چشم تماشا (نزهه الناظر و تنبيه الخاطر با ترجمه فارسي)

مشخصات كتاب

سرشناسه : حلواني، حسين بن محمد، قرن ق 5

عنوان و نام پديدآور : نزهه الناظر و تنبيه الخاطر با ترجمه فارسي/ ابوعبدالله الحسين بن محمدبن الحسن الحلواني؛ تصحيح و ترجمه عبدالهادي مسعودي

مشخصات نشر : قم : چاپ و نشر، دارالحديث، سازمان چاپ و نشر ، 1383.

مشخصات ظاهري : [255] ص

شابك : 964-493-004-514000 ريال :

وضعيت فهرست نويسي : فهرستنويسي قبلي

يادداشت : چاپ قبلي: [بي جا: بي نا]، 1404ق. = 1362. (78 ص)

يادداشت : كتابنامه: ص. [239] - 254

موضوع : احاديث شيعه -- قرن ق 5

موضوع : چهارده معصوم -- كلمات قصار

شناسه افزوده : مسعودي، عبدالهادي ، - 1343

رده بندي كنگره : BP130/ح 8ن 4 1383

رده بندي ديويي : 297/212

شماره كتابشناسي ملي : م 84-19248

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

پيش گفتار

نام مؤلّف

پيش گفتارسبك شناخت نگارش هاى حديثى شيعه نشان از آن دارد كه محدّثان شيعه، نگاشته هاى خود را بيشتر به شكل موضوعى تنظيم مى نموده و چينش احاديث را براساس محتوا و مضمون و نه گوينده و راوى حديث سامان مى داده اند. در اين ميان تنها چند مؤلّف انگشت شمار داريم كه نه از شيوه موضوعى بلكه از سبك مسندى پيروى كرده و احاديث هر معصوم را جداگانه و هر كدام را در يك فصل آورده و كتاب را به ترتيب معصومان عليهم السلام مرتب ساخته اند. كتاب مشهور «تحف العقول» از ابن شعبه حرّانى در قرن چهارم هجرى و «الدرّه الباهرة» منسوب به شهيد اول در قرن هشتم از اين زمره اند و كتاب حاضر حلقه ميانى اين دو كتاب است. «نزهه الناظر و تنبيه الخاطر» به راستى بوستان و تفرّج گاه خستگان انديشه است. تلألؤ سخنان حكمت آموز هر معصوم و درخشش يكايك اين درّهاى سفته، خواننده را در فضايى تماشايى فرو مى برد و به امتداد خواندن، او را از دنيا و بندهاى شيطانى آن مى رهاند و با حقيقت نهفته در ژرفاى كلمات پيشوايان هدايت آشنا مى سازد. اين كتاب افزون بر مفيد بودن براى عموم مردم، نياز پژوهشگران را به احاديث يك معصوم مشخص در زمينه مسائل اخلاقى و اجتماعى برطرف مى كند و مآخذ آورده شده در پانوشت كتاب، راه محققان را براى دسترسى به اسناد هر حديث و مضمون هاى مشابه آمده در احاديث ديگر هموار مى سازد.

نام مؤلّفخوشبختانه كتاب نزهه الناظر وتنبيه الخاطر» افزون بر قوّت محتوايى و علوّ معانى،

.

ص: 6

داراى مؤلّفى شناخته شده و معلوم است. مؤلّف نام خود را در پايان كتاب آورده و بدينسان بر اعتبار نوشته خود افزوده است. او خود را حسين بن محمّد بن الحسن مى نامد و با مراجعه به اسامى واقع شده در اسناد احاديث مانند آنچه در «بشاره المصطفى» نوشته محمّد بن ابوالقاسم طبرى (قرن 6) (1) و نيز «ذيل تاريخ بغداد» از ابن نجار بغدادى، (متوفى 643) (2) آمده است، مى توانيم او را كامل تر و به اين گونه بشناسيم: ابوعبداللّه الحسين بن محمّد بن الحسن بن نصر الحلوانى. اين نام، يعنى الحسين بن محمّد بن الحسن از سوى ابن شهر آشوب رجال شناس و كتاب شناس بزرگ شيعه در قرن ششم (م 588) در كتابش «معالم العلماء» كه به ذكر نويسندگان شيعه اختصاص دارد، نيز عنوان شده (3) و ابن بطريق (533 _ 600) هم در كتاب مشهورش، «العمدة»، به هنگام تبيين حديث تكريم عباس عموى پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله مى گويد: «ويزيد ذلك بيانا وإيضاحا ما ذكره الحسين بن محمّدبن الحسين الحلواني في كتابه الّذى جمعه من لمع كلام النّبى صلى الله عليه و آله وكلام الائمّة عليهم السلام قال: في لمع كلام الإمام الزكّي أبيالحسن عليّ بن محمّد العسكري عليه السلام لمّاسئله المتوكّل فقال له: ماتقول بنو أبيك في العبّاس؟ قال: مايقولون في رجل فرض اللّه طاعته على الخلق وفرض طاعة العبّاس عليه». (4) اين حديث با همين متن در «نزهه الناظر» موجود است (5) و تعبير «لُمَع» كه همان تعبير مؤلّف در مقدّمه و نيز مؤخّره كتاب از احاديث گردآورده اش و عنوان ابواب

.


1- .بشارة المصطفى : ص 105.
2- .ذيل تاريخ بغداد : ج 4، ص 108.
3- .معالم العلماء، ص 78، رقم 273.
4- .العمدة : ص 8.
5- .ر. ك ص 212 ، ح 504.

ص: 7

كتاب در برخى نسخه ها (1) مى باشد جاى ترديدى نمى نهد كه منظور ابن بطريق از حسين بن محمّدبن حسين الحلوانى همين مؤلّف «نزهه الناظر» است و «حسين» دوم تصحيف «حسن» است كه تصحيفى شايع و عادى در كتابت و استنساخ مى باشد. علامه مجلسى نيز در باب «ماجمع من جوامع كلم اميرالمؤمنين عليه السلام » هنگام اشاره به كتاب هايى كه برخى از احاديث درباره حضرت على عليه السلام را در بر دارند، از «نزهه الناظر» نام مى برد و آن را تأليف حسين بن محمّدبن حسن مى داند. (2) كتاب شناسان ديگرى نيز اين مطلب را تأييد كرده كه سيّد اعجاز حسين (3) و شيخ آقابزرگ تهرانى (4) از اين زمره اند. بر همين اساس، نظر ديگر ابن شهر آشوب (5) ، و نيز شيخ نورى (6) كه كتاب را به ابويعلى محمّد بن حسن جعفرى (7) نسبت داده است، درست نيست و همان گونه كه شيخ آقا بزرگ مى گويد (8) اين مطلب با تصريح مؤلّف به نام خود در پايان كتاب سازگار نيست و منشأ اشتباه، شرح هاى نوشته شده از سوى ابويعلى جعفرى بر دو حديث از كتاب است. (9) مؤيّد اين مطلب، آن است كه سيدبن طاووس در كتاب خود، «اليقين» احاديثى را در باب ناميدن على عليه السلام به اميرالمؤمنين و خيرالوصيّين آورده (10) و منبع آن را

.


1- .مانند نسخه در دسترس شيخ آقا بزرگ تهرانى، ر. ك : الذريعة : ج 24 ، ص 127، رقم 638.
2- .بحارالانوار: ج 78، ص 36.
3- .كشف الحجب والاستار: ص 580، رقم 3260.
4- .الذريعه: ج 24، ص 127، رقم 638.
5- .معالم العلماء: رقم 674.
6- .خاتمه مستدرك الوسائل : ج 1، ص 192، رقم 39.
7- .او استاد حلوانى و جانشين شيخ مفيد مى باشد و همراه نجاشى، غسل و تجهيز سيد مرتضى را در سال 436 هجرى قمرى عهده دار بوده است، ر. ك : نجاشى: رقم 1070.
8- .الذريعه: ج 4، ص 259.
9- .رجوع كنيد به ص 144 ، ح 297 و ص 180 ، ح 398.
10- .اليقين: ص 111.

ص: 8

استادان و مشايخ حلوانى

«نهج النجاة في فضائل أميرالمؤمنين والأئمّة الطاهرين من ذريّته صلوات اللّه عليهم أجمعين» نوشته الحسين بن محمّد بن الحسن بن نصر الحلوانى دانسته است. ابن طاووس اين نام و نسب را در جاى ديگرى از كتابش تكرار مى كند (1) و از اين رو اگر مانند شيخ آقا بزرگ بتوانيم اتّحاد مؤلّف «نهج النجاة» و «نزهه الناظر» را استظهار كنيم، انتساب كتاب «نزهه الناظر» به حلوانى تأييد مى شود. شيخ آقابزرگ، كتابشناس بزرگ شيعه در الذريعه، مى گويد: «يأتي استظهار اتّحاد صاحب «نزهه الناظر» مع «نهج النجاة» يعنى لروايته فيهما عن أبيالقاسم بن المفيد محمّد (2) و سپس در جاى خود، «نهج النجاة» را از حسين بن محمّدبن نصر حلوانى مى خواند و به منقولات ابن طاووس از آن در «اليقين» اشاره مى كند.است. اتان كلبرگ نيز اين حدس آقابزرگ را صائب دانسته و مؤلّف اين دو كتاب را يك نفر و همان حسين بن محمّدبن الحسن حلوانى دانسته است. (3)

استادان و مشايخ حلوانىبراساس آنچه گفته شد، مؤلّف كتاب فردى شناخته شده و مورد اعتناى عالمان عصر خود بوده است. او نزد الشريف محمّد بن الحسن بن حمزة، ابويعلى جعفرى كه از مراجع شيعه پس از شيخ مفيد و داماد و جانشين او بوده، (4) درس خوانده و با توجه به محل سكونتش، (5) محله كرخ بغداد ، از محضر عالمانى چون شيخ طوسى، سيّد مرتضى و سيّد رضى _ رحمهم اللّه _ بهره برده است.

.


1- .اليقين: ص 389.
2- .الذريعه: ج 22، ص 111.
3- .كتابخانه ابن طاووس: ص 467.
4- .ر. ك : رجال نجاشى: رقم 708 ، و فرحة الغرى: ص 125.
5- .مولد حلوانى، حلوان از شهرهاى عراق است، اما به جهت آن كه بغداد، پايتخت و پايگاه علم بوده، به آنجا كوچ كرده است. حلوان نام چند مكان است و از جمله آنها حُلوان عراق، در شمال بغداد و در منطقه كوهستانى آن است. حلوان شهرى آباد و محل نشو و نماى عالمان متعددى بوده است، ر. ك : معجم البلدان: ج 2، ص 290.

ص: 9

شاگردان حلوانى

عصر مؤلّف

طريق روايى واقع در كتاب «بشارة المصطفى» اثر عمادالدين طبرى (1) ، شاگردى حلوانى را در محضر سيدمرتضى در سال 429 هجرى به روشنى نشان مى دهد و سند واقع در كتاب «ذيل تاريخ بغداد» اثر ابن النجار البغدادى (2) ، استفاده او را از ابوالحسن على بن المظفربن بدر، علامه بندنيجى در سال 425 هجرى قمرى اثبات مى كند. ابوعبداللّه حسين بن محمّد حلوانى خود نيز در آخرين روايت كتابش كه آن را بر خلاف احاديث ديگر كتاب، مسندا ذكر مى كند (3) به استاد ديگرش كه به احتمال فراوان از استادان اصلى وى بوده است اشاره مى كند. حلوانى طريق خود را چنين آغاز مى كند: «أخبرني الشيخ أبوالقاسم عليّ بن محمّد بن محمّد المفيد رحمه اللّه » كه حاكى از شاگردى او نزد فرزند برومند شيخ مفيد است. بنا بر آنچه ابن طاووس مى گويد حلوانى از او در كتاب ديگرش «نهج النجاة» نيز حديث نقل كرده است (4) .

شاگردان حلوانىبراساس طريق هاى روايى گذشته مى توان از «على بن الحسين بن على الرازى» و«ابوزكريا، يحيى بن على الخطيب التبريزى» به عنوان شاگردان حلوانى نام برد. افزون بر اين، استقبال و بهره گيرى دانشمندان و نويسندگان از كتاب و توجه ايشان به آن بويژه عمادالدين طبرى، مؤلّف «بشاره المصطفى» و ابن بطريق ، مؤلّف «عمده» و از بزرگان قرن ششم كه تنها يك قرن با وى فاصله دارند، نشان از استقبال عالمان از كتاب او و استفاده كتبى آنان دارد.

عصر مؤلّفبر اساس علم طبقات رجال و با توجه به سال وفات مشايخ حلوانى مى توان وى را

.


1- .بشارة المصطفى : ص 105.
2- .ذيل تاريخ بغداد : ج 4، ص 108.
3- .ر. ك : ص 220، ح 529.
4- .اليقين : ص 389.

ص: 10

انگيزه تأليف

از محدّثان قرن پنجم هجرى دانست. زيرا همان گونه كه گذشت شاگردان شيخ مفيد(م 413) (1) مانند سيد مرتضى (م 436) (2) و شيخ ابوالقاسم على بن محمّد، فرزند شيخ مفيد و ابو يعلى جعفرى(م 463) (3) ، داماد و جانشين شيخ مفيد كه همه از بزرگان اوايل قرن پنجم و از استادان حلوانى هستند و با توجه به تاريخ ذكرشده شاگردى او نزد برخى از ايشان و نيز تاريخ استفاده او از علامه بندنيجينى (4) در سال 425، ترديدى باقى نمى ماند كه او از ستاره هاى تابناك عصر زرين و درخشان علم در دهه هاى ميانى قرن پنجم بوده است.

انگيزه تأليفحلوانى در عصر طلايى فرهنگ و ادب مى زيسته و سخن نخست مجامع فرهنگى آن روزگار، فصاحت و بلاغت و روانى بوده است. او مانند سلف صالح خويش، سيد رضى پا به ميدانى نهاد كه قهرمانى اش از آنِ سخنوران بود و در عرصه اى به طرح انديشه هاى علوى و جعفرى و معارف اهل بيت عليهم السلام پرداخت كه شعر و نثر و مقامات نويسى، مهم ترين نشانه فضل بود. در عصر او متعلّمان، كتاب هاى جاحظ و ابن عبيده ريحانى و سخنان عتّابى (5) و اشعار ابان لاحقى را فرا مى گرفتند و در اين ميان اراده غالب حاكمان بر حذف و مهجور نهادن سخنان فصيح و نغز امامان معصوم شيعه عليهم السلام بود و اين، زمينه را به نفع اديبان و به زيان شيعيان آماده مى ساخت. او خود فضاى معاصر خويش را چنين ترسيم مى كند: هرگاه از اميرمؤمنان عليه السلام و ديگر

.


1- .رجال النجاشى : رقم 1067.
2- .رجال النجاشى : رقم 708.
3- .رجال النجاشى : رقم 1070 و معجم رجال الحديث ج 15 ص 211 رقم10473.
4- .بندنيجين از توابع بغداد و در ناحيه كوهستانى آن در سمت نهروان قرار داشته است و تنى چند به آن جا موصوفند. به گمان اين جانب، او ابو الحسن على بن المظفر بن بدر، از مشايخ خطيب بغدادى و شاگرد ابو احمد حسن بن عبد اللّه بن سعيد عسكرى، مؤلف «الزواجر والمواعظ»، از مشايخ صدوق است، ر. ك : تاريخ بغداد : ج 10، ص 146، رقم 5295 و الذريعة : ج 12، ص 60، رقم 473.
5- .ابو عمرو، كلثوم بن عمرو عتابى، شاعر و سخنورى زبردست بود كه نوشته هايى زيبا داشت. او به برمكيان پيوست و آنان او را به هارون الرشيد معرفى كردند و نزد وى جايگاه بلندى يافت.

ص: 11

امامان عليهم السلام ياد مى شود، رنگ چهره منافقان و كافران دگرگون شود و اگر اندرزى نيكو يا حكمتى رسا و يا عبارتى برجسته و خطبه اى نمايان و نوشته اى شيوا برايشان روايت كنى، خشم گيرند و مى گويند: «من و امثال من چنين خبرى نشنيده ايم» و من مى گويم : «اگر به ديده انصاف بنگرى و از زورگويى و مخالفت كناره بگيرى، خواهى دانست كه آنچه شنيده اى نمى از يمى و كمى از فراوان است». (1) حلوانى، سياست هاى كهنه بنى اميه را زمينه ساز جريان هاى عصر خويش مى داند. او به سياست عبدالملك بن مروان اشاره مى كند كه همچون سلف بدكار خويش معاويه و به عنوان يكى از دو خليفه اصلى در دولت نود ساله بنى اميه، تمام تلاش خويش را در خاموش كردن نور علوى به كار برد و شواهدى نيز ارائه مى دهد همچون شيوه تحديث و نام بردن به كنايه حسن بصرى از امام على عليه السلام كه چون قصد حديث گفتن از اميرالمؤمنين على عليه السلام داشت، از بيم بنى اميّه مى گفت: قال أبو زينب. (2) حلوانى استمرار اين جريان را موجب نسبت دادن فضايل و مناقب و حتى سخنان شيوا و بليغ اهل بيت عليهم السلام به رقيبان و دشمنان ايشان دانسته و سخنان ادبى ابن مقفع زنديق و جاحظ عثمانى و تابعان و همراهان و موافقان و همگنان اينان را زمينه آن خوانده است تا كلمات گهربار على عليه السلام و فرزندان بزرگوارش را به چنين اشخاصى نسبت دهند و شايد كه برخى از آنان هم در اقتباس آشكار و پنهان از سخنان امير بيان على عليه السلام متّهم باشند. (3) او به صراحت اعلام مى دارد كه قصد كلى، اطفاى نور الهى و انهدام آثار اهل بيت عليهم السلام است، اگرچه خدا از خاموش شدن نور خود ابا دارد. حلوانى سپس عبارت سيد رضى(ره) را در تأييد گفته خود نقل مى كند كه اين دشمنان را به دو

.


1- .ر. ك : ص 17 مقدّمه مؤلّف.
2- .همان.
3- .نك : صفحه پايانى كتاب آنجا كه مى گويد: و هر كس كتاب هاى ريحانى و رساله هاى او را تورّق كند مى داند كه همه آنها از خطبه ها و رساله ها و اندرزها و حكمت و آداب امامان عليهم السلام است.

ص: 12

نسخه ها و تصحيح حاضر

دسته جاهل، گمراه و فرو رفته در ظلمت از يك سو و آگاه از فضايل اهل بيت عليهم السلام و عالم كتمان كننده و حيله گر مغالطه كار مريدباز تقسيم مى كند كه هر دو دسته به دنبال دنياى خويش و روزى خوردن از قلم بى زخم و نيش خود هستند كه نه در كف نويسنده، بلكه سر به چرخش چشم و دست حاكمان دارد. نكته جالب توجه، اقتداى حلوانى به سيد رضى(ره) در مبارزه با اين وضعيت است. او به همان گونه كه سيد رضى(ره) سخنان بليغ امام على عليه السلام را برگزيد و به جمع آورى و حتى تقطيع سخنان و بخش هايى از خطبه ها و نامه هاى بلند و كوتاه حضرتش همّت گماشت كه رنگ بلاغى و ادبى داشت، آن دسته از احاديث ائمّه عليهم السلام را آورده كه اين رنگ را بيشتر دارند. ما مى توانيم كار حلوانى را تكميل كار سيد رضى در ادامه گردآورى سخنان بليغ ائمّه عليهم السلام بدانيم كه مقصود اوليه و اصلى سيد رضى بوده و كتاب «خصائص الائمه عليهم السلام » كه بعدها در خصائص اميرالمؤمنين عليه السلام متوقف و به همان ناميده شد ، در واقع طرح و پى ريزى زمينه آن بوده است. در اين ميان نقل سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر براى آن است كه سخنان امامان عليهم السلام را تقويت كند و به اين انديشه كلامى شيعه قوّت بخشد كه همه ، جرعه نوشان جام نبوّت هستند. حلوانى خود اين نكته را گوشزد كرده است. (1)

نسخه ها و تصحيح حاضرآنچه از نسخه هاى كتاب در دست است، سه نسخه خطى متعلق به كتابخانه آستان قدس رضوى، (2) كتابخانه مسجد اعظم قم (3) و نسخه شخصى سيدمحمّد

.


1- .ر. ك : مقدّمه مولّف.
2- .اين نسخه از سوى مقام معظم رهبرى، آية اللّه خامنه اى به كتابخانه آستان قدس هديه شده و با شماره عمومى 19600 در بخش كتب خطى اين كتابخانه در مشهد، مركز استان خراسان و در جوار بارگاه ملكوتى امام رضا(ع) نگهدارى مى شود.
3- .اين نسخه در ضمن مجموعه با رقم 2712 در بخش كتب خطي كتابخانه مسجد اعظم قم نگهداري مي شود كه به وسيله مرجع ديني عصر آية الله حاج آقا حسين طباطبايي بروجردي )1292-1380 ه ق ( تأسيس شد.

ص: 13

موحد محمّدى اصفهانى (1) است. دو نسخه چاپى نيز سراغ داريم كه يكى به سال 1404 هجرى قمرى در مشهد مقدس به طبع رسيده و افست از چاپ نجف اشرف (2) مى باشد و ديگرى نسخه چاپ شده به سال 1408 هجرى قمرى در قم (3) . نسخه خطّى اول از ديگر نسخه ها كهن تر و متعلّق به قرن يازدهم است. متن احاديث اين نسخه تا حدى از بقيه نسخه ها صحيح تر مى نمايد و اعراب اندكى هم دارد كه در برخى موارد راهگشاست. اين نسخه در دسترس مصحّحان قبلى نزهه الناظر نبوده و در سال هاى اخير به كتابخانه بزرگ آستان قدس رضوى در مشهد هديه شده است. (4) از اين نسخه چند صفحه ساقط شده است كه احاديث 37 تا 93 از ميان احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و بخش هاى كوچكى از برخى احاديث امام على عليه السلام را ندارد و نيز حديث 5 تا 16 از احاديث امام كاظم عليه السلام به ميان احاديث امام سجّاد عليه السلام آمده و با آن خلط شده است. خوشبختانه مستنسخ مطلّع كتاب در حاشيه متن به اين موارد تذكر داده است. اين نسخه چند صفحه هم اضافه دارد كه نمونه آن صفحه هشت نسخه خطى است كه شرح احاديث پيامبر (حديث 104) است. در مقدمه نيز دو صفحه اضافى به چشم مى خورد. بر اساس برخى عبارت ها در حاشيه اين نسخه، مانند عبارت «ليس فى الاصل» در

.


1- .مطابق گزارش مصحّحان مؤسّه امام مهدى (عج) كتاب، اين نسخه به خط حاج سيدابوالقاسم صفوى اصفهانى _ طاب ثراه _ بوده كه در نجف اشرف وفات يافته است.
2- .اين كتاب از سوى مطبعه حيدريه در 58 صفحه در قطع وزيرى و به سال 1356 هجرى قمرى در نجف و با مقدمه سيد محمّد صادق بحر العلوم، به چاپ رسيده است. اين چاپ، غير از چاپ سال 1284 قمرى است كه در دسترس شيخ آقا بزرگ تهرانى بوده و آن را پرغلط خوانده است. ر. ك: معجم المطبوعات النجفيه از محمّد هادى امينى: ص362، رقم 1631 والذريعة : ج 24،ص127،رقم637.
3- .اين كتاب تحقيق (مؤسسة الإمام المهديع) و به اشراف آيت اللّه سيّد محمّد باقر موحّد ابطحي بوده و در چاپخانه مهر قم چاپ و منتشر شده است.
4- .ما اين نسخه را با علامت (أ) مشخص كرده ايم و به دو نسخه آمده در پانوشت نسخه منتشره آقاى ابطحى با حرف (ب) كه مواردش بيشتر است و (ج) كه نادر است، اشاره كرده ايم.

ص: 14

صفحه بيست و يكم نسخه، احتمال مقابله آن مى رود كه قوّت ديگرى براى اين نسخه به شمار مى آيد. در استفاده از نسخه ها، ما نسخه چاپى در دسترس را كه بوسيله آيه اللّه ابطحى اصفهانى به طبع رسيده است متن قرار داديم؛ زيرا ايشان هر دو نسخه خطى در دسترس خود و نيز نسخه چاپى اسبق را در مجموع متن و پانوشت تصحيح خود آورده و آنها را از هم جدا و متمايز كرده است. افزون بر اين ما در موارد بسيارى از تصحيح خود، از متن كتاب «الدرّه الباهرة من الأصداف الطاهرة» و گاه «بحارالانوار» نيز استفاده كرده ايم، زيرا بخش بزرگى از «الدره الباهرة» را مى توان برگرفته از نزهه الناظر دانست (1) و ازاين رو مى تواند به عنوان يك نسخه ناقص از آن به شمار آيد و همين مسئله در كتب جوامع و واسطه مانند «بحارالانوار» كه از «نزهه الناظر» حديث نقل كرده اند، جارى است. همچنين در تصحيح متن، به شيوه انتقادى نيز نظر داشته و در معدود مواردى كه هيچ يك از نسخه ها صحيح به نظر نمى آمده است، پيشنهاد خود را ارائه داده و نسخه هاى ديگر را گزارش كرده و در ترجمه هم مطابق نظر نهايى خود عمل كرده ايم. در مواردى نيز تفاوت هاى ريز و جزيى را كه اثرى در فهم و تفسير متن ندارد گزارش نكرده و يا تنها در درون كمان و در متن آورده تا از فزونى پانوشت ها جلوگيرى كنيم و به جاى آن، تلاش كرده ايم تا نشانى احاديث را از كتب تأليف شده به وسيله محدّثان پيش از حلوانى، استخراج نموده و از اين طريق بر اعتبار مضامين كتاب بيفزاييم و تنها در مواردى به كتب متأخر از نزهه الناظر ارجاع داده ايم كه توفيق دسترسى به منبع كهن تر را نداشته ايم. (2) در اين ميان نشانى هاى برگرفته از نسخه خطى كتاب «مقصد

.


1- .اين مطلب را در مقدمه تصحيح «الدرة الباهرة» بيان كرده ايم و با مراجعه به متن هر دو كتاب به آسانى قابل اثبات است.
2- .گفتنى است براى جداسازى منابع شيعى و اهل سنت ما از علامت (؛) استفاده كرده ايم.

ص: 15

الراغب فى فضايل على بن ابى طالب عليه السلام » (1) و نيز «تذكره ابن حمدون» را از نسخه چاپى مؤسّسه امام مهدى (عج) گزارش كرده ايم و اجر و پاداش و مسئوليت اين كار براى مصحّحان قبلى «نزهة الناظر» است. براى تسهيل در درست خوانى و فهم احاديث، اقدام به اعراب گذارى و ترجمه لغات دشوار نموده و جهت جلوگيرى از ازدحام علامت هاى اعراب، از نهادن علامت سكون و حركات حروف اشباع شده و نيز برخى ديگر از علامت هاى غير ضرور خوددارى نموده ايم. همچنين براى استفاده بيشتر خوانندگان فارسى، همه كتاب را ترجمه كرده و چند جمله كوتاه نيز درباره معصومين گوينده احاديث افزوده ام و سزاست كه در اين جا از محقق ارجمند شيخ نعمان نصرى كه وظيفه خطير اعراب گذارى و نيز ترجمه لغات دشوار متن را به عهده داشته و همچنين پژوهشگر گرامى داود افقى كه در مصدريابى احاديث مرا يارى داده و آقاى عبدالكريم حلفى كه كتاب را مقابله و نمونه خوانى كرده و همچنين آقاى محمّد سلطانى كه تايپ و صفحه آرايى كتاب را از آغاز تا فرجام به انجام رسانده است، صميمانه تشكر كنم ، گفتنى است در ويرايش كنونى ترجمه ، از برخى يادآورى هاى سرور گرامى ام ، جناب آقاى محمّد اسفنديارى سود برده ام كه از ايشان نيز سپاسگزارم و براى همه اين عزيزان آرزوى توفيق در نشر معارف اهل بيت دارم. عبد الهادى مسعودى ايران ، قم ، اسفندماه 1387 مطابق با ربيع الأوّل 1430

.


1- .اين كتاب را برخى به حلوانى صاحب نزهة الناظر نسبت داده اند، اما همان گونه كه شيخ آقا بزرگ تهرانى و مصحّحان قبلى كتاب گفته اند، اسناد كتاب نشان از تفاوت فاحش عصر مؤلف «مقصد الراغب» و «نزهة الناظر» دارد، رجوع كنيد به الذريعه: ج 22 ص 111 و مقدمه نزهة الناظر، تصحيح ابطحى، ص 4.

ص: 16

تصويرهاى نسخه اصلى

M4446_T1_File_4396309

صفحه اول نسخه اصلى

.

ص: 17

مقدّمه مؤلّف

M4446_T1_File_4396311

صفحه آخر نسخه اصلى

.

ص: 18

المقدّمةبسم اللّه الرّحمن الرحيم وبه نستعين الحمد للّه ربّ العالَمين حمدَ العارفين به العالِمين وصلّى اللّه على المصطفى محمّد وآله الطّاهرين. امّا بعد فإنّي رأيت كثيرا ممّن عاصرتُه وشاهدته من المشركين والكفّار _ فأمّا المسلمون فمعاذ اللّه سبحانه أن يتنمّر منهم أحدٌ أو يتغيّر لشيء من ذلك _ إذا ذكر عنده أمير المؤمنين عليّ بن ابي طالب و الأئمّة من ولده عليهم السلام يتنمَّر ، فإن رويت له عنهم موعظة حسنة أو حكمة بالغة أو فِقرة باهرة أو خطبة رائعة أو رسالة فصيحة تَغيَّر وقال : ما سمعت وأمثالي ذلك ، فقلت : لو نظرت بعين الإنصاف وعَدلتَ عن العنت والخلاف علمتَ أنَّ ما سمعته يسير من كثير وصغيرٌ من كبير ولكنّك تجري على منهاج معانديهم الّذين نشأوا على معاندتهم وعداوتهم كعبد الملك بن مروان (1) وغيره ممن سبقه من بني اُميّة فإنَّه. .. (2) فإذا سمعت كلمة حكمةٍ فاعزها إلى أمير المؤمنين. .. (3) فإِنّه أحقُّ بها وأولى من قائلها حتّى نشأ على ذلك الصغير منهم والكبير وصار ذكرهم طرفةً والخبر عنهم أعجوبةً والمشهور عن الحسن بن أبي الحسن البصري (4) أنَّه كان إذا حدّث عن أمير المؤمنين عليه السلام قال : «قال أبو زينب كذا وكذا» خوفا من بني اُميَّة حتّى نسبت فضائلهم ومناقبهم وآدابهم ومآثرهم وفصاحتهم ومواعظهم وبلاغتهم إلى زياد (5) ومن كان يدّعيه وابن المُقَفَّع (6) وذويه وابن عبيدة الرِّيحاني (7) ومجانسيه وأبي عثمان الجاحظ (8) ومن وافقه واَبانٍ اللّاحقي (9) ومن طابقه العتّابي (10) وسهل بن هارون (11) ومَن جَرى مجراهما يريدون بذلك تطميس آثارهم وإطفاء أنوارهم ويأبى اللّه إلّا أن يتمّ نوره ولو كره المشركون ولقد أفصح الرضي قدس سره حيث قال في بعض كتبه (12) : فإنّي أعتقد أنّ جميع أعداء هؤلاء الغُرر الَّذين هم قواعد الإسلام ومصابيح الظلام والَّذين خفّض اللّه الخلق عن منازلهم وقصر الاَيدي والألسن عن تناولهم وميّز بين العالمين وبينهم وأماطَ العيب والعار عنهم ، بين مغموس القلب في الجهالة ومطروف العين بالضّلالة لا يفيق من سكرة الهَوى فيتبيّن الطريقة المثلى ، وبين عالم بفضلهم ، خابر بطيب فرعهم وأصلهم ، يكتم معرفته معاندةً ويغالِط نفسه مكايَدةً ترجيبا لغرسٍ قد غَرسَه وتوطيدا لبناءٍ قد أسّسه وتنفيقا لِسُوقٍ قد قامت له واستجرارا لجماعةٍ قد التفَّت عليه وكلُّ ذلك طلبا لحُطام هذه الدنيا الوَبيل مَرتَعُها ، الممرّ مَشربُها ، المُنَغَّص نعيمُها و سرورُها ، المظلم ضياؤها ونورها ، الصّائرة بأهلها إلى اَخشن المصارع بعد ألين المضاجِع والناقلة لهم إلى أفزع المنازل بعد آمَن المعاقل ، على قربٍ من المعاد وعدمٍ من الزاد ، ثمَّ تتقلَّب بهم إلى حيث «تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدَا بَعِيدًا» 13 . تامَّل أيَّدك اللّه هذا الكلام ما أحسنه وألطَف معانيه وأعقله بالقلب قبل ولوجه في السَّمع رضي اللّه عن قائله فقد شرح الحال. أمّا بعد فقد سطرت لك _ أمتعنى اللّه بك _ من أقوالهم الموجزة ، وألفاظهم المعجزة ، وحكمهم الباهرة ، ومواعظهم الزاهرة ، لمعا تنزّه ناظرك فيها ، وتنبّه خاطرك بها وحذفت الاسانيد حتّى لا يخرج الكتاب عن الغرض المقصود في الاختصار وقدّمت أمام كلامهم طرفا من كلام رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله ، لتستدلّ به ، وتعلم أنّهم من بحره الزاخر يغترفون ، ومن علمه الغامر يقتبسون وأنّه صلوات اللّه عليه الاصل المتبوع ، وهم الاغصان والفروع وأنّه صلى الله عليه و آله مدينة العلم وهم أبوابها ، وأنّه سماء الحكمة وهم أسبابها وأنّه معدن البلاغة وينبوعها ، وهم زهرتها وربيعها صلوات اللّه عليهم ولو جمع ما رواه أهل العدل عنهم لما وسعته الطوامير ، ولا حوته الاضابير لانّهم بالحكمة ينطقون ، وبالموعظة يتفوّهون ، ولكنّ اعتمدت قول أمير المؤمنين عليه السّلام إذ قال: «خذوا من كلّ علم أرواحه ، ودعوا ظروفه ، فان العلم كثير والعمر قصير». وقد وسمت كتابي هذا ب «نزهة الناظر وتنبيه الخاطر» وباللّه تعالى التوفيق وهو حسبى ونعم الوكيل.

.


1- .هو عبد الملك بن مروان بن الحكم بن الحكم أبي العاص الأموى ، أبو الوليد المدني ثمّ الدمشقى ، كان طالب علم قبل الخلافة ثم اشتغل بها فتغيّر حالُها ، ملك عشرين سنة ومات سنة ستّ وثمانين (تقريب التهذيب : ج 1 ، ص 620).
2- .هذان الموضعان المشار إليها بالنقاط غير مقروئان في الأصل.
3- .. هو رأس أهل الطبقة الثالثة المتوفي سنة 110 ، قال ابن حجر : ثقه فقيه فاضل مشهور وكان يرسل كثيرا ويدلّس (تقريب التهذيب : ج 1، ص 202 ، الرقم 1231).
4- .. هو زياد بن سميّه ، طاغوت العراق زمن معاوية و هو من الخطباء والساسة ، (الاستيعاب : ج 2 ، ص 100 ، الرقم 829).
5- .. عبد اللّه بن المقفَّع ، أحد البلغاء و الفصحاء ورأس الكتّاب وأولي الإنشاء من نظراء عبد الحميد الكاتب وكان من مجوس فارس فأسلم على يد الأمير عيسى عمّ السّفاح وكتب له واختصّ به وكان ابن المقفَّع يتّهم بالزندقه وهو الّذي عرّب كليلة ودمنة وله «الدرة التيمه» وكتب اُخرى ، (سير أعلام النبلاء : ج 6 ص 208 ، الفهرست لابن النديم ، ص 132).
6- .. ابو الحسن ، عليّ بن عبيدة الريحاني الكاتب ، كان أحد البلغاء الفصحاء ، وافر الأدب ، كثير الفضل ، مليح اللفظ ، حسن العبارة وله كتب حسان في الحكم والأمثال وكان له اختصاص بالمأمون العبّاسي وكان يرمى بالزندقة ، (تاريخ بغداد : ج 12 ، ص 18 ، الفهرست لابن النديم : ص 133).
7- .. هو ابو عثمان عمرو بن بحر الجاحظ البصري ، صاحب التصانيف الحسنة كالبيان والتبيين وهو أحد شيوخ المعتزلة وكان فصيحا تدلّ كتبه على فصاحته وملاحة عباراته ، مات في سنة خمس وخمسين ومأتين. (الأنساب للسمعاني : ج 2 ، ص 6 ، ميزان الاعتدال : ج 3 ، ص 247 ، الرقم 6333 ، سير أعلام النبلاء : ج 11 ، ص 526 ، الرقم 149).
8- .. هو أبان بن عبد الحميد بن لاحق بن عقير الرقاشي وكان شاعرا هو وجماعة أهله واختصّ هو من بين الجماعة بنقل الكتب المنثورة إلى الشعر المزدوج ، فمن ما نقل ، كتاب كليلة ودمنة ، كتاب سيرة انوشيروان ، كتاب بلوهر وبوداسف و. .. ، (الفهرست لابن النديم : ص 132).
9- .. ابو عمرو ، كلثوم بن عمرو العتابى ، كان شاعرا خطيبا بليغا وله رسائل مستحسنة وكان منقطعا إلى البرامكة فوصفوه للرشيد ووصلوه به فبلغ عنده كل مبلغ ، (تاريخ بغداد : ج 12 ، ص 486).
10- .. هو سهل بن هارون بن راهيونى الدستميساني ، انتقل إلى البصرة وكان متحققا بخدمة المأمون وصاحب خزانة الحكمة له ، وكان حكيما فصيحا شاعرا ، فارسيّ الأصل ، شعوبي المذهب وله في ذلك كتب كثيرة ورسائل ككتاب «ثعلة وعفرة» على مثال كليلة ودمنة وكتاب «أدب اشك بن أشك» وكتاب «شجرة العقل» و. .. (الفهرست لابن النديم : ص 134).
11- .. خصائص الائمه: ص 36.
12- .. آل عمران : 30.

ص: 19

مقدّمه مؤلّفبه نام خداوند بخشنده مهربان و با كمك از او ستايش خداى جهانيان را ، ستايشِ عارفان عالم، و درود خدا بر محمّد مصطفى و خاندان پاكش عليهم السلام ، اما بعد ، من بسيارى از معاصران مشرك و كافر را ديده و شاهد بوده ام _ و پناه بر خداى سبحان كه از ميان مسلمانان كسى متغيّر گردد _ كه چون نزد او از امير مؤمنان على بن أبى طالب وفرزندان معصوم و پيشوايش ياد شود ، متغيّر مى گردد و چون اندرزى نيكو يا حكمتى رسا ، يا عبارتى درخشان ، يا سخنى نمايان و يا نوشته اى شيوا از امامان عليهم السلام برايش نقل كنى ، متغيّر شود و گويد : من و همتايان من آن را نشنيده ايم. من مى گويم : اگر به ديده انصاف بنگرى و از زورگويى و مخالفت كناره گيرى ، خواهى دانست كه آنچه شنيده اى ، اندكى از فراوان و نمى از يمى است ، اما تو بر شيوه مخالفان ايشان راه مى پويى كه بر معاندت و دشمنى آنان نشو و نما يافته اند ، مانند عبد الملك بن مروان (1) و جز او از پيشينيان امويش. .. (2) پس چون سخنى حكيمانه شنيدى به امير مؤمنان عليه السلام منسوبش بدار. .. (3) كه او بدان سزاوارتر است و از گوينده اش اولى. تا آنجا كه كوچك و بزرگشان بر اين شيوه رشد يافت و ذكر آنان ، طرفه و خبر از ايشان اعجوبه گشت و مشهور است كه حسن بن ابى الحسن بصرى (4) چون از امير مؤمنان عليه السلام حديث نقل مى كرد ، از بيم بنى اميّه مى گفت : ابو زينب چنين و چنان مى گويد، تا آن كه فضيلت ها ومناقب وآداب وآثار وفصاحت واندرزها و بلاغت ايشان را به زياد (5) و مدعيانش، وابن مقفَّع (6) ويارانش، وابن عبيده ريحانى (7) و مجانسانش، و ابو عثمان جاحظ (8) و موافقانش، و ابان لاحقى (9) و همگنانش، و سهل بن هارون 10 و هر كس كه چون آنان باشد منسوب داشتند و از اين كار ، پوشاندن آثار امامان و خاموش ساختن نور ايشان را قصد كردند و خداوند جز اين نخواهد كه نورش را كمال بخشد هر چند مشركان نپسندند و سيد رضى (ره) چه شيوا در يكى از كتاب هايش گفته است : من بى ترديد چنين معتقدم كه اين چهره هاى برجسته را كه پايه هاى اسلام و چراغهايى در دل تاريكى اند و خداوند مردمان را از منزلت ايشان فروتر كرده و دست و زبان را از رسيدن به ايشان باز داشته و ميان جهانيان و ايشان تفاوت نهاده و عيب و ننگ را از ايشان دور كرده ، آن كس دشمن است كه يا دل در نادانى فرو برده و چشم به گمراهى سپرده و از مستى هوس به سلامت نيامده تا راه درست را تشخيص دهد و يا دانا به فضيلت ايشان است و آگاه از پاكى شاخه و ريشه آنان، اما از سر دشمنى ، شناخت خويش را پنهان داشته و به مكر و حيله ، با خود مغالطه مى كند براى آن كه نهال كاشته خود را محكم و بنايى را كه ساخته ، پابرجا بدارد و بازار پيرامون خود را رونق بخشد و جماعتى را كه به او متوجّه شده ، به سوى خود كشد و همه اينها براى اين اندك مال دنياست كه خرّمى چراگاهش كوتاه است و آبش تلخ و نعمت وشادمانى اش ناگوار و ناتمام و روشنى و نورش تاريك ، راهبرنده اهلش به ناهموارترين بسترها در پى نرم ترين رختخواب ها و انتقال دهنده به هولناك ترين جايگاه ها پس از ايمن ترين قرارگاه ها ، نزديك به معاد و بدون توشه و زاد ؛ سپس آنان را به حالى در آورد كه «هر كس هر كار نيكى انجام داده است ، حاضر مى يابد و هر كار زشتى كرده ، آرزو مى كند كاش ميان او و آن كار ، فاصله اى دور مى بود» . در اين سخن نيك بينديش كه معانى آن بسى نيكو و لطيف است و هنوز به گوش در نيامده به دل راه يافته است، خدا از گوينده اش خشنود باشد كه شرح واقعه نيك گفت. اما بعد، براى تو _ خدا مرا از تو برخوردار بدارد _ پرتوهايى از سخنان كوتاه و كلمات معجزآسا و حكمت هاى فروزان و پندهاى درخشان اهل بيت عليهم السلام برگرفته وبنوشته ام كه چشم تماشاى تو را شادى مى بخشد و انديشه تو را بيدار مى كند و اسناد آنها را حذف كردم تا كتاب از اختصار مطلوب به در نرود و طرفه سخنانى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر آنها مقدم كردم تا بدين نكته پى برده و رهنمون گردى كه اهل بيت جرعه كشان درياى مالامال اويند و از دانش ژرفش جان خود بر مى افروزند و پيامبر _ درودهاى خدا بر او باد _ ريشه اى است در پى اش رفته و اهل بيت شاخ و برگ اويند، اوست شهر دانش و آنانند درهاى شهر ، اوست آسمان حكمت و آنانند وسيله (رسيدن) به آن، اوست معدن و سرچشمه بلاغت و آنانند شكوفه و خرّمى آن، درودهاى خدا بر آنان بود ، و اگر آنچه راويان عادل از آنان روايت كرده اند ، فراهم مى آمد نه طومارها گنجايش آن را داشتند و نه پرونده ها ياراى دربرگرفتن آن، كه آنان سخن به حكمت مى گويند و لب به اندرز مى گشايند، اما من بر سخن امير مؤمنان عليه السلام اعتماد كردم كه فرمود : روح هر دانش را برگيريد و ظرف و پوسته را وا نهيد كه دانش فراوان است و عمر رو به پايان. اين كتاب را «نزهة الناظر و تنبيه الخاطر» ناميدم و توفيق به دست خداوند والاست و او مرا بسنده است و بهترين وكيل.

.


1- .ابو وليد ، عبد الملك بن مروان اموى، پيش از به خلافت رسيدن از جويندگان دانش بود و چون به خلافت رسيد دگرگون شد. او بيست سال فرمانروايى كرد و در سال 86 هجرى قمرى مرد.
2- .نسخه اين مقدّمه در اين دو جا ناخواناست.
3- .حسن بصرى از محدّثان بزرگ قرن اوّل هجرى «طبقه سوم راويان» و در گذشته به سال 110 است. ابن حجر، محدّث و رجال شناس مشهور اهل سنّت او را فقيه و مورد اعتماد خوانده ولى تدليس و ارسال در روايات را هم به او نسبت داده است.
4- .زياد بن سميّه، طاغوت سركش عراق در زمان حكومت معاويه است. او در خطابه و سياست ماهر بود.
5- .عبد اللّه بن مقفّع ، سخنورى زبردست و سركرده نويسندگان عصر خود بود. او ايرانى و نامسلمان بود، اما به وسيله امير عيسى، عموى سفّاح عبّاسى مسلمان گشت و نويسندگى دربار او را عهده دار شد اما به زنديقى گرى متهم گشت. او كتاب «كليله و دمنه» را به زبان عربى درآورد و نوشته هاى ديگرى نيز مانند كتاب «درّ يتيم» دارد.
6- .ابو الحسن، علىّ بن عبيده ريحانى، نويسنده، سخنورى زبردست، پر دانش با فضيلت و سخنانش نمكين و زيبا بود. كتاب هاى زيبايى در حكمت و مثل از او به جاى مانده است. او از اطرافيان خاصّ مأمون عباسى بود و به زنديقى گرى نيز متّهم شده است.
7- .ابو عثمان ، عمرو بن بحر جاحظ بصرى، نويسنده كتاب هاى متعددى مانند «البيان والتبيين» است. او از بزرگان معتزله و شيوا سخن بود و كتاب هايش بر فصاحت و ملاحت قلم او دلالت مى كند. وى به سال 255 هجرى قمرى درگذشت.
8- .ابان بن عبد الحميد رقاشى از شاعران به شمار مى آيد. او برخى كتاب هاى به نثر نوشته شده را به شعر تبديل نمود، مانند «كليله و دمنه»، «سيره انوشيروان» ، «بلوهر و بوداسف» و...
9- .سهل بن هارون دستميساني به بصره آمد و سپس از خواصّ مأمون عبّاسي و كتابدار كتابخانه «خزانه حكمت» او شد. وي حكيم شاعر و در اصل ايراني و ملّي گرا بود. او در همين زمينه كتاب هاى متعددى نگاشت كه «ثعلة وعفرة» به شكل «كليله و دمنه» ، «ادب اشك بن اشك»، «شجره عقل = درخت ادب» و... از آن جمله اند.

ص: 20

. .

ص: 21

. .

ص: 22

. .

ص: 23

. .

ص: 24

طرف من كلام رسول اللّه صلّي الله عليه و آله ومواعظه وأمثاله وحكمهمَن أكثَرَ مِنَ الاِستِغفارِ جَعَلَ اللّهُ لَهُ مِن كُلِّ هَمٍّ فَرَجاً، ومِن كُلِّ ضَيقٍ مَخرَجاً، ورَزقَه مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ. (1)

كَلِمةُ حِكمةٍ يَسمَعُها الْمُؤمِنُ فيَعمَلُ بِها خَيرٌ من عِبادَةِ سَنةٍ. (2)

جالِسوا العُلَماءَ، وسائلوا الكُبَراءَ ، وخالِطوا الحُكَماءَ. (3)

الحَزمُ أن تَستَشيرَ ذا الرَّأيِ ، وتُطيعَ أمرَهُ. (4)

احتَرِسوا مِنَ النَّاسِ بِسوءِ الظَّنِّ. (5)

جامِلوا الأشرارَ بِأخلاقِكُم تَسلَموا مِن غوائلهِم (6) ، وزايِلوهُم بأعمالِكُم لِئلّا تَكونوا مِنهُم. (7)

.


1- .. مسند ابن حنبل : ج 1 ص 535 ح 2234، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 291 ح 7677، سنن أبي داود : ج 2 ص 85 ح 1518، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1255 ح 3819 وفيهما «لزم» بدل «أكثر».
2- .. الزهد لابن المبارك: ص 487 ح 1386 ؛ معدن الجواهر : ص 21، كنزالفوائد : ج 2 ص 108 عن الإمام عليّ عليه السلام كلّها نحوه.
3- .. المعجم الكبير : ج 22 ص 125 ح 323 ؛ تحف العقول : ص 41، الجعفريّات : ص 230 وفيهما «سائلوا العلماء وخاطبوا الحكماء وجالسوا الفقراء».
4- .. تحف العقول : ص 46، المحاسن : ج 2 ص 435، ح 2508، نثر الدرّ : ج 1 ص 245.
5- .المحاسن : ج 1 ص 82 ح 48 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص 392 ح 68 .
6- .الخصال : ص 125 ح 121 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 352 ح 22 .
7- .. الغوائل : المهالِك (النهاية : ج 3 ص 397).

ص: 25

طرفه سخنانى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

اشاره

طرفه سخنانى از پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله (1)كسى كه فراوان استغفار كند، خداوند همه گره هاى زندگيش را مى گشايد و او را از همه تنگناها مى رهاند و روزيش را از جايى كه گمان نمى برد ، مى رساند.

سخن حكمت آميزى كه مؤمن آن را مى شنود و به كار مى بندد از عبادت يك سال بهتر است.

با عالمان همنشينى كنيد و از بزرگان بپرسيد و با حكيمان رفت و آمد كنيد.

استوارانديشى آن است كه از صاحب رأى مشورت بخواهيد و فرمانش را اطاعت كنيد.

خود را با بدگمانى، از مردم [ شرور] حفظ كنيد.

در ظاهر با اشرار به نيكى و اخلاق خوش معاشرت كنيد تا از شرشان در امان باشيد و در عمل كار خود كنيد تا از آنان به شمار نياييد.

.


1- .حضرت محمّد بن عبد اللّه صلى الله عليه و آله در هفدهم ربيع الاول عام الفيل (570 م) در مكّه مكرّمه به دنيا آمد و در 28 صفر سال يازده هجرى در مدينه منوّره در سنّ 63 سالگى رحلت كرد و در همان جا به خاك سپرده شد. لقب ايشان، «امين» و كنيه اش، «ابو القاسم» بود. بسيارى از سخنان حضرت در دو مجموعه «نهج الفصاحة» و «پيام پيامبر» آمده است.

ص: 26

استَعينوا عَلى إنجاحِ الحَوائجِ بِالكِتمانِ ؛ فإنّ كلَّ ذي نِعمةٍ مَحسودٌ. وقيلَ : بأنّ لِكُلِّ (ذي) (1) نِعمةٍ حسدةً ، ولَو أنَّ امرأً كان أقومَ من قِدحٍ (2) لكانَ له مِنَ النَّاسِ غامزٌ. (3)

إنَّكُم لَن تَسَعوا النَّاسَ بِأموالِكُم ؛ فَسَعوهُم بِأخلاقِكُم. (4) قالَ إبراهيمُ بنُ العَبّاسِ الصوليّ (5) : لَو وُزِنَت هذهِ الكَلِمةُ بأحسَنَ كلامِ النَّاسِ لرَجُحَت عَلى ذلِكَ.

تَجافوا عُقوبةَ ذوي المُروّاتِ ؛ فوَالّذي نَفسي بِيَده، إنّ أحدَهُم لَيعثُرُ ويدُه في يَدِ اللّهِ تعالى. (6)

المُشاوَرةُ حِرزٌ مِنَ النَّدامةِ ، وأمانٌ مِنَ المَلامةِ. (7)

تجاوَزوا عن ذنب السَّخيِّ ؛ فَإنَّ اللّهَ تعالى آخذٌ بِيَدهِ كُلّما عَثَرَ، وفاتحٌ له كُلّما افتَقَرَ. (8)

ما أخافُ عَلى اُمّتي مؤمناً ولا كافراً ؛ أمّا المؤمن فيَحجُزُهُ إيمانُه ، وَأمّا الكافِرُ فَيَقدَعُهُ (9) كُفرُهُ، ولكِنّي أخافُ عَلَيها مُنافِقا يَقولُ ما يَعرِفونَ ، ويَعمَلُ ما يُنكِرونَ. (10)

.


1- .. أثبتناه من «ب».
2- .. القِدح : السَّهم (لسان العرب : ج 2 ص 556).
3- .. تحف العقول : ص 48 وفيه «اُموركم» بدل «إنجاح الحوائج»، نثر الدرّ : ج 1 ص 166 وفيه «حوائجكم» بدل «إنجاح الحوائج» وفيهما صدر الرواية إلى «ذي نعمة محسود».
4- .. الأمالي للصدوق : ص 62 ح 23، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 394 ح 5839، الكافي : ج 2 ص 103 ح 1، عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 53 ح 204 كلاهما نحوه، الإختصاص : ص 225، نثر الدرّ : ج 1 ص 165.
5- .. ابو اسحاق إبراهيم بن عبّاس الصوليّ (م 243 ق)، كاتب محدّث و شاعر مشهور ، أصله من خراسان وعُدّ في شعراء الإمام الرضا عليه السلام والرواين عنه، راجع : موسوعة مؤلفي الإمامية: ج 1 ، ص 295 و عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ، ص 136.
6- .. نهج البلاغة : الحكمة 20، تحف العقول : ص 58، جامع الأحاديث : ص 60 كلّها نحوه وراجع الكافي : ج 4 ص 28 ح 12.
7- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 183 وفيه «حصن» بدل «حرز».
8- .. جامع الأحاديث للقمي : ص 65 وليس فيه «وفاتح له كلّما افتقر».
9- .. قَدَعتُ فَرَسي : كَبَحته وكففته (الصحاح : ج 3 ص 1260).
10- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 158، نهج البلاغة : الكتاب 27، الأمالي للمفيد : ص 268 عن الإمام عليّ عليه السلام ، تحف العقول : ص 179، الغارات : ج 1 ص 248 وفي الأربعة الأخيرة نحوه.

ص: 27

براى كاميابى در خواسته ها ، از پوشيده داشتن آنها يارى بجوييد كه هر شخص نعمت مند مورد حسادت است. وگفته شده است: براى هر نعمت مندى ، حسودانى است و اگر حتى كسى راست تراز تير باشد، طعنه زنى در ميان مردم خواهد داشت.

شما نمى توانيد مردم را با دارايى هايتان برخوردار كنيد، پس با اخلاقتان چنين كنيد. ابراهيم بن عباس صولى (1) مى گويد: اگر اين سخن با بهترين سخنان مردم سنجيده شود بر آنها برترى يابد.

از مجازات جوانمردان چشم بپوشيد كه سوگند به آن كه جانم در دست اوست، هريك از آنان بلغزد دستش در دست خداى متعال است [ و بلندش مى كند].

مشورت، پناهگايى در برابر ندامت و مايه ايمنى از ملامت است.

از خطاى سخى درگذريد كه هرگاه بلغزد، خداى متعال دستش را مى گيرد و هرگاه نيازمند شود درِ روزى را بر او مى گشايد.

براى امّتم نه از مؤمن مى ترسم و نه از كافر ، زيرا ايمان مؤمن جلويش را مى گيرد و كفر كافر وى را دور مى دارد ولى از منافقى مى ترسم كه به سخن آنچه را مقبول امّت است مى گويد و به عمل آنچه را ناشناخته و نامقبول است مى كند.

.


1- .ابو اسحاق ابراهيم بن عباس صولى از نويسندگان، شاعران و محدثان و راويان مشهور روزگار امام رضا عليه السلام است. او در سال 243 هجرى قمرى درگذشت. (بنگريد به موسوعة مؤلّفى الاماميه: ج 1، ص 295،ترجمه معجم الادباء: ج 1، ص 39 و عيون اخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 136).

ص: 28

إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا جَعَلَ صَنائِعَهُ في أهلِ الحِفاظِ. (1)

مَن رَزَقَهُ اللّهُ ، فَبَذَلَ مَعروفَهُ ، وكفَّ أذاهُ ؛ فَذاكَ السَّيِّدُ. (2)

أشَدُّ الأعمالِ ثَلاثةٌ : ذِكرُ اللّهِ عزّوجلّ عَلى كلِّ حالٍ ، ومؤاساةُ الأخِ ، وإنصافُ الناسِ من نَفسِكَ. (3)

الخُلُقُ الحَسَنُ يُذيبُ الخَطايا. (4)

خَمسٌ مَن أتى اللّهَ عزّوجلّ بِهِنَّ أو بِواحدةٍ مِنهُنَّ أوجَبَ له الجَنّةَ: مَن سَقى هامّةً صادِيةً (5) ، أو أطعَمَ كَبِداً هافيةً (6) ، أو كسا جِلدةً عارِيةً أو حَمَلَ قَدَماً حافيةً ، أو أعتقَ رَقَبةً عانِيةً (7) . (8)

صَنائعُ المَعروفِ تَقي مَصارِعَ السوءِ ، وَصَدقةُ السرِّ تُطفيء غَضَبَ الرَّبِّ ، وصِلَةُ الرَّحِمِ تَزيدُ في العُمُرِ ، وتدفَعُ ميتةَ السوءِ ، وتَنفي الفَقرَ. (9)

لا مالَ أعوَدُ مِنَ العَقلِ ، ولاوَحدةَ أوحَشُ مِنَ العُجبِ ، ولا عَقلَ كالتَّدبيرِ ، ولا كَرَمَ كالتَّقوى ، ولا قَرينَ كَحُسنِ الخُلُقِ ، ولا ميراثَ كالأدبِ، ولا فائدةَ كالتَّوفيقِ ، ولا تِجارةَ كالعَمَلِ الصالِحِ ، ولا رِبحَ كثَوابِ اللّهِ ، ولا وَرَعَ كالوُقوفِ عِندَ الشُّبهةِ ، ولا زُهدَ كالزُّهدِ في الحَرامِ ، ولا عِلمَ كالتَّفَكُّرِ ، ولا عبادةَ كأداءِ الفرائضِ ، ولا إيمانَ كالحَياءِ والصبرِ ، ولا حَسَبَ كالتَّواضُعِ ، ولا شَرَفَ كالعِلمِ ، ولا مُظاهَرةَ كالمَشورَةِ ؛ فاحفَظِ الرأسَ وما حَوى ، والبَطنَ وما وَعى ، واذكُرِ المَوتَ وطُولَ البِلى. (10)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 158.
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 158 و ص 176 نحوه.
3- .. الإرشاد : ج 2 ص 167، الكافي : ج 2 ص 145 ح 7، الخصال : ص 125 ح 121، تحف العقول : ص 7 وفي الثلاثة الأخيرة «سيّد» بدل «أشدّ»، مصادقه الإخوان : ص 139 نحوه، الأمالي للمفيد : ص 193 نحوه عن الإمام الصادق عليه السلام.
4- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 168، كنزالفوائد : ج 1 ص 135 وفيه «السيّئة» بدل «الخطايا»، الكافي : ج 2 ص 100 ح 7 نحوه عن الإمام الصادق عليه السلام ؛ المعجم الكبير: ج10 ص319 ح 10777، المعجم الأوسط: ج1 ص259 ح 850.
5- .. الصدى : العطش (النهاية : ج 3 ص 19).
6- .. رجل هافٍ : جائع (لسان العرب : ج 15 ص 363).
7- .. العاني : الأسير (النهاية : ج 3 ص 314).
8- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 159، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 92، المحاسن : ج 1 ص 458 ح 1060، دعائم الإسلام : ج 2 ص 301 ح 1131 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام والثلاثة الأخيره نحوه.
9- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 160 وليس فيه «تنفي الفقر»، تحف العقول : ص 56، الأمالي للطوسي : ص 603 وليس فيهما ذيله من «وتدفع ميتة ...»، قرب الإسناد : ص 76 ح 244 نحوه، الكافي : ج 4 ص 29 فيه صدره إلى «مصارع السوء» عن الإمام الصادق عليه السلام عن آبائه.
10- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 171، نهج البلاغة : الحكمة 113 عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيه ذيله من «فاحفظ ...»، الكافي : ج 8 ص 20، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 372، التوحيد : ص 376، تحف العقول : ص 6، المحاسن : ج 1 ص 81 وليس في الخمسة الأخيرة مقاطع منه.

ص: 29

چون خداوند خير بنده اى را بخواهد ، خير او را به افراد متعهّد و وفادار مى رساند.

آن كه خدا روزيش دهد و او نيكى كند و آزار نرساند ،سرور است.

سخت ترين كارها سه كار است: ياد خداى عزّ وجلّ در هر حال، سهيم كردن برادر (دينى) با خود و انصاف دادن به مردم.

اخلاق نيكو ، خطاها را مى زدايد.

پنج چيز است كه هركس با آنها يا يكى از آنها بر خدا درآيد ، بهشت برايش واجب مى شود: آن كه تشنه كامى را سيراب يا گرسنه اى را سير كند، برهنه اى را بپوشاند، پياده اى را سوار كند و يا بنده اى را از بردگى برهاند.

نيكى كردن، از سقوط هاى هولناك حفظ مى كند و صدقه نهانى خشم پروردگار را فرو مى نشاند و پيوند با خويشان بر عمر مى افزايد و مرگ بد را دور مى كند و فقر را از ميان مى برد.

سرمايه اى سودمندتر از عقل و تنهايى اى وحشتناك تر از خودپسندى و عقلى چون تدبير و كرامتى چون تقوا و همنشينى مانند خوش خلقى و ميراثى چون ادب و بهره اى چون توفيق و تجارتى چون كار شايسته و سودى چون پاداش الهى و ورعى چون خوددارى از درغلتيدن به شبهه ها و زهدى چون بى رغبتى به حرام ها و دانشى چون انديشيدن و عبادتى چون به جا آوردن واجبات و ايمانى چون حيا و صبر و تبارى چون فروتنى و شرافتى چون علم و پشتيبانى چون مشورت نيست. پس از سر و آنچه در سرت مى گذرد و شكم و آنچه در درون دارد، مواظبت كن و مرگ و درازاى برزخ و پوسيده شدن را را به ياد داشته باش.

.

ص: 30

إنّ اللّهَ يُحبُّ الوَجهَ الطَّلقَ ، ويُبغِضُ الوَجهَ الباسِرَ (1) . (2)

أدِّ الأمانةَ إلى من ائتَمَنَكَ ، ولا تَخُن مَن خانَكَ. (3)

عَلَيكُم بِالرِّفقِ ؛ فاِنّه ما خالَطَ شيئا إلّا زانَهُ ، ولا فارَقَهُ إلّا شانَهُ. (4)

مَن كَفَّ غَضَبَهُ ، وبَسَطَ رِضاهُ، وبَذَلَ مَعروفَهُ ، وَوَصلَ رَحِمَهُ ، وأدّى أمانَتَهُ ، أدخلَهُ اللّهُ عزّوجلّ يَومَ القيامةِ في نورِهِ الأعظَمِ. (5)

المُؤمِنُ غِرٌّ (6) كَريمٌ ، وَالفاجِرُ خِبٌّ لَئيمٌ. (7)

مَن لَم يتعزَّ بِعزاء اللّهِ تعالى تقطّعت نَفسُه على الدنيا حَسَراتٍ، ومن لم يَرَ أنّ للّهِ عزوجل عِندَهُ نِعمةً إلّا في مَطعَمٍ أو مَشرَبٍ قَلَّ عِلمُه، وكثُرَ جَهلُه، ومَن نَظَرَ إلى ما في أيدي الناسِ طالَ حُزنُهُ ، ولم يُشفَ غَيظُه. (8)

.


1- .. بَسَر : عَبسَ (لسان العرب : ج 4 ص 58).
2- .. لم نجده بهذه اللفظة ولكن ورد روايات في معناه فراجع : ميزان الحكمة : عنوان «البشر».
3- .. تهذيب الأحكام : ج 6 ص 348 ح 981 ؛ سنن أبي داود : ج 3 ص 290 ح 3535، سنن الترمذي : ج 3 ص 564 ح 1264، سنن الدارمي : ج 2 ص 715 ح 2499، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 257 ح 15424.
4- .. الكافي : ج 2 ص 119 ح 6 و ص 648 ح 1، تحف العقول : ص 47 كلّها نحوه وليس فيها صدره.
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 193، الجعفريّات : ص 166 عن الإمام عليّ عليه السلام.
6- .. غِرٌّ : أي ليس بذي نُكر، فهو ينخدع لانقياده ولينه، وهو ضد الخبّ، يريد أنّ المؤمن المحمود من طبعه الغرارة وقلّة الفطنة للشرّ وترك البحث عنه وليس ذلك منه جهلاً، ولكنّه كرمٌ وحُسن خلق (النهاية : ج 3 ص 354).
7- .. سنن أبي داود : ج 4 ص 251 ح 4790، سنن الترمذي : ج 4 ص 344 ح 1964، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 350 ح 9129، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 103 ح 128 ؛ الأمالي للطوسي : ص 462.
8- .. الكافي : ج 2 ص 315 ح 5، الزهد للحسين بن سعيد : ص 46 ح 125، تحف العقول : ص 51، تفسير القمّي : ج 1 ص 381 وج 2 ص 66، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 381 وكلّها نحوه.

ص: 31

خداوند گشاده رو را دوست و تروشروى را دشمن مى دارد.

امانت را به صاحبش بازگردان و حتّى به كسى كه به تو خيانت كرده است، خيانت مكن.

همواره (با مردم) همراهى و ملايمت كنيد كه همراه چيزى نشد جز آن كه آن را آراست و از چيزى جدا نشد مگر آن كه زشتش كرد.

هركس خشم خود را نگه دارد و خشنوديش را بگسترد و به همه نيكى كند و با خويشاوندش بپيوندد و امانتش را ادا كند، خداوند عزّوجلّ او را روز قيامت در پرتو بزرگترين نور خود وارد (محشر) مى سازد.

مؤمن گول خورى بزرگوار است؛ و تبهكار، گول زنى پست.

آن كه تعزيت خداى متعال را مايه شكيبايى خويش نسازد، جانش از حسرت دنيا به لب آيد و آن كه نعمت هاى خداى عزّ و جلّ را تنها در خوردنى و نوشيدنى ببيند، دانايى اش اندك و نادانى اش بسيار است و هركس به آنچه كه در دست مردم است چشم دوزد ، اندوهش به درازا كشد و تأسّفش پايان نگيرد. (1)

.


1- .كنز العمّال : ج 7 ص 795 ح 21444 نقلاً عن ابن نصر عن عقبة بن عامر .

ص: 32

وقالَ لَهُ رَجُلٌ: أوصِني يا نَبيَّ اللّه وأوجِز، فقال صلى الله عليه و آله : عَلَيكَ بِالإياسِ مِمّا في أيدي الناسِ ؛ فَإنّه الغِنى ، وإيّاكَ والطَّمَعُ ؛ فَإنّه الفَقرُ الحاضرُ ، وصَلِّ صَلاتَكَ وأنتَ مُوَدِّعٌ ، وإيّاكَ وما يُعتَذَرُ منه! ومَن مَشى مِنكُم إلى طَمَعٍ مِن طمعِ الدُّنيا فليَمشِ رُوَيداً. ثمّ قالَ: زِدني يا رسولَ اللّهِ. فقال صلى الله عليه و آله : حُسنُ الخُلُقِ ، وصِلةُ الرَّحِمِ ، وبِرُّ القَرابَةِ تَزيدُ في الأعمارِ، وتُعَمِّر الدِّيارَ ولَو كانَ القومُ فُجّاراً. (1)

أربعٌ إذا كُنَّ فيكَ لَم تُبالِ ما فاتَكَ مِنَ الدُّنيا : حِفظُ أمانةٍ، وصِدقُ حَديثٍ ، وحُسنُ خَليقةٍ ، وعِفّةٌ في طُعمةٍ. (2)

لا تزالُ اُمّتي بِخَيرٍ ما لَم تَرَ الأمانةَ مَغنَما ، والصَّدقةَ مَغرَماً (3) . (4)

إنّ اللّهَ يُحِبُّ الأتقِياءَ الأبرِياءَ الأخفِياءَ الّذينَ إذا حَضَروا لَم يُعرَفوا، وإذا غابوا لم يُفتَقَدوا ، قُلوبُهُم مَصابيحُ الهُدى ، ينجونَ مِن كُلِّ غَبراءَ مُظلِمةٍ. (5)

الذَّنبُ لا يُنسى ، والبِرُّ لا يَبلى ، وكُن كَيفَ شِئتَ ؛ فَكما تَدينُ تُدانُ. (6)

كُلُّ مَعروفٍ صَدَقةٌ ، والدَّالُّ عَلى الخَيرِ كَفاعِلِهِ ، واللّهُ يُحِبُّ إِغاثةَ اللَّهفانِ (7) . (8)

.


1- .. المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 362 ح 7928 ؛ الأمالي للطوسي : ص 508 وفيهما صدره إلى «يعتذر منه»، المحاسن : ج 1 ص 80 ح 46، نثر الدرّ : ج 1 ص 163 وفيهما صدره إلى «الفقر الحاضر».
2- .. مسند ابن حنبل : ج 2 ص 592 ح 6664 ؛ معدن الجواهر : ص 39.
3- .. أي يرى ربّ المال أنّ إخراج زكاته غرامة يغرَمها (النهاية : ج 3 ص 363).
4- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 152، الحكمة الخالدة (جاويدان خرد) : ص 103 ؛ مروج الذهب : ج 2 ص 301 وفيه «الزكاة» بدل «الصدقة».
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 156 ؛ سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1321 ح 3989، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 44 ح 4 كلاهما نحوه.
6- .. الكافي : ج 2 ص 38 ح 4 وفيه ذيله من «وكن كيف ...»، الاختصاص : ص 226 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام نقلاً عن التوراة، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 21 ح 4981 عن الإمام الباقر عليه السلام فيما أوحى اللّه تعالى إلى موسى عليه السلام و فيهما «كما تدين تدان» فقط، الخصال : ص 621، تحف العقول : ص 112 و 214 وفيهما صدره عن الإمام عليّ عليه السلام.
7- .. اللَّهفان : المكروب (النهاية : ج 4 ص 282).
8- .. الكافي : ج 4 ص 27 ح 4، من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 55 ح 1682، الخصال : ص 134 ح 145، الإختصاص : ص 240 ؛ سنن الترمذي : ج 5 ص 41 ح 2670 وفيه «الدالّ على الخير كفاعله» فقط.

ص: 33

پيامبر به مردى كه گفته بود : اى پيامبر خدا مرا سفارشى كوتاه كن ، فرمود : همواره ديده طمع به آنچه در دست مردم است فرو بند كه آن بى نيازى است و مبادا طمع ورزى كه به معناى حضور فقر است و نمازت را چنان بخوان كه گويى آخرين نماز توست و كارى مكن كه معذرت خواهى و هركس به طمع چيزى از دنيا روان مى شود، آهسته رود. آن مرد گفت : بيشتر بگو اى رسول خدا صلى الله عليه و آله. پيامبر فرمود : خوش خلقى و پيوند با خويشان و نيكى به آنان، عمر را افزون و شهرها را آباد مى كند حتّى اگر مردمش بد باشند.

چهار چيز است كه اگر در تو باشد، باكى از دست رفتن دنيايت نباشد : امانتدارى و راستگويى و خوش خلقى و نگه داشتن شكم.

هماره امّتم به خير و خوبى است تا هر زمان كه امانت را غنيمت و زكات را خسارت نبيند.

خداوند نيكان پاك و پنهان را دوست دارد، كسانى كه چون حضور يابند ، شناخته نشوند و چون غايب گردند ، جوياى آنان نشوند ، دلهايشان چراغ هدايت است و از هر ظلمتكده اى رهايى يابند.

گناه از ياد نرود و نيكى كهنه نگردد و هر گونه مى خواهى باش كه به هر دست دهى از همان دست مى گيرى.

هر نيكى ، صدقه است و راهنماى به نيكى ، مانند عامل به آن است و خداوند فريادرسى اندوهمندان را دوست دارد.

.

ص: 34

ما مِن أَحَدٍ مِنَ المُسلِمينَ وَلِيَ أمراً فَأرادَ اللّهُ بِهِ خَيرا إلَا جَعَلَ مَعَهُ وَزيرا صالِحا ، إن نَسِيَ ذَكّرَهُ ، وإن ذَكَرَ أعانَهُ ، وإن هَمَّ بِشَرٍّ كَفَّه وزَجَرَهُ. (1)

تَفَرَّغوا مِن هُمومِ الدُّنيا ما استَطَعتُم ؛ فَإنّهُ مَن أقبَلَ عَلَى اللّهِ عزوجل بِقَلبِهِ جَعَلَ اللّهُ قُلوبَ العِبادِ مُنقادَةً إلَيهِ بِالوُدِّ وَالرَّحمةِ ، وكانَ إلَيهِ بِكُلِّ خَيرٍ أسرَعُ. (2)

لا يَرُدُّ القَدَرَ إلَا الدُّعاءُ ، وَلا يَزيدُ فِي العُمُرِ إلَا البِرُّ ، وَإنَّ الرَّجُلَ لَيُحرَمُ الرِّزقَ بالذّنبِ يُصيبُهُ (3) .

اللّهمّ لاتُرِني زَماناً لا يُتبَعُ فِيهِ العَلِيمُ ، ولا يَستَحيِي فِيهِ الحَلِيمُ. (4)

لِأميرِ المؤمنين عليه السلام وقَد وَجَّهه إلى وَجهٍ: قَدْ بَعَثتُ بِكَ وأنا بكَ ضَنينٌ (5) ؛ فَلا تَدَعَنَّ حَقاً إلى غَدٍ ؛ فإنّ لِكُلّ يَومٍ مِنَ اللّهِ تَعالى ما فيهِ ، أبرِز للناسِ ، وقَدِّم الوَضيعَ عَلَى الشَّريفِ ، والضَّعيفَ على القَوِيِّ ، والنساءَ قَبلَ الرِّجالِ ولا تُدخِلَنَّ عَلَيكَ (6) أحَدا يَغلِبُكَ عَلَى أمرِكَ ، وشاوِرِ القُرآنَ ؛ فَإنّه إمامُكَ. (7)

وقالَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الإيمانُ مَعرِفةٌ بِالقَلبِ، وإقرارٌ بِاللِّسانِ ، وعَمَلٌ بالأركانِ. (8)

كَرَمُ الرَّجُلِ دينُهُ ، ومُرُوَّتُه عَقلُهُ ، وحَسَبُهُ عَمَلُه. (9)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 371 ح 3 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 88 ص 36 .
2- .. المعجم الأوسط : ج 5 ص 186 ح 5025 نحوه.
3- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1334 ح 4022، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 330 ح 22476، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 670 ح 1814، سنن الترمذي : ج 4 ص 448 ح 2139 نحوه ؛ نثر الدّر : ج 1 ص 156.
4- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 265 ح 749 عن محمّد بن يوسف عن أبيه .
5- .. رجل ضَنين : بخيل (لسان العرب : ج 13 ص 261).
6- .. وفي «أ» : إليكَ.
7- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 158.
8- .. الخصال : ص 178 ح 239 و ص 179 ح 241 و 242، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 227 ح 2 و 4 و 5 و ج 2 ص 28 ح 17، نثر الدرّ : ج 1 ص 362، نهج البلاغة : الحكمة 227 عن الإمام عليّ عليه السلام ، تحف العقول : ص 442 عن الإمام الرضا عليه السلام.
9- .. مسند ابن حنبل : ج 3 ص 292 ح 8782، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 212 ح 426 وفيه «المؤمن» بدل «الرجل»، السنن الكبرى : ج 7 ص 219 ح 13777 وفيه «المرء» بدل «الرجل» وفي الجميع «خلقه» بدل «عمله».

ص: 35

هيچ مسلمانى كارى را به عهده نمى گيرد و خدا خير او را نمى خواهد جز آن كه دستيارى شايسته همراهش سازد كه چون از ياد برد به يادش آورد و چون به ياد آورد ياريش دهد و چون آهنگ كار بدى كند بازش دارد و نهيش كند.

هر اندازه مى توانيد خود را از غمهاى دنيا برهانيد كه هركس با دلش به خداى عزّ و جلّ روى آورد ، خداوند دلهاى بندگان را با محبّت و رحمت فرمانبردار او سازد و هر خيرى را به سوى او با شتاب روانه كند.

تقدير را جز دعا باز نمى گرداند و عمر را جز نيكى كردن نمى افزايد و بى گمان انسان به موجب گناهى كه به هم رسانده از روزيش محروم مى گردد.

خدايا روزگارى را كه از دانا پيروى نشود و عاقل حيا نورزد به من منما.

_ به اميرمؤمنان به گاه فرستادنش به مأموريت _ : من تو را در حالى مى فرستم كه خود نياز بيشترى به تو دارم، پس (اداى) حقّى را به فردا ميفكن كه خداى متعال براى هر روز كارى را قرار داده است، نزد مردم حاضر شو و افتاده را بر بزرگ و ناتوان را بر زورمند و زنان را بر مردان مقدم بدار و كسى را كه در كارت بر تو چيره شود نزد خود مياور و با قرآن مشورت كن كه پيشواى توست.

اميرمؤمنان مى گويد : پيامبر خدا گفت : ايمان ، شناخت با دل و اقرار با زبان و عمل با اعضا است.

كرامت مرد ، دينش و مروّتش، عقل وى و تبارش، عمل اوست.

.

ص: 36

شِفاءُ العِيّ السُّؤالُ ، وطاعةُ النِّساءِ نَدامةٌ. (1)

ما أعَزَّ (اللّهُ) بِجَهلٍ قَطُّ ، ولا أذَلَّ بِعِلمٍ قَطُّ. (2)

مَن وَعَدَهُ اللّهُ عزّوجلّ ثوابا فَهُوَ مُنجِزُهُ ، ومَن أوعَدَهُ عِقابا عَلَى عَمَلِهِ فَهُوَ فيهِ بِالخِيارِ. (3)

إنّ اللّهَ تعالَى يُبغِضُ البَخيلَ في حَياتِهِ ، والسَّخيَّ بَعدَ مَوتِهِ. (4)

حُسنُ الظَّنِّ بِاللّهِ مِن عِبادةِ اللّهِ. (5)

تَهادَوا تَزدادوا حُبّا ، وهاجِروا تُوَرِّثوا أبناءَكُم مَجدا ، وأقيلوا الكِرامَ عَثَراتِهِم. (6)

ادعوا اللّهَ وأنتم موقِنونَ بالإجابةِ ، واعملوا أنّ اللّهَ تعالى لا يَسمَعُ دعاءً مِن قلبٍ غافِلٍ لاهٍ. (7)

الصَّمتُ حُكمٌ وقليلٌ فاعِلُه ، ومَن كانَ كلامُهُ فيما لا يَعنيهِ كَثُرَت خَطاياهُ. (8)

لجابرٍ: إنّ هذا الدينَ لَمَتينٌ ، فأوغِل فيهِ برِفقٍ ، ولا تُبَغِّض إلى نفسِكَ عِبادةَ اللّهِ ؛ فإنّ المُنبَتَّ (9) لا أرضاً قَطَعَ ، ولا ظهراً أبقى ، فاحرِث حَرثَ مَن يَظُنُّ أنَّه لا يَموتُ إلّا هَرَماً ، واعمَل عَمَلَ مَن يخافُ أن يَموتَ غداً. (10)

.


