رسانه ملي و مفاهيم ماورايي؛ آسيب ها و بايسته ها (بر اساس ديدگاه هاي حضرت آيت الله جوادي آملي)

مشخصات كتاب

سرشناسه: جوادي آملي، عبدالله، 1312 -

عنوان و نام پديدآور: رسانه ملي و مفاهيم ماورايي؛ آسيب ها و بايسته ها بر اساس ديدگاه هاي حضرت آيت الله جوادي آملي/ تحقيق و پژوهش مرتضي قاسمي خواه و سفانه الهي.

مشخصات نشر: قم: صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، مركز پژوهش هاي اسلامي، 1391.

مشخصات ظاهري: 144 ص.

شابك: 6-269-514-964-978

وضعيت فهرست نويسي: فيپا

موضوع: جوادي آملي، عبدالله، 1312 - -- نظريه درباره سريال هاي تلويزيوني

موضوع: سريال هاي تلويزيوني -- ايران -- قرن 14 -- تاريخ و نقد

موضوع: ماوراءالطبيعه در سينما

شناسه افزوده: قاسمي خواه، مرتضي، 1364-

شناسه افزوده: الهي، سفانه، 1351-

شناسه افزوده: صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران. مركز پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره: 1391 5ر9ج/223/8 BP

رده بندي ديويي: 297/45

شماره كتابشناسي ملي: 3059449

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ديباچه

اشاره

ديباچه

دهه هشتاد، اوج پرداختن به مفاهيم ماورايي در رسانه ملي است. در اين سالها، برنامهسازان متعددي با بهرهگيري از فرصت ماه مبارك رمضان، سريالهايي با مضامين ماورايي همچون جهان پس از مرگ، روح، برزخ، فرشته و شيطان ساختند و فضاي جديدي را در طرح اين گونه مباحث در قالب برنامههاي نمايشي گشودند.

توليد و پخش سريال هاي ماورايي به ويژه در نخستين تجربههاي رسانه ملي در اين زمينه، توجه مخاطبان را به خود جلب كرد و خيل گسترده اي از بينندگان را در ساعات افطار ماه مبارك رمضان پاي تلويزيونها نشاند. افزون بر اين، سريالهاي يادشده، مديران و برنامهسازان رسانه ملي را متوجه ظرفيت بسيار بالاي مفاهيم معنوي و ماورايي براي توليد برنامههاي نمايشي كرد. البته جريان توليد اين گونه سريال ها كه در دهه هشتاد با قدرت و سرعت آغاز شد، ديري نپاييد و پس از كم تر از يك دهه فروكش كرد و ديگر نه مديران و نه برنامهسازان به توليد و پخش برنامه هاي نمايشي با مضامين ماورايي رغبتي نداشتند.

يكي از دلايل افول زودهنگام توليد و پخش اين گونه برنامه ها، نبود پشتوانه علمي و پژوهشي لازم و انتقادهاي گسترده اي بود كه هنگام پخش

ص: 8

اين سريالها متوجه رسانه ملي شد. انتقادهايي كه هم ناظر به قالب و هم ناظر به محتواي آنها بود.

مهمترين انتقادهاي مطرح در آن زمينه اين بود كه در ساخت اين سريال ها، به منابع اسلامي، اعم از قرآن و روايات كمتر توجه شده است و تصاويري كه از روح و برزخ و فرشته و شيطان در آنها ترسيم ميشود، چنان كه بايسته است با تصاوير ترسيم شده در كتاب و سنت همخواني ندارد.

تهيهكنندگان اين گونه سريالها هم، در دفاع از خود، كمبود زمان و شتاب زدگي براي توليد و پخش آنها و همچنين در دسترس نبودن منابع پژوهشي لازم در اين زمينه را بهانه ميكردند. البته برخي هم بيان ميداشتند كه بر اساس برداشت شخصيشان از منابع ديني يا با الگوگيري از آثار سينماي غربي و با توجه به ويژگيهاي يك اثر دراماتيك، مفاهيم ماورايي را به تصوير كشيدهاند.

با توجه به مطالب يادشده، اداره كل خدمات رسانهاي مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، از چندي پيش، مطالعه و پژوهش در چگونگي ترسيم مفاهيم ماورايي در برنامههاي نمايشي را در دستور كار خود قرار داد و پژوهشهاي متعددي را در اين زمينه سامان داد كه از جمله ميتوان به اين موارد اشاره كرد:

1. تحليل و جريان شناسي سريال هاي ماورايي سيما

1. تحليل و جريان شناسي سريال هاي ماورايي سيما

هدف از تحليل و جريانشناسي سريال هاي ماورايي سيما، شناسايي موارد ناهماهنگي آنها با متون و منابع اسلامي و همچنين آسيبها و مشكلات اين سريال ها بود. براي تحقق اين هدف، كارگروههاي پژوهشي براي تحليل و بررسي سريالهاي «ملكوت»، «پنج كيلومتر تا بهشت»، «سيامين روز»، «اغما»، «كمكم كن» و «روز حسرت» تشكيل شد كه در برخي از آنها، عوامل سازنده سريالهاي يادشده نيز حضور داشتند.

ص: 9

2. پاسخ گويي به مهم ترين پرسش ها و ابهام ها درباره موضوع هاي ماورايي

2. پاسخ گويي به مهم ترين پرسش ها و ابهام ها درباره موضوع هاي ماورايي

در اين زمينه نيز با همكاري صميمانه مؤسسه تحقيقاتي اسراء، كارگروهي تشكيل و بر اساس ديدگاههاي حضرت آيت الله جوادي آملي، به مهمترين پرسشها و ابهامهاي موجود در اين زمينه پاسخ داده شد. در اين حوزه نيز به اين مباحث پرداخته شد:

الف) شخصيت هاي ماورايي در متون اسلامي؛ شامل ابليس، شيطان و جن؛

ب) عوالم ماورايي در متون اسلامي اعم از عالم خواب، رويا و برزخ. مباحث مطرح شده در كارگروه اخير نيز به قلم جناب آقاي مرتضي قاسمي خواه تنظيم و نگاشته شد.

كتاب حاضر، حاصل مطالعات و پژوهشهاي انجام شده در دو كارگروه يادشده است كه سركار خانم سفانه الهي هماهنگ سازي آنها را بر عهده داشته است.

گفتني است، افزون بر كتاب حاضر، در مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما پژوهش هاي ديگري نيز با هدف تبيين برخي مفاهيم ماورايي براساس آموزه هاي اسلامي، انجام شده است كه از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:

يك _ بازنمايي فرشتگان الهي در رسانه (1): جبراييل و ميكاييل، محمود مطهري نيا، 1390؛

دو _ بازنمايي فرشتگان الهي در رسانه (2): عزراييل و اسرافيل، رسول نادري، 1390؛

سه _ جايگاه روح در معارف اسلامي با رويكرد رسانه اي، ابوذر رجبي، 1391.

ص: 10

3. تدوين آيين برنامه سازي درباره مفاهيم ماورايي

3. تدوين آيين برنامه سازي درباره مفاهيم ماورايي

افزون بر دو سرفصل يادشده، براي روشن تر شدن چگونگي پرداختن رسانه ملي به مفاهيم ماورايي، پژوهشي ديگر نيز ضروري است. در اين پژوهش بايد بر اساس يافته هاي مطالعات و پژوهش هاي پيشين و با توجه به ويژگي هاي ساختارهاي برنامه سازي رسانه ملي، آيين برنامه سازي در اين زمينه تدوين گردد، تا برنامه سازان محترم با اشراف بيشتري به برنامه سازي در اين حوزه وارد شوند.

مطالعات اوليه براي تدوين اين اثر هم آغاز شده است كه اميدواريم بتوانيم در سال آينده آن را به سامان برسانيم.

يكي از موضوع هاي مهمي كه در اين آيين برنامه سازي بايد به آن پرداخته شود، تبيين و بررسي ظرفيت فيلم و تصوير براي پرداختن به موضوعات ماورايي است.

در پايان، از همه عزيزاني كه در تدوين، نگارش و آمادهسازي اين كتاب نقش داشتهاند؛ به ويژه مسئولان محترم مؤسسه تحقيقاتي اسراء؛ جناب آقاي سيدمحمدرضا خوشرو، مدير محترم واحد تحليل و رويكردشناسي اداره كل خدمات رسانه اي و همچنين پژوهشگران ارجمند سركار خانم سفانه الهي و آقاي مرتضي قاسمي خواه سپاس گزاري و براي همه آنها آرزوي موفقيت مي كنيم. اميدواريم كه اين اثر براي مديران و برنامهسازان رسانه ملي، سودمند باشد و آنها را در مسير توليد آثار ماندگار و اثرگذار در زمينه مفاهيم ماورايي ياري دهد.

اداره كل خدمات رسانه اي

مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما

پاييز 1391

ص: 11

پيش گفتار

پيش گفتار

بيشك، صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، آگاهي بخشي و به دنبال آن، تربيت مخاطب را جزو اهداف راهبردي خود در توليد و پخش برنامهها و سريالهاي مناسبتي قرار داده است؛ هدفي كه تحقق آن، عملكردي با دانش كافي و بينش متعالي نياز دارد.

در سينما، ژانر ماوراء، بيشتر به موضوع هايي درباره فرشته، روح، جن، بهشت و جهنم، برزخ و مسائلي از اين دست ميپردازد. سناريو در اين ژانر، به ويژه در آثار خارجي _ كه تا حد زيادي الگوي آثار داخلي هستند _ از قالب فاصله ميگيرد و گاهي حتي به سبك رئاليسم جادويي نزديك ميشود. اين ژانر در سينماي ايران، با پيشينهاي حدود ده سال، هم اكنون در مرحله آزمون و خطاست و در تلويزيون بيش از سينما مورد توجه قرار گرفته است.

چند سالي است كه رسانه در سريالهاي مناسبتي خود، با رويكردي معناگرايانه، به جهان غيب ميپردازد. با نگاهي آسيب شناسانه درمييابيم كه اين سريالها در مقوله دين و دين داري، گاه به بي راهه مي روند و از وظيفه رسانهاي خود فاصله ميگيرند. اين بي راهه رفتنها و كاستي ها، در بدفهمي مخاطب يا انتقال پيام نادرست، نقش مؤثري دارد. با مثبت انديشي ميتوان

ص: 12

گفت پيامي كه در نظر توليدكنندگان است، در فاصله اي بسيار دور از مخاطب قرار ميگيرد و گاهي هم به او منتقل نميشود.

مادي كردن يك مقوله معنوي، البته امري ناشايست نيست؛ زيرا در اسلام، بهشت و جهنم، با تشبيهات دنيوي و ملموس توصيف و تجلي خداوند براي حضرت موسي عليه السلام در كوه طور، به شكل آتش ترسيم شده است. جذاب ساختن معاني ديني و مادي كردن آنها كاري بس حساس، طاقت فرسا و _ البته _ ستودني است، ولي بايد به آثار مادي كردن معنويت ديني و ماوراء نيز توجه داشت. بايد دقت كرد كه جذابيت بخشيدن به فيلم، سبب ضعف مفهوم نشود و مفاهيم كژ و ناراست به ذهن مخاطب تلقين نگردد.

