پارسى با نام دادويه بود. به تدريج «باغِ دادويه» به «بغداد» تغيير يافت. (1) بنيان گذار بغداد، منصور خليفه دوم عباسى بود. وى بناى آن را در سال 145 ق، آغاز كرد و در سال 149 ق، در آن جا مستقر شد. (2) در ميان پيروان مذاهب اسلامى ساكن بغداد، شيعه و حنابله در اكثريت قرار داشتند. (3) كرخ از ميان محلّات بغداد، اختصاص به شيعيان داشت. (4) به قرينه حضور نوّاب خاصّ امام زمان عليه السلام و بسيارى از محدّثان، فقيهان، متكلّمان و پيروان اديان و مذاهب گوناگون، بغداد در سده چهارم و پنجم، از رونق علمى و حديثى شايان توجهى برخوردار بود. اين شهر در سده چهارم و بويژه پنجم، مهم ترين مركز حديث شيعه بود. در اين شهر در دوره ياد شده، ده ها محدّث شيعى زندگى مى كردند كه كتاب هاى بسيارى يادگار آنهاست. دو كتاب _ و از نگاهى سه كتاب _ از كتب اربعه شيعه، در اين شهر نگارش يافته است.

.


1- .همان، ج 1، ص 456.
2- .همان، ص 457؛ أحسن التقاسيم، ج 1، ص 120.
3- .أحسن التقاسيم، ج 11، ص 333.
4- .معجم البلدان، ج 4، ص 448.

ص: 41

ويژگى هاى حوزه حديثى بغداد

ويژگى هاى حوزه حديثى بغداددو ويژگى برجسته حوزه حديث بغداد، تصحيح و تعديل انديشه اخبارى گرى و نقد محتوايى حديث است. اين ويژگى ها در برابر نقد اسنادى و نص گرايى يا اخبارى گرى قمى ها، شايان توجه اند. چنان كه فرد شاخص حوزه حديثى قم، شيخ صدوق بود، فرد شاخص حوزه حديثى بغداد، شيخ مفيد (م 413 ق) و دو شاگردش سيّد مرتضى (م 436 ق) و شيخ طوسى (م 460 ق) شناخته مى شوند. قمى ها با عنوان متعلّقين بالأخبار، (1) اصحاب الحديث، (2) المتمسّكين بالأخبار (3) و اخباريان (4) ياد شده اند. اگرچه شيخ مفيد و سيّد مرتضى، مطلب ياد شده را به صراحت به قمى ها نسبت نداده اند؛ ولى به قرينه ذكر اين عبارت در كتاب تصحيح الاعتقاد _ كه به نقد آراى كلامى شيخ صدوق پرداخته _ و نيز تكيه سيّد مرتضى بر عقل در تبيين اعتقادات و احكام (5) در نقد رويكرد حديثى قمى ها، مراد از آن را مى توان قمى ها دانست. ويژگى اين گروه در نگاه شيخ مفيد، آن است كه هر حديثى را كه مى شنوند، مى پذيرند؛ در سند آن نمى نگرند؛ حق و باطل آن را تشخيص نمى دهند؛ به لوازم و پيامدهاى آن نمى انديشند و به معانى آن نيز واقف نمى شوند. (6) گويا اتهام كم توجهى يا بى توجهى به اسناد حديث، درباره قمى ها؛ بويژه چهره هاى شاخص و معروف قم، اساس محكمى ندارد؛ زيرا همان گونه كه گذشت و به موجب گزارش هاى رجالى، سيره حديثى قمى ها؛ بويژه احمد بن عيسى، ابن وليد

.


1- .تصحيح الاعتقاد، ص 88.
2- .مصادر الاستنباط، ص 53.
3- .همان جا.
4- .الفوائد المدنية، ص 40؛ مصادر الاستنباط، ص 52.
5- .انديشه هاى كلامى شيخ مفيد، ص 319.
6- .تصحيح اعتقاد ، ص 48 _ 50 و ص 88 .

ص: 42

شيوه هاى انتقال و آموزش حديث
1 . املاء

و شيخ صدوق، سخت گيرى در اسناد بود. به قرينه گونه نقد حديث توسط شيخ مفيد و سيّد مرتضى، دانسته مى شود كه آنها بر نقد محتوايى تكيه داشتند. يكى از موارد اختلاف قمى ها با بغدادى ها، مسئله سهو و نسيان پيامبر صلى الله عليه و آله بود. قمى ها به موجب ظاهر رواياتى چند، از پذيرش «سهو النبى» سخن مى گفتند. (1) در برابر، بغدادى ها، با رويكرد عقل گرايانه و نقد محتوايى حديث، از عصمت پيامبر صلى الله عليه و آله و علم كامل ائمه عليهم السلام سخن مى گفتند. قمى ها بغدادى ها را به «غلو»، و بغدادى ها قمى ها را به «تقصير» متهم مى كردند. (2) مبناى بغدادى ها در نقد اخبار، اين بود كه بايد آن را با سنجه قرآن، سنّت قطعى، اجماع و دلايل عقلى ارزيابى كرد. آنان معتقد بودند كه حديث، نبايد مخالف معيارهاى ياد شده باشد. (3)

شيوه هاى انتقال و آموزش حديثشيوه انتقال و آموزش حديث در اين دو سده، متنوّع ديده مى شود. گويا سه شيوه، بيشتر رايج و معمول بود: املا، اجازه و تأليف.

1 . املاءاملاء، بر اين شيوه انتقال و آموزش حديث اطلاق مى شود كه شيخ، احاديث را از بر يا از روى كتاب بخواند و شاگردان آن را بنگارند. صورت مكتوب اين احاديث به گونه سامان يافته، «امالى» ناميده مى شود. كتاب امالى، بر پايه مجالس سامان مى يابد و بر همين اساس، «مجالس» يا «عرض المجالس» نيز خوانده مى شود.

.


1- .تصحيح الاعتقاد، ص 135 _ 136.
2- .همان جا؛ كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 359؛ أوائل المقالات، ص 65 و 171 _ 172.
3- .أوائل المقالات، ص 184 _ 185؛ المقنعة، ص 660؛ تصحيح الاعتقاد، ص 149؛ عدّة الاُصول، ج 1، ص 367 _ 368؛ الاستبصار، ج 1، ص 3 _ 4.

ص: 43

2 . اجازه

اعتبار امالى، در اندازه و رديف اصل است؛ چراكه در امالى نيز مانند اصل، احتمال و ميزان سهو و غلط و نسيان اندك است؛ بويژه هنگامى كه شيخ احاديث را از روى كتابى بخواند كه تصحيح كرده؛ يا اگر از بر مى خواند، به حافظ، ضابط و متقن بودن او اطمينان و وثوق وجود داشته باشد. (1) نه تنها در سده چهارم و پنجم، كه در سده هاى پيشين نيز شيوه املا، شيوه اى متداول در انتقال حديث بود: به موجب برخى گزارش ها، پيشينه املا به عصر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى رسد. (2) در اين دو سده، بيش از ده كتاب امالى نگارش يافته است.

2 . اجازهاجازه، يكى از راه هاى دريافت و نقل حديث است. اين طريق در اصطلاح، عبارت است از اذن كتبى اى كه به موجب آن، شيخ به كسى كه بدو اطمينان دارد، اجازه مى دهد كه آنچه را به او گفته يا بر او قرائت كرده يا در كتب حديث آمده، نقل كند. اجازه، معمولاً كتاب ها و مصنّفات و ذكر مشايخ اجازه دهنده و مشايخ هر يك از آن مشايخ را در هر طبقه تا معصوم عليه السلام در برمى گيرد. اجازه مى تواند مختصر، مفصّل و يا در اندازه اى ميان اين دو باشد. اجازه مفصّل، كتابى مستقل شناخته مى شود و اسم و عنوان خاصّى نيز دارد. بر اجازه متوسّط _ كه مشتمل بر ذكر پاره اى از طرق و مشايخ مجيز است _ ، «رسالة الإجازة» و بر اجازه مختصر، «اجازه» اطلاق مى شود. شيوه اجازه، شيوه اى متعارف در ميان اهل علم بود و پيشينه آن به عصر معصومان عليهم السلام مى رسد. پيشينيان، اجازه را «مشيخه» مى ناميدند؛ چرا كه در آن، به ذكر مشايخ حديث مى پرداختند و از ميان احاديثى كه از آن مشايخ روايت كرده اند نيز يك حديث مى آوردند. (3)

.


1- .الذريعة، ج 2، ص 305 _ 306.
2- .همان جا.
3- .همان، ج 1، ص 131؛ مقدّمة ابن صلاح، ص 134 _ 136؛ الباعث الحثيث، ج 1، ص 347؛ التقييد و الإيضاح، ص 180 _ 189؛ تدريب الراوى، ج 28، 2؛ علم الحديث، ص 174.

ص: 44

3 . تأليف

اجازه، ارزش تاريخى، رجالى دارد. اين ارزش يا فايده، در چهار زمينه آشكار مى شود: 1 . اتّصال اسانيد 2 . آگاهى از نام، نسب، كنيه و لقب راويان و مشايخ اجازه دهنده و كسانى كه وى احاديث را بر آنان خوانده است. 3 . شناخت پاره اى از اوصاف و احوال راويان، مانند: شهادت مشايخ براى شاگردان و شهادت شاگردان براى مشايخ كه تأثيرى اساسى در قبول روايت از آنها و كسب وثوق و اطمينان به آنان دارد. 4 . شناخت عصر راويان و زمان و مكان تحمّل احاديث توسّط آنها و شناخت برخى از معاصران آنها و بازشناسى افرادى كه در طبقه آنها قرار دارند. (1) در تاريخ حديث شيعه، عدّه اى جايگاه مشايخ اصلى اجازه را پيدا كردند و از آنها به سلسله جنبانان و كسانى كه سلسله اجازات به آنها پايان مى يابد، ياد شده است. اين افراد كه دوازده نفرند و همگى در سده چهارم و پنجم زندگى مى كردند، عبارت اند از: ابو الفتح كراجكى (م 449 ق)، ابو العبّاس يا ابو الحسن نجاشى (م 450 ق)، ابو جعفر طوسى (م 460 ق)، شريف رضى (م 406 ق)، شريف مرتضى (م 436 ق)، شيخ مفيد (م 413 ق)، ابو القاسم جعفر بن قولويه قمى (م 367 ق)، شيخ صدوق (م 381 ق)، ابن ابى زينب كاتب نعمانى (م 345 ق)، ثقة الاسلام كلينى (م 329 ق)، ابن بابويه قمى (م 329 ق) و ابو عمر كشّى (م 329 ق).

3 . تأليفتأليف به معناى نگارش كتاب در باره يك موضوع يا در يك يا چند زمينه از دانش هاى اسلامى است. در اين دو سده، شيوه غالب در انتقال و آموزش، همين شيوه بوده است.

.


1- .الذريعة، ج 1، ص 131 _ 136.

ص: 45

گونه هاى تأليفات حديثى
1 . قُرب الإسناد نگارى

عالمان و محدّثان، براساس نيازهاى فكرى، اجتماعى، فرهنگى و...، و گاه در مقام پاسخ به پرسش هايى كه از آنها مى شد، به تأليف كتاب پرداخته اند.

گونه هاى تأليفات حديثىدر اين دو سده، گونه هاى حديثى رايج در حوزه شيعه، با آنچه در حوزه اهل سنّت ديده مى شود، تفاوت هايى دارد. اين تفاوت ها از سه جنبه تنوّع، تعداد و نوع گونه، شايان توجه است. در حوزه اهل سنّت هم تنوّع گونه ها زيادتر است و هم شمار كتاب ها. به لحاظ نوع گونه، در حوزه شيعه گونه هايى يافت مى شود كه گويا اهل سنّت، توجه چندان جدّى اى به آن نكرده اند. از جمله اين گونه ها نگارش كتاب جامع و قرب الاسناد است. اگرچه قول به نپرداختن اهل سنّت به اين گونه ها، دور از ذهن مى نمايد؛ چرا كه اهل سنّت پيش و بيش از شيعه، به تدوين حديث و آثار حديثى پرداختند؛ بويژه در دو جنبه گونه و زمينه.

1 . قُرب الإسناد نگارىقرب الإسناد، در برابر بُعد الاسناد، بر حديث و كتاب هر دو، اطلاق مى شود. حديث قرب الاسناد، حديثى است مسند كه واسطه هاى آن تا معصوم عليه السلام كم باشد. كتابى هم كه مشتمل بر اين حديث ها باشد، قرب الاسناد ناميده مى شود. پيشينيان به اين گونه حديث، عالى السند نيز مى گفتند. به دست آوردن احاديث قرب الاسناد، كارى به غايت دشوار بود؛ زيرا محدّث براى اين كار مى بايست سفرها و راه هاى دراز و پرمشقّت را در پيش بگيرد تا به راوى اى برسد كه از ديگران به معصوم نزديك تر است. نزديك به پنج كتاب قرب الاسناد، در اين دو سده تأليف شده است. 1 . قرب الإسناد عبد اللّه بن جعفر حِمْيَرى (م 307 ق) معروف به شيخ قمى ها و مكنّا

.

ص: 46

به ابو العبّاس (1) و فرزند او محمّد بن عبد اللّه بن جعفر بود. (2) گويا حميرى اين كتاب را براساس اسانيد عاليه به هر امام، جداگانه سامان داده بود. قرينه اين مطلب، اشاره به قرب الاسناد به امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام در رسالة ى أبو غالب زرارى (م 358 ق)، قرب الاسناد به امام صادق (3) و قرب الاسناد به امام رضا، امام جواد و صاحب الامر عليهم السلام است. (4) بخشى از اين كتاب كه باقى مانده، قرب الاسناد به امام صادق عليه السلام است. محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق) نيز در تأليف بحار الأنوار، از اين كتاب استفاده كرده و نسخه اى از آن را به خطّ ابن ادريس حلّى (م 587 ق)، در اختيار داشته است. چندين نسخه با همان خط را آقا بزرگ تهرانى (م 1374 ق) نيز معرّفى كرده است. (5) 2 . قرب الإسناد على بن ابراهيم بن هاشم قمى (م 327 ق) صاحب تفسير القمى. (6) اين كتاب ناياب است. 3 . قرب الإسناد على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى (م 329 ق) پدر شيخ صدوق (م 381 ق). (7) به موجب گزارش احمد اردبيلى معروف به مقدّس اردبيلى، در كتاب حديقة الشيعة، و مير محمّد اشرف (م 1103 ق) در كتاب فضائل السادات، اين كتاب تا سده يازده نيز در دسترس بوده است. (8) 4 . قرب الإسناد محمّد بن جعفر بن بطّه مؤدّب قمى؛ 9

.


1- .بحار الأنوار، ج 1، ص 7؛ الذريعة، ج 17، ص 68.
2- .مستطرفات السرائر، ص 624.
3- .الذريعة، ج 17، ص 69.
4- .رجال النجاشى، ص 220.
5- .رجال النجاشى، ص 260.
6- .همان، ص 261.
7- .الذريعة، ج 17، ص 70.
8- .رجال النجاشى، ص 273.

ص: 47

2 . مُسنَدنگارى

5 . قرب الإسناد محمّد بن ابى عمران موسى بن على بن عبدويه. (1) نجاشى وى را ديده ولى موفّق به شنيدن حديث از او نشده است.

2 . مُسنَدنگارىمُسندنگارى در حوزه شيعه، آن گونه كه در حوزه حديثى اهل سنّت رواج داشته، در اين دوره معمول نبوده است. شايد اين كم توجهى، بدان جهت بوده كه آنان آن اعتماد و ارادتى را كه اهل سنّت به صحابيان نشان مى دادند، نداشتند. كمتر از ده مسند، در مصادر كتاب شناسى و رجالى شيعه ذكر شده است. اين تعداد توسّط محدّثان امامى و گاه غير امامى و عامّى اى كه از امامان روايت كرده اند، تأليف شده اند: 1 و 2 . مسند أمير المؤمنين عليه السلام و مسند عبد اللّه بن عباس، تأليف عبد العزيز بن يحيى بن احمد بن عيسى جلودى ازدى بصرى، مكنّا به ابو احمد (م 332 ق)؛ (2) 3 . مسند أبى نواس و جُحا و أشعب و بهلول و جُعَيفَران و ما رووا من الحديث، تأليف فارِس بن سليمان ابو شجاع ارّجانى (سده چهارم) كه شيخ اصحاب اماميه و «كثير الأدب و الحديث» بود؛ (3) 4 و 5 . مسند عمر بن على بن أبى طالب عليه السلام و كتاب أخبار على بن حسين عليهماالسلام، تأليف محمّد بن عمر بن محمّد بن سالم، معروف به جَعابى؛ (4) 6 . مسند عبد اللّه بن بكير بن أعيَن، تأليف احمد بن محمّد بن سعيد بن عبد الرحمان، معروف به ابن عقده (م 333 ق) كه تا پايان عمر، بر مذهب زيدى جارودى بود؛ (5)

.


1- .همان، ص 397.
2- .همان، ص 240؛ ميزان الإعتدال، ج 1، ص 136.
3- .رجال النجاشى، ص 310.
4- .رجال النجاشى، ص 395.
5- .همان، ص 94؛ الفهرست ، طوسى، ص 73.

ص: 48

3 . نوادرنگارى

7 . مسند أمير المؤمنين عليه السلام يعقوب بن شيبه كه بر مذهب اهل سنّت بود؛ (1) 8 . مسند خلفاء بنى عبّاس، تأليف عبيد اللّه بن ابى زيد احمد بن يعقوب بن نصر اَنبارى (م 356 ق). وى را «شيخ اصحاب» و موثّق در حديث خوانده اند. (2) اگر بر لفظ مسند توقّف نشود و دامنه آن به همه روايات يك صحابى يا امام محدود نگردد، و به ديگر سخن، اگر كتاب هايى كه درباره يك موضوع با دسته بندى احاديث هر يك از صحابه و معصومان نگارش يافته اند نيز مسند ناميده شوند، مى توان كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق (م 381 ق)، كفاية الأثر خزّاز قمى (م 401 ق) در امامت امامان دوازده گانه، و دو كتاب جامع الأحاديث و علىّ خير البشر ابن رازى (م 383 ق) را نيز در اين شمار ياد كرد.

3 . نوادرنگارىاصطلاح «نوادر»، عنوان گونه اى از تأليفات حديثى است كه بايد آن را مربوط به حوزه حديث شيعه دانست؛ زيرا در حوزه اهل سنّت، بسيار اين عنوان، بسيار اندك ديده مى شود و شايد كتاب نوادر الاُصول فى أحاديث الرسول صلى الله عليه و آله ، تأليف حكيم تِرْمِذى (م 360 ق)، تنها نمونه آن باشد. معناى اين واژه در اصطلاح محدّثان سده چهارم و پنجم، چندان روشن نيست و گويى وضعيت آن، مانند كلمه «اصل» است. اين ابهام، در مصادر كتاب شناسى به خوبى نمايان است. براى نمونه، در بسيارى از موارد، نجاشى عنوان «نوادر» را براى نوشته اى به كار برده كه شيخ طوسى همان را با عنوان «كتاب» ذكر كرده است. مواردى كه هر دو كتاب شناس ياد شده، عنوان نوادر را براى اثرى به كار برده باشند، كمياب است. برخى، نوادر را به معناى مجموعه احاديث غير مشهور، يا احكام غير متداول و

.


1- .الفهرست ، طوسى، ص 265.
2- .رجال النجاشى، ص 232 _ 233.

ص: 49

استثنايى دانسته اند. (1) محدّث نورى (م 1332 ق) متذكّر شده كه ابواب «نوادر» و «زيادات»، به مثابه مستدرك براى ساير ابواب كتاب اصل است. باب نوادر كتاب كامل الزيارات، نوادر كتاب من لا يحضره الفقيه، باب زيادات المقنعة، و باب نوادر و زيادات تهذيب الأحكام، اين گونه اند. ابن قولِويْه، شيخ صدوق، شيخ مفيد و شيخ طوسى، احاديث مناسبى را كه پس از پايان يافتن چينش ابواب كتاب، پيدا كرده اند، در باب زيادات يا نوادر آورده اند. (2) كتاب نوادر، گاه به عنوان بخش پايانى يك كتاب و گاه در چهره كتابى مستقل، مطرح شده و نام آن نيز به هر دو صورت مطلق و مضاف، به كار رفته است. آقا بزرگ تهرانى در ميان آثار بزرگان شيعه، نزديك به دويست كتاب نوادر را نام كرده است. (3) نمونه اى از اين كتاب ها را چنين مى توان نام برد: 1 . نوادر احمد بن ادريس بن احمد اشعرى قمى (م 306 ق)؛ 2 . نوادر احمد بن داوود بن على قمى (م 368 ق)؛ 3 . نوادر جعفر بن حسين بن شهريار قمى (م 340 ق)؛ 4 . نوادر جعفر بن محمّد بن قولَوَيه (م 368 ق)؛ 5 و 6 . نوادر و نوادر الفقه حسين بن عبيد اللّه بن غضائرى (م 411 ق)؛ 7 . نوادر حميد بن زياد (م 310 ق)؛ 8 . نوادر محمّد بن عبد مؤمن مؤدِّب قمى؛ 9 _ 13. نوادر، نوادر الطبّ، نوادر الصلاة، نوادر الفضائل، و نيز نوادر الوضوء، همگى از شيخ صدوق؛ 14 . نوادر محمّد بن على بن عثمان كراجكى (م 449 ق)؛

.


1- .الذريعة، ج 24، ص 316.
2- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 6، ص 412.
3- .الذريعة، ج 24، ص 316 _ 349.

ص: 50

4 . جامع نگارى

15 . نوادر الأثر بعلىٍّ خيرُ البشر، از جعفر بن احمد بن على قمى (معاصر شيخ صدوق)؛ 16 . نوادر الأخبار على بن عبد الرحمان بن عيسى قنانى كاتب (م 413 ق)؛ 17 . نوادر صِهْرِشتى، از نظام الدين ابو الحسن سلمان بن حسن صهرشتى (م 472 ق)؛ 18 . نوادر المعجزات فى مناقب الأئمة الهداة، از ابو جعفر محمّد بن جرير بن رستم آملى طبرى كحى صغير (معاصر شيخ صدوق)؛ 19 . نوادر اليقين و بصيرة العارفين ابن جنيد اسكافى.

4 . جامع نگارىدر اين دوره، كتاب هايى نيز با عنوان «جامع»، تأليف شده است. اين عنوان، گاه به طور مطلق و گاه مضاف، به كار رفته است. گويا مراد از جامع به گونه مطلق، كتابى بوده كه همه زمينه ها و آموزه هاى حديثى را در بر گرفته باشد، و مراد از آن به گونه مضاف، كتابى بوده كه روايات آن، همگى در يك زمينه باشند. شمار كتاب هايى كه در سده چهارم و پنجم، با عنوان جامع به نگارش درآمده، به بيش از ده كتاب مى رسد. (1) از آن جمله اند: 1 . الجامع فى الحديث، ابو محمّد حسن بن احمد بن محمّد بن هيثم عجلى رازى. ابن هيثم عجلى از شيخ صدوق، گاه بدون واسطه و گاه با واسطه برادر او حسين بن على، روايت مى كند. نجاشى متذكّر شده كه او را درك كرده است. 2 . الجامع فى الحديث، سيّد شريف حسن بن حمزة بن عبد اللّه بن على مرعش (م 358 ق)، كه معروف به ابو محمّد طبرى مرعشى بوده است. 3 . الجامع فى الحديث، محمّد بن احمد بن يحيى. به گفته ابن طاووس (م 646 ق) در

.


1- .ر.ك: الذريعة، ج 5، ص 28 _ 32.

ص: 51

5 . مُسَلسَل نگارى

كتاب الإقبال، شيخ صدوق در كتاب المرشدش در آداب روز بيست و پنجم ماه رجب، از آن روايت كرده است. شايد مؤلّف كتاب الجامع، محمّد بن احمد بن يحيى اشعرى، صاحب نوادر الحكمة باشد و چه بسا مراد از الجامع، همان النوادر باشد كه شيخ صدوق آن را از استاد خود، ابو على احمد بن محمّد بن يحيى عطّار نقل كرده است. 4 . الجامع فى الحديث، ابو جعفر محمّد بن حسن بن احمد بن وليد، معروف به ابن وليد (م 347 ق). اين كتاب، يكى از منابع كتاب من لا يحضره الفقيه شيخ صدوق (م 381 ق) بوده است. (1) شيخ طوسى نيز در كتاب تهذيب الأحكام، زيارت امام رضا عليه السلام را از اين كتاب، با عنوان الجامع، نقل كرده است. ظاهر عبارت سيّد بن طاووس (م 664 ق) در كتاب الإقبال، گوياى آن است كه وى كتاب الجامع ابن وليد را در اختيار داشته است _ چرا كه وى در بحث نوافل ماه رمضان، آورده است: «روى عبد اللّه الحلبى فى كتابٍ له و ابنُ الوليد فى جامعه» _ ؛ چنان كه گويا اين كتاب در عصر محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق) نيز موجود بوده است. 5 . جامع الأحاديث النبوية، از ابو محمّد جعفر بن احمد بن على قمى رازى. وى معاصر شيخ صدوق (م 381 ق) بود و هر دو، از يكديگر نقل كرده اند. شيخ صدوق در كتاب هاى التوحيد و معانى الأخبار خود، از ابن رازى روايت نقل كرده، چنان كه ابن رازى نيز تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام را از شيخ صدوق روايت كرده است.

5 . مُسَلسَل نگارىعنوان «مسلسل» بر گونه اى خاص از حديث اطلاق مى شود. در اين گونه خاص _ كه ناظر به اسناد حديث است _ ، راويان در يك حالت (مانند تبسّم يا تختّم به يمين) گفتار يا نام، اشتراك دارند. مسلسلات نيز عنوان كتابى است كه اين گونه احاديث را در

.


1- .ر.ك: الذريعة، ج 5، ص 28 _ 32.

ص: 52

زمينه هاى تأليفات حديثى

بر دارد. (1) چنين تسلسلى، در اعتبار حديث هيچ نقشى ندارد؛ ولى خالى از فايده هم نيست. برخى دو فايده براى آن ذكر كرده اند: يكى اقتدا به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در عمل او، و ديگرى اتّصال روايت و دورى از ارسال و تقطيع در اسناد آن. (2) تأليف كتاب با عنوان «المسلسلات»، بيشتر در حوزه اهل سنّت مطرح است و گويا تنها كتابى كه با اين عنوان در حوزه شيعه نگارش يافته، المسلسلات ابو محمّد جعفر بن احمد بن على قمى رازى است كه معاصر شيخ صدوق (م 381 ق) بوده است. كتاب المسلسلات با همين عنوان و يا با عنوان الأخبار المسلسلة، تنها در منابع حديثى و كتاب شناسى متأخّر به ابن رازى نسبت داده شده است. (3) از ميان احاديث اين كتاب، علماى شيعه به حديث مسلسل به فواطم، توجه فراوان كرده اند. (4) اين كتاب، از مصادر بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است.

زمينه هاى تأليفات حديثىتأليفات حديثى سده چهارم و پنجم، دامنه گسترده اى از جهت زمينه بحث دارند. قلمرو اين گستردگى، دانش ها و زمينه هاى موجود در متون حديثى يا مسائل ملهم از آن، و نيز دانش هاى مربوط به حديث است. فقه، كلام، اخلاق و آداب، فضايل و مناقب، دعا و زيارت، تاريخ و سيره، طب، رجال، كتاب شناسى، تفسير، فقه الحديث، مصطلح الحديث و نقد الحديث، مهم ترين زمينه هاى تأليفات اين دو سده را تشكيل مى دهند.

.


1- .الإقتراح فى بيان الإصطلاح، ج 1، ص 19 _ 20؛ تدريب الراوى، ج 2، ص 168؛ توضيح الأفكار، ص 248.
2- .الإقتراح فى بيان الإصطلاح، ج 1، ص 19 _ 20؛ توضيح الأفكار، ج 2، ص 415 _ 416.
3- .بحار الأنوار، ج 1، ص 19؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 107؛ الذريعة، ج 21، ص 21.
4- .أعيان الشيعة، ج 4، ص 83؛ الفوائد الرضوية، ص 59.

ص: 53

فصل دوم : محدّثان شيعه در سده چهارم
1 . خَضيب اِيادى (م ح 312 _ 350 ق)
اشاره

فصل دوم : محدّثان شيعه در سده چهارمسده چهارم، مهم ترين دوره در تاريخ حديث شيعه به شمار مى آيد. در اين سده، حوزه هاى حديثى در قم، رى، بغداد و ساير شهرها، بسيار فعّال و پر نشاط بوده اند. بيش از پنجاه نفر از محدّثان شيعه كه ميراث بان حديث شيعه شناخته مى شوند، در اين دوره زندگى مى كرده اند. به همين نسبت، كتاب هاى بسيارى نيز در قلمرو حديث و علوم مرتبط با آن تأليف شدند كه بيشترشان كتاب هاى مادر و اصلى به شمار مى آيند. ثقة الاسلام كلينى و شيخ صدوق، برجسته ترين محدّثان اين دوره، و دو كتابشان، الكافى و كتاب من لايحضره الفقيه، برجسته ترين آثار حديثى اين دوره شناخته مى شوند. در اين فصل، از ميان محدّثان اماميه سده چهارم، كسانى كه مؤلّف نيز بوده اند، به ترتيب تاريخ تقريبى درگذشتشان معرّفى مى شوند.

1 . خضيب ايادى (م ح 312 _ 350 ق)احمد بن على رازى، معروف به خَضيب اِيادى؛ محدّث. كنيه او به اختلاف، ابو العبّاس (1) و ابو على ذكر شده است. (2) جزئيات زندگى وى، روشن نيست. به قرينه مشايخ و راويان خضيب ايادى، مى توان حدس زد كه وى در يكى از سال هاى بين 312 تا 345 يا 350 ق، در مصر فوت شده است. خضيب ايادى متّهم به ارتفاع و غلو

.


1- .رجال النجاشى، ص 97.
2- .الفهرست ، طوسى، ص 76؛ معالم العلماء، ص 54.

ص: 54

تأليفات
2 . ابن بُطّه قمى (م ، نيمه نخست سده 4 ق)
اشاره

بود (1) و گويا به همين علّت نيز تضعيف شده است. (2) محمّد جعفر اسدى (م 312 ق) و احمد بن ادريس قمى (م 306 ق) ، مشايخ حديث او بودند، و محمّد بن احمد بن داوود قمى (م 368 ق) و ابو محمّد هارون بن موسى تَلْعُكْبَرى (م 385 ق)، از وى روايت كرده اند. (3) به قرينه مشايخ و برخى از راويان، حضور و سكونت دراز مدّت وى در قم، قوى مى نمايد.

تأليفاتآثار ناياب: 1 . كتاب الفرائض، 2 . كتاب الآداب. اثر چاپى: 3 . الشفاء و الجلاء فى الغيبة. (4)

2 . ابن بُطّه قمى (م ، نيمه نخست سده 4 ق)محمّد بن جعفر بن احمد، مُكنّا به ابو جعفر و معروف به ابن بطّه قمى و مؤدّب قمى؛ محدّث. سال وفات او دانسته نيست؛ ولى به دو قرينه، مى توان حدس زد كه وى در نيمه نخست سده چهارم از دنيا رفته است: يكى مشايخ وى _ همچون احمد بن ابى عبد اللّه برقى (م 280 ق) و محمّد بن حسن صفّار (م 290 ق) _ و ديگرى راويان او _ همانند حسن بن حمزه علوى، معروف به مرعش (م 356 ق) و ابو مفضّل شيبانى (م 383 ق) _ . (5) ابن بطّه در قم مى زيست؛ ولى مدّتى نيز در بغداد ساكن شد و تنى چند، از او حديث شنيدند و اجازه روايت گرفتند. (6) ابن بطّه در اسناد بسيارى از طرق رجال

.


1- .رجال النجاشى، ص 97؛ الرجال ، ابن غضائرى، ص 18؛ الفهرست ، طوسى، ص 76؛ رجال الطوسى، ص 416.
2- .الرجال ، ابن غضائرى، ص 18؛ رجال النجاشى، ص 97؛ الفهرست ، طوسى، ص 76.
3- .الغيبة، طوسى، ص 133؛ جمال الاُسبوع، ص 301؛ الذريعة، ج 14، ص 202.
4- .رجال النجاشى، ص 97؛ الفهرست ، طوسى، ص 76؛ معالم العلماء، ص 54؛ خلاصة الأقوال، ص 322.
5- .رجال النجاشى، ص 372 _ 373؛ الفهرست ، طوسى، ص 52 و 56.
6- .رجال النجاشى، ص 372.

ص: 55

تأليفات
3 . على بن ابراهيم قمى (م ح 307 _ 327 ق)
اشاره

نجاشى و فهرست طوسى قرار دارد. (1) وى در قم، جايگاه والايى داشت و به فراوانىِ دانش و ادب و فضل، شناخته مى شد. با اين حال، در كار حديث، اهل تساهل و تعليق اسانيد با اجازات بود و در فهرست روايات او، اغلاط فراوانى وجود داشت. (2)

تأليفاتهمه آثار ابن بطّه قمى، ناياب اند. از آن جمله: 1 . كتابى با عنوان اسامى حروف از يك تا چهل 2 . قرب الإسناد، 3 . تفسير أسماء اللّه . (3)

3 . على بن ابراهيم قمى (م ح 307 _ 327 ق)على بن ابراهيم بن هاشم، مكنّا به ابو الحسن قمى؛ محدَّث، فقيه و مفسّر. سال وفات او، دانسته نيست. به گزارشى كه حمزة بن محمّد بن احمد بن جعفر در سال 339 ق، در قم نوشته، على بن ابراهيم بن هاشم در سال 307 ق، براى وى كتابت كرده بوده است. پس على بن ابراهيم در سال 307 زنده بوده است. (4) على بن ابراهيم، فقيهى عالم، (5) قابل اعتماد در حديث، دقيق در ثبت، معتمَد و راستْ كيش بود. (6) ابو محمّد حسن بن حمزه علوى طبرى، على بن بابويه قمى، محمّد بن حسن بن وليد، حمزة بن محمّد علوى، محمّد بن على ماجيلويه و ابو جعفر كلينى، از او روايت كرده اند. (7) مهم ترين شيخ حديث او، پدرش ابراهيم بن هاشم بود. (8)

.


1- .همان، ص 23، 29، 37 ؛ الفهرست ، طوسى، ص 42، 43، 52، 53 و 56.
2- .رجال النجاشى، ص 372؛ خلاصة الأقوال، ص 264.
3- .رجال النجاشى، ص 372 _ 373.
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 1، ص 170.
5- .الفهرست، ابن نديم، ص 277.
6- .رجال النجاشى، ص 260.
7- .همان جا ؛ الفهرست، طوسى، ص 152 _ 153؛ نقد الرجال، ج 3، ص 218؛ الذريعة، ج 4، ص 302.
8- .تفسير القمى، ج 1، ص 8 ، مقدّمه مصحّح .

ص: 56

تأليفات
4 . ابن دؤل قمى (م 350 ق)
تأليفات

تأليفاتعلى بن ابراهيم قمى، بيش از ده كتاب و رساله در زمنيه هاى تفسير، تاريخ و فقه، تأليف كرد. آثار ناياب: 1 . الناسخ و المنسوخ، 2 . قرب الإسناد، 3 . الشرائع، 4 . الحيض، 5 . التوحيد و الشرك، 6 . فضائل أمير المؤمنين عليه السلام (المناقب)، 7 . المغازى، 8 . الأنبياء، 9 . رسالةٌ فى معنى هشام و يونس، 10 . جوابات مسائل سأله عنها محمّد بن بلال، 11 . كتاب يعرف بالمشذر، 12 . اختيار القرآن، 13 . نوادر القرآن. (1) و تنها اثر چاپى او: 14 . التفسير، كه به تفسير القمى نيز معروف است.

4 . ابن دؤل قمى (م 350 ق)احمد بن محمّد بن حسين بن حسن بن دؤل، معروف به دؤل قمى؛ محدّث، فقيه و رجالى. جزئيات زندگى وى دانسته نيست. تنها كتابى كه گزارشى هر چند كوتاه در باره ابن دؤل قمى دارد، رجال نجاشى است كه بر پايه آن گزارش، وى در سال 350 ق، درگذشته است. (2) به قرينه نقل نجاشى با يك واسطه از ابن دؤل (3) و نام بردن از او در قسم اوّل كتاب الرجال ابن داوود _ كه به ممدوحين اختصاص دارد _ ، (4) اين احتمال قوى مى نمايد كه آن دو، به وى بدبين نبوده اند.

تأليفاتابن دؤل صد كتاب تأليف كرد (5) كه همگى ناياب اند، از آن جمله: 1 . كتاب الحجّ، 2 . كتاب الصلوة، 3 . كتاب الوضوء، 4 . كتاب الجنائز، 5 . كتاب الإعتقاد، 6 . كتاب المعرفة، 7 . كتاب المعجزات، 8 . كتاب الطبقات، 9 . كتاب العلل، 10 . كتاب شواهد أمير المؤمنين عليه السلام

.


1- .فهرست ، ابن النديم، ص 39 و 277؛ رجال النجاشى، ص 260.
2- .رجال النجاشى، ص 90؛ رجال ابن داوود، ص 43.
3- .رجال النجاشى، ص 90.
4- .رجال ابن داوود، ص 43.
5- .رجال النجاشى، ص 90.

ص: 57

5 . ابو جعفر كلينى (م 329 ق)
اشاره

و فضائله، 11 . كتاب خصائص النبى صلى الله عليه و آله ، 12 . كتاب التهذيب، 13 . كتاب التنبيه، 14 . كتاب الإخوان، 15 . كتاب التجمّل. ابن طاووس در مهج الدعوات، از كتابى با عنوان التجمّل از مؤلّفى ناشناخته، دو مطلب نقل كرده است. (1) مؤلّف كتاب خانه ابن طاووس، بر پايه برخى قراين، احتمال مى دهد كه كتاب التجمّل در اوايل قرن چهارم، به قلم احمد بن محمّد بن حسين بن دؤل قمى تأليف شده باشد. (2)

5 . ابو جعفر كلينى (م 329 ق)محمّد بن يعقوب بن اسحاق، مكنّا به ابو جعفر (3) و ابو جعفر اعور، (4) و معروف به «ثقة الاسلام كلينى»؛ محدّث، فقيه، مورّخ، متكلّم و رجالى. سال درگذشت او به اختلاف، 329 ق، (5) و 328 ق، (6) ذكر شده است. كلينى اهل رى بود (7) و دايى او، معروف به علان كلينى، موثّق در حديث و از اصحاب امام حسن عسكرى عليه السلام شناخته مى شد. (8) وى از رى، به بغداد عزيمت كرد؛ اما معلوم نيست كه اين هجرت، كى انجام گرفته است. به قرينه كثرت مشايخ قمى و رازى كلينى در الكافى، (9) و نيز شهرت وى در كتب رجالى به «رازى (اهل رى)»، (10) او سال ها در رى زندگى كرده و روايات الكافى را در آن جا گرد آورده است. از ديگر سو، چون بيشتر راويان الكافى بغدادى بوده اند، 11 اين حدس

.


1- .مهج الدعوات، ص 325 و 359.
2- .كتاب خانه ابن طاووس، ص 554.
3- .رجال النجاشى، ص 377.
4- .رجال الطوسى، ص 439؛ معالم العلماء، ص 134.
5- .رجال النجاشى، ص 377؛ رجال الطوسى، ص 439.
6- .الفهرست ، طوسى، ص 211.
7- .همان، ص 259.
8- .الكافى، ج 1 ، ص 36 ، مقدّمه حسين محفوظ .
9- .لسان الميزان، ج 5، ص 423؛ تاريخ دمشق ، ج 56، ص 297.
10- .الكافى، ج 1، ص 37 ، مقدّمه حسين محفوظ.

ص: 58

تأليفات

تقويت مى شود كه اين كتاب، در بغداد تأليف شده باشد. به هر روى، كلينى در سال 327 ق، در بغداد بوده و نقل كردنِ كتاب ها و رساله هاى خود را به عدّه اى اجازه داده است. (1) وى مدّتى كوتاه، بغداد را به قصد دمشق ترك كرد و در بعلبك ساكن شد. (2) كلينى در شمار گروهى انگشت شمار از محدّثان اماميه است كه همگان، بر وارستگى و فرزانگى شان اتّفاق نظر دارند. وى نه تنها حديث شناسى قابل اعتماد، كه موثّق ترين بود و چهره تابناك رى شناخته مى شد. (3) رساترين عبارت در وثاقت و امانتدارى كلينى، همان لقب «ثقة الاسلام» است كه در تاريخ حديث شيعه، تنها براى وى به كار مى رود. گويا عنوان ثقة الاسلام، در سده يازدهم رايج شده است. (4)

تأليفاتثقة الاسلام كلينى در زمينه فقه، كلام، اخلاق و آداب، دعا، تاريخ و رجال، شش كتاب تأليف كرد. (5) تنها اثر چاپى او: 1 . الكافى. آثار نايابى كه تنها نامشان بر جاى مانده است: 2 . الردُّ على القَرامطة، 3 . كتاب الرجال، 4 . كتاب ما قيل فى الأئمه عليهم السلام . آثار نايابى كه مطالبشان، در كتاب هاى بعدى انعكاس يافته است: 5 . رسائل الأئمّة عليهم السلام ، 6 . تعبير الرؤيا.

.


1- .الاستبصار، ج 4، ص 310.
2- .تاريخ ابن عساكر، ج 56، ص 297.
3- .رجال النجاشى ، ص 259 ؛ رجال الطوسى ، ص 439 ؛ الفهرست ، طوسى ، ص 211 ؛ معالم العلماء ، ص 134 ؛ خلاصة الأقوال ، ص 245 ؛ الكافى ، ج 1 ، مقدّمه محقق ، ص 20 _ 22 .
4- .ر.ك: الحبل المتين، ص 24؛ مشرق الشمسين، ص 274 و 279؛ التحفة السنية، ص 15 و 18؛ مشارق الشموس، ج 1، ص 34 و 39؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 36 و 64؛ بحار الأنوار، ج 2، ص 256 و ج 5، ص 5 و ج 31، ص 32؛ الفوائد الرجالية، ج 3، ص 325.
5- .رجال النجاشى، ص 259.

ص: 59

6 . ابن بابويه قمى (م 329 ق)
اشاره

بخش هايى از رسائل الائمّة عليهم السلام در كشف المحجّة، (1) فتح الأبواب (2) و كتاب الإستخارات (3) نقل شده است. اين نقل ها شامل نامه ها و نوشته هاى امام على عليه السلام و امام جواد عليه السلام خطاب به برخى از شيعيان است و نيز وصيتى مفصّل از امام على عليه السلام به دختر امام حسن عليه السلام كه در آن، به برخى مسائل فقهى نيز اشاره شده است. به قرينه اين نقل ها و تصريح ابن طاووس به اين كه همه روايات رسائل الأئمّة عليهم السلام را در جزء اوّل «المهمّات و التتمّات» (4) نقل كرده، معلوم مى شود كه وى اين كتاب را در اختيار داشته است. رسائل الأئمّة عليهم السلام پس از ابن طاووس، ناياب شده است. (5) اين كتاب، از مصادر با واسطه وسائل الشيعة نيز بوده است. (6) از كتاب تعبير الرؤيا، در مهج الدعوات (7) و فرج المهموم، (8) با عنوان تفسير الرؤيا نقل شده است. به قرينه نقل شيخ بهايى (م 1030ق) از تعبير الرؤيا در كشكول (9) خود، اين كتاب در سده يازدهم در دسترس بوده است. تعبير الرؤيا، از مصادر باواسطه بحار الأنوار است. (10)

6 . ابن بابويِه قمى (م 329 ق)على بن حسين بن موسى بن بابويه، مكنّا به ابو الحسن و معروف به ابن بابويه قمى؛ محدّث و فقيه. (11) على بن بابويه، اهل قم بود و تا پايان عمر نيز در آن جا زندگى كرد

.


1- .كشف المحجّة، ص 159 _ 176، 189.
2- .فتح الأبواب، ص 143.
3- .وسائل الشيعة، ج 14، ص 51.
4- .كشف المحجّة، ص 159.
5- .خاتمة مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 467.
6- .وسائل الشيعه، ج 14، ص 51 و ج 15، ص 197 و ج 17، ص 543 و ج 18، ص 125.
7- .مهج الدعوات، ص 333.
8- .فرج المهموم، ص 87.
9- .كتاب خانه ابن طاووس، ص 531.
10- .بحار الأنوار، ج 58، ص 242.
11- .رجال النجاشى، ص 261؛ رجال الطوسى، ص 432.

ص: 60

و تنها در سفرى كوتاه، به رى (1) و بغداد (2) رفت. وى در سال 328 ق، در بغداد (3) ، به ابن كلوذانى اجازه روايت داد. نيز در سال نام بردار به «سال تهافُت كواكب»؛ يعنى 329 ق، از هارون بن موسى تَلَّعُكْبَرى در بغداد، حديث شنيد و اجازه روايت گرفت. در كنار اين دو گزارش، شايان توجه است كه وى در بغداد، با حسين بن روح نوبختى، نايب خاص امام زمان عليه السلام (نيابت 305 _ 326 ق)، نيز ديدار كرد و حسين بن روح براى فرزنددار شدن وى، نامه اى به امام عصر نوشت. (4) اين سه قرينه در كنار يكديگر، اين حدس را تقويت مى كنند كه على بن بابويه، يك بار در دهه نخست سده چهارم (5) و بار ديگر در دو سال پايانى عمر خود، به بغداد سفر كرده است. فقاهت و وارستگى او، زبانزد همه رجال شناسان شيعه و برخى از اهل سنّت است. (6) بر اثر جايگاه و منزلت رفيع او، عالمان شيعه فتاواى وى را چونان روايت (7) و نصّ منقول و خبر مأثور (8) تلقّى كرده اند. ابن بابويه ميراث بانى بسيار برجسته و پرنقش، براى آموزه هاى اهل بيت عليهم السلام در سده چهارم شناخته مى شود. مشايخ حديث وى، دست كم 32 نفر بوده اند. سعد بن عبد اللّه اشعرى، عبد اللّه بن جعفر حميرى و محمّد بن يحيى عطّار، از آن شمارند. (9) معروف ترين و مهم ترين راويان على بن بابويه، فرزندش شيخ صدوق، هارون بن موسى تلعكبرى، ابن كلوذانى،

.


1- .رياض العلماء، ج 4، ص 4 _ 5 ؛ الإمامة و التبصرة، مقدّمه محقّق، ص 167.
2- .رجال النجاشى، ص 261.
3- .همان جا.
4- .رجال الطوسى، ص 432.
5- .ديدار او با نوبختى، بى گمان، پيش از به دنيا آمدن فرزندش شيخ صدوق بوده است. هر چند زمان دقيق تولد وى دانسته نيست، قرائنى از تولد وى بين 305 تا 310 ق حكايت دارند.
6- .ر.ك: منابع پيشين، و نيز: فهرست ابن نديم، ص 246؛ الفهرست ، طوسى، ص 157؛ معالم العلماء، ص 100 .
7- .ذكرى الشيعة، ص 4.
8- .بحار الأنوار، ج 10، ص 405؛ رياض العلماء ج 4، ص 6؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 282.
9- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 285 _ 287؛ الإمامة و التبصرة، ص 26 _ 27 ، مقدّمه محقّق .

ص: 61

تأليفات

ابن قولويه قمى و ابن داوود قمى بوده اند.

تأليفاتدر مصادر شيعى، شمار تأليفات على بن بابويه، حدود بيست (1) و در مصادر اهل سنّت ، تا دويست كتاب (2) ذكر شده است. گويا گزارش مصادر شيعى، به واقع نزديك تر مى نمايد. (3) آثار على بن بابويه، در زمينه فقه، اخلاق، تفسير، توحيد، امامت، غيبت و طب بوده است. آثار چاپى: 1 . الإمامة و التبصرة من الحيرة، 2 . كتاب الإخوان (مصادقة الإخوان)، 3 . الشرائع ، 4 . فقه الرضا عليه السلام . انتساب دو كتاب اخير به على بن بابويه، معروف نيست. آثار نايابى كه تنها نامى از آنها بر جاى مانده: 5 . التوحيد، 6 _ 10 . پنج كتاب در فقه، 11 . الإملاء، 12 . النوادر، 13 . النساء و الولدان، 14 . التفسير، 15 . المنطق (نطق)، 16 . التسليم (التسليم و التمييز)، 17 . الإمامة، 18 . الطبّ، 19 . المعراج. آثار نايابى كه مطالبشان، در منابع بعدى انعكاس يافته است: 20 . قرب الإسناد ، 21 . الكرّ و الفرّ. گويا كتاب قرب الإسناد، تا سده دوازدهم نيز باقى بوده است. در سده دهم، احمد بن محمّد اردبيلى، معروف به مقدّس اردبيلى (م 993 ق)، آن را با دستْ خط مؤلّف، در اختيار داشته و در كتاب حديقة الشيعة كه به او منسوب است، (4) دو روايت از آن نقل كرده است. (5) نيز از مصادر كتاب فضائل السادات مير محمّد أشرف شمرده شده كه در سال 1103 ق، به پايان رسيده است. (6)

.


1- .رجال النجاشى، ص 261؛ الفهرست ، طوسى، ص 157.
2- .فهرست ابن نديم، ص 246.
3- .التوحيد، ص 13 ، مقدّمه محقّق .
4- .ر.ك: خاتمة مستدرك الوسائل، ج 2، ص 91 _ 103.
5- .حديقة الشيعة، ص 569؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 2، ص 92 و ج 3، ص 284.
6- .الذريعة، ج 17، ص 69 _ 70.

ص: 62

افندى اصفهانى متذكّر مى شود كه كتاب الكرّ و الفرّ را در يكى از كتاب خانه هاى شهر كازرون، ديده است. (1) به گزارش افندى، اين كتاب شامل مناظره على بن بابويه با محمّد بن مُقاتل رازى در اثبات امامت امير مؤمنان عليه السلام است. اين مناظره، در شهر رى انجام گرفته و به تشيّع ابن مقاتل انجاميده است. در انتساب كتاب الإخوان (مصادقة الإخوان)، الشرائع و نيز الإمامة و التبصرة به ابن بابويه، كم و بيش، ترديد شده است. الإخوان (مصادقة الإخوان) به شيخ صدوق فرزند على بن بابويه نيز انتساب دارد؛ چراكه در شمار آثار شيخ صدوق، عنوان مصادقة الإخوان نيز آمده است. گويا شيخ حرّ عاملى (م 1106 ق) براى بار نخست، در انتساب مصادقة الإخوان به شيخ صدوق ترديد كرد و از احتمال يگانگى آن با الإخوان على بن بابويه، سخن به ميان آورد. (2) در سده چهاردهم، برخى از كتاب شناسان اين ترديد را جدّى گرفتند و بر يگانگى آن دو، تأكيد كردند. (3) قرينه اين يگانگى، سازگارى طبقه برخى از مشايخ مؤلّف كتاب مصادقة الإخوان _ چون: محمّد بن يحيى عطّار، على بن ابراهيم و سعد بن عبد اللّه اشعرى _ با على بن بابويه، ذكر شده است. (4) الشرائع (رسالة إلى ابنه)، تا سده دهم ناياب بود، تا اين كه در اين سده، محمّد تقى مجلسى (م 1070 ق)، (5) و فرزندش محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق) (6) متذكّر شدند كه اين رساله، همان فقه الرضا عليه السلام است كه آن نيز در همان سده، يافت شده بوده است. دليل آنان، اين بود كه دو كتاب نام برده، در اكثر روايات، موافق و همخوان اند. به قرينه نقل محمّد باقر مجلسى از الشرائع ابن بابويه در بحار الأنوار (7) و مقايسه آن با فقه الرضا عليه السلام ،

.


1- .رياض العلماء، ج 4، ص 5.
2- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 36.
3- .الذريعة، ج 1، ص 383 و ج 21، ص 97.
4- .الذريعة، همان جا.
5- .روضة المتّقين، ج 1، ص 17. نيز ر.ك: روضات الجنّات، ج 2، ص 336؛ مستدرك الوسائل، ج 1، ص 224.
6- .بحار الأنوار ، ج 1 ، ص 11 .
7- .الذريعة، ج 13، ص 46.

ص: 63

7 . ابن وليد قمى (م 347 ق)
اشاره

اين احتمال قوى مى نمايد كه او رسالة ى ابن بابويه را در اختيار داشته است. اَفَندى اصفهانى، شاگرد محمّد باقر مجلسى نيز با كنار زدن حدس و گمان، تأكيد كرد كه آن دو، يكى هستند. وى بر اين گمان است كه تعدّد اسم اين كتاب، اشتباه ناسخ يا ناسخان بوده است و مشابهت اسم مؤلّف و پدرش على بن موسى بن بابويه، با نام امام رضا عليه السلام و پدر آن حضرت، آنان را دچار چنين خطايى كرده است. (1) در سده چهاردهم، آقا بزرگ تهرانى، نسخه اى از الشرائع صدوق را در كتاب خانه حسن صدر الدين، در كاظمين ديده است. آن نسخه، به خطّ سيّد محمّد بن مطرف و با اجازه استادش محقّق حلّى، در سال 627 ق، نوشته شده است. كتاب الشرائع، نزديك به هزار بيت است كه از باب «آداب الخلوّ» شروع مى شود و به «صلوة الجمعة» پايان مى يابد. (2) آقا بزرگ، همچنين متذكّر شده كه بيشتر روايات و متن اين كتاب، همانند كتاب فقه الرضا عليه السلام است. (3) از ديگر سو، محقّق خوانسارى در سده سيزدهم، با يگانگى دو كتاب الشرائع على بن بابويه و فقه الرضا ى صدوق، مخالفت كرد و اين پندار را فتنه خواند. (4) ميرزا حسين نورى (م 1332 ق) با ايجاد ترديد در درستى دلايل يگانگى، جانب تعدّد آن دو را گرفت. به نظر وى، الشرائع على بن بابويه، پس از شيخ مفيد ناياب شده است. (5)

7 . ابن وليد قمى (م 347 ق)محمّد بن حسن بن احمد، مكنّا به ابو جعفر و معروف به ابن وليد؛ محدّث، فقيه و رجال شناس. سال وفات وى، دانسته نيست. به قرينه حضور شيخ صدوق به سال 339 ق، در قم (6) و اقامت وى به سال 347 ق، در رى (7) و فراغت از قرائت قرآن توسّط

.


1- .الذريعة، همان جا.
2- .الذريعة، ج 13، ص 46.
3- .رياض العلماء، ج 6، ص 43 و ج 2، ص 30.
4- .روضات الجنّات، ج 2، ص 336؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 224.
5- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 235 و ج 3 ، ح 282 .
6- .الخصال، ص 11.
7- .معانى الأخبار، ص 19 ، مقدّمه محقّق .

ص: 64

تأليفات

ابن وليد در سال 347 ق، به گزارش شيخ مفيد، (1) اين حدس قوى مى نمايد كه او در سال 347 ق، در گذشته است. ابن وليد اهل قم نبود؛ گرچه در آن جا سكونت داشت. وى از مشايخ آن ديار، حديث شنيد و به جايگاه «شيخ قمى ها» بار يافت. (2) ابن وليد آگاه به فقه و حديث بود و در نقل روايت و نقد رجال نيز بسيار قابل اعتماد و توانا شناخته مى شد. (3) گويا او در نقد احاديث و جرح و تعديل راويان، روشى خاص داشت. بر پايه اين روش، وى از نقل كردن برخى احاديث و كتب روايى، خوددارى مى كرد. شاگردش شيخ صدوق نيز با اشاره به اين روش، بر پيروى از او در تضعيف راويان، تأكيد كرده است. (4) يكى از ديدگاه هاى كلامى ابن وليد _ كه شيخ صدوق نيز آن را پذيرفت و بعدها در نقد رجال، معيارى مهم تلقى شد _ ، قول به وقوع سهو از پيامبر و امام بود. در نظر آنان، نپذيرفتن اين قول، نخستين درجه غلو شمرده مى شد. (5)

تأليفاتدر مصادر، دو كتاب به ابن وليد نسبت داده شده كه هر دو، ناياب اند: الجامع و التفسير. (6) الجامع به قرينه موارد منقول از آن و نيز كثرت نقل شيخ صدوق و شيخ طوسى از ابن وليد، فراتر از روايات فقهى بوده است. (7) نجاشى و طوسى در طريق نقل كتاب ها، فراوان از ابن وليد نقل كرده اند. كثرت نقل، اين حدس را تقويت مى كند كه وى كتاب فهرست نيز داشته است.

.


1- .الإختصاص، ص 5.
2- .رجال النجاشى، ص 382.
3- .همان جا. نيز ر.ك: الفهرست ، طوسى، ص 237؛ معالم العلماء، ص 146.
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 153.
5- .همان، ج 1، ص 360؛ تصحيح الإعتقاد، ص 63 _ 66.
6- .رجال النجاشى، ص 328؛ الفهرست ، طوسى، ص 237؛ معالم العلماء، ص 146.
7- .كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 4؛ فرج المهموم، ص 139؛ كشف المهجة، ص 35.

ص: 65

8 . مَرعَش طبرى (م 358 ق)
تأليفات
9 . حسين ابن بابويه قمى (زنده در 378 ق)
اشاره

8 . مَرعَش طبرى (م 358 ق)حسن بن حمزة بن على بن عبد اللّه ، مكنّا به ابو محمّد و معروف به مرعش؛ محدّث، فقيه و اديب. وى اهل طبرستان بود؛ ولى به قرينه كثرت روايت از ابن بطّه قمى (1) و على بن ابراهيم قمى، (2) بى گمان سال ها در قم سكونت داشته است. مرعش طبرى در سال 356 ق، در بغداد بود و با شيخ مفيد، ابن نوح سيرافى، ابن غضائرى و ابن عبدون، ديدار كرد و به آنها اجازه نقل روايات و كتاب هاى خود را داد.گويا او سال ها پيش از اين تاريخ، به بغداد رفته بوده است؛ چراكه براساس گزارشى، هارون بن موسى تلعكبرى در سال 328 ق، با وى ملاقات كرد. مرعش طبرى مردى وارسته، فقيه و از بزرگان اماميه بود. نام او در بيش از هفتاد طريق در كتاب رجال نجاشى و فهرست طوسى آمده است.

تأليفاتمرعش طبرى در زمينه هاى اخلاق و آداب، غيبت امام دوازدهم و فقه، كتاب هايى نگاشت كه همگى ناياب اند: 1 . المبسوط فى عمل يوم و ليلة، 2 . الأشفية فى معانى الغيبة، 3 . المفتخر، 4 . كتاب فى الغيبة، 5 . كتاب الجامع، 6 . كتاب المرشد. (3)

9 . حسين ابن بابويه قمى (زنده در 378 ق)حسين بن على بن حسين بن موسى بن بابويِه قمى، مكنّا به ابو عبد اللّه ؛ محدّث و متكلّم. وى فرزند على بن بابويه قمى (م 329 ق) و برادر شيخ صدوق (م 381 ق) بود. حسين بن بابويه، حافظه اى بسيار قوى و هوشى سرشار داشت. (4) و امانتدارى قابل

.


1- .رجال النجاشى، ص 23 و 29.
2- .همان، ص 16 و 26.
3- .همان جا؛ الفهرست، طوسى، ص 104؛ رجال الطوسى، ص 422.
4- .الغيبة، طوسى، ص 188.

ص: 66

تأليفات
10 . حسن بن محمّد قمى (زنده در 378 ق)
11 . ابن قولَوَيه قمى (م 368 _ 369 ق)
اشاره

اعتماد در نقل حديث، شناخته مى شد. او از على بن بابويه و شيخ صدوق، روايت كرده و ابن غضائرى نيز از وى روايت كرده است.

تأليفاتدو كتاب به حسين بن بابويه نسبت داده شده كه هر دو، ناياب اند: يكى التوحيد و نفى التشبيه، و ديگرى كتابى براى صاحب بن عبّاد. (1)

10 . حسن بن محمّد قمى (زنده در 378 ق)حسن بن محمّد بن حسين قمى شيبانى (شيبانىُّ الوِلاء) ؛ محدّث و مورّخ. جزئيات زندگى او معلوم نيست و در مصادر اوليّه نيز نامى از او نبرده اند. مهم ترين و نخستين منبع در شرح حال حسن بن محمّد قمى، كتاب رياض العلماء افندى اصفهانى است. (2) به گزارش افندى اصفهانى، او معاصر شيخ صدوق بوده و از حسين بن على بن بابويه نيز روايت كرده است. (3)

تأليفتنها اثر شناخته شده و نامدار حسن بن محمّد، كتاب تاريخ قم است. وى اين كتاب را در سال 378 ق ، _ هنگامى كه برادرش على بن محمّد حسن كاتب، حكمران قم بود _ ، تأليف كرد. وى ، اين كتاب را با مقدّمه اى بلند در ثنا و ستايش صاحب بن عبّاد، وزير ركن الدوله بويه به وى تقديم كرد. (4)

11 . ابن قولَوَيه قمى (م 368 _ 369 ق)جعفر بن محمّد بن جعفر بن موسى بن قولَوَيه (قولُويِه)، مكنّا به ابو القاسم و معروف

.


1- .رجال النجاشى، ص 50؛ أمل الآمل، ج 2، ص 98.
2- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 366؛ الذريعة، ج 3، ص 276؛ مفاخر اسلام، ج 3، ص 153.
3- .رياض العلماء، ج 1، ص 318؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 366.
4- .تاريخ قم، ص 2 _ 3؛ رياض العلماء، ج 1، ص 318؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 364؛ الذريعة، ج 3، ص 278.

ص: 67

تأليفات

به ابن قولويه قمى؛ محدّث، فقيه و رجالى. ابن قولويه، ساكن قم بود و مهم ترين مشايخ او در آن ديار، پدر و برادر وى بودند. به قرينه روايت ابن قولويه از محمّد بن احمد بن سليم صابونى در مصر (1) و برخى محدّثان بغداد چون كلينى، (2) و نيز روايت هارون بن موسى تلعكبرى، ابن غضائرى، شيخ مفيد و ابن عبدون از محدّثان بغداد از او، (3) اين حدس قوى مى نمايد كه او براى مدّتى هرچند كوتاه، به مصر و بغداد رفته بوده است. آرامگاه ابن قولويه، در قبرستان قريش بغداد در رواق شريف كاظمين عليهماالسلاماست. (4) وى در شمار معدود محدّثانى است كه در وارستگى و فرزانگى شان اتفاق نظر وجود دارد. ابن قولويه، از شيخ مفيد (م 413 ق) لقب «شيخ صدوق» را دريافت كرد و گويا در برخوردارى از اين لقب، فضل تقدّم با اوست. امانتدارى، فرزانگى در حديث و فقه، برترى در صفات جمال، و وثاقت، ويژگى هاى او شمرده شده اند. (5)

تأليفاتدر مصادر، نزديك به بيست كتاب در زمينه هاى فقه، رجال، كتاب شناسى، تاريخ، طب، دعا و زيارت، به ابن قولويه نسبت داده شده است. گويا شمار كتاب هاى او، بيش از اينها بوده است؛ چرا كه شيخ طوسى، وصف «زياد» را براى تعداد كتاب هاى وى به كار برده است. (6) آثار ناياب: 1 . بيان حلّ الحيوان من محرمه، 2 . الحجّ، 3 . الردّ على ابن داوود فى عدد شهر رمضان، 4 . رجال ابن قولويه، 5 . فهرست ما رواه من الكتب و الاُصول، 6 . تاريخ الشهور و

.


1- .رجال النجاشى، ص 126؛ لسان الميزان، ج 2، ص 125.
2- .كامل الزيارات، ص 12 _ 13 ، مقدّمه محقّق .
3- .رجال الطوسى، ص 418.
4- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 4.
5- .رجال النجاشى، ص 446؛ الإقبال، ج 1، ص 33 _ 34؛ معالم العلماء، ص 89.
6- .الفهرست ، طوسى، ص 92.

ص: 68

12 . ابن رازى (زنده در 381 ق)
اشاره

الحوادث فيها، 7 . مداواة الجسد. اثر چاپى: 8 . كامل الزيارة و ما رُوى فى ذلك من الفضل عن الأئمة عليهم السلام ، معروف به كامل الزيارة.

12 . ابن رازى (زنده در 381 ق)جعفر بن احمد بن على قمى، مكنّا به ابو محمّد و معروف به ابن رازى؛ محدّث، متكلّم و فقيه. در مصادر، نام پدر و جدّ او به اختلاف، احمد بن على قمى (1) و على بن احمد قمى (2) ذكر شده است. برخى، اين دو نام را از آنِ دو نفر دانسته اند (3) و گروهى ديگر، آنها را يكى پنداشته اند. (4) گويا نام درست پدر او، جعفر بن احمد باشد؛ زيرا در المسلسلات، راوى كتاب با اشاره به اين كه مؤلفِ آن را در حالى ديده كه در دست راستش انگشترى بوده، نام او را جعفر بن احمد ذكر مى كند. (5) نيز بر پشت نسخه خطّىِ محمّد باقر مجلسى كه به خطّ اوست، نام مؤلّف، جعفر بن احمد آمده است. (6) سال وفات ابن رازى، معلوم نيست. به قرينه روايت وى از شيخ صدوق (7) و روايت شيخ صدوق از او، (8) و نيز روايت او از ابو المفضّل شيبانى، هارون بن موسى تلعكبرى و ابن غضائرى _ كه مشايخ شيخ مفيد (م 413 ق) بوده اند _ ، (9) وى مى تواند در طبقه شيخ مفيد و ابن غضائرى يا طبقه شيخ صدوق جاى گيرد. (10) ابن رازى، هم به قمى

.


1- .فلاح السائل، ص 265 و 161؛ عدّة الداعى، ص 227؛ روض الجنان، ص 362؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 107 ؛ جامع الأحاديث، ص 9 ، مقدّمه محقّق .
2- .معانى الأخبار، ص 6؛ التوحيد، ص 88، ح 417 و 441؛ رجال ابن داوود، ص 64.
3- .روضات الجنّات، ج 2 ، ص 172 . نيز ر. ك: جامع الأحاديث، ص 9 ، مقدّمه محقّق .
4- .أعيان الشيعة، ج 4، ص 82 . نيز ر. ك: جامع الأحاديث، ص 9 ، مقدّمه محقّق.
5- .جامع الأحاديث، ص 246 (المسلسلات، ح 9).
6- .جامع الأحاديث، ص 11 ، مقدّمه محقّق .
7- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام ، ص 9؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 73.
8- .معانى الأخبار، ص 6؛ التوحيد، ص 88، ح 417 و 441؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 1، ص 154 و 179.
9- .جامع الأحاديث، ص 9 ، مقدّمه محقّق .
10- .بحار الأنوار، ج 1، ص 37؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 108؛ الذريعة، ج 15، ص 254.

ص: 69

تأليفات

معروف است و هم به رازى؛ اگرچه به رازى، اشتهار بيشترى دارد. (1) به قرينه برخى از مشايخ ابن رازى كه بغدادى بوده اند، گويا وى مدّتى در بغداد بوده است. ابن رازى، فقيه، (2) قابل اعتماد، (3) والا مقام، (4) و در شمار سرشناسان و بزرگانِ بى نياز از توثيق بود. (5)

تأليفاتابن رازى بالغ بر 220 كتاب و رساله تأليف كرد (6) كه نزديك به ده عنوان آن، در مصادر آمده است. آثار چاپى: 1 . جامع الأحاديث، 2 . المسلسلات، 3 . الغايات، 4 . العروس، 5 . الأعمال المانعة من دخول الجنّة، 6 . نوادر الأثر فى «علىّ عليه السلام خير البشر». آثار ناياب: 7 . دفن الميت، 8 . فضل الجمعة. آثار نايابى كه مطالبشان، در منابع بعدى انعكاس يافته است: 1 . أدب الإمام و المأموم، 2 . المُنبّى عن زهد النبى صلى الله عليه و آله ، 3 . فضائل جعفر بن أبى طالب. (7) أدب الإمام و المأموم، تا سده دهم نيز در دسترس بود. ابن طاووس (م 662 ق) در فلاح السائل (8) و شهيد ثانى (م 962 ق) در روض الجنان، تكبيرهاى سه گانه پس از نماز را از آن روايت كرده اند. (9) اين كتاب از مصادر با واسطه بحار الأنوار (10) و مستدرك الوسائل

.


1- .معانى الأخبار، ص 6؛ التوحيد، ص 88، 417 و 441؛ فلاح السائل، ص 265 و 161؛ عدّة الداعى، ص 227؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 19 و 26.
2- .معانى الأخبار، ص 6.
3- .رجال ابن داوود، ص 64.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 26.
5- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 107.
6- .همان جا؛ الذريعة، ج 15، ص 254.
7- .جامع الاحاديث، ص 166؛ الغايات، ص 230؛ التدوين فى أخبار قزوين، ج 2، ص 34؛ ضيافة الإخوان، ص 321؛ الذريعة، ج 16، ص 266؛ ج 15، ص 253؛ ج 8، ص 233.
8- .الذريعة، ج 1، ص 386.
9- .روض الجنان، ص 362.
10- .بحار الأنوار، ج 76، ص 22؛ ج 88، ص 14 و 199؛ ج 103، ص 79.

ص: 70

13 . شيخ صدوق (م 381 ق)
اشاره

است. (1) محقّق نسخه چاپى جامع الأحاديث در پايان كتاب، زير عنوان «ضمائم»، آن دسته از آثار ناياب ابن رازى را كه در منابع متأخّر نقل شده اند، نام برده است. نيز سيّد محمّد جواد حسينى جلالى، جزوه اى با عنوان مقتطفات من كتاب «أدب الإمام والمأموم» نگاشته است. (2) المُنبّى عن زهد النبى صلى الله عليه و آله تا سده نهم هم دست يافتنى بوده و ابن طاووس (3) و ابن فهد حلّى (م 841 ق)، از آن نقل كرده اند. (4) اين كتاب نيز از مصادر با واسطه بحار الأنوار (5) و مستدرك الوسائل است. (6) واپسين ردّ پايى كه از كتاب فضائل جعفر بن أبى طالب به چشم مى آيد، مربوط به سده هفتم است كه عبد الكريم بن محمّد رافعى قزوينى (م 623 ق)، يك روايت از آن نقل كرده است. (7)

13 . شيخ صدوق (م 381 ق)محمّد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه، مكنّا به ابو جعفر و معروف به شيخ صدوق؛ محدّث، فقيه و رجالى. شيخ صدوق در قم زاده شد و گويا تا سال 347 ق، در قم بود. مشايخ حديث او در قم، پدرش على بن بابويه (م 329 ق) و محمّد بن حسن بن وليد (م 347 ق) بودند. شيخ صدوق پس از درگذشت پدرش و ابن وليد، به دعوت حاكم بويهى رى، به رى رفت. (8) به احتمال فراوان، اين سفر در سال 347 ق انجام

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 108.
2- .نوادر الأثر، ص 35 ، مقدّمه محقق .
3- .فلاح السائل، ص 161 و 265 _ 266.
4- .عدّة الداعى، ص 227 _ 300.
5- .بحار الأنوار، ج 8، ص 302؛ ج 43، ص 87؛ ج 70، ص 248 و 293؛ ج 75، ص 456؛ ج 84، ص 248 و 352؛ ج 104، ص 39.
6- .خاتمة مستدرك، ج 1، ص 108.
7- .التدوين فى أخبار قزوين، ج 2، ص 34 _ 35.
8- .كمال الدين، ص 3.

ص: 71

گرفت. وى تا پايان عمر، در آن جا ساكن شد. (1) شيخ صدوق براى ديدار با مشايخ حديث، به شهرها و مراكز مهمّ حديث سفر كرد كه براساس گزارش خود او، عبارت اند از: جرجان، نيشابور، سرخس، سمرقند، بلخ، ايلاق، فرغانه، همدان، بغداد، كوفه، مكّه و مدينه. (2) شيخ صدوق پس از قم و رى، گويى خراسان را سومين شهر براى اقامت برگزيده است؛ چراكه وى را چهره برجسته طايفه اماميه در خراسان دانسته اند (3) و بيشتر شهرهايى كه وى به آنها سفر كرد، در منطقه خراسان و ماوراء النهر جاى دارند. قرينه سوم، اين كه تأليف برخى از كتاب ها _ مانند كتاب من لا يحضره الفقيه، بسيارى از مجالس امالى و نيز كتاب كمال الدين و تمام النعمة _ در آن ديار انجام گرفت. وى با بيش از 250 نفر از مشايخ حديث كه اهل سنّت نيز در ميان آنها بود، ديدار كرد و از آنها حديث شنيد. (4) مهم ترين مشايخ او به ترتيب، على بن بابويه، ابن وليد، محمّد بن على ماجيلويه و محمّد بن موسى بن متوكّل بودند. (5) معروف ترين راويان او را نيز چنين مى توان نام برد: شيخ مفيد، هارون بن موسى تلعكبرى، حسين بن عبيد اللّه غضائرى، جعفر بن حسن بن حَسْكه، محمّد بن سليمان حمرانى (6) و على بن احمد نجاشى پدر صاحب رجال. (7) شيخ صدوق در وثاقت، امانتدارى و فرزانگى، و تبحّر در فقه و اخبار و رجال، يگانه دوران در ميان قمى ها بود. 8 بنا به قولى،ابن ادريس در سده ششم، لقب

.


1- .رجال النجاشى، ص 392؛ معانى الأخبار، ص 19 ، مقدّمه محقّق .
2- .علل الشرائع، ص 16 _ 20؛ مقدّمه بحر العلوم، معانى الأخبار، ص 19 _ 25 ، مقدّمه محقّق .
3- .رجال النجاشى، ص 392.
4- .معانى الأخبار، ص 37 _ 68؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ص 19 ، مقدّمه محقّق .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ص 17 _ 18 ، مقدّمه محقّق .
6- .الفهرست ، طوسى ، ص 237؛ رجال الطوسى ، ص 439.
7- .همان جا؛ الفهرست ، طوسى، ص 237؛ رجال الطوسى، ص 439؛ فلاح السائل، ص 11؛ فرج المهموم، ص 129.

ص: 72

تأليفات

«صدوق» را _ كه رساترين كلمه در بيان امانتدارى است _ براى محدّث ياد شده به كار برد. (1)

تأليفاتشيخ صدوق پر تأليف بود و در مصادر، نزديك به سيصد اثر براى او ذكر شده است. (2) او خود، در كتاب من لا يحضره الفقيه _ كه گويا در شمار آخرين تأليفات اوست _ ، به عدد 245 كتاب كه تا آن زمان نگاشته بود، اشاره كرده است. (3) او در زمينه هاى گوناگونى قلم زد: فقه، فلسفه احكام و حكمت ها و فوايد تشريع، كلام، غيبت امام عصر (عج)، فضايل و مناقب، تاريخ، اخلاق و آداب، دعا و زيارت، رجال، فقه الحديث و مصطلح الحديث. الف _ آثار ناياب: بيش از سه چهارم كتاب هاى شيخ صدوق، ناياب اند: از آن جمله، بيش از هشتاد كتاب فقهى، و افزون بر آنها: 1 . المصابيح، شامل پانزده مصباح كه هر كدام، به معرّفى راويان يكى از دوازده امام عليهم السلام و حضرت فاطمه عليهاالسلاماختصاص دارد و دو مصباح نيز به راويان مرد و زن از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، 2 . المعرفة برجال البرقى، 3 . الرجال المختارين من أصحاب النبى صلى الله عليه و آله ، 4 . الزهد، در يازده كتاب به تعداد ائمه عليهم السلام غير از امام عصر(عج)، 5 . إثبات الوصية لِعلىّ عليه السلام ، 6 _ 10. پنج كتاب با عنوان مجلس در موضوع امامت، 11 . إثبات النصّ على الأئمه (نصوص الأئمه) عليهم السلام ، 12 . دلائل الأئمة و معجزاتهم، 13 . الروضة فى الفضائل، 14 . فضائل جعفر الطيّار، 15 . المدينة و زيارة قبر النبى و الأئمة عليهم السلام ، 16 . زيارة قبور الأئمة عليهم السلام ، 17 . الغيبة، 18 . علامات آخر الزمان، 19 . مقتل الحسين عليه السلام ، 20 . الجمل، 21 . التاريخ، 22 . أخبار أبى ذر، 23 . أخبار سلمان، 24 . جامع أخبار عبد العظيم الحسنى، 25 . تفسير القرآن، 26 . كتاب فى

.


1- .السرائر، ص 288؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، مدخل «ابن بابويه».
2- .رجال النجاشى، ص 392؛ الفهرست ، طوسى، ص 237.
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 3.

ص: 73

زيد بن على عليه السلام ، 27 . كتاب فى عبد المطّلب و عبد اللّه و أبى طالب و آمنة بنت وهب. ب _ كتاب هايى كه ناياب اند، ولى مطالبشان، در منابع بعدى منعكس شده است: 28 . مدينة العلم، 29 . المرشد، 30 . النبوّة، 31 . مولد أمير المؤمنين عليه السلام ، 32 . زهد مولانا على عليه السلام ، 33 . المعراج، 34 . أخبار الزهراء فاطمة عليهاالسلام، 35 . الفِرَق. مدينة العلم، بزرگ تر از كتاب من لا يحضره الفقيه بود (1) و به قولى، شش جزء بيش از آن داشت. و در ده جزء سامان يافته بود. (2) اين كتاب تا سده دهم نيز در دسترس بود. ابن طاووس (3) و _ بر پايه برخى گزارش ها _ يوسف بن حاتم شامى شاگرد محقّق حلّى (م 676 ق) در كتاب الدرّ النظيم فى مناقب الأئمه اللهاميم، (4) علّامه حلى (م 726 ق) در كتاب منتهى المطلب (5) و شهيد اوّل (م 753 ق) در كتاب ذكرى الشيعة، از كتاب مدينة العلم صدوق نقل كرده اند. (6) شيخ حسين عبد الصمد (م 984 ق) پدر شيخ بهايى (م 1031 ق)، مدينة العلم را كتاب پنجم از اصول و كتاب هاى معتبر شيعه ذكر كرده است. (7) ظاهر عبارت شهيد و شيخ عبد الصمد، گوياى آن است كه آنها كتاب ياد شده را در اختيار داشته اند. مدينة العلم در سده يازدهم، گم شده پنداشته شد و محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق) تلاش كرد تا نسخه اى از آن را پيدا كند؛ ولى موفّق نشد . (8) مدينة العلم با واسطه ، از مصادر وسائل الشيعة ، (9) بحار الأنوار (10) و

.


1- .الفهرست ، طوسى، ص 238.
2- .معالم العلماء، ص 147.
3- .فلاح السائل، ص 69، 72، 78، 85 _ 86، 95، 127 و 155.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 40؛ الذريعة، ج 8، ص 86.
5- .بحار الأنوار، ج 80، ص 44.
6- .وسائل الشيعة، ج 1، ص 315 و 508؛ ج 2، ص 713؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 269.
7- .وصول الأخيار إلى اُصول الأخبار، ص 44.
8- .بحار الأنوار، ج 102، ص 34؛ الذريعة، ج 20، ص 251.
9- .وسائل الشيعة، ج 1، ص 315 و 508؛ ج 2، ص 713؛ ج 18، ص 74؛ ج 20، ص 48.
10- .بحار الأنوار، ج 2، ص 161؛ ج 56، ص 252؛ ج 78، ص 23، 31، 300، 412، 329، و 330؛ ج 79، ف ص 291، 359؛ ج 80، ص 22، 44 و 50؛ ج 102، ص 34؛ ج 104، ص 43.

ص: 74

مستدرك الوسائل (1) است. المرشد تا سده هفتم در دسترس بود. ابن طاووس نسخه اى از آن را در اختيار داشته و روايتى در بيان روز مبعث پيامبر صلى الله عليه و آله ، از آن نقل كرده است. (2) النبوّة در سده هفتم در دسترس بوده و به قرينه نقل روايتى در باره انعقاد نطفه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از جزء چهارم النبوّة، در إقبال الأعمال، ابن طاووس نسخه اى از آن را در اختيار داشته است. (3) بر پايه گزارشى، يوسف بن حاتم، فقيه شامى معاصر ابن طاووس، (4) نيز از آن نقل كرده است. اين كتاب، يكى از مصادر با واسطه بحار الأنوار است. (5) مولد أمير المؤمنين عليه السلام ، در سده هفتم موجود بود. ابن طاووس با اشاره به اين كتاب در شمار مصادر كتاب اليقين، (6) از آن نقل كرده است. (7) وى همچنين از كتاب با عنوان «الجزء الذى فيه مولد أمير المؤمنين عليه السلام »، بدون ذكر نام مؤلّف، ياد كرده (8) كه شايد همين كتاب مورد بحث باشد. زهد مولانا على عليه السلام ، در سده هفتم موجود بود. ابن طاووس در فلاح السائل، سه بار از آن نقل كرده است. (9)

.


1- .مستدرك الوسائل، ج 2، ص 172، 221، 362، 372، 498، 517، 520 و 521؛ ج 3، ص 21، 97، 102، 112 و 130؛ ج 9، ص 163.
2- .الإقبال، ج 3، ص 263 و 272.
3- .همان، ج 3، ص 162.
4- .الذريعة، ج 24، ص 20.
5- .بحار الأنوار، ج 98، ص 375.
6- .اليقين، ص 14.
7- .همان، ص 191.
8- .همان، ص 119 و 485.
9- .فلاح السائل، ص 101، 109 و 266.

ص: 75

كتاب المعراج، گويا در سده دهم موجود بوده است. بر پايه گزارش هايى، چند سيّد نعمت اللّه ولى در كتاب كنز المطالب _ كه در سال 981 ق، به نگارش در آمده _ و سيّد هاشم توبلى بحرانى (م 1107 ق) در برخى آثار خود، از آن نقل كرده اند. (1) أخبار الزهراء فاطمة عليهاالسلام در سده هفتم موجود بود. ابن طاووس در كتاب اليقين (2) و محمّد باقر مجلسى با واسطه او، يك روايت از آن نقل كرده اند. (3) الفِرَق نيز در سده هفتم موجود بوده و ابن طاووس در كتاب سعد السعود، (4) يك روايت از آن نقل كرده است. محمّد باقر مجلسى در شمار مصادر بحار الأنوار، كتابى با عنوان نصوص از شيخ صدوق را ذكر كرده، (5) كه گويا همان نصوص الأئمة يا إثبات النصّ على الأئمّة عليهم السلام است؛ اگرچه وى در هيچ موردى، از آن نقل نكرده است. ج _ آثار چاپى: 36 . عيون أخبار الرضا عليه السلام ، 37 . علل الشرائع، 38 . معانى الأخبار، 39 . كمال الدين و تمام النعمة، 40 . الأمالى، 41 . الخصال، 42 . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، 43 . التوحيد، 44 . صفات الشيعة، 45 . فضائل الشيعة، 46 . كتاب الإخوان، 47 . المُقنع، 48 . الهداية، 49 . رسالة العقائد، 50 . كتاب فضل الأشهر الثلاثة، 51 . المواعظ، 52 . كتاب من لا يحضره الفقيه. فهرست احاديث كتاب هاى شيخ صدوق بخش رايانه اى «مجمع بحوث اسلامى» در مشهد، در سال 1418 ق، فهرست احاديث پانزده كتاب از آثار شيخ صدوق را در يك كتاب فراهم آورده است. اين كتاب، شامل احاديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام ، احاديث قدسى و احاديثى از فاطمه زهرا عليهاالسلام و غير معصومان است كه بر اساس

.


1- .الذريعة، ج 21، ص 227؛ أعيان الشيعة، ج 10، ص 249؛ حلية الأبرار، ج 1، ص 445 ، پانوشت ، محقّق كتاب .
2- .اليقين، ص 424.
3- .بحار الأنوار، ج 18، ص 356 و 397.
4- .سعد السعود، ص 79.
5- .بحار الأنوار، ج 1، ص 7.

ص: 76

14 . ابن خزّاز قمى (معاصر شيخ مفيد)
اشاره

حروف الفبا، سامان يافته است و در پايان آن، فهرست هاى قابل استفاده اى نيز آمده است. (1)

14 . ابن خزّاز قمى (معاصر شيخ مفيد)على بن محمّد بن على، مكنّا به ابو القاسم، ملقّب به خزّاز و معروف به ابن خزّاز قمى؛ محدّث، فقيه و متكلّم. در مصادر، افزون بر «على بن محمّد بن على»، (2) گاه از «على بن احمد بن على» (3) و يا «على بن خزّاز رازى» (4) ياد شده است. به قرينه توصيف او به «متكلّم» و يگانگى تأليفات منتسب به اسامى ياد شده در مصادر كتاب شناسى، معلوم مى شود كه على بن احمد همان على بن محمّد است كه در مصادر رجالى از او ياد شده است. ابن خزّاز، هم به رازى شهرت دارد و هم به قمى. اين از آن روست كه وى در قم و رى ساكن بود و در رى از دنيا رفت. ابن خزّاز به قرينه مشايخ بغدادى اش _ چون: ابو مفضّل شيبانى، (5) ابن عيّاش جوهرى، (6) ابو الفرج معافى بن زكريّاى بغدادى (7) _ ، مدّتى هم در بغداد بوده است. سال وفات وى، دانسته نيست. به قرينه مشايخ او _ مانند: شيخ صدوق (م 381 ق) (8) و ابن عيّاش جوهرى (م 401 ق) _ ، وى را مى توان معاصر شيخ مفيد و ابن عيّاش دانست. (9) ابن خزّاز، قابل اعتماد و سرشناس در كلام و فقه شيعه بود. (10)

.


1- .تراثنا، ش 54، ص 458 _ 459.
2- .رجال النجاشى، ص 268؛ معالم العلماء، ص 106؛ خلاصة الأقوال، ص 188؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 27.
3- .رجال الطوسى، ص 430.
4- .فهرست طوسى، ص 166.
5- .كفاية الأثر، ص 11.
6- .همان، ص 41.
7- .همان، ص 20.
8- .همان، ص 45، 49 و 51.
9- .همان، ص 7 ، مقدّمه محقّق.
10- .رجال النجاشى، ص 268؛ الفهرست ، طوسى، ص 166.

ص: 77

تأليفات
15 . عيّاشى سمرقندى (م 320 _ 329 ق)
اشاره

تأليفاتسه كتاب در زمينه كلام و فقه، به ابن خزّاز، نسبت داده شده است. اثر چاپى: 1 . كفاية الأثر في النص على الأئمّة الإثنى عشر . اثر ناياب: 2 . الإيضاح فى اُصول الدين على مذهب أهل البيت عليهم السلام ، كه با عنوان الإيضاح فى الاعتقاد نيز ذكر شده است. (1) اثر نايابى كه در منابع بعدى انعكاس يافته است: 3 . الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية. گويا اين كتاب، همان الأحكام الشيعية است كه در اختيار محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق) بوده و وى روايتى را در باره دفن شبانه حضرت فاطمه عليهاالسلامبه دست امام على عليه السلام ، از آن نقل كرده است. (2)

15 . عيّاشى سمرقندى (م 320 _ 329 ق)محمّد بن مسعود بن عيّاش سمرقندى، مكنّا به ابو النضر و معروف به عيّاشى؛ محدّث، مفسّر، فقيه و رجالى. سال وفات او معلوم نيست. به قرينه آن كه وى دوست و استاد ابو عمرو كشّى (م 329 ق) و معاصر ابو جعفر كلينى (م 329 ق) بوده، شايد فوت او بين 320 تا 329 ق، اتفاق افتاده باشد. (3) عيّاشى به پيروى از پدر، بر مذهب اهل سنّت بود و در اين مدّت، از مشايخ حديث اهل سنّت فراوان استفاده كرد. (4) او در جوانى، به تشيّع گرويد و از مشايخ حديث كوفه، بغداد و قم حديث شنيد. (5) عيّاشى را صادق، موثّق و از چهرهاى برجسته اماميه (6) جليل القدر، واسع الأخبار، بصير و آگاه به روايات خوانده اند؛ (7) اگرچه از ضعفا نيز بسيار روايت

.


1- .معالم العلماء، ص 106.
2- .بحار الأنوار، ج 43، ص 184.
3- .هدية العارفين، ج 2، ص 32؛ كتاب خانه ابن طاووس، ص 545 ؛ معجم المؤلّفين، ج 12، ص 20.
4- .رجال النجاشى، ص 350.
5- .همان، ص 351؛ معجم رجال الحديث، ج 18، ص 242.
6- .رجال النجاشى، ص 351.
7- .الفهرست ، طوسى، ص 211.

ص: 78

تأليفات
16 . ابو عمرو كشى (م 329 ق)

مى كرد. (1) تنها راوى او، فرزندش حيدر بن محمّد سمرقندى است. (2)

تأليفاتشمار تأليفات عيّاشى، بيش از دويست كتاب (3) در زمينه هاى فقه (حدود 107 كتاب)، تفسير، دعا و زيارت، اخلاق و آداب، كلام، رجال، سيره، طب، نجوم و قيافه شناسى بوده است. همگى اين آثار به جز تفسير، ناياب اند. اثر چاپى: التفسير.

16 . ابو عمرو كشى (م 329 ق)محمّد بن عمر (عمير) بن عبد العزيز، مكنّا به ابو عمرو و معروف به كشّى؛ محدّث و رجالى. سال وفات او دانسته نيست. وى به قرينه مصاحبت با عيّاشى (4) و هم طبقه بودن با كلينى (م 329 ق)، (5) احتمالاً در سال 328 ق فوت شده است. (6) ابو عمرو كشّى، اهل كش از توابع سمرقند بود. به قرينه آن كه جعفر بن قولويه (م 368 ق) و هارون بن موسى تلعكبرى از وى اجازه روايت گرفته اند، (7) گويا او مدّتى در بغداد بوده است. اسامى مشايخ كشّى در كتاب معرفة الرجال كه به پنجاه نفر مى رسند، نشان مى دهد كه اكثر آنها در ماوراء النهر؛ بويژه شهر كش، زندگى مى كرده اند. (8) كشّى رجالى قابل اعتماد و بنام شيعه بود كه به اخبار نيز آگاهى داشت. 9 وى در

.


1- .رجال النجاشى، ص 351.
2- .همان، ص 315.
3- .الفهرست ، طوسى، ص 212 _ 215؛ رجال النجاشى، ص 351 _ 353.
4- .رجال النجاشى، ص 373.
5- .الذريعة، ج 2، ص 478 و ج 21، ص 262.
6- .همان، ج 2، ص 133.
7- .رجال النجاشى، ص 373؛ رجال الطوسى، ص 440.
8- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 290 _ 296.

ص: 79

17 و 18 . ابنا بسطام (م نيمه اوّل سده چهارم)
اشاره

شمار دوازده شيخ اجازه معروف است. (1) در مصادر، تنها يك زمينه رجال به كشّى نسبت داده شده است. اين كتاب با عنوان هاى «كتاب الرجال»، (2) «معرفة الرجال» (3) و «معرفة الناقلين عن الأئمة الصادقين عليهم السلام » (4) ذكر شده است. رجال كشّى در اختيار نجاشى و شيخ طوسى بوده و آنان در تأليف دو كتاب رجال و فهرست، از آن استفاده كرده اند. (5) شيخ طوسى گزيده اين كتاب را در واپسين سال هاى عمر، در سال 456 ق، بر شاگردان خود املا كرد. (6) اين گزيده با عنوان إختيار الرجال به ثبت رسيده است. (7) از سده پنجم به بعد، كتاب الرجال كشّى ناياب شد و تنها إختيار الرجال باقى ماند. (8)

17 و 18 . ابنا بسطام (م نيمه اوّل سده چهارم)حسين بن بسطام و برادرش عبد اللّه بن بسطام، مكنّا به ابو عتاب و هر دو معروف به ابنا بسطام؛ محدّث. از جزئيات زندگى اين دو برادر، گزارشى در دست نيست. به قرينه آن كه ابن عيّاش جوهرى (م 401 ق) با دو واسطه، از آن دو نقل كرده، (9) مى توان سال وفات آنها را نيمه نخست سده چهارم حدس زد. آنها اهل نيشابور بودند و در مصادر، به نيشابورى شهرت دارند. (10) ابنا بسطام از نيشابور به قزوين رفتند و در آن جا ساكن شدند. (11) اين دو برادر توثيق نشده اند؛ بسطام بن شاپور زيّات مكنّا به

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 285.
2- .رجال النجاشى، ص 372؛ الفهرست ، طوسى، ص 217.
3- .الفهرست ، طوسى، ص 81.
4- .معالم العلماء، ص 101.
5- .رجال النجاشى، ص 21، 34، 36، 38.
6- .فرج المهموم، ص 130.
7- .الفهرست ، طوسى، ص 242؛ معالم العلماء، ص 150.
8- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 285؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 43 و 95؛ كلّيات فى علم الرجال، ص 59.
9- .رجال النجاشى، ص 39.
10- .همان، ص 218؛ نقد الرجال، ج 2، ص 80.
11- .طبّ الأئمة عليهم السلام ، ص 15.

ص: 80

تأليفات

ابو الحسين واسطى، زكريّا، زياد و حفص كه عموهاى آن دو بودند، در شمار محدّثان قابل اعتماد ياد شده اند. (1) ابنا بسطام، از مشايخ بسيارى روايت كرده اند. (2) محمّد بن خلف قزوينى يكى از آنهاست. (3) گويا اين محمّد بن خلف، همان محمّد بن خلف طاطرى است كه ابن عيّاش جوهرى از او روايت كرده (4) و ابن جعابى نيز او را موثّق خوانده است. (5)

تأليفاتكتاب معروف اين دو برادر، طبّ الأئمة عليهم السلام نام دارد (6) كه در مصادر، با عنوان كتاب الطب (7) ذكر شده است. اين كتاب ضعف هاى بسيارى دارد. مهم ترين آنها عبارت اند از: عدم توثيق مؤلّفان آن، (8) ضعف طريق نجاشى به آن _ كه ابن عيّاش جوهرى است _ (9) و ضعف اسانيد برخى روايات آن. (10) با اين همه، شيخ حرّ عاملى، محمّد باقر مجلسى و محدّث نورى، به اين كتاب اعتنا و اعتماد كرده اند. (11) اين اعتنا بدان جهت بوده كه در اين كتاب، احكام فرعى، بسيار كم آمده و از ديگر سو، در موضوع دعا و ادويه، تنها به اسانيد قوى بسنده نمى شود. (12)

.


1- .رجال النجاشى، ص 39؛ معالم العلماء، ص 65؛ خلاصة الأقوال، ص 81.
2- .طبّ الأئمة عليهم السلام ، مقدّمه محقق، ص 13 _ 14.
3- .همان، ص 15.
4- .مقتضب الأثر، ص 6 و 8.
5- .همان جا؛ قاموس الرجال، ج 8، ص 166؛ فهرس التراث، ج 1، ص 385.
6- .بحار الأنوار، ج 1، ص 11 و 30؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 43.
7- .رجال النجاشى، ص 39.
8- .بحار الأنوار، ج 1، ص 30.
9- .رجال النجاشى، ص 86.
10- .طب الأئمة عليهم السلام ، ص 14؛ مقدّمه آية اللّه بروجردى، فهرس التراث، ج 1، ص 385.
11- .ر.ك: مستدرك الوسائل، ج 1، ص 387، 396 و 409.
12- .بحار الأنوار، ج 1، ص 30؛ طبّ الأئمة عليهم السلام ، بروجردى، ص 14 ، مقدمة آية اللّه .

ص: 81

19 . ابو الجيش بلخى (م 367 ق)
تأليفات

19 . ابو الجيش بلخى (م 367 ق)مظفّر بن محمّد بن احمد بلخى، مكنّا به ابو الجيش (ابو الحسن) و معروف به ابو الجيش بلخى؛ محدّث و متكلّم. كنيه اين محدّث در مصادر، ابو الجيش (1) و گاه ابو الحسن (2) ذكر شده است. جزئيات زندگى وى دانسته نيست. او اهل بلخ، از توابع خراسان بود و به بلخى و گاه خراسانى اشتهار يافت. به قرينه استماع شيخ مفيد از او، (3) وى به بغداد رفته است. ابو الجيش اخبار شناس و متكلّمى برجسته بود. وى در كلام، شاگرد متكلّم معروف شيعى، ابو سهل نوبختى بود.

تأليفاتابو الجيش در زمينه كلام، مناقب و مثالب و رجال، كتاب نوشت. آثار ناياب: 1 . كتابى در مثالب موسوم به فعلتَ فلا تلم، 2 . الإمامة، 3 . نقض كتاب العثمانية جاحظ، 4 . الكمال، 5 . بعض ما روى من مناقب الرجال، 6 . فدك، 7 . الأرزاق و الآجال. اين آثار همگى ناياب اند. كتاب مناقب او كه با عنوان الكمال، (4) خصال الكمال، (5) خصال الكمال و بعض ما روى من مناقب الرجال (6) و رجال أبى الجيش (7) آمده، تا سده ششم نيز در دسترس بود. ابن شهر آشوب (م 579 ق) يك روايت (8) و محمّد باقر مجلسى با واسطه، از آن نقل كرده اند. 9

.


1- .رجال النجاشى، ص 421؛ الفهرست ، طوسى، ص 251؛ معالم العلماء، ص 159.
2- .المناقب ، ابن شهرآشوب، ج 1، ص 365.
3- .رجال النجاشى، ص 421؛ فهرست طوسى، ص 251.
4- .معالم العلماء، ص 159.
5- .المناقب ، ابن شهرآشوب ، ج 1، ص 385.
6- .الذريعة، ج 7، ص 163.
7- .الذريعة، ج 10، ص 151.
8- .بحار الأنوار، ج 40، ص 322.

ص: 82

20 . ابن ابى ثَلْج بغدادى (بين 237 _ 325 ق)
تأليفات

20 . ابن ابى ثَلْج بغدادى (زنده در 237 _ 325 ق)محمّد بن احمد بن محمّد بن عبد اللّه بن اسماعيل كاتب، مكنّا به ابو بكر و معروف به ابن ابى ثلج بغدادى؛ محدّث، مورّخ، فقيه و مفسّر. جزئيات زندگى او معلوم نيست. وى در بغداد بود و چهره اى برجسته، قابل اعتماد و كثير الحديث شناخته مى شد. (1) اگرچه ابن نديم (م 357 ق) وى را «خاصّى، عامّى» _ با تأكيد بر غلبه تشيّع او _ ياد كرده، (2) در مصادر شيعى بر امامى مذهب بودن او اتّفاق نظر وجود دارد. ابو مفضّل شيبانى، سلامة بن محمّد ارزنى، (3) معافا بن زكريّا ابو الفرج، (4) هارون بن موسى تلعكبرى در سال 322 _ 325 ق، و ابو بكر دورى (م 379 ق)، از وى حديث شنيده اند. ابو بكر دورى بيش از ساير افراد ياد شده، از ابن ابى ثلج روايت كرده است. (5) ابن ابى ثلج از مشايخ حديث شيعه (6) و مشايخ حديث اهل سنّت _ چون دار قطنى، ابن شاهين و يوسف قوّاس _ حديث شنيد. (7)

تأليفاتآثار او در زمينه رجال، فضائل، تفسير، تاريخ و آداب است. آثار ناياب: 1 . التنزيل فى أمير المؤمنين (كتاب ما نزل من القرآن فى أمير المؤمنين عليه السلام )، 2 . البُشرى و الزلفى فى فضائل الشيعة، 3 . أخبار النساء الممدوحات، 4 . أخبار فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام ، 5 . كتاب من قال بالتفضيل من الصحابة، 6 . كتاب أسماء أمير المؤمنين عليه السلام ، 7 . تفسير القرآن، 8 . السنن والآداب على مذهب العامّة، 9 . فضائل الصحابة، 10 . كتاب الإختيار

.


1- .رجال النجاشى، ص 381؛ الفهرست ، طوسى، ص 230؛ معالم العلماء، ص 143؛ خلاصة الأقوال، ص 266.
2- .فهرست ابن نديم، ص 289.
3- .رجال النجاشى، ص 8 و 382؛ الفهرست ، طوسى، ص 230، رجال الطوسى، ص 448.
4- .فهرست منتجب الدين، ص 356.
5- .رجال الطوسى، ص 443.
6- .رجال النجاشى، ص 8؛ إيضاح الاشتباه، ص 188 _ 289.
7- .فهرست ابن نديم، ص 37؛ قاموس الرجال، ج 8، ص 35.

ص: 83

21 . ابن جحام (زنده در 328 ق)
تأليفات

من الأسانيد. (1) كتاب التنزيل فى أمير المؤمنين عليه السلام تا سده هفتم موجود بود. ابن طاووس (م 662 ق) با نقل چهار حديث از آن، متذكّر شده كه نسخه اى قديمى از آن را در اختيار دارد كه به احتمال فراوان، هنگام حيات مؤلّف نگاشته شده است. (2) اثر چاپى: 11 . تاريخ الأئمّة عليهم السلام .

21 . ابن جحام (زنده در 328 ق)محمّد بن عبّاس بن على بن مروان بن ماهيار، مكنّا به ابو عبد اللّه و ملقّب به بزّاز و معروف به ابن جحام؛ محدّث، فقيه و قرآن پژوه. نام معروف وى به اختلاف گزارش ها، ابن جحام (3) و ابن حجام (4) ذكر شده است. سال وفات وى معلوم نيست. به قرينه نقل و اجازه روايت هارون بن موسى تلعكبرى از وى در سال 328 ق، او در اين سال يا پس از آن فوت شده است. ابن جحام، اهل باب الطاق بغداد بود. (5) به قرينه مشايخ قمى و بغدادى وى _ چون: ابن عقده، محمّد بن جعفر رزّاز، حسن بن محمّد بن جمهور عمى، ابن ادريس قمى و ابن همام اسكافى _ ، (6) او به قم نيز رفته است. ابن جحام، كثير الحديث بود و در شمار معدود محدّثان شيعه اى شناخته مى شود كه نجاشى دو بار، او را توثيق كرده است. (7)

تأليفاتآثار ابن جحام، در زمينه تفسير و قرآن شناسى و نيز فقه است.

.


1- .فهرست ابن نديم، ص 289.
2- .اليقين، ص 57 _ 60.
3- .رجال النجاشى، ص 378؛ خلاصة الأقوال، ص 265.
4- .رجال الطوسى، ص 443؛ الفهرست ، طوسى، ص 228؛ معالم العلماء، ص 177.
5- .رجال الطوسى، ص 443؛ الذريعة، ج 3، ص 304.
6- .دائرة المعارف بزرگ اسلامى، مدخل «ابن جحام».
7- .رجال النجاشى، ص 378.

ص: 84

22 . ابن همام اسكافى (م 332 _ 336 ق)
اشاره

آثار ناياب: 1 . المقنع فى الفقه، 2 . الدواجن، 3 . ما نُزّل من القرآن فى أهل البيت عليهم السلام ، 4 . قرائة أهل البيت عليهم السلام ، 5 . قرائة أمير المؤمنين، 6 . الناسخ و المنسوخ، 7 . التفسير الكبير، 8 . تأويل ما نُزّل فى النبى و آله عليهم السلام (1) . كتاب ما نُزّل من القرآن فى أهل البيت عليهم السلام ، كه تا سده دهم _ و گويا تا دوازدهم نيز _ موجود بوده، (2) كتابى پر حجم در هزار برگ بوده است. (3) ابن طاووس (م 662 ق) نسخه اى از آن را كه در دو مجلّد بزرگ و در ده جزء سامان يافته بوده _ در اختيار داشته است. (4)

22 . ابن همام اسكافى (م 332 _ 336 ق)محمّد بن ابى بكر همام بن سهيل، مكنّا به ابو على، ملقّب به كاتب و معروف به ابن همام اسكافى؛ محدّث و مورّخ. زادگاه ابن همام معلوم نيست. به قرينه مشايخ قمى اش _ چون: عبد اللّه بن جعفر حِمْيَرى، احمد بن ادريس قمى و ابن جمهور عمى _ ، (5) مدّتى در قم به سر برده؛ ولى به قرينه راويان بغدادى اش _ چون: ابو الحسن جندى، ابو غالب رازى، ابن قولويه، نعمانى و تلعكبرى _ (6) و اين كلام خطيب بغدادى (م 463 ق) كه: «ابن همام در سوق العطش ساكن بود و در قبرستان قريش به خاك سپرده شد»، (7) بايد محلّ اصلى سكونت وى را بغداد دانست. خانواده ابن همام مجوسى بودند و پدر وى نخستين فرد از اين خانواده بود كه به اسلام و تشيّع گرويد. (8) وفات ابن همام را به اختلاف، در سال

.


1- .رياض العلماء، ج 5، ص 145.
2- .بحار الأنوار، ج 38، ص 247؛ حلية الأبرار، ج 2، ص 408؛ مدينة المعاجز، ج 1، ص 204.
3- .رجال النجاشى، ص 378.
4- .اليقين، ص 279.
5- .معجم رجال الحديث، ج 15، ص 246.
6- .رجال النجاشى، ص 122، 245 و 375؛ الفهرست ، طوسى، ص 141 و 217؛ رجال الطوسى، ص 494 و 438.
7- .تاريخ بغداد، ج 4، ص 135 _ 136.
8- .رجال النجاشى، ص 376.

ص: 85

تأليفات
23 . مظفر بن جعفر بن حسين (زنده در نيمه نخست سده چهارم)
اشاره

336 (1) و 332 ق، (2) دانسته اند. وى امانتدار و كثيرالروايه بود (3) و مشايخ سنّى نيز داشت. (4) وى در بسيارى از طرق رجال نجاشى و فهرست طوسى واقع شده و بسيارى از روايات و اخبار مربوط به امام زمان (عج) و غيبت او و نايبان چهارگانه آن حضرت، به واسطه او نقل شده است. (5)

تأليفاتسه كتاب به ابن همام نسبت داده شده است. اثر ناياب : 1 . المزار، كه يكى از مصادر باواسطه وسائل الشيعة است. (6) آثار چاپى : 2 . الأنوار فى تاريخ الأئمة الأطهار عليهم السلام (7) _ كه با عنوان الأنوار نيز از آن ياد شده است _ ، (8) 3 . التمحيص.

23 . مظفر بن جعفر بن حسين (زنده در نيمه نخست سده چهارم)نام مظفّر بن جعفر بن حسين (حسن)، در مصادر رجالى و كتاب شناسى، ذكر نشده است و نخستين كسى كه از وى نام برد، ابن طاووس (م 662 ق) بود كه نسخه اى با عنوان الرسالة الموضحة، در كتاب خانه اصلى و قديمى مدرسه نظاميه بغداد پيدا كرد. وى بارها از مؤلّف اين نسخه با نام مظفّر بن جعفر ياد كرده و متذكّر شده كه اين

.


1- .تاريخ بغداد، ج 4، ص 135 _ 136.
2- .خلاصة الأقوال، ص 247.
3- .رجال الطوسى، ص 438؛ تاريخ بغداد، ج 4، ص 135 _ 136.
4- .رجال النجاشى، ص 378؛ الفهرست ، طوسى، ص 141 و 217.
5- .التمحيص، ص 17 _ 28 ، مقدّمه محقّق .
6- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 48.
7- .رجال النجاشى، ص 378.
8- .الفهرست ، طوسى، ص 141 و 217؛ عيون المعجزات، ص 100؛ فرحة الغرى، ص 129.

ص: 86

نسخه، به خطّ مؤلّف است. (1) نام جدّ مؤلّف به اختلاف، حسين (2) و حسن (3) ضبط شده است. سال وفات و محلّ زندگى مظفّر بن جعفر، معلوم نيست. به قرينه برخى از مشايخ او _ چون: ابن عقده (م 332 ق)، (4) ابو على بن همام (م 336 ق)، (5) و ابو مفضّل شيبانى (6) _ ، مى توان گفت كه در نيمه نخست سده چهارم، در بغداد زندگى مى كرده است. در گزارشى، مظفّر بن جعفر از ابو مفضّل شيبانى و او از كتاب ابن جرير طبرى، روايتى را درباره نام گذارى امام على عليه السلام به «امير المؤمنين» توسّط پيامبر صلى الله عليه و آله ، نقل كرده است؛ (7) اگرچه در گزارشى ديگر، مظفّر بن جعفر بى واسطه، از ابن جرير روايت مى كند. (8) به قرينه گزارش اوّل، به نظر مى رسد كه گزارش دوم نيز با واسطه كتاب ابن جرير بوده، نه نقل بى واسطه. نيز به قرينه آن كه كتابى با عنوان غدير خمّ، به ابن جرير طبرى نسبت داده شده 9 و خطيب بغدادى (م 463 ق) نيز از ابن جرير طبرى صاحب تاريخ نام برده، 10 اين احتمال تقويت مى شود كه واسطه، ابن جرير طبرى سنّى بوده است؛ اگرچه آقا بزرگ تهرانى، احتمال ابن جرير طبرى امامى را قوى دانسته است. 11

.


1- .اليقين، ص 109، 110، 362 و 371.
2- .همان، ص 109.
3- .همان، ص 368 و 110.
4- .همان، ص 363.
5- .همان، ص 362.
6- .همان، ص 368.
7- .الذريعة، ج 16، ص 25.
8- .تاريخ بغداد، ج 2، ص 162، ش 589.

ص: 87

تأليف
24 . مسعودى (م 345 _ 346 ق)
بحثى در مذهب مسعودى

تأليفبه قرينه آنچه ابن طاووس از كتاب مظفّر بن جعفر ، يعنى الرسالة الموضحة نقل كرده، (1) مى توان حدس زد كه اين كتاب، درباره امامت و ولايت امام على عليه السلام است. محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق) نيز با واسطه كتاب اليقين، از آن نقل كرده است. (2)

24 . مسعودى (م 345 _ 346 ق )على بن حسين بن على، مكنّا به ابو الحسن و معروف به مسعودى؛ محدّث، مورّخ، فقيه، متكلّم و منجّم. مسعودى در عراق، زاده شد. (3) وى در دو كتاب مروج الذهب و التنبيه و الإشراف، آورده كه در عراق زاده شد و به فارس، كرمان، هند، مولتان، فلسطين و مصر سفر كرد. جالب است كه مسعودى، تاريخ اين سفرها را نيز ذكر كرده است. (4) بر پايه اين اطلاعات، او تا سال 301 ق، در بغداد بوده و از آن پس، تا سال 344 ق، پى در پى سفر كرده است. (5) مسعودى در سال هاى 345 _ 346 ق، در مصر از دنيا رفت. (6)

بحثى در مذهب مسعودىدر مصادر شيعه و سنّى، درباره مسعودى، اطلاعات چندانى به چشم نمى خورد. ابو عمرو كشّى (م 329 ق) و ابن طاووس (م 662 ق) وى را از نگاه فريقين، قابل اعتماد و امانتدار در حديث خوانده اند (7) و با وصف «شيخ

.


1- .اليقين، ص 109 _ 110 و ص 362 _ 374.
2- .بحار الأنوار، ج 37، ص 344.
3- .لسان الميزان، ج 4، ص 225.
4- .التنبيه و الإشراف، ص 7 مقدّمه محقّق ؛ فهرس التراث، ج 1، ص 388.
5- .همان جا.
6- .سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 569؛ لسان الميزان، همان جا.
7- .اختيار الرجال، ج 1، ص 100.

ص: 88

فاضل»، (1) ستوده اند. مسعودى از مشايخ حديث ابن ابى زينب نعمانى در كتاب الغيبة (2) و شيخ اجازه ابو مفضّل شيبانى است. (3) با اين حال، مذهب مسعودى روشن نيست. آيا وى شيعه بوده يا سنّى و اگر شيعه بوده، بر مذهب امامى بوده يا شيعه به معناى عام؟ در اين باره، دو ديدگاه ديده مى شود. ديدگاه نخست _ كه گويا پرطرفدار نيز است _ وى را امامى مى داند. ابن ادريس حلّى (م 578 ق)، (4) ابن طاووس (5) و محدّث نورى (م 1320 ق) (6) اين گونه انديشيده اند. قرينه بر اين قول، سكوت نخستين مصادر رجالى و كتاب شناسى اماميه درباره مذهب مسعودى را مى توان قرينه اين ديدگاه شمرد؛ چرا كه اين منابع، به قصد معرّفى كتاب ها، مؤلّفان و رجال اماميه تأليف شده اند، پس صرف نام بردنشان از كسى، به معناى امامى بودن او تواند بود. در ميان چنين منابعى، فهرست نجاشى را در اين ويژگى، برجسته تر بايد شمرد؛ زيرا وى معمولاً به مذهب افراد منحرف اشاره مى كند و از ديگر سو، نزديك ترين كتاب شناس به عصرمسعودى، و آگاه ترين و خبره ترين رجالى نيز شناخته مى شود. پس سكوت وى، مى تواند قرينه اى قوى بر تشيّع امامى مسعودى باشد. (7) چنين نگرشى، در استدلال هاى محمّد باقر مجلسى نيز درباره مذهب ديگر افراد مشكوك، ديده مى شود. محدّث نورى افزون بر آنچه گذشت، به شواهدى در كتاب مروج الذهب، و إثبات الوصية ى مسعودى؛ بويژه إثبات الوصية، اشاره كرده است. به عقيده محدّث نورى، كتاب اثبات الوصية به تنهايى، دليلى روشن و انكارناپذير بر تشيّع امامى

.


1- .فرج المهموم، ص 126.
2- .الغيبة، ص 18 مقدّمه محقّق ؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 124.
3- .رجال النجاشى، ص 254.
4- .السرائر، ج 1، ص 161.
5- .فرج المهموم، همان جا.
6- .خاتمة مستدرك الوسائل ، ج 1، ص 119 _ 122.
7- .همان ، ج 1، ص 119.

ص: 89

تأليفات
25 . ابن ابى زينب نعمانى كاتب (م 342 ق)
اشاره

مسعودى است، ولى كتاب مروج الذهب _ اگرچه قراين شايان توجه و اطمينان آورى دارد _ ، (1) گويا تحت فشار خاصّ محيط آن روز، نوشته شده و مؤلّف از سرِ تقيّه، كتاب را به سبك و سياق اهل سنّت، تأليف كرده است. (2) ديدگاه دوم، مسعودى را بر مذهب اهل سنّت و دست بالا، شيعه به معناى عامّ آن مى داند. همانند برخى از مصادر اهل سنّت، (3) گروهى از رجال شناسان امامى نيز _ مانند: آقا محمّد على فرزند وحيد بهبهانى و صاحب كتاب مقامع الفضل (4) و معاصرانى چون محمّد جواد شبيرى زنجانى _ ، (5) اين ديدگاه را درست مى دانند.

تأليفاتمسعودى در زمينه تاريخ، جغرافيا و نجوم، كتاب تأليف كرد. وى در مقدّمه كتاب التنبيه و الإشراف، به برخى از كتاب هاى خود و ترتيب و ارتباط مباحث آنها، اشاره كرده است. (6) آثار ناياب: 1 . المقالات فى الاُصول و الديانات، 2 . الزلف، 3 . الاستبصار، 4 . سرّ الحياة، 5 . نشر الأسرار، 6 . الصفوة فى الإمامة، 7 . الفهرست. (7) آثار چاپى: 8 . أخبار الزمان، 9 . إثبات الوصية لِعلىّ بن أبى طالب، 10 . مروج الذهب و معادن الجوهر، 11 . التنبيه و الإشراف.

25 . ابن ابى زينب نعمانى كاتب (م 342 ق)محمّد بن ابراهيم بن جعفر، مكنّا به ابو عبد اللّه ، ملقّب به كاتب و معروف به

.


1- .مروج الذهب، ج 1، ص 42، ج 2، ص 426.
2- .خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا.
3- .سير أعلام النبلاء، همان جا؛ لسان الميزان، همان جا.
4- .خاتمة مستدرك، ج 1، ص 118 _ 119.
5- .فصلنامه انتظار، ج 5، ص 25 _ 45.
6- .التنبيه و الاشراف، ص 3.
7- .التنبيه و الإشراف، همان جا؛ رجال النجاشى، همان جا؛ أمل الآمل، ج 2، ص 180 _ 181.

ص: 90

تأليفات

ابن زينب (ابن ابى زينب) نعمانى؛ محدّث، مفسّر و متكلّم. زادگاه و سال وفات نعمانى، معلوم نيست؛ ولى به قرينه تاريخ هايى كه خود در كتاب الغيبة ذكر كرده، وى در سال 313 ق، در شيراز بوده (1) و پس از آن به بغداد رفته (2) و در سال هاى 327 تا 333 ق، در آن جا اقامت داشته است. (3) نعمانى در سال 333 ق، به بلاد شام رفت و در آن جا در ديار طبريه، دمشق و حلب، با مشايخ حديث آن نواحى ديدار كرد و سرانجام در شهر حلب و شايد در سال 342 ق، وفات كرد. (4) نعمانى از مشايخ گران مايه اماميه، و معروف به امانتدارى و گستردگىِ حديث بود. (5) وى از مشايخ زيديه و اهل سنّت نيز حديث شنيد. (6) ابو غالب رازى (7) و ابو الحسن محمّد بن على شجاعى (بجلى)، (8) از وى روايت كرده اند.

تأليفاتنعمانى در زمينه غيبت امام دوازدهم، تفسير، كلام و فقه، كتاب تأليف كرد. در مصادر، شش كتاب به وى نسبت داده شده است. (9) آثار ناياب: 1 . الفرائض، 2 . الردُّ على الإسماعيلية. اثر چاپى: 3 . الغيبة، 4 . التفسير. آثار نايابى كه مطالبشان، در منابع بعدى گزارش شده است: 5 . كتاب التسلّى، كه

.


1- .الغيبة، ص 62.
2- .رجال النجاشى، ص 383.
3- .الغيبة، نعمانى ، ص 18، 37، 134، 149 و 286.
4- .الغيبة، نعمانى ، ص 18 ، مقدّمه محقّق .
5- .رجال النجاشى، همان جا؛ خلاصة الأقوال، ص 162؛ أمل الآمل، ج 2، ص 233.
6- .الغيبة، نعمانى ، ص 102 _ 107؛ نيز، ر.ك: الغيبة ، نعمانى ، ص 14 _ 15 ، مقدمّه محقّق .
7- .رسالة أبى غالب، ص 96 و 179.
8- .الغيبة، نعمانى ، ص 18.
9- .رجال النجاشى، همان جا؛ معالم العلماء، ص 153؛ أمل الآمل، همان جا؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 15؛ فرج المهموم، ص 95.

ص: 91

26 . ابن جعابى (م 355 ق)
تأليفات

در اختيار سيّد مرتضى (م 436 ق) بوده و وى بدون واسطه، و محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق) با واسطه، از آن روايت كرده اند. (1) 6 . كتاب الدلائل نيز تا سده هفتم در دسترس بوده و ابن طاووس (م 662 ق) از بخش نهم آن (2) نقل كرده و محمّد باقر مجلسى نيز با واسطه ابن طاووس، همان مطالب را نقل كرده است. (3)

26 . ابن جعابى (م 355 ق)محمّد بن عمر بن محمّد بن سلم تميمى، مكنّا به ابو بكر و معروف به ابن جعابى؛ محدّث و رجالى. نام اين محدّث را به اختلاف، محمّد (4) و عمر (5) ذكر كرده اند. گويا وى در بغداد، زاده شد و در همان جا سكونت گزيد. او به موصل، مصر، حلب و دمشق نيز سفر كرد و سرانجام در سال 355 ق، در بغداد درگذشت. (6) ابن جعابى از مشايخ حديث و رجال اهل سنّت نيز بهره فراوان برد. (7) وى به قوّت حافظه شهرت داشت و بر پايه گزارشى، دويست تا چهارصد هزار حديث از حفظ داشت. (8) شيخ مفيد، ابن عبدون و ابن غضائرى، از وى روايت كرده اند. (9)

تأليفاتدر مصادر سيزده كتاب براى ابن جعابى ذكر شده است. از عناوين كتاب هاى وى،

.


1- .بحار الأنوار، ج 45، ص 313.
2- .فرج المهموم، ص 95
3- .بحار الأنوار، ج 58، ص 162.
4- .رجال النجاشى، ص 394؛ تاريخ بغداد، ج 3، ص 236؛ الفهرست ، طوسى، ص 229.
5- .الفهرست ، طوسى، ص 185.
6- .تاريخ بغداد، همان جا، ص 241.
7- .همان، ج 3، ص 238؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.
8- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا؛ تاريخ بغداد، ج 3، ص 237.
9- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.

ص: 92

27 . ابو الحسن قاضى (م 356 ق)
اشاره

برداشت مى شود كه زمينه آثار او، رجال (هفت عنوان) و تك نگارى در اخبار برخى از اشخاص و شهرها بوده است. براساس گزارشى، ابن جعابى در آستانه فوت به فرزندش توصيه كرد كه كتاب هاى او را بسوزاند و فرزند نيز چنين كرد. در اين حادثه، افزون بر كتب ابن جعابى، بسيارى از كتب ديگر محدّثان نيز از بين رفت. (1) آثار ناياب: 1 . تسمية مَن رَوى الحديثَ و غيرَهُ من العلوم و من كانت له صناعةٌ و مذهب و نحلة، 2 . الشيعة من أصحاب الحديث و طبقاتهم، 3 . من حَدَّثَ هو و والده عن النبى صلى الله عليه و آله ، 4 . من رَوى حديثَ غدير خم، 5 . طُرُق مَن رَوى عن أمير المؤمنين: «لايُحبّنى إلّا مؤمنٌ و لايُبغِضُنى إلّا منافق»، 6 . ذكرُ مَن رَوى مؤاخَاة النبى صلى الله عليه و آله لأمير المؤمنين عليه السلام ، 7 . الموالى الأشراف و طبقاتُهم، 8 . مَن روى الحديثَ مِن بنى هاشم و مَواليهم، 9 . إختلافُ اُبَىِّ بن كعب و ابن مسعود فى ليلة القدر و طرقُ ذلك، 10 . أخبار آل أبى طالب، 11 . أخبار بغداد و طبقات أصحاب الحديث بها، 12 . مسند عمر بن على بن أبى طالب عليه السلام ، 13 . أخبار على بن الحسين عليه السلام . (2) اين كتاب ها همگى ناياب اند. ابن شهر آشوب (م 589 ق) گزارش داده كه ابن جعابى، حديث غدير را از 125 طريق، روايت كرده است؛ (3) پس مى توان حدس زد كه وى كتاب «مَن رَوى حديث غدير خم» را در اختيار داشته است. ذهبى نيز از كتاب مَن حَدَّث هو والده، نقل كرده است. (4)

27 . ابو الحسن قاضى (م 356 ق)على بن محمّد بن عبد اللّه قزوينى، مكنّا به ابو الحسن و معروف به قاضى؛ محدّث. جزئيات زندگى وى، دانسته نيست و همين اندازه مى دانيم كه او اهل قزوين بوده (5) و

.


1- .تاريخ بغداد، ج 3، ص 242؛ لسان الميزان، ج 1، ص 38.
2- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا؛ معالم العلماء، ص 107؛ الذريعة، ج 14، ص 271، ج 15، ص 151، ج 10، 103 و 140.
3- .المناقب ، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 25.
4- .لسان الميزان، همان جا.
5- .تاريخ بغداد، ج 12، ص 85.

ص: 93

تأليفات
28 . ابو طالب انبارى (م 356 ق)
اشاره

در سال 356 ق، به بغداد رفته است. نجاشى وى را محدّثى شايسته اعتماد دانسته است. (1) قاضى قزوينى نخستين كسى بود كه برخى از كتاب هاى عيّاشى را به بغداد برد. (2) وى در بغداد، از هارون بن موسى تلعكبرى (3) و حسين بن عبيد اللّه غضائرى، (4) حديث شنيد. به قرينه ورود او به بغداد در سال 356 ق، و استماع حديث از مشايخ بغدادى، مى توان حدس زد كه قاضى قزوينى، دست كم يك سال پس از اين تاريخ، فوت شده باشد.

تأليفاتدو كتاب به قاضى قزوينى نسبت داده شده است: 1 . ملح الأخبار، 2 . تسمية مولانا على عليه السلام بأمير المؤمنين. ابن طاووس، كتاب اخير را در اختيار داشته و رواياتى را با اسناد كامل، از آن نقل كرده است. (5)

28 . ابو طالب انبارى (م 356 ق)عبيد اللّه (عبد اللّه ) بن ابى زيد بن احمد بن يعقوب بن نصر انبارى، مكنّا به ابو طالب و معروف به ابو طالب انبارى؛ محدّث و متكلّم. نام ابو طالب انبارى به اختلاف، عبيد اللّه (6) و عبد اللّه (7) ذكر شده است. نام پدر و جدّ وى نيز به اختلاف، ابو زيد بن احمد (8) و احمد بن ابى زيد (9) آمده است. وى اهل واسط و ساكن آن جا

.


1- .رجال النجاشى، ص 267.
2- .رجال النجاشى، همان جا.
3- .اليقين، ص 188 و 190.
4- .الذريعة، ج 22، ص 197.
5- .اليقين، ص 98، 186 و 190.
6- .رجال النجاشى، ص 232.
7- .رجال الطوسى، ص 432؛ الفهرست ، طوسى، ص 169.
8- .رجال النجاشى، همان جا.
9- .الفهرست ، طوسى، همان جا.

ص: 94

تأليفات

بود (1) و به بغداد نيز سفر كرد. (2) ابو طالب انبارى، سرانجام در سال 356 ق، در واسط در گذشت. (3) ابو طالب انبارى، نخست بر مذهب واقفى بود، تا اين كه در واپسين سال هاى زندگى، به تشيّع امامى گراييد. (4) از اين رو، در وثاقت او ترديد كرده اند و در برخى مصادر، به جهت سابقه طولانى اش در مذهب واقفى، تضعيف شده است. (5) برخى ديگر بر توثيق وى، تصريح كرده اند. 6 در هر حال، نام ابو طالب انبارى، در بيش از صد طريق در رجال نجاشى و فهرست طوسى به چشم مى خورد. شيخ مفيد، ابن غضائرى، تلعكبرى، ابن نوح سيرافى و ابن عبدون، از او روايت كرده اند. 7

تأليفاتابو طالب انبارى پر تأليف بود. در مصادر، 140 عنوان كتاب، به وى نسبت داده شده است كه از اين شمار، از نوزده عنوان نام برده شده است. زمينه آثار او، طرق و رجال احاديث خاص، كلام، دعا، زيارت، فضائل و تك نگارى اخبار حضرت فاطمه عليهاالسلامبوده است. از ميان آثار وى _ كه البته همگى ناياب اند _ مى توان نام برد: 1 . طرق حديث غدير، 2 . طرق حديث الراية، 3 . طرق حديث المنزلة، 4 . طرق حديث الطائر، 5 . طرق حديث قسيم النار، 6 . كتاب فدك، 7 . مزار أبى عبد اللّه ، 8 . أدعية الأئمة عليهم السلام ، 9 . التفضيل، 10 . أخبار فاطمة عليهاالسلام، 11 . التوحيد، 12 . الإمامة، 13 . أسماء أمير المؤمنين عليه السلام ، 14 . مسند خلفاء بنى العبّاس. گويا كتاب أسماء أمير المؤمنين عليه السلام ، در اختيار ابن طاووس بوده؛ چراكه وى رواياتى

.


1- .رجال النجاشى، همان جا.
2- .الفهرست ، طوسى، همان جا.
3- .الفهرست ، طوسى، همان جا؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 6، ص 403.
4- .رجال النجاشى، همان جا؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ص 404.
5- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا؛ خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا.

ص: 95

29 . ابو عبد اللّه صفوانى (زنده در نيمه نخست سده چهارم)
تأليفات

را درباره نام گذارى امام على عليه السلام به «امير المؤمنين»، از آن نقل كرده است. (1)

29 . ابو عبد اللّه صفوانى (زنده در نيمه نخست سده چهارم)محمّد بن احمد بن عبد اللّه بن قُضاعة بن مهران بن جمّال، مكنى به ابو عبد اللّه و معروف به ابو عبد اللّه صفوانى؛ محدّث، فقيه و متكلّم. وى از اولاد صفوان بن مهران، صحابى امام صادق عليه السلام بود و در بغداد سكونت داشت. (2) به قرينه روايت او از على بن ابراهيم قمى (3) و ابو جعفر كلينى، (4) و نيز روايت ابن نوح سيرافى از وى در بصره (5) و مباهله او با قاضى موصل درباره امامت، (6) مى توان دريافت كه وى به بصره، موصل، قم و رى سفر كرده است. ابو عبد اللّه صفوانى در فقه و حديث. دانشى گسترده داشت (7) و مورد اعتماد و بزرگ اماميه شناخته مى شد. (8) ابن نوح سيرافى، هارون بن موسى تلعكبرى و شيخ مفيد، از او روايت كرده اند. 9

تأليفاتوى در زمينه فقه، كلام و حديث، دست به تأليف زد. آثار ناياب: 1 . الكشف و الحجّة، 2 . يوم و ليلة، 3 . المنازل، 4 . ثواب القرآن، 5 . الردُّ على الواقفة، 6 . الغيبة و كشف الحيرة، 7 . الإمامة، 8 . الطلاق الثلاثة، 9 . الجامع فى الفقه، 10 . غرر الأخبار و نوادر الآثار، 11 . حجّية آل الرسول عليهم السلام .

.


1- .اليقين، ص 221.
2- .رجال الطوسى، ص 443.
3- .رجال الطوسى، همان جا.
4- .الذريعة، ج 2، ص 333.
5- .رجال النجاشى، ص 59.
6- .همان، ص 393.
7- .الفهرست ، طوسى، ص 208.
8- .رجال النجاشى، ص 393.

ص: 96

30 . ابو غالب زُرارى (285 _ 368 ق)
اشاره

آثار نايابى كه گزارش هايى از آنها ، در منابع متأخر آمده است: 12 . اُنس العلم و تأديب المتعلّم، كه در سده ششم در اختيار ابن ادريس حلّى (م 598 ق) بوده و وى در السرائر، رواياتى را به صورت مرسل، در باره حقيقت محبّت امام على عليه السلام از آن نقل كرده است. (1) اين كتاب از سده هفتم به بعد، ناياب شد. محمّد باقر مجلسى، تنها دو روايت را باواسطه السرائر، از آن نقل كرده است. (2) 13 . الإحن و المحن، كه در اختيار ابن شهر آشوب بوده و وى در مناقب، رواياتى را از آن نقل كرده كه موضوعشان مختلف، و اسناد بيشتر آنها مرسل است. (3) اين كتاب پس از ابن شهر آشوب، ناياب شد. محمّد باقر مجلسى، با واسطه كتاب مناقب ابن شهر آشوب، از آن نقل كرده است. (4) اثر خطّى: 14 . التعريف. اين كتاب در سده هفتم، در اختيار ابن طاووس بوده و وى يك روايت از آن را در باره نماز ماه رمضان، نقل كرده و متذكّر شده كه نسخه اى از كتاب التعريف را كه در سال 412 ق، نگارش يافته است، در اختيار دارد. (5) نسخه ديگرى از اين كتاب كه محدّث نورى آن را به خطّ شهيد ثانى، در سه صفحه نقل كرده است، در كتاب خانه آية اللّه نجفى مرعشى (مجموعه شماره 752، رساله دوم) نگهدارى مى شود. (6)

30 . ابو غالب زُرارى (285 _ 368 ق)احمد بن محمّد بن سليمان بن حسن بن جَهْم بن بُكَير بن سنسن، مكنى به ابو غالب و معروف به ابو غالب زُرارى؛ محدّث، فقيه و رجالى. ابو غالب در ربيع ثانى سال

.


1- .السرائر، ج 3، ص 639 _ 640.
2- .بحار الأنوار، ج 2، ص 206.
3- .المناقب ، ابن شهرآشوب، ج 1، ص 205، 309؛ ج 2، ص 9، 106، 170؛ ج 3، ص 19.
4- .بحار الأنوار، ج 22، ص 524.
5- .الإقبال، ج 1، ص 47 _ 48.
6- .فهرس التراث، ج 1، ص 403.

ص: 97

285 ق، در كوفه به دنيا آمد (1) و به سال 368 ق، در بغداد از دنيا رفت. (2) به قرينه آن كه وى زمانى به بغداد رفته كه تنها فرزندش 37 سال داشته، اين حدس قوى مى نمايد كه وى در واپسين سال هاى زندگى، ساكن بغداد بوده است. (3) كلينى، ابو طالب انبارى و نعمانى صاحب كتاب الغيبة، از مشايخ معروف ابو غالب بوده اند و راويان او نيز عبارت اند از: ابن غضائرى، تلعكبرى، شيخ مفيد، ابن نوح سيرافى، ابن عبدون و ابن عيّاش جوهرى. (4) ابو غالب، آخرين محدّث و عالم خاندان بزرگ آل اَعْيَن بود (5) كه نامش در اسناد بسيارى از روايات و طرق رجال نجاشى و فهرست طوسى، آمده است. در مصادر، خاندان اعين را با عنوان «بنى سِنسن»، (6) «بكريّون» (7) و «زُرارى» (8) نيز ياد كرده اند. عنوان زُرارى براى اين خاندان، چندان قديمى نيست. گويا تا زمان سليمان بن جهم، جدّ ابو غالب، شهرت آنان «بَكرى» بود و در اين زمان، به جهت شرايط سخت سياسى شيعيان، امام حسن عسكرى عليه السلام براى بار نخست، سليمان بن جهم را «ابو طاهر زرارى» خواند و از آن پس، آنان خود را زرارى خواندند. (9) ابو غالب را پر روايت، قابل اعتماد و شيخ اصحاب خوانده اند. 10

.


1- .رساله ابو غالب، ص 38؛ رجال النجاشى، ص 75.
2- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، ص 77.
3- .رساله ابو غالب، ص 42.
4- .رجال النجاشى، ص 77؛ رجال الطوسى، ص 410؛ الفهرست ، طوسى، ص 77؛ الذريعة، ج 1، ص 143؛ معجم رجال الحديث، ج 24، ص 9.
5- .رجال النجاشى، همان جا.
6- .الفهرست ، طوسى، ص 77.
7- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.
8- .رساله ابو غالب، ص 11؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.
9- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا؛ رجال الطوسى، همان جا؛ خلاصة الأقوال، ص 67.

ص: 98

تأليفات
31 . ابن داوود قمى (م 368 ق)
اشاره

تأليفاتاو در زمينه تاريخ، فقه، رجال و كتاب شناسى، دست به قلم برد؛ ولى بيشتر آثار وى ناياب اند: 1 . التاريخ، كه هر چند ناتمام بوده، بيش از هزار ورق داشته است. (1) 2 و 3 . مناسك الحجّ، در دو حجم مفصّل و مختصر ، 4 . دعاء السفر، 5 . الإفضال. اثر چاپى: 6 . الرسالة إلى ابن ابنه فى ذكر آل أعين. گويا كتاب دعاء السفر يا بخشى از آن، تا سده هفتم موجود بوده و ابن طاووس در إقبال خود، از آن نقل كرده است. (2) اتان كلبرگ تحت عنوان كتاب الدعوات از مؤلّفى ناشناخته، متذكّر شده كه آنچه در كتاب إقبال از كتاب الدعوات نقل شده، مربوط به جزوه اى است مشتمل بر ادعيه و با خطّ ابو غالب زرارى، كه حسين بن عبيد اللّه غضائرى آن را از زيد بن جعفر علوى (زيدى مذهب) روايت كرده است. (3)

31 . ابن داوود قمى (م 368 ق)محمّد بن احمد بن داوود، مكنى به ابو الحسن و معروف به ابن داوود قمى؛ محدّث، فقيه و رجالى. وى در قم، زاده شد و تا سال 333 ق، نيز در آن جا بود. او از مشايخ حديث قم؛ بويژه احمد بن داوود و سلامة بن محمّد ارزنى _ كه به ترتيب، پدر و دايى او بودند _ و نيز محمّد بن حسن بن وليد، حديث شنيد. (4) ابن داوود پس از مرگ پدر در سال 333 ق به بغداد مهاجرت كرد و تا پايان عمر خود در سال 368 ق، در آن جا ساكن شد. (5) بر اين اساس، وى نزديك به 35 سال در بغداد زندگى كرد. فرزند او، ابن غضائرى، شيخ مفيد، ابن عبدون، ابو غالب رازى و ابن نوح سيرافى، از او روايت

.


1- .رجال النجاشى، همان جا.
2- .الإقبال، ص 452.
3- .كتاب خانه ابن طاووس، ص 225.
4- .رجال النجاشى، ص 83، 384، 35، 60.
5- .رجال النجاشى، ص 384.

ص: 99

تأليفات

كرده اند. (1) ابن داوود، قابل اعتماد و از بزرگان شيعه؛ بلكه شيخ و فقيه قم بود. در وارستگى و فرزانگى او، همين بس كه ابن غضائرى _ كه به سختگيرى در جرح و تعديل راويان، معروف است _ ، وى را حافظ ترين، فقيه ترين و آگاه ترين كس به حديث مى دانست. (2) پدرش احمد بن داوود و دايى اش سلامة بن محمّد ارزنى نيز بسيار وارسته و فرزانه بودند. احمد بن داوود، مصاحب على بن بابويه قمى بود. وى را پرحديث و در شمار معدود افرادى دانسته اند كه توثيق مضاعف (ثقةٌ ثقةٌ) شده اند. (3)

تأليفاتدر مصادر، احمد بن داوود را صاحب كتابى به نام النوادر دانسته اند، كه ناياب است. (4) از اين گذشته، وى در زمينه فقه، رجال، و دعا و زيارت، آثارى به وجود آورد. آثار ناياب: 2 . الحديثين المختلفين، 3 . الممدوحين و المذمومين، 4 . صلوات الفرج و أدعيتها، 5 . الردّ على ابن قولويه، 6 . الذخائر. اثر ناياب وى كه در منابع بعدى گزارش شده: 7 . المزار، كه تا سده دهم در دسترس بوده است. اين كتاب كه طوسى آن را «بزرگ و نيكو» توصيف كرده، (5) در اختيار ابن طاووس (م 664 ق) بوده و وى گاهى بدون ذكر نام كتاب و گاه با عنوان الزيارات و الفضائل (6) و يا با عنوان كتاب الزيارات، از آن نقل كرده است. (7) نسخه اى از اين كتاب به

.


1- .رجال النجاشى، همان جا، ص 23، 95؛ رجال الطوسى، ص 413؛ الفهرست ، طوسى، ص 211؛ معجم رجال الحديث، ج 14، ص 332.
2- .رجال النجاشى، همان جا.
3- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، ص 67.
4- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.
5- .الفهرست ، طوسى، همان جا.
6- .الإقبال، ج 3، ص 64، 236.
7- .الدروع الواقية، ص 75.

ص: 100

32 . ابو محمّد تَلَّعُكبُرى (م 385 ق)
تأليفات

خطّ ابن طاووس، در اختيار عبد الصمد بن محمّد بن على عاملى (م 935 ق) بوده و نوه او بهاء الدين محمّد عاملى، معروف به شيخ بهايى (م 1031 ق)، همه يا برخى از آن را در كتاب كشكول خود، نقل كرده است. (1) اين كتاب از مصادر باواسطه مستدرك الوسائل است. (2)

32 . ابو محمّد تلعكبرى (م 385 ق)هارون بن موسى بن احمد بن سعيد شيبانى، مكنى به ابو محمّد و معروف به تلعكبرى؛ محدّث. وى به قرينه مشايخ و راويانش، ساكن بغداد بود و همان جا نيز درگذشت. (3) ابن همام اسكافى و ابن عقده، معروف ترين مشايخ حديث او بودند. نجاشى (م 450 ق)، محمّد بن هارون تلعكبرى و ابن غضائرى نيز از وى استماع حديث كردند. (4) ابو محمّد تلعكبرى را پر روايت، بسيار قابل اعتماد و بى نظير شمرده اند. (5) وى افزون بر نقل روايت، راوى اصول و مصنّفات اصحاب بود (6) و دعاى ابو حمزه ثمالى را نيز از طريق حسن بن محبوب، از ابو حمزه نقل كرده است. (7)

تأليفاتدر مصادر، براى تلعكبرى كتاب الجوامع فى الدين، ذكر شده است. (8) برخى از علماى رجال، مشايخ هارون بن موسى را از كتاب الرجال الكبير استرآبادى، استخراج كرده، عنوان رجال السيد كمال الدين را بر آن نهادند. (9) نسخه اين مشيخه، موجود است. 10

.


1- .كشكول بهايى، ج 1، ص 286 _ 287؛ كتاب خانه ابن طاووس، ص 610.
2- .مستدرك الوسائل، ج 14، ص 61؛ ج 16، ص 204.
3- .رجال النجاشى، ص 439؛ رجال الطوسى، ص 449؛ مشايخ الثقات، ص 36 _ 37.
4- .رجال النجاشى، همان جا؛ معجم رجال الحديث، ج 20، ص 258.
5- .رجال الطوسى، همان جا.
6- .الذريعة، ج 7، ص 186.
7- .رجال النجاشى، همان جا.
8- .الذريعة، ج 10، ص 142.
9- .فهرس التراث، ج 1، ص 436.

ص: 101

33 . ابو المفضّل شيبانى (م 387 ق)
اشاره

33 . ابو المفضّل شيبانى (م 387 ق)محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن عبيد اللّه بن بهلول بن مطلّب شيبانى، مكنى به ابو المفضّل؛ محدّث. به گزارش مصادر اهل سنّت، ابو المفضّل شيبانى در سال 297 _ 306 ق، زاده شد و در 387 ق، درگذشت. (1) وى اهل كوفه بود و پس از سفر به مصر و شام، (2) در بغداد رحل اقامت افكند. (3) او از مشايخ حديث شيعه و اهل سنّت، استماع حديث كرد. (4) نجاشى (م 450 ق) وى را ملاقات كرد؛ ولى نه او و نه شيخ طوسى، بدون واسطه، از ابو المفضّل روايت نكرده اند. (5) ابو مفضّل شيبانى، كثير الرواية (6) و كثير السفر بود (7) و مشايخ حديث بسيارى را ملاقات كرد. (8) به جهت اين كثرت، يكى از شاگردان او به نام محمّد بن على بن يعقوب، معروف به ابو الفرج قنّاتى، كتابى مستقل با عنوان معجم رجال أبى المفضّل در شرح حال مشايخ او نگاشت. (9) ابو المفضّل شيبانى، تنها طريق يا يكى از طرق كتاب أشعثيات، (10) صحيفه سجّاديه، (11) مصباح الهداية، (12) و به قولى كتاب هاى شلمغانى (13) و كتاب هاى عيّاشى (14) بود. با اين

.


1- .تاريخ بغداد، ج 3، ص 87؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 608.
2- .ميزان الاعتدال، همان جا.
3- .تاريخ بغداد، همان جا.
4- .تاريخ بغداد، همان جا؛ ميزان الاعتدال، همان جا.
5- .رجال النجاشى، ص 232؛ الفهرست ، طوسى، ص 61، 64؛ الامالى و المجالس، ج 1، ص 317 _ 339؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 187.
6- .الفهرست ، طوسى، ص 216.
7- .رجال النجاشى، همان جا.
8- .الذريعة، ج 2، ص 315.
9- .الذريعة، همان جا.
10- .اشعثيات، ص 248؛ فلاح السائل، ص 284.
11- .الذريعة، ج 2، ص 225.
12- .بحار الأنوار، ج 1، ص 32.
13- .الذريعة، ج 2، ص 358.
14- .رجال الطوسى، ص 418.

ص: 102

حال، ديدگاه غالب در مصادر، عدم توثيق اوست. (1) شايد به همين دليل باشد كه نجاشى با اين كه او را ملاقات كرده بوده، از وى بدون واسطه روايت نكرده (2) و يا شايد به اين دليل بوده كه نجاشى از جهت شدّت احتياط در نقل، در سنّ چهارده يا پانزده سالگى، از ابو المفضّل نقل نكرده است. (3) شيخ طوسى نيز برخى طرق را به دليل وجود ابو المفضّل، ضعيف دانسته است. (4) تندترين و صريح ترين موضع در باره او، از آنِ ابن غضائرى (م 411 ق) است. وى ابو مفضّل را «وضّاع» و «كثير المَناكير» دانسته و متذكّر شده كه در كتاب هاى او، سندهاى بى متن و متن هاى بى سند، ديده است. (5) علّامه حلّى (م 726 ق) نيز به مواردى كه تنها ابو المفضّل نقل كرده باشد، اعتماد نكرده است. (6) مصادر اهل سنّت نيز نه تنها ابو المفضّل را توثيق نكرده اند، كه او را شيخْ نما و دروغگو دانسته اند. (7) از ديگر سو، محدّث نورى (8) و آقا بزرگ تهرانى (9) با ذكر چنين قرائنى، بر اعتبار و وثاقت ابو المفضّل تأكيد كرده اند: نقل فراوان از وى در كتاب هاى كفاية الأثر، الأمالى شيخ طوسى و الأمالى ابو على فرزند شيخ طوسى، نيز روايت حسين بن عبيد اللّه غضائرى از او در تهذيب الأحكام و الإستبصار، ترحّم نجاشى بر وى در شرح حال مسعودى مورّخ، (10) اعتماد ابن نوح سيرافى استاد نجاشى بر كتاب

.


1- .تاريخ بغداد، همان جا.
2- .رجال النجاشى، همان جا.
3- .رجال النجاشى، همان جا؛ فهرست طوسى، همان جا.
4- .الذريعة، ج 1، ص 316؛ ج 2، ص314.
5- .الفهرست ، طوسى، ص 64، 104.
6- .الرجال ، ابن غضائرى، ص 98 _ 99.
7- .خلاصة الأقوال، ص 397.
8- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 161 _ 163.
9- .الذريعة، ج 2، ص 314.
10- .رجال النجاشى، ص 254.

ص: 103

تأليفات
34 . ابن جرير طبرى (م سده چهارم)
اشاره

ابو المفضّل، (1) تن دادن به سفرهاى بسيار براى كسب حديث، نقل هاى فراوان ابن طاووس از او (2) و كثرت مشايخ وى. ابن ابى ثلج بغدادى، (3) حُمَيد بن زياد (4) و ابن بطّه قمى، (5) مشايخ حديث ابو المفضّل بودند. ابن نوح سيرافى، احمد بن عبدون، حسين بن عبيد اللّه ، ابو طالب بن غرور، ابو الحسن صفّار و ابن اشناس، از وى حديث شنيدند. (6)

تأليفاتابو المفضّل در زمينه زيارت قبور ائمه عليهم السلام ، رجال، دعا، فضايل، اخبار و تاريخ، كتاب هايى نوشت كه همگى ناياب اند: 1 . مزار أمير المؤمنين عليه السلام ، 2 . مزار الحسين عليه السلام ، 3 . فضائل العبّاس بن عبد المطّلب، 4 . فضائل زيد، 5 . الدعاء، 6 . مَن روى حديث غدير خم، 7 . مَن روى عن زيد بن على، 8 . الولادات الطيَّبة الطاهرة، 9 . الأمالى الكبير، 10 . فضل أهل البيت عليهم السلام و نعت إكمالهم فى الحال والمال، 11 . المباهلة. كتاب الأمالى وى، تا سده هفتم موجود بوده و ابن طاووس (م 664 ق) از جزء سوم آن در موضوع رؤيت هلال رمضان، نقل كرده است. (7) گويا كتاب المباهلة نيز در اختيار ابن طاووس بوده است. وى در موضوع مباهله پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با مسيحيان نجران، روايتى را با اسناد به ابو المفضّل، از كتاب المباهلة نقل كرده است. (8)

34 . ابن جرير طبرى (م ، سده چهارم)محمّد بن جرير بن رستم طبرى آملى، مكنى به ابو جعفر و معروف به ابن جرير

.


