سند شناسي احاديث

مشخصات كتاب

سرشناسه : غلامعلي، مهدي، 1353 -

عنوان و نام پديدآور : سند شناسي احاديث/ مهدي غلامعلي؛ سرويراستار محمدهادي خالقي؛ ويراستار حسين پورشريف؛ [براي] پژوهشگاه قرآن و حديث، پژوهشكده علوم و معارف حديث، گروه تاريخ و مصطلحات.

مشخصات نشر : قم : موسسه علمي - فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 1393.

مشخصات ظاهري : 162ص.

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : كتابنامه: ص. [162] - 163؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : احاديث شيعه -- تاريخ

موضوع : محدثان شيعه

موضوع : شيعيان -- تاريخ

شناسه افزوده : پژوهشگاه قرآن و حديث

شناسه افزوده : موسسه علمي - فرهنگي دارالحديث. پژوهشكده علوم و معارف حديث. گروه تاريخ و مصطلحات

شناسه افزوده : موسسه علمي - فرهنگي دارالحديث. سازمان چاپ و نشر

رده بندي كنگره : BP106/5 غ8ت2 1392

رده بندي ديويي : 297/29

ص: 1

جلسۀ اول اهداف درس

ص: 2

درآمد

1. پيدايش علم رجال

اهداف درس

درآمد

1. پيدايش علم رجال

سندشناسي احاديث

مدرس: استاد مهدي غلامعلي

ارزيابي: ______________

تدوين: محمد سلامي/ محمود سراجه/ اسماعيل اثباتي

ويرايش: عرفان حائري

حروف چيني و صفحه آرايي: معصومه احمدي/ محمد جواد جهاني/ نرجس حسنلو

نيم سال دوم سال تحصيلي 88 _ 87

ويراست اول, اسفند 87

.

ص: 3

فهرستصفحه

.

ص: 4

2. سند

الف) تعريف سند

2. سند

الف) تعريف سند

معناي لغوي

.

.

ص: 5

ب) اهميت سند

معناي اصطلاحي

ب) اهميت سند

.

.

ص: 6

. .

ص: 7

. .

ص: 8

3. تدوين علم رجال

3. تدوين علم رجال

.

.

ص: 9

4. كتب موجود رجالي

5. سبك هاي گوناگون رجالي

4. كتب موجود رجالي

5. سبك هاي گوناگون رجالي

جلسه اولكليات

.

ص: 10

چكيده

چكيده

اهداف درس

آشنايي با:

تاريخچه پيدايش علم رجال؛

سند و اهميت آن؛

نگارش هاي رجالي و سبك هاي آن ها.

درآمد

سندشناسي، يكي از مباحث مهم و اصلي علم رجال است، و به نوعي ميدانِ عمل براي مباحث و نظراتي است كه در مباحث ديگر علم رجال، مانند توثيقات عام و خاص، توثيق و تضعيف، آشنايي با علم رجال و آشنايي با منابع علم رجال بيان شده است.

هدف غايي در مباحث علم رجال، كسب توانايي در بررسي اسناد است تا صحت و سقم روايات مشخص شود. بنا بر اين جايگاه بحث سندشناسي، بسيار رفيع تر و مهم تر از مباحث پيشين علم رجال است.

براي ورود به بحث سندشناسي، لازم است ابتدا مطالبي به عنوان پيش گفتار بيان شود.

1. پيدايش علم رجالشماري بر اين باورند كه علم رجال در زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) شكل گرفت. منظور از علم رجال در آن زمان اين بود كه صحابه، در روايات منقول از پيامبر دقت مي كردند كه اين روايت از چه كسي نقل شده است؟ البته اين نكته از موارد اختلافي است، چون با توجه به اطلاعاتي كه از سطح آگاهي هاي مردمان عصر نبوي در اختيار داريم، بسيار بعيد است كه چنين رويكردي در آن زمان در پيش گرفته شده باشد.

اما پس از عصر پيامبر (صلي الله عليه وآله)، ميان شيعه و سني، در  باره آغاز پيدايش علم رجال اختلاف شد. شيعيان با توجه به روايت سليم بن قيس هلالي در كتاب شريف كافي، به اين نتيجه رسيدند كه مباحث علم رجال در عصر امام علي (عليه السلام) شكل گرفته و از آن زمان به صورت جدي پيگيري شده است.

سليم بن قيس هلالي، هنگامي كه مخالفت امام علي (عليه  السلام) و يارانش سلمان، مقداد و ابوذر را با تفسيرهاي برخي صحابه از قرآن و نيز باطل انگاشتن برخي احاديث منسوب به پيامبر (صلي  الله  عليه  وآله) از سوي بعضي اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) را مي بيند به حضور امام علي (عليه  السلام) مي شتابد و مي گويد:

.

ص: 11

إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ سَلْمَانَ وَالْمِقْدَادِ وَأَبِي ذَرٍّ شَيْئاً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَأَحَادِيثَ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ غَيْرَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ ثُمَّ سَمِعْتُ مِنْك تَصْدِيقَ مَا سَمِعْتُ مِنْهُمْ وَرَأَيْتُ فِي أَيْدِي النَّاسِ أَشْيَاءَ كثِيرَةً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَمِنَ الْأَحَادِيثِ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ أَنْتُمْ تُخَالِفُونَهُمْ فِيهَا وَتَزْعُمُونَ أَنَّ ذَلِك كلَّهُ بَاطِلٌ أَفَتَرَي النَّاسَ يَكذِبُونَ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ مُتَعَمِّدِينَ وَيُفَسِّرُونَ الْقُرْآنَ

.

ص: 12

جلسۀ دوم اهداف درس

درآمد

الف) اطمينان از صحت عناوين سند

ب) آگاهي از رابطه هاي موجود ميان راويان در سند

ج) آگاهي از روش مؤلفان در چينش اسناد

اهداف درس

درآمد

الف) اطمينان از صحت عناوين سند

ب) آگاهي از رابطه هاي موجود ميان راويان در سند

ج) آگاهي از روش مؤلفان در چينش اسناد

بِآرَائِهِمْ ... .(1)

من از سلمان و مقداد و ابوذر چيزهايي از تفسير قرآن و احاديثي از پيامبر (صلي الله عليه وآله) مخالف آنچه نزد مردم است، مي شنوم، سپس از شما تصديق گفته هاي ايشان را در مي يابم و در دست مردمان، تفسيرهاي بسياري از قرآن و احاديثي از پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) ديدم كه شما با آن ها مخالفت مي كنيد، آيا ادعاي بطلان همه آن ها را داريد؟ آيا چنين مي بينيد كه مردم عمداً به پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) دروغ مي بندند و قرآن را به رأي خود تفسير مي كنند؟

آن گاه امير المؤمنين مطالب مفصلي را در تبيين جايگاه افرادي كه از پيامبر روايت مي كردند، بيان مي كند. به دليل طولاني بودن متن حديث، بخشي از آن، كه به دسته بندي راويان مي پردازد، بيان مي شود.

بي گمان ناقلان حديث پيامبر چهار دسته اند كه پنجمي ندارد: يكي منافقي است كه ايمان نمايي مي كند و اسلام آرايي، به ظاهر نه گناه مي كند و نه هرزگي، اما به عمد بر رسول خدا دروغ مي بندد. پس اگر مردم مي دانستند كه او منافقي است دروغگو، از او نمي پذيرفتند و گفتارش را تصديق نمي كردند. اما با ناآگاهي مي گويند: «او يار رسول خدا است، حضرت را از نزديك ديده، سخنش را شنيده و از او آموخته است» و بر اين مبنا گفته هايش را مي پذيرند. در حالي كه خداوند با آن تعبيرهاي ويژه از منافقين خبر داده و با توصيف هايي آن چنان، ويژگي هايشان را بيان كرده است. اينان پس از پيامبر باقي ماندند و به رهبران گمراهي و دعوتگران به آتش با تبليغات آكنده از ياوه و تهمت نزديك شدند. پس آنان را بر كارها گماشتند و به فرمانروايي بر گردن مردم نشاندند و خود با تكيه بر آنان به خوردن دنيا نشستند. آري به راستي مردم، به جز شماري بهره مند از عصمت الهي، با دنيا و پادشاهان اند. اين يكي است از آن چهار گروه روايتگر. دوم؛ كسي كه از رسول خدا چيزي شنيده، ولي به درستي به خاطرش نسپرده است، و با توهم چيزي را گرفته، اما از روي عمد دروغ نمي گويد. پس او همان را كه در دست دارد، باز مي گويد و به آن عمل مي كند، و مي گويد كه من آن را از رسول خدا شنيده ام. اگر مسلمانان مي دانستند كه او پندار خويش را با آن حديث آميخته است، سخنش را نمي پذيرفتند. چنان كه اگر او خود نيز مي دانست، آن را فرو مي افكند. سوم؛ مردي است كه از رسول خدا شنيده كه به چيزي فرمان داده است، ولي از نهي آن در زماني ديگر، آگاهي نيافته است و يا نهي حضرتش را شنيده است، ولي از فرمان بعدي ناآگاه است. باري، منسوخ را به خاطر سپرده، اما ناسخ را از ياد برده است، كه اگر منسوخ بودنش را مي دانست بي گمان آن را وا مي نهاد. چنان كه اگر مسلمانان به هنگام شنيدن حديث او، از منسوخ بودنش آگاهي داشتند، رهايش مي كردند. و چهارمين و آخرين؛ مردي است كه از ترس خدا بر او و رسولش دروغ نمي بندد، و به حرمت رسول خدا دروغ را دشمن مي دارد، و در آنچه از پيامبر شنيده به ورطه پندار نيز نيفتاده، بلكه آنچه را كه شنيده، به همان صورت به خاطر مي سپارد و شنيده خود را بي هيچ فزوني و كاستي باز مي گويد. حكم ناسخ را حفظ كرده است و به كار مي بندد، منسوخ را دانسته است و از آن مي پرهيزد، خاصّ و عام و محكم و متشابه را شناخته است و هر موضوعي را در جايگاه ويژه اش قرار مي دهد.

.


1- .. كافي، ج 1، ص 62.

ص: 13

پيشينۀ سند شناسي

ضروريات سند شناسي از ديدگاه مامقاني

عرفان السند (شناخت سند)

پيشينۀ سند شناسي

ضروريات سند شناسي از ديدگاه مامقاني

عرفان السند (شناخت سند)

بسا كه پيامبر خدا كلامي چند سويه داشت، گاهي خاص و گاهي عام، اين سخنان به گوش كسي مي خورد كه از معناي سخن خدا و رسول، شناخت درستي نداشت و بي آن كه بداند معني و مقصود چيست و هدف از صدور آن كلام كدام است، به نقل و توجيه اش مي نشست. از سوي ديگر، تمامي ياران رسول خدا اهل كاوش و پرسش نبودند، تا آن جا كه بعضي دوست داشتند كه صحراگرد يا عابري در محضر حضرتش حضور يابد و پرسشي مطرح كند، تا آنان نيز پاسخش را بشنوند، اما من چنان بودم كه هر آنچه را بر من مي گذشت، مي پرسيدم و به خاطر مي سپردم. باري اين بود خلاصه آنچه مي توان پيرامون چهره هاي گوناگون راويان و آفات روايات آنان بيان كرد.(1)

شيعيان معتقدند كه اين فرمايش امير المؤمنين (عليه السلام) به سليم بن قيس هلالي، نشان دهنده پيشينه علم رجال و پيدايش آن در عصر آن حضرت است. اما در مقابل، اهل سنت بر اين باورند كه بحث علم رجال پس از رخداد فتنه ها پيش آمد. از آن زمان به بعد بود كه مردم از ناقل حديث پرسش مي كردند. اما در اين كه فتنه ها دقيقاً چه زماني رخ داده است، ميان اهل سنت اختلاف است. از سال 36 و 40 هجري تا آخر سده نخست، به عنوان دوران فتنه بحث مي شود. محمد بن سيرين (م 110 ﻫ)، كه از تابعيان بزرگ به شمار مي رود، در اين باره مي گويد:

چنين متداول نبود كه از اسناد پرسش كنند؛ اما وقتي فتنه واقع شد، گفتند كه نام رجالتان را براي ما بگوييد؛ پس دقت مي كردند و روايات اهل سنت را مي پذيرفتند و از اهل بدعت حديث نمي گرفتند.(2)

.


1- .نهج البلاغة، خطبۀ 210، ترجمۀ معاديخواه با اندكي تصرّف.
2- .. صحيح مسلم، ج 1، ص 11، مقدمه.

ص: 14

1. شناخت مدلّسين و وضّاعين

2. شناخت نوع مولا

3. شناخت طبقه و زمان حيات راوي

4. شناخت بيوتات, اَنساب و بُلدان

5. شناخت راويان برادر يا خواهر

6. تمييز مشتركات

منظور ايشان از فتنه ها، اختلاف صحابه بود كه در عصر عثمان رخ داد و علت اين اختلاف، ترديد در حقانيت عثمان بود. پس از روي كار آمدن امير المؤمنين علي (عليه السلام) هم، بحث فتنه جدي تر شد و مسلمانان به دو گروه تقسيم شدند، گروهي طرفدار امير المؤمنين و گروهي در مقابل، طرفدار عثمان بودند.

2. سنداين بخش، شامل چند قسمت است كه در زير به آن اشاره مي شود.

الف) تعريف سند

معناي لغوي

«سند» را در لغت اين گونه تعريف كرده اند:

.

ص: 15

مراحل تحقيق در سند

1. شناخت سند

2. كشف تحريفات سند

7. شناخت راويان تك شاگردي

8. ضبط اَسما و انساب

مراحل تحقيق در سند

1. شناخت سند

2. كشف تحريفات سند

ما استُنِدَت إليهِ مِن حائطٍ أو غَيرِه، وَيُقالُ فُلانٌ سَنَدٌ أي مُعتَمَدٌ.(1)

آنچه كه به آن تكيه داده يا اعتماد مي شود، خواه ديوار يا هر وسيله محكم ديگر، و وقتي گفته مي شود «فُلانٌ سَنَدٌ» يعني آن فرد مورد اعتماد است.

معناي اصطلاحي

در اصطلاح سند را چنين تعريف كرده اند:

طَريقُ المَتنِ، وَيُطلَقُ عَلي مَجموعِ مَن رَواهُ حَتّي يَنتَهي إلي المَعصومِ (عليه السلام).(2)

راهي كه ما را به متن مي رساند و آن به مجموع افرادي اطلاق مي شود كه روايتي را نقل مي كنند تا اين كه به معصوم منتهي شود.

ب) اهميت سند

در باره اهميت سند، يادكرد چند نكته، ضروري است:

نكته نخست اين كه سند، معيار ارزيابي حديث است. يعني براي ارزيابي يك حديث و دانستن اين نكته كه حديث صحيح است يا حسن يا موثق، به سند حديث توجه مي شود نه متن آن. در واقع با بررسي رجال سند، به اين نتيجه مي رسيم كه آيا اين حديث صحيح است يا نه. بنا بر اين در ارزيابي يك روايت، سندْ مهم تر از متن است. در نتيجه براي اطمينان يافتن از صدور حديثي از سوي معصوم (عليه السلام)، بايد به بررسي سندي بپردازيم.

شافعي از عالمان اهل سنت در اين زمينه مي گويد:

مَثَلُ الذي يَطلُبُ الحَديثَ بِلا إسنادٍ كَمَثَلِ حاطبِ لَيلٍ.(3)

مثل كسي كه حديثي را بدون سند نقل مي كند همانند «حاطب ليل» است.

«حاطب ليل»(4) در لغت به كسي گفته مي شود كه هر رطب و يابس و هر درست و غلطي را به هم مي آميزد و مطالبي را براي خوانندگان و مراجعه كنندگان خود بيان مي كند. چنين فردي نه تنها از مقام بالايي برخوردار نيست بلكه در نزد عرف هم اعتباري ندارد. بنا بر اين كسي كه روايتي را بدون سند نقل مي كند، شايسته توجه و اعتماد نيست.

نكته دوم اين كه سند از موارد اختصاصي آموزه هاي روايي مسلمانان است. به سخن ديگر با بررسي اديان پيشين همچون يهود و مسيحيت، اين نكته آشكار مي شود كه پيروان هيچ يك از اين اديان، هنگام نقل روايت از پيامبر و بزرگان خود، از سند استفاده نمي كردند. به همين دليل گفته شده است:

.


1- .. المصباح المنير، فيومي، ص 291، ذيل مادۀ «سند».
2- .. الرواشح السماوية، ميرداماد، الرشحة الأولي، ص 71 (تقريباً با همين مضمون).
3- .. شرح مسند ابي حنيفه، ملا علي قاري، ص 8.
4- .. لسان العرب، ابن منظور، ج 1، ص 322.

ص: 16

3. تمييز مشتركات

4. توحيد مختلفات

5. بررسي توثيقات و تضعيفات

چكيده

3. تمييز مشتركات

4. توحيد مختلفات

5. بررسي توثيقات و تضعيفات

چكيده

الإسنادُ خَصيصَةٌ مِن خَصائصِ هذِهِ الأُمة.(1)

استناد حديث به قائل آن، خصيصه و ويژگي امت اسلام است.

عثمان بن عبد الرحمن (م 643) در اثر خويش با عنوان مقدمه ابن صلاح نيز به همين نكته اشاره كرده است. او مي نويسد:

أصلُ الإسنادِ أوّلاً خَصيصةٌ فاضلةٌ مِن خَصائصِ هذهِ الأمّة وَسُنةٌ بالغةٌ مِن السُنَنِ المُؤكَّدَةِ.(2)

اصل سند  آوردن، خصيصه اي نيكو از خصايص اين امت و روشي باليده از سنت هاي مورد تأكيد است.

همچنين عبد الله بن مبارك، يكي از راويان سده دوم هجري، مي گويد:

الإسنادُ عندي مِن الدينِ، لَولا الإسنادُ لَقالَ مَن شاءَ ما شاءَ ... مَثَلُ الذي يَطلُبُ أمرَ دينِِه بِلا إسنادٍ كَمَثَلِ الذي يَرتَقي السَطحَ بِلا سُلَّمٍ فأنّي يَبلُغُ السَماء.(3)

سند آوردن نزد من از دين است، اگر اسناد نبود هر كسي هر چيزي مي خواست بيان مي كرد ... مَثَل كسي كه امر دينش را بدون اسناد بيان مي كند مَثل كسي است كه قصد دارد بدون نردبان از بلندي بالا رود، پس چگونه و از كجا به بلندي مي رسد.

بديهي است كه اگر كسي بخواهد مطلب والايي را از معصومان (عليهم  السلام) يا از پيامبر خدا نقل بكند، بايد سند بياورد. امروزه مسيحيان براي نقل مطالب از حضرت مسيح يا حواريون، هيچ سندي ذكر نمي كنند. وجود اناجيل متعدد و پراكنده، گواهي بر اين مدعا است. همين مشكل در دين يهود هم به چشم مي خورد.

نكته سوم، توجه شيعه به سند است. بيش تر احاديث شيعيان در عصر معصومان (عليهم السلام) تدوين شد. از اين رو، كتاب هاي فراواني در ميان شيعه مشهور شد كه ذكر طريق به اين كتب مشهور، براي شيعيان مهم بود. سخن زير سيره علماي شيعه در نقل احاديث را بازگو مي كند.

فإنّهُم يَأخُذُونَ الحَديثَ عَن الثِقَةِ المَعروفِ في زَمانِه بِالصِدقِ والأمانَةِ، وَالمشهورِ في حينِه بالوَرَعِ والاستِقامَةِ ثُمَّ عَن مِثلِه، وَهكذا في جَميعِ سِلسِلَةِ السَنَدِ مِمَّن رَواهُ حَتّي يَبلُغُوا به قائِلَه.(4)

به درستي كه ايشان (بزرگان شيعه) حديث را از فرد ثقه و معروف به صدق و امانت در زمان خود و داراي حالت پرهيزگاري و استقامت در مذهب خود در هنگام نقل روايت _ كه اين حالت در تمامي سند روايت تا قائل اصلي آن موجود باشد _ اخذ مي كردند.

.


1- .. شرح مسند ابي حنيفه، ملا علي قاري، ص 8.
2- .. مقدمۀ ابن صلاح، ص 156.
3- .. سنن ترمذي، ج 5، ص 396، ح 4053؛ الولاية، ابن عقدۀ كوفي، ص 22.
4- .. ثلاثيات الكليني، امين ترمس العاملي، ص 17.

ص: 17

پس توجه به اين نكته ضروري است كه افراد در زمان نقل روايت، خصوصيات و ويژگي هاي يادشده را داشته باشند. در تأييد همين نكته، به نمونه زير توجه كنيد:

ذَكَرَ حَمدَوَيهِِ بنِ نُصَيرٍ، أنّ أيوبَ بنِ نوحَ، دَفَعَ إليهِ دَفتراً فيهِ أحاديثُ مُحمدِ بن سِنانٍ، فَقالَ لَنا: إن شِئتُم أن تَكتُبُوا ذلكَ فَافعَلُوا، فإنّي كَتَبتُ عَن مُحمدِ بنِ سِنانٍ وَلكن لا أروي لكَ أنا عَنهُ شَيئاً، فإنّه قالَ قَبلَ مَوتِه: كُلَّما حَدَّثتُكُم بِه لَم يَكُن لي سَماعٌ وَلا رَوايةٌ إنّما وَجَدتُهُ.(1)

حَمدَوَيه بن نُصَير ذكر مي كند كه ايوب بن نوح، جزوه اي كه در آن احاديث محمد بن سنان وجود داشت را به او داد. پس به ما گفت: اگر بخواهيد مي توانيد اين روايات را بنويسيد، زيرا من آن ها را از محمد بن سنان نگاشته ام، ولي من از آن ها چيزي را روايت نمي كنم زيرا او خودش پيش از وفاتش گفت: كه هر آنچه كه تو را بدان حديث كرده ام، سماع و روايت من نبوده است بلكه از طريق وجاده به آن دست يافته ام.

احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمي كه بزرگ شيوخ قم در زمانه خود بود، احمد بن محمد بن خالد برقي را به خاطر كثرت نقل از ضعفا و اعتماد بر مراسيل از قم اخراج كرد.(2) اين نكته مي رساند كه شيعيان به سند توجه ويژه اي داشته اند. البته احمد بن محمد بن عيسي در دوران جواني به كوفه مي رود و از حسن بن علي وشاء مي خواهد كه اجازه حديث از كتاب علاء بن رزين و ابان بن عثمان احمر را به او بدهد، ولي او اين اجازه را به احمد بن محمد بن عيسي نمي دهد و مي گويد چقدر عجله داري، بايد اين دو كتاب را بنويسي و سپس سماع كني، پس از آن اجازه نقل روايت از اين دو كتاب را به تو مي دهم. متن سخن نجاشي اين چنين است:

عَن أحمدَ بنِ مُحمدِ بنِ عيسي أنّه قالَ: خَرجتُ إلي الكوفةِ في طَلَبِ الحَديثِ، فَلقيتُ بها الحَسَنَ بنَ علي الوَشّاء، فََسَألتُهُ أن يَخرجَ إلي كتابِ العَلاء بن رَزين القلاء، وَأبان بن عثمان الأحمَر، فأخرَجَهُما إليَّ، فَقُلتُ لَه: اُحِبُّ أن تُجِيزَهُما لي. فَقالَ لي: رَحِمَك اللهُ وَما عَجِلَتُك؟ إذهَب فَاكتُبهُما وَاسمَع مِن بَعدُ ... .(3)

از اين رو جابر بن يزيد جعفي هم كه از اصحاب امام باقر (عليه السلام) است، به آن حضرت عرض مي كند كه با توجه به فاصله زماني ميان شما تا پيامبر اكرم، سلسله سند احاديثي را كه براي ما نقل مي كني بيان كن. امام در پاسخ اين گونه مي فرمايند:

.


1- .. اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 795، ح 976.
2- .. رجال، نجاشي، ص 76، ش 182.
3- .. ثلاثيات الكليني، ص 18.

ص: 18

جلسۀ سوم اهداف درس

1. شناخت سند

دو ديدگاه در بارۀ اسناد

اهداف درس

1. شناخت سند

دو ديدگاه در بارۀ اسناد

ديدگاه نخست: سند، موضوع و محور علم رجال

ديدگاه دوم: سند، منبعي از منابع علم رجال

حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَي وَكُلُّ مَا أُحَدِّثُكَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ وَقَالَ لَحَدِيثٌ وَاحِدٌ تَأْخُذُهُ عَنْ صَادِقٍ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا.(1)

من از پدرم از جدم از رسول خدا از جبرئيل از خداوند تبارك و تعالي برايت حديث نقل مي كنم. و هر آنچه برايت نقل مي كنم، به اين اسناد است و همچنين فرمودند: يك حديث از انسان راستگو براي تو از آنچه در دنيا است، بهتر است.

در كتاب كافي، امام صادق از امام علي (عليهما السلام) نقل مي كند كه آن بزرگوار فرمودند:

إِذَا حَدَّثْتُمْ بِحَدِيثٍ فَأَسْنِدُوهُ إِلَي الَّذِي حَدَّثَكُمْ فَإِنْ كَانَ حَقّاً فَلَكُمْ وَإِنْ كَانَ كَذِباً فَعَلَيْهِ.(2)

هنگامي كه خواستيد حديثي را بازگو كنيد سندش را بيان كنيد، اگر حديث صحيح باشد پس به نفع شما است و اگر صحيح نباشد، ضررش به قائل آن بر مي گردد.

نكته چهارم، بحث اسناد عالي است. اسناد به دليل فاصله از زمان صدور حديث، واسطه هاي بيش تري پيدا مي كنند. براي نمونه شخصي كه در زمان پيامبر مستقيماً حديثي را از او مي شنود، بدون واسطه آن را نقل مي كند ولي اگر همان حديث پنجاه سال بعد گزارش شود، به واسطه هايي نيازمند است كه با گذشت زمان، شمار اين واسطه ها نيز افزون تر مي شود. عالمان و محدثان بزرگ شيعه و اهل سنت، همواره تلاش مي كردند تا از اسنادي استفاده كنند كه واسطه كم تري تا معصوم و يا ناقل اصلي سخن داشته باشد. در عرف نيز اين گونه است كه هرچه واسطه ها كم تر باشند، اطمينان خواننده و شنونده به مطلب بيش تر خواهد شد.

در ميان شيعه، كليني بخشي از روايات را با سه واسطه از معصوم نقل كرده كه به كوشش يكي از دانشمندان معاصر با عنوان ثلاثيات كليني(3) گردآوري شده است.

در ميان اهل سنت احمد بن حنبل مي گويد:

طَلَبُ الإسنادِ العالِي سُنَّةٌ عَمَّن سَلَفٍ.(4)

طلب اسناد عالي (اسنادي با واسطه كم تر) روش و سنتي نيكو از پيشينيان است.

و يحيي بن معين در بيماري اي كه منجر به فوتش شد، در پاسخ به اين پرسش كه هم اكنون چه آرزويي داري، گفت:

بَيتٌ خالِي، وَإسنادٌ عالِي.(5)

.


1- .. وسائل الشيعة، ج 27، ص 97، باب وجوب العمل بأحاديث النبي، ح 33312.
2- .. كافي، ج 1، ص 52، ح 7.
3- .. اين مجموعه با عنوان ثلاثيات كليني به كوشش امين ترمس العاملي، گردآوري و به وسيلۀ انتشارات دار الحديث به چاپ رسيده است.
4- .. الرحلة في طلب الحديث، خطيب بغدادي، ص 20.
5- .. همان.

ص: 19

اختصار در سند

اختصار در اسناد

خانه اي خالي و دربست و كتاب هايي با اسناد عالي.

3. تدوين علم رجالمرحوم شيخ آغا بزرگ تهراني در كتاب مُصَفَي المقال في مُصَنَفي علم الرجال بر اين باور است كه نخستين و قديمي ترين كتاب رجالي شيعه، كتاب تسمية من شهد مع علي (عليه السلام) في حروبه(1) نگاشته منشي امير المؤمنين، عبيد الله بن ابي رافع است؛ در حالي كه به نظر مي رسد اين كتاب ديوان (دفتر اداري) نظاميان شركت كننده در جنگ هاي امير المؤمنين (عليه السلام) بوده است و در واقع تأليف رجالي به شمار نمي آيد. هرچند بهره هاي اين كتاب را در پژوهش هاي رجالي نمي توان انكار كرد و بسياري از شيعيان آن عصر را بدين گونه مي توان شناخت.

برخي مي گويند نام كتاب عبيد الله، تسمية من شهد من الصحابة مع علي في حروبه(2) بوده است؛ يعني نام افرادي از صحابه كه در سپاه امير المؤمنين در جنگ ها حضور داشته اند. اين كتاب نگارشي در دفاع از امير المؤمنين (عليه السلام) در تشخيص حق از باطل است. با توجه به اين ديدگاه كه عملكرد صحابه، تأييدكننده عملكرد افراد ديگر است، در نتيجه هرچه شمار صحابه در سپاهي بيش تر باشد، خود دليلي بر حقانيت آن سپاه است.

اما به هر روي، آيت الله خوئي، ديدگاهش را اين گونه بيان مي كنند:

پيش از رجاليان نام آوري همچون نجاشي (م 450 ﻫ) و شيخ طوسي (م 460 ﻫ) كتاب هاي رجالي بسياري بوده است كه از كتاب هاي پيشين گزارش كرده اند و شمار اين كتاب ها نيز بسيار بوده است. براي نمونه از دوره حسن بن محبوب (م 224 ه( تا روزگار نجاشي (م 450 ه( بيش از صد كتاب رجالي نگاشته شده است ... .(3)

كوتاه سخن آن كه، تأليفات رجالي از اواخر سده دوم شكل گرفت و از سده سوم به بعد تأليف در اين حوزه به صورت جدي متداول شد.

نخستين نگاشته هاي رجالي در اين موضوع عبارت اند از:

1. كتاب الرجال، تأليف ابو محمد، عبد الله بن جبله كناني (م 219 ﻫ)؛

2. كتاب الرجال، تأليف حسن بن علي بن فضال (م 224 ﻫ)؛

3. كتاب الرجال، تأليف حسن بن محبوب سراد (م 224 ﻫ).

بر پايه نظر برخي، بي گمان، نخستين كتابي كه با اهداف رجالي تدوين شده است، كتاب الرجال، تأليف ابو محمد، عبد الله بن جبله كناني (م 219 ﻫ) از اصحاب امام كاظم (عليه السلام) است. اين اثر، قديمي ترين كتاب در اين موضوع است و مؤلف با يك واسطه از امام صادق (عليه السلام) حديث نقل مي كند.

.


1- .. مصفي المقال في مصنفي علم الرجال، ص 250؛ الذريعة إلي تصانيف الشيعة، آقا بزرگ تهراني، ج 4، ص 181.
2- .. مصفي المقال في مصنفي علم الرجال، ص 250.
3- .. براي اطلاع بيش تر، ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 1، ص 41.

ص: 20

آسيب هاي اختصار سند

تعليق

معناي تعليق

انواع افتادگي در سند

فلسفۀ تعليق

آسيب هاي اختصار در اسناد

تعليق

معناي تعليق

انواع افتادگي در سند

فلسفۀ تعليق

4. كتب موجود رجاليبرخي از كتب رجالي در گذر زمان از ميان رفته اند. اما كتاب هايي كه به دست ما رسيده است را مي توان در دو بخش اصول اوليه و اصول ثانويه دسته بندي كرد. اصول اوليه در قرن هاي سوم، چهارم و پنجم نگاشته شده و مورد اتفاق و اعتماد رجاليان قرار گرفته است. اين اصول عبارت اند از:

1. اختيار معرفة الرجال، گزيده شيخ طوسي از كتاب رجال كشي؛

2. كتابُ الرِّجال، تأليف شيخ طوسي؛

3. الفهرسْت، تأليف شيخ طوسي؛

4. فهرست أسماء مصنفي الشيعة، مشهور به رجال نجاشي.

دو منبع ديگر نيز وجود دارد كه عالمان رجالي از جهاتي در باره آن ها اختلاف نظر دارند. اين دو عبارت اند از:

1. رجال برقي؛

2. رجال ابن غَضائري.

اصول ثانويه نيز در بر گيرنده دو كتاب است كه در قرن هشتم تدوين شده اند؛ رجال ابن داوود و خُلاصَةُ الأقوال علامه حلي. به مجموعه اين هشت كتاب «اصول ثمانيه رجال» گفته مي شود.

پس از اين دوران، در زمان صفويه كتاب هايي به صورت جوامع، تدوين شد كه جوامع رجالي هم از جمله اين نگاشته ها بودند؛ مانند جامع الرواة اردبيلي و منهج المقال استرآبادي. در عصر حاضر مُعْجَمُ رِجالِ الْحَديث آيت الله خوئي از جمله كتاب هايي است كه در اين زمينه تدوين شده است.

5. سبك هاي گوناگون رجالينويسندگان علم رجال در شيوه هاي نگارش با يكديگر هم داستان نبودند. نخستين و قديمي ترين سبك

.

ص: 21

مثال اوّل

تأليفي رجاليان، سبك طبقات بود. به تعبير برخي از بزرگان كتاب شناس(1) در كتاب هاي قديمي هر جا گفته  شود «طبقات» يا «الرجال»، منظور سبك طبقات است. سبك ديگر فهرست است؛ كتاب محور بودن شيعيان ايجاب مي كرد كه طريق هاي راويان تا كتاب ها روشن شود، بدين منظور كتاب هاي تدوين شده، فهرست نام گرفت. قديمي ترين كتاب موجود در اين زمينه كتاب الفهرست شيخ طوسي و كتاب فهرست نجاشي است كه به عنوان رجال نجاشي نيز از آن ياد مي شود. در اين كتاب ها اطلاعاتي همچون نام نويسنده، تأليفاتش و طريق هايي كه شيخ طوسي و نجاشي تا آن فرد داشته اند، بيان شده است. سبك ديگر سبك جرح و تعديل است؛ در اين سبك، نويسندگان به دنبال جدا كردن اسامي ثقه از غير ثقه هستند. به همين دليل معمولاً كتاب هايشان در بر دارنده دو بخش است؛ اسامي ثقات و اسامي ضعفا. كتاب رجال ابن داوود حلي و خلاصة الأقوال علامه حلي در اين گروه قرار مي گيرند. سبك چهارم، معجم الفبايي است كه بيش تر در قرن هاي پسين رواج يافته است؛ مُعْجَمُ رِجالِ الْحَديث آيت الله خوئي، جامع الرواة اردبيلي و قاموس الرجال مرحوم شوشتري از جمله كتاب هايي است كه به اين سبك نگارش يافته اند.

چكيده

شماري بر اين باورند كه علم رجال در زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) شكل گرفت. منظور از علم رجال در آن زمان اين بود كه صحابه، در روايات منقول از پيامبر دقت مي كردند كه اين روايت از چه كسي نقل شده است.

شيعيان با توجه به روايت سليم بن قيس هلالي دركتاب شريف كافي به اين نتيجه رسيدند كه مباحث علم رجال در عصر امام علي (عليه السلام) شكل گرفته و از آن زمان به صورت جدي پيگيري شده است.

امام علي (عليه السلام) راويان را به چهار دسته تقسيم كرده اند كه عبارت اند از: راوي منافق، راوي غير حافظ، راوي غير ضابط و راوي ثقه ضابط حافظ.

اهل سنت بر اين باورند كه بحث علم رجال پس از رخداد فتنه ها پيش آمد. منظور از فتنه ها، اختلاف صحابه بود كه در عصر عثمان رخ داد و علت اين اختلاف، ترديد در حقانيت عثمان بود.

براي ارزيابي يك حديث و دانستن اين نكته كه حديث صحيح است يا حسن يا موثق، به سند حديث توجه مي شود نه متن آن.

سند از موارد اختصاصي آموزه هاي روايي مسلمانان است.

عالمان و محدثان بزرگ شيعه و اهل سنت، همواره تلاش مي كردند تا از اسنادي استفاده كنند كه واسطه كم تري تا معصوم و يا ناقل اصلي سخن داشته باشد.

.


1- .همانند مرحوم آغا بزرگ تهراني.

ص: 22

روش بر طرف كردن تعليق

مثال دوم

روش بر طرف كردن تعليق

الف) شناخت اساتيد راوي

مهم ترين اساتيد شيخ كليني

تأليفات رجالي از اواخر سده دوم شكل گرفت و از سده سوم به بعد تأليف در اين حوزه به صورت جدي متداول شد.

اصول ثمانيه رجال عبارت اند از: 1. اختيار معرفة الرجال، شيخ طوسي؛ 2. كتابُ الرِّجال، شيخ طوسي؛ 3. الفهرسْت، شيخ طوسي؛ 4. رجال نجاشي؛ 5. رجال برقي؛ 6. رجال ابن غَضائري؛ 7. رجال ابن داود؛ 8. خُلاصَةُ الأقوال علامه حلي.

.

ص: 23

1. علي بن ابراهيم بن هاشم

2. محمد بن يحيي العطار قمي

3. عدة من أصحابنا

4. احمد بن ادريس قمي

جلسه دومپيشينه و ضروريات سندشناسي

.

ص: 24

5. حسين بن محمد بن عامر

6. محمد بن اسماعيل البُندقي النيسابوري

7. علي بن محمد العلان الكليني

8. حُمَيد بن زياد

9. احمد بن محمد

ب) شناخت طبقۀ راوي

.

.

ص: 25

چكيده

چكيده

.

.

ص: 26

اهداف درس

آشنايي با:

پيشينه سند شناسي؛

ضروريات سند شناسي؛

مراحل تحقيق در سند.

درآمدپيش از بحث شناخت سند، سند شناس يا هر كسكه بنا دارد اسناد روايات را بررسي كند، بايسته است كه از برخي موارد، اطلاع داشته باشد. سه نكته با اهميت در اين رابطه عبارت اند از:

الف) اطمينان از صحت عناوين سند

هر راوي در سند، حكايت گر يك فرد و مصداق خارجي است. بنا بر اين لازم است كه سند شناس، افراد موجود در سند را به دقت شناسايي كند و با استخراج كامل نام، حال روايي و تمامي مشخصات فرد از كتاب هاي رجال، نسبت به درستي هويت آن ها اطمينان پيدا كند. سندشناس، همواره بايد مراقب باشد كه سند مورد بررسي، از هر گونه تحريف در امان باشد.

ب) آگاهي از رابطه هاي موجود ميان راويان در سند

آگاهي از رابطه هاي موجود، ميان راويان در سند، نكته ديگري است كه بايستي سند شناس به آن توجه داشته باشد. مراد از رابطه هاي موجود در سند، شناسايي استادان و شاگردان، انواع طرق تحمل حديث و رابطه طبقات ميان افراد موجود در سند است.