به هر حال، ساخت اين نوع سريالها در كشورهاي اسلامي مانند ايران، بايد با عقايد و متون اسلامي هماهنگ باشد و اين هماهنگي از ساخت خود سريال، بسي مهم تر است.

بنا بر همين ضرورت، و در فضايي كه به نظر ميرسيد _ متأسفانه _ بيشتر سازندگان اين سريالها در زمينه تحقيق در اين موضوع، ضعيف عمل مي كنند، نياز اساسي به يك مرجع تحقيقي ملموس بود؛ مرجعي كه بتواند پاسخ گوي سؤالاتي در مفاهيم روح، فرشته، شيطان، برزخ، ملكوت، مرگ، جن، و يا رابطه فقه و احكام با اين مسائل باشد.

پرداختن به شخصيتهاي خارج از دايره محسوسات، مثل فرشته و شيطان، به تبيين و تعريفي جديد نياز دارد كه منطق حاكم بر آن، بيشتر متأثر از عالم معنا و روحاني است. در آموزههاي اسلامي، ارواح، فرشتگان، جنيان و شياطين، ويژگيها و مراتب و جايگاههاي خاص خود را دارند و دايره اختيارات و تصرفات آنها محدود و مشخص است، در حالي كه در سريال هاي ماورايي رسانه ملي، محدوده اختيارات و تصرفات اين موجودات، گاه بسيار فراتر از آنچه در واقع وجود دارد، به تصوير كشيده ميشود.

ص: 13

در اين سريالها، ويژگيهاي موجودات يادشده و تصويري كه از آنها نمايش داده ميشود، با واقعيت اين موجودات، فاصله زيادي دارد. بنابراين، مهم ترين موضوع در اين زمينه، ميزان هماهنگي يا ناهماهنگي اين سريال ها با آموزه هاي اعتقادي ما درباره عالم معناست.

با توجه به حساسيت موضوع و ضرورت پرداختن به آن، مركز پژوهش هاي اسلامي تصميم به تهيه و ارائه پژوهشي در اين زمينه گرفت.

با بررسي و مشاهده سريالهاي نامبرده و دقت در صحنههايي كه به ماوراء مربوط ميشد، سؤالهايي مطرح شد كه نياز به مراجعه به منابع ديني داشت. پس از تهيه تحقيق اوليه، با توجه به ابهامهاي موجود، بر آن شديم تا با استفاده از محضر يكي از برجستهترين دانشمندان علوم اسلامي، به جواب ها و مطالب مستندي در اين زمينه دست يابيم. در پي ارتباط با موسسه «اسراء»، و با عنايت مسئولان آن مؤسسه و كمك پژوهشگران ارجمند آن، مطالب قبلي براساس ديدگاه هاي حضرت آيت الله جوادي آملي تكميل شد.

اينك با قدرداني از تلاش سازندگان و مديران رسانه ملي براي ترويج معنويت و معنويت گرايي در جامعه، نتيجه كار در قالب اين كتاب، به سريال سازان محترم سيما و همه مخاطبان علاقهمند ارائه ميشود.(1) باشد كه بهرهمند گردند.


1- براي روان شدن و ساده كردن نوشتار، ويرايش صوري، ادبي و معنايي نياز بود كه _ جايي كه آسيبي به مفهوم وارد نشود، اين كار انجام شد. البته اولويت ما در استفاده از نقل قول مستقيم بود، ولي در برخي موارد براي روان و آسانتر شدن متن، گفتار آيتالله جوادي آملي با تلخيص و ويرايش ارائه شده است.

ص: 14

ص: 15

فصل اول: نگاهي به سريال هاي ماورايي سيما

اشاره

فصل اول: نگاهي به سريال هاي ماورايي سيما

زير فصل ها

1. پيشينه توليد سريال هاي ماورايي

2. مسئله شناسي سريال هاي ماورايي

3. آسيب شناسي سريال هاي ماورايي

1. پيشينه توليد سريال هاي ماورايي

1. پيشينه توليد سريال هاي ماورايي

در سالهاي پيشتر، رگههاي كم رنگي از ماوراء در مضامين بهشت و دوزخ و موجودات متافيزيكي، به صورت جسته و گريخته در فيلم هاي سينمايي و سريال هاي تلويزيوني ايران به چشم مي خورد؛ از جمله ميتوان به «مرگ ديگري»، «استعاذه»، و «زنگ ها» از محمدرضا هنرمند، و «روز فرشته» از بهروز افخمي اشاره كرد. آثار ماورايي به طور مشخص از طريق تلويزيون و در دهه هشتاد به ميدان آمدند. «او يك فرشته بود» از علي رضا افخمي و «اغما» از سيروس مقدم، مشخصترين و شناخته شدهترين سريالهاي ماورايي رسانه ملي در آن دهه هستند كه نقطه آغازين اين حركت به شمار ميروند. «پنج كيلومتر تا بهشت» از علي رضا افخمي، «سقوط يك فرشته» از بهرام بهراميان و «سيامين روز» از جواد افشار نيز آخرين اين سريالها هستند؛ مجموعههايي كه دست مايههاي مختلفي از درام و طنز گرفته، تا حوزه معنا و ماوراء را در خود گنجاندهاند. در اين ميان، «كمكم كن» ساخته قاسم جعفري در رمضان1383، براي نخستين بار موضوع برزخ و ارتباط با عالم غيب را مطرح كرد؛ مبحثي كه

ص: 16

مورد توجه جدي تصميمگيران ارشد سيما قرار گرفت و سالهاي بعد نيز ساخت مجموعههايي با همين حال و هوا ادامه يافت.

«او يك فرشته بود» ساخته علي رضا افخمي در سال1384، نخستين بار، تجسم فيزيكي شيطان را در زندگي انسان امروزي روايت كرد. اين سريال در زمان خود بسيار پرطرفدار بود. «اغما» از سيروس مقدم در سال 1386، باز هم نمايش تجسم فيزيكي شيطان بود. در «سقوط يك فرشته» ساخته بهراميان نيز ظهوري خاص از شيطان، به مخاطب عرضه شد.

«روز حسرت» از سيروس مقدم در سال 1387 و «ملكوت» از محمدرضا

آهنج، احوال برزخي افراد را در حالت كما و پس از مرگ، به نمايش گذاشت. «پنج كيلومتر تا بهشت» نيز به همين موضوع پرداخت. «سيامين روز» هم مانند «ملكوت»، تمثل فرشتهاي را به نمايش گذاشت و همه اينها در ادامه همان مجموعه «كمكم كن» بود كه حالات روح انسان را در كما نشان ميداد.

ص: 17

2. مسئله شناسي سريال هاي ماورايي

اشاره

2. مسئله شناسي سريال هاي ماورايي

بيشتر سريالهاي ماورايي كه در سالهاي اخير توليد و پخش شدهاند، عوالم و شخصيتهاي ماورايي را به درستي و مطابق با آموزههاي اسلامي به تصوير نكشيدهاند و در اين زمينه نارساييهاي فراواني داشتهاند كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:

الف) تصوير شيطان

الف) تصوير شيطان

مجموعه تلويزيوني «او يك فرشته بود»، براي نخستين بار، شيطان را ميان انسانها آورد و راههاي نفوذ و تسلط او را بر افراد نشان داد. در اين مجموعه، شيطان در قالب زني افسونگر به زندگي مردي وارد مي شود و ماجراهاي تلخي را رقم ميزند. در «اغما»، شيطان وارد زندگي خانواده اي ثروتمند مي شود و مي خواهد دختر خانواده را به انحراف بكشاند. شخصيت الياس در اين سريال، آن قدر خوب پرداخته و بازي شده كه وجه مشخصه سريال گرديده و تا مدت ها، نام و ويژگيهاي رفتارياش در ذهن بينندگان باقي مي ماند. «اغما» به يك فرمول براي ساخت سريال هاي ماورايي تلويزيون تبديل شده و به تقليد از اين سريال، الياس هاي زيادي از مجموعه هاي سيما سر مي آورند! نمونه ديگر آن، «نيما» در «سقوط يك فرشته» است. البته اين مدل، بسيار ضعيفتر از نسخه اصل، از آب درآمده است. خط اصلي داستان در اين سريال، بسيار شباهت به «اغما» دارد. باز هم مخاطب، شاهد ورود شيطان به

ص: 18

زندگي مردي ثروتمند است كه سعي دارد دختر جوان او را فريب دهد. مخاطب در «اغما»، با شيطاني روبه روست كه صفات ظاهري خود را تغيير مي دهد. نمايش سه شخصيت شيطاني با بازيگري يك فرد، اين گمان را در مخاطب ايجاد ميكند كه شيطان يك موجود است كه متناسب با هر موقعيتي، تغيير شكل مي دهد. براي مثال، به شكل مُردهاي درمي آيد تا به هدفش برسد. اين قالب به دليل محبوبيت و جايگاه شخصيت الياس در نظر دكتر پژوهان است، در حالي كه در دو شخصيتِ ديگرِ شيطان، هيچ توجيهي ندارد. «او يك فرشته بود»، به صورتي ساده، مجبور به تغيير دادن جنسيت شيطان نيز ميشود. در اين دو سريال، شيطان امكان حضور در دو مكان را ندارد؛ چنان كه در «اغما»، شيطان وقتي با پژوهان است، نمي تواند كنار دوست دخترش باشد. اين موارد، پندار «يكي بودن» شيطان را در ذهن مخاطب تقويت ميكند. با اين حال، بايد پرسيد: آيا فقط «يك» شيطان درصدد فريب تك تك آدميان است كه مجبور است به طور هم زمان به همه جا سر بزند؟ و به همين علت هم برخي از مشتريان خود را از دست ميدهد؟

در «او يك فرشته بود»، شيطان دچار همين نقص است. شيطانهاي سريالها، گاهي غافل گير ميشوند يا از اطراف خود خبر ندارند. در «او يك فرشته بود»، وقتي دختر بهزاد از پشت ديوار، مشغول ديدن فرشته است كه با تلفن حرف ميزند و تغيير صدا ميدهد، شيطان غافل گير ميشود!

در «اغما» هم الياس در صحنهاي كه با پژوهان بحث ميكند، از حضور پري، دختر پژوهان غافل مي ماند. در اين مجموعه، شيطان بدون نياز به گوشي، با ديگران تماس ميگيرد، اما در «او يك فرشته بود»، به تلفن نياز دارد، شماره مي گيرد و 110 را خبر ميكند.

