جوان، شادي و رضايت از زندگي

مشخصات كتاب

سرشناسه : پورشريف، حسين، 1354 -، گردآورنده

عنوان و نام پديدآور : جوان، شادي و رضايت از زندگي/ به كوشش حسين پورشريف.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 1389.

مشخصات ظاهري : 192ص.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛212. مجموعه كتاب هاي حديث زندگي؛6.

شابك : 20000 ريال: 978-964-493-500-8

يادداشت : پشت جلد به انگليسي:The young,the happiness the satisfying of living.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : جوانان -- راه و رسم زندگي

موضوع : شادي

موضوع : جوانان مسلمان

شناسه افزوده : دار الحديث. مركز چاپ و نشر

رده بندي كنگره : BJ1668 /ف2 پ9 1389

رده بندي ديويي : 158/10842

شماره كتابشناسي ملي : 2513129

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

مقدّمه

مقدّمهمجموعه كتاب هاي «حديث زندگي» _ كه ششمين مجلّد از آن، اكنون پيش روي شماست _ ، با هدف انتشار مقالات، گفتگوها و ديگر آثار برگزيده مجلّه حديث زندگي، طرّاحي شده است. حديث زندگي، دوماه نامه اي علمي، فرهنگي و ادبي، ويژه جوانانِ 17 تا 29 ساله است، كه پس از انتشار چهار پيش شماره، از مهرماه 1380، هر دو ماه يك بار، به صورت مرتّب، منتشر و در سراسر كشور توزيع شده است. حديث زندگي، تلاش دارد تا به صورت علمي و روشمند (امّا به زباني ساده و امروزي)، به دغدغه هاي فكري و اجتماعي و موضوعات مورد علاقه و نياز جوانان بپردازد، مروّج فرهنگ ايراني _ اسلامي (در همه حوزه هاي: دانش، انديشه، ادبيات و هنر) باشد، از جاذبه هاي صوريِ يك نشريه ويژه

.

ص: 14

جوانان (با پايبندي به ارزش ها) برخوردار باشد و در حوزه آموزه ها و باورهاي دينيِ جوانِ مسلمان ايراني، در حدّ توان، به مستندسازي و اصلاح فرهنگي اهتمام ورزد. هر شماره از حديث زندگي، از سه بخشِ: علمي، اجتماعي و ادبي تشكيل شده است. بخش علمي، مشتمل بر آثار: علمي، اجتماعي، روان شناسي _ تربيتي، مَعارفي و... در يكي از قالب هاي: مقاله (تأليف و ترجمه)، گفتگوي علمي، و معرّفي و نقد كتاب است. بخش اجتماعي، عهده دارِ ارائه: اطلاعات مفيد براي نسل جوان، آسيب شناسي زندگي جمعي، مشاوره، ديدگاه هاي مخاطبان، و... است كه در قالب: گزارش، گفتگوي اجتماعي، نقد و طنز اجتماعي عرضه مي شود. بخش ادبي نشريه نيز قالب هاي: داستان، شعر، خاطره، قطعه ادبي، مقاله ادبي و نقد ادبي (تأليف و ترجمه) را در بردارد. حديث زندگي، نشريّه اي «موضوعي» است، به اين معنا كه بخش هاي علمي و اجتماعي (و گاه ادبيِ) آن، در هر شماره، به يكي از مسائل مورد نياز و توجّه جوانان اختصاص دارد. در انتخاب موضوعات، علاوه بر مشورت هاي كارشناسي، به خواست ها و نيازهاي ابراز شده از سوي مخاطبان جوان مجلّه (به صورت هاي: حضوري، مكاتبه اي و اينترنتي) و بويژه به نتايج نظرسنجي از مشتركان، توجّه شده است و پس از اين نيز _ به ياري خداوند _ چنين خواهد بود. موضوعاتي كه تا امروز (شماره45) در حديث زندگي مطرح و بررسي شده اند، عبارت اند از: دوستي، شادابي، اعتماد به نفس، اُنس با خدا، آراستگي،

.

ص: 15

آرامش، موفّقيت، فراغت، اميد، عفاف، روابط اجتماعي، مهارت هاي زندگي، بهداشت روان، محبوبيّت، هويّت، دين و خوش بختي، امروزي شدن، بهداشت بشري، آينده، منفعت و مصلحت، نياز، اضطراب، مُروّت و مُدارا، افسردگي، شخصيّت سالم، توسعه، دين و آزادي، زندگي با ديگران، جهان بدون مرز، ميراث معنوي، سرمايه اجتماعي، نوآوري و اصلاح، ارزش هاي اخلاقي، كار و اشتغال، دين و عدالت، پيامبرِ رحمت، ازدواج (دو شماره)، معناي زندگي، انسان و طبيعت، قرآن و زندگي، آرمان شهر، هنر و زندگي، بهره وري، شادكامي، آدم و حوّا (ويژگي هاي دختران و پسران)، مرگ، طبايع آدمي (آب، باد، خاك و آتش)، و عشق. جوان، شادي و رضايت از زندگي، در بردارنده هفده مقاله، به قلم نويسندگان مختلف است كه از شماره هاي گوناگون حديث زندگي، انتخاب شده اند و به خاطر يكي بودن موضوع آنها يا داشتن ارتباط موضوعي، در كنار هم قرار گرفته اند و البته در انتخاب مقالات، علاوه بر استواري علمي، به جوانانه و كاربردي بودن، داشتن ادبياتي امروزي و اين كه در مجموع، ديدگاه دين را در موضوع مورد بحث به دست دهند، توجّه شده است. اميد كه در موضوعات مورد بحث (شادي، شادمانگي، شادكامي و رضايت از زندگي)، از عهده روشنگري، خرافه زدايي و نيز ارائه چارچوبي براي جامعه قرآني، زندگي آرماني و زيست مسلماني، برآمده باشيم! گفتني است كه مقالات، به سفارش بخش علميِ مجلّه نوشته شده اند و تا اين جا، دو نوبت ويرايش علمي و ادبي را: يك بار در انتشار اوّليه(در مجلّه) و بار ديگر در چينش جديد، پشت سر گذاشته اند.

.

ص: 16

در پايان، بر خود، لازم مي دانم كه از تلاش نويسندگان محترم و نيز همكارانم در حديث زندگي، سپاس گزاري نمايم و عموم خوانندگان و اهل نظر را به نقد اين مجموعه و اظهار نظر درباره آن، فراخوانم. (1) عبد الله حسن زاده سردبير حديث زندگي شهريور 1388

.


1- .. اين كتاب و نيز تمامي شماره هاي حديث زندگي، در آرشيو پايگاه هاي اينترنتي www.hadithezendegi.com و www.hadith.net در دسترساند. براي ارتباط با ما مي توانيد از طريق تلفن: 7176408 _ 0251 يا نشاني مكاتباتي: قم، صن_دوق پ_ستي: 816 _ 37158 (دفتر مجلّه حديث زندگي) يا پُ_ست الكتروني_ك: zendegi@hadith.net يا وبلاگ: com.mihanblog. www.hadithezendegi اقدام نماييد.

ص: 17

حقّ شاد بودن/دكتر سيد حسن اسلامي

اشاره

حقّ شاد بودندكتر سيّد حسن اسلاميحتماً در باره پرنده اى به نام «بوتيمار» يا «مرغ غمخورَك»، چيزهايي شنيده ايد. در فرهنگ عامّه در باره اين پرنده، باورى خاص وجود دارد. مى گويند كه بوتيمار، همواره كنار آب، زندگى مى كند و بر لب نهر مى نشيند؛ امّا اگر چه تشنه باشد، آب نمى خورد؛ مبادا كه آب نهر، تمام شود. به گفته قاآنى شيرازى: مرغكى عاشق آب است كه بوتيمارشنام از آن است كه همواره بود با تيمار (1) بر لب نهر نشيند، نخورَد آبى از آنكه اگر آب خورم، كم شود آب از اَنهار. (2)

.


1- .. تيمار: اندوه، غم. بوتيمار نيز به معناى اندوهگين است.
2- .. لغت نامه دهخدا، مدخل «بوتيمار».

ص: 18

بالاخره اين پندار بى ريشه و توهّمات ماليخوليايى، او را در كنار آب، از تشنگى مى كُشد. گر چه طبيعت اين پرنده و نياز به خودپايى (حفظ جان)، فراتر از اين افسانه است (و حتّى بوتيمار هم براى زنده ماندن، هر روز، آب مى خورَد)، امّا در ميان ما كسانى هستند كه كم و بيش، چنين تصوّرى دارند و همواره نگران روز مبادايى هستند كه هرگز نمى آيد! در مقابل اين تفكّر، كسانى هستند كه شيره زندگى را از دل سنگ خارا مى كِشند و در دل رنج ها، گنج ها را مى جويند. آلكساندر سولژنيتسين، در رُمان معروفى به نام يك روز از زندگى ايوان دنيسويچ _ كه بر اساس آن، فيلمى نيز ساخته شده است _ ، از زندگى چنين كسانى گزارش مى دهد. قهرمان كتاب، ايوان دنيسويچ شانكف، كه به ناحق در اردوگاه هاى كارِ اجبارى در سيبرى زندانى است، هر روز به بيگارى مشغول است. او يك شب، با مرور حوادث آن روز، چنين تصوّر و احساسى دارد: شانكف، با رضايت كامل، به خواب رفت. او در آن روز، چند خوش شانسى آورده بود: آنها او را به سلّول انفرادى نينداخته و گروه آنها را هم جهت بيگارى نفرستاده بودند. توانسته بود براى شام، كمى خُرده جو و گندم، گير آورَد و سرگروه، سهم هر يك از اعضايى را كه در كار مشاركت كرده بودند، به خوبى معين كرده بود. او ديوارى ساخته و از اين كار، لذّت برده بود. تكّه اى از تيغه ارّه آهن بُر را كِش رفته بود. تقريباً روز شادى را گذرانده بود. (1) حال مى توانيم با داشتن اين دو الگوى زندگى، زندگى خود و ديگران را با نگاهى تازه بكاويم.

.


1- .. روان شناسى شادى: حقايق و افسانه ها، مايكل آيزنك، ترجمه: مهرداد فيروزبخت و خشايار بيگى، ص 161.

ص: 19

كليد نعمت ها

اشاره

كليد نعمت هااگر كمى در افراد پيرامون خود تأمّل كنيم و رفتارشان را زير نظر بگيريم، متوجّه مى شويم كه پاره اى از آنان پُرتحرّك، فعّال، شاد، پويا و خوشبين هستند و در هر چيزِ عادى اي، جلوه نُوى مى بينند و از هر تجربه اى، درسى مى آموزند و خود را امير قلمرو تن و روح خويش مى شناسند؛ امّا گروهى ديگر، خسته، فرسوده، كسل و دلْ مرده هستند، اطراف خود را سراسر ملال آور مى بينند، در برابر رويدادها و حوادثى كه رخ مى دهد، بى توجّه و نوميد هستند، اميد هيچ نوع اصلاحى ندارند و «بوى بهبود ز اوضاع جهان» 1 نمى شنوند. به اين دو گروه، نام هاى متعدّدى مى توان داد و آنها را از جهات گوناگون، طبقه بندى كرد؛ امّا غالباً به افراد گروه اوّل، شاداب و به افراد گروه دوم، افسرده يا كسِل گفته مى شود. البته چنين نيست كه به راحتى بتوان هر كسى را در اين يا آن گروه گذاشت و براى هميشه، تكليفش را روشن كرد. افراد «الف»، ممكن است در جايى و در برابر كسانى، شاداب باشند و در شرايط ديگرى، افسرده و كسل. در حقيقت، بيشتر افراد در قسمت هاى مختلف، محور مختصّاتى قرار مى گيرند كه يك سوى آن، شادابى است و سوى ديگرش كسالت. گر چه تقريباً همه دوست داريم كه ما را شاداب به حساب آورند؛ امّا ظاهراً گاه ناخواسته كسل مى شويم و از علّت آن نيز بى خبريم. اگر كمى در اين مسئله تأمّل كنيم، مى بينيم كه حالات روحى، عقايد، تفكّرات و تفسيرهاى ما هستند كه باعث شادابى يا كسالت ما مى شوند.

.

ص: 20

به تعبير ديگر، دل ماست كه گاه مايه شادابى و گاه باعث كسالت ما مى شود. بستگى دارد كه اطراف خود را چگونه تفسير كنيم و چه تصوّرى از آن داشته باشيم، تا شاداب يا كسل شويم. امّا دل نيز خود، تحت تأثير عوامل متعدّدى است. پيامبر(ص) دل را به پَرى تشبيه مى كند كه اسير تندباد است و به هر سو رانده مى شود. (1) مولوي، اين مضمون را چنين پرورانده است: در حديث آمد كه: دل، همچون پَرى است در بيابانى اسير صَرصَرى است باد، پَر را هر طرف رانَد گزاف گه چپ و گه راست، با صد اختلاف در حديث ديگر: اين دل دان چنان كآب جوشان ز آتش اندر قازغان (2) هر زمان، دل را دگر رايى بُوَد آن نه از وى، ليك از جايى بُوَد. (3) در اين جا دو بحثْ مطرح است: يكى اين كه چگونه مهار دل را در دست بگيريم و آن طور كه مى خواهيم، اداره اش كنيم؛ ديگر آن كه شادابى از ديدگاه دينى ما چه جايگاهى دارد. موضوع اين مقاله، نكته دوم است. مسئله شادابى، هنگامى جدّى تر مى شود كه مى بينيم كسانى آن را در برابر حُزن (اندوه) قرار مى دهند و مى كوشند از نگاه شرعى، آن را نقد كنند و براى اثبات ديدگاه خود، احاديثى نيز نقل مى كنند. اين كسان مى پندارند كه بايد ميان

.


1- .. اِن هذا القلب كريشة بفلاة مِن الأرض يقيمها الريح ظهراً لبطنٍ؛ اين دل، همچون پَرى در بيابان است كه باد، آن را زير و رو مى كند (شرح مثنوى، محمّد استعلامى، ج 3، ص 291).
2- .. ديگ بزرگ، قزغون.
3- .. مثنوى، مولوي، دفتر سوم، بيت 1643 _ 1646.

ص: 21

شادابى و ديندارى، يكى را برگزيد و يا مؤمن بود و يا شاداب و ميان اين دو، درّه اى پُرنشدنى مى بينند؛ امّا در حقيقت، اين دو، برابر يكديگر نيستند و نه تنها مى توان هم ديندار بود و هم شاداب، بلكه احاديث بسيارى، نشانه ديندارى را شادابى و خوش رويى و مانند آن معرفى مى كنند و لازمه ديندارى را شادابى مى دانند. اگر هم پاره اى احاديث، سخن از اندوه و غم به ميان آورده اند و مؤمن را غمگين و اندوهناك معرّفى كرده اند، ناظر به حسّ مسئوليت مسلمانان است. اين نوع اندوه، نتيجه آگاهى اجتماعى و تعلّق جمعى فرد است، نه پريشانْ حالى و پراكندگى خاطر. هر كه او هشيارتر، بيدارترهر كه او آگاه تر، رخْ زردتر. (1) اين نوع اندوه و شناخت عميق است كه همواره مورد توجّه متفكّران شرق و غرب بوده است و حتّى فيلسوف منفعت گرايى چون جان استوارت ميل، در دفاع از آن مى گويد: ترجيح مى دهم سقراطى ناخشنود باشم، تا ابلهى خشنود. (2) اين نوع حزن، ريشه در توجّه به احوال ديگران و حس همدردى انسانى دارد و همان است كه سعدى از آن به عنوان «بى قرارى» ياد مى كند و مى گويد: بنى آدم، اعضاى يكديگرندكه در آفرينش، ز يك گوهرند چو عضوى به درد آورَد روزگاردگر عضوها را نمانَد قرار. (3)

.


1- .. همان، دفتر اوّل، بيت 633.
2- .. J. S Miill, Utilitarianism, Edited by roger Criss, Oxford, Oxford UniverSity Press, 1998, P 57.
3- .. گلستان، سعدى، باب اوّل.

ص: 22

الف. دفاع از حُزن

امّا سخن ما در باب آن شادابى اي است كه برابر كسالت، خُمود و افسرده دلى قرار مى گيرد؛ كسالتى كه سدّ راه پيشرفت، تكامل و تعلّق خاطر به ديگران و همدردى با انسان هاست. سخنان معصومان(ع) در اين زمينه، در سه گروه مى گنجد:

الف. دفاع از حُزندر احاديث متعدّد، گونه اى از حزن و اندوه، مورد تأييد قرار گرفته و نشانه مؤمن قلمداد شده است. شخص مؤمن از اين منظر، كسى است كه همواره نگران سرنوشت ديگران و اندوهناك كاستى هاى آنان است. چنين كسى، غم نام و نان خود را ندارد و نگران سود و زيان شخصى خود نيست؛ بلكه چون خود را بخشى ناگسستنى از پيكره اجتماع مى داند، خويشتن را در برابر سرنوشت آن، مسئول مى شناسد. او هرگز در پى آن نيست كه گليم خود را از آب، بيرون بكشد؛ بلكه بر آن است تا غريق را برهانَد. 1 چنين كسى طبيعتاً همواره اندوهناك و نگران است؛ امّا اين نگرانى عميق او، با نگرانى هاى روزمرّه و حقير، بسيار متفاوت است. او به دليل آگاهى نسبت به ديگران و احساس مسئوليت شديد، نمى تواند خود را به شادى هاى گذرا بسپارد و از عمق اندوه خود بكاهد. اندوه او همه همنوعانش را در بر مى گيرد و تنها به گروهى اختصاص پيدا نمى كند. كوتاه سخن اين كه به گفته مولاى متّقيان، امام على(ع): هر عارفى، اندوهناك و هر عاقلى غمگين است. (1)

.


1- .. غرر الحكم، عبد الواحد آمدي، ح 6827 و 6846.

ص: 23

ب. نكوهشِ سُستى و كسالت

بارى، آن اندوه مورد تأكيد و مقبول احاديث، همان احساس مسئوليت نسبت به ديگران است كه در نتيجه، آدمى را به تلاش وا مى دارد، نه آن كه به خودخورى دعوت كند.

ب. نكوهشِ سُستى و كسالتيكى از محورهاى عمده سخنان معصومان، هشدار نسبت به سستى و راحت طلبى است. طبيعت آدمى، او را به آرامش و تن سپردن به وضع موجود، دعوت مى كند. اساساً انسان از رنج، مى پرهيزد و به خوشى روى مى آورد و چون خوشى هاى بزرگ، بى رنج به دست نمى آيند، به همين دلْ خوش كُنك هاى گذرا و كوچك، بسنده مى كند. هيچ كسى از موفّقيت و پيروزى بدش نمى آيد؛ امّا چون رسيدن به قلّه آن دشوار است، بيشتر مردم به دامنه هاى آن اكتفا مى كنند و از ادامه مسير، تن مى زنند. به گفته مُتنَبّى، شاعر بزرگ عرب: اگر سختى نبود، همه مردم به سَرورى دست مى يافتند. بخشش، آدمى را بى چيز مى كند و دست به كارهاى بزرگ زدن، كشنده است. (1) ريشه اين كوتاه انديشى و نداشتن همّت بلندى كه آدمى را به جايى برساند، تنبلى، بى حوصلگى، سستى و امروز و فردا كردن است كه در احاديث متعدّد، زشتْ شمرده شده اند. (2) امام على(ع) كسالت (تنبلى) را آفت پيروزى مى داند (3) و بر آن است كه اين خصلت، آفت هر نعمت و موفّقيتى و عامل هر تباهى است. ايشان در اين مورد مى فرمايد:

.


1- .. لو لا المشقّة لَساَدَ الناس كلّهم الجود يفقر و الاقدام قتّال.
2- .. به كليدواژه هاى: الكسل، التوانى، الضَجَر، التسويف،... در مجموعه هاى حديثى بنگريد.
3- .. آفة النُّجح الكسَل (غررالحكم، حديث 3968).

ص: 24

ج. تشويق نشاط و شادابى

هر نعمتى، كليدى و قفلى دارد؛ كليدش شكيبايى و قفلش تنبلى است. (1) ايشان از سوى ديگر، براى توفيق در كارها، كنار گذاشتن خودپرستى و سُستى را توصيه مى كند و مى فرمايد: هر كس خودشيفتگى و تنبلى را كنار بگذارد، گزندى به او نمى رسد. (2) ايشان همچنين با تأكيد بر پشتكار و تن سپردن به سختى ها براى رسيدن به بهروزى، از كسالت و اندوه، با عنوان «گورستان پيروزى» نام مى بَرَد و در شعرى كه به ايشان نسبت داده شده است، مى فرمايد: بر رنج شبروى و بيدارى و بر راه سپردن شام و بام كه در رَه نياز پويى، بشكيب. دلتنگ مباش و از طلب، ناتوان منشين كه در ميانه زبونى و اندوه، پيروزى از دست برود. 3

ج. تشويق نشاط و شادابىشادابى، به معناى انكار واقعيت ها و ناخوشى ها و نديدن مشكلات خود و ديگران نيست. شادابى، به معناى چشم بستن بر پاره اى واقعيت هاى تلخ و فراز و نشيب زندگى نيست و بالاخره، شادابى به معناى خوش بينى بى پايه و خودفريبى نيست. نه؛ شادابى هيچ يك از اينها نيست؛ بلكه شادابى، به معناى اعتقاد به هدفدارى هستى و داشتن رويكردى است براى حلّ مشكلات و چيرگى بر موانع. شادابى يعنى پذيرفتن همه واقعيت هاى موجود (چه تلخ و

.


1- .. لكلّ نعمة مفتاح و مغلاق، مفتاحها الصبر و مغلاقها الكسل (شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 322).
2- .. مَن تَرَك العُجب و التوانى لم ينزل بِه مكروه (غرر الحكم، حديث 8805).

ص: 25

چه شيرين) و سپس كوشش براى تغيير آنچه هست (امّا مطلوب نيست)، به آنچه بايد باشد. شخص شاداب، در دل هر مانعى، فرصتى و در كنار هر دشوارى، آسانى (1) و در پى هر سياهى، سپيدى را مى بيند و انتظار مى كشد. او عميقاً ايمان دارد كه رنج و سختى، بخش ناگسستنىِ وجود انسان (2) و زمينه شكوفايى استعدادهايش و لازمه رشد و تكامل است و «نابرده رنج، گنجْ ميسّر نمى شود». انسان شاداب، ناكامى و تلخى را انكار نمى كند؛ امّا معتقد است كه مى توان آنها را به كاميابى و شيرينى تبديل كرد. او فشارهاى زندگى را چونان حركات ورزشى مى داند كه هر چه شديدتر باشد، بدن او را نيرومندتر خواهد كرد. او شكست را مقدّمه پيروزى و سختى را طلايه آسانى مى داند. چنين كسى با داشتن رويكردى مثبت به زندگى و اعتماد به خدا و در نتيجه، اميد به هدايت او و اعتقاد به نيروهاى درونى خود، دليلى براى افسردگى نمى بيند و چون عميقاً بر اين باور است كه «هر انسانى در گروِ كارى است كه مى كند» (3) و چون بر آن است كه: اين جهان، كوه است و فعل ما ندا سوى ما آيد نداها را صدا. ناگزير، مسئوليتى جدّى در خود احساس مى كند و به جاى سرخوردگى و نوميدى و سستى و خود را چون پرِكاهى در توفان حوادث دانستن، با استوارى، در برابر ناخوشى ها قد علم مى كند و با چهره اى باز، براى گشودن راه خويش و آفريدن سرنوشت خود، پيش مى رود.

.


1- .. إنّ مع العُسر يسراً (سوره انشراح، آيه 6).
2- .. لقد خلقنا الإنسان فى كبَد؛ آدمى را در رنج آفريديم (سوره بلَد، آيه 4).
3- .. كلّ امرئ بما كسب رهين (سوره طور، آيه 21).

ص: 26

شادابى، گر چه حالتى است درونى و يگانه، امّا جلوه هاى گوناگونى دارد. امام صادق(ع)، جلوه هاى شادابى را در سه چيز مى داند و مى فرمايد: شادابى در سه خصلت است: وفادارى، رعايت حقوق ديگران و ايستادگى در حوادث ناخوشايند. (1) احاديث متعدّدى بر ضرورت اين صفت براى آدمى تأكيد مى كنند و از آن با عنوان: نشاط، شادمانى، سرزنده بودن و گشاده رويى ياد مى كنند. (2) از اين رو بايد كوشيد و اين حالت را اگر نيست، به وجود آورد و اگر هست، آن را تقويت كرد و پرورش داد. پاره اى از اين احاديث، علاوه بر دستورهاى كلّى در مورد شادابى، دستور العمل هاى خاصّى نيز براى حفظ و پرورش اين حالت مى دهند و پاره اى، توصيه هاى عملى و بهداشتى مى كنند. برخى زمينه هاى روانى شادابى، عبارت اند از: تلاوت قرآن، تفكّر در آفريده هاى خداوند، صدقه دادن و تقويت ايمان. برخى عوامل مادّى آن نيز عبارت اند از: تغذيه مناسب، ورزش، خوش پوشى، (3) فعاليت هاى اجتماعى و مطالعه. توجّه به اين نكته، مهم است كه گاهى حتّى شاداب ترين افراد نيز ناخواسته دچار پاره اى افسردگى ها و كسالت ها مى شوند كه بايد به سرعت با اين حالت مبارزه كنند و اجازه ندهند كه بر عملكرد و رويكردشان تأثير بگذارد. (4)

.


1- .. السرور فى ثلاث خصال، فى: الوفاء و رعاية الحقوق و النهوض فى النوائب (تحف العقول، ص 323).
2- .. به واژه هاى: السُّرور، البهجه، النُّشرة،... در مجموعه هاى حديثى بنگريد.
3- .. پيشوايان ما توصيه كرده اند كه لباس هاى ساده، راحت و با رنگ هاى دلنشين بپوشيم. ر.ك: وسائل الشيعة، شيخ حرّ عاملي، ج 5، ابواب المَلابس.
4- .. اين سفارش، در احاديث آمده است. ر.ك: الأمالى، شيخ طوسى، حديث 45.

ص: 27

لذا هر كسى با توجّه به شناختى كه از خود دارد و تأمّل در علّت افسردگى پيش آمده، بايد از راه هاى پيشنهادى براى مبارزه با افسردگى استفاده كند. گاه، سفرى كوتاه مى تواند موجب شادابى شود و گاه تنها يك حمّام كردن و يا چند دقيقه شنا و يا حتّى كمى قدم زدن و نگاه كردن به سبزه ها مى تواند اين مقصود را تأمين كند. امام صادق(ع) پاره اى از اين عوامل را چنين بر مى شمارد: ده چيز، مايه شادابى است: پياده روى، سواركارى، غوطه ورى در آب، نگاه كردن به سبزه ها، خوردن و نوشيدن و... . (1) بارى! شادابى، نشانه زندگى و لازمه رشد و تعالى است. با افسرده دلى و سستى، جز رنج پديد نمى آيد و تنها راه گذر از رنج ها و پشت سر گذاشتن سختى ها و پيروزى بر مشكلات، شادابى و پذيرش ماهيت پديده هاست. شادابى نيز هزينه چندانى ندارد؛ بلكه همّتى بلند مى طلبد براى برداشتن گا م هايى كوچك و به دست آوردن نتايجى بزرگ! آرى! به فرموده امام على(ع): بنياد خِرَد، توانايى است و ثمره اش شادابى. (2)

.


1- .. النشرة في عشرة أشياء: المشى، و الركوب و الارتماس في الماء، و النظر إلى الخضرة، و الأكل، و الشرب، و النظر إلى المرأة الحَسناء، و الجماع، و السواك، و غسل الرأس بالخطمى في الحمّام و غيره و محادثة الرجال (المحاسن، برقى، ج 40).
2- .. أصل العقل القدرة و ثمرتها السرور (مطالب السؤول، نصيبي شافعي، ص 50).

ص: 28

. .

ص: 29

شادكامي/مريم مَذحجي

اشاره

مطالعه شادكامى

شادكاميمريم مَذحجيصرف نظر از اين كه هر فرد در چه مرحله اى از زندگى قرار دارد، تمايل به تداوم حالت شادكامى، احتمالاً اهمّيت عمده اى براى او دارد. مسئله اين است كه نه فلاسفه قديم و نه متفكّران جديد، هيچ كدام قادر نبوده اند به ما بگويند كه شادكامى چيست و چگونه مى شود آن را به دست آورد. تنها در سال هاى اخير، علم روان شناسى، تعريفي نَسبي و چند وجهي از شادكامى، ارائه كرده است. اين تعريف، سرآغازى است براى اين كه به ما گفته شود كه شادكامى چگونه تعيين مى شود و چگونه مى توان آن را افزايش داد.

مطالعه شادكامىدر ادبيات پژوهشى، يك اصطلاح معتبر، جانشين شادكامى شده است: S.W.B»». (1)

.


1- .. subjective Well-being ( زندگى خوبِ شخصى).

ص: 30

S.W.B چيست؟

عوامل موثّر بر S.W.B

1. ثروت

S.W.B چيست؟البته تغيير نام شادكامى به «SWB» همه آن چيزى را كه هست به ما نمى گويد. دينر (پيش گام مطالعات علمى درباره شادكامى) از طريق بررسى صدها مطالعه دقيق، نتيجه گرفته است كه «SWB»، تركيبى است از: وجود عاطفه مثبت يا خوشايند، نبودن عاطفه منفى يا ناخوشايند، زندگى بسيار رضايتمندانه و ادراك خشنودكننده فرد از زندگى. براى «SWB»، شدّت عاطفه مثبت، مهم نيست. مهم اين است كه عواطف مثبت، هر چند وقت يك بار، تكرار شوند. كسانى كه اغلب از عاطفه خوشايند برخوردارند، معمولاً شادتر از كسانى هستند كه گاه گاهى تجربه بسيار خوشايند دارند. نكته ديگر اين كه عواطف مثبت (خوشايند) يا منفى (ناخوشايند) با هم همبستگى ندارند. آنها يكديگر را پيش بينى نمى كنند. بنا بر اين، على رغم اين نظريه معروف كه افراد داراي عاطفه مثبت بالا، عاطفه منفىِ پايينى خواهند داشت، دانستن سطح عاطفه مثبتِ افراد، به ما چيزى درباره عاطفه منفى آنها نمى گويد.

عوامل موثّر بر S.W.Bعوامل مؤثّر بر «SWB» ناشناخته هستند. بعضى از اين عوامل، چندان عجيب نيستند و برخى ديگر، به آن روشنى اي كه خوانندگان تصوّر مى كنند، نيستند. در زير، به مهم ترين اين عوامل اشاره مى كنيم:

1. ثروتبرخى از مطالعاتْ به روشنى نشان داده اند كه افراد ثروتمند، شادتر از مردم فقير هستند، اگرچه اين مطالعات نشان مى دهند كه داشتن ثروت نسبى (متوسط)، نسبت به ثروت زياد، در ايجاد شادكامى، ارجحيت دارد.

.

ص: 31

2. مذهب

3. سن

4. جنس

به عبارت ديگر، كسانى كه پول بيشترى دارند، شادترين مردمِ جامعه خود هستند؛ ولى بايد گفت كه افراد بسيار ثروتمند در يك جامعه بسيار ثروتمند، لزوماً شاد نيستند. يك جامعه شاد، جامعه اى است كه در آن بيشتر مردم، زندگى خوبى دارند و تعداد كمى، انسان بسيار ثروتمند وجود دارد. يك جامعه ناشاد، جامعه اى است كه در آن، تعداد كمى از مردم، زندگى خوبى دارند؛ امّا بيشتر مردم، فقيرانه زندگى مى كنند. از اين رو، انتظار اين هست كه مردم فقيرى كه در جامعه اى زندگى مى كنند كه عدّه كمى زندگى مناسبى دارند، شادتر از مردم فقيرى باشند كه در جامعه اى زندگى مى كنند كه بيشتر مردم آن ثروتمندند.

2. مذهبمذهب نيز آشكارا از عوامل مهم در تعيين «SWB» است. پژوهش هاى روان شناسى در غرب، نشان مى دهد افرادى كه به طور مرتّب به كليسا مى روند، شادتر از كسانى هستند كه به كليسا نمى روند.

3 . سنمطالعات قديمى تر نشان مى دهند كه افراد جوان، شادتر هستند؛ امّا مطالعات اخير، تفاوتى در اين كه مسن ترها شادترند يا جوان ترها، نشان نمى دهد. شايد اين مسئله، ناشى از اين باشد كه جوان ترها، هم شادى ها و هم ناشادى هاى شديد خود را گزارش مى دهند؛ امّا مسن ترها تنها به بيان شادكامى هاى خود مى پردازند.

4. جنساثر جنسيت(gender) بر روى شادكامى، واضح تر است. زن و مرد در بهره مندى از شادكامى، متفاوت نيستند. با اين حال، ابراز سرخوشىِ آنها متفاوت است.

.

ص: 32

5. نژاد

6. اشتغال

7. ازدواج و تشكيل خانواده

زنانِ جوان، شادتر از مردان جوان هستند؛ امّا عكس آن در باره زنان و مردان مسن تر صادق است؛ يعنى زنان مسن، ناشادتر از مردان مسن هستند.

5. نژادمطالعات انجام گرفته، تأثير نژاد را بر شادكامى نشان مى دهند. «SWB» در سياه پوستان از سفيدپوستان، پايين تر است. به دليل تبعيض نژادى، شادكامىِ دو گروه از سياه پوستان و سفيدپوستان، با هم نابرابر است: سياهانِ تحصيل كرده و سفيدپوستانِ ثروتمند.

6. اشتغالرابطه اشتغال با «SWB» آشكارتر است. شايد بيشتر از عوامل ديگر مى توان پيش بينى كرد كه بيكارى، ناشادى مى آورد. قسمتى از هويّت ما آن كارى است كه آن را انجام مى دهيم. اگر ما در طبقه شغلى، هيچ كارى براى انجام دادن نداشته باشيم و بيكار باشيم، احساس رنج مى كنيم و اين مسئله، به كاهش شديد شادكامى در ما مى انجامد. كسى كه تحصيل مى كند، اميدوار است كه تحصيلات بر روى «SWB» او مؤثّر باشد؛ امّا گاهى اين انتظار برآورده نمى شود. شايد يكى از دلائل كاهش شادكامى در سياه پوستان تحصيل كرده، نسبت به سفيدپوستان تحصيل كرده نيز همين نكته باشد.

7. ازدواج و تشكيل خانوادهبه نظر مى رسد كه ازدواج و تشكيل خانواده، اثر مثبتى روى شادكامى داشته باشد. تعدادى از مطالعات، گزارش مى دهند افرادى كه ازدواج كرده اند، نسبت به افراد مجرّد، «SWB» بالاترى نشان مى دهند.

.

ص: 33

8. فعّاليت ها و پيوندهاى اجتماعى

9. رويدادهاى زندگى

تحقيقات اخير نشان مى دهند كه وقايع خوشايند خانوادگى، مستقيماً به شادكامى منجر مى شوند؛ اگر چه اثر مستقيم بچّه ها در اين مورد، ناچيز است و گاه (مثلاً با ورود فرزندان ناخواسته به زندگي) ممكن است منفي باشد. اثر بچّه ها در شادكامي معمولاً غير مستقيم است. به علاوه، بدون بچّه هم (مثلاً در مواردي كه زوجين، بچه دار نمي شوند) مي توان زندگي مشترك توأم با شادكامي داشت.

8. فعّاليت ها و پيوندهاى اجتماعىتحقيقات، حاكى از آن است كه افراد فعّال اجتماعى، در مقايسه با افراد نسبتاً غير فعّال، گرايش بيشترى به شادى دارند. آنهايى كه تنها و به دور از مردم زندگى مى كنند، معمولاً شادكام نيستند؛ چرا كه ارتباط اجتماعى، باعث ايجاد شادكامى مى شود. از اين نتايج، مى توان پيش بينى كرد كه عشق و دلبستگى، اگر سالم (همراه با خويشتنداري) و سازنده (معقول) باشد، يكى از عوامل نيرومند افزايشِ «SWB» است.

9. رويدادهاى زندگىاِد دينر، گزارش مى كند كه آنچه در زندگى مردم اتفّاق مى افتد، وابستگى كمى با «SWB» دارد. شايد اتّفاقات زندگى، وابستگى قوى ترى به يك عامل شخصيتى داشته باشند. مطالعات قديمى تر روان شناسى، نشان مى دهند كه اتّفاقات زندگى، با آنچه كه مردم، خودشان آن را مطلوب توصيف مى كنند و به عبارت ديگر، با اعتماد به نفسشانْ ارتباط بسيارى دارد. كسانى كه وقايع خوب زيادى برايشان اتفّاق افتاده، اعتماد به نفس بالايى دارند. در واقع، اعتماد به نفس، يك عامل شخصيتى است كه مشخّصاً بر «SWB» تأثير دارد. كسانى كه خودشان را دوست دارند (عزّت نفس دارند)، شادتر هستند.

.

ص: 34

10. شخصيت

11. نگرش مثبت

12. هوش

13. سلامت جسمانى

10. شخصيتشخصيت نيز بر «SWB» تأثير دارد؛ چرا كه سطح بالاى فعّاليت اجتماعى، مربوط به صفت برون گرايى است. روانْ رنجورى _ كه يك عامل شخصيتى است _ ، مى تواند مخالف برون گرايى باشد و بر «SWB»، اثر منفى بگذارد. كسانى كه روانْ رنجور هستند، از كنار آمدن با زندگى روزانه در رنج اند و بنا بر اين، عجيب نيست كه احساس شادمانى نكنند. روان شناسان دريافته اند كه خوشبينى و افزايش سازگارى با موقعيت هاى فشارزا، از ديگر عواملى هستند كه عموماً «SWB» را بالا مى برند.

11. نگرش مثبتارتباط بين شادكامى و نگرش خوشبينانه نسبت به زندگى، نقش مهمّى در طرّاحى برنامه هايى دارد كه براى افزايش شادكامى ارائه مى شوند.

12. هوشهوش موروثي يا غير اكتسابي كه به وسيله بهره هوشى (I.Q) اندازه گيرى مى شود، گاهى اوقات يك عامل شخصيتى در نظر گرفته مى شود؛ امّا به ندرت، ارتباطى با «SWB» نشان مى دهد. جالب است كه افراد باهوش، به دليل داشتن ويژگي هاي شخصيتى ديگرى كه آنها را در موقعيت هاى اجتماعى به فعاليت وا مى دارد، شاد هستند. به عنوان مثال، افراد باهوش، مخصوصاً در محيط هايى مانند دانشگاه، كه داشتن بهره هوشي بالا ارزشمند است، شادند. امّا هوشي كه مستقيماً با شادكامي پيوند دارد، هوش مهارتي يا اكتسابي است كه آن را هوش هيجاني (E.Q) نيز مي گويند.

13. سلامت جسمانىداشتن سلامت، ارتباط پيچيده اى با «SWB» دارد. دينر ابتدا بيان مى كند كه

.

ص: 35

افزايش شادكامى

سلامت، به تنهايى در شادكامى مؤثّر نيست. او سپس به نمونه هايى اشاره مى كند كه در آنها همبستگى بين «SWB» و سلامت، كاهش يافته بود؛ امّا در قسمت آخر مقاله خود مى نويسد كه سلامت و «SWB»، از يك نظر با هم همبستگى بالايى دارد و از جنبه ديگر، بين اين دو، همبستگى ضعيفى وجود دارد. اين تناقض هاى آشكار، طبيعى به نظر مى رسد؛ زيرا عقيده افراد در باره اهميت سلامت، متفاوت است؛ چرا كه اين نظر بر اساس سؤال هايى است كه از مردم پرسيده شده است. وقتى نظر مردم، در باره اهميت سلامت در تعيين رضامندى از زندگى پرسيده مى شود، آنها به آن، اهمّيت بسيار زيادى مى دهند. در يك مطالعه مينه ابى كه به تازگى در چندين كشور اجرا شده است، پاسخ هندگان، سلامت را نزديك به قلّه «جنبه هاى مهم زندگى» رتبه بندى كرده اند؛ امّا وقتى از افراد خواسته شد كه بيشترين عواملى را كه واقعاً در رضايت مندى آنها از زندگى نقش دارند، رتبه بندى كنند، سلامت را بعد از چند عامل ديگر آوردند. سلامت مى تواند شرط لازم، امّا نه كافى براى شادكامى باشد. افراد سالم، اغلب شادكام هستند؛ گرچه آن را گاه گاهى از طريق عوامل وابسته به آن به دست مى آورند؛ امّا افراد ناسالم (بيمار) به دليل عوامل متعدّد، ناشادتر هستند.