1- .رجال النجاشى، ص 440.
2- .الإقبال، ج 1، ص 45، 65، 294، 383، 449؛ ج 2، ص 44؛ ج 3، ص 42.
3- .رجال النجاشى، ص 382.
4- .همان، ص 132.
5- .فهرست، طوسى، ص 61.
6- .الأمالى، طوسى، ج 2، ص 60 _ 87؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 187.
7- .الإقبال، ج 1، ص 65.
8- .الإقبال، ج 2، ص 311.

ص: 104

طبرى امامى؛ محدّث، متكلّم و رجالى. سال ولادت و وفات او، دانسته نيست. در مصادر، دو فرد با اين نام و كنيه ذكر شده اند (1) كه يكى شيعه امامى است و ديگرى عامّى مذهب. (2) به جهت همين همنامى، شيخ طوسى تصريح كرده كه ابن جرير امامى، صاحب تاريخ نيست. (3) طبرى امامى، دانشى فراوانى داشت و از اصحاب بزرگ اماميه، خوشْ كلام و قابل اعتماد در حديث بود (4) و از وى به «طبرى كبير» (5) و «طبرى سارَوى» (6) ياد شده است. پيداست كه صفت «كبير»، براى تشخيص و جداسازى او از ابن جرير طبرى سنّى نيست؛ چراكه ابن جرير سنّى در سال 310 ق، فوت شده است. به قرينه صفت كبير و تنها راوىِ شناخته شده ابن جرير _ كه حسن بن حمزه طبرى (م 358 ق) است _ ، (7) اين حدس قوى مى نمايد كه او در نيمه نخست سده چهارم زندگى مى كرده است. از ديگر سو، بسيارى از مشايخ وى در كتاب دلائل الإمامة، مشايخ نجاشى (م 450 ق) و شيخ طوسى (م 460 ق) نيز هستند كه از شيخ صدوق (م 381 ق) روايت كرده اند. افزون بر اينها، وى در باره ابن غضائرى (م 411 ق)، عبارت «رحمَهُ اللّه » را به كار برده است. اين قرائن گواهى مى دهند كه وى معاصر نجاشى و شيخ طوسى بوده و پس از ابن غضائرى، از دنيا رفته است. (8) آيا ابن جرير امامى، يكى است يا دو نفر كه هر دو امامى بوده اند، يك نام داشته اند؟ شايد كاربرد وصف «كبير»، از آن رو بوده است كه دو نفر به اين نام بوده اند؛ چنان كه

.


1- .معالم العلماء، ص 141؛ خلاصة الأقوال، ص 266.
2- .معالم العلماء، همان جا؛ خلاصة الأقوال، همان جا.
3- .رجال الطوسى، ص 449؛ الفهرست ، طوسى، ص 239.
4- .رجال النجاشى، ص 376.
5- .الفهرست ، طوسى، همان جا.
6- .تاريخ طبرستان ، ابن اسفنديار ، ص 130 .
7- .رجال النجاشى، همان جا؛ الذريعة، ج 8، ص 241؛ معجم رجال الحديث، ج 11، ص 158؛ مستدرك الأخبار الدخيلة، ج 1، ص 43.
8- .الذريعة، ج 2، ص 489؛ ج 8، ص 241. براى اطلاع بيشتر در باره وى ، ر. ك : «محمّد بن جرير طبرى و كتاب دلائل الإمامة» ، نعمة اللّه صفرى فروشانى ، علوم حديث ، ش 37 ، ص 223 .

ص: 105

تأليفات
35 . ابن عيّاش جوهرى (م 401 ق)
اشاره

روايت حسن بن حمزه از وى، و نيز مشايخ او در كتاب دلائل الإمامة، مى توانند قرينه اى بر اين تعدّد باشند. به هر حال، تشخيص اين امر، ساده نيست.

تأليفاتكتاب هاى ابن جرير، در زمينه امامت، شرح حال و فضايل معصومان و گاه رجال بوده است. (1) آثار چاپى: 1 . المسترشد فى الإمامة، 2 . دلائل الإمامة، 3 . نوادر المعجزات. آثار ناياب: 4 . الإيضاح فى الإمامة، 5 . الرجال، 6 . مناقب فاطمة عليهاالسلام و وُلْدها، 7 . الرواة عن أهل البيت عليهم السلام . (2) كتاب الولاية در برخى مصادر شيعى، به ابن جرير طبرى عامّى نسبت داده شده است؛ ولى به قرينه آن كه اوّلاً، عنوان آن، با عبارات طبرى در دو كتاب تاريخ و تفسير او، همخوان نيست و ثانيا، ابن نديم نيز اين عنوان را در شمار تأليفات طبرى عامّى نياورده، برخى كتاب الولاية را در شمار تأليفات طبرى امامى حدس زده اند. (3) به گزارش آقا بزرگ تهرانى، نسخه اى از كتاب الإيضاح فى الإمامة، در اختيار قاضى نور اللّه شوشترى، صاحب كتاب مجالس المؤمنين، بوده و وى فوايدى از آن را در كتاب خود ذكر كرده است. (4)

35 . ابن عيّاش جوهرى (م 401 ق)احمد بن محمّد بن عبيد اللّه بن حسن بن عيّاش، مكنّا به ابو عبد اللّه و معروف به ابن عيّاش جوهرى؛ محدّث، متكلّم، فقيه و رجالى. ابن عيّاش اهل بغداد بود و پدر و جدّ

.


1- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا؛ معالم العلماء، همان جا؛ خلاصة الأقوال، همان جا؛ أمل الآمل، ج 2، ص 272؛ كشف الحجب، ص 215؛ الذريعة، ج 2، ص 490؛ ج 4 ، ص 394 ؛ ج 8، ص 10، 241 .
2- .أعيان الشيعة، ج 9، ص 199؛ المسترشد، مقدّمه محقّق، ص 14 _ 15
3- .الذريعة، ج 16، ص 25.
4- .الذريعة ، ج ، ص 490 .

ص: 106

تأليفات
36 . جَلودى بصرى (م 332 ق)
اشاره

او در آن ديار، شاخص و سرشناس بودند. (1) ابن عيّاش جوهرى در سال 340 ق، در شام بود. (2) وى احاديث بسيارى روايت كرد و ذوق شعرى و ادبى قوى اى داشت. وى در مصادر، به اين اتّهام كه در واپسين سال هاى زندگى، دچار اضطراب و اختلال در حديث گشته، تضعيف شده است. (3) نجاشى (م 450 ق) روايات بسيارى از وى استماع كرد؛ اما به دليل ضعف او، از وى نقل نكرده است. (4) وى در شمار معدود محدّثان امامى است كه از مشايخ اهل سنّت نيز فراوان حديث شنيده و روايت كرده اند. (5) ابن جعابى، شيخ حديث امامى اوست كه احاديث اهل سنّت را نيز بر وى مى خواند. (6)

تأليفاتوى پرتأليف بود و در زمينه رجال، تك نگارى در اخبار اشخاص، امامت دوازده امام عليهم السلام ، فقه و آداب، آثارى داشته است. اثر چاپى: 1 . مقتضب الأثر فى عدد الأئمة الأثنى عشر عليهم السلام . آثار ناياب: 2 . أخبار أبى هاشم، 3 . أخبار جابر الجُعْفى، 4 . الإشتمال على معرفة الرجال، 5 . مَن رَوى الحديث مِن بنى عمّار بن ياسر، 6 . ذكر مَن روى الحديث مِن بنى ناشزة، 7 . أخبار وكلاء الأئمة الأربعة، 8 . ما نُزّل من القرآن فى صاحب الأمر(عج)، 9 . أعمال رجب، شعبان و رمضان.

36 . جَلودى بصرى (م 332 ق)عبد العزيز بن يحيى بن احمد بن عيسى جلودى ازدى بصرى، مكنى به ابو احمد؛

.


1- .رجال النجاشى، ص 85؛ الفهرست ، طوسى، ص 79 _ 85 .
2- .مقتضب الاثر، مقدّمه محقّق، ص 2 _ 39.
3- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.
4- .رجال النجاشى، همان جا.
5- .مقتضب الأثر، ص 18.
6- .مقتضب الأثر، ص 23.

ص: 107

تأليفات
37 . ابو بِشْر بَصرى عَمّى (م پس از 350 ق)
اشاره

محدّث، مورّخ و فقيه. جلودى بصرى پس از سال 330 ق، (1) و گويا در 332 ق، فوت شده است. (2) زادگاه وى، جايى به نام جلود بود كه امروزه محلّ آن، معلوم نيست. (3) او در بصره ساكن بود. به قرينه آن كه ابو على صولى _ كه مصاحب دراز مدّت او بوده و از وى نيز روايت كرده _ در سال 353 ق، به بغداد رفته، (4) اين حدس قوى مى نمايد كه جلودى تا پايان عمر، در بصره بوده است. جلودى بصرى را امامى، شيخ بصره و قابل اعتماد و موثّق خوانده اند. (5)

تأليفاتوى چنان پر تأليف بود كه شمار آثارش، بيش از دويست مورد ذكر شده است. (6) كتاب هاى جلودى بصرى در زمينه تاريخ و سيره، فضائل و مناقب، فقه، تفسير، رجال و دعاست. 1 . مقتل الحسين عليه السلام ، 2 . كتاب المحدّثين و مَن رَوى عن على عليه السلام من الصحابة، از آثار ناياب اويند. گويا كتاب مقتل الحسين عليه السلام ، در سده هشتم موجود بوده است؛ چراكه علّامه حلّى (م 726 ق) از روى نسخه اى از اين كتاب به خطّ يكى از سادات، تاريخ وفات و محلّ دفن جلودى را خوانده است. (7)

37 . ابو بِشْر بَصرى عَمّى (م پس از 350 ق)احمد بن ابراهيم بن معلّى بن اسد عمى، مكنّا به ابو بشر؛ محدّث. ابو بشر در بصره

.


1- .فهرست ابن نديم، ص 128.
2- .ايضاح الإشتباه، ص 245؛ الذريعة، ج 1، ص 312؛ هدية العارفين، ج 1، ص 576 .
3- .رجال النجاشى، ص 240؛ الفهرست ، طوسى، ص 191؛ خلاصة الأقوال، ص 208.
4- .رجال النجاشى، ص 84 .
5- .فهرست ابن نديم، ص 246؛ الفهرست ، طوسى، همان جا؛ رجال الطوسى، ص 435؛ خلاصة الأقوال، ص 208 .
6- .رجال النجاشى، ص 240 _ 244؛ هدية العارفين، ج 1، ص 576.
7- .إيضاح الاشتباه، همان جا.

ص: 108

تأليفات
38 . ابن حمدان جنبلانى (م 358 ق)
اشاره

زاده شد و پس از سال 350 ق، در گذشت. (1) به گزارش ابن غضائرى (م 411 ق)، جدّش معلّى بن اسد، از اصحاب و خواصّ صاحب زنج بوده و ابو بشر از طريق جد و عمويش، اخبار صاحب زنج را روايت كرده است. (2) وى يار، مصاحب، مستملى و راوى ابو احمد جلودى بود (3) و ابو طالب انبارى (4) و محمّد بن وهبان دبيلى، (5) از وى روايت كرده اند. هارون بن موسى تلعكبرى، با آن كه او را نديد، از وى اجازه روايت گرفت. (6) ابو بشر بصرى قابل اعتماد در حديث، صاحب تأليفات نيكو (7) و واسع الروايه بود. 8 وى از اهل سنّت و اخباريان نيز بسيار روايت كرده است. 9

تأليفاتابو بشر در زمينه تاريخ، مناقب امير مؤمنان عليه السلام و اخبار، كتاب هايى تأليف كرد: 1 . التاريخ، 2 . مناقب أمير المؤمنين عليه السلام ، 3 . أخبار صاحب الزنج، 4 . الفرق، 5 . أخبار السيّد الحِمْيَرى، 6 . شعر السيّد الحميرى، 7 . عجائب العالم، 9 . مثالب القبائل. اين كتاب ها همگى ناياب اند.

38 . ابن حمدان جنبلانى (م 358 ق)حسين بن حمدان خصيبى جنبلانى، مكنّا به ابو عبد اللّه ؛ محدّث. وى در جنبلان، در ميانه كوفه و واسط، زاده شد. ابن حمدان سپس به حلب رفت و در آن جا به تأليف

.


1- .فهرست ابن نديم. ص 247.
2- .رجال النجاشى، ص 97؛ الفهرست ، طوسى، ص 76.
3- .الفهرست ، طوسى، همان جا.
4- .رجال النجاشى، ص 97.
5- .رجال الطوسى، ص 411.
6- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.
7- .رجال الطوسى، همان جا.

ص: 109

تأليفات

چندين كتاب پرداخت. بى گمان. تشويق و حمايت سيف الدوله حمدانى، در مسافرت عالمان شيعه به حلب و تأليف كتاب ها توسّط آنان، پر نقش بود. سال وفات ابن حمدان به اختلاف گزارش ها، 358 (1) و 346 ق، ذكر شده است. (2) وى در اسناد برخى از روايات، واقع شده است. (3) ابن عقده (م 333 ق) _ كه ابن حمدان را ستوده _ و نيز هارون بن موسى تلعكبرى، از وى روايت كرده اند. (4) على بن ابراهيم و معلّى بن محمّد بصرى، مشايخ حديث او بودند. (5) ابن حمدان در مصادر، به اتهام فساد مذهب (بنيان گذارى فرقه نُصَيريه) به شدّت تضعيف شده است. (6) با اين حال، هارون بن موسى تلعكبرى _ كه بر وثاقت او تصريح شده _ ، از وى روايت كرده است. ابن طاووس روايتى را كه وى در اسناد آن بوده، در كتاب إقبال الأعمال آورده (7) و شيخ حرّ عاملى نيز در كتاب إثبات الهداة، از كتاب الفضائل او بسيار نقل كرده است. (8)

تأليفاتابن حمدان نزديك به ده كتاب تأليف كرده است. آثار ناياب: 1 . الإخوان، 2 . المسائل، 3 . الرسالة، 4 . تاريخ الأئمّة عليهم السلام ، 5 . أسماء النبى و الأئمّة عليهم السلام . (9)

.


1- .رجال الطوسى، ص 240.
2- .الذريعة، ج 25، ص 146.
3- .إقبال الأعمال، ج 3، ص 113.
4- .الفهرست ، طوسى، ص 197؛ رجال الطوسى، ص 423؛ لسان الميزان، ج 2، ص 280.
5- .الفهرست ، طوسى، همان جا؛ فوائد الرجاليه، ج 3، ص 339.
6- .رجال النجاشى، ص 67؛ الفهرست ، طوسى، همان جا؛ الرجال ، ابن غضائرى، ص 54؛ خلاصة الأقوال، ص 339؛ رياض العلماء، ج 2، ص 50 _ 51؛ كتاب خانه ابن طاووس، ص 248.
7- .الإقبال، ج 3، ص 113.
8- .كتاب خانه ابن طاووس، همان جا.
9- .بحار الأنوار، ج 1، ص 20، 39.

ص: 110

39 . ابن شعبه حَرّانى (معاصر شيخ صدوق)
اشاره

آثار نايابى كه در منابع بعدى انعكاس يافته اند: 6 . رجال ابن حمدان، (1) كه تا سده دوازدهم موجود بوده است. صاحب رياض كتاب رجال را در احوال اصحاب ائمه عليهم السلام و راويان آنان توصيه كرده و يادآور شده كه خود، نسخه اى از آن را در اختيار دارد. (2) 7 . الفضائل يا الروضة فى الفضائل. شيخ حرّ عاملى (م 1106 ق)، فراوان از اين كتاب نقل كرده است. (3) اثر چاپى: 8 . الهداية (الكبرى) فى تاريخ النبى و الأئمّة عليهم السلام .

39 . ابن شعبه حَرّانى (معاصر شيخ صدوق)حسن بن على بن حسين بن شعبه حرّانى، مكنا به ابو محمّد و معروف به ابن شعبه؛ محدّث و فقيه. در مصادر اوّليه، از ابن شعبه ياد نشده است. گويا نخستين بار، شيخ ابراهيم قطيفى (م 994 ق) معاصر محقّق كركى (م 945 ق)، از وى به عنوان صاحب كتاب التمحيص نام برده است. (4) پس از قطيفى، قاضى نور اللّه شوشترى (م 1091 ق)، (5) شيخ حرّ عاملى (م 1106 ق)، (6) محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق)، (7) افندى اصفهانى (م 1130 ق) (8) و آقا بزرگ تهرانى، (9) از او نام برده اند. در اين مصادر، بر فرزانگى و وارستگى و فقاهت او تأكيد شده است. طبقه و سال وفات ابن شعبه، معلوم نيست. به

.


1- .همان، ج 10، ص 112.
2- .رياض العلماء، همان جا.
3- .إثبات الهداة، ج 1، ص 58؛ ج 3، ص 636 _ 637؛ ج 4، ص 147 _ 148، 197، 261، 263، ص 343 _ 344؛ ج 7، ص 142 _ 143؛ كتاب خانه ابن طاووس، ص 249.
4- .الوافية فى تعيين الفرقة الناجية ، مخطوط ، ص 91 ، سطر 5 ؛ التمحيص ، مقدّمه محقّق، ص 8 ؛ تحف العقول ، مقدّمه محقق ، ص 9 .
5- .مجالس المؤمنين، ج 1، ص 383؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 208.
6- .أمل الآمل، ج 2، ص 74؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 41.
7- .بحار الأنوار، ج 1، ص 17.
8- .رياض العلماء، ج 1، ص 245.
9- .الذريعة، ج 3، ص 400؛ النابس، ص 93.

ص: 111

تأليفات
40 . ابو على كوفى (م 346 ق)
اشاره

گزارش برخى مصادر، وى معاصر شيخ صدوق (م 381 ق) و راوى ابن همام (م 333 ق) بوده است. قرينه بر اين مطلب، يكى روايت نخست كتاب التمحيص است كه ابن شعبه خود، از ابن همام نقل كرده است (1) _ اگرچه در نسخه چاپى آن، در ابتداى حديثِ ياد شده، عبارت «حدّثنا أبو على بن همام» بدون ذكر ابن شعبه، ديده مى شود (2) _ و ديگرى، اشاره به آن در رساله اخلاق شيخ حسين بحرانى است. (3)

تأليفاتبه ابن شبعه، دو كتاب نسبت داده شده كه هر دو، چاپ شده اند: 1 . التمحيص، 2 . تحف العقول.

40 . ابو على كوفى (م 346 ق)احمد بن محمّد بن عمّار، مكنّا به ابو على و معروف به ابو على كوفى؛ محدّث. پدر ابو على كوفى، از مشايخ حديث معروف او بود و محمّد بن داوود (م 368 ق)، (4) هارون بن موسى تلعكبرى، (5) حسين بن عبيد اللّه غضائرى (6) و ابو حاتم هروى، از وى روايت كرده اند. (7) گويا ابو حاتم هروى همان على بن حاتم قزوينى است كه شاهدى بر روايت او از ابو على كوفى ديده نمى شود. (8) در مصادر، ابو حاتم هروى يا همان على بن حاتم قزوينى، از احمد بن على قائدى روايت كرده است. (9) ابو على كوفى

.


1- .التمحيص، ص 30.
2- .التمحيص ، همان جا .
3- .الذريعة، همان جا.
4- .رجال النجاشى، ص 95؛ الفهرست ، طوسى، ص 75؛ معجم رجال الحديث، ج 3، ص 83 .
5- .الفهرست ، طوسى، همان جا.
6- .رجال النجاشى، همان جا.
7- .خلاصة الأقوال، ص 65.
8- .نقد الرجال، ج 1، ص 166.
9- .رجال النجاشى، ص 95؛ الفهرست ، طوسى، ص 30؛ رجال الطوسى، ص 416.

ص: 112

تأليفات
41 . ابو القاسم كوفى (م 352 ق)
اشاره

ناقل بسيارى از احاديث و اصول، شايسته اعتماد، گران مايه و در شمار مشايخ اماميه بود. (1)

تأليفاتآثار او همگى ناياب اند، عبارت اند از: 1 . العلل، 2 . أخبار النبى صلى الله عليه و آله (أخبار آباء النبى و فضائلهم و آبائهم)، 3 . ايمان أبى طالب، 4 . فضل القرآن و حَمَلَتُه، 5 . الممدوحين و المذمومين، 6 . المبيضة. مبيضة، نام فرقه اى است كه با بنى عباس بيعت نكردند و شعار آنها پوشيدن لباس سفيد بود، در حالى كه عباسيان لباس سياه به تن مى كردند. (2)

41 . ابو القاسم كوفى (م 352 ق)على بن احمد بن موسى، مكنا به ابو القاسم و معروف به ابو القاسم كوفى؛ محدّث، مورّخ و متكلّم. وى در كوفه زاده شد و در همان جا سكونت اختيار كرد. وى در كوفه، از پدرش احمد بن موسى و نيز از جعفر بن محمّد بن مالك كوفى، حديث شنيد. (3) گويا او به قم و فسا سفر نمود و سرانجام در قريه كرمى از توابع فسا، با اين جهان فناپذير وداع كرد. (4) ابو القاسم كوفى از على بن ابراهيم قمى (5) در كتاب الاستغاثة بسيار روايت كرده است. وى در مصادر، به خروج از مذهب اماميه، بدعت گذارى، غلو، اختلاط، كذّاب بودن و پيروى از مذهب فاسد، متّهم شده است. (6) بر پايه برخى گزارش ها، وى مذهب مخمّسه را اختيار كرد (7) كه در شمار مذاهب غلات، شناخته

.


1- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.
2- .الاعلام، ج 1، ص 208.
3- .الاستغاثه، ج 1، ص 90.
4- .رجال النجاشى، ص 265.
5- .الاستغاثه، ج 1، ص 29.
6- .رجال النجاشى، ص 265 _ 691؛ الرجال ، ابن غضائرى، ص 82؛ خلاصة الأقوال، ص 233.
7- .الفهرست ، طوسى، ص 155؛ معالم العلماء، ص 99.

ص: 113

تأليفات

مى شود. عقيده رسمى اين مذهب، آن است كه سلمان فارسى، مقداد، عمّار، ابوذر و عمرو بن اُميه ضمرى، از سوى خدا عهده دار تعيين مصالح عالم اند. (1) تجديد نظر ابو القاسم كوفى در مذهب خود، نه تنها موجب شد كه وى شايسته نقل روايت شناخته نشود، كه سيادت و انتساب او به امام جواد عليه السلام (2) يا امام كاظم عليه السلام (3) نيز مورد ترديد جدّى قرار گرفت. (4) در برابر اين ديدگاه، ميرزا عبد اللّه افندى، (5) ميرزا حسين نورى (6) و آقا بزرگ تهرانى، (7) سيادت ابو القاسم كوفى را تأييد كرده، متذكّر شده اند كه اكثر كتاب هاى وى؛ بلكه همه آنها در دوره راستْ كيشى او _ هنگامى كه بر مذهب اماميه بوده _ تأليف شده اند؛ چراكه پيشينيان بر اكثر آنها اعتماد كرده اند. ابو محمّد، فرزند او و نيز ابو عمران كرمانى، در شمار راويان وى شناخته مى شوند. (8)

تأليفاتابو القاسم كوفى پرتأليف بود. نجاشى اكثر كتاب هاى او را مختلط و فاسد دانسته و شيخ طوسى (9) از مجموع كتاب هاى فراوان وى، تنها دو كتاب الأوصياء و الفقه على ترتيب كتاب المزنى را مربوط به دوره پايدارى وى بر اماميه دانسته است. الف _ آثار ناياب: 1 . الأنبياء، 2 . الأوصياء، 3 . التبديل و التحريف، 4 . تحقيق اللسان فى وجوه البيان، 5 . الاستشهاد، 6 . تحقيق ما ألّفه البلخى من المقالات، 7 . منازل النظر و الاختيار، 8 . أدب النظر و التحقيق، 9 . تناقض أحكام المذاهب الفاسدة، 10 . معرفة ترتيب ظواهر

.


1- .خلاصة الأقوال، ص 233.
2- .رياض العلماء، ج 3، ص 355؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 168.
3- .خلاصة الأقوال، همان جا.
4- .الرجال ، ابن غضائرى، همان جا.
5- .رياض العلماء، همان جا.
6- .خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا.
7- .الذريعة، ج 2، ص 28.
8- .رياض العلماء، ج 3، ص 357؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 168.
9- .رجال النجاشى، ص 265 _ 266؛ الفهرست ، طوسى، ص 155 _ 156.

ص: 114

الشريعة، 11 . التوحيد، 12 . مختصر فى فضل التوبة، 13 . تثبيت نبوّة الأنبياء، 14 . مختصر فى الأركان الأربعة، 15 . الفقه على ترتيب المزنى، 16 . فساد أقاويل الإسماعيلية، 17 . الردّ على أرسطاطاليس، 18 . فساد قول البراهمة، 19 . تناقض أقاويل المعتزلة، 20 . الردّ على محمّد بن بحر الرهنى، 21 . الإستدلال فى طلب الحق، 22 . الردّ على مَن يقول: «إن المعرفة من قبل الموجود»، 23 . إبطال مذهب داوود بن على الإصبهانى، 24 . الردّ على الزيدية، 25 . تحقيق وجوه المعرفة، 26 . ما تفرّد به أمير المؤمنين عليه السلام من الفضائل، 27 . الصلاة و التسليم على النبى صلى الله عليه و آله و أمير المؤمنين عليه السلام ، 28 . الردّ على أصحاب الإجتهاد فى الأحكام، 29 . الإمامة، 30 . فساد الإختيار، 31 . الردّ على المثبتة، 32 . الراعى و المَرعى، 33 . الدلائل و المعجزات، 34 . ماهية النفس، 35 . ميزان العقل، 36 . إبان حكم الغيبة، 37 . الردّ على الإسماعيلية فى المعاد، 38 . تفسير القرآن، 39 . النفس. ب _ آثار نايابى كه در منابع بعدى انعكاس يافته اند : 40 . تثبيت المعجزات ؛ اين كتاب در اختيار شيخ حسين بن عبد الوهّاب (م، پس از 448 ق) صاحب كتاب عيون المعجزات بوده و وى پس از مطالعه آن، در مى يابد كه كتاب ياد شده، به رغم ادّعا و انگيزه مؤلّف، تنها به بيان معجزات پيامبران و از جمله پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اختصاص يافته است. از اين رو، تصميم مى گيرد تكمله اى در بيان دلايل و معجزات ائمه عليهم السلام و فاطمه زهرا عليهاالسلامبراى آن بنگارد . وى پس از تأليف تكمله ياد شده ، آن را عيون المعجزات ناميد . (1) صاحب رياض العلماء ، نسخه اى قديمى از اين كتاب را در شهر كازرون ديده است. در اين نسخه كه در سال 556 ق ، استنساخ شده، آغاز تأليف كتاب عيون المعجزات، هفتم ماه رمضان سال 448 ق، و پايان آن، عيد فطر همان سال ذكر شده است. (2)

.


1- .رياض العلماء، ج 3، ص 356 _ 357؛ خاتمة مستدرك الوسائل ، ج 1 ، ص 168؛ عيون المعجزات، ص 3 ، مقدّمه محقّق .
2- .عيون المعجزات ، همان جا .

ص: 115

42 . ابن اشعث كوفى (م 330 _ 356 ق)
تأليفات

41 . الآداب و مكارم الأخلاق. اين كتاب در فصل معرّفى كتاب ها، معرّفى خواهد شد. ج _ اثر چاپى: 42 . كتاب البدع المحدثة.

42 . ابن اشعث كوفى (م 330 _ 356 ق)محمّد بن محمّد بن اشعث، مكنا به ابو على و معروف به ابن اشعث كوفى؛ محدّث. سال وفات ابن اشعث كوفى به اختلاف، 330 ق، (1) و پس از 350 ق، (2) گزارش شده است. بر پايه گزارش اخير، وى در سال 350 ق، در مصر، الجعفريات را براى ابو احمد عبد اللّه بن على، مشهور بن ابن عدى (م 365 ق) روايت كرد. (3) هارون بن موسى تلعكبرى در سال 313 با واسطه، از وى اجازه گرفت (4) و ابن سقّا نيز در سال 314 كتاب الجعفريات را از او روايت كرد. (5) ابن اشعث اهل كوفه بود؛ ولى در ديار مصر ساكن شد و تا پايان عمر، در آن جا ماند. (6) وى قابل اعتماد در حديث بود. (7) ابن اشعث به عنوان راوى كتاب الجعفريات از موسى بن اسماعيل، معروف است و به ندرت در ميان اسناد ديگر روايات، ديده مى شود. (8)

تأليفاتدر مصادر، دو كتاب به ابن اشعث نسبت داده شده است: 1 . الحج، 2 .الجعفريات. كتاب الجعفريات چاپ شده است.

.


1- .هدية العارفين، ج 2، ص 36.
2- .كتاب خانه ابن طاووس، ص 319؛ تيسير المطالب ، ص 353، 355؛ ميراث حديث شيعه، ج 10، ص 49 _ 50.
3- .تيسير المطالب، همان جا.
4- .رجال الطوسى، ص 442، 444.
5- .اشعثيات، ص 1؛ الذريعة، ج 11، ص 258.
6- .رجال النجاشى، ص 379؛ رجال الطوسى، ص 442.
7- .رجال النجاشى، همان جا؛ معالم العلماء، ص 266.
8- .تهذيب الأحكام، ج 3، ص 6؛ معجم رجال الحديث، ج 18، ص 200.

ص: 116

43 . قاضى نعمان مغربى (م 363 ق)
اشاره

43 . قاضى نُعمان مغربى (م 363 ق)نعمان بن محمّد بن منصور مغربى، مكنا به ابو حنيفه و معروف به قاضى نعمان؛ محدّث، فقيه و متكلّم. قاضى نعمان از محدّثان و فقيهان بزرگ سده چهارم بوده است. با اين حال، در مصادر اوّليه از وى ياد نشده است. علّت اين امر را مى توان دورى زياد مصر از بغداد و نبود ارتباط و تعامل ميان حوزه بغداد و مصر _ به دليل تسلّط اسماعيليان بر آن ديار _ دانست؛ چنان كه ترديد در مذهب قاضى نعمان يا جزم به غير امامى بودن مذهب او نيز دور از انتظار نيست. در سده پنجم، ابو الفتح كراجكى (م 449 ق) از مشايخ اجازه حديث اماميه، كتاب الأخبار قاضى نعمان را شرح كرد (1) و از سده ششم به بعد، نام قاضى نعمان وارد مصادر رجالى امامى شد. (2) مهم ترين موضع بحث و اختلاف در مصادر ياد شده، مذهب قاضى نعمان است كه برخى وى را غير امامى (3) و برخى امامى (4) دانسته اند. قرينه اى بر مذهب امامى قاضى نعمان، كلام ابن خلّكان (م 681 ق) است كه گفته: او در آغاز مالكى بود؛ ولى سپس به مذهب امامى گرويد. (5) قرينه ديگر، آن است كه اكثر روايات كتاب دعائم الاسلام قاضى نعمان، در مصادر حديثى معروف اماميه نيز آمده است (6) و اين كه يكى دو روايت در كتاب ياد شده، به امام جواد عليه السلام _ كه از امامان اسماعيليه نيست _ اسناد داده شده است. (7) به هر حال، قاضى نعمان در كتاب دعائم الاسلام، بر مشرب مذهب اسماعيلى رفتار

.


1- .الذريعة، ج 1، ص 310.
2- .معالم العلماء، ص 161.
3- .معالم العلماء، همان جا؛ رياض العلماء، ج 2، ص 411؛ نقد الرجال، ج 5، ص 17؛ معجم الرجال، ج 20، ص 185 . نيز، ر.ك: هفت آسمان، شماره 3.
4- .أمل الآمل، ج 2، ص 335؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 36؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 150 _ 155؛ الفوائد الرجاليه، ج 4، ص 3؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 273؛ الذريعة، ج 1، ص 61.
5- .وفيات الأعيان، ج 5، ص 415.
6- .بحار الأنوار، ج 1، ص 36.
7- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 155.

ص: 117

تأليفات

كرده كه گويا _ اگر امامى بوده باشد _ براى استفاده از پوشش تقيّه بوده است. (1) بر غير امامى بودن او، افزون بر كتاب دعائم الاسلام و شرح الأخبار، قرائن ديگرى نيز ذكر شده است: ارتباط بسيار نزديك قاضى نعمان با المُعزّ باللّه خليفه معروف فاطمى، جايگاه اجتماعى و علمى او و كتاب هايش؛ بويژه كتاب دعائم الإسلام در ميان اسماعيليان، (2) و نيز محتواى ساير كتاب هاى قاضى نعمان. (3) نگارنده اين نوشتار، با قول به مذهب غير امامى همراه است. با اين حال، چون امامى بودن او منتفى هم نيست، به اجمال به معرّفى آثار او؛ بويژه دو كتاب دعائم الإسلام و شرح الأخبار مى پردازد.

تأليفاتقاضى نعمان پرتأليف بود و در مصادر، بيش از دويست اثر براى او ذكر شده است. (4) آثار چاپى: بيش از پنجاه كتاب از قاضى نعمان به چاپ رسيده است. برخى از آنها عبارت اند از: 1 . شرح الأخبار فى فضائل الأئمّة الأطهار عليهم السلام ، 2 . ذكر المناقب إلى الصادق، 3 . الاتفاق و الافتراق، 4 . المناقب و المثالب، 5 . الإمامة، 6 . اُصول المذاهب، 7 . الدولة، 8 . الإيضاح، 9 . اختلاف اُصول المذاهب، 10 . ابتداء الدعوة للعُبَيديّين، 11 . الأخبار فى الفقه، 12 . الاختصار فى الفقه، 13 . دعائم الإسلام. سه كتاب از اين كتاب ها، مورد توجه و استفاده عالمان اماميه قرار گرفته است: يكى الأخبار فى الفقه، كه كراجكى در سده پنجم، آن را با عنوان تلخيص دعائم الإسلام، شرح كرد. (5) ديگرى دعائم الإسلام است كه گويا محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق)

.


1- .بحار الأنوار، همان جا؛ خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا.
2- .وفيات الأعيان، همان جا؛ عيون الأخبار، ج 4، ص 41؛ أعلام الإسماعيلية، ص 589.
3- .هفت آسمان، شماره 3.
4- .ر.ك: شرح الأخبار، مقدّمه محقّق، ص 43 _ 45.
5- .الذريعة، ج 13، ص 10.

ص: 118

44 . ابن عون اسدى (زنده در نيمه دوم سده چهارم)
تأليف
45 . ابن تمام كوفى
تأليف
46 . ابن نعيم سمرقندى (م ، پس از 340 ق)
اشاره

نخستين عالم امامى اى است كه به آن دست يافته است. (1) سومين كتاب، شرح الأخبار فى فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام است.

44 . ابن عون اسدى (زنده در نيمه دوم سده چهارم)محمّد بن جعفر بن محمّد بن عون اسدى، مكنا به ابو الحسين؛ محدّث و فقيه. نه تنها سال وفات و زادگاه او معلوم نيست، كه آگاهى ما از شرح حال او نيز اندك است. به قرينه روايت هارون بن موسى تلعكبرى از وى، مى توان حدس زد كه او در نيمه دوم سده چهارم، در بغداد زندگى مى كرده است. (2)

تأليفتنها اثرى كه براى وى نام برده شده، الردّ على أهل الاستطاعة نام دارد و ناياب است.

45 . ابن تمام كوفىمحمّد بن على بن فضل بن تمام كوفى دهقان، مكنا به ابو الحسين (ابو الحسن)؛ محدّث. وى كثير الرواية بوده و تَلَّعُكبُرى و ابو محمّد محمّدى، از وى روايت كرده اند.

تأليفتنها اثرى كه براى ابن تمام كوفى بر شمرده اند، الفرج فى الغيبة نام دارد و ناياب است. (3)

46 . ابن نعيم سمرقندى (م ، پس از 340 ق)حيدر بن محمّد بن نعيم سمرقندى، مكنا به ابو احمد؛ محدّث. وى عالمى بزرگ بود و هزار كتاب از مصنّفات و اصول شيعه را روايت كرد، چنان كه مصنّفات عيّاشى را

.


1- .بحار الأنوار، ج 1، ص 36.
2- .الفهرست ، طوسى، ص 229 _ 230؛ رجال الطوسى، ص 439؛ رجال النجاشى، ص 373.
3- .الفهرست ، طوسى، ص 240؛ رجال الطوسى، ص 443.

ص: 119

تأليفات
47 . ابو على صولى بصرى (م ، پس از 355 ق)
تأليف

بر او خواند و همه آنها را نيز روايت كرد. مشايخ او عبارت اند از: ابو احمد سمرقندى، محمّد بن حسن بن احمد بن وليد قمى، حسين بن احمد بن ادريس قمى، جعفر بن محمّد بن قولويه قمى، محمّد بن ابن عمر بن عبد العزيز كشّى و زيد بن محمّد حلقى. تلعكبرى در سال 340 ق، از وى حديث شنيد و اجازه روايت گرفت. (1)

تأليفاتآثار ابن نعيم سمرقندى، همگى ناياب اند: 1 . تنبيه عالمٍ قتله عمله، 2 . النور لِمَن تدبّره.

47 . ابو على صولى بصرى (م، پس از 355 ق)احمد بن محمّد بن جعفر، مكنا به ابو على صولى بصرى؛ محدّث. ابو على صولى، در بصره زاده شد و بعدها به بغداد رفت. به قرينه مهاجرت ابو على صولى از بصره به بغداد در سال 353 ق، و اين كه مردم در بغداد از وى استماع حديث كرده اند، (2) مى توان حدس زد كه دست كم پس از 355 ق، درگذشته است. او همواره يار و مصاحب جلودى بصرى بود. وى به اندازه اى در بغداد بوده كه بتواند نقل روايت كند و مصادر، ابو على صولى را توثيق كرده اند؛ (3) اگرچه قولى بر روايت او از ضعفا نيز وجود دارد. (4) ابو الفرج محمّد بن موسى قزوينى (5) و شيخ مفيد، از وى روايت كرده اند. (6)

تأليفتنها، كتابى به نام أخبار فاطمة عليهاالسلام به ابو على صولى نسبت داده شده، 7 كه آن هم ناياب است.

.


1- .رجال الطوسى، ص 420 _ 421؛ الفهرست ، طوسى، ص 120.
2- .رجال النجاشى، ص 84؛ الفهرست ، طوسى، ص 78.
3- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.
4- .رجال النجاشى، همان جا.
5- .رجال الطوسى، ص 416.
6- .رجال النجاشى، همان جا.

ص: 120

48 . ابو عبد اللّه بَزوفَرى (م ، پس از 352 ق)
تأليفات
49 . ابو القاسم طالقانى (م ، پس از 326 ق)
50 . ابن ابى اِلياس كوفى (م ، پس از 330 ق)
اشاره

48 . ابو عبد اللّه بَزوفَرى (م ، پس از 352 ق)حسين بن على بن سفيان بزوفرى، مكنا به ابو عبد اللّه ؛ محدّث. او از احمد بن ادريس قمى روايت كرده است، (1) هارون بن موسى تلعكبرى، محمّد بن محمّد بن نعمان، حسين بن عبيد اللّه غضائرى و احمد بن عبدون نيز، از وى روايت كرده اند. (2) بنا به گزارشى كه در رجال نجاشى آمده، بزوفرى در سال 352 ق، با نجاشى مكاتبه كرده است. (3) وى را فاضل، شيخى شايسته اعتماد و در شمار عالمان بزرگ دانسته اند. (4)

تأليفاتآثار بزوفرى _ كه همگى ناياب اند _ عبارت اند از: 1 . كتاب الحج، 2 . كتاب ثواب الأعمال، 3 . كتاب أحكام العبيد، 4 . كتاب الردّ على الواقفة، 5 . كتاب سيرة النبى صلى الله عليه و آله و الأئمّة عليهم السلام فى المشركين.

49 . ابو القاسم طالقانى (م ، پس از 326 ق)حيدر بن شعيب بن عيسى طالقانى، مكنا به ابو القاسم؛ محدّث. وى ساكن بغداد بود. تلعكبرى در سال 326 ق، از وى روايت كرد. به موجب گزارش تلعكبرى، ابو القاسم طالقانى كتاب هاى فضل بن شاذان را از برادرزاده فضل، محمّد بن نعيم بن شاذان معروف به شاذانى (شادانى)، روايت كرده است. 5

50 . ابن ابى اِلياس كوفى (م ، پس از 330 ق)زيد بن محمّد بن جعفر، معروف به ابن ابى اِلياس كوفى؛ محدّث. وى نخست در كوفه

.


1- .رجال النجاشى، ص 59.
2- .رجال الطوسى، ص 423.
3- .رجال النجاشى، همان جا، ص 68.
4- .رجال الطوسى، ص 423.

ص: 121

تأليف
51 . ابن سهل ديباجى (م ، پس از 370 ق)
تأليف

بود و به گزارش تلعكبرى به بغداد آمد و در محلّه نهر البزّازين فرود آمد. تلعكبرى در سال 330 ق، از وى حديث شنيد و اجازه گرفت. حسن بن على بن حسن دينورى علوى نيز از او روايت كرد. ابن ابى الياس، راوى على بن حسين بن بابويه بود.

تأليفابن ابى الياس كوفى، كتاب الفضائل را تأليف كرد كه ناياب است. (1)

51 . ابن سهل ديباجى (م ، پس از 370 ق)سهل بن احمد بن عبد اللّه بن سهل ديباجى، مكنا به ابو محمّد؛ محدّث. وى اهل بغداد بود و در درب زعفرانى، منزل گزيد. سال وفات او معلوم نيست؛ ولى به قرينه آن كه تلعكبرى در سال 370 ق، از او براى خود و پسرش اجازه گرفته است، (2) وى پس از اين سال از دنيا رفته است. حسين بن عبيد اللّه غضائرى (3) و احمد بن عبد الواحد، (4) از او روايت كرده اند. شيخ حديث معروف او، محمّد بن محمّد بن اشعث كوفى است. وى در مصر، كتاب أشعثيّات را از ابن اشعث استماع كرد. (5) ديباجى تا واپسين سال هاى زندگى، دينش را پنهان مى داشت (6) و گويا به همين علّت باشد كه به ضعف، (7) جعل و روايت كردن از افراد مجهول، متّهم شده است. (8)

تأليفكتاب إيمان أبى طالب، كه به وى نسبت داده شده، (9) ناياب است.

.


1- .رجال الطوسى، ص 426 _ 427.
2- .سوره بقره، آيه 185 .
3- .رجال الطوسى، ص 424.
4- .رجال الطوسى، ص 427.
5- .سوره فاطر، آيه 28.
6- .سوره جاثيه، آيه 23.
7- .رجال النجاشى، ص 186.
8- .الفهرست ، طوسى، ص 46.
9- .رجال النجاشى، همان جا.

ص: 122

52 . ابو الحسن ارزنى (م 339 ق)
تأليفات
53 . ابو الحسن قزوينى (م ، نيمه نخست سده چهارم)
اشاره

52 . ابو الحسن ارزنى (م 339 ق)سلامة بن محمّد بن اسماعيل بن عبد اللّه بن موسى، مكنا به ابو الحسن و معروف به ابو الحسن ارزنى؛ محدّث. وى مدّتى در قم بود (1) و پس از درگذشت احمد بن داوود، به همراه خواهر زاده اش محمّد بن احمد بن داوود، به بغداد رفت. (2) سپس در سال 333 ق، بغداد را نيز به قصد شام، ترك كرد؛ ولى پس از مدّتى نه چندان دراز، به بغداد بازگشت و سرانجام در سال 339 ق، در بغداد از دنيا رفت. (3) ابو الحسن ارزنى يكى از بزرگان اماميه و شايسته اعتماد بود. (4) ابن وليد، على بن بابويه، ابن بطّه، ابن همام و ابن ابى ثَلْج، مشايخ حديث او بودند. (5) هارون بن موسى تلعكبرى در سال 328 ق، از او اجازه روايت گرفت. (6) مهم ترين راوى او، خواهرزاده اش محمّد بن احمد بن داوود است. 7

تأليفاتآثار ابو الحسن ارزنى كه همگى ناياب اند، عبارت اند از: 1 . كتاب الغيبة و كشف الحيرة، 2 . كتاب المقنع فى الفقه، 3 . كتاب الحجّ عملا (كتاب مناسك الحجّ). 8

53 . ابو الحسن قزوينى (م ، نيمه نخست سده چهارم)حنظلة بن زكريّا بن يحيى بن حنظله تميمى قزوينى، مكنا به ابو الحسين و معروف به

.


1- .سوره انعام، آيه 22.
2- .رجال النجاشى، ص 192.
3- .رجال النجاشى، همان جا.
4- .رجال النجاشى، همان جا، ص 328.
5- .رجال الطوسى، ص 428.
6- .رجال النجاشى، ص 192؛ الفهرست ، طوسى، ص 143.

ص: 123

تأليف
54 . ابن ابى حاتم قزوينى (م ، پس از 350 ق)
تأليفات

ابو الحسن قزوينى؛ محدّث. هارون موسى تلعكبرى (1) و ابو الحسين بن تمام، از وى روايت كرده اند. (2) وى چندان قابل اعتماد نبود. (3)

تأليفكتابى به نام الغيبة، به ابو الحسن قزوينى نسبت داده شده است.

54 . ابن ابى حاتم قزوينى (م ، پس از 350 ق)على بن حاتم بن ابى حاتم قزوينى، مكنا به ابو الحسن؛ محدّث. وى مورد اعتماد بود. هارون بن موسى تلعكبرى، هم در سال 326 ق، و هم پس از آن، از وى حديث شنيد و اجازه روايت گرفت. (4) سال وفات على بن حاتم، معلوم نيست. به قرينه آن كه حسين بن على شيبان قزوينى، در سال 350 ق، كتاب هاى او را از خود وى استماع كرده، (5) پس تا اين تاريخ، زنده بوده است. ابى حاتم قزوينى گرچه خود، فردى موثّق و كثير الحديث بود، از ضعفا نيز روايت مى كرد. (6) هارون بن موسى تلعكبرى، (7) حسين بن على بن شيبان قزوينى، (8) و ابو عبد اللّه بن شاذان، از او روايت كرده اند. (9)

تأليفاتابن حاتم قزوينى، كتاب هاى ارزشمندى تأليف كرد (10) كه همگى ناياب اند: از آن

.


1- .تاريخ و شناخت اديان: ص34.
2- .رجال الطوسى، ص 423.
3- .رجال النجاشى، ص 147.
4- .كنز العمال : ج10، ص211، ح 29116.
5- .رجال الطوسى، ص 432.
6- .الفهرست ، طوسى، ص 163.
7- .رجال النجاشى، ص 263.
8- .رجال الطوسى، همان جا.
9- .الفهرست ، طوسى، همان جا.
10- .الفهرست ، طوسى، ص 163.

ص: 124

جمله، بيش از ده كتاب در فقه، و نيز: 1 . كتاب حدود الدين، 2 . كتاب التوحيد و المعرفة، 3 . كتاب يومٌ و ليلة، 4 . كتاب مصابيح النور، 5 . كتاب البيان و الإيضاح، 6 . كتاب مصابيح موازين العدل، 7 . كتاب العلل، 8 . كتاب الصفوة فى أسماء أمير المؤمنين عليه السلام ، 9 . كتاب صفات الأنبياء عليهم السلام ، 10 كتاب المعرفة، 11 . كتاب الردّ على القرامطة، 12 . كتاب الردّ على أهل البِدَع.

.

ص: 125

فصل سوم : محدّثان شيعه در سده پنجم
1 . ابو بكر نيشابورى خُزاعى (معاصر شيخ طوسى)
اشاره

فصل سوم : محدّثان شيعه در سده پنجمحوزه حديث شيعه در سده پنجم نيز همچنان شكوفا، بالنده و فعّال بود. بيش از بيست محدّث بزرگ، نامدار و تأثيرگذار شيعه، در اين سده زندگى مى كردند. دستگاه كلامى اماميه و ساز و كار روشمند استنباط احكام در قالب دانش اصول فقه، در اين دوره سامان يافت. دو كتاب از كتب اربعه حديث شيعه، تأليف اين دوره است. اينك به معرّفى راويان سرشناس اين سده مى پردازيم.

1 . ابو بكر نيشابورى خُزاعى (معاصر شيخ طوسى)احمد بن حسين بن احمد نيشابورى خزاعى (خُزاعىّ الولاء) ، مكنا به ابو بكر؛ فقيه و محدّث. محقّق اردبيلى از فردى به نام قاضى، احمد بن حسين بن احمد بن محمّد بن دعويدار قمى، ياد كرده و او را به شايستگى ستوده و ثقه و حافظ احاديث، دانسته است. گويا اين فرد، همان ابوبكر خُزاعى نيشابورى است؛ زيرا نام تنها راوى معروف او را «شيخ مفيد، عبد الرحمان نيشابورى» ذكر كرده اند، كه با لقب و نام فرزند ابوبكر نيشابورى، يك سان است. (1) ابو بكر خزاعى، ساكن رى بود؛ ولى به اين قرينه كه وى را «قمى» (2) خوانده اند و نيز به قرينه مشايخ بغدادى او _ مانند: سيّد رضى (م 404 ق)، سيّد مرتضى (م 436 ق) و شيخ طوسى (م 460 ق) _ ، مى توان گفت كه

.


1- .جامع الرواة، ج 1، ص 47. در شماره بعد، به معرّفى مفيد نيشابورى (عبد الرحمان) مى پردازيم.
2- .جامع الرواة، همان جا.

ص: 126

تأليفات
2 . مفيد نيشابورى (م 445 _ 476 ق)
اشاره

وى مدّتى در قم و شايد بغداد نيز سكونت كرده است. (1) وى ديندار، سرشناس و قابل اعتماد بود (2) و دو فرزندش عبد الرحمان و محمّد نيز محدّثانى سرشناس و موثّق در ميان شيعه اماميه بودند. (3) سال وفات ابو بكر خزاعى، معلوم نيست و تنها به قرينه مشايخ او و فرزندش عبد الرحمان _ كه هم از پدر و هم از مشايخ پدرش حديث شنيده _ ، مى توان دريافت كه وى در نيمه نخست سده پنجم زندگى مى كرده است.

تأليفاتابو بكر نيشابورى، در زمينه هاى گوناگون فقه، سنن، احاديث خاص و موضوعات پراكنده، كتاب هايى نگاشت كه همگى ناياب اند: 1 . الأمالى؛ كتابى بزرگ و مشتمل بر احاديث و اخبار، كه در چهار مجلّد تأليف شده بود. 2 . عيون الأحاديث، 3 . كتاب السنن، 4 . الروضة فى الفقه، 5 . المفتاح فى الاُصول، 6 . المناسك. (4)

2 . مفيد نيشابورى (م 445 _ 476 ق)عبد الرحمان بن احمد بن حسن نيشابورى خُزاعى، مكنا به ابو محمّد و معروف به مفيد نيشابورى؛ محدّث، فقيه و واعظ. وى بزرگ اماميه در رى بود و به مراكز حديث شيعه در مركز و شرق جهان اسلام، چون: شام و حجاز و خراسان، سفر كرد. (5) مفيد نيشابورى، هم از مشايخ حديث اماميه و هم از اهل سنّت، حديث شنيد و روايت كرد. از مشايخ حديث اويند: سيّد مرتضى (م 436 ق)، سيّد رضى (م 404 ق)، شيخ طوسى (م 460 ق)، كراجكى (م 449 ق)، سلّار (م 463 ق) و ابن بَرّاج (م 481 ق). برادر زاده اش جمال الدين ابو الفتوح خُزاعى، از وى روايت كرده است. مفيد

.


1- .فهرست منتجب الدين، ص 32؛ جامع الرواة، ج 1، ص 47؛ أمل الآمل، ج 2، ص 11.
2- .فهرست منتجب الدين، همان جا؛ أمل الآمل، همان جا.
3- .فهرست منتجب الدين، ص 219 ش 75؛ جامع الرواة، ج 2، ص 59؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 75.
4- .قرّة العيون : ص439.
5- .فهرست منتجب الدين، ص 75؛ لسان الميزان، ج 3، ص 404.

ص: 127

تأليفات
3 . محسن نيشابورى (معاصر شيخ طوسى)
اشاره

نيشابورى، حافظه اى قوى داشت و آگاه و بصير در نقد حديث و رجال شناسى بود. (1) وى در سال 445 ق، (2) يا 476 ق، اين جهان را بدرود گفت. (3)

تأليفاتآثار مفيد نيشابورى، در زمينه حديث، فضايل و مناقب، و وعظ و اخلاق بود: 1 . سفينة النجاة فى مناقب أهل البيت العلويات الرضويات عليهم السلام ، 2 . الأمالى، 3 . عيون الأخبار، 4 . مختصرات فى المواعظ و الزواجر. (4) كتاب الأمالى وى، تا سده دوازدهم نيز موجود بود. به گزارش ذهبى، سمعانى _ كه در سده ششم مى زيسته _ اين كتاب را در رى ديده و يكى از مجالس آن را كه درباره اسلام ابو طالب بوده، مطالعه كرده است. (5) ابن شهر آشوب نيز كه در همان سده مى زيسته، از آن نقل كرده است. (6) سيّد هاشم بحرانى (م 1107 ق) نيز در سده دوازدهم، گاه با واسطه مناقب آل أبى طالب (7) و گاه بدون واسطه، از الأمالى مفيد نيشابورى نقل كرده است. (8) از اين رو، برخى از كتاب شناسان احتمال داده اند كه سيّد هاشم بحرانى، خود، اين كتاب را در اختيار داشته است. (9)

3 . محسن نيشابورى (معاصر شيخ طوسى)محسن بن حسين بن احمد نيشابورى خُزاعى؛ محدّث و متكلّم. وى برادر ابو بكر

.


1- .فهرست منتجب الدين، همان جا؛ لسان الميزان، همان جا.
2- .لسان الميزان، ج 3، ص 405.
3- .الأربعين عن الأربعين، حديث 5، رسائل فى حديث رد الشمس، ص 205.
4- .عوالى اللآلى : ج4، ص129، ح 223.
5- .فهرست منتجب الدين، ص 75.
6- .لسان الميزان، ج 3، ص 405.
7- .المناقب ، ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 391.
8- .مدينة المعاجز، ج 1، ص 419.
9- .همان، ج 2، ص 322؛ ج 3، ص 518.

ص: 128

تأليفات
4 . ابو سعيد خُزاعى (زنده در 444 ق)
اشاره

نيشابورى (1) و عموى عبد الرحمان (معروف به مفيد نيشابورى) و محمّد بن احمد است. در مصادر، اطلاعات چندانى در باره او ديده نمى شود. تنها مى دانيم كه وى معاصر شيخ طوسى بوده، در رى مى زيسته و به وعظ و خطابه اشتغال داشته است. محسن خزاعى را عادل، حافظ و شايسته اعتماد دانسته اند. (2)

تأليفاتكتاب هاى محسن خزاعى _ كه به قرينه عناوين شان، در زمينه حديث، آداب و سيره، فقه الحديث و علوم قرآن بوده _ ، همگى ناياب اند: 1 . الأمالى فى الأحاديث، 2 . السِيَر، 3 . بيان «مَن كنتُ مولاه»، 4 . إعجاز القرآن.

4 . ابو سعيد خُزاعى (زنده در 444 ق)محمّد بن احمد بن حسين نيشابورى خزاعى، مكنّا به ابو سعيد؛ محدّث و متكلّم. وى در رى سكونت داشت و به ديدار مشايخ حديث قم نيز نائل شد. (3) ابو سعيد، قابل اعتماد در حديث و سرشناس بود. (4) سال وفات او معلوم نيست. وى در سال 432 ق، از ابو سعد منصور بن حسين آبى (5) و در سال 444 ق، از ابو القاسم عبد العزيز بن محمّد بن عبد العزيز صائن در قم، حديث شنيد. (6) ابو سعيد، برادر مفيد نيشابورى است كه هم اينك به معرّفى او پرداختيم، و جدّ ابو الفتوح رازى، مفسّر معروف. از ديگر مشايخ وى _ كه بر پايه كتاب الأربعين، حدود چهل نفر بوده اند، مى توان به پدرش احمد و عمويش محسن اشاره كرد. (7)

.


1- .همان احمد بن حسين كه شرح حالش به شماره 55 گذشت.
2- .فهرست منتجب الدين، ص 102؛ جامع الرواة، ج 2، ص 42؛ أمل الآمل، ج 2، ص 228؛ الذريعة، ج 22، ص 233.
3- .الأربعين عن الأربعين، ح 36.
4- .فهرست منتجب الدين، ص 102.
5- .الأربعين، ح 22.
6- .همان، ح 36؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 76 _ 79.
7- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 75 _ 76.

ص: 129

تأليفات
5 . جعفر دوريستى (زنده در 473 ق)
اشاره

تأليفاتبيشتر آثار ابو سعيد خزاعى، ناياب اند: 1 . الروضة الزهراء فى تفسير (مناقب) فاطمة الزهراء عليهاالسلام، 2 . الفَرق بين المقامَين و تشبيه علىٍّ عليه السلام بذى القرنين، 3 . مُنى الطالب فى إيمان أبى طالب، 4 . كتاب المولى ، 5 . التفهيم فى بيان القسيم، 6 . الرسالة الواضحة فى بطلان دعوى الناصبة، 7 . ما لا بُدَّ مِن معرفته. (1) كتاب الروضة الزهراء فى مناقب فاطمة الزهراء عليهاالسلام، با همين عنوان، (2) و نيز با عنوان الروضة الزهراء فى تفسير فاطمة الزهراء عليهاالسلام، (3) و همچنين با عنوان الروضة (4) ، در سده ششم در دسترس بوده و از جمله، ابو الفتوح رازى نوه مؤلّف، در بحث مناقب حضرت فاطمه عليهاالسلام، دو روايت از آن نقل كرده است. (5) اثر چاپى: 8 . الأربعين عن الأربعين فى فضائل امير المؤمنين عليه السلام .

5 . جعفر دوريستى (زنده در 473 ق)جعفر بن محمّد بن احمد بن عبّاس، مكنا به ابو عبد اللّه و معروف به جعفر دوريستى؛ محدّث، فقيه و متكلّم. جعفر دوريستى در قريه دوريست از توابع رى، سكونت داشت. (6) او در سال 401 ق، به بغداد رفت و در مجلس شيخ مفيد حاضر شد. (7) مشايخ حديث او در رى و بغداد، عبارت اند از: پدرش محمّد، شيخ مفيد، سيّد مرتضى، ابن عيّاش جوهرى و شيخ طوسى. (8) سال وفات جعفر دوريستى معلوم نيست؛ ولى

.


1- .فهرست منتجب الدين، ص 102؛ معالم العلماء، ص 151؛ رياض العلماء، ج 2، ص 188؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 73 _ 76.
2- .سوره فاطر : آيه 28.
3- .سوره فاطر، آيه 27 و 28.
4- .روض الجنان و روح الجنان، ج 1، ص 561؛ ج 4، ص 319.
5- .فهرست منتجب الدين، همان جا.
6- .النقض، ص 108 _ 109؛ معجم البلدان، ج 2، ص 484.
7- .الثاقب فى المناقب، ص 236.
8- .فهرست منتجب الدين، ص 45؛ مرآة الكتب، هامش، ص 428.

ص: 130

تأليفات

مى دانيم كه تا سال 473 ق، زنده بوده (1) و در آن سال، نسخه اى عربى را به فارسى برگردانده است. (2) جعفر دوريستى، محدّثى فرزانه، وارسته و چهره سرشناس شيعه بود (3) كه به عدالت و امانتدارى شناخته مى شد. (4) نظام الملك، حاكم رى، تحت تأثير فضل و بزرگى شيخ جعفر قرار گرفت و دو هفته اى يك بار، به دوريست مى رفت و از او حديث مى شنيد. (5)

تأليفاتآثار ناياب جعفر دوريستى: 1 . الكفاية (الكفاية فى العبادات)، 2 . الاعتقاد (الاعتقادات)، 3 . عملُ يومٍ و ليلة. (6) آثار نايابى كه در منابع بعدى، از آنها نقل شده است: 4 . الحُسنى، 5 . الردّ على الزيديه. كتاب الحُسنى در سده هفتم موجود بوده و على بن طاووس (م 662 ق) و عبد الكريم بن طاووس (م 693 ق)، از آن نقل كرده اند. رواياتى على بن طاووس از آن نقل كرده، در باره فضيلت ماه رمضان و رجب است. (7) اين روايات، اسناد كامل دارند و دوريستى بيشتر آنها را از طريق پدرش نقل كرده است. (8) سيّد عبد الكريم بن طاووس متذكّر شده كه نسخه اى از آن را _ كه در سال 446 ق، بر محمّد بن احمد دوريستى خوانده شده _ ، در اختيار دارد و از آن، خبرى هم نقل كرده است. 9 از اين كتاب با

.


1- .الثاقب فى المناقب، ص 239.
2- .همان جا .
3- .النقض، همان جا.
4- .رجال الطوسى، ص 419؛ فهرست منتجب الدين، همان جا؛ معالم العلماء، ص 53؛ أمل الآمل، ج 2، ص 54.
5- .منتجب الدين، همان جا؛ معالم العلماء، ص 53؛ أمل الآمل، همان جا؛ الإقبال، ج 1، ص 385.
6- .الإقبال، ج 1، ص 385 _ 386، ص 422؛ ج 3، ص 191، 263، 265، 270 _ 271، 282 _ 284.
7- .الإقبال، همان جاها.
8- .فرحة الغرى، ص 126.

ص: 131

6 . ابن شادان قمى (م ، حدود 425 ق)
اشاره

واسطه كتاب إقبال الأعمال، در وسائل الشيعة (1) و گويا بدون واسطه، در بحار الأنوار (2) نيز نقل شده است. كتاب الرد على الزيديه نيز كه ابن شهر آشوب از آن نام برده، تا سده ششم باقى بوده است. گويا فضل بن حسن طبرسى (م 548 ق) آن را در اختيار داشته و از آن، سه حديث نقل كرده (3) كه سند همه آنها كامل است و موضوعشان امامت و فضايل امام على عليه السلام است. در روايت نخست آن، آمده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره امام على عليه السلام عبارت «إنّه مع الحقّ و الحقُّ معه» را فرموده است. (4)

6 . ابن شادان قمى (م حدود 425 ق)محمّد بن احمد بن على بن حسن (حسين) بن شاذان (شادان)، مكنّا به ابو الحسن و معروف به ابن شادان قمى؛ فقيه، محدّث و متكلّم. خانواده ابن شاذان قمى، از طرف پدر و مادر هر دو، اهل علم و حديث بودند. پدرش فقيهى بزرگ، خوشْ فهم و به قولى، شيخ اماميه شناخته مى شد (5) و مادرش خواهر زاده ابن قولويه قمى، از مشايخ بزرگ اماميه بود. (6) ابن شادان در اصل، قمى بود. (7) وى به رى، (8) كوفه، (9) بغداد، مدينه (10) و مكّه (11) سفر كرد. گويا سكونت او در كوفه و بغداد، به درازا كشيد؛ چراكه وى را افزون

.


1- .وسائل الشيعة، ج 5، ص 172 _ 173؛ ج 7، ص 267، ص 357؛ ج 20، ص 48.
2- .بحار الأنوار، ج 1، ص 24، ص 46؛ ج 95، ص 73 _ 74، ص 172 _ 176.
3- .إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 2، ص 163 - 164؛ بحار الأنوار، ج 36، ص 300.
4- .إعلام الورى، همان جا.
5- .رجال النجاشى، ص 85؛ خلاصة الأقوال، ص 70.
6- .كنز الفوائد، ص 220؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 138؛ الذريعة، ج 2، ص 494.
7- .رجال النجاشى، همان جا؛ معالم العلماء، ص 152؛ خلاصة الأقوال، همان جا.
8- .جمال الاسبوع، ص 145.
9- .مأة منقبة، ص 18.
10- .همان، ص 137.
11- .الاستنصار، ص 20.

ص: 132

تأليفات

بر قمى، كوفى (1) و بغدادى نيز گفته اند. مشايخ حديث ابن شادان قمى، از شيعه و اهل سنّت، دست كم 67 نفر بودند. (2) او از اين نظر، قابل قياس با شيخ صدوق و امثال اوست. از ميان مشايخ شيعى ابن شادان، مى توان پدرش احمد، شيخ صدوق، ابن رازى، ابن خزّاز قمى، شيخ مفيد، ابو غالب زُرارى و ابن عيّاش جوهرى را نام برد. نجاشى، شيخ طوسى و ابو الفتح كراجكى نيز از او روايت كرده اند. (3) پدر محمّد بن شادان قمى، دو كتاب تأليف كرد كه در نوع خود، نظير نداشتند: (4) يكى الأمالى و ديگرى، زاد المسافر. اين دو كتاب، در اختيار فرزند مؤلّف بوده (5) و وى در كتاب هاى خود، از آنها نقل كرده است. ابن شاذان در سال 412 ق، در مكّه سكونت داشت. (6) به قرينه آن كه نجاشى و شيخ طوسى از او نام نبرده اند، معلوم مى شود كه وى ديگر به بغداد باز نگشته است. او فقيه و دانشمندى بزرگ بود، (7) چنان كه در استفاده از حديث شيعه و اهل سنّت، پيش گام و در شناخت حديث صحيح، از علمى ثاقب برخوردار بود. (8) ابن شادان صحيفه سجّاديه را از محمّد بن سليمان مصرى روايت كرد. (9)

تأليفاتآثار ناياب: 1 . إيضاح دفائن النواصب، 2 . ردّ الشمس على أمير المؤمنين عليه السلام ، 3 . المناقب. 10

.


1- .الاستنصار، ص 20.
2- .امل الامل، ج 2، ص 18 و ص 241.
3- .مأة منقبة، مقدّمه محقّق كتاب، ص 11 _ 13.
4- .رجال النجاشى، ص 88 _ 89؛ الأمالى طوسى، مقدّمه محقّق كتاب، ص 10؛ الاستبصار، ص 9، ص 20.
5- .رجال النجاشى، همان جا.
6- .أمل الامل، همان جا.
7- .الاستنصار، ص 6.
8- .فهرس التراث، ج 1، ص 467.
9- .الاستنصار، ص 20؛ معالم العلماء، همان جا؛ الثاقب فى المناقب، ص 328؛ أمل الامل، همان جا؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 18.

ص: 133

7 . شريف رضى (359 _ 406 ق)
اشاره

اثر نايابى كه در منابع بعدى منعكس شده است: 4 . كتاب بستان الكرام (1) كه با عنوان البستان نيز از آن ياد شده است. (2) اين كتاب _ كه گويا حجمى بسيار داشته و بزرگ مى نموده _ در سده ششم در دسترس بوده و شيخ عماد الدين، معروف به ابن حمزه طوسى (م 560 ق)، از جزء هشتاد و ششم آن، دو حديث نقل كرده است. (3) گويا نسخه يا نسخه هايى از آن، تا سده هاى دهم و سيزدهم نيز موجود بوده؛ چراكه مقدّس اردبيلى (م 993 ق) در دو كتاب الأربعين و حديقة الشيعة ى خود (4) ، محدّث جزايرى (م 1112 ق) در حاشيه مفتاح اللبيب، و سلطان محمّد در تحفة المجالس و نيز مفتاح الجنّة _ كه در سال 1285 ق، تأليف شد _ ، از آن نقل كرده اند. (5) اثر چاپى: 5 . كتاب مأةُ منقبة.

7 . شريف رضى (359 _ 406 ق)محمّد بن حسين بن موسى بن محمّد بن موسى بن ابراهيم، مكنا به ابو الحسن و معروف به [سيّد] رضى و شريف رضى؛ محدّث، اديب، شاعر، مفسّر و فقيه. شريف رضى، برادر سيّد مرتضى بود. هر دو خانواده پدرى و مادرى شان، فرزانه و وارسته بودند. پدر آنها منزلت اجتماعى والايى داشت (6) و در نزد خلفاى عبّاسى و دولتْ مردان آل بويه نيز بسيار محترم بود. (7) سيّد رضى، از مجلس درس شيخ مفيد بهره برد و از برخى مشايخ حديث، چون هارون بن موسى تلعكبرى، روايت كرد. (8)

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 143؛ الذريعة، ج 3، ص 107.
2- .الثاقب فى المناقب، ص 328.
3- .الثاقب فى المناقب، همان جا.
4- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 143.
5- .الذريعة، ج 3، ص 107.
6- .بنگريد به : بخش نخست، دانش، فصل سوم : آثار دانش، عمل.
7- .رجال النجاشى، ص 398.
8- .خصائص الائمة، ص 31 _ 32 ، مقدّمه محقّق .

ص: 134

تأليفات
8 . ابو الحسين تَلَّعُكبُرى (زنده در 410 ق)
اشاره

وى در شعر و ادب نيز سرآمد بود و سخن شناسى معروف و بلكه يگانه دوران خويش، شناخته مى شد. (1)

تأليفاتكتاب هايى كه به سيّد رضى نسبت داده شده، در زمينه هاى گوناگونى فراهم آمده اند: شعر، تفسير، فقه الحديث و گاه تاريخ؛ ولى رويكرد حاكم بر همه آثار حديثى او، ادبى و بلاغى است. آثار حديثى چاپى: 1 . خصائص الأئمّة، 2 . المجازات النبوية، 3 . نهج البلاغة.

8 . ابو الحسين تَلَّعُكبُرى (زنده در 410 ق)محمّد بن هارون بن موسى تلعكبرى، مكنا به ابو الحسين؛ محدّث. وى فرزند محدّث معروف، هارون بن موسى (م 385 ق) بود. كنيه او را گاه، ابو جعفر نيز ذكر كرده اند. (2) سال وفات محمّد بن هارون، معلوم نيست؛ ولى به گزارشى، شيخ مفيد (م 413 ق) در سال 410 ق از او حديث شنيد. (3) وى ساكن بغداد بود و به دمشق نيز سفر كرد. (4) او هم شاگردى نجاشى و نيز شيخ حديث او بود. (5) گرچه اين محدّث در مصادر، توثيق نشده است، به قرينه قرار گرفتن او در طريق احاديث نجاشى و طرق كتاب رجال او، افزون بر طلب رحمت نجاشى بر وى (6) و اين كه نجاشى مشايخ حديث خود را توثيق كرده، (7) اين حدسْ قوى مى نمايد كه نجاشى به او اعتماد داشته است.

.


1- .خصائص الائمة، ص 81 _ 82؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 369.
2- .قرّة العيون : 439.
3- .رجال النجاشى، ص 79، ص 439.
4- .فرج المهموم، ص 236؛ قواعد الحديث، ص 183.
5- .همان : ص438.
6- .بحار الأنوار، ج 87، ص 142.
7- .رجال النجاشى، ص 439، ص 79؛ الذريعة، ج 20، ص 54.

ص: 135

تأليف
9 . ابو عبد اللّه غضائرى (م 411 ق)
اشاره

تأليفدر مصادر، يك كتاب با عنوان مجموع الدعوات، (1) براى ابو الحسين تلعكبرى نام برده اند _ كه گاه با همين عنوان مجموع التلعكبرى (2) و كتاب عتيق (3) از آن ياد شده _ ؛ ولى گاه به پدر او، هارون بن موسى نيز نسبت داده شده است. (4) اين كتاب تا سده يازدهم موجود بود. ابن طاووس (م 662 ق) نسخه اى از آن را _ كه به خطّ محمّد بن هارون تلعكبرى، مؤلّف كتاب بود _ داشته، (5) و كفعمى (م 997 ق) و محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق) نيز نسخه اى از آن را در اختيار داشتند كه در سال 576 ق، استنساخ شده بود. (6) مجموع الدعوات از مصادر ابن طاووس (7) و محمّد باقر مجلسى (8) است. گويا افندى اصفهانى (م 1132 ق) و محدّث نورى (م 1332 ق) آن را در دسترس نداشته اند؛ چراكه آن دو، تنها به واسطه ابن طاووس و مجلسى، از آن نقل كرده اند. (9)

9 . ابو عبد اللّه غضائرى (م 411 ق)حسين بن عبيد اللّه بن ابراهيم، مكنا به ابو عبد اللّه و معروف به ابو عبد اللّه غضائرى؛ محدّث و رجالى. ابو عبد اللّه غضائرى، اهل واسط بود و در بغداد نيز زندگى كرد. (10)

.


1- .مهج الدعوات، ص 174؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 33.
2- .البلد الأمين، ص 503.
3- .بحار الأنوار، همان جا.
4- .بحار الأنوار، ج 100، ص 211؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 351.
5- .مهج الدعوات، همان جا.
6- .البلد الامين، همان جا؛ بحار الأنوار، همان جا.
7- .مهج الدعوات، ص 174 _ 175؛ فتح الابواب، ص 204.
8- .بحار الأنوار، ج 1، ص 33.
9- .رياض العلماء، ج 5، ص 294 _ 295؛ مستدرك الوسائل، ج 1، ص 366، ص 570؛ ج 6، ص 114، ص 272 _ 273.
10- .لسان الميزان، ج 2، ص 125 _ 126.

ص: 136

تأليفات
10 . ابن غضائرى (م ، حدود 413 _ 418 ق)
اشاره

او معاصر مفيد و در حديث و رجال، شيخ نجاشى و طوسى بود. (1) ابن جعابى، (2) ابو غالب زُرارى و جعفر بن قولويه، برخى از مشايخ حديث او بودند. (3) ابو عبد اللّه غضائرى، تنها طريق رسالة ى ابو غالب براى نجاشى بود و تكمله اى نيز بر آن نگاشت. وى فرزانه، وارسته و شايسته اعتماد بود و افزون بر آگاهى به رجال و اخبار، در اسانيد بسيارى از روايات و كتب، واقع شده است. (4)

تأليفاتابو عبد اللّه غضائرى، يازده كتاب در زمينه هاى گوناگون نگاشت: فضائل امام على عليه السلام ، نصوص، فقه، فهرست، شرح حال، رجال ، كلام و فقه الحديث. آثار ناياب: 1 . كتاب فى قول أمير المؤمنين عليه السلام : «ألا أخبركم بخير هذه الاُمّة»، 2 . كشف التمويه و الغمّة، 3 . التسليم على أمير المؤمنين عليه السلام بِإمرة المؤمنين، 4 . عدد الأئمّة و ما شذّ على المصنّفين فى ذلك، 5 . مناسك الحجّ، 6 . يوم الغدير، 7 . الردّ على الغلاة و المفوّضة، 8 . مواطن أمير المؤمنين عليه السلام ، 9 . فضل بغداد. اثر چاپى: 10 . تكملة رسالة أبى غالب الزرارى ، 11 . الرجال (الضعفاء) .

10 . ابن غضائرى (م حدود 413 _ 418 ق)احمد بن حسين بن عبيد اللّه بن ابراهيم بن عبد اللّه غضائرى، مكنا به ابو الحسين و معروف به ابن غضائرى؛ محدّث و رجالى. وى ساكن بغداد بود و همان جا درگذشت. مشايخ ابن غضائرى، افزون بر پدرش حسين بن عبيد اللّه ، على بن محمّد بن شيران (5) و احمد بن عبد الواحد (6) بودند. سال وفات وى معلوم نيست؛ ولى به سه قرينه،

.


1- .رجال النجاشى، ص 69؛ رجال الطوسى، ص 425؛ الرواشح السماوية، ص 111 _ 112.
2- .لسان الميزان، ج 2، ص 297 _ 298.
3- .رسالة أبى غالب الزرارى، ص 60، ص 64، ص 96 _ 99.
4- .رجال النجاشى، ص 69؛ الرواشح السماوية، همان جا؛ لسان الميزان، همان جا.
5- .رجال النجاشى، ص 83 .
6- .همان، ص 259.

ص: 137

اعتبار ابن غضائرى از ديدگاه رجال شناسان
اشاره

مى توان گفت كه اندكى پس از مرگ پدرش (411 ق) درگذشته است: نخست اين كه بر پايه گزارشى، مرگ او «اخترامى» بود. (1) مرگ اخترامى در يك تفسير شايع، بر مرگ پيش از چهل سالگى اطلاق مى شود. (2) قرينه دوم اين كه: او افزون بر آن كه هم شاگردى و يار ديرين نجاشى (372 _ 450 ق) بود، شيخ او نيز بود و با هم در مجلس درس پدر وى، حسين بن عبيد اللّه غضائرى (3) و درس على بن محمّد بن شيران (م 410 ق)، (4) حاضر مى شدند. (5) پس در حيات پدر، كودك نبوده است. سوم اين كه: نجاشى براى او طلب رحمت كرده است. (6)

اعتبار ابن غضائرى از ديدگاه رجال شناسانمصادر نخستين، به شرح حال ابن غضائرى نپرداخته اند. گويا شيخ حرّ عاملى (م 1106 ق) براى بار نخست، رديف جداگانه و مستقلّى در اثر كتاب شناسى خود، به او اختصاص داد. (7) از آن جا كه در مصادر اوّليه، شرح حال مستقلّى از ابن غضائرى نيامده، وى جرح و تعديل هم نشده است. شايد شهيد ثانى (م 961 ق) بود در سده دهم، اين سكوت را شكست و در تضعيفات ابن غضائرى، ترديد كرد و آنها را نامعتبر دانست. (8) فرزند او نيز، شيخ حسن بن زين الدين (م 1014 ق) صاحب معالم، در كتاب رجالى الإستقصاء، بر درستى ديدگاه پدر تأكيد كرد و متذكّر شد كه ابن غضائرى،

.


1- .رجال النجاشى، ص 83 .
2- .الفهرست ، طوسى، ص 31 _ 32.
3- .الرجال ، ابن غضائرى، ص 15 ، مقدّمه محقّق كتاب .
4- .رجال النجاشى، ص 269.
5- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 49.
6- .رجال النجاشى، ص 83، ص 77.
7- .أمل الآمل، ج 2، ص 12.
8- .شرح الدراية ، ص 71 ؛ قواعد الحديث، ص 204.

ص: 138

يكم. توثيق ابن غضائرى

شايسته اعتماد نيست. (1) در باره جايگاه رجالى ابن غضائرى، سه ديدگاه مطرح شده است:

يكم. توثيق ابن غضائرىعنايت اللّه قُهپايى (م ح 1011 ق)، (2) شيخ بهايى (م 1031 ق)، فاضل تونى (م 1071 ق)، وحيد بهبهانى (م 1206 ق)، (3) محمّد بن ابراهيم محقّق كلباسى (م 1261 ق) (4) محقّق محمّد تقى شوشترى (م 1414 ق)، (5) طرفدار اين ديدگاه شناخته مى شوند. (6) دلايل اين دسته، عبارت است: 1 . اعتماد نجاشى به ابن غضائرى، كه 23 بار، بى واسطه از او نقل كرده است؛ (7) 2 . توثيق همه مشايخ بى واسطه نجاشى، در رجال او؛ (8) 3 . توصيف وى توسّط شيخ طوسى، به «شيخ طايفه در ميان اصحاب حديث»، بلكه «ماهرترينِ آنها»؛ 4 . درخواست رحمت الهى براى او، توسّط شيخ طوسى؛ (9) 5 . اعتماد احمد بن طاووس بر او؛ (10) 6 . اعتماد فراوان علّامه حلّى بر ديدگاه هاى رجالى او. (11)

.


1- .سماء المقال، ج 1، ص 14.
2- .مجمع الرجال، ج 1، ص 108.
3- .منهج المقال و تعليقه، ص 35.
4- .سماء المقال ، ج 1 ، ص 24 .
5- .قاموس الرجال، ج 1، ص 446 _ 447.
6- .ر.ك: الرجال ، ابن غضائرى، ص 20 ، مقدّمه محقّق كتاب ؛ قواعد الحديث، ص 201.
7- .قواعد الحديث، ص 203؛ كليات فى علم الرجال، ص 83 .
8- .قواعد الحديث، ص 184؛ مشايخ الثقات، ص 12.
9- .الفهرست ، طوسى، ص 31 _ 32.
10- .التحرير الطاووسى، ص 152 و 419؛ الفوائد الرجالية، ج 2، ص 43.
11- .خلاصة الأقوال، ص 173 و 361؛ سماء المقال، ج 1، ص 15؛ قواعد الحديث، ص 200 _ 204.

ص: 139

دوم . تضعيف ابن غضائرى و بى اعتمادى به توثيق ها و تضعيف هاى او
سوم : پذيرش توثيق هاى ابن غضائرى و ردّ تضعيف هاى او
تأليفات

دوم . تضعيف ابن غضائرى و بى اعتمادى به توثيق ها و تضعيف هاى اوطرفداران اين ديدگاه، به علّت هاى متفاوتى وى را ضعيف شمرده اند و از اين رو، خود در سه دسته جاى مى گيرند: 1 . جهالت از جهت جرح و تعديل؛ محمّد تقى مجلسى (1) و تفرشى، (2) اين نظر را دارند. 2 . كثرت جرح توسّط وى؛ گويا محقّق داماد، (3) محمّد باقر مجلسى (4) و سيّد بحر العلوم، (5) طرفدار اين قول اند. 3 . مسكوت ماندنِ جرح يا تعديل او و نيز كثرت جرح توسّط او؛ ميرزا محمّد، (6) ظاهر عبارت وحيد بهبهانى (7) و [ آية اللّه ] سيّد ابو القاسم خويى، (8) در اين دسته جاى مى گيرند. (9)

سوم : پذيرش توثيق هاى ابن غضائرى و ردّ تضعيف هاى اواين ديدگاه ، به وسيله رجالى معاصر ، [ آية اللّه ] جعفر سبحانى مطرح شده است . (10)

تأليفاتشمار كتاب هاى ابن غضائرى، از دو تا چهار عنوان ذكر شده است: 1 . فهرس

.


1- .روضة المتقين، ج 14، ص 330.
2- .نقد الرجال، ج 2، ص 230.
3- .الرواشح، ص 114.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 41.
5- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 369.
6- .منهج المقال، ص 398.
7- .منهج المقال و تعليقه، ص 24 _ 25.
8- .معجم رجال الحديث، ج 1، ص 94 _ 96.
9- .نيز، ر. ك: قواعد الحديث، ص 200 _ 205؛ الرجال ، ابن غضائرى، ص 20 _ 21 ، مقدّمه محقّق كتاب .
10- .كليات فى علم الرجال ، ص 93 و 103 .

ص: 140

المصنّفات، 2 . فهرس الاُصول، (1) 3 . كتاب التاريخ، (2) 4 . الضعفاء. (3) علّامه حلّى (م 726 ق) دو كتاب را بدون عنوان، براى وى ذكر كرده كه گويا يكى در باره ضعفا و ديگرى در باره ممدوحين بوده است. (4) به دو قرينه، برخى اين گمان اند كه ابن غضائرى، چهار كتاب در رجال و كتاب شناسى داشته است: (5) قرينه نخست، اين گزارش شيخ طوسى است كه بعضى از وارثان ابن غضائرى، كتاب هاى وى _ از جمله، دو كتاب فهرست مصنّفات و اصول وى _ را از بين بردند؛ (6) و قرينه دوم، ظاهر كلام علّامه حلّى كه گوياى تعلّق دو كتاب در ضعفا و ممدوحين، براى اوست. (7) برخى هم با نفى كتابى درباره ممدوحين، سه كتاب به وى نسبت داده اند. (8) گروهى ديگر، گزارش شيخ طوسى را در باره تلف شدن دو كتاب ابن غضائرى، نپذيرفته اند _ چراكه از عبارت: «به گزارشِ فردى ناشناخته...»، ترديد وى آشكار مى شود _ و از آن جا كه علّامه حلّى نيز تنها از دو كتاب ابن غضائرى نقل كرده و مى توان حدس زد كه دو كتاب ياد شده، تا سده هشتم باقى بوده و علّامه آن دو را در اختيار داشته، نتيجه گرفته اند كه ابن غضائرى، اثرى در كتاب شناسى نداشته و تنها دو كتاب در رجال داشته است. (9) به قرينه كلام شيخ طوسى و ظاهر عبارت علّامه حلّى _ كه نشان دهنده نقل وى از دو كتاب ابن غضائرى با دو رويكرد مختلف است _ ، انتساب چهار كتاب رجالى به

.


1- .الفهرست ، طوسى، ص 31 _ 32.
2- .رجال النجاشى، ص 77.
3- .الرجال ، ابن غضائرى، همان جا ؛ التحرير الطاووسى ، ص 4 _ 5 ؛ رجال ابن داوود، ص 25 _ 26.
4- .خلاصة الأقوال، ص 377، ص 414.
5- .نقد الرجال ، ج 2 ، ص 98 ؛ الرجال ، ابن غضائرى ، ص 13 _ 14 ، مقدمه محقق .
6- .الفهرست ، طوسى، همان جا.
7- .خلاصة الأقوال، همان جا.
8- .مجمع الرجال، ج 1، ص 11.
9- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 49.

ص: 141

11 . شيخ مفيد (336 _ 413 ق)
اشاره

وى، به واقع نزديك تر مى نمايد. به هر حال، تنها اثر موجود و چاپى او، كتاب الضعفاء است.

11 . شيخ مفيد (336 _ 413 ق)محمّد بن محمّد بن نعمان بن عبد السلام، مكنا به ابو عبد اللّه و معروف به شيخ مفيد و ابن معلّم؛ محدّث، متكلّم، فقيه و اصولى. شيخ مفيد در بغداد، زاده شد و در همان جا در گذشت. (1) وى بلندْ آوازه ترين فقيه و متكلّم امامى در سده هاى چهارم و پنجم بود. (2) آوازه او، بر چند ويژگى استوار بود: عمق علمى و قدرت استدلالى و اقناعى وى؛ هم در تبيين دستگاه فقهى و كلامى اماميه و هم در نقد مذاهب و آراى مخالفان و همچنين، بر بصيرت و آگاهى اش در نقد اخبار، و وارستگى اخلاقى او. اين نامورى، موجب شد كه نه تنها موافقان، كه مخالفان نيز آشكارا و با اشاره، زبان به ستايش او بگشايند. (3) شيخ مفيد با سرمايه استعداد و هوش سرشار و پشتكار و همّت والايى كه داشت، دستگاه كلامى و فقهى اماميه را بر دو پايه استوار نقل و عقل، سامان داد. به قرينه اسامى مشايخ مفيد، نشان مى دهد كه وى از محدّثان مناطق بسيارى بهره برده است، مانند: قم، رى، كوفه، قزوين، بلخ، مراغه، همدان، طبرستان، حلب و بغداد. برخى از اين مشايخ، اهل سنّت بوده اند. (4) احمد بن وليد قمى، شيخ صدوق، ابو غالب زرارى، جعفر بن قولويه قمى و حسن بن حمزه علوى، معروف به مرعش، مهم ترين مشايخ حديث شيخ مفيد بودند. سيّد رضى، سيّد مرتضى، شيخ طوسى، ابو الفتح كراجكى و نجاشى نيز از او حديث شنيدند. (5)

.


1- .الفهرست ، طوسى، ص 238؛ رجال النجاشى، ص 402.
2- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.
3- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا؛ خلاصة الأقوال، ص 248؛ تاريخ بغداد، ج 3، ص 449؛ ميزان الاعتدال، ج 4، ص 26، ص 30؛ سير أعلام النبلاء، ج 17، ص 344؛ لسان الميزان، ج 5، ص 368.
4- .الأمالى ، مفيد، ص 12 _ 14 ، مقدّمه محقّق .
5- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا؛ الأمالى، مفيد ، همان جا؛ تهذيب الأحكام ، ص 15 _ 16 ، مقدّمه محقّق .

ص: 142

تأليفات

تأليفاتدر مصادر، نزديك به دويست كتاب براى شيخ مفيد ذكر شده است. (1) از عناوين اين كتاب ها پيداست كه وى در زمينه هاى گوناگونى دست به قلم برده است: كلام، فقه، فقه الحديث، نقد الحديث، تاريخ، دعا و زيارت. الف _ آثار حديثى ناياب: 1 . جواب المسائل فى اختلاف الأخبار، 2 . مقابس الأنوار فى الردّ على أهل الأخبار، 3 . تاريخ الشريعة، 4 . تفضيل الأئمة عليهم السلام على الملائكة، 5 . جوابات أهل الموصل فى العدد والرؤية، 6 . مسألة فى معنى قول النبى صلى الله عليه و آله : «أصحابى كالنجوم»، 7 . مسألة فى ما رواه العامّة، 8 . المسألة الموضحة فى تزويج عثمان، 9 . مسألة فى معنى قوله صلى الله عليه و آله : «إنّى مُخلفٌ فيكم الثقلين»، 10 . كتاب فى قوله صلى الله عليه و آله : «أنت منّى بمنزلة هارونَ مِن موسى»، 11 . مسألة فى رجوع الشمس، 12 . المسألة الكافية فى إبطال توبة الخاطئة، 13 . الفضائل، 14 . المسألة المقنعة فى إثبات النص، 15 . الإشراق فى لغت أهل البيت عليهم السلام ، 16 . رسالة فى كتابة النبى صلى الله عليه و آله ، 17 . النصوص، 18 . العيون و المحاسن، 19 . تزويج أمير المؤمنين عليه السلام بنته مِن عمر . ب _ آثار نايابى كه در منابع بعدى، از آنها نقل شده است: 20 . كتاب كمال شهر رمضان، كه در سده هفتم موجود بود و ابن طاووس از آن نقل كرده است. (2) 21 . كتاب لمح البرهان، كه به قرينه آنچه ابن طاووس در سده هفتم، آز آن نقل كرده، در زمينه اعمال و دعاهاى پر فضيلت بوده است. (3) 22 . كتاب مصابيح النور، كه اين نيز به قرينه موارد منقول، در زمينه دعا بوده است. (4)

.


1- .معالم العلماء، ص 147؛ ميزان الإعتدال، ج 4، ص 30؛ الأمالى، مفيد ، ص 15 _ 18 ، مقدّمه محقّق .
2- .فلاح السائل، ص 12 _ 13؛ الإقبال، ج 1، ص 53.
3- .الإقبال، ج 1، ص 33، 34.
4- .الإقبال، ج 1، ص 35؛ فلاح السائل، ص 183.

ص: 143

12 . ابن عبدون (م 423 ق)
اشاره

23 . كتاب حدائق الرياض، كه عنوان كامل آن، حدائق الرياض و زهرة المرتاض و نور المسترشد است و به قرينه موارد فراوانى كه در سده هفتم از آن نقل شده، در باره «استحباب روزه در مواقع مختلف، به عنوان شكر خدا» بوده است. (1) ابن طاووس متذكّر شده كه نسخه اى اصلى و كهن از آن را كه هنگام حيات مؤلّف نگاشته شده، در اختيار دارد. (2) گويا اين كتاب، در راستاى موضوع كتاب مسارّ الشيعة و بزرگ تر از آن بوده است. (3) 24 . كتاب آى القرآن المُنزَلة فى أمير المؤمنين عليه السلام ، در سده هفتم موجود بود. (4) 25 . كتاب مولد النبى صلى الله عليه و آله و مواليد الأوصياء عليهم السلام ، نيز در سده هفتم موجود بود. (5) ج _ آثار چاپى: 26 . الأمالى، 27 . الإرشاد، 28 . الإختصاص، 29 . مسارّ الشيعة، 30 . المزار، 31 . الجمل، 32 . المسألة الكافية، 33 . المتعة، 34 . تصحيح الاعتقاد، 35 . رسالة حول خبر مارية، 36 . إيمان أبى طالب، 37 . أقسام المولى فى اللسان، 39 . رسالة فى معنى المولى ؛ 40 . المقنعة .

12 . ابن عبدون (م 423 ق)احمد بن عبد الواحد بن احمد، مكنّا به ابو عبد اللّه ، ملقّب به بزّاز و معروف به ابن عبدون و ابن حاشر؛ محدّث، اديب و مورّخ. وى در مصادر، با عنوان احمد بن عبد الواحد (6) و ابن عبدون و ابن حاشر (7) ياد شده است. ابن عبدون، شيخ حديث نجاشى (م 450 ق)، شيخ طوسى (م 460 ق) و ابن غضائرى (م 413 ق) (8) و مهم ترين

.


1- .الإقبال، ج 2، ص 21، ص 378، ص 379؛ ج 3، ص 42، ص 44.
2- .الإقبال، ج 2، ص 21.
3- .كتاب خانه ابن طاووس، ص 283.
4- .سعد السعود، ص 11، ص 116.
5- .فرج المهموم، ص 224.
6- .رجال النجاشى، ص 12 _ 13، ص 18.
7- .رجال الطوسى، ص 413 _ 414؛ الفهرست ، طوسى، ص 67، ص 35 _ 36، ص 163.
8- .رجال النجاشى، ص 87، 259؛ رجال الطوسى، همان جا.

ص: 144

تأليفات
13 . ابن نوح سيرافى (م ، ربع اوّل سده پنجم)
اشاره

طريق آنها در كتاب هاى رجال و فهرستشان بود. على بن محمّد قرشى، (1) ابو طالب انبارى، (2) على بن حبشى (3) و ابن جعابى، (4) برخى از مشايخ وى بوده اند. به قرينه وفات او در سال 423 ق، (5) و ديدار وى با ابو الحسن على بن محمّد قرشى و استماع حديث از او در سال 348 ق (6) مى توان حدس زد كه وى بيش از نود سال عمر كرده است. ابن عبدون را «كثير الشيخ»، «كثير الروايه» و «رفيع المنزله» وصف كرده اند. (7)

تأليفاتشش كتاب به ابن عبدون نسبت داده اند كه همگى ناياب اند: 1 . أخبار السيّد بن محمّد، 2 . التاريخ، 3 . تفسير خطبة فاطمة عليهاالسلام، 4 . عمل الجمعة، 5 . الحديثَين المختلفَين، 6 . الفهرست. (8)

13 . ابن نوح سيرافى (م ، ربع اوّل سده پنجم)احمد بن على بن عبّاس نوح سيرافى، مكنا به ابو العبّاس و معروف به ابن نوح سيرافى؛ محدّث، فقيه و رجالى. نام پدر وى به اختلاف، على (9) و محمّد (10) آمده است. ابن نوح در بصره ساكن بود (11) و از همين رو، شيخ طوسى او را ديدار نكرد. (12) وى

.


1- .رجال النجاشى، ص 12، 13، 18؛ الفهرست ، طوسى، ص 38، 44.
2- .رجال النجاشى، ص 62، 66؛ الفهرست ، طوسى، ص 39، 43.
3- .رجال النجاشى، ص 23، 20، 24.
4- .الفهرست ، طوسى، ص 185.
5- .رجال الطوسى، ص 414.
6- .رجال النجاشى، ص 12، 87 .
7- .رجال النجاشى، ص 87 .
8- .رجال النجاشى، ص 12؛ الفهرست ، طوسى، ص 37.
9- .رجال النجاشى، ص 86، 59.
10- .رجال الطوسى، ص 417؛ الفهرست ، طوسى، ص 84 .
11- .رجال النجاشى، ص 86؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.
12- .الفهرست ، طوسى، همان جا.

ص: 145

تأليفات

شيخ حديث نجاشى و برخى از مشايخ او بود. نجاشى به گونه شفاهى و حضورى (1) و گاه از طريق مكاتبه، (2) از وى نقل كرده است. سال وفات ابن نوح سيرافى معلوم نيست؛ ولى به قرينه روايت او از احمد بن محمّد بن يحيى عطّار (3) ، و اين كه وى شيخ مشايخ نجاشى بوده (4) و در سال 342 ق، نيز از احمد بن حمدان قزوينى، سماع حديث شنيده، (5) اين حدس قوى مى نمايد كه وى در ربع اوّل سده پنجم، در گذشته باشد. وى را فرزانه اى وارسته و درستكار دانسته اند كه افزون بر فقه، در روايت نيز بصير و قابل اعتماد بود. (6) با اين حال، گويا معتقد به رؤيت خدا بوده است، كه البته رأيى فاسد شناخته مى شود. (7)

تأليفاتابن نوح سيرافى، پرتأليف بود 8 و از ظاهر عناوين آثارش، زمينه آنها فقه، رجال و اخبار شناخته مى شود: 1 . الرجال الذين رَوَوا عن أبى عبد اللّه عليه السلام ؛ مشتمل بر راويانى كه در رجال ابن عقده، ذكر نشده بودند. 2 . المصابيح فى ذكر مَن روى عن الأئمة عليهم السلام ؛ كتابى مانند كتاب المصابيح شيخ صدوق بوده كه هر مصباح آن، به يك امام اختصاص داشته است. 3 . القاضى بين الحديثَين المختلفَين، 4 . أخبار الوكلاء الأربعة يا أخبار الأبواب،

.


1- .رجال النجاشى، ص 91.
2- .همان، ص 59.
3- .رجال النجاشى، ص 59.
4- .رجال الطوسى، ص 413.
5- .رجال النجاشى، ص 86؛ الفهرست ، طوسى، ص 84؛ معالم العلماء، ص 58؛ خلاصة الأقوال، ص 68.
6- .الفهرست ، طوسى، همان جا؛ معالم العلماء، همان جا؛ خلاصة الاقوال، همان جا.
7- .رجال النجاشى، ص 86 .

ص: 146

14 . سيّدِ مرتضى عَلَمُ الهُدى (م 436 ق)
اشاره

5 . التعقيب و التعفير. ديگر كتاب هاى او كه عنوانشان ذكر نشده است، فقهى بوده اند كه وى براساس اصول نوشته بوده، اقوال اختلافى را نيز در آنها مطرح كرده بوده است. (1) اين كتاب هاى همگى در زمان شيخ طوسى، ناياب بوده اند و همچنان ناياب اند.

14 . سيّدِ مرتضى عَلَمُ الهُدى (م 436 ق)على بن حسين بن موسى بن محمّد بن ابراهيم، مكنا به ابو القاسم و معروف به مرتضى علم الهُدى؛ محدّث، متكلّم، فقيه، اصولى و شاعر. سيّد مرتضى، برادر سيّد رضى (2) است. وى در حسب و نسب، نامور بود و ريشه در خانواده اى فرزانه و وارسته داشت. پدر او، هم در ميان شيعيان و هم نزد خلفاى عبّاسى و دولتْ مردان آل بويه، شريف و محترم بود. (3) مصادر شيعه و اهل سنّت، بر فرزانگى و وارستگى سيّد مرتضى اتّفاق نظر دارند. وى افزون بر دانش هاى اسلامى كه در برخى از آنها سرآمد و يگانه روزگار شناخته مى شد، (4) در شعر و ادب نيز تبحّر داشت. (5) برخى از مشايخ حديث او عبارت اند از: سهل بن احمد ديباجى، ابو عبد اللّه مرزبانى، ابو الحسن جُندى، هارون بن موسى و محمّد بن هارون تلعكبرى، و حسين بن على بن بابويه. (6) شيخ طوسى و نجاشى نيز از وى روايت كردند. (7) او در 81 سالگى، در ربيع اوّل سال 436 ق، در گذشت. (8)

.


1- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، ص 417؛ معالم العلماء، ص 58.
2- .معرّفى او به شماره 60 گذشت.
3- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 217 _ 219؛ الأمالى ، سيد مرتضى، ص 4 _ 5 ، مقدّمه محقّق .
4- .رجال النجاشى، ص 270؛ رجال الطوسى، ص 434؛ الفهرست ، طوسى، ص 164.
5- .رجال النجاشى، همان جا؛ رجال الطوسى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا؛ تاريخ بغداد، ج 11، ص 401.
6- .تاريخ بغداد، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.
7- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا؛ تاريخ بغداد، همان جا.
8- .تاريخ بغداد، همان جا؛ رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، همان جا.

ص: 147

تأليفات
15 . ابن حمّامى (ابن اَشناس) بزّاز (م 439 ق)
اشاره

تأليفاتدر مصادر، بيش از هفتاد كتاب به سيّد مرتضى نسبت داده شده است. به قرينه ظاهر عناوين و مواردى كه امروزه در دسترس اند، آثار وى در زمينه كلام، فقه، اصول، شعر و تفسير بوده است. سيّد مرتضى كتاب حديثى تأليف نكرد؛ ولى برخى از تأليفات او، جداگانه و يا در لابه لاى ديگر مباحث، شايسته ارزيابى از جنبه فقه الحديث و نقد الحديث هستند، مانند: 1 . الغرر و الدرر يا همان الأمالى _ كه به چاپ رسيده _ و 2 . رسالة فى تزويج أمير المؤمنين عليه السلام ابنته من عمر بن خطّاب.

15 . ابن حمّامى (ابن اَشناس) بزّاز (م 439 ق)حسن بن محمّد بن اسماعيل بن محمّد بن اشناس، مكنا به ابو على و معروف به ابن حمامى بزّاز و ابن اشناس بزّاز؛ محدّث و متكلّم. نام پدر ابن اشناس، محمّد (1) و گاه على (2) ذكر شده است. وى در محلّه كرخ بغداد، ساكن بود و هم در آن جا به سال 439 ق، در گذشت. (3) اگرچه شرح حال و اعتبار او در حديث، در مصادر امامىِ پيش از سده يازدهم نيامده است؛ بنا به قرائنى چند، مى توان گفت كه وى فرهيخته و وارسته و قابل اعتماد بوده است: يكى اين كه خطيب بغدادى (م 456 ق) گفته: «كان رافضيا خبيث المذهب»، (4) ديگرى ذكر وى در شمار مصنّفان اماميه (5) و توصيف او به صحيح الإسناد (6) و نيز اعتماد ابن ادريس حلّى (م 589 ق) بر دستْ خطّ او. 7 ابن اشناس از

.


1- .تاريخ بغداد، ج 7، ص 438؛ الإقبال، ج 2، ص 34؛ لسان الميزان، ج 2، ص 254؛ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 521؛ معجم رجال الحديث، ج 6، ص 121.
2- .أمل الآمل ، ج 2 ، ص 69.
3- .تاريخ بغداد، همان جا.
4- .الإقبال، ج 2، ص 35.
5- .همان، ص 310.
6- .السرائر، ج 3، ص 289؛ امل الامل، ج 2، ص 69.

ص: 148

تأليفات
16 . ابو الفرج (كاتب) قُنّايى (م 450 ق)
اشاره

مشايخ حديث شيعه و اهل سنّت، حديث شنيد. (1) ابن ابى ثلج، ابو الفتح براس، احمد بن محمّد، حسين بن احمد بن مغيره ثلّاج، ابن عيّاش جوهرى و ابو مفضّل شيبانى، برخى از مشايخ حديث شيعى او بودند. (2)

تأليفاتچهار كتاب در زمينه فقه، كلام و فضايل اعمال و ماه ها، به ابن شناس نسبت داده شده است: 1 . الكفاية فى العبادات، 2 . الاعتقادات، 3 . الردّ على الزيدية، 4 . عمل ذى الحجّة. (3) تنها اثر ناياب او كه در منابع بعدى انعكاس يافته، همين كتاب عمل ذى الحجّة است كه ابن طاووس (م 662 ق) نسخه اى از آن را، نوشته شده به خطّ مؤلّف در سال 437 ق، در اختيار داشته است. (4) وى از اين كتاب، روايات بسيارى را گاه با اسناد كامل و گاه بدون ذكر اسناد، نقل كرده است. (5) شيخ حرّ عاملى (م 1106 ق) و محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق) نيز باواسطه إقبال الأعمال، از آن نقل كرده اند. (6)

16 . ابو الفرج كاتب قُنّايى (م 450 ق)محمّد بن على بن يعقوب بن اسحاق بن ابى قرّه، مكنا به ابو الفرج و معروف به كاتب قُنّايى و ابو الفرج قُنّايى؛ محدّث و رجالى. ابو الفرج قنايى، هم شاگردى و شيخ اجازه نجاشى بود. (7) وى شايسته اعتماد، كثير الروايه و كاتب كتب اصحاب بود. (8) محمّد بن عبداللّه (9) و ابو المفضّل شيبانى، (10) از مشايخ حديث ابو الفرج قنايى بودند. در مصادر

.


1- .أمل الآمل، همان جا؛ الإقبال، ج 2، ص 43؛ تهذيب المقال، ج 2، ص 351.
2- .الإقبال، ج 2، ص 35، 37، 38، 48، 55، 310.
3- .الإقبال، ج 2، ص 34؛ امل الامل، همان جا؛ رياض العلماء، ج 1، ص 312.
4- .الإقبال، ج 2، ص 34 _ 35.
5- .الإقبال، همان جا.
6- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 48؛ بحار الأنوار، ج 35، ص 287، 290.
7- .رجال النجاشى، ص 398.
8- .رجال النجاشى، همان جا.
9- .رجال النجاشى، ص 104، 158.
10- .همان، ص 379.

ص: 149

تأليفات
17 . طرازى (م ، نيمه نخست سده پنجم)
اشاره

اوّليه، تنها نجاشى به شرح حال كوتاه او پرداخته است. به قرينه معاصرت با نجاشى و نيز نقل حديث از ابو المفضّل شيبانى (م 387 ق)، وى در حدود سال 450 ق، در گذشته است.

تأليفاتچهار كتاب به ابو الفرج قنايى نسبت داده شده است: 1 . معجم رجال أبى المفضل الشيبانى، 2 . عمل يوم الجمعة، 3 . عمل الشهور، 4 . التهجّد، 5 . المزار (لباب المسرّة). (1) كتاب المزار يا لباب المسرّة _ كه گويا كتابى بزرگ بوده _ ، تحت عنوان «لباب»، بخش بندى شده بود و در سده هفتم در دسترس ابن طاووس قرار داشت. او از «لباب المسرة»ى آن، رواياتى را نقل كرد كه موضوعشان زيارت روز غدير (2) و سه زيارت براى امام زين العابدين عليه السلام ، امام باقر عليه السلام و امام هادى عليه السلام است. (3) سيّد عبد الكريم بن طاووس (م 693 ق) روايت اخير را از سيّد رضى بن طاووس عموى خود، نقل كرده است. (4) ابن طاووس به داشتنِ نسخ هاى از اين كتاب، تصريح نكرده؛ ولى به قرينه نقل چند باره از آن، اين كتاب را در اختيار داشته است.

17 . طرازى (م ، نيمه نخست سده پنجم)محمّد بن على بن محمّد بن احمد بن عثمان بن احمد، معروف به طرازى؛ محدّث. در مصادر رجالى و كتاب شناسى، شرح حال او ذكر نشده است. ابن طاووس (م 662 ق) بدون اشاره به اصل و نسب و نسبت و حتّى طبقه او، از وى نام برده است. پدر و جدّ طرازى، از مشايخ حديث بودند و در نيشابور سكونت داشتند. (5)

.


1- .رجال النجاشى، ص 398؛ الإقبال، ج 2، ص 273.
2- .الإقبال، ج 2، ص 273، 275.
3- .همان، ج 2، ص 271.
4- .فرحة الغرىّ، ص 79.
5- .تاريخ بغداد، ج 1، ص 9؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 225.

ص: 150

تأليف

پدر طرازى _ كه به «ابو الحسن بغدادى» سپس نيشابورى» ياد شده _ (1) از مشايخ خطيب بغدادى بود. گويا خطيب در نيشابور، از او حديث شنيده است. (2) با نظر به اسانيد رواياتى كه ابن طاووس از وى نقل كرده، معلوم مى شود كه طرازى، معاصر نجاشى بوده و از برخى از مشايخ او _ مانند: ابن نوح سيرافى (3) و محمّد بن هارون تلعكبرى (4) _ حديث شنيده است؛ و همچنين، از كسانى كه نجاشى آنها را درك كرده، ولى از آنها حديث نشنيده بود، مانند: ابو الفرج محمّد بن موسى كاتب قزوينى، (5) ابن عيّاش جوهرى، (6) ابو محمّد عبد اللّه بن حسين بن يعقوب فارسى (7) و ابو المفضّل شيبانى. (8) به قرينه نقل وى از مشايخ بغدادى و تصريح به اخذ حديث از ابو المفضّل شيبانى در بغداد، (9) و نيز به قرينه وفات پدر او در سال 391 ق، (10) معلوم مى شود كه طرازى در بغداد سكونت داشته و گويا در نيمه نخست سده پنجم درگذشته است.

تأليفتنها يك كتاب به طرازى نسبت داده شده است. ابن طاووس (م 662 ق) از نام اين كتاب، ياد نكرده است؛ ولى به قرينه اشاره او به دعا و زيارت و نقل آنها از كتاب طرازى، (11) دانسته مى شود كه كتاب او در موضوع دعا و زيارت بوده است. ابن

.


1- .شذرات الذهب، همان جا.
2- .تاريخ بغداد، ج 3، ص 444؛ ج 5، ص 208؛ ج 11، ص 269.
3- .الإقبال، ج 3، ص 273.
4- .همان، ج 3، ص 347.
5- .همان، ج 3، ص 210.
6- .همان، ج 3، ص 209.
7- .همان، ج 3، ص 232.
8- .همان، ج 3، ص 266.
9- .الإقبال، ج 3، ص 266.
10- .شذرات الذهب، ج 2، ص 225.
11- .الإقبال، ج 1، ص 366؛ ج 2، ص 70، 264، 276، 279؛ ج 9، ص 320.

ص: 151

18 . ابو الفرج حمدانى (م ، حدود 460 ق)
تأليفات
19 . عبد الوهّاب شَعرانى (م ، پس از 448 ق)
اشاره

طاووس بارها بر نقل روايت از كتابى نوشته طرازى و با خطّ او، تصريح كرده است. (1) اين كتاب با واسطه إقبال الأعمال، از مصادر بحار الأنوار (2) و وسائل الشيعة (3) است.

18 . ابو الفرج حمدانى (م ، حدود 460 ق)مظفّر بن على بن حسين حمدانى، مكنا به ابو الفرج؛ محدّث و متكلّم. در نسب او، حمدانى (با ياى نسبت) (4) و حمدان (به صورت اسم)، هر دو آمده است. (5) ابو الفرج حمدانى شايسته اعتماد، ديندار و سرشناس بود و در زمره سفراى امام زمان شناخته مى شد. (6) وى به قرينه مشايخ بغدادى اش _ همچون: شيخ مفيد، سيّد مرتضى و شيخ طوسى _ ، ساكن بغداد بوده و سال وفات او نيز به احتمال، پس از درگذشت شيخ طوسى است.

تأليفاتپنج كتاب به ابو الفرج حمدانى نسبت داده شده كه همگى ناياب اند: 1 . الغيبة، 2 . السنة، 3 . الزاهر فى الأخبار، 4 . المنهاج، 5 . الفرائض.

19 . عبد الوهّاب شعرانى (م پس از 448 ق)حسين بن عبد الوهّاب شعرانى؛ محدّث، متكلّم، فقيه و شاعر. در مصادر رجالى و كتاب شناسىِ پيش از سده يازدهم، نام وى نيامده است. به گفته افندى اصفهانى كه _ گويا براى نخستين بار _ در سده دوازدهم به معروفى وى پرداخته، حسين بن عبد الوهّاب، عالمى بزرگ و توانا در حديث شناسى و نقد اخبار بوده است. (7)

.


1- .الإقبال، ج 3، ص 299، 347.
2- .بحار الأنوار، ج 95، ص 157، 298، 300، 302، 389، 390، 411؛ ج 98، ص 342؛ ج 99 ، ص 213.
3- .وسائل الشيعة، ج 5، ص 175؛ ج 7، ص 327؛ ج 20، ص 48.
4- .فهرست منتجب الدين، ص 101.
5- .بحار الأنوار، ج 1، ص 15.
6- .فهرست منتجب الدين، همان جا؛ أمل الآمل، ج 2، ص 323.
7- .رياض العلماء، ج 2، ص 123 _ 124.

ص: 152

تأليفات
20 . نجاشى (م 450 _ 463 ق)
اشاره

حسين بن عبد الوهّاب، معاصر سيّد مرتضى، سيّد رضى و شيخ طوسى بود و همانند آنها از مشايخى چون ابو التحف مصرى (در سال 415 ق) و هارون بن موسى تلعكبرى (با يك واسطه)، روايت كرده است. (1) چندى از ديگر مشايخ او را مى توان ابن عيّاش جوهرى، ابو على بن هشام و محمّد بن على بن ابراهيم (2) نام برد. وى پس از سال 448 ق، از دنيا رفته است. (3)

تأليفاتسه كتاب به عبد الوهّاب شعرانى نسبت داده شده است: 1 . الهداية إلى الحقّ، 2 . البيان فى وجوه الحق فى الإمامة، و 3 . عيون المعجزات. (4) تنها اثر چاپى وى، عيون المعجزات است و دو كتاب ديگر، ناياب اند.

20 . نجاشى (م 450 _ 463 ق)احمد بن على بن احمد بن عبّاس بن محمّد بن عبد اللّه بن ابراهيم بن محمّد بن عبد اللّه بن نجاشى، مكنّا به ابو العبّاس (5) _ و به قولى، ابو الحسين _ (6) ، معروف به نجاشى؛ محدّث و رجالى. او اهل كوفه و از خانواده اى سرشناس بود (7) و بعدها در بغداد سكونت گزيد. مشايخ وى، به استناد كتاب الرجال او، 31 نفر بوده اند كه معروف ترينشان را مى توان چنين نام برد: شيخ مفيد، حسين بن عبيد اللّه غضائرى، احمد بن حسين غضائرى، ابن عبدون، ابن نوح سيرافى، ابو الحسن جُندى و ابن

.


1- .الذريعة، ج 15، ص 383 _ 385؛ عيون المعجزات، ص 3 ، مقدّمه محقّق.
2- .بحار الأنوار، ج 1، ص 11؛ الذريعة، همان جا.
3- .رياض العلماء، همان جا.
4- .رياض العلماء، همان جا.
5- .خلاصة الأقوال، ص 72؛ الرواشح السماوية، ص 67.
6- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 30 _ 31.
7- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 50.

ص: 153

ابى قره قُنّايى. (1) برخى معتقدند كه نجاشى همه مشايخ بدون واسطه خود را توثيق كرده است. (2) سال وفات او 450 ق، (3) و پس از 463 ق بوده است؛ چراكه الرجال خود، هنگام معرّفى ابو يعلى، محمّد بن حسن بن حمزه جعفرى، متذكّر مى شود كه «وى در شانزدهم رمضان 463 ق، وفات كرد». (4) نجاشى رجال شناسى زبردست بود و در نقد رجال، تسلّط و آگاهى بسيار داشت. وى از معدود عالمان امامى اى است كه همگان بر فرزانگى و وارستگى شان اتّفاق دارند. (5) برخى از رجال شناسان، آراى نجاشى را در جرح و تعديل راويان، مقدّم بر آراى شيخ طوسى مى دانند. (6) محقّق حلّى، گويا علّامه حلّى،شهيد ثانى و فرزندش محمّد حسن صاحب معالم، (7) ميرزا محمّد استرآبادى (8) و سيّد بحر العلوم، 9 همين نظر را دارند. اين گروه به شش نكته استدلال كرده اند: 1 . نجاشى از آراى شيخ طوسى در دو كتاب رجال و فهرست، آگاه بود و افزون بر آنها، آگاهى هاى ديگرى نيز داشت. 2 . نجاشى همه توان و عمر خود را در راه علم رجال، به كار بست و در اين علم، به مرحله تخصّص رسيد؛ در حالى كه شيخ طوسى، در علوم مختلف وارد شد و توان و هوش و استعداد خود را در ميان آنها توزيع كرد. 3 . نجاشى در علم انساب و آثار، و اخبار قبايل و شهرها نيز خبره بود و معلوم

.


1- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 50 _ 75.
2- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 158؛ مشايخ الثقات، ص 117؛ قواعد الحديث، ص 184.
3- .خلاصة الأقوال، همان جا.
4- .رجال النجاشى، ص 404.
5- .خلاصة الأقوال، همان جا؛ رجال ابن داوود، ص 25، 40؛ التحرير الطاووسى، ص 5.
6- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 44 _ 50.
7- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 46.
8- .منهج المقال، ص 174.

ص: 154

تأليفات
21 . شيخ طوسى (385 _ 460 ق)
اشاره

است كه عالم رجالى، هر چه بيشتر به اين مسائل نيز آگاهى و شناخت داشته باشد، اظهار نظرش به واقع نزديك تر خواهد بود. 4 . از يك سو، نجاشى اهل كوفه و از خانواده اى بود كه از بيوت معروف، به شمار مى آمدند و از ديگر سو، اكثر راويان ائمه عليهم السلام نيز اهل كوفه يا اطراف آن بوده اند. طبيعى است كه نجاشى به احوال همشهرى هاى خود، آگاه تر از ديگران باشد. 5 . نجاشى از اسانيد مسلّم و خبره علم رجال، مانند احمد بن حسين غضائرى، فراوان استفاده كرد؛ در حالى كه براى شيخ طوسى، اين امكان فراهم نبود. 6 . نجاشى بسيارى از مشايخ آگاه به رجال را درك كرد و يا طرق بسيارى به هر يك از آنها داشت. از آن جمله اند: ابن نوح سيرافى، ابو الحسن جندى، ابو الفرج بن ابى قرّه قنايى. (1)

تأليفاتآثار ناياب نجاشى عبارت اند از: 1 . الجمعة و ما ورد فيه من الأعمال، 2 . الكوفة و ما فيها من الآثار و الفضائل، 3 . أنساب بنى نصر بن قعين و أيّامهم و أشعارهم، 4 . مختصر الأنوار و مواضع النجوم التى سمّتها العرب. (2) تنها اثر چاپى: 5 . رجال النجاشى.

21 . شيخ طوسى (385 _ 460 ق)محمّد بن حسن بن على، مكنّا به ابو جعفر و معروف به شيخ طوسى و شيخ الطائفة؛ محدّث، فقيه، اصولى، متكلّم، مفسّر و رجالى. شيخ طوسى در توس زاده شد و در سال 458 (3) يا 460 ق، در نجف درگذشت. (4) وى در سال 408 از توس به بغداد هجرت

.


1- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 46 _ 50.
2- .رجال النجاشى، ص 101.
3- .معالم العلماء، ص 149 _ 150.
4- .خلاصة الأقوال، ص 249؛ الفوائد الرجالية، ج 2، ص 238.

ص: 155

تأليفات

كرد و تا سال 458 در آن جا بود. اوج گرفتن درگيرى هاى مذهبى در بغداد، به آتش كشيدن كتاب خانه و محلّ تدريس او در محلّه كرخ را در پى داشت و وى ناگزير، به نجف رفت. (1) شيخ طوسى، فرزانه اى وارسته بود (2) و به جهت گستردگى حوزه هاى دانش و عمق علمى اش و نيز تأثير فراوانى كه در دانش هاى شيعى نهاد، «شيخ الطائفة على الاطلاق» لقب گرفت. (3) معروف ترين مشايخ حديثى او را مى توان چنين نام برد: شيخ مفيد، سيّد مرتضى، حسين بن عبيد اللّه غضائرى، ابو الحسن جندى، ابن عبدون، ابن صلت و ابن ابى جيد.

تأليفاتشيخ طوسى در زمينه هاى گوناگونى چون فقه، اصول، كلام، ادب، تفسير، اخبار و رجال، ده ها كتاب تأليف كرد. (4) آثار چاپى: 1 . تهذيب الأحكام، 2 . الاستبصار، 3 . الرجال، 4 . الفهرست، 5 . مصباح المتهجّد، 6 . الغيبة، 7 . اختيار معرفة الرجال، 8 . المجالس فى الأخبار كه به الأمالى نيز معروف است . آثار ناياب: 9 . مقتل الحسين عليه السلام ، 10 . أخبار مختار، 11 . هداية المسترشد. اثر نايابى كه در منابع متأخّر، انعكاس يافته است: 12 . هدايه المسترشد و بصيرة المتعبّد. اين كتاب كه در زمينه دعا و عبادت است، در اختيار ابن طاووس بوده و وى از آن با عنوان هداية المسترشد نقل كرده است. (5) اثر خطّى: كتاب 13 . مختصر المصباح. نسه خطّى اين كتاب متعلّق به سال 715 ق، در چندين كتاب خانه در ايران و عراق موجود است. (6) اين كتاب كه المصباح الصغير نيز

.


1- .خلاصة الأقوال، همان جا؛ الفوائد الرجالية، همان جا؛ النهاية، ص 6 _ 7 ، مقدّمه آقا بزرگ .
2- .نجاشى، ص 403.
3- .خلاصة الأقوال، همان جا؛ رجال ابن داوود، ص 169؛ الفوائد الرجالية، ج 3، ص 227.
4- .رجال النجاشى، ص 403؛ الفهرست ، طوسى، ص 240 _ 242؛ معالم العلماء، همان جا.
5- .فتح الأبواب، ص 177، 242.
6- .الذريعة، ج 8، ص 177؛ ج 20، ص 209؛ فهرس التراث، ج 1، ص 532.

ص: 156

22 . ابو الحسن صهرشتى (م حدود 442 ق)
اشاره

ناميده مى شود، يكى از مصادر بحار الأنوار است. (1) ابو الحسن على بن عبد الكريم نجفى، صاحب كتاب الأنوار المضيئة نيز شرحى با عنوان إيضاح المصباح لأهل الصلاح، بر آن نگاشت. (2)

22 . ابو الحسن صهرشتى (م حدود 442 ق)سليمان بن حسن بن سلمان صهرشتى، مكنا به ابو الحسن و معروف به ابو الحسن صهرشتى؛ محدّث، فقيه و متكلّم. نام ابو الحسن صهرشتى به اختلاف، سليمان (3) و سلمان، (4) نام پدرش سلمان (5) و حسين، (6) و نام جدّ او نيز سلمان (7) و محمّد (8) ذكر شده است. اين اسامى را برخى از آنِ دو نفر (9) و گروهى مربوط به يك نفر دانسته اند. (10) ابو الحسن صهرشتى مردى دانشور، فقيه، ديندار و شايسته اعتماد بود. (11) مشايخ او عبارت اند از: سيّد مرتضى، شيخ طوسى، شيخ مفيد، ابو يعلى محمّد ابن حسن بن حمزه جعفرى، ابو الحسين احمد بن على كوفى نجاشى، ابو الفرج مظفّر بن على بن حمدان قزوينى، ابو المفضّل شيبانى، ابو عبد اللّه حسين بن حسن بن بابويه، برادر زاده شيخ صدوق معروف به حسكا، و ابو الحسن محمّد بن حسين فتّال. (12) سال

.


1- .بحار الأنوار، ج 1، ص 7، 47.
2- .خاتمة مستدرك، ج 3، ص 182.
3- .فهرست منتجب الدين، ص 67؛ معالم العلماء، ص 91.
4- .أمل الامل، ج 2، ص 128.
5- .فهرست منتجب الدين، همان جا؛ معالم العلماء، همان جا.
6- .أمل الامل، ج 2، ص 129.
7- .منتجب الدين، همان جا؛ أمل الامل، ج 2، ص 128 _ 129.
8- .معالم العلماء، همان جا.
9- .أمل الامل، همان جا.
10- .الذريعة، ج 2، ص 119؛ أعيان الشيعة، ج 7، ص 296 _ 297؛ معجم رجال الحديث، ج 2، ص 188، 251.
11- .فهرست منتجب الدين، ص 67؛ أمل الامل، ج 2، ص 128؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 15.
12- .فهرست منتجب الدين، همان جا؛ الذريعة، همان جا؛ أعيان الشيعة، ج 7، ص 297؛ معجم رجال الحديث، همان جا.

ص: 157

تأليفات
23 . كَراجِكى (379 _ 449 ق)
اشاره

وفات صهرشتى، معلوم نيست؛ ولى به اين قرينه كه او در سال 442 ق، از نجاشى روايت نقل كرده، پس از اين سال درگذشته است. (1)

تأليفاتصهرشتى آثارى در زمينه فقه، كلام، دعا و زيارت تأليف كرد. 1 . النفيس، 2 . التنبيه (تنبيه الفقيه)، 3 . النوادر، 4 . المتعة، 5 . مالا يسع (شرح مالايسع)، 6 . عمدة الولى، 7 . قبس المصباح، 8 . إصباح الشيعة بمصباح الشريعة، 9 . التبيان فى عمل شهر رمضان، 10 . نهج المسالك إلى معرفة المسالك، 11 . شرح النهاية. (2) همه اين آثار، ناياب اند. كتاب قبس المصباح، تلخيص كتاب مصباح المتهجّد شيخ طوسى است. صهرشتى با حذف مطالب غير دعايى آن، مطالبى را بر آن افزوده است. (3) اين كتاب يكى از مصادر بحار الأنوار است. (4) محدّث نورى آن را در اختيار نداشته و با واسطه بحار الأنوار، از آن نقل كرده است. (5)

23 . كَراجِكى (379 _ 449 ق)محمّد بن على بن عثمان، مكنا به ابو الفتح و معروف به كراجكى؛ فقيه، محدّث و متكلّم. شايد «كراجك»، نام قريه اى باشد كه گويا از توابع واسط عراق بوده است، (6) چنان كه كراجكى نيز از فردى به نام ابو عبد اللّه حسين بن عبيد اللّه بن على واسطى، روايت نقل كرده است. (7) نيز ممكن است اشاره به نوعى پيشه و حرفه باشد.

.


1- .أعيان الشيعة، ج 3، ص 32.
2- .فهرست منتجب الدين، ص 67؛ معالم العلماء، همان جا؛ أمل الامل، همان جا؛ بحار الأنوار، همان جا؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 197؛ أعيان الشيعة، ج 7، ص 298؛ الذريعة، ج 2، ص 118 _ 119؛ ج 17، ص 30.
3- .خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا؛ الذريعة، ج 17، ص 30.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 15، 33؛ ج 2، ص 180؛ ج 53، ص 324؛ ج 19، ص 23، 32؛ ج 99، ص 6، 245، 254.
5- .مستدرك الوسائل، ج 6، ص 313؛ ج 3، ص 147، 179؛ فهرس التراث، ج 1، ص 524.
6- .الأنساب،ج11،ص58،رقم3414؛ الكنى و الألقاب،ج3،ص88؛ النابس،ص177؛ تنقيح المقال، ج3،ص157.
7- .كنز الفوائد، ج 1، ص 174.

ص: 158

تأليفات

به هر حال، زادگاه كراجِكى معلوم نيست. (1) وى از شيخ مفيد، سيّد مرتضى، شيخ طوسى، سلّار بن عبد العزيز (م 448 ق) و ابن شاذان (م 420 ق)، (2) و نيز از برخى مشايخ اهل سنّت، حديث شنيد. (3) بر پايه برخى گزارش ها، كراجكى در دهه دوم سده پنجم، به شهرهاى مكّه، (4) قاهره، صور، صيدا، طرابلس و رمله سفركرد و در طرابلس، رحل اقامت افكند. (5) او سرانجام در سال 449 ق، در شهر صور درگذشت. (6) به قرينه سال وفات او و اين كه در سال 399 ق، از ابو الحسن على بن احمد، لغوى معروف به ابن زكار، در ميافارقين روايت كرده، (7) وى بايد در حدود سال 379 ق، به دنيا آمده باشد. كراجكى در فقه، كلام و حديث، دانشمندى گران مايه، متعهّد، قابل اعتماد و از مشايخ دوازده گانه اجازه بود. (8) وى در علم لغت، نحو، نجوم، علم انساب و طب نيز صاحب نظر شناخته مى شد. (9) گويا او نخستين عالم شيعى است كه لقب «علّامه» گرفته است. (10)

تأليفاتبيش از نود كتاب در زمينه فقه، كلام، اخلاق، ادب و مواعظ، نجوم، فهرست و دعا

.


1- .لسان الميزان، ج 5، ص 300، رقم 1016؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 283؛ مرآة الجنان، ج 2، ص 70؛ معجم المؤلفين، ج 11، ص 27؛ أعيان الشيعه، ج 9، ص 400.
2- .فهرست منتجب الدين، ص 100؛ خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا؛ الذريعة، همان جا.
3- .الاستنصار، ص 24.
4- .الاستنصار، ص 20.
5- .تراثنا، ج 43، ص 367 _ 404؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 127 _ 133.
6- .أمل الآمل، ج 2، ص 287؛ الذريعة، ج 2، ص 32؛ النابس، ص 177.
7- .كنز الفوائد، ج 1، ص 134.
8- .فهرست منتجب الدين، ص 100؛ أمل الآمل، ج 2، ص 287؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 35؛ خاتمه مستدرك الوسائل، ج 3، ص 126؛ النابس، ص 177.
9- .لسان الميزان، ج 5، ص 300.
10- .الدروس، ج 1، ص 152.

ص: 159

و زيارت، براى كراجكى ذكر شده است. (1) از آثار حديثى نايابى كه در منابع بعدى انعكاس يافته اند، مى توان نام برد: 1 . النصوص؛ اين كتاب در مصادر نخستين، در شمار تأليفات كراجكى ذكر نشده است. در سده يازدهم براى بار نخست، محمّد باقر مجلسى آن را در شمار مصادر كتاب بحار الأنوار نام برده است. (2) به قرينه آن كه وى از آن نقل نكرده، ممكن است مراد او از النصوص، كتاب الاستنصار فى النص على الأئمة الأطهار عليهم السلام باشد؛ چنان كه آقا بزرگ تهرانى احتمال داده است. اين احتمال، با ذكر جداگانه كتاب الاستنصار در شمار مصادر بحار الأنوار، منتفى است. 2 . رسالة إلى ولده؛ اين عنوان در مصادر ذكر نشده است. ابن طاووس آن را ذكر كرده و روايتى در فضيلت نماز ظهر در روز جمعه، از آن نقل كرده است. (3) اين كتاب از مصادر باواسطه منابع حديثى متأخّر است. بر پايه آنچه در مصادر آمده، سه كتاب از آثار كراجكى، براى يكى از فرزندان مؤلّف نوشته شده است: روضة العابدين، التعريف بحقوق الوالدين، التأديب. (4) معلوم نيست كه مراد از رساله ياد شده، يكى از اين سه كتاب است يا نوشته اى ديگر. 3 . عمل يوم الجمعة؛ اين عنوان در مصادر و فهرست آثار كراجكى، ذكر نشده است. ابن طاووس از آن نام برده و دعاى شب جمعه را از آن نقل كرده است. (5) اثر خطّى: 4 . روضة العابدين و نزهة الزاهدين؛ اين كتاب از مصادر كتاب هاى البلد الأمين و المصباح كفعمى (م 995 ق)، (6) وسائل الشيعة، (7) بحار الأنوار (8) و مستدرك

.


1- .تراثنا، ش 44، ص 375 _ 399.
2- .بحار الأنوار، ج 1، ص 18.
3- .فلاح السائل، ص 89 .
4- .خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا.
5- .جمال الاُسبوع، ص 201 _ 207.
6- .الذريعة، ج 11، ص 298.
7- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 48.
8- .بحار الأنوار، ج 95، ص 1.

ص: 160

24 . حَسَكانى (م 470 _ 490 ق)
اشاره

الوسائل (1) است. آثار چاپى: 5 . الإستنصار فى النص على الأئمة الأطهار عليهم السلام ، 6 . التعريف بوجوب حقوق الوالدين، 7 . فهرس كراجكى، 8 . معدن الجواهر و رياضة الخواطر، 9 . كنز الفوائد، 10 . التعجّب فى الإمامة، 11 . التفضيل، 12 . دليل النص بخبر الغدير.

24 . حَسَكانى (م 470 _ 490 ق)عبيد اللّه بن عبد اللّه بن احمد بن محمّد بن حسكان نيشابورى، مكنّا به ابو القاسم و معروف به حسكانى (حَسَكايى) و ابن حذّاء ؛ محدّث و متكلّم. در مصادر امامى متقدّم، از حسكانى ياد نشده و در مصادر متأخّر نيز كوتاه، جزئى و در حدّ معرفى كتاب ها يا نقل از آنها، به وى پرداخته شده است. سال وفات او به اختلاف، پس از 490 ق، (2) و پس از 470 ق، (3) ذكر شده است. از آن جا كه ذهبى (م 752 ق) پس از شرح حال حسكانى متذكّر مى شود كه درگذشت ابو سعد ابن حسكويه، تا سال 488 ق، به تأخير افتاد، (4) چنين استنباط مى شود كه وفات ابن حسكويه پس از مرگ حسكانى، تا سال ياد شده به تأخير افتاده است. به قرينه اين عبارت، گويا عبارت «تسعين؛ نود»، «سبعين؛ هفتاد» بوده و نسّاخ دچار تصحيف شده اند. (5) بر اين اساس، درگذشت و پس از 470 ق، بوده است. به هر حال، وى از افراد معمّر بود كه توجه و عنايت تام و تمامى به علم حديث داشت و ضمن اتقان حديث، عالى السند نيز بود. (6) حسكانى از جدّش احمد و حاكم نيشابورى (م 406 ق) و بسيارى ديگر از مشايخ اهل سنّت، حديث شنيد. (7) شاگرد معروف او كه بيشترين روايت را از حسكانى دارد، عبد الغافر بن

.


1- .مستدرك الوسائل، ج 3، ص 215، 225؛ ج 8، ص 57.
2- .تذكره الحفاظ، ج 3، ص 1200 _ 1201.
3- .سير أعلام النبلاء، ج 18، ص 268.
4- .تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1201.
5- .الذريعة، ج 4، ص 194.
6- .تذكره الحفاظ، همان جا.
7- .المنتخب من كتاب السياق، ج 1، ص 324؛ تذكرة الحفاظ، همان جا؛ سير أعلام النبلاء، همان جا.

ص: 161

مذهب حسكانى
تأليفات

اسماعيل فارسى است. (1)

مذهب حسكانىمذهب حسكانى معلوم نيست. از صراحت و فحواى عبارات علماى رجال و حديث و كتاب شناسى شيعه و اهل سنّت، سه ديدگاه به دست مى آيد: يكم: سنّى حنفى. گويا ديدگاه غالب، همين است. دوم: شيعه امامى. اگرچه به امامى بودن او تصريح نشده، قراينى بر آن وجود دارد، مانند: سكوت برخى از كتاب شناسان، كه معمولاً در مقام بيان مذهب افرادى بوده اند كه مذهبشان مورد اختلاف است (2) و نيز فحواى كلام افندى اصفهانى در ردّ قول ابن طاووس كه حسكانى را اهل جمهور دانسته است. افندى تأكيد مى كند كه تشيّع حسكانى، در بين اماميه مسلّم است. به گمان او، سيّد بن طاووس زعم اهل سنّت را در باره حسكانى بيان كرده است. (3) سوم: تشيّع به معناى عام. گويا ذهبى به اين قول تمايل دارد. وى در اين باره، به كتاب تصحيح خبر ردّ الشمس لعلىّ عليه السلام و ترغيم نواصب الشمس حسكانى استناد كرده است. (4)

تأليفاتبه هر حال، حسكانى در فضائل؛ بويژه فضايل امام على عليه السلام ، كتاب هايى تأليف كرد كه همگى ناياب اند: 1 . خصائص على بن أبى طالب فى القرآن، 2 . مسألة فى تصحيح ردّ الشمس و ترغيم نواصب الشمس، 3 . قمع النواصب، 4 . طيب الفطرة فى حبّ العترة، (5) 5 . كتاب

.


1- .همان جا.
2- .معالم العلماء، ص 113؛ أمل الآمل، ج 2، ص 167؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 23؛ الذريعة، همان جا.
3- .رياض العلماء، ج 3، ص 256 _ 257، 296 _ 300.
4- .تذكرة الحفاظ، همان جا.
5- .معالم العلماء، همان جا؛ تذكرة الحفاظ، همان جا؛ أمل الامل، همان جا؛ بحار الأنوار، همان جا؛ رياض ? العلماء، همان جا؛ تراثنا، ش 16، ص 12؛ ش 18، ص 94.

ص: 162

25 . فتّال نيشابورى (م 508 ق)
اشاره

الهداة إلى أداء حقّ الموالاة؛ اين كتاب كه داراى ده جزء و مشتمل بر اسانيد حديث غدير است، (1) در اختيار ابن طاووس بوده و وى دو حديث در وصف غدير، از آن نقل كرده است. (2) آثار چاپى: 6 . شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، 7 . رسالة فى فضائل شهر رجب.

25 . فتّال نيشابورى (م 508 ق)محمّد بن حسن بن على بن احمد بن على، مكنا به ابو على و معروف به فتّال نيشابورى و ابن فارسى؛ محدّث، متكلّم و فقيه. او را به جهت اختلاف در نام پدرش، محمّد بن حسن، (3) محمّد بن على (4) و محمّد بن احمد (5) معرّفى كرده اند. در برخى مصادر، محمّد بن على و محمّد بن احمد، دو نفر تلقّى شده اند. (6) و در برخى ديگر، محمّد بن احمد و محمّد بن حسن را دو نفر نگاشته اند. (7) از ديگر سو، برخى نيز بر يگانگىِ هر سه نام ياد شده، نظر داده اند. (8) به هر حال، فتّال نيشابورى شايسته اعتماد و فرزانه بود. وى از مشايخى چون سيّد مرتضى، شيخ طوسى و پدرش حسن بن على، حديث شنيد. (9) محمّد على بن شهر آشوب (م 588 ق) و على بن حسن بن عبد اللّه نيشابورى نيز از او روايت كرده اند. (10) به قرينه استماع از سيّد مرتضى، وى دست كم

.


1- .شواهد التنزيل، ج 1، ص 190؛ الإقبال، ج 2، ص 239، 251.
2- .الإقبال، همان جا.
3- .معالم العلماء، ص 151.
4- .فهرست منتجب الدين، ص 108.
5- .رجال ابن داوود، ص 163؛ لسان الميزان، ج 5، ص 44؛ أمل الآمل، ج 2، ص 242؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
6- .فهرست منتجب الدين، ص 108، 126.
7- .أمل الآمل، ج 2، ص 242، ص 260.
8- .بحار الأنوار، همان جا؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 23، ص 264؛ ج 3، ص 98.
9- .رجال ابن داوود ، همان جا؛ لسان الميزان، همان جا؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 98.
10- .روضة الواعظين، ص 11 ، مقدّمه محقّق .

ص: 163

تأليفات

پيش از سال 436 ق، سال درگذشت سيّد مرتضى، در عراق بوده است. نيز به قرينه آن كه ابن شهر آشوب _ كه از وى روايت كرده _ در سال 489 ق، زاده شده، مى توان حدس زد كه او در دهه اوّل سده ششم در گذشته است. (1) بر پايه برخى گزارش ها، حاكم نيشابور، فتّال نيشابورى را به سبب گرايش وى به تشيّع امامى، به شهادت رساند. (2)

تأليفاتدر مصادر، دو كتاب به فتّال نيشابورى نسبت داده شده است: 1 . التنوير فى معانى التفسير، كه ناياب است؛ 2 . روضة الواعظين و بصيرة المتّعظين، معروف به روضة الواعظين، كه چاپ شده است.

.


1- .لسان الميزان، همان جا.
2- .رجال ابن داوود، همان جا.

ص: 164

. .

ص: 165

فصل چهارم : متون حديثى چند زمينه اى
1 . الكافى
اشاره

فصل چهارم : متون حديثى چند زمينه اىمنظور از متون چند زمينه اى، كتاب هايى است كه به بيش از يك دانش از دانش هاى دينى پرداخته اند. در اين فصل، به آن دسته از متون حديثىِ تأليف شده در سده هاى چهارم و پنجم مى پردازيم كه اختصاص به احاديث يك رشته خاص _ چون: فقه، طب يا كلام _ ندارند و شامل احاديثى در دو يا چند زمينه اند.

1 . الكافىمؤلّف: ثقة الاسلام كلينى رازى (م 329 ق) تحقيق و تعليق: على اكبر غفّارى، با مقدّمه دكتر حسين على محفوظ ناشر: دار الكتب الاسلاميه، تهران؛ جلد اوّل، چاپ پنجم، 1363 ش؛ جلد دوم، چاپ چهارم، 1365 ش؛ جلد سوم تا هفتم، چاپ سوم، 1367 ش؛ و جلد هشتم، چاپ دوم، 1348 ش. در تصحيح كتاب، از هفت نسخه خطّى استفاده شده است كه در سده يازدهم كتابت شده اند، به علاوه چندين نسخه چاپى متعلّق به اوايل سده چهاردهم. برخى از اين نسخه هاى خطّى، توسط محمّد باقر مجلسى، ملا صالح مازندرانى و ملا خليل قزوينى، تصحيح شده اند و يكى نيز با خطّ شيخ حر عاملى است. (1) در مجموع، بيش از 150 نسخه خطّى از همه كتاب الكافى يا بخش هايى از آن، در

.


1- .الكافى، مقدمه محقّق، ج 2، ص 44؛ ج 3، ص 3 _ 4.

ص: 166

كتاب خانه مركزى آستان قدس وجود دارد كه معمولاً تاريخ كتابت دارند. نيز هفت نسخه خطّى از آن، در كتاب خانه آية اللّه مرعشى نجفى نگهدارى مى شود كه كهن ترينِ آنها (با شماره 13800)، به سده هفتم تعلّق دارد و در سال 675 ق، استنساخ شده است. (1) الكافى، هم به گونه كامل و هم جداگانه در بخش هاى اصول، فروع و روضه، نزديك به سى بار چاپ سنگى و حروفى شده است. كهن ترين چاپ الكافى كه سنگى است و به بخش اصول آن اختصاص دارد، در سال 1278 _ 1288 ق ، در شيراز و تهران چاپ شده است. (2) در مصادر، نام اين كتاب، الكافى ذكر شده است كه شايد با الهام از اين عبارت كلينى انتخاب شده باشد كه در مقدّمه كتاب مى گويد: «إنك تحبّ أن يكون عندك كتاب كاف...». (3) موضوع كتاب، گستره فراخ علم دين، در ساحت نظر و عمل است. عناوين بخش ها يا همان كتاب هاى الكافى نيز، اين گستره را نشان مى دهند. كلينى، خود در وصف الكافى چنين گفته است: كتابٌ كافٍ يجمع [فيه] من جميع فنون علم الدين ما يكتفى به المتعلّم ويرجع إليه المسترشد، و يأخذ منه من يريد علم الدين و العمل به. (4) نسخه چاپى الكافى داراى مقدّمه مصحّح، مقدّمه مؤلّف و سه بخش به نام هاى اصول، فروع و روضه است. به استناد نسخه ياد شده، ساختار كتاب، از كلينى است. وى در پايان «كتاب العشرة» 5 در بخش اصول و در پايان «كتاب الأيمان والنذور والكفّارات» در بخش فروع و در آغاز بخش روضه، از پايان و شروع اين بخش ها خبر

.


1- .الكافى و الكلينى، ص 462 _ 464.
2- .الكلينى و الكافى، ص 464 _ 466.
3- .الكافى، ج 1، ص 8 .
4- .الكافى، ج 2، ص 674.

ص: 167

داده است (1) در مصادر كتاب شناسى، پس از نام الكافى، تنها عنوان «الروضه» به عنوان بخش پايانى آن، ديده مى شود. (2) طبقه بندى احاديث و نيز رده بندى آنها نشان مى دهد كه بخش روضه، در طرح ابتدايى الكافى نبوده است. گويا شيخ كلينى پس از آن كه دو بخش اصول و فروع را به پايان رسانده، با احاديث بسيارى مواجه شده كه با توجه به موضوعشان، در آن دو بخش جاى نمى گرفتند. از اين رو، «كتاب الروضة» را كه گويى نام با مسمّايى براى اين بخش است، تأليف كرده است. چنان كه در باغ و بستان، انواع درخت و ميوه وجود دارد، «كتاب الروضه» نيز پر از احاديث در زمينه هاى مختلف است. انتساب دو بخش اصول و فروع به كلينى، مسلّم و بدون ترديد تلقّى شده است؛ اما انتساب بخش الروضه به كلينى، آن سان مسلّم و خالى از ترديد نيست؛ برخى در آن ترديد كرده اند و برخى قاطعانه آن را نفى كرده، الروضة را به ابن ادريس حلّى (م 589 ق) صاحب سرائر نسبت داده اند. ملّا خليل قزوينى (م 1083 ق)، همين قول را برگزيده است. (3) بنا به قرائنى، «الروضة» جزء كتاب الكافى و تأليف شيخ كلينى است: يكم: مشايخ آغازين اسانيد اين بخش، همگى از طبقه هشتم يا نهم اند و شيخ كلينى نيز در طبقه نهم جاى دارد؛ اما ابن ادريس در طبقه پانزدهم است. دوم: اسانيد «كتاب الروضة»، تفاوت چندانى با اسانيد اصول و فروع ندارند. سوم: اسانيد «كتاب الروضة»، همانند دو بخش اصول و فروع، در بيشتر موارد با واسطه «عدّةٌ» شروع شده اند. چهارم: كلينى خود، به انتساب روضه به خود در پايان كتاب فروع، به تأليف بخش

.


1- .الكافى، ج 7، ص 464.
2- .رجال نجاشى، همان جا؛ فهرست طوسى، همان جا.
3- .رياض العلماء، ج 2، ص 262؛ خاتمه مستدرك الوسائل، ج 3، ص 536.

ص: 168

«الروضة» تصريح كرده است. پنجم: نجاشى و شيخ طوسى نيز «الروضة» را بخش پايانى الكافى دانسته اند. (1) در مقدّمه كوتاه مؤلّف، پس از ستايش خدا و درود بر حضرت مصطفى و بزرگداشت ائمه عليهم السلام ، به موضوع كتاب و بيان ضرورت آن پرداخته شده است. به موجب اين مقدّمه، تأليف اين كتاب با سه انگيزه انجام شده است: يكى پاسخ دادن به درخواست فردى كه طالب آموزه هاى اهل بيت عليهم السلام بوده است؛ ديگرى، تلاش براى جلوگيرى از علاقه مندى مردم به دنيا و سست شدن اراده ها و گسترش جهل و بى خبرى؛ و انگيزه سوم، فراهم آوردن مجموعه اى كه مرجع عموم مردم در سطوح مختلف، براى شناخت آموزه هاى دين باشد. (2) بخش اصول، هشت كتاب و 519 باب دارد: 1 . كتاب العقل و الجهل، 2 . كتاب فضل العلم، 3 . كتاب التوحيد، 4 . كتاب الحجّة، 5 . كتاب الإيمان و الكفر، 6 . كتاب الدعاء، 7 . كتاب فضل القرآن، 8 . كتاب العِشرة. بخش فروع، داراى 26 كتاب است و 1944 باب دارد: 1 . كتاب الطهارة، 46 باب، 2 . كتاب الحيض، 24 باب، 3 . كتاب الجنائز، 95 باب، 4 . كتاب الصلاة، 103 باب، 5 . كتاب الزكاة، 47 باب و أبواب الصدقة، 43 باب، 6 . كتاب الصيام، 83 باب، 7 . كتاب الحج و أبواب الزيارات، 236 باب، 8 . كتاب الجهاد، 32 باب، 9 . كتاب المعيشة، 159 باب، 10 . كتاب النكاح، 192 باب، 11 . كتاب العقيقة، 38 باب، 12 . كتاب الطلاق، 82 باب، 13 . كتاب العتق و التدبير و المكاتبة، 19 باب، 14 . كتاب الصيد، 17 باب، 15 . كتاب الذبائح، 15 باب، 16 . كتاب الأطعمة، 134 باب، 17 و كتاب الأشربة، 37 باب، 18 . كتاب الزىّ والتجمّل والمروّة، 69 باب، 19 . كتاب الدواجن، 13 باب، 20 . كتاب الوصايا، 39 باب، 21 . كتاب المواريث، 69 باب، 22 . كتاب الحدود، 63

.


1- .الكافى، ج 1، ص 8 .
2- .رجال النجاشى، ص 377؛ الفهرست ، طوسى، ص 211.