1- .. الكافي : ج 3 ص 68 ح 5، تهذيب الأحكام : ج 1 ص 184 ح 3، من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 107 ح 219، المجازات النبويّة : ص 366 وفيها صدره.
2- .. الكافي : ج 2 ص 112 ح 5 وفيه «بحلم» بدل «بعلم».
3- .. التوحيد : ص 406 ح 3، تحف العقول : ص 48، المحاسن : ج 1 ص 382 ح 845.
4- .. البخلاء : ص 44 وفيه «عند» بدل «بعد».
5- .. مسند ابن حنبل : ج 3 ص 281 ح 8717 وزاد فيه «حسن» بعد «من».
6- .. جامع الأحاديث للقمّي : ص 67 وفيه صدره و ص 60 وفيه ذيله و ص 130 وفيه من «هاجروا» إلى «مجدأ».
7- .كنز العمّال : ج 7 ص 720 ح 21086 نقلاً عن الديلمي عن أبي الدرداء .
8- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 427 ح 1260 ، بحارالأنوار : ج 89 ص 192 ح 33 .
9- .الدعوات للراوندي : ص 37 ح 91 ، بحارالأنوار : ج 89 ص 199 ح 45 .
10- .. يقال للرجل إذا انقُطِع به في سفره وعطبت راحلته : قدِ انبتّ، يريد أنّه بقي في طريقه عاجزا عن مقصده لم يقضِ وطره وقد أعطب ظهره (النهاية : ج 1 ص 93).

ص: 37

درمان درمانده، پرسش و طاعت [ نسنجيده] زنان موجب پشيمانى است.

خدا هيچ كس را با جهل، عزيز و با علم، ذليل نكرده است.

خداى عزّ و جلّ هركس را وعده پاداش دهد ، حتماً به آن وفا مى كند و هركس را بر عملش وعده كيفر دهد ، در اجراى آن مختار است.

خداى متعال از كسى كه در زندگيش بخل مى ورزد و به هنگام مرگش به اين و آن مى بخشد ، نفرت دارد.

خوش گمانى به خداوند، گونه اى عبادت خداست.

به يكديگر هديه دهيد تا محبّت تان به هم بيشتر شود و هجرت كنيد تا براى فرزندانتان، مجد و شكوه به جاى نهيد و از لغزشهاى كريمان درگذريد.

خدا را بخوانيد و به اجابتش يقين داشته باشيد و بدانيد كه خداى متعال، دعاى دل غافل سرگرم به چيزى ديگر را نمى شنود.

سكوت ، حكمت است و رعايت كننده اش كم و آن كه بيهوده گويد ، خطاهايش فراوان شود.

پيامبر به جابر گفت : اين دين ، استوار است پس به نرمى در آن در آى و عبادت خدا را مبغوض خود مگردان كه تندروى عجول نه راهى را پشت سر و نه مركبى را سالم مى نهد، پس مانند كسى كه در پيرى مى ميرد ، كشت و زرع كن و در كار آخرت چون كسى كه بيم مردن فردا را دارد عمل كن.

.

ص: 38

المجالِسُ ثَلاثةٌ: غانِمٌ وسالِمٌ ، وشاجِبٌ ؛ فأمّا الغانِمُ فَالذي يذكُرُ اللّهَ تعالى ، وأمّا السالِمُ فالَّذي يَسكُتُ ، وأمّا الشاجِبُ فَالَّذي يَخوضُ في الباطِلِ. (1)

خَيرُ جُلَسائكُم مَن يُذَكِّرُ اللّهَ تعالى رؤيتُه ، والجَليسُ الصالِحُ خَيرٌ من الوَحدةِ ، والوَحدةُ خَيرٌ مِن جَليسِ السُّوء ، وإملاءُ الخَيرِ خَيرٌ مِن السُّكوتِ والسُّكوتُ خَيرٌ مِن إملاء الشَّرِّ. (2)

الأمَلُ رَحمةٌ لِاُمَّتي ، ولَولا الأمَلُ ما أرضعَت اُمٌّ ولَداً، ولا غَرَسَ غارِسٌ شَجَرا. (3)

لِعِمرانَ بن الحُصَينِ _ وقَد أخَذَ طَرَفَ عِمامَتِهِ _ فقالَ : يا عمرانُ ، إنّ اللّهَ يُحِبُّ الإنفاقَ ويُبغِضُ الإقتارَ ، فأنفِق وأطعِم ، ولاتصبر صبراً (4) ؛ فيَعسُرَ عَلَيكَ الطَّلَبُ ، واعلم أنّ اللّهَ يُحِبّ النَّظَرَ الناقِدَ عِندَ مَجيءِ الشُّبُهاتِ ، ويُحِبُّ السَّماحةَ ولَو عَلى تَمراتٍ، ويُحِبُّ الشَّجاعةَ ولَو على قَتلِ حَيَّةٍ. (5)

اِتَّقِ المَحارِمَ تَكُن أعبَدَ الناسِ، وأرضَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَكَ تَكُن أغنى الناسِ ، وأحسِن إلى جارِكَ تَكُن مؤمنا ، وأحِبَّ للناسِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ تَكُن مُسلِما ، ولا تُكثِرِ الضَّحِكَ ؛ فَإنّ كَثرةَ الضَّحِكَ تُميتُ القَلبَ. (6)

إنّ هذهِ الأخلاقَ منائحُ مِنَ اللّهِ ؛ فإذا أحَبَّ اللّهُ عَبدا مَنَحَهُ خُلقاً حَسَناً وإذا أبغَضَ عبداً مَنحَهُ خُلقاً سَيِّئاً. (7)

.


1- .. الزهد للحسين بن سعيد : ص 7، تحف العقول : ص 394 كلاهما نحوه، المجازات النبويّة : ص 383 ح 298 ؛ مسند ابن حنبل : ج 4 ص 151 ح 11718 وفيهما صدره.
2- .. المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 387 ح 5466 ؛ الأمالي للطوسي : ص 535 وليس فيهما صدره، جامع الأحاديث للقمّي : ص 87 وفيه ذيله من «واملاء الخير».
3- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 186 وفيه «راحة» بدل «رحمة».
4- .. كذا في المصدر، وفي بعض المصادر : «ولا تصرّ صرّا»، وهو المناسب.
5- .. حياة الحيوان الكبرى : ج 1 ص 257 وفيه «البصير» بدل «النظر».
6- .كنزالفوائد : ج 1 ص 216 ، بحار الأنوار : ج 89 ص 200 ح 49 .
7- .. الإختصاص : ص 225.

ص: 39

مجلس ها سه گونه اند : غنيمت و سلامت و هلاكت. اما مجلس غنيمت ، آن است كه خداى متعال ياد شود ومجلس سلامت ، مجلس سكوت است و مجلس هلاكت، مجلسى كه در باطل فرو رود.

بهترين همنشين شما كسى است كه ديدارش، خداى متعال را به ياد شما آورد و همنشين شايسته، بهتر از تنهايى و تنهايى بهتر از همنشين بد است و نيك گفتن ، نيكوتر از سكوت و سكوت ، نيكوتر از بدگويى است.

آرزو ، رحمتى بر امّت من است و اگر آرزو نبود نه مادرى فرزندش را شير مى داد و نه باغبانى، نهالى مى نشاند.

پيامبر صلى الله عليه و آله به عمران بن حصين كه سر عمامه اش را گرفته بود گفت : اى عمران ، خداوند هزينه كردن را دوست مى دارد و سختگيرى را دشمن ، پس هزينه كن و بخوران و آن اندازه صبر مكن (1) تا كسب و جستجو بر تو مشكل آيد و بدان كه خداوند انسان دقيق و نقّاد را هنگام درآمدن شبهه ها دوست دارد (ولى) بخشندگى را هر چند با دانه هايى خرما و شجاعت را هرچند بر كشتن مارى، نيز دوست مى دارد.

از حرام ها بپرهيز تا عابدترين مردم باشى و به آنچه خداوند قسمتت كرده راضى باش تا بى نيازترين مردم باشى و به همسايه ات نيكى كن تا باايمان باشى وآنچه براى خود دوست دارى براى مردم هم دوست داشته باش تا مسلمان باشى و بسيار مخند كه خنده بسيار، دل را مى ميراند.

اين خوى ها، عطيه هاى الهى است، چون خداوند بنده اى را دوست داشته باشد، خوى خوشى به او به عطا مى كند و چون از بنده اى نفرت داشته باشد، خوى زشتى نصيبش مى سازد.

.


1- .بحارالأنوار : ج 89 ص 166 ح 5 نقلاً عن رسالة الجمعة للشهيد الثاني .

ص: 40

مَن فُتِحَ لَهُ بابٌ مِنَ الخَيرِ فَليَنتَهِزهُ ؛ فَإنّه لا يَدري مَتى يُغلَقُ عَلَيهِ. (1)

ما أحسَنَ عَبدٌ الصَّدَقةَ إلّا أحسَنَ اللّهُ الخِلافةَ عَلَى بَرَكَتِهِ. (2)

ما استودَعَ اللّهُ عَبداً عَقلاً إلّا استَنقَذَهُ بِهِ يَوماً. (3)

في حَجّةِ الوَداعِ : المؤمِنُ مَن آمَنَهُ الناسُ عَلَى أموالِهِم وأنفُسِهِم ، والمُسلِمُ الَّذي سَلِمَ الناسُ مِن لِسانِهِ ويَدِهِ ، والمُجاهِدُ مَن جاهَدَ نَفسَهُ في طاعةِ اللّهِ تَعالى ، والمهاجِرُ من هَجَرَ الخَطايا والذُّنوبَ. (4)

تُنكَحُ المَرأةُ لِجمالِها ومالِها ودينِها وحَسَبِها ؛ فَعَلَيكَ بِذاتِ الدِّينِ تَرِبَت يَداك (5) ! (6)

إنّ مِن قَلبِ ابنِ آدمَ في كلّ وادٍ شُعبةً ، فَمَن اتَّبَع قَلبُهُ بِذلِكَ الشعبِ لَم يُبالِ اللّهُ في أيِّ وادٍ أهلكَهُ ، ومَن يتوكَّل عَلَى اللّهِ كَفاهُ تِلكَ الشُّعَبَ. (7)

إنّما الاُمورُ ثَلاثةٌ : أمرٌ استَبانَ لَكَ رُشدُهُ فاتَّبِعهُ ، وأمرٌ تبَيَّنَ لَكَ غَيُّهُ فاجتَنِبهُ ، وأمرٌ اختَلَفَ عَلَيكَ وأشكَلَ فَكِلهُ إلى عالِمِهِ. (8)

مَن أُعطِيَ أربَعَ خِصالٍ فَقَد اُعطِيَ خَيرَ الدُّنيا والآخِرةِ: قَلبٌ شاكِرٌ ، ولسانٌ ذاكِرٌ ، وبَدَنٌ صابِرٌ ، وزوجةٌ صالِحةٌ. (9)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 424 ح 9 عن السكوني .
2- .. الكافي : ج 4 ص 10 ح 5 وفيه «ولده من بعده» بدل «بركته»، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 105 وفيه «تركته» بدل «بركته».
3- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 168، نهج البلاغة : الحكمة 407 وفيه «امرأ» بدل «عبدا» عن الإمام عليّ عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 56 ح 79، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 287 ح 35 كلاهما عن الإمام الرضا عليه السلام.
4- .. مسند ابن حنبل : ج 9 ص 249 ح 24013 ؛ من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 362، علل الشرايع : ص 523 ح 2، صفات الشيعة : ص 106، المحاسن : ج 1 ص 444 ح 1030 والأربعة الأخيرة نحوه.
5- .. هذه الكلمة لا يراد بها الدعاء على المخاطب فقط بل قد يراد بها طلب الجدّ وعدم المخالفة، فراجع (النهاية : ج 1 ص 181).
6- .. صحيح البخاري : ج 5 ص 1958 ح 4802، وفيه «فاظفر» بدل «فعليك» ؛ الكافي : ج 5 ص 332 ح 1 وفيه ذيله فقط.
7- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1395 ح 4166 وفيه «التشعّب» بدل «تلك الشعب».
8- .. الخصال : ص 153، ح 189، الكافي : ج 1 ص 68، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 302 ح 845، من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 10 ح 3233، والثلاثة الأخيرة عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 210 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلّها نحوه.
9- .. الجعفريّات : ص 230، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 90 نحوه.

ص: 41

هركس درى از نيكى به رويش گشوده مى شود آن را مغتنم شمارد، زيرا نمى داند كى بر او بسته مى گردد.

هيچ بنده اى صدقه خوبى نداد ، جز آن كه خداوند بهتر و بيشتر از آن را به او عوض داد.

خداوند عقلى نزد بنده اى به وديعت ننهاد جز آن كه روزگارى او را با آن نجات داد.

پيامبردر حجه الوداع فرمود: مؤمن كسى است كه مردم او را بر دارايى ها و جانهاى خود امين بدانند و مسلمان كسى است كه مردم از زبان و دستش به سلامت باشند و مجاهد ، كسى است كه در راه اطاعت خداى متعال، با نفس خود بجنگد و مهاجر كسى است كه خطا و گناه را ترك كند.

با زن به خاطر زيبايى و دارايى و دين و تبارش ازدواج مى شود؛ و تو هميشه در پى زن ديندار باش؛ دستانت تهى باد (1) .

دل آدمى به هر سو روان مى گردد ، پس هركس در پى خواهش هاى دل برود ، خداوند اهميتى نمى دهد كه در كجا او را هلاك كند و هركس كه بر خدا توكلّ كند ، خدا او را از اين خيال ها آسوده خاطر كند.

كارها سه گونه اند : كارى كه درستى اش بر تو روشن است، پس در پى آن برو و كارى كه نادرستى اش براى تو آشكار است ، پس از آن بپرهيز و كارى كه نامشخص و شبهه ناك است ، پس آن را به داناى آن واگذار.

چهار ويژگى است كه به هركس عطا شود ، خير دنيا و آخرت به او عطا گشته است : دلى سپاسگزار و زبانى مشغول به ذكر و بدنى شكيبا و همسرى شايسته.

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 512 ح 707 عن الحسين بن يزيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام .

ص: 42

من خافَ أدلَجَ (1) ، ومَن أدلَجَ بَلَغَ المنزِلَ. (2)

لأميرِ المؤمِنينَ عليه السلام : يا عَليُّ ، إنّ مِنَ اليقين أن لا تُرضيَ بسَخَطِ اللّهِ أحَدا ، ولا تَحمَدَ أحداً على ما آتاكَ اللّهُ (ولا تَذُمَّ أحَداً على ما ابتَلاهُ اللّهُ) ، ولا تَذُمَّ أحداً عَلَى ما لَم يؤتِكَ ؛ فإنّ الرِّزقَ لا يَجرُّه حِرصُ حَريصٍ ، ولا يَصرِفُهُ كَراهةُ كارِهٍ. يا عَليُّ لا فقرَ أشدُّ مِنَ الجَهلِ. (3)

مَن عامَلَ الناسَ فَلَم يَظلِمهُم ، وحدَّثَهُم فَلَم يَكذِبهُم ، ووَعَدَهُم فَلَم يُخلِفهُم ، فَهُوَ مِمَّن كَمُلَت مُرُوَّتهُ ، وظَهَرَت عَدالَتُه ووَجَبَت أُخُوّتهُ وحَرُمَت غيبَتُه. (4)

مُجالَسَةُ أهلِ الدِّينِ شَرَفُ الدُّنيا والآخِرةِ ، ومُشاوَرةُ العاقِلِ مِنَ الرِّجالِ تَوفيقٌ مِنَ اللّهِ تعالى، وإذا أشارَ عَلَيكَ العاقِلُ فَإيّاكَ والخِلافَ ؛ فإنّ في ذلك الهلاكَ. (5)

كَرَمُ الرَّجُلِ دينُهُ ، ومُرُوَّتُه عَقلُهُ ، وجَمالُهُ ظَرَفُهُ ، وحَسَبُهُ خُلقُهُ. (6)

وعادَ رسولُ اللّهَ صلى الله عليه و آله مَريضاً من الأنصار، فلمّا أرادَ الانصرافَ أقبلَ عليه فقال صلى الله عليه و آله : جَعَلَ اللّهُ ما مَضَى كَفّارةً وأجراً، وما بَقِيَ عافِيةً وشُكراً. (7)

انظُر إلى مَن تَحتَك ، ولا تنظُر إلى مَن فَوقَك ، يَطيبُ (8) عَيشُكَ. (9)

.


1- .. مراده صلى الله عليه و آله : من خاف اللّه واليوم الآخر اجتهد في العبادة أيّام شبابه وقوّته وسواد شعره، فقد كنّى عن العمل في الشباب بالدلج؛ وهو السير في الليل (مجمع البحرين : ج 2 ص 48).
2- .. سنن الترمذي : ج 4 ص 633 ح 2450، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 343 ح 7851.
3- .. التوحيد : ص 375، تحف العقول : ص 6، المحاسن : ج 1 ص 81 ح 47.
4- .. الخصال : ص 208 ح 28، عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 30 ح 34، تحف العقول : ص 57 فيه «أجرُهُ» بدل «اُخوّته»، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 97 ح 31، نثر الدرّ : ج 1 ص 171.
5- .. تحف العقول : ص 398 عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه، الكافي : ج 1 ص 39 ح 4، الخصال : ص 5 ح 12، ثواب الأعمال : ص 160، الأمالي للصدوق : ص 116 ح 100 وفي الأربعة الأخيرة صدره.
6- .. مسند ابن حنبل : ج 3 ص 292 ح 8782 وليس فيه «وجماله ظرفه».
7- .. أعلام الدين : ص 295.
8- .. كذا في المصدر، والصواب : يطب.
9- .. الخصال : ص 526 ح 13، معاني الأخبار : ص 335، الأمالي للطوسي : ص 541، نثر الدرّ : ج 1 ص 167، الأمالي للمفيد : ص 195 ح 25 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس في الجميع ذيله.

ص: 43

هر كه ترسد ، شب نيز راه برود و هركه شب برود ، به منزل رسد.

پيامبر اكرم به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود : از [ آثار] يقين است كه با ناخشنودى خدا ، كسى را خشنود نسازى و در آنچه خدا به تو داده، كس ديگرى را نستايى و كسى را در آنچه خدا برايش پيش آورده ، مكوبى و كسى را در آنچه خدا به تو نداده ، نكوهش مكنى كه نه حرص حريص روزى را مى كشاند و نه ناپسند داشتن كسى ، آن را مى راند. اى على ، هيچ فقرى سخت تر، از نادانى نيست.

هركس در معامله با مردم بدانان ستم نكند و در گفتگو، به آنان دروغ نگويد و وعده هايش را به آنان ، عملى كند ، از جرگه كسانى است كه مروّتش كامل و عدالتش ظاهر و برادرى با او واجب و غيبتش حرام گشته است.

همنشينى با دينداران، شرف دنيا و آخرت است و مشورت با مردان عاقل، توفيقى از جانب خداى متعال است. و چون انسان عاقل نظرش را به تو گفت، مبادا مخالفت كنى كه به هلاكت مى افتى.

كرامت مرد ، دين او؛ مروّت او، عقل او؛ زيبايى وى ، ظرافتش و تبارش، خوى اوست.

پيامبر خدا به عيادت مردى از انصار رفت، چون خواست بازگردد، به او روى نمود و گفت : خداوند آنچه را كه گذشت، كفّاره گناهان و پاداشت قرار دهد و آنچه را كه مانده ، عافيت و شكر.

به فرودست خود بنگر و به فرادست خود منگر تا زندگى ات آسوده و پاكيزه باشد.

.

ص: 44

ليسَ بِمؤمِنٍ مَن باتَ شَبعانَ رَيّانَ ، وجارُهُ جائعٌ ظَمآنُ. (1)

ليسَ مِنّا مَن لَم يُوَقِّر كَبيرَنا ، ويرحَم صَغيرَنا ، ويُجِلُّ عالِمَنا. (2)

انظُر ما تَكرَهُ أن يُتَحدَّثَ بِهِ عَنكَ ، فَلا تعمَل بِهِ إذا خَلَوتَ. (3)

حَصِّنوا أموالَكُم بِالزَّكاةِ ، وداوُوا مَرضاكُم بالصَّدَقَةِ وأعِدّوا لِلبَلاءِ الدُّعاءَ. (4)

مَن أخرَجَهُ اللّهُ عزّوجلّ مِن ذُلِّ المَعاصي إلى عِزّ التَّقوى أغناهُ بِلا مالٍ ، وأعَزَّهُ بِلا عَشيرةٍ ، وآنسَهُ بِلا شرفٍ ومَن زَهِدَ في الدُّنيا ثَبَّتَ اللّهُ تعالى الحِكمةَ في قَلبِهِ ، وأنطَقَ بِها لِسانَهُ ، وبَصَّرَهُ داءَها ودواءَها وعُيوبَها. (5)

التَّحَدُّثُ بِنِعمةِ اللّهِ شُكرٌ ، وتَركُها كُفرٌ ، ومَن لَم يَشكُرِ القَليلَ لَم يَشكُرِ الكَثيرَ ، ومَن لَم يشكُرِ الناسَ لَم يَشكُرِ اللّهَ عزَّوجلَّ، والجَماعةُ رَحمةٌ [و] الفُرقةُ عَذابٌ. (6)

اكفُلوا لي سِتّةً ، أكفُل لَكُم بِالجَنّةِ : إذا تَحَدَّثَ أحَدُكُم فَلا يَكذِب ، وإذا وَعَدَ فلا يُخلِف، وإذا اؤتُمِنَ فَلا يَخُن ، غُضُّوا أبصارَكُم ، وكُفُّوا أيديَكُم ، واحفَظوا فُروجَكُم. (7)

إنّ العَفوَ لا يَزيدُ العَبدَ إلّا عِزّا ، وإنّ التواضُعَ لا يَزيدُ العبدَ إلّا رِفعةً ، وإنّ الصَّدقةَ لا تَزيدُ المالَ إلّا نَماءً. (8)

.


1- .. الكافي : ج 2 ص 668 ح 14، ثواب الأعمال : ص 298، الأمالي للطوسي : ص 520 ح 1145 و 598 ح 1241 كلّها نحوه.
2- .. الجعفريّات : ص 183، الأمالي للمفيد : ص 18 ح 6، جامع الأحاديث للقمّي : ص 112، شرح الأخبار : ص 488 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 321 ح 1919 وليس فيها ذيله.
3- .. قصص الأنبياء : ج 2 ، ص 277 ، البداية والنهاية : ج 2 ، ص 19 عن داوود عليه السلام نحوه.
4- .. السنن الكبرى : ج 3 ص 536 ح 6593 ؛ قرب الإسناد : ص 117 ح 410، الجعفريّات : ص 53، الإختصاص : ص 335، نثر الدرّ : ج 1 ص 155 والأربعة الأخيرة نحوه.
5- .. تحف العقول : ص 57 و 58، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 410 ح 5890، الأمالي للطوسي : ص 721 ح 1521، الكافي : ج 2 ص 76 ح 8 وليس فيه ذيله من «ومَن زهد»، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 381 والأربعة الأخيرة عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه.
6- .. مسند ابن حنبل : ج 6 ص 394 ح 18476، سنن أبي داود : ج 4 ص 255 ح 4811، سنن الترمذي : ج 4 ص 339 ح 1955، السنن الكبرى : ج 6 ص 302 ح 12032 ؛ من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 380 ح 5815 وفي الأربعة الأخيرة «لا يشكر اللّه من لا يشكر الناس» فقط.
7- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 180، الخصال : ص 321 ح 5، الأمالي للصدوق : ص 150 ح 147، كنزالفوائد : ج 2 ص 11 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 399 ح 8066 وفي الأربعة الأخيره نحوه.
8- .. الكافي : ج 2 ص 121، الأمالي للمفيد : ص 239 ح 2، الأمالي للطوسي : ص 14 ح 18، الاُصول الستّة عشر : ص 76 كلّها نحوه.

ص: 45

آن كه شب سير و سيراب بخوابد و همسايه اش، گرسنه و تشنه باشد ، مسلمان نيست.

آن كه بزرگ ما را احترام و به كوچكمان، رحم نكند و عالممان را بزرگ نشمارد، از جرگه ما نيست.

ببين چه چيز را دوست ندارى درباره تو بگويند ، پس چون تنها شدى آن را مكن.

دارايى هايتان را با پرداخت زكات حفظ كنيد و بيمارانتان را با صدقه دادن مداوا كنيد و دعا را براى بلا بيندوزيد.

خداى عزيز و بزرگ هركس را از خوارى نافرمانى به سوى عزّت تقوا بيرون ببرد ، او را بدون مال، بى نياز كرده و بدون خويشاوند ، عزّت بخشيده و بدون انيس و مونس از تنهايى به درآورده است. و هركس به دنيا بى رغبت شود، خداوند متعال، حكمت را در دلش استوار و زبانش را به آن گويا سازد و درد و دوايش و نيز عيبهايش را به او بنمايد.

بازگويى نعمت خدا ، گونه اى سپاسگزارى و وانهادن آن، ناسپاسى است و هركس اندك را سپاس نگزارد ، زياد را هم سپاس نگزارد و هركس، مردم را سپاس نگزارد، خداى عزيز و بزرگ را نيز سپاس نگزارد؛ و جماعت و با هم بودن، رحمت است و تفرقه عذاب.

شش چيز را برايم به عهده بگيريد تا بهشت را برايتان به عهده بگيرم: هرگاه كسى از شما سخن مى گويد، دروغ نگويد ، و چون وعده مى دهد ، خلف وعده و چون امانتى به او سپرده مى شود ، خيانت نكند. چشم هايتان را فرو بخوابانيد و [ از آزار] دست بداريد و پاكدامن باشيد.

گذشت ، جز بر عزّت انسان نمى افزايد و فروتنى جز بر سربلندى او و صدقه جز بر افزونى مال.

.

ص: 46

لا تَلتَمِسوا الرِّزقَ مِمَّنِ اكتَسَبَهُ من ألسِنةِ المَوازينِ ورؤوسِ المَكاييلِ ، ولكِن مِن عِندِ مَن فُتِحَت عَلَيهِ الدُّنيا. (1)

أطِلِ الصَّمتَ ، وأكثِر الفِكرَ ، وأقِلّ الضَّحِكَ ؛ فإنّ كَثرَةَ الضَّحِكِ مَفسَدةٌ لِلقَلبِ. (2)

لا خَيرَ في عَيشٍ إلّا لِرَجُلَينِ : عالِمٍ ناطِقٍ، أو مُتَكَلِّمٍ واعٍ. (3)

لا كَبيرةَ معَ الاِستِغفارِ ، ولا صَغيرةَ مع الإصرارِ. (4)

إنّ لِلقلوبِ صَدأً كَصَدأً النُّحاسِ ؛ فاجلُوها بالِاستِغفارِ. (5)

وقالَ الإمامُ الزَّكِيُّ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بنُ عَليٍّ عليهماالسلام: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : دَع ما يَريبُكَ إلى ما لا يَريبُك ؛ فَإنّ الحَقَّ طُمَأنينةٌ ، والكَذِبَ ريبةٌ ، ولن تَجِدَ فَقدَ شيءٍ تَركتَهُ للّهِِ تَعالى. (6)

شَرُّ ما في الرَّجُل شُحٌّ هالِعٌ (7) ، أو جُبنٌ خالِعٌ. (8)(9)

الزُّهدُ لَيسَ بِتَحريمِ الحَلالِ أو إضاعةِ المالِ ، ولكِن تَكونُ بِما عِندَ اللّهِ أوثَقَ مِنكَ بِما عِندكَ. (10)

.


1- .. أعلام الدين : ص 293، نثر الدرّ : ج 4 ص 199 من دون إسناد إلى معصوم نحوه وليس فيه ذيله.
2- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 214، إرشاد القلوب : ج 1 ص 16 وليس فيهما ذيله.
3- .. الكافي: ج1 ص33 ح 7، كنزالفوائد: ج 1 ص 55، معدن الجواهر: ص 25، تحف العقول: ص 397 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 81 نحوه وفي الجميع «مطاع» بدل «ناطق» و «مستمع» بدل «متكلّم».
4- .. التوحيد : ص 408 ح 6، الأمالي للصدوق : ص 518، الكافي : ج 2 ص 288 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام ، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 18 عن الإمام عليّ عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 346 نحوه.
5- .. تاريخ دمشق : ج 62 ص 80 ح 12714 ؛ عدّة الداعي : ص 249، أعلام الدين : ص 293.
6- .. سنن الترمذي : ج 4 ص 668 ح 2518، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 426 ح 1723، السنن الكبرى : ج 5 ص 546 ح 10819 وفيها «الصدق» بدل «الحق»، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 16 ح 2170 ؛ تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 226 فيهما «الشرّ» بدل «الكذب» و «الخير» بدل «الحقّ» وليس في الجميع ذيله.
7- .. الهَلَع : أشدّ الجزع والضجر (النهاية : ج 5 ص 269).
8- .. جبنٌ خالعٌ : أي شديد كأنّه يخلع فؤاده من شدّة خوفه. والمراد به ما يعرض من نوازع الأفكار وضعف القلب عند الخوف (النهاية : ج 2 ص 65).
9- .. سنن أبي داود: ج 3 ص 12 ح 2511، مسند ابن حنبل: ج 3 ص 165 ح 8016، السنن الكبرى: ج 9 ص287 ح 18561 وفيها «و» بدل «أو» ؛ المجازات النبويّة : ص 292 ح 221، نثر الدرّ : ج 1 ص 210 كلاهما نحوه.
10- .. الكافي : ج 5 ص 70 ح 2، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 327 ح 899، معاني الأخبار : ص 251 كلّها عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه.

ص: 47

روزى را از كسى مخواهيد كه آن را با سنگ و ترازو به دست آورده است، بلكه از كسى بخواهيد كه دنيا به رويش گشوده است.

سكوت را به درازا بكش و بسيار بينديش و خنده را كم كن كه خنده بسيار ، مايه تباهى دل است.

هيچ خيرى در زندگى نيست، جز براى دو نفر : عالمى سخنور يا سخنورى پذيرنده. (1)

[گناه]، با استغفار كبيره نمى ماند و با پافشارى و تكرار، صغيره.

دلها نيز همچون مس ، زنگار مى گيرند ، پس آنها را با استغفار جلا دهيد.

امام پاك ، ابو محمّد حسن بن على عليه السلام مى گويد : شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : آنچه تو را به شكّ مى اندازد وابنه و به سوى آنچه تو را به شكّ نمى اندازد برو كه حقيقت با آرامش، و دروغ با ترديد همراه است و هيچ گاه آنچه را براى خداى متعال وانهاده اى، مفقود نيابى.

بدترين چيزى كه در انسان هست، حرص بى تاب كُننده يا ترس از جا به در برنده است.

زهد ، حرام كردن حلال يا تباه نمودن مال نيست، بلكه آن است كه اعتمادت به آنچه نزد خداست بيشتر از آنچه كه نزد توست باشد.

.


1- .در منابع ديگر چنين آمده است: «عالمى مطاع يا شنونده اى پذيرنده.»

ص: 48

إذا سألَ اللّهَ تعالى أحَدُكُم فَليُكثِر ؛ فإنّما يَسألُ جَواداً يَجودُ إذا استُجدِيَ ، ويُجيبُ إذا دُعِيَ. (1)

خَلّتانِ لا تَجتَمِعانِ في مؤمِنٍ : البُخلُ، وسوءُ الظَّنِّ. (2)

إيّاكُم ومُحَقَّراتِ الذُّنوبِ ! فَإنَّ لَها مِنَ اللّهِ طالِباً. (3)

خَيرُكُمُ الدافِعُ عَن عَشيرَتِهِ ما لَم يأثَم. (4)

مَن سألَكُم فأعطوهُ ، ومَنِ استعاذَ بِكُم فَأعيذوهُ ، ومَن دعاكُم بِاللّهِ فَأجيبوهُ، ومَن أتى إليكُم معروفاً فَكافئوهُ ، فإن لَم تَجِدوا فأثنوا عَلَيه حَتّى تَعلَموا أنّكُم قَد كافأتُموهُ. (5)

المؤمِنُ مَألَفَةٌ، ولا خَيرَ في مَن لا يألَفُ ولا يؤلَفُ. (6)

ما ضَلَّ قَومٌ حَتّى يُعطوا الجَدَلَ ، ويَمنَعوا العَمَلَ. (7)

لِبَعضِ أصحابِهِ : اُوصيكَ بِتَقَوى اللّهِ ، وصِدقِ الحَديثِ، والوفاءِ بِالعَهدِ ، وأداءِ الأمانةِ ، وتَركِ الخِيانةِ ، وحِفظِ الجارِ، ورَحمةِ اليَتيمِ، ولينِ الكَلامِ ، ولُزومِ الإيمانِ ، والتَّفَقُّهِ بِالقرآن ، وخَفضِ الجَناحِ. وأنهاكَ أن تَكيدَ مُسلِماً ، أو تُكذِّبَ صادقاً ، أو تُطيعَ آثِماً ، أو تعصيَ إماماً عادلاً. واُوصيكَ بِذِكرِ اللّهِ تعالى عِندَ كُلِّ حَجَرٍ ومدَر (8) ، وأن تُحدِثَ لكُلِّ ذَنبٍ تَوبةٍ ؛ السِّرُّ بالسِّرِّ، والعَلانِيةُ بالعَلانِيةِ. (9)

.


1- .. لم نجده في المصادر.
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 256، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 97 وفيهما «الخُلق» بدل «الظن».
3- .. مسند ابن حنبل : ج 8 ص 427 ح 22872 ؛ نثر الدرّ : ج 1 ص 287 وفيهما صدره ، الاُصول الستّة عشر : ص 67 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه.
4- .. الآحاد والمثاني : ج 2 ، ص 277 ، اُسد الغابة : ج 2 ، ص 86 وفيهما «قومه» بدل «عشيرته».
5- .. مسند ابن حنبل : ج 2 ص 418 ح 5747، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 572 ح 1502 ؛ الزهد للحسين بن سعيد : ص 31، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 96، الجعفريّات : ص 152 كلّها نحوه.
6- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 161، الأمالي للطوسي : ص 462 ح 1030 نحوه ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 74 ح 59.
7- .. منية المريد : ص 171 نحوه وليس فيه ذيله.
8- .. المَدَر : قِطَع الطين اليابس (لسان العرب : ج 5 ص 162).
9- .. تحف العقول : ص 26 نحوه.

ص: 49

هرگاه يكى از شما ، چيزى از خداى متعال خواست ، فراوان بخواهد كه از بخشنده اى، خواسته است كه چون از او بخواهند ببخشد و چون او را بخوانند، اجابت نمايد.

دو خصلت در مؤمن گرد نمى آيند : بخل و بدگمانى.

از گناهان خُرد بپرهيزيد كه خداوند به دنبال آنهاست.

بهترينِ شما ، مدافع از خويشان خويش است تا آنگاه كه به گناه نيفتد.

هر كس از شما خواست ، عطايش كنيد و هركس به شما پناه برد ، پناهش دهيد و هركس شما را[با سوگند]به خدا دعوت كرد ، اجابتش كنيد و هركس به شما نيكى كرد ، جبران نماييد و اگر چيزى نداشتيد ، او را آن قدر بستاييد تا آنجا كه بدانيد جبران كرده ايد.

مؤمن الفت مى گيرد و در كسى كه نه الفت مى گيرد و نه با او الفت مى گيرند ، خيرى نيست.

قومى گمراه نشد مگر آنكه[پيشتر] دچار كشمكش و بى عملى گشت.

پيامبر به يكى از يارانش فرمود : تو را به تقواى الهى و راستگويى و وفاى به پيمان و اداى امانت و وانهادن خيانت و همسايه دارى و يتيم نوازى و نرمگويى و همراهى ايمان و تدبّر در قرآن و فروتنى سفارش مى كنم و از حيله گرى با مسلمان و دروغ گفتن به راستگويان و اطاعت از گنهكار و يا نافرمانى از پيشواى درستكار باز مى دارم؛ و تو را به ذكر خداى متعال، هميشه و همه جا سفارش مى كنم و نيز توبه براى هر گناه ، براى گناه نهان توبه نهان ، و براى گناه آشكار، توبه آشكار.

.

ص: 50

وَيلٌ لِلَّذينَ يَجْتَنِبُونَ (1) الدُّنيا بِالدِّينِ ، يَلبَسونَ لِلنَّاسِ جُلودَ الضَّأنِ مِن لينٍ ، ألسِنَتُهم أحلى مِنَ العَسَل ، وقُلوبُهُم قُلوبُ الذِّئابِ ، يَقولُ اللّهُ تعالى: أَفَبِي يَغتَرُّونَ أم عَلَيَّ يَجتَرِؤُونَ فَوَعزَّتي لأبعثَنَّ عَلى اُولئك فِتنةً تَذَرُ الحَليمَ مِنهُم حيرانَ. (2)

وكَتَبَ صلى الله عليه و آله إلى بَعضِ أصحابِهِ يُعَزّيهِ : أمّا بَعدُ ، فَعَظَّمَ اللّهُ جَلَّ اسمُهُ لكَ الأجرَ ، وألهَمَكَ الصَّبرَ، ورَزَقَنا وإيّاكَ الشُّكرَ ، إنّ أنفُسَنا وأموالَنا وأهلينا مِن مواهِبِ اللّهِ الهَنيئةِ ، وعَواريهِ المسترَدّةِ ، نَتَمَتَّعُ بِها إلى أجَلٍ مَعدودٍ ، ويَقبِضُها لِوَقتٍ مَعلومٍ ، وقَد جعلَ اللّهُ تعالى عَلَينا الشُّكرَ إذا أعطى ، والصَّبرَ إذا ابتَلى. وقَد كان ابنُكَ مِن مواهِبِ اللّهِ تَعالى مَتَّعَكَ بِهِ في غِبطةٍ وسُرورٍ ، وقَبَضَهُ مِنكَ بِأجرٍ مَذخورٍ إن صبَرتَ واحتسبتَ ؛ فلا تَجمَعَنَّ عَلَيكَ أن يُحبِطَ جَزَعُكَ أجرَكَ ، وأن تندَمَ غَداً عَلى ثَوابِ مُصيبَتِكَ ؛ فإنَّكَ لو قَدِمتَ عَلى ثَوابِها عَلِمتَ أنَّ المُصيبةَ قَد قَصُرَت عَنها ، واعلم أنّ الجَزَع لايَرُدُّ فائتاً ، ولا يَدفَعُ حُزنٌ قَضاءَ اللّهِ ، فَليُذهِب أسَفَكَ ما هو نازلٌ بِكَ ، فَكأن قَد (3) . والسَّلامُ. (4)

الشَّهوةُ داءٌ ، وعِصيانُها دَواءٌ. (5)

الحَياءُ نِظامُ الإيمانِ. (6)

ما مِن ذَنبٍ إلّا ولَهُ عِندَ اللّهِ توبةٌ ، إلّا ما كانَ مِن سَيِّئ الخُلُقِ ؛ فَإنّه لا يَتوبُ مِن ذَنبٍ إلّا وَقَعَ فيما هُوَ شَرٌّ مِنهُ. (7)

.


1- .. الظاهر بقرينة السياق و الروايات الاُخرى أنِّ «يجتنبون» تصحيف «يجتلبون».
2- .. الكافي : ج 2 ص 299 وفيه «يختلون» بدل «يجتنبون»، جامع الأحاديث للقمّي : ص 129 وفيه «يجتلبون» بدل «يجتنبون» وليس فيهما من «يلبسون» إلى «الذئاب»، ثواب الأعمال : ص 304، قرب الإسناد : ص 28 ح 93 كلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه.
3- .. قال العلامة المجلسي في بحار الأنوار : ج 82 ، ص 96 : هذا من قبيل الاكتفاء ببعض الكلام ، أي فكان قدمت أو وصل إليك ثواب صبرك ، وقال العلامة الأحمدي في مكاتيب الرسول : ج 3 ، ص 544 : «فكان قد» يحتمل أن يكون «قد» اسما بمعنى حسب، مبنيّة على السكون أو معربة فحذف مضافةً، والتقدير قدك أي حسبك هذا النازل ، يقال: قد زيدٌ درهمٌ كقولهم : قدنى درهمٌ ، ويحتمل أن يكون اسم فعل بمعنى يكفى ، أي: فكان يكفي النازل شاغلاً ، ويحتمل أن تكون حرفية و تختصّ بالفعل المتصرّف وقد يحذف الفعل بعده كقول الشاعر : لما تزل برحالنا وكأن قد؛ أي: وكان قد زالت، والتقدير حينئذٍ: فكأن قد كفاك.
4- .. المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 306 ح 5193 ؛ تحف العقول : ص 59 كلاهما نحوه.
5- .. أعلام الدين : ص 296.
6- .. المجازات النبويّة : ص 105 ح 73.
7- .. تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 99 وفيه «لا يخرج من شيء» بدل «لا يتوب من ذنب»، قرب الإسناد : ص 45 ح 147 نحوه.

ص: 51

واى بر كسانى كه دنيا را به وسيله دين به سوى خود مى كشند. براى مردم لباس ميش مى پوشند و زبانشان شيرين تر از عسل ، اما دلهايشان دل گرگ است. خداوند متعال مى فرمايد: مرا فريب مى دهند يا بر من گستاخى مى كنند؟! به عزّتم سوگند فتنه اى بر آنان برانگيزم كه دانايشان در آن حيران ماند.

پيامبر صلى الله عليه و آله در تسليت دادن به يكى از يارانش چنين نوشت : اما بعد ، خداوند والا نام، پاداشت را بزرگ بدارد و به تو صبر، و به ما و تو شكر عطا نمايد. جان ها و دارايى ها و خانواده ما از موهبت هاى مبارك خداوند است و همه عاريه هايى بازگردنده؛ ما مدتى معيّن از آنها بهره مى گيريم و او آنها را در وقتى مشخص مى گيرد و خداوند متعال وظيفه ما را شكر به هنگام عطا و صبر به گاه بلا قرار داده است؛ پسر تو نيز از موهبت هاى خداى متعال بود كه تو را با شادى و سرور از او بهره مند ساخت و در برابر پاداشى اندوخته شده از تو گرفت، اگر صبر كنى و به حساب خدا نهى. پس مبادا كه بى تابى پاداشت را تباه كند و فردا بر از دست دادن پاداش مصيبت پشيمان شوى كه اگر بر پاداش آن درآيى ، بدانى كه مصيبتت در برابر آن اندك بوده است و بدان كه بى تابى، از دست رفته را باز نياورد و اندوه ، تقدير الهى را نمى راند. بى گمان پاداش بر تو فرود مى آيد، پس غم مخور والسلام.

شهوت ، بيمارى است و نافرمانيش، دواى آن.

حيا ، رشته نگهدارنده دين است.

هيچ گناهى نيست جز آن كه نزد خداوند توبه اى دارد ، مگر بداخلاق كه از گناهى توبه نمى كند جز آن كه در بدتر از آن مى افتد.

.

ص: 52

اُوصيكَ بِالدُّعاءِ ؛ فَإنَّ مَعَهُ حُسنَ الإجابةِ ، وعَلَيكَ بالشُّكرِ ؛ فإنَّ مَعَ الشُّكرِ الزِّيادةَ ، وإيّاكَ أن تُبغِضَ أحداً أو تُعينَ عَلَيهِ ، وأنهاكَ عن البَغي ؛ فإنَّ مَن بُغيَ عَلَيهِ ليَنصُرَنَّهُ اللّهُ. (1)

الاقتِصادُ في النَّفَقةِ نِصفُ العَيشِ ، والتَّودُّدُ إلى الناس نِصفُ العَقلِ ، وحُسنُ السُّؤالِ نِصفُ العِلمِ. (2)

خَيرُ شَبابِكم مَن تَشبَّهَ بالشُّيوخِ ، وشَرُّ شُيوخِكُم مَن تَشَبَّهَ بِالشَّبابِ. (3)

كَم مِن أشعَثَ أغبَرَ ذي طِمرَينِ (4) قد تَمزّقَا على مَنكِبَيهِ ، يَتَخَلَّلُ الزُّقاقَ (5) ويَجتازُ الأسواقَ لايؤبَهُ (6) لَهُ ، لَو أقسَمَ عَلَى اللّهِ لأبَرَّهُ كَعَمّارٍ ، وخَبّابٍ. (7)

اعرِفوا الحَقَّ لِمَن عَرَفَهُ لَكُم وَضيعاً أو رَفيعاً ، يَسِّروا ولا تُعَسِّروا، وإذا غَضِبَ أحدُكُم فَليَجلِس. (8)

لا يوسَّعُ المَجلِسُ إلّا لَثلاثةٍ: لِذي سِنٍّ لِسِنِّهِ ، ولِذي عِلمٍ لِعِلمِهِ ، ولِذي سُلطانٍ لِسُلطانِهِ. (9)

ارحَموا عَزيزَ قَومٍ ذَلَّ ، وَغَنِيَّ قَومٍ افتَقَرَ ، وَعالِماً يَتَلاعَبُ بِهِ الجُهّالُ. (10)

.


1- .. الأمالي للطوسي : ص 597 ح 1239، تحف العقول : ص 35، نثر الدرّ : ص 152، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص91 كلّها نحوه.
2- .. كنزالفوائد : ج 2 ص 190 وفيه «التقدير» بدل «الاقتصاد»، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5904 عن الإمام الصادق عليه السلام ، خصائص الأئمّة : ص 104، تحف العقول : ص 221 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام وكلّها نحوه وليس فيها ذيله.
3- .. معاني الأخبار : ص 401 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «شبّان» بدل «شباب» وكهول بدل «شيوخ».
4- .. الطِمر : الثوب الخلق [ أي البالي ] (النهاية : ج 3 ص 138).
5- .. الزُّقاقَ : الطريق (النهاية : ج 2 ص 306).
6- .. لا يؤبهُ له : أي لا يحتفل به لحقارته (النهاية : ج 1 ص 22).
7- .. سنن الترمذي : ج 5 ص 692 ح 3854 ؛ التوحيد : ص 400، الأمالي للطوسي : ص 539 ح 1162، الأمالي للصدوق : ص 470 ح 627 كلّها نحوه.
8- .. تحف العقول: ص83، كنزالفوائد: ج2 ص182؛ دستور معالم الحكم: ص61 وفيها صدره عن الإمام عليّ عليه السلام.
9- .. مشكاة الأنوار : ص 360 ح 1173، روضة الواعظين : ص 522.
10- .. معدن الجواهر : ص 31 وفيه «ثلاثة تجب لهم الرحمة» بدل «ارحموا»، تحف العقول : ص 36، قرب الإسناد : ص 66 ح 210، نثر الدرّ : ج 1 ص 154، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 381 عن الإمام الصادق عليه السلام والأربعة الأخيرة نحوه.

ص: 53

تو را به دعا سفارش مى كنم كه اجابتى نيكو را به همراه دارد و نيز به سپاسگزارى كه با فراوانى همراه است و مبادا كه كسى را دشمن بدارى يا عليه او يارى دهى و تو را از تجاوز باز مى دارم كه خدا ياور مظلومان است.

ميانه روى در هزينه ، نيمى از زندگى و دوستى با مردم ، نيمى از عقل و پرسش نيكو، نيمى از علم است.

بهترين جوانان شما كسى است كه به پيران شبيه باشد و بدترين پيران شما كسى است كه به جوانان شبيه باشد.

بسى ژوليده موى غبارآلود جامه از شانه دريده كه در ميان كوچه ها مى رود و از بازارها رد مى شود بى آن كه به او توجهى شود، اما اگر خدا را سوگند دهد ، اجابتش مى كند، مانند عمّار (1) و خبّاب (2) .

هركس حقّ شما را پاس مى دارد ، حقّش را پاس داريد ، فرودست باشد يا فرادست، آسان گيريد و سخت نگيريد و چون به خشم در آمديد بنشينيد.

مجلس را جز براى سه نفر نگشايند : سالمند به خاطر سنّش ، دانشمند به خاطر علمش و قدرتمند به خاطر قدرتش.

به سه كس رحم آوريد : عزيز قومى كه خوار شده و توانگر قومى كه تهيدست گشته و دانايى كه نادانان او را به بازى گرفته اند.

.


1- .عماربن ياسر برده زاده اى بود كه بيشترين سختى و شكنجه را در راه اقرار به اسلام متحمل شد و تا آخر با حقّ و عدالت بود.
2- .خبّاب بن ارت نيز از سختى و شكنجه ديدگان در راه اسلام بود.

ص: 54

الغَنَمُ سَمنُها مَعاشٌ ، وصوفُها رِياشٌ (1) . (2)

لِجريرِ بنِ عبدِ اللّهِ البَجَليّ : إنّي أُحَذِّرُكَ الدُّنيا ، وحلاوةَ رَضاعِها ، ومَرارةَ فِطامِها. ثمّ قالَ : يا جريرُ ، أينَ تَنزِلونَ؟ قالَ : في أكنافِ بِيشة (3) ، بَينَ سَلَمٍ (4) وأراكٍ (5) وَسَهلٍ وَدكداكٍ (6) ، شِتاؤنا رَبيعٌ وماؤُنا يَميعُ ، لا يُقامُ ماتِحُها، ولا يَعزُبُ سارِحُها، ولا يُحبَسُ صاحِبُها. فقال صلى الله عليه و آله : ألا إنّ خيرَ الماءِ الشَّبَمُ (7) ، وخيرُ المالِ الغَنَمُ ، وخيرُ المَرعى الأراكُ والسَّلَمُ ، إذا أخلَفَ كانَ لَجيناً (8) ، وإذا سَقَطَ كانَ دَريناً (9) ، وإذا أُكِلَ كانَ لَبيناً. (10) قالَ بَعضُهُم : يُروى «السّنم» بِالسينِ غيرِ المُعجَمةِ ونونٍ ؛ مَعناهُ ماءٌ جارٍ عَلى وَجهِ الأرضِ، وكُلُّ شيءٍ علا فقد تسنّمه. ويقال للشريف : سنيم، وهُوَ مأخوذٌ من سَنامِ البعير لِعُلوّه وهذا أشبَهُ بما ذكره عن مائهم ؛ لِأنّه قال : وماؤنا يَميعُ ؛ أي يجري من علوّ ، فَقالَ عليه السلام : ألا إنّ خير الماء السنّم ؛ أي ما كان ظاهرا. ولَم يَذكر جريرُ أنّ ماءهم باردٌ فيقولُ النبيّ صلى الله عليه و آله : خَيرُ الماء الشَّبم، والرِّوايةُ الصَّحيحةُ أنّه الشين مُعجمةً مَنقوطةً. وقوله عليه السلام : «إذا أخلَفَ كانَ لجينا» معناه إذا أخرجَ الخَلَفَة وهو ورق يخرج بعد الورق الأوّل في الصيف. وقوله : كان لَجينا ؛ أي فيه نَداوةٌ ورطوبةٌ ، يقال لَجَنَ الشيء يَلجُنُ لجونا. وكلّ شيء خيّستَهُ في ماءٍ فقد لجّنته ، قال الشماخ : وماءٍ قد وَرَدتُ لِوَصلِ أروىعليه الطيرُ كالوَرَقِ اللَّجَينِ

.


1- .. الرِّياش : ما ظهر من اللباس (النهاية : ج 2 ص 288).
2- .. لم نجده بهذه اللفظة ولكن ورد روايات تدلّ على البركة في الغنم ، فراجع : الخير والبركة في الكتاب والسنّة : ص 257.
3- .. بيشة : اسم قرية غنّاء في وادٍ كثير الأهل من بلاد اليمن (معجم البلدان : ج 1 ص 529). والأكناف : النواحي.
4- .. السلم : شجر من العضاه. واحدتها سلمة _ بفتح اللام _ وورقها القرظ الذي يدبغ به (النهاية : ج 2 ص 395).
5- .. الأراك : شجر معروف له حمل كعناقيد العنب (النهاية : ج 1 ص 43).
6- .. الدكداك : الرمل المتلبِّد في الأرض ولم يرتفع (شرح شافية ابن الحاجب : ج 4 ص 175).
7- .. الشبم بالتحريك : البرد (الصحاح للجوهري : ج 5 ، ص 1958).
8- .. اللَّجين : الخَبَطُ ، وذلك ان ورق الأراك والسَّلَم يُخبَط حتى يسقط ويجفّ، ثمّ يدقّ حتّى يتلجّن، أي يتلزَّج ويصير كالخِطميّ (النهاية : ج 4 ص 235).
9- .. الدَّرين : حُطام المرعى إذا تناثر وسقط على الأرض (النهاية : ج 2 ص 115).
10- .. تاريخ المدينة : ج 2 ص 568، الأحاديث الطوال : ص 19 ، غريب الحديث لابن قتيبة : ج 1 ، ص 235.

ص: 55

چربى گوسفند، مايه زندگى و پشمش دستمايه ريسندگى است.

پيامبر خطاب به جرير بن عبداللّه بجلى : من تو را از دنيا برحذر مى دارم ، از شيرينى شيرش و تلخى جدايى اش. سپس فرمود: اى جرير، منزلگاه شما كجاست؟ گفت:در اطراف بيشه (1) ميان درختان سلم (2) و اراك (3) و دشت و بيابانى هموار. زمستان ما، بهار و آب ما جارى و جوشان است، نه نياز به بركشيدن دارد و نه دور رفتن و نه بند ساختن. پيامبر فرمود : بدان كه بهترين آب، آب خنك [يا جارى] (4) است و بهترين مال، گوسفند است و بهترين علف، اراك و سلم است؛ تازه آن مانند خمير [ جو ]است و قطع شده اش چون كاه و خوردنش، شير را مى افزايد. مؤلّف در اينجا به شرح پاسخ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرداخته و با استفاده از ادب و شعر عربى و نقل ها و گزارش هاى مشابه ديگر، متن را تصحيح نيز كرده و نظر برگزيده خويش را بيان كرده است و چون ما اين نكات را در ترجمه متن اصلى آورده ايم ، نيازى به ترجمه مستقل اين شرح نيست. (مترجم)

.


1- .بيشه، جايى آباد در يمن است. (معجم البلدان : ج 1 ص 529).
2- .درخت كرت كه با آن دباغى كند (فرهنگ لاروس : مدخل سلم).
3- .درختى پر شاخ و برگ كه از چوب آن مسواك مى سازند.
4- .همان گونه كه در متن عربى شرح داده شده است، «سنم» به معناى جارى با كلام جرير مناسب تر است تا «شبم» به معناى خنك اما همه نسخه ها شبم دارد.

ص: 56

لايَعرِفُ الفَضلَ لأهلِ الفَضلِ إلّا ذَوو الفَضلِ. (1)

وقال أميرُ المؤمنين عليه السلام : قالَ رَسول اللّه صلى الله عليه و آله : اصطَنِعِ الخَيرَ إلى مَن هُوَ أهلُهُ ومَن لَيسَ مِن أهلِهِ ، فَإن لم تُصِب أهلَهُ فَأنتَ أهلُهُ. (2)

مَن سَقَى مؤمناً شِربةَ ماءٍ على ظَمَأٍ سَقاهُ اللّهُ مِنَ الرَّحيقِ المختومِ في الجَنَّةِ. (3)

وكان عليه السلام إذا خَرَجَ مِن بَيتِهِ يَقولُ: بِسمِ اللّهِ، اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِن أن أزِلَّ أو أضِلَّ ، أو أظلِمَ أو أُظلَمَ ، أو أجهَل أو يُجهَلَ عَلَيَّ. (4)

طوبَى لِمَن تواضَعَ في غَيرِ مَنقَصةٍ ، وأنفق مالاً جَمَعَهُ في غيرِ مَعصِيةٍ ، وخالَطَ أهلَ الفِقهِ والرَّحمةِ ، وأهلَ الفَقرِ والمَسكَنةِ ، طوبَى لِمَن ذَلَّ في نَفسِهِ ، وصَلَحَت سَريرتُه ، وحَسُنَت خَليقَتُه، وأنفَقَ الفَضلَ مِن مالِه، وأمسَكَ الفَضلَ مِن كلامِه ، ووَسِعَته السُّنّةُ ، ولم يَتَعدَّها إلى بِدعةٍ. (5) وفي رواية اُخرى: أيُّها الناسُ! طوبَى لِمَن شَغَلَهُ عَيبُهُ عَن عُيوبِ الناسِ ، طوبَى لِمَن حَسُنَت خَليقَتُه ، وصَحَّت سَريرتُه ، وعزلَ عَنِ الناسِ شَرَّهُ. طوبَى لمن تواضَعَ في غَيرِ مَنقَصةٍ، وذَلَّ مِن غَيرِ مَسكَنةٍ ، وخالَطَ أهلَ الفِقهِ والرحمة. طوبَى لِمَن عَمِلَ بِعِلمِه ، وأنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ ، وأمسَكَ الفَضلَ من كلامِهِ.

.


1- .. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 150 وفيه «يا عباداللّه إنّما يعرف الفضل أهل الفضل».
2- .. عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 35 ح 76، صحيفة الإمام الرضا : ص 104 ح 53.
3- .. الكافي : ج 2 ص 201 ح 5، الأمالي للمفيد : ص 9 ح 5، المقنع : ص 299، ثواب الأعمال : ص 164 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 633 ح 2449 كلّها نحوه.
4- .. سنن النسائي : ج 8 ص 268، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 700 ح 1907، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 225 ح 26791 وليس فيه «اُظلَمَ»؛ نثر الدرّ : ج 1 ص 185 وليس فيه «بسم اللّه ».
5- .. تفسير القمّي : ج 2 ص 70، نثر الدرّ : ج 1 ص 170 كلاهما نحوه ، الكافي : ج 2 ص 235 ح 18 وليس فيه مقاطع منه، نهج البلاغة : الحكمة 123، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 99 وفيهما ذيله من «طوبى لمن ذلّ».

ص: 57

فضيلت فضيلت مندان را جز فضيلت مندان نمى شناسند.

اميرمؤمنان: پيامبر خدا فرمود: نيكى كن هم به كسى كه شايسته آن است و هم به كسى كه شايسته آن نيست چه اگر او اهلش نباشد، تو اهلش هستى.

هر كس جرعه اى آب به مؤمنى تشنه كام بنوشاند، خداوند او را از شراب سر به مهر بهشتى سيراب سازد.

پيامبر صلى الله عليه و آله چون از خانه اش بيرون مى رفت، مى گفت: به نام خدا ، خدايا به تو پناه مى برم از اينكه بلغزم يا گمراه شوم يا ستم كنم و يا مورد ستم قرار گيرم و نابخردى كنم يا با من نابخردى كنند.

خوشا به حال كسى كه فروتنى نمايد بدون آن كه از او كاسته شود و آنچه را به حلال اندوخته است انفاق كند و با فهيمان و رحيمان درآميزد و نيز با نيازمندان و بى نوايان. خوشا به حال كسى كه نزد خود، خوار و باطنش درست است و خويش نيكو، زيادى مالش را داده و زيادى كلامش را نگاه داشته ، در گستره سنّت مانده و از آن به سوى بدعت درنگذشته است. و در نقل ديگرى چنين آمده است: اى مردم، خوشا به حال كسى كه عيبهايش، او را از عيوب ديگران روگردان و به خود مشغول داشته است. خوشا به حال كسى كه خويش نيكو و باطنش درست و آزار و شرارت خود را از مردم باز داشته است. خوشا به حال كسى كه بى منقصت فروتنى كند و بى مسكنت، افتادگى نمايد و با فقيهان و رحيمان درآميزد. خوشا به حال كسى كه علم خويش را به كار بندد و زيادى مالش را بدهد و زيادى كلامش را نگاه دارد.

.

ص: 58

صِلَةُ الرَّحِمِ مَنماةٌ للعَدَدِ ، مَثراةٌ للمالِ ، مَحَبَّةٌ لِلأهلِ ، مَنسأةٌ في الأَجَل. (1)

أطهَرُ الناسِ أعراقاً أحسَنُهم أخلاقاً. (2)

لا تُظهِرِ الشَّماتةَ بِأخيكَ، فيعافِيَهُ اللّهُ ويَبتَلِيَكَ. (3)

وخَطَبَ صلى الله عليه و آله فقال: أمّا بَعدُ أيّها الناسُ! اتّقوا خَمساً مِن قَبلِ أن يَحلِلنَ بكم: ما نكثَ قومٌ العَهدَ إلّا سَلَّطَ اللّهُ عزّ وجلّ عَلَيهم عَدوَّهم ، ولا بَخَس قومٌ الكَيلَ والميزانَ إلّا أخَذَهُم اللّهُ تعالى بِالسِّنينِ ونقصٍ مِنَ الثَّمَراتِ ، وما مَنَعَ قَومٌ الزَّكاةَ إلّا حَبَسَ اللّهُ عَنهُم قَطرَ السَّماءِ ، وما ظَهَرَتِ الفاحِشةُ في قَومٍ إلّا سَلّطَ اللّهُ تبارَكَ وتعالى عَليهِمُ الظالِمينَ ، ولا فَشا في قَومٍ الرِّبا إلّا وُلِّي عَلَيهِم شِرارُهُم (4) .

وفي رُوايةٍ اُخرى أنَّهُ صلى الله عليه و آله قالَ: الذُّنوبُ [ الّتي] (5) تُغَيِّر النِّعَمَ : البَغيُ، [ الّتي] يوجِبُ النَّدَمَ: القَتلُ ، [ الّتي] يُنزِلُ النِّقَمَ: الظُّلمُ، [ الّتي] يَهتِكُ العِصَمَ: شُربُ الخَمرِ، [ الّتي ]يَحبِسُ الرِّزقَ: الزِّنى ، [ الّتي] يُعجِّل الفَناءَ: قَطيعةُ الرَّحِمِ، [ الّتي ]تَحجِبُ الدُّعاءَ: عُقوقُ الوالِدَينِ، [ الّتي] يَبتُرُ العُمُرَ: تَركُ الصلاةِ، [ الّتي] يورِثُ الذُّلَّ: تَركُ الأمرِ بِالمَعروفِ والنَّهيِ عَن المُنكَرِ. (6)

عَلَيكُم بالرِّفقِ ؛ فَإنَّهُ ما خالَطَ شيئاً إلّا زانَهُ ، ولافارَقَهُ إلّا شانَهُ. (7)

وخَطَبَ صلى الله عليه و آله فَقالَ في خُطبَتِهِ : أُحذِّرُكُم يوماً لايُعرَفُ فيهِ لِخَيرٍ أمَدٍ، ولا يَنقَطِعُ لِشَرٍّ أبَدٌ ، ولا يَعتَصِمُ مِنَ اللّهِ أحدٌ ، مَن عَمِلَ لآخِرَتِهِ كَفاهُ اللّهُ أمَر دُنياه، ومَن أصلَحَ سَريرَتَهُ أصلَحَ اللّهُ سُبحانه عَلانِيتَهُ. (8)

.


1- .. علل الشرائع : ص 247، الزهد للحسين بن سعيد : ص 13 ح 27، الأمالي للطوسي : ص 216 ح 380، المحاسن : ج 1 ص 452 ح 1040 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيها «منماة للعدد» و «محبة للاهل»، نهج البلاغة : الحكمة 252 وفيه صدره.
2- .. عيون الحكم والمواعظ : ص 119 ح 2691، غرر الحكم : ح 3032.
3- .. الأمالي للمفيد : ص 269 ح 4، الأمالي للطوسي : ص 33 ح 32، الأمالي للصدوق : ص 297 ح 331 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 662 ح 2506 وفيهما «يرحمه» بدل «يعافيه».
4- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 262 فيه «الطاعون» بدل «الظالمين» وراجع السنن الكبرى : ج 9 ص 386 ح 18850.
5- .. أثبتناها بقرينة السياق وما ورد في الكافي وعلل الشرائع وسائر المصادر.
6- .. الكافي ، ج 2 ، ص 447 ، ح 1 ، علل الشرائع: ج 2 ، ص 584 ، ح 27.
7- .. الكافي : ج 2 ص 119 ح 6 و ص 648 ح 1، تحف العقول : ص 47 كلها نحوه وليس فيها صدره.
8- .. من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 396 ح 8545 وفيه ذيله، نثر الدرّ : ج 1 ص 262 فيه صدره إلى «أحد».

ص: 59

پيوند با خويشان، مايه فزونى افراد و زيادى اموال و محبّت خانواده و به تأخير افتادن مرگ است.

پاكترين رگه هاى مردم، خوشخوترين آنان اند.

بر بلاى رسيده به برادرت، اظهار شادمانى مكن كه خدا او را عافيت دهد و تو را مبتلا كند.

و پيامبر خطبه خواند و فرمود: اما بعد، اى مردم از پنج چيز بپرهيزيد پيش از آن كه بر شما فرود آيند : مردمى پيمان نشكستند جز آن كه خداى عزّوجلّ ، دشمن آنان را بر ايشان مسلط كرد و مردمى كم فروشى نكردند جز آن كه خداى متعال آنان را با خشكسالى و كاهش محصول، عذاب كرد و مردمى از پرداخت زكات خوددارى نكردند جز آن كه خداوند باران آسمان را از آنان دريغ داشت و زشتى در ميان مردمى پديدار نشد جز آن كه خداى تبارك و تعالى، ستمكاران را بر آنان مسلّط كرد و ربا در ميان مردمى رايج نشد جز آن كه بدهاى آنان ، كارها را به دست گرفتند.

و در روايتى ديگر چنين آمده است: گناهانى كه نعمت ها را دگرگون مى كند ، تجاوز و آنچه پشيمانى مى آورد، قتل است و گناهى كه بدبختى مى آورد، ظلم و آنچه بندها و پرده ها را مى درد، شرابخوارى و گناهى كه روزى را جلو مى گيرد ، زنا و آنچه نابودى زودرس مى آورد گسستن پيوند با خويشان و حجاب در برابر دعا، سرپيچى از پدر و مادر است و گناهى كه عمر را كوتاه مى كند، نمازنخواندن و آنچه خوارى به جا مى نهد، ترك امر به معروف و نهى از منكر است.

همواره نرمى پيشه كنيد كه با چيزى در نياميخت جز آن كه آن را آراست و از چيزى جدا نشد جز آن كه زشتش نمود.

و خطبه خواند و در خطبه اش فرمود : من شما را از روزگارى بر حذر مى دارم كه نه خيرش مهلتى دارد و نه شرش پايانى و هيچ كس در برابر خدا نگاهبانى ندارد، هر كس براى آخرت خود بكوشد، خداوند كار دنياى او را كفايت كند وهركس باطنش را اصلاح كند، خداى سبحان ظاهرش را اصلاح نمايد.

.

ص: 60

وخطبَ صلى الله عليه و آله على ناقَتِهِ العَضباءِ، فحَمِدَ اللّهَ تعالى وأثنى عَلَيهِ ، ثُمّ قال: كَأنَّ الحَقَّ فيها عَلى غيرِنا وَجَبَ ، وكَأنَّ المَوتَ عَلى غيرِنا كُتِبَ ، وكَأنَّ [ الذي نرى ]مِنَ الأمواتِ سَفرٌ عَمّا قَليلٍ إلينا راجِعونَ ، نُبَوِّؤُهُم أجداثَهُم ، ونأكُلُ تراثَهم (1) ، فَكَأنّا مُخَلَّدونَ بَعدَهُم ، قد نَسينا كُلَّ واعِظةٍ ، وأمِنّا كُلَّ جائحةٍ (2) ، مَن عَرَفَ اللّهَ خافَ، وَمَن خافَ سَخَت نَفسُه عَنِ الدُّنيا. (3)

وخَطَبَ صلى الله عليه و آله بِعَشرِ كَلِماتٍ ؛ حَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيه ، وقالَ : أيّها الناسُ ! إنّ لَكُم مَعالِمَ فانتَهوا إلى مَعالِمِكُم ، وإنّ لَكُم نِهايةٌ فانتَهوا إلى نِهايَتِكُم ، إنّ المؤمِنَ بَينَ مخافَتَينِ : بَين أجلٍ قَد مَضى لا يدري ما اللّهُ صانعٌ بِه ، وبَينَ أجلٍ قَد بَقي لا يدري ما اللّهُ قاضٍ فيه ، فَليأخُذ العَبدَ مِن نَفسِهِ لِنَفسِهِ، ومِن دُنياه لآخِرَته ، ومِنَ الشَّبيبةِ قَبلَ الكِبَرِ، ومِنَ الحَياةِ قَبلَ المَوتِ والَّذي نَفسُ مُحمّدٍ بِيَدِهِ ، ما بَعدَ المَوتِ مِن مُستَعتَبٍ ، وما بَعدَ الدُّنيا إلّا الجَنّةُ والنارُ. (4)

ومِن كلامِهِ الموجَزِ: الناسُ كُلُّهم سَواءٌ كأسنانِ المِشطِ ، والمَرءُ كَثيرٌ بِأخيهِ ، ولا خَيرَ لَكَ في صُحبَةِ مَن لا يَرى لَكَ مِثلَ الَّذي يَرى لِنَفسِهِ. (5)

.


1- .. التُّراث : ما يخلّفه الرجل لورثته (النهاية : ج 1 ص 182).
2- .. الجائحة : الآفة التي تُهلِكُ الثمار والأموال وتستأصلها، وكلّ مصيبة عظيمة وفتنة مُبيرة : جائحة (النهاية : ج 1 ص 300).
3- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 170 زاد فيه «الذين نشيّع» بعد «كان»، الكافي : ج 8 ص 168 ح 190، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 99، تفسير القمي : ج 2 ص 70 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام والثلاثة الأخيرة نحوه وليس فيها ذيله من «من عرف».
4- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 151، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 89 وفيهما بزيادة «من دار» بعد «الدنيا»، الكافي : ج 2 ص 70 ح 9، تحف العقول : ص 27 كلاهما نحوه.
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 151، تحف العقول : ص 368 عن الإمام الصادق عليه السلام ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 100 نحوه، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 379 ح 5798 وفيه صدره.

ص: 61

و حضرت بر عضباء، ناقه اش، خطبه خواند و پس از حمد و ثناى خداى متعال فرمود : گويى حقّ در آن(=دنيا) بر غير ما واجب گشته و گويى مرگ بر غير ما نوشته شده و گويى مردگان، مسافرانى اند كه به زودى به سوى ما باز مى گردند ، پيكرهايشان را به خاك مى سپاريم و ميراثشان را مى خوريم، گويى ما پس از ايشان، جاويدان هستيم. هر اندرزگويى را از ياد برده و خود را از هر آسيبى ايمن پنداشته ايم. هر كس خدا را بشناسد، بيمناك شود و هر كس بيمناك شود، خود را از دنيا كنار كشد.

و پيامبر در خطبه اش ده سخن گفت :خدا را حمد و مدح كرد و گفت: اى مردم، برايتان نشانه هايى قرار داده شده است، پس به سوى نشانه هايتان برويد و برايتان خط پايانى ترسيم شده ، پس تا آنجا برويد، مؤمن ميان دو ترس است، ميان مهلتى كه سپرى شده و نمى داند خداوند با آن چه مى كند و مهلتى كه باقى مانده و نمى داند كه خداوند چه حكمى در آن رانده است. پس بنده بايد از خود و دنيايش براى آخرتش و از جوانى اش پيش از پيرى و از زندگيش پيش از مرگ، بهره گيرد. سوگند به آن كه جان محمّد به دست اوست، پس از مرگ جاى عذرخواهى نيست و پس از دنيا جز بهشت و دوزخ نيست.

و از سخنان مختصر و مفيد حضرتش: مردم همه چون دندانه هاى شانه اند و انسان با برادرش فزونى مى گيرد و در مصاحبت كسى كه مانند آنچه براى خود مى بيند، براى تو نمى بيند ، خيرى براى تو نيست.

.

ص: 62

في قضاء حوائج الإخوانورُوِي (عن) ابن عبّاسٍ أنّه قالَ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّ اللّهَ عزّوجلّ خَلَقَ خَلقا لِحَوائج الناسِ يَفزَعون إليهِم في حَوائجِهِم ، هُمُ الآمِنون غدا مِن عَذابِ اللّهِ عزّوجلّ. (1)

وقالَ : قالَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله : إنّ للّهِ تعالى عِبادا يَستَريحُ الناسُ إليهِم في حَوائجِهِم ، وإدخالِ السُّرورِ عَلَيهم ، أُولئكَ آمِنونَ يَومَ القِيامةِ. (2)

وعَنِ الرِّضا عَن آبائهِ ، عَن أميرِ المؤمِنينَ عليهم السلام ، عَنِ النبيّ صلى الله عليه و آله قال: مَن أجرى اللّهُ تعالى فَرَجا لِمُسلمٍ عَلى يَدَيهِ ، فَرَّجَ اللّهُ عزّوجلَّ عَنهُ كُرَبَ الدُّنيا والآخِرةِ. (3)

إنّما مَثَلُ أحدِكم وأهلِه ومالِه وعَمَلِهِ كَرَجُلٍ لَهُ ثَلاثةُ إخوةٍ فقال لأخيه الذي هُوَ مالُه حينَ حَضَرتهُ الوفاةُ ، ونَزَلَ بِهِ المَوتُ : ما عِندكَ؟ فَقَد تَرى ما نَزَلَ بي فقال له أخوهُ الذي هُوَ مالُه : مالَكَ عِندي غِنىً ولا نفعٌ إلّا مادُمتَ حيّاً فَخُذ مِنّي الآنَ ما شِئتَ ، فإذا فارقتُكَ فَسَيُذهَبُ بي إلى مَذهَبٍ غَيرِ مَذهَبِكَ وسَيأخذُني غَيرُكَ. فالتفتَ النبيُّ صلى الله عليه و آله إلى أصحابِهِ فَقالَ : هذا الذي هُوَ مالُه، فأيُّ أخٍ تَرَونَ هذا؟ فَقالوا : أخ لا نَرى بِهِ طائلاً. (4) ثُمّ قالَ لِأخيهِ الَّذي هُوَ أهلُه ، وقَد نَزَلَ بِهِ المَوتُ: ما عِندَكَ في نَفعي والدَّفعِ عَنّي؟ فَقَد نَزَلَ بي ما ترى ! فَقالَ : عِندي أن اُمرِّضَك وأقومَ عليكَ ، فإذا مُتَّ غَسَلتُكَ ثُمَّ كَفَّنتُكَ ثُمَّ حَنَّطتُكَ ثُمّ اتَّبَعتُكَ مُشَيِّعاً إلى حُفرَتِكَ ، فاُثني عَلَيكَ خيرا عِندَ من سَألني عَنكَ ، وأحمِلُكَ في الحامِلين. فَقالَ النبيُّ صلى الله عليه و آله : هذا أخوهُ الذي هو أهلُه، فأيُّ أخٍ ترونَ هذا؟ قالوا: أخٌ غيرُ طائلٍ يا رسولَ اللّهِ. ثمّ قالَ لأخيه الذي هو عَمَلُه: ماذا عِندَكَ في نفعي ، والدفع عَنّي؟ فقد ترى ما نَزَل بي. فقالَ لَهُ: أونِسُ وَحشَتَكَ ، وأُذهِبُ غَمَّكَ ، وَأُجادِلُ عَنكَ في القَبرِ ، وأُوَسِّعُ عَلَيكَ جُهدي. ثمّ قال صلى الله عليه و آله : هذا أخوهُ الذي هُوَ عَمَلُه ؛ فَأيُّ أخٍ تَرَونَ هذا؟ قالوا: خَيرُ أخٍ يا رَسولَ اللّه ، قال: فالأمرُ هكذا. (5)

.


1- .. تحف العقول : ص 52 نحوه.
2- .. مصادقة الإخوان : ص 70 ، ح 8 عن أبي الحسن عليه السلام نحوه.
3- .. الأمالي للطوسي : ص 586 ح 1212 ؛ الفرج بعد الشدّة : ج 1 ص 28.
4- .. الطائل : النفع والفائدة (النهاية : ج 3 ص 146).
5- .. اُسدالغابة: ج 3 ص 368 ح 3147، الإصابة: ج 4 ص186 ح 4931، تاريخ دمشق: ج 47 ص 56 كلّها نحوه.

ص: 63

برآوردن نيازهاى مؤمن

برآوردن نيازهاى مؤمناز ابن عباس روايت شده است كه گفت: پيامبر خدا فرمود: خداوند عزّ وجلّ، گروهى را براى نيازهاى مردم آفريد تا در نيازهايشان به آنان روى آورند. آنان فرداى [قيامت] در امان اند.

و [ابن عباس] گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداى تبارك و تعالى، بندگانى دارد كه مردم به گاه نيازشان با آنها آسوده مى شوند و مردم را شادمان مى كنند. آنان روز قيامت در امان اند.

و از امام رضا عليه السلام از پدرانش از اميرمؤمنان از پيامبر صلى الله عليه و آله : هر كس كه خداوند متعال گره كار مسلمانى را به دست وى بگشايد، سختى و اندوه دنيا و آخرت را از او دور سازد.

مثل شما با خانواده و دارايى و عملش مانند مردى است كه سه برادر دارد، به برادرش كه دارايى اوست هنگام وفات و در رسيدن مرگ مى گويد: چه دارى، مى بينى كه چه بر من آمده است؟ پس آن برادر كه دارايى اوست مى گويد: من فقط تا زنده اى مى توانم بى نيازت سازم و سودى به تو برسانم و اكنون هر چه مى خواهى از من بردار ، پس چون از من جدا شوى، مرا در راهى غير از راه دلخواه تو هزينه مى كنند و غير تو مرا به دست مى گيرد. پس پيامبر صلى الله عليه و آله به يارانش روى نمود و گفت: اين كه دارايى اوست، اين را چگونه برادرى مى بينيد؟ گفتند: برادرى كه فايده اى ندارد. سپس به برادرش كه خانواده اوست در همان حال دررسيدن مرگ مى گويد : مى بينى كه چه بر من درآمده است. چه سودى براى من دارى و چگونه مى توانى مرگ را برانى؟ او پاسخ مى دهد : من مى توانم از تو پرستارى كنم و در كنار تو باشم و چون از دنيا رفتى، تو را غسل دهم و كفن و حنوط كنم و به دنبال تو تا قبرت بيايم و در پاسخ سؤال كنندگان درباره تو ، ثنايت گويم و همراه ديگران تو را حمل كنم. سپس پيامبر عليه السلام گفت: اين آن برادرش است كه خانواده اوست. اين را چگونه برادرى مى بينيد؟ گفتند: برادرى بى فايده ، اى پيامبر خدا. سپس به آن برادرش كه عمل اوست مى گويد : تو هم مى بينى كه چه بر من درآمده است، چه سودى برايم دارى و چگونه آن را از من مى رانى؟ پس به او پاسخ مى دهد: من مونس تنهايى توام و از بين برنده اندوهت و از سوى تو در قبر [با فرشتگان ]گفتگو مى كنم و همه توانم را براى تو مى گذارم. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اين آن برادرش است كه عمل اوست، اين را چگونه برادرى مى بينيد؟ گفتند : اى پيامبر خدا ، او بهترين برادر است. پيامبر فرمود: ماجرا همين گونه است.