افزايش شادكامىاين فرض كه شادكامى، حالتى است كه در آن، شخص، تمايل به تغيير مثبت دارد، منجر به پيشنهاد راه هايى براى افزايش شادكامى شده است. اوّل. شادكامى ممكن است به وسيله تغيير شرايط اجتماعى و نگرش ها تغيير

.

ص: 36

كند. عادت به يك برنامه منظّم ورزشى، مى تواند نمونه خوبى باشد بر اين كه چگونه شادكامى مى تواند با تغيير شرايط زندگى، افزايش يابد و فرد، از حالت منفعل به حالت فعّال درآيد. دوم. خوشبينى به همان اندازه كه يك نگرش پابرجا و استوار است، يك ويژگى شخصيتى نيز به حساب مى آيد و مى تواند شادكامى را افزايش دهد. نگاه كردن به چيزهاى روشن به جاى نگاه كردن به چيزهاى كدِر و تار نيز مى تواند بر شادكامى بيفزايد. ديدن نيمه پُر يك فنجان، به جاى توجّه به نيمه ديگر آن كه خالى است، راهى است براى نگريستن به زندگى؛ راهى كه بيشتر ما به سادگى مى توانيم با انتخاب آن، با زندگى سازگار شويم. اين روش ساده را مى توان در انديشه، بيان و رفتار به كار گرفت. براى مثال، خواندن جملاتى با صدايى موزون در صبح، ممكن است منجر به شادتر شدن در طول روز شود. همچنين اگر فرد، خودش را با افراد ديگرى كه كمتر احساس خوش بختى مى كنند، مقايسه كند، ممكن است شادكامى اش افزايش يابد. مَثَل قديمىِ «غُصّه مى خوردم كه كفش ندارم، يكى را ديدم كه پا نداشت»، شايد بيشتر از يك كلام پيش پا افتاده باشد! اين روش، ممكن است احساسات بشردوستانه را تقويت كند و به فرد، القا كند كه به جاى اين كه ديگران را به سبب محروم بودنشان تحقير كند، به آنها كمك كند.

.

ص: 37

شادابي و دينداري/ دكتر مهدي مهريزي

اشاره

شادابي و دينداريدكتر مهدي مهريزيشادابى، يعنى سرزندگى و نشاط. اين حالت درونى كه بر انديشه و رفتار آدمى تأثيرگذار است و زندگى را از خُمود و ايستايى باز مى دارد، بسترها و زمينه هايى دارد و داراى نشانه هايى از اين دست است: 1. سلامت جسمى و روحى، 2. باور به توانمندى در حلّ مشكلات زندگى، 3. اميدوارى، 4. خوش رويى، 5. كار و تلاش، 6. داشتن خصلت هاى اجتماعى. اينك اين پرسش ها مطرح است كه: شادابى با اين زمينه ها و نشانه ها چه نسبتى مى تواند با ديندارى داشته باشد؟ آيا ديندارى، شادابى را تقويت مى كند يا سبب ركود و خُمود آن است؟ آيا احكام و دستورهاى دينى و آداب و شعائر

.

ص: 38

1. برخوردارى از خوشى هاى زندگى

مذهبى، بر سرزندگىِ آدمى مى افزايند؟ يا از آنها مى كاهند و به آنها لطمه وارد مى سازند؟ آيا دينداران، انسان هايى خوش رو، پُرتلاش و اجتماعى اند؟ يا انسان هايى كسل، تنبل و انزواطلب؟ آيا ديندارى، به سلامتى جسمى و روحى انسان كمك مى كند و باور او را به توانمندى خويش و اميدش را به زندگى بالا مى بَرد؟ يا اين كه حاصل ديندارى، افسردگى هاى روحى، نااميدى از زندگى، سستْ ارادگى و زبونى خواهد بود؟ براى پاسخ گفتن به اين پرسش ها مى توان جامعه دينداران را مورد مطالعه قرار دارد و خصلت ها و رويه آنان را بازشناسى نمود و به منابع دينى (يعنى قرآن و سخن پيشوايان دين) رجوع كرد و بر اساس آنها، به تجزيه و تحليل نظرىِ اين مسئله پرداخت. گرچه هر دو شيوه، لازم و تكميل كننده يكديگرند، بلكه مطالعات ميدانى مى تواند ميزان نزديكى و دورى دينداران را از تعاليم مذهبى نشان دهد، ليكن اين نوشتار كوتاه، همان راه پژوهش نظرى را دنبال مى كند. به نظر مى رسد كه مطالعه گفته هاى پيشوايان و سيره زندگى آنان، نشان دهنده آن است كه ديندارى، بر شادابى مى افزايد و آدمى را از خُمود و تنبلى رهانده، سر زنده و سرحال مى سازد. اينك شواهدى را از سيره و گفتار پيشوايان دينى يادآور مى شويم:

1. برخوردارى از خوشى هاى زندگىامام كاظم(ع) مي فرمايد: تلاش كنيد شبانه روزتان را به چهار قسمت تقسيم كنيد: بخشى را به كار و تلاش، اختصاص دهيد؛ قسمتى را به عبادت خداوند بگذرانيد؛ بخش سوم را به كسب دانش واگذاريد، و بخش چهارم را صرف

.

ص: 39

2. سير و سفر

خوشى هاى حلال و پسنديده كنيد و با اين [بخش چهارم]، مى توانيد از عهده سه تاى ديگر بر آييد. (1) يكى از ياران امام رضا(ع) مى گويد: روزى حضرت از ما پرسيد: «كدام غذا خوشمزه تر است؟». هر كسى پاسخى داد. يكى گفت: «گوشت». ديگرى گفت: «زيتون». سومى گفت: «شير». آن گاه خود ايشان فرمود: «خير، بلكه نمك (ظاهراً منظور آن بوده كه اگر نمك نباشد، غذاهاى ديگر هم لذتبخش نيست) ». سپس فرمود: روزى براى تفريح و هواخورى بيرون رفته بوديم. جوان ها گوسفند چاقى را كشتند؛ ولى نمك با خود نياورده بودند. از اين رو، نتوانستيم از گوشت به خوبى استفاده كنيم و لذّت ببريم. (2) يكى از انگيزه هاى سفر و گردشگرى، خوشىِ حلال است. در حديثى آمده است: خردمند، جز براى سه چيز سفر نمي كند: توشه برداشتن براى آخرت، بازسازى اقتصاد زندگى، و خوشىِ حلال. (3)

2. سير و سفرگشت و گذار در طبيعت و ديدن منظره هاى زيبا و آشنايى با آداب و رسوم ملّت ها، گذشته از فايده هاى بى شمار مادّى و معنوى، آدمى را از افسردگى مى رهانَد و به سلامتى جسم و روان او كمك مى كند. امام صادق(ع) فرمود: سافِرُوا تَصِحُّوا؛ (4) سفر كنيد تا سالم باشيد.

.


1- .. بحار الأنوار، علّامه مجلسي، ج 78، ص321.
2- .. وسائل الشيعة، شيخ حرّ عاملي، ج 17، ص 60.
3- .. همان، ج 8، ص 248.
4- .. همان، ص 251.

ص: 40

از امير مؤمنان روايت شده است كه: چنان كه بدن خسته مى شود، روح نيز خسته و دل تنگ مى گردد و هر دو به تفريح و استراحت نياز دارند. خستگى هاى بدن، با ديدن منظره هاى زيباى جهان آفرينش، برطرف مى شود و خستگى هاى روان، با شناخت و فهم حقايق هستى. (1) پدر علّامه مجلسى، پس از نقل اين حديث، مى گويد: چه زيباست كه انسان در سفر، با خود، كتاب هاى علمى و پُرمحتوا، مانند «مثنوى» را بر دارد تا سفرش، سفر الى الله باشد و در نعمت هاى الهى بينديشد و گشت و گذارش تنها جنبه حيوانى نداشته باشد. (2) مى گويند ملّا محسن فيض كاشانى (كه نوشته هاى بسيار و ديوان شعر دارد)، دوران جوانى را در قم سپرى مى كرد. آوازه دانشمندى در شهر شيراز به نام سيّد ماجد بَحرانى به گوشش رسيد. تصميم بر سفر به شيراز و كسب دانش از محضر او گرفت. پدرش از سفر او خشنود نبود. با اصرار وى، پدرش راضى شد كه به قرآن و ديوان شعر منسوب به امام على(ع) تفاّل كنند (فال بزنند). وقتى قرآن را گشودند، اين آيه آمد: چرا از ميان مؤمنان، گروه هايى سفر نمى كنند تا با دين آشنا گردند و به هنگام بازگشت، قوم خود را هشدار دهند؟ (3) و وقتى ديوان را باز كردند، اين شعر آمد: تَغَرَّبْ عَنِ الأوطانِ فى طَلَبِ الْعُلىوَ سافِرْ فَفِى الأسفار خَمْسُ فَوائدٍ تَفَرُّجُ هَمٍّ وَ اكتِسابُ مَعيشةٍوَ عِلْمٍ وَ آدابٍ وَ صُحْبَةِ ماجِدٍ. (4) در جستجوى بزرگى، از وَطنْ دور شو و مسافرت نما كه داراى پنج فايده است: غم و اندوهْ برچيده مى شود؛ روزى و علم و ادب به دست مى آيد و همنشينى بزرگانْ دست مى دهد. فيض كاشانى، پس از اين تفاّل، راهىِ شيراز شد. علوم دينى را نزد سيّد ماجد بحرانى فرا گرفت و با ملّاصدرا آشنا گشت. فلسفه و عرفان را از او آموخت و به دامادى استادش (ملّاصدرا) نيز نائل آمد. (5)

.


1- .. روضة المتّقين، محمّد تقي مجلسي، ج 4، ص278.
2- .. همان جا.
3- .. سوره توبه، آيه 122.
4- .. ديوان امام على(ع)، تصحيح: ابوالقاسم امامي.
5- .. فوائد الرضوية، شيخ عبّاس قمي، ص637؛ المحجّة البيضاء، فيض كاشاني، ج1، مقدّمه.

ص: 41

3. آراستگى

3. آراستگىامام صادق(ع) در ترغيب به آراستگى، اين گونه بيان داشته است: خداوند، آراستگى و اظهار نعمت را دوست مى دارد و ژوليدگى را نمى پسندد. خداوند، دوست مى دارد كه نشانه نعمت هايش را در بندگان خويش ببيند و لباسشان خوش بو و خانه هايشان تميز باشد. (1) همچنين، خداوند به بندگانش فرمان داده است كه هرگاه به مسجد مى روند، با آرايش و زينت داخل شوند. (2) پيامبر خدا(ص) مي فرمايد: خداوند، دوست مى دارد كه هرگاه مؤمنى نزد برادرش مى رود، آماده و آراسته باشد. (3)

.


1- .. گزيده حلية المتّقين، علّامه مجلسي، به كوشش: محمّد اسفندياري، ص 10.
2- .. سوره اعراف، آيه 31.
3- .. ميزان الحكمة، محمّد محمّدي ري شهري، ج5، ص2298.

ص: 42

4. كار و تلاش و پرهيز از تنبلى و كاهلي

امير مؤمنان(ع) فرموده است: هر يك از شما بايد خود را براى برادر مسلمانش بيارايد، چنان كه براى افراد ناشناس چنين مى كند. (1) در باب آراستگى زنان نيز سفارش هاى فراوانى در متون دينى به چشم مى خورد. براى مثال، امام صادق(ع) مى فرمايد: سزاوار نيست كه زنان، خود را واگذارند؛ بلكه اگر امكان دارد، با آويختن گردن بندى، خود را بيارايند. (2) همچنين نقل شده كه پيامبر(ص) به مردان مى فرمود تا ناخُن هايشان را از تَه بگيرند و به زنان توصيه مى كرد قدرى از ناخن هايشان را باقي بگذارند كه براى آنان، زيباتر است. (3)

4 . كار و تلاش و پرهيز از تنبلى و كاهليكار، جوهر آدمى و نشانِ حيات اوست. آن كه تلاش نمى كند و به تنبلى و كسالت (كاهلي) خو كرده، بهره اش از زندگى، اندك است و سلامتى اش در خطر، و شادابى اش بر باد. كار و تلاش، استعدادهاى آدمى را شكوفا مى سازد؛ از انحراف و لغزش او جلوگيرى مى كند و بر سرزندگى و نشاطش مى افزايد. پيشوايان دينى، خود، مظهر تلاش و كار بوده اند. امير مؤمنان(ع) با اُجرت آبيارى نخلستان ها، صدها بَرده را در راه خدا آزاد كرد (4) و امام باقر(ع) با آن كه

.


1- .. همان جا.
2- .. كتاب من لايحضر الفقيه، شيخ صدوق، ج1، ص123، ح 2298.
3- .. وسائل الشيعة، ج10، ص453، ح1.
4- .. ر.ك: الكافي، شيخ كليني، ج5، ص74.

ص: 43

5. پوشيدن لباس هاى روشن

فربه بود، دست از كار نمى كشيد و كار را جهاد در راه خدا قلمداد مى نمود. (1) از همين رو، سفارش هاى آنان به كار و كوشش و هشدارشان براى دورى جُستن از تنبلى و كسالت، بر جان مى نشيند. على(ع) مي فرمايد: هر كه كار كند، توانمندى اش فزونى مي گيرد، و آن كه از تلاشش بكاهد، سستى اش زياد مي شود. (2) و نيز فرمود: فزون يافتن سخن از كار، عيب است، و فزون يافتن كار و تلاش از سخن، زيبايى و برازندگى است. (3) به همان اندازه كه از كار و تلاش ستايش شده، از تنبلى نيز نكوهش شده است. امام على(ع) مي فرمايد: تنبلى، به دين و دنيا آسيب مى رسانَد. (4) و نيز فرمود: آفت موفّقيت، تنبلى است. (5) و نيز از ايشان روايت شده است: آن كه پيوسته تنبلى مي ورزد، از دستيابى به آرزوها ناكام مي مانَد. (6)

5. پوشيدن لباس هاى روشنعلّامه مجلسى در كتاب حلية المتّقين نوشته است: بهترين رنگ ها در جامه، سفيد است و بعد از آن، زرد و بعد از آن،

.


1- .. همان جا.
2- .. ميزان الحكمة، ج9، ص4050، ح 14259.
3- .. همان، ص 4062، ح14310.
4- .. همان، ج11، ص 5184، ح17650.
5- .. همان، ح 17652.
6- .. همان، ح 17660.

ص: 44

6. اميد به زندگى

سبز و بعد از آن، قرمزِ روشن و كبود و عدسى. پوشيدن لباس قرمزِ تيره، مكروه است، خصوصاً در نماز. پوشيدن جامه سياه، كراهت شديد دارد، در همه حال، مگر در عمّامه و عبا و كفش؛ و اگر عمّامه و عبا هم سياه نباشد، بهتر است. (1) امام صادق(ع) فرموده است كه على(ع) بيشتر وقت ها جامه سفيد مى پوشيد. (2) نيز مؤذّن مسجد النبى مى گويد: ديدم كه امام صادق(ع) در ميان قبر پيامبر (ص) و منبر ايشان، نماز مى گزارْد و جامه زردى به رنگ بِهْ بر تن داشت. (3) امير مؤمنان(ع) به يارانش مى فرمود: لباس سياه بر تن مكنيد كه پوشش فرعون است. (4) همچنين امام صادق(ع) از پوشيدن كفشِ مشكى برحذر مى داشت؛ چرا كه به فرموده حضرت، چشم را كم سو مى كند و غمبار است. (5)

6. اميد به زندگىدر فرهنگ نيايشِ پيشوايان دين، تقاضاى عمر طولانى از خداوند، بسيار آمده است و همين را به دوستان خويش نيز آموخته اند. از اين رو، در ماه رمضان _ كه بهترين زمان براى نيايش و سخن گفتن با خداست _ ، اين دعا هر روز تكرار مى شود: اللهم إنّى أسئلك فيما تَقضى و تُقَدِّرُ مِن الأمر المَحتوم فى لَيلَة القَدر، أن تُطيلَ عُمرى؛ (6)

.


1- .. گزيده حلية المتّقين، ص11.
2- .. همان، ص12.
3- .. همان جا.
4- .الحدائق الناضرة، يوسف بحراني، ج7، ص116.
5- .. الكافى، شيخ كليني، ج6، ص 465.
6- .. مفاتيح الجنان، شيخ عبّاس قمي، ادعيه مشترك شب هاي قدر.

ص: 45

بار خدايا! از تو مى خواهم كه يكى از مقدّرات شب قدر را عمر طولانى ام قرار دهى. امام حسن(ع) فرموده است: براى دنيا چنان تلاش كن كه گويا هميشه زنده اى، و براى آخرت چنان آماده شو كه گويا فردا به سويش پَر مى كشى. (1) فلسفه انتظار در مكتب تشيّع، اميدوار ساختن انسان ها به زندگى و آينده برتر است. نااميدى، گناهى بزرگ است و از كسانى سر مى زند كه با خداوند، بيگانه اند و به او كفر مى ورزند. نگاه اجمالى به آموزه هاى دينى، از اين حقيقتْ پرده بر مى دارد كه از آثار ايمان مذهبى، شادابى و سرزندگى و شادمانگى و انبساط خاطر است؛ چرا كه مذهب، بر زمينه هاى پيدايش آن سفارش كرده و نشانه هايش را ستوده است. استاد مطهّرى به زيبايى بر اين نكته انگشت نهاده و گفته است: ايمان مذهبى، آثار نيك فراوان دارد؛ چه از نظر توليد به جهت و انبساط، و چه از نظر نيكو ساختن روابط اجتماعى، و چه از نظر كاهش و رفع ناراحتى هاى ضرور كه لازمه ساختمان اين جهان است. (2) استاد در بحث از بهجت زايى و انبساط آفرينى ايمان، ايمان مذهبى را در ايجاد خوشبينى، روشن دلى، اميدوارى و آرامش خاطر، مؤثّر مى داند. (3) در پايان بايد به اين نكته اشاره كرد كه برخى از آموزه هاى دينى، مانند سفارش به گريه بسيار، عزادارى و... با سرزندگى و نشاط، ناسازگارى ندارند. گريه

.


1- .. بحار الأنوار، ج 44، ص 139، ح 6.
2- .. انسان و ايمان، مرتضي مطهّري، قم: صدرا، 1360، ص 48.
3- .. ر.ك: همان، ص 49 _ 54.

ص: 46

از عشق خداوند و يا هراس از عظمت و بزرگى او، نه تنها به افسردگى و دل مُردگى نمى انجامد، بلكه نيروى معنوى و قدرت روحى را افزايش مى دهد؛ همين گونه است عزادارى بر مصيبت اولياى دين. اين همه، گذشته از آن است كه در آموزه هاى دينى، بر خوش رويى، تبسّم، بشّاش بودن و گرمى در معاشرت، سفارش فراوان شده است. بهانه ساختن چنان آموزه هايى براى ايجاد خشكى و رِخوت، برداشتى نادرست از دين است.

.

ص: 47

شادي پيشوايان/ محمّد علي سلطاني

اشاره

شادي پيشوايانمحمّدعلي سلطانياز پيشوايان دينى خود چه تصويرى در ذهن داريم؟ اگر قلم به دست بگيريم و سيماى يكى از پيشوايان دينى خود را به تصوير بكشيم، چه ويژگى هايى را در او برجسته خواهيم كرد؟ آيا پيرمردى با چهره نورانى، صورت موزون، موى سرِ كوتاه، محاسنى پُر پُشت و كشيده، ترسيم خواهيم كرد؟ آيا بر لبان وى لبخندى نمكين خواهيم نشاند؟ و يا چهره اى در هم فرو رفته، مصمّم و بااُبهّت خواهيم كشيد؟ و يا نمايى از يك مرد زاهد و گوشه گير، با رنگ و رويى زرد و غمگين ترسيم خواهيم كرد كه عصايى به دست گرفته و سر به زير، از جمع مى گريزد؟ اگر بخواهيم در كنار نقّاشى خود، توصيفى از رفتار، روحيه و منش شخصى يا اجتماعى او بياوريم، چه خواهيم نوشت؟ _ او مردى عابد، زاهد و كناره گير بود كه از شادى ها پرهيز مى كرد؛ در جمع ها شركت نداشت؛ شب و روز خود را در راز و نياز مى گذرانْد؛ روزه مى گرفت؛ نماز مى خوانْد؛ ذكر بر لب داشت؛ در راه رفتنْ سر به زير بود؛ غمگين به نظر مى رسيد؛ با مردم، همراهى و همدمى نمى كرد. _ او مرد زندگى بود؛ در غم و شادى مردمْ شريك بود؛ چهره اى خندان و خوش داشت؛ جامه هاى شاد و دل نشين مى پوشيد؛ با كوچك و بزرگْ نشست و

.

ص: 48

شادي پيامبر(ص)

برخاست داشت؛ در كارها زياده روى يا كم كارى نمى كرد؛ اميدوار و سرزنده بود؛ از زهدنمايى گريزان بود؛ در كارها جدّى بود و از كسلى و سستى پرهيز مى كرد. نقّاشى ها و توصيف هاى ما در واقع، بازتابى از شناخت ما از دين و پيشوايان دينى خودمان است. اگر برداشتى زاهدانه و گوشه گيرانه از دين داشته باشيم، پيشوايان خود را در لباس و چهره اى گوشه گير تصوير خواهيم كرد و اگر برداشتى انسان گرايانه از دين داشته باشيم، چهره پيشوايان دينى مان، چهره مردى آشنا به روح و روان انسانى خواهد بود؛ مردى كه غم ها و شادى ها، و خوبى ها و بدى هاى زندگى را مى شناسد و با واقعيت هاى وجود انسانى آشناست. آيا فكر كرده ايد كه اگر روزى قلم، در دستان پيشوايان دينى مان بود و آنان چهره اى از خود ترسيم مى كردند، چگونه چهره اى بود؟ تاريخ، بسيارى از زواياى زندگى آنان را برايمان حفظ كرده است و كلام آنان را درباره خودشان و ديگر پيشوايان دينى، گزارش كرده است. اگر با راهنمايى آنان، سيمايى از ايشان ترسيم كنيم، چهره اى سرزنده، شاد و جدّى خواهيم داشت. با هم به بخش هايى از اين دست سخنان، نظرى مى اندازيم:

شاديِ پيامبر(ص)1 . پيامبر (ص) مى فرمود: هر فردى در مواقعى به پرستش و عبادت، عشق و علاقه پيدا مى كند و اين علاقه، كم كم به سستى مى گرايد. اگر عشق و علاقه به عبادت، شخص را به روش من راهنمايى كند، راه درستى را در پيش گرفته، و اگر با روش من مخالف باشد، ره به گم راهى بُرده است و كارهايش خسارت زاست. من نماز مى گزارم؛ روزه مى گيرم؛ افطار مى كنم؛ مى خوابم؛ مى خندم و مى گريم. كسى كه از شيوه و روش من دست بشويد، از امّت من به شمار نمى آيد. (1)

.


1- .. وسائل الشيعة، شيخ حرّ عاملي، ج1، ص82.

ص: 49

الگوي شادي

پيامبر (ص) در اين روايت، خود را انسانى طبيعى نشان مى دهد؛ انسانى كه رفتارها و كردارهايش معتدل و طبيعى اند. به پرستش مى پردازد؛ امّا نه آن گونه كه از زندگى طبيعى گام بيرون بگذارد. مى خوابد، مى خندد و مى گريد و اجازه نمى دهد كه عشق وافر او به پرستش، زندگى او را از حالت طبيعى خارج كند تا نيازهاى روحى و جسمى اش را فراموش كند. 2. امام صادق(ع) نقل مى كند: در روزگار جوانى، بسيار به عبادت مى پرداختم. روزى پدرم به من گفت: «پسرم! اين همه در راه عبادت مكوش و به كمتر از اين بپرداز؛ زيرا خداوند، وقتى از كسى خشنود باشد و دوستش بدارد، از عبادت كمِ او هم خشنود مى شود». (1) مرحوم علّامه مجلسى در نتيجه گيرى از اين گونه روايت ها مى نويسد: در بيشتر روايت ها اشاره به اين امر است كه تلاش براى بهبود محتواى عبادت، بهتر از كوشش براى افزودنِ مقدار آن است و سعى در بهْ سازى باورها و اخلاق و رفتار، مهم تر از تلاش براى فزونى عبادت است. (2)

الگوي شاديپيشوايان دينى ما افرادى شاد، مسرور، جدّى، خوش رو، خوش لباس و خوش رفتار بودند. على(ع) پيامبر (ص) را چنين توصيف مى كند: او همواره گشاده رو نرم خو و خوش خُلق بود و خشن، سختگير، فريادزن، بدگو و عيبجو نبود. در مورد خود، از سه چيز همواره دورى مى گُزيد: خودنمايى، زياده روى و بيهوده كارى. در مورد ديگران نيز همواره از سه چيز پرهيز داشت: به سرزنش و عيبجويىِ كسى

.


1- .. همان جا.
2- .. بحار الأنوار، علّامه مجلسي، ج68، ص213.

ص: 50

مشغول نمى شد؛ در پى سردرآوردن از اسرار و عيوب مردم نبود؛ و جز در باره كارهاى سودمند و ارجمند، حرف نمى زد. هر گاه سخن مى گفت، همه به سخنش گوش فرا مى دادند... . بر آنچه همنشينانش مى خنديدند، مى خنديد و از آنچه آنان از آن خوششان مى آمد، وى نيز خوشش مى آمد. (1) اين تصوير از يك پيشواى دينى است كه مى تواند براى همه انسان ها آموزنده و زيبا باشد. پيامبرى كه با شادىِ همراهانش شاد است، با خنده شان مى خندد و با خوشامد آنان، شاد مى گردد. در گزارش ديگرى درباره رفتار و كردار پيامبر (ص) مى خوانيم: وقتى كسى با وى سخن مى گفت، به طرف وى مى چرخيد و سكوت مى كرد و گوش مى داد. از هيچ كس، روى بر نمى گردانْد؛ به گفتگوهاى جدّى، علاقه نشان مى داد و گاه كه مى خنديد، دندان هايش كاملاً پيدا مى شدند و هنگامى كه خشمگين مى گشت، جز نَمى عَرَق بر جبينش، اثر ديگرى در وى ديده نمى شد. (2) پيامبر (ص) در اين ترسيم، انسانى است جدّى كه به هم نشين و هم سخن خويش، ارزشى والا مى دهد و هيچ گاه كسى را تحقير نمى كند. وقتى مى خندد، از تهِ دل مى خندد و نشان شادى را در چهره اش مى توان ديد؛ ولى هنگام غضب، چنان رفتار مى كند كه تنها عدّه اى از آن سر در مى آورند؛ افرادى كه مى دانند نشستنِ عَرَق بر پيشانى وى، علامت خشم است. بكوشيم تا پيشوايان دينى خويش را در چهره واقعى آنان تصوير كنيم و با اين تصوير، آنان را ميهمان دل هايمان سازيم و از آنان، الگوهايى قابل پيروى در همه زمان ها و براى همه انسان ها ارائه كنيم.

.


1- .. أعيان الشيعة، سيّد محسن امين، ج 1، ص 222 (اين كتاب با مشخصات ذيل، به فارسي ترجمه شده است: سيره معصومان، علي حجّتي كرماني، تهران: سروش.
2- .. همان جا.

ص: 51

حديث شادي/ عبدالهادي مسعودي

خانه شادى

حديث شاديعبد الهادي مسعوديخانه شادىيك ساعتى مى شد كه رضا مرا با خود مى كشيد. او مانند هميشه، چالاك و سرحال مى رفت و گاه به نفس نفس زدن من مى خنديد. از اين كوچه به آن كوچه و گاه به پس كوچه. ابتدا تصوّر مى كردم كه دوباره از همان شوخى هاى هميشگى اش را اجرا مى كند و سر به سرم مى گذارد تا كمى به من روحيه دهد وگرنه با او نمى رفتم و دورِ ديدن خانه و خانواده او را يك خط قرمز پُررنگ مى كشيدم. من كه باورم نمى شد او هر روز، اين همه راه را تا هنرستان پياده مى آيد و باز مى گردد! نزديكى هاى غروب، اين مسير يك ساعته را تمام كرديم و از دور، شكل و شمايل يك درِ كوتاه آبى رنگ (كه البته فقط از بقاياى رنگ بر لنگه سمت چپش مى شد چنين حكمى كرد)، پديدار شد. رضا چند ضربه آرام به در كوفت و دوباره آن را تكرار كرد كه ناگهان صدايى هولناك، مرا از خواب غفلت بيرون كرد: «كبرا

.

ص: 52

خانم! دوباره شازده پسرت آمده، زودتر در را باز كن» و رضا سرش را به سوى من چرخاند و با لبخند گفت: «زن صاحب خانه مان است؛ زن بدى نيست. مادرم نمى تواند تند بيايد» و من با خود گفتم: «چرا؟ مگر چه مشكلى دارد؟»، كه ديدم در باز شد و زنى ميانْ سال با عصاى چوبى به زير بغل، به ما تعارف كرد. داخل حياط شديم و از پلّه ها به زيرزمينِ نمور نيمه تاريكى رفتيم كه گوشه اش كتاب خانه شاگرد ممتاز مدرسه مان، رضا و شادترين رفيق من بود. هنوز درست ننشسته بودم كه رضا به سمت ديگر زيرزمين رفت و با كودكى بر بستر آرميده، گرم صحبت و شوخى شد. خوب نگريستم. خيلى شبيه رضا بود. حدس زدم كه برادر كوچك ترش باشد. به رضا گفتم: «چرا هيچ وقت به من نگفته بودى برادر دارى و چرا او را با خود بيرون نمى آورى؟». رضا بغض خود را خورد و پاسخ داد: «او فلج است!» و بعد دوباره بى آن كه دنباله حرفش را ادامه دهد و يا گله و شكايتى كند، به شوخى و خوشمزگى با برادرش ادامه داد و من همچنان مبهوت و شگفت زده به خانه آنها مى نگريستم. يك چراغ والر، هم گرمابخش زيرزمين بود و هم وسيله خوراك پزى خانواده و يك تلويزيون كوچك سياه و سفيد در نزديكى آن، با چند ظرف و يك يخدان و چمدان و كمى خِرت و پِرت كه گويى همين ديروز از سمسارى محلّه خريده باشند؛ امّا با تمام شگفتى، همه چيز، تميز و هيچ كدام، رنگ غم نداشت. بُهت من از سكوت چندين ساله رضا و شادى هميشگى او در كلاس بود. ما همكلاسان او مى پنداشتيم كه رضا، كم و كسرى ندارد، حداقل مادر و خانواده سالم و بى عيب و نقصى دارد كه همه كار مى كنند تا او درس بخواند و نمى دانستيم كه اين نيم وجبى، اين همه قدرت روحى دارد كه غم هاى زندگى را فرو مى خورَد و فرياد شادى سر مى دهد.

.

ص: 53

مفهوم شادى

مفهوم شادىبه راستى، چه كسى را شاد مى دانيد؟ آيا شادى يعنى دست افشانى و پايكوبى و دست انداختن ديگران و شوخى و مزه پرانى؟ يا شادى، به معناى نشاط و سرزندگى است و آمادگى براى تلاش و پيشرفت؟ بسيارى را ديده ايد كه بر روى سن تئاتر و پرده سينما و صحنه زندگى، شاد و خوش و سرحال مى نمايند و چون به ژرفاى روحشان بروى، با خود نيز مشكل دارند و فقط با لبان خويش مى خندند و از درون، نشاط ندارند. اشتباه نشود! من منكر لبخند و چهره گشاده و روى باز و خوش نيستم؛ بلكه اينها را تنها يكى از نمودها و نشانه هاى شادى مى دانم كه به گونه هميشگى و ضرور هم نشان دهنده شادى نيستند. شادى واقعى، درون را فراخ مى دارد و سپس طليعه آن بر لبْ پديدار مى شود. شادى درونى، انرژى هاى متراكم در لايه هاى زيرين روح را بيرون مى كشد و آنها را به شكل انرژى جنبشى و در حركت و خروش و تلاش و كوشش، آزاد مى كند. به فرموده امير مؤمنان: سُرور، روح را گشاده مى دارد و نشاط را از درون به سطح مى آورد و غم، عكس اين كار را مى كند. (1) انسان شاد، بر واقعيت هاى تلخ زندگى چشم نمى بندد و آنها را انكار نمى كند و به هنگام رويارويى با سختى ها، به بى خيالى فرو نمى رود. او خواستار فرار و بى خبرى و پناه بردن به وسايلى براى لحظه اى فراموشى نيست؛ بلكه او اين سختى ها را فرصت ارائه قابليت مى بيند و مشكلات را نيروى مقاوم، تا طبق اصل فيزيك، بتواند كار ايجاد كند. اصطكاك را به خاطر آوريد. بسيارى از آن

.


1- .. غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد آمدي، ح 2023 و 2024.

ص: 54

شادى و شاد كردن

ناراحت اند؛ امّا تا نباشد، راه رفتن و دويدن و حركت ماشين، تحقّق نمى پذيرد و دليل آن هم درماندن همه، روى يخ و برف است. انسان مورد نظر اسلام، انسان نشاط و حركت و خسته نشدن است و از دل سياهى غم، ستاره لبخند را برون آوردن. 1 انسان شاد، خوش خيال نيست؛ امّا خوش گمان است. او بيهوده نمى خندد؛ امّا اميدوارانه لبخند مى زند. او دچار توهّم و خيال نيست؛ امّا مثبت انديش است و سرانجام، او فقط به خود و شادى خود نمى انديشد؛ به شاد كردن ديگران هم مى پردازد.

شادى و شاد كردنانسان مسلمان، هستى را هدفمند مى بيند، خدا را ناظر و مدير و مدبّر مى داند و نيز او را دوستدار خود، و اين همه زمينه بيم نداشتن از آينده و خو گرفتن با دنيا و دوست شدن با طبيعت را براى او فراهم مى آورد، اگر ما بدانيم كه همه كارهاى خدا براى سود رساندن به ما و همه هستى در جهت خير و كمال ماست. از چه غمگين مى شويم؟! اگرچه لحظه هايى، ظاهر برخى چيزها تلخ و گزنده است و همچون نيش، به زخم قلب فرو مى رود، امّا با آگاهى از پاكىِ بر آمده از هر سختى و مصيبت تحمّل آن و با اندك درنگ، مى توانيم آن را جامى شيرين بيابيم: شراب شادى، چهره ما را دوباره گلگون مي كند و سرخىِ شور را بر زردىِ غم و بيم، چيره مي كند. (1)

.


1- .. روايات متعدّدى بر اين مطلب دلالت دارند كه مصيبت ها پاك كننده روح اند و تكامل دهنده آن و از اين رو، نزد مقرّبان الهى، جامى شيرين اند و نوشيدنى مناسب بزم بلا (ر.ك: ميزان الحكمه با ترجمه فارسي، محمّد محمّدي ري شهري، عنوان «بلاء»).

ص: 55

كسى منكر اين نيست كه در نخستين لحظه هاى زلزله و بمباران و تصادف و سرقت، نمى توانيم لبخند بزنيم؛ اما مى توانيم در ساعاتى بعد، غم فروخورده را از رگ هاى تاك درون، بالا كشيم و با شهد صبر و تحمّل، آن را شيرين ترين نوشيدنى روح كنيم. در اين لحظه ها انديشيدن به ديگران هم ثمربخش است. غم ديگران زدودن و محبّت خويش را نثار كردن، از دو سو، شادى را افزايش مى دهد: اوّل، مجموع شادى گروه و جامعه را افزايش مى دهد و به سبب ارتباط دوسويه و تعامل فرد و اجتماع، بخشى از آن، به من باز مى گردد؛ دوم، به دليل ساختار روح انسانى، شادكردن ديگران، موجب افزايش مستقيم شادى شخص شادكننده مى شود. هم تجربيات انسانى بر اين مطلب گواهى مى دهند و هم پيش تر از آن، روايات رسيده از امامان معصوم(ع). شما لذّت خوردن فلان غذا را چند سال در كام خود داريد و همين را با شادىِ دادن يك سيب به كودك همسايه مقايسه كنيد و يا هُل دادن ماشين فرسوده يك غريبه و به خاطر سپردن لبخند تشكّرآميز او را از پشت پنجره باران خورده اش. امام صادق(ع) مى فرمايد: هر مؤمنى كه گره از كار مؤمنى ديگر بگشايد و او را از سختى بيرون كشد، خداوند نيز كار او را در دنيا و آخرت آسان مى كند (1) و او با دلى خوش و خرّم، محشور مى شود و اگر اين شادى بخشى را به كودكى يتيم نثار كرده باشد، شادى اش، راهنماى بيرون برنده از تنگناهاى محشر و رهنمون كننده به سوى خانه ويژه اش در بهشت، يعنى سراى سرور و خانه شادى مى شود. (2)

.


1- .. الكافى، شيخ كليني، ج 2، ص 200، ح 5.
2- .. كنز العمّال، متّقي هندي، ح 6009.

ص: 56

شادى هاى مانا و شادى هاى خيالى

سعدى چه زيبا اين نكته را به شعر كشيده است: يكى خارِ پاى يتيمى بكَنْدبه خواب اندرش ديد صدر خُجند همى گفت و در روضه ها مى چميدكز آن خار، بر من چه گل ها دميد! (1) آرى، الگوى دين براى يك انسان شاد، انسانى است با روى گشاده، غم خويش فرو خورده و به شاد كردن ديگران پرداخته و به سان ستاره، درون، پُر از سوز و برون، به شادى و چشمك. چنين كسى، تنها به شادى خود اهمّيت نمى دهد؛ چون مى داند كه شادى عمومى، شادى او را هم به ارمغان مى آوَرد و مى فهمد كه «دست افشانى» در كنار «دست گدايى»، و «پايكوبى» در نزديكى «پاى در بند»، حقيقى و هميشگى نيست؛ بلكه دست ديگران را گرفتن و براى بهروزى خود و ديگران پا بفشردن، و بند از ديگران باز نمودن، شادمانى روحى را تحفه اين راه هموار مى كند.

شادى هاى مانا و شادى هاى خيالىبه من اعتراض كنيد و بگوييد: بسيارى را ديده ايم كه تنها به خود مى انديشند و از همه مواهب واقعى و خيالى سود مى جويند و مى خورند و مى پوشند و خوشى مى كنند و حتّى بر ديگران هم بند مى نهند و به حيله و حُقّه، مال يتيمان را مى خورند. و من مى پرسم: آيا اينان انسانْ مانده اند و يا تغيير ماهيت داده اند؟ آيا سعدى، اين بى غمان از محنت ديگر آدميان را انسان ناميده است؟ و آيا ما با مراجعه به خود نمى توانيم به اين نكته برسيم كه گوشه اى از وجود ما، با ديگران ارتباط دارد و به آنها پيوسته است؟

.


1- .. بوستان، سعدي، به كوشش غلامحسين يوسفي، تهران: خوارزمي، ص80 (بيت 1153 _ 1154).

ص: 57

اِبراز شادى

و باز مى پرسم: آيا اين شادى ها مى پايد و مى مانَد؟ چگونه مقام و موقعيت و مالِ از دست رفتنى و موقّت و ناپايا، مي تواند شادى هميشگى و جاودان را به ارمغان آورَد؟ چگونه چيزى كه خود، هميشه و محكم و استوار نيست، وابسته و دلبسته آن، هميشه بپايد؟ تنها غفلت ما از نگريستن به آغاز و پايان و اندكى دورتر، فرجام و نهايت اين خوشى هاى ظاهرى است كه سبب به اشتباه افتادن ما مى شود و چند صباحى ريخت و پاش و ولخرجى و خوشى ايّام كوتاه و محدود جوانى را شادمانى روحى مى دانيم. امام على(ع) به ابن عباس همين پيام را مى دهد كه: مباد بجز براي آنچه در نهايت به تو مى رسد، شادى كنى! (1) و مباد كه ما آخر و نهايت كار را در همين دنيا جستجو كنيم!

اِبراز شادىاحاديث متعدّدى، ما را به ابراز شادى و پوشاندن غم، توصيه كرده اند (2) و مؤمن را گشاده رو و خندان، و منافق و كافر را اخمو و ترش روى دانسته اند. (3) پيشوايان ما سُرور مؤمن را در چهره اش و غم او را در دلش مى خواسته اند (4) و گشاده رويى را خوى نيكان، گونه اى پذيرايى از مهمان، خير رساندن به ديگران، از ميان برنده كينه دشمنان و رشته جذب كننده دوستان مى دانسته اند. (5)

.


1- .. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 15، ص 140.
2- .. ر.ك: بحار الأنوار، علّامه مجلسي، ج 76، ص 20؛ مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نوري، ج 8، ص 321.
3- .. ر.ك: تحف العقول، ابن شعبه حَرّاني، ص 49.
4- .. ر.ك: غرر الحكم، ح 3454.
5- .. ر.ك: ميزان الحكمة، عنوان «البشر».