ص: 169

باب، 23 . كتاب الديات، 56 باب، 24 . كتاب الشهادات، 23 باب، 25 . كتاب القضاء والأحكام، 19 باب، 26 . كتاب الأيمان و النذور و الكفّارات، 18 باب. كتاب الروضة نيزدر 262 باب، 597 حديث دارد. در اين بخش، رساله ها، كتاب ها، وصيت ها و خطبه هاى ائمه عليهم السلام ، آداب شايستگان، علوم نادره و بسيارى ديگر از آموزه هاى اهل بيت عليهم السلام در موضوعات پراكنده، ذكر شده است. درباره تعداد كتاب هاى اصول و فروع، عناوين، ترتيب و شمار احاديث هر كدام، در مصادر و نسخه چاپى اختلاف وجود دارد. شيخ طوسى دو كتاب العشرة و العقيقة را ذكر نكرده و دو كتاب عقل و فضل علم را در بخش اصول، دو كتاب الطهارة و الحيض، دو كتاب الصيد و الذبائح و دو كتاب الأطعمة و الأشربة را در بخش فروع، يكى شمرده است. وى كتاب الوقوف و الصدقات را قبل از كتاب الصيد، افزوده است. نجاشى كتاب القضاء و الأحكام را نياورده و دو كتاب النكاح و العقيقة، دو كتاب الصيد و الذبائح و دو كتاب الطهارة و الحيض را يكى انگاشته است. به علاوه، وى به جاى كتاب الطهارة، كتاب الوضوء را ذكر كرده است. تعداد كتاب ها به گزارش نجاشى، 31 و به گزارشى طوسى، سى مورد است. تعداد احاديث در نسخه چاپى، 15503 حديث است. در ديگر كتاب ها، عددهاى ديگرى ذكر شده است: عدد 15328، عدد 16199 (1) ، عدد 15176، و گاه عدد 16121. (2) شمار احاديث الكافى در هشت جزء (مجدّد)، چنين است: جزء اوّل 1437 حديث، جزء دوم 2346 حديث، جزء سوم 2049 حديث، جزء چهارم 2443 حديث، جزء پنجم 2200 حديث، جزء ششم 2727 حديث، جزء هفتم 1704، و جزء هشتم 597 حديث. بر اين اساس، شمار مجموع آنها 15503 حديث است. ناگفته نماند كه در اين شمارش، 618 حديثى كه متن واحد و اسانيد متعدّد دارند، لحاظ نشده است. (3)

.


1- .لؤلؤ البحرين، ص 238؛ نهاية الدراية، ص 219.
2- .مرآة العقول، ج 2، ص 437؛ ر.ك: الكلينى و الكافى، ص 401.
3- .الكلينى و الكافى، ص 403.

ص: 170

ويژگى هاى الكافى

ويژگى هاى الكافىيكم: اين كتاب، در دوره نايبان چهارگانه امام زمان عليه السلام تأليف شده است. (1) اين مزيّت را نبايد و نمى توان دليل بر صحّت اين خبر شايع پنداشت كه گفته اند حضرت حجّت عليه السلام اين كتاب را ديده و درباره آن فرموده است: «هذا كافٍ لشيعتنا». (2) با اين حال، اين ويژگى را مى توان قرينه اى شمرد بر تقويت اين حدس كه امام عليه السلام به تهيه اين كتاب راضى بوده، عمل كردن به اخبار آن را جايز مى داند. (3) دوم: تأليف اين كتاب، در بيست سال انجام شده است. پيداست كه سبب طولانى شدن اين كار، سفرهاى كلينى به شهرها و نواحى گوناگون و تلاش براى ديدار با مشايخ حديث و اجازه بوده است. سوم: اين كتاب، در بردارنده آموزه هاى اهل بيت عليهم السلام درباره جايگاه عقل در ساخت عقايد دينى است. چهارم: احاديث آن، با اسناد كامل آمده اند. البته گاه به جهت ذكر سند در موارد پيشين (4) و گاهى به جهت نقل بدون واسطه حديث از اصل و منبع، (5) سند، كامل ذكر نشده است. پنجم: احاديث با عنوان باب ها هماهنگ اند و بر همين اساس، به احاديث معارض پرداخته نشده است. (6) ششم: در اسناد روايت فروع، سختگيرى شده است. شاهد بر اين مطلب، اين است كه كلينى از سعد بن عبد اللّه اشعرى، در كتاب فروع چيزى نقل نكرده است، با

.


1- .كشف المحجة، ص 159.
2- .مرآة العقول، ج 1، ص 22؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 470.
3- .همان جا.
4- .الكلينى و الكافى، ص 426 _ 427؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 4، ص 7.
5- .نهاية الدراية، ص 543؛ الكافى، ج 1، ص 13 ، مقدّمه حسين محفوظ .
6- .نهاية الدراية، ص 222؛ روضات الجنات، ص 553.

ص: 171

آن كه سعد از اصحاب اصول است؛ ولى در باره تاريخ ولادت ائمه عليهم السلام ، از وى روايت كرده است. گويا اين بدان جهت بوده كه سعد احاديث شاذ را نيز روايت مى كرد يا از رجال ضعيف و شاذ روايت مى كرد. (1) هفتم: اين كتاب، شامل احاديث صادقين عليهم السلام است. كلينى در مقدّمه الكافى متذكّر شده كه بنا داشته تنها روايت هاى صحيح از صادقين را نقل كند. آنچه از اهل سنّت و از غير صادقين در الكافى آمده، به قولى، از دوازده روايت فراتر نمى رود. (2) هشتم: ترتيب احاديث ابواب، بر حسب صحّت و وضوع آنهاست. لذا احاديث پايانى ابواب، از ضعف در سند يا متن، خالى نيستند. (3) نهم: اسانيد آن، مشتمل است بر الفاظ ناظر به افراد و اسامى، با مصاديق نه چندان روشن. گويا شناخت برخى از اين اسامى، به علّت معروف بودن سند، آسان است، مانند: «على بن ابراهيم عن أبيه» كه در 4960 مورد آمده است. اما گاه، چنين نيست و تشخيص مصداق عبارت، دشوار مى نمايد، مانند عبارت «أخ فلانٍ» در 59 مورد، «أب فلانِ در 4109 مورد، «ابن فلان» در 6502 مورد، القاب بدون اسامى در 1528 مورد، «جدّ فلان» در 65 مورد، «امّ فلان» در ده مورد، «العدّة» در 3886 مورد و... . (4) دهم: محتواى بيشتر اصول اربعمائة و مصنّفات اصحاب ائمه عليهم السلام ، در الكافى آمده است. در موارد فراوانى كه كلينى در صدر حديث، سلسله سند را ذكر كرده، گويا به اين هدف بوده كه طرق اجازه خود را به آن اصول بيان كند. اصول و كتب اصحاب ائمه عليهم السلام ، تا آن عصر وجود داشت و ميان محدّثان، دست به دست مى شد. (5) يازدهم: اختصاص به روايت صحيح دارد. كلينى در مقدّمه الكافى، متذكّر شده كه

.


1- .الكلينى و الكافى، ص 427.
2- .الكلينى و الكافى، ص 428 _ 429؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 83 _ 84 .
3- .روضات الجنات، ج 1، ص 116؛ نهاية الدراية، ص 545.
4- .الكلينى و الكافى، ص 430 _ 431.
5- .همان، ص 432.

ص: 172

جايگاه الكافى

اين كتاب را بر پايه روايات صحيح از صادقين عليهم السلام تأليف كرده است. (1) اين عبارت، به زعم بسيارى از محدّثان و رجال شناسان، ظاهر؛ بلكه صريح، در شهادت وى به صحّت همه روايات كتاب است. (2) دوازدهم: طبقه بندى و رده بندى آن، ابتكارى و معنادار است. در اين رده بندى، ابتدا اصول و پس از آن، فروع و سپس روضه مى آيد و بخش اصول نيز از كتاب عقل و جهل شروع مى شود و سپس بحث توحيد و امامت و... مطرح مى گردد. سيزدهم: بسيارى از اسانيد آن، مشتمل بر عدّه است. كلينى در موارد بسيارى، اسناد حديث را با عبارت «عدّة من أصحابنا» شروع مى كند. اين عدّه چهار گروه هستند كه از اكثر آنها، در اسانيد ديگر روايات الكافى نام برده است. (3) اسامى اين عدّه، در مصادر آمده است. (4)

جايگاه الكافىكلينى الكافى را بر شاگرد خود، ابو الحسين احمد بن احمد كوفى كه كاتب خاصّ او بود، قرائت كرد. (5) راويان الكافى عبارت اند از: نجاشى، (6) شيخ صدوق، (7) ابن قولويه قمى، (8) سيّد مرتضى، (9) شيخ مفيد، 10 شيخ طوسى، 11 هارون بن موسى

.


1- .الكافى، ص 8 .
2- .الوافى، ج 1، ص 6؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 64 _ 65؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 480.
3- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 507.
4- .رجال النجاشى، همان جا؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 507 _ 511؛ الكافى، مقدّمه حسين محفوظ، ص 48؛ الكلينى و الكافى، ص 432 _ 435.
5- .رجال النجاشى، ص 377.
6- .رجال النجاشى، همان جا.
7- .مستدرك الوسائل، ج 3، ص 666.
8- .رجال النجاشى، همان جا؛ الفهرست ، طوسى، ص 211.
9- .الفهرست ، طوسى، همان جا.

ص: 173

آثار مرتبط

تلعكبرى، (1) ابو غالب زرارى، (2) احمد بن ابراهيم صيمُرى (3) و محمّد بن عبد اللّه شيبانى. (4) نظر به ويژگى هايى كه گذشت و نيز اهتمامى كه در روايت كردن الكافى بوده، محدّثان و فقيهان اماميه، آن را بسيار ارزشمند و گويى ارزشمندترين كتاب حديثى شمرده اند و با تعابير گوناگونى از اين دست، عبارت برخى از آن را ستوده اند: ارزشمندترين و پرفايده ترين كتاب شيعه، (5) و قول شهيد اوّل، محقّق كركى و محمّد تقى مجلسى، كتاب بى نظير در مذهب اماميه، 6 شريف ترين، قابل اعتمادترين، و كامل ترين و جامع ترين كتاب، 7 اضبط اصول و اجمع و احسن و اعظم تأليفات در فرقه ناجيه، 8 و اين سخن محدّث استرآبادى كه گفته است: مشايخ و علماى ما معتقدند كه در اسلام، كتابى تأليف نشده است كه با كافى برابرى كند. بر همين اساس، ديدگاه اكثر محدّثان و فقيهان شيعه آن است كه الكافى بر ساير كتاب هاى حديثى، تقدّم دارد.

آثار مرتبطروايات و رجال الكافى، از سده هشتم و بويژه در سده يازدهم، موضوع پژوهش قرار گرفت. دانشوران امامى در حوزه هاى مختلف رجال، فقه الحديث، نقد الحديث،

.


1- .الفهرست ، طوسى، همان جا.
2- .تصحيح الاعتقاد، ص 27.
3- .بحار الأنوار، ج 107، ص 190؛ ج 108، ص 62، 76؛ ج 110، ص 70.
4- .الوافى، ج 1، ص 6.
5- .مرآة العقول، ج 1، ص 3.

ص: 174

برگردان آن به زبان فارسى، فهرست و معجم نگارى، آن را موضوع پژوهش و مطالعه قرار دادند. دست كم 65 شرح و حاشيه (1) و 26 مورد معجم نگارى، پژوهش موضوعى و گزيده، بخشى از نتيجه اين تلاش و توجه است. (2) برخى از شرح ها، فهرست نگارى ها، گزيده نگارى ها و پژوهش هاى موضوعى درباره الكافى كه به چاپ رسيده اند، بدين قرار است: 1 . الرواشح السماوية فى شرح الأحاديث الإماميه، محمّد باقر داماد (م 1040 ق). اين كتاب شامل شرح مقدّمه الكافى و 39 راشحه در حديث شناسى است. 2 . شرح اُصول الكافى، ملّا صدراى شيرازى (م 1050 ق)؛ 3 . شرح اصول الكافى، ملا محمّد صالح مازندرانى (م 1080 ق)؛ 4 . الصافى فى شرح الكافى، خليل بن غازى قزوينى (م 1089 ق)؛ 5 . مرآة العقول فى شرح أخبار الرسول صلى الله عليه و آله ، محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق)، شامل شرح اصول، فروع و روضه؛ 6 . معرفة أحوال العدّة، محمّد باقر شفتى اصفهانى (م 1260 ق)؛ 7 . رجال الكافى، آية اللّه بروجردى؛ 8 . دفاعٌ عن الكافى، ثامر هاشم حبيب العميدى؛ 9 و 10 . ثلاثيات الكلينى و نيز بحوث حول روايات الكافى، امين ترمس عاملى؛ 11 . الكلينى و الكافى، شيخ عبد الرسول غفّار؛ 12 . الكلينى و خصومه، عبد الرسول غفّار؛ 13 . صحيح الكافى، محمّد باقر بهبودى؛

.


1- .كشف الحجب و الأستار، ص 184 _ 185، 222، 347 _ 348؛ الذريعة، ج 6، ص 179 _ 184، 248؛ الكافى، ج 1، ص30 _ 38 ، مقدّمه حسين على محفوظ ؛ علوم حديث، ش 32، ص 193 _ 202.
2- .همان، ص 202 _ 206.

ص: 175

2 . أمالى الصدوق

14 . كتاب الخمس، سيّد سبط الحسن فتح پورى هندى؛ 15 . المعجم المفهرس لألفاظ الاُصول من الكافى، عليرضا برازش؛ 16 . فهارس الكافى، يوسف البقاعى.

2 . أمالى الصدوقمؤلّف: شيخ صدوق. تحقيق و تخريج: بخش مطالعات اسلامى مؤسّسه بعثت ناشر: مؤسّسة البعثة، قم، چاپ اوّل، 1417 ق. در چاپ بررسى شده، براى تحقيق كتاب، از دو نسخه استفاده شده است: يكى نسخه چاپى سيّد موسى زنجانى كه در 1373 ش، چاپ شد و با نسخه شيخ رضا استادى، نسخه حاج افضل، نسخه ابن سكون، نسخه روضاتى و نسخه كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى، مقابله شده بود. ديگرى، نسخه سيّد عبد العزيز طباطبايى كه در سال 1400 ق، در بيروت چاپ شد و با نسخه ابن سكون مقابله شده بود. (1) نسخه على بن محمّد بن محمّد بن على سكون، معروف به ابن سكون، با تاريخ كتابت 563 ق، كه از مجلس پنجاه و يكم آن تا آخر كتاب، به خطّ شيخ حرّ عاملى است، همراه با دو نسخه قديمى ديگر، در مدرسه فاضل خان مشهد نگهدارى مى شود. (2) الأمالى صدوق، بارها در ايران و ديگر كشورها چاپ شده است، از آن جمله: در تهران در سال 1300 ق، در كتاب خانه حكمت؛ در قم در سال 1374 ق؛ و در بيروت در سال 1400 ق، در مؤسّسه اعلمى. سه ترجمه فارسى نيز از آن انجام شده است: ترجمه سيّد على امامى، ترجمه سيّد صادق ابن سيّد حسين توشخانلى كه در 1301 ق، چاپ شد و ترجمه شيخ محمّد باقر كوه كمره اى (م 1416 ق) كه همراه با

.


1- .الأمالى، صدوق ، ص 44 _ 45.
2- .الذريعة، ج 2، ص 315.

ص: 176

اصل عربى كتاب، در كتاب خانه اسلاميه، در تهران چاپ شد. براى اين كتاب، نام ها و عنوان هاى ديگرى نيز به كار رفته است: العرض على المجالس، (1) العوض عن المجالس، (2) الأمالى و يسمّى المجالس، (3) الأمالى و المجالس (4) و عرض المجالس. (5) الأمالى از آثار مشهور، بلكه متواتر شيخ صدوق است (6) و در شمار مصادر بحار الأنوار، وسائل الشيعة و ساير كتاب هاى روايى جاى گرفته است. نسخه چاپى، شامل مقدّمه گروه تحقيق و مقدّمه اصل كتاب است. آنچه در مقدّمه محقّق آمده، عبارت است از: شرح حال مؤلّف، ويژگى هاى تأليف، موضوع آن، بررسى استناد كتاب به صدوق با پنج اِسناد، و نيز معرّفى نسخه هاى خطّى و چاپى آن. اصل الأمالى، در 97 مجلس سامان يافته است. احاديث كتاب با اِسناد كامل، از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام روايت شده اند و موضوعشان در زمينه هاى مختلف است، مانند: سيره پيامبر صلى الله عليه و آله ، معراج و اِسرار، دعا و مواعظ مأثور، فضائل و مناقب و احوال اهل بيت عليهم السلام و اخلاق و عقايد. شيخ صدوق همه اين مجالس را در يك سال و اندى، از هيجدهم رجب 367 تا نوزدهم شعبان 368، بر گروهى از اهل علم در رى، نيشابور و مشهد، املا كرد. اين مجالس در روزهاى سه شنبه و جمعه در هفته برگزار مى شده است. براى نمونه: مجلس بيست و پنجم در توس و در روز جمعه، سيزده شب مانده از ذى حجه 367، مجلس بيست و هفتم در ابتداى محرّم 368 پس از بازگشت از مشهد، مجلس نود و سه در روز جمعه دوازدهم شعبان همان سال در نيشابور، و مجلس نود و چهارم در روز سه شنبه هفدهم شعبان همان سال در مشهد الرضا عليه السلام .

.


1- .رجال النجاشى، ص 388.
2- .معالم العلماء، ص 149.
3- .أمل الآمل، ج 2، ص 284.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 6.
5- .الفوائد الرجالية، ج 4، ص 72.
6- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 36 _ 38؛ بحار الأنوار، همان جا.

ص: 177

مجالسى كه محلّ برگزارى آنها نيز ذكر شده، همگى در مشهد يا نيشابور بوده اند. از اين جا مى توان حدس زد كه اكثر مجالس كتاب، در رى برگزار شده اند. فرد مستملى يا كاتب، افزون بر عنوان مجلس، (موضوع هر جلسه)، شماره، روز، ماه، سال و گاه مكان آن را نيز ذكر كرده و در مواردى، اطّلاعات جزئى تر نيز داده است؛ مانند: برگزارى مجلس در خانه سيّد ابو محمّد يحيى بن محمّد علوى (1) و هنگام عصر (2) ، يا پس از بازگشت از مشهد الرضا عليه السلام در رى (3) ، يا به هنگام حركت شيخ صدوق به شهرهاى ماوراء النهر. (4) احاديث كتاب، املاى شيخ صدوق در مجلس املا بوده و گاه مستملى حديث را پس از پايان مجلس املا، دوباره از استاد شنيده و در چنين مواردى _ كه اندك اند _ تذكّر داده است. (5) در ابتداى هر مجلس، مستملى اسناد حديث را با شيخ صدوق آغاز مى كند؛ ولى در احاديث بعدى، شيخ صدوق است كه حديث را به نقل از مشايخ خود روايت مى كند. تعداد احاديث مجالس، به تناسب كوتاه يا بلند بودن حديث، از سه تا دوازده حديث در نوسان است. در مجلس سى ام، يك حديث طولانى در هفت صفحه نقل شده و در مجلس بيست و نهم، 22 روايت آمده است. شيخ صدوق روايات كتاب الأمالى را با اسناد كامل، از طريق راويان امامى و گاه از طريق راويان اهل سنّت (6) نقل كرده است. وى در طريق اهل سنّت، از محمّد بن عمر حافظ بغدادى و در طريق امامى، به ترتيب از پدر خود على بن بابويه (نزديك به 160 حديث)، ابن وليد، محمّد بن على ماجيلويه و محمّد بن موسى بن متوكّل، نقل كرده است. لحاظ ترتيب مجالس، كتاب الأمالى نشان از سامان مندى و نظام معنايىِ خاص دارد؛ ولى در نقل احاديث، طبقه بندى و نظم معنادارى ديده نمى شود. اين پراكندگى،

.


1- .مجلس 89، ح 1؛ مجلس 92، ح 1.
2- .مجلس 96، ح 1.
3- .مجلس 28، ح 1.
4- .مجلس 94، ح 1.
5- .مجلس 7، ح 3.
6- .مجلس 15، ح 11؛ 21، ح 1، 30، ح 1.

ص: 178

3 . علل الشرائع

هم در مضامين و محتوايى احاديث ديده مى شود و هم در نقل روايات مشايخ. احاديث هر يك از مشايخ مؤلّف، در مجالس و جاهاى مختلف پراكنده است. فهم متن برخى از احاديث كتاب، سخت دشوار است؛ مانند: چند روايات درباره ثواب برخى از اعمال مستحب و عبادات يا روزهاى برخى ماه ها، يا درباره اوضاع و احوال محشر و قيامت و معراج و عذاب دوزخيان و تفسير ابجد و ناقوس و... . (1)

3 . علل الشرائعمؤلّف: شيخ صدوق تقديم: سيد محمّد صادق بحر العلوم ناشر: كتاب خانه حيدريه، نجف اشرف، 1386 ق / 1966 م. چندين نسخه خطّى از اين كتاب موجود است؛ مانند: نسخه اى به شماره 1880 با تاريخ تقريبىِ سده يازدهم، (2) و نسخه اى به خطّ محمّد نبتكى الأصل تهرانى كه در تاريخ 1274 ق، از روى نسخه مورَّخ 1050 ق، به خطّ جمال الدين محمّد حسينى، نوشته شده است. (3) اين كتاب با تحقيق و تصحيح سيّد فضل اللّه طباطبايى يزدى و ديگران، بارها چاپ شده است. چاپ رحلى سنگى آن به تنهايى در سال 1280 ق، در تهران چاپ شده و در سال 1289 ق، نيز همراه با معانى الأخبار. (4) از اين كتاب، با عنوان «علل الأحكام» (5) و «علل الشرائع و الأحكام و الأسباب» (6) نيز ياد شده است. علل الشرائع، از آثار معروف و به غايت مشهور شيخ صدوق (7) و از

.


1- .مجلس 52، مجلس 53، مجلس 40، مجلس 1، مجلس 23، مجلس 46.
2- .فهرست نسخه هاى خطى كتاب خانه آية اللّه گلپايگانى، ج 3، ص 94.
3- .همان، ج 3، ص 175.
4- .الذريعة، ج 15، ص 313 _ 314.
5- .رجال النجاشى، ص 389؛ الفهرست ، طوسى، ص 237.
6- .معالم العلماء، ص 149؛ أمل الآمل، ج 2، ص 238.
7- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 37؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7.

ص: 179

مصادر كتاب هاى حديثى وسائل الشيعة، بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است. اين كتاب در زمينه علل، اسباب و حكمت احكام و شرايع الهى، در 385 باب سامان يافته است. از اين تعداد، 181 باب در علل برخى از اخبار و مفاهيم مختلف قرآنى و گاه تاريخى است. مؤلّف در هر مورد، كلام را با عنوان «علّت» آغاز كرده و تحت آن، احاديث متناسب را آورده است. به قرينه كتاب هاى هم نوع ديگرى از مؤلّف، عنوان هر باب را ناسخان يا محقّقان كتاب افزوده اند. شيخ صدوق در اين كتاب تلاش كرده است كه احكام تشريعى و برخى از مفاهيم، اخبار، اوصاف و نام گذارى هاى قرآنى و گاه مباحث كلامى و اعتقادى و حوادث و رويدادهاى تاريخى را بررسى كند و مصالح و مفاسد واقعى، اسباب ظاهرى، فوايد، حكمت ها و توجيهات عقلانى آنها را از منظر احاديث، ذكر نمايد. لذا بايد توجه داشت كه عنوان كتاب به معناى مصطلح آن، با محتواى كتاب انطباق كامل ندارد. از يك سو، «علّت» در مفهومى گسترده و فراتر و اعم از مصالح و مفاسد واقعى به كار رفته و اسباب ظاهرى، فوايد و حكمت ها را هم شامل مى شود، و از سوى ديگر، علل گفته شده، فقط براى احكام و شرايع نيست. شايد به جهت همين عدم انطباق، در برخى از منابع كتاب شناسى، عنوان كتاب، علل الأحكام والشرائع و الأسباب آمده است. به هر حال، عنوان احكام به عنوان متعلّق علل، از باب تغليب است. روايات كتاب، با اسناد كامل و بيشتر با واسطه على بن بابويه پدر مؤلّف، ابن وليد و ابن ماجيلويه نقل شده است. اين كتاب افزون بر ارزش حديثى، تاريخى، فقهى، تفسيرى، كلامى و اخلاقى، در زمينه فقه الحديث نيز ارزشمند است. (1) از موضوعات مطرح در اين كتاب است: العلّة التى مِن أجلها سمّيت السماء سماءً والدنيا دنيا، والآخرةُ آخرة، والعلّة التى مِن أجلها سمّى آدمُ آدمَ، و حوّاءُ حوّاءَ،

.


1- .علل الأحكام، ج 1، ص 8، 9، 15.

ص: 180

4 . عيون أخبار الرضا عليه السلام

والدرهمُ درهما، والدينارُ دينارا، و العلّة التى مِن أجلها قيل للفرسِ «أجد» و للبغلة «عد» و العلة التى من أجلها قيل للحمار «حر»، و العلّة التى من أجلها يكون عذاب القبر، علل الوضوء و الآذان و الصلاة. و در پايان، باب «نوادر العلل» آمده است. شيخ ابراهيم كفعمى و شيخ شرف بحرانى، علل الشرائع را تلخيص، (1) و شيخ محمّد تقى اصفهانى، معروف به آقا نجفى (م 1331 ق) و سيّد هدايت اللّه مسترحمى، آن را به فارسى ترجمه كرده اند (2) و هر دو ترجمه، چاپ شده است.

4 . عيون أخبار الرضا عليه السلاممؤلّف: شيخ صدوق تصحيح و تعليق و تقديم: شيخ حسين اعلمى ناشر: مؤسّسه اعلمى، بيروت، چاپ اوّل، 1404 ق / 1984 م. چندين نسخه خطّى از اين كتاب موجود است: نسخه اى با تاريخ تملّك 1069 ق؛ و نسخه اى با تاريخ كتابت به سال 1085 ق ؛ (3) نسخه اى با افتادگى صفحات آغازين و پايانى، متعلّق به سده يازدهم يا دوازدهم؛ (4) نسخه مندرج در شرح عيون أخبار الرضا عليه السلام از سيّد نعمت اللّه جزائرى، با تاريخ تأليف 1099 ق، و تحرير ديگر در 1104 ق، به خطّ مؤلّف. (5) كهن ترين نسخه اين كتاب، متعلّق به سال 957 است. (6) اين كتاب بارها در نجف اشرف، ايران و بيروت، چه بى تحقيق و چه با تحقيق، چاپ شده است. نمونه: چاپى با تحقيق، در مؤسّسه «آل البيت لإحياء التراث» در قم، و با تصحيح سيّد مهدى لاجوردى، در منشورات العالم، در تهران، چاپ اوّل، 1363 ق.

.


1- .الذريعة، ج 4، ص 424.
2- .همان، ج 15، ص 313.
3- .تراثنا، ش 51، ص 369.
4- .فهرست نسخه هاى خطى كتاب خانه آية اللّه گلپايگانى، ج 2، ص 133.
5- .همان، ج 3، ص 87 .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ترجمه غفارى، ص 10.

ص: 181

از كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام با همين عنوان (1) و نيز با عنوان عيون الأخبار (2) ياد شده است. اين كتاب از آثار متواتر و به غايت معروف شيخ صدوق است و از مصادر كتاب هاى حديثى، تاريخى و كلامىِ بسيارى چون: وسائل الشيعة، بحار الأنوار، مستدرك الوسائل. نسخه چاپى بررسى شده، شامل مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه مؤلّف، به انگيزه تأليف و بيان موضوع كتاب و باب هاى آن پرداخته شده است. به موجب اين مقدّمه، كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام به پاس دو قصيده از قصايد ابو القاسم اسماعيل بن عبّاد، معروف به صاحب بن عبّاد، نوشته شده و به كتاب خانه وى تقديم شده است. (3) او وزير ركن الدوله ديلمى، حاكم رى بود و آن دو قصيده را در ابراز اردات و محبّت به امام على بن موسى الرضا عليه السلام سروده بود. در اين مقدّمه، دو قصيده صاحب بن عبّاد نيز نقل شده است، به علاوه چندين روايت در ارزش دينىِ ابراز ارادت به اهل بيت عليهم السلام با زبان شعر و جز آن. (4) موضوع كتاب، تاريخ زندگانى امام رضا عليه السلام از جوانب مختلف است. شيخ صدوق، كتاب عيون را در 69 باب با عناوين مشخّص، سامان داده است. با يك نگاه كلّى به عناوين كتاب، مى توان مطالب آن را در دو بخش جاى داد: يكى اخبار، احاديث و گزارش هاى منسوب به آن حضرت، و ديگرى اخبار و گزارش هايى درباره آن حضرت. اخبار منسوب به امام رضا عليه السلام به 430 حديث مى رسد و ذيل چند عنوان، آمده است: اخبار منثوره (اخبارى كه مصدر آنها خود امام رضا عليه السلام است)، اخبار مجموعه (اخبارى كه آن حضرت، از پدرش يا از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است) و

.


1- .الفهرست ، طوسى، ص 237 در نسخه بدل؛ معالم العلماء، ص 149؛ أمل الآمل، ج 23، ص 284.
2- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 37.
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 1، ص 12.
4- .همان، ج 1، ص 12، 15.

ص: 182

مكاتبات و مناظرات آن حضرت با پيروان مذاهب و فرق مختلف. اين اخبار يا در زمينه مسائل مهمّ كلامى، همچون توحيد و امامت است و يا بيانگر علل، حكمت ها و فوايد برخى از احكام و اخبار و مفاهيم قرآنى و روايى، و يا در موضوعات گوناگون اخلاق و آداب و دعا و زيارات و فقه. در بخش دوم نيز اخبار و گزارش هاى گوناگونى درباره مسائل و حوادث پيرامونى آن حضرت، ديده مى شود، از جمله: مسئله امامت آن حضرت و نقد فرقه واقفه در باب پنجم، ورود امام رضا عليه السلام به نيشابور و رفتن از آن جا به توس و سپس مرو، چندى از پيشگويى ها و كرامات آن حضرت، ولايت عهدى و مسائل مربوط به آن، فضايل و مناقب آن حضرت، مناظرات امام با پيروان مذاهب و فرق مختلف، ماجراى شهادت آن حضرت، ولادت آن حضرت و وجه نام گذارى او به رضا، رابطه مأمون با آن امام، و ده ها مطلب ديگر كه درباره زندگى امام هشتم مطرح شده است. چينش و نظم معنادارى، بر تمام مطالب كتاب حاكم نيست. آغازگر كتاب، عناوينى هستند چون: وجه نام گذارى امام هشتم به «رضا»، معرّفى مادر او، داستان ولادت آن حضرت، نصوص گوياى امامت او، معرّفى فرقه واقفه و علّت توقّف آنان بر امام كاظم عليه السلام . پس از آن، موضوعاتى آمده كه به ترتيب چنين اند: اخبار ، خطبه ها و مجالس مناظره امام رضا عليه السلام در باره توحيد و امامت و ... ، احاديث منسوب به امام رضا عليه السلام در چند باب، آمدن آن حضرت به نيشابور، توس و مرو، مسئله ولايت عهدى، اسباب و نتايج و حوادث اين دوران، اخلاق، آداب، معجزات و پيشگويى هاى آن حضرت، گفتگوهاى امام رضا با افرادى چون ابو قرّه و يحيى بن ضحّاك سمرقندى، برخى از كرامات آن حضرت، شهادت امام رضا و نحوه آن، ذكر بعضى از مرثيه ها در رثاى آن حضرت، ثواب زيارت آن حضرت، سخنى از وى درباره ثواب زيارت قبر خواهرش فاطمه معصومه عليهاالسلام، كرامات ناشى از زيارت قبر آن حضرت و .... روايات كتاب، گاه با اسناد كامل و گاه ناقص، از طريق شيعه امامى و بيشتر با واسطه

.

ص: 183

5 . جامع الأحاديث

على بن بابويه، ابن وليد و... نقل شده است. گويا هدف اصلى شيخ صدوق، گردآورى روايات مربوط به امام هشتم، از كتب پيشينيان بوده است؛ چراكه بيش از آن كه به اعتبار حديث توجّه داشته باشد، به نقل آن اهتمام داشته است. شايد به همين جهت است كه وى گاهى پس از نقل چند خبر، همچون خبر تحريف قرآن، در اعتبار آنها خدشه كرده و به رد يا تأويل شان پرداخته است. شيخ صدوق در ذيل برخى از روايات، توضيح مختصرى هم داده است. (1) از اين رو، عيون الأخبار افزون بر ارزش حديثى، كلامى، تاريخى، دعايى، زيارتى و فلسفه احكام و برخى اخبار و مفاهيم، در زمينه فقه الحديث نيز ارزشمند است. چندين شرح، حاشيه و ترجمه، بر گرد عيون الأخبار فراهم شده است: يك حاشيه، (2) پنج شرح بر كلّ كتاب يا بر خطبه توحيد آن، (3) و شش ترجمه به فارسى. (4) شرح خطبه توحيد، از محمّد باقر مجلسى و با ترجمه على اكبر غفّارى، به نام تحفه رضويه، در سال 1288 ق، 5 چاپ شده است.

5 . جامع الأحاديثمؤلّف: ابن رازى قمى مصحّح: سيّد محمّد حسينى نيشابورى ناشر: مجمع بررسى هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1423 ق. در تصحيح اين نسخه چاپى، از هشت نسخه خطّى استفاده شده كه كهن ترين و صحيح ترين شان، نسخه محمّد باقر مجلسى است. اين نسخه در سال 924 ق، كتابت

.


1- .همان، ج 1، ص 37؛ ج 2، ص 114، 125.
2- .الذريعة، ج 5، ص 151.
3- .همان، ج 3، ص 375؛ ج 4، ص 398؛ ج 5، ص 202.
4- .همان، ج 7، ص 202.

ص: 184

و تصحيح شده است. (1) در متن كتاب، از اين نسخه با عنوان «نسخه اصل» و گاه با رمز «م» _ كه اشاره به حرف اوّل نام مجلسى است _ ياد شده است. (2) پيش از اين نيز در سال 1369 ق، ميرزا ابو الحسن شعرانى كتاب جامع الأحاديث را چاپ كرده است؛ ولى با استفاده از نسخه خطّى ميرزا محمّد بن رجب على عسكرى تهرانى (م 1372 ق) كه در سال 1329 ق، كتابت شده بود. (3) در مصادر پيش از سده چهاردهم، اين كتاب ذكر نشده است. در اين سده، آقا بزرگ تهرانى (4) و ديگر كتاب شناسان، از آن خبر دادند. (5) پيدا شدن نسخه جامع الأحاديث، نشان داد كه اين كتاب در سده يازدهم موجود بوده و محمّد باقر مجلسى نيز آن را در اختيار داشته است. با اين حال، وى از آن با اين نام، ياد نكرده، بلكه با نام «اصل ديگر»، در شمار مصادر بحار الأنوار آورده است؛ (6) گويا بدان علّت كه اين كتاب، همراه با كتاب الإمامه و التبصرة ى على بن بابويه، در يك مجلّد ولى بدون مشخّصات و صفحات آغازين و پايانى و حتى بدون نام كتاب، قرار داشته است. (7) جامع الأحاديث، در موضوع فقه، آداب و دعاست. نسخه چاپى آن، با پنج كتاب و رساله ديگر مؤلّف همراه است كه عبارت اند از: العروس، الغايات، المسلسلات، الأعمال المانعة من الجنّة، و نوادر الأثر فى «علىّ خير البشر». اين كتاب با مقدّمه بلند مصحّح، آغاز مى شود و به ترتيب، با شش كتاب پيشْ گفته _ كه جامع الأحاديث، كتاب آغازين است

.


1- .جامع الأحاديث، مقدّمه محقّق، ص 40 _ 42؛ الإمامة والتبصرة، ص 94؛ مقدّمه محقّق، الذريعة، ج 5، ص 31 _ 32.
2- .جامع الأحاديث، ص 42 ، مقدّمه محقّق .
3- .همان، ص 10 و 15.
4- .الذريعة، ج 16، ص 4.
5- .أعيان الشيعة، ج 4، ص 83؛ تأسيس الشيعة، ص 414 و 415.
6- .بحار الأنوار، ج 1، ص 26.
7- .الإمامة و التبصرة، ص 100 _ 101 ، مقدّمه محقّق .

ص: 185

_ و سپس مستدركات، سامان مى يابد. مؤلّف، مقدّمه اى كوتاه بر اين كتاب نوشته و پس از آن، روايات را به ترتيب خاصّى آورده است. وى در مقدّمه كوتاه خود _ كه به انگيزه تأليف و شيوه آن اختصاص دارد _ ، گفته است كه اين كتاب را به درخواست فردى نوشته و براساس حروف معجم، سامان داده است. در مقدّمه محقّق كتاب، در باره نام مؤلّف، جايگاه علمى اش، دوره تاريخى زندگانى اش و نيز كتاب هاى او، به تفصيل بحث شده است. پايان بخش كتاب با عنوان «مستدركات»، شامل اجزاى پراكنده اى از دو كتاب ناياب مؤلّف است با نام هاى: أدب الإمام و المأموم، و المنبّى عن زهد النبى صلى الله عليه و آله . محقّق كتاب، اين اجزا را در آثار سده هاى هفتم تا دهم هجرى يافته است، آثارى چون: فلاح السائل و الدروع الواقية، هر دو از ابن طاووس (م 662 ق)، التحصين ابن فهد حلّى، و روض الجنان شهيد ثانى (م 864 ق). (1) جامع الأحاديث در يكصد صفحه، شامل حدود هفتصد حديث مسند از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه همانند الجامع الصغير سيوطى (م 911 ق)، به ترتيب حروف الفبا سامان يافته است. مؤلّف، تنها در ابتداى هر باب، سند را به گونه كامل ذكر مى كند. گويا اين كه برخى از كتاب شناسان، شمار احاديث كتاب را حدود هزار حديث ذكر كرده اند، ناشى از اشتباه است. (2) اين كتاب شباهت فراوانى به الجعفريات ابن اشعث كوفى دارد. وى اين روايات را از طريق سهل بن احمد ديباجى، ابو مفضّل شيبانى و هارون بن موسى تلعكبرى، از محمّد بن اشعث، از موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر عليه السلام و گاه از طريق محمّد بن خلف، از ابو حمران موسى بن ابراهيم مروزى، از امام كاظم عليه السلام ، از پدرانش، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند.

.


1- .الإمامة والتبصرة ، ص 100 _ 101 ، مقدمه محقق .
2- .الذريعة، همان جا؛ أعيان الشيعة، همان جا؛ جامع الاحاديث، ص 28.

ص: 186

6 . المُسَلسَلات

6 . المُسَلسَلاتمؤلّف: ابن رازى قمى مؤلّف المسلسلات، همان مؤلّف جامع الأحاديث است و چون همراه آن چاپ شده است، نام مصحّح و محقّق، نسخه هاى خطّى (1) وچاپ هاى آن نيز در معرّفى جامع الأحاديث گذشت. اين كتاب با همين عنوان و گاه با عنوان الأخبار المسلسلة، در مصادر سده يازدهم به بعد آمده است. (2) مؤلّف در اين كتاب، بيش از آن كه به موضوع حديث نظر داشته باشد، به گونه خاصّى از سند توجه كرده است كه «مسلسل» ناميده مى شود. حديث مسلسل، حديثى است كه زنجيره راويان آن، همه در يك حالت يا صفت يا گفتار و يا كردار، همسان باشند. نيز گاهى تسلسل، برخاسته از تشابه آنان در ويژگى ديگرى است؛ مانند: نام يا كنيه، لقب، نام پدر، شهر و يا در عناوينى مثل خلافت، قرائت، فقاهت و... . (3) برخى از اين احاديث، مانند حديث مسلسل به فواطم، مورد توجه ويژه اى قرار گرفته است. (4) در سند اين حديث آمده است: حدّثنا... حدّثتنا فاطمة بنت على بن موسى الرضا عليهماالسلام، حدّثتنى فاطمة و زينب و اُمّ كلثوم بنات موسى بن جعفر عليهماالسلام ، قلن: حدّثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمّد الصادق عليهماالسلام، حدّثتنى فاطمة بنت محمّد بن على، حدّثتنى فاطمة بنت على بن الحسين عليهماالسلام، حدّثتنى فاطمة و سكينة ابنتا حسين بن على عليهماالسلامعن اُمّ كلثوم بنت فاطمة بنت النبى صلى الله عليه و آله عن فاطمة عليهاالسلامبنت رسول اللّه ... (5) اين كتاب شامل چهل حديث، در 38 صفحه است. مصحّح كتاب، شش حديث مسلسل را كه در زنجيره سند آنها، امامان عليهم السلام قرار گرفته اند، در بخش پايانى كتاب با

.


1- .الذريعة، ج 22، ص 355.
2- .بحار الأنوار، ج 1، ص 19؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 107؛ الذريعة، ج 21، ص 21.
3- .شرح البداية، ص 38؛ أعيان الشيعة، ج 4، ص 83 .
4- .أعيان الشيعة، ج 4، ص 83؛ فوايد رضويه، ص 59.
5- .جامع الأحاديث، ص 273.

ص: 187

7 . الغايات
8 . تحف العقول عن آل الرسول عليهم السلام

عنوان استدراك، از مصادر اهل سنّت نيز آورده است. اين كتاب از مصادر بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است.

7 . الغاياتمؤلّف: ابن رازى قمى مشخّصات الغايات، همان است كه در معرفى جامع الأحاديث گذشت. اين كتاب با همين عنوان (1) و نيز با عنوان الاُمور البالغة إلى الغاية (2) ذكر شده است. الغايات به سان المسلسلات، به گونه خاصّى از احاديث نظر دارد. بيشتر احاديثى كه در اين كتاب آورده شده ، با وزن افعل التفضيل، بر بهترين ها يا برترين ها و... در امور و افراد، دلالت دارند. اين گونه روايات، غايت و نهايت چيزى يا كارى را بيان مى كنند، مانند اين احاديث: خير العبادة قول «لا اله الا اللّه ». أشجع الناس من غلب هواه. أفقر الناس الطمع. شرّ الأشياء المرأة السوء. أثبتكم على الصراط أشدّكم حُبّا لى و لأهل بيتى. اين كتاب در 53 صفحه، شامل بيش از يكصد حديث از معصومان است. الغايات از منابع بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است.

8 . تحف العقول عن آل الرسول عليهم السلاممؤلّف: ابن شعبه حرّانى تصحيح و تعليق: على اكبر غفّارى

.


1- .بحار الأنوار، ج 1، ص 19؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 107.
2- .الذريعة، ج 4، ص 254.

ص: 188

ناشر: انتشارات اسلامى (جامعه مدرسين حوزه علميه قم)، قم، چاپ دوم، 1404 ق . در اين تصحيح تحف العقول، افزون بر مصادر حديثى متأخّر، از دو نسخه خطّى استفاده شده است: نسخه كتاب خانه سيّد جلال الدين ارموى، معروف به محدّث ارموى، و نسخه كتاب خانه ملّى، بدون تاريخ كتابت. تحف العقول افزون بر اين، بارها جداگانه و همراه با كتابى ديگر، در ايران و عراق چاپ شده است. از جمله: يك بار در سال 1297 ق، همراه با روضة الكافى، (1) و بار ديگر جداگانه در نجف و در چاپ خانه حيدريه، با مقدّمه سيد محمّد صادق بحر العلوم، در سال 1380 ق. (2) در مصادر نخستين، از كتاب تحف العقول ياد نشده است. كتاب شناسان سده يازدهم به بعد، از اين كتاب نام برده اند و در ميان آنان، انتساب آن به ابن شعبه حرّانى، معروف است؛ (3) اگرچه محمّد باقر مجلسى، مؤلّف آن را ناشناخته دانسته است. (4) تحف العقول با سمت و سوى وعظ و اندرز، و بايدها و نبايدهاى اخلاقى، اجتماعى، حكومتى، اقتصادى و معنوى، با چشم انداز تهذيب نفس، تأليف شده است. گو اين كه مؤلّف از اين فراتر رفته و به مسائل كلامى نيز پرداخته است. اين كتاب را پرفايده (5) و استوار بر سامان و نظامى نيكو، دانسته اند. (6) نسخه چاپى كتاب، شامل مقدّمه محقّق كتاب، مقدّمه كوتاه علّامه عبد الحسين امينى، مقدّمه مؤلّف و سپس اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، افزون بر شرح حال مؤلّف و معرّفى تأليف، به معرّفى نسخه هاى

.


1- .تراثنا، ج 32، ص 167.
2- .همان، ج 3، ص 202.
3- .أمل الآمل، ج 2، ص 74؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 41؛ رياض العلماء، ج 1، ص 245؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 208؛ الذريعة، ج ، ص 400.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 34.
5- .أمل الآمل، همان جا.
6- .بحار الأنوار، همان جا.

ص: 189

خطّى و ديگر كارهايى كه در باره اين كتاب انجام گرفته نيز اشاره شده است. مقدّمه علّامه امينى، در وصف و اهميّت كتاب است. ابن شعبه در مقدّمه كوتاه خود، انگيزه تأليف و شيوه و ترتيب آن را باز گفته است. وى با اشاره به فراگير بودن آموزه هاى معصومان عليهم السلام نسبت به دنيا و آخرت و اين كه بخش كمى از اين آموزه ها _ كه نشان از حق و صواب و صدق دارند _ در اختيار است، انگيزه خود را از تأليف اين كتاب، چنين ذكر كرده است كه با وجود آموزه هاى اخلاقى و معنوى معصومان عليهم السلام ، كتابى در اين زمينه تأليف نشده است. (1) مؤلّف، اين كتاب را به ترتيب پيامبر و ائمه عليهم السلام سامان داده و در پايان، چهار وصيت آورده است. او اسانيد روايات را براى اختصار، حذف كرده و متذكّر شده كه بيشترِ اين روايات را از مشايخ سماع كرده است؛ گرچه اكثرشان در آداب و حكمت اند كه محتواى آنها خود، شاهد درستى آنهاست. (2) به علاوه، اين روايات در ساير منابع معتبر شيعه نيز آمده است. 3 اصل كتاب تحف العقول، شامل چهارده باب است: يك باب با نام پيامبر صلى الله عليه و آله ، نه باب با نام ائمه عليهم السلام ، دو باب با دو روايت قدسى معروف در مواعظ و حكم كه به موسى عليه السلام و عيسى عليه السلام وحى شده، يك باب در مواعظ مسيح عليه السلام كه در انجيل آمده و باب پايانى كتاب، وصيت مفضّل بن عمر به جماعت شيعه است. خطبه هاى معصومان، نامه ها، كلمات قصار، مواعظ، وصايا، حكمت ها، آداب و اخلاق، جواب نامه ها و... ، ديگر عناوين باب هاى كتاب اند. در اين كتاب، برخى از خطبه ها و نامه هاى امام على عليه السلام نيز آمده است؛ چون: خطبه معروف به وسيله و ديباج، عهدنامه مالك اشتر، و نيز احتجاج امام صادق عليه السلام با سفيان ثورى و رساله امام هادى عليه السلام

.


1- .تحف العقول، ص 2 _ 3 ، مقدّمه محقّق .
2- .همان، ص 3.

ص: 190

9 . الاختصاص

در جبر و تفويض. برخى از روايات كتاب، در سده هاى بعد، شرح شده اند كه از آن جمله، مى توان به شرح حديث «معايش العباد» توسط شيخ محمّد حسن كبه بغدادى (م 1333 ق) اشاره كرد. (1) برخى از عناوين كتاب، عبارت اند از: سه وصيت از پيامبر صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام ، پاسخ پيامبر به پرسش هاى فراوان شمعون بن لاوى راهب نصرانى، وصيت پيامبر به معاذ بن جبل هنگام عزيمت به يمن، خطبه پيامبر در حجّة الوداع، خطبه امام على عليه السلام در توحيد. نامه ايشان به امام حسن عليه السلام ، وصيت ايشان به امام حسين عليه السلام ، چهارصد آداب در باره دين و دنيا براى اصحاب، اوصاف پرهيزگاران، خطبه آن حضرت در باره ايمان و كفر، كلام امام على عليه السلام به كميل بن زياد، وصيت آن حضرت به كميل بن زياد، وصيت آن حضرت به محمّد بن ابى بكر هنگام عزيمت او به مصر، ستايش زهد و نكوهش دنيا و ناپايدارى آن، وصيت آن حضرت به امام حسن عليه السلام به هنگام وفات، رساله حقوق امام سجّاد عليه السلام ، رساله ابو الحسن على بن محمّد [امام هادى عليه السلام ] در ردّ جبر و تفويض و اثبات عدل و منزلة بين المنزلتين، جواب هاى ايشان به مسائل يحيى بن اكثم، نامه امام هادى عليه السلام به اسحاق بن اسماعيل نيسابور، مناجات خدا با موسى بن عمران عليه السلام ، مناجات خدا با عيسى ابن مريم عليهماالسلام، و مواعظ مسيح در انجيل.

9 . الاختصاصمؤلّف: شيخ مفيد تصحيح: على اكبر غفّارى ناشر: جامعه مدرّسين حوزه علميه قم، 1404 ق. چندين نسخه خطّى از الاختصاص وجود دارد. در تصحيح آن، بر دو نسخه اعتماد شده است: يكى نسخه سيّد محمود زرندى به خط محمّد بن على بن حرّ، كه تاريخ

.


1- .الذريعة، ج 13، ص 193.

ص: 191

ندارد و در پايان آن، حكايتى از كتاب الأربعين شيخ بهايى آمده است. ديگرى نسخه كتاب خانه شيخ حسن مصطفوى با كتابت على بن شيخ محمّد على، معروف به بشالى جبل عاملى، كه در سال 1307 ق، استنساخ شده است. (1) كتاب الاختصاص بارها به چاپ رسيده است؛ از جمله: در سال 1379 ق، در تهران، با تصحيح على اكبر غفّارى. الاختصاص در مصادر كتاب شناسى اوّليه، در شمار تأليفات شيخ مفيد ذكر نشده است. سيّد هاشم بحرانى (م 1107 ق)، شيخ حرّ عاملى (م 1106 ق) و محمّد باقر مجلسى (م 1111 ق) از آن نام برده اند. (2) انتساب اين كتاب به شيخ مفيد، معروف نيست؛ بلكه افزون بر شيخ مفيد، (3) از احمد بن حسين بن احمد بن عمران، (4) جعفر بن حسين مؤمن قمى (م 340 ق)، (5) و فردى ناشناخته (6) نيز به عنوان مؤلّف الإختصاص، ياد شده است. اين آشفتگى و ترديد در باره مؤلّف الاختصاص، برخاسته از اسانيد و متن برخى از روايات كتاب و يا برخى از نسخ خطّى آن است. آقا بزرگ تهرانى، الاختصاص را همان العيون و المحاسن، كتاب ديگر شيخ مفيد دانسته است. وى معتقد است كه الاختصاص در اصل، تأليف احمد بن حسن عمران، مكنّا به ابو على بوده و شيخ مفيد آن را در العيون و المحاسن خود وارد كرده است. اين كتاب از آن جا كه در ابتداى آن، الإختصاص ابو على آمده، با عنوان الاختصاص معروف شده است. قرينه بر اين مطلب، چند چيز است:

.


1- .الاختصاص، ص 7 _ 8 ، مقدمه مصحح .
2- .مدينة المعاجز، ج 1، ص 73؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 44؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7، 27.
3- .وسائل الشيعة، همان جا؛ بحار الأنوار، همان جا؛ مدينة المعاجز، همان جا؛ مستدرك الوسائل، ج 1، ص 78؛ الذريعة، ج 15، ص 386.
4- .أعيان الشيعة، ج 2، ص 512؛ الذريعة، ج 1، ص 385 _ 360.
5- .كشف الحجب، ص 30؛ مرآة الكتب، ج 1، ص 15؛ فهرست كتاب خانه شهيد مطهرى، ج 1، ص 198.
6- .معجم رجال الحديث، ج 10، ص 339؛ مقالات فارسى كنگره شيخ مفيد، ج 55، ص 195 _ 262؛ مجله نور علم، ج 40، ص 60 _ 80؛ ج 42، ص 150 _ 174.

ص: 192

قرينه يكم، نسخه هاى خطّى: يكى نسخه اى در كتاب خانه آستان قدس با تاريخ كتابت 1055 ق، كه كاتب آن متذكّر شده كه آن را از مجموعه اى كتابت كرده كه همگى، مستخرج از كتب پيشينيان است. از جمله آن مجموعه، كتاب الاختصاص ابو على است كه شيخ مفيد آن را استخراج كرده است. نسخه ديگر، در كتاب خانه مدرسه سپهسالار (شهيد مطهرى) است كه احمد بن عبد اللّه بن احمد بن اسماعيل بحرانى نجفى، در سال 1118 ق، آن را كتابت كرده و در پايان متذكّر شده كه آن، مختصرى از كتاب الاختصاص ابو على است. نسخه هاى ديگر كتاب، در 1106 و 1085 ق، كتابت شده اند. نسخه اخير در تملّك شيخ حرّ عاملى بوده است. (1) قرينه دوم، خطبه شيخ مفيد: در آغاز الاختصاص، خطبه اى است كه در آن، به عبارت «العيون و المحاسن» اشاره شده است: هذا كتاب ألّفتُهُ و صنّفته وألعجت فى جمعه و إسباغه وأقحمته فنونا من الأحاديث و عيونا من الأخبار و محاسنَ من الآثار و الحكايات... . (2) قرينه سوم، اين كه: خطبه آغازين الاختصاص و فهرست مطالب پس از آن، همان خطبه العيون والمحاسن و مطالب آن است. (3) در مقابل اين ديدگاه، گفتنى است كه الفصول المختارة من العيون و المحاسن _ كه گزيده سيّد مرتضى از كتاب العيون و المحاسن شيخ مفيد است _ بر خلاف نظر آقا بزرگ تهرانى، تفاوت هايى با الاختصاص دارد. اين كتاب شامل مناظرات شيخ مفيد با مخالفان و ردّ آراى آنها درباره امامت است و به لحاظ اسلوب و موضوع، با الاختصاص تفاوت دارد. محمّد باقر مجلسى نيز اين دو را دو كتاب مستقل دانسته است. (4)

.


1- .الذريعة، ج 1، ص 386 _ 389.
2- .الاختصاص، ص 1.
3- .الذريعة، ج 15، ص 386 _ 387.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 7؛ تراثنا، ش 13، ص 107 _ 108.

ص: 193

شيخ مفيد در اين كتاب، به رسم بسيارى از مؤلّفان، كتاب را با نام خود آغاز كرده و گفته است: قال محمّد بن محمّد بن النعمان: حدّثنى أبو غالب و جعفر بن قولويه عن محمّد بن يعقوب... . (1) او پس از خطبه، روايات كتاب الاختصاص ابو على، روايات كتاب فضائل أمير المؤمنين عليه السلام ابن دأب، كتاب الجنّة والنار سعيد بن جناح و تراجم و شرح حال و فضايل و مدايح گروهى از رجال و مطالب پراكنده ديگر را آورده است. تكرار اسم جعفر بن حسين مؤمن در آغاز بسيارى از اسانيد كتاب، قرينه بر انتساب الاختصاص به وى دانسته شده است. (2) ولى اين قرينه، ناتمام است؛ چراكه در مصادر كتاب شناسى، الاختصاص در شمار تأليفات او ذكر نشده است. جعفر بن حسين مؤمن، مكنّا به ابو محمّد، همان جعفر بن حسين بن على به شهريار مؤمن قمى (م 340 ق) كه از قم به كوفه رفت و در آن جا در گذشت. براى وى، تنها دو كتاب المزار و النوادر را ذكر كرده اند. گويا شيخ مفيد، احاديث جعفر بن حسين مؤمن را از يكى از اين دو كتاب، استخراج كرده است. برخى با اشاره به ناسازگارى شمارى از احاديث الاختصاص با آموزه هاى كلامى شيخ مفيد در ديگر آثارش، در انتساب اين كتاب به شيخ مفيد، ترديد كرده اند. (3) به هر روى، نسخه چاپى الاختصاص، شامل مقدّمه كوتاه محقّق، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، به نسخه هاى خطّى قابل اعتماد، جايگاه علمى الاختصاص و برخى از روايات آن _ كه در شمار اخبار غريب، شناخته مى شوند _ ، اشاره شده است. به موجب اين مقدّمه، شايد نام گذارى كتاب به «اختصاص»، به جهت

.


1- .همان، ص 1.
2- .كشف الحجب و الأستار، همان جا.
3- .مقالات فارسى كنگره مفيد، ج 55، ص 200 _ 260.

ص: 194

وجود رواياتى است كه در آنها حقايق و دقايق و رقايقى در شأن ائمه عليهم السلام آمده كه تنها پيامبر مرسل يا فرشته مقرّب يا بنده مؤمنى كه خداوند قلب او را براى ايمان آزموده باشد، كنه آنها را مى فهمد. (1) مقدّمه مؤلّف، پس از ثناى خدا، در باره موضوع كتاب است. وى متذكّر شده است كه هدفش در اين كتاب، گردآورى روايات و اخبار _ كه از آنها به «عيون و محاسن اخبار» ياد كرده _ در زمينه هاى مختلف؛ بويژه رجال شناسى است. محمّد باقر مجلسى با الهام از عبارت مؤلّف، يادآور شده كه روايات كتاب، در باره احوال اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام است، به علاوه آن كه اخبار غريبى نيز در آن وجود دارد. (2) اين كتاب افزون بر ارزش حديثى و كلامى و تاريخى، ارزش رجالى و كتاب شناسى نيز دارد. محقّق كتاب، دو استدراك هم در پايان آن آورده است. در مطالب الاختصاص، نظم و سامان مشخّص و معنادارى به چشم نمى خورد. از جمله آن مطالب است: فضيلت علم، سپاهيان جان بر كف امير مؤمنان عليه السلام ، حالات برخى از اصحاب ائمه عليهم السلام ، حديث مباهله، وصاياى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام ، كتاب ابن دأب در فضايل امير مؤمنان، فضايل اهل بيت از كتاب بصائر الدرجات محمّد بن حسن صفّار، كتاب صفة الجنّة والنار به نقل از احمد بن محمّد بن عيسى از سعيد بن جناح، ياران ديرين امير مؤمنان مانند: سلمان، عمّار، ابو ذر و مقداد، حديث غار، پرسش هاى فرد يهودى از پيامبر، پرسش هاى عبد اللّه بن سلام، ويژگى قلم و لوح محفوظ، حديث داوود قمى با فرد خارجى، حديث ابو الحسن موسى بن جعفر عليهماالسلام و هارون الرشيد و فضل بن ربيع، احاديث موسى بن جعفر عليهماالسلام با: يونس بن عبد الرحمان، خزيمة بن ثابت، اصبغ بن نباتة، عيسى بن اَعيَن، عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطلب، رُشَيد هجرى، زيد بن صوحان، سفيان بن عليلى هَمْدانى، ابراهيم بن

.


1- .الاختصاص، ص 5 _ 6.
2- .بحار الأنوار، ج 1، ص 37.

ص: 195

10 . أمالى المفيد

شعيب، سعد بن عبد الملك اموى، ابو احمد محمّد بن ابى عُمَير، مرزبان بن عمران قمى اشعرى، صفوان بن يحيى، على بن عبيد اللّه بن على بن حسين عليهماالسلام، هشام بن حكم و دلائل او بر برترى امام على عليه السلام ، ازدواج امام جواد عليه السلام با دختر مأمون، گفتگوى امير مؤمنان عليه السلام با ابليس، باب قياس، جزء فيه اخبار من روايات اصحابنا و غيرها، نامه محمّد بن ابى بكر به معاويه، وصاياى پيامبر صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام ، زبان بعضى از حيوانات، نامه معاويه به امام على عليه السلام و جواب آن حضرت، هشت گروه كه نمازشان پذيرفته نمى شود، رنج نامه اميرمؤمنان عليه السلام ، حديث فدك، مناظره ابو حنيفه با امام صادق عليه السلام ، عبد اللّه بن ابى يعفور، محمّد بن مسلم، ابو جعفر احول محمّد بن نعمان مؤمن طاق، جابر بن يزيد جعفى صاحب تفسير، حمّاد بن عيسى جُهَنى بصرى، حريز بن عبد اللّه و ابن مسكان، اثبات امامت امامان دوازدهگانه، حديث مفضَّل و آفرينش ارواح ائمّه عليهم السلام ، دعا و اوقات آن، ديدار با مؤمن براى خدا، وصاياى لقمان حكيم به فرزندش و... . روايات كتاب الاختصاص، با اسناد كامل و گاه مرسل، از 21 نفر از مشايخ مؤلّف نقل شده اند، از جمله: جعفر بن حسين مؤمن قمى _ كه حدود 35 روايت از وى نقل شده _ ، جعفر بن قولويه قمى، ابو غالب زرارى، شيخ صدوق و ابن وليد. اين كتاب، از مصادر كتاب هاى حديثى، كلامى و رجالى است. (1)

10 . أمالى المفيدمؤلّف: شيخ مفيد تحقيق: حسين استاد ولى و على اكبر غفّارى ناشر: دار المفيد للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت، چاپ دوم، 1414 ق.

.


1- .حلية الأبرار، ج 1، ص 160؛ ج 2، ص 433؛ مدينة المعاجز، ج 1، ص 73، 91، 121، 326؛ تفسير البرهان، ج 2، ص 127؛ وسائل الشيعة، ج 3، ص 425؛ ج 18، ص 65، 74.

ص: 196

در تحقيق كتاب الأمالى، از چهار نسخه خطّى و يك نسخه چاپى استفاده شده است: نسخه خطّىِ تصحيح شده اما ناقص، كه به خطّ على بن حسن بن احمد بن ابراهيم بن مظاهر در سال 755ق، كتابت شده؛ نسخه اى به تاريخ 1295ق؛ نسخه وقفى ميرزا ابو طالب قمى بدون تاريخ و نام كاتب؛ نسخه كتاب خانه سيد جلال الدين اُرمَوى؛ و نسخه چاپى در نجف اشرف با تحقيق شيخ حسن مصطفوى. (1) الأمالى مفيد، بارها در ايران و خارج از ايران چاپ شده است؛ از جمله، در تهران و در سال 1300ق. از اين كتاب، گاه با عنوان الأمالى المتفرّقات، (2) المجالس (3) و گاه با هر دو عنوان، (4) ياد شده است. شايد قيد «متفرقات» كه در كلام نجاشى آمده، ناظر به پراكندگى زمان املا، پراكندگى موضوع روايات يا پراكندگى مشايخ در كتاب باشد. احتمال گزينه پراكندگى مشايخ، از آن رو محتمل است كه شيخ طوسى در كتاب الأمالى خود، روايات هر يك از مشايخ را در يك جا و به دنبال هم، ذكر كرده است. انتساب الأمالى به شيخ مفيد، معروف است و او نيز خود، در برخى آثارش، به آن ارجاع داده است. (5) با اين حال، شيخ طوسى و ابن شهر آشوب، از آن نام نبرده اند. نسخه چاپى الأمالى مفيد، شامل مقدّمه محقّق و اصل كتاب است. الأمالى در 42 مجلس و با 387 حديث از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و عترت او، سامان يافته است. مطالب اين كتاب، رواياتى است كه شيخ مفيد در مجالس مختلفى در هفت سال (404 _ 411 ق)، بر گروهى از شاگردان خود املا كرده است. راوى كتاب، على بن محمّد بن عبد الرحمان فارسى، (6) در ابتداى هر مجلس ، روز ، ماه ، سال و گاه مكان برگزارى آن را ذكر كرده است. بررسى تاريخ هاى ياد شده، روشن مى كند كه: اين مجالس در

.


1- .الأمالى، مفيد ، ص 28 _ 29.
2- .رجال النجاشى، ص 403.
3- .بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
4- .الذريعة، ج 2، ص 315؛ ج 19، ص 367.
5- .تصحيح الاعتقاد، ص 146.
6- .الأمالى، ص 1.

ص: 197

ماه هاى رمضان و رجب و شعبان، و معمولاً در روز شنبه و گاه دوشنبه يا چهارشنبه، بر پا مى شده اند. همچنين، در سال هاى 405 تا 406، مجلسى تشكيل نشده، و در سال 407 ق، بيش از ديگر سال ها، مجلس برپا شده است. در سال 408 نيز، تنها دو مجلس برپا گرديده است. در ميان مجالس كتاب، مجلس بيست و سوم بدون تاريخ است و تاريخ مجلس چهل و يكم، پيش از مجلس چهلم ذكر شده است. اين، شايد در اثر پس و پيش شدن اوراق، رخ داده باشد. در كتاب الأمالى، 387 روايت با اسناد كامل نقل شده است. پس ميانگين تعداد روايات هر مجلس، حداكثر شانزده حديث است. مجلس بيست و سوم كه بدون تاريخ است، 47 حديث دارد (1) كه همگى با يك سند، از احمد بن وليد از على بن مهزيار، نقل شده اند. از ميان روايات اين مجلس، رساله حقوق از امام سجاد عليه السلام نيز به چشم مى خورد كه در 23 صفحه، جاى گرفته است. اين تعداد روايات؛ بويژه رساله امام سجاد عليه السلام كه قدرى طولانى است، اين احتمال را تقويت مى كند كه شيخ مفيد، اين روايات را به شيوه املا نقل كرده است. به قرينه آن كه مجالس پيش از مجلس بيست و چهارم، در رمضان سال 408 برپا نشده، گويا شيخ مفيد قسمتى از كتاب على بن مهزيار را در اختيار راوى خود قرار داده تا آن را به جاى مجلسِ بر پا نشده، قرار دهد. شيخ مفيد اكثر روايات الأمالى را يا از طريق عامّه نقل كرده است يا از طرقى كه مشتمل بر راويان اهل سنت اند. (2) زمينه روايات كتاب، كلامى، اخلاقى، تاريخى و غيره است. اين پراكندگى، در برخى از مجالس كتاب نيز ديده مى شود. با يك نظر كلّى ولى دقيق، معلوم مى شود كه مباحث كلامى؛ بويژه مسأله امامت و قضاياى پيرامونى و مرتبط با آن _ همچون تخلّفات خلفا از دستورهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و خروج آنها از سنّت (3) و مسائل اخلاقى، (4)

.


1- .الأمالى، ص 179.
2- .الأمالى، ص 26 ، مقدّمه محقّق كتاب .
3- .الأمالى، ص 40، 56، 76، 112.
4- .همان، مجلس 23.

ص: 198

11 . أمالى الطوسى

زمينه اكثر روايات اين كتاب را تشكيل مى دهد. در سال 755 ق، على بن حسن بن احمد بن مظاهر حلّى، شاگرد فخر المحقّقين فرزند علّامه حلى، اين كتاب را تلخيص كرد كه نسخه خطى آن موجود است. ديگرى نيز در سال 1074 ق، چنين كرد. الأمالى از مصادر فلاح السائل، (1) محاسبة النفس، (2) إقبال الأعمال، (3) مدينة المعاجر توبلى، بحار الأنوار، وسائل الشيعة و مستدرك الوسائل است.

11 . أمالى الطوسىمؤلّف: شيخ طوسى تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية، مؤسسة البعثة ناشر: دار الثقافة، قم، چاپ اوّل، 1414 ق. در تحقيق كتاب، از يك نسخه خطّى و دو نسخه چاپى استفاده شده است: نسخه خطّى، با تاريخ تحرير 580 ق، به خطّ سديد بن محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن هلال كاتب است؛ شامل هيجده مجلس آغازين كتاب، و با مشايخ مؤلّف آغاز مى شود. نسخه چاپ شده در ايران و در سال 1313 ق، كامل است و همه مجالس را شامل مى شود. نسخه چاپى نجف اشرف، به سال 1381 ق، در چاپ خانه نعمان چاپ شده است. (4) از اين كتاب با عنوان المجالس فى الأخبار، (5) المجالس و الأخبار (6) و «المجالس، مشهور به الأمالى» (7) ياد شده است. در سده يازدهم، عدّه اى از كتاب شناسان، كتابى را با عنوان

.


1- .فلاح السائل، ص 167، 215.
2- .محاسبة النفس، ص 14 _ 15.
3- .الإقبال، ج 1، ص 23.
4- .الأمالى، ص 26؛ ر.ك: الذريعة، ج 2، ص 309؛ فهرس التراث، ج 1، ص 527.
5- .الفهرست ، طوسى، ص 241؛ معالم العلماء، ص 150.
6- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 38؛ الفوائد الرجالية، ج 3، ص 233.
7- .بحار الأنوار، ج 1، ص 7.

ص: 199

الأمالى _ كه گاه المجالس نيز ناميده مى شود _ به فرزند شيخ طوسى، حسن بن محمّد بن حسن طوسى نسبت داده اند. (1) برخى به تعدّد الأمالى و المجالس، براى پدر و فرزند قائل شده اند. (2) محمّد باقر مجلسى متذكر شده كه در سده يازدهم و دوازدهم، امالى ابو على، معروف تر از امالى شيخ طوسى بوده؛ اگرچه اكثر مردم آن را همان امالى شيخ مى پندارند. (3) عده اى نيز همچون نويسندگان أعيان الشيعة و الذريعة، بر يگانگى آن دو تأكيد كرده اند و اين قول را به سيّد بن طاووس نسبت داده اند. آنان متذكر شده اند كه أمالى منسوب به ابو على، جزئى از امالى شيخ طوسى است. (4) نسخه چاپى امالى طوسى، شامل مقدّمه محقق و اصل كتاب است. اصل كتاب، در 46 مجلس سامان يافته است. اسانيد هيجده مجلس نخست كتاب، با مشايخ شيخ طوسى آغاز مى شود؛ در حالى كه اسانيد 28 مجلس ديگر، با خود شيخ طوسى شروع مى شود. ميانگين تعداد روايات در هيجده مجلس اوّل كتاب، بيش از ميانگين تعداد روايات در 28 مجلس ديگر است. همچنين، مجالس هيجده گانه نخست، با تاريخ سال، ماه و روز شروع نشده اند؛ ولى 28 مجلس پايانى، تاريخ دارند. به استناد تاريخ هاى ياد شده، اين مجالس در سال 457 _ 458 ق، و در روزهاى جمعه ماه هاى محرم تا صفر برپا شده اند. نسخه هاى خطّى و مطبوع كتاب در سال 1313 ق، در تعداد مجالس كتاب، كم و بيش اختلاف دارند، چنان كه نسبت به عناوين و برخى از مشخصات و حتى ترتيب مجالس هيجدگانه و بيست و هفت گانه نيز اختلاف است. در نسخه خطّى كتاب، متعلّق به سال 580 ق، هيجده مجلس نخست، با عنوان «اجزاء هيجده گانه» ذكر شده و اسانيد و رواياتشان، با مشايخ شيخ طوسى شروع مى شود و فاقد تاريخ سال، ماه و روز است. در قسمت دوم، 26 مجلس با عنوان «مجلس» و با تاريخ سال، ماه و روز ذكر شده و اسانيد روايات آنها با نام شيخ طوسى آغاز مى شود

.


1- .بحار الأنوار، ج 1، ص 27؛ وسائل الشيعة، همان جا؛ مستدرك الوسائل، ج 1، ص 73، 79.
2- .بحار الأنوار، همان جا؛ وسائل الشيعة، همان جا.
3- .بحار الأنوار، همان جا.
4- .الأمالى، طوسى ، ص 22 ، مقدّمه محقّق ؛ الذريعة، ج 2، ص 309، 313.

ص: 200

و راوى آن، ابو على طوسى فرزند شيخ است. در نسخه مطبوع در 1313 ق، ترتيب نسخه خطّى مراعات شده؛ ولى بر خلاف آن، هيجده جزء نخست كتاب، با نام شيخ طوسى آغاز مى شود و ابو على از وى روايت مى كند و در ابتداى اجزا سال و ماه املا ذكر شده است. به موجب تاريخ هاى ياد شده، اين مجالس در سال هاى 455 _ 457 ق، بر پا شده (1) و شمارشان 27 مجلس ذكر شده است. اين تعداد با هيجده جزء نخست آن، 45 مجلس مى شود؛ در حالى كه براساس نسخه خطّى، شمار مجالس، 46 مورد است. آقا بزرگ تهرانى براساس نسخه اى قديمى اما ناتمام، متعلّق به نيمه اوّل سده يازدهم، متذكّر شده كه نسخه موجود كتاب، كمتر از دو سوم اصل كتاب است. (2) شيخ طوسى در اين كتاب، روايات منقول از مشايخ خود را با اسناد كامل، به صورت متمركز و پشت سر هم، ذكر مى كند. شيخ مفيد، ابن شاذان، حسين بن غضائرى، ابن عبدون، ابن صلت، هلال حفّار، ابن عقده، ابو غالب زرارى، ابو منصور سكرى، حسن بن محمّد فحّام، ابن ابى فوارس، حسين بن ابراهيم قزوينى، ابن خشيش، ابى طيّب طبرى، ابن بشران، ابن مخلد، ابن مهدى و...، از مشايخ حديث او هستند. از أمالى شيخ مفيد، مجالس 26 تا 32 در جزء اوّل و اوايل جزء دوم، و مجلس 34 تا پايان آن، در اواخر جزء دوم تا اوايل جزء پنجم، نقل شده است. روايات بسيارى با يك سند از ابن عقده، در جزء 16 تا 18، از ابو قتادة در جزء 10 و 11، از ابراهيم بن اسحاق در جزء 14، و از ابو مفضّل شيبانى در جزء 16 تا 18 نقل شده است. به نظر مى رسد كه شيخ طوسى، اين روايات را از روى كتاب اين افراد املا مى كرده است. همچنين، برخى از مجالس امالى شيخ صدوق، از طريق حسين بن عبيد اللّه غضائرى روايت شده است. (3)

.


1- .الذريعة، ج 2، ص 309؛ الأمالى، همان، ص 22 _ 23.
2- .الذريعة، ج 2، ص 313.
3- .الأمالى، ج 15.

ص: 201

12 . كنز الفوائد

مطالب كتاب پراكنده است و از اين نظر، با امالى شيخ صدوق، شباهت دارد. از ميان مطالب كتاب، مى توان به اين موارد اشاره كرد: امامت و اخلاق، مسائل فقهى، سيره نبوى، ادعيه مأثوره، گزارش هاى تاريخى درباره حركت هاى سياسى و... گزارش هاى تاريخى در اين كتاب، از مجال و گستره وسيعى برخوردارند و برخى از حوادث، به تفصيل نقل شده است؛ مانند: هجرت مسلمانان به حبشه، جنگ خيبر و وقايع مربوط به آن، جنگ موته، مسئله خلافت پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، مقتل امام حسين عليه السلام ، قيام مختار، و گزارش وفات پيامبر صلى الله عليه و آله به نقل از ابو بكر.

12 . كنز الفوائدمؤلّف: ابو الفتح كراجكى تحقيق: شيخ عبد اللّه نعمت ناشر: دار الأضواء، بيروت، چاپ اوّل (در دو مجلّد)، 1405 ق. در تحقيق كتاب، از چند نسخه خطّى استفاده شده كه كهن ترين آنها متعلّق به سال 677 ق، است. (1) اين كتاب براى بار نخست، در سال 1322 ق، در ايران چاپ شد. انتساب كنز الفوائد به كراجكى، مشهور است. (2) موضوع كتاب، مسائل پراكنده اى در زمينه تفسير، فقه، كلام، اخلاق و تاريخ است كه در رساله هاى كوتاه و بلند، بدانها پرداخته است. نسخه چاپى كتاب، در مقدّمه بلند محقّق كتاب و ده رساله، سامان يافته است. تعداد رساله ها و نيز عناوين برخى از آنها، در نسخه هاى چاپى و فهرست تأليفات كراجكى، يك سان نيست. در فهرست تأليفات كراجكى، سيزده رساله، ولى در چاپ شيخ عبد اللّه نعمت، ده رساله و در چاپ مصطفوى، پنج رساله ذكر شده است. اين رساله ها يا اجزا، عبارت اند از: 1 . الذُخْر للمعاد فى صحيح الإعتقاد، 2 . الإعلام بحقيقة إسلام أمير المؤمنين عليه السلام ، 3 . رسالة فى

.


1- .الذريعة، ج 18، ص 161.
2- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 130؛ الذريعة، ج 18، ص 161.

ص: 202

وجوب الإمامة، 4 . التذكرة باُصول الفقه، 5 . البرهان على طول عمر صاحب الزمان عليه السلام ، 6 . رسالة فى مسح الرِجْلين، 7 . التنبيه على حقيقة البلاغة، 8 . الإيضاح بين طريقى الزيدية والإمامية، 9 . الكرّ و الفرّ، 10 . الكلام فى الخلأ و الملأ، 11 . الردّ على الغلاة، 12 . الردّ على المنجّمين، 13 . تفضيل الأنبياء عليهم السلام على الملائكة. (1) برخى از اين رساله ها، جداگانه نيز به چاپ رسيده اند: 1 . رسالة التعجّب، 2 . رسالة فى مسح الرجلين فى الوضوء، 3 . الإعلام بحقيقة إسلام أمير المؤمنين عليه السلام ، 4 . البرهان على طول عمر صاحب الزمان عليه السلام . تنوّع و پراكندگى، محدود به موضوع رساله ها نيست، كه در درون آنها نيز اين تنوّع ديده مى شود. در رساله مقدّمات فنّ كلام، اين مطالب آمده است: جسم، جوهر، عرض، باقى، فانى، اجتماع، افتراق، حركت، سكون، حىّ، قادر، عالم، مريد، غضب، رضا، تكلّم، صدق، كذب، حق، خير، كلمات امير مؤمنان عليه السلام درباره علم و جايگاه عالم، حلم و حسن خلق، و مطالبى از تورات درباره كشتى نوح. در رساله وجوب امامت نيز پس از بيان اهميّت وجود ائمه عليهم السلام و علل نياز به آنها و نقل احاديثى از فريقين درباره ضرورت امام شناسى در هر زمان، به اين مسائل و موضوعات پرداخته شده است: مسئله امامت، مسائل اخلاقى، مسائل فقهى، شعر، سخن مسيح درباره دنيا، كلام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام درباره دنيا، تثبيت امامت صاحب الزمان عليه السلام و امامت پدران آن حضرت، وجوب امامت و عصمت امام، كلام امير مؤمنان، حكمت هاى او، مواعظ، كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله ، قصه و بيان خاطره، تفسير قرآن، قضا و قدر، گفتگوى ابو حنيفه با امام كاظم عليه السلام ، كلام امام صادق عليه السلام با زراره، كلام امير مؤمنان و آداب و حكمت هاى او، غيبت و سبب آن، مسائل فقهى، كلامى از امير مؤمنان درباره زنان، كلام سقراط درباره زنان، مريض و عيادت او، قبور و دفائن،

.


1- .تراثنا، ش 43 _ 44، ص 395.

ص: 203

مسئله فقهى مشكل، حديث وحدت صانع، كلام پيامبر خدا در خصلت ها از يك تا ده، فضائل امير مؤمنان صلى الله عليه و آله و نصوصى درباره او از پيامبر صلى الله عليه و آله ، كلام على عليه السلام و آداب او در فضيلت سكوت و... . عناوين اصلى و فرعى كتاب و تربيت آنها، گوياى سامانى معنادار و منطقى نيست. گويى كراجكى به مناسبت و از باب «الكلام يجرّ الكلام»، به اين مباحث پرداخته است. تبيين مسائل در اين كتاب، بر دو روش عقلى و نقلى استوار است. كاربرد روش عقلى، در اثبات توحيد، قضا و قدر، عصمت امام، ضرورت وجود امام، شرح و تأويل آيه و يا تحليل و تجزيه و نقد حديث (1) است. با اين حال، تكيه گاه اصلى، روايات معصومان عليهم السلام و نقل است. مباحث اخلاقى، فقهى، فضائل، امامت ائمه عليهم السلام و حتى برخى از مسائل كلامى، با اين روش پردازش شده اند. مؤلّف در اين زمينه، به روايات پيامبر خدا و ائمه عليهم السلام ، آيات تورات و انجيل درباره پيامبر اسلام، گزارش هاى تاريخى و شواهد ادبى، قصه ها و حكايات پيشينيان، سخنان حكماى يونان و چند رؤيا استناد كرده است. بيشتر اين گزارش ها، احاديثى از معصومان عليهم السلام در زمينه اخلاق و آداب، فضائل و نصوص، كلام، فقه و تفسير است. كراجكى، احاديث اخلاقى را مرسل (2) و گاه مسند، و احاديث فضائل و نصوص را مسند و گاه مرسل مى آورد. (3) در زمينه اخلاق، كلمات امام على عليه السلام و گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و ديگر معصومان، منبع اصلى كراجكى است. وى احاديث فضائل و نصوص را بيشتر از طريق اهل سنّت روايت كرده است. اين كتاب افزون بر ارزش كلامى، حديثى، اخلاقى و تاريخى اش، در فقه الحديث نيز اهميت دارد. كراجكى در موارد بسيارى پس از نقل حديث، با مطالبى تحت عنوان «شرح و توضيح» و گاه «تأويل»، معناى لغات و عبارات را روشن كرده و نيز در

.


1- .همان، ج 1، ص 56، 57، 123، 144، 155.
2- .همان، ج 1، ص 61، 62، 64، 86، 93، 98، 99.
3- .همان، ج 1، ص 87، 91، 141، 144، 182، 192.

ص: 204

13 . روضة الواعظين و بصيرة المتّعظين

مواردى اندك، به نقد محتوايى حديث پرداخته است. (1) كتاب كنز الفوائد، از مصادر وسائل الشيعة، بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است. (2)

13 . روضة الواعظين و بصيرة المتّعظينمؤلّف: فتّال نيشابورى تحقيق و تقديم: سيّد محمّد مهدى خرسان ناشر: منشورات رضى، قم، چاپ دوم، بدون تاريخ (دو جزء در يك مجلّد). گويا چاپ اوّل آن، در سال 1303 ق، انجام گرفته است. (3) از روضة الواعظين و بصيرة المتّعظين، گاه با همين عنوان (4) و گاه با عنوان روضة الواعظين و تبصرة المتّعظين (5) ياد شده است. انتساب اين كتاب به فتّال نيشابورى، معروف است؛ اگرچه آن را به شيخ مفيد نيز نسبت داده اند. (6) روضة الواعظين در زمينه اخلاق و آداب، تاريخ، كلام و فضايل است. نسخه چاپى اين كتاب، در يك مجلّد و دو جزء، سامان يافته و شامل مقدّمه محقّق در شرح حال مؤلّف و كتاب او، و سپس مقدّمه كوتاه مؤلّف است. محقّق كتاب در مقدّمه، به اختلاف گزارش ها درباره مؤلّف آن، جايگاه مؤلّف و در پايان، جايگاه كتاب و انتساب آن به فتّال نيشابورى پرداخته است. مقدّمه مؤلّف نيز شامل مطالبى است درباره: انگيزه تأليف، موضوع كتاب، شكل و شيوه پردازش، و تذكّرى درباره مفاد و مدلول برخى از روايات كتاب كه در ظاهر، با عقايد مسلّم شيعيان اماميه، هماهنگ نيستند. اين كتاب، نخست در موضوع اصول دين و مسائل

.


1- .همان، ج 1، ص 156 _ 160.
2- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 45؛ ج 11، ص 262؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 35، 88، 95.
3- .الذريعة، ج 11، ص 305.
4- .روضة الواعظين، ص 2؛ معالم العلماء، ص 151؛ أمل الآمل، ج 2، ص 260.
5- .بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
6- .روضة الواعظين، ص 15 _ 16 ، مقدّمه محقّق .

ص: 205

پايه اى آن فراهم شد. پس از آن، به اقتضاى كار وعظ و خطابه _ كه مؤلّف از جوانى به آن اشتغال داشت _ ، دامنه موضوع به اخلاق و آداب و فضايل نيز گسترش يافته است. (1) اين كتاب بر اساس ابواب و مجالس، مرتب شده است. مؤلّف در آغاز ابواب و مجالس، به ذكر آيات مناسب موضوع باب مى پردازد و سپس احاديث پيامبر خدا و ائمه عليهم السلام را ذكر مى كند. احاديث كتاب، مرسل اند و به گفته مؤلّف، بدان جهت كه احاديث ياد شده، معروف و شايع اند، سندشان حذف شده است. (2) ابن فتّال نيشابورى، آن تذكّر آغازين را در پايان كتاب نيز داده است. وى خوانندگان را از داورىِ عجولانه درباره اخبارى كه ظاهرشان هماهنگ با مذهب حشو و اختلاط است، بر حذر داشته و به تأمّل و تفكّر در آنها و رجوع به آگاهان و تأويلْ دانان فرا خوانده است. او در مقدّمه، تأكيد كرده است كه در اين كتاب، اخبار و آثار موافق با مذهب حشو را نمى آورد، مگر آن كه به تأويلش آگاه باشد. با اين حال، وى به بهانه پرهيز از پر حجم شدن كتاب، از تأويلى درست آنها سر باز زده است. او تأكيد كرده كه اهل حشو و اختلاط نيست و اهل تحقيق است. (3) محقّق نسخه چاپى، متذكّر شده است كه مراد ابن فتّال از «اهل تحقيق»، كسانى است كه اعتقاد به حق دارند؛ يعنى اماميه. (4) ابن فتّال اين كتاب را در دو جزء سامان داده است: جزء اوّل، شامل سى مجلس است كه در ميان آنها ابواب و فصولى بدين ترتيب قرار گرفته است: ماهيت عقول، علوم، نظر و وجوب شناخت خداوند متعال و فساد تقليد در آن، صفات بارى، خلق افعال، قضا و قدر، عدل، توحيد، نبوّت، بعثت، معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله و تاريخ آن، امامت و مسائل مربوط به آن، تاريخ زندگانى ائمّه عليهم السلام از امير مؤمنان تا امام حسن عسكرى و

.


1- .روضة الواعظين، ص 1.
2- .روضة الواعظين، ص 2.
3- .همان، ص 2 _ 3.
4- .همان، ص 16 ، مقدّمه محقّق .

ص: 206

نيز تاريخ حضرت زهرا عليهاالسلام. جزء دوم، شامل بيش از هفتاد مجلس است در موضوعاتى مانند: تاريخ حضرت حجّت عليه السلام و امامت او، مناقب آل محمّد عليهم السلام و فضائل بعضى از بزرگان، ذكر بعضى از احكام، زمان ها و مكان ها، قبور، قيامت، صراط، ميزان، جنّت و نار و... . كتاب روضة الواعظين و بصيرة المتّعظين، از مصادر كتاب هاى بسيارى است، مانند: مناقب آل ابى طالب ابن شهر آشوب (م 588 ق)، مشكاة الأنوار على طبرسى ( م ، سده هفتم)، الصراط المستقيم على بن يونس (م 877 ق)، حلية الأبرار، و نيز مدينة المعاجز سيّد هاشم بحرانى، بحار الأنوار، وسائل الشيعة و مستدرك الوسائل .

.

ص: 207

فصل پنجم : متون حديثى تك زمينه اى
الف _ فضايل ايّام و ماه ها
1 . فضائل الأشهر الثلاثة (شهر رجب، شهر شعبان، شهر رمضان)

فصل پنجم : متون حديثى تك زمينه اىالف _ فضايل ايّام و ماه ها1 . فضائل الأشهر الثلاثة (شهر رجب، شهر شعبان، شهر رمضان)مؤلّف: شيخ صدوق تحقيق: ميرزا غلام رضا عرفانيان ناشر: دار المحجّة البيضاء، دار الرسول الأكرم صلى الله عليه و آله ، بيروت، چاپ دوم، 1412 ق. محقّق كتاب، از چهار نسخه خطّى استفاده كرده است: نسخه شيخ شير محمّد همدانى كه بارها توسط همدانى، با چندين نسخه تصحيح شده و قابل اعتماد، مقابله شده است. نسخه كتاب خانه آية اللّه شيخ محمّد حسين آل كاشف الغطا، نسخه كتاب خانه أمير المؤمنين عليه السلام در نجف با شماره 872 / 5 و نسخه كتاب خانه آية اللّه سيّد محسن طباطبائى حكيم. كهن ترين نسخه، در سال 589 ق، كتابت شده است. (1) نسخه همدانى، اصل و اساس تحقيق قرار گرفته و با ديگر نسخه ها به گونه اجمالى، مقابله شده است. نيز مقابله با جوامع اوّليه و اصلى حديث _ مانند: بحار الأنوار، وسائل الشيعه، مستدرك الوسائل، مصباح المتهجّد، إقبال الأعمال، الأمالى و المجالس صدوق و ثواب الأعمال او _ ، از نظر محقّق دور نمانده است.

.


1- .الذريعة، ج 1، ص 87؛ فهرس التراث، ج 1، ص 423؛ فضائل الأشهر الثلاثة ، ص 5 ، مقدّمه محقّق .

ص: 208

عنوان «فضائل الأشهر الثلاثه» براى اين كتاب، نامى مستحدث است كه محمّد باقر مجلسى (1) و ميرزا حسين نورى، آن را به كار برده اند. (2) در نخستين مصادر كتاب شناسى _ چون: رجال نجاشى، فهرست طوسى و معالم العلماى ابن شهر آشوب _ ، از سه عنوان فضائل رجب، فضائل شعبان و فضائل رمضان نام برده شده است. شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه در سه جا، (3) هر سه كتاب را ياد كرده، و در كتاب الخصال، تنها از فضائل ماه رجب (4) نام برده است. شيخ حرّ عاملى نيز در دو كتاب أمل الآمل و وسائل الشيعة، (5) هر سه عنوان را ذكر كرده است. انتساب اين كتاب به شيخ صدوق، معروف است؛ اگرچه به سان ديگر كتب مؤلّف، متواتر نيست. (6) كتاب فضائل الأشهر الثلاثة، از مصادر وسائل الشيعة، بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است. (7) روايات كتاب، اسناد كامل دارند و بيشترشان از طريق اهل بيت عليهم السلام و با واسطه پدر مؤلّف، ابن وليد، و گاه با واسطه ابن موسى بن متوكّل و ديگران، روايت شده اند و موضوعشان فضايل سه ماه رجب، شعبان و رمضان است. اين روايات، در يك سطح از اعتبار قرار ندارند و به ديگر سخن، صحيح به معناى اصطلاحى نيستند. (8) با اين حال، اعتبار كتاب همچنان پا بر جاست؛ چرا كه در ادبيات اسلامى به اين گونه روايات، «روايات رجا» گفته مى شود و عالمان نقد حديث نيز ضعف اسناد آن ها را چندان مهم نمى گيرند. افزون بر اين، مضمون اين روايات، در ديگر كتب معتبر حديثى _ مانند: الوافى، وسائل الشيعة، بحار الأنوار و مستدرك الوسائل _ نيز آمده است.

.


1- .بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
2- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 87 .
3- .كتاب من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 92، 94، 100.
4- .الخصال، ص 503.
5- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 37 _ 38.
6- .بحار الأنوار، همان جا.
7- .وسائل الشيعة، ج 5، ص 189، 240، ج 7، ص 2، 15، 18، 90، 330، 355؛ مستدرك الوسائل، ج 1، ص 87، 296، 299، 487.
8- .فضائل الأشهر الثلاثة، ص 5 ، مقدّمه محقّق .

ص: 209

2 . العروس

نسخه چاپى كتاب، شامل مقدّمه محقّق و 156 روايت در فضائل ماه هاى رجب، شعبان و رمضان است و در پايان، اجازه مكتوب محقّق از سيّد ابو القاسم خويى و شرح حال او نيز افزوده شده است. در مقدّمه محقّق، افزون بر شرح حال مختصرى از مؤلّف، در باره جايگاه كتاب، انتساب آن به مؤلّف و اعتبار روايات آن نيز سخن رفته است. متن اصلى كتاب، كه مقدّمه اى از مؤلّف ندارد، با اين روايت آغاز مى شود: من صام أوّلَ يومٍ من رجب رغبةً فى ثواب اللّه ، وجب له الجنّةُ. ومَن صام فى وسطه... ومَن صام فى آخرِه، جعلَهُ اللّهُ مِن ملوك الجنّة وشَفَّعه فى أبيه و... . (1) و با حديثى از ابو هريره از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پايان مى پذيرد: رُبَّ صائمٍ حظُّهُ مِن صيامِهِ الجوعُ، ورُبَّ قائمٍ حظُّهُ مِن قيامِهِ السّهر. (2) خطبه اى كه شيخ صدوق با عنوان «خطبه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در جمعه پايانى ماه شعبان» از دو طريق آورده، تفاوت هاى بسيارى با خطبه مشهور دارد. (3)

2 . العروسمؤلّف: ابن رازى تحقيق: سيّد محمّد حسين نيشابورى ناشر: ابو محمّد، جعفر بن احمد بن على قمى، معروف به ابن رازى، همان مؤلّف جامع الأحاديث است كه پيش از اين، معرّفى شد. العروس، همراه با جامع الأحاديث به چاپ رسيده و مصحّح آن، سيّد محمّد حسينى نيشابورى است. به نسخه هاى خطّى و ديگر مشخّصات آن، در معرّفى جامع الأحاديث اشاره شد. كتاب العروس در اين چاپ، 23 صفحه جاى گرفته و داراى 42 باب در باره فضائل و اعمال روز جمعه است. مؤلّف

.


1- .همان ، ص 17.
2- .همان، ص 144.
3- .همان، ص 129 _ 130.

ص: 210

3 . فضائل شهر رجب

در آغاز كتاب، با اشاره به انگيزه خود از تأليف آن، متذكّر شده كه خدا به روز جمعه، ويژگى هاى فراوان بخشيده است و برترىِ آن را بر روزهاى ديگر، به عبادت قرار داده و آن را همانند عروسِ پا به حجله، آراسته است. وى در باره نام كتاب نيز اشاره كرده كه آن را از روايتى الهام گرفته كه بر پايه آن، امام صادق عليه السلام فرمود: قيامت كه فرا رسد، خداوند روزها را به صورت هايى بر مى انگيزند كه مردم، آنها را مى شناسند. آن گاه، جمعه را پيشاپيش آن روزها، به سان عروسى قرار خواهد داد كه با جمال و كمال، راهىِ خانه شوهرى ديندار و ثروتمند است. (1) مؤلّف در اين كتاب، به كتاب فضل الجمعة نيز ارجاع داده، كه گويا كتاب ديگر وى بوده است. (2) سند روايات العروس، مرسل است. محمّد باقر مجلسى و محدّث نورى، از آن نقل كرده اند. (3)

3 . فضائل شهر رجبمؤلّف: حاكم حَسَكانى تحقيق: محمّد باقر محمودى ناشر: مؤسسه فرهنگى دار الحديث؛ در دفتر يازدهم ميراث حديث شيعه، قم، 1382 ش، ص 53 _ 76. در تحقيق اين رساله، از نسخه اى خطّى با تاريخ كتابت 429 ق، استفاده شده است كه در كتاب خانه آستان قدس رضوى، با شماره 12405 نگهدارى مى شود. فضائل رجب، پيش از اين نيز در پايان مجلّد دوم شواهد التنزيل توسط (مجمع إحياء الثقافة الإسلامية بيروت، 1411 ق)، به چاپ رسيد. نسخه چاپى با تحقيق محمودى، شامل مقدّمه اى كوتاه در شرح حال مؤلّف و

.


1- .جامع الأحاديث، ص 145 _ 146.
2- .همان، ص 166.
3- .بحار الأنوار، همان جا ؛ خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا ؛ الذريعة، ج 15، ص 254.

ص: 211

نسخه خطّى كتاب است، سپس اصل رساله همراه با تعليقات محقّق، و سرانجام، پى نوشت محقّق براى معرّفى آن دسته از مشايخ حسكانى (حَسَكايى) كه نامشان در اسناد روايات اين رساله آمده است. اصل رساله، با مقدّمه كوتاه مؤلّف آغاز مى شود. وى در اين مقدّمه، به انگيزه تأليف و فشردگى اثر، اشاره كرده و گفته است كه اين رساله را به تقاضاى عالمى زاهد به نام حامد بن احمد بن جعفر نوشته است، به اين اميد كه تذكره اى براى اولاد او و ديگر خوانندگان باشد. (1) رساله فضائل شهر رجب، در پانزده باب با عناوين مشخص، و با پانزده حديث سامان يافته است. از اين روايات _ كه با اسناد كامل، از طريق اهل سنّت نقل شده اند _ ، چهارده روايت از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و يك روايت از امام صادق عليه السلام است. اين روايات را نه نفر از صحابه پيامبر خدا نقل كرده اند: اَنَس بن مالك، ابو بكره نفيع بن حارث، عايشه، ابو سعيد خُدرى، ابو هريره، ابن عبّاس، جابر بن عبد اللّه ، سلمان فارسى و مخنف بن سُلَيم. روايت پانزدهم، دعايى است معروف به «دعاى استفتاح»، كه امّ داوود از امام صادق عليه السلام نقل كرده است. عناوين ساير ابواب رساله، به اين ترتيب است: دعاى هلال ماه رجب، تعيين محلّ ماه رجب ميان شعبان و رمضان توسط پيامبر خدا، نام گذارى ماه رجب به «ماه خدا» علّت نام گذارى ماه رجب به «اصم»، مكتوب بودن روزهاى ماه رجب بر سرْ درِ آسمان، فضيلت غسل كردن در ماه رجب، روزه پيامبر صلى الله عليه و آله در اين ماه، دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به روزه رجب، فضيلت روزه رجب، فضيلت روزه در سه روزِ پنج شنبه، جمعه و شنبه در ماه رجب، فضيلت روزه در روز مبعث، فضيلت نماز شب در شب هاى رجب، فضيلت نماز در روزهاى رجب به شماره روزهاى آن، قربانى در رجب.

.


1- .ميراث حديث شيعه، ج 11، ص 55.

ص: 212

ب _ متون اخلاق و آداب
1 . التمحيص

ب _ متون اخلاق و آداب1 . التمحيصمؤلّف: ابن هَمّام اِسكافى تحقيق و تخريج: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، قم، 1404 ق. در تحقيق و تصحيح التمحيص، بر سه نسخه خطّى اعتماد شده است: نسخه شيرمحمّد همدانى، با تاريخ كتابت 1353 ق؛ نسخه آية اللّه صفايى خوانسارى كه با نسخه ميرزا محمدّ حسين نورى طبرسى (تاريخ كتابت: 1280 ق) مقابله شده است؛ و نسخه سيّد عبد العزيز طباطبائى يزدى، با تاريخ استنساخ 1380 ق. (1) عنوان «التمحيص»، در مصادر نخستين نيامده است. در سده دهم، اين كتاب مطرح گرديد و از آن پس، در شمار منابع حديثى معتبر شناخته شد. نخستين منابعى كه از اين كتاب ياد كرده اند، عبارت اند از: كتاب الوافية فى تعيين الفرقة الناجية اثر شيخ ابراهيم قطيفى (م 991 ق)، أمل الآمل شيخ حر عاملى، بحار الأنوار محمّد باقر مجلسى، رياض العلماى افندى اصفهانى، و مستدرك الوسائل ميرزا حسين نورى. (2) انتساب التمحيص به ابن همام اسكافى، معروف نيست. در باره مؤلّف التمحيص، دو ديدگاه مطرح شده است. شيخ ابراهيم قطيفى، شيخ حرّ عاملى، قاضى نور اللّه شوشترى، افندى اصفهانى و آقا بزرگ تهرانى، آن را تأليف ابن شعبه حرّانى، معاصر شيح صدوق، دانسته اند. (3) گروهى ديگر مانند: فيض كاشانى، (4) محقّق خوانسارى، (5)

.


1- .التمحيص، ص 75 ، مقدّمه محقّق كتاب.
2- .الذريعة، ج 4، ص 432؛ أمل الآمل، ج 2، ص 74؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 17، 34؛ رياض العلماء، ج 1، ص 244؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 186.
3- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 186 _ 188؛ الذريعة، ج 4، ص 432 _ 433؛ التمحيص، ص 8 _ 12 ، مقدّمه موحدى اصفهانى.
4- .التمحيص، همان، ص 9.
5- .روضات الجنات، ج 6، ص 151.

ص: 213

ميرزا حسين نورى (1) و محقّقان نسخه چاپى التمحيص، (2) يا آن را به ابن همام نسبت داده اند و يا به اين ديدگاه، متمايل شده اند. به هر حال، به نظر مى رسد كه التمحيص به ابن همام انتساب دارد؛ ولى با پذيرش اين انتساب نيز ترديدى ديگر وجود دارد در اين كه: آيا روايات اين كتاب، با واسطه از ابن همام روايت شده يا با املاى ابن همام بوده است؟ در فرض دوم، نگارش آن مانند امالى هاى شيخ مفيد، سيّد مرتضى و شيخ طوسى است. شايد ترديد محمّد باقر مجلسى نيز در انتساب التمحيص به ابن همام، از همين جهت بوده است. (3) نسخه چاپى التمحيص، شامل مقدّمه بلند محمّد باقر موحّد ابطحى و اصل كتاب است، و نيز معرّفى سه نسخه خطّى اى كه در تحقيق كتاب، به آنها اعتماد شده است. اصل كتاب، در نه باب با عناوين مشخص، سامان يافته و 171 روايت دارد. مؤلّف به اقتضاى شرايط خاصّ محيط بغداد و توابع آن، (4) روايات اين كتاب را بر اساس مفادشان گرد آورده است كه در جهت كاهش آلام و دردها، از حكمت و پيامد بيمارى ها، بلاها و سختى ها مى گويند و نيز تأثير مثبت و سازنده انواع بلاها بر روان آدمى، خبر بويژه محو و نابودىِ آثار گناهان. جز در حديث اوّل كتاب كه آن را با اسناد كامل آورده، در ساير روايات، تنها به نام نخستين راوى از معصوم عليه السلام ، بسنده كرده است. مفصّل ترين روايت كتاب، خطبه اى است به نام همام، كه آن را از راوى ناشناخته اى روايت كرده است. (5) عناوين باب هاى كتاب التمحيص، چنين است: سرعة البلاء إلى المؤمن (المؤمنين)، تعجيل التمحيص عن المؤمن (المؤمنين)، التمحيص بالعلل و

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا.
2- .التمحيص، همان، ص 14.
3- .همان جا .
4- .همان ، ص 29.
5- .همان، ص 70 _ 75.

ص: 214

2 . مصادقة الإخوان

الأمراض، التمحيص بالحزن و الهَمّ، التمحيص بذهاب المال و مدح الفقر، وجوب الأرزاق و الإجمال فى الطلب، حُسْنُ اختيار اللّه للمؤمنين و نظرِهِ لهم و إن كانوا كارهين، مدح الصبر و ترك الشكوى و اليقين والرضا بالبلوى، فى أخلاق المؤمنين و علامات الموحّدين.

2 . مصادقة الإخوانمؤلّف: شيخ صدوق تصحيح و تحقيق: سيّد محمّد مشكات مترجم: محمّد تقى دانش پژوه ناشر: نشر كرمان، قم، 1402 ق. در تحقيق كتاب، از چهار نسخه خطّى استفاده شده است: نسخه ميزا مجد الدين نصيرى كه قديمى ترين نسخه است و در اختيار ميرزا حسين نورى بوده است؛ نسخه ميرزا فضل اللّه شيخ الاسلام زنجانى كه جديد و پر اشتباه است و تفاوت بسيارى با ساير نسخه ها دارد؛ و نسخه آية اللّه ميرزا محمّد تهرانى، كه اساس تحقيق و تصحيح بوده است. (1) نسخه اى نيز با تاريخ كتابت 1277 ق، از آنِ كتاب خانه آية اللّه گلپايگانى در قم است كه در مجموعه شماره 1307 جاى دارد. (2) مصادقة الإخوان بارها جداگانه يا همراه با كتابى ديگر، چاپ شده است. اين كتاب افزون بر همين عنوان، (3) با نام هاى المصادقة، (4) حقوق الإخوان (5) و كتاب الإخوان (6) نيز معرّفى شده است. شهرت مصادقة الإخوان، همانند ديگر كتب شيخ صدوق نيست.

.


1- .مصادقة الإخوان، ص 2 _ 3.
2- .فهرست نسخه هاى خطّى كتاب خانه آية اللّه گلپايگانى، ج 2، ص 245، 294.
3- .نجاشى، ص 390؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 6؛ مستدرك الوسائل، ج 5، ص 30.
4- .الفهرست ، طوسى، ص 237؛ معالم العلماء، ص 147.
5- .أمل الآمل، ج 2، ص 284.
6- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 41 _ 42.

ص: 215

3 . المواعظ

در برخى از مصادر كتاب شناسى، مصادقة الإخوان با الإخوان على بن بابويه پدر شيخ صدوق، يكى پنداشته شده است. قرينه بر اين يگانگى، مشايخ مؤلّف كتاب است كه بى واسطه و با عبارت «حدّثنا» از آنها نقل شده است؛ كسانى چون: على بن ابراهيم قمى، سعد بن عبد اللّه اشعرى و محمّد بن يحيى عطّار. اينان، مشايخ على بن بابويه پدر صدوق بوده اند و شيخ صدوق، تنها با واسطه پدرش از آنها نقل كرده است. (1) به هر حال، كتاب مصداقة الإخوان، به اخلاق و آداب و آيين دوستى و برادرى پرداخته و از مصادر الدمعة الساكبة، وسائل الشيعة، بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است. (2) در نسخه چاپى كتاب، مقدّمه اى از سعيد نفيسى در شرح حال خاندان بابويه و اصل كتاب، گنجانده شده است. محقّق كتاب با استناد به نسخه هاى خطّى پيشْ گفته ، موارد اختلاف را در پاورقى ذكر كرده است. اصل كتاب، در 43 باب با عناوين مشخص دارد. روايات كتاب از ائمه عليهم السلام و با اسناد ناقص، نقل شده اند. برخى از عناوين كتاب، به اين شرح است: اصناف برادران، ديدار با برادران، دوست داشتن برادران، مهربانى با برادران، پوشانيدن برادران، كسانى كه بايد از برادرى با آنها پرهيز كرد، حقوق برادران بر يكديگر، اين كه برادران دينى آينه يكديگرند، مهربانى ، از خود گذشتگى ، اطعام برادران، همكارى و تعاون، دورىِ برادران، ثواب لبخند داشتن هنگام برخورد با برادران، مصافحه و دست دادن به برادران، خوش حال كردن برادران مومن، ناپسندى بخل و گله و شكايت، تلاش براى رفع نياز برادران، آزمايش برادران، دعا براى برادران و... .

3 . المواعظمؤلّف: شيخ صدوق تحقيق: عزيز اللّه عطاردى

.


1- .الذريعة، ج 1، ص 383؛ ج 21، ص 97.
2- .الذريعة، همان جا؛ وسائل الشيعة، ج 8، ص 414 _ 415؛ بحار الأنوار، همان جا؛ مستدرك الوسائل، ج 5، ص 30، ج 7، ص 209، ج 10، ص 379.

ص: 216

ناشر: انتشارات مرتضوى، قم، بى تا. اين كتاب كه در مصادر، با عنوان المواعظ (1) و يا المواعظ و الحكم (2) از آن ياد شده، تا سده پانزدهم، ناياب شمرده مى شد. نسخه خطّى اين كتاب، با عنوان لئالى الغوالى، در كتاب خانه ناصريه در لكهنو هندوستان پيدا شده است. (3) البته اين كه نسخه موجود به نام المواعظ، اثر شيخ صدوق باشد، مسلّم نيست و اگر از آنِ صدوق باشد، روشن نيست كه آيا همانى است كه در منابع نام برده اند، يا اثرى ديگر است كه اين نام را به خود گرفته. به استناد سه قرينه موجود در اين نسخه، مى توان آن را از تأليفات شيخ صدوق شمرد: يكى موضوع كتاب كه _ همانند كتاب مذكور در تأليفات صدوق _ در زمينه مواعظ و نصايح است. دوم اين كه: شمارى از روايات كتاب كه با عبارت «قال مصنّف هذا الكتاب...» نقل شده اند، در قسمت نوادر كتاب من لايحضره الفقيه (4) و معانى الأخبار نيز آمده اند. سوم اين كه مشايخ بى واسطه مؤلّف در اسناد بسيارى از روايات كتاب، همان مشايخ شيخ صدوق اند. (5) از ديگر سو، شايد اين كتاب، همان قسمت نوادر كتاب من لا يحضره الفقيه باشد كه جداگانه بازنويسى شده، نه آن كتاب المواعظ كه در فهرست تأليفات شيخ صدوق آمده است. (6) مقابله اى كه ميان نسخه موسوم به المواعظ با بخش نوادر كتاب من لا يحضره الفقيه انجام گرفت، نشان داد كه در موارد بسيارى، هماهنگ اند؛ ولى هماهنگى شان كامل نيست. اين هماهنگى و تشابه، دو احتمال را پيش مى كشد:

.


1- .رجال النجاشى، ص 392.
2- .الفهرست ، طوسى، ص 237؛ معالم العلماء، ص 147.
3- .المواعظ، مقدّمه محقّق كتاب، ص الف.
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 394 _ 420.
5- .همان، ص «ط» _ «ى» .
6- .دائرة المعارف بزرگ اسلامى، مدخل ابن بابويه.

ص: 217

4 . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال

يك. شايد شيخ صدوق پس از تأليف بخش نوادر، تغييراتى در آن ايجاد كرده و عنوان «المواعظ» را بر آن نهاده باشد. مؤيّد اين احتمال، آن است كه شيخ صدوق، برخى از روايات را در چندين كتاب تكرار كرده است؛ مانند مناظرات امام رضا عليه السلام كه در كتاب التوحيد و كتاب عيون أخبار الرضا عليه السلام آمده است. دو . شايد كس ديگرى، بخش نوادر را تغيير داده و با عنوان المواعظ، به تنهايى مطرح كرده باشد. به هر حال، روايات اين كتاب، مرسل اند و بسيارى از آنها وصاياى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام است. عزيز اللّه عطاردى، المواعظ را به فارسى برگردانده است.

4 . ثواب الأعمال و عقاب الأعمالمؤلّف: شيخ صدوق مقدّمه: سيّد محمّد مهدى سيّد حسن خرسان. ناشر: منشورات شريف رضى، قم، چاپ دوم، 1368 ش. در تحقيق ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، افزون بر چاپ سنگى آن _ كه در سال 1962 م، در كتاب خانه حيدريه بغداد چاپ شده _ ، از يك نسخه خطّى نيز استفاده شده است. نسخه سنگى، كه با تحقيق سيّد احمد اشكورى است، با نسخه خطّى ديگرى مقابله شده كه در كتاب خانه عمومى آية اللّه حكيم در نجف (به شماره 846) نگهدارى مى شود و بخش «ثواب الأعمال» در 1027 ق و «عقاب الأعمال» در 1028 ق، به خطّ محمّد خليفه جزائرى سمنانى، استنساخ شده است. (1) آقا بزرگ تهرانى، چند نسخه خطّى ديگر را نيز معرّفى كرده كه كهن ترينِ آنها متعلّق به سال 985 ق، است. (2) همچنين، مترجمى ناشناخته نيز اين كتاب را ترجمه

.


1- .ثواب الأعمال، ص 7.
2- .الذريعة، ج 15، ص 280؛ ج 16، ص 145.

ص: 218

كرده كه به خطّ مير على بن ابراهيم بن احمد كرقى در سال 1001 ق، كتابت شده و 160 صفحه دارد. اين نسخه، در كتاب خانه شخصى رضا استادى است. (1) كتاب ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، بارها در ايران و خارج از ايران، با چاپ سنگى و حروفى چاپ شد؛ از جمله، در سال 1299 ق، در تبريز. كار تحقيق آن، توسط على اكبر غفارى و سيّد احمد اشكورى انجام گرفت. در مصادر اوّليه، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال را با دو عنوان جداگانه ذكر كرده اند. (2) گويا نخستين بار، محمّد باقر مجلسى در سده يازدهم، آن دو را تحت يك عنوان آورده است. (3) انتساب اين كتاب به شيخ صدوق، معروف و بلكه متواتر است. اين كتاب، از اعتنا و اعتماد عالمان نامدار در سده هاى بعد، برخوردار شده است. (4) صدوق اين كتاب، اخلاق را در چشم انداز ثواب و عقاب اخروى اعمال، در ميان نهاده است. نسخه چاپى كتاب، شامل مقدّمه بلند سيّد حسن موسوى خرسان، مقدّمه كوتاه مؤلّف و اصل كتاب است. سيّد حسن موسوى خرسان در مقدّمه خود به چند مطلب پرداخته است: شرح حال خاندان بابويه، اهمّيت كتاب، مشايخ شيخ صدوق، پيشينه موضوع، و معرّفى نسخه خطّى و نسخه هاى چاپى كتاب. به گفته وى، تنها دو كتاب در باره ثواب و عقاب، هر دو، تأليف شده است كه اين كتاب، دومىِ آنهاست. در باره ثواب اعمال، دوازده كتاب و در باره عقاب اعمال نيز دو كتاب تأليف شده است كه بيشتر آنها ناياب اند. (5)

.


1- .تراثنا، ش 49، ص 146.
2- .رجال النجاشى، ص 389؛ الفهرست ، طوسى، ص 140؛ معالم العلماء، ص 149.
3- .بحار الأنوار، ج 1 ص 7.
4- .همان ، ج 1، ص 26 ؛ وسائل الشيعة ، ج 20 ، ص 36 ؛ مستدرك الوسائل ، ج 1 ، ص 146 ، ص 156 ، ج 2 ، ص 388.
5- .ثواب الأعمال، ص 24 _ 25.

ص: 219

مقدّمه مؤلّف، به انگيزه تأليف اختصاص دارد. وى در اين باره، به كلامى از پيامبر صلى الله عليه و آله استناد كرده كه بر اساس آن، كسى كه به خير و نيكى راه نمايى كند، همانند كسى است كه به آن عمل كند. (1) گويا كتاب در اصل، فاقد ساختار و نظامى بر اساس فصل و باب و عنوان بوده است. اين هر دو، توسط على اكبر غفارى، و عنوان بندى مطالب، در تحقيق اشكورى انجام گرفته است. در نسخه على اكبر غفارى، مطالب كتاب در دو جزء ثواب اعمال و عقاب اعمال، در 520 باب سامان يافته است. در مجموع، در ثواب الأعمال بيش از هشتصد روايت، و در عقاب الأعمال بيش از سيصد روايت آمده است. روايات هر دو كتاب، غالبا با اسناد كامل و گاه ناقص، نقل شده اند. شمار مراسيل در ثواب الأعمال، تنها چهار حديث و در عقاب الأعمال، پنج حديث است. روايات، همگى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام است. (2) اعتبار احاديث كتاب، در يك سطح نيست؛ چراكه جايگاه اين روايات، به سان ساير روايات و كتاب هاى ترغيب و ترهيب، ثواب و عقاب است. در اين گونه كتاب ها، هدف اصلى مؤلّف از هر مذهب و در هر شهر و دهرى، گردآورى احاديث براى ترهيب و ترغيب است؛ يعنى فراخواندن به خير و دور داشتن از شر و بدى. از اين روست كه انواع اخبار آحاد داراى متن قوى و سند صحيح، متن مبتذل و سست و سند ضعيف، متن مقبول و سند مردود و مردود الدلاله و مقبول السند، در چنين آثارى ديده مى شود. اين شيوه، بر پايه تساهل در اخبار است كه بر قاعده تسامح در ادلّه سنن، تكيه دارد. به موجب اين قاعده، شروط لازم براى عمل كردن به اخبار آحاد _ مانند: اسلام، عدالت و ضبط _ ، در رواياتِ حاكى از سنن، چه در جنبه فعل (مستحبات) و چه در ترك (مكروهات)، لازم نيست؛ مگر آن كه معلوم شود روايت، برساخته (جعلى) است. اين قاعده در ميان فريقين، اجماعى است. (3)

.


1- .ثواب الأعمال، ص 2.
2- .همان، ص 25 _ 26.
3- .همان، ص 26.

ص: 220

5 . الخصال

سه ترجمه فارسى از كتاب ثواب الأعمال انجام گرفته است: دو ترجمه در سده چهاردهم، (1) و يكى هم توسط على اكبر غفارى كه چاپ شده است. باب نخست ثواب الأعمال، باب «ثوابُ مَن قال لا إله إلا اللّه » است و باب پايانى آن، «ثواب محبّة الولد و ثواب من فرح ابنتَه». باب نخست عقاب الأعمال، باب «عقاب مَن أتى اللّهَ مِن غير بابه» و باب پايانى آن، «عقابٌ مجمع عقوبات الأعمال» است.

5 . الخصالمؤلّف: شيخ صدوق تصحيح و تعليق: على اكبر غفارى ناشر: انتشارات جامعه مدرّسين حوزه علميه قم، 1403 ق. در تحقيق الخصال، از يك نسخه چاپى و دو نسخه خطّى استفاده شده است: نسخه چاپىِ در سال 1302 و 1374 ق، با تصحيح سيّد فضل اللّه طباطبايى يزدى منتشر شده و در تحقيق كتاب، اصل قرار گرفته است. يكى از دو نسخه خطّى، در كتاب خانه مسجد شاه (امام خمينى) است كه دو جزء دارد: جزء اول در 1011 ق، توسط كاتبى ناشناخته استنساخ شده و جزء دوم در 1064 ق، توسّط بهاء الدين محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن حسين بشروى. نسخه دوم، در كتاب خانه دكتر سيّد محمود حجّت همدانى است با تاريخ 1104 ق، به خطّ محمّد جان بن حاج محب على همدانى. (2) افزون بر اينها، نسخه اى به كتابت صدر الدين محمّد بن فتح اللّه حسينى در سال 1071 ق، كه در پايان آن، تاريخ تملك محمّد حسن بن على نقى حسينى تونى، در سال 1139 ق، ثبت شده است. (3) كتاب الخصال، بارها در ايران و خارج از آن چاپ شده است، از جمله : در سال 1389 ق، توسط مكتبة الصدوق در تهران.

.


1- .الذريعة، ج 4، ص 93.
2- .الخصال ، ص 12 ، مقدّمه مصحّح.
3- .تراثنا، ش 22، ص 117.

ص: 221

الخصال با همين عنوان، در مصادر اوّليه نيز ذكر شده است. (1) انتساب آن به شيخ صدوق، معروف و بلكه متواتر است. و از مصادر وسائل الشيعة، بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است. روايات الخصال، در زمينه اخلاق و فضائل و رذائل است. نسخه چاپى، شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه كوتاه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، به نسخه هاى قابل اعتماد در تصحيح كتاب، موضوع كتاب و اهمّيت آن اشاره شده و مهم تر از همه، اين كه اسانيد كتاب؛ بويژه اسانيد متعلّق به رجال اهل سنّت، با استناد به مصادر رجالى آنان تصحيح شده است. مقدّمه مؤلّف، در باره موضوع كتاب و شيوه سامان آن است. به موجب اين مقدّمه، شيخ صدوق به تأليفى ابتكارى دست زده كه پيشينه اى نداشته است؛ وى روايات را بر اساس «اعداد» گرد آورده است. (2) مطالب كتاب، در 26 باب با عنوان «باب الواحد»، «باب الثانى»، «باب الثالث»... تا «الف الف»، سامان يافته است. براى نمونه، در روايت باب پايانى كتاب، نقل شده است كه: «خداوند تا ألف ألف (هزار هزار) عالم و ألف ألف آدم آفريده است». شيخ صدوق تحت هر باب، با الهام از مضمون روايات همان باب، عناوين متناسب را كه بيشتر با واژه «خصلت» آغاز مى شود، ذكر كرده است. در عنوان باب ها، باب شصتم و نودم ديده نمى شود، و اين، گويا بدان جهت بوده كه مؤلّف اين ارقام را در روايات نيافته است. روايات كتاب با اسناد كامل، از طريق شيعه امامى و بيشتر با واسطه على بن بابويه پدر شيخ صدوق، ابن وليد، ابن ماجيلويه و ابن موسى بن متوكّل، نقل شده اند و در كمتر از هفتاد مورد، از طريق مشايخ حديث اهل سنّت. (3) ابو الفتح كراجكى با الهام از سبك عددى الخصال، كتاب معدن الجواهر را نگاشت. (4) عدّه اى ديگر نيز به اختصار،

.


1- .رجال النجاشى، ص 389؛ الفهرست ، طوسى، ص 237 ، در نسخه بدل ؛ معالم العلماء، ص 149.
2- .الخصال، ص 1.
3- .الأمالى ، ص 1 ، مقدّمه كوه كمره اى ؛ الخصال، ص 12 ، مقدمه محقق .
4- .الذريعة، ج 21، ص 229.

ص: 222

6 . الأعمال المانعة من دخول الجنّة

شرح و برگردان آن به فارسى پرداختند. (1) از آن جمله اند: كتاب نخبة الخصال از مؤلّفى ناشناخته، كه نسخه اى از آن با تاريخ كتابت 1267 ق، در كتاب خانه مدرسه سپهسالار موجود است و ميرزا حسين نورى آن را در اختيار داشته و در فهرست كتاب هاى خود، ذكر كرده است؛ (2) دو شرح كه در سده سيزده و اوايل سده چهارده، بر باب هاى دوازدهم و هفتادم نوشته شده اند؛ (3) و نيز شرح فارسى كامل، به قلم شيخ ميرزا باقر كوه كمره اى، كه در سه مجلّد در سال 1367 ش، چاپ شده است. باب اوّل الخصال، در توحيد است. نخستين روايت كه گويا تنها روايت اين باب است، نقل سؤال اعرابى از امام على عليه السلام در جنگ جمل است. امام عليه السلام توحيد را چهار قسم كرده، دو قسم را باطل و دو قسم را درست دانسته است. دو قسم باطل، يكى وحدت عددى است كه خدا در باب اعداد قرار نمى گيرد و ديگرى و ديگرى «واحد من الناس...». برخى از عناوين ديگر باب ها، به اين قرار است: باب بيستم: در بيست خصلت محبّت اهل بيت عليهم السلام ، باب چهلم: در قبول نشدن نماز شارب خمر تا چهل روز، باب پنجاهم: در حقوق پنجاهگانه اى كه امام على بن حسين سيّد العابدين عليه السلام ، باب هفتادم: در هفتاد فضيلت بى بديل امير مؤمنان عليه السلام ، باب هشتادم: در نزول هشتاد آيه قرآن در شأن امام على عليه السلام ، باب صد و بيستم: در 120 رنگ ميوه، باب سيصد و شصتم: در تعداد روزهاى سال. نيز بابى با عنوان «الصلاة لها أربعة آلاف باب» و باب ديگر: «خلق اللّه عز و جل أربعة و عشرين ألف نبىّ و خلق اللّه عز و جل أربعة وعشرين ألف وصىّ».

6 . الأعمال المانعة من دخول الجنّةمؤلّف: ابو محمّد جعفر بن احمد بن على قمى، معروف به ابن رازى قمى. ابن رازى قمى، همان صاحب جامع الأحاديث است و چون چند اثر او با هم چاپ

.


1- .همان، ج 20، ص 195؛ ج 24، ص 94.
2- .الذريعة، همان جا.
3- .همان، ج 13، ص 194؛ ج 22، ص 314.

ص: 223

7 . صفات الشيعة

شده اند، مشخصات كتاب شناسى همه آنها در معرّفى جامع الأحاديث گذشت. الأعمال المانعة من دخول الجنّة، در باره اعمالى است كه مانع ورود به بهشت مى شوند. اين رساله، 24 باب دارد و احاديث آن با اسناد كامل، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و در موردى از كعب الاحبار نقل شده اند. اين رساله از مصادر بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است. (1)

7 . صفات الشيعةمؤلّف: شيخ صدوق ناشر: انتشارات عابدى، تهران، بدون نوبت و تاريخ چاپ نسخه هايى از اين كتاب، در كتاب خانه هاى ايران و عراق موجود است كه كهن ترين آنها به سده نهم تعلّق دارد. (2) صفات الشيعة جداگانه و گاه همراه با فضائل الشيعة و يا مصادقة الإخوان، چاپ شده است. گروه تحقيق مدرسه المهدى، در سال 1410 ق، و شيخ محمّد تقى ذاكرى در چاپ بيروت (انتشارات دار الشرق الاوسط) آن را با تحقيق، منتشر كرده اند. اين كتاب، از آثار معروف شيخ صدوق است و در مصادر نخستين، نامش در كنار كتاب هاى معروف و مسلّم وى آمده است. (3) برخى از متأخران، آن را متواتر و «معلوم الانتساب» خوانده اند؛ (4) ولى گروهى، شهرت آن را به اندازه ديگر آثار شيخ صدوق ندانسته اند. (5) اين كتاب از مصادر وسائل الشيعة و بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است. نسخه چاپى صفات الشيعة، مقدّمه اى از مؤلّف ندارد و شامل هفتاد روايت از معصومان عليهم السلام ، بدون ترتيب و باب و عنوان است. اسناد روايات، كامل نيست و با

.


1- .بحار الأنوار، همان جا؛ خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا؛ الذريعة، ج 2 ص 247؛ ج 19، ص 30.
2- .الذريعة، ج 17، ص 138؛ ج 16، ص 260؛ ج 15، ص 45.
3- .رجال النجاشى، ص 268؛ معالم العلماء، ص 106.
4- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 36 _ 38.
5- .بحار الأنوار، ج 1، ص 26.

ص: 224

8 . معدن الجواهر و رياضة الخواطر

واسطه على بن بابويه، ابن وليد و ابن ماجيلويه نقل شده است. طولانى ترين احاديث كتاب، خطبه همام (1) و خطبه امام على عليه السلام پس از جنگ جمل است كه در بصره براى اصحاب و يارانش فرمود. (2) موضوع اين كتاب، بايدها و نبايدها، پسندها و ناپسندها، خوب ها و بدها و در يك بيان كلّى، در باره اخلاق در جنبه هاى فردى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى و معنوى است. برخى از اين بايدها و نبايدها، عبارت اند از: ورع، اجتهاد، وفادارى، امانتدارى، زهد، قيام در شب و روزه در روز، فرمان بردارى از امام و مخالفت با دشمنان او، لزوم تقيه، دوستى با اهل بيت عليهم السلام و دشمنى با دشمنان آنان، عيادت از بيماران، شاد شدن با شادىِ دوستان اهل بيت عليهم السلام و محزون شدن با حزن آنان، دورى از هم نشينى با اشرار و نزديكى با ابرار، عفّت در شكم و فرج، اخلاص در عمل، تقوا پيشگى، رجا و خوف، توجّه داشتن به فقرا، پرهيز از هم نشينى با اهل ريب، رأفت و مهربانى، حلم و بردبارى، مداومت بر دعا و تلاوت قرآن.

8 . معدن الجواهر و رياضة الخواطرمؤلّف: ابو الفتح كراجكى تحقيق: سيّد احمد حسينى ناشر: چاپ خانه مهر استوار، چاپ دوم، 1394 ق. در تحقيق اين كتاب، از نسخه اى خطّى متعلّق به سال 902 ق، استفاده شده است. اين نسخه در مجموعه اى شامل ده رساله، در كتاب خانه عمومى آية اللّه مرعشى است. (3) آقا بزرگ تهرانى سه نسخه خطّى از معدن الجواهر و رياضة الخواطر را ذكر كرده است: يكى نسخه شيخ عبّاس قمى است و ديگرى، نسخه اى به خطّ شيخ تاج الدين

.


1- .صفات الشيعة، ص 18.
2- .همان، ص 39.
3- .معدن الجواهر، ص 12 _ 13.

ص: 225

حسين بن شمس الدين صاعدى، مندرج در مجموعه اى با تاريخ كتابت 986 ق، كه بر پشت آن، صورت اسناد اين كتاب به مؤلّف آمده است. سومى، نسخه اى است كهن ، در كتاب خانه شيخ امين آل حاج كاظم كاظمى، كه در برخى از حواشى آن، تاريخ كتابت 781 ق، ذكر شده است. سيّد حسن امين، صاحب أعيان الشيعة، احتمال داده كه اين نسخه، با خطّ ابن ادريس حلّى باشد. (1) شيخ عباس قمى كتاب معدن الجواهر و رياضة الخواطر را با عنوان نزهة النواظر فى ترجمة معدن الجواهر، به فارسى برگرداند، كه از سال 1339 ق، بارها توسط انتشارات مرتضوى چاپ شده است. (2) اصل كتاب نيز در مجلّه الهادى، متعلّق به دار التبليغ قم، در سال 1392 ق، چاپ شد. كتاب معدن الجواهر و رياضة الخواطر، با همين عنوان (3) و گاه با عنوان معدن الجواهر، (4) ذكر شده است. انتساب اين كتاب به ابو الفتح كراجكى، معروف است. (5) اين كتاب، در زمينه اخلاق و مواعظ و آداب و حكم تأليف شده و از مصادر كتاب هاى حديثى متأخّر است. (6) نسخه چاپى معدن الجواهر، شامل مقدّمه محقّق كتاب، مقدّمه كوتاه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، پس از شرح حال مؤلّف، به معرّفى تأليف از جهت انتساب به مؤلّف، موضوع، پيشينه و نسخه هاى خطّى آن، پرداخته شده است. مؤلّف نيز در مقدّمه خود، به اهميّت موضوع كتاب، شيوه نظم و ترتيب مطالب و سابقه آن اشاره كرده و گفته است كه پس از گردآورىِ «جواهر الفاظ و عيون معانى» در اخلاق

.


1- .الذريعة، ج 21، ص 221 _ 222.
2- .الذريعة، ج 24، ص 130؛ معجم المطبوعات النجفية، ص 362.
3- .«مكتبة العلّامة الكراجكى» ، السيّد عبد العزيز الطباطبائى ، تراثنا، ش 44، 387؛ أمل الآمل، ج 2، ص 287.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 18.
5- .بحار الأنوار، ج 1، ص 35.
6- .وسائل الشيعة، ج17، ص307؛ بحار الأنوار، ج1، ص218؛ مستدرك الوسائل، ج2، ص82 ؛ ج4، ص278.

ص: 226

و آداب و مواعظ»، آنها را بر اساس ترتيب و تسلسل اعداد _ كه بى سابقه نبود _ ، سامان داده است. كراجكى در اين زمينه، بر اخبار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، برخى از امامان عليهم السلام پاره اى از سخنان ديگر پيامبران و نيز حكماى مسلمان و غير مسلمان و زهّاد، اعتماد كرده است. (1) او اسانيد روايات را براى اختصار، ذكر نكرده است. كراجكى مواعظ و نكته هاى حِكْمى و اخلاقى را به گونه عددى، همانند روش شيخ صدوق در كتاب الخصال، مرتّب كرده و در ده باب، به ترتيب اعداد از يك تا ده، سامان بخشيده است. سخنانِ مربوط به هر باب يا عدد را نيز بر اساس نظام معنايى تقدّم و تأخّر مقام معنوىِ گوينده كلام، سامان داده است؛ به اين صورت كه ابتدا سخنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، سپس سخنان ائمه عليهم السلام و در پايان، كلام زهّاد و حكماى مسلمان و غير مسلمان را آورده است. از اشخاص غير معصوم، گاه با ذكر نام و گاه با عنوان علما، حكما، زهّاد و يا با عبارت «قيل»، ياد شده است. لقمان، ارسطاطاليس، هند، بزرگمهر، ابن مقفّع، عبد اللّه بن عبّاس، احنف بن قيس و حسن بصرى، از كسانى هستند كه از آنها سخنانى نقل كرده است. نقل نمونه هايى از عنوان باب ها و مطلب ذيل هر كدام، خالى از فايده نيست:

باب ذكر ما جاء فى واحدقال سيّدنا رسول اللّه صلى الله عليه و آله : أيها الناس! إنّ ربَّكُم واحد رُوِى عنهم عليهم السلام أنَّ أصل خير فى الدنيا شى ء واحد، و هو الخوف مِن اللّه . قال بعض العلماء: أشقى الناسِ رجلٌ واحد، و هو مَن كفى أمر دنياه... وسُئِلَ حكيمٌ عن البخلِ والجبنِ والحرصِ، فقال: الجميع طبيعةٌ واحدةٌ ويجمَعُهُنَّ شى ءٌ واحدٌ وهو سوء الظن.

باب ذكر ما جاء فى اثنين[قال] سيّدنا رسول اللّه صلى الله عليه و آله : العلماء رجلان: رجلٌ أخَذَ بعلْمِهِ فهو...

.


1- .معدن الجواهر، ص 19.

ص: 227

ج _ متون كلامى
1 . الشفاء والجلاء

قال أمير المؤمنين عليه السلام : الناسُ فى الدنيا رجلان: رجل ابتاع نفسَه فأعتقها و رجلٌ باع نفسَه فأوثقها. قال الباقر عليه السلام : ما مِن خُطوةٍ أحبُّ مِن خطوتين: خطوةٌ يشدّ بها صفّا فى سبيل اللّه وخُطوة ذى رحم . قال لقمان لابنه: يا بُنَىَّ! أنهاك عن شيئين: الكسلِ والضجرِ. فإنّك إذا كسلتَ، لم تُؤَدِّ حقّا وإذا ضجرتَ، لم تصبر.

باب ذكر ما جاء فى ثلاثةرُوِى أنّ فى بعض كتب اللّه تعالى: «مَن عافيتُهُ مِن ثلاثةٍ، أكملتُ نعمتى عليه: مَن أغنيتُهُ عن مالِ أخيه و عن سلطانٍ يأتيه وطبيبٍ يستشفيه».

ج _ متون كلامى1 . الشفاء والجلاءمؤلّف: خَضيب اِيادى رازى تحقيق: محمّد باقر محمودى ناشر: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1364 ق، (در سه مجلّد). عنوان اين كتاب، گاه الشفاء و الجلاء (1) و گاه الجلاء والشفاء (2) ذكر شده و انتساب آن به خضيب ايادى، معروف است. ابن شهر آشوب در مناقب آل أبى طالب، بدون اشاره به نام مؤلّف، چند بار از آن نقل كرده است (3) و افندى اصفهانى، آن را در شمار تأليفاتى ذكر كرده كه مؤلّفشان ناشناخته است. (4) به هر روى، اين كتاب از مصادر كتاب هاى حديثى، كلامى و دعايىِ بسيارى است، مانند: الغيبة ى شيخ طوسى، (5) مناقب

.


1- .رجال النجاشى، ص 97؛ الفهرست ، طوسى، ص 76؛ خلاصة الأقوال، ص 322.
2- .معالم العلماء ، ص 54 .
3- .مناقب آل أبى طالب، ج 3، ص 128، 446، 489، 526.
4- .رياض العلماء، ج 1، ص 49.
5- .الغيبة، ص 148، 154، 155.

ص: 228

2 . الإمامة و التبصرة من الحيرة

آل أبى طالب ابن شهر آشوب، جمال الاُسبوع، الطرائف، فلاح السائل و كشف المحجّة ى ابن طاووس، المحتضر حسن بن سليمان حلّى، (1) بحار الانوار محمّد باقر مجلسى (با واسطه المحتضر حسن بن سليمان)، و مستدرك الوسائل ميرزا حسين نورى (با واسطه مناقب آل أبى طالب). (2) موضوع كتاب الشفاء و الجلاء، به تصريح اكثر كتاب شناسان متقدّم _ مانند: نجاشى، شيخ طوسى، ابن شهر آشوب و علّامه حلّى _ ، در زمينه غيبت امام دوازدهم است و آن را كتابى نيكو (3) در اين زمينه دانسته اند. (4) گزارش ها و روايت هايى كه از آن كتاب، نقل شده در باره موضوعاتى است از اين دست: ملاقاتهايى با امام زمان عليه السلام در دوره غيبت كبرا (5) ، فضائل ائمه عليهم السلام _ همچون: آگاهى پيشين امام على عليه السلام از خيانت ابو موسى اشعرى، (6) مهريه فاطمه زهرا عليهاالسلام، (7) و آگاهى امام رضا عليه السلام از امور غيبى و زبان هاى مختلف _ (8) ، گفتگو در باره جانشين امام رضا عليه السلام ، (9) كيفيت صلوات بر محمّد و آل محمّد عليهم السلام ، (10) لزوم قصد در صحّت طلاق، و تحريم ازدواج خواهر. (11)

2 . الإمامة و التبصرة من الحيرةمؤلّف: ابن بابويه قمى

.


1- .بحار الأنوار، ج 8، ص 347؛ ج 14، 361.
2- .جمال الاسبوع، ص 30 _ 36؛ الطرائف، ص 511؛ فلاح السائل، ص 165؛ كشف المحجة، ص 53؛ بحار الأنوار، ج 6، ص 243، ج 11، ص 226، ج 13، ص 350، ج 14، ص 458، ج 27، ص 132؛ مستدرك الوسائل، ج 15، ص 291.
3- .الفهرست ، طوسى، همان جا.
4- .كشف المحجة، ص 53 .
5- .فلاح السائل، همان جا؛ جمال الاُسبوع، همان جا؛ الغيبة ، طوسى، ص 133 _ 135.
6- .الطرائف، همان جا.
7- .مناقب آل أبى طالب، ج 3، ص 128 _ 130.
8- .همان، ج 3، ص 446 _ 460.
9- .همان، ج 3، ص 526.
10- .جمال الاُسبوع، ص 30؛ مستدرك الوسائل، ج 5، ص 347.
11- .به ترتيب مستدرك الوسائل، ج 15، ص 291، ج 14، ص 361.

ص: 229

تحقيق: گروه تحقيق مدرسه الإمام المهدى عليه السلام ناشر: مدرسة الامام المهدى عليه السلام ، قم، چاپ اوّل، 1404 ق. در تحقيق كتاب، از دو نسخه خطّى مصوّر استفاده شده است كه هر دو، متعلّق به سده يازدهم اند: يكى نسخه محمّد باقر مجلسى در كتاب خانه سيّد محمّد على روضاتى، و ديگرى نسخه موجود در كتاب عوالم العلوم، نوشته شيخ عبد اللّه بن نور اللّه بحرانى، معاصر و شاگرد محمّد باقر مجلسى. (1) اين نسخه را، توسط ابن محمّد رضا معروف به قاسم، با عنوان الإمامة و التبصرة و به نام على بن حسين بن بابويه، در سال 1097 ق، كتابت كرده است. (2) نسخه اوّل، شامل دو قسمت است: قسمت اوّل، كتاب الإمامة والتبصرة من الحيرة و قسمت دوم، جامع الأحاديث جعفر بن احمد بن على قمى. برخى از كتاب شناسان، چون ميرزا حسين نورى و آقا بزرگ تهرانى، در انتساب الإمامة والتبصرة به ابن بابويه قمى، ترديد كرده اند. آنان در بررسى انتساب اين كتاب به ابن بابويه، مطالبى را ملاك قرار داده اند كه در بحار الأنوار، از آن نقل شده است. به موجب اين بررسى، معلوم شد كه برخى از مشايخ مؤلّف اين كتاب، در طبقه مشايخ ابن بابويه قرار ندارند؛ بلكه در طبقه فرزند او، شيخ صدوق، جاى مى گيرند؛ مانند: هارون بن موسى تلعكبرى (م 385 ق)، حسن بن حمزه علوى، سهل بن احمد ديباجى (م 370 ق) و ابو مفضّل شيبانى (م 387 ق). (3) با پيدا شدن دو نسخه خطّىِ ياد شده، معلوم شد كه آنچه ميرزا حسين نورى و آقا بزرگ تهرانى بدان استناد كرده اند، رواياتى از جامع الأحاديث ابن رازى، معاصر شيخ صدوق بوده است. گذشت كه نسخه محمّد باقر مجلسى، مشتمل بر هر دو كتاب بوده است؛ (4) اما وى به جهت افتادگىِ صفحات آغازين و پايانىِ جامع الأحاديث، نتوانسته بود مؤلّف آن را بشناسد

.


1- .الإمامة و التبصرة، ص 15 _ 16 ، مقدّمه محقّق .
2- .همان، ص 18.
3- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 283؛ الذريعة، ج 2، ص 342.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 26.

ص: 230

و به علّت، با اشاره به وجود دو كتاب در يك نسخه، همه روايات منقول از آن نسخه را با نام الإمامة والتبصرة آورده است. برخى از پژوهشگران معاصر، روايات منسوب به الإمامة والتبصرة را در بحار الأنوار و مستدرك الوسائل، بررسى و روشن كرده اند كه همه موارد منقول از مشايخ ياد شده، نقل از جامع الأحاديث بوده است. (1) الإمامة والتبصرة، توسط گروه تحقيق مدرسه امام المهدى عليه السلام و محمّد جواد حسينى جلالى، تحقيق شده و با دو مقدّمه مفصّل _ يكى از سيّد محمّد باقر موحّدى ابطحى، و ديگرى از محمّد رضا حسينى جلالى _ ، به چاپ رسيده است. اين نسخه چاپى، شامل مقدّمه اى است در شرح حال ابن بابويه، و سپس مقدّمه مؤلّف، متن اصلى كتاب و مستدركات. تأمّل در عنوان كتاب، مقدّمه مؤلّف و عناوين ابواب آن، چنين مى نماياند كه ابن بابويه در اين كتاب، دو هدف را دنبال مى كرده است: يكى اثبات امامت دوازده امام عليهم السلام و ديگرى، مسائل تاريخى، اعتقادى و بويژه اجتماعىِ مربوط به غيبت امام دوازدهم عليه السلام . على بن بابويه در مقدّمه مبسوط كتاب، به اسرار غيبت و غايات اجتماعى آن پرداخته و در اصل كتاب، نصوص بر امامت ائمه تا امام رضا عليه السلام را آورده است. اين برداشت از مقدّمه و عنوان كتاب، قرينه است بر اين كه وى موفّق به تكميل كتاب نشده است. از ديگر سو، باب «النوادر» را كه پس از باب مربوط به امام رضا عليه السلام آمده، مى توان گوياى آن دانست كه او همين مقدار را در نظر داشته است. گروه تحقيق مدرسه المهدى، با استناد به كتب شيخ صدوق، در بخشى با عنوان «مستدرك» باب هاى ديگرى را بر كتاب افزوده اند تا مطالب آن تا امام دوازدهم، تكميل شود. نيز روايات اين كتاب را در مصادر حديثى سده چهارم به بعد، استخراج كرده، در پاورقى آورده اند. به هر حال، على بن بابويه در مقدّمه اين كتاب، به روش كلامى بحث كرده و در

.


1- .الإمامة و التبصرة، ص 18 ، مقدّمه محقّق .

ص: 231

اصل كتاب، چونان محدّثى تمام عيار ظاهر شده و احاديث را با اسناد كامل و گاه از چند طريق، نقل كرده است. وى در مقدّمه، بارها تأكيد كرده كه تنها روايات صحيح را در اين كتاب آورده است. (1) به گفته محقّق كتاب، از 87 حديث كتاب، پانزده حديث را تنها در اين كتاب مى توان يافت. (2) متن اصلى كتاب، در 23 باب با عناوين مشخّص، شامل 87 حديث است. باب اوّل تا سوم، در باره جايگاه امامت در دستگاه كلامىِ شيعه است. موضوع ديگر باب هاى كتاب، چنين است: اختصاص امامت به آل محمّد عليهم السلام ، انحصار امامت در فرزندان امام حسين عليه السلام ، علّت اجتماع امامت در حسن و حسين عليهماالسلام، و عدم اجتماع امامت پس از آنان در دو برادر، وارد نشدن امامت در عمو و دايى و برادر، امامت على بن حسين عليه السلام و ابطال امامت محمّد بن حنفيه، امامت امام باقر عليه السلام ، امامت امام صادق عليه السلام ، امامت موسى بن جعفر عليه السلام ، ابطال امامت اسماعيل بن جعفر، ابطال امامت عبد اللّه بن جعفر، سبب آن كه برخى قائل به وقف شدند، امامت على بن موسى عليه السلام ، لزوم شناخت امام، معناى شناخت امام، تكليف مردم پس از درگذشت امام، پيامد انكار امام و شريك قرار دادن براى او. كتاب با باب «النوادر» پايان مى يابد. مستدرك كتاب نيز در چهارده باب، شامل 79 روايت است كه از كتاب كمال الدين و تمام النعمة و گاه از التوحيد شيخ صدوق (فرزند مؤلّف) استخراج شده اند. امامت امام جواد ، امام هادى و حضرت قائم عليهم السلام ، ويژگى هاى امام دوازدهم و مسائل دوران غيبت، در ابواب بخش مستدرك مطرح شده است. كتاب الإمامة و التبصرة من الحيرة، از مصادر كتاب هاى بسيارى است؛ مانند: الغيبة ى نعمانى، كمال الدين شيخ صدوق، الغيبة ى شيخ طوسى، بحار الأنوار و مستدرك الوسائل.

.


1- .الإمامة و التبصرة، ص 19.
2- .همان، ص 116 ، مقدّمه محقّق .

ص: 232

3 . الإستغاثة فى بِدَع الثلاثة

3 . الإستغاثة فى بِدَع الثلاثةمؤلّف: ابوالقاسم كوفى محقق: ناشناخته ناشر: اداره نشر و اشاعه احقاق الحق، پاكستان، 1408 ق. در تحقيق كتاب، از نسخه اى به خطّ اسفنديار بن سلام اللّه حسنى حسينى طباطبائى، متعلّق به سال 1048 ق، استفاده شده است. (1) چندين نسخه از اين كتاب، در ايران و عراق موجود است، از جمله: نسخه اى با تاريخ كتابت 969 ق، در كتاب خانه آستان قدس رضوى، (2) و نسخه اى همراه با تحفة النجباء فى مناقب آل العباء عليهم السلام نوشته سيّد عبد الرحيم حسينى، كه گويا متعلّق به سده نهم و دهم است. (3) كتاب الاستغاثة، چندين بار در يك يا دو مجلّد، و يك بار با ترجمه مرحوم فلاطورى، چاپ شده است. اين كتاب با چند عنوان: البدع المحدثة ، (4) الاستغاثة فى بِدَع الثلاثة ، (5) و الإغاثة فى بِدَع الثلاثة، معرّفى شده است. انتساب الإستغاثة به ابو القاسم كوفى، معروف است و در مصادر اوّليه كتاب شناسى، در شمار تأليفات ابو القاسم كوفى ذكر شده است. با اين حال، در آن ترديد نيز شده است. محمّد باقر مجلسى با توصيف آن به كتابى مشهور، آن را به ابن ميثم بحرانى (م 679 ق) شارح نهج البلاغة نسبت داده است. (6) گويا به پيروى از او، شيخ عبد النبى كاظمى (م 1256 ق) (7) و شيخ سليمان بحرانى استاد يوسف بحرانى

.


1- .الاستغاثة، ج 2، ص 86 .
2- .الذريعة، ج 2، ص 29.
3- .«فهرس مخطوطات مكتبة أمير المؤمنين العامة»، سيّد عبد العزيز طباطبايى، تراثنا، ش 56، ص 282.
4- .نجاشى، ص 266؛ معالم العلماء، ص 99.
5- .بحار الأنوار، ج 1، ص 19، 37؛ رياض العلماء، ج 3، ص 355؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 163؛ الذريعة، ج 2، ص 28.
6- .بحار الأنوار، همان جا.
7- .تكملة الكاظمى، ج 2، ص 159؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 172.