.

ص: 64

العِلمُ وَديعَةُ اللّهِ في أرضِهِ ، والعُلَماءُ اُمَناؤُهُ عَلَيهِ ؛ فَمَن عَمِلَ بِعِلمِهِ أدّى أمانَتَهُ ، وَمَن لَم يَعمَل بِعِلمِهِ كُتِبَ في ديوانِ اللّهِ مِنَ الخائِنينَ. (1)

المُسلِمُ أخو المُسلِمِ لا يَظلِمُه ولا يُسلِمُه ، ومَن كان في حاجَةِ أخيهِ كانَ اللّهُ عزّوجلّ في حاجَتِهِ ، ومَن فَرَّجَ عن مُسلِمٍ كُربةً فَرّجَ اللّهُ عزّوجلّ عَنهُ كُربةً مِن كُرُباتِ يَومِ القِيامةِ، ومَن سَتَر مُسلِماً سَتَرهُ اللّهُ تَعالى. (2)

.


1- .. الدرّة الباهرة : ص 17.
2- .. صحيح البخاري : ج 2 ص 862 ح 2310، صحيح مسلم : ج 4 ص 1996 ح 58، سنن أبي داود : ج 4 ص272 ح 4893، سنن التّرمذي : ج 4 ص 34 ح 1426، مسند إبن حنبل : ج 2 ص 400 ح 5650.

ص: 65

علم، امانت خدا در زمينش و عالمان، امانتداران آن هستند. پس هر كس به علمش عمل كند، امانتش را ادا كرده است و هر كس به علمش عمل نكند، در ديوان الهى در جرگه خيانت كاران نوشته شود.

مسلمان برادر مسلمان است، نه به او ستم مى كند و نه او را تسليم [دشمن ]مى كند ، و هر كس كه در پى نياز برادرش باشد ، خداوند عزوجل در پى نياز اوست، و هر كس اندوه و گرهى را از مسلمانى بگشايد ، خداوند عزّ وجلّ اندوهى از غمهاى روز قيامت را از او بردارد ، و هر كس [زشتى ]مسلمانى را بپوشاند، خداوند متعال هم زشتى او را بپوشاند.

.

ص: 66

وَ مِن كَلامِ مَولانا أميرِ المؤمِنينَ عليه السّلام«بِسمِ اللّهِ» شفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ ، وعَونٌ لِكُلِّ دَواءٍ. (1)

خُذِ الحِكمةَ أنّى أتَتكَ ؛ فإنّ الحِكمةَ لَتكونُ في صَدرِ المُنافق فَتَلَجلَجُ في صَدرِهِ حَتّى تخرُجَ إلى صَواحِباتِها في صَدرِ المؤمِنِ. (2)

الهَيبةُ خَيبةٌ ، والفُرصةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، والحِكمةُ ضالّةُ المؤمنِ ؛ فَخُذ الحِكمةَ ولَو مِن أهلِ النِّفاقِ. (3)

ما تَركَ الناسُ شَيئا مِن دينِهِم لاستِصلاحِ دُنياهم إلّا فَتَحَ اللّهُ عَلَيهم ما هُوَ أضَرُّ مِنهُ. (4)

أعجَبُ ما في الإنسانِ قَلبُه ، ولَهُ مَوادُّ مِنَ الحِكمةِ، وأضدادٌ مِن خِلافِها ؛ فَإن سَنَحَ لَهُ الرَّجاءُ أذَلَّهُ الطَّمَعُ ، وإن هاجَ بِهِ الطَّمَعُ أهلَكَهُ الحِرصُ ، وإن مَلَكَهُ اليأسُ قَتَلَهُ الأسَفُ ، وإن عَرَضَ لَهُ الغَضَبُ اشتَدَّ بِهِ الغَيظُ ، وإن أسعَدَهُ الرِّضى نَسِيَ التَّحَفُّظَ ، وإن غَالَهُ الخَوفُ شغَلَهُ الحَذَرُ ، وإن اتَّسَعَ لَهُ الأمنُ استَلَبَتهُ الغِرَّةُ وإن أصابَتهُ مُصيبةٌ فَضَحَهُ الجَزَعُ، وإن أفادَ مالاً أطغاهُ الغِنى ، وإن عَضَّتهُ فاقةٌ شَغَلَهُ البَلاءُ ، وإن أجهَدَهُ الجوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعفُ ، وإن أفرَطَ في الشِّبَع كَظَّتهُ البِطنةُ ، فَكُلُّ تقصيرٍ بِهِ مُضِرٌّ ، وكُلُّ إفراطٍ لَهُ مُفسِدٌ. (5) أقول: لو أنَّ هذهِ الألفاظَ كُتِبَت بِماءِ الذَّهَبِ عَلَى ألواحِ الياقوتِ كانَ قَليلاً ؛ لِعِظَمِ قَدرِها ، وجلالَةِ خَطَرِها ، وفيها لِمُعتَبِرٍ عِبرةٌ.

.


1- .. مستدرك الوسائل: ج 4، ص388، ح 4495 عن لبّ اللباب وفيه صدره فقط؛ تفسير القرطبي : ج 1 ، ص 107.
2- .. نهج البلاغة : الحكمة 79 وفيه «كانت» بدل «أتتك»، خصائص الأئمّة عليهم السلام ، ص 94 ؛ دستور معالم الحكم : ص 102 كلّها نحوه.
3- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 94، نهج البلاغة : الحكمة 80 وفيه ذيله من «الحكمة ضالّة» والحكمة 21 وفيه «الفرصة تمرّمرّ السحاب» فقط، الكافي : ج 8 ص 167 ح 186 عن الإمام الصادق عليه السلام ؛ سنن الترمذي : ج 5 ص 51 ح 2687 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وفيهما «الحكمة ضالّة المؤمن».
4- .. نهج البلاغة: الحكمة 106، خصائص الائمّة عليهم السلام : ص97، نثر الدرّ: ج1 ص313 وزاد فيه «إصلاح» بعد «من».
5- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص97 وفيه «الأمر» بدل «الأمن»، الكافي: ج 8 ص21 ح 4، نهج البلاغة: الحكمة 108، الإرشاد : ج 1 ص 301، علل الشرائع : ص 109 والأربعة الأخيرة نحوه.

ص: 67

از سخنان اميرمؤمنان على عليه السلام

از سخنان اميرمؤمنان على عليه السّلام (1)بسم اللّه » شفاى هر درد و ياريگر هر دارو است.

حكمت را از هر كجا كه بر تو درآمد بگير كه حكمت در سينه منافق آن قدر بالا و پايين مى رود تا بيرون آيد و درون سينه مؤمن در كنار ديگر حكمت ها جاى گيرد.

ترس [مايه] نوميدى است و فرصت چون ابر مى گذرد و حكمت گمشده مؤمن است، آن را بگير هر چند از منافقان باشد.

مردم چيزى از دينشان را به خاطر اصلاح دنيايشان رها نكردند جز آن كه خداوند چيزى زيانبارتر از آن را بر مردم گشود.

شگفت ترين چيزى كه در انسان قرار دارد، دل اوست. (زيرا) دل مايه هاى حكمت و ضدّ آن را با هم دارد ، اگر اميد برايش پديد آيد، طمع آن را خوار مى گرداند و اگر طمع آن را برانگيزد، حرص به هلاكتش مى افكند و اگر نااميدى بر آن مسلط شود ، اندوه آن را مى كشد و اگر خشم بر آن عارض شود ، غيظش بالا گيرد و اگر رضايت بهره اش شود ، احتياط را از ياد مى برد و اگر ترس دررسد، احتياط به خود مشغول و ميخكوبش مى كند و اگر جلويش باز گذاشته شود ، عزّت و غرور آن را فرا گيرد و اگر به مصيبتى گرفتار آيد، بى تابى رسوايش سازد و اگر مالى يافت، بى نيازى به طغيانش افكند و اگر فقر بر او تنگ گيرد در دام بلا گرفتار آيد و اگر گرسنگى بر او سخت گيرد ، ناتوانى زمينگيرش مى نمايد و اگر در خوردن افراط كند، سيرى او را سنگين مى كند؛ پس هر كوتاهى به آن زيان مى رساند و هر زياده روى آن را به تباهى كشاند. مى گويم: اين سخنان چنان ارجمندوپرارزش است كه اگرباآب طلابرصفحه هاى ياقوت نوشته شود باز كم است و در آن براى عبرت گيرنده، عبرت است.

.


1- .حضرت على بن ابى طالب عليه السلام بيست و سه سال پيش از هجرت (600 م) در سيزده رجب و در كعبه به دنيا آمد و در 21 رمضان سال چهل هجرى در 63 سالگى در كوفه به شهادت رسيد و در نجف به خاك سپرده شد. لقب حضرت، «امير المؤمنين» وكنيه ايشان «ابو الحسن» بود. بسيارى از سخنان حضرت در «نهج البلاغه»، «غرر الحكم» و«نهج السعاده» گرد آمده است.

ص: 68

وقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عبّاسٍ : ما انتفعتُ بِكلامِ أحَدٍ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانتفاعي بكلامٍ كَتَبَهُ إليَّ أميرُ المؤمنين عَليُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام وَهُوَ: أمّا بَعدُ ؛ فَإنَّ المَرءَ قَد يَسُرُّهُ دَركُ ما لَم يَكن لِيَفوتَهُ ، ويَسوؤه فَوتُ ما لَم يَكُن لِيُدرِكَهُ، فَليَكُن سُرورُكَ بِما نِلتَ مِن آخرتِك ، وليكُن أسَفُك عَلَى ما فاتَكَ مِنها ، وما نِلتَ مِن دُنياكَ فلا تُكثِر به فَرَحا ، وما فاتَك مِنها فَلا تأسَ عَلَيهِ جَزَعا ، وليكن هَمُّك فيما بَعدَ المَوتِ. (1)

لِكُلِّ جَوادٍ كَبوَةٌ ، ولِكُلِّ حَكيمٍ هَفوَةٌ ، ولِكُلِّ نَفسٍ مَلَّةٌ : فاطلبُوا (لَها) طَرائفَ الحِكمةِ. (2)

الكَلِمةُ أسيرةٌ في وَثاقِ صاحِبِها ، فإذا تَكَلَّمَ بِها صارَ أسيراً في وَثاقِها. (3)

أفضَلُ المالِ ما قُضِيَ بِهِ الحَقُّ ، وأفضَلُ العَقلِ مَعرِفةُ الإنسانِ بِنَفسِهِ. (4)

وقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ رحمه الله _ وقَد سَمِعَ أميرَ المؤمِنينَ عَلِيّا عليه السلام يَخطُبُ ، ويَقولُ في خُطبَتِهِ : «اتَّقوا اللّهَ الذي إن قُلتُم سَمِعَ ، وإن أضمَرتُم عَلِمَ، وبادِروا المَوتَ الذي إن هَرَبتُم أدركَكُم ، وإن وَقَفتُم أخَذَكُم ، وإن نَسيتُموه ذَكَرَكُم» _ : كَأنَّه قرآنٌ نَزَلَ مِنَ السَّماءِ. (5)

.


1- .. نهج البلاغة : الكتاب 22، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 95، تحف العقول : ص 200، نثر الدرّ : ج 1 ص 281، وقعة صفّين : ص 107 والثلاثة الأخيرة نحوه.
2- .. نهج البلاغة : الحكمة 91، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 113 وفيهما ذيله من «لكلّ نفس»، تحف العقول : ص 317 وفيه صدره إلى «هفوة» وكلّها نحوه.
3- .. كنزالفوائد : ج 2 ص 14، أعلام الدين : ص 292.
4- .. عيون الحكم والمواعظ : ص 115 ح 2557، غرر الحكم : ح 3220 وفيهما ذيله.
5- .. نهج البلاغة : الحكمة 203، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 115 وفيهما «أقمتم» بدل «وقفتم».

ص: 69

عبداللّه بن عباس مى گويد : پس از سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از هيچ گفته اى مانند اين سخن اميرمؤمنان كه به من نوشته است، سود نبردم: اما بعد، آدمى با دستيابى بر چيزى شاد مى شود كه از دست او رفتنى نبود و از دست رفتن چيزى ناخشنود مى شود كه هيچ گاه به دست او نمى آمد. پس شاد باش به آنچه از آخرتت به دست مى آوردى و اندوهگين باش بر چيزى كه از آن از دست داده اى. شادمانيت را بر آنچه از دنيا به دست آورده اى فراوان مكن و بر هر چه از آن از دست داده اى بى تاب و غمگين مباش ، انديشناك پس از مرگ بايد بود.

هر اسب راهوارى را افتادنى است و هر فرزانه اى را لغزشى و هر جانى را ملالتى، پس طرفه هاى حكمت را برايش بجوييد.

گفته، اسير گوينده است؛ چون آن را بگويد، گوينده اسيرش مى شود.

برترين دارايى آن است كه حقّ را بدان ادا كنند و برترين فهم، شناخت انسان به خويشتن است.

عبداللّه بن عباس _ رحمت خدا بر او _ شنيد كه اميرمؤمنان على عليه السلام در خطبه اش مى گويد : «از خدا پروا كنيد كه چون بگوييد، بشنود و اگر پنهان داريد، بداند و به سوى مرگ برويد كه اگر بگريزيد به شما مى رسد و اگر بايستيد ، شما را مى گيرد و اگر از يادش ببريد ، شما را به ياد مى آورد .» پس ابن عباس گفت : گويى قرآن است كه از آسمان نازل شده است.

.

ص: 70

وعَنِ الحارِثِ الهَمدانيّ أنّه قالَ: قالَ أميرُ المؤمِنين عليه السلام : حَسبُكَ مِن كَمالِ المَرءِ تَركُه مالا يُحمَدُ (1) بِهِ ، ومِن حَيائهِ أن لا يلقَى أحداً بِما يَكرَهُ ، ومِن عَقلِهِ حُسنُ رِفقِهِ ، ومِن أدَبِهِ عِلمُهُ بِما لابُدَّ لَهُ مِنهُ ، ومِن وَرَعِهِ عِفّةُ بَصَرِهِ ، وعِفّةُ بَطنِهِ ، ومِن حُسنِ خُلُقِهِ كَفُّهُ أذاهُ ، ومِن سَخائهِ بِرُّهُ لِمَن يَجِبُ حَقُّهُ ، ومِن كَرَمِهِ إيثارُهُ عَلَى نَفسِهِ ، ومِن صَبرِهِ قِلّةُ شَكواهُ ، ومِن عَدلِهِ إنصافُهُ مِن نَفسِهِ ، وتركُهُ الغَضَبَ عِندَ مُخالَفَتِهِ ، وقَبولُهُ الحَقَّ إذا بانَ لَهُ ، ومِن نُصحِهِ نَهيُهُ لَكَ عَن عَيبِكَ، ومِن حِفظِهِ جِوارَهِ سَترُه لِعُيوبِ جيرانِهِ ، وتَركُهُ تَوبيخَهُم عِندَ إساءتِهِم إلَيهِ، ومِن رِفقِهِ تَركُهُ المُواقَفةَ (2) عَلَى الذَّنبِ بَين يَدي مَن يَكرَهُ المُذنِبُ وُقوفُهُ عَلَيهِ، ومِن حُسن صُحبَتِهِ إسقاطُهُ عَن صاحِبِهِ مُؤنَةَ أذاهُ ، ومِن صَداقَتِهِ كَثرةُ مُوافَقَتِهِ، ومِن صَلاحِهِ شِدّةُ خَوفِهِ مِن ذَنبِهِ، ومِن شُكرِهِ مَعرِفَتُه بإحسانِ مَن أحسَنَ إلَيهِ ، ومِن تواضُعِهِ مَعرِفَتُهُ بِقَدرِهِ، ومِن حِكمَتِهِ مَعرِفَتُه بِذاتِهِ ، ومِن مَخافَتِهِ ، ذِكرُ الآخِرةِ بِقَلبِهِ ولِسانِهِ، ومِن سَلامَتِهِ قِلّةُ تَحَفُّظِهِ لِعُيوبِ غَيرِهِ ، وعِنايَتُهُ بِإصلاحِ نَفسِهِ مِن عُيوبِهِ. (3)

الدُّنيا دُوَلٌ ؛ فَما كانَ لَكَ مِنها أتاكَ عَلى ضَعفِكَ ، وما كانَ مِنها عَلَيكَ لَم تَدفَعهُ بِقُوَّتِك ، ومَن انقطَعَ رَجاؤه مِمّا في أيدي الناسِ استراح بَدَنُه ومَن قَنِعَ بِما رَزَقَهُ اللّهُ قَرَّت عَيناهُ. (4)

وقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ : سَمعتُ أميرَ المؤمنينَ عليه السلام يَقولُ في خُطبَتِهِ : أيّها الناسُ! إنّ الأيّامُ صَحائفُ آجالِكُم، فَضَمِّنوها أحسَنَ أعمالِكُم ؛ فَلَو رَأيتُم قصيرَ ما بَقِيَ من آجالِكُم لَزَهِدتُم في طَويل ما تُقَدِّرونَ مِن آمالِكُم. أيّها الناسُ! إنّ أمسِ أمَلٌ ، واليومَ عَملٌ ، وغداً أجلٌ ، فاعتبِروا بِمَن في القُبورِ إلى يَومِ النُّشورِ ، مِمّن مَوَّهَت لَهُمُ الآمالُ الأعمالَ ، وأقحَمَتُهُم الآجالُ الأَوجالَ. أيُّها الناسُ! إنّ ثَمَرةَ الحَزمِ السَّلامةُ ، وثَمَرةُ العَجزِ النَّدامةُ ، فَقَدِّروا قَبلَ التَّقَحُّم، ودَبِّروا قَبلَ التَّنَدُّمِ ؛ فَيَدُ الرِّفقِ تَجني ثَمَرةَ النِّعَمِ ، ويَدُ العَجَزِ تَغرِسُ شَجَرةَ النِّقَمِ. (5)

.


1- .. وفي «أ» : يجمل.
2- .. وفي «أ» : الموافقة.
3- .. أعلام الدين : ص 292 وفيه «يجمل» بدل «يحمد» و «يكبر» بدل «يكره» وص 127 نحوه.
4- .. الخصال : ص 258 ح 133 عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 40، الأمالي للطوسي : ص 225 ح 393، التمحيص : ص 54 ح 106 والثلاثة الأخيرة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه، نهج البلاغة : الكتاب 72 وفيه صدره إلى «بقوّتك».
5- .. نهج البلاغة : الحكمة 181، عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4174 و 209 ح 4208 فيهما من «ثمرة الحزم» إلى «الندامة» وفيهما «التفريط» بدل «الحجز» و ص 62 ح 1615 فيه من «الأيّام» إلى «أعمالكم».

ص: 71

حارث همدانى : اميرمؤمنان گفت: در كمال مرد همين بس كه آنچه وى را بدان نستايند ، وانهد و در حيايش همين بس كه با هيچ كس به گونه اى كه ناپسند مى دارد ديدار نكند و در عقلش، نيكويى مدارايش و در ادبش ، آگاهى به آنچه از آن ناگزير است و در وارستگى اش عفّت چشم و دلش و در خوشخويى اش، آزار نرساندنش و در سخاوتش، نيكى كردن به كسى كه حقّ دارد و در بزرگواريش ، مقدّم داشتن ديگران بر خودش و در صبرش ، كمى شكوه اش و در عدالتش، انصاف دادنش و خشم نگرفتن به گاه مخالفت با وى و پذيرش حقّ به هنگام روشن شدنش و در خيرخواهيش ، بازداشتن تو از عيبت و در همسايه داريش، پوشيدن عيب همسايگانش و سرزنش نكردن آنان به هنگام آزارش و در مدارايش، پافشارى نكردن بر گناه در پيشگاه كسى كه گنهكار دوست ندارد او بر گناهش آگاه شود و در نيكويى مصاحبتش، برداشتن بار و آزارش از همراهش و در دوستى اش، فراوانى همراهيش و در درستى اش ، بيم فراوان از گناهش و در شكرش، شناخت نيكى هاى كسى كه به او نيكى كرده است و در فروتنى اش، شناخت قدر و منزلت خود و در حكمتش، آگاهى اش به ذات خود و در بيمش ، يادكرد آخرت با دل و زبانش و در سلامتش، كم به خاطر سپردن عيوب ديگران و توجهش به زدودن عيبهاى خويش است.

دنيا دست به دست مى چرخد ، هر چه سهم تو باشد ، با وجود ناتوانى ات به تو مى رسد و هر چه به زيان تو باشد با نيرويت، رانده نمى شود و هر كس كه اميدش به آنچه در دست مردم است نباشد ، جانش آسوده گردد و هر كه به آنچه خدا روزيش كرده خرسند باشد ، چشمانش روشن شود.

عبداللّه بن عباس : شنيدم كه اميرمؤمنان در خطبه اش مى گويد : اى مردم، روزها ، دفتر مهلت شماست ، آن را از بهترين كارهايتان پر كنيد؛ اگر مى ديديد كه چه مهلت كمى داريد، به آرزوهاى دراز خود بى رغبت مى شديد. اى مردم، ديروز آرزوست و امروز، گاه عمل و فردا پايان مهلت. پس از كسانى كه تا روز برخاستن در قبرهاآرميده اند، عبرت بگيريد ، آنان كه آرزوها كارهاى (بيهوده) را برايشان آراست و پايان مهلت ايشان را به ترسها(ى برزخ) درآورد. اى مردم، نتيجه استوارانديشى و احتياط ، سلامت است و نتيجه ناتوانى پشيمانى ، پس پيش از سقوط بسنجيد و پيش از پشيمان شدن بينديشيد كه دست مدارا ميوه نعمت مى چيند و دست ناتوانى نهال نقمت مى نشاند.

.

ص: 72

قَدرُ الرَّجُلِ على قَدرِ هِمَّتِهِ ، وشَجاعَتُهُ على قَدرِ أنَفَتِهِ، وصَداقَتُه (1) عَلى قَدرِ مُروءَتِهِ ، وعِفّتُه على قَدرِ غَيرَتِهِ. (2)

الظَّفَرُ بِالحَزمِ، والحَزمُ بإجالة (3) الرأي، والرأيُ، بِتَحصينِ السِّرِّ. (4)

فَرَضَ اللّهُ تَعالى الإيمانَ تَطهيراً مِنَ الشِّركِ، والصلاةَ تَنزيهاً من الكِبرِ، والزكاةَ سَبَباً للرِّزقِ ، والصِّيامَ ابتلاءً لإخلاصِ الخَلقِ ، والحَجَّ تَقوِيةً للدِّينِ ، والجِهادَ عِزّاً للإسلامِ ، والأمرَ بالمعروف مَصلحةً للعَوامِّ ، والنَّهيَ عَنِ المُنكَر رَدعاً للسُّفَهاءِ ، وصِلَةَ الرَّحِمِ مَنماةً للعَدَدِ ، والقَصاصَ حَقناً للدِّماءِ ، وإقامةَ الحُدودِ إعظاماً للمَحارِمِ ، وتركَ شُربِ الخَمر تحصيناً للعقلِ ، ومُجانبةَ السَّرِقةِ إيجاباً للعِفّةِ ، وتَركَ الزنى تَصحيحاً للنَّسبِ _ وقيلَ : تحصيناً _ وتَركَ اللَّواط تَكثيراً للنَّسلِ ، والشَّهاداتِ استظهاراً على المُجاحَدات ، وتركَ الكَذِبِ تَشريفاً للصِّدقِ ، والسَّلامَ أماناً مِنَ المَخاوُفِ ، والإمامَة نِظاماً للاُمّةِ ، والطاعةَ تعظيماً للإمامةِ. (5)

.


1- .. وفي «أ» : صدقته.
2- .. نهج البلاغة : الحكمة 47.
3- .. أجالَهُ : أداره (القاموس المحيط : ج 3 ص 352).
4- .. نهج البلاغة : الحكمة 48 وفيه «الأسرار» بدل «السرّ».
5- .. نهج البلاغة : الحكمة 252.

ص: 73

ارج هر كس به قدر همّتش و شجاعتش به قدر حميّتش و صداقتش به قدر مروّتش و عفّتش به قدر غيرت اوست.

پيروزى با استوارانديشى و استوارانديشى با رايزنى و رأى [درست] با رازدارى به دست مى آيد.

خدا ايمان را براى زدودن شرك واجب كرد و نماز را براى رستن از خودبزرگ بينى و زكات را براى رسيدن روزى و روزه را براى آزمايش اخلاص مردم و حجّ را براى تقويت دين و جهاد را براى عزّت اسلام و امر به معروف را براى اصلاح توده مردم و نهى از منكر را براى بازداشتن نابخردان و پيوند با خويشان را براى افزون شدن انسان و قصاص را براى حفظ خون آدميان و برپا داشتن حدود را براى بزرگ نمودن حرام ها و ترك ميخوارگى را براى حفظ عقل و دورى از دزدى را براى ايجاد خويشتندارى و ترك زنا را براى درست آمدن نسب _ و گفته شده براى نيالودن نسب _ و ترك لواط را براى فراوان شدن نسل انسان، و نيز گواهى دادن را واجب نمود تا پشتوانه اى عليه انكارها باشد و دروغ نگفتن را تا راستگويى محترم گردد و سلام را براى ايمنى از بيم و ترس و امامت را براى تنظيم امور امّت و اطاعت را براى بزرگداشت امامت.

.

ص: 74

بِكَثرةِ الصَّمتِ تَكونُ الهَيبةُ ، وبِالنَّصفَةِ يَكثُرُ المُواصِلونَ لَكَ وبِالإفضالِ تَعظُمُ الأقدارُ ، وبِالتَّواضُعِ تَتُمُّ النِّعمةُ ، وبِاحتمالِ المُؤَنِ يَكونُ السُّؤدَدُ ، وبِالسِّيرةِ العادِلَةِ تَقهَرُ المُناوئَ ، وبِالحِلمِ عَنِ السَّفيهِ يَكثُر الأنصارُ عَلَيهِ. (1)

إنّ للقُلوبِ شَهوَةً وإقبالاً وإدباراً ، فَأْتوها مِن قِبَلِ شَهوَتِها وإقبالِها ؛ فَإنّ القَلبَ إذا أُكرِهَ عَمِيَ. (2)

قالَ عليه السلام لبعض مَواليهِ : ضَع أمرَ أخيكَ عَلَى أحسَنِهِ حَتّى يأتيَكَ [ منه ما] (3) يَغلِبُكَ، ولا تَظُنَّ بِكَلِمةٍ خَرَجَت مِن عِندِ أحَدٍ سوءا وأنتَ تَجِدُ لَها في الخَيرِ مَحمَلاً. (4) وإذا أردتَ أمرَينِ فَخالِف أقرَبَهُما إلى الهَوى ؛ فَإنّ أكثرَ الخَطأ مَعَ الهَوى. (5) وإذا كانَت لَكَ إلى اللّهِ حاجةٌ فابتَدئ بالصَّلاةِ عَلَى النَّبيِّ صلى الله عليه و آله ؛ فَإنَّ اللّهَ تعالى أكرَمُ مِن أن يُسأل حاجَتَينِ فيَقضي إحداهُما ويَمنعُ الاُخرى. (6) ومَن أحبّ الآخِرَة فَليَستَشعِر الصَّبرَ. (7) ومَن أحَبَّ الحَياةَ فَليوطِّن نَفسَه عَلَى المَصائبِ. (8) ومَن ضَنَّ بعِرضِهِ فَليَدَع المِراءَ. (9) ومن أحبَّ الرئاسةَ فَليَصبِر عَلى مَضَضِ السِّياسةِ (10) . ولا تَسأل عَمّا لَم يَكُن ؛ فَفي الَّذي قَد كانَ لكَ شُغلٌ. (11) ومِن الخُرقِ المُعاجلةُ قَبلَ الإمكانِ ، والأناةُ بَعدَ الفُرصةِ، والتَشَبُّتُ (12) نِصفُ الظَّفَرِ ، كَما أنّ الهَمَّ نِصفُ الهَرَمِ. 13

.


1- .. نهج البلاغة : الحكمة 224.
2- .. نهج البلاغة : الحكمة 193، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 112.
3- .. هذه الزيادة اثبتناها من بقيّة المصادر لاقتضاء السياق.
4- .. الكافي : ج 2 ص 362، تحف العقول : ص 368، الأمالي للصدوق : ص 380 ح 483، الإختصاص : ص 226 وكلّها نحوه.
5- .. راجع: تحف العقول: ص 398،نهج البلاغة: الحكمة: 289.
6- .. نهج البلاغة : الحكمة 364.
7- .. لم نجده في المصادر.
8- .. تاريخ مدينة دمشق : ج 19 ، ص 209 عن عبد الرحمن بن أبي بكرة.
9- .. نهج البلاغة : الحكمة 362.
10- .. غرر الحكم: ح 8535 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 450 وفيهما: «من سما إلى الرياسة».
11- .. التشبّث : التّعَلُّق (القاموس المحيط : ج 1 ص 168).
12- .. نهج البلاغة : الحكمة 363 وفيه من «من الخرق» إلى «الفرصة» والحكمة : 364 وفيه من «لا تسأل» إلى «شغل» والحكمة 143 وفيه ذيله.

ص: 75

سكوت فراوان، هيبت مى آورد و انصاف، مرتبطان و دوستانت را افزون مى كند و بخشش، ارج و منزلت را بالا مى برد و با فروتنى ، نعمت كامل مى شود و با تحمّل رنج و سختى، دوستى مى آيد و با رفتار عادلانه دشمن از پا درآيد و با بردبارى در برابر نابخرد ، ياوران عليه او فزونى يابند.

دلها را اشتياق و روى كردن و پشت كردنى است، پس دل را آنگاه كه مشتاق است و روى آورده به كار گيريد كه اگر به ناخواه وادار به كارى شود كور گردد.

خطاب به برخى از وابستگانش: كار برادرت را به بهترين گونه ممكن ببين تا آنگاه كه دليلى خلاف آن به تو رسد و به سخنى كه از دهان كسى بيرون مى آيد ، و قابليت تفسير خوبى دارد، گمان بد مبر. و چون يكى از دو كار را خواستى بكنى، آن را كه به هواى نفس نزديكتر است مكن كه بيشترين خطا با هواست. و چون نيازى به خداوند داشتى، با درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز كن كه خداوند متعال بزرگوارتر از آن است كه دو حاجت از او خواسته شود، يكى را برآرد و ديگرى را باز دارد. و هركس دوستدار آخرت است، جامه صبر به تن كند. و هركس دوستدار زندگى است ، خود را براى مصيبت ها آماده كند. و هركس آبروى خود را مى خواهد، ستيزه جويى را وانهد. و هركس دوستدار رياست است بر رنج تربيت شكيب ورزد. و از آنچه نيامده مپرس كه آنچه رخ داده براى مشغول ساختن تو كافى است. و از نابخردى است عجله نمودن پيش از توانايى و معطل كردن پس از به دست آمدن فرصت، و درنگ و تأمّل نيمى از پيروزى است همان گونه كه اندوه نيمى از پيرى است.

.

ص: 76

ورُوِي عن جابرِ بنِ عَبدِ اللّهِ قالَ : سَمِعتُ أميرَ المؤمنينَ عليّا عليه السلام يقول : إنّكم في مَهَلٍ ، مِن ورائهِ أجَلٌ ، ومَعَكُم أمَلٌ ، يَعتَرِضُ دونَ العَمَلِ ؛ فاغتَنِموا المَهَلَ ، وبادِروا الأجَلَ ، وكَذِّبوا الأمَلَ ، وتزوَّدوا مِنَ العَمَلِ. هَل من خلاصٍ أو مَناصٍ (1) أو فَواتٍ أو مَجازٍ أو مَعاذٍ ، أو مَلاذٍ أو مَلجأٍ أو مَنجىً أو لا، فأن_ّى تُؤفَكونَ (2)(3) ؟!

ورُوي أنّ أميرَ المؤمِنينَ عليه السلام رأى رَجُلاً يصلِّي وقَد رَفَعَ يَدَيهِ بِالدُّعاءِ حَتّى بانَ بَياضُ إبطَيهِ ، ورَفَعَ صَوتَهُ ، وشَخَصَ بِبَصَرِهِ ، فقال: اغضُض طَرفَكَ ؛ فَلَن تَراهُ ، واحطُط يَدَكَ ؛ فَلَن تَنالَهُ ، واخفِض صَوتَك ؛ فَهُوَ أسمَعُ السامِعينَ. (4)

وقال الرَّضِيّ (5) رضى الله عنه : سئل أبو جعفرٍ الخَوّاصّ الكوفيّ _ وكانَ هذا رجلاً مِنَ الصالِحينَ ، ويجمَعُ إلى ذلك التقدُّمَ في العِلمِ بمُتَشابِهِ القُرآنِ وغوامِضَ ما فيهِ ، وسرائرَ مَعانيهِ _ عَمّا جاءَ في الخَبَر أنّهُ : مَن أحسَنَ عبادةَ اللّهِ في شَبيبته ، لَقّاهُ اللّهُ الحِكمةَ عِندَ شَيبِهِ. فَقالَ : كذا قالَ عزّوجلّ : «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى ءَاتَيْنَ_هُ حُكْمًا وَ عِلْمًا» (6) ثُمّ قالَ تعالى : «وَ كَذَ لِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ» وَعداً حقّاً ، ألا ترى أنّ أميرَ المؤمِنينَ عليه السلام اجتَهَدَ في عِبادةِ اللّهِ صَغيرا ، فلم يَلبَث أن صارَ ناطِقا حَكيما، فقالَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيه : رَحِمَ اللّهُ امرَءاً سَمِعَ حُكمَاً فَوَعى ، وَدُعِيَ إلى رَشادٍ فَدَنا ، وأَخَذَ بَحُجزَةِ (7) هادٍ فَنَجا ، قَدَّمَ خالِصاً وَعَمِلَ صالِحاً ، وَاكتَسَبَ مَذخوراً واجتَنَبَ مَحذوراً، وَرَمى غَرَضاً وَأحرَزَ عِوَضاً ، كابَرَ هَواهُ وَكَذَّبَ مُناهُ ، خافَ ذنبَهُ وَراقَبَ رَبَّهُ ، وَجَعَلَ الصَّبرَ مَطيَّةَ نَجاتِهِ وَالتّقوى عُدَّةَ وَفاتِهِ ، رَكِبَ الطَّريقَةَ الغَرّاءَ وَلَزِمَ المَحَجَّةَ البَيضاءَ ، اغتَنَمَ المَهَلَ وَبادَرَ الأجَلَ ، وَقَطَعَ الأمَلَ وَتَزوَّدَ مِنَ العَمَلِ. (8) (ثمّ) قال أبو جعفر: فَهَل سَمِعتُم أو رأيتُم كَلاما أوجزَ ، أو وَعظا أبلغَ مِن هذا ؟ وكيفَ لا يكون كذلك وهُوَ خَطيبُ قُرَيشٍ ولُقمانُها!

.


1- .. المناص : الملجأ والمفرّ (الصحاح : ج 3 ص 1060).
2- .. يقال : أفِكَهُ : إذا صرفه عن الشيء وقلبه (النهاية : ج 1 ص 58).
3- .. تحف العقول : ص 202 وفيه «فرار» بدل «فوات» وليس فيه «ملجأ أو منجى».
4- .. لم نجده في المصادر.
5- .. هو جامع كلمات أمير المؤمنين عليه السلام في نهج البلاغة ، المتوفّى سنة 406.
6- .. القصص : 14.
7- .. بحجزة هادٍ : أي بسببٍ منه وأصل الحجزة : موضع شدّ الإزار، فاستعارة للاعتصام والالتجاء والتمسّك بالشّيء والتعلّق به (النهاية : ج 1 ص 331).
8- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 111؛ نهج البلاغة : الخطبة 76 ؛ تحف العقول : ص 213؛ كنزالفوائد : ج 1 ص 349 وكلّها نحوه.

ص: 77

از جابر بن عبداللّه روايت شده است كه گفت : شنيدم اميرمؤمنان عليه السلام مى گويد : شما مهلتى داريد كه پشت سرش اجل است و آرزويى داريد كه از عمل جلو مى گيرد. پس مهلت را غنيمت شمريد و به سوى اجل بشتابيد و آرزو را دروغ بدانيد و با عمل توشه برگيريد. آيا رهايى و گريزى يا از دست رفتن و درگذشتنى يا پناه بردن و پناه جستنى يا تكيه گاه و نجاتى هست يا نه، پس چگونه به بيراهه مى رويد؟!

روايت شده است كه اميرمؤمنان ديد مردى نماز مى خواند و چنان دستانش را به دعا بلند كرده كه سفيدى زير بغلش پيدا شده و صدايش را بلند و چشمانش را خيره كرده است. پس به او فرمود : چشمانت را فروبخوابان كه هرگز او را نبينى و دستانت را فرو آور كه هرگز به او نرسى و صدايت را پايين آر كه او شنونده ترين شنوندگان است.

سيد رضى رضى الله عنه (1) مى گويد : از ابوجعفر خواصّ كوفى _ كه مردى صالح و دانا به آيات متشابه قرآن و نكات مشكل و معانى نهفته آن بود _ در باره حديث: «هركس خدا را در جوانى نيك عبادت كند، خداوند حكمت رابه روزگار پيرى ارزانى اش مى دارد» پرسيدند. ابوجعفر پاسخ داد : خداى عزّ و جلّ(در قرآن) چنين گفته است : «و چون به رشد و كمال خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم» ، سپس خداى متعال گفت : «و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم» اين وعده اى حقّ(و عمومى) است، مگر نمى بينيد كه اميرمؤمنان عليه السلام به كودكى در عبادت خداوند كوشيد و طولى نكشيد كه سخنورى حكيم گشت و چنين گفت: خدا بيامرزد كسى را كه حكمتى شنيد و خوب فهميد و به هدايت خوانده شد و نزديك گشت و دنبال راهنمايى را گرفت و رهايى يافت ، عمل نيك و خالص خويش را پيش فرستاد و توشه اندوخت و از محذورها دورى گزيد ، به هدف زد و به پاداش رسيد، بر هوس خود چيره گشت و آرزوى خويش دروغ انگاشت، خدا را ناظر ديد و از گناه ترسيد صبر را مركب نجات خويش ساخت و تقوا را ساز و برگ روز وفات. به راه روشن درآمد و طريق حقّ و راستى را پيش گرفت. فرصت را مغتنم شمرد و بر اجل پيشى جُست، دل از آرزو بريد و از كار نيك توشه برگرفت. سپس ابوجعفر گفت : آيا سخنى مختصر و مفيدتر يا اندرزى رساتر از اين شنيده يا ديده ايد؟ و چگونه چنين نباشد كه او سخنور قريش و لقمان آن است.

.


1- .گردآورنده نهج البلاغه (م 406 ه ق).

ص: 78

لا يستقيمُ قَضاءُ الحَوائجِ إلّا بِثَلاثٍ: باستصغارِها لِتَعظُمَ، واستِكتامِها لِتُنشَرَ ، وتَعجيلِها لِتَهنأ. (1)

وفي رواية اُخرى: لا يَتِمُّ المَعروفُ إلّا بِثَلاثٍ : بِتَعجيلِهِ، وتَصغيرِهِ، وتَستيرِهِ ، فإذا عَجَّلتَهُ هَنَّأتَهُ ، وإذا صَغَّرتَهُ عَظَّمتَهُ ، وإذا سَتَرتَهُ تَمَّمتَهُ. (2)

أُوصيكُم بِخَمسٍ لَو ضَرَبتُم إلَيها آباطَ الإبلِ كانت لذلك أهلاً : لا يَرجُوَنَّ أحدٌ مِنكُم إلّا رَبَّهُ ، ولا يَخافَنَّ إلّا ذنبَهُ ، ولا يَستَحييَنَّ أحدٌ إذا سُئلَ عَمّا لا يَعلمُ أن يَقولَ : لا أعلَمُ ، ولا يَستَحيِيَنَّ أحدٌ إذا لَم يعلَمَ الشَّيءَ أن يَتَعَلَّمَهُ ، و (عَلَيكُم) (3) بالصَّبرِ فَإنّ الصَّبرَ مِنَ الإيمانِ كالرأسِ مِنَ الجَسَدِ ، ولاخيرَ في جَسَدٍ لا رأسَ مَعَهُ ، ولا في إيمانٍ لا صَبرَ مَعَهُ. (4)

.


1- .. نهج البلاغة : الحكمة 101 وفيه «لتظهر» بدل «لتنشر»، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 96، نثر الدرّ : ج 1 ص 312 وفيهما «لتنسى» بدل «لتنشر».
2- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 100، الكافي : ج 4 ص 30، من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 57 ح 1691، الخصال : ص 133 ح 143، الأمالي للطوسي : ص 480 ح 1048 والأربعة الأخيرة عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه.
3- .. أثبتناه من «ب».
4- .. نهج البلاغة : الحكمة 82، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 94، تحف العقول : ص 218، نثر الدرّ : ج 1 ص 280 وفيهما صدره إلى «يتعلّمه» وكلاهما نحوه.

ص: 79

برآوردن حاجتها جز با سه چيز درست نشود : كوچك شمردن آنها تا بزرگ آيد وپوشيده داشتن آنها تا گسترش يابد و زود برآوردن آنها تا گوارا شود.

و در روايت ديگرى آمده است : نيكى كردن جز با سه چيز به كمال نرسد : زود انجام دادن و كوچك شمردن و پوشيده داشتن كه چون زود انجام دهى ، گوارايش كرده اى و چون كوچكش بشمارى، بزرگش داشته اى و چون پوشيده اش بدارى، تمامش كرده اى.

من شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه سزاست براى دسترسى به آنها رنج سفر را بر خود هموار كنيد. هيچ يك از شما جز به پروردگار خود اميد نبندد و جز از گناه خود نترسد و چون چيزى از او پرسيدند و نمى دانست، از گفتن نمى دانم شرم نورزد و اگر چيزى را نمى دانست، از فراگيرى آن خجالت نكشد و همواره صبور باشيد كه صبر براى ايمان مانند سر براى پيكر است و نه پيكر بى سر فايده دارد و نه ايمان بى صبر.

.

ص: 80

مَن حاسَبَ نفسَهُ رَبِحَ ، ومَن غَفَلَ عَنها خَسِرَ ، ومَن خافَ أمِنَ ، ومَن اعتبرَ أبصَرَ ، ومَن أبصَرَ فَهِمَ ، ومَن فَهِمَ عَلِمَ ، وصَديقُ الجاهِلِ في تَعَبٍ. (1) قال الرضيّ رضى الله عنه : لَو لَم يَكُن في هذه الفِقَرِ المذكورةِ إلّا الكَلِمةَ الأخيرةَ ، لَكَفى بِها لُمعةً ثاقِبةً وحِكمةً بالِغةً ، ولاعَجَبَ أن تفيض الحكمةُ مِن يَنبوعِها وتُزهِرَ البلاغةُ في رَبيعها.

جَمَعَ الحَجّاجُ بنُ يوسُفَ أهلَ العِلمِ وسَأَلَهُم عَنِ القَضاءِ والقَدَرِ ، فَقالَ أحَدُهم: سمعتُ أميرَ المؤمنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : يابنَ آدمَ، مَن وسَّعَ لَكَ الطَّريقَ ، لَم يأخُذ عَلَيك المَضيقَ. وقال آخر: سَمِعتُه عليه السلام يَقولُ : إذا كانَت الخَطيئةُ عَلَى الخاطئ حَتماً ، كانَ صلى الله عليه و آله القِصاصُ في القضيّة ظُلماً. وقال آخر: سمعته عليه السلام يقول: ماكانَ مِن خَيرٍ فَبِأمرِ اللّهِ وبِعِلمِهِ ، وما كانَ مِن شرٍّ فَبِعلمِ اللّهِ لا بِأمرِهِ. فقالَ الحَجّاجُ : أكُلُّ هذا مِن قَولِ أبي تُرابٍ؟ لَقَد اغتَرَفوها مِن عَينٍ صافِيَةٍ (2) !

يابنَ آدَمَ، لا تحمِل هَمَّ يَومِكَ الذي لَم يأتِكَ عَلى يَومِكَ الذي أنتَ فيهِ ، فإن يَكُن بَقِيَ مِن أجلِكَ يأتِ اللّهُ فيهِ بِرِزقِكَ. (3)

قالَ صلى الله عليه و آله لوُلدِه : إنّ اللّهَ عزّوجلّ جَعَلَ مَحاسِنَ الأخلاقِ وُصلةً بَينَهُ وبَينَ عِبادِهِ ، فَبِحَسْبِ (4) أحدِكُم أن يتمسَّكَ بِخُلُقٍ متَّصِلٍ بِاللّهِ تعالى. (5)

.


1- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 118، نهج البلاغة : الحكمة 208 وليس فيه ذيله، تحف العقول : ص 489 عن الإمام العسكري عليه السلام وفيه ذيله.
2- .. كنزالفوائد : ج 1 ص 170 وراجع : التوحيد : ص 386 ؛ بحار الأنوار : ج 5 ، ص 108.
3- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 115، نهج البلاغة : الحكمة 267 نحوه ؛ مروج الذهب : ج 4 ص 264 نحوه وراجع الإرشاد : ج 1 ص 234.
4- .. وفي «أ» : فيجب.
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 304 نحوه.

ص: 81

هركس از نفس خويش حساب كشيد ، سود برد و هركس از آن غفلت نمود ، زيان ديد و هركس بيمناك شد، ايمن گشت و هركس عبرت گرفت، بديد و هركس ديد، فهميد و هركس فهميد، دانست و دوست انسان نابخرد، در رنج و زحمت است. سيد رضى (1) رضى الله عنه مى گويد : اگر در اين عبارت ، فقط همين جمله آخر بود ، مرا از نورهاى درخشان و حكمت هاى رسا كفايت مى كرد و شگفت نيست كه حكمت از چشمه اش جارى شود و بلاغت در بوستانش برويد.

حجّاج بن يوسف دانشمندان را گرد آورد و از آنان درباره قضا و قدر پرسيد ، پس يكى از آنان گفت : شنيدم اميرمؤمنان على بن ابيطالب مى گويد: اى آدمى زاده ، آن كه راه را براى تو باز نهاده است، بر تو تنگ نگيرد. و ديگرى گفت : شنيدم كه على عليه السلام مى گويد : اگر خطا بر خطاكار واجب و حتمى باشد ، حكم به قصاص او ظلم است. و ديگرى گفت : شنيدم كه مى فرمايد : هرچه خير باشد به فرمان و معلوم خداست و هرچه شرّ باشد معلوم خداست ، اما به فرمان او نيست. حجّاج گفت : آيا همه اينها گفته ابو تراب است؟! بى گمان همه از يك آبشخور زلال برگرفته شده اند.

اى آدميزاده ، غم روزى را كه نيامده بر امروز ميفزاى كه اگر آن روز از عمر تو باشد ، خدا روزيت را مى رساند.

خطاب به فرزندش : خداى عزّ و جلّ، اخلاق نيكو را رشته ميان خود و بندگانش قرار داده است، پس لازم است هريك از شما به خلق و خويى چنگ زند كه متصل به خداى متعال باشد.

.


1- .گردآورنده نهج البلاغه (م 406 ق).

ص: 82

قالَ عليه السلام : الناسُ عالِمٌ ، ومُتَعَلِّمٌ ، وأنشَدَ مُتَمثِّلاً بِهذَينِ البَيتَينِ : فَكَم مِن بَهِيٍّ قَد يَروقُ رُواؤُهُيُهَجَّنُ في النادي إذا ما تَكَلَّما فَقيمةُ هذا المَرءِ ما هُوَ يُحسِنُفَكُن عالِما إن شِئتَ أو مُتَعلِّما (1)

وقال عليه السلام يُعَزِّي قَوماً : عَلَيكُم بِالصَّبرِ ؛ فَإِنَّ بِهِ يأخُذُ الحازِمُ ، وإليهِ يَرجِعُ الجازِعُ. (2)

وقال عليه السلام وقَد رُؤيَ عَلَيهِ إزارٌ مَرقوعٌ ، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ ، فَقالَ: يَخشَعُ لَهُ القَلبُ ، وتَذُلُّ لَهُ النَّفسُ ، ويَقتَدي بِهِ المؤمِنونَ بَعدي. (3)

أفضلُ رِداءٍ يُرتَدى بِهِ الحِلمُ، فإن لَم تَكُن حَليما فَتَحلَّم ؛ فَإنّه قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إلّا أوشَكَ أن يَكوَن مِنهُم. (4)

الناسُ عامِلانِ: عامِلٌ في الدُّنيا لِلدُّنيا قَد شَغَلَتهُ دُنياهُ عَن آخِرَتِهِ يَخشى عَلى مَن يُخَلِّفُ الفَقَر ويأمَنُهُ عَلى نَفسه ، فَيُفني عُمُرَهُ في مَنفَعةِ غَيرِهِ ، وآخَرٌ عَمِلَ في الدُّنيا لِما بَعدَها ، فَجاءهُ الذي لَه مِن الدُّنيا بِغَيرِ عَمَلٍ ، فأصبح مَلِكا عِندَ اللّهِ لا يَسألُ اللّهَ شيئا فَيمنَعُهُ. (5)

اتَّقوا شِرارَ النِّساءِ، وكونوا مِن خِيارِهِنَّ عَلى حَذَرٍ ، ولا تُطيعوهُنَّ في المَعروفِ حَتّى لا يطمَعنَ في المُنكَرِ. (6)

.


1- .. غرر الحكم : ح 3905 وفيه صدره.
2- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 111، نثر الدرّ : ج 1 ص 276 وفيه «يؤول» بدل «يرجع»، جاويدان خرد (الحكمة الخالدة) : ص 117 وفيه «يعود» بدل «يرجع».
3- .. نهج البلاغة : الحكمة 103، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 96.
4- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 115، نهج البلاغة : الحكمة 207 وليس فيه صدره إلى «الحلم».
5- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 98، نهج البلاغة : الحكمة 269 نحوه.
6- .. نهج البلاغة : الخطبة 80، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 100، الكافي : ج 5 ص 517 ح 5 و7، تحف العقول : ص 368 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 380 ح 483 والثلاثة الأخيرة نحوه.

ص: 83

مردم، دانشمند و دانشجو هستند؛ و سپس امام اين دو بيت را سرود: بسى صاحب ديوان بلند و برافراشتهكه چون در جمع سخن گويد ، بيهوده گويد بهاى اين انسان، چيزى است كه نيك مى داندپس يا دانشمند باش و يا دانشجو

و در تعزيت مردمى فرمود : صبور باشيد كه استوارانديش ره شكيب گيرد و بى تاب هم (سرانجام) بدان باز آيد.

على عليه السلام را با جامه اى وصله زده ديدند ، سبب پرسيدند، فرمود : دل بدان خشوع يابد و نفس بدان خوار گردد و مؤمنان پس از من از آن سرمشق گيرند.

بهترين بالاپوش انسان بردبارى است ، پس اگر بردبار هم نيستى خود را بردبار نشان بده كه كمتر كسى است كه خود را به مردمى شبيه نسازد جز آن كه از آنان شود.

مردم دو دسته اند : آن كه براى دنيا كار كرد و دنيا او را از آخرتش بازداشت و بر بازماندگانش از فقر ترسيد و خود را از دنيا ايمن ديد. پس زندگى خود را براى سود ديگران تباه كرد؛ و آن كه در دنيا براى پس از دنيا كار كرد، پس بى آن كه كار كند، بهره اش از دنيا به سوى او بيايد و نزد خدا آبرومند شود و هرچه از خدا بخواهد به او عطا كند.

از زنان بد بپرهيزيد و خود را از خوبان آنها بپاييد و در كار نيك نيز از آنان فرمان مبريد تا در [فرمان به] كار زشت طمع نورزند.

.

ص: 84

وقالَ عليه السلام في صِفةِ الإسلامِ : لَأنسُبَنَّ الإسلامَ نِسبةً لَم يَنسُبها أحَدٌ قَبلي فقال: الإسلامُ هُوَ التَّسليمُ ، والتَّسليمُ هُوَ اليَقينُ، واليَقينُ هُوَ التَّصديقُ ، والتَّصديقُ هُوَ الإقرارُ ، والإقرارُ هُوَ الأداءُ ، والأداءُ هُوَ العَمَلُ وقَد يَكونُ الرَّجُلُ مُسلِما ولا يكونُ مؤمِنا ، ولا يَكونُ مؤمِنا حَتّى يكونَ مُسلِما، والإيمانُ إقرارٌ بِاللِّسانِ وعَقدٌ بِالقَلبِ ، وعَمَلٌ بِالجَوارِحِ (1) .

عَجِبتُ لِلبَخيلِ! استعَجَلَ الفَقرَ الَّذي مِنهُ هَرَبَ ، وَفاتَهُ الغِنَى الَّذي إيّاهُ طَلَبَ ، فَيَعيشُ في الدُّنيا عَيشَ الفُقَراءِ ، وَيُحاسَبُ في الآخِرةِ حِسابَ الأغنِياءِ. وَعَجِبتُ لِلمُتَكَبِّرِ الّذي كانَ بِالأمسِ نُطفَةً وَهُوَ غَداً جيفَةً! وَعَجِبتُ لِمَن شَكَّ في اللّهِ وَهُوَ يَرى خَلقَ اللّهِ! وَعَجِبتُ لِمَن نَسِيَ المَوتَ وَهُوَ يَرى مَن يَمُوتُ! وَعَجِبتُ لِمَن أنكَرَ النَّشأةَ الاُخرى وَهُوَ يَرى النَّشأةَ الاُولى. وَعَجِبتُ لِعامِرِ دارِ الفَناءِ ، وَتارِكِ دارِ البَقاءِ. (2)

وقال عليه السلام لسلمان الفارسي _ رحمة اللّه عليه _ : إنّ مَثَلَ الدُّنيا مَثَلُ الحَيّةِ ؛ لَيِّنٌ مَسُّها ، قاتِلٌ سمُّها ، فأعرِض عَمّا يُعجِبُكَ مِنها ؛ فإنّ المَرءَ العاقِلَ كُلَّما صارَ فيها إلى سُرورٍ أشخَصَهُ إلى مَكروهٍ ، ودَع عَنكَ هُمومَها إن أيقَنتَ بِفِراقِها. (3)

الصِّحَّةُ بِضاعةٌ ، والتَّواني إضاعةٌ ، والوَفاءُ راحةٌ. (4)

العَفوُ عَنِ المُقِرِّ ، لا عَنِ المُصِرِّ. (5)

.


1- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 100، نهج البلاغة : الحكمة 125، تفسير القمّي : ج 1 ص 99، الكافي : ج 2 ص 45 ح 1، المحاسن : ج 1 ص 349 ح 733 كلاهما نحوه وفي الأربعة الأخيرة صدره إلى «العمل».
2- .. نهج البلاغة : الحكمة 126، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 100.
3- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 101 وزاد فيه «لقلّة ما يصحبك منها» بعد «يعجبك منها»، نهج البلاغة : الكتاب 68، الإرشاد : ج 1 ص 233 ؛ دستور معالم الحكم : ص 37 والثلاثة الأخيرة نحوه.
4- .. نثر الدرّ : ج 4 ص 186 عن بعض الأئمّة عليهم السلام وفيه «الإنصاف» بدل «الوفاء».
5- .. الدرّة الباهرة : ص 18 ، ح 18 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 330 ح 783 عن الإمام عليّ عليه السلام.

ص: 85

اسلام را چنان وصف كنم كه كسى پيش از من نكرده است. اسلام، گردن نهادن است و گردن نهادن ، يقين داشتن و يقين داشتن، راست انگاشتن و راست انگاشتن، بر خود لازم ساختن و بر خود لازم ساختن ، انجام دادن و انجام دادن، به كار [ نيك] پرداختن، و مى شود كه مردى مسلمان باشد ولى مؤمن نباشد ولى تا مسلمان نباشد ، مؤمن نمى شود و ايمان ، اقرار با زبان و اعتقاد با دل و جان و عمل با اعضا و اركان (بدن) است.

در شگفتم از بخيل كه به سوى فقرى شتافته كه از آن مى گريخت و توانگريى را از دست مى دهد كه مى طلبيد، پس در دنيا چون ناداران بزيد و در آخرت مانند توانگران حساب پس دهد. و در شگفتم از متكبّر كه ديروز نطفه بود و فردا مردار است. و در شگفتم از كسى كه در خدا شكّ مى كند و آفريده هاى خدا را مى بيند. و در شگفتم از كسى كه مرگ را از ياد برده و مردگان را مى بيند. و در شگفتم از آن كه زندگانى آخرت را نمى پذيرد و زندگى پيشين را مى بيند. و در شگفتم از كسى كه خانه ناپايدار را آباد مى كند و سراى جاودان را رها مى سازد.

خطاب به سلمان فارسى رضى الله عنه: دنيا همچون مار است؛ سودن [وپوست]آن نرم و سمّش كشنده است، پس در آن از هرچه كه تو را خوش آمد دورى كن كه هر گاه انسان خردمند در آن به سوى خوشى رود ، به سوى ناخوشى روانه اش مى كند و اگر يقين به جداييش دارى ، انديشناكش مباش.

تندرستى ، سرمايه است و سستى ، تباه كردن و وفانمودن، مايه آسايش.

عفو گنهكارى را سزاست كه اقرار دارد ، نه آن كه اصرار دارد.

.

ص: 86

وَقالوا: لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، اجتَمَعَ أميرُ المؤمِنينَ عليه السلام وعَمُّهُ العبّاسُ رضى الله عنهومَواليهِما في بَعضِ دورِ الأنصارِ لإجالةِ الرأي ، فَبَدَرَهُما أبو سُفيانَ والزبيرُ ، وعَرَضا نُفوسَهُما عَلَيهما ، وبَذَلا مِن نُفوسِهِما المُساعَدةَ والمُعاضَدةَ لَهُما. فَقالَ العبّاسُ : قَد سَمِعنا مَقالَتَكُما ؛ فلا لِقِلَّةٍ نَستَعينُ بِكُما ، ولا لِظِنَّةٍ (1) نَترُكُ رأيَكُما، لكِن لالتِماسِ الحَقِّ ، فَأمهِلا نُراجِعِ الفِكرَ ؛ فإن يَكُن لَنا مِنَ الإثمِ مَخرَجٌ يَصِرَّ بِنا وبِهِم الأمرُ صَرِيرَ الجُندَبِ، ونَمُدُّ أكُفّاً إلى المَجدِ لا نَقبِضُها أو نَبلُغَ المَدى ، وإن تَكُنِ الاُخرى فَلا لِقِلّةٍ في العَدَد ، ولا لِوَهنٍ في الأيدي ، واللّهِ لَولا أنَّ الإسلامَ قَيدُ الفَتكِ لَتَدَكَدكَت جَنادِلُ صَخرٍ يُسمَعُ اصطِكاكُها مِن مَحَلّ الأبيلِ. (2) قال: فَحَلّ أميرُ المؤمنين عليه السلام حَبوَتَهُ ، وجثا على رُكبَتَيه _ وكذا كانَ يَفعلُ إذا تَكَلَّمَ _ فَقالَ : الحِلمُ زَينٌ ، والتَّقوى دينٌ ، والحُجّةُ مُحَمّدٌ صلى الله عليه و آله ، والطَّريقُ الصِّراطُ. أيّها الناسُ _ رحمكم اللّه _ شُقُّوا مُتَلاطِماتِ أمواجِ الفِتَنِ بِحَيازيمِ سُفُنِ النَّجاةِ، وعَرِّجوا عَن سَبيل المُنافَرةِ، وحُطُّوا تيجانَ المُفاخَرةِ ، أفلَجَ مَن نَهَضَ بِجَناحٍ ، أو استسلمَ فأراحَ ، ماءٌ آجِنٌ ، ولُقمةٌ يَغَصُّ بِها آكِلُها ، ومُجتَني الثَّمَرةِ في غَيرِ وَقتِها كالزارِعِ في غَيرِ أرضِهِ. واللّهِ لَو أقولُ لتداخَلَت أضلاعٌ كَتَداخُلِ أسنانِ دوّارةِ الرَّحى، وإن أسكُت تَقولوا: جَزِعَ ابنُ أبي طالِبٍ مِنَ المَوت ، هَيهاتَ بَعدَ اللُّتَيّا والَّتي ، واللّهِ لَعَليٌّ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدي أُمِّهِ ، لكِنِّي اندَمَجتُ عَلى مَكنونِ عِلمٍ لَو بُحتُ بِهِ لاضطَرَبتُمُ اضطِرابَ الأرشِيَةِ (3) في الطَّوِيِّ (4) البَعيدةِ. ثُمَّ نهضَ عليه السلام فَقالَ أبو سفيان: لِشَيءٍ ما فارقَنا ابنُ أبي طالبٍ ؟! قُلتُ : قَد عَرَفَ أمرَ الصَّحيفةَ ، وأمرَ المُنافِقين في يَومِ العَقَبة. (5)

.


1- .. الظِّنّة : التهمة (النهاية : ج 3 ص 140).
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 398 نحوه.
3- .. الأرشية : الحِبال (تاج العروس : ج 1 ص 325).
4- .. طَوِيَّ : أي بئر (لسان العرب : ج 15 ص 19).
5- .. نهج البلاغة : الخطبة 5 وليس فيه ذيله من «ثمّ نهض»، نثر الدرّ : ج 1 ص 398 وليس فيه ذيله من «قلت» وكلاهما نحوه.

ص: 87

پيامبر خدا قبض روح شد، امير مؤمنان و عمويش عبّاس و دوستداران آن دو ، در خانه هاى انصار گرد آمدند تا هم انديشى كنند. ابو سفيان و زبير، پيشى جست ويارى خود را بر آن دو عرضه كرده وبراى يارى آن دو از جان مايه گذاشتند. عبّاس گفت: ما گفته شما را شنيديم. نه ياريخواهى مان از شما از روى كمى عدد [ ياران] است و نه وا نهادن نظرتان به خاطر بد گمانى، بلكه پِيجوى حقّيم. پس مهلت دهيد تا نيك بينديشيم. ما اگر راهى را درست و روا بيابيم، كار را به آن جا كشيم كه غوغايى چون همهمه ملخان به راه اندازيم و دستان خود را به سوى مجد و شكوه بركشيم و تا آن را به چنگ نياوريم، نبسته و باز نگرديم، و اگر اين راه را انتخاب نكرديم ، از سر كمى تعداد و بى دست و پا بودن نيست ؛ چرا كه به خدا سوگند، اگر اسلامْ زمام ترور را نبسته بود، صخره هاى بزرگ را چنان خُرد مى كردم كه صدايشان از دوردست ترين جاى ها نيز به گوش رسد. امير مؤمنان ، دستارى را كه به گِرد پاهايش بسته بود، گشود و بر زانوان خود نشست _ و او هر گاه مى خواست سخن بگويد، چنين مى كرد _ و گفت: «بردبارى زينت است و پروا دين. حجّت، محمّد صلى الله عليه و آله است و راه همان صراط [ مستقيم]. اى مردم! خدايتان بيامرزد! امواج پر تلاطم فتنه را با سينه كشتى هاى رستگارى بشكافيد و از دشمنى و نفرت، دورى گزينيد و تاج فخر از سر بر گيريد. كسى رستگارشد كه يا با پر وبال برخاست، يا تسليم شد وخود را آسوده گذاشت. اين (پيشنهاد خلافت) ، آبى گنديده و لقمه اى گلوگير است. هر كه ميوه را نارسيده چينَد، همچون كسى است كه در زمين ديگرى بذر بپاشد. به خدا سوگند، اگر سخن بگويم ، دنده هايى چون دندانه هاى چرخ آسياب درگير شوند و اگر خاموش بنشينم، مى گويند فرزند ابو طالب ، از مرگْ مى ترسد. هرگز! آن هم پس از اين همه سوابق درخشان فداكارى و جانبازى! به خدا سوگند، اُنس على با مرگ بيشتر از اُنس كودك با پستان مادرش است. من در دانشى فرو شده ام از شما پنهان كه اگر آشكارش سازم، چون طناب آويخته در چاه ژرف ، بر خود بلرزيد». سپس برخاست. ابو سفيان گفت: پسر ابو طالب براى چه از ما جدا شد؟ عباس گفت : چون ماجراى صحيفه (1) و كار منافقان را در گردنه راه تبوك (2) مى داند.

.


1- .صحيفه اى كه مشركان مكّه نوشته و در آن پيمان بستند كه با بنى هاشم داد و ستد و رفت و آمدى نداشته باشند تا آنان از حمايت پيامبر دست كشند. ابو سفيان در اين پيمان بر ضدّ پيامبر صلى الله عليه و آله و بنى هاشم موضع گرفت. ر .ك : مناقب آل أبى طالب : 1 / 57 _ 60.
2- .اشاره به توطئه منافقان در بازگشت پيامبر از تبوك است كه شتر پيامبر را در گردنه اى رم دادند تا حضرت را شهيد كنند.

ص: 88

ومِن كلامٍ لَهُ عليه السلام لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ النَّخَعيّ رضى الله عنه عن الكلبي ، عن أبي صالحٍ ، عَن كُمَيلِ بن زيادٍ ، قالَ: أخذ بِيَدي أميرُ المؤمِنينَ فأخرجني إلى الجَبّان (1) ، فَلَمّا أصحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَداءَ (2) ثمّ قال: يا كُمَيلُ بنُ زِيادٍ ، إنّ هذهِ القُلوبَ أوعِيَةٌ، فَخَيرُها أوعاها ، فَاحفَظ عَنِّي ما أقولُ لَكَ : الناسُ ثَلاثَةٌ : عالِمٌ رَبّاني : ومُتَعَلِّم عَلَى سَبِيلِ نَجاةً ، وَهَمَجٌ رَعاع (3) ، أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ ، لَم يستضيئوا بِنورِ العِلمِ ، ولَم يلجؤوا إلى رُكنٍ وَثيقٍ. يا كُميلُ بنُ زيادٍ، العِلمُ خَيرٌ مِنَ المال ، العِلمُ يَحرُسُك وأنتَ تَحرُسُ المالَ، والمالُ تَنقُصُه النَّفَقةُ ، والعِلمُ يَزكو عَلَى الإنفاقِ. يا كميلُ بنُ زيادٍ، مَعرِفةُ العِلمِ دينٌ يُدانُ بِهِ ، (بِهِ) يَكسِبُ الإنسانُ الطاعةَ في حَياتِهِ ، وجَميلَ الأُحدوثةِ بَعدَ وفاته ، والعِلمُ حاكِمٌ ، والمالُ مَحكومٌ عَلَيه. يا كميلُ بنُ زيادٍ، هَلَكَ خُزّانُ الأموال وهُم أحياءٌ ، والعُلَماءُ باقونَ ما بَقِيَ الدَّهرُ، أعيانُهُم مَفقودةٌ ، وأمثالُهُم في القُلوبِ مَوجودةٌ إنّ (ها) هُنا لَعِلما جمّاً _ وأشارَ بِيَده إلى صَدرِهِ _ لَو أصبتُ لَهُ حَمَلةً ، بلى أصَبتُ لَقِناً غَيرَ مأمونٍ عَلَيهِ ، مُستَعمِلاً آلَة الدِّينِ للدُّنيا ، ومُستَظهِراً بِنِعَم اللّهِ عَلَيهِ عبادَهُ، وبِحُجَجِهِ عَلى أوليائهِ ، أو مُنقاداً لحَمَلةِ الحَقِّ لا بصيرةَ لَهُ في أحنائه (4) ، ينقدحُ الشَّكُّ في قَلبِهِ لِأوّلِ عارضٍ من شُبهةٍ ، ألا لا ذا ولا ذاكَ، أو مَنهوماً بِاللّذّةِ سَلِسُ (5) القياد للشَّهوةِ ، أو مُغرَماً بالجَمعِ والإدخالِ ، ليسا مِن رُعاة الدينِ في شَيء ، أقرَبُ شيءٍ شَبَهاً بِهِما الأنعامُ السائمةُ ، كَذلِكَ يَموتُ العِلمُ بِمَوتِ حامِليهِ ، اللّهمّ بَلى لا تَخلو الأرضُ مِن قائمٍ للّهِ بِحُجّةٍ ، إمّا ظاهراً مَشهوراً ، أو خائفاً ، مغموراً ، لِئلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وبَيِّناتُهُ. وكم ذا وأينَ أُولئكَ؟ أُولئكَ _ واللّهِ _ الأقَلّونَ عَدَداً، الأعظَمونَ قَدراً ، يَحفَظُ اللّهُ بِهِم حُجَجَهُ وبيِّناتِه ، حتّى يودِعوها (نُظَراءهم ، ويزرَعوها في قلوبِ أشباهِهِم) هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقيقةِ البَصيرةِ، وباشَروا رَوحَ اليَقينِ ، واستَلانوا ما استَوعَره المُتَرفونَ ، وأنِسوا ما استوحشَ مِنهُ الجاهِلون ، وصَحِبوا بِأبدانٍ أرواحُها مُتَعَلِّقةٌ بالمَحَلِّ الأعلى ، أُولئكَ خُلفاءُ اللّهِ في أرضه ، الدعاةُ إلى دينهِ ، آهٍ آهٍ شوقاً إلى رؤيتهم! انصرِف (يا كُمَيلُ) إذا شِئتَ. (6)

.


1- .. الجَبّان : الصحراء (لسان العرب : ج 13 ص 85).
2- .. الصُّعَداء : تنفُّس ممدود. وقيل : هو النفس بتوجّع (لسان العرب : ج 3 ص 253).
3- .. رَعاعُ الناس : أي غوغاؤهم وسُقّاطهم وأخلاطهم (النهاية : ج 2 ص 235).
4- .. في أحنائه : أي في جوانبه ؛ أي ليس له غور وتعمّق (مجمع البحرين : ج 1 ص 592).
5- .. سَلِس القياد : أي سهل الانقياد من غير توقّف (مجمع البحرين : ج 3 ص 558).
6- .. نهج البلاغة : الحكمة 147 فيه «استعوره» بدل «استوعره»، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 105 وفيه «اغيائه» بدل «أحنائه»، الإرشاد: ج1 ص227، الأماليللمفيد: ص247، الخصال: ص 186 ح 257 والثلاثة الأخيرة نحوه.

ص: 89

در سخنى به كميل بن زياد نخعى كه ابوصالح آن را از كميل چنين نقل كرده است : اميرمؤمنان ، على بن ابى طالب دست مرا گرفت و به بيابان برد. هنگامى كه به صحرا رسيد ، آهى سوزناك كشيد و گفت : دل ها بسان ظرف هايند، بهترين آن ها جايگيرترين آن هاست. آنچه به تو مى گويم از من به ياد دار : مردم سه گروه اند : دانشمند ربّانى؛ و دانشجويى در راه رستگارى؛ و بى سر و پاهايى كه دنباله رو هر بانگى باشند و با هر بادى بچرخند، اينان پرتوى از روشنى دانش برنگرفته و به پايه اى استوار پناه نبرده اند. اى كميل! دانش بهتر از مال است. دانش تو را پاسبانى مى كند و حال آنكه تو مال را پاس مى دهى. مال با دهش كاهش، و دانش با بخشش افزايش مى يابد. اى كميل بن زياد! شناخت دانش ، آيينى است كه [ خدا] بدان عبادت مى شود و آدمى به وسيله آن در زندگى طاعت و پس از مرگش نام نيك را به دست مى آورد و دانش ، فرمانده است و مال ، فرمان بر. اى كميل! مال اندوزان اگر چه (به ظاهر) زنده اند ، در حقيقت مرده اند و حال آنكه تا روزگار بپايد ، دانشمندان باقى اند. پيكرهايشان از ميان مى رود ، ولى نمود و نشانه هايشان در دلها وجود دارد. هان! اينجا_ و حضرت به سينه خود اشاره كرد _ دانشى انبوه است. اى كاش! حاملانى براى آن مى يافتم. آرى كسى را يافتم كه تيزهوش بود، ولى در خور اعتماد نبود. دين را ابزار دنيا كرده بود و با نعمتهاى خداوند بر بندگانش و با حجّتهاى او بر اوليايش برترى مى جست و يا آنكه پيرو حقّ بود ، ولى از باريك بينى در نكته هاى آن بى بهره و با نخستين شبهه ، شكّ در دلش مى افتاد. بدان كه نه اين [ خوب است] و نه آن؛ يا آنكه شيفته لذت و رام شهوت و هميشه در پى گردآوردن و اندوختن بود. اينان نمى توانند كوچكترين پاسدار دين باشند و بيشتر به چهارپايان چرنده شبيه اند. بدين گونه دانش با مرگ حاملانش مى ميرد،جز اينكه زمين از برپادارنده حجّت خدا خالى نمى ماند، آشكار و نمايان و يا بيمناك و نهان تا حجت ها و آيات الهى باطل نگردد. و اينان چند نفرند و كجايند؟! به خدا سوگند، آنان كمترين تعداد را دارند و بيشترين منزلت را. خداوند با آنان، حجّت ها و دليل هاى روشن خويش را نگاه مى دارد تا آن را به امثال خود بسپارند و در دلِ همگنان خود بكارند. دانش ، آنان را به نهايت بصيرت و روح يقين رسانده و آنچه را نازپروردگان دشوار ديده براحتى پذيرفته و با آنچه نادانان از آن رميده اند، انس گرفته اند. با كالبدهايشان با دنيا همراه گشته اند و جانهايشان از ملأ اعلى آويخته است. اينان جانشينان خداوند در زمين و دعوتگران به دينش هستند. وه كه چه مشتاق ديدار آنانم! اى كميل اگر خواستى بازگرد.

.

ص: 90

ومِن جُملة وَصِيَّتِهِ للإمامِ الزَّكيِّ أبي مُحمّدٍ الحسنِ بنِ عليٍّ عليهماالسلام: يا بُنَيَّ، إنّي لَمّا رأيتُكَ قَد بَلَغتَ سِنّاً ، ورأيتَني أزدادُ وَهناً ، أردتَ بِوَصَّيتي إيّاكَ خِصالاً مِنهُنَّ : أنّي خِفت أن يُعجِّل بي أجَلي قَبلَ أن أُفضي إليكَ بِما في نَفسي، وأن أُنقَصَ في رأيي كما نَقَصتُ في جِسمي ، أو يَسبِقَني إلَيكَ بَعضُ غَلَباتِ الهَوى ، وفِتَنِ الدُّنيا ، فَتكونَ كالصَّعبِ النَّفورِ ، فَإنَّ قَلبَ الحَدَثِ كالأرضِ الخاليةِ ما اُلقي فيها مِن شَيءٍ إلّا قَبِلَتهُ ، فبادَرتُكَ بالأدَبِ قَبلَ أن يَقسوَ قَلبُكَ ، ويَشتَغلَ لُبُّكَ ، لِتَستَقبِلَ بِجِدِّ رأيِكَ ما قَد كَفاكَ أهلُ التَّجارِبِ بُغيَتَهُ وتَجرِبَتُهُ ، فَتَكونَ قَد كُفيتَ مُؤنَة الطَّلَبِ ، وعُوفيتَ مِن عِلاجِ التَّجرِبَهِ، فأتاك مِن ذلك ما قَد كُنّا نأتيهِ ، واستبانَ لَكَ ما أظلَمَ عَلَينا فِيهِ. (1) (ومنها): ظُلمُ الضَّعيفِ أفحَشُ الظُّلمِ ، ورُبَّما كانَ الداءُ دَواءً ، والدواءُ داءً، ورُبَّما نَصَحَ غَيرُ الناصِحِ ، وغَشَّ المُستَنصَحُ. وإيّاكَ والاتِّكالَ عَلَى المُنى؛ فإنّها بَضائعُ النَّوكى (2) -. والعقلُ حِفظُ التَّجارِبِ، وخَيرُ ما تُحَدَّثُ بِهِ ما وَعَظَكَ. بادِرِ الفُرصةَ قَبلَ أن تكونَ عِظةً. مِنَ الفَسادِ إضاعةُ الزادِ. لاخيرَ في مُعينٍ مَهينٍ. سَيأتيكَ ما قُدِّرَ لَكَ. (3) لا تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَديقِكَ صَديقاً فَتُعاديَ صَديقَكَ ، امحَض أخاكَ النَّصيحةَ حَسَنةً كانَت أو قَبيحةً، وإن أردتَ قَطيعةَ أخيكَ فاستبقِ لَهُ مِن نَفسِكَ بَقيّةً يَرجِع إليكَ (لا يَكونَنَّ أخوكَ عَلى قَطيعَتِكَ أقوى مِنكَ عَلى صِلَتِهِ ، وَلا يَكونَنَّ عَلى الإِساءَةِ أقوى مِنكَ عَلى الإِحسانِ .) (4) (ومنها): الرِّزقُ رِزقانِ : رِزقٌ تَطلُبُهُ، ورِزقٌ يَطلُبُكَ ؛ فإن لَم تأتِهِ أتاكَ. ما أقبَحَ الخُشوعَ عِندَ الحاجَةِ ، والجَفا عِندَ الغِنى! إنّما لَكَ من دُنياك ما أصلَحتَ بِهِ مَثواكَ. (5) استدِلَّ عَلى ما لَم يكُن بِما قَد كانَ ؛ فإنّ الاُمورَ أشباهٌ ، ولا تَكونَنَّ مِمَّن لا تنفَعُهُ العِظةُ إلّا تَرَكَ القَصدَ جارَ. مَن تَعدّى الحَقَّ ضاقَ مَذهبُهُ. ومَنِ اقتَصَرَ عَلى قَدرِهِ كانَ أبقى لَه ، ورُبَّما أخطأَ البَصيرُ قَصدَهُ ، وأصابَ الأعمى رُشدَهُ. قَطيعةُ الجاهلِ تَعدِلُ صِلةَ العاقِلِ ، إذا تَغيَّرَ السُّلطانُ تَغيَّرَ الزَّمانُ ، نِعمَ طارِدُ الهُمومِ اليَقينُ. (6) (ومنها): يا بُنيَّ، إيّاكَ ومشاوَرَة النِّساءِ! فَإنَّ رأيَهُنَّ إلى أفْنِ (7) ، وعزمَهُنّ إلى وَهنٍ ، وأقصِر عَلَيهِنّ حُجُبَهُنَّ ؛ فَهُو خَيرٌ لَهُنَّ ، ولَيسَ خُروجُهُنَّ بأشَدَّ مِن دُخولِ مَن لا يوثَقُ بِهِ عَليهِنَّ، فإن استَطَعَت أن لا يَعرفنَ غَيرَكَ فَافعَل ، ولا تُمَلِّكِ المَرأةَ مِن أمرِها ما يجاوِزُ نَفسَها ؛ فَإنَّ ذلِكَ أنعمُ لِبالِها ؛ فإنّ المرأةَ رَيحانةٌ ولَيسَت بِقَهرَمانةٍ، ولا تُطمِعها أن تشفَعَ لِغَيرِها، وإيّاكَ والتَّغايُرَ في غَيرِ مَوضِعِ غَيرةٍ، فَإنّ ذلِكَ يدعو (الصَّحيحَة مِنهُنّ) إلى السُّقمِ ، (والبَريئةَ إلى الرَّيبِ) (8) .