ص: 58

گاه پيشوايان معصوم ما از اصحاب خود سراغ مى گرفتند و از وجود خنده و شوخى در ميان آنان مى پرسيدند و اگر شاد نبودند، توصيه به مزاح و شوخى مى كردند و آن را از لوازم خوش خويى مى دانستند و به رفتار پيامبر(ص) استناد مى كردند. (1) آنان خود از طريق لبخند و مزاح، اين شادى را ابراز مى كردند و تنها، حدّى براى آن در نظر مى گرفتند. يك حد، مربوط به اندازه شوخى بود كه افراط در آن را گونه اى سبُك سرى و موجب از ميان رفتن هيبت و وقار انسان مى دانستند (2) و حدّ ديگر، مربوط به محتواى آن. پيشوايان ما خواستار آن بودند كه ما شوخى كنيم، امّا با شوخى خود به كسى آزار نرسانيم؛ به خنده و گفتگوى فرح انگيز بپردازيم، امّا كسى را نترسانيم و همچنين دروغ و مسخره كردن ديگران در ميان نباشد. رعايت اين حدود، خود به خود، شوخى را كاهش مى دهد؛ امّا آن را از بين نمى بَرد. شوخى، روغنِ روان كننده چرخ زندگى است و زندگي، همچون چرخ، صلابتى لازم دارد، با اندكى نرمي. نمى توان اين دو را جا به جا كرد. اگر بيشترينه چرخ، از مايعِ روانْ ساخته گردد و اندكى صلابت و جدّيت، برپا نمى ايستد و به حركت نمى افتد. زندگى بر مدار جدّيت و كوشش مى چرخد و گاه به اندازه لازم، تنفّس ها و شوخى هايى مى طلبد و اينها، هم براى گرفتن انرژى بيشتر و حركت سريع تر و روان ترند، و هم از اين رو، آن جا كه خود، مانعى براي حركت مى شوند، ديگر فلسفه وجودى شان را از دست مى دهند. ما از شادى و شوخى، ارتباط بهتر با خود و اجتماع را انتظار داريم و آيا آن جا كه شوخىِ ما آزاررسان و يا ترسناك و همراه دروغ و حُقّه است، اين انتظار، برآورده مى شود؟

.


1- .. ر.ك: الكافى، كليني، ج 2، ص 663، ح 3.
2- .. ر.ك: ميزان الحكمة، عنوان «مزاح/كثرة المزاح».

ص: 59

آيا كسى كه با ارسال ويروس رايانه اى، همه زحمات چند ماهه دوستش را دست خوش اختلال مى كند، مى تواند ادّعاى دوستى و شوخى كند؟ آيا از كسى كه در مجلسى دوستانه، دستش انداخته ايم و با ريشخند كردن او، ديگران را خندانده ايم، مى توان انتظار تلافى و انتقام گيرى نداشت؟! شخصى مى گويد: با پيامبر (ص) در مسجد، نشسته بوديم. فردى وارد شد و فراموش كرد كه كفش هايش را همراه خود ببرد. مردى آمد و آنها را برداشت و پنهان كرد. صاحب كفش، به دنبال آنها گشت و كسى راه نمايى اش نكرد و در پايان، همان مرد، كفش هايش را نشان داد و در پاسخ پيامبر(ص) گفت: «از سرِ شوخى چنين كردم». پيامبر(ص) چند مرتبه فرمود: «پس با هراس و ترسِ مؤمن چه مى كنى؟!». (1) گفتنى است كه ما شادى هاى دسته جمعى را رد نمى كنيم. عروسى ها و جشن هاى همگانى، همه از نظر اسلام مقبول اند و بايد هم با شادى همراه باشند، امّا شادى خردمندانه و نه بيرون بَرنده از راه درست زندگى. ابراز شادى به شكل كف زدن، سرود خواندن، هلهله و مسابقه، همه آزادند و حتّى برخى از آنها در حضور معصوم(ع) هم صورت گرفته اند؛ امّا هيچ يك، همراه آزار رساندن به ديگران، راه بر ديگران بستن، ديگران را از خواب پراندن و شيشه شكستن و هرزه درايى و بى ادبى و تجاوز به حقوق ديگران نبوده است. اسلام، دين خرد و فطرت است و تنها شوخى و شادى اى را اجازه مى دهد و توصيه مى كند كه سازگار با فطرت و ياور زندگى باشد، نه غفلت زا و بارى بر ديگر بارها.

.


1- .. الكافى، ج 3، ص 484، ح 5.

ص: 60

اسلام مى گويد: شاد باشيد از درون و ابراز شادى كنيد در برون، و ديگران را شاد كنيد و تنها به خود نپردازيد تا به شادى حقيقى دست يابيد و براى ابراز شادى و شاد كردن ديگران، راه ها و ابزارهايى كارآ، بى خطر و بى آزار بجوييد. شاد و خرّم باشيد!

.

ص: 61

جلوه هاي شادي در فرهنگ و شريعت/ ابوالفضل طريقه دار

تعريف شادى

جلوههاي شادي در فرهنگ و شريعتابوالفضل طريقهدارتعريف شادىروان انسان در مقابلِ عوامل بيرونى و درونى، واكنش هاى مختلفى از خود نشان مى دهد كه به آنها «هيجان» مى گويند. يكى از جنبه هاى هيجان _ كه گاه مثبت اند و گاه منفى _ شادى است كه با واژه هايى چون: سُرور، نشاط و خوش حالى، هم معناست. شادى، اين بُعد برجسته هيجان، مربوط به حوزه دانشِ روان شناسى است؛ امّا با تأسّف، در اين علم نيز چندان مورد توجّه قرار نگرفته است. «هِنرى مورى» مى گويد: يكى از غريب ترين نشانه هاى مشخّصِ عصرما_ كه كمتر قابل تفسير است _ غفلتِ روان شناسان از موضوع شادى است؛ يعنى همان حالت درونى اى كه افلاطون و ارسطو و تقريباً تمامى متفكّران برجسته

.

ص: 62

ضرورت شادى

گذشته، آن را بهترين متاعى دانسته اند كه از راه فعّاليت، قابل حصول است. (1) با وجودِ اين، تعريف هاى پراكنده اى از اين هيجان شده است و در آنها شادى به: مجموع دردها، (2) تركيبى از عاطفه مثبت بالا و عاطفه منفى پايين، (3) احساسِ مثبتى كه ناشى از حسّ ارضا و پيروزى است، (4) و... معنا شده است. به طور خلاصه مى توان گفت: هر انسانى، مطابق جهان بينى و انديشه خويش، اگر به چيزهاى مورد علاقه اش برسد، در خود، حالتى احساس مى كند كه «شادى» نام دارد.

ضرورت شادىاساساً خلقتِ هستى و انسان، به گونه اى است كه خود به خود، شادى هايى براى آدمى فراهم مى آورد: بهار طرب انگيز، طلوع خورشيد، صبح پُرلطافت، آبشارهاى زيبا، گل هاى رنگارنگ، ازدواج و پيوندِ دو انسان و بسيارى ديگر از پديده هاى جهان، براى انسان، شادى آور و مسرّت خيز است. همچنان كه غم و اندوه نيز جزء زندگى انسان و همزاد اوست: بيمارى و مرگ، پيرى، تنگ دستى، بيداد و حوادث ديگرى از اين قبيل، خيمه ماتم را در دل آدمى بر پا مى كنند.

.


1- .. هيجان ها، حقايق، نظريه ها و يك مدل جديد، روبرت پلاچيك، ترجمه: محمود رمضان زاده، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي، ص 187.
2- .. ر.ك: روان شناسى شادى، مايكل آيزنك، ترجمه: خشايار بيگى و مهرداد فيروز بخت، تهران: بدر، ص 42 و 172.
3- .. ر.ك: همان جا.
4- .. انگيزش و هيجان، جان مارشال ريو، ترجمه: يحيى سيّد محمّدى، تهران: ويرايش، ص 367.

ص: 63

آرى! انسان با اين دو واقعيت رو به روست: گاهى غم و زمانى شادى. آنان كه به دنبال شادى هميشگى هستند، در واقع، به دنبالِ عَنقاى دست نيافتنى اند. رشد و كمال آدمى با جُستجوى شادى مطلق، ميسّر نيست. غم نيز براى ما ضرورى و جزء جداناشدنى فرايند تكامل است. آنان كه در مسير سلوك، گام نهاده اند، به نقش مهم غم در حيات معنوى انسان پى برده اند؛ چون در غم ها و مشكلات، به خدا بسيار نزديك مى شوند تا جايى كه دستشان به سقف ملكوت مى رسد: ديده ام گاهى در تب، ماه مى آيد پايين مى رسد دست به سقفِ ملكوت ديده ام سُهره بهتر مى خوانَد گاه زخمى كه به پا داشته ام زير و بم هاى زمينِ را به من آموخته است گاه در بستر بيمارى من، حجم گُل، چند برابر شده است و فزون تر شده است قُطر نارنج، شعاع فانوس! (1) شك نيست كه اين غم هاى كمال آفرين را پروردگار هستى در زمان و موقعيت مناسب، بر سر زندگىِ انسان، سبز مى كند. از همين روست كه حافظ سروده است: زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت. از همين رهگذر است كه عارف، به نشاطى دست مى يابد كه با هيچ شادى

.


1- .. هشت كتاب، سهراب سپهرى، شعر «صداى پاى آب».

ص: 64

ديگرى قابل مقايسه نيست و حتّى غم و شادى نزدش يكسان مى شود: غم و شادى بَرِ عارف چه تفاوت دارد ساقيا باده بده، شادىِ او كاين غم از اوست! (1) امّا با وجود اين، همه در جستجوى شادى اند و هيچ انسان متعادلى، گَرد غم به خانه كسى نمى ريزد. درست است آنان كه ظرفيت وجودى بيشترى دارند، از غمْ استقبال مى كنند؛ ولى هيچ گاه براى خود و ديگرى آرزوى ماتم نمى كنند. تفاوت ره يافتگانِ وادى سلوك با مردمانِ معمولى، در اين است كه آنان با غم، كنار مى آيند و در برابر آن، چهره در هم نمى كِشند. پس هر چند كه غم، لازمه زندگى بشر است، ولى هيچ انسانى، مأمور به ايجاد غم براى خود و يا ديگرى نيست؛ امّا براى شادى چرا. تلاش همه نيك انديشان آن است كه دل هايى را شاد كنند و اندوهشان را بزدايند. در اسلام، نكته هاى ارزشمندى در خصوص ايجاد شادى و نشاط آمده است. اين شادى ها گاهى براى خودِ آدمى و زمانى براى ديگران است. آن همه ثواب و پاداش كه براى آوردن تبسّم به روى ديگرانْ ذكر شده و سفارش هايى كه براى پوشيدن لباس هاى شاد، استفاده از بوى خوش، مهربانى و محبّت، شوخى و وارد كردن سُرور به قلب مردم و... شده است، همه براى ايجاد فضاى شاد و در نتيجه، تجديد قوا براى ادامه حركت تكاملى است. از ديدگاه پيشوايان معصوم(ع)، مَسرّت و شادى در تقسيم بندى اوقات و نظم روزانه، جايگاه ويژه اى دارد. امام رضا(ع) مى فرمايد: كوشش كنيد كه اوقات شما چهار زمان باشد: وقتى براى عبادت و خلوت با خدا، زمانى براى تأمين معاش، ساعتى براى معاشرت با

.


1- .. كلّيات سعدى.

ص: 65

عوامل شادى آفرين

اشاره

برادران مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عيب هايتان واقف مى سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند، و وقتى را هم به تفريحات و لذايذ خود اختصاص دهيد و از شادى ساعت هاى تفريح، نيروى لازم براى عمل به وظايف وقت هاى ديگر را تأمين كنيد. (1) نيز امام رضا(ع) در حديث ديگرى مى فرمايد: از لذايذ دنيوى، نصيبى براى كاميابى خويش قرار دهيد و خواهش هاى دل را از راه هاى مشروع برآوريد و مراقبت كنيد كه در اين كار، به مردانگى و شرافتِ شما آسيب نرسد و دچار اسراف و تندروى نشويد. از تفريح و سرگرمى هاى لذّت بخش، در اداره زندگى، مدد بجوييد. (2) آرى! با شادى، زندگى انسانْ معنا مى يابد و ناكامى و نااميدى و ترس و نگرانى، بى اثر مى شوند. در پرتو شادى است كه انسان مى تواند به خودسازى بپردازد و در اجتماع، نقش سازنده اى ايفا كند.

عوامل شادى آفرينعوامل شادى آفرين كدام اند؟ برخى در پاسخ به اين سؤال مى گويند: نبايد عوامل شادى آفرين را مشخّص كرد؛ چون اگر به شادى بينديشى، در واقع، شادى را از بين برده اى. اين سخن، درست نيست؛ چون اگر انسان براى هر كارى آگاهى نسبى داشته باشد، مسلّط تر مى تواند آن كار را انجام دهد. چه طور ما براى بر پا كردن يك ساختمان، به همه عوامل و موانع مى انديشيم؛ امّا به چگونگىِ كسب شادى،

.


1- .. بحار الأنوار، علّامه مجلسي، ج 75، ص 321.
2- .. همان، ص 322.

ص: 66

1. ايمان

فكر نكنيم؟! كسانى كه به دنبال راه هاى كسب شادى اند، بيش از ديگران، فرصت دستيابى به آن را پيدا مى كنند. اكنون كه ضرورت فكر كردن به عوامل شادى آفرين مشخّص شد، باز همان سؤال را تكرار مى كنيم كه: آن عواملْ كدام اند؟ پاسخ اكثر مردم، ثروت، شهرت و قدرت است و از اين ميان، تأكيد بر شادى افزايى «پول و ثروت»، بيش از عوامل ديگر است. به تجربه ثابت شده است كه ثروت، به تنهايى شادى نمى آورد. دكتر «ديويد مايرز» پس از بررسى جامع مقاله هاى تحقيقى اى كه در كشورهاى اروپايى و امريكايى درباره شادى به چاپ رسيده، نتيجه مى گيرد كه: رابطه اى بين ثروت و شادى وجود ندارد و آرامش و شادى را نمى توان با پول خريد. وى همچنين به اين باور مى رسد كه سن، جنسيت، موقعيت اجتماعى، محلِ زندگى، نژاد و سطح تحصيلات، كمك مؤثّرى به شادى انسان نمى كنند. (1) اكنون عواملى را كه واقعاً براى انسانْ شادى آورند، بررسي مي كنيم.

1. ايمانمهم ترين عامل مسرّت انگيز، ايمان است. نداشتن نگرانى و اضطراب و رسيدن به اطمينان قلبى، اساس هر نوع شادى است و اين ميسّر نيست، مگر با ايمان به قدرت مطلقى كه سرچشمه همه نيكى هاست. اعتقاد به رحمانيت حضرت حق و امكان گفتگوى مستقيم با او، چراغى از اميد و اطمينان در درون فرد مؤمن بر مى افروزد. روان شناسان و پزشكان، اكنون مؤثّرترين دارو را براى درمان بيماران، ايمان و اميد و دعا مى دانند. آقاى «ديل كارنگى» مى نويسد:

.


1- .. شادى و زندگى، مهدى بهادرى نژاد، تهران: اوحدي، ص 26.

ص: 67

2. رضايت و تحمّل

3. پرهيز از گناه

امروز جديدترين علم (يعنى روان شناسي)، همان چيزهايى را آموزش مى دهد كه پيامبران به مردم مى آموختند؛ زيرا آنان دريافته اند كه داشتن يك ايمان محكم، هر گونه نگرانى، هيجان و ترس را برطرف مى سازد. (1)

2. رضايت و تحمّلگاهى در زندگى، مشكلاتى به وجود مى آيد كه حلّ آنها از توانِ انسانْ بيرون است. اين حوادث و مشكلات، معمولاً مورد رضايت ما نيستند و با ديد ظاهرى، مانع اهداف و اميال ما هستند. بيشتر ناخرسندى هاى ما در همين مواقع بروز مى كند؛ چون مى خواهيم به هر صورت، بر مشكلات فوقِ طاقت خود، فائق آييم. حال آن كه بهترين راه براى غلبه بر اين گونه رخدادها، كنار آمدن با آنهاست. درست است كه انسان بايد داراى آرمان باشد و براى تحقّق آن بكوشد و از موانع نترسد؛ امّا بايد دانست كه گاهى راه فائق آمدن بر مشكلات، فقط كنار آمدن با آنها و تحمّل آنهاست. راضى بودن به رضاى خدا و اعتقاد به قضا و قَدَر، به انسان آرامش مى بخشد و در سخت ترين حادثه ها مدد كار آدمى مى شود و حوادث چاره ناپذير را قابل تحمّل مى كند. امام صادق(ع) مي فرمايد: نشاط و شادى، در پرتو راضى بودن به رضاى خدا و يقين به دست مى آيد و اندوه و غم، در شك و ناخشنودى از مقدّرات الهى حاصل مى شود. (2)

3. پرهيز از گناهلذّت و خوشى، تنها با عوامل مادى ميسّر نيست؛ بلكه عوامل معنوى هم در ايجاد شادى مؤثّرند. گاهى با انجام دادن كارهايى كه عادتاً بايد لذّت بخش باشند،

.


1- .. آيين زندگى، ديل كارنگى، تهران: پيمان، ص 37.
2- .. بحار الأنوار، ج 71، ص 195.

ص: 68

4. مبارزه با نگرانى

هيچ لذّتى به انسان دست نمى دهد؛ حتّى عذاب وجدان هم مى آوَرد؛ چرا كه روح و وجدان، آماده لذّت بردن نيستند. يك غذاى لذيذ يا رابطه جنسى و يا خانه بسيار زيبا، اگر حرام و نامشروع و غصبى باشد، براى انسانِ سالم و طبيعى، تلخ و ناگوار است. پرهيز از گناه، در بيشتر مواقع، پرهيز از لذايذ مادّىِ سطحى است؛ امّا براى انسان، شادى آور است؛ زيرا روح آدمى به گونه اى است كه گاهى از «پرهيز» و «رياضت معقول»، سرخوش مى شود. ارضاى تمايلات به هرگونه و هر نحو، شادى آور نيست؛ گاهى «پرهيز از بر آوردنِ آنها» هم لذّت بخش است.

4. مبارزه با نگرانىشادى، در واقع، نبودِ غم و اندوه است. اگر انسان بتواند نگرانى ها و اندوه ها را از خود دور كند، شاد است. البته بعضى از غم ها لازمه زندگى بشرى است؛ امّا بسيارى از آنها ناشى از نگرانى ها و نااميدى هاست. اين نگرانى ها منشأ مشكلات بسيار ديگرى، از جمله بيمارى است. ديل كارنِگى مى نويسد: چند سال پيش به اتفاق آقاى دكتر «گوبر» (رئيس بيمارستان هاى راه آهنِ «سانتافيا») به گردش رفته بوديم. با هم در باره تأثيرات نگرانى صحبت مى كرديم. دكتر گفت: هفتاد درصد بيمارانى كه به پزشكان مراجعه مى كنند، اگر خود را از ترس و نگرانى آزاد سازند، مى توانند شخصاً خود را معالجه كنند. (1) آرى! كسانى كه دچار دلهره و نگرانى باشند، از هيچ يك از امكانات زندگى، لذّتى نمى برند.

.


1- .. آيين زندگى، ص 34.

ص: 69

5. تبسّم و خنده

6. مِزاح و شوخى

5. تبسّم و خندهگرمى تبسّم و لبخند، كينه ها را از بين مى برد و روابط انسانى را تعادل مى بخشد. وقتى كه مى خنديم، همه چيز به نفع جسم و روح ما پيش مى رود. هنر شاد بودن، مستلزم توانايى خنديدن به مشكلات در كوتاه ترين زمان ممكن، پس از وقوع آنهاست. ما مى توانيم در خنديدن، كودكان را سرمشق خود قرار دهيم. كودك به طور طبيعى و بدون احساس خجالت، تقريباً به همه چيز مى خندد؛ گويى مى داند كه يك خنده سير، او را سالم و متوازنْ نگه مى دارد. حتّى وقتى كه انسان، عميقاً غمگين و ناراحت است، بايد در برخورد با ديگران، خود را شاد نشان دهد و تبسّم نمايد؛ چنان كه امام(ع) در توصيف عارفان مى فرمايد: زاهدان، در دنيا اگر چه بخندند، قلبشان مى گريد و اگرچه شاد باشند، اندوهشان شديد است. (1) حافظ اين گونه مي سرايد: با دل خونين، لب خندان بياور همچو جامنى گَرَت زخمى رسد، چون چنگ آيى در خروش. در خنديدن بايد صادقانه خنديد و شخصيت خود را نيز در نظر داشت. خنده، آن گاه مؤثّر و درمان بخش است كه به موقع باشد و به شخصيت ديگران لطمه وارد نياورد. خنده هاى بى مورد و تمسخرآميز، انسان را غافل مى كند و پرده سياهى بر روى عوامل شادى آفرين ديگر مى كِشد.

6. مِزاح و شوخىطبيعت انسان، شوخى را مى پسندد و با آن شاد مى شود؛ زيرا مزاح، براى مدّتى تصويرهاى پياپى غمناك را قطع مى كند و عناصر شادى بخش را در لايه هاى

.


1- .. نهج البلاغة، خطبه 113.

ص: 70

روانِ آدمى فرو مى بَرَد. در روايات اسلامى، دو گونه دستور درباره شوخى وجود دارد: يكى توصيه و ديگرى نهى. درباره توصيه به شوخى، روايات زيادى هست؛ مثلاً پيامبر (ص) فرمود: من هم مانند شما بشرى هستم كه شوخى و مزاح مي كنم. (1) از امام صادق(ع) روايت شده است: مؤمن، شوخ طبع و خوش مشرب است، و منافق، اخمو و خشم آلود. (2) امّا درباره نهى از شوخى هم رواياتى هست؛ مثلاً امام على(ع) فرموده است: هر شوخى اى كه انسان مى كند، مقدارى از عقل خود را با آن از دست مى دهد. (3) يا مي فرمايد: مزاح را رها كن؛ زيرا بذر كينه توزى است. (4) از اين دو دسته روايات، مى توان نتيجه گرفت كه مردم از شوخى هايى نهى شده اند كه به وقار و متانت آنها آسيب مى رسانَد و موجب كينه و كدورت مى شود؛ وگرنه شوخى، يك كار انسانى است كه پيشوايانْ به آن توصيه كرده اند. يونس شيبانى مى گويد كه: امام صادق(ع) به من فرمود: «شوخى شما با يكديگر چه اندازه است؟». گفتم: «اندك است». فرمود: اين گونه نباشيد؛ زيرا شوخى، از خوش خُلقى است و تو با شوخى، برادرت را شادمان مى كنى. همانا پيامبر خدا با كسى شوخى مى كرد و هدفش شاد كردن او بود. (5)

.


1- .كنز العمّال، حسام الدين هندى، ج 3، ص 648.
2- .سنن النبى، علّامه طباطبايي، ص 60.
3- .بحار الأنوار، ج 77، ص 155.
4- .غرر الحكم و درر الكلم، عبد الواحد آمدي، ح 5134.
5- .الكافى، كليني، ج 2، ص 663.

ص: 71

7. بوى خوش

8. پوشيدن لباس هاى روشن

9. خودآرايى

7. بوى خوشدر روابط انسان ها با يكديگر، بوى خوش، عامل فرح انگيز مهمّى است و متقابلاً بوى بد، نااميدكننده و باعث افسردگى است. امام صادق(ع) مى فرمايد: پيامبر خدا براى بوى خوش، بيشتر از خوراك، خرج مى كرد. (1)

8. پوشيدن لباس هاى روشنرنگ ها عكس العمل هاى گوناگونى را در انسان بر مى انگيزند. رنگ روشن، شادى آفرين است و در شريعت، توجّه زيادى به پوشيدن لباس هاى روشن شده است. پيامبر (ص) فرمود: جامه سفيد بپوشيد كه نيكوترين رنگ هاست. (2) به جهت تأثير بهجت انگيز لباس سفيد است كه پزشكان، آن را انتخاب كرده اند و بيماران با مشاهده آن، شاد مى شوند. در اسلام، متقابلاً استفاده از لباس سياه، مكروه اعلام شده است. در حديثى از امام على(ع) نقل شده است كه: لباس سياه نپوشيد كه لباس فرعون است. (3) در حال نماز نيز مستحب است كه نمازگزار، لباس سفيد بر تن كند و تصريح شده است كه پوشيدن لباس سياه در هنگام نماز، مكروه است. (4)

9. خودآرايىآراستگى ظاهرى انسان، عامل مهمّى در جذب افراد به كردارهاى پسنديده است. روان شناسان اجتماعى، آراستگى شكل ظاهرى را عامل مؤثّرى در كارآيىِ

.


1- .وسائل الشيعة، شيخ حرّ عاملي، ج 1، ص 443.
2- .همان، ج 3، ص 355.
3- .بحار الأنوار، ج 83، ص 248.
4- .ر.ك: جامع عباسى، شيخ بهايى، ص 32 (لباس نمازگزار).

ص: 72

10. حضور در مجالس شادى

يك. دست زدن و دايره زدن

پيام دهى مى دانند. در شرع مقدّس اسلام، آراستگىِ ظاهرى، نكته مثبتى براى فرد و يكى از نشانه هاى ايمان است. امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال، زيبايى و خودآرايى را دوست مى دارد و نادارى و گدامنشى را زشت مى شمارد. (1)

10. حضور در مجالس شادىبراى انسان، موقعيت هايي پيش مى آيد كه بسيار فرح انگيزند. بعضى از اين شادى ها در واقع، حالت هايى درونى هستند كه بر روان آدمى مى گذرند؛ امّا برخى ديگر هم محصول سنّت ها و آداب يك ملّت و زاييده فرهنگ آن ملّت اند. بعضى دينداران، به تصوّر اين كه برخى از حالت هاى شادى (مثل رقص و دست زدن)، مطلقاً حرام است، از حضور در مجالس شادى، خوددارى مى كنند. حالْ آن كه از نظر عدّه اى از مراجع تقليد، در مجالس شادى، دست زدن و رقصِ معمولىِ مرد در ميان مردان و زن در ميان زنان، در صورتى كه عمل حرامى در ميان نباشد، بى اشكال است. از آن جا كه شايد اين موضوعْ بحث انگيز باشد، اندكى توضيح مى دهيم:

يك. دست زدن و دايره زدنفتواى اكثر قريب به اتّفاقِ مراجع تقليد، اين است كه: دست زدن (كف زدن) در مجالس جشن و سخنرانى، جهت تشويق افراد، اگر به حدّ لهو نرسد، مانعى ندارد. (2)

.


1- .بحار الأنوار، ج 73، ص 141
2- .. براى نمونه، ر.ك: استفتائات، امام خمينى؛ رساله عمليه، آية الله محمّد تقى بهجت، بخش مسائل متفرقه، مسئله 3؛ جامع المسائل، آية الله محمّد فاضلِ لنكرانى، ص 486.

ص: 73

در رواياتى هم به شادى در مجالس عروسى از طريق دايره زدن(دف نوازي)، توصيه شده است. پيامبر خدا(ص) فرمود: دايره بزنيد كه تفاوت ميان ازدواج حلال و حرام، در دايره زدن و خواندن است. (1) شيخ طوسى هم در اَمالى آورده است: پيامبر (ص) از كنار خانه على بن هَبار عبور كرد. صداى دَف شنيد. پرسيد: «چه خبر است؟». گفتند: «على بن هبار، عروسى دارد». حضرت فرمود: «ازدواجِ خوبى است». سپس فرمود: پايه هاى ازدواج را محكم گردانيد و آن را آشكار كنيد و دَف بنوازيد. (2) هنگام ازدواج پيامبر خدا(ص) با خديجه (س)، زنان مى زدند و مى خواندند. (3) در قرآن، اين آيه شريف درباره دست زدن و سوت كشيدن كافرانْ آمده است: و ما كانَ صَلاتُهُم عند البيت إلّا مُكاءً و تصديةً، فَذوقوا العذابَ بما كٌنتم تَكفُرون؛ (4) و نمازشان در خانه خدا جز سوت كشيدن و كف زدن نبود. پس به سزاى آن كه كفر مى ورزيديد، اين عذاب را بچشيد. برخى با تمسّك به اين آيه شريف گفته اند كه: تبديل صلواتْ به كف و سوت در مجامع امروز، پرتوى از تبديل نمازْ به سوت و كف زدن آنها (كافران و مشركان) است. (5)

.


1- .المحجّة البيضاء، فيض كاشاني، ج 3، ص 16؛ بحار الأنوار، ج 100، ص 267.
2- .بحار الأنوار، ج 103، ص 275.
3- .ر.ك: همان، ج 16، ص 70 و 74 و 75.
4- .سوره انفال، آيه 35.
5- .ر.ك: تفسير نور، محسن قرائتى، ج 4، ص 331.

ص: 74

دو. رقص

از آن جا كه فقها، كف زدن براى تشويق يا امر عُقلايى ديگر را بى اشكال دانسته اند و مذمّت موجود در آيه ياد شده، مربوط به آنهايى بوده كه كف و سوت را وسيله اى براى تضعيف يك امر دينى قرار داده بودند و اين موضوع در جامعه اى كه ما در آن زندگى مى كنيم، اصلاً به فكر مسلمانان هم خطور نمى كند و كف زدن را جانشين صلوات نمى دانند، لذا تفسير فوقْ نارواست. دليل ديگر نادرستى تفسير ياد شده، نظر علّامه طباطبايى در تفسير الميزان است كه نماز و عبادت كافران در عصر جاهليت را همان كف زدن و سوت كشيدن آنها در مسجد الحرام دانسته است. (1) مؤلّف تفسير مجمع البيان، با علّامه طباطبايى هم عقيده است و روايتى را كه حاكى از چگونگى نماز كفّار است، نقل مى نمايد. (2)

دو. رقصدر خصوصِ رقص در مجالسِ شادى، چهار ديدگاه فقهى وجود دارد: 1. نهىِ مطلق از رقص؛ 2. نهى با دعوت به احتياط؛ 3. دعوت به احتياط؛ 4. جايز دانستن. رقص هاى مبتذل و فسادانگيز را همه فقها بدون استثنا حرام مى دانند؛ امّا در مورد رقصِ شادى و با رعايت همه جوانب، يعنى رقصِ زن در ميان زنان و مرد در ميانِ مردان، بعضى از فقهاى معاصر، آن را بى اشكال دانسته اند. (3) پس اولاً رقصيدن و دست زدنى كه فسادانگيز نباشد، مطابق فتاواى اين گروه از مراجع تقليد معاصر، بى اشكال است. در اين صورت، نبايد كار مقلّدان

.


1- .ترجمه الميزان، ج9، ص 112.
2- .ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 10، ص 212.
3- .. براى نمونه، ر.ك: جامع المسائل، آية الله محمّد فاضل لنكرانى، ص 486؛ صراط النجاة، آية الله خويى و آية الله ميرزا جواد تبريزى، ج 1، ص 372؛مجمع المسائل، آية الله يوسف صانعى، ص 298؛ استفتائات، آية الله حسين نورى همدانى؛ رساله توضيح المسائل، آية الله محمّد ابراهيم جنّاتي، ج 2، ص 150.

ص: 75

اين مراجع را در مجالس شادى، خلاف شرع دانست. ثانياً بايد از حرام مطلق شمردن اين گونه شادى ها دست برداريم و به نوعى تسامح و مداراىِ معقول، تن دهيم و مردم را بى دليل، فاسق نخوانيم. وقتى در يك مسئله اجتماعى، حكم شرعىِ مسئله اى مورد اختلاف است، براى زيستِ مسالمت آميز، چنين مدارا و تسامحى يك ضرورت است. ممكن است گفته شود: در قرآن و روايات، آيه ها و احاديث صريحى داريم كه انسان را از «لغو (بيهودگى)» و «لهو (سرگرم شدن به بيهوده)» باز مى دارند و اساساً صفتِ مؤمنان، آن است كه از بيهودگى و سرگرم شدن به بيهوده ها رويگردان اند؛ امّا اوّلاً نمى توان گفت كه اين نوع شادى ها مصداق لغو هستند؛ زيرا در احاديثى كه قبلاً نقل كرديم، پيامبر(ص) دستور نواختن دف را در عروسى داده اند. ثانياً هر لغوى يا لهوى حرام نيست. به قولِ مرحوم آية الله العظمى بروجردى: هرچند حرام بودن بعضى از اقسامِ لهو، قطعى است، امّا حرام دانستن همه لهوها، صحيح نيست؛ زيرا لهوى حرام است كه موجبِ خروج انسان از حالت طبيعى گردد؛ چنان كه حالتِ مستى به شرابخوار دست مى دهد و باعثِ زوالِ عقل او مى گردد و اختيار از او سلب مى شود. (1) پُرواضح است فقيهانى كه فتوا به جايز بودن رقصِ معمولى و دست زدن در مجالسِ شادى داده اند، مردم را به اين كار تشويق و يا توصيه نكرده اند؛ يعنى منظورشان اين نبوده كه حتماً بايد در مجالس عقد و عروسى، رقص هم باشد. البته قبلاً آورديم كه پيامبر(ص)، توصيه فرمود كه مجالسِ عروسى با سر و صدا

.


1- .ر.ك: البدر الزاهر، آية الله حسين بروجردي، ص 234.

ص: 76

باشد؛ امّا در مورد رقص، اين فتواها و ديدگاه هاى فقهى، از آن روست كه اگر كسانى روحيه آن را داشتند كه شادى خود را با دست زدن و رقصِ غير حرامْ بروز دهند، به لاقيدى و بى دينى متّهم نشوند يا افرادِ ديندار، با شركت در مجلسى كه دست زدن و رقصِ معمولى در آن هست، عذاب وجدان نداشته باشند. نقل اين فتواها به هيچ روى، بهانه اى براى بيمارْدلان نيست تا هر نوع رقصى را حلال بدانند؛ زيرا تأكيد دائمىِ فقيهان، اين است كه نبايد «فسادانگيز» باشد. آنچه گفته آمد، مرورى بر بعضى از عوامل شادى آفرين بود. ذكر عواملِ بيشتر و شرح و تفصيل هر يك از آنها مجالى فراخ تر مى طلبد.

.

ص: 77

گام به گام تا شادي/ ليلا علوي مقدّم

شادى چيست؟

گام به گام تا شاديليلا علوي مقدّمشادى چيست؟روان شناس برجسته، ديويد مايِرز، نويسنده كتاب به دنبال شادكامى؛ چه كسى شاد است و چرا؟، شادى را چنين تعريف مى كند: حسّ خوشى؛ احساس اين كه زندگى، در كل، به خوبى و خوشى ادامه مى يابد. (1) صرف نظر از اين كه هر فرد در چه مرحله اى از زندگى قرار داشته باشد، تداوم حالت شادكامى و نشاط، احتمالاً اهميت عمده اى براى او دارد. به نظر مى رسد كه فلاسفه قديم و متفكّران جديد، هيچ كدام، قادر به ارائه تعريف دقيق و روشنى از شادكامى و نشاط نبوده اند. در سال هاى اخير، علم روان شناسى، تعريفي چند وجهي از نشاط كرده است كه سرآغازى است براى اين كه بدانيم چگونه مى توان آن را افزايش داد. ادوارد دينر، به اين نتيجه رسيده است كه شادكامى و نشاط، تركيبى است از:

.


1- .شادى و زندگى، مهدى بهادرى نژاد، تهران: اوحدى، ص 25.

ص: 78

عوامل مؤثّر بر شادى

اشاره

وجود عاطفه مثبت يا خوشايند و نبود عاطفه منفى يا ناخوشايند و يا به تعبير ديگر: زندگى رضايتمندانه و احساس خُشنودي فرد از زندگى. (1) شادكامى و نشاط، حالتى است كه در آن، شخص، تمايل به تغيير مثبت دارد و به تعبير ديگر، نشاط يعنى سرزندگى و آمادگى براى پيشرفت. روان انسان در مقابل عوامل بيرونى و درونى، واكنش هاى مختلفى را از خود نشان مى دهد كه به آنها «هيجان» مى گويند. يكى از جنبه هاى هيجان _ كه گاه مثبت اند و گاه منفى _ ، «شادى» است كه با واژه هايى چون: سُرور، نشاط و خوش حالى، هم معناست. تعريف هاى پراكنده اى از اين هيجان شده است و در آنها شادى به: مجموع دردها، تركيبى از عاطفه مثبت بالا و عاطفه منفى پايين، احساس مثبتى كه ناشى از حسّ ارضا و پيروزى است، و... معنا شده است. (2) به طور خلاصه مى توان گفت: هر انسانى مطابق جهانبينى و انديشه خويش، اگر به چيزهاى مورد علاقه اش برسد، در خود، حالتى احساس مى كند كه «شادى» نام دارد. به بيان ديگر، شادى، نبود نگرانى و اندوه در قلب و ذهن انسان است. (3)

عوامل مؤثّر بر شادىمطالعات و پژوهش هاى روان شناسان در سال هاى اخير، نشان مى دهد كه اگر مردم، عوامل شادى بخش نسبتاً پايدار (مانند: همسر يا دوستانى مهربان و حمايت كننده، شغلى سالم و سازنده، برنامه تفريحى لذّت بخش و منظم) را با شادي هاى كوچك و گذرا (نظير: گرفتن نمره خوب يا تشويق كارى، رفتن به گردش يا مسافرتى كوتاه مدت) بياميزند، به بالاترين درجه شادى نايل مى شوند. (4)

.


1- .روان شناسى كمال، دوآن شولتس، ترجمه: گيتى خوشدل، تهران: نشر نو، ص 49.
2- .هيجان ها، روبرت پلاچيك، ترجمه: محمود رمضان زاده، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي، ص 187.
3- .. روانشناسى شادى، مايكل آيزِنك، ترجمه: خشار بيگى و مهرداد فيروزبخت، تهران: بدر، ص 42 و 179؛ انگيزش و هيجان، جان مارشال ريو، ترجمه: يحيى سيّد محمّدى، تهران: ويرايش، ص 367.
4- .روانشناسى شادى، ص 43.

ص: 79

الف. عوامل اصلى

ب. ديگر عوامل

مدّت هاست كه ثابت شده خوش بختى به پول و امكانات زياد، موقعيت اجتماعى بالا، زن يا مرد بودن، برخوردارى از چهره اى زيبا و... بستگى ندارد؛ چرا كه اگر نگوييم بسيارى از دارندگان عوامل ياد شده، داراى گرفتاري ها و رنج هاى بيشترى از مردم عادى هستند، مى توان گفت كه از نظر شادى پايدار درونى، امتيازى بر ديگران ندارند. پس شادكامى، به چه خصوصيات و عواملى مربوط است؟ پژوهش هاى تجربى، بر: صفات معينى از شخصيت، شغل متناسب با مهارت ها، پيوندهاى صميمانه دوستى، و ايمان مذهبى تأكيد مى كنند. در ميان صفات و خصلت هاى شخصيت، اعتماد به نفس بالا، خوش بينى، برون گرايى و احساس و باورِ كنترل داشتن بر خود، اهميت بيشترى دارند. (1)

الف. عوامل اصلىخانم اليزابت هارلوك، روان شناس معاصر، سه «ميم» را عوامل اصلى شادى مى داند: 1. محبوبيت، 2. مقبوليت؛ 3. موفّقيت. محبوبيت، يعنى ديگران را دوست داشته باشيم و ديگران نيز دوستمان داشته باشند. مقبوليت، يعنى مورد پذيرش ديگران بودن و انجام دادن تعهّد و مسئوليتى مشخّص. موفّقيت، يعنى موفّق بودن در كارها، بخصوص در كار و وظيفه اصلى و داشتن انگيزه براى دستيابي به موفّقيت. (2)

ب. ديگر عواملدر زير به مهم ترين عوامل مؤثّر بر شادى اشاره مى كنيم:

.


1- .آخرين راز شاد زيستن، اندرو متيوس، ترجمه: وحيد افضلى راد، تهران: نيريز، ص 137.
2- .« شوخ طبعى و سلامت روان»، محمود گلزارى، حديث زندگى، پيش شماره 2 (دفتر شادابى)، ص 14.