ص: 233

(م 1107 ق) (1) نيز چنين رأيى داشته اند؛ اگرچه به گفته يوسف بحرانى و شيخ عبد اللّه بن صالح بحرانى، شاگرد ديگر شيخ سليمان، او از اين رأى عدول كرد. (2) انتساب اين كتاب به ابن ميثم، درست نيست؛ چراكه مؤلّف الاستغاثة، از على بن ابراهيم قمى، بلا واسطه روايت كرده (3) ؛ در حالى كه على بن ابراهيم، از مشايخ كلينى است و با طبقه ابو القاسم كوفى سازگار است. ديگر آن كه همو متذكّر شده است كه نَسَب سادات عصر او، با شش يا هفت واسطه، به امام زين العابدين عليه السلام مى رسد (4) و اين نيز با طبقه ابو القاسم سازگار است. (5) الاستغاثة كتابى كلامى، تاريخى و نقد الحديثى است. نسخه چاپى اين كتاب، در دو مجلّد و شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه مؤلّف و متن اصلى است. در مقدّمه محقّق، شرح حال مؤلّف، انتساب كتاب به ابو القاسم و موضوع آن، مطرح شده و در مقدّمه مؤلّف، انگيزه تأليف آمده است. ابو القاسم كوفى در باره انگيزه تأليف اين كتاب، به پراكندگى، تكثّر و اختلاف مسلمانان اشاره كرده و اين كه رويكرد غالب فرقه ها و مذاهب پديد آمده، بى توجّهى به احكام اسلام است. وى سبب اصلى آن را دور شدن امام على عليه السلام از مقام خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز تحريف ها و بدعت هاى خلفا دانسته و بر اين اساس، براى روشن كردن اذهان و مقابله با برخى كج انديشى ها و تعصّب هاى بى منطق، اين كتاب را تأليف كرده است. (6) متن اصلى كتاب، در دو جزء فراهم شده است: جزء اوّل، در باره جايگاه بى بديل اهل بيت و بويژه امام على عليه السلام ، بيان ناملايمات بر آن امام پس از درگذشت پيامبر

.


1- .لؤلؤ البحرين ، ص 260 ؛ رياض العلماء ، همان جا ؛ خاتمة مستدرك الوسائل ، همان جا .
2- .لؤلؤ البحرين، همان جا.
3- .الاستغاثة، ج 1، ص 29.
4- .همان، ج 1، ص 83 .
5- .الاستغاثة، ج 1، ص 7 _ 8 ، مقدّمه محقّق كتاب .
6- .الاستغاثة، ج 1، ص 1 _ 2.

ص: 234

خدا صلى الله عليه و آله و بدعت هاى خلفاست. جزء دوم، در نقد روايات و گزارش هايى است كه فضائل و مناقب خلفا را مطرح مى كنند. ابو القاسم كوفى در تبيين اين مسائل و مباحث، از قرآن، روايات، تاريخ و عقل بهره گرفته است. از اين رو، كتاب وى افزون بر ارزش تاريخى و روايى و كلامى، در نقد متنى و محتوايىِ حديث نيز ارزش فراوان دارد. وى با استناد به آيات قرآن و قول و فعل پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، برخى از كارهاى خلفا را بدعت در دين شمرده است. به گزارش او، هر يك از خلفا، بيش از پنج بدعت در دين نهاده اند، كه مهم ترينشان را چنين مى توان برشمرد: بدعت هاى خليفه اوّل: امارت بر مسلمانان به عنوان خليفه پيامبر صلى الله عليه و آله ، تعيين حقوقى از بيت المال براى خود در برابر مقام خلافت، قرار دادن شرط عدالت براى پذيرفتن آيه هاى قرآن در جريان گردآورى قرآن _ با هدف از رسميت انداختن مصحف امام على عليه السلام و به علّت ترس از عيان شدن مفاسد خود _ ، معرّفى عمر براى خلافت و جانشينى خود، بدون نظرخواهى از مردم . (1) بدعت هاى خليفه دوم: شستن پاها و منع مسح آن دو در وضو، حذف «حىّ على خير العمل» از اذان و اقامه، گفتن «آمين» پس از خواندن سوره حمد، خواندن نماز مغرب پيش از آشكار شدن ستاره اى از ستارگان، روا شمردنِ نماز تراويح در شب هاى ماه رمضان، تغيير محلّ مقام ابراهيم عليه السلام از جاى پيشين كه پيامبر صلى الله عليه و آله نيز تأييد كرده بود، نهى از متعه نسا و متعه حج كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله حلال بودند، بدعت در نكاح و طلاق؛ يعنى مطرح كردن طلاق بدعت در برابر طلاق سنّت، و منع عرب از تزويج با عجم و به عكس. (2) بدعت هاى خليفه سوم: قرار دادن حقّ الاجاره براى كوه ها و دشت ها جهت

.


1- .الاستغاثة، به ترتيب: ج 1، ص 12 _ 17، 18، 20، 22.
2- .همان، به ترتيب : ص 24، 25، 27، 28 _ 29، 34 _ 35، 36، 40 _ 41، 44 _ 45.

ص: 235

چرانيدن گوسفندان و چهارپايان، سوزاندن و از بين بردن مصاحف، تبعيد ابو ذر غفارى _ كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را صادق ترين فرد دانسته بود _ به ربذه، تغيير دادن روز عيد و جابه جا كردن زمان خواندن خطبه در مكّه از روز دهم ماه ذى حجه (روز قربانى) به روز نهم، اجرا نكردن حكم قصاص بر عبد اللّه بن عمر كه هرمزان را كشت؛ چون گمان داشت كه وى در قتل پدرش نقش داشته است. (1) در جزء دوم، 32 روايت از پيامبر صلى الله عليه و آله و گزارش هايى در مناقب خلفا آمده است. مفاد برخى از اين روايات، چنين است: پيش نماز شدن ابو بكر به جاى پيامبر صلى الله عليه و آله در هنگام بيمارىِ منجر به ارتحال ايشان، توصيف ابو بكر به «مصاحب پيامبر» در جريان پنهان شدن در غار هنگام هجرت آن حضرت به مدينه، قرار داشتن ابو بكر و عمر به عنوان دو وزير پيامبر صلى الله عليه و آله ، توصيف اموال ابو بكر (در ازدواج عايشه و انفاق چهل هزار) از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان سودمندترين مال، دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به اقتدا به ابو بكر و عمر پس از خود، توصيف آن دو به «دو آقاى پيران بهشت»، اعلم و افضل بودن ابو بكر و عمر، توصيف ابو بكر به «صدّيق» و عمر به «فاروق» در نوشته اى روى ساق عرش در آسمان، نجات يافتن عمر ابن خطّاب به تنهايى از عذاب آسمانى، صلاحيت عمر براى دريافت وحى، فرار كردن شيطان از عمر و ترس او از وى، آرام بخش بودن زبان عمر، هم زانونشينىِ عثمان با پيامبر صلى الله عليه و آله ، ازدواج عثمان با رقيه و زينب دختران پيامبر، بهشتى شدن عثمان، حيا كردن فرشتگان از عثمان، توصيف ابو بكر و عمر و عثمان و على به «افضل مردم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله » و اين كه ابو بكر و عمر، مصداق اين آيه اند: «وَ السَّ_بِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَ_جِرِينَ وَالأنْصار وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَ_نٍ رَّضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّ_تٍ تَجْرِى تَحْتَهَا الْأَنْهَ_رُ خَ__لِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا ذَ لِك الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» و نيز مصداق يا مؤوَّل آيه «لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ...» ، و اين كه ابو بكر مصداق اين آيه است: «وَ الَّذِى جَآءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ» و نيز مصداق

.


1- .همان، به ترتيب : ص 50، 51، 55 _ 56، 57، 58 _ 59.

ص: 236

«من اتقى» در آيه «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى* وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى* وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى* ... وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى * الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى * وَ مَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى * إِلَا ابْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى * وَ لَسَوْفَ يَرْضَى» و وحى بر پيامبر صلى الله عليه و آله براى اعلام رضايت خدا از ابو بكر. ابوالقاسم كوفى در قسمت بعدى اين جزء، به نقد رواياتِ ياد شده، پرداخته است. وى ابتدا به راه و روش نقد حديث اشاره كرده و توضيح داده است كه حديث، از دو طريق اسناد و محتوا، نقد مى شود معيار در نقد محتوايى، شواهد قرآنى و دلالت روايات اجماعى است. اگر شواهد در موافقت با روايتى بود، آن روايت حجّت است و اگر در مخالفت بود، آن روايت باطل است و اگر شواهد بر تأييد يا مخالفت يافت نشد، بايد توقّف كرد. (1) معيار در نقد اسناد، تأييد صداقت و وثوق راوى توسط پيامبر صلى الله عليه و آله و امر به پيروى اوست، و اهل بيت به استناد روايت ثقلين _ كه مورد اجماع فريقين است _ ، اين ويژگى را دارند. ابو القاسم كوفى در نقد روايات مربوط به مناقب خلفا، بر نقد محتوايى تكيه كرده (2) و آنها را مخالف شواهد قرآنى و روايى شمرده و سندشان را از طريق غير اهل بيت عليهم السلام دانسته است. (3) وى اين روايات را يك يك، نقل كرده و سپس با معيار قرآن و روايات صحيح و نيز با نماياندن اختلاف متن در آنها، همه را نقد كرده است. براى نمونه، در نقد فضيلت نخست _ كه حاكى از تقدّم ابو بكر در نماز به جاى پيامبر صلى الله عليه و آله است _ ، با تكيه بر اختلاف در متن اين روايت ها، همه را فاسد دانسته است توضيح اين اختلاف در متن، چنين است كه در يك روايت آمده: «أنّ أبابكر صلّى بالناس أيّاما فى حياة الرسول صلى الله عليه و آله فى علّته»؛ ولى در روايت ديگر آمده: «إنّه قدّمه لصلاةٍ

.


1- .همان، ج 2، ص 12.
2- .الاستغاثة، ج 2، ص 11.
3- .همان، ج 2، ص 13.

ص: 237

4 . كتاب الغيبة

واحدةٍ وهى الصلاة التى توفّى عقبها ». روايت ديگر در اين باره، چنين است: «لمّا كَبّر أبو بكر فى المحراب خرج رسول اللّه صلى الله عليه و آله بين علىّ عليه السلام و الفضل بن العبّاس و رِجْلاه تخطّان فى الأرض ضعفا مِن العلّة، فدخل المحرابَ وصلّى بالناس قاعدا». اما اين روايت نيز مختلف نقل شده است. به موجب يك روايت: «إنه أزال أبابكر عن المحراب وأقامه بينه و بين الصفّ الأوّل، فكان أبو بكر يصلّى بصلاة الرسول صلى الله عليه و آله والناس يصلّون بصلاة أبى بكر» و به روايت ديگر: «بقى معه فى المحراب يصلّيان جميعا». اختلاف در روايتى كه در باره برترين منقبت ابوبكر نقل شده، شاهد روشنى بر بطلان آن است. (1) از ديگر سو، محال است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كسى را پيش نماز كند و نمازگزاران ندانند كه آيا او نماز خواند يا نخواند، آيا پيامبر او را كنار زد يا كنار نزد. اين كتاب با همه فراز و فرودهايش، مورد اعتماد واقع شده است. ابن شهر آشوب، محمّد باقر مجلسى، على بن يونس بياضى، قاضى شوشترى و ميرزا حسين نورى، از اين كتاب نقل كرده اند. (2) كتاب الإستغاثة، افزون بر اين مصادر حديثى، از مصادر كتاب هاى تاريخى و كلامىِ بسيارى است كه در يك سده اخير تأليف شده اند.

4 . كتاب الغيبةمؤلّف: ابن ابى زينب نعمانى تحقيق و تخريج: فارس حسّون كريم ناشر: انوار الهُدى ، قم، چاپ اوّل، 1422 ق. در تحقيق كتاب الغيبة، از چند نسخه خطّى و چاپى استفاده شده است: يكى نسخه چاپ بيروت در 1403 ق، كه پرخطا بوده، و نسخه هاى چاپ تهران در 1397 ق،

.


1- .همان، ج 2، ص 14 _ 15.
2- .مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 364؛ بحار الأنوار، همان جا؛ الصراط المستقيم، ج 1، ص 6؛ الصوارم المهرقه، ص 20 _ 21، 339 _ 340؛ إحقاق الحق، ص 215؛ خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا.

ص: 238

با تحقيق على اكبر غفّارى كه با چند نسخه خطّى، مقابله شده است (از جمله، با دو نسخه در كتاب خانه ملك در تهران: يكى به تاريخ تحرير 1077 ق، كه در صفحات آغازين و پايانى، افتادگى دارد، و نسخه اى ديگر كه به قرينه خطّ آن، گويا در حدود سده دهم تحرير شده است). نيز نسخه موجود در كتاب خانه آستان قدس رضوى، به تاريخ تحرير 577 ق، و نسخه كتاب خانه دانشگاه تهران كه نوشته اى به خطّ ميرزا حسين نورى در 1289 ق، روى آن است. (1) الغيبة بارها چاپ شده است؛ از جمله، در تهران و به سال 1318 ق. معرّفى اين كتاب با همين عنوان (2) و يا ملاء العيبة فى طول الغيبة (3) آمده است. انتساب الغيبة به ابن ابى زينب نعمانى، معروف و بلكه متواتر است و از مصادر كتاب هاى حديثى و كلامىِ بى شمارى است؛ مانند الإرشاد، الإستنصار، الغيبة ى طوسى، قصص الأنبياء راوندى، بحار الأنوار، وسائل الشيعة، مدينة المعاجز، عوامل العلوم، مستدرك الوسائل و دهها كتاب ديگر در زمينه غيبت امام دوازدهم عليه السلام . نسخه چاپى الغيبة، شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، پس از شرح حال مؤلّف، به معرّفى نسخه هاى خطّى و چاپى كتاب، جايگاه و اعتبار تأليف و ويژگى هاى آن، پرداخته شده است. مقدّمه بلند مؤلّف، شامل انگيزه تأليف و اشاره به باب هاى آن است. به موجب اين مقدّمه، شيعيان در مسئله غيبت امام دوازدهم، پراكنده و در حيرت، دچار ترديد بودند: برخى در راه افراط قدم مى زدند و برخى در طريق تفريط و تقصير. (4) به گفته نعمانى، كم دانى نسبت به روايات در اين باب و كم تأملى و بى درايتى در آنها _ كه درايت در روايت، توصيه معصوم

.


1- .الغيبة، نعمانى ، ص 14 _ 15.
2- .الإرشاد، ج 2، ص 350؛ رجال النجاشى، ص 383؛ معالم العلماء، ص 153؛ أمل الآمل، ج 2، ص 233؛ الذريعة، ج 16، ص 79.
3- .الذريعة، ج 22، ص 183؛ معجم ما كتب عن الرسول و أهل البيت عليهم السلام ، ج 9، ص 217، 261.
4- .الغيبة، نعمانى ، ص 27 _ 28.

ص: 239

است _ ، (1) سبب اين تحيّر و پراكندگى بوده و افزون بر آن، دنياطلبى، نفاق و تظاهر به هدف، ريا و ضعف ايمان بوده است. مؤلّف به اقتضاى و ضعيت و عوامل ياد شده، و نيز در جهت سفارش معصومان عليهم السلام به انتشار و انتقال علم توسط اهل علم و دانايان، اين كتاب را تأليف كرد. كتاب الغيبة در 26 باب و شش فصل با عناوين مشخص و گاه بدون عنوان، سامان يافته است. صفحات آن، با ذكر نصوص بر امامت امام دوازدهم آغاز مى شود و سپس به اين مطالب مى پردازد: خالى نماندن زمين از حجّت، غيبت امام مهدى عليه السلام ، اوصاف و سيره و حِكَم و آيات و فضائل او، علامات و نشانه هاى پيش از قيام، انطباق حبل اللّه بر امامت و تعيين امام توسط خدا، امامت عهد و امانت الهى، اين كه ائمه عليهم السلام دوازده امام اند، قرائنى از كتب آسمانىِ قرآن و تورات و انجيل بر شمار آنان، روايات منقول از طريق عامّه و اماميه در اين باره، حكم كسى كه ادعاى امامت كند، كسى كه بپندارد امام است و امام نباشد، پرچمى كه پيش از قيام قائم عليه السلام بر افراشته شود، شك و ترديد در يكى از امامان، كسى كه بخوابد و امام خود را نشناسد، خالى نشدن زمين از حجت خدا، اين كه «اگر در زمين تنها دو نفر باقى بمانند، يكى از آن دو، حجّت خداست»، غيبت امام، غيبت امام دوازدهم در كلام امير مؤمنان و ساير ائمه عليهم السلام ، وظيفه شيعيان در دوره غيبت، پراكندگى شيعيان در دوره غيبت و اين كه «تنها گروهى اندك، بر حقيقت امر باقى مى مانند»، شدّت و فشار پيش از قيام حجّت، آياتى كه در شأن امام دوازدهم نازل شده است، منع از توقيت و بردن نام صاحب الامر، كسانى كه قائم را به هنگام قيام ملاقات مى كنند، جيش غضب (سپاه قائم) و تعداد افراد آن، سفيانى، احوال شيعه به هنگام خروج قائم و پيش و پس از آن، مدّت حكومت قائم، اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام و بطلان ادعاهايى كه در باره وى مطرح شده، و ده ها مطلب ديگر در باره امام دوازدهم.

.


1- .همان، ص 29.

ص: 240

از عناوين ابواب و چينش آنها، استفاده مى شود كه مطالب، بر پايه ميزان اهميت و جايگاه منطقى شان مرتّب شده اند و مؤلّف، اين كتاب را براى شيعيان نگاشته تا اعتقاد آنها به امام دوازدهم، در برابر شبهه هاى مخالفان سست نشود و افراد سرگردان، از اين وضعيت رهايى يابند. روايات كتاب، با اسناد كامل، از امامان معصوم عليهم السلام و گاه از پيامبر صلى الله عليه و آله و از طريق اهل سنّت، نقل شده است. اين مطالب در يك نگاه كلّى، در دو زمينه مطرح شده است: يكى در زمينه مبادى و مبانى اعتقادىِ غيبت، و ديگرى در شرح حال امام دوازدهم و مسائل مربوط به غيبت. نعمانى اين كتاب را دور از موطن اصلى خود، در حلب تأليف كرده است. (1) وى تصريح مى كند كه در اين كتاب، تنها احاديثى را كه در وقت تأليف در اختيار داشته، گرد آورده است؛ چون تمام رواياتى كه در اين زمينه داشته، آن هنگام در اختيار وى نبوده است. اين كتاب، به استناد عبارت روى جلد يكى از نسخه هاى بسيار قديمى، در ذى حجّه 342 ق، تأليف شده است. (2) به نظر مى رسد كه اين تاريخ، زمان روايت كتاب از سوى مؤلّف براى شاگردش ابو الحسن شجاعى است. به علاوه، در متن كتاب، عبارتِ «و له الآن نيّف و ثمانون» را در باره عمر امام دوازدهم گفته است. (3) پس با توجّه به قول صحيح در باره تاريخ ولادت امام زمان عليه السلام در (سال 255 يا 256 ق)، اين كتاب را پس از سال 336 تا 342 ق، نوشته است. راوى اين كتاب، ابو الحسن محمّد بن على شجاعى، معروف به كاتب بوده است. (4) وى كتاب الغيبة را در سال 342 ق، نزد مؤلّف خوانده است. نجاشى نيز خود، شاهد بوده كه عدّه اى اين كتاب را نزد شجاعى كاتب مى خواندند. (5) با توجّه به اين كه نجاشى در سال 372 ق، متولّد شده، مى توان حدس زد كه ابو الحسن شجاعى، دست

.


1- .الغيبة، ص 29.
2- .همان، ص 2.
3- .همان، ص 157.
4- .الغيبة، ص 25.
5- .رجال النجاشى، ص 383.

ص: 241

5 . شرح الأخبار فى فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام

كم تا سال 380 ق، زنده بوده است. شيوه نعمانى در نقد اسنادى، بر ثقه بودن راوى بدون لحاظ مذهب او، بوده است؛ چراكه او در اين كتاب، از ابن عقده نيز روايت كرده و در باره او متذكّر شده است كه در وثاقت و خِبْرويت و حديث شناسى و رجال شناسى ابن عقده، ترديد و سخنى نيست. (1)

5 . شرح الأخبار فى فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلاممؤلّف: قاضى نعمان مغربى محقّق: سيّد محمّد حسين حسينى جلالى ناشر: مؤسسه نشر اسلامى، جلد اوّل، 1409 ق؛ جلد دوم، 1410 ق؛ و جلد سوم، 1412 ق. در تحقيق اين كتاب از هفت نسخه خطّى و يك نسخه چاپى استفاده شده است. اين نسخه ها همگى ناقص اند و هر يك، شامل شمارى از اجزاى كتاب هستند. به موجب مقدّمه سيّد محمّد حسين حسينى جلالى، اين نسخه ها از كتاب خانه هاى داخل و خارج ايران فراهم شده اند و كهن ترينشان متعلّق به سده دوازدهم است. (2) شرح الأخبار در مصادر اوّليه، بجز معالم العلماء، ذكر نشده است. (3) در مصادر متأخّر، محمّد باقر مجلسى، ميرزا حسين نورى و آقا بزرگ تهرانى، از آن نام برده اند. (4) به هر حال، انتساب اين كتاب به قاضى نعمان، معروف است. (5) و يكى از مصادر كتاب هاى حديثى و كلامى است. (6)

.


1- .الغيبة، نعمانى ، ص 32.
2- .شرح الأخبار، ج 1، ص 9 ، مقدّمه محقّق .
3- .معالم العلماء، ص 161.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 39؛ خاتمة مستدرك الوسائل ، ج 1، ص 160؛ الذريعة، ج 13، ص 66.
5- .شرح الأخبار، ج 1، ص 23 ، مقدّمه محقّق .
6- .مناقب آل أبى طالب، ج 1، ص 298، 300، 326؛ ج 2،ص 78، 90، 185، 199، 220؛ ج 2 ، ص 41؛ ج 3، ص 116، 166، 176، 309؛ بحار الأنوار، ج 20، ص 93؛ ج 23، ص 371؛ ج 37، ص 260؛ ج 38، ص 46، 204، 206؛ ج 40، ص 164، 229؛ ج 43، ص 45، 251، 354؛ ج 44، ص 197؛ ج 45، ص 329؛ الأربعين للماحوزى، ص 367؛ عوالم العلوم، ص 639؛ مدينة المعاجز، ج 2، ص 308؛ الصراط المستقيم، ج 1، ص 278.

ص: 242

شرح الأخبار در زمينه فضايل و مناقب ائمه عليهم السلام تا امام هفتم، و در راستاى و تأييد و تقويت مذهب اسماعيلى است. نسخه چاپى كتاب با شانزده جزء، در سه مجلّد فراهم شده و شامل چند بخش است: مقدّمه مفصّل محقّق كتاب، خطبه مؤلّف، اصل كتاب، و تخريج احاديث توسط محقّق در پايان هر جلد. محقّق در مقدّمه، پس از به شرح حال مؤلّف و مذهب او، به معرّفى اجمالى مذهب اسماعيلى پرداخته و سپس در باره ديگر تأليفات قاضى نعمان، نسخه هاى خطّى اين كتاب و برخى از ويژگى هاى آن، سخن گفته است. به گفته وى، در اين كتاب، رواياتى يافت مى شود كه يا در ديگر مصادر حديث يافت نمى شود و يا بر اثر تقطيع، دستيابى به آنها، سخت دشوار است. (1) با اين حال، او در قسمت «تخريج احاديث» تلاش كرده براى روايات كتاب، شواهد و مؤيداتى از منابع حديثى فريقين بياورد. از آن جا كه قاضى نعمان، كتاب هاى خود را با ارشاد، موافقت، اذن يا تأييد خلفاى فاطمى فراهم كرده است، آثار او را مى توان آينه تمام نماى افكار خلفاى فاطمى شمرد. (2) وى اختصار اسانيد و حذف متون مكرر را شيوه به كار رفته در كتاب ذكر كرده و اين التزام را در هر مناسبتى، بازگفته است. (3) قاضى نعمان روايات را يا از طريق سماع، مناوله و اجازه از معزّ، خليفه فاطمى (م 365 ق) دريافته است و يا از كتب معروفى استفاده كرده است كه در كتاب خانه هاى فاطميان؛ بويژه كتاب خانه معزّ در منصوريه و قاهره، فراوان يافت مى شد. قاضى نعمان جز در مواردى اندك، مصادرى را كه از آنها استفاده كرده، نام نبرده است، روش وى اين است كه به نام مؤلّفان اسناد مى دهد. شايد اين گونه اسناد، گوياى آن باشد كه وى روايات را از كتاب هاى آنان

.


1- .شرح الأخبار، ج 1، ص 11 _ 12 ، مقدّمه محقّق .
2- .شرح الأخبار، همان، ج 1، ص 76.
3- .شرح الأخبار، ج 1، ص 88، 126.

ص: 243

دريافت كرده است و نه از ديگر راه هاى تحمّل حديث. كتاب هاى قاضى نعمان، افزون بر ارزش حديثى شان، منبعى براى دستيابى به كتاب هاى ناياب به شمار مى روند؛ از جمله: المغازى محمّد بن اسحاق بن يسار مطّلبى (م 151 ق)، المغازى محمّد بن عمر بن واقدى (م 207 ق)، المغازى على بن هاشم (م 307 ق)، المناقب احمد بن شعيب نسائى (م 302 ق)، الغدير، طبرى (م 310 ق). گويا الغدير، تنها كتابى است كه قاضى نعمان از آن با اسم، ياد كرده و فراوان نيز از آن نقل كرده است. در خطبه مؤلّف، اين مطالب آمده است: بيان موضوع كتاب، گواهى به صحّت روايات كتاب، اشاره به حذف اسانيد و متون تكرارى، و اين تذكّر كه اخبار و آثار حاكى از فضائل ائمه ابرار عليهم السلام را بر حسب توان و امكان، فراهم كرده و تنها گزارش هاى صحيح آن را در اين كتاب آورده است. معيار صحّت روايات در نظر او ، تأييد و اجازه خليفه فاطمى، المعزّ لدين اللّه ، است كه وى از او به «ولىّ امر و صاحب زمان و عصر» ياد مى كند (1) و درباره سبب حذف اسانيد كتاب، اعلام مى كند كه: «امام عصر، آنها را تأييد كرده است». (2) اصل كتاب در شانزده جزء افزون بر دويست عنوان دارد و 1460 روايت را در خود جاى داده است. هر يك از اجزاى شانزده گانه، چندين عنوان هم افق را در بر مى گيرد، بدين شرح: جزء اوّل: در باره فضائل و مناقب امام على عليه السلام از زبان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است و با حديث «أنا مدينة العلم و على بابها» آغاز مى شود و سپس اين مطالب مى آيد: «أقضاكم على»، «علىٌّ منّى و أنا مِن علىٍّ»، «أنت منّى بمنزلة هارون مِن موسى»، «مَن كنت مولاه فعلىٌ مولاه»، على عليه السلام نفس پيامبر، «علىٌّ منّى؛ يؤدّى دَينى و يقضى عداتى»، «علىٌ أميرُ المؤمنينَ والوصىُّ والخليفةُ»، و حديث طير. جزء دوم: با پيش گامى امام على عليه السلام در اسلام، شروع مى شود و سپس اين مطالب

.


1- .شرح الأخبار، ج 1، ص 87 .
2- .همان، ص 88 .

ص: 244

مى آيد: اختصاص على عليه السلام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله . برترىِ على عليه السلام (با تصريح به نام)، فرمان بردارى على عليه السلام و عدم مفارقت او، دستور پيامبر به پيروى از على عليه السلام و نهى از مفارقت او، ولايت على عليه السلام و ولايت ائمه عليهم السلام . جزء سوم: با بحث درباره جهاد على عليه السلام آغاز مى شود و سپس درباره: جهاد او در غزوه هاى بدر، احد، حمراء الأسد، خندق، خيبر، فتح مكّه، غزوه بنى جذيمه، غزوه حنين، سريه هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله ، و در باره فضيلت جهاد و مجاهدان. جزء چهارم: جهاد على عليه السلام با ناكثين و قاسطين و مارقين، عوامل اختلاف پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مانند سقيفه، خطبه على عليه السلام پس از بيعت با او، جنگ جمل، جنگ صفّين... . جزء پنجم: ادامه گزارش، درباره جهاد امام على عليه السلام با قاسطين، مقتل عبيد اللّه بن عمر، كتاب ابن أبى رافع كاتب امام على عليه السلام ، شهداى بنى عبد المطّلب در ركاب على عليه السلام جنگ نهروان، ابن عبّاس و خوارج، ابن عبّاس و معاويه، پشيمانى عايشه، فراخوانى، دعوت على عليه السلام براى جنگ با معاويه پس از جنگ با خوارج، معرّفى متخلّفان از دستور على عليه السلام . جزء ششم: فضائل پندارى، بهانه جويى با خون خواهى عثمان، سعد بن ابى وقّاص، بهانه و حجّت خوارج در جدا شدن از على عليه السلام ، ابو سفيان، معاويه بن ابى سفيان، مقتل حجر بن عدى. جزء هفتم: مناقب امام على عليه السلام و ردّ شبهات، احتجاج على عليه السلام در شوراى عمر، سعد بن ابى وقّاص و موضع او در برابر كسى كه امام على عليه السلام را دشنام داد، حديث «سدّ الأبواب»، وجوه برترى، شناخت فاضل و مفضول. جزء هشتم: دلايل لزوم اطاعت از امام على عليه السلام ، حركت در خط و مسير امير المؤمنين، دعاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره على عليه السلام ، قضاوت امير المؤمنين عليه السلام . جزء نهم: آياتى كه در شأن على عليه السلام نازل شده اند، آيه ولايت، ازدواج فاطمه عليهاالسلام با على عليه السلام ، زهد امير المؤمنين، خبر راهب، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و فضائل على عليه السلام ، حديث

.

ص: 245

دينار، على عليه السلام با ملائكه. جزء دهم: معرّفى معاويه، شهادت رسول خدا صلى الله عليه و آله به بهشتى بودن على عليه السلام و موقعيت و مقام او در آخرت، فضائل اهل بيت عليهم السلام . جزء يازدهم: فضائل ديگر اهل بيت، دوستى با اهل بيت عليهم السلام ، منقطع شدن همه نسب ها در قيامت، مگر نسب پيامبر صلى الله عليه و آله ، توبه آدم عليه السلام ، آيين ابراهيم عليه السلام ، حديث «أساس الإسلام حبُّنا أهل البيت»، «ذريّة طيّبة»، «أهل البيت عليهم السلام أمانٌ للاُمّة» خديجه كبرا، فضائل فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا، «فدك لفاطمة»، «اللّه يأمر بتزويج فاطمة»، ماجراى شب زفاف حضرت فاطمه، حديث «يغضب اللّه لغضب فاطمة»، «فاطمة بضعةٌ منّى»، حضرت فاطمه عليهاالسلام و اسماء دختر عميس، درخواست فاطمه براى گرفتن ميراث خود، خطبة الزهراء و شرح آن، تسبيح حضرت زهراء «الحسن و الحسين عليهماالسلامسيّدا شباب أهل الجنة»، «مَن أحبّنى فلْيُحب هذين»، «الحسنان يتصارعان»، «نعم الراكبان»، ابو هريره و امام حسن عليه السلام . جزء دوازدهم: درباره فضائل امام حسن و امام حسين عليهماالسلام: نام گذارى آنان، داستان به دنيا آمدن، مولد امام حسن و امام حسين عليهماالسلام، «مَن أحبّنا فهو معنا» ، ريحانتا الرسول صلى الله عليه و آله ، أفضل الأسباط، امام حسن عليه السلام و معاويه، مصائب امام حسن عليه السلام ، وصيت امام حسن عليه السلام ، نقش عايشه در دفن امام حسن عليه السلام ، دختر اشعث؛ قاتل و خائن، مقتل امام حسين عليه السلام ، حادثه اى كه آسمان و زمين بر آن گريستند، تعيين محلّ شهادت امام حسين عليه السلام توسط امير المؤمنين، «لا بارك اللّه فى يزيد»، هرثمه و حديث شهادت، حركت به سوى كربلا، مصائب سرزمين طف ، مسلم بن عقيل، ديدار حرّ با امام حسين عليه السلام ، خطبه امام در ميان اصحاب، ملحق شدن حرّ به امام حسين، به خاك افتادن على پسر امام حسين، شهادت امام حسين، وقايع پس از شهادت، مجلس ابن الباغية (عبيد اللّه بن زياد)، اهل بيت در شام. جزء سيزدهم: حوادث عاشورا، كسانى كه همراه امام حسين عليه السلام كشته شدند، فرزندان امام حسين عليه السلام ، قاسم بن حسن، عبد اللّه بن حسن، عبّاس و برادران [مادرىِ ]او، فرزندان عقيل، خانواده امير المؤمنين، جعفر بن ابى طالب، جعفر هاجر هجرتين،

.

ص: 246

6 . نوادر المعجزات فى مناقب الأئمة الهداة عليهم السلام

اولاد عبد المطّلب، ابو طالب، حمزة بن عبد المطّلب، عبّاس بن عبد المطّلب، عقيل بن ابى طالب، عبد اللّه بن عبّاس، فضائل ائمه كه از اولاد امام حسين عليه السلام هستند، فضائل على بن حسين امام زين العابدين عليه السلام ، عبادت او، دعاى او، زهد او، امام سجّاد و ابن شهاب زُهْرى، فتنه ابن زبير، قصيده فرزدق، در مدح امام زين العابدين عليه السلام ، امام محمّد باقر عليه السلام . جزء چهاردهم: درباره امام جعفر بن محمّد صادق عليه السلام و امامانِ پنهان و مستور، جارى شدن جمله «سلونى قبل أن تفقدونى» بر زبان امام صادق عليه السلام ، امام صادق و ابو حنيفه، معرّفى بعضى از فرقه هاى: شيعه فَطَحيه قطعيه، كيسانيه و زيديه، يحيى بن زيد، شهيد فخّ، يحيى بن عبد اللّه ، ادريس بن عبد اللّه ، حسن بن حسين بن زيد، ولايت عهدى امام رضا عليه السلام ، شهادت امام رضا عليه السلام ، روزگار معتصم، روزگار مستعين، روزگار معتمد عبّاسى، ظهور مهدى فاطمى، معالم و نشانه هاى مهدى، المتشبّه بالمهدى، حديثى درباره انتظار، اتباع المهدىّ والقيام معه، الصادق عليه السلام مع قوم من أهل الكوفة. جزء پانزدهم: ادامه مطالب درباره مهدى: معالم المهدىّ و بشاراته، خطبة أمير المؤمنين فى الكوفة، سيرة المهدىّ، المهدىُّ هو الفاتح للقسطنطنية، صفة المهدىِّ، مِمَّن هو المهدىُّ؟، الفِتَن ثلاث، المهدىُّ مِن نسل فاطمة عليهاالسلام، بدء الدعوة الفاطميّة ، المهدىّ والدلائل عليه فى اليمن، فى شمال إفريقا. جزء شانزدهم: درباره صفات شيعه على عليه السلام ، «من مات على الولاية»، مقام الموالى، الرسول صلى الله عليه و آله و شيعة على، صفةُ مَن يُبْغضُ عليّا أميرَالمؤمنين عليه السلام ، الرسول صلى الله عليه و آله يستغفر لشيعة علي، مَن دَمَعَت عيناه فينا، عبدٌ مات على حُبِّ علىٍّ، العبادةُ بدون الولاية، تفرحونَ لِفَرَحنا، صفات الشيعة.

6 . نوادر المعجزات فى مناقب الأئمة الهداة عليهم السلاممؤلّف: ابن جرير طبرى تحقيق و نشر: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام ، قم، چاپ اوّل، 1410 ق.

.

ص: 247

در تصحيح كتاب، افزون بر ديگر كتاب هاى حديثى، از نسخه اى استفاده كرده اند از نسخه اى كه گويا در سده سيزدهم (1) كتابت شده است. (2) موارد اختلاف ديگر مصادر حديثى با اين نسخه خطّى، در پاورقى ذكر شده است. از اشاره محقّق كتاب به چگونگى يافتن اين نسخه خطّى، بر مى آيد كه نوادر المعجزات، پيش از اين چاپ نشده است. نوادر المعجزات در بيشتر مصادر كتاب شناسى، ذكر نشده است. آقا بزرگ تهرانى (3) و عمر كَحّاله (4) ، از آن در شمار تأليفات ابن جرير طبرى امامى، ياد كرده اند. به هر روى، اين كتاب از مصادر بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است. (5) نسخه چاپى نوادر المعجزات، پس از مقدّمه مفصّل گروه تحقيق، شامل مقدّمه كوتاه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، به شرح حال مؤلّف، آثار او، نسخه خطّى و موضوع نوادر المعجزات، اشاره شده است. مقدّمه مؤلّف، به انگيزه تأليف اختصاص دارد. بر اساس اين مقدّمه، گويا فرد يا گروهى، معجزات ائمه عليهم السلام را انكار مى كنند و مؤلّف به دنبال آن رويداد، تصميم مى گيرد اين كتاب را تأليف كند. (6) وى پيش از ورود به اصل موضوع، به بررسى جايگاه وصايت در ميان پيامبران پيشين مى پردازد. به گفته او، سليمان عليه السلام آصف بن برخيا را كه پسر عمو و دامادش بود، وصىّ خود كرد؛ يوشع ابن نون بن افرائيم بن يوسف، وصىّ موسى عليه السلام بود؛ عيسى عليه السلام شمعون صفا را وصىّ خود خواند و دانيال عليه السلام نيز منذر بن شمعون را. (7) اين اوصيا، همگى معجزاتى

.


1- .الذريعة، ج 24، ص 349.
2- .نوادر المعجزات، ص 8 .
3- .الذريعة، ج 4، ص 394.
4- .معجم المؤلّفين، ص 164.
5- .ر . ك : بحار الأنوار ، ج 54 ، ص 339 ؛ خاتمة مستدرك الوسائل ، ج 4 ، ص 205 ؛ الذريعة ، ج 24 ، ص 349.
6- .همان، ص 10 _ 11.
7- .همان، ص 12.

ص: 248

داشته اند. همچنان كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله برتر از پيامبران پيشين است، اوصياى او نيز برتر از ديگر اوصيا هستند و همان گونه كه اوصياى آنها به سان خود پيامبران، صاحب معجزات بوده اند، اوصياى پيامبر اسلام نيز معجزات دارند. ابن جرير از منابع پراكنده اى مانند الأنوار ابن همّام اسكافى، (1) به گردآورى مناقب، علوم، معجزات و نشانه هاى فضل ائمه عليهم السلام پرداخته است. وى در مقدّمه، يادآور شده است كه برخى از اين معجزات، چنان شگفت مى نمايد كه عقول بشرى، از فهم آن عاجز و در دركش حيران مى مانند، و تنها راه تحمّل چنين معجزاتى، تكيه بر ايمان است . (2) ابن جرير در اين كتاب، از 152 روايت بهره برده و آنها را در سيزده باب، سامان داده است؛ دوازده باب به دوازده امام، و يك باب به حضرت فاطمه عليهاالسلاماختصاص دارد. روايات كتاب را _ كه در هر باب، شماره شده است _ ، از طريق مشايخ خود و يا از منابع اهل سنّت، با اسناد كامل و گاه به گونه مرسل يا مرفوع، نقل كرده است. باب هاى سيزدهگانه عبارت اند از: باب يكم: دلائل امير المؤمنين و سيّد الوصيين عليه السلام (42 روايت) باب دوم: فضائل و معجزات فاطمه عليهاالسلام (17 روايت) باب سوم: معجزات امام حسن عليه السلام (16 روايت) باب چهارم: معجزات و نشانه هاى امام حسين عليه السلام (8 روايت) باب پنجم: معجزات و نشانه هاى على بن حسين عليه السلام (13 روايت) باب ششم: معجزات و نشانه هاى محمّد باقر عليه السلام (6 روايت) باب هفتم: معجزات و نشانه هاى جعفر بن محمّد صادق عليه السلام (21 روايت) باب هشتم: معجزات و نشانه هاى موسى بن جعفر عليه السلام (11 روايت)

.


1- .همان، ص 80 .
2- .همان ، ص 14 .

ص: 249

7 . نوادر الأثر فى: «علىٌّ خير البشر»

باب نهم: معجزات و نشانه هاى على بن موسى عليه السلام (11 روايت) باب دهم: معجزات و نشانه هاى محمّد بن على التقى عليه السلام (11 روايت) باب يازدهم: معجزات و نشانه هاى على بن محمّد النقى عليه السلام (8 روايت) باب دوازدهم: معجزات و نشانه هاى حسن بن على عسكرى عليه السلام (6 روايت) باب سيزدهم: دلائل و براهينى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام بر وجود صاحب الزمان عليه السلام (8 روايت)

7 . نوادر الأثر فى: «علىٍّ خير البشر»مؤلّف: ابن رازى قمى مؤلّف اين رساله، ابو محمّد جعفر بن احمد بن على، معروف به ابن رازى قمى، صاحب جامع الأحاديث است كه پيش از اين، معرّفى شد. از آن جا كه اين رساله، همراه با ديگر آثار مؤلّف چاپ شده، مشخّصات كتاب شناسى آن، در معرّفى جامع الأحاديث اشاره شده است. اين رساله با همين عنوان، در مصادر كتاب شناسى متأخّر و معاصر ديده مى شود. (1) موضوع آن، بيان طرق حديث نبوى «علىٌّ خير البشر، مَن شكّ فقد كفر» است و گويا به سان جامع الأحاديث، العروس و المسلسلات، به درخواست فردى فراهم آمده است. (2) ابن رازى در 24 صفحه، روايت ياد شده را با 79 طريق، از پنج نفر از صحابيان نقل كرده است، كه از آن جمله اند: سلمان فارسى، جابر بن عبداللّه انصارى، حذيفة بن يمان، عايشه و ابو رافع. از طريق ابن رازى، شانزده طريق به جابر بن عبد اللّه انصارى مى رسد. ظاهر اسانيد، گوياى آن است كه تنها شش روايت، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده و مابقى آنها مستند به خود صحابيان است. متن اين حديث با حفظ اين عنوان كه امام على عليه السلام «خير البشر» است، با تعابير

.


1- .الذريعة، ج 24، ص 343.
2- .جامع الأحاديث، ص 298.

ص: 250

8 . الاعتقادات فى دين الإمامية

مختلفى آمده است. روايات كتاب كه با اسانيد كامل نقل شده اند، در زمينه كلام و بويژه در موضوع امامت، ارزش فراوان دارند. مصحّح در پاورقى ها _ كه حجمشان كمتر از متن نيست _ ، به منابع و مآخذ فراوانى از اهل سنّت اشاره كرده است.

8 . الاعتقادات فى دين الإماميةمؤلّف: شيخ صدوق تحقيق: عصام عبد السيّد ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر، بيروت، چاپ دوم، 1414 ق. در تصحيح و تحقيق اين كتاب، از پنج نسخه خطّى و نيز از تصحيح الاعتقاد شيخ مفيد، استفاده شده است. دو نسخه خطّى، در كتاب خانه آية اللّه مرعشى (با تاريخ كتابت 817 ق و 992 ق)، و دو نسخه در كتاب خانه آستان قدس رضوى (با تاريخ كتابت 880 ق و 999 ق)، موجود است. چاپ سنگى اين كتاب، متعلّق به سال 1370 ق، است كه در ضمن مجموعه اى، همراه با شرح باب حادى عشر، آداب المتعلّمين و چند كتاب ديگر، منتشر شد. چاپ حروف آن، در سال 1412 ق، با تحقيق غلام رضا بن غلام حسين مازندرانى، انجام گرفته است. اين كتاب با عنوان الاعتقادات، در مصادر اوّليه _ مانند: رجال نجاشى و متن چاپى فهرست طوسى _ ، نيامده است. مصحّح كتاب فهرست طوسى، در پاورقى با عنوان «زيادة»، از اين كتاب ياد كرده، كه گويا براى اشاره به اختلاف در نسخه است. (1) شيخ طوسى از كتابى با عنوان دين الإمامية ياد كرده، (2) كه شايد همان الاعتقادات باشد. به قرينه آن كه از يك سو، ابن شهرآشوب كتاب دين الإمامية را در كنار كتاب دعائم الإعتقاد و كتاب الاعتقاد ياد كرده، و از ديگر سو، عنوان يكى از مجالس كتاب الأمالى صدوق نيز «دين الإمامة» است ، مى توان حدس زد كه كتابِ موسوم به دين الإمامية ، همان عنوان

.


1- .الفهرست ، طوسى، ص 238.
2- .الفهرست ، طوسى، همان جا.

ص: 251

موجود در كتاب الأمالى است كه به لحاظ انسجام موضوعى و اهمّيت مذهبى، صورت جداگانه پيدا كرده و مصادر اوّليه، آن را كتابى مستقل شمرده اند. محمّد باقر مجلسى از اين كتاب، به رسالة العقائد ياد كرده؛ (1) ولى در مصادر متأخّر، با عنوان الإعتقادات آمده است. (2) به هر حال، انتساب اين كتاب به شيخ صدوق، معروف است (3) و بحار الأنوار و ديگر كتاب هايى كه پس از آن تأليف شده اند، از آن نقل كرده اند. نسخه چاپى الاعتقادات، شامل مقدّمه محقّق كتاب و متن اصلى است. در مقدّمه محقّق، به نقلى بودن شيوه كتاب، نسخه هاى خطّى كتاب و چگونگى استفاده از اين نسخه ها و نسخه هاى چاپى، اشاره شده است. اين كتاب در 45 باب سامان يافته و مؤلّف در هر باب، عنوان مشخّصى را ذكر كرده است. با نگاه به عناوين باب ها معلوم مى شود كه شيخ صدوق در پىِ آن نبوده كه مسائل اعتقادى به معناى خاص و مصطلح كلمى را مطرح كند؛ بلكه هدف وى، بيان آموزه هاى خاص و ممتاز مذهب شيعه، و به عبارت روشن تر، ارائه ديدگاه شيعه در باره مسائل اختلافى و بعضا كم اهميت در ميان فرق و مذاهب مختلف آن روز بوده است. بر همين مبنا، در اين كتاب از مباحث مهمّ كلامى، به مسائلى چون مسئله عصمت، توحيد، جبر و تفويض، صفات ذات و عدل، پرداخته و در كنار اينها، مسائلى از اين دست را نيز مطرح كرده است: ديدگاه اماميه درباره دو حديث مختلف، احاديث طبّى، صراط، حساب و ميزان، بداء، غلوّ و تقصير، شفاعت، تقيّه، كيفيت نزول قرآن، تعداد انبيا، نياكان پيامبر صلى الله عليه و آله و جدال در كلام. روش معمول در تبيين مسائل ياد شده، چنين است كه مؤلّف ابتدا مسئله را تحت عنوان «اعتقاد ما در فلان

.


1- .بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
2- .أمل الآمل، ج 2، ص 226؛ كشف الحجب والأستار، ص 51؛ الذريعة، ج 19، ص 355.
3- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 36؛ بحار الأنوار، همان جا.

ص: 252

9 . التوحيد

مسئله» مطرح و آن گاه ديدگاه خود را با الهام مستقيم از قرآن و بويژه احاديث معصومان عليهم السلام ، مطرح مى كند. روايات كتاب، عموما مرسل اند و در مواردى در حدّ نياز، سند نيز نقل شده است. بر اين كتاب، نقدها و شرح هاى بسيارى نگاشته شده و نيز چند بار به فارسى برگردانده شده است. معروف ترينِ اين شرح ها كه با نقد همراه است، كتاب تصحيح الإعتقاد شيخ مفيد (م 413 ق) و پس از آن، كهن ترين شرح، شرح الإعتقادات عبد اللّه بن حسن شولستانى، معاصر ميرزا عبد اللّه افندى صاحب رياض العلماء است.

9 . التوحيدمؤلّف: شيخ صدوق تصحيح و تعليق: سيّد هاشم حسينى تهرانى ناشر: مؤسّسة النشر الاسلامى (انتشارات جامعه مدرّسين)، قم، بدون نوبت و تاريخ چاپ. در تصحيح كتاب، از پنج نسخه خطّى متعلّق به سده يازدهم كه برخى نيز تصحيح شده اند، و سه نسخه چاپى استفاده شده است. اين كتاب براى بار، در سال 1285 ق، در تهران چاپ شد. كتاب التوحيد _ كه به توحيد صدوق و توحيد ابن بابويه نيز معروف است _ ، از آثار بنام شيخ صدوق شناخته مى شود. (1) گويا نام التوحيد را صدوق خود، بر اين كتاب نهاده است؛ چرا كه وى در مقدّمه كتاب متذكّر شده كه اين كتاب را در توحيد و نفى تشبيه و جبر، تأليف كرده است. (2) كتاب التوحيد در زمينه مهم ترين موضوع كلامى، يعنى اسما، صفات و افعال الهى، تأليف شده و انگيزه اصلى مؤلّف _ چنان كه خود تصريح كرده _ ، تفسير و تأويل احاديثى است كه ظاهر آنها تشبيه و جبر را مى رساند و با آموزه هاى مسلّم اماميه،

.


1- .بحار الأنوار، ج 1، ص 6، 22.
2- .التوحيد، ص 18.

ص: 253

ناساز است. شيخ صدوق درباره اين گونه احاديث، بر اين عقيده است كه احاديث، همانند آيات قرآن، محكم و متشابه دارند و از زبان يك سانى تبعيت نمى كنند و از همين رو، نمى توان اين دسته احاديث را به دليل ظهور آنها در جبر و تشبيه، بر ظاهرشان حمل كرد و يا دور انداخت؛ بلكه بايد تأويل درست آنها را با احاديث محكم و نيز آيات قرآن، به دست آورد. وجود اين نوع روايات در متون حديث شيعه، و ظاهرنگرىِ مخالفان (اهل سنّت)، زمينه هجوم به هويت مذهب اماميه و اتّهام تشبيه و جبرگرايى را فراهم كرده بود. در چنان شرايطى بود كه انگيزه لازم و حتى كافى، براى تأليف كتاب التوحيد در شيخ صدوق ايجاد شد. كتاب التوحيد بر اساس نسخه چاپى، شامل مقدّمه محقّق كتاب، مقدّمه مؤلّف، اصل كتاب و پژوهش هايى است كه محقّق كتاب درباره آن انجام داده است. در مقدّمه محقّق كتاب، اهميّت و جايگاه كتاب التوحيد، اعتبار روايات آن، انتساب كتاب به شيخ صدوق، نسخه هاى خطّى و چاپى كتاب، شروح آن، شماره ابواب و احاديث و تصوير چند نسخه خطّى كتاب آمده است. در مقدّمه مؤلّف، پس از ثنا و ستايش خدا و درود بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام ، ضرورت و انگيزه تأليف التوحيد بيان شده است. اصل كتاب ياد شده، بر اساس نسخه چاپى، در 67 باب سامان يافته است. اين در حالى است كه بسيارى از نسخ كتاب، 66 باب دارند؛ چرا كه در برخى از نسخه ها، باب چهل و سوم و در برخى ديگر، باب چهل و نهم، باب باب پيش از خود ادغام شده است. به گفته محقّق كتاب، اين اختلاف از آن جا ناشى شده كه در ابتداى دو بابِ ياد شده، عنوان «باب» ذكر نشده است؛ ولى حق، آن است كه آن دو بخش نيز به دليل اختلاف و استقلال در موضوع، به عنوان دو باب در نظر گرفته شوند. به هر حال، هر يك از ابواب كتاب، داراى موضوع مشخّصى است و مؤلّف در ذيل آنها احاديث مرتبط و مناسب را نقل مى كند. از اين نظر، كتاب از طبقه بندىِ

.

ص: 254

معنادارى برخوردار است. ترتيب و چينش ابواب نيز قابل ملاحظه است. با نگاه اجمالى به عناوين ابواب، به نظر مى رسد كه شيخ صدوق عناوين را بر اساس نظام معنادار «كلّى به جزئى» مرتب كرده است؛ به اين صورت كه ابتدا مباحث كلّى را درباره توحيد و ديگر صفات ذات و افعال خدا آورده و پس از آن، به تفسير و تأويل آيات قرآن و آن گاه، به تفسير مفاهيم قرآنى پرداخته و در پايان نيز مباحثه و مناظره امام رضا عليه السلام را با اهل اديان و اصحاب مقالات _ چون جاثليق و رأس الجالوت _ و نيز سخن ايشان با سليمان مروزى، متكلّم خراسان، در باب توحيد را مطرح كرده كه هر دو جلسه، در حضور مأمون برگزار شده اند. باب پايانى كتاب، درباره نهى از كلام و جدال و مراء درباره خداست. گويا چينش و ترتيب احاديث در درون ابواب نيز خالى از مبنا و پايه نيست. با تأمل در روايات هر باب، اين حدس قوى مى نمايد كه شيخ صدوق ترتّب احاديث را بر يكديگر، در نظر داشته است. قرينه بر اين مطلب، آن است كه او در موارد بسيارى پس از يك يا چند روايت _ كه گاه با توضيح مختصر يا مفصّلى نيز همراه است _ ، با عبارتِ «و تصديق ذلك...»، و «و تصديق ما ذكرتُه...»، «و مِن ذلك...» يا «و فى رواية اُخرى...»، روايت يا روايات ديگرى را آورده است. (1) برخى از باب هاى كتاب كه در بردارنده روايات پرشمارترى هستند، بدين قرار است: ثواب الموحّدين و العارفين، التوحيد و نفى التشبيه، إنّه عز و جل ليس بجسم و لا صورةٍ، ما جاء فى رؤية اللّه ، صفات الذات و صفات الأفعال، نفى المكان و الزمان و السكون و الحركة والنزول و الصعود و الإنتقال عن اللّه تعالى، أسماء اللّه تعالى والفرق بين معانيها و بين معانى أسماء المخلوقين، فطرة اللّهِ الخلقَ على التوحيد، الإستطاعة، القضاء والقدر والفتنة والأرزاق و الأسعار والآجال، نفى الجبر و التفويض، المشية

.


1- .التوحيد، ص 116، 137، 121، 157، 178، 226، 317، 388.

ص: 255

و الإرادة، التعريف و البيان و الحجّة والهداية، النهى عن الكلام والجدال والمراء فى اللّه عز و جل . باب «التوحيد ونفى التشبيه» با 37 حديث، باب «النهى عن الكلام والجدال» و باب «ثواب الموحّدين و العارفين»، هر يك با 35 حديث، و پس از آن باب «ما جاء فى الرؤية» با 24 حديث و باب «نفى المكان و الزمان». با 22 حديث، بيشترين احاديث را دارند. بيشتر باب ها كمتر از ده حديث و شمار اندكى، بين ده تا بيست حديث دارند. احاديث كتاب با اسناد كامل و از طريق شيعه، و گاه از اهل سنّت است. شش حديث از طريق اهل سنّت و بيست حديث قدسى، در ميان احاديث كتاب وجود دارد. (1) شيخ صدوق در اين كتاب، از 56 شيخ حديث، روايت نقل كرده است. على بن بابويه پدر مؤلّف (154 حديث)، ابن وليد (89 حديث)، على بن احمد بن محمّد بن عمران دقّاق (65 حديث)، محمّد بن موسى بن متوكّل (36 حديث)، محمّد بن ماجيلويه (23 حديث) و احمد بن محمّد بن يحيى (17 حديث)، به ترتيب، مهم ترين مشايخ شيخ صدوق شناخته مى شوند. شيخ صدوق معمولاً با عنوان «قال مصنّف هذا الكتاب : ...» و يا «يعنى...»، به توضيح و گاه تأويل روايات پرداخته است. اين توضيحات، در ذيل 56 مورد از 853 روايت كتاب آمده است. طولانى ترين توضيح مؤلّف، ذيل حديث سوم باب سوم، در معناى واحد و توحيد و موحّد، ديده مى شود كه در چهار صفحه جاى گرفته است. وى در توضيح و تأويل احاديث، از معناى لغوى، فرهنگ متعارف اهل زبان، تأمّلات عقلى _ و البته با الهام گرفتن از آموزه هاى مسلّم اهل بيت عليهم السلام _ ، اقوال اهل كلام، آيات قرآن و تاريخ، بهره گرفته است. از اين رو، كتاب التوحيد افزون بر ارزش حديثى و كلامى، در زمينه فقه الحديث نيز ارزش دارد. همه روايات كتاب، در يك سطح از اعتبار قرار ندارند؛ ولى آن تعداد اندك كه در

.


1- .علوم حديث، ش 28، ص 195.

ص: 256

10 . كمال الدين و تمام النعمة

مرتبه صحيح اصطلاحى جاى نمى گيرند، به اعتبار كتابى آسيبى نمى رسانند؛ چرا كه متون آنها با ديگر آموزه هاى اهل بيت عليهم السلام هم ساز است و به علاوه، اكثر اين روايات، در كتب معتبر ديگرى چون نهج البلاغه، الكافى، المحاسن و برخى از كتب مؤلّف _ مانند: عيون أخبار الرضا عليه السلام و معانى الأخبار _ ، با سندهاى متعدّد نقل شده اند. چهار شرح بر كتاب التوحيد نوشته شده كه همگى به سده يازدهم و دوازدهم تعلّق دارند؛ مانند؛ شرح التوحيد قاضى سعيد قمى شاگرد فيض كاشانى، و شرح محدّث جزايرى با نام اُنس الوحيد فى شرح التوحيد. يك برگردان به فارسى نيز از محمّد على بن محمّد حسن اردكانى، از علماى سده سيزدهم، با نام اسرار توحيد به چاپ رسيده است (1) . در نسخه چاپى كتاب _ كه به كوشش سيّد هاشم حسينى تهرانى، مقابله و تصحيح شده است _ ، فهرستى از ابواب كتاب، بيانات مؤلّف، موضوعات مختلف با عنوان تفصيل مطالب، فهرست اسماى حسناى الهى و فهرست اعلام نيز گنجانده شده است.

10 . كمال الدين و تمام النعمةمؤلّف: شيخ صدوق تحقيق و تصحيح: على اكبر غفّارى ناشر: مؤسّسة النشر الإسلامى، (انتشارات جامعه مدرسين)، قم، 1405 ق / 1363 ش. در تحقيق و تصحيح كتاب، از هفت نسخه خطّى متعلّق به سده دهم و يازدهم استفاده شده است كه بيشتر آنها خود، تصحيح شده هستند. (2) سه نسخه از هفت نسخه ياد شده، اساس كار تصحيح قرار گرفته اند. افزون بر اين نسخه ها، از نسخه چاپى كمال الدين و بحار الأنوار نيز استفاده شده است. (3)

.


1- .الذريعة، ج 13، ص 153؛ التوحيد، ص 7 _ 8 ، مقدّمه محقّق .
2- .كمال الدين و تمام النعمة، ص 29.
3- .همان، ص 29 _ 30.

ص: 257

كمال الدين و تمام النعمة، در ايران و نجف، بارها چاپ سنگى و حروفى شده است. چهار بار نيز به فارسى ترجمه شده كه دو ترجمه _ يكى از محمّد باقر كوه كمره اى و ديگرى از منصور پهلوان _ ، به چاپ رسيده اند. كهن ترين ترجمه كمال الدين، از سيّد على امامى اصفهانى، معاصر صاحب رياض است. (1) اين عنوان در منابع اوّليه كتاب شناسى چون رجال نجاشى و فهرست طوسى، ذكر نشده است. ابن شهر آشوب كتاب ياد شده را با همين عنوان آورده است. (2) در منابع متأخّر نيز گاهى با عنوان إكمال الدين و إتمام النعمة (3) ذكر شده است. اين كتاب به سان كتاب أمالى، از كتاب هاى مشهور و متواتر شيخ صدوق است و علماى شيعه در اعصار مختلف، به آن اعتماد كرده اند. (4) نسخه چاپى كتاب، شامل مقدّمه مصحّح، مقدّمه طولانى مؤلّف و متن كتاب است. در مقدّمه محقّق، پس از اهميّت موضوع كتاب و ضرورت تصحيح آن، به بررسى اعتبار روايات كتاب و نيز شرح حال مؤلّف پرداخته شده است. مقدّمه مؤلّف، با ثنا و ستايش خدا و درود بر پيامبر و ائمه عليهم السلام آغاز مى شود و پس از اشاره به ضرورت و انگيزه تأليف، با بحث كلامىِ مفصّل و خالصى در باره امامت _ البته نه به شيوه مصطلح _ ، پايان مى يابد. اين كتاب در شرايطى نگاشته شد كه به تصريح مؤلّف آن، طولانى شدن مدّت غيبت امام عصر عليه السلام سبب تحيّر و سستى ايمان شيعيان در شهرهاى نيشابور و بخارا (5)

.


1- .الذريعة ، ج 4 ، ص 80 و 78 .
2- .معالم العلماء ، ص 34 .
3- .أمل الآمل، ج 2، ص 284؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7؛ كشف الحجب و الأستار، ص 75؛ الذريعة، ج 2، ص 268.
4- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 37 _ 38؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7؛ مستدرك الوسائل ، ج 3 ص 524 . نيز ، ر. ك : نوادر الأخبار ، فيض كاشانى، ص 209 _ 305؛ إثبات الهداة، شيخ حرّ عاملى؛ كشف الحجب و الأستار ، 75 ؛ النجم الثاقب ، محدّث نورى ؛ كمال الدين ، ص 11 (مقدّمه محقّق).
5- .كمال الدين، ص 2 (مقدّمه محقّق).

ص: 258

و بغداد شده بود. (1) مناظرات و مباحثات بسيارى كه در كتاب ياد شده با فرقه ها و مذاهبى چون كيسانيه، ناووسيه و واقفه، زيديه و افراد ملحد و در پاسخ به شبهه ها مطرح شده، نشان مى دهد كه مسئله غيبت امام دوازدهم، مهم ترين مسئله فكرى آن عصر بوده و هويت شيعه اماميه را تهديد مى كرده است. مقدّمات انگيزشى تأليف اين كتاب، ابتدا در نيشابور (2) و سپس در قم (3) فراهم مى شود و سرانجام در رى، به انجام مى رسد. به موجب ظاهر كلام شيخ صدوق، عامل بسيار مهمّى كه در تأليف كتاب ياد شده نقش «شرط كافى» را ايفا نموده، تمايل و بلكه دستور حضرت ولى عصر عليه السلام به وى در عالم رؤيا بوده است. (4) كتاب مورد بحث، با يك مقدّمه طولانى در 128 صفحه آغاز مى شود كه شباهت فراوانى به چكيده و دورنماى مباحث كتاب دارد. اين مقدّمه بدون عنوان بندى، مطالب متنوّع و تا حدّى فارغ از انسجام را درباره مسئله امامت و بويژه غيبت، فرا مى گيرد. مؤلّف در اين قسمت، به سان يك متكلّم _ البته نه به معناى مصطلح _ ظاهر شده و به تحليل مطالب پرداخته است. وى در تبيين مدّعاى خود، ضمن تحليل بحث، از قرآن و روايات و اقوال متكلّمانى چون ابن قبه و ابو سهل نوبختى، بهره گرفته است. (5) چنان كه اشاره شد، غيبت امام عصر عليه السلام و طولانى شدن مدّت آن، شيعيان را گرفتار ترديد و شك ساخت و براى مخالفان، بهانه و بستر مناسبى را جهت ايراد شبهه و تعرّض به هويت شيعه اماميه فراهم آورد. شيخ صدوق در كتاب ياد شده نيز حجم و تكيه گاه مباحث را برطرف كردن استبعاد ياد شده از اذهان شيعيان و به تبع، خلع

.


1- .همان، ص 16.
2- .همان، ص 2.
3- .همان، ص 3.
4- .همان، ص 4.
5- .همان، ص 88 .

ص: 259

سلاح مخالفان قرار داد. برخى از مباحث كتاب، كلّى است و جنبه تمهيدى دارد؛ مانند وقوع غيبت در ميان پيامبران الهى عليهم السلام (1) و خبر دادن و بشارت پيشينيان، از ظهور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله . از جمله مباحثى كه ارتباط مستقيم با موضوع كتاب دارد و بلافاصله به آن پرداخته شده، اصل امامت حضرت مهدى عليه السلام و شبهات مطرح شده در اين باره است. برخى از عناوين شايان ذكر در اين باره، عبارت اند از: ضرورت وجود خليفه، وجوب اطاعت از خليفه، بايستگى انتخاب خليفه از سوى خدا، لزوم يكى بودن خليفه، وجوب شناخت مهدى عليه السلام ، غيبت و حكمت آن، فرقه كيسانيه، روايات راجع به وفات محمّد بن حنفيه، ابطال قول ناووسيه و واقفه درباره غيبت، مناظره ابو الحسن على بن احمد بن بشّار با ابو جعفر محمّد بن عبد الرحمان بن قبه رازى درباره غيبت، استدلال بر وجود امام غايب، اعتراضات زيديه، طرح و دفع شبهات مخالفان، مباحثات ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى، و در پايان كتاب، مطلبى تحت عنوان «تنبيه»، درباره درستى غيبت. (2) اصل كتاب كمال الدين در دو جزء، شامل 58 باب با عناوين مشخّص است: جزء اوّل: 32 باب دارد كه مطالب هفت باب آن، شامل پيشينه غيبت در ميان پيامبران الهى است. در اين باره، سخن از نخستين غيبت آغاز مى شود: غيبت ادريس نبى عليه السلام ، نهصد سال پيامبرى نوح عليه السلام پس از ادريس عليه السلام ، غيبت صالح نبى عليه السلام ، غيبت ابراهيم عليه السلام ، غيبت يوسف عليه السلام ، غيبت موسى عليه السلام ، غيبت اوصياى موسى. يازده باب در: اخبار و بشارت پيشينيان، درباره ظهور اسلام و آمادگى گروهى از مردم براى درك پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ؛ مانند: بشارت عيسى بن مريم عليهاالسلام، خبر سلمان فارسى، خبر قيس بن ساعده ايادى، خبر تُبّع، خبر عبد المطّلب و ابو طالب، خبر

.


1- .همان، ص 127 _ 145.
2- .همان، به ترتيب : ص 5، 9، 10، 19، 20، 32، 36، 37 _ 40، 51، 65، 67، 73، 88، 127 _ 145.

ص: 260

سيف بن ذى يَزَن، خبر بُحَيراى راهب، خبر ابو مويهب راهب، خبر سطيح كاهن، خبر يوسف يهودى، خبر (دواس) ابن حواش مقبل. (1) سه باب در: ضرورت امامت، پيوستگى آن از زمان حضرت آدم عليه السلام و خالى نشدن زمين از حجّت خدا. چهار باب _ كه البته پشت سر هم قرار ندارد _ در: وجود حضرت قائم و به عنوان امام دوازدهم، نصّ قرآنى، نصوص نبوى، روايت صحيفة ى منسوب به حضرت فاطمه عليهاالسلام درباره اسامى ائمّه عليهم السلام و مادرانشان و نيز حضرت قائم به عنوان امام دوازدهم، نص بر وجود قائم در لوح اهدايى از طرف خدا به پيامبر صلى الله عليه و آله و از پيامبر به فاطمه عليهاالسلام. وقوع غيبت امام دوازدهم، موضوع ديگر باب هاى اين جزء است، شامل اخبارى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، امام على، امام حسن، امام حسين، امام زين العابدين و امام باقر عليهم السلام . جزء دوم: شامل 26 باب است. باب نخست: اخبار امام صادق عليه السلام و ديگر ائمّه تا امام حسن عسكرى عليهم السلام ، درباره بر وقوع غيبت. حديث خضر نبى عليه السلام و ذوالقرنين، عنوان دو باب ديگر است كه در همين راستا آمده اند. هفت باب در: سرانجام انكار امام دوازدهم، عدم اجتماع امامت در دو برادر پس از امام حسن و حسين عليهماالسلام، مادر حضرت قائم و نام پدر او، ميلاد قائم عليه السلام ، كسانى كه حضرت قائم را ديده اند و با او صحبت كرده اند، علّت غيبت، و توقيعات آن حضرت. هشت باب در: معمّرين يا درازْ عمرها، حديث دجّال و ارتباط آن با قائم عليه السلام ، حديث «ظباء بأرض نينوى»، حديث حبابة و بية، داستان بلوهر و يوزاسف، حديث معمّر مغربى ابو الدنيا على بن عثمان بن خطّاب بن مرّة بن مؤيّد، حديث عبيد بن

.


1- .همان، ص 159 _ 205.

ص: 261

11 . فضائل الشيعة

شريه جُرْهمى، حديث ربيع بن ضَبُع فزارى، حديث شق كاهن، و حديث شدّاد بن عاد بن اِرم. ديگر باب ها: ثواب منتظر فرج، نهى از بردنِ نام قائم عليه السلام ، و علائم خروج قائم. باب پايانى، باب «النوادر» است. در اين باب، مسئله فترت مطرح شده است. كسانى كه به فترت قائل شده اند، پنداشته اند همان گونه كه در نبوّت فترت و فاصله وجود دارد در امامت نيز چنين است. شيخ صدوق فترت در امامت را مخالف روايات پرشمارى با مضمون «إنّ الأرضَ لا تخلو مِن حجّةٍ إلى يوم القيامة» دانسته است. (1) روايات كتاب، با اسناد كامل اند و بيشترشان از على بن بابويه پدر مؤلّف، ابن وليد و محمّد بن على ماجيلويه نقل شده اند. كتاب كمال الدين، افزون بر ارزش حديثى و كلامى، ارزش فراوان تاريخى نيز دارد. البته ميزان صحّت گزارش هاى تاريخى آن؛ بويژه در قسمت اخبار معمّرين، به پاى روايات مربوط به اصل امامت و غيبت آن حضرت نمى رسد و خود مؤلّف نيز به اين مسئله تصريح كرده است. وى خود، متذكّر شده كه تكيه گاه اصلى او، روايات صحيح و مورد اتفاق است. اخبار معمّرين و امثال آنها تكيه گاه اصلى در امكان و اثبات غيبت امام دوازدهم نيست؛ چراكه غيبت آن حضرت، با روايت صحيح و بى شمارى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام ثابت است. ياد كردن از دراز عمرها و غيبت انبياى الهى و اوصياى آنها و بسيارى از پادشاهان صالح _ كه مورد قبول مخالفان است _ ، تنها براى رفع استبعاد از اصل غيبت است. (2)

11 . فضائل الشيعةمؤلّف: شيخ صدوق تحقيق: گروه تحقيق مدرسه امام المهدى عليه السلام و شيخ محمّد تقى ذاكرى ناشر: كانون انتشارات عابدى، تهران، بدون تاريخ و نوبت چاپ.

.


1- .كمال الدين و تمام النعمة، ص 656 _ 657.
2- .كمال الدين و تمام النعمة، ص 638 _ 639.

ص: 262

اين كتاب بارها، جداگانه، يا همراه با كتابى ديگر، چاپ شده است. چند نسخه خطّى از اين كتاب، در كتاب خانه هاى ايران و عتبات عراق نگهدارى مى شود. به گزارش آقا بزرگ تهرانى، نسخه اى با خطّى كهن و قطعى بزرگ، نزد دكتر نوع پرست در تهران، و نسخه اى در اختيار اردوبادى در نجف، و نسخه اى همراه با صفات الشيعة در سامرا، وجود دارد. نسخه ديگرى به خطّ ميرزا حسين نورى، در اختيار حفيد او ميرزا على بهزادى در تهران است. (1) موضوع كتاب، فضايل شيعه است. مؤلّف در اين راستا، 45 روايت را با اسناد ناقص و بدون ترتيب و عنوان و باب خاص، از پيامبر صلى الله عليه و آله ، على عليه السلام ، امام باقر عليه السلام و صادق عليه السلام درباره فضائل و جايگاه معنوى شيعه گردآورده است. اين مضامين، در روايات كتاب ديده مى شود: خبر دادن جبرئيل به آدم عليه السلام از بهشتى بودن شيعيان، آفرينش ارواح شيعيان پيش از ملائكه، پاكىِ شيعيان و اصالت آنها، معناى «رافضى»، درخواست حضرت ابراهيم عليه السلام كه از شيعيان باشد، مهربانىِ پيامبر و امامان به شيعيان، بعضى از فضائل امير مؤمنان و دوستان وى، دوستى اهل بيت عليهم السلام به عنوان بزرگ ترين نعمت، وفادارى شيعيان، دوست داشتن شيعيان براى خدا، فضيلتِ برآوردن حاجت شيعيان، اعتصام به حبل المتين اهل بيت. طولانى ترين احاديث كتاب، حديث هفدهم و هيجدهم است، كه يكى در معرّفى امام على عليه السلام به عنوان معيار حبّ و بغض الهى و حبل المتين رستگارى، و ديگرى درباره معناى «رافضى»، از امام صادق عليه السلام نقل شده اند. در مورد اخير، امام صادق از عنوان «رافضى» براى شيعيان، استقبال كرده و آن را با عنوان ياران هارون و موسى عليهماالسلامدر قرآن دانسته است. (2) در مصادر نخستين كتاب شناسى، اين عنوان ذكر نشده است؛ اما در سده يازدهم،

.


1- .الذريعة، ج 15، ص 45؛ ج 16، ص 260؛ ج 17، ص 137 ، 138؛ فضائل الشيعة، ص 31 _ 33.
2- .همان، ص 33 _ 35.

ص: 263

12 . مئة منقبةٍ فى فضائل أمير المؤمنين و الأئمة عليهم السلام من ولده

شيخ حرّ عاملى (1) و محمّد باقر مجلسى، (2) از آن ياد كرده اند. شهرت اين كتاب، به اندازه ديگر كتب شيخ صدوق نيست. با اين حال، از مصادر دو كتاب وسائل الشيعة و بحار الأنوار است. به قرينه نقل اندك ميرزا حسين نورى از فضائل الشيعة _ كه به نقل از بحار الأنوار (3) و گاه بدون واسطه است _ ، (4) اين حدس قوى مى نمايد كه وى اين كتاب را چندان معتبر نمى دانسته است.

12 . مئة منقبةٍ فى فضائل أمير المؤمنين و الأئمة عليهم السلام من ولدهمؤلّف: ابن شاذان (شادان) قمى تحقيق: مدرسه امام مهدى عليه السلام ، قم ناشر: مدرسه امام مهدى عليه السلام ، چاپ اوّل، قم، 1407 ق. در تحقيق كتاب، بر دو نسخه خطّى و يك نسخه چاپى اعتماد شده است: يكى، نسخه كتاب خانه آية اللّه سيّد مصطفى خوانسارى است كه توسط پدرش سيّد احمد بن محمّد رضا حسينى خوانسارى، در سال 1328 ق، استنساخ شده است. نسخه دوم، در كتاب خانه آية اللّه مرعشى نجفى است كه بر روى آن، مطالبى به خطّ عزّ الدين حسين بن حيدر بن قمر حسينى عاملى كركى در سال 984 ق، نوشته شده است. اين نسخه، در يكى از چهار نسخه اى است كه آقا بزرگ تهرانى به آنها اشاره كرده است. (5) مئة منقبة در سال 1349 ق، در نجف اشرف چاپ شد. (6) در مصادر كتاب شناسى، عنوان إيضاح دفائن النواصب، در فضائل اهل بيت عليهم السلام ، (7)

.


1- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 37 ، 38.
2- .بحارالأنوار، ج 1، ص 6.
3- .مستدرك الوسائل، ج 1، ص 170؛ ج 5، ص 194.
4- .همان، ج 11، ص 272.
5- .الذريعة، ج 19، ص 4؛ فهرس التراث، ج 1، ص 468.
6- .مئة منقبة، ص 15 _ 16 ، مقدّمه محقّق .
7- .الاستنصار، ص 6؛ كنز الفوائد، ص 259.

ص: 264

إيضاح دفائن النواصب، (1) مئة حديث (2) ، مناقب أمير المؤمنين، مئة منقبة، (3) و المناقب (4) آمده است. گويا إيضاح دفائن النواصب، المناقب، ومئة منقبة، عناوين يك كتاب اند. اين تلقّى، تا سده دوازدهم وجود داشته است. قرينه بر اين مطلب، توصيف اين عناوين با فضائل أمير المؤمنين و نقل حديث از آنها است. كراجكى و ابن شهر آشوب با عنوان إيضاح دفائن النواصب (5) ، ابن طاووس با عنوان المئة حديث فى فضائل مولانا على عليه السلام (6) ، سيّد هاشم بحرانى توبلى با سه عنوان: فضائل أمير المؤمنين و وُلْده الأئمّة عليهم السلام ، مئة حديث، و المناقب المئة (7) ، شيخ حرّ عاملى با عنوان مناقب أمير المؤمنين مئة منقبة، (8) محمّد باقر مجلسى با عنوان المناقب (9) و الفضائل و المناقب، (10) از آن نقل كرده اند. در سده دوازدهم به بعد، دو ديدگاه در يگانگى يا تعدّد كتاب إيضاح النواصب و مئة منقبة پديد آمد. افندى اصفهانى، محقّق خوانسارى و برخى از كتاب شناسان معاصر، آن دو را دو كتاب دانسته اند. مهم ترين قرينه اى كه بر اين مطلب ذكر شده، مقايسه و مقابله نسخه هاى دو كتاب است. (11) عدّه اى ديگر از كتاب شناسان، چون ميرزا حسين نورى (12) و علامه امينى، (13) بر يگانگى آنها تأكيد كرده اند.

.


1- .معالم العلماء، ص 152.
2- .اليقين، ص 14، 30، 102.
3- .أمل الآمل، ج 2، ص 18، 242.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 18.
5- .مناقب آل أبى طالب، ج 1، ص 252.
6- .اليقين، همان جا.
7- .غاية المرام، ج 1، ص 18، 31؛ مدينة المعاجز، ج 1، ص 65؛ ج 2، ص 24.
8- .أمل الآمل، همان جا.
9- .بحار الأنوار، همان جا.
10- .كشف الحجب و الأستار، ص 555.
11- .رياض العلماء، ج 5، ص 26؛ روضات الجنّات، ج 6، ص 179 _ 189؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 142؛ هدية العارفين، ج 6، ص 63؛ معجم المؤلّفين، ص 325؛ الذريعة، ج 2، ص 494؛ ج 3، ص 107؛ ج 22، ص 316.
12- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 138 _ 139.
13- .فهرس التراث، ج 1، ص 467.

ص: 265

به چند قرينه، يگانگى اين دو عنوان، قوى مى نمايد: يكى اين كه كراجكى هنگام نقل از كتاب إيضاح دفائن النواصب، تأكيد كرده كه موضوع آن، فضائل اهل بيت عليهم السلام از طريق اهل سنّت است. (1) قرينه ديگر گزارش هايى است از كتاب الإبانة (2) و إيضاح المماثلة ى او (3) و اين كه ابن شهر آشوب در توصيف كتاب إيضاح دفائن النواصب، موضوع آن را نصوص بر ائمه عليهم السلام ذكر كرده، (4) و محمّد باقر مجلسى نيز از آن با عنوان «المناقب ابن شاذان» ياد كرده و به ذكر آن توسط ابن شهر آشوب نيز اشاه كرده است. (5) به هر روى، انتساب مئة منقبة به ابن شاذان، معروف است. موضوع كتاب، بيان صد مورد از فضائل و مناقب امير المؤمنين عليه السلام و اولاد او است. گويا ابن شاذان در تأليف اين كتاب، از ابن عيّاش جوهرى الهام گرفته است. روايات كتاب به موجب نسخه چاپى، با اسانيد كامل است كه مؤلّف از مشايخ حديث امامى و سنّى خود، نقل كرده است. اين كتاب، از مصادر برخى كتاب هاى حديثى و كلامى اهل سنّت است. ابو الفتح كراجكى شاگرد مؤلّف، در دو كتاب الاستنصار و كنز الفوائد، ابن طاووس در اليقين، سيّد هاشم بحرانى (معروف به توبلى) در غاية المرام و مدينة المعاجز، محمّد باقر مجلسى در بحار الأنوار، و ميرزا حسين نورى در مستدرك الوسائل، (6) از آن نقل كرده اند. از اهل سنّت نيز احمد بن محمّد مكّى خوارزمى (م 568 ق) در دو كتاب المناقب و مقتل الحسين عليه السلام ، محمّد بن يوسف شافعى (مق 658 ق) در كتاب كفاية الطالب، و ابراهيم بن محمّد بن مؤيّد حَمَوينى خراسانى (م 730 ق) در فرائد السمطين (7) .

.


1- .الاستنصار، ص 6؛ كنز الفوائد، ص 259.
2- .بحار الأنوار، همان جا.
3- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 139.
4- .الذريعة، ج 2، ص 494.
5- .مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 252.
6- .الاستنصار، ص 6؛ كنز الفوائد، ص 62، 121، 129، 185، 208، 220، 259؛ اليقين، باب 77 _ 86، ص 23، 31 ، 102 ، 103؛ غاية المرام، ج 1، ص 18، 31، 33، 67 _ 69؛ مدينة المعاجز، ج 1، ص 65 ، 66، 371 ، 372، 400؛ ج 2، ص 24 ، 25، 310 _ 314؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 8 ؛ ج 2 ، ص 87؛ ج 6، ص 256؛ مستدرك الوسائل، ج 1، ص 171؛ ج 6، ص 78.
7- .المناقب، ص 32، 70 _ 73؛ مقتل الحسين عليه السلام در مئة منقبة، ص 8 ، مقدّمه محقّق ؛ دايرة المعارف بزرگ ? اسلامى، مدخل ابن شاذان، كفاية الطالب در مئة منقبة، همان جا؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامى، همان جا؛ فرائد السمطين، همان جا.

ص: 266

13 . الاستبصار فى النص على الأئمة الأطهار عليهم السلام

شايان گفتن است كه خوارزمى به كتاب ابن شاذان اشاره نكرده، ولى رواياتى را از طريق ابن شاذان نقل كرده، كه با همان اسناد و متن، در كتاب مئة منقبة ذكر شده اند. به قرينه ارسال روايات منقول توسّط سيّد هاشم بحرانى از كتاب مئة منقبة، در برخى از نسخه هاى كتاب، اسانيد روايات حذف شده است. (1) نسخه چاپى كتاب شامل مقدّمه محقّق كتاب، مقدّمه كوتاه مؤلّف و اصل كتاب است. محقّق در مقدّمه، به شرح حال مؤلّف، اهميّت و جايگاه تأليف و سپس به معرّفى نسخه هاى خطّى و چاپى آن پرداخته است. مقدّمه مؤلّف، به انگيزه و موضوع تأليف اختصاص دارد. به موجب اين مقدّمه، ابن شاذان اين كتاب را بر اساس تقاضاى فردى كه از او به «شيخ» ياد كرده، تأليف نموده است. وى متذكّر شده كه در اين كتاب، صد فضيلت از فضائل امير المؤمنين عليه السلام و اولاد او را از طريق عامّه (اهل سنّت)، گرد آورده است. (2) اصل كتاب شامل صد فضيلت در صد روايت است كه با اسناد كامل، از مشايخ امامى و سنّىِ مؤلّف، از طريق اهل سنّت نقل شده است. اين فضائل، بر اساس اسامى حروف الفبا مرتّب شده اند.

13 . الاستبصار فى النص على الأئمة الأطهار عليهم السلاممؤلّف: ابو الفتح كَراجِكى تحقيق: گروه مصادر حديث شيعه ناشر: دار الأضواء، بيروت، چاپ دوم، 1405 ق. پنج نسخه خطّى از اين كتاب موجود است، از جمله: نسخه اى در كتاب خانه آية اللّه مرعشى، و نسخه اى در كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى، با تاريخ كتابت

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 138.
2- .مئة منقبة، ص 17 و 18.

ص: 267

960 ق. (1) كتاب الاستبصار بارها چاپ شده است. از جمله، در سال 1346 ق، در نجف به انضمام كتاب مقتضب الأثر ابن عيّاش جوهرى (م 401 ق). كتاب الاستبصار با همين عنوان (2) ، يا با عنوان الاستنصار فى النص على الأئمّة الأطهار عليهم السلام (3) و شرح الاستبصار (4) ذكر شده است. به قرينه ذكر عنوان «الاستبصار» در فهرست مصنّفات كراجكى، (5) اين نام به واقع نزديك تر است. گويا اين اختلاف، از آن جهت پديد آمده كه كراجكى نامى براى كتاب خود، انتخاب نكرده است. وى در مقدّمه اين كتاب، در وصف آن، دو عبارت «يستبصر منه الناظر» و «يستنصر به المناظر» را به كار برده است. كتاب شناسان، اين دو عبارت را رمز نام كتاب تلقّى كرده اند؛ ولى برخى، تعبير اوّل و برخى تعبير دوم را به كار برده اند. (6) انتساب اين كتاب به كراجكى، مشهور است. الاستبصار چنان كه از نام آن پيداست، در موضوع امامت امامان دوازده گانه است. مؤلّف در مقدّمه، به انگيزه تأليف و اهمّيت آن پرداخته است. انگيزه تأليف، در پىِ انكار وجود نص بر امامت ائمّه عليهم السلام در مناظره اى ميان يكى از دوستان وى و مخالفان، پديد آمده است. (7) اين كتاب در دو باب و دوازده فصل، با 36 خبر سامان يافته است. باب اوّل: شامل نوزده روايت از طريق خاصّه (اماميه) است كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، امام على عليه السلام و برخى از صحابه، با سند كامل آمده است. باب دوم: مختصّ روايات از طريق عامّه است، شامل سيزده روايت از پيامبر

.


1- .ميراث حديث شيعه، ج 2، ص 92 و 93؛ فهرس التراث، ج 1، ص 518.
2- .اليقين، ص 374؛ أمل الآمل، ج 2، ص 287؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 18؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 130.
3- .تراثنا، ش 43 و 44؛ اليقين، ص 110؛ كشف الحجب و الأستار، ص 41؛ الذريعة، ج 2، ص 34 و 35.
4- .معالم العلماء، ص 154.
5- .تراثنا، همان جا.
6- .الاستبصار، ص 4 و 5.
7- .الاستبصار، ص 2.

ص: 268

14 . التعجّب من أغلاط العامّة فى مسألة الإمامة

خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام و برخى از صحابه. ساير فصل هاى كتاب عبارت اند از: دو فصل در دو متن از تورات، (1) يك فصل در خبر هارونى، يك فصل در خبر خضر _ كه مفصّل است _ ، (2) و يك فصل در خبر قيس بن ساعده ايادى از جارود بن منذر عبدى. (3) مؤلّف در اين كتاب، به نقل روايت و خبر بسنده نكرده و به نقد آنها نيز پرداخته است. نقد وى، هم نسبت به روايات فريقين است كه جنبه تأييدى دارد و هم به متون تورات است. وى در اين راستا، با تفسير و تطبيق متون ياد شده بر ائمه عليهم السلام ، ايرادهاى مربوط به تورات را در سه دسته _ انطباق متن بر امامت ائمه عليهم السلام ، نسخ و تحريف آن _ بيان كرده و پاسخ داده است. وى درباره نسخ، متذكّر شده كه نسخ، در اوامر و نواهى است، نه در اخبار. كراجكى روايات فريقين را از كتاب إيضاح دفائن النواصب و مئة منقبة ى ابو الحسن محمّد بن احمد بن على بن شاذان قمى، (4) و از محمّد بن عثمان ذهبى نقل كرده است. اين كتاب از مصادر اليقين ابن طاووس، الأربعين قمى و بحار الأنوار مجلسى است. (5)

14 . التعجّب من أغلاط العامّة فى مسألة الإمامةمؤلّف: ابو الفتح كراجكى تصحيح و تخريج: فارِس حسّون كريم ناشر: دار الغدير، قم، چاپ اوّل، 1421 ق. يازده نسخه خطّى از اين كتاب موجود است كه كهن ترينِ آنها متعلّق به سال

.


1- .الاستبصار، ص 26 و 27.
2- .همان، ص 31.
3- .همان، ص 24.
4- .الاستبصار، ص 20.
5- .الأربعين، ص 359؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 35؛ ج 26، ص 264.

ص: 269

986 ق است. (1) التعجّب در سال 1322 ق، همراه با كنز الفوائد، در تهران چاپ سنگى ش_د . فارس حسّون در تصحيح كتاب، بر دو نسخه اعتماد كرده است: نسخه اى كه در سال 1322 ق، در پايان كتاب كنز الفوائد چاپ شده، و نسخه خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى نجفى در مجموعه شماره 67/4 كه به اشتباه در فهرست نسخه هاى كتاب خانه (ج 2، ص 78) با عنوان كتاب الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف ابن طاووس حلّى (م 664 ق) ياد شده است. سيّد عبد العزيز طباطبائى، اين اشتباه را تصحيح كرده است. (2) التعجّب من أغلاط العامّة فى الإمامة با همين عنوان، (3) التعجّب، (4) التعجّب فى الإمامة (5) و عجائب الأغلاط، (6) ياد شده است. آقا بزرگ تهرانى عجائب الأغلاط را به سيّد مرتضى نسبت داده است؛ ولى وى عبارتى را نيز در بيان انگيزه مؤلّف آورده، گوياى آن كه التعجّب من العامّة و عجائب الأغلاط، تكميلى براى كتاب شيخ مفيد به شمار مى آيند. از اين عبارت، چنين بر مى آيد كه اين دو عنوان، نام يك كتاب است و گويا صاحب الذريعة درباره مؤلّف آن، ترديد داشته است. به هر حال، انتساب التعجّب به كراجكى، معروف است و اين كتاب از مصادر برخى كتاب هاى حديثى و كلامى است. (7) موضوع كتاب، بيان تناقضات عامّه در مسئله امامت است. مؤلّف با استناد به قرآن، روايات، تاريخ و عقل، به بيان اشتباهات و

.


1- .تراثنا، ش 44، ص 383؛ التعجّب، ص 16 ، مقدّمه محقّق .
2- .التعجّب، مقدّمه محقّق، ص 23 ، 24.
3- .«مكتبة العلّامة الكراجكى» ، السيّد عبد العزيز الطباطبائى ، تراثنا، ش 44، ص 383؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 18، 35؛ خاتمة مستدرك الوسائل ، ج 3 ، ص 131 ؛ الذريعة ، ج 4 ، ص 210.
4- .فهرست منتجب الدين، ص 100.
5- .معالم العلماء، ص 119.
6- .الذريعة، ج 2، ص 216؛ ج 15، ص 218.
7- .بحار الأنوار، همان جا؛ فرحة الغرى، ص 54.

ص: 270

ناسازگارى هاى اقوال و آراى اهل سنّت پرداخته است. رويكرد كتاب، كلامى و شيوه بحث آن، جدلى و احتجاجى است. مؤلّف ابتدا رأى اهل سنّت را در مسئله ذكر مى كند و معمولاً در سه تا پنج سطر، به نقد كلّى آن مى پردازد. سپس تحت عنوان «التعجّب»، موارد تناقض و اشتباه آنان را آشكار مى سازد. كراجكى آراى اهل سنّت را از منابع حديثى و تاريخىِ مورد اعتماد آنان، ذكر مى كند و آن گاه، با استناد به قرآن، دلائل عقلى، سنّت و تاريخ، به نقد آنها مى پردازد. وى همچنين، در مواردى براى تأييد يك مطلب، به اقوال برخى از علماى اهل سنّت و يا بعضى اشعار اشاره مى كند. از اين رو، كتاب التعجّب در زمينه نقد محتوايى حديث، بسيار ارزشمند است. كراجكى احاديث و گزارش هاى تاريخى را از طريق اهل سنّت و گاه از طريق شيعه، بدون ذكر سند نقل مى كند. نسخه چاپى كتاب شامل مقدّمه مصحّح، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه مصحّح، شرح حال مؤلّف، انتساب تأليف به كراجكى، موضوع كتاب و نسخه هاى خطّى و چاپى آن، معرّفى شده است. در مقدّمه مؤلّف، درباره انگيزه تأليف اشاره شده است به اين كه التعجّب، در راستاى فصل آخر كتاب أطراف الدلائل و أوائل المسائل شيخ مفيد و با هدف بسط و تكميل آن، به نگارش در آمده است. (1) اصل كتاب در هفده فصل با اين عناوين مشخّص، سامان يافته است: فصل اوّل: وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله به ولايت على عليه السلام فصل دوم: نصّ پيامبر صلى الله عليه و آله بر ولايت و جانشينى على عليه السلام فصل سوم: واگذارى تعيين جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله به انتخاب فصل چهارم: انتخاب ابوبكر فصل ششم: علم امام و جانشين پيامبر فصل هفتم: عصمت پيامبر و امام و جانشين پيامبر

.


1- .التعجّب، ص 30 و 31.

ص: 271

15 . التفضيل

فصل هشتم: پيش افتادن امامت مفضول بر فاضل (ابو بكر بر امام على عليه السلام ) فصل نهم: دلائل امامت ابو بكر فصل دهم: تقيه امام على عليه السلام درباره خلفا فصل يازدهم: فضائل صحابه فصل دوازدهم: اسامى و اوصاف ابو بكر و ديگر خلفا فصل سيزدهم: دشمنى با اهل بيت عليهم السلام فصل چهاردهم: تفضيل ابوبكر با آيه معروف به غار فصل پانزدهم: درباره انفاق ابو بكر بر پيامبر صلى الله عليه و آله فصل شانزدهم: فدك فصل هفدهم: منابع احكام، و بدعت هايى در شريعت اسلام

15 . التفضيلمؤلّف: ابو الفتح كراجكى تحقيق: جلال الدين محدّث اُرمَوى ناشر: موسّسه بعثت، تهران، 1361 ش. گويا يك نسخه خطّى از اين كتاب موجود است و محقّق كتاب نيز بر آن اعتماد كرده است. اين نسخه به خطّ سيّد محمّد بن محمّد بن حسن حسينى، مشهور به ابن قاسم عالمى عيناثى و در سال 1057 ق، از روى نسخه اى به خطّ شهيد ثانى، استنساخ شده است. اين نسخه، ابتدا با عنوان المعتمد، در كتاب خانه محدّث اُرمَوى بوده، سپس به كتاب خانه آية اللّه گلپايگانى در قم منتقل شده است. آقا بزرگ تهرانى با استناد به عنوان المعتمد بر روى نسخه خطّى، آن را المعتمد فى الإمامة معرّفى كرده است. (1) اين كتاب در سال 1370 ق، در دار الكتب الإسلامية در تهران، با تحقيق محدّث ارموى چاپ شد.

.


1- .الذريعة، ج 21، ص 213؛ تراثنا، ش 43 و 44، ص 396 و 397.

ص: 272

كتاب التفضيل، با عنوان تفضيل أمير المؤمنين عليه السلام (1) نيز ذكر شده است. اين عنوان در فهرست تأليفات كراجكى نيامده است؛ ولى دو عنوان ديگر كه در راستاى هدف و انگيزه التفضيل به نظر مى رسند، در آن فهرست ديده مى شود: يكى المسألة التبانية فى فضل أمير المؤمنين عليه السلام على جميع البرية سوى سيّدنا رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، و ديگرى الرسالة العلوية فى فضل أمير المؤمنين عليه السلام على سائر البرية سوى سيّدنا رسول اللّه صلى الله عليه و آله . برخى از كتاب شناسان، بر يگانگى التفضيل و الرسالة العلوية تأكيد كرده اند. ميرزا حسين نورى، سيّد عبد العزيز طباطبايى (2) و شيخ عبد اللّه نعمت، (3) بر اين قول هستند. قرينه بر يگانگى اين دو عنوان، عبارتى است در پايان الرسالة العلوية، گوياى آن كه مؤلّف، آن را براى شريف ابو طالب نگاشته است (4) و در ابتداى التفضيل نيز همين عبارت آمده است. (5) به هر حال، اين كتاب از مصادر بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است. (6) موضوع كتاب، چنان كه مؤلّف خود به آن تصريح كرده، (7) اثبات برترىِ اميرمؤمنان على عليه السلام بر ساير انسان ها جز پيامبر اسلام است. وى در تبيين اين موضوع، از كتاب و سنّت و تأمّل در تاريخ زندگى امام على عليه السلام و سابقه و عملكرد درخشان وى در اسلام، بهره گرفته است. كتاب التفضيل در يك مقدّمه _ كه خطبه كتاب است _ و دو باب، سامان يافته است. هر باب نيز مشتمل بر چند فصل است. خطبه كتاب، در باره اهمّيت و ضرورت تأليف و اشاره به راه هاى استدلال بر موضوع آن است. باب نخست، شامل دلايل قرآنى و روايى بر برترى امام على عليه السلام است. باب دوم، درباره عملكرد و سابقه درخشان امام

.


1- .أمل الآمل، ج 2، ص 287؛ رياض العلماء، ج 5، ص 139؛ روضات الجنّات، ج 6، ص 209؛ الذريعة، ج 4، ص 359.
2- .تراثنا، ش 43 و 44، ص 396 و 397.
3- .كنز الفوائد، ج 1، ص 23.
4- .تراثنا، همان، ص 395.
5- .التفضيل، ص 6.
6- .بحار الأنوار، ج 1، ص 18، 35؛ ج 57، ص 300.
7- .التفضيل، ص 7 و 8 .

ص: 273

على عليه السلام در صحنه ها و مواقع گوناگون است. كراجكى دلايل نقلى را با قرآن شروع كرده و در اين زمينه، آيه مباهله را مطرح نموده است. وى در تبيين مفاد آيه مباهله، از سياق آيه و روايت ابن مسعود از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كمك گرفته است. استدلال به روايات نيز، در سيزده فصل مرتّب شده است. وى اخبار فضائل و گاه احاديث مخالف را ذكر مى كند. روش كار وى چنين است كه ابتدا وضعيت خبر را از نظر ميزان اعتبار و مقبوليت، اشاره مى كند و گاه، پيش از ذكر اصل روايت يا روايات و گاه، پس از آن و در مواردى در هر دو جا، به بيان وجه دلالت آن اخبار بر موضوع مى پردازد. از آن جا كه روى سخن كراجكى در مرتبه نخست، با اهل سنّت و منكران برترىِ امام على عليه السلام بر ديگر انسان هاست، يا به رواياتى استشهاد كرده است كه از هر دو طريق، نقل شده اند و يا به احاديثى كه تنها اهل سنّت نقل كرده اند. وى معمولاً در ابتدا يا پايان حديث، به اين نكته اشاره مى كند. (1) كراجكى در اين كتاب، به سان ديگر كتاب هايش، به هنگام نقل حديث، گاه به زمان و مكان اخذ حديث نيز اشاره كرده است. (2) وى احاديث اهل سنّت را از ابن شاذان و گاه ابو الحسن سلمى _ كه از هر دو به استاد و شيخ ياد مى كند _ ، نقل كرده است. (3) اسناد احاديث كتاب، جز در مواردى اندك، كامل است. كراجكى گاه چند روايت را در يك موضوع نقل مى كند و پس از نقل آنها يادآور مى شود كه امثال اين خبر، در كتب عامّه و خاصّه يا كتب اهل سنّت، وجود دارد يا فراوان است. (4) برخى از روايات كتاب، عنوان خاص و معروف دارند؛ مانند: حديث «مؤاخاة»، حديث طائر، و حديث «على عليه السلام خير البشر». (5) وى اين گونه اخبار را بدون ذكر مقدّمه نقل مى كند. در باب دوم كه با عنوان «الاستدلال بالاعتبار» ياد شده، به

.


1- .همان، ص 23، 24، 25.
2- .همان، ص 15، 16، 25، 31.
3- .همان، ص 20، 25، 26، 27، 28، 30، 31، 39.
4- .همان، ص 12، 23.
5- .همان، ص 14، 15، 18، 20، 22.

ص: 274

16 . إثبات الوصية لعلىّ بن أبى طالب عليه السلام

برخى از سوابق و عملكرد امام على عليه السلام اشاره شده است. در ابتداى اين باب، از ابن عبّاس و نافع بن ازرق حكايت شده كه على عليه السلام در سابقه و عملكرد، بى نظير و بى بديل بوده است. پس از آن، موارد و مصاديق برجسته اى از عملكرد آن حضرت در وفادارى به اسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر شده است. از ماجراى ليلة المبيت، و مبارزه در غزوه هاى احد و احزاب و خيبر، به عنوان نمونه هاى برجسته ياد شده و در توضيح هر يك، به سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله و امام صادق عليه السلام در عظمت شخصيت امام على عليه السلام نيز استناد شده است. كراجكى در پايان با اشاره به اين كه اماميه بر برترى امام على عليه السلام اجماع دارند، به شبهه هاى حشويه اهل سنّت، معتزله و گروه هاى بى نام و نشان از شيعه (اصاغر شيعه) پرداخته و به آنها پاسخ داده و در اين جهت، به قرآن، سنّت، عقل و تاريخ، استناد كرده و گاه به شيوه جدل، استدلال كرده است. (1)

16 . إثبات الوصية لعلىّ بن أبى طالب عليه السلاممؤلّف: ابو الحسن مسعودى مترجم: محمّد جواد نجفى ناشر: انتشارات اسلاميه، تهران 1344 ش. اين كتاب بارها چاپ شده است. از جمله، در سال 1320 ق، در تهران كه در 267 صفحه همراه با الغيبة ى نعمانى چاپ شد و در سال 1367 ق، نيز در نجف اشرف در 229 صفحه. (2) از كتاب إثبات الوصية، در بيشتر مصادر كتاب شناسى، نام برده شده است. (3) بر پايه نسخه چاپى، مطالب كتاب در سه جزء، سامان يافته است:

.


1- .همان، ص 44 _ 48.
2- .تراثنا، ش 18، ص 136.
3- .رجال النجاشى، ص 254؛ خلاصة الأقوال، ص 186؛ رجال ابن داوود، ص 137؛ أمل الآمل، ج 2، ص 180 _ 181.

ص: 275

جزء نخست: گزارش آفريدگانِ پيش از حضرت آدم عليه السلام تا زمان آن حضرت. در اين جزء، پس از آفرينش آدم عليه السلام و شرح حال مختصر او، اسامى اوصياى حضرت آدم عليه السلام ذكر شده است و سپس ديگر پيامبران، به اين ترتيب: نوح عليه السلام ، ابراهيم عليه السلام ، موسى عليه السلام ، داوود عليه السلام ، عيسى مسيح عليه السلام و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، همراه با شرح حال مختصر هر يك از آنان و ذكر اوصياى آنان. اين اوصيا در هر طبقه، غالبا دوازده نفر ذكر شده اند. مسعودى در پايان شرح حالِ هر يك از اين افراد، متذكّر مى شود كه خداوند به او وحى كرد كه تابوت و مواريث انبياى پيشين را به وصىّ بعدى وديعه دهد. جزء دوم: شامل شرح حال كوتاه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله از تولّد تا وفات، خلافت امير المؤمنين عليه السلام و گزارشى از برخورد ناموجّه خلفاى پيشين با او و حضرت زهرا عليهاالسلام، از جمله: فشار براى وادار كردن آن حضرت به بيعت با خليفه، قضيه آتش زدن درِ خانه امام على عليه السلام و سقط شدن محسن. (1) جزء سوم: اشاره به برخى از حالات و معجزات امام على عليه السلام ، وفات آن حضرت و معرّفى امام حسن عليه السلام به عنوان وصى، و... . اين جزء با همين سبك و سياق، تا امام زمان عليه السلام دنبال مى شود. مؤلّف در شرح حال هر يك از امامان عليهم السلام ، به ولادت، سيره، معجزات و وفات آنها مى پردازد. از نكات قابل توجّه در اين جزء، آن است كه مؤلّف در شرح حال امام جواد عليه السلام آورده كه «وى در گهواره سخن مى گفت». (2) در شرح حال امام دوازدهم عليه السلام نيز با بيان نصوص بر امامت امامان دوازده گانه، متذكّر شده است كه ابو محمّد امام حسن عسكرى عليه السلام معمولاً رو در رو و حضورى، با شيعيان برگزيده صحبت نمى كرد و اين بدان جهت بود كه زمينه و آمادگى براى غيبت امام زمان را فراهم سازد. (3)

.


1- .إثبات الوصية، ص 123 _ 124.
2- .إثبات الوصية، ص 184.
3- .همان، ص 230.

ص: 276

17 . المسترشد

مسعودى اين كتاب را در سال 332 ق، تأليف كرده و متذكّر شده است كه عمر امام زمان عليه السلام تا زمان تأليف اين كتاب 75 سال و هشت ماه است. (1)

17 . المسترشدمؤلّف: ابن جرير طبرى امامى تحقيق: احمد محمودى ناشر: مؤسّسة الثقافة الإسلامية لكوشانبور، چاپ اوّل، 1415 ق. در تحقيق اين كتاب، از دو نسخه خطّى استفاده شده است: نسخه اى به خطّ محمّد باقر مجلسى در 1095 ق، و نسخه سيّد محمّد رضا بن ابى القاسم بن فتح اللّه بن نجم الدين حسينى كالى استرآبادى، در كتاب خانه حسينيه شوشترى در نجف اشرف. شيخ شير محمّد همدانى نسخه كامل اين دو نسخه را فراهم كرد. (2) المسترشد با همين عنوان، (3) و يا با عنوان المسترشد فى الإمامة، المسترشد فى إثبات الإمامة، و المسترشد فى دلائل الإمامة، در مصادر آمده است. (4) هر چند انتساب المسترشد به طبرى، معروف است، قطعى نيست؛ چرا كه ابن نديم كتابى را با همين عنوان، به ابن جرير طبرى عامّى نسبت داده است. (5) البته شايد سخن وى، بر اثر اشتباه در نام مؤلّف و يا وجود دو كتاب با اين عنوان باشد. نسخه چاپى المسترشد، شامل مقدّمه بلند محقّق و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، به شرح حال ابن جرير طبرى و تأليفات او و نيز جايگاه المسترشد و معرّفى نسخه هاى خطّى آن، اشاره شده است. اصل كتاب گويا فاقد سامانى بر پايه فصل و

.


1- .همان، ص 231.
2- .المسترشد، ص 68؛ الذريعة، ج 8، ص 245.
3- .الفهرست ، طوسى، ص 239.
4- .رجال النجاشى، ص 376؛ معالم العلماء، ص 141؛ خلاصة الأقوال، ص 266؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 40.
5- .فهرست ابن نديم، ص 292.

ص: 277

18 . دلائل الإمامة

باب بوده و با اين حال، از عناوين فرعى برخوردار است. زمينه بحث كتاب چنان كه مؤلّف خود اشاره كرده، (1) فضائل امام على عليه السلام و اثبات امامت اوست و نيز پاسخ اين ادّعاى مخالفان كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، اصلح ابو بكر است. ابن جرير طبرى در راستاى اين هدف، از روايات مخالفان استفاده كرده است. اين امر، تعجّب ابن ابى الحديد را بر انگيخته و او احساس خود را اين گونه بروز داده است كه در ميان كتب شيعه، چنين اخبارى را تنها در كتاب سيّد مرتضى و كتاب المسترشد ابن جرير طبرى امامى يافته است. (2) المسترشد از مصادر نهج البلاغة، الصراط المستقيم على بن يونس و بحار الأنوار است. (3) اين كتاب افزون بر ارزش كلامى، ارزش تاريخى دارد؛ زيرا در آن از منابع تاريخى باارزشى نقل شده است كه ناياب به شمار مى آيند؛ از جمله، روايات فراوانى از واقدى. ابن جرير با تكيه بر روايات _ كه آنها را بدون سند ذكر كرده _ ، به مباحث متعدّدى با اين عنوان ها پرداخته است: اثبات فضل كسى كه داراى فضل است، نفى امامت از كسى كه شايستگى آن را ندارد، پاسخ به اين سؤال كه «چرا على عليه السلام براى گرفتن حقّ خود قيام نكرد؟» داستان انصار، شرح حديث نبوى «أنت منّى بمنزلة هارون مِن موسى»، لزوم امامت، اثبات وصيت و وصى، اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله پشت سر ابو بكر نماز نخواند و... است.

18 . دلائل الإمامةمؤلّف: ابن جرير طبرى امامى تحقيق: گروه مطالعات اسلامى مؤسّسه بعثت ناشر: موسّسة البعثة، قم، چاپ اوّل، 1413 ق.

.


1- .المسترشد، ص 111.
2- .شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 36.
3- .مصادر نهج البلاغة و أسانيده، ج 1، ص 40؛ الصراط المستقيم، ج 1، ص 4؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 40.

ص: 278

در تحقيق كتاب، از دو نسخه خطّى و يك نسخه چاپى استفاده شده است: نسخه كتاب خانه آستان قدس رضوى، نسخه كتاب خانه عمومى آية اللّه مرعشى (با تاريخ تحرير 1319 ق، از روى نسخه اى با تاريخ كتابت 1092 ق) و نسخه چاپى در چاپ خانه حيدريه در نجف اشرف، در سال 1369 ق. معرّفى كتاب دلائل الإمامة، با همين عنوان (1) و يا با عنوان الإمامة، (2) مسند فاطمة عليهاالسلام، و مناقب فاطمة و وُلْدِها عليهم السلام (3) آمده است. انتساب اين كتاب به ابن جرير طبرى، معروف است؛ اگرچه خالى از ترديد نيست. يك نظر آن است كه اين كتاب، همان المسترشد پيش گفته است. (4) ديدگاه ديگر آن است كه اين، كتابى مستقل است. (5) بر پايه ديدگاه سوم كه در ميان متأخّران و معاصران مطرح شده، اين كتاب، نه تأليف ابن جرير طبرى صاحب المسترشد؛ كه تأليف فردى است به همان نام كه معاصر نجاشى و شيخ طوسى بوده است. (6) آقا بزرگ براى دفاع از اين ديدگاه، به شواهدى اشاره كرده كه بر ناسازى مشايخ صاحب المسترشد با مشايخ صاحب دلائل الإمامة و گاه ابهامات و آشفتگى ها در اسناد كتاب دلائل الإمامة استوار است. مؤلّف كتاب دلائل الإمامة از بسيارى از مشايخ نجاشى و طوسى روايت كرده است؛ همچون: ابن خيّاط قمى، محمّد بن هارون بن موسى تلعكبرى، ابو مفضّل شيبانى و حسين بن عبيد اللّه غضائرى. او از كسانى روايت كرده كه راوىِ شيخ صدوق و تلعكبرى اند، چنان كه نجاشى و طوسى نيز از آنها روايت

.


1- .دلائل الإمامة، مقدّمه محقّق، ص 36 _ 37.
2- .اليقين، ص 100 _ 102.
3- .معالم العلماء ، ص 141 ؛ إقبال الأعمال ، ج 1 ، ص 36 ، ج 3 ص 113 ؛ الأمان من أخطار الأسفار ، ص 66 ، ص 135 ؛ أمل الآمل ، ج 2 ، ص 272 .
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 40؛ كشف الحجب و الأستار، ص 215.
5- .معالم العلماء، همان جا؛ أمل الآمل، همان جا؛ فرج المهموم، ص 102؛ كشف المحجة، ص 35؛ اليقين، ص 50 _ 51؛ اللهوف، ص 26؛ مدينة المعاجز، ج 1، ص 36؛ رياض العلماء، ج 1، ص 103؛ معجم المؤلّفين، ص 164.
6- .الذريعة، ج 8، ص 241؛ الأخبار الدخيلة، ج 1، ص 43؛ معجم رجال الحديث، ج 16، ص 158؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، مدخل «ابن جرير طبرى» .

ص: 279

19 . مُقتضَب الأثر

كرده اند. در اين كتاب، پس از حديث 128 در زمينه دلائل امام حجّت عليه السلام ، آمده است كه: «اين خبر، از اصلى به خطّ ابو عبد اللّه حسين بن غضائرى _ رحمة اللّه عليه _ روايت شده است». (1) كتاب دلائل الإمامة به استناد نسخه خطّى موجود _ كه نسخه چاپى نيز از روى آن است _ ، مشتمل بر شرح زندگانى و معجزات و دلائل فاطمه زهرا عليهاالسلام و ديگر ائمه عليهم السلام از امام حسن تا حضرت حجّت است. به قرينه اسقاط در اسناد حديث اوّل آن و نيز مواردى كه ابن طاووس (م 664 ق) در إقبال الأعمال (2) و اليقين (3) درباره پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و ظاهرا فاطمه عليهاالسلاماز آن نقل كرده است، بر مى آيد كه اين نسخه، ناقص است و نسخه كامل آن، در دو مجلّد يا دو جزء بوده و هر دو جزء، در اختيار ابن طاووس قرار داشته است. (4) جزء اوّل كتاب، پس از ابن طاووس ناياب شد و گويا محمّد باقر مجلسى و سيّد هاشم توبلى نيز آن را در اختيار نداشته اند. (5) اين كتاب از مصادر كتاب هاى حديثى و كلامى همچون مدينة المعاجز، بحار الأنوار است.

19 . مقتضب الأثرمؤلّف: ابن عيّاش جوهرى تحقيق: سيّد هاشم رسول محلّاتى ناشر: مكتبة الطباطبائى، قم، 1379 ق. نسخه خطّى اين كتاب، از روى نسخه اى به خطّ محمّد بن احمد بن محمّد بن عبد الكريم ابن ابى الفتوح همدانى (كتابت در سال 575 ق) در كتاب خانه ميرزا

.


1- .الذريعة، همان جا؛ الأخبار الدخيلة، همان جا.
2- .الإقبال، ج 1، ص 36؛ ج 3، ص 113.
3- .باب 65، 66، 67.
4- .دلائل الإمامة، ص 39 _ 41 ، مقدّمه محقّق .
5- .الذريعة، ج 8، ص 244؛ دلائل الإمامة، ص 41 _ 42 ، مقدّمه محقّق .

ص: 280

محمّد عسكرى تهرانى موجود است. (1) مقتضب الأثر بارها در ايران و خارج از آن چاپ شده است؛ از جمله، در نجف اشرف در سال 1346 ق. (2) اين كتاب با عنوان مقتضب الأثر فى عدد الأئمة الإثنى عشر، يا با عنوان مقتضب الأثر فى النص على الأئمّة الإثنى عشر، در مصادر كتاب شناسى ذكر شده است. (3) انتساب مقتضب الأثر به ابن عيّاش، معروف است. اين كتاب از مصادر كتاب هاى حديثى و كلامى، بويژه در مسئله امامت است؛ مانند: كفاية الأثر ابن خزّاز قمى، الاستبصار و كنز الفوائد كراجكى، وسائل الشيعة، بحار الأنوار و مستدرك الوسائل. نسخه چاپى شامل مقدّمه بلند لطف اللّه صافى، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. لطف اللّه صافى، در مقدّمه، به جايگاه امامت و ائمه دوازده گانه در متون روايى اهل سنّت و شيعه و آثارى كه در اين باره تأليف شده، پرداخته است. مقدّمه مؤلّف به انگيزه تأليف، موضوع كتاب و معرّفى بخش هاى آن، اختصاص دارد. به موجب اين مقدّمه، هدف اصلى مؤلّف، گردآورى رواياتى از طريق اهل سنّت بوده است، كه اسامى، تعداد و اشخاص ائمه عليهم السلام را مطابق با آنچه در روايات امامى آمده، گزارش كرده اند. وى متذكّر شده كه مطالب كتاب را در سه جزء با موضوع مشخّص، سامان داده است. جزء نخست: در روايات از طريق اهل سنّت درباره اسامى و تعداد ائمه عليهم السلام ، شامل رواياتى از برخى صحابيان، چون: سلمان فارسى، عبد اللّه بن مسعود، جابر بن سَمُره، عبد اللّه بن اُبَىّ عوفى و جابر بن عبد اللّه انصارى. جزء دوم: در اشعار و اخبار پيشينيان درباره اسامى ائمه عليهم السلام ، شامل: روايت عبد اللّه بن عمر، كعب الأحبار و حسن بصرى كه به ذكر شدن در اسامى و شمار ائمه عليهم السلام در

.


1- .الذريعة، ج 22، ص 21؛ فهرس التراث، ج 1، ص 456؛ تراثنا، ش 25، ص 110.
2- .الذريعة، همان جا ؛ تراثنا ، همان جا.
3- .رجال النجاشى، ص 85؛ الفهرست ، طوسى، ص 79؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 19؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 41؛ الذريعة، ج 22، ص 21.

ص: 281

20 . كفاية الأثر

كتاب هاى آسمانى پيشين اشاره دارند، و نيز اشعارى از اشعار قُسّ بن ساعده و ديگران، كه پيش از ولادت ائمه عليهم السلام سروده شده و در آنها به عدد ائمه اشاره شده است.

جزء سوم: در روايات از طريق شيعه و با اسناد به اهل بيت عليهم السلام . (1)مؤلّف در ابتداى هر جزء ، به مفاد روايات و طريق روايت ، و در پايان يافتن آن اشاره كرده است . وى روايات را با اسانيد كامل نقل كرده و معمولاً درباره روايات منقول از طريق عامّه، توضيحاتى نيز داده و يا روايتى همخوان و موافق با آن را از طريق اماميه نقل كرده است. از نكات جالب در اين كتاب، آن است كه مؤلّف در موارد بسيارى، نحوه اخذ حديث و گاه تاريخ را نيز باز گفته است.

20 . كفاية الأثرمؤلّف: ابن خزّاز قمى تحقيق: سيّد عبد اللطيف حسينى كوه كمرى خويى ناشر: انتشارات بيدار، قم، 1401 ق. در تحقيق اين كتاب، افزون بر نسخه چاپ سنگى، از سه نسخه خطّى استفاده شده است، كه دو نسخه در كتاب خانه آية اللّه مرعشى نجفى است: يكى به خطّ مؤمن بن عبد الجواد كاظم (كتابت در 1086 ق)، و ديگرى به خطّ ميرزا حسين نورى طبرسى و با تصحيح او در سال 1280 ق. نسخه سوم، در كتاب خانه سيّد جلال الدين محدّث ارموى است كه در سال 931 ق، به خطّ تاج الدين بن عبد اللّه بن سليمان فقيه، از روى نسخه اى متعلّق به سال 404 ق، استنساخ شده است. همچنين، برخى از احاديث كتاب با كمال الدين و تمام النعمة ى شيخ صدوق نيز مقابله شده است. (2) كفاية الأثر پيش از اين نيز در ايران (سال 1305 ق) همراه با الخرائج و الجرائح قطب الدين

.


1- .مقتضب الأثر ، ص 3 .
2- .كفاية الأثر ، ص 18 _ 20 ، تراثنا ، ش 24 ، ص 132 .

ص: 282

راوندى (م 573 ق) چاپ شد. (1) اين كتاب با عنوان الكفاية فى النصوص (2) ، الكفاية فى النصوص على عدد الأئمّة عليهم السلام (3) ، و نيز كفاية الأثر فى النصوص على الأئمة الإثنى عشر ياد شده است. انتساب كفاية الأثر به ابن خزّاز، معروف است. اين كتاب مصادر كتاب هاى حديثى و كلامى، مانند: بحار الأنوار، وسائل الشيعة و مستدرك الوسائل است. (4) نسخه چاپى شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، شرح حال مؤلّف، جايگاه كتاب و معرّفى نسخه هاى خطّى آمده است. مقدّمه مؤلّف، به انگيزه تأليف اختصاص دارد، گوياى آن كه مؤلّف، اين كتاب را بر حسب نياز زمان خويش تأليف كرده است. در آن دوره، شمارى از شيعيان كه ايمان قوى نداشتند و كم دان نيز بودند، در مسئله امامت و تعداد امامان ترديد داشتند و بعضى از آنها تحت تأثير شبهات معتزله، به انكار نصوص بر امامت ائمه عليهم السلام نيز مى پرداختند. در اين شرايط، ابن خزّاز اين كتاب را با استفاده از روايات صحابه و اهل بيت عليهم السلام تأليف كرد. اصل كتاب، در دو بخش سامان يافته است. بخش نخست، به روايات صحابيان معروف اختصاص دارد، از جمله: عبد اللّه بن عبّاس، عبد اللّه بن مسعود، ابو سعيد خُدرى، ابو ذر غفارى، سلمان فارسى، جابر بن سَمُرة، جابر بن عبد اللّه ، اَنس بن مالك، ابو هُريره، عمر بن خطّاب، زيد بن ثابت، زيد بن ارقم، ابى اُمامة، واثلة بن اسقع، ابو ايّوب انصارى، عمّار بن ياسر، حذيفة بن اُسيد، عمران بن حصين، سعد بن مالك، حذيفة بن يمان، ابو قُتاده انصارى، على بن ابى طالب و حسن و حسين عليهماالسلام و از زنان، امّ سلمه، عايشه و فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله .

.


1- .تراثنا ، ش 23 ، ص 237 ، 238 .
2- .معالم العلماء، ص 106.
3- .وسائل الشيعة ، ج 20 ، ص 40 .
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 27؛ الذريعة، ج 18، ص 86 .

ص: 283

21 . إيمان أبى طالب

بخش دوم، به ذكر اخبار از طريق ائمه عليهم السلام اختصاص يافته است. در اين بخش، پس از نصوص بر امامت ائمه عليهم السلام به طور كلّى، نصّ هر كدام بر امام بعدى نيز آمده است. در پايان كتاب، دو باب به زيد بن على اختصاص پيدا كرده است: يك باب، در باره نصّ زيد بر امامت ائمه عليهم السلام ، و باب دوم درباره قيام او و اين كه ادعاى امامت نداشته است. طبقه بندى مطالب كتاب در دو فصل و 37 باب، نشان مى دهد كه مؤلّف در اين نوشتار، از نظام معنايى خاصّى پيروى كرده است. وى مطالب را با مراعات «عام به خاص» و مصادر حديث را به لحاظ تقدّم رتبه و نيز ترتيب زمانى، سامان داده است. روايات كتاب با اسناد كامل، از طريق شيعه و گاه از راويان اهل سنّت نقل شده است. برخى از راويان شيعى اين روايات، عبارت اند از: شيخ صدوق، ابو المفضّل محمّد ابن عبد اللّه بن مطّلب شيبانى، ابو عبد اللّه احمد بن محمّد بن عبد اللّه بن حسن بن عبّاس جوهرى، قاضى ابو الفرج معافا بن زكريّا بغدادى، ابو عبد اللّه حسين بن محمّد بن سعيد بن على خُزاعى، ابو عبد اللّه احمد بن اسماعيل سليمانى، ابو الحسن على بن حسين بن محمّد از ابو محمّد هارون بن موسى تلعكبرى، ابو الحسن محمّد بن جعفر بن محمّد تميمى معروف به ابن نجّار كوفى، و على بن حسين بن محمّد بن منده از تلعكبرى.

21 . إيمان أبى طالبمؤلّف: شيخ مفيد تحقيق: گروه مطالعات اسلامى موسّسه بعثت ناشر: دار المفيد، بيروت، چاپ دوم، 1414 ق. در تحقيق اين كتاب، بر يك نسخه خطّى با تاريخ كتابت 986 ق، موجود در كتاب خانه عمومى مركزى مشهد، اعتماد شده است. (1) سه نسخه خطّى ديگر، در

.


1- .إيمان أبى طالب، ص 13 و 14.

ص: 284

كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى، (1) كتاب خانه آية اللّه حكيم در نجف اشرف (2) و كتاب خانه ملك در تهران، (3) موجود است. اين كتاب بارها در ايران و عراق چاپ شده است؛ از جمله در عراق، در ضمن مجموعه اى با تحقيق و اشراف شيخ محمّد حسن آل ياسين، در سال 1372 ق. در منابع كتاب شناسى، كتاب إيمان أبى طالب با همين عنوان، در شمار آثار شيخ مفيد ذكر شده است. (4) اين كتاب در دفاع از ايمان آوردن ابو طالب به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تأليف شده است. ايمان ابو طالب به سان برخى ديگر از موضوعات و آموزه هاى شيعى، و مرتبط با آن، به لحاظ تاريخى و كلامى، گرفتار ديدگاه هاى مختلف گرديده است. اين كتاب در هر دو زمينه كلام و تاريخ، ارزشمند و مفيد است. نسخه چاپى إيمان أبى طالب، شامل مقدّمه بلند محقّق كتاب، مقدّمه كوتاه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، اهمّيت موضوع كتاب، و توجّه به آن در ميان انديشه وران مسلمان، و پيشينه موضوع به ذكر 37 كتاب، آمده است. مقدّمه مؤلّف به موضوع كتاب و انگيزه و سبب تأليف اختصاص دارد. شيخ مفيد متذكّر مى شود كه در اين باره، در كتاب ها و نوشته هاى معروفش _ مانند : الإرشاد، الاختصاص و الأمالى _ ، به اندازه كافى سخن گفته است؛ با اين حال، در پىِ خواستى كه از او شده و نيز به جهت مفيدتر بودن تأليف مستقلّ مختصر، اين كتاب را تأليف كرد (5) . وى در اين كتاب، به اثبات ايمان ابو طالب به پيامبر صلى الله عليه و آله و يارى و محبّت او نسبت به آن حضرت مى پردازد. وى در اين راستا، به صورت گسترده به ديوان شعر ابو طالب و شواهد تاريخى، (6)

.


1- .فهرست نسخه هاى خطّى كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى، ج 7، ص 27 و ص 272.
2- .فهرست نسخه هاى خطّى كتاب خانه آية اللّه حكيم ، ج 1، ص 82 .
3- .تراثنا، ش 13، ص 97 _ 98.
4- .رجال النجاشى، ص 401؛ معالم العلماء، ص 149؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
5- .إيمان أبى طالب، ص 17.
6- .همان، ص 22 _ 23.

ص: 285

22 . الغيبة

استناد مى كند. يكى از اشعار ديوان ابوطالب كه به آن ها استناد شده، دو قصيده «لاميه» و «ميميه» است (1) كه هر دو معروف هستند. گويا آنچه در اين كتاب بيش از هر چيز مورد توجّه مؤلّف قرار گرفته، اخلاص دينى ابو طالب است. وى با نقل شواهد تاريخى و اشعار ديوان، در پىِ اثبات اين است كه وفادارى، پشتيبانى و دفاع ابوطالب از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از سرِ عصبيت و رابطه نسبى و سببىِ صرف نبوده است، كه اين تلاش ها از ايمان او به پيامبر خدا بر مى خاست. به هر روى، اين كتاب از مصادر بحار الأنوار است. (2)

22 . الغيبةمؤلّف: شيخ طوسى تحقيق: عباد اللّه تهرانى و على احمد ناصح ناشر: مؤسسة المعارف الإسلامية، قم، چاپ اوّل، 1411 ق. افزون بر نسخه چاپىِ نجف اشرف، (3) چند نسخه خطّى از اين كتاب وجود دارد: نسخه كتاب خانه آستان قدس رضوى (تاريخ كتابت: 1074 ق)، نسخه كتاب خانه مدرسه فيضيه در قم (به خطّ خلف بن يوسف بن نجم نجفى، در 1085 ق)، نسخه كتاب خانه آستان قدس با تاريخ تحرير 1089 ق، نسخه كتاب خانه آية اللّه مرعشى نجفى (به خطّ ملّا عباسقلى شمس العلما). الغيبة نخستين بار در تبريز، در سال 1323 ق، چاپ شد. (4) از كتاب الغيبة با همين عنوان، در مصادر ياد شده است. (5) اين كتاب درباره غيبت

.


1- .همان، ص 18، 29.
2- .بحار الأنوار، ج 1، ص 11.
3- .الغيبة، ص 12 _ 13؛ فهرس التراث، ج 1، ص 530.
4- .الغيبة، ص 9 _ 10.
5- .الفهرست ، طوسى، ص 241؛ معالم العلماء، ص 150؛ بحار الأنوار، ص 7.

ص: 286

امام دوازدهم و مسائل مربوط به آن است. به قرينه عبارت شيخ طوسى در بيان شبهه طولانى شدن عمر حضرت مهدى عليه السلام _ كه: «تا اين وقت، امام قائم 191 سال دارد» (1) _ ، معلوم مى شود كه وى اين كتاب را در سال 447 ق، تأليف كرده است. نسخه چاپى كتاب شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. بر اساس گفته هاى مؤلّف در مقدّمه اين كتاب در پىِ تقاضاى «شيخ جليل» كه ناشناخته است، فراهم آمده است. وى متذكّر شده كه اين كتاب را در بيان سبب غيبت، علّت طولانى شدن غيبت در حال نياز مبرم و شديد به حضور امام، راه چاره و ساير شبهه هاى مخالفان _ كه گاه با ريشخند همراه است _ تأليف كرده است. (2) اصل كتاب پس از مقدّمه اى مفصّل، در هشت فصل طبقه بندى شده است. از مقدّمه مؤلّف و ديگر مباحث كتاب، پيداست كه شيخ طوسى در اين كتاب، به سؤالات و شبهه هايى پاسخ داده كه در موضوع غيبت امام زمان عليه السلام ، ميان موافقان و مخالفان مطرح بوده است. البته اين سؤالات و شبهه ها در آن زمان، تازه و مستحدث نبودند؛ اگرچه به دليل طولانى شدن غيبت، جدّى تر از گذشته شده بودند. مؤلّف در بخش اوّل كتاب، گفتارى مفصّل با عنوان «كلامٌ فى غيبة صاحب الزمان» آورده و به امامت حضرت مهدى عليه السلام و اثبات آن با توجّه به مسئله غيبت پرداخته و گاه به مناسبت، از ولادت، سبب غيبت و موانع حضور او نيز سخن گفته است. در اين قسمت، ديدگاه هاى فرق و مذاهب مختلفى را _ : چون كيسانيه، محمّديه، فَطَحيه، ناووسيه و واقفه _ نقد كرده است. تكيه بحث وى در نقد مذاهب كلامى، بر ديدگاه واقفه است. از جمله اين مباحث است: نقد ديدگاه واقفه در معرّفى امام موسى كاظم عليه السلام به عنوان مهدى و اعتقاد به زنده بودن او، كسانى كه اين ديدگاه را براى نخستين بار مطرح كردند، انگيزه و سبب اصلى طرح اين مطلب . و شيخ طوسى در اين قسمت، به طور عام، بر دلائل عقلى و تاريخى تكيه

.


1- .الغيبة، ص 112.
2- .همان، ص 1.

ص: 287

كرده و از اخبار و روايات، تنها در تأييد آنها بهره برده است. (1) عناوين ديگر فصول كتاب، بدين قرار است: ولادت امام زمان عليه السلام ، كسانى كه آن امام را پس از تولّد ديده اند، دلائل و معجزات او، برخى از توقيعات آن حضرت، موانع ظهور او، وكلا و سفراى امام، برخى از توقيعات به افراد قابل اعتماد در زمان سفرا، نامشخّص بودن وقت ظهور، و نشانه هاى ظهور، برخى از فضائل و سيره و صفات آن حضرت. (2) شيخ طوسى در اين كتاب، به شيوه كلامى بحث كرده و هر كدام از عقل و نقل را در جاى مناسب به كار برده است. وى در موارد استدلال عقلى، از اخبار به قصد تأييد، بهره گرفته است. روايات كتاب با اسناد كامل و گاه ناقص است و اكثر آنها از طريق مشايخ معروف مؤلّف _ چون: شيخ مفيد، ابن غضائرى، ابن عبدون و ابن ابى جيد _ نقل شده اند. شيخ در برخورد با اخبارى كه از فرقه هاى مخالف بويژه واقفه نقل كرده، نخست متذكّر شده است كه اينها اخبار آحاد هستند و حجّيت ندارند؛ چراكه نمى توان به درستىِ آنها علم پيدا كرد. (3) وى سپس به نقد رجالى آنها پرداخته و به استناد اخبارى، متذكّر شده است كه رجال واقفى، قابل اعتماد نيستند. (4) او افزون بر نقد رجالى، به توضيح معنا و مراد اخبار ياد شده، و بيان همسويى آنها با ديدگاه اماميه و نقض ديدگاه واقفه پرداخته است. شيخ طوسى در تأليف اين كتاب، از مصادر معروف و مهمّ علماى اماميه استفاده كرده است. از جمله اين مصادر، چنين مى توان نام برد: الإمامة والتبصرة ى ابن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة ى شيخ صدوق، الغيبة ى ابن ابى زينب نعمانى، و كتب گوناگون شيخ مفيد و سيّد مرتضى در زمينه غيبت. وى همچنين، در بيان دلائل واقفه براى

.


1- .الغيبة، ص 43.
2- .همان، ص 229، 253، 285، 345 _ 397، 419 _ 433، 467.
3- .همان، ص 42 _ 43.
4- .الغيبة ، ص 67.

ص: 288

23 . عيون المعجزات

اثبات ديدگاهشان ، از كتاب محمّد بن على بن احمد علوى موسوى با عنوان فى نصرة الواقفة، استفاده كرده است. (1) كتاب الغيبة ى طوسى افزون بر ارزش حديثى، در زمينه هاى گوناگون ديگرى چون كلام، تاريخ، نقد الحديث و فقه الحديث نيز ارزشمند است. اين كتاب پس از تأليف، با اعتنا و اعتماد علماى شيعه مواجه شده و در شمار مصادر بسيارى از كتاب هاى حديثى و كلامى جاى گرفته است. (2)

23 . عيون المعجزاتمؤلّف: حسين بن عبد الوهّاب تحقيق: محمّد على اردوبادى ناشر: منشورات رضى، قم، 1414 ق. در تحقيق و تصحيح كتاب، بر نسخه خطّى شيخ شبّر محمّد همدانى جورقانى اعتماد شده كه از روى نسخه شيخ حرّ عاملى صاحب وسائل الشيعة (با تاريخ كتابت 1087 ق) استنساخ شده است. (3) كتاب عيون المعجزات، پيش از اين نيز در نجف اشرف، توسّط چاپ خانه حيدريه در سال 1369 ق، در 142 صفحه با مقدّمه شيخ محمّد على اردوبادى چاپ شد. (4) نام كتاب به اختلاف نسخه ها، افزون بر عيون المعجزات، عيون المعجزات و فنون الكرامات المنتخب من بصائر الدرجات، و فنون المعجزات المنتخب من بصائر الدرجات نيز ذكر شده است. (5) انتساب عيون المعجزات به حسين بن عبد الوهّاب، معروف نيست؛ چرا كه در مصادر كتاب شناسى و روايى، اين كتاب گاه به سيّد مرتضى علم الهدى، (6)

.


1- .همان، ص 43.
2- .مدينة المعاجز ، ج 3 ، ص 345 ، ج 7 ، ص 125 ؛ وسائل الشيعة ، ج 2 ص 811 و ج 20 ، ص 42 ؛ بحار الأنوار ، ج 1 ، ص 7 ؛ مستدرك الوسائل ، ج 2 ص 231 .
3- .عيون المعجزات، ص 5؛ مقدّمه محقّق ، الذريعة، ج 15، ص 383 _ 385.
4- .معجم المطبوعات النجفية، ص 254.
5- .أعيان الشيعة، ج 6، ص 83 .
6- .مدينة المعاجز، ج 1، ص 147، 151.

ص: 289

يا حسين بن عبد الوهّاب (1) و گاه به مؤلّفى ناشناخته در سده پنجم، (2) نسبت داده شده است. سبب ترديد و اختلاف در عنوان كتاب و نام مؤلّف، افتادگى صفحات آغازين نسخه هاى خطّى كتاب است. تنها گزارشى از عنوان كتاب و نام مؤلّف كه بر گفتار خود مؤلّف در صفحات آغازين و پايانى كتاب استوار است، از ميرزا عبد اللّه افندى است. بر پايه اين گزارش، عيون المعجزات كتابى مستقل در تكميل تثبيت المعجزات ابو القاسم كوفى است و نه مختصر يا منتخب كتاب بصائر الدرجات چنان كه سيّد هاشم بحرانى (3) و شيخ حرّ عاملى (4) بر آن هستند، مصادر كتاب شناسى بعدى، همگى بر گزارش افندى اصفهانى اعتماد كرده اند. به گفته افندى، حسين بن عبد الوهّاب در آغاز و پايان عيون المعجزات، به انگيزه و سبب تأليفات كتاب نيز اشاره كرده است. وى در گفتار آغازين، به كتاب بصائر الدرجات فى تنزيه النبوات كه در فضائل و دلائل و معجزات انبياست، اشاره كرده و نيز به و تصميم خود بر حذف اسانيد آن و افزودن فضائل و معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام با عنوان عيون المعجزات المنتخب من بصائر الدرجات؛ ولى در گفتار پايانى، از يافتن كتاب تثبيت المعجزات ابو القاسم كوفى (م 353 ق) و اتخاذ تصميم جديد سخن به ميان آورده است. به موجب گفتار دوم، ابو القاسم كوفى اگرچه در مقدّمه كتاب از تصميم خود بر ذكر معجزات و دلائل انبيا و ائمه ياد كرده؛ ولى در متن كتاب، به معجزات و دلائل ائمه عليهم السلام نپرداخته است. به اين جهت، گويا حسين عبد الوهّاب از تصميم نخست خود بر مى گردد و در راه تكميل تثبيت المعجزات، كتاب عيون المعجزات را تأليف مى كند. (5)

.


1- .رياض العلماء، ج 2، ص 123 _ 124؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 220، 252؛ الذريعة، ج 3، ص 123 _ 124.
2- .بحار الأنوار، ج 1، ص 11؛ أمل الآمل، ج 2، ص 365.
3- .مدينة المعاجز، ج 1، ص 138.
4- .أعيان الشيعة، ج 6، ص 83 _ 84 .
5- .الذريعة ، ج 15 ص 383 _ 385 ؛ أعيان الشيعة ، ج 6 ص 83 ، 84 .

ص: 290

افزون بر اين گزارش، به دو قرينه ديگر نيز بر انتساب اين كتاب به حسين بن عبد الوهّاب اشاره شده است: يكى اشاره به نام مؤلّف در لابه لاى كتاب، و ديگرى همخوان نبودن بسيارى از روايات كتاب با ذوق و سليقه سيّد مرتضى. (1) بر پايه همين گزارش، حسين بن عبد الوهّاب كتاب عيون المعجزات را در هفتم رمضان 448 ق، آغاز كرد و در عيد فطر همان سال، به پايان رساند. (2) وى روايات كتاب را مرسل و گاه با اسناد كامل نقل كرده است. وى در نقل اخبار، به كتاب هاى مشايخ پيش از خود، اعتماد كرده است؛ بويژه بر كتاب هاى: الأنوار ابن همام اسكافى، (3) و نوادر المعجزات ابن جرير طبرى، مقتضب الأثر ابن عيّاش جوهرى، الأنساب لقريش به خطّ صاحب المجدى ابو الحسن نسّابة، الهداية الكبرى حسين بن حمدان، و الاستشهاد و الاستظهار ابو القاسم كوفى. (4) عيون المعجزات از مصادر كتاب هاى حديثى و كلامى پس از خود است. (5) سامان اين كتاب، بر پايه ترتيب ائمه عليهم السلام است؛ با دلائل و معجزات امام على عليه السلام آغاز مى شود و پس از آن، دلائل و معجزات حضرت فاطمه عليهاالسلام و فرزندان او، يكى پس از ديگرى تا امام مهدى عليه السلام ، مى آيد كه گاه، با شرح حال نيز همراه است . حسين بن عبدالوهّاب، روايات كتاب را از شش نفر از مشايخ خود نقل كرده است، كه عبارت اند از: ابو التحف على بن محمّد بن ابراهيم طيّب مصرى، ابو على احمد بن زيد بن دارا، ابو الحسين بن احمد خضر مؤدّب، ابو محمّد حسين بن محمّد بن نصر، ابو عبد اللّه كازرانى كاغذى، ابو الغنائم احمد بن منصور سروى.

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل ، ج 3 ، ص 220 ، 252 ؛ الذريعة ، همان جا .
2- .رياض العلماء، همان جا؛ الذريعة، همان جا؛ أعيان الشيعة، همان جا.
3- .عيون المعجزات، ص 36.
4- .رياض العلماء، همان جا؛ الذريعة، ج 2، ص 27؛ مدينة المعاجز، ج 3، ص 63.
5- .مدينة المعاجز، ج 1، ص 138، 147، 151؛ ج 3، ص 11، 33؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 11؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 252.

ص: 291

د _ تاريخ و شرح حال و فضائل
1 . تاريخ الأئمة عليهم السلام

د _ تاريخ و شرح حال و فضائل1 . تاريخ الأئمة عليهم السلاممؤلّف: ابن ابى ثلج كاتب بغدادى ناشر: كتاب خانه آية اللّه مرعشى نجفى، چاپ اوّل، 1406 ق ناشر تاريخ الأئمة، به نسخه اى خطّى از آن اشاره نكرده و تنها متذكّر شده است كه اين كتاب به همراه شش كتاب ديگر _ به نام: مسار الشيعة، تاج المواليد، تاريخ مواليد الأئمة ووفياتهم، ألقاب الرسول و عترته، المستجاب من كتاب الرشاد، و توضيح المقاصد _ ، در مجموعه اى نفيس قرار داشت. (1) تاريخ الأئمّة عليهم السلام در برخى منابع كتاب شناسى، در شمار تأليفات ابن ابى ثلج ذكر شده است. (2) اين كتاب، حجم كمى دارد و درباره تاريخ پيامبر خدا و ائمه عليهم السلام است. در ابتداى كتاب، طريق راوى آن به مؤلّف و اسناد مؤلّف به مشايخ حديث، ذكر شده است. به موجب اين اسناد، راوى كتاب، محبّ الدين ابو عبد اللّه محمّد بن محمود بن حسن بن نجّار بغدادى است كه در مدرسه مستنصريه بغداد، حديث مى گفته است. وى اين كتاب را از سه نفر از مشايخ خود نقل كرده كه عبارت اند از: ابو عبد اللّه محمّد بن عبد الواحد بن فاخر قرشى، ابو ماجد محمّد بن حامد بن عبد المنعم بن عزيز واعظ و ابو محمّد اسعد بن احمد بن حامد ثقفى. اين سه نفر، همگى از ابو منصور عبد الرحيم محمّد بن احمد سرابى شيرازى نقل كرده اند و او از ابو مسعود احمد بن محمّد بن عبد العزيز بن شادان بَجَلى، از ابو على احمد بن محمّد بن على عمادى نسوى، از ابو العبّاس احمد بن ابراهيم بن على كندى (در مكّه، در سال 350 ق)، و او از ابوبكر محمّد بن احمد بن محمّد بن عبد اللّه بن اسماعيل، معروف به ابن ابى ثلج. ابن ابى ثلج در اين اسناد، از طريق عتبة بن سعد بن كنانه، از احمد بن محمّد فاريابى، از

.


1- .تاريخ الأئمّة، ص 4.
2- .رجال النجاشى، ص 381؛ الذريعة، ج 3، ص 218.

ص: 292

2 . مروج الذهب و معادن الجوهر

نصر بن على جهضمى، از امام رضا عليه السلام روايت مى كند، و آن حضرت نيز از پدرانش تا امام على عليه السلام ، نقل مى كند. (1) در آغاز حديث نخست _ كه درباره تاريخ پيامبر صلى الله عليه و آله است _ ، اين سند به صورت كامل، بيان مى شود. در ديگر موارد كه به تاريخ ائمه عليهم السلام ارتباط دارد، گاهى سخن با «قال الفريابى ...» شروع مى شود كه معمولاً به يكى از معصومان عليهم السلام انتساب پيدا مى كند؛ ولى در بسيارى از موارد، بدون نقل قول است و از تكرار سند حديث، چشم پوشى شده است. مطالب كتاب تاريخ الأئمة عليهم السلام ، در ده عنوان سامان يافته است. در بخشى با عنوان تاريخ پيامبر صلى الله عليه و آله ، به اختصار، حوادث سال هاى عمر آن حضرت در مراحل مختلفى مانند سال بعثت، در مكّه، در مدينه و سال وفات، و موضوعاتى همچون مدّت عمر ايشان، مطرح شده است. قسمت تاريخ ائمه عليهم السلام نيز به گونه ياد شده و بر پايه ترتيب زمانى آنان، با امام على عليه السلام شروع شده، سپس به حضرت فاطمه عليهاالسلام و فرزندان او تا امام زمان عليه السلام ، پرداخته شده است. ذكر اولاد، القاب، كنيه، محلّ دفن، ابواب و اولاد كوچك و صغير پيامبر خدا و ائمه عليهم السلام ، از عناوين فرعى اين كتاب است.

2 . مروج الذهب و معادن الجوهرمؤلّف: ابو الحسن مسعودى تحقيق: عبد المهنّا، بيروت، 1411 ق (در سه مجلّد) در مصادر كتاب شناسى، از اين كتاب ياد شده (2) و انتساب آن به مسعودى، معروف است. مسعودى مروج الذهب را در سال 332، ق همزمان با كتاب إثبات الوصية و پس از كتاب التنبيه و الإشراف، تأليف كرد. (3) وى در اين كتاب، به مباحث و

.


1- .رجال النجاشى ، ص 3 _ 4.
2- .همان ، ص 254.
3- .مروج الذهب، ج 2، ص 332؛ التنبيه و الإشراف، ص 346؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 124 و 125.

ص: 293

موضوعات و حوادث مختلف تاريخى پرداخته است. بخشى از اين مباحث، درباره زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله و فضائل امام على عليه السلام و تاريخ خلافت اسلامى؛ اعم از خلفاى سه گانه، بنى اميه و بنى عبّاس است. سبك و سياق كتاب، به سان كتب اهل سنّت است. مسعودى در اين كتاب، بر اخبار اهل سنّت نيز اعتماد كرده و از بدگويى درباره خلفا و نيز بيان مظالم و مطاعن آنها، خوددارى كرده است. چنان كه پيش از اين اشاره شد، همين امر به عنوان قرينه قوى بر گرايش وى به مذهب اهل سنّت، تلقّى شده است. به هر حال، مسعودى در همين كتاب به مسئله لزوم عصمت امام (1) و برخى از فضائل امام على عليه السلام (اوّلين مسلمان، هجرت با پيامبر صلى الله عليه و آله ، يارى آن حضرت و خويشاوندى وى با وى، ايثار و جان نثارى وى در راه پيامبر صلى الله عليه و آله ، علم، قناعت، جهاد، ورع، زهد، قضاوت و...) نيز پرداخته و متذكّر شده كه: «على عليه السلام ، حظّ و سهم فراوانى از اين همه ويژگى ها داشت و از اين نظر، تمام فضائلِ تك تك صحابيان را به تنهايى، دارا بود». (2) به قرينه همين مطالب و مطالب بسيارِ ديگرى چون حديث اخوّت، حديث منزلت، حديث ولايت، و حديث طير _ كه همگى به آن حضرت اختصاص دارند _ ، و نيز گزارش هايى چند درباره مطاعن خلفا، برخى از رجال شناسان معروف اهل سنّت، او را به تشيّع اعتزالى متّهم نموده اند و با تعابير توهين آلود و تحقيرآميز، از او ياد كرده اند. (3) كتاب مروج الذهب، از مصادر برخى كتاب هاى حديثى، كلامى، تاريخى و رجالى به شمار آمده و منبعى مهم، در مطالعات تاريخى است. (4)

.


1- .مروج الذهب، ج 2، ص 61، بند 2260.
2- .همان، ج 3، ص 180، بند 1756.
3- .سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 569؛ لسان الميزان، ج 4، ص 225.
4- .اختيار الرجال، ج 1، ص 100؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 118 _ 119.

ص: 294

3 . أخبار الزمان و من أباده الحدثان و عجائب البلدان والغامر بالماء و العمران

3 . أخبار الزمان و مَن أباده الحدثان و عجائب البلدان والغامر بالماء و العمرانمؤلّف: ابو الحسن مسعودى تصحيح: گروهى از پژوهشگران كتاب خانه نجف اشرف ناشر: دار الأندلس، بيروت، 1386 ق (يك مجلّد) در تصحيح كتاب أخبار الزمان، از چند نسخه خطّى و چاپى استفاده شده است. در مصادر كتاب شناسى، از اين كتاب ياد شده و مسعودى نيز خود، در مقدّمه مروج الذهب (1) به آن اشاره كرده و همچنين، در مقدّمه التنبيه و الإشراف، گفته است كه أخبار الزمان را پيش از مروج الذهب و التنبيه و الإشراف، تأليف كرده است. در مجموع، هفت كتاب تاريخى به مسعودى نسبت داده اند. (2) كتاب أخبار الزمان، به قرينه اشاره مسعودى به فهرست مطالب اين كتاب در مروج الذهب، (3) و ارجاع فراوان به آن در دو كتاب التنبيه و الإشراف و مروج الذهب، بسيار مفصّل و بزرگ بوده است. به همين قرينه، به نظر مى رسد كه همه آن كتاب، باقى نمانده و آنچه به چاپ رسيده، تنها بخش كوچكى از آن است. 4 كتاب أخبار الزمان، در چند زمينه تاريخ، نجوم و جغرافيا بوده و به گزارش مسعودى در مقدّمه كتاب، شامل اين مطالب بوده است: هيئت زمين و شهرها، عجائب، درياها، كوه ها، آب ها و نهرها، معادن، جزاير، گزارش هايى درباره بناهاى بزرگ، آغاز آفرينش، اصل نسل، پراكندگى و تباين سرزمين ها، تبديل نهر به بحر و بحر به نهر، و تبديل خشكى به آب و آب به خشكى و عوامل فلكى آن، اخبار ملوك و پادشاهان و امّت هاى پيشين، اخبار انبيا تا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، ذكر مولد و منشأ پيامبر خدا و بعثت و هجرت و جنگ هاى او تا هنگام ارتحال، و سپس گزارش هايى درباره

.


