سرشناسه : موسوي، محسن
عنوان و نام پديدآور : ماه در آب : مثل هاي فارسي در آينه حديث/ محسن موسوي؛ [ترجمه احاديث حميد فرخيان].
مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دار الحديث، سازمان چاپ و نشر، 1387.
مشخصات ظاهري : 284 ص.
فروست : مركز تحقيقات دار الحديث؛ 90.
شابك : 25000 ريال: 978-964-493-014-0
وضعيت فهرست نويسي : برون سپاري
يادداشت : چاپ دوم.
يادداشت : كتابنامه: ص. [275] - 284؛ همچنين به صورت زيرنويس.
يادداشت : نمايه.
موضوع : ضرب المثل هاي فارسي -- احاديث
شناسه افزوده : فرخيان، حميد، مترجم
شناسه افزوده : موسسه علمي - فرهنگي دارالحديث. سازمان چاپ و نشر
رده بندي كنگره : PIR3996/م83م2 1387
رده بندي ديويي : 398/9فا
شماره كتابشناسي ملي : 1151563
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
درآمدسنّت معصومان عليهم السلام ميراث شريف ايمان و فضيلت براى انسانهاى حقيقت طلب است و جامِ جانِ مشتاقان را از شراب جانفزاى معنويّت و حكمت سرشار مى كند. حقجويان و خداطلبان هماره در روشناى قدسى سخن معصومان عليهم السلام به پاكيها و نيكيهاى جاويدان راه برده اند. بر خوان گسترده «قال المعصوم»، هم فرزانگانْ طعام دانايى خورده اند و هم كوتاه دستان ريزه خوارى كرده اند. و چنين است كه مى بينيم سنّت، پس از كلام روحانى وحى، به سان دومين مأخذ دينى مسلمانان ، سهمى سهمگين در توصيف حقيقت دين و بالندگى و شكوه علوم اسلامى داشته است. با وجود نياز فزاينده انسان معاصر به معنويّت و اخلاق و نيز به رغم آنكه همگان پذيرفته ايم كه احاديث از جمله متون اساسى دين است، اما چنان كه سزاوار است به آن اقبال نشده، در عرضه روشنگرانه و فراگير آن به نسل نو تلاشى درخور به ظهور نرسيده است. بهره گيرى از قالبهاى نوين مى تواند بيش از پيش به گسترش فرهنگ حديثى در ميان عموم يارى رساند. به جهت تأثيرگذارى مَثَل،
.
ص: 8
در قياس با گونه هاى ديگر كلامى، اين قالب به منظور ترويج فرهنگ حديثى برگزيده شد. همچنين دانشجويان رشته هايى كه در متون درسى آنان ، واحد درسى «تأثير قرآن و حديث بر ادبيات پارسى» ارائه مى شود نيز مى توانند از اين مجموعه استفاده كنند. مجموعه هايى كه ، به عنوان بررسيهاى تطبيقى ، به تأثير حديث بر ادبيات عاميانه ايران پرداخته باشد ، بسيار اندك است . در اين ميان اگر چه فضل تقدّم با كسانى است كه پيش از اين گام در اين راه نرفته نهاده اند ، اما درباره مجموعه حاضر نيز ، متواضعانه ، بايد بگوييم كه نمايانگر تلاشى تا حدّ امكان دقيق ، روشمند و همه جانبه است كه هم خوبيهاى تلاشهاى پيشين را دارد و هم از نقايص احتمالى آنها ، به اندازه توان ، بركنار است . در سامان يافتن اين مجموعه، از لطف دوستان و همكارانى ، كه نام آنان را به نشانه سپاس مى آوريم ، برخوردار بوده ايم: حجج اسلام، آقايان سيدابوالقاسم حسينى (ژرفا) ، سيد محمّد كاظم طباطبايى، قاسم جوادى، محمدرضا موحدى و هادى خالقى با مطالعه پيش از انتشار ، ما را از نظرهاى سودمندشان بهره مند ساختند. از همه آنان سپاسگزاريم. هادى ربانى معاون اطلاع رسانى مركز تحقيقات دار الحديث
.
ص: 9
مقدمه وَ تِلكَ الأمثالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعقِلُهَآ إِلاَّ العَالِمُونَ؛ (1) اين مَثَلها را براى مردم مى زنيم و جز دانشوران آنها را درنمى يابند . «مَثَل» يكى از گونه هاى سخن و از كهن ترين تراوشهاى انديشه فرهيختگان نامور يا بى نشان است و وظيفه انتقال سريع مفاهيم را بر عهده دارد . مَثَل ، عصاره فرهنگ ملّتها است كه در عبارتهايى كوتاه و رسا به ظهور مى رسد و اغلب در پسِ آن ، داستان يا حادثه اى نهفته است . مَثَل جمله اى است مختصر و مشتمل بر تشبيه يا كنايه يا مضمون حكيمانه كه به سبب روانى لفظ و روشنى معنا و لطافت تركيب، شهرت عمومى يافته (2) ، همگان از آن در گفت و شنود روزانه استفاده مى كنند و به اين وسيله معقولى را محسوس كرده يا موهومى را به تصوير مى كشند تا در روان مردم بهتر جاى گيرد. تأثيرگذارى مَثَل بيشتر از گونه هاى ديگر كلام است و، در حقيقت ، راهى است ميان بُر و كم هزينه
.
ص: 10
براى رسيدن به هدف كه هدايت يا گمراهى كسى باشد: يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِى بِهِ كَثِيرًا؛ (1) بسيارى را با آن گمراه و بسيارى را راهنمايى مى كند. رازِ ماندگارى مَثَلها نيز يكى استفاده عمومى از آن است كه سينه به سينه از نسلى به نسل بعد انتقال مى يابد و دهان به دهان باز گو مى شود تا به دوران كنونى مى رسد . ديگر اينكه هميشه پيامها و حكمتهايى كه در قالب هنر به مردم عرضه شده اند ، ماندگارتر بوده است. از همين رو مَثَل ، به دليل وجود ظرافتهاى هنرى در پيدايش، شكل گيرى لفظ ، موسيقى و نحوه بيان، مانا شده است.
حكمت، مَثَل و ضرب المَثَلگاه گوينده اى پند ، دستور ، قاعده اى اخلاقى يا سخن حكيمانه اى را بيان مى كند كه حكمت نام مى گيرد. اين حكمت ، گاه شايستگى طرح در جايگاههاى مختلف و لياقت مَثَل شدن را به دست مى آورد و شهرت و كاربردى عمومى مى يابد. در چنين مواردى آن را مَثَل مى نامند . امّا ضرب المثل ، مانند ارسال المَثَل (2) ، صنعتى ادبى و به معناى آوردن مثل و مثل زدن و داستان زدن (3) است؛ مانند آنچه در اين بيت آمده است: در مقامى كه كند روى كنايه به عدوضرب شمشير ندارد اثر ضربِ مَثَل (4)
.
ص: 11
«ضرب المَثَل» در اصل همان «ضربِ مَثَل» است كه با وام گيرى از زبان عربى به صورت «ضرب المثل» در آمده و بعد به نادرست بر «مَثَل» نيز اطلاق شده است . ضرب المَثَل به نامهاى : مَثَل ساير ، داستانْ زد و زبانزد نيز خوانده مى شود . (1)
پيشينهرابطه ميان مَثَلها و آموزه هاى دينى هر ملّت ، گستره اى است كه ذهن دو گروه از ملّت ها را برانگيخته است: دغدغه هاى دينى، گروه نخست را واداشته تا درباره تأثيرات آن بر فرهنگ ملتها تحقيق كنند . اين گروه از آموزه هاى دينى آغازيده، تأثير آن را بر مَثَلها بررسيده اند. گروه ديگر ، اديبان و ادب دوستان اند كه به مَثَلها و پيشينه پيدايش آن علاقه مندند . اين گروه نيز از مَثَلها آغازيده، تأثيرپذيرى آن را از آموزه هاى دينى جستجو كرده اند. در ارتباط ميان سخنان پيشوايان معصوم عليهم السلام و مثلهاى فارسى نيز چنين زمينه اى وجود دارد و تلاشهايى نيز به ظهور رسيده است. اين تلاشها را مى توان به چهار دسته تقسيم كرد: 1 . برخى مَثَلها منشائى عربى دارند و به واسطه به كاربردن آنها از سوى اهل بيت عليهم السلام ، به فرهنگ فارسى نيز راه يافته اند؛ مانند: آخرُ الدَّواءِ الكَىّ ؛ (2) يعنى : واپسين درمان ، سوزاندن است.
.
ص: 12
2 . پاره اى از مَثَلها كه در سخنان اهل بيت عليهم السلام با لفظ «مَثَل» و مانند آنها آمده است ؛ مانند: مَثَلُ أهلِ بَيتِى مَثلُ سَفينَةِ نُوحٍ ... (1) اين گونه از مثل در اصطلاحات ادبى «تشبيه» نام دارد . (2) 3 . برخى از مَثَلها حكمتهاى موجود در سخنان اهل بيت عليهم السلام بوده اند و نويسندگان از آنها به عنوان جملاتى كه سزاوار مَثَل شدن اند ، سود جسته اند ؛ مانند : آفةُ الحَديِثِ الكِذبُ ؛ (3) يعنى : آفت سخنگويى ، دروغ است. 4 . پاره اى از مَثَلهاى فارسى اقتباس از سخنان اهل بيت عليهم السلام بوده يا نظير آنها در سخن معصومان عليهم السلام وجود دارد . اين بخش خود به دو شيوه طرح شده است: شيوه نخست ، مَثَلهاى مكتوبى است كه در كتب ادبى يا مجموعه هاى امثال و حِكَم وجود دارد و در آنها مقدار كاربرد و رواج براى نويسندگان مهم نبوده است. شيوه دوم ، مَثَلهاى رايج در عرف خاص يا عام است كه نويسندگان فقط از آنها استفاده كرده اند. برخى نويسندگان در آثارشان ، با توجه به تقسيم بندى بالا ، يك يا چند دسته از اين موضوع را بررسى كرده اند ، و برخى ديگر توجهى به اين زمينه ها نداشته اند و از هر دسته، بخشى را در آثارشان آورده اند.
.
ص: 13
شيوه گردآورى و تحقيقاساس كار در اين مجموعه، شيوه چهارم ارتباط ميان حديث و مَثَل است . سعى كرده ايم مَثَلهاى رايج و غير رايج را از حكمتها برگيريم و حتى الامكان مَثَلهاى رايج را بياوريم. مَثَلهايى انتخاب شده است كه ميان آنها و حديث رابطه اى آشكار وجود داشته است. اگر مَثَل يا حديثى و يا رابطه ميان آنها نيازمند توضيحى بوده، آن توضيح آورده شده است . مأخذ اين توضيحات نيز از ميان منابع اصلى امثال و حكم گزينش شده است. اساس كار ، آوردن مثلهاى فارسى رايج در ميان مردم بوده است، جز در موارد اندكى كه برخى از عبارتهاى عربى همچون مَثَلهاى فارسى در ميان فارسى زبان رايج بوده است ؛ مانند: خَيرُالامورِ أوسطُها . كتاب بر اساس الفباى مَثَلها تنظيم يافته است ، سپس در ذيل هر مَثَل ، به حديث مرتبط و ترجمه و مأخذ آن اشاره شده است . در تدوين اين كتاب، كتابهاى مرجع در امثال و حِكَم فارسى و محاورات عاميانه فارسى بررسى شده است. براى اين كار ، نخست مَثَلهايى كه احتمال داده مى شد از حديث اقتباس شده باشد و يا يافتن نظير آن در مجموعه هاى حديثى ممكن بود، گردآورى شد . سپس با جستجو در كتابها و نرم افزارهاى حديثى ، احاديث مناسب براى آنها آورده شد. براى اين كار ، نخست متون مرجع و سپس پژوهشهاى جديد بررسى شد. در پانوشت و كتابنامه به منابع استفاده شده اشاره شده است. پيش از مطالعه كتاب اشاره به چند نكته لازم مى نمايد :
.
ص: 14
1 . كنارهم قرار گرفتن حديث و مَثَل در اين مجموعه ، محصول مطالعه ، فكر و برداشت مؤلّف است . ممكن است مؤلف در ايجاد اين رابطه دچار اشتباه شده باشد كه گوشزد كردن آنها از طرف خوانندگان محترم ، لطفى بزرگ است . 2 . رابطه بين حديث و مَثَلها در اين مجموعه گاه صريح است و به راحتى دانسته مى شود . گاه نيز اين رابطه چنان است كه مَثَل ، عام است و در موارد مختلف استفاده مى شود و حديث به يكى از مصاديق آن اشاره دارد ، و گاه برعكس است ؛ يعنى حديث شامل موارد متعدد است و مَثَل ، مصداق يكى از موارد آن است . 3 . چگونگى ارتباط ميان مَثَل و حديث يا به صورت اقتباس (1) و تلميح (2) است؛ يعنى جزيى از كلمات حديث يا ترجمه كامل آن و يا جزيى از ترجمه آن ، در مَثَل به كار رفته كه با كلمه «برگرفته» نمايانده شده است . يا اينكه مَثَل شبيه حديث است . اين موارد را ، كه مى توان آن
.
ص: 15
را از باب توارد (1) شمرد، با كلمه «نظير» شناسانده ايم . 4 . مَثَلها در مكانها و زمانهاى مختلف به گونه هاى متفاوت بيان مى شود و در هر منطقه و شرايط ، حالت و آهنگ خاص خود را مى طلبد. در اين مجموعه ما يك شكل از مَثَل را آورده ايم . در حد امكان سعى كرده ايم مَثَلها را به صورت مصدرى بياوريم . 5 . در اين مجموعه تركيبهايى را مى يابيد كه جنبه كنايه (2) بودن آن بيشتر جلوه مى كند تا حالت مَثَلى آن . بايد دانست كه مرز دقيق ميان پاره اى از اين دوگونه بيانى آشكار نيست . (3) ما ، در اينجا فقط كنايه هايى را آورده ايم كه به عنوان مَثَل ميان مردم رواج دارد ؛ بنابراين ، جمله هاى كنايى هرگاه رايج الاستعمال باشند ، مَثَل هستند . (4) 6 . برخى از مثلها در حقيقت پاره اى از شعر است كه به شكل مثل به كار مى رود . در حدّ امكان شاعران اين شعرها را شناسانده ايم . 7 . در صورتى كه كلمه يا كلماتى از يك مثل به صورت ديگرى نيز مشهور باشد ، آن را داخل پرانتز آورده ايم .
.
ص: 16
8 . مأخذ مثلها در پانوشت نشان داده شده است؛ جز تعداد اندكى كه از مثلهاى شفاهى برگرفته شده است و در منابع مكتوب ، نشانى از آنها نيست . 9 . آنچه در اين مجموعه آمده است ، تمامى مواردِ موضوعِ موردِ بررسى نيست و اين دفتر همچنان باز خواهد بود .
دامنهدر تدوين اين مجموعه ، نخست منابع اصلى مَثَلهاى فارسى، به روشى كه اشاره شد، مطالعه شد . اين منابع عبارت اند از : امثال و حكم، (1) كتاب كوچه، (2) قند و نمك، (3) فرهنگ فارسى عاميانه، (4) داستان نامه بهمنيارى ، (5) و دوازده هزار مَثَل فارسى . (6) ساير منابع مربوط به اين موضوع نيز بررسى شد . مشخصات اين آثار در پانوشت ها آمده است . در پايان بر خود لازم مى دانم از آقاى هادى ربّانى ، كه طرح اصلى كتاب از ايشان است و در طىّ تحقيق همواره از راهنماييهاى ايشان بهره مند بوده ام، سپاسگزارى كنم .سيدمحسن موسوى
.
ص: 17
مَثَلها
.
ص: 18
. .
ص: 19
«آ»1 . آب پاكى را روى دست (به دست) كسى ريختن . (1)برگرفته از سخنان معصومان عليهم السلام درباره پاك كنندگى آب؛ مانند سخن امام صادق عليه السلام :اَلماءُ يُطَهِّرُ؛ (2)
آب پاك مى كند .
توضيح : «آب پاكى ، آبى است كه پس از شستشو و ازاله نجاست براى تطهير شرعى روى شى ء نجس مى ريزند . مَثَل حاضر كنايه از بيان حرف آخر و تعيين تكليف قطعى و نهايى مخاطب است در جهت خلاف اميد و انتظار او ؛ به عبارت ديگر مفهوم آن كسى را بالمرّه نوميد كردن و آخرين اميد او را نسبت به موضوع مورد نظر از بين بردن است» . (3)
2 . آب توبه بر سر كسى ريختن . (4)نظير سخن امام صادق عليه السلام در جواب مردى كه از تكليف خود در گوش دادن به غنا پرسيده بود :قُم فَاغتَسِل وصَلِّ ما بَدا لَكَ ... اِحمَدِ اللّهَ و سَلهُ التَّوبَةَ مِن كُلِّ ما يَكرَهُ؛ (5)
.
ص: 20
برخيز و غسل كن و هر اندازه مى توانى نماز بگزار ... خداى را سپاس گوى و از او [توفيق] توبه و بازگشت از هر چه [آن را] ناخوش مى دارد ، درخواست كن .
توضيح : «منظور غسلى است كه به نيّت هرگونه توبه اى انجام مى شود ، ولى معمولاً كنايه از توبه كردن يا توبه دادن زن يا مرد بدكاره است» . (1)
3 .آب در شير كردن (داشتن) . (2)نظير سخن امام صادق عليه السلام :نَهى رَسولُ اللّهِ عَن أن يُشابَ اللَّبَنُ بِالماءِ لِلبَيعِ؛ (3)
پيامبر خدا از درآميختن آب با شير ، به قصد فروش نهى كرد .
توضيح: مَثَل، اشاره به داستان مردى است كه آب را در شير مخلوط كرده و به مردم مى فروخت و از اين راه سود كلانى به دست آورده بود و به پند خيرخواهان ، كه او را از اين كار باز مى داشتند ، گوش نمى كرد. روزى سيل آمده و گله گوسفندانش را با خود برد . به او گفتند : «اين سيل ، مجموع همان آبهايى است كه در شير مخلوط مى كردى .» مَثَل حاضر را درباره غشّ در معامله و يا تقلّب و نادرستى به كار مى برند . همچنين به معناى «فتنه و فسادى برانگيختن و هياهو برپا كردن است» . (4)
4 . آب در كوزه و ما تشنه لبان مى گرديم يار در خانه و ما گِرد جهان مى گرديم. (5)نظير شعر منسوب به امام على عليه السلام : دَواؤُكَ فِيكَ و ما تَشعُرُو داءُكَ مِنكَ و لا تُبصِرُ؛ (6)
.
ص: 21
درمان تو در خود تو است ، اما درك نمى كنى و درد تو از خود تو است ، اما چشم بينا ندارى.
توضيح: مراد اين است كه «چيزى را كه به ما نزديك است در جاهاى دور جستجو مى كنيم». (1) يا اينكه آنچه در وجود خودمان يا در اختيار خود ما است ناديده مى انگاريم و آن را در جاهاى ديگر مى جوييم.
5 . آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگى بايد چشيد . 2نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مالايُدرَكُ كُلُّهُ لايُترَكُ كُلُّهُ؛ (2)
آنچه را كه به تمامى فرا دست نمى آيد ، نتوان به تمامى وانهاد.
توضيح: تشويق به حركت و عمل ، هرچند اندك باشد ، از آموزه هاى مهم دين و فرهنگ ما است . انجام دادن عمل به اندازه توان ، وظيفه است و نمى توان به اين بهانه كه همه مقصود به دست آمدنى نيست از تلاش براى رسيدن به هدف باز ايستاد. اين آموزه دينى و فرهنگى در متون دينى و ادبى ، با تعابير مختلفى ظهور يافته است كه مَثَل و حديث بالا نمونه اى از آن است ؛ پس «اگر از چيزى فيض كامل ميسّر نيست ، به مقدار ظرفيت و
.
ص: 22
امكانات خويش مى توان از آن بهره ور شد» . (1)
6 . آبرويى (آبى) كه ريخته شد نمى شود جمع كرد . (2)نظير سخن امام صادق عليه السلام :إذا رَقَّ العِرضُ استُصعِبَ جَمعُهُ؛ (3)
جمع كردن آبروى ريخته دشوار است.
7 . آب هر چه عميق تر باشد آرام تر است . (4) يا : دانا چون طبله (5) عطار است خاموش . (6)نظير سخن امام على عليه السلام :إذا تَمَّ العَقلُ نَقَصَ الكَلامُ؛ (7)
چون عقل كمال يابد ، سخن اندك شود.
8 . آبى كه رفت (رفته) به جوى باز نمى گردد . (8)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلفائِتُ لايَعودُ؛ (9)
.
ص: 23
آنچه رفت، باز نمى گردد.
توضيح: مراد اين است كه «فرصت هدر شده را به چنگ باز نمى توان آورد، يا اينكه نتيجه اعمال و افعال خود را از پيش ارزيابى بايد كرد كه پشيمانى بعد از عمل ثمرى نخواهد داشت» . (1)
9 . آتش اگر اندك است ، حقير نبايد داشت . (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :لاتُحَقِّروا شَيئاً مِنَ الشَّرِّ وإن صَغُرَ في أعيُنِكُم؛ (3)
چيزى از بدى را اندك مشمريد اگرچه در نظر شما كوچك آيد.
توضيح: در مقابل تشويق به انجام دادن كردار نيك ، حتى اگر اندك باشد، به پرهيز از بديها نيز هر چند ناچيز باشد ، فرمان داده شده است ؛ زيرا همان طور كه طبيعتِ آتش سوزنده است ، طبيعت بدى نيز زيان رساننده است.
10 . آتش اول (بيشتر) خودش را مى سوزاند . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن شَبَّ نارَ الفِتنَةِ كانَ وَقُوداً لَها؛ (5)
هر كس آتش فتنه برافروزد ، خود هيزم آن مى شود.
توضيح: «ظلمِ ظالم ابتدا به خودش برمى گردد ، و اين واقعيتى است كه خشم و غيض و عصبانيت و طرح انديشه ستم و انتقام ابتدا خودِ خشمناك وطراح
.
ص: 24
را به كام بلاياى خويش مى كشد؛ حال ، به طرف مقابل زيانى برسد يا نرسد». (1) كاربرد مَثَل هنگامى است كه بخواهند كسى را از انجام دادن كار بدى باز دارند و به اين وسيله عواقب كارش را به او گوشزد كنند .
11 . آتش زبان بودن . (2)نظير سخن امام صادق عليه السلام :مَن لَقِىَ المُسلِمينَ بِوَجهَينِ و لِسانَينِ جاءَ يَومَ القِيامَةِ و لَهُ لِسانٌ مِن نارٍ؛ (3)
هر كس با مسلمانان، دو رو و دو زبان باشد ، در روز قيامت با زبانى از آتش به صحنه محشر مى آيد.
توضيح: «مَثَل را درباره انسان دو رو و بددهن و كسى كه زبان و بيان نيشدار داشته باشد مى گويند» . (4)
12 . آتش كند پديد كه عود است يا حَطَب . 5نظير سخن امام على عليه السلام :في تَقَلُّبِ الأحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ؛ (5)
گوهر مردان ، در دگرگونيهاى روزگار شناخته مى شود.
توضيح: درستى و سزاوارىِ بسيارى از ادعاها و تمجيدها هنگام آزمايش معلوم
.
ص: 25
مى شود . در سختىِ آزمايش است كه خوب از بد، راستگو از دروغگو و درست از نادرست بازشناخته مى شود. در اين باره مَثَلها و احاديث بسيارى در كتابهاى امثال و حكم و حديث موجود است كه مَثَل و حديث حاضر نمونه اى از آن است.
13 . آتش كه گرفت خشك و تر مى سوزد. (1)يا: آتش كه به بيشه افتاد ، تر و خشك نمى پرسد. (2)
نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إنَّ النّاسَ إذا رَأَوا الظّالِمَ فَلَم يأخُذُوا عَلى يَدَيهِ أوشَكَ أن يَعُمَّهُمُ اللّهُ بِعِقابٍ منهُ؛ (3)
هرگاه مردم ستمگرى را ببينند و او را از ستم باز ندارند، دور نيست كه خداوند همه آنان را كيفر دهد.
توضيح: «هنگام نزول غضب يا بلاى عام ، بى گناه و گناهكار ، هر دو ، مبتلا و گرفتار مى شوند». (4)
14 . آخرت خويش را به دنيا فروختن. (5)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :شَرُّ النّاسِ مَن باعَ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ؛ (6)
بدترين مردم كسى است كه آخرت خود را به دنيا بفروشد.
.
ص: 26
توضيح: مراد از اين مَثَل «رستگارى آن جهانى را فداى منافع اين جهان خود كردن و كسب لذّات زندگى را از رستگارى در جهان باقى برتر شمردن و از آلوده شدن بدانچه نابود كننده رستگارى است خوددارى نكردن است». (1)
15 . آخوند! اين كه پل نشد؛ يكباره بگو راه نيست . (2)برگرفته از سخن امام صادق عليه السلام :اَلصِّراطُ أدَقُّ مِنَ الشَّعرِ و أحَدُّ مِنَ السَّيفِ؛ (3)
صراط از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است.
توضيح: داستان مَثَل اين است كه «واعظى در وصف صراط آن را از مو نازك تر و از شمشير تيزتر خواند و... مردى از پاى منبرش برخاسته گفت: آخوند! اين كه پل نشد؛ يكباره بگو راه نيست» . (4) «مثل را در سرزنش كسى مى آورند كه پيش از اقدام به امرى، مشكلات عديده و مأيوس كننده آن را برشمرد». (5)
16 . آدم بايد به پايين تر از خود نگاه كند ، نه بالاتر .نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اُنظُروا إلى مَن هُوَ أسفَلُ مِنكُم ولاتَنظُروا إلى مَن هُوَ فَوقَكُم؛ (6)
به فرو دست خود بنگريد و به فرا دست خود ننگريد .
توضيح : انسان بايد در مسايل معنوى به بالاتر از خود بنگرد تا به رشد
.
ص: 27
و كمال معنوى دست يابد، ولى در مسايل مادّى بايد به پايين تر از خود بنگرد تا به آنچه دارد راضى و قانع باشد و به خاطر داشته هايش خداوند را شكر گويد .
17 . آدم بايد پايش را قدر گليمش دراز كند . (1) يا : منه بيرون ز حدّ خويشتن پاى . 2نظير سخن امام على عليه السلام :أفضَلُ الأدَبِ أن يَقِفَ الإنسانُ عِندَ حَدِّهِ؛ (2)
برترين ادب اين است كه انسان در حدّ خويش باز ايستد .
توضيح : «منظور اين است كه انسان به كارى برتر از حدود توانايى خويش نبايد اقدام كند . اين مَثَل مترادف آدم بايد لقمه را به اندازه دهانش بگيرد نيز هست» . (3) كاربرد مَثَل در جايى است كه كسى بخواهد پاى از حقّ خود فراتر نهد و بيشتر از لياقت خود بطلبد . پروين اعتصامى نيز در اين باره گفته است : حساب خود نه كم گير و نه افزون منه پاى از گليم خويش بيرون
18 . آدم به آدم خوش است (آرام مى گيرد). (4)نظير سخن امام صادق عليه السلام :
.
ص: 28
اِنَّ المُؤمِنَ لَيَسكُنُ إلَى المُؤمِنِ؛ (1)
مؤمن با مؤمن آرامش يابد.
19 . آدم به آنچه منعش كنند حريص تر است . (2)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:إنَّ ابنَ آدَمَ لَحَريصٌ عَلى ما مُنِعَ؛ (3)
آدمى زاده به آنچه منع مى شود حريص است.
توضيح: اين مثل گاهى به صورت عربى آن ، الانسان حريص على ما مُنع (4) ، به كار برده مى شود . انسانهايى كه كمتر از قوّه عقل ومنطق استفاده مى كنند ، همه كارها را بر مدار سود شخصى انجام مى دهند و همه را به چشم رقيب مى بينند . از اين رو نصيحتها و پيشنهادهاى ديگران را به زيان خود مى بينند و سعى مى كنند خلاف آن عمل كنند .
20 . آدمِ بى مزاحم پيدا نمى شود. (5) يا : هر مؤمنى را موذى اى همراه باشد. (6)نظير سخن امام صادق عليه السلام :ما كانَ و لا يَكونُ و لَيسَ بِكائنٍ مُؤمِنٌ إلاّ ولَهُ جارٌ يُؤذِيهِ و لَو أنَّ مؤمِنا في جَزيرَهٍ من جَزائِرِ البَحرِ لاَبتعَثَ اللّهُ لَهُ مَن يُؤذِيهِ؛ (7)
.
ص: 29
هيچ مؤمنى نبوده و نيست و نخواهد بود مگر آنكه همسايه اى مردم آزار دارد. اگر مؤمنى در جزيره اى [تنها] باشد ، خداوند كسى را برمى انگيزد تا آزارش دهد.
21 . آدم چرا روزه شك دار بگيرد؟ (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :فَإنَّ الوُقوفَ عِندَ الشُّبَهاتِ خَيرٌ مِنَ الاِقتِحامِ فِى الهَلَكاتِ؛ (2)
توقف در هنگام شبهه بهتر از در هلاكت افتادن است.
توضيح : احتياط و بررسى جوانب كار، لازمه كار انسان خردمند است . منظور از اين مَثَل پرسش گونه اين است كه خردمند كارى خلاف احتياط و دورانديشى انجام نمى دهد ؛ پس «كارى را كه احتمال زيان و خسرانى در آن است نبايد مرتكب شد» . (3)
22 . آدم زنده زندگى مى خواهد . (4)نظير سخن امام حسن عليه السلام :إعمَل لِدُنياكَ كَأنَّكَ تَعِيشُ أبَداً وَاعمَل لاِخِرَتِكَ كَأنَّكَ تَمُوتُ غَداً؛ (5)
براى دنيايت چنان كار كن كه گويى هميشه زنده خواهى بود و براى آخرتت چنان كار كن كه گويى فردا خواهى مرد.
توضيح : مراد اين است كه «انسان براى زيستن از داشتن اسباب و لوازم حيات
.
ص: 30
ناگزير است» . (1) معمولاً در جايى از اين مَثَل استفاده مى شود كه سخن از بى بهره بودن از حداقل امكانات باشد.
23 . آدم فقير توى وطن خودش هم غريب است . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلفَقرُ فِى الوَطَنِ غُربَةٌ وَالغِنى فِى الغُربَةِ وَطَنٌ؛ (3)
فقر در وطن ، مايه غربت ، و ثروتمندى در غربت [مانند زيستن در] وطن است .
توضيح : «شخص ثروتمند هر جا برود تنها و بى كس نمى ماند؛ زيرا عده اى به خاطر ثروتش دورش جمع مى شوند و با او دوستى مى كنند ، ولى شخص تهيدست در وطن خود نيز دوست زيادى ندارد و غريب است» . (4)
24 . آدم كمرو هميشه سرش بى كلاه مى ماند . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :قُرِنَتِ ... الحَياءُ بِالحِرمانِ؛ (6)
شرم با محروميت همراه است .
همچنين نظير اين سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 31
مَنِ استحيى حُرِمَ؛ (1)
هر كس [بيجا] حيا ورزد، محروم شود.
25 . آدم كه پير شد حرصش جوان مى شود (حريص مى شود) . (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:يَهرُمُ ابنُ آدَمَ و يَشُبُّ فيهِ اثنَتانِ، الحِرصُ و طُولُ الأمَلِ؛ (3)
آدميزاده پير مى شود و دو خوى در او جوان مى گردد : آز و درازْ آرزويى .
26 . آدم گرسنه ايمان ندارد . (4)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :لَو لاَ الخُبزُ ما صُمنا ولا صَلَّينا؛ (5)
اگر نان نبود ، روزه نمى گرفتيم و نماز نمى گزارديم.
توضيح : داستان مَثَل اين گونه است: «گويند مردى از گرسنگى مشرف به مرگ گرديد . شيطان براى او غذايى آورد به شرط آنكه ايمان خود را به او فروشد . مرد پس از سيرى از دادن ايمان ابا كرد و گفت: آنچه را كه در گرسنگى فروختم موهوم و معدومى بيش نبود ، چه آدم گرسنه ايمان ندارد» . (6) مَثَل در جايى به كار مى رود كه از كسى گناهى سرزند و منشأ اين گناه، گرسنگى و فقر باشد.
.
ص: 32
27 . آدم نترس سرِ سلامت به گور نمى برد. (1)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن تَهوَّرَ نَدِمَ؛ (2)
هركه بى پروا به كارى دست زند ، پشيمان شود.
توضيح: «معناى سرِ سلامت به گور بردن به مرگ طبيعى درگذشتن است» (3) و كسى كه متهوّر و هنگامه طلب است ، غالبا با علل و اسباب غيرطبيعى از دنيا مى رود. هرگاه كارى غير طبيعى و بى باكانه از كسى ديده شود، اين مَثَل گفته مى شود.
28 . آدمى از زبان خود به بلاست . 4نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :بَلاءُ الإنسانِ مِنَ اللِّسانِ؛ (4)
گرفتارى انسان از زبان او است.
توضيح : زبان ، كه يكى از كوچك ترين اعضاى بدن انسان است ، عهده دار انجام دادن بسيارى از وظايف از جمله برقرارى ارتباطها و بيان احساسات و نيز سخنگو و نماينده ديگر اعضا است. زبان مى تواند ، با به كاربستن روش درست ، آرامش و راحتى براى ساير اعضا به ارمغان آورد و نيز مى تواند با
.
ص: 33
روشى نادرست آنها را به سختى و زحمت بيندازد . از آنجا كه بسيارى از گناهان توسط زبان انجام مى گيرد ، معمولاً انسان و اعضاى بدن او از زبان بلا و سختى مى بيند. از اين رو است كه در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است كه صبحگاه اعضاى بدن از زبان درخواست مى كنند كه با روش نادرست خود ، آنها را به بلا گرفتار نسازد. (1)
29 . آدميان را سخنى بس بُوَدگاو بود كَش (2) خَله (3) در پس بُوَد . (4) يا : تا نباشد چوب تر، فرمان نگيرد گاو و خر . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :إنَّ العاقِلَ يَتَّعِظُ بِالأدَبِ وَالبَهائِمَ لاتَتَّعِظُ إلاّ بِالضَّربِ؛ (6)
خردمند باادب پند مى گيرد و چهارپايان جز با كتك پند نمى گيرند.
توضيح : مفهوم اين مَثَل و حديث اين است كه انسان عاقل ، به اقتضاى تربيت و ادب خود از اشاره يا كنايه پند مى گيرد و درست عمل مى كند ، و اگر كسى با اشاره و كنايه و حتّى با گفتار صريح و آگاهى به سود و زيان كارش، نادرست عمل كند ، در زمره حيوانات است كه جز با كتك و تنبيه بدنى ادب نمى شود.
.
ص: 34
30 . آدمى را بتر از علّت (1) نادانى نيست . 2نظير سخن امام على عليه السلام :اَلجَهلُ أدوَأُ الدَّاءِ؛ (2)
نادانى ، دردناكترين بيمارى است.
توضيح : هر بيمارى، زمان خاص و محدوده آسيب رسانى مشخصى دارد. امّا آن بيمارى كه هميشه همراه آدمى است و زيان آن نامحدود و بسيار است ، نادانى است كه ريشه بسيارى از مشكلات ، فسادها و محروميتها است.