ص: 80

1. ثروت: برخى از مطالعات، به روشنى نشان داده اند كه افراد ثروتمند، شادتر از مردم فقير هستند، اگرچه همين مطالعات، نشان مى دهند كه داشتن ثروت نسبى (متوسط)، نسبت به ثروت زياد، در ايجاد شادكامى، ارجحيت دارد. 2. مذهب: پژوهش هاى روان شناسان غربى نشان مى دهند كه افراد معتقد به خدا و جهان آخرت و آموزه هاي كتاب مقدّس، شادتر و براى زندگى، پُرانگيزه ترند. همچنين افرادى كه به طور مرتّب به كليسا مى روند، شادتر از كسانى هستند كه به كليسا نمى روند. (1) اين نكته، در جوامع ديني و بويژه جامعه ما، پديده اي مشهود و ديدگاهي پذيرفته و مسلّم، محسوب مي شوند. 3. سن: مطالعات قديمى تر نشان مى دهند كه افراد جوان، شادتر هستند؛ امّا مطالعات اخير، تفاوتى در اين كه مسن ترها شادترند يا جوان ترها، نشان نمى دهند. شايد اين مسئله، ناشى از اين باشد كه جوان ترها هم شادي ها و هم ناشادي هاى شديد خود را گزارش مى دهند؛ امّا مسن ترها تنها به بيان شادكامي هاى خود مى پردازند. 4. جنس: اثر جنس بر روى شادكامى، واضح تر است. زن و مرد در بهره مندى از شادكامى، متفاوت نيستند. با اين حال، ابراز سرخوشىِ آنها متفاوت است. زنان جوان، شادتر از مردان جوان هستند؛ امّا عكس آن درباره زنان و مردان مسن تر، صادق است؛ يعنى زنان مسن، ناشادتر از مردان مسن هستند. 5. نژاد: در سياه پوستان، شادى و شادكامى، پايين تر از سفيدپوستان است. به دليل تبعيض نژادى موجود در نظام جهاني (بويژه جهان غرب)، شادكامى دو گروه از سياهپوستان و سفيدپوستان، با هم نابرابر است: سياهان تحصيل كرده و سفيدپوستانِ ثروتمند.

.


1- .. ر.ك: آيا دين براى سلامتى شما سودمند است؟( آثار دين بر بهداشت روان)، هارولد كويينگ، ترجمه: بتول نجفى، تهران: پژوهشكده علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.

ص: 81

6. كار: شايد بيشتر از عوامل ديگر مى توان پيش بينى كرد كه بيكارى، ناشادى مى آورد. اگر ما در طبقه شغلى خويش، هيچ كارى براى انجام دادن نداشته باشيم و بيكار باشيم، احساس رنج مى كنيم و اين مسئله، منجر به كاهش شديد شادكامى و شادمانگي در ما مى شود. 7. خانواده: برخى پژوهش ها نشان مى دهند كه افرادى كه ازدواج كرده اند، نسبت به افراد مجرّد، از شادابى بيشترى برخوردارند. همچنين كسانى كه در خانواده از آرامش و حمايت برخوردارند، شادترند. 8. فعاليت ها و پيوندهاى اجتماعى: تحقيقات، حاكى از آن است كه افراد «فعّال» اجتماعى، در مقايسه با افراد «نسبتاً فعّال»، گرايش بيشترى به شادى دارند و حضور در اجتماع، بر سطح شادى افراد، نقش مثبت و مؤثّرى دارد. 9. رويدادهاى زندگى: مطالعات قديمى روان شناسى، نشان مى دهد كه اتّفاقات زندگى، به آنچه كه مردمْ خودشان آن را مطلوب توصيف مى كنند (به عبارت ديگر، با اعتماد به نفسشان) ارتباط بسيارى دارد. كسانى كه خودشان را دوست دارند، شادتر هستند. 10. شخصيت: كسانى كه روانْ رنجور هستند، از كنار آمدن با زندگى روزانه در رنج اند و بنا بر اين، عجيب نيست كه احساس شادمانى نكنند. 11. نگرش مثبت: ارتباط بين شادكامى و نگرش خوش بينانه نسبت به زندگى، نقش مهمّى در طرّاحى برنامه هايى دارد كه براى افزايش شادكامى ارائه مى شود. 12. هوش: جالب است كه افراد باهوش، معمولاً به دليل داشتن خصوصيات شخصيتى ديگرى كه آنها را در موقعيت هاى اجتماعى به فعاليت وا مى دارد، شاد هستند، نه به خاطر هوششان. به عنوان مثال، افراد باهوش، مخصوصاً در محيط هايى مانند دانشگاه، كه داشتن هوش بالا ارزشمند است، شادند. 13. سلامت جسمانى: داشتن سلامت، ارتباط پيچيده اى با شادى دارد. سلامت مى تواند شرط لازم (امّا نه كافى) براى شادى باشد. افراد سالم، اغلب

.

ص: 82

شادى آفرينى در خويش

شاد هستند؛ گرچه آن را گاه گاهى از طريق عوامل شادى زا به دست مى آورند؛ امّا افراد ناسالم (بيمار) به دليل عوامل متعدّد، ناشادتر هستند. همچنين سوء تغذيه يا برنامه نامناسب غذايى يا بدخوابى و يا نداشتن تحرّك جسمى لازم مى توانند به افسردگى فرد و از ميان رفتن نشاط او كمك كنند. (1)

شادى آفرينى در خويشبراى افزايش شادى در افراد مى توان راه هايى را پيشنهاد كرد: 1. ايمان: مهم ترين عامل مسرّت انگيز، ايمان به خداست. (2) نداشتن نگرانى و اضطراب و رسيدن به اطمينان قلبى، اساس هر نوع شادى است و اين ميسّر نيست، مگر با ايمان به قدرت مطلقى كه سرچشمه همه نيكي هاست (پيش از اين نيز به تحقيقاتى درباره نقش مذهب، اشاره كرديم). 2. رضايت و تحمّل: امام صادق(ع)فرموده است: نشاط و شادى، در پرتو راضى بودن به رضاى خدا و يقين به دست مى آيد و اندوه و غم، در شك و ناخُشنودى از مقدّرات الهى حاصل مى شود. (3) 3. پرهيز از گناه و ناديده گرفتن حقوق ديگران: پرهيز از گناه، در بيشتر مواقع، پرهيز از لذايد مادّى سطحى است؛ امّا براى انسان، شادى آور است؛ زيرا روح انسان به گونه اى است كه گاهى از «پرهيز» و «رياضت معقول»، سرخوش مى شود. ناديده گرفتن حقوق ديگران نيز به طور قطع، موجب ناآرامى وجدان آدمى خواهد شد و سرنوشت معنوى او را به مخاطره مى اندازد.

.


1- .روان شناسى شخصيت سالم، آبراهام مزلو، ترجمه: شيوا رويگريان، تهران: هدف، ص 93.
2- .ر.ك: سوره انعام، آيه 81_82.
3- .. درباره عوامل مؤثّر بر شادى، ر.ك: راز شاد زيستن، اندرو متيوس، ترجمه: وحيد افضلى راد، تهران: نيريز، ص 21_43؛ شادى و زندگى، ص 25_29؛ شرع و شادى، ابوالفضل طريقه دار، قم: بوستان كتاب، ص 32_59.

ص: 83

4. مبارزه با نگراني ها: اگر انسان بتواند نگراني ها و اندوه ها را از خود دور كند، شاد است. كسانى كه دچار دلهره و نگرانى باشند، از هيچ يك از امكانات زندگى، لذّتى نمى برند. 5. تبسّم و خنده: گرمى تبسّم و خنده، كينه ها را از بين مى بَرَد و روابط انسانى را تعادل مى بخشد. وقتى كه مى خنديم، همه چيز به نفع جسم و روح ما پيش مى رود. حتّى وقتى كه انسانْ غمگين است، بهترين كار، اين است كه در برخورد با ديگران، خود را شاد نشان دهد و تبسّم نمايد. خنده و تبسّم، حتّي اگر تصنّعي باشند، با آزاد كردن برخي هورمون ها در خون، اثر مثبتي بر سيستم عصبي ما خواهند داشت. 6. شوخى: طبيعت انسان، شوخى را مى پسندد و با آن شاد مى شود؛ زيرا مزاح، براى مدّتى، تصويرهاى پياپى غمناك را قطع مى كند و عناصر شادى بخش را در لايه هاى روانِ آدمى فرو مى بَرَد. 7. بوى خوش: بوى خوش، نشاط مى آورد. در روابط انسان ها با يكديگر نيز بوى خوش، عامل فرح انگيز مهمّى است و متقابلاً بوى بد، نااميد كننده و باعث افسردگى است. 8. لباس هاى روشن و تنوّع رنگ ها در محيط زندگى: رنگ روشن، شادى آفرين است و در شريعت، توجّه زيادى به پوشيدن لباس هاى روشن شده است. پيامبر(ص) مي فرمايد: جامه سفيد بپوشيد كه نيكوترين رنگ هاست. (1) همچنين پيشوايان ما از رنگ هاى متنوّع (زرد، قرمز، سفيد، سبز، نارنجى، مشكى و...) در لباس و كفش و ابزارهاى زندگى، استفاده مى كرده اند. (2)

.


1- .بحار الأنوار، علّامه مجلسي، ج 71، ص 195.
2- .وسائل الشيعة، شيخ حرّ عاملي، ج 3، ص 355.

ص: 84

9. خودآرايى و محيط آرايى: آراستگى ظاهرى انسان، عامل مهمّى در محبوبيت وى و جذب شدن به سوي گروه هاي اجتماعي سالم و كردارهاى پسنديده است. تميز بودن شخص و آراستگي و تميزي محيط وي، براي خود وي و ديگران، موجب شادمانگي و آرامش و انتقال پيام هاي خوشايند است. 10. تحرّك جسمى و فكرى روزانه: شادى، ممكن است به وسيله تغيير نگرش ها و يا شرايط اجتماعى دچار دگرگونى شود. عادت به يك برنامه ورزشى و مطالعاتى (مطالعه علمى همراه با تفكّر و تحليل) و گفتگوى روزانه، با هدفِ داشتن آمادگى جسمى و متعادل نگه داشتن دستگاه ها و اندام هاى بدن و نيز فعّال نگه داشتن ذهن، مى تواند بسيار سودمند باشد. 11. مثبت نگريستن: ايجاد نگرش مثبت در خويش از طريق: خودسازى آگاهانه و تقويت اميد به آينده و به لطف خداوند، يكى از رازهاى شاد زيستن است. روان شناسان معتقدند كه خوشبينى _ كه يك ويژگى شخصيتى به حساب مى آيد - مى تواند شادى را افزايش دهد. خوشبيني به ديگران و به وقايع، از ويژگي هاي ثابت افراد سالم، شاد و خردمند است كه هيچ وقت، آگاهي و جامع نگري و زيركي را بستري براي بدبيني و سوءظن قرار نمي دهند. 12. داشتن الگوهاى خوب و متعالى: به نظر مى رسد كه مطالعه گفته هاى پيشوايان و الگوگيرى از زندگى آنان و ديگر انسان هاى خوش بخت و موفّق، بر شادابى مى افزايد. 13. رويكرد به ادبيات و هنر: ادبيات و هنر، علاوه بر تسكين دهنده بودن، به شكوفايى استعدادهاى انسان و نيز افزايش مقبوليت وى كمك مى كنند. به هر حال، نقش شعر خوب، موسيقى خوب، فيلم خوب و... در شادى بخشى، غير قابل انكار است. 14. بهره گيرى متعادل از خُوشي هاى زندگى: امام كاظم(ع) فرمود:

.

ص: 85

شبانه روزتان را به چهار قسمت تقسيم كنيد: بخشى را به كار و تلاش اختصاص دهيد؛ قسمتى را به عبادت خداوند بگذرانيد؛ بخشى را در كسب دانش باشيد؛ بخش چهارم را در خوشي هاى حلال و پسنديده صرف كنيد و از چهارمى براى سه تاى ديگر، كمك بگيريد. (1) 15. سِير و سفر و تفريح و ورزش: امام صادق(ع) فرمود: سفر كنيد تا سالم باشيد. (2) از امير مؤإمنان(ع) نيز روايت شده است كه: چنان كه بدنْ خسته مى شود، روح نيز خسته و دل تنگ مى گردد و هر دو به تفريح و استراحت نياز دارند. (3) روان شناسان، ورزش (و بويژه ورزش هاي گروهي) را از مهم ترين عوامل تعادل جسمي و رواني و از عوامل مهمّ دوام شادي و نشاط مي دانند. 16. حضور در جمع افراد شاد: حضور در جمع انسان هاى شاد، موقعيت هايى را براى شاد بودن، فراهم مى آورد. مجالس شادى، چنانچه خردمندانه و اخلاقى برگزار شوند، بهترين وسيله براى تجربه كردن روش هاى به شادى رسيدن و نيز شاد ساختن ديگران است. 17. تغذيه مناسب: پژوهش ها نشان داده اند كه صبحانه مناسب و حاوى مختصرى موادّ قندى، سهم به سزايى در شادى روزانه دارد. همچنين برخى پروتئين هاى موجود در گوشت و سبوس غلّات و همچنين گروه ويتامين هاى «ب»، نقش مؤثّرى در شادى بخشى و پيشگيرى از افسردگى دارند (درست به عكس غذاهاى حاوى كافئين، مثل چاى و قهوه). نقش سبزيجات و ميوه ها

.


1- .. الكافى، شيخ كليني، ج 6 (الروضة)، كتاب اللباس و كتاب الزينة؛ جامع أحاديث الشيعة، اسماعيل معزّى، أبواب التجمّل و الزينة.
2- .بحار الأنوار، ج 8، ص 251.
3- .روضة المتّقين، محمّد تقي مجلسي، ج 44، ص 278.

ص: 86

شادى بخشى به ديگران

(بويژه سيب و پرتقال و زيتون) و برخي چاشني ها (مثل زعفران و صبر زرد) و شير تازه در افزايش نشاط، غيرقابل انكار است. در اين زمينه مي توان از متخصّصان طبّ سنّتي و گياهي يا مشاوران تغذيه، استفاده كرد. 18. خواب كافى: مهم نيست كه چه قدر مى خوابيم. مهم، اين است كه اوّلاً به اندازه بخوابيم و ثانياً از بيدارى مان خوب استفاده كنيم. پس لازم است كه خوابمان منظّم باشد و زيادى نخوابيم _ كه تنبلى و بى مسئوليتى مى آورد _ و كم نخوابيم _ كه موجب كاهش ايمني بدن و اختلال در فعاليت هاى بيدارى مى شود _. 19. اميد به آينده: امام حسن(ع) فرموده است: براى دنيا چنان تلاش كن كه گويا هميشه زنده اى، و براى آخرت، چنان مهيّا شو كه گويا فردا به سويش پر مى كشى. (1) نااميدى، گناهى بزرگ است و از كسانى سَر مى زند كه با خداوند، بيگانه اند و نشاط «توكّل» در آنها نيست. (2) 20. آموختن مهارت هاي زندگي: آشنا بودن با روش هاي درستِ: برنامه ريزي، پول درآوردن، خرج كردن، به كار گرفتن وجدان و داشتن وجدان آسوده، ارتباط به ديگران (همسر، دوست، همكار، جنس مخالف، ارباب رجوع، و...) كاريابي و كارآفريني، خويشتنداري و كنترل هيجان، آرامش و تمركز حواس، خدادوستي و خداشناسي، رضايت از زندگي، خدمت به مردم و... از ضروريات زندگي انسان امروز است و مي تواند راه هاي طولاني را كوتاه و بهره وري عمر را بسيار بيشتر كند و به رفع بسياري از غم ها و نگراني ها بينجامد.

شادى بخشى به ديگرانسرّ طربناكىِ دائمىِ عارفان را در اين دانسته اند كه آنها هر روز و هر ساعت، در

.


1- .بحار الأنوار، ج 44، ص 139.
2- .. درباره عوامل شادى آفرين، ر.ك: چگونه شخصيت سالم تر بيابيم؟، وين داير، ترجمه: بدر الزمان نيك سيرت، تهران: علم؛ شرع و شادى، ابوالفضل طريقه دار؛ شادى و زندگى، مهدى بهادرى نژاد.

ص: 87

آيا بايد منتظر «شادى» بود؟

پى ارتقاى علمى و اخلاقى خويش و جامعه خويش اند. امروز و ديروزشان يكى نيست. از آن جا كه تعلّقات كمترى در دنيا دارند، سبك بارترند و گرفتاري هايشان كمتر است. ديگر انسان ها را دوست مى دارند و به يارى آنها مى شتابند. روابط ساده و صميمانه اى با ديگران دارند و... خلاصه چنان روح فعّال و پُرشتابى دارند كه غم در آن نمى پايد. (1) پس بايد پذيرفت كه شادى پايدار، آسان به دست نمى آيد و شادمانگى، نتيجه يك تلاش واقعى و آگاهانه و در نتيجه، قابل انتقال به ديگران است. بدين ترتيب، بايد باور داشت كه شاد بودن، هنر است و شاد ساختن، هنرى بزرگ تر؛ هنرى كه آموختنش وظيفه انسانى و اسلامىِ ماست. اهتمام به رفع مشكلات و رنج هاى ديگران، گوش شنوا داشتن و سنگ صبور ديگران شدن، صبورى در برابر ناملايمات و عدم انتقال اندوه يا خشم خويش به ديگران، شوخ طبعى، خوش رويى و خوش سخنى را مى توان ساده ترين راه هاى شادى بخشى دانست. آراستن و پيراستن محيط كار و زندگى و نظم بخشيدن به آن، خودآرايى، خوش بو ساختن خويش و محيط خويش، ايجاد گروه هاى فكرى و ورزشى، به راه انداختن سفرهاى علمى و تفريحى، حلّ مشكلات فكرى ديگران، و... نيز راه هاى ساده ديگرى براى شاد ساختن ديگران اند.

آيا بايد منتظر «شادى» بود؟اساساً خلقت هستى و انسان، به گونه اى است كه شادى هايى براى آدمى فراهم مى آورد. بهار طرب انگيز، طلوع خورشيد، صبح پُرلطافت، آبشارهاى زيبا، گل هاى

.


1- .«چرا ملّتى شاد نيستيم؟»، گفتگو با عبد الكريم سروش، روزنامه همشهرى، ش 2070.

ص: 88

فوايد شادى

رنگارنگ، ازدواج و پيوند دو انسان و بسيارى ديگر از پديده هاى جهان، براى انسان، شادى آور و مسرّت خيزند. برخى در پاسخ به سؤال «عوامل شادى آفرين كدام اند؟»، مى گويند: نبايد عوامل شادى آفرين را مشخّص كرد؛ چون اگر به شادى بينديشى، در واقع، شادى را از بين بُرده اى. (1) اين سخن، درست نيست؛ چون اگر انسان براى هر كارى آگاهى نسبى داشته باشد، مسلّط تر مى تواند آن كار را انجام دهد. كسانى كه به دنبال كسب شادى اند، بيش از ديگران، فرصت دستيابى به آن را پيدا مى كنند. پاسخ اكثر مردم به سؤالِ پيش گفته، «داشتن ثروت، شهرت و قدرت» است و از اين ميان، تأكيد بر شادى افزايىِ «امكانات و ثروت»، بيش از عوامل ديگر است. با اين همه، به تجربه ثابت شده است كه ثروت به تنهايى، شادى نمى آوَرد. جوانه هاى شادى را بايد در قلب و ذهن و نگاه انسان، جستجو كرد.

فوايد شادىشادابى، حالتى درونى است كه بر انديشه ها و رفتار آدمى تأثير مى گذارد و زندگى را از خُمود و ايستايى باز مى دارد و سبب تجديد قوا براى ادامه حركت تكاملى مى شود. در پرتو شادى است كه انسان مى تواند به خودسازى بپردازد و در اجتماع، نقش سازنده اى را ايفا كند و از حالت منفعل، به حالت فعّال درآيد. در فوايد شادى مى توان به اميد بخشيدن به آدم هاى غمگين و خسته و تهي دست و يا تسكين دردها و كاستن از رنج هاى جامعه خويش اشاره كرد. آرى! با شادى، زندگى انسان، معنا مى يابد و ناكامى و نااميدى و ترس و نگرانى، بى اثر مى شود.

.


1- .شادى و زندگى، ص 26.

ص: 89

رموز شادي و موفّقيت/ عليرضا روستايي

اشاره

رموز شادي و موفّقيتعليرضا روستايياز حُزن عرفاني _ كه حالتي ممدوح و بيداركننده و غفلت زداست _ كه بگذريم، خواهيم ديد كه در سراسر ادبيات كهن ما، عارفان، سخن در نكوهش غم رانده اند و هر كدام از ادبا و شعرا، از راه هاي مختلف، در محو آن كوشيده اند و خواسته اند به گونه اي، نشاط و جوشش و شادي را در درون آدمي و در بطن جامعه، گسترش دهند. البته در مورد اين كه چرا با وجود اين تلاش ها، در بين عامه مردم ما و حتّي ميان خواص، اشعار حُزن انگيز، مطلوب تر و رايج تر است، بايد گفت عوامل گوناگوني مؤثّر بوده اند كه زمينه را براي پذيرش و رواج افكار حُزن انگيز، هموار مي كردند و از آن جمله مي توان به حوادث تلخ تاريخي (مانند: جنگ ها و حمله دشمنان خارجي به ايران و قتل و غارت و ويراني شهرها و آبادي ها)، ظلم و ستم شاهان و حكمراناني كه در مقاطعي از تاريخ بر مردم، حكومت مي كرده اند و تأثير تصوّف (رواج دنياگريزي و دنياستيزي)، اشاره نمود.

.

ص: 90

همچنين به نظر مي رسد كه جاذبه خود اشعار هم در اين زمينه بي تأثير نيست؛ چرا كه در ادبيات ما، اشعار غم انگيز، عمدتاً جوهره شعري قوي تر و زيبايي و جذّابيت بيشتري دارند و اين، شايد به هبوط انسان و سرگذشت آدمي باز گردد كه از بهشت و جوار خداوند، به زير آمده است و در غربت زندگي زميني، گرفتار شده است و اين خود، حكايت ديگري است كه: بشنو از ني چون حكايت مي كندوز جدايي ها شكايت مي كند كز نيستان، تا مرا بُبريده انداز نفيرم، مرد و زن ناليده اند سينه خواهم شرحه شرحه از فراقتا بگويم شرح درد اشتياق هر كسي كو دور مانْد از اصل خويشبازجويد روزگار وصل خويش... در غم ما، روزها بي گاه شدروزها، با سوزها همراه شد روزها گر رفت، گو رو، باك نيست!تو بمان! اي آن كه جز تو پاك نيست هر كه او از هم زباني شد جدابي زبان شد، گر چه دارد صد نوا. (1) امّا به طور كلّي مي توان گفت كه اكثر اُدبا و سخنوران، خواسته اند به گونه اي با شعر و سخن خود، به پيكره جامعه، نسيم شادماني بوزند و به نبرد و مقابله با غم و غصه ويرانگر بروند كه گفته اند: خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام

.


1- .مثنوي معنوي، جلال الدّين مولوي.

ص: 91

هر غمي كو گِرد ما گرديد، شد در خون خويش. (1) و يا: شاد بودن، هنر است شاد كردن، هنري والاتر! گر به شاديّ تو دل هاي دگر باشد شاد زندگي، صحنه يكتاي هنرمندي ماست! (2) در جامعه امروز بشري، تحت تأثير مؤلّفه هاي عصر جديد (رشد تكنولوژي، گسترش ارتباطات، اوج گرفتن دستاوردهاي علمي و فنّي، سرعت گرفتن زندگي و دامنه دار شدن نزاع هاي فكري و ترديد ها)، اضطراب و نااميدي و افسردگي، به واسطه بروز مشكلات و پيچيدگي ها و ماشينيزم و بي توجّهي به معنويت (بخصوص در بين طبقه مرفّه) و بيماري و گرفتاري هاي مادي و اقتصادي و فقر و ناداني و نابرابري (بخصوص در بين طبقه فقير)، گريبانگير انسان ها شده است. در چنين فضايي، هر چند از برخي ناراحتي ها و ناكامي ها و ناشادي هايي كه انسان ها معمولاً با آنها مواجه مي شوند، گريزي نيست، امّا در واژه هاي والا و خصلت هاي پسنديده اي چون: همدردي و همدلي و همراهي، ارزش و معنايي خاص مي يابند كه: بني آدم، اعضاي يك پيكرند كه در آفرينش، ز يك گوهرند چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نمانَد قرار. (3) و:

.


1- .ديوان شمس، جلال الدّين مولوي.
2- .ژاله اصفهاني.
3- .گلستان، سعدي.

ص: 92

توصيه هاي كلّي و عمومي براي شاد زيستن

بي غمي، عيب بزرگي است، كه دور از ما باد! (1) چنين خصلت هايي است كه نشانه تبلور و تجلّي نوع دوستي انسان هاست. گذشته از حُزن عرفاني و حوادث تلخ زندگاني _ كه معمولاً همه گير و هميشگي نيستند_ ، بيشتر عمر انسان، به طور طبيعي به گونه اي مي گذرد كه مي شود با شيوه ها و راه كارهايي، حالات و روحيات دروني را تغيير داد و تقويت كرد و آموخت كه مي توان ضمن استفاده از دستاوردهاي بشر امروزي، به فكر تعالي نيز بود و مي توان شادمان زندگي كرد (نه فقط زنده بود) كه انسان ها، همان گونه مي ميرند كه زندگي مي كنند. لذا در اين مقاله، سعي بر آن است تا برخي از بهترينِ اين راه كارها، به صورت دسته بندي موضوعي، ارائه گردند.

توصيه هاي كلّي و عمومي براي شاد زيستن_ وقت خود را با كساني بگذرانيم كه بتوانيم چيزهاي تازه از آنها بياموزيم. _ به خاطر داشته باشيم كه تجربه، معلّم سختگيري است؛ اوّل امتحان مي گيرد، بعد مي آموزد. _ براي شاد زيستن، دو راه بيشتر وجود ندارد: يا نياز خود را كاهش دهيم، يا توان خود را افزايش دهيم. _ ما براي يادگيري آمده ايم و جهان، معلّم ماست. _ اشتباه كردن آدمي، به معناي خطاكار بودن او نيست. _ معناي زندگي، قدرداني از همه چيز و وابستگي به هيچ چيز است. _ ريسك پذير (اهل خطر كردن) باشيم و به مشكلات، به عنوان يك فرصت نگاه كنيم.

.


1- .ژاله اصفهاني.

ص: 93

_ كار ما در زندگي، بي مشكل زيستن نيست؛ باانگيزه زيستن است. _ ترس از خطا كردن، بزرگ ترين اشتباه است. _ مانعي براي موفّقيت وجود ندارد. تنها مانع، ترديد ما نسبت به توانايي هايمان است. _ فكر اين كه زندگي، هميشه سازگار و عادلانه با ما رفتار خواهد كرد را از ذهنمان بيرون كنيم. _ شجاعت، يعني مقاومت در برابر ترس، نه نترسيدن. _ خود را از سه چيز، محروم نكنيم: پندار نيك، رفتار نيك، و گفتار نيك. _ گاهي خستگي ما ناشي از سنگيني باري كه بر دوش گرفته ايم نيست؛ بلكه به دليل طولاني بودن راهي است كه در پيش گرفته ايم. _ باور داشته باشيم كه شكست ها نيز بخشي از فهرست زندگي هستند. فرصت درس گرفتن از آنها را از دست ندهيم. _ زندگي را با آنچه در قلب داريم، بسنجيم، نه با آنچه در حساب بانكي داريم. _ هيچ چيز، كاملاً به دردنخور نيست؛ حتّي ساعتي كه از كار كردن افتاده باشد. _ بسياري از انسان ها، عظمت زندگي فعلي شان، مديون مشكلات گذشته شان است. _ براي پروانه شدن، مدّتي بايد در پيله ماند. _ به ياد داشته باشيم: زندگي سفر است، نه مقصد. _ اگر براي بارش باران دعا كنيم، به دنبال آن، گل و لاله نيز مي رويد.

.

ص: 94

توصيه به خود، در خصوص خويشتن شناسي

_ سنگ هاي درون رودخانه، يا جاي پاي عبورند، يا مانع گذشتن؛ اين، به نگرش ما بستگي دارد. _ انسان هاي عاقل، به خاطر چيزهايي كه ندارند، غصّه نمي خورند؛ امّا به خاطر چيزهايي كه دارند، خوش حال و شكرگزارند. _ شادكامي، آن نيست كه هر چه خواستيم، بتوانيم انجام دهيم؛ بلكه آن است كه از هر چه انجام مي دهيم، لذّت ببريم. _ در ذهن خود، تصويري از آنچه مي خواهيم باشيم، ترسيم كنيم، نه از آنچه هستيم. _ رنج و تلاش و شكست، آموزگارانِ زندگي هستند. پس همين الآن، دست از مطالعه برداريد و فكر كنيد كه: چه بايد كرد؟

توصيه به خود، در خصوص خويشتن شناسي_ اگر به دنبال آرامش هستيم، به پيشامدهاي زندگي، برچسب خوب و بد نزنيم. _ كارِ ما، تغيير دادن جهان نيست. ما مأمور تغيير خويشتنيم. راه حل ها، در درون ماست. _ وقتي ساعت ها به سختي مي گذرند، ياد بگيريم كه لحظه به لحظه، زندگي كنيم. _ بياموزيم كه با چشمان باز، خواب و رؤيا ببينيم. _ مشكل را در مقابل خود، كوچك ببينيم، نه خود را در مقابل مشكل. _ به ياد داشته باشيم كه بعضي چيزها را بايد فراموش كرد. _ درس هايي را كه از تجربه ها مي آموزيم، به خاطر بسپاريم، تا مجبور به تكرار آنها نشويم.

.

ص: 95

شيوه هايي براي برقراري ارتباط با ديگران

_ به خاطر داشته باشيم كه وضع موجود، هميشه وضع ماندگار نيست. _ ياد بگيريم كه به درخواست هاي غير منطقي، هميشه جواب منفي بدهيم. _ از تجارب ديگران بياموزيم؛ زيرا زندگي، آن قدر طولاني نيست كه همه چيز را بتوانيم خودمان تجربه كنيم.

شيوه هايي براي برقراري ارتباط با ديگران_ ديگران را بپذيريم و پذيرفتن، يعني عشق بي قيد و شرط. _ در گفتن پاسخ مثبت و منفي، كمي تأمّل كنيم. _ هيچ گاه شكايت، و هرگز توجيه نكنيم. _ شانه هايمان را از ديگراني كه براي گريه كردن به آن نياز دارند، دريغ نكنيم. _ اگر شخصي را تحقير كرده ايم، از دلش در بياوريم. _ انتقادپذير باشيم. _ از كساني كه تحت فشار ناراحتي ها و مشكلات ما قرار مي گيرند، مراقبت كنيم. _ بهترين كاري كه مي توانيم براي فقرا انجام دهيم، آن است كه يكي از آنها نباشيم. _ با نوشتن نامه، ارسال پيام كوتاه و يا ايميل، از كساني كه به ما كمك كرده اند، تشكّر كنيم. _ اگر مي خواهيم هيچ گاه تنها نباشيم، شنونده خوبي براي مشكلات ديگران باشيم. _ والدين را مقصّر ندانيم. ما بالغ هستيم و مسئول زندگي خودمانيم. _ اگر ساختماني مي سازيم، مواظب باشيم كه ديوارهاي آن، قلب ديگران را از ما دور نسازد.

.

ص: 96

شيوه هايي براي برخورد شاد در روابط اجتماعي

راه هاي تقويت معنويت دروني

_ نگذاريم اندوه ما، شادي ديگران را بگيرد، يا شادي ما باعث ناراحتي ديگران شود.

شيوه هايي براي برخورد شاد در روابط اجتماعي_ در لحظات بُحراني، مردم به يكديگر، نزديك تر مي شوند. پس به دور خود، ديوار نكشيم. _ با افرادي از فرهنگ هاي مختلف، ملاقات كنيم. _ اگر نياز به پيدا كردن دوست جديد داريم، در يك باشگاه، ثبت نام كنيم. _ به ملاقات دوست بيمارمان برويم. حالِ هر دوي ما، بهتر خواهد شد. _ اين قانون طلايي را به خاطر بسپاريم: با ديگران، به گونه اي رفتار كنيم كه انتظار داريم با ما رفتار كنند. _ در هنگام كار، از غيبت كردن و قضاوت درباره ديگران، خودداري كنيم. _ به ديگران، در يافتن اشياي گمشده شان، كمك كنيم. _ جايي كار كنيم كه برايمان ارزش قائل شوند.

راه هاي تقويت معنويت دروني_ لحظه اي مكث كنيم تا صداي زيباي اذان يا نواي كليسا را بشنويم. _ در طول روز، حتماً با خداوند، راز و نياز كنيم. _ تلاش كنيم، وسيله خداوند روي زمين باشيم. _ هر روز، صبحمان را با ستايش خداوند آغاز كنيم. _ هر شب، با شكرگزاري از خداوند، به رخت خواب برويم. _ كتاب آسماني خود را بخوانيم و آن قسمت هايي را كه متناسب با شرايط ماست، به خاطر بسپاريم.

.

ص: 97

شيوه هاي تقويت دروني _ روحي، جهت رسيدن به آرامش

توجّه به تقويت بروني _ جسمي

_ مهم نيست كه از كجا آغاز مي كنيم. مهم، نقطه اي است كه براي پايان آن انتخاب مي كنيم. _ هنگامي كه گرفتاري هايمان را به خداوند واگذار مي كنيم، آنها را پس نگيريم. _ برنامه منظّمي براي شركت در عبادت هاي جمعي داشته باشيم. _ از يك پرنده زخمي، محافظت كنيم.

شيوه هاي تقويت دروني _ روحي، جهت رسيدن به آرامش_ در خيال پردازي ها، هميشه به رؤياهاي شاد و مثبت فكر كنيم و تصوّرات باطل را از ذهن خود، دور كنيم. _ ذهنمان را از احساسي كه به آن احتياج نداريم، خالي كنيم. _ افكار مثبت را در درون خود، تقويت كنيم. _ درونمان را از بدبيني و نفرت و خشم و خشونت، تهي سازيم. _ قلب خود را پايگاه بهترين چيزها گردانيم. _ به آسمان آبي و كوه هاي استوار، خيره شويم. _ براي هر دوره از زندگي مان، يك انسانِ الگو انتخاب كنيم.

توجّه به تقويت بروني _ جسمي_ رايج ترين روش ها براي مقابله با استرس، عبارت اند از: تمركز، ذكر، تعمّق، ورزش، پياده روي و پناه بردن به كار، هنر و ادبيات. _ به دريا، صحرا يا كوه برويم. _ از غذاهاي نشاط آور، مثل: چاي گرم، شيركاكائوي گرم، سوپ سبزي، شيريني، شكلات، بيسكويت به شكل حيوانات، پرتقال و شربت زعفران استفاده كنيم.

.

ص: 98

روش هايي براي تغيير روحيه

مَحو يا تقسيم كردن دردها و رنج ها

_ در كلاس هاي رزمي و دفاع شخصي، شركت كنيم تا اعتماد به نفس بيابيم. _ سبزي و ميوه بخوريم كه علاوه بر زيبايي، نشاط آور نيز هستند. _ اضطراب و ناراحتي، از مقاومت ما در برابر بيماري مي كاهد. _ مجلّات مفيد و وزين را نگاه كنيم و جديدترين مدل ها را ببينيم و سر و وضع خودمان را مناسب سن و سال و شرايط اجتماعي روزگارمان درست كنيم. _ هر صبح، نيم ساعت را به ورزش اختصاص دهيم.

روش هايي براي تغيير روحيه_ اگر خانه مان لبريز از خاطرات ناراحت كننده است، به فكر جابه جايي از آن جا باشيم. _ از آوازهاي خوب _ كه غذاي روح اند_، به جا استفاده كنيم. _ روي چمن ها دراز بكشيم و به ابرها نگاه كنيم. _ يك روز كاري را به يك ماجراجويي تبديل كنيم. _ براي خود روشن كنيم كه آيا فكر كردن به غم ها و دردها، حاصلي دارد يا خير؟!

مَحو يا تقسيم كردن دردها و رنج ها_ به تقويت نيروي جسمي و روحيه خود بپردازيم. _ در آغوش مادر و بر شانه پدرمان، گريه كنيم. _ يك دوست صميمي براي درد دل كردن پيدا كنيم. _ در خلوت خود، با خداوند، سخن بگوييم. _ مشكل خود را جهت استفاده از تجربه ديگران، با افراد مورد اعتماد، مطرح كنيم.

.

ص: 99

ايجاد تغيير به كمك جستجو در گذشته

شاد شدن از راه هاي عجيب و غريب!

ايجاد تغيير به كمك جستجو در گذشته_ به زادگاه خود برويم و همچون يك جهانگَرد، به گشت و گذار بپردازيم. _ به يك دوست قديمي، تلفن كنيم و درباره گذشته هاي شيرين، حرف بزنيم و بخنديم. _ در مورد خاطرات دوران بچّگي و دبستان، با دوستان آن دوره، به گفتگو بنشينيم. _ زنجير ارتباطي اي را كه بين ما و ناراحتي هاي گذشته مان است، پاره كنيم. _ به جستجوي شجره نامه خانوادگي مان بپردازيم.

شاد شدن از راه هاي عجيب و غريب!_ در مسابقه اي شركت كنيم كه برنده آن شويم. _ حتّي اگر دوست نداريم بخنديم، باز هم بخنديم؛ زيرا در هنگام خنديدن، عظلات كمتري به كار مي افتند تا وقت اخم كردن. _ براي كارهاي خوبي كه انجام داده ايم، به پشت خود بزنيم و به خود آفرين بگوييم. _ با يك بازيگر طنز (كُمِديَن) از نزديك، گفتگو كنيم. _ گاهي به شدّت گريه كنيم، در يك غار فرياد بزنيم و با مُشت و لگد، به جان بالش بيفتيم. _ پيام ها و نامه هاي غير ضروري را كنار بگذاريم و باز نكنيم. _ گاهي از انجام دادن تكليف مدرسه، شانه خالي كنيم. _ مسابقه اي ترتيب بدهيم كه هر كس غذاي بيشتري بخورد، برنده است.

.

ص: 100

_ گاهي از تلاش براي حفظ آداب و رسوم و بي نظير بودن، دست بكشيم. _ هنگامي كه كار مي كنيم، سوت بزنيم (البته نه هر جا). _ گاهي اوقات، تنبلي كنيم و رخت خواب را مرتّب نكنيم. _ اگر مي خواهيم گريه كنيم، روي دستمال كتان زيبا، اشك بريزيم و پس از گريستن، يك عينك آفتابي زيبا براي چشمان خود داشته باشيم. _ اگر ورشكست شديم، به خريد برويم؛ حتّي اگر فقط توان ديدن براي انتخاب هاي آينده را داشته باشيم. _ وقتي خوابمان نمي برَد، كارهاي بر زمين مانده را كه خيلي دوست نداريم، انجام دهيم؛ صبح كه بر مي خيزيم، خوش حال خواهيم شد. _ احساسات منفي خود را در قالب نقّاشي و كاريكاتور، بيان كنيم. _ يك كتاب جوك بخوانيم و يا براي خود، جوك تعريف كنيم. _ اگر مي خواهيم گريه كنيم، كندن پوست پياز، بهانه خوبي است. _ مشكلات شخصي شخصيت هاي كُمِدي را به ياد بياوريم. _ يك بليط قرعه كشي براي خود بخريم. حداقل به اين بهانه، منتظر يك موفّقيت احتمالي خواهيم بود. _ گاهي براي خودمان دردسر درست كنيم اين كار، ممكن است نتايج خوبي داشته باشد. _ چهار كار در روز انجام دهيم: آواز بخوانيم، بخنديم، كار كنيم و تفريح كنيم. _ به قهرمانان داستان ها نگاه كنيم. تصوّر كنيم كه اگر جاي ما بودند، چه كار مي كردند؟

.

ص: 101

كسب شادي، با ايجاد تغييرات فيزيكي در پيرامون خود

تأثير نيكي و گذشت در ايجاد شادكامي

_ گاهي با نخوردن گوشت قرمز، قلب خود و همچنين قلب گاوها و گوسفندها را شاد كنيم. _ خوردني هاي مورد علاقه مان را براي شب هاي بي خوابي، زير تخت خود پنهان كنيم. _ با حيوانات، بازي و صحبت كنيم. _ اگر نمي خواهيم تنها بمانيم، دقايقي را با خودمان بگذرانيم و هر روز به آن اضافه كنيم. _ حتّي اگر هنگام رانندگي، از مسير خارج شديم، از چيزي كه در حال اتّفاق افتادن است، لذّت ببريم. _ خشم ها و غصّه ها را بر سر كيسه بوكس تخليه كنيم.