نمايش دادن شيطان با صورت انساني، شخصيت او را به خوبي براي مخاطب، آشكار مي سازد و تقابل متوازنتري براي اطرافيان او ايجاد مي كند،

ص: 19

اما شخصيت شيطان براساس چه الگويي ساخته ميشود: ذهنيت كارگردان و نويسنده يا سينماي غرب يا چيزي ديگر؟

در اين سريالها، شيطان گاهي از حضور فردي در پيرامون خود، بيخبر است و گاهي از آينده خبر ميدهد، امور پنهان را درك ميكند و قدرت جذب دارد. در «او يك فرشته بود»، شيطان با دست خود، بر چشم قاضي دادگاه اثر ميگذارد و قاضي نمي تواند جعلي بودن شناسنامه را بفهمد. در پايان نيز به فكر انتقام ميافتد و دست پسر بهزاد را ميگيرد تا از خيابان عبور دهد. او ميتواند حتي مانع باز شدن درِ حياط شود. الياس در «اغما» هم چنين تواناييهايي دارد؛ گاهي همه افراد پيرامونش ميتوانند او را ببينند، به جز يك نفر! اين توانايي ها و ويژگيهاي شگفت آور، در بيشتر موارد، هيچ توجيهي به جز جذابيت آفريني و جلب مخاطب ندارد. در نظر گرفتن تواناييهاي عجيب و بيش از اندازه براي شيطان سبب ميشود شخصيت فردِ متأثر، گناه كار جلوه نكند يا در گناهش، كمتر مقصر به نظر آيد. به بيان ديگر، به ذهن مخاطب مي آيد كه در واقع، قدرت شيطان سبب گناه ميشود، نه ضعف گناه كار. از اين رو، با احساس درماندگي غمگينانه در برابر شيطان، حق را به گناه كار ميدهد. گاهي ميشود كه شيطان حضور ندارد، بلكه افرادي شيطاني در مقابل شخصيتهاي مثبت داستان قرار دارند. اين فضا در شخصيتهاي داستان، موازنهاي ايجاد ميكند كه بر بار مسئوليت هر كدام مي افزايد. اما آيا انسانها در مقابل شيطان عاجزند؟ آيا هيچ سلاحي براي مبارزه با او ندارند؟ آيا يك شيطان براي فريب آدم كافي است؟ آيا شيطان از آينده خبر دارد؟ آيا شيطان ميتواند با قدرت خود، شيئي را حركت دهد يا از حركت آن جلوگيري كند؟ آيا شيطان، يك فرشته است؟ آيا...؟

ص: 20

در واقع، تصوير شيطان در سينماي ايران، به جنبه اسطورهاي آن برمي گردد كه گاهي به تصوير قرآني _ روايي آن نيز اشاره دارد! امبرتو اكو در اسطوره سوپرمن به نكتهاي غريب اشاره ميكند. از ديد او اسطوره ها، بيشتر، تكرار يك واقعهاند كه براي بشر جذابند، ولي رمان به تعليق نياز دارد و نمي توان اين تكرار را در رمان قرار داد. به همين دليل، شخصيتي مانند «سوپرمن» نيز بايد در بسياري از بخشهاي سريال، در معرض خطر نابودي باشد تا جذابيت فيلم ادامه يابد.(1)

در سريالهاي ماورايي ما نيز نويسنده و كارگردان براي نابود كردن شيطان مي كوشند؛ زيرا مخاطب به تعليق نياز دارد و اگر شيطان را به هيچ روي نتوان نابود كرد، سريال با چه چيز گسترش و دنباله پيدا كند؟ اما نكته اينجاست كه: آيا ميتوان شيطان را نابود كرد؟ چه قدرتي، توانِ نابود كردن او را دارد؟

مهمتر از همه اين مسائل، موضوع تمثل و تجسد شيطان به شكل و شمايل انسانهاي عادي و حتي آشناست. در سريال «اغما»، شيطان به گونه هاي مختلف مشاهده ميشود. گاهي تجسد مييابد، گاهي تمثل؛ آن هم براي انسانهايي مانند يك دختر معتاد، يا يك قاچاقچي مشروبات الكلي يا دكتري متدين. گاهي نيز از تجسد و تمثل، فراتر مي رود و در قالب «رز قدياني» حلول مي كند. زماني كه «دكتر پژوهان»، رز را جراحي مي كند، شيطان از طريق جسم رز سخن ميگويد و دكتر را در عمل جراحي راهنمايي مي كند. در قسمتي ديگر ميبينيم كه رز در حالت بيهوشي مي نشيند و شيطان از چشمان او، صحنهاي را مينگرد. همين طور نماهاي «نقطه نظر»POV) (2)) از بيماران مختلف كه در حالت اغما و بيهوشي هستند، بنا بر منطقي كه فيلم ايجاد كرده است، برداشت «حلول شيطان در بيماران» را تقويت ميكند.


1- امبرتواكو، اسطوره سوپرمن، ترجمه: خجسته كيهاني، صص 24 و 25.
2- وقتي فيلم ساز قصد دارد از نقطه نظر شخصيت بنگرد، بايد بتواند آنچه را شخصيت مي بيند، به بيننده نشان دهد. در اينجاست كه از نماهاي « نقطه نظر» يا «نقطه ديد» استفاده مي كند. به اين نوع نما در انگليسي (POV) يا Point Of View گفته مي شود.

ص: 21

به نظر ميرسد در سريال «اغما»، شيطان قدرت تصرف تكويني يافته است؛ از جمله در راهنمايي دكتر پژوهان هنگام جراحي رز قدياني و نيز تصرف در مرگ همسر دكتر پژوهان. وقتي عمل جراحي همسر دكتر پژوهان پايان مي يابد، همه به يكديگر تبريك ميگويند و مي روند. آن گاه دوربين كه در اين صحنه، چشم شيطان است، حركت ميكند و روي دستگاهي ميايستد كه ضربان قلب بيمار را نشان مي دهد، در اين لحظه، ضربان قلب به صفر ميرسد؛ گويي شيطان سبب مرگ او ميشود. بنا بر متون اسلامي، شيطان، موجودي دست آموز در درگاه الهي است كه تنها با اجازه خداوند ميتواند انسانها را از راه نفسشان وسوسه كند،(1) ولي قدرت شيطان در اين سريال، بسيار گستردهتر از وسوسه است. نمونه آشكار آن، آوردن خبرهاي غيبي براي دكتر پژوهان و گمراه ساختن او از اين راه است. البته شيطان ميتواند با استفاده از انديشه و عمل و قدرت كساني كه ولايت او را پذيرفتهاند، ديگران را گمراه سازد، ولي اين موضوع با اخبار دادن مستقيم از غيب، بسيار تفاوت دارد. در ابتدا فيلم به گونه اي پيش مي رود كه بيننده حق دارد با دكتر پژوهان همراهي كند؛ زيرا شيطان، شرايط و حوادث را براي او، آن گونه سامان مي دهد كه وي ناچار ميشود به خاطر عمل به شرع مقدس، راه شيطان را دنبال كند و هر فرد ديگري نيز به جاي او بود، چنين مي كرد؛ مگر اينكه داراي قدرت ماورايي باشد تا شيطان را بشناسد. شيطان در قالب دوست صميمي و مؤمن دكتر پژوهان (الياس) ظاهر مي شود و پازل حوادث را چنان ميچيند كه شكي براي دكتر پژوهان باقي نميماند كه اين پازل را بايد به صورت ديگري مرتب كرد. اين در حالي است كه نشانه هاي شيطاني بودن عمل او بايد از همان ابتدا وجود ميداشت تا بيننده، اطاعت دكتر پژوهان از


1- در اين مورد به تفصيل و با استفاده از گفته هاي آيت الله عبدالله جوادي آملي سخن خواهيم گفت.

ص: 22

وي را محكوم ميكرد. به راستي، شيطان تا چه اندازه قدرت دارد؟ آيا وي قدرت دارد به هر شكل و در برابر هر كسي كه بخواهد، تمثل و تجسم يابد؟

از ديگر نمونه هاي اغراق در قدرتمند جلوه دادن شيطان، در سريال «اغما»، اين است كه شيطان در زندگي انسان ها و شكل گرفتن روابط آنها مداخله ميكند و وقايع را به گونهاي در پي هم قرار ميدهد كه به هدف و خواسته خود برسد. البته اين تدبير، چيزي فراتر از وسوسه است. صحنه هاي تند يا كند راندن ماشين و تعيين جهت حركت آن به وسيله رز قدياني كه بر اثر القائات شيطان صورت ميگيرد تا به تصادف با دختر دكتر پژوهان منجر گردد؛ تا او دچار آسيب ديدگي نخاعي شود؛ تا در نهايت، دكتر پژوهان از جراحي «پيربابا» منصرف گردد و ناچار شود دخترش را جراحي كند؛ تا پيربابا بميرد! اين مراحل، اغوا و وسوسه است و نمونه اي روشن از تدبير شيطان در مقابل نصوص محكم و معتبر درباره تدبير و تقدير الهي است. اين مطلب در صحنه هاي مربوط به تنظيم امور براي وارد كردن قاچاقچي مشروبات الكلي _ كه حالا متهم به قتل است _ براي دزدي از خانه دكتر برديا و كشتن او نيز مصداق دارد. شيطان چگونه انسان را فريب ميدهد؟ آيا او قدرت تصرف تكويني دارد؟ آيا شيطان براي فريب انسانها نقشه ميكشد و سپس آن را اجرا ميكند؟

ب) تصوير فرشتگان

ب) تصوير فرشتگان

در ماه مبارك رمضان سال 1390، سه سريال ماورايي «سقوط يك فرشته»، «سيامين روز» و «پنج كيلومتر تا بهشت»، همزمان پخش شد. از اين سه مجموعه، «سيامين روز»، كمترين وابستگي را به ژانر ماوراء داشت. در اين سريال، حضور فرشتهاي به نام پارسا كه جوان اول قصه (سياوش) را به راه راست هدايت مي كند و او را از مهلتي سي روزه، براي بازگشت به زندگي يا

ص: 23

پذيرش مرگ آگاه مي سازد، گونه اي ماورايي ايجاد مي كند. فرشته در رخدادهاي «سيامين روز»، نقشي تعيين كننده و كليدي ندارد، به گونهاي كه ميتوان حضورش را ناديده گرفت، بيآنكه قصه از حركت باز ايستد. در برخي قسمت ها، پارسا با فرشته اي ديگر گفتوگو مي كند، در حالي كه معلوم نيست اين صحنه ها از زاويه ديد چه كسي روايت ميشود و چه دليلي براي حضور آن فرشته ديگر وجود داشته است! در برخي قسمتها هم فرشتهاي وجود ندارد؛ به گونه اي كه بيننده فضاي نيمه ماورايي سريال را از ياد ميبرد. مهلت سي روزه سياوش نيز در سايه ماجراهاي مختلف و ريتم تند مجموعه، اهميت خود را از دست داده و در لا به لاي حوادث، فراموش شده است. تماشاگر متوجه نميشود كه چند روز از اين مهلت سپري شده است و گذشت زمان و نزديك شدن مهلت تعيين شده، بار هيجاني ندارد.

در «روز حسرت»، «ملكوت»، «سيامين روز»، «پنج كيلومتر تا بهشت» و «سقوط يك فرشته»، با ارواح و فرشتگان روبه رو هستيم. در اين سريالها، بيشتر يك روح سرگردان يا شخصيتي از داستان كه جزو زندگان است، با فرشتهاي ارتباط دارد. اين فرشتهها جامهاي سپيد بر تن دارند، بيشتر در قالب مرد ظاهر ميشوند (با صورتي سه تيغه)، در بسياري از موارد، هنگام سخن گفتن با فردِ مقابل به نقطهاي نامعلوم خيره ميشوند، از نيرويي شگفت آور بهرهمندند، ناگهان ظاهر يا غايب ميشوند، بيشتر نگاهي سرد و بيروح دارند، مدام گوشزد ميكنند كه مأموريتي مهم بر عهده دارند كه وقت اندكي هم دارند و... .