31 . آدمى جايز الخطاست . (3) يا : آدميزاد شير خام خورده است . (4)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :كُلُّ بَني آدَمُ خُطّاءٌ؛ (5)
آدميزاد خطا كار است .
32 . آدم يك بار پايش به چاله مى رود . (6)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :
.
ص: 35
إنَّ المُؤمِنَ لايُلدَغُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ؛ (1)
مؤمن از يك سوراخ دوبار گزيده نمى شود.
توضيح : «يك بار شكست خوردن يا سر به سنگ آمدن در موردى خاصّ براى عبرت گرفتن آدمى كافى است؛ به هر اندازه كه كم عقل و ناهوشمند باشد» . (2)
33 . آدمى مخفى است در زير زبان . 3 يا : تا مرد سخن نگفته باشدعيب و هنرش نهفته باشد . (3)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :اَلمَرءُ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ؛ (4)
آدمى زير زبان خويش پنهان است.
توضيح : هر كس شخصيت و هويّتى دارد كه ديگران از آن آگاه نيستند ، مگر اينكه لب به سخن بگشايد و خوبى يا بدى خود را براى ديگران آشكار كند.
34 . آرزو سرمايه مفلس است . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :إيّاكَ وَالاِتّكالَ عَلَى المُنى فَإنَّها بَضائِعُ النَّوكى؛ (6)
.
ص: 36
بپرهيز از تكيه كردن بر آرزوها كه كالاى احمقان است.
توضيح : «آرزو سرمايه مفلس است كه اگر تهيدست و مفلس نمى بود ، آرزويى برنيامده برايش باقى نمى ماند . وقتى كسى از آرمانهاى بسيار بزرگى دم زند، كه برآورده شدن آن از محالات باشد، به طعنه و يا ريشخند اين مَثَل را مى گويند» . (1)
35 . آرزو مگر با مُردن تمام شود . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلآجالُ تَقطَعُ الآمالَ؛ (3)
مرگ ، رشته آرزوها را مى برد.
36 . آرزوها تمامى ندارند . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلآمالُ لاتَنتَهي؛ (5)
آرزوها به نهايت نرسند.
37 . آزمند هميشه نيازمند است . (6)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلحَريصُ فَقيرٌ؛ (7)
.
ص: 37
آزمند ، فقير است.
38 . آسان بگير تا بر تو آسان بگيرند .نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اِسمَح يُسمَح لَكَ؛ (1)
آسان بگير تا بر تو آسان بگيرند.
39 . آسيا باش ، درشت بستان و نرم پس بده . (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :صِل مَن قَطَعَكَ وَاعفُ عَمَّن ظَلَمَكَ و أعطِ مَن حَرَمَكَ و أحسِن إلى مَن أساءَ إلَيكَ ؛ (3)
با كسى كه از تو بريده بپيوند ؛ از ستم كننده به خود در گذر ؛ به كسى كه از تو دريغ داشته ببخش و به كسى كه به تو بدى كرده خوبى كن.
توضيح : «چون كسى سخنِ سخت گويد، تو، به پاسخ ، نرم و ملايم گوى و اگر با تو بدى كند تو با او نيكى كن . روزى شيخ ابو سعيد با جمع صوفيان به درِ آسيايى رسيد. سرِ اسب كشيد و ساعتى توقف كرد . پس گفت : مى دانيد كه اين آسيا چه مى گويد؟ مى گويد : تصوّف اين است كه من در آنم : درشت مى ستانم و نرم پس مى دهم» . (4)
40 . آش نخورده و دهن سوخته . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 38
رُبَّ مَلومٍ لاذَنبَ لَهُ؛ (1)
بسا سرزنش شونده اى كه گناهى ندارد .
توضيح : مَثَل حاضر درباره كسى مى آيد كه كارى را انجام نداده باشد و به آن متّهم شود . مَثَل گرگ دهن آلوده و يوسف ندريده (2) نيز از همين باب است .
41 . آفتاب آمد دليل آفتاب . 3نظير سخن امام على عليه السلام :يا مَن دَلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ؛ (3)
اى كسى كه خود رهنماى به خود است.
توضيح: «مَثَل حاضر درباره چيزى گفته مى شود كه خود معرّف ذات خويش است». (4) همچنين «وقتى بخواهند مطلبى روشن و واضح را براى كسى توضيح دهند اين بيت را شاهد مى آورند». (5)
42 . آلوچو به آلو نگرد رنگ برآرد. (6) يا : ... اگر همخو نشوند همبو مى شوند. (7)
.
ص: 39
نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مَثَلُ الجَليسِ الصّالِحِ مَثَلُ العَطّارِ إن لَم يُعطِكَ مِن عِطرِهِ أصابَكَ مِن ريحِهِ و مَثَلُ الجَليسِ السُّوءِ مَثَلُ القَينِ إن لَم يُحرِق ثَوبَكَ أصابَكَ مِن ريحِهِ؛ (1)
حكايت همنشين نيك، حكايت عطّار است كه اگر از عطر خود به تو ندهد ، بوى آن به مشام تو مى رسد، و حكايت همنشين بد، حكايت آهنگر است كه اگر [حرارت كارگاه او] لباست را نسوزاند ، بوى آن به مشامت مى رسد.
43 . آنانكه غنى ترند محتاج ترند . 2نظير سخن امام على عليه السلام :اَلغَنِىُّ الشَّرِهُ فَقيرٌ؛ (2)
ثروتمند آزمند ، نيازمند است.
توضيح : «مراد اين است كه انسان هرچه ثروتمندتر شود، احتياجاتش بيشتر مى شود. مثل را در جايى به كار مى برند كه شخصى دارا نسبت به به دست آوردن اندكى مال تلاش زياد كند يا در دادن حقّى اندك، سختْ مشتى نشان دهد» . (3)
.
ص: 40
44 . آنجا (چيزى) كه عيان است، چه حاجت به بيان است؟ (1)نظير سخن امام على عليه السلام :لِسانُ الحالِ أصدَقُ مِن لِسانِ المَقالِ؛ (2)
زبان حال، راستگوتر از زبان گفتار است.
45 . آنچه براى خود نمى پسندى براى ديگران مپسند . (3)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :أحبِب لِغَيرِكَ ماتُحِبُّ لِنَفسِكَ وَاكرَه لَهُ ما تَكرَهُ لِنَفسِكَ؛ (4)
براى غير خود آن را دوست بدار كه براى خود دوست دارى ، و آن را ناپسند دار كه براى خود ناپسند مى دارى.
46 . آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى. 5نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مَن أرادَ أن يَنظُرَ إلى آدَمَ في عَمَلِهِ و إلى نوحٍ في فَهمِهِ و إلى ابراهيمَ في حِلمِهِ و إلى يَحيَى بنِ زَكَريّا في زُهدِهِ و إلى مُوسَى بنِ عِمرانَ في بَطشِهِ فَلْيَنظُر إلى عَلىِّ بنِ أبي طالِبٍ؛ (5)
هر كه مى خواهد كردار آدم، فهم نوح، بردبارى ابراهيم، پارسايى يحيى و
.
ص: 41
هيبت موسى را بنگرد، به على بن ابى طالب عليه السلام بنگرد.
47 . آنچه در آينه جوان بيندپير در خشت خامْ آن بيند . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :رَأىُ الشَّيخِ خَيرٌ مِن مَشهَدِ الغُلامِ؛ (2)
نظر پير بهتر از حضور فعال جوان است.
توضيح: «غالبا پيران به واسطه تجارب خود، روشن بين تر از جوانان هستند». (3) آنچه را كه جوانان با زور بازو و توان جوانى انجام مى دهند ، پيرانِ با تجربه با نظر خود سامان مى دهند . مَثَل را در جايى به كار مى برند كه بخواهند جوانى را به پذيرفتن نظر بزرگسالى تشويق كنند.
48 . آنچه زخم زبان كند با منزخم شمشيرِ جان ستان نكند . (4) يا : زخم زبان بدتراز زخم شمشير است . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :طَعنُ اللِّسانِ أمضى مِن جَرحِ السَّنانِ؛ (6)
زخم زبان از زخم نيزه كارى تر است.
.
ص: 42
49 . آنچه شيران را كند روبه مزاج احتياج است احتياج است احتياج. (1)نظير سخن امام على عليه السلام :ضَروراتُ الأحوالِ تُذِلُّ رِقابَ الرِّجالِ؛ (2)
احتياج است كه گردن مردان را فرود مى آورد.
توضيح : «احتياج، انسان را مجبور به تحمل پستى و فروتنى مى نمايد؛ مثل اينكه شير در وقت احتياج مانند روباه، متملّق و جَبان مى گردد» . (3) مَثَل در جايى استفاده مى شود كه بزرگى، به دليل نيازى كوچك، مجبور به تن دادن به كارى كوچك و پست شود و يا نزد حقيرى دست دراز كند يا سر فرود آرد.
50 . آن دنيا اول از همسايه مى پرسند. (4)نظير سخن امام رضا عليه السلام :أحسِن مُجاوَرَةَ مَن جاوَرَكَ فَإنَّ اللّهَ يَسألُكَ عَنِ الجارِ؛ (5)
با همسايگان خود نيكو همسايگى كن كه خداوند در باره همسايه از تو خواهد پرسيد.
توضيح: «هر كسى نسبت به همسايه خود مسئول است تا حدّى كه رسيدگى به همسايگان و چگونگى رفتار با آنان در حساب اعمال شخص مؤثر است» . (6) اگرچه در اين حديث سؤال از همسايه به عنوان نخستين پرسش
.
ص: 43
روز قيامت نيامده است ، ولى از مهمترين حسابرسيهاى روز حساب، چگونگى رفتار با همسايگان است.
51 . آن ديو بُوَد نه آدميزادكز اندُه ديگران شود شاد . (1)نظير سخن امام عسكرى عليه السلام :لَيسَ مِنَ الأدَبِ إظهارُ الفَرَحِ عِندَ المَحزونِ؛ (2)
نماياندن شادى در حضور شخص اندوهگين ، بى ادبى است.
52 . آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت . (3) يا : آن ممه را لولو برد . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :وأمّا تِلكَ الَّتي تُريدُ فإنَّها خُدعَةُ الصَّبِيِّ عَنِ اللَّبَنِ في أوَّلِ الفِصالِ؛ (5)
آنچه تو مى خواهى، مانند فريب دادن كودك است در آغاز گرفتن او از شير.
توضيح : «ممه يا مه مه همان پستان يا شير مادر است و لولو ، مترسك يا هر چيزى كه كودك را با آن بترسانند . اين مَثَل در جايى به كار مى رود كه بخواهند پايان دوره مفتخورى ، بهره كشى يا سودجويى كسى را اعلام كنند و منشأ اين مَثَل حرفهايى است كه مادران هنگام گرفتن شير از كودكان مى گويند» . (6)
.
ص: 44
53 . آن كه با خود (يكى از نزديكان مانند مادر و برادرش) جفا كند، با ديگران چه ها كند؟! (1)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن ظَلَمَ نَفسَهُ كانَ لِغَيرِهِ أظلَمَ؛ (2)
هر كس به خودش ستم كند ، به ديگران ستمكارتر خواهد بود.
توضيح: اگر كسى به خود يا والدين و خانواده ستم روا دارد، ستم او بر ديگران و بيگانگان بيشتر و شديدتر خواهد بود. اين مَثَل را در معرفى كسى به نهايت خباثت و بد عملى مى گويند. (3)
54 . آهسته برو ، هميشه برو . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :قَليلٌ تَدومُ عَلَيهِ أرجى مِن كَثيرٍ مَملولٍ مِنهُ؛ (5)
اندكى كه بر آن مداومت كنى بهتر است از بسيارى كه از آن خسته شوى.
توضيح : اين مَثَل به گونه هاى ديگر نيز به كار مى رود و منظور از آن اين است كه انجام دادن هر كار، با آرامش و دقت و با در نظر داشتن شرايط ، بهتر است . در اين حديث و مَثَل، كارى كه پرشتاب و مقطعى باشد ، ناپسند، و كارهاى پيوسته ، هر چند كم باشد ، نيك شمرده شده است . مَثَل رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود 6 نيز از همين باب است .
.
ص: 45
«الف»55 . ابر كن ، اما (و) مبار. (1)نظير سخن امام كاظم عليه السلام در جواب مردى كه از شيطنت كودك خود شكايت كرده بود:لا تَضرِ بهُ وَاهجُرهُ و لاتُطِل؛ (2)
او را نزن؛ از او كناره گير، اما كناره گيرى ات را به درازا نكش!.
توضيح: «در مقابل تقصير كودكان ، خشمگين شو و از خود مهابت نشان بده ، اما هربار آنان را گوشمالى مده و مجازات مكن». (3) اين مَثَل در غير مورد اشاره نيز به كار مى رود.
56 . ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نيست . 4 يا : اگر نان گندمى نيست ، زبانِ مردمى چه شد؟ . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 46
إنَّكُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِأموالِكُم فَسَعُوهُم بِطَلاقَةِ الوَجهِ؛ (1)
با دارايى خود نمى توانيد دل مردم را به دست آوريد ، پس دلشان را با گشاده رويى به دست آوريد.
توضيح : مراد اين است كه «اگر نمى توانى از راه بذل مال ، مردمدارى كنى، از طريق محبت و مهربانى چنين كن . سخن گرم و مهربان نيز مانند بذل مال، جلب دوستى و محبت مى كند» . (2)
57 . اجاره نشين ، خوش نشين (3) است . (4)نظير سخن امام صادق عليه السلام :مِنَ العَيشِ دارٌ يُكرى؛ (5)
از خوشىِ زندگانى ، خانه اجاره اى است.
توضيح : اين مَثَل بدان معنا است كه «مستأجر معمولاً تحمل سوء رفتار صاحبخانه يا همسايگان يا خرابى خانه و بدى شرايط را ندارد» (6) و خانه اش را زود به زود عوض مى كند؛ زيرا «نقل مكان از خانه اجاره اى آسانتر از تعويض خانه ملكى است» . (7) يا منظور اين است كه مستأجر در منازل متعدد ودر مناطق مختلف مسكن مى گزيند . اين جمله «معمولاً به كسى كه از محل استيجارى يا صاحبخانه اش اظهار ناراحتى بكند گفته مى شود» . (8)
.
ص: 47
58 . اجل كه بيايد در نمى زند . (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:إنَّ المَوتَ يَأتي بَغتَةً؛ (2)
مرگ ناگهانى سر مى رسد.
توضيح : همان طور كه در قرآن و حديث مى خوانيم ، اجل انسان نزد خداوند مشخص است و ساعتى پيش يا پس نخواهد افتاد (3) . از آنجا كه انسانها معمولاً از مرگ و زندگى ابدى در دنياى ديگر غافل هستند ، از ديدار مرگ تعجب مى كنند ؛ پس «لحظه وقوع مرگ قابل پيش بينى نيست و مرگ بى خبر از راه مى رسد» . (4)
59 . اجل كه رسيد گو به هندوستان باش . (5)برگرفته از داستان يكى از ياران حضرت سليمان عليه السلام است كه در سخن پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است :دَخَلَ مَلِكُ المَوتِ إلى سُلَيمانَ فَجَعَلَ يَنظُرُ إلى رَجُلٍ مِن جُلَسائِهِ يُديمُ النَظَرَ إلَيهِ فَلَمّا خَرَجَ قالَ الرَّجُلُ : مَن هذا؟ قالَ : هذا مَلِكُ المَوتِ . قالَ : رَأيتُهُ يَنظُرُ إلَىَّ كَأنَّهُ يُريدُني . قالَ : فَما تُريدُ؟ قالَ : اُريدُ أن تَحمِلَني عَلَى الرِّيحِ حَتّى تُلقِيَنى بِالهِندِ ، فَدَعا بِالرِّيحِ فَحمَلَهُ عَلَيها فَألقَتهُ فِى الهِندِ، ثُمَّ أتى مَلِكُ المَوتِ سُلَيمانَ، فَقالَ : إنَّكَ كُنتَ تُديمُ النَّظَرَ إلى رَجُلٍ مِن جُلَسائي؟ قالَ : كُنتُ أعجَبُ مِنهُ ، اُمِرتُ أن
.
ص: 48
أقبِضَهُ بِالهِندِ و هُوَ عِندَكَ؛ (1)
روزى فرشته مرگ بر حضرت سليمان عليه السلام وارد شد و پيوسته به يكى از همنشينان او نگاه مى كرد . وقتى بيرون رفت آن مرد پرسيد : «او كه بود؟» . سليمان عليه السلام پاسخ گفت : «فرشته مرگ» . مرد گفت : «چنان مرا مى نگريست كه گويى مى خواهد جان مرا بگيرد» . سليمان عليه السلام گفت : «چه مى خواهى؟» . مرد گفت : «بر باد بنشانم تا مرا به هند ببرد» . حضرت سليمان باد را فرا خواند و مرد را بر آن نشاند . باد او را به هند برد . ملك الموت پس از چندى نزد سليمان عليه السلام آمد . سليمان گفت : «چرا پيوسته به يكى از همنشينان من نگاه مى كردى؟» . فرشته مرگ گفت : «از او در شگفت بودم . به من دستور داده شده بود كه در هند جانش را بستانم، در حالى كه او نزد تو بود» .
همچنين نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:إذا قَضَى اللّهُ لِعَبدٍ أن يَموتَ بِأرضٍ جَعَلَ لَهُ إلَيها حاجَةً؛ (2)
هرگاه خداوند مقرّر كند كه بنده اى در سرزمينى بميرد ، براى او نيازى به آن سرزمين قرار مى دهد .
60 . ادب از كه آموختى؟ از بى ادبان . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :كَفاكَ مُؤدِّباً لِنَفسِكَ تَجَنُّبُ ما كَرِهتَهُ مِن غَيرِكَ؛ (4)
براى ادب كردن خودت همين بس ، كه آنچه براى ديگران ناپسند مى شمارى ، دورى كنى.
.
ص: 49
توضيح : لقمان را گفتند : «ادب از كه آموختى؟» . گفت : «از بى ادبان . هر چه از ايشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهيز كردم» . (1)
61 . ارحَم تُرحم. (2)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :يا نوفُ! إرحَم تُرحَم؛ (3)
اى نوف! رحم كن تا به تو رحم كنند.
توضيح: همان گونه كه از لفظ و ترجمه حديث برمى آيد ، جمله حاضر «مَثَلى است كه سخن ملتمسانه مظلوم به ظالم و محكوم به حاكم است». (4) عبارت در كتاب قند و نمك به صورت «اَرَحم تَرَحم» ضبط شده است. كه اگر بدين صورت كاربرد نداشته باشد، نحوه ضبط اين كتاب نادرست است.
62 . ارزش هر كس به قدر دانايى اوست .نظير سخن امام على عليه السلام :قِيمَةُ كُلُّ امرِىً?ما يُحسِنُهُ؛ (5)
مرد را آن بها است كه بدان نيك دانا است.
63 . ارمغان مور، پاى ملخ است. (6)نظير سخن امام صادق عليه السلام :
.
ص: 50
اَلهَديَّةُ عَلى قَدرِ مُهدِيها؛ (1)
هديه به اندازه [توان] هديه كننده است.
توضيح: «خدمت، بخشش يا هديه هر كسى به فراخور قدرت و استطاعت او است. اصل اين مَثَل حكايت معروف آن مورچه است كه ران ملخى براى حضرت سليمان هديه برد و غالبا در مقام عذرخواهى از ناقابل بودن هديه گفته مى شود». (2)
64 . از اسب افتاده ايم ، اما از اصل نيفتاده ايم . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلحُرُّ حُرٌّ وإن مَسَّهُ الضُرُّ؛ (4)
آزاده، آزاده است ، اگرچه به تنگدستى و پريشان حالى دچار شود .
همچنين سخن امام صادق عليه السلام :إنَّ الحُرَّ حُرُّ عَلى جَميعِ أحوالِهِ إنْ نابَتهُ نائِبَةٌ صَبَرَلَها و إن تَداكَّت عَلَيهِ المَصائِبُ لَم تَكسِرهُ؛ (5)
آزاده در همه احوال آزاده است . اگر ناخوشايندى به او برسد بر آن مى شكيبد و اگر مصيبتها بر او فرو ريزد ، او را درهم نمى شكند .
توضيح : «از اسب افتادن كنايه از معزول شدن يا به ذلّت افتادن بعد از عزّت است» (6) . «منظور اين است كه هر چند دچار گرفتارى يا فقر و پريشانى هستيم، و ليكن بزرگى و نجابت و... ما ، برجا است» . (7)
.
ص: 51
65 . از بدى دور بودن سَرِ همه نيكويى ها است . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلتَّقوى رَأسُ الحَسَناتِ؛ (2)
پارسايى سرآمدِ خوبيها است.
66 . از بركت پيرانْ جهان آباد است. (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلبَرَكَةُ مَعَ أكابِرِكُم؛ (4)
بركت با پيران شما است.
67 . از پهلوى چپ برخاستن . (5)برگرفته از كراهت خوابيدن به پهلوى چپ كه در سخن امام على عليه السلام درباره انواع دراز كشيدن هنگام خواب آمده است :اَلنَّومُ عَلى أربَعَةِ أصنافٍ : ... وَالمُلوكُ وأبناؤُها عَلى شِمالِها لِيَستَمِرؤُوا ما يَأكُلونَ؛ (6)
خوابيدن چهار گونه است : ... و پادشاهان و فرزندانشان بر پهلوى چپ مى خوابند تا آنچه را خورده اند گوارا يابند .
و نيز در سخن امام باقر عليه السلام آمده است:
.
ص: 52
... و نَومُ الكُفّارِ عَلى يَسارِهِم...؛ (1)
كافران بر پهلوى چپ مى خوابند.
توضيح : «اين مَثَل به كسى كه از آغاز صبح اخلاقِ بد پيشه كند يا كسى كه كارش از هر طرف با دشوارى مواجه شود گفته مى شود» (2) و برداشتى است از خوابيدن بر پهلوى چپ در پى خوردن غذاى زياد و نيز اشاره اى است به آثار زيانبار جسمى و روحى آن .
68 . از ترس گدايى همه عمرش به گدايى است . (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:مَن تَفاقَرَا فتَقَرَ؛ (4)
هر كس تظاهر به درويشى كند ، فقير شود .
همچنين سخن امام على عليه السلام :مَن قَبَضَ يَدَهُ مَخافَةَ الفَقرِ فَقَد تَعَجَّلَ الفَقرَ؛ (5)
هركه از ترس نادارى،از بخشش دست بدارد، به سوى نادارى شتافته است.
69 . از تواضع بزرگوار شوىوز تكبّر ذليل و خوار شوى . (6)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مَن تَواضَعَ للّهِِ رَفَعَهُ اللّهُ ومَن تَكَبَّرَ خَفَضَهُ اللّهُ؛ (7)
.
ص: 53
هركس براى خدا فروتنى كند، خداوند او را برمى افرازد و هر كس تكبّر ورزد ، خوارش مى سازد.
70 . از حيات تو هر نَفَس گامى است . 1برگرفته از سخن امام على عليه السلام :نَفَسُ المَرءِ خُطاهُ إلى أجَلِهِ؛ (1)
نفس كشيدن آدمى ، گامهاى او به سوى مرگ است.
71 . از خدا بترس تا خلق از تو بترسند . (2)نظير سخن امام صادق عليه السلام :مَن خافَ اللّهَ أخافَ اللّهُ مِنهُ كُلَّ شى ءٍ؛ (3)
هر كه از خدا بترسد ، خداوند همه چيز را از او بيمناك مى كند.
72 . از خر شيطان پياده شدن . (4)نظير سخن امام على :جاذِبِ الشَّيطانَ قِيادَكَ؛ (5)
اختيارت را از كف شيطان درآور.
توضيح : «مراد اين است كه از لجاج و عنادى كه كار از آن به وخامت خواهد گراييد
.
ص: 54
دست باز دارند و از تصميم نادرستى كه بر اثر خشم و عصبانيت اتخاذ شده است انصراف حاصل كنند» . (1)
73 . از خود به هرچه كنى راضى مشو تا مردمت دشمن نگيرند . (2) يا : خودپسند خداپسند نيست . (3)نظير سخن امام هادى عليه السلام :مَن رَضِىَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السّاخِطونَ عَلَيهِ؛ (4)
آن كه از خود راضى باشد، ناراضيان از او فراوان شوند.
74 . از دل برود هر آن كه از ديده برفت . (5)نظير شعر منسوب به امام على عليه السلام : يُديمونَ المَوَدَّةَ ما رَأَونيويَبقَى الوُدُّ ما بَقِىَ اللّقاءُ؛ (6)
تا مرا بينند، دوستى بر جاى است . كه تا ديدار پايد دوستى نيز پايد .
75 . از دوزخيان پرس كه اعراف بهشت است. 7برگرفته از جايگاه «اعراف» _ بين بهشت و جهنّم است _ كه عده اى
.
ص: 55
در آن قرار خواهند گرفت. امام صادق عليه السلام در جواب كسى كه پرسيده بود: «اهل اعراف چه كسانى هستند؟» فرمود:قُومٌ اِستَوَت حَسَناتُهُم و سَيِّئاتُهُم فَإن أدخَلَهُم النّارَ فَبِذُنوبِهِم و إن أدخَلَهُم الجَنَّةَ فَبِرَحمَتِهِ؛ (1)
گروهى اند كه حسنات و گناهانشان برابر است؛ اگر خداوند آنان را به دوزخ درآوَرَد ، به كيفر گناهانشان است و اگر به بهشتشان در آوَرَد، از رحمت خويش است.
توضيح: «نعمتى كه به نظر ثروتمندان حقير آيد براى محتاجان، جليل و خطير است. براى شخص مضطرّ و درمانده هر مختصر آسايشى فوز عظيم است. همان طور كه اگر شخص جهنمى را از جهنم به اعراف انتقال دهند مثل اين است كه به بهشتش برده اند». (2) كاربرد مَثَل در جايى است كه كسى نعمتى يا بهره اى را كوچك بشمرد در حالى كه براى شخص ديگر بسيار ارزشمند است.
76 . از قضا سركنگبين (3) صفرا فزودروغن بادام خشكى مى نمود . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :رُبَّما كانَ الدَّواءُ داءً وَ الدّاءُ دَواءً؛ (5)
.
ص: 56
چه بسا دارو بيمارى ، و بيمارىْ دارو باشد.
توضيح : «هنگامى گفته مى شود كه اثر كارى بر خلاف اثر طبيعى و واقعى آن نمودار شود . بر اساس طب قديم ايران ، سركه و مشتقات آن اثرى مفيد در رفع صفرا داشته و هليله، كه معمولاً از شيره بادام ساخته شده است، در رفع يبوستهاى مزاج به كار مى رفته است» . (1)
77 . از كوزه همان برون تراود كه در اوست . (2) يا : كاسه چينى كه صدا مى كندخود صفت خويش ادا مى كند . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :ما أضمَرَ أحدٌ شَيئا إلاّ ظَهَرَ في فَلَتاتِ لِسانِهِ و صَفَحاتِ وَجهِهِ ؛ (4)
هيچ كس چيزى را در دل نهان نكرد مگر آنكه در لغزشهاى زبانش و صفحه رخسارش آشكار گشت .
توضيح : مَثَل به اين معنا است كه «راز پنهان سرانجام روزى آشكار مى شود و نيز هر كسى بالاخره روزى ذات خود را آشكار مى كند» . (5) يا اينكه شخص هرچه را در درون خود پنهان بدارد و بخواهد آن را حفظ كند ، سرانجام با اشاره اى، سخنى يا نشانه اى آن را افشا مى كند.
78 . استخاره به دل است. (6)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:
.
ص: 57
اذا هَمَمتَ بِأمرٍ فاستَخِر رَبَّكَ فِيهِ سَبعَ مَرّاتٍ ثُمَّ انظُر إلَى الَّذي يَسبِقُ إلى قَلبِكَ فَإنَّ الخِيَرَةَ فيه يَعني افعَل ذلِكَ؛ (1)
هرگاه به انجام كارى همّت گماردى ، هفت مرتبه از خدايت طلب خير كن . آنگاه آنچه به قلبت مى رسد بنگر كه خير در آن است . يعنى آن را انجام ده.
79 . استخوان در گلو بودن . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :فَصَبَرتُ وفِى العَينِ قَذى وفِى الحَلقِ شَجا؛ (3)
صبر كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود.
80 . اسراف در خير نيست . (4)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :لاخَيرَ فِى السَّرَفِ ولاسَرَفَ فِى الخَيرِ؛ (5)
هيچ خيرى در اسراف نيست و در هيچ كار خيرى اسراف نيست.
81 . اشهد خود را گفتن. (6)برگرفته از گفتن كلمات شهادت هنگام مرگ و تلقين محتضر به اين كلمات؛ مانند سخن امام صادق عليه السلام :إذا حَضَرتَ المَيِّتَ قَبلَ أن يَموتَ فَلَقِّنهُ شَهادَةَ أن لا إلهَ إلاّ اللّهَ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ و أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ و رَسولُهُ؛ (7)
.
ص: 58
هرگاه بر سر مرده، پيش از آنكه بميرد، حاضر شدى شهادت به يگانگى خدا و بندگى و رسالت محمد را به او تلقين كن.
توضيح: «أشهد را گفتن به معناى مرگ را محرز و مسلّم ديدن، دل به مرگ نهادن و براى مرگ آماده شدن است. هر جايى كه شخص به آخر خط رسيده باشد ، اين مَثَل استفاده مى شود». (1)
82 . اِقرارُ العُقلا على اَنفُسِهم جائز . (2)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إقرارُ العُقَلاءِ عَلى أنفُسِهِم جائِزٌ؛ (3)
اقرار عاقلان به زيان خودشان، نافذ است.
توضيح : اگر شخص عاقلى اقرار كند كه به كسى بدهكار است يا به گناهى اعتراف كند، از او مى پذيرند و قانون بر او اجرا مى شود.
83 . اگر اميد نبود، مادرى به بچه اش شير نمى داد .نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :لَولاَ الأمَلُ ما رَضَعَت والِدَةٌ وَلَدَها؛ (4)
اگر اميد نبود، هيچ مادرى نوزادش را شير نمى داد.
84 . اگر بابا بيل زنى ، باغچه خودت را بيل بزن . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 59
كُن وَصيَّ نَفسِكَ؛ (1)
وصىّ خويش باش.
توضيح : مراد اين است كه اگر اهل كار هستى و انجام دادن ادّعايت از تو بر مى آيد از خودت شروع كن و در مورد خود اين كار را انجام بده . مَثَل اگر نى زنى چرا بابات از حصبه مرد (2) و نيز مَثَل اگر جرّاحى، اول روده خودت را جا بگذار (3) از همين باب است .
85 . اگر ديده نبيند دل نخواهد . (4) يا : چشم مى بيند ، دل مى خواهد . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلقَلبُ مُصحَفُ البَصَرِ؛ (6)
دل ، دفتر ديده است.
توضيح : «آن كه دل را از تعلق بر چيزى آزاد مى خواهد ، بايد ديده از آن فرو بندد؛ چه خواستن دل نتيجه ديدن چشم است» . (7)
86 . اگر ز باغ رعيت مَلِك خورد سيبىبرآورند غلامان او درخت از بيخ . (8)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِم أشبَهُ مِنهُم بِآبائِهِم؛ (9)
.
ص: 60
مردم به حاكمان خود شبيه ترند تا به پدرانشان.
توضيح : «مردم، مقلّد برجستگان قومند و چون در كنش ايشان اندك انحرافى ببينند به تمامى منحرف مى شوند» . (1) اين مَثَل مانند مَثَل الناسُ على دينِ مُلوكِهِ (2) است .
87 . اگر سخن (گفتن) سيم است ، خاموشى زر است . (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلسُّكوتُ ذَهَبٌ وَالكَلامُ فِضَّةٌ؛ (4)
سكوت طلا و سخن گفتن نقره است.
88 . اگر شريك خوب بود ، خدا هم شريك داشت (مى گرفت) . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلشِّركَةُ فِي المُلكِ تُوَدِّي إلَى الاِضطِرابِ؛ (6)
شراكت در فرمانروايى به تشويش مى انجامد .
توضيح : «در نشان دادن بدى شريك ، كه يكى از معايبش را عدم پيشرفت مى دانند ، گفته مى شود» . (7) و گاهى در ردّ پيشنهاد مشاركت به اين عبارت توسل مى جويند ؛ «زيرا كارى كه عده اى با آراى مختلف در آن ذى نفع باشند ، سرانجام نمى يابد» . (8) مَثَل ديگ شراكت به جوش نمى آيد (9) نيز به
.
ص: 61
همين معنا است .
89 . الاعمالُ بِالنيّات . (1)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:إنَّمَا الأعمالُ بِالنِّياتِ؛ (2)
اعمال در گرو نيّتها است .
توضيح: مَثَل در جايى به كار مى رود كه سخن از چگونگى عمل و نيّت اشخاص باشد و مقصود اين است كه تحقق هر عمل، و مفيد و خوب و يا بد بودن آن بسته به نيّت است .
90 . الانسان عبيد الإحسان . (3)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :اَلإنسانُ عَبدُ الإحسانِ؛ (4)
آدمى بنده احسان است.
همچنين سخن امام على عليه السلام :أحسِن إلى مَن شِئتَ تَكُن أميرَهُ؛ (5)
به هر كه خواهى نيكى كن تا اميرش باشى.
91 . الحسود لايسود . (6)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 62
اَلحَسودُ لايَسودُ؛ (1)
حسود سَرورى نمى يابد.
توضيح: در محاورات عاميانه، اين جمله به حسودان گفته مى شود و بدين معنا است كه حسود سودى از حسادت خود نمى برد. اما اين برداشت نادرست است و معناى جمله همان ترجمه حديث است.
92 . اللّه جميل و يُحبّ الجمال . (2)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :إنّ اللّهَ جَميلٌ يُحِبُّ الجَمالَ؛ (3)
خدا زيبا است؛ زيبايى را دوست دارد.
93 . النّظافةُ منَ الايمان . (4)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:اَلنَّظافَةُ مِنَ الإيمانِ؛ (5)
پاكيزگى ، بخشى از ايمان است.
94 . اُمّ الخبائث بودن. (6)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلخَمرُ اُمُّ الخَبائِثِ فَمَن شَرِبَها لَم تُقبَل صَلاتُهُ أربَعينَ يَوما؛ (7)
خمر ريشه پليديها است ؛ هر كه خمر بنوشد نمازش چهل روز
.
ص: 63
پذيرفته نيست.
توضيح: چون باده نوشى موجب انجام دادن بسيارى از گناهان مى شود ، آن را «امّ الخبائث» ، يعنى مادر همه پليديها ، نام داده اند. كسى را كه بديهاى بسيار در او جمع شده باشد، امّ الخبائث مى خوانند.
95 . امروز توانى و ندانى ، فردا كه بدانى نتوانى . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :إضاعَةُ الفُرصَةِ غُصَّةٌ؛ (2)
از دست دادن فرصت ، اندوهبار است.
96 . اميد كسى را نا اميد نكن .نظير سخن امام على عليه السلام :مَن رَجاكَ فَلا تُخَيِّبْ أمَلَهُ؛ (3)
هر كه به تو اميد داشت اميدش را نا اميد نكن.
97 . اندرون از طعام خالى دارتا در آن نور معرفت بينى . (4)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مَن قَلَّ طُعمُهُ صَحَّ بَدَنُهُ وَصفا قَلبُهُ؛ (5)
كسى كه غذايش كم شود ، بدنش سالم و دلش با صفا مى شود .