ج) آگاهي از روش مؤلفان در چينش اسناد

تفاوت سند و همچنين تفاوت شيوه نقل و نگارش در كتب حديثي، امري مسلم و آشكار است. به عنوان نمونه، شيوه شيخ كليني در كتاب كافي با شيوه شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه متفاوت است. بنا بر اين سند شناس بايد از روش مؤلف آگاهي كامل داشته باشد. براي نمونه سندشناس، هنگام بررسي اسناد كتاب من لا يحضره الفقيه بايد اين نكته را در نظر بگيرد كه بسياري از اسنادِ به  ظاهر مرسل، در مشيخه (بخش پاياني كتاب) تكميل مي شوند. همچنين در بررسي اسناد كتاب كافي از برخي اصطلاحات موجود در آن آگاهي داشته باشد. براي نمونه، بداند مقصود از عبارت «عدة من أصحابنا» چيست؟ و آگاه باشد كه كه افتادگي ابتداي سند هميشه نشانه ارسال و ضعف سند نيست.

.

ص: 27

اين سه نكته، از نكات ضروري اي است كه سند شناس بايد از آن ها اطلاع داشته باشد.

.

ص: 28

جلسۀ چهارم اهداف درس

درآمد

شبه تعليق

مثال نخست

اهداف درس

درآمد

شبه تعليق

مثال نخست

پيشينه سند شناسيمتون روايي ما در پاره اي از زمان، متن محور يا كتاب محور بوده است. از اين رو، در قرون اوليه و حتي تا قرن پنجم، نويسندگان بزرگ، هنگام بررسي روايات، به سند روايت كم تر توجه داشتند، و بيش تر در پيِ اين بودند كه اين روايت در كدام يك از كتب اوليه قرار گرفته است.

براي نمونه اگر حديثي در كتاب حسين بن سعيد بود، از نگاه شيخ طوسي، اين روايت, صحيح است. تنها نكته باقي مانده اين بود كه محدث، براي نسبت دادن طريق خود به يك كتاب، تلاش كند. چنانچه طريق او به كتاب صحيح انگاشته مي شد، مجموعه روايت هايي كه در آن كتاب آمده بود نيز صحيح شمرده مي شد. البته گاه تعارض هايي هم ديده مي شد، كه براي آن هم راه كارهايي قرار داده بودند. اما به طور كلي تا سده پنجم هجري و تا زمان شيخ طوسي، (معيار ميان متقدمان و متأخران)، مبناي تأليفات محدثان متقدم، كتاب محوري بود؛ به سخن ديگر چنانچه حديثي را در كتاب خاصي مي ديدند، به آن اعتماد مي كردند. البته به عقيده بزرگاني همچون شيخ بهايي، «حديث صحيح عند القدماء»، داراي قرينه هايي بوده كه يكي از آن ها، وجود حديث در كتاب خاص است.(1)

اگرچه شناخت سند در زمان اهل بيت (عليهم السلام) نيز رايج بوده است، ولي بررسي سند به طور كامل، در زمان متأخران صورت گرفته است. نمونه هاي فراوان، حاكي از آن است كه اصحاب ائمه، هنگام نقل روايت، دقت مي كردند كه اين روايت از كجا نقل شده و واسطه هاي آن چه كساني هستند. در قرن دوم و به  ويژه قرن سوم، در نوع اجازات و شيوه هاي تحمل حديث، باريك بيني هايي صورت گرفته كه نشان دهنده بررسي اسناد راويان است.

بنا بر اين، پيشينه بررسي اسناد به عصر متقدمان باز مي گردد, اما ضرورت اين امر زماني احساس شد كه قرائن حديث شناسي متقدمان براي راويان و حديث شناسان و محدثان متأخر، ناشناخته شد. تقريباً از دوران پس از شيخ طوسي، ضرورت بررسي حلقه هاي موجود در سند، احساس شد. به سخن ديگر، بايد پاسخ اين پرسش ها براي حديث پژوه روشن مي شد؛ افراد موجود در سند چه حال و موقعيت رجالي دارند؟، ثقه هستند يا نه؟، از شيعيان هستند يا سنّيان؟، در كدام يك از طبقات رجالي زندگي كرده اند؟، شاگردان و استادان آن ها چه كساني بودند؟ و اين كه آيا حديث به صورت متصل نقل شده يا نه؟

آن گاه كه به اين پرسش ها پاسخ داده شد، حديث پژوه، به توثيق و تضعيف روايت حكم مي كند.

ضروريات سند شناسي از ديدگاه مامقانيعرفان السند (شناخت سند)

از زماني كه مبحث سند شناسي تدوين شد، مطالبي حاكي از توجه نويسندگان قرن هاي هفتم و هشتم و دوران صفويه به سندشناسي در آثارشان مشاهده شد. كم و بيش از زمان علامه حلي، مباحثي از سند شناسي در كتاب ها ديده مي شود. براي مقدمه، با بيان قسمتي از كتاب مقباس الهداية، ضرورياتي در سند شناسي را يادآور مي شويم.

.


1- .. براي آشنايي با قرينه هاي ديگر، به كتاب هاي مصطلح الحديث مراجعه كنيد.

ص: 29

مثال دوم

تحويل

مثال دوم

تحويل

علامه مامقاني شناخت سند را، به شناسايي هشت قسمت واگذاشته است. البته هنگام بررسي اين موارد، تفاوت هايي ميان آن و دسته بندي هاي رايج در كتب رجالي، ديده مي شود، كه برخي از اين موارد مربوط به توثيق و تضعيف روايت است، اما ايشان، اين موارد را به عنوان لازمه سند شناسي آورده است.

1. شناخت مدلّسين و وضّاعين

در مرحله نخست، بايد مدلّسين و وضّاعين را بشناسيم. براي نمونه، وقتي دانستيم كه مغيرة بن سعيد يا ابو الخطاب، از واضعان و مدلّسان هستند، به محض رويارويي با اين اسامي در روايات، ديگر نيازي به بررسي ادامه روايت نيست.

2. شناخت نوع مولا

نوع مولا در سند بايد مشخص شود؛ آيا اين رابطه مولايي، با حِلف و قَسَم پديد آمده است؟، آيا چون مولا كسي را تحت حمايت دارد، به او مولا مي گويند؟ و يا منظور، مولا در برابر بنده است؟، شناخت نوع مولا، در برخي موارد، نقش تعيين كننده اي دارد. البته بحث شناخت مولا در سند، معمولاً در مباحث توثيق و تضعيف ذكر مي شود.

3. شناخت طبقه و زمان حيات راوي

شناخت اين نكته كه فرد در كدام طبقه و در چه مقطع زماني مي زيسته، بسيار مهم و ضروري است. اگر ما ندانيم كه افراد موجود در سند، در چه مقطع زماني زندگي مي كرده اند، مدلّسان به راحتي مي توانند از جهل ما سوء استفاده كنند.

4. شناخت بيوتات, اَنساب و بُلدان

سيد بحر  العلوم در فوائد الرجالية از خاندان هاي ويژه اي همچون خاندان زراره, خاندان حلبي، خاندان بنو فضال و ... ياد كرده است. اين خاندان ها به تحمل حديث از يكديگر شناخته شده اند؛ بنا بر اين، جايگاهشان از جهت زمان روايتگري، مشخص است. در باره برخي از اين خاندان ها، توثيقاتي از سوي معصوم يا رجاليان يا اَعلام متقدم وارد شده است كه شناخت آن ها براي بحث سند شناسي بسيار كارآمد است.

5. شناخت راويان برادر يا خواهر

برخي راويان با يكديگر برادر يا خواهر بوده اند. براي نمونه در طبقه صحابه مي توانيم به فرزندان مسعود هُذَلي كه عبد الله و عتبه هستند و زيد و يزيد از فرزندان ثابت، اشاره كنيم. در مرحله تابعين، زيد و صعصعه هر دو فرزندان صوحان هستند. در طبقات پسين نيز، محمد و علي و حسن، سه پسر ابو حمزه ثمالي هستند كه هر سه راوي اند. اگر در سندِ روايتي نام ابن ابي حمزه ثمالي آمده است، بايد روشن شود كه مراد، كدام يك از اين سه برادر است؟ همچنين، محمد, عبد الله، عبيد, حسن و حسين، پنج فرزند زراره هستند كه شناخت هر يك و مرتبه ايشان از حيث توثيق و تضعيف، ضروري است.

.

ص: 30

صورت هاي گوناگون تحويل

صورت هاي گوناگون تحويل

الف) عطف عادي

ب) عطف يك طبقه بر دو طبقه

ج) عطف دو طبقه بر يك طبقه

6. تمييز مشتركات

برخي نام ها ميان چند نفر مشترك است، به سخن ديگر، از الفاظ مشتركي هستند كه در بحث تمييز مشتركات مطرح است. براي نمونه در عبارت «محمد عن احمد»، مقصود از محمد و احمد چه كساني هستند؟، آيا منظور از محمد, محمد بن يحيي العطار است؟، و آيا احمد، احمد بن محمد بن عيسي است و يا احمد بن ابي عبد الله برقي؟، محمد بن يحيي از كدام يك از اين افراد مي تواند حديث نقل كند؟

مشتركات، به وسيله زمان، مكان، كتاب ها و مشايخ، شناخته مي شوند.

7. شناخت راويان تك شاگردي

برخي از راويان بزرگ، تنها يك شاگرد داشته اند كه اين، يا به علت ضرورت هاي تاريخي و مكاني بوده يا علت هاي ديگري داشته كه ما اكنون در پي بيان آن نيستيم. اگر يك راوي، تنها يك شاگرد داشته باشد و فرد ديگري به جز همان شاگرد، از او نقل حديث كند، سؤال برانگيز است. براي نمونه، راوي كتاب سُلَيم بن قيس, ابان بن ابي عياش است, از اين رو اگر فرد ديگري از كتاب سُلَيم بن قيس نقل روايت كند، باورپذير نيست.

8. ضبط اَسما و انساب

يكي ديگر از نكات مهم در سند شناسي، چگونگي ضبط اسامي است. مانند مَعمر يا مُعَمّر, جَرير يا جُرَير, حَميد يا حُمَيد؛ كدام يك از اين ها مراد است؟

اين مراتب هشت گانه، تنها براي آشنايي سندشناس با مراحل اين كار است، در نتيجه لازم نيست سندشناس، يك يك اين مراحل را به عنوان پيشينه اي در كارهاي سند شناسي، بپيمايد.

مراحل تحقيق در سندپرسش مهم در اين جا اين است كه چگونه سند را بررسي كنيم؟ براي اين كار، سپردن چه مراحلي لازم است؟

ما در اين جا، نخست كتاب ها و روايات شيعي را بر پايه اين پنج مرحله، بررسي مي كنيم، آن گاه، در جلسات پاياني، مراحل تحقيق سند در كتب اهل سنت را بيان مي كنيم.

1. شناخت سند

.

ص: 31

اجتماع تعليق و تحويل در سند

د) عطف دو طبقه بر دو طبقه

ﻫ) عطف سه طبقه بر دو طبقه

اجتماع تعليق و تحويل در سند

در اين مرحله لازم است، آغاز و پايان سند شناخته شود. همچنين بايسته است نكاتي از اين دست را نيز بشناسيم؛ آيا لايه هاي پنهاني در سند وجود دارد؟، آيا اسامي ديگري در سند وجود داشته كه اكنون افتاده است؟، اگر افتادگي در سند وجود دارد، آيا تحت ضابطه ها و قرينه ها بوده و احيا شدني است؟ و يا تحت هيچ قاعده و ضابطه اي نيست كه اين از نشانه هاي ضعف سند است.

2. كشف تحريفات سند

گاهي در اسناد، تحريف هايي رخ داده و الفاظي جا به جا شده است. گاه اين دستبرد ها، با قصد و غرض خاصي صورت گرفته است كه در اين حالت، وظيفه سند شناس است كه اين موارد را كشف كند.

.

ص: 32

چكيده

چكيده

3. تمييز مشتركات

اين جستار، يكي از مهم ترين و پركاربردترين مباحث، در سند شناسي است كه به دقت و توجه بيش تري نياز دارد. گاهي نامي ميان چند نفر، مشترك است؛ براي نمونه نام احمد، مشترك ميان احمد بن محمد بن يحيي العطار قمي, احمد بن محمد عيسي اشعري و احمد بن محمد خالد برقي است. در اين موارد بايد روشن شود كه مقصود از احمد، كدام يك از اين افراد است؟

4. توحيد مختلفات

گاهي يك نفر، نام هاي متعددي دارد؛ براي نمونه به ابو  حمزه ثمالي، ثابت بن دينار نيز گفته مي شد. بايسته است كه سندشناس در اين موارد نيز، دقت كند.

5. بررسي توثيقات و تضعيفات

پس از بررسي كامل سند يعني شناخت سند و تحريف هاي آن، و همچنين تمييز مشتركات و توحيد مختلفات، حال ديگر وقت آن است كه به توثيق و تضعيف راويان بپردازيم و اين، همان نتيجه عملي مراحل پيشين است.

چكيده

بايسته است كه سند شناس، از صحت عناوين سند، رابطه هاي موجود ميان راويان در سند و روش مؤلفان در چينش اسناد، اطلاع و آگاهي داشته باشد.

هر راوي در سند، حكايت گر يك فرد و مصداق خارجي است. بنا بر اين، لازم است كه سند شناس افراد موجود در سند را به دقت شناسايي كند تا نسبت به درستي هويت آن ها اطمينان پيدا كند.

به طور كلي تا سده پنجم هجري و تا زمان شيخ طوسي، مبناي تأليفات محدثان متقدم، كتاب محوري بود؛ به سخن ديگر چنانچه حديثي را در كتاب خاصي مي ديدند، به آن اعتماد مي كردند.

پيشينه بررسي اسناد به عصر متقدمان باز مي گردد, اما ضرورت اين امر زماني احساس شد كه قرائن حديث شناسي متقدمان براي راويان و محدثان متأخر، ناشناخته شد.

شناخت اين نكته كه فرد در كدام طبقه و در چه مقطع زماني مي زيسته، بسيار مهم و ضروري است. اگر ما ندانيم كه افراد موجود در سند، در چه مقطع زماني زندگي مي كرده اند، مدلّسان به راحتي مي توانند از جهل ما سوء استفاده كنند.

اگر يك راوي، تنها يك شاگرد داشته باشد و فرد ديگري به جز همان شاگرد، از او نقل حديث كند، سؤال برانگيز است. براي نمونه، راوي كتاب سُلَيم بن قيس, ابان بن ابي عياش است, از اين رو اگر فرد ديگري از كتاب سُلَيم بن قيس نقل روايت كند، باور پذير نيست.

.

ص: 33

مراحل تحقيق در سند عبارت اند از: شناخت سند، كشف تحريفات سند، تمييز مشتركات، توحيد مختلفات و بررسي توثيقات و تضعيفات.

.

ص: 34

جلسۀ پنجم هدف درس

درآمد

ضمير

انواع ضماير

هدف درس

درآمد

ضمير

انواع ضماير

الف) ضمير عادي

.

.

ص: 35

مثال نخست

ب) ضمير غير عادي

مثال نخست

جلسه سوماختصار اسناد و آسيب تعليق

.

ص: 36

مثال دوم

چكيده

مثال دوم

چكيده

.

.

ص: 37

. .

ص: 38

جلسۀ ششم اهداف درس

درآمد

تحريف و تصحيف در اسناد

ارتباط ميان تَحريف و تَصحيف

اهداف درس

درآمد

تحريف و تصحيف در اسناد

ارتباط ميان تَحريف و تَصحيف

اهداف درس

آشنايي با:

ديدگاه هاي گوناگون در باره اسناد؛

اختصار در اسناد؛

آسيب تعليق و روش رفع آن.

1. شناخت سندنخستين مرحله تحقيق در سند، شناخت سند است. نكاتي چند در اين مورد، به عنوان مقدمه بيان مي شود.

دو ديدگاه در باره اسناد

ديدگاه نخست: سند، موضوع و محور علم رجال

در اين ديدگاه، سند به عنوان موضوع و محور علم رجال شناخته مي شود. بر پايه اين ديدگاه، مشهور رجاليان، در پاسخ به اين پرسش كه موضوع علم رجال چيست، مي گويند: موضوع علم رجال، سند و اسناد است. اين ديدگاه از گذشته تا كنون مشهور بوده است و مخالفي ندارد. علم رجال در باره حال و وضعيت راويان سند بحث مي كند؛ بحث هايي از اين دست كه راويان در چه زماني زندگي  كرده اند (طبقات)؟ وضعيت علمي آن ها چگونه است؟ صاحب كتاب هستند يا نه؟ همچنين از جهت رجالي تأييدشده هستند يا نه؟ و اين كه آيا جرح و تعديل در باره آن ها وجود دارد يا نه؟، در زمره علم رجال جاي مي گيرد.

بر پايه اين ديدگاه، تمام رواياتي كه سند دارند، مي توانند بررسي شوند؛ به سخن ديگر، حتي اسناد كتاب وسائل الشيعة كه در دوره اخير _ در زمان صفويه به كوشش شيخ حرّ عاملي _ نوشته شده است نيز، بحث و بررسي خواهد شد.

ديدگاه دوم: سند، منبعي از منابع علم رجال

نظريه ديگري هم در باره اَسناد مطرح شده است. بر پايه اين نظريه، سند، تنها موضوع و محور علم رجال نيست، بلكه اَسناد مي توانند به عنوان منبعي از منابع علم رجال و يا كمكي براي منابع رجالي باشند؛ البته نه مطلق اَسناد، بلكه اسنادي كه اين شرايط را داشته باشند:

در كتاب هاي قديمي همانند كتب اربعه, كتاب هاي شيخ صدوق, كتاب هاي شيخ طوسي و مانند اين ها، موجود باشد نه در كتاب هايي همچون وسائل الشيعة كه كتاب هاي واسطه اي هستند.

.

ص: 39

انواع تحريف و تصحيف در اسناد

انواع تحريف و تصحيف در اسناد

اَسناد، پرتكرار باشند _ به وسيله راويان، يا يك راوي، به صورت پيوسته تكرار شده باشند _ نه هر سندي. اثبات اين نكته كه اسناد پرتكرار منبعي براي رجال هستند، كمي بعيد به نظر مي رسد ولي اين نكته، حتمي به نظر مي رسد كه اسناد پرتكرار، قرينه خوبي براي مباحث رجال، به  ويژه بحث طبقات هستند.

در ديدگاه دوم كه سند، منبع علم رجال دانسته شده است، به سند كتاب هايي همچون وسائل الشيعة  توجه نمي شود؛ زيرا منابع آن ها در اختيار ما است. اما كتاب هايي همانند كتاب تأويل الآيات اثر شريف الدين حسيني،(1) مي تواند سودمند باشد؛ چراكه اين كتاب گرچه كهن نيست، اما نويسنده، روايات بسياري را از كتاب تفسير قرآن ابن ماهيار، كه اصل آن، هم اكنون در دسترس ما نيست، نقل كرده است. بر خلاف كتاب وسائل الشيعة كه منابع آن در اختيار ما است و ما مي توانيم به منابع اصلي آن همانند كتاب شريف كافي رجوع كنيم. در حالي كه نويسنده كتاب تأويل الآيات، تفسير ابن ماهيار را در اختيار داشته و روايات پرشماري را از آن نقل كرده است و ما نيز مي توانيم به آن مراجعه كنيم. براي نمونه علي بن عبد الله بن اسد، در تفسير قرآن ابن ماهيار، احاديث فراواني را نقل كرده كه اين مطلب، حكايت گر جايگاه مهمّ او در اين كتاب است. ناگفته خود پيدا است كه نقل احاديث فراوان به وسيله يك فرد، در بحث سندشناسي شايسته توجه است. از ديگر فايده هاي اين كتاب، شناخت طبقات برخي راويان است.

ديدگاه دوم، نخستين بار به وسيله مرحوم محمد بن علي اردبيلي، مؤلف كتاب شريف جامع الرواة، مطرح شد. ايشان با تلاشي 25 ساله، اين كتاب را نگاشت. او در باره اسناد بررسي شده كتب اربعه مي نويسد:

إنّه يُمكِن استعلام أحوال الرواة المطلقة الذكر من الراوي والمروي عنه بحيث لا يبقى اشتباه وغموض وعلماء الرجال (رضوان الله عليهم) لم يذكروا ولم يضبطوا جميع الرواة بل ذكروا في بعض المواضع تحت بعض الأسماء بعنوان انَّه روى عنه جماعة منهم فلان وفلان ولم يكن هذا كافيا في حصول المطلوب.(2)

در روايات، با استفاده از نام راويِ روايات يا مرويٌ عنه (استادان)، مي توانيم احوال راويان را به دست آوريم. به گونه اي كه نه اشتباهي رخ دهد و نه مشكلي به وجود آيد. عالمان رجال و نويسندگان كتاب هاي رجالي، نام تمام راويان را بيان و ضبط نكرده اند، بلكه در برخي موارد، ذيل نام هاي افراد، برخي از شاگردان آنان را ذكر كرده اند و اين براي رسيدن به مطلوب كافي نيست.

مرحوم اردبيلي، تمام راويان و مرويٌ عنه ها را به دست آورده است. همين كار را مرحوم آيت الله بروجردي، با شيوه كامل تري در تفكيك اسامي، براي برخي از كتاب ها، همانند كافي و من لا يحضره الفقيه، انجام داده است. بنا بر اين، از سند مي توان بهره هاي شاياني برد و اين، ضرورت سند شناسي را بيش از پيش روشن مي كند.

.


1- .. او از شاگردان محقق كركي است.
2- .. جامع الرواة، اردبيلي، ج 1، ص 4.

ص: 40

بررسي كتاب تصحيفات المُحَدِثّين ابو هِلال عَسكري

بررسي كتاب تصحيفات المُحَدِثّين ابو هِلال عَسكري

اختصار در سنددر ميان اسنادي كه در كتاب هاي روايي كهن، به وسيله نويسندگان بزرگي همچون كليني، شيخ طوسي و شيخ صدوق نگاشته شده است، مشكلاتي به چشم مي خورد. براي نمونه در حالي كه بايد تعداد حلقه هاي سند ده تا باشد، پنج تا است؛ نام پنج راوي ديگر كجا رفته است؟، يا در برخي موارد واژه هاي تأمل برانگيزي آمده است؛ براي نمونه واژه «عنه» در سند روايت، كه مرجع اين ضمير مشخص نيست. و يا مقصود از عبارت «بهذا الإسناد» روشن نيست.

دليل شكل گيري موارد بالا، چيزي جز گزيده نويسي و مختصر گويي نيست. نويسندگان براي اختصار در نگاشته هايشان، بخش هايي از اسناد را كوتاه كرده اند، بي آن كه لطمه اي به سند وارد كنند. يعني اگر فردي، آغاز تا پايان كتاب را مطالعه كند، خود به خود از روش نويسنده و اين افتادگي ها آگاه مي شود.

اكنون به بررسي مشكلات موجود در اسناد، كه به دليل اختصارنويسي، در گذر زمان رخ داده است، مي پردازيم. شايد اين آسيب ها مشكلي را براي نويسندگان آن كتاب ها به وجود نياورده باشد، ولي براي ما كه اكنون از اين كتاب ها استفاده مي كنيم، آسيب به شمار آيد.

آسيب هاي اختصار سندتعليق

نخستين آسيب اختصار گويي در اَسناد، تعليق است.

معناي تعليق

در كتاب هاي لغت اين گونه آمده است: «عَلَقَ, يَعلِقُ, عُلُوقاً ... تعلّق الشيء»؛ چيزي را آويزان كرد. «تعلق الوحش بالحبالة»؛ حيوان وحشي در دام افتاد. وقتي معناي لغوي را بازكاويي  كنيم، به اين نتيجه مي رسيم كه عرب، واژه «تعليق» را در چيزي استعمال مي كند كه از يك سو متصل و از سوي ديگر رها باشد. دام هاي قديمي كه براي حيوان هاي وحشي مي انداختند، توري بود كه پاي حيوان در آن گير مي كرد و از سوي ديگر رها بود. به همين دليل در زبان عربي، به لوستر، «علاقه» مي گويند، يعني چيزي كه از يك سو متصل و از سوي ديگر آويزان است.

.

ص: 41

نمونه هاي متداول تحريف و تصحيف

نمونه هاي متداول تحريف و تصحيف

الف) تحريف «عن» به «واو»

ب) تحريف «واو» به «عن»

ج) زيادي اسم راوي

تعليق در ناحيه اسناد روايتي رخ مي دهد كه از يك سو متصل به معصوم است و از سوي نويسنده كتاب، رها است. پس تعليق را اين گونه تعريف مي كنيم: تعليق افتادگي در آغاز سند است بدون هيچ نشانه اي. لازم است در ابتدا انواع افتادگي هاي موجود در سند را بررسي  كنيم.

انواع افتادگي در سند

افتادگي در سند، به سه صورت است:

الف) افتادگي در ابتداي سند: افتادگي پس از نام نويسنده كتابي كه كتابش در اختيار ما است. اگر افتادگي در ابتداي سند وجود داشت و هيچ نشانه اي هم دالّ بر اين كه افتادگي وجود دارد نبود، به آن تعليق گفته مي شود.

ب) افتادگي در ميان سند: اگر افتادگي در ميان سند رخ داده باشد، به آن حديث, منقطع مي گويند.

ج) افتادگي در انتهاي سند: اگر افتادگي در انتهاي سند باشد، به آن حديث, مرسل مي گويند. البته در اين جا ارسال به معناي خاص مدّ نظر است؛ زيرا به هر نوع افتادگي در سند، ارسال گفته مي شود.

فلسفه تعليق

فلسفه تعليق چيست؟ چه چيزي سبب مي شود كه نويسندگان، دانسته و آگاهانه، اين كار را انجام دهند؟ دليل افتادگي چيست؟

اين نوع افتادگي در سند، به منظور اختصار گويي رخ داده است. نويسندگان كتاب ها، براي اين كه متن كتاب طولاني و ملال آور نشود، به اختصار گويي روي مي آوردند. افزون بر اين، با اين كار، در ميزان استفاده از كاغذ و قلم هم صرفه جويي مي شد. شايد تصور اين صرفه جويي براي مخاطبان زمان ما مشكل باشد، ولي اگر به دوره آل بويه و زمان شيخ كليني بنگريم، روشن مي شود كه در آن زمان ها، تهيه كاغذ و قلم، بسيار مشكل بود و حتي يك خط كم تر نوشتن هم، تأثير به سزايي در صرفه جويي داشت. البته تعليق، فايده هاي فراوان ديگري هم دارد.

در كتاب شريف كافي، حدود شانزده هزار حديث وجود دارد كه طبق يك دسته بندي، ده هزار حديث و طبق دسته بندي ديگر، حدود چهار هزار حديث آن معلّق است. به فرض درستي دسته بندي دوم، اگر در هر سند، تنها نام علي بن ابراهيم از قلم افتاده باشد، در دوازده هزار كلمه صرفه جويي شده است؛ چه برسد به سند احاديثي كه در آن ها چندين افتادگي وجود دارد.

پرسش ديگر اين است كه آيا در كتاب تهذيب الأحكام و من لا يحضره الفقيه هم تعليق رخ داده است؟ با نگاه به كتاب تهذيب الأحكام نمايان مي شود كه در آغاز برخي از اسناد، نام حسين بن سعيد وجود دارد _ كه در فاصله بين سال هاي 200 تا 230 زندگي مي كرده است _ ، شيخ طوسي متوفاي 460 هجري است و بي گمان نمي تواند بدون واسطه از حسين بن سعيد، حديث نقل كند. ولي از آن جا كه افتادگي سند بدون نشانه نيست، در اين مورد تعليقي صورت نگرفته است. دليل اين مدعا، مشيخه اي است كه در پايان اين كتاب آمده است. مؤلف، اسامي راويان ابتداي اسناد را در پايان كتاب آورده است و سلسله سند خود را تا آن ها بيان مي كند.

.

ص: 42

راه شناخت تحريفات و تصحيفات

چكيده

د) سقط اسم راوي

ﻫ) تصحيف «بن» به «عن»

و) تصحيف به اسامي مشابه

راه شناخت تحريفات و تصحيفات

چكيده

بر طبق يك ديدگاه، به هيچ روي، در اسناد اين كتاب ها، افتادگي رخ نداده است؛ زيرا برخي از اين كتاب ها منبعي براي شيخ طوسي بوده اند. براي نمونه، شيخ طوسي از كتاب حسين بن سعيد نقل قول كرده و تمام سند را به كتاب تهذيب الأحكام منتقل كرده و سپس در مشيخه، طريق انتقال خودش را به حسين بن سعيد بيان كرده است.

نكته ديگر در باره تعليق اين است كه در برخي از كتاب ها مانند كتاب كافي, تعليق هاي فراواني به چشم مي خورد كه با استفاده از اسناد پيشين، مي توان آن ها را بازيافت. براي نمونه جناب كليني در يك حديث، با چندين واسطه از صفوان نقل قول مي كند، ولي در جاي ديگر در ابتداي سند نام صفوان را آورده است. اين افتادگي مي تواند به وسيله چند سند پيشين، بازشناسي شود. اسناد اندكي وجود دارند كه نتوان افتادگي آن ها را به وسيله اسناد صفحات پيشين بازيافت. در حالي كه در كتاب هاي اهل سنت، همچون بخاري _ كه تعليقات فراواني دارد _ بسياري از تعليقات در جلدهاي پسين هم آمده است. ابن حجر، اين تعليقات را در پنج جلد، با عنوان تعليق التعليق، گردآوري كرده است. براي روشن شدن بحث تعليق، چند نمونه از كتاب كافي را ياد مي كنيم:

مثال اوّل

1. علي بن ابراهيم عن احمد بن محمد عن محمد بن خالد عن محمد بن سنان ...؛

2. محمد بن خالد عن حمزة بن عبيد عن اسماعيل بن عباد ... .

در سند نخست، چون علي بن ابراهيم، استاد كليني بوده است، پس افتادگي در سند وجود ندارد، اما در سند دوم، محمد بن خالد، استاد و پدر احمد بن محمد بن خالد برقي است و از استادان كليني به شمار نمي آيد، و معمولاً كليني با دو واسطه علي بن ابراهيم و احمد بن محمد، از او حديث نقل مي كند. در نگاه نخست، هر دو سند، به ظاهر مشكلي ندارند، ولي با نگاهي دقيق آگاه مي شويم كه مرحوم كليني در روايت نخست، از محمد بن خالد، با دو واسطه نقل حديث كرده است و در روايت دوم محمد بن خالد در صدر سند قرار دارد. اين سند از موارد تعليق به شمار مي آيد.

مثال دوم

1. ابو علي اشعري عن محمد بن جبار عن صفوان بن يحيي عن اسحاق بن عمار ... ؛

2. صفوان عن معاوية بن عمار ... .

كليني در سند نخست، از صفوان با دو واسطه حديث نقل كرده، اما در سند دوم بدون واسطه حديث نقل كرده است. در اين جا چون نشانه اي مانند «عنه» يا «بهذا الإسناد»، وجود ندارد، افتادگي در سند محسوب مي شود و به آن تعليق گفته مي شود.

نمونه هاي ديگري نيز در كتاب كافي موجود است كه با مراجعه به اين كتاب مي توان بدان ها دست يافت.

.

ص: 43

روش بر طرف كردن تعليق

براي شناسايي تعليق راه هاي متفاوتي وجود دارد كه به برخي از آن ها اشاره مي شود.

الف) شناخت اساتيد راوي

در گام اوّل نام استادان مؤلف را، همراه با كنيه و لقب و احياناً القاب، شناسايي و فهرست مي كنيم و سپس با مراجعه به كتاب، ابتداي اسناد را نگاه مي كنيم؛ اگر نام كسي كه در ابتداي سند آمده در فهرست ما نبود، اين خود نشانه اي دالّ بر افتادگي در سند است.

شناخت استادان مؤلف، از راه هاي گوناگوني صورت مي گيرد؛ يك راه مراجعه به كتاب هاي رجالي و پيدا  كردن نام اساتيد مؤلف، در آن ها است. براي نمونه كتاب جامع الرواة اردبيلي و معجم الرجال مرحوم آيت الله خوئي از كتاب هاي مناسبي است كه با مراجعه به آن ها، مي توان در قسمت «روي عنه»، نام شاگردان و در قسمت «روي عن»، نام استادان را به دست آورد.

مهم ترين اساتيد شيخ كليني

براي آشنايي بيش تر و به عنوان نمونه، نام «محمد بن يعقوب كليني» را در كتاب معجم الرجال آيت الله خوئي در قسمت «روي عنه» يعني شاگردان، و همچنين نام استادانش را در قسمت «روي عن» پيدا مي كنيم. اگر كليني از آن استاد، شمار درخور توجهي روايت نقل كرده باشد، مرحوم خوئي آن ها را درون پرانتز ذكر مي كند.

براي شناسايي استادان كليني، مي توان به دو كتاب يادشده مراجعه كرد. البته مرحوم آيت الله بروجردي در جلد نخست كتاب ترتيب الأسانيد كافي، اساتيد كليني را يك به يك، با نام كامل معرفي و توثيقات آن ها را بيان كرده اند. برنامه دراية النور نيز از برنامه هاي شايسته رجالي است كه مي توان نام اساتيد و شاگردان مؤلف را _ در صورت وجود _ در آن پيدا كرد.

ما در اين جا با كمك گرفتن از اين برنامه، تعدادي از اساتيد بدون واسطه كليني را نام مي بريم. اين نام ها، از مهم ترين استادان كليني هستند و كليني بيش تر روايت هايش را از اين افراد نقل كرده است.

1. علي بن ابراهيم بن هاشم

حدود سي درصد از روايات كافي، از علي بن ابراهيم بن هاشم گزارش شده است. او فردي ثقه در حديث است و از نظر مذهب، دين و ديگر موارد، شخصيتي كاملاً موثق به شمار مي رود. او همچنين، صاحب كتابي در تفسير قرآن است. از او در كتاب كافي، با اين عناوين ياد شده است: علي، علي بن ابراهيم، علي بن ابراهيم بن هاشم و علي بن ابراهيم بن هاشم قمي. مقصود از عبارت «علي عن أبيه»؛ علي بن ابراهيم از پدرش ابراهيم بن هاشم است. البته در نام اساتيد ديگر كليني هم عنوان علي ديده مي شود؛ مانند علي بن محمد العلان كليني و علي بن محمد بن عبد الله البندار. ولي هيچ گاه نام علي را به صورت مطلق و بدون پسوند، براي اين دو نفر نمي بينيم، بلكه نام علي منحصراً براي علي بن ابراهيم به كار مي رود. با وجود اين كه علي بن محمد بن العلان كليني هم گاهي مانند علي بن ابراهيم از پدرش نقل حديث كرده، ولي هميشه مراد از عبارت «علي عن أبيه»، علي بن ابراهيم از ابراهيم بن هاشم است.

.

ص: 44

2. محمد بن يحيي العطار قمي

پس از علي بن ابراهيم، استادي كه كليني بيش ترين حديث را از او نقل كرده، محمد بن يحيي العطار قمي است كه حدود 25 درصد از احاديث كتاب كافي از او نقل شده است. در وثاقت ايشان هم ترديدي وجود ندارد.

3. عدة من أصحابنا

پس از اين دو نفر، عنواني كه در كتاب كافي بسيار ديده مي شود، عبارت معروف «عدة من أصحابنا» است. اين عبارت در ابتداي بسياري از روايات كافي آمده است. ساختار عبارت گوياي اين نكته است كه جمعي از افراد هستند كه از فرد يا افراد ديگري نقل روايت مي كنند. معمولاً پس از اين عبارت، نام اين سه نفر ديده مي شود. 1. سهل بن زياد آدمي؛ 2. احمد بن محمد بن عيسي؛ 3. احمد بن ابي عبد الله كه همان احمد بن محمد بن خالد برقي است.

عالم بزرگي همچون علامه حلي در پايان كتاب خلاصة الأقوال و در «فوائدِ» كتاب، اين گروه را بررسي كرده تا مشخص شود كه دربردارنده كدام راويان است. با بررسي هاي به عمل آمده در عناوين استخراج شده، روشن مي شود كه در تمام اين عده ها، دستكم نام يك فرد ثقه وجود دارد، پس سند از جهت اين عبارت، مشكلي ندارد.

4. احمد بن ادريس قمي

چهارمين عنواني كه در كتاب كافي ديده مي شود، احمد بن ادريس قمي است. اين عنوان هم از جهت پرتكراري اساتيد، پس از آن سه عنوان پيشين قرار مي گيرد. احمد بن ادريس همان ابو  علي اشعري است كه شخصيتي مشهور و معتبر در ميان مشايخ كليني است.

.

ص: 45

5. حسين بن محمد بن عامر

حسين بن محمد بن عامر در رده بندي اساتيد كليني پنجمين فرد و از مشايخ ثقه و امامي مذهبِ مرحوم كليني است.

6. محمد بن اسماعيل البُندقي النيسابوري

ششمين استاد كليني، محمد بن اسماعيل بُندقي نيسابوري است. او تنها شاگرد فضل بن شاذان است و كليني به واسطه او، احاديث كتاب فضل بن شاذان را گزارش مي كند.

7. علي بن محمد العلان الكليني

اين شخص، دايي شيخ كليني و از استادان معروف و پرروايت او است.

8. حُمَيد بن زياد

او بسياري از اصول شيعه را در اختيار داشته و روايت كرده، از اين رو شيخ كليني از ايشان روايات فراواني را نقل كرده است. برخي از اين روايات، به صورت نقل مشافهتي (شفاهي) بوده و برخي ديگر با استفاده از آثاري بوده كه از حميد بن زياد به دست ايشان رسيده است.

9. احمد بن محمد

عنوان احمد بن محمد در صدر بسياري از روايات كتاب كافي قرار گرفته است. اين عنوان، ميان دو نفر مشترك است، كه هر دو نفر هم از اساتيد كليني اند: 1. احمد بن محمد العاصمي؛ 2. احمد بن محمد بن سعيد، ابن عقده، كه از دانشمندان ثقه و زيدي مذهب است.

اين نه نفر، استادان كليني هستند كه او از آن ها، روايات فراواني را نقل كرده است. طبق شمارشي كه آيت الله بروجردي در ابتداي كتاب ترتيب الأسانيد ارائه داده اند، بيش از سي و چند نفر به عنوان استادان بدون واسطه كليني در كتاب كافي وجود دارند.

ب) شناخت طبقه راوي

روش دوم براي بر طرف كردن تعليق، كه روشي دقيق تر و استوارتر است، كشف طبقه راوي و شناخت شاگردان راوياني است كه در ابتداي سند روايت قرار گرفته اند. بايد بنگريم كه آيا مؤلف كتاب، يكي از شاگردان او هست يا نه؟ اگر مؤلف كتاب، شاگرد او بود مشكلي نيست، اما اگر با مطالعه طبقه و شاگردان فرد موجود در ابتداي سند، روشن شد كه مؤلف، از شاگردان او نيست، حتماً تعليقي رخ داده است. پس بايد سند اين روايت با سند روايات پيشين مقايسه شود تا روشن شود كه مؤلف كتاب با چه واسطه هايي از اين فرد حديث نقل كرده است.

.