كسب شادي، با ايجاد تغييرات فيزيكي در پيرامون خود_ با اين كه دوست نداريم دكوراسيون منزل را تغيير دهيم، امّا حتماً اين كار را بكنيم؛ پس از آن، حتماً خوش حال خواهيم شد. _ گل هاي گل خانه منزل خود را به محيط كار خود ببريم تا احساس دل تنگي براي منزل نكنيم. _ ميز و ديوارهاي دفتر كارمان را با اشيا و عكس هايي كه دوست داريم، تزيين كنيم.

تأثير نيكي و گذشت در ايجاد شادكامي_ كساني را كه به ما بدي كرده اند، ببخشيم؛ امّا نامشان را فراموش نكنيم. _ عشق ورزيِ دور از تنفّر، كليد شاد زيستن است.

.

ص: 102

كسب شادكامي با ايجاد خودباوري و اعتماد به نفس

_ گاهي از مسير خود، خارج شويم تا براي ديگران مفيد باشيم. _ قلبمان را از كينه و نفرت و بدبيني نسبت به ديگران پاك كنيم. _ به خاطر بسپاريم كه بهترين انتقام، بخشش است. _ هنگامي كه برف مي آيد، راه همسايه پيرمان را پارو كنيم.

كسب شادكامي با ايجاد خودباوري و اعتماد به نفس_ ياد بگيريم از «با خود بودن»، لذّت ببريم و ديگر احساس تنهايي نكنيم. _ با دست كشيدن از يك عادت، عزّت نفس خود را بالا ببريم. _ با چشمان خود به آينه نگاه كنيم و عشق و عزّت را نثار خود كنيم. _ اگر بدنمان زخم شده است، از چسب هاي رنگي استفاده كنيم. _ شكست، موفّقيت است؛ به شرطي كه از آن بياموزيم. _ حتّي از دردناك ترين روزها و لحظه ها هم مي شود لذّت بُرد. _ براي عبورِ راحت از دامنه و صخره ها، بايد به قلّه نگريست. _ هر چه قدر موانع و مشكلاتْ سخت تر باشند، انسان، پس از چيره شدن بر آنها، به همان اندازه، قوي تر مي شود.

منابع:1. 2002 راه براي شاد زيستن، سيدني هينس، مترجم: ساناز مالك نژاد و پريسا غفاري، تهران: جاجرمي، 1381. 2. آخرين راز شاد زيستن، اندرو متيوس، مترجم: وحيد افضلي راد، تهران: نيريز، 1379. 3. راز شاد زيستن، اندرو متيوس، مترجم: وحيد افضلي راد، تهران: نيريز، 1381.

.

ص: 103

شوخ طبعي و سلامت روان/ دكتر محمود گلزاري

اشاره

به دنبال شادكامى (Happiness)

شوخ طبعي و سلامت رواندكتر محمود گلزاريبه دنبال شادكامى (Happiness)ديويد مايِرز، نويسنده كتاب به دنبال شادكامى؛ چه كسى شاد است؟ و چرا؟، شادكامى را چنين تعريف مى كند: «حسِّ خوشى؛ احساس اين كه زندگى، در كل، به خوبى و خوشى ادامه مى يابد». او مى نويسد كه اين احساس، از طريق رسيدن به چيزهاى خيلى زياد و برجسته به دست نمى آيد؛ بلكه لذّت هاى كوچك، بيشتر مى توانند ما را شادمان سازند. مطالعات و پژوهش هاى روان شناسان در سال هاى اخير، نشان مى دهند كه اگر مردم، عوامل شادكامىِ نسبتاً پايدار (مانند همسر يا دوستانى مهربان و حمايت كننده، شغلى سالم و سازنده، برنامه تفريحى لذّت بخش و منظّم) را با شادى هاى كوچك و گذرا (نظير: گرفتن نمره خوب يا تشويق كارى، رفتن به گردش يا مسافرتى كوتاه مدّت) بياميزند، به بالاترين درجه شادكامى (رضايت از زندگي) نائل مى شوند.

.

ص: 104

شوخ طبعى و سلامت روان

مدّت هاست كه ثابت شده خوش بختى به پول و امكانات زياد، موقعيت اجتماعى بالا، زن يا مرد بودن، از نژاد خاص بودن، برخوردارى از چهره اى زيبا و... بستگى ندارد؛ چرا كه اگر نگوييم بسيارى از دارندگان عوامل ياد شده، داراى گرفتارى ها و رنج هاى فراوان ترى از مردم عادى هستند، مى توان گفت كه از نظر شادى پايدار و درونى، امتيازى بر ديگران ندارند. پس شادكامى، به چه خصوصيات و عواملى مربوط است؟ پژوهش هاى تجربى، بر: صفات معينى از شخصيت، شغل متناسب با مهارت ها، پيوندهاى صميمانه دوستى، و ايمان مذهبى تأكيد مى كنند. در ميان صفات و ويژگي هاي شخصيت، اعتماد به نفس بالا، خوش بينى، برون گرايى و احساس و باورِ كنترل داشتن بر خود، اهميت بيشترى دارند. شادى، تنها يك حالت روانى يا ذهنى نيست؛ بلكه دقيقاً به وضعيت مغز نيز ارتباط دارد. دانشمندان عصب شناس، پى برده اند كه تركيبات شيميايى و كاركرد مغزِ كسانى كه داراى خُلق شاد، افسرده، خشمگين و... هستند، با هم تفاوت دارد. شادكامى، هم در زنان و هم در مردان، به منطقه جلويى قشر مُخ، مربوط مى شود؛ گر چه در حالت غمگينى، وسعت اين منطقه مغزى در زنان، بيشتر از مردان است. شادكامى، علاوه بر تغييراتى كه در قسمت هاى شيميايى مغز ايجاد مى كند، بر كاركرد آن نيز تأثير مى گذارد. در يك آزمايش، معلوم شد كه تفاوت افراد در پردازش اطّلاعاتى كه در زمينه ناميدن و تشخيص كلمات به آنها داده شده است، به ميزان حالات شادى آنها بستگى دارد.

شوخ طبعى و سلامت روانروان شناسان نامدار، آن گاه كه درباره سلامت روان بحث مى كنند، شوخ طبعى را

.

ص: 105

يكى از ويژگى هاى مهم افراد سالم مى شمرند. براى نمونه، به ديدگاه آبراهام مزلو(1908 - 1970م)، روان شناس معروف معاصر، اشاره مى كنيم. مزلو، نيازهاى اساسى انسان را به صورت سلسله مراتبى از پايين به بالا، مطابق شكل زير تعريف كرده است:

M2630_T1_File_1793441

اين سلسله مراتب را مى توان همچون نردبانى پنداشت كه همه ما پيش از رفتن به پلّه دوم آن، بايد پاى خود را روى پلّه اوّل بگذاريم و پيش از رفتن به پلّه سوم، بايد پايمان را روى پلّه دوم قرار دهيم و همين طور تا بالاترين پلّه. به عبارت ديگر، شرط دست يافتن به عالى ترين نيازها (يعنى خودشكوفايى)، ارضاى نيازهاى پايين تر است. خودشكوفايى (يا: تحقّق خود) را مى توان بالاترين مرتبه كمال دانست. كسانى كه به اين مرتبه برسند (يعنى آنها كه نيازشان شكوفا كردن تمام استعدادهاى خدادادشان است)، طبق طرح مزلو، نيازهاى سطوح پايين ترشان

.

ص: 106

(يعنى نيازهاى جسمانى، ايمنى، محبّت، احترام، دانستن و زيبايى) را برآورده ساخته اند. آنها روانْ رنجور و درمانده نيستند و از بلوغ، پختگى، سلامت و آرامش برخوردارند و مى دانند كه كيستند و به كجا مى روند. مزلو، ويژگى هاى زير را مهم ترين خصوصيات خواستاران خودشكوفايي مى داند: 1. ادراك صحيح واقعيت؛  2. پذيرش كلّى طبيعت، ديگران و خويشتن؛ 3. خودانگيختگى، سادگى و طبيعى بودن؛ 4. توجّه به مسائل بيرون از خويشتن، وظيفه شناسى و فداكارى؛ 5. نياز به خلوت و استقلال؛ 6. واكنش مستقل و متّكى بودن به انگيزه هاى درونى؛ 7. تازگى مداوم تجربه هاى زندگى؛ 8. تجربه هاى عارفانه؛ 9. نوع دوستى و احساس همدلى با جامعه انسانى؛ 10. داشتن روابط متقابل با ديگران؛ 11. اهميت دادن به هدف، بيش از وسيله و قدرت تشخيص خير از شر؛ 12. شكيبايى، بردبارى و مردم گرايى؛ 13. حسّ طنز و شوخى مهربانانه؛ 14. آفرينندگى و ابتكار؛ 15. مقاومت در برابر فرهنگ پذيرى و فشارهاى اجتماعى. مزلو، معتقد است كه شوخ طبعى افرادِ كاملاً سالم، با شوخى كردن و خنديدن افراد عادى تفاوت دارد.

.

ص: 107

اشخاصى كه از سلامت روان كمترى برخوردارند، به سه گونه شوخى مى خندند: يك. شوخىِ خصمانه كه لازمه اش آزار كسى است؛ دو. شوخىِ برترى طلبانه كه به تحقير شخص يا گروهى ديگر مى پردازد؛ سه. شوخىِ عصيان در برابر قدرت كه نشانه هاى ضعف و وقاحت را با خود دارد. شوخىِ خواستارانِ خودشكوفايى، در عين اين كه فيلسوفانه است و به كلّ انسان ها باز مى گردد (نه به يك فرد خاص)، غالباً طنزى است آموزنده و علاوه بر خنداندن، نكته اى نيز در آن هست؛ طنزى است انديشمندانه كه به جاى خنده بلند، سرتكان دادن و تبسّمي حاكى از فهم و ادراك را در پى خود مى آورد. اين گونه طنز، تنها مورد تحسين كسانى قرار مى گيرد كه به همان پايه، از سلامتِ روان برخوردار باشند. پژوهش هاى اخير، ثابت كرده است كه شوخى هاى سالم، يكى از بهترين راه هاى مقابله با فشارهاى زندگى است. خنده، بر فعاليت سازنده قلب مى افزايد، امواج مغزى را نظم مى بخشد، دريچه هاى تنفّسى را اصلاح مى كند و ادراك از درد را كاهش مى دهد. شوخى و خنده اى كه از انگيزه هاى سالم بر مى خيزد، تراوش هورمون هاى مربوط به فشار روانى را كم مى كند و توان سيستم ايمنى بدن را بالا مى برد. از اين رو، حتّى در بيمارى هاى وخيم و مهلك، شوخ طبعى كمك مى كند تا بيمار، با شادى و آرامش بيشترى زندگى خود را سپرى كند. بذله گويى، خنديدن و خنداندن، راه هاى مثبتى براى ابراز هيجان هاى خوشايند، و نيز عوامل مؤثّرى براى غلبه بر ترس و ترديدها هستند. با شوخ طبعى متعادل و درست، مى توان با ديگران پيوند دوستى برقرار كرد و از شعله ور شدن زبانه خشم، جلوگيرى نمود؛ چرا كه غير ممكن است خنده و خشم را با هم

.

ص: 108

طرح سه ميمى شادى!

بياميزيم و در حال بذله گويى، بر سر كسى فرياد بكشيم! حال كه مزاح و خنده تا اين اندازه بر سلامت روان، تأثير مثبت دارند، بياييد به استقبال اين داروهاى رايگان برويم و با سهيم كردن دوستان و آشنايان در موضوعات خنده آور، شادى خود را چند برابر كنيم.

طرح سه ميمى شادى!خانم اليزابت هارلوك، روان شناس معاصر، سه «ميم» را عوامل اصلى شادى مى داند: 1. محبوبيت؛ 2. مقبوليت؛ 3. موفّقيت. محبوبيت، يعنى ديگران را دوست داشته باشيم و دوستمان داشته باشند. مقبوليت، يعنى مورد پذيرش ديگران بودن و انجام دادن تعهّد و مسئوليتى مشخّص. موفّقيت، يعنى موفّق بودن در كارها، بخصوص در كار و وظيفه اصلى، و داشتن انگيزه موفّقيت.

منابع:1 . روان شناسى كمال، دوآن شولتس، ترجمه: گيتى خوشدل، تهران: نشر نو، 1362 ش. 2. Atkinson,R,L etal "Hilgad's Intrroduction to Psychology13" th editon, 2000, Harcourt college Publishers, U.S.A 3. Hales, Dianne' "An Invitation to Health" 8th, 1999, IT P,u.S.A 4. "Personality Development".'

.

ص: 109

شوخي و شادابي/ محمّد هادي خالقي

اشاره

شادى بخشى

شوخي و شادابيمحمّد هادي خالقيروزى پيامبر خدا با گروهى از مردم، درباره بهشتْ سخن مى گفت. در ميانه سخن فرمود: «پير زنان را هرگز به بهشت، راهى نيست». صداى عمّه پير پيامبر بلند شد كه: «اى پيامبر خدا! چگونه خداوند عادلِ مهربان به چنين ستمى رضا مى دهد؟». پيامبر (ص) لبخندى زد و فرمود: اندوه به دل راه مده! چرا كه خداوند، پيران مؤمن را نخست جوان خواهد ساخت و آن گاه به بهشت، ميهمان خواهد كرد. لبخند بر لب حاضران نشست. (1)

شادى بخشىاندوه و افسردگى را محصول توقّف و محبوس ماندن روح، قطع داد و ستدهاى فكرى _ عاطفى، و فزونى وابستگى ها و مشغله ها

.


1- .تنبيه الخواطر، ورّام حمداني، ج1، ص 112.

ص: 110

شمرده اند. غم، بى زحمت و به رايگان به دست مى آيد؛ امّا شادى، رايگان نيست و براى كسب آن بايد كوشش كرد. (1) براى شاد كردنِ انسان اندوهگين نيز بايد روح او را از حالت ركودْ بيرون آورد؛ جريان هاى فكرى _ روحى او را شتاب بخشيد؛ و او را تا جاى ممكن، سبك بار كرد. شايد بر همين اساس است كه از «شادابى» به عنوان نخستين اثر و فايده «ايمان مذهبى» ياد كرده اند. (2) سِرّ طربناكى دائمى عارفان و اولياى خدا را در اين دانسته اند كه آنها هر روز و هر ساعت، در پى ارتقاى علمى و اخلاقى خويش و جامعه خويش اند؛ امروز و ديروزشان يكى نيست؛ از آن جا كه تعلّقات كمترى در دنيا دارند، سبك بارترند و گرفتارى هايشان كمتر است؛ ديگر انسان ها را دوست مى دارند، پس به يارى آنها مى شتابند؛ روابط ساده و صميمانه اى با ديگران دارند و... خلاصه: چنان روح فعّال و پرشتابى دارند كه غم در آن نمى پايد و چون خاشاكى در دست موج، خواهد گذشت. (3) پس بايد پذيرفت كه شادى پايدار، آسان به دست نمى آيد و شادمانگى، نتيجه يك تلاش واقعى و آگاهانه است. بدين ترتيب، شاد بودن، هنر است و شاد ساختن، هنرى بزرگ تر؛ هنرى كه آموختنش وظيفه انسانى و اسلامىِ ماست. (4)

.


1- .ر.ك: راز شاد زيستن، اندرو متيوس، مترجم: وحيد افضلى راد، تهران: نيريز، ص 21.
2- .ر.ك: انسان و ايمان، مرتضى مطهرى، قم: صدرا، ص 47(فوايد ايمان).
3- .. ر.ك: «چرا ملّتى شاد نيستيم؟» (گفتگو با عبد الكريم سروش)، همشهرى، شماره 2070 (21/8/1378)؛ با پير بلخ، محمّدجعفر مصفّا، تهران: گفتار، ص 139.
4- .ر.ك: انسانيت از ديدگاه اسلام، جواد مصطفوى، مشهد: دانشگاه فردوسى،ص61.

ص: 111

شوخى

در گفتار و رفتار بزرگان

شوخىشوخى، سخنى است كه لب هاى شنونده را به لبخند باز كند و خنده _ هر چه قدر هم كم رنگ باشد _ ، حتّى نيمْ خند و حتّى خيال خنده، شگفتىِ مطبوعى به روح انسان مى بخشند كه غالباً با آرامش اعصاب و سبُكى ذهن، همراه است. (1) شوخ طبعى، خوش رويى و خوش سخنى را مى توان ساده ترين راه هاى شادى بخشى دانست. شوخى، روح ها را شادمانه مى كند و با آفرينش لبخند، انسان و محيط را شادابى و خُرّمى مى بخشد و كيست كه شادى را نخواهد و در جستجوى نشاط و تازگى نباشد؟ امام على(ع) مى فرمايد: شادمانى، گشايشِ خاطر مى آورد. (2) اوقات شادى، غنيمت است. (3) و هر كه شادى اش اندك باشد، آسايش او در مرگ خواهد بود. (4)

در گفتار و رفتار بزرگانپيامبر گرامى اسلام _ كه اُسوه نيكوى امّت است و مبعوث شده است تا فضايل اخلاقى را كمال بخشد _ ، با مردم، شوخى مى كرد تا آنها را شاد كند (5) و مى فرمود:

.


1- .. درباره تعريف شوخى و ماهيت خنده، ر.ك: تاريخ طنز و شوخ طبعى در ايران و جهان اسلامى، على اصغر حلبى، تهران: بهبهانى، فصل هاى اوّل و چهارم. مِزاح، طنز، فُكاهه، مُطايبه و جوك نيز همان شوخى اند.
2- .غرر الحكم، عبدالواحد آمدي، ح2023.
3- .همان، ح1084.
4- .بحار الأنوار، علّامه مجلسي، ج 78، ص 12.
5- .الكافى، شيخ كليني، ج 2، ص 663.

ص: 112

مؤمن، شوخ و شاداب است و منافق، اخمو و عصبى مزاج. (1) هر كه مؤمنى را شاد كند، مرا شاد كرده، و هر كه مرا شاد كند، خدا را شاد كرده است. (2) هر كه مؤمنى را اندوهگين سازد و سپس [براى جبران اين خطا] جهان را به او ببخشد، اين، موجب بخشودگى گناهش نخواهد بود. (3) ياران پيامبر(ص) مى گويند: او بيشتر وقت ها لبخند بر لب داشت؛ نرم خوترين و شاداب ترين و گشاده روترينِ مردم بود؛ هرگاه يارانش شعرى مى خواندند و مى خنديدند، او هم لبخند مى زد؛ بى صدا مى خنديد؛ گاهى در حال خنده، دندان هاى آسيايش آشكار مى شدند؛ (4) امّا هميشه يادآورى مى كرد كه خنده زياد، قلب را مى ميراند. (5) امام على(ع)، جوان مرد اسلام و قهرمان عرصه هاى خطر، شوخ طبع بود و با مردم، بويژه در شرايط سختى و خستگى، مِزاح مى كرد، تا آن جا كه مخالفان وى، همين اخلاق او را بهانه كردند تا از حكومت، محرومش سازند. (6) امام صادق(ع) در اين موضوع، فرموده است: هيچ مؤمنى نيست كه شوخى در طبع او نباشد (7) و شوخ طبعى، بخشى از

.


1- .تُحَف العقول، ابن شعبه حرّاني، ص 49.
2- .الكافى، ج 2، ص 188، 189 و 195.
3- .بحار الأنوار، ج 75، ص 150.
4- .. ر.ك: راه روشن (ترجمه «المحجّة البيضاء» فيض كاشانى)، محمّدرضا عطايى، مشهد: بنياد پژوهش هاى اسلامى؛ سيره معصومان، على حجّتى كرمانى، ج 1 (ترجمه مجلّد اوّل أعيان الشيعة، سيّد محسن امين)، تهران: سروش؛ ضحك النبى (ص) و بكائه و مزاحه، احمد مصطفى الطهطاوى، قاهره: دار الفضيلة.
5- .عيون الأخبار، ابن قتيبه دينَوَري، ص 335.
6- .شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 186 و ج 6، ص 328؛ نهج البلاغة، خطبه 83.
7- .الكافى، ج 2، ص 663.

ص: 113

قالب هاى شوخى

حُسن خلق است. (1) هر مسلمانى كه در برخورد با برادر مسلمان خويش، او را شاد كند، خدا را شاد كرده است. (2) راغب اصفهانى (اديب و طنزنويس قرن ششم هجرى) مى گويد: مردم اگر شوخ طبعى نكنند، گويى در زندان اند (3) آناتول فرانس (طنزنويس نام آور فرانسه در آغاز قرن بيستم ميلادى) عقيده دارد كه: فرزندان آدم، از دو نعمت برخوردارند كه بدون آن دو، روزگارشان جهنّم مى شد: اوّل، شوخ طبعى و دوم، مهربانى. (4)

قالب هاى شوخىشوخ طبعان روزگار، هنر خويش را در شادى آفرينى، به شكل هاى گوناگون آشكار ساخته اند. شوخى، گاهى زبانى و گفتارى است كه شنيدن آن (مثلاً از يك دوست) يا شنيدن مبادله آن بين دو تن ديگر (مثلاً از راديو)، اندوه را از دلِ ما مى بَرَد. گاه نيز در مطالعه يك نوشته، شوخ طبعىِ نويسنده اى، ما را به تبسّم وا مى دارد. طنزها و لطيفه هاى مجلّات و حكايت هاى فُكاهى شعر و نثر كتاب ها از اين گونه اند. برخى ديگر از شوخى ها تصويرى و نمايشى اند، مانند: فيلم ها و نمايش هاى كمدى در سينما و تئاتر و تلويزيون، كاريكاتورهاى مطبوعات، و... . اين نوع،

.


1- .همان جا.
2- .الكافى، ج 2، ص 192.
3- .محاضرات الاُدباء، راغب اصفهاني، ج 1، ص 282.
4- .تاريخ طنز و شوخ طبعى، ص 1.

ص: 114

مرزهاى شوخى

ممكن است با شوخىِ گفتارى تركيب شود يا مستقل از آن باشد، مثل طنزهاى تصويرىِ بدون گفتار (پانتوميم)، ميانْ پرده هاى كارتونى و كمدى هاى صامت. مى بينيم كه لبخندسازى در جامعه و اندوه زُدايى از دل و جان انسان ها، روش هاى بسيار متنوّعى دارد كه شادى آفرينان عصرها و نسل ها، به فراخور استعداد و توانايى و ذوق، طبع خويش را در آنها آزموده اند. بدين ترتيب است كه ادبيات و هنر ملّت ها، آكنده از شوخى هاست.

مرزهاى شوخىشوخى، ممكن است مثل هر گفتار يا رفتار ديگرى، از اعتدال خارج شود و به عملى غير اخلاقى بدل گردد. به عنوان نمونه، ممكن است به سبُك سرى، بى شرمى و گستاخى بياميزد كه در اين حالت، «هَزْل» ناميده مى شود و يا به تحقير و بدگويى و ناسزا آميخته گردد كه آن را «هَجْو» مى خوانند. خردمندان و بزرگان دين و اخلاق، اين هر دو صورت را ناشايست شمرده اند. همچنين، گاه اتّفاق مى افتد كه همان شوخى لطيف و شادى بخش هم از حدْ خارج مي شود و به بيهودگى يا زياده روى مي انجامد كه در اين صورت نيز كارى ناپسند خواهد بود. يكى از صحابيان از پيامبر خدا(ص) پرسيد: «آيا در اين كه با دوستان خود شوخى مى كنيم و مى خنديم، اشكالى هست؟». پيامبر(ص) فرمود: اگر سخن ناشايستى در ميان نباشد، اشكالى ندارد. (1) هم ايشان در جاى ديگر مي فرمايد: من شوخى مى كنم؛ امّا جز حق نمى گويم. (2)

.


1- .الكافى، ج 2، ص 663.
2- .شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 330.

ص: 115

امامان بزرگوار ما نيز در سخنان خود، به خوبى، مرزهاى شوخى را نشان داده اند: هر كه مسخرگى بر او چيره آيد، خِردش تباه مي شود. (1) دروغ را ترك گوييد؛ چه شوخى اش را و چه جدّى اش را. (2) خداوند، كسى را كه در ميان جمعى شوخى و بذله گويى مى كند، دوست دارد، به شرط آن كه ناسزايى در سخنش نباشد. (3) شادى، سه مرز دارد: وفادارى، رعايت حقوق مردم و هشيارى در سختى ها. (4) پيشوايان ما بارها تذكّر داده اند كه: شوخىِ زياد، آبرو، وقار، و احترام اجتماعى انسان را مى بَرَد (5) و براى انسان، دشمن مى تراشد. (6) زياده روى در شوخى، حماقت است. (7) انسان كامل، كسى است كه جدّى اش از شوخى اش بيشتر باشد. (8) همچنين سفارش نموده اند كه بكوشيم شادىِ ما در دنيا هرگز به قيمت از دست دادنِ سعادت آخرت نباشد. (9) سرمستى از گناه، به بدبختى و نابودى مى انجامد. (10)

.


1- .الكافى، ج 2، ص 663.
2- .غرر الحكم، ح 8429.
3- .بحار الأنوار، ج 72، ص 235.
4- .تحف العقول، ص 323.
5- .الكافى، ج 2، ص 665.
6- .غررالحكم، ح 7126 و 8930.
7- .همان، ح 1184.
8- .همان، ح 2197.
9- .شرح نهج البلاغة، ج 15، ص140.
10- .غرر الحكم، ح 5281.

ص: 116

انگيزه هاى شوخ طبعان

انگيزه هاى شوخ طبعانگرچه مردم، از بابت فراموشىِ غصّه ها و غم ها، پيوسته خود را وامْدار ظرافت ها و لطيفه گويى هاى طنزنويسان و بذله گويان روزگار دانسته اند و مى دانند، امّا كمتر كسى به فكرِ يافتن ريشه و انگيزه شوخ طبعى در اين گونه افراد بوده است. با يك تحقيق ابتدايى شايد بتوان گفت كه اين جماعت، با يكى از علّت ها و انگيزه هاى زير، به لطيفه گويى و فُكاهه پردازى روى كرده اند: _ شايد مقصودشان شاد كردن آدم هاى غمگين و خسته و تُهي دست يا اميد بخشيدن به آنهاست! _ شايد راه بهترى براى تسكين دردها و كاستن از رنج هاى جامعه خويش نيافته اند! _ شايد هدفشان ساده كردن سخنان دشوار و آگاهى دادن به مردم و آموزش نكته هاى اخلاقى است! _ شايد از زيبايىِ پيچيدنِ يك مطلب كاملاً جدّى در پوشش يك شوخى ساده (كه كارى است بس دشوار)، لذّت مى برند! _ شايد قصد بر ملا كردن زشتى ها و رسوا كردن بدكاران را دارند! _ شايد تحقير متكبّران و زورمندان را هدف گرفته اند! _ شايد نيّتشان، انتقاد اجتماعى و تذكّر دادن به طبقات مختلف جامعه است كه خود را اصلاح كنند! _ شايد با اين سلاح، به دفاع از فرهنگ، آيين، قوم، زبان و يا سرزمين خود برخاسته اند! و چند «شايد» ديگر...؛ امّا بايد دانست كه شوخ طبعان (بويژه نوابغ آنها) پيوسته در محيط و جامعه خود، تأثير گذار بوده اند و بسا كه در مسير روشنگرى و

.

ص: 117

شوخ طبعان روزگار

نمونه شوخى ها

خدمت انسانى خويش، ستم ديده و محروميت كشيده اند. اينان در هر حال و با هر انگيزه، روح ملّت ها را شاد ساخته اند و آرامش و اميد را ميهمان دل هاى مردم خويش نموده اند. آيا اين، خدمتِ كوچكى است؟

شوخ طبعان روزگاربذله گويان، لطيفه نويسان، فُكاهى سرايان، طنزپردازان، كُمِدى سازان، كودن نمايان، مَزّاحان، و ظريفان حاضر جواب، همگى در صف شوخ طبعان روزگارْ جاى دارند. بدين ترتيب، جُحى (م 160 ق)، بُهلول (صحابى امام صادق)، جاحظ بَصرى (م 255 ق)، ابو العلاى مَعَرّى (م 449ق)، راغب اصفهانى (م502 ق)، ملّانصرالدين (ق8ق)، مارْك توآين (امريكايى/م 1910م)، جُرج برنارد شاوْ (ايرلندى/م 1950م)، چارلى چاپلين(انگليسى/م1977م)، اشرف الدين قزوينى يا نسيم شمال (شاعر عصر مشروطه) ناجى العَلى( كاريكاتوريست شهيد فلسطينى)، ابوالقاسم حالت(م1373ش)، كيومرث صابري معروف به گل آقا (م1383ش)، عمران صلاحي (م 1385ش) و... در شمار شوخ طبعان خواهند بود. (1)

نمونه شوخى ها (2)عُبيد زاكانى در رساله دلگشا آورده است: شيطان را پرسيدند كه كدام طايفه را دوست تر دارى؟ گفت: «دلّالان را». گفتند: چرا؟ گفت: «از بهر آن كه من به سخن دروغ از ايشان خُرسند بودم، ايشان سوگند دروغ را نيز بدان افزودند». زنِ طَلخك، فرزندى زاييد. سلطان محمود، او را پرسيد كه چه زاده است.

.


1- .براى آگاهى بيشتر، ر.ك: تاريخ طنز و شوخ طبعى، فصل سوم.
2- .همه موارد، با اندكى تلخيص و تغيير لفظى آمده اند.

ص: 118

گفت: «از درويشان، چه زايد؟ پسرى يا دخترى». محمود گفت: «مگر از بزرگان، چه زايد؟». گفت: «اى سلطان! چيزى زايد بى هنجارگوى و خانه برانداز!». فخرالدين علىِ صفى در لطائف الطوائف مى نويسد: طبيبى را ديدند كه هر گاه به گورستان رسيدى، ردا بر سر كشيدى. از سبب آن پرسيدند. گفت: «از مردگان اين گورستان، شرم دارم؛ زيرا بر هركه مى گذرم، شربت من خورده است و در هركه مى نگرم، از شربت من مرده است!». در گلستان سعدى مى خوانيم: توانگرزاده اى بر سرِ گورِ پدر، با درويشْ بچه اى مى گفت: «تُربت پدر من، فرش مَرمرين است و كتيبه اى رنگين دارد و خشت هاى زرّين بر آن نهاده ام. گور پدر تو چه دارد؟ دو خشتْ فراهم آورده و دو مشت خاك بر آن پاشيده ايد!». پسر درويش گفت: «تا پدر تو زير آن سنگ هاى گران برخود بجُنبد، پدر من به بهشت رسيده باشد!». در كتاب زندگى و افكار برنارد شاو (نوشته مهرداد مهرين) آمده است: نويسنده جوان و پرشورى به شاو گفت: «آقاى شاو عزيز! من خيلى تأسّف مى خورم وقتى مى بينم نويسنده بزرگى مثل شما، براى پول مى نويسد. من يكى، جز براى شخصيت و اعتبارم نمى نويسم». شاو با لحنى جدّى پاسخ داد: «بله دوست من! همه ما به خاطر چيزهايى كه نداريم مى نويسيم!». از دفتر «شوخ طبعى ها» در مجموعه فرهنگ جبهه (به كوشش: سيّد مهدى فهيمى) نيز اين قطعه را براى شما برگزيده ام: اُسراى عراقى را از خط آورده بودند عقب. يكى از برادران عرب زبانِ خوزستانى داشت به عربى براى آنها سخنرانى مى كرد. بچّه ها هم تك و توك، از روى ناراحتى، عباراتى را به فارسى مى گفتند تا او به عربى برگرداند. مثلاً يكى

.

ص: 119

مى گفت: «بگو خيلى نامرديد!». يكى ديگر مى گفت: «برادر! بگو ما الآن مى توانيم همين جا حساب شما را برسيم؛ امّا اين كار را نمى كنيم». ديگرى مى گفت: «بگو هر چى تير داشتيد، انداختيد و بعد هم: أنا دَخيل! حالا هم مى رويد كمپ و براى خودتان مى خوريد و مى خوابيد و گُنده مى شَويد و مى گوييد: قربان اسلام بروم با اين پاسدارهايش!». در اين ميان، يكى از برادران بسيجى _ كه زبانش كمى مى گرفت _ ، بلند شد و گفت: «برادر! به اي_... اينا بگو: پس شُ_ شما كى مى خوايْد آدم ب_...ب_... شيد؟ پينوكيو (1) آ... آدم شد!». همه زدند زير خنده و عراقى ها به هم نگاه مى كردند و طبعاً نمى فهميدند قضيه چيست. سخنران _ كه پسرِ جاافتاده اى بود _ ، لبخندى زد و گفت: «ولش كن. خوبيّت نداره. نمى گم بِهِشون».

.


1- .. پينوكيو، قهرمان چوبى سريالى كارتونى و كودكانه است كه در نهايت، پس از يك دوره نافرمانى، به كارهاى خوب، روى مي آوَرد و فرشته مهربان، او را به انسانى واقعى تبديل مي كند.

ص: 120

. .

ص: 121

عناصر شادي آفرين در فرهنگ ها/ حميد عابدي

اشاره

عناصر شادي آفرين در فرهنگ هاحميد عابديشادي و شادكامي، پديده اي است كه كمابيش در زندگي بيشتر مردم ديده مي شود، امّا تمام مردم دنيا، به يك اندازه، شاد نيستند؛ بدين ترتيب كه در بعضي از كشورها، ميزان شادكامي مردم نسبت به كشورهاي ديگر، بيشتر است و برعكس، در بعضي از كشورها، ميزان رضايت از زندگي، از حدّ ميانگين جهاني، پايين تر است و ميزان خشونت و خودكشي و ناهنجاري هاي اجتماعي، در سطح بالاتري قرار دارد. اين موضوع، در مورد دوره هاي تاريخي مختلف، در يك منطقه هم صدق مي كند، به طوري كه در بعضي از دوره هاي تاريخي، مردم يك منطقه، زندگي شاد و رضايتمندانه اي داشته اند و در دوره هاي ديگري، اين شادكامي، به افسردگي و شكايت از اوضاع و احوال زندگي شان، تبديل شده است. به راستي، اين همه تفاوت در رضايتمندي از زندگي، در ميان ملّت ها و در دوره هاي مختلف تاريخي يك ملّت، چه دليلي دارد؟

.

ص: 122

تعريف فرهنگ

بدون شك، مهم ترين عامل در ميزان شادكامي يك ملّت را مي توان در فرهنگ آن ملّت جستجو كرد. رضايت در زندگي مردمي كه فرهنگشان داراي عناصر شادي آفرين بيشتري باشد، بيشتر از مردمي است كه فرهنگشان از اين عناصر، كمتر بهره دارد؛ امّا اين عناصر فرهنگي، كدام ها هستند؟ و ميزان اهمّيت هر كدام در ايجاد شادكامي در فرهنگ هاي مختلف، چه قدر است؟

تعريف فرهنگقبل از اين كه به عناصر شادي آفرين فرهنگ ها بپردازيم، لازم است كه با مفهوم فرهنگ، ويژگي هاي آن و عناصر فرهنگي، آشنا شويم. لغت نامه دهخدا، «فرهنگ» را معادل «ادب، تربيت، پرورش عقل و خرد، فضل و فضيلت، بزرگي، بزرگواري، دانش و...» دانسته است؛ امّا آنچه در اين مقاله، مورد نظر ماست، نه معناي لغوي اين واژه، بلكه تعريف اصطلاحي فرهنگ (Culture) است كه در علوم اجتماعي كاربرد دارد. از ديدگاه علمي، تعاريف فراواني از فرهنگ ارائه شده است، به طوري كه فقط دو انسان شناس امريكايي به نام هاي كروبر و كلاكن، در سال 1952م، 164 تعريف از فرهنگ را گرد آوردند. (1) امّا شايد اين تعريف از هرسكوويتس (1948م)، به معناي عمومي فرهنگ، نزديك تر باشد: فرهنگ، بنايي است بيانگر تمامي باورها، رفتارها، دانش ها، ارزش ها و خواسته هايي كه شيوه زندگي هر ملّت را باز مي نمايد... و عبارت است از هر آنچه يك ملّت دارد، هر كاري كه مي كند و هر آنچه مي انديشد. (2)

.


1- .تعريف ها و مفهوم فرهنگ، داريوش آشوري، تهران: آگه، 1383، ص75.
2- .همان، ص51.

ص: 123

ويژگي هاي فرهنگ

1. فرهنگ، آموختني و قابل انتقال است

2. فرهنگ، اجتماعي است

يكي از معروف ترين تعريف ها، از سوي يك انسان شناس انگليسيِ قرن نوزدهم به نام ادوارد بارنت تايلور (1871م) ارائه شده، كه عبارت است از: فرهنگ، كليّت در هم تافته اي است شامل: دانش، دين، هنر، قانون، اخلاقيّات و هر گونه توانايي و عادتي كه آدمي به عنوان عضوي از جامعه، به دست مي آورد. (1)

ويژگي هاي فرهنگبا توجّه به پژوهش هاي انجام شده در حوزه هاي مختلف علوم اجتماعي (جامعه شناسي و مردم شناسي و...)، يك سري ويژگي هاي مشترك براي فرهنگ هاي مختلف، در نظر گرفته شده است كه از مهم ترين هاي آنها مي توان به موارد زير اشاره كرد:

1. فرهنگ، آموختني و قابل انتقال استبه اين معنا كه فرهنگ، خصوصيتي غريزي و ذاتي نيست كه از راه وراثت، بين نسل ها انتقال پيدا كند؛ بلكه نظامي فكري _ رفتاري است كه پس از زاده شدن انسان، در سراسر زندگي آموخته مي شود. بنا بر اين، مي توان چنين نتيجه گرفت كه فرهنگ، همواره از نسلي به نسل ديگر و حتّي از ملّتي به ملّت هاي ديگر، در حال انتقال و چرخش است.

2. فرهنگ، اجتماعي استاين، بدان معناست كه عادت هاي فرهنگي، ريشه هاي اجتماعي دارند و شماري از مردم كه در قالب گروه ها و جامعه ها زندگي مي كنند، در آن شريك اند. از اين رو،

.


1- .همان، ص76.

ص: 124

3. فرهنگ، معنابخش و هويّت ساز است

4. فرهنگ، پوياست

5. فرهنگ، يگانه ساز است

عناصر فرهنگي

رفتارها و ويژگي هاي زندگي يك يا چند نفر خاص را _ كه جنبه عموميت پيدا نكرده اند _ نمي توان «فرهنگ» ناميد.

3. فرهنگ، معنابخش و هويّت ساز استهر فرهنگي كه نتواند از عهده تعيين و معرّفي هدف اعلاي زندگي برآيد، از برآوردن آرمان هاي عالي حيات نيز ناتوان است. عناصر فرهنگي، تا زماني كه به زندگي افراد يك جامعه، هويّت و معنا مي بخشند، مي توانند پايدار بمانند.

4. فرهنگ، پوياستفرهنگ ها، بر اساس شرايط و امكانات محيطي و زماني، دائماً دگرگون مي شوند و فراگرد دگرگوني آنها، با تطبيق و سازگاري همراه است.

5. فرهنگ، يگانه ساز استعناصر هر فرهنگ، گرايش دارند تا با ايجاد اشتراكات در زندگي افراد وابسته به آن فرهنگ، پيكري يكپارچه و به هم بافته و سازگار پديد آورند. در نتيجه، فرهنگ، از عوامل اتّحاد (يگانگيِ) گروه ها و جوامع، شمرده مي شود.

عناصر فرهنگياگر ساختار و اجزاي تشكيل دهنده فرهنگ ها را «عناصر فرهنگي» بناميم، مي توانيم آنها را به سه دسته زير تقسيم بندي كنيم: يك. عناصر عمومي: رفتارهايي كه در ميان مردم يك جامعه، مشترك اند و عموميت دارند. دو. عناصر تخصّصي: رفتارهايي كه در ميان اعضاي گروه هاي تخصّصي، ظاهر مي شوند.

.

ص: 125

عناصر شادي آفرين در فرهنگ ها

اشاره

سه. عناصر ابداعي: رفتارهاي جديدي كه كم كم، از سوي افراد يا گروه هايي در جامعه مطرح مي شوند و ممكن است كه در آينده، به عناصر عمومي يا تخصّصي، تبديل شوند. آنچه در بحث رابطه بين «فرهنگ» و «رضايت از زندگي» مطرح مي شود، وابسته به همين عناصر فرهنگي و بويژه عناصر عمومي فرهنگ است كه نقش بسيار مهمّي در ايجاد گرايش ها و باورهاي مردم در زندگي و شكل دهي به جهان بيني آنها دارد.