.
ص: 64
98 . إن شاءاللّه گربه است. (1)برگرفته از اصالت برائت كه يكى از اصول چهارگانه عمليّه است و در هنگام شكّ به كار مى رود ، و آن هنگامى است كه مورد شك، حالت سابقى ندارد و احتياط در آن ممكن نيست . اين برداشت از روايات برگرفته شده است؛ مانند سخن امام صادق عليه السلام :كُلُّ شَى ءٍ نَظِيفٌ حَتّى تَعلَمَ أنَّهُ قَذِرٌ؛ (2)
همه چيز پاك است تا اينكه بدانى نجس است.
توضيح: داستانِ مَثَل چنين است: «مؤمنى سحرگاه به مسجد مى رفت . در راه قبايش به سگى باران خورده ساييد ، خواست به خانه برگردد و جامه تعويض كند. كاهلى بر او غلبه يافت ، چشم بر هم نهاد و گفت: إن شاءاللّه گربه است!» (3) هرگاه بى اعتنايى شخصى را در رعايت مسئله اى شرعى ببينند و بخواهند تذكر دهند كه با توجه به آگاهيش به اشكال شرعىِ كار ، به آن عمل نمى شود، اين مَثَل را به كار مى برند .
99 . انگشتر سليمان (سليمانى) داشتن . (4)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در دعا:... وبِأسمائِكَ المَنقوشاتِ عَلى خاتَمِ سُلَيمانَ بنِ داوودَ عليه السلام الَّتي مَلِكَ بِهَا الجِنَّ والإنسَ وَالشَّياطِينَ؛ (5)
... و به نامهاى نقش بسته بر انگشتر سليمان بن داوود كه به وسيله آن بر جنيان و انسانها و شيطانها پادشاهى يافت .
توضيح: حضرت سليمان عليه السلام انگشترى داشت كه اين جمله بر آن نقش بسته بود
.
ص: 65
«سُبحانَ مَن ألجَمَ الجِنَّ بِكَلَماتِهِ ؛ يعنى : منزّه است كسى كه با سخنانش جنيّان را به فرمان خود دارد» (1) . همان طور كه در ترجمه حديث آمده است با اين انگشتر قدرت ويژه اى در اختيار ايشان بود . انگشتر سليمانى داشتن «كنايه از وسايلى است كه با در اختيار داشتن آنها بتوان در هر كارى پيروز شد و از هر مانعى با موفقيت گذشت» . (2)
100 . اوّل الأوّلينت كه اين باشد واى به آخرُ الآخرينت. (3)تلميحى برگرفته از نامهاى الهى كه در ادعيه آمده است؛ مانند سخن امام على عليه السلام در دعاى كميل :يا نورُ يا قُدّوسُ يا أوَّلَ الأوَّلينَ و يا آخِرَ الآخِرينَ؛ (4)
اى نور ، اى پاك ، اى اول همه اولها و اى آخر همه آخرها.
توضيح: درباره داستان مَثَل گفته اند: «شخصى از ايوان خانه، به آواز بلند، همّت خواست كه «يا اوّل الأوّلين» و سطلى سنگين از كثافات را به گذرگاه ريخت. كثافات بر سراپاى عابرى كه بى خيال از كوچه مى گذشت فرو ريخت. سر برداشت و گفت: اى ناتميز! تو كه اوّل الأولينت اين است، آخر الآخرينت چه خواهد بود». (5) كاربرد مَثَل در جايى است كه شخص با ادّعاى احتياط و اعتماد در مسائل شرعى و ذكر و ياد حق ، عملى را نادرست انجام دهد.
101 . اوّل انديشه وانگهى گفتار . 6 يا : حرفت را بفهم و بزن . (6)
.
ص: 66
برگرفته از سخن امام على عليه السلام :فَكِّر ثُمَّ تَكَلَّم؛ (1)
بينديش سپس سخن بگو.
توضيح : اين مثل معمولاً ، به عنوان تذكر ، وقتى كه حرف نادرست يا سخنى به شيوه نادرست بيان شود به كار مى رود . گاهى نيز از تعليمات بزرگترها به كوچكترها است كه قبل از بيان حرف، چند مرتبه آن را مزه مزه كرده اگر خوب بود بگويند. و به معناى سنجيده سخن گفتن و آزمايش آن قبل از گويش است؛ چنانكه غذا را پيش از خوردن مى چشند تا چگونگى اش را معلوم كنند يا اينكه آشپز پيش از عرضه غذا آن را با مزه كردن مى سنجد. (2)
102 . اوّلِ دشت (3) است؛ بسم اللّه الرحمن الرحيم . (4)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لَم يُذكَر فيهِ بِسمِ اللّهِ فَهُوَ أبتَرُ؛ (5)
هر كار مهمّى كه در آن «بسم اللّه » گفته نشود به انجام نمى رسد .
توضيح : مَثَل حاضر «عبارتى است كه دكانداران و سوداگران، صبح در نخستين فروش يا معامله خود پس از گرفتن پول از مشترى بر زبان مى رانند» . (6) اين جمله در موارد مختلف ، از جمله در بحث با كسى كه منظور گوينده را درنمى يابد و بايد از نو برايش توضيح داد ، گفته مى شود . يا «اينكه در
.
ص: 67
ابتداى كارى مانعى پيدا شود» . (1)
103 . اوّل سلام بعدا (آنگه) كلام . (2)نظير سخن امام حسين عليه السلام :اَلسَّلامُ قَبلَ الكَلامِ؛ (3)
سلام كردن پيش از سخن گفتن است.
همچنين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:مَن بَدَأ بِالكَلامِ قَبلَ السَّلامِ فَلا تُجِيبُوهُ؛ (4)
هر كس پيش از سلام كردن آغاز به سخن كرد ، جوابش را ندهيد.
104 . «اوّل ما خلق اللّه »اش عيب دارد . (5)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ العَقلُ؛ (6)
نخستين چيزى كه خداوند آفريد عقل است.
105 . اوّل همسفر بعد سفر . (7)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلرَّفيقَ ثُمَّ الطَّريقَ؛ (8)
نخست همراه، سپس راه.
.
ص: 68
106 . اى بسا آرزو كه خاك شده. (1)نظير سخن امام على عليه السلام :رُبَّ آمِلٍ خائِبٌ؛ (2)
بسا آرزومندى كه ناكام ماند.
107 . اى كه دستت مى رسد كارى بكن پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :إنَّ اليَومَ عَمَلٌ و لا حِسابٌ و غَدا حِسابٌ و لا عَمَلٌ؛ (4)
امروز روز عمل است نه حساب، و فردا روز حساب است نه عمل.
108 . اين رشته سر دراز دارد . 5نظير سخن امام على عليه السلام :اَلحَديثُ طَويلٌ وَالكَلامُ كَثيرٌ؛ (5)
داستان دراز است و سخن بسيار.
توضيح : مَثَل در جايى به كار مى رود كه پايان نپذيرفتن كارى يا غائله اى را گوشزد كنند و بدين معنا است كه اين كار با اين شرايط به درازا خواهد كشيد . (6)
.
ص: 69
«ب _ ت»109 . با آب طلا بايد نوشت . (1)نظير سخن امام صادق عليه السلام :نَفَسُ المَهمُومِ لِظُلمِنا تَسبيحٌ وهَمُّهُ لَنا عِبادَةُ وكِتمانُ سِرِّنا جِهادٌ في سَبيلِ اللّهِ ثُمَّ قالَ أبو عَبداللّهِ عليه السلام : يَجِبُ أن يُكتَبَ هذَا الحَديثُ بِالذَّهَبِ؛ (2)
نفس كشيدن شخصى كه غمگينِ مظلوميت ما است تسبيح و غمگسارى اش براى ما ، عبادت و پنهان داشتن راز ما جهاد در راه خدا است . آنگاه امام صادق عليه السلام فرمود : اين سخن بايد با طلا نوشته شود .
توضيح : مراد اين است كه «اين سخن پندى سخت گرانبها است كه نصب العين بايد داشت» (3) و سخن گرانسنگ را بايد با فلز گران و ارزشمند نگاشت .
110 . با آل على هركه درافتاد ورافتاد. (4)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن أبدى صَفحَتَهُ لِلحَقِّ هَلَكَ؛ (5)
هركه با حق بستيزد، هلاك مى شود.
.
ص: 70
توضيح: «مراد اين است كه هركه با اهل حق بستيزد ، خود را خوار مى كند». (1) «اين مَثَل تحريفى است از اين بيت حافظ: بس تجربه كرديم در اين دير مكافاتبا دُردكشان هر كه درافتاد ور افتاد كه به جاى كلمه دُردكشان ، آل على قرار داده اند». (2)
111 . با تن ها (جمع) باش و تنها باش! (3)نظير سخن امام على عليه السلام :خالِطُوا النّاسَ بِأبدانِكُم وَزايِلُوهُم بِقُلوبِكُم و أعمالِكُم؛ (4)
با بدنهايتان در ميان مردم و با قلبهايتان و كردارتان از آنها جدا باشيد.
توضيح : «در ستايش تنهايى و كناره جويى از خلق مى گويند . تنهاى اول به معناى بدنها و تنهاى دوم به معناى انفراد است» . (5)
112 . با توكّل زانوى اشتر ببند . 6برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إعقِلْها وتَوَكَّل؛ (6)
پايش را ببند و توكل كن.
.
ص: 71
توضيح : از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود : «شخصى نزد پيامبر صلى الله عليه و آلهآمد و عرض كرد : شترم را رها كنم و توكل كنم يا زانويش را ببندم و توكل كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : آن را ببند و توكل كن . (1) مراد اين است كه نبايد با توكل دست از كار و تلاش برداشت و بايد از وسيله ها نيز استفاده كرد و در رسيدن به هدف ، همراه با استفاده از وسايل ، به خدا توكل كرد .
113 . با خدا باش ، پادشاهى كن . 2نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:مَن كانَ مَعَ اللّهِ كانَ اللّهُ مَعَهُ؛ (2)
هر كس با خدا باشد ، خدا با او است.
همچنين سخن معصوم عليه السلام :مَن كانَ لِلّهِ كانَ اللّهُ لَهُ؛ (3)
هر كس براى خداى باشد ، خدا هم براى او است.
114 . بادآورده را باد مى بَرَد . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 72
مَن يَكتَسِب مالاً مِن غَيرِ حِلِّهِ يَصرِفُهُ في غَيرِ حَقِّهِ؛ (1)
هركه از راه حرام مالى به دست آورد ، آن را در راه ناحق خرج مى كند .
همچنين سخن امام صادق عليه السلام :مَن جَمَعَ مالاً مِن مهاوِشَ أذهَبَهُ اللّهُ في نَهابِرَ؛ (2)
هر كه از راه ناروا مالى به دست آورد ، خداوند آن را به نابودى مى كشاند .
توضيح : مراد اين است كه «هر چه بى زحمت و كوشش يا از راه غير صحيح و نامشروع به دست آيد ، بى ارج و بها است و همان گونه از كف خواهد رفت . «بادآور» يا «باد آورد» را نام گنجى از گنجهاى هفتگانه خسرو پرويز نوشته اند . گويند اين گنج عظيم، نخبه جواهرات بازرگانان و مالداران شهر بندرِ اسكندريه بود كه، براى دورماندن از صدمات احتمالى جنگ، به يك كشتى بار كرده بودند ، و نيز گفته اند دارايىِ روميان بود كه به فرمان قيصر «فوكاس» به كاروانى از كشتيها نهاده بودند تا در صورت فتح به دست ايرانيان، براى انتقال به روم آماده باشد ، اما تغيير ناگهانى جهتِ باد ، آن خزائن عظيم را بى هيچ كوششى به دامن ايرانيان افكند كه به تيسفون فرستادند و «گنج بادآور» خواندند كه بعدها مورد دستبردى عظيم قرار گرفت و نخبه جواهرات آن به يغما رفت . ظريفان گفتند : «باد آورده را باد برد» و اين جمله تبديل به مَثَل شد . مَثَل آب آورده را آب مى برد نيز در همين معنا به كار مى رود» . (3)
115 . با درد بساز تا به درمان برسى . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 73
إمشِ بِدائِكَ ما مَشى بِكَ؛ (1)
با درد خود بساز چندان كه با تو بسازد.
116 . بارِ درخت تنبلى، فقر (گرسنگى) است. (2)نظير سخن امام باقر عليه السلام :اَلكَسَلُ يُضِرُّ بِالدِّينِ وَالدُّنيا؛ (3)
كاهلى به دين و دنيا زيان مى رساند.
117 . بار سبك زود به منزل مى رسد. (4)نظير سخن امام على عليه السلام :تَخَفَّفُوا تَلحَقُوا؛ (5)
سبكبار باشيد تا به مقصد برسيد.
118 . با سيلى، صورت خود را سرخ نگه داشتن . (6)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلعِفافُ زينَةُ الفَقرِ؛ (7)
عفّت نفس ، زينت فقر است.
توضيح : حفظ عزت و عفت در هنگام فقر منظور اين مَثَل است . چه بسيارند كسانى كه در حال سخت نادارى ، دست نياز به سوى ديگران دراز
.
ص: 74
نمى كنند وصورت خويش را با سيلى سرخ نگه مى دارند كه وانمود كنند مشكلى ندارند . فقيران در زمان گذشته ، كه روابط ميان اهل محل و همسايگان بيشتر از حال بود ، براى حفظ آبروى خود كارهايى انجام مى دادند كه همسايگان از فقر آنها آگاه نشوند؛ از جمله اينكه در خانه آتش روشن مى كردند تا از خانه شان دود بلند شود، به اين معنا كه مشغول پختن غذا هستند، يا سبيل خود را با دنبه چرب مى كردند كه بگويند هميشه پلو مى خورند ، و يا زباله ديگران را بر در خانه خود مى نهادند و ... . (1)
119 . با شيطان تخم كاشتن . (2)برگرفته از رواياتى است درباره شراكت شيطان در كارهايى كه رنگ خدايى ندارد؛ مانند سخن امام صادق عليه السلام :إذا أتى أحَدُكُم أهلَهُ فَلَم يَذكُرِ اللّهَ عِندَ الجِماعِ وكانَ مِنهُ وَلَدٌ كانَ شِركَ الشَّيطانِ؛ (3)
هرگاه يكى از شما با همسرش نزديكى كند و خدا را ياد نكند و فرزندى از او به وجود آيد ، شيطان در آن شريك است .
توضيح : به معناى شريك شدن در كارى با خبيث و شرير است و هرگاه چنين اتفاقى افتد مى گويند: فلانى با شيطان تخم كاشته است . (4)
120 . با گرانان به از گرانى نيست . 5 يا : با متكبّران تكبّر كردن بهتر از تواضع است .
.
ص: 75
نظير سخن امام على عليه السلام :اَلتَّكَبُرُ عَلَى المُتَكَبِّرِ هُوَ التَّواضُعُ بِعَينِهِ؛ (1)
بزرگ منشى در برخورد با خودبزرگ بين ، همان فروتنى است.
121 . بالاى سر كسى (يا چيزى) عديله خواندن . (2)برگرفته از خواندن دعاى عديله هنگام احتضار ؛ مانند سخن امام صادق عليه السلام :اَللّهُمَّ إنّي أعُوذُ بِكَ مِنَ العَديلَةِ عِندَ المَوتِ؛ (3)
خدايا! به تو پناه مى برم از بازگشت [از حق] در هنگام مرگ .
توضيح : «عديله عند الموت» يعنى عدول كردن از حق به باطل در وقت مردن . دعايى به اين نام نيز در كتابهاى دعا وارد شده است؛ مانند آنچه در مفاتيح الجنان آمده است . مرحوم شيخ عباس قمى مى گويد : «خواندن دعاى شريفه عديله و استحضار معناى آن در خاطر براى سلامت جستن از خطر عديله عند الموت نافع است» (4) . «عديله را بيشتر بر بالين محتضر خوانند و مَثَل را در حالى كه كسى خود را ساعتى دراز بى هيچ عملى به مشاهده بيهوده كسى يا چيزى مشغول كند ، مى گويند» . (5)
122 . با هر دست كه بدهى از آن دست پس مى گيرى . (6)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 76
كَما تُعينُ تُعانُ؛ (1)
آن گونه كه يارى مى كنى يارى مى شوى.
123 . با يك دست نمى توان دو هندوانه برداشت . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن أومَأَ إلى مُتَفاوِتٍ خَذَلَتهُ الحِيَلُ؛ (3)
هر كه به كارهاى گوناگون بپردازد ، به چه كنم چه كنم دچار شود .
توضيح : «مَثَل اشاره به عيبِ قبول دو يا چند كار مختلف با هم دارد . همان طور كه برداشتن دو هندوانه ، هم موجب افتادن هر دوى آنها يا يكى از آن دو مى شود، انجام دو يا چند كار با هم نيز به سرانجام درست نمى رسد» . (4)
124 . بترس از كسى كه از خدا نمى ترسد. (5)نظير سخن امام على عليه السلام :إحذَروا السَّفِلَةَ فَإنَّ السَّفِلَةَ مَنْ لا يَخافُ اللّهَ عَزَّوجَلَّ؛ (6)
از فرومايه بيمناك باشيد، كه فرومايه كسى است كه از خدا نمى هراسد.
125 . بچّه ، انتقام پدر و مادر است. (7)نظير سخن امام صادق عليه السلام :
.
ص: 77
بَرّوا آباءَكُم يَبَرّكُم أبناؤُكُم؛ (1)
به پدرانتان نيكى كنيد تا فرزندانتان به شما نيكى كنند.
توضيح: «رفتارى كه شخص با پدر و مادر خود داشته، فرزند او نيز همان رفتار را با خود او خواهد داشت». (2)
126 . بچّه كه بچّگى نداشته باشد بچّه نيست . (3)نظير سخن امام كاظم عليه السلام :تُستَحَبُّ عَرامَةُ الصَّبِيِّ في صِغَرِهِ لِيَكونَ حَليما في كِبَرهِ؛ (4)
پسنديده است كه فرزند در كودكى بازى و جست و خيز كند تا در بزرگسالى بردبار باشد.
127 . بخيل خزانه دار وارثين خود است.برگرفته از سخن امام على عليه السلام :اَلبَخيلُ خازِنٌ لِوَرَثَتِهِ؛ (5)
بخيل براى وارثان خود مى اندوزد.
همچنين سخن امام على عليه السلام :اَلبَخيلُ يَبخَلُ عَلى نَفسِهِ بِاليَسيرِ مِن دُنياهُ و يَسمَحُ لِوُرّاثِهِ بِكُلِّها؛ (6)
بخيل براى خود به اندكى از دنيا بخل مى ورزد، و همه آن را به وارثان خود مى بخشد.
.
ص: 78
128 . بدان را بدى سهل باشد جزااگر مردى أحسن إلى من أساء . (1) يا : جواب بدى خوبى است.برگرفته از سخن امام على عليه السلام :أحسِن إلى مَن أساءَ إلَيكَ؛ (2)
به كسى كه به تو بدى كرده است، نيكى كن.
129 . بدان كَت (3) داد ايزد باش خرسند . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :إنَّ أهنَأَ النّاسِ عَيشاً مَن كانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضِياً؛ (5)
گواراترين زندگانى را كسى دارد كه به آنچه خداوند نصيبش كرده ، راضى باشد.
130 . بد (حرف) خودت را كجا شنيدى؟ آنجا كه بد (حرف) مردم را شنيدم . (6)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن نَقَلَ إلَيكَ نَقَلَ عنكَ؛ (7)
هر كه [ سخن ديگران را] پيش تو آوَرَد، [ سخن تو را ] براى ديگران مى بَرَد.
.
ص: 79
131 . بدخوى در دست خوىِ بد خود اسير است . (1)نظير سخن امام صادق عليه السلام :مَن ساءَ خُلُقُهُ فَقَد عَذَّبَ نَفسَهُ؛ (2)
هركس بداخلاق باشد ، خود را عذاب مى دهد.
132 . بد مكن كه بد افتى ، چَهْ مَكَن كه خود افتى . (3) يا : چاه مكن بهر كسى ، اوّل خودت دوم كسى . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن حَفَرَ بِئراً لِأخيهِ وَقَعَ فِيها؛ (5)
هركه براى برادرش چاهى بكند ، خود در آن مى افتد.
توضيح : «چاه كندن كنايه از حيله و تزوير براى آزار و اضرار ديگران است. هر كس كه دام حيله براى آزار ديگران بگستراند ، اوّل خود در آن دام مى افتد» . (6)
133 . بد، همه را بد مى خواهد.نظير سخن امام على عليه السلام :ذَوُوا العُيوبِ يُحِبُّونَ إشاعَةَ مَعايِبِ النّاسِ يَتَّسِعَ لَهُمُ العُذرُ في مَعايِبِهِم؛ (7)
عيبناكان دوست دارند عيبهاى مردم گسترش يابد تا مجال عذرخواهى از عيبهايشان براى آنان فراخ شود.
.
ص: 80
134 . براى نادان چيزى بهتر از سكوت نيست .نظير سخن امام على عليه السلام :صَمتُ الجاهِلِ سِترُهُ؛ (1)
سكوت نادان، پوشش او است.
135 . براى كسى بمير كه برايت تب كند. (2)نظير سخن امام على عليه السلام :لا تَبذُلَنَّ وُدَّكَ إذا لَم تَجِد مَوضعا؛ (3)
هرگاه دوستى اهل نمى يابى ، خوان دوستى خود را براى كسى نگستران .
136 . بر در بسته چو بنشينى بسى عاقبت بگشايد آن در را كسى . 4نظير سخن امام على عليه السلام :مَنِ استَدامَ قَرعَ البابِ و لَجَّ وَلَجَ؛ (4)
هركس پيوسته درى را بكوبد و پافشارى كند ، به درون راه يابد ] و در به رويش گشوده شود].
.
ص: 81
137 . بزرگى بايدت بخشندگى كن . 1نظير سخن امام على عليه السلام :سادَةُ النّاسِ فِى الدُّنيا الأسخِياءُ؛ (1)
بخشندگان، در دنيا سروران مردم اند.
138 . بزرگى به خدا مى برازد و بس . (2)نظير سخن امام باقر عليه السلام :الكِبرُ رِداءُ اللّهِ؛ (3)
بزرگى ، رداى [برازنده] خداوند است.
توضيح : اين مَثَل «در برابر كسى كه مى كوشد ديگران را به دلايل مادى به محترم شمردن خود وادار كند گفته مى شود و نيز در جواب كسى كه از عظمت چيزى طبيعى به شگفت آمده باشد» . (4)
139 . بس سَر كه بريده زبان است . 6نظير سخن امام على عليه السلام :كَم مِن إنسانٍ أهلَكَهُ لِسانٌ؛ (5)
.
ص: 82
چه بسيار انسانهايى كه زبان هلاكشان كرد.
140 . بِشَرطِها و شُروطِها . (1)برگرفته از سخن امام رضا عليه السلام از اجدادش از قول خداوند:«لا إلهَ إلاّ اللّهُ حِصني فَمَن دَخَلَ حِصني أمِنَ مِن عَذابي»....بِشُروطِها و أنَا مِن شُروطِها؛ (2)
لا إله الاّ اللّه دژ من است و هر كس در دژ من درآيد، از عذابم ايمنى يابد... به شرطهايش و من از جمله شرطهاى آنم.
توضيح: اين جمله، كه به صورت عربى آن به كار مى رود، به معناى پذيرش مشروط امرى است و در جواب كسى كه چيزى از كسى بخواهد گفته مى شود؛ به اين معنا كه انجام دادن اين كار شروطى دارد كه در صورت فراهم آمدن آن شروط ، كار سامان مى يابد .
141 . بلا نديده دعا را شروع بايد كرد . (3)نظير سخن امام صادق عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يُستَجابَ لَهُ فِى البَلاءِ فَليُكثِرِ الدُّعاءَ فِى الرَّخاءِ؛ (4)
هركه خوش دارد در هنگام بلا دعايش مستجاب شود ، بايد در وقت گشايش ، زياد دعا كند.
.
ص: 83
142 . بلايى ز دوزخ ، سفر كردن است . 1برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلسَّفَرُ قِطعَةٌ مِنَ العَذابِ؛ (1)
سفر ، بخشى از عذاب است.
توضيح : سفر ، على رغم فوايد بسيار مانند سلامتى و فراهم آوردن تجربه ، سختيهايى نيز دارد . اين مشكلات منشأ پيدايش مَثَلهايى مانند هيچ جا خانه آدم نمى شود و مَثَل مورد اشاره شده است .
143 . بنگر چه مى گويد ، منگر كه مى گويد . (2)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :لاتَنظُر إلى مَن قالَ وَانظُر إلى ما قالَ؛ (3)
به گوينده سخن منگر ، بلكه ببين چه مى گويد.
144 . بنى آدم اعضاى يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند . (4)نظير سخن امام صادق عليه السلام :مَثَلُ المُؤمِنونَ في تَبارِّهِم وتَعاطُفِهِم كَمَثَلِ الجَسَدِ إذَا اشتَكى تَداعى لَهُ سائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَالحُمّى؛ (5)
.
ص: 84
مؤمنان در نيكوكارى و مهربانى به يكديگر چونان يك پيكرند كه هرگاه [عضوى از آن] به درد آيد ، ديگر اعضا، با بى خوابى و تب، با آن همدردى مى كنند.
145 . به دانش بُوَد بى گمان زنده ، مَرد . 1نظير سخن امام على عليه السلام :بِالعِلمِ تَكونُ الحَياةُ؛ (1)
زندگى، با دانش به دست مى آيد.
146 . به دست آهن تفته (2) كردن خميربه از دست بر سينه پيش امير . (3)نظير سخن خداوند در حديث قدسى :إنّي وَضَعتُ العِزَّ في طاعَتي وهُم يَطلُبونَهُ في خِدمَةِ السُّلطانِ فَلا يَجِدونَهُ؛ (4)
من عزّت را در اطاعت از خود قرار دادم و مردم آن را در خدمت كردن به حاكمان مى جويند كه آن را نمى يابند.
توضيح : حكايت اين مَثَل در گلستان سعدى چنين است : «دو برادر يكى خدمت سلطان كردى و ديگرى به زور بازو نان خوردى . بارى اين توانگر گفت درويش را كه : «چرا خدمت نكنى تا از مشقّت كار كردن برهى؟»
.
ص: 85
گفت : «تو چرا كار نكنى تا از مذلّت خدمت رهايى يابى كه خردمندان گفته اند : نان خود خوردن و نشستنْ بِهْ كه كمر شمشير زرّين به خدمت بستن» . (1)
147 . به ديدار مردم شدن عيب نيستوليكن نه چندان كه گويند : «بس!» . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :كَثرَةُ الزِّيارَةِ تُورِثُ المَلالَةَ؛ (3)
بسيارى ديدار ، ملالت آور است.
148 . بهشت را به بها دهند نه به بهانه .نظير سخن امام على عليه السلام :طَلَبُ الجَنَّةِ بِلا عَمَلٍ حُمقٌ؛ (4)
بى عمل بهشت خواستن ، حماقت است.
149 . بهشت را نديده خريدن .نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :طُوبى لِمَن تَرَكَ شَهوَةً حاضِرَةً لِمَوعُودٍ لَم يَرَهُ؛ (5)
خوشا آنكه شهوتى آماده را به خاطر وعده اى نديده ترك گويد!
.
ص: 86
150 . به كُشتى پديد آيد از مرد ، مرد . 1 يا : خوش بود گر محك تجربه آيد به ميانتا سيه روى شود هر كه در او غش باشد! (1)نظير سخن امام على عليه السلام :عِندَ الاِمتِحانِ يُكرَمُ الرَّجُلُ أو يُهانُ؛ (2)
هنگام آزمون است كه مردْ تكريم يا خوار مى شود.
151 . به گرسنگى مردن بِهْ كه نان فرومايگان خوردن! (3)نظير سخن امام على عليه السلام :فَوتُ الحاجَةِ خَيرٌ مِن طَلَبِها مِن غَيرِ أهلِها؛ (4)
كامروا نشدن بهتر از حاجت خواهى از نااهل است .
152 . به ناآزموده مده دل نخستكه لنگ ايستاده نمايد درست . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :قَدِّمِ الاِختِبارَ فِى اتِّخاذِ الإخوانِ ؛ اَلاِختِبارُ مِعيارٌ يُفرَّقُ بَينَ الأخيارِ وَالأشرارِ؛ (6)
در انتخاب دوست، آزمايش را مقدم دار . آزمون، معيارى است كه ميان خوبان و بدان ، فرق نهد .
.
ص: 87
153 . به نامِ نيك مردن بِهْ كه به ننگ زيستن . (1)برگرفته از سخن امام حسين عليه السلام :فَإنّي لاأرَى المَوتَ إلاّ سَعادَةً وَالحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلاّ بَرَماً؛ (2)
من مرگ را جز سعادت ، و زندگى با ستمگران را جز ملامت نمى دانم.
154 . به نزد من آن كس نكوخواه تو استكه گويد : فلان خار در راه تو است . (3)نظير سخن امام صادق عليه السلام :أحَبُّ إخواني إلَىَّ مَن أهدى إلىَّ عُيوبي؛ (4)
بهترينِ دوستانم كسى است كه عيبهايم را به من هديه كند.
155 . به نيكى كن غريب مُرده را ياد! 5 يا : پشت سر مرده بد نگوييد(نبايد گفت)! (5)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :لاتَقُولوا في أمواتِكُم إلاّ خَيرا؛ (6)
درباره مردگانتان جز سخن نيك نگوييد.
توضيح : مَثَل حاضر گاهى ، به دلالتِ لفظى جمله ، زمانى به كار مى رود كه پشت سركسى كه از دنيا رفته است بد بگويند و گاهى ، به كنايه يا شوخى ، زمانى گفته مى شود كه از كسى بدگويى شود و شنونده بدگويى ، او را سزاوار بد
.
ص: 88
گفتن نمى داند و مرده به حساب مى آورد ، و يا مى خواهد بدگوى را از كارش باز دارد .
156 . به هر كجا كه درآمد يقين ، گمان برخاست . (1)نظير سخن امام صادق عليه السلام :يُنقَضُ الشَّكُّ بِاليَقينِ؛ (2)
شك با يقين از بين مى رود.
157 . بى دردى خودش درد است.نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:كَفى بِالسَّلامَةِ داءً؛ (3)
سلامتى دردمندى را بس است .
توضيح : انسان ، بى گرفتارى و درد ، به غفلت دچار مى شود و خدا را فراموش مى كند . گاهى دردى جسمى يا روحى انسان را بيدار مى كند و از خواب غفلت مى رهاند .
158 . بيگانه اگر وفا كند، خويش من است . 4نظير سخن امام على عليه السلام :رُبَّ بَعيدٍ أقرَبُ مِن قَريبٍ ورُبَّ قَريبٍ أبعَدُ مِن بَعيدٍ؛ (4)
.
ص: 89
بسا دورى كه از نزديك ، نزديك تر و بسا نزديكى كه از دور، دورتر است .
159 . بى نماز شدن. (1)برگرفته از رواياتى كه درباره ايام عادت ماهانه بانوان است كه در اين مدت نمى توانند تكاليف شرعى ، از جمله نماز ، را به جاى آورند؛ مانند سخن امام باقر عليه السلام :تَقعُدُ عَنِ الصَّلاةِ أيّامَ الحَيضِ؛ (2)
زن در ايام حيض نماز به جاى نمى آورد.
توضيح: «اين عبارت را به عنوان كنايه براى عادت ماهانه به كار مى برند و گاه براى تحقير يا مسخره كردن مردان به آنان نيز گفته مى شود». (3)
160 . پا فشردى بردى . (4)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إن تَستَقيموا تُفلِحُوا؛ (5)
اگر استقامت ورزيد رستگار مى شويد.
161 . پرسش (سؤال) آدم را از همسايه مى كنند. (6)نظير سخن امام على عليه السلام :إذا أثنى عَلَيكَ جِيرانُكَ أنَّكَ مُحسِنٌ فَأنتَ مُحسِنٌ و إذا أثنى عَلَيك جيرانُكَ أنَّكَ مُسيٌ فَأنتَ مُسيٌ؛ (7)
.
ص: 90
هرگاه همسايگانت تو را به نيكوكارى ستودند، نيكوكارى. و هرگاه همسايگانت از تو به زشتكارى ياد كردند، زشتكارى.
162 . پسر آن است پدر را كه بماند به پدر . 1نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مِن سَعادَةِ المَرءِ أن يُشبِهُ أباهُ؛ (1)
از سعادت آدمى اين است كه به پدرش شبيه باشد.
163 . پسر كو رها كرد رسم پدرتو بيگانه خوانش نخوانش پسر . (2) يا : پسر كه ناخلف افتد پدر چه كار كند؟ (3)نظير سخن امام على عليه السلام :وَلَدُ السُّوءِ يُهدِمُ الشَّرَفَ ويَشِينُ السَّلَفَ؛ (4)
فرزند بد ، شرافت را بر باد مى دهد و مايه ننگ پيشينيان است .
164 . پند گير از مصايب دگرانتا نگيرند ديگران ز تو پند . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلعاقِلُ مَنِ اتَّعَظَ بِغَيرِهِ؛ (6)
.
ص: 91
خردمند كسى است كه از ديگران پند گيرد.
165 . پيامى است از مرگ ، موى سفيد . 1 يا : اين (موى سفيد) قاصد مرگ من است . (1)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :اَلمَشيبُ رَسُولُ المَوتِ؛ (2)
سفيد شدن مو ، پيك مرگ است.
توضيح : «مَثَل را غالبا براى اولين موى سپيد يا مرضى كه نشانه هلاك و مرگ باشد استعمال كنند» . (3)
166 . پيراهن عثمان كردن . (4)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلى أميرِالمُؤمِنينَ فَسُئِلَ مَا الخَبَرُ؟ فَقالَ: إنَّ فِى الشّامِ يَلعَنونَ قاتِلي عُثمانَ و يَبكونَ عَلى قَميصِهِ. فَقالَ أميرُالمُؤمِنينَ: ما قَميصُ عُثمانَ بِقَميصِ يُوسُفَ و لا بُكاؤُهُم عَلَيهِ إلاّ كَبُكاءِ أولادِ يَعقوبَ؛ (5)
مردى به محضر امام على عليه السلام آمد . از او پرسيده شد: «چه خبر؟» گفت: «در شام قاتلان عثمان را لعن مى كنند و بر پيراهنش مى گريند». امام على عليه السلام
.
ص: 92
فرمود: « پيراهن عثمان و گريه شاميان بر آن نيست ، مگر به مثابه پيراهن يوسف عليه السلام و گريه فرزندان يعقوب بر آن» .
توضيح : پيراهن عثمان ، خليفه سوم ، پس از كشته شدن او بهانه اى براى مخالفان حكومت امام على عليه السلام شد . آنها با دستاويز قرار دادن پيراهن خونى عثمان درصدد خونخواهى او برآمده بودند . «مَثَل را در جايى به كار مى برند كه چيزى را بهانه هدف خود قرار دهند و نيز دستاويز تهمت و شكوا قرار دادن، (1) و صورت حقى را وسيله پيشرفت باطل قرار دادن». (2)
167 . پيغمبر خدا هم حكم به ظاهر مى كرد. (3)بر گرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :نَحنُ نَحكُمُ بِالظّاهِرِ وَاللّهُ يَتَولَّى السَّرائِرَ؛ (4)
ما بر اساس ظاهر حكم مى كنيم و خداوند عهده دار باطن مردم است.