1- .مروج الذهب، ص 3 _ 4.
2- .التنبيه و الإشراف، ص 13.
3- .أخبار الزمان، مقدّمه محقّق، ص 10 _ 17.

ص: 295

4 . التنبيه و الإشراف

دوران خلافت تا زمان تأليف كتاب، كه «دوره خلافت متّقى للّه امير المؤمنين، در سال 332 ق» بوده است. نسخه چاپى كتاب، شامل مقدّمه مصحّح كتاب، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. مصحّح در مقدّمه، به انتساب كتاب به مسعودى، معرّفى نسخه هاى خطّى و چاپى كتاب، موضوع آن و ارتباط آن با ساير كتاب هاى مسعودى؛ به ويژه التنبيه و الإشراف و مروج الذهب، پرداخته است. مقدّمه مؤلّف، با ستايش خدا و درود بر پيامبرش آغاز مى شود و با ذكر سخنان برخى از صحابه درباره آفرينش جهان و زمين، ادامه مى يابد. مطالب كتاب بر حسب عناوين فرعى آن، چنين است: عمر دنيا، آفريدگان پيش از آدم عليه السلام ، جن و اجناس و قبايل آنها، زمين و آنچه در آن است، دريا و عجايب آن، آدم عليه السلام و فرزندانش، حام بن نوح عليه السلام ، كنعان بن حام، يافث بن نوح، سام بن نوح، ابراهيم عليه السلام ، اسماعيل عليه السلام ، قوم عاد، عناق دختر آدم عليه السلام ، مطالبى درباره كاهنان عرب، خبر كاهنان بعد از طوفان، بنيان گذاران اهرام مصر، پادشاهان مصر پيش از طوفان، ملوك مصر بعد از طوفان، يأجوج و مأجوج، صقالبه، نصارا، مجوس و خورشيد پرستان، سرزمين يونان، چين، اندلس، برجان، ترك، روم، فارس، خراسان و... .

4 . التنبيه و الإشرافمؤلّف: ابو الحسن مسعودى ناشر: دار صعب، بيروت . انتساب اين كتاب به مسعودى، معروف است. افلاك و اشكال آن، نجوم و تأثيرات آن، عناصر و تركيب و أقسام زمان ها و فصول سال، بادها، زمين و شكل و مساحت و نواحى و آفاق آن و نيز تأثير اين نواحى و آفاق بر ساكنان آن، اقاليم هفتگانه، امّت هاى هفتگانه پيشين، لغات و مساكن آنها، طبقات پادشاهان فارس و روم و اخبار آنان، تاريخ انبيا، راه شناخت سال هاى قمرى و شمسى، سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله ، غزوات ايشان، حوادث سال هجرت، سيره خلفاى راشدين و ديگر خلفا،

.

ص: 296

5 . خصائص الأئمة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام )

همراه با ذكر پادشاهان معاصر آنان در روم و اندلس تا سال 345 ق. مؤلّف در صفحات 195 تا 346 به تاريخ اسلام مى پردازد. وى از دوره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله شروع مى كند، سپس دوران خلفا، امويان و عبّاسيان را تا سال 343 ق، تك به تك شرح مى دهد. ولادت پيامبر خدا، مبعث، مغازى، سرايا، نويسندگان آن حضرت و وفات وى، (1) حوادث سال دوم هجرت، حوادث سال سوم وديگر سال ها را تا سال يازدهم، به ترتيب ذكر مى كند، و سپس حوادث دوره خلافت ابوبكر، عمر، عثمان، على بن ابى طالب، حسن بن على، معاويه، يزيد بن معاويه، معاوية بن يزيد بن معاويه، مروان بن حكم، عبد الملك بن مروان، وليد بن عبد الملك، سليمان بن عبد الملك، عمر بن عبد العزيز، يزيد بن عبدالملك، هشام بن عبد الملك و... تا هنگام تأليف كتاب.

5 . خصائص الأئمة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام )مؤلّف: شريف رضى تحقيق: محمّد هادى امينى ناشر: مجمع البحوث الإسلامية، مشهد، 1406 ق. چند نسخه خطّى از اين كتاب، در ايران و عراق و هند وجود دارد. محقّق كتاب، بر نسخه اى بسيار كهن اعتماد كرده است. اصل اين نسخه كه در سده ششم كتابت شده، در يكى از كتاب خانه هاى هند نگهدارى مى شود و ميكروفيلم آن، در كتاب خانه سيّد عبد العزيز طباطبائى در قم است. اين نسخه به گواهى مطالب صفحه اوّل و آخر آن، در سال 555 ق، توسّط سيّد فضل اللّه راوندى كاشانى (570 ق) تصحيح شده است و در آن، زياداتى نيز وجود دارد. (2) اين كتاب بار نخست، در نجف در سال 1368 ق، چاپ شده است. (3)

.


1- .التنبيه و الإشراف، ص 195 _ 202.
2- .خصائص الأئمّة عليهم السلام ، ص 14 _ 16 ، مقدّمه محقّق .
3- .همان، ص 13.

ص: 297

كتاب خصائص الأئمّة عليهم السلام در منابع كتاب شناسى، با همين عنوان ذكر شده است. (1) كتاب خصائص الأئمّة با هدف معرّفى جامع و در عين حال مختصرِ ائمه دوازده گانه تأليف شده است؛ ولى تنها شامل شرح حال امير مؤمنان على عليه السلام ، زيارت و دعا، كلمات و سخنان وى و دلايل و نصوص بر امامت وى است. (2) از اين رو، كتاب ياد شده افزون بر ارزش حديثى و نقل سخنان و كلمات امام على عليه السلام ، يك منبع ارزشمند تاريخى در تاريخ زندگى آن امام است. اين كتاب، از مصادر كتاب هاى حديثى، تاريخى و كلامى است. (3) نسخه چاپى كتاب خصائص الأئمّة عليهم السلام ، شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، به معرّفى نسخه خطّى كهن، جايگاه كتاب و اهميّت موضوع آن، پرداخته شده و شرح حالى كوتاهى از سيّد رضى و سيّد فضل اللّه راوندى (كاتب نسخه) نيز نوشته شده است. سيّد رضى در مقدّمه مؤلّف، درباره موضوع كتاب و انگيزه خود از تأليف آن، سخن گفته است. سيّد رضى كتاب ياد شده را به تقاضاى يكى از شاگردانش و نيز براى اظهار هويت شيعى خود در برابر برخى سخنان تحقيرآلود و توهين آميز، در سال 383 ق، در كاظمين، به رشته تحرير درآورد. (4) وى پس از ذكر كلمات و سخنان كوتاه امام على عليه السلام _ كه قسمت پايانى كتاب، به آن ها اختصاص يافته است _ ، با تقاضاى عدّه اى از دوستان خود مبنى بر گردآورى ديگر سخنان و خطبه هاى امير المؤمنين مواجه شد و لذا ديگر اين تأليف را ادامه نداد و نخست، به گردآورى نهج البلاغة پرداخت؛ (5) ولى گويا پس از تأليف كتاب نهج البلاغة، اجل به وى مهلت نداد تا كتاب خصائص الأئمّة

.


1- .رجال النجاشى، ص 398؛ أمل الآمل، ج 2، ص 261؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 11؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 267؛ الغدير، ج 4، ص 195؛ الذريعة، ج 7، ص 164.
2- .خصائص الأئمّة عليهم السلام ، ص 36.
3- .بحار الأنوار، ج 1، ص 11؛ وسائل الشيعة، ج 3، ص 219؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 227؛ و ج 3، ص 351؛ و ج 8، ص 266؛ و ج 10، ص 203، 212؛ الدمعة الساكبة (به نقل از: الذريعة، ج 7، ص 164).
4- .همان، ص 37.
5- .نهج البلاغة ، عبده، ج 1، ص 2؛ خصائص الأئمّة عليهم السلام ، ص 14.

ص: 298

6 . الأربعين عن الأربعين

را كامل سازد. از اين رو، اين كتاب، تنها خصائص امير المؤمنين را در بر دارد. برخى از مطالب آن، چنين است: تاريخ ولادت، مدّت عمر، سال وفات و محلّ دفن على عليه السلام كه جنبه تاريخى دارد، پاره اى شواهد و دلايل بر اعلام امامت على عليه السلام توسط پيامبر، اشعار و قصايد برخى از شعرا درباره حديث غدير _ مانند: حسّان بن ثابت انصارى، قيس بن عباده، ابو هاشم اسماعيل بن محمّد بن يزيد بن وداع حميرى ملقّب به سيّد _ ، (1) اعلام و دلايل امام على عليه السلام همچون قضيه «ردّ الشمس»، اسامى پدران وى، گزيده هايى از قضاوت ها، جواب مسائل، كلمات كوتاه در فنون بلاغت و مواعظ و زهد و امثال، كلام آن حضرت به كميل بن زياد نَخَعى، و وصيت ايشان به امام حسن عليه السلام . بخش پايانى كتاب، به زياداتى اختصاص يافته است كه به گفته محقّق كتاب، در نسخه راوندى وجود دارد. وى آن زيادات را كه نزديك به سه صفحه است، با عنوان «و منها الرعية» (2) آورده است. روايات كتاب، با اسناد ناقص است.

6 . الأربعين عن الأربعينمؤلّف: ابو سعيد نيشابورى خُزاعى مصحح: محمّد باقر محمودى ناشر: انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اوّل، 1414 ق. دو نسخه خطّى از اين كتاب موجود است: يكى در كتاب خانه آستان قدس رضوى (با تاريخ كتابت 534 ق) و ديگرى در كتاب خانه آية اللّه مرعشى در قم. در مصادر اين كتاب را با همين عنوان، براى ابوسعيد خزاعى ذكر كرده اند. (3) موضوع الأربعين عن الأربعين، چنان كه از عنوان آن پيداست و مؤلّف نيز در مقدّمه

.


1- .خصائص الأئمّة عليهم السلام ، ص 41.
2- .همان، ص 121 _ 125.
3- .فهرست منتجب الدين، ص 102؛ معالم العلماء، ص 151؛ أمل الآمل، ج 2، ص 240.

ص: 299

7 . الإرشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد

كتاب اشاره كرده، در فضائل و مناقب امير المؤمنين على عليه السلام است. وى در اين باره، چهل حديث را با اسناد كامل، از چهل نفر از مشايخ خود نقل كرده است. (1) كتاب الأربعين عن الأربعين، در اختيار شيخ منتجب الدين (م 589 ق) صاحب كتاب معروف الفهرست بود و وى با الهام از آن، كتابى با همين نام نگاشت. (2) همچنين، اين كتاب از مصادر اليقين ابن طاووس (م 662 ق)، أربعين حديث شهيد اوّل، محمّد بن مكّى (م 761 ق)، (3) المجموعة ى محمّد بن على جباعى (م حدود 925 ق) جدّ شيخ بهايى، (4) بحار الأنوار و مستدرك الوسائل است. (5) گويا شيخ حرّ عاملى (م 1111 ق) اين كتاب را در اختيار نداشته و مطالب آن را، از كتاب أربعين حديث شهيد اوّل، نقل كرده است .

7 . الإرشاد فى معرفة حُجَج اللّه على العبادمؤلّف: شيخ مفيد تحقيق و تخريج: مؤسّسه آل البيت عليهم السلام ناشر: مؤسّسة اهل البيت عليهم السلام ، چاپ دوم، 1414 ق (در دو مجلّد) در تحقيق الإرشاد، بر سه نسخه خطّى اعتماد شده است: نسخه اى در كتاب خانه عمومى آية اللّه مرعشى (با تاريخ كتابت 565 ق)، نسخه اى در كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى (با تاريخ كتابت 575 ق) و نسخه سوم، در كتاب خانه سيّد حسين شيرازى (كتابت در سده هفتم يا هشتم). (6)

.


1- .الأربعين، ص 7؛ بحار الأنوار، ج 102، ص 266.
2- .الأربعين، ص 2؛ الذريعة، ج 1، ص 432.
3- .أربعين حديث، ص 2؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 75؛ فهرس التراث، ج 1، ص 466.
4- .خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا؛ فهرس التراث، همان جا.
5- .بحار الأنوار، ج 104، ص 167؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 75 _ 76.
6- .الإرشاد، ج 1، ص 11 _ 12؛ مقالات عربى كنگره شيخ مفيد، ج 1، ص 201 _ 202.

ص: 300

اين كتاب بارها چاپ شده است؛ از جمله، در تهران در سال 1295 ق. محمّد مسيح كاشانى (م 1125 ق) آن را با نام التحفة السليمانية، به فارسى برگرداند و در ايران در سال 1303 ق، به چاپ رساند. (1) از كتاب الإرشاد، با همين عنوان (2) و يا با عنوان الإرشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد، (3) ياد شده است و انتساب آن به شيخ مفيد، معروف است. موضوع الإرشاد، شرح حال و تاريخ زندگى دوازده امام عليهم السلام و نيز دلائل و كرامات آنان است. الإرشاد افزون بر ارزش حديثى، ارزش فقه الحديثى و رجالى نيز دارد. اين كتاب همچون ديگر كتاب هاى شيخ مفيد، با اعتنا و اعتماد علماى شيعه مواجه شد و عدّه اى به تلخيص، شرح و ترجمه آن پرداختند. براى نمونه، المستجاد فى تلخيص الإرشاد يا المستجاد من الإرشاد، تلخيصى است منسوب به علّامه حلّى كه نسخه باقى مانده آن، در سال 982 ق، در بغداد نگاشته شده است. (4) همچنين، شرح محمّد باقر بن زين العابدين حسينى شيرازى (زنده در 1092 ق)، (5) و شرحى به نام منهج الرشاد، تأليف محمّد بن حسن بن قنبر على بن محمّد حسن زنجانى (م 1340 ق) كه در چهار جزء بوده است. (6) نيز در سال هاى اخير، محمّد محمّدى اشتهاردى و محمّد باقر ساعدى خراسانى، آن را به فارسى برگردانده، كه توسط انتشارات جامعه مدرسين قم، به چاپ رسيده است. همچنين، كتاب الإرشاد از مصادر بسيارى از كتب حديثى، كلامى و تاريخى، به حساب آمده است. (7)

.


1- .تراثنا، ش 13، ص 95 _ 96.
2- .رجال النجاشى، ص 403؛ الفهرست ، طوسى، ص 239؛ معالم العلماء، ص 147؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7؛ الذريعة، ج 1، ص 509.
3- .مجموعه رسائل مفيد، ص 353؛ فلاح السائل، ص 72.
4- .الذريعة، ج 21، ص 2.
5- .أعيان الشيعة، ج 9، ص 180.
6- .الذريعة، ج 23، ص 188.
7- .ر.ك: إعلام الورى، ص 173 _ 174، 180، 182؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 305؛ و ج 2، ص 125، 126 ، 312 ، و ج 3 ، ص 82 ، 89 ؛ إقبال الأعمال ، ج 3 ص 114 ؛ كشف الغمّة ، ج 1 ص 194 ، و ج 2 ، ص 87؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 43 و ج 1، ص 68، 312، 325؛ مستدرك الوسائل، ج 1، ص 328، و ج 2، ص 139، 227.

ص: 301

نسخه چاپى الإرشاد، شامل مقدّمه بلند گروه تحقيق، مقدّمه كوتاه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه گروه تحقيق، به شرح حال شيخ مفيد، جايگاه كتاب، معرّفى نسخه هاى خطّى آن، و نيز شيوه تحقيق و تخريج احاديث، پرداخته شده است. مقدّمه مؤلّف، به انگيزه و موضوع تأليف اختصاص دارد. به موجب اين مقدّمه، شيخ مفيد كتاب الإرشاد را به درخواست يكى از دوستانش تأليف كرد. وى در اين كتاب به اختصار، به اسامى ائمه عليهم السلام ، تاريخ عمر آنان، ذكر مشاهد، اسامى فرزندان و بخشى از اخبار آنان _ كه در شناخت بيشتر احوال آنان، مفيد است _ مى پردازد. (1) اصل كتاب در 42 باب و سى فصل، سامان يافته است. با نگاه كوتاه به عناوين باب ها و فصول الإرشاد، به نظر مى رسد كه در بيشتر موارد، تحت باب ها عناوين كلّى آمده و در فصول، عناوين فرعى و جزئى مطرح مى شود. به هر روى، جلد اوّل اين كتاب، اختصاص به امير المؤمنين عليه السلام دارد و در سه باب و 21 فصل بدين شرح، فراهم شده است: باب الخبر عن أمير المؤمنين عليه السلام : علم و آگاهى امام على عليه السلام از آينده، آگاهى امام از كشته شدنش، سبب قتل آن حضرت و چگونگى آن، محلّ قبر امير المؤمنين عليه السلام و شرح ماجراى دفن او. باب فضائل و مناقب أمير المؤمنين عليه السلام : كلمات، حكمت ها و مواعظ، معجزات، قضاوت ها و بيانات آن حضرت. اين باب، بلندترين باب كتاب است و در حدود 230 صفحه، (2) اين موضوعات را بر گرفته است: پيشتازى امير المؤمنين در ايمان، افضل و اعلم بودن امام على عليه السلام ، «محبّت على، نشانه ايمان است و بغض او نشانه نفاق»، «على و شيعه او، رستگارند»، معرّفى على عليه السلام توسّط پيامبر به امارت و ولايت مسلمانان در

.


1- .الإرشاد، ج 1، ص 4.
2- .همان، ج 1، ص 29 _ 354.

ص: 302

گزارش هايى مانند: حديث غدير، حديث دار، ليلة المبيت، گرفتن پرچم از دست سعد بن عباده و دادن آن به دست على عليه السلام توسط پيامبر در روز فتح مكّه و در روز خيبر، جريان اعلان برائت از مشركان، جهاد امير المؤمنين عليه السلام در غزوه هاى بدر، احد، خندق يا احزاب و... ، قضاوت هاى امير المؤمنين عليه السلام در زمان پيامبر و پس از آن، سخنان امام على عليه السلام تحت عنوان سخنى درباره وجوب معرفت خدا، توحيد و نفى تشبيه، عدل، گونه هاى حكمت و دلائل و حجّت، سخنى در مدح علما و فضل علم و حكمت، و نيز كرامات امير المؤمنين عليه السلام . باب أولاد أمير المؤمنين عليه السلام : تعداد و اسامى آنها و مختصرى از اخبار هر يك از آنها. امامِ پس از أمير المؤمنين عليه السلام و تاريخ ولادت، دلائل امامت، مدّت خلافت، وقت وفات، محلّ قبر، تعداد اولاد و بخشى از ديگر اخبار او، سبب وفات امام حسن عليه السلام و مسائل مربوط به آن؛ مانند: دفن آن حضرت و مسموم شدن او توسط معاويه. امامِ پس از حسن بن على عليه السلام ، مختصرى در قيام امام حسين عليه السلام ، بيعت مردم، خروج از مدينه، شهادت او در كربلا، اسامى شهداى اهل بيت در كربلا _ كه هفده نفر بودند و حسين بن على عليه السلام ، نفر هجدهم بود _ ، مطالبى درباره عبّاس و عبد اللّه و جعفر و عثمان، فرزندان امير المؤمنين عليه السلام از امّ البنين، پاره اى از فضائل امام حسين عليه السلام و فضيلت زيارت و ذكر مصيبت او. امامِ پس از حسين بن على عليه السلام ، ... مختصرى از اخبار على بن حسين عليه السلام . كلام ابو جعفر امام محمّد باقر عليه السلام با سيّد ابن محمّد حميرى و بازگشت او از مذهب كيسانيه به اماميه. باب سى و هفتم: امامِ پس از ابو محمّد عليه السلام و تاريخ مولد و دلائل امامت او، و ذكر پاره اى از اخبار او، غيبت و سيرت او به هنگام قيام و مدّت دولت او. باب سى و هشتم: دلايل بر امامت حضرت قائم (عجل اللّه فرجه). شيخ مفيد به دليل عقلى و نقلى، بر وجود امام قائم استدلال كرده است. دليل عقلى او، بر پايه تأمين صلاح مردم و دورى آنها از فساد، استوار است و بر اساس آن، «وجود امام

.

ص: 303

8 . مسارّ الشيعة فى مختصر تواريخ الشريعة

معصومِ كامل كه در احكام و علوم، نيازى به مردم نداشته باشد، در هر زمان براى مردم، اقرب به صلاح و ابعد از فساد است». از ديگر مطالب اين باب مى توان چنين ياد كرد: نص بر امامت صاحب الزمان، كسانى كه امام غايب را ديده اند، دلائل و بيّنات و آيات امام زمان عليه السلام ، علامات قيام قائم عليه السلام و مدّت ايام ظهور او، شرح سيرت و طريقت احكام او و پاره اى از آنچه در دولت و ايام حكومت يا پيش از ظهور او، آشكار مى شود: مانند: خروج سفيانى، قتل حسنى و اختلاف بنى كعب . كتاب الإرشاد، در دو جنبه روايى و تاريخى ارزشمند است. شيخ مفيد احاديث اين كتاب را با اسناد كامل، از مشايخ حديثى امامى نقل كرده؛ ولى در قسمت تاريخى، اسناد آن ناقص است.

8 . مسارّ الشيعة فى مختصر تواريخ الشريعةمؤلّف: شيخ مفيد تحقيق: مهدى نجف ناشر: دار المفيد، چاپ دوم، 1414 ق. در تحقيق كتاب، از نسخه اى با تاريخ كتابت 391 ق، به خطّ مظفّر بن على بن منصور سالار، اعتماد شده است. (1) چند نسخه خطّى از مسارّ الشيعة وجود دارد: نسخه اى در كتاب خانه عمومى آية اللّه مرعشى در قم؛ (2) نسخه اى به خطّ زين الدين على بن فضل، شاگرد ابن فهد حلّى، كه در كتاب خانه سيّد صدر در كاظميه است؛ نسخه اى در كتاب خانه مدرسه سپهسالار در تهران؛ نسخه اى در كتاب خانه آستان قدس رضوى؛ و نسخه اى در كتاب خانه مركزى دانشگاه تهران. (3) اين كتاب بارها در داخل و خارج ايران، چاپ شده است؛ از جمله در تبريز در

.


1- .مسارّ الشيعة، ص 3، 63.
2- .فهرست نسخه هاى خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى، ج 3، ص 73.
3- .تراثنا، ش 13، ص 105 _ 106.

ص: 304

سال 1313 ق، همراه با توضيح المقاصد شيخ بهائى. (1) اين كتاب با عنوان تاريخ الشريعة، (2) التواريخ الشرعية، (3) مسارّ الشيعة، (4) مسارّ الشيعة فى مختصر التواريخ الشرعية، (5) و التواريخ الشرعية عن الأئمّة المهدية عليهم السلام ، (6) ذكر شده است. به قرينه عناوين ابواب كتاب و مقدّمه شيخ مفيد _ كه شامل مناسبات مسرّت بخش و حزن آور، هر دو است _ ، عنوان مسارّ الشيعة نام كاملى براى كتاب نيست. در مقدّمه مؤلّف، عنوان كتاب «مختصرٌ فى تاريخ أيّام مسارّ الشيعة و أعمالها من القُرب فى الشريعة و ما خالف فى معناه» آمده است. اين عنوان، هم تاريخ ايام سرور و هم ايام حزن و اعمال هر دو ايام را شامل مى شود. اين كتاب از آثار معروف شيخ مفيد است و در كتاب هاى حديثى و تاريخى، بر آن اعتماد شده است. نسخه چاپى مسارّ الشيعة، شامل مقدّمه سيّد محمّد رضا حسينى جلالى، مقدّمه مؤلّف، اصل كتاب و تاريخ كتابت آن است. محقّق كتاب پس از اشاره به نسخه خطّى كهن اين كتاب _ كه در سال 391 ق، كتابت شده _ ، به ويژگى هاى مسارّ الشيعة پرداخته است. به گفته سيّد محمّد رضا حسينى، اين كتاب چند ويژگى دارد: 1 . اين كتاب بر خلاف ساير كتاب ها كه املاى شيخ مفيد بوده، توسّط مؤلّف كتابت شده است ؛ 2 . تاريخ تأليف كتاب _ چنان كه در پايان آن آمده _ ، در سال 389 ق بوده است؛ 3 . اين كتاب افزون بر ارزش حديثى و تاريخى، در فلسفه تاريخ از نظر اسلام نيز سودمند است. (7)

.


1- .مقالات كنگره شيخ مفيد، ج 1، ص 237.
2- .رجال النجاشى، ص 401.
3- .معالم العلماء، ص 149؛ الإقبال، ج 1، ص 264.
4- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 63؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 70.
5- .الإقبال، ج 1، ص 28؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
6- .كشف الحجب و الأستار، ص 145.
7- .مسارّ الشيعة، ص 5 و 6.

ص: 305

9 . الجَمَل (النصرة لسيّد العترة فى حرب البصرة)

مقدّمه مؤلّف به انگيزه تأليف، موضوع آن و ترتيب و سامان مباحث، اختصاص دارد. بر اساس اين مقدّمه، شيخ مفيد مسارّ الشيعة را به تقاضاى يكى از شاگردانش نوشت كه خواستار تأليف كتابى مختصر در تاريخ روزهاى خوش و ناخوش شيعه و اعمال آنها بود. او با تأكيد بر اهمّيت و ارزش اعمال اين ايام و با اشاره به جايگاه آن در ميان پيشينيان، لزوم تأليف چنين كتابى را گوشزد كرده است. (1) ترتيب و سامان كتاب، بر پايه ماه هاى قمرى است. اين ترتيب، با ماه رمضان آغاز و با ماه شعبان پايان مى يابد. جهت آغاز با ماه رمضان، چند چيز ذكر شده است : 1 . تقدّم آن بر ساير ماه ها در قرآن؛ 2 . خصوصيت اين ماه در عبادت و تقرّب به خدا؛ 3 . توصيف آن توسّط اهل بيت عليهم السلام به «نخستين ماه سال در ملّت اسلام». (2) در هر فصل و پس از هر عنوان، ابتدا وقايع خوش و ناخوش ايّام، و به تعبير كامل تر، مناسبت هاى آن ايّام، ذكر و سپس اعمال مستحب و واجب مربوط به آن بيان مى شود. گونه بيان مطالب در اين كتاب، اگرچه تاريخى است و مؤلّف به نقل اخبار و احاديث با اسناد و بدون اسناد نمى پردازد؛ پيداست كه گفته هاى او بر پايه اخبار معصومان عليهم السلام و تاريخِ معتبر است. مطالب كتاب با اختصار بيان شده است. اين، بدان جهت است كه برخى از مباحث آن، در كتاب هاى الإرشاد و المزار و المُقنعة، با تفصيل ذكر شده است.

9 . الجَمَل (النصرة لسيّد العترة فى حرب البصرة)مؤلّف: شيخ مفيد تحقيق: سيّد على مير شريفى ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ اوّل، 1413 ق. در شمار تأليفات شيخ مفيد، سه عنوان در موضوع جنگ جمل ديده مى شود:

.


1- .مسارّ الشيعة، ص 17 و 18.
2- .همان، ص 19 و 20.

ص: 306

1 . كتابى با عنوان الجمل (1) كه با عنوان أحكام أهل الجمل (2) نيز ذكر شده است ؛ 2 . كتابى با عنوان النصرة لسيّد العترة فى أحكام البغاة عليه فى حرب البصرة؛ 3 . المسألة الكافية فى إبطال توبة الخاطئة، يا المسألة الكافية فى تفسيق الفرقة الخاطئة، (3) كه شيخ مفيد در برخى از كتاب هاى خود، از آن را با عنوان المسألة الكافية نام برده است. (4) اين سه عنوان، متعلّق به سه كتاب مستقل اند كه ظاهرا با سه رويكرد متفاوت، به يك موضوع (جنگ جمل) پرداخته اند؛ چرا كه منابع كتاب شناسىِ اوّليه _ مانند فهرست هاى نجاشى و طوسى كه هر دو، از شاگردان شيخ مفيد بوده اند _ ، هر سه عنوان را جداگانه آورده اند؛ بويژه شيخ طوسى كه به تصريح مى گويد كتاب هايى را كه براى شيخ مفيد ذكر كرده، نزد او خوانده يا از او سماع كرده است. (5) كتاب الجمل، بارها به چاپ رسيده و موجود است؛ ولى كتاب النصرة، ناياب است و در منابع بعدى نيز گزارشى از آن انعكاس نيافته است. در باره رابطه اين دو كتاب، به چند قرينه بايد توجّه كرد: يكم: ظاهر عنوان النصرة لسيّد العترة، مى تواند اين معنا و پيام را در ذهن تداعى كند كه اين كتاب، در تبيين دلايل حقّانيت امام على عليه السلام در جنگ جمل و احكام فقهىِ مربوط به آن بوده و لذا رويكردى كلامى و فقهى داشته است. دوم: عنوان كتاب الجمل، اين پيام را تداعى مى كند كه محتواى آن، در زمينه بيان و نقل حوادث و تاريخ و جزئيات جنگ جمل است و با رويكرد تاريخى، تأليف شده است. سوم: با ملاحظه مطالب كتاب الجمل در نسخه چاپى، معلوم مى شود كه اين كتاب

.


1- .رجال النجاشى، ص 399؛ الذريعة، ج 5، ص 141.
2- .الفهرست ، طوسى، ص 316؛ معالم العلماء، ص 149؛ الذريعة، ج 1، ص 295.
3- .رجال النجاشى، ص 399؛ الفهرست ، طوسى، ص 316.
4- .الجمل، ص 229؛ الإفصاح، ص 129؛ الفصول المختارة، ص 105.
5- .الفهرست، طوسى، ص 316. براى اطلاعات بيشتر در اين باره، ر.ك: مقالات عربى كنگره شيخ مفيد، ج 1، ص 342 _ 343؛ نور علم، ش 47، نامه هفتم.

ص: 307

در دو بخش سامان يافته است: بخش نخست، با رويكرد كلامى و گاه فقهى، به جنگ جمل پرداخته؛ ولى بخش دوم، تنها با رويكرد تاريخى. نتيجه اين سه مقدّمه، اين احتمال را تقويت مى كند كه بخش نخست كتاب، همان كتاب النصرة است و بخش دوم، كتاب الجمل. با طرح اين احتمال، ديگر مهم نيست كه دانسته شود آيا مؤلّف، خود، دو كتاب النصرة و الجمل را در يك مجلّد قرار داده، يا برخى از ناسخان چنين كرده اند. به هر حال، تشابه بسيارى نيز ميان كتاب المسألة الكافية و كتاب الجمل به چشم مى خورد، كه باعث شده است نسخه بازيافته كتاب المسألة الكافية را _ كه از منقولات آن در بحار الأنوار به دست آمده _ به همان سبك و سياق كتاب الجمل، نظم و سامان دهند. (1) چند نسخه خطّى از الجمل، موجود است: نسخه سيّد ابو القاسم اصفهانى محرّر، نسخه اى در كتاب خانه آل كاشف الغطاء، نسخه اى در كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى، و نسخه اى در كتاب خانه آستان قدس رضوى (2) . محقّق كتاب، افزون بر نسخه آستان قدس، از نسخه ديگرى نيز استفاده كرده، كه در سال 1338 ق، از روى نسخه اى كهن، استنساخ شده است. (3) اين كتاب ابتدا در چاپ خانه حيدريه در نجف، و بار ديگر در سال 1368 ق، در همان جا به چاپ رسيد . نسخه چاپى كتاب الجمل، با مقدّمه محقّق، مقدّمه كوتاه مؤلّف و اصل كتاب، سامان يافته است. شيخ مفيد در مقدّمه، پس از اشاره به اهمّيت موضوع و جايگاه كتاب، متذكّر شده است كه در اين كتاب، به بيان و شرح اين مطالب مى پردازد: اختلاف اهل قبله درباره فتنه بصره (جنگ در بصره) و جنگ ميان امير المؤمنين عليه السلام و عايشه و طلحه و زبير، ديدگاه فرق و مذاهب مختلف اسلامى درباره آن، اثبات سبب پديد آمدن اين فتنه و سرانجام، داستان و اخبار اين جنگ. (4)

.


1- .المسألة الكافية، ص 3 _ 4.
2- .تراثنا، ش 13، ص 98 _ 99.
3- .الجمل ، ص 31، مقدّمه محقّق .
4- .همان جا .

ص: 308

شيخ مفيد در اين كتاب، طبقه بندى و ساماندهى خاصّى را به كار نبسته است؛ ولى چنان كه گذشت، با تأمل در مطالب كتاب، مى توان پى برد كه آن را در دو بخش سامان داده است. در نسخه چاپى، مطالب كتاب تحت عناوين فرعىِ خاصّى كه معمولاً با عبارت «فصل» همراه است، طبقه بندى شده است. عناوينى چون: القول فى اختلاف الاُمّة، إختلاف الفِرَق، رأى المعتزلة، رأى الحشوية، رأى المرجئة و اصحاب الحديث، رأى الخوارج، رأى الشيعة، دلائل عصمة أمير المؤمنين، نظرةٌ فى النصوص، و نيز مطالبى چون: نحوه بيعت مسلمانان با سه خليفه اوّل و تفاوتش با بيعت آنان با امام على عليه السلام ، موضع امام على عليه السلام در برابر فتنه عثمان، برخى از خطبه هاى امام على عليه السلام مانند خطبه شقشقيه و خطبه روز بيعت مسلمانان با او، نامه هاى آن حضرت به مردم كوفه و بصره و... . كتاب الجمل ارزش تاريخى فراوان دارد؛ چرا كه به احتمال زياد، مؤلّف از منابع و تك نگارى هاى بسيارى استفاده كرده كه بيشترشان ناياب اند، مانند: كتاب الجمل ابو مخنف، كتاب الجمل مدائنى، كتاب الجمل ثقفى، كتاب الجمل شيخ صدوق، دو كتاب مقتل طلحة بن عبد اللّه (1) و الجمل واقدى (2) و... . (3) مؤلّف در جاىْ جاى كتاب؛ بويژه در بخش نخست آن، با ديدگاه كلامى، به نقد اخبار و گزارش هاى تاريخى و نيز ديدگاه هاى مذاهب پرداخته است. از اين رو، الجمل مفيد افزون بر ارزش تاريخى، در زمينه تبيين و نقد مباحث و ديدگاه هاى كلامى و نقد الحديث؛ بويژه نقد اسنادى (4) و فقهى، نيز ارزشمند است. روايات و اخبار كتاب، گاه مرسل و گاه مسند نقل شده اند و بسيارى از آنها از منابع و طرق اهل سنّت، روايت گرديده اند. (5) شيخ مفيد در اخبار مربوط به جنگ

.


1- .الجمل، ص 206.
2- .همان، ص 200، 221.
3- .مقالات كنگره شيخ مفيد، ج 1، ص 242؛ تراثنا، ش 3، ص 48 _ 51.
4- .الجمل، ص 206، 226.
5- .همان ، ص 206.

ص: 309

10 . المسألة الكافية

جمل، بر اخبار و گزارش هاى قابل اعتماد، تكيه كرده و در مواردى، بر صحّت آنها تصريح كرده است. (1) گويا كتاب الجمل مفيد، پس از تأليف، ناياب شده و از همين روست كه منابع بعدى؛ بويژه مجموعه حديثى بحار الأنوار و كتب سيّد هاشم توبلى _ كه در آنها از كتب تاريخى و تك نگارى هاى مختلفى در جنگ جمل استفاده شده _ ، از اين كتاب نقل نكرده اند.

10 . المسألة الكافيةمؤلّف: شيخ مفيد تحقيق و تخريج: على اكبر زمانى نژاد ناشر: دار المفيد، بيروت، چاپ دوم، 1414 ق. همان گونه كه در معرّفى كتاب الجمل، گذشت، در آثار شيخ مفيد، از كتابى با اين عنوان و يا با عنوان المسألة الكافية فى إبطال توبة الخاطئة يا فى تفسيق الفرقة الخاطئة، ياد شده است. اصل اين كتاب، ناياب است و محقّق كتاب نيز متذكّر شده كه تلاش وى براى يافتن نسخه اى از آن، بى فايده بوده است. (2) وى اين كتاب را تنها با تكيه بر منابعى كه از آن بهره برده اند، بازسازى كرده است؛ مانند: بحار الأنوار، مستدرك الوسائل، و كتابى خطّى با عنوان مثالب النواصب. اين كتاب، بر سبك و سياق و نظم كتاب الجمل، در سه فصل طبقه بندى شده است: فصل اوّل: جايگاه و موقعيت طلحه و زبير نزد عثمان و بيعت آن دو با امام على عليه السلام و سپس نقض آن. فصل دوم: در جنگ جمل. فصل سوم: در احكام محاربان با امير المؤمنين. روايات كتاب در مجموع، 65 حديث است كه 62 روايت آن، از كتاب بحار الأنوار به دست آمده _ كه با اسناد كامل نقل شده اند _ (3) و سه روايت ديگر، از مثالب النواصب

.


1- .همان، ص 226.
2- .المسألة الكافية، ص 2.
3- .بحار الأنوار، ج 30، ص 142 _ 144؛ و ج 31، ص 491 _ 492؛ و ج 32، ص 31 _ 33، 92، 140، 196، ? 201، 252، 274، 326، 353.

ص: 310

11 . منتخب الأنوار فى تاريخ الأئمّة الأطهار عليهم السلام

ابن شهر آشوب (1) و خاتمة مستدرك الوسائل، (2) كه در پايان كتاب ذكر شده اند.

11 . منتخب الأنوار فى تاريخ الأئمّة الأطهار عليهم السلاممؤلّف: ابن همام اسكافى تحقيق و تخريج: على رضا هَزار ناشر: دار الحديث، دفتر پنجم، از مجموعه ميراث حديث شيعه، قم، 1379 ش. نسخه خطّى اين كتاب _ كه گويا تنها نسخه و بدون تاريخ است _ در مركز «إحياء التراث اسلامى» در قم، نگهدارى مى شود. (3) اين كتاب در مصادر، با عنوان الأنوار فى تاريخ الأئمة الأطهار عليهم السلام ، (4) و الأنوار، (5) ذكر شده است. اصل اين كتاب _ كه درباره تاريخ زندگى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و دوازده امام عليهم السلام است _ از مصادر عيون المعجزات (6) و فرحة الغرى عبد الكريم بن طاووس (7) بوده است؛ اما پس از ابن طاووس، ناياب شد. منتخب آن با نام منتخب الأنوار فى تاريخ الأئمة الأطهار عليهم السلام ، در اختيار محمّد باقر مجلسى در سده يازدهم، (8) و زنوزى در پايان سده سيزدهم قرار داشت و از آن در بحار الأنوار و جواهر الأخبار (9) نقل كردند. نسخه چاپى منتخب الأنوار، شامل مقدّمه محقّق در شرح حال مؤلّف، مقدّمه كوتاه مؤلّف، و اصل كتاب است. در مقدّمه مؤلّف، به انگيزه تأليف و چگونگى آن اشاره

.


1- .مثالب النواصب (مخطوط)، ج 3، ص 248، به نقل از: المسألة الكافية، ص 3 (مقدّمه محقّق).
2- .همان، ج 4، ص 195 _ 197.
3- .ميراث حديث شيعه، ج 5، ص 14.
4- .رجال النجاشى، ص 376.
5- .الفهرست ، طوسى، ص 141؛ عيون المعجزات، ص 10؛ فرحة الغرى، ص 129.
6- .عيون المعجزات، ص 6، 10، 13، 35، 51، 107.
7- .فرحة الغرى، ص 120، 129، 134، 137.
8- .بحار الأنوار، ج 1، ص 17، 34.
9- .الذريعة، ج 2، ص 413.

ص: 311

12 . الهداية الكبرى

شده است. اسكافى در اين مقدّمه، درباره پيشينه تأليف در زمينه موضوع كتاب، گفته است كه مشايخ اماميه در گذشته و حال، درباره موضوعات دينى گوناگونى كتاب تأليف كرده اند؛ با اين همه، كتابى كه اختصاص به تاريخ زندگى ائمه عليهم السلام داشته باشد، تأليف نشده است. از اين رو، او تصميم گرفته كتابى در اين موضوع بنگارد. وى متذكّر شده در اين كتاب كه فشرده و مختصر است، افزون بر ائمه عليهم السلام ، به تاريخ زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام نيز مى پردازد. مؤلّف در شرح حال و تاريخ زندگى اين بزرگان، به مدّت عمر، ولادت، وفات، اولاد، پدر و مادر، انساب و كنيه ها، القاب، ابواب، محلّ قبر، شهدا و مقتولان وابسته به آنان، و نيز به ملوك و پادشاهان معاصر هر كدام، پرداخته است. اصل كتاب، در سيزده باب با عناوين مشخّص، سامان يافته است. روايات آن، مرسل و گاه با اسناد كامل، از طريق اماميه است. چند نمونه از ابواب كتاب، عبارت اند از: باب اوّل: رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، باب دوم: فاطمه بنت رسول اللّه عليهاالسلام، و باب سوم: امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام . باب چهارم تا دوازدهم نيز به ترتيب، به تاريخ زندگى امام حسن مجتبى عليه السلام تا امام حسن عسكرى عليه السلام اختصاص دارند. مصادرى كه در نسخه چاپى، تخريج روايات در آنها صورت گرفته، بدين قرار است: الكافى، الإرشاد، مسارّ الشيعة، مناقب آل ابى أبى طالب، إعلام الورى بأعلام الهدى، كشف الغمّة، بحار الأنوار، الخصال، قرب الإسناد، الإحتجاج، علل الشرائع، دلائل الإمامة، عيون أخبار الرضا عليه السلام ، كمال الدين و تمام النعمة.

12 . الهداية الكبرىمؤلّف: ابن حمدان جنبلانى تحقيق: مؤسّسة البلاغ ناشر: مؤسّسة البلاغ للطباعة و النشر، بيروت، چاپ چهارم، 1411 ق.

.

ص: 312

در تحقيق كتاب، از نسخه اى كامل استفاده شده؛ اگرچه ويژگى هاى آن ذكر نشده است. (1) چند نسخه خطّى از اين كتاب، موجود است: نسخه خيابانى در كتاب وقائع الأيّام، نسخه سماوى، نسخه كتاب خانه كاشف الغطاء، و نسخه فضل اللّه شيخ الاسلام در زنجان، كه به خطّ نصر اللّه قزوينى و در سال 1280 ق، از روى نسخه محمّد باقر مجلسى استنساخ شده است. (2) در مصادر كتاب شناسى، عنوان اين كتاب، تاريخ الأئمة عليهم السلام ، (3) الهداية (4) و الهداية الكبرى (5) آمده است. اين كتاب در مصادر حديثىِ متأخّر، كم ديده مى شود. كجورى در الدمعة الساكبة 6 و نيز محمّد باقر مجلسى و ميرزا حسين نورى، از آن نقل كرده اند. موضوع الهداية الكبرى تاريخ، شرح حال و دلائل و شواهد نبوّت و امامت پيامبر و ائمه عليهم السلام است. نسخه چاپى كتاب، شامل مقدّمه بلند محقّق كتاب و اصل كتاب است. درمقدّمه محقّق، شرح حال مؤلّف، معرّفى كتاب و توضيحاتى درباره آرا و عقايد علوى ها آمده است. اصل كتاب، در چهارده باب با اسامى چهارده معصوم _ به ترتيب، از پيامبر صلى الله عليه و آله ، فاطمه عليهاالسلام، على عليه السلام و فرزندان او تا حضرت حجّت _ ، سامان يافته است. مؤلّف در آغاز هر باب، شناس نامه معصوم را ذكر مى كند. از مطالب اين باب ها مى توان چنين نام برد: نام معصوم، نام پدر و مادر، سال ولادت، سال وفات، مدّت عمر، القاب و كنيه ها، فرزندان، زنان، حوادث خاص، و نيز دلايل و شواهد برگزيدگى آنها در جايگاه نبوّت و امامت و عصمت؛ يعنى همان فضائل و مناقب هر كدام، كه به تفصيل، درباره آن بحث كرده است. وى گاه، اقوال مختلف را نقل و سپس نقد مى كند. روايات، با اسناد كامل و گاه ناقص، از ائمه عليهم السلام است. شاكله و ساختار بحث، مانند

.


1- .الهداية الكبرى، ص 437.
2- .الذريعة، ج 25، ص 164 _ 165.
3- .رجال النجاشى، ص 67.
4- .بحار الأنوار، ج 102، ص 65؛ مستدرك الوسائل، ج 1، ص 196.
5- .الذريعة، ج 25، ص 164.

ص: 313

13 . تاريخ قم

كتاب هايى از قبيل بحار الأنوار و عيون المعجزات است. براى نمونه، در احوال حضرت حجّت عليه السلام ، به كيفيت ظهور او و رجعت پيامبر خدا و ائمه عليهم السلام پس از آن، اشاره شده است.

13 . تاريخ قممؤلّف: حسن بن محمّد بن حسن كاتب قمى مترجم: حسن بن على بن حسن عبد الملك قمى تصحيح و تحشيه: سيّد جلال الدين تهرانى ناشر: چاپ خانه مجلس شورا ، تهران، 1333 ش (چاپ دوم : توس ، تهران ، 1361) . (1) در تحقيق كتاب، از نسخه اى كه در سال 1001 ق، تحرير شده، استفاده شده است. (2) اين كتاب در سال 378 ق، به تشويق صاحب بن عَبّاد ، وزير فخر الدوله ديلمى ، به عربى تأليف شد (3) و در سال هاى 805 و 806، توسّط حسن بن على بن حسن بن عبد الملك قمى، به فارسى برگردانده شد. (4) آنچه از اين كتاب باقى مانده، بخشى از همين ترجمه است. نسخه چاپى در يك مجلّد، شامل مقدّمه مترجم، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه مترجم، به انگيزه ترجمه اشاره شده است. مقدّمه مؤلّف به فضائل و مناقب و خدمات دينى و دنيوى صاحب بن عبّاد، عوامل و موجبات تأليف تاريخ قم، و معرّفى ابواب آن، اختصاص دارد. به موجب اين مقدّمه، سه عامل در تأليف اين كتاب، نقش داشته است: يكى رسالت فرهيختگان هر عصر كه بايد ميراث زمان خود را ثبت كنند تا آن را به ديگران برسانند و نام خود را جاودانه سازند. ديگرى، فقدان كتاب

.


1- .گفتنى است در سال هاى اخير ، دو تصحيح ديگر نيز از اين كتاب ، منتشر شده است : يكى توسط دارالتحقيق آستانه مقدّسه قم (قم : زائر ، 1385) و ديگرى توسط محمّد رضا انصارى قمى (قم : كتاب خانه آية اللّه مرعشى ، 1386) .
2- .تاريخ قم، ص 1.
3- .تاريخ قم، ص 4 و 5.
4- .همان، ص 2 و 3 ، مقدّمه مترجم.

ص: 314

درباره تاريخ قم و معرّفى اهل قم و عالمان و شاعران آن است كه رنجش خاطر ابو الفضل محمّد بن حسين عميد (ابن العميد وزير) را فراهم كرده بود. و عامل سوم، تشويق برادر مؤلّف، ابو القاسم على بن محمّد بن حسن كاتب است كه در آن هنگام، حاكم قم بوده است. (1) مؤلّف، كتاب را در بيست باب با عناوين مشخّص، سامان داده است. باب شانزدهم آن، در معرّفى بعضى از علماى قم است و نيز عدد خواصّ آنها _ كه 266 نفر بوده اند _ و عدد عامّه از اهل قم _ كه به قم منسوب بودند و شمارشان تنها چهارده نفر بوده است _ و ذكر مصنّفات و رواياتشان و اخبارى درباره آنان. كتاب تاريخ قم، در شرح حال وضعيت اقليمى، اقتصادى و بويژه خراج، سياسى، مذهبى، علمى و انسانى شهر قم است. اصل اين كتاب، شامل بيست باب و پنجاه فصل، در چند مجلّد بوده است. ظاهر كلام محمّد باقر مجلسى و افندى اصفهانى، (2) چنين مى نماياند كه اصل كتاب را در اختيار داشته اند. ميرزا حسين نورى _ با اشاره به اين كه خود، از بيست باب كتاب، تنها هشت باب آن را در اختيار دارد _ ، (3) متذكّر مى شود كه اصل كتاب، در اختيار سيّد احمد حسينى (نوه دخترى محقّق كركى و پسرخاله محقّق داماد و نيز داماد او) بوده و وى در كتابى درباره فضائل سادات، موسوم به منهاج الصفوى، از آن نقل كرده است. نيز آقا محمّد على فرزند وحيد بهبهانى، آن را در اختيار داشته و در حاشيه هاى خود بر نقد الرجال تفرشى، از آن نقل كرده است. اينك نسخه عربى اين كتاب، ناياب است. نسخه فارسى آن نيز تنها شامل پنج باب نخست است و ديگر باب هاى كتاب، ناياب اند. مترجم در مقدّمه كتاب، متذكّر شده است كه «كتاب تاريخ قم، مشتمل بر بيست باب و پنجاه فصل است». از اين عبارت، معلوم مى شود كه وى همه باب ها و فصل هاى آن را در اختيار داشته است؛ اما معلوم

.


1- .تاريخ قم، ص 11 _ 12.
2- .بحار الأنوار، ج 1، ص 42؛ رياض العلماء، ج 1، ص 318.
3- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 367.

ص: 315

ه _ متون تفسيرى
1 . تفسير القمى

نيست كه آيا همه آنها را به فارسى برگردانده، يا تنها به همين پنج بابى كه باقى مانده، بسنده كرده است. ميرزا حسين نورى با بررسى منقولات كتاب فضائل السادات سيّد احمد حسينى، احتمال داده كه وى ترجمه ديگرى از كتاب را در اختيار داشته است؛ چنان كه احتمال داده است كه همو و نيز آقا محمّد على، اصل عربى كتاب را نيز در اختيار داشته اند. (1)

ه _ متون تفسيرى1 . تفسير القمىمؤلّف: على بن ابراهيم قمى مصحّح: سيّد طيّب موسوى جزايرى ناشر: دار الكتاب، قم، چاپ سوم، 1404 ق. در تحقيق اين كتاب، از دو نسخه خطّى و دو نسخه چاپى استفاده شده است. در هامش نسخه چاپىِ سال 1315 ق، تفسير منسوب به امام عسكرى عليه السلام نيز گنجانده شده است. نسخه چاپىِ 1313 ق، نسخه خطّى كتاب خانه آية اللّه حكيم و نسخه خطّى كتاب خانه شيخ كاشف الغطاء _ كه نسخه اى است نادر _ ، ديگر نسخه هاى پيشين اين كتاب اند. (2) انتساب اين تفسير به على بن ابراهيم، معروف نيست؛ اگرچه اصل اين كه او تفسيرى بر قرآن نوشته است، معروف و حتى متواتر است. (3) كسى كه اين تفسير را از على بن ابراهيم روايت كرده، شاگرد وى عباس بن محمّد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر، مكنّا به ابو الفضل است. (4) راوى

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1 ص 367.
2- .تفسير القمى، ج 1،ص 16 _ 17.
3- .رجال النجاشى، ص 260؛ الفهرست ، طوسى، ص 152؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
4- .الذريعة، ج 4، ص 307؛ تفسير القمى، ج 1، ص 27.

ص: 316

كتاب، در مصادر رجالى اماميه ذكر نشده (1) و در اصطلاح، مجهول است. با اين حال، از وى در كتاب هاى انساب، ياد شده است؛ مانند المجدى فى أنساب الطالبيّين، عمدة الطالب، بحر الأنساب، العمدة، المشجّر، كشاف و النسب المسطّر كه در آغاز سده هفتم تأليف شده است. (2) نيز نام پدر او، معروف به محمّد اعرابى، و جدّ وى با عنوان محمّد بن قاسم بن حمزه، در مصادر رجالى آمده است. شيخ طوسى پدر او را در شمار اصحاب امام هادى عليه السلام (3) و كشّى جد او را با عنوان قاسم بن حمزه علوى، (4) ياد كرده اند و به نقل از آقا بزرگ تهرانى از كشّى، وى از ابو بصير روايت مى كند و ابو عبد اللّه محمّد بن خالد برقى نيز از وى روايت مى كند. برخى از معاصران، با استناد به جهالت راوى اصلى اين تفسير، ابو الفضل العبّاس، و نيز جهالت كسى كه آن را از ابو الفضل روايت كرده، در انتساب آن به على بن ابراهيم، ترديد كرده اند (5) و آن را ساخته و پرداخته همان ابوالفضل راوى كتاب، دانسته اند. شايد قرينه محكم بر اين انتساب، اين باشد كه روايات اين تفسير، همگى از على بن ابراهيم نيست. به گفته آقا بزرگ تهرانى، روايات كتاب تا اوايل سوره آل عمران _ كه به آيه «وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ» مى رسد، از على بن ابراهيم است؛ ولى از اين آيه به بعد، اسلوب روايت تغيير مى كند و روايت از ابن عقده (م 333 ق) با اين عنوان، افزوده مى شود: «حدّثنا احمد بن محمّد الهمدانى، قال حدّثنى جعفر بن عبد اللّه ، قال حدّثنا كثير بن عيّاش عن زياد بن منذر أبى الجارود، عن أبى جعفر محمّد بن على (امام باقر) عليه السلام ». اين طريق در مصادر كتاب شناسى، براى تفسير ابو الجارود ذكر شده است. (6) گويا نمى توان گوينده «حدّثنا» را در طريق ياد شده

.


1- .الذريعة، ج 4، ص 303.
2- .همان، ج 4، ص 307 _ 308.
3- .رجال الطوسى، ص 392.
4- .اختيار الرجال، ج 2، ص 736.
5- .التفسير و المفسرون، ج 2، ص 326.
6- .فهرست ، طوسى، ص 131؛ رجال النجاشى، ص 170.

ص: 317

_ كه چهار بار تصريح شده _ ، على بن ابراهيم دانست؛ چراكه على بن ابراهيم، شيخ كلينى است و ابن عقده، الكافى را از كلينى روايت مى كند. اين كه گوينده «حدّثنا» على بن ابراهيم باشد، به اين معناست كه: على بن ابراهيم، از كسى روايت مى كند كه او بزرگ ترين شيخ استادش كلينى است. پذيرش چنين چيزى، قبول اين قول دشوار مى نمايد. (1) راوى تفسير در ديگر موارد تا پايان تفسير، تمام سند را ذكر نمى كند و به عبارت: «وفى رواية أبى الجارود» بسنده مى كند. از ديگر سو، مى توان اين احتمال را پيش كشيد كه اصل اين تفسير، از على بن ابراهيم است؛ ولى راوى آن ابوالفضل العبّاس، به هدف ايجاد رغبت بيشتر به اين تفسير يا به هر جهت ديگرى، برخى از روايات تفسيرىِ ابوالجارود از امام باقر عليه السلام را به آن افزوده است. قرينه بر اين احتمال _ كه قوى نيز مى نمايد _ ، اين است كه به گزارش كتاب النسب المسطّر، عبّاس در طبرستان بود و طبرستان در آن زمان، مركز زيديه جاروديه شناخته مى شد. (2) به هر روى، اين تفسير از مصادر تفاسير روايى و برخى از جوامع حديثى است؛ مانند: مجمع البيان، الصافى، البرهان، نور الثّقلين، بحار الأنوار و وسائل الشيعة. نسخه چاپى اين كتاب، شامل مقدّمه مصحّح كتاب، مقدّمه مؤلّف، و اصل تفسير است. در مقدّمه مصحّح، افزون بر معرّفى مؤلّف و جايگاه او، به نسخه هاى مورد اعتماد و نقد برخى از شبهات درباره اعتبار اين تفسير، پرداخته شده است. مقدّمه تفسير، با ستايش خدا و درود بر پيامبر و اهل بيت عليهم السلام آغاز مى شود و سپس سخنى دراز دامن، در باره انواع علوم قرآن دارد. قمى در اين مقدّمه كه مدخل تفسير است، فشرده و كوتاه، به ذكر روايات مسندى در بيان انواع علوم پرداخته، كه امام صادق عليه السلام از امير المؤمنين عليه السلام روايت كرده است. گويا اين روايات را _ كه مفصّل هم هستند _ ابن

.


1- .الذريعة، ج 4، ص 304.
2- .الذريعة، ج 4، ص 308.

ص: 318

ابى زينب نعمانى شاگرد كلينى، به تفصيل در آغاز تفسيرش آورده و به گفته آقا بزرگ تهرانى، سيّد مرتضى با افزودن خطبه اى، از مجموع آنها رساله اى ساخته و آن را المحكم و المتشابه، ناميده است. محمّد باقر مجلسى نيز اين روايات را در «كتاب القرآن» بحار الأنوار، بدون كاستى ذكر كرده است. اصل كتاب، شامل تفسير آيات قرآن از سوره حمد تا پايان قرآن است. مؤلّف، هر آيه را _ نه به صورت كامل _ ذكر مى كند و سپس به تفسير آن مى پردازد. وى در تفسير آيات، از روايات و گاه اشعار برخى شعراى معروف (1) كمك مى گيرد و در مواردى، بيان هايى را از خود، بر آن مى افزايد. روايات كتاب _ كه جنبه تفسير و بيشتر بيان مصداق و به قولى، جنبه تأويل دارند _ از امام صادق عليه السلام و امام باقر عليه السلام نقل شده اند و در مواردى اندك، از ساير امامان عليهم السلام . طريق روايات امام صادق عليه السلام ، از على بن ابراهيم از مشايخ او _ كه به قولى به شصت نفر مى رسند و مهمترينشان پدر اوست _ (2) و روايات امام باقر عليه السلام ، از ابن عقده از ابو الجارود نقل شده است. ساير روايات، از ديگر مشايخ راوى تفسير نقل شده است، كه به ده نفر مى رسند. (3) ابوالفضل العبّاس راوى تفسير، روايات ابو الجارود را در چهار مورد، با اسناد كامل از ابن عقده نقل مى كند؛ (4) ولى ساير موارد را بدون ذكر سند، تنها با عبارت «و فى رواية أبى الجارود» (5) آورده است. وى در بيشتر موارد، پس از پايان يافتن روايت ابو الجارود يا روايت يكى از مشايخش، (6) به تفسير على بن ابراهيم باز مى گردد و با عباراتى از اين دست، از آن ياد مى كند: «و قال على بن ابراهيم...» يا

.


1- .الذريعة، ج 4، ص 303.
2- .الذريعة، ج 4، ص 304.
3- .تفسير القمى، ج 1، ص 46.
4- .تفسير القمى، ج 1، ص 102، 198، 224، 271.
5- .همان، ج 1، ص 105، 108، 119، 120.
6- .همان، ج 2، ص 405 _ 406.

ص: 319

2 . تفسير العيّاشى

«رجعٌ إلى رواية على بن ابراهيم» يا «رجعٌ إلى تفسير على بن إبراهيم» يا «و فى روايه علىّ بن إبراهيم» و... . گويا وى با اين گونه پردازش، بر آن بوده كه روايات ابو الجارود را از روايات على بن ابراهيم، جدا سازد.

2 . تفسير العيّاشىمؤلّف: عيّاشى تحقيق: سيّد هاشم رسولى محلّاتى ناشر: مكتبة العلمية الإسلامية، تهران، 1381 ق (در دو مجلّد) در تحقيق اين كتاب، از دو نسخه خطّى استفاده شده است: نسخه كتاب خانه دانشگاه تهران و نسخه تصحيح شده شيخ عبد اللّه شاه ميرى تفرشى. نسخه دوم، از روى نسخه محدّث نورى استنساخ شده و هم با نسخه كتاب خانه آستان قدس، مقابله شده است و هم با جوامع حديث و برخى تفاسير روايى مانند: مجمع البيان طبرسى، الصافى فيض كاشانى، البرهان سيّد هاشم بحرانى (كه تمام كتاب عيّاشى، در آن نقل شده است)، بحار الأنوار محمّد باقر مجلسى، وسائل الشيعة و نيز إثبات الهداة شيخ حرّ عاملى. (1) گروه تحقيق مطالعات اسلامى مؤسّسه بعثت نيز در تحقيق آن، افزون بر اين تفاسير و جوامع حديث، بر سه نسخه خطّى نيز تكيه كرده اند: نسخه كتاب خانه آستان قدس رضوى، نسخه كتاب خانه ملك و نسخه كتاب خانه شاهچراغ. (2) اين كتاب كه با عنوان تفسير، در مصادر ذكر شده (3) و انتساب آن به عيّاشى، معروف است، از مصادر جوامع حديث و كتاب هاى تفسيرى است. نسخه چاپى آن، در دو مجلّد با مقدّمه سيّد محمّد حسين طباطبايى معروف به علّامه طباطبايى، مقدّمه محقّق كتاب، مقدّمه كوتاه كاتب نسخه خطّى تفسير و اصل آن، فراهم آمده است. در مقدّمه محقّق، نسخه هاى خطّى و جوامع حديثى كه از آنها استفاده، معرّفى شده اند. مقدّمه

.


1- .تفسير العيّاشى، ج 1، ص 6 _ 7.
2- .تراثنا، ش 23، ص 237.
3- .رجال النجاشى، ص 350؛ الفهرست ، طوسى، ص 212؛ معالم العلماء، ص 134.

ص: 320

علّامه طباطبايى نيز به جايگاه و اهميّت تفسير عيّاشى اختصاص دارد. ناسخ كتاب كه ناشناخته است، اين تفسير را يافته و در پىِ اطمينان از انتساب آن به عيّاشى، تلاش كرده است به مصدرى هم كه اين تفسير را از طريق سماع از مصنّف يا كس ديگرى دريافت كرده، دست يابد؛ ولى موفّق نشده است. بر اين اساس، اسانيد روايات آن را حذف كرده و متذكّر شده است كه اگر پس از اين، به كسى دست يافت كه واجد شرايط پيشْ گفته باشد، اسانيد را ذكر خواهد كرد. (1) اصل كتاب، با مباحث و دانش هاى تفسيرى آغاز شده است كه مدخل تفسير به شمار مى آيند، و سپس اصل تفسير آمده است. مقدّمات تفسير، شامل عناوين زير است: فضائل قرآن، مورد و شأن نزول قرآن، معناى اصطلاحاتى چون: ناسخ، منسوخ، ظاهر، باطن، محكم و متشابه، آياتى از قرآن كه به ائمه عليهم السلام اشاره دارند، علم ائمه به تأويل آيات قرآن، حكم كسى كه قرآن را به رأى خود تفسير كند، و ناپسند بودن جدال درباره قرآن. اصل تفسير، با سوره فاتحه آغاز مى شود و تا سوره كهف پيش مى رود. روايات تفسير عيّاشى، همگى از ائمّه عليهم السلام است و شامل شرح الفاظ آيات، شأن نزول و بيان مصاديق و موارد انطباق است كه به ترتيب آيات ذكر شده اند. گويا اين تفسير، كامل بوده و در دو جزء سامان داشته است: جزء اوّل آن، شامل هجده سوره _ از سوره حمد تا پايان سوره كهف _ و جزء دوم، شامل ساير سوره هاى قرآن. جزء دوم آن، ناياب است. (2) به چند قرينه، مى توان كامل بودن اين تفسير را حدس زد: 1 . سكوت نجاشى (م 450 ق) و شيخ طوسى (م 460 ق) درباره ناتمام بودن آن؛ چرا كه آنها معمولاً اين توضيح را براى كتاب هاى ناقص داده اند. 2 . عيّاشى در جزء موجود، (3) مطلبى را از تفسير آيه 32 سوره فاطر نقل مى كند.

.


1- .تفسير العيّاشى، ج 1، ص 2.
2- .تفسير العيّاشى، ج 1، ص 4 ، مقدّمه طباطبايى .
3- .تفسير العيّاشى، ج 2، ص 264.

ص: 321

3 . تفسير النعمانى

روشن است كه اين سوره، در جزء دوم بوده است. 3 . طبرسى (م 561 ق) در تفسير سوره نور و سوره تحريم، (1) و ابن طاووس (م 662 ق) در تفسير آيه 32 سوره فاطر، (2) رواياتى را از عيّاشى نقل كرده اند. به هر حال، مؤلّف اين كتاب، احاديث را مسند ذكر كرده بوده؛ ولى در سده هاى بعد، برخى از نسّاخ به جهت اختصار، اسانيد آن را حذف كرده اند. (3) اين تفسير، موثّق ترين تفسير روايىِ باقى مانده از پيشينيان است كه از زمان تأليف تاكنون، مورد اعتماد مفسّران و محدّثان بوده (4) و به طور خاص، از سده يازدهم، از مصادر مهمّ تفسير روايى به شمار آمده و جوامع و تفاسير بسيارى، از آن نقل كرده اند؛ مانند: الصافى فيض كاشانى، البرهان بحرانى، نور الثقلين حويزى، وسائل الشيعة و إثبات الهداة حرّ عاملى، و بحار الأنوار مجلسى.

3 . تفسير النعمانىمؤلّف: ابن ابى زينب نعمانى ناشر: مجمع البحوث الإسلامية كتاب التفسير، در مصادر كتاب شناسى اوّليه، در شمار تأليفات ابن ابى زينب نعمانى ياد نشده است. در سده يازدهم، شيخ حرّ عاملى و محمّد باقر مجلسى، از تفسير نعمانى ياد كرده اند. به گفته شيخ حرّ، المحكم و المتشابه منسوب به سيّد مرتضى، همان تفسير نعمانى است؛ يعنى وى آن را از تفسير نعمانى نقل كرده است. (5) در اين سده، قسمت هايى از اين تفسير پيدا شد (6) و محمّد باقر مجلسى در «كتاب القرآن»

.


1- .مجمع البيان، ج 7، ص 239 _ 240، ج 10، ص 56.
2- .سعد السعود، ص 79.
3- .تفسير العيّاشى، ج 1، ص 7؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 28.
4- .تفسير العيّاشى، مقدّمه طباطبايى، همان جا.
5- .أمل الآمل، ج 2، ص 184.
6- .همان، ج 2، ص 233؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 15.

ص: 322

بحار الأنوار، همه آن را آورده است. (1) آقا بزرگ تهرانى با اشاره به كلام شيخ حرّ عاملى، متذكّر شده است كه شايد مراد شيخ حر از «قطعه»، رواياتى باشد كه نعمانى با اسناد خود به امام صادق عليه السلام در مقدّمه تفسيرش قرار داده است و اين روايات، هم است كه جداگانه نيز همراه با خطبه مختصرى با عنوان محكم و متشابه، به سيّد مرتضى نسبت داده شده است. (2) به هر روى، معلوم نيست كه آيا تفسير موجود، تنها مقدّمه تفسير نعمانى است يا اصل تفسير او. تفسير نعمانى، حاوى رواياتى است از طريق امام صادق از امير المؤمنين عليه السلام ، با محتوايى شامل دسته بندى آيات قرآن، بيان موارد و مصاديق عناوين و احكام قرآن، و نيز شرح الفاظ آيات. محمّد بن ابراهيم نعمانى، اين تفسير را با اسناد كامل از احمد بن محمّد بن سعيد بن عقده، از احمد بن يوسف بن يعقوب نجفى، از اسماعيل بن مهران، از حسن بن على بن ابى حمزه، از پدرش از اسماعيل بن جابر و از ابو عبد اللّه جعفر بن محمّد صادق عليه السلام نقل كرده است. به موجب اين گزارش، امام صادق عليه السلام با اشاره به جامعيت و جاودانگى قرآن، به دسته بندىِ آيات آن پرداخته و با اشاره به نادانى يا كم دانىِ عدّه اى درباره اين انواع، متذكّر شده است كه تنها راه درست فهم قرآن، استفاده از اهل بيت عليهم السلام است. مطلب اصل تفسير نعمانى، كه سخن امام على عليه السلام است، با تقسيم بندىِ آيات و معانى قرآن در هفت قسم، آغاز مى شود: امر، زجر، ترغيب، ترهيب، جدل، مَثَل و قصص. وى سپس به دسته بندى و معرّفى احكام و تعابير قرآنى پرداخته است: ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، خاص و عام، مقدّم و مؤخّر، عزائم و رخص، حلال و حرام، فرائض و احكام، منقطع معطوف و منقطع غير معطوف، حرف مكان حرف، لفظ خاص با معناى عام، لفظ عام با معناى خاص، لفظ واحد با معناى جمع، لفظ جمع با معناى واحد، لفظ ماضى در معناى مستقبل و... .

.


1- .بحار الأنوار، ج 90، ص 2 _ 85.
2- .الذريعة، ج 4، ص 318.

ص: 323

4 . شواهد التنزيل لقواعد التفضيل

4 . شواهد التنزيل لقواعد التفضيلمؤلّف: حاكم حَسَكانى تحقيق: محمّد باقر محمودى ناشر: مؤسّسه چاپ و نشر، چاپ اوّل، 1411 ق. در تحقيق كتاب، از دو نسخه خطّى با عنوان نسخه كرمانى _ كه تاريخ كتابت ندارد _ و نسخه يمنى (كتابت در 1380 ق)، اعتماد شده است. افزون بر اين دو نسخه، شش نسخه خطّى ديگر نيز از اين كتاب موجود است كه كهن ترينِ آنها به سده يازدهم تعلّق دارد. (1) اين كتاب پيش تر نيز در بيروت در سال 1394 ق، در يك مجلّد و در سال 1406 ق، در دو مجلّد، به چاپ رسيده است. كتاب شواهد التنزيل، در مصادر كتاب شناسى فريقين، در شمار تأليفات حاكم حسكانى ذكر شده است. (2) اين كتاب از مصادر بسيارى از كتاب هاى حديثى و كلامى اماميه است؛ مانند: مجمع البيان طبرسى، المناقب ابن شهر آشوب، الطرائف ابن طاووس، الصراط المستقيم بياضى، (3) حِلية الأبرار و نيز مدينة المعاجز سيّد هاشم توبلى، بحار الأنوار و وسائل الشيعة است. موضوع شواهد التنزيل، آن دسته از فضائل امام على عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام است كه بر اساس روايات اسباب نزول، در قرآن اشاره شده است. بر اين اساس، كتاب ياد شده را مى توان از كتب تفسيرى شمرد. نسخه چاپى كتاب، شامل مقدّمه محقّق كتاب، مقدّمه كوتاه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، به اهميّت شواهد التنزيل، شرح حال

.


1- .تراثنا ، ش 14 ، ص 54 _ 56 ؛ فهرست نسخه هاى خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى نجفى ، ج 8 ، ص 169.
2- .معالم العلماء، ص 113؛ تذكرة الحفاظ، ص 1201؛ أمل الآمل، ج 2، ص 167؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 23؛ رياض العلماء، ج 3، ص 256 _ 257، 296 _ 300؛ الذريعة، ج 4، ص 194؛ تراثنا، ش 16، ص 12؛ ج 18، ص 94.
3- .مجمع البيان، ج 1، ص 417؛ ج 3، ص 274؛ مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 143؛ الطرائف، ص 35؛ الصراط المستقيم، ج 1، ص 272؛ ج 2، ص 27.

ص: 324

مؤلّف، معرّفى نسخه هاى خطّى آن و چگونگى استفاده از آنها اشاره شده است. مقدّمه مؤلّف، درباره انگيزه تأليف است. به موجب اين مقدّمه، برخى از اهل علم در مجلس عمومى و در حضور جمعيتى فراوان، اعلام مى كنند كه هيچ مفسّرى سوره هل اتى (انسان) و غير آن را در شأن امام على عليه السلام و ديگر اهل بيت، تفسير نكرده است. از عالمانِ حاضر در آن مجلس، انتظار مى رفت كه در برابر اين انكار، واكنش نشان دهند؛ ولى تنها ابو العلا صاعد بن محمّد (قدس روحه)، بعضى از خواصّ خود را كه در آن مجلس حاضر بودند، مورد عتاب و سرزنش قرار مى دهد. مؤلّف در اين شرايط، از باب حسبه و براى دفع شبهه از ذهن اصحاب، دست به كار مى شود و اين كتاب را با عجله و شتاب فراوان، تأليف مى كند تا اين ادّعا را كه هيچ آيه اى از قرآن، در شأن اهل بيت عليهم السلام نيست و هيچ كس هم چنين سخنى نگفته، نقض كند. حسكانى در ابتداى كتاب (1) و در پايان آن، (2) متذكّر شده كه در اين كتاب، به ذكر رواياتى كه به صحّت آنها اطمينان داشته، بسنده نكرده است؛ بلكه بناى او بر اين بوده كه هر آيه اى را كه گفته شده نزولش در شأن اهل بيت عليهم السلام است و يا در شأن آنان تفسير شده، در اين كتاب ذكر كند. از اين رو، وى به نقد اسانيد و متون روايات نپرداخته است؛ چراكه اين روايات در كتب حديثى و كلامى، فراوان اند و مؤلّف نيز مجال چنين كارى را نداشته است. اصل كتاب در شش فصل، به فضائل امام على عليه السلام از زبان برخى صحابه و تابعان پرداخته و شامل معرّفى 210 آيه در شأن امام على و اهل بيت عليهم السلام ، همراه با 1163 روايت است. فصول ششگانه كتاب، عبارت اند از: فصل اوّل: فراوانىِ فضائل امير المؤمنين عليه السلام . در اين فصل، خصائص امام على عليه السلام از زبان چنين كسانى نقل شده است: عبد اللّه بن عبّاس، مجاهد بن جبر، سليمان بن طرخان، ابو طفيل عامر بن واثله ليثى، احمد بن حنبل بغدادى، عبد اللّه بن عمر بن

.


1- .شواهد التنزيل، ج 1، ص 20.
2- .همان، ج 2، ص 486.

ص: 325

و _ دعا و زيارت
1 . كامل الزيارات

خطاب، عكرمه مولى ابن عبّاس و عايشه ؛ فصل دوم: تقدّم وى بر تلاوت و تفرّد در حفظ قرآن؛ فصل سوم: پيشى گرفتن وى بر ديگران، در گردآورى قرآن؛ فصل چهارم: بى بديل بودن او در شناخت قرآن و معانى آن و علم به نزول آن؛ فصل پنجم: فراوانىِ آياتى كه درباره او و فرزندان و خاندانش نازل شده است ؛ فصل ششم: بيان اين كه امام على عليه السلام مصداق و مراد تعبير «يا ايها الذين آمنوا» است كه نود بار، در قرآن ذكر شده است. روش حاكم حسكانى در شواهد التنزيل، آيات را به ترتيب سوره ها بيان كرده و روش او اين است كه ابتدا يك يا چند آيه را به عنوان موضوع بحث، مطرح مى كند و سپس از طريق مشايخ حديث خود، رواياتى را از صحابه و تابعان نقل مى كند كه آن آيه يا آيات را درباره اهل بيت عليهم السلام دانسته اند. روايات كتاب، همگى با اسناد كامل و از طريق اهل سنّت است و گاهى نيز از برخى مصادر پيشين؛ مانند: تفسير فرات كوفى، (1) تفسير عيّاشى و مقتضب الأثر ابن عيّاش جوهرى. (2) گويا برخى، شواهد التنزيل را مختصر كرده اند، مانند نسخه اى خطّى با عنوان مجزء فى فضائل على؛ منتخب من شواهد التنزيل، كه در يكى از كتاب خانه ها زيديه موجود است. (3)

و _ دعا و زيارت1 . كامل الزياراتمؤلّف: ابن قولَوَيه قمى تحقيق: جواد قيّومى ناشر: مؤسسة النشر الإسلامى (انتشارات جامعه مدرّسين)، قم، چاپ اوّل، 1417 ق.

.


1- .بحار الأنوار، ج 1، ص 37؛ الذريعة، ج 4، ص 298.
2- .شواهد التنزيل، ج 1، ص 89 .
3- .تراثنا، ش 14، ص 54.

ص: 326

در تحقيق كتاب، از دو نسخه خطّى استفاده شده است: يكى نسخه كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى به خطّ محمّد شفيع كرمانى (تاريخ كتابت 1093 ق) كه با توحيد مفضّل و رسالة الأهليلَجَة همراه است، و ديگرى نسخه كتاب خانه آستان قدس رضوى به خطّ سيّد ابو القاسم نجفى. به علاوه، متن آن با برخى از كتب رجالى و حديثى نيز مقابله شده است. (1) كامل الزيارات بارها چاپ شده است؛ از جمله، با تحقيق شيخ عبد الحسين امينى نجفى، با تصحيح على اكبر غفارى و مقدّمه محمّد على اردوبارى، در چاپ خانه مرتضويه نجف، در سال 1356 ق. (2) معرّفى اين كتاب، با چند عنوان الزيارات، (3) جامع الزيارات (4) كمال الزيارات (5) و كامل الزيارات (6) آمده است؛ ولى «كامل الزيارات»، عنوان مورد نظر مؤلّف بوده است. (7) انتساب اين كتاب به ابن قولويه قمى، معروف بلكه متواتر است و كتاب هاى حديثى، دعايى، زيارات و رجالىِ بسيارى، از آن نقل كرده اند؛ مانند: المزار شيخ مفيد، التهذيب و الاستبصار شيخ طوسى، كتب گوناگون ابن طاووس، المزار ابن مشهدى، بحار الأنوار، وسائل الشيعة و مستدرك الوسائل. (8) اين، از آن روست كه كامل الزيارات، ارزش حديثى، دعايى، معنوى، معرفتى و رجالى دارد. نسخه چاپى كامل الزيارات، شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه معرّفى مؤلّف و اصل كتاب است. مقدّمه محقّق، شامل اين مطالب است: شرح حال مؤلّف و پدر و برادر

.


1- .كامل الزيارات، ص 10 ، مقدّمه غفارى .
2- .تراثنا، ش 2، ص 160.
3- .رجال النجاشى، ص 126؛ الإقبال، ص 701.
4- .الفهرست ، طوسى، ص 92.
5- .مصباح الزائر، ص 293.
6- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 36؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 27؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 248؛ الذريعة، ج 7، ص 255.
7- .كامل الزيارات، ص 4.
8- .الإقبال، ص 701؛ مصباح الزائر، ص 293 _ 297، 394 _ 396؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 67؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 251؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 50.

ص: 327

او، اهمّيت و جايگاه كتاب، معرّفى مشايخ و راويان ابن قولويه، توثيق مشايخ او و معرّفى نسخه هاى خطّى. مقدّمه مؤلّف، به موضوع كتاب، شيوه سامان و ويژگى روايات آن، اختصاص يافته است. به موجب اين مقدّمه، روايات كتاب، همگى از اهل بيت عليهم السلام و از طريق مشايخِ ثقه و قابل اعتماد، نقل شده اند. مطالب آن نيز در ابوابى با عناوين مشخّص، سامان يافته و در ذيل هر باب، تلاش شده تنها روايات مربوط به همان باب، آورده شود. (1) اين كتاب در زمينه زيارت رسول اكرم، زيارت امير المؤمنين و زيارت ائمه معصوم عليهم السلام است، شامل: نصوص اين زيارات و فضايل و ثواب آنها، به نقل از خود اهل بيت. مطالب كتاب در 108 باب، با عناوين خاص و متناسب با روايات هر باب، مرتّب شده است. بيش از هشتاد باب، به ذكر اخبار مربوط به شهادت سيّد الشهدا عليه السلام و زيارت او در زمان هاى معيّن و ساير اوقات و نيز فضايل و ثواب ايشان، اختصاص دارد. در باب هاى ديگر، به زيارت صالحان غير معصوم پرداخته شده است، مانند: عبّاس بن على، حمزة بن عبد المطلّب، عبد العظيم حسنى، فاطمه معصومه و شهدا. باب پايانى كتاب، باب النوادر است. تعداد روايات كتاب، 755 مورد است كه از اين تعداد، 124 حديث مرسل است. (2) محدّث نورى در سده سيزدهم، به استناد قراينى از خود كتاب، ابراز كرده است كه برخى از روايات كتاب _ چون خبرى طولانى و شريف، معروف به «خبر زائده» در باب 82 و 88 _ ، توسط يكى از شاگردان ابن قولويه، نقل شده و وى آن را به جهت مشابهت و هم خوانى معنوى با ديگر مطالب، پس از درگذشت مؤلّف، به كتاب افزوده است. (3) اين روايت، بدون اشاره به نكته ياد شده، در بحار الأنوار (4) و گويا از طريق شيخ حرّ عاملى، (5) روايت شده است.

.


1- .كامل الزيارة، ص 37.
2- .مشايخ الثقات، ص 153.
3- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 248 _ 251.
4- .بحار الأنوار، ج 8، ص 13 (چاپ سنگى).
5- .كامل الزيارة، ص 30 ، مقدّمه محقّق .

ص: 328

2 . المزار (مناسك المزار)

شمار راويان در اسناد روايات كتاب كامل الزيارات، 709 نفر است. (1) از اين تعداد، 32 نفر مشايخ ابن قولويه اند. (2) درباره وثاقت راويان كتاب ياد شده، در ميان علماى رجال، اختلاف نظر وجود دارد. برخى چون شيخ حرّ عاملى و سيّد ابو القاسم خويى _ در رأى اول خود _ ، همه راويان آن را اعم از مشايخ ابن قولويه و مشايخ مشايخ او تا معصوم، موثّق دانسته اند. (3) در مقابل، عدّه اى چون محدّث نورى و سيّد ابو القاسم خويى _ در رأى دوم _ و برخى از شاگردان او مانند عرفانيان و سبحانى، تنها مشايخ مستقيم ابن قولويه را موثّق دانسته اند. (4) اين اختلاف، از دو برداشت مختلف از ظاهر عبارت ابن قولويه در ابتداى كتاب، پديد آمده است كه مى گويد: اين روايات را از طريق مشايخِ «امامى ثقه و معروف به حديث و علم»، از ائمه عليهم السلام نقل مى كند. (5) بر مبناى متأخّر در تقسيم بندى حديث، با مراجعه به منابع رجالى، معلوم مى شود كه از 709 راوى كتاب كامل الزيارات، 315 نفر توثيق شده اند، 327 نفر مسكوت مانده اند، 14 نفر تضعيف شده اند و 25 نفر اختلافى اند. (6)

2 . المزار (مناسك المزار)مؤلّف: شيخ مفيد تحقيق: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ناشر: المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد (كنگره هزاره شيخ مفيد)، چاپ اوّل، 1413 ق. در تحقيق كتاب، بر دو نسخه خطّى اعتماد شده است: نسخه اى در كتاب خانه

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 248 _ 251.
2- .مشايخ الثقات، ص 123 _ 153.
3- .همان، ص 122؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 251؛ كليّات فى علم الرجال، ص 304؛ كامل الزيارات، ص 12 _ 13 (مقدّمه محقق).
4- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 67؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 50.
5- .بحار الأنوار (چاپ سنگى)، ج 8، ص 13 (به نقل از: خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 248).
6- .كامل الزيارات، ص 30 (مقدّمه جواد قيومى).

ص: 329

آستان قدس رضوى و نسخه اى در كتاب خانه مسجد جامع گوهرشاد در مشهد، كه هر دو در سال 957 ق، كتابت شده اند. (1) از اين كتاب، با سه عنوان المزار الصغير (2) ، مناسك المزار (3) و المزار، (4) ياد شده است. المزار، از كتاب هاى معروف شيخ مفيد است و در بسيارى از كتاب هاى دعا و زيارات _ مانند: كتاب المزار تهذيب الأحكام (5) و مصباح المتهجّد شيخ طوسى، المزار الكبير ابن مشهدى، فرحة الغرى سيّد عبد الكريم بن طاووس، (6) المزار شهيد اوّل، البلد الأمين و المصباح كفعمى و بحار الأنوار _ ، بر آن اعتماد شده است. نسخه چاپى كتاب، شامل مقدّمه محقّق، دو مقدّمه از مؤلّف و سپس اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، به معرّفى نسخه هاى خطّى، شيوه تصحيح كتاب، شرح حال و جايگاه اين تأليف، پرداخته شده است. شيخ مفيد در مقدّمه آغازين دو قسمت المزار، به موضوع كتاب و ترتيب مطالب آن، اشاره كرده است. اين كتاب در نوع خود، بى سابقه است. قسمت نخست المزار، درباره مناسك زيارت امير المؤمنين عليه السلام و امام حسين عليه السلام است و قسمت دوم آن، درباره مناسك زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله ، حضرت فاطمه عليهاالسلام، ساير ائمه عليهم السلام ، و نيز قبور شهدا و شيعيان. نظم و سامان مطالب كتاب، اين گونه است كه ابتدا فضيلت و ارزش هر زيارت، با استناد به احاديث معصومان عليهم السلام روشن مى گردد و سپس آداب، اذكار و چگونگىِ زيارت در مراحل و حالات مختلف، ذكر مى شود. به استناد دو مقدّمه كتاب، شيخ مفيد ابتدا مناسك زيارت امير المؤمنين و امام

.


1- .المزار، ص 13.
2- .رجال النجاشى، ص 401.
3- .الإرشاد، ج 2، ص 134؛ معالم العلماء، ص 149؛ محاسبه النفس، ص 37؛ فرحة الغرى، ص 117.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
5- .تهذيب الأحكام، ج 6، ص 1.
6- .فرحة الغرى، ص 117، 138.

ص: 330

حسين عليهماالسلام را تأليف كرده و پس از آن كه گويا مدّتى فاصله افتاده، به تأليف قسمت دوم پرداخته است. وى اگرچه قسمت نخست را به اختصار نوشته، بر اختصار قسمت دوم تصريح كرده (1) و گويا به همين جهت است كه نجاشى، از آن به المزار الصغير ياد كرده است. (2) نيز شيخ مفيد به فردى كه مأمور گردآورى اين بخش المزار بوده، متذكّر شده است كه آن را با جزء اوّل، يكى كند و به صورت يك كتاب درآورَد. (3) بنا بر اين، عنوان «مناسك المزار» يا «المزار»، بر دو جزءِ مدوّن در يك مجلّد، اطلاق شده است. برخى از كتاب شناسان، مانند سيّد اعجاز حسين (4) و به تبع او آقا بزرگ تهرانى، (5) خطبه اى را در آغاز المزار ذكر كرده اند كه در نسخه چاپى وجود ندارد. آغاز اين خطبه، چنين است: يا مَن جَعلَ الحضورَ فى مشاهد أصفيائه ذريعةً إلى الفوز بدرجات... . (6) گويا اين خطبه، خطبه آغازين المزار شهيد اوّل است كه به اشتباه، به المزار مفيد نسبت داده شده است. 7 به هر حال، قسمت نخست اين كتاب، در 67 باب و قسمت دوم آن، در 79 باب فراهم آمده است. از مطالب هر بخش، چنين مى توان ياد كرد: قسمت اوّل: فضيلت كوفه، مسجد كوفه، فضيلت نماز خواندن در كنار ستون هفتم مسجد كوفه، فضيلت مسجد سهله، فضيلت رود فرات، فضيلت غسل كردن در فرات و نوشيدن از آن، زيارت امير المؤمنين (صلوات اللّه عليه)، فضيلت كربلا، وجوب زيارت امام حسين عليه السلام ، ثواب زيارت امام حسين عليه السلام ، باب تمحيص و پاكسازى گناهان

.


1- .رجال النجاشى، ص 401.
2- .المزار، ص 165.
3- .المزار، همان جا.
4- .كشف الحجب و الأستار، ص 502.
5- .الذريعة، ج 20، ص 325.
6- .المزار، ص 24، مقدّمه محقّق .

ص: 331

3 . مصباح المتهجّد

با زيارت امام حسين عليه السلام ، فضيلت زيارت آن امام در چند هنگام _ مانند: در اوّل و نيمه ماه هاى رجب و شعبان، شب عيد فطر، روز عرفه، روز عاشورا، اربعين و... _ زيارت على بن حسين، زيارت عبّاس بن على عليهماالسلام. قسمت دوم: چند باب مختصر درباره: فضيلت زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله ، شرح زيارت آن حضرت، فضيلت زيارت حضرت فاطمه عليهاالسلام، فضيلت زيارت ابو محمّد امام حسن مجتبى عليه السلام ، فضيلت زيارت سيّدنا على بن الحسين زين العابدين عليه السلام ، فضيلت زيارت سيّدنا ابو الحسن موسى بن جعفر عليه السلام و ابو جعفر محمّد بن على بن موسى عليه السلام ، فضيلت زيارت مولانا ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام ، فضيلت زيارت سيّدين ابو الحسن على بن محمّد و ابو محمّد حسن بن على العسكريين عليهماالسلام، باب «زيارة جامعة لسائر الأئمة عليهم السلام »، باب ثواب حجّ و زيارت نيابتىِ همراه با مزد از طرف برادران دينى، باب فضيلت زيارت قبور شيعيان، باب النوادر. مفيد در كتاب المزار، حدود 120 روايت را با اسناد كامل و گاه ناقص، از طريق جعفر بن قولويه قمى نقل كرده است. به قرينه نقل فراوان از ابن قولويه قمى، كتاب كامل الزيارات ابن قولويه، مهم ترين مصدر كتاب المزار شيخ مفيد بوده است.

3 . مصباح المتهجّدمؤلّف: شيخ طوسى تحقيق: على اصغر مرواريد ناشر: مؤسّسة فقه الشيعة، بيروت، 1411 ق. چند نسخه خطّى از اين كتاب موجود است: نسخه اى كهن در كتاب خانه آستان قدس رضوى (تاريخ تحرير: 502 ق)، نسخه عناية اللّه بن اشرف بن حبيب اللّه بن زين العابدين حسينى (به تاريخ: 1039 ق)، (1) نسخه محمّد باقر بن محمّد مهدى مشهدى

.


1- .تراثنا، ش 2، ص 90.

ص: 332

(تاريخ: 1109 ق)، نسخه اى به تاريخ 1116 ق، (1) و نسخه اى ديگر به قلم محمّد هاشم بن شاه محمود (تاريخ تحرير: 1075 ق). (2) اين كتاب بارها در ايران و خارج از ايران، چاپ شده است. كتاب مصباح المتهجّد، با همين عنوان در مصادر آمده است. (3) شيخ طوسى يك بار كتاب مصباح المتهجّد را در حجم بسيار، تأليف كرد و سپس به تلخيص آن پرداخت. عنوان كتاب اصلى، مصباح المتهجّد فى عمل السنة الكبير و عنوان نسخه مختصر آن، مختصر المصباح فى عمل السنة ذكر شده است. (4) در منابع كتاب شناسى و حديثى، بيشتر با سه عنوان رو به رو مى شويم: مصباح المتهجّد، المصباح و المصباح الكبير (5) . محمّد باقر مجلسى مانند شيخ طوسى، به هر دو عنوان اشاره كرده است. (6) گويا شيخ طوسى اين كتاب را در سال هاى پايانىِ عمر خود و در نجف تأليف كرده است ؛ چراكه او در مقدّمه كتاب، متذكّر مى شود كه غرض اصلى در اين اثر، ذكر دعاهايى است كه در كتاب هاى فقهى نيامده است. (7) سيّد بحر العلوم، از عبارت ياد شده، همين مطلب را برداشت كرده است. (8) كتاب مصباح المتهجّد، در زمينه اعمال واجب و مستحب در ايّام سال و نيز دعاهاى هر روز، تأليف شده است. مطالب كتاب در يك مقدّمه، احكام فقهى و اعمال و دعاهاى ايّام سال، طبقه بندى شده اند. احكام فقهىِ كتاب، در دو مبحث طهارت (با

.


1- .همان، ج 4، ص 133.
2- .تراثنا ، ش 26 ، ص 129 ؛ الذريعة ، ج 8 ، ص 177 ؛ ج 20 ، ص 209 ؛ فهرس التراث ، ج 1 ، ص 532 ؛ ج 9 ، ص 233.
3- .الفهرست ، طوسى، ص 241؛ معالم العلماء، ص 150.
4- .الفهرست ، طوسى، همان جا.
5- .معالم العلماء، همان جا؛ الإقبال، ج 1، ص 177، 199؛ ج 2، ص 27، 34؛ الجواهر السنية ، ص 348؛ وسائل الشيعة، ج 2، ص 742، 834 .
6- .بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
7- .مصباح المتهجّد، ص 4.
8- .الفوائد الرجالية، ج 3، ص 233.

ص: 333

تكيه بر اغسال واجب و مستحب) و نماز (با تكيه بر نمازهاى واجب و مستحب يا نوافل)، خلاصه شده است. قسمت اعظم مطالب كتاب، اعمال و دعاهاست كه مؤلّف با عنوان اعمال هفته، اعمال جمعه، دعاهاى هفته، ادعيه مربوط به ماه هاى رمضان، ذو قعده، ذو حجّه، محرّم، صفر، رجب و شعبان، به بيان آنها پرداخته و با ذكر دعاى حضرت خضر عليه السلام ، كتاب را به پايان رسانده است. روايات كتاب، مرسل و گاه با اسناد كامل نقل شده اند. اين كتاب با اعتنا و اعتماد علماى شيعه در سده هاى مختلف مواجه شد و برخى به تلخيص، شرح و ترجمه آن پرداختند. از جمله اين كارها مى توان به اين موارد اشاره كرد: الف _ تلخيص: قَبَس المصباح صهرشتى، معاصر و شاگرد شيخ طوسى؛ (1) الإختيار من المصباح الكبير، از سيّد على بن حسان بن باقى قرشى، معاصر سيّد بن طاووس؛ (2) منهاج الصلاح فى إختيار المصباح، علّامه حلّى؛ (3) مختصر المصباح سيّد عبد اللّه شُبَّر. (4) ب _ شرح: شرح فاضل مقداد سيوَرى (م 826 ق)؛ دو شرح مفصّل و مختصر، از شيخ خضر رازى نجفى، شاگرد مير سيّد شريف جرجانى (م 838 ق): يكى با نام جامع الدُرَر و ديگرى مفتاح الغُرَر؛ شرح ابن ابى جمهور احسايى (م پس از 901 ق) با عنوان معين الفكر و شرح آن با عنوان معين المعين؛ شرح مختصر مصباح المتهجّد، از سيّد على حسينى نجفى كه قاضى نور اللّه در كتاب المجالس و نراقى در كتاب الخزائن، از آن نقل كرده اند؛ شرح عبد الوحيد بن نعمت اللّه استرآبادى، شاگرد شيخ بهايى (م پس از 1025 ق) به نام فتح الباب؛ شرح حاج ميرزا على تبريزى (م 1345 ق).

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 180؛ الذريعة، ج 17، ص 29 _ 30.
2- .بحار الأنوار، ج 1، ص 38؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 180؛ الذريعة، ج 1، ص 364.
3- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 180؛ الذريعة، ج 3، ص 5.
4- .الذريعة، ج 21، ص 118.

ص: 334

ز _ ترجمه
ح _ متون فقهى
1 . دعائم الإسلام

ز _ ترجمهترجمه اى متعلّق به سال 1086 ق، از مترجمى ناشناخته؛ (1) ترجمه سيّد على امامى اصفهانى، معاصر صاحب رياض؛ ترجمه شيخ عبّاس قمى. (2) افزون بر اين همه، ابن طاووس نيز به تكميل كتاب مصباح المتهجّد شيخ طوسى پرداخت و با استفاده از ديگر منابع دعايى _ كه بيشترشان از اصول قديمى بودند _ ، آن را در ده مجلّد با عناوين مختلف، افزايش داد و مجموع آن را در مهمّات المتعبّد و تتمّات مصباح المتهجّد نام گذاشت. (3) كتاب مصباح المتهجّد، از مصادر مهمّ كتاب هاى دعايى نيز هست. (4)

ح _ متون فقهى1 . دعائم الإسلاممؤلّف: قاضى نعمان مغربى تحقيق: آصف بن على اصغر فيضى ناشر: دار المعارف، قاهره، مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، 1383 ق. در تحقيق اين كتاب، از هشت نسخه خطّى استفاده شده است، كه كهن ترينِ آنها در سال 961 ق، نوشته شده است. (5) اين كتاب با همين عنوان، در برخى از مصادر متاخّر، در شمار تأليفات قاضى نعمان ذكر شده (6) و از مصادر برخى كتاب هاى حديثى و فقهى است، مانند: بحار الأنوار، مستدرك الوسائل و جواهر الكلام. (7) انتساب دعائم الإسلام

.


1- .همان، ج 4، ص 136.
2- .ر.ك: الاستبصار، ج 1، ص 32 _ 33 (مقدّمه محقّق).
3- .فلاح السائل، ص 6.
4- .از آن جمله: الإقبال، ابن طاووس؛ البلد الأمين و المصباح ، كفعمى؛ وسائل الشيعة؛ الجواهر السنية و الفصول المهمة ، شيخ حرّ عاملى؛ بحار الأنوار؛ وسائل الشيعة؛ مستدرك الوسائل ، نورى.
5- .دعائم الإسلام، ج 1، ص 14 _ 17 ، مقدّمه محقّق .
6- .بحار الأنوار، ج 1، ص 36؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 147.
7- .معجم رجال الحديث، ج 20، ص 185.

ص: 335

به قاضى نعمان، معروف است البته به گزارش محمّد باقر مجلسى، اين كتاب به شيخ صدوق نيز نسبت داده شده؛ ولى سخن او، اشتباه است و به سبب تشابه در عنوان بوده است. (1) با اين حال، اعتبار و جايگاه ارزشى دعائم الإسلام، محكم و بدون ترديد نيست. محمّد باقر مجلسى و ميرزا حسين نورى، آن را معتبر دانسته اند و در برابر، صاحب جواهر و سيّد ابو القاسم خويى، در اعتبار آن ترديد كرده اند. (2) نسخه چاپى كتاب دعائم الإسلام، در دو مجلّد، شامل مقدّمه محقّق كتاب و اصل است. مقدّمه محقّق، اين مطالب را در بر دارد: شرح حال مؤلّف، اشاره به موضوع تأليف و سامان و ترتيب كتاب، و معرّفى نسخه هاى خطّى آن اصل كتاب، در دو بخش فراهم آمده است: بخش نخست، حاوى مباحث نظرىِ ناظر به عقايد و فقه عبادى است و بخش دوم، درباره معاملات است. كتاب دعائم الإسلام، با الهام مستقيم از روايت معروف به دعائم سبعه (منسوب به امام صادق عليه السلام ) تأليف شده است. در اين حديث، اساس اسلام هفت چيز دانسته شده و از همين روست كه قاضى نعمان در كتاب ياد شده، به تبيين اين هفت پايه _ شامل: ولايت، طهارت، نماز، حج، جهاد، روزه و زكات _ پرداخته است. البته او دامنه مباحث را از اين هفت امر، فراتر برده و در آغاز بخش يا جزء نخست كتاب _ كه به دعائم سبعه اختصاص دارد _ ، مطالبى را از باب ضرورت و اهميّت، درباره ايمان مطرح كرده است؛ از جمله: تعريف ايمان، اهميّت ايمان، تفاوت ايمان و اسلام و... در جزء دوم، به موضوع معاملات پرداخته و در اين مبحث، 25 كتاب را ذكر كرده است. در جزء اوّل كه درباره عبادت است، اين مطالب آمده است: الإيمان (مطابق آموزه هاى مذهب فاطمى)، الطهارة، الصلاة _ كه شامل جنائز نيز مى شود _ ، الزكاة، الصوم، الحج، الجهاد. اين هفت چيز، دعائم هفتگانه شناخته مى شوند. مطالب جزء

.


1- .بحار الأنوار، همان جا.
2- .معجم رجال الحديث، همان جا.

ص: 336

2 . كتاب من لا يحضره الفقيه

دوم كه درباره معاملات است، عبارت اند از: كتاب البيوع، كتاب الأيمان و النذور، كتاب الأطعمة، كتاب الأشربة، كتاب الطبّ، كتاب اللباس، كتاب الصيد، كتاب الضحايا و العقائق، كتاب النكاح، كتاب الطلاق، كتاب العتق، كتاب العطايا، كتاب الوصايا، كتاب الفرائض، كتاب الديات، كتاب الحدود، كتاب السراق، كتاب الردّة و البدعة، كتاب الغصب، كتاب العارية، كتاب اللُّقَطة، كتاب القِسْمة و البنيان، كتاب الشهادات، كتاب الدعوى، كتاب آداب القُضاة. قاضى نعمان به دليل عرضه روايات كتاب بر خليفه وقت، آن را صحيح و بى نياز از ذكر سند دانسته است. (1) همه روايات كتاب، از طريق امام صادق عليه السلام نقل شده اند. مقايسه روايات كتاب دعائم الإسلام با كتاب پيش گفته (الجعفريات محمّد بن محمّد بن اشعث كوفى)، نشان از مشابهت هاى فراوان دارد. اين مشابهت ها، اين حدس را در ذهن تقويت مى كنند كه قاضى نعمان از كتاب الجعفريات، بسيار استفاده كرده است. (2)

2 . كتاب من لا يحضره الفقيهمؤلّف: شيخ صدوق تصحيح و تعليق: على اكبر غفّارى ناشر: مؤسّسة النشر الإسلامى (انتشارات جامعه مدرّسين)، قم، چاپ دوم، 1404 ق (در چهار مجلّد). در تحقيق كتاب، از سيزده نسخه خطّى استفاده شده است، كه عبارت اند از: 1 . نسخه ميرزا ابو الحسن شعرانى، حاوى اجازه شيخ حرّ عاملى به خطّ خودش، براى محمّد ابراهيم بن محمّد نصير؛ 2 . نسخه كتاب خانه سيّد محمّد باقر سبزوارى، (تاريخ كتابت: 1074 ق)؛ 3 . نسخه تصحيح شده حسن حسن زاده آملى (به تاريخ

.


1- .همان، ص 2؛ شرح الأخبار، ج 1، ص 87 .
2- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 142.

ص: 337

1075 ق)؛ 4 . نسخه شيخ حسن مصطفوى (به تاريخ 1030 ق)؛ 5 . نسخه سيّد موسى زنجانى (به تاريخ 1057)؛ 6 و 7 . دو نسخه در كتاب خانه شيخ حسين مقدّس (يكى به تاريخ 1101 ق، و ديگرى 1073 ق)؛ 8 و 9 . دو نسخه متعلّق به محمّد كاظم مدير شانه چى (يكى به تاريخ 1097 ق و ديگرى 1065 ق)؛ 10 . نسخه كتاب خانه سيّد ابو الحسن مرتضوى موسوى (به تاريخ 1092 ق)؛ 11 . نسخه سيّد على احمدى تهرانى (به تاريخ 1013 ق)؛ 12 . نسخه كتاب خانه شيخ عبد الرحيم ربّانى (به تاريخ 1101 ق) و 13 . نسخه ديگرى از آنِ سيّد موسى زنجانى (به تاريخ 1088 ق) كه پس از تصحيح جلد اوّل، در اختيار مصحّح قرار گرفته است. (1) اين كتاب بارها در ايران و خارج از ايران، با تحقيق سيّد حسن موسوى خرسان و يا على اكبر غفّارى، چاپ شده است. شيخ صدوق عنوان كتاب من لا يحضره الفقيه را با الهام از كتاب من لا يحضره الطبيب محمّد بن زكريّاى رازى، 2 براى كتاب خود، برگزيد (2) و در مصادر كتاب شناسى نيز

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 19 _ 22 ، مقدّمه مصحّح .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 2.

ص: 338

همين عنوان ذكر شده است . (1) انتساب اين كتاب به شيخ صدوق، معروف بلكه متواتر است. (2) نسخه چاپى كتاب من لا يحضره، شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه مؤلّف و سپس اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، پس از شرح حال شيخ صدوق و آثار وى، به جايگاه كتاب من لا يحضره الفقيه و معرّفى نسخه هاى خطّى آن، پرداخته شده است. مقدّمه مؤلّف، به انگيزه تأليف، محلّ تأليف، ويژگى هاى روايات كتاب و مصادر آن، اختصاص دارد. بر پايه اين مقدّمه، شيخ صدوق در سفر به ماوراء النهر _ كه از آن جا به «بلاد غربت» ياد كرده _ ، به سرزمين بلخ از توابع ايلاق مى رسد و در آن جا با شخصى به نام محمّد بن حسن بن اسحاق بن (حسن) حسين بن اسحاق بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب ديدار مى كند. شيخ صدوق بر اين شخص _ كه از او به «شريف الدين ابو عبداللّه ، معروف به نعمت» ياد كرده، وارد مى شود و به مذاكره و گفتگو با وى مى پردازد. در وى صفات پسنديده بسيارى _ چون: آرامش، وقار، عفاف، تقوا و ستر و صلاح _ مى يابد و از همين ره گذر، اقامتش در بلخ، با سرور و نشاط و آرامش همراه مى گردد. ابو عبد اللّه نعمت، پيشنهاد تأليف كتابى را به صدوق مى دهد كه جامع روايات قابل اعتماد در فقه و حلال و حرام و شرايع و احكام، و به سبك و سياق كتاب من لا يحضره الطبيب محمّد بن زكريّاى رازى باشد. شيخ صدوق متذكّر شده است كه همه 240 كتابى را كه تا آن هنگام تأليف كرده بوده، و نيز كتاب من لا يحضره الفقيه را بر ابو عبد اللّه نعمت قرائت كرده است. (3) مؤلّف در باره اين كتاب، سه مطلب مهم را گوشزد كرده است: يكى آن كه اسانيد روايات را با هدف كوتاه تر و سودمندتر ساختن كتاب، حذف كرده است. دوم آن كه وى بر آن بوده است كه روايات صحيح و شايسته براى فتواى را _ كه حجّت بين او و خدا شمرده مى شوند _ ذكر نمايد. و سوم، اين كه شيخ صدوق در اشاره به مصادر مهمّ

.


1- .الفهرست ، طوسى، ص 238؛ خلاصة الأقوال، ص 48.
2- .الفوائد الرجالية، ج 3، ص 299.
3- .همان، ج 1، ص 2.

ص: 339

كتاب، متذكّر شده است كه اين روايات را از كتاب هاى مرجع مشهور و شايان اعتماد، فراهم آورده است؛ مانند: كتاب حريز بن عبد اللّه سجستانى، كتاب عبيد اللّه بن على حلبى، كتب على بن مهزيار اهوازى، كتب حسين بن سعيد، نوادر احمد بن محمّد بن عيسى، كتاب نوادر الحكمة ى محمّد بن احمد بن يحيى بن عمران اشعرى، كتاب الرحمة ى سعد بن عبد اللّه ، جامع محمّد بن حسن وليد _ كه رضوان خدا بر او باد! _ ، نوادر محمّد بن ابى عمير، محاسن احمد بن ابى عبداللّه برقى و رسالة ى پدرش براى او _ كه رضوان خدا بر او باد! _ ، و نيز اصول و مصنّفات ديگرى كه طريق وى به آنها، در فهرست كتاب هايى كه او از مشايخ و پيشينيانش روايت كرده، معروف است. (1) اصل كتاب من لا يحضره الفقيه، شامل ابواب يا همان كتاب هاى فقهى و مشيخه كتاب است. شمار كتاب ها و مسائل فقهى به اختلاف، 666، 626 و 566 ذكر شده است. جلد اوّل، داراى 87 باب، جلد دوم 228 باب، جلد سوم 78 باب و جلد چهارم، داراى 173 باب است. شمار احاديث منقول در هر باب نيز چنين گزارش شده است: جلد اوّل 1581 حديث، جلد دوم 1637 حديث، جلد سوم 1805 حديث، و جلد چهارم 903 حديث. (2) شمار مسانيد جلد اوّل، 777 حديث و مراسيل آن 804 حديث، مسانيد جلد دوم 1064 حديث و مراسيل آن 573 حديث، مسانيد جلد سوم 1295 حديث و مراسيل آن 510 حديث، و مسانيد جلد چهارم 777 حديث و مراسيل آن 126 حديث. (3) در مجموع چهار جلد، 3913 حديث مسند و 2050 حديث مرسل نقل شده و مجموع احاديث كتاب، 5926 حديث است. 4 عنوان نخستين باب كتاب من لايحضره الفقيه، «كتاب الطهارة» است كه با مسئله آب ها آغاز مى شود، و «كتاب الإرث» نيز پايان بخش كتاب است. عنوان ديگر باب هاى فقهى اين كتاب، بدين شرح است: نماز، زكات، خمس، روزه، حج، قضاوت،

.


1- .همان، ص 3 _ 4.
2- .علل الشرائع، ج 1، ص 31 _ 32 ، مقدمه محقق .
3- .همان.

ص: 340

شهادات، عتق، بيع، صيد، لُقَطه، دَين، خوردن و آشاميدن، سوگند، كفّارات، نكاح، طلاق، حدودت، ديات، و وصيت. ترتيب و رده بندى اين كتاب ها و مسائل مطرح در هر كدام، گوياى سامان دهىِ معنادارى است كه در نوع خود، ابتكارى به نظر مى رسد. گستره اين مسائل، به ترتيب، از حيات و زندگى تا مرگ است. گويى چون حيات با آن شروع مى شود، نخستين مسئله را حكم آبها و انواع نجس و پاك آن قرار داده و آخرين مسئله را وصيت _ كه به مرگ مربوط است _ و پس از آن، درباره ارث سخن گفته است. به هر روى، شيخ صدوق به مناسبت هاى گوناگون، به مسائل ديگرى نيز پرداخته است كه جنبه فقهى ندارند و در چارچوب اصطلاحى فقه جاى نمى گيرند. براى نمونه، در ذيل بحث نمازهاى شبانه روزى و تعداد آنها، احاديث «ردّ الشمس» را آورده و به بحث در اين باره پرداخته است؛ در حالى كه اين موضوع، جنبه كلامى دارد. وى به چند حديث اشاره كرده كه بر پايه آنها ردّ الشمس براى سليمان نبى، براى يوشع بن نون و براى على بن ابى طالب عليهم السلام رخ داده است. (1) نيز به مناسبت بحث حج و زيارت خانه خدا، به موضوع زيارت پرداخته و نزديك به چهل صفحه را به آن اختصاص داده است. (2) وى پس از بحث زيارات، دو باب ديگر آورده است كه جنبه اخلاقى دارند؛ يكى «باب الحقوق» (3) و ديگرى «باب الفروض على الجوارح». (4) وى در پايان مسائل وصيت نيز «باب النوادر» را _ كه از آن، به باب آخر كتاب ياد كرده _ به مواعظ و وصاياى اخلاقى اختصاص داده است. (5) شيخ صدوق در پايان كتاب من لا يحضر الفقيه، بى درنگ به معرّفى طريق خود به صاحبان اصول و مصنّفات پرداخته و اين بخش را «مشيخه» ناميده است. گويا وى با اين كار، قصد داشته حذف اسانيد را جبران كند؛ اتفاقى كه در كتاب افتاده بود و براى

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 202 _ 203.
2- .همان، ج 2، ص 572 _ 609.
3- .همان، ج 2، ص 618 _ 676.
4- .همان، ج 2، ص 676 تا پايان آن.
5- .همان، ج 4، ص 352 _ 470.

ص: 341

آن به عنوان كتاب مرجع، نقص شمرده مى شد. براى نمونه، نخستين طريقى كه ذكر كرده، چنين است: احاديثى كه در اين كتاب، از عمّار بن موسى ساباطى آمده است، همگى از طريق على بن بابويه (پدر مؤلّف) و محمّد بن حسن بن احمد بن وليد _ كه رضوان خدا بر هر دو باد! _ ، از سعيد بن عبد اللّه ، از احمد بن حسن على بن فضّال، از عمرو بن سعيد مدائنى، از مصدق بن صدقة، از عمّار بن موسى ساباطى نقل شده است. (1) در پايان مشيخه آمده است: تمّت أسانيد كتاب من لا يحضره الفقيه، بحمد اللّه و مَنِّهِ. و الصلاة على محمّد و آله الطاهرين . (2) بر اساس برخى از نسخه هاى خطّىِ من لا يحضره الفقيه، پس از عبارت «تمّت اسانيد كتاب...»، اين عبارت نيز آمده است: و ذلك فى ذى القعدة من سنة اثنين و سبعين و ثلاثمئة. (3) بر اين اساس و با لحاظ سال ورود شيخ صدوق به بلخ (368 ق) و با توجّه به اين كه وى تنها يك بار به آن ديار رفته و در آن جا 245 كتابش را بر ابو عبد اللّه نعمت خوانده است، معلوم مى شود كه تأليف اين كتاب من لا يحضره الفقيه، چهار سال طول كشيده است. پايان بخش كتاب در نسخه چاپى، بخشى است به قلم محقّق آن، به شرح و توضيح اصطلاحات كلامىِ مطرح در مشيخه پرداخته است. اين اصطلاحات، عبارت اند از: فَطَحى، ناووسى، كيسانى، واقفى، زيدى، جارودى، بَتَرى، غالى، حَرورى، قَدَرى،

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 422.
2- .همان، ج 4، ص 538.
3- .همان، ج 4، ص 540 ، محقّق كتاب .

ص: 342

مُرجى، مُفوِّضه، و معناى «مولى» و «مرتفع». (1) اين كتاب ، بويژه قسمت هاى فقهى آن، از سده پنجم، با اعتنا و اعتماد فقها و علماى رجال مواجه گرديد. (2) كتاب من لا يحضره الفقيه پس از الكافى كلينى، دومين كتاب حديثىِ معتبر و مرجع در ميان اماميه شناخته مى شود. با اين حال، جاى اين پرسش هست كه اين كتاب، از كى به عنوان يكى از «كتب اربعه» مطرح شد؟ گويا اصطلاح «كتب اربعه»، از سده دهم پديد آمد؛ (3) پس از آن كه محقّق كركى (م 940 ق)، اين كتاب و سه كتاب الكافى، التهذيب و الاستبصار را اصول مورد قبول در ميان فقهاى اماميه خواند. (4) پس از او، شيخ حسين عبد الصمد پدر شيخ بهايى (م 954 ق)، چهار كتاب ياد شده را افزون بر كتاب مدينة العلم شيخ صدوق، پنج اصل و كتاب معتبر شيعه توصيف كرده است. (5) در سده يازدهم و دوازدهم، با شكل گيرى كتاب هايى چون الوافى فيض كاشانى (م 1093 ق)، وسائل الشيعة ى شيخ حرّ عاملى (م 1106 ق) و بحار الأنوار علّامه مجلسى (م 1111 ق)، عنوان «كتب اربعه» شايع و رايج شد. درباره علّت گزينش اين چهار كتاب به عنوان كتب معتبر و مرجع شيعه، در لابه لا و ظاهر و نصّ عبارات محدّثان و فقهاى سده هاى ياد شده، چهار وجه امتياز مشترك ديده مى شود: يكم: ويژگى هاى فردى و شخصيتى مؤلّف هر يك از اين چهار كتاب. (6) دوم: معروف و متواتر بودن انتساب اين كتاب ها به مؤلّفان آنها. 7

.


1- .الفوائد الرجالية، ج 3، ص 299.
2- .همان، ج 4، ص 541 _ 552.
3- .رسائل السيّد المرتضى، ج 1، ص 176؛ السرائر، ج 2، ص 373، 529، 532؛ ج 3، ص 615 _ 624؛ كشف المحجة ابن طاووس، ص 122 _ 12؛ المعتبر ، محقق حلى، ج 1، ص 42، 45، 191؛ الفوائد الرجالية، ج 3، ص 299 و... .
4- .منتقى الجمان، ج 1، ص 2.
5- .رسائل الكركى ، ج 3، ص 46.
6- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 36؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 26.

ص: 343

سوم: شهادت مؤلّف هر كتاب، به صحّت روايات آن كتاب. (1) چهارم: جامعيت فقهى آنها. (2) با نظر به وجوه چهارگانه ياد شده، سيّد بحر العلوم به صحّت روايات كتاب من لا يحضره الفقيه، تصريح مى كند و با انتساب همين عقيده به صاحب معالم، متذكّر مى شود كه اصحاب ما، بر نقل اقوال شيخ صدوق، اجماع دارند و ديدگاه او را در مسائل اجماعى و اختلافى، به ديده اعتبار مى نگرند و قول وى را در توثيق و تعديل راويان، مى پذيرند و به طور خاص، بر كتاب من لا يحضره الفقيه او اعتماد مى كنند. سيّد بحر العلوم با استناد به قوّت حفظ و حسن ضبط شيخ صدوق، تثبّت او در روايت و ضمانت، وى به صحّت روايات كتاب من لا يحضره الفقيه، اين كتاب را بر سه كتاب ديگر از كتب اربعه، مقدّم دانسته است. (3) قسمت مشيخه كتاب من لا يحضره الفقيه _ كه در صفحات پيش، درباره اش سخن رفت _ ، يك منبع مهم و ارزشمند رجالى است. از سده هشتم، علّامه حلّى و به تبع او ابن داوود، در كتب رجالى خود، به بحث درباره رجال مشيخه صدوق پرداختند. در سده يازدهم، اين بحث تحت عنوان عنوان هاى گوناگونى چون شرح يا تعليقه و حاشيه بر كتاب من لا يحضره الفقيه و يا بر مشيخه و يا رجال كتب اربعه، دنبال شد. يكى از مباحث مهم كه در برخى از اين كتاب ها به خوبى به آن پرداخته شده، مراسيل كتاب من لا يحضر و اعتبار آنهاست. مراد تفرشى، شاگرد علّامه مجلسى و سيّد حسين خوانسارى، افزون بر تأليف كتاب نقد الرجال _ كه درباره رجال كتب اربعه است _ ، شرحى نيز بر كتاب من لايحضره الفقيه نگاشت كه به التعليقة السجّادية معروف است. 4 وى از 5963 حديث كتاب من لايحضره الفقيه، 2050 حديث را مرسل ذكر كرده و همين

.


1- .منتقى الجمان، ج 1، ص 2.
2- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 66؛ نقد الرجال، ج 5، ص 415.
3- .الذريعة، ج 14، ص 94.

ص: 344

رقم را محدّث بحرانى نيز با تفكيك مجلّدات كتاب، به صورت نمودارى ترسيم نموده است. (1) تفرشى متذكّر مى شود كه دو دسته از روايات اين كتاب، تحت عنوان مرسل جاى مى گيرند: دسته اوّل: رواياتى كه در آنها، اسم راوى اصلاً ذكر نشده است و مثلاً شيخ صدوق به صورت مجهول، گفته: «رُوِىَ» و يا گفته است: «قال الصادق عليه السلام ...». دسته دوم: رواياتى كه نام راوى و صاحب اصل يا كتاب منبع، در سندشان آمده، ولى طريق مؤلّف به آنها ذكر نشه است. (2) در ميان علماى رجال تا اواخر سده چهاردهم، ظاهرا اعتبار و صحّت روايات مسند كتاب من لا يحضره الفقيه، مسلّم گرفته مى شده و تنها اختلافى كه وجود داشته، درباره اعتبار يا عدم اعتبار مراسيل آن بوده است. سيّد بحر العلوم با تعبير «قيل»، متذكّر شده است كه: مراسيل شيخ صدوق در الفقيه، از نظر حجّيت و اعتبار، مانند مراسيل ابن ابى عمير است. و بعد افزوده كه اين، از امتيازات خاصّ اين كتاب است. (3) پيش از سيّد بحر العلوم، صاحب معالم، (4) شيخ بهايى، (5) شيخ حرّ عاملى، (6) مراد تفرشى (7) و پس از او، محدّث نورى (8) نيز اين عقيده را ابراز كرده اند. در سده پانزدهم، سيّد ابو القاسم خويى 9 و به

.


1- .الفوائد الرجالية، ج 3، ص 299.
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه، مقدّمه خراسان، ص «اض».
3- .همان جا.
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه، مقدّمه خرسان، ص «ا ض».
5- .وسائل الشيعة، ج 20، ص 62.
6- .كتاب من لايحضره الفقيه، مقدّمه خرسان، ص «اض».
7- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 4، ص 6.
8- .معجم رجال الحديث، ج 1، ص 94.

ص: 345

3 . المُقنِع

تبع او، جعفر سبحانى (1) و محمّد باقر بهبودى، (2) با نقد ديدگاه سنّتى در اعتبار همه احاديث كتاب من لايحضره الفقيه، نه تنها مراسيل آن را صحيح ندانسته اند، كه نسبت به صحّت برخى از مسانيد آن نيز ترديد كرده اند. بر محور اصل كتاب من لا يحضره الفقيه و يا مشيخه آن، نوزده شرح، بيست حاشيه، شش ترتيب، دو گزيده و تهذيب، يك ترجمه و چندين پژوهش انجام گرفته است. (3) برخى از اين كارها كه چاپ شده اند، عبارت اند از: دو شرح _ كه يكى عربى است، با عنوان روضة المتّقين در شش مجلّد، و ديگرى فارسى، با عنوان اللوامع القدسية يا لوامع صاحب قرانى _ هر دو از محمّد تقى مجلسى (م 1070 ق) ؛ شرح ميرزا حسين نورى بر مشيخه، كه در مجلّد چهارم و پنجم خاتمة مستدرك الوسائل آمده است؛ شرح سيّد حسن موسوى خرسان بر مشيخه، كه در پايان مجلّد چهارم كتاب من لايحضره الفقيه آمده؛ تهذيب كتاب من لا يحضره الفقيه به دست محمّد باقر بهبودى، با عنوان صحيح الكافى؛ و كتابى با عنوان التنبيه على غرائب من لايحضره الفقيه، از شيخ مفلح بن حسن صميرى كه برخى از فتاواى مخالف اجماع شيخ صدوق و نيز مسائل متروك از پيشينيان و پسينيان را در اين كتاب گرد آورد. (4)

3 . المُقنِعمؤلّف: شيخ صدوق تحقيق: مؤسّسه الهادى عليه السلام ناشر: مؤسّسة الإمام الهادى عليه السلام ، قم، 1415 ق.

.


1- .كلّيات فى علم الرجال، ص 89 .
2- .گزيده كتاب من لا يحضره الفقيه، ص 12.
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه، مقدّمه خرسان، همان جا؛ الذريعة، ج 14، ص 66 _ 94؛ علوم حديث، ش 32، ص 209 _ 217.
4- .الذريعة، ج 4، ص 438؛ كتاب من لايحضره الفقيه، مقدّمه خرسان.

ص: 346

در تحقيق كتاب، افزون بر چهار نسخه خطّى به عنوان نسخه اساسى، از سه نسخه كمكى نيز استفاده شده است. كهن ترين نسخه از آن ميان، در سال 1145 ق، كتابت شده و در كتاب خانه آستان قدس رضوى نگهدارى مى شود. (1) اين كتاب بارها چاپ شده است؛ از جمله، در سال 1274 ق، در تهران، همراه با فقه الرضا عليه السلام . (2) كتاب المقنع، با همين عنوان در مصادر آمده (3) و انتساب آن به شيخ صدوق، معروف و بلكه متواتر است. اين كتاب، افزون بر كتاب هاى حديثى همچون بحار الأنوار، وسائل الشيعة و مستدرك الوسائل، از مصادر كتاب هاى فقهى بسيارى نيز به شمار آمده است؛ مانند: المعتبر محقّق حلّى، الأشباه و النظائر يحيى بن سعيد حلّى، كشف الرموز فاضل آبى، مختلف الشيعة ى علّامه حلّى، و الذكرى ى شهيد اول. (4) كتاب المقنع، يك دوره كامل اما مختصرِ فقه، از طهارت تا ديات است. مسائل مطرح در اين كتاب، متون رواياتى است كه با اسناد كامل، در اختيار شيخ صدوق بوده و وى براى استفاده آسان عموم، اسانيد آنها را حذف كرده است. (5) وى همچنين، براى اعتمادسازى بيشتر نسبت به درستى و اعتبار روايات كتاب، تصريح كرده است كه اين روايات را از كتب و اصول مشايخ حديث، گرد آورده است. وى اين مشايخ را به دو وصف فقاهت و دانشورى، ستوده است. (6) به همين جهت، اكثر فقها و محدّثان شيعه، متن المقنع را هم سنگ حديث دانسته اند و با تعبيراتى همچون «نصّ منقول»،

.


1- .المقنع، ص 7 _ 8 ، مقّدمه محقّق .
2- .تراثنا، ش 32، ص 211؛ ج 48، ص 478.
3- .رجال النجاشى، ص 389؛ الفهرست ، طوسى، ص 237؛ معالم العلماء، ص 149؛ أمل الآمل، ج 2، ص 247.
4- .المعتبر، ج 1، ص 57، 65، 103، 230؛ الاشباه و النظائر، ص 10، 11، 18؛ كشف الرموز، ج 1، ص 101، 140، 182؛ مختلف الشيعة، ج 1، ص 195، 350؛ ج 2، ص 224؛ الذكرى، ص 34، 38، 342.
5- .المقنع، ص 5.
6- .همان.

ص: 347

4 . الهداية

«خبر مأثور»، (1) «اصول و مسائل متلقّات» (2) و «فقه منصوص»، از آن ياد كرده اند. (3) شيخ حرّ عاملى به نقل متونى كه شيخ صدوق از آنها به حديث يا روايت تعبير كرده، بسنده نموده و ديگر متون را كلام خود شيخ، به شمار آورده است. (4) موضع ميرزا حسين نورى _ كه تا حدّى افراطى است _ ، چنين است كه نه تنها همه عبارات المقنع را خود روايت به شمار آورده، كه روايات آن را صحيح (به معناى اخصّ آن نزد متأخّرين) دانسته و مجموع كتاب را از اين حديث، برتر از كتاب من لايحضره الفقيه توصيف كرده است. سرچشمه اين برداشت، همان عبارت پيش گفته شيخ صدوق در ابتداى المقنع (5) است. به عقيده ميرزا حسين نورى، از آن كلام شيخ صدوق، مى توان چهار نتيجه به دست آورد: يكم: متن كتاب، خود، متون روايات است. دوم: همه اخبار آن، در اصل مسند بوده است. سوم: اخبار كتاب، از اصول اصحاب گرفته شده است. چهارم: صاحبان آن كتب و اصول و نيز طريق شيخ صدوق به آنها، همگى از فقها و دانشوران موثّق بوده اند.

4 . الهدايةمؤلّف: شيخ صدوق تحقيق: مؤسّسه الهادى عليه السلام ناشر: مؤسّسة الامام الهادى عليه السلام ، قم، 1418 ق

.


1- .المقنع، ص 5.
2- .بحار الأنوار، ج 10، ص 405.
3- .البدر الزاهر، ص 21.
4- .المهذب، ج 1، ص 22 _ 23 ، مقدّمه سبحانى .
5- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 189.

ص: 348

چنان كه گزارش شده، هجده نسخه خطّى از اين كتاب وجود دارد كه كهن ترينِ آنها در سال 687 ق، كتابت شده است. (1) گروه تحقيق مؤسّسه الهادى، افزون بر چهار نسخه اساسى، بر هشت نسخه كمكى نيز اعتماد كرده اند كه برخى از آنها به سال 1034 ق، تعلّق دارد. (2) كتاب الهداية، بارها چاپ شده است؛ از جمله، در سال 1376 ق. (3) نام كتاب الهداية افزون بر همين عنوان، (4) الهداية بالخير (5) نيز آمده است. شيخ صدوق در كتاب الإعتقادات فى دين الإمامية، (6) به الهداية ارجاع داده است. از اين قرينه، به دست مى آيد كه وى اين كتاب را پيش از الإعتقادات تأليف كرده و بر آن اعتماد نموده است. انتساب الهداية به شيخ صدوق، معروف است؛ هر چند نه به حدّ و اندازه آثار ديگرش همچون معانى الأخبار و الأمالى. (7) شيخ صدوق تصريح نكرده كه عبارات الهداية، متن روايت است _ چنان كه درباره متن المقنع، تصريح كرده بود _ و حتى بر صحّت روايات آن نيز تأكيد نكرده _ چنان كه درباره روايات كتاب من لا يحضره الفقيه، تصريح كرده بود _ . با اين همه، شگفت است كه الهداية، از مصادر كتاب هاى حديثى و فقهى و كلامى است؛ مانند: مختلف الشيعة، بحار الأنوار، الحدائق الناظرة، كتب شيخ مرتضى انصارى و جواهر الكلام. (8) در توجيه اين اعتماد، برخى متذكّر شده اند كه همه فتاواى صدوق، به مثابه متن حديث است. (9)

.


1- .الهداية، ص 25 _ 26 ، مقدّمه محقّق .
2- .همان، ص 28 _ 30.
3- .مجلة تراثنا، ج 54، ص 449 _ 450.
4- .الفهرست ، ابن نديم، ص 291، 292؛ رجال النجاشى، ص 397؛ الفهرست ، طوسى، ص 237؛ الهداية، ص 6 ، مقدّمه محقّق .
5- .الذريعة، ج 25، ص 174.
6- .الإعتقادات فى دين الإمامية، ص 95.
7- .بحار الأنوار، ج 1، ص 26.
8- .مختلف الشيعة، ج 3، ص 174، 281، 295؛ الهداية، ص 9 ، مقدّمه محقّق .
9- .بحار الأنوار، ج 10، ص 405؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 327؛ الهداية، ص 16 ، مقدّمه محقّق .

ص: 349

5 . المتعة

نسخه چاپى الهداية، شامل مقدّمه بسيار بلند محقّق و اصل كتاب است. مطالب مطرح در مقدّمه محقّق، عبارت اند از: شرح حال مؤلّف، اوضاع بلاد و شهرهاى اسلامى در روزگار وى، اوضاع سياسى آن عصر و پس جايگاه و ويژگى هاى اين تأليف. (1) الهداية شامل دو بخش است: بخش نخست، دوره مختصر مباحث اعتقادى (به معناى عام)، و بخش ديگر آن، فروع فقهى است. بخش اصول، در ده باب با اين عناوين، طبقه بندى شده است: مباحث توحيد، نبوّت، امامت، شناخت ائمه عليهم السلام و اسلام و ايمان، تقيه، امر به معروف و نهى از منكر، جهاد و نيت. برخى از اين عناوين، در دوره هاى بعد، در ميان مباحث فقهى جاى گرفتند. همه اين مباحث، مستقيم يا غير مستقيم، با تكيه بر روايات مطرح شده اند. مباحث فقهى كتاب _ كه افزون بر اختصار، ناقص نيز مطرح شده است _ ، از طهارت تا ارث را شامل مى شود.

5 . المتعةمؤلّف: شيخ مفيد تحقيق: على اكبر زمانى ناشر: المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد (كنگره هزاره شيخ مفيد)، چاپ اوّل، 1413 ق. به گزارش كتاب الذريعة، دو نسخه خطّى از رساله المتعة موجود است، كه يكى از آنها در كتاب خانه آستان قدس رضوى است، با عبارت آغازين «الحمد للّه ربّ...» و عبارت پايانى: «و قد أمليت فى هذا المعنى كتابا سمّيته الموضح فى الوعد و الوعيد إن وصل إلى السيّد الشريف». نسخه ديگر، در ميان موقوفات سيّد على ايروانى در تبريز است. (2) در مصادر كتاب شناسى، چند عنوان درباره متعه، به شيخ مفيد نسبت داده

.


1- .الهداية، ص 1 _ 236.
2- .الذريعة، ج 19، ص 66 _ 67.

ص: 350

6 . تهذيب الأحكام

شده است: كتاب فى المتعة، (1) أحكام المتعة، (2) و الموجز فى المتعة، كتاب مختصر المتعة. (3) به قرينه ذكر سه عنوان توسّط نجاشى، گويا شيخ مفيد سه رساله با سه رويكرد تأليف كرده، كه همگى درباره متعه بوده اند: يكى اصل كتاب _ كه از آن با عنوان كتاب فى المتعة، رسالة فى المتعة و أحكام المتعة ياد شده است _ ، و دو كتاب ديگر در اختصار و ايجاز آن. به هر روى، كتاب المتعة تا سده يازدهم، ناياب بود، تا اين كه محمّد باقر مجلسى، نسخه اى از آن را يافت و روايات آن را بدون مقدّمه مؤلّف، نقل كرد. (4) ميرزا حسين نورى نيز در سده چهاردهم، نسخه اى از آن را در اختيار داشته و در مستدرك الوسائل، از آن نقل كرده است. (5) محقّق رساله المتعة، از آن جا كه نتوانسته نسخه اى از اين رساله را پيدا كند، كوشيده است كه آن را از ميان عبارات بحار الأنوار محمّد باقر مجلسى، بازسازى كند. در اين كتاب، 43 روايت با اسناد كامل و از طريق اماميه، فراهم آمده است. شايان گفتن است كه بر پايه آنچه آقا بزرگ تهرانى متذكّر شده، همه روايات رساله المتعة، در بحار الأنوار نيامده است. (6)

6 . تهذيب الأحكاممؤلّف: شيخ طبرسى تحقيق و تعليق: سيّد حسن موسوى خرسان ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ سوم، 1364 ش. در تحقيق كتاب، از چهار نسخه خطّى و يك نسخه چاپى بدين شرح، استفاده شده است: نسخه خطّى همراه با تصحيح، به خطّ لطف اللّه بن محمّد مؤمن (كتابت

.


1- .رجال النجاشى، ص 399؛ معالم العلماء، ص 149؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
2- .الفهرست ، طوسى، ص 239 _ 240.
3- .رجال النجاشى، همان جا.
4- .بحار الأنوار، ج 100، ص 305 _ 311.
5- .مستدرك الوسائل، ج 14، ص 454 _ 455.
6- .الذريعة، همان جا.

ص: 351

در 1078)؛ نسخه اى به خطّ شكر اللّه بن محمّد حسينى (كتابت در 1078)؛ نسخه اى ناقص (كتابت در 1074 ق)؛ و نسخه چاپ شده در تهران و در سال 1317 ق، در دو مجلّد. (1) كتاب تهذيب الأحكام با همين عنوان، در مصادر آمده (2) و انتسابش به شيخ طوسى، معروف و حتى متواتر است. نسخه چاپى كتاب، در ده مجلّد با مقدّمه سيّد حسن موسوى خرسان، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب، سامان يافته است. در مقدّمه مؤلّف، انگيزه تأليف، موضوع كتاب و شيوه پردازش مطالب آن، مطرح شده است. به موجب اين مقدّمه، گروهى از دوستان شيخ طوسى، از وى درخواست كرده اند كه كتابى در جهت رفع اختلاف اخبار بنويسد. وى پس از پذيرش اين درخواست، المقنعة ى شيخ مفيد را اصل و مبنا قرار داده و با مراعات ترتيب مباحث فقهى آن ، مسائل كتاب را به گونه اجتهادى، شرح كرده است. پايه هاى استدلال شيخ طوسى، عبارت اند از: قرآن (اعم از ظاهر، صريح، فحوا، دليل و معناى آن)، سنّت قطعى (شامل خبر متواتر و خبر واحدِ برخوردار از قرائن) اجماع مسلمانان و اجماع فرقه محقّه (اماميه). وى در مقدّمه، متذكّر شده كه پس از اين، به ذكر احاديث موافق و مخالف از طريق اماميه مى پردازد. ابتدا خواهد كوشيد كه ميان آنها جمع كند؛ ولى اگر جمع امكان نداشت، به نقد اسنادى و محتوايىِ آنها خواهد پرداخت. (3) اصل كتاب، شامل يك دوره كامل فقه، از طهارت تا ديات است و قسمتى نيز در زيارت و مزار، (4) و در پايان، مشيخه آمده است. به قرينه آن كه وى در بحث طهارت، در موارد بسيارى به هنگام روايت از

.


1- .تهذيب الأحكام، ج 1، ص 3 ، مقدّمه ناشر .
2- .رجال النجاشى، ص 403؛ الفهرست ، طوسى، ص 241؛ معالم العلماء، ص 150.
3- .تهذيب الأحكام، ص 2.
4- .همان، ج 6، ص 116.

ص: 352

استادش شيخ مفيد، براى او از خدا درخواست تأييد (أيّدَهُ اللّه ) كرده و در بحث نماز، براى او درخواست رحمت (رحِمَهُ اللّه ) نموده، معلوم مى شود كه وى تأليف كتاب تهذيب را در هنگام حيات استاد خود، شروع كرده و ظاهرا در اين زمان، 25 يا 26 سال سن داشته است و استادش نيز پس از ورود او به شرح «كتاب الصلوة»، از دنيا رفته است. (1) مؤلّف در مقدّمه، به شيوه و سبك كار خود در اين تأليف، اشاره كرده و در بحث طهارت و اوايل بحث نماز، بدان عمل كرده است. (2) اين شيوه، چنين است كه ابتدا مسائل كتاب مقنعة را با همان ترتيب كتاب و هر مسئله را جداگانه، شرح مى كند. شارح در اين قسمت، به قرآن، سنّت قطعى، اجماع مسلمانان و اجماع شيعه اماميه بر مسئله، استدلال مى كند. پس از اين مرحله، اخبارى را كه درباره هر مسئله وارد شده، چه اخبار مورد اتّفاق و چه ناسازگار، نقل مى كند و البته براى رفع ناسازگارى ميان اخبار مورد اختلاف نيز، از طرق مختلفى چون تأويل، ترجيح محتوايى و ترجيح اسنادى، تلاش مى كند. (3) شيخ طوسى اين شيوه را در كتاب ها و باب هاى ديگر، كنار مى نهد؛ چراكه آن را موجب تفصيل و ازاى بحث مى يابد. در شيوه جديد، وى بدون پرداختن به شرح مسائل، مستقيما به ذكر اخبار ناسازگارى مى پردازد كه از طريق اماميه نقل شده اند، و براى رفع ناسازگارى ميان آنها ، تلاش مى نمايد . بنا و خواست اوّلى و اصلى شيخ طوسى ، ايجاد سازگارى ميان اخبار است و اين را بر نقد اِسنادى، مقدّم مى دارد. وى معمولاً در موارد جمع و تأويل، تلاش مى كند از حديث ديگرى استفاده كند كه به نحوى _ اعم از صراحت يا فحوا _ بر همان مطلب دلالت مى كند و آن گاه، در صورت

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 168.
2- .تهذيب الأحكام، ج 10، ص 4.
3- .همان، ج 1، ص 3.

ص: 353

عدم امكان سازش، به راه حل هاى نقد اِسنادى و محتوايى روى مى آورد و در صورت تساوى، به حديثى عمل مى كند كه موافق اصل است؛ اگرچه خود او در جاى ديگر، معيار تخيير را مطرح كرده است. شيخ طوسى درباره مبناى خود در جمع ميان اخبار، توضيح نداده؛ ولى به قرينه موارد انجام گرفته در كتاب، معلوم مى شود كه مبناى عرفى را اختيار كرده است. او در نقد محتوايى، به مخالفت حديث با اجماع عملى فقهاى اماميه (العصابة) اشاره مى كند؛ ولى در جاى ديگر، (1) سه معيار ديگر را هم ذكر كرده است. شيخ در اين كتاب، بر خلاف كتاب الاستبصار، به تعداد ابواب و احاديث آن اشاره نكرده است؛ ولى بر اساس شمارش برخى از محقّقان، كتاب تهذيب الأحكام مشتمل بر 393 باب و 13590 حديث است. (2) از آن جا كه اين كتاب، بزرگ تر از كتاب استبصار است، خود شيخ طوسى (3) و به تبع او نجاشى، (4) از آن به «كتاب كبير» ياد كرده اند. شيخ طوسى روايات كتاب تهذيب الأحكام را گاه با اسانيد مرسل و گاه با اسانيد كامل، نقل كرده است. وى خود نيز در پايان مجلّد آخر كتاب، به اين اختلاف در نحوه ذكر اسانيد، اشاره كرده (5) و به منظور رفع ارسال از اسانيد ياد شده، طريق خود به صاحب كتاب يا اصلى كه روايت را از آن نقل كرده، ذكر كرده است. در اين قسمت كتاب _ كه به «مشيخه» موسوم است، شيخ طوسى به ذكر همه طرق روايات مرسل نپرداخته و در برخى موارد، به كتاب فهرست خود ارجاع داده است. (6) اين كتاب، سومين كتاب از كتب اربعه حديث شيعه است. برخى از علماى شيعه،

.


1- .همان جا.
2- .الذريعة، ج 4، ص 504؛ الاستبصار، ج 1، ص 20 (مقدّمه محقّق).
3- .الاستبصار، ج 4، ص 305.
4- .رجال النجاشى، ص 403، ش 1068.
5- .تهذيب الأحكام، ج 10، ص 4 _ 5.
6- .الفوائد الرجالية، ج 3، ص 226 (به نقل از: خاتمة مستدرك الوسائل، ج 6، ص 14).

ص: 354

7 . الاستبصار فى ما اختلف من الأخبار

بر اين عقيده اند كه دو كتاب تهذيب و استبصار بويژه كتاب تهذيب، با ارزش تر و نيز پر منفعت تر از ديگر كتب اربعه هستند؛ چرا كه در آنها اخبار متعلّق به فروع، به طور كامل استقصا شده و فقيه براى استنباط، در اكثر روايات، با رجوع به آن دو، از كتب ديگر بى نياز مى شود. به علاوه، اين كتاب مشتمل است بر يك دوره فقه، استدلال، مباحث اصولى، رجالى، فقه الحديث، و شيوه جمع و توفيق ميان اخبار با تكيه بر نقل و اعتبار. (1) حدود پنجاه شرح، حاشيه، تلخيص، ترتيب، فهرست نگارى و ترجمه، بر محور بخش فقهى و رجالى تهذيب الأحكام انجام گرفته است. (2) برخى از اين آثار، چاپ شده اند كه از آن جمله، مى توان چنين نام برد: 1 . ملاذ الأخيار فى فهم تهذيب الأخبار، به قلم محمّد باقر مجلسى. اين شرح، ناقص است و تا پايان باب نكاح را در بر گرفته است. محمّد مهدى رجايى آن را تحقيق كرده و توسط انتشارات كتاب خانه آية اللّه مرعشى، در سال 1363 ش، چاپ شده است. 2 . مقصود الأنام فى شرح تهذيب الأحكام، اثر سيّد نعمت اللّه جزايرى در دوازده مجلد؛ 3 . شرح مشيخة التهذيب، سيّد حسن بن عبد الهادى موسوى آل خرسان؛ 4 . گزيده تهذيب، محمّد باقر بهبودى.

7 . الاستبصار فى ما اختلف من الأخبارمؤلّف: شيخ طوسى تحقيق و تعليق: سيّد حسن موسوى خرسان ناشر: دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1363 ش.

.


1- .الفوائد الرجالية، ج 3، ص 227 _ 228.
2- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 6، ص 14؛ كشف الحجب و الأستار، ص 321 _ 322؛ الذريعة، ج 4، ص504 _ 505؛ تهذيب الأحكام، مقدّمه محقّق، ج1، ص47 _ 48 ؛ مجله علوم حديث، ج32، ص220 _ 227.

ص: 355

در تحقيق اين كتاب، از چهار نسخه خطّى و يك نسخه چاپى استفاده شده است: از جمله، نسخه خطّى به قلم محمّد بن محمود اردكانى (به تاريخ 1078 ق) و نسخه اى به خطّ على رضا (به تاريخ 1072 ق). نسخه چاپى نيز در چاپ خانه جعفريه لكهنو، در سال 1307 ق، طبع شده است. (1) كهن ترين نسخه خطّى الاستبصار، در سال 900 ق، استنساخ شده است. (2) اين كتاب با همين عنوان، در منابع كتاب شناسى ذكر شده (3) و انتساب آن به شيخ طوسى، متواتر است. نسخه چاپى الاستبصار، شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه مؤلّف، اصل كتاب و مشيخه است. در مقدّمه مؤلّف، به موضوع كتاب، انگيزه تأليف و روش پردازش مطالب و معيارهاى نقد محتوايىِ حديث، اشاره شده است. به موجب اين مقدّمه، شيخ طوسى پس از تأليف تهذيب الأحكام و استقبال ديگران از گردآورى احاديث متخالف، تصميم گرفت در اين زمينه، كتابى جداگانه به ترتيب ابواب تهذيب الأحكام، تأليف كند تا فايده بيشترى داشته باشد. وى متذكّر شده است كه باب هاى كتاب را با احاديث مورد قبول و مطابق فتوا، آغاز و سپس احاديث مخالف را ذكر مى كند. رسالت نخست مؤلّف _ كه مهم ترين هدفش نيز بوده _ ، بيان وجوه جمع و تأويل اخبار متخالف است. وى در اين كتاب _ همانند تهذيب الأحكام، كه از آن به «كتاب كبير» ياد كرده _ ، به انواع خبر، جايگاه و اعتبار هر يك از اقسام آن پرداخته و به طور خاص، درباره ارزش خبر واحد سخن گفته و آن گاه، شيوه و راه حل خود را براى رفع ناسازگارى ميان اخبار، متذكر شده است: خبر، يا متواتر است يا واحد. خبر متواتر، علم آور است و در چنين خبرى، تعارض پيدا نمى شود. (4) خبر واحد، دو قسم است: يكى برخوردار از قرائن پشتيبانى و تأييد، و ديگرى خبر فاقد اين قرائن.

.


1- .الاستبصار، ج 1، ص 5 _ 8 .
2- .همان، ج 1، ص 4؛ فهرس التراث، ج 1، ص 527.
3- .رجال النجاشى، ص 403؛ الفهرست ، طوسى، ص 242؛ معالم العلماء، ص 150.
4- .الاستبصار، ج 1، ص 3.

ص: 356

قرائن ياد شده، عبارت اند از: عقل، قرآن (اعم از ظاهر، فحوا، دليل و عموم)، سنّت قطعى (اعم از صريح، فحوا، دليل و عموم)، اجماع مسلمانان، و اجماع اماميه. خبر برخوردار از اين قرائن، همانند خبر متواتر، علم آور است و گرفتار تعارض اخبار نمى شود؛ (1) ولى خبرى كه فاقد قرائن ياد شده باشد (اخبار آحاد)، تنها در صورتى اعتبار پيدا مى كند كه با خبر ديگرى معارض نباشد و اجماع عملى نيز بر خلاف آن، شكل نگرفته باشد. اگر معارض داشته باشد، راه حلّ اوّل، استفاده از مرجِّحات اِسنادى است؛ خبرى كه راويان آن، عادل تر باشند و يا راويان بيشترى آن را نقل كرده باشند، مقدّم بر ديگرى است. حال اگر از اين جهات اسنادى نيز مساوى باشند، بايد ميان آنها جمع كرد. وى تأويل مطلوب يا جمع موجّه ميان اخبار ناسازگار را اين مى داند كه با مضمون خبر سومى، پشتيبانى و تأييد شود و اگر در مقام تأويل، وضعيت يك سانى وجود داشته باشد يا دو خبر قابل جمع نباشند، بايد ميان آنها يكى را اختيار كرد. (2) با ملاحظه آنچه درباره شيوه رفع ناسازگارى ميان اخبار گذشت، معلوم مى شود كه ديدگاه شيخ در دو كتاب تهذيب و استبصار، با هم تفاوت دارد. وى در كتاب تهذيب تأويل را مقدّم بر نقد اسنادى دانسته در حالى كه در اين جا ، نقد اسنادى را مقدّم بر تأويل ذكر كرده است. همچنين، در صورت تساوىِ وضعيت يا غير قابل جمع بودن اخبار، در كتاب تهذيب، راه حل را عمل به خبرِ موافقِ اصل دانسته؛ ولى در اين جا، تخيير را پيشنهاد مى كند. اصل كتاب الاستبصار، در سه جزء سامان يافته است: جزء اوّل و دوم، در عبادات و مسائل مربوط به آن است و جزء سوم، در معاملات و ديگر ابواب فقه. مطالب هر جزء نيز با عناوين خاص در همه ابواب، مرتّب و طبقه بندى شده است. شيخ طوسى مجموع ابواب و احاديث كتاب را در هر جزء، جداگانه بيان كرده است :

.