.


1- .. نهج البلاغة : الكتاب 31، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 116 وفيه «بغيبه» بدل «بغيته»، تحف العقول : ص 70 وفيها «التجربة» بدل «التجرية».
2- .. الأنوك : الأحمق او جمعه النَّوكى (لسان العرب : ج 10 ص 501).
3- .. نهج البلاغة : الكتاب 31، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 117، تحف العقول : ص 79 وفيها «جربت» بدل «تحدث» و «غصّة» بدل «عظة».
4- .. نهج البلاغة : الكتاب 31، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 117، تحف العقول : ص 81 نحوه، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 390 ح 5834 ؛ دستور معالم الحكم : ص 63 وفيهما صدره إلى «صديقك».
5- .. نهج البلاغة : الكتاب 31، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 117، تحف العقول : ص 82، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 386 ح 5834، كنزالفوائد : ج 2 ص 197 وفيهما صدره إلى «أتاك».
6- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 117، نهج البلاغة : الكتاب 31، تحف العقول : ص 83 كلاهما نحوه، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 390 ح 5834 وفيه «من تعدّى الحقّ ذاق مذهبه» فقط.
7- .. الأفْنُ : النقصُ (النهاية : ج 1 ص 59).
8- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص117 وفيه «لاتعطها» بدل «لاتطمعها»، نهج البلاغة: الكتاب31، تحف العقول: ص86، كنزالفوائد: ج 1 ص 376 والثلاثة الأخيرة نحوه، الكافي: ج 5 ص 510 ح 3 وفيه من «لا تملك» إلى «لغيرها».

ص: 91

بخشى از وصيّت امام على به امام پاك نهاد ، ابومحمّد حسن بن على: پسر عزيزم! آن گاه كه ديدم سنّ و سالى بر تو گذشته و سستى ام افزون گشته به [ نوشتن] وصيّت خود براى تو پرداختم و در آن ، ويژگى هايى را برشمردم ، پيش از آن كه مرگ بر من شتاب آورَد و نتوانم آنچه را در دل دارم با تو بگويم ، يا در انديشه ام كاستى پيش آيد ، چنان كه در جسمم پيش آمده ، يا خواهش هاى نَفْس و آشوب هاى دنيا به تو بشتابند و همانند اُشتُرى رَمنده شوى. و جز اين نيست كه دل جوانِ نوخاسته ، همچون زمينى ناكاشته است كه هر بذرى در آن افكنند ، مى پذيرد. از اين رو ، پيش از آن كه دلت سخت و خِرَدت گرفتار شود ، به تربيت تو پرداختم تا با انديشه اى استوار ، به كار روى آورى و از آنچه تجربه داران در پى آن بودند و آزمودند ، بهره برگيرى و رنج جستجو از تو برداشته شود و نيازت به آزمودن نيفتد. پس به تو آن رسد كه ما به تجربه بدان رسيديم و براى تو روشن شود آنچه ما تاريكش مى ديديم. و نيز از همين وصيت: ستم بر ناتوان ، زشت ترين ستم است. بسى درد كه دارو بود و دارو كه خود ، درد بُوَد. چه بسا كسى كه از او انتظار خيرخواهى نرود ولى دل بسوزاند ؛ و بسى كسى كه از او خيرخواهى طلبند و خيانت ورزد. زنهار از تكيه كردن بر آرزوها ، كه آرزوها سرمايه هاى مردگان اند و [ شرطِ ]عقل، به ياد سپردنِ تجربه هاست. بهترين تجربه ات آن است كه توراپنددهد.فرصت را غنيمت شمار، پيش از آن كه [ مايه] پندت گردد. از دست نهادنِ توشه، تبهكارى است. از يار بى مقدارخيرى نرسد. آنچه برايت مقدّر است، به زودى به تومى رسد. دشمنِ دوستت را دوست مگير كه [ اگر چنين كنى] با دوستت ، دشمنى كرده اى. براى برادرت ، خالصانه خير خواهى كن، خواه مطلوبِ او باشد و خواه نامطلوبش. خشم را جرعه جرعه فرو بَر ، كه من شربتى ننوشيده ام كه فرجامش شيرين تر و عاقبتش گواراتر از آن باشد. اگر خواهى از دوستت بگسلى ، جايى براى آشتى بگذار كه اگر روزى بخواهد باز گردد ، بتواند. مبادا برادرت در گسيختن پيوند با تو ، از تو در پيوستن آن قويتر باشد و نكند كه بر بدى كردن(به تو) ، از نيكى كردن (تو به او) نيرومندتر باشد. و نيز از همين وصيت : روزى دو گونه است : آن كه تو مى جويى اش و آن كه تو را مى جويد و اگر تو به سويش نروى ، آن نزد تو مى آيد. چه زشت است فروتنى ، هنگام نيازمندى و جفاپيشگى، به گاه بى نيازى. از دنيا همان قدر بهره [ حقيقى] توست كه با آن ، سراى آخرتت را آباد سازى. از آنچه بوده ، بر آنچه نبوده ، دلالت جوى ، كه كارها به يكديگر همانند هستند. مانند آن كس مباش كه اندرز برايش سودمند نيست ، مگر آن گاه كه بسيار آزارش كنى ؛ زيرا خردمندان با اندك چيزى ، پند مى گيرند و چارپايان جز با زدنى سخت، چيزى نپذيرند. هر كه راه ميانه را رها كرد ، ستم ورزيد. هر كه از حق تجاوز كند ، به تنگ راهه مى افتد. هر كس به قدر و مرتبه خويش اكتفا كند ، منزلتش پاينده تر است. بسى بينا كه به خطا رود ، و چه بسانابينا كه به مقصد مى رسد. بريدن از نادان ، برابر است با پيوستن به دانا. هر گاه زمامدار دگرگون گردد زمانه دگرگون مى شود يقين چه اندوه زداى خوبى است. از مشورت با زنان(كم خرد) بپرهيز ، كه رأيى سست دارند و عزمى ناتوان. زنان را روى پوشيده دار كه برايشان بهتر است و بيرون رفتنِ ايشان [ از خانه ]بدتر از آن نيست كه فردى را كه به وى اطمينان ندارى ، به خانه درآورى. اگر توانى كارى كنى كه جز تو را نشناسد ، چنان كن و كارى را كه برون از توان اوست ، به وى مسپار ، كه زن چون گلى خوش بوى است و نه خدمتكار. او را به طمع ميفكَن تا براى ديگرى ميانجى شود و مبادا كه نابجا غيرت ورزى كه سبب مى شود زنِ درست كار به نادرستى و پاك دامن به شكّ درغلطد.

.

ص: 92

. .

ص: 93

. .

ص: 94

وقالَ ابنُ عبّاسٍ : سمعتُ أميرَ المؤمِنينَ عَليَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ في وَعظِهِ لوَلَدِهِ الحُسَين عليه السلام : يا بُنيَّ، عامِلِ الناسَ بِثَلاثٍ خِصالٍ (يَجِب عَلَيهم بِها المَحَبّةَ): إذا حَدَّثتَ فَلا تَكذِب ، وإذا ائتُمِنتَ فَلا تَخُن ، وإذا وَعَدتَ فَلا تُخلِف. يا بُنيَّ، إن استَطَعتَ أن تَمنَعَ نَفسَكَ أربَعةَ أشياءٍ لَم يَنزِل بِكَ مَكروهُ أبَداً : العَجَلةُ، والتَّواني، واللَّجاجُ ، واللَّعِبُ. (1) وإيّاكَ ومُصاحَبةَ الأحمَقِ! فإنّه يُريدُ أن يَنفَعَكَ فيَضُرَّكَ. وإيّاكَ ومُصاحَبةَ الكَذّابِ! فإنّه يُقرِّبُ عَلَيكَ البَعيدَ ، ويُبَعِّد مِنكَ القَريبَ. وإياكَ ومُصاحَبةَ البَخيلِ ؛ فَإنّهُ يقعُدُ بِكَ أحوَجَ ما تَكونُ إلَيهِ. (2) يا بُنيَّ، لاتُقَرِّب مَن لَم تَعرِف مِنهُ خَمسةَ أشياءٍ ، ولا تَرجُهُ لِخَيرِ دُنياً ولا آخِرةٍ : مَن لَم تَعرِفَ مِنهُ المَخافَة لِربِّهِ ، والنُّبلَ في نَفسِهِ ، والحُسنَ في خُلُقِهِ ، والكَرَمَ في طَبعِهِ ، والزِّيادةَ في مُرُوَّتِهِ. (3) يا بُنيَّ، أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظةِ ، وأمِتهُ بِالزُّهد ، وقوِّهِ بِاليَقينِ وذَلّله بِالمَوتِ، وحذِّرهُ الدَّهرَ ، وأصلِح مثواكَ ، وابتَع آخِرتَكَ بِدُنياكَ ، ودَعِ القَولَ فيما لا تَعرِفُ، والسَّعيَ فيما لا تُكَلَّفُ ، وجُد بِالفِعلِ ، وتَفَضَّل بِالبَذلِ ، وبادِر الفُرصة قَبلَ أن تَكونَ عِظةً. (4)

.


1- .. تحف العقول : ص 206 و ص 222 نحوه.
2- .. نهج البلاغة : الحكمة 38، الكافي : ج 2 ص 377 ح 7، تحف العقول : ص 279، الإختصاص : ص 239 والثلاثة الأخيرة عن الإمام زين العابدين عليه السلام وكلّها نحوه.
3- .. تحف العقول : ص 446 عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه.
4- .. نهج البلاغة : الكتاب 31، تحف العقول : ص 69 كلاهما نحوه وليس في الأخير ذيله من «وجد بالفعل».

ص: 95

ابن عباس مى گويد : شنيدم كه اميرمؤمنان عليه السلام در اندرز به فرزندش حسين عليه السلام مى فرمايد : اى پسر عزيزم ، با مردم با سه خصلت رفتار كن تا دوستى با تو را بر خود واجب بدانند : چون سخن مى گويى ، دروغ نگويى و چون امانتى به تو سپرده شد ، خيانت و چون وعده اى دادى ، خلف وعده نكنى. پسر عزيزم ، اگر توانستى كه خود را از چهار چيز باز دارى ، هيچ گاه امر ناپسندى بر تو درنيايد : عجله ، سستى ، لجبازى و بيهوده كارى. و مبادا با دروغ گو مصاحبت كنى كه دور را برايت نزديك و نزديك را دور مى نمايد. و مبادا با بخيل دوستى كنى كه هنگام بيشترين نيازت به او ، تنهايت مى نهد. پسر عزيزم به كسى كه پنج چيز را از او نمى دانى ، نزديك مشو و در دنيا و آخرتت به او اميد مبند : آن كه بيمناكى اش از خدا، نجابت ذاتى، خوى خوش كرامت طبع و مروّت فراوانش را نمى دانى. پسر عزيزم ، دلت را با اندرز زنده بدار و با زهد بميران و با يقين نيرومند و با (ياد) مرگ خوارش بدار و او را از روزگار بر حذر دار و جايگاهت را به سامان آر و با دنيايت ، آخرت را بخر و آنچه نمى دانى مگو و در آنچه موظّف نيستى مكوش و كار نيكو و بخشش كن و فرصت را غنيمت بدان پيش از آن كه مايه عبرت ديگران گردى.

.

ص: 96

ومِن جُملةِ وَصيّتِهِ للإمامِ الشَّهيدِ سَيِّدِ شَبابِ أهلِ الجَنّةِ أبي عَبدِ اللّهِ الحُسَينِ بنِ عَليّ عليهماالسلام: يا بُنيَّ أُوصيكَ بِتَقوى اللّهِ في الغنى والفَقر ، وكَلِمةِ الحَقّ في الرِّضى والغَضَبِ ، وبِالعَدلِ عَلَى الصَّديقِ والعَدُوِّ ، وبِالعَمَلِ في النَّشاطِ والكَسَلِ والرِّضى عَنِ اللّهِ في الشِّدَّةِ والرَّخاءِ. (1) (ومنها): يا بُنيّ، ما شَرٌّ بَعدَهُ الجَنَّةُ بِشَرٍّ ، وما خَيرٌ بَعدَهُ النارُ بِخَيرٍ ، وكُلُّ نَعيمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقورٌ ، وكُلُّ بَلاءٍ دونَ النارِ عافيةٌ. (2) (ومنها): (واعلم) يا بُنيَّ مَن أبصرَ عَيبَ نَفسِهِ شُغِلَ عَن عَيبِ غَيرِهِ ، ومَن سَلَّ سَيفَ البَغيِ قُتِلَ بِهِ ، ومَن حَفَرَ لِأخيهِ بِئرا وَقَعَ فيها ، ومَن هَتَكَ حِجابَ أخيهِ انكشَفَتَ عَوراتُ بَيتِهِ ، ومَن نَسِيَ خَطيئتَهُ استَعظمَ غَيرَهُ ، ومَن أُعجِبَ بِرأيِهِ ضَلَّ ، ومَنِ استَغنى بِعقلِهِ زَلَّ ، ومَن تَكَبَّرَ عَلَى الناسِ ذَلَّ ، ومَن سَفِهَ عَلَى الناسِ شُتِمَ ، ومَن خالَطَ العُلَماءَ وُقِّرَ ، ومَن خالَطَ الأنذالَ حُقِّرَ ، ومَن أكثرَ من شيءٍ عُرِفَ بِهِ. (3) (ومنها): يا بُنيَّ، الفِكرةُ تورِثُ نوراً ، والغَفلةُ ظُلمةٌ ، والجَهالةُ ضَلالةٌ والسَّعيدُ مَن وُعِظَ بِغَيرِهِ ، ولَيسَ مَعَ قَطيعةِ الرَّحِمِ نَماءٌ ، ولا مَعَ الفُجورِ غَناءٌ. (4) (ومنها): يا بُنيَّ، العافِيةُ عَشَرَةُ أجزاءٍ : تِسعَةٌ مِنها فِي الصَّمتِ إلّا بِذِكرِ اللّهِ ، وَواحِدٌ في تَركِ مُجالَسةِ السُّفَهاءِ. (5) (ومنها): يا بُنيَّ، رأسُ العِلمِ الرِّفقُ وآفَتُهُ الخُرقُ (6) ، كَثرةُ الزِّيارةِ تُورِثُ المَلالةَ، والطُّمأنينةُ قَبلَ الخِبرةِ ضِدُّ الحَزمِ ، وإعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ يَدُلُّ عَلى ضَعفِ عَقلِهِ. (7) (ومنها): يا بُنيَّ، كَم مِن نَظرةٍ جَلَبَت حَسرةً ، وكَم مِن كَلِمةٍ سَلَبَت نِعمةً. (8) (ومنها): يا بُنيّ، الحِرصُ مِفتاحُ التَّعَبِ ، ومَظِنّةُ النَّصَبِ ، مَن تَوَرَّطَ في الاُمور بِغَيرِ نَظَرٍ في العَواقِبِ فَقَد تَعَرَّضَ للنّوائبِ. (9) (ومنها): يا بُنيّ، لا تؤيِس مُذنِبا ، فَكَم مِن عاكِفٍ [ على ] ذَنبِهِ خُتِمَ لَهُ بِخَيرٍ ، وكَم مِن مُقبِلٍ عَلى عَمَلِهِ مُفسِدٌ في آخِرِ عُمُرِهِ صارَ إلى النارِ نَعوذُ بِاللّهِ مِن مِثلِ فِعلِهِ. (10) (ومنها): يا بُنيّ، اعلَم أنّه مَن لانَت كَلِمَتُهُ وَجَبَت مُحَبَّتُهُ. 11 وَفَّقَكَ اللّهُ لِرُشدِكَ وجَعَلَكَ مِن أهلِ الخَيرِ بِرَحمَتِهِ إنَّه جَوادٌ كَريمٌ. 12

.


1- .. تحف العقول : ص 88 و ص 99.
2- .. الكافي : ج 8 ص 24 ح 4، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 392 ح 5834، نهج البلاغة : الحكمة 387، تحف العقول : ص 88 كلّها نحوه.
3- .. الكافي : ج 8 ص 16 ح 4، تحف العقول : ص 88 كلاهما نحوه.
4- .. تحف العقول : ص 89.
5- .. تحف العقول : ص 89، كنزالفوائد : ج 1 ص 318 ؛ دستور معالم الحكم : ص 20.
6- .. تحف العقول : ص 90.
7- .. تحف العقول : ص 90 ، كنز الفوائد : ج 2 ص 14.
8- .. الكافي : ج 8 ص 18 ح 4 نحوه ، تحف العقول : ص 90.
9- .. تحف العقول : ص 91 نحوه.
10- .. تحف العقول : ص 91 نحوه، نثر الدّر : ج 1 ص 285 وفيه صدره إلى «محبّته».

ص: 97

_ از وصيّت امام على به امام شهيد سرور جوانان بهشت، ابو عبد اللّه ، حسين بن على عليه السلام _ : پسر عزيزم تو را به پرواى خدا در توانگرى و نادارى و حقّ گويى در خوشنودى و خشم و دادورزى بر دوست و دشمن و كردار در نشاط و سستى و خشنودى از خدا در سختى و آسايش سفارش مى كنم. پسر عزيزم ، هر گزندى كه در پى آن بهشت باشد گزند نيست و هر خوشى كه پس از آن دوزخ آيد خوشى نيست. هر نعمتى در برابر بهشت كوچك است و هر بلايى در برابر دوزخ عافيت. پسر عزيزم ، هر كه عيب خود بيند از عيب ديگران بپردازد ،و هر كه شمشير ستم بركشد بدان كشته گردد، و هر كه براى برادرش چاه كند در آن افتد، و هر كه پرده ديگرى بدرد زشتى هاى(درون)خانه اش عيان شود ، و هر كه خطاى خود را از ياد برد خطاى ديگراى را بزرگ شمارد ، و هر كه شيفته رأى خود گردد گمراه شود و هر كه به خرد خويش بسنده نمايد بلغزد ، و هر كه بر مردم بزرگى فروشد خوار شود ، و هر كه با مردم نابخردى كند دشنام شنود ،و هر كه با دانشوران نشيند شكوه يابد ، و هر كه با بى مايگان درآميزد زبون شود ، و هر كه كارى را بسيار كند بدان شناخته شود ، پسر عزيزم، انديشه روشنى آرد، غفلت تاريكى است و نادانى گمراهى و نيك بخت آنكه از ديگرى پند گيرد. با قطع رحم رشدى نباشد و با تبهكارى توانگرى. پسر عزيزم ، عافيت ده بخش است كه نه بخش آن در خاموشى است جز به ذكر خدا و يك بخش آن ترك همنشينى با نابخردان است. پسر عزيزم ، سرلوحه دانش مدارا و خوشخويى و آسيب آن درشتى و بدخويى است. ديدار بسيار مايه تنگدلى، اطمينان پيش از آزمايش برخلاف استوارانديشى ، و خودپسندى مرد نشانه سستى خرد اوست. پسر عزيزم ، بسا يك نگاه افسوس آرد و يك كلمه نعمت ببرد. پسر عزيزم ، آز كليد رنج و مركب دشوارى است. هر كه بى عاقبت نگرى به كارها درآيد، خود را در معرض گرفتاريها قرار داده است. پسر عزيزم ، هيچ گنهكارى را نوميد مكن كه بسى آلوده به گناه خوش فرجام گشته و بسى نيك كردار كه در پايان عمر به تباهى و دوزخ رفته است ، و ما (از چنين فرجامى) به خدا پناه مى بريم. پسر عزيزم ، هشيار! كه هر كس نرم سخن شود دوستى اش واجب آيد. خداوند تو را توفيق هدايت بخشد و به رحمتش از نيكوكاران قرارت دهد كه او گشاده دست و بزرگوار است.

.

ص: 98

اتَّقوا مَن تُبغِضُ قُلوبُكُم. (1)

وكَتَبَ عليه السلام إلى عَبدِ اللّهِ بنِ عبّاسٍ رحمه الله وهُوَ بِالبَصرةِ : أتاني كتابُك تَذكُرُ فيهِ ما رأيتَ مِن أهلِ البَصرةِ، بعدَ خُروجي عَنهُم ، وإنَّما يَنقِمون لِرَغبةٍ يَرجونَها أو عُقوبةٍ يَخافونَها ، فأرغِب راغِبَهم ، واحلُل عُقدَة الخَوفِ عَن خائِفِهِمِ بِالعَدلِ عَلَيه والإنصافِ لَهُ. (2)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 323.
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 322، وقعة صفّين : ص 105 نحوه.

ص: 99

از كسى كه دلهايتان از او نفرت دارد، بپرهيزيد.

نامه امير مؤمنان به ابن عباس در بصره : نامه تو رسيد. آنچه از بصريان پس از خروج من ديده اى، در نامه نوشته اى؛ انكار و نپذيرفتن آنان يا از سر رغبتى است كه بدان اميد مى ورزند و يا عقوبتى كه از آن بيمناكند، پس راغبشان را اميد ده و گره بيم را با عدالت ورزى و انصاف دهى از بيمناكشان بگشاى.

.

ص: 100

قَلبُ الأحمَقِ في لِسانِهِ ، ولِسانُ العاقِلِ في قَلبِهِ. (1)

أكثَرُ مَصارِعِ العُقولِ تَحتَ بُروقِ الأطماعِ. (2)

وقالَ عليه السلام لَوَلَدِهِ الإمامِ الزَّكِيِّ أبي مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَليٍّ صلّى اللّهُ عَلَيهِما مِن وَصيَّةٍ لَهُ إليهِ : يا بُنيّ، إنَّ النَّفسَ حَمِضَةٌ (3) ، والأُذُنَ مَجّاجَةٌ ؛ فَلا تَحُثُّ فَهمَكَ عَلَى الإلحاحِ عَلى عَقلِكَ، ورَوِّح مِن عَقلِكَ ؛ فإنّ لِكُلِّ عُضوٍ مِنَ الجَسدِ مُستراحاً. (4)

لَو أنَّ حَمَلَةَ العِلمِ حَمَلوهُ بِحَقِّه لَأحَبَّهُم اللّهُ والمَلائكةُ والمؤمنونَ مِن خَلقِهِ و لكِن حَمَلوهُ للدُّنيا فمقتهم اللّهُ ، وهانوا عَلَى الناسِ. (5)

تَعَلَّموا العِلمَ ، وتَعَلَّموا الحِلمَ ؛ فإنَّ العِلمَ خَليلُ المؤمنِ، والحلمَ وَزيرُهُ ، والعَقلَ دَليلُهُ ، والرِّفقَ أخوهُ ، والعَمَلَ رَفيقُهُ ، والبِرَّ والدُهُ والصَّبرَ أميرُ جُنودِهِ. وفي رِوايةٍ : والحِلمُ نِظامُ أمرِهِ. (6)

ومِن كلامِهِ للحَسَنِ عليه السلام : يا بُنيَّ، على العاقِلِ أن يَعرِفَ أهلَ زَمانِهِ، ويَحفَظَ لِسانَهُ وينظُرَ في شأنِهِ وليسَ على العاقِلِ أن يَكونَ شاخِصاً إلّا في ثَلاثٍ : مَرَمَّةٍ لمَعاشٍ ، أو خُطوةٍ لمَعادٍ أو لَذَّةٍ في غَيرِ مَحرَمٍ. (7)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 326، نهج البلاغة : الحكمة 41 وفيه «فيه» بدل «لسانه» والحكمة 40، تحف العقول : ص 489 عن الإمام العسكريّ عليه السلام وكلاهما نحوه.
2- .. نهج البلاغة : الحكمة 219، نثر الدرّ : ج 1 ص 327.
3- .. للنفس حمضة : أي شهوة كما تشتهي الإبل الحمض. والمجّاجة : التي تمجّ ما تسمعه فلا تعيه، ومع ذلك فلها شهوة في السماع (النهاية : ج 1 ص 423).
4- .. غرر الحكم : ح 3603 نحوه.
5- .. تحف العقول: ص201، كنزالفوائد: ج2 ص109، تاريخ اليعقوبي: ج2 ص206 فيه «فمنعهم» بدل «فمقتهم».
6- .. الإرشاد : ج 1 ص 303، الخصال : ص 406 ح 1، تحف العقول : ص 222، الأمالي للصدوق : ص 688 ح 944، التمحيص : ص 66 وليس فيها مقاطع منه.
7- .. الأماليللطوسي: ص146 ح240 نحوه، نهج البلاغة: الحكمة 390، تحف العقول : ص 10 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، المحاسن : ج 2 ص 80 ح 1205 وفي الثلاثة الأخيرة ذيله من «ليس» وراجع معاني الأخبار : ص 334.

ص: 101

دل نابخرد در زبان اوست و زبان خردمند در دل او.

خرد بيشتر در جايى مى لغزد كه برق طمع بدرخشد.

در خطاب و سفارش به فرزندش، امام پاك نهاد ، ابو محمّد حسن بن على _ صلى اللّه عليهما _ : پسركم ، روح شوق(علم) دارد و گوش علاقه، اما در فهم و فراگيرى، پافشارى مكن و عقلت را گاه آسوده بگذار كه هر عضو بدن، نياز به استراحت دارد.

اگر بر دوش كشندگان دانش آن را بدان گونه كه سزايش بود به دوش مى كشيدند، خدا و فرشتگان و آفريدگان باايمانش آنها را دوست داشتند اما چون براى دنيا به دوش كشيدند، منفور خدا شدند و نزد مردم خوار.

علم بياموزيد و حلم فراگيريد كه علم، دوست مؤمن، و حلم دستيار و خرد رهنما، و نرمى برادر، و عمل همراه، و نيكى پدر، و شكيبايى سردار سپاه اوست و در نقلى ديگر: حلم، نظام بخش كار اوست.

و از سخنانش به امام حسن عليه السلام : پسر عزيزم، بر خردمند است كه زمان آگاه باشد و زبان خويش نگاه دارد و در كار خويش بنگرد و خردمند نبايد كه جز در طلب سه چيز باشد: ترميم معاش و گامى به سوى معاد و لذّتى حلال.

.

ص: 102

ثَلاثةٌ مِن أبوابِ البِرِّ : سَخاءُ النَّفسِ، وطيبُ الكلامِ ، والصَّبرُ عَلى الأذى. (1)

وسألَ رَجُلٌ أميرَ المؤمنينَ عليه السلام بِالبَصرةِ فَقال : أخبرنا عن الإخوانِ. فقال عليه السلام : الإخوانُ صِنفانِ : إخوانُ الثِّقةِ ، وإخوانُ المُكاشَرةِ (2) ؛ فأمّا إخوانُ الثِّقةِ فَهُم الكَهفُ والجَناحُ ، والأهلُ والمالُ ، فإذا كُنتَ مِن أخيكَ على حَدِّ الثِّقةِ فابذُل له مالَكَ ويدَكَ ، وصافِ مَن صافاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، واكتم سِرَّه وعَيبَهُ ، وأظهِر مِنهُ الحُسنَ ، واعلَم أيُّها السائلُ أنّهم أقَلُّ من الكِبريتِ الأحمَرِ. وأمّا إخوانُ المَكاشَرةِ فَإنَّكَ تُصيبُ مِنهم لَذَّتك، فلا تَقطَعَنَّ ذلِكَ مِنهم، ولا تَطلُبَنَّ ما وراءَ ذلِكَ مِن ضَميرِهِم، وابذُل لَهم ما بَذَلوا لَكَ مِن طَلاقَةِ الوَجهِ وحَلاوةِ اللِّسانِ. (3)

تَوَقَّوُا البَردَ في أوّلِهِ ، وتَلَقَّوهُ في آخِرِهِ ؛ فَإنّهُ يَفعلُ في الأبدانِ كَفِعلِهِ في الأشجارِ ، أوّلُهُ يُحرِقُ، وآخِرُهُ يورِقُ. (4)

ثَلاثُ خِصالٍ مَرجِعُها في كِتابِ اللّه تعالى عَلَى النَّفسِ : البَغيُ ، وَالنَّكثُ والمَكرُ ، قالَ اللّهُ عزّوجلّ : «يَ_أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم» (5) وقال سبحانه : «فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ» (6) وقال اللّه تعالى : «وَ لَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَا بِأَهْلِهِ» (7) . (8)

وقال عليه السلام في صفة الدنيا: ما أصِفُ مِن دارٍ أوّلُها عَناءٌ ، وآخِرُها فَناءٌ ، في حَلالِها حِسابٌ ، وفي حَرامِها عِقابٌ : مَنِ استغنى فيها فُتِنَ، ومَن افتُقِرَ فيها حَزِنَ ، مَن ساعاها فاتَتهُ، ومَن قَعَدَ عنها واتته (9) ، ومَن أبصرَ بِها بَصَّرَتهُ ومن أبصَرَ إليها أعمَتهُ. (10)

.


1- .. تحف العقول : ص 8 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، المحاسن : ج 1 ص 66 ح 14، الجعفريّات : ص 231.
2- .. وفي «أ» : «المكاثرة» في كلا الموضعين.
3- .. الكافي : ج 2 ص 248 ح 3، الخصال : ص 49 ح 56، مصادقة الإخوان : ص 132، الإختصاص : ص 251 وفيها «الكفّ» بدل «الكهف»، تحف العقول : ص 205 وفيه «لذتّك» بدل «ذلك».
4- .. نهج البلاغة : الحكمة 128، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 101.
5- .. يونس : 23.
6- .. الفتح : 10.
7- .. فاطر : 43.
8- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 101، تفسير القمّي : ج 2 ص 210، المسترشد : ص 419 نحوه وفيها «الناس» بدل «النفس».
9- .. واتته على الأمر مواتاةً ووِتاءً : طاوعته (لسان العرب : ج 15 ص 378).
10- .. نهج البلاغة : الخطبة 82، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 118، تحف العقول : ص 201، كنزالفوائد : ج 1 ص 345 ليس فيه ذيله من «ومن أبصربها» وكلاهما نحوه، نثر الدرّ : ج 1 ص 294 وليس فيه ذيله من «من ساعاها».

ص: 103

سه چيز از ابواب نيكى است : سخاوت ، خوشگويى و تحمّل آزار.

مردى در بصره از اميرمؤمنان درباره «برادران» پرسيد. فرمود : برادران دو دسته اند : برادرانِ مورد اعتماد و برادران خوش باشگويى. امّا برادرانِ مورد اعتماد ، پناهگاه (و دست) و بال و خانواده و مالند پس اگر به برادرى در حدّ اطمينان كامل اعتماد دارى، دارايى و دست (يارى) خود را نثارش كن و با دوست واقعى او دوست واقعى و با دشمنش دشمن باش و رازش را پنهان دار و عيبش را بپوش و نكوييش را آشكار كن. اى پرسنده! بدان كه به راستى آنان از گوگرد سرخ كمياب ترند. امّا برادران خوش باش گويى كسانى اند كه تو از (ديدار) آنان لذّت خود را مى برى ، پس لذّت خود را از آنان قطع مكن و بيش از آن هم از ضميرشان (همدلى) توقّع مدار و همان اندازه خوش رويى و شيرين زبانى كه نثار تو مى كنند تو نيز نثارشان كن.

در آغاز سرما ، خود را از آن محافظت كنيد و در پايانش، بدان روى نماييد كه آن با تن ها همان كند كه با درختان مى نمايد ؛ آغازش مى سوزاند و پايانش برگ مى روياند.

سه كار است كه كتاب خداى متعال [قرآن] زيان آن را متوجه همان كننده اش مى داند: ستم كارى، پيمان شكنى و نيرنگ بازى. خداوند عزّوجلّ مى فرمايد : «اى مردم ، ستمكارى شما به زيان خودتان است .» و خداوند سبحان مى فرمايد : «هركس كه پيمان شكند ، به زيان خود شكسته است.» و خداوند متعال مى فرمايد : «و نيرنگ بد جز دامن صاحبش را نگيرد .»

و در وصف دنيا گفت : چه سرايى را وصف كنم كه آغازش رنج است و پايانش نابودى ، در حلالش حساب است و در حرامش عِقاب ، هر كه در آن توانگر شود به فتنه دچار آيد و هر كه در آن مستمند شود به اندوه، هر كه در طلبش بكوشد آن را نيابد و هر كه از تكاپوى آن بازنشيند (دنيا خود) نزدش آيد. (بسان خورشيد) هر كه را با آن بنگرد بينا كند و هر كه را به آن چشم دوزد نابينا.

.

ص: 104

وقالَ عليه السلام أيضا في صِفةِ الدُّنيا _ وقد سُئل عَنها _ : إنّ الدُّنيا دارُ صِدقٍ لِمَن صَدَقَها ، ودارُ عافِيةٍ لِمن فَهِمَ عَنها ، ودارُ غِنىً لِمن تَزَّود مِنها، ودارُ موعِظةٍ لِمَنِ اتَّعظَ بها ، مسجِدُ أحِبّاء اللّهِ ، ومُصَلَّى مَلائكة اللّهِ ، ومَهبِطُ وَحيِ اللّهِ ، ومَتجَرُ أولِياءِ اللّهِ، اكتَسَبوا فيها الرحمةَ ، ورَبِحوا فيها الجَنَّةَ ؛ فَمن ذا يَذمُّها وقَد آذَنَت بِبَينِها (1) ، ونادَت بِفِراقِها ، ونَعَت نَفسَها وأهلَها ، فَمثَّلَت بِبَلائها البَلاءَ، وشَوّقَتهُم بِسُرورِها إلى السُّرور ، راحَت بِعافِيةٍ ، وابتَكَرَت بِفَجعةٍ تَرغيبا وترهيبا وتخويفا وتحذيرا ، فَذَمَّها رِجالٌ غَداةَ النَّدامةِ ، وحَمِدَها آخَرون ، ذَكَّرَتهُمُ الدُّنيا فَذَكَروا، وحَدَّثَتهم فَصَدَقوا ، ووَعَظَتهُم فاتَّعظوا. فَيا أيُّها الذامُّ للدُّنيا ، المُغتَرُّ بِغُرورِها بِمَ تَذُمُّها؟ أَأنتَ المُجرِمُ عَلَيها أم هِيَ المُجرِمةُ عَلَيكَ؟ مَتى استهوَتكَ أم مَتى غَرَّتكَ؟ أبِمَصارِعِ آبائكَ مِنَ البِلى أم بِمضاجِع أُمّهاتِكَ تَحتَ الثَّرى؟ كَم عَلَّلتَ بِكَفَّيك ، وكَم مَرَّضتَ بِيَدَيكَ؟ تَبغي لَهُما الشِّفاءَ ، وتَستوصِفُ لَهُمُ الأطِبّاءَ ، لَم يَنفَع أحدَهم إشفاقُك ، ولم تُسْعَفْ فيهِم بِطَلِبَتِكَ ، قَد مَثَّلَت لك بِهِمُ الدُّنيا نَفسَك ، وبِمصرَعِهِم مَصرَعَك. (2)

الدُّنيا دارُ مَمَرٍّ إلى دارِ مَقَرٍّ ، والناسُ فيها رَجُلانِ : رَجُلٌ باعَ نَفسَهُ فأوبَقَها ، ورَجُلٌ ابتاعَ نَفسَه فأعتَقَها. (3)

.


1- .. البَينُ : البُعد والفراق (النهاية : ج 1 ص 172).
2- .. نهج البلاغة : الحكمة 131، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 102، الإرشاد : ج 1 ص 296، تحف العقول : ص 187، الأمالي للطوسي : ص 594 ح 1231 والثلاثة الأخيرة نحوه.
3- .. خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 103، نهج البلاغة : الحكمة 133، نثر الدرّ : ج 1 ص 295 فيه «فأوثقها» بدل «فاوبقها» وفيهما «لا» بدل «إلى» ؛ دستور معالم الحكم : ص 36.

ص: 105

و باز در وصف دنيا كه در باره اش سؤال شده بود _ : دنيا براى آن كس كه به راستى دريابدش سراى راستى و براى كسى كه آن را بفهمد ، خانه عافيت و براى كسى كه از آن توشه (آخرت) برگيرد منزل توانگرى (و بى نيازى) و براى آن كس كه از آن پند گيرد، جايگاه پند است. سجده گاه پيامبران خدا و نمازگاه فرشتگان و فرودگاه وحى او و بازارچه دوستداران خداست ، كه در آن رحمتش را كسب كنند و بهشت را به سود برند. پس كيست كه دنيا را نكوهش مى كند؟ با آنكه (دنيا) دورى خويش را اعلام كرد و جدايى خويش را ندا و فرزندانش را از فناى خود خبر داد، با بلاى خود بلاى (آخرت) را نمايش داد و با شادمانى خود به سوى كسب شادمانى (آخرت) برانگيخت، با عافيت آسوده گذاشت و ناگهان فاجعه ساخت تا برانگيزد و بيم دهد و بترساند و هشدار دهد، پس مردمى آن را در صبح ندامت نكوهيدند و برخى ديگر آن را ستودند. دنيا به ايشان تذكر داد و آنان متذكر شدند و با آنان سخن گفت و آنان درست گفتند و پندشان داد و آنان هم پذيرفتند. پس اى نكوهشگر دنيا كه هم بدان فريفته اى! با چه چيز دنيا را نكوهش مى كنى؟! تو مجرمى يا او؟ كى تو را به خود شيفته و يا فريفته است؟ با به خاك كردن پدران پوسيده استخوانت؟ يا با زير خاك نمودن مادرانت؟ چه بسيار بيمارانى كه به كف خود دوا دادى و با دست خود پرستارى كردى و برايشان نسخه دارو گرفتى و پزشكان را بر سرشان خواندى ولى به مقصود خود نرسيدى و نيازت برنيامد (و شفا نيافتند). دنيا خود را بدان برايت نمايش داد و با فرو افتادنشان، افتادنت را نشان داد.

دنياگذرگاهى به سوى اقامتگاه است و مردم در آن دو دسته اند: كسى كه خود را فروخت و جانش را برده كرد و كسى كه خود را خريد و آزادش ساخت.

.

ص: 106

طُلّابُ العِلمِ ثَلاثةُ أصنافٍ فاعرِفوهُم بِصِفاتِهِم ونُعوتِهِم: فَطائفةٌ طَلَبَتها للمِراءِ والجِدالِ ، وطائفةٌ طَلَبَتها للاستطالة والخَتل (1) ، وطائفةٌ طَلَبَتها للتَّفَقُّهِ والعَمَلِ ؛ فَأمّا صاحِبُ المِراءِ وَالجَدَلِ فَمؤذٍ مُتأذٍّ ، مُتَصَدٍّ للمِقالِ في أندِيَةِ الرِّجالِ فَهُوَ كاسٍ من التَّخَشُّعِ (2) عارٍ مِنَ التَّوَرُّعِ ، فأعمى اللّهُ بَصَرَهُ وقَطَعَ مِن آثارِ العُلَماءِ أثَرَهُ. وأمّا صاحِبُ الاستطالَةِ والخَتلِ فَذو خِبّ ومَلَقٍ ، مائلٌ إلى أشكالِهِ، مَضادٌّ لِأمثالِهِ، وهو لِحَلَوائِهم (3) خاضِمٌ، ولِدينِهِ هاضِمٌ ، فَهَشَمَ اللّهُ مِن هذا خَيشومَهُ ، وقَطَعَ مِنهُ حَيزومَهُ. وأمّا صاحِبُ التَّفَقُّهِ والعَمَلِ ، فَذو حُزنٍ وكآبةٍ ، كَثيرُ الخَوفِ والبُكاء ، طَويلُ الابتِهالِ والدُّعاءِ ، عارِفٌ بِزَمانِهِ ، مُقبلٌ عَلى شأنِهِ مُستوحِشٌ مِن أوثَقِ إخوانِهِ قَد خَشَعَ في بُرنُسِهِ (4) ، وقامَ الليلَ في حِندِسِه (5) ، فَشَدَّدَ اللّهُ مِن هذا أركانَهُ ، وأعطاهُ مِمّا خافَ أمانَهُ. (6)

وقالَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأنصاريّ رضى الله عنه: تَبِعتُ أميرَ المؤمنينَ عَليَّ بنَ أبي طالبٍ عليه السلام وهُوَ يُريد المَسجِدَ ، فَتَنَّهَدتُ فالتَفَتَ إليَّ وقال: يا جابرُ، ما هذا التَّنَفُّس عَلى دنياً مَلاذُّها خمسٍ: مأكولٌ، ومَشروبٌ ، ومَلبوسٌ ، ومَركوبٌ ، ومَنكوحٌ ؛ فألَذُّ المأكولِ العَسَلُ ، وهُوَ رِيقُ ذُبابةٍ، وألذُّ المَشروبِ الماءُ ، وكَفى بِرُخصِهِ وإباحَتِهِ، وألَذُّ المَلبوسِ الدِّيباجُ ، وهُوَ لُعابُ دودةٍ، وألذُّ المَركوبِ الدَّوابُّ وهِيَ قَواتِلُ، وألَذُّ المَنكوحِ النِّساءُ ، وهُنَّ مَبالٌ لِمَبالٍ، وإنّما يُرادُ أحسنُ ما في المرأةِ لأقبحِ ما فيها. قالَ جابِرٌ: فانصرفتُ وأنا أزهدُ الناس في الدنيا. (7)

.


1- .. وفي«أ» : والحيل ، في الموضعين.
2- .. وفي «أ» : التجمّع.
3- .. وفي «ب» : لحلوانهم.
4- .. البُرنُس : كلّ ثوب رأسه منه ملتزق به. وقال الجوهري : هو قلنسوة طويلة كان النسّاكِ يلبسونها في صدر الإسلام (النهاية : ج 1 ص 121).
5- .. ليل حِندسِ : أي مُظلِم (لسان العرب : ج 6 ص 58).
6- .. الكافي : ج 1 ص 49 ح 5، الخصال : ص 194 ح 269، الأمالي للصدوق : ص 727 ح 997 كلّها نحوه.
7- .. مطالب السؤول : ص 56 نحوه.

ص: 107

جويندگان دانش سه گونه اند. آنان را به ويژگى ها و صفاتشان بشناس : دسته اى آن را براى كشمكش و ستيزه جويى و دسته اى براى برترى جويى و دام گسترى و گروهى نيز براى فهم و عمل مى جويند. اما صاحب جدال و ستيزه جويى ، آزار دهنده و ستيزه گر است و در حلقه هاى علمى سخن گويد و جامه فروتنى به تن كند ، ولى از پروا تهى باشد ، خدا هم او را كور مى گرداند واثرش را از ميان آثار دانشمندان مى زدايد. اما آنكه براى برترى و دام گسترى آمده است ، پنهان كار و چاپلوس است. به مانند خود متمايل و با امثال خود درگير است. خورنده حلواى آنان(=قدرتمندان) وپايمال كننده دين خويش است. از اين روست كه خداوند بينى اش را خرد كند و خرخره اش را ببُرد. اما آن كه فهيم و عامل است ، انديشناك و غمين و بيمناك و گريان و هميشه به راز و نياز و پر دعاست. آگاه به زمان است و در انديشه كار خويش و از مطمئن ترين برادرانش در بيم. ردايش را بر سر مى كشد و در تاريكى شب بر مى خيزد. خدا هم پايش را استوار مى سازد ودر روز قيامت او را ايمن مى دارد.

جابربن عبداللّه انصارى مى گويد : در پى اميرمؤمنان على عليه السلام كه به سوى مسجد مى رفت، روان شدم. پس آهى سرد بركشيد و به من رو نمود و گفت : اى جابر ، اين آه سرد بر دنيا نيست كه لذتهاى آن پنج چيز است: خوردنى و نوشيدنى و پوشيدنى و مركب و همخوابه؛ لذيذترين خوردنى، عسل است و آن آب دهان حشره اى است و لذيذترين نوشيدنى آب است كه فراوان است و مباح و بهترين پوشيدنى ديباست كه آب دهان كرم (ابريشم) است و بهترين مركب، چهارپايان هستند كه كُشنده انسان اند. و لذت بخش ترين همخوابه، زن است كه آميزش با او ، ورود آلت بول در جايگاه بول است. ونيكوترين زنان را به خاطر زشت ترين چيزى كه در آن است مى خواهند. جابر گويد : من بازگشتم در حالى كه بى رغبت ترينِ مردم به دنيا بودم.

.

ص: 108

إنّ للّهِ تعالى في كُلِّ نِعمةٍ حقّا ، فَمَن أَدّاهُ زادَهُ ، ومَن قَصَّرَ فَقَد عَرَّضَ النَّعمةَ لِحُلولِ النَّقِمةِ ، فَليَرَكُمُ اللّهُ من النِّعَمِ وَجِلينَ كَما يَراكُم عِندَ المِحَنَ راجينَ. ومَن وُسِّعَ عَلَيهِ ذاتُ يَدِهِ ، فَلَم يَرَ أنّ ذلِكَ مِنَ اللّهِ تَمحيصٌ فَقَد أمِن مَخوفاً ، ومَن ضُيِّقَ عَلَيه ذاتُ يَدِهِ فَلَم ير أن ذلِكَ مِنَ اللّه تَمحيصٌ فَقَد ضَيَّعَ مأمولاً. واعلَموا أنّ أصغَرَ الحَسَدِ أكبرُ داءِ الجَسَدِ، يبتدئ بِجَسَدِه (1) كالولَدِ والوالِدِ، ثُمّ يَنتَقِلُ عَنِ الأقاربِ إلى الأباعِدِ ، فأعاذَكُمُ اللّهُ من الحَسَدِ نَكَدِهِ. (2)

يَجِبُ على الوالي أن يَتَعَهَّدَ أُمورَه ، وَيَتَفَقَّدَ أعوانَهُ ، حَتّى لا يخفَى عَلَيهِ إحسانُ مُحسِنٍ ، ولا إساءةُ مُسيءٍ، ثُمّ لا يَترُكُ أحدَهُما بِغَير جَزاءٍ ؛ فَإنّه إن تَرَكَ ذلكَ تهاوَنَ المُحسِنُ ، واجترأ المُسيءُ وفَسَدَ الأمرُ ، وضاعَ العَمَلُ. (3) أخذ هذا القول إبراهيم بن عبّاس الصولي (4) فقال: إذا كان للمحسن من الثواب ما ينفعهوللمسيء م_ن العقاب م_ا يقمع_ه ب_ذلَ ال_محس_نُ م_ا عن_ده رغ_ب_ةوان_ق_اد الم_س_يء ل_ل_ح_قِّ رهب_ة.

أفضلُ الاُمورِ التَّسليمُ إلى اللّهِ تعالى ، والراحةُ إلى اليَقين، وأينَ المَهَربُ مِمّا هُوَ كائنٌ، وإنّما تَتَقَلَّبُ في كَفِّ الطالِبِ. أيّها الناسُ! إنّه رُفِعَت لنا رايةٌ، ومُدَّت لَنا غايةٌ ، فقيل في الراية (أنِ) (5) اتّبِعوها، وفي الغاية أن اجروا (إلَيها) (6) ولا تَعدوها. 7

.


1- .. وفي «أ»: بحسده.
2- .. نهج البلاغة : الحكمة 244 وفيه صدره إلى «النقمة» والحكمة 358 وفيه من «فليركم» إلى «مأمولاً»، تحف العقول : ص 206 وفيه صدره إلى «مأمولاً» وكلّها نحوه.
3- .. وفي «أ» : الأمل.
4- .. قد مرّ ذكره في ذيل ح.
5- .. أثبتناه من «ب».
6- .. راجع : الفتوح : ج 6 ص 240.

ص: 109

خدا را در هر نعمتى حقّى است، هركه آن را ادا كند، افزونش كند و هركه كوتاهى كند، نعمتش را درمعرض نقمت وتباهى نهاده است: پس بايدخداوند شما را از نعمت ها بيمناك ببيند ، همان گونه كه در محنت ها، اميدوارتان مى بيند. و هركس خداوند بهره اش را فراخ كند و آن را آزمايشى از سوى خداوند نبيند، خود را از چيزى ترسناك، ايمن پنداشته است و هركس خداوند روزگارى بر او سخت گيرد و آن را آزمايشى از سوى خداوند نبيند ، اميد [به پاداش] را تباه كرده است. و بدانيد كه كمترين حسادت براى بدن، بزرگترين بيمارى است كه از شخص حسود آغاز مى گردد و به فرزندان او منتقل مى شود و از نزديكان به دورترها مى رسد خداوند شما را از حسادت و بدبختى حفظ كند.

بر حاكم ، لازم است كه به كارهايش رسيدگى كند و از احوال يارانش جويا شود تا نيكى نيكوكار و بدى بدكارشان بر او پوشيده نماند و هيچ يك از آنان را بدون جزا نگذارد كه اگر چنين نكند ، نيكوكار سست و بدكار گستاخ شود و كار تباه گردد و عمل، ضايع. اين گفته را ابراهيم بن عباس صولى (1) به شعر درآورده و سروده است: چون نيكوكار پاداش كار خود را ببيندو بدكار مجازات كوبنده شود نيكوكار هرچه دارد از سر رغبت بدهدو بدكار از سر ترس، مطيع حقّ شود

برترين كارها ، تسليم در برابر خداى متعال است و آرامش از سر يقين و كجاست گريزگاه از آنچه شدنى است؟ و تو در كف قدرت كسى هستى كه در پى توست. اى مردم ، پرچمى براى ما برافراشته گشته و هدفى معيّن و گفته شده كه به دنبال پرچم باشيد و به سوى هدف برويد و از آن درمگذريد.

.


1- .ترجمه مختصر او در پا نوشت حديث 8 گذشت.

ص: 110

ما سألني أحدٌ قطُّ حاجةً إلّا كانَ لَهُ الفَضلُ عَلَيَّ. قيل: لِمَ ذاكَ يا أميرَ المؤمنينَ؟ قالَ : لأنّه يسألُني بِالوَجهِ الذي يَسألُ بِهِ رَبَّهُ. (1)

أعَزُّ العِزِّ العِلمُ ؛ لِأنَّ بِهِ مَعرِفَة المَعادِ والمعاشِ ، وأذلُّ الذُّلِّ الجَهلُ ؛ لِأنَّ صاحِبَهُ أصَمُّ ، أبكَمُ ، أعمى ، حَيرانُ. (2)

وعَنِ ابنِ عَبّاسٍ قال: قالَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام : قِيامُ (3) الدُّنيا بِأربعةٍ : عالِمٍ يَستعملُ عِلمَهُ ، وجاهِلٍ لا يَستَنكِفُ مِنَ التَّعلُّمِ ، وغَنِيٍّ لا يَبخَلُ بِمَعروفِهِ، وفَقيرٍ لا يَبيعُ دينَهُ ؛ فإذا لم يَستعمِلِ العالِمُ علمَهُ استَنكَفَ الجاهِلُ مِنَ التَّعلُّمِ مِنهُ ، وإذا بَخِلَ الغَنِيُّ بِمالِهِ شَرِهَ الفَقيرُ إلى الحَرامِ. فَسَدَتِ الدُّنيا بِكَثرةِ الجُهّالِ والفُجّارِ. (4)

الفَقيهُ ، الَّذي لا يُقَنِّطُ الناسَ مِن رَحمةِ اللّهِ ، ولا يؤمِنُهُم (مِن) (5) مَكرِ اللّهِ ، ولايؤيِسهُم مِن رَوحِ اللّهِ ، ولا يُرَخِّصُ لَهُم في مَعاصي اللّهِ تعالى. (6)

.


1- .. تاريخ مدينة دمشق : ج 9 ، ص 53 عن أسماء بن خارجة نحوه.
2- .. لم نجده في المصادر ولكن ورد في معناه روايات في كتاب «العلم والحكمة في الكتاب والسنّة» : ص 42.
3- .. في بقيّة المصادر : قوام.
4- .. نهج البلاغة : الحكمة 372، الخصال : ص 197 ح 5، تحف العقول : ص 222 كلّها نحوه.
5- .. أثبتناه من «ب».
6- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 318، نهج البلاغة : الحكمة 90 وليس فيه ذيله، الكافي : ج 1 ص 36 ح 3، معاني الأخبار : ص 226 ؛ سنن الدارمي : ج 1 ص 94 ح 302 وفي الثلاثة الأخيرة «عذاب» بدل «مكر» وليس فيها «لا يؤيسهم من روح اللّه ».

ص: 111

هيچ كس از من چيزى نخواست جز آن كه او بر من فضيلت يافت. گفته شد : اى اميرمؤمنان ، چگونه مى شود؟! فرمود : چون با همان چهره اى از من درخواست مى كند كه از پروردگارش مى طلبد.

بهترين عزّت، علم است؛ چون شناخت دنيا و آخرت با آن حاصل آيد و بدترين خوارى، نادانى است؛ چون نادان، كر و لال و كور و سرگردان است.

از ابن عباس : قوام دنيا به چهار چيز است : دانشمندى كه دانشش را به كار مى بندد و نادانى كه از آموختن سر نمى پيچد و بخشنده اى كه از احسان بخل نمى ورزد و نادارى كه آخرتش را به دنيايش نمى فروشد. پس هرگاه دانشمند دانشش را تباه كند ، نادان از آموختن سربپيچد و هرگاه توانگر از احسان بخل ورزد ، تهيدست به حرامخوارى روى آرد(وآخرتش را به دنيايش بفروشدو ) دنيا با فراوانى نابخردان و تبهكاران تباه گردد.

فقيه [كامل] كسى است كه مردم را از رحمت خدا مأيوس نكند و از مكر او ايمنشان ندارد و از بخشش خدا نوميدشان نسازد و اجازه معصيت خداى متعال را به آنها ندهد.

.

ص: 112

وَمِن كَلامِ الإمام الزَّكيّ أبي محمّد الحَسَنِ بنِ عَليٍّ عليهما السّلامالمَعروفُ ما لَم يَتَقَدَّمهُ مَطلٌ ، وَلَم يَتبَعهُ مَنٌّ. (1)

التَّبَرُّعُ بِالمَعروفِ ، والإعطاءُ قَبلَ السُّؤالِ مِن أكبَرِ السؤدَدِ. (2)

وسُئل عليه السلام عَنِ البُخلِ فَقالَ: هُوَ أن يَرَى الرَّجُلُ ما أنفَقَهُ تَلَفاً ، وَما أمسَكَهُ شَرَفاً. (3)

مَن عَدَّدَ نِعَمَهُ مَحَقَ (4) كَرَمَهُ. (5)

الوَحشةُ مِن الناسِ عَلى مِقدارِ الفِطنةِ بِهِم. (6)

الوَعدُ مَرَضٌ في الجودِ ، والإنجازُ دَواؤه. (7) وفي رِواية اُخرى : الإنجازُ دَواءُ الكَرَمِ. (8)

لا تُعاجِلِ الذَّنبَ بِالعُقوبَةِ ، وَاجعَل بَينَهُما لِلاعتِذارِ طَريقاً. (9)

.


1- .. الدرّة الباهرة : ص 21 ، ح 37؛ العدد القوية : ص 37 ح 33؛ عيون الحكم والمواعظ : ص 238 ح 4540 نحوه.
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 333 وراجع تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 226.
3- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 333، معاني الأخبار : ص 245 ح 3، تحف العقول : ص 225 كلاهما نحوه.
4- .. المَحْقُ: النَّقص والمحْو والإبطال (النهاية : ج 4 ص 303).
5- .. الدرّة الباهرة : ص 21، ح 39 ؛ العدد القوية : ص 37 ح 35.
6- .. العدد القوية : ص 37 ح 36.
7- .. العدد القوية : ص 37 ح 37.
8- .. الدرّة الباهرة : ص 21، ح 40 ؛ العدد القويّة : ص 37 ، ح 38.
9- .. نثر الدرّ : ج 3 ص 153 من دون إسنادٍ إلى المعصوم.

ص: 113

از سخنان امام حسن مجتبى عليه السلام

از سخنان امام حسن مجتبى عليه السّلام (1)نيكى و احسان آن است كه تأخيرى در پيش و منّتى در پس نداشته باشد.

نيكى و احسان اختيارى و عطاى پيش از درخواست از بزرگترين بزرگى هاست.

و از معناى بخل پرسيده شد، فرمود : بخل آن است كه انسان آنچه را بخشيده، تلف پندارد و آنچه را نگاه داشته، شرف بداند.

آن كه نعمت هايش را مى شمارد، كرمش را نابود مى كند.

دورى از مردم به اندازه شناخت آنهاست.

وعده دادن، عارضه سخاوت است و وفاكردن به آن ، دواى آن. و در روايتى ديگر آمده است : وفاى به وعده ، دواى كرم است.

در كيفر گناه شتاب مكن و ميان آن دو ، راهى براى عذر آوردن بگذار.

.


1- .امام حسن عليه السلام در نيمه رمضان سال دوم و يا سوم هجرى در مدينه به دنيا آمد و در 28 صفر سال 49 و يا 50 هجرى در مدينه به شهادت رسيد و در بقيع به خاك سپرده شد. لقب حضرت «مجتبى» و كنيه ايشان «ابو محمّد» بود. برخى از خطبه هاى ايشان در دوره كوتاه خلافت و نيز سخنان ايشان در طول امامت در كتاب «تحف العقول» آمده است.

ص: 114

المِزاحُ يأكلُ الهَيبةَ ، وقَد أكثرَ مِنَ الهيبةِ الصامتُ. (1)

المَسؤولُ حُرٌّ حَتّى يَعِدَ ، ومُستَرَقٌّ بالوَعدِ حتّى يُنجِزَ. (2)

المَصائبُ مَفاتيحُ الأجرِ. (3)

النِّعمَةُ مِحنةٌ ، فإن شُكِرَت كانت كَنزا ، وإن كُفِرَت صارَت نِقمةً. (4)

الفُرصةُ سَريعةُ الفَوتِ ، بَطيئةُ العَودِ. (5)

لا يَعزُبُ الرأيُ إلّا عِندَ الغَضَبِ. (6)

مَن قَلَّ ذَلَّ ، وخَيرُ الغِنى القُنوعُ ، وشَرُّ الفَقر الخُضوعُ. (7)

كَفاكَ مِن لِسانِكَ ما أوضَح لَكَ سَبيلَ رُشدِكَ مِن غَيِّكَ. (8)

ورُوِيَ أنّ أميرَ المؤمنينَ عليه السلام قالَ للحَسَنِ بنِ عَليّ عليهماالسلام : قُم فَاخطُبِ لأسمَعَ كَلامَكَ فَقامَ وقالَ : الحمدُ للّهِ الَّذي من تَكَلَّمَ سَمِعَ كلامَهُ ، ومَن سَكَتَ عَلِمَ ما في ضَميرِهِ ، ومَن عاشَ فَعَلَيهِ رِزقُهُ ، ومَن ماتَ فإلَيهِ مَعادُه ، وصَلّى اللّهُ على سيِّدنا محمّد وآلِهِ الطاهرين وسلّم. أمّا بعدُ ، فَإنّ القُبورَ مَحَلَّتُنا ، والقيامَ مَوعِدُنا ، واللّهُ عارِضُنا. إنّ عليّاً بابٌ مَن دَخَلَهُ كانَ مؤمناً ، ومَن خَرَجَ عَنهُ كانَ كافِرا. فقامَ إليه عليه السلام فالتزَمَهُ وقالَ : بأبي أنت واُمّي «ذُرِّيَّةَ بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (9) . (10)

.


1- .. العدد القويّة : ص 37 ح 40.
2- .. نهج البلاغة : الحكمة 336، نثر الدرّ : ج 1 ص 285، جاويدان خرد (الحكمة الخالدة) : ص 112 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام وفيها صدره.
3- .. العدد القويّة : ص 37 ح 42، مسكّن الفؤاد : ص 49، أعلام الدين : ص 297.
4- .. العدد القويّة : ص 37 ح 43 وفيه «نعمةً» بدل «كنزا».
5- .. نثر الدرّ : ج 3 ص 153 من دون إسنادٍ إلى المعصوم.
6- .. العدد القويّة : ص 37 ح 45 وفيه «يعرف» بدل «يعزب».
7- .. نثر الدرّ : ج 6 ص 404 من دون إسنادٍ إلى المعصوم، الإرشاد : ج 1 ص 304، كنزالفوائد : ج 2 ص 194 كلاهما نحوه وليس فيهما «من قلّ ذلّ»، تحف العقول : ص 96 وفيه صدره والثلاثة الأخيرة عن الإمام عليّ عليه السلام.
8- .. نهج البلاغة : الحكمة 421 وفيه «عقلك» بدل «لسانك».
9- .. آل عمران : 34.
10- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 328 وليس فيه «وصلى اللّه » إلى «وسلّم».

ص: 115

شوخى ، هيبت را مى برد و انسان ساكت ، هيبتى فراوان مى يابد.

كسى كه از او چيزى خواسته مى شود تا وعده ندهد، آزاد است و چون وعده داد، در بند آن است تا آنگاه كه به آن وفا كند.

مصيبت ها، كليد اجر و پاداش اند.

نعمت ، آزمون است، اگر سپاسش بگزارى اندوخته اى (گرانبها) است و اگر كفرانش كنى نقمت مى شود.

فرصت ، زود مى رود و دير مى آيد.

رأى و انديشه، جز هنگام خشم پنهان نمى ماند.

هركه نادار شود، خوار مى گردد و بهترين بى نيازى، قناعت است و بدترين نادارى ، اظهار خوارى.

آن اندازه از زبانت تو را بس كه راه هدايتت را از گمراهى ات برايت روشن بدارد.

روايت شده است كه اميرمؤمنان به حسن بن على عليهماالسلام گفت : برخيز و سخن بران تا سخنت را بشنوم ، پس برخاست و گفت: سپاس خداى را كه سخن هر گوينده اى را مى شنود و هركس ساكت بماند، از درون او آگاهى دارد و هركس زنده بماند رزق و روزيش به عهده اوست و هركس بميرد ، بازگشتنش به سوى هموست و خدا بر سرور ما محمّد و خاندان پاكش درود و سلام بفرستد. اما بعد ، گورها ، جايگاه ماست و رستاخيز ، وعده گاه ما و خداوند جلوگيرنده ما. بى گمان، على ، دروازه اى است كه هركس از آن درآيد، با ايمان و در امان است و هركس از آن بيرون رود كافر. پس على عليه السلام برخاست و به سوى او رفت و وى را در آغوش گرفت و گفت : پدر و مادرم فدايت باد «فرزندانى هستند، برخى از برخى پديدآمده و خداوند شنوا و داناست».

.

ص: 116

ومِن كلامِه عليه السلام : إنّ هذا القرآنَ فيهِ مَصابيحُ النورِ ، وشفاءُ الصدورُ ، فليُجلِ جالٍ بَصَرَهُ ، وليُلجِمِ (1) الصِّفةَ قَلبَهُ ؛ فإنّ التَّفكيرَ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ ، كما يمشي المستنيرُ في الظُّلُماتِ بِالنورِ. (2)

واعتَلَّ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام بِالبَصرةِ ، فخرجَ الحسنُ عليه السلام يَومَ الجُمُعةِ فصَلَّى الغداةَ بِالناسِ وحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، وصَلّى عَلَى النَّبيّ صلى الله عليه و آله ، ثمّ قال: إنّ اللّه لم يبعث نبيّا إلّا اختارَ لَهُ (3) نَفسا ، ورَهطا ، وبَيتا، والذي بَعَثَ محمّدا صلى الله عليه و آله بالحَقِّ نَبِيّا، لا يَنقُصُ أحدٌ مِن حَقِّنا إلّا نَقَصَهُ اللّهُ مِن عَمَلِهِ، ولا تَكونُ عَلَينا دَولةٌ إلّا كانَت لَنا عاقبةٌ ، «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينِ» (4) . (5)

ولَمّا خَرَجَ حَوثَرةُ الأَسديّ (على مُعاوية) (6) وَجَّهَ مُعاويةُ إلى الحَسَنِ عليه السلام يسأله أن يَكونَ المتولِّي لِمُحارَبةِ الخَوارِجِ، فقال: واللّهِ لقد كَفَفَتُ عَنكَ لِحَقنِ دِماءِ المُسلمينَ ، وما أحسَبُ ذلِكَ يَسعُني. أَفَاقاتِلُ عَنكَ قَوماً أنتَ واللّهِ أولى مِنهُم؟! (7)

ولَمّا قَدِمَ مُعاويةُ المَدينةَ صَعَدَ المِنبَرَ فَخَطَبَ ونالَ مِن أميرِ المؤمنينَ عليٍّ عليه السلام ، فَقامَ الحَسَنُ عليه السلام فحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثمّ قالَ: إنّ اللّه تعالَى لم يبعَث نبيّا إلّا جَعَلَ لَهُ عَدُوّاً مِنَ المُجرِمينَ، قالَ اللّهُ تعالى : «وَكَذَ لِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ» (8) فأنا ابنُ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ وأنتَ ابنُ صَخرٍ ، واُمُّكَ هِندٌ واُمّي فاطِمةُ ، وَجدَّتُكَ قَتيلةُ وجَدَّتي خَديجةُ ؛ فلعن اللّهُ ألأَمَنا حَسَبا ، وأخمَلَنا ذِكرا ، وأعظَمَنَا كُفرا ، وأشدَّنا نِفاقا. فَصاحَ أهلُ المَسجدِ : آمينَ آمينَ! وَقَطَعَ معاويةُ خُطبَتَهُ ودَخَلَ مَنزِلَهُ. (9)

.


1- .. وفي «أ» : وليلحم وفي الكافي : ج 2 ، ص 600 «ويفتح للضياء نظره، وفي النوادر : ص 144 «وفليرع رجل بصره وليبلغ النصفة نظره» وفي العدد القوية : ص 38، ح 49 «وليلحم الصفة فكره».
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 328 وفيه «التكفير» بدل «التفكير»، الكافي : ج 2 ص 600 ح 5 عن الإمام الصادق عليه السلام وج 1 ص 28 ح 34 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه ذيله من «فإنّ التفكير» وكلاهما نحوه.
3- .. وفي «أ»: اختاره.
4- .. ص : 88.
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 329، الأمالي للطوسي : ص 83 ح 121 وفيه ذيله من «لا ينقص» نحوه ؛ مروج الذهب : ج 3 ص 9 وفيه «نقيبا» بدل «نفسا».
6- .. أثبتناه من «ب».
7- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 329.
8- .. الفرقان : 31.
9- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 329، الإرشاد : ج 2 ص 15 ؛ مقاتل الطالبيين : ص 78 كلاهما نحوه وليس فيها من «قال اللّه » إلى «المجرمين».

ص: 117

و از سخنان اوست: در اين قرآن، چراغهاى نورافشان و شفاى سينه هاست ، پس بايد ديده را جلا داد و دل را از معرفت آن انباشت كه انديشيدن ، مايه زندگى دل بيناست، همان گونه كه چراغدار با نور در تاريكى ها راه مى پيمايد.

و اميرمؤمنان در بصره بيمار شد، پس امام حسن روز جمعه بيرون آمد و نماز صبح را با مردم خواند و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: خداوند پيامبرى برنينگيخت جز آن كه براى او (كسى چون) جان و خاندان و خانه اى برگزيد و سوگند به آن كه پيامبر را به حقّ به پيامبرى برگزيد ، هيچ كس از حقّ ما كم نمى نهد جز آن كه خداوند از عملش كم مى گذارد و روزگار بر زيان ما نمى چرخد جز آن كه عاقبت از آن ماست و «بى گمان خبرش را پس از چندى خواهيد دانست .»

چون حوثره اسدى بر معاويه شوريد، معاويه به سوى [امام ]حسن عليه السلام فرستاد و از او خواست تا جنگ با خوارج را به عهده بگيرد، اما او پاسخ داد : به خدا سوگند، از جنگ با تو دست كشيدم، چون مى خواستم خون مسلمانان را حفظ كنم و گمان نمى دارم كه بر من روا باشد از سوى تو با كسانى بجنگم كه جنگ با تو از جنگ با آنان سزاوارتر باشد.

چون معاويه به مدينه منوّره وارد شد، از منبر بالا رفت و خطبه خواند و به اميرمؤمنان على عليه السلام ناسزا گفت. پس [امام] حسن عليه السلام برخاست و پس از حمد و ثناى الهى گفت : خداوند متعال پيامبرى را برنينگيخت جز آن كه دشمنى از ميان مجرمان براى او قرار داد؛ خداوند متعال مى فرمايد : «و اين گونه براى هر پيامبرى ، دشمنى از ميان مجرمان قرار داديم» . من پسر علىّ بن ابى طالبم و تو پسر صخرى و مادر تو، هند و مادر من، فاطمه و جدّه تو قتيله و جدّه من خديجه است، خداوند از ميان ما آن كس را لعنت كند كه تبارش پست تر و در يادها كمتر و كفرش بيشتر و نفاقش شديدتر است. پس اهل مسجد فرياد آمين، آمين بركشيدند و معاويه خطبه اش را قطع كرد و به سكونت گاهش رفت.

.

ص: 118

وقيلَ له عليه السلام : فِيكَ عَظَمةٌ ، قال: لا ، بل فِيَّ عِزّة ، قال اللّه تعالى : «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» (1) . (2)

وقالَ الشَّعبيّ : كانَ معاويةُ كالجَمَلِ الطَّبِّ (3) ، قالَ يوماً والحسنُ عليه السلام عندَهُ : (أنا ابنُ بَطحاء مَكَّةَ) (4) أنا ابنُ بَحرِها جوداً وأكرَمُها جُدوداً ، وأنضَرُها عوداً. فقال الحسن عليه السلام : أفَعَليّ تَفتَخِرُ! أنا ابنُ أعراقِ الثَّرى ، أنا ابنُ سَيِّدِ أهلِ الدُّنيا ، أنا ابنُ مَن رِضاهُ رِضى الرَّحمانِ ، وسَخَطُه سَخَطُ الرَّحمان ، هل لك يا معاويةُ مِن قَديمٍ تُباهي بِهِ ، أو أبٍ تُفاخِرُني بِهِ ؟ قل: لا ، أو نعم ، أيَّ ذلِكَ شِئتَ ، فإن قلت: نعم، أبيتَ، وإن قلت: لا، عَرَفتَ. قالَ معاويةُ : فإنّي أقول: لا ، تصديقا لك. فَقالَ الحَسَنُ عليه السلام (متمثّلاً) (5) : الحَقُّ أبلَجُ ما يُضَلُّ سَبيلُهُوالحَقّ يَعرفُه ذَوو الألبابِ. (6)

قيلَ: أتاهُ رَجُلٌ فَقالَ : إنّ فُلاناً يَقَعُ فيكَ ، فقال: ألقَيتَني في تَعَبٍ ، أُريدُ الآنَ أن أستَغفرَ لي ولَهُ. 7

.


1- .. المنافقون : 8.
2- .. تحف العقول : ص 234، نثر الدرّ : ج 1 ص 330.
3- .. الطبّ: يعنيالحاذق بالضراب. وقيل: الطبّ من الإبل: الذي لايضع خفّه إلّا حيث يبصر (النهاية: ج 3 ص 110).
4- .. أثبتناهما من «ب».
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 332 وفيه «عُرفت» بدل «أبيت» و «أثبت» بدل «عرفت».
6- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 332.

ص: 119

به امام حسن عليه السلام گفته شد : در تو بزرگ منشى است. فرمود : نه ، بلكه اين عزّت است، خداوند متعال مى فرمايد : «و عزّت از آنِ خدا و پيامبرش و مؤمنان است.»

شعبى مى گويد : معاويه زيرك و كاركشته بود. روزى كه [امام ]حسن عليه السلام نيز نزدش بود گفت : من فرزند شنزار مكّه ام، من پسر درياى جود آن و كريم ترين نياكان و خرّمترين شاخه آن هستم. پس [امام] حسن عليه السلام فرمود : آيا بر من فخر مى فروشى؟! من فرزند ريشه هاى زمينم، من پسر سرور همه جهانيانم، من پسر كسى ام كه خشنودى او خشنودى خداى رحمان و ناخشنوديش ناخشنودى اوست. اى معاويه ، آيا تو پيشينه اى دارى كه بدان ببالى يا پدرى كه به آن افتخار كنى؟ بگو : آرى يا نه، هركدام را خواستى بگو. اگر بگويى : آرى ، عناد ورزيده اى و اگر بگويى : نه ، فهميده اى. معاويه گفت : من مى گويم: نه ، تا تو را تصديق كنم. پس [امام] حسن عليه السلام به اين شعر تمثّل جست: حقيقت، روشن است و راهش گم نمى شودو حقيقت را خردمندان مى شناسند.

مردى نزد امام حسن عليه السلام آمد و گفت : فلان كس به تو دشنام مى دهد. امام فرمود : مرا به زحمت انداختى ، اكنون بايد براى تو و او از خدا آمرزش بخواهم.

.

ص: 120

إنّ من أخلاقِ المؤمنِ قُوّةً في دينٍ، وكَرَماً في لِينٍ، وحَزما في عِلمٍ ، وعِلما في حِلمٍ ، وتَوسِعةً في نَفَقةٍ (1) ، وقَصداً في عِبادةٍ ، وتَحرُّجا مِنَ الطَّمعِ ، وَبِرَّا في استقامةٍ ، لا يَحيفُ عَلى مَن يَبغَضُ ، ولا يأثَمُ فيمَن يُحِبُّ ، ولا يَدَّعي ما لَيسَ لَهُ ، ولا يَجحَدُ حَقّا هُوَ عَلَيهِ ، ولا يَهمِزُ ولا يَلمِزُ ولا يَبغي، مُتَخَشِّعٌ في الصَّلاةِ، متَوَسِّعٌ في الزَّكاةِ، شَكورٌ في الرَّخاء، صابِرٌ عِندَ البَلاءِ ، قانِعٌ بِالَّذي لَهُ ، لا يَطمَحُ به الغَيظُ ، ولا يجمَحُ بِهِ الشُّحُّ ، يُخالِطُ الناسَ لِيَعلَمَ ، ويَسكُتُ لِيَسلَمَ ، يَصبِرُ إن بُغِيَ عَلَيهِ لِيَكونَ إلهُهُ الَّذي يَنتَقِمُ لَهُ. (2)

تُجهَلُ النِّعمُ ما أقامَت ، فإذا وَلَّت عُرِفَت. (3)

إذا سَمِعتَ أحَداً يَتَناوَلُ أعراضَ الناسِ فَاجتَهِد أن لا يَعرِفَكَ ؛ فَإنَّ أشقَى الأَعراضِ بِهِ مَعارِفُهُ. (4)

لا تَتَكَلَّف ما لا تُطيقُ ، ولا تَتَعَرَّض لِما لا تُدرِكُ ، ولا تَعِد بما لا تَقدِرُ عَلَيهِ ، ولا تُنفِق إلّا بِقَدرِ ما تَستَفيدُ ، ولا تَطلُب من الجَزاءِ إلّا بِقدرِ ما عِندَكَ مِن العَناءِ (5) ، ولا تفرَح إلّا بِما نِلتَ مِن طاعةِ اللّهِ تبارَكَ وتَعالى ، ولا تَتَناوَل إلّا ما تَرى نَفسَكَ أهلاً لَهُ ؛ فَإنَّ تَكَلُّفَ ما لا تُطيقُ سَفَهٌ ، والسَّعيُ فيما لا تُدرِكُ عَناءٌ ، وَعِدَةُ ما لا تُنجِزُ تَفضيحٌ، والإنفاق مِن غَيرِ فائدةٍ حَربٌ، وطَلَبُ الجَزاءِ بِغَيرِ عَناءٍ سَخافةٌ ، وبُلوغُ المَنزِلةِ بِغَير استحقاقٍ يُشفي على الهَلَكةِ. (6)

بَعدَ وفاة أميرِ المؤمنينَ عليٍّ عليه السلام ، وقَد خَطَب ، فحمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيه وقالَ : أما واللّهِ ماثَنانا عَن قِتالِ أهلِ الشامِ شَكٌّ ولا نَدَمٌ. وإنّما كُنّا نُقاتِلُ أهلَ الشامِ بالسَّلامةِ والصَّبرِ ، فَشيبَتِ السَّلامةُ بِالعَداوةِ ، والصَّبرُ بِالجَزَعِ، وكُنتُم في مُبتَدَئكُم إلى صِفِّينَ ، ودينُكُم أمامَ دُنياكُم، وقَد أصبَحتُم ودُنياكُم أمامَ دينِكُم ، وكُنّا لَكُم وكُنتُم لَنا ، فَصِرتُم الآنَ كَأنّكُم عَلَينا ثُمّ أصبَحتُم بَعدَ ذلِكَ تَعُدّونَ قَتيلَين: قَتيلاً بِصِفِّينَ تَبكون عَلَيه ، وقَتيلاً بِالنَّهروان تَطلُبونَ ثأرَهُ ، فَأمّا الباكي فخاذِلٌ ، وأمّا الطالِبُ فَثائرٌ، وإنّ مُعاويةَ قَد دَعا إلى أمرٍ لَيسَ فيهِ عِزٌّ ولا نَصَفةٌ ، فإن أردتُمُ المَوتَ رَدَدناه إليه ، وحاكَمناهُ إلى اللّه ، وإن أردتُمُ الحياةَ قَبِلناهُ ، وأخذنا بالرضى. فَناداهُ القوم: البَقيّةَ البَقيّةَ! (7)

.


1- .. وفي «أ» : تفقه.
2- .. جامع الأخبار : ص 339 ح 949.
3- .. أعلام الدين : ص 297.
4- .. الدرّة الباهرة : ص 22، ح 43 ؛ أعلام الدين : ص 297 وفيه «أشقى الناس» بدل «أشقى الأعراض».
5- .. وفي «أ»: غناء ، في كلا الموضعين.
6- .. مقصد الراغب : 128 (مخطوط) إلى قوله: «والانفاق» ، كلمات الإمام الحسين عليه السلام : ص 767، 939 ناقلاً عن أسرار الحكماء إلى قوله: «فإنّ تكلّف».
7- .. تحف العقول : ص 234 وفيه صدره إلى «أمام دينكم».

ص: 121

از اخلاق مؤمن است : نيرومندى در دين، و بزرگى با نرمى، و استوارانديشى با آگاهى، و دانش با بردبارى، و تنگ نگرفتن در زندگى و ميانه روى در عبادت و دورى از طمع و استمرار در نيكى ؛ نه بر دشمنش ستم مى كند و نه به خاطر دوستش گناه، و آنچه را كه از آن او نيست، نمى خواهد و حقّى را كه بر گردن اوست انكار نمى كند، سخن چينى و عيبگويى و ستم نمى كند. در نماز، فروتن و در زكات، گشاده دست است. در راحتى، سپاسگزار و در سختى ، شكيباست. به آنچه دارد خرسند است، خشم او را از جا به در نمى برد و بخل او را هلاك نمى سازد. با مردم در مى آميزد تا بداند و ساكت مى ماند تا سالم بماند ، اگر بر او ستم شود، صبر مى كند تا خدايش انتقام او را بگيرد.

نعمت ها تا پاينده اند، ناشناخته اند و چون بروند ،[قدرشان ]شناخته گردد.

چون شنيدى كسى به آبروى مردم دست اندازى مى كند ، بكوش تا تو را نشناسد كه [آبروى ]آشنايانش، خوارترينِ آبروها نزد اوست.