ص: 46

جلسۀ هفتم اهداف درس

درآمد

تمييز مشتركات

اقسام مشتركات

اهداف درس

درآمد

تمييز مشتركات

اقسام مشتركات

1. اشتراك در اسم

2. اشتراك در لقب

چكيده

در ديدگاه نخست در باره اسناد، سند به عنوان موضوع و محور علم رجال شناخته مي شود. نظر مشهور ميان رجاليان اين است كه: موضوع علم رجال، سند و اسناد است. اين ديدگاه از گذشته تا كنون مشهور بوده است و مخالفي ندارد.

ديدگاه دوم بيان مي كند كه سند، تنها موضوع و محور علم رجال نيست، بلكه اسناد مي توانند به عنوان منبعي از منابع علم رجال و يا كمكي براي منابع رجالي باشند. البته به شرط اين كه اين اسناد، پرتكرار و مربوط به كتب قديمي باشند.

نخستين آسيب اختصار گويي در اسناد، تعليق است.

اگر افتادگي در ابتداي سند وجود داشت و هيچ نشانه اي هم دالّ بر اين نبود، به آن تعليق گفته مي شود.

اگر افتادگي در ميان سند رخ داده باشد، به آن حديث, منقطع مي گويند.

اگر افتادگي در انتهاي سند باشد به آن حديث, مرسل مي گويند. البته در اين جا ارسال به معناي خاصش مدّ نظر است؛ زيرا به هر نوع افتادگي در سند، ارسال گفته مي شود.

نويسندگان كتاب ها براي جلوگيري از طولاني و ملال آور شدن متن كتاب ها، به اختصار گويي روي آورده اند.

روش بر طرف كردن تعليق، شناخت استادان و طبقه راوي است. براي نمونه، افراد زير در زمره استادان پرروايت كليني هستند: علي بن ابراهيم بن هاشم، محمد بن يحيي العطار قمي، احمد بن ادريس قمي، حسين بن محمد بن عامر، محمد بن اسماعيل البُندقي النيسابوري، علي بن محمد العلان الكليني، حُمَيد بن زياد، احمد بن محمد.

.

ص: 47

عوامل پديدآورندۀ مشتركات

3. اشتراك در كنيه

عوامل پديدآورندۀ مشتركات

1. صرفه جويي

2. شهرت افراد

.

.

ص: 48

3. اختصار نويسي با توجه به اسناد ماقبل

.

.

ص: 49

4. بازگشت عنوان مشترك به يك مصداق خاص

جلسه چهارمشبه تعليق و تحويل در اسناد

.

ص: 50

اهداف درس

آشنايي با:

شبه تعليق و روش رفع آن؛

تحويل در اسناد روايات.

درآمد

در جلسه گذشته، دو ديدگاه در باره اسناد بيان شد و از ميان آسيب هاي اختصار سند، تعليق و روش رفع آن را بررسي كرديم. در اين جلسه، به مبحث شبه تعليق و تحويل در اسناد اشاره مي كنيم.

شبه تعليقجستار دوم در شناخت سند، بحث شبه تعليق است. تعليق و شبه تعليق از جهاتي به هم شبيه هستند و از يك جهت با هم تفاوت دارند. تفاوت آن ها در اين است كه در تعليق، افتادگي در ابتداي سند است و اشاره اي نيز به آن افتادگي نشده و نشانه اي براي پي بردن به آن وجود ندارد، اما در شبه تعليق، علامت و نشانه اي وجود دارد تا خواننده از افتادگيِ در سند آگاه شود. براي نمونه، عنوان «بهذا الإسناد» در برخي روايات كتاب كافي، نشان دهنده افتادگي در سند است. براي كامل كردن اين افتادگي، مطابق همان شيوه ياد شده در تعليق عمل مي كنيم؛ يعني يا به اسناد پيشين بازمي گرديم، و يا از دانش طبقات بهره مي بريم. در ميان دانشمندان از شبه تعليق، با عنوان «اسناد اشاره اي» هم تعبير شده است؛ به دليل اين كه به افتادگي در سند اشاره مي كند.

براي روشن شدن شبه تعليق، چند نمونه را از كتاب كافي نقل مي كنيم:

مثال نخست

سند نخست: عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن أبيه ...؛

سند دوم: وبهذا الإسناد عن أبيه عن حسن بن جهم ... .

در ابتداي سند دوم، عبارت «بهذا الإسناد» آمده و اين نشان دهنده شبه تعليق است. براي رفع آن و تكميل سند، بايد به اسناد پيشين بازگشت. ولي در اين جا، بايد به برخي پرسش هايي كه به وجود مي آيد، پاسخ گفت. براي نمونه، عبارت «بهذا الإسناد»، جايگزين كدام يك از اين موارد شده است؟؛ «عدة من أصحابنا»، يا «عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد»، و يا «عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن أبيه».

.

ص: 51

چكيده

5. وجود نسب غريب در اسم راوي

چكيده

تنها راه پاسخ به اين پرسش ها، بررسي طبقات است. با بررسي طبقات پي مي بريم كه عبارتي كه مؤلف، از روي عمد آن را ذكر نكرده، در اصل اين گونه است: «عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن أبيه عن حسن بن جهم ...».

به ديگر سخن، عبارت «بهذا الإسناد»، جايگزين عبارت «عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد» شده است.

مثال دوم

سند نخست: علي بن إبراهيم عن أحمد بن محمد البرقي عن علي بن الحكم عن علي بن أبي حمزة عن أبي بصير قال سمعتُ أبا عبد الله (عليه السلام) ...؛

سند دوم: سمعتُ أبا عبد الله (عليه السلام) ...؛

سند سوم: وبهذا الإسناد عن محمد بن عبد الحميد عن العلاء بن رزين عن أبي عبيدة الحذاء عن أبي جعفر (عليه السلام) ... .

از ميان سه سند بالا، تنها سند نخست، كامل است. در حديث دوم ارسال رخ داده و به هيچ رو سند ندارد و حديث سوم نيز همان سند اشاره اي است و بايد عبارت «بهذا الإسناد» آن را با استفاده از دانش طبقات بازسازي كنيم. با بهره گيري از اين دانش، روشن مي شود كه مقصود از عبارت «بهذا الإسناد»، «علي بن إبراهيم عن أحمد بن محمد البرقي» است، چراكه برقي، شاگرد محمد بن عبد الحميد است. در نتيجه دو نفر ابتدايي سند نخست، در ابتداي سند سوم قرار مي گيرد.

تحويلجستار سوم در شناخت سند، بحث حيلوله يا تحويل است. تحويل در لغت به معناي فاصله  انداختن و حائل شدن است. اين شيوه نگارش، ويژه نويسندگان قديمي بوده است و امروزه كم تر از آن استفاده مي شود.

برخي از روايات چند سند دارد و بخش هايي از اين سندها با هم مشترك است. نويسنده براي اين كه به خواننده بفهماند كه اين روايت با اسناد متعدد به دستش رسيده است، به دو صورت مي تواند اين مطلب را بيان كند:

راه اوّل: سندها را جداگانه بنويسد؛ ابتدا سند نخست را بياورد و سپس سند دوم را و به همين ترتيب ادامه دهد. اين شيوه در كتب روايي شيخ صدوق ديده مي شود. و يا اين كه سند نخست را با روايت مي آورد و در پايان، سند حديث دوم را بيان مي كند. اين شيوه در كتاب وسائل الشيعة ديده مي شود. اين روش گوياي اين نكته است كه نويسنده حديث بعدي را از كتب روايي ديگر نقل كرده است.

.

ص: 52

راه دوم: بخش مشترك اسناد را با حرف عطف «واو» يا «أوْ» بياورد كه در اصطلاح به آن حيلوله گفته مي شود. در اين حالت، از الفاظ «جميعاً» و «كلاهما» نيز بسيار استفاده مي شود. نمونه اي را از كتاب شريف كافي بيان مي كنيم:

سند: محمد بن إسماعيل عن فضل بن شاذان وعلي بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن ابن أبي  عمير.

سند اين روايت به وسيله حرف عطف «واو» به دو قسمت تبديل شده، و در اصل اين گونه بوده است:

1. محمد بن إسماعيل عن فضل بن شاذان عن ابن أبي عمير؛

2. وعلي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير.

در بررسي سندي روايت هاي حيلوله، به اين نكته بايد توجه كنيم كه اگر يك نفر، از دو نفري كه در يك طبقه مشترك هستند، ثقه و ديگري غير ثقه بود، سبب آسيب رساندن به سند نمي شود؛ چراكه اين سندها جدا از يكديگرند.

.

ص: 53

صورت هاي گوناگون تحويل

الف) عطف عادي

حيلوله در كتاب هاي روايي، گاهي شكل بسيار ساده اي دارد كه به آن عطف عادي مي گويند. براي نمونه روايتي در كتاب شريف كافي اين گونه آمده است:

سند: محمد بن الحسن وعلي بن محمد عن سهل بن زياد.

به سادگي مي توان فهميد كه اصل سند، اين گونه بوده است:

1. محمد بن الحسن عن سهل بن زياد؛

2. علي بن محمد عن سهل بن زياد.

ب) عطف يك طبقه بر دو طبقه

گاهي يك طبقه بر دو طبقه عطف مي شود. براي نمونه به سند زير از كتاب شريف كافي توجه كنيد.(1)

سند: عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد وأبو  داوود عن الحسين بن سعيد.

عبارت «جميعاً» كه گاهي در اين گونه اسناد مي آيد، در اين جا ذكر نشده است. حتي اگر ما از دانش طبقات هم آگاهي نداشته باشيم، مي توانيم با استفاده از قواعد زبان و ادبيات عرب، اين عطف را تشخيص دهيم و مشكل سند را بر طرف كنيم. با كمي دقت در سند اين روايت روشن مي شود كه اصل سند اين گونه است:

1. عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد؛

2. أبو  داوود عن الحسين بن سعيد.

سند نخست را كليني با دو واسطه از حسين بن سعيد نقل كرده، ولي سند دوم را با يك واسطه نقل كرده است. با كمي تأمل و بهره گيري از نكات زبان عربي، آگاه مي شويم كه ابو  داوود بر احمد بن محمد عطف نشده است؛ زيرا اگر عطف مي شد، به دليل وجود حرف جارّه «عن»، بايد به صورت «ابي داوود» مي آمد. پس ابو  داوود استادِ بي واسطه كليني است.

ج) عطف دو طبقه بر يك طبقه

گاهي دو طبقه بر يك طبقه عطف مي شود؛ اين مورد بر عكس مورد پيشين است. به نمونه زير توجه كنيد:

سند: صفوان عن معاوية بن عمار وحماد بن عثمان عن عبيد الله الحلبي كلاهما عن أبي عبد الله (عليه السلام).

با بهره گيري از دانش طبقات در مي يابيم كه حماد بن عثمان و عبيد الله الحلبي، افراد دو طبقه هستند كه بر معاوية بن عمار عطف شده اند و «واو» نشانه حيلوله است.

.


1- .. كافي، ج 3، ص 37، ح 10.

ص: 54

جلسۀ هشتم اهداف درس

درآمد

راه حلّ تشخيص مشتركات

اهداف درس

درآمد

راه حلّ تشخيص مشتركات

1. طبقات

1. صفوان عن معاوية بن عمار عن أبي عبد الله (عليه السلام)؛

2. صفوان عن حماد بن عثمان عن عبيد الله الحلبي عن أبي عبد الله (عليه السلام).

.

ص: 55

د) عطف دو طبقه بر دو طبقه

گاهي دو طبقه بر دو طبقه عطف مي شود. به نمونه زير توجه كنيد:

سند: علي بن إبراهيم عن أبيه ومحمد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان جميعاً عن ابن أبي عمير.

به نظر مي رسد در نمونه بالا با يك سند رو به رو باشيم، ولي در حقيقت دو سند داريم:

1. علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير؛

2. محمد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان عن ابن أبي عمير.

ﻫ) عطف سه طبقه بر دو طبقه

گاهي هم سه طبقه بر دو طبقه عطف مي شود. به نمونه زير توجه كنيد:

سند: علي بن إبراهيم عن أبيه وعدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن محمد بن إسماعيل جميعاً عن حنّان بن سُدير.

اين سند، اين گونه از حالت حيلوله خارج مي شود:

1. علي بن إبراهيم عن أبيه عن حنان بن سُدير؛

2. عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن محمد بن إسماعيل عن حنان بن سُدير.

تبصره: گاه در اسناد تحويلي، به جاي حرف عطف «واو»، حرف عطف «أو» به كار رفته است كه آن را تحويلِ ترديدي مي خوانيم. يعني گويي در تحويل ترديد داريم. در نمونه زير دقت كنيد:

سند: سهل بن زياد عن محمد بن سنان أو عن رجل عن محمد بن سنان عن ابن مسكان.

اجتماع تعليق و تحويل در سند

گاه در يك سند، اجتماع تحويل و تعليق رخ مي دهد. اين اجتماع، ممكن است در قسمت موجود يا محذوف سند باشد. بررسي اين گونه موارد، دقت بيش تري را مي طلبد.

سند حديث 338 روضة كافي نمونه خوبي براي اجتماع در قسمت محذوف است:

338. عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد وعلي بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن ابن محبوب.(1)

در اين سند، عطف دو طبقه بر دو طبقه وجود دارد:

1. عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن محبوب؛

2. علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن محبوب.

مرحوم كليني حديث بعد را چنين آورده اند:

339. ابن محبوب عن عبد الله بن غالب.

.


1- .. همان، ج 8، ص 244.

ص: 56

2. شاگردان اختصاصي يا اساتيد اختصاصي

در ابتداي سند، عنوان «ابن محبوب» آمده در حالي كه او يقيناً از استادان كليني نيست و معمولاً كليني از وي با دو يا سه واسطه حديث نقل كرده است. پس در ابتداي سند افتادگي رخ داده و چون هيچ نشانه اي دالّ بر افتادگي وجود ندارد، سند معلق است. براي بازسازي سند دوم، بايد تعليق رخ داده را كشف كنيم. هنگام مراجعه به روايت پيشين، متوجه مي شويم كه در آن يك تحويل نيز رخ داده است. در اين مورد، در قسمت محذوف سند، در اصطلاح، اجتماع تحويل و تعليق رخ داده است.

سند دوم اين گونه بازسازي مي شود:

1. عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن ابن محبوب عن عبد الله بن غالب؛

2. علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن محبوب عن عبد الله بن غالب.

گاهي در يك سند اجتماع تحويل و تعليق رخ مي دهد اما نه در قسمت محذوف سند، بلكه در قسمت موجود آن. براي نمونه به روايت زير توجه كنيد:

1. محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد عن ابن فضال؛

2. أحمد بن محمد وعلي بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن ابن أبي عمير.

در سند دوم به نظر مي رسد كه دو طبقه بر يك طبقه عطف شده است؛ يعني عبارت «علي بن إبراهيم عن أبيه» بر «أحمد بن محمد» عطف شده است. اما با كمي دقت، آشكار مي شود كه در ابتداي اين سند، تعليق رخ داده است، زيرا احمد بن محمد، از استادان كليني نيست. گرچه در قسمت حيلوله، علي بن ابراهيم، استاد كليني است.

براي اين كه تعليق ابتداي سند را پيدا كنيم، بايد به اسناد ديگر گرديم:

1. محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد عن ابن أبي عمير؛

2. علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير.

چكيده

در تعليق، افتادگي در ابتداي سند است و اشاره اي نيز به آن افتادگي نشده و نشانه اي براي پي بردن به آن وجود ندارد، اما در شبه تعليق، علامت و نشانه اي وجود دارد تا خواننده از افتادگيِ در سند آگاه شود.

در ميان دانشمندان از شبه تعليق با عنوان «اسناد اشاره اي» هم تعبير شده است؛ به دليل اين كه به افتادگي در سند اشاره مي كند.

تحويل در لغت به معناي فاصله  انداختن و حائل شدن است. اين شيوه نگارش، ويژه نويسندگان قديمي بوده است و امروزه كم تر از آن استفاده مي شود.

برخي از روايات چند سند دارد كه بخش هايي از آن ها با هم مشترك است. نويسنده براي نشان دادن سندهاي مشترك از حرف عطف «واو» يا «أوْ» استفاده مي كند. به اين شيوه، تحويل گفته مي شود.

گاه در يك سند، اجتماع تحويل و تعليق رخ مي دهد. اين اجتماع، ممكن است در قسمت موجود يا محذوف سند باشد. بررسي اين گونه موارد، دقت بيش تري را مي طلبد.

.

ص: 57

بررسي يك روايت

بررسي يك روايت

جلسه پنجمضمير

.

ص: 58

هدف درس

آشنايي با اِضمار در روايات و روش رفع آن.

درآمد

در جلسات پيشين در قسمت مربوط به شناخت سند، به تعليق، شبه تعليق و تحويل اشاره كرديم. در اين جلسه، آخرين بخش شناخت سند، يعني ضمير را بررسي مي كنيم.

ضميردر اسناد برخي از كتب جامع روايي همانند كافي و كتاب من لا يحضره الفقيه، گاه به جاي نام بردن از راوي يا ناقل حديث، تنها به آوردن ضميري بسنده شده است. اين ضماير، گاه در ابتداي سند و پس از نام مؤلف قرار مي گيرد و گاه هم در انتهاي سند. ضمايري كه در ابتداي سند و به جاي اسم ظاهر مي آيند، معمولاً با آگاهي كامل خود نويسنده ذكر مي شوند و شناخت آن ها چندان مشكل نيست. اما اگر ضمير در انتهاي سند بيايد، شناخت مرجع آن كمي مشكل است.

به نمونه زير توجه كنيد:

_ «سماعة قال سألتُهُ ...».

در اين سند روشن نيست كه مرجع ضمير «ه» در «سألتُهُ»، امام معصوم است يا استاد سماعة.

نكته مهم در اين جا اين است كه دليل پديد آمدن روايات مضمره چيست؟

پاسخ در بازكاوي شيوه نگارش كتاب ها در گذشته است. براي نمونه، برخي بزرگان حديث، كتاب هايي با عنوان «مسائل» مي نگاشتند _ همانند مسائل علي بن جعفر _ و يا هنگامي كه به خدمت امام معصوم مي رسيدند، پرسش هايي را مطرح كرده و سپس آن ها را در كتاب هايي جدا، گردآوري مي كردند. سماعة، كتابي دارد كه در آن پنجاه روايت را به صورت سؤال، از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است. در نخستين روايت كتاب، اين عبارت آمده است: «عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال سألتُهُ ...»؛ در اين جا، واضح است كه ضمير به امام صادق (عليه السلام) بر مي گردد. به همين دليل، در سندهاي پسين، تنها عبارت «سألته» آمده است و مرجع ضمير بيان نشده، زيرا در ابتداي كتاب، اسم ظاهر امام را آورده است و هر كس به سراغ اين كتاب برود، به راحتي قادر به تشخيص مرجع ضماير خواهد بود. اما در گذر زمان، بزرگاني همانند كليني، شيخ صدوق و شيخ طوسي، اين روايت ها را از كتب اوليه جدا كرده و به جوامع روايي منتقل كردند. مرجع ضمير در كتب اوليه، كاملاً روشن بود ولي پس از انتقال اين روايات به جوامع روايي، يافتن آن، دشوار شد.

انواع ضماير

.

ص: 59

ضماير موجود در كتاب ها، بر دو گونه است:

الف) ضمير عادي

چنانچه مرجع ضمير ابتداي سند، به ابتداي سند پيشين باز  گردد، ضمير عادي است.

براي نمونه، در اين روايت كتاب كافي، دقت كنيد:

سند (1): محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد بن عيسي عن علي بن حكم؛

سند (2): عنه عن أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد.

مرجع ضمير ابتداي سند دوم در عبارت «عنه»، چه كسي است؟ براي پيدا كردن مرجع ضمير، بايد به اسناد پيشين و همچنين به بحث طبقات رجوع كنيم. با نظرداشت روايت پيشين، روشن مي شود كه مرجع ضمير، محمد بن يحيي است.

ب) ضمير غير عادي

چنانچه مرجع ضمير ابتداي سند، به وسط سند پيشين باز گردد، ضمير غير عادي است.

ضمير غير عادي، گاهي قرينه و شاهد دارد و گاهي نيز ندارد. اگر قرينه نداشته باشد، از آن به عنوان ضمير غير عادي مشكل ياد مي شود.

يك نمونه از كاربرد ضمير غير عادي كه همراه با شاهد و قرينه است، در روايات زير مشاهده مي شود.

سند (1): محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد بن عيسي عن علي بن حكم؛

سند (2): عنه عن علي بن حكم؛

سند (3): عنه عن أحمد بن محمد بن عيسي.

قرينه ضمير در روايت دوم، همان اشتراك اسم «علي بن حكم» در روايت اول و دوم است. پس روايت دوم اين گونه بازسازي مي شود.

_ أحمد بن محمد بن عيسي عن علي بن حكم.

البته شيخ كليني، از احمد بن محمد بن عيسي بي واسطه نقل نكرده است و با توجه به بحث تعليق كه پيش تر مطرح شد، مي توان سند را، اين گونه باز سازي كرد:

_ محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد بن عيسي عن علي بن حكم.

و ضمير در روايت سوم به آغاز سند روايت نخست، بر مي گردد.

_ محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد بن عيسي.

تنها راه تشخيص مرجع ضمير، در ضمير غير عادي بي قرينه و شاهد، بهره گيري از دانش طبقات است.

مثال نخست

.

ص: 60

سند (1): حُميد بن زياد عن ابن سماعة عن ابن رباط عن إسحاق بن عمار؛

سند (2): عنه عن وُهَيْب بن حفص عن أبي  بصيرٍ؛

سند (3): عنه عن عبد الله بن جبلّه عن علي بن أبي حمزه.

در روايت دوم و سوم، مرجع ضمير را نمي توان به راحتي شناخت و به ناچار، بايد از دانش طبقات بهره برد. با بررسي شاگردان وهيب بن حفص و عبد الله بن جبلّه، به اين نكته دست مي يابيم كه ابن سماعه، شاگرد هر دو نفر بوده است. بنا بر اين مرجع ضمير، در هر دو روايت، ابن سماعه است.

.

ص: 61

مثال دوم

سند (1): محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد بن عيسي عن علي بن نعمان؛

سند (2): وعنه عن أحمد بن محمد بن عيسي عن أحمد بن محمد بن أبي نصر؛

سند (3): وعنه عن علي بن حكم.

سند روايت دوم و سوم مضمر است و ناچاريم از راه معلوم به مجهول برسيم. هنگام بررسي نام شاگردان احمد بن محمد بن عيسي، نام محمد بن يحيي كه در ابتداي سند نخست آمده، بر ديده مي شود، پس ضمير در سند دوم، به محمد بن يحيي بر مي گردد. كليني، بيش تر اوقات، روايت هاي احمد بن محمد بن عيسي را از طريق محمد بن يحيي نقل مي كند.

در بررسي نام شاگردان علي بن حكم، نام احمد بن محمد بن عيسي به چشم مي خورد. بنا بر اين، مرجع ضمير در سند سوم به احمد بن محمد بن عيسي بر مي گردد.

بنا بر آنچه گفته آمد، براي بررسي سند هاي مضمر، بايد از دانش طبقات بهره برد و منظور از دانش طبقات، بررسي نام استادان و شاگردان راوي است. اين شيوه، يك راه معتبر، مستند و اطمينان بخش است.

البته راه هاي ديگري هم براي شناخت اين چهار مسئله (تعليق و شبه تعليق و تحويل و ضمير) وجود دارد. توجه به اسناد پرتكرار در زمره اين راه ها است. هنگام جست و جو با بهره گيري از نرم افزار هاي رايانه اي، مي توان اسنادي را يافت كه بسيار پرتكرار هستند. براي نمونه، سند «محمد بن يحيي عن أحمد بن محمد بن عيسي عن علي بن نعمان»، بسيار تكرار شده است. از اين طريق نيز مي توان برخي اسناد مضمر را كشف كرد، اما روي هم رفته، اطمينان زايي دانش طبقات بيش تر است.

چكيده

ضماير گاه در ابتداي سند و پس از نام مؤلف قرار مي گيرد و گاه هم در انتهاي سند. ضمايري كه در ابتداي سند و به جاي اسم ظاهر مي آيند، معمولاً با آگاهي كامل خود نويسنده ذكر مي شوند و شناخت آن ها چندان مشكل نيست. اما اگر ضمير در انتهاي سند بيايد، شناخت مرجع آن كمي مشكل است.

مرجع ضمير در كتب اوليه، كاملاً روشن بود ولي پس از انتقال اين روايات به جوامع روايي، يافتن آن، دشوار شد.

چنانچه مرجع ضمير ابتداي سند، به ابتداي سند پيشين باز  گردد، ضمير عادي است.

چنانچه مرجع ضمير ابتداي سند، به وسط سند پيشين باز گردد، ضمير غير عادي است.

براي شناخت اسناد مضمره، مي توان از دو روش بهره برد؛ يكي استفاده از دانش طبقات و ديگري توجه به اسناد پرتكرار.

.

ص: 62

چكيده

چكيده

.

.

ص: 63

جلسه ششمشناخت تحريف و تصحيف .

ص: 64

جلسۀ نهم هدف درس

درآمد

راه حلّ تشخيص مشتركات

هدف درس

درآمد

راه حلّ تشخيص مشتركات

3. بررسي قرائن

اهداف درس

آشنايي با:

معناي تحريف و تصحيف و ارتباط ميان آن دو؛

نمونه هاي متداول تحريف و تصحيف در اسناد؛

راه شناخت تحريفات و تصحيفات در اسناد.

درآمد

در جلسات پيشين از مراحل تحقيق در سند، به شناخت سند اشاره و آن را به طور كامل بيان كرديم. در اين جلسه به بخش دوم از مراحل تحقيق در سند، كه همان شناخت تصحيف و تحريف است، مي پردازيم.

تحريف و تصحيف در اسناد

برخي از كلمات متوني كه امروزه در اختيار ما است، به علت هاي گوناگون، دچار دگرگوني شده است. اگر بتوانيم اين دگرگوني ها را كشف كنيم، عبارت واقعي و اصلي سند يا متن را درك كردهايم. به همين دليل، براي بازسازي سند، بخشي از مراحل تحقيق را به شناخت تحريفات و تصحيفات اختصاص داديم. براي اين كار، نخست بايد سند را از لحاظ تحريف و تصحيف بررسي كنيم تا به سند واقعي، يعني سند زمان معصوم يا زمان نگارش، برسيم و سپس به كار شناخت سند ادامه دهيم.

ارتباط ميان تَحريف و تَصحيف

آيا اساساً تفاوتي ميان دو اصطلاح تحريف و تصحيف وجود دارد؟

براي پاسخ به اين پرسش، نخست لازم است اين دو واژه را تعريف كنيم:

تحريف: هر گونه تغيير و دگرگوني چيزي از حالت اصلي به حالت ديگر را تحريف گويند؛ چه اين تغيير، آگاهانه و از روي عمد صورت گيرد و چه ناآگاهانه و از روي سهو. براي نمونه، تغيير كلمه «حسن» به «جواد» يا «محمد»، نوعي تحريف است.

تصحيف: هر گونه تغيير به لفظ مشابه را تصحيف گويند. اين نوع تغيير معمولاً در ميان الفاظي كه از نظر نگارشي مشابه اند، رخ مي دهد. براي نمونه تغيير «حسن» به «حسين»، نوعي تصحيف است.

پس تحريف، اعم از تصحيف است و همه مصاديق تصحيف، نوعي تحريف نيز به شمار مي روند.

در باره رابطه ميان تصحيف و تحريف، چهار ديدگاه گوناگون وجود دارد:

1. تساوي: محققان قديمي و نسخه شناسان معتقدند كه هيچ تفاوتي ميان تحريف و تصحيف وجود ندارد.

.

ص: 65

2. تباين: از نظر برخي، هيچ رابطه اي ميان اين دو نيست. تصحيف، تغيير نقطه، بدون تغيير شكل است، مانند بريد و يزيد؛ اما تحريف، تغيير شكل حركات و سكنات، با هم، بدون تغيير حروف است، مانند حَميد، حُمَيْد.

3. عموم و خصوص مطلق: از نظر برخي ديگر، تصحيف، تغيير در لفظ است به گونه اي كه با لفظ اصلي مناسبت داشته باشد. اما تحريف، تغيير در لفظ است، اعم از اين كه با لفظ اصلي مناسبت داشته يا نداشته باشد. اين نظر را به مرحوم استرآبادي نسبت داده اند.

4. رابطه معنايي: اگر لفظي با نيتي خاص و از روي عمد، دگرگون و سپس خوانده شود، به اين تغيير، تحريف مي گويند. همين تغيير اگر از روي عمد، نباشد به آن تصحيف گويند. اين نظر را به مامقاني نسبت داده اند.

اين چهار نظريه در باره اين دو واژه مطرح شده است. اما در بحث ما، به هر تغييري، كه چه آگاهانه و از روي عمد، و چه ناآگاهانه و از روي سهو، رخ دهد، تحريف گويند. تصحيف نيز، همان تغيير است با اين قيد كه دو لفظ بايد مشابه باشد.

انواع تحريف و تصحيف در اسناد

تحريف در متن و تحريف در اسناد، انواع مختلفي دارد؛ اما از آن جا كه بحث ما در باره سندشناسي است، تنها به بيان انواع تحريفات سندي مي پردازيم.

تحريف و تصحيف در اسناد، چهار حالت دارد:

1. سقط: گاهي به دلايل مختلف و آگاهانه و ناآگاهانه، نام فردي از يك سند مي افتد و تغييري در حالت نخستين، رخ مي دهد.

2. زيادت: برعكس حالت پيشين، گاه به دلايل مختلف، نام شخصي به سند اضافه شده است. ممكن است فردي به دليل پرش چشم، يك كلمه را از خط پيشين، اشتباهاً در اين خط آورده است، اين گونه خطاها در هنگام رونويسي، بسيار پيش مي آيد.

3. قلب (جا به جايي): گاهي، نام يك راوي بايد در يك طبقه معين، قرار مي گرفت اما در طبقه ديگري قرار گرفته است. براي نمونه، در يكي از متون اهل سنت، سندي اين گونه آمده است: «عبد الله بن عجله عن ابيه عن عكرمه عن بشير بن تين»؛ در اين سند، قلب صورت گرفته است و نام بشير، به عنوان استاد عكرمه قرار گرفته است، در صورتي كه نام ايشان بايد در شمار شاگردان عكرمه قرار گيرد. شكل درست اين سند به اين گونه است: «عجله عن بشير عن عكرمه»؛ زيرا بشير، شيخ و بزرگ مكّيان است و از تابعان، نقل روايت مي كند و عكرمه نيز در شمار تابعان و از ابن عباس روايت كرده است. به هر روي، جايگاه بشير بن تين، در شمار شاگردان عكرمه است.

گاهي نيز جا به جايي، ميان حروف يك كلمه كوچك، رخ مي دهد. مثلاً به جاي نوشتن كلمه عمر و عثمان، نوشته شود: «رمع» يا «معثل». براي نمونه، در كتاب التهذيب شيخ طوسي، آمده است:

.

ص: 66

اسناد مشهور و پرتكرار

بررسي يك نمونه

عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ بِنْتِ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ الْكَاهِلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ (عَلَيهِ السَّلَام) قَالَ مَنْ سَوَّدَ اسْمَهُ فِي دِيوَانِ وُلْدِ سَابِعٍ حَشَرَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ خِنْزِيراً.(1)

راوي، اين سخن را از معصوم نقل مي كند. به اين معنا كه هر كس نامش در دفتر فرزندان هفتم نوشته شود، خداوند او را در عالم قيامت، به صورت خوك، محشور خواهد كرد.

كلمه «سابع»، در اين جا بي معنا است و مفهومي ندارد. اصل اين كلمه «عباس» بوده كه به سابع قلب شده است. بر اين اساس، منظور امام اين است كه اگر كسي نامش در دفتر بني عباس قرار گيرد و براي حكومت بني عباس خدمت كند، در آن عالم به صورت خوك، محشور مي شود.

بررسي كتاب تصحيفات المُحَدِثّين ابو هِلال عَسكري

كهن ترين كتابي كه در باره تصحيف نوشته شده است، كتاب تصحيفات المحدثين نوشته ابو  هلال عسكري (م 382 ﻫ) است. او در اين كتاب نمونه هاي فراواني از تصحيفات محدثان را گزارش كرده است. او در كتابش، غلط اعرابي در ضبط اسامي افراد را، از مصاديق تصحيف به شمار آورده است.(2) عرب ها براي هر اسمي، ضبطي خاص دارند. مثلاً ضبط صحيح كلمه ميثم، «مِيثم» است. اما در باره شخص ميثم تمّار، «مِيْثم» گفته شده و از اين قاعده كلي استثنا شده است. اين ضبط، سماعي و بيقاعده است.

عالمان علوم حديثِ اهل سنت، معتقدند راوي و حديث شناس، بايد ضبط اسامي را بداند، وگرنه از او نقل حديث نمي كنند. ابو هلال عسكري به سند خود از يحيي بن معين نقل مي كند كه ايشان گفته اند: «مَن حَدََّثَكَ وَهُو لايُفَرِّقُ بَينَ الخَطا وَالصَوابِ فَلَيسَ بِأهلٍ أن يُوخَذَ عَنه»؛ كسي كه براي تو حديث نقل مي كند اما توانايي بيان اِعراب و ضبط اسامي را ندارد، اهليت شيخ روايت بودن را ندارد و نمي توان از او حديثي را اخذ كرد.

وي از مجاهد بن موسي، يكي از راويان مشهور، نقل مي كند: «أتيتُ خالد بن قاسم المدائني وحدث فقال: حدثني ليث بن سعد عن محمد بن يحيي بن حِبّان. فقلتُ: حَبّان. فقال حَبّان وحِبّان واحدٌ. فقُمتُ وتَرَكتُ»؛ نزد خالد بن قاسم مدائني آمدم تا برايم حديث نقل كند. وي كه استاد من بود، چنين گفت: ليث بن سعد عن محمد بن يحيي بن حِبّان». من گفتم استاد، اشتباه فرموديد، «حاي» حبّان كسره ندارد، بلكه بايد با فتحه خوانده شود. استاد در جواب گفتند: هر دو يكي است و فرقي ندارد. تا اين را شنيدم از جلسه بلند شدم و مجلس را ترك كردم.

در نقلي ديگر، مجاهد نزد استادش حماد بن عمرو مي رود و به او ميگويد: «كتاب خُصَيْف را به من بده». ايشان به اشتباه، كتاب حُصيْن را به او ميدهد. از اين رو مجاهد مي گويد: «اذا هُو لَيسَ بِفَصلٍ بَين خُصيف وحُصين فَتَرَكتُه»؛ استادي كه فرقي بين اين دو كلمه نمي گذارد، اهليت استادي و اخذ روايت از او را ندارد. از اين رو، او را رها كردم و حديثي از او نقل نكردم.

.


1- .. تهذيب الأحكام، ج 6، ص 329، ح 34.
2- .. تصحيف از نظر او اين است: «الاسماء والالفاظ المشكلة التي متشابه في صورة الخط».

ص: 67

در نقلي ديگر آمده است كه روزي حيان بن بشر، كه قاضي بغداد بود، عبارت «يوم الكِلاب» را با كسره مي خوانَد. شاگردش بر او اشكال مي گيرد و صحيح آن را، «يوم الكُلاب» بيان مي كند. اين خردهگيري سبب پديد آمدن كدورت و درگيري مي شود و قاضي او را زنداني مي كند.

بنا بر اين از نظر ابو هلال عسكري، بايد در اسما و الفاظي كه از نظر نوشتاري شبيه هم هستند، دقت كرد؛ زيرا ممكن است به يكديگر تبديل شده باشند. يكي از دليلهاي اين امر، نامرغوب بودن نوشت افزارهاي قديمي بوده است.(1)

با توجه به مبناي ابو هلال عسكري كه تغيير در اعراب كلمات را هم تصحيف مي داند، احتمال تصحيف در بسياري از كلمات، همچون حباب، حتاب، خباب، جناب، حيان، حبان، حبيب و خبيب؛ يا بُسر، نسر، نشر، يسير، نسير، بشير، يسرة و يسر؛ يا رياب، رباب، ذباب و دبّاب؛ يا عُيَينَه، عتيبه، عِنَبه، غنيه و غني

و ... كه شبيه هم هستند، وجود دارد. نمونه ديگر، تصحيف «زراره» به «عمن رواه» يا برعكس آن، به دليل شباهت بسيار، است. در ادامه زير، به بررسي نمونه هايي از تصحيفاتي كه در اسناد كتاب كافي رخ داده است، مي پردازيم.

نمونه هاي متداول تحريف و تصحيف

الف) تحريف «عن» به «واو»

سند روايتي اين گونه است: «علي بن ابراهيم عن ابيه و محمد بن يحيي عن طلحة بن زيد عن ابي  عبدالله (عليه السلام).

در اين جا به جاي «واو»، بايد «عن» مي آمد. به اين صورت: علي بن ابراهيم عن ابيه عن محمد بن يحيي عن طلحة بن زيد عن ابي عبدالله (عليه السلام).

ب) تحريف «واو» به «عن»

در سندي اين گونه آمده است:

الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا (عليهما السلام) قَالَ ... .(2)

فضاله و صفوان از يك طبقه هستند و شيوه رايج در ميان شيعه و سني اين است كه به دليل اهميت علوّ اسناد، راويان يك طبقه، خود از يكديگر حديث نقل نمي كردند؛ زيرا ارزش روايتي كه واسطه كم تري تا معصوم داشته باشد، بيش تر از روايتي است كه واسطه بيش تري دارد. بنا بر اين راويان ميكوشيدند كه سندها را كوتاه تر كنند. از اين رو، از هم كلاسي و هم طبقه اي خود نقل حديث نمي كردند و اگر كسي از هم شاگردي خود نقل حديث مي كرد، تعجب برانگيز بود.

.


1- .. براي نمونه هنگام نوشتن با خودنويس روي كاغذهاي كاهي، جوهر بر روي آن پخش مي شد و گاهي كاغذهاي دست ساز و قلم هاي نتراشيده سبب ميشد كه هنگام پر بودن جوهر، كلمات بن، عن، عمر به گونه اي نادرست نوشته شود.
2- .. تهذيب الأحكام، ج 2،ص 84، باب كيفية الصلاة و صفتها.

ص: 68

معرفي كتاب

چكيده

معرفي كتاب

چكيده

ج) زيادي اسم راوي

گاهي يك نويسنده، با يك نام، عُلقه (علاقه و ارتباط) پيدا مي كند. مثلاً عبارت «علي بن ابراهيم عن ابيه»، در پانصد سند كتاب كافي آمده است. علي بن ابراهيم معمولاً از سه نفر نقل حديث مي كند و بيش ترين نقل وي از پدرش بوده است. گاهي قلم نويسنده، به طور ناخودآگاه لغزيده و پس از نام علي بن ابراهيم، «عن ابيه» را نوشته است. براي نمونه، در سندي اين گونه آمده است: «علي بن ابراهيم عن ابيه عن حسين بن محمد»؛ در اين سند، نبايد پس از علي بن ابراهيم، «عن ابيه» بيايد؛ چون اين حديث را علي بن ابراهيم از حسين بن محمد نقل كرده است.