اما آيا ظهور و تمثل فرشتهاي به مثال انسان امكان دارد؟ آيا او به ماهيت انساني درمي آيد يا در قالب و صورت انساني؟ آيا فرشتگان حرف ميزنند؟ چه كساني ميتوانند آنها را ببينند و چه كساني نميتوانند؟ فرشتگان چه شكل و ظاهري دارند؟ آيا مانند انسان ها راه ميروند، لباس مي پوشند و ... ؟

ص: 24

ج) تصوير روح

ج) تصوير روح

شخصيت داستاني ديگري كه در سريالهاي ماورا ظاهر ميشود، روح است. در «پنج كيلومتر تا بهشت»، توجه به حركات محيرالعقولِ ارواح و جابه جاييهاي كيلومتري شان در كسري از ثانيه، در حدي است كه موضوع، خود به خود لوث ميشود. ذهن بيننده پس از ديدن اين صحنه ها با سيلي از پرسش ها روبه رو ميشود: آيا هر روحي ميتواند اجازه حركت و حضور در هر جايي كه بخواهد داشته باشد؟ آيا ارواح فقط در جاهايي ميتوانند تردد كنند كه با آن آشنا باشند و قبلاً به آنجا رفت و آمد كرده باشند؟ آيا روح مي تواند به اختيار خود، وارد خواب كسي شود؟ آيا روح با «تمركز» ذهني، به مكانهاي مورد نظر خود ميرود؟ آيا ...؟

شخصيتهاي مورد نظر داستان در لحظه مرگ، بلافاصله به صورت روح، كالبد انساني خود را ترك و به جسد خود با حسرت نگاه ميكنند اين روح هم سرگردان ميشود و با ارواح يا اشباح يا انساني زميني ارتباط برقرار ميكند. معمولاً فقط يك نفر ميتواند با روح سرگردان گفت وگو كند و همين امر موجب تعجب ديگران ميشود كه قادر به ديدن روح نيستند. اين فرمول (ارتباط بين ارواح و آدمها) با فيلم «ghost» (روح) از جري زوكر در سال 1990 م. تثبيت شد؛ فيلمي كه شهرت جهاني يافت و در بسياري از كشورها، تمام يا برخي از صحنههايش بارها بازسازي شد. «ملكوت» و «پنج كيلومتر تا بهشت»، بيش از ديگر آثار ماورايي تلويزيون از اين فيلم خارجي الگو گرفتهاند.(1)

پس از اغما كه ديگر، لوكيشن بيمارستان به جزئي جدانشدني از سريالهاي ماوراء تبديل شد، فيلم نامهنويسان به رخدادهايي مانند خودكشي،


1- شهرام خرازي ها، «دوزخيان زمين» (نگاهي به فيلم ها و سريال هاي ماورايي در سال هاي دور و نزديك)، مجله سروش، ش 1499، 5 شهريور 1390، ص24.

ص: 25

تصادف با اتومبيل و ... (به عنوان حوادث موجد مرگ و كما و وصل به برزخ و دوزخ) توجه بسيار نشان دادند. در مورد اين عوالم داستاني و سرنوشت روح در اين عوالم هم، پرسش هاي زيادي وجود دارد:

حالت كما كدام يك از عوالم ماورايي است؟ پس از مرگ جسم، روح در چه شرايطي قرار ميگيرد؟ آيا كما همان برزخ است؟ روح در برزخ چه شرايطي دارد؟ آيا روح در برزخ ميتواند با عالم زندگان ارتباط برقرار كند؟ و ... ؟

د) تصوير عالم خواب و رؤيا

د) تصوير عالم خواب و رؤيا

برخي سريالسازان بر اين نظرند كه در كار با مفاهيم متافيزيكي ميتوانند منطق زندگي معمولي را ناديده بگيرند و از همان منطقي پيروي كنند كه بر نقاشي متحرك، توليدات كارتوني و قصههاي تخيلي ويژه كودكان حكم فرماست؛ منطق فانتزي. باوراندن شخصيتها و ماجراها در آثار ماورايي، بزرگترين چالش ميان كارگردان و فيلم نامهنويس از يك سو، و مخاطب از سوي ديگر است. تماشاگر بايد ارواح را به كمك قلم و ايده پردازي نويسنده، نقشآفريني و اجراي هنرپيشگان و هدايت كارگردان، باور كند تا تحت تأثير داستان سريال قرار گيرد. باوراندن اين نكته به بيننده كه يك روح نميتواند روي صندلي بنشيند، ولي ميتواند اراده كند و داخل خواب شخصي ديگر برود يا از ديوار و در و پنجره بسته بگذرد، قدري مشكل است. اگر جلوههاي رايانهاي و حقههاي سينمايي و مهم تر از آن، استدلال علمي و منطقي به زبان ساده وجود نداشته باشد، يا درست از آب درنيايد و ظرافت لازم را نداشته باشد، تمايل تماشاگر به پي گيري قسمت هاي بعدي كاهش مي يابد. در «پنج كيلومتر تا بهشت»، قواعد ارتباط با ارواح يا با آدميان، از ديد نويسنده، تابع قواعدي است كه از زبان روح مؤنث بيان مي شود. براي مثال، ورود اميرحسين به خواب آيدا، مستلزم

ص: 26

حضور اميرحسين در مكاني است كه آيدا به خواب رفته است! همچنين اميرحسين بايد تمركز كند و در ابتداي خواب آيدا، بايد اين ارتباط برقرار شود! قواعد و قوانيني كه روح مؤنث بيان ميكند، گاه از زبان «حاج فتح الله» است و گاه بدون آوردن نام او بيان ميشود. حاج فتح الله كيست و معلوم نيست چرا چنين مطالبي را در اختيار دختري، آن هم با آن خصوصيات ويژه گذاشته است. بدون توجه به مبهم بودن شخصيت حاج فتح الله و نوع ارتباط او با دختري كه خودكشي كرده است، وي در سريال به عنوان پاسخ گوي پرسش هاي اعتقادي و فلسفي مطرح ميشود كه گويا سوادي هم ندارد و مشخص نيست اين همه اطلاعات را از كجا به دست آورده است. او جاي گزيني براي يك شخصيت روحاني با تحصيلات حوزوي است.

شناخت حالات روح در عالم برزخ، در بهشت و جهنم يا در حالتي كه جسم به كما رفته، و شناسايي حالات انسان در خواب، به تحقيق نياز دارد. سريال «پنج كيلومتر تا بهشت»، با يك خواب آغاز ميشود و در پايان سريال نيز اين گونه القا مي گردد كه همه ماجرا در خواب بوده است. در قسمتهاي پاياني سريال، فقط اين دغدغه وجود دارد كه اميرحسين به خواب آيدا برود و با او حرف بزند تا گرهها باز شوند. «روز حسرت» نيز به عالم خواب پرداخته بود.

ص: 27

3. آسيب شناسي سريال هاي ماورايي

اشاره

3. آسيب شناسي سريال هاي ماورايي

سريالهاي ماورايي كه در سالهاي اخير توليد و پخش شدهاند، مشكلات و آسيبهاي متعددي داشتهاند كه در اينجا به اجمال آنها را بررسي ميكنيم:

الف) تكراري بودن مضمون و محتوا

الف) تكراري بودن مضمون و محتوا

بخش ديگري كه در سريالهاي ماوراء بايد به آن توجه شود و در آن بازنگري صورت گيرد، بخش مضمون و محتواست. موضوعهاي ماورايي و غيبي، ظرفيتهاي تازهاي را پيش روي برنامهسازان رسانه قرار دادهاند، ولي تكراري بودن اين مضامين، خوشايند نيست. شايد يكي از دلايل، شتابزدگي در توليد و محدوديت زمان باشد. در چند سالي كه توليد سريال براي مناسبتهاي ويژه، مانند ماه مبارك رمضان و دهه محرم به رويهاي جاري تبديل شده است، برنامه ريزي مناسبي براي توليد وجود ندارد و همچنان اين سريالها در يكي دو ماه مانده به مناسبت و با شتابزدگي تمام توليد مي شوند. اين موضوع از يك طرف، موجب افت كيفي سريالها و ناكارآمد شدن سامانههاي نظارتي سازمان شده است و از طرف ديگر، سازندگان مجبور ميشوند از كليشهها و تجربههاي قبلي خود يا ديگران در قالب و موضوع استفاده كنند.

پرداختن به موضوعهاي ماورايي نيازمند كارشناسيهاي دقيق مذهبي و به كارگيري جلوههاي ويژه رسانه اي است. از اين رو، براي توليد يك اثر فاخر و اثرگذار بايد بهترين عوامل رسانه ملي به كارگرفته شود تا در زماني

ص: 28

مناسب، چنين اثري تقديم مخاطبان شود. با توجه به اين موضوع هيچ توجيهي ندارد كه رسانه ملي در مناسبتي مانند ماه مبارك رمضان، چند سريال با مضامين ماورايي توليد و پخش كند. برنامههاي مناسبتي، برنامههايي هستند كه بر اساس زمان پخش آنها كه با مناسبتهاي مذهبي يا ملي هم زمان مي شود، ويژگيهاي خاص دارند. اين ويژگيها به طور عمده، با آن مناسبت مانند جهاد، دفاع، ايثار، گذشت و اتحاد و همبستگي در هفته دفاع مقدس متناسب است. در اين صورت، ويژگي اين برنامهها، بيشتر ويژگيهاي محتوايي متناسب با آن زمان است. البته بنا بر اصل ارتباط محتوا با ساختار، چه بسا برنامههاي مناسبتي، ويژگيهاي ساختاري مانند ژانر كمدي در نوروز و ژانر جنگي در هفته دفاع مقدس نيز پيدا ميكنند.

ويژگيهاي ماه مبارك رمضان در آيات و روايات چنين آمده است: «ماه بهار قرآن، روزه و تمرين تقوا، نزول قرآن، ماهي كه شب قدر در آن است، ماه ضيافت خدا، ماه رحمت و مغفرت، ماهي كه در آن، شيطان در غل و زنجير است، ماهي كه درهاي بهشت در آن باز و درهاي جهنم بسته است و ...».

بر اين اساس، بهتر است برنامههاي نمايشي سيما، با اين ويژگيها و فضاي كلي اين ماه كه ماه رحمت و مغفرت است و به اصطلاح هنري، با چيرگي نيروهاي خير بر شر ساخته شود. در «اغما»، چيرگي شيطان و نيروهاي شيطاني بر جهانِ داستان كاملاً آشكار است. بخش زيادي از داستان اين سريال نيز به سير تحول منفي و گرايش شخصيت ها به ضد ارزشها اختصاص يافته است. در اين سير، نيروهاي شر داستان تسلط دارند؛ علاوه بر اين، فضاي ترسيم شده داستان، با فضاي ماه مبارك رمضان كه در منابع ديني تعريف شد، بيمناسبت و بي ارتباط است. در اين سريال، چندان كاري از نيروهاي مثبت و رحماني و شخصيت هاي مثبت داستان، مثل دكتر پژوهان،

ص: 29

دكتر برديا، دكتر «ناييني»، (رئيس سنجش) و پير بابا بر نميآيد. نمايش چنين امري، با آموزه هاي اسلام سازگار نيست و نبايد اولياي الهي و شيعيان و پيروان اين مكتب، افرادي دست بسته و شكستخورده جلوه كنند. به ويژه در ايام ماه رمضان، داستان و فيلم بايد بتواند نوعي شناخت و باور شهودي به تماشاگر منتقل كند؛ شناختي مبتني بر آموزههاي ديني.