1- .همان، ص 4.
2- .همان جا.

ص: 357

جزء اوّل: با سيصد باب، در بر دارنده 1399 حديث. جزء دوم: با 217 باب، در بردارنده 1177 حديث. جزء سوم: با 398 باب، 2455 حديث. تعداد در مجموع كتاب: 925 باب و 5511 حديث. (1) تعداد احاديث شماره گذارى شده در نسخه چاپى كتاب ، 5558 حديث است ؛ يعنى 47 شماره بيشتر از آمارى كه مؤلّف به دست مى دهد. آن گونه كه محقّق كتاب متذكّر مى شود، اين اختلاف با ملاحظه شمار احاديثى كه شيخ طوسى با عنوان «سند آخر» ذكر كرد، و نيز احاديث مكررّ در يك باب و كسر آنها از عدد ياد شده، تفاوت دو آمار تقريبا از بين مى رود. (2) مؤلّف، نيمى از روايات كتاب را _ كه به عبادات مربوط اند _ ، با اسناد كامل و نيم ديگر را مرسل نقل كرده است. شيخ طوسى در پايان كتاب، در بخشى با عنوان «مشيخه»، به سان مشيخه تهذيب، طريق خويش را به صاحبان كتب و اصول حديثى، ذكر كرده است. با مقايسه دو مشيخه تهذيب و الاستبصار، معلوم مى شود كه ميان آنها تفاوتى وجود ندارد. (3) الاستبصار چهارمين كتاب از كتب اربعه شيعه است و به دليل اعتبار و اهمّيت آن در گستره حديث شيعه و نيز جايگاه و ارزش رجالى آن، با استقبال و اعتماد فراوان علماى شيعه مواجه شد. بالغ بر 22 شرح و ترتيب و حاشيه و تعليقه بر متن الاستبصار و اسانيد و مشيخه آن، نگاشته شده است. (4) برخى از اين شرح ها كه چاپ نيز شده اند، عبارت اند از: 1 . كشف الأسرار فى شرح الاستبصار، به قلم سيّد نعمت اللّه جزايرى، كه در سه مجلد، با تحقيق و تعليق سيّد طيّب موسوى جزايرى، توسّط دار الكتاب در قم در

.


1- .الاستبصار، ج 4، ص 342.
2- .همان، هامش.
3- .الفوائد الرجالية، همان جا؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 6، ص 14.
4- .كشف الحجب، ص 321 _ 322؛ الذريعة، ج 2، ص 15 _ 16؛ الاستبصار، ص 20 _ 21 ، مقدّمه محقّق ؛ علوم حديث، ش 32، ص 227 _ 232.

ص: 358

ط _ متون طبّى
1 . طبّ الأئمّة عليهم السلام

سال 1371 ش، چاپ شد. 2 . شرح مشيخة الاستبصار، سيّد حسن موسوى خرسان كه در پايان الاستبصار چاپ شده است. 3 . شرح ميرزا حسين نورى بر دو مشيخه تهذيب الأحكام و الاستبصار، كه در خاتمه مستدرك الوسائل چاپ شده است. 4 . روش هاى فقه الحديثى شيخ طوسى در الاستبصار از كمال صحرايى اردكانى (پايان نامه كارشناسى ارشد)؛ 5 . الشيخ الطوسى، از حسن عيسى حكيم (رساله دكترى تاريخ اسلام)، در دانشگاه بغداد؛ 6 . تنقيح أسانيد التهذيب، از سيّد حسين بروجردى، با تصحيح و تبويب مهدى تبريزى؛ 7 . مشيخة الاستبصار و التهذيب و الفقيه، از ملّا شريف على بن حسن؛ 8 . المعجم المفهرس لألفاظ الأحاديث عن الكتب الأربعة، گروه تحقيق مؤسّسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى؛ 9 . المعجم المفهرس لألفاظ الكتب الأربعة، عليرضا برازش؛ 10 . فهرس الكتب الأربعة، سيّد احمد بن عناية اللّه حسينى زنجانى. (1)

ط _ متون طبّىطبّ الأئمّة عليهم السلاممؤلّف: ابنا بسطام نيشابورى ناشر: انتشارات شريف رضى، قم، چاپ دوم، 1411 ق. اين كتاب پيش از اين نيز در نجف اشرف، توسّط چاپ خانه حيدريه، با تحقيق و

.


1- .علوم حديث، همان جا.

ص: 359

مقدّمه سيّد محمّد مهدى و سيّد حسن موسوى خرسان، در سال 1385 ق، چاپ شد. در تحقيق كتاب، به نسخه خطّى آن اشاره نشده است. به گزارش آقا بزرگ تهرانى، يك نسخه خطّى طبّ الأئمة عليهم السلام ، در كتاب خانه آستان قدس رضوى و نسخه اى ديگر، در كاظميه نزد هبة الدين شهرستانى است و در هند نيز چاپ شده است. (1) وى همچنين، متذكّر است كه ملّا فيض اللّه عصاره تسترى _ كه در طبّ و نجوم صاحبْ نظر بود _ ، در دوره ولايت فتح على خان بن واخشتوخان بها، در سال 1088 ق، طبّ الائمّة عليهم السلام را به فارسى ترجمه كرد. (2) اين كتاب در مصادر، با نام كتاب الطبّ (3) و طبّ الأئمة (4) ذكر شده است. انتساب طبّ الأئمة به فرزندان بسطام نيشابورى، معروف نيست و با ترديد نيز رو به رو شده؛ چنان كه در اعتبار اصل كتاب نيز ترديد شده است. ريشه اين ترديد، در چند چيز است: عدم توثيق مؤلّفان، (5) ضعف طريق نجاشى به آن _ كه ابن عيّاش جوهرى است _ ، (6) و ضعف اسانيد برخى از روايات آن. (7) با اين همه، در بحار الأنوار، وسائل الشيعة و مستدرك الوسائل، از اين كتاب نقل شده است. (8) اين اعتنا، بدان جهت بوده كه در اين كتاب، احكام فرعى، بسيار كم آمده و بيشتر روايات آن، و در زمينه دعا و ادويه است كه در چنين مباحثى، اسانيد قوى شرط دانسته نمى شود. (9)

.


1- .الذريعة، ج 15، ص 139 _ 140.
2- .همان.
3- .رجال النجاشى، ص 39.
4- .بحار الأنوار، ج 1، ص 11، ص 30؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 43.
5- .بحار الأنوار، ج 1، ص 30.
6- .رجال النجاشى، ص 86 .
7- .طبّ الأئمّة عليهم السلام ، ص 14 ، مقدّمه آية اللّه بروجردى ؛ فهرس التراث، ج 1، ص 385.
8- .مستدرك الوسائل، ج 1، ص 387، 396، 409.
9- .بحار الأنوار، همان جا؛ الذريعة، ج 15، ص 140.

ص: 360

به هر روى، طبّ الائمّة عليهم السلام ، در حدود 250 باب با 409 روايت، سامان يافته است. موضوع اين كتاب، منافع و مضرّات خوردنى ها و آشاميدنى ها، راه هاى پيشگيرى از بيمارى، شيوه درمان آن است و البته دعاهاى تعويذ و ايجاد طلسم نيز در نزديك به پنجاه مورد، نقل شده است. روايات آن با اسناد كامل، از معصومان عليهم السلام نقل شده است.

.

ص: 361

فصل ششم : علوم حديث
فقه الحديث
1 . معانى الأخبار

فصل ششم : علوم حديثعلوم حديث كه شامل نقد حديث (چه در شكل جرح و تعديل رجال و بررسى سند و حديث چه در شكل نقد محتوايىِ آن ) ، فقه الحديث و دراية الحديث است، در اين دوره مورد توجّه عالمان شيعه بوده و درباره آنها به استثناى دراية الحديث، تأليفات جداگانه اى انجام گرفته است.

فقه الحديث1 . معانى الأخبارمؤلّف: شيخ صدوق تصحيح و تعليق: على اكبر غفّارى ناشر: مؤسّسة النشر الإسلامى (انتشارات جامعه مدرّسين)، قم، 1379 ق. در تحقيق اين كتاب، از دو نسخه خطّى و دو نسخه چاپى استفاده شده است. يكى از دو نسخه خطّى، توسّط محمّد بن محمّد محسن بن مرتضى معروف به علم الهدى (فرزند فيض كاشانى) ، در 1073 ق ، تصحيح شده است. نسخه خطّى ديگر نيز تصحيح شده و در كتاب خانه آية اللّه نجفى مرعشى قم است با تاريخ كتابت 1287 ق. دو نسخه چاپى، همراه با علل الشرائع چاپ شده اند ؛ يكى در سال 1299 ق، و ديگرى در سال 1311 ق. (1)

.


1- .معانى الأخبار، ص 6 _ 7 ، مقدّمه مصحّح ؛ الذريعة، ج 21، ص 204.

ص: 362

كتاب معانى الأخبار با همين عنوان، در مصادر معرّفى شده (1) و انتسابش به شيخ صدوق، معروف و چه بسا متواتر است. اين كتاب از مصادر بحار الأنوار، وسائل الشيعة و مستدرك الوسائل است. نسخه چاپى آن، شامل مقدّمه محقّق و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، اين مطالب آمده است: شرح حال مؤلّف، معرّفى نسخه هاى خطّى كتاب، معرّفى آثار شيخ صدوق، و نيز شرح مجلس مناظره شيخ صدوق در حضور ركن الدوله، به نقل از شيخ جعفر بن محمّد دوريستى، از كتاب مجالس المؤمنين شوشترى. (2) اصل كتاب در نزديك به ششصد باب با عنوان مشخّص، سامان يافته است. مؤلّف در باب اوّل، سه روايت از امام صادق عليه السلام درباره اهميّت فهم و درايت حديث، ذكر كرده است. شيخ صدوق تأليف كتاب معانى الأخبار را در سال 331 ق، به پايان رساند. (3) گويا وى اين اثر را با الهام از حديثى تأليف كرده كه در آن، بر فهم كلام معصومان عليهم السلام بيش از نقل آن، تأكيد و تكيه شده است. (4) مؤلّف در اين كتاب، برخى از مفاهيم، ألفاظ و عبارات قرآن و احاديث را كه در متون روايات، معنا و تفسير شده اند، گردآورى كرده است. از اين رو، اين كتاب افزون بر ارزش حديثى اش، يك منبع ارزشمند در فقه الحديث است. عنوان كتاب (اخبار) با محتواى آن، انطباق كامل ندارد. براى توجيه اين نام گذارى، به ناچار يا بايد به معناى ظاهرىِ آن بسنده كرد و آن را از باب اكثر و اغلب افراد دانست، و يا آن كه در معناى اين عنوان تصرّف كرد و آن را به معناى مرجعيت و مبنا دانستن اخبار در فهم و تفسير همه ألفاظ و عبارات _ اعم از حديثى، قرآنى و حتى تاريخى _ تفسير كرد. توجيه دوم، با محتواى كتاب سازگارتر است. ترتيب و چينش ابواب در اين كتاب، چونان ديگر كتب مؤلّف، از نظام معنادارى حكايت نمى كند. وى معمولاً ابواب آغازين و پايانى را مناسب و معنادار مى آورد؛ ولى در ابواب بينابين، اين نظام به هم مى خورد. از جمله ابواب ياد شده، مى توان به

.


1- .رجال النجاشى، ص 398؛ الفهرست ، طوسى، ص 237؛ معالم العلماء، ص 149؛ أمل الآمل، ج 2، ص 247.
2- .معانى الأخبار، ص 26 _ 35.
3- .الذريعة، ج 21 ، ص 204 .
4- .معانى الأخبار، ص 1.

ص: 363

2 . المَجازات النبوية

اين موارد اشاره كرد: معناى «بسم اللّه الرحمن الرحيم»، معناى توحيد و عدل، معناى «استواء على العرش»، معناى صراط، معناى رجس، معناى ابليس، معناى ثقلين، معناى منزلت و... . روايات كتاب با اسناد كامل، از طريق شيعه و بيشتر با واسطه على بن بابويه پدر مؤلّف (نزديك به دويست روايت)، ابن وليد، ابن ماجيلويه نقل شده است. مؤلّف گاه گاهى در ذيل برخى از روايات، توضيح مختصرى نيز از خود يا به نقل از ديگران، با عنوان «قال مصنّف هذا الكتاب...» ارائه مى دهد. كتاب معانى الأخبار توسّط عده اى از علماى شيعه، شرح يا تلخيص شد و يا ترجمه يا ترتيب و سامان هجايى يافت. عبد النبى طسوجى (م 1203 ق) بر كلّ كتاب و شيخ محمّد بن على قطيفى (در نيمه نخست سده سيزدهم) بر حديث توحيد آن، شرح نگاشتند. (1) شرح قطيفى به خطّ شاگرد او، در كتاب خانه شيخ مشكور حولاوى ديده شده است. (2) شيخ على بن احمد قطيفى (م 1266 ق) نيز آن را با عنوان مختصر المعانى، تلخيص كرد. (3) همچنين، شيخ داوود بن حسن بن يوسف بحرانى (معاصر شيخ حرّ عاملى) آن را بر اساس حروف هجايى، مرتّب نمود و نام آن را ترتيب معانى الأخبار نهاد. (4) محمّد ابراهيم بن محمّد على، آن را به فارسى برگرداند كه نسخه ترجمه او، در كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى موجود است. (5)

2 . المَجازات النبويةمؤلّف: شريف رضى تحقيق و شرح: طه محمّد زينى (استاد الازهر) ناشر: مكتبة بصيرتى، قم.

.


1- .الذريعة، ج 13، ص 194؛ ج 14، ص 72.
2- .همان، ج 13، ص 194.
3- .همان، ج 21، ص 204.
4- .همان، ج 26، ص 202.
5- .همان، ج 21، ص 203.

ص: 364

در تحقيق اين كتاب، از چند نسخه خطّى و چاپى استفاده شده، كه عبارت اند از: نسخه كتاب خانه دكتر حسين محفوظ در كتاب خانه دانشكده ادبيات دانشگاه بغداد (تاريخ كتابت: 982 ق)، نسخه كتاب خانه سيّد حسن صدر در كاظميه، نسخه كتاب خانه امام رضا عليه السلام در مشهد (تاريخ كتابت: 1064 ق)، نسخه كتاب خانه دانشگاه الأزهر در قاهره، نسخه كتاب خانه ملك، در تهران، و نسخه اى متعلّق به سده دهم، كه در كتاب خانه سيّد محمّد على روضاتى در اصفهان است. (1) كتاب المجازات النبوية، بارها چاپ شده است؛ از جمله، در مطبعة الآداب در بغداد، به سال 1328 ق، و با تحقيق محمود مصطفى و طه محمّد زينى و شيخ رضا استادى. اين كتاب با همين عنوان، در مصادر، ذكر شده (2) و انتساب آن به شريف رضى، معروف است. گويا شريف رضى، مجازات الآثار النبوية را هم زمان با تأليف نهج البلاغة نگاشته است؛ به اين قرينه كه در باره استعاره موجود در حكمت 466 نهج البلاغة : «العين وكاء السه» ، متذكّر مى شود كه در كتاب موسوم به مجازات الآثار النبوية، سخن گفته شده و همچنين، در چند جاى المجازات (ص 22، 41، 161، 223 و 252)، به نهج البلاغة ارجاع داده است. اين كتاب در زمينه فقه الحديث، با رويكرد تأكيد بر وجوه بلاغى و آرايه هاى ادبى در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله ، تأليف شده است. مؤلّف، احاديث كتاب را از كتب معروف غريب الحديث، كتب مشهور مغازى و مسانيد صحيح، گرد آورده (3) و تصريح نموده كه طريق وى به اين احاديث، از طريق روايت و اجازه و يا قرائت بر مشايخ خود بوده است. (4) سيّد رضى در اين كتاب، به بيان گونه هاى ادبى و بلاغى مجاز، استعاره، كنايه و تشبيه در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله پرداخته و معمولاً در ذيل هر حديث، وجوه مختلف

.


1- .تراثنا، ش 5، ص 45 _ 46.
2- .رجال النجاشى، ص 398؛ أمل الآمل، ج 2، ص 261؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 11؛ الغدير، ج 4، ص 195؛ الذريعة، ج 1، ص 358.
3- .المجازات النبوية، ص 12.
4- .همان.

ص: 365

3 . رسالة فى معنى المولى

معنايى و تأويل درست آن را نيز بيان كرده است. از اين رو، كتاب المجازات النبوية افزون بر جنبه ادبى اش، در زمينه فقه الحديث نيز ارزشمند است. شيوه كار سيّد رضى چنين است كه پس از نقل حديث _ كه بدون ذكر اسناد است _ ، اگر روايت ديگرى از آن حديث وجود داشته باشد، به نقل آن مى پردازد و سپس متذكّر مى شود كه اين قول، مجاز است يا اين كلام، استعاره ياكنايه و يا تشبيه است. محقّق محترم كتاب بر اين عقيده است كه سيّد رضى، ميان انواع بلاغت، تمايز نگذاشته و تشبيه و كنايه و مجاز و استعاره را يكى پنداشته است (1) و خود در پاورقى، به اين تمايز اشاره كرده و در هر مورد، وجه و نوع خاصّ انواع بلاغت را ذكر كرده است. اين كتاب با اعتنا و اعتماد علما و محدّثان مواجه شده است. براى نمونه، شيخ ابراهيم كفعمى (م 994 ق) آن را تلخيص كرده (2) و محمّد باقر مجلسى در بحار الأنوار و شيخ حرّ عاملى در وسائل الشيعة و ميرزا حسين نورى در مستدرك الوسائل، از آن نقل كرده اند. (3)

3 . رسالة فى معنى المولىمؤلّف: شيخ مفيد تحقيق: مهدى نجف ناشر: دار المفيد بيروت، چاپ دوم، 1414 ق. در مقدّمه محقّق كتاب، به نسخه هاى خطّى آن اشاره نشده است. از اين كتاب چندين نسخه به موجب برخى گزارش ها، چندين نسخه خطّى از اين كتاب وجود

.


1- .المجازات النبوية، ص 5.
2- .الذريعة، همان جا.
3- .بحار الأنوار، ج 1، ص 11؛ وسائل الشيعة، ج 3، ص 494، 500، 503، 517؛ ج 5، ص 84؛ ج 20، ص 41؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 78، 597؛ ج 3، ص 115، 121، 146، 358؛ ج 4، ص 10، 59.

ص: 366

دارد: يكى در كتاب خانه ميرزا محمّد تهرانى در سامرا (1) سه نسخه در كتاب خانه عمومى آية اللّه مرعشى، و دو نسخه نيز در كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى. (2) در مصادر كتاب شناسى اوّليه، اين عنوان ذكر نشده؛ ولى در منابع متأخّر، با عنوان مناظرة الشيخ المفيد، (3) فى معنى المولى (4) و رسالة فى معنى المولى (5) آمده ست. در انتساب اين كتاب به شيخ مفيد، ترديدى صورت نگرفته است. نسخه چاپى اين رساله، شامل مقدّمه محقّق و اصل رساله است. در مقدّمه محقّق، به جايگاه رساله با تصويرى كلّى از مطالب آن، پرداخته شده است. اين رساله حاصل مناظره و گفتگوى شيخ مفيد با چند متكلّم معتزلى از گروه بهشميه (منسوب به ابو هاشم جنائى) و برخى از مجبره است. آنان مدّعى بودند كه لفظ «مولى» در حديث غدير، بر امامت و رياست دلالت نمى كند؛ زيرا اين لفظ هرگز چنين معنايى ندارد. شيخ مفيد در اين گفتگو، مدّعى شده كه امامت و رياست، نه تنها يكى از معانىِ لفظ مولاست، كه معناى اصلى آن است و ساير معانى هر كدام به نحوى، به آن باز مى گردند. مهم ترين دلايل وى در اين باره، عبارت اند از: شواهد شعرى (از بزرگان صحابه و ديگر كسانى كه در شناخت لعت و دلالت آن، مى توان به كلام آنان احتجاج كرد)، فهم لغوىِ معاصر _ با استناد به اتّصال اين فهم به زمان پيامبر صلى الله عليه و آله _ ، و كلام اهل بيت عليهم السلام به اين اعتبار كه آنان، عالم به لغت هستند. شيخ مفيد به سروده هاى شعرايى استناد كرده است كه در لغت و زبان عربى، به فصاحت كلام، نامور بوده اند و كلامشان حجّت و مرجع است. اينان واژه مولا را در

.


1- .الذريعة، ج 2، ص 272؛ ج 20، ص 396.
2- .تراثنا، ش 13، ص 109؛ فهرست نسخه هاى خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى، ج 1، ص 91، 268، 283؛ فهرست كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى، ج 7، ص 29، 271.
3- .الذريعة، ج 22، ص 303.
4- .الغدير، ج 1، ص 345.
5- .رسالة فى معنى المولى، ص 3 ، مقدّمه محقّق.

ص: 367

معنايى به كار برده اند كه حاكى از رياست يا اولويت در تصرّف است؛ مانند شعرى كه اخطل در مدح عبد الملك بن مروان سروده است. شيخ مفيد متذكّر شده كه اخطل شاعرى است كه همگان بر خبرويت و سرآمدىِ او در زبان عربى و لغت، اذعان دارند. نمونه ديگر، قصيده معروف كميت بن زيد است؛ كسى كه در تفسير قرآن، به شعر او استشهاد شده و همگان بر فصاحت و معرفت او به لغت، هم زبان اند. چگونه مى توان پذيرفت كه چنين فردى، لفظ را در معنايى به كار برده باشد كه در لغت، هرگز در آن معنا به كار نرفته است؟! همچنين، قيس بن سعد بن عباده در قصيده اى كه هيچ كس از اهل نقل، در آن ترديد نكرده است و نيز حسّان بن ثابت شاعر رسول خدا صلى الله عليه و آله كه در دوره جاهليّت و اسلام، سرآمد فصحا بود. (1) ذكر اين كه برخى از اهل لغت، معناى رياست و تصرّف را براى مولا ذكر نكرده اند، اين استدلال را سست نمى كند؛ چراكه براى يافتن معناى واژه، قول اندكى از اهل لغت، بسنده نيست و از ديگر سو، ذكر نكردن اين معنا دلالت بر نفى آن در نظر آنان نمى كند. اين عدّه، معناى «اولويت در تصرّف» را ذكر نكرده اند، نه اين كه آن را انكار نموده اند. شيخ مفيد پس از پايان مناظره، تحت عنوان «فصل» به چند مطلب اشاره كرده است. موضوع فصل اوّل، احتمال جهل، عناد يا تأويل بر حسب اعتقاد درباره شعرا و اصحاب لغتى است كه به آنها اعتماد شده است. به نظر شيخ مفيد، اين احتمال قابل اعتنا نيست؛ زيرا به سدّ باب علم به لغت، مى انجامد. در فصل دوم، به نكته اى از كتاب غريب اللغة ى ابو عبيده استشهاد كرده است. ابو عبيده عبارت قرآنى « هُوَ مَوْلَاكُمْ » را به «أولى بكم» تفسير كرده است. در اين فصل، به شعر لبيد نيز استشهاد شده است.

.


1- .همان، ص 18 _ 21.

ص: 368

4 . أقسام المولى

در فصل سوم، درباره استشهاد به كلام كميت، اين اعتراض مطرح شده است كه ممكن است وى معناى اولويت را براى مولا، نه از عبارت نبوىِ «من كنت مولاه فهذا على مولاه»، كه از تسليم مردم نسبت به او از باب رياست مسلمانان، استفاده كرده باشد. بنا بر اين، استدلال به شعر و كلام كميت در كاربرد معناى اولويت براى مولا، كامل نيست. شيخ مفيد در پاسخ، سه مطلب را متذكّر شده است. دومى و سومى آن _ كه با اين بحث، ارتباط بيشترى دارند _ ، اين است كه حديث تسليم به امارت و رياست امير المؤمنين عليه السلام ، در ذيل حديث غدير و به دنبال اين قول پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است: «من كنت مولاه فعلىٌّ مولاه»، و ديگر آن كه حديث غدير، متواتر است و استدلال به آن، معروف و مشهور؛ ولى ديگر دلايل بر امامت على عليه السلام ، در اين حد از شهرت نيستند. بنا بر اين، نمى توان پذيرفت كه شاعرى مانند كميت، استناد به معروف را ترك و به غير معروف استناد كرده باشد. (1)

4 . أقسام المولىمؤلّف: شيخ مفيد تحقيق: مهدى نجف ناشر: دار المفيد، بيروت، چاپ دوم، 1414 ق. محقّق كتاب، به نسخه هاى خطّى كتاب اشاره نكرده است. چندين نسخه خطّى و چاپى از اين كتاب، موجود است: دو نسخه در كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى (2) و سه نسخه در كتاب خانه آية اللّه مرعشى. (3) اين رساله پيش تر، در نجف اشرف نيز توسّط «مكتبة دار الكتب التجارية»، همراه با المسائل الجارودية و رسالة فى النص على أمير المؤمنين بالخلافة والثقلان، (4) چاپ شده

.


1- .همان، ص 35 _ 43 .
2- .فهرست نسخه هاى خطّى مجلس شوراى اسلامى ، ج 7، ص 17؛ ج 21، ص 8 .
3- .فهرست نسخه هاى خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى، ج 1، ص 93، 269، 285.
4- .تراثنا، ش 13، ص 96؛ ج 19، ص 152.

ص: 369

5 . رسالةٌ حول خبر مارية

است. از اين رساله، با عنوان أقسام المولى فى اللسان (1) و أقسام المولى، (2) ياد شده است. شيخ مفيد در اين رساله، ده معنا براى لفظ مولا ذكر كرده و براى هر معنا، شواهد قرآنى و شعرى آورده است. وى اولويت را نخستين معناى مولا ذكر كرده و متذكّر شده كه اين، معناى اصلى مولاست و ساير معانى، به آن باز مى گردند. او در اين راستا، از اشعار شعراى معروف عرب _ چون: اخطل، حسّان بن ثابت، كميت بن زيد اسدى، قيس بن سعد بن عُباده و امير المؤمنين عليه السلام _ استفاده كرده است.

5 . رسالةٌ حول خبر ماريةمؤلّف: شيخ مفيد تحقيق: مهدى صباحى ناشر: دار المفيد، بيروت، چاپ دوم، 1414 ق. در تحقيق اين رساله، به چهار نسخه خطّى و يك نسخه چاپى اعتماد شده است: سه نسخه در كتاب خانه آية اللّه مرعشى (يكى با مهر تملّك به سال 888 ق، و خطّ عبد الحميد بن محمّد مقيم، بدون ذكر سال كتابت و ديگرى با تاريخ كتابت 1334 ق، به خطّ شيخ محمّد بن شيخ طاهر سماوى)؛ نسخه خطّى كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى، متعلّق به سده يازدهم؛ نسخه چاپ شده در نجف اشرف با عنوان رسائل الشيخ المفيد، در سال 1370 ق. (3) انتساب اين اثر با همين عنوان به شيخ مفيد، معروف است. (4) شيخ مفيد در اين رساله با تأمّلات عقلى و تكيه بر قرائن كلامى، به تبيين و شرح خبر موسوم به «خبر ماريه قِبْطيه» پرداخته است. بر اين پايه، رسالة مارية در فقه الحديث

.


1- .رجال النجاشى، ص 401.
2- .معالم العلماء، ص 149.
3- .رسالة حول خبر مارية، ص 10 _ 11.
4- .رجال النجاشى، ص 401؛ كشف الحجب و الأستار، ص 516؛ الذريعة، ج 20، ص 386.

ص: 370

ارزشمند و مفيد است. نسخه چاپى اين رساله، شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه سيّد محمّد رضا حسينى جلالى، مقدّمه مؤلّف، و اصل رساله است و رساله سيّد جعفر مرتضى و نقد آن نيز در پايان آمده است. در مقدّمه محقّق، به موضوع رساله و نسخه هاى خطّى و چاپى آن، اشاره شده است. به موجب مقدّمه مؤلّف، فردى معتزلى درباره خبر نام برده به ماريه قبطيه، سؤال هايى را نزد شيخ مفيد مطرح كرده است. اين رساله، حاصل گفت و باز گفت و پرسش و پاسخ شيخ مفيد و آن معتزلى است. (1) اصل رساله، شامل فشرده خبر و سؤال ها و پاسخ هاست. در اين خبر، چنين آمده است: عايشه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله ، ماريه _ همسر ديگر رسول خدا و مادر ابراهيم، تنها فرزند نرينه پيامبر _ را به برقرارى ارتباط نامشروع با جريح قبطى پسر عموى او، متّهم كرد. وى به دنبال اين اتهام، ابراز داشت كه ابراهيم از جريح قبطى است، نه از پيامبر صلى الله عليه و آله . چون اين خبر به گوش پيامبر رسيد، آن حضرت به على عليه السلام مأموريت داد كه اگر جريح را در خانه ماريه يافت، گردن بزند. على عليه السلام از پيامبر پرسيد كه تحقيق كند يا بدون تحقيق، اين مأموريت را انجام دهد؟ پيامبر گزينه تحقيق را به او پيشنهاد كرد؛ با اين عبارت كه: «بل يرى الشاهد ما لا يرى الغائب». أمير المؤمنين عليه السلام به خانه ماريه قبطيه رفت. فرد قبطى را در آن جا يافت. وقتى آن قبطى، شمشير را در دست امير المؤمنين ديد، ترسيد و از نخل بالا رفت. در اين هنگام بود كه باد ، پيراهن او را كنار زد و معلوم شد كه او آلت مردانه ندارد. أمير المؤمنين عليه السلام او را رها كرد و به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بر گشت و آنچه را مشاهده كرده بود، به ايشان گزارش داد. پيامبر خوش حال شد و خدا را به اين جهت كه اهل بيت را از تهمت مردان بد، منزّه و پاك ساخته، ستايش كرد. (2)

.


1- .رسالة حول خبر مارية، ص 16.
2- .همان، ص 17 _ 18.

ص: 371

اين خبر، برخى از آموزه هاى مسلّم شيعه اماميه را درباره گستره علم پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام به چالش مى كشد. در اين رساله، سه سؤال مطرح شده و شيخ مفيد به آنها پاسخ داده است: 1 . اعتبار و درستىِ خبر: شيخ مفيد اين خبر را مسلّم و اتفاقى دانسته است. 2 . چرا پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى دستور به قتل جريح داد كه به تحقّق جرم توسّط وى، قطع و يقين نداشت؟ 3 . چرا على عليه السلام از پيامبر پرسيد كه آيا اين دستور (كشتن جريح) مطلق و در هر حالت است يا مشروط به اثبات تحقّق جرم است؟ (1) سؤال اوّل، ناظر به اسناد حديث، ولى دومى و سومى، به محتواى آن مربوط اند. شيخ مفيد ابتدا متذكّر مى شود كه درباره اين خبر، تفسيرها و برداشت هاى مختلف و گاه متناقضى توسط پيروان مذاهب و فرقه هاى كلامى، مطرح شده است كه همگى فاسد و باطل اند. از آن جمله است: 1 . تفسير غلات كه به اين سخن امير المؤمنين عليه السلام ، جنبه رمزى داده اند و آن را دليل بر آگاهى آن حضرت از همه چيز دانسته اند. 2 . تفسير عامّه (اهل سنّت) و معتزله كه آن را شاهد بر اين گرفته اند كه اشتباه و خطا در احكام، براى پيامبر نيز جايز است. 3 . تفسير فرقه منتسب به موسى بن عمران كه از آن، تفويض تشريع در احكام و چگونگىِ آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله برداشت كرده اند. 4 . تفسير اصحاب رأى و استحسان كه اين رفتار پيامبر را به عمل به رأى و استحسان توصيف مى كنند. 5 . برداشت زنادقه و اهل ذمّه كه آن را به قرينه بر بى پايگى نبوّت اسلام

.


1- .همان، ص 18 _ 20.

ص: 372

6 . تصحيح الاعتقاد
اشاره

پيامبر گرفته اند. (1) شيخ مفيد در توجيه و تأويل درست خبر ماريه، اين عقيده را مطرح مى كند كه دستور پيامبر صلى الله عليه و آله ، مطلق نبود و آن حضرت خود و نيز امام على عليه السلام ، به اين مطلب واقف بودند. اما با اين حال، چرا پيامبر امر را مطلق بيان كرد و در كلام خود، هيچ اشاره اى به قيد آن نكرد؟ از يك سو، اين بدان جهت بود كه او مى دانست على عليه السلام به اين قيد و شرط، آگاهى دارد و ديگر نيازى به ذكر آن در خود كلام نبود. حضرت در اين كلام، مطابق شيوه معمول در ميان حكما و عرف اهل زبان، عمل كرد. به اقتضاى عرف اهل زبان، امر حكما در اطلاق و تقييد و اجمال و تفصيل، تابع ميزان فهم و معرفت و حكمت و ذكاوت فرد مأمور است؛ اگر مأمور در سطح عالىِ ذكاوت و معرفت و حكمت باشد، با اجمال و اطلاق سخن مى گويند و اگر در سطح متوسّط باشد، سخنشان با تأكيد و بيان اضافى، همراه مى شود و اگر در سطح پايين باشد، خواسته خود را با شرح و تفصيل و تكرار، بيان خواهند كرد. اين، سيره همه عقلا و عرف اهل زبان است و از ديگر سو، پيامبر صلى الله عليه و آله با اين كار (ترك قيد)، مى خواست فضيلت و علم لدنّى امام على عليه السلام را بر مردم آشكار سازد.

6 . تصحيح الاعتقادمؤلّف: شيخ مفيد تحقيق: حسين درگاهى ناشر: دار المفيد، بيروت، چاپ دوم، 1414 ق. در تحقيق كتاب، از شش نسخه خطّى استفاده شده است: دو نسخه در كتاب خانه مجلس شوراى اسلامى _ يكى به تاريخ كتابت 1080 ق، با خطّ احمد بن عبد العالى ميسى عاملى، و ديگرى به تاريخ 1335 ق، كه ناسخ آن دانسته نيست _ و چهار نسخه

.


1- .همان، ص 21 _ 22.

ص: 373

نيز در كتاب خانه آستان قدس رضوى : به خطّ مصطفى قلى حسينى قزوينى در 1079 ق، و به خطّ ابن زين العابدين محمّد حسين اُرموى نجفى در 1352 ق، و به خطّ شاه محمّد بن زين العابدين در تاريخ 1042 ق، و چهارمين نسخه بدون تاريخ و نام ناسخ. (1) كتاب تصحيح الاعتقاد با تحقيق هبة الدين حسينى شهرستانى، در سال 1363 ق، در تهران چاپ شد. (2) در مصادر كتاب شناسى اوّليه، در شمار تأليفات شيخ مفيد، نامى از اين كتاب نيامده؛ ولى در مصادر سده يازدهم به بعد، از آن با همين عنوان و يا با عنوان شرح عقائد صدوق، ياد شده است. (3) تصحيح الاعتقاد، شرح نقدْ گونه اى است بر الاعتقادات شيخ صدوق كه از مشايخ حديث مؤلّف بوده است. اين كتاب در فقه الحديث و نقد الحديث، مفيد و ارزشمند است. نسخه چاپى اين كتاب، شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه هبة الدين شهرستانى و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، به نسخه هاى خطّى و كارهايى كه در تحقيق كتاب انجام گرفته، اشاره شده است. مقدّمه شهرستانى، درباره جايگاه و اهمّيت كتاب است. در اصل كتاب، آراى شيخ صدوق به همراه شرح و گاه نقد شيخ مفيد آمده است. شيخ مفيد در اين كتاب، از 45 مسئله اى كه در الإعتقادات شيخ صدوق آمده، به 33 مسئله پرداخته است. نظم و ترتيب اين مسائل، هماهنگ با نظم و سامان كتاب شيخ صدوق نيست. عنوان مسئله پايانى در هر دو كتاب، «الأحاديث المختلفة» است. تصحيح الاعتقاد با عبارت «قال الشيخ ابو جعفر محمّد بن على بن حسين بابويه قمى المتوفى سنة 381 فى رسالة اعتقاداته...» آغاز مى شود و نخستين مسئله آن، معناى آيه «يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ» است. (4)

.


1- .تصحيح الاعتقاد ، ص 4 _ 6.
2- .مجلة تراثنا، ج 9، ص 231.
3- .بحار الأنوار، ج 4، ص 126؛ كشف الحجب و الأستار، ص 124؛ الذريعة، ج 4 ص 193.
4- .تصحيح الاعتقاد، ص 28.

ص: 374

روش پردازش مطالب كتاب، اين گونه است كه شيخ مفيد با عنوان «قال ابوجعفر»، قول شيخ صدوق را ذكر و سپس شرح مى كند. او يك شارح بى نظر و بدون رأى نيست؛ بلكه شارحى نقّاد است. مبناى او در شرح و نقد آراى شيخ صدوق، قرآن، احاديث معصومان، عرف و استعمال اهل زبان، (1) شعر، (2) پيش فرض هاى كلامى و عقل، به عنوان منبع و ابزار است. وى در نقد احاديث، به نقد اسنادى و محتوايى، هر دو، توجّه نشان داده است. در نقد اسنادى، به ضعف اسناد يا شاذ بودن آن و در نقد محتوايى، به مخالفت حديث با قرآن، ناسازگارى و اختلاف درونى و نيز مخالفت با عقل و اخبار صحيح، پرداخته است. البته در مواردى، ديدگاه شيخ صدوق را تأييد كرده، آن را هماهنگ با معيارهاى ياد شده دانسته است. (3) در نقد اسنادى و محتوايى، از اين دست عبارات، در كلام شيخ مفيد آمده است: «اين حديث، متروك و غير معمولٌ به است و اسناد آن، رضايت بخش نيست»؛ «حديث با زبان عرب، هماهنگى ندارد؛ زيرا در زبان و لغت عرب، علم به يك چيز، ملازم با آفرينش آن نيست»؛ «حديث با قرآن مخالف است. قرآن داور و ميزان حديث صحيح و سقيم، و مقدّم بر آن است»؛ «اين حديث، مرسل است»؛ «سخن شيخ ابو جعفر _ كه رحمت خدا بر او باد _ ، بى حاصل و متخالف و متناقض است و سبب اين تخالف و تنافى، ظاهر برخى احاديث است كه ناسازگارىِ درونى دارند و او از اين ناسازگارى _ به دليل توجّه به ظاهر _ ، غفلت كرده است»؛ «اين احاديث، شاذ هستند و با فرض صحّت و ثبت اسناد، نبايد به ظاهرشان بسنده كرد . معانى، وجوه و تأويل آنها را عالمان مى شناسند»؛ (4) «حديثى كه ابو جعفر از زراره نقل كرده، صحيح است و معناى آن، بر عقلا پنهان

.


1- .همان، ص 30، 54.
2- .همان، ص 28 _ 29، 76.
3- .همان، ص 59.
4- .همان : به ترتيب : ص 42، 44، 46، 49، 54.

ص: 375

مسئله بدا

نيست و هماهنگ با قول به عدل و مخالف با قول به جبر است»؛ (1) يا «وى در اين راستا، طريقه مُثلى را پيش گرفته و مطابق با عقل، عمل كرده است». (2) براى نشان دادن شيوه اى كه براى شرح و نقد، در تصحيح الاعتقاد به كار رفته، دو مسئله «بدا» و «جدل» را براى نمونه، نقل مى كنيم:

مسئله بَداشيخ مفيد روايات بدا را در اسناد، صحيح دانسته و به شرح و تأويل آنها پرداخته است. او متذكّر شده كه بدا در اصل، به معناى ظهور است. اين معنا، در قرآن آمده _ مانند: آيه «وَ بَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُواْ يَحْتَسِبُونَ» و آيه «وَ بَدَا لَهُمْ سَيِّ_?اتُ مَا كَسَبُواْ وَحَاقَ بِهِم» _ و مطابق عرف و استعمال اهل زبان نيز است. از اين رو، مراد از بدا در باره خدا، تعقّب رأى و نظر و آشكار شدن امرى بر او پس از آن كه بر وى پوشيده بود، نيست. به عقيده شيخ مفيد، بدا درباره خدا، در دو جا مى تواند به كار رود: يكى درباره فعلى كه به گونه معمول و متعارف و مطابق حساب عادى و ظنّ غالب، انجام نمى گيرد. به موجب اين معنا، منظور امام صادق عليه السلام كه فرمود: «ما بدا للّهِ فى شى ء كما بدا له فى إسماعيل»، اهمّيت مورد است. در شرايطى كه ظنّ غالب، بر وقوع قتل توسّط ابراهيم بود و خوف تحقّق آن وجود داشت، خدا بر ابراهيم لطف كرد. مؤيّد اين معنا، سخن ديگر امام صادق عليه السلام است كه فرمود: «كان القتل قد كتب على إسماعيل مرّتين، فسألتُ اللّهَ فى دفعه عنه فدفعه». مورد دوم كاربرد بدا، در افعال است. به استناد آيات قرآن، اجل دو گونه است: اجل قطعى و اجل قابل افزايش و كاهش: «ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ» ، «وَ مَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِى إِلَا فِى كِتَ_بٍ» و «لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَ_تٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ» . اجل غير قطعى، تابع عمل خير و ناشايست است. نوح

.


1- .همان، ص 59.
2- .همان، ص 62.

ص: 376

جدال درباره خدا

خطاب به قومش مى گويد: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا...» . شيخ مفيد در پايان اين بحث، به قول برخى از علماى اماميه با عنوان «بعض اصحاب» اشاره كرده است. بر اساس اين قول، چون بدا در لغت در معناى تعقّب و تبدّل رأى به كار مى رود، اطلاق آن بر خدا مجاز و استعاره است؛ چنان كه اطلاق غضب و رضا چنين است. وى متذكّر مى شود كه اعتقاد به اين قول، با وجود اطلاق بدا بر خدا در روايات، مضر به مذهب نيست. (1)

جدال درباره خداشيخ صدوق رواياتى را در نهى از جدال درباره خدا نقل كرده است؛ مانند اين روايت از امام صادق عليه السلام : «يهلك أهل الكلام و ينجو المسلمون». اما شيخ مفيد، جدال را دو قسم دانسته است: جدال حق و جدال باطل. جدال حق، پسنديده و مطلوب است و جدال باطل، ناپسند و غير مطلوب. وى در اين راستا، به چند آيه قرآن و روايت استناد كرده است. از جمله، به اين آيه خطاب به پيامبر: «وَ جَ_دِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ» يا به عموم مسلمانان: «وَ لَا تُجَ_دِلُواْ أَهْلَ الْكِتَ_بِ إِلَا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ» ، «قَالُواْ يَ_نُوحُ قَدْ جَ_دَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَ لَنَا» ، «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجَ_دِلُونَ فِى ءَايَ_تِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ» ، «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِى حَآجَّ إِبْرَ هِيمَ فِى رَبِّهِ» ، «وَتِلْكَ حُجَّتُنَآ ءَاتَيْنَ_هَآ إِبْرَ هِيمَ عَلَى قَوْمِهِى نَرْفَعُ دَرَجَ_تٍ مَّن نَّشَآءُ» ، «قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَآ» . شيخ ، مطلب را اين گونه ادامه داده است كه افزون بر خود ائمه عليهم السلام ، بزرگان اصحاب آنان نيز در اعصار مختلف، همواره در باره دين خدا با مخالفان، مناظره و جدل و احتجاج مى كردند و مورد تشويق ائمه عليهم السلام نيز قرار مى گرفتند. وى در اين زمينه، از كتاب الكافى كلينى _ كه آن را «أجلّ كتب الشيعة و أكثرها فائدةً» توصيف كرده _ ، گفتگوى يونس بن يعقوب با امام صادق عليه السلام را به هنگام ورود فرد شامى براى

.


1- .تصحيح الاعتقاد، ص 65 _ 73.

ص: 377

7 . أمالى المرتضى

مناظره ، نقل مى كند. به موجب اين حديث، امام صادق عليه السلام به يونس خطاب مى كند كه دوست دارد او كه خوشْ سخن است، با فرد شامى مناظره كند. يونس اشاره مى كند كه شنيده است آن حضرت خود، از كلام (مناظره درباره خدا) نهى كرده است. پس از آن كه يونس شنيده خود را كامل ذكر مى كند، امام صادق عليه السلام در پاسخ او مى فرمايد: «إنما قلت ويل لهم إذا تركوا قولى و صاروا إلى خلافه». سپس امام عليه السلام حمران بن أعين و محمّد بن طيّار و هشام بن سالم و قيس ماصر را فرا مى خواند و آنان در حضور او، درباره خدا سخن مى گويند... . (1)

7 . أمالى المرتضىمؤلّف: سيّدِ مرتضى علم الهدى تصحيح و تعليق: محمّد ابوالفضل ابراهيم ناشر: دار الفكر العربى، قاهره، 1998 م (دو جلدى). چند نسخه خطّى از اين كتاب موجود است كه همگى متعلّق به سده ششم اند و كهن ترينِ آنها در سال 544 ق، استنساخ شده است. (2) الأمالى سيّد مرتضى بارها چاپ شده است؛ از جمله، با تصحيح و تعليق شيخ احمد بن امين شنقيطى در سال 1325 ق، در سه مجلّد. اين كتاب افزون بر عنوان الأمالى، با عنوان الغرر (3) و الغرر و الدرر (4) و الأمالى فى التفسير (5) نيز ذكر شده است. الأمالى، بر پايه مجالس املاى سيّد مرتضى با يك تكمله، سامان يافته است. تاريخ شروع مجالس، معلوم نيست؛ ولى پايان آن بر اساس گفتار

.


1- .همان ، ص 68 _ 73 .
2- .الأمالى، سيّد مرتضى ، ص 21 _ 23 ، مقدّمه محقّق ؛ فهرس التراث، ج 1، ص 498.
3- .رجال النجاشى، ص 270.
4- .الفهرست ، طوسى، ص 164؛ معالم العلماء، ص 104؛ أمل الآمل، ج 2، ص 182؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 11؛ وسائل الشيعة، ج 12، ص 101.
5- .الذريعة، ج 3، ص 311.

ص: 378

محمّد بن حسن بن حمزه جعفرى در پايان نسخه كتاب، در جمادى اولاى سال 413 ق، بوده است. (1) بر پايه نسخه چاپى كتاب، شمار مجالس، هشتاد مجلس است. عنوان مجالس كتاب، در دو سوم آنها، تأويل يك يا چند آيه از قرآن است و در مجالس ديگر، تأويل روايات. هر مجلس، با بحث كلامى يا ادبى آغاز مى شود. مطالب مجالس، نشان مى دهد كه نظم و انسجام معنايى و موضوعى، بر آنها حاكم نيست و گويا سيّد مرتضى به تناسب حال مخاطبان يا از باب تنوّع در مطالب، از يك موضوع به موضوع يا موضوعات ديگر منتقل شده است. بسيار مشاهده مى شود كه پس از تأويل آيه اى، به تأويل حديثى پرداخته است كه به ظاهر، ارتباط معنايى با آن آيه ندارد و يا به نقل نظم يا نثرى از ادباى معروف، روى آورده است. سيّد مرتضى در اين كتاب، تحت عنوان «تأويل» به بررسى معناى درستِ 31 روايات پرداخته است. اين روايات، مرسل نقل شده اند و موضوعشان كلام، اخلاق و آداب و گاه مسائل فقهى است. مؤلّف در تبيين معناى درست روايت _ كه معمولاً از آن به تأويل، تعبير مى كند _ ، كلمات و عبارات ذو وجوه و مورد اختلاف، و گاه معناى كامل روايت را مورد بحث و بررسى قرار مى دهد. وى در اين زمينه، معمولاً ديدگاه هاى مختلف؛ بويژه آراى ابن قُتيبه و قاسم بن سلام و ابن انبارى را نقل و نقد مى كند. گاهى نيز پس از برشمردن همه وجوه محتمل و مختلف در معناى يك واژه يا معناى حديث، وجه درست و سازگار با آموزه هاى مذهب اماميه را با ذكر دليل، بيان مى كند. سيّد مرتضى در تأييد تأويل درست حديث، افزون بر قرائن شعرى و ادبى، لغت، فهم عقلى، حديث و قرآن، بر كلام برخى از صحابيان و ادبا و فرهنگ رايج عرب جاهلى نيز تكيه كرده است. از اين رو، كتاب أمالى سيّد مرتضى، در زمينه نقد الحديث و فقه الحديث ارزشمند است. احاديث كتاب، به نقل از ابو هريره، ابو عبيده

.


1- .الأمالى، سيّد مرتضى ، ص 20 ، مقدّمه محقّق .

ص: 379

8 . دليل النص بخبر الغدير

قاسم بن سلام، ابو مسعود بدرى، صفوان بن يحيى، عبد اللّه بن عمر، عقبه بن عامر، عبد اللّه بن مسعود و زيد بن سالم، و گاه بدون اشاره به نام راوى، از پيامبر صلى الله عليه و آله ، امير المؤمنين، امام صادق و امام رضا عليهم السلام نقل شده است.

8 . دليل النص بخبر الغديرمؤلّف: ابو الفتح كراجكى تحقيق و تخريج: علاء آل جعفر ناشر: مؤسّسة آل البيت لإحياء التراث، قم، 1416 ق. گويا يك نسخه خطّى از اين كتاب _ كه در سال 677 ق، كتابت شده _ با عنوان كنز الفوائد، در كتاب خانه آستان قدس رضوى است. (1) محقّق كتاب از اين نسخه خطّى و به طور خاص، از نسخه چاپى آن با تحقيق عبد اللّه نعمت، استفاده كرده است. كتاب دليل النص با كنز الفوائد با تحقيق شيخ عبد اللّه نعمت، در سال 1322 ق، همراه با كنز الفوائد، و با تحقيق اُسامة آل جعفر، در سال 1410 ق، جداگانه چاپ شد. (2) موضوع اين كتاب، شرح حديث معروف به غدير با محوريت واژه «مولى» است. دليل النص افزون بر ارزش روايى، ارزش فقه الحديثى دارد. نسخه چاپى كتاب، شامل مقدّمه محقّق كتاب، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، پس از شرح حال مؤلّف و بحث درباره انتساب كتاب به مؤلّف، به نسخه خطّى و چاپى كتاب و موضوع آن اشاره شده است. محقّق، مصادر اقوال و روايات كتاب را نيز در پاورقى، ذكر كرده است. مقدّمه مؤلّف، به انگيزه تأليف اختصاص دارد. به موجب اين مقدّمه، يكى از دوستان كراجكى درباره حديث غدير _ كه مهم ترين سند شيعه بر امامت و خلافت امام على عليه السلام است _ چهار پرسش مطرح كرده است. كراجكى در اين كتاب، با استناد به قرآن، روايات، لغت، شعر، سياق و

.


1- .دليل النص بخبر الغدير، ص 30 _ 31 ، مقدّمه محقّق .
2- .تراثنا، ش 21، ص 421 _ 454.

ص: 380

تبادر عرفى، به اين پرسش ها پاسخ داده است. وى پس از بررسى همه تأويلات محتمل در واژه مولا، معناى خلافت و اولويت در تصدّى امامت مسلمانان را با استناد به دلايل، اختيار كرده است. (1) پرسش هاى چهارگانه اى كه انگيزه اين تأليف را فراهم كرده اند، عبارت اند از: 1 . دليل بر درستى خبر غدير چيست؟ چراكه قول به بطلان آن نيز وجود دارد. 2 . دليل بر دلالت لفظ مولا بر اولويت به عنوان يكى از معانى محتمل آن، چيست؟ 3 . در صورتى كه اولويت را يكى از معانى محتمل مولا بدانيم، به كدام دليل مراد از آن در حديث غدير، اولويت است و لاغير؟ 4 . به كدام دليل مراد از اولويت، امامت است؟ اين معنا از كجاى كلام استفاده مى شود؟ كراجكى در پاسخ به اين پرسش ها، افزون بر قرآن، روايات، عقل و لغت، از شعر نيز بهره برده است؛ بويژه از كتاب معروف المجاز فى القرآن ابو عبيده معمّر بن مثنّى _ كه منزلت و جايگاه او در علم عربى معروف است _ و شعر لبيد و معانى القرآن. (2) وى در پاسخ پرسش اوّل، به اتفاق فريقين، بر حديث غدير اشاره كرده و متذكّر شده است كه هيچ يك از عالمان؛ بويژه اهل سنّت، در اعتبار اين حديث ترديد نكرده اند. ايرادها يا نقدهايى كه مطرح شده، درباره محتواى آن است. البته كراجكى به انكار ابن ابى داوود سجستانى، جاحظ و خوارج نيز اشاره كرده؛ ولى توضيح داده است كه انكار آنان، اجماع مسلمانان بر اعتبار حديث غدير را از ميان نمى برد؛ زيرا اگر قول شاذّ مخالف يا رأى مستحدث، چنين اعتبارى داشته باشد، هيچ اجماعى تحقّق پيدا نمى كند. از اين گذشته، گويا ابن ابى داوود از اين نسبت، تبرّى جسته است و حال

.


1- .دليل النص، ص 37 _ 39.
2- .همان ، ص 44 _ 45.

ص: 381

جاحظ نيز معلوم است؛ زيرا معروف است كه جاحظ در كتاب هاى خود، اقوال و آراى متضاد و متنافى و سست و خلاف واقع، فراوان دارد. خوارج نيز بزرگ ترين دشمنان امير المؤمنين بودند و از اين رو، سخن آنها صلاحيت بى اعتبار كردن خبر غدير را ندارد. كراجكى در پاسخ پرسش دوم، اشاره كرده كه كمترين آشنايى با لغت عرب و اهل آن، معلوم مى دارد كه يكى از معانى مولا، اولويت است. وى به ده معنا كه در لغت براى مولا آمده، اشاره كرده است: 1 . اولى _ كه معناى اصلى واژه مولا، همين معناست و ساير معانى، به آن بازگشت مى كنند _ ، 2 . مالك رق، 3 . معتق رق، 4 . معتق، 5 . پسر عمو، 6 . ناصر، 7 . متولّى ضمان جريره، 8 . هم پيمان، 9 . همسايه، 10 . امام و سيّد مطاع. در جواب كراجكى به پرسش سوم، آمده است كه سياق كلام و به عبارتى صدر كلام، در فهم درست ذيل كلام، نقش دارد. عادت اهل لسان، بر اين است كه معناى محتملِ معطوف به معناى مصرّح را در معناى مصرّح، اراده مى كنند. در صدر حديث غدير، به واژه «اولى» تصريح شده است. سپس در ذيل آن، عبارت «من كنت مولاه فعلىٌّ مولاه» بر آن عطف شده است. پس گرچه واژه «مولى» مى تواند به يكى از معانى دهگانه باشد؛ در اين حديث به قرينه معناى اولويت در صدر آن، بر حسب عرف، خطاب به معناى اولويت است و لا غير. به علاوه، عبارت نبوى «من كنت مولاه فعلىٌّ مولاه» از دو حالت خارج نيست: يا مراد از آن، اولويت است _ به قرينه عرف اهل كلام _ ، يا يكى از نه معناى ديگر است. اگر معناى اوّل باشد، مطلوب حاصل است و اگر غير آن باشد، لازم مى آيد كه پيامبر در خطاب به مردم، كلامى گفته باشد كه ممكن است مردم خلاف مراد او را برداشت كنند و راهى هم براى تشخيص مراد پيامبر، وجود نداشته باشد. حالْ آن كه نسبت دادن چيزى به پيامبر، به استناد عقل، درست نيست.

.

ص: 382

رجال، تراجم و كتاب شناسى
1 . رسالة أبى غالب الزرارى

كراجكى در پاسخ به پرسش چهارم نيز باز به عرف اهل لغت استناد كرده است. اهل لغت، وصف مولا را براى كسانى به كار مى برند كه مالك تدبير و تصرّف و امر و نهى در متعلّق اولويت باشند. مثلاً مى گويند: «سلطان در اجراى حدود، اولا از رعيت است» و «مولا نسبت به بنده اش، اولاست» و «زوج، اولا به زوجه خويش است».

رجال، تراجم و كتاب شناسى1 . رسالة أبى غالب الزرارىمؤلّف: ابو غالب زرارى تحقيق: سيّد محمّد رضا حسينى جلالى ناشر: مركز البحوث و التحقيقات الإسلامية، قم، چاپ اوّل، 1411 ق. نُه نسخه خطّى از اين رساله، همراه با تكمله ابن غضائرى وجود دارد كه همگى متعلّق به سده سيزدهم و چهاردهم اند. از جمله: نسخه كتاب خانه آستان قدس، نسخه مركز احياء ميراث اسلامى با تاريخ 1348 ق، و نسخه كتاب خانه آية اللّه مرعشى با تاريخ 1359 ق (1) . اين كتاب بارها چاپ شده است. از جمله، در بغداد با تحقيق شيخ محمّد حسن آل ياسين (در سال 1373 ق) و با شرح سيّد محمّد على ابطحى موحّد اصفهانى (در سال 1399 ق). (2) اين كتاب با عنوان رسالة أبى غالب إلى ابن ابنه، (3) رسالة أبى غالب، (4) ، رجال أبى غالب (5) و الإجازة (6) ، معرّفى شده است. اين رساله افزون بر آن كه بيانگر گونه خاصّى از تأليف در سده چهارم است، در زمينه تاريخ، رجال و كتاب شناسى نيز ارزش فراوان دارد و

.


1- .رسالة أبى غالب الزرارى ، ص 25 ، مقدّمه محقق ؛ فهرس التراث ، ج 1 ، ص 410 ؛ فهرستگان نسخه هاى خطى حديث و علوم حديث شيعه ، ص 134 _ 135 .
2- .مجله تراثنا، ج 29، ص 134.
3- .رجال النجاشى، ص 75؛ الفهرست ، طوسى، ص 77.
4- .الذريعة، ج 11، ص 7.
5- .همان، ج 10، ص 93.
6- .همان، ج 1، ص 143.

ص: 383

انتساب آن به ابو غالب زرارى، معروف است. رساله ابو غالب، از مصادر كتاب هاى رجالى، تاريخى و كتاب شناسى است. نجاشى، شيخ طوسى و علّامه حلّى در كتاب هاى رجالى و كتاب شناسى خود و نيز شيخ حرّ عاملى، محمّد باقر مجلسى و ميرزا حسين نورى در رجال و كتاب شناسى، از آن استفاده كرده اند. ابو غالب اين رساله يا اجازه را براى تنها بازمانده خاندان اَعيَن _ كه نوه پسرى اش محمّد بن عبد اللّه بن احمد بود و چهار سال بيش نداشت _ ، تأليف كرد. (1) وى اين رساله را در ذى قعده سال 356 ق، تأليف كرد و در سال 367 ق، به بازنگرى و اصلاح آن پرداخت. (2) انگيزه اصلى ابو غالب از تأليف اين رساله، آن بوده كه در فقدان فرد يا افراد تداوم بخش سلسله پر افتخار خاندان اعين و در حال پيرى و ضعف خود وى و نيز كوچك بودن تنها بازمانده خاندان ياد شده، ميراث گران بهايى را كه از تاريخ و افتخارات محدّثان و راويان آل اعين به او رسيده بود و نيز كتاب هاى را كه از خود و مشايخ خود در اختيار داشت و نسبت به انتساب آن كتاب ها به مؤلّفان آنها اعتماد داشت، در اختيار نوه خود قرار دهد تا شايد بدين وسيله، [اين افتخارات و ارزش ها، در] نسل آل اعين ادامه پيدا كند. (3) بر اين اساس، ابو غالب زرارى ابتدا به معرّفى خاندان اعيَن _ از زُراره و حمران بن اعين تا پدر خود و سپس خود و تنها فرزندش _ پرداخته و مشايخ خود را نيز ذكر كرده است. وى در اين باره، بنا به نقلى كه در اختيار دارد، متذكّر شده كه آل اعين، همگى اهل علم و حديث و از دل دادگان اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله بوده اند و شمار محدّثان آن خاندان، به شصت نفر مى رسد. (4) نكته مهم در اين قسمت، آن است كه ابو غالب در نقد و جرح و تعديل راويان، بر مبناى اعتبار و وثاقت راوى عمل مى كرده و نوع مذهب را دخالت نمى داده است. مثلاً

.


1- .رسالة أبى غالب، ص 42.
2- .همان، ص 45.
3- .همان ، ص 42 .
4- .همان، ص 2، ص 6، ص 17 .

ص: 384

وى از حميد بن زياد و ابو عبد اللّه ثابت و احمد بن محمّد رياح كه واقفى بودند، روايت كرده و درباره آنها متذكّر شده است كه: «آنها افرادى فقيه، قابل اعتماد در حديث (ثقه در حديث) و كثير الروايه اند». (1) ظاهرا بخش مهم تر كتاب، كتاب شناسى آن است. وى در بخش ياد شده، كتاب هاى خود و نيز كتاب هاى مشايخ و ديگر محدّثان را كه در اختيار داشته، معرّفى كرده و متذكّر شده كه از مؤلّفان كتاب هاى ياد شده، اجازه روايت دارد. نكته قابل توجّه و بسيار مهمّى كه اعتبار اين رساله را بيشتر مى كند، اين است كه ابو غالب در معرّفى بسيارى از اين كتاب ها، نحوه روايت كتاب را از حيث سماع و اجازه و حتى زمان اجازه يا سماع، ذكر كرده است. اين رساله يكى از كهن ترين كتاب ها در فنّ تراجم و شرح حال نگارى است و چون مؤلّف، يكى از افراد خاندان اعين بوده، با دقّت بسيار شرح حال ايشان را نوشته است. همچنين، اين رساله به گفته آقا بزرگ تهرانى، از كهن ترين اجازاتى است كه از قدما به دست ما رسيده، و عدّه اى از علما اين رساله را يكى از اصول دانش رجال شمرده اند و آن را بر كتب پنجگانه رجالى مشهور، مقدّم دانسته اند. به هر روى، رساله ابو غالب، در اختيار شيخ حرّ عاملى، علّامه مجلسى و شيخ يوسف بحرانى (م 1186 ق) بوده است. علّامه مجلسى در فصل معرّفى مصادر كتاب بحار الأنوار، وعده داده كه آن را در قسمت اجازات بياورد؛ ولى با مراجعه به مجلّدات پايانى كتاب بحار الأنوار، اين رساله يافت نشد. محدّث بحرانى نيز تمام آن را در كتاب كشكول خود ذكر كرده است. (2) ابن غضائرى كه راوى اين رساله است، تكمله كوتاهى بر اين رساله نوشته كه در اغلب نسخه ها همراه با اصل رساله است. نيز سيّد محمّد على موحّد ابطحى، با شرح رساله ابو غالب و تكمله ابن غضائرى، كتابى با عنوان تاريخ آل أعين نوشته و در آن، به شرح حال اين خاندان پرداخته است.

.


1- .همان، ص 41.
2- .كشكول، ج 1، ص 180 _ 220؛ الذريعة، ج 1، ص 144.

ص: 385

2 . تكملة رسالة أبى غالب الزّرارى
3 . الضعفاء

2 . تكملة رسالة أبى غالب الزّرارىمؤلّف: حسين بن عبيد اللّه غضائرى شرح و تحقيق: محمّد على موحّد ابطحى ناشر: مطبعة ربّانى، 1399 ق. اين رساله، چه همراه با رساله ابو غالب زرارى و چه جداگانه، بارها چاپ شده است. از جمله، با تحقيق محمّد رضا حسينى، در سال 1411 ق، با رسالة أبى غالب الزرارى. در تحقيق كتاب، از چند نسخه خطّى كه معمولاً همراه با رساله ابو غالب است، استفاده شده است. (1) اين كتاب در برخى از مصادر كتاب شناسى متأخّر، چون الفوائد الرجالية، (2) خاتمة مستدرك الوسائل و الذريعة ذكر شده است. (3) تكمله ابن غضائرى، مختصر و كوتاه، در راستاى تكميل رساله ابو غالب زرارى تأليف شده است. مؤلّف در اين كتاب، كسانى از خاندان اعين را كه در رساله ابو غالب نيامده اند، از منابع ديگرى مانند: منتخبات جعفر بن قولويه، (4) دستْ نوشته هاى ابو الحسن محمّد بن احمد بن داوود قمى و رجال عقيقى، فراهم آورده است. (5)

3 . الضعفاءمؤلّف: ابن غضائرى تحقيق: سيّد محمّد رضا حسينى جلالى ناشر: دار الحديث، قم، چاپ اوّل، 1422 ق.

.


1- .رسالة أبى غالب الزرارى، ص 15 ، مقدّمه حسينى جلالى ؛ شرح تكملة رسالة أبى غالب، ص 75.
2- .الفوائد الرجالية، ج 1، ص 236، 244.
3- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 4، ص 445؛ الذريعة، ج 11، ص 7 _ 8 .
4- .شرح تكملة رسالة أبى غالب، ص 97.
5- .همان، ص 100، 101.

ص: 386

در تحقيق اين كتاب، از دو نسخه خطّى استفاده شده است: نسخه دانشگاه تهران (كتابت در: 1363 ق) و نسخه كتاب خانه آية اللّه مرعشى (كتابت در: 1355 ق). (1) اين كتاب افزون بر عنوان الضعفاء، (2) گاه بدون عنوان خاص (3) و گاه به نام رجال ابن غضائرى (4) ذكر شده است. الضعفاء تا عصر نجاشى و شيخ طوسى، موجود بود و پس از آن، تا حدود دو قرن ناياب شد. در سده هفتم، احمد بن طاووس حلّى (م 673 ق) نسخه اى از آن را يافت و مطالب آن را در كتاب رجالى حلّ الإشكال خويش گنجاند. پس از او، ملّا عبد اللّه شوشترى (م 1021 ق) نسخه اى از حلّ الإشكال ابن طاووس را به دست آورد و كتاب الضعفاء ابن غضائرى را استخراج و جداگانه تحرير كرد. آنچه امروزه از كتاب ابن غضائرى در دست است، همان تنظيم و ترتيب شوشترى است. (5) كتاب الضعفاء در نوع خود در حوزه شيعه، كتابى نو و بديع است. مؤلّف در اين كتاب، همانند برخى رجال شناسان اهل سنّت و شايد متأثّر از آنها، تنها به ذكر راويان ضعيف يا افرادى كه متّهم به ضعف شده اند، پرداخته است. مؤلّف در اين كتاب براى بيان ضعف افراد، واژه «طعن» را _ گاه مطلق و گاه به صورت مضاف _ به كار برده است، مانند: «طعن أصحابُنا فيه»، «طُعِن في عدالته»، «طُعِن عليه بالغُلوّ»، «طعن عليه بفساد مذهبه»، «طُعِن فى مذهبه، لا في نفسه»، «الطعن إنّما وقع على دينه»، «الطعن فيه، لا في مَن أخذ عنه»، «ليس الطعن فيه، إنّما الطعن في من يروي عنه». (6) ملاحظه اين گونه تعابير، نشان مى دهد كه اوّلاً: ابن غضائرى در تضعيف رجال، بر

.


1- .الرجال ، ابن الغضائرى، ص 31 _ 32.
2- .تحرير الطاووسى، ص 4 _ 5؛ رجال ابن داوود ، ص 25 _ 26.
3- .خلاصة الأقوال، ص 377، 414.
4- .الرجال ، ابن الغضائرى، ص 3.
5- .تحرير الطاووسى، همان جا؛ مجمع الرجال، ج 1، ص 10؛ سماء المقال، ج 1، ص 20؛ الذريعة، ج 1، ص 288؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 44، ص 114؛ كلّيات فى علم الرجال، ص 85 .
6- .ر.ك: الرجال، ابن الغضائرى.

ص: 387

دو عامل _ يكى مذهب و دين (اثنا عشرى) و ديگرى صداقت و اجتناب از دروغگويى در كلام و نقل (عدالت) _ تكيه كرده است. وى فقدان اين شرايط يا يكى از آنها را در خود راوى يا شيخ راوى، سبب ضعف او دانسته است. ثانيا: وى در تضعيف، بر بُعد اثباتى تكيه كرده و معتقد بوده كه عدم طعن، مساوى با توثيق است. (1) در انتساب كتاب الضعفاء به ابن غضائرى، تا سده چهاردهم ترديدى صورت نگرفته بود. (2) تنها در اين ميان، شهيد ثانى و محقّق خوانسارى آن را به پدر او، حسين بن عبيد اللّه غضائرى (م 411 ق)، نسبت داده اند. (3) اين در حالى است كه شهيد در تعليقات خود بر خلاصة الأقوال علّامه حلّى، از عبارات علّامه استفاده مى كند كه مراد از ابن غضائرى _ كه مكرّر در اين كتاب ذكر شده _ ، احمد بن حسين بن عبيد اللّه غضائرى است. (4) اما در سده چهاردهم و پانزدهم، عدّه اى از علماى كتاب شناسى و رجال، با ترديد در انتساب كتاب الضعفاء به ابن غضائرى، آن را ساخته و پرداخته مخالفان شيعه و يا دست كم، محرّف و دستْ خورده، توصيف نموده اند. (5) ادّعاى گروه ياد شده، به طور عمده به دو مطلب استناد داده شده است: يكى عدم وصول نسخه كتاب از طريق قابل قبول، و ديگرى كثرت تضعيفات و جرح. كتاب الضعفاء، از سده هفتم به بعد، از مصادر كتاب هاى رجالى شمرده شد. برخى بر اين كتاب اعتماد كرده اند؛ اگرچه در مقام تعارض، گاه آراى امثال نجاشى و شيخ را

.


1- .ر.ك: همان، ص 22 _ 25 (مقدّمه محقّق).
2- .ر.ك: خلاصة علّامه، ص 36 و 37 (به نقل از: سماء المقال، ج 1، ص 119)؛ رجال ابن داوود ، ص 25 _ 26؛ الرواشح السماوية، ص 111 _ 114؛ مجمع الرجال، ج 1، ص 11؛ أمل الآمل، ج 2، ص 12؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 41؛ نقد الرجال، ج 1، ص 119؛ الفوائد الرجالية، ج 2، ص 49 _ 50؛ سماء المقال، ج 1، ص 14؛ خاتمة مستدرك الوسائل، ج 1، ص 18؛ الرجال، ابن الغضائرى، ص 17 (مقدّمه محقّق).
3- .سماء المقال، ج 1، ص 16؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 44؛ كليّات فى علم الرجال، ص 84 .
4- .سماء المقال، ج 1، ص 20.
5- .ر.ك: الذريعة، ج 2، ص 290 و ج 10، ص 89؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 95 _ 96، 208؛ بحوث فى فقه الرجال، فانى، ص 29.

ص: 388

ترجيح داده اند. (1) برخى نيز اگرچه بر آن اعتماد نكرده اند، مطالب آن را در كنار ديگر اقوال، ذكر و گاه نقد كرده اند. (2) عدّه اى ديگر كه بر كتاب ابن غضائرى اعتماد نكرده اند، معتقدند كه اوّلاً وى در آراى رجالى خود، برپايه اجتهاد عمل كرده و ثانيا، در جرح به امورى مانند غلو تمسّك كرده كه يا سبب جرح نيستند و يا در سببيت آنها اختلاف است، و ثالثا، وى عدّه بسيار زيادى را جرح و تضعيف كرده است. به همين جهت، درباره او چنين عباراتى به كار رفته است: «كسى از دم تيغ طعن او، سالم خارج نشده است»، «راوى سالم، كسى است كه از زير دست او سالم بيرون آمده باشد»، «جرح او، در واقع، مدح است» و «وى فردى طعّان است». (3) نسخه چاپى الضعفاء، شامل اين بخش هاست: مقدّمه محقّق، مقدّمه كوتاه تسترى، اصل كتاب، مستدرك كتاب و فهرست هاى عموى آن. مقدّمه محقّق، در شرح حال مؤلّف، آثار او، انتساب كتاب به ابن غضائرى، معرّفى كتاب و شيوه نقد و جرح رجال، و معرّفى نسخه هاى خطّى كتاب است. در اصل كتاب، نام 160 راوى با ذكر مورد جرح هر كدام، آمده است. مطالب بر اساس اسامى راويان از الف تا يا، و يك باب با عنوان كنيه، سامان يافته است. قسمت پايانى كتاب، ذكر راويانى است كه در رجال النجاشى و خلاصة الأقوال علّامه حلّى و رجال ابن داوود، درباره آنها مطلبى از ابن غضائرى نقل شده است. محقّق كتاب اين موارد را تحت عنوان «مستدركات» آورده است. كار ديگر محقّق، نگارش فهرست كتاب در اين موارد است: 1 . فهرس أسماء الأعلام، 2 . فهرس كنى الأعلام، 3 . فهرس ألقاب الأعلام و أنسابهم، 4 . فهرس ألفاظ

.


1- .مانند ابن طاووس (به نقل از: التحرير الطاووسى؛ خلاصة ى علّامه؛ رجال ابن داوود؛ نقد الرجال؛ الفوائد الرجالية و سماء المقال).
2- .مانند صاحبان وسائل الشيعة و خاتمة مستدرك الوسائل .
3- .الذريعة، ج 2، ص 298 و ج 10، ص 89؛ الرجال ، ابن الغضائرى، ص 21 (مقدّمه محقّق).

ص: 389

4 . رجال النجاشى

الجرح و التعديل كما جاءت فى الكتاب، 5 . فهرس المصطلحات و الألفاظ الخاصّة، 6 . فهرس المواضع و البلدان، 7 . فهرس الكتب غير المصادر و المراجع، 8 . فهرس المصادر و المراجع، 9 . فهرس المحتوى.

4 . رجال النجاشىمؤلّف: نجاشى تحقيق و تصحيح: سيّد موسى شبيرى زنجانى. ناشر: مؤسّسة النشر الاسلامى (انتشارات جامعه مدرسين)، چاپ پنجم، 1416 ق. در تحقيق اين كتاب، از چهارده نسخه خطّى استفاده شده است (1) كه كهن ترين نسخه، متعلّق به سال 982 ق، است. (2) رجال نجاشى در سال 1397 ق، با تحقيق محمّد جواد غروى نائينى، و در سال 1407 ق، با تحقيق سيّد موسى شبيرى زنجانى چاپ شده است. عنوان اصلى كتاب نجاشى، دانسته نيست. در برخى مصادر، و نيز به موجب برخى نسخه هاى خطّى كتاب، نام آن فهرست أسماء مصنّفى الشيعة ذكر شده است. (3) گويا عنوان الرجال، در سده هشتم و توسّط علّامه حلّى و ابن داوود، مطرح شده است. (4) به هر روى، اين كتاب كه انتسابش به نجاشى، معروف و حتى متواتر است از مصادر كتاب هاى رجالى و حديثى است. نسخه چاپى آن شامل مقدّمه محقّق، مقدمه مؤلّف و اصل كتاب است. مقدّمه محقّق ، به نسخه هاى خطّى و چاپى كتاب و نيز كارهايى كه در جهت تصحيح آن انجام شده، اشاره دارد. مقدمه كوتاه مؤلّف، درباره انگيزه تأليف و برخى از ويژگى هاى كتاب است. به موجب اين مقدمه، اتّهام مخالفان به شيعه كه

.


1- .رجال النجاشى، ص 2.
2- .الذريعة، ج 1، ص 154؛ رجال النجاشى، همان جا؛ فهرس التراث، ج 1، ص 521.
3- .فرج المهموم، ص 97، 121، 122، 130؛ فتح الأبواب، ص 190، 243؛ الفوائد الرجالية، ج 2، ص 30 _ 31.
4- .خلاصة الأقوال، ص 72؛ رجال ، ابن داوود، ص 25 ، مقدّمه محقّق .

ص: 390

پيشينه تأليف و كتاب ندارند، انگيزه لازم را براى تأليف اين كتاب فراهم آورده است. نيز همه تأليفات عالمان امامى، به جهت كثرت و پراكندگى شان، در اين كتاب ذكر نشده است و براى اختصار، به ذكر يك طريق به صاحب كتاب، بسنده شده است. در اصل كتاب، 1269 نفر از رجال و مؤلّفان شيعه معرّفى شده اند. گو اين كه هدف اصلى نجاشى، ذكر تأليفات و آثار بوده؛ ولى معلوم است كه بدون معرّفى مؤلّف، معرّفى تأليف انجام نمى گيرد. در شرح حال مؤلّفان، افزون بر اسامى، كنيه ها، القاب و انساب، به اقوال مطرح در مدح و ذمّ آنان، و گاه به نام راويان و مشايخ و سال وفات آنان نيز اشاره شده و در معرفى آثار، ذكر كتاب ها و رساله ها و طريق نجاشى به آنها آمده است. به موجب نسخه هايى از رجال نجاشى، اين كتاب شامل دو جزء بوده است كه جداگانه نگارش شده اند: جزء نخست، از حرف الف تا عين و جزء دوم از حرف عين تا پايان كتاب. (1) در نسخه چاپى، اين تقسيم بندى نيست. در نسخه چاپى ابتدا تحت عنوان «طبقه اولى»، شش نفر از متقدّمان در تأليف، بدون مراعات ترتيب الفبايى، معرفى شده اند؛ ابو رافع، على بن ابى رافع، ربيعة بن سميع، سليم بن قيس هلالى، اصبغ بن نُباته مجاشعى و عبيد اللّه بن حرّ جُعفى. پس از اين طبقه، به ساير محدّثان و مؤلّفان بر اساس حروف الفبا و با رعايت ترتيب دو حرف اوّل اسم محدّث، پرداخته شده است. باب پايانى، به كسانى اختصاص يافته است كه به كنيه مشهورند. شمار رجال معرّفى شده در كتاب، 1269 نفر است؛ اوّلينِ آنها ابان بن تغلب بن رباح و آخرين نفر ابو يعقوب جُعفى است. اگرچه نجاشى به قصد معرّفى مصنّفات شيعه اماميه، اين كتاب را تأليف كرده؛ در لابه لاى آن، شيعيان غير امامى و افراد غير شيعه اى كه يا از رجال شيعه روايت كرده اند يا در تأييد آموزه هاى شيعه، كتاب نگاشته اند نيز معرّفى شده اند. (2) نجاشى درباره مذهب برخى از اين افراد كه شيعه غير امامى اند، سكوت كرده است. (3) درباره جرح و تعديل نيز

.


1- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 30 _ 31.
2- .كليّات فى علم الرجال، ص 62.
3- .قواعد الحديث، ص 160.

ص: 391

همين داستان وجود دارد؛ نجاشى گاهى به جرح و تعديل رجال پرداخته، و گاه سكوت كرده است. همين سكوت ها ، زمينه ساز اختلاف ميان رجال شناسان گشته است. عدّه اى از علماى رجال، بر اين عقيده اند كه سكوت نجاشى؛ به ويژه در هر دو زمينه جرح و تعديل افراد، دليل بر اين است كه آنها از هر گونه طعن و لغزشى سالم هستند. (1) محقّق داماد، اين ديدگاه را به ابن داوود نيز نسبت مى دهد. به گفته وى، ابن داوود كسانى را كه در رجال نجاشى، مجرّد از ايراد طعن و لغزش ذكر شده اند، در قسمت ممدوحين كتاب خود آورده است. (2) اما برخى از علماى رجال معاصر، اين عقيده را ندارند و در تأييد ديدگاه خود، بر اين مطلب انگشت مى گذارند كه نجاشى اوّلاً و بالذات، كتاب را براى معرّفى مصنّفات شيعه تأليف كرد و مسئله جرح و تعديل نويسندگان آنها، امر ثانوى و تبعى بوده است و از اين رو، خود را ملزم به جرح و تعديل راويان نمى ديده است. (3) ديگر از ويژگى هاى كتاب رجال نجاشى _ كه همچون موارد قبلى، به عنوان يك قاعده مطرح شده _ ، اين است كه هرگاه يكى از مؤلّفان، روايتى را از يكى از امامان عليهم السلام نقل كرده باشد، نجاشى آن روايت را در ترجمه آن شخص يا ترجمه فرد ديگرى، ذكر مى كند. بنابراين، در مواردى كه نسبت به اين امر اهمال شده است، مى توان نتيجه گرفت كه آن فرد، در طبقه كسانى است كه از امامان روايت نكرده است. (4) نجاشى معمولاً از جرح و تعديل افراد، در شرح حال خود آنها سخن مى گويد؛ ولى گاه در اين باره، در ضمن شرح حال فرد ديگرى اظهارنظر مى كند. اين دسته از مصنّفان، هفت نفر شمارش شده اند 5 و عدّه قابل توجّهى نيز مشاهده مى شوند كه شرح حال آنها در كتاب نيامده، ولى نجاشى به جرح و تعديل آنها پرداخته است. اين عدّه، 43 نفر

.


1- .الرواشح السماوية، ص 67؛ خاتمة مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 152.
2- .الرواشح السماوية، ص 68.
3- .كلّيات فى علم الرجال، ص 62.
4- .ر.ك: كليّات فى علم الرجال، ص 64.

ص: 392

5 . رجال الطوسى

شمارش شده اند. (1) اين نيز گفتنى است كه پنج نفر از محدّثان مؤلف، در رجال نجاشى معرّفى نشده اند: ابن شعبه حرّانى، ابن رازى صاحب جامع الأحاديث، محمّد بن شاذان، ابو الفتح كراجكى و طرّازى. اين كتاب در اختيار سيّد بن طاووس بوده و وى آن را به همراه چهار كتاب رجالى ديگر، در كتابى با عنوان حلّ الإشكال فى معرفة الرجال، گرد آورد. (2) همچنين، اين كتاب در اختيار محقّق حلّى، علّامه حلّى، ابن داوود، شهيد ثانى، صاحب معالم، محقّق داماد، محقّق شوشترى، عنايت اللّه قهپايى، شيخ حرّ عاملى، علّامه مجلسى و... بوده و آنها در كتاب هاى خود، آن را نقل كرده اند. اين كتاب توسّط برخى از علماى رجال، مرتّب شد. از جمله آنها مى توان به ابن داوود، عنايت اللّه قهپايى و شيخ داوود بن حسن جزايرى (معاصر صاحب حدائق ) ، اشاره كرد. (3) نيز مشايخ نجاشى، بر اساس اين كتاب، در اثرى مستقل استخراج شده اند كه با عنوان مشيخه نجاشى، در سال 1413 ق. در قم، توسّط دار الكتب به چاپ رسيد.

5 . رجال الطوسىمؤلّف: شيخ طوسى تحقيق: جواد قيّومى اصفهانى ناشر: مؤسسة النشر الاسلامى (انتشارات جامعه مدرّسين)، قم، چاپ اوّل، 1415 ق. در تحقيق كتاب، افزون بر نسخه چاپى، بر نسخه اى خطّى اعتماد شده كه در تاريخ 533 ق، به خطّ محمّد بن سرآهنگ بن مرتضى حسينى نوشته شده است. (4) رجال الطوسى با تحقيق سيّد محمّد صادق بحر العلوم، در سال 1381 ق، نيز چاپ

.


1- .همان، ص 65 _ 68.
2- .التحرير الطاووسى، ص 5.
3- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 151.
4- .رجال الطوسى، ص 12 _ 13 ؛ تراثنا، ش 7، ص 120؛ فهرس التراث، ج 1، ص 529.

ص: 393

شد. از اين كتاب با عنوان الرجال (1) و الأبواب، ياد شده (2) و انتساب آن به شيخ طوسى، معروف بلكه متواتر است. نسخه چاپى رجال الطوسى، شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، به پيشينه دانش رجال و تأليفات مهمّ رجالى؛ بويژه رجال نجاشى، فهرست و رجال طوسى، اشاره شده و ويژگى هاى رجال طوسى، بيان شده است. مقدّمه مؤلّف، به انگيزه تأليف و موضوع كتاب و سامان و ترتيب آن، اختصاص دارد. به موجب اين مقدمه، شيخ طوسى به درخواست شيخى فاضل كه ناشناخته است، به اين تأليف دست زده است. بخش عمده اين كتاب، شامل اسامى رجالى است كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام تا زمان حضرت قائم عليه السلام ، بى واسطه روايت كرده اند. پايان بخش كتاب، يادكرد از كسانى است كه يا در دوره غيبت به سر برده اند يا معاصر راويان حديث بوده اند، ولى از ائمه عليهم السلام روايت نكرده اند. (3) شيخ طوسى متذكّر شده اين پردازش بر پايه ترتيب حروف الفبا از همزه تا ياء، انجام گرفته است. وى در تأليف اين كتاب، رجال ابن عقدة را _ كه به اصحاب امام صادق عليه السلام اختصاص داشت _ اصل قرار داده و اصحاب ساير ائمه عليهم السلام را بر آن افزوده است. (4) اصل كتاب، در سه قسمت سامان يافته است: قسمت اوّل، كسانى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند؛ قسمت دوم، كسانى كه از ائمه عليهم السلام روايت كرده اند؛ و قسمت سوم، كسانى كه هر چند در عصر پيامبر و ائمه بودند، از آنها بى واسطه روايت نكرده اند و نيز كسانى كه پس از عصر ائمه عليهم السلام زندگى مى كردند. ملاك طوسى در ترتيب الفبايى، حرف اوّل اسم است. شمار راويان نام برده در

.


1- .رجال النجاشى، ص 403؛ الفهرست ، طوسى، ص 242؛ معالم العلماء، ص 159؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7 .
2- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 228؛ الذريعة، ج 1، ص 73.
3- .رجال الطوسى، ص 17.
4- .همان، ص 17.

ص: 394

كتاب، 6429 نفر است كه نزديك به سى نفرشان زن هستند. در پايان هر باب _ كه به يكى از معصومان عليهم السلام (بجز حضرت فاطمه عليهاالسلام و امام مهدى عليه السلام ) اختصاص دارد و مجموع آنها دوازده باب مى شود _ ، بخشى هايى با عنوان «باب الكُنى» و «باب النساء» آمده است. شيخ طوسى در معرّفى اين راويان، افزون بر نام راوى و نام پدر و گاه اجداد وى، كم و بيش به اين مطالب نيز اشاره كرده است: كنيه، لقب، قبيله، گاه نام مادر، زادگاه، محلّ شهادت، تاريخ وفات، مشايخ، امامانى كه وى از آنها روايت كرده، گاه جرح و تعديل، شاگردان راوى، و كسانى كه از وى اجازه روايت گرفته اند كه در موارد بسيارى، با ذكر تاريخ اجازه است. گويا شيخ طوسى الرجال را پس از الفهرست تأليف كرده است؛ چرا كه او در قسمت سوم كتاب، در معرّفى كسانى كه از معصومان روايت نكرده اند، فراوان به الفهرست ارجاع داده است. بناى شيخ طوسى در كتاب الرجال _ چنان كه در مقدّمه گفته _ ، ذكر اصحاب پيامبر و ائمه عليهم السلام و راويان آنهاست؛ خواه مؤمن باشند، خواه منافق، چه امامى و چه غير امامى يا عامّى. بر همين پايه، خلفاى سه گانه و كسانى چون معاويه و عمرو بن عاص نيز در شمار اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده اند. نيز زياد بن ابيه، عبيد اللّه بن زياد و برخى از خوارج، در شمار اصحاب امام على عليه السلام ، چنان كه منصور دوانيقى از اصحاب امام صادق عليه السلام به شمار آمده؛ ولى درباره آنان چيزى گفته نشده است. از اين رو، ذكر فردى در اين كتاب را نمى توان دليل امامى بودن يا ثقه بودن او شمرد. (1) در اين كتاب، در موارد فراوانى پس از ذكر فردى از اصحاب امام صادق عليه السلام ، عبارت «أسند عنه» آورده است كه از نظر هيئت و معنا ابهام دارد. به قرينه عرف استعمال، اين عبارت به صيغه معلوم است و به معناى روايتِ با واسطه از امام صادق عليه السلام . (2) در مواردى، از

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 176 _ 177؛ قاموس الرجال، ج 1، ص 19؛ قواعد الحديث، ص 162 _ 164؛ كليّات فى علم الرجال، ص 69؛ رجال الطوسى، ص 8 _ 9 ، مقدّمه محقّق كتاب .
2- .ر . ك : الرواشح السماوية، ص 65؛ الفوائد الرجالية ، وحيد بهبهانى، ص 31؛ طرائف المقال، ج 2، ص 353 _ 355؛ رجال الخاقانى، ص 122 _ 127؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 99 _ 100؛ قواعد الحديث، ص 165؛ رجال الطوسى، ص 10 ، مقدّمه محقّق .

ص: 395

يك شخص با يك عنوان يا دو عنوان، دو بار ياد شده است؛ گاه بدون اختلاف در اسم او و گاه با اختلاف در اسم او يا اسم پدرش يا كنيه اش. گويا علّت اين اختلاف و تكثّر، اختلاف اصول اصحاب بوده است. شايان دقّت است كه نام برخى، هم در عنوان اصحاب معصومان عليهم السلام آمده و هم در عنوان كسانى كه از معصومان روايت نكرده اند. در اين باره، چند وجه گفته شده است: وجه نخست: مراد از ذكر آن راوى در شمار اصحاب معصومان عليهم السلام ، صرف معاصرت است؛ اگرچه معصوم را نديده و يا از او روايت نكرده باشد. گويا اين وجه، در همه موارد صادق نيست. وجه دوم: اين شخص، هم بى واسطه از معصوم روايت كرده و هم با واسطه، و به هر يك از اين دو اعتبار، در يكى از دو قسمت كتاب جاى گرفته است. وجه سوم: شيخ طوسى در وابستگى اين افراد به هر يك از دو قسم ياد شده، ترديد داشته است. وى با تكرار نام وى، جانب هر دو طرف احتمال را نگه داشته است. وجه چهارم: شيخ طوسى در اين موارد، دچار غفلت يا فراموشى شده است. وجه پنجم: از آن جا كه درباره مصاحبت اين افراد با معصوم، ديدگاه ها متفاوت بوده، شيخ هر دو ديدگاه را مطرح كرده است. (1) ابن طاووس در سده هفتم، كتاب الرجال طوسى را همراه با چهار كتاب رجالى ديگر، سامانى تازه بخشيد و در مجموعه اى با عنوان حلّ الإشكال فى معرفة الرجال، گرد آورد. (2) مشابه اين كار، در پايان سده دهم و اوايل سده يازدهم نيز توسّط عنايت اللّه قهپايى، در مجمع الرجال انجام گرفت. (3)

.


1- .ن ك: خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 176 _ 177؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 97 _ 99؛ قواعد الحديث، ص 164 _ 166؛ رجال الطوسى ، ص 12 ، مقدّمه محقّق كتاب .
2- .التحرير الطاووسى، ص 5.
3- .مجمع الرجال، ج 1، ص 10 _ 11.

ص: 396

6 . الفهرست

كتاب رجال شيخ طوسى، از مصادر مهمّ حلّ الإشكال ابن طاووس، خلاصة الأقوال علّامه حلّى، رجال ابن داوود، التحرير الطاووسى و نيز منتقى الجمان صاحب معالم، الرواشح السماوية ى ميرداماد، مجمع الرجال قهپايى، بحار الأنوار، وسائل الشيعة و... است.

6 . الفهرستمؤلّف: شيخ طوسى تحقيق: شيخ جواد قيّومى ناشر: مؤسّسة النشر الاسلامى (انتشارات جامعه مدرّسين)، قم، چاپ اوّل، 1417 ق. در تحقيق اين كتاب، از نسخه خطّى كتاب خانه ملك در تهران با تاريخ سده يازدهم _ كه به موجب نوشتار روى آن، از روى نسخه اى كهن ، متعلّق به سال 587 ق، كتابت شده _ استفاده شده است. (1) اين كتاب پيش تر نيز در كلكته در سال 1271 ق، و در عراق به سال 1380 ق (با تحقيق سيّد محمّد صادق بحر العلوم)، چاپ شد. (2) كتاب الفهرست طوسى با همين عنوان، در مصادر ذكر شده (3) و انتساب آن به شيخ طوسى، معروف بلكه متواتر است. نسخه چاپى آن، شامل مقدّمه محقّق، مقدّمه مؤلّف و اصل كتاب است. در مقدّمه محقّق، به همزمانىِ تأليف الفهرست و الرجال شيخ طوسى، نسخه هاى خطّى كتاب، و كارهايى كه در اين تحقيق انجام گرفته و ويژگى هاى كتاب، اشاره شده است. مقدمه مؤلّف ، به انگيزه تأليف و موضوع و ترتيب آن اختصاص دارد. به موجب اين مقدمه، تا زمان مؤلّف، تأليف جامع و شاملى براى معرفى اصول و مصنّفات اماميه انجام نگرفته بود. تنها ابو الحسين احمد بن حسين بن عبيد اللّه ، دو كتاب با عنوان الاُصول و المصنّفات فراهم كرده بود؛ ولى آن دو را كسى استنساخ نكرد و خود ابو الحسين نيز مخترم شد (پيش از چهل سالگى فوت شد) و به گزارشى،

.


1- .فهرس التراث، ج 1، ص 531 _ 532 ؛ الفهرست، طوسى ، مقدّمه محقّق كتاب، ص 25.
2- .تراثنا، ش 21 ص 363.
3- .رجال النجاشى، ص403؛ الفهرست ، طوسى، ص241؛ معالم العلماء، ص150؛ الفوائد الرجالية، ج2، ص228.

ص: 397

برخى از وارثان او، كتاب هاى وى و از جمله اين دو كتاب را نابود كردند. افزون بر اين جاى خالى، درخواست شيخ فاضل _ كه ناشناخته است _ نيز انگيزه ساز براى تأليف اين كتاب بوده است. (1) شيخ طوسى هر چند اصول و مصنّفات را دو دسته تأليف دانسته، متذكّر شده كه آنها را به جهت اختصار، جداگانه نياورده است؛ چراكه برخى از مصنّفان، اصل نيز داشته اند و در صورت تأليف جداگانه، تكرار اسامى آنها در اصول، سبب دراز شدن كتاب مى شد. وى اين كتاب را به ترتيب حروف الفبا از همزه تا ياء، و بر اساس حرف اوّل سامان داده و بر خلاف الرجال، در اين جا ترتيب زمانى را مراعات نكرده است. وى نام ها را در 24 باب بر اساس حروف الفبا گنجانده؛ در يك باب، كسانى را نام برده است كه به كنيه معروف اند و وى به اسامى آنها دست نيافته؛ و در باب پايانى، آنان را كه به قبيله و لقب و شهرشان شهرت دارند. وى در مجموع، از 912 نفر نام برده است. شيخ طوسى در معرفى صاحبان كتب و اصول، به نام مصنّف، نام پدر و اجداد نزديك او، كنيه، لقب، زادگاه و محلّ اصلى سكونت و تحصيل، مسافرت ها، جرح و تعديل، مذهب، قبيله، سال وفات، مشايخ، راويان، اجازات و... ، كم و بيش مى پردازد. پس از معرّفى مصنّف، همانند نجاشى به ذكر آثار وى مى پردازد و در اين قسمت، معمولاً ضمن اشاره به كمّيت كتب به صورت كلّى، گزيده اى از آنها را معرّفى نيز مى كند. به قرينه موارد بسيار، اين گزينش غالبا بر اساس معروفيت كتب و يا قرائت و سماع خود شيخ نزد مؤلّف يا يكى از مشايخ، صورت مى گيرد. (2) كتاب فهرست، همزمان با كتاب رجال تأليف شده است؛ چراكه هم در كتاب فهرست، از كتاب رجال ياد شده؛ و هم در كتاب رجال، چندين بار به كتاب فهرست ارجاع داده شده است. براى نمونه، شيخ در رجال خود هنگام معرّفى حسين بن عبيد اللّه

.


1- .الفهرست، ص 32.
2- .براى مثال، شيخ طوسى درباره شيخ صدوق، شيخ مفيد و سيّد مرتضى ، چنين كرده است .

ص: 398

غضائرى، متذكّر مى شود كه غضائرى كتاب هايى نيز دارد كه وى آنها را در فهرست نام برده است. (1) ظاهرا تأليف دو كتاب ياد شده؛ بويژه كتاب فهرست، پيش از وفات سيّد مرتضى به پايان رسيده است. (2) به هر حال، اين كتاب نيز مانند كتاب رجال، با اين اشكال مواجه شده كه شيخ درباره بسيارى از راويان، به جرح و تعديل و نيز مذهب آنان اشاره نكرده است. (3) اين در حالى است كه شيخ طوسى در مقدّمه، وعده داده است كه پس از نام هر يك از صاحبان اصول و مصنّفان، به آنچه در تعديل و جرح وى گفته شده نيز بپردازد و معلوم بدارد كه وى قابل اعتماد است يا نه، و بر مذهب حق است يا مخالف آن؛ «چرا كه بسيارى از صاحبان اصول و مصنّفان امامى، به مذاهب فاسد گرويده اند؛ هرچند كتاب هاى آنان قابل اعتماد است». (4) در اين موارد كه شيخ طوسى سكوت كرده است، تكليف چيست؟ به قرينه آن كه در اين كتاب، اصل بر ذكر مصنّفات و اصول اماميه (اصحابنا) بوده است و اشاره به تصانيف ديگران، استطرادى است، اگر قرينه اى قوى بر فساد مذهب وجود نداشته باشد، بايد به قاعده اكثر و اغلب عمل كرد و فرد نام برده را شيعه امامى دانست. ولى درباره جرح و تعديل، با توجّه به آن كه بسيارى از راويان سرشناس و معروفى مانند زراره و سلمان فارسى، توثيق نشده اند، نمى توان ترك توثيق را دليل بر عدم وثاقت گرفت مگر اين كه گفته شود: بسيارى از راويانى كه شيخ طوسى توثيق نكرده، نياز به توثيق نداشته اند (5) . شيخ طوسى، معمولاً طريق خود را به صاحبان اصول و مصنّفات، ذكر كرده و گاهى نيز دو طريق يا بيشتر را آورده است. معروف ترين مشايخ وى كه طريق وى به

.


1- .ر.ك: الضعفاء، حسين بن عبيد اللّه غضائرى.
2- .الفهرست، طوسى، ص 7، ش 38.
3- .كليّات فى علم الرجال، ص 70؛ قواعد الحديث، ص 160 _ 162.
4- .همان، ص 32.
5- .قواعد الحديث، ص 161.

ص: 399

7 . اختيار معرفة الرجال

صاحبان كتب را تشكيل مى دهند، پنج نفرند: شيخ مفيد، حسين بن عبيد اللّه غضائرى، ابن عبدون معروف به ابن حاشر، ابن صلت و ابن ابى جيد. وى در موارد بسيارى از اين افراد با عبارت «أخبرنا جماعة» يا «عدّة من أصحابنا»، ياد كرده است. (1) شيخ طوسى در تأليف اين كتاب و بويژه در شرح حال صاحبان كتب، از آثار كتاب شناسى و رجالىِ پيش از خود استفاده كرده است. در اين ميان، كتاب فهرست ابن نديم و نيز دو كتاب مصنّفات و اصول ابن غضائرى، قابل توجّه اند. (2) كتاب فهرست شيخ طوسى، همچون كتاب رجال او، با اعتنا و اعتماد علماى شيعه مواجه شد. عده اى به ساماندهى و ترتيب و گاه شرح آن پرداختند و عدّه بسيارى نيز آن را در شمار مصادر كتب خود جاى دادند. (3) على بن عبد اللّه بن عبد الصمد مقابى، آن را بر سبك و سياق مرسوم در كتب رجالى، مرتّب كرد. شيخ سليمان ماحوزى نيز ضمن ترتيب، به شرح آن پرداخت. عنوان اين شرح، معراج الكمال إلى معرفة الرجال است كه البته ناتمام مانده و تا اوايل باب «باء» را شامل مى شود. (4)

7 . اختيار معرفة الرجالمؤلّف: شيخ طوسى تعليقه: ميرداماد (محمّد باقر حسينى اِستر آبادى) تحقيق: سيّد مهدى رجائى ناشر: مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم ، 1404 ق . شمار نسخه هاى خطّىِ موجود از اين كتاب، 25 نسخه است. از جمله، نسخه

.


1- .كلّيات فى علم الرجال، ص 70؛ الفهرست ، طوسى، ص 14 (مقدّمه محقّق).
2- .الفوائد الرجالية، ج 2، ص 52؛ الذريعة، ج 1، ص 10.
3- .حلّ الاشكال، ابن طاووس (به نقل از: تحرير طاووسى، ص 5 ؛ رجال ابن داوود ، ص 25؛ وسائل الشيعة، ج 20، ص 36 _ 37؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 7.
4- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 179.

ص: 400

كتاب خانه آية اللّه مرعشى به خطّ منصور بن على بن منصور خازن (كتابت در: 577 ق). (1) اين كتاب پيش تر نيز در بمبئى در سال 1317 ق، به اهتمام على محلّاتى حائرى و در نجف اشرف با تعليقات سيّد احمد حسينى، چاپ شد. كتاب اختيار معرفة الرجال با همين عنوان، در منابع كتاب شناسى و حديثى ذكر شده است. (2) به استناد عبارتى كه در ابتداى نسخه ابن طاووس بوده، شيخ اين كتاب را در سال 456 ق، در نجف اشرف، بر گروهى از اهل علم، املا كرده است. (3) كتاب اختيار، تهذيب شده و گزيده مطالب كتاب رجال الكشّى يا همان معرفة الرجال است. (4) از آن جا كه كشّى تنها به ذكر رواياتى پرداخت كه در مدح يا ذمّ افراد وارد شده بود، اين پرسش مطرح است كه شيخ طوسى در گزينش خود، چه رواياتى را حذف كرد يا چه چيز يا چيزهايى را تهذيب نمود؟ پاسخ اين سؤال، دقيقا روشن نيست؛ چراكه رجال الكشّى، ظاهرا پس از سده پنجم ناياب شده و هيچ يك از علماى رجال، آن را در اختيار نداشته اند. نجاشى معاصر طوسى، به تصريح گفته است: «در رجال الكشّى، غلط هاى بسيار وجود دارد» (5) ؛ (6) اما روشن نيست كه اين اغلاط، از چه نوعى بوده است. ظاهر كلمه «غلط»، بر وجود غلط لفظىِ سهوى دلالت مى كند. برخى گفته اند: «شيخ طوسى، رجال الكشّى را از روايات عامّه، تهذيب كرد»؛ (7) ولى اين ادّعا مطابق با واقع نيست؛ چرا كه در كتاب اختيار الرجال نيز گروهى از رجال عامّه ذكر شده اند. (8) به هر روى، نسخه اى از اختيار الرجال، در دسترس

.


1- .فهرستگان نسخه هاى خطّى، ص 137 _ 140؛ الذريعة، ج 1، ص 365.
2- .الفهرست ، طوسى، ص 25؛ معالم العلماء، ص 150؛ فرج المهموم، ص 130؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 33.
3- .فرج المهموم، ص 130.
4- .همان جا؛ الفوائد الرجالية، ج 3، ص 232.
5- .الرجال النجاشى، ص 372.
6- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 286.
7- .مجمع الرجال، ج 1، ص 13 (به نقل از : خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 286).
8- .كلّيات فى علم الرجال، ص 59 _ 60.

ص: 401

ابن طاووس بود (1) كه پس از او، به علّامه حلّى و ابن داوود رسيد. اين دو نفر گرچه از اين عنوان و از شيخ طوسى نام نبرده اند، از كشّى بسيار نقل كرده اند. پس از اين سده، كتاب حل الإشكال ابن طاووس _ كه مطالب اختيار الرجال را نيز در بر داشته _ ، همچنان در ميان علماى رجال دست به دست مى شد، تا اين كه صاحب معالم فرزند شهيد ثانى، اختيار الرجال را از حلّ الإشكال ابن طاووس استخراج كرد و با عنوان التحرير الطاووسى، به بازنويسى آن پرداخت. (2) پس از او، عنايت اللّه قهپايى نيز مطالب آن را در مجمع الرجال گرد آورد. (3) قرينه آشكارى بر وجود رجال كشّى در سده شش به بعد تا عصر حاضر، مشاهده نمى شود. ابن طاووس، مواردى را نقل كرده كه همگى از كتاب اختيار الرجال طوسى بوده و از كتاب الرجال كشّى نام نبرده است. (4) در سده هشتم، علّامه حلّى و ابن داوود، دو رجالى معروف، از كتاب اختيار الرجال طوسى نام نبرده اند و گزارش هاى خود را با عباراتى شبيه «ما حقّقه الكشّى» (5) و يا «قال الكشّى» 6 نقل كرده اند. اين گونه عبارت و نقل قول، در عدّه اى اين پندار را تقويت كرده كه گويا اين دو رجالى، اصل كتاب كشّى را در اختيار داشته اند. 7 كتاب اختيار الرجال، در ابتدا نظم و ترتيب معنادارى نداشته است. ابن طاووس در كتاب حلّ الإشكال، روايات كتاب اختيار الرجال را به همراه مطالب ديگر كتب رجالى، بر اساس حروف الفبا سامان داده و در هر مورد، به نام كتاب مرجع نيز اشاره كرد. 8 وى

.


1- .التحرير الطاووسى، ص 5.
2- .مجمع الرجال، ج 1، ص 11.
3- .فرج المهموم، همان جا.
4- .رجال ابن داوود، ص 25.
5- .خاتمة مستدرك الوسائل، ج 3، ص 286؛ كليّات فى علم الرجال، ص 60.

ص: 402

همچنين، به تهذيب آن پرداخت و اكثر اخبار آن را از نظر اسناد و متن، مورد بحث و بررسى قرار داد. شبيه همين ترتيب، در دو كتاب رجالى علّامه حلّى و ابن داوود نيز انجام گرفت. شيخ حسن، صاحب معالم، اختيار الرجال را كه مشتمل بر اخبار متعارض بود و از نظر اسناد و متن نياز به تحقيق و تحرير تازه اى داشت، بر اساس حروف الفبا طبقه بندى كرد. ديگر ترتيب بندى و بازسازى هاى انجام گرفته، عبارت اند از: ترتيب بندى بر اساس رجال شيخ طوسى، توسّط يوسف بن محمّد زين الدين حسينى شامى، در سال 981 ق؛ ترتيب بندى عنايت اللّه قهپايى به ترتيب كتاب منهج المقال و امثال آن، بر اساس حروف الفبا؛ ترتيب بندى شيخ داوود بن حسن جزايرى، معاصر صاحب حدائق؛ (1) و ترتيب و شرح محمّد باقر استرآبادى معروف به مير داماد (م1041 ق). نسخه اى از بيشتر اين ترتيب ها، در اختيار ميرزا حسين نورى بوده است. 2

.


1- .خاتمة مستدرك الوسائل، همان جا.

ص: 403

منابع و مآخذ

منابع و مآخذ1 . آل بويه نخستين سلسله قدرتمند شيعه ، على اصغر فقهى ، تهران : صبا ، 1365 ش . 2 . احياى فرهنگى در عهد آل بويه ، جوئل كرمر ، ترجمه : محمّد سعيد حنايى كاشانى ، تهران : مركز نشر دانشگاهى ، 1375 ش ، اوّل . 3 . اختيار معرفة الرجال (رجال الكشّى) ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (م460 ق)، تصحيح و تعليق: محمّدباقر الحسينى الإسترآبادى (ميرداماد)، تحقيق: السيّد مهدى الرجائي ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، 1404 ق ، اوّل . 4 . إقبال الأعمال ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلّى (ابن طاووس) (589 _ 664 ق) ، تحقيق : جواد القيّومى الإصفهانى ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، 1414 ق ، اوّل . 5 . الاختصاص ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (336 _ 413 ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى و السيّد محمود الزرندى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى . 6 . الإرشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد (336 _ 413) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام و دار المفيد ، 1413 ق . 7 . الاستبصار فى ما اختلف من الأخبار ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق) ، تحقيق : السيّد حسن الموسوى الخرسان و الشيخ على الآخوندى والشيخ محمّد الآخوندى، تهران: دارالكتب الإسلامية، 1363، چهارم.

.

ص: 404

8 . الاستغاثة ، أبو القاسم على بن أحمد بن موسى الشريف الكوفى (م 352 ق) ، تصحيح : عبد الجواد فلاطورى ، تهران : مؤسسة الأعلمى ، 1373 ش ، اوّل . 9 . الاستنصار فى النصّ على الأئمّة الأطهار ، أبو الفتح محمّد بن على الكراجكى الطرابلسى (م 449 ق) ، بيروت : دار الأضواء 1405 ق ، دوم . 10 . الاعتقادات ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : عاصم عبد السيّد ، قم : المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد . 11 . الأمالى ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : مؤسسة البعثة ، 1414 ق ، اوّل . 12 . الأمالى ، أبو جعفر محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : مؤسسة البعثة ، 1407 ق ، اوّل . 13 . الأمالى ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (336 _ 413 ق) ، تحقيق : حسين استاد ولى و على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1403 ق . 14 . الإمامة والتبصرة من الحيره ، أبو جعفر محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 329 ق) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، قم : مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام ، 1404 ق / 1363 ش . 15 . الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلّى (ابن طاووس) (589 _ 664 ق) تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، قم : مطبعة مهر ، 1409 ق ، اوّل . 16 . الأمصار و الآثار ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبى (م 748 ق) ، تحقيق : قاسم على سعد ، بيروت : دار البشائر الإسلامية ، 1406 ق ، اوّل . 17 . انديشه هاى كلامى شيخ مفيد ، مارتين مكدر موت ، ترجمه : احمد آرام ، تهران : انتشارات دانشگاه تهران ، 1372 ش . 18 . إيمان أبى طالب ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (336 _ 413 ق) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، بيروت : دار المفيد ، 1414 ق ، دوم .

.

ص: 405

19 . أعلام الحديث فى شرح صحيح البخارى ، حمد بن محمّد الخطّابى (م 388 ق) ، تحقيق : محمّد بن سعد بن عبد الرحمان آل سعود ، مكّه : مركز إحياء التراث الإسلامى ، 1409 ق ، اوّل . 20 . أقسام المولى فى اللسان ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (336 _ 413 ق) ، تحقيق : مهدى نجف، بيروت: دار المفيد، 1414 ق، دوم . 21 . أمل الآمل ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملى (م 1104 ق) ، تحقيق : سيّد أحمد الحسينى ، بغداد : مكتبة الأندلس . 22 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار ، محمّد باقر المجلسى (م 1110 ق) ، بيروت : مؤسسة الوفاء ، 1403 ق / 1983 م ، دوم . 23 . البداية و النهاية ، إسماعيل بن عمر الدمشقى (ابن كثير) (م 774 ق) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1408 ق / 1988 م ، اوّل . 24 . البيان ، محمّد بن جمال الدين مكّى العاملى (الشهيد الأوّل) (734 _ 786 ق) ، قم : مجمع الذخائر الإسلامية . 25 . تاريخ آل زرارة، السيّد محمّد على الموحّد الأبطحى، قم: مدرسة الإمام المهدى عليه السلام . 26 . تاريخ بغداد ، أبو بكر أحمد بن على البغدادى (الخطيب البغدادى) (م 463 ق) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطاء بيروت : دار الكتب العلمية ، 1417 ق ، اوّل . 27 . تاريخ تشيّع در ايران، رسول جعفريان، قم: سازمان تبليغات اسلامى، 1368ش، اوّل. 28 . تاريخ گسترش تشيّع در رى ، رسول جعفريان ، رى : آستان قدس حضرت عبد العظيم ، 1371 ش . 29 . تاريخ مذهبى قم ، على اصغر فقيهى ، قم : زائر ، 1380 . 30 . تأويل الآيات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة ، على الغروى الحسينى الإسترآبادى (م 940 ق) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، قم : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، 1407 ق ، اوّل .

.

ص: 406

31 . التحرير الطاووسى ، حسين بن زين الدين الشهيد الثانى (صاحب معالم) (م 1011 ق)، تحقيق : فاضل الجواهرى ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشى النجفى ، 1411 ق ، اوّل . 32 . التحصين ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلّى (ابن طاووس) (م 664 ق) ، تحقيق : الأنصارى ، قم : مؤسسة دار الكتاب (جزائرى) ، 1413 ق ، اوّل . 33 . التحصين فى صفات العارفين من العزلة و الخمول بالأسانيد المتلّقاة من آل الرسول ، أحمد بن محمّد بن فهد الحلّى (757 _ 841 ق) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، قم : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام . 34 . تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله ، أبو محمّد الحسن بن على بن حسين الحرّانى (ابن شعبة) (م 381 ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1404 ق / 1363 ش ، دوم . 35 . تدريب الراوى فى شرح تقريب النووى ، جلال الدين عبد الرحمان بن أبى بكر السيوطى (849 _ 911 ق) ، تحقيق : أحمد عمر هاشم ، بيروت : دار الكتاب العربى ، 1414 ق / 1993 م . 36 . تصحيح اعتقادات الإماميّة ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (336 _ 413 ق) ، تحقيق : حسين درگاهى ، قم : المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد ، 1413 ق ، اوّل . 37 . التعجّب من أغلاط العامّة، تحقيق: فارس حسّون كريم، قم: دار الغدير، 1412 ق، اوّل. 38 . تفسير العيّاشى ، أبو النضر محمّد بن مسعود اسلمى السمرقندى (العيّاشى) (م 320 ق) ، تحقيق : السيّد محمّد رضا الحسينى الجلالى ، قم : دار الحديث ، 1422 ق ، اوّل . 39 . التفضيل ، أبو الفتح محمّد بن على الكراجكى الطرابلسى (م 449 ق) ، تحقيق : مير جلال الدين الاُرمَوى (المحدّث الاُرموى) ، تهران : مؤسسة أهل البيت 1361 ش . 40 . تكملة رسالة أبى غالب الزرارى فى آل أعين ، أبو عبد اللّه حسين بن عبيد اللّه الغضائرى (م 411 ق) ، شرح : السيّد محمّد على الموسوى الموحّد الأبطحى الإصفهانى .

.

ص: 407

41 . التمحيص ، أبو على محمّد بن همام الإسفكافى (م 336 ق) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، قم : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام . 42 . التوحيد ، أبو جعفر محمّد ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (381 ق) ، تحقيق : السيّد هاشم الحسينى الطهرانى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1398 ق ، اوّل . 43 . توضيح أفكار لمعانى تنقيح الأنظار ، محمّد بن إسماعيل (الأمير الصنعانى) (م 1182 ق) ، تحقيق : أبو عبد الرحمان صلاح بن محمّد بن عويضة ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1417 ق / 1997 م ، اوّل . 44 . تهذيب الأحكام فى شرح المقنعة ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق)، تحقيق : السيّد حسن الموسوى الخرسان و على الآخوندى ، تهران : دار الكتب الإسلامية ، 1390 ق . 45 . تهذيب المقال فى تنقيح كتاب الرجال ، السيّد محمّد على الموحّد الأبطحى ، قم : ابن المؤلّف ، 1417 ق ، دوم . 46 . ثلاثيات الكلينى ، أمين ترمس العاملى ، قم : دار الحديث ، 1417 ق ، اوّل . 47 . جامع الأحاديث ، أبو محمّد جعفر بن أحمد القمنى (ابن الرازى) (ق 4 ق) ، تحقيق : السيّد محمّد الحسينى النيسابورى ، مشهد : مجمع البحوث الإسلامية ، 1413 ق ، اوّل. 48 . الجامع لأخلاق الرواى و آداب السامع ، أبو بكر أحمد بن على البغدادى (الخطيب البغدادى (م 463 ق) ، تحقيق : محمّد عجاج الخطيب ، بيروت : مؤسسة الرسالة ، 1412 ق ، اوّل . 49 . جمال الاُسبوع بكمال العمل المشروع ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلّى (ابن طاووس) (م 664 ق) ، تحقيق : جواد القيّومى الإصفهانى ، قم : مؤسسة الآفاق ، 1371 ش ، اوّل . 50 . الجَمَل ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق) ، قم : مكتبة داورى . 51 . جواهر الكلام ، محمّد حسن النجفى الإصفهانى (م 1266 ق) ، تحقيق : الشيخ محمود القوچانى ، تهران : دار الكتب الإسلامية ، 1367 ش ، سوم .

.

ص: 408

52 . الحافظ خطيب البغدادى و أثره فى علوم الحديث ، محمّد طحّان ، بيروت : دار القرآن الكريم ، 1401 ق ، اوّل . 53 . الحدائق الناظرة فى أحكام العترة الطاهرة ، يوسف بن أحمد البحرانى (م 1186 ق) ، تحقيق : الشيخ على الآخوندى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى . 54 . حلية الأولياء و طبقات الأصفياء ، أحمد بن عبد اللّه الإصفهانى (أبو نعيم) (م 430 ق) ، تحقيق : سعيد بن سعد الدين خليل الإسكندرانى ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1421 ق ، اوّل . 55 . خاتمة مستدرك الوسائل ، ميرزا حسين النورى الطبرسى (المحدّث النورى) (م 1320 ق) ، تحقيق : مؤسسة ال البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، اوّل . 56 . خاندان نوبختى ، عبّاس اقبال آشتيانى ، تهران : طهورى ، 1311 ش ، اوّل . 57 . خصائص الأئمة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام ) ، السيّد محمّد بن الحسين الموسوى (الشريف الرضى) (م 406 ق) ، تحقيق : محمّد هادى الأمينى ، مشهد : مجمع البحوث الإسلامية التابع للحضرة الرضوية المقدّسة ، 1406 ق . 58 . الخصال ، أبو جعفر بن محمّد القمّى ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1403 ق . 59 . خلاصة الأقوال فى معرفة الرجال ، أبو منصور حسن بن يوسف الحلّى (العلّامة) (م 726 ق) ، تحقيق : جواد القيّومى ، مؤسسة النشر الإسلامى ، 1417 ق ، اوّل . 60 . الدروس الشرعيّة فى فقه الإماميّة ، محمّد بن جمال الدين مكّى العاملى (الشهيد الأوّل) (734 _ 786 ق) ، تحقيق : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1412 ق ، اوّل . 61 . الدروع الواقية ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلّى (ابن طاووس) (589 _ 664 ق) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، 1414 ق / 1372 ش ، اوّل . 62 . دعائم الإسلام و ذكر الحلال و الحرام ، و القضايا و الأحكام عن أهل بيت رسول اللّه ، أبو حنيفة النعمان بن محمّد التميمى المغربى (م 363 ق) ، تحقيق : آصف بن على أصغر فيضى ، قاهرة : دار المعارف ، 1393 ق / 1963 م ، سوم .

.

ص: 409

63 . دلائل الإمامة ، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبرى الإمامى (ق 5 ق) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : مؤسسة البعثة ، 1413 ق ، اوّل . 64 . الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، محمّد محسن بن على المنزوى (آقا بزرگ الطهرانى) (م 1348 ق) ، بيروت : دار الأضواء ، 1403 ق ، سوم . 65 . الرجال (رجال ابن داوود) ، الحسن بن على الحلّى (ابن داوود) (647 _ 707 ق) ، نجف : المكتبة الحيدرية ، 1392 ق / 1972 م . 66 . رجال السيّد بحر العلوم (لفوائد الرجالية) ، السيّد محمّد مهدى بحر العلوم الطباطبائى (1155 _ 1212 ق / 1742 _ 1798 م) ، تحقيق : محخمد صادق بحر العلوم ، تهران : مكتبة الصادق ، 1363 ش ، اوّل . 67 . رجال الطوسى ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق) ، تحقيق : جواد القيّومى الإصفهانى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1415 ق ، اوّل . 68 . الرسائل العشر ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (شيخ الطوسى) (م 460 ق) ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى . 69 . رسالة حول الحديث نحن معاشر الأنبياء لا نورث ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (336 _ 413 ق) ، بيروت : دار المفيد ، 1414 ق ، دوم . 70 . رسالة حول خبر مارية ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (336 _ 413) ، تحقيق : مهدى الصباحى . 71 . رسالة فى معنى المولى ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (336 _ 413 ق) ، تحقيق : مهدى نجف ، بيروت: دار المفيد، 1414 ق، دوم . 72 . الرسالة المستطرفة ، محمّد بن جعفر الكتانى (م 1345 ق) ، بيروت : دار البشائر الإسلامية ، 1414 ق ، پنجم . 73 . الرواشح السماوية فى شرح الأحاديث الإماميّة ، مير محمّد باقر الحسينى الإستر آبادى (مير داماد) (م 1041 ق) ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشى النجفى ، 1405 ق ، اوّل .

.

ص: 410

74 . روض الجنان فى شرح إرشاد الأذهان ، زين الدين بن على الجبعى العاملى الشامى (الشهيد الثانى) (911 _ 966 ق) ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، لإحياء التراث . 75 . روضة الواعظين ، محمّد بن الحسن الفتّال النيسابورى (م 508 ق) ، مقدّمه : السيّد محمّد مهدى الخرسان ، قم : منشورات الرضى . 76 . سعد السعود ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلّى (ابن طاووس) (م 664 ق) ، نجف : المكتبة الحيدرية ، 1369 ق / 1950 م ، اوّل . 77 . سماء المقال فى علم الرجال ، أبو الهدى الكلباسى (م 1356 ق) ، تحقيق : السيّد محمّد الحسينى القزوينى ، قم : مؤسسة ولىّ العصر عليه السلام للدراسات الإسلامية ، 1419 ق ، اوّل . 78 . سنن الدار قطنى ، على بن عمر البغدادى (الدار قطنى) (م 285 ق) ، تحقيق : أبو الطيّب محمّد آبادى ، بيروت : عالم الكتب ، 1406 ق ، چهارم . 79 . السنن الكبرى ، أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقى (م 458 ق) ، تحقيق : محمّد عبد القادر عطاء ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1414 ق ، اوّل . 80 . سير أعلام النبلاء ، أبو عبداللّه محمّد بن أحمد الذهبى (م 748 ق / 1374 م) ، تحقيق : شُعيب الأرنؤوط و حسين الأسد ، بيروت : مؤسسة الرسالة ، 1413 ق / 1993 م ، نهم . 81 . شرح الأخبار فى فضائل الأئمّة الأطهار ، أبو حنيفة النعمان بن محمّد المغربى (القاضى أبو حنيفة) (م 363 ق) ، تحقيق : السيّد محمّد الحسينى الجلالى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1412 ق ، اوّل . 82 . شعب الإيمان ، أحمد بن الحسين البيهقى (م 485 ق) ، تحقيق : أبو هاجر محمّد السعيد بسيونى زغلول ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1410 ق ، اوّل . 83 . شناخت و تحليل مكتب حديثى قم از آغاز تا قرن پنجم ، رساله دكترى محمّد رضا جبّارى ، استاد راه نما : دكتر محمّدباقر حجّتى ، استاد مشاور : دكتر محمّد على مهدوى راد و دكتر نهيلا غروى نايينى ، دانشكده علوم انسانى دانشگاه تربيت مدرّس ، 1379 ش .

.

ص: 411

84 . صحيح ابن حبّان بترتيب ابن بلبان ، محمّد بن أحمد بن حبّان (م 354 ق) ، ترتيب : على بن بلبان الفارسى (م 739 ق) ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط ، بيروت : مؤسسة الرسالة ، 1414 ق ، دوم . 85 . الصراط المستقيم إلى مستحقّى التقديم ، أبو محمّد على بن يونس النباطى البياضى (م 877 ق) ، تحقيق : محمّد باقر البهبودى ، تهران : المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية ، 1384 ق ، اوّل . 86 . الصوارم المهرقة فى جواب الصواعق المحرقة ، القاضى نور اللّه التسترى المرعشى (956 _ 1019 ق) ، تحقيق : مير جلال الدين الاُرموى (المحدّث الاُرموى) ، تهران : نهضت ، 1358 ش . 87 . طبّ الأئمّة عليهم السلام ، ابنا بسطام النيسابوريان ، مقدّمه : السيّد محمّد مهدى الخرسان ، قم : منشورات الرضى ، 1363 ش ، دوم . 88 . الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلّى (ابن طاووس) (م 664 ق) ، قم : مطبعة الخيّام ، 1400 ق ، اوّل . 89 . علل الشرائع ، أبو جعفر محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، نجف : المكتبة الحيدرية ، 1385 ق / 1966 م . 90 . علم الحديث و دراية الحديث ، كاظم مدير شانه چى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1372 ش . 91 . علوم الحديث (مقدّمة ابن صلاح) ، أبو عمرو تثمان بن عبد الرحمان الشهرزورى (ابن صلاح) (577 _ 643 ق)، تحقيق: نورالدين عتر، مدينه: مكتبة العلمية، 1972م، دوم. 92 . عيون أخبار الرضا عليه السلام ، أبو جعفر محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : حسين الأعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى للمطبوعات ، 1404 ق / 1984 م ، اوّل . 93 . عيون المعجزات ، حسين بن عبد الوهّاب (ق 5 ق) ، تحقيق : محمّد كاظم الكتبى ، نجف : المطبعة الحيدرية ، 1369 ق / 1950 م .

.

ص: 412

94 . غاية المرام و حجّة الخصام فى تعيين الإمام من طريق الخاصّ و العامّ ، السيّد هاشم بن إسماعيل البحرانى (م 1107 ق) ، تحقيق : السيّد على عاشور ، بيروت : مؤسسة التاريخ العربى ، 1422 ق . 95 . غرر الفوائد و درر القلائد (الأمالى فى التفسير و الحديث و الأدب) ، أبو القاسم على بن الحسين الموسوى (السيّد المرتضوى) (م 436 ق) ، تحقيق : السيّد محمّد بدر الدين النعسانى ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشى النجفى ، 1403 ق . 96 . الغيبة ، ابن أبى زينب محمّد بن إبراهيم الكاتب النعمانى (م 350 ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، تهران : مكتبة الصدوق . 97 . الغيبة ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق) ، تحقيق : عباد اللّه الطهرانى و على أحمد ناصح ، قم : مؤسسة المعارف الإسلامية ، 1411 ق ، اوّل . 98 . فتح الأبواب بين ذوى الألباب و بين ربّ الأرباب فى الاستخارات ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلّى (ابن طاووس) (589 _ 664 ق) ، تحقيق : حامد الخفّاف ، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، 1409 ق / 1989 م ، اوّل . 99 . فتح المغيث بشرح ألفية الحديث للعراقى ، أبو عبد اللّه محمّد بن عبد الرحمان السخاوى (813 _ 902 ق) ، تحقيق : على حسين على ، دار الإمام الطبرى ، 1412 ق / 1992 م ، دوم . 100 . فرائد الاُصول (الرسائل) ، الشيخ مرتضى الأنصارى (1214 _ 1281 ق) ، بيروت : مؤسسة الأعلمى للمطبوعات ، 1411 ق / 1991 م ، اوّل . 101 . فرج المهموم فى تاريخ علماء النجوم ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلنى (ابن طاووس) ( م 664 ق) ، قم : منشورات الشريف الرضى . 102 . فرحة الغرىّ فى تعيين قبر أمير المؤمنين على عليه السلام ، عبد الكريم بن طاووس الحسنى ( م 693 ق) ، تحقيق : السيّد تحسين آل شبيب الموسوى ، قم : مركز الغدير للدراسات الإسلامية ، 1419 ق / 1998 م ، اوّل .

.

ص: 413

103 . فضائل الأشعر الثلاثة ، أبو جعفر محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : غلامرضا عرفانيان ، دار المحجّة البيضاء و دار الرسول الأكرم ، 1412 ق ، دوم . 104 . فهرس أسماء مصنّفى الشيعة (رجال النجاشى) ، أبو العباس أحمد بن النجاشى الأسدى الكوفى (372 _ 450 ق) ، تحقيق : السيّد موسى الشبيرى الزنجانى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى . 105 . الفهرست ، أبو الفرج محمّد بن إسحاق (ابن النديم) (م 380 ق) ، ترجمه و تحقيق : محمّد رضا تجدّد ، تهران : امبير كبير ، 1366 ش ، سوم . 106 . الفهرست، أبوجعفر محمّدبن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م460ق)، تحقيق: السيّد جواد القيّومى الإصفهانى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1417ق ، اوّل. 107 . فهرس التراث ، محمّد حسين الحسينى الجلالى ، تحقيق : محمّد جواد الحسينى الجلالى ، قم : دليل ، 1412 ق ، اوّل . 108 . الفهرست، منتجب الدين على بن بابويه الرازى (ق 6 ق)، تحقيق: السيّد جلال الدين الاُرموى (المحدّث الاُرموى) ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشى النجفى ، 1366 ش . 109 . الكافئة فى إبطال توبة الخاطئة ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (336 _ 413 ق) ، تحقيق : على أكبر زمانى نژاد ، قم : المؤتمر العالمى لأفية الشيخ المفيد ، 1413 ق . 110 . الكافى ، أبو جعفر محمّد بن يعقوب الكلينى الرازى (م 329 ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى و الشيخ محمّد الآخوندى ، تهران : دار الكتب الإسلامية ، 1388 ق ، سوم . 111 . كامل الزيارات جعفر بن محمّد القمّى (ابن قولويه) (م 367 ق) ، جواد القيّومى ، قم : نشر الفقاهة ، 1417 ق ، اوّل . 112 . كتاب خانه ابن طاووس و احوال و آثار او ، اتان گلبرگ ، ترجمه : سيّد على قرائى و رسول جعفريان . 113 . كتاب من لا يحضره الفقيه ، أبو جعفر ممد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، سوم .

.

ص: 414

114 . كشف الحجب و الأستار عن أسماء الكتب و الأسفار ، السيّد إعجاز حسين النيسابورى الكنتورى (1286 _ 1340 ق) ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشى النجفى ، 1409 ق . 115 . كشف المحجّة لثمرة المُهجة ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلّى (ابن طاووس) (م 664 ق) ، نجف : المطبعة الحيدرية ، 1370 ق / 1950 م . 116 . كفاية الأثر فى النصّ على الأئمة الإثنى عشر ، أبو القاسم على بن محمّد الخزّاز القمّى (ق 4 ق) ، تحقيق : السيّد عبد اللطيف الحسينى الكوه كمرى ، قم : بيدار ، 1401 ق . 117 . كلّيات فى علم الرجال، جعفرالسبحانى، قم: مؤسسه النشر الإسلامى، 1416 ق، سوم. 118 . كمال الدين و تمام النعمة ، أبو جعفر محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، مؤسسة النشر الإسلامى ، 1405 ق ، اوّل . 119 . لسان الميزان ، أبو افضل أحمد بن على بن حجر العسقلانى (م 825 ق) ، بيروت : مؤسسة الأعلمى للمطبوعات ، 1390 ق / 1971 م ، دوم . 120 . لؤلؤة البحرين فى الإجازات و تراجم رجال الحديث ، يوسف بن أحمد البحرانى (م 1186 ق) ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث . 121 . مئة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمّة من ولده ، محمّد بن أحمد القمّى (ابن شادان) (ق 5 ق) ، قم : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، 1407 ق ، اوّل . 122 . المجازات النبويّة ، محمّد بن الحسين الموسوى (الشريف الرضى) (م 406 ق / 1015 م) ، تحقيق و شرح : طه محمّد الزينى ، قم : مكتبة بصيرتى . 123 . المجتنى من الدعاء المجتبى ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلّى (ابن طاووس) (م 664 ق) ، تحقيق : صفاء الدين البصرى ، مشهد : مجمع البحوث الإسلامية ، 1413 ق . 124 . مجمع الفائدة و البرهان فى شرح إرشاد الأذهان ، أحمد الأردبيلى (م 993 ق) ، تحقيق : مجتبى العراقى و على پناه الإشتهاردى و حسين اليزدى الإصفهانى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى .

.

ص: 415

125 . المحتضر ، حسن بن سليمان الحلّى (زنده در اوايل ق 9 ق) ، نجف : المطبعة الحيدرية ، 1370 ق / 1951 م ، اوّل . 126 . مختصر بصائر الدرجات ، محمّد بن الحسن الصفّار القمّى (ابن فرّوخ) (م 290 ق) ، اختصار : حسن بن سليمان الحلّى (ق 8 ق) ، نجف : المطبعة الحيدرية ، 1370 ق / 1950 م ، اوّل . 127 . مختلف الشيعة فى أحكام الشريعة ، أبو منصور حسن بن يوسف الحلّى (العلّامة) (م 726 ق) ، تحقيق : مؤسسة النشر الإسلامى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1412 ق ، اوّل . 128 . مدينة معاجز الأئمّة الإثنى عشر و دلائل الحجج على البشر ، هاشم بن سليمان البحرانى (م 1107 ق) ، تحقيق : عزّة اللّه المولائى الهمدانى ، قم : مؤسسة المعارف الإسلامية ، 1413 ق ، اوّل . 129 . المزار الكبير ، محمّد بن جعفر المشهدى (ق 6 ق) ، تحقيق : جواد القيّومى الإصفهانى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1419 ق ، اوّل . 130 . المزار ، محمّد بن جمال الدين مكّى العاملى (الشهيد الأوّل (734 (786 ق) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، قم : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، 1410 ق ، اوّل . 131 . المزار ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (336 _ 413 ق) ، تحقيق : السيند محمّد باقر الأبطحى ، قم : المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد ، 1413 ق ، اوّل . 132 . المسائل الصاغانيّة ، محمّد بن محمّد النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 406 ق) ، تحقيق : السيّد محمّد القاضى ، قم : المؤتمر العالمى لأفية الشيخ المفيد ، 1413 ق ، اوّل . 133 . مسارّ الشيعة فى مختصر تواريخ الشريعة ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (336 _ 413 ق) ، تحقيق : مهدى نجف ، دار المفيد ، 1414 ق ، دوم .

.

ص: 416

134 . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ، ميرزا حسين النورى الطَبَرسى (م 1320 ق) ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، 1407 ق ، اوّل . 135 . المسترشد فى إمامة أمير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام ، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبرى الإمامى (ق 5 ق) ، تحقيق : أحمد المحمودى ، تهران : مؤسسة الثقافة الإسلامية لكوشانبور ، 1415 ق ، اوّل . 136 . مشايخ الثقات، ميرزاغلامرضا عرفانيان، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1417ق، اوّل. 137 . مصادر الاستنباط بين الاُصوليّين و الأخباريّين ، محمّد عبد الحسن محسن الغراوى ، قم : نشر مكتب الإعلام الإسلامى ، 1413 ق ، اوّل . 138 . مصادقة الإخوان ، أبو جعفر محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : السيّد على الخراسانى ، قم : عشقعلى ، 1402 ق / 1982 م . 139 . مصباح المتهجّد،أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (385 _ 460 ق) ، بيروت : مؤسسة فقه الشيعة ، 1411 ق ، اوّل . 140 . معالم العلماء ، أبو عبد اللّه محمّد بن على المازندرانى (ابن شهر آشوب) (488 _ 588 ق) ، نجف : المبعة الحيدرية ، 1380 ق . 141 . معانى الأخبار ، أبو جعفر محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1361 ش . 142 . معجم البلدان ، شهاب الدين أبو عبد اللّه ياقوت بن عبد اللّه الحَمَوى الرومى (م 626 ق) ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1399 ق ، اوّل . 143 . معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة ، السيّد أبو القاسم الموسوى الخوئى (م 1413) ، 1413 ق / 1992 م ، پنجم . 144 . معجم المؤلّفين ، عمر رضا كحالة ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1376 ق . 145 . معدن الجواهر و رياضة الخواطر ، أبو الفتح محمّد بن على الكراجكى الطرابلسى (م 449 ق) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسينى ، قم : مهر استوار ، 1394 ق ، دوم .

.

ص: 417

146 . معرفة الحديث ، محمّد باقر البهبودى ، تهران : علمى و فرهنگى ، 1362 ش ، اوّل . 147 . معرفة علوم الحديث ، محمّد بن عبد اللّه الحاكم النيسابورى (م 405 ق) ، تحقيق : السيّد معظم حسين ، قاهره : مكتبة المتنبى . 148 . مقتضب الأثر فى النصّ على الأئمّة الإثنى عشر ، أحمد بن عبيد اللّه بن العيّاش الجوهرى (م 401 ق) ، قم : مكتبة الطباطبائى . 149 . المقنع ، محمّد بن على بن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : مؤسسة الإمام الهادى عليه السلام ، قم : مؤسسة الإمام الهادى عليه السلام ، 1415 ق . 150 . مناقب آل أبى طالب (المناقب لابن شهر آشوب) ، أبو عبد اللّه محمّد بن على المازندرانى (ابن شهر آشوب) (م 588 ق) ، نجف : المطبعة الحيدرية ، 1376 ق / 1956 م . 151 . المناقب ، الموفّق بن أحمد بن محمّد المكّى الخوارزمى (م 586 ق) ، تحقيق : مالك المحمودى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1411 ق ، اوّل . 152 . منتهى المطلب فى تحقيق المذهب ، أبو منصور حسن بن يوسف الحلّى (العلّامة) (م 726 ق) ، تحقيق : مجمع البحوث الإسلامية ، مشهد : مجمع البحوث الإسلامية ، 1412 ق ، اوّل . 153 . ميزان الاعتدال فى نقد الرجال ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبى (م 748 ق) ، تحقيق : على محمّد البجاوى ، بيروت : دار المعرفة . 154 . ناسخ الحديث و منسوخه ، ابن شاهين البغدادى (م 385 ق) ، تحقيق : كريمة بنت على ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1420 ق ، اوّل . 155 . نقد الرجال ، مصطفى بن حسين الحسينى التفرشى (ق 11 ق) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، 1418 ق . 156 . نوادر المعجزات فى مناقب الأئمة الهداة ، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبرى الإمامى (ق 5 ق) ، تحقيق : مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام ، قم : مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام ، 1410 ق ، اوّل .

.

ص: 418

157 . نهاية الدراية فى شرح الرسالة الموسومة بالوجيزة للبهائى ، السيّد حسن الصدر ، تحقيق : ماجد الغرباوى ، تهران : مشعر . 158 . الوافية فى تعيين الفرقة الناجية ، إبراهيم بن سليمان القطيفى البحرانى (م 590 ق) ، تحقيق : محمود الغريفى ، مشهد : دار حفظ التراث البحرانى ، 1418 ق . 159 . وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة ، محمّد بن الحسن الحرء العاملى (م 1104 ق) ، تحقيق : عبد الرحيم الربّانى الشيرازى ، قم : مكتبة الإسلامية ، 1367 ، ششم . 160 . وصول الأخيار إلى اُصول الأخبار ، حسين بن عبد الصمد العاملى (الشيخ البهائى) (918 _ 984 ق) ، تحقيق : السيّد عبد اللطيف الكوه كمرى ، قم : مجمع الذخائر الإسلامية ، 1041 ق . 161 . الهداية ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : مؤسسة الإمام الهادى عليه السلام ، 1418 ق ، اوّل . 162 . اليقين فى إمرة أمير المؤمنين ، رضى الدين أبو القاسم على بن موسى الحلّى (ابن طاووس) (م 664 ق) ، تحقيق : محمّد باقر الأنصارى ، قم : مؤسسة دار الكتاب (جزائرى) ، 1413 ق ، اوّل .

.

ص: 419

تاريخ حديث شيعه در سده هاى ششم و هفتم

اشاره

تاريخ حديث شيعه در سده هاى ششم و هفتممحمّدكاظم رحمتى

.

ص: 420

. .

ص: 421

مقدّمه

مقدمههر پژوهشى را كه بتواند به نحوى خواننده را با چرايى و چگونگى انجام شدن آن و نيز سؤالات بعدى قابل تحقيق ، آشنا كند ، مى توان تحقيقى كامياب دانست . نوشته حاضر ، بر آن است تا وضعيت حديث شيعه در دو قرن ششم و هفتم را ترسيم كند. نخست ، لازم است به اختصار درباره منابع مهم اين تحقيق ، توضيحاتى ارائه شود . از مهم ترين مصادر اين تحقيق ، آثار رجالى شيعه ، بخصوص كتاب فهرست علماء شيعه ى منتجب الدين رازى (از آثار قرن ششم) است . اين اثر ، مدرك مهمى از جامعه شيعه رى در دو قرن پنجم و ششم است ، كه به نحو مستقل (نخست به كوشش محدّث ارموى و بار دوم به تحقيق مرحوم سيّد عبد العزيز طباطبايى) چاپ شده و افندى در بخش اجازات بحار الأنوار _ كه از الحاقات وى به بحار است _ متن كامل آن را آورده است . همچنين براى اطلاع از فهرست برخى آثار نگاشته شده به وسيله علماى امامى اين دوره ، مى توان به اين كتاب رجوع نمود. كتاب معالم العلماء ابن شهرآشوب ، ديگر اثر رجالى اين دوره است كه اطلاعات هر چند اندك ، امّا مهمى از رجال شيعه قرن ششم ، در بر دارد . كتاب شناسى الذريعة إلى تصانيف الشيعة ى آقا بزرگ تهرانى كه بر اساس الفبايى مرتّب شده است ، اطلاعات تقريبا جامعى در معرفى آثار شيعه در بر دارد . آقا بزرگ در ذيل معرفى كتب ، اطلاعات موجود درباره مؤلّف آنها را از منابع متعدّد آورده است . همچنين موسوعه رجالى آقا بزرگ يعنى طبقات أعلام الشيعة ، فهرست كاملى از عالمان اماميه را در بر دارد . دو مجلّد از اين مجموعه با عنوان هاى : «ثقات العيون فى

.

ص: 422

سادس القرون» و «الأنوار الساطعة فى المئة السابعة» ، به معرفى عالمان و رجال شيعه در قرن ششم و هفتم اختصاص دارند. اجازات ذكر شده در مجلّدات آخر بحار الأنوار ، به دليل آگاهى هاى منحصر به فردى كه در خود دارند ، داراى اهمّيت فراوانى براى اين تحقيق اند . از طريق اين اجازات ، مى توان به نكات زير آگاهى يافت : 1 . مراكز علمى شيعه در قرن ششم و هفتم ، 2 . كتاب ها و آثار متداول در جامعه اماميه ، 3 . شيوخ اجازه روايت. جامع ترين اين اجازات ، اجازه علّامه حلّى به بنو زهره است كه اطلاعات مهمى از اين دست دارد . كتاب رجالى رياض العلماء و حياض الفضلاء افندى نيز _ گرچه اثرى از دوره صفويه است _ اطلاعات مفيدى در بر دارد . افندى كه خود ، كتاب شناسى ذو فنون بوده است ، اطلاعات فراوانى از نسخه هاى خطّى زمانش را با گزارش اسناد اجازات _ كه گاه بر نسخه ها بوده _ ، آورده است. از مآخذ مهم رجالى قرن هفتم ، آثار رجالى ابن ابى طى ، عالم امامى قرن ششم و هفتم است كه در صورت يافت شدن ، مى تواند آگاهى هاى مفيدى درباره تشيّع حلّه _ كه آغاز درخشش آن ، در قرن ششم و هفتم است _ در اختيار ما قرار دهد. (1) همين جا بايد اشاره نمود كه بررسى وضعيت شيعه در حلّه ، خود ، نياز به تحقيق جدايى دارد كه تا به حال ، چندان توجّه محقّقان را به خود جلب نكرده است و در تحقيق كنونى ، تنها با توجّه به وضعيت حديثى شيعه در اين شهر ، گزارشى آمده است . (2)

.


1- .آقاى رسول جعفريان ، بازمانده هايى از اين كتاب را كه در منابع بعدى نقل شده است ، استخراج كرده و با عنوان الحاوى فى رجال الشيعة الإمامية منتشر كرده است .
2- .اطلاعات منحصر به فردى از اين دست ، در كتاب مجمع الآداب ابن فوطى ، وجود دارد . گزارش تاريخى از جامعه شيعه در قرن ششم و هفتم را آقاى رسول جعفريان در كتاب تاريخ تشيّع در ايران آورده كه به دليل جامعيت ، خوانندگان ، ناگزير از رجوع به آن هستند . گفتنى است كه آقايان محمّد حاجى تقى و محمّد امين حسين پورى ، دو اثر مستقل در موضوع مكتب حلّه در دست تدوين دارند .

ص: 423

قرن ششم و هفتم از نظر علمى ، تنها دوره گذار براى جامعه اماميه است . ميراث حديثى شيعه كه در قرن دوم و سوم در كوفه به صورت تدوين اصول و مجامع اوّليه حديثى شكل گرفته بود ، در قم و بغداد مبنايى براى تأليف آثار مفصّل تر ، چون كتب اربعه (الكافى ، كتاب من لايحضره الفقيه ، الاستبصار و تهذيب الأحكام) گرديد . در قرن چهارم ، تلاش هاى شيخ مفيد و انتقال ميراث حديث شيعه به نسل برجسته بعد از خود ، بخصوص عالمانى چون شيخ طوسى و سيّد مرتضى ، پيش زمينه اى براى شكل گيرى حوزه نجف گرديد . ورود سلجوقيان و مهاجرت شيخ طوسى از بغداد به نجف ، مهم ترين حادثه در تاريخ شيعه در قرن پنجم است . تشيّع با تأسيس حلّه در اواخر قرن پنجم ، با وضعيت مطلوبى رو به رو شد . خاندان شيعى بنو مَزيَد ، محيطى مطلوب براى عالمان شيعى پديد آوردند . با اين حال از حيث علمى ، قرن ششم ، آغاز دوره ركود جامعه شيعه بود و اين ركود در قرن هفتم نيز تداوم يافت . تنها استثناى مهم در قرن هفتم ، رضى الدين ابن طاووس ، عالم پُر اثر امامى است كه در آثار مختلف خود ، اطلاعات گران بهايى از ميراث حديثى اماميه را حفظ كرده است . بر خلاف اهل سنّت ، تلقّى خاص عالمان امامى از حديث ، مانع از پديد آمدن علوم متداول حديثى در ميان شيعيان شد . همّ و غم عالمان امامى در اين دوره ، تنها گردآورى مجموعه هاى حديثى بر اساس متون قديمى بوده و به دليل متداول بودن كتب حديثى ، متن هاى حديثىِ مُرسل فراوانى ، چه در حوزه اهل سنّت و چه شيعه ، پديد آمده است . با اين حال ، همين متون ، نكاتى در بر دارند كه مى توانند ما را در فهم برخى نظرات حديثى عالمان امامى ، يارى دهند . ويژگى خاص قرن ششم و تا حدّى قرن هفتم ، تأليف آثار فراوانى در مناقب نويسى ائمّه است.

.

ص: 424

فصل هاى اين تحقيق ، چنين ارائه شده است : نخست ، گفتار كوتاهى درباره وضعيت فرهنگى جهان اسلام آمده و به اختصار از وضعيت حوزه هاى حديثى اهل سنّت ، زيديه و اباضيه سخن رفته است. در قرن ششم ، مهم ترين حادثه منحصر به فرد جهان اسلام ، انتقال ميراث زيديه از ايران و عراق به يمن است . شخصيت كليدى در اين حادثه ، قاضى جعفر بن احمد بن عبد السلام مسورى است . همچنين مهم ترين متن حديثى اباضيه ، در اين زمان تدوين شده است . قابل ذكر است كه از اواخر قرن ششم ، مراكزى علمى به نام «دار الحديث» در جهان اهل سنّت شكل گرفته اند . مهم ترين حوزه هاى حديثى اين دو قرن ، نخست شهر رى در قرن ششم است و بعد از آن در قرن هفتم ، شهر حلّه اهمّيت محورى دارد . با اين حال نبايد از خاطر برد كه در ديگر شهرها چون قم و بغداد نيز مطمئنا عالمان اماميه حضور داشته اند. دوم ، شرح حال و آثار شخصيت هاى علمى شيعه اين دو قرن ، بيان شده و در دو بخش مجزّا ، از محدّثان شيعى اين دو قرن ، سخن رفته است. در اين جا لازم است به نكته مهمى اشاره گردد . دو كتاب اصول فقه متداول در آن دوره ، يعنى الذريعة إلى اُصول الشريعة ى سيّد مرتضى (م 436 ق) و عُدّة الاُصول شيخ طوسى (م 460 ق) ، حاوى مباحث مهمى در علم الحديث اند . فى المثل ، مباحثى چون نَسخ و احكام آن (نَسخ كتاب به كتاب ، نَسخ سنّت به كتاب و يا نَسخ كتاب به سنّت) ، بحث از اقسام خبر ، خبر واحد ، اجماع ، و تحمّل روايت (مناوله ، اجازه ، سماع) ، بحث از وجوب يا عدم وجوب پيروى از عمل پيامبر ، و بحث از ويژگى متحمّل حديث و نيز الفاظ روايت ، در كتاب سيّد مرتضى ، نزديك ترين مباحث به علم الحديث اند . (1)

.