.

ص: 69

د) سقط اسم راوي (برعكس مورد پيشين)

براي نمونه، در سندي، نام يك رواي افتاده است: «احمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن الحسين بن عثمان». ظاهر اين سند نشان مي دهد كه ابن سعيد، از شاگردان ابن عثمان بوده است، اما واقعيت اين گونه نيست، بلكه ميان اين دو نفر، نام «فضالة بن ايوب» بوده كه از سند افتاده است.

ﻫ) تصحيف «بن» به «عن»

گاه در اين دو حرف، به دليل شباهتشان، تصحيف رخ داده است. براي نمونه به اين دو سند توجه كنيد:

1. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَخِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عليه السلام ... .(1)

2. وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَخِيهِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عليه السلام ... .(2)

در سند نخست، ميان «الحسين» و «علي» بايد لفظ «عن» باشد كه به اشتباه، «بن» نوشته شده است؛ زيرا حسين بن علي بن يقطين از امام كاظم (عليه السلام)، به طور مستقيم، نقل روايت نمي كند.

و) تصحيف به اسامي مشابه

عثمان و عيسي، در نگارش هاي قديمي، بسيار شبيه هم نوشته مي شد. از اين رو اگر در سندي تنها «حماد» آمده باشد، دو احتمال مي رود؛ يكي حماد بن عيسي و ديگري حماد بن عثمان.

براي نمونه، در كتاب كامل الزيارات اين گونه آمده است: «ابان عن الحسين بن عطية أبي الناب بياع السابري»؛ در اين سند، نام حسين به اشتباه ضبط شده است و بايد حسن باشد. چون «أبي الناب» لقب حسن بن عطيه است.

در اين جا، از ميان شمار فراوان تحريفات و تصحيفات در اسناد، به همين موارد بسنده مي كنيم.

راه شناخت تحريفات و تصحيفات

روي هم رفته، دو راه كلي، براي شناخت تصحيفات اسناد وجود دارد:

بررسي اسناد مشابه؛ براي يافتن اسناد مشابه، مي توانيم به كتاب ترتيب الاسانيد آقاي بروجردي مراجعه كنيم.

شناخت طبقات استاد و شاگرد؛ اگر بدانيم كه كدام يك از راويان، براي ديگري نقش استاد روايت و كدام يك نقش شاگرد داشته اند، پرده ابهام از بسياري از تصحيفات كنار خواهد رفت.

.


1- .. كافي، ج 4، ص 513، باب طواف النساء.
2- .. همان، ج 3، ص 46.

ص: 70

جلسۀ دهم اهداف درس

درآمد

توحيد مختلفات

اهداف درس

درآمد

توحيد مختلفات

چكيده

تحريف: هر گونه تغيير آگاهانه و ناآگاهانه، از حالت اصلي به حالت ديگر را تحريف گويند. براي نمونه، تغيير كلمه «حسن» به «جواد» يا «محمد»، نوعي تحريف است.

تصحيف: تغيير به لفظ مشابه را تصحيف گويند. اين نوع تغيير معمولاً در ميان الفاظي كه از نظر نگارشي مشابه هستند، رخ مي دهد. مثلاً تغيير «حسن» به «حسين»، نوعي تصحيف است.

ديدگاه هاي گوناگوني در باره رابطه ميان تصحيف و تحريف وجود دارد كه عبارتند از: تساوي، تباين، عموم و خصوص من وجه و رابطه معنايي.

تحريف و تصحيف در اسناد چهار حالت دارد:

1. افتادن نام فردي از سند؛

2. اضافه شدن نام شخصي به سند؛

3. جا به جايي ميان نام استاد و شاگرد؛

4. جا به جايي ميان حروف يك كلمه.

نمونه هاي رايج تحريف و تصحيف عبارت اند از: تحريف «عن» به «واو»، تحريف «واو» به «عن»، زيادي اسم راوي، سقط اسم راوي، تصحيف «بن» به «عن» و تصحيف به اسامي مشابه.

.

ص: 71

انواع پراكندگي عناوين

1. دو اسم متفاوت

2. اسم و كنيۀ متفاوت

3. اسم و لقب متفاوت

4. اسم، كنيه و لقب متفاوت

1. دو اسم متفاوت

2. اسم و كنيۀ متفاوت

3. اسم و لقب متفاوت

4. اسم، كنيه و لقب متفاوت

.

.

ص: 72

مراحل توحيد مختلفات

1. اثبات امكان

مراحل توحيد مختلفات

1. اثبات امكان

.

.

ص: 73

2. اثبات اتحاد

تذكر يك نكته

2. اثبات اتحاد

تذكر يك نكته

جلسه هفتمتمييز مشتركات (1)

.

ص: 74

بررسي توثيقات و تضعيفات

چكيده

بررسي توثيقات و تضعيفات

چكيده

اهداف درس

آشنايي با:

مشتركات و اقسام آن؛

عوامل پديد آورنده مشتركات.

درآمد

در جلسات پيشين، از مراحل تحقيق در سند، به شناخت سند و كشف تحريفات آن اشاره كرديم. در اين جلسه، به يكي ديگر از مراحل تحقيق در سند، يعني «تمييز مشتركات» مي پردازيم.

تمييز مشتركاتدر اسناد برخي روايات، اسامي، لقب ها و كنيه هايي وجود دارد كه ميان چند نفر مشترك است و از آن به عنوان مشتركات ياد مي شود. از سويي، در اسناد همه روايات، نام راوي به طور كامل (همراه با نام پدر، جد، لقب و كنيه) ذكر نشده است.

براي فهم اين مطلب كه كدام يك از اين نام ها مراد است و كدام ثقه است و كدام غير ثقه، نيازمند دانش «تمييز مشتركات» هستيم.

اقسام مشتركات

1. اشتراك در اسم

گاهي يك نام، ميان چند نفر مشترك است؛ همانند يونس، كه ميان يونس بن عبد الرحمان، يونس بن يعقوب و يونس بن ظبيان مشترك است. دو نفر نخست ثقه هستند، ولي نفر سوم تضعيف شده است.

اگر اين نام، ميان ثقات مشترك باشد، از نظرگاه علم رجال، مشكلي از جهت توثيق راوي نيست، اما اگر اين نام، ميان افرادي ثقه و غير ثقه، مشترك باشد، مشكل ساز است.

گاه، همراه نام راوي، نام پدرش نيز ذكر مي شود، ولي باز هم ممكن است احتمال اشتراك وجود داشته باشد، مانند: احمد بن محمد بن خالد برقي، احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمي، محمد بن عُقيل و محمد بن عَقيل كه ميان چند نفر، مشترك هستند.

2. اشتراك در لقب

.

ص: 75

گاه يك لقب، سبب اشتراك مي شود، مانند: المنقري، الحلبي، السكوني، الجوهري، الخزاعي و ... ؛ عنوان «الغِفاري» مختص ابوذر، صحابي معروف پيامبر است، اما باقي لقب هاي يادشده، ميان چند نفر مشترك است.

.

ص: 76

3. اشتراك در كنيه

اشتراك در كنيه، صورت هاي گوناگوني دارد. گاه، لفظ «ابو» سبب اين اشتراك است، مانند: ابو حمزه ثمالي و ابو حمزه بطائني، با اين تفاوت كه راوي نخست توثيق شده است اما در باره راوي دوم، حرف هاي ضد و نقيضي وجود دارد. نمونه ديگر، ابو بصير است كه ميان المُرادي و البَختري مشترك است.

گاه نيز، اين اشتراك با لفظ «ابن» مي آيد، مانند «ابن فضال» كه ميان حسن بن علي بن فضال و علي بن فضال مشترك است؛ كنيه ابن سنان نيز، ميان عبد الله بن سنان كه توثيق شده و محمد بن سنان كه تضعيف شده، مشترك است.

عوامل پديدآورنده مشتركات

بحث از عواملي كه سبب ايجاد مشتركات در اسناد مي شود، بسيار گسترده است. از اين رو، در اين مجال، تنها به عوامل اساسي آن اشاره مي كنيم:

1. صرفه جويي (علت طبيعي)

با توجه به محدوديت هاي نوشت افزارهاي قديمي، انواع قلم ها، كاغذهاي كاهي و دست ساز و جوهر و دوات، به نظر مي رسد كه هر چه اسامي افراد، كوتاه تر مي شد، هزينه مصرفي، كم تر و در نتيجه حجم كتاب كاهش مي يافت.

2. شهرت افراد (علت علمي)

از آن جا كه برخي اسامي، در برخي از زمان ها مشهور بودند، نويسنده كتاب، ضرورتي براي يادكرد نام كامل راوي نمي ديد. اما در گذر زمان، اين اساميِ كوتاه شده، مخاطبان كتاب را در فهم مراد نويسنده، دچار مشكل مي كرد. براي نمونه، لفظ امام، در عصر كنوني، ويژه آية الله العظمي روح الله موسوي خميني است و براي بيان قول ايشان گفته مي شود: «امام فرمودند»، اما در حدود صد سال پيش، مردم از اين لفظ، به مدلول امام خميني منصرف نمي شدند.

اين مشكل، در كتاب هاي روايي و در ميان راويان حديث نيز، به وجود آمده است. براي نمونه، اين سند، در كتاب شريف الكافي، فراوان نقل شده است: «محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن الحسين بن سعيد»؛ مشاهده مي شود كه عنوان محمد بن يحيي، ميان سه نفر مشترك است. اين افراد عبارتند از:

1. محمد بن يحيي العطار،

2. محمد بن يحيي الخزاز،

3. محمد بن يحيي الخثعمي.

.

ص: 77

با بهره گيري از كتاب هاي رجالي، روشن مي شود كه مراد از محمد بن يحيي در اين سند، همان محمد بن يحيي العطار است؛ زيرا وي، استاد كليني و مشهور به العطار بوده است و او در آن زمان، به حدي مشهور بوده كه كليني يادكرد نام كامل او را ضروري ندانسته است. بنا بر اين، هر كجاي كتاب و در ابتداي سند، با عنوان محمد بن يحيي، رو به رو مي شويم، مسلّم است كه منظور، محمد بن يحيي العطار است.

عنوان احمد بن محمد، ميان نه نفر مشترك است، كه عبارتند از:

1. احمد بن محمد بن حسين بن وليد،

2. احمد بن محمد بن يحيي العطار،

3. احمد بن محمد بن رَباح الزُهري،

4. احمد بن محمد العاصمي،

5. احمد بن محمد بن سعيد (ابن عقده)،

6. احمد بن محمد بن عيسي الاشعري،

7. احمد بن محمد بن خالد البرقي،

8. احمد بن محمد السيّاري،

9. احمد بن محمد بن أبي نصر بزنطي.

مراد از احمد بن محمد نيز، احمد بن محمد بن عيسي الاشعري است.

3. اختصار نويسي با توجه به أسناد ماقبل

گاه نيز در ابتداي متن كتاب و براي يك بار، نام فرد مورد نظر را به طور كامل بيان مي كردند و در موارد ديگر، آن عنوان را به صورت مختصر مي آوردند؛ براي نمونه، در ابتداي كتاب، نام كامل راوي «احمد بن محمد بن عيسي الاشعري القمي» را ذكر كرده و پس از اين، به ذكر نام «احمد»، به جاي اين عنوان طولاني بسنده مي كردند.

مرحوم صاحب معالم (جمال الدين حسن بن زين الدين) در كتاب منتقي الجمان في الاحاديث الصحاح و الحسان، كه يكي از بهترين كتاب ها در سندشناسي است، به اين نوع اشتراك اشاره مي كند. وي در فايده سادسه (ششم) كتاب خود مي نويسد:

أنَّ مُصَنَّفَيِ كُتُبِ اخبارِنا القديمَةِ كانوا يُورِدونَ فيها الأخبارَ المتعددةَ في المعانِي المُختلفةِ مِن طَريقٍ واحدٍ فَيذكُرونَ السَندَ في أوَّلِ حَديثٍ مُفَصّلاً ثُمَّ يُجمَلونَ في الباقِي اعتماداً عَلي التَفصيلِ أولاً؛(1)

برخي از اصحاب حديث ما در گذشته، كتاب هاي روايي خود را به اين شيوه مي نوشتند كه در ابتداي كتاب، نام راوي را به طور مفصل و در بخش هاي ديگر كتاب، به صورت مجمل مي آوردند. به دليل همان تفصيلي كه در ابتداي كتاب آمده بود، ديگر نام راويان را به طور مفصل بيان نمي كردند.

.


1- .. منتقي الجمان، ج 1، ص 34.

ص: 78

جلسۀ يازدهم هدف درس

درآمد

مقدمه

سند نخست

هدف درس

درآمد

مقدمه

سند نخست

اين شيوه، در كتاب اصول ستة عشر _ كه كتاب هاي شانزده راوي در آن گردآوري شده است _ ، ديده مي شود. يكي از اين كتاب ها، كتاب جعفر بن محمد شريح الحضرمي است. او در ابتداي كتابش، حديث نخست را با سند كامل بيان كرده، اما احاديث ديگر را با سند مختصر بيان كرده است:

سند اول: جعفر بن محمد بن شريح عن حُمَيد بن شعيب السبيعي عن جابر بن يزيد الجعفي قال: قال أبو جعفر (عليه السلام).

سند دوم: جعفر عن حُمَيد بن شعيب عن جابر عن أبي جعفر (عليه السلام).

سند سوم: جعفر عن حُمَيد عن جابر.

اين گونه اختصارات، به كتاب لطمه اي نمي زند، چون در ابتداي كتاب، به طور مفصل بيان شده است.

يكي ديگر از اين اصول ستة عشر، كتابي از حسين بن عثمان بن شريك است. در يكي از اسناد اين كتاب آمده است:

سند اول: حسين عن اسحاق بن عمّار عن ابي عبد الله (عليه السلام).

سند دوم: حسين عن اسحاق عن ابي عبد الله (عليه السلام).

در سند دوم به جاي «اسحاق بن عمار»، كوتاه شده آن يعني «اسحاق»، ذكر شده است.

در كتاب كافي نيز مواردي اين گونه، به چشم مي خورد. براي نمونه به اين سند دقت كنيد:

سند اول: الحسين بن محمد عن المعلى بن محمّد عن الحسن بن علي الوشّاء.

سند دوم: الحسين عن المعلي عن الحسن بن علي.

4. بازگشت عنوان مشترك به يك مصداق خاص

گاه يك عنوان مشترك، مصداقي خاص دارد، نه مصاديق متعدد؛ براي نمونه، يك راوي، شاگرد اختصاصي راوي ديگري بوده و هميشه نام استادش را به صورت مطلق بيان مي كرده است. اين نام، اگرچه مشترك است، اما تنها يك مصداق دارد. و ممكن است كسي كه از اين اطلاق، آگاهي ندارد، گمان كند كه در اين جا، اشتراك ميان اسامي رخ داده است.

نام «العلاء بن رزين عن محمد بن مسلم» در اسناد كتب اربعه، حدود 282 مورد، به كار رفته است. نام ديگر، «العلاء عن محمد بن مسلم» است كه حدود 449 مورد، در اسناد كتب اربعه آمده است. در اين اسناد، روشن نيست كه مراد از محمد بن مسلم چه كسي است؟ وي در ميان چهار نفر، در يك طبقه مشترك است و هر چهار نفر مي توانند استاد العلاء باشند. آن چهار نفر عبارتند از:

1. محمد بن مسلم الثقفي الطائفي، كه از اصحاب امام باقر و صادق (عليهما السلام) و از اصحاب اجماع است؛

2. محمد بن مسلم العبدي كه از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است.

.

ص: 79

3. محمد بن مسلم بن هرمز الطائفي كه از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است.

4. محمد بن مسلم الحِميَري كه از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است.

پس در اين جا، حتي با كمك دانش طبقات نيز نمي توانيم تشخيص دهيم كدام يك از اين افراد مراد است. در اين موارد به شرح حال افراد در كتب رجالي رجوع مي كنيم. در كتاب رجال نجاشي، در توضيح عنوان العلاء بن رزين آمده است:

العلاء بن رزين القلّاء ثقفيٌ، مولى، رَوى عن أبي عبد الله (عليه السلام)، وَصَحِبَ محمد بن مسلم وَفَقِهَ عليه وَكان ثِقَةٌ وَجْهاً.(1)

وي از اصحاب امام صادق (عليه السلام) و ثقفي بوده و با محمد بن مسلم مصاحبت داشته و فقه را نزد وي آموخته است.

مطلبي كه گفته است «العلاء»، فقه را از محمد بن مسلم آموخته، مشخص مي كند كه منظور، محمد بن مسلم الثقفي الطائفي است، زيرا در ميان اين چهار نفر، تنها، او فقيه بوده و سه نفر ديگر فقيه نبوده اند.

كتاب فهرست شيخ طوسي، در باره محمد بن مسلم اين گونه مي آورد:

محمد بن مسلم بن رباح الثقفي، أبو جعفر الطحان الأعور ... وأروى الناس عنه العلا بن رزين القلا.(2)

با توجه به عبارت بالا، به دست مي آيد كه علاء بن رزين، بيش تر از همه، از محمد بن مسلم بن رباح روايت نقل كرده است.

بنا بر اين، از آن جا كه براي همه نويسندگان ثابت شده بود كه علاء بن رزين، شاگرد محمد بن مسلم ثقفي است، ديگر ضرورتي براي ذكر عنوان ثقفي نبوده است.

سند ديگري در كتب روايي ما آمده و مانند سند پيشين، در بر دارنده اسامي مشترك است. به اين سند دقت كنيد: «زُرعة عن سماعة»، هر دو عنوان بدون قيد ذكر شده است. عنوان «زرعة» ميان زرعة بن حُمَيْد الحارثي و زرعة بن محمد الحضرمي، مشترك است و عنوان «سماعة» نيز ميان سه نفر مشترك است:

1. سماعة الحناط كوفي،

2. سماعة بن عبد الرحمن،

3. سماعة بن مهران.

با مراجعه به كتاب هاي رجالي به اين نكته مي رسيم كه هيچ گونه توثيق يا تضعيفي در باره زرعة بن حُميد وارد نشده است، اما زرعة بن محمد بن الحضرمي فردي مشهور است. در باره سماعة بن عبد الرحمن و سماعة الحناط هم توثيق و تضعيفي نيامده است. در كتب اربعه، سند زرعة عن سماعة، 261 مورد و سند زرعة بن محمد عن سماعة، 26 مورد و سند زرعة عن سماعة بن مهران، 11 مورد و سند زرعة بن محمد عن سماعة بن مهران، 6 مورد آمده است.

.


1- .. رجال نجاشي، ص 298.
2- .. رجال طوسي، ص 294.

ص: 80

سند دوم

سند دوم

نجاشي در كتاب خود در باره «زرعة» اين گونه مي نويسد:

زرعة بن محمد أبو محمد الحَضرمي ثِقَةٌ، رَوى عَن أبي عبد الله وأبي الحسن عَليهِمَا السلام، وَكان صَحِبَ سماعة وأكثر عنه ووقف. له كتاب، يرويه عنه جماعة.(1)

زرعة بن محمد ابو محمد حضرمي فردي ثقه است، كه از امام صادق و امام كاظم (عليهما السلام) نقل روايت كرده است و مصاحب و هم نشين سماعة بوده و روايات بسياري از وي نقل كرده است و سپس واقفي شد. او كتابي دارد كه جماعتي آن را روايت مي كنند.

نجاشي در باره «سماعة» اين گونه مي نويسد:

سماعة بن مهران بن عبد الرحمن الحضرمي، مولى عبد بن وائل بن حجر الحضرمي، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام، ومات بالمدينة، ثقة ثقة، وله بالكوفة مسجد بحضرموت، وهو مسجد زرعة بن محمد الحضرمي.(2)

با توجه به مطالب ذكر شده، روشن مي شود كه سند زرعة عن سماعة همان زرعة بن محمد عن سماعة بن مهران است.

.


1- .. رجال نجاشي، ص 176.
2- .. رجال نجاشي، ص 193.

ص: 81

سند سوم

سند سوم

5. وجود نسب غريب در اسم راوي

يكي ديگر از عوامل اختصار اين است كه در نسب راوي، نام غريبي وجود دارد كه باعث اختصار در نامش شده است _ اسم غريب، اسمي است كه در عرف عرب استعمال فراواني نداشته باشد _ ، مانند نامهاي: ابن فضال (حسن بن علي بن فضال)، ابن قولويه (جعفر بن محمد بن جعفر بن موسي بن قولويه)، ابن بابويه (محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه)، ابن أبي نصر (احمد بن محمد بن عمرو بن أبي نصر)، ابن جمهور (حسن بن محمد بن جمهور)؛ در اين موارد، مشخص نيست كه منظور از اين نام كيست، براي نمونه اگر نام «ابن فضال» در سندي ذكر شود، مشخص نيست كه منظور علي بن حسن بن علي بن فضال است يا حسن بن علي بن فضال و يا علي بن فضال. از اين رو، اين نسبِ غريب باعث ايجاد اشتراك شده است.

چكيده

در تمامي اسناد روايات، نام راوي به صورت كامل (اسم پدر، جد، لقب و كنيه) ذكر نشده است. در اسناد برخي روايات، اسامي، لقب ها و كنيه هايي وجود دارد كه ميان چندنفر مشترك است و از آن به عنوان «مشتركات» ياد مي شود.

اشتراك اقسامي دارد: اشتراك در اسم، اشتراك در لقب و اشتراك در كنيه.

عوامل پديدآورنده مشتركات عبارتند از:

_ صرفه جويي (علت طبيعي): با توجه به نوشت افزارهاي قديمي.

_ شهرت افراد (علت علمي): شهرت فرد در برخي زمان ها باعث مي شد كه راوي در هنگام يادكرد وي، نام كامل او را نياورد و اين اسامي، در گذر زمان براي خوانندگان حديث مشكل ايجاد مي كرد.

_ اختصارنويسي با توجه به اسناد ماقبل: گاه در ابتداي متن كتاب، نام راوي را به طور كامل بيان مي كردند و در موارد پسين، مختصر آن عنوان را بيان مي كردند.

_ بازگشت عنوان مشترك به يك مصداق خاص: گاه يك عنوان مشترك، مصداقي خاص دارد، نه مصاديق متعدد؛ براي نمونه، يك راوي، شاگرد اختصاصي راوي ديگري بوده و هميشه نام استادش را به صورت مطلق بيان مي كرده است. اين نام، اگرچه مشترك است، اما تنها يك مصداق دارد.

_ وجود نسبِ غريب در اسم راوي: گاه در نسبِ راوي، نام غريبي وجود داشت كه باعث اختصار نام وي مي شد؛ مانند اسامي ابن حنبل، ابن فضال، ابن قولويه.

.

ص: 82

سند چهارم

سند چهارم

.

.

ص: 83

سند پنجم

سند ششم

سند پنجم

سند ششم

جلسه هشتمتمييز مشتركات (2)

.

ص: 84

چكيده

چكيده

اهداف درس

آشنايي با:

چگونگي تشخيص اسامي مشترك در أسناد، به كمك طبقات؛

نقش شاگردان يا اساتيد اختصاصي در تمييز مشتركات.

درآمد

در جلسه گذشته، در مبحث تمييز مشتركات، اقسام و برخي از عوامل پديد آورنده مشتركات بيان شد. در اين جلسه بر آنيم كه دو راه حلّ تشخيص اسامي مشترك در اسناد را بيان كنيم.

راه حلّ تشخيص مشتركات

گاه اسامي موجود در ميان اسناد روايات بين چند نفر مشترك است و به عبارت ديگر عناويني وجود دارد كه قابليت انطباق بر بيش از يك مصداق دارند. اين يكي از معضلات و مشكلاتي است كه در اسناد با آن رو به رو هستيم. براي مثال عنوان محمد بن يحيي هنگامي كه در اسناد روايات قرار مي گيرد، از آن جا كه قابل صدق بر افراد متعددي مي باشد ما نمي دانيم كدام يك از مصاديقِ محمد بن يحيي بر اين فرد قابل صدق است. براي تشخيص اين مطلب راه حل هاي متفاوتي وجود دارد:

1. طبقات

طبقه در لغت به افرادي همسان گفته مي شود،(1) و در اصطلاح چنين تعريف مي شود: «جماعةٌ اشتركوا في السِّن و لقاءِ المشايخ»؛ يعني گروهي كه در سن و ملاقات اساتيد همسان باشند.

«طبقه» به گروهي گفته مي شود كه تقريباً در يك برهه از زمان مي زيسته اند، سنشان به هم نزديك بوده است و از محضر اساتيد يكساني بهره برده اند. به عنوان مثال مي توان دانشجويان يك دانشگاه را در نظر گرفت؛ براي تميز اين دانشجويان، ورودي هاي هر سال را يك دوره و طبقه در نظر مي گيريم و ايشان را با عناويني همچون «دوره اوّل»، «دوره دوم» و ... ، مي خوانيم.(2)

بخش زيادي از مشتركات با شناخت طبقات افراد قابل شناسايي است، مشروط به اين كه آن دو نفري كه مشترك هستند در يك زمان با يكديگر زندگي نكنند و هم طبقه نباشند.

به عنوان مثال يكي از عناويني كه بين چند نفر مشترك است، «محمد بن سنان» است:

.


1- .. لسان العرب، ابن  منظور، ج 10، ص 209 (ذيل واژۀ مذكور).
2- .. براي مطالعۀ بيش تر، ر. ك: جزوۀ اصطلاحات حديثي، ص 26.

ص: 85

1. محمد بن سنان برادر عبد الله بن سنان (راوي امام صادق _ عليه السلام _ ) كه برخي رجاليون در بارهوي سكوت كرده اند و بعضي هم او را ثقه دانسته اند.(1)

2. محمد بن سنان زاهري راوي امام كاظم و امام رضا (عليهما السلام) كه نجاشي وي را تضعيف كرده است.(2)

اگر نام «محمد بن سنان» در روايتي وجود داشت، مي توانيم با توجه به اين نكته كه وي راوي كدام امام است، او را تشخيص دهيم، اگر راوي امام صادق (عليه السلام) بود، برادر عبد الله بن سنان است و فردي ثقه است؛ اگر راوي امام كاظم و امام رضا (عليهما السلام) باشد طبق نقل نجاشي، وي فردي ضعيف است. بنا بر اين با شناخت طبقات مي توانيم تشخيص دهيم كه كدام يك از اين افراد مدّ نظر است و عنوان را از حالت اشتراك در آوريم.

مثال ديگر «محمد بن عجلان»(3) است كه بين چند نفر مشترك است كه يكي از آن ها از اصحاب امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) و ديگري از تابعين است كه در قرن اوّل مي زيسته است. بنا بر اين اگر بتوانيم بيابيم كه اين راوي در چه زماني زندگي مي كرده، تشخيص اين كه كدام يك مقصود است آسان خواهد بود.

.


1- .. شيخ طوسي نام وي را با اشاره به نام برادش عبد الله، در زمرۀ اصحاب امام صادق (عليه السلام) ذكر كرده، ولي توثيق يا تضعيفي براي وي ذكر نكرده است؛ محمد بن سنان بن ظريف الهاشمي و اخوه عبد الله. رجال طوسي رقم 41050، ص 283؛ معجم رجال الحديث، ج 16، ص 151، ش 10910؛ محمد بن سنان: نسب غير واحد إلى الشيخ عده في رجاله من أصحاب الصادق (عليه السلام) من غير تقييد، و على ذلك فهو مغاير لما يأتي بعد ذلك، و لكن الصحيح أن هذا سهو نشأ من تخيل أن الشيخ ذكره مستقلاً و ليس الأمر كذلك، فإن الشيخ قال: محمد بن زياد السجاد الغزال كوفي، روى عنه محمد بن سنان، فتخيلوا أن ضمير عنه يرجع إلى الصادق (عليه السلام) و فاعل روى هو محمد بن زياد و لأجل ذلك زاد في النسخة المطبوعة جملة (ع) بعد كلمة عنه، مع أن فاعل روى هو محمد بن سنان و ضمير عنه يرجع إلى محمد بن زياد و غير بعيد أن يكون راوي دعاء رجب المتقدم في محمد بن ذكوان، هو محمد بن زياد، الذي روى عنه محمد بن سنان، فكلمة زياد قد حرفت بالذكوان.
2- .. رجال النجاشي، ص 328؛ محمد بن سنان أبو جعفر الزاهري من ولد زاهر مولى عمرو بن الحمق الخزاعي كان أبو عبد الله بن عياش يقول: حدثنا أبو عيسى محمد بن أحمد بن محمد بن سنان قال: هو محمد بن الحسن بن سنان مولى زاهر توفي أبوه الحسن و هو طفل و كفله جده سنان فنسب إليه و قال أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد إنه روى عن الرضا (عليه السلام) قال: و له مسائل عنه معروفة و هو رجل ضعيف جدا لا يعول عليه و لا يلتفت إلى ما تفرد به.
3- .. معجم رجال الحديث، ج 16، ص 279؛ 11227. محمد بن عجلان: وقع بهذا العنوان في أسناد جملة من الروايات، تبلغ خمسة عشر مورداً. فقد روى عن أبي جعفر و أبي عبد الله و روى عنه ابن فضال و عبد الله بن سنان و عثمان بن عيسى و محمد بن سنان. أقول: هذا متحد مع أحد من يأتي؛ 11228. محمد بن عجلان: من أصحاب الباقر، رجال الشيخ (33). روى عن مالك بن ضمرة الرواسي (العنبري) عن أمير المؤمنين و روى عنه عثمان بن عيسى؛11229. محمد بن عجلان المدني: عده الشيخ في رجاله من أصحاب الباقر (عليه السلام) (5). و بزيادة قيد القرشي، في أصحاب الصادق (عليه السلام) (244). و عد البرقي محمد بن عجلان المدني، من أصحاب الباقر؛11230. محمد بن عجلان مولى بني هلال: الكوفي، من أصحاب الصادق، رجال الشيخ (245).

ص: 86

جلسۀ دوازدهم هدف درس

درآمد

سند هفتم

هدف درس

درآمد

سند هفتم

كتاب هايي كه براي طبقات نگاشته شده، فراوان است مثل رجال برقي و رجال شيخ طوسي و همچنين كتاب جامع الرواة اردبيلي براي طبقات استاد و شاگرد و يا كتاب ترتيب الاسانيد از آقاي بروجردي.

نمونه ديگري از عناوين مشترك، عنوان «محمد بن اسماعيل» در كتب اربعه مي باشد كه مشترك بين افراد متعددي است. بيش از بيست نفر با همين عنوان در كتب رجال ذكر شده است. قاعده اصلي در رجال و علم سندشناسي اين است كه اگر راوي، فردي غير مشهور و داراي روايات اندكي باشد، نويسنده بايد اين عنوان را به طور كامل همراه با پسوند كامل، لقب و ساير مشخصات، بياورد. از اين بيست عنوان محمد بن اسماعيل، برخي از آن ها با پسوند خاصي آمده اند كه همين باعث مي شود اين افراد از دايره اشتراك ما خارج شوند. برخي از اين اسامي عبارتند از: «محمد بن اسماعيل بن موسي بن جعفر، محمد بن اسماعيل بن حكم، محمد بن اسماعيل بن حاتم، محمد بن اسماعيل الوراق، محمد بن اسماعيل الهمداني و محمد بن اسماعيل ترمذي»؛ از آن جا كه تعداد روايت هاي اين افراد اندك بوده است، نويسندگان، اين اسامي را به طور كامل آورده اند و وضعيت رجالي اين افراد كاملاً مشخص است. اما تعدادي از محمد بن اسماعيل ها در كتب اربعه به طور مطلق آمده است اگر بخواهيم بين آن ها تمييز بدهيم بايد از لحاظ طبقاتي آن ها را دسته بندي كنيم:

الف) طبقه اساتيد مستقيم كليني: در طبقه اساتيد بدون واسطه كليني اگر محمد بن اسماعيل به طور مطلق وجود داشت، محمد بن اسماعيل بُنْدُقي نيشابوري مقصود است كه شاگرد فضل بن شاذان نيشابوري است.

ب) طبقه اساتيدِ اساتيد كليني: اگر كليني با يك واسطه از عنوان محمد بن اسماعيل نقل كند، در اين قسمت دو نفر با اين عنوان وجود دارد: 1. محمد بن اسماعيل برمكي؛ 2. محمد بن اسماعيل سندي بن عيسي الأشعري (محمد بن اسماعيل بن عيسي الأشعري). اين دو نفر در رديف مشايخ اساتيد كليني هستند. از آن جا كه اين دو نفر هم طبقه هستند، قانون طبقات در اين جا تنها تا اين مقدار كمك مي كند كه تشخيص دهيم دو نفر در طبقه اساتيدِ اساتيد كليني با همين نام وجود دارند. ولي تشخيص اين نكته كه كدام مراد است، بعداً ذكر خواهد شد.

ج) طبقه شاگردان امام باقر (عليه السلام): در طبقه شاگردان امام باقر (عليه السلام)، هر جا عنوان محمد بن اسماعيل ذكر شد، منظور محمد بن اسماعيل بن حكم است.

د) طبقه شاگردان امام صادق (عليه السلام): اگر در ميان اصحاب امام صادق (عليه السلام)، محمد بن اسماعيل وجود داشت، محمد بن إسماعيل بن ميمون الزعفراني است كه به محمد الزعفراني معروف است.

ه) طبقه شاگردان امام رضا (عليه السلام): اگر در اصحاب امام رضا (عليه السلام)، محمد بن اسماعيل وجود داشت، منظور محمد بن اسماعيل بن بزيع است.

.

ص: 87

بنا بر اين اگر ما طبقه راوي را بدانيم، مي توانيم عنوان مشترك را يافته و از حالت اشتراك خارج كنيم. سپس به سراغ ترجمه و شرح حال راوي مي رويم تا وضعيت رجالي وي را به طور كامل به دست آوريم. از اين رو در دانش طبقات، هويت راوي را تشخيص مي دهيم.

2. شاگردان اختصاصي يا اساتيد اختصاصي

دومين راهي كه علماء رجال براي تشخيص مشتركات پيشنهاد كرده اند، شناخت شاگردان اختصاصي يا اساتيد اختصاصي است. به عبارت ديگر بعضي از راويان بزرگ ما، شاگردان ويژه اي داشته اند كه به وي اجازه نقل كتب خود را داده بودند، يا اساتيد ويژه اي داشته اند، به طوري كه آن قدر نزد آن استاد شاگردي كرده و اجازه قرائت كتاب ها را از آن استاد گرفته اند، كه امروزه راه رسيدن به كتاب هاي استاد فقط به همين شاگرد ختم مي شود. بنا بر اين شناخت راويان يا اساتيد اختصاصي مي تواند به ما كمك كند كه مشتركات را كشف كنيم. به عنوان مثال، ما در يك طبقه، دو نفر به نام احمد بن محمد داريم، يكي احمد بن محمد بن يحيي و ديگري احمد بن محمد بن عيسي الأشعري. همچنين عنوان ابو  بصير مشترك بين دو نفر در يك طبقه است؛ يكي ابو  بصير مرادي و ديگري ابو  بصير اسدي است.

اين راه مخصوص زماني است كه مشتركات هم طبقه باشند. مثلاً قبلاً گفته شد در طبقه اساتيدِ اساتيد كليني دو نفر به نام محمد بن اسماعيل داريم كه يكي برمكي و ديگري اشعري است كه براي كشف اين دو نفر بايد به شاگردان اختصاصي اين دو رجوع كنيم. شاگرد اختصاصي محمد بن اسماعيل برمكي، محمد بن جعفر الأسدي كوفي (= محمد بن أبي عبد الله) استمي باشد يعني اگر در سندي در كتب اربعه، نام اين شاگرد اختصاصي باشد و بعد محمد بن اسماعيل به طور مطلق آمده باشد، منظور همان محمد بن اسماعيل برمكي است. اما اگر بين كليني و محمد بن اسماعيل، محمد بن يحيي العطار القمي فاصله انداخته باشد، منظور محمد بن اسماعيل اشعري است.

كتاب جامع الرواة اردبيلي، براي اين منظور مي تواند استفاده شود؛ زيرا كتابي است كه تمام راويان كتب اربعه را بررسي و شاگردان و اساتيد آن ها را بيان مي كند. بعدها آقاي خويي با استفاده از همين شيوه، در كتاب معجم الرجال در قسمت «طبقته في الحديث» اين موارد را ذكر كرد. كتاب ديگري كه براي تمييز مشتركات نوشته شده، كتاب هداية المحدثين مرحوم محمد امين كاظمي است كه به مشتركات كاظمي معروف شده است. شيوه وي در اين كتاب اين گونه است كه اكثر اسامي مشترك در كتب روايي ما را گردآوري و بعد بيان مي كند كه فرد مشترك مذكور، مشترك بين ثقات است يا بين ثقات و غير ثقات. مثلاً مي گويد كه محمد بن عمران مشترك بين جماعتي است كه همه افراد آن ثقه هستند ولي عنوان محمد بن عيسي يكي از اسامي مشترك بين ثقات و غير ثقات است. اين عنوان بين سه نفر مشترك است: محمد بن عيسي بن عبد الله بن سعد، محمد بن عيسي بن طلحي، محمد بن عيسي بن عبيد است. كه هر كدام از اين ها، شاگردان اختصاصي دارند كه نويسنده، آن ها را مشخص كرده است. مثلاً شاگرد اختصاصي محمد بن عيسي بن عبد الله بن سعد، پسر وي احمد بن محمد و شاگرد اختصاصي محمد بن عيسي بن طلحي، محمد بن حسين بن عبد العزيز است.

.

ص: 88

سند هشتم

سند نهم

سند هشتم

سند نهم

بررسي يك روايت

براي آشنايي با نحوه تشخيص، مشتركات روايتي را از كتاب تهذيب الأحكام بيان مي كنيم تا به طور عملي اين مسير طي شود:

الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله.(1)

دو نفر اوّل در سند شناخته شده هستند، ولي عنوان حماد و الحلبي بين چندين نفر مشترك است. براي عنوان حماد سه نفر ذكر شده است و عنوان الحلبي يك خاندان بزرگ و با شكوه در ميان راويان بودند كه از دانشمندان بزرگ شيعه شناخته شده اند. جدّ آن ها ابو  شعبه دو پسر دارد، يكي به نام عمر بن أبي شعبه و ديگري علي بن أبي شعبه. عمر بن أبي شعبه از ياران امام صادق (عليه السلام) است و يك پسر به نام احمد بن عمر بن أبي شعبه دارد كه وي از راويان امام كاظم و امام رضا (عليهما السلام) است. علي بن أبي شعبه نيز چهار پسر دارد: عبيد الله بن علي بن أبي شعبه (مشهورترين دانشمند خاندان حلبي و مشهور به كبير خاندان حلبي)، عمران بن علي بن أبي شعبه، عبد الاعلي بن علي بن أبي شعبه، محمد بن علي بن أبي شعبه (از سرشناسان شيعه). عمران هم يك پسر به نام يحيي دارد كه از اصحاب امام صادق و امام كاظم (عليهما السلام) است. براي اين چند نفر عنوان «الحلبي» ذكر شده است. مشخص نيست كه كدام يك از اين اسامي بر الحلبي مذكور در اين روايت، قابل صدق است. براي شناخت عنوان الحلبي و حماد بايد به كتب رجالي رجوع كنيم. رجال نجاشي سه نفر را به نام حماد ذكر مي كند:

1. حماد بن عيسى أبو  محمد الجهني مولى، وقيل: عربي، أصله الكوفة [و] سكن البصرة. وقيل إنه روى عن أبي عبد الله (عليه السلام) عشرين حديثا وأبى الحسن والرضا (عليهما السلام)، ومات في حياة أبي جعفر الثاني (عليه السلام).(2)

حماد بن عيسي ابو محمد جهني از موالي (فارس يا غير عرب) است و گفته شده عرب است، اصالتاً كوفي ولي ساكن بصره بوده است. وي از امام صادق (عليه السلام) بيست حديث روايت كرده، از امام كاظم و امام رضا (عليهما السلام) هم نقل روايت كرده و در زمان امام جواد (عليه السلام) از دنيا رفته است.