نكته اول اين است كه سريال سازان اگر ميخواهند با پرداختن به ژانر ماوراء، مخاطب خود را با معنويت آشناتر كنند و آموزههاي ديني را رواج دهند، بايد خود نيز به نوعي شناخت از عوالم روحاني رسيده باشند. متأسفانه شتاب زدگي در فيلم سازي نه تنها بر كارگرداني و بازيگري، بلكه بر محتواي فيلم و پيامي كه به مخاطب منتقل مي شود، بسيار اثر مي گذارد.

نكته دوم اين است كه ارتباط ماه مبارك رمضان با ماوراء و داستان ارواح و شياطين، در كجا بيان شده است كه صدا و سيما مجبور ميشود در يك تنگناي زماني كه آفت هميشگي سريال هاي مناسبتي است، سه سريال با موضوع ماوراء بسازد و در سي شب، پي درپي به خورد تماشاگر بدهد؟ آيا هيچ موضوع مناسب ديگري وجود ندارد كه با ماه مبارك رمضان متناسب باشد؟ آيا نمي توان مثلاً بر اساس كتاب گناهان كبيره اثر آيت الله دستغيب فيلم نامه نوشت؟ سرگذشت و زندگي علما، بزرگان و اولياي خدا كه با اهتمام به رعايت تقوا و احكام شرعي، در سخت ترين شرايط نيز به رضاي حق تن مي دادند و مشكلات جسمي و اقتصادي و نظير آن را پشت سر مي گذاشتند، آيا با ماه رمضان تناسبي ندارد و سازنده و عبرت آموز نيست؟

اين جاي بسي تأسف است كه مطالعات بيشتر كارگردانان و فيلم نامه نويسان سريالهاي ماورايي، در متون ديني و كلام اسلامي به ميزاني نبوده است كه بازنمودي شايسته در كارهاي ايشان _ در اين موضوع _ داشته باشد. ميزان

ص: 30

دغدغه مديران محترم شبكه و گروه فيلم و سريال نيز درباره مسائل مربوط به ژانر ماوراء و ارتباط آن با فضاي ديني، جاي پرسش و تأمل دارد.

ب) بي توجهي يا كم توجهي به «تذكر در عين سرگرمي»

ب) بي توجهي يا كم توجهي به «تذكر در عين سرگرمي»

برآيند احاديثي كه درباره مرگ و جهان آخرت است، به زندگي مؤمن طراوت و روح ميبخشد و او را به حركتي پويا به سوي حق و حقيقت تشويق ميكند. متأسفانه در بيشتر سريالهاي تهيه شده در ژانر ماوراء _ كه داعيه دار القاي معنويت و توجه و تذكر به مخاطب هستند _ نوعي خمودي و گرفتگي ذهني و دغدغه منفي به مخاطب انتقال مي يابد كه او را در محيطي ناشناخته و خارج از كنترل رها ميكند. براساس متون اسلامي، از ويژگي هاي مؤمن، لب خندان و صورت شاد است، در حالي كه هميشه به ياد مرگ نيز هست و هرگز از خداوند غافل نيست. پس به چه دليل، برخي سريالهاي معنوي پخش شده، درباره مرگ و برزخ و قيامت و فضاي ناشناخته ماورا، در نوع مثبت خود، فقط سرگرمي و تفنن و در نوع منفياش، افسردگي و هراس را به مخاطب هديه ميدهند؟ البته اين موضوع در همه سريالها مصداقي ندارد و زحمات سازندگان نيز ناديده گرفته نميشود، ولي بهتر است آنان براي ساخت يك سريال ماورايي، دست كم يك سال فرصت مطالعاتي داشته باشند تا بتوانند اطلاعات خود را در زمينه ماوراء از ديدگاه اسلامي تكميل كنند.

ج) تكيه بر دريافت ها و تجربه هاي شخصي

ج) تكيه بر دريافت ها و تجربه هاي شخصي

استيفن سايمون، تهيه كننده شناخته شده سينما ميگويد: «من باور دارم كه معنويت و معنويت گرايي در بطن خود، يك گونه سينمايي است كه چندين دهه در سينما حضور داشته، اما هيچگاه آنچنان كه بايد و شايد، شناخته

ص: 31

نشده است.»(1) واقعا شناخت مديران و سازندگان محترم رسانه از معنويت گرايي در سينما، با رويكردي اسلامي، تا چه اندازه است؟ آيا اين گروه مسئوليت سنگين خود را در بهره گرفتن از منابع ديني و استفاده نكردن از تجربه هاي شخصي و منابع غير مستند، مي دانند؟

در حيطهاي مانند ماوراء، جايي براي ارجاع دادن به تجربه هاي شخصي وجود ندارد. نبايد فراموش كرد كه از نظر استفاده از منابع و مراجعه به سندهاي معتبر ديني، در اولويت بيان و موجه بودن يك گزاره قرار دارد. باورهاي كودكي نميتواند سند و مدركي معتبر براي القاي يك باور در موضوع ماوراء باشد؛ هرچند _ شايد _ آن باور غلط نباشد و به گونه اي در متون اسلامي نيز به آن اشاره شده باشد.

مقام معظم رهبري در ديدار با دستاندركاران مجموعه «مردان آنجلس» در 18 اسفند 1377 فرمودند:

من بارها داستان اصحاب كهف را خوانده ام، گفته ام يا شنيده ام، اما حقيقت قضيه اين است كه قصه اصحاب كهف را از شما ياد گرفتم. آن شبي كه شما آن صحنه زيبا، قوي، پيچيده و عالي را اجرا كرديد، فهميدم كه «اذا قاموا فقالوا ربنا السماوات و الارض» يعني چه. آن شب من اين را به چشم خودم ديدم. شما حقيقتاً يك داستان قرآني را زنده و مجسم كرديد و آن را در مقابل چشم بينندگان قرار داديد. اين كار خيلي بزرگي است.(2)

براي پي بردن به عظمت كار نمايشي در انتقال مفاهيم ديني، همين اندازه بس كه يك مرجع ديني و رهبر مذهبي كه سالها عمر خود را صرف تحقيق در


1- استيفن سايمون، الهامات معنوي در سينما، ص 18، به نقل از: مصطفي آبيار، «ديده هاي غيب بين، تحليل و نقدد سريال ملكوت با رويكرد ديني».
2- Farsi.khamenei. ir/memory _ content? Id(با تلخيص) .

ص: 32

معارف ديني كرده، درباره يك موضوع قرآني كه صنعت سينما توليد كرده است، چنين اظهار نظر ميكند. وقتي يك كارگردان يا نويسنده ژانر ماوراء، تفاوت حالات روح در عالم برزخ با زماني كه جسم دچار مرگ مغزي شده است را نداند، و آيا روح مي تواند در حالت كماي جسم، توبه كند و توبهاش پذيرفته شود؟ يا اينكه روح، چه آزادي ها و چه محدوديتهايي دارد؟ يا ...؟ چگونه مي تواند سريالي بسازد كه شخصيت اصلي آن يك روح است!

وقتي كارگردان درباره اينكه آيا شيطان، فرشته است يا جن و تفاوتهاي اين دو موجود، مطالعات كافي نداشته باشد و نداند كه شيطانها براي فريب دادن انسانها به موبايل و باز و بسته شدن در و پنجره و ديدن و نديدن يك امضا نيازي ندارند، چگونه ميتواند سير يك سريال سي قسمتي را بر اساس كنش و واكنشهاي شيطانِ مجسم شده بسازد؟

درست است كه فيلم يعني تخيل و فيلم ساز با تخيل خود اثري را مي آفريند، اما نبايد از ياد ببريم كه تخيل در حوزه هستي شناختي و انسان شناختي حق جولان ندارد؛ وگرنه رنگ و بوي مسيحيت و يهوديت و گاهي سكولاريسم در آثار ظاهر ميشود و در پي آن، مخاطب دچار كج انديشي اعتقادي مي گردد. اين گونه مي شود كه با ساده انگاري بيش از حد در نمايش اين عوالم، مخاطب نوجوان خودكشي مي كند تا روحش آزادي هاي روح سريال را داشته باشد.(1)

بي ترديد مديران و مسئولان شبكههاي صدا و سيما با توجه به لزوم ايجاد فضاي معنوي و معنويتگرايي در جامعه، دغدغه ساخت سريالهاي ديني و معنوي را دارند، ولي آيا آن چنان كه بايد و شايد به اين موضوع در حد تخصصي انديشيدهاند؟ آيا يك فيلم ديني فقط بايد آيتم هاي ديني داشته باشد؟ آيا صرف خواندن آيات قرآني در يك سريال، يا گنجاندن يك


1- «تقليد از سريال هاي ماه رمضان قرباني گرفت»، روزنامه همشهري، 15 شهريور 1390، ص 24.

ص: 33

شخصيت روحاني در سكانسهايي محدود و بيان حرفهايي تكراري و خشك و خبري، يا صحنههايي از اين دست، فيلم، ديني مي شود و معنويت را القا ميكند؟ آيا فقط با روح و برزخ و شيطان ميتوان به مخاطب فهماند كه بايد به معنويت بينديشد؟

د)كم توجهي به احكام و چارچوب هاي شرعي

د)كم توجهي به احكام و چارچوب هاي شرعي

در همه توليدات رسانه، به ويژه سريالهايي كه با مضامين ماورايي، توليد و در ايام ويژه مانند ماه رمضان و محرم پخش ميشوند، بايد موازين اسلامي و حلال و حرام الهي رعايت شود، ولي در مواردي به اين موضوع بي توجهي شده است. در «پنج كيلومتر تا بهشت»، اميرحسين و روح مؤنثي كه او را همراهي ميكند، در برخي صحنهها حضوري اضافه دارند؛ به گونهاي كه مي شد اين صحنهها را بدون اين دو نفر فيلم برداري كرد. از طرف ديگر، مؤنث بودن اين روح چه لزومي دارد؟ آيا صرف اينكه ورود روح يك دختر و پسر به رؤياي يك شخص، تازه و غير تكراري است، كارگردان به راحتي ميتواند از اين گزينه استفاده كند؟(1)

شايسته است كارگردانان همان قدر كه به ديدن فيلمهاي خارجي يا ايراني براي بالا بردن اطلاعات سينمايي خود اهميت ميدهند، به مطالعه و بررسي متون اسلامي و اسناد ديني براي ساخت فضايي تعريف شده و پذيرفتني از ماوراء نيز بينديشند.

به علت سادگيِ گرهافكني و گرهگشايي «عاشقانه» _ كه سال هاست داستان و فيلم را تحت تأثير خود قرارداده است _ از اين شيوه بسيار استفاده ميشود. بهتر است دست اندركاران سريالها با تلاش براي ايجاد گره افكنيها و گره گشاييهاي جديد و پيچيده تر، از عاشقانهها _ كه ديگر بسيار نخ نما و تكراري شده است _


1- اشاره به صحبت هاي كارگردان فيلم در مجله سروش، شهريور 90، ص 58.