168 . تا پريشان نشود كار ، به سامان نرسد . 5نظير سخن امام على عليه السلام :أقرَبُ ما يَكونُ الفَرَجُ عِندَ تَضايُقِ الأمرِ؛ (5)
.
ص: 93
نزديك ترين زمان گشايش وقتى است كه عرصه كار تنگ شود .
169 . تا تنور داغ (گرم) است نان را بچسبان . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :بادِرِ الفُرصَةَ قَبلَ أن تَكونَ غُصَّةً؛ (2)
فرصتها را درياب پيش از آنكه سبب دريغ خوردن شود.
توضيح : مراد اين است كه تا اسباب و وسايل هست بايد در برآمدن مقصود كوشيد (3) وگرنه فقط افسوس و پشيمانى مى ماند .
170 . تا توانى پا منه اندر فراقأبغض الاشياء عندى الطلاق . (4) يا : هيچ چيز بدتر از طلاق نيست.برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:أبغَضُ الحَلالِ إلَى اللّهِ الطَّلاقُ؛ (5)
منفورترين حلال نزد خداوند طلاق است.
171 . تا جاى ندانى پاى منه. (6)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن جَهِلَ مَوضِعَ قَدَمِهِ زَلَّ؛ (7)
هركه جا پاى خود را نشناسد، مى لغزد.
.
ص: 94
172 . تا كوچكى نكنى بزرگ نمى شوى . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :نَزِّل نَفسَكَ دُونَ مَنزِلَتِها تُنَزِّلكَ النّاسُ فَوقَ مَنزِلَتِكَ؛ (2)
خود را در جايى فروتر از منزلت خويش بنشان تا مردم تو را در جايى فراتر از منزلتت بنشانند .
توضيح : «مراد از كوچكى ، گاه فروتنى است و گاه پذيرش رتبه و مقام كوچك ، و اين هر دو لازمه ترقى تدريجى شخص است» . (3)
173 . تا ندانى كه كيست همسايهبه عمارت تلف مكن مايه . (4) يا : همسايه را بپرس ، خانه را بخر . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :سَل عَنِ الرَّفيقِ قَبلَ الطَّريقِ وعَنِ الجارِ قَبلَ الدّارِ؛ (6)
رفيق را قبل از راه بجوى و پيش از (خريد) خانه از همسايه بپرس.
توضيح : «اهميت همسايه ، بيش از خوبى و ارزانى خانه است . همسايه نادان ، فضول يا نابكار، بهشت را بر انسان دوزخ مى كند» . (7) سعدى در گلستان آورده است : «در عقد بيعِ سرايى متردّد بودم . جهودى گفت : آخر من از كدخدايان اين محلّه ام . وصف اين خانه چنان كه
.
ص: 95
هست از من پرس ؛ بخر كه عيبى ندارد . گفتم : به جز آنكه تو همسايه منى» . (1)
174 . تخم مرغ دزد، شتر دزد مى شود . (2)نظير سخن امام رضا عليه السلام :اَلصَّغائِرُ مِنَ الذُّنوبِ طُرُقٌ إلَى الكَبائرِ؛ (3)
گناهان كوچك راههايى به سوى گناهان بزرگ اند.
توضيح : اگر از گناه كوچك جلوگيرى نشود، كم كم به گناهان بزرگ بدل مى شود. داستان مَثَل اين گونه است: «بچه اى تخم مرغ پخته اى از بقالى دزديد. مادرش ديد و هيچ نگفت تا دزدى عادت كودك شد با بزرگ و بزرگ تر شدنش دزديهايش نيز بزرگ تر و سنگين تر گرديد تا دزد حرفه اى شده كارش به شتر دزدى و كاروان بَرى رسيد. بالاخره دستگير و به پاى دارش بردند. مادرش را كه در معركه به حال جزع ديد به پيش خوانده از او خواست تا زبانش را جهت مكيدن در دهان او بگذارد ، باشد كه سختى مرگ بر او آسان گردد ، و همين كه مادر زبان در دهان پسر نهاد آن را با دندان به دو نيم نموده گفت: اگر آن را در آغاز دزدى جنبانده بود و ساكت نمى شد كارم به دزدى شتر و طناب دار نمى رسيد». (4)
175 . ترحّم بر پلنگ تيزدندانستمكارى بود بر گوسفندان . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 96
ظَلَمَ الإحسانَ واضِعُهُ في غَيرِ مَوضِعِهِ؛ (1)
هركه به نابجا احسان كند، به احسان ستم كرده است.
توضيح: «ترحّم بر مردم آزار و تسامح در مجازات اشرار، ظلم به اجتماع است ، چنانكه هر كس بر گرگ و پلنگ رحم كند و از كشتن آنها درگذرد ، به گوسفندان خود ستم كرده است». (2)
176 . ترسو هرگز به مراد نمى رسد . (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلتّاجِرُ الجَبانُ مَحرومٌ؛ (4)
تاجر ترسو، محروم است.
توضيح : منظور مَثَل اين است كه «شخص محتاط و ترسو هيچ گاه به امر خطير و مهمّى اقدام ننموده و وجودش منشأ اثرى خوب يا بد نمى شود؛ مانند تاجر محتاط و ترسو كه جرأت معاملات بزرگ نداشته ، سرمايه اش به يك ميزان مانده و زياد نمى شود» . (5)
177 . ترك شهوت، آزادى نفس است . (6)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن تَرَكَ الشَّهَواتِ كانَ حُرّاً؛ (7)
هركس خواهشهاى نفس را رها كند ، آزاده است.
.
ص: 97
178 . تعجيل بد است ، ليك در خير نكوست . (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:إنَّ اللّهَ يُحِبُّ مِنَ الخَيرِ ما يُعجَّلُ؛ (2)
خداوند شتاب در كار نيك را دوست دارد.
179 . تعريف خود كردن، پنبه جاويدن (3) است. (4)نظير سخن امام على عليه السلام :أقبَحُ الصِّدقِ ثَناءُ الرَّجُلِ نَفسَهُ؛ (5)
زشت ترين راست، خود ستايى آدمى است.
توضيح : «منظور كار بى ثمر كردن و رنج بيهوده بردن است، چنانكه پنبه در جويدن نه تنها نرم نمى شود بلكه فشرده تر مى گردد» . (6)
180 . تعريف زيادى از فحش (دشنام) بدتر است . (7)نظير سخن امام على عليه السلام :إذا مَدَحتَ فَاقتَصِر؛ (8)
هرگاه (كسى را) مى ستايى ، ستايش كوتاه كن.
.
ص: 98
همچنين سخن امام على عليه السلام :أكبَرُ الحُمقِ الإغراقُ فِى المَدحِ وَالذَّمِّ؛ (1)
بزرگ ترين حماقت ، زياده روى در ستايش و نكوهش است.
181 . تنهايى بهْ ز هم جالس (همنشين )بد . (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلوَحدَةُ خَيرٌ مِن جَليسِ السُّوءِ؛ (3)
تنهايى از همنشين بد بهتر است.
182 . تو نيكى مى كن و در دجله اندازكه ايزد در بيابانت دهد باز . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :أحىِ مَعروفَكَ بِإماتتِهِ؛ (5)
نيكوكارى خود را با ميراندن [نهان داشتن] آن، زنده كن.
همچنين سخن امام على عليه السلام :إذا صَنَعتَ مَعروفا فَاستُرهُ؛ (6)
هرگاه كارى نيكو كردى ، آن را پوشيده دار.
.
ص: 99
توضيح: «احسانى كه به خلق مى كنى عوض آن را ، در هر وقت و هرجا كه باشد ، خواهى يافت؛ چنانكه شخصى نان در دجله ريخت كه ماهيان بخورند و خداوند به پاداش اين عمل، وقتى كه در بيابان تشنه و گرسنه مانده و مُشرف به هلاك بود ، نجات دهنده اى فرستاد كه او را از جوع و عطش رهانيد». (1)
183 . تيكّه (تكّه) شكم را پر نمى كند ، محبت را زياد مى كند . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلهَدِيَّةُ تَجلُبُ المَحَبَّةَ؛ (3)
هديه محبت مى آورد .
توضيح : «تيكّه در اين جا لقمه لذيذى است كه كسى از خود دريغ كند و به ديگرى بدهد» (4) و در كاربرد، هر گونه هديه اى را شامل مى شود .
184 . تيمم باطل است آنجا كه آب است . (5)برگرفته از كلمه شرعى «تيمم» مانند سخن امام صادق عليه السلام درباره كسى كه تيمم مى كند:يُجزيهِ ذلِكَ إلى أن يَجدَ الماءَ؛ (6)
تيمّم براى او مجزى است تا وقتى آب پيدا كند .
.
ص: 100
توضيح : «آن گاه كه بخواهند بى ارزش شدن چيزى را كه بهتر از آن موجود باشد» (1) بيان كنند اين مَثَل را به كار مى برند. هنگام در دسترس نبودن آب ، يا فراهم نبودن شرايط ديگر ، بايد تيمم كرد ، و هنگامى كه آب باشد و مشكل ديگرى نباشد ، تيمم كردن صحيح نيست . اين مَثَل به گونه هاى مختلف به كار مى رود .
.
ص: 101
«ج _ خ»185 . جاى مُهر گذاشتن . (1)برگرفته از سخن امام صادق عليه السلام در جواب كسى كه پرسيده بود: «اگر كسى از مكان مقدسى براى وضو ساختن خارج شود و ديگرى جايش را بگيرد ، حق با چه كسى است؟» .مَن سَبَقَ إلى مَوضِعٍ فَهُوَ أحَقُّ بِهِ يَومَهُ ولَيلَتَهُ ؛ (2)
هر كه به مكانى پيشى گيرد ، در آن روز و شب به آن مكان سزاوارتر است .
توضيح : وقتى نمازگزارى براى تجديد وضو و يا به قصد انجام دادن كارى ديگر ، لحظاتى جايگاه خود را ترك كند به جاى خويش مُهر ، تسبيح ، شانه يا چيز ديگرى مى گذارد تا ديگرى جاى او را نگيرد . اين عمل را «جاى مُهر گذاشتن» مى گويند و اين تعبير در جايى به كار مى رود كه «دستاويز و بهانه كوچكى براى تجديد دعوا و نزاع باقى گذارند». (3) «به معناى راه بازگشتى براى خود باقى گذاشتن هم آمده است» . (4)
.
ص: 102
186 . جايى بنشين كه برنخيزى . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :إيّاكَ وما يُعتَذَرُ مِنهُ؛ (2)
بپرهيز از كارى كه از آن عذر خواسته مى شود .
187 . جايى كه بزرگ بايدت بودفرزندىِ كس ندارت سود . (3) يا : گيرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل؟ (4)نظير شعر منسوب به امام على عليه السلام : إنَّ الفَتى مَن يَقولُ ها أنا ذالَيسَ الفَتى مَن يَقولُ كانَ أبي؛ (5)
جوانمرد كسى است كه بگويد: من اينم ، نه آنكه مى گويد: پدرم چنين و چنان بود .
همچنين سخن امام على عليه السلام :فَخرُ المَرءِ بِفَضلِهِ لا بِأصلِهِ ؛ (6)
افتخار آدمى به فضيلت او است نه به نَسَبش .
توضيح : «شرافت به علم و ادب است نه اصل و نسب . فرزند پدران و اجداد دانشمند اگر نادان باشد ، شرافتى ندارد . مرد آن است كه به فضل و هنر خود بنازد ، نه به هنر و فضل پدر يا جدّ خويش» . (7)
.
ص: 103
188 . جنّت به فراخور زحمت . (1)نظير سخن امام باقر عليه السلام :اَلجَنَّةُ مَحفُوفَةٌ بِالمَكارِهِ؛ (2)
بهشت را ناگواريها در ميان گرفته است.
189 . جواب احمقان (ابلهان) خاموشى است . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلسُّكوتُ عَلَى الأحمَقِ أفضَلُ مِن جَوابِهِ؛ (4)
سكوت در برابر احمق بهتر از جواب دادن به او است.
190 . جوجه را آخر پاييز مى شمرند . (5)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:مِلاكُ العَمَلِ خَواتيمُهُ ؛ (6)
ملاك (ارزش) كارها، پايان آن است.
توضيح : «نتيجه خير و شرّ يا نفع و ضررِ هر اقدام در آخر كار معلوم مى شود و آنچه در ابتدا تصور مى كنند يا حدس مى زنند موهوم و نامعلوم است؛ چنانكه در فصل بهار ، كه موقع تخم گزاردن مرغ است ، نمى توان از روى ترتيبِ وعده تخم گزاردن مرغ به طور پيش بينى و حدس حساب كرد كه چند جوجه خواهد داشت؛ زيرا ممكن است مرغ از تخم گزاردن بيفتد . به علاوه
.
ص: 104
بعضى تخمهاى آن فاسد شده به ثمر نرسد و بعضى جوجه هايى كه به عمل آمده تلف گردد . بلكه شماره حقيقى جوجه هاى هر مرغ در آخر پاييز معلوم مى شود» . (1)
191 . جوينده يابنده است . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن طَلَب شَيئاً نالَهُ أو بَعضَهُ؛ (3)
هركس چيزى را بجويد ، به همه اش يا بخشى از آن مى رسد.
192 . چادر قلعه زن است . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :صِيانَةُ الْمرأةِ أنعَمُ لِحالِها و أدوَمُ لِجَمالِها؛ (5)
حفظ (حجاب) زن به حال او بهتر و سبب پايدارتر ماندن زيبايى اوست.
193 . چاه ويل بودن . (6)برگرفته از سخن امام باقر عليه السلام :إنَّها (الوَيلَ) بِئرٌ في جَهَنَّمَ؛ (7)
«ويل» چاهى است در جهنم.
همچنين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :
.
ص: 105
اَلوَيلُ وادٍ في جَهَنَّمَ يَهوي فيهِ الكافِرُ أربَعينَ خَريفاً قَبلَ أن يَبلُغَ قَعرَهُ؛ (1)
ويل درّه اى در جهنم است كه كافر چهل سال در آن سقوط مى كند پيش از آن كه به قعر برسد .
توضيح : «در اينجا ويل محل خرج پايان ناپذير است و خرج خانه كسى چاه ويل بودن از اين باب است» . (2) «كاربرد مَثَل درباره شخصى است كه بسيار خرج مى كند يا بسيار حريص است» . (3)
194 . چرا استخاره مى كنى؟ (4)برگرفته از مسأله استخاره كه در روايات متعددى به آن سفارش شده است؛ نظير سخن امام صادق عليه السلام :مَنِ استَخارَ اللّهَ مَرَّةً واحِدَةً وهُوَ راضٍ بِما صَنَعَ اللّهُ لَهُ خارَ اللّهُ لَهُ حَتماً؛ (5)
هر كه از خداوند يك بار خير طلب كند (استخاره كند) و به آنچه خداوند براى او فراهم مى كند راضى باشد،خداوند حتما براى او خيرى مقرّر خواهد كرد.
توضيح : «استخاره» به معناى «طلب خير كردن» از خداوند است و عملى است كه در اصل در شريعت به معناى خيرخواستن از خداوند است كه گاه با نماز و غسلِ استخاره همراه است و گاهى با قرآن ، تسبيح و ... انجام مى شود . «هنگامى كه شخص به سبب فقدان دليل مرجّح در اتخاذ تصميم براى اقدام يا چشم پوشى از اقدام به امرى ناتوان شود ، از طريق استخاره يكى از دو راه را بر مى گزيند . اما پاره اى از مردم اعتقاد به استخاره را به آنجا رسانده اند كه در هيچ مورد جز با توسل به استخاره دست به كارى
.
ص: 106
نمى زنند و به اصطلاح بدون استخاره آب نمى نوشند . كاربرد ضرب المثل در تعلّل و وقت تلف كردن است» . (1)
195 . چرا دوست خوانى كسى را كه دشمنِ دوستان تو باشد؟ (2)نظير سخن امام على عليه السلام :لاتَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَديقِكَ صَديقاً؛ (3)
دشمن دوستت را دوست مگير.
196 . چرا عاقل كند كارى كه باز آرد (4) پشيمانى؟ 5نظير سخن امام على عليه السلام :اَلتَّدبيرُ قَبلَ العَمَلِ يُؤمِنُكَ مِنَ النَّدَمِ؛ (5)
عاقبت نگرى پيش از انجام دادن كار ، تو را از پشيمانى ايمن مى دارد.
197 . چراغى كه به خانه روا است، به مسجد حرام است . (6)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:
.
ص: 107
إبدَأ بِمَن تَعُولُ الأدنى فَالأدنى؛ (1)
(در نيكى و انفاق) بر نانخوران خود ، به ترتيب قرابت ، آغاز كن .
همچنين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:إذا أعطَى اللّهُ أحَدكُم خَيرا فَليَبدَأ بِنَفسِهِ و أهلِ بِيتِهِ؛ (2)
هرگاه خداوند به يكى از شما خيرى عطا كرد ، بايد [بهره مندى آن را] از خود و خانواده اش آغاز كند .
198 . چُس پَسِ طهارت بودن. (3)برگرفته از رواياتى كه درباره مبطلات طهارت آمده است؛ مانند سخن امام باقر و امام صادق عليهماالسلام در جواب كسى كه از مبطلات وضو پرسيده بود:غائطٌ أو بولٌ أو مَنىٌّ أو ريحٌ والنَّوم حَتّى يُذهِبَ العَقلَ؛ (4)
مدفوع ، ادرار ، منى ، باد و خوابى كه سبب از بين رفتن هوشيارى شود [وضو را باطل مى كند].
توضيح: «به كسى مى گويند كه آدم حقير و ناقابلى باشد و پاى از گليم خويش بيرون گذارد و بيش از حدّى كه سزاوار است دخالت كند» ، (5) «يا به هرچيز نابجا و بى موقع مى گويند». (6)
.
ص: 108
199 . چشم تنگ دنيادار را مگر خاك گور پر كند . (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :لَو أنَّ لاِبنِ آدَمَ مَلاَءُ وادٍ مالاً لَأَحَبَّ أن يَكونَ لَهُ مِثلٌ ولا يَمَلأَُ جَوفَ ابنِ آدَمَ إلاَّ التُّرابُ ويَتوبُ اللّهُ عَلَى مَن تابَ؛ (2)
اگر فرزند آدم درّه اى پر از مال داشته باشد ، دوست دارد كه يكى ديگر مانند آن داشته باشد . شكم فرزند آدم را جز خاك پر نمى كند و هر كه توبه كند ، خداوند توبه اش را مى پذيرد.
توضيح : «چشم را خاك پر كردن كنايه از مردن است و در اينجا منظور از چشم ، چشم حريص و لئيم است كه مگر مرگ علاجش تواند كرد» . (3) هرگاه با حرص زياد روبرو شوند، از اين مَثَل استفاده مى كنند . شايد مَثَل، مختصر شده شعرى از سعدى باشد : آن شنيدستى كه در اقصاى غور بار سالارى بيفتاد از ستور گفت : چشم تنگ دنيادار رايا قناعت پر كند يا خاك گور
200 . چشم عاشق كور است . (4)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :حُبُّكَ الشَّى ءَ يُعمِى و يُصمُّ؛ (5)
محبّت تو به چيزى كور و كرت مى كند.
همچنين سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 109
عَينُ المُحبِّ عَميّةٌ عَن مَعايِبِ المَحبوبِ واُذنُهُ صَمّاءُ عَن قُبحِ مَساويهِ؛ (1)
چشم عاشق از ديدن عيبهاى محبوبْ كور و گوش او از شنيدن زشتيهايش كر است .
201 . چو اِستاده اى دست افتاده گير! 2نظير سخن امام على عليه السلام :إرحَم مَن دُونَكَ يَرحَمكَ مَن فَوقَكَ؛ (2)
به فرودستت رحم كن تا فرادستت به تو رحم كند.
202 . چوپان دروغگو بودن . يا : آن كه به دروغگويى منسوب گشت ، اگر راست گويد ازاو باور ندارند . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن عُرِفَ بِالكِذبِ لَم يُقبَل صِدقُهُ؛ (4)
كسى كه به دروغگويى شناخته شود ، سخن راستش نيز پذيرفته نشود.
توضيح : جامعه اى از گزند آسيبهاى اجتماعى در امان است كه راستى و درستى در آن حاكم باشد . با دروغ ، اعتماد عمومى افراد به يكديگر از ميان مى رود . مردم معمولاً پس از چند بار دروغ شنيدن، اعتماد خود را به دروغگو (فرد
.
ص: 110
حقيقى يا حقوقى) از دست مى دهند. فردى كه به دروغگويى شناخته شود، اگر سخن راست نيز بگويد ، مردم او را دروغگو مى پندارند و به سخن او بى اعتنايى مى كنند. «چوپان دروغگو» داستان مردى است كه با گوسفندان خود گذران زندگى مى كرده است . گاهى براى تفريح ، فرياد مى زد كه گرگ به گله او حمله كرده است؛ مردم روستا براى كمك به سوى او مى آمدند و با خنده و تمسخر او روبرو مى شدند و به دروغ او پى مى بردند . روزى واقعاً گرگ به گله او زد و اين ماجرا درست زمانى بود كه مردم روستا تصميم گرفته بودند ديگر به درخواست كمك او توجه نكنند . مَثَل دروغگو خانه اش آتش گرفت كسى باور نكرد (1) نيز از همين باب است .
203 . چو خواهى كه چيزى ندزددت كسجهان را همه دزد پندار و بس! (2) يا : بدگمان باش ، درامان باش! (3)نظير سخن امام صادق عليه السلام :اَلحَزمُ سُوءُ الظَّنِّ؛ (4)
دورانديشى، گمان بد داشتن است.
همچنين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اِحتَرِسُوا مِنَ النّاسِ بِسُوءِ الظَّنِّ؛ (5)
با بدگمانى خود را از (گزند) مردم پاس بداريد .
.
ص: 111
توضيح : با توجه به اينكه روايات زيادى از پيشوايان دينى درباره خوش گمانى به مردم نقل شده است ، اين مَثَلها و حديثها مبهم به نظر مى آيد . به نظر مى رسد بدگمانى در اين موارد براى تشويق به احتياط و سنجيده عمل كردن است؛ به اين معنا كه انسان بايد در حالت عادى به همه مردم خوش گمان باشد و كسى را متّهم به بد كارى نكند؛ اما اين خوش گمانى دليل بر اين نيست كه جانب احتياط و دورانديشى را از دست بدهد و خود را گرفتار مشكل كند . پس در داد و ستدها با ديگران و در حفظ اموال خود بايد همواره با احتياط كامل رفتار كرد .
204 . چو دانى و پرسى سؤالت خطاست . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :سَل تَفَقُّهاً ولا تَسأَل تَعَنُّتاً؛ (2)
براى آموختن بپرس نه براى آزردن .
205 . چو زن شاه شد كارها گشت خام . 3نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :لَن يُفلِحَ قَومٌ أسنَدوا أمرَهُم إلَى امرَأةٍ؛ (3)
.
ص: 112
گروهى كه زمام كار خود را به دست زنى بسپارند ، رستگار نخواهند شد.
206 . چو شرمت نيست رو آن كن كه خواهى . (1)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إذا لَم تَستحىِ فَاصنَع ما شِئتَ؛ (2)
اگر شرم ندارى هركارى كه مى خواهى بكن.
207 . چو مى بينى كه نابينا و چاه استاگر خاموش بنشينى گناه است . 3نظير سخن امام صادق عليه السلام :مَن رَأى أخاهُ عَلى أمرٍ يَكرَهُهُ فَلَم يَرُدَّهُ عَنهُ _ و هُو يَقدِرُ عَلَيهِ _ فَقَد خانَهُ؛ (3)
هر كه برادرش را گرفتار كارى ببيند كه براى او ناخوشايند است و او را از آن باز ندارد _ در حالى كه به اين كار توانا است _ به او خيانت كرده است.
توضيح : «وقتى كه كسى از غفلت و نادانى خطايى مى كند يا به راهى مى رود كه موجب هلاكت يا مضرّت او است ، بايد آگاهش ساخت و سكوت در چنين موضعى گناه است» . (4)
208 . چون چنين خواهى خدا خواهد چنين . 6نظير سخن خداوند در حديث قدسى :
.
ص: 113
أنا عِندَ ظَنِّ عَبدِيَ المُؤمِنِ؛ (1)
من با گمانِ [نيك] بنده مؤمنم هستم.
209. چون كه باكودك سر وكارت فتادپس زبان كودكى بايد گشاد . 2نظير سخن امام على عليه السلام :مَن كانَ عِندَهُ صَبِيٌّ فَليَتَصابَ لَهُ؛ (2)
هركس كودكى دارد، بايد با او كودكانه رفتار كند.
توضيح: گاهى براى تذكر به بزرگترها درباره رفتار با كودكان گفته مى شود كه با كودك بايد مانند آنان رفتار كنيد ، و گاهى به تعريض در مقابل كسى كه سخن فرد را نمى فهمد و بايد در خور فهم او سخن خود را تنزّل دهد، گفته مى شود . مولوى در شعرى ديگر به اين مناسبت گفته است : بهر طفل نو پدر تى تى كندگر چه عقلش هندسهْ ى گيتى كند .
210 . چه خوش بى مهربانى هر دو سر بى . 4نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 114
زُهدُكَ في راغبٍ فيكَ نُقصانُ حَظٍّ ورَغبَتُكَ في زاهدٍ فيكَ ذُلُّ نَفسٍ؛ (1)
كناره گيرى تو از كسى كه مشتاق تو است ، مايه كاستى بهره ، و اشتياق تو به كسى كه از تو كناره مى گيرد خوارىِ جان است.
211 . چه بود فالى فرخنده تر از ديدن دوست؟ 2 يا : دوست را چيست به ز ديدن دوست؟ (2)نظير سخن امام كاظم عليه السلام :مُلاقاةُ الإخوانِ نُشرَةٌ؛ (3)
ديدار با دوستان موجب نشاط است.
212 . چه نيكوتر از مرگ در كارزار ؟ 5نظير سخن امام على عليه السلام :أشرَفُ المَوتِ قَتلُ الشَّهادَةِ؛ (4)
شريف ترين مرگ ، شهادت است.
.
ص: 115
213 . حُبّ الوطنِ منَ الايمان . (1)برگرفته از سخن پيامبر عليه السلام :حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الإيمانِ؛ (2)
وطن دوستى ، بخشى از ايمان است.
214 . حج را بدل به عمره كردن . (3)برگرفته از حكم شرعى تبديل حجّ به عمره است كه هرگاه در انجام دادن فريضه حجّ مشكلات خاصّى پيش بيايد،حجّ گزار مى تواند،با توجه به قوانين شرعى، حجّش را به عمره تبديل كند؛ مانند سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مَن لَم يَسُقِ الهَدىَ فَليُحِلَّ وَلْيَجعَلها عُمرَةً؛ (4)
هر كس قربانى نياورده است ، بايد از احرام درآيد و حجّش را عمره بگذارد .
توضيح : «مَثَل را در جايى به كار مى برند كه بخواهند كارى سخت و دراز را به كوتاه و آسان تبديل كنند» . (5)
215 . حرف حق تلخ است . (6)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :يا أباذَرٍّ! اَلحَقُّ ثَقيلٌ مُرٌّ؛ (7)
اى اباذر ! حق ، سنگين و تلخ است.
.
ص: 116
216 . حرف (راز) كه از دو نفر (از سى و دو دندان) گذشت پخش مى شود (همه جا پر است) . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :أيُّما حَديثٍ جاوَزَ الاِثنَينِ فَقَد فَشا؛ (2)
هر سخنى كه از دو نفر تجاوز كرد ، فاش شده است .
توضيح : وقتى سخنى از دل بر زبان جارى شد ، ديگر نمى توان آن را راز ناميد ، معمولاً رازدارى و امانت دارى مشكل است و پايبندان به آن نيز اندك . وقتى سخنى از گوينده اوّل به نفر دوم برسد، او نيز به ديگرى خواهد گفت و همين طور ادامه مى يابد تا كاملاً شايع شود . البته هر يك از گويندگان ، هنگام نقل سخن ، تأكيد مى كنند كه : «فلانى گفته به كسى نگو ؛ من فقط و فقط به تو مى گويم؛ تو هم مبادا به كسى بگويى!» .
217 . حرمت ريش سفيد بر همه كس لازم است . (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مِن إجلالِ اللّهِ إجلالُ ذِى الشَّيبَةِ المُسلِمِ؛ (4)
از بزرگداشت خداوند ، يكى هم بزرگداشت ريشْ سفيدِ مسلمان است.
218 . حساب كسى با كرام الكاتبين بودن . (5)برگرفته از سخن امام على عليه السلام در دعاى كميل :
.
ص: 117
... إلهى و سَيِّدى فَأسئَلُكَ ... أن تَهَبَ لِي ... كُلَّ سَيئَةٍ أمَرتَ بِإثباتِهَا الكِرامَ الكاتِبينَ الَّذينَ وَكَّلتَهُم بِحِفظِ ما يَكونُ مِنّي؛ (1)
پروردگارا ! آقاى من! از تو مى خواهم هر گناهى كه كرام الكاتبين را مأمور ضبط آنها كرده اى بر من ببخشايى ؛ همان كسانى كه آنان را به ضبط كارهايى كه از من سر مى زند ، گمارده اى .
توضيح : كرام الكاتبين ، فرشتگان مأمور نگارش اعمال خوب و بد انسان هستند ، و حساب كسى با كرام الكاتبين بودن به معناى آن است كه اوضاع او به شدت بد است و اميدى به بهبود حالش نيست . (2)
219 . حسد درد بى درمان است . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلحَسَدُ داءٌ عياءٌ لايُزولُ إلاّ بِهَلكِ الحاسِدِ أو مَوتِ المَحسودِ؛ (4)
حسد دردى است بى درمان كه جز با نابودى حسود يا مرگ آن كه بر او حسد برده شده از بين نمى رود.
220 . حسود هرگز نياسود . (5)نظير سخن امام صادق عليه السلام :لاراحَةَ لِحَسودٍ؛ (6)
حسود را آسايشى نباشد.
221 . حشر غلامان على با على؛ حشر غلامان عمر با عمر. (7)برگرفته از موضوع حشر در مكتب اهل بيت عليهم السلام مانند آنچه در سخن پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است:مَن أحَبَّنا كانَ مَعَنا يَومَ القِيامَةِ و لَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ حَجَرا لَحَشَرَهُ اللّهُ مَعَهُ؛ (8)
.
ص: 118
هر كه ما را دوست داشته باشد روز قيامت با ما خواهد بود، و اگر كسى محبّت سنگى را به دل داشته باشد ، خداوند با همان سنگ محشورش مى كند.
همچنين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:اَلمَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ؛ (1)
آدمى با كسى است كه دوستش دارد.
222 . حفظ آبروى (حرمت) هر كس دست خودش است . (2)نظير سخن امام على عليه السلاموَقَّ عِرضَكَ ، بِعَرَضِكَ تُكرَم؛ (3)
آبرويت را نگه دار چرا كه به آبرويت گرامى داشته مى شوى .
223 . حق به حقدار مى رسد . (4)نظير سخن امام صادق عليه السلام :يَرُدُّ اللّهُ الحَقَّ إلى أهلِهِ؛ (5)
خداوند حق را به اهل آن باز مى گرداند.
224 . حق گوى اگرچه تلخ باشد . (6)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:قُلِ الحَقَّ وإن كانَ مُرّاً؛ (7)
.
ص: 119
حق را بگو ، اگرچه تلخ باشد.
225 . حق همسايگان بزرگ شمارباطلى گر كنند ياد ميار! (1)نظير سخن امام صادق عليه السلام :لَيسَ حُسنُ الجَوارِ كَفَّ الأذى ولكِن حُسنُ الجَوارِ صَبرُكَ عَلَى الأذى؛ (2)
حسن همجوارى به آزار نرساندن نيست ، بلكه به شكيبايى بر آزار همسايه است.
226 . حقيقت روشن است.نظير سخن امام على عليه السلام :قَد أضاءَ الصُّبحُ لِذي عَينَينِ؛ (3)
براى كسى كه ديدگانى بينا دارد، صبح دميده است.
227 . خار را در چشم ديگران مى بيند و شاهْ تير را در چشم خود نمى بيند . (4)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :يُبصِرُ أحَدُكُم القَذى في عَينِ أخيهِ ويَنسَى الجِذلَ في عَينِهِ؛ (5)
[ گاهى] يكى از شما خار را در چشم برادرش مى بيند و تنه درخت را در چشم خود نمى بيند.
.
ص: 120
توضيح : «عيبهاى بزرگ و فاحش خود را نديده و عيبهاى كوچك ديگران را ديده و از آنها عيبجويى و بدگويى مى كند» . (1)
228 . خاك بر آن خورده كه تنها خورى . (2) يا : تنها خور برادر شيطان است . (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :شَرُّ النّاسِ مَن أكَلَ وَحدَهُ؛ (4)
بدترين مردم كسى است كه به تنهايى غذا مى خورد.
229 . خدا خير و صلاح بنده اش را بهتر مى داند .نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:عَجِبتُ لِلمَرءِ الْمُسلِمِ أنَّهُ لَيسَ مِن قَضاءٍ يَقضِيهِ اللّه عَزَّوجلَّ لَهُ إلاّ كانَ خَيرا لَهُ فِي عاقِبَةِ أمرِهِ؛ (5)
در شگفتم براى مرد مسلمان كه هيچ حكمى از جانب خدا نيست مگر اينكه سرانجام كارش براى او خير است.
230 . خدا ديرگير است ولى سخت گير است. (6)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لَيُملي لِلظّالِمِ حَتّى إذا أخَذَهُ لَم يُفلِتهُ؛ (7)
.
ص: 121
خداوند به ستمكار مهلت مى دهد، و آنگاه كه گريبانش را مى گيرد رهايش نمى كند.
231 . خدا سرما را به اندازه بالاپوش مى دهد. (1) يا : خدا درد را به اندازه طاقت مى دهد. (2)نظير سخن امام صادق عليه السلام :إنَّ المَعونَة تَنزِلُ عَلى قَدرِ المَؤونَةِ و إنَّ الصَّبرَ يَنزِلُ عَلى قَدرِ شِدَّةِ البَلاءِ؛ (3)
كمك [روزى] به اندازه خرجى و صبر به اندازه سختىِ بلا نازل مى شود.
232 . خرما خورده منع خرما نكند . (4) يا : رطب خورده منع رطب كى (چون) كند؟ (5)نظير سخن امام صادق عليه السلام :إنَّما يَأمُرُ بِالمَعروفِ و يَنهى عَنِ المُنكَرِ مَن كانَت فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ: عامِلٌ بِ ما يأمُرُ تارِكٌ لِما يَنهى و...؛ (6)
كسى بايد امر به معروف و نهى از منكر كند كه سه ويژگى در او باشد: به
آنچه فرمان مى دهد عمل كند و آنچه را نهى مى كند خود نيز ترك گويد و...