عناصر شادي آفرين در فرهنگ هااگر عناصر فرهنگي را بر حسب كاركردهايي كه دارند، طبقه بندي كنيم، شاهد كاركردهاي بسياري از قبيل: تأمين نيازهاي فطري و حياتي انسان، ايجاد همبستگي و انسجام اجتماعي، ايجاد تحرّك و پويايي اجتماعي، ايجاد هويّت فردي و اجتماعي، تعيين نگرش و جهان بيني افراد و گروه ها، شكل دهي به رابطه انسان و محيط پيرامونش و... خواهيم بود كه در واقع مي توان تفاوت بين زندگي انسان و ديگر حيوانات را بر اساس فرهنگ پذير بودن بشر و تأثير كاركردهاي فرهنگي بر زندگي او دانست و به عبارتي، انسان را يك «حيوان فرهنگي» قلمداد كرد. همان طور كه اشاره شد، يكي از مهم ترين كاركردهاي فرهنگ، تعيين نگرش و جهان بيني افراد در زندگي فردي و اجتماعي است. بر اين اساس، افراد و گروه ها، راه و روش ويژه اي را در زندگي بر مي گزينند، شيوه ارتباط آنها با پديده هاي پيرامونشان (مثل گياهان، حيوانات و حتّي اجسام بي جان) مشخّص مي شود و نحوه نگرش آنها به مفاهيم ذهني و انتزاعي (مانند غم و شادي، خوش بختي و تيره بختي و...) شكل مي گيرد. پس اين كه انسان ها،

.

ص: 126

1. اعتقاد به ماوراء الطّبيعه

چگونه به شادي نگاه مي كنند و عوامل ايجاد رضايت در زندگي را در چه چيزهايي جستجو مي كنند، همگي، به نگرش هاي فرهنگي آنها به اين مقوله، بستگي دارد. روشن است كه همه فرهنگ ها، به يك شيوه، با اين مقوله برخورد نمي كنند و هر يك، بنا به زيرساخت هاي تاريخي، ديني، اجتماعي و سياسي خود، به نوعي، نگرشي ويژه نسبت به رضايت از زندگي دارند. در ادامه، به مهم ترين نگرش هايي كه در فرهنگ هاي مختلف، باعث ايجاد شادكامي و رضايت از زندگي افراد مي شوند، اشاره مي كنيم:

1. اعتقاد به ماوراء الطّبيعهانسان، موجودي دو ساحتي است كه هم داراي جسم (بُعد مادي) است و هم داراي روح (بُعد معنوي). از اين رو، از ابتداي آفرينش، هميشه نوعي گرايش به نيروهاي معنوي و ماوراي طبيعي در انسان، وجود داشته است كه ارتباط با آنها، باعث ايجاد نوعي آرامش و آسايش خاطر در انسان مي شود. چنين ارتباطي در فرهنگ هاي ابتدايي، به اشكال مختلفي چون: ستاره پرستي، خورشيد پرستي و يا پرستش عناصر طبيعي ديگر آغاز شده و بعدها به توتميسم (بت پرستي) كشيده است. با افزايش آگاهي ها و توانايي هاي ذهني و روحي بشر، اين اَشكال ابتدايي ارتباط با ماورا _ كه از طريق رابط هاي عيني (ستاره، خورشيد، بت و...) صورت مي گرفته اند_ ، جاي خود را به مسائل ذهني و انتزاعي پيچيده تري چون: اسطوره ها و ربّ النّوع هاي (الهه هاي) مقدّس _ كه در اسطوره هاي يونان و اديان باستاني چون دين زردشت و... مي توان نمونه هاي آنها را مشاهده نمود_ ، دادند. با گذشت زمان، تمام نيروهاي پراكنده در ربّ النّوع هاي مختلف، در يك خداي واحد، متمركز شدند و نوعي

.

ص: 127

ارتباط جديد با ماورا، به نام «يگانه پرستي» را پديد آوردند كه نمونه هاي آن را مي توان در اديان توحيدي مشاهده نمود. آنچه در اين ميان مورد توجّه است، آرامشي است كه انسان از اين رهگذر، به دست مي آورد. همراه دانستن و در تحت حمايت يك موجود ماوراييِ قدرتمند بودن، در ميان گذاشتن مشكلات و غم و اندوه هايي كه يك نفر نمي تواند با ديگران مطرح كند، با نيروهاي ماورايي، و درخواست كمك براي رفع مشكلات و گرفتاري هايش از آنها، ارجاع پديده ها و مسائلي كه از حيطه آگاهي و دانش بشري خارج هستند به قضا و قدرهاي ماورايي و...، همه و همه، باعث افزايش عزّت نفس، ايجاد آرامش و به نوعي، آسودگي خاطر در ذهن و روان آدمي مي شوند. اين مسئله، امروزه بر اساس مشاهدات تجربي نيز به اثبات رسيده است كه دين و اعتقاد به ماورا، شادكامي و رضايت از زندگي را در افراد، افزايش مي دهد. (1) چنين گرايش هايي، گاه آن قدر نيرومند مي شوند كه انسان، تمام سختي ها و مشكلات زندگي دنيوي را به جان مي خرد تا به رضايت و پاداش آخرتي دست يابد. انسان در اين راه، نه تنها هيچ گونه ناراحتي و نارضايتي نمي بيند، بلكه تمام امكانات و حتّي جان خويش را با كمال رضايت، در راه كسب خشنودي نيرو يا نيروهاي ماورايي، فدا مي كند و از اين راه، به رضايت و شادكامي ابدي (سعادت) در زندگي مي رسد كه نمونه اين عمل را مي توانيم در مفهوم «شهادت» در فرهنگ اسلامي، مشاهده كنيم.

.


1- .. ر.ك: آيا دين براي سلامتي شما سودمند است؟، هارولد كوينگ، مترجم: بتول نجفي، تهران: پژوهشكده علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1380، ص70_72 و 126_127.

ص: 128

2. توجّه به خويشتن (تكريم شخصيت انساني خويش)

2. توجّه به خويشتن (تكريم شخصيت انساني خويش)انسان، موجودي است با قابليت تفكّر، تعقّل، اختيار، مديريت و تفسير و تجزيه اطّلاعات و وقايع پيرامون خود، و همين ويژگي هاي منحصر به فرد، سبب شده اند كه جايگاه آدمي، در بين تمام موجودات، در ممتازترين درجه ممكن قرار بگيرد، به گونه اي كه توانايي هاي هيچ موجود ديگري را نمي توان با قابليت هاي بشري، مقايسه نمود. لذا مي توان چنين ادّعا كرد كه تمام موجودات، به نوعي، تحت سيطره انسان قرار دارند. اين، واقعيّتي است كه آدمي در طول تاريخْ به آن رسيده است و همواره در جهت اثبات آن و تحكيم حاكميت بلامنازع خود بر جهان، كوشيده است. از آن جا كه كشش به سوي اقتدار و عزّت نفس را مي توان به عنوان يكي از نيازهاي غريزي بشر نيز جستجو كرد، از اين رو، فرهنگ هايي كه به اين نياز انسان، بيشتر بها داده اند و ميدان را براي به كارگيري قوّه اختيار و بلندپروازي هاي ذهن نوآور و هميشه ناآرام او فراهم كرده اند، احساس رضايت بيشتري را براي پيروان خود در زندگي به ارمغان مي آورند. مطمئناً رضايت از زندگي در فرهنگي كه انسان را برترين و كامل ترينِ موجودات مي داند و تمام كائنات را طفيلي او و وسيله اي در اختيار او براي رسيدن به كمال معرّفي مي كند و نيز طبيعت را صحنه و جولانگاه اختيار و عقل و احساس و شعور و تفكّر آدمي براي كشف قوانين جديد و گشودن دروازه هايي تازه به سوي لايه هاي پنهان جهان درون و برون او بر مي شمارد، بسيار متفاوت است با رضايت از زندگي در فرهنگي كه انسان را گناهكاري معرّفي مي كند كه به واسطه گناه خويش، از كمال حقيقي خود به دور افتاده است و محكوم به زندگي توأم با رنج و سختيِ هميشگي، در تبعيدگاهي به نام زمين است.

.

ص: 129

3. تشويق به جمع گرايي

از اين رو، در طول تاريخ، همواره پيروان فرهنگ ها و مكاتبي كه براي انسان، ارزشي بالاتر از ديگر موجوداتْ قائل بوده اند و او را به عنوان موجودي مقتدر و توانا در انجام دادن هر كاري ستوده اند و راه را براي اين اقتدار و حاكميت او باز گذارده اند، شادتر و با رضايت بيشتري از مكاتبي كه اين گونه به نوع بشر نمي نگريسته اند، زندگي كرده اند. شايد بتوان بزرگ ترين و درخشان ترين دستاوردهاي تاريخ بشر را به دوره هاي فرهنگي اي نسبت داد كه باعث افزايش صلابت و عزّت نفس انسان ها شده اند.

3. تشويق به جمع گراييانسان نيز مانند موجودات ديگري چون: مورچه، زنبور عسل، موريانه و...، به طور فطري، به زندگي در جمع همنوعان خود، متمايل است؛ امّا تفاوت اجتماعات انساني با موجودات ديگر، در اين است كه موجودات ديگر، تنها براي حفظ حيات و بقاي خود (تأمين غذا و حفاظت خود در برابر دشمنان و...)، به جمع گرايي روي مي آورند، در حالي كه انسان، علاوه بر برآوردن نيازهاي زيستي خود در اجتماع، مي تواند عواطف و احساسات دروني خود را نسبت به ديگران بروز دهد، با آنها احساس همدردي كند و به طور متقابل، از آنها احساس همدردي ببيند، با آنها گريه كند و بخندد، آنها را تحسين كند و مورد تأييد آنها قرار بگيرد، به همنوع و ميهن خود عشق بورزد و... . از اين رو، زندگي كردن در جمع، به خاطر ارضاي احساسات و عواطف آدمي، كمك بسيار زيادي به آرامش دروني و تخليه هيجانات روحي او مي كند و بدين ترتيب، موجبات ايجاد احساس آرامش، شادكامي و رضايت از زندگي را در او فراهم مي آورد. بنا بر اين، مي توان چنين نتيجه گرفت كه فرهنگ هايي كه انسان ها را به زندگي در جمع و شركت در فعّاليت هاي گروهي (جشن ها و آيين هاي سنّتي،

.

ص: 130

4. كنار آمدن با وضع موجود (مقدّرات)

مراسم عبادي و...) تشويق مي كنند، به نوعي، با ايجاد روابط متقابل ميان آنها و تشكيل و تقويت پيوندهاي مشترك عاطفي، ارزشي، ملي و... در بين آنها _ كه زمينه ساز رفاه مادّي و توسعه و تمدّن اند _ و نيز با ايجاد انسجام و همبستگي عقيدتي و عاطفي در ميان اعضاي يك اجتماع، موجب ايجاد آرامش و رفاه خاطر بيشتر آنها مي شوند. چنين فرهنگ هايي، با تشويق افراد به جمع گرايي، به نوعي، باعث هنجارپذير شدن آنها و حمايت و رعايت از ارزش هاي حاكم بر جامعه مي شوند كه اين، خود باعث ايجاد همگوني (وحدت) اجتماعي و جلوگيري از تشتّت آرا و نظريات و زد و خوردهاي عقيدتي در اجتماع مي شود و از سوي ديگر، با ترويج احترام به حقوق ديگران، در واقع، فضاي اجتماعي را براي يك زندگي آرام و دلپذير و به دور از تنش، فراهم مي آورند.

4. كنار آمدن با وضع موجود (مقدّرات)زندگي در دنيا، هيچ گاه كاملاً مطابق ميل آدمي نبوده است؛ چرا كه يا نيازهاي او را برآورده نمي كند و يا پس از برآوردن آنها، نيازهاي جديدي در انسان شكل مي گيرند كه برآوردنشان، به مراتب، سخت تر از نيازهاي پيشين خواهد بود. به همين جهت است كه ارسطو، انسان را «حيواني هميشه ناخرسند» خوانده است. درست است كه افزايش مال و فرزند و برآورده شدن نيازهاي غريزي انسان، باعث آسايش خاطر و رفاه او در زندگي خواهند شد، امّا از طرفي، تلاش بيش از اندازه براي كسب بيش از حدّ معمولِ اين امكانات، نه تنها آرامش را به زندگي انسان هديه نمي كند، بلكه باعث ايجاد دردسر و زحمت او نيز خواهد شد. در عمل، ثابت شده است كه پيروان فرهنگ هايي كه عناصري چون: «هر چه پيش آيد، خوش آيد» و «دنيا محلّ گذر است و جاي دلبستگي نيست» را

.

ص: 131

در دل خود جاي داده اند، از زندگي خود، بيشتر راضي هستند تا كساني كه تحت سيطره فرهنگ هايي زندگي مي كنند كه آنها را به كار بيشتر براي كسب سرمايه بيشتر و بهره مندي بي قيد و شرط از لذّت هاي زودگذر تشويق مي كنند و به تعبيري، تمام ارزش و هويّت انسان را در گرو ميزان اعتبار حساب بانكي، مدل هاي بالاتر ماشين و لباس و خانه و وسايل زندگي و... مي دانند. اين چنين فرهنگ ها و مكاتبي، نه تنها باعث شادكامي انسان نمي شوند، بلكه از آن جايي كه با تقويت سودجويي، فرصت طلبي، تجمّل گرايي و مصرف گرايي، اعتبار بيشتر را در ميزان اندوخته حساب بانكي و تعداد ماشين و خانه و... مي بينند، انسان را به پوچي، اضطراب، روزمرّگي، ترديد، نوميدي و افسردگي مي كشانند. (1)

.


1- .. ر.ك: عوامل گرايش نوجوان و جوان به فرهنگ بيگانه، فريدون موحّدنيا، قم: مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، 1382.

ص: 132

. .

ص: 133

شادى و مهربانى/ مترجم: نسرين رمضانعلي

اشاره

[1.] قدرت شفابخش احساس/ پيتر ژارِت

شادى و مهربانىمترجم: نسرين رمضانعلى[1.] قدرت شفابخش احساسپيتر ژارِتگشودن يك آغوش مهربان و دوستانه، نوازش ملايم دست هاى يك دوست و به طور كلّى: راه هايى كه انسان، احساس و عاطفه خود را به آنان كه دوستشان مى دارد، بيان مى كند، مى توانند سلامتى جسمى و روحى افراد را تضمين كنند. بى شك ، «مشت و مال(ماساژ)»، بسيار دلچسب و آرامش بخش است و هميشه باعث مى شود كه به انسان، احساس شعف دست دهد. همه از اين كه كسى آنها را ماساژ دهد، لذّت مى برند؛ زيرا ثابت شده است كه «مشت و مال»، درد و افسردگى و اضطراب را كاهش داده، حالت نااميدى را از انسان دور مى كند و از طرفى ديگر، بهبود بيمارانى را كه تحت درمان هاى پزشكى هستند، تسريع

.

ص: 134

مى بخشد. تيفانى فيلد، روان شناس امريكايى _ كه مؤسّسه تحقيقاتى دانشكده پزشكىِ ميامى واقع در كاليفرنيا را هدايت مى كند _ ، معتقد است كه فوايد و مزاياى نوازش شدن، در اشكال متعارف و متنوّع آن، اغلب در هر سنّى، خود را بروز مى دهد. نوزادانى كه قبل از موعد مقرّر، متولّد مى شوند و تحت مراقبت هاى ويژه قرار مى گيرند، سريع تر از نوزادانى رشد مى كنند كه تنها گذاشته مى شوند. به طور كلّى، كودكانِ سالم و بانشاطى كه از تماس هاى فيزيكى (بدنى) فراوان [مثل: نوازش شدن سر، مالش دست ها و شانه ها، در آغوش گرفته شدن، و...] بهره مند شده اند، نسبت به ساير كودكان، كمتر گريه مى كنند و بهتر مى خوابند. حال، سؤال اين جاست كه چگونه احساس ناشى از «لمس شدن» و «مشت و مال ديدن» مى تواند چنين اثرات جالبى را در بر داشته باشد. البته پاسخ اين سؤال، هنوز آن قدر شفّاف و قابل درك نيست. با اين حال، محقّقان به اين نتايج دست يافته اند كه «ماساژ دادن»، ميزان ضربان قلب را در افراد، كاهش مى دهد، فشار خون را پايين مى آورد و ميزان ترشّح سروتنين را در بدن، افزايش مى دهد. سروتنين، يك مادّه شيميايى در مغز است كه به جاهاى ديگر بدن منتقل مى شود. از جمله اثراتِ مثبتِ «لمس كردن (نوازش)» و«مشت و مال دادن»، كاهش ميزان ترشّح هورمون هاى عامل استرس (اضطراب)، از جمله كورتيزول است كه به موجب آن، بدن در مقابل بيمارى ها و آسيب هاى روحى _ جسمى مصون مى مانَد. از طرف ديگر، «ماساژ دادن»، سرعت بهبود بيماران را تسريع مى دهد. در مركز علوم بهداشتى دانشگاه كولورادو در امريكا، براى بيمارانى كه تحت عمل

.

ص: 135

پيوند مغز استخوان قرار گرفته بودند، اين گونه تجويز شد كه تحت درمان هاى فيزيكى از جمله «ماساژ دادنِ» اعضاى بدنشان قرار بگيرند؛ زيرا خودِ مشت و مالِ ملايم، عملكرد سيستم عصبى را به شكل مثبتى تحت الشعاع قرار داده، نتيجه بهترى در بر خواهد داشت. محقّقان سوئدى نيز طى گزارشِ جامعِ خود، اين گونه بيان كرده اند كه «ماساژ دادن»، 37 درصد از دردِ ناشى از عمل جرّاحى يا بيمارى هاى ديگر را در بيمارانى كه از دردهاى ماهيچه اى رنج مى برند، كاهش مى دهد كه از جمله مشخّصه بارز اين دردهاى ماهيچه اى، گرفتگى عضلات و نهايتاً دردهاى عضلانى است. ضرب المثلى است كه مى گويد: «اعطاى چيزى به ديگرى، به همان اندازه، دل ْچسب و خوب است كه گرفتن آن، ممكن است باشد». مطالعه اى كه در بيمارستان انگليسىِ كويين شارلوت و چلسى انجام گرفت، حاكى از اين مطلب است كه مادرانى كه از فشارهاى عصبى و افسردگىِ بعد از زايمان رنج مى بردند [يعنى حالتى در زنان كه بعد از زايمان ايجاد مى شود و اغلب طبيعى است]، تحت درمان هاى فيزيكى اى نظير ماساژ و نوازش هاى ملايم قرار گرفتند و نتيجه اين شد كه توانستند ارتباط بهتر و مطلوب ترى با نوزادانشان برقرار كنند. در تحقيق ديگرى در همان بيمارستان، اين گونه گزارش شد كه زنان مُسن ترى كه نوزادان خود را به گرمى و با آرامش نوازش مى كردند و يا دست و پاى كوچك آنها را مى ماليدند، احساس افسردگى و يا تشويش كمترى داشتند.

.

ص: 136

[2.] خنده، بهترين درمان/ استيو زيلكووْسكى

نكته جالب ديگر، آن است كه اگر حتّى شخصى به تنهايى، خود را مشت و مال دهد، باز هم همين نتايج مشابه را دريافت خواهد كرد. در تحقيقى كه در سال 1999م، انجام گرفت، محقّقان بدين نتيجه دست يافتند كه سيگارى هايى كه حين ترك سيگار، آموخته بودند كه خود را ماساژ دهند، هم كمتر سيگار مى كشيدند و هم احساس ضعف و سرخوردگىِ كمترى در خود مى ديدند. از طرفى ديگر، مطالعاتى كه توسط محقّقان ايتاليايى انجام گرفته، نشان مى دهند كه به 43 درصد از بيمارانى كه از سردردهاى مُزمن (مثل ميگرن) رنج مى برند، توصيه شد، كه شقيقه و گردن خود را به آرامى ماساژ دهند و بسيارى از آنان ابراز داشته اند كه احساس آرامش وصف ناپذيرى به آنان دست مى داده است. بد نيست كه شما هم ماساژ دادن را امتحان كنيد. بهتر است اين كار را از شقيقه ها، دست ها، پاها و پُشت گردنتان آغاز كنيد. (1)

[2.] خنده، بهترين درماناستيو زيلكووْسكى ها، ها، ها. هو، هو، هو. هِه، هِه، هِه! اينها كلماتى هستند كه انگليسى زبان ها، به وسيله آنها، صداى خنده را بر روى كاغذ مى آورند. امّا به واقع، اين اصوات، در زبان شما چگونه نوشته مى شوند؟ اين كه ما چگونه صداى خنده را بنويسيم، زياد مهم نيست؛ مهم، آن است

.


1- .. Readers’ digest, peter Jaret, July 2003

ص: 137

كه بدانيم خنده، امرى عادى و مشترك در ميان همه افراد كره زمين است. همچنين ما مى دانيم كه خُلق و خو و رفتارهاى اجتماعى افراد هر كشور، با كشورهاى ديگر و يا هر شخص با شخص ديگر، متفاوت است. البته بايد يادآور شويم كه خنده، هميشه با ماست، گرچه با گذشت زمان، تغييرات زيادى يافته است. انسان ها شايد تنها موجودات در جهان باشند كه با صداى بلند مى خندند و يا تبسّم مى كنند. البته به نظر مى رسد كه بعضى از حيوانات (مثل سگ ها و اسب ها) هميشه در حال تبسّم كردن اند؛ امّا از آن جا كه ما نمى توانيم اين موضوع را صريحاً بيان كنيم، احتمالاً در توانايى خنديدنمان، بى مانند هستيم. عدّه اى مى گويند كه اين توانايىِ خنديدن است كه انسان ها را از ديگر حيوانات، متمايز مى كند، مانند توانايى فكر كردن و خواب ديدن و... . آيا خنديدن، پديده اى است كه ذاتاً از هنگام تولّد با شخص، عجين شده است؟ و يا انسان، بعدها آن را مى آموزد؟ مثلاً اگر دست و پا يا شكم كودكى را قلقلك دهيد، بى شك مى خندد. يا اگر براى او شكلك درآوريد، لبخندى بر لبانش نقش مى بندد. پزشكان معتقدند كه همه كودكان، با توانايى خنديدن و لبخند زدنْ متولّد مى شوند، همان طور كه با توانايى گريه كردن، پا به اين دنيا مى گذارند. حتّى كودكانى كه از نعمت بينايى محروم اند، باز مى توانند خنديدن را ياد بگيرند، در حالى كه به طور قطع مى دانيم كه آنان خنديدن را از مادرانشان نمى آموزند. به عبارت ديگر، خنديدن و لبخند زدن، جزو ويژگي هايي هستند كه ما را واقعاً يك «انسان» جلوه مى دهند.

.

ص: 138

خنده در طول تاريخ

خنده در طول تاريخچرا مى خنديم؟ پاسخ دادن به اين سؤال، كمى سخت است. مثلاً اتّفاقاتى كه بيست سال پيش، خنده دار بودند، ممكن است كه امروزه، ديگر خنده آور نباشند و يا چيزى كه در يك كشور يا منطقه، خنده دار و مضحك تلقّى مى شود، ممكن است در كشور يا منطقه ديگر، اصلاً خنده آور نباشد. اگر «خنده» يا «بذله گويى» را بنگريم، احتمالاً حدس خواهيم زد كه انسان ها قبل از اين كه شروع به تكلّم كنند، خنديدن را آموخته اند؛ امّا آنان به چه مى خنديدند؟! شايد به حيواناتى كه درد مى كشيدند، مى خنديدند و شايد بعد از پيروز شدن در يك نبرد، تنها احساسى كه به آنان دست مى داد، خنده بود. اصولاً دردها و ناكامى ها هميشه بهانه هاى خوبى براى به خنده آوردن مردم به شمار مى رفتند. مثلاً مدّتى باب بود كه مردم از «دست انداختن» يكديگر به خنده بيفتند و يا زمانى ديگر بر اين عادت بودند تا از ديدن افراد بيمار يا كسانى كه نقص عضو دارند، بخندند. با گذشت زمان، جمعيت زيادى از مردم به شهرها مهاجرت كردند و بدين شكل بود كه گونه هاى ديگر خنده و مسخره بازى در ميان مردم، رواج يافت. البته شايان ذكر است كه امروزه هنوز گروه هايى از مردم از جوك هايى كه گفته مى شود، ناراحت مى شوند. عده اى ديگر نيز بر اين باورند كه يك دليل براى لطيفه گفتن و جوك ساختن و يا بيان داستان هاى فُكاهى، رهايى يافتن از احساسات خسته كننده روزمره است كه انسان را در خود اسير كرده است. موضوع هايى كه باعث خنده ما مى شوند، با گذشت زمان، تغيير كرده اند.

.

ص: 139

آنچه زمانى به صورت داستان هاى شفاهى بوده، در قالب نمايش نامه يا كتاب، عرضه شده اند و بعد از كتاب ها نوبت به مجلّات و فيلم ها و برنامه هاى طنز راديويى رسيد. امروزه بسيارى از جوك ها و بامزه كارى ها از طريق تلويزيون و يا اخيراً اينترنت به ما آموزش داده مى شوند كه بايد اذعان داشت اين روند نسبت به گذشته، رشد چشمگيرى داشته است. بذله گويى معمولاً از آن جايى آغاز مى شود كه چيزى باعث شگفتى و حيرت انسان شود. اين كه دو نفر با هم دست مى دهند، چيز خنده دارى نيست؛ ولى اين كه يكى از آنها هنگام دست دادن، يك ماهى در دست داشته باشد، حيرت آور است و باعث خنده مى شود. مثال ديگر مى تواند اين باشد كه: دفتر كار يا يك اسب را در نظر بگيريم. هيچ كدام به تنهايى، خنده آور و مُضحك نيستند؛ امّا اگر اسبى در يك دفتر كار بسته شود، باعث تعجّب همگان مى شود و آنان را به خنده وا مى دارد. به طور كلى، سه نوع خنده وجود دارد: يك. خنده هاى فيزيكى، مثل زمانى كه شخصى زمين مى خورَد؛ دو. خنده هايى كه قابل رؤيت اند، مثل وجود يك تصوير مضحك؛ سه. خنده هايى كه از كلام افراد، استنباط مى شوند. گاهى اوقات، به تلفّظ يك كلمه نيز مى خنديم و يا به اين كه يك كلمه، داراى معانى مختلف است، به ديده شگفتى مى نگريم. امروزه اين نوع «خنده» و «مسخره بازى»، رواج بيشترى يافته است. آخرين چيزى كه درباره خنده مى توان گفت، آن است كه اساساً خنده، چيز بسيار خوبى است. بعضى از مردم معتقدند كه خنده براى سلامتى، مفيد است و حتّى مَثَل انگليسيِ معروفي مى گويد: «خنده، بهترين داروست». همچنين

.

ص: 140

گروه هايى در جهان وجود دارند (مثل: «جامعه بين المللى براى مطالعه رفتارهاى اجتماعى») كه انواع خنده ها را مورد مطالعه قرار مى دهند و متخصّصانى در اين مراكز، مشغول به كارند كه در خُصوص رفتارهاى خنده آور، كتب مختلفى به رشته تحرير درآورده اند و يا نشست هايى در باره اين كه «چگونه و چرا مى خنديم؟»، با ديگران برگزار كرده اند. اگر اين مسئله، خنده دار نيست، پس چيست؟ (1)

.


1- .. laughter, steve ziolkowski, 2002

ص: 141

هوش هيجاني و شادكامي/ سعيد بي نياز

اشاره

هوش هيجاني و شادكاميسعيد بي نيازتا نزديك به صد سال پس از ظهور علم روان شناسي، روان شناس ها وقتي از «هوش» حرف مي زدند، منظورشان «هوش منطقي» بود. آنها روز به روز، تست هاي هوششان را پيشرفته تر مي كردند تا چيزي كه به عنوان I.Q (بهره هوشي) از آن در مي آوردند، دقيق تر و دقيق تر باشد. آنها مي گفتند كه هر چه بهره هوشي بالاتري داشته باشيد، موفّقيت بالاتري كسب مي كنيد؛ امّا تجربه عموم مردم، چيزهاي ديگري مي گفت. I.Q در بهترين حالت، مي توانست موفّقيت تحصيلي يك نفر را تضمين كند. چه قدر آدم، دور و بر ما هستند كه بهره هوشي چندان بالايي ندارند، امّا بسيار آدم هاي موفّقي هستند؟! آنها از چه هوشي براي پيش بردن كارهايشان استفاده مي كنند؟ اين، سؤالي بود كه در نهايت، در دهه 1990 ميلادي، ذهن روان شناسان غربي را هم مشغول خودش كرد. پيتر سالووِي، (1) اوّلين نفري بود كه اصطلاح «هوش هيجاني»

.


1- .. Peter salovey

ص: 142

هوش هيجاني، چه فرقي با هوش منطقي دارد؟

(E.Q) (1) را براي ويژگي اين آدم ها به كار بُرد؛ اصطلاحي كه رابطه تنگاتنگي با «شادكامي» و «خوشبيني» داشت.

هوش هيجاني، چه فرقي با هوش منطقي دارد؟شايد لازم باشد كه اوّل ببينيم كلمه «هوش» _ كه مثل نُقل و نبات، ميان صحبت هاي ما ريخته است _ ، چه معنايي دارد. قابل قبول ترين تعريفي كه تا به حال از هوش ارائه شده، اين است: «توانايي آدميزاد براي سازگاري و پيشرفت در موقعيت هاي مختلف زندگي». كساني كه روي هوش منطقي (شناختي) تأكيد داشتند، مي گفتند كه اين تواناييِ سازگاري در آدمي، بر مي گردد به I.Q يا بهره هوشي يا همان توانايي هاي ذهني موروثي او. آنها بهره هوشي را با ابزاري مي سنجيدند كه معلوم مي كرد يك آدم، چه قدر حساب و كتابش خوب است، چه قدر اطّلاعات عمومي دارد، چه طور مي تواند شباهت ها و تفاوت هاي بين كلمه هاي مختلف را شرح دهد، حافظه اش چه قدر است، چه قدر در كارهاي عملي سرعت عمل دارد، چه طور مي تواند اجزاي مختلف يك واقعه را به هم پيوند دهد و چيزهاي منطقي اي از اين قبيل. آنها مي گفتند كه اين نوع از هوش، ژنتيك (موروثي) است و هر كسي با هوش مشخّصي به دنيا مي آيد؛ امّا محيط مي تواند آدم را به حداكثر هوشي كه ژنتيكش تعيين كرده، برساند و يا نرساند. در واقع، ژنتيك، طيفي از بهره هوشي را در نهاد ما گذاشته است؛ حالا ديگر دست اراده و محيط ماست كه به حداكثر اين طيف برسيم و يا به حداقلش راضي شويم.

.


1- .. Emotional Intelligence Quotient

ص: 143

هوش هيجاني، چه جور هوشي است؟

اشاره

همان طور كه در مقدّمه گفتيم، با تمام اين تفاسير، هوش منطقي فقط مي تواند موفّقيت تحصيلي ما را تضمين كند. تا سال هاي سال، روان شناسان، فكر مي كردند كه هوش، يعني همين هوش منطقي. حتّي يكي از آن دوآتشه هايشان در تعريف هوش مي گفت: «هوش يعني چيزي كه توسّط تست هوش من سنجيده مي شود!». هوش منطقي دو تا پاشنه آشيل (نقطه ضعف) داشت. يكي اين كه ارثي بود. با اين حساب، تا وقتي كه شما بدانيد هوشتان ارثي است، دانستن بهره هوشي تان، هيچ كمكي به تغيير در زندگي تان نمي كند. دوم هم اين كه فقط حدود بيست درصد از موفّقيت ما را مي توانست پيش بيني كند. سالووي (اوّلين كسي كه اصطلاح «هوش هيجاني» يا همان «هوش غيرشناختي» را باب كرد)، احتمالاً از هر دو نقطه ضعفِ هوش منطقي، باخبر بود. او نوعي از هوش را به دنياي علمي روان شناسي شناساند كه كاملاً اكتسابي بود، مي شد آموزشش داد و در ضمن مي توانست هشتاد درصد از موفّقيت يك آدم را تضمين كند.

هوش هيجاني، چه جور هوشي است؟به بيان خيلي ساده، هوش هيجاني، يعني اين كه «به جاي اين كه بگذاري فقط منطقت در تصميم گيري هايت مؤثّر باشد، از احساساتت هم استفاده كني. ضمن اين كه قدرت اين را داشته باشي كه احساساتت را كنترل و مديريت كني». اين، تعريفي بود كه سالووي و ماير در سال 1990م، ارائه دادند؛ امّا بعدها، روان شناسان ديگر، خيلي ريز تر، به تعريف هوش هيجاني پرداختند. مثلاً «بار_ اُن» (1)

.


1- .. Bar-on

ص: 144

الف. حيطه درونْ فردي

(روان شناسي كه پرسش نامه هوش هيجاني اش به فارسي هم ترجمه شده است)، مي گفت: «هوش هيجاني، از پنج حيطه، تشكيل شده است كه هر كدام از اين حيطه ها، خودشان از مؤلفه ها (عناصر سازنده) كوچك تري تشكيل شده اند. حالا هر كس كه تعداد بيشتري از اين توانايي ها را داشته باشد، هوش هيجاني بيشتري دارد». عناصر تشكيل دهنده هوش هيجاني، از ديدگاه «بار_ اُن» اينها بودند:

الف. حيطه درونْ فردي1. خودآگاهي هيجاني: يعني اين كه خودت بفهمي كه الآن دقيقاً چه احساسي داري. داري مي ترسي، عصباني هستي يا از چيزي متنفّري؟ خيلي از آدم ها واقعاً در تشخيص احساسات خودشان هم مشكل دارند. 2. جرئت ورزي (قاطعيّت): يعني اين كه بتواني احساسات، عقايد و تفكّرات خودت را خيلي قاطعانه و البته محترمانه ابراز كني و از حقوقت دفاع كني. همان طور كه مي بينيد تا كسي احساسات خودش را نشناسد، نمي تواند آن را ابراز كند. پس خودآگاهي هيجاني، مقدّمه جرئت ورزي است. 3. عزّت نفس (خودْارزش بخشي): يعني اين كه حالا كه احساساتت را مي شناسي، آنها را بپذيري و برايشان احترام قائل شوي. 4. خودْشكوفايي: يعني بتواني از استعدادهاي خودت، به نحو مطلوب استفاده كني. در واقع، داشتن هوش، كافي نيست؛ استفاده از آن است كه شما را موفّق مي كند. 5. استقلال: يعني اين كه خيلي ساده، فكر و احساساتت مال خودت باشد و به كسي وابسته نباشي.

.

ص: 145

ب. حيطه ميانْ فردي:

ج. حيطه سازگاري

د. حيطه كنترل فشار رواني

ب. حيطه ميانْ فردي:1. روابط ميانْ فردي: يعني بتواني اوّلاً احساسات ديگران را بشناسي؛ ثانياً آنها را درك كني و بتواني يك رابطه صميمانه را حفظ كني. 2. تعهّد اجتماعي: يعني در هر گروهي كه عضو مي شوي، عضو مؤثّر و سازنده گروه باشي و همه از تو، به عنوان يك شريك خوب ياد كنند. 3. همدلي: يعني اين كه وقتي يك نفر، از احساسات و افكارش با شما حرف بزند، شما بتوانيد خودتان را بگذاريد به جاي او و حسّش را از اين طريقْ درك كنيد.

ج. حيطه سازگاري1. حلّ مسئله: يعني اين كه بتواني بفهمي كه الآن، مهم ترين مشكلات تو كدام ها هستند، بتواني آنها را تعريف كني، راه حل هاي احتمالي اش را بشناسي و آنها را امتحان كني. 2. واقعيت سنجي: يعني اين كه بداني دور و برت چه خبر است و تفاوت هاي آن چيزي را كه در ذهنت مي گذرد، با آن چيزي كه در عمل اتّفاق مي افتد، بشناسي. 3. انعطاف پذيري: يعني اين كه خشكْ مغز و خشكْ دل نباشي. اگر گاهي لازم است بتواني بنا به شرايط، احساسات، فكر ها و رفتارهايت را تغيير بدهي.

د. حيطه كنترل فشار رواني1. توانايي تحمّل استرس (فشار رواني): يعني اين كه چه قدر در برابر مصيبت ها و اتّفاق هاي نامطلوب، مقاومت مي كني؟ و چه قدر مي تواني در مقابل فشار رواني، تاب بياوري؟

.

ص: 146

ه_ . حيطه خُلق عمومي

چه طور مي توان هوش هيجاني را پرورش داد؟

1. براي تشخيص احساسات خود و ديگران، گروه هاي دوستانه تشكيل دهيم

2. كنترل هيجانات شديد: يعني اين كه چه قدر مي تواني هيجان هاي منفي و شديد خودت (مثل: خشم ناگهاني) را كنترل كني؟

ه_. حيطه خُلق عمومي1 . شادي: يعني چه قدر از خودت احساس رضايت داري؟ چه طور مي تواني خودت را شاد كني؟ و چه طور مي تواني ديگران را شاد كني؟ 2. خوشبيني: يعني توانايي نگاه به جنبه هاي روشن زندگي و حفظ نگرش مثبت، حتّي در رويارويي با ناملايمات زندگي.

چه طور مي توان هوش هيجاني را پرورش داد؟همان طور كه گفته شد، روان شناساني كه از هوش هيجاني، به عنوان مهم ترين عامل موفّقيت فردي، دفاع مي كنند، معتقدند كه اين نوع از هوش، اكتسابي است و مي توان آن را پرورش داد. آنها راه هاي مختلفي را براي پرورش هوش هيجاني پيشنهاد مي كنند كه بعضي از آنها را _ كه با فرهنگ ايراني _ اسلامي، بيشتر منطبق هستند_ مي خوانيد:

1 . براي تشخيص احساسات خود و ديگران، گروه هاي دوستانه تشكيل دهيمهمان طور كه در بخش قبل گفته شد، يكي از توانايي هاي لازم براي داشتن هوش هيجاني بالا، اين است كه آدم بتواند احساسات خودش و ديگران را بشناسد و روي آن احساس ها، نام بگذارد. اين اتّفاق، در واقع، به خودي خود، در جمع هاي خيلي دوستانه ما اتّفاق مي افتد؛ امّا مي شود همين اتّفاق ها را هدفمند كرد. به عنوان مثال، وقتي كه يك حالت چهره يا حالت بدني خاصي را در دوستمان مي بينيم، مي توانيم به او بگوييم: «غمگين به نظر مي رسي» (به جاي اين كه از جمله مبهم «انگار حالت خوب نيست!» استفاده كنيم). بازخوردي

.

ص: 147

2. حلّ يك يا چند مشكل را تمرين كنيم

3. از ادبيات و سينما براي شناختن احساساتمان بهره ببريم

(واكنشي) كه ما از دوستمان در مقابل اين جمله دريافت مي كنيم، دو حُسن دارد: اوّل، اين كه به ما مي فهماند كه چه قدر در تشخيص درست احساسات ديگران توانايي داريم؛ دوم، اين كه دوستمان احساس بهتري نسبت به ما پيدا مي كند و حس مي كند كه ما او را درك مي كنيم. ضمن اين كه در گروه هاي دوستانه، ما مي توانيم احساسات خود را كاملاً بشناسيم و آنها را ابراز كنيم.

2. حلّ يك يا چند مشكل را تمرين كنيمبراي حلّ مشكلاتمان، به يك روش چندمرحله اي و منظّم روي بياوريم. يعني اين كه در درجه اوّل، مشكلات فعلي مان را اوّلويت بندي كنيم. مهم ترين مشكلاتمان را تعريف كنيم و عوارضي را كه مي تواند براي زندگي مان داشته باشد، معلوم كنيم. سپس به توانايي هايي كه خودمان داريم و حمايت هايي را كه ممكن است از طرف ديگران براي حل مشكل از ما بشود، فهرست كنيم. در درجه بعدي، هر چه راه حل به نظرمان مي رسد (چه منطقي و چه غير منطقي) را فهرست مي كنيم و بعد، مي آييم عيب و حسن هر كدام را مي نويسيم. هر كدام را كه بيشترين حُسن ها و كم ترين عيب ها را داشت، به عنوان راه حل احتمالي مي پذيريم و آن را اجرا مي كنيم. در صورت شكست، از راه حل بعدي استفاده مي كنيم. اين روش منظّم، در واقع، روش حل مشكلات است كه كم كم ملكه ذهنمان مي شود و در همه مشكلاتمان از آن استفاده مي كنيم.

3. از ادبيات و سينما براي شناختن احساساتمان بهره ببريمبسياري از داستان ها و فيلم ها، سرشار از موقعيت هاي احساسي هستند كه شخصيت داستان يا فيلم، يك احساس مثبت يا منفي خاص را تجربه مي كند.

.