ص: 34

دست بردارند و در جهت هدف اصلي فيلمهاي ماورايي پيش بروند. فيلمهايي همچون «ديگران» و «دالان سبز» كه نمونههاي غربي، ولي معنوي و دور از روابط عاشقانه هستند، مي توانند گنجينه تصوير فيلم سازان ما را در اين زمينه، غنيتر كنند. رابطه اميرحسين و آيدا اگر هم عاشقانه تعريف نشود، آيا حرف «نو بودن ارتباط روح يك پسر و دختر»، مجوزي براي اين كار _ از نظر آثار تربيتي و ديني _ به وجود مي آورد؟ آيا اين «نو بودن»، نسبت به القاهاي نادرستِ ديني در ذهن مخاطب، در اولويت قرار دارد؟

صرف نظر از اينكه آيا روح انساني كه در حالت كماست و مرتكب گناهي كبيره شده است، اجازه همراهي و آموزش به روح ديگري را دارد يا نه و آموزش در عالم ماوراء بر چه اساسي است، و اينكه آيا روح فردي كه خودكشي كرده است، اجازه اين همه آزادي (مثل شركت در كلاسهاي زندگان و آموزش پذيري و راهنمايي يك روح ديگر و حتي توبه و ... ) را دارد، آيا به جاي روح مؤنث، يك جنس مذكر نميتوانست قرار بگيرد؟ آيا اين انتخاب، هدفي جز جذابيت آفريني براي مخاطب داشته است؟

به قول شهيد مرتضي آويني: «يكي از مهم ترين حجابهايي كه بايد خرق شود، مسئله جذابيت است كه بايد آن را از لوازم ذاتي سينما و تلويزيون دانست. جذابيت همان رشته جادويي نامرئي است كه تماشاگر را به فيلمساز و فيلم او پيوند مي دهد ... تمهيداتي كه فيلمساز براي ايجاد جاذبه به كار مي گيرد، غالباً بر ضعفهاي رواني بشر اتكا دارد، نه بر قوّتهاي او و اين مربوط به تكنيك سينماست. همه برنامه سازان راديو و تلويزيون ميگويند: «اكثريت مخاطب» و اين اكثريت كيست؟ «أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ (مؤمنون، 70)».(1)


1- سيد مرتضي آويني، حكمت سينما، ص18. (با تلخيص)

ص: 35

«مسئولان هنر و رسانه بايد عطش مخاطب را بشناسند و ببينند صادق است يا كاذب ... و عطش صادق در مخاطب ايجاد كنند؛ زيرا وقتي كه عطش صادق در انسان ايجاد شود و دايماً زيادتر گردد، چشمه آب از درون انسان جاري خواهد شد. ... واژه «لعب» و «لعاب» از يك ريشه است. لعاب اگرچه نَمي در دهان ايجاد مي كند، اما كسي را سير نميكند. عدهاي با لعاب دهان بازي ميكنند. اين بازي اگرچه لذتي براي آنها دارد، ولي هيچ تشنهاي با آن سيراب نميشود. اصحاب رسانه بايد بدانند هر كاري كه نام خدا و ياد خدا در آن نباشد، مثل لعاب دهان است كه كسي را سيراب نميكند».(1)

به هر حال آن چه مهم است، اين است كه «هنر يا از وهم و خيال برمي خيزد، يا از عقل. هنري كه از وهم و خيال برخاسته است، فقط تماشاچي تربيت ميكند، اما هنري كه از عقل برميخيزد، عبرتگير تربيت ميكند ... اگر كسي حق شناسي نكند و هنر را _ كه نعمتي خدادادي است در راه صحيح به كار نبرد، ممكن است خداوند او را با همين نعمت بگيرد ... پس بايد متوجه مسئوليت خطير خود و مراقب اعمال خود باشيد».(2)

ه) بي توجهي به اثرات منفي سريال ها

ه) بي توجهي به اثرات منفي سريال ها

براي اينكه اطلاعات دراماتيك به درستي نقش خود را ايفا كند، تماشاگر بايد به گونهاي تخيلي، وقايعي تجربه كند كه در دنياي دراماتيك رخ مي دهد. سادهترين راه تحقق اين امر نيز به اين صورت است كه تماشاگر، خود را در جايگاه يكي از شخصيتهاي فيلم قرار دهد و با او هم دلي كند. تئودور(3) به يك دستهبندي چهار قسمتي دست پيدا كرده و با اين كار، آن تصور تك بعدي از سازوكارهاي


1- به نقل از: آيت الله عبدالله جوادي آملي،www.qiu.ir.
2- 4 همان.
3- Theodr de Banville.

ص: 36

مربوط به همذات پنداري را پشت سر گذاشته است: مشابهت عاطفي،(1) خود آن داني،(2) خصيصههاي ساده رفتاري،(3) فرافكني(4) و تقليد، فراگيرترين مورد در ميان جوانان است. در اين شكل از درگيري عواطف، ستاره قهرمان فيلم در مقام نمونه براي تماشاگران عمل ميكند. اين مقوله با شديدترين و گستردهترين نوع درگيري عاطفي _ فرافكني _ تداخل پيدا ميكند و شخص، زندگي خود را با توجه تمام به ستاره مورد نظرش پيش ميبرد.

تلويزيون، رسانه اي اثرگذار است و اين اثرگذاري بنا بر شاخص هاي بسياري، كم و زياد ميشود، ولي هرگز از بين نميرود. تلويزيون، رسانه اي ديداري و شنيداري است كه طيف بالايي از مخاطبان را پوشش ميدهد. جامعه شناسان معتقدند دو موضوع سبب ميشود جرم در جامعه افزايش يابد: نخست، فراواني وسايل خلاف و در مرحله بعد، نشان دادن چگونگي ارتكاب.(5) تحقيقات نيز نشان ميدهد 75 درصد از يادگيريهاي ما از طريق چشم و 13 درصد آن از طريق گوش انجام ميشود و اين درصد بالاي يادگيري، اهميت آموزشي برنامه هاي تلويزيوني را نشان ميدهد.

حوادثي كه پس از پخش سريال ماورايي پيش آمد، بسيار تأمل و تأثربرانگيز بود. اين درست نيست و ما هم قصد نداريم كه همه اتفاقات تلخ را متأثر از نمايشهاي تلويزيوني بدانيم، ولي موضوع از درجه اهميت بالايي برخوردار است و اين اهميت وقتي بيشتر خودنمايي مي كند كه صحنه اعدام سياوش در «سي امين روز»، تمام ذهن پسر دوازده ساله يزدي را به خود مشغول ميكند و او، خود را حلق آويز مي كند تا فرشته به كمكش بيايد و


1- Empotiona affinity
2- self _ indetification
3- imitation
4- prqjetion
5- محسن ايماني، «اطلاع رساني ونهادينه كردن فرهنگ»، روزنامه همشهري، يكشنبه 27شهريور90، ص16.

ص: 37

نجاتش دهد، محمدمهدي دوازده ساله هم با حلق آويز كردن خودش مي خواهد روح شود تا به صحبتهاي پدر و مادرش مخفيانه گوش دهد و به جاهاي مورد علاقهاش سر بزند.(1)

با اين وصف، آيا تأمل و تعمق جدي و كارشناسانه در اين حيطه نياز نيست؟

در سادهترين راه، از درجهبندي سِنّي فيلمها و سريالها ميتوان استفاده كرد. تدوين سياستهاي جامع براي اين موضوع ميتواند آسيبهاي احتمالي را از بين ببرد يا دست كم تا اندازه اي كاهش دهد. اگر درجهبندي سريالها تزييني نباشد و بر اساس اصول درستي صورت گيرد، حتماً ميتواند تأثير مثبتي بر مخاطب داشته باشد. ايجاد شورايي از افراد صاحب نظر و متخصصان براي ارزيابي اين حوزه و تدوين نظام درجهبندي فيلمها و سريالها، راهكار سادهاي است كه نتيجههاي خوبي در بر خواهد داشت.

و) استفاده نكردن از كارشناسان خبره مذهبي

و) استفاده نكردن از كارشناسان خبره مذهبي

لزوم وجود كارشناس در نظريهپردازي براي چنين موضوعاتي انكارشدني نيست و بهتر است كارشناسي خبره كه در زمينه احكام، اخلاق و تربيت ديني نيز مطالعات و دانش كافي دارد، نظر دهد كه چه رفتاري از بازيگر، چه تأثيري در مخاطب خواهد داشت. كارشناس مذهبي بايد بتواند پيشنهاد عملي و رفتاري بدهد تا يك پيام از داستان سريال، در چارچوب مشخص ديني عرضه شود. البته اين مقوله مستلزم آن است كه وي اقتضاي درام را بشناسد و شناختي نسبي در مورد دانش سينمايي داشته باشد. كارشناس سريال ماوراء بايد بتواند احكام و اخلاق ديني را نيز از ديد تربيتي نگاه كند؛ رسانه را يك ابزار تربيتي بداند و در اين جهت به فيلم سازان كمك كند. بهتر است اين كارشناس هنگام نگارش فيلم نامه و آفرينش اثر، با كارگردان و نويسنده در تعامل باشد.


1- «تقليد از سريال ماه رمضان قرباني گرفت»، روزنامه، همشهري، سه شنبه 15 شهريور90، ص 24.

ص: 38

ميدانيم كه مخاطب ايراني به طور عام تلويزيون را يك مرجع مي شمرد و گاهي حتي آن را جاي گزيني مناسب براي رساله، جلسات وعظ و خطابه مي داند. اگر پيام، به ويژه در موضوع ماوراء، درست منتقل نشود، عواقب ظاهري و باطني فراواني خواهد داشت. ازاين رو، شايسته است كه رسانه ملي با بهره گيري از توانمندي مراكز پژوهشي حوزوي، وجوه گوناگون موضوع يادشده را پژوهش و واكاوي كند.

هم در آيات و روايات و هم در آثار دانشمندان اسلامي به تفصيل به اين موضوع پرداخته شده است. افزون بر اين برخي از علما نيز تجربه هاي خود از عوالم ماورايي را كه در قالب كشف و شهود بوده است، نگاشته و در اختيار همگان قرار داده اند كه از آن جمله مي توان به كتاب سياحت غرب، مرحوم آقانجفي قوچاني اشاره كرد.

ص: 39

فصل دوم: شخصيت هاي ماورايي در متون اسلامي

اشاره

فصل دوم: شخصيت هاي ماورايي در متون اسلامي

معرفي موجودات و عوالم ماورايي و شرح آنها نيازمند نوشتاري مبسوط و جداگانه است كه البته مستندات مكتوب در اين زمينه وجود دارد. آن چه در اين قسمت به آن پرداخته مي شود فقط در محدوده جواب به سؤالاتي است كه در بررسي سريال هاي يادشده با آنها روبه رو شديم؛ و البته بسيار موجز و خلاصه.