توضيح: مَثَل را در جايى آورند كه نصيحت كننده يا آمر به معروف و ناهى از منكر ، خود ، آراسته به آن صفت نيكو يا دور از آن صفت زشت نباشد . بنابر مشهور، داستان مَثَل درباره كودكى است كه مادرش او را نزد پيامبر صلى الله عليه و آلهآورد و از ايشان درخواست كرد كه به او امر فرمايد تا خرما كم خورد . آن حضرت فرمود: «او را روز ديگر بياور چون من خود امروز خرما خورده ام و نمى توانم منع خوردن خرما كنم» . (7) اگرچه در منابع حديثى و تاريخى ، مأخذى كه صحّت اين ماجرا را تأييد كند به دست نيامد ، اما مى توان مَثَل را درباره امر به معروف و نهى از منكر به كار برد .
.
ص: 122
233 . خرّم و آباد گردد مُلك از عدل و نظر . 1 يا : عدالت ، آبادانى است .نظير سخن امام على عليه السلام :ما عُمِرَتِ البُلدانُ بِمِثلِ العَدلِ؛ (1)
شهرها با چيزى ، چون عدالت ، آباد نشود.
234 . خشم چون آتش است با آب بايد نشاند . (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:إنَّ الغَضَبَ مِنَ الشَّيطانِ وإنَّ الشَّيطانَ خُلِقَ مِن نارٍ و إنَّما يُطفَأُ النّارُ بِالماءِ فَإذا غَضِبَ أحَدُكُم فَليَتَوَضَّأ؛ (3)
خشم از شيطان است و شيطان از آتش آفريده شده است . آتش با آب خاموش مى شود؛ پس هرگاه يكى از شما خشمگين شد ، وضو بگيرد.
.
ص: 123
235 . خواب برادر مرگ است . (1) يا : از خواب قياس مرگ مى بايد كرد . 2برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إنَّ النَّومَ أخُ المَوتِ؛ (2)
خواب برادر مرگ است.
توضيح : مَثَل در جايى به كار مى رود كه شخصى به واسطه خواب ، امرى را فراموش كرده يا ضررى را متوجه ديگرى كرده باشد .
236 . خواب نوشين بامداد رحيل باز دارد پياده را ز سبيل . (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:اَلصُّبحَةُ تَمنَعُ الرِّزقَ؛ (4)
خواب صبح ، روزى را باز مى دارد .
237 . خورشيد (آفتاب) پشت ابر مخفى نمى ماند . (5)نظير سخن امام جواد عليه السلام :الأيّامُ تَهتِكُ لَكَ الأمرَ عَنِ الأسرارِ الكامِنَةِ؛ (6)
.
ص: 124
روزگار پرده اسرار پنهان را مى درد.
238 . خوش ظاهر و بد باطن . (1) يا : پيش رو خاله ، پشت سر چاله . (2)نظير سخن امام باقر عليه السلام :مَن كانَ ظاهِرُهُ أرجَحَ مِن باطِنِهِ خَفَّ ميزانُهُ؛ (3)
هر كه ظاهرش بهتر از باطنش باشد ، ترازويش سبك آيد .
239 . خَير الاُمور أوسطها . (4)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :خَيرُ الاُمورِ أوسَطُها؛ (5)
بهترين كارها ميانه ترين آنها است.
همچنين سخن امام على عليه السلام :خَيرُ الاُمورِ النَّمَطُ الأوسَطُ؛ (6)
بهترين كارها روش ميانه است.
.
ص: 125
«د _ ز»240 . دانستن توانستن است. (1) يا : توانا بود هركه دانا بود. (2)نظير سخن امام صادق عليه السلام :اَلعِلمُ مَقرونٌ إلَى العَمَلِ فَمَن عَلِمَ عَمِلَ و مَن عَمِلَ عَلِمَ؛ (3)
علم به عمل پيوند خورده است؛ پس هركه آموخت به كار بست و هركه به كار بست، آموخت.
241 . در اگر نتوان نشست. 4 يا : «اگر» را با «مگر» تزويج كردنداز ايشان بچّه اى شد «كاشكى» نام . (4)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إيّاكَ وَاللَّوَّ فَإنَّ اللَّوَّ تَفتَحُ عَمَلَ الشَّيطانِ؛ (5)
بپرهيز از اگر گفتن، كه اگر گفتن گره از كار شيطان مى گشايد.
.
ص: 126
توضيح: اين مَثَل «در جايى گفته مى شود كه كسى بخواهد با اگر اگر گفتن مطلبى را اثبات كند» . (1) داستان مَثَل ، بنابر آنچه مولوى گفته است ، چنين است: مردى غريب در جستجوى خانه اى براى سكونت بود. دوستى او را به خانه اى خرابه راهنمايى كرد و گفت: «اگر اين خانه سقفى داشت در كنار من مسكن مى گزيدى و اگر حجره اى ديگر داشت عيال تو هم به آسودگى زندگى مى كرد». مرد در جواب گفت: «... در اگر نتوان نشست».
242 . درِ توبه باز است . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :بابُ التَّوبَةِ مَفتوحٌ لِمَن أرادَها؛ (3)
درِ توبه براى خواستار آن باز است.
243 . درد از طبيبان نشايد نهفت . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن كَتَمَ الأطِبّاءَ مَرَضَهُ خانَ بَدَنَهُ؛ (5)
هركس بيمارى اش را از پزشكان پنهان كند، به بدنش خيانت كرده است.
244 . در عفو لذّتى است كه در انتقام نيست . (6)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مَرارَةُ الحِلمِ أعذَبُ مِن مَرارِةِ الاِنتقامِ ؛ (7)
.
ص: 127
تلخى بردبارى گواراتر از تلخى انتقام است.
245 . در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست . 1نظير سخن امام على عليه السلام :اَلتَّثَبُّتُ خَيرٌ مِنَ العَجَلَةِ إلاّ في فُرَصِ البِرِّ؛ (1)
درنگ و تأنّى بهتر از عجله است مگر در فرصتهاى نيكوكارى .
246 . در گوشى حرف زدن (نجوا كردن) ، كار شيطان است . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :إذا كانَ القَومُ ثَلاثَةً فَلا يَتَناجى مِنهُمُ اثْنانَ دُونَ صاحِبِهِما فَإنَّ في ذلِكَ ما يَحزُنُهُ ويُؤذيهِ؛ (3)
هرگاه سه نفر با هم هستند ، دو نفر از آنان با هم نجوا نكنند؛ زيرا اين كار سبب اندوه و آزار شخص سوم است.
توضيح : «نجوا كردن سوء ظن ديگران را بر مى انگيزد كه سخن درباره ايشان است و بسا كه مايه كدورت شود. عامل اصلى هر خصومت و دشمنى را نيز شيطان دانسته اند» . (4)
.
ص: 128
247 . درم داران عالم را كرم نيست، كرم داران عالم را درم نيست . 1نظير سخن امام على عليه السلام :اَلنّاسُ رَجُلانِ : جَوادٌ لايَجِدُ وواجِدٌ لايَسعَفُ؛ (1)
مردم دو دسته اند: بخشنده اى كه نمى يابد (تا ببخشد) و مالدارى كه نمى بخشد.
توضيح : «كسانى كه خوش نيّت اند وسايل انجام نيّتهاى خود را ندارند و آنها كه وسايل دارند از نيّت و قصد خير خالى و بى بهره اند» . (2) معمولاً كسى كه بخواهد كار خيرى انجام دهد و امكانات آن را نداشته باشد چنين مى گويد.
248 . درِ مسجد است؛ نه كندنى است نه سوختنى. (3)برگرفته از حكم اموال وقفى كه هيچ گونه تصرّف در آن روا نيست؛ مانند سخن امام على عليه السلام درباره چاه آبى كه وقف كرده بود:هِىَ صَدَقَةٌ بَتّا بَتلاً في حَجيجِ بَيتِ اللّهِ و عابِرِ سَبيلِهِ لا تُباعُ و لا تُوهَبُ و لا تُورَثُ؛ (4)
اين وقفى است كه آن را به طور قطعى [از ملك خويش] جدا كردم و به حاجيان خانه خدا و روندگان راه حج مخصوص گردانيدم؛ نه فروختنى است، نه بخشيدنى و نه ارث بردنى.
توضيح: تصرف در اموال مكان وقفى ، اگر چه كهنه و فرسوده شده باشد ، جايز نيست . خويشاوند يا دوست و رفيق را نيز به خاطر اخلاق بد يا كهولت
.
ص: 129
سن و ... نمى توان رها كرد .
249 . در مشورت خيانت نيست. (1)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلمُستَشارُ مُؤتَمَنٌ؛ (2)
مشورت شونده امين شمرده مى شود.
توضيح: مراد اين است كه «وقتى كه طرف مشورت واقع مى شوى در اظهار رأى و عقيده خيانت مكن، اگرچه استشاره كننده دشمنت باشد» . (3) از همين معنا مَثَل عمرو عاص هم در مشورت خيانت نكرد (4) مشهور است و مربوط مى شود به داستان خواستگارى يزيد و امام حسين عليه السلام و عمرو عاص از زنى به نام «اُرَيْنِب» كه خلاصه آن چنين است: عمرو عاص پس از اعلام خواستگارى از جانب يزيد و امام حسين عليه السلام ، خواستگار بودن خود را نيز اعلام كرد. زن گفت: «به نظر تو به كدام يك از اين سه خواستگار جواب مثبت بدهم؟» عمرو عاص گفت: «اگر دنيا را مى خواهى به يزيد؛ اگر آخرت و دنيا را مى خواهى به حسين بن على عليه السلام و اگر نه دنيا را مى خواهى و نه آخرت را به من جواب مثبت بده» و آن زن حسين بن على عليه السلام را اختيار كرد. در نهايت، با لطف و كمك امام حسين عليه السلام ، ارينب به همسر اوّل خود ، عبداللّه ، بازگشت. (5)
.
ص: 130
250 . در مغازه اى (دكانى) كه با آن حساب ندارى ناخنك (1) نزن! (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :لاتَمسَح يَدَكَ بِثَوبِ مَن لاتَكسُوهُ؛ (3)
دستت را با لباس كسى كه او را نمى پوشانى تميز نكن !
251 . در نوميدى بسى اميد است . 4نظير سخن امام على عليه السلام :لِكُلِّ ضَيقٍ مَخرَجٌ؛ (4)
از هر تنگنايى راه برون شدى هست.
252 . دروغگو دور را نزديك و نزديك را دور مى كند . (5)برگرفته از سخن امام صادق عليه السلام :لاتَستَعِن بِكَذّابٍ فَإنَّ الكَذّابَ يُقَرِّبُ لَكَ البَعيدَ ويُبَعِّدُ لَكَ القَريبَ؛ (6)
از دروغگو يارى مجو كه دور را به تو نزديك و نزديك را دور مى نمايد .
253 . دروغگو كم حافظه است . (7)نظير سخن امام صادق عليه السلام :
.
ص: 131
إنَّ ما أعانَ اللّهُ [بِهِ] عَلَى الكَذّابينَ النِّسيانُجج؛ (1)
خداوند به وسيله فراموشكارىِ دروغگو [آدمى را] بر ضد او يارى مى كند.
توضيح: «از آن جا كه دروغ جز خودساخته و غيرواقع نيست و ضبط حافظه نمى شود ، ناگزير در هر نوبت خلاف دفعات پيش تعريف مى شود . مَثَل در جايى گفته مى شود كه كسى مطلب و حرف و حديث را به تفاوت و اختلاف بگويد» . (2)
254 . دروغ مصلحت آميز بِهْ ز راست فتنه انگيز . (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:يا عَليُّ! ثَلاثٌ يَحسُنُ فِيهِنَّ الكِذبُ:... والإصلاحُ بَينَ النّاسِ؛ (4)
اى على! در سه چيز دروغ گفتن نيكو است:... و آشتى دادن ميان مردم.
توضيح : دروغ از گناهانى است كه كليد همه بديها ناميده شده است (5) و در هيچ شرايط و حالتى اجازه دروغگويى داده نشده است مگر در مواردى كه مصلحتى بزرگ و خاص در آن نهفته باشد. يكى از اين موارد «اصلاح بين مردم» است كه راستگويى در آن ايجاد فتنه و دشمنى مى كند؛ بنابراين دروغ در اين موارد از حرف راستى كه بدى به بار مى آورد، برتر است.
255 . دريا به دهن سگ نجس نمى شود. (6)برگرفته از حكم شرعى عدم نجاست آب كر بر اثر ملاقات با شى ء
.
ص: 132
نجس است؛ مانند آنچه در سخن امام صادق عليه السلام آمده است:إذا كانَ الماءُ قَدرَ كُرٍّ لَم يُنَجِّسهُ شَى ءٌ؛ (1)
هرگاه آب به اندازه كر باشد، چيزى نجسش نمى كند.
همچنين نظير سخن امام على عليه السلام :مَن عَرَفَ مِن أخيهِ وَثيقَةَ دِينٍ و سَدادَ طَريقٍ فَلا يَسمَعَنَّ فيهِ أقاويلَ الرِّجالِ؛ (2)
كسى كه دانست برادرش دينى درست دارد و در راه راست گام برمى دارد، به گفته مردم درباره او گوش ندهد .
توضيح: «آن كه پاك و بى عيب است از بدگويى و عيبجويى ناپاك نمى شود؛ چنانكه دهان زدن سگ به دريا آب دريا را نجس و پليد نمى سازد». (3)
256 . در يمنى پيش (ياد) منى با منى . (4)بر گرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله درباره اويس قرنى كه از يمن به ديدار پيامبر صلى الله عليه و آلهآمده بود ولى ايشان را نديد:تَفوحُ رَوائِحُ الجَنَّةِ مِن قِبَلِ قَرَنَ واشَوقاهُ إلَيكَ يا اُوَيسُ القَرَنِيُّ! ألا و مَن لَقِيَهُ فَليَقرأهُ مِنّى السَّلامَ...؛ (5)
بوى خوش بهشتى از جانب قَرَن به مشام مى رسد. وه چه مشتاقم به تو اى اويس قرنى! هر كس او را ملاقات كرد سلامم را به او برساند.
.
ص: 133
257 . دزد يك راه مى رود ، صاحبِ مال هزار راه . (1) يا : مال يك جا مى رود ، ايمان هزار جا . (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :لايَزالُ المَسروقُ مِنهُ في تُهمَةِ مَن هُو يَرى حَتّى يَكونَ أعظَمَ جُرما مِنَ السّارِقِ؛ (3)
دزد زده همواره در صدد تهمت بستن به كسانى است كه آنها را دزد مى پندارد ، چندان كه جرمش از آن دزد بيشتر مى شود.
توضيح : «مال شخص دزد زده را يكى مى برد ، اما او با دزد شمردن اين و آن ايمانش را در موارد متعدد از دست مى دهد» . (4)
258 . دست تهى ، روى سياه . (5)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فِى الدّارَينِ؛ (6)
فقر ، روسياهى در دو سرا است.
259 . دست خدا با جماعت است . (7)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :يَدُ اللّهِ مَعَ الجَماعَةِ؛ (8)
دست خدا با جماعت است.
.
ص: 134
260 . دشمن دانا به از نادان دوست . 1نظير سخن امام على عليه السلام :إستَشِر عَدُوَّكَ العاقِلَ وَاحذَر رَأىَ صَديقِكَ الجاهِلِ؛ (1)
با دشمن دانا مشورت كن و از [به كاربستن] رأى دوست نادان بپرهيز.
همچنين سخن امام على عليه السلام :عَدُوٌّ عاقِلٌ خَيرٌ مِن صدِيقٍ جاهِل؛ (2)
دشمن خردمند بهتر از دوست بى خرد است .
261 . دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد. 4نظير سخن امام على عليه السلام :لا تَستَصغِرَنَّ عَدُوّا و إن ضَعُفَ؛ (3)
هيچ دشمنى را كوچك مشمار ، اگر چه ضعيف شده باشد.
262 . دفع افسد به فاسد كردن . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :لَيسَ العاقِلُ مَن يَعرِفُ الخَيرَ مِنَ الشرِّ و لكِنِ العاقِلُ مَن يَعرِفُ خَيرَ الشرَّينِ؛ (5)
.
ص: 135
خردمند آن نيست كه خوب را از بد باز شناسد ؛ بلكه آن است كه از ميان دو بدى آن را كه بدىِ كمترى دارد بشناسد.
توضيح : گاهى انسان به انجام دادن يكى از دو كار ناگزير است و در هر دو كار شرّ و فسادى نهفته است. خِرَد حكم مى كند ميان اين دو كار، آن را انتخاب كند كه بدى كمترى دارد و افسد را با انجام دادن فاسد ترك گويد.
263 . دل كه رنجيد از كسى خرسند كردن مشكل استشيشه بشكسته را پيوند كردن مشكل است . (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مَن أحزَنَ مُؤمِناً ثُمَّ أعطاهُ الدُّنيا لَم يَكُن ذلِكَ كَفّارَةً لَهُ ولَم يُؤجَر عَلَيهِ؛ (2)
هر كه مؤمنى را اندوهگين كند ، آنگاه تمام دنيا را به او ببخشد ، اين بخشش كفّاره كرده اش نمى شود و براى آن اجرى نمى برد.
264 . دل نرنجانى كه دل عرش خداست . (3)برگرفته از سخن معصوم عليه السلام :قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِ؛ (4)
دل مؤمن عرش (خداى) رحمان است.
265 . دم غنيمت دان كه دم غنيمت است . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 136
إذا أمكَنَتِ الفُرصَةُ فَانتَهِزها؛ (1)
هرگاه فرصتى دست داد آن را غنيمت دان.
266 . دنيا آينه عبرت است . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلدُّنيا مَحَلُّ العِبَرِ؛ (3)
دنيا سراى عبرتها است.
267 . دنيا بازار آخرت است . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلأعمالُ فِى الدُّنيا تِجارَةُ الآخِرَةِ؛ (5)
اعمال دنيا (سرمايه) تجارت آخرت است.
268 . دنيا به اميد است . (6)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلدُّنيا بِالأمَلِ؛ (7)
دنيا به اميد است.
توضيح : دنيا و كار دنيا همه بر پايه اميد سامان مى يابد . اگر اميد نباشد هيچ كس رغبتى براى انجام دادن هيچ كارى ندارد . اميد به بازيافت عمل و به
.
ص: 137
دست آوردن سود ، نيروى محرّكه انجام دادن كارها است ؛ خواه سود معنوى باشد و يا مادى .
269 . دنيا دائم (هميشه) به يك قرار نمى ماند (نيست) . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلدَّهرُ يَومانِ: يَومٌ لَكَ ويَومٌ عَلَيكَ؛ (2)
روزگار دو روز است : يك روز به نفع تو و يك روز به زيان تو.
توضيح : دنيا را دو روز و دو چهره است . در يك چهره به انسان روى مى كند و به نفع انسان است و در چهره و روز ديگر به زيان انسان است و سختى در آن فراوان است .
270 . دنيا محل گذر است . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلدُّنيا دارُ مَمَرٍّ؛ (4)
دنيا سراى گذر است.
271 . دنيا مزرعه آخرت است . (5)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلدُّنيا مَزرَعَةُ الآخِرَةِ؛ (6)
.
ص: 138
دنيا كشتزار آخرت است .
توضيح: «زندگى در اين جهان به مزرعه اى مى ماند كه هر چه در آن بكارند در جهان باقى مى دروند؛ اگر تخم نيكى افشاندى ، نيكوكار خواهى شد و اگر تخم بدى كِشتى ، با بدكاران به عقوبت گرفتار خواهى آمد» . (1)
272 . دنيا و آخرت مثل دو تا هَوُو هستند .نظير سخن امام على عليه السلام :إنَّ الدُّنيا وَ الآخِرَةَ كَرَجُلٍ لَهُ امرَأتانِ إذا أرضى إحداهُما أسخَطَ الاُخرى؛ (2)
دنيا و آخرت مانند مردى است كه دو زن دارد؛ هرگاه يكى را راضى كند آن يكى را ناراحت كرده است.
273 . دنيا و آخرت (اين كار) مثل چوب (الاّ كلنگ) بهلول است . (3) يا : دنيا هر سرش را بگيرى سر ديگرش لنگ است . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :إنَّ الدُّنيا وَ الآخِرَةَ عَدُوُّانِ مُتَفاوِتانِ و سَبيلانِ مُختَلفانِ فَمَن أحبَّ الدُّنيا و تَوَلاّها أبغَضَ الآخِرَةَ و عاداها و هُما بِمَنزِلَةِ المَشرِقِ والمَغرِبِ و ماشٍ بَينَهُما كُلَّما قَرُبَ مِن واحِدٍ بَعُدَ مِنَ الآخَرِ؛ (5)
.
ص: 139
دنيا و آخرت دو دشمن جدا از هم و دو راه مخالف اند. هر كه دنيا را دوست بدارد و به آن روى بياورد آخرت را دشمن داشته است ، و اين دو مانند مشرق و مغرب اند و كسى كه ميان آن دو مى رود هرگاه به يكى نزديك شود از ديگرى دور مى شود.
274 . دورى و دوستى . (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :زُرغِبّاً تَزدَد حُبّاً؛ (2)
ديدار اندك دار تا مهرت افزون شود.
275 . دوستان سه گروهند : دوست ، دوستِ دوست و دشمنِ دشمن . (3)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :أصدِقاؤُكَ ثَلاثَةٌ : صَديقُكَ وصَديقُ صَديقِكَ وعَدوُّ عُدوِّكَ؛ (4)
دوستانت سه دسته اند : دوستت ، دوستِ دوستت و دشمنِ دشمنت.
276 . دوست را بايد در سفر شناخت .نظير سخن امام على عليه السلام :اَلسَّفَرُ مِيزانُ الأخلاقِ؛ (5)
.
ص: 140
مسافرت معيار سنجش اخلاق است.
277 . دوستىِ خاله خرسه . (1)نظير سخن امام سجّاد عليه السلام : إيّاكَ ومُصاحَبَةَ الأحمَقِ فَإنَّهُ يُريدُ أن يَنفَعَكَ فَيَضُرُّكَ؛ (2)نظير سخن امام سجّاد عليه السلام : إيّاكَ ومُصاحَبَةَ الأحمَقِ فَإنَّهُ يُريدُ أن يَنفَعَكَ فَيَضُرُّكَ؛ (3)
زنهار از دوستى نادان كه مى خواهد تو را سودى رساند اما زيانت مى رساند.
توضيح : به دوستىِ كسى دوستى خاله خرسه مى گويند كه راه و رسم دوستى را نداند و با نيّت سودرسانى، زيان برساند . داستان مَثَل آنجا است كه مردى خوابيده بود و خرسى كه دوست او و دست پرورده او بود به حراستش پرداخت . مگسها بر روى صورت مرد نشستند و خرس مگس را به صورت صاحب خود ديد و چند بار آنها را پرانيد . مگس برگشت و بر جاى خودش نشست . خرس كه عصبانى شده بود اين بار براى اينكه حق مگسها را كف دستشان بگذارد ، سنگى برداشت و با قوّت تمام به طرف مگسها پرتاب كرد . (4)
278 . دو قورت و نيمش باقى است . 5نظير داستان حضرت سليمان عليه السلام :إنَّ سُلَيمانَ كانَ سِماطُهُ كُلَّ يَومٍ سَبعَةَ أكرارٍ فَخَرَجَت دابَّةٌ مِن دَوابِّ البَحرِ يَوما و قالَ يا سُلَيمانُ أضِفنِى اليَومَ فَأمَرَ أن يَجمَعَ لَها مِقدارُ سِماطِهِ شَهرا فَلَمَّا اجتُمِعَ ذلِكَ عَلى ساحِلِ البَحرِ و صارَ كَالجَبَلِ العَظيمِ أخرَجَتِ الحُوتُ
.
ص: 141
رَأسَها وَابتَلَعَت و قالَت: يا سُلَيمانُ أينَ تَمامُ قوتِىَ اليَومَ؟ هذا بَعضُ قُوتي؛ (1)
ميهمانانى كه بر سفره حضرت سليمان عليه السلام مى نشستند هفت كرور (2) بودند . روزى حيوانى از حيوانات دريا ، سر از آب برآورد و گفت: «اى سليمان! امروز مرا مهمان كن!» . سليمان فرمان داد تا براى آن ماهى به اندازه خوراك يك ماه مهمانان روزانه اش خوراكى فراهم كنند . وقتى كه اين مقدار خوراكى در ساحل دريا گرد آورده شد ، كوه بزرگى را مى ماند . ماهى سرش را از آب بيرون آورد و آن كوه خوراكى را بلعيد و گفت: «اى سليمان! قوت امروز من كو؟! اين بخشى از قوت روزانه من است» .
توضيح : «مَثَل در مورد كسى به كار مى رود كه هر چه بيشتر به او نيكى يا بخشش كنند آزمندىِ بيشترى نشان دهد و سرانجام نيز طلبكار و ناسپاس بماند يا به جاى شرمندگى و پوزش خواهى از خطايى كه كرده است گردنكشى و زبان درازى مى كند» . (3) «يا به كسى كه هم زحمت و دردسر فراهم كرده باشد و هم مدّعى و طلبكار باشد مى گويند» . (4)
279 . ده مرو ، ده مرد را احمق كند. 5نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام :
.
ص: 142
لا تَسكُنِ الرُّستاقَ فَإنَّ شُيوخَهُم جَهَلَةٌ و شَبابَهُم غَرمَةٌ و...؛ (1)
در روستا ساكن نشو؛ زيرا پيرانشان جاهلند و جوانانشان شرور .
توضيح: اين مَثَل معمولاً در نهى از رفتن به مكان نامناسب استفاده مى شود . بديهى است كه اين سخن در زمانهاى دور ، كه وسايل ارتباط جمعى و رسانه هاى گروهى مانند امروز وجود نداشت و علم و فرهنگ به روستاها نرسيده بود ، مصداق داشت ، اما امروز كه وسايل ارتباط جمعى روستاها و شهرها را به هم پيوسته و مانند دهكده اى بزرگ درآورده است ، اين جمله معناى واقعى خود را ندارد . شايد معناى بيت ، چنانكه بعضى از بزرگان گفته اند ، اين باشد كه منظور از ده هر جايى است كه راهنمايى و يا ولىِّ خدايى نباشد و انسان در ميان ايشان به گمراهى كشيده شود. (2)
280 . ديگ به ديگ مى گويد : رويت سياه است! (3) يا : آب كش به كفگير مى گويد : نُه سوراخ دارى! (4)نظير سخن امام على عليه السلام :أكبَرُ العَيبِ أن تَعِيبَ ما فِيكَ مِثلُهُ؛ (5)
بزرگ ترين عيب آن است كه چيزى را عيب بشمارى كه مانند آن در خود تو است .
توضيح : مَثَل به كسى كه عيبجويى كند، درحالى كه خودش آن عيب را به همان اندازه يا بيشتر از آن دارا است، گفته مى شود . در مَثَل دوم آبكش در
.
ص: 143
مقايسه با كفگير به مراتب سوراخ بيشترى دارد و در مَثَل اوّل، ديگ اول همان عيب ديگ دوم را دارا است . (1)
281 . ديه بر عاقله است. (2)برگرفته از حكم شرعى پرداخت ديه توسط عاقله؛ مانند آنچه در سخن امام باقر عليه السلام آمده است:اَلعَمدُ فيهِ القَوَدُ وَالخَطَأُ فيهِ الدِّيَةُ عَلَى العاقِلَةِ؛ (3)
در قتل عمد قصاص هست و در قتل غيرعمد ديه بر عهده عاقله [خويشان] است.
توضيح: همانطور كه پرداخت ديه جانى به فرد زيان ديده به عهده سرپرست و ولىِّ او است، «جبران خطايا و رفع نواقص و اصلاح امور هر كس وظيفه بزرگ و رئيسى است كه مسئول اداره و حفظ او است و نيز مسئول خطاى هر كس رئيس و مربّى او است». (4)
282 . ردّ احسان گناه (قبيح) است . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :لايَأبَى الكِرامَةَ إلاَّ الحِمارُ؛ (6)
كسى كرامت را ناخوش نمى دارد ، مگر الاغ.
توضيح : در مقابل كسى كه از پذيرش نيكى و احسانى خوددارى مى كند گفته مى شود .
.
ص: 144
283 . رزق بر اهل خانه تنگ مكنروزى او مى دهد تو جنگ مكن! (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن وُسِّعَ عَلَيهِ ثُمَّ قَتَّرَ عَلى عِيالِهِ؛ (2)
از ما نيست آنكه روزى بر وى فراخ شود و او بر خانواده اش تنگ بگيرد.
284 . رستگارى در راستكارى (درستكارى) است. (3)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلنَّجاةُ مَعَ الصِّدقِ؛ (4)
رستگارى در راستگويى است.
285 . رنج خود و راحت ياران طلب. 5نظير سخن امام صادق عليه السلام :يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَكونَ فِيهِ ثَمانُ خِصالٍ:... بَدَنُهُ مِنهُ في تَعَبِ وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍ؛ (5)
مؤمن را مى شايد كه هشت خصلت در وى باشد:... بدنش از او در رنج ، و
.
ص: 145
مردم از او در راحت باشند.
286 . رياست بى سياست نتوان كرد (كى توان كرد؟) . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :حُسنُ السِّياسَةِ يَستَديمُ الرِّئاسَةَ؛ (2)
سياست نيكو ، رياست را دوام مى بخشد.
287 . ريشه بيداد بر خاكستر است . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلحَجَرُ الغَصيبُ فِى الدّارِ رَهنٌ عَلى خَرابِها؛ (4)
سنگى غصبى كه در خانه است موجب ويرانى آن است.
288 . زبان بسته بايد گشاده دو دست . 5نظير سخن امام على عليه السلام : حِفظُ اللِّسانِ وبَذلُ الإحسانِ مِن أفضَلِ فَضائِلِ الإنسانِ؛ (5)نظير سخن امام على عليه السلام : حِفظُ اللِّسانِ وبَذلُ الإحسانِ مِن أفضَلِ فَضائِلِ الإنسانِ؛ 7
نگاه داشتن زبان (از ناروا) و گشاده دستى از برترين فضيلتهاى انسان است.
.
ص: 146
289 . زبان ترجمان دل است . (1)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :اَللِّسانُ تَرجُمانُ الجَنانِ؛ (2)
زبان ، بازگو كننده [چيزى است كه در] دل است.
290 . زبان سرخ سَرِسبز مى دهد بر باد . 3نظير سخن امام على عليه السلام :رُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَت نِعمَةً وجَلَبَت نِقمَةً؛ (3)
بسا سخنى كه نعمتى را ربود و بلايى را رساند.
291 . ز دانش دل پير برنا بود . 5نظير سخن امام على عليه السلام :اَلعِلمُ حَياةُ القُلوبِ؛ (4)
دانش زندگى بخش دلها است.
292 . زشت بُوَد دادن و واخواستن . (5)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :
.
ص: 147
إنَّما مَثَلُ الَّذي يَهَبُ ثُمَّ يَعودُ في هِبَتِهِ كَمَثَلِ الكَلبِ يَقيءُ ثُمَّ يَأكُلُ قَيأهُ؛ (1)
كسى كه مى بخشد ، سپس از بخشش خود باز مى گردد ، مانند سگى است كه استفراغ مى كند و آنگاه آن را مى خورد.
293 . زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز . 2نظير سخن امام على عليه السلام :اَلحازِمُ مَن دارى زَمانَهُ؛ (2)
دورانديش كسى است كه با زمانه اش مدارا كند.
294 . زمانه را چو نكو بنگرى همه پند است. 4نظير سخن امام كاظم عليه السلام :خُذ مَوعِظَتِكَ مِنَ الدَّهرِ و أهلِهِ؛ (3)
از روزگار و اهل آن پند گير.
.
ص: 148
295 . زمين از حجّت خالى نمى ماند. (1)برگرفته از سخن امام صادق عليه السلام :لَم تَخلُ الأرضُ مُنذُ كانَت مِن حُجةٍ...؛ (2)
زمين، از زمانى كه بوده، از حجّت خالى نبوده است.
توضيح: «در هر عصر پيغمبر يا امامى از جانب خداوند در دنيا خواهد بود و روزى كه جهان از وجود چنين حجتى خالى بماند، آخر عمر دنيا است ، ولى در تمثيل موقعى گفته مى شود كه ظالم يا بداخلاق يا مانع و مشكلى از بين برود و ديگرى به جاى آن آيد». (3)
296 . زيرپاى مادران باشد جنان. 4برگرفته از سخن پيامبر عليه السلام :اَلجَنَّةُ تَحت أقدامِ الاُمَّهاتِ؛ (4)
بهشت زير پاى مادران است.
.
ص: 149
«س _ ش»297 . ستايش سرايان نه يار تواندملامت كنان دوستدار تواند . (1) يا : دوست آن است كه بگرياند نه آن كه بخنداند . (2)نظير سخن امام باقر عليه السلام :اِتَّبِع مَن يُبكِيكَ وهُو لَكَ ناصِحٌ ولاتَتَّبِع مَن يُضحِكُكَ وهُو لَكَ غاشٍ؛ (3)
از كسى كه از روى خيرخواهى تو را مى گرياند پيروى كن ، نه از كسى كه با دورويى تو را مى خنداند.
298 . ستوده كسى كو (4) ميانه گزيد . 5نظير سخن امام صادق عليه السلام :إنَّ القَصدَ أمرٌ يُحِبُّهُ اللّهُ؛ (5)
ميانه روى ، كارى است كه خداوند دوستش دارد.
299 . سحرخيز باش تا كامروا باشى! (6)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 150
باكِرُوا فَإنَّ البَرَكَةَ فِى المُباكَرَةِ؛ (1)
صبحدم در پى كسب و كار باشيد كه بركت در صبح خيزى است.
300 . سخت مى گيرد جهان بر مردمان سخت كوش! 2نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :يَسِّروا ولا تُعَسِّروا؛ (2)
آسان گيريد و سخت نگيريد .
301 . سخن كز دل برآيد لاجرم بر دل نشيند . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلكَلِمَةُ إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فِى القَلبِ وإذا خَرَجَت مِنَ اللِّسانِ لَم تُجاوِزِ الآذانَ؛ (4)
سخن هرگاه از دل برآيد بر دل مى نشيند ، و هرگاه از زبان برآيد ، از گوشها فراتر نرود.
302 . سَرِ مرد برود ، قولش نمى رود . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 151
اَلكَريمُ إذا وَعَدَ وَفى؛ (1)
شخص بزرگوار وقتى وعده اى مى دهد، وفا مى كند.
303 . سكوت علامت رضايت است . (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه وقتى به ايشان گفتند كه دختران از ابراز رضايت براى ازدواج خجالت مى كشند و چگونه مى توان به سهولت از رضايت ايشان آگاه شد ، فرمودند:سُكوتُها رِضاها؛ (3)
سكوتش نشانه رضايت است .
304 . سگ را به هفت دريا بشويند پاك نمى شود. (4)برگرفته از حكم نجس العين بودن سگ است كه در روايات آمده است ؛ مانند سخن امام صادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَم يَخلُق خَلقا أنجَسَ مِنَ الكَلبِ؛ (5)
خداوند آفريده اى نجس تر از سگ خلق نكرده است .
همچنين سخن امام صادق عليه السلام :إذا أصابَ ثَوبُكَ مِنَ الكَلبِ رُطوبَةً فَاغسِلهُ؛ (6)
هرگاه رطوبتى از سگ به لباست رسيد، آن را بشوى.
توضيح: «اين مَثَل را در جايى گويند كه به هيچ تمهيدى نتوان شخصى را به راه راست هدايت كرد يا به نحوى در نظر ديگران بى گناهش جلوه داد». (7)
.