2. حماد بن عثمان بن عمرو بن خالد الفزاري ... و أخوه عبد الله ثقتان، رويا عن أبي عبد الله (عليه السلام)، وروى حماد عن أبي الحسن والرضا (عليهما السلام)، ومات حماد بالكوفة في سنة تسعين ومائة، ذكرهما أبو العباس في كتابه، وروى عنه جماعة منهم أبو جعفر محمد بن الوليد بن خالد الخزاز البجلي.(3)

.


1- .. تهذيب الأحكام، ج 4، ص 75.
2- .. رجال نجاشي، ش 370.
3- .. همان، ش 371.

ص: 89

حماد بن عثمان بن عمرو بن خالد الفزاري و برادرش عبد الله هر دو ثقه هستند و از امام صادق (عليه السلام) حديث نقل كرده اند. حماد از امام كاظم و امام رضا (عليهما السلام) هم حديث نقل كرده و در سال 190 هجري از دنيا رفته است ... ، از وي جماعتي نقل روايت كرده اند؛ از جمله أبو جعفر محمد بن الوليد بن خالد الخزاز البجلي.

3. حماد بن أبي طلحة بياع السابري كوفي، ثقة، له كتاب يرويه عنه جماعة منهم أحمد بن أبي بشر.(1)

حماد بن أبي طلحة بياع السابري كوفي، ثقه، كتابي دارد كه عده اي آن را روايت كرده اند؛ از جمله أحمد بن أبي بشر.

در نقل نجاشي سه نفر با اين عنوان آمده بودند كه بيان شد. ولي شيخ طوسي فقط دو نفر اوّل را بيان كرده است. وي در توضيح حماد بن عثمان اين گونه بيان مي كند:

1. حماد بن عثمان الناب، ثقة، جليل القدر. له كتاب، أخبرنا به عدة من أصحابنا، عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين، عن أبيه، عن سعد بن عبد الله والحميري، عن محمد بن الوليد الخزاز، عن حماد بن عثمان. وأخبرنا به ابن أبي جيد، عن محمد بن الحسن بن الوليد، عن محمد بن الحسن الصفار، عن يعقوب بن يزيد، عن ابن أبي عمير والحسن بن علي الوشاء والحسن بن علي بن فضال، عن حماد بن عثمان.(2)

حماد بن عثمان الناب، ثقه، داراي منزلتي والا. براي او كتابي است كه جماعتي به آن كتاب خبر داده اند. عده اي از اصحاب ما از ابي جعفر محمد بن علي بن حسين از پدرش از سعد بن عبد الله و حميري از محمد بن وليد خزاز از حماد بن عثمان. همچنين ابن أبي جيد از محمد بن حسن بن الوليد از محمد بن حسن صفار از يعقوب بن يزيد از ابن ابي عمير و حسن بن علي وشاء و حسن بن علي بن فضال از حماد بن عثمان.

از اين عبارت دو نكته به دست مي آيد اوّل اينكه، ابن وليد از حماد بن عثمان نقل روايت كرده و دوم اينكه ابن ابي عمير نيز از حماد بن عثمان نقل روايت كرده است. اگر به همان سند اوّل كه از كتاب تهذيب آورديم، برگرديم متوجه مي شويم كه شاگرد حماد، ابن ابي عمير است، بنا بر اين احتمال دارد كه حماد در سند، حماد بن عثمان باشد.

شيخ طوسي در توضيح حماد بن عيسي اين گونه بيان مي كند:

حماد بن عيسى الجهني، ثقة. له كتاب النوادر وله كتاب الزكاة، وكتاب الصلاة، أخبرنا بها عدة من أصحابنا، عن أبي المفضل، عن ابن بطة، عن أحمد بن أبي عبد الله، عن حماد. ورواه ابن بطة، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن عبد الرحمان بن أبي نجران وعلي بن حديد، عن حماد بن عيسى. وأخبرنا بها ابن أبي جيد، عن ابن الوليد، عن الصفار، عن محمد بن أبي الصهبان، عن أبي القاسم الكوفي، عن إسماعيل بن سهل، عن حماد.(3)

.


1- .. همان، ش 372.
2- .. فهرست طوسي، باب حماد، ش 240.
3- .. همان، ش 241.

ص: 90

سند دهم

سند دهم

حماد بن عيسى الجهني، ثقه، كتاب نوادر، كتاب زكات و كتاب صلاة دارد. كه ما را خبر داده اند به آن كتب: عده اي از اصحاب ما از ابي مفضل از ابن بطه از احمد بن ابي عبد الله از حماد و ابن بطه از احمد بن محمد بن عيسى از عبد الرحمان بن ابي نجران و علي بن حديد از حماد بن عيسى. و ما را خبر داده اند به آن كتب: ابن ابي جيد از ابن وليد از صفار از محمد بن ابي صهبان از ابي قاسم كوفي از اسماعيل بن سهل از حماد.

مي بينيم در اين عبارت عنواني وجود ندارد كه احتمال داشته باشد حماد مذكور در سند، همين حماد است؛ زيرا در بين شاگردان اين حماد، ابن ابي عمير وجود نداشت. از ميان حمادها احتمال مي رود، حماد بن عيسي و حماد بن عثمان چون هر دو هم عصر هستند يكي از آن دو باشند ولي هنوز مشخص نشده كه مقصود كدام يك است.

به سراغ عنوان الحلبي مي رويم شايد به كمك آن بتوانيم حماد مذكور را نيز پيدا كنيم. نجاشي چهار عنوان را با الحلبي بيان كرده است:

1. أحمد بن عمر بن أبي شعبة الحلبي ثقة، روى عن أبي الحسن الرضا (عليه السلام) وعن أبيه من قبل، وهو ابن عم عبيد الله وعبد الاعلى وعمران ومحمد الحلبيين، روى أبوهم عن أبي عبد الله (عليه السلام)، وكانوا ثقات. لأحمد كتاب يرويه عنه جماعة أخبرنا محمد بن علي عن أحمد بن محمد بن يحيى قال: حدثنا سعد، قال: حدثنا محمد بن الحسين عن الحسن بن علي بن فضال عن أحمد بن عمر بكتابه.(1)

احمد بن عمر بن ابي شعبه حلبي ثقه، از امام رضا (عليه السلام) نقل روايت كرده است ... .

چون در روايت ما، حلبي شاگرد امام صادق (عليه السلام) است و حلبي در اين جا شاگرد امام رضا (عليه السلام) است، بنا بر اين متن را ادامه نمي دهيم.

2. عبيد الله بن علي بن أبي شعبة الحلبي مولى بني تيم اللات بن ثعلبة أبو علي، كوفي... وكان عبيد الله كبيرهم ووجههم. وصنف الكتاب المنسوب إليه وعرضه على أبي عبد الله (عليه السلام) وصححه قال عند قرائته: «أترى لهؤلاء مثل هذا؟ ...» وقد روى هذا الكتاب خلق من أصحابنا عن عبيد الله، والطرق إليه كثيرة، ونحن جارون على عادتنا في هذا الكتاب، وذاكرون إليه طريقا واحدا أخبرنا غير واحد عن علي بن حبشي بن قوني الكاتب الكوفي، عن حميد بن زياد، عن عبيد الله بن أحمد بن نهيك عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي.(2)

.


1- .. رجال نجاشي، ش 245.
2- .. همان، ش 612.

ص: 91

سند يازدهم

سند يازدهم

عبيد الله بن علي بن ابيي شعبه حلبي مولاي بني تيم، كنيه اش ابو علي اهل كوفه ... وي بزرگ خاندان حلبي و چهره سرشناس آن ها بوده و كتابي را تصنيف كرده است كه آن را بر امام صادق (عليه السلام) عرضه كرده و امام آن را صحيح دانسته و آن را اين گونه مدح كرده است: «آيا مثل اين كتاب ديده مي شود؟ ...» و تعداد زيادي از اصحاب ما اين كتاب را نقل كرده اند و طرق بر اين كتاب فراوان است ولي شيوه ما بر اين است كه تنها يك طريق را بيان كنيم. خبر دادند ما را بر اين كتاب ها افراد متعددي از علي بن حبشي بن قوني كاتب كوفي از حميد بن زياد از عبيد الله بن احمد بن نهيك از ابن ابي عمير از حماد از حلبي.

قسمت پاياني اين عبارت مهم است آن جا كه مي گويد: «عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي»؛ از اين جا روشن مي شود كه عنوان حلبي مذكور در روايت، با توجه به اين عبارت به احتمال زياد، همين حلبي است.

3. محمد بن علي بن أبي شعبة الحلبي أبو جعفر، وجه أصحابنا وفقيههم. والثقة الذي لا يطعن عليه هو وإخوته عبيد الله وعمران وعبد الاعلى. له كتاب التفسير أخبرنا محمد بن جعفر قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا يحيى بن زكريا بن شيبان قال: حدثنا صفوان عنه. وله كتاب مبوب في الحلال والحرام، أخبرنا ابن نوح عن البزوفري عن حميد قال: حدثنا الحسن بن محمد بن سماعة قال: حدثنا الحسين بن ... عن ابن مسكان عنه به.(1)

محمد بن علي بن ابي شعبه حلبي كنيه اش ابو جعفر است كه بزرگ و فقيه اصحاب ما است. او و برادرانش عبيد الله و عمران و عبد الاعلى ثقه هستند و طعني بر ايشان وارد نشده است ... .

با مشاهده طريق، متوجه مي شويم كه اصلاً نزديك به طريق اصلي در روايت مورد بحث نيست.

4. يحيى بن عمران بن علي بن أبي شعبة الحلبي روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن (عليهما السلام)، ثقة ثقة، صحيح الحديث. له كتاب يرويه جماعة قرأت على أبي العباس أحمد بن علي. أخبركم الحسن بن حمزة، عن علي بن إبراهيم بن هاشم قال: حدثنا أبي قال: حدثنا ابن أبي عمير، عن يحيى بن عمران بكتابه. وهذا الكتاب يرويه عدة كثيرة من أصحابنا.(2)

.


1- .. همان، ش 885.
2- .. همان، ش 1199.

ص: 92

سند دوازدهم

چكيده

سند دوازدهم

چكيده

يحيى بن عمران بن علي بن ابي شعبه حلبي از امام صادق و امام كاظم (عليهما السلام) روايت نقل مي كند ... .

با مشاهده اين طريق نيز متوجه مي شويم كه، اصلاً نزديك به طريق اصلي در روايت مورد بحث نيست. پس تنها طريقي كه براي عبيد الله بن علي بن ابي شعبه حلبي آورده بوديم، با روايت ما سازگاري داشت. اكنون به كتاب فهرست شيخ طوسي مراجعه مي كنيم. در اين كتاب سه عنوان با نام الحلبي ذكر شده است:

1. عبيد الله بن علي الحلبي. له كتاب مُصَنّف مُعَوَّلٌ عَلَيه، وقيل: إنه عُرِضَ على الصادق (عليه السلام)، فلما رآه استحسنه وقال: «ليس لهؤلاء _ يعني المخالفين _ مثله». أخبرنا به الشيخ المفيد رحمه الله، عن أبي جعفر ابن بابويه، عن أبيه ومحمد بن الحسن جميعاً، عن سعد بن عبد الله وعبد الله بن جعفر الحميري، عن أحمد وعبد الله ابني محمد بن عيسى الأشعري، عن محمد بن أبي عمير، عن حماد بن عثمان، عن الحلبي. وأخبرنا به ابن أبي جيد، عن ابن الوليد، عن الصفار، عن أحمد بن محمد، عن ابن أبي عمير، عن حماد، عن الحلبي.(1) وأخبرنا به جماعة، عن التلعكبري، عن أبي عيسى عبيد الله بن محمد ابن الفضل بن هلال الطائي، قال: حدثنا أحمد بن علي بن النعمان، قال: حدثنا السندي بن محمد البزاز، قال: حدثنا حماد بن عثمان ذو الناب، عنه.

عبيد الله بن علي حلبي، او كتابي دارد كه تصنيف خود او است و به آن رجوع مي شده و مورد اتكا بوده و گفته شده كه آن را بر امام صادق (عليه السلام) عرضه كرده است و امام هنگامي كه آن را ديدند تحسين كردند و فرمودند: «مخالفين ما اگر مي توانند مثل اين كتاب بياورند». اين كتاب چند طريق دارد. خبر داده ما را به اين كتاب، شيخ مفيد از ابي جعفر ابن بابويه از پدرش و محمد بن حسن همگي از سعد بن عبد الله و عبد الله بن جعفر حميري از احمد و عبد الله دو پسر محمد بن عيسى الأشعري از محمد بن ابي عمير از حماد بن عثمان از حلبي. همچنين خبر داده ما را به اين كتاب، ابن ابي جيد از ابن وليد از صفار از احمد بن محمد از ابن ابي عمير از حماد از حلبي. همچنين خبر داده ما را به اين كتاب جماعتي از تلعكبري از ابي عيسى عبيد الله بن محمد ابن الفضل بن هلال طائي، گفت حديث كرد ما را احمد بن علي بن نعمان، گفت حديث كرد ما را سندي بن محمد بزاز، گفت حديث كرد ما را حماد بن عثمان ذو ناب.

با توجه به سه طريقي كه شيخ طوسي براي كتاب عبيد الله بن علي حلبي ارائه داده است كه در دو مورد از حماد بن عثمان تعبير مي كند، لذا حماد به طور مطلق در روايت مذكور، حماد بن عثمان است. و چون عبيد الله بن علي الحلبي فردي مشهور و بزرگ خاندان حلبي بوده و داراي كتابي مشهور است، لذا لازم نمي بينند كه عنوان وي را به طور كامل بياورند و به الحلبي اكتفا مي كنند. همچنين در شرح حال الحلبي در چند مورد اين عبارت موجود بود «عن محمد بن أبي عمير، عن حماد بن عثمان، عن الحلبي» كه حاكي از اين مطلب است كه شاگرد اختصاصي الحلبي (عبيد الله بن علي الحلبي)، همان حماد بن عثمان است. اگر چه شاگردان حلبي بسيار هستند و طرق به كتاب وي متعدد، ولي به نظر مي رسد كه شاگرد اختصاصي وي كه بيش تر از ديگران از وي كسب فيض كرده است، همان حماد بن عثمان مي باشد. همين مطلب درباره شاگرد اختصاصي فضل بن شاذان، كه محمد بن اسماعيل بندقي است، صدق مي كند. بنا بر اين در كتاب كافي هر جا كليني از فضل بن شاذان به واسطه محمد بن اسماعيل مطلق، روايتي ذكر كرده است، محمد بن اسماعيل بندقي نيشابوري منظور است.

.


1- .. فهرست طوسي، ش 466.

ص: 93

چكيده

يكي از معضلات و مشكلاتي كه در اسناد با آن رو به رو هستيم، وجود عناويني در اسناد است كه قابليت انطباق بر بيش از يك مصداق را دارند.

اوّلين راه حل براي تشخيص مشتركات، راه حلّ تشخيص طبقاتي است. طبقه در اصطلاح يعني: «گروهي كه در سن و ملاقات اساتيد همسان باشند».

با مشخص شدن اين نكته كه اسامي مشترك هر كدام در چه مقطع زماني زندگي كرده اند، مي توان بخش زيادي از مشتركات را تفكيك كرد، مشروط به اين كه آن دو نفري كه مشترك هستند در يك زمان با همديگر زندگي نكرده باشند؛ يعني هم طبقه نباشند.

دومين راه براي تشخيص مشتركات، شناخت شاگردان اختصاصي يا اساتيد اختصاصي است. بعضي از راويان بزرگ ما شاگردان ويژه اي داشته اند كه به وي اجازه نقل كتب خود را داده بودند يا اساتيد ويژه اي داشته اند، به طوري كه آن قدر نزد آن استاد شاگردي كرده و اجازه قرائت كتاب ها را از آن استاد گرفته اند، كه امروزه راه رسيدن به كتاب هاي استاد، فقط به همين شاگرد ختم مي شود.

شناخت شاگردان اختصاصي يا اساتيد اختصاصي، مخصوص زماني است كه مشتركات هم طبقه باشند.

كتاب جامع الرواة اردبيلي، براي بررسي شاگردان يا اساتيد اختصاصي كتاب مناسي است؛ زيرا مؤلف تمام راويان كتب اربعه را بررسي و شاگردان و اساتيد آن ها را بيان مي كند. آقاي خويي با استفاده از همين شيوه، در كتاب معجم الرجال در قسمت «طبقته في الحديث» اين موارد را ذكر كرد. كتاب ديگري كه براي تمييز مشتركات نوشته شده، كتاب هداية المحدثين، از مرحوم محمد امين كاظمي است كه به مشتركات كاظمي معروف شده است.

.

ص: 94

. .

ص: 95

جلسه نهمتمييز مشتركات (3) .

ص: 96

جلسۀ سيزدهم اهداف درس

درآمد

پيش گفتار

اعتماد به ائمۀ پيشين

اهداف درس

درآمد

پيش گفتار

اعتماد به ائمۀ پيشين

هدف درس

آشنايي با:

چگونگي تشخيص اسامي مشترك با استفاده از قرائن.

درآمد

در جلسه گذشته در مبحث تمييز مشتركات، دو راه حل براي تشخيص اسامي مشترك (طبقات و شاگردان اختصاصي يا اساتيد اختصاصي)، بيان كرديم. در اين جلسه راه سوم تشخيص اسامي مشترك كه همان بررسي قرائن است، را بررسي مي كنيم.

راه حلّ تشخيص مشتركات

1. بررسي طبقات؛

2. شاگردان اختصاصي يا اساتيد اختصاصي.

اين دو مورد در جلسات گذشته اشاره شد.

3. بررسي قرائن

راه سوم تمييز مشتركات، بررسي قرائن است. در اين راه با پيدا كردن قرينه هاي مختلف از داده هاي رجالي، اسامي راويان را كشف مي كنيم. مثلاً ممكن است در اصحاب يك امام، عنواني بين چندين نفر كه همگي از اصحاب همان امام هستند، مشترك باشد، در اين گونه موارد چگونه راويان را از يكديگر تشخيص دهيم؟ به عنوان مثال در اصحاب امام صادق (عليه السلام) شخصي به نام معاويه داريم كه روايات متعددي در كتب اربعه دارد. اين نام مشترك بين چندين راوي است. با مراجعه به كتاب فهرست طوسي و بررسي اصحاب امام صادق (عليه السلام) در مي يابيم كه نام معاويه بين چندين نفر مشترك است و همگي از اصحاب ايشان هستند. اين اسامي عبارت اند از:

1. معاوية بن عمار الدهني(1)

2. معاوية بن حُكَيم بن معاوية بن عمار(2)

3. معاوية بن وهب(3)

.


1- .. فهرست طوسي، رقم 737.
2- .. همان، رقم 736. معاوية بن حكيم بن معاوية بن عمار. له كتاب. أخبرنا به جماعة عن محمد بن عبد الله بن المطلب عن ابن بطة عن أحمد بن أبي عبد الله والصفار عن معاوية بن حكيم. وله كتاب الطلاق وكتاب الحيض وكتاب الفرائض. أخبرنا بها جماعة عن التلعكبري عن أبي القاسم علي بن حبشي بن قوني وأبي علي بن همام عن الحسين بن محمد بن مصعب عن حمدان القلانسي عن معاوية بن حكيم.
3- .. همان، رقم 738. معاوية بن وهب البجلي. له كتاب. أخبرنا جماعة عن محمد بن علي بن الحسين عن محمد بن الحسن عن الصفار عن أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن معاوية بن وهب. وأخبرنا الحسين بن عبيد الله عن الحسن بن حمزة العلوي عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن معاوية بن وهب.

ص: 97

دسته بندي اعتبار كتاب هاي ائمه پيشين

دستۀ اول

دسته بندي اعتبار كتاب هاي ائمۀ پيشين

دستۀ اول

صحيح بخاري و صحيح مسلم

4. معاوية بن ميسرة بن شريح(1)

براي تشخيص اين راويان از يكديگر، در اسناد روايات، قرائني وجود دارد: از جمله قرائني كه مي توان به آن ها اشاره كرد، آن است كه مشخص كنيم كدام يك از اين راويان، قليل الرواية يا كثير الرواية هستند؛ زيرا شيوه محدثان قديم شيعه اين بود كه در صورت قليل الرواية بودن راوي، نام وي را به صورت كامل ذكر مي كردند. با اين ملاك به بررسي راويان مثال مذكور مي پردازيم:

معاوية بن حُكيم بن معاوية بن عمار از جمله راويان قليل الرواية است كه در كتب اربعه تنها يك يا دو روايت از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است. بنا بر اين صاحبان كتب اربعه بايد نام او را به صورت كامل در سند روايت ذكر كنند. بنا بر اين اگر در سندي عنوان «معاوية عن أبي عبدالله» آمده باشد، يقيناً معاويه مذكور، معاوية بن حُكَيم نيست.

فرد ديگر معاوية بن ميسرة بن شريح، كه در اسناد روايات گاهي به صورت معاوية بن شريح ديده مي شود كه در مجموع كتب اربعه تنها 37 روايت دارد. پس چون اين فرد هم قليل الرواية است، در صورت ذكر نام وي در كتب اربعه، بايد به صورت كامل ذكر شود.

دو نفر ديگر با نام معاويه باقي مي ماند، يكي معاوية بن عمار و ديگري معاوية بن وهب. معاوية بن عمار حدود 1270 روايت در كتب اربعه از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است كه اين رقم تنها روايات مستقيم وي از امام را شامل مي شود. شمار روايات مستقيم معاوية بن وهب از امام صادق (عليه السلام) نيز به 231 روايت مي رسد. پس اين دو نفر كثير الرواية هستند. براي تشخيص اين دو راوي از يكديگر بايد سراغ شرح حال هاي ايشان در كتب رجالي برويم.

در باره «معاوية بن عمار» اين گونه آمده است:

معاوية بن عمار الدهني: له كتب منها: كتاب الحج، كتاب يوم وليلة، كتاب الزكاة وغير ذلك.(2)

معاوية بن عمار الدهني كتاب هايي از جمله كتاب الحج، كتاب يوم و ليلة، كتاب الزكاة و غيره داشته است.

معاوية بن عمار شخصيتي بزرگ بوده و كتاب هاي متعددي را نگاشته است كه مشهورترين آن ها كتاب الحج است كه جماعت بسياري، كتاب حج وي را روايت كرده اند. «معاوية بن وهب» هم كتاب داشته است ولي رجاليان نام كتاب هاي وي را گزارش نكرده اند. برخي كتاب فضايل الحج را براي وي نام برده اند.

.


1- .. همان، رقم 739. معاوية بن شريح. له كتاب. أخبرنا جماعة عن أبي المفضل عن ابن بطة عن أحمد بن محمد بن عيسى عن ابن أبي عمير عنه.
2- .. همان، رقم 737.

ص: 98

دستۀ دوم

دستۀ دوم

الف) مستخرجات صحيحين

ب) كتاب هاي نگاشته شده به سبك صحيح

1. صحيح ابن خُزَيمِه

بنا بر اين با استفاده از اطلاعات مذكور اگر روايتي كه عبارت «معاوية عن أبي عبدالله» در آن آمده است، در يكي از كتب ذكر شده براي معاوية بن عمار يافت شود، بدون ترديد اين روايت نيز از آنِ او است. اما اگر روايتي در كتاب الحج آمده باشد باز مي توان به احتمال قوي گفت كه منظور از معاويه، معاوية بن عمار است، چون كتاب الحج وي، بين علماء بسيار مشهور بوده است.

يكي از قرينه هاي ديگر، كشف راوي طرق روايت ها است. براي اين منظور به كتاب هاي فهرست كه اسامي نويسندگان در آن جمع آوري شده اند، رجوع مي كنيم. در باره كتب فهرست بايد گفت كه اين گونه كتب، سه ويژگي اساسي دارند: اسامي نويسندگان را جمع مي كنند، كتاب هاي آن ها را ذكر مي كنند و سومين ويژگي كه يك كتاب فهرست را رجالي مي كند، ذكر طريق ها است. با استفاده از طريق ها خيلي از مشتركات را مي توان كشف كرد.

اسناد مشهور و پرتكرار

يكي ديگر از قرينه ها، اسناد مشهور و پرتكرار است. براي درك اين قرينه به بررسي نمونه اي مي پردازيم:

در روايات نام حزير بسيار آمده است كه در همه آن ها مراد از حريز، حريز بن عبدالله سجستاني است و غالباً به صورت حريز از او ياد مي شود. اما مشكل اصلي در ذكر نام شاگردان وي است. در برخي از اسناد روايات آمده است «حماد عن حريز» منظور از اين حماد چه كسي است؟

اگر رواياتي را كه حماد از حريز نقل كرده است بررسي كنيم، در مي يابيم كه به سه صورت زير در روايات آمده است:

_ حماد عن حريز؛

_ حماد بن عثمان عن حريز؛

_ حماد بن عيسي عن حريز.

بر اساس برخي آمارها روشن شد كه بيش تر روايات حريز را حماد بن عيسي نقل كرده است.(1)

با ديگر رواياتي كه با سند «حماد عن حريز» يا «حماد بن عثمان عن حريز» آمده چه بايد كرد؟ اصل اول اين است كه ببينيم مواردي كه اين در سند آمده به چه ميزان است؟

يكي از دانشمندان معاصر آماري در اين باره داده است: آمار روايات حماد از حريز 963 روايت است. از اين ميان، مواردي كه در آن به صورت «حماد عن حريز» آمده 488 مورد است و مواردي كه در آن «حماد بن عيسي عن حريز» آمده است، 460 مورد است و صورت نقل «حماد بن عثمان عن حريز» تنها 7 مورد است.

چون تعداد قابل توجهي حماد بن عيسي از حريز آمده، مي توانيم به اين نتيجه برسيم كه 7 مورد «حماد بن عثمان» صحيح نبوده است. همين محقق با تحقيق و بررسي به اين نتيجه رسيده كه در تمام اين 7 مورد، تحريف يا تصحيف صورت گرفته است. از اين رو روشن مي شود كه حتي در مواردي هم كه حماد به صورت مطلق از حريز نقل روايت مي كند، مراد «حماد بن عيسي» است. بنا بر اين با استفاده از اسناد پرتكرار نيز مي توان مشتركات را از يكديگر تمييز داد.

.


1- .. بنا بر آماري كه برنامۀ دراية النور ارائه مي كند، 86 % روايات وي را حماد بن عيسي نقل كرده است.

ص: 99

2. صحيح ابن حَبّان

3. صحيح ابن سَكَن

ج) مستدركات صحيحين

بررسي يك نمونه

محمد بن قيس يك راوي مشهور و مشترك ميان پنج راوي است. در كتب رجال نام اين پنج نفر آمده است:

1. محمد بن قيس، أبو نصر الأسدي الكوفي، ثقة؛

2. محمد بن قيس، أبو قدامة الأسدي، كوفي؛

3. محمد بن قيس الأسدي، أبو عبد الله؛

4. محمد بن قيس البجلي، كوفي، ثقة؛

5. محمد بن قيس الانصاري.

نجاشي نيز به مشترك بودن محمد بن قيس التفات و توجه داشته است. از اين رو ذيل نام محمد بن قيس ابو نصر اسدي مي نويسد:

محمد بن قيس، ابونصر اسدي، فردي مشهور و سرشناس در كوفه بوده است و از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) روايت كرده و صاحب كتاب قضاياي امير المؤمنين بوده است. همچنين ما فرد ديگري به همين نام يعني محمد بن قيس داريم كه او محمد بن قيس بجلي است كه كتابي همانند محمد بن قيس ابو نصر اسدي، در قضاياي امير المؤمنين دارد. همچنين ما فرد ديگري به همين نام، محمد بن قيس الاسدي ابو عبد الله داريم كه مدح شده است. همچنين ما فرد ديگري به همين نام محمد بن قيس الاسدي ابو احمد داريم كه از اصحاب امام باقر (عليه السلام) و ضعيف است.(1)

پس نجاشي بيان مي كند كه چهار نفر با نام محمد بن قيس داريم:

1. محمد بن قيس ابو نصر اسدي، از اصحاب صادقين (عليهما السلام) و فردي وجيه، سرشناس و صاحب كتاب قضاياي امير المؤمنين؛

2. محمد بن قيس بجلي، از اصحاب صادقين (عليهما السلام) و صاحب كتاب قضاياي امير المؤمنين.

.


1- .. محمد بن قيس أبو نصر الأسدي أحد بني نصر بن قعين بن الحارث بن ثعلبة بن دودان بن أسد، وجه من وجوه العرب بالكوفة، وكان خصيصاً بعمر بن عبد العزيز، ثم يزيد بن عبد الملك وكان أحدهما أنفذه إلى بلاد الروم في فداء المسلمين، روى عن أبي جعفر وأبي عبد الله عليهما السلام. وله كتاب في قضايا أمير المؤمنين عليه السلام. وله كتاب اخر نوادر. ولنا محمد بن قيس البجلي وله كتاب يساوي كتاب محمد بن قيس الأسدي ولنا محمد بن قيس الأسدي أبو عبد الله مولى لبني نصر أيضا، وكان خصيصاً ممدوحاً. ولنا محمد بن قيس الأسدي أبو أحمد ضعيف، روى عن أبي جعفر (عليه السلام) أخبرنا محمد بن جعفر قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا جعفر بن محمد بن سعيد قال: حدثنا نصر بن مزاحم قال: حدثنا يحيى بن زكريا الحنفي عن محمد بن قيس. رجال النجاشي، رقم 880.

ص: 100

دستۀ سوم

دستۀ چهارم

چكيده

دستۀ سوم

دستۀ چهارم

چكيده

3. محمد بن قيس الاسدي ابو عبد الله، ممدوح.

4. محمد بن قيس الاسدي ابو احمد، از اصحاب امام باقر (عليه السلام) و ضعيف.

مشخص مي شود كه نفر سوم و چهارم از بحث ما خارج مي شوند، چون نفر سوم مشخص نشده كه اصحاب كدام امام است و نفر چهارم از اصحاب امام باقر (عليه السلام) است. در مورد دو نفر اوّل هم از طريق كتب نمي توانيم آن را كشف كنيم، چون كتب آن ها يكي است. نجاشي در كتابش گفته كتاب قضاياي معروف از محمد بن قيس بجلي است.(1) پس اگر روايتي در باره قضاوت هاي حضرت علي (عليه السلام) آمده باشد و محمد بن قيس به طور مطلق آمده باشد، منظور همان بجلي است.

از راه شاگردان محمد بن قيس بجلي نيز مي توانيم او را در اسناد بشناسيم: عاصم بن حميد، يوسف بن عقيل و عبيد بن محمد بن قيس شاگردان وي هستند.(2) در كتب اربعه حدود 340 مورد در اسناد نام محمد بن قيس آمده كه از اين تعداد 208 مورد را شاگردش عاصم بن حميد نقل كرده و 35 مورد هم يوسف بن عقيل كه حدود 70% روايت هاي وي توسط اين دو نفر، نقل شده است. پس محمد بن قيس، همان محمد بن قيس بجلي است.

معرفي كتاب

دانشجويان براي تمييز مشتركات مي توانند از اين كتاب ها استفاده كنند:

1. كتاب هداية المحدثين؛ اثر محمد امين كاظمي؛

2. كتاب جامع المقال طريحي؛

3. كتاب جامع الرواة محمد علي اردبيلي كه استاد و شاگردان را گردآوري كرده است؛

4. توضيح المقال ملا علي كني؛

5. كتاب معجم الرجال آقاي خويي (بخش طبقته في الحديث).

با استفاده از روش هاي مطرح شده مي توان برخي مشتركات را كشف كرد ولي ممكن است برخي از آن ها از هيچ روشي تشخيص داده نشود و همچنان مبهم بماند.

چكيده

راه سوم تميز مشتركات، بررسي قرائن مختلف از داده هاي رجالي است.

.


1- .. رجال نجاشي، ش881. محمد بن قيس أبو عبد الله البجلي ثقة، عين، كوفي، روى عن أبي جعفر وأبي عبد الله (عليهما السلام). له كتاب القضايا المعروف، رواه عنه عاصم بن حميد الحناط، ويوسف بن عقيل وعبيد ابنه. أخبرنا أحمد بن عبد الواحد قال: حدثنا علي بن محمد القرشي قال: حدثنا علي بن الحسن بن فضال، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن عاصم، عن محمد بن قيس. أخبرنا أبو الحسن أحمد بن محمد بن موسى قال: حدثنا أبو علي بن همام قال: حدثنا العباس بن محمد بن الحسين، عن أبيه، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن عاصم عنه.
2- .. همان.

ص: 101

تشخيص اين كه كدام يك از راويان مشترك، قليل الرواية يا كثير الرواية هستند، قرينه خوبي براي كشف و تمييز مشتركات است؛ زيرا شيوه محدثان قديم شيعه آن بوده است كه در صورت قليل الرواية بودن يك راوي، نام وي را به صورت كامل ذكر مي كردند.

يكي از قرينه هاي ديگر، كشف راوي طرق روايت ها است. براي اين منظور به كتاب هاي فهرست كه اسامي نويسندگان در آن جمع آوري شده اند، رجوع مي كنيم. كتاب هاي فهرست اسامي نويسندگان را جمع مي كنند، كتاب هاي آن ها و طريق ها را نيز ذكر مي كنند.

اسناد مشهور و پرتكرار نيز مي توانند قرينه خوبي براي تشخيص اسامي مشترك باشند.

براي تمييز مشتركات مي توان از اين كتب استفاده كرد: كتاب هداية المحدثين، جامع المقال، جامع الرواة، توضيح المقال و معجم الرجال.

با استفاده از روش هاي مطرح شده مي توان برخي مشتركات را كشف كرد ولي ممكن است برخي از آن ها از هيچ روشي تشخيص داده نشود و همچنان مبهم بماند.

.

ص: 102

. .

ص: 103

جلسه دهمتوحيد مختلفات .

ص: 104

جلسۀ چهاردهم هدف درس

درآمد

شروط حديث صحيح نزد اهل سنت

هدف درس

درآمد

شروط حديث صحيح نزد اهل سنت

اهداف درس

آشنايي با:

چگونگي تشخيص أسامي مُختَلَف در أسناد روايات؛

مراحل توحيد مُختَلَفات؛

بررسي توثيقات و تضعيفات.

درآمد

در جلسات گذشته، مراحل مختلف تحقيق در سند را بيان كرديم. در اين جلسه چهارمين مرحله تحقيق در سند كه همان مبحث توحيد مختلفات است را مطرح و راه هاي تشخيص آن را بيان مي كنيم و سپس آخرين مرحله شناخت سند كه همان بررسي توثيقات و تضعيفات است را بيان خواهيم كرد.

توحيد مختلفات

كاري كه در بحث توحيد مختلفات انجام مي شود تقريباً بر عكس تمييز مشتركات است. يعني گاهي از يك راوي با اسامي گوناگون ياد مي كنند كه مشكلاتي را امروزه براي ما پديد آورده است. در اسناد روايات، گاهي از يك راوي با عنوان شغلش ياد مي كردند؛ مثلاً بَيّاعُ السابري كه فروشنده نوعي پارچه بوده است يا «بزّاز» يا «طحّان». گاهي نيز به خاطر اين كه يك راوي اهل فلان شهر بوده است با نام همان شهر از او ياد مي كردند، مثلاً چون اهل بغداد بوده است به وي «بغدادي» نيز مي گفتند و گاهي هم به اسم پدرش از او ياد مي كردند مثلاً «محمد بن حسن».

در كتب رجالي ما نمونه هاي متعددي وجود دارد كه افرادي چندين اسم دارند؛ به عنوان نمونه افرادي را در ادامه نام مي بريم:

1. «محمد بن ادريس» و «ابو علي الاشعري» كه در اسناد كافي آمده است؛ هر دو عنوان يك راوي هستند.

2. از «ابو حمزه ثمالي» با نام «ثابت بن دينار» هم در اسناد روايات ياد شده است.

3. عنوان هاي «ابو الجارود» و «زياد بن منذر» نيز متعلق به يك راوي است.

4. «محمد بن ابي عمير» كه يكي از راويان و محدثان مشهور است با بيش از 15 عنوان از او ياد شده است، كه از جمله آن ها مي توان به: «ابن زياد، ابن عمير، ابو احمد، ابو احمد الازدي، ابو احمد محمد بن ابي عُمير، ابو احمد محمد بن زياد، ابو احمد محمد بن زياد الازدي، محمد البزّاز، محمد بن زياد، محمد بن زياد البزّاز، محمد بن زياد الازدي، محمد بن زياد بن عيسي بيّاع السابري، محمد بن زياد بن عيسي و محمد بن زياد بن بيّاع السابري» اشاره كرد.

.

ص: 105

مراحل بررسي روايات

مراحل بررسي روايات

مرحلۀ نخست: شناخت نام راويان

5. «حسن بن علي بن زياد» مشهور به «الوشاء» با بيش از 10 عنوان در كتب روايي از او ياد شده، كه برخي از اين عناوين عبارت اند از: «الوشاء، الحسن الخزّاز، ابو محمد الحسن بن علي الوشاء، ابن بنت الياس و ... ».

گفتني است كه كتب رجالي اسامي گوناگون يك فرد را جمع آوري نكرده اند، حتي كتاب رجالي كهني همچون رجال نجاشي با اين كه وي نسب شناسي بزرگ است اما به دليل كوفي بودنش نسب شناسي وي، بيش تر مربوط به راويان عرب است و نسبت به القاب گوناگون راويان ايراني (مثل قمي و خراساني) از تبحّر كم تري برخوردار بوده، از اين رو انساب آن ها را به طور كامل بيان نكرده است.