آنچه در توانت نيست بر دوش مگير ، و در پى چيزى كه بدان نمى رسى مباش و وعده چيزى كه بدان قدرت ندارى ، مده و جز برابر با بهره اى كه مى برى هزينه مكن و جز به اندازه زحمتت پاداش مخواه و جز با نيل به فرمانبردارى خداى متعال شادى مكن و فقط در پى جايگاهى باش كه لياقت آن را در خود مى بينى كه به دوش گرفتن بيشتر از توان، نابخردى است و كوشش در راه رسيدن به چيز دست نيافتنى رنج [بيهوده] ، و وعده دادن آنچه از عهده اش برنيايى مايه رسوايى ، و هزينه كردن بدون بهره بردن به تاراج دادن دارايى ، و پاداش خواستن بى زحمت سبكسرى ، و رسيدن به جايگاهى بدون لياقت، درآمدن بر لبه پرتگاه است.

امام حسن عليه السلام پس از وفات اميرمؤمنان على عليه السلام ، سخنرانى كرد و پس از حمد و ثناى الهى گفت : بدانيد كه به خدا سوگند، ما از سر شكّ و ندامت ، از جنگ با شاميان روى بر نتابيديم، ولى ما پيشتر با سلامت [دلها ]و شكيبايى با شاميان مى جنگيديم، اما سلامت با دشمنى و شكيب با بى تابى مخلوط گشته است و شما در آغاز جنگ صفين دينتان پيشتر از دنيايتان بود و اكنون دنيايتان پيشتر از دينتان و ما براى شما و شما براى ما بوديد و اينك گويى عليه ما هستيد. و پس از آن دو گونه كشته داريد : كشته اى به صِفّين كه بر او مى گرييد و كشته اى در نهروان كه در پى خون او هستيد. پس آن كه مى گريد ، واگذارنده ماست و آن كه در پى خون است شورشگر ، و معاويه مرا به سوى كارى فرا خوانده كه عزّت و انصافى در آن نيست. پس اگر جان به كف نهاده ايد، جواب ردّ به او دهيم و حكمش را به خدا واگذاريم و اگر دوستدار زندگى هستيد دعوتش را بپذيريم و به قضاى الهى راضى شويم. پس مردمان فرياد كشيدند : ماندن ، ماندن.

.

ص: 122

أوسَعُ ما يَكونُ الكَريمُ بِالمَغفِرةِ إذا ضاقَت بِالمُذنِبِ (1) المَعذِرةُ. (2)

قيلَ: وأتاهُ عليه السلام رَجُلٌ يَسألُه ، فَقالَ : إنّ المسألةَ لاتَصِحُّ إلّا في غُرمٍ (3) فادِحٍ ، أو فَقرٍ مُدقِعٍ (4) ، أو حَمالةٍ (5) مُفظِعةٍ. فَقالَ الرَّجُلُ: ما جِئتُ إلّا في إحداهُنَّ، فأمَرَ له بمائةِ دينارٍ. ثمّ أتى أخاهُ الإمامَ الشَّهيدَ عليه السلام فقالَ لَهُ مِثلَ الَّذي قالَ لَهُ أخوهُ عليه السلام ، ثُمّ أعطاهُ تِسعةً وتسعينَ دينارا ، وكَرِهَ أن يساويَ أخاه عليه السلام. ثُمَّ إنّ الرَّجُلَ أتى عبدَ اللّهِ بنَ جعفر (6) فَأعطاهُ سَبعةَ دَنانيرَ ، ولَم يسألهُ عَن شَيءٍ، فَحَدَّثَهُ بِقِصَّتِهِ وما جَرى بَينَه وبَينَهُما عليهماالسلام. فقال عبدُ اللّه : وَيحَكَ! وأينَ تَجعَلُني مِنهما؟! إنّهما غُرّا العِلمَ غَرّاً. (7)

.


1- .. وفي «أ» : الذَّنب.
2- .. أعلام الدين : ص 297، نثر الدرّ : ج 4 ص 177 من دون إسنادٍ إلى المعصوم.
3- .. غُرْم : أي حاجة لازمة من غرامة مثقلة (النهاية : ج 3 ص 363).
4- .. فقر مُدقِع : أي شديد يفضي بصاحبه إلى الدقعاء [ وهو التراب ]. (النهاية : ج 2 ص 127).
5- .. الحَمالة _ بالفتح _ : ما يحتمّله الإنسان عن غيره من دية أو غرامة، مثل أن يقع حرب بين فريقين تُسفَك فيها الدماء، فيدخل بينهم رجل يتحمّل ديات القتلى ليصلح بينهم (النهاية : ج 1 ص 425).
6- .. و في «أ»: عمر والظاهر ما أثبتناه ؛ لأنّ المشهور بالسخاوة عبداللّه بن جعفر بن أبي طالب.
7- .. نثر الدرّ : ج 2 ص 93 نحوه، تحف العقول : ص 246 عن الإمام الحسين عليه السلام وفيه صدره إلى «بمائة دينار».

ص: 123

بيشترين گستره گذشت كريم ، هنگامى است كه راه عذر آوردن بر گنهكار تنگ گردد.

آورده اند كه مردى نزد امام حسن عليه السلام آمد و از او چيزى خواست، امام فرمود : درخواست جز در سه مورد روا نيست : تاوان فراوان يا فقرى خواركننده يا ضمانت و كفالتى سنگين. آن مرد گفت : من جز براى يكى از اينها نيامده ام. پس امام فرمان داد صد دينار به او بدهند. سپس آن مرد نزد برادر شهيدش [امام حسين عليه السلام ] آمد و او نيز آنچه را برادرش به آن مرد گفته بود به او گفت و پس از [پاسخ مرد] نود و نه دينار به او بخشيد و خوش نداشت كه با برادرش يكسان شود. سپس آن مرد، نزد عبداللّه بن جعفر آمد و او به وى هفت دينار داد و چيزى از او نپرسيد. آن مرد ماجراى خود را با دو امام عليه السلام باز گفت. عبداللّه گفت : واى بر تو ، چگونه مرا با آنان مى سنجى؟ آن دو جانشان با علم درآميخته است.

.

ص: 124

وسألَ مُعاويةُ الحَسَنَ عليه السلام عَنِ الكَرَمِ ، والنَّجدةِ ، والمُرُوّةِ فَقالَ : أمّا الكَرَمُ فَالتَّبَرُّعُ بِالمَعروفِ ، والإعطاءُ قَبلَ السُّؤالِ ، والإطعامُ في المَحلِ (1) ، وأمّا النَّجدةُ فَالذَّبُّ عَنِ الجارِ ، والصَّبرُ في المواطِنِ، والأقدامُ في الكريهةِ، وأمّا المُرُوَّةُ فَحِفظُ الرَّجُلِ دِينَهُ ، وإحرازُه نَفسَهُ مِنَ الدَّنَسِ ، وقِيامُهُ بِضَيعَتِهِ (2) ، وأداءُ الحقوقِ ، وإفشاءُ السَّلامِ. (3)

وكانَ عليه السلام يقولُ في مواعِظِهِ لأوليائهِ ومَواليهِ : يابنَ آدمَ! عِفَّ عَن مَحارِمِ اللّهِ تعالى تَكُن عابِداً، وأرضَ بِما قَسَمَ اللّهُ سُبحانَهُ لَكَ تَكُن غَنِيّاً، وأحسِن جِوارَ مَن جاوَرَكَ تَكُن مُسلِماً ، وصاحِبِ الناسَ بِمِثلِ الّذي تُحِبّ أن يُصاحِبوك بِمِثلِهِ تَكُن عَدلاً ؛ إنّه كانَ بَينَ أيديكُم أقوامٌ يَجمَعونَ كَثيراً ، ويَبنونَ شَديداً ، ويأمُلونَ بَعيدا ، أصبَحَ جَمعُهُم بوراً ، وعَمَلُهُم غُروراً ، ومساكِنُهُم قبوراً. يابنَ آدمَ! إنّكَ لَم تَزَل في هَدمِ عُمُرِكَ مُنذُ سَقَطتَ مِن بَطنِ اُمِّكَ ، فَخُذ مِمّا في يَدَيك لِما بَينَ يَدَيكَ ؛ فَإنّ المؤمِنَ يَتَزَوَّدُ ، والكافِرُ يَتَمَتَّعُ. وكانَ يَتلو بَعدَ هذِهِ المَوعِظةِ : «وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى» (4) . (5)

.


1- .. المحل : الجدب وهو انقطاع المطرويبس الأرض من الكلاء (الصحاح للجوهري : ج 5 ، ص 1817).
2- .. و في «أ»: بِصَنعَتِهِ.
3- .. تحف العقول : ص 225، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 226 كلاهما نحوه.
4- .. بقره : 197.
5- .. الخصال : ص 169 ح 222 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه من «وأرض» إلى «مسلما» فقط.

ص: 125

معاويه از [امام] حسن عليه السلام درباره بزرگوارى، دلاورى و مردانگى سؤال كرد. امام عليه السلام فرمود : اما بزرگوارى ، از سر اختيار نيكى كردن و پيش از درخواست بخشيدن و در قحطى غذا دادن است. واما دلاورى : دفاع از همسايه و پايدارى در رزمگاه و گام نهادن در سختى و بلاست. و اما مردانگى ، حفاظت مرد از دينش و نگاهدارى جانش از پليدى و قيام به معاشش و پرداخت حقوق واجبش و سلام كردن به همه است.

امام حسن عليه السلام در اندرزهايش به دوستان و وابستگانش: اى آدميزاده، از آنچه خداى متعال حرام شمرده، خويشتندارى كن تا عابد شوى و به آنچه خداى سبحان قسمتت كرده است، راضى باش تا بى نياز گردى و با همسايگان خود خوب رفتار كن تا مسلمان شوى و با مردم همان گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو رفتار كنند تا عادل باشى كه جلوتر از شما مردمانى با تعداد فراوان و ساختمانهايى سخت بنيان و آرزويى دراز و بى پايان بودند اما جمعيتشان هلاك و عملشان تباه و خانه هايشان گورستان شد. اى آدميزاده، تو از آن لحظه كه از شكم مادرت درآمدى ، عمرت پيوسته مى رود ، پس از آنچه در دست دارى براى آينده برگير كه مؤمن توشه مى اندوزد و كافر بهره مى گيرد. و امام پس از اين اندرز ، تلاوت مى كردند : «و توشه بيندوزيد كه بهترين توشه ، تقواست» .

.

ص: 126

وَمِن كلامِ الإمامِ (الشَّهيدِ سَيّدِ شَبابِ أهلِ الجَنّة أبي عبد اللّه ) الحُسينِ بنِ عَليّ عليهما السّلاممَن لَم يَكُن لأحَدٍ عائبا لَم يعدَم مَعَ كُلّ عائبٍ عاذِرا. (1)

شُكرُكَ لِنِعمةٍ سالِفةٍ يَقتَضي نِعمةً آنفةً. (2)

ورُوِي عَنِ الصادقِ عليه السلام أنّه قالَ: خَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَليّ عليهماالسلاميَوما إلى أصحابِهِ فَقالَ : أيّها الناسُ! إنّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ ، فإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، واستَغنوا بِعبادَتِهِ عَن عِبادةِ مَن سِواهُ. فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: يابنَ رَسولِ اللّهِ، فَما مَعرفةُ اللّهِ عَزّوجَلَّ؟ قالَ : مَعرفةُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ الذي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ. (3)

لَولا ثَلاثةٌ ما وَضَعَ ابنُ آدَمَ رأسَهُ لِشَيءٍ: الفَقرُ والمَرَضُ والمَوتُ. (4)

وخَطَبَ عليه السلام فَقالَ : إنّ الحِلمَ زينةٌ ، والوفاءَ مُروءَةٌ ، والصِّلةُ نِعمةٌ، والاستكبارَ صَلَفٌ ، والعَجَلةَ سَفَهٌ ، والسَّفَهَ ضَعفٌ ، والغُلُوُّ وَرطةٌ ، ومُجالَسةَ الدُّناةِ شَينٌ (5) ، ومُجالَسةَ أهلِ الفِسقِ ريبةٌ. (6)

.


1- .. كلمات الإمام الحسين عليه السلام : ص 771 ، ح 954 عنه.
2- .. عيون الحكم والمواعظ: ص 291 ، ح 5196 عن الإمام علي عليه السلام نحوه، مقصد الراغب : ص136 (مخطوط) وفيه: «سابغة» بدل«سالفة».
3- .. علل الشرائع : ص 9 ح 1، كنزالفوائد : ج 1 ص 328.
4- .. معدن الجواهر : ص 36 نحوه.
5- .. وفي «أ» : مجالسة الدناءَة مثرٌّ.
6- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 334 وفيه «شرّ» بدل «شين»، معدن الجواهر : ص 63 عن الإمام الحسن عليه السلام وليس فيه من «والغلوّ» إلى «شين».

ص: 127

از سخنان امام حسين عليه السلام

از سخنان امام حسين عليه السّلام (1)كسى كه عيبجوى ديگران نباشد، در برابر عيب جويان بى عذر نماند.

سپاس تو در برابر نعمت گذشته ، زمينه نعمت آينده را فراهم مى آورد.

از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود : روزى [امام ]حسين عليه السلام به سوى يارانش آمد و گفت : اى مردم، خداوند والاياد بندگان را نيافريد جز براى آن كه او را بشناسند تا چون شناختند او را بندگى كنند و با بندگى او از بندگى جز او بى نياز شوند. مردى پرسيد : اى پسر پيامبر خدا ، شناخت خدا يعنى چه؟ فرمود : شناخت مردم هر زمان نسبت به پيشواى واجب الاطاعه خود.

اگر سه چيز نبود ، آدميزاده در برابر هيچ چيز سر فرود نمى آورد : نادارى و بيمارى و مرگ.

امام حسين خطبه خواند و گفت : بردبارى زينت است ، و وفا مروّت ، و پيوند(با خويشان) نعمت ، و تكبّرورزيدن لاف بيهوده ، و عجله نابخردى ، و نابخردى ناتوانى ، و زياده روى هلاكت ، و همنشينى با افراد پست عيب ، و همنشينى با فاسقان مايه شكّ و تهمت است.

.


1- .امام حسين عليه السلام در سوم شعبان سال سوم هجرى در مدينه به دنيا آمد و در دهم محرّم سال 61 هجرى در كربلا به شهادت رسيد و در همان جا به خاك سپرده شد. لقب آن حضرت، «سيد الشهداء» و كنيه ايشان «ابو عبد اللّه » بود. مجموعه سخنان حضرت در «موسوعة كلمات الحسين عليه السلام » گرد آمده است.

ص: 128

وخَطَبَ عليه السلام فَقالَ : يا أيّها الناسُ! نافِسوا في المَكارِمِ ، وسارِعوا في المَغانِمِ وَلا تَحبِسوا المَعروفَ لَم تُعَجِّلوهُ ، واكتَسِبوا الحَمدَ بِالنُّجحِ ، ولا تَكتَسِبوا بِالمَطلِ ذمّاً ، فمَهما تَكُن لأحدٍ عِندَ أحدٍ صَنيعةٌ لَهُ رأى أنّه لا يقومُ بِشُكرِها فاللّهُ لَهُ بِمُكافاتِهِ ؛ فَإنّهُ أجزَلُ عَطاءً وأعظَمُ أجراً. اعلَموا أَنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَيكُم مِن نِعَمِ اللّهِ عَلَيكُم ، فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَحورَ (1) نقماً ، واعلَموا أنّ المَعروف مُكسِبٌ حَمداً ، أو مُعقِبٌ أجراً ، فَلَو رأيتُمُ المَعروفَ رَجُلاً رأيتُموهُ حَسَناً جَميلاً يَسُرُّ الناظِرينَ ويفوقُ العالَمينَ ، ولَو رأيتُم اللؤمَ رَجُلاً رأيتُموهُ سَمجاً (2) مُشَوَّهاً تَنفَرُ مِنهُ القُلوبُ، وتَغضُّ دونَهُ الأبصارَ. أيّها الناس ! مَن جادَ سادَ ، ومَن بَخِلَ رَذُلَ ، وإنَّ أجوَدَ النّاسِ مَن أعطى مَن لا يَرجوهُ ، وَإنَّ أعفَى النّاسِ مَن عَفا عِندَ قُدرَتِهِ ، وَإنَّ أوصَلَ النّاسِ مَن وَصَلَ مَن قَطَعَهُ. والاُصول عَلى مغارِسِها ، بِفُروعِها تَسمو ؛ فَمَن تَعَجَّلَ لأخيهِ خيرا وَجَدَهُ إذا قَدِمَ عَلَيهِ غَداً ، ومَن أرادَ اللّهَ تبارَكَ وتَعالى بِالصَّنيعةِ إلى أخيه كافاهُ بِها في وَقتِ حاجةٍ، وصَرَفَ عَنهُ مِن بَلاءِ الدُّنيا ما هُوَ أكثَرُ مِنها ، ومَن نَفّسَ كُربةَ مؤمنٍ فَرَّجَ اللّهُ عَنهُ كُرَبَ الدُّنيا والآخِرةِ، ومَن أحسَنَ أحسَنَ اللّهُ إليه ، واللّهُ يحبُّ المحسنين. (3)

وقيل: لَمّا قَتَلَ مُعاويةُ حُجرَ بنَ عَدِيٍّ وأصحابَهُ ، لَقِيَ في ذلكَ العامِ الحُسينَ عليه السلام فَقالَ : يا أبا عَبدِ اللّهِ، هَل بَلَغَكَ ما صَنعتُ بِحُجرٍ وأصحابِهِ مِن شيعةِ أبيكَ قالَ : لا. قالَ : إنّا قَتلناهُم وكَفَنّاهُم وصَلَّينا عَلَيهِم. فَضَحِكَ الحُسينُ عليه السلام ثُمَّ قالَ : خَصمُكَ القومُ يَومَ القِيامةِ ، يا مُعاويةُ، أما واللّهِ لَو وَلينا مِثلَها مِن شيعَتِكَ ما كَفّنّاهُم ولا صَلَّينا عَلَيهِم ، وقَد بَلَغَني وُقوعُكَ في أبي الحَسَنِ وقيامُكَ واعتِراضُكَ بَني هاشِمٍ بِالعُيوبِ. وايمُ اللّهِ، لَقَد أوتَرتَ غَيرَ قَوسِكَ ، ورَمَيتَ غَير غَرَضِكَ (4) ، وتَناولتَها بِالعَداوةِ مِن مَكانٍ قَريبٍ ، وَلَقد أطعتَ امرَأً ما قَدُمَ إيمانُهُ ، وما حَدَثَ نِفاقُهُ ، وما نَظَرَ لَكَ ؛ فانظُر لِنَفسِكَ أو دَع. (5)

.


1- .. حارَ يحورُ حَورا : رجعَ (الصحاح : ج 2 ص 638).
2- .. سَمُجَ الشيء فهو سمجٌ : أي قَبُحَ فهو قبيح (النهاية : ج 2 ص 398).
3- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 334.
4- .. الغَرَض : الهدف الذي يرمى فيه (الصحاح : ج 3 ص 1093).
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 335.

ص: 129

و نيز خطبه خواند و فرمود: اى مردم، در مكارم اخلاقى، رقابت كنيد و به سوى غنيمت ها، شتاب ورزيد و نيكى را حبس نكنيد و در آن كندى نورزيد و با برآوردن حاجت، ستايش [ديگران ]را به دست آوريد و تأخير مكنيد كه نكوهش مى شويد و هر گاه يكى از شما بر ديگرى احسانى كرده است و مى بيند كه او سپاس نمى گزارد (بداند) كه خدا خود جبران مى كند كه او عطايش فراوان تر و پاداشش بزرگتر است. و بدانيد كه حاجتهاى مردم به شما، از نعمت هاى خدا بر شماست ، پس از نعمت ها ملول نشويد كه به نقمت و بدبختى تبديل مى گردند و بدانيد كه نيكى كردن، ستايش (ديگران) را مى آورد و يا پاداش بر جاى مى نهد؛ و اگر نيكى برايتان مجسّم مى شد، آن را مردى نيكو و زيبا مى ديديد به وجد آورنده بينندگان و برترى يابنده بر همگان؛ و اگر خسّت برايتان مجسّم مى شد ، او را زشت و نفرت انگيز مى ديديد دلها از او رميده و ديده ها خوابيده. اى مردم، هر كه بخشيد، سرورى يافت و هر كه بخل ورزيد، پست شد و بخشنده ترين مردم كسى است كه به آن كه از او اميدى نمى برد، عطا كند و با گذشت ترين مردم كسى است كه هنگام قدرتش، گذشت كند و برترين مردم در برقرارى پيوند ، كسى است كه با شخصى كه از او گسسته بپيوندد و ريشه ها در رستنگاه خود مى مانند و شاخه ها برمى كشند. هر كس (در همين دنيا) خيرى به برادرش رساند، چون فرداى [قيامت ]بر او درآيد ، آن را مى يابد و هر كس كه از احسان خود به برادرش [خشنودى ]خداى تبارك و تعالى را بخواهد، خداوند به هنگام نيازش، پاداش او را مى دهد و بيشتر از آن كه بخشيده، بلاهاى دنيوى را از او دور مى كند و هر كس اندوه مؤمنى را بزدايد خداوند اندوه دنيا و آخرت را از او بزوايد و هر كس نيكى كند، خداوند به او نيكى كند و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.

و گفته شده است: چون معاويه، حُجر بن عدى و يارانش را كشت در همان سال، [امام ]حسين عليه السلام را ديد و گفت: اى ابا عبداللّه ، آيااز آنچه با حجر و يارانش كه از پيروان پدرت بودند، كرده ام، خبر دارى؟ فرمود: نه. گفت: ما آنان را كشتيم و كفن كرديم و بر آنان نماز خوانديم. امام حسين عليه السلام خنديد و گفت: آنان روز قيامت بر تو احتجاج مى كنند. اى معاويه، بدان كه به خدا سوگند اگر ما چنين كارى را با پيروان تو مى كرديم، نه آنان را كفن مى كرديم و نه بر آنان نماز مى خوانديم (1) و به من خبر رسيده است كه به ابوالحسن عليه السلام دشنام مى دهى و بدان برخاسته و بر بنى هاشم عيب مى گيرى. به خدا قسم، زه بر كمان ديگرى بنهاده اى (2) و به سوى هدف خود تير نينداخته اى و از مكانى نزديك دشمنى آغاز كرده اى و پيروى كسى را كرده اى كه ايمانش قدمتى ندارد و نفاقش تازگى و هر كه به تو نظر داد ، سود خود را در آن بسنج و يا آن را واگذار.

.


1- .كنايه از اين نكته كه حجر و يارانش مسلمان بودند و ياران تو مسلمان نيستند.
2- .مثلى است به معناى كارى به سود ديگران و نه خود كردن.

ص: 130

وقال أنَسٌ : كُنتُ عِندَ الحُسينِ عليه السلام ، فَدَخَلَت عَلَيهِ جاريةٌ بِيَدِها طاقةُ رَيحانٍ، فحَيَّتهُ بها ، فقالَ لَها: أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّهِ تَعالى. فَقُلتُ : تُحَيِّيكَ بِطاقَةِ رَيحانٍ لاخَطَرَ لها فَتُعتِقُها؟! فَقالَ : كَذا أدَّبَنا اللّهُ تعالى ، قالَ «وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَآ أَوْ رُدُّوهَآ» (1) ، فكانَ أحسنَ مِنها عِتقُها. (2)

وكَتَبَ إليهِ أخوهُ الحَسَنُ عليهماالسلام يَلومُهُ عَلى إعطاءِ الشُّعَراءِ، فَكَتَبَ إلَيهِ : أنتَ أعلَمُ مِنِّي بِأنَّ خَيرَ المالِ ما وَقى العِرضَ. (3)

وكانَ مِن دُعائهِ عليه السلام : اللّهُمَّ لا تَستَدرِجني (4) بِالإحسانِ ، وَلا تُؤَدِّبني بِالبَلاءِ. (5)

وقالَ عليه السلام لِمُعاويةَ : مَن قَبِلَ عَطاءَكَ فَقَد أعانَكَ عَلَى الكَرَمِ. (6)

قيل: وتذاكَروا العَقلَ عِندَ مُعاويةَ ، فَقالَ الإمامُ الشَّهيدُ الحُسينُ بنُ عليٍّ عليهماالسلام: لا يَكمُلُ العَقلُ إلّا بِاتِّباعِ الحَقِّ. فَتَبَسَّمَ مُعاويةُ وقالَ : ما في صُدورِكُم إلّا شيءٌ واحدٌ. (7) ولهذا قالَ الحَسَنُ بنُ أبي الحسن البصري _ وقَد سُئل عَنِ العاقِلِ _ فقالَ : العاقِلُ مَنِ اتَّقى اللّهَ وتَمَسَّكَ بِطاعَتِهِ ؛ فقالَ لَهُ رَجُلٌ : فَمُعاويةُ؟ قالَ: تِلكَ الشَّيطَنةُ ، تِلكَ الفَرعَنةُ، ثُمّ قال: ذلكَ شَبيهٌ بِالعَقلِ. وكَذلكَ قالَ سُفيانُ الثَّوريُّ وقَد سَمِعَ رَجُلاً في مَجلِسِهِ يَقولُ : كانَ مُعاويةُ عاقِلاً فَقالَ : العَقلُ لُزومُ الحَقِّ وقَولُ الصِّدقِ. (8)

.


1- .. النساء : 86.
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 335.
3- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 335.
4- .. الاستدراج: من السُّنن الإلهيّة، وهو أن يزيد اللّه نعمه على العبد عقيب عصيانه بدلاً عن عقوبته، فيغفل بذلك عن التوبة. راجع في هذا الشأن: سورة الأعراف: 182، القلم: 44، وراجع أيضا الكافي: ج 1 ص 452 «باب الاستدراج».
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 336.
6- .. الدرّة الباهرة: ص24، ح48، كنزالفوائد: ج2 ص35، نثرالدرّ: ج3 ص150 وفيهما من دون إسنادٍ إلى المعصوم.
7- .. أعلام الدين : ص 298.
8- .. الكافي : ج 1 ص 11 ح 3، معاني الأخبار : ص 240، المحاسن : ج 1 ص 310 ح 613 كلّها عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه.

ص: 131

انس مى گويد : نزد [امام] حسين عليه السلام بودم كه كنيزى با دسته گلى خوشبو بر او درآمد و سلام داد ، پس حسين به او گفت: تو را به خاطر خداى متعال آزاد كردم. گفتم: سلامى و دسته گلى خوشبو ارزش اين را ندارد كه آزادش كنى! گفت : خداى متعال ما را اين گونه پرورش داده است. گفته است: «و چون بر شما سلام داده شود به بهترش يا همانندش پاسخ دهيد» بهتر از آن، آزاد كردنش بود.

برادرش [امام] حسن عليه السلام به او نامه نوشت و وى را بر صله دادن به شاعران عتاب كرد ، امام حسين در پاسخ او نوشت: تو بهتر از من مى دانى كه بهترين مال آن است كه آبروى صاحبش را حفظ كند.

خدايا مرا با احسانت، پلّه پلّه و بى خبر در دام خود گرفتار مساز و با بلا تأديبم مكن.

به معاويه گفت: هر كس عطايت را بپذيرد ، تو را بر كرم يارى داده است.

گفته شده است كه نزد معاويه درباره عقل گفتگو شد. امام شهيد حسين بن على عليه السلام فرمود : عقل كامل نشود جز با پيروى از حقّ. معاويه لبخندى زد گفت: در سينه هاى شما جز يك چيز نيست. و از اين رو حسن بصرى در پاسخ به اينكه عاقل كيست، گفت: عاقل كسى است كه از خدا پروا كند و به طاعت او چنگ زند. پس مردى به او گفت: پس معاويه [عاقل نيست]؟! گفت: آن شيطنت و تفرعن و تكبّر است و افزود: آن شبيه عقل است. و نيز سفيان ثورى چون شنيد مردى در مجلس او مى گويد : معاويه عاقل بود، همين سخن را گفت: عقل همراهى حقّ و گفتار صادقانه است.

.

ص: 132

وقالَ الإمامُ عليه السلام : الأمينُ آمِنٌ ، والبَريءُ جَريءٌ ، والخائنُ خائفٌ والمُسيءُ مُستَوحِشٌ. إذا وردت عَلَى العاقِلِ لُمّةٌ (1)(2) قَمَعَ الحُزنَ بِالحَزمِ ، وَفَرَّغَ العَقلَ (3) للاحتِيالِ. (4)

لا تَصِفَنَّ لِمَلِكٍ دواءً ؛ فَإنّه إن نَفَعَهُ لَم يَحمَدكَ ، وإن ضَرَّهُ اتَّهَمَكَ. (5)

القُدرةُ تُذهِبُ الحَفيظةَ. المَرءُ أعلَمُ بِشأنِهِ. (6)

وتَذاكَروا عِندَهُ _ صلّى اللّه عليه _ اعتذار عَبدِ اللّهِ بنِ عَمروٍ بنِ العاصِ مِن مَشَهدِهِ بِصِفِّينَ. فقالَ عليه السلام : رُبَّ ذَنبٍ أحسَنُ مِنَ الاعتذارِ مِنهُ. (7)

مالُكَ إن لَم يَكُن لَكَ كُنتَ لَهُ ، فَلا تُبقِ عَلَيهِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَبقى عَلَيكَ ، وَكُلهُ قَبلَ أن يَأكُلَكَ. (8)

.


1- .. اللُّمَّة : الهِمّة والخطرة تقع في القلب (النهاية : ج 4 ص 273).
2- .. وفي «أ» : مِلُمّةٌ.
3- .. وفي «ب» : قرع.
4- .. تاريخ بغداد : ج 7، ص 104 وفيه صدره فقط عن بنان الحمال.
5- .. أعلام الدين : ص 298.
6- .. تاريخ الطبري : ج 7 ، ص 176 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 458 من دون إسنادٍ إلى المعصوم وفيهما صدره ويظهر من كتب اللغة والتاريخ أنّه مثل سائر، فراجع : تاج العروس : ج 5 ، ص 250.
7- .. أعلام الدين : ص 298.
8- .. الدرّة الباهرة : ص 24 ، ح 49 ، أعلام الدين : ص 298 نحوه.

ص: 133

امين در امان است ، و پاك و گناه ناكرده با جرأت ، و خيانتكار ترسان ، و بدكردار وحشت زده. چون امرى گران به عاقل برسد، اندوه را با استوارانديشى عقب مى راند و عقل را براى چاره انديشى آسوده مى نهد.

براى حاكم، دارويى توصيف مكن كه اگر وى را سود رساند، تو را نستايد و اگر بدو زيان رساند ، تو را متّهم مى كند.

قدرت كينه را از ميان مى برد. انسان كار خود را بهتر مى داند.

نزد امام حسين _ درود خدا بر او_ از عذرخواهى عبداللّه بن عمرو بن عاص در باره حضورش در پيكار صِفّين سخن به ميان آمد، امام فرمود : بسى عذر بدتر از گناه.

اگر دارايى ات براى تو نباشد تو براى آن هستى، پس آن را باقى مگذار كه برايت نمى ماند و آن را بخور پيش از آن كه تو را بخورد. [يعنى به انفاق و گشاده دستى، استفاده دنيوى و اخروى از آن ببر.]

.

ص: 134

246. اصبِر عَلى ما تَكرَهُ فيما يَلزَمُك الحَقُّ ، واصبِر عَمّا تُحِبُّ فيما يَدعُوكَ إليهِ الهَوى. (1)

وقالَ أبانُ بنُ تَغَلِبُ : قالَ الإمامُ الشَّهيدُ صلّى اللّه عليه: من أحَبَّنا كانَ مِنّا أهلَ البَيتِ. فقلت: مِنكُم أهلَ البَيتِ! فَقالَ : مِنّا أهلَ البَيتِ _ حتّى قالَها ثلاثاً _ ثُمَّ قالَ : أما سَمِعتَ قَولَ العَبدِ الصالِحِ : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» (2) . (3)

وقيل : مَرَّ المُنذِرُ بنُ الجارودِ بِالحُسَينِ عليه السلام فَقالَ : كَيفَ أصبَحتَ؟ جَعَلَنيَ اللّهُ فِداك يا بنَ رَسولِ اللّهِ! فقالَ : أصبحنا وأصبَحَتِ العَرَبُ تَعتَدُّ عَلَى العَجَمِ بِأنَّ محمّدا صلى الله عليه و آله مِنها ، وأصبَحَتِ العَجَمُ مُقِرَّةً لَها بِذلِكَ ، وأصبحنا وأصبَحَت قُرَيشٌ يَعرِفونَ فَضلَنا ولا يَرَونَ ذلِكَ لَنا ، ومِنَ البَلاءِ عَلى هذِهِ الاُمّةِ أنّا إذا دَعَوناهُم لَم يُجيبونا ، وإذا تَرَكناهم لم يَهتَدوا بِغَيرِنا. (4) وفي رُوايةٍ اُخرى أنَّهُ اجتازَ بِهِ وقَد اُغضِبَ فَقالَ : ما ندري ما يَنقِمُ الناسُ مِنّا ، إنّا لَبيتُ الرَّحمةِ ، وشَجَرةُ النُّبُوّةِ ، ومَعدِنُ العِلمِ. (5)

وقالَ : ودَعاهُ بَعضُ أصحابِهِ في جَماعةٍ مِنهُم ، فأكَلُوا ، ولَم يأكُلِ الحُسَينُ عليه السلام فَقيلَ لَهُ: ألا تأكُلُ؟ قالَ : إنّي لَصائمٌ ، ولكِن تُحفةُ الصائمِ. قيلَ : وما هِيَ؟ قالَ : الدُّهنُ والمِجمَرُ. (6)

ولَمّا عَزِمَ عليه السلام عَلى المَسيرِ إلى العِراقِ قامَ خَطيباً ، فَقالَ : الحَمدُ للّهِ وما شاءَ اللّهُ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ، وصَلّى اللّه عَلى رَسولِهِ وآلِهِ وسَلَّمَ ؛ خُطَّ المَوتُ عَلى وُلِد آدَمَ مَخَطَّ (7) القِلادَةِ عَلى جِيدِ الفَتاةِ ، وما أولَهَني إلى أسلافي اشتِياقَ يَعقوبَ إلى يوسُفَ ، وخُيِّرَ لي مَصرَعٌ أنا لاقيهِ كأنّي بأوصالي تُقَطِّعُها عِسلان (8) الفَلَواتِ ، بَين النَّواوِيسِ (9) وكَربَلا، فَيَملأْنَ مِنّي أكراشاً جَوفاً، وأجرِبةً (10) سُغباً (11) ، لامَحيصَ عَن يَومٍ خُطَّ بِالقَلَمِ ، رِضى اللّهِ رِضانا أهلَ البَيتِ ، نَصبِرُ عَلى بَلائهِ ويُوِّفينا أُجورَ الصابِرينَ لَن تَشِذَّ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لُحمةٌ هِي مَجموعةٌ لَهُ في حَظيرةِ القُدسِ تَقَرُّ بِهِم عَينُهُ ، ويُنجِزُ لَهُم وَعدَهُ ، مَن كانَ باذِلاً فينا مُهجَتَهُ ، ومُوَطِّناً عَلى لِقائنا (12) نَفسَهُ فَليَرحَل؛ فإنّي راحِلٌ مُصبِحاً إن شاءَ اللّهُ. (13)

.


1- .. الدرّ النظيم : ص 714 عن الإمام الجواد عليه السلام.
2- .. إبراهيم : 36.
3- .. تفسير العيّاشي : ج 2 ص 231 ح 32 عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه.
4- .. الأمالي للصدوق : ص 707 ح 972، كنزالفوائد : ج 2 ص 37 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه وفيهما ذيله من «ومن البلاء».
5- .. بصائر الدرجات : ص 56 ح 2 و ص 58 ح 9 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه.
6- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 336.
7- .. وفي «أ» : كَخَطِّ.
8- .. العَسَلان : مشي الذئب (النهاية : ج 3 ص 238). والمراد به هنا الذئب نفسه.
9- .. الناووس : مقبرة النصارى، والجمع نواويس (تاج العروس : ج 4 ص 265).
10- .. الجراب : الوعاء والجمع أجربة (لسان العرب : ج 1 ص 261).
11- .. سغبَ الرجل : جاعَ (لسان العرب : ج 1 ص 468).
12- .. وفي «ب» : لقاء اللّه .
13- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 333.

ص: 135

بر هر چه از حقّ بر گردنت مى آيد ، پايدارى و شكيبايى كن و از هر چه دوست دارى و هواى نفست بدان مى خواند، خود را باز دار.

ابان بن تغلب: امام شهيد _ درود خدا بر او باد _ گفت: هر كس ما را دوست بدارد، از ما أهل بيت است. گفتم: از شما أهل بيت؟! گفت: از ما أهل بيت، تا سه مرتبه آن را گفت و سپس فرمود : آيا گفته آن بنده شايسته خدا (ابراهيم عليه السلام ) را نشنيده اى؟ «هر كس از من پيروى كند، از من است.»

گفته شده است كه منذر بن جارود از كنار امام حسين عليه السلام گذشت و به ايشان گفت: خدا مرا فدايت كند اى زاده پيامبر خدا، در چه حالى هستيد؟ امام فرمود : ما در حالتى هستيم كه عرب بر غير عرب مى بالد كه محمّد صلى الله عليه و آله از آنهاست و غير عرب هم بدان گردن نهاده است و قريش فضيلت ما را مى فهمد و به روى خود نمى آورد!!؟ و از جمله بليّه هاى اين امّت است كه اگر آنان را فرا بخوانيم، ما را اجابت نمى كنند و اگر آنان را واگذاريم، به وسيله غير ما هدايت نمى يابند. و در روايتى ديگر آمده است كه او [منذر بن جارود] از كنار امام حسين عليه السلام خشمگينانه گذشت، امام فرمود : نمى دانيم چرا مردم از ما ناراحتند. ما بيت رحمت و درخت نبوّت و معدن علم هستيم.

يكى از ياران امام حسين عليه السلام ايشان را با گروهى مهمان كرد، همه خوردند به جز امام حسين عليه السلام. به ايشان گفته شد : چرا نمى خورى؟ گفت : من روزه دارم اما مرا با تحفه روزه دار پذيرايى كنيد. گفته شد: تحفه روزه دار چيست؟ گفت: روغن (مو و پوست) و بوى خوش.

چون امام حسين عزم سفر عراق كرد به سخن ايستاد و گفت: خداى را سپاس كه هر چه بخواهد [مى شود] و قدرتى جز (متكى) به خدا نيست و خدا بر پيامبر و خاندانش درود و سلام فرستد. مرگ [زيبنده ]آدميزاد است، چونان گردن بند بر گردن دختركان، و شيفته ديدار گذشتگانم هستم، همچون اشتياق يعقوب به يوسف، و قتلگاهى براى من گزيده و تقدير شده كه آن را خواهم ديد. گويى مى بينم گرگان صحرا ، پيكرم را ميان نواويس (1) و كربلا مى درند و شكم گرسنه و خالى خود را از من پر مى كنند و تشنگى خود را با خون من برطرف مى سازند. گريزى نيست از سرنوشت رقم خورده، رضايت خدا، رضايت ما أهل بيت است، بر بلايى كه او داده صبر مى كنيم و او نيز پاداش صابران را تمام و كمال به ما مى دهد. پاره تن پيامبر خدا از او جدا نمى ماند و در حظيره (2) قدس با او گرد مى آيد و خدا چشمان او را بدانها روشن مى دارد و وعده اش را به آنان تحقّق مى بخشد! هر كس در راه ما خونش را بدهد و خود را براى ديدار خدا آماده كند ، كوچ كند كه من صبح فردا عازمم ، ان شاء اللّه .

.


1- .مقبره مسيحيان و احتمالا جايى در آن سوى كربلاى فعلى.
2- .حظيره يعنى پرچين و آن جايى است محدود و حفاظت شده كه براى نگهدارى و يا خشك كردن محصول در مزارع مى سازند.

ص: 136

وقالَ عليه السلام لِلفَرَزدَقِ _ لَمّا سَأَلَهُ عَن أهل العِراقِ _ في جَوابِ قَولِهِ : أمّا القُلوبُ فَمَعَكَ ، وأمّا السُّيوفُ فَمَع بَني اُمَيّةَ عَلَيكَ ، والنَّصرُ مِن عِندِ اللّهِ فَقالَ _ : ما أراكَ إلّا صَدقتَ ؛ إنَّ الناسَ عَبيدُ المالِ ، والدِّينُ لَعِقٌ عَلى ألسِنَتَهُم يَحوطونَهُ ما دَرَّت بِهِ مَعايِشُهُم ، فإذا مُحِّصوا بِالبَلاءِ (1) قَلَّ الدَّيّانونَ. (2) وفي رِوايةٍ اُخرى أنَّه قالَ للفَرَزدَقِ : للّهِِ الأمرُ مِن قَبلُ ومِن بَعدُ ، وكُلُّ ساعةٍ رَبُّنا في شأنٍ ، إن نَزَلَ القَضاءُ بِما نُحِبُّ فَنَحمَدُ اللّهَ عَلى نَعمائهِ ، وهُوَ المُستَعانُ عَلى أداءِ الشُّكرِ، وإن حالَ القَضاءُ دونَ الرَّجاءِ فَلَم يَتَعَدَّ مِنَ الحَقِّ نِيَّتُه (3) ، والتَّقوَى سَريرَتُهُ. فَقالَ لَهُ الفَرَزدَقُ : أجَل بَلَّغَكَ اللّهُ ما تُحِبُّ ، وكَفاكَ ما تَحذَرُ. (4)

ولَمّا نَزَلَ بِهِ عليه السلام عُمَرُ بنُ سَعدٍ لَعنهُ اللّهُ ، وأيقنَ أنَّهُم قاتِلوهُ ، قامَ عليه السلام في أصحابِهِ خَطيبا ، فحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمّ قالَ : إنّهُ قَد نَزَلَ مِنَ الأمرِ ما تَرَونَ ، وإنَّ الدُّنيا قَد تَغَيَّرَت وأدبَرَ مَعروفُها واستَمَرَّت ، حَتّى لَم يَبقَ مِنها إلّا صَبابةٌ كَصَبابةِ الإناءِ ، وإلّا خَسيسُ عَيشٍ كَالكَلأِ الوَبيلِ. ألا تَرَون أنَّ الحَقَّ لا يُعمَلُ بِهِ ، والباطِلَ لا يُتَناهى عَنهُ ؟ لِيَرغَبِ المؤمِنُ في لِقاءِ اللّهِ ؛ فَإنّي لا أرى المَوتَ إلّا سَعادةً ، والحَياةَ مَعَ الظالِمِينَ إلّا بَرَماً. (5)

.


1- .. وفي «أ» : للابتلاء.
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 336، تحف العقول : ص 245 وفيه ذيله من «إنّ الناس».
3- .. وفي الإرشاد : فلم يبعد من كان الحقّ نيّته. وفي تاريخ الطبري : ج 4 ، ص 290 فلم يعتد من كان الحقّ نيّته.
4- .. الإرشاد : ج 2 ص 67، وقعة الطفّ : ص 158 وليس فيه ذيله من «فقال له الفرزدق».
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 337، تحف العقول : ص 245 وليس فيه صدره، شرح الأخبار : ج 3 ص 150 ح 1088 وفيهما «كالمرعى» بدل «كالكلأ».

ص: 137

امام حسين عليه السلام از فرزدق درباره عراقيان پرسيد و او گفت: دلهايشان با تو و شمشيرهايشان با بنى اميه و عليه توست و كمك و پيروزى از جانب خداست. امام فرمود: تو را راستگو مى بينم، مردم بنده مال اند، و دين آب دهان آنان است، تا زندگيشان بدان بچرخد نگهش مى دارند و چون گرفتار شوند، دينداران اندك گردند. و در نقل ديگرى آمده است كه به فرزدق گفت: كار از پيش و پس، در اختيار خداست و پروردگار ما در هر لحظه به كارى است. اگر قضاى الهى آن گونه كه دوست داريم فرود آيد ، خداوند را بر نعمتش سپاس مى گزاريم و از همو بر اداى شكرش يارى مى جوييم، و اگر قضاى الهى از اميدمان جلو گرفت ، آسيبى به كسى كه نيّتش حقّ و باطنش تقوا باشد نمى رساند. پس فرزدق به ايشان گفت: آرى، خداوند تو را به مطلوبت برساند و از آنچه بيم دارى كفايتت كند.

و چون عمر بن سعد _ خداوند لعنتش كند _ بر او درآمد و امام عليه السلام يقين كرد كه آنان او را مى كشند، در ميان يارانش به سخن ايستاد و پس از حمد و ثناى الهى گفت: مى بينيد كه چه نازل شده است، دنيا دگرگون گشته و نيكى آن پشت كرده و اين وضعيت پاييده است تا آنجا كه جز جرعه هاى اندكى در جام زندگى باقى نمانده و جز برگهاى خزان زده و پژمرده از مرتع زندگى نپاييده است. آيا نمى بينيد كه به حقّ عمل و از باطل نهى نمى شود تا مؤمن به ديدار خدا رغبت بيابد ؟ من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمكاران را جز مايه دلتنگى نمى بينم.

.

ص: 138

كانَ عليه السلام يَرتَجِزُ ويقولُ يَومَ قُتِلَ : المَوتُ خَيرٌ مِن رُكوبِ العارِوالعَارُ خَيرٌ مِن دُخولِ النارِ واللّهِ من هذا وهذا جاري. (1)

دِراسَةُ العِلمِ لَقاحُ المَعرِفةِ ، وطولُ التَّجارُبِ زِيادةٌ في العَقلِ ، والشَّرَفُ التَّقوى، والقُنوعُ راحةُ الأبدانِ ، مَن أحَبَّكَ نَهاكَ ، ومَن أبغَضَكَ أغراكَ. (2)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 336 وفيه «ركوب» بدل «دخول».
2- .. أعلام الدين : 298، كنزالفوائد : ج 1 ص 279 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه ذيله من «من أحبّك».

ص: 139

امام در روز شهادتش رجز مى خواند و مى گفت: مرگ از ننگ بهتر استو ننگ از ورود به آتش به خدا سوگند نه ننگ كه مرگ واقع خواهد شد.

تمرين و تكرار آموخته ها، بارور كننده شناخت است، و تجربه طولانى مايه فزونى عقل، و شرف به تقواست و قناعت، مايه آسودگى بدن. هر كس دوستت دارد، تو را باز مى دارد و هر كه دشمنت بدارد، تو را بر مى انگيزد.

.

ص: 140

وَمِن كلامِ الإمامِ أبي الحَسَن السجّادِ زَينِ العابِدينَ عليِّ بنِ الحُسَين عليهما السّلاملا يَهلِكُ مؤمنٌ بَينَ ثَلاثِ خِصالٍ: شَهادةُ أن لا إلَه إلّا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وشَفاعةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَسَعةُ رَحمَةِ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ. (1)

خَفِ اللّهَ تَعالى لِقُدرَتِهِ عَلَيكَ ، وَاستَحيِ مِنهُ لِقُربِهِ مِنكَ. (2)

لا تُعادِيَنَّ أحَداً وَإن ظَنَنتَ أ نَّهُ لا يَضُرُّكَ ، وَلا تَزهَدَنَّ في صَداقةِ أحَدٍ وَإن ظَنَنتَ أ نَّهُ لا يَنفَعُكَ ؛ فَإنَّكَ لا تَدري مَتى تَرجو صَديقَكَ ، وَلا تَدري مَتى تَخافُ عَدُوَّكَ. ولا يَعتَذِرُ إلَيكَ أحَدٌ إلّا قَبِلتَ عُذرَهُ وَإن عَلِمتَ أ نَّهُ كاذِبٌ ، وليَقِلَّ عَيبُ الناسِ عَلى لِسانِكَ. (3)

شَهادةُ أنّ لا إلهَ إلّا اللّهُ هِيَ الفِطرةُ ، وصَلاةُ الفريضةِ هِيَ المِلّةُ ، والطاعةُ للّهِ هِيَ العِصمةُ. (4)

مَن عَتَبَ عَلَى الزَّمانِ طالَت مَعتَبَتُهُ. (5)

.


1- .. أعلام الدين : ص 299، كشف الغمّة : ج 2 ص 320.
2- .. الدرّة الباهرة : ص 25 ، ح 50 ، أعلام الدين : ص 299، كشف الغمة : ج 2 ص 320.
3- .. الدرّة الباهرة : ص 25 ، ح 51 ، أعلام الدين : ص 299 وليس فيه ذيله من «ولا يعتذر».
4- .. الخصال : ص 447 ح 47، علل الشرائع : ص 249 ح 5، معدن الجوهر : ص 66 كلّها عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه.
5- .. عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 53 ح 204، الأمالي للصدق : ص 531 ح 718 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، كمال الدين : ص 573، نثر الدرّ : ج 4 ص 225 كلاهما من دون إسنادٍ إلى المعصوم.

ص: 141

از سخنان امام زين العابدين عليه السلام

از سخنان امام زين العابدين عليه السّلام (1)مؤمن با اين سه چيز هلاك نمى شود : گواهى به يكتايى خداوند و شريك نداشتن او ، شفاعت پيامبرخدا صلى الله عليه و آله و فراگيرى رحمت خداى عزّ وجلّ.

از خداى متعال بترس ، به دليل قدرتش بر تو و شرم كن ، به دليل نزديكى اش به تو.

با كسى دشمنى مكن ، اگر چه گمان مى برى به تو زيانى نرساند و در دوستى با كسى بى رغبتى مكن ، اگر چه گمان مى برى كه به تو سودى نرساند ، زيرا تو نمى دانى چه هنگام به دوستت اميد مى برى و چه هنگام از دشمنت مى ترسى و كسى از تو معذرت نخواهد ، مگر آن كه عذرش را بپذيرى ، حتّى اگر مى دانى دروغ مى گويد و عيب مردم را كمتر به زبان آور.

گواهى به يكتايى خداوند در سرشت (انسان) ، و نماز واجب جزو دين ، و اطاعت از خدا نگهدارنده انسان است.

كسى كه روزگار را سرزنش كند ، سرزنشش به درازا كشد.

.


1- .امام على بن الحسين عليه السلام در پنجم شعبان سال 38 هجرى در مدينه به دنيا آمد و در 25 محرم سال 94 يا 95 هجرى در مدينه رحلت كرد و در بقيع به خاك سپرده شد. لقب هاى آن حضرت، «سجّاد، زين العابدين، ذو الثفنات» و كنيه ايشان «ابو محمّد» بود. دعاهاى ايشان در «صحيفه سجاديه» و برخى از احاديث ديگر مانند رساله حقوق در «تحف العقول» آمده است.

ص: 142

مِن مأمَنِهِ يُؤتى الحَذَرُ. (1)

إذا تَكَلَّفتَ غَيَّ الناسِ كُنتَ أغواهُم. (2)

تَركُ طَلَبِ الحَوائجِ إلى الناسِ هُوَ الغِنى الحاضِرُ. (3)

أعجَبُ لِمَن يَحتَمِي مِنَ الطَّعامِ لِمَضَرَّتِهِ ، ولا يَحتَمي مِنَ الذَّنبِ لِمَعَرَّتِهِ (4) . (5)

إذا صَلَّيتَ فَصَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ ، وإيّاكَ وما يُعتذَرُ مِنهُ، وخَفِ اللّهَ خَوفاً لَيسَ بِالتَّعذيرِ. (6)

لمّا بَلَغَهُ قَولُ نافِعِ بنِ جُبَيرٍ في مُعاويةَ : «كان يُسكِتُهُ الحِلمُ ويُنطِقُهُ العِلمُ»، فَقالَ : بَل كانَ يُسكِتُه الحَصرُ ، ويُنطِقُهُ البَطَرُ. (7)

لِكُلِّ شَيءٍ فاكِهةٌ ، وفاكِهةُ السَّمعِ الكَلامُ الحَسَنُ. (8)

مَن رَمَى الناسَ بِما فيهِم رَمَوهُ بِما لَيسَ فيهِ، ومَن لَم يعرِف داءهُ أفسَدَه دَواؤه. (9)

اللَّجاجةُ مَقرونةٌ بِالجَهالةِ ، والحَمِيَّةُ مَوصولةٌ بِالبَليّةِ، وسَبَبُ الرِّفعةِ التَّواضُعُ. (10)

لابنِهِ مُحمَّدٍ عليه السلام : كُفَّ الأذى ، وفُضَّ النَّدى، واستَعِن عَلَى السَّلامةِ بالسُّكوتِ ؛ فَإنَّ لِلقَولِ حالاتٌ تَضُرُّ ، واحذَرِ الأحمَقَ وإن كانَ صَديقاً ، كما تَحذَرُ العاقِلَ إذ كانَ عَدوّاً، وإيّاكَ ومُعاداةَ الرِّجالِ ؛ فإنّكَ لَن تَعدِمَ مَكرَ حَليمٍ أو مُفاجأةَ لَئيمٍ. (11)

.


1- .. عيون الحكم والمواعظ : ص 467 ح 8493.
2- .. لم نجده في المصادر وراجع صحيح مسلم : ج 8 ، ص 36.
3- .. تحف العقول : ص 279 وفيه «قلّة» بدل «ترك».
4- .. المَعَرَّة : الأمر القبيح المكروه (مجمع البحرين : ج 2 ص 498).
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 340، الأمالي للصدوق : ص 247 ح 265 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه.
6- .. الأمالي للمفيد : ص 184 ح 6، الأمالي للصدوق : ص 401 ح 518 من دون إسنادٍ إلى المعصوم وليس فيهما ذيله من «وخف اللّه ».
7- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 339، كنزالفوائد : ج 2 ص 32 عن الإمام الحسين عليه السلام.
8- .. أعلام الدين : ص 299.
9- .. أعلام الدين : ص 299، الدرّة الباهرة : ص 25 ، ح 52 وليس فيه ذيله من «ومن لم يعرف».
10- .. مقصد الراغب : ص 148 (مخطوط) وفيه «المنيّة» بدل «البليّة» وراجع : ميزان الحكمة : باب 4099 : التواضع والرفعة.
11- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 338 وفيه ذيله من «إيّاك ومعاداة» و ص 367 من دون إسنادٍ إلى المعصوم نحوه ، أعلام الدين : ص 299 نحوه إلى قوله «وإن كان صديقا».

ص: 143

خطر از همان جاى مطمئن مى آيد.

چون گمراهى مردم را بر خود بار كردى تو گمراه ترين آنان خواهى بود.

حاجت نبردن پيش مردم ، ثروتى نقد و موجود است.

در شگفتم از كسى كه از خوراك زيان آور پرهيز مى كند ولى از گناه رسواكننده، دورى نمى كند.

چون نماز مى خوانى ، چنان بخوان كه گويى آخرين نماز توست و مبادا كارى كنى كه ناچار از عذرخواهى شوى و كامل و بى نقص از خدا بترس.

امام سجاد چون شنيد كه نافع بن جبير درباره معاويه گفته است : «بردبارى او را وادار به سكوت مى كند و دانشش او را به سخن مى آورد، فرمود : خير ، بلكه ناچارى او را به سكوت مى كشاند و سرمستى او را به سخن در مى آورد.

هر چيزى را مايه لذتى است و لذّت گوش ، سخن نيكوست.

كسى كه آنچه را در مردم است به آنان نسبت دهد، چيزهايى به او نسبت دهند كه در او نيست و هركس درد خود را نشناسد، دارويش او را به تباهى كشد.

لجاجت با جهالت همراه است، و تعصّب با گرفتارى، و فروتنى موجب سربلندى.

خطاب به پسرش ، محمّد [باقر عليه السلام ] : آزار مرسان و به همه كرم كن و براى به سلامت ماندن از سكوت يارى بگير كه گفتن را حالتهايى است زيان آور و از نابخرد بپرهيز ، اگرچه دوست باشد، همان گونه كه از دشمن خردمند مى ترسى و مبادا كه با مردان دشمنى كنى كه يا گرفتار مكر بردبار مى شوى و يا با فردى پست رو در رو مى گردى.

.

ص: 144

الحَسودُ لا ينالُ شَرَفاً ، والحَقودُ يَموتُ كَمَداً (1) ، واللَّئيمُ يأكل مالَهُ الأعداءُ ، «وَالَّذِى خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَا نَكِدًا» (2) . (3)

لا تَمتَنِع مِن تَرك القَبيحِ وإن كُنتَ قَد عُرِفتَ بِهِ ، ولا تَزهَد في مُراجَعةِ الجَميلِ وإن كُنتَ قَد شُهِرتَ بِتَركِهِ، وإيّاك والابتِهاجَ بِالذَّنبِ؛ فَإنّ الابتِهاجَ بِهِ أعظَمُ مِن رُكوبِهِ. (4)

الشَّرَفُ في التَّواضُعِ ، والعِزُّ في التَّقوى، والغِنى في القَناعةِ. (5)

مَا استَغنى أحَدٌ بِاللّهِ إلَا افتَقَرَ النّاسُ إلَيهِ. (6)

كَثرَةُ النُّصحِ تَدعو إلَى التُّهَمَةِ. (7)

خَيرُ مَفاتيحِ الاُمورِ الصِّدقِ ، وخَيرُ خَواتيمِها الوَفاءُ. (8)

يَكتَفي اللَّبيبُ بِوَحيِ الحَديثِ ، ويَنبو البَيانُ عَن قَلبِ الجاهِلِ ، ولا يَنتَفِعُ بِالقَولِ وإن كانَ بَليغاً مَعَ سوءِ الاستِماعِ وحُسنِ المَنطِقِ. (9)

أسعَدُ الناسِ مَن جَمَعَ إلى خَيرٍ مِنهُ عَزماً في طاعة اللّه تعالى. (10)

كُلُّ عَينٍ ساهِرةٌ يَومَ القِيامةِ إلّا ثلاثَ عُيونٍ: عَينٌ سَهِرَت في سَبيلِ اللّهِ ، وعينٌ غَضَّت عَن مَحارمِ اللّهِ ، وعَينٌ فاضَت مِن خَشيةِ اللّهِ. (11)

.


1- .. الكَمَد _ بالفتح وبالتحريك _ : الحزن الشديد ومرض القلب منه (القاموس المحيط : ج 1 ص 333).
2- .. الأعراف : 58.
3- .. مقصد الراغب : ص 149 (مخطوط).
4- .. أعلام الدين : ص 299 وفيه «الرضا» بدل «الابتهاج» في الموضعين.
5- .. أعلام الدين : ص 299 وليس فيه «والعزّ في التقوى» ؛ شرح نهج البلاغة : ج 11 ص 196 من دون إسنادٍ إلى المعصوم وفيه «الحريّة» بدل «الغنى».
6- .. الدرّة الباهرة : ص 26 ، ح 55 ، أعلام الدين : ص 300، كنزالفوائد : ج 2 ص 194 من دون إسنادٍ إلى المعصوم.
7- .. الدرّة الباهرة : ص 26 ، ح 54.
8- .. أعلام الدين : ص 300.
9- .. التذكرة لابن الحمدون : ص 167.
10- .. لم نجده في المصادر ولكن راجع : ميزان الحكمة : باب 2721 : العزم ، ح 12926.
11- .. تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 92 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، الكافي : ج 2 ص 80 ح 2 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 98 ح 46، ثواب الأعمال : ص 211 وفيهما «بكت» بدل «فاضت»، تحف العقول : ص 8 والثلاثة الأخيرة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وفي الأربعة الأخيرة «باكية» بدل «ساهرة».

ص: 145

حسود به سرورى نمى رسد و كينه توز ، از غصّه مى ميرد و دارايى انسان خسيس را دشمنان مى خورند ، و از جاى پليد جز اندك بر نيايد.

از ترك زشتى خوددارى مكن، حتّى اگر بدان شهره شده باشى و در بازگشت به خوبى، بى رغبت مباش هر چند به ترك آن شهره شده باشى و مبادا كه به گناهت خوشحالى كنى كه خوشحالى به آن از ارتكابش بزرگتر است.

شرافت در فروتنى ، عزّت در تقوا، و بى نيازى در قناعت است.

كسى با نيازخواهى از خدا بى نياز از ديگران نشد، جز آن كه مردم نيازمند او شدند.

نصيحت بسيار، شكّ برانگيزد.

بهترين گشايشگر كارها ، راستى و بهترين پايان دهنده آنها ، وفاست.

عاقل را اشارتى كافى است و جاهل، بيان روشن را نيز نمى فهمد و از سخن هر چند رسا و نيكو باشد چون خوب گوش نمى دهد سودى نبرد.

خوشبخت ترين مردم كسى است كه نيكى (به مردم) و عزم در اطاعت خدا را با هم داشته باشد.

هر چشمى در روز قيامت باز مى ماند جز سه چشم : چشم بيدارى كشيده در راه خدا و چشم فروهشته از حرام هاى الهى و چشم اشكبار از ترس خدا.

.

ص: 146

الكَريمُ يَبتَهِجُ بِفَضلِهِ ، وَاللَّئِيمَ يَفتَخِرُ بِمُلكِهِ. (1)

وقال ( عليه السلام ) لِبَعضِهِم: إيّاكَ والغيبةَ ! فَإنّها إدامُ كِلابِ النارِ. (2)

مَنِ اتَّكَلَ عَلى حُسنِ اختِيارِ اللّهِ جَلَ وعزَّ لَهُ، لَم يَتَمَنَّ أنَّهُ في غَيرِ الحالِ الَّتِي اختارَهَا اللّهُ تَعالى لَهُ. (3)

وقيلَ : شاجَرَهُ بَعضُ الناسِ في مَسألةِ مِنَ الفِقهِ ، فَقالَ : يا هذا! إنّكَ لَو صِرتَ إلى مَنازِلِنا لَأرَيناكَ آثارَ جَبرَئيلَ في رِحالِنا ، أفَيَكونُ أحَدٌ أعلَمُ بِالسُّنَّةِ مِنّا؟ (4)

أعظَمُ الناسِ خَطَراً مَن لَم يَرَ الدُّنيا خَطَراً لِنَفسِهِ. (5)

وكانَ عليه السلام يقولُ في دُعائه: اللُّهُمّ إنّ استِغفاري لَكَ مَعَ الإصرارِ عَلَى الذَّنبِ لُؤمٌ ، وإنّ تَركيَ الاستغفارَ مَعَ عِلمي بِرَحمَتِكَ عَجزٌ ، فَكَم تَتَحَبَّبُ إليَّ وأنتَ الغَنيُّ عَنِّي ، وكَم أتَبَغَّضُ إلَيكَ وأنا الفَقيرُ إلَيكَ ، فَيا مَن إذا تَوَعَّدَ عَفا، وإذا وَعَد وَفى ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وافعَل بي أولى الأمرَينِ بِكَ. (6)

وكانَ عليه السلام سَقَطَت عَنهُ سَبعُ ثَفِناتٍ مِثلِ ثَفِناتِ الإبِلِ مِن مَواضِعِ سُجودِهِ وكانَ إذا صَلّى يَبرُزُ إلى مكانٍ خَشِنٍ ، فَيَتَحَفّى وَيَتَحَسَّرُ ويُصَلِّي فيهِ، وكانَ كثيرَ البُكاءِ. قالَ : فَخرَجَ يَوماً في حَرٍّ شَديدٍ إلى الجَبّانِ لِيُصَلِّيَ فيهِ فَتَبِعَهُ مَولىً لَهُ ، فَوَجَدَهُ وَهُوَ ساجدٌ على الحِجارةِ _ وهي خَشِنةٌ حارَّةٌ _ وهُوَ يبكِي ، فَجَلَسَ مَولاهُ حَتّى فَرِغَ ، فَرَفَعَ رأسَهُ وكَأنَّهُ غَمَسَ رأسَهُ ووَجهُهُ في الماءِ مِن كَثرةِ الدُّموعِ ؛ فقالَ لَهُ مَولاهُ : يا سَيِّدي! أما آن لِحُزنِكَ أن ينقضِيَ؟ فَقالَ لَهُ عليه السلام : وَيحَكَ! إنَّ يعقوبَ بنَ إسحاقَ بنِ إبراهيمَ كانَ نبيَّاً ابنَ نبيٍّ ابنِ نبيٍّ ، وكانَ لَهُ أثنا عَشَر ابناً ، فَغَيَّبَ اللّهُ عَنهُ واحِدا مِنهُم ، فَذَهَبَ مِن كَثرةِ بُكائهِ عَلَيهِ بَصَرُهُ واحدَودَبَ ظَهرُهُ مِنَ الحُزنِ، وشابَ رأسُهُ مِنَ الغَمِّ ، وكانَ ابنُهُ حَيّاً. وأنا نظرتُ إلى أبي وأخي وعَمّي وسَبعةَ عَشَرَ مِن وُلدِهِم مُقَتَّلينَ صَرعى، فَكَيفَ يَنقَضي حُزني؟! (7)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 343.
2- .. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 260 ح 195، مسند زيد : ص 490، تحف العقول : ص 245 عن الإمام الحسين عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 277 ح 308 عن الإمام عليّ عليه السلام.
3- .. تحف العقول : ص 234 عن الإمام الحسن عليه السلام ، نثر الدرّ : ج 5 ص 201 من دون إسنادٍ إلى المعصوم.
4- .. بصائر الدرجات : ص 12 ح 2 نحوه.
5- .. الكافي : ج 1 ص 19 ح 12 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، تحف العقول : ص 278، نثر الدرّ : ج 1 ص 339، معاني الأخبار : ص 195 ح 1، الأمالي للصدوق : ص 73 ح 41 كلاهما عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه.
6- .. تهذيب الأحكام: ج 3 ص 90 ح 250 عن الإمام الصادق عليه السلام ، مصباح المتهجّد: ص566 ح669 كلاهما نحوه.
7- .. الخصال : ص 518 ح 4 وليس فيه مقاطع منه ، كامل الزيارات : ص 213 ح 307 فيه ذيله من «فجلس مولاه» نحوه.

ص: 147

كريم به بخشش خود مى بالد و خسيس به دارايى اش مى نازد.

مبادا غيبت كنى كه آن خورش سگان دوزخ است.

كسى كه به حسن انتخابِ خداى متعال اعتماد دارد ، حالتى جز آنچه را خداى متعال برايش خواسته است، آرزو نمى كند.

گفته شده كسى با امام سجّاد در مسئله اى فقهى ستيزيد. امام به او گفت : اى ستيزه جوى ، اگر به خانه ما بيايى ، جاى پاى جبرئيل را در منزلمان نشانت مى دهيم. آيا كسى داناتر از ما به سنّت هست؟

پربهاترين فرد ، كسى است كه دنيا را بهاى خود نداند.

امام سجّاد در دعايش مى گفت : خدايا آمرزش خواهى من از تو با پافشارى بر گناه، فرومايگى است و آمرزش نخواستنم با آگاهى از رحمتت ناتوانى است. چقدر به من محبّت دارى در حالى كه از من بى نيازى و چقدر با تو دشمنى مى كنم با اينكه به تو نيازمندم. اى آن كه چون تهديد نمايد عفو كند و چون وعده دهد ، وفا كند؛ بر محمّد درود فرست و از اين دو كار ، آن را با من كن كه سزاوار توست.

از مواضع سجده امام سجّاد، هفت بار تكه هايى چون پينه شتران فرو افتاد و چون قصد نماز مى كرد، به جايى ناهموار مى رفت تا خود را به رنج و زحمت اندازد و وامانده كند و نماز خواند و بسيار بگريد. روزى در گرماى شديد به صحرا رفت تا در آنجا نماز بگزارد. غلامش در پى او رفت و او را در حال سجده و گريه بر سنگى ناهموار و داغ يافت. غلام نشست تا آن كه امام سجده اش را به پايان برد و چون سر برداشت اشك چنان پهنه صورتش را پوشانده كه گويى سرش را در آب فرو برده بود ، پس غلامش به او گفت : اى سرور من، آيا وقت آن نرسيده است كه اندوهت به پايان رسد؟ امام به او گفت : واى بر تو ، يعقوب پسر اسحاق بن ابراهيم ، پيامبر بود و نيز فرزند و نوه پيامبر، و دوازده پسر داشت و خدا تنها يكى از آنها را از او پوشيده داشت ، آن قدر گريست كه بينايى اش رفت و كمرش از غم، خم شد و سرش از اندوه سپيد گشت در حالى كه پسرش زنده بود. ومن پدرم و برادرم و عمويم و هفده نفر از فرزندان آنان را كشته و فتاده ديدم، پس چگونه اندوهم پايان پذيرد؟!

.

ص: 148

. .

ص: 149

. .

ص: 150

وَمِن كَلامِ الإمام أبي جعفر مُحمّدِ بنِ عَليّ الباقِر عليهما السّلامكُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنكَ لِما تَرجو ؛ فإنّ موسى بنَ عِمرانَ عليه السلامُ خَرَجَ يَقتَبِسُ ناراً، فعادَ نَبِيّاً مُرسَلاً. (1)

وقال ( عليه السلام ) لِبعضِ شيعَتِهِ : إنّا لا نُغني عَنكُم _ واللّهِ _ شَيئا إلّا بِالوَرَعِ، وإنّ وِلايَتَنا لا تُدرَكُ إلّا بِالعَمَلِ، وإنّ أشدَّ الناسِ يَومَ القيامةِ حَسرةً مَن وَصَفَ عَدلاً وأتى جَوراً. (2)

الأدَبُ يَكونُ بِاليَدِ واكتساباً ؛ فَمَن تَكَلَّفَه قَدِرَ عَلَيهِ، والعَقلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ تَعالى يَهَبُهُ لِمَن يَشاءُ ؛ فَمَن تَكَلَّفَهُ لا يَزيدُهُ إلّا جَهلاً. (3) وتَصديقُ قَولِهِ عليه السلام : ما جَرى عَلى بُزُرجمِهر وابنِ المُقَفَّعِ، وكانا حَكيمَيِ الفُرسِ يَعتَقِدانِ أنَّهما أبوا العَقلِ حَتّى جَرى عَلَيهِما ما شاعَ في الدُّنيا أمره وبَقِيَ عَلَى الأيّامِ ذِكرُهُ مِنَ القَتلِ الذَّريعِ والفِعلِ الشَّنيعِ ، فَنَسألُ اللّهَ حُسنَ التَّوفيقِ، وأن لا يَكِلَنا إلى عُقولِنا فَنَضِلّ ، ولا إلى نُفوسِنا فَنَعجَزَ ، ولا إلى أحَدِ فَنَضيعَ. (4)

.


1- .. من لايحضره الفقيه: ج3 ص165 ح 3609، تحف العقول : ص 208، الأمالي للصدوق : ص 244 ح 261 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام ، كمال الدين: ص151 ح 13 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام : ص359.
2- .. مصادقة الإخوان: ص136 ح 6، قرب الإسناد: ص33 ح 106 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، الاُصول الستّة عشر: ص79، كلها نحوه.
3- .. الكافي: ج1 ص24 ح18، تحف العقول: ص448 كلاهما عن الإمام الرضا عليه السلام وفيهما صدره إلى «جهلاً» نحوه.
4- .. لا يمكن تصديق هذا القول بالنسبة إلى بزرجمهر ، فإنّه من الحكماء ونقل حكم كثيرة منه وإن صحّ في حقّ ابن المقفّع لأنّه عُدَّ من الزنادقة. (م)

ص: 151

از سخنان امام محمّد بن على باقر عليه السلام

از سخنان امام محمّد بن على باقر عليه السّلام (1)به آنچه اميدوار نيستى، اميدوارتر باش از آنچه بدان اميد بسته اى كه موسى بن عمران عليه السلام در پى آوردن آتش رفت و پيامبر و رسول باز آمد.

به يكى از شيعيانش گفت : به خدا سوگند ما به كار شما نخواهيم آمد جز آن كه وارسته باشيد. و بى گمان، ولايت ما جز با عمل به دست نيايد و آن كس در قيامت بيشترين حسرت را دارد كه از عدل بگويد و ناعادلانه رفتار كند.

ادب به دست آمدنى و اكتسابى است، پس هر كس بر خود سخت گيرد بر آن دست يابد ولى عقل هديه اى از جانب خداى متعال است و به هركس كه بخواهد مى بخشد ، پس هركس خود را در آن به تكلّف اندازد جز نابخردى نيفزايد. مؤلّف مى گويد : و تصديق اين گفته همان است كه بر سر بزرگمهر و ابن مقفّع آمد. آن دو حكيمان بزرگ فارس بودند و معتقد بودند كه هر دو پدر عقل و خردند تا آنكه كارهايى كردند كه خبرش در دنيا پيچيد و در روزگار باقى ماند. همچون قتل هاى فجيع و كارهاى زشت. پس از خدا حُسنِ توفيق مى خواهيم و اينكه ما را به عقل خود وانگذارد كه گمراه مى شويم و به خودمان واننهد كه ناتوان شويم و به كسى نسپارد كه تباه مى گرديم. (2)

.


1- .امام محمّد بن على باقر عليه السلام ، در اوّل رجب سال 57 هجرى در مدينه به دنيا آمد، 57 سال زيست و در هفتم ذى حجّه سال 114 هجرى از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد. لقب حضرت، «باقر العلوم» و كنيه مباركش، «ابو جعفر» بود. احاديث فراوان امام در بيشتر كتب حديث به چشم مى آيد.
2- .گفته مؤلّف مى تواند در باره ابن مقفّع درست باشد كه از زنديقان است، اما آنچه در باره بزرگمهر گفته شده و در كتاب هاى تاريخ و تراجم به چشم مى آيد، بيشتر گفته ها و كارهاى حكيمانه اوست. (م)

ص: 152

إذا عَلِمَ اللّهُ تَعالى مِن عَبدٍ حُسنَ نِيَّةٍ اكتَنَفَهُ بِالعِصمةِ. (1)

اشحَنوا قُلوبَكُم بِالخَوفِ مِنَ اللّهِ تَعالى ؛ فَإن لَم تَسخَطوا شَيئاً مِن صُنعِ اللّهِ تَعالى يُلِمُّ بِكُم ، فَاسألوا ما شِئتُم. (2)

لا يَصبِرُ عَلَى المُروءَةِ إلّا صاحِبُ طَبعٍ كَريمٍ. (3)

وكانَ عليه السلام يقولُ : مُعالَجَةُ المَوجودِ أفضَلُ مِنِ انتِظارِ المَفقودِ. (4)

مَن حاوَلَ أمراً بِمَعصيةِ اللّهِ كانَ أقرَبُ لِما يخافُ ، وأفوَتُ لِما يَرجو. (5)

إيّاكَ والكِبرَ ! فَإنّه داعيةُ المَقتِ ، ومِن بابِهِ تَدخُلُ النِّقَمُ عَلى صاحِبِهِ ، وما أقَلَّ مَقامَهُ عِندَهُ ، وأسرَعَ زَوالَهُ عَنهُ (6) !

بِإجالةِ الفِكرِ يُسَدَّدُ الرأي المُعشِبُ ، وبِحُسنِ التأنّي تَسهُلُ المَطالِبُ وبِخَفضِ الجانِبِ يُقبِلُ النَّفورُ ، وبِسَعَةِ الخَلقِ تَطيبُ المَعيشةُ ، وبِكَثرةِ الصَّمتِ تَكثُرُ الهَيبةُ ، وبِعَدلِ المَنطِقِ تَجِبُ الجَلالةُ ، وبِصالِحِ الأخلاقِ تَزكو الأعمالُ ، وبِاحتِمالِ المُؤنِ يَجِبُ السُّؤدَدُ ، وبِالرِّفقِ والتَّوَدُّدِ تُحبِبكَ القُلوبُ، وبِحُسنِ اللِّقاءِ يألَفُكَ الثَّناءُ ، وبِإيثارِكَ عَلى نَفسِكَ تَستَحِقُّ اسمَ الكَرَمِ ، وبِالصِّدقِ والوَفاءِ تَكونُ للناسِ رِضىً ، وبِتَركِ الإعجابِ تأمَنُ مَقتَ ذَوي الألبابِ، وبِتَركِ ما لا يَعنيكَ يَتِمُّ لَكَ الفَضلُ ، وبِالتَّواضُعِ تَنالُ الرِّفعةَ. (7)

أمرُ الدِّينِ مَعقودٌ بِفَرضٍ عامٍّ ، وواجبٍ خاصٍّ ، ومُهمَلٍ مُرسَلٍ ومَحدودٍ مُستَقبَلٍ. (8) تَفسيرُ الشَّريفِ المُرشِدِ أبي يَعلى مُحمَّد بنِ الحَسَنِ الجعفري الطالبي (9) لِذلكَ الجَواب _ وباللّهِ التَّوفيقُ _ : أمّا الفَرضُ العامُّ فَهُوَ المَعرِفَةُ بِاللّهِ تعالى لِعُمومِ اللُّطفِ بِها لِكافّةِ المُكَلَّفينَ والنَّظَرُ إنّما وَجَبَ وكانَ أوَّلَ الواجِباتِ لِأجلِ أنّه وُصلةٌ إليها ، وأنّه لا طَريقَ إلَيها سِواه، وأمّا الواجِبُ الخاصُّ فَهُوَ الشُّكرُ للّهِِ تَعالى عَلى خَلقِهِ العَبدَ وإسداءِ النِّعَمِ إلَيهِ وحِباهُ ، واُصولُ النِّعَمِ الَّتي هِيَ الحَياةُ والقُدرةُ والشَّهوَةُ التي لا تَتِمُّ نِعمةُ مُنعِمٍ إلّا بِتَقَدُّمِها ، والعِبادةُ تُستَحَقُّ بِها ؛ لأنّ العِبادةَ كَيفيّةٌ في الشُّكرِ ، وذلكَ يَخُصُّ المُنعِمَ عَلَيهِ وقَد تَلحَقُ بِذلكَ الواجِباتُ الشَّرعيّةُ التي يَتَعَيَّنُ فَرضُها عَلَى المُكَلَّفِ ولا يَقومُ فِعلُ الغَيرِ مَقامَ فِعلِهِ فيها كَالطَّهارةِ والصَّلاةِ. وأمّا المُهمَلُ المُرسَلُ فَيُحتَمَلُ أن يَكوَن المُرادُ بِهِ النَّفَلَ ، ومَندوباتِ الشَّرعِ مِن حَيثُ كانَ لِلمُكَلَّفِ الاستِكثارُ مِنها واستحقاقُ الثَّوابِ بِذلِكَ ، ولاحَرَجَ عَلَيهِ في تَركِها ولا يُذَمُّ بِالعُدولِ عَنها ، فَشُبِّهَت بِالمُهمَلِ المُرسَلِ مِن حَيثُ لا تَضيِيقَ فِيها ، ولا عِقابَ يَلحَقُ بِالانصِرافِ عَنها. والمَحدودُ المُستَقبَلُ ما ضُيِّقَ وَاُوجِبَ ولَم يُجعَل للمُكَلَّفِ فُسحةٌ في تَركِهِ، وتُوُعِّدَ عَلَى العُدولِ عَنهُ بِالعِقابِ. ولَيسَ يَخرُجُ أمرُ الدِّينِ عَن هذا التَّقسيمِ عَلى طَريقِ الجُملةِ ، وإن كانَ تَفصيلُهُ يَطولُ بِهِ الشَّرحُ.

.