ص: 152
305 . سلام ، بزرگ و كوچك ندارد . (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :سَلِّم عَلى مَن لَقَيتَ يَزِدِ اللّهُ في حَسَناتِكَ؛ (2)
هركس را ديدى به او سلام كن تا خداوند بر حسناتت بيفزايد .
توضيح: سلام كردن مستحب است و ثواب سلام كننده از پاسخ گوينده بيشتر است. اگرچه كوچك ترها بايد ادب نگاه دارند و به بزرگ ترها سلام كنند ولى در سلام كردن، بزرگى و كوچكى سن مهم نيست و بزرگ تر هم مى تواند به كوچك تر سلام كند ، همان گونه كه پيامبر بزرگوار اسلام چنين مى كرد .
306 . سنگ بزرگ برداشتن علامت (نشانه) نزدن است . (3)نظير سخن امام صادق عليه السلام :مَن سَألَ فَوقَ قَدرِهِ استَحَقَّ الحِرمانَ؛ (4)
آن كه بيش از اندازه خويش بخواهد، سزاوار ناكامى است.
توضيح : هر كس توانى دارد و از هر كس بايد به اندازه توانش انتظار داشت . اگر كسى بخواهد بيشتر از توانش كارى انجام دهد ، به مقصود دست نخواهد يافت.
307 . سنگ سياه حجرالأسود.برگرفته از نام سنگى مقدّس كه بر ركن عراقى خانه كعبه قرار دارد و دست بيعت الهى در زمين محسوب مى شود؛مانند سخن امام صادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ و تَعالى وَضَعَ الْحَجَرَ الأسوَدَ و هيَ جَوهَرَةٌ اُخرِجَتْ مِنَ الجَنَّةِ
.
ص: 153
إلى آدمَ عليه السلام .. . لِعلَّةَ المِيثاقِ؛ (1)
خداوند حجرالاسود كه گوهرى بيرون آورده از بهشت است ، براى آدم ، براى تجديد پيمان قرار داد.
توضيح: مَثَل در جايى به كار مى رود كه گوينده، بدون توجه به كلمات و جملاتش مطالبى ناهمگون را بيان دارد و يا توضيح نابجا آورد . اين تركيب از اين رو نادرست است كه «سنگ سياه» همان ترجمه «حجرالأسود» است و اين نوع اضافه كردن، زايد و بى معنا است .
308 . سودِ سفر ، سلامتى است . (2)برگرفته از سخن امام صادق عليه السلام :سافِرُوا تَصِحُّوا؛ (3)
مسافرت كنيد تا سالم باشيد.
309 . سه طلاقه كردن (سه طلاق گفتن) . (4)برگرفته از اصطلاح فقهى سه طلاقه كردن و نيز سخن امام على عليه السلام :يا دنيا! يا دُنيا! ... غُرّي غَيري .. . قَد طَلَّقتُكِ ثَلاثاً؛ (5)
اى دنيا! اى دنيا! ... ديگرى را بفريب ... من تو را سه طلاقه كرده ام.
توضيح : هرگاه مرد ، همسر خود را دو بار طلاق رجعى دهد و در عدّه به او رجوع كند در طلاق سوم حق بازگشت ندارد و زن بر او حرام مى شود و بين آن دو جدايى مى افتد . مَثَل در جايى به كار مى رود كه شخصى بخواهد جدايى قاطعانه خود را از چيزى اعلام كند .
.
ص: 154
310 . سينه مرد صندوقچه اسرار است .نظير سخن امام على عليه السلام :صَدرُ العاقِلِ صُندوقُ سِرِّهِ؛ (1)
سينه عاقل گنجينه اسرار او است .
311 . سؤال نيك هست از علمْ نيمى . 2برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :حُسنُ السُؤالِ نِصفُ العِلمِ؛ (2)
پرسش نيكو نيمى از دانش است.
312 . سُؤْر (نيم خورده) مؤمن شفا است . (3)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :سُؤرُ المُؤمِنِ شِفاءٌ؛ (4)
نيم خورده مؤمن شفا است.
توضيح : «سُؤْر» آب نيم خوره است كه ، بنا بر روايات ، يكى از شفا دهنده ها است . اين مَثَل را معمولاً در جايى استفاده مى كنند كه كسى بخواهد از آب نيم خورده ديگرى استفاده كند . وقتى نوشنده دوم با اعتراض يا منع روبرو شود مى گويند : سؤر مؤمن شفا است .
.
ص: 155
313 . شادى مؤمن توى صورتش هست ، غمش توى دلش .نظير سخن امام على عليه السلام :اَلمُؤمِنُ بِشرُهُ في وَجهِهِ وحُزنُهُ في قَلبِهِ؛ (1)
شادى مؤمن در چهره اش و اندوهش در دلش است.
314 . شتر ديدى نديدى . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :مِن أشرَفِ أفعالِ الكَريمِ تَغافُلُهُ عَمّا يَعلَمُ؛ (3)
از جمله شرافتمندانه ترين كارهاى فرد كريم ، چشم پوشى از چيزهايى است كه مى داند .
توضيح : «مشاهداتى را كه در نقل كردن و گفتنش بيم خطر و زحمت باشد بايد نديده فرض كرد . اين مَثَل و نيز مَثَل شتر ديدى؟ ردّ پايش را هم نديد (4) در اصل از اصطلاحات متداول راهزنان است كه وقتى مسافرى را به ملاحظاتى لخت نكنند يا پس از بردن اموالش جانش را ببخشند ، از او عهد و پيمان مى گيرند كه احدى را از بودن راهزنان در راه اطلاع ندهد و از عهد گرفتنشان اين بود كه به او مى گفتند : شتر ديدى يا نه؟ ، او بايد در جواب مى گفت: نديدم ، يا بگويد: ردّ پايش را هم نديدم» . (5)
315 . شقّ القمر كردن . (6)برگرفته از معجزه دونيم كردن ماه توسط پيامبر صلى الله عليه و آله كه در سخن
.
ص: 156
امام على عليه السلام آمده است: اِنشَقَّ القَمَرُ بِمَكَّةَ فِلقَتَينِ فَقالَ رَسُولُ اللّهِ : إشهَدوا إشهَدوا بِهذا؛ (1)
ماه در مكه دو پاره شد و پيامبر خدا فرمود : «شهادت دهيد ، شهادت دهيد به اين معجزه!» .
توضيح : كنايه از كار بزرگ كردن است كه گاه به طنز و گاه در مقام انكار به كسى گفته مى شود كه كار مهمى انجام نداده اما ادعاى آن را دارد .
316 . شكر نعمت نعمتت افزون كند . 2نظير سخن امام على عليه السلام :اُشكُر تَزِد؛ (2)
شكر كن تا (نعمتت) افزون شود.
توضيح : «وقتى به صورت مَثَل به كار مى رود كه بيان كننده قصد آن دارد كه بفهماند بر اثر شكر ، نعمت الهى افزون مى شود» . (3)
317 . شنيدن كى بود مانند ديدن؟ (4)نظير سخن امام على عليه السلام :لَيسَ العيانُ كَالخَبَرِ؛ (5)
ديدن مانند [شنيدن] خبر نيست.
.
ص: 157
«ص _ ظ»318 . صبر ايّوب داشتن . (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :كانَ أيّوبُ أحكَمَ النّاسِ وأصبَرَ النّاسِ؛ (2)
ايوب بردبارترين و شكيباترين مردم بود .
توضيح : حضرت ايوب عليه السلام از پيامبران بزرگ الهى است كه بر بلاهاى مختلف ، كه خود و خانواده اش دچار آن شد ، صبر پيشه كرد ، به گونه اى كه اسطوره صبر شد . صبورى حضرت ايّوب عليه السلام به اندازه اى مشهور شد كه والاترين صبر ، حتى در زبان اهل بيت عليهم السلام ، صبر ايوب معرفى شده است . (3)
319 . صبر تلخ است وليكن برِ (4) شيرين دارد . 5نظير سخن امام على عليه السلام :مَرارَةُ الصَّبرِ تُذهِبُها حَلاوَةُ الظَّفَرِ؛ (5)
.
ص: 158
تلخى صبر را شيرينى پيروزى مى برد.
320 . صبر كن كالصبر مفتاح الفرج . 1برگرفته از سخن امام على عليه السلام :اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَجِ؛ (1)
صبر كليد گشايش است.
321 . صحبت نيكانت از نيكان كند . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :جالِس أهلَ الخَيرِ تَكُن مِنهُم؛ (3)
با نيكان همنشينى كن تا از آنان باشى.
322 . صدقه سپر (رفع) بلاست. (4)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلصَّدَقَهُ تدفَعُ البَلاءَ المُبرَمَ؛ (5)
صدقه از بلاى حتمى جلوگيرى مى كند.
همچنين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :
.
ص: 159
اَلصَّدقَةُ تَسُدُّ سَبعينَ بابا مِنَ الشَّرِّ؛ (1)
صدقه هفتاد درِ شرّ را مى بندد.
توضيح: براى اين مَثَل حكايتى چنين نقل شده است: «ابن الفرات ، وزير معتضد شانزدهمين خليفه عباسى ، با ابوجعفر بطام دشمن بود و قصد نابودى او را داشت. مادر ابوجعفر از هنگام ولادت او هر شبى گرده نانى زير بالين او مى نهاد و بامداد روز ديگر آن را به گدايى صدقه مى داد و اين عادتِ او شده بود و از آن دست نمى داشت. روزى ابن الفرات از ابو جعفر پرسيد: از نانى كه مادرت زير بالين تو مى گذارد اثرى هم ظاهر مى شود؟ ابو جعفر گفت: اين از رسوم پيرزنان و خيالات عجوزگان است. ابن الفرات گفت: چنين مگوى! بدان كه دوش همه شب در فكر تو بودم و براى برانداختنت راه هايى انديشيدم و هم در اين نقشه خفتم. در خواب ديدم كه شمشيرى به دست گرفته قصد تو كرده ام و هربار كه به سوى تو حمله مى آورم ، مادرت گرده نانى را سپر مى كند و آن حمله از تو دفع مى شود و به بركت آن صدقات مرا بر تو ظفر نيست». (2)
323 . طورى بايد كار خير كنى كه دست چپت از دست راست خبردار نشود.نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :سَبعَةٌ في ظِلِّ عَرشِ اللّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّهُ:... رَجُلٌ تَصَدَّقَ بِيَمينِهِ فَأخفاهُ عَن شِمالِهِ؛ (3)
.
ص: 160
هفت كس در سايه عرش خواهند بود روزى كه سايه اى جز سايه عرش نباشد:... مردى كه با دست راست خود صدقه داده، و آن را از دست چپ خود نهان داشته باشد.
324 . ظلم امروز ظلمت فرداست . (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إتَّقُوا الظُّلمَ فَإنَّهُ ظُلُماتُ يَومِ القِيامَةِ؛ (2)
از ستم كردن بپرهيزيد كه ستم كردن ، تاريكيهاى روز قيامت است.
.
ص: 161
«ع _ غ»325 . عادت ، طبيعت ثانوى است. (1)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلعادَةُ طَبعُ ثانٍ؛ (2)
توضيح: اين مَثَل و مَثَلهاى ديگر در اين موضوع مانند ترك عادت موجب مرض است (3) و حكايت باجى خيرم ده (4) در صدد بيان اين مطلب است كه عادت نيز مانند طبيعت ذاتى و صفات موروثى انسان است و جدا شدن از آن مشكل است.
326 . عاقل دوبار فريب نمى خورد . (5)نظير سخن امام صادق عليه السلام :لايُلسَعُ العاقِلُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ؛ (6)
خردمند از يك سوراخ دو بار گزيده نمى شود.
.
ص: 162
327 . عاقل را يك اشاره بس است (كافى است). (1) يا : در خانه اگر كس است ، يك حرف بس است . 2نظير سخن امام على عليه السلام :إنَّ العاقِلَ يَتَّعِظُ بِالقَليلِ؛ (2)
خردمند از هر امر كوچكى پند مى گيرد.
328 . عالم بى عمل مثل درختِ بى ثمر است . (3)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :عِلمٌ بِلاعَمَلٍ كَشَجَرٍ بِلاثَمَرٍ؛ (4)
علم بدون عمل مانند درخت بدون ميوه است.
329 . عبادت به جز خدمت خلق نيست . 6نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:
.
ص: 163
أحَبُّ عِبادِاللّهِ إلَى اللّهِ أنفَعُهُم لِعِبادِهِ؛ (1)
محبوب ترين بندگان نزد خدا سود رسان ترين آنها به بندگانش هستند .
همچنين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:خَيرُ النّاسِ أنفَعُهُم لِلنّاسِ؛ (2)
بهترين مردم، سودرسان ترين آنان به مردم اند.
330 . عجله كار شيطان است . (3)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلعَجَلَةُ مِنَ الشَّيطانِ؛ (4)
شتاب كردن از شيطان است.
331 . علاج واقعه پيش از وقوع بايد كرد . 5نظير سخن امام على عليه السلام :ثَمَرَةُ الحَزمِ السَّلامَةُ؛ (5)
ميوه دورانديشى سلامت است.
.
ص: 164
332 . عمل هر كس پاپيچ خودش مى شود. (1) يا : كسى را در گور ديگرى نمى گذارند . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :كُلُّ امرِى ءٍ يَلقى ما عَمِلَ و يُجزى بما صَنَعَ؛ (3)
هر كس [نتيجه] عمل خود را مى بيند و به ازاى كرده خويش پاداش مى گيرد.
333 . عيال پرستى ، خداپرستى است . (4)نظير سخن امام سجّاد عليه السلام :إنَّ أرضاكُم عِندَ اللّهِ أسبَغُكُم عَلى عِيالِهِ؛ (5)
خداوند از آن كس خشنودتر است كه بر خانواده خود ، گشاده دست تر است .
توضيح : منظور از «عيال» در اين مثل همان نانخور و خانواده است و منظور از عيال پرستى، رسيدگى به خانواده و احترام به آنها است . اين عمل به قدرى نزد خداوند پسنديده است كه خشنودى خود را در آن دانسته است .
334 . غم فردا نشايد خوردن امروز . (6)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :
.
ص: 165
لاتَدخُل عَلَيكَ اليَومَ هَمُّ غَدٍ؛ (1)
مبادا اندوه فردا امروز تو را فرا گيرد!
335 . غم و غصه آدم را پير مى كند .نظير سخن امام كاظم عليه السلام :كَثرَةُ الهَمِّ تُورِثُ الهَرَمَ؛ (2)
غم زياد موجب پيرى است.
336 . غيبت بادبزن جگر است . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلغِيبَةُ جُهدُ العاجِزِ؛ (4)
غيبت تلاش ناتوان است.
توضيح : غيبت ، كه عيبگويى پشت سرِ ديگرى است ، عملى است حاكى از ضعف غيبت كننده از رويارويى با غيبت شونده و نداشتن جرأت و قدرتِ در نقد او در حضورش. غيبت كننده چون نمى تواند در ظاهر زيانى به او برساند با غيبت به خود آرامش مى دهد و در حقيقت جگر تفتيده خود از شدت بغض و ناراحتى را با بادبزن غيبت خنك مى كند .
337 . غيبت كبرى داشتن .برگرفته از واقعه و حديث غيبت امام زمان عليه السلام ؛ مانند سخن
.
ص: 166
امام صادق عليه السلام :لِلقائِمِ غَيبَتانِ: إحداهُما قَصيرَةٌ وَالاُخرى طَويلَةٌ؛ (1)
حضرت قائم عليه السلام دو غيبت دارد: يكى كوتاه و ديگرى طولانى .
توضيح : هرگاه بخواهند طولانى شدن عدم ديدار كسى را گوشزد كنند يا اينكه تأخير كسى را به او تذكر دهند ، اين مَثَل را به كار مى برند و مى گويند: «غيبت كبرى داشتيد».
.
ص: 167
«ف _ ق»338 . فتنه در خواب است بيدارش نكن! (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:اَلفِتنَةُ نائِمَةٌ لَعَنَ اللّهُ مَن أيقَظَها؛ (2)
فتنه در خواب است ؛ لعنت خدا بر كسى كه بيدارش كند.
339 . فراموشى هم نعمتى است . (3)نظير سخن امام صادق عليه السلام :... و أعظَمُ مِنَ النِّعمَةِ عَلَى الإنسانِ فِى الحِفظِ النِّعمَةُ فِى النِّسيانِ فَإنَّهُ لَولاَ النِّسيانُ لَما سَلا أحَدٌ عَن مُصيبَةٍ؛ (4)
بزرگ تر از نعمت حافظه براى انسان ، نعمت فراموشى است ؛ زيرا اگر فراموشى نبود ، هيچ كس از هيچ مصيبتى تسلّى نمى يافت .
340 . فرزند پاره جگر آدم است.نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :أولادُنا أكبادُنا؛ (5)
.
ص: 168
فرزندان ما جگرپاره هاى ما هستند.
341 . قانون عطف به (شامل) ماسبق نمى شود . (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:اَلإسلامُ يَجبُّ ما قَبلَهُ؛ (2)
اسلام آوردن، گذشته (افراد) را از بين مى برد .
توضيح : اگرچه جمله فوق مادّه اى از قانون است ، كه عدم شمول قانون جديد نسبت به افراد متخلف قبل از تصويب را بيان مى كند ، ولى امروزه در بين مردم به صورت مَثَل به كار مى رود.
342 . قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد . (3)نظير سخن امام صادق عليه السلام :اَلعافِيَةُ نِعمَةٌ خَفِيَّةٌ إذا وُجدَت نُسِيَت و إذا فُقِدَت ذُكِرَت؛ (4)
عافيت نعمتى پنهان است كه تا هست فراموش مى شود و وقتى از دست مى رود ، به ياد مى آيد.
توضيح : كار برد مَثَل در جايى است كه شخصى از رفاه و در عافيت بودن خود ناراضى باشد و قدر آن را نداند و همچنين پس از گرفتار شدن به بلايى به افسوسِ دوران عافيت گفته مى شود . سعدى حكايت داستان را چنين نقل كرده است : «پادشاهى با غلامى عجمى در كشتى نشست و غلام ديگر دريا نديده بود و محنت كشتى نيازموده . گريه و زارى در نهاد و لرزه بر
.
ص: 169
اندامش اوفتاد . چندان كه ملاطفت كردند آرام نمى گرفت و عيش مَلِك را منغض كرده بود . چاره ندانستند . حكيمى در آن كشتى بود . ملك را گفت : اگر فرمان دهى من او را به طريقى خاموش گردانم . گفت : غايت لطف و كرم باشد . بفرمود تا غلام را به دريا انداختند . بارى ، چند غوطه خورد. مويش گرفتند و پيش كشتى آوردند . به دو دست در سكّان كشتى آويخت . چون بر آمد به گوشه اى بنشست و آرام يافت . مَلِك را عجب آمد . پرسيد : در اين چه حكمت بود؟ گفت : در اولْ محنت غرقه شدن ناچشيده بود و قدر سلامت كشتى نمى دانست . همچنين ، قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد» . (1)
343 . قربان بند كيف كسى بودن. (2) يا : قربان بند كيفتمتا پول دارى رفيقتم . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن وادَّكَ لِأمرٍ وَلّى عِندَ انقضائِهِ؛ (4)
هر كس براى كارى با تو دوستى كند، هنگام به سر رسيدن آن كار از تو روى مى گرداند.
344 . قرض، كمر مرد را مى شكند . (5)نظير سخن امام صادق عليه السلام :
.
ص: 170
اَلدَّينُ غَمٌّ بِاللَّيلِ وذُلٌّ بِالنَّهارِ؛ (1)
بدهكارى ، در شب سبب اندوه و در روز سبب خوارى است.
345 . قطره قطره جمع گردد وانگهى دريا شود . 2نظير سخن امام على عليه السلام :لا تَستَصِغِروا قَليلَ الآثامِ فَإنَّ الصَّغيرَ يُحصى و يَرجِعُ إلَى الكَبيرِ؛ (2)
گناه اندك را كوچك مشمريد ؛ زيرا گناهان خُرد چون با هم شماره گردند ، به گناهان بزرگ مى انجامد.
توضيح : اين مَثَل هم در جنبه مثبت و هم در جنبه منفى به كار مى رود ؛ يعنى هم به اين معنا است كه نيكيها جمع و زياد مى شود و هم به اين معنا كه بديها جمع و زياد مى شود . حديث، ناظر بر جنبه منفى مَثَل است.
346 . قمر در عقرب بودن . (3)نظير سخن امام صادق عليه السلام :مَن سافَرَ أو تَزَوَّجَ وَالقَمَرُ فِى العَقرَبِ لَم يَرَ الحُسنى؛ (4)
هر كه به سفر رود يا ازدواج كند در حالى كه قمر در عقرب است ، روى خوش نمى بيند .
.
ص: 171
توضيح : حالت قرار گرفتن ماه در مقابل برج عقرب را «قمر در عقرب» مى گويند . برج فلكى دوازده قسمت فرضىِ متساوى در فلك منطقة البروج است و هر قسمت به نام يك صورت فلكىِ برگرفته از شكل ستاره ها ناميده شده است . اين شكلها عبارتند از : حمل ، ثور ، جوزا ، سرطان ، اسد ، سنبله ، ميزان ، عقرب ، قوس ، جُدَى ، دلو و حوت . ماه در حركت ظاهرى خود از مقابل اين برجها مى گذرد . منجّمان قديم ساعاتى را كه ماه در برج عقرب سير كند، ساعات نحس به شمار مى آوردند و انجام دادن امور مهم در اين اوقات را تجويز نمى كردند . مورد مَثَل در جايى است كه اوضاع ، نامساعد و شرايطْ ناجور باشد . (1)
347 . قناعت توانگر كند مرد را . 2نظير سخن امام على عليه السلام :اَلقَناعَةُ مالٌ لا يَنفَدُ؛ (2)
قناعت مالى است پايان ناپذير.
همچنين سخن امام على عليه السلام :لا كَنزَ أغنى مِنَ القَناعَةِ؛ (3)
هيچ گنجى پرمايه تر از قناعت نيست.
.
ص: 172
348 . قياس كار شيطان است. (1)برگرفته از سخن امام صادق عليه السلام :إنَّ أوَّلَ مَن قاسَ إبليسُ؛ (2)
نخستين كسى كه قياس كرد ابليس بود.
توضيح : قياس، تشبيه امرى به امرى ديگر بدون در نظر گرفتن موجبات آنها است. نخستين كسى كه قياس كرد ابليس بود كه هنگام فرمان به سجده كردن بر آدم از جانب خداوند، از اين كار سرباز زد و گفت : ... من بهتر از او هستم : مرا از آتش و او را از خاك آفريده اى». (3)
.
ص: 173
«ك _ ل»349 . كاچى (1) بهتر از هيچى است . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :لاتَستَحِ مِن اِعطاءِ القَليلِ فَإنَّ الحِرمانَ أقلُّ مِنهُ؛ (3)
از بخشش اندك شرم مدار كه محروم كردن از آن كمتر است.
توضيح : «در همه چيز مقدار اندك بهتر از هيچِ صرف است» ؛ (4) چنانكه اگر كاچى موجود باشد بهتر است از اينكه هيچ غذايى نباشد و گرسنه به سر برده شود .
350 . كار، اسباب (ابزار) مى خواهد . (5) يا : هر چيزى (هر كارى) راهى دارد . (6)نظير سخن امام صادق عليه السلام :أبَى اللّهُ أن يُجرِىَ الأشياءَ إلاّ بِأسبابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَى ءٍ سَبَباً وجَعَلَ لِكُلِّ
.
ص: 174
سَبَبٍ شَرطاً؛ (1)
خداوند ابا دارد كه كارها را جز از راه اسبابش انجام دهد ؛ پس براى هر چيزى سببى و براى هر سببى شرطى قرار داد .
351 . كار امروز به فردا ميفكن! (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :لاتُؤخِّروا عَمَلَ اليَومِ لِغَدٍ؛ (3)
كار امروز را به فردا وامگذاريد.
همچنين سخن امام على عليه السلام :أمضِ لِكُلِّ يَومٍ عَمَلَهُ فَإنَّ لِكُلِّ يَومٍ ما فيهِ؛ (4)
در هر روز كار همان روز را انجام بده؛ كه هر روز را كارى است .
352 . كارد دسته خودش را نمى بُرَد . (5)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:لايَكذَبُ الرّائِدُ أهلَهُ؛ (6)
راهنما به رهروان خود دروغ نمى گويد .
.
ص: 175
353 . كار را از راهش داخل شو! (1)نظير سخن امام صادق عليه السلام :إنَّهُ مَن أتَى البُيوتَ مِن أبوابِهَا اهتَدى؛ (2)
هركس از در خانه در آيد ، راه يابد.
354 . كار را كه كرد؟ آن كه تمام كرد . (3)نظير سخن امام حسن عليه السلام :تَمامُ الصَّنيعَةِ خَيرٌ مِنِ ابتِدائِها؛ (4)
تمام كردن كار نيك از آغاز كردن آن بهتر است.
355 . كارى كه شير مى كند شمشير نمى كند. (5) يا : هركه هرچه دارد از پَرِ قنداقش دارد. (6)نظير سخن امام على عليه السلام :أنظُروا مَن تَرضَعُ أولادَكُم فَإنَّ الوَلَدَ يَشُبُّ عَلَيه؛ (7)
بنگريد چه كسى به فرزندانتان شير مى دهد كه فرزند با آن رشد مى كند.
همچنين سخن امام باقر عليه السلام :إنَّ اللَّبَنَ قَد يُعدي؛ (8)
همانا شير سرايت مى كند.
.
ص: 176
توضيح: «شير مادر و تربيت مادر از ابتداى ولادت فرزند در انتقال شخصيت و تربيت او بسيار مهم است ...». (1)
356 . كارى كه نمى كنى چرا مى گويى؟ (2)نظير سخن امام على عليه السلام :لاتَقُولَنَّ ما لاتَفعَلُهُ؛ (3)
آنچه را انجام نمى دهى مگو .
357 . كافر همه را به كيش خود پندارد . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلرَّجُلُ السُّوءُ لايَظُنُّ بِأحَدٍ خَيراً لأنَّهُ لايَراهُ إلاّ بِوَصفِ نَفسِهِ؛ (5)
آدم بد به هيچ كس خوش گمان نيست؛ زيرا همه را با ويژگى خود مى بيند .
358 . كبوتر با كبوتر باز با باز . 6نظير سخن امام على عليه السلام :كُلُّ امرِىً?يَميلُ إلى مِثلِهِ؛ (6)
هر كسى خواهان مانند خود است.
.
ص: 177
همچنين سخن امام على عليه السلام :اَللَّئيمُ لايَتَّبِعُ إلاّ شَكلَهُ ولا يَميلُ إلاّ إلى مِثِلهِ؛ (1)
فرومايه جز از همگون خود پيروى نمى كند و جز مانند خود را خواهان نيست.
توضيح : مراد اين است كه «هر كس به معاشرت با همفكران و همخويان خويش راغب تر است» . (2) اين مَثَل معمولاً در جايى گفته مى شود كه بخواهند همراهى دو نفر را دليل بر همفكرى آنان اعلام كنند.
359 . كجا خوش است؟ آنجا كه دل خوش است. (3)نظير سخن امام على عليه السلام :خَيرُ البِلادِ ما حَمَلَكَ؛ (4)
بهترين شهرها شهرى است كه تو را بر دوش كشد [در آن آسوده باشى].
360 . كس بى كسان خداست . (5)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در دعا:يا غِياثَ مَن لا غياثَ لَهُ؛ (6)
اى فريادرس كسى كه فريادرس ندارد .
.
ص: 178
361 . كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من . (1) يا : هر كسى كار خودش بار خودش . (2)نظير سخن امام صادق عليه السلام :اِحمِل نَفسَكَ لِنَفسِكَ فَإن لَم تَفعَل لَم يَحمِلكَ غَيرُكَ؛ (3)
خودت بار خودت را بر دوش كش كه اگر چنين نكنى ديگرى بار تو را بر دوش نمى كشد.
362 . كسى كه در چهل سالگى تنبور (4) مى آموزد در گور استاد خواهد شد . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن لَم يَتَعَلَّم فِى الصِّغَرِ لَم يَتَقَدَّم فِى الكِبَرِ؛ (6)
هر كه در كودكى نياموزد ، در بزرگسالى پيشرفت نخواهد كرد .
363 . كُلّكم راع و كُلّكم مسئول . (7)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:كُلُّكُم راعٍ و كُلُّكُم مَسئولٌ عَن رَعِيَّتِهِ؛ (8)
همه شما سرپرستيد وهمه شما در باره آنچه سرپرست آنيد پاسخگو خواهيد بود.
.
ص: 179
364 . كلوخ انداز را پاداش سنگ است . 1 يا : جوابِ هاى ، هوى است . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :رُدُّوا الحَجَرَ مِن حَيثُ جاءَ فَإنَّ الشَّرَّ لا يَدفَعُهُ إلاَّ الشَّرُّ؛ (2)
سنگ را همانجا باز گردانيد كه از آن جا آمده است ؛ زيرا بدى را جز بدى نمى راند.
365 . كمالُ الجود بذلُ الموجود . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :أفضَلُ الجودِ بَذلُ المَوجودِ ؛ (4)
برترين بخشش ، بخشيدن چيزى است كه هست.
توضيح : «نهايت سخاوت در آن است كه تمامى دارايى خود را ببخشند به هر اندازه ناچيز باشد ، نه آنكه بخشى از آ ن را بدهند به هر اندازه چشم گير باشد . بخششِ آنكه تنها پيراهنِ تنش را انفاق مى كند بيش از كسى است كه جامه بسيار در خانه دارد و يكى دو تا از آن را مى بخشد» . (5)
.
ص: 180
366 . كم رويىِ زياد فقر مى آورد . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلحَياءُ يَمنَعُ الرِّزقَ؛ (2)
شرم ، مانع روزى است.
توضيح : اين مَثَل «به كسى كه حجب و حياى زياد داشته باشد گفته مى شود. كمرويى زياد مانع رسانيدن مطالب خود به ديگرى و احقاق حقوق و در نتيجه موجب عقب ماندگى و فقر مى گردد». (3) البته بايد توجه داشت كه حيا دو گونه است : حياى عقل و حياى حمق . حياى عقل ، دانش و حياى حمق ، جهل است. (4) در اينجا منظور حياى حمق است.
367 . كم عيالى دومِ توانگرى است . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :قِلَّةُ العِيالِ أحَدُ اليَسارَينِ؛ (6)
نانخورِ كم نيمى از توانگرى است.
368 . كور ديگران و بيناى خود بودن . (7) يا : كور خود و بيناى ديگران نبودن . (8)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 181
أعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبِهِ بَصيراً وعَن عَيبِ غَيرِهِ ضَريراً؛ (1)
خردمندترين مردم كسى است كه به عيب خود بينا باشد و از عيب ديگران كور.
369 . كوهى را به كاهى بخشيدن . (2)نظير سخن امام صادق عليه السلام در دعاى ماه رجب :يا مَن يُعطِى الكَثيرَ بِالقَليلِ ؛ (3)
اى آن كه در برابر [عمل] اندك [پاداش] بسيار عطا مى كند.
370 . كه اين عجوزه عروس هزار داماد است . 4نظير سخن امام كاظم عليه السلام :تَمَثَّلتِ الدُّنيا لِلمَسيحِ عليه السلام في صُورَةِ امرَأةٍ زَرقاءَ فَقالَ لَها: كَم تَزَوَّجتِ؟ قالَت: كَثيرا. قالَ: فَكُلٌّ طَلَّقَكِ؟ قالَت: لا بَل كُلاًّ قَتَلتُ. قالَ المَسيحُ: فَوَيحٌ لأِزواجِكِ الباقِينَ كَيفَ لا يَعتَبِرونَ بِالماضينَ!؛ (4)
دنيا به شكل زنى چشم آبى بر مسيح عليه السلام ظاهر شد ؛ به او فرمود : «چند شوهركرده اى؟» گفت : «بسيار» ، فرمود : «همه طلاقت دادند؟» گفت : «نه ، بلكه همه را كشتم» . مسيح عليه السلام فرمود : «واى بر شوهران آينده ات ، چگونه از شوهران گذشته عبرت نمى گيرند؟» .
.
ص: 182
توضيح : واضح است كه اين جمله در مذمّت و بى وفايى دنيا آورده مى شود ، ولى گاه «مصراع را به تنهايى گويند و اراده كنند كه زنى بس بى وفا است يا مردى بس منافق و دو رو است» . (1)
371 . كه كاشت؟ كه درو كرد؟ (2)نظير سخن امام على عليه السلام :رُبَّ ساعٍ لِقاعدٍ؛ (3)
بسا كوشنده اى براى نشسته اى .
372 . گاه باشد كه كودكى نادان به غلط بر هدف زند تيرى . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :رُبَّما أدرَكَ العاجِزُ حاجَتَهُ؛ (5)
بسا ناتوانى كه به حاجت خود دست يافته است.
توضيح: «هنگامى گويند كه از نادانى بر حسب اتفاق حركت عاقلانه صادر يا فكر حكيمانه و مفيدى ظاهر گردد ؛ چنانكه تير كودكى، كه به بازيچه تير مى اندازد، به نشانه اى بخورد». (6)
373 . گربه دستش به گوشت نمى رسيد مى گفت: بو مى ده . (7) يا : شغال پوزه اش به انگور نمى رسد مى گويد: ترش است . (8)
.
ص: 183
نظير سخن امام على عليه السلام :مَن قَصُرَ عَن مَعرفَةِ شَى ءٍ عابَهُ؛ (1)
آنكه از شناخت چيزى عاجز شود ، معيوبش مى شمرد.
همچنين سخن امام على عليه السلام :مَن قَصُرَ عَن شَى ءٍ عابَهُ؛ (2)
آن كس كه دستش به چيزى نمى رسد، معيوبش مى دارد.
توضيح : بعضى براى رسيدن به هدف تلاش بسيار كرده اند و از ورود به هيچ ورطه اى دريغ نكرده اند. ولى اگر به هر دليل از رسيدن به مقصود خود باز مانند، سعى در تخريب آن مى كنند . اگر هدف ، شخص باشد، چهره اجتماعى او را بد جلوه مى دهند و اگر كار و وضعيتى باشد ، آن را غير مفيد و معيوب مى شمرند تا آتشِ افسوسِ نرسيدن به مقصود را خاموش كنند .
374 . گر به دولت برسى مست نگردى مردى . 3نظير سخن امام على عليه السلام :ذُو الشَّرَفِ لا تُبطِرُهُ مَنزِلَةٌ نالَها و إن عَظُمَت كَالجَبَلِ الَّذي لا تُزَعزِعُهُ الرِّياحُ وَالدَّنِيُّ يُبطِرُهُ أدنى مَنزِلَةٍ كَالكَلأَ الَّذي يُحرِّكُهُ مَرُّ النَّسيمِ؛ (3)
شرافت مند فريفته مقامى كه بدان رسيده است نمى شود، هرچند مقامش
.
ص: 184
بزرگ باشد ، مانند كوهى كه باد آن را نمى جنباند ، و انسان فرومايه با اندك مقامى فريفته مى شود، مانند علفى كه با عبور نسيم به حركت درمى آيد.
توضيح : «انسان كاملْ عيار كسى است كه از يافتن مال و مكنت يا نيل به رتبه و مقام عالى خود را گم نكرده تغيير حالت ندهد و مغرور نگردد» . (1)
375 . گرسنه خواب نان سنگك مى بيند. (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلرُّؤيا عَلى ثَلاثَةٍ:... و مِنهُ الأمرُ يُحَدِّثُ بِهِ نَفسَهُ فِى اليَقظَةِ فَيَراهُ فِى المَنامِ؛ (3)
خواب ديدن سه گونه است... گونه اى از آن چنين است كه در بيدارى درباره امرى با خود حديث نفس مى كند و همان را در خواب مى بيند.