1. ابليس، شيطان و جن

اشاره

1. ابليس، شيطان و جن

زير فصل ها

الف) آشنايي اجمالي

ب) ويژگي ها و توانمندي ها

الف) آشنايي اجمالي

اشاره

الف) آشنايي اجمالي

زير فصل ها

يك _ شيطان و ابليس

دو _ جن

يك _ شيطان و ابليس

يك _ شيطان و ابليس

شيطان در قرآن كريم به دو معنا به كار رفته است:

اول _ موجود مكار و فريب دهنده؛

«هر موجود مكار، متمرد، شرور و گريزان از حق، شيطان است. از اين رو، بر ابليس، «شيطان» اطلاق شده است.»(1) شيطان اصلي (ابليس) به گناه و فحشا


1- عبدالله جوادي آملي، تفسير تسنيم، ج 2، ص 282.

ص: 40

دعوت مي كند. ممكن است انسان هاي شيطان صفت نيز فرد يا جامعه اي را به ارتكاب گناه و فحشا وسوسه كنند.(1) بنابراين، هر موجودي كه انسان را فريب دهد _ اعمّ از ابليس يا جن ها يا ديگر انسان ها _ شيطان است. قرآن كريم، كافران و منافقان را جزو شياطين انساني مي داند. به بيان آيت الله جوادي آملي، «اطلاق شيطان، هم بر شياطين جن، حقيقت است و هم بر شياطين انس».(2)

دوم _ به معناي جن. مانند: «وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ» (انبياء: 82) و «وَ الشَّياطينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ».(3)

«واژه شيطان به صورت مطلق و نكره به جن انصراف دارد؛ مانند: «وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ» (صافات: 7) و كاربرد آن در انسان يا حيوان با قرينه است».(4)

اگر به معناي انسان باشد، مكر و فريب، به تنهايي، لزوماً معناي كفر را نمي رساند؛ هر چند شيطانهاي كافر حتماً فريبدهنده هستند. موجودِ فريب دهنده هم ممكن است كافر باشد يا ايمان ضعيفي داشته باشد.

اگر به معناي جن باشد، بايد دانست «جن در فرهنگ قرآن، مانند انس، موجودي متفكر و مختار و [مكلّف] است و براي عبادت آفريده شده است. برخي از آنها مؤمن و بعضي كافرند.»(5) به هر حال، شيطاني كه ميتواند انسان را فريب دهد، يا جن است يا انسان. قرآن ميفرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجن يُوحي بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً». (انعام: 112)


1- عبدالله جوادي آملي، تفسير تسنيم، ج 8، ص 526.
2- عبدالله جوادي آملي، تفسير تسنيم، ج 16، ص 359.
3- ص: 37. دو آيه اخير درباره تسخير جنّ براي حضرت سليمان7 است. شيطانهاي جنّي مسلّما در تسخير سليمان بودند، اما اينكه مؤمنان جنّ هم مسخر او بودند يا نه، جاي تأمل دارد.
4- تفسير تسنيم، ج 8، ص478.
5- تفسير تسنيم، ج 12، ص 528. (با اندكي ويرايش وتصرف)

ص: 41

در اصل، «گروهي از انسان ها كه پيروي از شيطان براي آنها از حال و ملكه گذشته و به مرحله تقوم هويت و دخيل در نحوه وجودي(1) آنها رسيده، از نوع شيطان محسوب مي شوند».(2)

درباره معناي دوم بايد گفت همه شياطين، مسلماً از جنس جن خواهند بود، اما همه آنان فريب دهنده نخواهند بود.

موجودي كه هنگام آفرينش انسان از سجده بر آدم ابوالبشر سرپيچي كرد، «ابليس» نام دارد. ابليس از جنيان است و جن ها مانند انسان، عقل، اختيار و تكليف دارند. برخي جن ها مسلمانند و برخي متمرّد كه ابليس از جنيان متمرّد است. اگر ابليس ازدواج كند و فرزنداني از او متولد شوند، مانند ديگر جن ها داراي اختيارند و مي توانند مسلمان يا كافر شوند. البته پس از آنكه ابليس از درگاه الهي رانده شد، براي دستيابي به هدف خود (يعني فريب آدميان) از فرزندان خود استفاده كرد و سربازاني را به كار گماشت. برخي از سپاهيان او هم جنس او و از جنيان و برخي ديگر از انسان ها هستند. شياطين همگي دست پرورده ابليسند؛ چه از جن باشند يا از انس.(3)

يكي از پرسشهاي مطرح درباره شيطان يا ابليس اين است كه آيا او جن است يا فرشته؟ آنچه سبب شده كه اين سؤال پيش آيد، آيه «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَه اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني»(4) است. اين آيه از سويي ابليس را از جنيان مي شمارد و از


1- پيروي از شيطان براي بعضي افراد، از يك حالت و رفتار عادي و غير ارادي گذشته و به حدي رسيده است كه قسمتي از شخصيت آنان شده و در سرشت آنها تأثير گذاشته است.
2- عبدالله جوادي آملي، معاد در قرآن، ج 5، ص449.
3- تفسير تسنيم، ج 16، ص 364.
4- كهف: 50.

ص: 42

سوي ديگر، خداوند در اين آيه و آيههاي مشابه(1) مي فرمايد همه فرشته ها بر آدم سجده كردند به جز ابليس. از اين بيان چنين فهميده مي شود كه ابليس نيز از فرشتگان بود.

مفسران درباره جن يا فرشته بودنِ شيطان بر دو نظرند. آنچه به عنوان رأي اماميه شهرت يافته، جن بودن اوست و شيخ مفيد و هم فكران وي براي آن چند دليل آورده اند:

1. تصريح قرآن: «كانَ مِنَ الْجِنِ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ.»(2) شكي نيست كه «كان» در اين آيه به معناي «صار» نيست تا گفته شود: اين فقط دلالت [بر اين] دارد كه شيطان پس از مخالفت با فرمان سجده، در زمره جنيان درآمد؛ زيرا معصيت خدا و مخالفت دستور او، ماهيت شخص گناه كار و مخالف را از فرشته به جن تغيير نمي دهد. بين فرشته و جن، تفاوت ماهوي و نوعي وجود دارد و صرف وجود جامع انتزاعي بين آن دو نيز مستلزم وحدت نوعي بين آنها نمي شود.(3)

2. خداوند احكامي را براي نوع جن قرار داده كه هيچ يك از آنها براي نوع فرشتگان قرار داده نشده است؛ مثل: همسان بودن با انسان و هم رديف او واقع شدن در آياتي مانند: «وَ ما خَلَقْتُ الْجن وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون»(4) و «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ»(5) يا مثل: برخورداري از زاد و ولد كه از آياتي مانند: «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ»(6) بر مي آيد يا مانند تقسيم جن به دو طايفه مؤمن و كافر كه در سوره جن آمده است.


1- نك: بقره: 34؛ اعراف:11؛ حجر: 30 و 31؛ اسراء:61؛ طه:116؛ صاد: 73 و 74.
2- كهف: 50.
3- فرشته و جن از نظر نوع و ماهيت با يكديگر متفاوتند و اينكه اين دو گروه، مجموعهاي از مخلوقات خداوند هستند كه با هم اشتراكهايي دارند، سبب نميشود از يك نوع هم باشند.
4- ذاريات: 56.
5- رحمان: 13.
6- كهف: 50.

ص: 43

اين گونه ويژگي ها براي فرشتگان وجود ندارد. به همين علت، ممكن نيست جن را طايفه اي از طوايف يا صنفي از اصناف فرشتگان شمرد.

3. ويژگيهايي كه ويژه فرشتگان است و در جن وجود ندارد؛ مانند «عصمت». با توجه به عصيان ابليس _ بر اساس شكل اول _ چنين نتيجه مي گيريم كه او از فرشتگان نيست. ابليس معصيت كرد و هيچ معصيت كاري، فرشته نيست. پس ابليس، فرشته نيست.(1)

با توجه به ويژگي «رسالت» كه در آيه «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَه رُسُلاً»(2) (با توجه به الف و لام «الملائكه») براي همه فرشتگان ذكر شده، روشن است كه مقام رسالت را با عصيان، سازگاري نيست.(3)

اين موارد نشان مي دهد كه ابليس نمي تواند از فرشتگان باشد و از نظر وجودي، جزو جنيان است، اما بر اثر عبادت يا ...، همتاي برخي فرشتگان شده است. در واقع، ابليس «هم رتبه» فرشتگان شده، نه «همجنس» آنان. بنابراين، «استثناي ابليس از فرشتگان، در آيات يادشده، يا استثناي منقطع(4) است، يا اينكه تغليباً(5) بر ابليس نيز فرشته اطلاق شده است».(6)


1- همين نتيجه را بر اساس شكل دوم مي توان به دست آورد و گفت: ابليس معصيت كرد و هيچ فرشته اي معصيت نمي كند. پس ابليس، فرشته نيست.
2- فاطر: 1.
3- تفسير تسنيم، ج 3، صص 296 _ 298 ((با اندكي ويرايش)).
4- چيزي را از گروهي جدا كردن؛ مثل: فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ.
5- 21.تغليب: غلبه دادن. (در اينجا: غلبه دادن واژۀ فرشتهها بر ابليس). اگر از مجموعهاي بزرگ سخن بگوييم كه يك يا چند مورد خاص و متفاوت نيز در آن وجود داشته باشند، اكثريت را در نظر مي گيريم و از اقليت نيز در كنار آن نام ميبريم. اين روش را در بيان، «تغليب» ميگويند.
6- نك: تفسير تسنيم، ج 3، صص 278 و 279. در صص 315 _ 319 ، بحثي درباره «ماهيت ابليس و پيشينهٔ او» وجود دارد كه به منظور اختصار از آن صرف نظر شد.

ص: 44

دو _ جن

دو _ جن

جن، مخلوقي است كه به طور طبيعي، از حواس ظاهري انسان پوشيده است. آنچه قرآن درباره جن بيان مي كند، اين است كه آنان مانند انسان زندگي مي كنند، مي ميرند و سپس مبعوث خواهند شد. همچنين داراي دو جنس نر و ماده هستند و نسلشان با زايمان زياد مي شود. مانند انسان مكلّفند و برخي از آنان، مؤمنند و برخي كافرند.(1)

جن، حقيقتي آفريده خداوند و آفريده شده از آتش است: «وَالجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُوم».(2) شيطانهاي جني از جنس جنيان هستند كه متمرّد و عصيانگرند. موجود جني توان انجام كارهاي ظريف و نيز كارهاي سخت و سنگين را دارد. آنان قدرت القاي مطالب آلوده و پليد را دارند كه وسوسه هاي زشت و نادرست را به دل هاي دوستانشان به طور پنهاني وارد ميكنند. در هيچ روايت معتبري، بياني آشكار درباره محدوديّت سلطه و تصرّف آنان و اينكه آيا شيطان بر غير موارد يادشده، سلطه ندارد يا نه، موجود نيست. از اين رو، چه بسا قلمروي حضور و نفوذ شيطان بيش از ميزان يادشده باشد.(3)

«جن از قدرت تحريكي فراواني، برخوردار و داراي قدرت آگاهي بر غيب _ در حدّ تجرّد وهمي آميخته با كذب _ است. ارتباط انسان با آن نيز ممكن است. آيههايي مانند: «قالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجن أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ»(4) به طور خلاصه، بر آن قدرت تحريكي دلالت دارد. آيه «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَديداً وَ شُهُباً وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ


1- نك: سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 20، ص 39؛ و معاد در قرآن، ج 5، صص 448 و 449 (با اندكي ويرايش).
2- 2.حجر: 27.
3- عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي: وحي و نبوت در قرآن، صص243 _ 245. (با اندكي تلخيص و ويرايش)
4- نمل: 39.