1- .. أعلام الدين : ص 301.
2- .. لم نجدها في المصادر.
3- .. لم نجدها في المصادر.
4- .. لم نجدها في المصادر.
5- .. الكافي : ج 2 ص 373 ح 3، تحف العقول : ص 248 كلاهما عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه.
6- .. لم نجده في المصادر.
7- .. معدن الجواهر : ص 72 من دون إسنادٍ إلى المعصوم وفيه مقاطع منه.
8- .. لم نجده في المصادر.
9- .. هو الشيخ الجليل الشريف أبو يعلى محمّد بن الحسن بن حمزة الجعفري الطالبي اُستاذ المصنّف وأحد تلامذه خليفة الشيخ أبي عبد اللّه بن النعمان المفيد والجالس مجلسه، متكلّم، فقيه، قيّم بالأمرين جميعا وله كتب متعدّدة، مات رحمه اللّه فى يوم السبت، سادس شهر رمضان، سنة ثلاث وستين وأربع مائة ودفن فيداره. فراجع : رجال نجاشى: ص 404، رقم 1070 وطبقات أعلام الشيعة: ج5،ص160.

ص: 153

چون خداى متعال حسن نيّت بنده اى را بداند او را در پرده عصمت بپيچد.

دل هايتان را با ترس از خداى متعال آكنده سازيد و اگر از آنچه خداى متعال ساخته و به سوى شما روانه كرده ناراحت نشديد، هر چه مى خواهيد بطلبيد.

كسى جز صاحب طبع بزرگ تاب جوانمردى ندارد.

و امام باقر مى فرمود : چاره انديشى با آنچه هست، بهتر است از نشستن به انتظار آنچه نيست.

هركس با نافرمانى خدا ، در پى چيزى باشد ، به آنچه مى ترسد ، نزديك تر مى شود و اميدش بيشتر از دست مى رود.

مبادا تكبّر ورزى كه به دشمنى و نفرت مى كشد و بدبختى از دريچه آن بر متكبّر درمى آيد و تكبّر و بزرگ منشى كم مى ماند و شتابان مى رود.

با چرخاندن فكر ، رأى خام پخته و استوار شود ، و با درنگ و تأمّل نيكو راه به سوى مقصود هموار گردد و با فروتنى، رميده و رفته باز آيد و با گشاده خلقى زندگى پاكيزه و خرّم شود و با سكوت فراوان هيبت انسان زياد گردد و سخن معتدلانه، بزرگى آورد و با اخلاق نيكو ، كارها پاكيزه شود و با به عهده گرفتن زحمات ، سرورى واجب آيد و با مدارا و دوستى ، دلها دوستدارت گردد و با خوش برخوردى ، مورد ستايش قرار گيرى و با مقدم داشتن ديگران بر خود ، سزاوار نام كرم گردى و با صدق و وفا ، مردم از تو خشنود شوند و با وانهادن عُجب و خودپسندى ، از نفرت خردمندان ايمن مانى و با ترك بيهوده كارى، فضيلتت كامل شود و با فروتنى بلند مرتبه گردى.

دين، عبارت است از فريضه اى براى همگان و واجبى بر برخى از مردمان و امرى آزاد و رها و كارى محدود و مضيّق. «مرشد شريف ابويعلى محمّد بن حسن جعفرى طالبى (1) تفسيرى درباره اين پاسخ دارد كه با توفيق جويى از خدا آن را چنين بيان مى داريم: اما واجب همگانى ، همان معرفت به خداى متعال است ، چون اين لطفى بر همه مكلّفان است و بحث و نظر از اين رو واجب شد و در صدر واجبات قرار گرفت كه راه وصول به معرفت است و طريق ديگرى جز آن نيست. و اما واجب خاصّ، همان سپاسگزارى از خداى متعال بر خلقت انسان و فرستادن نعمت ها و عطاى آنها به اوست، بويژه اساس نعمتها يعنى زندگى و توانايى و ميل ها كه هيچ نعمتى جز از پى آنها به وجود نيايد و عبادت و بندگى خدا به همينها سزاوار گردد ، زيرا عبادت گونه اى سپاسگزارى است و اين به كسى اختصاص دارد كه نعمتش بخشيده اند. و گاه واجبات شرعى را نيز به اين گونه ملحق كرده اند، واجبات عينى مانند طهارت و نماز كه بر شخص مكلّف واجب است و كس ديگرى نمى تواند به جايش ادا كند. و امّا آنچه آزاد و رهاست ، ممكن است منظور از آن، نافله ها و مستحبّات شرعى باشد از اين جهت كه مكلّف مى تواند با افزودن آنها بر اعمال خود ، سزاوار پاداش شود، اگر چه مشكلى در ترك آنها نيست و به سبب انجام ندادن آنها سرزنش نمى شود ، پس چون سختى و تنگى در آنها نيست و عقوبتى بر رويگردانى از آنها نيست، به آزاد و رها تشبيه شد. و محدود و مضيّق آن است كه واجب است و مفرّى از آنها نيست و براى مكلّف گريزگاهى از ترك آنها نهاده نشده و بر انجام ندادن آنها ، وعده عقاب داده شده است. و دين اجمالاً از اين تقسيم خارج نيست، اگر چه تفصيل آن شرح را طولانى مى كند.

.


1- .او محدث، متكلم، فقيه و شاگرد و جانشين شيخ مفيد بوده و كتاب هاى متعددى از خود به يادگار نهاده است. او در سال 463 درگذشت. (ر.ك : رجال نجاشى : ص 404، رقم 1070 ، طبقات اعلام الشيعه : ج 5، ص 160).

ص: 154

تَوَقّي الصَّرعةِ خَيرٌ مِن سؤالِ الرَّجعةِ. (1)

وقال عليه السلام لابنِهِ جَعفرٍ عليه السلام : يا بُنيّ، إذا أنعَمَ اللّهُ عَلَيكَ بِنِعمةٍ فَقُل: الحَمدُ للّهِِ وإذا حَزَبَكَ أمرٌ فَقُل : لاحَولَ ولاقُوّةَ إلّا بِاللّهِ ، وإذا أبطأ عَليكَ الرِّزقُ فَقُل : أستغفِرُ اللّهَ. (2)

وقالَ لَهُ أيضاً : يا بُنَيَّ، إنَّ اللّهَ تعالى خَبَّأَ ثَلاثَةَ أشياءٍ في ثَلاثَةِ أشياءٍ : خَبَّأَ رِضاهُ في طاعَتِهِ ؛ فَلا تُحَقِّرَنَّ مِنَ الطَّاعَةِ شَيئاً، فَلَعَلَّ رِضاهُ فيهِ ، وَخَبَّأَ سَخَطَهُ في مَعصِيَتِهِ ؛ فَلا تُحَقِّرَنَّ مِنَ المَعصِيَةِ شَيئًا فَلَعَلَّ سَخَطَهُ فيهِ ، وَخَبَّأَ أولِياءهُ في خَلقِهِ ؛ فَلا تُحَقِّرَنَّ أحَدًا فَلَعَلَّ ذلكَ الوَلِيُّ. (3)

.


1- .. كشف الغمّة : ج 2 ص 363.
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 345، تحف العقول : ص 207 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه.
3- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 343، كنزالفوائد : ج 1 ص 55 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه.

ص: 155

حفظ خود از فروغلتيدن بهتر از درخواست بازگشت است.

امام باقر به پسرش امام جعفر عليه السلام فرمود : پسر عزيزم ، چون خداوند نعمتى بر تو بخشيد بگو : الحمدللّه (ستايش ويژه خداست) و چون چيزى تو را انديشناك كرد بگو : لاحول ولا قوة إلّا باللّه (تغيير و نيرويى به جز خدا نيست) و چون روزى ات دير رسيد بگو : استغفراللّه (از خدا آمرزش مى خواهم).

خداوند سه چيز را در سه چيز پنهان كرده است : خشنودى اش را در اطاعتش پنهان كرده ، پس هيچ طاعتى را كوچك مشمار كه شايد خشنودى او در آن باشد و ناخشنودى اش را در نافرمانى از خود پنهان كرده ، پس هيچ نافرمانى اى را كوچك مشمار كه شايد ناخشنودى اش در آن باشد و اوليايش را در خلقش پنهان كرده ، پس هيچ كس را كوچك مشمار كه شايد ولّى خدا باشد.

.

ص: 156

إنّ قوما عَبَدوا اللّهَ رَغبةً فَتِلكَ عِبادةُ التُّجّارِ، وإنّ قَوما عَبَدوا اللّهَ رَهبةً فَتِلكَ عِبادةُ العَبيدِ ، وإنّ قَوما عَبَدوا اللّهَ شُكرا فَتِلكَ عِبادةُ الأحرارِ. (1)

وقالَ : صانِعِ المُنافِقَ بِلِسانِكَ ، وأخلِص وُدَّكَ للمؤمنين ، وإن جالَسَكَ يَهودِيٌّ فأحسِن مُجالَسَتَهُ. (2)

وقالَ الجاحِظُ : جَمَعَ الباقِرُ عليه السلام صَلاحَ شأنِ الدُّنيا بِحَذافيرِها في كَلِمَتَينِ ، فَقالَ عليه السلام : صَلاحُ شَأنِ التَّعايُشِ وَالتَّعاشُرِ مِل ءُ مِكيالٍ ثُلثاهُ فِطَنٌ، وثُلثٌ تَغافُلٌ. (3)

وقالَ عليه السلام لِرَجُلٍ هَنَّأَهُ بِمَولودٍ : أسألُ اللّهَ تَعالى أن يَجعَلَهُ خَلَفاً مَعَكَ وخَلَفاً بَعدَكَ ، فَإنَّ الرَّجُلَ يَخلُفُ أباهُ في حَياتِهِ ومَوتِهِ. (4)

وكانَ عليه السلام يَدعو ويَقولُ : اللّهُمّ أعِنِّي عَلَى الدُّنيا بِالغِنى ، وعَلى الآخِرةِ بِالعَفوِ. (5)

لاعُذرَ لِلمُعتَلِّ (6) عَلى رَبِّهِ، ولاتَوبةَ لِلمُصِرِّ عَلى ذَنبِهِ. (7)

الوُقوفُ عِندَ الشُّبهَةِ خَيرٌ مِنَ الاقتِحامِ في الهَلَكةِ ، وتَركُكَ حَديثا لَم تَروِهِ خَيرٌ مِن رُوايَتِكَ حَديثاً لَم تُحصِهِ. إنّ عَلى كُلِّ حَقٍّ نورا ، وما خالَفَ كِتابَ اللّهِ تعالى فَدَعوهُ. (8) إنّ أسرَعَ الخَيرِ ثَواباً البِرُّ ، وإنّ أسرَعَ الشَّرِّ عُقوبةً البَغيُ، وكَفى بِالمَرءِ عَيباً أن يَنظُرَ مِنَ الناسِ ما يَعمى عَنهُ مِن نَفسِهِ ، يُعَيِّرُ الناسَ بِما لا يَستَطيعُ تَركَهُ ، أو يؤذي جَليسَهُ بِما لا يَعنيهِ. (9)

.


1- .. نهج البلاغة : الحكمة 237، تحف العقول : ص 246 عن الإمام الحسين عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 84 ح 5 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه.
2- .. الأمالي للمفيد : ص 185 ح 10، الزهد للحسين بن سعيد : ص 22 ح 49، تحف العقول : ص 292، من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 404 ح 5872، الأمالي للصدوق : ص 727 ح 996 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام.
3- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 344، تحف العقول : ص 359 عن الإمام الصادق عليه السلام ، كفاية الأثر : ص 240 عن الإمام زين العابدين عليه السلام وليس فيه «التعاشر».
4- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 345.
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 345.
6- .. وفي «ب» : لمعتلي والظاهر أنّهما مصحّفان والصحيح «المتعلّل».
7- .. مقصد الراغب : ص 154 (مخطوط).
8- .. تفسير العياشي : ج 1 ص 8 ح 2 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «حقيقة» بدل «نورا»، الكافي : ج 1 ص 50 ح 9، المحاسن : ج 1 ص 340 ح 699 وليس فيهما ذيله من «إنّ على كلّ»، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 474 ح 2904، الزهد للحسين بن سعيد : ص 19 ح 41 وفيهما صدره.
9- .. الأمالي للمفيد : ص 278 ح 4، الخصال : ص 110 ح 81، ثواب الأعمال : ص 199، الزهد للحسين بن سعيد : ص 8 ح 13، الأمالي للطوسي : ص 107 ح 163 كلّها عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله.

ص: 157

مردمى خدا را به طمع پرستيدند و آن عبادت تاجران است و مردمى خدا را از ترس ، پرستيدند و آن عبادت بردگان است و مردمى خدا را از سر سپاس پرستيدند و آن عبادت آزادگان است.

با منافق به زبانت سازگارى نشان ده و با مؤمنان ، دوستيت را خالص ساز و اگر حتّى يهودى اى با تو همنشين شد ، با او به نيكويى همنشينى كن.

جاحظ مى گويد : امام باقر روش نيكو زيستن در دنيا را در دو كلمه گرد آورده و فرموده است : سامان يافتن همزيستى و معاشرت به پيمانه پرى ماند كه دو سومش هوشمندى و يك سومش ناديده گرفتن (خطاى ديگران) است.

در تهنيت به مردى در تولّد فرزندش : از خداوند متعال مى خواهم كه او را جانشينت در زندگى و نيز پس از خودت بنمايد كه مرد، جانشين پدرش در زندگى و پس از مرگ است.

امام باقر عليه السلام دعا مى كرد و مى گفت : خدايا مرا در دنيا با بى نيازى يارى ده و در آخرت با عفو.

درنگ كننده بهانه جو را نزد پروردگارش عذرى و پافشارى كننده بر گناه را توبه اى نيست.

توقّف در امور مشتبه بهتر از فرو رفتن در هلاكت است و نقل نكردن حديث بهتر از نقل كردن آن است بى آن كه معنايش را دريافته باشى. بى گمان بر هر حقيقتى، هاله اى از نور است و آنچه را كه با كتاب خداى متعال مخالف است وانهيد. بى گمان (در ميان نيكى ها) نيكى به ديگران سريعترين پاداش و (در ميان شرارت ها) ظلم و تجاوز سريعترين عقوبت را دارد ، و در عيب آدمى همين بس كه عيب را در خود نبيند و آن را در مردم بيابد و مردم را به چيزى سرزنش كند كه خود قدرت تركش را ندارد، يا همنشين خود را با بيهوده گويى آزار دهد.

.

ص: 158

الغَلَبةُ بِالخَيرِ فَضيلةٌ ، وَبِالشَّ_رِّ قَبيحةٌ. (1)

ورَوى هشامُ بنُ محمّد ، عَن أبيهِ قالَ : قالَ لي أبو جَعفَرٍ عليه السلام في بعضِ ما شَكوتُ إلَيهِ : استتر (2) مِنَ الشامِتينَ بِحُسنِ العَزاءِ عَنِ المَصائبِ. (3)

قال: وسَمِعتُه عليه السلام يَقولُ : العَبدُ مَنِ استَعَبَدتهُ المَقابِحُ. (4)

(ما عَرَفَ الخَيرَ مَن لَم يَتَّبِعُه ، و) ما عَرَفَ الشَّرَّ مَن لم يَجتَنِبهُ. (5)

اعرِفِ الخَيرَ لِتَعَمَلَ بِهِ ، واعرِفِ الشَّرَّ لِئلّا تَقَعَ فيهِ. (6)

قالَ: وكانَ عليه السلام يَقولُ : أوَّلُ الحَزمِ المَشورَةُ لِذي الرَّأيِ الناصِحِ ، والعَمَلُ بِما يُشيرُ بِهِ. (7)

أخوكَ مَن واساكَ. (8)

.


1- .. الدرّة الباهرة : ص 28 وفيه «جهل» بدل «قبيحة».
2- .. وفي «ب» : استبرِ.
3- .. مقصد الراغب : ص 155 (مخطوط).
4- .. لم نجده في المصادر.
5- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 290 من دون إسنادٍ إلى المعصوم.
6- .. لم نجدها في المصادر.
7- .. لم نجدهما في المصادر.
8- .. عيون الحكم والمواعظ : ص 39 ح 844.

ص: 159

با نيكى چيره گشتن، فضيلت است و با شرارت ، قباحت و زشتكارى.

هشام بن محمّد از پدرش : به امام باقر عليه السلام شكوه كردم به من فرمود : با نيك تحمل كردن مصيبت، خود را از شماتت سرزنش كنندگان ايمن بدار.

همو مى گويد و شنيدم كه مى فرمايد : بنده كسى است كه زشتى ها او را به بند كشيده باشند.

كسى كه از نيكى پيروى نكند، آن را نشناخته و كسى كه از شرّ پرهيز نكند، آن را نشناخته است.

نيكى را بشناس تا بدان عمل كنى و شرّ را بشناس تا در آن نيفتى.

همو مى گويد : و امام باقر عليه السلام مى فرمود : سر آغاز استوارانديشى مشورت با خيرخواهان صاحب نظر است و عمل به آنچه نظر داده اند.

برادرت آن است كه تو را با خود سهيم كند.

.

ص: 160

مَن عَمِلَ بِما يَعلَمُ ، عَلَّمَهُ اللّهُ ما لَم يَعلَمُ. (1)

وقالَ جابِرٌ: دَخَلتُ علَى أبي جَعفَرٍ عليه السلام _ ونَحنُ (جَميعا ما قَضَينا _ نُسُكَنا _ فَقُلتُ:) أوصِنا يابنَ رَسولِ اللّهِ. فَقالَ: لِيُعِن قَوِيُّكُم ضَعيفَكُم ، وليَعطِف غَنِيُّكُم عَلى فَقيرِكِم ، وليَنصَحِ الرَّجُلُ أخاهُ كَنَصيحَتِهِ لِنَفسِهِ، واكتُموا أسرارَكُم، ولا تَحمِلوا الناسَ عَلى رِقابِنا وانظُروا أمَرنا وما جاءكُم عَنّا ؛ فَإن وَجدتُموهُ مُوافِقاً للقُرآنِ فَهُوَ مِن قَولِنا، وما لَم يَكُن لِلقُرآنِ مُوافِقاً فَقِفوا عِندَهُ ، ورُدّوهُ إلَينا حتّى نَشرَحَ لَكُم ما شُرِحَ لَنا. (2)

واجتَمعَ عِندَه عليه السلام : قَومٌ مِن بَني هاشِمٍ وغَيرِهِم فَقالَ لَهُم: اتَّقوا اللّهَ شيعةَ آلِ محمّدٍ صلى الله عليه و آله وكونوا النُّمرُقَةَ (3) الوُسطى ، يَرجِعُ إلَيكم الغالي ، ويَلحَقُ بِكُمُ التالي. قالوا: وما الغالي؟ قال: الَّذي يَقولُ فينا ما لا نَقولُهُ في أنفُسِنا. قالوا: فَما التالي؟ قالَ: الذي يَطلُبُ الخَيرَ فَيزيدُ فيهِ خَيرا ، إنّه واللّهِ ما بَينَنا وبينَ اللّهِ قرابةٌ ، ولا لَنا على اللّهِ مِن حُجّةٍ ، ولا نَتَقَرَّبُ إلَيهِ إلّا بِالطاعةِ ، مَن كانَ مِنكُم مُطيعاً للّهِ يَعمَلُ بِطاعَتِهِ نَفَعَتهُ وِلايَتُنا أهلَ البَيتِ، ومَن كانَ مِنكُم عاصِيا للّهِِ يَعمَلُ بِمَعاصيهِ لَم تَنفَعهُ وِلايَتُنا ، (وَيحَكُم ، لا تَغتَرُّوا). (4)

وقالَ لَهُ بَعضُ شيعَتِهِ: أوصِني _ وهُوَ يُريدُ سَفَرا _ فَقالَ لَهُ عليه السلام : لا تَسيرَنَّ شِبرا وأنت حاقِنٌ (5) ، ولا تَنزِلَنَّ عَن دابّتِكَ لَيلاً لِقضاءِ حاجةٍ إلّا ورِجلِكَ في - خُفٍّ، ولا تبولَنّ في نَفَقٍ ، ولا تَذوقَنّ بَقَلةً ولا تَشَمُّها حَتّى تَعلَمَ ما هِيَ ، ولا تَشرَب مِن سِقاءٍ حَتّى تَعلَمَ ما فيهِ ، واحذَر مَن تَعرِفُ ، ولا تَصحَب مَن لا تَعرِفُ. (6)

.


1- .. الفصول المختارة : ص 107 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وفيه «ورثهُ» بدل «علمهُ».
2- .. الأمالي للطوسي : ص 232 ح 410.
3- .. نُمرُقة : أي وسادة، وهي بضمّ النون والراء وبكسرهما (النهاية : ج 5 ص 118).
4- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 343، الكافي : ج 2 ص 75 ح 6، شرح الأخبار : ج 3 ص 502 ح 1440 كلاهما نحوه.
5- .. الحاقِنُ : هو الذي حبس بوله (النهاية : ج 1 ص 400).
6- .. أعلام الدين : ص 302.

ص: 161

هركس به آنچه مى داند عمل كند ، خداوند آنچه را نمى داند به او مى آموزد.

جابر گويد : با گروهى كه همگى هنوز اعمال حجّ را تمام نكرده بوديم بر امام باقر عليه السلام درآمديم؛ من گفتم : اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله ما را سفارشى كن. امام فرمود : توانايتان به ناتوانتان كمك كند و ثروتمندتان به نيازمندتان توجّه و هركس براى برادرش خيرخواهى كند آن چنان كه براى خود مى كند و رازهايتان را پنهان بداريد و مردم را بر ما مسلّط مداريد و در فرمان ما و در آنچه از ما به شما مى رسد دقّت كنيد، اگر آن را موافق قرآن يافتيد ، از گفتار ماست و در آنچه با قرآن موافق نبود توقّف كنيد و به ما بازگردانيد تا آنچه را برايمان شرح شده، برايتان شرح دهيم.

گروهى از بنى هاشم و ديگران نزد حضرتش گرد آمدند. حضرت به آنان فرمود : اى شيعه آل محمّد صلى الله عليه و آله از خدا پروا كنيد و تكيه گاه ميانه باشيد، غالى به شما باز گردد و تالى به شما بپيوندد. گفتند : غالى كيست؟ فرمود : كسى كه در باره ما چيزى مى گويد كه ما درباره خود نمى گوييم. گفتند : تالى كيست؟ فرمود: آن كه به دنبال خير است و خيرش افزوده مى شود. به خدا سوگند ميان ما و خدا ، خويشى اى نيست و ما حجّتى بر خدا نداريم و جز با فرمانبرداريش به او نزديكى نمى جوييم. هركس از شما فرمانبردار خدا باشد و به فرمان او عمل كند ، ولايت ما أهل بيت به او سود دهد و هركس از شما خدا را نافرمان و معصيت كار باشد، ولايت ما او را سودى نبخشد ؛ واى بر شما فريفته مشويد.

يكى از شيعيان حضرتش عزم سفر داشت و سفارشى خواست. حضرت به او فرمود: يك وجب هم با حالت حبس پيشاب راه مسپار و شب از مركبت براى قضاى حاجت پياده مشو ، مگر آن كه كفش به پا داشته باشى و در نقب و دالان بول مكن و هيچ سبزى اى را مچش و بو مكن تا آن كه بدانى چيست و از هيچ ظرفى منوش تا آن كه بدانى در آن چيست و از كسى كه مى شناسى برحذر باش و با كسى كه نمى شناسى همراه مشو.

.

ص: 162

تَعَلَّموا العِلمَ ؛ فَإنّ تَعَلُّمَهُ حَسَنةٌ ، وطَلَبُهُ عِبادةٌ ، ومُذاكَرَتَهُ تَسبيحٌ ، والبَحثَ عَنهُ جِهادٌ ، وتَعليمَهُ صَدَقةٌ ، وبَذلُهُ لِأهلِهِ قُربةٌ. والعِلمُ مَنارُ الجَنَّةِ واُنسٌ في الوَحشةِ ، وصاحِبٌ في الغُربةِ ، ورَفيقٌ في الخَلوَةِ ، ودَليلٌ عَلَى السَّرّاءِ، وعَونٌ عَلَى الضَّرَّاءِ ، وزَينٌ عِندَ الأخِلّاءِ ، وسِلاحٌ عَلَى الأعداءِ ، يَرفَعُ اللّهُ بِهِ قَوماً لِيَجعَلَهُم في الخَيرِ أئمَّةً يُقتَدى بِفِعالِهِم ، وتُقتَصُّ آثارُهم ، ويُصَلِّي عَلَيهِم كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ ، وحيتانُ البَحرِ وهَوامُّهُ ، وسِباعُ البَرِّ وأنعامُهُ. (1)

إنّ طَبائَع الناسَِ كُلَّها مُرَكَّبةٌ عَلَى الشَّهوةِ والرَّغبةِ والحِرصِ والرَّهبَةِ والغَضَبِ واللَّذَّةِ، إلّا أنَّ في الناسِ مَن قَد ذَمَّ هذهِ الخِلالَ بِالتَّقوى والحَياءِ والأَنَفِ (2) ، فإذا دَعَتكَ نَفسَكَ إلى كَبيرةٍ منَ الأمرِ فارمِ بِبَصَرِكَ إلى السَّماءِ ، فإن لَم تَخَف مِمَّن فيها ، فانظُر إلى مَن في الأرض لَعَلَّكَ أن تَستَحيِيَ مِمَّن فيها، فإن كُنتَ لا مِمَّن في السَّماءِ تَخافُ ، ولا مِمَّن في الأرضِ تستحيي ، فَعُدَّ نَفسَكَ في البَهائمِ. (3)

ما أقبَحَ الأَشَرَ عِندَ الظَّفَرِ ، والكآبةَ عِندَ النائبةِ ، والغِلظةَ عَلى الفَقيرِ ، والقَسوةَ عَلَى الجارِ ، ومُشاحَنةَ (4) القَريبِ ، والخِلافَ على الصاحِبِ ، وسوءَ الخُلقِ عَلَى الأهلِ ، والاستِطالةَ بِالقُدرةِ، والجَشَعَ مَعَ الفَقرِ، والغيبةَ لِلجَليسِ، والكَذِبَ في الحَديثِ ، والسَّعيَ بِالمُنكَرِ ، والغَدرَ مِنَ السُّلطانِ، والخُلفَ من ذي المُروءة (5) !

وَقيلَ لَهُ عليه السلام : مَن أعظَمُ الناسِ قَدراً ؟ فَقالَ : مَن لا يبالي في يَدِ مَن كانتِ الدُّنيا. (6)

.


1- .. الخصال : ص 522 ح 12، الأمالي للطوسي : ص 488 ح 1069، تحف العقول : ص 28، الأمالي للصدوق : ص 713 ح 982 وليس فيهما مقاطع منه وكلّها عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه.
2- .. يقال: أنِفَ من الشيءِ يأنف أنفا : إذا كرهه وشرُفت نفسه عنه (النهاية : ج 1 ص 76).
3- .. لم نجده في المصادر و عنه مستدرك وسائل الشيعة : ج 11 ، ص 212 ، ح 12771 وفيه «زمّ» بدل «ذمّ» وهو الظاهر.
4- .. وفي «أ» : مشاحّة.
5- .. من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 390 ح 5834 عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيه مقاطع منه.
6- .. الدرّة الباهرة : ص 28، معدن الجواهر : ص 22 من دون إسنادٍ إلى المعصوم، أعلام الدين : ص 302.

ص: 163

دانش را فرا گيريد كه فراگرفتنش نيكى است، و پى جوييش عبادت، و به گفت وگو نهادن آن تسبيح، و بحث از آن جهاد، و آموزشش صدقه، و بذل آن به اهلش ، مايه نزديكى به خداست. دانش نشان دهنده و راهنماى به سوى بهشت است و مونس تنهايى و يار غربت و همراه خلوت و در خوشى و ناخوشى راهنما و زيورى براى همدلان و سلاحى عليه دشمنان است. خداوند كسانى را با آن برمى كشد تا پيشواى نيكى قرارشان دهد و به ايشان اقتدا و از آثارشان اقتباس كنند و هر تر و خشكى، حتى ماهيان و جانوران دريا و درندگان و چهارپايان خشكى ، براى آنها آمرزش مى طلبند

طبيعت مردمان ، مركّب از خواهش و ميل و حرص و ترس و خشم و لذّت است، جز آن كه در برخى از مردم، اين خصلتها با رويه اى از تقوا و حيا و عار پوشيده شده است. پس چون نفست تو را به گناه بزرگى فرا خواند ، نگاهت را به آسمان بينداز، پس اگر از كسى كه در آن است نمى ترسى، به زمين بنگر شايد از كسى كه در آن است حيا كنى ، پس اگر نه از كسى كه در آسمان است مى ترسى و نه از كسى كه در زمين است حيا مى ورزى، خود را از چهارپايان بشمار.

چه زشت است سرمستى به گاه پيروزى، و اندوه و پريشانى هنگام مصيبت و درشتى با فقير و سنگدلى با همسايه، و دشمنى با خويشاوند، و مخالفت با همراه، و بدخويى با خانواده، و دست درازى به گاه قدرت، و حرص زدن در وقت نادارى، و غيبت همنشين كردن، و سخن دروغ گفتن، و كوشيدن در كار زشت و نيرنگ از سلطان، و خلف وعده از جوانمرد.

به حضرتش گفته شد : گران قدرترين مردم كيست؟ فرمود : آن كه اهميتى ندهد دنيا به دست كيست.

.

ص: 164

وقيلَ له عليه السلام : مَن أكرَمُ الناسِ نَفساً؟ فَقالَ: مَن لا يَرَى الدُّنيا لِنَفسِهِ قَدراً. (1)

وقالَ حُمرانُ بنُ أعيَنُ: سَمِعتُ أبا جَعفرٍ عليه السلام يَقولُ: إنّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى فَضَّلَ الإيمانَ عَلَى الإسلامِ بِدَرَجةٍ ، كَما فَضَّلَ الكَعبةَ عَلى المَسجِدِ الحَرامِ. (2)

المُروءَةُ : الفِقهُ في الدِّينِ ، والصَّبرُ عَلى النَّوائبِ ، وحُسنُ التَّقديرِ في المَعيشةِ. (3)

.


1- .. الكافي : ج 1 ص 19 ح 12، تحف العقول: ص 389.
2- .. الكافي : ج 2 ص 52 ح 3، تفسير القمّي : ج 1 ص 99.
3- .. الخصال: ص124 ح120 عن الإمام عليّ عليه السلام ، نثرالدرّ: ج1 ص408 من دون إسنادٍ إلى المعصوم وكلاهما نحوه.

ص: 165

به حضرتش گفته شد : بزرگوارترين مردم كيست؟ فرمود : آن كه دنيا را بهاى خود نبيند.

حمران بن اعين مى گويد : شنيدم امام باقر عليه السلام فرمود : خداوند سبحان و متعال، ايمان را يك درجه بر اسلام برترى داده ، همان گونه كه كعبه را بر مسجدالحرام برترى بخشيده است.

مروّت، فهم عميق دين و شكيبايى بر مصيبت ها و نيك اندازه گيرى در زندگى است.

.

ص: 166

وَمِن كلامِ الإمامِ الصادقِ أبي عَبدِ اللّهِ جَعفرِ بنِ محمّد عليهما السّلامالمؤمِنُ يُداري ولا يماري. (1)

مَن تطأطأ للسُّلطانِ تَخَطّاهُ ، ومَن تطاولَ أرداهُ. (2)

كُلُّ شَيءٍ يَحتاجُ إلى عَقلٍ إلّا شيئا واحدا ، فَقيل: وما هُوَ؟ قالَ: الدُّوَلُ. (3)

الاستِرسالُ إلى المُلوك من عَلامةِ النُّوكِ (4) ، والحَوائجُ فُرَصٌ؛ فَخُذوها عِندَ إسفارِ الوُجوهِ ، ولا تَعَرَّضوا لَها عِندَ التَّعبيسِ والتَّقطيبِ. (5)

لَو عَلِمَ سَيِّئُ الخُلُقِ أنّه يُعَذِّبُ نَفسَهُ لَتَسَمَّحَ في خُلقِهِ. (6)

ما ارتُجَّ امرُؤٌ ، وأحَجَمَ عليه الرَّأيُ ، وأعيَت بِهِ الحِيَلُ ، إلّا كانَ الرِّفقُ مِفتاحُهُ. (7)

آفَةُ الدّينِ العُجبُ والحَسَدُ والفَخرُ. (8)

.


1- .. أعلام الدين : ص 303.
2- .. مقصد الراغب : ص 815 (مخطوط).
3- .. مقصد الراغب : ص 815 (مخطوط).
4- .. النُّوكُ : الحُمق (الصحاح : ج 4 ص 1612).
5- .. مقصد الراغب : ص 815 (مخطوط وليس فيه صدره).
6- .. لم نجده بهذه اللفظة ولكن يدلّ روايات متعدّدة على تأثير سوء الخلق في تعذيب النفس فراجع : ميزان الحكمة : عنوان 1115 : سوء الخلق.
7- .. أعلام الدين : ص 298 عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه وليس فيه صدره.
8- .. الكافي : ج 2 ص 307 ح 5، تحف العقول : ص 93 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «آفة الدين الحسد».

ص: 167

از سخنان امام صادق عليه السلام

از سخنان امام صادق عليه السّلام (1)مؤمن، كسى است كه مدارا مى كند و نمى ستيزد.

پادشاه آن كه را در برابرش سر فرود آورد ، لگدمال كند و آن كه را گردن افرازد بر زمين افكند.

هر چيزى به عقل نياز دارد جز يك چيز، گفته شد : چه چيز؟ گفت : پادشاهى.

رفت و آمد با پادشاهان از نشانه هاى حماقت است و رفع نيازها در گرو فرصت ، پس آنها را هنگام گشادگى چهره ها عرضه كنيد و نه در ترشرويى و اخم.

اگر انسان بدخو مى دانست كه خود را عذاب مى دهد ، آسان مى گرفت.

هيچ كس پريشان نشد و دچار حيرت و عجز از چاره جويى نگشت جز آن كه مدارا گشايشگر كارهايش شد.

آفت دين خودپسندى و حسادت و فخرفروشى است.

.


1- .امام جعفر صادق عليه السلام در هفده ربيع الاول سال 83 هجرى در مدينه به دنيا آمد و در 25 شوّال سال 148 هجرى در همان جا رحلت كرد و در بقيع به خاك سپرده شد. كنيه امام، «ابو عبد اللّه » بود و به «صادق» شهرت داشت. سخنان فراوان امام، مدار اصلى فقه و معارف شيعه است و همه كتاب هاى حديثى به نقل آنها پرداخته اند.

ص: 168

مَنِ اعتَدَلَ يَوماهُ فَهُو مَغبونٌ، ومَن كانَ غَدُهُ شَرَّ يَومَيهِ فَهُو مَفتونٌ، ومَن لَم يَتَفَقَّدِ النُّقصانَ في نَفسِهِ دامَ [نَقصُهُ] ومَن دامَ نَقصُهُ فَالمَوتُ خَيرٌ لَهُ ، ومَن أذنَبَ مِن غَيرِ تَعَمُّدٍ كانَ للعَفوِ أهلاً. (1)

وسُئل عليه السلام عَنِ الدِّقَّةِ، فَقالَ: مَنعُ اليَسيرِ ، وطَلَبُ الحَقيرِ. (2)

لا تَكمُلُ هَيبةُ الشَّريفِ إلّا بِالتَّواضُعِ. (3)

لا يُحفَظُ الدّينُ إلّا بِعِصيانِ الهَوى ، ولا يَبلُغُ الرِّضى إلّا بِخيفةٍ أو طاعةٍ. (4)

مَن كانَ الحَزمُ حارِسَهُ، وَالصِّدقُ جَليسَهُ عَظُمَت بَهجَتُهُ ، وتَمَّت مُرُوَّتُهُ. ومَن كانَ الهَوى مالِكَهُ، والعَجزُ راحَتَهُ عاقاهُ عَنِ السَّلامَةِ ، وأسلَماهُ إلَى الهَلَكةِ. (5)

قيلَ: وسألَهُ بَعضُ المُلحِدينَ ، فَقالَ: ما يَفعَلُ رَبُّكَ في (هذهِ الساعةِ) فَقالَ عليه السلام : يَسوقُ المَقاديرَ إلى المَواقيتِ. وسألَ آخرَ فَقالَ: ما فِعلُ رَبِّكَ فَقالَ: فَسخُ العَزمِ ، وكَشفُ الغَمِّ. (6)

اطلُبوا العِلمَ ولَو بخَوضِ اللُّجَجِ (7) ، وشَقِّ المُهَجِ (8) . (9)

لَجاهِلٌ سَخِيٌّ أفضَلُ مِن ناسِكٍ بَخيلٍ. (10)

ثَلاثةٌ لا يُصيبونَ إلّا خَيراً : اُولو الصَّمتِ ، وتارِكو الشَّرِّ، والمُكثِرون ذِكرَ اللّهِ عزّوجلّ وَرَأسُ الخَيرِ التَّواضُعُ. فَقالَ لَهُ بَعضُهُم: وما التَّواضُعُ؟ فَقالَ: أن تَرضى مِنَ المَجلِسِ بِدونِ شَرَفِكَ ، وَأن تُسَلِّمَ عَلى مَن لَقيتَ ، وأن تَترُكَ المِراءَ وَإن كُنتَ مُحِقّا. (11)

.


1- .. من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 382 ح 5833، معاني الأخبار : ص 198، الأمالي للطوسي : ص 435 ح 974، الأمالي للصدوق : ص 477 ح 644 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه وليس فيها ذيله.
2- .. تحف العقول : ص 225 ؛ معاني الأخبار : ص 401 ، ح 62 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ، ص 68 ، ح 2689 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه.
3- .. مقصد الراغب : ص 158 (مخطوط).
4- .. مقصد الراغب : ص 158 (مخطوط).
5- .. الدرّة الباهرة : ص 29 ، ح 67 وفيه «حليتهُ» بدل «جليسه».
6- .. لم نجده في المصادر.
7- .. اللُّجّة : معظم البحر (مجمع البحرين : ج 4 ص 109).
8- .. المُهجة : الدم أو دم القلب والروح (القاموس المحيط : ج 1 ص 208).
9- .. أعلام الدين : ص 303.
10- .. الدرّة الباهرة : ص 29 ، ح 68 ؛ أعلام الدين : ص 303.
11- .. تحف العقول : ص 296 وفيه ذيله من «ما التواضع»، الكافي : ج 2 ص 123 ح 9 وفيه ذيله من «ما التواضع» إلى «شرفك» نحوه.

ص: 169

هركس دو روزش برابر باشد ، مغبون است و هركس فردايش ، بدتر از امروزش باشد، مفتون است و هركس نقص خود را نبيند ، نقصش بپايد و هركس نقصش بپايد مرگ برايش بهتر است و هركس نه از سر قصد گناه كند ، سزاوار عفو است.

از حضرتش درباره فرومايگى سؤال شد ، فرمود : نبخشيدن اندك و پى جويى كوچك.

هيبت انسان شريف جز با فروتنى كامل نشود.

دين جز با سرپيچى از هواى نفس حفظ نشود و به خشنودى (خدا) جز با بيم و اطاعت نتوان رسيد.

آن كه استوارانديشى، نگهبانش و راستى، همنشينش باشد شادمانيش فراوان و مروّتش كامل شود و هركه هوس ، مالكش و ناتوانى ، آسودگيش باشد ، از سلامت محرومش بدارند و به هلاكتش بسپارند.

گفته شده است كه ملحدى از حضرتش پرسيد : اكنون ، پروردگات چه مى كند؟ فرمود : قضا و قدر را به جايگاه معين خود مى راند. و ملحد ديگرى پرسيد كار پروردگارت چيست؟ و امام فرمود : منصرف كردن از تصميم و زدودن اندوه.

در پى دانش باشيد هر چند به درآمدن در درياها و دادن جان باشد.

نادان بخشنده بهتر از عابد بخيل است.

سه دسته جز به خوبى نمى رسند : خاموشان ، شرگريزان و آنان كه خداى عزيز جليل را فراوان ياد كنند ، و سرآغاز خوبى فروتنى است. كسى از حضرتش پرسيد : فروتنى به چه معناست؟ فرمود : اين كه به كمتر از شأنت رضايت دهى و هر كس را ببينى سلام دهى و ستيزه گرى را وانهى هر چند حقّ با تو باشد.

.

ص: 170

وسئل عليه السلام عَن فَضيلةٍ لِأميرِ المؤمنين صَلَوات اللّهِ وسَلامُهُ عَلَيهِ لَم يَشرَكهُ فيها غَيرُهُ ، [فقال] عليه السلام : فَضُلَ الأقرَبينَ بِالسَّبقِ ، وسَبَقَ الأبعَدينَ بِالقَرابةِ. (1)

خُذ مِن حُسن الظَّنِّ بِطَرَفٍ ، تُرَوِّح بِهِ قَلبَكَ ، وتُرَوِّجُ بِهِ أمرَكَ. (2)

المؤمنُ الذي إذا غَضِبَ لَم يُخرِجهُ غَضَبُه مِن حَقٍّ، وإذا رَضِيَ لَم يُدخِلهُ رِضاهُ في باطِلٍ ، والَّذي إذا قَدَرَ لَم يأخُذ أكثَرَ مِمَّا لَهُ (3)

امتَحِن أخاكَ عِندَ نِعمةٍ تَتَجَدَّدُ لَكَ ، أو نائبةٍ تَنوبُكَ. (4)

مِنَ حَقِّ أخيكَ أن تَحتَمِل لَهُ الظُّلَم في ثَلاثةِ مَواقِفَ: عِندَ الغَضَبِ ، وعِندَ الدّالَّةِ ، وعِندَ الهَفوَةِ. (5)

مَن ظَهَرَ غَضَبُهُ ظَهَرَ كَيدُهُ، ومَن قَوِيَ هَواهُ ضَعُفَ حَزمُهُ. (6)

مَن أنصَفَ مِن نَفسِهِ رُضِيَ حَكَماً لِغَيرِهِ. (7)

مَن لَم يُقَدِّمِ الامتِحانَ قَبلَ الثِّقةِ ، والثِّقةَ قَبلَ الاُنسِ أثمَرت مَوَّدَتُهُ نَدَماً. (8)

الأمانةُ رأسُ المالِ. (9)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 352.
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 357.
3- .. الكافي : ج 2 ص 233 ح 11، صفات الشيعة : ص 101 ح 36، نثر الدرّ : ج 1 ص 357، الخصال : ص 105 ح 64 عن الإمام الباقر عليه السلام ، المحاسن : ج 1 ص 66 ح 12 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه.
4- .. لم نجده في المصادر.
5- .. معدن الجواهر : ص 37 من دون إسنادٍ إلى المعصوم نحوه.
6- .. غرر الحكم : ص 7959، عيون الحكم والمواعظ : ص 430 ح 7368.
7- .. الكافي : ج 2 ص 146 ح 12، من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 13 ح 3237، الخصال : ص 8 ح 24، تحف العقول : ص 357، نثر الدرّ : ج 1 ص 353.
8- .. كنزالفوائد : ج 2 ص 35 من دون إسنادٍ إلى المعصوم.
9- .. الدرّ المنثور : ج 2 ص 573 من دون إسنادٍ إلى المعصوم.

ص: 171

از حضرتش درباره فضيلتى از اميرمؤمنان _ درود و سلام خدا بر او باد _ سؤال شد كه ديگرى با او در آن فضيلت شريك نباشد. فرمود : بر نزديكان و خويشان به سبقت(در ايمان) برترى جست و بر ديگران به نزديكى و خويشى(با پيامبر خدا).

اندكى خوش گمان باش تا دلت را آسوده كنى و كارت را بگسترانى.

مؤمن كسى است كه چون خشمگين شود، خشمش از حقّ بيرونش نبرد و چون خشنود گردد ، خشنودى اش در باطلش فرو نبرد و چون قدرت يافت، بيشتر از حقّش برنگيرد.

دوستت را آن گاه بيازماى كه نعمتى به دست مى آورى و يا مصيبتى به تو مى رسد.

از حقوق برادرت است كه در سه جا ظلمش را تحمّل كنى : هنگام خشم، شهرت و لغزش.

هركه خشمش پديدار شود ، نيرنگش آشكار گردد و هركه هوسش نيرو گيرد ، استوارانديشى اش ضعيف گردد.

هركه از [جانب] خود انصاف دهد به داوريش رضايت دهند.

هركس آزمودن را بر اعتماد و اعتماد را بر انس گرفتن مقدّم ندارد، دوستى اش پشيمانى آورد.

امانتدارى ، سرمايه است.

.

ص: 172

لا تُتبِع أخاكَ بَعدَ القَطيعةِ وَقيعةً فيهِ ، فَتَسُدَّ عَلَيهِ طَريقَ الرُّجوعِ إلَيكَ، ولَعَلَّ التَّجارِبَ أن تَرُدَّهُ إلَيكَ. (1)

لَحظُ (2) الإنسانِ طَرَفٌ مِن خَبَرِهِ. (3)

أكرِم نَفسَكَ عَن هَواكَ. (4)

العُجبُ يَكلِمُ المَحاسِنَ ، والحَسَدُ للصَّديقِ مِن سُقمِ المَوَدَّةِ، ولَن تَمنَعَ (الناسَ) مِن عِرضِكَ إلّا بِما تَنشُرُ عَلَيهِمِ مِن فَضلِكَ. (5)

وقيلَ لَهُ عليه السلام : بِمَ يُداوَى الحِرصُ. فَقالَ: لَن تنقِمُ مِن حِرصِكَ بِمِثلِ القَناعةِ. (6)

وكانَ عليه السلام يَقولُ: اللّهُمَّ إنَّكَ بِما أنتَ لَهُ أهلٌ مِنَ العَفوِ أولى مِنّي بِما أنا لَهُ أهلٌ مِنَ العُقوبةِ. (7)

استَحيِ مِنَ اللّهِ بِقَدَرِ قُربِهِ مِنكَ ، وخَفُه بِقَدرِ قُدرَتِهِ عَلَيكَ. (8)

كِتابُ اللّهِ عَزَّوجَلَّ أربَعةُ أشياءَ : عَلَى العِبارةِ ، والإشارةِ ، واللَّطائفِ ، والحَقائقِ ؛ فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ ، والإشارةُ لِلخَواصِّ ، واللَّطائفُ لِلأولِياءِ ، والحَقائِقُ لِلأنبِياءِ. (9)

مَن سَأَلَ فَوقَ قَدرِهِ استَحَقَّ الحِرمانَ. (10)

العِزُّ أن تَذِلَّ لِلحَقِّ إذا لَزِمَكَ. (11)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 3 ص 152 من دون إسنادٍ إلى المعصوم.
2- .. وفي «أ» : لَحظّ.
3- .. لم نجده فيالمصادر وفيعيون الحكم والمواعظ: ص420، ح7111: لحظ الانسان رائدقلبه عن الإمام عليّ عليه السلام.
4- .. لم نجده في المصادر وفي دستور معالم الحكم : أكرم نفسك عن كلّ دنيئة عن الإمام عليّ عليه السلام.
5- .. نهج البلاغة : الحكمة 218 وفيه «حسد الصديق من سقم المودة» فقط.
6- .. لم نجده في المصادر و ورد في تحف العقول : عن الإمام الباقر عليه السلام ادفع عظيم الحرص بإيثار القناعة.
7- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 354.
8- .. نثر الدرّ : ج 4 ص 48 و ج 7 ص 114 من دون إسنادٍ إلى المعصوم و مرَّ نظيره فى كلمات الامام السجاد، الحديث 2.
9- .. الدرّة الباهرة: ص30، ح 71 ؛ جامع الأخبار : ص116 ح 211 عن الإمام الحسين عليه السلام ، أعلام الدين : ص303.
10- .. الدرّة الباهرة : ص 30، ح 72 ؛ عدّة الداعي : ص 140 عن الإمام عليّ عليه السلام ، أعلام الدين : ص 303.
11- .. الدرّة الباهرة : ص 30، ح 72.

ص: 173

پس از بريدن از دوست از او بدگويى مكن كه راه بازگشت را مى بندى در حالى كه شايد تجربه ها او را به سوى تو بازگرداند.

نگاه انسان خبر از درونش مى دهد.

جانت را ارزشمندتر از آن گير كه پيرو هوست باشد.

خودپسندى به نيكويى ها لطمه مى زند، و حسادت به دوست از نادرستى دوستى است و مردم را از تعرّض به آبرويت جلو نگيرى جز با آنچه به آنان مى بخشى.

به حضرتش گفته شد : حرص با چه چيز مداوا مى شود؟ فرمود : با هيچ چيز چون قناعت نمى توانى از حرصت انتقام بگيرى.

امام صادق عليه السلام مى فرمود : خدايا بى گمان شايستگى تو به عفو بيشتر از سزاوارى من به كيفر است.

از خدا به اندازه نزديكيش به تو حيا كن و به اندازه قدرتش بر تو بترس.

كتاب خدا بر چهار دسته است : عبارت و اشارت و لطايف و حقايق. عبارت براى عموم مردم، و اشارت براى خواصّ، و لطايف براى اوليا، و حقايق براى پيامبران است.

آن كه بيشتر از اندازه خود بخواهد ، سزاوار ناكامى است.

عزّت آن است كه در برابر حقّى كه رعايتش بر تو لازم آيد، سر فرود آرى.

.

ص: 174

صَلاحُ مَن جَهِلَ الكَرامةُ في هَوانِهِ. (1)

المُستَرسِلُ مُوَقَّى ، والمُحتَرِسُ مُلَقَّى. (2)

مَن أكرَمَكَ فَأَكرِمهُ ، وَمَنِ استَخَفَّ بِكَ فَأَكرِم نَفسَكَ عَنهُ. (3)

وقالَ الشيرازي: قُلتُ لِلمُفيدِ الجرجرائي رحمه الله (4) : رُوي عنِ الصادقِ عليه السلام أنّه قال: «الحَزمُ سوء الظَّنِّ» (5) ورُوِيَ عَن أبي جَعفرٍ عليه السلام أنَّهُ قال: «مَن حَسُنَ ظَنُّهُ رَوَّحَ قَلبَهَ» (6) ؛ فَما هذهِ المضادّةُ؟ قال: يُريدونَ بِسوءِ الظَّنِّ أن لاتَستَنيمَ إلى كُلّ أحدٍ فَتُودعَهُ سِرَّكَ وأمانَتَكَ ، ويُريدونَ بِحُسنِ الظَّنِّ أن لاتُسيء ظَنَّكَ بأحدٍ أظهَرَ لَكَ نُصحاً، وقالَ لَكَ جَميلاً، وصَحَّ عِندَكَ باطِنُهُ ؛ وهُوَ مِثلُ قَولِهِم: احمِل أمرَ أخيكَ عَلى أحسَنِهِ حَتّى يَبدُوَ لَكَ ما يَغلِبُك لَيهِ. (7) .

مِن أخلاقِ الجاهِلِ الإجابةُ قَبلَ أن يَسمَعَ ، والمُعارَضةُ قَبلَ أن يَفهَمَ ، وَالحُكمُ بِما لا يَعلَمُ. (8)

مِن أَدبِ الأديبِ دَفنُ أدبِهِ. (9)

سِرُّكَ مِن دَمِكَ ، فَلايجرِيَنَّ في غَيرِ أوداجِكَ. (10)

.


1- .. مقصد الراغب : ص 159 (مخطوط).
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 355.
3- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 354.
4- .. جَرجَرايا بفتح الجيمين وسكون الراء الاُولى : بلد من أعمال النهروان الأسفل بين واسط و بغداد من الجانب الشرقي ، كانت مدينة و خَربت مع ما خرب من النهروانات وقد خرج منها جماعة من العلماء والوزراء ، منهم محمّد بن الصباح بن سفيان الجرجرائي وزير الخلقاء العباسيين وأبوبكر محمّد بن أحمد المفيد الجرجرائي من محدّثي القرن الرابع ونقل عنه الشيخ محمّد بن النعمان المفيد بواسطة واحدة ومات سنة 378 وله أربع وتسعون سنة ، فراجع : بحار الأنوار : ج 18 ، ص 191 وإكمال الكمال : ج 7 ، ص 282 باب المفيد ولسان الميزان : ج 5 ، ص 45 ، رقم 152.
5- .. الكافي : ج 1 ص 27 ح 29، تحف العقول : ص 79 عن الإمام عليّ عليه السلام ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 72 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله.
6- .. راجع : كشف الغمّة : ج 2 ، ص 426 والحديث 18 من هذا الفصل.
7- .. راجع : شرح اُصول الكافي لملّا صالح المازندراني : ج 10 ، ص 20.
8- .. الدرّة الباهرة : ص 30، ح 75 ؛ أعلام الدين : ص 303.
9- .. مقصد الراغب : ص 159 (مخطوط).
10- .. أعلام الدين : ص 303.

ص: 175

كسى كه كرامت را نشناسد ، صلاحش در خوارى اوست.

گاه انسانِ رها و بى قيد، محفوظ ماند و انسان مراقب (در دام حادثه) سقوط كند. (1)

هركس بزرگت داشت ، بزرگش دار و هر كس تو را سبك شمرد ، در برابرش بزرگوارى نشان ده.

شيرازى مى گويد : به مفيد جرجرايى (2) گفتم : از امام صادق روايت شده است كه فرمود : «استوارانديشى يعنى بدگمانى» و از امام باقر عليه السلام روايت شده كه «هركس خوش گمان گردد ، دلش آسوده شود»؛ اين تضّاد چگونه حل مى شود؟ گفت : منظور از بدگمانى آن است كه با همه كس دوستى نكنى و راز و امانتت را نزد او نگذارى و خوش گمانى يعنى به هركس كه خيرخواهى اش را به تو نشان داده و با تو نيكو سخن گفته و باطنش درست است، بدگمان مباشى و آن مانند اين سخنشان است : كار برادرت را به نيكوترين وجه آن تفسير كن تا آن كه خلافش بر تو ثابت شود.

از ويژگيهاى نابخرد ، پاسخ دادن پيش از شنيدن و ستيزه كردن پيش از فهميدن و حكم دادن به چيزى است كه نمى داند.

از آداب شخص مودّب، پوشيده داشتن ادبش است.

راز تو از خون توست ، پس آن را در غير از رگهاى خودت جارى مكن.

.


1- .يعنى كه همه چيز به دست انسان نيست و اختيار انسان در برابر قضا و قدر محدود است.
2- .جرجرا شهرى در جنوب شرقى بغداد بوده كه در خرابى منطقه نهروان از ميان رفته است. عالمان و سياستمداران معروفى از اين شهر برخاسته اند كه از جمله آنان محمّد بن صباح وزير خلفاى عباسى و ابوبكر محمّد بن احمد جرجرايى است. وى از محدثان قرن چهارم هجرى و با يك واسطه استاد شيخ مفيد است. او نيز ملقّب به مفيد بود وبه سال 378 هجرى در سنّ 94 سالگى درگذشت.

ص: 176

صَدرُكَ أوسَعُ لِسِرِّك. (1)

أولَى الناسِ بِالعَفوِ أقدَرُهُم عَلَى العُقوبةِ ، وَأنقَصُ الناسِ عَقلاً مَن ظَلَمَ مَن دونَهُ ، وَلَم يَصفَح عَمَّنِ اعتَذَرَ إلَيهِ. (2)

العادَةُ عَلى كُلِّ شَيءٍ سُلطانٌ. (3)

المُستَبِدُّ بِرأيِهِ مَوقوفٌ عَلى مَداحِضِ الزَّلَلِ. (4)

حِشمةُ (5) الِانقِباضِ أبقى لِلعِزِّ مِن اُنسِ التَّلاقِ. (6)

إيّاكَ وسَقطةَ الاستِرسالِ! فَإنَّها لاتُستَقالُ. (7)

القُرآن (ظاهِرُهُ) أنيقٌ ، وباطِنُهُ عَميقٌ. (8)

الهَوى يَقظانُ ، وَالعَقلُ نائِمٌ. (9)

لا تَكونَنَّ أوَّلَ مُشيرٍ ، وَإيّاكَ وَالرَّأيَ الفَطيرَ (10) ، وَتَجَنَّبِ ارتِجالَ الكَلامِ ، وَلا تُشِر عَلى مُستَبِدٍّ بِرأيِهِ ، وَلا عَلى وَغدٍ (11) ، ولا عَلى مُتَلَوِّنٍ ، ولا عَلى لَجوجٍ ، وخَفِ اللّهَ في مُوافَقَةِ هَوَى المُستَشيرِ ؛ فَإِنَّ التِماسَ مُوافَقَتِهِ لُؤمٌ ، وَسوءَ الِاستِماعِ مِنهُ خِيانةٌ. (12)

وكانَ عليه السلام يَقولُ في سُجودِهِ: اللّهمَّ احفَظ إقراري لَكَ بِالوَحدانِيّةِ، وإقراري إيّاك بِالعِبادةِ ، ورَجائي لَكَ في الشِّدّةِ. (13)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 6 ص 152 من دون إسنادٍ إلى المعصوم.
2- .. من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 396 ح 5840، معاني الأخبار : ص 196 ح 1، الأمالي للصدوق: ص73 ح 41، كنزالفوائد : ج 1 ص 301 كلّها عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، نهج البلاغة : الحكمة 52 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيها صدره.
3- .. أعلام الدين : ص 304.
4- .. أعلام الدين : ص 304.
5- .. الحِشْمَة: الاستحياء (النهاية : ج 1 ص 392).
6- .. الحكمة الخالدة (جاويدان خرد) : ص 110 وفيه «الإنفراد» بدل «الإنقباض».
7- .. كنزالفوائد: ج2 ص32 عن الإمام عليّ عليه السلام ، نثر الدرّ: ج 1 ص354، الحكمة الخالدة (جاويدان خرد): ص147.
8- .. الكافي : ج 2 ص 599 ح 2، تفسير العياشي : ج 1 ص 3 ح 1 كلاهما عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، نهج البلاغة : الخطبة 18 عن الإمام عليّ عليه السلام ، نثر الدرّ : ج 1 ص 353.
9- .. الدرّة الباهرة : ص 31، ح 78 ؛ تنبيه الخواطر : ج 2 ص 232 عن أكثم بن صيفي من دون إسنادٍ إلى المعصوم.
10- .. الفَطير: كلّ شيء أعجلتَه عن إدراكه (الصحاح : ج 2 ص 782).
11- .. الوَغْد: الأحمق الضعيف الرَّذْل الدَّنيء (القاموس المحيط: ج 1 ص 346).
12- .. الدرّة الباهرة : ص 31 ، ح 79 وفيه «سوء الإسماع» بدل «سوء الاستماع».
13- .. لم نجده في المصادر.

ص: 177

سينه خود تو براى رازت پرظرفيت تر است.

سزاوارترين مردم به گذشت، تواناترين آنهاست بر مجازات كردن و كم خردترين مردم كسى است كه به فرودست خود ستم كند و آن كه را از وى عذر خواسته نبخشد.

عادت بر هر چيزى مسلط است.

خودرأى، بر لغزشگاه سقوط ايستاده است.

آزرم حاصل از دورى بيش از انس ملاقات، عزّت را ماندگار مى كند.

برحذر باش از سقوط حاصل از ولنگارى و اعتماد(بى جا) كه ديگر برنخيزى.

قرآن ظاهرش دل انگيز و باطنش عميق است.

هوس، بيدار و خرد ، خفته است.

نخستين مشورت دهنده نباش و زنهار از نظر خام و از سخن نينديشيده بپرهيز و به خودرأى و كم خرد و ناپايدار و لجباز مشورت مده و از خدا بترس در موافقت نمودن با هوس مشورت گيرنده كه طلب موافقتش پستى و بدشنيدن (1) او خيانت است.

امام صادق عليه السلام در سجده اش مى گفت : خدايا اقرارم را به يگانگى ات محفوظ بدار و نيز اقرارم را به عبوديت و اميدم را به تو در سختى ها.

.


1- .در الدره الباهرة «بد شنواندن» آمده است كه درست تر مى نمايد.

ص: 178

إنَّ القَلبَ يَحيا وَيَموتُ ؛ فَإِذا حَيَّ فَأَدِّبهُ بِالتَّطَوُّعِ ، وَإذا ماتَ فَقَصِّرهُ (1) عَلَى الفَرائِضِ. (2)

أنفذ أبو عبدِ اللّه كاتبُ المَهديّ رَسولاً إلَى الصادقِ بِكتابٍ مِنهُ يَقولُ فيهِ : وحاجَتي إلى أن تُهدِيَ إِليَّ مِن تَبصيرِكَ على مُداراةِ هَذا السُّلطانِ ، وتَدبير أمري كَحاجَتي إلى دُعائك لي. فَقالَ لِرَسولِهِ: قُل لَهُ : احذَر أن يَعرِفَكَ السُّلطانُ بِالطَّعنِ عَلَيهِ في اختيارِ الكُفاةِ ، وإن أخطأ في اختيارِهِم ، أو مُصافاةِ مَن يُباعِدُ منهُم وإن قَرُبَتِ الأواصِرُ بَينَكَ وبَينَهُ ؛ فإنّ الاُولى تُغريهِ بِكَ ، والاُخرى تُوحِشُه مِنكَ ، ولكِن تَتَوَسَّطُ الحالَينِ. واكتَفِ بِعَيبِ مَن اصطفَوا له ، والإمساكِ عَن تَقريظِهمِ عِندَهُ ، ومُخالَطةِ مَن اُقصوا بِالتنائي (3) عَن تَقريبِهِم ، وإذا كِدتَ فَتَأنَّ في مُكايَدَتِكَ. واعلم أنّ مَن عَنُفَ بِخَيلِهِ (4) كَدَحَت فيهِ بِأكثَرَ مِن كَدِحها في عَدُوِّهِ ، ومَن صَحِبَ خَيلَهُ بِالصَّبرِ والرِّفقِ كان قَمِناً (5) أن يَبلُغَ بِها إرادَتَهُ ، وتَنفُذَ فيها مكائدُهُ. واعلَم أنّ لِكُلّ شَيءٍ حَدّاً ؛ فَإن جاوَزَهُ كانَ سَرَفاً وإن قَصُرَ عَنهُ كانَ عَجزاً ؛ فَلا تَبلُغ بِكَ نَصيحةُ السُّلطانِ إلى أن تُعاديَ لَهُ حاشِيَتَهُ وخاصَّتَهُ ؛ فَإنّ ذلِكَ لَيسَ مِن حَقِّهِ عَلَيكَ ، ولكِنَّ الأقضى لِحَقِّهِ والأدعى إليكَ لِلسَّلامةِ أن تَستَصِلحَهُم جُهدَكَ ؛ فَإنَّكَ إذا فَعلتَ ذلِكَ شَكرتَ نِعمَتَهُ ، وأمِنتَ حُجَّتَهُ ، وطَلَبَ عدوّك عنده. (6) واعلَم أنَّ عَدُوَّ سُلطانِكَ عَليكَ أعظمُ مؤونةً مِنهُ عَلَيهِ ، وذلِكَ أنَّهُ تَكيدُهُ (7) في الأخصّ فالأخصّ مِن كُفاتِهِ وأعوانِهِ، فَيُحصي مَثالِبَهُم ويَتَّبِع آثارَهُم ، فإن نَكَأهُ فيك وَسَمَكَ بعارِ الخِيانةِ والغَدرِ ، وإن نكأهُ بِغَيرِكَ ألزَمَكَ مؤنةَ الوَفاءِ والصَّبرِ (8)

.


1- .. وفي «أ» فاقصره.
2- .. الدرّة الباهرة : ص 31، ح 80 ؛ أعلام الدين : ص 304.
3- .. وفي «أ»: بالثّنائي.
4- .. وفي «أ»: بحيلة في كلا الموضعين.
5- .. يقال : قَمِنٌ وقمينٌ : أي خليق وجدير (النهاية : ج 4 ص 111).
6- .. وفي «أ»: عَدُوِّهِ عِندَكَ.
7- .. وفي «أ»: يكيده.
8- .. نثر الدرّ : ج 4 ص 242، شرح نهج البلاغة : ج 19 ص 151 كلاهما من دون إسنادٍ إلى المعصوم وفيهما من «واعلم أنّ لكلّ شيء» إلى «عدوّه عندك».

ص: 179

دل زنده مى شود و مى ميرد ، پس چون سرزنده بود ، آن را با مستحبات تربيتش كن و چون پژمرده بود ، به واجبات بسنده كن.

ابو عبداللّه ، كاتب مهدى عباسى ، پيكى را با نامه خدمت امام صادق عليه السلام فرستاد و در آن چنين نوشت : و به راهنمايى تو نيازمندم تا مرا به شيوه مداراى با اين سلطان و تدبير امورم بينا سازى، همان گونه كه به دعاى تو نياز دارم. پس امام به فرستاده او گفت : به او بگو : برحذر باش از اينكه سلطان تو را اين گونه بشناسد كه بر او در گزينش پيشكاران خرده مى گيرى، اگرچه واقعاً در گزينش آنان اشتباه كرده باشد و يا آن كه با هر يك از آنان كه دورى گزيده دوستى بورزى ، هرچند ربط و پيمانى استوار و نزديك با او داشته باشى كه كار نخست كينه ات را بر دلش مى نهد و كار دوم او را از تو دور مى كند، بلكه حالتى ميانه داشته باش و به همين بسنده كن كه عيب كسانى را كه برايش برگزيده اند بگويى و آنان را نزد او نستايى و با آنان كه دور گشته اند درنياميزى و چون چاره انديشى كردى ، در آن درنگ ورزى. و هشيار!كه هركس به سوارانش فشار آورد ، خود را بيش از دشمنش به زحمت انداخته است و هركس با شكيب و مدارا سوارانش را همراهى كند سزاوار آن است كه به مقصود خود برسد و چاره اش كارگر افتد. و بدان كه هر چيزى حدّ و اندازه اى دارد كه اگر از آن گذشت، اسراف و زياده روى است و اگر از آن كمتر باشد، عجز و ناتوانى است، پس دلسوزى و خيرخواهى ات براى سلطان تا آنجا نرود كه با اطرافيان و خواصّ او خصومت ورزى كه اين حقّ را بر تو ندارد، بلكه آنچه حقّ او را بر تو بهتر ادا مى كند و تو را نيز به سلامت مى دارد آن است كه نهايت كوششت را براى اصلاح آنان به كار بندى كه چون چنين كردى، نعمت او را سپاس گزارده اى و حجّتى بر تو ندارد و از دشمنت كه نزد او و در پى توست آسوده مى مانى. و بدان كه دشمن سلطانت آزارش به تو بيشتر از آزارش براى سلطان است و اين از آن روست كه تو پيشكاران خاص و ياران مخصوص او را چاره جويى مى كنى و او هم عيب هاى آنان را برمى شمرد و كارهايشان را پى مى گيرد (و پس از رسيدگى) يا سزاى تو را كف دستت مى گذارد و تو را به خيانتى ننگين متهم مى كند و يا غير تو را مجازات مى كند و بار سنگين وفادارى و شكيبايى را بر دوش تو مى نهد.

.

ص: 180

يُهلِكُ اللّهُ سِتّا بِسِتٍّ : الاُمَراءَ بِالجَورِ ، وَالعربَ بِالعَصَبِيَّةِ ، وَالدَّهاقينَ بِالكِبرِ ، وَالتُّجّارَ بِالخِيانةِ ، وأهلَ الرُّستاقِ (1) بِالجَهالَةِ ، وَالفُقَهاءَ بِالحَسَدِ. (2)

لاتُحَدِّث مَن تَخافُ أن يُكذِّبَكَ ، ولا تَسأل مَن تَخافُ أن يَمنَعَكَ ، ولا تأمَن مَن تَخافُ أن يَغدِرَ بِكَ. ومَن لَم يُواخِ إلّا مَن لا عَيبَ فيهِ قَلَّ صَديقُهُ ، وَمَن لَم يَرضَ مِن صَديقِهِ إلَا بِإيثارِهِ إيّاهُ عَلى نَفسِهِ دامَ سَخَطُهُ ، وَمَن عاتَبَ عَلى كُلِّ ذَنبٍ كَثُرَ تَعبُهُ. (3)

دِراسةُ العِلمِ لَقاحُ المَعرِفةِ ، وطولُ التَّجاربِ زيادةٌ في العَقلِ والشَّرفِ التَّقوى ، والقُنوعُ راحةُ الأبدانِ. (4)

مُرُوَّةُ الرَّجُلِ في نَفسِهِ نَسَبٌ لِعَقِبِهِ وَقَبيلَتِهِ. (5)

مَن صَدَقَ لِسانُهُ زَكا عَمَلُهُ ، وَمن حَسُنَت نِيَّتُهُ زيدَ في رِزقِهِ، ومَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَيتِهِ زيدَ في عُمُرِهِ. (6)

.


1- .. الرُّستاق والرُّزداق : السواد والقرى ، معرّب «رُسْتا» (القاموس المحيط: ج 3 ص 235).
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 355، معدن الجواهر : ص 55، الكافي : ج 8 ص 162 ح 170، الخصال : ص 325 ح 14، تحف العقول : ص 220 والثلاثة الأخيرة عن الإمام عليّ عليه السلام وفيها «إنّ اللّه يعذّب» بدل «يهلك اللّه ».
3- .. أعلام الدين: ص304، الدرّة الباهرة: ص31، ح 82 وفيه ذيله من «ومن لم يواخ» وفيهما «تعتبهُ» بدل «تعبه».
4- .. أعلام الدين : ص 298 عن الإمام الحسين عليه السلام وليس فيه «دراسة».
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 357.
6- .. الكافي : ج 2 ص 105 ح 11، الخصال : ص 88 ح 21، الأمالي للطوسي : ص 245 ح 425، تحف العقول : ص 295 عن الإمام الباقر عليه السلام ، نثر الدرّ : ج 1 ص 357.

ص: 181

خداوند شش كس را به شش چيز هلاك مى كند : فرمانروايان را به ستم و عرب را به تعصّب و خرده مالكان را به تكبّر و بازرگانان را به خيانت و روستاييان را به جهالت و فقيهان را به حسادت.

با كسى كه بيم دارى تكذيبت كند ، سخن مگو و از كسى كه بيم دارى به تو ندهد، چيزى مخواه و از كسى كه بيم دارى به تو خيانت كند ، خود را ايمن مدان و آن كه جز با بى عيبها دوستى نمى ورزد ، دوستاش اندك شوند و آن كه از دوستش فقط انتظار دارد كه او وى را بر خود مقدّم بدارد ، ناخشنودى اش دوام يابد و آن كه بر هر گناه سرزنش كند ، خشم و سرزنشش فراوان شود.

تمرين و تكرار آموخته ها ، بارور كننده شناخت است ، و تجربه هاى طولانى مايه فزونى عقل، و شرف به تقواست و قناعت مايه آسودگى بدن.

مروّت و كرامت نفسانى مرد ، مايه شرافت نسل و قبيله اوست.

هركس زبانش راست گردد، عملش بالنده شود و هركس خوش نيّت باشد، روزيش فراوان گردد و هركس خوب به خانواده اش نيكى كند ، عمرش افزون شود.

.

ص: 182

وقالَ عليه السلام لِبَعضِ شيعَتِهِ يوصيهِ لَمّا أخبَرَهُ أنَّ السُّلطانَ قَد قَبِلَهُ وأقبَلَ عَلَيهِ: اعلم أنَّ التَّشاغُلَ بِالصَّغيرِ يُخِلُّ بِالمُهِمّ ، وإفرادُ المُهِمِّ بِالشُّغلِ يأتي عَلَى الصَّغيرِ ويُلحِقُهُ بِالكَبيرِ ، وإنّما يُمنى بِهاتَينِ الخَلَّتَينِ السُّلطانُ الذي تَحمِلُهُ قِلّةُ الثِّقةِ عَلى تَركِ الاستِكفاءِ ، فَيكونُ كَالنَّهرِ بَينَ الأنهارِ الصِّغارِ تَتَفَجَّرُ إليهِ عِظامُ الأوديةِ ، فَإن تَفَرَّدَ بِحَملِ ما تؤدّي إلَيهِ لَم يَلبَث أن يَغمُرَهُ فَيَعودَ نَفعُهُ ضَرَراً، فَإن تَشَعَّبَتهُ مَجارٍ تَعلَقُ بِهِ حَمَلَ بَعضُهُ بَعضاً ، فَعادَ جَنابُهُ خَصيباً. فَابدأ بِالمُهِمّ ، ولا تَنسَ النَّظَرَ في الصَّغيرِ ، واجعَل للاُمورِ الصِّغارِ مَن يَجمَعُها ويَعرِضُها عَلَيكَ دُفعَتَين أو أكثَرَ عَلى كَثرَتِها وقِلَّتِها ، وانصِب نَفسَك لِشُغلِ اليَومِ قَبلَ أن يَتَّصِلَ بِهِ شُغلُ غَدٍ ، فَيَمتَلئ النَّهرُ الذي قَدَّمتُ ذِكرَهُ ، وتَلَقَّ كُلَّ يَومٍ بِفَراغِكَ فيما قَد رَسَمتَهُ لَهُ مِنَ الشُّغلِ في أمسِ. ورَتِّب لِكُفاتِكَ في كُلِّ يَومٍ ما يَعمَلونَهُ في غَدٍ ، فإذا كانَ في غَدٍ فاستَعرِض مِنهُم ما رتَّبتَهُ لَهُم بالأمسِ ، وأخرِج إلى كُلِّ واحدٍ بِما يوجِبُهُ فِعلُهُ مِن كِفايةٍ أو عَجزٍ، فأمحُ العاجِزَ وأثبِتِ الكافيَ. وشَيِّع جَميلَ الفِعلِ بِجَمِيلِ القَولِ ؛ فَإنَّكَ لَن تَستَميلَ العاقِلَ بِمِثلِ الإحسانِ. واجعَل إحسانَكَ إلَى المُحسِنِ ، تُعاقِبُ بِهِ المُسيءَ ؛ فَلا عُقوبةَ للمُسيء أبلَغُ مِن أن يراكَ قَد أحسَنتَ إلى غَيرِهِ ، ولَم تُحسِن إلَيهِ ، ولا سِيَّما إن كانَ ذلِكَ مِنكَ ، بِاستِحقاقٍ ؛ فَإنّ المُستَحِقَّ يَزيدُ فيما هُوَ عَلَيهِ ، والمُقَصِّر يَنتَقِلُ عَمّا هُوَ فيهِ. ومِلاكُ أمرِ السُّلطانِ مُشاوَرةُ النُّصَحاءِ ، وحِراسةُ شأنِهِم ، وتَركُ الاِستِفزازِ (1) ، واستِثباتُ الاُمورِ. (2)

تَأخيرُ التَّوبةِ اغتِرارٌ ، وطولُ التَّسويفِ حَيرَةٌ ، والِاعتِلالُ عَلَى اللّهِ هَلَكَةٌ، والإصرارُ (عَلَى الذَّنبِ) (3) أمنٌ، و «لا يَأمَنُ مَكرَ اللّهِ إلَا القَومُ الخاسِرونَ» (4) . (5)

.


1- .. وفي «أ» :«الاستعزاد» وفي «ب» : «الاستقراء» والظاهر أنّهما مصحّفان.
2- .. لم نجده في المصادر.
3- .. أثبتناه من «ب».
4- .. الأعراف : 99.
5- .. الإرشاد : ج 2 ص 205، تحف العقول : ص 456 عن الإمام الجواد عليه السلام ، كنزالفوائد : ج 2 ص 33.

ص: 183

امام صادق عليه السلام در سفارش به يكى از شيعيانش كه به حضرتش خبر داد كه سلطان وى را پذيرفته و به او رو آورده است : بدان كه اشتغال به كارهاى كوچك كارهاى مهم را مختلّ مى كند و تنها پرداختن به كارهاى مهم هم كارهاى كوچك را به امور مهم تبديل مى كند و فرمانروايى اين دو كار (اشتباه) را مى كند كه از سر بى اعتمادى، كسى را به كار نمى گيرد و مانند جويى در ميان جويهاى كوچك مى شود كه آب هاى فراوان درّه به آن مى ريزد، پس اگر بخواهد خود به تنهايى آن ها را ببرد ، ديرى نگذرد كه آبها، آن را در خود فروبرند و سودش به زيان تبديل شود، اما اگر آن را در شاخه هاى متعددى بريزد ، هريك مقدارى از آب را مى برند و گرداگرد خود را سبز و خرّم مى سازند. پس از مهم ها بياغاز و كارهاى كوچك را هم در نظر دار و كسى را بر كارهاى كوچك بگمار تا آنها را دو بار و يابيشتر، بسته به مقدارشان، بر تو عرضه كند. و به كار امروز بپرداز ، پيش از آن كه كار فردا به آن بپيوندد كه همان جويى كه برايت گفتم پر مى شود و هر روز در اوقات فراغتت، به وظايفى بپرداز كه برايت گفتم و از روز قبل مانده است. و هر روز وظايف فرداى هر كارمندت را مرتّب و معيّن كن و فردايش آنچه را برايشان مرتب كرده بودى از آنان بخواه و با هركس مناسب كارش رفتار كن ، اگر لايق و با كفايت بوده ، باقيش بگذار و ناتوانان را بر كنار كن. و كار زيبا را با گفتار زيبا پى گير كه عاقل را با چيزى به مانند احسان جذب نمى كنى، و به نيكوكار نيكى كن كه همين كيفر بدكار است و كيفرى بدترى از آن براى او نيست كه ببيند تو به ديگران نيكى كردى و به او نيكى نكردى ، بويژه اگر اين از سر شايستگى و استحقاق باشد كه در اين صورت شايستگان بر كوشش خود مى افزايند و كم كاران ، رفتار خود را تغيير مى دهند. و اساس كار سلطان ، مشورت با خيرخواهان و نگهدارى از شأن آنان است و از جا به در نرفتن و درنگ در امور.

به تأخير انداختن توبه نشانه فريب خوردن (از شيطان)، و امروز و فردا كردن نشانه سرگردانى، و بهانه تراشى در برابر خداوند ، هلاكت، و پافشارى بر گناه، (نشانه) ايمن پنداشتن خويش است و جز زيان كاران (خود را) از مكر خدا ايمن ندانند.

.