376 . گر صبر كنى ز غوره حلواسازى . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلصَّبرُ مِفتاحُ الدَّركِ وَالنُّجحُ عُقبى منَ صَبَرَ؛ (5)
صبر كليد دريافتن است و موفقيتْ فرجام كسى است كه صبر پيشه كند.
توضيح : «واقعيتى است كه بعضى از خواسته ها و امور را ، غير از صبر و حوصله كارساز نبوده و انجام آن جز با گذشت زمان ميسور نخواهد بود. دليل زنده آن مَثَل فوق است كه شيرينىِ حلوا از شيره است و شيره از انگور و انگور
.
ص: 185
از غوره به دست مى آيد». (1)
377 . گرهى را كه با دست باز مى شود ، نبايد با دندان باز كرد. (2)نظير سخن امام على عليه السلام :رُبَّ قَولٍ أنفَذُ مِن صَولٍ؛ (3)
بسا سخن كه از حمله كارى تر است.
378 . گريه به وقت بهتر از خنده بى وقت است . (4)نظير سخن امام صادق عليه السلام :إنَّ مِنَ الجَهلِ الضِّحكَ مِن غَيرِ عَجَبٍ؛ (5)
خنده بى مورد نشانه نادانى است .
379 . گفتند: پيش نيا كه [از پشت بام] مى افتى ، آنقدر پس رفت از آن طرف افتاد . (6)نظير سخن امام على عليه السلام :لاتَرَى الجاهِلَ إلاّ مُفرِطا أو مُفَرِّطا؛ (7)
نادان را نمى بينى جز آنكه يا از حدّ گذشته يا كوتاهى كرده است.
.
ص: 186
380 . گفتى ، باور كردم ؛ اصرار كردى ، شك كردم ؛ قسم خوردى ، فهميدم دروغ مى گويى . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :مِن مَهانَةِ الكَذّابِ جودُهُ بِاليَمينِ لِغَيرِ مُستَحلِفٍ؛ (2)
از زبونى و سرشكستگى دروغگو اين است كه براى كسى كه از او قَسَم نمى طلبد سوگند ياد مى كند .
توضيح : معمولاً افراد دروغگو براى به كرسى نشاندن دروغ خود به هر وسيله متوسّل مى شوند و پيوسته قسم ياد مى كنند تا دروغشان را باور كنند .
381 . گل و خار (غم و شادى) با هم هستند . (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:مَعَ كُلِّ فَرَحةٍ تَرحَةٌ ؛ (4)
با هر شادى غمى است .
382 . گناه ثَقلَين (5) كردن . (6)برگرفته از سخن امام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش وصيت كرد: خَفِ اللّهَ خِيفةً لَو جِئتَهُ بِبرِّ الثَّقَلَينِ لَعَذَّبَكَ وَ ارجُ اللّهَ رَجاءً لَو جِئتَهُ بِذُنوبِ الثَّقَلَينِ لَرَحِمَكَ؛ (7)
.
ص: 187
از خدا چنان بيمناك باش كه اگر با نيكيهاى جنّ و انس به پيشگاهش درآيى [پندارى ]عذابت مى كند و چنان به او اميدوار باش كه اگر با گناهان جنّ و انس به پيشگاهش درآيى [پندارى] ، بر تو رحمت مى آوَرَد .
توضيح : «معمولاً در دلدارى و اميدوار كردن كسى كه ترس از گناه و كار خلاف در دل داشته باشد به كار مى رود . به اين بيان كه خداوند با توبه، گناه ثقلين را هم مى بخشد». (1)
383 . گناه كسى را به پاى ديگرى (كسى) نمى نويسند. (2)نظير سخن امام على عليه السلام :لا يأخُذُ اللّهُ البَريءَ بِالسَّقيمِ و لا يُعذِّبُ اللّهُ الأطفالَ بِذُنوبِ الآباءِ؛ (3)
خداوند بى گناه را به گناه گناهكار مؤاخذه نمى كند و كودكان را به گناه پدران عذاب نمى دهد.
384 . گناه كسى را شستن (پاك كردن) . (4)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:يُؤتى بِأحَدٍ يَومَ القِيامَةِ يُوقَفُ بَينَ يَدَىِ اللّهِ و يُدفَعُ إلَيهِ كِتابُهُ فَلايَرى حَسَناتِهِ فَيَقولُ: إلهي لَيسَ هذا كِتابي! فَإنّي لا أرى فِيها طاعَتي؟ فَيُقالُ لَهُ: إنَّ رَبَّكَ لا يَضِلُّ و لايَنسى ، ذَهَبَ عَمَلُكَ بِاغتِيابِ النّاسِ ثُمَّ يُؤتى بِآخَرَ و يُدفَعُ إلَيهِ كِتابُهُ فَيَرى فيهِ طاعاتٍ كَثيرَةٍ فَيَقولُ: إلهي ما هذا كِتابي! فَإنّي ما عَمِلتُ هذِهِ الطاعاتِ فَيُقالُ: لِأنَّ فُلانا اغتابَكَ فَدُفِعَت حَسَناتُهُ إلَيكَ؛ (5)
.
ص: 188
روز قيامت فردى را در پيشگاه خداوند حاضر مى كنند و كارنامه اش را به او مى دهند ، اما حسنات خود را در آن نمى بيند و مى گويد: «الهى! اين كارنامه من نيست ، طاعات خود را در آن نمى بينم». به او گفته مى شود: «پروردگار تو نه خطا مى كند و نه فراموش . عمل تو به سبب غيبت كردن از مردم بر باد رفت» . سپس مرد ديگرى را مى آورند و كارنامه عملش را به او مى دهند. در آن طاعت بسيار بيند مى گويد: «الهى! اين كارنامه من نيست! من اين طاعات را به جا نياورده ام» . گفته مى شود: «چون فلانى غيبت تو را كرد، حسنات او به تو داده شد».
385 . گنه ناكردن و بى باك بودنبسى آسان تر از پوزش نمودن . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :تَركُ الذَّنبِ أهوَنُ مِن طَلَبِ التَّوبَةِ؛ (2)
گناه نكردن از توبه كردن آسان تر است.
386 . لحمك لحمى بودن با كسى . (3)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ.. . لَحمُكَ مِن لَحمي و دَمُكَ مِن دَمي ...؛ (4)
اى على! ... گوشت تو از گوشت من و خون تو از خون من است.
توضيح : «به معناى سخت يگانه و صميمى و دوست جانى بودن است» . (5)
.
ص: 189
«م _ ى»387 . ما برون را ننگريم و قال راما درون را بنگريم و حال را . 1نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:يا أباذَرٍّ! إنَّ اللّهَ لايَنظُرُ إلى صُوَرِكُم و لا إلى أموالِكُم و لكِن يَنظُرُ إلى قُلوبِكُم و أعمالِكُم؛ (1)
اى اباذر! خداوند به ظاهر و دارايى شما نمى نگرد ، بلكه به دلها و كردارتان مى نگرد.
388 . مار خوش خط و خال بودن . (2)نظير سخن امام كاظم عليه السلام :إنَّ مَثَلَ الدُّنيا مَثَلُ الحَيَّةِ مَسُّها لَيِّنٌ و في جَوفِهَا السَّمُّ القاتِلُ؛ (3)
حكايت دنيا حكايت مارى است كه دست سودن به آن موجب احساس نرمى و در درونش زهرى كشنده است .
.
ص: 190
389 . مال دنيا، وبال آخرت است. (1)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلمالُ وَبالٌ عَلى صاحِبِهِ إلاّ ما قُدِّمَ؛ (2)
مال، وبالى بر گردن صاحبش است ، مگر آنچه پيش فرستاده شود [انفاق شود].
توضيح: «مالى را كه در اين جهان گردآورى، روز بازخواست، دينار به دينار از تو حساب خواهند كشيد. پس مال و خواسته اسباب دردسر است». (3)
390 . ماهى بى اجل در خشكى نميرد . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :إنَّ الأجَلَ جُنَّةٌ حَصينَةٌ؛ (5)
مدّت زندگى [آدمى را] سپرى استوار است .
391 . مثل ابليس از «لا حول» (6) گريختن . (7)برگرفته از سخن امام رضا عليه السلام :إذا خَرَجتَ مِن مَنزِلِكَ فى سَفَرٍ أو حَضَرٍ فَقُل «بِسمِ اللّهِ ... لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ» فَتَلَقّاهُ الشَّياطينُ فَتَنصَرِفُ وتَضرِبُ المَلائِكَةُ وُجوهَها وتَقولُ : ما سَبيلُكُم عَلَيهِ و قد سَمَّى اللّهَ و ... ؛ (8)
.
ص: 191
هرگاه در سفر يا حضر از خانه ات بيرون مى آيى ، بگو: «بسم اللّه ... لا حول و لا قوة إلاّ باللّه » . هرگاه شياطين او را ببينند ، برمى گردند و فرشتگان به روى آنها مى زنند و مى گويند: «شما را بر او كه نام خدا را بر زبان رانده و ... راهى نيست» .
توضيح : «معناى مَثَل با دقت تمام از چيزى ، كارى يا كسى احتراز كردن است كه مترادف مَثَل مثل جنّ و بسم اللّه است» . (1)
392 . مثل انبان ابو هريره بودن . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :أكذَبُ النّاسِ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أبو هُرَيرَةٍ؛ (3)
كسى كه بيشترين دروغ را بر پيامبر خدا بست ، ابو هريره است .
توضيح : ابو هريره يكى از صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوده است كه به جعل حديث شهرت دارد . «انبان ابو هريره به معناى كارگاه جعل و خبرسازى است و اين مَثَل و نيز مَثَل از انبان ابوهريره بيرون آمده به معناى شايعه بى اساس است و مطلبى كه در كذب بودن آن نبايد ترديد داشت» . (4) بخارى در كتاب خود حديثى از ابو هريره نقل مى كند كه براى شنوندگان در آن مجلس تعجب انگيز و غير قابل قبول بود ؛ به او گفتند: اى اباهريره! آيا اين جمله را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اى؟» ، ابو هريره پاسخ داد: «نه ، اين از كيسه ابوهريره است» . (5)
.
ص: 192
393 . مثل اجل معلّق بودن (رسيدن) . (1)برگرفته از سخن امام باقر عليه السلام در جواب كسى كه از اجل پرسيده بود :هُما أجَلانِ : أجَلٌ مَحتومٌ وأجَلٌ مَوقوفٌ. قالَ : مَا المَحتومُ؟ قالَ: اَلَّذي لايَكونُ غَيرَهُ . قالَ : و مَا المَوقوفُ؟ قالَ: هُوَ الَّذي للّهِِ فيهِ المَشِيَّةُ؛ (2)
آنها دو اجلند : اجل محتوم و اجل موقوف . پرسيد : «اجل محتوم چيست؟» ، فرمود : «آن است كه غير آن اتفاق نمى افتد» . پرسيد : «اجل موقوف چيست؟» ، فرمود : «آن است كه خواست خدا در آن دخيل است» .
توضيح : همان طور كه از روايت بر مى آيد اجل دو گونه است : محتوم يا مسمّى و معلّق يا موقوف . اجل معلّق به مرگ ناگهانى و غير منتظره و مرگ غير طبيعى و نيز مرگ بر اثر پيشامدها و اتفاقات و تصادفات گفته مى شود . «مَثَل درباره فرا رسيدن ناگهانى كسى كه حضورش با سيلى از خشم و خروش و ايجاد هول و هراس همراه باشد ، استفاده مى شود» . (3)
394 . محبّت را مى شود از چشمها فهميد .نظير سخن امام على عليه السلام :إنَّ المَوَدَّةَ يُعَبِّرُ مِنهَا اللِّسانُ و عَنِ المَحَبَّةِ العَينانِ؛ (4)
دوستى رشته اى است كه زبان به آن گويا است و ديدگان از آن حكايت مى كند.
.
ص: 193
395 . مرا به خير تو اميد نيست شر مرسان . 1نظير سخن امام حسين عليه السلام :إنَّ مِنَ ابتِغاءِ الخَيرِ اتِّقاءُ الشَّرِّ؛ (1)
از راههاى خيرجويى ، دورى از بدى است.
396 . مرد ، چون نيك بنگرى ، دل است و زبان . 3نظير سخن امام على عليه السلام :اَلمَرءُ بِأصغَرَيهِ بِقَلبِهِ و لِسانِهِ؛ (2)
ارزش آدمى در گرو دو عضو كوچك او است : قلبش و زبانش.
397 . مردم را پيش خلق پند دادن ، چون ملامت باشد . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :نُصحُكَ بَينَ المَلَأِ تَقريعٌ؛ (4)
نصيحت كردنت در حضور جمع ، سركوفت است.
.
ص: 194
398 . مردن با عزّت بِهْ كه زندگى با ذلّت! (1)برگرفته از سخن امام حسين عليه السلام :مَوتٌ في عِزٍّ خَيرٌ مِن حَياةٍ في ذُلٍّ؛ (2)
مرگ با عزّت از زندگى با خوارى بهتر است .
399 . مرده آن است كه نامش به نكويى نبرند. 3نظير سخن امام على عليه السلام :اَلمُحسِنُ حَىٌّ وَإن نُقِلَ إلى مَنازِلِ الأمواتِ؛ (3)
نيكوكار زنده است ، هرچند در سراى مردگان آرميده باشد.
400 . مرده شوى ضامن بهشت و جهنّم (قيامت) نيست . (4)نظير سخن امام على عليه السلام :عَلَى المُشيرِ الاجِتِهادُ فِى الرَّأىِ ولَيسَ عَلَيهِ ضِمانُ النُّجحِ؛ (5)
وظيفه مشورت شونده كوشيدن براى ارائه نظر است ، و ضمانت پيروزى و موفقيت بر عهده او نيست .
.
ص: 195
401 . مرگ همسايه واعظِ تو بس است . 1نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :كَفى بِالمَوتِ واعِظاً؛ (1)
مرگ براى پند دادن آدمى بسنده است.
402 . مرگ حق است . (2)برگرفته از سخن امام صادق عليه السلام :إنَّ المَوتَ حَقٌّ؛ (3)
همانا مرگ حق است.
403 . مرگ خبر نمى كند . (4)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلمَوتُ يأتي بَغتَةً؛ (5)
مرگ ناگهان مى آيد .
404 . مزد كارگر را قبل از خشك شدن عرقش بدهيد . (6)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:
.
ص: 196
أعطُوا الأجيرَ اُجرَتَهُ قَبلَ أن يَجِفَّ عَرَقُهُ؛ (1)
مزد كارگر را پيش از خشك شدن عرقش بپردازيد.
توضيح : «كارگران هميشه از لحاظ مادى از افراد طبقه پايين جامعه هستند و معمولاً به مزد روزانه خود نيازمندند و كارى كه انجام مى دهند به اميد مزدى است كه در پايان كار مى گيرند و گرفتن مزد بلافاصله پس از كار موجب آرامش ذهن و بدن آنان مى شود». (2)
405 . مسابقه (جنگ) برد و باخت (دو سر) دارد . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :إنَّ الحَربَ سِجالٌ؛ (4)
جنگ فراز و نشيب دارد.
توضيح : هر مسابقه ، بازى يا مبارزه دو طرف دارد : برد و باخت . طبيعى است كه يكى پيروز ميدان و برنده و ديگرى شكست خورده و بازنده است .
406 . مفلس در امان خدا است. (5)برگرفته از سخن امام باقر عليه السلام به فرزندش امام صادق عليه السلام :اِعلَم يا بُنَىَّ! مَنِ استَدانَ دَينا و نَوى قَضاءَهُ فَهُوَ في أمانِ اللّهِ حَتّى يَقضِيَهُ؛ (6)
.
ص: 197
فرزندم! بدان كه هر كس قرضى بگيرد و قصد بازپرداخت آن را داشته باشد، تا وقت بازپرداخت آن در امان خدا خواهد بود.
توضيح: كسى كه داراى حالت مورد اشاره در حديث باشد ، در اصطلاح فقهى «مفلس» ناميده مى شود . اين جمله به صورت عربى آن المفلس في امان اللّه شهرت يافته است و به صورت فارسى و عربى به كار مى رود. البته در كاربرد «گاهى به اين معنا است كه كسى كه چيزى ندارد در پناه و امنيت خدايى است». (1)
407 . مكن وعده هر آن چيز كه آن نتوانى . 2نظير سخن امام على عليه السلام :لاتَعِدَنَّ أخاكَ وَعداً لَيسَ في يَدِكَ وَفاؤُهُ؛ (2)
به برادرت وعده اى نده كه وفا كردن به آن در توان تو نيست.
408 . مگر آخر الزمان شده؟ (3) يا : اين از نشانه هاى آخر الزمان است . (4)برگرفته از تعبير «آخر الزمان» كه در روايات متعدد به آن اشاره شده است ؛ نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :
.
ص: 198
أقَلُّ ما يَكونُ في آخِرِ الزَّمانِ أخٌ يُوثَقُ بِهِ أو دِرهَمُ حَلالٍ؛ (1)
در آخر الزمان دوست مورد اعتماد و پول حلال بسيار كمياب است .
توضيح : آخر الزمان ، زمان متصل به ظهور امام دوازدهم شيعه ، حضرت مهدى عليه السلام ، است (2) . در انتهاى اين زمان است كه قيامت برپا خواهد شد و آن را از جهاتى بدترين زمانها شمرده اند (3) . براى آخر الزمان نشانه هايى است كه كمىِ دوست راستين و مال حلال (4) ، فراوانى ريا كارى (5) ، ياد دنيا در جايگاههاى عبادت (6) و دنيا دوستى مردم و دلخوش داشتن به رنگهاى دنيايى و فساد مردان و زنان و ترك جماعت (7) و ... از آن جمله است . «وقتى مردم ظلم و فساد و رفتارهاى ناهنجار را از كسى ببينند مى گويند آخر الزمان شده و آن جمله اى است كه بدان حداكثر شگفتى خود از مشاهده مورد ومواردى كه با اصول و معتقدات شخص مغاير باشد بيان مى شود» . (8)
409 . مگو ناخوش كه پاسخ ناخوش آيدبه كوه آواز خوش ده تا خوش آيد . (9) يا : بد نگو تا بد نشنوى !
.
ص: 199
نظير سخن امام باقر عليه السلام :قُولُوا لِلنّاسِ أحسَنَ ماتُحِبُّونَ أن يُقالَ لَكُم؛ (1)
با مردم نيكوتر از آنچه دوست داريد با شما سخن بگويند ، سخن بگوييد.
410 . مُلك با كفر آباد مى شود ، با ظلم نمى شود . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلمُلكُ يَبقى مَعَ الكُفرِ ولايَبقى مَعَ الظُّلمِ؛ (3)
حكومت با كفر پايدار مى ماند ولى با ستم نمى پايد.
411 . مِنّا شدن.برگرفته از احاديثى كه در آنها اهل بيت عليهم السلام افرادى را، با استفاده از لفظ «مِنّا» ، جزء خاندان خود شمرده اند ، مانند سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيت؛ (4)
سلمان از ما اهل بيت است.
412 . من لم يشكر المخلوق (الناس) لم يشكر الخالق(اللّه ) . (5)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:لا يَشكُرُ اللّهَ مَن لا يَشكُرُ النّاسَ؛ (6)
هر كه از مردم سپاسگزارى نكند ، از خدا نيز سپاسگزارى نمى كند.
.
ص: 200
توضيح : جمله بالا كه به صورت مَثَل مشهور است ، و در اذهان مردم به عنوان يك حديث معروف شده است ، در منابع حديثى به اين صورت موجود نيست ، اما با الفاظ ديگر معناى اين جمله تأييد مى شود .
413 . موكّل آب فرات بودن . (1)برگرفته از حوادث واقعه كربلا و بستن آب به روى امام حسين عليه السلام و يارانش ؛ مانند سخن امام صادق عليه السلام در زيارت اربعين :لَعَنَ اللّهُ مَن مَنَعَكَ مِن شُربِ ماءِ الفُراتِ؛ (2)
خداوند لعنت كند كسانى را كه مانع نوشيدن تو از آب فرات شدند!
توضيح : «مراد بى رحم و غير قابل انعطاف بودن است و نيز انسانيت و عاطفه را در مأموريت خويش راه ندادن» . (3) مَثَل آب دست يزيد افتادن (4) نيز به همين معنا است .
414 . مَهرم حلال ، جانم آزاد! (5)برگرفته از حكم طلاق خُلع كه در روايات آمده است و در اين نوع از طلاق پيشنهادِ طلاق از جانب زن بوده است همراه با بخشش مهريه ، مانند سخن امام صادق عليه السلام :اَلمُختَلِعَةُ الَّتي تَقولُ لِزَوجِها : اِخلَعني و أنَا اُعطِيكَ ما أخَذتُ مِنكَ؛ (6)
زنى كه طلاق خُلع گرفته ، كسى است كه به همسرش بگويد : «مرا طلاق
.
ص: 201
ده و من آنچه از تو گرفتم به تو پس مى دهم» .
توضيح : مَثَل حاضر، كه بيانگر درخواست طلاق است، وقتى گفته مى شود كه زن در تنگنا قرار گيرد و راهى جز جدا شدن از شوهر براى خود نبيند ، حتى اگر حقوق خود را ببخشد . البته گاهى اين عبارت گفته مى شود ولى معناى طلاق خواهى در آن نيست . اين مَثَل ، در كاربرد ، فراتر رفته گاهى در جايگاهى مشابه ازدواج و طلاق نيز استفاده مى شود ؛ در هر جايى كه صحبت از جدا شدن به قيمت گذشتن از حق و حقوق باشد .
415 . ميازار مورى كه دانه كش است . 1نظير سخن امام على عليه السلام :وَاللّهِ لَو اُعطِيتُ الأقاليمَ السَّبعَةَ بِما تَحتَ أفلاكِها عَلى أن أعصِىَ اللّهَ في نَملَةٍ أسلُبُها جُلبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلتُ؛ (1)
به خدا قسم اگر اقليمهاى هفت گانه و آنچه را كه زير فلكهاى آن است به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم و پوست جوى را از مورچه اى بگيرم ، اين كار را نمى كنم.
توضيح : مَثَل در جايى به كار مى رود كه بخواهند فردى قوى را از آزار و ستم به فردى ضعيف و ناتوان بازدارند. حدّاقل ظلم ، كه به نظر آيد ، ظلم به يك مورچه است و آن هم گرفتن دانه اى يا پر كاهى از او كه هم در مَثَل و هم
.
ص: 202
در حديث شريف بدان اشاره رفته است.
416 . ميان حق تا ناحق چهار انگشت فاصله است . (1)نظير سخن امام حسن عليه السلام :بَينَ الحقِّ وَالباطِلِ أربَعُ أصابِعَ ، ما رَأَيتَ بِعَينِكَ فَهُوَ الحَقُّ وقَد سَمِعتَ بِاُذُنَيكَ باطِلاً كَثيراً؛ (2)
ميان حق و باطل چهار انگشت فاصله است : آنچه با چشمت مى بينى حق است ، در حالى كه با گوش خود باطل بسيار مى شنوى .
توضيح : «تنها تجربه عينى شخص بايد ملاك قضاوت قرار گيرد ، نه آنچه از ديگران شنيده است . تأكيد بر فاصله اندك ميان چشم و گوش كنايه از كوتاهى فاصله ميان حق و باطل است» . (3) مَثَل حاضر در مقابل كسى گفته مى شود كه بخواهد بر اساس شنيده هاى خود مطلبى را اثبات كند.
417 . ميهمان تا سه روز ميهمان (عزيز) است . (4) يا : ميهمان جان (گر چه) عزيز است و ليكن چو نفس خفقان آرد اگر آيد و بيرون نرود . (5)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:اَلضِّيافَةُ ثَلاثَةُ أيّامٍ و لَياليهِنَّ فَما فَوقَ ذلِكَ فَهُوَ صَدَقَةٌ... ولايَنبَغي لِلضَّيفِ إذا نَزَلَ بِقَومٍ أن يُمِلَّهُم فَيُخرِجَهُم أو يُخرِجُوهُ؛ (6)
.
ص: 203
ميهمانى سه شبانه روز است و بيش از آن صدقه است ... نمى شايد كه مهمان وقتى بر مردمى وارد مى شود [آن قدر بماند تا] صاحبخانه را خسته كند و سبب شود ميزبان خانه را ترك ، يا او را از خانه بيرون كند .
418 . ميهمان روزى خود را خودش مى آورد . (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :ما مِن ضَيفٍ حَلَّ بِقَومٍ إلاّ و رِزقُهُ في حِجرِهِ؛ (2)
هيچ ميهمانى بر قومى وارد نمى شود مگر آنكه روزى اش همراه او است.
419 . مؤمن آينه مؤمن است . (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:اَلمُؤمِنُ مِرآةُ أخيهِ يُميطُ عَنهُ الأذى؛ (4)
مؤمن آينه برادرش است كه آزردگى را از وى مى زدايد.
420 . نابرده رنج گنج ميسّر نمى شودمزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :بِاحتِمالِ المُؤَنِ يَجِبُ السُّؤدَدُ؛ (6)
با تحمل رنجها سرورى به دست آيد.
.
ص: 204
421 . ناز پرورد تنعّم نبرد راه به دوست. 1نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالتَّنَعُّمَ فَإنَّ عِبادَاللّهِ لَيسوا بِالمُتَنَعِّمينَ؛ (1)
بپرهيز از تن آسايى كه بندگان خدا تن آسا نيستند.
422 . نان را به نرخ روز خوردن . (2) يا : هركس خر شود ما پالانش مى شويم . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ : عالِمٌ رَبّانيٌّ ومُتَعلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ و هَمجٌ رِعاعٌ أتبَاعُ كُلِّ ناعِقٍ ، يَميلُونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ؛ (4)
مردم سه دسته اند : عالمى خداشناس ؛ آموزنده اى كه در راه رستگارى است و فرومايگانى سست عنصر كه در پى هر بانگى مى روند و با هر بادى به آن جهت ميل مى كنند .
توضيح: منظور كسانى هستند كه سريع الانطباق هستند و خود را با هر شرايطى و هر زمانه و محيطى سازگار مى كنند و تغيير حال مى دهند . (5)
423 . نباشد دعاى پدر بى اثر . (6)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :
.
ص: 205
أربَعَةٌ لاتُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ .. . دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ؛ (1)
چهار كس دعايشان رد نمى شود ، ... يكى دعاى پدر براى فرزندش.
424 . ندارى عيب نيست . (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلفَقرُ شَينٌ عِندَ النّاسِ و زَينٌ عِندَاللّهِ يَومَ القيامَةِ؛ (3)
فقر نزد مردم مايه سرشكستى است و نزد پروردگار مايه زينت در روز قيامت .
425 . نشايد خوردن الاّ رزق مقسوم . 4برگرفته از سخن امام على عليه السلام :اَلرِّزقُ مَقسُومٌ؛ (4)
روزى، قسمت شده است.
426 . نماز جعفر طيّار خواندن . (5)برگرفته از نماز مخصوص حضرت جعفر طيّار عليه السلام كه پيامبر صلى الله عليه و آله در بازگشت جعفر بن ابى طالب عليه السلام از سفر حبشه به ايشان آموخت . در سخن امام سجّاد عليه السلام چنين آمده است:
.
ص: 206
لَمّا قَدِمَ جَعفَرُ مِن أرضِ الحَبشَةِ ... فَعَلَّمَهُ صَلاةَ التَّسبيحِ؛ (1)
هنگامى كه جعفر عليه السلام از حبشه بازگشت ... پيامبر نماز تسبيح را به او آموخت .
توضيح : نام اصلى اين نماز «نماز تسبيح» است كه به نام «نماز جعفر طيار» معروف شد . به جاى آوردن اين نماز آداب خاصى دارد كه طولانى است. دقت و زمانى كه در اين نماز وجود دارد، منشأ اين مَثَل شده است كه وقتى كسى كارى را با دقت و با صرف زمانى طولانى انجام مى دهد به او مى گويند: مگر نماز جعفر طيار مى خواندى؟
427 . نه به دار است، نه به بار است، اسمش خاله ماندگار است . (2)نظير سخن امام صادق عليه السلام :إظهارُ الشَّى ءِ قَبلَ أن يُستَحكَمَ مَفسَدَةٌ لَهُ؛ (3)
آشكار كردن كار پيش از آنكه استوار گردد ، مايه تباهى آن است.
توضيح : «نه به دار است نه به بار است يعنى آن چيز نه ميوه اى روى درخت است و نه در ميان بار . يعنى هنوز هيچّى نشده يا قبل از اينكه سَرو تَهِ قضيه معلوم بشود و پيش از آنكه كار به مرحله عمل برسد» . (4)
428 . نه زور به كسى بگو نه از كسى بشنو . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 207
لاتَظلَم كَما لاتُحِبُّ أن تُظلَمَ؛ (1)
ستم مكن چنان كه دوست ندارى بر تو ستم رود.
429 . نه هركه جويد يابد . (2)برگرفته از سخن امام على عليه السلام :لَيسَ كُلُّ مَن طَلَبَ وَجَدَ؛ (3)
هر جوينده اى يابنده نيست.
430 . نه هر كه سر بتراشد قلندرى داند . 4نظير سخن امام على عليه السلام :ما كُلُّ ذي قَلبٍ بِلَبيبٍ و لا كُلُّ ذي سَمعٍ بِسَميعٍ ولا كُلُّ ناظرُ عَينٍ بِبَصيرٍ؛ (4)
هر صاحب دلى خردمند نيست ، و هر صاحب گوشى شنوا نيست و هر نظركننده با چشم ، بينا نيست .
431 . والسلام ، نامه تمام . (5)برگرفته از استفاده پيامبر صلى الله عليه و آله از آيه شريفه «وَالسَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى» (6) در پايان نامه هاى خود مانند نامه اى كه به فردى به نام هلال نوشته اند:برگرفته از استفاده پيامبر صلى الله عليه و آله از آيه شريفه «وَالسَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى» 8 در پايان نامه هاى خود مانند نامه اى كه به فردى به نام هلال نوشته اند:
.
ص: 208
... أدعُوكَ إلَى اللّهِ وَحدَهُ تُؤمِنُ بِاللّهِ و تُطيعُ و تَدخُلُ فِى الجَماعَةِ فَإنَّهُ خَيرٌ لَكَ وَالسَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى؛ (1)
... تو را به سوى خداى يگانه مى خوانم كه به او ايمان بياورى و از او فرمان ببرى و در شمار مسلمانان درآيى كه اين براى تو بهتر است، و سلام بر آن كه در جادّه هدايت گام نهد.
توضيح: «با انجام اين عمل توسط پيامبر صلى الله عليه و آله اين عمل سنّت شد و بعدها فقط والسلام مى نوشتند و «مفهوم تمام شد» را از آن مى گرفتند». (2) اكنون كه به شكل مَثَل درآمده است در جايى به كار مى رود كه پايان كار يا نامه اى را اعلام كنند.
432 . وقت گرفتنْ «ناد على» هستند ، وقت پس دادنْ «مظهر العجائب» . (3)تلميحى برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در روز جنگ احد : نادِ عَليّاً مَظهَرَ العَجائِبِ تَجِدهُ عَوناً لَكَ فِى النَّوائبِ؛ (4)
على ، مظهر شگفتيها ، را صدا كن تا در سختيها او را ياور خويش يابى .
توضيح : مَثَل درباره كسانى به كار مى رود كه وقت قرض يا امانت خواستن با شفيع آوردن پيشوايان، قسم ياد مى كنند كه آن را به موقع و در زمان مقرر باز مى گردانند ولى به قول خود عمل نمى كنند . «و به استرداد آنچه از ديگران به امانت يا عاريت يا به وام گرفته اند ، رغبت نشان نمى دهند». (5)
.
ص: 209
433 . وقتى به شهر كورها رفتى كور شو! (1)نظير شعر منسوب به امام على عليه السلام : حُسَينٌ إذا كُنتَ في بَلدَةٍغَريباً فَعاشِر بِآدابِها؛ (2)
اى حسين! وقتى در شهرى غريب بودى با آداب همان شهر با مردمش معاشرت كن !
توضيح : منظور مَثَل اين است كه در بين هر قوم به عادات و رسوم جايز آن قوم رفتار كن تا انگشت نما و وصله ناهمگون نشوى ، ولى اگر بحث حق و باطل ، رعايت اصول دين و حرام و حلال الهى در ميان باشد ، اين مَثَل نيز مانند مَثَل خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو (3) نادرست است .
434 . هتك حرمت ديگران نكن تا آبرويت محفوظ بماند!نظير سخن امام على عليه السلام :مَن هَتَكَ حِجابَ غَيرِهِ انكَشَفَ عَوراتُ بَيتِهِ؛ (4)
هر كه پرده ديگرى را بدرد ، عيبهاى خانواده اش آشكار مى شود .
435 . هر آن سرّى كه دارى با دوست در ميان منه،چه دانى وقتى دشمن گردد! (5)نظير سخن امام على عليه السلام :أحبِب حَبيبَكَ هَوناً ما عَسى أن يَكونَ بَغيضَكَ يَوماً ما؛ (6)
دوستت را چنان دوست بدار كه شايد روزى دشمنت شود.
.
ص: 210
436 . هر تجربه اى عقلى را زياد مى كند . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلعَقلُ غَريزَةٌ تَزيدُ بِالعِلمِ وَالتَّجارِبِ؛ (2)
عقل قريحه اى است كه با علم و تجربه ها افزون مى شود.
437 . هرجا بطنت (3) است فطنت (4) نيست . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلبِطنَهُ تَمنَعُ الفِطنَةَ؛ (6)
پر بودن شكم مانع تيز فهمى است.
438 . هرچه بگندد نمكش مى زنندواى به وقتى كه بگندد نمك . (7)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:يا أباذَرٍّ! إعلَم أنَّ كُلَّ شَى ءٍ إذا فَسَدَ فَالمِلحُ دَواءُهُ فَإذا فَسَدَ المِلحُ فَلَيسَ لَهُ دَواءٌ؛ (8)
اى اباذر! بدان هر چيز كه فاسد شود ، نمك دواى آن است ، و هرگاه نمك فاسد شود دوايى ندارد.
439 . هرچه پيش آيد خوش آيد . (9)نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 211
إنَّ أهنَأَ النّاسِ عَيشا مَن كانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضِيا؛ (1)
گواراترين زندگى را كسى دارد كه به آنچه خداوند قسمتش كرده خشنود باشد.
440 . هر چه خدا خواست همان مى شود . (2)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :ماشاءَ اللّهُ كانَ وما لَم يَشَأ لَم يَكُن؛ (3)
آنچه خداوند بخواهد مى شود و آنچه او نخواهد نمى شود.
توضيح : «هميشه آن مى شود كه خدا خواهد . در موقعى گويند كه مقدمات رسيدن به مقصودى را فراهم آورند و نتيجه برعكس يا خلاف مأمول شود» . (4)
441 . هرچه كنى به خود كنى گر همه نيك و بد كنى . 5 يا : از ماست كه بر ماست . (5)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:لايَجنى عَلَى المَرءِ إلاّ يَدُهُ؛ (6)
آدمى جز از دست خود آسيب نمى بيند .