انواع پراكندگي عناوين1. دو اسم متفاوت

گاهي دو اسم گوناگون در اسناد روايي براي يك راوي به كار رفته است: براي مثال «جعفر بن محمد بن مسرور» و «جعفر بن محمد بن قولويه»؛ جعفر بن محمد بن مسرور استاد شيخ صدوق است و شيخ صدوق حدود 30 مرتبه با همين عنوان در كتاب الامالي خود از وي ياد كرده است.(1) بزرگان روايي ما از قراين مختلف كشف كرده اند كه او همان «جعفر بن محمد بن قولويه» است كه فردي شيعي، ثقه و صاحب كتاب كامل الزيارات است. يا نمونه ديگر «احمد بن ابي عبد الله» و «احمد بن محمد بن خالد» است كه اشتراك اين دو در اسم احمد است.

2. اسم و كنيه متفاوت

گاهي از يك راوي در يك دسته از اسناد، به «اسم» و در دسته ديگر با «كنيه» نام برده شده است. به عنوان نمونه، «ابو حمزه ثمالي» گاهي به همين كنيه و گاهي با اسم «ثابت بن دينار» ياد شده است. يا «ليث بن بختري و ابو بصير» كه اسم و كنيه يك راوي هستند. مثال ديگر «محمد بن ادريس» و «ابو علي الاشعري» هستند، كه همين گونه اند.

3. اسم و لقب متفاوت

گاهي در برخي روايات از يك راوي با لقب ياد مي شود و گاه در برخي اسناد با اسم از او ياد شده است. به عنوان نمونه «السكوني» كه راوي امام صادق (عليه السلام) و از اهل سنت است، در روايات زيادي از وي با لقب «سكوني» ياد شده و در برخي روايات ديگر از او به نام «اسماعيل بن ابي زياد» ياد شده است. يا «النوفلي» و «حسين بن يزيد» كه لقب و نام يك راوي است كه در روايات به كار رفته اند. يا «الحلبي» كه بسيار در روايات به چشم مي خورد و اسمش «عبيد الله بن علي» است.

.


1- .. در هيچ يك از كتب رجالي از فردي به اين نام ياد نشده است.

ص: 106

مرحلۀ دوم: بررسي عدالت و ضبط راويان

4. اسم، كنيه و لقب متفاوت

گاه در اسناد روايات با اسم، لقب و كنيه از يك راوي ياد مي شود. «مؤمن الطاق، نعمان الأحول و ابو جعفر» كه همه اين عناوين مربوط به يك راوي است.

.

ص: 107

مراحل توحيد مختلفاتدر توحيد مختلفات اگر به عناويني برخورد كنيم كه در كتب رجالي آمده است مشكلي نيست، با رجوع به كتب رجالي مشكل برطرف مي شود اما گاه در اسناد روايي از نام اصلي راوي ياد نمي شود، بلكه ممكن است با نام غير مشهور وي يا كنيه يا لقب از او ياد شود. در اين گونه موارد چه بايد كرد؟ زيرا شناخت اين افراد در تضعيف يا توثيق روايت بسيار تأثيرگذار است، براي اين كار بايد دو مرحله را در پيش گرفت:

1. اثبات امكان

در اولين مرحله بايد ثابت كنيم كه اين دو نفري كه با دو اسم از وي ياد شده، آيا امكان دارد كه يكي باشند؟ در برخي موارد مثل محمد بن ادريس كه همان ابو علي الاشعري است به آساني مي توان تشخيص داد ولي در برخي موارد، آسان نيست. به عنوان نمونه «محمد بن جمهور» به گفته نجاشي فردي ضعيف است(1) ولي در اسناد روايات بسيار از او ياد شده است. عنواني شبيه به عنوان بالا را ابن غضائري با عنوان «محمد بن حسن بن جمهور»(2) آورده است اما در مقام واقع آيا اين دو نفر يكي هستند؟

اجمالاً بايد گفت كه اين دو يكي هستند. و در توضيح بايد گفت كه در سندنويسي، قاعده اي به نام مختصرنويسي وجود دارد كه برخي عناوين به صورت مختصر نوشته مي شوند. چنين قاعده اي براي همه عناوين جاري نمي شود، بلكه تنها در جايي است كه در اجداد يك نفر، نام غريبي باشد كه كم تر آن را به كار برده اند. مثلاً نام «حنبل» كه در اسامي كم تر استفاده شده است. از اين رو از يك راوي كه چندين نسل بعد آمده است با «ابن حنبل» ياد مي كنند.

يا مثلاً عنوان «قولويه» در اسامي راويان ما كم استفاده مي شود. در اجداد فردي به نام «جعفر بن محمد بن قولويه»، شخصي به نام «قولويه» وجود دارد. ممكن است كسي گمان كند كه قولويه جدّ جعفر بن محمد است در حالي كه «قولويه» چندين نسل با او فاصله دارد اما به اين دليل كه در ميان اسامي راويان چنين اسمي كم تر استفاده شده است براي ذكر نام جعفر بن محمد، نام قولويه را نيز در كنارش مي آورند يا آن كه از او با نام « ابن قولويه» ياد مي كنند. «ابن بابويه» نيز وضعيتي اين چنين دارد كه براي شيخ صدوق و پدرش استعمال شده است.

.


1- .. رجال نجاشي، ش 901؛ محمد بن جمهور أبو عبد الله العمي ضعيف في الحديث، فاسد المذهب، وقيل فيه أشياء الله أعلم بها من عظمها. روى عن الرضا (عليه السلام). وله كتب: كتاب الملاحم الكبير، كتاب نوادر الحج، كتاب أدب العلم. أخبرنا محمد بن علي الكاتب قال: حدثنا محمد بن عبد الله قال: حدثنا علي بن الحسين الهذلي المسعودي قال: لقيت الحسن بن محمد بن جمهور فقال لي: حدثني أبي محمد بن جمهور، وهو ابن مائة وعشر سنين. أخبرنا ابن شاذان، عن أحمد بن محمد بن يحيى قال: حدثنا سعد قال: حدثنا أحمد بن الحسين بن سعيد، عن محمد بن جمهور بجميع كتبه.
2- .. رجال ابن غضائري، ص 142؛ محمد بن الحسن بن جمهور، ه_ 131.

ص: 108

مرحلۀ سوم: بررسي اتصال سند

بنا بر اين قاعده، بين محمد بن جمهور و محمد بن حسن بن جمهور امكان اتحاد وجود دارد. اما يقين نداريم كه اين دو نفر واقعاً يكي هستند. از اين رو بايد در مرحله دوم با توجه به قراين اين اتحاد را اثبات كنيم.

بايد توجه كرد كه گاه برخي راويان، دو كنيه دارند. به عنوان نمونه، نجاشي صاحب رجال، داراي دو كنيه «ابو الحسين» و «ابو العباس» است. از اين رو تفاوت در كنيه ها نمي تواند قرينه اختلاف اين دو عنوان باشند. پس گاهي يك اسم با دو كنيه مي آيد و باز چون نام ها مشترك است، امكان اتحاد وجود دارد.

2. اثبات اتحاد

پس از آن كه با توجه به قاعده اختصارنويسي دريافتيم امكان اتحاد بين دو عنوان وجود دارد بايد با تكيه بر قراين، اين اتحاد را اثبات كنيم. از جمله اين قراين موارد زير است كه به اجمال بيان مي شود:

الف) تشابه اسمي داشتن

مثلاً در دو عنوان «محمد بن جمهور» و «محمد بن حسن بن جمهور» نام ها هر دو محمد است و انتساب هر دو به «جمهور» است كه قاعده اختصارنويسي هم در اين جا رعايت شده است؛ زيرا جمهور از اسامي غريب است و افراد كمي هستند كه با اين نام از آن ها ياد شده است. يا «جعفر بن محمد بن مسرور» و «جعفر بن محمد بن قولويه» تشابه اسمي دارند. نام هر دو جعفر است و در اسم تشابه دارند و تا حدودي مي تواند قرينه باشد.

ب) صاحب كتاب بودن

اگر هر دو صاحب كتاب باشند مي تواند بر يكي بودن آن ها دلالت كند و در مقابل اگر روشن شود كه يكي از دو عنوان، صاحب كتاب است و ديگري صاحب كتاب نيست، دلالت مي كند كه اين دو عنوان بر يك فرد دلالت ندارد.

ج) صاحب يك كتاب واحد بودن

اگر هر دو عنوان صاحب يك كتاب واحد باشند مي تواند قرينه اي باشد كه بر يكي بودن آن ها دلالت كند.

د) شاگرد اختصاصي داشتن

.

ص: 109

چكيده

مرحلۀ چهارم: بررسي شذوذ يا علت در روايت

چكيده

اگر كتاب هر دو عنوان راوي، توسط يك شاگرد نقل شده باشد مي تواند بر يكي بودن آن ها دلالت كند. مثلاً در همين مثال مذكور با رجوع به اسناد در مي يابيم كه كتاب محمد بن جمهور و محمد بن حسن بن جمهور هر دو توسط احمد بن حسين بن سعيد نقل شده است.(1)

ﻫ) هم طبقه بودن

اگر هر دو راوي از يك طبقه باشند مي تواند قرينه باشد كه اين دو عنوان مي تواند براي يك نفر باشد و اگر از طبقات گوناگوني باشند اين احتمال تقويت مي شود كه اين دو عنوان از آنِ يك راوي نيست. با اين قرينه مي توان اثبات كرد كه آيا اين عنوان، براي يك نفر است يا خير.(2)

تذكر يك نكته

گاهي در اسناد روايي، علي رغم تفاوتي كه توحيد مختلفات با تمييز مشتركات دارد، در تشخيص اين دو دچار مشكل مي شويم. گاه اتحاد بين دو عنوان اثبات نمي شود يا بين مشتركات تميز داده نمي شود؛ در اين گونه موارد چه بايد كرد؟

به عنوان نمونه يكي از اين راويان «اسحاق بن عمار» است. نجاشي، اسحاق بن عمار را توثيق كرده است.(3) ولي شيخ طوسي اسحاق بن عمار ساباطي را فطحي مذهب دانسته است.(4) آيا اين دو عنوان در اين دو كتاب يكي هستند يا خير؟(5) اگر اين دو عنوان با هم اختلاف داشته باشند توحيد مختلفات است و اگر اين دو عنوان اتحادي نداشته باشند، بحث تمييز مشتركات مطرح مي شود. منشأ اين گونه موارد كه در كتب حديثي ما چندان هم زياد هم نيست، همان صاحبان كتب رجالي هستند.

بررسي توثيقات و تضعيفات

بعد از اين كه سند را شناختيم و تحريفات را بررسي كرديم و توحيد اختلافات و تمييز مشتركات را تشخيص داديم، اگر تعليق، شبه تعليق يا ضميري داشت بايد مرجع ضمير را كشف كنيم و اگر تمييز مشترك يا توحيد اختلافي داشت بايد كشف كنيم. وقتي تمام اين مراحل انجام شد نوبت مرحله نهايي (مرحله پنجم) است. يعني بايد در مرحله نهايي سند را باز سازي كنيم.

.


1- .. احمد بن حسين بن سعيد (شاگرد اختصاصي) هر دو عنوان است. اگر در اسناد متعددي، مثلاً 50 سند، شاگرد و استاد يكي باشند، به اين معنا كه در اسناد متعدد مثلاً اين گونه آمده باشد:الف) احمد بن حسين بن سعيد عن محمد بن جمهور عن زيد؛ب) احمد بن حسين بن سعيد عن محمد بن حسن بن جمهور عن زيد؛اين اشتراك در اسناد متعدد، خود قرينه اي است براي اين كه دو نفر يكي هستند.
2- .. براي توحيد مختلفات كتاب معجم الرجال آقاي خويي را معرفي مي كنيم در اين كتاب تا حدود زيادي مختلفات را كشف كرده اند.
3- .. اسحاق بن عمار بن حيان، مولى بني تغلب، أبو يعقوب الصيرفي، شيخ من أصحابنا، ثقة؛ رجال النجاشي، رقم 169.
4- .. إسحاق بن عمار الساباطي، له أصل، وكان فطحياً الا انه ثقة؛ الفهرست، رقم 52.
5- .. اشكال در فطحي مذهب بودن و وثاقت راوي نيست؛ زيرا ممكن است فردي هم فطحي مذهب باشد هم ثقه، يعني وثاقت ارتباطي با فطحي مذهب بودنش ندارد؛ عبد الله بن بُكير چنين وضعيتي دارد.

ص: 110

اگر سند ما آسيب هايي داشت بايد سند جديدي بنويسيم يعني آن را باز سازي كنيم. براي اين كار مي توان با رجوع به كتب رجالي وثاقت يا ضعف راوي را به دست آوريم و با اين كار حكم سند حديث را مشخص نماييم كه آيا صحيح، ضعيف و يا ممدوح است؟ بايد به اين نكته توجه داشت كه براي حكم دادن، نتيجه تابع اخس مقدمات است. يعني اگر تمامي افراد سند توثيق شده ولي فقط يك نفر تضعيف شده باشد به ضعيف بودن حديث حكم مي كنيم.

در بحث سند، ضبط اسامي اهميت زيادي دارد. براي سندشناسي اهل سنت، توجه به ضبط اسامي راويان مهم است و در باره راويان شيعه از اهميت كم تري برخوردار است. مثلاً حمران بن اعين (حَمران يا حُمران)، يا حنان (حنان يا حنّان)، يا محمد بن عقيل نيشابوري (عَقِيل يا عُقَيل)؛ در تشخيص راويان و تعيين وثاقت آن ها مهم است. براي تشخيص نوع ضبط راويان مي توان از دو منبع زير كمك گرفت:

1. كتاب تنقيح المقال مرحوم مامقاني؛

2. كتاب اضبط المقال از علامه حسن زاده آملي.

چكيده

مرحله چهارم تحقيق در سند، توحيد مختلفات است كه مراد از آن گوناگوني عناوين يك راوي يا پراكندگي عناوين براي او است.

اقسام توحيد مختلفات عبارتند از:

الف) اختلاف بين دو اسم مختلف؛ مثلاً «جعفر بن محمد بن مسرور» و «جعفر بن محمد بن قولويه».

ب) اختلاف بين اسم و كنيه؛ مثلاً «ابو حمزه ثمالي» كه گاهي با اسم «ثابت بن دينار» ياد مي شود.

ج) اختلاف بين اسم و لقب؛ مثلاً «اسماعيل بن ابي زياد» و «السكوني» كه هر دو يكي هستند.

د) اختلاف بين اسم، لقب و كنيه؛ «مؤمن الطاق، نعمان الاحول و ابو جعفر» كه مربوط به يك راوي است.

براي بررسي به منظور توحيد مختلفات، نخست بايد اثبات امكان اتحاد دو عنوان را بررسي كرد. پس از آن كه اين احتمال وجود داشت در مرحله دوم سراغ قرايني مي رويم كه اين اتحاد را اثبات كند.

از جمله قراين اثبات اتحاد دو عنوان براي يك راوي مي توان به اين موارد اشاره كرد: الف) تشابه اسمي داشتن؛ ب) صاحب كتاب بودن؛ ج) صاحب يك كتاب واحد بودن؛ د) شاگرد اختصاصي داشتن؛ ﻫ) هم طبقه بودن.

.

ص: 111

. .

ص: 112

جلسۀ پانزدهم اهداف درس

درآمد

بررسي اسناد روايات در غير كتب سته

اهداف درس

درآمد

بررسي اسناد روايات در غير كتب سته

.

.

ص: 113

بررسي سندي يك روايت

راوي اوّل: عبد الله بن محمد بن سعيد جمّال

راوي دوم: هاشم بن الجنيد ابو  صالح

راوي سوم: عبد المجيد بن ابي  روّاد

جلسه يازدهماسناد مشهور كتب اربعه (1)

.

ص: 114

راوي چهارم: مروان بن سالم الجزري

راوي پنجم: محمد بن سائب الكلبي

راوي ششم: ابو صالح مولي ام هاني

هدف درس

بررسي اسناد مشهور در كتب اربعه.

درآمد

در جلسات گذشته با مراحل گوناگون بررسي اسناد، آشنا شديم. در اين جلسه برآنيم كه برخي اسناد مشهور در كتب اربعه را به طور عملي بررسي كنيم.

مقدمه

در گذشته قدماي رجال به جاي بررسي تك تك افراد سند، اسناد و طرق را حفظ مي كردند كه گاه شامل چهار، پنج راوي بود. ولي اين شيوه در گذر زمان از بين رفته است و امروزه براي كشف توثيق يا تضعيف، به جاي حفظ طرق سند، به تك تك راويان در كتب رجالي مراجعه مي كنند. به جز برخي از متخصصان در علم رجال كه همان روش قدما را در پيش مي گيرند و طرق و سند مشهور روايات را حفظ مي كنند.

يكي از رجاليان معاصر، اسناد مشهور كتب اربعه را استخراج كرده اند كه به 27 سند مي رسد كه ما برخي از آن ها را بررسي خواهيم كرد. اما قبل از بررسي اين اسناد بايد چند نكته را بيان كنيم.

1. اين اسناد به كثرت تكرار تنظيم شده اند، يعني سند اوّل كه ذكر شده بيش از 500 بار در كتب اربعه آمده است. و سند دوم بيش از 400 مرتبه و ... .

2. بعضي از اسامي در سندها تكرار شده اند، از اين رو فقط يك بار در باره آن توضيح مي دهيم.

3. در اسامي راوياني كه در اين اسناد آمده، سعي شده است حالت اسنادي آن ها حفظ شود. يعني معمولاً اسناد با همان عناويني كه در كتب اربعه آمده است، در اين جا بيان مي شوند. مثلاً اگر در كتب اربعه عنوان «حماد» آمده است، ما همان عنوان را آورديم نه «حماد بن عثمان» يا «حماد بن عيسي».

سند نخست

علي بن ابراهيم عن ابيه عن النوفلي عن السكوني عن ابي عبد الله (عليه السلام).

علي بن ابراهيم

استاد شيخ كليني است و در كتب اربعه 8169 روايت از وي نقل شده است. شاگردي كه بيش ترين احاديث وي را نقل كرده، كليني است. طبق برنامه نرم افزاري دراية النور 99 درصد احاديث وي را كليني نقل كرده است. خود علي بن ابراهيم(1) نيز اساتيد متعددي داشته ولي استادي كه بيش از ديگران از او تحمل حديث كرده پدرش «ابراهيم بن هاشم» است. نجاشي در باره وثاقت علي بن ابراهيم مي گويد: «ثقةٌ في الحديث، ثَبَتٌ، معتمَدٌ و صحيح المذهب».(2)

.


1- .. اسم: علي بن إبراهيم بن هاشم، تقويم: إمامي، ثقة جليل، لقب: القمي (جش، ست)، كنية: أبو الحسن (جش).
2- .. رجال النجاشي، رقم 680.

ص: 115

مراحل بررسي سندي روايات اهل سنت

چكيده

راوي هفتم: ابو  هريره

مراحل بررسي سندي روايات اهل سنت

چكيده

در اين جا لازم است به نكته اي مهم اشاره شود و آن اين كه در هر سند روايت، بايد دو ويژگي بسيار مهم از راويان براي ما روشن شود. يكي وثاقت و امامي بودن آن ها و ديگري رابطه بين راويان سند با يكديگر، تا افتادگي در سند را كشف كنيم. در اين جا مثلاً آيا رابطه علي بن ابراهيم با پدرش رابطه شاگردي بوده است يا خير؟ با بررسي ها به اين نتيجه رسيده ايم كه 87 درصد از احاديث علي بن ابراهيم از پدرش بوده، پس يكي از شاگردان معروف و مشهور وي بوده است. (حدوداً 7120 روايت).

ابراهيم بن هاشم ابو اسحاق قمي

رجاليان در باره وي سكوت كرده و چيزي در باب وثاقت وي بيان نكرده اند. اما مطلبي در باره وي گزارش كرده اند كه سبب ايجاد اختلاف نظرِ رجاليانِ متأخر در باره وي شده است. نجاشي در باره وي مي گويد: «أولُ مَن نَشَرَ حديثَ الكوفيينَ بِقُم هُو؛(1) او اولين كسي است كه احاديث كوفيان را در قم منتشر كرد».

از آن جا كه قم شهري بوده است كه از نشر احاديث ضعيف جلوگيري مي كرده، كسي كه احاديث كوفيان را براي اولين بار در آن جا نشر داده است بايد ثقه باشد. اين برداشتي است كه رجاليان متأخر داشته اند. برخي مانند محقق بحراني همين عبارت را نشان اوج وثاقت وي دانسته و بر اين باور است كه وي در مرحله اول توثيق مي باشد. ما هم طبق بيانات آقاي خويي يا زنجاني ايشان را ثقه مي دانيم.

آقاي خويي مبنايي دارد كه او را توثيق مي كند و آن اين است كه مشايخ علي بن ابراهيم در كتاب تفسير قمي به شرط اتصال سند به معصوم همگي ثقه هستند.(2) علي بن ابراهيم روايات زيادي از جمله رواياتي از تفسير قمي و كافي را از پدرش، ابراهيم بن هاشم، نقل مي كند. سيد بن طاووس نيز بر وثاقت وي ادعاي اجماع و اتفاق كرده است. بنا بر اين ابراهيم بن هاشم بر اساس مبنا و تحقيق موثق است. (ثقة علي التحقيق).

حسين بن يزيد النوفلي

ابراهيم بن هاشم، شاگرد او، حدود 745 روايت از وي نقل كرده است. اين در حالي است كه كل روايت هاي ابراهيم بن هاشم در كتب اربعه، حدود 7405 روايت است. يعني حدود ده درصد روايت هاي خود را از النوفلي روايت كرده است. در باره وي گفته اند: «شاعر، اديب و ساكن شهرري بود و در همان شهر از دنيا رفت».(3)

.


1- .. همان، رقم 18.
2- .. نقل شده كه مرحوم خويي در اواخر عمر از اين نظرشان برگشته اند.
3- .. رجال النجاشي، رقم 77.

ص: 116

در باره ايشان دو نظريه وجود دارد: برخي گفته اند ايشان در آخر عمرش غلو ورزيد و بعضي هم وي را تأييد كرده اند.

در اين گونه موارد كه وثاقت و ضعف با هم براي يك راوي گزارش شده باشد، چه بايد كرد؟

نجاشي در باره وي گفته كه اگرچه قمي ها در باره ايشان گفته اند كه در آخر عمر غالي شده است ولي من در ميان روايت هاي او چيزي كه نشانگر غلو ايشان باشد، نديدم.(1) بنا بر اين، طبق نظر نجاشي ايشان ثقه است. سكوني استاد وي است كه از 866 روايتي كه در كتب اربعه از او نقل شده، 832 روايت؛ يعني حدود 96 درصد از روايات خود را از سكوني نقل كرده است.

.


1- .. همان، وقال قوم من القميين إنه غلا في آخر عمره والله أعلم، وما رأينا له رواية تدل على هذا.

ص: 117

السكوني

السكوني اگر چه مشترك ميان چند نفر است ولي بعد از جست و جو معلوم مي شود كه وي اسماعيل بن ابي زياد السكوني است و مشهورترين فردي است كه به السكوني شهرت يافته است. در باره السكوني(1) در كتب رجالي نجاشي، كشي و طوسي عبارتي كه نشانگر ضعف وي باشد ديده نمي شود. اما علامه حلي در كتاب خلاصة الاقوال وي را سني مذهب و نام او را در قسمت ممدوحين مي آورد(2). ابن داود در كتاب رجال اسم سكوني را در قسمت ممدوحين نوشته، اگرچه نام او را در قسمت ضعفا نيز آورده است. بنا بر اين ايشان ثقه و سني مذهب است.

وي 1134 روايت در كتب اربعه نقل كرده است. از اين ميان 99 درصد آن را بي واسطه از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده و از شاگردان حضرت به شمار مي آيد. پس سند، به معصوم (عليه السلام) متصل است و از نظر توثيق هم فقط اسماعيل بن ابي زياد است كه فردي سني بود و چون نتيجه تابع اخس مقدمات است، اين روايت گرچه تمام راويان آن شيعه است ولي چون يك راوي سني دارد يك درجه از صحت پايين مي آيد و تبديل به موثق مي شود.

اما طبق نظر محدث نوري كه گفته سكوني يك دانشمند شيعي بوده و تقيّه مي كرده است، مي توان گفت سند صحيح است. ولي بنا بر مشهور، بيان شد كه روايت موثق است.

سند دوم

علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عُمير عن حَماد عن الحلبي عن ابي عبد الله (عليه السلام).

با دو راوي اول آشنا شديم و دانستيم كه هر دو ثقه و امامي مذهب هستند.

محمد بن ابي عُمِيْر

ايشان را از اصحاب امام موسي كاظم، امام رضا و امام جواد (عليهم السلام) دانسته اند.(3) شيخ طوسي او را امامي مذهب دانسته و نجاشي هم او را توثيق كرده و بالاترين مرتبه توثيق را در باره وي بيان كرده است وي همچنين در زمره اصحاب اجماع است.(4)

از او حدود 6289 روايت در كتب اربعه آمده است. شاگرد وي ابراهيم بن هاشم است كه روايت كوفيان را در قم منتشر كرد. ابراهيم بن هاشم حدود 56 درصد از روايات ابن ابي عمير را؛ يعني بيش از سه هزار روايت از وي نقل كرده است.

حماد

.


1- .. اسم: إسماعيل بن أبي زياد السكوني، تقويم: عامي على المشهور وفيه كلام، ثقة على التحقيق، طبقة: الصادق (عليه السلام) (جخ، قي)، لقب: السكوني (ست، قي، جخ) الكوفي (جخ) كوفي (قي).
2- .. خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص 199: كان عامياً.
3- .. شيخ طوسي، الفهرست، رقم 617.
4- .. رجال النجاشي، رقم 887؛ الفهرست، رقم 617.

ص: 118

وقتي به كتب رجالي رجوع مي كنيم، در مي يابيم كه حماد مشترك ميان دو نفر است: حماد بن عثمان

.

ص: 119

النّاب(1) و حماد بن عيسيٰ.(2) حماد بن عثمان متوفاي سال 190 و حماد بن عيسي متوفاي سال 209 هجري است و هر دوي آن ها از شاگردان امام صادق (عليه السلام) بودند و در زمان رحلت امام صادق (عليه السلام) اين دو جوان بودند، از اين رو از صغار اصحاب حضرت به شمار مي روند.

اگر در سند روايات، ابراهيم بن هاشم بدون واسطه از حماد روايت كند، منظور حماد بن عيسي است، چون وي با حماد هم طبقه بودند ولي اگر يك يا دو واسطه باشد منظور حماد بن عثمان است.

وقتي به سراغ اسناد پرتكرار مي رويم، مي بينيم كه بيش ترين نقل ابن أبي عمير از استادش حماد بن عثمان الناب است. (حدود بيست درصد). پس منظور از حماد در اين روايت، حماد بن عثمان است كه وي را ثقه و امامي مذهب معرفي كرده اند و از اصحاب اجماع است. حدود 1950 روايت از وي در كتب اربعه آمده است كه حدود 73 درصد از روايات وي را ابن ابي عمير نقل كرده است. از طرف ديگر عبيد الله بن علي الحلبي هم در طبقه اصحاب حماد بن عثمان الناب ديده مي شود.

الحلبي

خاندان حلبي يكي از بيوتات بزرگ شيعه هستند كه تمام افراد اين خاندان از راويان بزرگ بودند و مشهورترين فرد اين خاندان عبيد الله بن علي الحلبي(3) است كه همين سبب مي شود وي را بدون نام و با عنوان الحلبي بياورند. پس مراد از الحلبي در اين جا، همان جناب عبيد الله بن علي الحلبي است.

وي 1530 روايت نقل كرده كه 98 درصد آن را از امام صادق (عليه السلام) نقل مي كند و حدود نود درصد روايات وي را حماد بن عثمان نقل كرده است. پس چون تمام راويان اين سند، ثقه و امامي مذهب هستند اين روايت، صحيح به شمار مي رود.

سند سوم

.


1- .. اسم: حماد بن عثمان الناب، تقويم: إمامي، ثقة جليل، من أصحاب الإجماع، طبقة: الصادق (عليه السلام) (جخ، قي، جش، كش) _ الكاظم (عليه السلام) (جخ، قي، جش) _ الرضا (عليه السلام) (جخ، قي، جش)، لقب: الناب (جخ، قي، ست، كش) ذو الناب (جخ) الفزاري مولاهم (جش) الرواسي (كش) كوفي (جخ، جش)، وفاة: 190، سنة تسعين و مائة (جش، كش).
2- .. اسم: حماد بن عيسى الجهني، تقويم: إمامي، ثقة جليل، من أصحاب الإجماع، طبقة: الصادق (عليه السلام) (جخ، قي، كش، جش) _ الكاظم (عليه السلام) (جخ، قي، جش) _ الرضا (عليه السلام) (قي، جش) _ بقي إلى زمان الرضا (عليه السلام) (جخ) عاش إلى وقت الرضا (عليه السلام) (كش)، لقب: البصري (جخ) الجهني (جخ، ست، قي، جش) بصري (جخ)، كنية: أبو محمد (جش)، ولادة: عمره نيف وسبعون سنة (كش) _ عمره نيف وتسعون سنة (جش)، وفاة: 208 أو 209، سنة تسع ومائتين (كش، جش) سنة ثمان ومائتين (جش).
3- .. اسم: عبيد الله بن علي الحلبي، تقويم: إمامي، ثقة جليل، طبقة: الصادق (عليه السلام) (جخ، قي) _ صنف الكتاب المنسوب إليه وعرضه على أبي عبد الله (عليه السلام) (جش)، لقب: الحلبي (جخ، قي، ست، جش) الكوفي (جخ) كوفي (قي، جش)، كنية: أبو علي (جش)، وفاة: قبل 148، مات في حياة أبي عبد الله (عليه السلام) (كش).

ص: 120

علي بن ابراهيم عن ابيه عن حماد عن حريز عن زرارة و محمد بن مسلم عن ابي جعفر (عليه السلام).

در اين سند يك حيلوله رخ داده است. زرارة و محمد بن مسلم در يك طبقه هستند كه جناب كليني با آوردن «واو» گفته است كه زرارة و محمد بن مسلم هر دو اساتيد حريز هستند.

دو راوي اول، پيش تر بررسي شد؛ راويان بعدي را بررسي مي كنيم.

.

ص: 121

حماد

حماد در اين سند با حماد سند قبلي فرق مي كند. راه تشخيص هم همان است كه بيان كرديم. حماد بن عيسي چون عمرش طولاني شد، افراد هم طبقه ابراهيم بن هاشم نيز او را ديدند و از او نقل روايت كردند و چون ابراهيم بن هاشم از وي نقل مي كند، حماد همان حماد بن عيسي است. راه تشخيص ديگر توجه به استاد او حريز بن عبد الله سجستاني است.

حماد بن عيسي وضعيتش بسيار روشن است. كتب رجالي وي را ثقه و صدوق دانسته و حدود 20 روايت از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده و ايشان چون سن كمي داشته است در نقل روايت از امام احتياط مي كند. گرچه 70 حديث از وي تحمل كرده است اما تنها 20 روايت را نقل كرده است. حدود 2400 روايت از حماد در كتب اربعه آمده كه 61 درصد آن را از استادش حريز بن عبد الله نقل مي كند. ابن ابي عمير هم از شاگردان حماد بن عيسي است اما بيش تر روايت هاي حماد بن عيسي توسط ابراهيم بن هاشم نقل شده است.

در باره اين كه حماد بن عيسي شاگرد حريز است يا نه بايد گفت كه حدود 86 درصد روايات حريز توسط حماد بن عيسي نقل شده و يكي از كتاب هاي معروف حريز كتاب الصلوة است كه يكي از راويان معروف آن، حماد بن عيسي است.

حريز

حريز بن عبد الله ثقه و امامي مذهب(1) است.

زرارة و محمد بن مسلم

اين دو راوي هر دو در يك طبقه و از شاگردان اول مكتب اماميه هستند. اين دو از اصحاب صادقين (عليهما السلام) هستند و هر دو توثيق شده اند. اين دو راوي حدود هشتاد درصد روايات خود را مستقيماً از اين دو امام نقل كرده اند. جناب زراره 2700 روايت در كتب اربعه دارد كه حدود شصت درصد از امام باقر (عليه السلام) و حدود بيست درصد آن از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است. محمد بن مسلم نيز 2730 روايت در كتب اربعه دارد كه از اين ميان حدود چهل درصد روايات را از امام باقر (عليه السلام) و حدود بيست درصد را از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است.

البته زرارة و محمد بن مسلم شاگردان زيادي را پرورش داده اند كه حريز بن عبد الله از شاگردان چهارم و پنجم آن ها بوده است.

پس سند اين روايت، چون همه افراد آن ثقه و امامي مذهب هستند، صحيح است.

.


1- .. الفهرست، رقم 249. اسم: حريز بن عبد الله السجستاني، تقويم: إمامي، ثقة، طبقة: الصادق عليه السلام (جخ، قي، جش) لقب: السجستاني (جخ، ست، قي، جش) الأزدي (كش، قي، جش) كوفي (كش، ست، قي)، كنية: أبو محمد (جش)، شهرة: السجستاني (جش).

ص: 122

سند چهارم

الحسين بن سعيد عن ابن اَبي عُمير عن حماد عن الحلبي عن ابي عبد الله (عليه السلام).

در اين سند فقط الحسين بن سعيد(1) را بايد بررسي كنيم. وي در كتب اربعه حدود 5873 روايت دارد. بر

اساس گزارش كتب رجالي، حسين و برادرش حسن، هر دو از دانشمندان پركار و پركتاب و موثق شيعه هستند. بر اين اساس از جهت وثاقت و صحت مذهب، ترديدي در او راه ندارد.

وي اساتيد زيادي از جمله ابن ابي عُمير داشته است. از اساتيد ديگر او صفوان بن يحيي البَجَلي است. پس سند از جهت اتصال هيچ گونه اشكالي ندارد.

البته در باره اين سند و چند سند بعدي كه از كتاب تهذيب نقل شده بايد گفت كه شيخ طوسي صاحب تهذيب الاحكام، متوفاي 460 است و نمي تواند از الحسين بن سعيد كه از اصحاب امام رضا و امام جواد (عليهما السلام) است، نقل حديث كند؛ چون با آن ها 200 سال فاصله دارد. بايد توجه داشت كه كتاب تهذيب و من لايحضر الفقيه و الاستبصار در پايان كتاب، بخشي به نام مشيخه دارند كه طريق خود را تا الحسين بن سعيد بيان كرده اند و اگر كسي بخواهد به طور كامل سند را بررسي كند بايد افتادگي اول سند را هم بررسي كند. آيت الله خويي در كتاب معجم الرجال ذيل نام هر يك از اين ها، طريق ها را هم بررسي كرده و ذيل نام الحسين بن سعيد نوشته است كه طريق شيخ طوسي به وي صحيح است.

نكته اي ديگر اين كه گاه در تهذيب نام يك راوي را در ابتداي سند مي بينيم ولي طريق آن را در مشيخه نمي بينيم، در اين گونه موارد بايد به كتاب الفهرست شيخ طوسي مراجعه كنيم در آن جا طريق ها بيان شده اند.

سند پنجم

الحسين بن سعيد عن حماد عن حريز عن محمد بن مسلم عن ابي عبد الله (عليه السلام).

در اين جا مراد از حماد، همان حماد بن عيسي است. اين مطلب با توجه به بحث استاد و شاگردي فهميده مي شود؛ زيرا استاد بي واسطه حسين بن سعيد، حماد بن عيسي است و اگر حسين بن سعيد از حماد بن عثمان بخواهد نقل كند معمولاً با يك واسطه نقل مي كند.

بنا بر اين، اين روايت، هم متصل و صحيح است.

سند ششم

.


1- .. اسم: الحسين بن سعيد الأهوازي، تقويم: إمامي، ثقة جليل، طبقة: الرضا (عليه السلام) (جخ، ست، قي) _ الجواد (عليه السلام) (جخ، ست، قي) _ الهادي (عليه السلام) (ست، جخ)، لقب: الأهوازي (جخ، كش، ست، جش) الكوفي (قي) أهوازي (جخ) كوفي (جخ).

ص: 123

موسي بن القاسم، عن ابن أبي عمير، عن حماد، عن الحلبي، عن أبي عبد الله (عليه السلام).

حمادي كه شاگرد الحلبي بود، حماد بن عثمان الناب بود. مراد از الحلبي نيز كه عبيد الله بن علي الحلبي بود. تنها كسي كه ناآشنا است موسي بن القاسم البجلي(1) است كه اساتيد متعددي دارد كه از جمله آن ها از ابن ابي عمير، صفوان، علي بن جعفر، عبد الرحمن بن ابي نجران مي توان نام برد. طريق شيخ طوسي نيز به ايشان صحيح است. نجاشي پيرامون وي مي گويد: «ثقة ثقة».(2) پس اين سند نيز صحيح و متصل است.

چكيده

در اسناد مشهور:

علي بن ابراهيم عن ابيه عن النوفلي عن السكوني عن ابي عبد الله (عليه السلام). مراد از النوفلي حسين بن يزيد النوفلي و مراد از السكوني اسماعيل بن ابي زياد السكوني است و از آن جا كه همه افراد سند ثقه و فقط سكوني سني مذهب است از اين رو سند موثق است ولي با پذيرش اين نظر كه سكوني شيعه بوده ولي تقيه مي كرده است، سند، سند صحيح مي شود.

علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن اَبي عُمير عن حَماد عن الحلبي عن ابي عبد الله (عليه السلام). مراد از ابيه ابراهيم بن هاشم، مراد از حماد، حماد بن عيسي و مراد از الحلبي عبيد الله بن علي الحلبي است همه افراد سند ثقه و امامي هستند بنا بر اين، سند، سند صحيح است.

علي بن ابراهيم عن أبيه عن حماد عن حريز عن زرارة و محمد بن مسلم عن أبي جعفر (عليه السلام). مراد از حماد، حماد بن عثمان الناب است و همه افراد سند ثقه و امامي هستند بنا بر اين، سند، سند صحيح است.

الحسين بن سعيد عن ابن أبي عُمير عن حماد عن الحلبي عن أبي عبد الله (عليه السلام). همه افراد سند امامي و ثقه هستند بنا بر اين، سند، سند صحيح است.

الحسين بن سعيد عن حماد عن حريز عن محمد بن مسلم عن أبي عبد الله (عليه السلام). مراد از حماد، حماد بن عيسي و مراد از حريز، حريز بن عبد الله سجستاني است و همه افراد سند امامي و ثقه است بنا بر اين، سند، سند صحيح است.

.