ص: 184

ورُوِي أنَّهُ قالَ عليه السلام _ وقد قيلَ بِمَجلِسِهِ: جاوِر مَلِكاً أو بَحراً _ : هذا كَلامٌ مُحالٌ ، والصّوابُ : لا تُجاوِر مَلِكاً وَلا بَحراً ؛ لِأَنَّ المَلِكَ يُؤذيكَ، وَالبَحرَ لا يَرويكَ. (1)

وقالَ عليه السلام لِزُرارةَ بنِ أعيَنٍ : يا زُرارةُ، اُعطيكَ جُملةً في القَضاءِ والقَدَرِ؟ فَقالَ : زُرارةُ : نَعَم جُعلت فِداك! قالَ : إذا كانَ يَومُ القِيامةِ وجَمَعَ اللّهُ الخَلائِقَ ، سَأَلَهُم عَمّا عَهِدَ إلَيهِم ، وَلَم يَسأَلهُم عَمّا قَضى عَلَيهِم. (2)

ورَوَى حَريزُ (3) بنُ عَبدِ اللّهِ عَن أبي عَبدِ اللّه عليه السلام أنَّهُ قالَ : النّاسُ في القَدَرِ عَلى ثَلاثَةِ أوجُهٍ : رَجُلٍ يَزعُمُ أنّ اللّهَ تعالى أجبَرَ خَلقَهُ عَلَى المَعاصي ، فهذا قَد أظلَمَ اللّهَ تعالى في حُكمِهِ، فَهُوَ كافِرٌ. ورَجُلٌ يَزعُمُ أنّ الأمرَ مُفَوَّضٌ إلَيهم فَهذا أوهَنُ في سُلطانِ اللّهِ، فَهُو مُنافِقٌ. ورَجُلٌ يَزعُمُ أنَّ اللّهَ تَعالى كَلَّفَ العِبادَ ما يُطيقونَ ، ولَم يُكَلِّفهُم مالا يُطيقونَ، فإذا أحسَنَ حَمِدَ اللّهَ ، وإذا أساءَ استغفر اللّهَ تَعالى فَهُو مُسلِمٌ بالِغٌ. (4)

وقال عليه السلام لِهشامِ بنِ الحَكَمِ: إنّ اللّهَ لا يُشبِهُ شيئاً ، ولا يُشبهُه شَيءٌ ، وكُلُّ ما وَقَعَ في الوَهم فَهُوَ بِخِلافِهِ. (5)

ماكُلُّ مَن أرادَ شَيئا قَدَرَ عَلَيهِ ، ولا كُلُّ مَن قَدَرَ عَلى شَيءٍ وُفِّقَ لَهُ ، ولا كُلُّ مَن وُفِّقَ أصابَ لَهُ مَوضِعاً، فإذا اجتمَعَتِ النِّيَّةُ والقُدرةُ والتَّوفيقُ والإصابةُ فَهُناكَ تَجِبُ السعادةُ. (6)

مَن أمَّلَ رَجُلاً هابَهُ ، وَمَن قَصَرَ عَن شَيءٍ عابَهُ. (7)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 352.
2- .. الإرشاد : ج 2 ص 204، كنزالفوائد : ج 1 ص 367، التوحيد : ص 365 ح 2، الاعتقادات : ص 34، تصحيح الإعتقاد : ص 59 والثلاثة الأخيرة نحوه.
3- .. وفي «أ» : جرير.
4- .. التوحيد : ص 360 ح 5، الخصال : ص 195 ح 271 وفيهما «كافر» بدل «منافق»، تحف العقول : ص 371 و ص 460 نحوه.
5- .. الإرشاد : ج 2 ص 204، التوحيد : ص 80 ح 36، كنزالفوائد : ج 2 ص 41.
6- .. الإرشاد : ج 2 ص 205، كنزالفوائد : ج 2 ص 33 وفيهما «تمّت» بدل «تجب».
7- .. الإرشاد : ج 1 ص 301 عن الإمام عليّ عليه السلام ، نثر الدرّ : ج 4 ص 217 من دون إسنادٍ إلى المعصوم.

ص: 185

در محضر امام صادق عليه السلام گفته شد : يا با سلطان همراه باش يا با دريا. حضرت فرمود : اين سخنى محال است و درست آن است كه نه با سلطان و نه با دريا همراه مشو ، زيرا سلطان آزارت مى دهد و دريا سيرابت نمى كند.

امام صادق عليه السلام به زرارة بن اعين فرمود : اى زرارة ، آيا سخنى درباره قضا و قدر به تو ياد بدهم؟ زرارة گفت : بلى ، فدايت گردم. امام فرمود : چون روز قيامت رسد و خداوند آفريدگان را گرد آورد ، از آنچه با ايشان عهد بسته ، مى پرسد و از آنچه برايشان جارى ساخته است، نمى پرسد.

حريز بن عبداللّه از امام صادق عليه السلام چنين نقل مى كند: مردم در مسئله قضا و قدر سه دسته اند: كسى كه مى گويد خداوند متعال آفريدگانش را به نافرمانى وا مى دارد؛ اين شخص در حكم خود خداى متعال را ظالم دانسته، پس كافر است، و كسى كه مى گويد كارها به بندگان سپرده شده است ، اين شخص تسلّط خدا را سست پنداشته و منافق است ، و آن كه مى گويد : خداوند متعال در حدّ طاقت بندگان به آنها تكليف داده و آنها را بيش از حدّ توان مكلّف نكرده است، پس چون نيكى كند، خدا را ستايد و چون بدى كند ، از خداى متعال آمرزش بخواهد ، اين شخص مسلمان و (به حقيقت) رسيده است.

و به هشام بن حكم فرمود : خداوند شبيه چيزى نيست و چيزى هم شبيه او نيست و هرچه كه در وهم آيد ، مغاير با اوست.

اين گونه نيست كه هركس چيزى را كه بخواهد، بر آن قدرت يابد و نيز هركس كه بر چيزى قدرت يافت، بدان توفيق يابد و نه هركس كه توفيق يافت ، به هدفش برسد ، پس چون خواست و قدرت و توفيق و رسيدن به هدف گرد آمد سعادت لازم آيد.

هركس به كسى اميد بندد ، بزرگش مى دارد و هركس دستش به چيزى نرسد معيوبش مى شمارد.

.

ص: 186

لا يزالُ العِزُّ قَلِقاً حَتّى يَدخُلَ داراً قَد أيِسَ أهلُها مِمّا في أيدي الناسِ فُيوطِنُها. (1)

إنّ الزُّهّادَ في الدُّنيا نورُ الجَلالِ عَلَيهِم ، وأثَرُ الخِدمةِ بَينَ أعيُنِهِم ، وكَيفَ لا يَكونونَ كَذلِكَ وإنّ الرَّجُلَ لَيَنقَطِعُ إلى بَعضِ مُلوكِ الدُّنيا فَيُرى أثَرُهُ عليه ، فَكَيفَ لِمَن يَنقَطِعُ إلى مَلِكِ المُلوكِ لا يُرى أثَرُهُ عَلَيهِ (2) ؟!

صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الحِسابَ يَومَ القِيامةِ ، قالَ اللّهُ تَبارَكَ و تعالى: «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ» (3) . (4)

ما شَيءٌ أحَبَّ إلَيَّ مِن رَجُلٍ سَلَفَت مِنّي إلَيهِ يَدٌ أتبَعتُها اُختَها وَأحسَنتُ رَبَّها (5) ؛ لِأَنّي رَأَيتُ مَنعَ الأَواخِرِ يَقطَعُ لِسانَ شُكرَ الأوائِلِ. (6)

يَنبَغي للمؤمِنِ أن يَكونَ فيهِ ثَمانُ خِصالٍ : وَقورٌ عِندَ الهَزاهِزِ ، صَبورٌ عِندَ البَلاءِ ، شَكورٌ عِندَ الرَّخاءِ ، قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللّهُ، لا يَظلِمُ الأعداءَ ، ولا يَتَحامَلُ للأصدِقاءِ ، بَدَنُهُ مِنهُ في تَعَبٍ ، والناسُ مِنهُ في راحةٍ إن العِلمَ خَليلُ المؤمنِ ، والحِلمَ وزيرُهُ ، والعَقلَ أميرُ جُنودِهِ، والرِّفقَ أخوهُ ، والبِرَّ والدُهُ. (7)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 354 نحوه.
2- .. أعلام الدين : ص 304.
3- .. الرعد : 21.
4- .. الزهد للحسين بن سعيد : ص 37 ح 99، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 208 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه، الكافي : ج 2 ص 157 ح 32، الأمالي للطوسي : ص 481 ح 1049 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وفيهما صدره.
5- .. وأحسنت ربّها : أي تربيتها بعدم المنع بعد ذلك العطاء (بحارالأنوار : ج 47 ص 38).
6- .. تفسير القمّي : ج 1 ص 91، الكافي : ج 4 ص 24 ح 5، تحف العقول : ص 296 عن الإمام الباقر عليه السلام ، نثر الدرّ : ج 1 ص 353، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 382 والأربعة الأخيرة نحوه.
7- .. الكافي : ج 2 ص 230 ح 2، الخصال : ص 406 ح 1، تحف العقول : ص 361، الأمالي للصدوق : ص 688 ح944، التمحيص : ص 66 ح 154 وفيها «الصبر» بدل «العقل» و «اللِّين» بدل «البرّ».

ص: 187

عزّت مى چرخد و نمى ايستد تا آن كه به خانه اى داخل گردد كه ساكنانش از آنچه در دست مردم است ، چشم طمع بركنده اند؛ پس در آن جا استقرار مى يابد.

در دنيا جلال الهى بر سيماى زاهدان پرتو افكنده و اثر خدمت بر پيشانى اشان نقش بسته است و چگونه اين گونه نباشند؟! چه، كسى كمر به خدمت پادشاهى از پادشاهان دنيا مى بندد و اثرش بر او جلوه كند ، پس چگونه بر كسى كه كمر به خدمت پادشاه پادشاهان بسته است نمايان نشود؟!

پيوند و ارتباط با خويشان محاسبه روز قيامت را آسان مى كند خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد : «وآنان كه به آنچه خداوند به برقرارى پيوند با آن فرمان داده مى پيوندند و از خداى خويش بيم دارند و از سختى حساب مى هراسند.» .

هيچ چيز نزد من محبوب تر از اين نيست كه در پى احسانى كه به كسى كرده ام نيكى ديگرى به او كنم و دارنده اش را نيكو بدارم ، چون ديده ام كه بازداشتن در پايان ، سپاسگزارى (احسان) آغازين را قطع مى كند.

سزاوار است كه مؤمن هشت صفت را دارا باشد. در تندباد حوادث باوقار و پا برجا ، در بلاها پرشكيب، در آسايش پرسپاس و به روزى خداداده اش قانع باشد ، به دشمنانش ستم روا ندارد و براى دوستانش (گناهى را) به گردن نگيرد ، پيكرش از او در رنج و مردم از او آسوده. دانش دوست مؤمن ، و بردبارى دستيار او ، و خرد فرمانده لشكريانش ، و مدارا برادرش ، و نيكى پدر اوست.

.

ص: 188

ومن كلامِ الإمامِ الكاظمِ أبي الحسنِ موسى بنِ جعفرٍ عليهما السّلاموَجَدتُ عِلمَ النّاسِ في أربَعٍ ؛ أوَّلُها : أن تَعرِفَ رَبَّكَ ، وَالثّانِيةُ : أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بِكَ ، وَالثّالِثةُ : أن تَعرِفَ ما أرادَ منكَ ، وَالرّابِعةُ : أن تَعرِفَ ما يُخرِجُكَ مِن دِينِكَ. (1)

تَفسيرُ ذلِكَ: هذا مطابِقٌ لِكلامِ جَدِّهِ الباقرِ عليه السلام ، ومعناه يُشاكِلُ مَعناهُ. فَالاُولى: وجوبُ مَعرفةِ اللّهِ تَعالى التي هِيَ اللُّطفُ. والثانِيةُ : مَعرفةُ ما صَنَعَ بِهِ مِنَ النِّعَمِ التي يَتَعَيَّنُ عَلَيهِ لأجلِها الشُّكرُ والعِبادةُ. والثالثة: أن يَعرِفَ ما أرادَ مِنهُ ، مِمّا أوجَبَهُ عَلَيهِ أو نَدَبَهُ إلى فِعلِهِ ، لِيفعَلَهُ عَلَى الحَدِّ الَّذي أرادَ مِنهُ ، فَيَستَحِقَّ بِذلِكَ الثَّوابَ الَّذي عَرَّضَهُ لَهُ. والرابِعةُ : أن يَعرِفَ الشَّيءَ الَّذي يُخرِجُهُ عَن طاعةِ اللّهِ ، ويَستَحِقَّ بِفِعلِهِ أو بِتَركِهِ العِقابَ فَيَجتَنِبَهُ. وهذَا الخَبَرُ عَلَى التَّرتيبِ الَّذي ذَكَرناهُ يُطابِقُ الخَبَرَ المُتَقَدِّمَ. (2)

.


1- .. الكافي : ج 1 ص 50 ح 11، الإرشاد : ج 2 ص 203، الخصال : ص 239 ح 87، معاني الأخبار : ص 395 ح49، الأمالي للطوسي : ص 651 ح 1351 كلّها عن الإمام الصادق عليه السلام.
2- .. راجع الحديث 11 من أحاديث الإمام الباقر عليه السلام وتفسير المرشد أبي يعلى الطالبي في ذيله والظاهر أنّ هذا التفسير أيضا له كما قاله العلّامة الطهراني في الذريعة : ج 4 ، ص 259 في ذيل عنوان «تفسير أبي يعلى الجعفري» وراجع كنز الفوائد : ص 99 تفسير الشيخ المفيد رحمه الله.

ص: 189

از سخنان امام كاظم عليه السلام

از سخنان امام كاظم عليه السّلام (1)دانش مردمان را در چهار چيز يافتم : نخست اين كه پروردگارت را بشناسى ، دوم اين كه بدانى با تو چه كرده است، سوم اين كه بدانى از تو چه خواسته است و چهارم اين كه بدانى چه چيز تو را از دينت بيرون مى برد.

تفسيرحديث: اين، مطابق سخن جدّش ، امام باقر عليه السلام و معنايش مانند آن است (2) . پس دانش نخست : وجوب معرفت خداى متعال است كه لطف مى باشد. و دوم : شناخت نعمتهايى است كه به انسان داده و از اين رو سپاس و پرستش خدا بر او واجب شده است. و سوم : شناخت آنچه كه از او خواسته است، واجب يا مستحبّ تا همان گونه كه از وى خواسته انجام دهد و بدين شكل پاداشى را كه در دسترس او نهاده است به دست آورد. و چهارم : شناخت چيزى است كه او را از فرمانبردارى خدا بيرون مى برد و با انجام يا ترك آن، سزاوار كيفرش مى شود تا از آن بپرهيزد. و اين حديث ، به شرح مذكور مطابق خبر پيشين است (3) .

.


1- .حضرت موسى بن جعفر عليه السلام ، يكشنبه هفتم صفر سال 128 هجرى در «ابواء»، ميان مكه و مدينه به دنيا آمد و در 25 رجب سال 183 هجرى و در سن 55 سالگى در زندان بغداد شهيد شد و در كاظمين به خاك سپرده شد. كنيه امام، «ابو الحسن» و «ابو ابراهيم» و مشهور به «كاظم» بود. بسيارى از روايات ايشان در مجموعه هاى حديثى و «تحف العقول» آمده است.
2- .حديث 11 از مجموعه احاديث امام باقر عليه السلام.
3- .حديث11 از مجموعه احاديث امام باقر عليه السلام وگويى تفسير اين حديث هم از ابويعلى جعفرى باشد همان گونه كه علامه تهرانى گفته است.

ص: 190

رَحِمَ اللّهُ عَبداً نُوَمَةً (1) ، عَرَفَ الناسَ ولا يَعرِفونَهُ. (2)

أولَى العِلمِ بِكَ مالا يَصلُحُ لَكَ العَمَلُ إلّا بِهِ، وأوجَبُ العِلمِ عَلَيكَ ما أنتَ مَسؤولٌ عَنِ العَمَلِ بِهِ ، وألزَمُ العِلمِ لَكَ ما دَلَّكَ عَلى صَلاحِ قَلبِكَ ، وأظهَرَ لَكَ فَسادَهُ ، وأحمَدُ العِلمِ عاقِبةً ما زادَ في عَمَلِكَ العاجِلِ فَلا تَشتَغِلَنَّ بِعِلمٍ لا يَضُرُّكَ جَهلُهُ، ولا تَغفَلَنَّ عَن عِلمٍ يَزيدُ في جَهلِكَ تَركُهُ. (3)

مَن تَكَلَّفَ ما لَيسَ مِن عَمَلِهِ ضَيَّعَ عَمَلَهُ ، وَخابَ أمَلُهُ. (4)

مَن تَرَكَ التِماسَ المَعالي لانقِطاعِ رَجائهِ فيها لَم يَنَل جَسيماً ، ومَن تَعاطى ما لَيس مِن أهلِهِ فاتَهُ ما هُوَ مِن أهلِهِ ، وقَعَدَ بِهِ ما يَرجوهُ مِن أمَلِهِ، ومَن أبطَرَتهُ النِّعمَةُ وَقَّرهُ زَوالُها. (5)

يَعني: أنّه يغفل فيها عَمّا يُكسِبُهُ أجراً.المَغبونُ مَن غَبَنَ عُمُرَهُ ساعةً بَعدَ ساعةٍ. (6)

المَعروفُ يَتلوهُ المَعروفُ غِلٌّ لا يَفُكُّهُ إلّا مُكافَأَ ةٌ أو شُكرٌ. (7)

لَو ظَهَرَتِ الآجالُ افتُضِحَتِ الآمالُ. (8)

إذا كَثُرَت ذُنوبُ الصَّديقِ تَمَحَّقَ السُّرورُ بِهِ. (9)

رأسُ السَّخاءِ أداءُ الأمانةِ. (10)

.


1- .. النُومَة _ بوزن الهُمَزة _ : الحامل الذكر الذي لا يؤبه له. (النهاية : ج 5 ص 131).
2- .. لم نجده بهذه اللفظة ولكن ورد في معناه روايات متعدّدة فراجع : ميزان الحكمة : عنوان 819 : الخمول.
3- .. عدّة الداعي : ص 68، أعلام الدين : ص 305.
4- .. الدرّة الباهرة : ص 33 ، ح 89 وفيه: «ليس من علمه».
5- .. لم نجده في المصادر.
6- .. الأمالي للمفيد : ص 183 ح 6، معاني الأخبار : ص 342 ح 2 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام.
7- .. الدرّة الباهرة : ص 33 ، ح 90 نحوه ؛ غرر الحكم : ح 1773 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 327 ح 740 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام.
8- .. الدرّة الباهرة : ص 34، ح 91 ؛ أعلام الدين : ص 305، غرر الحكم : ح 7577 عن الإمام عليّ عليه السلام.
9- .. عيون الحكم والمواعظ : ص 135 ح 3079 عن الإمام عليّ عليه السلام.
10- .. مقصد الراغب : ص 161.

ص: 191

خداوند بنده گمنام را بيامرزد ، او مردم را مى شناسد ولى مردم او را نمى شناسند.

شايسته ترين دانش براى تو آن است كه عملت جز بدان سامان نپذيرد و واجب ترين دانش براى تو آن است كه از عمل به آن پرسيده مى شوى و لازم ترين دانش براى تو آن است كه به صلاح قلبت ره بنمايد و تباهى اش را برايت روشن سازد و نيك فرجام ترين دانش آن است كه بر عمل زودگذر تو بيفزايد، پس به دانشى كه ندانستنش زيانى به تو نمى رساند سرگرم مشو و از دانشى كه رهاكردنش بر نادانى تو مى افزايد غافل مباش.

آن كه كارى بيشتر از توانش را بر خود بار كند، كار را تباه كرده و اميدش را نااميد كرده است.

آن كه از سر نوميدى در پى والايى ها نرود ، به جايى نمى رسد و آن كه در پى چيزى باشد كه سزاوارش نيست ، چيزى را كه سزاوار است از دست بدهد و به آنچه اميد بسته نرسد و هر كس را نعمت سبكسر و سرمستش كند ، از كف رفتنش، گران جان و زمينگيرش نمايد. يعنى ، از به دست آوردن پاداش غافل مى ماند.

مغبون آن است كه عمر خود را لحظه به لحظه از دست بدهد.

نيكى در پى نيكى ، زنجيرى است كه آن را جز پاسخى در خور و يا سپاسى شايسته نگشايد.

اگر اجل ها هويدا مى شدند ، آرزوها نقش بر آب مى گشتند.

چون گناهان دوست فراوان شود ، شادمانى به او از ميان برود.

اوج سخاوت، اداى امانت است.

.

ص: 192

مَن كَثُرَ مَلَقُهُ ، لَم يُعرَف بِشرُهُ. (1)

قِلَّةُ الشُّكِر تُزَهِّدُ في اصطِناعِ المَعروفِ. (2)

مَنِ استَشارَ لَم يَعدِم عِندَ الصَّوابِ مادِحاً ، وَعِندَ الخَطأِ عاذِراً. (3)

وقالَ يونُسُ بنُ بُكَيرٍ: حَجَجتُ فَلَقيتُ الإمامَ أبا الحَسَنِ موسَى بنَ جَعفَرٍ عليهماالسلامفَقُلتُ لَهُ: إنّي قَد حَظيتُ عِندَ السُّلطانِ ، وحَفِظتُ تَدبيرَ أمري مَعَهُ فيما يُريدُهُ ، فَما أحوَجَني (4) أن يبعثني عَلى شَيءٍ يَبغيهِ مِن جِهَتي ! فَقالَ لي: إذا انفتَحَ لَكَ مِن (تدبيرك) (5) ما يُكسِبك من السُّلطانُ الرضى ، ويَبعثُ عَليكَ مِنَ العامّةِ السَّخَطَ ، فلا تَعُدَّنَّ حَظّاً أن يكونَ السُّلطانُ عَنكَ راضياً ، والعامَّةُ لَكَ خُصوماً ؛ فَإنّ لِسَخَطِ العامّةِ نَتاجاً مُرّاً ، إن يُعطيكَ (6) السُّلطانُ بِهِ أنساه ذلِكَ ما حَمِدَهُ مِنكَ ووَكَلَهُ بِحِفظِ ما جَنَيتَهُ عَلَيهِ ، فَعادَ رِضاهُ سَخَطاً ونَقماً، وعادَ كَدحُكَ لَهُ عَلَيكَ وَبالاً. (7)

مَن لَم يَكُن لَهُ مِن نَفسِهِ واعِظٌ ، تَمَكَّنَ مِنهُ عَدُوُّهُ _ يَعني الشَّيطانَ _. (8)

مَن أتى إلى أخيهِ مَكروهاً فَبِنَفسِهِ بَدأ. (9)

لاتَردُّوا عَلَى المُلوكِ آراءهُم! فإنّها مَقرونة بِعِمارةِ الأرضِ وصِحَّةِ الأبدانِ. (10)

مَن وَكَدَهُ الفَقرُ أبطَرَهُ الغِنى. (11)

.


1- .. غرر الحكم : ح 7963 عن الإمام عليّ عليه السلام.
2- .. غرر الحكم : ح 6746 عن الإمام عليّ عليه السلام.
3- .. الدرّة الباهرة : ص 34، ح 92 ؛ غرر الحكم : ح 8956، شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 343 ح 940 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام.
4- .. وفي «أ»: اُحوِجه.
5- .. وفي «أ» : «بَين يَدِك».
6- .. وفي «أ» : يَعصبُك وفي «ج» : يعصك والصواب «يعطك».
7- .. لم نجده في المصادر.
8- .. الأمالي للصدوق : ص 526 ح 711 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه.
9- .. أعلام الدين : ص 305.
10- .. مقصد الراغب : ص 161 (مخطوط).
11- .. الدرّة الباهرة : ص 34 ، ح 93 وفيه «ولهه» بدل «وكده».

ص: 193

آن كه چاپلوسى اش فراوان است، خوشحالى اش فهميده نشود.

كم سپاس گزاردن ، رغبت به نيكى كردن را مى كاهد.

كسى كه مشورت مى كند ، به گاه صواب ستايشگر را و به گاه خطا پذيرشگر عذر را از دست نمى دهد.

يونس بن بكير مى گويد : حج گزاردم و امام ابوالحسن ، موسى بن جعفر عليهماالسلام را ملاقات كردم و به ايشان گفتم : من نزد سلطان بهره اى يافته ام و صلاح كار خود و او را در دست دارم و به من در برخى كارها نياز دارد و مرا در پى آنها مى فرستد. امام به من فرمود : چون ديدى چاره جويى ات به رضايت سلطان و نارضايى مردم مى انجامد ، اين را بهره مندى خود مشمار كه سلطان از تو خشنود باشد و مردم با تو دشمن باشند كه نارضايى مردم نتايج تلخى در پى دارد. اگر سلطان(بخواهد) به خاطر آن به تو عطايى كند، همين كه تو را ستود، از يادش برود و تو را با جنايتت (بر مردم) وانهد، پس رضايت او نارضايتى و خشم مى گردد و رنج تو به خاطر او ، گريبانگيرت مى شود.

آن كه واعظى از درون جان خود نداشته باشد ، دشمنش _ يعنى شيطان _ بر او تسلّط مى يابد.

هركس به برادرش بدى كند ، نخست به خود كرده است.

آراى پادشاهان (عاقل) را ردّ مكنيد كه با آبادانى زمين و سلامتى بدنها همراه است.

هر كه را نادارى اندوهگين كند ،توانگرى سرمستش سازد.

.

ص: 194

مَن لَم يَجِد لِلإِساءَةِ مَضَضاً لَم يَكُن لِلإِحسانِ عِندَهُ مَوقِعٌ. (1)

وقالَ عَبدُ المؤمنِ : دَخَلتُ عَلَى الإمامِ أبي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليهماالسلاموعندَهُ مُحمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدٍ الجَعفَريّ، فَتَبَسَّمتُ إليهِ، فَقالَ لي: أتُحِبُّهُ؟ قُلتُ: نَعَم، وما أحبَبتُهُ إلّا لَكُم. فَقالَ: هُوَ أخوكَ ، والمؤمنُ أخو المؤمنِ لِاُمّهِ وأبيهِ وإن لَم يَلِدهُ أبوهُ. مَلعونٌ مَن اتَّهَمَ أخاهُ، مَلعونٌ مَن غَشَّ أخاهُ، مَلعونٌ مَن لَم يَنصَح لِأخيهِ ، مَلعونٌ مَنِ استأثَرَ عَلى أخيهِ ، ومَلعونٌ مَنِ احتَجَبَ عَن أخيهِ ، مَلعونٌ مَنِ اغتابَ أخاهُ. (2)

قِلّةُ الوَفاءِ عَيبٌ بِالمُروَّةِ. (3)

ما استَبَّ اثنانِ إلَا انحَطَّ الأَعلى إلى مَرتِبةِ الأَسفَلِ. (4)

وقَدِمَ عَلَى الرَّشيدِ رَجُلٌ مِنَ الأنصارِ يُقالُ لَهُ نفيعٌ ، وكانَ عَريضاً ، فَحَضَرَ يَوماً بابَ الرَّشيدِ ومَعَهُ عَبدُ العَزيزِ بنُ عُمَرِ بنِ عَبدِ العَزيزِ، وحَضَرَ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليهماالسلام على حِمارٍ لَهُ، فَتَلَقّاهُ الحاجِبُ بالإكرامِ والإجلالِ ، وأعظَمَهُ مَن كانَ هُناكَ ، وعَجَّلَ لَهُ الإذنَ ، فَقالَ نفيعٌ لِعَبدِ العَزيزِ: مَن هذا الشَّيخُ؟ قالَ: أوَما تَعرِفُهُ؟ هذا شَيخُ آلِ أبي طالبٍ ، هذا موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلام. فَقالَ: ما رأيتُ أعجَزَ مِن هؤلاءِ القَومِ! يَفعَلونَ هذا بِرَجُلٍ يَقدِرُ أن يُزيلَهُم عَنِ السَّريرِ! أما لِئن خَرَجَ لَأسوءنَّهُ. فقالَ عَبدُ العَزيزِ: لا تَفعل! فَإنَّ هؤلاءِ أهلُ بَيتٍ قَلَّما تَعرَّضَ لَهُم أحدٌ بِخطابٍ إلّا وَسَموهُ بِالجَوابِ سِمةٌ يَبقى عارُها عَلَيهِ مَدَى الدَّهرِ. وخَرَجَ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلام ، فَقامَ إلَيهِ نفيعُ الأنصاريّ، فأخَذَ بِلجامِ حِمارِهِ ، ثُمَّ قالَ لَهُ: مَن أنتَ؟ فَقالَ: يا هذا ! خَلِّ عَنِ الحِمارِ فَخلّى عَنهُ ويَدُهُ تَرعُدُ ، وانصرَفَ يَخزى. فَقالَ لَهُ عَبدُ العَزيزِ: ألَم أقُل لَكَ؟ فَقالَ : يا هذا، إن كُنتَ تُريدُ النَّسَبَ ؛ فَأَنا ابنُ مُحَمَّدٍ حَبيبِ اللّهِ ، ابنُ إسماعيلَ ذَبيحِ اللّهِ ، وَإن كُنتَ تُريدُ البَلَدَ ؛ فَهُوَ الَّذي فَرَضَ اللّهُ جَلَّ وعَزَّ عَلَى المُسلِمينَ وعَلَيك _ إن كُنتَ مِنهُم _ الحَجَّ إلَيهِ ، وَإن كُنتَ تُريدُ المفاخَرةَ فَوَاللّهِ فَما رَضِيَ مُشرِكوا قَومي مُسلِمي قَومِكَ أكفاءَ لَهُم حَتّى قالوا : «يا مّحَمَّدُ أخرِج إلَينا أكفاءَنا مِن قَرَيشَ» (5)(6) .

.


1- .. الدرّة الباهرة : ص 34، ح 94 ؛ أعلام الدين : ص 305.
2- .. عدّة الداعي : ص 174، أعلام الدين : ص 305.
3- .. مقصد الراغب : ص 161.
4- .. الدرّة الباهرة : ص 34، ح 95 وفيه «ما تسابّ» ؛ أعلام الدين : ص 305.
5- .. هذه إشارة إلى مبارزة حمزة بن عبدالمطّلب وعبيدة بن الحرث و عليّ بن أبي طالب مع عتبة بن ربيعة وأخيه شيبة بن ربيعة وابنه الوليد بن عتبة في غزوة بدر الكبرى ، فراجع تاريخ الطبريّ : ج 2 ، ص 445 ؛ سيرة ابن هشام : ج 2 ، ص 277 ؛ الكامل في التاريخ : ج 1 ، ص 531.
6- .. الأمالي للسيد المرتضى : ج 1 ص 199، دلائل الإمامة : ص 319 ح 264 نحوه.

ص: 195

آن كه از بدى ، رنجيده نمى شود ، نيكى كردن به او جايى ندارد.

عبدالمؤمن مى گويد : بر امام ابوالحسن موسى بن جعفر وارد شدم و محمّد بن بن عبداللّه بن محمّد جعفرى نزدش بود ، پس به او لبخند زدم ، امام به من فرمود : آيا او را دوست مى دارى؟ گفتم : آرى و او را دوست ندارم جز به خاطر شما. امام فرمود : او برادر توست و مؤمن برادر تنى مؤمن است ، هرچند از يك پدر نباشند. ملعون است آن كه برادرش را متهم كند، ملعون است آن كه برادرش را فريب دهد ، ملعون است آن كه براى برادرش خيرخواهى نكند، ملعون است آن كه خود را بر برادرش مقدّم كند ، ملعون است آن كه خود را از برادرش پنهان بدارد ، ملعون است آن كه از برادرش غيبت كند.

اندك بودن وفا ، عيب جوانمردى است.

دو كس به هم دشنام ندادند جز آن كه بالاتر به مرتبه فروتر سقوط كرد.

مردى از انصار به نام نفيع بر هارون الرشيد درآمد. او بد زبان و طعنه زن بود و به همراه عبدالعزيز بن عمر بن عبدالعزيز به درگاه هارون آمده بود. همان زمان امام موسى بن جعفر عليهماالسلام سوار بر درازگوشى نيز دررسيد و حاجب دربار از او با احترام و جلال استقبال كرد و هركس ديگرى نيز كه در آنجا بود بزرگش داشت و حاجب به امام زود اجازه ورود داد. نفيع به عبدالعزيز گفت: اين پيرمرد كيست؟ عبدالعزيز گفت: او را نمى شناسى؟ اين بزرگ خاندان ابى طالب موسى بن جعفر است. نفيع گفت: قومى از اين قوم بنى عباس ناتوان تر نديده ام! مردى را چنين پاس مى دارند كه مى تواند از تخت سلطنت به زيرشان كشد! اگر بيرون آيد عيبناكش مى كنم. عبد العزيز گفت: اين كار را مكن! اينان خاندانى هستند كه كمتر كسى زبان به تعرّض آنان گشود جز آن كه چنان پاسخ رسواكننده اى به او دادند كه رسوايى اش تا ابد بر آنان ماند. و چون امام موسى بن جعفر بيرون آمد نفيع انصارى به سويش رفت و افسار درازگوش امام را گرفت و گفت: تو كيستى؟ امام كاظم عليه السلام فرمود :افسار درازگوش را رها كن، و نفيع در حالى كه دستش مى لرزيد با رسوايى بازگشت. عبد العزيز به او گفت: به تو نگفتم؟ امام كاظم عليه السلام فرمود : اى مرد، اگر نسبم را مى خواهى ، من پسر محمّد حبيب خدا ، پسر اسماعيل ذبيح خدا هستم و اگر شهرم را مى خواهى ، جايى است كه خداوند عزّوجلّ حجّ آن را بر مسلمانان و نيز تو _ اگر از آنها باشى _ واجب كرده است و اگر قصد تفاخر در شأن و منزلت را دارى ، به خدا سوگند مشركان قوم من به هم رتبه بودن با مسلمانان قوم تو راضى نشدند ، آن هنگام كه گفتند : اى محمّد ، هم رتبگان ما را از قريش به جنگ ما روانه كن. (1)

.


1- .در جنگ بدر سه سردار قريشى از سپاه مكّه به نام عتبه و شيبه پسران ربيعه و وليد پسر عتبه هماورد طلبيدند ؛ سه تن از انصار روانه شدند اما سرداران قريشى خواستند كه سه جنگاور هم رتبه آنان از ميان مهاجران قريش به جنگشان بيايد ، پس حضرت على و حمزه و عبيده به ميدان آمدند.

ص: 196

قيلَ: وحَجَّ الرَّشيدُ فَلَقِيَهُ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلام عَلى بَغلةٍ فَقالَ لَهُ الرَّشيدُ: مِثلُكَ في حَسَبِكَ ونَسَبِكَ وتَقَدُّمِكَ يَلقاني عَلى بَغلةٍ! فَقالَ : تَطَأطَأَت عَن خُيَلاءِ الخَيلِ ، وَارتَفَعَت عَن ذِلَّةِ العِيرِ ، وخَيرُ الاُمورِ أوساطُها. (1)

.


1- .. الإرشاد : ج 2 ص 234 ؛ مقاتل الطالبين : ص 414 مع تفاوت في صدرهما.

ص: 197

هارون الرشيد حجّ گزارد (و پس از ورود به مدينه) امام موسى بن جعفر عليهماالسلام سوار بر استر او را ملاقات كرد. هارون بر او خرده گرفت و گفت: همچو تويى در حسب و نسب و سابقه سوار بر استر به ملاقات من مى آيد؟! حضرت پاسخ داد : از تكبّر اسب فرود آمدم و از خوارى درازگوش بالاتر رفتم و بهترين كارها ميانه آنهاست.

.

ص: 198

وَمِن كَلامِ الإمامِ الرِّضا أبي الحَسَنِ عليّ بنِ موسى بنِ جَعفَرٍ عليهما السّلاممَن رَضِيَ مِنَ اللّهِ تَعالى بِالقليلِ مِنَ الرِّزقِ ، رَضِيَ مِنهُ بِالقَليلِ مِنَ العَمَلِ. (1)

مَن كَثُرَت مَحاسِنُه ، مُدِحَ بِها ، واستغنى عَنِ التَّمَدُّحِ بِذِكرِها. (2)

مَن شَبَّهَ اللّهَ تعالى بِخَلقِهِ فَهُوَ مُشرِكٌ ، وَمَن نَسَبَ إلَيهِ ما نَهى عَنهُ فَهُوَ كافِرٌ. (3)

مَن لَم يُتابِعكَ عَلى رأيِكَ في إصلاحِهِ ، فَلا تُصغِ إلى رأيِهِ لَكَ ، وانتَظِر بِهِ إلى أن يُصلِحَه شَرٌّ وَ مَن طَلَبَ الأَمرَ مِن وَجهِهِ لَم يَزِلّ ، فَإن زَلَّ لَم تَخذُلهُ الحيلَةُ. (4)

لا يَعدِمُ المَرءُ دائِرةَ السَّوءِ مَعَ نَكثِ الصَّفقَةِ ، وَلا يَعدِمُ تَعجيلَ العُقوبةِ مَعَ ادِّراعِ البَغيِ. (5)

الناسُ ضَربانِ : بالِغٌ لا يَكتَفي ، وطالِبٌ لا يَجِدُ. (6)

طوبى لِمَن شَغَلَ قَلبَهُ بِشُكرِ النِّعمةِ. (7)

.


1- .. الأمالي للطوسي : ص 405 ح 907 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، الخصال : ص 616 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «باليسير» بدل «بالقليل» في الموضع الأوّلى، الكافي : ج 2 ص 138 ح 4 عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 449 كلاهما نحوه.
2- .. العدد القويّة : ص 296 ح 26.
3- .. عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 114 ح 1، نثر الدرّ : ج 1 ص 363، التوحيد : ص 69 ح 25 وفيه «كاذب» بدل «كافر».
4- .. العدد القوية : ص 297 ح 26، الدرّة الباهرة : ص 36 ، ح 99 وفيه ذيله من «من طلب الأمر».
5- .. العدد القويّة : ص 297 ح 26، كشف الغمّة : ج 3 ص 100، الدرّة الباهرة : ص 36 ، ح 100 وفيه «ادّراء» بدل «ادّراع».
6- .. العدد القويّة : ص 297 ح 26، كشف الغمّة : ج 3 ص 100.
7- .. العدد القويّة : ص 297 ح 26.

ص: 199

از سخنان امام رضا عليه السلام

از سخنان امام رضا عليه السّلام (1)هركس به روزى اندكى از خداوند متعال خشنود شود ، خدا هم از عمل اندك او خشنود گردد.

هركس نيكويى هايش فراوان شود ، بدانها ستوده و از خودستايى بى نياز گردد.

هر كس خداوند را به آفريده اش تشبيه كند ، مشرك و هر كس چيزى به او نسبت دهد كه خدا از آن بازداشته كافر است.

هركس نظر تو در اصلاح خود را نپذيرد ، به نظرش درباره خودت گوش مده و منتظر باش تا بدى او را اصلاح كند و آن كه كار را از راهش بجويد نمى لغزد و اگر هم بلغزد راه چاره دارد.

آن كه پيمان بشكند ، از پيشامد ناگوار ايمن نماند و آن كه سركشى پيشه كند از كيفر زودرس نرهد.

مردم دو دسته اند : آن كه [به دنيا] رسيده ولى بسنده نمى كند و كسى كه به دنبال است و آن را نمى يابد.

خوشا به حال كسى كه دلش به شكر نعمت ، مشغول است.

.


1- .امام على بن موسى عليه السلام ، مشهور به رضا عليه السلام در يازدهم ذى قعده سال 148 هجرى در مدينه به دنيا آمد و در آخر صفر سال 203 هجرى به سنّ 55 سالگى در طوس از دنيا رفت و در مشهد به خاك سپرده شد. كنيه ايشان، «ابو الحسن» بود. احاديث گهر بار امام در «عيون اخبار الرضا» و بسيارى از كتب حديثى نقل شده است.

ص: 200

وقالَ عليه السلام لِرَجُلٍ : لا تَختَلِط بِسُلطانٍ في أوَّلِ اضطِرابِ الاُمورِ عَلَيهِ. (1) يَعني المُخالَطَةَ.

وقَد سُئل عَن القناعةِ، فَقالَ : القَناعةُ تَجمَعُ إلى صِيانة النَّفسِ وعِزِّ القَدرِ طَرحَ مُؤَنِ الاستكثارِ ، والتَّعبُّدَ لأهلِ الدُّنيا ، ولا يَسلُكُ طَريقَ القَناعةِ إلّا رَجُلان: إمّا مُتَعَلِّلٌ يُريدُ أجر الآخِرةِ ، أو كريمٌ يَتَنَزَّهُ عَن لئام الناسِ. (2)

كَفاكَ مِمَّن يُريدُ نَصيحتَكَ بِالنَّميمةِ ما يَجِدُ مِن سُوءِ الحِسابِ في العاقِبةِ. (3)

الاستِرسالُ بِالاُنسِ يُذهِبُ المَهابةَ. (4)

مَن صَدقَ الناسَ كَرِهوهُ. (5)

المَسألَةُ مِفتاحُ البُؤسِ. (6)

وقالَ عليه السلام للحَسَنِ بنِ سَهلٍ في تَعزِيَتهِ : التَّهنِيَةُ بِآجِلِ الثَّوابِ أولى مِنَ التَّعزِيةِ عَلى عاجِلِ المُصيبةِ. (7)

إنّ لِلقُلوبِ إقبالاً وإدباراً ونشاطاً وفُتورا ، فإذا أقبَلَت أبصَرَت وفَهِمَت، وإذا أدبَرَت كَلَّت ومَلَّت ، فَخُذوها عِندَ إقبالِها ونَشاطِها ، واترُكوها عِندَ إدبارِها وفُتورِها. (8)

لاخَيرَ في المَعروف إذا اُحصي. (9)

قال عليه السلام للصوفِيَّةِ لَمّا قالوا لَهُ: إنَّ المَأمونَ قَد رَدَّ هذَا الأَمرَ إلَيكَ ، وَأنتَ أحَقُّ النّاسِ بِهِ إلّا أنَّهُ يَحتاجُ مَن يَتَقَدَّمُ مِثلَ تَقَدُّمِكَ إلى لُبسِ الصوفِ وما يَخشُنُ لُبسُهُ فَقالَ عليه السلام : وَيحَكُم! إنَّما يُرادُ مِنَ الإمامِ قِسطُهُ وَعَدلُهُ ؛ إذا قالَ صَدَقَ ، وَإذا حَكَمَ عَدَلَ ، وَإذا وَعَدَ أنجَزَ (10) «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَ_تِ مِنَ الرِّزْقِ» (11) إنَّ يوسُفَ الصِّدِّيقَ لَبِسَ الدِّيباجَ المَنسوجَ بِالذَّهَبِ ، وجَلَسَ عَلى مُتَّكَئاتِ آلِ فَرعَونَ. (12)

.


1- .. العدد القويّة : ص 297 ح 26، شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 343 ح 949 في الحكم المنسوبة إلى الإمام عليّ عليه السلام.
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 361 وفيه «متقلّل» بدل «متعلّل»، معدن الجواهر : ص 37 وفيه صدره إلى «الإستكثار» من دون إسنادٍ إلى المعصوم.
3- .. العدد القويّة : ص 297 ح 26.
4- .. العددالقويّة: ص297 ح 26، أعلام الدين : ص 307، الدرّة الباهرة : ص 36، ح 101 وليس فيه «الاسترسال».
5- .. العدد القويّة : ص 297 ح 28، أعلام الدين : ص 307.
6- .. الدرّة الباهرة : ص 36، ح 102 ؛ العدد القويّة : ص 297 ح 28 وفيه «المسكنة» بدل «المسألة».
7- .. العدد القويّة : ص 297 ح 27، الدرّة الباهرة : ص 37، ح 103 ؛ أعلام الدين : ص 307.
8- .. العدد القويّة : ص 297 ح 28، أعلام الدين : ص 307.
9- .. العدد القويّة : ص 297 ح 28 وفيه «رخص» بدل «أحصى».
10- .. وفي «أ»: زيادة: «والخير معروف».
11- .. الأعراف : 32.
12- .. الكافي : ج 6 ص 454 ح 5، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 15 ح 33، نثر الدرّ : ج 1 ص 365، دعائم الإسلام : ج 2 ص 154 ح 548 عن الإمام الصادق عليه السلام كلّها نحوه.

ص: 201

امام به مردى فرمود : در آغاز نابسامان شدن كارها بر سلطان با او رفت و آمد مكن.

از حضرتش درباره [آثار] قناعت سؤال شد ، فرمود : قناعت افزون بر نگهداشت شخصيت و عزّت نفس ، رنج زياده خواهى و بندگى دنياپرستان را نيز از دوش انسان بر مى دارد و جز دو كس راه قناعت را نپيمايد : آن كه بيشتر در پى پاداش اخروى است و بزرگى كه خود را از مردم فرومايه دور نگاه مى دارد.

آن كه سخن چينى اش را در جامه نصيحت پوشانده، سختى حسابش در پايان او را بس باشد.

انس بيش از حدّ ، هيبت را مى برد.

هركه به مردم راست بگويد ، ناپسندش مى دارند.

گدايى كليد سختى است.

حضرت در تسليت به حسن بن سهل فرمود : تبريك بر پاداشى كه مى آيد ، سزاوارتر از تسليت بر مصيبت آمده است.

دلها رو آوردن و پشت كردن و نشاط و كسالت دارند. پس چون روى آورند ، بينا و فهيم مى شوند و چون پشت مى كنند، خسته و افسرده مى گردند. پس آنها را هنگام روى آوردن و نشاط به كار گيريد و به گاه پشت كردن و كسالت، آزاد بگذاريد.

نيكى به ديگران را چون برشمرى ، ديگر خيرى ندارد.

صوفيان به امام گفتند : مأمون ولايت را به تو بازگردانده است و تو سزاوارترينِ مردم به آن هستى ولى كسى چون تو كه سرور و مقدّم بر همگان است بايد جامه پشمين و زبر به تن كند. پس حضرتش فرمود : واى بر شما ، آنچه از پيشواى جامعه خواسته مى شود ، عدل و داد اوست و اين كه هرگاه سخن بگويد ، راست گويد و هرگاه حكم كند ، عدالت ورزد و چون وعده دهد ، وفا كند. «بگو چه كسى زينت هايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده و روزى پاكيزه را حرام كرده است؟» . بى گمان يوسف صدّيق ، جامه ديباى زربفت پوشيد و بر پشتى هاى خاندان فرعون تكيه زد.

.

ص: 202

وسألَهُ عليه السلام الفَضلُ بنُ سَهلٍ أو غَيرُه عَن صِفَةِ الزّاهِدِ ، فَقالَ عليه السلام : مُتَبَلِّغٌ بِدونِ قوتِهِ ، مُستَعِدٌّ لِيَومِ مَوتِهِ ، مُتَبرِّمٌ بِحَياتِهِ. (1)

وَقالَ عليه السلام في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «فَاصفَحِ الصَّفحَ الجَميلَ» (2) : عَفوٌ بِغَيرِ عِتابٍ. (3)

و اُتِيَ المَأمونُ بِرَجُلٍ أراد أن يَقتُلَهُ ، والرِّضا عليه السلام جالِسٌ ، فَقالَ : ما تَقولُ يا أبَا الحَسَنِ ؟ فَقالَ عليه السلام : أقول إنَّ اللّهَ تعالى لا يَزيدُ بِحُسنِ العَفوِ إلّا عِزّا. فَعَفا عَنهُ. (4)

و اُتِيَ المَأمونُ بِنَصرانِيٍّ قَد فَجَرَ بِهاشِمِيَّةٍ ، فَلَمّا رَآهُ أسلَمَ. فَقالَ الفُقَهاءُ : هدَرَ الإِسلامُ ما قَبل ذلِكَ ، فَسَأَلَ المأمونُ الرِّضا عليه السلام ، فَقالَ : اقتُلهُ ؛ فَإِنَّهُ ما أسلَمَ حَتّى رَأَى البَأسَ ، قالَ اللّهُ عز وجل : «فَلَمّا رَأَوا بَأسَنا قالوا آمَنّا بِاللّهِ وَحدَهُ» إلى آخر الآية. (5)(6)

ورُوِي عَن بَعضِ أصحابِ الرِّضا عليه السلام أنَّه قالَ : دَخَلتُ إليهِ بَمَروٍ فَقُلتُ: يابنَ رَسولِ اللّهِ رُوِيَ لَنا عَنِ الصادقِ عليه السلام أنَّه قالَ : «لاجَبرَ ولا تَفويضَ ، بَل أمرٌ بَينَ أمرين»، فَما مَعناهُ؟ فَقالَ : مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَفعَلُ أفعالَنا ثُمّ يُعذِّبُنا عَلَيها فَقَد قَالَ بِالجَبرِ ومَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ تَعالى فَوَّضَ أمرَ الخَلقِ والرِّزقِ إلى حُجَجِهِ فَقَد قالَ بِالتَّفويضِ، والقائلُ بِالجَبرِ كافِرٌ ، والقائلُ بِالتفويضِ مُشرِكٌ. فَقُلتُ : يابنَ رَسولِ اللّهِ فَما أمرٌ بَينَ أمَرينِ؟ فَقالَ : وُجودُ السَّبيلِ إلى إتيانِ ما اُمِروا بِهِ ، وتَركِ مانُهوا عَنهُ. (7)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 361.
2- .. الحجر : 85.
3- .. معاني الأخبار : ص 374، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 294 ح 50، الأمالي للصدوق : ص 131 ح 121، نثر الدرّ : ج 1 ص 364.
4- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 362.
5- .. غافر : 84.
6- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 361.
7- .. عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 124 ح 17، نثر الدرّ : ج 1 ص 363 وفيه «خلقه» بدل «حججه».

ص: 203

و فضل بن سهل يا جز او از امام رضا عليه السلام درباره ويژگى زاهد پرسيد ، امام فرمود : به كمتر از قوت خود بسازد ، آماده مرگ است و از زندگى ملول.

در باره سخن خداى متعال :«پس درگذر ، درگذشتنى نيكو» فرمود : يعنى درگذشتن بدون سرزنش كردن.

مردى را نزد مأمون آوردند كه مى خواست او را بكشد و امام رضا عليه السلام هم حاضر بود. مأمون به امام گفت: اى ابو الحسن چه مى گويى؟ امام فرمود : خداوند در برابر نيكى عفو جز عزّت نمى افزايد. پس مامون از او درگذشت.

مردى مسيحى را كه با سيدّه اى زنا كرده بود نزد مأمون آوردند همين كه مامون را ديد مسلمان شد ، پس فقيهان نظر دادند : اسلام آن چه را پيشتر كرده بود از ميان برد. مامون نظر امام رضا عليه السلام را جويا شد. امام عليه السلام فرمود : او را بكش كه وى تا آنگاه كه عذاب را نديد اسلام نياورد. خداوند متعال مى فرمايد : «و چون عذاب ما را ديدند گفتند به خداوند يكتا ايمان آورديم .»

از يكى از ياران امام رضا عليه السلام روايت شده است كه در مرو بر حضرتش وارد شدم و گفتم : اى زاده پيامبر خدا ، از امام صادق عليه السلام به ما رسيده كه فرموده است : نه جبر و نه تفويض ، بلكه امرى در ميانه اين دو امر است، معنايش چيست؟ امام فرمود: هركس بگويد كه خداى سبحان كارهاى ما را مى كند ، سپس ما را بر آن عذاب مى كند، قائل به جبر شده است و آن كه مى گويد خداى متعال كار خلقت و روزى را به حجّتهاى خود سپرده، قائل به تفويض گشته و قائل به جبر كافر و قائل به تفويض، مشرك است. گفتم : اى زاده پيامبر خدا ، پس امر ميان دو امر چه؟ فرمود : وجود داشتن راهى (براى مردم) در انجام آنچه فرمان يافته و ترك آنچه از آن نهى شده اند.

.

ص: 204

وسَألَهُ عليه السلام الفَضلُ بنُ سَهل في مَجلِسِ المأمونِ فَقالَ : يا أبا الحَسَنِ، الخَلقُ مَجبورونَ (1) فَقالَ : اللّهُ أعدَلُ مِن أن يُجبِرَ ثُمَّ يُعَذِّبُ. قَالَ : فَمُطلَقونَ؟ قالَ : اللّهُ أحكَمُ مِن أن يُهمِلَ عَبدَهُ ، ويَكِلُهُ إلى نَفسِهِ. (2)

وفي بعضِ الرواياتِ : أنّ بَعضَ الناسِ سألَ الرِّضا عليه السلام فَقالَ : يابنَ رَسولِ اللّهِ، أتَقولُ : إنَّ اللّهَ تَعالى فَوَّضَ إلى عِبادِهِ أفعالَهُم؟ فَقالَ عليه السلام : هُم أضعَفُ مِن ذلِكَ وأقلُّ. قالَ: فأجبَرَهُم؟ فَقالَ : هُوَ أعدلُ مِن ذلِكَ وأجَلُّ. قالَ : فَكَيفَ تَقولُ؟ قالَ عليه السلام : أقولُ : أَمَرَهُم ونَهاهُم ، وأقدَرَهُم عَلى ما أمَرَهُم بِهِ ونَهاهُم عَنهُ، وخَيَّرَهُم ، فَقالَ عَزَّ مِن قائِلِ : «وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ» (3) وقالَ سُبحانَهُ : «فَمَن شَآءَ فَلْيُؤْمِن وَ مَن شَآءَ فَلْيَكْفُرْ» (4) وقالَ تَعالى وَعداً ووَعيداً : «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (5) . (6)

اِصحَبِ السُّلطانَ بِالحَذَر (7) ، وَالصَّديقَ بِالتَّواضُعِ ، وَالعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ ، وَالعامَّةَ بِالبِشرِ. (8)

.


1- .. وفي «أ» : مجبرون.
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 361.
3- .. التوبة : 105.
4- .. الكهف : 29.
5- .. سورة الزلزلة : 7 و 8.
6- .. العدد القويّة : ص 298 ح 33 وفيه صدره إلى «ونهاهم عنه».
7- .. وفي «أ» : بالجِدّ.
8- .. الدرّة الباهرة : ص 38، ح 109 ؛ العدد القويّة : ص 299 ح 34.

ص: 205

فضل بن سهل در مجلس مأمون از امام رضا عليه السلام پرسيد : اى ابوالحسن ، آيا مردم مجبور هستند؟ فرمود : خداوند عادل تر از آن است كه مجبور كند و سپس عذاب دهد. گفت : آيا رها هستند؟ گفت : خداوند حكيم تر از آن است كه بنده اش را مهمل گذارد و او را به خودش وانهد.

در برخى روايت هاست كه شخصى از امام رضا عليه السلام پرسيد : اى زاده پيامبر خدا ، آيا مى گويى : خداوند متعال كارهاى بندگان را در اختيار خود آنان قرار داده است؟ امام فرمود : آنان ناتوان تر و حقيرتر از اين هستند. پرسيد : پس آنان را مجبور كرده است؟ فرمود : او عادلتر و بزرگتر از اين است. گفت : پس نظر شما چيست؟ فرمود : من مى گويم ، به آنان فرمان داده و نهيشان كرده است و قدرت اجراى امر و نهيش را به آنان داده و ايشان را مختار كرده است و خداى عزيز چنين فرمود : «و بگو عمل كنيد كه به زودى خداوند و پيامبرش عمل شما را مى بيند» و خداى سبحان چنين فرمود : «هركس خواهد ايمان آورد و هر كس خواهد كفر ورزد.» و خداى متعال چنين وعده و وعيد داده است. «هر كس همسنگ ذره اى كار نيك كند آن را مى بيند و هر كس هموزن ذره اى كار بد كند آن را مى بيند.»

مصاحبتت با حاكم ، محتاطانه و با دوست ، فروتنانه و با دشمن پرهيزكارانه و با توده مردم ،خوشرويانه باشد.

.

ص: 206

الإيمانُ فَوقَ الإسلامِ بِدَرَجةٍ ، والتَّقوى فَوقَ الإيمانِ بِدَرَجةٍ (واليَقينُ فَوقَ التَّقوى بِدَرَجةٍ) (1) وَلَم يَقُم بَينَ العِبادِ شَيءٌ أثقَلُ مِنَ اليَقينِ. (2)

وسُئلَ عليه السلام : عَن المَشِيّةِ والإرادةِ فَقالَ: المَشِيَّةُ الِاهتِمامُ (3) بِالشَّيءِ ، وَالإرادَةُ إتمامُ ذلِكَ الشَّيءِ. (4)

الأجَلُ آفةُ الأَملِ ، والعُرفُ ذَخيرةُ الأبَدِ ، والبِرُّ غَنيمةُ الحازِمِ والتَّفريطُ مُصيبةُ ذَوي القُدرةِ ، والبُخلُ يُمَزِّقُ العِرضَ ، والحُبُّ داعي المَكارهِ وأجَلُّ الخَلائقِ وأكرَمُها اصطِناعُ المَعروفِ ، وإغاثةُ المَلهوفِ، وتَحقيقُ أمَلِ الآمِلِ، وتَصديقُ رَجاءِ الراجي ، والاستِكثارُ مِنَ الأصدِقاءِ في الحَياةِ، والباكينَ بَعدَ الوَفاةِ. (5)

.


1- .. أثبتناه من المصادر كما يقتضيه السياق وذيل الرواية.
2- .. الكافي : ج 2 ص 51 ح 2 و ج 2 ص 52 ح 6، التمحيص : ص 63 ح 145 وفيهما «أقلّ» بدل «أثقل»، تحف العقول : ص 372 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «أشدّ» بدل «أثقل» وفي الجميع «لم يقسم» بدل «لم يقم».
3- .. وفي «أ» : كالاهتمام.
4- .. العدد القويّة : ص 299 ح 35، أعلام الدين : ص 307، الدرّة الباهرة : ص 38 ، ح 110.
5- .. العدد القويّة : ص 299 ح 35 وفيه «العزم» بدل «العرف»، أعلام الدين : ص 308 وفيه «إعانة» بدل «إغاثة» وفيهما «مخيلة» بدل «رجاء».

ص: 207

ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است و تقوا ، يك درجه از ايمان و يقين يك درجه از ايمان بالاتر است و چيزى سنگين تر (1) از يقين ميان بندگان تقسيم نشده است.

از حضرتش در باره مشيّت و اراده سؤال شد ، فرمود : مشيّت همّت گماردن به چيزى است و اراده ، تمام كردن آن.

اجل آفت آرزوست ، و نيكى (2) اندوخته هميشگى ، و نيكوكارى دستآورد استوارانديش ، و كوتاهى كردن مصيبت نيرومندان ، و بخل آبرو را از ميان مى برد ، و محبّت فراخوان رنجهاست ، و بزرگترين و گرامى ترين صفتها نيكى كردن به ديگران و فريادرسى غمديدگان و تحقّق بخشيدن به آرزوى آرزومندان و اميد اميدواران و افزون ساختن دوستان در زندگى و گريه كنندگان پس از مرگ است.

.


1- .در برخى منابع ديگر «كمتر» و در برخى «سخت تر» آمده است.
2- .در برخى منابع «عزم» آمده است.

ص: 208

وَمِن كَلامِ الإمامِ الجَوادِ أبي جَعفَرٍ مُحمَّدِ بنِ عَليّ الرِّضا عليهما السّلامكَيفَ يَضيعُ مَنِ اللّهُ كافِلُهُ ؟ ! وَكَيفَ يَنجو مَنِ اللّهُ طالِبُهُ ؟ ! (1)

مَنِ انقَطَعَ إلى غَيرِ اللّهِ وَكَلَهُ اللّهُ إلَيهِ. (2)

مَن عَمِلَ عَلى غَيرِ عِلمٍ أفسَدَ أكثَرَ مِمّا يُصلِحُ. (3)

القَصدُ إلَى اللّهِ تَعالى بِالقُلوبِ أبلَغُ مِن إتعابِ الجَوارِحِ بِالأعمالِ. (4)

مَن أطاعَ هَواهُ أعطى عَدُوَّهُ مُناهُ. (5)

مَنِ استَغنى كَرُمَ عَلى أهلِهِ. فَقيلَ لَهُ : وعَلى غَيرِ أهلِهِ؟ فَقالَ : لا، إلّا أن يكونَ يُجدي عَلَيهِم نَفعاً ، ثُمَّ قالَ للَّذي قالَ لَهُ : مِن أينَ قُلتَ؟ قالَ: لأنّ رجلاً قالَ في مجلِسِ بَعضِ الصادِقينَ : إنّ الناسَ يُكرِمونَ الغَنِيَّ وإن كانوا لا ينتفعون بِغناهُ! فَقالَ : ذلِكَ لأنّ معشوقَهُم عنده. (6)

مَن هَجَرَ المُداراةَ قارَنَهُ المَكروهُ. ومَن لَم يَعرِف المَوارِدَ أعيَتهُ المَصادِرُ. وإِنّما تَكونُ الشَهواتُ مِن ضَعفِ القَلبِ. ومَنِ انقادَ إلَى الطُّمَأنينَةِ قَبلَ الخِبرَةِ فَقَد عَرَّضَ نَفسَهُ لِلهَلَكةِ ، وَلِلعاقِبةِ المُتعِبةِ. (7)

.


1- .. الدرّة الباهرة : ص 39، ح 111 وفيه «يهرُب» بدل «ينجو» ؛ أعلام الدين : ص 309، كشف الغمّة : ج 3 ص 158.
2- .. الدرّة الباهرة : ص 39، ح 112 ؛ أعلام الدين : ص 309، كشف الغمّة : ج 3 ص 158.
3- .. المحاسن : ج 1 ص 314 ح 621، تحف العقول : ص 47 كلاهما عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله.
4- .. الدرّة الباهرة : ص 39، ح 114 ؛ كشف الغمّة : ج 3 ص 158.
5- .. الدرّة الباهرة : ص 40، ح 115 ؛ أعلام الدين : ص 309.
6- .. كمال الدين : ص 575، نثر الدرّ : ج 4 ص 216 كلاهما من دون إسنادٍ إلى المعصوم وفيهما صدره.
7- .. الدرّة الباهرة : ص 40، ح 116 إلى 118 ؛ أعلام الدين : ص 309 وليس فيهما «أنّما تكون الشهوات من ضعف القلب».

ص: 209

از سخنان امام جواد عليه السلام

از سخنان امام جواد عليه السّلام (1)آن كه در تكفّل خداوند است چگونه تباه شود و آن كه خداوند در پى اوست چگونه رهايى يابد؟!

آن كه به غيرخدا روى آورد، خداوند به همو واگذارش كند.

كسى كه ناآگاهانه عمل مى كند ، بيش از به سامان آوردن تباه مى كند.

با دل ها آهنگ خدا كردن، رساتر از زحمت دادن اعضا با اعمال است.

آن كه از هوسش پيروى كند ، آرزوى دشمنش را برآورد.

هر كس توانگر شود نزد خاندانش گرامى مى شود. به حضرتش گفته شد : و بر غير خاندانش ؟ فرمود : نه، مگر آن كه سودى به آنها برساند. سپس در پاسخ كسى كه گفت : از كجا مى گويى؟ فرمود : چون مردى در مجلس يكى از راستگويان (2) گفت : مردم ، توانگر را گرامى مى دارند ، اگر چه از ثروت او بهره اى نبرند، و او فرمود : اين از آن روست كه محبوبشان «ثروت و مال» نزد اوست.

آن كه مدارا و نرمش را وانهد ، سختى همراهش شود و آن كه محلّ ورود را نشناسد، در بيرون آمدن به زحمت افتد و هوسها زاييده ضعف قلب است وآن كه پيش از آزمودن اطمينان كند ، بى گمان خود را در معرض هلاكت و فرجامى سخت قرار داده است.

.


1- .امام محمّد تقى عليه السلام در دهم رجب و يا نيمه رمضان سال 195 هجرى در مدينه به دنيا آمد و در آخر ماه ذى قعده سال 220 هجرى در سن 25 سالگى در بغداد رحلت كرد و در كاظمين به خاك سپرده شد. لقب حضرت «جواد» و كنيه ايشان «ابو جعفر» بود. امام 17 سال امامت كرد و سخنان و مكاتبات ايشان در «كتب اربعه» موجود است.
2- .به احتمال فراوان ، منظور امام صادق يا باقر عليه السلام است.

ص: 210

قَد عاداكَ مَن سَتَرَ عَنكَ الرُّشدَ اتِّباعاً لِما تَهواهُ، ومَن عَتَبَ مِن غَيرِ ارتِيابٍ أُعتِبَ مِن غَيرِ استِعتابٍ. (1)

راكِبُ الشَّهَواتِ لا تُستَقالُ عَثرَتُهُ. (2)

اِتَّئِد (3) ، تُصِب أو تَكَد. (4)

الثِّقَةُ بِاللّهِ ثَمَنٌ لِكُلِّ غالٍ ، وَسُلَّمٌ إلى كُلِّ عالٍ. (5)

إيّاكَ وَمُصاحَبَةَ الشِّرّيرِ ؛ فَإِنَّهُ كَالسَّيفِ المَسلولِ ؛ يَحسُنُ مَنظَرُهُ ، وَيَقبُحُ أثَرُهُ. (6)

الحَوائجُ تُطلَبُ بِالرَّجاءِ، وهِيَ تَنزِلُ بِالقَضاءِ ، والعافِيةُ أحسَنُ عَطاءٍ. (7)

إذا نَزَلَ القَضاءُ ضاقَ الفَضاءُ. (8)

لا تُعادِيَنَّ أحَداً حَتّى تَعرِفَ الَّذي بَينَهُ وبَينَ اللّهِ تعالى ؛ فإن كانَ محسنا لَم يُسلِمهُ إلَيكَ ، فَلا تُعادِهِ ، وإن كانَ مُسيئا فَإنَّ عِلمَكَ بِهِ يَكفيكَهُ، فَلا تُعادِهِ. (9)

لا تَكُن وَليّا للّهِ في العلانيةِ عَدوّا لَهُ في السِّرِّ. (10)

التَّحَفُّظُ عَلى قَدَرِ الخَوفِ ، والطَمَعُ عَلى قَدَرِ السَّبيلِ. (11)

.


1- .. الدرّة الباهرة : ص 40 ، 119 وفيه ذيله من «مَنْ عتب»، أعلام الدين : ص 309 وفيه صدره إلى «تهواه».
2- .. الدرّة الباهرة : ص 40 ، ح 120 ؛ أعلام الدين : ص 309 وفيه «لا تقال» بدل «لا تستقال».
3- .. اتّئِد: تَثَبَّت (الصحاح : ج 2 ص 546).
4- .. الدرّة الباهرة : ص 40 ، ح 123.
5- .. الدرّة الباهرة : ص 40، ح 121 ؛ أعلام الدين : ص 309.
6- .. الدرّة الباهرة : ص 40، ح 122 ؛ أعلام الدين : ص 309.
7- .. أعلام الدين : ص 309.
8- .. الدرّة الباهرة : ص 40، ح 124 ؛ أعلام الدين : ص 309.
9- .. أعلام الدين : ص 309.
10- .. تاريخ دمشق : ج 10 ص 488 من دون إسنادٍ إلى المعصوم ؛ أعلام الدين : ص 309.
11- .. أعلام الدين : ص 309 وفيه صدره.

ص: 211

آن كه از سر همراهى با هواى تو ، راه هدايتت را از تو پوشيده بدارد ، دشمن توست و آن كه بدون شكّ بردن ، سرزنش كند ، بى درخواست ببخشد.

سوار بر مركب شهوت چون بلغزد، برنخيزد.

درنگ و محكم كارى كن تا برسى و يا نزديك گردى.

اعتماد به خداوند بهاى هر چيز گران بها و نردبان هر بلندى است.

زنهار از همراهى شرور كه مانند شمشير آخته ، سيمايش زيبا و اثرش زشت است.

حاجت ها به اميد طلبيده و (مطابق) با قضاى الهى برآورده مى شود، و عافيت بهترين عطاى (الهى) است.

آن گاه كه سرنوشت فرود آيد ، مجالى نمى ماند.

با هيچ كس دشمنى مكن تا آن كه رابطه ميان او و خداى متعال را بدانى ، اگر نيكو باشد ، خدا او را در اختيار تو نمى نهد ، پس با وى دشمنى مكن و اگر بد بود ، همين آگاهيت به آن تو را كفايت مى كند ، پس با او مستيز.

در آشكار دوست خدا و در نهان دشمن او مباش.

پرهيز به اندازه ترس است و طمع هر اندازه كه راه دارد.

.

ص: 212

سُوءُ العادةِ كَمينٌ لا يؤمَنُ ، وأحسَنُ مِنَ العُجبِ بِالقَولِ أن لا تَقولَ، وكَفى بِالمَرءِ خِيانَةً أن يَكونَ أميناً لِلخَوَنةِ. (1)

عِزُّ المُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النّاسِ. (2)

نِعمةٌ لا تُشكَرُ كَسَيِّئَةٍ لا تُغفَرُ. (3)

لا يَضُرُّكَ سَخَطُ مَن رِضاهُ الجَورُ. (4)

مَن لَم يَرضَ مِن أخيهِ بِحُسنِ النِّيَّةِ لَم يَرضَ بِالعَطِيَّةِ. (5)

الأيّامُ تَهتِكُ لَكَ الأمينَ عَنِ الأشرارِ الكامِنةِ. (6)

ما شَكَرَ اللّهَ أحدٌ على نِعمةٍ أنعمَها عَلَيهِ إلّا استَوجَبَ بِذلِكَ المَزيدَ قَبلَ أن يَظهَرَ عَلى لِسانِهِ. (7)

تَعَزَّ عَنِ الشيءِ إذا مُنِعتَه بِقلِّة صُحبَتِهِ إذا اُعطيتَهُ. (8)

.


1- .. الدرّة الباهرة : ص 41، ح 125 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 321 ح 686 في الحكم المنسوبة إلى الإمام عليّ عليه السلام وفيهما ذيله من «وكفى».
2- .. تحف العقول : ص 89 عن الإمام عليّ عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 63 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «كفّه» بدل «غناه» ؛ دستور معالم الحكم : ص 22 عن الإمام عليّ عليه السلام.
3- .. الدرّة الباهرة : ص 41، ح 127 ، أعلام الدين : ص 309.
4- .. الدرّة الباهرة : ص 41، ح 128 ، أعلام الدين : ص 309.
5- .. الدرّة الباهرة : ص 41، ح 129 ؛ أعلام الدين : ص 309.
6- .. من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 388، تحف العقول : ص 97 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه.
7- .. الكافي : ج 8 ص 128 ح 98، تحف العقول : ص 357 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه.
8- .. كنزالفوائد : ج 2 ص 32 عن الإمام عليّ عليه السلام.

ص: 213

عادت زشت ، كمينى ناامن است(كه ناگه بر انسان بتازد) و سخن نگفتن بهتر است از شيفته سخن (خويش) گشتن ، و در خيانت آدمى همين بس كه امين خيانت كاران باشد.

عزّت مؤمن در بى نيازى او از مردم است.

نعمتى كه سپاسگزارى نشود چون گناهى است كه آمرزيده نشود.

ناخشنودى كسى كه بى عدالتى خشنودش مى كند به تو زيان نرساند.

آن كه از برادرش به خوش نيّتى خشنود نشود ، از عطاى او نيز خشنود نگردد.

روزگار ، شرارت هاى نهفته آن كس كه خود را از او ايمن مى ديدى برايت آشكار مى كند.

كسى خدا را بر نعمتى كه به او بخشيده بود سپاس نگزارد ، جز آن كه پيش از به زبان آوردن سپاسش نعمتش افزون شد.

چون چيزى را از تو بازداشتند ، خود را با كم همراه داشتن آن به گاه اعطايش دلدارى بده.

.

ص: 214

وَمِن كلامِ الإمام أبي الحسن عليِّ بن محمّدِ بن عليّ الرِّضا عليهما السّلاممَن رَضِيَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السّاخِطونَ عَلَيهِ. (1)

المَقادرُ تُريكَ ما لَم يخطُر بِبالِكَ. (2)

مِمّا رَواهُ الغَلابي (3) : السَّناءُ الغَلَبةُ عَلَى الأدَبِ ، ورِعايةُ الحَسَبِ. (4)

شَرٌّ مِنَ المرء رزيّةً سوءُ الخَلَفِ. (5)

قال الغَلابي: وسألتُهُ عَنِ الحِلمِ ، فَقالَ : هُوَ أن تَملِكَ نَفسَكَ وتَكظِمُ غَيظَكَ ، ولا يكونُ ذلكَ إلّا مَعَ القُدرةِ. (6)

قالَ: وسألتُهُ عَنِ الحَزمِ ، فَقالَ: هُوَ أن تَنتَظِرُ فُرصَتَكَ ، وتُعاجِلَ ما أمكَنَكَ. (7)

قالَ : وسَمِعتُهُ عليه السلام يَقول: الغِنى قِلَّةُ تَمَنّيكَ ، والرِّضى بِما يَكفيكَ. والفَقرُ شَرَهُ النَّفسِ ، وَشِدَّةُ القُنوطِ ، والدِّقَّةُ اتِّباعُ اليَسيرِ ، والنَّظَرُ في الحَقير. (8)

.


1- .. نهج البلاغة : الحكمة 6، نثر الدرّ : ج 1 ص 279 ؛ دستور معالم الحكم : ص 29 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام.
2- .. أعلام الدين : ص 311.
3- .. هو أبو عبد اللّه ، محمّد بن زكريا بن دينار، مولى بني غلاب وكان محدّثا واسع العلم وصنّف كتبا كثيرة،مات سنة ثمان و تسعين و مأتين ، فراجع : رجال النجاشي :ص 346، رقم 936.
4- .. لم نجده في المصادر.
5- .. وفي «أ» : شرٌّ من المرزية وفي مقصد الراغب : ص 174 : شرٌّ من الرزيّة.
6- .. مقصد الراغب : ص 74 (مخطوط).
7- .. معاني الأخبار : ص 401 عن الإمام الحسن عليه السلام.
8- .. نثر الدرّ : ج 2 ص 97 من دون إسنادٍ إلى المعصوم وفيه «الرقّة» بدل «الدقّة» و «منع» بدل «النظر في» وراجع تحف العقول : ص 225.

ص: 215

از سخنان امام هادى عليه السلام

از سخنان امام هادى عليه السّلام (1)آن كه از خودش راضى شود ، ناراضيان از او فراوان گردند.

تقدير چيزهايى را به تو نشان دهد كه خيالش را هم نمى كردى.

از آنچه غلابى (2) نقل كرده است : سربلندى، يعنى چيرگى در ادب و رعايت شرافت.

بدترين رسوايى براى انسان جانشين ناخلف است.

غلابى مى گويد : از امام عليه السلام درباره بردبارى پرسيدم ، فرمود : بردبارى آن است كه خويشتندار باشى و خشم خود را فرو خورى و اين جز هنگام قدرت (بر مجازات) نيست.

همو مى گويد : از ايشان درباره استوارانديشى پرسيدم ، فرمود : آن است كه منتظر فرصت باشى و چون قدرت يافتى درنگ نكنى.

همو مى گويد : و شنيدم كه امام عليه السلام مى فرمايد : توانگرى كمى آرزوست و رضايت به آن چه كفايتت مى كند .و فرومايگى و كوچكى در پى كم بودن و به اندك توجّه داشتن است.

.


1- .امام على النقى عليه السلام مشهور به هادى عليه السلام در نيمه ذى حجّه سال 212 هجرى در «صُريا»، نزديك مدينه، به دنيا آمد و در سوم رجب سال 254 هجرى در سامراء در سن 42 سالگى رحلت كرد و همان جا به خاك سپرده شد. كنيه حضرت، «ابو الحسن» بود. برخى از سخنان و احتجاجات حكيمانه ايشان در كتب حديث به ويژه «احتجاج طبرسى» موجود است.
2- .ابوعبداللّه محمّد بن زكريا بن دينار از وابستگان قبيله بنى غلاب و محدثى گسترده دانش و داراى كتاب هايى فراوان بود. او در سال 298 هجرى قمرى درگذشت.

ص: 216

مَن أقبَلَ مَعَ أمرٍ ، وَلّى مَعَ انقِضائهِ. (1)

راكِبُ الحَرونِ (2) أسيرُ نَفسِهِ ، وَالجاهِلُ أسيرُ لِسانِهِ. (3)

النّاسُ فِي الدُّنيا بِالأموالِ ، وَفِي الآخِرةِ بِالأَعمالِ. (4)

المِراء يُفسِدُ الصَّداقةَ القَديمةَ ، وَيُحَلِّلُ العُقدَةَ الوَثيقةَ، وأقَلُّ ما فيهِ أن تَكونَ المُغالَبةُ ، والمُغالَبةُ أمتَنُ أسبابِ القَطيعةِ. (5)

العِتابُ مِفتاحُ التَّقالي ، والعِتابُ خَيرٌ مِنَ الحِقدِ. (6)

قالَ عليه السلام لِبَعضِ الثُّقاتِ عِندَهُ _ وقَد أكثَرَ مِن تَقريظِهِ _ : أوكِ عَلى ما في سِقائكَ ؛ فَإنَّ كَثرةَ المَلَقِ هَجَمَ عَلَى الظِّنَّةِ ، وَإذا حَلَلتَ مِن أخيكَ في الثِّقَةِ فَاعدِل عَنِ المَلَقِ إلى حُسنِ النِّيَّةِ. (7)

قالَ يَحيى بنُ عَبدِ الحَميدِ الحِمّاني (8) : سَمعتُ أبا الحَسَنِ عليه السلام يَقولُ لِرَجُلٍ ذَمَّ إليه ولَدا لَهُ ، فَقالَ لَهُ : العُقوقُ ثُكلُ مَن لَم يُثكَل. (9)

المُصيبةُ لِلصابِرِ واحِدَةٌ ، وَلِلجازِعِ اثنَتانِ. (10)

الحَسَدُ ماحِقُ الحَسَناتِ، والزَّهوُ جالِبُ المَقتِ والعُجبُ صارِفٌ عن طَلَبِ العِلمِ ، داعٍ إلَى التَّخَمُّطِ في الجَهلِ، وَالبُخلُ أذَمُّ الأَخلاقِ، وَالطَّمَعُ سَجِيَّةٌ سَيِّئَةٌ. (11)

.


1- .. أعلام الدين : ص 311.
2- .. فرس حرون : لاينقاد، إذا اشتدّ به الجريُ وقَفَ (لسان العرب : ج 13 ص 110).
3- .. أعلام الدين : ص 311، الدرّة الباهرة : ص 42 ، ح 133 وفيه «الحروب» بدل «الحرون».
4- .. الدرّة الباهرة : ص 42، ح 135 ؛ أعلام الدين : ص 311.
5- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 369 من دون إسنادٍ إلى المعصوم وفيه «أشدّ» بدل «أمتن».
6- .. أعلام الدين : ص 311.
7- .. الدرّة الباهرة : ص 42 ، ح 135 وفيه «أقبل على شأنك» بدل «أوك على ما في سقائك» و «الثناء» بدل «التقريظ» و «الملق».
8- .. وفي «أ» : الخِمانيّ.
9- .. الدرّة الباهرة : ص 43، ح 137 وليس فيه صدره ؛ أعلام الدين : ص 311.
10- .. تحف العقول : ص 414 عن الإمام الكاظم عليه السلام.
11- .. الدرّة الباهرة: ص43، ح138 إلى142 نحوه، عوالم العلوم: ج2 ص24 ح59 وفيه «البخل أذمّ الأخلاق» فقط.

ص: 217

هر [دوستى] كه با كارى روى آورد ، با رفتنش برود.

اسير نفس خويش ، بر مركبى چموش سوار است؛ و نابخرد كسى كه اسير زبان خود باشد.

مردم در دنيا با اموالشان و در آخرت با كردارشان سنجيده مى شوند.

ستيزه گرى دوستى ديرينه را تباه مى كند و پيوند محكم را مى گسلد و كمترين اثر آن برترى جويى است و برترى جويى اساسى ترين علّت جدايى است.