1- .ر. ك : الذريعة إلى اُصول الشريعة . گفتنى است عماد الدين طبرى ، شرح مسائل الذريعة را در شرح اين كتاب و سيّد كمال الدين مرتضى مرعشى (از مشايخ منتجب الدين) نيز شرح ديگرى بر آن نگاشته است (ر . ك : الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 10 ، ص 26) .

ص: 425

تفصيل برخى مطالب ديگر نيز در آثار شيخ طوسى ، قابل توجّه است . به عنوان نمونه ، شيخ طوسى بحث مبسوطى در باب خبر واحد آورده و در ضمن آن ، به طرح اين نكته پرداخته كه : چرا بايد اخبار رجال واقفى ، غُلات و يا كسانى را كه راوى اخبار جبر و تشبيه هستند ، بپذيريم ؟ اين مباحث براى آشنايى با ذهنيت حديثى شيعه ، مفيد است ؛ امّا بحث از آنها به دليل تأليف اين آثار در قرن پنجم ، از حوزه اين پژوهش ، خارج است . خواننده بصير تنها بايد بداند كه عدم وجود تأليف كتاب خاصى در علم الحديث ، به معناى نبود مباحث اين گونه در ميان اماميه نيست و به نحو پراكنده مى توان چنين موضوعاتى را در آثار مختلف امامى پيدا نمود. (1) از ويژگى هاى متون حديثى اماميه در قرن ششم و هفتم ، تخريج روايات از آثار كهن تر اماميه در تأليف متون نگاشته شده است. (2) تخريج الحديث ، نقل حديث از منبعى است كه فرد راوى ، آن را از استاد خود به يكى از روش هاى تحمّل حديث ، روايت كرده است . اهمّيت اين نقل قول ها در آن است كه گاه ، برخى از آثار تأليف شده در قرن ششم و هفتم ، تنها ، تخريج كتابى كهن (يعنى نقل احاديثى از يك اثر قديمى تنها با اسناد مختلف از مؤلّف اصلى) به وسيله مؤلّفان اين قرون است.

.


1- .بحث كوتاهى از اين دست را شيخ طوسى در كتاب الاستبصار نيز آورده است .
2- .براى آگاهى بيشتر از مفهوم «تخريج» در علوم حديث ، ر . ك : دانش نامه جهان اسلام ، ج 6 ص 726 و 727 مدخل «تخريج» (به قلم مجيد معارف) و براى ديدن بحثى در شيوه شناسايى متون تخريج شده ، ر . ك : «دو كتاب به روايت شيخ صدوق» ، محمّدكاظم رحمتى ، كتاب ماه دين ، ش 66 _ 67 ، فروردين _ ارديبهشت 1382 ، ص 61 _ 67 .

ص: 426

. .

ص: 427

فصل يكم : وضعيت فرهنگى _ اجتماعى در قرن ششم و هفتم

مراكز علمى در قرن ششم و هفتم

فصل يكم : وضعيت فرهنگى _ اجتماعى در قرن ششم و هفتممراكز علمى در قرن ششم و هفتموضعيت سياسى جهان اسلام در پى ورود تركان سلجوقى در سال 428 ق به ايران و نقش مهمى كه اين تحوّل در اواخر قرن پنجم و بخصوص در قرن ششم ايفا نمود و تأثير به سزايى كه در اين دوره در گسترش علوم دينى چون علوم حديث داشت ، مطلبى است كه به راحتى مى توان آن را از خلال منابع مختلف تاريخى باقى مانده از اين دوره ديد. همچنين تأسيس مدارس نظاميه به وسيله خواجه نظام الملك ، گرچه در راه تقويت مذهب شافعى بود ، امّا موجب شد كه در اين دوره اساسا ساخت مدارس ، يكى از فعاليت هاى چشمگير حاكمان گردد. (1) اواخر قرن پنجم به بعد ، دوران ساخت مدارس در جهان اسلام است . در اين مدارس ، ضمن تدريس كتب مختلف فقهى و تفسيرى ، متون حديثى نيز تدريس مى شده است. (2) مهم ترين مركز علمى جهان اسلام

.


1- .براى اطلاع از مدارس نظاميه و اهمّيت آنها ، ر . ك : مدارس نظاميه و تأثيرات علمى و اجتماعى آن .
2- .تذكّر اين نكته ، ضرورى است كه بر خلاف اهل سنّت ، علوم حديث (به معناى مصطلح) و نگارش آثارى چون : معرفة الحديث و علم الحديث ، تقريبا تا قرن هفتم در ميان شيعه مرسوم نبوده و شاهد خاصى بر نگارش كتابى در اين باب در دست نيست و غالبا بجز برخى نقدها بر وثاقت احاديثى خاص ، روايات كتب اربعه مورد پذيرش بوده است . نخستين كسى كه همانند اهل سنّت ، روايت شيعه را تقسيم بندى نمود ، جمال الدين ابن طاووس بود (ر . ك : مقدّمه اى بر فقه شيعه ، ص 53 ، پى نوشت) . ظاهرا اوّلين متون موجود شيعى در علم الحديث ، كتاب الرعاية فى علم الدراية ى شهيد ثانى (م 966 ق) و كتاب وصول الأخيار إلى اُصول الأخبار حسين بن عبد الصمد عاملى (م 984 ق) هستند .

ص: 428

از اواخر قرن سوم به بعد تا قبل از حمله مغولان ، شهر نيشابور بوده است . اين شهر در دوره گسترش خود ، يكى از مهم ترين مراكز علمى جهان اسلام به شمار مى رفته است . مؤيّد اين نكته ، وجود مدارس فراوان در اين شهر است. 1 شهر بغداد نيز از جمله مراكز علمى مورد توجّه اين دوره است . در اين شهر ، دو گروه مهم شيعه و حنابله ، حضور چشمگيرى داشته اند، گرچه شهر بغداد ، بعد از به آتش كشيده شدن كتاب خانه شاپور و مهاجرت شيخ طوسى به نجف ، مركزيت علمى خود را براى حوزه شيعه از دست داد . تقريبا در اواخر قرن پنجم بود كه شهر نجف ، مركزيت علمى جهان تشيّع را به دست آورد. در اواخر قرن پنجم ، در حدود سال 495 ق ، امير شيعى مذهب ، صدقة بن منصور دبيسى (مؤسس سلسله آل مَزيَد) ، شهر حلّه را تأسيس نمود . (1) اين شهر به زودى ، يكى از مراكز مهم اماميه شد. (2) البته قبل از رونق گيرى شهر حلّه ، شهررى با داشتن

.


1- .معجم البلدان ، ذيل «حلّه» ؛ دائرة المعارف اسلام 2( (EI ، ذيل «حلّه» . اطلاعات ذكرشده در دائرة المعارف اسلام ، تلخيصى از گفته هاى ياقوت است .
2- .براى اطلاع از مراكز مهم شيعى و شيوخ اجازه در اين قرن به طور كلّى ، ر . ك : بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 47 _ 50 .

ص: 429

مدارس متعدّد ، نقش مهمى در ترويج معارف اهل بيت عليهم السلام ايفا نمود . شهررى ، بعد از مهاجرت شيخ صدوق به آن جا، مركزى براى اشاعه معارف اهل بيت بوده است. گفتنى است كه قرن ششم ، دوره سيطره افكار و آراى شيخ طوسى است . اين را مى توان از نگاهى به فهرست مؤلّفان امامى قرن ششم دريافت كه غالبا نزد شاگردان شيخ ، تلمّذ كرده اند. مهم ترين منبعى كه اطلاعات ريز تاريخى همراه با شمايى از وضعيت فكرى شيعه را در اختيار ما قرار مى دهد ، كتاب فارسىِ بعض مثالب النواصب فى نقض كتاب فضائح الروافض عبد الجليل قزوينى (مشهور به كتاب نقض) است. (1) اين كتاب پاسخى است به كتاب فضائح الروافض ، نوشته نويسنده اى از اهل سنّت كه ادّعا نموده در آغاز ، شيعه بوده و سپس به تسنّن گرويده است . سواى نكات فراوان و جالبى كه در كتاب قزوينى عرضه شده است ، آنچه براى ما در اين جا اهمّيت دارد ، گزارش هاى او در مورد مدارس شيعه است. (2) اين گزارش ها، تنها شواهد موجود فعلى از حضور چشمگير تشيّع در شهررى در قرن ششم است . قزوينى در پاسخ به گفته مؤلّف فضائح _ كه گفته : «و به روزگار سلطان ملك شاه و سلطان محمّد _ قدس اللّه روحهما _ نگذاشتندى كه اينان مدرسه و خانقاه سازند» _ اطلاعات جالبى از مدارس شهررى ارائه نموده ، مى نويسد : امّا جواب اين كلمه كه از وجوه ، دفع ضرورى كرده است ، آن است كه نمى دانم كه به كدام بقعه اشارت مى كند . اگر به تحصير و تعديد مدارس سادات مشغول شويم در بلاد خراسان و حدود مازندران و شهرهاى حلب و حرّان و از بلاد عراق چون قم و كاشان و آبه ، كه «مدارس چند است و كى بوده است و اوقاف چند دارد؟» ، طومارات كتب خواهد ؛ امّا از براى دفع شبهت را اشارتى برود به شهر رى كه منشأ و مولد اين قائل است :

.


1- .در مورد عبد الجليل قزوينى ، ر . ك : مقدّمه نقض .
2- .براى دستيابى به گزارش تفصيلى از اين كتاب ، ر . ك : انديشه تفاهم مذهبى در قرن هفتم و هشتم هجرى ، ص 13 _ 62 .

ص: 430

اوّلاً ، مدرسه بزرگ سيّد تاج الدين محمّد كيسكى _ رحمه اللّه _ ؛ كلاهدوزان كه مبارك شرقى فرموده است و قرب نود سال است كه در آن جا ختمات قرآن و نماز به جماعت هر روز پنج بار و مجلس وعظ هر يك هفته دو بار و يك بار و در اين مدرسه موضع مناظره و نزول مصلحان در آن جا ... باشند ... و ... مدرسه شمس الاسلام حَسَكا بابويِه كه پير اين طايفه بود كه نزديك سراى ايالت است ... و ديگر ، مدرسه اى ميان اين دو مدرسه كه تعلّق به سادات كيسكى دارد ... و مدرسه اى به دروازه آهنين كه منسوب به سيّد زاهد بُلفتوح ... و مدرسه فقيه على جاسبى به كوى اصفهانيان ... و مدرسه خواجه عبد الجبّار مفيد كه چهارصد مرد فقيه و متكلّم ، در آن مدرسه درس شريعت آموختند ... . (1) از ديگر مسائل جالب توجّهى كه قزوينى به آنها اشاره كرده ، نكاتى درباره وضعيت فكرى جامعه شيعيان است . از نظر رويكرد به حديث ، دو نوع تفكّر مهم در تاريخ تشيّع ، حضور داشته است : نخست ، تفكّر حديث گرا يا اخبارى و دوم ، تفكّر اصولى . اخبارى گرى كه گرايش اغلب محدّثان امامى بود ، بر پيروى محض از احاديث ، تأكيد داشت و كاربرد استدلال هاى عقلى را در نقد و جرح احاديث ، برنمى تافت . اين گروه از عالمان شيعه خود به دو دسته معتدل و افراطى تقسيم شده اند: گروه اوّل، آنان كه بر اساس ضوابطى ، هر حديثى را نمى پذيرفتند ، و گروه دوم ، آنان كه طرفداران بى قيد و شرط احاديث نقل شده بودند و در منابع شيعى از آنها به حشويّه ، مقلّده و اخباريّه و اصطلاحات مشابه ، ياد شده است . عالمان اصولى ، بر خلاف گروه اوّل، بر به كارگيرى عقل در تشخيص صحّت و سقم احاديث ، تأكيد داشته اند. اين گرايش ها در ميان شيعيان ، به طور كلّى به اخبارى و اصولى ، مشهور است. (2) توضيحات قزوينى در مورد اين دو جريان ، جالب توجّه است .

.


1- .نقض ، ص 34 و 35 .
2- .براى اطلاع از تفصيل مطلب ، ر . ك : مقدّمه اى بر فقه شيعه ، ص 37 _ 39 .

ص: 431

دو مسئله مهم اين برهه ، كه نشانگر اين دو رويكرد عقل گرا (تشيّع اصولى) و نص گرا (تشيّع اخبارى) به حديث است ، عقيده درباره تعداد روزهاى ماه رمضان و پذيرش و يا رد روايات ناظر به تحريف قرآن است . مؤلّف فضائح در خرده گيرى اى بر شيعه ، نوشته است : رافضى ، بر سنّت مصريان رَوَد و دو روز پيش[تر] نيّت ماه رمضان بكند و چون دو روز به عيد مانده باشد ، افطار كند و به مصر هم چنين كنند و به جدول ، روزه دارند و عيد ، يك روز پيش تر كنند مخالفت آل عبّاس را. عبد الجليل قزوينى در پاسخ اين گفته ، مى نويسد : امّا جواب آنچه دو روز پيش تر از رمضان روزه درگيرند ، به حساب ، كورتر است ، كه زهّاد و عبّاد شيعه به دو ماه پيش تر از رمضان روزه درگيرند ، امّا نه به نيّت ماه رمضان روزه دارند و كتب فقهاى ايشان در احتياط اين مسئله و عدد رؤيت هلال ماه و عدد شهور بر اختلاف احوال ، اَظهر من الشمس است و به جدول و نجوم و مانند اين ، هرگز معترف نبوده اند و آن را منكر باشند و روزه گشايند و در اين معنا تقيّه اى نتوان كردن. بلى ؛ جماعتى اخباريّه كه خويشتن را شيعت خوانند ، اين معنا مذهب ايشان بوده است و از ايشان بسى نمانده اند و گر جايى باشند ، اين معنا پنهان اصوليان كنند كه علم الهدى و شيخ بو جعفر طوسى و علماى ما از متأخّران بر ايشان انكار كرده اند... . (1) يكى از شگفت ترين حوادثى كه در اين دوره اتفاق افتاده ، انتقال ميراث زيدى از ايران و عراق به يمن است . شخصيت كليدى در انتقال ميراث كلامى ، حديثى و فقهى زيديه به يمن ، شخصى به نام قاضى جعفر بن عبد السلام مسورى است . از آن جا كه وى نقش مهمى در تاريخ زيديه در قرن ششم ايفا كرده و مطالب خاصى در مورد وى در آثار متداول ، بيان نشده است ، به تفصيل بيشترى در حدّ مجال اين نوشتار ، به او و نكاتى درباره تدوين حديث در ميان زيديه اشاره مى شود .

.


1- .نقض ، ص 568 .

ص: 432

تدوين حديث زيديه

تدوين حديث زيديهنخستين نشانه ها از تدوين حديث ، در ميان زيديان كوفه قابل مشاهده است . جامعه زيديه كوفه در قرن دوم ، به دو گروه بَتَريّه و جاروديّه تقسيم مى شده است . گروه بتريّه با همان اصول اهل سنّت ، به حديث ، نگاه مى كرده و مراجعه به اقوال روايت شده از پيامبر به نقل از صحابه را امرى قابل قبول مى دانسته است . در مقابل ، گروه جاروديه ، تنها به احاديث منقول از اهل بيت _ البته به معناى متوسّعى كه از اين مفهوم داشته اند _ معتقد بوده اند . در نهايت نيز همين جريان در ميان زيديه تداوم يافت . قديمى ترين اثر موجود ميان زيديه ، مجموع الفقه منسوب به زيد بن على (م122 ق) است. در قرن سوم ، چند گرايش در ميان زيديه كوفه وجود داشته است : نخستين مكتب فقهى زيديه قرن سوم ، مبتنى بر آراى احمد بن عيسى بن زيد (م 247 ق) است . آراى وى را شاگردش محمّد بن منصور مرادى (م 294 ق) گردآورى كرده است. مكتب دوم ، متأثر از آراى قاسم بن ابراهيم رسى بوده كه بيشتر به مشرب فقهى مدينه نزديك بوده است. تلفيق آراى اين مكاتب ، به دست مؤلّفى زيدى به نام ابوعبد اللّه علوى (م 445 ق) در كتاب الجامع الكافى صورت پذيرفته است . اين آثار در ميان زيديه ايران نيز رواج داشته است . هرچند عالمان زيدى ايرانى چون : المؤيّد باللّه احمد بن حسين هارونى (م 411 ق) ، ابوطالب يحيى بن حسين هارونى (م 424 ق) ، الموفّق باللّه حسين بن اسماعيل شجرى (م 420 ق) ، فرزندش يحيى بن حسين شجرى مشهور به المرشد باللّه ، و حاكم جُشَمى محسن بن كرامه (م 494 ق) و ديگران ، آثار مهمى را در حديث زيديه تدوين كرده اند، امّا اين آثار به كوشش قاضى جعفر به يمن رسيد . برخى از اين آثار ، امروز تنها در يمن موجود است و نسخه اى از آنها در ايران يافت نمى شود. (1)

.


1- .براى دستيابى به گزارشى توصيفى از متون مهمّ حديثى زيديه ، ر . ك : «كتاب هاى حديثى منتشر شده از زيديه» ، سيّدعلى موسوى نژاد ، علوم حديث ، ش 25 ، پاييز 1381 ، ص 156 _ 186 .

ص: 433

قاضى جعفر و نقش وى در انتقال ميراث زيديه به يمن

قاضى جعفر و نقش وى در انتقال ميراث زيديه به يمن (1)آثار عالمان برجسته زيديه (چون : حاكم جُشَمى ، المؤيّد باللّه ، و المرشد باللّه ) و ديگر كتب حديثى _ رجالى زيديه ، به وسيله عالمان زيديه بخصوص حسن بن زيد بيهقى ، به يمن انتقال يافت . در اين ميان ، شخصيت كليدى زيديه ، قاضى جعفر بن احمد بن عبد السلام مسورى است . وى علاوه بر تأليف كتب كلامى متعدّد ، نقشى مهم در انتقال ميراث زيديه ايران به يمن داشته است. آثار حديثى قاضى جعفر به دو صورت است : اثر تأليفى (مانند أربعين حديث علويّة كه شرح چهل حديث از مسند الإمام زيد است) (2) و اثر غير تأليفى (همانند تيسير المطالب و أمالى قاضى عبد الجبّار المعتزلى ، كه در حقيقت ، ترتيب آثار ديگران است ) . نخست ، اطلاعات مربوط به شرح حال قاضى جعفر و اساتيد وى را مرور مى نماييم و بعد از آن درباره تيسير المطالب و اهمّيت آن به مطالبى اشاره خواهيم كرد ، گرچه اين كتاب با وجود اهمّيتى كه دارد ، چندان مورد توجّه قرار نگرفته است. شرح حال قاضى جعفر را فقيه زيدى ، صارم الدين ، در كتاب طبقات الزيديّة ى خود آورده است . اين گزارش ، تقريبا شرح حال كاملى از اين عالم برجسته زيديه را در بر دارد . فزون تر ، آن كه در اين شرح حال به متون متداول حديثى ، كلامى و فقهىِ زيديه نيز اشاره شده است كه مى تواند سير نگارش آثار زيديه را در قرون گذشته نشان دهد. شمس الدين جعفر بن احمد مسورى ، مشهور به قاضى جعفر ، از عالمان نامدار زيدى است كه در ابتدا بر مذهب اسماعيليه بوده است . وى در تاريخ نامشخصى به

.


1- .براى دستيابى به گزارشى از محدّثان زيديه و تاريخ حديث زيديه ، ر . ك : التحف شرح الزلف و لوامع الأنوار فى جوامع العلوم و الآثار و تراجم اُولى العلم والأنضار . نيز جهت اطلاع از اهمّيت متون زيديه براى تاريخ حديث اماميه ، ر . ك : «زيديّه و منابع مكتوب اماميّه» ، حسن انصارى قمى ، علوم حديث ، ش 20 ، تابستان 1380 ، ص 149 _ 161 ؛ «معرّفى جلاء الأبصار فى متون الأخبار (متنى حديثى از ميراث معتزله)» ، محمّد كاظم رحمتى ، علوم حديث ، ش 21 .
2- .اين كتاب با عنوان الأربعون العلويّة و شرحها و با تحقيق عبد الفتّاح الكبسى (اَمّان ، 1423 ق) به چاپ رسيده است .

ص: 434

زيديه گرويد . در زمان قاضى جعفر ، دو جريان مهم در ميان زيديه يمن وجود داشته است : جريان موسوم به «مطرفيّه» با آراى خاصّ كلامى ، و جريان مقابل آن ، كه به دليل مخالفت با مطرفيّه ، به «مخترعه» مشهور است. در پى تشديد اختلاف ميان اين دو گروه ، عالمان مخترعه ، از عالمان زيدى ايران دعوت كردند تا به يمن رفته ، با تدريس متون كلامى معتزله بصره ، آنها را در مقابله با مطرفيّه _ كه علاوه بر آراى خاصّ خود ، از مكتب كلامى بغداد پيروى مى كردند _ يارى كنند. همچنين عالم مشهور و شريف زيدى مكّه ، على بن عيسى مشهور به ابن وهاس ، از فقيه و متكلّم نامور زيدى ايرانى به نام زيد بن حسن بيهقى بروغنى (م 551 ق) دعوت نمود تا به يمن برود . بعد از سفر بيهقى به يمن ، قاضى جعفر كه از عقايد مطرفيّه پيروى مى كرد ، به مخترعه گرويد. بعد از آن ، قاضى جعفر به مناطق جبال و عراق سفر كرد و در پى اين سفر بود كه ميراث حديثى _ كلامى زيديه ايران و عراق را با خود به يمن برد . قاضى جعفر در 573 ق ، درگذشت و در زادگاهش ، سناع ، به خاك سپرده شد. (1) يكى از مهم ترين متون حديثى زيديه كه قاضى جعفر ، در سلسله روايت آن قرار دارد ، كتاب تيسير المطالب ، تأليف عالم نامدار زيدى ، ابوطالب يحيى بن حسين هارونى (م 424 ق) است . كتاب تيسير المطالب در اصل ، امالى هارونى است . تحرير موجود اين كتاب ، به ترتيب قاضى جعفر است . وى كتاب را باب بندى نموده و آن را در شصت و چهار باب ، منظّم كرده است. (2) تا به حال ، نسخه اى از اصل كتاب ، يافت

.


1- .براى اطلاع از شرح حال قاضى جعفر ، ر . ك : طبقات الزيديّة الكبرى (بلوغ المراد إلى معرفة الأسناد) ، ج 1 ، ص 273 _ 278 .
2- .قاضى جعفر ، اشاره كرده كه چيزى به متن كتاب نيفزوده است : «تمّ الكتاب على كماله من غير زيادة عليه و لا نقصان منه سوى ترتيب الأبواب و إلحاق كلّ شى ء ببابه» (تيسير المطالب ، ص 24) ؛ امّا ظاهرا مطالب ديگرى نيز بوده كه در روايت هاى ديگر كتاب ، موجود بوده است (ر . ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص 182 _ 184) .

ص: 435

وضعيت علم حديث در ميان اهل سنّت

نشده و آنچه در حال حاضر موجود است ، همين متن متداول است . اين اثر ، يكى از آثار مورد علاقه زيديه و يكى از معدود آثار موجود از ميراث حديثى زيديه ايران است. (1)

وضعيت علم حديث در ميان اهل سنّتمهم ترين آثار علم الحديث در بين اهل سنّت ، در قرن چهارم و پنجم تدوين شد و از قرن پنجم به بعد ، آثارِ پديد آمده ، تنها شرح و بسط مطالب كتب قبلى بوده است. پيش تر اشاره شد كه مراكز مهم علمى جهان اسلام در اين قرن ، شهرهاى نيشابور و بغداد بوده اند. در اين دو شهر ، عالمان بسيارى به تحصيل و تدريس مشغول بوده اند. در بغداد ، عالم مشهور ، ابن جوزى ، كتاب الموضوعات (2) را نگاشت . جوزقانى همانند اين كتاب ، كتاب الأباطيل را نگاشت . اين دو اثر ، به ادبيات نقد حديث ، مربوط اند . عالمان خراسانى نيز به نگارش كتب رجالى ، همّت نهادند . ابوسعد عبد الكريم بن محمّد سمعانى (م 562 ق) ، كتاب الأنساب را نگاشت كه مبنايى براى كار ياقوت حموى در نگارش اثر سترگ معجم البلدان بوده است . سمعانى همچنين كتابى به نام الاستملاء در آداب املا نگاشته است . عبد الكريم بن محمّد رافعى نيز اثرى رجالى در احوال علماى قزوين با عنوان التدوين فى أخبار قزوين نگاشته است. (3)

.


1- .نگارنده اين سطور در جاى ديگر (از جمله در مقدّمه خود بر كتاب الإفادة فى أخبار الأئمة السادة و مقالاتى چند در نشريات آيينه پژوهش و كتاب ماه دين و ... ) ، با تفصيل بيشترى به ميراث مكتوب زيديّه پرداخته است .
2- .ر . ك : «مبانى وضع شناسى در الموضوعات ابن جوزى» ، سيّدمحمّدجواد وزيرى فرد ، علوم حديث ، ش 12 . در آثار اين گونه ، مؤلّفان به بررسى احاديث جعلى مى پردازند .
3- .اين كتاب به وسيله عزيزاللّه عطاردى تصحيح و منتشر شده است . براى مرور نكات بااهمّيت كتاب ، ر . ك : «سيرى در التدوين فى أخبار قزوين» ، مرتضى ذكايى ساوجى ، (مجلّه آينه پژوهش ، ش 34 ، ص 46 _ 52 . اهمّيت كتاب التدوين در علوم حديث ، اطلاعات فراوان آن درباره روايت متون حديثى ، بخصوص متون حديثى اهل سنّت است . نيز اطلاعات جالبى درباره روايت كتاب صحيفة الرضا عليه السلام ، در اين كتاب آمده است .

ص: 436

از ديگر مراكز مهم حديثى ، مى بايد به اندلس اشاره كرد . توجّه به حديث در اندلس ، از اواخر قرن دوم و سوم آغاز شده بود ؛ ولى اوج و شكوفايى اين دانش و توجّه به آن ، از قرن پنجم به بعد بوده است. (1) در اندلس ، متون حديثى را غالبا فُقهاى مالكى و شافعى _ كه دو مذهب غالب در آن جا بوده اند _ به رشته تحرير درآورده اند . يكى از مهم ترين عالمان مالكى قرن ششم در اندلس ، ابو بكر محمّد بن عبد اللّه اندلسى مشهور به ابن عربى (م 542 ق) است . وى در سال 468 ق به دنيا آمد و در طلب حديث ، به مناطق مهم جهان اسلام بجز مناطق شرقى ايران سفر نمود و به سماع حديث در نزد عالمان مختلف پرداخت. (2) وى شاگردان بسيارى تربيت نمود . مهم ترين آثار حديثى موجود وى ، القبس فى شرح موطّأ مالك بن أنس ، ترتيب المسالك فى شرح موطّأ مالك و عارضة الأحوذى فى شرح الترمذى است . به غير از ترتيب المسالك ، دو اثر ديگر وى ، به چاپ رسيده اند. از ديگر عالمان اندلسى ، مى توان به ابو محمّد عبد الحق بن عبد الرحمان اشبيلى (م 582 ق) مؤلّف الجمع بين الصحيحين اشاره كرد . دو كتاب صحيح البخارى و صحيح مسلم ، معتبرترين متون حديثى نزد اهل سنّت اند . از اين رو ، مركز توجّه عالمان در نگارش متون حديثى بوده اند. اين را مى توان از شروح متعدّد و يا آثار نوشته شده تحت نام «الجمع بين الصحيحين» دريافت. ابو محمّد اشبيلى در سال 510 ق در اشبيليه به دنيا آمد . در آن جا وى از آخرين

.


1- .براى دستيابى به گزارشى از شكل گيرى علم الحديث در اندلس ، ر . ك : «حديث در اندلس» ، ايزابل فيه رو ، ترجمه محمّدكاظم رحمتى ، علوم حديث ، ش 16 ، ص 129 _ 160 ؛ الحديث بقرطبة خلال القرن الخامس الهجرى و براى شناخت اين كتاب ، ر . ك : مهدى هوشمند ، «پژوهش هاى حديثى در قرطبه در قرن پنجم هجرى» (علوم حديث ، ش 17 ، ص 188 _ 199) .
2- .براى دستيابى به گزارشى از سفرهاى ابن عربى ، ر . ك : العواصم من القواصم ، مقدّمه ؛ عارضة الأحوذى ، ج 1 ، ص 13 _ 24 . همچنين ، ر . ك : در دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «ابن عربى» ، ج 4 ، ص 223 _ 226 (به قلم احمد پاكتچى) .

ص: 437

شاگرد ابن حزم ، يعنى قاضى شريح (م 539 ق) ، اخذ حديث نمود . وى بر خلاف شيوخ اندلسى ، تنها به تحصيل علوم در اندلس اكتفا نمود ؛ زيرا در اين تاريخ تقريبا متون متداول حديثى ، در اندلس رواج يافته بود. از ديگر عالمان اهل سنّت كه در حوزه نگارش آثار حديثى قلم زده اند، مى بايد به جار اللّه زمخشرى (م 548 ق) مؤلّف الفائق فى غريب الحديث و ربيع الأبرار و نصوص الأخبار ، و مجد الدين ابو السعادات مبارك بن محمّد، مشهور به ابن اثير جَزَرى (م 606 ق) مؤلّف النهاية فى غريب الحديث و جامع الاُصول اشاره كرد. غريب الحديث ، از علوم وابسته به حديث است . در اين نوع آثار ، سعى مى شود تا مفاهيم ناآشنا و دور از ذهن به كار رفته در احاديث ، شرح و توضيح داده شوند. (1) با وجود آن كه آثار مهمى در اين حوزه در قرون متقدّم تأليف شده ، نگاشته ابن اثير داراى اهمّيت خاصى است . براى درك اهمّيت كار وى ، لازم است اندكى درباره شيوه هاى نگارش متون غريب الحديث ، سخن گفته شود . يك روش در تدوين كتب غريب الحديث ، ترتيب مطالب بر اساس الفبايى است . اين روش را نخست ، ابوعبيد احمد بن محمّد هروى ابداع نمود و آن را در تأليف كتاب خود (الغريبين) به كار برد. اين روش ، مورد پذيرش عدّه اى از علما قرار گرفت و در قرن ششم ، ابوموسى محمّد بن ابى بكر مدينى اصفهانى ، تكمله اى بر كتاب هروى با عنوان المجموع المغيث فى غريبى القرآن و الحديث تأليف نمود . پس از آن ، ابن اثير با نگارش كتاب النهاية ، اين كار را تكميل نمود . آقاى عبد الهادى مسعودى در مورد روش و اهمّيت كار ابن اثير نوشته است :

.


1- .براى آگاهى بيشتر ، ر . ك : «سير تدوين غريب الحديث» ، عبد الهادى مسعودى ، علوم حديث ، ش 13 ، ص 92 _ 110 . همچنين ، ر . ك : كشف الظنون ، ج 2 ، ص 1203 _ 1207 و 1209 .

ص: 438

ادبيات فضائل نگارى اهل بيت عليهم السلام در ميان اهل سنّت

كتاب ابن اثير ، سه قسمت اصلى دارد : واژه هاى الغريبين هروى ، واژه هاى المجموع المغيث مدينى ، و يافته هاى خود او . ابن اثير ، اين سه بخش را به همان ترتيب مشهور الفبايى (بر اساس مادّه) سامان داد (1) و پس از ذكر مادّه كلمه ناآشنا ، عبارتى از حديث را كه مشتمل بر آن واژه غريب [و نيازمند شرح ]است ، آورد . او در تفسير واژه هاى غريب ، راه اختصار مى پيمود و همين روش نيكو ، همراه با فراگير بودن كتاب _ كه حتّى واژه هاى غريب احاديث صحابيان و تابعيان را نيز در بر داشت _ ، موجب شد كه ابن اثير كتابش را النهاية بنامد. (2)

ادبيات فضائل نگارى اهل بيت عليهم السلام در ميان اهل سنّت (3)يكى از ويژگى هاى جريان تدوين حديث در قرن ششم و هفتم ، تداوم نگارش آثارى در فضايل اهل بيت است . در اين جا به دو نمونه از آثار مهم تأليف شده در اين حوزه اشاره مى شود . لازم به ذكر است كه آثار تأليف شده در ميان زيديه درباره فضايل اهل بيت ، در اين قرن فراوان است ؛ امّا اندكى از اين آثار به چاپ رسيده است . نمونه اوّل ، كتاب محاسن الأزهار فى فضائل إمام الأبرار حميد بن احمد مُحلّى است. حميد بن احمد محلّى ، فقيه و عالم نامدار زيدى (متولّد 582 ق) نزد بزرگان زيديه چون : المنصور باللّه عبد اللّه بن حمزه (م 614 ق) ، محمّد بن احمد بن الوليد قرشى ، احمد بن حسن رصاص ، على بن احمد اكوع ، عمران بن حسن ، عمرو بن جميل نهدى، تاج الدين زين بن احمد يا احمد بن احمد بيهقى (عالم زيدى مهاجر از ايران به

.


1- .ابن اثير ، ابتكارى ديگر به روش الفبايى افزود . وى واژه هايى را كه حرف اوّل آنها جزء مادّه اصلى كلمه نيست ، براى دسترس آسان ، به همان شكل ذكر نموده و بعد از ذكر هركلمه بدين گونه ، به زايد بودن آن حرف ، تصريح كرده است .
2- .«سير تدوين غريب الحديث» ، عبد الهادى مسعودى ، علوم حديث ، ش 13 ، ص 100 . ايشان متذكّر شده است كه رواج اين كتاب ابن اثير ، حتّى موجب شد تا تأليف ديگر وى در اين باب با عنوان منال الطالب فى شرح طوال الغرائب ، مورد كم توجّهى قرار گيرد .
3- .براى دستيابى به گزارشى كامل از آثار اهل سنّت درباره اهل بيت ، ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربيّة .

ص: 439

ابراهيم بن محمّد جوينى و كتاب «فرائد السِّمطَين»

يمن كه در سال 610 ق به يمن رسيد) و اسماعيل حضرمى شافعى ، تلمّذ كرده است. از مهم ترين تأليفات وى ، مى توان كتاب مهم الحدائق الورديّة در تاريخ امامان زيديه تا روزگار خود او ، كتاب العمدة در كلام ، و كتاب محاسن الأزهار فى فضائل إمام الأبرار اشاره كرد . وى در كهن سالى در ميدان نبرد ، به شهادت رسيد . كتاب محاسن الأزهار فى فضائل إمام الأبرار وى ، در حقيقت ، شرحى بر قصيده اى از امام زيدى ، المنصور باللّه ، است . مطلب بااهمّيت اين كتاب ، بهره گيرى مُحلّى از مصادر كهن تر است كه در مقدّمه تصحيح شده كتاب به آن اشاره اى نشده است. (1)

ابراهيم بن محمّد جوينى و كتاب «فرائد السِّمطَين»نگارش آثارى در فضايل اهل بيت عليهم السلام به وسيله اهل سنّت ، در قرن هفتم نيز تداوم داشته است . از ميان اين آثار ، كتاب فرائد السمطين فى فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمّة من ذرّيّتهم عليهم السلام جوينى (تحقيق محمّدباقر محمودى ، بيروت : 1398م) از جهاتى اثرى ارزشمند است. صَفَدى (2) شرح حال جوينى را چنين ثبت كرده است: إبراهيم بن محمّد الإمام الزاهد المحدّث شيخ خراسان ، صدر الدين أبو المجامع ابن الشيخ سعد الدين أبو المؤيّد بن حمويّة الجوينى الصوفى ، ولد سنة بضع و أربعين و ستّمئة و توفّى _ رحمه اللّه _ سنة اثنتين و عشرين و سبعمئة ، و سمع من ابن الموفّق الأذكانى صاحب المؤيّد الطوسى و من جماعة بالشام و العراق و الحجاز ، و عنى بهذا الشأن جدّا و كتب و حصل ، و كان مليح الشكل جيّد القراءة دينا وقورا ، و على يده أسلم قازان ، و قدم الشام سنة خمس و تسعين ، ثمّ حجّ سنة إحدى و عشرين و سبعمئة ، و لقيه الشيخ صلاح الدين خليل ابن العلائى و خرج لنفسه سباعيّات بإجازات و سمع مسلّما من عثمان بن موفّق سنة أربع و ستّين ، و سمع فى

.


1- .سوره آل عمران : 164 ، و بنگريد به سوره هاى بقره : آيه 129 و151 ، جمعه : آيه 2 .
2- .الوافى بالوفيات ، ج 6 ، ص 141 و 142 .

ص: 440

بغداد من الشيخ عبد الصمد ، و من ابن أبى الدنية و ابن الساغوجى و ابن بلدجى و يوسف بن محمّد بن سرور الوكيل . قال الشيخ شمس الدين: أنبأنى الظهير ابن الكازرونى قال : و فى سنة إحدى و سبعين اتّصلت ابنة علاء الدين صاحب الديوان بالشيخ صدر الدين أبى المجامع إبراهيم ابن الجوينى ، و الصداق خمسة آلاف دينار ذهبا أحمر . و له إجازة من نجم الدين عبد الغفّار صاحبالحاوى ، و له مجاميع و تآليف. اين شرح حال به خوبى بازتاب دهنده تلاش هاى جوينى در طلب حديث و نشانگر علاقه وى در اخذ حديث از مشايخ مختلف است . كتاب فرائد السمطين وى نيز شاهد ارزشمندى از سفرهاى او در طلب حديث است. كتاب جوينى ، همانند اغلب آثار قرن ششم ، در حقيقت ، تخريجى از آثار كهن تر است و تنها نكته شگفت انگيز در اين ميان ، توجّه او به تخريج احاديثى از كتاب هاى مشايخ شيعه و برخى كتاب هاى فضايل به روايت مشايخ حلّه است. به عنوان مثال ، جوينى از كتاب المناقب ابو المؤيّد الموفّق بن احمد اخطب خوارزم (م 586 ق) (1) با اين سلسله سند ، نقل روايت كرده و احاديثى را از آن تخريج نموده است : وقد أخبرنى الشيخان مجد الدين عبد الصمد بن أحمد بن عبد القادر البغدادى ، و عماد الدين عبد الحافظ بن بدران بن شبل المقدسى إجازة قالا : أخبرنا الشيخ جمال الدين أبو عبد اللّه محمّد بن يحيى بن سعيد الزينبى الواسطى إجازة ، قال : أنبأنا الإمام العلّامة برهان الدين أبوالفتح بن أبى المكارم إجازة ، قال : أنبأنا الإمام أخطب خوارزم ... . (2) مطلب ديگرى كه بايد به آن اشاره كرد ، تعدّد طرق روايت به آثار كهن است كه در حقيقت ، نشانگر تلمّذ مؤلّف نزد مشايخ متعدّد و اعتبار وى در روايت از اين آثار كهن است.

.


1- .درباره اين كتاب ، ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، ص 584 _ 588 .
2- .المناقب ، خوارزمى ، ج 1 ، ص 16 .

ص: 441

ابن دِحْيه كلبى و كتاب «إعلام النصر المبين فى المفاضلة بين أهل صفّين»

اثر ديگرى كه جوينى به تكرار ، رواياتى را از آن تخريج كرده و در حقيقت به لطف اين نقل قول هاى وى ، ما اينك بخش اعظمى از كتابى تأليف شده در قرن ششم را در دست داريم ، كتاب الخصائص العلويّة على سائر البريّة ى ابوالفتح محمّد بن احمد بن على نطنزى (م 550 ق) است. (1) جوينى به چند طريق ، رواياتى را از اين كتاب تخريج كرده است . مهم ترين اين طريق ها چنين است : أخبرنى السيّد النسابة عبد الحميد بن فخّار الموسوى _ رحمه اللّه _ كتابة ، أخبرنا النقيب أبو طالب عبد الرحمان بن عبد السميع الواسطى إجازة ، أنبأنا شاذان بن جبرئيل بن إسماعيل القمّى بقراءتى عليه ، أنبأنا أبو عبد اللّه محمّد بن عبد العزيز القمّى ، أنبأنا الإمام حاكم الدين... النطنزى . (2) أنبأنى أبو عبد اللّه ابن يعقوب الحنبلى ، أنبأنا عبد الرحمان بن عبد السميع ، أنبأنا شاذان بن جبرئيل قراءة عليه ، أنبأنا محمّد بن عبد العزيز بن أبى طالب ، أنبأنا أبو عبد اللّه ... النطنزى ... (3) . (4)

ابن دِحْيه كلبى و كتاب «إعلام النصر المبين فى المفاضلة بين أهل صفّين»يكى از آثار تأليف شده در قرن هفتم كه به نحوى مى توان آن را در جرگه ادبيات فضائل نگارى دانست ، كتاب إعلام النصر المبين فى المفاضلة بين أهل صفّين ، تأليف عالم اندلسى ، ابن دِحْيه كلبى (م 633 ق) است . (5) ابو الخطّاب عمر بن حسن بن دحيه كلبى ، نسب خود را به دحيه كلبى ، شخصيت معروف زمان پيامبر ، مى رساند . مادر وى اَمَة الرحمان ، دختر ابو عبد اللّه محمّد بن

.


1- .درباره اين كتاب ، ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، ص 143 و 144 ؛ «الخصائص العلويّة تأليف ابوالفتح نطنزى» ، محمّد كاظم رحمتى ، (كتاب ماه دين ، ش 72 ، مهر 1382 ، ص 60 .
2- .فرائد السمطين ، ج 1 ، ص 41 ، 49 و 60 .
3- .همان ، ص 66 .
4- .براى ديدن برخى از اين روايت ها با همين سلسله سندها و طريق هاى ديگر ، ر . ك : همان ، ج 1 ، ص 76 ، 96 ، 102 ، 103 ، 118 ، 123 ، 124 ، 132 _ 134 و 177 .
5- .بنگريد به ص 53 : اساس حكمت .

ص: 442

موسى بن عبد اللّه بن حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب است. (1) وى خود را «ذو نسبتين» يا «ذو نسبين» ناميده است. (2) البتّه عدّه اى در اين كه وى از دحيه كلبى نسب ببرد ، ترديد كرده اند. (3) ابن خَلِّكان ، تاريخ تولّد وى را سال 544 ق ، دانسته (4) و به نقل برخى از كسان ، از قول خود وى درباره تاريخ تولّدش ، ذى قعده سال 548 را ذكر كرده است . در مورد تاريخ وفات وى ، اختلافى ميان مورّخان نيست و جملگى ، چهاردهم ربيع اوّل سال 633 ق را ذكر كرده اند. (5) وى از محدّثان كثير السفر بوده است . او در آغاز عمر ، به مغرب سفر كرد و در آن جا از شيوخ حديث ، سماع حديث نمود . در مراكش در سال 565 ق ، به محضر ابو بكر محمّد بن عبد اللّه عبدرى (كه در نحو و ادب از سرآمدان زمان خود بوده است) رسيد ! همچنين در همان جا در سال 564 ق ، با ابوعبد اللّه محمّد بن حسين بن حبوس ، در منزلش ديدار نمود و از وى سماع حديث كرد . وى بار ديگر به اندلس بازگشت و از ابو القاسم بن بِشكوال ، ابو عبد اللّه محمّد بن سعيد بن زرقوق ، ابو عبد اللّه بن المجاهد ، ابو بكر بن خير ، ابو العبّاس بن مضاء ، ابو محمّد بن بونه ، ابو القاسم بن حُبَيش ، ابو بكر بن جُبَير لَمتونى و ديگران ، سماع حديث نمود. (6) او سپس به تِلِمسان سفر كرد و با قاضى آن ديار ، ابو الحسن بن ابى حَيّون ، ديدار كرد و از وى سماع حديث نمود. (7) نيز در سفر به افريقيّه در سال 595 ق ، از گروهى از

.


1- .براى اطلاع از وى به نحو مختصر ، ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، ص 49 و 50 .
2- .در مورد اين علوى ، ر . ك : المستفاد من ذيل تاريخ بغداد ، ص 206 .
3- .ر . ك : البداية و النهاية ، ج 13 ، ص 144 .
4- .ميزان الاعتدال ، ج 3 ، ص 186 ؛ ذيل تاريخ بغداد ، ص 65 ؛ المستفاد من ذيل تاريخ بغداد ، ص 208 .
5- .وفيات الأعيان ، ج 3 ، ص 450 .
6- .ذيل تاريخ بغداد ، ج 5 ، ص 68 ؛ الذيل على الروضتين ، ص 163 ؛ وفيات الأعيان ، ج 3 ، ص 450 ؛ سير أعلام النبلاء ، ج 22 ، ص 394 ؛ نفح الطيّب ، ج 2 ، ص 103 .
7- .التكملة لكتاب الصلة ، ج 2 ، ص 659 ؛ ذيل التقييد ، ص 236 .

ص: 443

عالمان چون : ابو عبد اللّه بن بِشكوال ، ابو الوليد بن المناصف ، قاسم بن دحمان ، صالح بن عبد الملك ، ابو اسحاق بن قرقول ، ابو العبّاس ابن سيّده ، ابو عبد اللّه قباعى ، ابو بكر بن مفاوز و ابو عبّاس بلنسى ، سماع حديث كرد. (1) از ديگر سفرهاى وى ، مى توان به سفر به مصر و ديدار با محدّث مشهور آن ديار ، بوصيرى و هم طبقه هاى وى ، سفر به شام ، عراق و خراسان اشاره كرد ، چنان كه خود در كتابش ، به حضور در نيشابور و محلّه مشهور آن ، شادياخ ، اشاره كرده است . او در بغداد ، از ابو الفرج ابن الجوزى ، سماع حديث نموده است . ابن دِحيه كلبى در سال 604 ق ، به شهر اِربِل سفر نمود و در سال روز ولادت پيامبر صلى الله عليه و آله ، كتابى براى امير اربل ، مظفر الدين كوكبرى ، با عنوان التنوير فى مدح السراج المنير تأليف نمود و در ذيل آن ، قصيده بلندى در مدح كوكبرى سرود . وى در شهر واسط ، مسند أحمد بن حنبل را از احمد بن ابى الفتح مندايى، (2) در اصفهان ، المعجم الكبير احمد بن سليمان طبرانى را از ابو جعفر صيدلانى (3) و در نيشابور ، صحيح مسلم را از منصور فراوى ، به سند متّصل به مؤلّفان اين كتاب ها دريافت نمود . او به مصر بازگشت و به استادى در «دار الحديث الكامليّة» رسيد. (4) مقام علمى وى را ستوده اند و به تبحّر وى در فقه مالكى و حديث ، اشاره كرده اند. فهرست آثار وى ، گواهى بر گفته اين عالمان است. قرن ششم در تاريخ تدوين كتب حديثى اَباضيه ، از اهمّيت خاصى برخوردار است. (5) ابو يعقوب يوسف بن ابراهيم ورجلانى (م 570 ق/ 1174م) از عالمان مشهور

.


1- .التكملة لكتاب الصلة ، ج 2 ، ص 659 .
2- .همان ، ج 2 ص 659 .
3- .المختصر المحتاج إليه من تاريخ أبى عبد اللّه الدبيثى ، ص 288 .
4- .ذيل التقييد ، ص 236 .
5- .بغية الوعاة ، ج 2 ، ص 218 .

ص: 444

شهر رى ، مركز حديثى شيعه در قرن ششم و هفتم

اباضى ، مجموعه احاديث روايت شده از صحيح ربيع بن حبيب فراهيدى را گردآورى نمود و تحت نام ترتيب فى صحيح حديث رسول اللّه رواية ربيع بن حبيب (شرح الجامع الصحيح مسند الإمام الربيع بن حبيب الفراهيدى) بر اساس اصل مسند ، نظم داد. (1) اين اثر ، مورد توجّه و عنايت عالمان اباضى قرار دارد. (2)

شهر رى ، مركز حديثى شيعه در قرن ششم و هفتمشهر رى ، از مراكز مهم شيعه در قرن ششم بوده است . بعد از مهاجرت شيخ صدوق و ماندگارى وى در اين شهر ، اعقاب وى در همان جا اقامت گزيدند . آنها ضمن تحصيل علوم دينى ، راويان آثار تأليفىِ شيخ صدوق نيز بوده اند. اين نكته را مى توان از اسناد احاديث روايت شده در بشارة المصطفى دريافت. در رى ، طبرى ، آثار صدوق را از طريق شمس الإسلام حسن بن حسين حَسَكا به سال 510 ق ، از شيخ صدوق روايت نموده است. (3) از محلّه هاى شيعى شهر رى ، به محلّه درب زامِهران و درب مُصلحگاه ، اشاره شده است. 4 طبرى ، حديثى را كه سلسله سند جالبى دارد ، در محلّه مصلحگاه ، سماع نموده است :

.


1- .در مورد اين فرقه و اهمّيت آن ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «اباضيّه» (به قلم مسعود جلالى مقدّم) .
2- .اين كتاب در دمشق (1963م) در سه جلد منتشر شده است .
3- .براى نمونه ، ر . ك : بشارة المصطفى ، ص 95 و 97 .

ص: 445

عن علىّ بن الحسين بن علىّ الرازى فى درب مصلحگاه (1) فى ذى القعدة سنة ثمان عشرة و خمسمئة إملاء من لفظه ، قال : حدّثنا أبو عبد اللّه الحسين بن محمّد بن نصر الحلوانى فى داره غرّة ربيع الآخر سنة إحدى عشرة و ثمانين و أربعمئة بكرخ بغداد إملاء من لفظه ، قال : حدّثنى الشريف الأجلّ المرتضى علم الهدى ذو المجدين أبو القاسم علىّ بن الحسين الموسوى _ رضى اللّه عنه _ فى داره ببغداد فى بركة زلزل فى شهر رمضان سنة تسع و عشرين و أربعمئة قال : حدّثنى أبى الحسين بن موسى ، قال : حدّثنى أبى موسى بن محمّد ، قال : حدّثنى أبى محمّد بن موسى ، قال : حدّثنا أبى موسى بن إبراهيم ، قال : حدّثنا أبى إبراهيم بن موسى ، قال : حدّثنى أبى موسى بن جعفر ، قال : حدّثنى أبى جعفر بن محمّد ، قال : حدّثنى أبى محمّد بن علىّ ، قال : حدّثنى أبى علىّ بن الحسين ، قال : حدّثنى أبى الحسين بن علىّ ، قال : حدّثنا جابر بن عبد اللّه الأنصارى ، قال : قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : «زيّنوا مجالسكم بذكر علىّ بن أبى طالب» . (2) از عالمان شيعى در قرن ششم ، ابوعبد اللّه محمّد بن احمد بن شهريار خازن ، داماد شيخ طوسى ، است كه در نجف وطن گزيده بود. 3 وى با وجود اين كه خود ، صاحب اثرى نيست يا حدّ اقل خبرى از نوشته اى از وى نداريم ، از مشايخ اجازه است. (3) وى راوى آثار شيخ طوسى ، صحيفه سجّاديه و ديگر كتب امامى است . طبرى در سال 512 ق ، آثار شيخ طوسى و مفيد و برخى آثار ديگر را نزد ابو عبد

.


1- .در متن ، «درب مصلحگاه» به خطا «مسلخگاه» آمده است (ر . ك : معجم البلدان ، ج 5 ، ص 143) .
2- .بشارة المصطفى ، ص 105 .
3- .همان ، ص 8 و 11 . وى در سال 516 ق ، كتاب التعازى را از ابو الحسن زيد بن ناصر حسينى براى ابو العبّاس احمد بن حسين ، روايت كرده است (ر . ك : التعازى ، ص 4 _ 93) .

ص: 446

اللّه شهريار به سماع و قرائت ، دريافت نموده است. (1) ويژگى ديگرِ برخى از احاديثى كه طبرى نزد وى سماع نموده ، اين است كه رجال اسانيد آنها ، همگى عراقى هستند. نخستين مركز فعاليت حديثى شيعه ، شهر كوفه بوده است . آثار نگاشته شده در اين شهر ، در دوره بعد به وسيله راويان قم و رى ، روايت شده اند. به دليل اهتمام روات قمى نقل روايات اهل بيت ، در سلسله اسناد حدود نود درصد از روايات كتب اربعه ، نام راويان رى يافت مى شود . با اين حال ، اين نكته جالب توجّه است كه هنوز روايات كوفى و عراقى وجود داشته كه روات قمى ، آنها را روايت نكرده بودند. (2) مهم ترين شيخ حديث و اجازه در قرن ششم در شهر رى ، ظاهرا شمس الإسلام حسن بن حسين بن بابويه قمى مشهور به حَسَكا بوده است. (3) منتجب الدين از وى به عنوان فقيهى ثقه و مشهور ياد كرده است . وى تمام تصانيف شيخ طوسى را نزد خودِ شيخ در نجف (يعنى بعد از مهاجرت وى به نجف در حوالى سال هاى 451 ق) (4) قرائت نموده بود . وى همچنين نزد دو شاگرد برجسته شيخ طوسى يعنى سلّار بن عبد العزيز و ابن برّاج ، تمام آثار و تصانيفشان را قرائت كرده است. (5) از جمله آثار وى مى توان به العبادات ، الأعمال الصالحة ، سير الأنبياء و الأئمّة عليهم السلام اشاره نمود كه متأسفانه از هيچ يك ، نسخه اى باقى نمانده است. (6)

.


1- .براى نمونه ، ر . ك : بشارة المصطفى ، ص 19 ، 24 ، 30 ، 37 و 40 .
2- .براى نمونه ، همان ، ر . ك : ص 44 ، 72 ، 85 و 88 . براى دستيابى به شواهدى از وجود نام روات قم و رى در اسناد كتب حديثى ، ر . ك : تهذيب الأحكام ، ج 10 ، ص 383 _ 393 .
3- .علّامه حلّى ، كتاب من لايحضره الفقيه صدوق را از طريق برهان الدين محمّد بن على حمدانى ، از منتجب الدين، از پدرش ، از حسكا بابويه رازى روايت كرده است (ر . ك : فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1551) .
4- .در مورد تاريخ اين مهاجرت شيخ طوسى به نجف ، ر . ك : «الاُصول الأربع مئة» ، اتان كلبرگ ، ترجمه محمّد كاظم رحمتى ، علوم حديث ، ش 17 ، ص 81 .
5- .همچنين ، ر . ك : الفهرست ، منتجب الدين، ص 86 (وى در اين صفحه آثار سليمان بن حسن صهرشتى را نيز روايت كرده است) ، 107 و 154 .
6- .همان ، ص 42 و 43 . همچنين در مورد عالمانى كه نزد وى تلمّذ كرده اند، ر . ك : همان ، ص 14 ، 48 ، 77 و 113 . در عبارتِ «رأى الشيخ أبا علىّ ابن الشيخ أبى جعفر و الشيخ الجدّ شمس الإسلام حسكا بن بابويه و قرأ عليهما تصانيف الشيخ أبى جعفر _ رحمهم اللّه _»، تصريح شده كه پدر منتجب الدين نزد جدّش حسكا بابويه ، تمام آثارى را كه پدرش از طريق اجازه و سماع از مشايخش (شيخ طوسى ، سلّار ، ابن برّاج و سيّد حمزه) دريافت كرده بود ، تحصيل كرده است (ر . ك : همان ، ص 111) .

ص: 447

عماد الدين طبرى در رى ، آثار شيخ طوسى را به روايت از وى سماع نموده است . در اين روايات ، شمس الإسلام حَسَكا بابويِه تصريح نموده كه در جمادى اوّل سال 455 ق ، در نجف ، آثار روايت نموده را سماع كرده است. (1) از ديگر شيوخ اجازه و راوى كتب متقدّمين شيعه در اين قرن بر اساس كتاب طبرى ، مى توان به محمّد بن على بن عبد الصمد تميمى نيشابورى اشاره كرد . نام وى در سلسله سند روايتِ كتب صدوق ، موجود است . طبرى ، روايات خود را از وى در نيشابور به سال 514 ق ، سماع نموده است. (2) يكى ديگر از شيوخ اجازه قرن ششم ، سديد الدين ابو الفضل شاذان ( / شادان) ابن جبرئيل بن شاذان قمى (زنده در سال 584 ق) مؤلّف اثرى به نام إزاحة القبلة فى معرفة القبلة است. (3) از وى كتابى به نام الروضة يا المناقب موجود است كه جزو منابع بحار است. (4) در اين كتاب ، ابن شادان به واسطه پدر خود ، از شيخ ابو الحسن محمّد بن

.


1- .براى نمونه ، ر . ك : بشارة المصطفى ، ص 118 ، 122 ، 127 ، 130 ، 132 و 145 . در صفحات 191 و 222 ، طبرى تأكيد مى كند كه احاديث را به اجازه از حسكا دريافت كرده و سپس گفته : «نسخت من أصله و قابلت من كتابه مع ولده» .
2- .براى نمونه ، ر . ك : همان ، ص 231 .
3- .وى را نبايد با ابو الحسن محمّد بن احمد بن شادان قمى (م قبل از 418 ق) ، كه خواهرزاده ابن قولويه (م حدود 369 ق) ، استاد شيخ طوسى و كراجكى است و در سال 412 ق ، در نزد وى كتاب حديثش با نام إيضاح دفائن النواصب را خوانده ، اشتباه كرد (ر . ك : معالم العلماء ، ص 117 ؛ فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1129 _ 1130) . نيز در مورد كتاب إزاحة القبلة ، ر . ك : همان ، ص 1774 و 1775 . وى از راويان مهم آثار شيخ طوسى و صدوق است (ر . ك : بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 68 _ 70) .
4- .دانش پژوه در معرفى نسخه اى از كتاب الروضة ، بر اساس تفاوت بين دو نسخه روضه و مناقب ، اين دو كتاب را دو اثر از ابن شادان معرفى كرده است (ر . ك : فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1343) .

ص: 448

محمّد بصرى ، از سيّد مرتضى ، از عماد الدين طبرى (مؤلّف بشارة المصطفى)، فقيه امامى ابو محمّد ريحان بن عبد اللّه مصرى (م حدود 560 ق و شاگرد كراجكى) ، ابو المكارم حمزة بن زهره حسينى ، قاضى جمال الدين على بن عبد الجبّار طوسى (شاگرد قطب راوندى) و جمعى ديگر از شيوخ برجسته زمانه خود ، سماع حديث كرده و آنان جزو شيوخ روايت وى هستند. (1) از مشهورترين شاگردان وى ، مى توان شمس الدين فخّار بن معد (م 630 ق ، مؤلّف كتاب الحجّة على الذاهب إلى تكفير أبى طالب) ، تاج الدين حسن بن دربى و محيى الدين محمّد بن زهره _ كه كتاب النظم فى جواب مسائل الامتحان و أجوبة المسائل الدالّة على مهدىّ آل الرسول را بر وى خوانده _ ، نام برد . وى همچنين در دمشق به سال 582 ق ، كتاب الكرّ و الفرّ فى الإمامة ى كراجكى را نزد ابن شاذان خوانده است . ابن شاذان در كتاب المناقب ، رواياتى را از كتاب فردوس الأخبار ابو شجاع شيروية بن شهردار ديلمى (م 509 ق) ، نقل نموده است. (2) در اين كتاب ، ابن شاذان از : شيخ محمّد بن ابو مسلم بن ابى فوارس ، شيخ ضياء الدين حسن بن احمد همدانى ، شيخ الإسلام ابو الحسن على بن محمّدمهدى و ابو طالب محمّد بن احمد بن فرج ، نقل روايت كرده است. (3)

.


1- .براى اطلاع از فهرست اين شيوخ ، ر . ك : همان ، ص 1339 .
2- .كتاب فردوس الأخبار همانند كتاب الشِّهاب فى الحِكم قاضى قُضاعى (م 454 ق) ، ده هزار حديث را نقل كرده و به شكل معجم و بدون سند آورده است . پسر شيرويه ، ابو منصور شهردار (م 558 ق) ، اسانيد آن را گرد آورد و نام آن را مسند فردوس نهاد (ر . ك : همان ، ص 1340) .
3- .ر . ك : همان ، ص 1341 . برهان الدين محمّد بن على قزوينى ، از عالمان ساكن در رى ، كتاب رجال النجاشى را از طريق عالم امامى ، سيّد فضل اللّه بن على حسينى ، روايت كرده است (ر . ك : بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 95) .

ص: 449

فصل دوم : عالمان امامى و تدوين كتب حديثى

بخش اول : قرن ششم

وضعيت فكرى شيعه

فصل دوم : عالمان امامى و تدوين كتب حديثىبخش اول : قرن ششموضعيت فكرى شيعهآثار باقى مانده از قرن ششم ، عمدتا به ادبيات حديثى مناقب و مثالب نويسى تعلّق دارند . سؤالى كه مى توان مطرح كرد ، اين است كه : دليل نگارش چنين آثارى چه بوده است؟ و آيا در آن روزگار ، نگرشى ضدّ علوى رواج داشته است؟ ظاهرا اين گونه نيست و پاسخ را بايد در ماهيت و جايگاه نظريّه امامت در تفكّر شيعى جستجو كرد ، با ذكر اين نكته كه اگر گفته شود : «ولايت» و «امامت» در تفكّر شيعه ، نقطه ثقل كليدى اند، گزافه نيست . در قرن دوم و سوم ، تجلّى اين اهمّيت با نگارش آثار متعدّدى تحت نام «الإمامة» بروز كرده و در قرن چهارم و پنجم ، اين روند ادامه داشته است . تأليف كتاب الشافى سيّد مرتضى و كتاب تلخيص الشافى شيخ طوسى (در مقابل كتاب المغنى قاضى عبد الجبّار) در ادامه اين حركت بوده است . قرن پنجم ، دوره اى است كه تفكّر عقلگرايى معتزلى ، رو به افول مى نهد . همگام با افول جريان اعتزال و يا به عبارت بهتر ، تسليم شدن اين جريان در مقابل اهل سنّت و تعديل جريان حديث گرايى اهل سنّت ، حاكميت انديشه حديث گرايى را شاهد هستيم.

.

ص: 450

همگام باحركت فكرى جهان اسلام به سمت نص گرايى، آن سنّتى كه نمى توانست از تفكّر شيعه محو گردد ، صورت خود را با وضعيت جديد تطبيق داد . به اين ترتيب ، ادبيات مناقب نويسى را مى توان تداوم سنّت نگارش آثار در اثبات امامت دانست . اين نكته را با مراجعه به اين آثار مى توان ديد . محدّثان امامى جهد بليغى نموده اند تا تمام احاديث فضايل و مناقب اهل بيت را كه در كتب اهل سنّت بوده ، بيرون كشيده ، در رسائل جدايى تدوين كنند . مسائل منتخب ، همان مسائل كلامى جدلى بين شيعه و اهل سنّت است . مهم ترين تحليل در مورد ماهيت ادبيات مناقب نويسى ، گفته هاى ابن شهرآشوب در آغاز كتاب مناقب آل أبى طالب است . وى در آغاز كتابش ، هدف هاى خود را اين گونه شرح داده است : لمّا رأيت كفر العداة و الشراة بأمير المؤمنين عليه السلام و وجدت الشيعة و السنّة فى إمامته مختلفين ، و أكثر الناس عن ولاء أهل البيت ناكصين و عن ذكرهم هاربين ، و فى علومهم طاعنين و لمحبّتهم كارهين ، انتبهت من نومة الغافلين و صار لى ذلك لطفا إلى كشف الأحوال و النظر فى اختلاف الأقوال ، فإذا هو ممّا روته العامّة من أحاديث مختلفة و أخبار مضطربة عن الناكثين و القاسطين و المارقين و الخاذلين و الواضعين و الضعفاء و المجروحين و الخوارج و الشاكين ... ألاترى أنّ أزكاهم قد ألقى حديث الخاتم و قصّة الغدير و خبر الطير و آية التطهير؟ و أنّ أنصفهم قد كتم حديث الكهف و الإجابة و التحف و الارتقاء؟ و أنّ خيرهم قد طعن فى حديث «أنا مدينة العلم» و حديث اللوح؟ ... وجدت جماعة يؤولون الأخبار الجمع عليها ... و جماعة زادوا فى الأخبار أو انقصوا منها ... و جماعة نقلوا مناقبهم إلى غيرهم ... و جماعة جاهروهم بالعداوة ، كما طعن النظّام فى أحكامه ، فى كتابيه الفتيا و النكت . (1)

.


1- .سوره فاطر ، آيه 28 .

ص: 451

ابن شهرآشوب

برخى از نكات مورد اشاره ابن شهرآشوب ، به قرون دوم و سوم باز مى گردد . فى المثل ، عبارت هاى آخر وى به كتاب النكت نظّام و الفتيا ى جاحظ (م 255 ق) اشاره دارد . ابن حمزه در علّت تأليف كتاب الثاقب فى المناقب (1) مى نويسد : و إنّ أصحابنا _ رضى اللّه عنهم _ قد صنّفوا فى هذا المعنى كتبا و صحفا ضخمة و أنا ألتقط منها ما هو أورع إلى السمع و أرفع فى القلب و أملأ للصدور. (2) با اين توضيح ، نگاهى گذرا به آثار تدوين شده اماميه در اين دوره و اهمّيت هر كدام ، خواهيم داشت .

ابن شهرآشوبيكى از محدّثان مشهور قرن ششم ، محمّد بن على بن شهرآشوب (489_588 ق) است . قديمى ترين آگاهى ما در مورد وى ، گزارش هايى است كه شاگرد وى ، ابن ابى طى ، در كتاب طبقات الإماميّة (الحاوى) آورده است. (3) ديگر اخبار ذكرشده در مآخذ ، رونويسى از گفته هاى ابن ابى طى است . در پى اين نكات مهم ، شرح حال ابن شهرآشوب را به روايت شاگردش ابن ابى طى ، مرور مى كنيم : قال ابن أبى طىّ فى تاريخه : نشأ فى العلم و الدراسة و حفظ القرآن ، و له ثمان سنين و اشتغل بالحديث و لقى الرجال ، ثمّ تفقّه و بلغ النهاية فى فقه أهل البيت ، و نبغ فى علم الاُصول حتّى صار رحلة . ثمّ تقدّم فى علم القرآن ، القراءات و الغريب و التفسير و النحو و ركب المنبر الوعظ . و نفقت سوقه عند الخاصّة و العامّة ، و كان مقبول الصورة ، مستعذب الألفاظ ، مليح الغوص على المعانى.

.


1- .مناقب آل أبى طالب ، ج 1 ، ص 13 _ 17 .
2- .درباره اين كتاب ، ر . ك : ص 479 .
3- .اصل اين كتاب ، در حال حاضر يافت نشده است و تنها منقولاتى از اين اثر در آثار مؤلّفان بعدى ، بخصوص ابن حجر عسقلانى و اثر مشهورش لسان الميزان ، موجود است . اين منقولات را حجّة الإسلام رسول جعفريان گردآورى كرده و جداگانه به چاپ رسانده است . نيز برخى اطلاعاتى كه ابن شهرآشوب در معالم العلماء آورده ، براى اطلاع از شيوخ رجالى وى مفيد است . همچنين ، ر . ك : معجم أعلام الشيعة ، ج 1 ، ص 116 .

ص: 452

حدّثنى ، قال : صار لى سوق بمازندران حتّى خافنى صاحبها ، فأنفذ يأمرنى بالخروج عن بلاده ، فصرت إلى بغداد فى أيّام المُقتفى [باللّه ] و وعظت ، فعظمت منزلتى و استدعيت و خلع علىّ و ناظرت و استظهرت على خصومى ، فلقّبت ب «رشيدالدين» وكنت اُلقّب ب «عزّ الدين»، ثمّ خرجت إلى الموصل، ثمّ أتيت حلب. قال : و كان نزوله على والدى فأكرمه و زوّجه ببنت اُخته ، فربّيت فى حجره و غذانى من علمه و بصّرنى فى دينى ، و كان إمام عصره و واحد دهره ، و كان الغالب عليه علم القرآن و الحديث ، كشف و شرح و ميّز الرجال ، و حقّق طريق طالبى الأسناد ، و أبان مراسيل الأحاديث من الآحاد ، و أوضح المفترق ، من المتّفق ، و المؤتلف من المختلف ، و السابق من اللاحق ، و الفصل من الوصل ، و فرّق بين رجال الخاصّة و العامّة. حدّثنى أبى ، قال : ما زال أصحابنا بحلب لا يعرفون الفرق بين ابن بطّة الشيعى من ابن بطّة الحنبلى ، حتّى قدم الرشيد ، فقال : ابن بطّة الحنبلى بالفتح و الشيعى بضمّها . و كان عند أصحابنا بمنزلة الخطيب للعامّة و كيحيى بن معين فى معرفة الرجال . و قد عارض من كلّ علم من علوم العامّة بمثله و برز عليهم بأشياء حسنة لم يصلوا إليها ، و كان بهىّ المنظر ، حسن الوجه و الشيبة ، صدوق اللهجة ، مليح المحاورة ، واسع العلم ، كثير الفنون ، كثير الخشوع و العبادة و التهجّد ، لا يجلس إلّا على وضوء ... . و من تصانيفه كتاب فى النحو سمّاه الفصول ، جمع فيه اُمّهات المسائل و كتاب المكنون و المخزون فى عيون الفنون ، كتاب متشابه القرآن ، كتاب الأعلام و الطرائق فى الحدود و الحقائق ، كتاب مناقب آل أبى طالب ، كتاب المثالب ، كتاب المائدة و الفائدة ، جمع فيه أشياء من النوادر والفرائد. توفّى ليلة سادس عشرة شعبان سنة ثمان و ثمانين ، و دفن بجبل جوشن عند مشهد الحسين عليه السلام . (1)

.


1- .تاريخ الإسلام (حوادث 581 _ 590 ق) ، ص 309 . همچنين ، ر . ك : طبقات المفسّرين ، ص 96 ؛ الوافى بالوفيات ، ج 4 ، ص 164 ؛ لسان الميزان ، ج 6 ، ص 395 ، ش 7889 .

ص: 453

منابع ابن شهرآشوب در «مناقب آل أبى طالب»

بر اساس متن فوق و برخى اطلاعات ديگر درباره ابن شهرآشوب ، مى توان گفت : وى همانند ديگر محدّثان ، سفرهاى متعدّدى در طلب حديث (رحله) داشته است . وى در سال 508 ق در نيشابور نزد فتّال نيشابورى ، سماع حديث نموده است . وى همچنين تفسير الكشّاف زمخشرى و مجمع البيان طبرسى را _ كه در سال 536 ق ، ساز كتابت آن فارغ شده _ نزد مؤلّفان آنها سماع نموده است . او در سال هاى 553 _ 547 ق در بغداد سكونت داشته و پس از آن به حلّه سفر نموده و در سال 567 ق در حلّه به تدريس مشغول بوده است . ظاهرا در همين سال ، ابن ادريس و ابن بطريق از وى حديث ، سماع نموده اند. وى در اواخر عمر به حلب رفت و در همان جا درگذشت . مرقد وى در حال حاضر زيارتگاه شيعيان است. (1) از ويژگى هاى جالب توجّه ابن شهرآشوب ، ذكر تمام طرق خود در روايت كتاب هاى حديثى در كتاب مناقب آل أبى طالب است . مرورى بر اين بخش كتابِ ابن شهرآشوب و تأمّل در اسناد روايى وى مفيد است و بايد آن را در حكم مشيخه وى دانست.

منابع ابن شهرآشوب در «مناقب آل أبى طالب»اثر مهم حديثى ابن شهرآشوب ، كتاب مناقب آل أبى طالب است . ابن شهرآشوب ، اين كتاب را در اواخر عمر خود تأليف كرده و تأليف آن ، اندكى بعد از سال 553 ق ، در بغداد بوده است . خود وى در مورد زمان تأليف اثرش چنين مى نويسد : و ذلك بعد ما أذن لى جماعة من أهل العلم و الديانة بالسماع و القراءة و المناولة و المكاتبة و الإجازة ، فصحّ لى الرواية عنهم بأن أقول : حدّثنى و أخبرنى و أنبأنى و سمعت و اعترف لى بأنّه سمعه و رواه ، كما قرأته و ناولنى من طرق الخاصّة. (2)

.


1- .براى دستيابى به توضيحات بيشتر ، ر . ك : در دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «ابن شهرآشوب» (به قلم احمد پاكتچى) .
2- .مناقب آل أبى طالب ، ج 1 ، ص 19 . وى در مورد اسناد مشهورترين مصادر كتاب خود ، به تفصيل ، سلسله سندها را در آغاز كتاب آورده است (ر. ك : همان ، ص 19 _ 34) ، گرچه در متن كتاب ، از مصادر ديگرى جز آن چه در آغاز آورده نيز استفاده كرده است .

ص: 454

متأسفانه نسخه چاپى اين كتاب ، ناقص است و تنها احوال ائمّه تا امام حسن عسكرى عليه السلام را در بر دارد . اين اثر در دست ابن طاووس بوده و وى از بخش هاى مفقود شده ، عبارت هايى را نقل كرده است. (1) بر اين اساس ، نظر داده شده كه بخش موجود و چاپ شده ، همان نخب المناقب است (2) كه عالم امامى ، حسين بن جبر ، فراهم آورده است. (3) شيخ حسين بن جبر ، شاگرد نجيب الدين ابو الحسين على بن فرج و از شاگردان ابن شهرآشوب ، تلخيصى از كتاب مناقب آل أبى طالب را تصنيف كرده است . دانش پژوه ، در معرفى نسخه اى از نخب به نقل از وى در آغاز كتابش مى نويسد : گزيننده در آغاز مى گويد كه ابن شهرآشوب ، مناقب را از كتب بسيارى از سنّى و شيعى گرد آورد و شيخ فقيه نجيب الدين ابو الحسين على بن فرج ، آن را بر او خواند و از او اجازه گرفت كه همه نگارش ها و روايات او را نقل كند و او اين اجازه را به طور كامل براى اين شاگرد نوشت ... . گزيننده چون ديد كه اين كتاب ، دراز است ، آن را گزين كرد و و مناقبِ داراى حجّيت را آورد و حديث هاى همانند را گرد كرد و چيزهايى هم افزود . اين گزين براى سيّد اجل تاج الدين شمس الشرف ... على بن محمّد. .. علوى بوده است كه بدو دستور داد و خطبه اى براى آن ساخت كه گزيننده در آغاز آن گذارده است . در ديباچه ، اسانيدى است درباره روايت كتب سنّى و شيعه از خودِ ابن شهرآشوب كه نكات تاريخى فراوانى در آن هست . در آغاز بحار هم همه اين ديباچه ديده مى شود.

.


1- .ر . ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص 399 و 400 ؛ «دست نوشتى عتيق از مناقب ابن شهرآشوب» (آينه پژوهش ، ش 47 ، ص 64) .
2- .ر . ك : فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1588 .
3- .«دست نوشتى عتيق از مناقب ابن شهر آشوب» ، جويا جهانبخش ، آينه پژوهش ، ش 47 ، ص 65 ؛ فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1587 .

ص: 455

دست نوشتى كهن از كتاب مناقب به روزگار ابن شهرآشوب موجود است كه توصيف و ويژگى هاى آن را آقاى جويا جهانبخش در مقاله اى ياد كرده است . (1) اهمّيت خاص كتاب مناقب ، در نقل عبارت هايى از متون كهن امامى است كه امروز تنها نام آنها باقى مانده است . آثار منقول در مناقب عبارت اند از : 1 . الجلاء و الشفاء ، (2) تأليف عالم امامى ابوعلى احمد بن على مشهور به ابن الخَضيب اِيادى . نام كامل اين كتاب الشفاء والجلاء فى الغيبة است . نجاشى به اختصار از وى ياد كرده و گفته است : ابو العباس احمد بن على رازى مشهور به خضيب ايادى ، از ديگر اصحاب ماست ، هرچند كه آن چه روايت كرده ، چندان مقبول اصحاب ما نبوده و از افرادى بوده كه درباره آنان ، غلو و زياده روى در شأن امامان ، گزارش شده است (قال أصحابنا لم يكن بذاك ، و قيل فيه غلوّ و ترفّع). وى كتابى به نام الشفاء والجلاء در غيبت ، نيز كتاب فرائض و كتاب آداب را تأليف كرده است . طريق من در روايت آثار وى ، چنين است : «أخبرنا محمّد بن محمّد، عن محمّد بن أحمد بن داوود ، عنه بكتبه». (3) شيخ طوسى نيز در الفهرست با عباراتى مشابه ، از ايادى ياد كرده و چنين نوشته است : وى مشهور به ابو العبّاس و به نقل برخى ، ابو على رازى بوده است . فردى ثقه در نقل حديث نبوده و متّهم به غلو بوده است (لم يكن بذلك الثقة فى الحديث و متّهم

.


1- .«دست نوشتى عتيق از مناقب ابن شهر آشوب» ، جويا جهانبخش ، آينه پژوهش ، ش 47 ، ص 66 به بعد . نسخه را ابو القاسم بن اسماعيل بن عنان كتبى حلّى در سال 658 ق ، در اواخر رجب ، كتابت نموده است . بخشى از نسخه نيز به كتابت جعفر بن احمد بن حسين حائرى در يكشنبه 16 رجب 587 ق ، نگاشته شده است . نسخه در سال 587ق در شهر حلّه در مسجد امير زاهد نجم الدين عيسى بن نصر بن مداهر مقابله شده است (ر . ك : همان ، ص 67) .
2- .اين كتاب ، يكى از منابع مهم شيخ طوسى در كتاب الغيبة بوده است . ابن طاووس نيز نسخه اى از اين كتاب را در اختيار داشته است (ر . ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص 521 و 522) .
3- .ر . ك : رجال النجاشى ، ص 97 .

ص: 456

بالغلوّ) . وى آثارى داشته است ، از جمله : كتاب الشفاء و الجلاء در امر غيبت كه كتابى نيكوست ، كتاب الفرائض و كتاب الآداب . طريق من در نقل آثار وى ، چنين است : «أخبرنا بهما الحسين بن عبيد اللّه ، عن محمّد بن أحمد بن داوود و هارون بن موسى التلّعكبرى ، جميعا عنه» . (1) موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 2 ص 33 (درباره قضاوت امام على عليه السلام در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ) ، ج 3 ص 351 (حديثى از امام باقر عليه السلام در فضيلت برخى مكان ها) ، ج 4 ص 333 (ماجراى بين امام رضا عليه السلام و مأمون) ، ص 350 (گفته محمّد بن عيسى يقطينى در جمع آورى هجده هزار مسئله از امام رضا عليه السلام ) ، ص 382 (رفتن برخى از بزرگان اماميه بعد از وفات امام رضا عليه السلام به صريا) و ص 424 (گفته اى از ابو جعفر عمرى) . 2 . بصائر الدرجات ، نوشته سعد بن عبد اللّه اشعرى (م 299 يا 301 ق). موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 2 ص 36 (اشاره به اين كه اشعرى در كتاب بصائر خود ، به 36 طريق ، حديث «علّمنى رسول اللّه ألف باب يفتح كلّ باب ألفى باب» را از على عليه السلام روايت كرده است) ، ج 2 ص 55 ، ج 3 ص 336 ، ج 4 ص 6 ، 139 ، 239 و 240 (سه حديث و احتمالاً چهار حديث بعدى نيز از بصائر باشد) . 3 . سلوة الشيعة ، نوشته فَنجگِردى . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 2 ص 72. 4 . جمل أنساب الأشراف . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 2 ص 118 و 125 ، ج 3 ص 181 و 226. 5 . الأحكام الشرعيّة ، نوشته ابو القاسم على بن محمّد خزّاز قمى . (2) موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 2 ص 122 و 416 . 6 . كتاب النسب ، نگاشته حسن حسينى . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 2 ص 167 . 7 . منهاج ، تأليف كراجكى .

.


1- .ر . ك : الفهرست ، طوسى ، ص 76 .
2- .براى آگاهى بيشتر درباره اين كتاب ، ر . ك : الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 1 ، ص 298 .

ص: 457

مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 2 ص 218 . 8 . الأمالى ، نوشته ابو المفضّل (1) محمّد بن عبد اللّه شيبانى (م 387 ق) . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 2 ص 289 . اين كتاب ، يكى از منابع اصلى شيخ طوسى در تأليف الأمالى بوده است. (2) 9 . رامش افزاى آل محمّد ، تأليف محمّد بن حسين محتسب . موارد نقل شده از اين كتاب، در: ج 2 ص 330، (3) ج 3 ص 180، ج 4 ص 250 و 269. 10 . الفُتيا ، نوشته جاحظ . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 2 ص 402. اين كتاب ، تأليف متكلّم مشهور معتزلى ، ابوعثمان عمرو بن بحر (م 255 ق) است . اين كتاب ، به دليل نقل بخش اعظم كتاب النكت نظّام _ كه حاوى انتقاداتى از صحابه بوده _ مورد توجّه عالمان امامى بوده است . بخش اعظمى از اين كتاب را شيخ مفيد نقل كرده است. 11 . صحيفة الرضا ، نگاشته عبد اللّه بن احمد بن عامر طائى . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 3 ص 65 . مجموعه اى كهن است كه در آن ، مؤلّف ، از طريق پدرش رواياتى را از امام رضا عليه السلام گردآورى كرده است . اين كتاب ، متن بسيار متداولى بوده است. (4)

.


1- .در متن ، به اشتباه ، «أبى الفضل» تصحيح شده است .
2- .براى اطّلاع از چگونگى استفاده ابن طاووس از اين كتاب ، ر . ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص 184 و 185 .
3- .در متن، اين مورد به اشتباه، «رامش اقرايى» تصحيح شده است؛ ولى در موارد ديگر، نام، درست آمده است.
4- .شيخ صدوق ، بخش اعظم اين كتاب را به طريق شيوخ خود به مؤلّف ، در آثار مختلف خود تخريج كرده است . در اين باره در مقاله «صحيفة الرضا به روايت شيخ صدوق و ابو عبد الرحمان سلمى» (كتاب ماه دين ، شماره 70 _ 71 ، مرداد و شهريور 1382 ، ص 61 _ 65) به تفصيل سخن گفته ام. همچنين ، براى دستيابى به گزارشى از كتاب صحيفة الرضا و روايت آن ، ر . ك : شيخ آقا بزرگ تهرانى ، الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 15 ص 17 و 18 ؛ لوامع الأنوار فى جوامع العلوم و الآثار و تراجم اُولى العلم و الأنظار (صعده ، 1414 ق) ، ج 1 ص 476 _ 482 .

ص: 458

12 . أخبار فاطمة ، نوشته ابو على صولى . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 3 ص 385. 13 . مؤنس الحزين ، نگاشته فتّال نيشابورى . (1) مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 4 ص 12. 14 . المسألة الباهرة فى تفضيل الزهراء الطاهرة ، (2) نوشته ابو محمّد حسن بن طاهر قائينى هاشمى (حديث فطرس ، از اين كتاب ، نقل شده است) . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 4 ص 82 . 15 . المقتضب ، تأليف ابو عبد اللّه بن عيّاش . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 4 ص 146. 16 . الأنوار ، نوشته عامرى. موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 4 ص 146 ، 322 و 353 . 17 . المعجزات . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 4 ص 203 . 18 . الشعر و الشعراء ، نوشته ابو خالد برقى. مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 4 ص 226. 19 . الدلالات . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 4 ص 246 ، 254 و 264. 20 . الواحدة ، نوشته ابن جمهور ، ج 4 ص 248 ؛ بصائر الدرجات ، نوشته حسن جرجانى ، ج 4 ص 259 ؛ مناقب الأبرار ، نوشته ابن شهرزورى (3) (ر . ك : هدية العارفين ، ج 5 ص 607) ج 4 ص 391.

.


1- .شيخ آقا بزرگ تنها از كتاب مؤنس الحزين فى معرفة الحقّ و اليقين ابن بابويه نام برده كه مؤلّف تاريخ قم ، داستان ساخت مسجد جمكران را از آن نقل كرده است (ر . ك : الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 23 ، ص 282) .
2- .در مورد اين كتاب ، ر . ك : همان ، ج 3 ، ص 15 .
3- .مقصود ، عبد القاهر بن حسن بن على ابو السعادات (م 571 ق) است .

ص: 459

21 . المعتمد فى الأصول . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 4 ص 445. 22 . النبوّة ، تأليف ابن بابويه . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 39 ، 89 ، 90 ، 345. 23 . المغازى ، نوشته ابان بن عثمان بجلى. (1) موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 53 ، 258 و 261 ، ج 2 ص 137 . 24 . تفسير قرآن ، نگاشته قاضى ابن برّاج . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 61 و 63 . 25 . الشيصان . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 86 . 26 . الأمالى ، نوشته حاكم نيشابورى . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 163 ، ج 4 ص 373 (2) و 377 . 27 . سحر البلاغة . مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج1 ص 205 . 28 . شوق العروس . (3) موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 223 ، ج 4 ص 67 ، 167 ، 254 و 299 . 29 . الأحسن و المَحَسَّن ، نگاشته محمّد بن احمد صفوانى (م 346 ق). (4) موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 296 ، ج 2 ص 41 ، 181 ، 306 و 386 ، ج 3 ص 116 .

.


1- .محقّق ارجمند به خطا ، وى را ابان بن عثمان بن عفّان معرفى كرده است .
2- .محلّه «فوزا» ذكر شده در خبر ، به صورت «فُز» درست است . در مورد اين محلّه ، ر . ك : معجم البلدان ، ذيل «فز» .
3- .براى آگاهى بيشتر در مورد اين كتاب ، ر . ك : كشف الظنون ، ج 2 ، ص 1067 .
4- .براى آگاهى در مورد وى ، ر . ك : رجال النجاشى ، ش 1050 .

ص: 460

30 . مصباح الواعظ . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 343 . 31 . كشف الحيرة . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 345 . 32 . الكفاية فى النصوص ، نوشته خزّاز قمى. (1) مورد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 356 _ 358 . 33 . مولد فاطمة ، تأليف ابن بابويه . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 359 ، ج 3 ص 377 . 34 . الردّ على أهل التبديل فى ما وقع من أهل التأليف ، نوشته ابوالقاسم كوفى (م 350 ق) . مهم ترين آثار منقول در مناقب ، چند نقل قول از اين كتاب است كه نقل مهم از ميان اين چند نقل ، عبارت زير درباره تحريف قرآن است : فصل فى ذكره عليه السلام فى الكتب . أبو القاسم الكوفى فى [كتابه] الردّ على أهل التبديل : إنّ حسّاد علىّ عليه السلام شكّوا فى مقال النبىّ صلى الله عليه و آله فى فضائل علىّ عليه السلام فنزل : «فإن كنت فى شكّ ممّا أنزلنا إليك» (يعنى فى علىّ) «فاسأل الذين يقرؤون الكتاب من قبلك» (يعنى أهل الكتاب) عمّا فى كتبهم من ذكر وصىّ محمّد ؛ فإنّكم تجدون ذلك فى كتبهم مذكورا . ثمّ قال : «لَقَدْ جَآءَكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ * وَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ » (يونس ، 94 و 95) ، يعنى بالآيات هاهنا الأوصياء المتقدّمين و المتأخّرين . (2) نقل ديگر از اين كتاب ، به صراحت ، مؤيّد اين است كه ابن شهرآشوب به متن خود كتاب و اثر مشابه ديگرى دسترس داشته و از اثر به واسطه نقل نمى كند .

.


1- .در معرفى وى ، ابن شهرآشوب نوشته است كه او در رى سكونت داشته و از اهل سنّت ، 175 خبر از طريق صحابه درباره تعداد ائمّه نقل كرده است . ابن شهرآشوب نام آنها را آورده است .
2- .مناقب آل أبى طالب ، ج 2 ، ص 287 . براى دو نقل قول ديگر ، ر . ك : همان ، ج 3 ، ص 132 و ج 4 ، ص 457 و 458.

ص: 461

همچنين اين نقل ، نشانى از تفسيرى بودن عبارات اضافه شده در قرائت آيات قرآن است : و رأيت فى كتاب الردّ على أهل التبديل أنّ فى مصحف أمير المؤمنين : «يَالَيْتَنِى كُنتُ تُرَ بَا » (نبأ ، آية 40) يعنى من أصحاب علىّ و فى كتاب ما نزّل فى أعداء آل محمّد فى قوله : «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ» (فرقان ، آية 27) و يقول العاص و هو رجل من بنى تميم : يا ليتنى كنت ترابا ، أى شيعيا . (1) 35 . الأربعين فى فضائل الزهراء ، تأليف ابوصالح عبد الملك المؤذّن (م 470 ق) . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 127 و 256 ، ج 2 ص 194 ، 250 ، 387 و 349 ، ج 3 ص 217 ، 322 ، 325 ، 326 ، 329 ، 330 ، 331 ، 332 ، 334 ، 337 ، 338 ، 343 ، 385 و 392 ، ج 4 ص 316 . نيز ، ج 3 ص 346 و 354. (2) 36 . الأربعين فى فضائل أمير المؤمنين عليه السلام ، تأليف ابو بكر احمد بن على مشهور به خطيب بغدادى (م 436 ق) . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 291 ، ج 2 ص 31 ، 41 ، 186 ، 221 ، 222 ، 228 ، 316 و 369 ، ج 3 ص 44 ، 149 ، 197 ، 201 ، 202 ، 211 ، 228 و 373. (3) 37 . إبانة ما فى التنزيل فى مناقب آل الرسول ، نگاشته احمد بن حسن طوسى فلكى مفسّر (م 384 ق). موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 12 و 194 ، ج 2 ص 9 ، 64 ، 69 ، 242 ، 252 و 343 ، ج 3 ص 2 ، 15 ، 83 ، 86 ، 98 ، 119 ، 187 ، 230 ، 233 و 235. (4) 38 . مناقب على عليه السلام ، تأليف ابواسحاق ابراهيم بن احمد طبرى مقرى (م 393 ق) . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 2 ص 252 و 352 ، ج 4 ص 132 . (5)

.


1- .ابن شهرآشوب ، مناقب آل أبى طالب ، ج 3 ص 133 .
2- .براى آگاهى درباره اين كتاب ، ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، ص 35 .
3- .براى آگاهى درباره اين كتاب ، ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، ص 34 .
4- .براى آگاهى درباره اين كتاب ، ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، ص 14 و 15 .
5- .براى آگاهى بيشتر از اين كتاب ، ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، ص 611 و 612 .

ص: 462

39 . شرح الأخبار ، تأليف قاضى نعمان بن محمّد بن حيّون تميمى (م 363 ق). ابن حيّون تميمى ، قاضى القضات و فقيه نامدار اسماعيلى است . كتاب شرح الأخبار وى در فضايل ائمّه است كه به چاپ نيز رسيده است . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 2 ص 16 ، 18 ، 49 ، 64 ، 240 ، 249 ، 253 ، 379 ، 363 و364 ، ج 3 ص 16 ، 40 ، 337 و 397 ، ج 4 ص 10 ، 163 و 174 . 40 . البدع المحدثة فى الإسلام بعد النبىّ صلى الله عليه و آله ، تأليف ابو القاسم كوفى . اين كتاب به الاستغاثة من بدع الثلاثة شهرت دارد و متن آن با همين عنوان به چاپ رسيده است . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 159 ، ج 2 ص 72 و 364. 41 . نزهة الأبصار و محاسن الآثار ، تأليف ابو الحسن على بن مهدى مامطيرى. (1) ابن شهرآشوب گاهى از اين كتاب با عنوان مجالس ابن مامطيرى ياد كرده است . كتاب فوق ، يكى از متون تأليف شده قبل از نهج البلاغة ى سيّد رضى است كه مؤلّف آن به گردآورى برخى از كلمات حضرت امير عليه السلام همت گمارده است . متن اين كتاب در يك نسخه خطّى در واتيكان باقى است. موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 1 ص 9 ، 84 و 159 ، ج 2 ص 105 ، 114 ، 343 ، 354 ، 368 و 378 ، ج 3 ص 154 و 197 ، ج 4 ص 23 ، 87 و 163 . موارد نقل شده با عنوان «ابن مهدى المامطيرى فى مجالسه» ، در : ج 1 ص 79. 42 . الفنون ، نگاشته احمد بن المؤدّب . موارد نقل شده از اين كتاب ، در : ج 4 ص 23 و 274 . 43 . الخصال ، تأليف شيخ صدوق. تنها در دو مورد ، از اين كتاب ، نقل شده است كه در مورد اوّل، ابن شهرآشوب

.


1- .براى دستيابى به گزارشى از شرح احوال مامطيرى و كتاب نزهة الأبصار ، ر . ك : «نهج البلاغه پيش از نهج البلاغه» ، حسن انصارى قمى ، نشر دانش ، سال 19 ، ش 1 ، بهار 1381 ، ص 63 _ 66 .

ص: 463

ابن شهرآشوب و كتاب «معالم العلماء»

اشاره كرده كه ابن بابويه حديث «علّمنى رسول اللّه ألف باب ...» را به 24 طريق نقل كرده است . البته در كتاب الخصال ، (1) اين حديث به 34 طريق روايت شده كه بر تصحيف متن مناقب دلالت دارد. 44 . الخصال فى آداب الملوك ، تأليف مؤلّفى ناشناخته . ابن شهرآشوب ، عبارتى از حضرت امير عليه السلام را از اين كتاب نقل كرده است . (2)

ابن شهرآشوب و كتاب «معالم العلماء»اهمّيت ابن شهرآشوب ، گذشته از تأليف آثار حديثى ، نگارش كتاب معالم العلماء است . در اين قرن ، دو اثر مهم رجالى شيعه به رشته تحرير در آمد كه يكى از آنها همين كتاب معالم العلماء است. (3) اين كتاب ابن شهرآشوب ، تكمله اى بر كتب رجالى شيخ طوسى است . بخش هاى عمده اين كتاب ، همان مطالب كتب رجالى نجاشى و شيخ طوسى است ؛ امّا مواردى وجود دارند كه ابن شهرآشوب ، اطلاعات جديدى را عرضه مى دارد . مهم ترين اين موارد ، عبارت اند از : 1 . در تعريف اصول ، ابن شهرآشوب از قول شيخ مفيد چنين گفته است : قال الشيخ المفيد أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان البغدادى _ رضى اللّه عنه و قدّس روحه _ : صنّف الإماميّة من عهد أمير المؤمنين علىّ عليه السلام إلى عهد أبى محمّد الحسن العسكرى _ صلوات اللّه عليه _ أربع مئة كتاب تسمّى الاُصول و هذا معنى قولهم : أصل. (4) اين نكته تا آن جا كه منابعْ بررسى شد ، قديمى ترين نقل قول در باره اصول اربع مئة است. (5)

.


1- .ر . ك : الخصال ، ج 2 ، ص 642 _ 652 .
2- .ر . ك : مناقب آل أبى طالب ، ج 1 ، ص 272 .
3- .آثار مهم رجالى شيعه ، عبارت اند از : كتاب الفهرست و الرجال شيخ طوسى ، كتاب معرفة الناقلين كشّى ، تهذيب شيخ طوسى با عنوان اختيار معرفة الرجال ، و كتاب رجال ابو العبّاس احمد بن على نجاشى .
4- .معالم العلماء ، ص 3 .
5- .براى بررسى در مورد اصول اربع مئة (نخستين جوامع حديثى شيعه) ، ر . ك : «الاُصول أربعُ مئة» ، اتان كلبرگ ، ترجمه محمّدكاظم رحمتى ، علوم حديث ، ش 17 ، ص 69 _ 123 .

ص: 464

2 . در شرح حال محمّد بن بحر رُهَنى ، نكات جديدى بجز آنچه نجاشى گفته ، آمده است . محمّد بن بحر رهنى ، از عالمان و محدّثان به نامِ دوره غيبت صغرى است . آثار وى در مورد غيبت ، مورد استفاده شيخ طوسى و صدوق در تأليف كتاب هايشان در موضوع غيبت بوده است . ابن شهرآشوب درباره وى ، چنين نوشته است : أبو الحسين محمّد بن بحر الرهنى السجستانى المتكلّم يتّهم بالغلوّ ، و له نحو من خمسمئة مصنّف و رسالة . و كتبه بخراسان ، فمنها : كتاب الفرق بين الآل و الاُمّة ، البرهان السديد من عون المديد ، الطلاق ، المبسوط فى الصلاة ، التكليف و الوضيف ، إثبات الإمامة ، الردّ على من أنكر الإثنى عشر و معجزاتهم ، كتاب الحجّة فى إبطاء القائم عليه السلام ، مجلس الرهنى ، المساواة و المقابلة ، التلخيص و التلخّص فى التفسير ، المثل و السير و الخراج ، القواعد ، مرج البهاء و روض الضياء ، المناسك . (1) نجاشى تقريبا به بيشتر اين آثار ، اشاره نكرده است . در مورد غلوّ نسبت داده شده به رهنى نيز بايد گفت كه در قرن چهارم ، جامعه اماميه داراى دو مكتب عمده كلامى بوده است : مكتب خراسان و مكتب بغداد . ظاهرا عالمان مكتب خراسان (چون : كشّى ، عيّاشى و فضل بن شادان) در مورد علم ائمّه معتقد به اكتسابى بودن آن و منكر علم غيب ائمّه بوده اند و معتقد بوده اند كه ائمّه خود را از طريق مطالعه كتب برجامانده از امامان پيشين به دست مى آورده اند، (2) در حالى كه علماى بغداد ، علم غيب ائمّه (مفهوم محدَّث بودن ائمّه) را قبول داشته ، علم ائمّه را لدنّى و غير اكتسابى مى دانسته اند. با توجّه به اين ، عالمان خراسان ، كسانى را كه به ائمّه علم غيبْ نسبت مى دادند ، «غالى» معرفى مى كردند . نخستين اثر رجالى شيعه را عالمى از مكتب خراسان به نام ابوعمرو كشّى تأليف نمود . اين كتاب به دست عالمان مكتب بغداد رسيد و آنها مطالب آن را در كتب خود درج نمودند ؛ امّا به اين مسئله (غلو) توجّهى نكردند . به

.


1- .معالم العلماء ، ص 96 .
2- .براى آگاهى از احاديث منقول از مكتب خراسان در مورد انكار علم غيب ائمّه ، ر . ك : الأمالى ، مفيد ، ص 23 .

ص: 465

همين دليل ، نجاشى در ضمن معرفى رهنى مى نويسد: قال بعض أصحابنا : «إنّه كان فى مذهبه ارتفاع و حديثه قريب من السلامة» و لاأدرى من أين قيل ذلك. (1) ظاهرا مقصود از «بعض أصحابنا» در اين عبارت ، كشّى است. شيخ طوسى نيز تنها ، گفته كشّى را بدون اظهار نظر بيان كرده است (يرمى بالتفويض). (2) 3 . از عالمان اسماعيلى قرن چهارم ، قاضى نعمان ، چهره بسيار مشهورى است . وى كتاب مهمى به نام الإيضاح در فقه و حديث ، تأليف كرده است . اين اثر ، مبنايى براى تأليف آثار بعدى وى ، بويژه دعائم الإسلام بوده است . از اصل كتاب الإيضاح ، تنها بخشى در باب «صلاة» باقى مانده است. (3) نكته مهم اين كتاب ، استفاده از متون كهن امامى است . مادلونگ در مقاله اى با عنوان «منابع فقه اسماعيلى» اهمّيت اين مصادر را تشريح كرده است . آنچه ابن شهرآشوب را به كتاب الإيضاح ربط مى دهد ، اين است كه وى اين اثر را در اختيار داشته و برخى عالمان و آثار آنها را كه در معالم العلماء معرفى كرده ، به واسطه اين كتاب بوده است. (4) همچنين ابن شهرآشوب ، يكى از قديمى ترين مؤلّفان امامى است كه از كتب قاضى نعمان ، مطالبى را در آثار خود نقل كرده است . وى در تأليف مناقب ، از كتاب شرح الأخبار قاضى نعمان ، با عنوان «قال ابن فيّاض فى شرح الأخبار» نقل هايى را آورده است. (5) ابن شهرآشوب در معرفى قاضى نعمان، چنين نوشته است :

.


1- .رجال النجاشى ، ص 384 .
2- .رجال الطوسى ، ص 447 .
3- .اين بخش به كوشش نگارنده تصحيح و چاپ شده است . توضيحات مفصّل تر را در مقدّمه آن آورده ام (ر .ك : ميراث حديث شيعه ، ج10).
4- .مكتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى ميانه ، ص 252 _ 269 (مقاله «منابع فقه اسماعيلى» ) .
5- .براى دستيابى به موارد نقل شده از كتاب شرح الأخبار به وسيله ابن شهرآشوب ، ر . ك : ابن شهرآشوب ، مناقب آل أبى طالب ، ج 2 ، ص 22 ، 25 ، 270 ، 273 ، 283 ، 287 ، 405 و 421 ، ج 3 ، ص 22 و 421 ، ج 4 ، ص 13 و 187 .

ص: 466

ابن فيّاض القاضى النعمان بن محمّد، ليس بإمامى و كُتبه حسان ، منها : شرح الأخبار فى فضائل الأئمّة الأطهار ، ذكر المناقب إلى الصادق عليه السلام ، الاتّفاق و الافتراق ، المناقب و المثالب ، الإمامة ، اُصول المذهب ، الدولة ، الإيضاح . (1) همين گونه ابن شهرآشوب از آثار ابو القاسم بستى ، مؤلّف كتاب الدرجات ، (2) كه اينك با عنوان كتاب المراتب چاپ شده ، استفاده كرده است. (3) در يك مورد نيز از اين كتاب با عنوان المراتب ياد شده است. (4) ابو القاسم بستى ، از رجال زيدى است. (5) 4 . ابن شهرآشوب ، در آخر كتاب خود ، فهرستى از شاعران شيعى را ذكر كرده است . همو در تأليف كتاب مناقب آل أبى طالب از آثار بيشتر آنان سود جسته است . در اكثر موارد ، منقولات وى تنها بخش هايى است كه از ادبيات شعرى شيعه باقى مانده است. توجّه به اين نكته ضرورى است كه اين اشعار ، تنها از جنبه ادبيات منظوم ، اهمّيت ندارند و غالب آنها بازتاب عقايد كلامى اماميه اند . به عنوان مثال ، اشعار مربوط به حادثه غدير (6) يا شعر زير كه بازتاب عقايد اماميه درباره مسئله علم امام است ، از اهمّيت خاصى برخوردار است . شايسته است تا اين اشعار ، جداگانه در تحقيقى مستقل ، مورد بررسى قرار گيرند. مَن عنده علم الكتاب و حكمهمَن شاهد يتلوه منه نذارا علم البلايا و المنايا عندهفصل الخطاب نمى إليه و صارا. (7)

.


1- .معالم العلماء ، ص 126 .
2- .براى دستيابى به گزارشى از اين كتاب ، ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، ص 460 _ 462 .
3- .براى ديدن موارد نقل شده از او ، ر . ك : مناقب آل أبى طالب ، ج 2 ، ص 205 ، 329 ، 376 و 390 .
4- .همان ، ج 2 ، ص 390 .
5- .براى آگاهى از شرح حال بستى ، ر . ك : «ابو القاسم بستى و كتاب المراتب» ، حسن انصارى قمى ، كتاب ماه دين ، ش 38 _ 39 ، آذر _ دى 1379 ، ص 3 _ 9 .
6- .ر . ك : مناقب آل أبى طالب ، ج 3 ، ص 32 _ 45 .
7- .ر . ك : همان ، ص 105 .

ص: 467

برداشت هاى ابن شهرآشوب از احاديث

برداشت هاى ابن شهرآشوب از احاديثمواردى كه در پى به آنها اشاره مى شود ، چند نكته حديثى است كه مى تواند نوع تلقّى و برداشت ابن شهرآشوب از احاديث را تبيين كند: يك . توضيح و تبيين حديث با استفاده از آيات و اشعار ، يكى از ويژگى هاى ابن شهرآشوب است . وى ضمن نقل حديثى از الكافى در بيان شأن نزول آيه 55 از سوره مائده _ كه در كلام شيعه يكى از دلايل امامت حضرت امير عليه السلام تفسير شده _ بعد از بيان دو روايت مى نويسد: و الدليل على أنّ لفظة «ولىّ» فى الآية تفيد الأولى ما ذكره المبرّد فى كتاب العبارة عن صفات اللّه أنّ الولىّ هو الأولى ، و قال النبىّ صلى الله عليه و آله : «أيّما امرأة نكحت بغير إذن وليّها» و منه أولياء الدم و فلان ولىّ أمر الرعيّة. و نعم ولىّ الأمر بعد وليّه و منتجع التقوى و نعم المؤدّب . و ما يعترض به السائل ، فلا يلتفت إليه. و اختصاص الآية ببعض المؤمنين حيث وصفهم بإيتاء الزكاة ، يوجب خروج من لم يؤتها ، و من حيث خصَّ إيتاءهم بحال الركوع و لم يحصل ذلك لجميع المؤمنين ، و من حيث نفى الولاية عن غير المذكورين فى الآية بإدخال لفظة «إنّما» و إيتاء الزكاة فى حال الركوع لم يدع لأحد غيره. (1) دو . آگاهى هاى تاريخى _ حديثى فراوانى در كتاب مناقب آل أبى طالب آمده است . از اين موارد ، روايات متعدّد ابن شهرآشوب درباره تدوين قرآن ، قابل تأمّل است . وى در اين باره مى نويسد : و رويتم (2) أنّه إنّما أبطأ علىّ عليه السلام عن بيعة أبى بكر لتأليف القرآن . أبو نعيم فى الحلية و الخطيب فى الأربعين بالإسناد عن السدى ، عن عبد خير ، عن علىّ عليه السلام ، قال : «لمّا قبض رسول اللّه صلى الله عليه و آله أقسمت _ أو حلفت _ أن لا أصنع ردائى عن ظهرى حتّى أجمع ما بين اللوحين . فما وضعتُ ردائى حتّى جمعت القرآن».

.


1- .همان ، ص 9 . نيز براى ديدن مباحث مشابه ، ر . ك : همان ، ج 2 ، ص 5 به بعد (تفضيل حضرت امير) .
2- .مرجع ضمير ، اهل سنّت اند.

ص: 468

بعد از آن ، ابن شهرآشوب خلاصه اى از روايتى كه نخستين بار در كتاب منسوب به سليم بن قيس آمده ، نقل مى كند : و فى أخبار أهل البيت _ عليهم السلام _ أنّه آلى أن لايضع رداءه على عاتقه إلّا للصلاة حتّى يؤلّف القرآن و يجمعه ، فانقطع عنهم مدّة إلى أن جمعه ، ثمّ خرج إليهم به فى إزار يحمله و هم مجتمعون فى المسجد . فأنكروا مصيره بعد انقطاع مع البته (الاُلبة) ، فقالوا : الأمر ما جاء به أبو الحسن ! فلمّا توسّطهم ، وضع الكتاب بينهم ، ثمّ قال : «إنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال : إنّى مخلف فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا : كتاب اللّه و عترتى أهل بيتى . و هذا الكتاب و أنا العترة» . فقام إليه الثانى فقال له : إن يكن عندك قرآن ، فعندنا مثله ، فلا حاجة لنا فيكما . فحمل عليه السلام الكتاب و عاد به بعد أن ألزمهم الحجّة. (1) اين روايات و برخى احاديث ديگر كه ابن شهرآشوب آورده است ، اين نكته را در ذهن تداعى مى كند كه وى به تحريف قرآن معتقد بوده است. (2) خوش بختانه اظهارات ديگرى از ابن شهرآشوب در دست است كه مى توان به كمك آنها تا حدّى ذهنيت وى در اين مسئله را دريافت . در اين جا عبارت هايى را از ابن شهرآشوب مى آوريم كه به ادبيات جدلى مبتنى بر احاديث ، تعلّق دارد: و أنكرتم أن يكون بسم اللّه الرحمن الرحيم من القرآن إلّا التى فى سورة النمل ، و طعنتم فى ذلك على أبى بكر و عمر و عثمان فى ما وضعوه فى صدر كلّ سورة لمّا جمعوه على زعمكم ، فإن قلتم إنّهم أثبتوا فيه ما لم ليس فيه ، لقد هلك من زاد فيه ، و إن كان من القرآن ، لقد كتمتم آية من كتاب اللّه ، و أعجب من هذا إنّكم تكتبونها فى المصاحف و لا تقرأ و نهى فى الصلاة و تقولون فيها آمين و لا تكتبونها فى المصاحف! (3)

.


1- .همان ، ج 2 ص 51 .
2- .براى ديدن روايات دال بر تحريف موجود در اين كتاب ، ر . ك : همان ، ج 3 ، ص 127 _ 130 .
3- .مثالب النواصب (نسخه خطّى) ، ص 56 . مثالب النواصب ، نسخه اى خطّى در كتاب خانه ناصريه (لكهنو) است كه تاريخ كتابت آن ، سال 845 هجرى است . تصوير عكسى اين كتاب ، در مركز احياى ميراث اسلامى قم موجود است .

ص: 469

و زعمتم أنّه (1) جمع القرآن و قال اللّه تعالى : «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْءَانَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ » (2) على أنّ لفظة القرآن يدلّ على خطابه ؛ لأنّ القرآن هو المجموع من الأمثال و الحكم ، و رويتهم أنّه لم يحفظ القرآن أحد من الخلفاء ، و كيف يجمع من لم يحفظ أو يحفظ غير مجموع؟ ... (3) فإن كان الأمر على ما رويتهم ، لقد ذهب عامّة القرآن و ارتفعت الثقة لو سمعت اليهود أو الزنادقة هذه الأخبار لكان لهم الشبه التى تروون بها على الإسلام. و فى كتاب التحريش أنّه قيل للحسين بن علىّ بن أبى طالب : إنّ نعثلاً زاد فى القرآن و نقص منه بابا ... ، فقال الحسين : «أنا مؤمن لانقصت كما لا زيدت» فاستحيا (4) . (5) از مقايسه اين عبارات ، مى توان به اساس جدولى اين مسئله پى برد . تحليل ديگر اين مسئله در بحث از الاحتجاج آمده است . سه . برخى احاديث شاذ نيز در كتاب ابن شهرآشوب موجود است . ابن شهرآشوب ، حديث فطرس را از رساله المسألة الباهرة فى تفضيل الزهراء الطاهره ى ابو محمّد حسن بن طاهر قاينى هاشمى، (6) نقل كرده است . بنا بر اين نقل ، فرشته اى به نام فطرس ، مرتكب خطايى مى شود كه خداوند او را مخيّر به انتخاب عذاب دنيا يا آخرت مى كند . فطرس ، عذاب دنيا را انتخاب مى كند «و كان معلّقا بأشفار عينيه فى جزيرة فى البحر لا يمرّ به حيوان و تحته دخان منتن غير منقطع . فلمّا أحسّ الملائكة نازلين سأل من مرّ به منهم عمّا أوجب لهم ذلك». فرشتگان ، خبر تولّد امام حسين عليه السلام را به او مى دهند . او نيز از آنها مى خواهد كه

.


1- .مرجع ضمير ، عثمان است .
2- .قيامت ، آيه 17 و 18 .
3- .همان ، ص 468 .
4- .در جايى ديگر از اين كتاب ، ابن شهرآشوب بار ديگر بر اين نكته تأكيد نموده و گفته است : «وقد ذكر الغزالى ذلك فى الإحياء إلّا أنّه اعتذر له . فقال و قد حرق عثمان مصحفين ، ثمّ قال : لكثرة القراءة فيها . فإن كان فيهما زيادة على ما فى أيدى الناس ، لقد قصَّد إلى إبطال بعض كتاب اللّه و تعطيل بعض شريعته» (همان ، ص 472) .
5- .همان ، ص 265 .
6- .براى آگاهى درباره اين رساله ، ر . ك : الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 3 ، ص 15 .

ص: 470

نقش ابن شهرآشوب در انتقال ميراث اماميه از ايران به حلّه

چون به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند ، سلام او را به ايشان برسانند و ايشان از خدا بخواهد كه وى را به حقّ حسين عليه السلام ببخشد . پيامبر صلى الله عليه و آله دعا كرد و چنين شد. (1)

نقش ابن شهرآشوب در انتقال ميراث اماميه از ايران به حلّهنقش مهم ديگر ابن شهرآشوب ، انتقال ميراث شيعى از ايران (رى ، كاشان ، قم و نيشابور) به حلّه است . در مورد اهمّيت مكتب رى _ كه متأثّر از حوزه نجف بوده است _ اطلاعات اندكى موجود است . در كاشان ، نسخه اى از كتاب النهاية ى شيخ طوسى در غرّه ذى قعده 579 ق به خطّ ابو القاسم بن محمّد بن على جاسبى ، كتابت شده است . اين نسخه داراى اجازه قطب راوندى به كاتب با اين شرح است: كتاب النهاية فى فقه أهل البيت عليهم السلام تأليف الشيخ الإمام العالم الزاهد عماد الدين أبى جعفر محمّد بن علىّ الطوسى رضى الله عنه قرأ على الشيخ الإمام العالم وجيه الدين جمال الإسلام أبو القاسم علىّ بن محمّد بن علىّ الجاسبى _ أدام اللّه سداده _ و أجزت له روايته عنّى عن مشايخى يعنى عن المصنّف ... أبو الفضل الراوندى محمّد بن سعيد ... فى شهور 580 . (2) ابن شهرآشوب در معرفى طرق اجازه خود به كتب اماميه به ، ما امكان مى دهد تا ضمن شناخت شيوخ اجازه وى ، از روند انتقال و كتب منتقل شده ، اطلاع حاصل كنيم . در اين قرن ، ما شاهد انتقال ميراث شيعى (كتب نگاشته شده به وسيله شيخ طوسى) از نجف به رى نيز هستيم . در رى ، كتب شيخ صدوق از جمله آثار متداول بين آنها بوده است . اين ميراث ، بار ديگر به وسيله ابن شهرآشوب به حلّه انتقال يافته است . ابن شهرآشوب ، آثار شيخ طوسى را از ابوالفضل الداعى بن على حسينى

.


1- .ر . ك : مناقب آل أبى طالب ، ج 4 ، ص 82 .
2- .ر . ك : «چهار كتاب خانه نفيس شخصى» ، سيّد محمود مرعشى ، شهاب ، سال ششم ، ش 2 (مسلسل 20) ، ص 4 ؛ فرهنگ ايران زمين ، ج 4 ، ص 74 _ 121 بخصوص صفحات 84 _ 86 ، 88 _ 90 و 92 _ 98 . در مورد نسخه مورد بحث نيز ، ر . ك : همان ، ص 103 _ 105 . همچنين براى آگاهى بيشتر از مكتب رى ، ر . ك : بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 95 ، 123 و 128 .

ص: 471

سروى (1) ، ابو رضا فضل اللّه بن على حسينى ، 2 عبد الجليل بن عيسى بن عبد الوهّاب رازى ، ابو الفتوح حسين بن على رازى، (2) محمود و على (فرزندان على بن عبد الصمد تميمى) ، محمّد بن حسن شوهانى ، ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، (3) ابو جعفر محمّد بن على حلبى و حسين بن احمد بن طحال مقدادى ، همگى از فرزند شيخ طوسى و عبد الجبّار بن على رازى ، روايت نموده و اجازه روايت كتبشان را دريافت داشته است. (4) منتجب الدين در مورد عبد الجبّار نوشته است : فقيه الأصحاب بالرَّى ، قرأ عليه فى زمانه قاطبة المتعلّمين من السادة و العلماء ، و هو قرأ على الشيخ أبى جعفر الطوسى جميع تصنيفاته ، و قرأ على الشيخين سالار و ابن برّاج ، و له تصانيف بالعربيّة و الفارسيّة فى الفقه. (5)

.


1- .وى ، مؤلّف اثر مفقودشده حديثى با عنوان آثار الأبرار و أنوار الأخبار بوده است (ر . ك : الفهرست ، منتجب الدين، ص 71) .
2- .على بن عبد اللّه بن حسين بن بابويه ، رجال النجاشى را در سال 551 ق نزد اين عالم امامى ، قرائت كرده است (ر . ك : طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 194) .
3- .در مورد اين فقه مشهور امامى ، ر . ك : همان ، ص 17 _ 216 .
4- .مناقب آل أبى طالب ، ج 1 ، ص 32 و 33 . در ادامه ، ابن شهرآشوب طرق روايت خويش به شيوخ خود را به نحوهاى مختلف حديثى (مناوله ، اجازه و كتابت) آورده است (ر . ك : همان ، ص 33 و 34 ؛ بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 33 ، 47 و 48) .
5- .الفهرست ، منتجب الدين، ص 108 و 109 . نيز براى آگاهى از اهمّيت عبد الجبّار در روايت آثار شيخ طوسى ، ر . ك : بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 33 و 48 (كه وى از خود شيخ طوسى آثارش را روايت كرده است) .

ص: 472

عماد الدين طبرى و كتاب «بشارة المصطفى»

على بن عبد الصمد تميمى كه از جمله شيوخ روايت ابن شهرآشوب است ، از روات مهم آثار شيخ صدوق است. (1) ابن شهرآشوب در آغاز مناقب ، در معرفى اسناد كتب خود مى گويد كه وى كتاب هاى ابن بابويه را از محمّد و على (پسران على بن عبد الصمد نيشابورى) ، از پدرش ، از ابو البركات على بن الحسين خوزى ، از صدوق روايت مى كند. (2) به عنوان مثال ، در سند روايت كتاب عيون أخبار الرضا اين گونه آمده است : قال الشيخ المؤتمن الوالد أبوالحسن علىّ بن أبى طالب بن محمّد بن أبى طالب التميمى المجاور ، قال : حدّثنى الأمير السيّد ... أبو محمّد شرف شاه بن أبى الفتوح محمّد بن حسين بن زبارة ... فى شهور سنة ثلاث و سبعين و خمسمئة بمشهد مولانا علىّ بن أبى طالب _ صلوات اللّه عليه _ عند مجاورته به ، قال حدّثنى الشيخ الفقيه العالم أبو الحسن علىّ بن عبد الصمد رضى الله عنه فى داره بنيسابور فى شهور سنة إحدى و أربعين و خمسمئة ، قال حدّثنا السيّد الإمام الزاهد أبو البركات (علىّ بن الحسين) الجورى ... قال حدّثنا الشيخ ... أبو جعفر محمّد بن علىّ ...». (3)

عماد الدين طبرى و كتاب «بشارة المصطفى»يكى از آثار حديثى نگاشته شده در قرن ششم ، كتاب بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ى عماد الدين ابى جعفر محمّد بن ابو القاسم طبرى است. (4) در مورد وى ، منتجب الدين،

.


1- .ر . ك : الفهرست ، منتجب الدين ، ص 109 . منتجب الدين نوشته است كه وى فقه را نزد ابوجعفر محمّد بن حسن طوسى فرا گرفته است . همچنين ، ر . ك : معالم العلماء ، مقدّمه ، ص 12 و 13 ؛ فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1427 (همين سلسله سند ، در معرفى نسخه اى از عيون أخبار الرضا عليه السلام نيز نقل شده است) .
2- .ر . ك : بحار الأنوار ، ج 1 ، ص 25 ؛ فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1551. نيز براى آگاهى بيشتر در مورد على بن محمّد بن عبد الصمد ، ر . ك : طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 204 .
3- .عيون أخبار الرضا ، ج 1 ، ص 73 . همين سلسله سند در روايت الأمالى صدوق نيز موجود است . همچنين ، ر . ك : طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 206 ؛ بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 154 .
4- .اين كتاب به تصحيح آقاى جواد قيومى به چاپ رسيده است ، گرچه در ضبط اسامى ، آشفتگى هايى در متن وجود دارد . به عنوان مثال ، ضبط اسم «السيّد الإمام أبوطالب يحيى بن محمّد بن الحسين بن عبد اللّه الجوانى» كه طبرى نزد وى در آمل به سال هاى 508 و 509 ق سماع حديث نموده ، نادرست است . بيهقى ضبط نام وى را اين گونه آورده است : «و جريدة بطبرستان من مجموعات السيّد أبى طالب يحيى بن أبى هاشم محمّد بن الحسن النقيب بن عبيد اللّه بن محمّد بن الحسن بن عبيد اللّه بن الحسن ... الجوانى» (ر . ك : لباب الأنساب ، ص 720 ؛ طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 340 (در متن كتاب نيز اين نام آشفته ، تصحيح شده است) . ظاهرا از شيوخ زيديه يا شايد امامى ساكن در نواحى طبرستان نيز سماع حديث نموده است . براى دستيابى به گزارشى از اين كتاب ، مؤلّف و شيوخ آن ، ر . ك : فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّدمحمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1179 _ 1185 .

ص: 473

خاندان طَبْرِسى

تنها اشاره كرده كه او شاگرد ابوعلى حسن بن محمّد بن حسن طوسى بوده و قطب الدين راوندى نيز نزد او تلمّذ نموده است . آخرين اطلاعى كه از زمان حيات وى در دست است ، سال 553 ق است كه محمّد بن جعفر مشهدى در نجف از وى سماع حديث نموده است. (1) وى در طلب حديث به مناطق مختلف سفر نموده است . ابن اسفنديار در مورد وى مى نويسد: فقيه آل محمّد، عالمِ زاهد. (2) ويژگى خاص كتاب وى ، در اين است كه به ما امكان مى دهد در مورد مراكز حديثى شيعه در قرن ششم اطلاعات بيشترى به دست آوريم .

خاندان طَبْرِسىاز محدّثان و عالمان صاحب تأليف حديثى ، بايد به خاندان طَبْرِسى اشاره كرد . مشهورترين فرد اين خاندان ، امين الإسلام ابوعلى فضل بن حسن طبرسى (م 548 ق) است . بيشتر شهرت وى به واسطه تأليف تفاسير مشهور مجمع البيان و جوامع الجامع است . اين تفاسير ، صبغه حديثى ندارند ؛ چرا كه گرچه طبرسى در ضمن بحث از برخى آيات به احاديث اشاره مى كند ، امّا اسناد آنها را نمى آورد. وى همانند ديگر عالمان اين قرن ، نزد ابو على حسن بن محمّد طوسى ، شمس

.


1- .ر . ك : المزار الكبير ، ص 12 .
2- .تاريخ طبرستان ، ص 130 .

ص: 474

الإسلام حسن بن حسين حَسَكا بابويِه و برخى ديگر از علما تلمّذ نمود كه نام آورترين آنها ، دو فردِ پيش گفته اند. او همچنين از ابوالفتح عبد اللّه بن عبد الكريم ابن هوازن قشيرى ، مجموعه حديثىِ صحيفة الرضا عليه السلام (1) را روايت نموده است . از شاگردان وى مى توان به شيخ منتجب الدين، ابن شهرآشوب ، قطب راوندى و سيّد فضل اللّه راوندى اشاره كرد. (2) از آثار حديثى او مى توان به إعلام الورى اشاره كرد . كتاب يادشده ، مجموعه اى حديثى در تاريخ ائمّه و پيامبر است . ابواب اين كتاب ، عبارت اند از : فى ذكر النبىّ ، فى ذكر أمير المؤمنين عليه السلام ، فى ذكر سائر الأئمّة من الحسن الزكىّ إلى الحسن العسكرى عليهم السلام ، فى بيان إمامتهم و ذكر الثانى عشر منهم. در بخش آخر ، طبرسى به دفاع كلامى از انديشه «غيب» پرداخته است . در اين كتاب ، وى اسناد احاديث را به نحو كامل نياورده است . با اين حال از مصادرى استفاده نموده كه اينك برخى از آنها در دسترس نيستند . مهم ترين اين منابع ، كتاب مغازى ابان بن عثمان احمر بَجَلى است. (3) ديگر اثر طبرسى در احوال ائمّه ، رساله كوچكى با عنوان تاج المواليد است كه به چاپ نيز رسيده است . ادبيات دعانويسى و تحرير كتب ادعيه ، در قرن ششم از رونق خاصى برخوردار بوده است . طَبرِسى در اين زمينه ، كتاب الآداب الدينيّة للخزانة المعينيّة را نگاشته است (4)

.


1- .اين كتاب ، حاوى صد تا دويست حديث (و هر كدام با روايت هاى گوناگون) است . براى آگاهى از طرق هشتگانه روايت اين كتاب و متداول بودن آن در بين شيعه و اهل سنّت ، ر . ك : توضيحات دانش پژوه در معرفى نسخه اى از اين اثر (فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1396 _ 1408) . همچنين ، ر . ك : طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 164 . متن كتاب را مؤسّسة الإمام المهدى (قم) زير نظر سيّد محمّد باقر موحّد ابطحى در سال 1408 ق ، چاپ كرده است . در مقدّمه اين چاپ ، توضيحات مفصّلى ذكر شده است .
2- .در مورد فضل اللّه بن على حسينى ، براى نمونه ، ر . ك : طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 217 و 218 .
3- .براى دستيابى به فهرست منابع مورد استفاده طبرسى در إعلام الورى ، ر . ك : «طبرسى و كتاب إعلام الورى» ، محمّدباقر خوراسگانى ، آينه پژوهش ، ش 46 ، ص 34 و 35 .
4- .اين كتاب به كوشش سيّد محمّد حسينى نيشابورى (مشهد ، 1419ق) به چاپ رسيده است .

ص: 475

كه از آن ، نسخ چندى موجود است . ابواب اين كتاب ، عبارت اند از : الملابس ، الحمّام ، تسريح الشعر ، أخذ الأطراف ، السواك ، النظر ، السمع ، الأكل و الشرب ، التجارة ، النكاح ، المولود ، النوم ، السفر ، ما ختم به الكتاب. (1) فرزند وى ، رضى الدين فضل بن حسن ، كتاب مكارم الأخلاق را در ادامه كتاب فوق ، تأليف نمود . اين كتاب ، متنى مرسل و مجموعه اى از احاديث اخلاقى است . نوه طبرسى ، ابو الفضل على بن حسن ، كتاب مشكاة الأنوار را به عنوان ذيلى بر كتاب مكارم الأخلاق تدوين نموده است. جمع آورى كلمات قصار حضرت امير ، موجب پديد آمدن آثار متعدّدى بوده ، كه يكى از اين آثار ، كتاب نثر اللآلى طبرسى است. صحيفة الرضا ، يكى از آثارى است كه طبرسى جزو روات و سلسله اسناد آن قرار دارد . اين كتاب ، حاوى 240 حديث منسوب به امام هُمام ، على بن موسى الرضا عليه السلام است . طرق روايت اين كتاب ، متفاوت است ؛ امّا همه آنها به ابو القاسم عبد اللّه بن احمد بن عامر (الشهيد بالطَّف) ، از پدرش احمد بن عامر ، از امام رضا عليه السلام ، ختم گرديده است . نسخه اى كه طبرسى در سلسله سند آن قرار دارد ، به تاريخ غرّه رجب سال 529 ق به املاى ابو الفتح عبد اللّه بن عبد الكريم قشيرى است كه وى آن را در رمضان سال 501 ق در نجف از ابو الحسن على بن محمّد بن على خاتمى ، سماع نموده است.

.


1- .براى آگاهى از ابواب اين كتاب ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «الآداب الدينيّة للخزانة المعيّنيّة»؛ الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 1 ، ص 18 ؛ فهرست كتب خطّى كتاب خانه مركزى آستان قدس رضوى ، ج 5 ، ص 1 _ 3 . اين كتاب براى معين الدين ابو نصر احمد بن فضل ، وزير سلطان سنجر (م552 ق) ، نگاشته شده است . قديمى ترين نسخه اين كتاب به شماره 6043 آستان قدس ، به وسيله محمّدصالح بن مؤمن تونى در سال 1025 ق ، كتابت شده است . تصوير عكسى اين نسخه در مركز احياى ميراث اسلامى (قم) موجود است . در آن جا لقب كاتب ، بحرانى و سال كتابت ، 1035 ق قرائت شده است .

ص: 476

الاحتجاج و مؤلّف آن

الاحتجاج و مؤلّف آناز ديگر نگاشته ها در اين قرن بايد به اثر جدلى الاحتجاج ابو منصور طَبَرْسى اشاره كرد . اين كتاب ، حاوى بخش اعظمى از روايات جدلى شيعى در ردّ عقايد اهل سنّت و نكات ديگر است . قديمى ترين كتابى كه به اين شيوه نوشته شده و به دست ما رسيده است ، اثر مشهور ، كتاب سُلَيم بن قيس است. ويژگى مهم ادبيات جدلى ، در استناد به روايات اهل سنّت و نقل مطالب آنها بر ضدّ نظرات آنان است . اين شيوه ، همان «إلزام الخصم بما ألزم عليه نفسَه» است. (1) نكته اى كه بايد در مواجهه با اين گونه آثار در ذهن داشت ، ماهيت جدلى آنهاست ، يعنى نبايد مضمون روايات اين كتب را عقايد شيعه دانست ؛ چرا كه بناى اين آثار ، ردّ عقايد اهل سنّت با استناد به روايات و عقايد متداول ميان آنهاست . در مورد مؤلّف كتاب الاحتجاج يعنى ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب طَبَرسى ، نكات اندكى وجود دارد . ابن شهرآشوب به وى به عنوان استاد خود اشاره كرده و اين آثار را براى او ذكر كرده است : الكافى فى الفقه (كه كتابى نيكو ياد شده است) ، الاحتجاج ، مفاخر الطالبيّة (الطالبيّين) ، فضائل الزهراء عليهاالسلام و كتاب الصلاة . (2) بر خلاف ابن شهرآشوب ، منتجب الدين ، اشاره اى به وى نكرده است. (3) ابن ابى جمهور ظاهرا به اشتباه ، الاحتجاج را به ابو على طَبَرسى (مؤلّف تفسير مجمع البيان)

.


1- .در مورد اصالت كتاب سليم و انتساب آن به تابعى مشهور ، در ميان عالمان امامى اختلاف وجود دارد . از ديگر آثار نگاشته شده به اين شيوه ، مى توان به اثر جدلى مشهور به نام الإيضاح منسوب به فضل بن شادان (م260ق) و كتاب الاستغاثة ى ابو القاسم كوفى اشاره كرد . در قرن ششم ، كتاب مثالب النواصب ابن شهرآشوب ، اثرى ديگر با اين ادبيات است (ر . ك : فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1483 _ 1485) .
2- .معالم العلماء ، ص25 .
3- .با اين حال ، محمّد تقى دانش پژوه در ضمن معرفى نسخه اى از الاحتجاج ، منتجب الدين را از جمله شاگردان طبرسى معرفى كرده است . ظاهرا اين گفته درست نيست (ر . ك : فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1058) .

ص: 477

نسبت داده است. (1) ابن طاووس با نقل عبارتى از اين كتاب و ذكر نام كتاب در بين آثارى كه بايد به فرزندش وصيت كند ، مؤلّف كتاب را ابو منصور طَبَرسى دانسته است. (2) تنها دو سلسله سند در كتاب الاحتجاج آمده است : نخستين سلسله سند ، طريق روايت تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام به همان طريق مشهور است. (3) فردى كه طبرسى اين تفسير را از وى نقل كرده ، ابو جعفر سيّد مهدى بن ابن ابى حرب حسينى مرعشى ، از شاگردان ابو على است . دومين سلسله سند كه در آن ، مرعشى روايتى را از ابو على به نقل از شيخ طوسى نقل كرده ، تنها مؤيّد تلمّذ حسينى نزد ابو على است. (4) طَبَرسى به دليل مشهور بودن تصانيف و نوشته هاى اماميه ، اسناد مآخذ خود را نياورده است ؛ عملى كه در بيشتر آثار اين دوره انجام شده است . (5) با توجّه به چاپ تحقيقى اين كتاب به وسيله ابراهيم بهادرى و محمّد هادى به (قم ، 1413 ق) مى توانيم مصادر مورد استفاده طبرسى را شناسايى كنيم. يكى از مهم ترين اين منابع ، تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام است . گرچه نمى توان اين را قطعى دانست ، امّا بر اساس منقولات طبرسى و اهتمام وى به نقل از كتاب و عدم وجود نقلى كه در متن چاپى موجود نباشد ، مى توان اظهار داشت كه متن اين تفسير ، بر خلاف نظر عدّه اى، ظاهرا در اصل به همين اندازه بوده است.

.


1- .روضات الجنّات ، ج 1 ص 65 ؛ فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّدمحمّد مشكات به دانشگاه تهران ، ج 3 بخش 3 ص 1058 ؛ بحار الأنوار ، ج 1 ، ص 9 .
2- .كتاب خانه ابن طاووس ، ص 300 و 301 .
3- .ر . ك : الاحتجاج ، ج 1 ، ص 6 _ 8 .
4- .ر .ك : همان ، ص 133 .
5- .سابقه اين عمل ، به زمان شيخ صدوق برمى گردد . وى به علت اشتهار و متداول بودن متون ، به چنين كارى دست يازيده است .

ص: 478

رهيافت طَبَرسى در «الاحتجاج»

از ديگر مآخذ طبرسى ، بايد به آثار شيخ صدوق چون الأمالى و كمال الدين (كه در بخش امام دوازدهم و نقل متن توقيعات ، روايات از اين كتابْ اخذ شده اند ) ، الأمالى شيخ طوسى و كتاب سليم بن قيس اشاره كرد . همچنين بخشى از رساله سيّدمرتضى به نام الرسالة الباهرة فى فضل العترة الطاهرة نيز در اين كتاب نقل شده است. (1)

رهيافت طَبَرسى در «الاحتجاج»طبرسى در آغاز كتابش علّت تأليف كتاب را چنين بيان داشته است: سپس آنچه مرا به تأليف اين كتاب وا داشت ، نپرداختن گروهى از اصحاب و ياران ما به علم جدل و بحث بوده است ، گرچه اين عملْ صحيح است . آنها اين گونه استدلال مى نمودند كه پيامبر و ائمّه هرگز مجادله و جدل نكرده اند و چنين عملى را به كار نگرفته اند و از بهر شيعه نيز در اين كار رخصتى نيست ؛ بلكه از آن نهى شده اند. به اين دليل ، لازم ديدم كه نوشته اى را از گفتگوهاى آنها در فروع و اصول با اهل سنّت و خردمندان كه در آنها به جدل با آنان پرداخته اند، گرد آورم . ائمّه از پرداختن به جدل ، تنها افراد ناتوان را نهى كرده اند و منع آنها شامل حال افراد توانا به اين فن نمى گردد. (2) در ادامه ، طبرسى آيات دال بر گفتگو و جدل را آورده و بعد به نقل روايات پيامبر و ائمّه در باب مجادله با مخالفان پرداخته است . نكته اى كه از اين مقدّمه كوتاه برمى آيد ، نشان از آغاز حركت حديث گرايى در حوزه فكرى شيعه است ؛ حركتى كه آرام آرام در ميانه قرن هفتم ، تبلورش در ابن طاووس تجلّى يافت كه مدّعى نهى پيامبر و ائمّه از بحث هاى كلامى بود. (3)

.


1- .فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1059 . مترجم مشهور عصر صفوى ، على بن حسن زواره اى ، كتاب الاحتجاج را با عنوان كشف الاحتياج به فارسى ترجمه كرده است . براى آگاهى از نسخه اى از اين ترجمه ، ر . ك : همان ، ص 1487 _ 1488 .
2- .الاحتجاج ، ج 1 ، ص 3 .
3- .بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 43 ، 46 و 47 .

ص: 479

به طور قطع نمى توان گفت كه طبرسى با دغدغه اهل كلام ، به نگارش كتاب خود پرداخته يا تنها محدّثى بوده كه روايات دال بر ذمّ «كلام» را به نحو ديگرى درك مى كرده است. با اين حال، وجود چنين احاديثى به همراه حاكميت نقل حديث و عدم نقل قول هاى خاص از وى ، تا حدّى نشانگر وجود ذهنيت فردى محدّثى در وى است . از سوى ديگر ، احاديث انتخاب شده در بحث امامت حضرت على عليه السلام ، با بيان افضليت آن حضرت ، واقعه عقبه ، توطئه گروهى از منافقان براى قتل پيامبر ، و حديث منزلت آغاز شده است . نيز هدف ديگر طبرسى در كتاب خود ، اثبات امامت حضرت امير با تكيه بر روايات شيعى است ، كه در اين مسئله وى بر خلاف ديگر عالمان امامى چون ابن شهرآشوب و ابن بطريق _ كه به نقل روايات اهل سنّت توجّه تمام داشته اند _ عمل نموده است. كتاب سليم بن قيس و تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام ، دو متن مهمى هستند كه طبرسى به تكرار ، از آنها نقل قول كرده است ؛ چرا كه اساس بحث كتاب وى بر اين دو كتاب بنا شده است. (1) اين ، در حالى است كه در آغاز ، وى به شهرت اندك تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليه السلام اشاره كرده است . نيز با وجود اين كه احاديث ، بدون هيچ اظهار نظرى نقل شده اند، ولى نزديكى ذهنيت مؤلّف را به تفكّر متكلّمان امامى نشان مى دهد . اين را مى توان با مقايسه كلّيت بحث مؤلّف با آثار كلامى شيعه دريافت . نكته اى كه از اين همانندى مى توان استنباط نمود ، تمييز نهادن ميان تفكّر اصولى و اخبارى است. دو مفهوم اصولى و اخبارى ، غالبا با توجّه به مقوله فقه و حجّيت يا عدم حجّيت عقل ، مورد اشاره قرار مى گيرند ؛ امّا بحث اصولى و اخبارى ، در «عقايد» نيز مطرح

.


1- .متن اين تفسير ، جزو آثار متداول در قرن پنجم و ششم است ، گرچه اين روايت ها دال بر اعتبار كتاب نيستند (ر . ك : التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام ، مقدّمه) .

ص: 480

است . به عبارت ديگر ، عالم مى تواند در فقه خود ، اصولى باشد ؛ ولى در عقايدش اخبارى ، و برعكس . ظاهرا طبرسى از اين گروه عالمان است . يك ويژگى ديگر اخبارى بودن در عقايد ، اصرار بر مسائل خاص كلام شيعه درباره خلفاست . شيعه زمانى كه در محيطى يك دست قرار داشته ، بر اين مسائل اصرار ورزيده و چون به تعامل با اهل سنّت مى رسيده ، بدون چشم پوشى از اين مسائل ، به ارائه تعديل هايى چند ، و بيان نظرات خود ، پرداخته است. (1) نكته قابل ذكر درباره كتاب طبرسى ، چند روايت به نقل از كتاب سليم است كه دال بر تحريف قرآن است . در الاحتجاج در بحث احتجاج برخى صحابه با ابو بكر ، به نقل از كتاب الخصال شيخ صدوق ، روايتى بلند آمده است . در ضمن روايت ، از قول على عليه السلام بيان شده كه فرمود: بعد از آن كه پيامبر وفات نمود ، به غسل و تكفين ايشان مشغول شدم . سپس سوگند ياد نمودم كه ردا بر تن نكنم ، جز براى نماز ، تا قرآن را جمع كنم و چنين نيز نمودم . سپس به نزد اهل بدر و پيش گامان در اسلام (سابقون) رفته ، بر گرفتن حقّم ، از آنها يارى خواستم. (2) بعد از اين روايت ، حديثى از كتاب سليم بن قيس نقل شده كه در آن از قول على عليه السلام آمده است : چون رسول خدا در گذشت ، مشغول به جمع آورى قرآن شدم و تمام آن را گرد آوردم (حتّى جمعته كلّه فى هذا الثوب) . آيه اى بر پيامبر نازل نگرديد ، جز آن كه من آن را گرد آوردم ، و تمام آيات را پيامبر بر من خوانده و تأويل آنها را نيز به من آموخته است ؛ امّا آنها (خلفا) به من گفتند كه به اين قرآن نيازى ندارند و همانند آن در نزدشان هست. (3) نيز در ضمن نقل روايتى طولانى از مجادله على عليه السلام با زنديقى ، از تحريف قرآن ،

.


1- .انديشه تفاهم مذهبى در قرن هفتم و هشتم هجرى ، ص 36 به بعد .
2- .الاحتجاج ، ج 1 ، ص 188 .
3- .همان ، ج 1 ، ص 207 .

ص: 481

خاندان راوندى
قطب راوندى ، عالم پُر اثر قرن ششم

بيشتر سخن رفته است. (1) اين روايات در حقيقت ، منعكس كننده اين ذهنيت اماميه است كه على عليه السلام قرآن را بعد از پيامبر ، تدوين كرده و اين مصحف مسلّما با مصاحف ديگر فرق داشته است . برخى ، ماهيت اين تفاوت را وجود تأويلات قرآن از سوى حضرت دانسته اند و برخى ديگر ، آن را حاوى آياتى از قرآن دانسته اند كه در مصحف فعلى ، موجود نيست . اين دو ذهنيت ، خود ، شاخصى براى شناخت وجود ذهنيت اخبارى و اصولى در عقايد است. (2) روايات دال بر تشبيه نيز در اين كتاب موجودند ، گرچه روايت دال بر تنزيه نيز روايت شده اند . جمع ميان اين دو ، آن است كه بگوييم روايات دال بر تشبيه ، در تلقّى اين عالمان ، تشبيهى نبوده اند . (3) ويژگى ديگر كتاب الاحتجاج ، در نقل متن برخى توقيعات است كه جز آن ، در المزار الكبير مشهدى روايت شده اند. اين ، نشانگر آن است كه طبرسى متن توقيع را يا از كتاب حميرى و يا از منبعى كه ما از آن خبر نداريم ، برگرفته است. (4)

خاندان راوندى قطب راوندى ، عالم پُر اثر قرن ششمقطب الدين ابو الحسين سعيد بن هبة اللّه راوندى (5) كه به «قطب راوندى» مشهور است ، بى شك ، يكى از پُر اثرترين عالمان قرن ششم است كه به حديث ، بخصوص با توجّه به مشرب فكرى اش در گريز از كلام ، عنايت خاصى داشته است . ابن شهرآشوب و منتجب الدين _ كه هر دو از شاگردان وى بوده اند _ وى را با القابى چون :

.


1- .ر . ك : همان ، ص 585 _ 597 .
2- .انديشه تفاهم مذهبى در قرن هفتم و هشتم هجرى ، ص 22 _ 36 .
3- .ر . ك : حديثى كه براى عرش ، ماهيتى مادّى در نظر مى گيرد (الاحتجاج ، ج 1 ، ص 365 و 366) . نيز براى ديدن روايات تنزيهى از خطبه هاى نهج البلاغه ، ر . ك : همان ، ص 473 _ 480 .
4- .ر . ك : همان ، ج 2 ، ص 573 _ 595 .
5- .براى اطلاع بيشتر از وى به طور كلّى ، ر . ك : رياض العلماء ، ج 2 ، ص 419 _ 427 .

ص: 482

فقيه ، صالح ، و ثقه ستوده اند. (1) وى از ابو جعفر محمّد بن على حلبى ، امين الإسلام طَبْرِسى ، عماد الدين محمّد بن على طبرى و عدّه زيادى از علماى شيعه و اهل سنّت ، سماع حديث نموده است. (2) وى شرح معروفى بر نهج البلاغه با عنوان منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة نگاشته است . اين شرح از همان زمان نگارش ، مورد توجّه علما قرار گرفته است . ابن ابى الحديد ، شارح مشهور ديگر نهج البلاغه ، در شرح خود ، به گفته هاى راوندى استناد نموده است. (3) مهم ترين آثار حديثى راوندى ، عبارت است از : قصص الأنبياء، (4) الخرائج و الجرائح ، (5) سلوة الحزين ، (6) ضياء الشهاب فى شرح شهاب الأخبار ، (7) رسالة فى أحوال أحاديث أصحابنا ، (8)

.


1- .در تأليف اين بخش ، از مقاله عالمانه «نهج البلاغة عبر القرون» سيّد عبد العزيز طباطبايى (تراثنا ، ش 38 _ 39 ، سال 1415 ق) استفاده شده ، گرچه به اصل مصادر نيز مراجعه شده است .
2- .فهرست كامل اين رجال و منقولات راوندى از آنها را سيّد عبد العزيز طباطبايى در مقاله پيش گفته آورده است (ر .ك : همان ، ص 257 _ 260 ؛ الصراط المستقيم ، ج 2 ، ص 98) .
3- .براى دستيابى به اطلاعات بيشتر و نُسخ اين كتاب ، ر . ك : همان ، ص 261 _ 265 .
4- .اين كتاب در بيست باب و اكثر روايات آن از آثار شيخ صدوق برگرفته شده است . در مورد نُسخ اين كتاب ، ر . ك : همان ، ص 267 و 268 . براى دستيابى به گزارشى از شيوخ روايت راوندى در اين اثر ، علاوه بر متن كتاب ، ر . ك : فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1454 _ 1459 .
5- .اين كتاب در بيان و ذكر معجزات پيامبر و ائمّه اطهار است . اين كتاب ، مورد استفاده سديد الدين محمود حمصى رازى (مؤلّف كتاب المنقذ من التقليد ، از علماى قرن ششم) است ، گرچه سديد الدين به نام كتاب تصريح نكرده است . در مورد نُسخ اين كتاب ، ر . ك : «نهج البلاغة عبر القرون» ، سيّد عبد العزيز طباطبايى ، تراثنا ، ش 38 _ 39 ، ص 268 _ 270 .
6- .نسخه كهنى از اين كتاب نزد علّامه مجلسى بوده و در تأليف بحار از آن سود جسته است . اين كتاب با عنوان دعوات الراوندى به چاپ رسيده و مجموعه اى از ادعيه است . براى اطلاع بيشتر ، ر . ك : همين كتاب ، ص 505 (ادبيات دعانويسى) .
7- .در مورد نُسخ اين كتاب ، ر . ك : «نهج البلاغه عبر القرون» ، سيّد عبد العزيز طباطبايى ، تراثنا ، ش 38 _ 39 ، ص 272 . در مورد كتاب شهاب الأخبار و شروح نگاشته شده بر آن ، ر . ك : فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1380 _ 1385 .
8- .اين رساله در حقيقت ، شرحى است بر بخش كوتاه ، امّا پُر فايده كتاب الاستبصار شيخ طوسى كه مباحث همانندى در علم الحديث در آن مطرح شده است . اصل اين شرح ، باقى نمانده و تنها تلخيصى از آن باقى است كه در ميراث حديث شيعه (ج 5) به چاپ رسيده است .

ص: 483

مكارم أخلاق الأئمّة صلوات اللّه عليهم أجمعين ، (1) تحفة العليل فى الأدعية و الآداب و أحاديث البلاء ، (2) مفتاح المتعبّد ، (3) و اللباب فى تلخيص فصول عبد الوهّاب . از ميان اين آثار ، تنها اللباب ، فاقد نسخه خطّى يافت شده است ، با وجود آن كه اين اثر در تدوين مستدرك الوسائل مورد استفاده فراوان محدّث نورى (م 1320 ق) بوده است . اين كتاب در حقيقت ، يك اثر كَرّامى (شاخه اى از حنفيان) و متعلّق به ابو حنيفه عبد الوهّاب بن محمّد، از عالمان كرامى نيشابور است كه قطب راوندى تلخيصى را از آن انجام داده است. (4) توجّه به اين نكته ، از آن جهت مهم است كه برخى از مطالب اين كتاب با فقه شيعه منطبق نيست و نبايد مطالب نقل شده را جزو آراى شيعه دانست. 5

.