1- .. اسم: موسى بن القاسم البجلي، تقويم: إمامي، ثقة جليل، طبقة: الرضا (عليه السلام) (جخ) _ الجواد (عليه السلام) (جخ، قي)، لقب: البجلي (قي، جخ، جش، ست) المجلي (جش) بجلي (جخ) كوفي (جخ)، كنية: أبو عبد الله (جش).
2- .. رجال نجاشي، رقم 1073. موسى بن القاسم بن معاوية بن وهب البجلي، أبو عبد الله يلقب المجلي ثقة ثقة جليل واضح الحديث حسن الطريقة. له كتب منها: كتاب الوضوء كتاب الصلاة، كتاب الزكاة، كتاب الصيام، كتاب الحج، كتاب النكاح، كتاب الطلاق، كتاب الحدود، كتاب الديات، كتاب الشهادات، كتاب الأيمان و النذور، كتاب أخلاق المؤمن، كتاب الجامع و كتاب الأدب أخبرنا أبو الحسين علي بن أحمد قال: حدثنا ابن الوليد قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن أحمد بن محمد بن عيسى قال: حدثنا موسى بن القاسم بكتبه. وله مسائل الرجال فيه مسائل ثمانية عشر رجلاً. أخبرنا أبو عبد الله بن شاذان قال: حدثنا علي بن حاتم عن أحمد بن إدريس عن عبد الله بن محمد بن عيسى عنه بها.

ص: 124

موسي بن القاسم، عن ابن أبي عمير، عن حماد، عن الحلبي، عن أبي عبد الله (عليه السلام) همه افراد سند امامي و ثقه هستند لذا سند، سند صحيح است.

.

ص: 125

جلسه دوازدهماسناد مشهور كتب اربعه (2) .

ص: 126

هدف درس

بررسي اسناد مشهور در كتب اربعه.

درآمد

در جلسه پيشين برخي اسناد مشهور در كتب اربعه را به طور عملي بررسي كرديم. در اين جلسه برخي ديگر از اسناد مشهور در كتب اربعه را بررسي خواهيم كرد.

سند هفتم

موسي بن القاسم عن صفوان عن معاوية بن عمار عن أبي عبد الله (عليه السلام).

موسي بن القاسم

اين راوي قبلاً بررسي شد و بيان شد كه او فردي ثقه و امامي است.

صفوان

عنواني است مشترك بين دو نفر يكي صفوان بن مهران الجمّال(1) كه شتربان و از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است. او همان فردي است كه در زيارت امام حسين (عليه السلام) در كربلا همراه امام صادق (عليه السلام) بوده و احاديث زيادي در فضيلت زيارت امام حسين (عليه السلام) و چگونگي زيارت ايشان از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است. راوي ديگر با نام صفوان، صفوان بن يحيي(2) البَجَلي(3) است. او شخصي شهير و از اصحاب امام كاظم و امام رضا (عليهما السلام) است. ايشان از اصحاب روايت امام صادق (عليه السلام) نيست، از اين رو، با واسطه از امام صادق (عليه السلام) نقل روايت مي كند.

با توجه به اين كه صفوان بن مهران الجمّال در طبقه اصحاب امام صادق (عليه السلام) است و صفوان بن يحيي البجلي معمولاً با يك واسطه از امام صادق (عليه السلام) نقل روايت مي كند بنا بر اين معلوم مي شود صفوان در اين سند، همان صفوان بن يحيي البجلي است.

.


1- .. اسم: صفوان بن مهران الجمال، تقويم: إمامي، ثقة، طبقة: الصادق (عليه السلام) (جخ، جش، قي)، لقب: الأسدي مولاهم (جش) الأسدي الكاهلي مولاهم (جخ)، الجمال (جخ، ست) كوفي (جخ، جش).
2- .. اسم: صفوان بن يحيى البجلي، تقويم: إمامي، ثقة جليل، من أصحاب الإجماع، لا يروي ولا يرسل إلا عن ثقة، طبقة: الكاظم (عليه السلام) (كش، ست، جخ) _ الرضا (عليه السلام) (كش، ست، جش، قي) _ الجواد (عليه السلام) (جخ، ست، قي) _ وكيل الرضا (عليه السلام) (جخ) _ توكل للجواد (عليه السلام) (جش).
3- .. بجلي ها يك طايفه از طوايف كوفه هستند.

ص: 127

البته از قرينه استاد و شاگرد هم مي توانيم به اين نتيجه برسيم؛ زيرا صفوان بن يحيي البجل شاگردي به نام موسي بن القاسم و استادي به نام معاوية بن عمار دارد كه از او نقل روايت كرده است.

نجاشي در باره صفوان مي نويسد: «كوفي، ثقة ثقة، عينٌ. روى أبوه عن أبي عبد الله (عليه السلام) و روى هو عن الرضا (عليه السلام) و كانت له عنده منزلة شريفة».

مرحوم نجاشي در ادامه، از قول كشي بيان مي كند كه واقفي ها خيلي تلاش كردند كه او را به سوي خود جذب كنند ولي او حاضر نشد كه از ولايت امام رضا (عليه السلام) دست بر دارد.(1)

شيخ طوسي(2) و ديگر رجاليان شيعي(3) نيز او را توثيق كرده اند بنا بر اين ترديدي در وثاقتش نيست. صفوان، اساتيد و شاگردان زيادي داشت. از اساتيد او مي توان عبد الله بن مُسكان، علاء بن رزين، معاوية بن عمار و اسحاق بن عمار را نام برد. از معاوية بن عمار حدود 294 روايت نقل كرده است كه قابل توجه است.

تعداد روايت هاي صفوان البجلي در كتب اربعه حدود 3139 روايت است. از جمله شاگردان وي، موسي بن القاسم البجلي _ كه با صفوان هم طايفه است _ حدود 236 روايت از او نقل كرده است.

معاوية بن عمار

او از اصحاب خاص امام صادق (عليه السلام) است و نجاشي در توصيف ايشان مي گويد: «... وكان وجهاً في أصحابنا ومقدماً، كبير الشأن، عظيم المحل، ثقة».(4)

.


1- .. رجال النجاشي، ش 524. صفوان بن يحيى أبو محمد البجلي بياع السابري. كوفي ثقة ثقة عين. روى أبوه عن أبي عبد الله (عليه السلام) و روى هو عن الرضا (عليه السلام) و كانت له عنده منزلة شريفة. ذكره الكشي في رجال أبي الحسن موسى (عليه السلام) و قد توكل للرضا و أبي جعفر (عليهما السلام) و سلم مذهبه من الوقف و كانت له منزلة من الزهد و العبادة و كان جماعة الواقفة بذلوا له مالاً كثيراً و كان شريكا لعبد الله بن جندب و علي بن النعمان. و روي أنهم تعاقدوا في بيت الله الحرام أنه من مات منهم صلى من بقي صلاته و صام عنه صيامه و زكى عنه زكاته. فماتا و بقي صفوان فكان يصلي في كل يوم مائة و خمسين ركعة و يصوم في السنة ثلاثة أشهر و يزكي زكاته ثلاث دفعات و كل ما يتبرع به عن نفسه مما عدا ما ذكرناه يتبرع (تبرع) عنهما مثله. و حكى أصحابنا أن إنسانا كلفه حمل دينارين إلى أهله إلى الكوفة فقال: إن جمالي مكرية و أنا أستأذن الأجراء. و كان من الورع و العبادة على ما لم يكن عليه أحد من طبقته رحمه الله. و صنف ثلاثين كتاباً كما ذكر أصحابنا. يعرف منها الآن: كتاب الوضوء كتاب الصلاة كتاب الصوم كتاب الحج كتاب الزكاة كتاب النكاح كتاب الطلاق كتاب الفرائض كتاب الوصايا كتاب الشراء (الشرى) و البيع كتاب العتق و التدبير كتاب البشارات نوادر. أخبرنا علي بن أحمد قال: حدثنا محمد بن الحسن قال: حدثنا محمد بن الحسن عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب الزيات عن صفوان بسائر كتبه. مات صفوان بن يحيى رحمه الله سنة عشر و مائتين.
2- .. رجال الطوسي، ص 359
3- .. رجال ابن  داود، ص 188؛ الخلاصة للحلي، ص 88
4- .. رجال النجاشي، ش 1096. معاوية بن عمار بن أبي معاوية خباب بن عبد الله الدهني. مولاهم كوفي و دهن من بجيلة و كان وجهاً في أصحابنا و مقدما كبير الشأن عظيم المحل ثقة. و كان أبوه عمار ثقة في العامة وجها يكنى أبا معاوية و أبا القاسم و أبا حكيم و كان له من الولد القاسم و حكيم و محمد. روى معاوية عن أبي عبد الله و أبي الحسن موسى (عليهما السلام). و له كتب منها: كتاب الحج رواه عنه جماعة كثيرة من أصحابنا و نحن ذاكرون بعض طرقهم. أخبرنا محمد بن جعفر المؤدب قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدي عن ابن أبي عمير عن معاوية. كتاب الصلاة و كتاب يوم و ليلة و كتاب الدعاء و كتاب الطلاق و كتاب مزار أمير المؤمنين (عليه السلام). أخبرنا محمد بن جعفر المؤدب قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا الحسن بن عتبة بن عبد الرحمن الكندي سنة ثلاث و ستين و مائتين قال: حدثنا محمد بن سكين قال: حدثنا معاوية. و مات معاوية سنة خمس و سبعين و مائة.

ص: 128

صفوان و ابن ابي عُمير از شاگردان اصلي او هستند و غالب روايت هاي ايشان توسط همين دو نفر نقل شده است.

تعداد 1373 روايت از او در كتب اربعه نقل شده كه حدود 20 درصد آن را صفوان و 40 درصد آن را ابن ابي عمير نقل كرده است.

پس با اين توضيح روشن مي شود كه هر سه راوي، ثقه و امامي هستند و ارتباط شاگرد و استادي بين آن ها صحيح بوده و افتادگي در سند رخ نداده است. و از آن جا كه غالب روايت هاي معاوية بن عمار از امام صادق (عليه السلام) است پس اين سند، صحيح است.

اما از آن جا كه بين موسي بن القاسم و نويسنده كتاب، واسطه هايي وجود دارد، بنا بر اين براي اطمينان از صحت طرق نويسنده كتاب به موسي بن القاسم بايد به مشيخه مراجعه كنيم.

سند هشتم

علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن أبي نجران عن عاصم بن حُمَيد عن محمد بن قيس عن أبي جعفر (عليه السلام).

محمد بن قيس

توضيح علي بن ابراهيم و ابراهيم بن هاشم گذشت و مشخص شد كه هر دوي ايشان ثقه و امامي هستند. محمد بن قيس مشترك بين ثقه و غير ثقه است. از اين رو در اين جا لازم است حتماً مشخص شود، كه مراد كدام محمد بن قيس است به خلاف موارد قبلي از جمله صفوان كه مشترك بين دو نفر ثقه بوده و به همين خاطر لازم به شناسايي آن ها در سند نبود؛ زيرا در حكم نهايي سند زياد تأثير گذار نبود.

در اين سند به قرينه عاصم بن حُميد كه شاگرد محمد بن قيس است، معلوم مي گردد كه محمد بن قيس، محمد بن قيس البَجَلي(1) است. او راوي امام باقر (عليه السلام) و جليل القدر و صاحب كتاب القضايا بوده است. بر اساس گزارش هاي كتب رجالي عاصم بن حٌميد الحناط، ثقه و امامي مذهب است(2) و ابن ابي نجران هم همان عبدالرحمن بن ابي نجران است كه او نيز امامي، ثقه و جليل القدر است.(3) بنا بر اين چون همه افراد سند ثقه و امامي هستند سند، صحيح است. و با توجه به كتاب هاي طبقات هم در مي يابيم كه همه اين افراد شاگرد و استاد بوده اند، پس سند متصل و صحيح است.

.


1- .. همان، رقم 881. محمد بن قيس أبو عبد الله البجلي ثقة عين كوفي روى عن أبي جعفر وأبي عبد الله (عليهما السلام). له كتاب القضايا المعروف رواه عنه عاصم بن حميد الحناط ويوسف بن عقيل وعبيد ابنه. أخبرنا أحمد بن عبد الواحد قال حدثنا علي بن محمد القرشي قال: حدثنا علي بن الحسن بن فضال عن عبد الرحمن بن أبي نجران عن عاصم عن محمد بن قيس. أخبرنا أبو الحسن أحمد بن محمد بن موسى قال: حدثنا أبو علي بن همام قال: حدثنا العباس بن محمد بن الحسين عن أبيه عن عبد الرحمن بن أبي نجران عن عاصم عنه.
2- .. همان، رقم 821.
3- .. همان، رقم 622.

ص: 129

سند نهم

علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن أبي عمير، عن

بعض اصحابه

عبد الله بن سنان

حفص بن البختري

جميل بن دراج

معاوية بن عمار عن أبي عبد الله (عليه السلام).

عمر بن اذينة

هشام بن الحكم

هشام بن سالم

حماد بن عثمان

عبدالرحمن بن الحجاج

اين گونه اسناد كه در كتب حديثي ديده مي شود، راويان بسياري در آن آمده است كه به صورت حيلوله بيان شده اند. دليل اين گونه آمدن اين است كه ابراهيم بن هاشم راوي كتاب هاي ابن ابي عمير _ حدود نود كتاب _ است كه ابن ابي عمير بيش تر آن ها را از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است و اين در حالي است كه او امام را نديده است و نمي تواند مستقيماً از امام صادق (عليه السلام) روايت كند از اين رو هر كدام از روايات خود را به واسطه اين افراد از امام صادق (عليه السلام) نقل مي كند كه غالب اين افراد صاحب كتاب هستند. بنا بر اين اين روايت ها يا در كتب ابن ابي عمير آمده است و ابراهيم بن هاشم آن ها را از استادش نقل مي كند يا اين كه افراد مذكور در سند صاحب كتاب هستند و ابن ابي عمير به ابراهيم بن هاشم اجازه داده كه از كتاب اين افراد نقل كند. پس اين سند يك فاكتورگيري از چندين سند بوده است.

در اين سند با سه نفر اوّل قبلاً آشنا شديم و اكنون به بررسي بقيه افراد مي پردازيم:

بعض اصحابه

عبارت «بعض اصحابه»، يعني ابن ابي عمير به واسطه برخي اساتيد خود از امام صادق (عليه السلام) نقل روايت كرده است. به حسب ظاهر به خاطر «بعض اصحابه»، در اين سند افتادگي وجود دارد و به همين دليل اين سند مرسل مي شود. اما در بحث توثيقات عام و خاص بيان شد كه سه نفر هستند كه شيخ طوسي در كتاب عدة الاصول بيان كرده است: ابن ابي عمير، صفوان بن يحيي و احمد بن ابي نصر بزنطي. اين سه نفر همواره مشايخشان ثقه هستند. اگرچه سند مرسل باشد. از اين رو مانند سند متصل با آن ها رفتار مي شود. چون «بعض اصحابه» يقيناً ثقه هستند.

.

ص: 130

سؤالي كه در اين جا پيش مي آيد اين است كه چرا ابن ابي عمير اسم آن ها را ذكر نكرده است؟ جواب اين است كه وي روزگار مديدي در زندان حكومت بوده است؛ اگرچه گاهي به ناچار قضاوت را از طرف حكومت پذيرفته اما معمولاً به خاطر عدم پذيرش فرامين حكومتي و انتساب او به خاندان وحي، و استاد و مشايخ حديث شيعه بودن، به زندان مي افتاد. خواهر ايشان كه زني فاضله بود كتاب هاي ايشان را مخفي كرد، چون جاي كتاب ها نامناسب بود برخي از اسامي در طول اين چندين سال از بين رفت و بعضي عبارات پاك شده بود. به همين خاطر وقتي او بعد از سال ها از زندان آزاد شد، برخي اسامي را نتوانست بخواند در اين صورت احتمالاً از حافظه اش نقل مي كرد و اگر يقين به صدور آن ها از امام صادق (عليه السلام) داشت، ولي نمي دانست از چه كسي يا در چه كتابي آمده بود، به عبارت «بعض اصحابه» اكتفا مي كرد. و اين كار سبب مرسل شدن احاديث وي شد. ولي چون او فقط مواردي كه يقين داشته كه روايت از امام صادق (عليه السلام) است نقل كرده است از اين رو با مرسلات او مانند مسندات برخورد مي شود. پس اگر اين قاعده را در باره مرسلات ابن ابي عمير بپذيريم، اين سند، صحيح است. اما اگر كسي اين قاعده را نپذيرد، سند اين روايت به خاطر ارسال، ضعيف مي شود.

از عبد الله بن سنان تا حماد بن عثمان همگي افراد سند ثقه هستند پس اين اسناد صحيح است. اما در باره عبد الرحمن بن حجاج(1) مطالبي وجود دارد كه لازم است ذكر گردد.

بر اساس گزارشات رجالي، او واقفي مذهب بود، ولي وقتي معجزاتي از امام رضا (عليه السلام) ديد از مذهب واقفي، دست برداشت و او قبل از انحراف و بعد از بازگشت از وقف، فردي ثقه بوده است. اگر ما او را واقفي بدانيم در اين صورت روايت موثق مي شود چون يك فرد واقفي وجود دارد.

ولي يك مبنايي در علم رجال نهفته است كه مشايخ و بزرگان شيعه از كسي كه مدتي مشكل داشته و يا واقفي شده بود نقل حديث نمي كردند. بنا بر اين، ابن ابي عمير كه از بزرگان شيعه و مشايخ حديث بود، هيچ گاه شاگرد يك شخص واقفي نمي شود. از اين رو ابن ابي عمير يا قبل از واقفي بودن او شاگرديش را كرده يا بعد از توبه او شاگرديش را كرده است. پس طبق اين نظريه اين سند نيز، صحيح است.

سند دهم

.


1- .. رجال النجاشي، رقم 630. عبد الرحمن بن الحجاج. البجلي مولاهم، كوفي، بياع السابري، سكن بغداد، ورمى بالكيسانية، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن (عليهما السلام)، وبقى بعد أبي الحسن (عليه السلام) ورجع إلى الحق ولقى الرضا (عليه السلام)، وكان ثقة ثقة، ثبتاً، وجهاً، وكانت بنت بنت ابنه مختلطة مع عجائزنا تذكر عن سلفها ما كان عليه من العبادة. له كتب يرويها عنه جماعات من أصحابنا أخبرنا أبو عبد الله بن شاذان قال: حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى قال: حدثنا عبد الله بن جعفر قال: حدثنا يعقوب بن يزيد، عن محمد بن أبي عمير، عنه بكتابه.

ص: 131

محمد بن اسماعيل، عن الفضل بن شاذان، عن ابن أبي عمير

صفوان معاوية بن عمار

عن عن أبي عبد الله (عليه السلام).

صفوان بن يحيي منصور بن حازم

محمد بن اسماعيل

با رجوع به كتب رجالي در مي يابيم كه افراد زيادي به اين نام، وجود دارند. سه نفر با عنوان محمد بن اسماعيل بسيار مشهورند. محمد بن اسماعيل البرمكي، محمد بن اسماعيل البندقي النيشابوري و محمد بن اسماعيل بن بزيع. يك راه براي تشخيص اين عنوان آن است كه ببينيم كدام يك از آن ها از اساتيد كليني هستند؛ زيرا اين روايت در كتاب كافي است و كليني آن را نقل مي كند. در طبقه اساتيد كليني دو نفر به اين نام مشهورند؛ محمد بن اسماعيل البندقي النيشابوري، محمد بن اسماعيل البرمكي. چون هر دو استاد كليني هستند بايد نفر بعدي كه فضل بن شاذان است را بررسي كنيم. وقتي به شاگردان او مي نگريم محمد بن اسماعيل البندقي النيشابوري را مي بينيم كه او واسطه بين كليني و فضل بن شاذان است. پس محمد بن اسماعيل در اين سند، محمد بن اسماعيل البُندُقي النيشابوري است. براي وي توثيق صريحي نيست ولي علماء با بررسي اجتهادي به اين نكته رسيده اند كه وي فردي ثقه است.

فضل بن شاذان

فردي ثقه و امامي است.

.

ص: 132

منصور بن حازم

فردي ثقه و امامي است.

پس چون تمام افراد اين سند ثقه اند، اين سند صحيح است.

سند يازدهم

عدّة من اصحابنا، عن سهل بن زياد، عن جعفر بن محمد الأشعري، عن ابن القدّاح، عن أبي عبد الله (عليه السلام).

عدة من اصحابنا

اين عبارت بيش تر براي اساتيد بدون واسطه جناب كليني به كار مي رود كه همگي در يك طبقه هستند.(1) برخي از بزرگان مثل علامه حلي در انتهاي كتاب خلاصة الاقوال، مراد از «عدة من اصحابنا» را مشخص كرده است.

مثلاً مقصود از «عدة من اصحابنا» كه از سهل بن زياد نقل مي كنند عبارت اند از: علي بن محمد _ كه همان العلّان كليني است _ و محمد بن ابي عبد الله. هر دو راوي ثقه هستند. ناگفته نماند كه در ميان تمام «عدة من اصحابنا» در كتاب كافي حداقل يك راويِ ثقه وجود دارد. پس سند از نظر «عدة من اصحابنا» مشكلي ندارد.

سهل بن زياد

در امامي بودن او ترديدي نيست اما در وثاقت او اختلاف شده است. در كتاب هاي رجالي، توصيفي در باره او نيامده است. احمد بن محمد بن عيسي الاشعري القمي او را مانند برقي از شهر قم بيرون كرد. به هر ترتيب در باره وثاقت او گمان هايي شده است. برخي نيز ايشان را متهم به غلو كرده اند. اما دانشمندان امروزي از راه تحقيق و بررسي بر اين باورند كه او ثقه است.(2) به وثاقتي كه از طريق بررسي هاي روايي و توجه به قرائن به دست آيد، وثاقت اجتهادي و تحقيقي گويند.

جعفر بن محمد الأشعري

نام ديگر او جعفر بن محمد بن عبيد الله است. براي ايشان هم توثيق صريحي نيامده است. هر چند در تحقيقات امروزي ايشان را ثقه مي دانند.(3)

.


1- .. در مواردي هم عبارت «عدة من اصحابنا» در وسط سند به كار رفته است نه در ابتداي سند، به عنوان نمونه ر. ك: كافي ج 2، ص 670؛ ج 4، ص 189، 207 و 274؛ ج 3، ص 147، 251، 289 و 454؛ ج 5، ص 72 و 159.
2- .. مستدركات علم رجال الحديث، ج 4، ص 176؛ نرم افزار دراية النور.
3- .. تعليقة علي منهج المقال، وحيد بهبهاني، ص 108؛ نرم افزار دراية النور.

ص: 133

ابن القدّاح

كنيه عبد الله بن ميمون است كه فردي امامي و ثقه است اگرچه به او نسبت مذهب اسماعيلي داده اند اما با بررسي ها مشخص مي شود اين نسبت، نسبت صحيحي نيست.

بنا بر اين، اين روايت، علي التحقيق و بر پايه تحقيقات عالمان امروزي كه در باره اشعري و سهل بن زياد انجام داده اند و آن ها را توثيق كرده اند، صحيح به شمار مي رود.

سند دوازدهم

الحسين بن سعيد عن الحسن عن زرعة عن سماعة قال سألتُهُ ... .

حسين بن سعيد

با حسين بن سعيد قبلاً آشنا شديم. ايشان برادري به نام حسن داشت كه در برخي از اساتيدشان با هم مشتركند به جز چند استاد كه فقط حسن شاگردي آن ها را كرده است. يكي از آن ها زرعة بن محمد است.

اين دو برادر هر دو ثقه بودند و با همديگر سي كتاب تأليف كردند كه پايه گذار كتاب هاي جوامع به شمار مي رود.

زرعة بن محمد

او واقفي و ثقه است.

سماعة بن مهران

وي شخصيتي امامي مذهب و ثقه است اگرچه به او نسبت وقف داده اند، اما ايشان اصلاً آن دوران را درك نكرده است. اگر روايت ما تا اين  جا بود و واژه «سألته» را نداشت، روايت ما روايت موثق مي شد، چون زرعة واقفي است. اگر مرجع ضمير «سألته» روشن نشود، اين روايت ضعيف به شمار خواهد رفت.

براي ما روشن شده است كه سماعة تمام روايت ها و سؤالاتش را از امام نقل مي كند. اين حالت اضمار هم در كتاب مسائلش بوده است. در سند اوّل، گفته «سألتُ عن ابا عبد الله» و تا آخرش گفته است «سألتُهُ».

اگر كسي آن كتاب را مي خواند به مشكلي بر نمي خورد و مرجع ضمير مشخص بود و حال كه روايت از كتاب بيرون آمده است، ضمير مرجع خود را نمي يابد. و از آن جا كه بزرگان ما مانند كليني در پي اقوال ائمه بودند، نه اقوال ديگران، يقيناً مرجع اين ضمير به يكي از معصومان برمي گردد.

بنا بر اين، روايت به خاطر وجود يك شخصيت واقفي مذهب، روايت موثق است.

.

ص: 134

چكيده

صفوان عنواني است مشترك بين صفوان بن مهران الجمّال كه شتربان و از اصحاب امام صادق (عليه السلام) و صفوان بن يحيي البجلي كه از اصحاب امام كاظم و امام رضا (عليهما السلام) است. صفوان بن مهران الجمّال در طبقه اصحاب امام صادق (عليه السلام) است و صفوان بن يحيي البجلي معمولاً با يك واسطه از امام صادق (عليه السلام) نقل روايت مي كند كه همين قرينه مي تواند ما را براي تشخيص اين كه در سند كدامين صفوان مراد است ياري رساند.

محمد بن قيس عنواني است مشترك بين ثقه و غير ثقه، از اين رو لازم است حتماً مشخص شود، كه مراد كدام محمد بن قيس است.

در طبقه اساتيد كليني دو نفر به نام محمد بن اسماعيل مشهورند؛ محمد بن اسماعيل البندقي النيشابوري، محمد بن اسماعيل البرمكي. چون هر دو استاد كليني هستند بايد نفر بعدي كه فضل بن شاذان است را بررسي كنيم. وقتي به شاگردان فضل مي نگريم محمد بن اسماعيل البندقي النيشابوري را مي بينيم كه او واسطه بين كليني و فضل بن شاذان است.

به وثاقتي كه از طريق بررسي هاي روايي و توجه به قرائن به دست آيد، وثاقت اجتهادي و تحقيقي گويند.

در ميان تمام «عدة من اصحابنا» در كتاب كافي حداقل يك راوي ثقه وجود دارد. پس سند از نظر «عدة من اصحابنا» مشكلي ندارد.

حسين بن سعيد و برادرش حسن، ثقه بودند و با همديگر سي كتاب تأليف كردند كه پايه گذار كتاب هاي جوامع به شمار مي رود.

.

ص: 135

. .

ص: 136

. .

ص: 137

جلسه سيزدهمسندشناسي در حوزه احاديثاهل سنت (1) .

ص: 138

اهداف درس

آشنايي با:

بحث سند شناسي در حوزه اهل سنت؛

اعتبار كتب اهل سنت.

درآمد

در جلسات پيشين، در بحث سندشناسي، مطالبي در باره اسناد احاديث در متون شيعه بيان شد. در اين جلسه و جلسات بعدي، با بحث سندشناسي در حوزه اهل سنت آشنا مي شويم.

پيش گفتار

در آغاز، براي آشنايي با بحث سندشناسي اهل سنت، دو كتاب از معاصران را معرفي مي كنيم: كتاب اصول التخريج و دراسة الاسانيد اثر دكتر محمود طحّان، از استادان دانشگاه كويت؛ و ديگري كتاب منهج دراسة الاسانيد و الحكم عليها اثر دكتر وليد بن حسن العاني.

لازم به ذكر است كه شيوه رايج اهل سنت در بحث سندشناسي و بررسي سندي، بر خلاف شيعه، كتاب محوري است. بدين معنا كه، اگر حديثي در يكي از كتاب هاي صحاح آن ها آمده باشد، از نظر آنان، ديگر نيازي به بررسي سندي حديث وجود ندارد.

مباحث مربوط به سندشناسي در حوزه اهل سنت را مي توان در ضمن چند بخش مطرح كرد:

اعتماد به ائمه پيشين

مراد از ائمه حديث، بزرگان حديث هستند كه در قرن هاي اوّليه اسلام مي زيسته و كتاب هاي متعددي را در اين زمينه نگاشته اند. اينان، در باره علم جرح و تعديل و حديث، آگاهي شايسته داشته اند و از آن جا كه به زمان صدور نزديك بوده و در زمان خودِ راويان زندگي مي كرده اند، جرح يا تعديل آنان بسيار درخور توجه است.

شيوه و منش آنان در قرون اوّليه نگارش حديث، بر باز گفتن حكم هر حديث بوده است. از نظر اهل سنت، حكم ائمه حديث در باره احاديث، بسيار مهم است. حكم آنان را بايد پذيرفت؛ زيرا آنان در اين فن ماهر و به قواعد جرح و تعديل آشنا بودند. برخي ديگر از اهل سنت نيز دشواري جرح و تعديل را عاملي براي وارد نشدن به اين حوزه دانسته اند. آنان مي گويند: «مَثَل ما كه مي خواهيم كاري را كه مسلم و بخاري در زمينه احاديث انجام داده اند، انجام دهيم، مانند كسي است كه بخواهد آب دريا را بكشد، حال آن كه، اين كار شدني نيست».

.

ص: 139

دسته بندي اعتبار كتاب هاي ائمه پيشيناعتبار حكم ائمه حديث، نسبت به كتاب هايشان، متفاوت است. اين اعتبار، به ترتيبي كه خودشان بيان كرده اند، بدين صورت است:

دسته اول

صحيح بخاري و صحيح مسلم

اين دسته، كتاب هاي صحيح بخاري و صحيح مسلم را در بر دارد. از نظر اهل سنت، هر حديثي كه در اين دو كتاب آمده باشد، از نظر سندي و متني هيچ مشكلي ندارد و از اين رو از بررسي بي نياز است. «فقد الْتَزَمَ بخاري ومسلم اخراج الاحاديث الصحيحة باسانيد النظيفة»؛ مسلم و بخاري به دنبال اين بوده اند كه احاديث صحيح را با بهترين اسناد، جمع آوري كنند.

اما اين پرسش مطرح مي شود كه آيا احاديثي كه در هر دو كتاب، آمده است، صحيح شمرده مي شود يا اگر حديثي تنها در يكي از اين دو كتاب نقل شده باشد نيز مهر صحت بر آن زده مي شود؟

در پاسخ بايد گفت كه اگر حديثي را هم مسلم و هم بخاري در كتابشان نقل كرده باشند، آن حديث مورد اتفاق است و بالاترين اعتبار را دارد. افرادي هم كه در سلسله اين احاديث هستند، از هر جهت پاك و معتبرند. اگرچه حديث در يكي از آن دو كتاب هم آمده باشد باز، صحيح است.

پرسش ديگر اين كه آيا ادعاي اجماع امت اسلام بر صحت تمام احاديث صحيحين از سوي همگان پذيرفته شده است؟

نخست اين كه اجماع كل امت اسلامي بر اين امر وجود ندارد. شمار درخور توجهي از مسلمانان، مانند شيعيان، هرچند كه اقليت امت اسلامي را تشكيل مي دهند، چنين اعتقادي ندارند. آن ها نه تنها نسبت به كتاب صحيح مسلم و بخاري، بلكه حتي نسبت به كتاب هاي خودشان هم، چنين اعتقادي ندارند. متأسفانه آگاهي اندك شيعيان و اهل سنت از اصطلاحات و مباني يكديگر سبب شده است كه در سال هاي اخير، كتاب ها و پايان نامه هايي بدون دقت نظر كافي نوشته شود. براي نمونه در برخي از اين پژوهش ها، اشكالات و نقدهايي بر كتاب شريف الكافي وارد شده است. از جمله اين تأليفات مي توان به كتاب الرد علي الصحيح الكافي اشاره كرد، در حالي كه هيچ يك از نويسندگان شيعي ادعا نكرده اند كه تمام احاديث كتاب كافي صحيح است، بلكه اعتقاد شيعه بر آن است كه بايد تمام احاديث بررسي شود و صحيح از ناصحيح تميز داده شود.

دوم اين كه در ميان خود اهل سنت نيز، برخي مخالف اين نظريه هستند. به عنوان نمونه، دار قطني، صاحب كتاب سنن، كه خود، يكي از حفّاظ بزرگ اهل سنت است و حدود 115 سال با بخاري فاصله دارد، بر كتاب صحيح بخاري اشكالاتي گرفته و حتي در برخي موارد به شيوه حديث شناسي مؤلف، اشكالاتي وارد كرده است. اين مسئله باعث نگراني اهل سنت شده است، به گونه اي كه نويسندگان پسين، همانند ابن صلاح، در پي پاسخگويي به اشكالات دار قطني برآمده اند تا مبادا بر اجماعشان خدشه وارد شود. اهل سنت در برابر اين گونه اشكالات، اين چنين پاسخ داده اند كه دار قطني در پي اشكال كردن به صحت احاديث بخاري نيست بلكه او تنها در باره صحت اعلاي احاديث بخاري، بهانه جويي مي كند.

.

ص: 140

اهل سنت، افزون بر اعتقاد به صحت احاديث موجود در صحيحين، به صحت اسناد اين احاديث نيز معتقدند. به باور ايشان، اگرچه برخي از راويان اين اسناد، مجهول الحال يا مجهول الهويه هستند، ولي تنها به اين دليل كه نام آن ها در سلسله روايات كتاب صحيح بخاري و مسلم آمده است، فردي ثقه و عادل شمرده مي شوند. به ديگر سخن، وجود نام راوي در صحيحين، بر اعتبار راوي مي افزايد.

از ديدگاه اهل سنت، هر سندي كه در اين دو كتاب آمده باشد، به هيچ روي، نيازي به بررسي ندارد. نيز، اگر كسي در پي بررسي سندي اين دو كتاب باشد، تمسخر خواهد شد. به باور اهل سنت، بايد به صحت احاديثي كه هم در كتاب صحيح بخاري و هم در كتاب صحيح مسلم آمده است، يقين و قطع پيدا كرد، چراكه تمام امت چنين گفته اند.

دسته دوم

از نظر اهل سنت، تفاوت اين دسته با دسته نخست، در اين است كه تمام امت اسلام و به ويژه نويسندگان، بر صحت كتاب هاي دسته نخست، اجماع كردهاند، اما تنها نويسندگان، ادعاي صحت كتاب هاي دسته دوم را دارند و چنين اجماعي در ميان تمام امت وجود ندارد.

اين كتاب ها بر اساس اعتبار، به سه دسته تقسيم مي شوند كه در زير، به ترتيب اعتبار، بيان مي شوند:

الف) مستخرجات صحيحين

مستخرجات صحيحين به كتاب هايي گفته مي شود كه نويسندگان، همان احاديث مسلم و بخاري را با همان ترتيب كتاب مسلم و بخاري، ولي با سند متصل خودشان روايت كنند.

بنا بر اين، تفاوت احاديث كتاب هاي مستخرج با احاديث مسلم و بخاري از نظر سندي است. كتاب هاي مستخرج به چند دليل معتبرند:

1. كتاب هاي مستخرج، ناظر به كتاب هاي صحيح بخاري و مسلم نوشته مي شوند و به نوعي اعتبار خود را از آن دو كتاب مي گيرند.

2. سندهاي كتاب هاي مستخرج، كوتاه تر از سندهاي مسلم و بخاري است و از نظر علو سند، بالاتر از صحيح مسلم و بخاري است. هرچند كه دقت كتاب هاي صحيحين را نداشته باشند.

بنا بر اين، اعتبار احاديث مستخرج نزد اهل سنت، در مرتبه پس از صحيح مسلم و بخاري است. از اين رو بايد بر احاديث و نويسندگان كتاب هاي مستخرج اعتماد كرد. از جمله كتاب هاي مستخرج مي توان به مستخرج ابي عوانه اسفرايني، مستخرج ابي بكر اسماعيلي و مستخرج ابي بكر بَرَغاني اشاره كرد.

ب) كتاب هاي نگاشته شده به سبك صحيح

.

ص: 141

سه كتاب نزد اهل سنت وجود دارد كه گفته شده است مؤلفان اين كتاب ها، تنها احاديث صحيح را گرد آوري كرده اند. اين سه كتاب عبارت اند از:

1. صحيح ابن خُزَيمِه

ابن خزيمه، نويسنده اين كتاب مي گويد: «من در كتابم تمام احاديث صحيح را گرد آوري كرده ام».

ابن صلاح در علوم الحديث مي گويد:

وَيَكفي مُجَرَّدُ كَونِه مَوجُوداً في كُتُبٍ مَن اشتَرَطَ مِنهُم الصَحيح في ما جَمَعَه كَكتابِ ابن خزيمه؛

دومين گونه از گونه هايي كه ما بايد به آن ها اعتماد كنيم و نيازي به بررسي سندي آن ها نيست، كتاب هايي است كه نويسنده شرط كرده است كه تنها احاديث صحيح را در آن ها گردآوري مي كند، همانند كتاب ابن خزيمه.

2. صحيح ابن حَبّان

كتاب ديگر، صحيح ابن حبان است. وي هم در ابتداي كتابش شرط كرده كه تنها احاديث صحيح را گرد آوري كرده است. ابن حَبّان بستي، از دانشمنداني است كه اهل سنت، او را به تساهل در شروط توثيق و تضعيف متهم كرده اند؛ زيرا وي معتقد بود كه اصل اوّليه، ثقه بودن راويان حديث است، مگر اين كه خلاف آن ثابت شود. به همين دليل حجم كتاب صحيح او، چندين برابر كتاب هاي صحيح ديگران است. كتاب صحيح ابن حبان، به التقاسيم والانواع هم معروف است كه احاديث موجود در اين كتاب از نظر ابن حبان صحيح است، ولي از ديدگاه دانشمندان اهل  سنت، برخي از احاديث او، حسن است.

3. صحيح ابن سَكَن

اين كتاب، الصحيح المنتقي يا السنن الصحاح المأثورة عن رسول الله نام دارد. اشكال اصلي اين كتاب اين است كه سند هاي بيش تر احاديث را حذف كرده است. ولي از آن جايي كه اهل  سنت او را ثقه مي دانند، احاديثش را نيز صحيح مي انگارند.

ج) مستدركات صحيحين

المستدرك علي الصحيحين اثر حاكم نيشابوري، مستدرك مشهوري است بر كتاب مسلم و بخاري. حاكم نيشابوري در كتاب خود مي گويد: من احاديثي را در كتاب خود آورده ام كه در كتاب مسلم و بخاري نيامده است و من اين احاديث را به شيوه آن ها گردآوري كرده ام.

در باره اعتبار اين كتاب ميان اهل  سنت اختلاف وجود دارد؛ عالمان رجال اهل  سنت معتقدند از آن جا كه حاكم نيشابوري فردي ثقه است، به اين گفته او بايد اعتماد كرد و احاديث آن را نقل كرد. اما برخي ديگر همچون ماليني، يكي از دانشمندان افراطي اهل سنت، مي گويد:

.

ص: 142

از آغاز تا پايان كتاب المستدرك علي الصحيحين را بررسي كردم، اما حتي يك روايت صحيح در آن نيافتم.

برخي هم گفته اندكه تمام روايات اين كتاب صحيح است.

ابن حجر نيز در باره كتاب حاكم نيشابوري نظري دارد كه در دو نكته خلاصه مي شود:

1. احتمال دارد كه پسر حاكم نيشابوري پس از فوت پدرش، چرك نويس هاي او را به صورت كتاب منتشر كرده باشد، پس آن دقتي كه در نظر حاكم نيشابوري بود، صورت نگرفت.