سرزنش كليد دشمنى است ولى بهتر از نگفتن و به دل بردن (=كينه توزى) است.

امام هادى به يكى از افراد مورد اعتمادش كه بيش از اندازه به ستايش ايشان پرداخته بود ، فرمود ، در مِشك خود را ببند كه ستايش فراوان شكّ برانگيزد و هرگاه از برادرت اطمينان يافتى ، به جاى مدح [ در ظاهر] نيّتت را نيكو كن.

يحيى بن عبدالحميد حمانى مى گويد : شنيدم كه امام هادى عليه السلام به مردى كه فرزندش را نزد او نكوهش مى كرد ، فرمود : عاق كردن از دست دادن فرزندى است كه نمرده است.

مصيبت براى شكيبا يكى و براى ناشكيبا دو تاست.

حسادت نابود كننده نيكى هاست ، و خودبزرگ بينى نفرت و دشمنى مى آورد ، خودشيفتگى از جستجوى دانش بازمى دارد و موجب پرخاشگرى نابخردانه است ، بخل نكوهيده ترين اخلاق است و آزمندى خوى زشتى است.

.

ص: 218

مُخالَطةُ الأشرارِ تَدلُّ عَلى شِرار مَن يُخالِطُهُم ، والكُفرُ للنِّعَمِ أمارةُ البَطَرِ ، وسَبَبٌ لِلغِيَرِ ، واللَّجاجةُ مَسلَبةٌ للسَّلامةِ ، ومؤدِّيةٌ إلى النَّدامة (1) ، والهُزءُ فُكاهةُ السُّفَهاءِ ، وَصَناعَةُ الجُهّالِ ، والتَّسَوُّفُ (2) مَغضَبةٌ للإخوانِ مُورِثُ الشَّنَآنِ، والعُقوقُ يُعقِبُ القِلَّةَ ، وَيُؤَدّي إلَى الذِّلَّةِ. (3)

في مَوعِظةٍ لِبَعضِ أصحابِهِ : السَّهَرُ ألَذُّ لِلمَنامِ ، والجوعُ أزيَدُ في طيبِ الطَّعامِ. (4) (يَحُثُّهُ على قِيام اللَّيلِ ، وصِيامِ النَّهارِ).

اذكُر مَصرَعَكَ بَينَ يَدَي أهلِكَ ، لاطَبيبَ يَمنَعُكَ، ولاحَبيبَ يَنفَعُكَ. (5)

اذكُر حَسَراتِ التَّفريطِ ، تَلَذَّ تَقديمَ الحَزمِ. (6)

ما استراحَ ذو الحِرصِ. (7)

الغَضَبُ على مَن لَم تَملِك عَجزٌ ، وعَلى مَن تَملِكُ لؤمٌ. (8)

صِناعةُ الأيّامِ السَّلبُ ، وشَرطُ الزَّمانِ الإفاتة والحِكمةُ لا تَنجَعُ في الطَّبائعِ الفاسدةِ. (9)

الأخلاقُ تَتَصَفَّحُها المُجالَسةُ. (10)

.


1- .. وفي «أ»: مؤذنة بالندامة.
2- .. وفي «أ» : والنَزَقُ.
3- .. الدرّة الباهرة : ص 43 ، ح 143 و 144 وليس فيه مقاطع منه، أعلام الدين : ص 311 وفيه من «الهزء» إلى «الجهّال» فقط.
4- .. الدرّة الباهرة : ص 44 ، ح 145 نحوه ؛ أعلام الدين : ص 311.
5- .. أعلام الدين : ص 311.
6- .. أعلام الدين : ص 311 وفيه «تأخذ بقديم» بدل «تلذّ تقديم».
7- .. مقصد الراغب : ص 174 (مخطوط).
8- .. أعلام الدين : ص 311.
9- .. مروج الذهب : ج 4 ص 77 عن الإمام الجواد عليه السلام وفيه صدره إلى «الإفاتة» نحوه.
10- .. لم نجده في المصادر.

ص: 219

رفت و آمد با شروران نشان دهنده شرارت رفت و آمدكننده و كفران نعمت نشانه سرمستى و سبكسرى و علّت تغيير و زوال نعمت است. لجاجت سلامت را از ميان مى برد و به پشيمانى مى كشد و ريشخندكردن شوخى نابخردان و كار نادانان است و امروز و فردا كردن سبب خشم برادران و به جا نهنده دشمنى است و سرپيچى از پدر و مادر نادارى مى آورد و به خوارى مى كشاند.

_ در اندرز به يكى از اصحابش و ترغيب او به شب زنده دارى و روزه دارى _ : شب بيدارى خواب را لذّت بخش تر و گرسنگى خوراك را خوشايندتر مى كند.

به ياد آر افتادنت را در پيش روى خانواده ات كه نه پزشكى تو را از آن جلو مى گيرد و نه دوستى به تو سود مى رساند.

حسرتهاى حاصل از كوتاهى كردن را بياد آر تا از پيش انداختن دورانديشى لذّت ببرى.

حريص راحتى ندارد.

خشم گرفتن بر كسى كه تسلطى بر او ندارى ، ناتوانى و بر كسى كه تسلّط دارى پستى است.

كار روزگار گرفتن است و شيوه زمانه بر باد دادن ، و حكمت در طبع هاى فاسد اثر نگذارد.

همنشينى خلق و خو را مى نماياند.

.

ص: 220

مَن لَم يُحسِن أن يَمنَعَ ، لَم يُحسِن أن يُعطي. (1)

خَيرٌ مِنَ الخَيرِ فاعِلُهُ ، وأجمَلُ مِنَ الجَميلِ قائلُهُ ، وأرجَحُ مِنَ العِلمِ حامِلُهُ ، وشَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جالِبُهُ ، وأهوَلُ مِنَ الهَولِ راكِبُهُ. (2)

إيّاكَ والحَسَدَ! فَإنَّهُ يَبينُ فيكَ ، ولا يَبينُ في عَدُوِّك. (3)

إذا كانَ زَمانٌ العَدلُ فيهِ أغلَبُ مِنَ الجَورِ ، فَحَرامٌ أن تَظُنَّ بِأَحَدٍ سوءاً حَتّى تَعلَمَ ذلِكَ مِنهُ ؛ وإذا كانَ زَمانٌ الجَورُ أغلَبُ فيهِ مِنَ العَدلِ ، فَلَيسَ لِأحَدٍ أن يَظُنَّ بِأحَدٍ خَيراً حَتّى يَبدُوَ ذلِكَ مِنهُ. (4)

وقالَ عليه السلام لِلمُتَوَكِّلِ في جَوابِ كلامٍ بينهما : لا تَطلُبِ الصَّفا مِمَّن كَدِرتَ عَلَيهِ ، وَلَا النُّصحَ مِمَّن صَرَفتَ سوءَ ظَنِّكَ إلَيهِ ؛ فَإِنَّما قَلبُ غَيرِكَ لَكَ كَقَلبِكَ لَهُ. (5)

وقالَ عليه السلام لمّا سألَهُ المُتَوَكِّلّ ، فَقالَ لَهُ : ما يقولُ بَنو أبيكَ في العبّاسِ؟ قالَ: ما يَقولونَ في رَجُلٍ فَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ على الخَلقِ، وفَرَضَ طاعةَ العَبّاسِ عَلَيهِ. (6)

القَوُا النِّعَمَ بِحُسنِ مُجاوَرَتِها ، والتَمِسوا الزِّيادةَ مِنها بِالشُّكرِ عَلَيها ، واعلَموا أنَّ النَّفسَ أقبلُ شَيءٍ لِما أُعطِيَت ، وأمنَعُ شَيءٍ لِما سُئلَت؛ فاحمِلوها على مَطِيَّةٍ لا تُبطئُ إذا رُكِبَت ، ولا تُسبَقُ إذا تَقَدَّمَت ، أدرَكَ مَن سَبَقَ إلَى الجَنَّةِ ، ونَجا مَن هَرَبَ إلى النارِ. (7)

.


1- .. مقصد الراغب : ص 175 (مخطوط).
2- .. أعلام الدين : ص 311 وفيه «السوء» بدل «الشرّ».
3- .. أعلام الدين : ص 311 وفيه «يعمل» بدل «يبين» في الموضع الثاني؛ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد : ج 1 ص 317 من دون إسنادٍ إلى المعصوم وفيه «المحسود» بدل «عدوّك».
4- .. الدرّه الباهرة: ص44، ح146؛ أعلام الدين: ص312 وراجع نهج البلاغة: الحكمة114 وتحف العقول:ص357.
5- .. إرشاد القلوب : ص 135، أعلام الدين : ص 312 وزاد فيه «ولا الوفاءَ لمن غدرت به».
6- .. العمدة : ص 8، أعلام الدين : ص 312.
7- .. الأمالي للطوسي : ص 303 ح 600 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه صدره.

ص: 221

هركه نبخشيدن را نداند ، عطا كردن را هم نداند.

نيك تر از نيكى نيكوكار است ، و زيباتر از زيبا گوينده آن است ، و برتر از دانش بر دوش كشنده آن ، و بدتر از شرارت كشاننده آن ، و ترسناك تر از ترس ترسان است.

مبادا حسد ورزى كه در تو اثر مى نهد و در دشمنت نمى نهد.

هر گاه در روزگارى عدالت بيش از ظلم باشد ، نارواست كه به كسى گمان بد برى تا آن گاه كه بدى اش معلوم گردد و هر گاه در روزگارى ظلم بيش از عدالت باشد ، كسى را ياراى آن نباشد كه به كسى گمان خوب ببرد تا آن گاه كه خوبى او آشكار شود.

امام هادى عليه السلام در پاسخ سخنى با متوكل به او فرمود : صفا و صميميّت را از كسى كه با او كدورت دارى و خيرخواهى را از كسى كه به او بدگمان هستى مجوى كه دل غير تو براى تو ، مانند دل تو براى اوست.

متوكلّ از امام هادى عليه السلام پرسيد : فرزندان پدرت در باره عبّاس (جدّ اعلاى خلفاى عباسى) چه مى گويند ؟ امام فرمود : آنچه در باره مردى گويند كه خدا اطاعت از او را بر مردم و اطاعت از عبّاس را بر او واجب كرد. (1)

با نعمت ها نيك همراهى كنيد و فزونى آنها را با سپاسگزارى بجوييد و بدانيد كه چون به نفس عطا شود ، بهترين روى آورنده و چون از آن خواسته شود ، بخيل ترين چيز است، پس آن را بر مركبى سوار كنيد كه چون سوارش شوند، كند و آهسته نگردد و چون پيش افتد ، كسى از آن سبقت نگيرد. هر كس به سوى بهشت پيشى جويد بدان رسد و هر كس از دوزخ بگريزد نجات يابد.

.


1- .اگر اين حديث درست باشد، بايد آن را توجيه كنيم و اطاعت از عبّاس را در كودكى بر حضرت محمّد صلى الله عليه و آله لازم بدانيم، شبيه به آنچه ابن بطريق در كتاب عمده پس از نقل اين حديث گفته است: يعنى اطاعت مردم از پيامبر صلى الله عليه و آله و اطاعت پيامبر از عباس، از آن رو كه عمو جانشين پدر است.

ص: 222

وَمِن كَلام الإمام الثقة أبي محمّد الحسن بن عليّ العسكري عليهما السّلاملا يَعرِفُ النِّعمةَ إلّا الشاكِرُ ، ولا يَشكُرُ النِّعمَةَ إلّا العارِفُ. (1)

مَن مَدَحَ غَيرَ المُستَحِقِّ للمَدحِ فَقَد قَامَ مَقامَ المُتَّهَمِ. (2)

ادفَعِ المَسألةَ ما وَجَدتَ التَّحمُّلَ يُمكِنُكَ ؛ فَإنَّ لِكُلِّ يَومٍ خَبرَاً جَديداً ، والإلحاحُ في المَطالِبِ يَسلُبُ البَهاءَ إلّا أن يُفتَحَ لَكَ بابٌ تُحسِنُ الدُّخولَ فِيه ؛ فَما أقرَبَ الصُّنعَ مِنَ المَلهوفِ ، ورُبَّما كانَتِ الغِيَرُ نَوعاً مِن أدَبِ اللّهِ عَزّوجَلّ (3) والحُظوظُ مَراتِبُ ، فَلا تَعجَل عَلى ثَمَرةٍ لَم تُدرِك ؛ فَإنَّها تُنالُ (4) في أوانِها، والمُدَبِّرُ لَكَ أعلَمُ بِالوَقتِ الّذي يَصلُحُ حَالُكَ (5) فيهِ فَثِق بِخيرَتِهِ في أُمورِكَ ، ولا تُعجِل حَوائجَكَ في أوَّلِ وَقتِكَ فَيَضيقُ قَلبُكَ ، ويَغشاكَ القُنوطُ. واعلَم أنَّ للحَياءِ مِقداراً ، فَإن زادَ عَلى ذلك فهو ضَعفٌ ، وَ لِلجودِ مِقداراً ؛ فَإن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ سَرَفٌ ، وَلِلحَزمِ مِقداراً ؛ فَإن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ جُبنٌ. وَلِلاِقتِصادِ مِقداراً ؛ فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ بُخلٌ ، وَلِلشَّجاعَةِ مِقداراً ، فَإِن زادَت عَلَيهِ فَهُوَ التَّهَوُّرُ. (6)

.


1- .. أعلام الدين : ص 313.
2- .. أعلام الدين : ص 313.
3- .. وفي «أ» : آداب اللّه جَلَّ وعَزَّ.
4- .. وفي «أ» : تَنالُها.
5- .. وفي «أ» : تصلح لك.
6- .. عدّة الداعي : ص 124، أعلامُ الدين : ص 313 كلاهما نحوه وليس فيهما مقاطع منه، الدرّة الباهرة : ص 45 ، ح 148 وفيه ذيله من «وللسخاء مقدارا ، فإن زاد عليه فهو سرف».

ص: 223

از سخنان امام حسن عسكرى عليه السلام

از سخنان امام حسن عسكرى عليه السّلام (1)نعمت را جز سپاسگزار (قدر) نشناسد و نعمت را جز آن كه شناخته سپاس نگزارد.

آن كه كسى را بستايد كه سزاوار ستودن نيست، در جايگاه متّهم نشسته است.

درخواست را تا آنجا كه تحمّل دارى به عقب بينداز كه هرروز را خبرى نو است و پافشارى در خواسته ها ارزش انسان را مى برد ، مگر آن كه درى برايت گشوده شود كه بتوانى از آن به خوبى درآيى كه نيكى بسى به فريادخواه نزديك است و گاه تغيير و زوال نعمت ، گونه اى تأديب از سوى خداى عزّ وجلّ است و بهره ها را نيز درجاتى است، پس در به دست آوردن بهره اى كه وقتش نرسيده شتاب مكن كه در وقتش به آن مى رسى و مدبّر بهتر مى داند چه وقتى مناسب ترين است، پس به گزينش او در كارهايت اعتماد كن و براى برآورده شدن حاجت هايت در نخستين فرصت شتاب مكن كه دل تنگ مى گردى و نااميدى تو را فرا مى گيرد. و بدان كه حياء اندازه اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود ، ضعف است و سخاوت اندازه اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود اسراف است، و احتياط اندازه اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود ترس است و صرفه جويى اندازه اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود ، بخل است و شجاعت اندازه اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود بى باكى است.

.


1- .امام حسن عسكرى عليه السلام در هشتم و يا دهم ربيع الثانى سال 232 هجرى در مدينه به دنيا آمد و در هشتم ربيع الاول سال 260 هجرى در سن 28 سالگى رحلت كرد و در كنار پدر بزرگوارش، امام هادى عليه السلام در سامراء به خاك سپرده شد. كنيه حضرت، «ابو محمّد» و لقب ديگر ايشان «زكىّ» بود. تعدادى از احاديث ايشان در «تحف العقول» و «بحار الأنوار» موجود است.

ص: 224

لِلقُلوبِ خَواطِرُ مِنَ الهَوى ، والعُقولُ تَزجُرُ وتنهى، وفي التَّجارِبِ عِلمٌ مُستأنَفٌ ، والاعتِبار يُفيدُك الرَّشادَ، وكَفاكَ لِنَفسِكَ أدَباً تَجَنُّبُكَ ما تَكرَهُ مِن غَيرِكَ. (1)

اِحذَر كُلَّ ذَكِيٍّ ساكِنِ الأطرافِ. (2)

لَو عَقَلَ أهلُ الدُّنيا لَخَرِبَت. (3)

وقالَ الغَلابي : سَمِعتُ الإمامَ أبا مُحمَّدٍ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليهم السلام يقول: خَيرُ إخوانِكَ مَن نَسِيَ ذَنبَكَ إلَيهِ. (4)

أضعَفُ الأَعداءِ كَيداً مَن أظهَرَ عَداوَتَهُ. (5)

حُسنُ الصورَةِ جَمالٌ ظاهِرٌ ، وَحُسنُ العَقلِ جَمالٌ باطِنٌ. (6)

أولى الناسِ بِالمَحَبَّةِ مَن أمَّلوهُ. (7)

مَن أنِسَ بِاللّهِ استَوحَشَ مِنَ الناسِ. (8)

مَن لَم يَتَّقِ وُجوهَ النّاسِ لَم يَتَّقِ اللّهَ. (9)

جُعِلَتِ الخَبائِثُ في بَيتٍ ، وَجُعِلَ مِفتاحُهُ الكَذِبُ. (10)

إذا نَشِطَتِ القُلوبُ فَأودِعوها ، وَإذا نَفَرَت فَوَدِّعوها. (11)

.


1- .. الكافي : ج 8 ص 22 ح 4، تحف العقول : ص 96 وفيهما «يقود» بدل «يفيدك»، نهج البلاغة : الحكمة 412 وفيه ذيله من «كفاك»، كنزالفوائد : ج 1 ص 367 ؛ دستور معالم الحكم : ص 22 وفيهما «في التجارب علم مستأنف» فقط وكلّها عن الإمام عليّ عليه السلام.
2- .. الدرّة الباهرة : ص 45، ح 150 ؛ أعلام الدين : ص 313.
3- .. الدرّة الباهرة : ص 45، ح 151 ؛ أعلام الدين : 313.
4- .. الدرّة الباهرة : ص 46، ح 152 ؛ أعلام الدين : 313 وزاد في آخره : «وذكر إحسانك».
5- .. الدرّة الباهرة : ص 46، ح 153 ؛ أعلام الدين : 313.
6- .. الدرّة الباهرة : ص 46، ح 154 ؛ أعلام الدين : ص 313، غرر الحكم : ح 4805 عن الإمام عليّ عليه السلام.
7- .. أعلام الدين : ص 313.
8- .. الدرّة الباهرة : ص 46، ح 155 ؛ أعلام الدين : 313.
9- .. الدرّة الباهرة : ص 46، ح 156 ؛ غرر الحكم: 9080 عن الإمام عليّ عليه السلام.
10- .. الدرّة الباهرة : ص 46، ح 157 ؛ جامع الأخبار : ص 418 ح 1162، أعلام الدين : ص 313.
11- .. الدرّة الباهرة : ص 46، ح 158 ؛ أعلام الدين : ص 313.

ص: 225

دلها هوسهايى زودگذر دارند و خردها بازدارندگى و در تجربه ها ، دانشى نو است و عبرت گيرى تو را ره مى نمايد و در تأديب نفست همين بس كه از آنچه از غير خودت نمى پسندى بپرهيزى.

از هر تيزهوش ساكن خاموش بر حذر باش.

اگر اهل دنيا تعقّل مى كردند ، دنيا خراب مى شد.

غلابى مى گويد : شنيدم امام حسن عسكرى مى گويد : بهترين برادرانت كسى است كه بدى ات را به او از ياد ببرد.

آن دشمنى ضعيف ترين نيرنگ را دارد كه دشمنى اش را آشكار كرده است.

نيكويى چهره زيبايى ظاهر ، و نيكويى خرد زيبايى باطن است.

سزامندترين مردم به محبّت كسى است كه به او اميد دارند.

آن كه با خدا انس يابد ، از مردم بگريزد.

آن كه از روى مردم پروا نكند ، از خدا هم پروا نكند.

پليدى ها در اتاقى نهاده و كليد آن دروغ قرار داده شد.

هر گاه دل ها بانشاط اند (علم و معرفت)را به آنها واسپاريد و هر گاه گريزان اند ، آنها را واگذاريد.

.

ص: 226

اللِّحاقُ بِمَن تَرجو خَيرَهُ خَيرٌ مِنَ المُقامِ مَعَ مَن لا تَأمَنُ شَرَّهُ. (1)

مَن أكثَرَ مِنَ المَنامَ رَأَى الأحلامَ. (2) يعني: أنّ طَلَبَ الدنيا كَالنَّومِ ، وما يظفر بِهِ كَالحُلمِ.

الجَهلُ خَصمٌ ، وَالحِلمُ حُكمٌ، وَلَم يَعرِف راحَةَ القَلبِ مَن لَم يُجَرِّعهُ الحِلمُ غُصَصَ الغَيظِ. (3) وقال أبو بكر المُفيدُ رحمه الله: كانَت هذِهِ صورَتَهُ عليه السلام.

ما أدري ما خوفُ امرئٍ ورجاؤه ، ما لَم يمنعاه مِن رُكوبِ شَهوةٍ إن عَرَضَت لَهُ ، ولَم يَصبِر عَلى مُصيبةٍ إن نَزَلَت بِهِ. (4)

مَن رَكِبَ ظَهرَ الباطِلِ نَزَلَ بِهِ دارَ النَّدامةِ. (5)

المَقاديرُ الغالِبةُ لا تُدفَعُ بِالمُغالَبةِ ، والأرزاقُ المَكتوبةُ لا تُنالُ بِالشَّرَهِ، والمَطالِبُ تُذَلِّلُ للمَقاديرِ نَفسَكَ، واعلَم أنَّكَ غَيرُ نائلٍ بِالحِرصِ إلّا ماكُتِبَ لَكَ. (6)

إذا كانَ المَقضِيُّ كائِناً ، فَالضَّراعَةُ لِماذا ؟ ! (7)

نائِلُ الكَريمِ يُحَبِّبُكَ إلَيهِ ، وَنائِلُ اللَّئيمِ يَضَعُكَ لَدَيهِ. (8)

مَن كانَ الوَرَعُ سَجِيَّتَهُ وَالإِفضالُ حِليَتَهُ (9) انتَصَرَ مِن أعدائِهِ بِحُسنِ الثَّناءِ عَلَيهِ ، وَتَحَصَّنَ بِالذِّكرِ الجَميلِ مِن وُصولِ نَقصٍ إلَيهِ. (10)

.


1- .. الدرّة الباهرة : ص 46، ح 159 ؛ أعلام الدين : 313.
2- .. الدرّة الباهرة : ص 46، ح 160 لم أعثر عليه.
3- .. الدرّة الباهرة : ص 46، ح 161 ؛ أعلام الدين : 313.
4- .. لم نجده بهذه اللفظة ولكن راجع : كنز الفوائد : ص 153.
5- .. أعلام الدين : ص 314.
6- .. أعلام الدين : ص 314.
7- .. الدرّة الباهرة : ص 47 ، ح 164 وفيه «كامنا» بدل «كائنا».
8- .. الدرّة الباهرة : ص 47، ح 163 ؛ أعلام الدين : ص 314 وفيه «يباعدك منه» بدل «يضعك لديه».
9- .. وفي «أ» : خبيئتَهُ.
10- .. الدرّة الباهرة : ص 47، ح 162 ؛ أعلام الدين : ص 314 كلاهما نحوه وليس في الأخير ذيله.

ص: 227

رفتن در پى كسى كه به خيرش اميد دارى ، بهتر از ماندن با كسى است كه از شرّش ايمنى ندارى.

آن كه بسيار بخوابد ، خواب ها بيند. ظاهرا مقصود امام اين است كه در پى دنيا رفتن مانند خواب است و آن چه از آن به دست مى آيد مانند خواب ديدن است.

نابخردى مايه ستيزه و بردبارى ، بازدارنده(از آن) است و كسى كه جرعه هاى خشم را با بردبارى فرو نخورد ، آسايش دل را نشناسد. و ابوبكر مفيد (جرجرايى) مى گويد : حضرتش خود اين گونه بود.

من نمى دانم بيم و اميد انسان چه معنايى مى دهد ، اگر او را از خواهشهاى نفسانى به گاه عرضه بر او باز ندارد و او را در برابر مصيبتهاى بر وى درآمده شكيبا نسازد.

آن كه بر پشت باطل نشيند ، در منزل پشيمانى فرود آيد.

قضا و قدر چيره، با ستيزه دفع نشود و روزيهاى نوشته شده با حرص به دست نيايد و مطلوب ها در برابر مقدّرها خوارت مى سازد و بدان كه تو با حرص جز به آنچه برايت نوشته شده نرسى.

هنگامى كه قضا (و قدر الهى ، خواه ناخواه ) واقع مى شود ، پس گريه و زارى براى چيست؟

بخشش كريم تو را محبوب او مى كند و بخشش فرومايه نزد او خوارت مى سازد.

هر كه پارسايى خوى او و احسان زيورش باشد، ستايش نيكو را از دشمنانش به يارى گيرد و در پناه يادكرد نيكويش از خرده گيرى ايمن بماند.

.

ص: 228

ما روي عَن مولانا صاحبِ الزَّمان «عليه وعلى آبائه أفضَلُ الصلاة والسلام»أخبرَني الشيخ أبو القاسم عليُّ بن محمّد بن محمّد المفيد رضى الله عنه ، قال: حدَّثَ أبو محمّدِ هارونُ بن موسى التلعكبريّ رحمه الله ، قال: حدَّثنا أبو عليٍّ محمّدُ بن هشامٍ (1) قالَ حدّثنا محمّدُ بنُ جعفرِ بنِ عبدِ اللّه ، قالَ: حَدَّثني أبو نعيمٍ مُحمَّدُ بنُ أحمَدَ الأنصاريّ ، قالَ : كُنتُ حاضِراً عِندَ المُستجارِ بِمَكَّةَ ، وجَماعةٌ يَطوفونَ بِها (2) زُهاءَ ثَلاثينَ رَجُلاً لَم يَكُن فيهم مُخلِصٌ غَيرَ مُحمَّدِ بنِ القاسِمِ العلويّ، فَبَينا نَحنُ كَذلكَ في اليومِ السادسِ مِن ذي الحَجَّةِ مِن سَنَةِ ثَلاثٍ وتِسعين ومائتَينِ ، إذ خَرَجَ عَلَينا شابٌّ مِنَ الطَّوافِ عَلَيهِ إزارٌ ناصِعٌ (3) مُحرِماً فيهِ ، وفي رِجلَيهِ نَعلانِ. فَلَمّا رأيناهُ قُمنا هَيبةً لَهُ وإجلالاً ، فَلَم يَبقَ مِنّا أحَدٌ إلّا قامَ فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، حَتّى جَلَسَ مُتَوَسِّطاً ونَحنُ حَولَهُ ، ثُمَّ التَفَتَ يَميناً وشَمالاً ، فَقالَ: أتدرونَ ما كانَ أبو عبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ في دُعاءِ الإلحاحِ؟ فَقُلنا: وما كانَ يَقولُ؟ قالَ: كانَ يَقولُ: اللُّهمّ إنّي أسألُكَ باسمِكَ الذي بِهِ تَقوُم السَّماءُ ، وبِهِ تَقومُ الأرضُ ، وبِهِ تَفرُقُ بَينَ الحَقِّ والباطِلِ ، وبِهِ تَجمَعُ بَينَ المُتَفَرِّقِ، وبِهِ تُفَرِّقُ بَينَ المُجتَمِعِ ، وقَد أحصيتَ بِهِ عَدَدَ الرِّمالِ ، وزِنَةَ الجِبالِ ، وكَيلَ البِحارِ، أن تُصَلِّي على محمّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تَجعَلَ لي مِن أمري فَرَجا ومَخرَجا. قالَ : ثمّ نَهَضَ ، ودَخَلَ الطَّوافَ ، فَقُمنا لِقيامِهِ حَتّى انصرَفَ ، وأُنسينا أن نَذكُرَ أمرَهُ ، وأن نَقولُ: مَن هُوَ؟ وأيُّ شيءٍ هُوَ؟ إلى الغدِ في ذلك الوَقتِ ، فَخَرَجَ عَلَينا مِنَ الطَّوافِ ، فَقُمنا لَهُ كَما قُمنا بالأمسِ ، وجَلَسَ مَجلِسَهُ مُنبَسِطاً ، ونَظَرَ يَميناً وشَمالاً ، وقالَ : أتدرونَ ما كانَ يقولُ أميرُ المؤمنين عليه السلام بَعدَ صلاتِهِ؟ قُلنا: وما كانَ يَقولُ؟ قالَ: كانَ يَقولُ: إلَيكَ رُفِعَتِ الأصواتُ ، ولَك عَنَتِ الوُجوهُ ، ولَكَ خَضَعَتِ الرِّقابُ، وإلَيكَ التَّحاكُم (4) في الأعمالِ ، ياخَيرَ مَن سُئل ، وخَيرَ مَن أعطى، يا صادِقُ، يا بارُّ، يا مَن لا يُخلِفُ الميعادَ ، يامَن أمَرَ بِالدُّعاءِ ، وَوَعَدَ بالإجابةِ ، يا مَن قالَ : «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (5) يا مَن قال «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِى وَلْيُؤْمِنُواْ بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» (6) يا مَن قالَ : «قُلْ يَ_عِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ» (7) ؛ لَبَّيكَ وَسعدَيكَ ، ها أنا بَينَ يدَيكَ المُسرِفُ وأنتَ القائلُ : «لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ» (8) «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» . (9) ثُمَّ نَظَرَ يَميناً وشِمالاً بَعدَ هذا الدعاءِ ، وقالَ : أتدرونَ ما كانَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام يَقولُ في سَجدةِ الشُّكرِ؟ قُلنا: ما كان يقولُ؟ قال: كان يقول: يا مَن لا يزيدُهُ إلحاحُ المُلِحِّين إلّا جودا وكَرَما ، يامَن لا يَزيدُهُ كَثرةُ الدُّعاءِ إلّا سَعَةً وعَطاءً ، يا مَن لاتَنفَدُ خَزائنُهُ ، يامَن لَهُ خزائنُ السَّماواتِ والأرضِ، يا مَن لَهُ خَزائنُ ما دَقَّ وجَلَّ، إلهي لا تَمنَعُكَ إساءَتي مِن إحسانك أن تَفعَلَ بي ما أنَت أهلُهُ، فَأنتَ أهلُ الجودِ والكَرَمِ والتَّجاوُزِ ، يا رَبِّ، يا أللّه ، لا تَفعلُ بي ما أنا أهلُهُ ؛ فإنّي أهلُ العُقوبةِ قَد استَحقَقتُها لاحجّةَ لي ، ولاعُذرَ لي عِندكَ ، أبوءُ لَكَ بِذُنوبي كُلِّها كَي تَعفُوَ عَنِّي ، وأنتَ أعلَمُ بِها مِنّي ، وأبوءُ لَكَ بِكُلِّ ذَنبٍ أذنَبتُهُ ، وبِكُلِّ خَطيئةٍ أخطأتُها ، وَكُلِّ سَيّئةٍ عَمِلتُها، رَبِّ اغفِر وارحَم وتَجاوَز عَمّا تَعلَم ، إنّك أنتَ الأعَزُّ الأكرَمُ). 10 وقامَ فَدَخَلَ الطَّوافَ فَقُمنا لِقيامِهِ ، وعَادَ مِنَ الغَدِ في (ذلكَ) الوَقتِ ، فَفَعلنا كَفِعلنا فيما مَضى ، فَجَلَس مَجلِسَهُ مُتَوَسِّطاً ، ونَظَرَ يَميناً وشِمالاً وقالَ : كانَ عَليُّ بنُ الحُسَينِ زَينُ العابِدينَ عليه السلام يَقولُ في سُجودِهِ في هذا الموضِعِ _ وأشارَ بِيَدِهِ إلى الحَجَرِ تَحتَ المِيزابِ _ (عُبَيدُكَ بِفِنائكَ ، فَقِيرِكَ بِفِنائِكَ ، مِسكينُكَ بِفِنائكَ (سائِلُكَ بِفِنائكَ) يَسألُكَ ما لا يَقدِرُ عَلَيهِ غَيرُكَ). ثُمَّ نُظَرَ يَميناً وشِمالاً ونَظَرَ إلى مُحمّدَ بنِ القاسمِ العَلَويّ وقالَ : يا مُحمَّدُ : أنتَ على خَيرٍ إن شاءَ اللّهُ _ وكانَ مُحمَّدُ بنُ القاسِمِ يَقولُ بِهذا الأمرِ _ وقامَ فَدَخَلَ الطَّوافَ ؛ فَما بَقيَ أحدٌ مِنّا إلّا وأُلهِمَ ما ذَكَرَ مِنَ الدُّعاءِ ، وأُنسينا أن نَذكُرَ أمرَهُ إلّا في آخِرِ يَومٍ فَقالَ بَعضُنا : يا قَومِ أتَعرِفونَ هذا الرَّجُلَ؟ قالَ : مُحمَّدُ بنُ القاسِمِ : هذا واللّهِ صاحبُ زَمانِكَ عليه السلام فَقُلنا : كَيفَ يا أبا عَليٍّ؟ فَذَكَرَ أنّهُ مُنذُ سَبعِ سِنينَ يَسألُ اللّهَ تَعالى ويَدعوهُ أن يُرِيَهُ صاحِبَ الزمانِ عليه السلام ، قالَ: فَبَينَما نَحنُ عَشِيَّةَ عَرَفةَ ، فإذا أنا بِالرَّجُلِ بِعَينِهِ يَدعو بِدُعاءِ عَرَفَةَ ، وعَرَفتُهُ وسألتُهُ مِمَّن هُوَ؟ فَقالَ : مِنَ النّاسِ. فَقُلتُ : مِنّ أيِّ النّاسِ؟ مِن عَرَبِها أو مِن مَواليها؟ فَقالَ : مِن عَرَبِها. فَقُلتُ : مِن أيِّ عَرَبِها؟ فَقالَ : مِن أشرَفِها. فَقُلت: مَن هُمَ؟ [قال] مِن بَني هاشِمٍ. قُلتُ : مِن أيّ بني هاشمٍ؟ قالَ: من أعلاها ذُروَةً ، وأسناها رُتبةً. فَقُلتُ : مِمَّنَ هُم؟ قالَ : مِمَّن فَلَقَ الهامَ ، وأطعَمَ الطَّعامَ ، وصَلَّى بِاللَّيلِ والناسُ نِيّامٌ. فَعَلِمتُ أنّهُ عَلَويٌّ ، فأحبَبَتُه على العَلَوِيّةِ ، ثُمّ فَقَدتُهُ مِن بَينِ يَدي، فَلَم أدرِ كَيفَ مَضى! فَسألتُ عَنهُ القومَ الَّذينَ كانوا حَولي: أتَعرِفونَ هذا العَلَوِيَّ؟ فقالوا: نَعَم ، يَحُجُّ مَعَنا كُلُّ سَنَةٍ ماشِيا. فَقُلتُ : سُبحانَ اللّه ! واللّه ما أرى بِهِ أثَرُ مَشيٍ! وانصرَفتُ إلى المُزدَلِفةِ كَئيباً حَزيناً على فِراقِهِ ، فَنِمتُ لَيلَتي تِلك ، فرأيتُ النَّبيَّ صلى الله عليه و آله فقال لي: يا محمّد، أرأيتَ طَلِبَتَكَ؟ فَقُلتُ : مَن ذلك يا سيّدي؟ فقال: الَّذي رَأيتَهُ عَشِيَّتَكَ هُو صاحب زمانك. فَلمّا سَمِعنا ذلكَ مِنهُ عاتَبناه على أن لا يكون أعَلَمنا (ذلكَ)، فَذَكَرَ أنّه كانَ يَنسى أمرَهُ إلى الوَقت الَّذي حدَّثنا فيه. 11

قال الحُسينُ بن محمّد بن الحَسَنِ _ لَمّا انتهى إلى هذا الفصل من كتابه _ : إلهي أنتَ العالِمُ بِحَرَكاتِ الأعيُنِ ، وخَطَراتِ الألسُنِ ومُضمَراتِ القُلوبِ ومَحجوباتِ الغُيوبِ ، إن كُنتَ تَعلَمُ أنّني أردتُ بِجَمعِ ما في هذا الكتاب مَرجوَّ ثوابِكَ ، وأشفَقتُ من مَخشيِّ عِقابِكَ، فَصَلِّ على نَبِيِّكَ نَبيِّ الرَّحمةِ مُحمَّدٍ وآلِهِ الطاهرينَ ، اغفِر لي ذُنوبي كُلَّها صَغيرَها وكَبيرَها ، واجعَل هؤلاءِ السادةَ الأبرارَ ، والأئمّةَ الأخيار شُفَعائي إليكَ يومَ عَرضي عليكَ ، بِرحمَتك يا أرحمَ الراحمينَ. هذا آخِرُ الكتابِ، وبِهِ تَمَّ الغَرَضُ الَّذي قَصَدتُه مِن إثبات طَرَفٍ مِن كَلامِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ولُمَعٍ مِن كَلامِ أميرِ المؤمنينَ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ والأئمّةِ مِن وُلدِهِ عليهم السلام حَسبِ ماكُنتُ شَرطتُهُ مِنَ الإيجازِ ؛ فَمَن آثَرَ زِيادةً التَمَسها مِنَ الكُتُبِ التي رواها الثُّقاتُ مِن أهلِ العَدلِ عَنهُم ؛ فَإنَّهُ يِجدُ فيها ما تَسمو إليهِ هِمَّتُهُ. عَلى أنّ الذي أوردتُهُ فيهِ تبصِرةُ المُبتَدي وتَذِكرةُ المنتهي ، وكفى عَن كُتُبِ ابنِ المُقَفَّعِ وعليِّ بن عُبَيدة الرِّيحاني وسهلِ بن هارونَ وغيرِهم. ومَن تَصَفَّحَ كُتُبَ الرَّيحاني ورسائِلَهُ عَرَف أنّ جميعَها منقولةً مِن خُطَبِهِم ورَسائلِهِم ومَواعِظِهِم وحِكَمِهِم وآدابِهِم صَلَواتُ اللّه عَلَيهِم. ولَو وُفِّقَ هذا الفاضلُ ونَسَبَ كَلامَ كُلِّ إمامٍ إليهِ لَكانَ أوفى لأجرِهِ ، وأبقى بِذِكرهِ أيّاها، وصلّى اللّه على محمّد رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله (تمّ الكتابُ ، والحمدُ للّهِ أولاً وآخراً).

.


1- . قال : حدَّثَني جَعفرُ بنُ محمّدِ بنِ مالِكٍ البَزّاكِ . كذا ولم نعثر على «البزّاك» في كتب الرجال والظاهر بقرينة وقوع التعلكبري في السند أنّ «هشام» تصحيف «همام» و«البزّاك» تصحيف «الفزاريّ» ويؤيّد هذا الاحتمال، طريق الرواية الموجود في كتاب «دلائل الامامة»: ص 542 ، ح 523، فراجع.
2- .. أثبتناه من «ب».
3- .. وفي «أ» : تاختج و في «ب» : ناضح.
4- .. وفي «أ» : يحتكم.
5- .. غافر : 60.
6- .. البقرة : 186.
7- .. الزمر : 53.
8- .. وتمّت النسخة «أ» عند هذه الكلمة.
9- .. كمال الدين : ص 470 ح 24، الغيبة للطوسي : ص 259 ح 227، دلائل الإمامة : ص 542 ح 523.

ص: 229

از سخنان امام مهدى عليه السلام

از سخنان امام مهدى عليه السّلام (1)محمّد بن احمد انصارى: در روز ششم ذى حجّه سال دويست و نود و سه (در مسجد الحرام) كنار مستجار بودم. گروهى حدود سى مرد نيز در حال طواف بودند و جز محمّد بن قاسم علوى هيچ يك از آنان مخلص (شيعه) نبود. در اين شرايط جوانى از طواف بيرون آمد كه دو جامه احرام به تن داشت و كفشهايش در دستش بود. چون او را ديديم از هيبت و شكوه او همگى بدون استثنا برخاستيم و بر او سلام كرديم. او به ميان ما آمد و نشست و پيرامونش گرد آمديم. او به راست و چپ نگريست و گفت: آيا مى دانيد امام صادق عليه السلام در دعاى الحاح چه مى گفت؟ گفتيم: چه مى گفت؟ گفت: چنين مى گفت: «پروردگارا، تو را به نامى مى خوانم كه آسمان و زمين به سبب آن نام برپاست و به وسيله آن حقّ و باطل را جدا مى كنى و پراكنده ها را گِرد مى آورى و گرد آمده ها را مى پراكنى و به آن عدد ريگها و وزن كوهها و حجم درياها را محاسبه مى كنى، تو را مى خوانم كه بر محمّد و دودمان محمّد درود فرستى و براى من در كارم گشايشى قرار دهى». سپس برخاست و وارد طواف شد. با برخاستن او، ما نيز برخاستيم تا آن كه بازگشت و فراموش كرديم كه از او ياد كنيم و بگوييم او كيست و چه كس است، تا فردا همان وقت كه باز از طواف به سوى ما بيرون آمد و ما نيز مانند ديروز برايش برخاستيم و او در جاى خود راحت نشست و نگاهى به راست و چپ كرد و گفت: آيا مى دانيد اميرالمؤمنين عليه السلام پس از نمازش چه مى گفت؟ گفتيم: چه مى گفت؟ گفت: چنين مى گفت: «صداها به سوى تو بلند است و دعاها به سوى توست و چهره ها براى تو در خشوع و گردنها براى تو فرو افتاده و داورى در كارها با توست. اى بهترين درخواست شده و اى بهترين بخشنده، اى راستگو، اى آفريدگار، اى آن كه خلف وعده نمى كنى، اى آن كه به دعا فرمان و اجابت را وعده دادى. اى آن كه گفت: «مرا بخوانيد تا جوابتان گويم» اى آن كه گفت: «هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند، بى گمان من نزديكم، دعاى دعاكننده را هرگاه كه مرا بخواند، پاسخ مى دهم، پس مرا اجابت كنند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند.» اى آن كه گفت: «اى بندگان من كه بر خودتان اسراف كرده ايد، از رحمت خدا نوميد نشويد»؛ به فرمانم و پذيرايم، اينك اين منم، اسرافكارى در برابرت و تويى گوينده اين سخن كه «از رحمت خدا نوميد نشويد، خداوند همه گناهان را مى آمرزد، او آمرزنده مهربان است» . آن گاه پس از اين دعا به راست و چپ نگريست و گفت: آيا مى دانيد اميرالمؤمنين عليه السلام در سجده شكر چه مى گفت؟ گفتيم: چه مى گفت؟ گفت: چنين مى گفت: «اى آن كه اصرار مصرّان، او را جز جود و كرم نمى افزايد و درخواست و دعاى فراوان جز وسعت و عطا، اى آن كه گنجينه هايش بى پايان است، اى آن كه گنجينه هاى آسمانها و زمين از آنِ اوست، اى آن كه گنجينه هاى آنچه ريز و درشت است براى اوست، بدكارى من مانع نيكوكارى تو نمى شود تا با من آن كنى كه شايسته آنى كه تو اهل بخشش و كرم و گذشتى. پروردگارا! خداوندا! با من آن مكن كه سزاوار آنم، همانا من سزاوار كيفرم و مستحقّ آن و دليل و عذرى هم نزد تو ندارم. با همه گناهانم نزد تو مى آيم (و به آن ها اقرار مى كنم) تا از من درگذرى و تو به آن ها داناتر از منى. با هر گناهى كه مرتكب شده ام و هر خطايى كه بر دوش كشيده ام و هر زشتى كه انجام داده ام به سوى تو باز مى گردم. پروردگارا! ببخشاى و رحم كن و از آنچه مى دانى درگذر، بى گمان تو صاحب قدرت و بزرگى». او برخاست و وارد طواف شد. با برخاستن او ما نيز برخاستيم. فردا در همان وقت باز آمد. ما نيز چون گذشته براى آمدنش برخاستيم، ميان ما نشست و نگاهى به راست و چپ افكند و گفت: امام زين العابدين عليه السلام در سجده اش در اين جا_ و با دستش به حجر(اسماعيل)، زير ناودان اشاره كرد _ چنين مى گفت: «بنده ناچيزت، در آستان توست، بيچاره ات، در پيشگاه توست، بينوايت در درگاه توست، خواهنده ات، در آستانه توست، از تو چيزى مى خواهد كه جز تو كسى بر آن توانا نيست». سپس به راست و چپ نگاه كرد و از ميان ما نگاهى به محمّد بن قاسم علوى افكند و گفت: اى محمّد بن قاسم! تو اگر خدا بخواهد بر خير هستى _ و محمّد بن قاسم معتقد به ولايت بود _ سپس برخاست و وارد طواف شد. هيچ يك از ما نبود، مگر آن كه دعايى را كه او خواند، در دل گرفت و به خاطرسپرد وفراموش كرديم كه در باره او گفت وگو كنيم مگر در آخرين روز. يكى از ما گفت: اى گروه! آيا او را مى شناسيد؟ محمّد بن قاسم گفت: او به خدا سوگند صاحب الزمان شماست. گفتيم: اى ابو على ! از كجا دانستى؟ و او گفت كه هفت سال است پروردگارش را خوانده و از او خواسته است تا صاحب الزمان عليه السلام را به او نشان دهد. او(محمّدبن قاسم)مى گويد: غروب روز عرفه همين فرد را ديدم كه دعاى عرفه مى خواند. از در آشنايى درآمدم و از او در باره نسبش پرسيدم. او گفت: از مردم است. گفتم: از كدام مردم؟ از عرب ها يا عجم ها؟ گفت: از عرب ها. گفتم: از كدام تيره عرب؟ گفت: از شريف ترين آن ها. گفتم: آنان كيانند؟ گفت: بنى هاشم. گفتم: از كدام بنى هاشم؟ گفت: از آنان كه برترين وبرجسته ترين ودرخشان ترين نسب را دارند. گفتم: از كدامين؟ گفت: از آن كه فرق سر (دشمن) را شكافت و (به محرومان) طعام خوراند و آنگاه كه مردم در خواب بودند، به نماز ايستاد. من دانستم كه او علوى است و به خاطر علوى بودنش به او علاقه پيدا كردم. سپس او را در برابرم نيافتم و نفهميدم چگونه رفت. از مردمى كه اطراف او بودند، پرسيدم: آيا اين علوى را مى شناسيد؟ گفتند: آرى، همه ساله با ما پياده به حجّ مى آيد. گفتم: سبحان اللّه ! به خدا سوگند نشانِ پياده روى بر او نمى بينم و سپس غمگين و دل گير از فراق او به مزدلفه آمدم و آن شب را خوابيدم. در خواب رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه فرمود: اى محمّد، خواسته ات را ديدى؟ گفتم: چه كسى، سرور من؟ فرمود: آن را كه غروب ديدى، صاحب الزمان تو بود. پس چون اين را از او شنيديم، او را سرزنش كرديم كه چرا ما را آگاه نكرد؟! و او گفت تا اين زمان كه با ما سخن گفت اين مسأله را فراموش كرده بود. و اينك كه اين فصل از كتاب نيز به پايان رسيد ، حسين بن محمّد بن حسن (2) مى گويد: خدايا ، تو به حركت چشم ها دانايى و نيز آنچه به زبانها مى آيد و به دلها مى گذرد و در پرده غيب نهان است. پس اگر تو مى دانى كه من مطالب اين كتاب را به اميد پاداش تو و بيم از كيفرت گرد آورده ام، بر پيامبرت، پيامبر رحمت و خاندان پاكش درود فرست و همه گناهانم را از كوچك و بزرگ بيامرز و اين سروران نيكوكار و پيشوايان برگزيده را شفيعان من به درگاهت در روز عرضه ام بر تو قرار ده ، به رحمتت اى مهربان ترين مهربانان. اين پايان كتاب است و با آن ، مقصودم كه ثبت طرفه سخنانى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و پرتوهايى از سخنان اميرمؤمنان على بن ابى طالب و امامان از نسل او بود به پايان رسيد و همان گونه كه بر خود واجب كرده بودم ، موجز و كوتاه آوردم پس هركس بيشتر خواهد ، آن را در كتاب هايى بجويد كه افراد عادل و مورد اعتماد از ايشان نقل كرده اند كه تا هر كجا همّت بركشد مقصودش را در آن مى يابد. آنچه هم من آورده ام، مايه بينايى مبتدى و تذكّرى براى منتهى است و از كتب ابن مقفع و على بن عبيده ريحانى و سهل بن هارون (3) و جز آنان كفايت مى كند. و هركس كتاب هاى ريحانى و رساله هاى او را تورّق كند، مى داند كه همه آنها از خطبه ها و رساله ها و اندرزها و حكمت و آداب امامان عليهم السلام است، درودهاى خدا بر آنان باد. و اگر اين نويسنده فاضل توفيق آن مى يافت كه سخن هر امام را به همو نسبت دهد ، پاداشش بيشتر و يادش پاينده تر مى بود؛ و خداوند بر محمّد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درود فرستد. (كتاب پايان يافت و ستايش خداى را، از آغاز تا پايان .)

.


1- .امام زمان عليه السلام در نيمه شعبان سال 255 هجرى در سامراء به دنيا آمد و تا جهان را پر از عدل نكند از دنيا نمى رود. حضرت ولى عصر(عج) همنام و هم كنيه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ملقّب به «مهدى» و «حجّت» است. ايشان حاضر و از ديده ها غايب و نوشته ها و توقيعاتى از ايشان در دست است.
2- .مؤلّف كتاب.
3- .اين سه تن از اديبان و نويسندگان بزرگ دوره خلافت عباسيان بودند كه شرح حال مختصر آنها در مقدمه كتاب آمد.

ص: 230

. .

ص: 231

. .

ص: 232

. .

ص: 233

. .

ص: 234

. .

ص: 235

. .

ص: 236

. .

ص: 237

. .

ص: 238

. .

ص: 239

فهرست منابع و مآخذ

فهرست منابع و مآخذ1. القرآن الكريم. 2. الآحاد والمثاني ، لأبي بكر أحمد بن عمر بن أبي عاصم الشيباني (ت 287 ق) ، تحقيق : باسم فيصل الجوابرة ، رياض _ دار الراية ، 1411 ق. 3. الأحاديث الطوال ، سليمان بن احمد الطبراني (360 ق) ، تحقيق : مصطفى عبدالقادر عطا ، بيروت _ دارالكتب العلمية ، 1370. 4. الاختصاص ، المنسوب إلى أبي عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الرابعة 1414 ه. 5. الإرشاد في معرفة حجج اللّه على العباد ، لأبي عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه) ، تحقيق و نشر : مؤسسة آل البيت _ قم ، الطبعة الاُولى 1413 ه. 6. إرشاد القلوب ، لأبي محمّد الحسن بن أبي الحسن الديلمي (ت 711 ه) ، مؤسسة الأعلمي _ بيروت ، الطبعة الرابعة 1398 ه. 7. اسُد الغابة في معرفة الصحابة ، لأبي الحسن عزّالدين عليّ بن أبي الكرم محمّد بن محمّد بن عبدالكريم الشيباني المعروف بابن الأثير الجزري (ت 630 ه) ، تحقيق : عليّ محمّد معوّض و عادل أحمد عبدالموجود ، دارالكتب العلميّة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1415 ه. 8. الإصابة في تمييز الصحابة ، لأبي الفضل أحمد بن عليّ بن الحجر العسقلاني (ت 852 ه) ، تحقيق : عادل أحمد عبدالموجود وعليّ محمّد معوّض ، دارالكتب العلميّة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1415 ه. 9. الاُصول الستّة عشر ، عدّة من الرواة ، دار الشبستري _ قم ، الطبعة الثانية ، 1405 ه.

.

ص: 240

10. الأمالي للسيّد المرتضى (غرر الحكم الفرائد ودرر الغلائد) ، لأبي القاسم عليّ بن الحسين الموسوي المعروف بالسيّد المرتضى (ت 426 ه) ، تحقيق : محمّد أبوالفضل إبراهيم ، دار احياء الكتب العربيّة _ بيروت. 11. الأمالي للصدوق ، لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه) ، تحقيق و نشر : مؤسسة البعثة _ قم ، الطبعة الاُولى 1407 ه. 12. الأمالي للطوسي ، لأبي جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت 460 ه) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، دار الثقافة _ قم ، الطبعة الاُولى 1414 ه. 13. الأمالي للمفيد ، لأبي عبداللّه محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه) ، تحقيق : حسين اُستاد ولي وعليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الثانية 1404 ه. 14. بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهم السلام ، للعلّامة محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي (ت 1110 ه) ، مؤسسة الوفاء _ بيروت ، الطبعة الثانية 1403 ه. 15. البداية والنهاية ، لأبي الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي (ت 774 ه) ، تحقيق و نشر : مكتبة المعارف _ بيروت. 16. بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ، لأبي جعفر محمّد بن محمّد بن عليّ الطبري (ت 525 ه) ، المطبعة الحيدريّة _ النجف الأشرف ، الطبعة الثانية 1383 ه. 17. بصائر الدرجات ، لأبي جعفر محمّد بن الحسن الصفّار القمّي المعروف بابن فرّوخ (ت 290 ه) ، مكتبة آية اللّه المرعشي _ قم ، الطبعة الاُولى 1404 ه. 18. تاج العروس من جواهر القاموس ، للسيّد محمّد بن محمّد مرتضى الحسيني الزبيدي (ت 1205 ه) ، تحقيق : عليّ شيري ، دار الفكر _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1414 ه. 19. تاريخ بغداد أو مدينة السلام ، لأبي بكر أحمد بن عليّ الخطيب البغدادي (ت 463 ه) ، المكتبة السلفيّة _ المدينة المنوّرة. 20. تاريخ دمشق = تاريخ مدينة دمشق «ترجمة الإمام عليّ عليه السلام ». لأبي القاسم عليّ بن الحسن بن هبة اللّه المعروف بابن عساكر الدمشقي (ت 571 ه) ، تحقيق : عليّ الشيري ، دار الفكر _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1415 ه.

.

ص: 241

21. تاريخ الطبري (تاريخ الاُمم والملوك) ، لأبي جعفر محمّد بن جرير الطبري (ت 310 ه) ، تحقيق : محمّد أبو الفضل إبراهيم ، دار المعارف _ مصر. 22. تاريخ المدينة المنوّرة ، عمر بن شبّه النميرى البصرى (م 262 ق) ، تحقيق : فهيم محمّد شلتوت ، بيروت : دار التراث ، 1410 ق ، اوّل. 23. تاريخ اليعقوبي ، لأحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح المعروف باليعقوبي (ت 284 ه) ، دار صادر _ بيروت. التبيان فى تفسير القرآن = تفسير التبيان 24. تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله ، لأبي محمّد الحسن بن عليّ الحرّاني المعروف ابن شعبة (ت 381 ه) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الثانية 1404 ه. 25. تفسير التبيان = التبيان فى تفسير القرآن ، للشيخ الطائفة محمد بن الحسن الطوسي (ت 460 ه) ، مكتبة الأمين _ النجف الأشرف ، 1381 ه. 26. تفسير العيّاشي ، لأبي النضر محمّد بن مسعود السلمي السمرقندي المعروف بالعيّاشي (ت 320 ه) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولي المحلّاتي ، المكتبة العلميّة _ طهران ، الطبعة الاُولى 1380 ه. تفسير القرطبي = الجامع لأحكام القرآن. 27. تفسير القمّي ، لأبي الحسن عليّ بن إبراهيم بن هاشم القمّي (ت 307 ه) ، إعداد : السيّد الطيّب الموسوي الجزائري ، مطبعة النجف الأشرف. 28. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام ، تحقيق و نشر : مدرسة الإمام المهدي _ قم ، الطبعة الاُولى 1409 ه. 29. التمحيص ، لأبي عليّ محمّد بن همام الاسكافي (ت 336 ه) ، تحقيق و نشر : مدرسة الإمام المهدى(عج) _ قم. 30. تنبيه الخواطرو نزهة النواظر (مجموعة ورّام) ، لأبي الحسين ورّام بن أبي فراس (ت 605 ه) ، دار التعارف و دار صعب _ بيروت. 31. التوحيد ، لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه) ، تحقيق : هاشم الحسيني الطهراني ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1398 ه.

.

ص: 242

32. تهذيب الأحكام في شرح المقنعة ، لأبي جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت 460 ه) ، تحقيق : سيد حسن الموسوى الخرسان ، دارالتعارف _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1401 ه. 33. ثواب الأعمال وعقاب الأعمال ، لأبي جعفر محمّد بن عليّ القمي المعروف بالصدوق (ت 381 ه) ، تحقيق : عليّ اكبر الغفاري ، مكتبة الصدوق _ تهران. 34. جامع الأحاديث ، لأبي محمّد جعفر بن أحمد بن عليّ القمّي المعروف بابن الرازي (القرن الرابع) ، تحقيق : السيّد محمّد الحسيني النيسابوري ، مؤسسة الطبع والنشر التابعة للحضرة الرضويّة المقدّسة _ مشهد ، الطبعة الاُولى 1413 ه. 35. جامع الأخبار أو معارج اليقين في اُصول الدين ، لمحمّد بن محمّد الشعيري السبزواري (القرن السابع) ، تحقيق و نشر : مؤسسة آل البيت _ قم ، الطبعة الاُولى 1414 ه. 36. الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي) ، لأبي عبداللّه محمّد بن أحمد الأنصاري القرطبي (ت 671 ه) ، تحقيق : محمّد عبدالرحمن المرعشلي ، دار إحياء التراث العربي _ بيروت ، الطبعة الثانية 1405 ه. 37. جاويدان خرد ، احمد بن محمد بن مسكويه (421 ق) ، تصحيح : بهروز ثروتيان ، تهران _ فرهنگ كاوش ، 1374. 38. الجعفريّات (الأشعثيّات) ، لأبي الحسن محمّد بن محمّد بن الأشعث الكوفي (القرن الرابع) ، مكتبة نينوى _ طهران ، طُبع ضمن قرب الإسناد. 39. الحكمة الخالدة ، ابو على احمد بن محمد مسكويه (421 ق) ، تحقيق : عبدالرحمن بدوى ، دانشگاه تهران 1358. 40. حياة الحيوان الكبرى ، لكمال الدين محمّد بن موسى الدميري (ت 808 ه) ، دار إحياء التراث العربي _ بيروت. 41. خاتمة المستدرك ، لميرزا حسين بن الميرزا محمّد تقي بن علي النوري الطبرسي (م 1320 ه. ق) ، مؤسسة آل البيت في 9 مجلدات في آخر مستدرك الوسائل. 42. الخصال ، لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه) ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الرابعة 1414 ه.

.

ص: 243

43. خصائص الأئمّة عليهم السلام (خصائص أميرالمؤمنين عليه السلام ) ، لأبي الحسن الشريف الرضي محمّد بن الحسين بن موسى الموسوي (ت 406 ه) ، تحقيق : محمّد هادي الأميني ، مجمع البحوث الإسلاميّة التابع للحضرة الرضويّة المقدّسة _ مشهد ، سنة 1406 ه. 44. الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة ، لمحمّد بن الشيخ جمال الدين مكّي بن محمّد بن حامد بن أحمد العاملي النبطي الجزّيني الملقّب بالشهيد الأوّل ، (ت 786 ه) ، مؤسسة طبع ونشر الآستانة الرضويّة المقدّسة ، 1365 ه. ش. 45. الدرّ المنثور في التفسير المأثور ، لجلال الدين عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه) ، دار الفكر _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1414 ه. 46. الدرّ النظيم في مناقب الأئمّة اللهاميم ، جمال الدين يوسف بن حاتم الشامي (قرن 7) ، مؤسّسة النشر الإسلامي ، 1420 ق. 47. دستور معالم الحكم ومأثور مكارم الشيم ، لأبي عبداللّه بن محمّد بن سلامة القضاعي (ت 454 ه) ، دار الكتاب العربي _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1401 ه. 48. دعائم الإسلام وذكر الحلال والحرام والقضايا والأحكام ، لأبي حنيفة النعمان بن محمّد بن منصور بن أحمد بن حيّون التميمي المغربي (ت 363 ه) ، تحقيق : آصف بن عليّ أصغر فيضي ، دارالمعارف _ مصر ، الطبعة الثالثة 1389 ه. 49. دلائل الإمامة ، لأبي جعفر محمّد بن جرير الطبري (ت 310 ه) ، تحقيق و نشر : مؤسسة البعثة _ قم ، الطبعة الاُولى 1413 ه. 50. الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، للشيخ آغا بزرگ الطهراني (ت 1348 ق) دارالاضواء _ بيروت ، الطبعة الثالثة ، 1403 ه. 51. ذيل تاريخ بغداد ، ابن الدبيثى (تحقيق : بشار عواد معروف ، مطبعة دار السلام ، 1353). 52. رجال النجاشي (فهرس أسماء مصنّفي الشيعة) ، لأبي العبّاس أحمد بن عليّ النجاشي (ت 450 ه) ، دار الأضواء _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1408 ه. 53. روضة الواعظين ، لمحمّد بن الحسن بن عليّ الفتّال النيسابوري (ت 508 ه) ، تحقيق : حسين الأعلمي ، مؤسسة الأعلمي _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1406 ه. 54. الزهد ، لأبي عبدالرحمن بن عبداللّه بن المبارك الحنظلي المروزي (ت 181 ه) ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي ، دار الكتب العلميّة _ بيروت.

.

ص: 244

55. الزهد ، للحسين بن سعيد الكوفي الأهوازي (القرن الثالث من الهجرة) المطبعة العلميّة _ قم ، 1399 ه. 56. سنن ابن ماجة ، لأبي عبداللّه محمّد بن يزيد بن ماجة القزويني (ت 275 ه) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبدالباقي ، دار إحياء التراث _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1395 ه. 57. سنن أبي داود ، لأبي داود سليمان بن أشعث السجستاني الأزدي (ت 275 ه) ، تحقيق : محمّد محيي الدين عبدالحميد ، دار احياء السنة النبوية _ بيروت. 58. سنن الترمذي (الجامع الصحيح) ، لأبي عيسى محمّد بن عيسى بن سورة الترمذي (ت 297 ه) ، تحقيق : أحمد محمّد شاكر ، دار إحياء التراث _ بيروت. 59. سنن الدارمي ، لأبي محمّد عبداللّه بن عبدالرحمن الدارمي (ت 255 ه) ، تحقيق : مصطفى ديب البغا ، دار القلم _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1412 ه. 60. السنن الكبرى ، لأبي بكر أحمد بن الحسين بن عليّ البيهقي (ت 458 ه) ، تحقيق : محمّد عبدالقادر عطا ، دار الكتب العلميّة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1414 ه. 61. سنن النسائي ، (بشرح الحافظ جلال الدين السيوطي وحاشية الإمام السندي) ، لأبي عبدالرحمن أحمد بن شعيب النسائي (ت 303 ه) ، دار الجيل _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1407 ه. 62. السيرة النبويّة ، لأبي محمّد عبدالملك بن هشام بن أيّوب الحميري (ت 218 ه) ، تحقيق : مصطفى السقّا وإبراهيم الأبياري ، مكتبة المصطفى _ قم ، الطبعة الاُولى 1355 ه. 63. شرح اصول الكافى ، محمد صالح المازندرانى ، تحقيق : على عاشور ، بيروت _ دار احياء التراث العربى ، 1379. 64. شرح الأخبار في فضائل الأئمّة الأطهار ، لأبي حنيفة القاضي النعمان بن محمّد المصري (ت 363 ه) ، تحقيق : السيّد محمّد الحسيني الجلالي ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1412 ه. 65. شرح نهج البلاغة ، لعزّ الدين عبدالحميد بن محمّد بن أبي الحديد المعتزلي المعروف بابن أبي الحديد (ت 656 ه) ، تحقيق : محمّد أبوالفضل إبراهيم ، دار إحياء التراث _ بيروت ، الطبعة الثانية 1387 ه. 66. صحيح البخاري ، لأبي عبداللّه محمّد بن إسماعيل البخاري (ت 256 ه) ، تحقيق : مصطفى ديب البغا ، دار ابن كثير _ بيروت ، الطبعة الرابعة 1410 ه.

.

ص: 245

67. صحيح مسلم ، لأبي الحسين مسلم بن الحجّاج القشيري النيسابوري (ت 261 ه) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقي ، دار الحديث _ القاهرة ، الطبعة الاُولى 1412 ه. 68. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ، المنسوبة إلى الإمام الرضا عليه السلام ، تحقيق و نشر : مؤسسة الإمام المهدي(عج) _ قم ، الطبعة الاُولى 1408 ه. 69. صفات الشيعة ، لأبي جعفر محمّد بن عليّ القمي المعروف بالصدوق (ت 381 ه) ، تحقيق و نشر : مؤسسة الإمام المهدي عليه السلام _ قم. 70. طبقات أعلام الشيعة ، آغا بزرگ الطهرانى ، تصحيح : علينقى منزوى ، قم _ مؤسسة اسماعيليان. 71. العدد القويّة لدفع المخاوف اليوميّة ، لجمال الدين أبي منصور الحسن بن يوسف بن عليّ المطهّر الحلّي المعروف بالعلّامة (ت 726 ه) ، تحقيق : السيّد مهدي الرجائي ، مكتبة آية اللّه المرعشي _ قم ، الطبعة الاُولى 1408 ه. 72. علل الشرائع ، لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه) ، دار إحياء التراث _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1408 ه. 73. عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار (العمدة). ليحيى بن الحسن الأسدي الحلّي المعروف بابن البطريق (ت 600 ه) ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1407 ه. 74. عوالم العلوم والمعارف والاحوال ، لعبداللّه بن نور اللّه البحرانى () ، قم _ مدرسة الإمام المهدى عليه السلام ، 1405 ق. 75. عوالي اللآلي العزيزيّة في الأحاديث الدينيّة ، لمحمّد بن عليّ بن إبراهيم الأحسائي المعروف بابن أبي جمهور (ت 940 ه) ، تحقيق : مجتبى العراقي ، مطبعة سيّد الشهداء عليه السلام _ قم ، الطبعة الاُولى 1403 ه. 76. عيون أخبار الرضا ، لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه) ، تحقيق : السيّد مهدي الحسيني اللاجوردي ، منشورات جهان _ طهران. 77. عيون الحكم والمواعظ ، لأبي الحسن عليّ بن محمّد الليثي الواسطي (قرن 6 ه) ، تحقيق : حسين الحسني البيرجندي ، دار الحديث _ قم ، الطبعة الاُولى 1376 ه. ش.

.

ص: 246

78. الغارات ، لأبي إسحاق إبراهيم بن محمّد بن سعيد المعروف بابن هلال الثقفي (ت 283 ه) ، تحقيق : السيّد جلال الدين المحدّث الارموي ، منشورات أنجمن آثار ملّي _ طهران ، الطبعة الاُولى 1395 ه. 79. غرر الحكم ودرر الكلم ، لعبد الواحد الآمدي التميمي (ت 550 ه) ، تحقيق : مير سيّد جلال الدين المحدّث الأرموي ، جامعة طهران ، الطبعة الثالثة 1360 ه. ش. 80. غريب الحديث ، لأبي محمّد عبداللّه بن مسلم بن قتيبة الدينوري (ت 276 ه) ، دار الكتب العلميّة _ بيروت ، 1408 ه. 81. الغيبة ، لأبي جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسي (ت 460 ه) ، تحقيق : عباداللّه الطهراني وعليّ أحمد ناصح ، مؤسسة المعارف الإسلاميّة _ قم ، الطبعة الاُولى 1411 ه. 82. الفتوح ، لأبي محمّد أحمد بن أعثم الكوفي (ت 314 ه) ، تحقيق : عليّ شيري ، دار الأضواء _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1411 ه. 83. فرحة الغري في تعيين قبر أميرالمؤمنين عليّ عليه السلام ، لغياث الدين عبدالكريم بن أحمد الطاووسي العلوي (ت 693 ه) ، منشورات الشريف الرضي _ قم. 84. الفصول المختارة من العيون والمحاسن ، لأبي القاسم عليّ بن الحسين الموسوي المعروف بالشريف المرتضى وعلم الهدى (ت 436 ه) ، المؤتمر العالمي بمناسبة ذكرى ألفيّة الشيخ المفيد _ قم ، الطبعة الاُولى 1413 ه. 85. الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام ، تحقيق مؤسسة آل البيت ، المؤتمر العالمي للإمام الرضا عليه السلام _ مشهد. 86. القاموس المحيط ، للشيخ أبي طاهر مجد الدين محمّد بن يعقوب الفيروزآبادي (ت 817 ه) ، دار الفكر _ بيروت. 87. قرب الإسناد ، لأبي العبّاس عبداللّه بن جعفر الحِمْيري القمّي (ت بعد 304 ه) ، تحقيق ونشر : مؤسسة آل البيت _ قم ، الطبعة الاُولى 1413 ه. 88. قصص الأنبياء ، لأبي الحسين سعيد بن عبداللّه المعروف بقطب الدين الراوندي (ت 573 ه) تحقيق : غلام رضا عرفانيان ، مجمع البحوث الإسلاميّة التابع لمؤسسة الآستانة الرضويّة _ مشهد ، الطبعة الاُولى 1409 ه.

.

ص: 247

89. الكافي ، لأبي جعفر ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكليني الرازي (ت 329 ه) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، دار صعب ودار التعارف _ بيروت ، الطبعة الرابعة 1401 ه. 90. كامل الزيارات ، لأبي القاسم جعفر بن محمّد بن قولويه (ت 367 ه) ، تحقيق : جواد القيّومي ، نشر الفقاهة _ قم ، الطبعة الاُولى 1417 ه. 91. الكامل في التاريخ ، لأبي الحسن عليّ بن محمّد الشيباني الموصلي المعروف بابن الأثير (ت 630 ه) ، تحقيق : عليّ شيري ، دار إحياء التراث العربي _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1408 ه. 92. كتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او ، اتان كلبرگ ، قم _ كتابخانه حضرت آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى. 93. كشف الحجب والاستار عن اسماء الكتب والاسفار ، اعجاز حسين النيشابورى الكنتورى ، قم _ مكتبة آية اللّه المرعشى العامة. 94. كشف الغمّة في معرفة الأئمّة ، لعليّ بن عيسى الإربلي (ت 687 ه) ، تصحيح : السيّد هاشم الرسولي المحلّاتي ، دار الكتاب الإسلامي _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1401 ه. 95. كمال الدين و تمام النعمة ، لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1405 ه. 96. كنزالفوائد ، للشيخ أبي الفتح محمّد بن عليّ بن عثمان الكراجكي الطرابلسي (ت 449 ه) ، إعداد : عبداللّه نعمة ، دار الذخائر _ قم ، الطبعة الاُولى 1410 ه. 97. لسان العرب ، لأبي الفضل جمال الدين محمّد بن مكرم بن منظور المصري (ت 711 ه) ، دار صادر _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1410 ه. 98. لسان الميزان ، لأبي الفضل أحمد بن عليّ بن حجر العسقلاني (ت 852 ه) ، مؤسسة الأعلمى ، الطبعة الثالثة 1406 ه. 99. المجازات النبويّة ، لأبي الحسن محمّد بن الحسين الموسوي المعروف بالشريف الرضي (ت 406 ه) ، تحقيق و شرح : طه محمّد الزيني ، مكتبة بصيرتي _ قم. 100. مجمع البحرين ، لفخر الدين الطريحي (ت 1085 ه) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسيني ، مكتبة نشر الثقافة الإسلاميّة _ طهران ، الطبعة الثانية 1408 ه.

.

ص: 248

101. المحاسن ، لأبي جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقي (ت 280 ه) ، تحقيق : السيّد مهدي الرجائي ، المجمع العالمي لأهل البيت _ قم ، الطبعة الاُولى 1413 ه. 102. مروج الذهب ومعادن الجوهر ، لأبي الحسن عليّ بن الحسين المسعودي (ت 346 ه) ، تحقيق : محمّد محيي الدين عبدالحميد ، مطبعة السعادة _ مصر ، الطبعة الرابعة 1384 ه. 103. المستدرك على الصحيحين ، لأبي عبداللّه محمّد بن عبداللّه الحاكم النيسابوري (ت 405 ه) ، تحقيق : مصطفى عبدالقادر عطا ، دار الكتب العلميّة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1411 ه. 104. مستدرك الوسائل ومستنبط المسائل ، لميرزا حسين النوري الطبرسي (ت 1320 ه) ، مؤسسة آل البيت _ قم ، الطبعة الاُولى 1407 ه. 105. المسترشد في إمامة أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، لأبي جعفر محمّد بن جرير الطبري (ت 310 ه) ، تحقيق : أحمد المحمودي ، مؤسسة الثقافة الإسلاميّة لكوشانبور _ طهران ، الطبعة الاُولى 1415 ه. 106. مسكن الفواد (عند فقد الأحبة والأولاد) ، لزين الدين بن على الجعبى العاملى المعروف بالشهيد الثانى (ت 966 ق) ، تحقيق و نشر ، مؤسسة آل البيت ، 1412 ق. 107. المسند لأحمد بن حنبل ؛ لأحمد بن محمّد بن حنبل الشيباني (ت 241 ه) ، تحقيق : عبداللّه محمّد الدرويش ، دار الفكر _ بيروت ، الطبعة الثانية 1414 ه. 108. مسند الإمام زيد (مسند زيد) ؛ المنسوب إلى زيد بن عليّ بن الحسين عليهماالسلام (122 ه) ، منشورات دار مكتبة الحياة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1966 م. 109. مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ، لأبي الفضل عليّ الطبرسي (القرن السابع) ، تحقيق : مهدي هوشمند ، دار الحديث _ قم ، الطبعة الاُولى 1418 ه. 110. مصادقة الاخوان ، لأبي جعفر محمّد بن ابى الحسن على بن بابويه القمى المعروف بالصدوق (ت 381 ق) ، عراق : مكتبة الإمام صاحب الزمان العامه ، 1402 ق. 111. مصباح المتهجّد ، لأبي جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسي (ت 460 ه) ، تحقيق : عليّ أصغر مرواريد ، مؤسسة فقه الشيعة _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1411 ه. 112. مطالب السؤول في مناقب آل الرسول ، لكمال الدين محمّد بن طلحة الشافعي (ت 654 ه) ، النسخة المخطوطة في مكتبة آية اللّه المرعشي _ قم.

.

ص: 249

113. معالم العلماء ، ابو جعفر محمد بن على السروى المازندرانى «ابن شهر آشوب» (ت 588 ق) ، المطبعة الحيدرية _ نجف ، 1380 ق. 114. معاني الأخبار ، لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي _ قم ، الطبعة الاُولى 1361 ه. ش. 115. المعجم الأوسط ، لأبي القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه) ، تحقيق : طارق بن عوض اللّه وعبدالحسن بن إبراهيم الحسيني ، دار الحرمين _ القاهرة ، الطبعة الاُولى 1415 ه. 116. معجم البلدان ، لأبي عبداللّه شهاب الدين ياقوت بن عبداللّه الحموي الرومي (ت 626 ه) ، دار إحياء التراث العربي _ بيروت ، الطبعة الاُولى 1399 ه. 117. معجم رجال الحديث ، للسيّد أبو القاسم بن عليّ أكبر الخوئي (ت 1413 ه) ، منشورات مدينة العلم _ قم ، الطبعة الثالثة 1403 ه. 118. المعجم الكبير ، لأبي القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه) ، تحقيق : حمدي عبدالمجيد السلفي ، دار إحياء التراث العربي _ بيروت ، الطبعة الثانية 1404 ه. 119. معدن الجواهر و رياضة الخواطر ، لأبى الفتح محمّد بن على الكراجكى (ت 449 ق) ، تحقيق : أحمد الحسينى ، المكتبة المرتضوية _ تهران ، 1349 ق. 120. مقاتل الطالبيّين ، لأبي الفرج عليّ بن الحسين بن محمّد الإصبهاني (ت 356 ه) ، تحقيق : السيّد أحمد صقر ، منشورات الشريف الرضي _ قم ، الطبعة الاُولى 1405 ه. 121. المقنع ، لأبي جعفر محمّد بن عليّ القمي المعروف بالصدوق (ت 381 ه) ، تحقيق و نشر : مؤسسة الإمام الهادي عليه السلام _ قم ، 1415 ه. 122. مكاتب الرسول صلى الله عليه و آله ، على الأحمدى الميانجى ، التنضيد والاخراج : مركز تحقيقات الحج ، قم _ دارالحديث ، 1376. 123. من لا يحضره الفقيه ، لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، مؤسسة النشر الإسلامي ، _ قم ، الطبعة الثانية. 124. موسوعة مولفي الإماميّة ، مجمع الفكر الإسلامي ، قم _ مجمع الفكر الإسلامي ، 1378.

.

ص: 250

125. المؤمن ، لحسين بن سعيد الكوفي الأهوازي (ت قرن 3 ق) ، تحقيق و نشر : مدرسة الامام المهدى عليه السلام _ قم ، 1404 ق. 126. ميزان الحكمة ، لمحمد المحمّدي الريشهري ، دارالحديث _ قم ، 1416 ه. 127. نثر الدرّ ، لأبي سعيد منصور بن الحسين الأبي (ت 421 ه) ، تحقيق : محمّد عليّ قرنة ، الهيئة المصريّة العامّة _ مصر ، الطبعة الاُولى 1981 م. 128. النهاية في مجرد الفقه والفتوى ، لأبي جعفر محمّد بن الحسن الطوسي ، (ت 260 ه) ، دار الكتاب العربي _ بيروت ، 1390 ه. 129. النهاية في غريب الحديث والأثر ، لأبي السعادات مبارك بن مبارك الجزري المعروف بابن الأثير (ت 606 ه) ، تحقيق : طاهر أحمد الزاوي ، مؤسسة إسماعيليان _ قم ، الطبعة الرابعة 1367 ه. ش. 130. نهج البلاغة ، ما اختاره أبو الحسن الشريف الرضي محمّد بن الحسين بن موسى الموسوي من كلام الإمام أميرالمؤمنين عليه السلام (ت 406 ه). 131. وقعة صفّين ، لنصر بن مزاحم المنقري (ت 212 ه) ، تحقيق : عبدالسلام محمّد هارون ، مكتبة آية اللّه المرعشي _ قم ، الطبعة الثانية 1382 ه. 132. وقعة الطف ، لأبي محنف لوط بن يحيى الأزدي الكوفي (ت 157 ق) ، تحقيق : محمّد هادي يوسفي غروي ، قم : مؤسسة النشر الاسلامى ، الطبعة الثالثة ، 1417 ق. 133. اليقين باختصاص مولانا عليّ عليه السلام بإمرة المسلمين ، لأبي القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه)، تحقيق : محمّد باقر الأنصاري ، مؤسسة دار الكتاب _ قم ، الطبعة الأُولى 1413 ه.

.

ص: 251

فهرست مطالب .

ص: 252

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109