ص: 148

4. از نوشتن براي بيرون ريختن احساساتمان استفاده كنيم

5. قاطعيتِ محترمانه را ياد بگيريم

خواندن اين داستان ها و ديدن اين فيلم ها، مي توانند ما را در شناختن حس هايي در وجود خودمان كه هم شكل با حس هاي شخصيت هاي آنهاست، ياري كنند.

4. از نوشتن براي بيرون ريختن احساساتمان استفاده كنيمنوشتن، يكي از بهترين راه هايي است كه مي تواند هيجانات ما را تنظيم كند و ما را مجبور كند كه روي احساساتمان نام بگذاريم و آنها را روي صفحه كاغذ، ثبت كنيم. نوشتن، هم، نوعي تخليه هيجاني است و هم نوعي تنظيم هيجان.

5 قاطعيتِ محترمانه را ياد بگيريموقتي كه به اصطلاح، حقّمان دارد خورده مي شود، ما از چندين راه استفاده مي كنيم. بعضي از ما، منفعل عمل مي كنيم؛ يعني مي ريزيم توي خودمان و هيچ چيز نمي گوييم. بعضي از ما، پرخاشگر مي شويم، داد و بيداد مي كنيم و همه چيز را به هم مي ريزيم. بعضي ديگر از ما نيز، دو تا راه را قاطي مي كنيم. مثلاً اگر حس مي كنيم كه در يك اداره، به عنوان كارمند، حقّمان دارد خورده مي شود، كار ارباب رجوع را عقب مي اندازيم يا در حضور او كارهاي متفرّقه انجام مي دهيم. امّا يك راه چهارم هم وجود دارد و آن، اين است كه ما با قاطعيت، امّا محترمانه، به ديگراني كه حقّ ما را تضييع كرده اند، بگوييم «نه». اين راه چهارم، خيلي خلاصه است. يعني اين كه ما در عين اين كه احترام ديگران را داريم، از حقّ خودمان هم دفاع كنيم. يكي از تكنيك هاي اصلي براي اين قاطعيت، استفاده از جمله هاي سه بخشي است. اين جمله ها از سه بخش همدلي (مثلاً: مي دونم كه تو واكمن من رو لازم داري...)، استدلال (امّا چون كه خودم امروز اون رو مي خوام...)، و قاطعيت (نمي تونم واكمنم رو بهت بدم) تشكيل مي شود. البته قاطعيت، فقط در كلمات

.

ص: 149

رابطه هوش هيجاني با شادكامي

نيست؛ ژست بدني اي كه ما در هنگام اداي كلمات مي گيريم هم به اندازه خودِ كلمات، مهم است.

رابطه هوش هيجاني با شادكاميتقريباً ده سال بعد از اين كه مفهوم هوش هيجاني در روان شناسي جا افتاد، يك گروه از روان شناسان ديگر، در فكر در انداختن سقفي نو در روان شناسي افتادند. آنها كه نام مكتب قرن بيست و يكمي خودشان را گذاشتند «روان شناسي مثبت گرا»، توجّه خودشان را روي جنبه مثبت زندگي انسان ها گذاشتند. آنها گفتند كه تا كي روان شناسي مي خواهد از بيماري و غم و غصّه مردم حرف بزند؟ اين آدميزاد، ويژگي هاي مثبتي هم دارد كه بايد مورد مطالعه قرار بگيرند؛ ويژگي هايي مثل: خوشبيني، شادكامي، شجاعت، اميدواري، جرئتمندي، خردمندي و ايمان. اين گروه، همان طور كه روان پزشكان، بيماري هاي رواني را طبقه بندي كرده بودند، به فهرست كردن توانايي هاي مثبت آدمي پرداختند. آنها مي گفتند كه اگر روان شناسي، نتواند مردم را شاد نگه دارد، به چه دردي مي خورد؟ امّا قبل از آنها روان شناسانِ هوش هيجاني، به خوبي دريافته بودند كه شادكامي، يكي از مؤلّفه هاي هوش هيجاني است. در واقع، آدمي كه از هوش هيجانيِ بالايي برخوردار است، از چند راه مي تواند شادكامي خودش را حفظ كند: 1. با شناخت احساس هايش: در واقع، آنهايي كه هوش هيجاني بالايي دارند، مي توانند كوچك ترين تغييرات در احساسات خودشان را بشناسند و منفي يا مثبت بودنش را تشخيص دهند. آنها مي دانند كه الآن، شگفت زده شده اند يا از چيزي، چِندششان شده است. در واقع، تا كسي نتواند احساس هاي خودش را تشخيص دهد، نمي تواند آنها را به شادي تغيير دهد.

.

ص: 150

2. با توانايي كنترل احساساتش: كسي كه هوش هيجاني بالايي دارد، مي تواند هيجان هاي منفي اش را به شكل موقّت، در خودش نگه دارد و در اين زمان، با تفكّر در مورد آنها، به آرامش بيشتري برسد. توانايي در انعطاف پذيري هيجاني، باعث مي شود كه انسان بتواند در شرايطي كه محيط، نه كاملاً غم بار است و نه شاد، خودش را شاد نگه دارد. 3. با توانايي خودْانگيختگي: افرادِ با هوش هيجاني بالا، مي توانند در هر شرايطي، خودشان را براي پذيرفتن يك مسئوليت جديد، شروع يك كار جديد و يا تجربه كردن يك حس جديد (مثل شادي)، بر انگيزند. 4. با توانايي برقراريِ رابطه خوب با ديگران: ديگران و داشتن رابطه خوب با آنها، يكي از منابع اصلي شادكامي ما هستند. كساني كه هوش هيجاني بالايي دارند، مي توانند به خوبي، احساسات ديگران را درك كنند، با آنها همدل شوند و رابطه رضايت بخشي با آنها داشته باشند. كساني كه هوش هيجاني بالايي دارند، در ضمن، نمي گذارند كه اوقاتْ تلخي ديگران، اوقاتشان را تلخ كند؛ به اين خاطر كه آنها احساسات مستقل خودشان را پذيرفته اند و به آن، احترام مي گذارند.

.

ص: 151

شادكامي، شخصيت و موفّقيت/ مهدي اختر محقّقي

شادكامي و مثبت انديشي

شادكامي، شخصيت و موفّقيتمهدي اختر محقّقيانسان، از لحظه اي كه به دنيا مي آيد تا آن دمي كه از دنيا مي رود، در تلاش است كه خوش بخت و شادكام باشد. اريك فروم

شادكامي و مثبت انديشيشكي نيست كه همگي ما به طور فطري، در جستجوي حالات مطلوب و خوشايند هستيم. صفاتي چون: شادي و غم، شجاعت و ترس، اعتماد به نفس و خودكم بيني و... ريشه در احساسات انسان ها دارند. احساسات نيز در جاي خود، شخصيت افراد را شكل مي دهند؛ چرا كه اين احساسات، محرّكي براي تعامل ما با محيط پيرامونمان هستند كه اگر از تعادل مناسبي برخوردار باشند، سبب

.

ص: 152

تصميم گيري هاي درست و منطقي در مشكلات زندگي مي شوند و موفّقيت را در انجام شدن كارها به دنبال خواهند داشت. شادكامي، تأثير مهمّي در موفّقيت افراد دارد. افراد شادكام، نگرش خوشبينانه اي نسبت به وقايع و رويداد هاي اطراف خود دارند و به جاي جبهه گيري منفي نسبت به اتّفاقات پيرامون خود، سعي در استفاده بهينه از اين رويدادها دارند. همچنين انسان هاي شاد و داراي شخصيت سالم، انسان هايي مسئوليت پذير و شهرونداني خوب خواهند بود. در تحقيقي كه در دانشگاه تگزاس امريكا انجام گرفت، نشان داده شد كه خُلق و خوي خوب (احساسات و شخصيت متعادل)، به طرز قابل ملاحظه اي، سطح اميد را در فرد، بالا مي بَرد كه در نتيجه، فرد، بهتر مي تواند از پس موانع اضطراب آفرين زندگي برآيد. (1) بنا بر اين، مشاهده مي شود كه شادكامي، با شخصيت و روحيه افراد، ارتباط مستقيم دارد. فردي كه روحيه شاد دارد، در انجام دادن فعّاليت هاي روزانه، مثبت انديشي را سرلوحه فعّاليت هاي خود قرار مي دهد و بهتر از ديگران براي مشكلات كوچك و بزرگ، چاره انديشي مي كند. به تعبيري ديگر، شادكامي، زماني به وجود مي آيد كه انسان، از خود و محيط اطراف خود، احساس رضايت بيشتر داشته باشد. به اعتقاد بريبنر، (2) ميزان شادي و رضايت هر فرد از زندگي، رابطه اي مستقيم با نگرش افراد به زندگي دارد و اين بدان معناست كه هر چه قدر افراد، از

.


1- .«تأثير خنده در سلامتي جسم و جان»، حبيب الله صيقلي، روزنامه اعتماد، 9/5/1384.
2- .. Brebner

ص: 153

شخصيت برون گرا و شادكامي

رويداد هاي پيرامون خود راضي تر باشند، به همان ميزان نيز شادترند و اگر اين احساس رضايت، كمتر باشد، به همان ميزان، احساس رضايتمندي و شادكاميِ كمتري دارند.

شخصيت برون گرا و شادكاميبر اساس تحقيقات روان شناسان، مغز انسان هاي برون گرا و اجتماعي و خوش مشرب (يعني كساني كه شخصيت متعادل و نسبتاً سالمي دارند)، به عوامل مثبتي مانند يك چهره شاد و خوش حال، واكنش بيشتري نشان مي دهد. (1) اين، دليل روشني براي وجود ارتباط مستقيم، ميان شادكامي و شخصيت و موفّقيت است. برخي روان شناسان، معتقدند كه شادكامي، همان «برون گرايي يا ثبات» در نظريه آيزنك است و برون گرايي، قوي ترين زمينه ساز شادكامي (بويژه در بخش اجتماعي) است. (2) چان و جوزف، (3) در تحقيقي تحت عنوان «ابعاد شخصيت، ابعاد اميد و آرزو و سطح بهزيستي افراد»، بدين نتيجه رسيدند كه برون گرايي و احساس جامعه پذيري، با شادكامي، همبستگي مثبت دارد. آنها برخي از ويژگي هاي شخصيتي افراد برون گرا را اين گونه برشمردند: به وقايع پيرامون خود علاقه مندند؛ روراست و معمولاً پُرحرف اند؛ عقيده خود را با عقايد ديگران مقايسه مي كنند؛ اهل عمل و پيش قدمي در كارها هستند؛ به سهولت، دوستان جديدي

.


1- .«پژواك شادي در مغز هاي برون گرا»، فرهاد رضايي، روزنامه همشهري، 31/4/1381.
2- .. «بررسي رابطه بين شخصيت و شادكامي»، عباسعلي حسن خانزاده و ليلي صفي خاني، نشريه اصلاح و تربيت، شماره 131.
3- .. Chan Joseph

ص: 154

مي يابند و خود را با يك گروه وفق مي دهند؛ افكار خود را بيان مي كنند؛ به ايجاد ارتباط با افراد جديد، علاقه نشان مي دهند؛ خوش مشرب اند؛ زياد احساساتي نيستند؛ ريسك پذيرند؛ سريع تصميم مي گ_ي_رند؛ اجتماعي هستند؛ درك آنها و شناخت شخصيتشان آسان است؛ شخصيت آنها در خلوت و حضور ديگران يكسان است؛ معاشرتي هستند؛ پس از آن كه حرف خود را مي زنند، به گفته خود مي انديشند؛ كارهاي گروهي را مي پسندند؛ رنگ هاي روشن را بيشتر دوست دارند؛ بيشتر، از اَعمال ديگران خشمگين مي گردند تا كارهاي خودشان؛ اطّلاعات شخصي خود را به سادگي با ديگران قسمت مي ك_نند؛ رويكرد سريع الوصول را بيشتر ترجيح مي ده_ن_د؛ تنها از روي تجارب زندگي خود درس مي گيرند و نه عبرت گرفتن از ديگران. در تحقيق ديگري كه توسط آرگايل و همكارانش در مورد تعريف «شادكامي» صورت گرفت، مشخّص شد كه هنگامي كه از مردم پرسيده مي شود: «شادكامي چيست؟»، آنها دو نوع پاسخ را مطرح مي كنند: اوّل اين كه ممكن است حالات هيجاني مثبت (مانند لذّت) را عنوان كنند و دوم، آن را راضي بودن از زندگي به طور كلّي و يا در بيشتر جنبه هاي آن بدانند. بنا بر اين، به نظر مي رسد كه شادكامي، دو جزء اساسي (عاطفي و شناختي ) دارد كه بُعد عاطفي آن، موجب مي گردد انساني كه داراي احساس شادكامي است، از نظر ديگران، به عنوان فردي بشّاش و سرزنده شناخته شود و در مناسبات اجتماعي نيز بتواند راحت تر با ديگران ارتباط برقرار كند. همچنين از بُعد شناختي نيز چنين فردي، نگرش مثبتي نسبت به دنياي

.

ص: 155

شادكامي و موفّقيت

پيرامون خود دارد و اتّفاقات و رويداد هاي اطراف خود را با ديدي خوشبينانه مي نگرد. (1) به اعتقاد آرگايل، شادكامي، داراي اجزايي چون: وجود هيجانات مثبت و نبود هيجانات منفي (از جمله افسردگي و اضطراب)، داشتن روابط مثبت با ديگران، هدفمند بودن در زندگي، داشتن رشد شخصيتي، دوست داشتن ديگران و دوست داشتن زندگي است.

شادكامي و موفّقيتمطالعات، نشان داده اند كه انسان هاي شاد و سالم در جامعه متمدّن، انسان هايي مسئوليت پذير و شهرونداني خوب خواهند بود. هر چه هوش هيجاني (مهارتي _ اكتسابي) در ما بالاتر باشد، هيجانات و احساسات، به ما بيشتر كمك مي كنند تا اطّلاعات مربوط به پايه و اساس سلامتي (يعني شادي) را جمع آوري و اولويّت بندي و پردازش كنيم تا به بهترين شكل از آنها استفاده گردد. كساني كه هوش هيجاني بالاتري دارند، با توسّل به مهارت «خودشناسي»، بيشتر مي توانند به ريشه هاي پنهان شادي يا غم خود، آگاه شوند و آن را مديريت كنند و طبعاً چنين كساني به موفّقيت، نزديك ترند. شادكامي، تأثير مهمّي در موفّقيت افراد دارد. افراد شادكام، نگرش خوشبينانه اي نسبت به وقايع و رويدادهاي اطراف خود دارند و به جاي جبهه گيري منفي نسبت به اتّفاقات پيرامون خود، سعي در استفاده بهينه از اين رويدادها دارند.

.


1- .. «بررسي مقدّماتي پايايي و روايي پرسش نامه شادكامي آكسفورد در دانشجويان دانشگاه هاي تهران»، احمد علي پور و احمدعلي نوربالا، فصل نامه انديشه و رفتار، شماره:17 و 18، تابستان و پاييز 1378، ص56.

ص: 156

. .

ص: 157

شادكامي، با سلامتْ كامل مي شود/ مهدي خسروي سِرِشكي

اشاره

شادكامي، با سلامتْ كامل مي شودمهدي خسروي سِرِشكيسلامت، در تعريف «سازمان جهاني بهداشت (W.H.O)»، عبارت است از: «حالت آسايش كامل جسمي، رواني، اجتماعي و نه فقط نبودن بيماري و ناتواني» (ماده دوم اسا س نامه). طبق اين تعريف، انسان بايد در سه جنبه جسمي، رواني و اجتماعي، از آسايش و رفاه بهره مند باشد تا بتوان گفت كه از سلامت كامل برخوردار است. البته در اين تعريف، به نقش معنويت (ارتباط با خداوند) و شناخت هدف (معناي) زندگي در سلامتي _ كه اديان الهي بر آن تأكيد دارند_ ، مستقيماً اشاره نشده است؛ امّا در برخي از نشريات اين سازمان، به اين موضوع نيز توجّه كافي شده است. در اين جا ضمن اشاره به تأثيرگذاري حالات رواني و اجتماعي انسان بر سلامت جسمي _ كه امروزه در سراسر جهان، اصل شناخته شده اي است _ ، به

.

ص: 158

سلامت جسمي و شادكامي

رابطه آن با شادكامي يا همان احساس رضايت از زندگي مي پردازيم و سپس به نقش ورزش در اين زمينه، اشاره مي كنيم.

سلامت جسمي و شادكاميسلامت جسمي (تن درستي)، از نعمت هايي است كه اگر نباشد، زندگي به كام انسان، تلخ مي شود و ديگر نعمت ها و لذّت ها هم براي او شيرين نخواهند بود؛ اگر چه ثروتمند باشد و امكانات فراوان و بي نظيري هم در اختيار داشته باشد. انسان سالم، شاداب و بانشاط است؛ امّا كسي كه از دردي رنج مي بَرَد يا رواني آزرده دارد، طبيعتاً شادابي و نشاطش را از دست مي دهد و دچار بي حوصلگي، بي رغبتي و افسردگي مي گردد و نمي تواند رابطه اجتماعي قابل قبولي با ديگران برقرار كند و از اين رو، از زندگي اش احساس رضايت نخواهد كرد. تن درستي، علاوه بر عوامل مختلف مادّي، به عوامل معنوي نيز بستگي دارد. به عنوان مثال، انساني كه رضايت ها و نگراني هاي منطقي دارد، مي تواند فشارها و سختي هاي زندگي را تحمّل كند و بر خشم، ترس و اضطراب خويش چيره شود؛ امّا انساني كه تصوّرات و انتظارات غير واقع بينانه از دنيا و زندگي دارد، اين انتظارات، مايه ناراحتي و نارضايتي او مي شوند و او ديگر قادر نخواهد بود احساسات و عواطف و خشم خود را كنترل كند و همواره با فشارهاي رواني و محرّك هاي ناخوشايند، رو به رو خواهد بود و تعادلش از بين مي رود و در نهايت، دچار بيماري مي شود. بنا بر اين، روشن است كه بيماري (چه جسمي و چه رواني)، رضايت از زندگي را كاهش مي دهد.

.

ص: 159

ورزش، سلامت، شادكامي

ورزش و سلامتي

در احاديث نيز به نعمت سلامت و لذّت بخش بودن زندگي با آن، اشاره شده است: هيچ خيري در زندگي نيست، مگر با سلامت. (1) پنج چيز است كه اگر كسي نداشته باشد، از زندگي لذّت نمي بَرَد: سلامت، امنيت، بي نيازي، قناعت و مونس همراه. (2)

ورزش، سلامت، شادكاميورزش، حركت هاي منظّم و مكرّر بدني است كه به صورت فردي يا گروهي انجام مي شود و اكنون، رشته ها، سبك ها و شيوه هاي گسترده و توسعه يافته اي پيدا كرده است. ورزش، هم تأثير جسماني دارد و باعث سلامتي و توانمندي و توانايي جسمي مي شود و هم تأثير رواني دارد و موجب شادي، نشاط، چالاكي و تقويت جمع گرايي، مثبت انديشي و اعتماد به نفس مي گردد. در گذشته، تمام فعّاليت ها به گونه اي با ورزش و كار بدني همراه بود؛ امّا امروزه كه سبك زندگي و كار، تغيير كرده است، نياز به ورزش، براي رفع كمبود فعّاليت هاي بدني، بيشتر احساس مي شود.

ورزش و سلامتيبا ورزش، اندام انسان، زيبا و متناسب مي شود و سلامتي بدن، تأمين مي گردد و از آن جا كه سلامتي، نقش مهمّي در شادكامي دارد، ورزش نيز مي تواند عامل شادكامي باشد.

.


1- .كتاب من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج4، ص368.
2- .الأمالي، شيخ صدوق، ص291.

ص: 160

گفتني است كه بيماران و حتّي بيماران قلبي نيز با نظر پزشك، مي توانند ورزش مناسب را انجام دهند تا تن و رواني سالم تر داشته باشند و با بيماري، راحت تر مبارزه كنند و از زندگي، لذّت ببرند. ورزش، اثرات جسمي فراواني دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود: 1. ورزش هاي معمولي و بدن سازي، ماهيچه هاي قلب را تقويت نموده، كمك مي كنند كه قلب، با كار كمتر، عمليات خون رساني را كامل تر انجام دهد و اكسيژن را به تمام اعضاي بدن برساند. 2. ورزش مرتّب (بين 45 تا 60 دقيقه در روز و سه تا چهار بار در هفته)، فشار خون را متعادل نگه مي دارد. مي دانيد كه فشار خون غير طبيعي، به اندام ها و بافت هاي بدن، آسيب مي رساند. 3. با ورزش، كلسترول هاي مفيد، افزايش، و كلسترول هاي مضرّ و تري گليسريدها (اسيدهاي چرب)، كاهش مي يابند. كلسترول (چربي خون)، عامل مهمي در ساختن سلول هاي بدن است و در ترميم و تعمير بافت ها و ساختن هورمون هاي جنسي و ويتامين D، استفاده مي شود. زياد شدن كلسترول، زيان آور است؛ چرا كه ممكن است در ديواره هاي رگ ها، رسوب كند و موجب تنگ شدن رگ ها و اختلال در جريان خون شود. 4. چربي هاي بيش از حدّ معمول بدن كه موجب چاقي و افزايش كار قلب مي شوند، با ورزش، از بين مي روند. 5. تمرين هاي ورزشي همراه با رژيم غذايي خوب، براي بيماران ديابتي (مبتلايان به مرض قند)، خيلي سودمند است و باعث كاهش نياز به تزريق انسولين مي شود. همچنين ورزش در بيماران ريوي نيز سودمند است؛ زيرا وقتي

.

ص: 161

ورزش و شادكامي

حرف آخر

عضلات سينه، بر اثر ورزش، قوي شوند، تنگي نفس، به ميزان قابل ملاحظه اي، برطرف خواهد شد.

ورزش و شادكاميورزش، علاوه بر سلامت جسماني، انبساط خاطر و آرامش روح و روان را به همراه دارد. تحقيقات، نشان مي دهند كساني كه فعّاليت هاي ورزشي دارند، شادتر و جامعه گراترند، كمتر به غم، اندوه، اضطراب، خودخوري و خستگي دچار مي شوند و بويژه، كساني كه در ورزش هاي گروهي شركت مي كنند يا در جمع به حركات ورزشي (نرمش روزانه) مي پردازند، كمتر دچار افسردگي، نوميدي، بدبيني، احساس ناتواني و... مي شوند. ورزش، مانند ديگر سرگرمي هاي مورد علاقه (پرداختن به ادبيات و كارهاي هنري و...) در زماني كه فرد، تحت فشار است، او را آرام مي كند و انرژي بيشتري به وي مي دهد. با ورزش، مي توان فشارهاي روانيِ ناشي از اضطراب را كاهش داد و به سوي شادي و نشاط، گام برداشت. يكي ديگر از ويژگي هاي ورزش، اين است كه باعث تقويت رفتارهاي بهداشتي (مثل پرهيز از كارهاي حرام و ناهنجار) مي شود كه اين، خود مي تواند گامي بسيار مؤثّر در رسيدن به زندگي سالم و شاد باشد. ورزش، باعث خودباوري و اتّكاي به نفس مي شود و موفّقيت و پيروزي هاي بعدي را در پي دارد و اثر مثبتي روي رضايت از زندگي و لذّت بردن از آن دارد.

حرف آخرنكته پاياني، اين كه فعّاليت سالم بدني، مانند ورزش هاي سالم، به همراه تغذيه مناسب و خواب كافي، تن و روان را قوي و سالم مي كند تا انسان براي غلبه بر

.

ص: 162

سختي ها، فشارها و استرس ها (نگراني ها)، آمادگي بيشتري داشته باشد و با شادكامي و كاميابي، زندگي كند.

منابع:1 . رضايت از زندگي، عبّاس پسنديده، قم: دار الحديث، اوّل، 1384. 2. آيين تن درستي، محمّدمهدي اصفهاني، تهران: وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، اوّل، 1384. 3. ورزش براي قلب و تن درستي، ترجمه و اقتباس: فضل الله صفا، تهران: چهر، اوّل، 1371.

.

ص: 163

نقش رسانه ها در ميزان رضايت از زندگي/ حميد عابدي

اشاره

نقش رسانه ها در ميزان رضايت از زندگيحميد عابديقبل از اين كه به رسانه هاي امروزي و نقش آنها در شاد نگه داشتن جوامع بپردازيم، بياييد سفري داشته باشيم به هزاران سال پيش؛ زماني كه انسان هاي نخستين، به نوعي با حركات دست و صورت و بدن خود و يا با بهره گيري از نشانه هاي پيرامون خود، با يكديگر و با محيط اطراف، ارتباط برقرار مي كردند. كم كم و با افزايش تجربه و مهارت، سرانجام، انسان «نئاندرتال»، (1) توانست براي اوّلين بار، شروع به برقراري نوعي ارتباط كلامي بسيار ابتدايي _ كه بيشتر به صورت فرياد زدن بود_ ، با همنوعان خود كند. اين روند، تا حدود پنج _ شش هزار سال قبل ادامه يافت تا اين كه زباني كاملاً توسعه يافته، به وجود آمد. (2)

.


1- .. نئاندرتال: گونه اي از انسان ها هستند كه در اروپا و قسمت هايي از آسياي غربي سكونت داشتند. اوّلين نشانه ها از نئاندرتال هاي اوّليه، به حدود 350 هزار سال پيش در اروپا برمي گردد (به نقل از: دانش نامه آزادِ ويكي پديا).
2- .ارتباط شناسي، مهدي محسنيان راد، تهران: سروش، ص490.

ص: 164

پس از آن بود كه دنياي جديدي از روابط و كُنش هاي عميق اجتماعي، بين انسان ها، شكل گرفت و انسان ها توانستند با به كارگيري كلمات، به بيان احساسات و عواطف خود نسبت به همنوعان و به اشتراك گذاشتن آگاهي ها و تجربه هاي خود با ديگران بپردازند و اين تجربيات را از طريق گفتگو و سينه به سينه، به نسل هاي بعد، منتقل كنند. تأثير اين رابطه شفاهي، به حدّي بود كه كم كم، باعث پيدايش اسطوره ها و افسانه هايي كهن در ميان اقوام مختلف گرديد كه در اداره جامعه و تصميم گيري هاي فردي و اجتماعي افراد، نقش بسيار مهمّي را بازي مي كردند، به طوري كه مي توان گفت تا قرن هاي متمادي، پايه و اساس زندگي فردي و اجتماعي آدمي، بر پيروي از اين انديشه ها و تجربيات گذشتگان، نهاده شده بود و اين تجربيات، در تمام جوانب زندگي انسان، نفوذ كرده بود. اين گفتگوي چهره به چهره بين انسان ها و نسل ها، ادامه داشت تا زماني كه وسيله ارتباطي جديدي به نام «خط» اختراع شد و آدمي توانست با آن، افكار و انديشه هاي خود را از حالت گفتاري، به صورت نوشتاري و قابل ديدن براي ديگران درآورد. شايد بتوان مهم ترين ويژگي خط را نسبت به گفتار، ماندگاري بيشتر و بُرد زياد آن دانست، به طوري كه انسان هاي بيشتري مي توانستند با «نوشتار» ارتباط برقرار كنند تا «كلام»؛ انسان هايي كه شايد كيلومتر ها و يا قرن ها دورتر از مكان و زماني بودند كه آن نوشته، شكل گرفته بود و هرگز حتّي صدا و چهره كسي كه نوشته هاي او را مي خواندند، نشنيده و يا نديده بودند. بدين ترتيب، شيوه ارتباط بين انسان ها، از حالت درون گروهي (درون قبيله اي) به حالت برون گروهي (برون قبيله اي) در آمد و با گسترش دامنه ارتباط، امكان انتقال تجربيات و آموخته هاي بشري، به تعداد بيشتري از مخاطبان، فراهم گرديد

.

ص: 165

كاركردهاي اجتماعي وسايل ارتباط جمعي

1. وظيفه خبررساني

و اين جريان، در سال 1436م، با اختراع صنعت چاپ به وسيله گوتنبرگ، شدّت و عمق بيشتري يافت. انسان كه تا بدين جا بر بُعد مكانيِ ارتباط با ديگران غلبه پيدا كرده بود، در جستجوي آن بود كه بتواند بُعد زمان را هم از پيش رو بردارد، به طوري كه هر لحظه كه اراده كند، بتواند با ديگراني كه كيلومترها با او فاصله دارند، ارتباط برقرار كند؛ كساني كه نه آنها را ديده و نه مي شناسد. سرانجام با اختراع راديو به وسيله ماركُني و با افتتاح اوّلين فرستنده راديويي (در سال 1920م، در لندن)، انسان توانست به اين آرزوي ديرين خود هم دست پيدا كند و هم زمان از طريق راديو، تلويزيون، ماهواره، اينترنت و... با ميليون ها نفر در سراسر جهان، ارتباط برقرار سازد. اين گونه بود كه وسايل ارتباط جمعي (رسانه ها)، شكل گرفتند و به مرور زمان، وارد زندگي انسان ها شدند و جايگاه خود را به عنوان يكي از تأثيرگذارترين عوامل در زندگي بشر عصر جديد، تثبيت كردند.

كاركردهاي اجتماعي وسايل ارتباط جمعياگر بخواهيم به نقش رسانه ها در شاد نگه داشتن جوامع بپردازيم، ابتدا بايد با نقش هاي اجتماعي وسايل ارتباط جمعي آشنا شويم و بعد، تأثير هر كدام از آنها را در ايجاد احساس رضايت از زندگي مخاطبانشان بررسي كنيم.

1. وظيفه خبررسانيانسان، موجودي بسيار كنجكاو و جستجوگر است و يكي از مهم ترين نيازهاي او، نياز به آگاهي يافتن از آخرين رويدادها و اتّفاقاتي است كه در محيط پيرامونش رخ مي دهند و هميشه به دنبال اخبار و مطالب و ايده هاي نو است.

.

ص: 166

پيش ترها كه رسانه هاي پيشرفته امروزي در كار نبودند، انسان ها، با آتش و دود و چاپار و... اطّلاعات ضروري و مورد نياز خود را ردّ و بدل مي كردند؛ امّا رسانه هاي جديد، با انتشار تازه ترين اخبارِ دورترين نقاط دنيا، حتّي در كمتر از چند ثانيه پس از وقوع آنها، از يك سو، احساس كنجكاوي انسان را برطرف مي كنند و از سوي ديگر، با تأثيرگذاري در تصميم گيري ها، به او كمك مي كنند تا با شناختي كامل تر از اوضاع و شرايط عمومي جامعه و حتّي جهان، بهتر بتواند نيازهاي فردي و جمعي خود را مرتفع سازد، در برابر ديگران، راه و رسم شايسته تري را در پيش بگيرد و قضاوت هاي درست تري داشته باشد، تا بتواند مسئوليت هاي فردي و عمومي را با آگاهي كامل به عهده بگيرد. روزنامه ها و راديو و تلويزيون ها، با پخش و گسترش انديشه هاي نو، در واقع، وجدان اجتماعي افراد را بيدار مي كنند و با آشنا ساختن آنان به اهمّيت اجراي برنامه هاي مهم مملكتي، توجّه سريع و وسيع همگان را به لزوم تحوّلات اساسي (از قبيل: تعديل ثروت، مبارزه با بي سوادي و گسترش وسايل رفاه اجتماعي)، جلب مي كنند و آنان را براي شركت در زندگي عمومي و دفاع از حقوق فردي و اجتماعي و قبول مسئوليت هاي بيشتر، آماده مي سازند. در اين جا بايد به نقش رسانه هاي آزاد و مستقل در دفاع از حقوق شهروندي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي مخاطبان خود، اشاره كرد كه در بسياري از موارد، با بيدارگري افكار عمومي و رساندن اطّلاعات و اخبار مهم _ كه رسانه هاي ديگر، از ارائه آنها به مردم، خودداري مي كنند_ ، باعث روشنگري در بين مردم مي شوند و چه بسا زمينه هاي حفظ وحدت و امنيّت ملّي، تقويت هويّت، احقاق حقوق و توسعه يافتگي ملّت ها را فراهم آورند. اگر به سير تحوّلات سياسي دو قرن اخير توجّه نماييم، مشاهده مي كنيم كه مطبوعات، در دو قرن گذشته، در مبارزان

.

ص: 167

2. وظيفه آموزشي

آزادي خواهيِ ملل جهان، تأثير قاطع داشته اند و در ميدان اين مبارزات، براي طرد استبداد و كسب دموكراسي و رسيدن به حقوق شهروندي، از سلاح هاي بُرّنده سياسي بوده اند. (1) براي نمونه، مي توان به نقش شب نامه ها، نوارهاي صوتي، اطّلاعيه ها و اعلاميه هاي مردمي (رسانه هاي در دسترس آن زمان)، در پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اشاره نمود. پس رسانه ها، از طريق ارضاي حسّ كنجكاوي آدمي و كمك به او در كسب موفّقيت هاي بيشتر در زندگي و رسيدن به آگاهي هاي حقوقي و سياسي، به منظور احقاق حقوق يا جلب همدلي و همفكري (در جامعه و جهان)، به نوعي، در ايجاد احساس رضايت بيشتر در زندگي انسان، مؤثّرند.

2. وظيفه آموزشياگر نيم نگاهي به سيستم سنّتي آموزش داشته باشيم، متوجّه خواهيم شد كه آموزش هاي سينه به سينه اي كه از پدران به فرزندان منتقل مي شدند و يا آموزش هاي مكتب خانه اي و مدرسه اي و حتّي دانشگاهي، ديگر جوابگوي نيازهاي امروز بشر نيستند؛ چرا كه عمق و گستره علوم و دانسته هاي بشر قرن بيست و يكم، آن قدر زياد شده است كه ديگر با چند كتاب و جزوه (و به تعبير بهتر، با آموزش رسميِ مدرسه و دانشگاه)، نمي توان آنها را منتقل كرد. اين جاست كه اهميّت وظيفه آموزشي وسايل ارتباطي در جوامع معاصر، مشخّص مي شود، به طوري كه جامعه شناسان، معتقدند كه وسايل ارتباطي، با عرضه اطّلاعات و معلومات جديد، به موازات كوشش معلّمان و استادان و نهادهاي رسمي آموزش، خدمات آموزشي غيرمستقيم خود را انجام مي دهند و

.


1- .وسايل ارتباط جمعي، كاظم معتمدنژاد، تهران: دانشگاه علّامه طباطبايي، ص5.

ص: 168

دانستني هاي علمي و فرهنگي و اجتماعي دانش آموزان و دانشجويان و بلكه عموم شهروندان را تكميل مي كنند. البته وظيفه آموزشي وسايل ارتباطي، به دوران تحصيل افراد، محدود نمي شود و كساني كه از مدارس و دانشگاه ها فارغ التحصيل مي گردند و وارد زندگي اجتماعي مي شوند نيز ناچارند براي افزايش و گسترش معلومات خود، هميشه از پيام هاي وسايل ارتباطي استفاده كنند و بدين ترتيب، وسايل ارتباطي، در عين حال كه براي آموزش بسياري از رشته هاي علمي به معلّمان و استادان كمك مي نمايند، به همراه مدارس و دانشگاه ها و حتّي در بسياري موارد، خيلي جلوتر از آنها، نقش آموزش هميشگي خود را دنبال مي كنند. (1) به عنوان نمونه، در جامعه ما، نقش راديو و تلويزيون در: آموزش فرهنگ ترافيكي، آموزش بهداشت به خانواده ها، ارائه مشاوره هاي روان شناختي و حقوقي به جوانان در آستانه ازدواج، آموزش مهارت هاي زندگي به زنان خانه دار، آموزش دين و ارزش هاي اخلاقي، ترويج مهارت هاي حفظ امنيّت و... پُررنگ است. از نقش مشاوره و راهنمايي كارشناسان رسانه هاي جمعي در مورد افزايش مهارت هاي زندگي و شغلي افراد و خانواده ها، به هيچ وجه نمي توان چشم پوشيد. اين آموزش ها، با افزايش مهارت هاي شغلي و آموزش مهارت هاي زندگي به افراد جامعه، موجب افزايش درآمد و ارتقاي سطح زندگي فرد و خانواده، اصلاح روابط بين فردي و خانوادگي، روابط كارگران با كارفرمايان، كارمندان و فروشندگان و كساني كه انواع خدمات اجتماعي را به افراد جامعه ارائه مي دهند با مشتريان و ارباب رجوع و نيز اصلاح روابط اجتماعي شهروندان با يكديگر مي شوند.

.


1- .همان جا.

ص: 169

3. وظيفه تفريحي و تبليغي

مشخّص است كه در جامعه امروز، با اين حجم بسيار زياد اطّلاعات و روابط پيچيده اجتماعي، كسي موفّق تر و شادتر زندگي خواهد كرد كه بيشتر از ديگران بداند و در جريان علوم و دانش هاي روز جامعه زمان خود قرار بگيرد و نيز مهارت هاي بيشتري براي ارتباط برقرار كردن صحيح با ديگران، در عرصه هاي مختلف اجتماع داشته باشد. مجلّات تخصّصي، روزنامه ها، شبكه هاي آموزشي راديو و تلويزيوني و وب سايت هاي آموزشي در شبكه جهاني اينترنت، هر كدام به نوبه خود، قسمتي از اين آموزش ها را در اختيار مردم قرار مي دهند و باعث افزايش سطح دانش و مهارت و اعتماد به نفس آنها و در نهايت، افزايش رضايت آنها از زندگي خواهند شد.

3. وظيفه تفريحي و تبليغيهنوز هم در بعضي از روستاها، مي توان پيرمرداني را مشاهده كرد كه در ميدان اصلي روستا، دور هم جمع مي شوند و از خاطرات گذشته خود و تجربه هاي تلخ و شيرين زندگي شان، با يكديگر صحبت مي كنند. اينان را مي توان بازماندگان استفاده كنندگان نسل اوّل رسانه ها (ارتباطات شفاهي و چهره به چهره) قلمداد كرد كه براي پُر كردن اوقات فراغتشان، از گفتگوي مستقيم با يكديگر استفاده مي كردند و خاطرات و تجربيات خود را در جمع، با ديگران به اشتراك مي گذاردند و يا احياناً به بازي هاي گروهي مي پرداختند و گاه براي صله رحم، به ديدار اقوام و آشنايان دور و نزديك مي رفتند تا از نزديك با آنها ملاقات و صحبت كنند و از اين گفتگو و رابطه مستقيم با ديگران، لذّت مي بردند. مهم ترين ويژگي اين نوع ارتباط، ايجاد و تقويت روحيه جمع گرايي در بين افرادي است كه اين نوع رابطه را براي تعامل با يكديگر انتخاب كرده اند.

.

ص: 170

امّا پس از اختراع چاپ، اين روابط جمع گرايانه، كم كم جاي خود را به انزواطلبي و فردگرايي دادند؛ چرا كه افراد، ديگر مجبور نبودند در جمع دوستان و اقوامشان حضور داشته باشند؛ بلكه براي پُر كردن اوقات فراغتشان، به خواندن روزنامه، كتاب هاي علمي، رمان و... روي مي آوردند و بدين ترتيب، از طريق آشنايي با تجربه نويسندگان آن آثار، خود را در جهان، بزرگ تر و گاه رؤيايي و خيال انگيز، احساس مي كردند و از اين خيال پردازي ها و تصويرسازي هاي ذهني، لذّت مي بردند و به نوعي، در فضاي رمان ها و مطالبي كه خوانده بودند، زندگي مي كردند. پس از سال 1920م، با ورود راديو و تلويزيون به درون خانه هاي مردم، ديگر كتاب ها و مطالب روزنامه ها، رونق گذشته خود را از دست دادند و جاي خود را به برنامه هاي سرگرم كننده و تفريحي و آموزشي و خبري، مانند: خبرها، گزارش ها و داستان هاي مصوّر مطبوعات، برنامه هاي موسيقي و هنري راديو ها و تلويزيون ها، فيلم هاي متنوّع تلويزيوني و سينمايي و... دادند كه هر روز از هزاران شبكه راديويي و تلويزيوني، پخش مي شدند. از آن جا كه در هر جامعه اي، هنجارهاي اجتماعي و ديني و يا حتّي تكنولوژيكي وجود دارد كه به انسان، اجازه نمي دهند دست به هر كاري بزند و به نوعي، او را در چارچوب قوانين و مقرّرات، محدود مي كنند، مخاطبان رسانه هايي چون راديو و تلويزيون، مي توانند با فرافكني و همذات پنداري با قهرمانان قصّه ها و فيلم ها، براي مدّتي هر چند كوتاه، خود را به جاي آنها قرار دهند و آرزوها و تمايلاتي را كه در دل دارند، ولي به خاطر رعايت آداب و رسوم و محرّمات جامعه، از بيان آنها خودداري مي كنند، در خارج از فضاي ذهن خود، مجسّم ببينند و به نوعي، هنجارشكني را تجربه كنند و يا با

.