2. ممكن است كه او در پايان عمرش، دچار بيماري و فراموشي شده و هر حديث درست يا نادرستي را در كتابش وارد كرده باشد.

ديدگاهي، منصفانه نيز از ذهبي در باره كتاب المستدرك علي الصحيحين حاكم نيشابوري نقل شده است. ذهبي مي گويد: «با بررسي آغاز تا پايان كتاب، به اين نتيجه رسيدم كه نيمي از كتاب به شيوه بخاري و مسلم نگاشته شده و كاملاً صحيح است. يك چهارم از كتاب هم احاديثش صحيح است اما به سبك و شيوه مسلم و بخاري نوشته نشده است بلكه به شيوه رايج رجالي اهل سنت نوشته شده است. باقي مانده كتاب نيز در بر گيرنده احاديث ضعيف است و حتي حديث ساختگي هم در آن پيدا مي شود.»

اما در اين جا يك پرسش مطرح مي شود؛ چرا حاكم نيشابوري در ميان اهل سنت، متهم به تساهل شده است؟

به نظر مي رسد اين اتهام، به دليل برخي از نگاه هاي خاص او به فضايل امير المؤمنين (عليه السلام) و مباحث نزديك به مباحث شيعه باشد. او فضايل ويژه حضرت، مانند روايت «طير مشوي، حديث غدير و ...» را در كتاب هاي حديثي اش بيان كرده است.

دسته سوم

در اين دسته، ائمه پيشين، به صحت تمام احاديث كتاب خود، به صورت كلي، تصريح نكرده اند، اما ذيل برخي از احاديث، حكم حديث صحيح را يادآور شده اند؛ مانند: هذا الحديث الصحيح. اين تصريح، براي برخي از احاديثشان به كار رفته است. نويسندگان اين كتاب ها مي گويند كه ما بايد به ائمه پيشين اعتماد كنيم. همانند برخي از كتاب هاي سنن؛ مانند: سنن ترمزي، سنن نسايي، سنن ابو داود، سنن دار قُطني كه ذيل برخي از احاديثشان، تصريح كرده اند كه اين احاديث صحيح است.

دسته چهارم

در اين دسته، برخي از عالمان حديثي حكم احاديث كتاب خود را بيان نكرده اند، اما در حاشيه كتاب هاي ائمه پيش از خود، به اعمال نظر در باره احاديث آن ها پرداخته اند و مشخص كرده اند كه اين حديث، صحيح يا حسن يا ضعيف است. از اين رو اگر حديثي را صحيح دانسته اند، بايد به آن اعتماد كنيم.

.

ص: 143

چكيده

كتاب اصول التخريج و دراسة الاسانيد دكتر محمود طحان و كتاب منهج الدراسة الاسانيد و الحكم عليها دكتر وليد بن حسن العاني، دو كتاب اصلي اهل سنت در بحث سندشناسي است.

شيوه اصلي اهل سنت در بحث سندشناسي، كتاب محوري است.

مراد از ائمه حديث، بزرگان حديث هستند كه در قرن هاي اوّليه اسلام مي زيسته و كتاب هاي متعددي را در اين زمينه نگاشته اند. اينان، در باره علم جرح و تعديل و حديث آگاهي شايسته داشتهاند و از آن جا كه به زمان صدور نزديك بوده و در زمان خودِ راويان زندگي مي كرده اند، جرح يا تعديل آنان بسيار درخور توجه است.

از نظر اهل سنت، هر حديثي كه در كتاب صحيح مسلم و بخاري آمده باشد، از نظر سندي و متني هيچ مشكلي ندارد و از اين رو از بررسي بي نياز است.

در پاسخ به اين پرسش كه آيا اجماع امت اسلام بر صحت تمام احاديث صحيحين از سوي همگان پذيرفته شده است؟ بايد بگوييم: نخست اين كه، اجماع همه امت اسلامي بر اين امر وجود ندارد. دوم اين كه، در ميان خود اهل  سنت نيز، برخي، مخالف اين نظريه هستند.

كتاب هايي كه تنها نويسندگان آن كتب، ادعاي صحت آن را دارند، اما چنين اجماعي در ميان تمام امت وجود ندارد، به سه دسته مستخرجات صحيحين، كتاب هاي نگاشته شده به سبك صحيح و مستدركات صحيحين تقسيم مي شوند.

برخي از نويسندگان، تمام كتاب خود را صحيح نمي دانند، بلكه در باره برخي از احاديث، حكم به صحت داده اند، از اين رو سخنشان درخور اعتماد است.

برخي ديگر از نويسندگان، در كتاب هايشان مطلبي در باره احاديث خود، بيان نكرده اند، بلكه بر كتاب هاي حديثي ديگر، حاشيه زده اند و حكم برخي از آن احاديث را مشخص كرده اند.

.

ص: 144

. .

ص: 145

جلسه چهاردهمسندشناسي در حوزه احاديثاهل سنت (2) .

ص: 146

هدف درس

آشنايي با شروط حديث صحيح نزد اهل سنت.

درآمد

در جلسه پيشين دانستيم كه شيوه اهل سنت با شيعه در بررسي احاديث، متمايز است. اهل سنت به سخن ائمه پيشين كه در قرون اوليه مي زيستند و نيز به سخن كساني كه خودشان به صحت احاديث خود تصريح كرده اند، اعتماد مي كردند. در اين جلسه، شروط اهل سنت براي حديث صحيح را بررسي مي كنيم.

شروط حديث صحيح نزد اهل سنت

اگر حديثي يافتيم كه در كتب صحيح ذكر نشده بود و در قالب كتاب هاي دسته بندي  شده در جلسه پيش نيز نمي گنجيد، و عبارتي هم دال بر صحت آن وجود نداشت، با آن چگونه برخورد كنيم؟ از آن جا كه تمام احاديث، شرايطي اين چنين ندارند، بايد براي احاديث صحيح، شروطي را تعيين كرد كه اگر حديثي تنها اين شرايط را داشت، صحيح انگاشته شود.

حديث صحيح، بنا بر ديدگاه اهل سنت، بايد اين شرايط داشته باشد:

1. عدالت راوي؛ وثاقت يا عدم وثاقت راوي و سلسله اسانيد آن، در هر روايت، بايد مشخص شود.

2. ضبط راوي؛ مراد از ضابط بودن راوي، آن است كه او بتواند الفاظ احاديث را به صورت دقيق، ضبط كند.

3. اتصال سند؛ سند بايد متصل باشد. به سخن ديگر، در راويان، افتادگي (ارسال) نداشته باشد.

4. نبود موارد شاذ يا نادر، در سند يا متن روايت؛(1)

5. نبود علت (بيماري) در سند يا متن حديث.(2)

بنا بر اين، چنانچه حديثي اين پنج شرط را داشت، به صحت آن حكم مي كنيم.

.


1- .. اهل سنت در تعريف حديث شاذ چنين آورده اند: «ما رَواهُ المَقبولُ مخالفاً لِمَن هو أولَي مِنه»؛ حديثي كه راوي معتبري آن را نقل مي كند، اما با روايت ديگر كه از سوي راوي بر تر نقل شده، مخالف است. علوم حديث ومصطلحه، صبحي صالح، ص 196. براي آشنايي بيش تر با اين اصطلاح، به جزوۀ درس اصطلاحات حديثي، نوشتۀ خانم دكتر نفيسي، ص 187 به بعد، مراجعه كنيد.
2- .. علت، به معناي وجود عيب پنهاني در حديث است، اگرچه حديث، به ظاهر سالم باشد؛ مانند: وجود ارسال در سند حديث، در حالي كه ظاهر سند متصل است. يا مخالفت مضمون حديث با مباني بديهيات عقلي و حسي. براي آشنايي بيش تر با اين اصطلاح، به جزوۀ درس اصطلاحات حديثي، ص 191 به بعد مراجعه كنيد.

ص: 147

براي نمونه، حديثي را از سنن نسايي انتخاب كرديم، تا اين شروط را در آن بررسي كنيم:

اَخْبَرنا اسماعيل بن مسعود قال حَدَّثَنا خالد بن الحارث قال حدثَّنا حسين المعلم عن عمرو بن شعيب أن اباه حَدَّثَهُ عن عبدِالله بن عمرو قال لَمّا فتح رسول الله مكة قام خطيباً فقال في خطبته ... .(1)

.


1- .. سنن نسائي، ج 5، ص 66.

ص: 148

متن حديث در باره خطبه اي است كه پيامبر (صلَّي الله عليه وآله)، پس از فتح مكه بيان فرمودند.(1)

رجاليان اهل سنت، براي بررسي سندي احاديث كتب سته _ صحيح بخاري و مسلم و چهار كتاب سنن _ كتاب هايي را نگاشتند. در اين كتاب ها، نام هاي موجود در كتب سته، يك به يك بررسي و شرح حال راويان از جهت وثاقت و ضعف بيان شده است. در اين رابطه، مي توان به كتاب هاي زير اشاره كرد: كتاب الكاشف ذهبي، كتاب تهذيب التهذيب ابن حجر، كتاب تقريب التهذيب ابن حجر.(2)

در ميان كتاب هاي نام برده، كتاب تقريب التهذيب ابن حجر، با اين كه از نظر تعداد صفحات، كم تر است، اما شيوه مورد نظر ما براي سندشناسي، در اين كتاب، بهتر يافت مي شود. از اين رو براي بررسي نام راويان كتب سته، بهتر است به اين كتاب مراجعه شود.(3)

مراحل بررسي روايات

مرحله نخست: شناخت نام راويان

سند پيش گفته، در بر گيرنده نام شش راوي بود كه هم اكنون تك تك آن ها را با بهره گيري از كتاب تقريب التهذيب ابن حجر و ديگر كتب اهل سنت بررسي مي كنيم.

اسماعيل بن مسعود: در اين سند، نخستين راوي، اسماعيل بن مسعود است. با مراجعه به كتاب تقريب التهذيب مشاهده مي شود كه نام اسماعيل بن مسعود، دو بار و با دو لقب متفاوت آمده است.

482. إسماعيل بن مسعود الزُرَقي وقيل اسمه عيسى وقيل قيس صدوق من الخامسة، عس.

.


1- .. مضمون آن بدين صورت است كه زن، بدون اجازه و اذن همسر، نمي تواند به كسي هديه دهد.
2- .. رجالِ جوامع روايي، كتاب هايي است كه براي بررسي احوال راويانِ كتاب هاي روايي اهل سنت، به ويژه صحاح ستّه، نگاشته شده اند. به نظر مي رسد ابو بكر احمد بن محمد بن احمد بن غالب بَرْقاني (م 425 ه( در نگارش اين  گونه كتاب ها پيشگام بوده است؛ زيرا كتاب تَسميةُ شُيوخِ البُخاري و مُسلِمٍ و أبي داودَ و التِّرمَذي و النَّسائِي فِي مُصَنَّفاتِهِم مِنَ الصَّحابةِ و َالتّابعينَ إلَي شُيوخِهِم را به او نسبت داده اند. پس از بَرْقاني، ابن عَساكر (571 _ 499 ه( اين كار را با نگارش كتاب المُعجَمُ الْمُشتَمَلُ عَلَي ذِكرِ أسماءِ شُيوخِ الْأئِمَةِ النَّبَل پي گرفت. پس از آن، كتاب هاي ديگري نيز به شرح زير نگاشته شد:_ الكمال في أسماء الرّجال، عبدالغني مَقدِسي جَمّاعيلي (600 _ 544 ه(؛ _ تهذيب الكمال في أسماء الرّجال، ابو الحجاج يوسف بن عبد الرحمان مزّي (م 742 ه(.اين كتاب مهم ترين نگاشته در رجال جوامع روايي است كه بر پايۀ كتاب پيشين نگاشته شده است. دانشيان اهل سنت پس از مزّي به تهذيب الكمال توجه داشتند و كتاب هاي گوناگوني پيرامون آن به رشتۀ تحرير در آمد. _ تهذيبُ التهذيب، ابن حجر عسقلاني (م 852 ﻫ)؛ _ تقريبُ التهذيب، ابن حجر عسقلاني كه گزيده اي از تهذيب التهذيب است.ر.ك: جزوۀ درس آشنايي با كتب رجال اهل سنت، نوشتۀ حجة الاسلام دكتر محمد كاظم رحمان ستايش، ص213 به بعد.
3- .. كتاب تقريب التهذيب از دو ويژگي برخوردار است: 1. اسامي راويان به ترتيب حروف الفبا ذكر شده است. 2. در ابتدا، براي نام هر كتاب، علامتي اختصاري آورده است. براي نمونه، حرف «سين» را براي سنن نسايي آورده است.

ص: 149

483. إسماعيل بن مسعود الجَحدَري بصري يكنى أبا مسعود ثقة من العاشرة مات سنة ثمان وأربعين، س.(1)

اسماعيل بن مسعود بن الزرقي كه در مقابل نام او، «عس» آمده و اسماعيل بن مسعود الجَحدَري كه در مقابل نام آن، حرف «س» آمده است.

از دو راه، پي ميبريم كه در روايت ذكر شده، مراد، اسماعيل بن مسعود الجحدري است:

راه نخست: علامت اختصاري «س» كه دلالت بر سنن نسايي مي كند.

راه دوم: از طريق طبقات؛ با نگاه به اسامي، در مي يابيم كه جَحدَري در طبقه دهم است و زرقي در طبقه پنجم «صغار تابعين» قرار دارد و چون زرقي از صغار تابعين است، نمي تواند استاد نسايي باشد.

خالد بن حارث: در كتب سته، تنها يك نفر به اين نام، مشهور است و آن خالد بن حارث الهجيمى است.

1624. خالد بن الحارث بن عبيد بن سليم الهُجَيمي أبو عثمان البصري ثقة ثبت من الثامنة مات سنة ست وثمانين ومولده سنة عشرين، ع.(2)

حسين المعلم: در رجال كتب سته، نام او، اين گونه آمده است:

1325. الحسين بن ذكوان المعلم المكتب العوذي بفتح المهملة وسكون الواو بعدها معجمة البصري ثقة ربما وهم من السادسة مات سنة خمس وأربعين، ع.(3)

از آن جايي كه او، معلم كودكان بوده، به معلم مشهور شده است، و با توجه به عبارت بالا نام اصليش، حسين بن ذكوان المعلم است.

عمرو بن شعيب: او در كتاب تقريب التهذيب، اين گونه توصيف شده است:

5066. عمرو بن شعيب بن محمد بن عبد الله بن عمرو بن العاص صدوق من الخامسة مات سنة ثماني عشرة ومائة، ز 4.(4)

راوي چهارم، عمرو بن شعيب بن محمد بن عبد الله بن عمرو بن عاص، و از نوادگان عمرو عاص است.

شعيب: نفر پنجم، شعيب، و همان پدر عمرو است.

عبدالله بن عمرو: او همان عبد الله بن عمرو عاص است و خود و پدرش از صحابيان مشهور و شناخته  شده پيامبر هستند.

مرحله دوم: بررسي عدالت و ضبط راويان

اگر رجاليان، در باره عدالت فردي سخن گفته و در باره ضبط او سكوت كرده اند، آن راوي ضابط است. به سخن ديگر، اگر راوي، از نظر ضبط احاديث مشكل داشته باشد، وظيفه رجال شناس تذكر به اين نكته است، بنا بر اين در صورت تذكر ندادن، راوي از نظر ضبط، مشكلي ندارد. براي شناخت وثاقت اين راويان، مي توان به كتاب هاي زير مراجعه كرد:

.


1- .. تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 1، ص 99.
2- .. همان، ص 256.
3- .. همان، ص 215.
4- .. همان، ص 737.

ص: 150

1. كتاب الكاشف ذهبي؛

2. خلاصة تهذيب الكمال خزرجي؛

3. تقريب التهذيب ابن حجر.

با مراجعه به اين كتاب ها، وثاقت راويان سند را بررسي مي كنيم:

.

ص: 151

اسماعيل بن مسعود

اين راوي در دو كتاب التقريب و الكاشف، موثق شمرده شده است. كتاب الخلاصه نيز در باره او مي گويد: «صدوقٌ ثقة.»

خالد بن حارث

در كتاب التقريب، در باره اين راوي آمده است: «ثقةٌ.» نيز كتاب الخلاصه گفته است: «قال نسايي: ثقةٌ ثبتُ وقال قُطان ما رأيت خيراً منه ومن سفيان»؛ (از ايشان بهتر نديدم)، پس وي هم فردي ثقه است.

حسين المعلم

در التقريب آمده است: «ثقةُ رُبّما وُهِمَ». همچنين در كتاب الكاشف آمده است: «الثقةٌ». كتاب الخلاصه نيز نام دو نفر از رجاليان بزرگ (ابن معين و ابو حاتم) را نام مي برد كه هر دو، وي را توثيق كرده اند: «وَثََّقَهُ ابن  معين و ابو  حاتم»، پس او نيز فردي ثقه است.

عمرو بن شعيب

در باره وي دو نظريه وجود دارد:

1. نظريه بخاري و افرادي كه پيرو شيوه بخاري هستند. بخاري در كتاب رجال بزرگ خود، التاريخ الكبير، مي گويد: احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و ديگر علما را ديدم كه به كلام وي احتجاج مي كردند. يكي ديگر از علماي اهل سنت در باره او گفته است: «اذا رَوي عَن الثقات فهو ثقة يُحتجُّ به». اگر از ثقه نقل روايت كند، حديثش پذيرفتني است، اما در باره وثاقت او سكوت كرده است. پس بر پايه نظريه بخاري و پيروانش، عمرو بن شعيب فردي ثقه و بدون اشكال است.

2. نظريه دوم از ابو داود است؛ او، عمرو بن شعيب را در دو جا معرفي كرده است. در جايي، به طور خلاصه مي گويد: «ليس بحجةٍ؛ عمرو بن شعيب حجت نيست» و در جاي ديگر مي گويد: «عمرو بن شعيب عن ابيه عن جده ليس بحجةٍ؛ اگر وي از پدر و پدر از جدش روايت كند، حجت نخواهد بود».

ابن معين هم كه با ابو داود هم نظر است، او مي گويد: «اذا حَدَّثَ عن غَير أبيه فَهو ثقةٌ؛ چنانچه به جز از پدرش نقل روايت كند، ثقه است».

شعيب بن محمد

از نگاه كتاب هاي الكاشف، تقريب و الخلاصه، او صدوق بوده و ابن حبان هم وي را توثيق كرده است.

عبد الله بن عمرو بن عاص

عبد الله بن عمرو بن عاص يك صحابي مشهور است و بر پايه يك اصل پذيرفته شده ميان اهل سنت، تمام اصحاب، ثقه و عادل هستند.

.

ص: 152

جمع بندي و تحليل

اسماعيل بن مسعود، خالد و حسين المعلم، هر سه توثيق شده بودند، هر چند كه در باره حسين المعلم گفته شده بود «ربُّما وُهِمَ». ولي افرادي مانند ابن معين و ابو حاتم كه از بزرگان جرح و تعديل هستند، او را توثيق كرده اند. نفر ششم هم، به دليل آن كه از صحابيان پيامبر (صلي الله عليه وآله) است، وثاقتش ثابت شده است.

در باره نفر چهارم، عمرو بن شعيب نيز اين پرسش مطرح است كه آيا از پدرش روايت شنيده است يا نه؟

ابو داود در اين نكته ترديد كرده؛ زيرا معتقد بود كه اگر او از پدرش حديث نقل كند، پذيرفتني نيست، اما خود عمرو، في حد نفسه، ثقه است و كسي در باره وثاقت وي ترديد نكرده است. پس وقتي وي ثقه باشد و بگويد: «من اين مطلب را از پدرم شنيده ام»، مشكلي به وجود نمي آيد.

در باره شعيب بن محمد نيز همين ترديد وجود دارد. گفته شده كه شعيب نمي توانسته است به صورت سماع از جدش عبد الله بن عمرو حديث نقل كند. بنا بر اين، اگر وي از صحيفه عبد الله بن عمرو عاص، بدون درك كردن پدر بزرگش، به صورت وجاده نقل حديث كرده باشد، حديث وي، حديثي مرسل است. ولي در پاسخ گفته اند كه چون بخاري و ديگران در باره وي گفته اند كه «صحَّ سماع شعيب من جدِّه عبدالله بن عمرو»، مي توان گفت كه شعيب از جدش روايت شنيده است؛ زيرا نص بخاري، كه دال بر سماع شعيب از جدش دارد، بر طريق وجاده رجحان دارد.

بنا بر اين، با بررسي تمام افراد سند، روشن شد كه چه از جهت عدالت و چه از جهت ضبط، هيچ مشكلي وجود ندارد.

مرحله سوم: بررسي اتصال سند

قاعده كلي ميان اهل سنت اين است كه اگر عبارت هاي «اخبرنا» يا «حدثنا»، در حديثي بيايد، دلالت بر سماع حديث مي كند. ولي اگر مُعَنعَن باشد، يعني به صورت «عن فلان، عن فلان ...» باشد، احتمال تدليس در حديث وجود دارد.

تذكر: همين اصطلاحات اهل سنت منجر شده كه جاهلان آن ها، به شيعه خدشه وارد كنند و بگويند چون روايت هاي كافي به صورت معنعن نقل شده است پس احتمال تدليس در اين احاديث وجود دارد، در حالي كه شيوه نگارشي رايج ميان تشيع اين گونه است و قاعده اي دالّ بر وجود تدليس در روايات معنعن وجود ندارد.

با نگاه به حديث، مشاهده مي شود كه سند، ميان سه نفر نخست به صورت سماعي و متصل است، اما سه نفر بعدي، به صورت مُعَنعَن آمده و احتمال تدليس در آن جا وجود دارد.

براي صحت اتصال سند، بايد بررسي كنيم كه آيا اين سه نفر مدلِّس بوده اند يا نه؟

ترجمه نويسان، اخذ حديث حسين المعلم از عمرو بن شعيب را تصديق كرده اند و چيزي در باره مدلِّس بودن وي بيان نكردهاند، پس اتصال نفر چهارم، گرچه مُعَنعَن است، اشكالي ندارد.

.

ص: 153

در قسمت «عمرو بن شعيب أن اباه حدَّثَهُ»، عبارت «حَدَّثَه» تصريح به قرائت يا سماع حديث مي كند، پس اين جا هم مشكلي وجود ندارد.

در قسمت «شعيب عن عبد الله بن عمرو عاص»، سند، معنعن شده است و احتمال تدليس وجود دارد. براي اثبات نسبت تدليس به اين راويان، بايد به كتاب هاي مربوط به آن مراجعه كرد.

ابن حجر كه مدلِّسين را طبقه بندي كرده، نام وي را در طبقه دوم مدلّسين آورده است. طبق گفته ابن حجر، طبقه دوم در اين كتاب، مشتمل بر نام كساني است كه تنها، احتمال تدليس در آن ها وجود دارد و به همين دليل، ائمه پيشين، كه به احتياط شهره بودند، نام اين افراد را در كتب صحيح نياوردند. بنا بر اين، صرف يك احتمال، نمي توان استدلال كرد و او را مدلِّس به شمار آورد. از سوي ديگر، نام او، در طبقه دوم، ميان افرادي است كه قلة التدليس هستند.

بنا بر اين تنها چون بعضي از روايات وي معنعن بوده، احتمال تدليس داده شده است و نمي توان به صرف يك احتمال، او را مدلِّس شمرد. از سوي ديگر، پيش تر تصريح شد كه وي به صورت سماعي از جدش نقل روايت كرده است و معنعن بودن اين قسمت، ضرري به روايت نمي زد و طبق قرائن كتب رجالي، اين سند نيز متصل است. پس از اين نظر هيچ مشكلي ندارد.

مرحله چهارم: بررسي شذوذ يا علت در روايت

شذوذ و علت شبيه هم هستند، با اين تفاوت كه علت به مشكل آشكار متن يا سند اطلاق مي شود ولي شذوذ، نوعي علت خفيفه است. شناخت علت و شذوذ، نياز به تبحّري خاص دارد و هر شخصي از عهده آن بر نمي آيد.

براي شناخت آن ها بايد به كتاب هاي علل الحديث مراجعه كنيم. معروف ترين آن ها علل الحديث دارقطني است. كتاب هايي ديگر نيز در اين زمينه هستند: علل الحديث ابن ابي حاتم رازي، العلل الكبير و العلل الصغير ترمذي، العلل و معرفة الرجال احمد بن حنبل، التاريخ الكبير بخاري، المعجم الاوسط طبراني و العلل ابن مديني.

اگر علتي براي راوي در اين كتب نيامده باشد، آن شخص، مشكلي نخواهد داشت.

با مراجعه به علل الحديث دار قطني، مشاهده شد كه براي هيچ يك از اين شش نفر عيبي ذكر نشده است، بنا بر اين، اين حديث صحيح است.

چكيده

شرايط حديث صحيح، از نظر اهل سنت عبارت است از: عدالت راوي، ضبط راوي، اتصال سند، خالي بودن از عيب و علت و شاذ نبودن سند يا متن روايت.

براي بررسي وثاقت راويان حديث به اين كتاب ها مراجعه مي كنيم: الكاشف ذهبي، كتاب تهذيب الكمال، كتاب تهذيب التهذيب و تقريب التهذيب.

.

ص: 154

در مرحله شناخت نام راويان، لازم است، اسامي تك تك راويان در كتب رجال اهل سنت بررسي و نام كامل آن ها استخراج شود.

در مرحله بررسي عدالت و ضبط راويان، اگر رجاليان، در باره عدالت فردي سخن گفته و در باره ضبط آن سكوت كرده اند، آن راوي ضابط است. به سخن ديگر، اگر راوي از نظر ضبط احاديث مشكل داشته باشد، وظيفه رجال شناس، تذكر به اين نكته است، بنا بر اين در صورت تذكر ندادن، راوي از نظر ضبط، مشكلي ندارد.

در مرحله بررسي اتصال سند، قاعده كلي ميان اهل سنت اين است كه اگر عبارت هاي «اخبرنا» يا «حدثنا»، در حديثي بيايد، دلالت بر سماع حديث مي كند. ولي اگر سند مُعَنعَن باشد، احتمال تدليس در حديث وجود دارد.

.

ص: 155

. .

ص: 156

. .

ص: 157

جلسه پانزدهمسندشناسي در حوزه احاديثاهل سنت (3) .

ص: 158

اهداف درس

آشنايي با:

بررسي اسناد روايات در غير كتب سته؛

مراحل بررسي سندي روايات اهل سنت.

درآمد

در جلسات گذشته بيان كرديم كه از ديدگاه اهل سنت اگر روايتي در صحيحين باشد نيازمند بررسي سندي نيست و اگر در كتاب سنن باشد بايد به كتابي كه در اين زمينه نگاشته شده است رجوع كنيم كه مراحل رجوع آن بيان شد. اما اگر روايتي در كتاب هاي ديگري جز كتب سته اهل سنت باشد از لحاظ سندي چگونه بررسي مي شود؟ در اين جلسه به اين پرسش پاسخ خواهيم داد.

بررسي اسناد روايات در غير كتب سته

رواياتي كه در غير كتب سته آمده داراي دو حالت دارد:

1. نويسنده كتاب با راويان و مؤلفان كتب سته و يا حتي با مشايخ مؤلفان كتب سته معاصر باشد.

براي بررسي سندي اين كتاب به همان كتبي كه براي روات كتب سته تدوين شده بود مراجعه مي كنيم؛ زيرا نويسندگان اين روايات با نويسندگان كتب سته هم طبقه بوده و به احتمال قوي در برخي مشايخ با كتب سته مشترك اند. در اين قسمت هم كتاب تقريب التهذيب به دلايل متعددي از جمله اختصار گويي آن، تا حدّ زيادي كارگشا است.

2. كتاب ها در دوره هاي بعد از كتب سته (مثلاً در قرن چهارم، پنجم و ششم) نوشته شده باشند. براي بررسي سندي كتابي مانند سنن دار  قطني يا كتاب المستدرك حاكم نيشابوري كه با بخاري، مسلم، نسايي و ترمذي هم طبقه نبوده اند، مراحلي را بايد طي كرد.

براي آشنايي با بررسي اين گونه كتب، روايتي را از كتاب دارقطني بيان مي كنيم:

4237. قال دار قطني نا(1) عبد الله بن محمد بن سعيد الجمّال، نا هاشم بن الجنيد أبو صالح، نا عبد المجيد بن أبي روّاد، نا مروان بن سالم، عن الكلبي، عن أبي صالح، عن أبي هريرة قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إنما هلكت بنو إسرائيل حين حدث فيهم المولدون أبناء سبايا الأمم، فوضعوا الرأي فضلوا.(2)

.


1- .. مخفف حدَّثَنٰا.
2- .. سنن دار قطني، ج 4، ص 83 .

ص: 159

دار قطني متولد سال 306 و متوفاي سال 385 است و حدود صد سال با نويسندگان كتب سته فاصله زماني دارد. بنا  بر اين براي بررسي روايات كتاب دار قطني نمي توان به همان كتبي كه روايات كتب سته را بررسي كرده اند رجوع كنيم و بايد طريق ديگري را در پيش بگيريم.

شيوه اهل سنت در اين مواقع اين است كه مي گويند بايد بررسي شود كه نويسنده آن كتاب، اهل كجا است و در كدام يك از مراكز حديثي اهل سنت تحصيل كرده است؟

دار قطني در محله اي به نام دار قطن در بغداد به دنيا آمده و تحصيلاتش را در همان بغداد گذرانده است. حال بايد ديد آيا براي محدثان اين شهر كتاب ترجمه و شرح حالي وجود دارد كه بيانگر حال راويان آن باشد يا خير؟

پيش تر بيان شد كه يكي از شيوه هاي نگارشي رجال اهل سنت، نگارش رجال شهرها است. در اين كتاب ها نام نويسندگان بزرگان حديثي، محدثان و افراد معروف و مشهور را بيان مي كردند و زندگي نامه آن ها را شرح مي دادند. خطيب بغدادي (463 ه) از جمله افرادي است كه چنين كتابي تأليف كرده است. وي مشخصات دانشمندان بغداد را در كتاب تاريخ بغداد جمع آوري كرده است. از آن جا كه دار قطني در بغداد بزرگ شده است، مشايخ اوّل سند بايد غالباً در بغداد باشند. براي ساير افراد سند نيز مي توان به كتب رجال اهل سنت مراجعه كرد و شرح حال افراد و حال رجالي آن ها و وضعيت راويان از جهت معتمد بودن يا غير معتمد بودن را به دست آورد.

بررسي سندي يك روايت

راويان موجود در سند روايت مذكور را از نظر حال رجالي بررسي مي كنيم.

راوي اوّل: عبد الله بن محمد بن سعيد جمّال

خطيب بغدادي ذيل نام عبد الله بن محمد بن سعيد جمّال مي نويسد:

عبد الله بن محمد بن سعيد، أبو محمد المقرئ المعروف بابن الجمال ... وقال الخطيب أخبرنا محمد بن علي الفتح قال: سمعت أبا الحسن الدارقطني ذكر أبا محمد ابن الجمال فقال: كان من الثقات.(1)

عبد الله بن محمد بن سعيد كنيه اش ابو محمد است. وي مقري بوده، يعني تدريس حديث مي كرده، و به ابن جمال (شتربان) معروف بوده است. خطيب بغدادي مي گويد: روزي نزد دار قطني از ابن جمال ياد شد. وي گفت: استاد ما ابن جمال فردي ثقه بود.

راوي دوم: هاشم بن الجنيد ابو صالح

با جست و جو در كتب رجالي نام وي را نيافتيم، پس فردي مجهول است.

.


1- .. تاريخ بغداد، ج 10، ص 120، ش 5247.

ص: 160

راوي سوم: عبد المجيد بن ابي  روّاد

ذهبي در كتاب ميزان الاعتدال در باره وي چنين گفته است:

عبد المجيد بن عبد العزيز بن أبي رواد. صَدوقٌ مُرجِئ كأبيه. وَثَّقَهُ الامام يحيى بن معين وغيره. وقال أبو  داود: ثقة داعيةٌ إلى الإرجاء. ... قال أبو  حاتم: ليس بالقوى، يُكتَبُ حديثُه. وَقال الدار قطني: لا يُحتَجُّ به وَيُعتَبَرُ به.(1)

عبد المجيد بن عبد العزيز بن أبي  رواد فردي بسيار راستگو در بيان روايت است، ولي مثل پدرش اهل مرجئه(2) است. يحيي بن معين از بزرگان رجال اهل سنت، عبد المجيد را توثيق كرده است. ابو  داود سجستاني گفته: وي ثقه مي باشد ولي از رهبران مرجئه است. ابو حاتم رازي در باره وي گفته است: خيلي قوي نيست امّا حديثش نوشته مي شود. دار قطني گفته: به حرف ايشان احتجاجي نمي شود.

راوي چهارم: مروان بن سالم الجزري

كتاب ميزان الاعتدال ذهبي در باره وي مي گويد:

مروان بن سالم الجزري ... قال أحمد وغيره: ليس بثقة. وقال الدار قطني: متروك. وقال البخاري ومسلم و أبو حاتم: منكر الحديث ... .(3)

مروان بن سالم الجزري ... احمد بن حنبل و افرادي غير از احمد ايشان را توثيق نكرده اند. دار قطني در باره وي گفته: حديث ايشان متروك است. بخاري و مسلم و ابو  حاتم رازي در باره وي گفته اند حديث وي منكر است.

راوي پنجم: محمد بن سائب الكلبي

ذهبي در كتاب ميزان الاعتدال در باره وي مي گويد:

محمد بن السائب الكلبي، أبو  النضر الكوفي المفسر النسابة ... عن ابن معين، قال الكلبي: قال ليس بثقة. وقال الجوزجاني وغيره: كذاب. وقال الدار قطني وجماعة: متروك. قال ابن حجر: متهم بالكذب ورُمِيَ بالرَفض.(4)

محمد بن السائب الكلبي، ابو النضر كوفي مفسري بزرگ، عالم به علم انساب بود ... ابن معين وي را ثقه نمي دانسته است. جوزجاني و ديگران او را كذاب و دروغگو شمرده اند، دار  قطني و گروهي حديث او را متروك دانسته اند. ابن حجر او را از رافضيان به شمار آورده و او را متهم به دروغگويي كرده است.

.


1- .. ميزان الاعتدال، ج 2، ص 648، ش 5183.
2- .. اعتقاد مذهب مرجئه اين بود كه اگر كسي ايمان داشته باشد و هر گناهي را انجام دهد به ايمانش ضربه اي نمي خورد؛ زيرا نور ايمان آن قدر زياد است كه گناهان را از بين مي برد. و هر كس هم كافر باشد و هرچه كار نيكو انجام دهد هيچ ارزشي ندارد؛ زيرا ظلمت كفر بر اعمالش سايه انداخته است. اين اعتقاد را شيعه و اهل سنت تخطئه كرده و آن را اعتقادي باطل دانسته اند.
3- .. ميزان الاعتدال، ج 4، ص 90، ش 8425.
4- .. همان، ج 3، ص 556، ش 7574.

ص: 161

از آن جا كه وي مقداري از فضايل اهل بيت (عليهم السلام) را بيان كرده و آن ها را صحيح شمرده است، از نظر اهل سنت متروك است.

راوي ششم: ابو صالح مولي ام هاني

ذهبي در كتاب ميزان الاعتدال در باره وي مي گويد:

أبو صالح مولى أم هاني. اسمه باذام .... .(1)

أبو صالح از موالى أم هاني و اسمش باذام است.

وي از تابعين است ولي بخاري وي را در كتاب التاريخ الكبير خود تضعيف كرده است. نسايي گفته: «ليس بثقة». ابن معين گفته: «ليس به بأس». ابن حجر او را ضعيف و مدلس دانسته است؛ چرا كه وي روايت ها را به صورت معنعن نقل كرده است.

راوي هفتم: ابو  هريره

عبد الرحمان بن صخر الدوسي(2)، از صحابه معروف است. بر اساس نظريه عدالت صحابه كه نزد اهل سنت پذيرفته شده است، توثيق وي نيازمند بررسي نيست.

بعد از بررسي افراد سند مي بينيم دو نفر از آن ها متروك هستند كه پايين ترين حالت تضعيف به شمار مي رود. از اين رو سند، متروك و دچار بدترين نوع ضعف است.

مراحل بررسي سندي روايات اهل سنت

براي بررسي سندي روايات اهل سنت به طور كلي بايد پنج كار اصلي انجام شود:

1. استخراج تراجم راويان از كتب تراجم؛ در اين مرحله، لازم است اسامي تك تك راويان را جست و جو كرده و شرح حال آن ها را به دست آوريم.

2. بررسي الفاظ تحمل حديث؛ اگر با الفاظ «حدثنا» آمده بود، حديث متصل است ولي اگر مُعنعَن باشد احتمال تدليس وجود دارد. كه در اين جا دو كار بايد كرد: بايد مقطع زماني راوي (ولادت، وفات و طبقه رجالي) كشف شود. همچنين بايد ببينيم ائمه رجالي در باره سماع ايشان مطالبي بيان كرده اند يا خير.

3. احراز عدالت و ضبط راوي؛ براي كشف عدالت و ضبط راوي شيوه هايي وجود دارد؛ از جمله: الفاظ جرح و تعديل، تعارض ميان جرح و تعديل، اصطلاح شناسي و شناخت تساهل گرايان در جرح و تعديل.

.


1- .. همان، ج 4، ص 538، ش 10302.
2- .. براي آشنايي بيش تر با شخصيت وي به كتاب الاعلام زركلي، ج 3، ص 308 رجوع كنيد.

ص: 162

4. بررسي علت و نقص روايت؛ براي اين كار بايد سراغ كتاب هاي علل رفت. اگر به كتبي همچون علل دار قطني، المعجم الكبير و التاريخ الكبير رجوع كنيم و علت يا شذوذي براي راوي ذكر شده باشد سند به طور كامل كنار گذاشته مي شود.

5. بيان حكم در باره حديث (استحسان)؛ در مرحله نهايي به صحيح بودن و ضعيف بودن و يا حسن بودن حديث حكم مي كنيم.

چكيده

رواياتي كه در غير از كتب سته آمده است دو حالت دارد:

نويسنده و راويان هم زمان با نويسندگان كتب سته يا هم زمان با مشايخ آن باشند. براي بررسي سندي اين كتاب به همان كتبي كه براي روات كتب سته تدوين شده بود مراجعه مي كنيم.

يا آن كه كتاب ها در دوره هاي بعد از كتب سته (مثلاً در قرن چهارم، پنجم و ششم) نوشته شده است كه در اين صورت بايد به ساير كتاب هاي رجالي مراجعه كرد و متناسب با اسناد مختلف از كتاب هاي متفاوتي استفاده كرد.

براي بررسي سندي روايات اهل سنت به طور كلي بايد پنج كار اصلي انجام شود:

1. استخراج تراجم راويان از كتب تراجم؛

2. بررسي الفاظ تحمل حديث؛

3. احراز عدالت و ضبط راوي؛

4. بررسي علت و نقص روايت؛

5. بيان حكم در باره حديث (استحسان).

.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109