1- .نسخه منحصر به فردى از اين كتاب در كتاب خانه مجلس (در مجموعه 5364 رساله اوّل به تاريخ كتابت 985 ق در 82 برگ) موجود است . نيز ، ر . ك : سيّد عبد العزيز طباطبايى ، همان ، ص 273 و 274 .
2- .ظاهرا اين مجموعه دعا ، همان كتاب دعوات الراوندى است (ر . ك : «نهج البلاغه عبر القرون» ، (سيّد عبدالعزيز طباطبايى ، تراثنا ، ش 38 _ 39 ، ص 274) .
3- .تنها يك نسخه از اين كتاب در دانشگاه تهران موجود است (ر . ك : همان ، ص 274) .
4- .براى آگاهى بيشتر ، ر . ك : «چهره ديگر محمّد بن كَرّام سجستانى» ، شفيعى كدكنى ، ارج نامه ايرج ، ج 2 ص 60 به بعد .

ص: 484

راوندى و تخريج كتاب «النبوّة» ى شيخ صدوق
سيّد فضل اللّه حسينى راوندى

راوندى و تخريج كتاب «النبوّة» ى شيخ صدوقيكى از نكات جالب توجّه كتاب قصص الأنبياء راوندى ، اين است كه وى در اين كتاب، تقريبا بخش اعظمى از كتاب «النبوّة» ى شيخ صدوق را به طريق اسانيد خود به شيخ صدوق، تخريج كرده است. آقاى حسن انصارى در اشاره به اين مطلب مى نويسد : به نظر مى رسد كه مأخذ عمده قطب الدين بن سعيد بن هبة اللّه راوندى در كتاب قصص الأنبياء و در نقل احاديث و روايات از ائمّه اطهار عليهم السلام ، كتاب النبوّة ى صدوق بوده است . اين نكته حائز اهمّيت است كه جز چند روايت ، تمام ، كتاب راوندى ، منقول از صدوق است و در واقع كتاب راوندى ، تخريجى است از روايات صدوق. عقيده من ، اين است كه قطب الدين راوندى ، نسخه اى از اين كتاب النبوّة ى صدوق را در اختيار داشته و بخش هايى از آن را در اين كتاب ، تخريج و نقل كرده است . از آن جا كه قطب راوندى به طرق مختلف ، كتب صدوق را روايت مى كرده و در واقع از مشايخ گوناگون و به توسط هر يك از طرق مختلف مى توانسته كتب صدوق را روايت كند ، تنها كارى كه در اين كتاب كرده ، اين بوده است كه عموما در آغاز هر فصل به طريقى ، كتاب صدوق را روايت كند و سپس احاديث آن بخش را از كتاب صدوق نقل كند. (1) افندى نيز در رياض العلماء و حياض الفضلاء ، به تخريج كتاب قصص الأنبياء قطب راوندى ، توجّه كرده است. (2)

سيّد فضل اللّه حسينى راوندىابو الرضا فضل اللّه بن على حسينى راوندى ، عالم و فقيه امامى و صاحب مدرسه مجديه كاشان ، يكى از مفاخر شيعه در قرن ششم است . با وجود اين كه تنها ، آثار

.


1- .«نسخه اى ناقص از كتاب النبوّة ى صدوق» ، حسن انصارى قمى ، نشر دانش ، سال نوزدهم ، ش 3 ، پاييز 1381 ، ص 34 .
2- .ر . ك : رياض العلماء ، ج 2 ، ص 426 _ 428 و 435 _ 437 .

ص: 485

حديثى معدودى از او موجود است ، 1 لازم است به دليل اهتمام وى به تدريس و استنساخ كتب متقدّم امامى ، در موردش سخن گفته شود. سمعانى ، وى را در كاشان ديده و در موردش چنين نوشته است : و أدركت بها (1) السيّد الفاضل أبا الرضا فضل اللّه بن علىّ العلوى الحسنى القاسانى ، و كتبت عنه أحاديث و أقطاعا من شعره ، و لمّا وصلت إلى باب داره ، قرعت الحلقة و قعدت على الدكّة أنتظر خروجه ، فنظرت إلى الباب فرأيت مكتوبا فوقه بالجصّ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ». (2) افضل الدين حسن بن ابراهيم خومجانى ، كتاب الأمالى سيّد مرتضى ، و وجيه الدين عبد الجبّار بن حسين ، كتاب خصائص الأئمّة ى شريف رضى را در سال 555 ق ، در كاشان و ظاهرا در همان مدرسه مجديه ، نزد وى سماع و قرائت نموده اند. (3) از آثار حديثى وى مى توان به كتاب ضوء الشهاب، (4) أدعية السرّ و كتاب النوادر اشاره

.


1- .مرجع ضمير «ها» ، كاشان است .
2- .الأنساب ، سمعانى ، ذيل «كاشانى» . سيّد عبد العزيز طباطبايى تذكّر داده كه اين نقل در متن موجود ، تحريف شده است . براى ديدن نقل كامل اين عبارت ، ر . ك : «نهج البلاغة عبر القرون» ، سيّد عبد العزيز طباطبايى ، تراثنا ، ش 35 _ 36 ، سال 1414 ق ، ص 162 ، پى نوشت .
3- .همان ، ص 167 . براى آگاهى هاى بيشتر از مكتب كاشان ، ر . ك : طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 192 ، 195 و 203 .
4- .در مورد نُسخ اين كتاب ، ر . ك : «نهج البلاغه عبر القرون» ، سيّد عبد العزيز طباطبايى ، تراثنا ، ش 38 _ 39 ، ص 175 .

ص: 486

ابن حمزه ، فقيه و محدّث امامى

كرد كه دو اثر اخير ، منتشر شده اند. در كتاب النوادر ، حسينى روايات كتاب الأشعثيّات را به طريق ابو المحاسن عبد الواحد بن اسماعيل رويانى (م 501 ق) به نحو اجازه و سماع از ابو عبد اللّه احمد بن حسن بكرى ، از ابو محمّد سهل بن احمد ديباجى (راوى كتاب الأشعثيّات) ، از محمّد بن محمّد بن اشعث به طريق اجازه و سماع روايت نموده است. (1) علّامه حلّى در اجازه معروف خود به بنو زهره ، به طريق ديگرى نيز جز آنچه ضياءالدين حسينى در النوادر آورده ، اشاره كرده است. (2)

ابن حمزه ، فقيه و محدّث امامىاز ديگر عالمان امامىِ قرن ششم كه از وى آثار چندى بر جا مانده است ، مى بايد به عماد الدين ابو جعفر محمّد بن على طوسى مشهدى مشهور به «ابن حمزه» اشاره كرد . منتجب الدين، وى را فردى فقيه ، عالم و واعظ توصيف كرده و از آثار وى به الوسيلة ، الواسطة ، الرائع فى الشرايع ، المعجزات و مسائل فى الفقه اشاره كرده است. (3) ابن شهرآشوب به وى اشاره نكرده است . اين نكته تنها مى تواند به دليل عدم ملاقات بين اين دو باشد ؛ چرا كه ابن شهرآشوب ، در نگارش كتاب المناقب ، اهتمام خاصى به ذكر مصادر امامى و غير امامى داشته و با اين حال ، از ابن حمزه يادى نكرده است . او در كتاب معالم العلماء نيز مدخلى را به وى اختصاص نداده است. در مورد تاريخ تولّد و وفات ابن حمزه در منابع ، سخنى گفته نشده است و تنها با كمك اطلاعاتى كه در كتابش ذكر شده است ، مى توان نكاتى در اين باب دريافت . البتّه ابن طاووس از حيات وى در سال 566 ق سخن گفته است كه با توجّه به حوادث

.


1- .در اين مورد ، ر . ك : النوادر ، راوندى ، ص 82 و 83 . در مورد اهمّيت كتاب الأشعثيّات و طرق روايت آن ، ر . ك : همان ، ص 60 به بعد ؛ طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 168 .
2- .بحار الأنوار ، ج 107 ، ص 132 .
3- .الفهرست ، منتجب الدين، ص 164 . كتاب هاى الوسيلة إلى نيل الفضيلة و الواسطة از آثار موجود فقهى وى هستند . در كتب فقهى به اين عالم با عنوان «ابن حمزه» اشاره مى شود (ر . ك : روضات الجنّات ، ج 6 ، ص 262 _ 266). ابن طاووس از كتاب الوسيلة استفاده كرده و نقلى از آن آورده است (ر . ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص 97 _ 596) .

ص: 487

الثاقب فى المناقب

تاريخى اى كه در كتاب ابن حمزه ذكر شده ، مورد تأييد است. در مورد اساتيد وى ، تنها از نام يك تن به نام ابو جعفر محمّد بن حسن شوهانى خبر داريم. (1) منتجب الدين در اشاره به شوهانى ، تنها به اقامت وى در مشهد اشاره نموده و او را به عنوان عالمى امامى توصيف كرده است. (2) از رواتى كه شوهانى از آنها نقل حديث كرده و احتمالاً شيوخ اجازه وى بوده اند، به ابوعلى حسن بن محمّد طوسى و ابوالفاء عبد الجبّار بن على مقرى مى توان اشاره كرد. (3) بر اساس اين مطالب مى توان ابن حمزه را از شاگردانِ با واسطه مكتب شيخ طوسى دانست.

الثاقب فى المناقب (4)اثر حديثى اين عالم امامى ، كتابى در بيان فضايل اهل بيت عليهم السلام با نام الثاقب فى المناقب است . اين كتاب به كوشش نبيل رضا علوان ، بر اساس شش نسخه خطّى در سال 1412 ق ، در قم ، منتشر شده است . ابن حمزه ، خود در آغاز كتاب ، به اين نام تصريح كرده است. (5) منتجب الدين ، اين كتاب را با عنوان المعجزات معرفى كرده است . اين كتاب ، بيان معجزات اهل بيت به ترتيب امامتشان است. مهم ترين اهمّيت اين كتاب ، در استفاده از برخى كتاب هاى قديمى امامى است كه از آنها جز نامشان اطلاعى در دست نيست . بخش هاى مفصّلى از اين كتاب ، برگرفته از آثار صدوق (به عنوان مثال ، بخش مربوط به امام دوازدهم آن ، مبتنى بر كتاب

.


1- .ابن حمزه در الثاقب به شاگردىِ خود نزد شوهانى اشاره كرده است (ر . ك : الثاقب فى المناقب ، ص 127 و 369) .
2- .ر . ك : الفهرست ، منتجب الدين ، ص 165 .
3- .ر . ك : مناقب آل أبى طالب ، ج 1 ، ص 11 ؛ رياض العلماء ، ج 5 ، ص 65 . همچنين ابن حمزه از شيوخ فخّار بن معد موسوى (م 630 ق) مؤلّف الحجّة الذاهب إلى تكفير أبى طالب نيز بوده است (ر . ك : بحار الأنوار ، ج 108 ، ص 76) .
4- .علّامه در اجازه مشهور خود به بنو زهره ، از اين كتاب ، نام برده و گفته كه كتاب را به واسطه پدرش ، از مهذّب الدين حسين بن رده نيلى ، از مصنّف روايت مى كند (ر . ك : بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 86) .
5- .ر . ك : الثاقب فى المناقب ، ص 36 .

ص: 488

برخى فوايد تاريخى كتاب «الثاقب فى المناقب»

كمال الدين و تمام النعمة است) ، شيخ مفيد و شيخ طوسى است . از منابع مورد استفاده ابن حمزه در تأليف اين كتاب ، مى توان مصادر زير را ذكر نمود: 1 . بستان الكرام ابو الحسن محمّد بن احمد بن شاذان (شادان) قمى . ابن حمزه دو حديث از اين كتاب نقل كرده است. (1) 2 . مفاخر الرضا ، اثر عالم مشهور شافعى نيشابور ، حاكم نيشابورى (م 405 ق) ، مؤلّف كتاب المستدرك على الصحيحين . نقل هاى ذكر شده ، تنها منقولات موجود از اين كتاب اند. (2) 3 . حلية الأولياء ، اثر مشهور ابو نعيم اصفهانى (م 430 ق) . اين كتاب كه مورد توجّه علماى امامى بوده ، به دليل در برداشتن فضايل اهل بيت ، به تكرار ، مورد استناد و استفاده علماى امامى قرار گرفته است. (3) در اين كتاب ، دو اثر با نام فضائل البتول (نوشته فردى به نام ابو موسى) و سير الأئمّة (نگاشته فردى به نام مولينى) معرفى شده كه اطلاعى در موردشان موجود نيست. (4) نيز گاهى بدون ذكر منابع و تنها با بيان «وجدت فى بعض الكتب من أصحابنا» حديثى نقل شده است. (5) همچنين نقل هايى از تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام آورده شده است كه نشان دهنده تداول اين تفسير است. (6)

برخى فوايد تاريخى كتاب «الثاقب فى المناقب»بجز اهمّيت حديثى اين كتاب ، نكاتى در مورد وضعيت و مشكلات شيعيان ، در آن آمده است . به عنوان مثال ، ابن حمزه به نقل از جماعتى از مردم خراسان ، ماجراى رخ داده در مورد يكى از سادات را بيان كرده است.

.


1- .ر . ك : همان ، ص 328 .
2- .براى ديدن اين نقل ها، ر . ك : همان ، ص 483 ، 496 و 546 .
3- .در اين مورد ، ر . ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص 294 .
4- .ر . ك : الثاقب فى المناقب ، ص 55 و 149 .
5- .ر . ك : همان ، ص 311 و 458 .
6- .ر . ك : همان ، ص 467 .

ص: 489

ابن بِطْريق و كتاب «عيون صحاح الأخبار»

ماجرا از اين قرار بوده كه داوود فرزند آلب ارسلان (دوره حكومت 455 _ 465) ، شريفى به نام ابو على بن عبيد اللّه علوى معروف به نودولت (1) را به گرايش به آل محمّد ، متّهم نمود و او را دستگير و بخشى از اموال او را مصادره نمود . در آن شب ، داوود ، حضرت امير را در خواب ديد كه ضمن دادن شيشه كافورى ، از او خواست تا شريف را آزاد و اموال او را پس دهد . داوود به اين خواب اهمّيت نداد ؛ ولى بار ديگر همان خواب را ديد و در پى ديدن اين خواب ، علوى را آزاد و اموالش را باز گرداند. (2) اين را مى دانيم كه سادات در خراسان از اهمّيت فراوانى برخوردار بوده اند و از نظر مالى نيز تمكّن خوبى داشته اند. يكى از همين سادات ، مرقد امام همام على بن موسى الرضا عليه السلام را بازسازى و تعمير كرده است . اين نقل ، نشانگر زمان تأليف كتاب الثاقب نيز هست .

ابن بِطْريق و كتاب «عيون صحاح الأخبار»ديگر عالم مشهور حلّه در اين دوره ، ابو الحسين يحيى بن سعيد حلّى مشهور به ابن بطريق (523 _ 600 ق) است. (3) از معروف ترين مشايخ وى مى توان به عماد الدين طبرى (مؤلّف كتاب بشارة المصطفى) و ابن شهرآشوب، اشاره كرد. وى در سال 567 ق ، از ابن شهرآشوب _ كه در حلّه سكونت گزيده بود _ سماع حديث نموده است. ابن بطريق نزد متكلّم مشهور امامى اين دوره ، سديد الدين محمود حمصى ، كلام آموخته است . وى به بغداد سفر نمود و سرانجام در واسط اقامت گزيد و در همان جا درگذشت . عمده شهرت وى به واسطه نگارش دو اثر : عمدة عيون صحاح الأخبار فى مناقب إمام الأبرار و خصائص الوحى المبين است. (4)

.


1- .از ديگر سادات ، نودولت ابو الحسن محمّد بن عبيد اللّه علوى (م 465 ق) را مى شناسيم . فرد ذكرشده در حكايت ، اگر اين فرد نباشد ، برادر يا فرزند وى است (ر . ك : المنتخب من السياق ، ص 119) .
2- .ر . ك : الثاقب فى المناقب ، ص 241 .
3- .در مورد وى ، ر . ك : طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 337 و 338 ؛ الأنوار الساطعة فى المئة السابعة ، ص 3 و 118 .
4- .براى آگاهى از شرح حال ابن بطريق ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «ابن بطريق» (به قلم حسن انصارى قمى ) .

ص: 490

ابن بطريق در كتاب خصائص الوحى المبين _ كه به تصريح خود او ، آن را بعد از كتاب عمده نوشته است _ تصميم گرفت تا كتاب جداگانه اى در مورد مناقب حضرت على عليه السلام تأليف كند . خود وى در اين مورد چنين مى نويسد: و قد وسمته بخصائص الوحى المبين فى مناقب أمير المؤمنين عليه السلام ... فى مناقب وصىّ المختار من طريق [أهل] السنّة خاصّة ليس للشيعة فيه طريق ، لكون ذلك أنجم فى الدليل و أنهج فى السبيل و أبهج فى التأويل و أحمّ فى المقال و أحسم للضلال ، إذ هو من خاصّ طرقهم و اتّخاذ فرقهم لا يعترى المتمسّك به تقييد و لا عن لزوم الحجّة به محيد. (1) همانند كتاب عمده ، وى از مصادر اهل سنّت چون : مناقب عبد اللّه بن احمد بن حنبل ، صحيح البخارى ، صحيح مسلم ، الجمع بين الصحيحين حميدى ، و آثار ديگرى كه در عمده نيز به آنها اشاره كرده ، سود جسته است. (2) ابن بطريق در آغاز كتاب ، علّت تأليف كتاب و طرق خود به مؤلّفان آثار اهل سنّت را _ كه وى كتاب خود را بر مبناى آنها تأليف كرد _ چنين توضيح داده است: أمّا بعد ، فإنّه لمّا كثر اختلاف الخاصّ والعامّ فى مناقب أمير المؤمنين علىّ بن أبى طالب عليه السلام ، و ذهب الناس فى ذلك كلّ مذهب و صنّف كلّ فريق من مناقبه على قدر وسعه و طاقته و ما وصل إليه من طرقه و روايته ، و إن اختلفت آراؤهم فى الاعتقاد لإمامته من تقديم و تأخير مع أنّ سائر أهل الإسلام مجمعون على القول بإمامته إجماعا لا يدخله شوب غرام و لا يعتريه حوب أثام ، بل هو الغاية الموغل فى الرمى و نهاية الباحث فى الروى ، إذ وجوبها عن وحى لاهوتى و نصّ نبوى و إجماع من عدوّ و ولىّ ، و رأيت أكثر ذوى العلم إلّا من عصمه اللّه تعالى مكبين على الاشتغال بما وضعه لهم مشايخهم من المصنّفين فى الاُصول والفروغ ، إخلادا منهم إلى راحة التقليد ، و إطراحا لوظيفة النظر فى موضع الدليل من الأصلين اللذين هما سنيخ الهدى والتسديد ، إذ جميع الدين ليس بمجرّد قياس و لا تخمين ، بل هو مؤسّس عليهما كتاب اللّه تعالى و ما صحّ من سنّة الرسول الأمين ؛ لأنّ من لا يراعيهما طالب

.


1- .خصائص الوحى المبين ، ص 18 .
2- .در مورد فهرست اين كتب ، ر . ك : همان ، ص 19 _ 25 .

ص: 491

للعلم من غير سبيله و مقتحم ولوجه من غير بابه و دليله ، أثار لى ذلك عزما مع ما كان سبق من سؤال بعض السادة الأجلّاء الديّانين فى أن اُؤلف فى ذلك كتابا لم يسبق إلى مثله قديم عصر بالتصنيف ، و لا حديث عهد بالتأليف من كلا طرفى سنّى صنّف أو شيعى يكون ، تنبيها للعالم الزكىّ و تقويما للجاهل الغوىّ الغبىّ ... . (1) كتاب عيون در بيست و پنج فصل تنظيم شده و در هر فصل ، آيه اى كه در شأن حضرت امير بوده ، نقل و بعد از آن ، روايت هاى منقول كه در آنها به تنزيل آيه يا آيات در حقّ حضرت تصريح شده ، ذكر گرديده است . ابن بطريق در آخر هر بخش ، نظرات خود را نيز ذكر مى كند . ويژگى جالب توجّه ابن بطريق ، نحوه ارجاع دادن وى به مصادر مورد استفاده اش است . وى در مواردى آدرس دقيق روايت را آورده است. (2) روايات اين كتاب در اثبات امامت حضرت على عليه السلام است. (3) تلاش ابن بِطْريق ، ذكر فضايل حضرت است كه به نحوى بر اساس آن ، امامت ايشان اثبات مى گردد . او در آخر احاديث ، نظرات خود را مبتنى بر همان احاديث ، بازگو مى كند . به عنوان مثال ، او نظرات خودش را در پى نقل روايات دال بر عصمت حضرت (4) و لزوم محبّت به اهل بيت (5) بازگو كرده است. (6) كتاب العمدة ى ابن بطريق ، مورد توجّه و عنايت عالمان زيدى بوده است ، بخصوص آن دسته از طرق ابن بطريق كه از اكثر كتاب هاى حديثى به روش اجازه نقل حديث كرده است . به عنوان مثال ، عبد اللّه بن حمزه (م 614 ق) در كتاب الشافى ، اكثر

.


1- .همان ، ص 43 .
2- .براى نمونه ، ر . ك : همان ، ص 46 و 75 . ابن طاووس اين روش را به نحو گسترده ترى مورد استفاده قرار داده است (ر . ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص 139 _ 144) .
3- .در اين كتاب ، رواياتى از مصادر اهل سنّت نقل شده كه دال بر تحريف قرآن اند . براى نمونه ، ر . ك : خصائص الوحى المبين ، ص 54 .
4- .خصائص الوحى المبين ، ص 79 و 80 .
5- .همان ، ص 87 و 88 .
6- .براى ديدن موارد ديگر ، ر . ك : همان ، ص 58 _ 60 ، 64 _ 66 ، 79 و 80 .

ص: 492

ديگر عالمان قرن ششم

آثار حديثى را از طريق ابن بطريق نقل كرده است. (1) عالمان زيدى ، از طريق شاگرد زيدى ابن بطريق ، على بن محمّد صنعانى (م بعد از 590 ق) ، آثار وى را روايت كرده اند. مشهورترين راوى از صنعانى ، عالم و محدّث نامدار زيدى ، على بن احمد بن حسين اكوع مشهور به شعله است كه آثار ابن بطريق را به طريق مناوله در هفدهم ذى حجّه 598 ق از صنعانى روايت كرده است. (2) در ميان آثارى كه عالمان زيدى به طريق صنعانى از ابن بطريق روايت كرده اند، كتاب مناقب أمير المؤمنين ابو الحسن على بن محمّد جُلابى (م 483 ق) ، جالب توجّه است . (3) دليل ديگر براى توجّه زيديان به آثار ابن بطريق ، باقى ماندن كتاب عمده ى وى به خطّ خودش در يمن است. (4)

ديگر عالمان قرن ششميكى ديگر از علماى قرن ششم ، يحيى بن حسن بن سعيد ، سرسلسله خاندان بنو سعيد ، است . (5) به اين نكته بايد توجّه نمود كه عمده شهرت اين خاندان در قرن هفتم و هشتم است . از ديگر شيوخ شيعه در شهر حلّه ، مى بايد به ورّام بن نصر بن ورّام اشاره كرد كه غير از ديگر فقيه شيعى به همين نام و جدّ ابن طاووس است . وى نسخه اى از التهذيب شيخ طوسى را به دست خود نگاشته است . (6) عالم ديگر حلّى اين دوره ، ابو الفتوح نصر بن على حلّى نحوى (م 600 ق) است .

.


1- .عبد اللّه بن حمزه از طريق اكوع ، از صنعانى ، آثار ابن بطريق را روايت كرده است (ر . ك : طبقات الزيديّة الكبرى ، ج 1 ، ص 596 _ 603) .
2- .براى آگاهى از شرح حال مفصّل صنعانى ، ر . ك : همان ، ج 3 ص 1523 _ 1527 .
3- .براى آگاهى از كتاب مناقب ابن مغازلى ، ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، ص 578 _ 584 .
4- .«ابن شرفيّه و كتاب عيون الحكم والمواعظ» ، حسن انصارى قمى ، كتاب ماه دين ، سال سوم ، ش 11 ، 1379ش/ 1421 ق ، ص 15 . براى آگاهى از نسخه هاى ديگر از اين اثر همراه با شرح حالى از ابن بطريق ، ر . ك : فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1422 و 1423 .
5- .طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 338 .
6- .همان ، ص 28 _ 327 .

ص: 493

صفدى در شرح حال او اطلاعات مهمى را درباره اش آورده است . وى نوشته است كه نحوى در اوان جوانى به بغداد آمد و نزد ابو محمّد بن عبيده كرخى و افراد ديگر به فراگيرى ادب پرداخت . وى تعلّق خاطرى نيز به حديث داشته و نزد عالمان اهل سنّت ، متون حديثى آنها را سماع كرده است (و سمع الحديث ... و انتخب كثيرا من الأحاديث و الأخبار). (1) در كنار شهر حلّه ، شهر حلب ، يكى ديگر از مراكز شيعى اين دوره است . خاندان مشهور ابن زهره ، از جمله بيوتات مشهور اين شهرند. (2) شخصيت مشهور اين خاندان در قرن ششم ، سيّد عزّ الدين ابوالمكارم حمزة بن على حسينى (511_585 ق) است . شهرت وى به واسطه تأليف كتاب غنية النزوع إلى علمى الاُصول و الفروع است . از جمله اساتيد وى ، ابو هاشم مجتبى بن حمزه حسينى از شاگردان عبد الجبّار مفيد رازى (شاگرد شيخ طوسى) بوده است. (3) از اين عالم امامى ، اثر حديثى موجود نيست ؛ امّا از آن جايى كه از شخصيت هاى معروف اين دوره است ، به نام وى اشاره شد.

.


1- .ر . ك : الوافى بالوفيات ، ج 27 ، ص 74 و 75 . صَفَدى در ادامه به جرح اين عالم امامى به وسيله عالمان اهل سنّت اشاره كرده كه به دليل تشيّع وى بوده است.
2- .در مورد بيوتات شيعى شهر حلب ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «آل زهره» به قلم هادى عالم زاده .
3- .فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1954 . وى در ضمن معرفى نسخه اى از غنيه ، نكات سودمندى را از شرح حال ابن زهره آورده است .

ص: 494

. .

ص: 495

بخش دوم : قرن هفتم

خاندان ابن طاووس
رضى الدين ابن طاووس

بخش دوم : قرن هفتمهمان گونه كه در مقدّمه اين تحقيق اشاره شد ، قرن هفتم از حيث توجّه به حديث در ميان شيعه ، بيشتر با نام عالم امامى ، ابن طاووس ، شهرت دارد . از اين رو، نخست به گزارشى از آثار وى خواهيم پرداخت و سپس در ادامه از ديگر عالمان امامى سخن خواهيم گفت.

خاندان ابن طاووسيكى از خاندان هاى مشهور شيعى در قرن هفتم ، خاندان ابن طاووس است. (1) اين خاندان علوى ، كه نسب از امام حسن مجتبى عليه السلام مى برند ، تأليفات مهمى در حوزه حديث و رجال ، از خود باقى نهاده اند.

رضى الدين ابن طاووسمشهورترين فرد اين خاندان ، رضى الدين ابو القاسم على بن موسى بن جعفر مشهور به سيّد ابن طاووس (589 _ 664 ق) است . (2) جدّ مادرى وى ، ورّام بن ابى فراس نخعى (م دوم محرّم 605 در حلّه) بوده كه ابن طاووس نزد وى تلمّذ حديث كرده است. ابن طاووس در ربيع الأوّل سال 609 ق از پدرش ، ابو الحسن على بن يحيى خيّاط سورايى حلّى ، اجازه روايت كتب حديث و نيز در جمادى الثانيه همان سال از حسين ابن احمد سورايى ، اجازه روايت برخى از كتب شيخ طوسى را دريافت كرده است.

.


1- .مهم ترين تحقيق درباره ابن طاووس و خاندان وى ، كتاب كتاب خانه ابن طاووس است . همچنين ، ر . ك : الأنوار الساطعة فى المئة السابعة ، ص 13 ، 14 ، 91 ، 92 ، 116 _ 118 ، 157 ، 164 ، 175 و 185 .
2- .ابن طاووس ، شرح حال خود را به تفاريق در كتاب كشف المحجّة لثمرة المهجة آورده است .

ص: 496

ابن طاووس در پى ازدواج با دختر وزير شيعى خليفه عبّاسى ، ناصر بن مهدى (م 617 ق) ، به بغداد رفت و در آن جا از برخى عالمان اهل سنّت چون محمّد بن محمود ابن نجّار (م 643 ق) نيز سماع حديث نمود . همچنين ابن طاووس از عالمان شيعى ، چون : اسعد بن عبد القاهر اصفهانى در صفر 635 ق و محمّد بن جعفر بن هبة الدين نما (م 645 ق) حديث سماع كرده كه از اين دو ، بخصوص در كتاب فتح الأبواب ، نقل حديث كرده است . ابن طاووس در ايّام جوانى نزد ابن نما در حلّه فقه خوانده و اجازه روايت آثار مختلفى از جمله النهاية ى شيخ طوسى را اخذ كرده است. از عالمان ديگرى كه ابن طاووس نزد آنها تلمّذ نموده ، مى توان به تاج الدين حسن بن على دربى ، نجيب الدين محمّد سواريى ، صفى الدين محمّد بن معد بن على موسوى (كه از وى كتاب المواليد ابن خشاب را در دهه آخر صفر 616 ق روايت كرده) ، شمس الدين فخّار بن معد موسوى (م 630 ق ، كه از طريق وى رواياتى از الناصر ، خليفه عبّاسى ، روايت كرده) ، كمال الدين حيدر بن محمّد بن زيد حسينى (كه از وى در 16 جمادى الثانيه 620 ق روايت كرده) ، سديد الدين سالم بن محفوظ حلّى (كه نزد او كتاب تبصره و بخشى از كتاب كلامى المنهاج (1) را خوانده) ، على بن حسين بن احمد بن على جوانى ، حسين بن عبد الكريم غروى و محيى الدين محمّد بن عبد اللّه حلبى اشاره كرد. از ابن طاووس آثار فراوانى بر جا مانده كه براى شناخت ميراث كهن حديثى اماميه ، اهمّيت فراوانى دارند . در اين جا به برخى نكات اشاره مى شود. (2)

.


1- .ظاهرا كتاب المنهاج فى اُصول الدين زمخشرى ، منظور است .
2- .اتان كلبرگ ، پژوهش جامعى درباره آثار موجود نزد ابن طاووس آورده كه براى دستيابى به گزارش كامل آن مى توان به كتاب وى (كتاب خانه ابن طاووس) رجوع كرد . در اين جا تنها از برخى متون حديثى و اهمّيت برخى از مطالب ابن طاووس سخن مى رود .

ص: 497

ابن طاووس و ميراث كهن اماميه

ابن طاووس و ميراث كهن اماميهعالمان امامى در طى قرون گذشته ، تأليفات فراوانى در حوزه حديث و علوم آن تأليف كرده اند كه متأسفانه بخش هاى فراوانى از آنها امروز به نحو مستقل باقى نمانده است ، هرچند بخش اعظم اين متون در آثار موجود اماميه نقل شده است . از اين رو محقّقى كه قصد تحقيق در تاريخ تدوين حديث اماميه دارد ، با اين مشكل رو به روست كه نخست بايد به نحوى بتواند برخى از اين متون كهن را بازسازى و بازشناسى كند. يكى از ويژگى هاى تأليفات ابن طاووس ، اين است كه مواد خام فراوانى را براى اين كار در اختيار ما قرار مى دهند . نقل هاى گسترده ابن طاووس از متون كهن اماميه ، در تمام كتاب هاى وى ، ويژگى اى جالب توجّه است. شيوه اى كه ابن طاووس در نقل از متون كهن اماميه دارد ، به چند صورت است : در برخى موارد ، ابن طاووس به نام كتاب و مؤلّف آن اشاره و عبارت هايى را نقل مى كند . در مواردى نيز تنها نام كتاب يا مؤلّف را ذكر كرده است ، كه در مواردى كه نام كتاب ذكر شده ، مشكل خاصى در تعيين نام مؤلّف باقى نمى ماند و اشكال اصلى ، در مواردى است كه ابن طاووس تنها با اشاره به نام مؤلّف و البته به شيوه اى كه در آن زمان متداول بوده ، از كتابى نقل كرده است. به عنوان مثال ، ابن طاووس در كتاب فلاح السائل ، روايات فراوانى از كتاب الجامع محمّد بن حسن بن وليد قمى (م 343 ق) (1) نقل كرده ؛ امّا اشاره اى به نام كتاب ندارد و تنها با ذكر عبارت هاى : «كما رواه محمّد بن الحسين بن وليد» (2) ، «لمّا رواه محمّد بن

.


1- .درباره وى ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «ابن وليد قمى» (به قلم محمّدجواد شبيرى) .
2- .ر . ك : فلاح السائل ، ص 71 _ 73 ، 75 ، 107 و 108 . دليل ديگرى كه ابن طاووس از كتاب الجامع ابن وليد قمى نقل مطلب مى كند ، اشاره وى به آن در برخى موارد است . به عنوان مثال ، وى در فلاح السائل (ص 109 و 110) مى نويسد : «فمن ذلك ما نرويه بإسنادنا إلى جدّى أبى جعفر الطوسى ممّا يرويه بإسناده إلى محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد» يا «و من ذلك بإسنادى المشار إليه عن محمّد بن الحسن بن الوليد» .

ص: 498

الحسن» (1) ، «لمّا رواه محمّد بن الحسن بن أحمد» (2) ، «لمّا رواه محمّد بن الحسن بن الوليد» (3) از وى نقل روايت كرده است. در مواردى نيز ابن طاووس به نام فرد صاحب اثر اشاره كرده و در ادامه ، طريق خود را در نقل حديث از وى ، متذكّر شده است . در مواردى به كمك اين نقل قول ها ، حتّى مى توانيم آثار كهن نقل شده در متون ديگرى را شناسايى كنيم . نمونه مهمى از اين دست ، كتاب الزواجر و المواعظ ابو احمد حسن بن عبد اللّه بن سعيد عسكرى (م 7 ذى حجّه 382 ق) است. رضى الدين ابن طاووس در كتاب كشف المَحَجّة لثمرة المُهجة كه در واقع ، زندگى نامه خودنِگاشت وى نيز هست ، در فصل 154 ، براى به پايان بردن بحث كتاب ، از وصيّت نامه امام على عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام سخن گفته است . براى تأكيد بر وثاقت اين وصيّت نامه ، ابن طاووس به ذكر طرق متعدّد اين خبر در كتاب الزواجر و المواعظ ابو احمد عسكرى (4) _ كه ابن طاووس از نسخه اى كتابت شده از آن در ذى القعده سال 473 ق، بهره برده است _ اشاره كرده و متن كامل اين طرق را آورده است. (5) ابن طاووس بعد از ذكر اين طرق ، به نقل اين وصيّت نامه به وسيله كلينى اشاره كرده و به دليل تفاوت روايت كلينى از عسكرى ، متن را به نقل از كلينى آورده است . با

.


1- .ر . ك : همان ، ص 93 و 94 .
2- .ر . ك : همان ، ص 95 .
3- .ر . ك : همان ، ص 96 .
4- .براى آگاهى از شرح حال عسكرى ، براى نمونه ، ر . ك : الوافى بالوفيات ، ج 12 ، ص 76 _ 78 . صفدى در شرح حال عسكرى در بيان مقام ارجمند او چنين آورده است : «انتهت إليه رياسة الحديث و الإملاء للآداب و التدريس بقطر خوزستان و رحل إليه الأجلّاء للأخذ عنه و القراءة عليه» .
5- .كشف المحجّة لثمرة المهجة ، ص 218 و 219 . در تصحيح اسامى برخى از اين افراد ، خطاهايى وجود دارد . همچنين درباره كتاب الزواجر و المواعظ ، ر . ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص 606 و 607 .

ص: 499

نكات خاصّ ابن طاووس درباره اماميّه نخستين

اين حال ، تذكّر ابن طاووس و ذكر طرق متعدّد به نقل از كتاب الزواجز و المواعظ عسكرى ، اهمّيت خاصى براى بازشناسى بازمانده هايى از اين كتاب در اثرى ديگر از قرن چهارم به نام الاعتبار و سلوة العارفين دارد . الموفّق باللّه حسين بن اسماعيل شجرى (م ح 420 ق) عالم نامدار زيدى ايرانى ، كتاب مهمى در كلمات حضرت امير عليه السلام به نام الاعتبار و سلوة العارفين دارد . (1) مقايسه بخش منقول از كتاب الزواجر و المواعظ كه ابن طاووس آنها را نقل كرده ، با آنچه شجرى با اتصال سند خود به عسكرى و البته همانند كار معمول محدّثان اين دوره (بدون اشاره به نام كتاب) آورده ، به ما امكان مى دهد كه با يقين ، از تعلّق اين بخش ها به كتاب الزواجر عسكرى سخن بگوييم . همچنين بايد توجّه داشت كه تأمّل در اسناد كتاب نيز به خوبى مؤيّد اين است كه شجرى ، روايات متعدّدى از كتاب خود را از كتاب هاى تأليف عسكرى تخريج كرده ؛ امّا اين كه چه اثرى از عسكرى در اختيار شجرى بوده ، به لطف نقل هاى ابن طاووس است.

نكات خاصّ ابن طاووس درباره اماميّه نخستينيكى ديگر از ويژگى هاى آثار ابن طاووس ، آگاهى هاى منحصر به فرد او درباره برخى از ديدگاه هاى حديثى عالمان سلف اماميه است . از مهم ترين اين موارد ، گزارش مفصّل ابن طاووس درباره نقصان يا كامل بودن ماه رمضان است . مى دانيم كه از نيمه غيبت صغرى ، مسئله اى در جامعه اماميه پيش آمد و آن ، قول به «كامل بودن ماه رمضان» بود . اين مسئله تا قرن ششم هجرى محلّ نزاع عالمان اماميه بوده ؛ امّا ظاهرا در زمان ابن طاووس ، ديگر طرفدارى نداشته است. (2)

.


1- .كتاب الاعتبار وسلوة العارفين به كوشش عبدالسلام بن عبّاس الوجيه (اَمّان، 1421 ق) به چاپ رسيده است.
2- .براى نقد ديدگاه اماميه در اعتقاد به چنين مسئله اى ، ر . ك : انتقادات حاكم جُشَمى (م 494 ق) موجود در : «معرفى جلاء الأبصار فى متون الأخبار (متنى حديثى از ميراث معتزله)» ، محمّد كاظم رحمتى ، علوم حديث ، 21 ، پاييز 1381 ، ص 116 _ 119 .

ص: 500

ابن طاووس و ادبيات ادعيه نگارى

گزارش مفصّل ابن طاووس درباره اين مسئله و اطلاعاتى كه وى از متون كهن تر ، چون كتاب لمح البرهان شيخ مفيد _ كه او نيز در ابتدا از قائلان به سى روز بودن ماه رمضان بوده _ جالب توجّه است. (1) استفاده مستقيم ابن طاووس از برخى اصول اوّليه حديثى اماميه و نقل مطالبى از آنها در آثار مختلفش ، يكى از ويژگى هاى مهم آثار اوست . ابن طاووس به شيوه هاى مختلف از اصول كهن اماميه ياد كرده است : وى ، گاه بدون معرفى مؤلّف اصل ، تنها با نقل اين كه «من در يك اصل قديمى از آثار اصحابمان يافتم (وجدتُ فى أصل عتيق من أصحابنا)» و گاه با ذكر نام مؤلّف اصل (هم چون : ربيعة بن محمّد بن عاصم ، عبيداللّه بن على حلبى ، عبد اللّه بن حمّاد انصارى ، ابان بن محمّد سندى ، عبد اللّه بن محمّد يمنى ، احمد بن حسين صيقل ، على بن اسماعيل ميثمى و ...) ، مطالب را نقل كرده است . (2)

ابن طاووس و ادبيات ادعيه نگارىدر حقيقت ، ابن طاووس را بايد چهره اى ممتاز در ادبيات دعانويسى در ميان شيعيان دانست . تعلّق خاطر ابن طاووس به گردآورى ادعيه روايت شده از ائمّه در كتب كهن تر و نگارش آثار متعدّد ، مهم ترين ويژگى هاى وى است . از اين رو مرورى بر اين گونه آثار ابن طاووس ، ضرورى مى نمايد. نكته جالب توجّهى كه در آثار ابن طاووس چشمگير است ، شيوه خاصّ اوست . ابن طاووس در آغاز كتاب هاى خود ، به تفصيل ، فهرست مطالبى را كه قصد ارائه آنها را دارد ، ذكر مى كند . همچنين وى در بيشتر موارد ، منبع مورد استفاده خود را معرفى و مشخصات آن را نيز ذكر مى كند.

.


1- .براى آگاهى از تفصيل مطلب ، ر . ك : إقبال الأعمال ، ص 5 _ 7 . همچنين ، ر . ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص 337 و 338 .
2- .براى دستيابى به فهرست كامل اصول در دسترس ابن طاووس ، ر . ك : همان ، ص 200 _ 209 . ابن طاووس اغلب ادعيه روايت شده از ائمّه را از اين اصول ، نقل كرده است.

ص: 501

آثار ابن طاووس در موضوع دعانويسى ، عبارت اند از : 1 . الأمان من أخطار الأسفار و الزمان . پايان كتاب ابن طاووس ، حاوى دعاهايى است كه خواندن آنها در هنگام مسافرت توصيه شده است . چاپ تحقيقى اين كتاب به وسيله مؤسّسه آل البيت (قم ، 1409 ق) منتشر شده است . 2 . الدروع الواقية من الأخطار فى ما يعمل فى شهر كلّ يوم على التكرار . ابن طاووس در آغاز اين كتاب ، به تأليف آثار ديگر خود چون : فلاح السائل و نجاح المسائل فى عملَىِ اليوم و الليلة ، كتاب مهمّات فى صلاح المتعبّد و تتمّات لمصباح المتهجّد ، كتاب زَهرة الربيع فى أدعية الأسابيع و كتابى جمال الاُسبوع بكمال العمل المشروع اشاره مى كند و مى گويد كه تنها كتابى كه كامل كننده اين مجموعه است ، كتابى در ذكر اعمال مكرّر در ماه بوده و به همين دليل ، به تأليف اين كتاب پرداخته است : بقى عمل ما يختصّ بكلّ شهر على التكرار ، و وجدت فى الرواية أنّ فيه أدعية كالدروع من الأخطار . فشرعت فى هذا المراد ... و سمّيته كتاب الدروع الواقية من الأخطار فى ما يعمل مثلها فى كلّ شهر على التكرار. (1) ابن طاووس در اين كتاب به ذكر ادعيه و اذكارى مى پردازد كه فرد در روزهاى هر ماه مى تواند آنها را بخواند . 3 . فلاح السائل و نجاح المسائل فى عمل اليوم والليل . (2) يكى از ويژگى هاى جالب توجّه كتاب فلاح السائل ، بحث كوتاه رجالى ابن طاووس در آغاز آن است . ابن طاووس در آغاز كتاب ، ضمن بيان توجيهاتى ، از نقل رواياتى كه در سلسله سند آنها افراد ضعيف قرار دارند ، سخن گفته است . مهم ترين دليلى كه ابن طاووس در توجيه اين عمل خود آورده ، تقيّه و شدّت فشار بر امامان شيعه است. (3)

.


1- .الدروع الواقية ، ص 21 و 22 .
2- .اين كتاب به كوشش غلامحسين مجيدى (قم ، 1419 ق) به چاپ رسيده است .
3- .ر . ك : فلاح السائل ، ص 47 _ 52 .

ص: 502

ابن طاووس همچنين در كتاب فلاح السائل ، به اجمال ، از برخى طرق خود در روايت آثار كهن اماميه سخن گفته است . اين بخش را مى توان در حكم بخشى از مشيخه وى دانست . (1) 4 . فتح الأبواب بين ذوى الألباب و بين ربّ الأرباب فى الاستخارات . اين اثر ابن طاووس درباره استخاره و آداب آن است . چاپ تحقيقى خوبى از اين كتاب به تحقيق حامد الخفّاف (قم ، 1409 ق) موجود است . مصحّح در مقدّمه مفصّل خود بر اين كتاب ، بخشى را به مصادر كتاب اختصاص داده است. (2) 5 . الإقبال بالأعمال . نام كامل اين كتاب ، الإقبال بالأعمال الحسنة فى ما يعمل مرّة فى السنة است كه از آثار مفصّل ابن طاووس در ادعيه نگارى به شمار مى رود . ابن طاووس ، اين كتاب را همراه با هشت جلد ديگر به عنوان تتمّه مصباح المتهجّد شيخ طوسى نوشته است . اين كتاب ، شامل اعمال يازده ماه از سال است و اعمال ماه رمضان در كتابى ديگر با نام المضمار آمده كه به وسيله مصنّف همراه با اقبال در يك مجموعه عرضه شده است. كتاب اقبال ، به دوازده قسمت تقسيم شده و هر قسمت مربوط به يك ماه است . هر ماه نيز به باب ها و فصل هاى متعدّدى تقسيم شده تا دسترس به مطالب هر روز از ماه ، به سهولت امكان پذير باشد . كتاب المضمار _ كه همان بخش مربوط به ماه رمضان است _ ، در ابتدا آمده است و بقيّه سال نيز به دو قسمت تقسيم گشته است . قسمت اوّل ، به ماه هاى شوّال ، ذوالقعده و ذو الحجّه ، و قسمت دوم ، به هشت ماه ديگر سال ، اختصاص يافته است . 6 . مصباح الزائر . اين كتاب كه در بيست باب تنظيم شده است ، به بيان ادعيه اى مى پردازد كه خواندن آنها به هنگام سفر توصيه شده است.

.


1- .همچنين ابن طاووس به تفصيل ، طرق خود در روايت آثار كهن اماميه را ذكر كرده است (ر . ك : همان ، ص 52 _ 54) .
2- .ر . ك : فتح الأبواب بين ذوى الألباب ، ص 59 _ 94 .

ص: 503

ابن طاووس و كتاب «اليقين»
ابن طاووس و كتاب «محاسبة النفس»

در فصل اوّل كتاب ، از مقدّمات سفر و آداب آن سخن رفته و در فصل دوم و سوم به ذكر مطالبى درباره ثواب زيارت قبر پيامبر و ادعيه وارد شده به هنگام زيارت از مدينه ، اختصاص يافته است . فصل چهارم نيز به بيان ادعيه اى مى پردازد كه افراد ، در خارج از مدينه ، براى زيارت پيامبر مى توانند آنها را بخوانند . فصول ديگر كتاب به ذكر ادعيه وارد شده در زيارت مقابر امامان شيعه اختصاص يافته است.

ابن طاووس و كتاب «اليقين»از آثار ديگر ابن طاووس ، كتاب اليقين باختصاص مولانا علىّ بإمرة المؤمنين است كه بحثى درباره اختصاص داشتن لقب «امير المؤمنين» به حضرت على عليه السلام است. اهمّيت ويژه اين كتاب ، در نقل قول هاى ابن طاووس از كتاب المناقب حافظ احمد بن مردويه است ؛ چرا كه ابن طاووس اغلب مطالب خود را در پانزده باب اوّل ، از اين كتاب اخذ كرده است . همچنين در چندين فصل كتاب ، رواياتى را از كتاب المناقب خوارزمى و آثار ديگرى كه مشخصات آنها را در آغاز همين كتاب آورده ، نقل كرده است . (1) اهمّيت حديثى اين كتاب در نقل كامل احاديث به نحو مسند است . ابن طاووس ضمن تخريج احاديثى از كتب كهن و اغلب غير موجود ، گاه توضيحاتى بعد از نقل روايات آورده است . برخى نقل قول هاى ابن طاووس از كتاب فضائل أمير المؤمنين ابن عقده (م 333 ق) و تصريح وى به نقل از اين كتاب به اجازه ، از وجود برخى آثار اين محدّث زيدى تا قرن هفتم دلالت دارد.

ابن طاووس و كتاب «محاسبة النفس»ابن طاووس در آغاز تأليف اين كتاب مختصر ، به آيات و رواياتى اشاره مى كند كه در آنها بر ضرورت محاسبه اعمال انسان به وسيله خودش ، تأكيد شده است . او به دليل

.


1- .ر . ك : اليقين ، ص 91 _ 123 .

ص: 504

در دسترس نبودن آثارى كه روايات مربوط به محاسبه نفْس در آنها آمده ، تصميم مى گيرد تا روايات ناظر به لزوم محاسبه نفس را يك جا گردآورى كند. ابن طاووس ، در باب اوّل اين كتاب ، آيات دال بر لزوم محاسبه نفْس و در باب دوم ، روايات ناظر به آن را ذكر مى كند . نخستين روايت ابن طاووس ، گرچه مرسل است ، امّا روايت مشهور «حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا» است . او سپس رواياتى از كتاب الكافى كلينى ، الأمالى ابوطالب يحيى بن حسين هارونى (م 424 ق) ، كتاب يا اصل مسعدة بن زياد ربعى ، فضل الدعاء محمّد بن حسن صفّار قمى و الأمالى شيخ مفيد ، نقل كرده است. باب بعدى به زمان هايى مى پردازد كه لازم است آدميان ، دقّت بيشترى در محاسبه اعمال خود كنند ؛ چرا كه در اين اوقات ، اعمال انسان ها مورد ارزيابى قرار مى گيرد . در اين باب ، ابن طاووس از كتاب هاى مهم حديثى : الدلائل عبد اللّه بن جعفر حميرى ، تفسير ابن عقدة ، تفسير روايى ما نزل من القرآن فى النبىّ و الأئمّة ى محمّد بن عبّاس بن مروان مشهور به ابن ماميار ، و برخى منابع اهل سنّت چون : صحيح مسلم ، احاديثى نقل كرده است. باب پنجم كتاب ، به فضيلت محاسبه اعمال و روايات وارد شده در اين باره اختصاص يافته است . مهم ترين متنى كه در اين بابْ مورد استفاده ابن طاووس بوده ، كتاب خطب مولانا على عليه السلام عبد العزيز جلودى (م 302 ق) است كه ابن طاووس نسخه اى كهن و به خطّ مؤلّف در اختيار داشته است. (1) 6 . جمال الاُسبوع بكمال العمل المشروع . ابن طاووس در اين كتاب به ذكر دعاها و نمازهايى مى پردازد كه انجام دادن آنها در ايّام هفته ، مستحب است . 7 . مُهج الدعوات و مَنهج العبادات. (2)

.


1- .ر . ك : همان ، ص 52 .
2- .چاپ هاى متعدّدى از اين كتاب موجود است . متن چاپى اين كتاب كه در بيروت و انتشارات الأعلمى (بيروت ، 1414 ق) منتشر شده ، بسيار مغلوط است و در ضبط اسامى ، غلط هاى فراوانى دارد . به عنوان مثال ، ابو المفضّل شيبانى به «ابو الفضل» (ص180) و يا نام صفى الدين محمّد بن معد موسوى به «محمّد بن صعد» (ص 259) تصحيف شده است .

ص: 505

ابن طاووس و ادبيات فضائل نگارى
جمال الدين احمد بن موسى

بخش اعظم اين كتاب ، در حقيقت ، تخريجى از كتاب هاى منية الداعى و غنية الواعى (1) ابو الحسن على بن محمّد بن عبد الصمد تميمى نيشابورى (زنده در 529 ق) ، كتاب فى فضل الدعاء سعد بن عبد اللّه اشعرى (م 299 يا 302 ق) و الأمالى (2) ابو المفضّل محمّد بن عبد اللّه شيبانى (م 378 ق) است. 8 . المجتنى من الدعاء المجتبى . اين كتاب ، كتاب مختصرى در ادعيه است كه به كوشش صفاء الدين بصرى (مشهد ، 1413 ق) به چاپ رسيده است.

ابن طاووس و ادبيات فضائل نگارىابن طاووس ، تنها در ادعيه آثارى تأليف نكرده است . وى آثار مهمى در علوم قرآنى با صبغه حديثى و فضائل نگارى نيز نگاشته است . مهم ترين اثر قرآنى موجود ابن طاووس ، كتاب سعد السعود است . ابن طاووس در حوزه فضايل نگارى نيز كتاب هايى چون : اليقين فى اختصاص مولانا علىّ بإمرة المؤمنين و كتاب الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف تأليف كرده است . البتّه كتاب الطرائف وى نيز در ضمن بحث از احق بودن حضرت على عليه السلام براى امامت ، استناداتى به متون حديثى دارد.

جمال الدين احمد بن موسىهمانند ابن طاووس ، برادر وى جمال الدين احمد بن موسى ، از عالمان نامدار اماميه است كه آثارى در حوزه حديث و رجال ، تأليف كرده است. (3) شاگرد وى ، حسن بن داوود حلّى ، در شرح حال وى چنين نوشته است:

.


1- .براى آگاهى بيشتر از اين كتاب ، ر . ك : الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 23 ص 202 ؛ كتاب خانه ابن طاووس ، ص 450 و 451 .
2- .براى آگاهى بيشتر از اين كتاب ، ر . ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص 184 و 185 .
3- .براى آگاهى بيشتر از وى ر . ك : رياض العلماء ، ج 1 ، ص 73 _ 76 ؛ الأنوار الساطعة فى المئة السابعة ، ص 13 و 14 .

ص: 506

أحمد بن موسى بن ... الطاووس العلوى الحسنى ، سيّدنا الطاهر ، الإمام المعظّم ، فقيه أهل البيت ، جمال الدين أبو الفضائل ، مات سنة ثلاث و سبعين و ستّمئة ، مصنّف مجتهد كان أورع فضلاء زمانه ، قرأت عليه أكثر البشرى و الملاذ و غير ذلك من تصانيفه ، و أجاز لى جميع تصانيفه و رواياته ، و كان شاعرا مصقعا بليغا منشئا مجيدا . من تصانيفه كتاب بشرى المحقّقين فى الفقه (ستّ مجلّدات) ، كتاب الملاذ فى الفقه (أربع مجلّدات) ، كتاب الكرّ (مجلّد) ، كتاب السهم السريع فى تحليل المبايعة مع القرض (مجلّد) ، كتاب الفوائد العُدّة فى اُصول الفقه (مجلّد) ، كتاب الثاقب المسخّر على نقض المشجّر فى اُصول الدين، كتاب الروح نقضا على ابن أبى الحديد ، كتاب شواهد القرآن (مجلّدان) ، كتاب بناء المقالة العلويّة فى نقض الرسالة العثمانيّة (مجلّد) ، كتاب المسائل فى اُصول الدين (مجلّد) ، كتاب عين العبرة فى غبن العترة (مجلّد) ، كتاب زهرة الرياض فى المواعظ (مجلّد) ، كتاب الاختيار فى أدعية الليل و النهار (مجلّد) ، كتاب الأزهار فى شرح لاميّة مهيار (مجلّدان) ، كتاب عمل اليوم و الليلة (مجلّد) ، و له غير ذلك تمام اثنين و ثمانين مجلّدا من أحسن التصانيف و أحقّها ، حقّق الرجال و الرواية و التفسير تحقيقا لا مزيد عليه ، ربّانى و علّمنى و أحسن إلىّ و أكثر فوائد هذا الكتاب من إشاراته و تحقيقاته ، جزاه اللّه عنّى أفضل جزاء المحسنين. (1) بر اساس مرويّات موجود كه نام جمال الدين در ضمن اسانيد آنها قرار دارد ، مى توانيم از مشايخ وى به : نجيب الدين جعفر بن نما ، يحيى بن محمّد بن يحيى سوراوى ، فخّار بن معد موسوى و سيّد احمد بن يوسف عريضى ، اشاره كنيم . از مهم ترين اساتيد وى ، علّامه حلّى و حسن بن داوود حلّى (مؤلّف كتاب الرجال) قابل ذكرند. جمال الدين، آثار متعدّدى تأليف كرده كه تنها معدودى از آنها باقى مانده است . در حوزه فضايل نگارى اهل بيت ، وى كتابى به نام بناء المقالة الفاطميّة فى نقض الرسالة

.


1- .رجال ابن داوود ، ص 46 و 47 .

ص: 507

العثمانيّة (1) تأليف كرده است . كتاب وى در حقيقت ، نقدى بر كتاب العثمانيّة ى اديب معتزلى عمرو بن بحر (م 255 ق) و بيشتر با صبغه كلامى است . (2) جمال الدين در اين كتاب ، ضمن نقل برخى از عبارات جاحظ ، با بهره گيرى از كتاب هاى حديثى اهل سنّت ، به نقد نظرات جاحظ در نقد فضايل على عليه السلام پرداخته است. جمال الدين در زمينه رجالى ، كتابى را به نام حلّ الإشكال فى معرفة الرجال (بر اساس گزيده يا اختيارى از رجال الكشّى و آثار رجالى اربعه اماميه) تأليف كرده است . متن اين كتاب در اختيار حسن بن زين الدين معروف به صاحب معالم (م 1011 ق) بوده و او گزيده اى از اين كتاب را با عنوان التحرير الطاووسى فراهم كرده كه متن موجود از اين كتاب ، تنها همين منتخب است. اهمّيت اين كتاب در ارائه نظام نقد حديثى به وسيله جمال الدين ابن طاووس است ؛ (3) چرا كه وى بر خلاف شيوه قدما در تقسيم حديث ، نظام جديدى را در نقد احاديث طرح ريزى كرده كه بعدها مورد پذيرش علّامه حلّى و ديگران قرار گرفت. (4)

.


1- .اين كتاب به وسيله سيّد على عدنان غريفى در ايران (مؤسّسه آل البيت لإحياء التراث ، قم ، 1411 ق) به چاپ رسيده است .
2- .عبد السلام هارون ، متن العثمانيّة را همراه با بازمانده هايى از نقد ابو جعفر اسكافى بر اين كتاب كه به تفاريق در شرح نهج البلاغة ى ابن ابى الحديد نقل شده ، به چاپ رسانده است.
3- .نمونه هايى از بحث هاى جمال الدين ابن طاووس ، در جرح و تعديل روات امامى در ضمن كتاب التحرير الطاووسى (ص116 _ 133 ، 159 _ 163 ، 244 _ 247 ، 259 _ 267 ، 296 _ 302 و 315 _ 330) باقى مانده است .
4- .متن اين كتاب به تحقيق سيّد محمّد حسن ترحينى ، تحقيق و به وسيله انتشارات دار الذخائر (قم ، 1368ش) به چاپ رسيده است . يكى از ويژگى هاى مهم جمال الدين ابن طاووس ، در نقل آراى عالم رجالى قرن پنجم ، ابن غضايرى است . درباره اعتبار يا عدم اعتبار رجال ابن غضايرى (مشهور به الضعفاء) در ميان رجاليان اماميه اختلاف هست . براى ديدن بحثى درباره الرجال ابن غضايرى ، ر . ك : مقدّمه سيّد محمّد رضا حسينى جلالى بر الرجال ابن غضايرى . همچنين شيخ آقا بزرگ تهرانى نكاتى را در معرّفى اين كتاب آورده است (ر . ك : الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 4 ، ص 288 _ 291 ، حاشيه ؛ ج 10 ، ص 88 و 89) . بعد از جمال الدين ابن طاووس ، شاگردان وى ، علّامه حلّى و ابن داوود حلّى نيز آراى ابن غضايرى را در ضمن تأليفات رجالى خود ، بيان كرده اند .

ص: 508

يوسف بن حاتم شامى و كتاب «الدرّ النظيم»

يوسف بن حاتم شامى و كتاب «الدرّ النظيم»از ديگر عالمان امامى قرن هفتم ، مى توان از جمال الدين يوسف بن حاتم بن فوز شامى مشغرى ياد كرد . بر اساس آنچه از اسانيد اجازات مى توان دريافت ، وى نزد محقّق حلّى ، نجيب الدين يحيى بن احمد حلّى (م 690 ق) و رضى الدين ابن طاووس حلّى ، تلمّذ داشته است . (1) مهم ترين كتاب حديثى موجود اين عالم امامى ، كتابى در شرح احوال ائمّه به نام الدرّ النظيم فى مناقب الأئمّة اللهاميم است . اين كتاب از منابع مجلسى در تأليف بحار الأنوار بوده است . متن اين كتاب به وسيله جامعه مدرّسين (قم ، 1420 ق) به چاپ رسيده است. از نكات بااهمّيت كتاب ابن حاتم ، بهره گيرى وى از برخى متون كهن اماميه است كه در حال حاضر موجود نيستند. (2) از اين گونه آثار مى توان به كتاب رامش افزاى آل محمّد محمّد بن حسين محتسب (3) (ص 35) ، مدينة العلم شيخ صدوق (ص 40) ، كتاب ابان بن عثمان بجلى در سيره (ص 53) ، احتمالاً كتاب النبوّة ى شيخ صدوق (ص 101 و 105) ، تفسير الإمام الحسن العسكرى عليه السلام (ص 121 و 124) ، اربعين حديث محمّد بن ابى الفوارس (ص 296 _ 303) ، كتاب الأجواد محمّد بن زكريّا غلابى (م 398) (ص 320 _ 324) و الخصائص العلويّة ى نطنزى اشاره كرد كه فهرست كامل اين آثار در انتهاى متن چاپ شده آمده است . (4) كتاب از مباحث كلامى نيز تهى نيست . مثلاً اشكالات فخر رازى از كتاب الأربعين

.


1- .به اين نكات، در بخش آخر بحار الأنوار كه به كتب اجازات مشهور است، اشاره شده است. درباره ابن حاتم نيز ، ر . ك : أمل الآمل ، ج 1 ، ص 190 ؛ رياض العلماء ، ج 5 ، ص 389 ؛ الأنوار الساطعة فى المئة السابعة ، ص 207 و 208 .
2- .برخى از مصادر اين كتاب نيز ظاهرا بايد به واسطه كتاب مناقب ابن شهرآشوب باشد ، مثل كتاب اللوامع و شرف المصطفى ى ابو سعيد خرگوشى (ر . ك : الدرّ النظيم ، ص 40) . همچنين مطلب نقل شده از كتاب ابو القاسم كوفى ، بعينه از مناقب ابن شهرآشوب اخذ شده است (ر . ك : همان ، ص 185) .
3- .براى آگاهى از اين كتاب ، ر . ك : الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 10 ، ص 59 .
4- .ر . ك : الدرّ النظيم ، ص 809 _ 813 .

ص: 509

ابن شرفيّه و كتاب «عيون الحكم و المواعظ»

وى ، در باب امامت نقل شده و پاسخ مفصّل آنها نيز آمده است. (1)

ابن شرفيّه و كتاب «عيون الحكم و المواعظ»يكى ديگر از آثار حديثى تأليف شده در قرن ششم ، كتاب عيون الحكم و المواعظ و ذخيرة المتّعظ و الواعظ كافى الدين ابو الحسن على بن محمّد ليثى واسطى مشهور به ابن شرفيّه ، حاوى 13628 كلمه از سخنان امير المؤمنين است . واسطى ، اين كتاب را بر اساس برخى آثار كه به تدوين سخنان آن حضرت اختصاص داشته اند ، تأليف كرده است . اطلاعاتى كه در منابع شرح حال نگارى درباره اين عالم اماميّه آمده اند ، اندك اند. بيشترين شهرت واسطى در روايت كتاب المناقب ابن مغازلى است . على بن محمّد بن حامد صنعانى ، فقيه زيدى در سال 598 ق ، در مكّه اجازه روايت كتاب ابن مغازلى را _ كه خود از واسطى دريافت كرده _ ، به فردى داده است . ابن شرفيّه ، خود ، كتاب مناقب ابن مغازلى را در رجب سال 571 از قاضى عزّ الدين هبة الكريم بن حسن مشهور به ابن حبانش ، سماع كرده است . در حقيقت ، عالمان زيدى يمنى ، كتاب ارجمند ابن مغازلى را از روى نسخه اى كه ابن شرفيّه براى خود در 12 شوّال سال 585 كتابت كرده ، مى شناخته اند و تمام نسخه هاى اين كتاب كه اينك در يمن موجود است ، استنساخ هايى از نسخه كتاب شده به وسيله وى است. افندى ، اطلاعات اندكى درباره ابن شرفيّه آورده است. (2) به نوشته افندى ، ابن شرفيّه از بزرگان علما بوده و قطب الدين كيدرى (م بعد از 610 ق) به واسطه علاءالدين حسين بن على بن مهدى حسينى از او روايت كرده است . افندى بر اساس مطلبى در مباهج المهج كيدرى ، يكى از اساتيد روايى ابن شرفيّه را شادان بن جبرائيل قمى معرّفى كرده است.

.


1- .ر . ك : همان ، ص 258 _ 278 .
2- .ر . ك : رياض العلماء ، ج4 ، ص 186 .

ص: 510

شَعيرى و كتاب «جامع الأخبار»

حيات ابن شرفيّه تا سال 599 ق ، قطعى است . همچنين مى دانيم كه وى در واسط سكونت داشته و شغل ورّاقى داشته است . كتاب او ، عيون الحكم و المواعظ ، به چاپ رسيده است . (1)

شَعيرى و كتاب «جامع الأخبار»از آثار ديگر حديثى قرن هفتم كه درباره مؤلّف آن ، اطلاع چندانى در دست نيست ، كتاب جامع الأخبار يا معارج اليقين فى اُصول الدين محمّد بن محمّد شعيرى سبزوارى است . روايات موجود در اين كتاب ، اغلب مرسل اند . برخى نكات آمده در متن اين كتاب ، شايد بتواند در شناخت مؤلّف آن مفيد باشد ، از جمله نقل از كتاب روضة الواعظين محمّد بن فتّال (م 508 ق) ، كتاب المناقب اَخطب خوارزم (م 568 ق) كه از تأليف كتاب خود در سال 544 فراغت يافته ، و نقل از تفسير مجمع البيان طبرسى كه در سال 536 ق ، آن را به اتمام رسانده است . همچنين كتاب مشكاة الأنوار على طبرسى ، نوه فضل بن حسن طبرسى ، يكى از منابع مهم وى بوده است. مؤلّف ، تأليف اين كتاب را در ششم صفر سال 679 ق ، به پايان رسانده و در آغاز كتاب اشاره كرده كه از جوانى به فكر تأليف كتابى مشتمل بر احاديث زهد و موعظه و ديگر روايات روايت شده از اهل بيت بوده است . متن اين كتاب را آقاى علاء آل جعفر (قم ، 1414 ق) تحقيق كرده است . كتاب الأمالى شيخ صدوق ، از منابع مهم اين كتاب بوده است. (2) شعيرى در يك جا طريق و سند روايت كتاب الأمالى صدوق را ذكر كرده است. (3) كتاب در 141 باب تنظيم

.


1- .متأسّفانه مصحّح كتاب ، مقدّمه ابن شرفيّه را كه در آن وى به منابع خود اشاره داشته ، حذف كرده است . درباره ابن شرفيّه ، همچنين ر . ك : «ابن شرفيّه و كتاب عيون الحكم و المواعظ» ، حسن انصارى قمى ، كتاب ماه دين ، ش 11 ، 1379ش/ 1421 ق ، ص 12 _ 15 ؛ «معرّفى و نقد عيون الحكم و المواعظ» ، محمّد كاظم محمودى ، علوم حديث ، ش 13 ، ص 170 _ 180 .
2- .ر . ك : جامع الأخبار ، ص 44 و 45 .
3- .ر . ك : همان ، ص 47 .

ص: 511

خاندان ابن نُما

شده و مؤلّف در ذيل هر باب ، برخى روايات مربوط را جمع آورى كرده است.

خاندان ابن نُمايكى از ويژگى هاى شهر حلّه ، وجود خاندان هاى شيعى در اين شهر است . يكى از اين خاندان ها، خانواده ابن نماست . نياى اين خاندان ، على بن حمدون ربعى از معاصران ابو على حسن بن محمّد طوسى است . فرد مشهور اين خاندان، ابوالبقاء هبة اللّه محمّد بن نما بن على بن حمدون حلّى است . (1) درباره تاريخ تولّد وى اطلاعى در دست نيست و تنها مى دانيم كه از ابومحمّد الياس بن محمّد حائرى ، ابوعبد اللّه حسين بن احمد مقدادى و نجم الدين محمّد بن حسن علوى ، سماع حديث داشته است. ابو عبد اللّه محمّد بن جعفر مشهدى ، مؤلّف كتاب المزار الكبير ، (2) از او و فرزندش جعفر ، (3) روايت نقل كرده است . همچنين نام وى در سلسله روايت كتاب سليم بن قيس در برخى از نسخه ها آمده كه فردى در حلّه در جمادى الاُولى 565 كتاب را نزد

.


1- .نخستين فرد شناخته شده از اين خاندان ، نما بن على بن حمدون ربعى حلّى است . وى دو فرزند به نام هاى على و ابو البقاء هبة اللّه محمّد داشته است (درباره محمّد ، ر . ك : رياض العلماء ، ج 2 ، ص 21 و 29 ، ج 3 ، ص 175 و 176 ، ج 5 ، ص16 و 317 ؛ بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 118 ، ج 105 ، ص 77) . مدخل «ابن نما» ابو البقا هبة اللّه محمّد تا سال 565 ق ، زنده بوده و كتاب سليم بن قيس را در اين سال براى فردى روايت كرده است . وى همچنين صحيفه سجّاديه را از بهاء الشرف روايت كرده است (ر. ك : طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 35 _ 334) . از فرزندان على ، افندى به على بن على بن نما (ر . ك : رياض العلماء ، ج 4 ، ص 166) و صفدى به حسين بن على بن نما حلّى (م 618 ق) (ر . ك : الوافى بالوفيات ، ج 12 ، ص 457) اشاره كرده است . در منابع ، از فرزندان جعفر بن محمّد بن نما و فرزند وى ابو ابراهيم نجيب الدين محمّد بن جعفر بن جعفر حلّى (درباره وى ، ر . ك : رياض العلماء ، ج 3 ، ص 371 و 425 ، ج 5 ، ص 49 ، 195 ، 241 ، 340 و 396) ياد شده است . نجيب الدين نيز سه فرزند به نام هاى اسماعيل ، احمد و نظام الدين جعفر (درباره نظام الدين، ر . ك : افندى ، رياض العلماء ، ج 1 ص 111) داشته است . در منابع ، از حيات فرزندى براى احمد به نام جلال الدين حسن بن احمد نيز ياد شده است . در مورد اين خاندان شيعى و برخى افراد شناخته شده آن ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «ابن نما» همچنين براى دستيابى به گزارشى از احوال افراد اين خاندان ، ر . ك : الأنوار الساطعة فى المئة السابعة ، ص 8 ، 9 ، 31 ، 154 و 155 .
2- .درباره مشهدى ، ر . ك : رياض العلماء ، ج 5 ، ص 316 و 317 ؛ موسوعة طبقات الفقهاء ، ج 6 ، ص 344 .
3- .بحار الأنوار ، ج 1 ، ص 76 .

ص: 512

خاندان ابن زهره

وى به قرائت حلّى نزد استادش ابن طحال مقدادى در نجف به سال 520 ق ، خوانده است. درباره تاريخ وفات وى نيز سخنى در منابع نيست و تنها مى دانيم كه در سال 573 ق ، مشهدى از وى سماع حديث كرده است . از ديگر افراد شناخته شده اين خاندان مى توان به جعفر بن محمّد (هبة اللّه ) بن نما ، (1) ابو ابراهيم يا ابو جعفر محمّد بن جعفر بن محمّد (هبة اللّه ) بن نما (م ذى حجّه 654 ق) و فرزندش جعفر بن محمّد (م ح 680 ق و مؤلّف كتاب مُثير الأحزان و منير سبل الأشجان در شرح مقتل امام حسين عليه السلام و اصحابش) نام برد. (2) همچنين وى كتابى با عنوان شرح الثأر فى أحوال المختار تأليف كرده كه نسخه اى از آن در اختيار علّامه مجلسى بوده و همو متن كامل اين كتاب را نقل كرده است. (3)

خاندان ابن زهرهيكى ديگر از خاندان هاى مهم شيعى در حلب ، خاندان آل زهره (اسحاقيون)اند. (4) ابتدا يكى از سادات خاندان زهره به نام ابو ابراهيم محمّد بن احمد حرّانى به حلب مهاجرت كرد و از آن پس ، ديگر افراد اين خاندان نيز در همان جا ماندگار شدند . حرّانى ، عهده دار منصب نقابت علويان حلب نيز بود. از افراد مشهور اين خاندان ، عزّ الدين ابو المكارم حمزة بن على مشهور به

.


1- .افندى ، صورت اجازه كتاب الاستبصار به روايت اين فرد را در بخش اجازات بحار الأنوار (ج 104 ، ص 33) به اين نحو نقل كرده است : «وجدت هذا الكلام مرقوما خلف الاستبصار بخطّ الشيخ ابن نما _ نوّر اللّه ضريحه _ يقول جعفر بن محمّد بن هبة اللّه بن نما : إنّى أروى هذا الكتاب عن أبى عن جدّى هبة اللّه عن أبى عبد اللّه الحسين بن أحمد بن محمّد بن طحال المقدادى عن الشيخين أبى الوفاء عبد الجبّار بن عبد اللّه المقرى الرازى و أبى علىّ الحسن بن أبى جعفر عن مصنّف الكتاب أبى جعفر الطوسى _ رحمهم اللّه جميعا _ » .
2- .افندى در رياض العلماء (ج 1 ، ص 111) از احتمال يكى بودن اين كتاب با اثر ديگر وى يعنى التهاب نيران الأحزان سخن گفته است .
3- .ر . ك : بحار الأنوار ، ج 45 ، ص 246 _ 387 .
4- .مصحّح الأربعون حديثا ، بحثى درباره خاندان بنو زهره در مقدّمه كتاب آورده است (ر . ك : الأربعون حديثا ، ص 11 _ 34) .

ص: 513

ابن زهره (م 588 ق) عالم مشهور اين خاندان است . وى نخست نزد پدرش ، على بن زهره حلبى ، به تعلّم علوم پرداخت و سپس از ابو عبد اللّه حسين بن طاهر صورى و محمّد بن حسن نقّاش ، اجازه روايت آثار شيخ طوسى را (به روايت فرزند شيخ طوسى) را دريافت كرد . از ابن زهره آثارى باقى مانده است . او در فقه ، كتابى به نام غنية النزوع فى علمى الاُصول و الفروع نگاشته كه به چاپ نيز رسيده است . از آثار ديگر وى ، جز نام آنها باقى نمانده است. (1) برادرزاده ابن زهره ، محيى الدين ابو حامد محمّد بن عبد اللّه حسينى (م 634 يا 636 ق) نيز از عالمان و مشايخ شيعه است . وى نزد پدر و عمويش ابن زهره ، تلمّذ كرد . اثر موجود وى ، الأربعون حديثا فى حقوق الإخوان ، به كوشش نبيل رضا علوان (قم ، 1405 ق) به چاپ رسيده است . وى در اين كتاب ، احاديثى را به اسناد خود از صحيفة الرضا عليه السلام (2) و رساله اهوازيه (3) نقل كرده است . طريق وى در روايت كتاب الكافى نيز به واسطه ابن شهرآشوب است . وى حديث دهم تا بيستم را به اين سلسله سند ، از الكافى نقل و تخريج كرده است: أخبرنى الفقيه أبو جعفر محمّد بن على بن شهرآشوب المازندرانى رضى الله عنه [إجازةً] ، قال أخبرنى السيّد أبو الفضل الداعى بن علىّ الحسينى السروى ، عن عبد الجبّار

.


1- .براى دستيابى گزارشى از افراد ديگر اين خاندان ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «آل زهره» (به قلم هادى عالم زاده) ؛ الأنوار الساطعة فى المئة السابعة ، ص 38 ، 39 ، 93 و 160 _ 162 .
2- .يك طريق وى به كتاب صحيفة الرضا عليه السلام ، چنين است : «أخبرنى عمّى الشريف السيّد الطاهر عزّالدين أبو المكارم حمزة بن علىّ بن زهرة الحسينى و خال والدى الشريف النقيب أمين الدين أبو طالب أحمد بن محمّد بن جعفر الحسينى _ رضى اللّه عنهما _ [ قراءة عليهما ] قالا : أخبرنا القاضى أبو الحسن على بن عبد اللّه بن اسماعيل بن أحمد الجلىّ الحلبى ، قال : حدّثنا أبى إسماعيل ابن أحمد عن أبيه أحمد بن إسماعيل (بن) أبى عيسى ، قال أخبرنا أبو إسحاق ابن أبى بكر الرازى ، قال : أخبرنا علىّ بن مهروية القزوينى ، قال : حدّثنا داوود بن سليمان الغازى ...» (ر . ك : الأربعون حديثا ، ص 41) . طريق ديگر ، همان طريق عبد اللّه بن احمد بن عامر طائى است (ر . ك : همان ، ص 42 و 43) . چهار حديث اوّل و حديث هفتم و نهم ، به نقل از صحيفة الرضا عليه السلام است .
3- .براى ديدن سلسله سند و متن رساله اهوازيه ، ر . ك : همان ، ص 46 _ 55 .

ص: 514

ادبيات دعانويسى

المقرى ، عن الشيخ أبى جعفر الطوسى ، عن الشيخ المفيد محمّد بن محمّد بن النعمان ، عن [جعفر بن] محمّد بن قولويه القمّى ، عن محمّد بن يعقوب الكلينى . (1) عالم ديگر مشهور اين خاندان ، حسن بن زهره (م 620 ق) است . ذهبى به نقل از ابن ابى طَى در شرح حال وى نوشته است: من أولاد إسحاق بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسين الشريف ، أبو على الحسينى الإسحاقى الحلبى الشيعى ، نقيب مدينة حلب ... و رأس الشيعة و جاههم ... كان أبو على عارفا بالقراءات و فقه الشيعة و الحديث و الأدب و التواريخ و قد سمع من أبى على محمّد بن أسعد الجوانى النقيب و الافتخار أبى هاشم الهاشمى ... . (2)

ادبيات دعانويسىاز ديگر نگاشته هاى قرن ششم كه نمايانگر تداوم سنّتى كهن در ميان اماميه است ، بايد به نگارش كتب ادعيه اشاره كرد . قطب راوندى ، كتابى به نام سَلوة الحزين در ذكر ادعيه نگاشته است . اين كتاب ، مرسل است و تنها در يك جا از ابو جعفر نيشابورى كه از وى در كتاب قصص الأنبياء نيز روايت كرده ، نام برده است . اين كتاب در فصول مختلف به بحث از كيفيت دعا و شرايط استجابت و ذكر ادعيه گوناگون مى پردازد. (3) از مهم ترين كتب دعايى رايج و متداول در قرن ششم ، بايد به صحيفه سجّاديه كه البته در قرن دوم تدوين شده ، اشاره كرد. (4) در فهرستى كه محمّد رضا حسينى جلالى از راويان اين كتاب در قرون مختلف فراهم كرده ، در قرن ششم مى توان به روايت

.


1- .همان ، ص 60 .
2- .تاريخ الإسلام (611 _ 620 ق ) ، ص 657 . نيز ، ر . ك : الوافى بالوفيات ، ج 12 ، ص 18 _ 20 .
3- .براى آگاهى بيشتر ، ر . ك : گفته هاى دانش پژوه در معرفى نسخه اى از اين اثر در فهرست نسخ خطّى اهدايى سيّد محمّد مشكات ، ج 3 ، بخش 3 ، ص 1355 _ 1357 .
4- .اين كتاب در بين اهل سنّت ، زيديّه و اسماعيليّه نيز متداول است . در مورد تداول آن در ميان اهل سنّت ، ر.ك : «پژوهشى درباره كراميه» ، محمّد كاظم رحمتى ، كتاب ماه دين ، ش 43 ، ص 66 .

ص: 515

صحيفه سجّاديه به وسيله ابو على حسن بن محمّد طوسى در جمادى ثانى سال 511 ، قرائت كتاب به وسيله ابو عبد اللّه محمّد بن احمد بن شهريار خازن (داماد شيخ طوسى) در ربيع اوّل سال 516 ، و روايت كتاب به وسيله تاج الشرف يحيى بن اسماعيل بن على حسينى در محلّه شادياخ نيشابور در غُرّه محرّم سال 589 اشاره كرد. (1) ابن ادريس در رجب سال 598 ، نسخه اى از صحيفه سجاديه را استنساخ كرده است. (2) كتاب ذخيرة الآخرة ى على بن محمّد بن على بن عبد الصمد سبزوارى ، از ديگر كتب ادعيه نوشته شده در قرن ششم است كه در نُسخ چندى باقى است و به كوشش آقاى رسول جعفريان به چاپ رسيده است . نخستين فرد شناخته شده خانواده تميمى ، ابو الحسن على بن عبد الصمد بن محمّد تميمى ، راوى آثار صدوق است . وى از جمله شاگردان شيخ طوسى بوده است . منتجب الدين، وى را با القابى چون : فقيه و ديّن ، ياد كرده است. (3) وى از طريق ابوالبركات على بن الحسين علوى ، كتاب الأمالى را از شيخ صدوق روايت كرده است. نخستين فرزند وى ، ركن الدين على بن على نيز همانند پدر نزد شيخ طوسى تلمّذ نموده است . وى و برادرش محمّد، از شيوخ اجازه ابن شهرآشوب بوده اند. (4) برادر ديگر آنها حسين بن على بن عبد الصمد نيز با عنوان فقيه و ثقه معرفى شده است. (5) اين خانواده به عنوان راويان مشهور آثار صدوق ، شهره بوده اند. به عنوان مثال ، قطب

.


1- .يحيى بن اسماعيل ، عالم نامدار زيدى ايرانى در نيشابور بوده كه شرح حال منحصر به فرد وى را صارم الدين در طبقات الزيديّة الكبرى (ج3 ، ص 185) آورده است .
2- .ر . ك : دراسة حول الصحيفة السجّاديّة ، ص 32 ؛ بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 27 ؛ الأنوار الساطعة فى المئة السابعة ، ص 100 و 115 .
3- .ر . ك : الفهرست ، منتجب الدين، ص 109 .
4- .ر . ك : مناقب آل أبى طالب ، ج 1 ، ص 33 و 34 .
5- .ر . ك : الفهرست ، منتجب الدين ، ص 53 . فرزند وى محمّد نيز با عنوان عالم شيعى ساكن در سبزوار _ كه اين خانواده در آن جا اقامت داشته اند _ ياد شده است (ر . ك : همان ، ص 173) .

ص: 516

ابو على صورى و رساله «قضاء حقوق المؤمنين»
ادبيات زيارت نامه نويسى

راوندى در الخرائج و الجرائح و در قصص الأنبياء ، از طريق همين دو تن رواياتى را از آثار مذكور صدوق نقل كرده است . (1) همچنين ابن طاووس از كتابى به نام منية الداعى و غنية الواعى كه در اختيار داشته ، نقل هايى را آورده و مؤلّف كتاب را على بن محمّد بن على بن الحسين بن عبد الصمد تميمى ياد كرده است . (2) البتّه همان گونه كه آقاى رسول جعفريان تذكر داده است ، نام درست مؤلّف ، محمّد بن حسين بن على بن عبد الصمد است. (3)

ابو على صورى و رساله «قضاء حقوق المؤمنين»از ديگر آثار حديثى در حوزه اخلاق مبتنى بر احاديث ، رساله كوتاه قضاء حقوق المؤمنين ، نگاشته شيخ سديد الدين ابو على بن طاهر صورى است . در مورد مؤلّف ، چيز زيادى دانسته نيست ، جز آن كه وى احتمالاً از علماى امامى قرن ششم است . بجز رأيى فقهى در بحث توسّع در زمان انجام دادن نماز قضا و خرده گيرى وى بر ابو صلاح حلبى ، از ديگر آراى او اطلاعى در دست نيست . كتاب وى نزد كفعمى بوده و كفعمى در تأليف حواشى بر مصباح كه در سال 895 نگاشته ، از آن ، سود جسته است . متن اين كتاب ، يكى از مصادر بحار الأنوار است. (4) متن كوتاه و مرسل اين كتاب ، جداگانه به وسيله حامد الخفّاف (قم ، 1408 ق) به چاپ رسيده است.

ادبيات زيارت نامه نويسىبا توجّه به جايگاه زيارت ائمّه در تشيّع ، نگارش آثارى در تشريح آداب اين كار ، در ميان شيعه سابقه اى كهن دارد . از آثار برجامانده در اين حوزه مى توان به كتاب كامل الزيارات ابن قولويه و كتاب المزار شيخ مفيد اشاره كرد. در قرن ششم نيز ابو عبد اللّه محمّد بن جعفر مشهدى ، كتابى به نام المزار الكبير

.


1- .ر . ك : الخرائج والجرائح ، ج 3 ، ص 792 ، 795 و 1062 ؛ قصص الأنبياء ، ص 35 ، 48 و 188 .
2- .ر . ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص 451 ؛ طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 205 .
3- .ر . ك : ذخيرة الآخرة ، ص 16 و 15 . از مقدّمه رسول جعفريان بر كتاب ذخيرة الآخرة استفاده شده است .
4- .ر . ك : الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 17 ، ص 137 .

ص: 517

تأليف نمود كه يكى از معدود آثار دعايى _ زيارتى اماميه ، به جامانده از اين برهه است . در منابع رجالى ، مطالب چندانى درباره شرح حال وى وجود ندارد ؛ امّا نگاهى به فهرست مشايخ او نشان مى دهد كه اوج فعاليت علمى مشهدى ، در سه دهه آخر قرن ششم بوده است . مشهدى نزد مشايخ رى ، عراق (نجف) و حلّه به تحصيل پرداخته و در حلّه به سال 574 ق ، از ابو المكارم حمزة بن على حلبى ، ابو الحسين ورّام بن ابى فراس _ كه نزد او كتاب تنبيه الخواطر را خوانده _ ، ابن شهرآشوب و سيّد عبد الحميد بن تقى علوى (در سال 580 ق) ، سماع حديث داشته است. در نجف ، وى از سيّد بهاء الشرف محمّد بن حسن ، راوى صحيفه سجّاديه ، اين مجموعه دعايى را به روايت دريافت كرده است . جالب توجّه ، ذكر مشايخ متعدّدى است كه وى صحيفه سجّاديه را از آنها شنيده است . به عنوان مثال ، وى صحيفه را نزد ابو الحسن بن عريضى علوى به سماع در شوّال 556 شنيده است. مركزيت يافتن حلّه در انتقال ميراث شيخ طوسى را مى توان از خبر روايت تمام آثار شيخ طوسى از طريق ابو البقاء هبة اللّه بن نما بن على بن حمدون ربعى به وسيله مشهدى دريافت. (1) مشهدى همچنين نزد ابن بِطْريق (م 606 ق) تمام آثار وى را خوانده و همو اجازه روايت تمام آثار و رواياتش را به مشهدى داده است . كتاب المزار مشهدى ، يكى از قديمى ترين كتب ادعيه زيارتى شيعه در كنار كامل الزيارات ابن قولويه و كتابى تحت همين نام از شيخ مفيد است . ابن طاووس (رضى الدين على) در مصباح الزائر و سيّد عبد الكريم بن طاووس در فرحة الغَرىّ از اين كتاب به تكرار ، نقل قول آورده اند. (2) المزار ، با ذكر آداب و ادعيه روايت شده در زيارت

.


1- .اين هبة اللّه بن نما ، سرسلسله خاندان ابن نماست (ر . ك : در دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «ابن نما» ) كه از فعاليت هاى حديثى وى ، تنها از گزارش روايت كتاب سليم بن قيس در نجف ، خبر داريم . ابن حجر عسقلانى به نقل از ابن ابى طى در مورد وى نوشته است : «كان من رؤساء الإماميّة و الغالب عليه الحديث . روى عن الحسين بن أحمد بن يحيى و غيره . روى عنه أبو جعفر بن على الجابرى ... عاش إلى بعد الثمانين و خمس مئة» (ر . ك : لسان الميزان ، ج 7 ، ص 258) .
2- .ر .ك : كتاب خانه ابن طاووس ، ص83 _ 85 .

ص: 518

على بن عيسى اِربِلى و كتاب «كشف الغُمّة فى معرفة الأئمّة»

ائمّه و اعمال شُهور ، سامان يافته است . ويژگى اين ادعيه ، مسند بودن آنهاست . يكى از جالب ترين اسناد روايتى اين كتاب ، سند مربوط به زيارتى طولانى در روز غدير خم به نقل از امام هادى عليه السلام است : أخبرنى الفقيه الأجلّ أبو الفضل شاذان بن جبرئيل القمّى ، عن الفقيه العماد [الدين ]محمّد بن أبى القاسم الطبرى ، عن أبى على [حسن بن محمّد الطوسى] ، عن والده [محمّد بن حسن الطوسى] ، عن محمّد بن محمّد بن نعمان [الشيخ المفيد] ، عن أبى القاسم جعفر بن قولويه ، عن محمّد بن يعقوب الكلينى ، عن على بن إبراهيم [القمّى] ، عن أبيه ، عن أبى القاسم بن روح و عثمان بن سعيد العمْرى ، عن أبى محمّد الحسين بن على العسكرى ، عن أبيه . (1) شيخ مفيد در كتاب المزار خود ، متن اين دعا را بدون ذكر سند آورده است . مشهدى در ضمن كتاب به تأليف ديگرش به نام بُغْية الطالب و إيضاح المناسك كه ظاهرا اثرى فقهى است ، اشاره كرده است . كتاب المزار الكبير به كوشش جواد قيّومى (قم ، 1409 ق) بر اساس يك نسخه خطّى به چاپ رسيده است. مسند بودن اين كتاب ، خود ، مدرك جالب ديگرى درباره اهمّيت شيوخ رى در انتقال ميراث شيخ صدوق و انتقال آن به حلّه است . ابو محمّد عبد اللّه بن جعفر دوريستى و شاذان بن جبرئيل قمى ، راوى كتب شيخ صدوق براى مشهدى بوده اند. مشهدى همچنين از كتب متقدّم امامى چون : الأنوار _ كه به نام آن تصريح نموده _ و احتمالاً كتاب المشيخة ى حسن بن محبوب _ كه تنها با عنوان «كتاب الحسن بن محبوب» به آن اشاره كرده _ استفاده نموده است.

على بن عيسى اِربِلى و كتاب «كشف الغُمّة فى معرفة الأئمّة»يكى از مهم ترين آثار تأليف شده در قرن هفتم ، كتاب كشف الغمّة فى معرفة الأئمّة ، تأليف عالم امامى ، ابو الحسن بهاءالدين على بن عيسى اِربِلى (م 692 ق) است. (2)

.


1- .المزار الكبير ، ص 263 و 264 .
2- .درباره اربلى ، ر . ك : رياض العلماء ، ج 4 ، ص 166 _ 174 ؛ الأنوار الساطعة فى المئة السابعة ، ص 107 _ 117 . تحقيق كامل و مفصّل درباره اربلى را آقاى رسول جعفريان در كتاب على بن عيسى اربلى و كشف الغمّة انجام داده است كه بخش اعظم مطالب اين صفحه ، از اين كتاب نقل شده است . ابن فُوَطى ، كتاب كشف الغمّة را به قرائت ، نزد اسماعيل بن موسى علوى در سال 679 ق ، خوانده است (ر . ك : معجم أعلام الشيعة ، ج 1 ، ص 104) .

ص: 519

درباره تاريخ دقيق تولّد وى ، اطلاعى در دست نيست و تنها بر اساس شواهدى ، از تولّد وى در ميانه سال هاى 620 تا 625 ق ، سخن گفته شده است. اربلى ، بيشتر عمر خود را در مسائل ديوانى ، بخصوص رياست ديوان انشا ، سپرى كرد . با اين حال ، تعلّق خاطر وى به حديث و متون حديثى باعث شد تا در مواقعى نزد برخى محدّثان ، به سماع آثار آنها بپردازد. به عنوان مثال ، وى در سال 648 ق ، در اربل ، كتاب هاى كفاية الطالب و البيان فى أخبار صاحب الزمان ابوعبداللّه محمّدبن يوسف گنجى شافعى (متولد 658 ق) را قرائت كرده است . همچنين در سال 676 ق ، اجازه روايت كتاب الذرّية الطاهرة ى دولابى را از سيّد جلال الدين عبد الحميد بن فخّار بن معد موسوى دريافت كرده است. مهم ترين تأليف اربلى ، كتاب كشف الغمّة فى معرفة الأئمّة است . اربلى در اشارات كوتاهى ، علّت تأليف اين كتاب را بيان كرده است. (1) شيوه اربلى در تأليف كتاب كشف الغمّة ، بيشتر گردآورى آثار گذشتگان و غالبا با حذف سند و ذكر برخى از توضيحات ادبى است . آقاى جعفريان در توصيف شيوه اربلى مى نويسد : به نظر ، چنين مى رسد كه وى اساس كار خويش را گردآورى متونى از آثار گذشتگان درباره شرح حال امامان قرار داده است ، گرچه بخشى را نيز با توضيحات سودمند ادبى خود مرتّب ساخته است . [ او ] در قسمت نقل و كيفيت استفاده از منابع ، توضيحاتى را به دست داده است ... . به عنوان مثال ، باب «مؤاخاة» را از كتاب ابن بطريق (العمدة) آورده ، امّا به اختصار . اين اختصار ، بويژه درباره حذف اسانيد ، صورت گرفته است . او مى گويد : «تنها شخصيت هايى كه اين حديث را نقل كرده اند، آورده ايم [نه تمام سند را] تا از طولانى شدن كتاب

.


1- .ر . ك : كشف الغمّة ، ج 1 ، ص 4 _ 6 .

ص: 520

جلوگيرى كنيم». (1) اهمّيت كتاب اربلى در دو نكته است : نخست ، در نقل قول هايى كه وى از برخى آثار كهن و غير موجود آورده است . به عنوان مثال ، يكى از مهم ترين اين متون ، كتاب السقيفة و الفدك ابو بكر احمد بن عبد العزيز جوهرى (م 323 ق) است . اربلى از اين كتاب ، خطبه حضرت زهرا عليهاالسلام را نقل كرده است . بحث اربلى و نوع ورود وى به اين مطلب نيز جالب توجّه است . و دوم ، ماهيّت تشيّعى كه وى ارائه كرده است ، يعنى تشيّع معتدل امامى . براى نشان دادن ماهيت اين اعتدال ، بهتر است عبارت اربلى را در بحث ارث نهادن پيامبر صلى الله عليه و آله و برخورد خلفا با دختر پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كنيم : و عن أبى سعيد الخدرى قال : لمّا قبض رسول اللّه صلى الله عليه و آله : جاءت فاطمة عليهاالسلام تطلب فدكا فقال أبو بكر رضى الله عنه : إنّى لأعلم إن شاء اللّه أنّك لن تقولى إلّا حقّا ، و لكن هاتى بيّنتك . فجاءت بعلىّ عليه السلام فشهد ، ثمّ جاءت باُمّ أيمن فشهدت ، فقال امرأة أخرى أو رجلاً ، فكتبت لك بها . أقول : هذا الحديث عجيب ، فإنّ فاطمة عليهاالسلام إن كانت مطالبة بميراث فلا حاجة بها إلى الشهود ؛ فإنّ المستحقّ للتركة لا يفتقر إلى الشاهد إلّا إذا لم يعرف صحّة نسبه و اعتزائه إلى الدارج ، و ما أظنّهم شكّوا فى نسبها عليهاالسلام و كونها ابنة النبىّ صلى الله عليه و آله ، و إن كانت تطلب فدكا و تدّعى أنّ أباها صلى الله عليه و آله نحلها إيّاها ، احتاجت إلى إقامة البيّنة ، و لم يبق لمّا رواه أبوبكر رضى الله عنه من قوله : «نحن معاشر الأنبياء لا نورث» معنى و هذا واضح جدّا ، فتدبّر . و روى أنّ عائشة و حفصة _ رضى اللّه عنهما _ هما اللتان شهدتا بقوله : «نحن معاشر الأنبياء لا نورث» و مالك بن أوس النضرى ، و لمّا ولّى عثمان رضى الله عنه قالت له عائشة _ رضى اللّه عنها _ : أعطنى ما كان يعطينى أبى و عمر . فقال : لا أجد له موضعا فى الكتاب و لا فى السنّة ، و لكن كان أبوك و عمر يعطيانك عن طيبة أنفسهما ، و أنا لا أفعل . قالت : فأعطنى ميراثى من رسول اللّه . فقال : أليس جئت فشهدت أنت و مالك بن أوس النضرى أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال : «لا نورث» ،

.


1- .على بن عيسى اربلى و كشف الغمّة ، ص 74 و 75 . وى مواردى از اين تلخيص ها را متذكّر شده است (ر . ك : همان ، بخش «منابع اربلى» .

ص: 521

فأبطلت حقّ فاطمة و جئت تطلبينه ، لا أفعل . قال فكان إذا خرج إلى الصلاة نادت و ترفع القميص و تقول : إنّه قد خالف صاحب هذا القميص . فلمّا آذته ، صعد المنبر ، فقال : إنّ هذه الزعراء عدوّة اللّه ضرب اللّه مثلها و مثل صاحبتها حفصة فى الكتاب : «امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَ__لِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا» إلى قوله «وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّ خِلِينَ » (1) . فقالت له : يا نعثل ! يا عدوّ اللّه ! إنّما سمّاك رسول اللّه صلى الله عليه و آله باسم نعثل اليهودى الذى باليمن . فلاعنته و لاعنها ، و حلفت أن لا تساكنه بمصر أبدا ، و خرجت إلى مكّة . قلت : قد نقل ابن أعثم صاحب الفتوح أنّها قالت : «اقتلوا نعثلاً ، قتل اللّه نعثلاً فلقد أبلى سنّة رسول اللّه صلى الله عليه و آله و هذه ثيابه لم تبل» ، و خرجت إلى مكّة . و روى غيره أنّه لمّا قُتل ، جاءت إلى المدينة فلقيها فلان فسألته عن الأحوال فخبرها ، فقال : إنّ الناس اجتمعوا على علىّ عليه السلام . فقالت : واللّه لاُطالبنّ بدمه . فقال لها : فأنت حرصت على قتله . قالت : إنّهم لم يقتلوه حيث قلت ، و لكن تركوه حتّى تاب و نقى من ذنوبه و صار كالسبيكة و قتلوه . و أظنّ أنّ ابن أعثم رواه كذا أو قريبا منه فإنّ كتابه لم يحضرنى وقت بلوغى هذا الموضع . و حيث انتهى بنا القول إلى هنا ، فلنذكر خطبة فاطمة عليهاالسلام فإنّها من محاسن الخطب و بدائعها ، عليها مسحة من نور النبوّة ، و فيها عبقة من أرج الرسالة و قد أوردها المؤالف و المخالف ، و نقلتها من كتاب السقيفة عن عمر بن شبة تأليف أبى بكر أحمد بن عبد العزيز الجوهرى من نسخة قديمة مقروءة على مؤلّفها المذكور قرئت عليه فى ربيع الآخر سنة اثنتين و عشرين و ثلاثمئة ... . (2) متون ديگرى كه اربلى از آنها نقل قول كرده و ظاهرا نقل قول هاى وى تنها بازمانده هايى از آن آثار است ، عبارت اند از : كتاب الآل ابو عبد اللّه حسين بن احمد بن خالويه (م 370 ق) ، (3) كتاب الأربعين ابو بكر محمّد بن ابى نصر فتوانى و كتاب معالم

.


1- .تحريم ، آيه 10 .
2- .كشف الغمّة ، ج 1 ، ص 479 و 480 .
3- .براى آگاهى از شرح احوال ابن خالويه ، ر . ك : أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، ص 12 و 13 .

ص: 522

مكتب حِلّه

العترة النبويّة و معارف أهل البيت الفاطميّة العلويّة ى عالم حنبلى ، ابو محمّد عبد العزيز بن محمّد معروف به ابن اخضر جُنابادى (م 611 ق). (1)

مكتب حِلّه (2)تأسيس شهر حلّه و محيط يك دست شيعى آن در اواخر قرن چهارم ، به زودى باعث شد تا عالمان امامى حتّى از مناطق شيعه نشينى چون رى به آن جا رفته ، رحل اقامت افكنند. (3) با وجود اهمّيت شهر حلّه ، به دليل از بين رفتن تواريخ شيعى نگاشته شده به وسيله عالم امامى ، ابن ابى طى (4) _ كه بخشى از زندگى خود را در قرن ششم گذرانده است _ در مورد اين شهر ، در حال حاضر ، تنها اطلاعات پراكنده اندكى در مورد اين شهر وجود دارد. قبل از تأسيس شهر حلّه ، شهر حلب ، مركز فعاليت اماميه بوده است . از عالمان مشهور حلب به عنوان مثال ، ابو الحسن اسماعيل بن احمد حلبى (م 447 ق) و اسامة

.


1- .براى اطلاع از اين آثار و موارد استفاده اربلى از آنها ، ر . ك : على بن عيسى اربلى و كشف الغمّة ؛ أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، ص 500 و 501 .
2- .براى دستيابى به برخى گزارش هاى پراكنده از اهمّيت حلّه ، ر . ك : طبقات أعلام الشيعة (ثقات العيون) ، ص 7 ، 24 ، 45 ، 68 ، 85 ، 167 ، 172 ، 187 و 208 ؛ الأنوار الساطعة فى المئة السابعة ، ص 38 ، 41 ، 45 ، 46 ، 49 ، 52 ، 100 ، 101 ، 103 ، 109 ، 110 ، 112 ، 113 ، 174 ، 175 ، 177 ، 178 ، 184 و 204 ؛ بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 30 ، 31 ، 64 ، 179 و 180 . يكى از مصادر مهم كه در حال حاضر موجود نيست و در صورت يافت شدن نسخه اى از آن ، شايد اطلاعات بيشترى در مورد تشيّع حلّه بتوان يافت ، مجموعه اى مشهور به «مجموعه جباعى» است . قيد ، احتمالاً بدان خاطر است كه افندى در بخش اجازات بحار ، نسخه كامل اين اثر را در دست داشته و از آن به تكرار ، نقل قول آورده است . نسخه اى ناقص از اين مجموعه در حال حاضر در كتاب خانه ملك موجود است . براى مواردى كه به نام مجموعه جباعى تصريح شده است ، ر . ك : بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 1 ، 13 ، 24 ، 27 ، 34 ، 138 ، 143 ، 181 (اين نقل ، در نسخه خطّى ملك نيز موجود است) ، 201 ، 203 و 208 . آنچه بر اساس اطلاعات موجود درباره حوزه حلّه مى توان گفت ، آن است كه اين حوزه اساسا به فقه ، توجّه داشته است .
3- .شهر حلّه را صدقة بن منصور دبيسى ، امير شيعى از خاندان بنو مَزيَد ، در سال 494 ق ، تأسيس كرده است .
4- .در مورد اين عالم امامى ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «ابن ابى طى» ؛ 2 EI ، مدخل «ابن ابى طى» .

ص: 523

ابن ابى طَى حلبى و كتاب «الحاوى فى رجال الشيعة الإماميّة»

بن احمد حلبى (م بعد از 480 ق) را مى توان ذكر نمود. (1)

ابن ابى طَى حلبى و كتاب «الحاوى فى رجال الشيعة الإماميّة»يكى از مهم ترين آثار رجالى قرن هفتم ، كتاب الحاوى فى رجال الشيعة الإماميّة ى عالم امامى ، يحيى بن حميد بن ظافر طايى مشهور به ابن ابى طى (575_630 ق) است. (2) اصل اين كتابْ باقى نمانده ؛ امّا مورد استفاده ذهبى ، ابن حجر عسقلانى ، ياقوت حموى ، صفدى و ابن شاكر كُتُبى بوده و اين افراد به تفاريق ، نقل قول هايى از اين كتاب آورده اند. اهمّيت اين نقل قول ها در شناخت تاريخ حديث شيعه در قرن هفتم (بخصوص در حلّه و حلب) است. شهيد اوّل و ابن شاكر كُتُبى به نقل از معجم الاُدباء ياقوت حموى ، شرح حال ابن ابى طى را چنين آورده اند : يحيى بن أبى طى أحمد بن طائى الحلبى ، أحد من يتأدّب و يتفقّه على مذهب الإماميّة و اُصولهم و له تصانيف فى أنواع العلوم ... مولده بحلب سنة 575 ق ... قرأ يحيى القرآن على والده و اشتغل بفقه الإماميّة على رشيد الدين المازندرانى ، و من تصانيفه : كتاب البستان فى مجلس الغلمان ، كتاب معادن الذهب فى تاريخ حلب ، كتاب ملح البرهان فى تفسير القرآن ، كتاب قبسة العجلان فى تفسير القرآن ، كتاب البيان فى أسباب نزول القرآن ، كتاب غريب القرآن ، تفسير الفاتحة ، المجالس الأربعين فى مناقب الأئمّة الطاهرين ، كتاب خلاصة الخلاص فى آداب الخواصّ ... ، كتاب حوادث الزمان على حروف المعجم ... ، كتاب تاريخ العلماء ... ، شرح نهج البلاغة ... ، تضوّع اللطائم فى شرح خطبة فاطمة الزهراء ... ، أسماء رواة الشيعة و مصنّفيها ... . (3)

.


1- .در مورد فرد نخست ، ر . ك : بغية الحلب فى تاريخ حلب ، ج 4 ، ص 1614 و در مورد فرد دوم ، ر . ك : لسان الميزان ، ج 1 ، ص 518 .
2- .براى آگاهى از شرح حال ابن ابى طى ، ر . ك : در دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، مدخل «ابن ابى طى» به قلم محمّد آصف فكرت ؛ الأنوار الساطعة فى المئة السابعة ، ص 205 و 206 .
3- .براى ديدن فهرست كامل آثار ديگر وى كه غالبا تأليفاتى در حوزه شعر است ، ر . ك : فوات الوفيات و الذيل عليها ، ج 4 ، ص 269 _ 271 . از اثر تاريخى ابن ابى طى يعنى كتاب معادن الذهب فى تاريخ الملوك و الخلفاء و ذوى الرتب ، بخش هايى به تفاريق در آثار مورّخان بعد از وى (چون : ابن فرات و ابو شامه مقدسى) باقى مانده است .

ص: 524

دانسته هاى ديگر ما درباره شيوخ ابن ابى طى ، گفته هاى وى در شرح حال برخى از افرادى است كه وى شرح حال آنها را در كتاب الحاوى نقل كرده است . مهم ترين اين افراد ، تاج العلى اشرف بن اعز ( / اغر) است . ابن ابى طى در شرح حال تاج العلى نوشته است: هو شيخنا العلّامة الحافظ النسابة الواعظ الشاعر . قدم علينا و صحبته و قرأت عليه نهج البلاغة و كثيرا من شعره ، و أخبرنى أنّه ولد بالرملة فى غرّة المحرّم سنة 482 و عاش 128 سنة ... و أخبرنى أنّه صنّف كتاب نكت الأنباء فى مجلّدين ، و كتاب جنّة الناظر و جنّة المناظر خمس مجلّدات فى تفسير مئة آيات و مئة الحديث و كتابا فى تحقيق غيبة المنتظر ، و ما جاء فيها عن النبىّ صلى الله عليه و آله و عن الأئمّة و وجوب الإيمان بها ، و شرح القصيدة البائيّة للسيّد الحميرى و غير ذلك . فسألته أن يأذن لى فى نسخ هذه الكتب و قراءته ، فاعتذر بالتقيّة ... . (1) كتاب ابن ابى طى ، علاوه بر اطلاعاتى كه درباره تشيّع در حلّه و حلب در اختيار ما قرار مى دهد ، حاوى نكاتى در مورد ديگر مراكز شيعى نيز هست . به عنوان مثال ، همو ضمن معرفى اسد بن على حلبى (م 534 ق) كه وى را عموى پدرش خوانده ، به اين نكته اشاره كرده كه وى كتابى در فضايل اهل بيت و نقضى بر كتاب العثمانيّة ى جاحظ نگاشته و در قم درگذشته است . عبارت ابن ابى طى چنين است: وُلِد سنة 485 و حفظ القرآن و هو ابن سبع ، و قرأ القراءات بالروايات ، و تعلّم الاُصول على مذهب الإماميّة ، و طاب له العلم فسافر و صنّف فضائل أهل

.


1- .تاريخ الإسلام (601 _ 610) ، ص 363 و 364 ؛ الوافى بالوفيات ، ج 10 ، ص 373 ؛ نكت الهميان فى نكت العميان ، ص 120 ؛ لسان الميزان ، ج 1 ، ص 695 . نيز ، ر . ك : در دانش نامه جهان اسلام ، مدخل «تاج العلى» (به قلم مرتضى دهقان) . تاج العلى ، مسند ترمذى را در مكّه نزد ابو الفتح كروخى به سماع دريافت كرده و از ابن فضلان طرطوسى و اسامة بن مرشد بن منقذ نيز سماع حديث نموده است . همچنين ، ر . ك : معجم أعلام الشيعة ، ج 1 ، ص 105 _ 110 .

ص: 525

عالمان حِلّه

البيت عليهم السلام . جمع فيه ما فى القرآن و الحديث ، و نقض كتاب العثمانيّة للجاحظ و مات بقمّ سنة 534 . (1) ابن ابى طى در شرح حال عالم امامى ، حسين بن اسماعيل بن الحسن بن محمّد بن الحسن نيشابورى مشهور به فخر الحرمين ، از مجلس درس وى ياد كرده كه در آن وى براى شيعيان و اهل سنّت تدريس مى كرده است . نكته جالب توجّه ديگر در شرح حال اين عالم امامى ، نگارش اثرى در رجال صحيح البخارى و صحيح مسلم بوده است . عبارت ابن ابى طى در شرح حال فخر الحرمين چنين است : كان إماميّا فى الاُصول و الفروع ، و يعرف الحديث ، و كان يجلس للعلّامة و يحدّث ، و قد خرّج رجال البخارى و رجال مسلم ، و كان أهل الحديث فى زمان يهابونه و اجتهدوا فى تلفه ، فلم يقدروا إلّا على نسبته إلى التشيّع ، فكان يحمد اللّه على ذلك. (2)

عالمان حِلّهشهر حلّه ظاهرا از اواخر قرن ششم ، به عنوان مركز مهم ترويج تشيّع ، اهمّيت خاصى پيدا كرده است . (3) در قرن هفتم و بعد از حمله مغولان و در امان ماندن حلّه و حلب از تاراج و غارت آنان ، اين شهر به جاى رى ، مركزى براى نشر و اشاعه تشيّع شد . اين را از اخبار تاريخى فراوانى كه درباره شهر حلّه نقل شده است ، مى توان استنباط نمود. به عنوان مثال ، محمّد بن جعفر مشهدى از رفت و آمد عالمان شيعه به شهر حلّه خبر داده است . به دليل نزديكى حلّه به حلب ، طبيعى است كه رفت و آمد ميان عالمان شيعى اين دو شهر ، فراوان بوده باشد . مشهدى نوشته كه در سال 575 ق ، ابو المكارم

.


1- .لسان الميزان ، ج 1 ، ص 586 و 587 . سيّد عبد العزيز طباطبايى در معجم أعلام الشيعة (ج1 ، ص 85) نيز اين مطلب را به نقل از ابن حجر عسقلانى نقل كرده است .
2- .لسان الميزان ، ج 2 ، ص 504 .
3- .براى اطلاع از اهميت حلّه به عنوان مركزى در ترويج تشيّع ، ر . ك : معجم أعلام الشيعة ، ج 1 ، ص 44 ، 59 ، 72 ، 136 ، 162 ، 170 ، 171 ، 174 ، 179 ، 182 ، 183 ، 188 ، 191 ، 192 ، 231 ، 232 ، 269 ، 307 ، 314 ، 331 ، 332 ، 358 ، 359 و 406 .

ص: 526

ابن ادريس حلّى

ابن زهره بعد از بازگشت از حج در سر راه خود ، به حلّه رفته است . او روايتى نيز از وى نقل كرده است. (1) با اين حال ، تنها منابع ما براى آگاهى از فعاليت هاى شيعه در حلّه ، برخى اطلاعات پراكنده در منابع و فهرست نسخه هاى خطّى است كه گاه در آنها به محلّ استنساخ نسخه نيز اشاره شده است ، گرچه بايد تذكّر داد كه در اين جا ، تنها برخى شواهد ارائه مى شود . كامل نبودن فهرست نسخه هاى خطّى ، اين امكان را فراهم نمى كند تا اطلاعات كاملى در اين مورد ارائه نمود . اوج مدرسه حلّه ، در قرن هفتم است و خاندان هاى شيعى بنو زهره ، آل طاووس ، آل نما ، و خاندان و شاگردان علّامه حلّى ، مشهورترين بيوتات شيعه در اين شهر هستند.

ابن ادريس حلّىيكى از عالمان مشهور قرن ششم ، محمّد بن احمد بن ادريس حلّى (م 588 ق) است . عمده شهرت وى به واسطه كتاب فقهى السرائر و انتقادات وى بر شيخ طوسى است . او در سال 543 ق ، در شهر حلّه به دنيا آمد . مشهورترين شيوخ اجازه وى عبارت اند از : شيخ حسن بن رطبه سورايى ، ابو المكارم حمزة بن على حلبى (مؤلّف اثر فقهى غُنية النّزوع) و عربى بن مسافر. ابن ادريس در حلّه اقامت داشته و توجّه اصلى وى _ همان گونه كه اشاره شد _ فقه بوده است ؛ امّا در كنار تدوين كتب فقهى ، از توجّه وى به ميراث حديثى شيعه نيز آگاهى هايى در دست است . به عنوان مثال ، وى در سال 570 يا 573 ق ، كتاب مصباح المتهجّد شيخ طوسى و در رمضان 574 ق ، كتاب قرب الإسناد را استنساخ كرده است. (2) وى همانند سيّد مرتضى ، عمل به خبر واحد را جايز نمى دانسته است . ابن ادريس در آخر كتاب فقهى السرائر خويش ، بخشى را به نام باب «الزيادات» آورده و در آن بخش هايى را (گاه در حدّ نقل چند روايت) از بيست و يك اثر كهن شيعى كه در

.


1- .ر . ك : بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 179 و 180 .
2- .الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، ج 17 ، ص 68 .

ص: 527

فخّار بن مَعْد موسوى و كتاب «الحجّة على الذاهب إلى تكفير أبى طالب»

اختيار داشته ، آورده است . اين آثار ، جزو معدود بخش هاى موجود از كتب اوّليه اماميّه به شكل اصلى خود هستند . اين آثار ، عبارت اند از : كتاب موسى بن بكر واسطى ، كتاب معاوية بن عمّار دهنى ، النوادر احمد بن محمّد بِزَنطى (از اصحاب امام هشتم) ، كتاب اَبان بن تغلب ، كتاب جميل بن درّاج ، كتاب احمد بن محمّد سيّارى ، الجامع بزنطى ، مسائل الرجل و مكاتباتهم إلى مولانا أبى الحسن ابو العبّاس عبد اللّه بن جعفر حميرى (م بعد از 293 ق و مؤلّف كتاب قرب الإسناد) ، كتاب حريز بن عبد اللّه سجستانى ، كتاب المشيخة ى حسن بن محبوب ، كتاب النوادر محمّد بن على اشعرى ، كتاب من لايحضره الفقيه شيخ صدوق ، قرب الإسناد و معانى الأخبار ، تهذيب الأحكام ، كتاب جعفر بن محمّد دهقان ، كتاب عبد اللّه بن بكير ، كتاب ابو القاسم بن قولويه ، كتاب اُنس العالم محمّد بن احمد صفوانى ، كتاب المحاسن برقى و كتاب العيون و المحاسن . اين بخش ها علاوه بر اين كه در آخر كتاب السرائر به چاپ رسيده ، به صورت جدا و تحت نام النوادر يا مستطرفات السرائر نيز به وسيله مدرسه امام مهدى (قم ، 1418 ق) به چاپ رسيده است.

فخّار بن مَعْد موسوى و كتاب «الحجّة على الذاهب إلى تكفير أبى طالب»يكى از عالمان امامى شهر حلّه در قرن هفتم ، ابو على شمس الدين فخّار بن مَعْد موسوى (م 630 ق) است . در منابع رجالى ، اطلاعات خاصى درباره زندگى وى نيامده است . 1 اَفَندى (1) و آقا بزرگ نيز بر اساس مطالب موجود در كتاب الحجّة على الذاهب كه مهم ترين اثر موجود وى است ، از اساتيد وى سخن گفته اند . وى در كتاب الحجّة ، از : عربى بن مسافر ، فخّار بن معد موسوى ، عميد الرؤسا هبة اللّه بن حامد ، على بن محمّد بن سكون ، ابو المكارم حمزة بن زهره ، يحيى بن على بن

.


1- .ر . ك : رياض العلماء ، ج 4 ، ص 319 _ 331 .

ص: 528

بطريق ، ابو الفضل بن حسين حلّى (كه از قرائت نزد وى در سال 598 ياد كرده) ، شادان بن جبرائيل بن اسماعيل قمى (كه نزد وى در واسط در سال 593 ق ، سماع حديث كرده) و گروهى ديگر از عالمان ، روايت كرده است . علّامه مجلسى در اشاره به فخّار بن معد نوشته است : و أقول : ألّف السيّد الفاضل السعيد شمس الدين أبو على فخّار بن معد الموسوى كتابا فى إثبات إيمان أبى طالب ، و أورد فيه أخبارا كثيرة من طرق الخاصّة و العامّة ، و هو من أعاظم محدّثينا و داخل فى أكثر طرقنا إلى الكتب المعتبرة و سنورد طريقنا ... . (1) وى علّت تأليف كتاب خود را چنين توضيح داده است : فإنّى رأيت جماعة من المنتمين إلى الإسلام ، المنتحلين للإيمان ، يثبتون أبا طالب ابن عبد المطّلب بن هاشم _ تغمّده اللّه برضوانه و أسكنه بحبوبة جنانه _ فى حيّز الكافرين و يعدّونه فى عدد الجاحدين ، مع ما يروون من أشعاره الشاهدة بصحّة إسلامه ، و يؤثرون من أخباره المؤذنة بإيمانه ، بغضا منهم لولده أمير المؤمنين و حسدا لفارس المسلمين ، حيث كان لا تكسر عودة العواجم و لا يقرح صفاته المزاحم . (2) ويژگى مهم كتاب فخّار بن معد ، تخريج رواياتى از كتاب كنز الفوائد كراجكى ، (3) الإرشاد شيخ مفيد ، الأمالى و كتاب من لايحضره الفقيه شيخ صدوق ، و احتمالاً آثارى درباره ابو طالب ، تأليف واقدى و شريف ابو على عمر بن على بن الحسين صوفى مشهور به الموضح النسابة است. (4)

.


1- .ر . ك : بحار الأنوار ، ج 35 ، ص 108 .
2- .الحجّة على الذاهب إلى تكفير أبى طالب ، ص 61 .
3- .فخّار بن معد موسوى ، از كتاب كنز الفوائد كراجكى ، احاديثى را به اين سلسله سند ، تخريج و نقل كرده است : «ما أخبرنى به الشيخ الفقيه أبو الفضل شادان بن جبرائيل بن إسماعيل القمّى رحمه اللهبواسط سنة 593 ق ، قال : أخبرنى عبد اللّه بن عمر الطرابلسى عن القاضى عبد العزيز ابن أبى كامل عن الشيخ الفقيه أبى الفتح محمّد بن علىّ بن عثمان الكراجكى .. . (ر . ك : همان ، ص 90 _ 94 ؛ كنز الفوائد ، ج 1 ، ص 183) . براى ديدن موارد ديگر نقل شده از كتاب كراجكى با اين سلسله اسناد ، ر . ك : الحجّة على الذاهب ، ص 94 ، 97 ، 104 ، 252 و 275 .
4- .كتاب الحجّة على الذاهب از منابع شيخ حرّ عاملى (م 1104 ق) در وسائل الشيعة (ج16 ، ص 231 و ج17 ، ص 331) و محمّدباقر مجلسى (م 1110 ق) در بحار الأنوار (ج 1 ، ص 18 ، ج 35 ، ص 72 ، 96 و 108 ) بوده است . محدّث نورى (م 1320 ق) ظاهرا به اين كتاب دسترس داشته است ؛ چرا كه در يك مورد (مستدرك الوسائل ، ج 6 ، ص 100) ، از اين كتاب ، مستقيم نقل حديث كرده است . براى شناخت اهمّيت فخّار در سلسله سند روايت آثار كهن اماميّه ، ر . ك : بحار الأنوار ، ج 42 ، ص 3 ، ج 72 ، ص 366 ، ج 104 ، ص 65 ، 71 ، 80 ، 143 ، 146 ، 170 و 197 ، ج 105 ، ص 25 ، 43 ، 45 ، 47 ، 56 ، 73 ، 88 ، 98 ، 139 ، 152 ، 154 ، 156 و 158 ، ج 106 ، ص 6 ، 16 ، 30 ، 53 ، 63 ، 146 و 158 ، ج 107 ، ص 7 ، 25 ، 35 ، 43 ، 45 ، 51 ، 63 ، 69 ، 71 ، 81 ، 89 ، 116 ، 125 ، 129 ، 132 ، 157 و 162 ؛ رجال ابن داوود ، ص 5 ؛ رجال العلّامة الحلّى ، ص 282 .

ص: 529

نتيجه گيرى

نتيجه گيرىقرن ششم و هفتم در تاريخ حديث شيعه ، تنها ، دوره اى براى گذار و انتقال ميراث شيعه به قرون بعدى است . در قرن هفتم ، جمال الدين ابن طاووس ، در نخستين تلاش ها براى ارائه ضوابط نقد حديث ، متفاوت از گذشته عمل نمود . نيز مهم ترين مراكز شيعى قرن ششم و هفتم ، يعنى حلّه ، حلب و رى ، شاهد حضور عالمان شيعى بوده است . از فعاليت قم در اين دوره ، آگاهى بسيار كمى در منابع آمده است . با اين حال ، همين تلاش عالمان شيعى را در انتقال ميراث گذشته به آينده نبايد اندك دانست . حضور نام ابن شهرآشوب در اسناد اجازه علّامه حلّى به بنو زهره ، نشانگر اهمّيت وى در اين قرن و روايت كتب حديثى است ، هرچند راه درازى در پيش بود تا كتاب هاى علم حديث تدوين گردد . با اين حال ، گردآورى و تدوين كتب حديثى ، از جمله فعاليت هاى عالمان شيعى اين قرن بوده است . شخصيت برجسته نجف در قرن پنجم ، فرزند شيخ طوسى ، ابو على حسن بن محمّد، بوده كه نقش مهمى در انتقال ميراث علمى پدرش داشته است . ابن ابى طى ، تاريخ نگار امامى ، در مورد وى چنين نوشته است : وُلِدَ بمشهد علىّ عليه السلام و قرأ على أبيه جميع كتبه . حدّثنى عماد الدين أبو جعفر محمّد بن أبى القاسم الطبرى ، قال : كان الشيخ أبو علىّ من أعبد الناس ... و قد زار أبو سعد السمعانى المشهد و سمع عليه و أثنى عليه ، و قال أبو منصور محمّد بن الحسن النقّاش : كنّا نقرأ على الشيخ أبى علىّ ... ، و كان أروى الناس للمثل و الشاهد ، و أحفظ الناس للاُصول ، و أنقلهم للمذهب ، و أرواهم للحديث. (1)

.


1- .تاريخ الإسلام (حوادث 520 _ 540 ق ) ، ص 557 و 558 .

ص: 530

نكته ديگرى كه شواهد اندكى در باره آن باقى مانده است ، آگاهى هاى ما در باب رَحله هاى (سفرهاى) علمى عالمان امامى براى تحمّل (دريافت) حديث و سماع آثار سلف در محضر برجستگان شيعه است . در شرح احوال حسين بن هبة اللّه بن ربطه سورايى _ كه از وى به عنوان «شيخ شيعه» ياد شده _ آمده است كه : قرأ الكثير و رحل إلى خراسان و الرَّى و مازندران ، و لقى كبار الشيعة. (1) صَفَدى كه اين مطلب را بايد از ابن ابى طى نقل كرده باشد ، نكته ديگرى را نيز متذكّر شده است: قدم بغداد و جالس أبا محمّد ابن الخشّاب ، و روى أمالى أبى جعفر بن محمّد بن الحسن الطوسى عن ابنه. (2) در رى نيز شيوخ برجسته امامى ، نقش مهمى در انتقال ميراث شيخ صدوق و ديگر آثار امامى ايفا كردند . به عنوان مثال ، شيخ عبد اللّه بن جعفر بن محمّد دوريستى ، يكى از اين عالمان است كه اجازه اى از وى در روايت كتاب مقتضب الأثر باقى مانده است. (3) البتّه نام و ياد برخى از عالمان برجسته اين دوره ، بويژه عالمان مكتب حلّه ، به نحو كافى و جامع ، باقى نمانده است . يكى از اين فقيهان ، على بن مسافر حلّى است . ذهبى ، تنها در شرح حال وى نوشته است : عالم الشيعة و فقيههم بالحلّة ، رحلت إليه الروافض من النواحى للأخذ عنه ، و روى عن العماد أبى جعفر الطبرى و غيره. (4) با توجّه به اين نكات ، تنها بايد گفت كه قرن ششم و هفتم ، دوره انتقال ميراث شيعه بوده است . مكتب حلّه و خصوصا تاريخ تشيّع در اين شهر ، مطلبى است كه نيازمند تحقيق جداگانه اى است .

.


1- .همان (حوادث 571 _ 580 ق ) ، ص 370 ؛ لسان الميزان ، ج 2 ، ص 585 ؛ الوافى بالوفيات ، ج 13 ، ص 79 .
2- .الوافى بالوفيات ، ج 13 ، ص 79 .
3- .ر . ك : علوم الحديث ، ش 9 ، ص 271 و 272 .
4- .تاريخ الإسلام (حوادث 581 _ 590 ق ) ، ص 40 .

ص: 531

منابع و مآخذ

منابع و مآخذ1 . آيينه پژوهش (دوماه نامه) ، قم : دفتر تبليغات حوزه علميه قم . 2 . الاحتجاج ، أحمد بن على الطَبَرسى (م 620 ق) ، تحقيق : إبراهيم البهادرى و محمّد هادى به ، تهران : دار الاُسوة ، 1413 ق ، اوّل . 3 . الإفادة فى تاريخ الإفادة الأئمة السادة ، ابو طالب يحيى بن حسين هاروني (م 424 ق)، تصحيح و تحقيق: محمّدكاظم رحمتى، تهران: ميراث مكتوب، 1387. 4 . الأربعون حديثا فى حقوق الإخوان ، محيى الدين ابو حامد محمّد بن عبد اللّه حسينى (م 634 يا 636 ق) ، به كوشش نبيل رضا علوان ، قم ، 1405 ق . 5 . الأربعون العلويّة و شرحها ، قاضى جعفر بن احمد بن عبد السلام مسورى ، تحقيق : عبد الفتّاح الكبسى ، اَمّان ، 1423 قم . 6 . ارج نامه ايرج ، به كوشش : محسن باقر زاده ، تهران : توس ، 1377 ش . 7 . إقبال الأعمال ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق) ، تحقيق : جواد القيّومى ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، 1414 ق ، اوّل . 8 . الأمالى ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق) ، تحقيق : حسين اُستاد ولى و على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامى ، 1404 ق ، دوم . 9 . الأمالى ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : مؤسسة البعثة ، 1407 ، اوّل . 10 . انديشه تفاهم مذهبى در قرن هفتم و هشتم هجرى ، رسول جعفريان ، قم ، 1371 ش .

.

ص: 532

11 . الأنساب ، ابو سعد عبد الكريم بن محمّد سمعانى (م 562 ق) ، تحقيق : عبد اللّه عمر البارودى ، بيروت : دار الجنان ، 1408 ق . 12 . الأنوار الساطعة فى المئة السابعة (طبقات أعلام الشيعة) ، آقا بزرگ الطهرانى ، مشهد : دار المرتضى ، 1404 ق . 13 . أمل الآمل ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملى (م 1104 ق) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسينى ، بغداد : مكتبة الأندلس ، 1385 ق . 14 . أهل البيت فى المكتبة العربيّة ، السيّد عبد العزيز الطباطبائى ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم ، 1417 ق / 1375 ش . 15 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهم السلام ، محمّد باقر بن محمّد تقى المجلسى (العلّامة المجلسى) (م 1111 ق) ، بيروت : مؤسسة الوفاء ، 1403 ق ، دوم . 16 . البداية والنهاية ، إسماعيل بن عمر الدمشقى (ابن كثير) (م 774 ق) ، بيروت : دار المعرفة ، 1417 ق . 17 . بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ، محمّد بن محمّد الطبرى ، (م 525 ق) ، نجف : المطبعة الحيدرية ، 1383 ق ، دوم . 18 . بُغيَة الطلب فى تاريخ حلب ، كمال الدين عمر بن أبي جرادة الحلبى (ابن عديم (م 660 ق) ، تحقيق : سهيل زكّار ، دمشق : دار حسّان ، 1410 ق . 19 . بغية الوعاة فى طبقات اللغويّين و النحاة ، جلال الدين عبد الرمان أبو بكر السيوطى (م 911 ق) ، تحقيق : محمّد أبو الفضل إبراهيم ، مطبعة عيسى البالبى (الحلبى ، 1964 _ 1965 م . 20 . تاريخ الإسلام و وفيات المشاهير و الأعلام ، محمّد بن أحمد الذهبى (م 748 ق) ، تحقيق : عمر بعد السلام تدمرى ، بيروت : دار الكتاب العربى ، 1409 ق) ، اوّل . 21 . تاريخ تشيّع در ايران ، رسول جعفريان ، قم : انصاريان ، 1380 ش . 22 . تاريخ طبرستان ، ابن اسفنديار بهاء الدين محمّد (م 613 ق) ، تحقيق : عبّاس اقبال ، تهران : پديده ، 1366 ش .

.

ص: 533

23 . تاريخ نيسابور ، محمّد بن عبد اللّه حاكم نيشابورى (م 406 ق) ، ترجمه : محمّد بن حسين خليفه نيشابورى ، تصحيح : محمّد رضا شفيعى كَدكَنى ، تهران : آگه ، 1375 ش . 24 . التحرير الطاووسى ، حسن بن زين الدين الشهيد الثانى (صاحب المعالم) (م 1011 ق) ، قم : دار الذخائر ، 1368 ق . 25 . تراثنا (مجلّه نصف سنويّة) ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام . 26 . التعازى ، محمّد بن الحسنى الكوفى (م 445 ق) ، تحقيق : فارس حسّون كريم (چاپ شده در : ميراث حديث شيعه ، دفتر چهارم ، ص 79 _ 145) ، قم : دار الحديث ، 1378 ش . 27 . التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، قم : مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، 1409 ق ، اوّل . 28 . التكملة لكتاب الصلة ، محمّد بن عبد اللّه أبى بكر القضائى (ابن الآبار) ، تحقيق : عبد السلام الهراش ، بيروت : دار الفكر ، 1415 ق . 29 . تهذيب الأحكام فى شرح المقنعة ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق) ، بيروت : دار التعارف ، 1401 ق ، اوّل . 30 . تيسير المطالب فى أمالى الإمام أبى طالب ، يحيى بن الحسين الهارونى الزيدى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1395 ق . 31 . الثاقب فى المناقب ، محمّد بن على الطوسى (ابن حمزة) (م 560 ق) ، تحقيق : نبيل رضا علوان ، قم : مؤسسة أنصاريان ، 1412 ق ، دوم . 32 . جامع الأخبار أو معارج اليقين فى اُصول الدين ، محمّد بن محمّد الشعيرى السبزوارى (ق 7 ق) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1414 ق ، اوّل . 33 . الجواهر المضيئة فى تراجم العلماء الحنفيّة ، عبد القادر بن محمّد القرشى الحنفى ، تحقيق : عبد الفتّاح الحلو ، رياض : هجر للطباعة والنشر . 34 . الحاوى فى رجال الشيعة الإماميّة ، ابن أبي طى الحلبى ، بازسازى و تدوين : رسول جعفريان ، تهران : سمينار مقدّماتى نسخه هاى خطّى ، 1379 ش .

.

ص: 534

35 . الحجّة على الذاهب إلى تكفير أبى طالب ، فخّار بن معد موسوى ، تحقيق : سيّد محمّد بحر العلوم ، بيروت ، 1408 ق . 36 . الحديث بقرطبة خلال القرن الخامس الهجرى، خالد الصمدى، رَباط، 1415 ق / 1995 م. 37 . الخرائج و الجرائح ، سعيد بن هبة اللّه الراوندى (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق) ، تحقيق : مؤسّسة الإمام المهدى عليه السلام ، 1409 ق . 38 . خصائص الوحى المبين ، يحيى بن الحسن الأسدى (ابن بطريق) (م 600 ق) ، تحقيق : محمّدباقر المحمودى ، تهران : وزارة الإرشاد الإسلامى ، 1406 ق ، اوّل . 39 . الخصال ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، چهارم . 40 . دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، زير نظر : كاظم موسوى بجنوردى ، تهران : مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، 1369 ش . 41 . دائرة المعارف اسلام ( EI2 ) ، زير نظر : گروهى از اسلام شناسان غربى ، ليدن (هلند) : بريل ، 1960 _ 2005 م . 42 . دانش نامه جهان اسلام ، زير نظر : غلامعلى حدّداد عادل ، تهران : بنياد دائرة المعارف اسلامى ، 1360 ش . 43 . دراسات عن الأباضيّة ، عمرو خليفة النامى ، ترجمه : ميخائيل خورى ، بيروت ، 2001 ق . 44 . دراسة حول الصحيفة السجّاديّة ، محمّد حسن الحسينى الجلالى ، بيروت : 1421 ق . 45 . الدرّ النظيم فى مناقب الأئمّة الهاميم ، يوسب بن حاتم الشمى (ابن حاتم) ، قم : جامعه مدرّسين ، مؤسسة النشر الإسلامى ، 1420 ق . 46 . الدروع الواقية ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1414 ق ، اوّل . 47 . ذخيرة الآخرة ، على بن محمّد سبزوارى ، به كوشش رسول جعفريان ، قم : انصاريان ، 1375 ش .

.

ص: 535

48 . الذريعة إلى اُصول الشريعة ، سيّد مرتضى ، تصحيح : ابو القاسم گرجى ، تهران ، 1376ش. 49 . ذيل تاريخ بغداد ، محمّد بن محمود البغدادى (ابن النجّار) (م 643 ق) ، حيدر آباد : دائرة المعارف العثمانيّة ، 1398 ق . 50 . ذيل التقييد فى رواية السنن و المسانيد ، تقى الدين محمّد بن أحمد الفاسى المكّى (ابو الطيب) ، تحقيق : كمال يوسف الحوت ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1410 ق . 51 . الذيل على «الروضتين» (تراجم القرنين السادس و السابع) ، عبد الرحمان بن إبراهيم المَقدِسى (أبو شامة) ، تصحيح : السيّد عزّت العطّار الحسينى ، بيروت : دار الجيل ، 1974 م . 52 . الرجال ، أحمد بن الحسين الغضائرى (ابن الغضائرى) (ق 5 ق) ، تحقيق : السيّد محمّد رضا الحسينى الجلالى ، قم : دار الحديث ، 1422 ق . 53 . رجال ابن داوود ، الحسن بن على الحلّى (ابن داوود) (م 737 ق) ، تحقيق : محمدصادق آل بحر العلوم ، قم : منشورات الشريف الرضى ، 1392 ق . 54 . رجال الطوسى ، محمّد بن الحسن الطوسى ، (م 460 ق) ، تحقيق : السيّد القيّومى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1415 ق ، اوّل . 55 . رجال العلّامة الحلّى (خلاصة الأقوال فى معرفة الرجال) ، حسن بن يوسف الحلّى (العلّامة) (م 726 ق) ، قم : الفقاهية ، 1417 ق ، اوّل . 56 . رجال النجاشى (فهرس أسماء مصنّفى الشيعة) ، أحمد بن على النجاشى (م 450 ق) ، بيروت : 1392 ق . 57 . الرعاية فى علم الدراية ، زين الدين بن على العاملى (شهيد ثانى) (م 966 ق) ، تحقيق : عبد الحسين بقّال ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشى النجفى ، 1413 ق . 58 . روضات الجنّات فى أحوال العلماء و السادات ، محمّدباقر الخوانسارى ، تهران : مكتبة إسماعيليان ، 1390 ق . 59 . رياض العلماء و حياض الفضلاء ، ميرزا عبد اللّه أفندى الإصفهانى (ق 12 ق) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسينى ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشى العامّة ، 1401 ق ، اوّل .

.

ص: 536

60 . سير أعلام النبلاء ، محمّد بن أحمد الذهبى (م 748 ق) ، تحقيق : شُعيب الأرنؤوط ، بيروت : مؤسسة الرسالة ، 1414 ق ، دهم . 61 . شهاب (فصل نامه) ، قم : كتاب خانه آية اللّه مرعشى . 62 . الصراط المستقيم إلى مستحقّى التقديم ، على بن يونس النباطى البياضى (م 877 ق) ، به كوشش : المسشاريّة الثقافيّة للجمهوريّة الإسلاميّة الإيرانيّة ، 1405 ق . 63 . طبقات أعلام الشيعة ، شيخ آقا بزرگ الطهرانى ، تحقيق على نقى منزوى ، قم : مؤسسه اسماعيليان ، 1971 م . 64 . طبقات الزيديّة الكبرى (بلوغ المراد إلى معرفة الأسناد) ، ابراهيم بن قاسم المؤيّد باللّه ، تحقيق : عبد السلام بن عبّاس الوجيه ، اَمّان ، 1421 ق . 65 . الطبقات الشافعيّة الكبرى ، سُبكى تاج الدين عبد الوهّاب السُبكى ، تحقيق : محمود محمّد الطناحى و عبد الفتّاح محمّد الحلو ، رياض ؟؟؟ : هجر الطباعة و النشر و التوزيع ، 1413 ق . 66 . الطبقات المفسّرين ، عبد الرحمان بن أبي بكر السيوطى ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، بى تا . 67 . عارضة الأحوذى بشرح جامع الترمذى ، محمّد بن عبد اللّه المعافرى الأندلسى (ابن العربى) ، بيروت : دار الفكر ، 1415 ق . 68 . علوم حديث (فصل نامه) ، قم : دار الحديث . 69 . على بن عيسى اِربِلى و كشف الغُمّة : برگى از تاريخ تشيّع دوازده امامى ، رسول جعفريان ، مشهد ، 1373 ش . 70 . العواصم من القواصم ، محمّد بن عبد اللّه المعافرى الأندلسى (ابن العربى) ، تحقيق : محب الدين الخطيب ، قاهره : دار الكتب السلفية ، 1406 ق . 71 . عيون أخبار الرضا ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق) ، تصحيح حسين الأعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1404 ق . 72 . فتح الأبواب بين ذوى الألباب ، على بن موسى الحلّى (السيّد) (م 664 ق) ، تحقيق : حامد الخفّاف ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1409 ، اوّل .

.

ص: 537

73 . فرائد السمطين فى فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمّة من ذرّيّتهم ، إبراهيم بن محمّد الجوينى (م 730 ق) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودى ، بيروت : مؤسسة المحمودى ، 1398 ق ، اوّل . 74 . فرهنگ ايران زمين ، زير نظر : ايرج افشار ، تهران : طلايه ، 1375 ش ، دوم . 75 . فلاح السائل ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق) ، تحقيق : غلامحسين مجيدى ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، 1419 ق ، اوّل . 76 . فوات الوفيات و الذيل عليها ، محمّد بن شاكر الكتبى ، تحقيق : احسان عبّاس ، بيروت : دار الصادر ، بى تا . 77 . الفهرست ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق) ، تحقيق : السيّد جواد القيّومى ، قم : مؤسسة نشر الفقاهة ، 1417 ق ، اوّل . 78 . فهرست علماء الشيعة ، منتجب الدين على الرازى (ق 6 ق) ، تصحيح : مير جلال الدين محدّث اُرمَوى ، قم : كتاب خانه آية اللّه مرعشى ، 1366 ش . 79 . فهرست كتب خطّى كتاب خانه مركزى آستان قدس رضوى ، باز نگارى : سيّد محمّد رضا رضا پور ، مشهد : آستان قدس رضوى ، 1379 ش . 80 . فهرست نسخ خطّى اهدايى آقاى سيّد محمّد مشكات به دانشگاه تهران ، ج 3 _ 8 ، محمّدتقى دانش پژوه ، 1332 _ 1338 ش . 81 . قصص الأنبياء ، سعيد بن هبة اللّه (قطب الدين الراوندى) (م 573) ، تحقيق : غلامرضا عرفانيان ، مشهد : مجمع البحوث الإسلاميّة التابع لمؤسسة الآستانه الروضيّة ، 1409 ق ، اوّل . 82 . كتاب خانه ابن طاووس و احوال و آثار او ، اِتان كلبرگ ، ترجمه : سيّد على قرائى و رسول جعفريان ، قم ، 1371 ش . 83 . كتاب ماه دين (ماه نامه) ، تهران : خانه كتاب ايران . 84 . كشف الظنون عن أسامى الكتب و الفنون ، مصطفى بن عبد اللّه حاجى خليفة ، بيروت : دار الصادر ، بى تا .

.

ص: 538

85 . كشف الغعمّة فى معرفة الأئمّة ، على بن عيسى الإربلى (م 687 ق) ، تصحيح : السيّد هاشم الرسولى المحلّاتى ، بيروت : دار الكتاب ، 1401 ق ، اوّل . 86 . كشف المَحَجّة لثمرة المُهْجة ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق) ، تحقيق : محمّد الحسّون ، قم : مكتبة الإعلام الإسلامى ، 1412 ق ، اوّل 87 . كنز الفوائد ، محمّد بن على الكراجكى الطرابلسى (م 449 ق) ، تصحيح : عبد اللّه نعمة ، قم : دار الذخائر ، 1410 ق ، اوّل . 88 . لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب ، على بن أبي القاسم البيهقى (ابن الفندق) ، تحقيق : مهدى الرجائى ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشى النجفى العامّة ، 1410 ق . 89 . لسان الميزان ، أحمد بن على العسقلانى (ابن حجر) (م 852 ق) ، مؤسسة الأعلمى ، 1406 ق ، سوم . 90 . لوامع الأنوار فى جوامع العلوم و الآثار و تراجم اُولى العلم و الأنظار ، مجد الدين بن محمّد المؤيّدى ، صعده : مكتبة التراث الإسلاميّة ، 1414 ق . 91 . مثالب النواصب ، ابن شهر آشوب ، (نسخه خطّى) . 92 . مجمع الآداب فى مجمع الألقاب ، عبد الرزاق بن أحمد الشيبانى (ابن الفوطى) ، تحقيق : محمّد الكاظم ، تهران : وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1416 ق ، 1374 ش . 93 . المختصر المحتاج إلى من تاريخ الحافظ ابن الدُّبيثى ، شمس الدين محمّد بن أحمد الذهبى (م 847 ق) ، تحقيق : مصطفى جواد ، بغداد : جامعة بغداد . 94 . مدارس نظاميه و تأثيرات علمى و اجتماعى آن ، نور اللّه كسائى ، تهران : امير كبير ، 1374 ش . 95 . المزار الكبير ، محمّد بن جعفر المشهدى (ق 6 ق) ، تحقيق : السيّد جواد القيّومى الإصفهانى ، قم : قيّوم ، 1419 ق ، اوّل . 96 . اسمتفاد من ذيل تاريخ بغداد ، محمّد بن محمّد البغدادى (ابن النّجار) (م 643 ق) ، حيدر آباد ، دائرة المعارف العثمانيّة ، 1408 ق .

.

ص: 539

97 . معالم العلماء فى فهرست كتب الشيعة و أسماء المصنّفين منهم قديما و حديثا ، محمّد بن على بن شهر آشوب المازندرانى (م 588 ق) ، نجف : المطبعة الحدريّة ، 1380 ق . 98 . معجم أعلام الأباضيّة من القرن الأوّل الهجرى إلى العصر الحاضر ، به كوشش : محمّد بن موسى بابا عمى و ديگران ، بيروت ، 1421 ق . 99 . معجم أعلام الشيعة ، سيّد عبد العزيز طباطبايى ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1417 ق . 100 . معجم البلدان ، ياقوت بن عبد اللّه الحَمَوى الرومى (م 626 ق) ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1399 ق ، اوّل . 101 . مقدّمه اى بر فقه شيعه ، سيّد حسين مدرّسى طباطبايى ، مشهد : بنياد پژوهش هاى اسلامى ، 1368 ش . 102 . مكتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى ميانه ، ويفرد مادلونگ ، ترجمه : جواد قاسمى ، مشهد : بنياد پژوهش هاى اسلامى ، 1375 ش . 103 . مناقب آل أبى طالب (المناقب لابن شهر آشوب) ، محمّد بن على المازندرانى (ابن شهر آشوب) (م 588 ق) تحقيق : يوسف البقاعى ، بيروت : دار الأضواء 1421 ق ، 1991 م . 104 . المنتخب من السياق لتالريخ نيسابور ، عبد الغافر الفارسى (م 529 ق) ، تحقيق : محمّد أحمد عبد العزيز ، بيروت : دار الكتب العلميّد ، 1409 ق . 105 . موسوعة طبقات الفقهاء ، اللجنة العلميّد فى مؤسسة الإمام الصادق عليه السلام ، إشراف جعفر السبحانى ، قم : مؤسسة الإمام الصادق عليه السلام ، 1418 ق . 106 . ميراث حديث شيعه (نيم سال نامه) ، به كوشش : مهدى مهريزى _ على صدرايى خويى ، قم : دار الحديث ، 1377 ش _ تا كنون . 107 . ميزان الاعتدال فى نقد الرجال ، محمّد بن أحمد الذهبى (م 748 ق) ، تحقيق : على محمّد معوض ، بيروت : دار الكتب العلميّد ، 1416 ق . 108 . نشر دانش (فصل نامه) ، تهران : مركز نشر دانشگاهى . 109 . نَفحُ الطيب من غصن الأندلس الرطيب ، أبو العبّاس أحمد بن محمّد المَقَّرى (م 1041 ق) ، تصحيح : إحسان عبّاس ، بيروت : دار الفكر ، 1968 م .

.

ص: 540

110 . نقض (بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض) ، عبد الجليل قزوينى رازى ، تصحيح : مير جلال الدين محدّث اُرمروى ، تهران : انجمن آثار ملّى : 1358 ش . 111 . نكت الهميان فى نكت العميان ، خليل بن آيبك الصَّفَدى (م 764 ق) ، تصحيح : أحمد زكى ، قاهره : مطبعة بولاق ، 1911 م . 112 . النوادر ، فضل اللّه بن على الحسنى الراوندى (م 571 ق) ، تحقيق : سعيدرضا على عسكرى ، قم : دار الحديث ، 1377 ش ، اوّل . 113 . الوافى بالوفيات ، خليل بن آيبك الصَّفَدى (م 749 ق) ، وسيبادن (آلمان) : فرانْزشْتايْنر ، 1381 ق ، دوم . 114 . وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملى (م 1104 ق) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1409 ق ، اوّل . 115 . وصول الأخيار إلى اُصول الأخبار ، حسين بن عبد الصمد عاملى (م 984 ق) ، تحقيق : عبد الطيف الكوهكمرى ، قم : مجمع الذخائر الإسلاميّة ، 1401 ق . 116 . وفيات الأعيان ، أحمد بن محمّد البرمكى (ابن خَلَّكان) (م 681 ق) ، تحقيق : إحسان عبّاس ، بيروت : دار صادر . 117 . اليقين باختصاص مولان علىّ عليه السلام بإمرة المسلمين ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق) ، تحقيق : محمّدباقر الأنصارى ، قم : مؤسسة دار الكتاب ، 1413 ق ، اوّل . 118 . المناقب (المناقب للخوارزمى) ، الموفّق بن أحمد المكّى الخوارزمى (م 568 ق) ، تحقيق : مالك المحمودى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، دوم .

.

ص: 541

. .

ص: 542

. .

ص: 543

. .

ص: 544

. .

ص: 545

. .

ص: 546

. .

ص: 547

. .

ص: 548

. .

ص: 549

. .

ص: 550

. .

ص: 551

. .

ص: 552

. .

ص: 553

. .

ص: 554

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109