توضيح : ظاهرا اصل مَثَل از ماست كه بر ماست به اين صورت است آخر ز كه
.
ص: 212
ناليم كه از ماست كه بر ماست (1) و به معناى اين است كه «بلا و محنتى كه به يك شخص يا يك قوم مى رسد، نتيجه غفلت خود آنها است» . (2)
442 . هر چه كنى كِشت همان بِدرَوى . (3) يا : آنچه دى (4) كاشته اى مى كنى امروز دروطمع خوشه گندم مكن از دانه جو . (5)نظير سخن امام صادق عليه السلام :إنَّما يَحصُدُ ابنُ آدمَ ما يَزرَعُ؛ (6)
آدميزاد آنچه كاشته است ، درو مى كند.
443 . هر چيز زياد شود كم ارزش (بى ارزش) مى شود.نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :كُلُّ شَيءٍ إذا كَثُرَ رَخْصَ؛ (7)
هر چيز وقتى زياد شود ارزان مى شود.
444 . هر چيز كه در جستن آنى ، آنى . 8نظير سخن امام على عليه السلام :
.
ص: 213
اَلمَرءُ بِهِمَّتِهِ؛ (1)
ارزش آدمى به همّت او است.
445 . هر چيزى بشكند ارزشش كم مى شود امّا دل اگر بشكند ارزشش بيشتر مى شود .نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:سُئِلَ أينَ اللّهُ؟ فَقالَ: عِندَ المُنكَسِرَةِ قُلوبُهُم؛ (2)
از پيامبر پرسيدند: «خداوند كجاست؟» ، فرمود: «نزد دلْ شكستگان» .
446 . هر چيزى نُوَش خوب است ، دوست كهنه اش ! (3)نظير سخن امام على عليه السلام :اِختَر مِن كُلِّ شَى ءٍ جَديدَهُ ومِنَ الإخوانِ أقدَمَهُم؛ (4)
از هرچيزى جديدش را انتخاب كن و از دوستان قديمى ترش را .
447 . هر دردى دوايى (درمانى) دارد . (5)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:لِكُلِّ داءٍ دَواءٌ؛ (6)
هر دردى دوايى دارد.
توضيح : «مَثَل نظر دارد به بدون چاره نبودن مشكلات و سخنى است كه به تسلاّ و دلدارى به گرفتار گفته مى شود» . (7)
.
ص: 214
448 . هر سخن جايى و هر نكته مقامى (1) دارد . 2برگرفته از سخن امام على عليه السلام :لِكُلِّ مَقامٍ مَقالٌ؛ (2)
هر جايگاهى را، سخنى است.
توضيح : «هر حرفى را همه جا نمى توان زد ، بلكه بايد مطابق وضع و حال افراد و مكان و زمان سخن گفت . دو چيز گوينده را بى مقدار مى كند : يكى شوخى و بذله و هزل در محفل بزرگان و دانشمندان و ديگرى به جدّ و ناصحانه و دانشمندانه سخن گفتن در مجلس جاهلان و فرومايگان» . (3)
449 . هر كارى وقتى دارد . (4)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلاُمورُ مَرهُونَةٌ بِأوقاتِها؛ (5)
كارها در گرو اوقات خويش اند .
توضيح : هر كارى براى درست انجام يافتن زمانى دارد كه انجام دادن آن پيش از زمان مورد نظر و يا پس از آن نتيجه اى در بر نخواهد داشت .
450 . هر كس آبِ دل خودش را مى خورد. (6)نظير سخن امام صادق عليه السلام :
.
ص: 215
مَن حَسُنَت نيَّتُهُ زادَاللّهُ في رِزقِهِ؛ (1)
هركه نيّتش نيكو باشد ، خداوند بر روزى اش مى افزايد.
توضيح: مراد اين است كه «سود حُسن نيّت و زيان سوء نيّت هر كسى متوجه خود او مى شود». (2)
451 . هر كس باد بكارد ، طوفان درو مى كند . (3)نظير سخن امام صادق عليه السلام :مَن يَزرَع شَرّاً يَحصُد نَدامَةً؛ (4)
هر كس بدى بكارد ، پشيمانى مى درود.
452 . هركس را جايى است (جايگاهى است) . (5)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :أنزِلُوا النّاسَ مَنازِلَهم؛ (6)
مردم را در جايگاه خودشان قرار دهيد.
453 . هر كس را مى خواهى بشناسى از رفيقهايش بشناس . (7)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اَلمَرءُ عَلى دينِ خَليلِهِ فَلْيَنظُر أحَدُكُم مَن يُخالِلُ؛ (8)
.
ص: 216
آدمى بر دين دوستش است؛ پس هر يك از شما بنگرد با چه كسى دوستى مى كند.
454 . هر كسى پنج روزه نوبت او است! 1نظير سخن امام على عليه السلام :لِكُلِّ دَولَةٍ بُرهَةٌ؛ (1)
هر دولتى مدّتى دارد .
455 . هر كسى را بهر كارى ساختند . 3نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله:كُلٌّ مُيَسِّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ؛ (2)
هر كس براى آنچه آفريده شده است ، آماده است .
456 . هركه افتد نظرش در پى ناموس كسانپى ناموس وى افتد نظر بلهوسان .نظير سخن امام صادق عليه السلام :عِفُّوا عَن نِساءِ النّاسِ تُعَفُّ عَن نِساءِكُم؛ (3)
.
ص: 217
با زنان مردم عفّت بورزيد تا با زنان شما عفّت بورزند.
457 . هر كه با ديگ نشيند ، سياه برخيزد . (1) يا : هر كه با رسوا نشيند عاقبت رسوا شود . (2)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن جالَسَ الجاهِلَ فَلْيَستَعِدَّ لِلقِيلِ وَالقالِ؛ (3)
هركه با نادان همنشين شود، بايد خود را براى قيل و قال آماده سازد.
همچنين سخن پيامبر عليه السلام :أولَى النّاسِ بِالتُّهَمَةِ مَن جالَسَ أهلَ التُّهَمَةِ؛ (4)
سزاوارترين مردم به تهمت، كسى است كه با اهل تهمت همنشينى كند.
توضيح : معاشرت با بدنامان جز بدنامى نتيجه نخواهد داد . (5)
458 . هركه در اين بزم مقرّب تر استجام بلا بيشترش مى دهند. (6)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إذا أحَبَّ اللّهُ عَبدا اِبتَلاهُ بِعَظيمِ البَلاءِ؛ (7)
هرگاه خداوند بنده اى را دوست بدارد، به بلاهاى بزرگ گرفتارش كند.
459 . هركه را شرم نيست ، ايمان نيست . (8)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :
.
ص: 218
مَن لاحَياءَ لَهُ فَلا إيمانَ لَهُ؛ (1)
كسى كه حيا ندارد ، ايمان ندارد.
460 . هركه رحمت نكند ، بر وى رحمت نكنند . (2)برگرفته از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :مَن لايَرحَم لايُرحَم؛ (3)
كسى كه رحم نمى كند ، به او رحم نمى كنند.
461 . هر كه زر دارد ، دشمن در بر دارد . (4)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :اِستَعينُوا عَلى اُمورِكُم بِالكِتمانِ فَإنَّ كُلَّ ذي نِعمَةٍ مَحسودٌ؛ (5)
در كارهاى خود از نهاندارى مدد گيريد ؛ چون هر صاحبِ نعمتى مورد حسد است .
462 . هر كه شيرينى فروشد ، مشترى بر وى بجوشد . (6)نظير سخن امام على عليه السلام :مَن عَذُبَ لِسانُهُ كَثُرَ إخوانُهُ؛ (7)
.
ص: 219
هر كه خوش زبان باشد ، دوستانش افزون شوند .
463 . هر كه نيكى كند ، نيكى بيند. (1)نظير سخن امام على عليه السلام :يا نُوفُ! أحسِن يُحسَن إلَيكَ؛ (2)
اى نوف! نيكى كن تا به تو نيكى كنند.
464 . هرگز به نكويى نرسد مرد سبكسار . 3نظير سخن امام على عليه السلام :مَن هانَت عَلَيهِ نَفسُهُ فَلا تَرجُ خَيرَهُ؛ (3)
كسى كه خود را سبك مى شمرد ، به خير او اميد مدار !
465 . هزار دوست اندك است و يك دشمن بسيار. (4)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلواحِدُ مِنَ الأعداءِ كَثيرٌ؛ (5)
يك دشمن بسيار است.
.
ص: 220
466 . همّت بلند دار كه مردان روزگاراز همّت بلند به جايى رسيده اند . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :كُن بَعيدَ الهِمَمِ إذا طَلَبتَ؛ (2)
هر گاه خواستى [كارى انجام دهى] بلند همّت باش .
467 . هم خدا را مى خواهد هم خرما را . (3)نظير سخن امام على عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَم يَجعَل لِرَجُلٍ مِن قَلبَينِ في جَوفِهِ يُحِبُّ بِهذا و يُبغضُ بِهذا؛ (4)
خداوند براى آدمى دو قلب قرار نداده است تا با يكى دوست بدارد و با ديگرى دشمن بدارد .
توضيح : «اين مَثَل درباره كسى كه بخواهد كارى بكند و در آن هم سود فراوان بخواهد و هم كار بدون زحمت ، گفته مى شود» (5) و يا اينكه دو چيز غير قابل جمع را در كنارهم داشته باشد . داستان مَثَل درباره كسى است كه با خرما بتى را به عنوان خداى خويش ساخته بود و آن را مى پرستيد . هنگامى كه گرسنگى به او فشار مى آورد . بخشى از آن را مى خورد . در حالى كه دلش نمى خواست خدايش را نيز از دست بدهد ؛ يعنى هم مى خواست خدا را حفظ كند و هم خرما را بخورد . از اين رو گفته اند : هم خدا را مى خواهد و هم خرما را.
.
ص: 221
468 . همه كارى مى كنم ، اما شهادت دروغ نمى دهم. (1)برگرفته از رواياتى كه در نكوهش شهادت دروغ آمده است ؛ مانند سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إنَّ أبغَضَكُم إلَىَّ وأبعَدَكُم مِنّي و مِنَ اللّهِ مَجلِسا شاهِدُ زُورٍ؛ (2)
مبغوض ترين شما در نزد من و دورْ جايگاه ترين شما از من و خداوند ، گواه دهنده به دورغ است.
همچنين سخن امام صادق عليه السلام :شاهِدُ الزُّورِ لا تَزولُ قَدَماهُ حَتّى تَجبَ لَهُ النّارُ؛ (3)
گواه دهنده به دروغ گام از گام برنمى دارد مگر آنكه دوزخ بر وى واجب مى شود.
توضيح: در داستان مَثَل آورده اند: «مردى كه از فرط تهيدستى ناچار به خروج از شهر شده بود در پشت ديوارى به خواب مى رود. كسى او را برانگيخته و چون از سر و وضعش پى به فقر و درماندگى اش مى برد به او پيشنهاد كارى كم زحمت و بس پرسود مى نمايد و با قبولش او را با خود به محضر قاضى براى شهادتى كه در بين راه به او تعليم نموده بود مى برد. قاضى با ديدن او به وى ايرادِ داشتنِ شارب مى كند. شخص فقير مى گويد: «به خاطر آن شارب گذارده ام تا جلوگير دُردِ شراب بشود!» قاضى متغيّرانه مى گويد: «به دو گناه اقرار مى كنى پس با اين صورت شراب نيز مى آشامى؟» جواب مى دهد: «در وقتى كه بنگ و حشيش نداشته باشم». قاضى گفت:
.
ص: 222
«جرمت سه تا شد. بايد حدّ بخورى، پس اقرار به صرف حشيش نيز مى نمايى». مى گويد: «آرى اما زمانى كه...» چون طاقت قاضى از اقرار به گناهان او طاق شده به انديشه مجازاتش فرو مى رود. كه شخص فقير مى گويد: «آرى همه اين كارها را مى كنم اما شهادت به ناحق نمى دهم». (1)
469 . هيچ چيز بهتر از سلامتى نيست.نظير سخن امام على عليه السلام :صِحَّةُ الأجسامِ مِن أهنَأ الأقسامِ؛ (2)
تندرستى از گواراترين بهره ها است.
470 . هيچ كس روزى كسى ديگر را نمى تواند بخورد . (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :إنَّ الرِّزقَ لايَجُرُّهُ حِرصُ حَريصٍ ولا يَصرِفُهُ كَراهِيَّةُ كارِهٍ؛ (4)
حرص حريص ، روزى نمى آورد و ناخوش داشتن كسى آن را باز نمى دارد .
471 . هيچ وقت دو تا حق با هم دعوا نمى كنند .نظير سخن امام على عليه السلام :مَا اختَلَفَت دَعوَتانِ إلاّ كانَت إحداهُما ضَلالةً؛ (5)
دو دعوت مخالف هم نمى شود ، مگر آنكه يكى از آن دو گمراهى است .
.
ص: 223
472 . يار آن باشد كه در بلا يار بُوَد . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :ما أكثَرَ الإخوانَ عِندَالجَفانِ وأقَلَّهُم عِندَ حادِثاتِ الزَّمانِ؛ (2)
چه بسيارند برادران در هنگام [پُرىِ] كاسه و چه اندكند به هنگام پيشامدهاى روزگار .
همچنين سخن امام على عليه السلام :أخوكَ مَن واساكَ فِى الشِّدَّةِ؛ (3)
برادر تو كسى است كه در سختى، با جان و مال تو، را يارى رساند.
473 . يا رب مباد آن كه گدا معتبر شود ! 4نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ! لَأن أدخُلَ يَديَّ في فَمِ التِّنينِ إلَى المِرفَقِ أحَبُّ إلَىَّ مِن أن أسألَ مَن لَم يَكُن ثُمَّ كانَ؛ (4)
اى على! اگر دستم را تا آرنج در دهان اژدها فرو برم ، نزد من خوشايندتر است تا از نو كيسه اى چيزى بخواهم.
.
ص: 224
474 . يك اسهد بلال به از هزار اشهد فصيح . (1)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :سينُ بِلالِ عِندَ اللّهِ شينٌ؛ (2)
«سين» بلال نزد خداوند «شين» است.
توضيح : «مراد اين است كه گفته از روى صفاى دل ، هر چند فصيح نباشد ، از كلامى ساخته و آراسته كه آميخته به نفاق و دورويى است بهتر است» . (3) بلال حبشى مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله بود و پيامبر صلى الله عليه و آلهبه او علاقه زيادى داشت و گاه با جملاتى مانند «أِرحنا يا بِلالُ ؛ اى بلال با اذانت ما را آرامش ده» . (4) محبت و رضايتش را آشكار مى كرد. گويا بلال حرف شين را سين ادا مى كرد . عدّه اى به اين نحوه ادا كه «أشهد» را «أسهد» مى گفت ، معترض بودند . قرار شد كه شخص ديگرى به جاى او اذان بگويد ، ولى در آن شب هر چه اذان گفت ، آفتاب طلوع نكرد و صبح نشد. از اين داستان استفاده كرده اند كه سين گفتن بلال نزد خداوند شين محسوب مى شود و يك أسهد بلال بهتر از هزار أشهد شخص ديگر است . مَثَلهاى ديگرى نيز از اين داستان ساخته اند كه نمونه اى از آن اين چنين است : اگر بلال اذان نگويد صبح نمى شود؟ (5) يعنى آيا اگر اين كار را شخص معين انجام ندهد نتيجه مطلوب حاصل نمى شود ؟
.
ص: 225
475 . يك دست بى صداست . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :اِلزَمُوا السَّوادَ الأعظَمَ فَإنَّ يَدَاللّهِ عَلَى الجَماعَةِ؛ (2)
همراه با جماعت باشيد كه دست خدا بر سر جماعت است .
توضيح : يك دست را هر چه در هوا بچرخانى صدايى توليد نمى شود ، اما اگر دو دست را به يارى هم بفرستى و به هم بزنى ، صدايى توليد مى شود . «اين مَثَل در تشويق به بهره گيرى از همكارى و معاونت و مشاركت و... مى باشد» . (3)
476 . يك روح در دو بدن بودن. (4)نظير سخن امام على عليه السلام :اَلأصدِقاءُ نَفسٌ واحِدَةٌ في جُسُومٍ مُتَفَرِّقَةٍ؛ (5)
دوستان يك جان در چندين پيكرند.
477 . يك روز (يك ساعت) عدالت به هزار سال عبادت مى ارزد. (6)برگرفته از سخن پيامبر عليه السلام :عَدلُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَبعينَ سَنَةً قيامَ لَيلِها و صِيامَ نَهارِها؛ (7)
يك ساعت عدالت بهتر است از هفتاد سال عبادت كه شبهايش را به نماز بيدار بمانند و روزهايش روزه گرفته شود.
.
ص: 226
478 . يك لحظه نادانى (هوسرانى) ، يك عمر پشيمانى . (1)نظير سخن امام على عليه السلام :كَم مِن شَهوَةِ ساعَةٍ أورَثَت حُزناً طَويلاً؛ (2)
بسا لحظه اى هوس كه اندوهى دراز در پى دارد.
479 . يك نظر حلال است . (3)نظير سخن پيامبر صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ! أوَّلُ النَّظرَةِ لَكَ وَالثّانِيَةُ عَلَيكَ لا لَكَ؛ (4)
اى على! نگاه نخست تو را است و نگاه دوم نه تو را كه بر تو است.
480 . يكى را كه در بند بينى مخند . (5)نظير سخن امام على عليه السلام :لاتَفرَحَنَّ بِسَقطَةِ غَيرِكَ فَإنَّكَ لاتَدري ما يُحدِثُ بِكَ الزَّمانُ؛ (6)
از زمين خوردن كسى شاد مشو كه نمى دانى گردش روزگار براى تو چه در آستين دارد .
.
ص: 227
. .
ص: 228
. .
ص: 229
. .
ص: 230
. .
ص: 231
. .
ص: 232
. .
ص: 233
. .
ص: 234
كتابنامهيك . مَثَلها1 . اثر پذيرى حافظ از قرآن و حديث . عباس اسلامى نژاد ، كاشان: مرسل ، چاپ اوّل، 1375. 2 . احاديث مثنوى . بديع الزمان فروزانفر ، تهران: امير كبير ، چاپ سوم، 1361. 3 . ادب الامثال و الحكم . طالب سنجرى ، مشهد : بنياد پژوهشهاى اسلامى ، چاپ دوم ، 1380 . 4 . ارسال المثل در مثنوى . على رضا منصور مؤيد ، تهران: سروش ، چاپ اوّل،1365. 5 . ارمغان اويسى: گنج بى رنج . فضل اللّه اويسى ، تهران: مؤلف، چاپ اوّل، 1371. 6 . الامثال و الحكم المستخرجه من نهج البلاغه . محمد غروى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اوّل، 1407 ق. 7 . امثال و حكم . على اكبر دهخدا، تهران: امير كبير، چاپ نهم، 1376. 8 . امثال و حكم . محمد بن ابى بكر عبدالقادر رازى (م 666 ق)، ترجمه: فيروز حريرچى، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1368. 9 . امثال و حكم فارسى در گويش كرمانى . ناصر بقايى ، كرمان : مركز كرمان شناسى ، چاپ اوّل 1370 .
.
ص: 235
10 . امثال و حكم نهج البلاغه و معادلهاى فارسى و انگليسى آنها . هاجر اندقانى، قم: ميثم تمار، چاپ اوّل، 1379. 11 . تأثير قرآن و حديث بر ادبيات فارسى . على اصغر حلبى ، تهران: اساطير، چاپ چهارم، 1375. 12 . تحليل اشعار ناصر خسرو . مهدى محقق ، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اوّل، 1344. 13 . جامع التمثيل (باز خوانى و گزيده نگارى) . محمد على هبله رودى (قرن يازدهم) ، تحقيق : محمد على كريمى نيا ، قم : جمال ، چاپ اوّل ، 1380 . 14 . جامع التمثيل . محمّدعلى هبله رودى (قرن يازدهم)، [بى جا]، [بى نا]، [بى تا] . 15 . داستان نامه بهمنيارى . احمد بهمنيار (م 1334 ش) ، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اوّل، 1361. 16 . دانشنامه ادب فارسى (آسياى مركزى) . به سرپرستى حسن انوشه، تهران: مؤسّسه دانشنامه ، چاپ اوّل، 1375. 17 . در قلمرو آفتاب : مقدمه اى بر تأثير قرآن و حديث در ادب فارسى . محمّد على مؤذنى ، تهران: قديانى ، چاپ اوّل ، 1372 . 18 . دوازده هزار مثل فارسى و سى هزار معادل آنها . ابراهيم شكورى زاده بلورى ، مشهد : انتشارات آستان قدس رضوى ، چاپ اوّل ، 1380 . 19 . ريشه هاى تاريخى امثال و حكم. مهدى پرتوى آملى، تهران: سنايى، چاپ چهارم، 1378. 20 . ضرب المثلها (زبانزدها) و كنايه هاى مازندران . پژوهشگران فرهنگخانه مازندران ، تهران: اشاره ، چاپ اوّل، 1380. 21 . ضرب المثلها و حكايتها . سيدمحمود محمدى برازجانى تهران: مفيد، چاپ، اوّل، 1372 .
.
ص: 236
22 . ضرب المثلهاى معروف ايران. مهدى سهيلى ، تهران : شرق ، چاپ هشتم ، 1369. 23 . فرهنگ بزرگ جامع نوين . احمد سيّاح ، تهران : انتشارات اسلام ، چاپ هجدهم ، 1375 . 24 . فرهنگ فارسى . محمد معين ، تهران : امير كبير ، چاپ نهم ، 1375 . 25 . فرهنگ فارسى عاميانه . ابوالحسن نجفى، تهران: نيلوفر، چاپ اوّل، 1378. 26 . فرهنگ كاربرد آيات و روايات در اشعار عطار نيشابورى . رضا اشرف زاده ، مشهد: اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامى خراسان، چاپ اوّل، 1373. 27 . فرهنگ لغات عاميانه . سيدمحمد على جمالزاده، تهران: فرهنگ ايران زمين، 1341. 28 . فنون بلاغت و صناعات ادبى . جلال الدين همايى، تهران: مؤسسه نشر هما ، چاپ بيستم، 1381. 29 . قرآن و حديث در شاهنامه فردوسى . مجيد رستنده، همدان: مفتون همدانى، چاپ اوّل، 1378. 30 . قند و نمك . جعفر شهرى ، تهران: اسماعيليان، چاپ اوّل، 1370. 31 . كاوشى در امثال و حكم فارسى . سيد يحيى برقعى، قم: فروغى، 1351. 32 . كتاب كوچه . احمد شاملو (م 1379 ش)، با همكارى آيدا سركيسيان، تهران: مازيار، 1379 _ 1381. 33 . كليات سعدى . مصلح بن عبداللّه سعدى (م 691 ق)، تصحيح: محمد على فروغى، تهران، اقبال، چاپ پنجم، 1380. 34 . گزيده اى از ضرب المثلهاى بروجردى . احمد اسفنديارى، اصفهان: غزل، چاپ اوّل، 1378 .
.
ص: 237
35 . گنجنامه حكمت : امثال و حكم الفبايى نظامى گنجه اى . پروين ثروتيان، تبريز: آيدين ، چاپ اوّل، 1378. 36 . لغتنامه دهخدا . على اكبر دهخدا ، تهران: انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ اوّل، 1372. 37 . مثلهاى مشهور حضرات معصومين عليهم السلام . عمران عليزاده، قم: مكتب اسلام، چاپ اوّل، 1379.
دو . احاديث38 . الاختصاص . ابو عبداللّه محمد بن نعمان عكبرى بغدادى معروف به شيخ مفيد (م 413 ق)، تصحيح: على اكبر غفارى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اوّل، 1414 ق. 39 . الإرشاد . ابو عبداللّه محمد بن محمد بن نعمان عكبرى بغدادى معروف به شيخ مفيد(م 413 ق)، تحقيق: مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، قم: دارالمفيد، چاپ اوّل، 1413 ق. 40 . ارشاد القلوب . حسن بن ابى الحسن محمّد ديلمى (قرن هشتم) ، تحقيق: سيد هاشم ميلانى ، قم: اسوه، چاپ اوّل، 1375 . 41 . اقبال الاعمال . سيد على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس حسينى حسنى معروف به ابن طاووس (م 664 ق) ، تحقيق : جواد قيومى ، قم : دفتر تبليغات اسلامى ، چاپ اوّل ، 1414 ق . 42 . الإمامة والسياسه (تاريخ الخلفاء) . ابو محمّد عبداللّه بن مسلم ابن قتيبه دينورى (م 276 ق)، تحقيق: على شيرى، قم: شريف رضى، چاپ اوّل، 1413 ق.
.
ص: 238
43 . الأمالى . ابوجعفر محمد بن حسن طوسى معروف به شيخ طوسى (م 460 ق)، تحقيق: مؤسّسه بعثت، قم: دارالثقافه، چاپ اوّل، 1414 ق. 44 . الأمالى. ابو جعفر محمد بن على بن حسين قمى معروف به شيخ صدوق (م 381 ق)، تحقيق: مؤسسه بعثت، قم: مؤسسه بعثت، چاپ اوّل، 1417 ق. 45 . الأمالى . ابوعبداللّه محمد بن محمد بن نعمان عكبرى بغدادى معروف به شيخ مفيد(م 413 ق)، تحقيق: حسين استاد ولى و على اكبر غفارى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اوّل، 1403 ق. 46 . بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار عليهم السلام . محمدباقر مجلسى (م 1111 ق)، بيروت: مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق. 47 . تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله . ابو محمد حسن بن على بن حسين بن شعبه حرّانى (قرن چهارم)، تصحيح: على اكبر غفارى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1404 ق. 48 . تنبيه الخواطر و نزهة النواظر(مجموعه ورّام). ابوالحسين ورّام بن أبى فراس (م 605 ق)، بيروت: دارالتعارف و دارالصعب، [بى تا]. 49 . التوحيد . ابو جعفر بن محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق (م 381 ق) ، تحقيق : سيد هاشم حسينى طهرانى ، قم : دفتر انتشارات اسلامى ، 1387 ق . 50 . تهذيب الأحكام في شرح المقنعة . ابو جعفر محمد بن حسن طوسى معروف به شيخ طوسى (م 460 ق)، تحقيق: سيد حسن موسوى خرسان، تهران: دارالكتب الاسلاميّه، چاپ چهارم، 1365. 51 . ثواب الأعمال . ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق (م 381 ق) ، قم : منشورات الرضى ، چاپ دوم ، 1368 . 52 . جامع الأخبار . تاج الدين محمد بن محمد بن حيدر شعيرى (قرن ششم) ، قم : انتشارات رضى ، چاپ دوم ، 1363 .
.
ص: 239
53 . جمال الاُسبوع بكمال العمل المشروع . سيد على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس حسينى حسنى معروف به ابن طاووس (م 664 ق) ، تحقيق : جواد قيومى ، قم : مؤسّسه آفاق ، چاپ اوّل ، 1371 . 54 . خصائص الائمّه . أبى الحسن محمد بن الحسين بن موسى موسوى بغدادى (م 406 ق) ، تحقيق : محمد هادى امينى ، مشهد : آستان قدس رضوى ، چاپ اوّل ، 1406 ق . 55 . الخصال . ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق (م 381 ق)، تصحيح: على اكبر غفارى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ چهارم، 1414 ق. 56 . دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام والقضايا والأحكام . ابو حنيفه نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حيون تميمى مغربى (م 363 ق)، تحقيق: آصف بن على اصغر فيضى، قاهره: دارالمعارف، 1383 ق. 57 . ديوان امام على عليه السلام . قطب الدّين ابوالحسن محمّد بن الحسين بن الحسن بيهقى نيشابورى كيورى (قرن ششم) ، تحقيق : ابوالقاسم امامى ، قم : اسوه ، چاپ اوّل ، 1371 . 58 . روضة الواعظين . محمد بن فتال نيشابورى (م 508 ق)، تحقيق: سيد محمد مهدى سيد حسن خرسان، قم: منشورات الرضى،[بى تا]. 59 . رهاورد خرد . پرويز اتابكى ، تهران : نشر و پژوهش فرزان ، چاپ اوّل ، 1376 . 60 . السّنن الكبرى . ابوبكر احمد بن حسين بن على بيهقى (م 458 ق)، بيروت: دارالفكر، [بى تا]. 61 . شرح اصول كافى. ملا محمّد صالح مازندارنى(م 1081 ق) تهران: كتابخانه اسلاميه ، [بى تا].
.
ص: 240
62 . شرح مائة كلمة لامير المؤمنين على بن أبيطالب عليه السلام . ميثم بن على بن ميثم بحرانى (م قرن ششم)، تصحيح: سيد جلال الدين حسينى ارموى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، [بى تا]. 63 . شرح نهج البلاغه . عزّ الدّين عبدالحميد بن محمد بن أبى الحديد معتزلى معروف به ابن ابى الحديد (م 656 ق)، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت: دار احياء التراث، چاپ دوم، 1387 ق. 64 . صحيح البخارى، ابو عبداللّه محمّد بن اسماعيل بن ابراهيم البخارى(م256 ق)، بيروت: دارالفكر، 1401 ق. 65 . عدة الداعى و نجاح الساعى . احمد بن فهد حلّى (م 841 ق)، تحقيق : احمد موحدى قمى، تهران: وجدانى، [بى تا]. 66 . العمدة (عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب امام الابرار) . يحيى ابن حسن اسدى حلّى معروف به ابن بطريق(م 600 ق)، قم: انتشارات اسلامى، چاپ اوّل، 1407 ق. 67 . عوالى اللآلى العزيزيّة فى الأحاديث الدّينيّة. محمد بن على بن ابراهيم احسائى معروف به ابن ابى جمهور(م 880 ق)، تحقيق: مجتبى عراقى، قم: سيدالشهداء، چاپ اوّل، 1403 ق. 68 . عيون الحكم والمواعظ. ابوالحسن على بن محمد ليثى واسطى (قرن ششم)، تحقيق: حسن حسينى بيرجندى، قم: دارالحديث، چاپ اوّل، 1376. 69 . عيون أخبار الرضا عليه السلام . ابو جعفر محمد بن على بن حسين قمى معروف به شيخ صدوق (م 381 ق)، تصحيح: حسين اعلمى، بيروت: مؤسّسه اعلمى، چاپ اوّل، 1404 ق.
.
ص: 241
70 . غررالحكم و دررالكلم. عبدالواحد آمِدى تميمى(م 550 ق)، تحقيق: سيد جلال الدين محدّث ارموى، تهران: دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1360. 71 . الغيبة . ابو عبداللّه محمد بن ابراهيم بن جعفر كاتب نعمانى (م 350 ق) ، تحقيق : على اكبر غفارى ، تهران : كتابفروشى صدوق ، [بى تا] . 72 . الكافى. ابو جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى(م 329 ق)، تصحيح: على اكبر غفارى، تهران: دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1388 ق. 73 . كتاب من لا يحضره الفقيه . ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق (م 381 ق)، تحقيق: على اكبر غفارى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1404 ق. 74 . كشف الخفاء و مزيل الألباس . اسماعيل بن محمد العطونى(م1162 ق)، بيروت: دارالكتب العلميّه، چاپ سوم، 1408 ق. 75 . كفاية الأثر فى النص على الائمّة الاثني عشر . ابوالقاسم على بن محمد بن على خراز قمى (م 400 ق) ، قم : بيدار ، چاپ اوّل ، 1401 ق . 76 . كمال الدّين و تمام النعمة . ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق (م 381 ق)، تصحيح: على اكبر غفارى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اوّل، 1363ش. 77 . كنز العمّال في سنن الاقوال والافعال . على بن حسام الدين المتّقى الهندى(م 975 ق)، تصحيح: بكرى حيّانى و صفوة سقا، بيروت: مؤسسه الرسالة، 1409 ق. 78 . مجمع الزوائد و منبع الفوائد . نورالدّين على بن ابى بكر هيثمى (م 807 ق) ، بيروت: دارالكتب العلميّه، 1408 ق.
.
ص: 242
79 . المحاسن. احمد بن محمد بن خالد برقى (م 274 ق)، تصحيح: سيد جلال الدين حسينى ارموى ، تهران: دارالكتب الاسلاميه، [بى تا]. 80 . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل . ميرزا حسين نورى طبرسى (م 1320 ق)، تحقيق: مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، چاپ اوّل، 1408 ق. 81 . مسند الشهاب . محمد بن سلامة قضاعى (م 454 ق)، تحقيق: حميد عبدالمجيد سلفى، بيروت: مؤسسه الرسالة، چاپ اوّل، 1405 ق. 82 . مسند أحمد . احمد بن محمّد بن حنبل شيبانى(م 241 ق) ، تحقيق : عبداللّه محمد درويش ، بيروت ، دارالفكر ، چاپ دوم ، 1414 ق . 83 . مشكاة الأنوار في غرر الأخبار . ابوالفضل على طبرسى (قرن هفتم)، تحقيق: مهدى هوشمند، قم: دارالحديث، چاپ اوّل، 1418 ق. 84 . المصنف . عبداللّه بن محمد بن أبى شيبه كوفى عبسى (م 235 ق) ، تحقيق : سعيد محمد لحام ، بيروت : دارالفكر ، چاپ اوّل ، 1409 ق . 85 . معانى الأخبار . ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق(م 381 ق)، تصحيح: على اكبر غفارى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اوّل ، 1361ش. 86 . معدن الجواهر و رياضة الخواطر . ابوالفتح محمد بن على بن عثمان كراجكى (م 449 ق)، تحقيق: سيد احمد حسينى، قم: مهر استوار، 1394 ق. 87 . مفاتيح الجنان . شيخ عباس قمى (1319ش) ، قم : دار الحديث ، چاپ اوّل ، 1375ش . 88 . مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله . على بن حسينعلى احمدى ميانجى، قم: دارالحديث ، چاپ اوّل، 1419 ق.
.
ص: 243
89 . مكارم الاخلاق . ابونصر حسن بن فضل طبرسى (م 548 ق)، قم: منشورات الرضى، چاپ ششم، 1392 ق. 90 . مناقب آل أبى طالب عليه السلام . ابو عبداللّه محمد بن على بن شهر آشوب سروى مازندرانى (م 588 ق) ، تحقيق : جمعى از نويسندگان ، نجف : حيدريّه ، 1376 ق . من لا يحضره الفقيه ك كتاب من لا يحضره الفقيه . 91 . ميزان الحكمة . محمّد محمدى رى شهرى، قم: دارالحديث، چاپ يازدهم، 1379. 92 . نزهة الناظر و تنبيه الخاطر . حسين بن محمد بن حسن بن طوانى(قرن پنجم)، تحقيق: مدرسه امام مهدى عليه السلام ، قم: مدرسه امام مهدى عليه السلام ، چاپ اوّل، 1408 ق. 93 . نهج البلاغه . ابوالحسن شريف رضى محمد بن حسين بن موسى موسوى (م 406 ه) شرح: محمد عبده، بيروت: مؤسسه المعارف، 1416 ق. 94 . نهج السّعاده في مستدرك نهج البلاغه. محمدباقر محمودى ، بيروت: دارالتعارف، چاپ اوّل، 1394 ق. 95 . وسائل الشيعه إلى تحصيل مسائل الشريعة. محمد بن حسن معروف به شيخ حرّ عاملى(م 1104 ق) ، تحقيق: مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، چاپ دوم، 1414 ق.
.
ص: 244
. .
ص: 245