ص: 171

خواندن رمان و يا ديدن فيلم هاي تخيّلي، به آرزوهاي دست نيافتني خود برسند و از آن لذّت ببرند. به عقيده گروهي از كارشناسان، بعضي از برنامه هاي راديو و تلويزيون، حتّي مي توانند با انتشار اخبار و داستان هاي جنايي و پليسي، بسياري از بيماري هاي رواني را كه ريشه در عقده هاي سركوب شده و تمايلات خشونت آميز و ناخودآگاه دارند، در افراد جامعه درمان كنند و يا باعث جلوگيري از بروز چنين رفتارهايي در سطح اجتماع شوند. (1) نقش تفريحي و سرگرم كنندگيِ راديو و تلويزيون، به حدّي بود كه نه تنها توانست اوقات فراغت افراد را پُر كند، بلكه از آن جا كه مانند صحبت كردن و خواندن، نياز به تمركز زياد نداشت، خود را به عرصه هاي كاري افراد هم كشانيد و در واقع، به يكي از همكاران انسان عصر مُدرن، تبديل شد كه در موقع كار كردن، آشپزي كردن، رانندگي كردن و...، همواره همراه او بود. راديو و تلويزيون، هر چند كه به انسان اجازه دادند كه خود را در يك فضاي اجتماعي مجازي بزرگ تر و در ارتباط با افراد بيشتري احساس كند و از اين كه جزئي از اين جامعه بزرگْ به شمار مي آيد، احساس رضايت كند، امّا از آن جا كه به او اجازه نمي دادند كه با اين توده عظيم مخاطبان، به طور مستقيم ارتباط برقرار كند، قدرت ابراز وجود و اظهار نظر كردن را از او گرفتند و به عبارتي، او را به يك مصرف كننده صِرْف و منفعل، تبديل كردند كه فقط مي توانست از هر آنچه در اختيارش قرار مي دادند، لذّت ببرد و يا با آنها در درون خود، مخالفت كند.

.


1- .. همان، ص8. نيز ر.ك: ايران در چهار كهكشان ارتباطي، مهدي محسنيان راد، تهران: سروش، 1384، ج1، ص21.

ص: 172

اين روند، ادامه داشت تا اين كه ظهور اينترنت، اين انفعال را از بين بُرد و به مخاطب، اجازه داد كه بدون محدوديت، با ميليون ها انسان ديگر، با عقايد و انديشه هاي متفاوت و حتّي زبان ها و فرهنگ هاي گوناگون، ارتباط برقرار كندو آرا و عقايد آنها را بشنود و خودش هم بتواند ديدگاه هايش را به آنها اعلام كند. در واقع، اين شبكه جهاني اطّلاع رساني، توانست ميدان كوچك روستايي را كه در گذشته، پيرمردان در آن جمع مي شدند و اوقات فراغتشان را با گفتگو با يكديگر در آن جا سپري مي كردند، به گونه اي وسعت ببخشد كه تمام مردم جهان، با هر سن و عقيده و مسلك و زباني، بتوانند در ميداني به وسعت تمام كره زمين، با يكديگر به گفتگو بنشينند و از طريق اتاق هاي گفتگوي مجازي، به خانه هاي يكديگر سر بزنند و از اوضاع و احوال اقوام و دوستاني كه در شهرها و كشورهاي ديگر زندگي مي كنند، باخبر شوند و به نوعي، صله رحم مجازي به جا بياورند. در واقع، اينترنت، مقدّمات شكل گيري «دهكده جهاني» را فراهم آورد. گذشته از كاركردهايي كه در بالا به آنها اشاره شد، رسانه ها (مخصوصاً رسانه هاي ملّي و فراگير) مي توانند با ايجاد نوعي همگوني در جامعه، نزديك يا همسو كردن ديدگاه ها و سلايق شهروندان، جلوگيري از تنش، تقويت همبستگي و يكپارچگي در دفاع از هويّت و ميهن و نيز تقويت ارزش هاي مورد قبول جامعه، در ايجاد فضايي همگون و بدون درگيري كمك كنند، كه اگر از جنبه هاي سياسي و تحميل تفكّرات گروه حاكم به توده مردم، صرف نظر كنيم، اين فضاي

.

ص: 173

نكته پاياني

يكپارچه و همگون، مي تواند زمينه ساز نوعي آرامش و آسايش در روابط بين مردم با يكديگر در سطح اجتماع باشد.

نكته پايانيرسانه هايي به افزايش ميزان شادكامي (رضايت از زندگي) در شهروندانْ كمك مي كنند (يا مي توانند كمك كنند)، كه به ارزش هاي اخلاقي و اخلاق حرفه اي اهل رسانه، پايبند باشند. در غير اين صورت، رسانه مي تواند بدترين دشمن شادكامي شهروندان باشد. به عنوان نمونه، رسانه مي تواند از طريق بزرگ نمايي اخبار يك حادثه يا نقل يك خبر غير واقعي، حسّ ناامني را ميان شهروندان، گسترش دهد يا ذهن آنها را از يك واقعه مهم تر و سرنوشت سازتر، منحرف سازد. رسانه مي تواند با ترويج پرسش هاي تخصّصي در عرصه هاي عمومي و بي پاسخ گذاشتن آنها يا گسترش نقدهاي عوامانه، به توسعه ترديد در باورهاي اساسي جامعه بپردازد و هم زمان به خرافه ها دامن بزند. رسانه مي تواند نژادپرستي و تعصّب و افراطگري را در جامعه اي تشديد كند و آن جامعه را به سوي خشونت و تجزيه طلبي سوق دهد. رسانه مي تواند از طريق تبليغات تجاريِ سودجويانه، سلامت شهروندان را به خطر بيندازد يا احساس نياز كاذب را در آنها زنده كند. رسانه مي تواند با سرگرم سازي بي هدف مخاطبان، آنها را به غفلت، مبتلا سازد، چنان كه مي تواند با آموزش هاي علمي فراتر از نياز مخاطب، حسّ دانايي كاذب را در وي ايجاد كند كه به گم راهي يا زيان جسمي و روحي مخاطب، خواهد انجاميد.

.

ص: 174

رسانه مي تواند ابزار دروغ پراكني، تشويش خاطر شهروندان، تخريب شخصيّت نخبگانِ مؤثّر در پيشرفت جامعه و... و سدّ راه توسعه سياسي _ اجتماعي آن باشد. اينها و جز اينها، (1) به يقين، سطح شادكامي مخاطبان رسانه و بلكه عموم شهروندان را كاهش مي دهند.

.


1- .. براي مطالعه بيشتر در اين باره، ر.ك: تكنوپولي (تسليم فرهنگ به تكنولوژي)، نيل پُستمن، مترجم: سيّد صادق طباطبايي، ويرايش سوم، تهران: اطلاعات، 1385؛ زندگي در عيش _ مردن در خوشي (زوال فرهنگ... در عصر رسانه هاي تصويري)، نيل پستمن، مترجم: سيّد صادق طباطبايي، ويرايش دوم، تهران: اطلاعات، 1375.

ص: 175

ميزان شادكامي ايرانيان، در يك نگاه/ زهرا باقري

اشاره

ميزان شادكامي ايرانيان، در يك نگاهزهرا باقريبه طور كلّي، شادي در روان شناسي، به عنوان يك «هيجانْ» شناخته مي شود و هيجان، نوعي برانگيختگي است كه فرد، با ارزيابي ذهني خود، به آن، عنوان خاصّي مي دهد. هيجان، داراي يك مؤلّفه اساسي ذهني(شناختي) است كه موجب پاسخ دهي (معمولاً سريع) ما به وقايع (با توجّه به تجارب گذشته) مي شود. هيجان را در روان شناسي، در دو حيطه كلّي «هيجان منفي» و «هيجان مثبت» قرار مي دهند. بررسي هاي انجام شده، نشان مي دهند كه در عمر يكصد و چند ساله روان شناسي علمي، عمدتاً بر ابعاد منفي هيجان ها توجّه شده است. يك دليل اين موضوع، شايد اين باشد كه هيجان هاي منفي، مي توانند زندگي ما را به گونه اي شديدتر و جدّي تر تحت تأثير قرار دهند. براي نمونه، در يك بررسي در مجلّه انگليسي چكيده روان شناسي _ كه معروف ترين مجلّه نمايه نويسي مقالات علمي روان شناسي است _، مشخص شده است كه از سال 1887 تا 2000 ميلادي در

.

ص: 176

روش اندازه گيري شادكامي

حالي كه 8072 مقاله مربوط به خشم، 57800 مقاله درباره اضطراب و 70856 مقاله مربوط به افسردگي وجود دارد، تنها 851 مقاله در مورد لذّت و شادي، 5701 مقاله درباره رضايت از زندگي (شادكامي) و 2958 مقاله درباره شادي و خوش بختي، موجود است. به عبارت ديگر، در برابر هر چهارده مقاله درباره هيجان هاي منفي، تنها يك مقاله در مورد هيجان هاي مثبت وجود دارد. محقّقي ديگر، با بررسي مقالات دهه اخير، اين نسبت را هفده به يك مي داند. امّا در سال هاي اخير (در دو دهه اخير) عدّه اي از روان شناسان، نوعي روان شناسي مثبت گرا را بدعت گذاري كرده اند كه در آن، موضوعاتي مانند: مثبت گرايي در مقابله با فشارهاي زندگي و غلبه بر افسردگي و خُمود، مطرح شده است. به طور كلّي در اين روش، بر شادي و شادماني، به عنوان يكي از مقوله هاي اساسي هيجان هاي مثبت، تأكيد شده است و به گفته ديويد مايرز، (1) تعداد مقالات منتشر شده درباره شادكامي، از 150 مقاله در سال 1979م، به 780 مقاله در يك دهه بعد، افزايش يافته است. همچنين چندين كتاب در اين باره منتشر شده است. (2)

روش اندازه گيري شادكاميبراي اندازه گيري شادكامي (Happiness / رضايت از زندگي)، روش هاي گوناگوني به كار برده شده است. اين روش ها طيف گسترده اي از: قضاوت دوستان و آموزگاران تا پرسش نامه هاي خودسنجي را شامل مي شوند. برخي از

.


1- .. David Mayers
2- .. ر.ك: «بررسي مقدماتي پايايي و روايي پرسش نامه شادكامي آكسفورد در دانشجويان دانشگاه هاي تهران»، احمد علي پور و احمدعلي نوربالا، مجلّه انديشه و رفتار، شماره 1و2، تابستان و پاييز 1378، ص 55.

ص: 177

شادكامي در جهان

انواع پرسش نامه هايي كه براي اندازه گيري شادكامي به كار مي روند، عبارت اند از: «پرسش نامه حالات شخصي» برنبنر و مارتين؛ (1) «پرسش نامه شخصيتي» آيزنك؛ (2) «پرسش نامه شخصيتي» نئو؛ (3) «پرسش نامه شادكامي» آكسفورد. (4) در ميان اين پرسش نامه ها، پرسش نامه شادكامي آكسفورد، جايگاه ويژه اي دارد و در پژوهش هاي چندي به كار رفته است. اين ابزار، در سال 1989م، توسط آرجيل و لو، (5) تهيه شده است. پس از انتشار اين پرسش نامه، پژوهش هاي زيادي درباره آن انجام شد. (6) در ايران هم درستي و دقّتِ اين پرسش نامه، روي دانشجويان دانشگاه هاي تهران، آزمايش و تأييد شد. بر اين اساس، مي توان از پرسش نامه شادكامي آكسفورد براي سنجش شادكامي در دانشجويان و احتمالاً جوانان ايراني استفاده كرد؛ امّا براي اطمينان بيشتر، لازم است كه اين پژوهش، با حجم نمونه بيشتر و در گروه ها و طبقه هاي گوناگون جامعه، تكرار گردد تا با اطمينان بيشتر براي سنجش موضوع ياد شده، به كار گرفته شود. (7)

شادكامي در جهانوقتي از مردم نقاط مختلف دنيا، درباره شادكامي (رضايت از زندگي) سؤال شد، آنها تصوّر زيبايي ارائه دادند؛ از جمله اين كه در يكي از آمارگيري هاي سراسري،

.


1- .. Berbner and Martin
2- .. Eysenck
3- .. Neo
4- .. Oxford
5- .. Loo and Arjil
6- .. ر.ك: «بررسي مقدماتي پايايي و روايي پرسش نامه شادكامي آكسفورد در دانشجويان دانشگاه هاي تهران»، ص 57.
7- .همان، ص64.

ص: 178

يك سوم مردم، خود را بسيار شادكام مي دانستند. (1) اغلب مردم درباره رضايت از زندگي خود، با خوش بيني حرف مي زنند، به طوري كه هفتاد درصدشان، معتقدند كه رضايت آنها، از ناراضي بودنشان بيشتر است. كمتر از هفت درصد نيز بيش از آن كه راضي باشند، ناراضي اند. 75 درصد مردم مي گويند كه در طي چندهفته پيش، به دلايل متعدّدي شاد شده اند و سي درصد هم از احساس تنهايي، ملالت و افسردگي، حرف مي زنند. در اروپا، رضايت از زندگي و شادي، از يك كشور به كشور ديگر تفاوت مي كند. در هلند، چهل درصد مردم، خود را بسيار شادكام مي دانند و حال آن كه كمتر از ده درصد مردم پرتغال، چنين نظري دارند و اين، در حالي است كه مردم اروپا در مقايسه با مردم امريكا در مجموع، خود را ناشادتر ارزيابي مي كنند؛ امّا نسبت به زندگي، نظر مثبت دارند. (2) در پژوهش دقيقي كه در سال 2006م، به چاپ رسيده و به بررسي وضعيت رضايت از زندگي در سي كشور جهان پرداخته است، وضعيت تعدادي از كشورهاي اروپاي شرقي، اروپاي غربي و آسيا در فاصله سال هاي 1999_2002م، مورد توجّه قرار گرفته است. بر اساس نتايج اين بررسي، 75 درصد افراد در كشورهاي اروپاي غربي، ميزان رضايت بالاتر از متوسط داشتند، در حالي كه در چهار كشور اروپاي شرقي (يعني مجارستان، اسلواكي، لهستان و تركيه) و نيز كره جنوبي و ژاپن، ميزان رضايت از زندگي، كمتر از پنجاه درصد بود. اين نتايج، با آمار بالاي خودكشي در

.


1- .. «بررسي رابطه شادكامي با عمل به باورهاي ديني و برون گرايي در دانشجويان رشته پرستاري و پزشكي علوم پزشكي»، مهتاب بيات ريزي، پايان نامه كارشناسي ارشد، روان شناسي باليني، دانشگاه آزاد اسلامي، 1383، ص 102.
2- .همان جا.

ص: 179

رضايت از زندگي در ايران

كشور ژاپن، تناسب دارد. در ضمن، در اين آمار و در همه كشورها (بجز تركيه و استراليا)، ميزان رضايت از زندگي مردان، بيش از زنان بوده است. (1)

رضايت از زندگي در ايرانكوشا و محسني، در سال 2000 ميلادي، تحقيقي مقايسه اي بين مردم ايران و ايالات متّحده (ايالت مينه سوتا)، انجام دادند. هدف آنها از اين تحقيق، آن بود كه ببينند آيا ايرانيان، مردماني شاد هستند؟ اين تحقيق، در سال 1995م، روي 544 نفر در ايالات متحده و در سال 1997م، روي 1055 نفر در ايران (تهران) انجام شد. در اين بررسي، ميزان شادكامي مردم ايران، با در نظر گرفتن جنس، سن، درآمد و درجه تحصيلات، مورد سنجش و ارزيابي قرار گرفت كه علاوه بر نشان دادن ارتباط رضايت و خرسندي افراد با ديگر ابعاد زندگي شان، عوامل مؤثّر در شكل گيري و تشديد و تضعيف شادكامي و خوش حالي نيز به دقّت بررسي شد و نتايج آن، با نتايج به دست آمده از تحقيقاتي كه در سال 1994م، روي امريكايي ها انجام شد، مقايسه گرديد. داده ها نشان دادند كه در مقياسي وسيع، ايرانيان، مردماني شاد نيستند. علاوه بر آن، سطح شادماني آنها نيز منعكس كننده جايگاه اجتماعي و وضعيت اقتصادي بيشتر جوامع در حال پيشرفت است و تغييرات جمعيتي، تأثير چنداني بر شادكامي فرد ندارد. به نظر مي رسد عواملي كه بر شادكامي تأثيرگذارند، در هر دو جامعه يكسان اند و درجه اهميت عوامل، تفاوت زيادي در دو جامعه ندارد. (2)

.


1- .. «رضايت از زندگي در چهارسوي عالم»، عاطفه احمدي، مجلّه سپيده دانايي، شماره 4، شهريور 86، ص 40.
2- .. «مقايسه سبك زندگي، سلامت رواني و شادكامي در دبيران زن دوره متوسّطه و زنان خانه دار شهرستان بشرويه»، اعظم نوربخش، كارشناسي ارشد، دانشگاه آزاد اسلامي اصفهان، روان شناسي عمومي، 1383، ص 104.

ص: 180

طرح ملّي ارزش ها و نگرش هاي ايرانيان

در پژوهشي ديگر، بر اساس نظرسنجي اي كه در سال 1380، در ميان جوانان ايراني انجام شد، 41 درصد آنها گفتند كه توان رويارويي با مشكلات زندگي را ندارند، 38 درصد، سرحال و با نشاط از خواب بيدار نمي شوند و همين تعداد، از زندگي خود احساس رضايت نمي كنند. بر اين اساس، 49 درصد از جوانان، شب ها نيز به راحتي به رخت خواب نمي روند و افكار پريشان و مشوّش، خوابشان را به هم مي زند و دركل، شور و شوق زندگي در آنان در حد بالايي نيست. اين نتايج، نشان مي دهند كه درصد زيادي از آنان برايشان مهم نيست كه چه بر سرشان مي آيد و بيش از پنجاه درصد نيز عنوان كرده اند كه زندگي با آنها سر ناسازگاري دارد و نگران آينده خود هستند. همچنين آستانه عمل آنان، بسيار پايين است و بيش از سي درصد آنان چيزي براي لذّت بردن در زندگي خود سراغ ندارند. (1)

طرح ملّي ارزش ها و نگرش هاي ايرانياندر زمينه بررسي ارزش ها و نگرش هاي مردم ايران، تحقيقات گوناگوني در داخل كشور، به صورت پايان نامه و مقاله و نيز نظرسنجي هاي مختلف به چاپ رسيده است؛ امّا جامع ترين پژوهشي كه در سطح ملّي در اين حوزه انجام گرفته، طرحي است با عنوان «پيمايش ارزش ها و نگرش هاي ايرانيان»، كه موج اوّل آن، در سال 1379، به اجرا درآمد، و با بررسي دوباره محورهاي تعيين شده اطلاعات مورد نياز از كشور، در سال 1382، جمع آوري شد. هدف كلّي اين طرح، آگاهي از ديدگاه هاي افراد جامعه در زمينه هاي مربوط به ارزش ها و نگرش ها در سطح مراكز استان هاي كشور بوده است. جامعه آماري

.


1- .. «ميزان شادكامي و عمل به باورهاي ديني در رابطه با جنس مخالف، در دانشجويان دانشكده علوم پزشكي شهرستان سبزوار»، ص 49.

ص: 181

نتايج طرح ملّي

الف. رضايت فردي

1. رضايت از سلامتي

اين مجموعه را اعضاي خانوارهاي معمولي ساكن در 28 مركز استان ايران تشكيل مي دادند كه در زمان اجراي طرح، سن آنها بين پانزده تا 64 بود. (1)

نتايج طرح ملّيدر اين طرح، «ارزش ها»، حول محورهاي گوناگون، مورد سنجش قرار گرفتند؛ امّا تحليل يافته هاي مربوط به رضايت در موارد مذكور، نشانگر آن بود كه رضايت افراد را مي توان در سه حوزه «رضايت فردي»، «رضايت مالي» و «رضايت اقتصادي و سياسي»، طبقه بندي نمود. ميانگين رضايت به دست آمده در سه حوزه ياد شده، نشانگر آن است كه رضايت در حوزه مالي( با ميانگين 15/1)، كمترين ميزان و رضايت در زمينه فردي (با ميانگين نُه)، بيشترين ميزان را برانگيخته است كه در ادامه، به تشريح نتايج به دست آمده از اين سه حوزه مي پردازيم:

الف. رضايت فرديرضايت فردي، شامل چند مقوله اصلي تحت عنوان: رضايت از سلامتي، وضع مالي و وضع شغلي است.

1. رضايت از سلامتيرضايت از سلامتي، از جمله مقولاتي است كه در پيمايش هاي گوناگون، مورد بررسي قرار گرفته و جدول مقايسه ايِ يافته ها، حاكي از افزايش ميزان رضايت از وضع فردي بين سال هاي 1353 تا 1382 است. (2)

.


1- .. طرح فني نمونه گيري، پيمايش ملّي ارزش ها و نگرش هاي ايرانيان، طرح هاي ملي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1382، ص9.
2- .«رضايت از زندگي و ارزيابي اجتماعي»، ص 13.

ص: 182

1353137513791382ناراضي681/141/7رضايت نسبي261/196/108/11راضي678/723/751/84

بر اساس نتايج به دست آمده از يك تحقيق، مشخّص شده است كه بيش از نيمي از افرادي كه براي ناراحتي هاي جسماني، به پزشك مراجعه مي كنند، مشكلات رواني و عاطفي دارند. اين، در حالي است كه بر اساس اعلام منابع رسمي، حدود 75 درصد جمعيت ايران، به نوعي، گرفتار مشكلات و مسائل روحي و رواني، با شدّت و ضعف هاي متفاوت هستند. (1) نتايج پژوهشي كه در قالب مقاله «شادكامي و عملكرد ايمني بدن» در مجلّه روان شناسي شماره 15، در سال 1379 انتشار يافت نيز مؤيّد اين مطلب است كه با اجراي هم زمان دو آزمون «افسردگي بك» و «شادكامي آكسفورد»، روي 150 نفر، فرضيه افزايش عملكرد نظام ايمني بدن، در گروه هايي با «شادكامي زياد» نسبت به گروه هايي با «شادكامي كم»، به صورت كلّي تأييد شد. هر چند اين پژوهش، نو و بديع است، امّا پژوهش هاي قبلي محقّقان نيز به نحوي مؤيّد يافته هاي اين تحقيق است. از جمله، پژوهش «سگراستروم» و همكارانش كه نشان داده است افراد خوشبين، به واسطه خُلق خوب، ايمني بهتري دارند. همچنين پژوهشگران ديگري نيز ثابت كرده اند كه رفتار مثبت، با عملكرد بهتر نظام ايمني، رابطه مستقيم دارد و از آن جا كه يكي از مهم ترين اجزاي شادكامي،

.


1- .. «ميزان شادكامي و عمل به باورهاي ديني در رابطه با جنس مخالف در دانشجويان دانشكده علوم پزشكي شهرستان سبزوار»، ص 48.

ص: 183

2. رضايت از وضع مالي

خُلق مثبت است، لذا منطقي است كه شادكامي و شوخ طبعي نيز با عملكرد بهتر نظام ايمني، ارتباط مستقيمي داشته باشد. (1)

2 . رضايت از وضع ماليانتظار مي رود كه رضايت از وضع مالي، بيش از سلامتي، در رضايت فرد از زندگي و وضع عمومي جامعه، تأثير داشته باشد. يافته هاي مقايسه اي، نشان از اين دارند كه در اين زمينه نيز، با رشد نسبي ميزان رضايت، روبه رو بوده ايم. (2)

1353137513791382ناراضي207/11224/19رضايت نسبي543/455/223/63راضي256/424/553/44

اين، در حالي است كه در تحقيقات جهاني، مشخّص شده است كه رضايت مالي، رابطه چنداني با ميزان درآمد فرد ندارد؛ چرا كه نتايج يك پژوهش، نشان داد كه در فاصله سال هاي 1965 تا 1999م، متوسّط درآمد خانواده هاي ساكن ديترويت، چهل درصد افزايش يافت. با اين حال، خانم هاي خانه دار ديتريتي، در سال 1999م، راضي تر از خانم هاي خانه دار ديتريتي در سال 1965م، نبودند. در يك همه پرسي ديگر نيز مشخّص شد كه در فاصله سال هاي 1965 تا 1999م، تعداد امريكايي هايي كه از موقعيت ماليِ خود راضي بودند، از 42 درصد

.


1- .. «شادكامي و عملكرد ايمني بدن»، احمد علي پور و احمدعلي نوربالا و جواد اژه اي و حسين مطيعيان، مجلّه روان شناسي، شماره 15، سال چهارم، پاييز 1379، ص 219 و 229.
2- .«رضايت از زندگي و ارزيابي اجتماعي»، ص 13.

ص: 184

3. رضايت از وضع شغلي

به سي درصد، كاهش يافته اند. اين نتايج، نشان مي دهند كه معيارهاي افراد كشورهاي مختلف، در زمينه داشتن شادماني، با هم تفاوت هاي عمده دارند. (1)

3. رضايت از وضع شغليوضع شغلي نيز بي ترديد، يكي از عوامل مهم در زمينه رويكرد فرد در خصوص رضايت از زندگي و روند عمومي اوضاع (شادكامي) است.

135313791382ناراضي161/189/18رضايت نسبي404/241/35راضي374/5546

داده هاي طرح بالا، حاكي از افزايش نسبيِ ميزان رضايت از اوضاع شغلي، بين سال هاي 1352 تا 1382 است. (2) البته نبايد فراموش كرد كه رضايت شغلي، خود، تابع شرايط خاصّي است، بدين صورت كه: ميزان شادكامي افراد شاغل، بيشتر از افراد بيكار است و همچنين اشخاصي كه به كارهاي تخصّصي مشغول اند، نسبت به كساني كه داراي مشاغل تخصّصي نيستند، احساس شادكامي بالاتري را گزارش كرده اند. در بحث رضايت شغلي و احساس شادكامي، بررسي هاي فراوان، نشان داده اند كه وقتي كاركنان، كنترل بيشتري بر كار خود دارند و به آنها اجازه داده مي شود كه درباره هدف ها و ساعات كار خود تصميم بگيرند و در تصميم گيري ها

.


1- .. «بررسي رابطه شادكامي، با عمل به باورهاي ديني و برون گرايي در دانشجويان رشته پرستاري و پزشكي علوم پزشكي»، ص 103.
2- .«رضايت از زندگي و ارزيابي اجتماعي»، ص 15.

ص: 185

عوامل زمينه اي مؤثّر بر ميزان رضايت فردي

يك. جنسيت و سن

دخالت داده شوند، رضايت شغلي و در نهايت، رضايت از زندگي شان بيشتر مي شود. (1)

عوامل زمينه اي مؤثّر بر ميزان رضايت فرديبر اساس يافته هاي طرح ملّي، جنسيت، سن، ميزان تحصيلات، ميزان دينداري و وضعيت تأهّل، عوامل زمينه اي مؤثّر بر ميزان رضايت اند:

يك. جنسيت و سندر مجموع، به نظر مي رسد كه جنسيت و تا حدودي سن، بر رضايت فردي، اثر مي نهند، به گونه اي كه زنان، كمتر از مردان، احساس رضايت مي كنند و با افزايش سن نيز بر ميزان رضايت از اوضاع فردي، افزوده مي شود. (2) آليس برنز در سال 2001م، در تحقيق جالبي، شصت زن ميان سال (40_45 سال تا 60_65 سال) و شصت مرد مسن (60_ 65 به بالا) را از نظر ميزان رضايتمندي از زندگي و اعتماد به نفس، مقايسه كرد. همگي اين زنان، از طبقات كم درآمد بودند كه زندگي سختي را پشت سر گذاشته بودند. نتايج تحقيق فوق، نشان داد كه زنان مسن، رضايت از زندگي و اميدواري بيشتر داشتند. شايد يكي از دلايلش آن باشد كه افراد، با افزايش سن، ثبات رواني بيشتري به دست مي آورند و همين امر، ناخرسندي آنان را كاهش مي دهد. (3) امّا با اين همه، به نظر مي رسد كه با توجّه به يافته هاي ديگر پژوهش ها، بايد كمي محتاط تر، نسبت به اين موضوع، نظر كلّي داد؛ چرا كه در جريان

.


1- .. «بررسي رابطه شادكامي، با عمل به باورهاي ديني و برون گرايي در دانشجويان رشته پرستاري و پزشكي علوم پزشكي»، ص 105.
2- .«رضايت از زندگي و ارزيابي اجتماعي»، ص 21.
3- .«رضايت از زندگي در چهارسوي عالم»، ص40.

ص: 186

دو. ميزان تحصيلات
سه. ميزان دينداري

يك بررسي آماري _ كه در اصل مي توان گفت نتايج 146 بررسي ديگر را جمع بندي كرده است _ ، مشخص گرديد كه كمتر از يك درصد شادي هاي زندگي، به جنسيت اشخاص بستگي دارد و نتايج يك بررسي مشابه نيز به اين نتيجه رسيد كه زن ها، به طول كلّي، كمي شادتر از مردها هستند و به استناد يك بررسي ديگر _ كه در شانزده كشور مختلف انجام گرفت _ ، مي توان گفت كه زن ها و مردها حدوداً به يك اندازه بسيار شاد، راضي يا خيلي راضي، جواب مي دهند. بررسي ديگري كه از سوي 68 پژوهشگر در 39 كشور واقع در نقاط مختلف جهان، روي 18032 دانشجو انجام گرفت نيز به نتايج مشابهي دست يافته است. (1)

دو. ميزان تحصيلاتميان متغيّر تحصيلات و رضايت از اوضاع فردي نيز ارتباط مستقيم وجود دارد، به طوري كه با افزايش تحصيلات، رضايت از اوضاع فردي نيز افزايش مي يابد. (2)

بي سوادزيرديپلمديپلم و پيش دانشگاهيفوق ليسانس و دكتريناراضي5/41/36/1-راضي5/959/964/98100

سه. ميزان دينداريلوئيس، با انجام دادن يك مطالعه در مورد «اثرات دين بر سلامت رواني»، دريافت كه افراد داراي نگرش ديني بالا، نسبت به افرادي كه سطح نگرش ديني

.


1- .. «بررسي رابطه شادكامي، با عمل به باورهاي ديني و برون گرايي در دانشجويان رشته پرستاري و پزشكي علوم پزشكي»، ص104.
2- .«رضايت از زندگي و ارزيابي اجتماعي»، ص21.

ص: 187

پايين تري داشتند، از يك طرف، وسواس بيشتر و از طرف ديگر، ميزان روانْ رنجورخوييِ كمتري نشان داده اند. مطالعه لوئيس، با مطالعات مالتبي و لوئيس _ مالتبي هماهنگ است. (1) امّا نتايج بررسي هاي ديگري كه در قالب پايان نامه انتشار يافته، خلاف اين مطلب را نشان مي دهند. نتايج تحقيقِ «تعيين ميزان شادكامي دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي تهران و رابطه آن با عمل به باورهاي ديني و برون گرايي» نشان داد كه بين شادكامي، با نگرش عمل به باورهاي ديني، رابطه مثبت معنا دار وجود دارد. (2) نيز رابطه بين نگرش ديني و مؤلّفه هاي نگرش ديني با شادكامي و مؤلّفه هاي تشكيل دهنده شادكامي، تبيين مي كند كه جوانانِ داراي سطح نگرش دينيِ بالاتر، از شادكامي، خُلق مثبت، كارآمدي، خشنودي از زندگي، و عزّت نفس بيشتري برخوردارند. (3) يافته هاي پژوهشيِ «بررسي ميزان شادكامي و عمل به باورهاي ديني در رابطه با جنس مخالف»، نشان داد كه ميزان شادكامي افرادي كه با كسي از جنس مخالف ارتباط ندارند، بيش از كساني است كه چنين ارتباطي را دارند و نيز بين ميزان دينداري و عمل به واجبات و مستحبّات ديني و ميزان شادكامي، يك همبستگي مثبت و معنا دار وجود دارد. (4)

.


1- .. «بررسي رابطه شادكامي با عمل به باورهاي ديني و برون گرايي در دانشجويان رشته پرستاري و پزشكي علوم پزشكي»، ص115.
2- .همان، چكيده.
3- .همان، ص165.
4- .. «ميزان شادكامي و عمل به باورهاي ديني، در رابطه با جنس مخالف، در دانشجويان دانشكده علوم پزشكي شهرستان سبزوار»، چكيده.

ص: 188

چهار. وضعيت تأهّل

چهار. وضعيت تأهّلدر پژوهش ديگري از كوشا و محسني _ كه در سال 2004م، صورت گرفته _ ، رضايت از زندگي متأهّل و مجرّد ايراني، مقايسه شده است. بر اساس نتايج آنها، در زنان ايراني، متأهّل بودن، شاغل بودن، داشتن تجارب مطلوب و نيز تحصيلات بالا، با رضايت بيشتر از زندگي، رابطه دارد. (1) اشخاص جوان يا پير، زن يا مرد، و فقير يا ثروتمند، از داشتن رابطه عاشقانه پُردوام، شادتر مي شوند. صدها بررسي صورت گرفته در اين زمينه، به اين نتيجه واحد رسيده اند كه: زوج ها در مقايسه با افراد مجرّد يا همسر از دست داده و بخصوص در مقايسه با كساني كه از هم جدا شده اند، شادتر هستند و از زندگي خود، بيشتر لذّت مي برند. بررسي هاي انجام شده در امريكا نشان مي دهد كه كمتر از 25 درصد اشخاص مجرّد و بيش از 40 درصد كساني كه ازدواج كرده اند، خود را شاد معرفي مي كنند. (2) نتايج تحقيقات فراوان در باره ميزان رضايت از زندگي زناشويي و سلامت رواني، نشان مي دهد كه بين اين دو، رابطه وجود دارد و فشارهاي زندگي مشترك با آسيب هاي رواني (مخصوصاً افسردگي، اختلالات اضطرابي و بيماري هاي جسمي) ارتباط دارد. (3) از طرفي، نتايج بررسي «رابطه پايگاه اجتماعي و اقتصادي، با ميزان رضايتمندي از زندگي زناشويي» بر تفكيك ميزان تحصيلات، سن، تعداد

.


1- .«رضايت از زندگي در چهارسوي عالم»، ص40.
2- .. «بررسي رابطه شادكامي، با عمل به باورهاي ديني و برون گرايي در دانشجويان رشته پرستاري و پزشكي علوم پزشكي»، ص107.
3- .. «رابطه بين پايگاه اجتماعي و اقتصادي با ميزان رضايتمندي از زندگي زناشويي»، سيّده رامينه لاريمي، روان شناسي باليني، 1382، ص61.

ص: 189

ب. رضايت مالي

فرزندان، سطح درآمد و جنسيت، نشان داد كه با 99 درصد اطمينان بين موارد ذكر شده و ميزان رضايت زناشويي، رابطه وجود دارد، بدين معنا كه ميزان رضايتمندي افرادي كه از تحصيلات بالاتر، فاصله سنّي كمتر، تعداد فرزندان كمتر و سطح درآمد بيشتري برخوردارند، بيشتر از افرادي است كه از تحصيلات پايين تر، فاصله سنّي بيشتر، تعداد فرزندان بيشتر و سطح درآمد كمتري برخوردارند و نيز بين پايگاه اجتماعي و اقتصادي، با ميزان رضايتمندي از زندگي مشترك، رابطه وجود دارد و هرچه پايگاه اجتماعي و اقتصادي، بالاتر باشد، رضايتمندي از زندگي زناشويي، بالاتر است و نيز با 95 درصد اطمينان، ميزان رضايتمندي مردان از زندگي مشترك، بيشتر از زنان، معلوم گرديد. (1) تحقيقات وندي وود و همكارانش در مورد «نقش ازدواج در شادي و مهرورزي»، به اين نتيجه انجاميده است كه: در ازدواج هاي پُرتنش و ناموفّق، زن ها، بيشتر از مردها رنج مي برند. ازدواج در اين خانواده ها، به كم شدن آلام رواني، اعتيادها و ميزان خودكشي زن ها كمك نمي كند. امّا در مجموع و اگر بخواهيم نقش ازدواج را در ميزان شادكامي افراد بررسي كنيم، به اين نتيجه مي رسيم كه به طور كلّي، زن ها، از ازدواج، راضي تر از مردها هستند. به اعتقاد وندي وود، زن ها اگر با رابطه صميمانه مثبت، روبه رو شوند، بيش از مردها از آن لذّت مي برند. (2)

ب. رضايت ماليميزان رضايت مالي نيز به عوامل گوناگوني مانند: جنسيت، سن و ميزان

.


1- .. «بررسي رابطه شادكامي، با عمل به باورهاي ديني و برون گرايي در دانشجويان رشته پرستاري و پزشكي علوم پزشكي»، ص107.
2- .همان، چكيده.

ص: 190

تحصيلات بستگي دارد، به طوري كه رضايت مالي ايرانيان به طور نسبي، در ميان زنان و افراد ميان سال (نسبت به افراد جوان و سالمند) و افرادي با مدرك تحصيلي ليسانس (نسبت به افراد بي سواد و داراي مدارك تحصيلي ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان، ديپلم و فوق ديپلم، فوق ليسانس و دكتري)، درصد بيشتري را به خود اختصاص داده است.

برحسب جنسيتمردزنناراضي6/2216رضايت نسبي6/3735راضي8/3949

بر حسب گروه سنّيجوانميان سالسالمندناراضي1/168/212/25رضايت نسبي8/323/388/43راضي1/513/3931

برحسب گروه تحصيليبي سوادابتداييراهنمايي و دبيرستانديپلم و فوق ديپلمليسانسفوق ليسانس و دكتريناراضي28356/162/188/154/156/9رضايت نسبي28361/سي7/364/351/331/سيراضي7/283/331/457/485/512/60

.

ص: 191

ج. رضايت اقتصادي و سياسي

اثر عامل توسعه يافتگي مناطق شهري، بر ميزان رضايت از زندگي

ج. رضايت اقتصادي و سياسيپرسش مستقيم در خصوص ميزان رضايت از اوضاع اقتصادي كشور در موج دوم پيمايش ارزش ها و نگرش هاي ايرانيان در سال 1382، انجام پذيرفته است كه نتايج آن به شرح زير است. (1)

ميزان رضايتفراواني نسبيكم5/70تاحدي25زياد6/4

پرسش مستقيم در خصوص ميزان رضايت از اوضاع سياسي كشور در موج دوم پيمايش ارزش ها و نگرش هاي ايرانيان، انجام پذيرفته است كه نتايج آن به شرح زير است. (2)

ميزان رضايتفراواني نسبيكم4/37تاحدي2/47زياد4/15

اثر عامل توسعه يافتگي مناطق شهري، بر ميزان رضايت از زندگيبه نظر مي رسد كه ميزان توسعه يافتگي مناطق نيز مي تواند به عنوان يكي از عوامل مؤثّر بر رضايت در حوزه ملموس فردي و عام اجتماعي، مورد توجّه قرار گيرد. اگر شهرهايي چون: تهران، تبريز، اصفهان، شيراز و مشهد را به

.


1- .«رضايت از زندگي و ارزيابي اجتماعي»، ص19.
2- .همان جا.

ص: 192

واسطه جمعيت و حدود توسعه يافتگي (از حيث ميزان رشد تحصيلات عالي و توسعه يافتگي صنعتي)، نمونه اي از شهرهاي توسعه يافته بدانيم و شهرهايي نظير: ايلام، بوشهر، شهركرد، ياسوج و زاهدان را نمونه اي از شهرهاي كمتر توسعه يافته قلمداد كنيم، ميزان رضايت در اين دو حوزه، از نظر رضايت فردي، چندان معنادار نيست؛ امّا در زمينه مسائل عام اجتماعي، تفاوت ميان مناطق توسعه يافته و نيافته، به نحو معنادار، چهره نشان مي دهد. (1) 1. ميزان رضايت از اوضاع اقتصادي كشور، بر حسب سطح توسعه يافتگي مناطق كشور

كممتوسطزيادتوسعه يافته3/722/246/3توسعه نيافته3/582/295/12

2. ميزان رضايت از اوضاع سياسي كشور بر حسب سطح توسعه يافتگي مناطق كشور

كممتوسطزيادتوسعه يافته3/402/464/13توسعه نيافته7/157/497/34

تحقيقات نشان مي دهند كه ميزان رضايت از اوضاع اقتصادي و سياسي كشور، در مناطق توسعه يافته، به مراتب، كمتر از مناطق توسعه نيافته است. (2)

.


1- .همان، ص28.
2- .همان جا.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109