ص: 45

يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً»،(1) دليل بر آگاهي آنان بر بعضي از اسرار غيبي _ گرچه آميخته با دروغ _ است. آيه «تَنَزَّلُ عَلي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثيم»،(2) دليل بر امكان ارتباط انسان ها با آنها و نزول آنها بر اشخاص تبهكار است. ولي پناه بردن به جن با روش سحر و كهانت و مانند آن، هيچ سودي ندارد و قرآن كريم با لسان حصر [يعني اثبات يك موضوع به همراه نفي غير آن] هشدار مي دهد كه هيچ پناه گاهي به جز خداي سبحان نيست: «قُلْ إِنِّي لَنْ يُجيرَني مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً»(3)».(4)

نكته:

اينكه گفته مي شود شيطان و جن از آتشند، به همان معنايي است كه گفته مي شود انسان از خاك است. هرچند جنس انسان هاي كنوني نيست، اما اصل آنها از خاك است. همچنين جنس جنيان كنوني خاك آتش نيست اما اصل آنها از آتش است. مثلاً همان طور كه اگر انسان با آب تماس بگيرد، گِل نمي شود، ممكن است جن نيز در آتش بسوزد و همچنين آنان نيز علاوه بر خلقت بدني، روح دارند. «خداي سبحان، علت خلق جنيان را همچون انسان، عبادت دانسته و فرموده است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجن وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ».(5) اگر جن هم براي عبادت، آفريده شده است، پس او نيز مسئول است و معرفت، محبت، عمل صالح، حساب و كتاب، بهشت و دوزخ و ادراك دارد. اين همه، نيازمند روحي است فراطبيعي و مجرد كه البته به مرتبه «تجرّد تام عقلي» همچون انسان متكامل نمي رسد. بخش طبيعي جنس ابتدايي جن بر اساس


1- جن: 8 و 9.
2- شعراء: 222.
3- جن: 22.
4- تفسير تسنيم، ج 5، ص704. براي توضيحات بيشتر درباره خصوصيات جن نك: همان، ص 713؛ و عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي: قرآن در قرآن، ص 118 به بعد.
5- ذاريات: 56 .

ص: 46

آيههايي مانند: «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ»(1) و «وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ»،(2) «آتش» است. بنابراين، جن هم تلفيقي است از طبيعت و فراطبيعت. مي توان گفت خود ابليس از آتش خلق شد و نسل او از نطفه؛ مثل اينكه خود آدم عليه السلام از گِل آفريده شد و نسل او از نطفه.(3)

«خداوند، هدف از آفرينش جن و انس را عبادت دانسته است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجن وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»(4)».(5)

«خداي سبحان مي فرمايد: هدف آفرينش نظام كيهاني، عبادت جن و انس از يك سو و علم انسان به قدرت و علم خدا از سوي ديگر است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجن وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»؛(6) يا «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنْ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيٍْ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيٍْ عِلْمًا.»(7) اين دو آيه نشان مي دهند كه هدف از آفرينش جن و انس، عابد شدن اينان است.؛ نيز اينكه معبود بايد «معروف» [يعني شناخته شده] باشد و عابد بايد «عارف» تا بداند چگونه و چه كسي را مي پرستد. پس جن و انس بايد عليم و قدير محض را بشناسند و او را بپرستند».(8)

البته بايد دانست «اولاً: بر اثر حكمت خداي سبحان، هيچ كاري بيهوده از او صادر نمي شود؛ چون خداوند، حكيم است و هر حكيمي، كارش را با هدف انجام مي دهد. پس كار خداوند داراي هدف است. (بنابراين، خلقت جهان كه كار خداوند است، هدفمند ميباشد).


1- حجر: 27.
2- رحمان: 15.
3- عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي: صورت و سيرت انسان در قرآن، صص 57 و 58 (با تلخيص و ويرايش).
4- ذاريات: 56 .
5- تفسير تسنيم، ج 16، ص 409.
6- ذاريات: 56 .
7- طلاق: 12.
8- تفسير تسنيم، ج 16، ص 621.

ص: 47

ثانياً: بر اثر غناي ذاتي او هيچ چيز نمي تواند هدف خداوند باشد. بنابراين، خداوند، هدف ندارد، اما خود جهان داراي هدف است.(1) به عبارت روشنتر، «عبادت، هدف مخلوق است، نه خالق.

چنين نيست كه خداوند براي رسيدن به هدفي مانند معبود شدن، بشر را خلق كرده باشد تا با عصيانِ عاصيان، او به هدف نرسيده باشد؛ چون خداي سبحان، غني محض است و محال است بي نيازِ محض، كاري را براي رسيدن به هدفي انجام دهد. از اين رو، در قرآن كريم تصريح شده است كه اگر همه انسان ها و ديگر عابدان زمين به خدا كفر ورزند، بر دامن كبرياي اش گردي نخواهد نشست: «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ»(2)».(3)

بنابراين، هدفِ خلقت جن و انس اين است كه خود جن و انس به كمال برسند و عابد شوند.

ب) ويژگي ها و توانمندي ها

اشاره

ب) ويژگي ها و توانمندي ها

زير فصل ها

يك _ علم غيب

دو _ پناه جويي به شيطان ها

سه _ قدرت شيطان ها

چهار _ حدود تسلط شيطان بر انسان ها

پنج _ دوركردن شيطان

شش _ اسباب اذيت شيطان

هفت _ خوابِ شيطان ها و جن ها

هشت _ تمثّل شيطان

نه _ ميزان قدرت و عمل شيطان

ده _ وجود وسوسه هاي شيطان و سربازان رحماني

يازده _ مرگ ابليس

يك _ علم غيب
اشاره

يك _ علم غيب

براي روشن شدن اين موضوع بايد چند نكته را يادآور شويم:


1- نك: عبدالله جوادي آملي، حكمت عبادات، ص 23.
2- ابراهيم: 8.
3- تفسير تسنيم، ج 1، صص 429 و430. توضيح اينكه خداوند هدفي زائد بر ذات خود ندارد: «فعل هر فاعلي براي نيل به كمالي است. خود آن كمال نيز، اگر نامحدود نبود در پي كمالي برتر است. اين سلسله ادامه مي يابد _ به هدفي منتهي شود كه خود، كمال نامحدود است. حال اگر كاملِ صِرْف، كاري انجام دهد، فرض درستي ندارد كه براي رسيدن به هدف و مقصدي باشد و كمالي را دنبال كند؛ زيرا خود، كمال صِرْف و يگانه مقصد و هدف نهايي همه ره پويان كمال است. اگر چنين موجودي براي رسيدن به كمالي كه فاقد آن است، كاري انجام دهد، معنايش اين است كه آنچه را ما «كمال محض» فرض كرده بوديم، كمال محض نبوده، بلكه موجودي محدود است كه براي جبران نقص خود و دست يابي به كمالِ مفقود، كار مي كند. بيرون از كمالِ نامحدود، كمالي نيست _ بخواهد از راه انجام كاري به آن برسد. از اين رو، قرآن كريم، خداي سبحان را مبدأ فاعلي و هدف نهايي خلقت معرفي كرده است: «هُوَالْأَوَّلُ وَالْآخِرُ»؛(حديد:3). همان طور كه او فاعل ديگري ندارد، هدفي نيز در وراي او نيست.» تفسير تسنيم، ج 1، ص430. (با اندكي ويرايش) همچنين نك: تسنيم، ج 16، صص 415 و 416.

ص: 48

اول _ تقسيم بندي غيب

اول _ تقسيم بندي غيب

«در يك تقسيم، غيب بر دو قسم است: مطلق و نسبي.

غيب مطلق: به چيزي گفته مي شود كه براي همگان و در همه مقاطع وجودي، غيب باشد؛

غيب نسبي: چيزي است كه تنها در برخي از مقاطع وجودي يا براي برخي از افراد غيب باشد؛ مانند اخبار گذشتگان يا قيامت يا فرشتگان».(1)

«عالِمُ الغيب و الشَّهاده بودن خدا به اين معنا نيست كه برخي اشيا براي خدا، «غيب» و برخي «شهادت» است و خداي سبحان به هر دو قسم آن آگاه است، بلكه غيب و شهادت در اين تعبير، امري اضافي و فقط نسبت به ديد انسان هاست؛ چون حقيقت علم، عبارت از شهود و حضور معلوم است و حضور معلوم با غايب بودن آن سازگار نيست. سراسر جهان مشهود خداست و چيزي براي او غيب نيست. تقسيم جهان به غيب و شهادت نظير تقسيم موجود به مجرّد و مادّي نيست كه تقسيمي حقيقي است، بلكه نسبت به خداوند از قبيل نفي موضوع است؛ يعني آنچه نزد شما بر دو قسم (غيب و شهادت) است، نزد خدا بيش از يك قسم (شهادت) نيست».(2)

بر اساس اين دو نكته، همه امور نزد خداوند، شهادت (آشكار) است و هيچ چيز بر او غيب (پوشيده) نيست، اما براي ديگر موجودات، برخي امور، پوشيده است و برخي امور، آشكار. البته غيب و شهادت براي اشيا و افراد، نسبي است؛ يعني ممكن است بعضي امور براي برخي افراد پوشيده باشد، ولي همان امر براي فرد ديگري آشكار باشد.


1- نك: تفسير تسنيم، ج 2، ص 171؛ عبدالله جوادي آملي، ادب فناي مقربان، ج 3، ص 414.
2- تفسير تسنيم، ج 5، ص 291.

ص: 49

دوم _ علم غيب به امور معنوي

دوم _ علم غيب به امور معنوي

«علم به غيب، اصالتاً از آنِ خداست و او به هر كس بخواهد، بخشي از آن را مي دهد.»(1) «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُول.»(2) «از ظاهر اين آيات برمي آيد كه خداوند، پيامبران را به وحي اختصاص داده و آنان را از غيب آگاه و از همه جوانب به وسيله فرشتگان محفوظ داشته است تا وحي الهي از ناحيه شياطين يا ديگران زوال يا تغييري نپذيرد و آنان هم پيام هاي الهي را در كمال صحت و امانت به مردم برسانند».(3) بر اين اساس است كه «پيامبر گرامي اسلام و اهل بيت او عليهم السلام كه معصوم و مورد رضايت خداوندند، در مقامي قرار مي گيرند كه با تعليم الهي چيزي بر آنها پوشيده نيست».(4)

از آنجايي كه شيطانها مورد رضايت خداوند نيستند، از اين نوع علوم غيبي و مسائل مربوط به آنها _ مانند وحي، قيامت و .. _ كه مربوط به معارف الهي است. بيخبرند. «علم غيب را خداي سبحان فقط به شايستگان عطا مي كند. بسياري [از افراد] مي خواهند از اسرار درون خويش يا ديگران آگاه شوند، ولي چون شايستگي آگاهي از غيب را ندارند، خداوند به آنها اجازه نمي دهد.»(5) شيطانها مي خواهند به امور غيبي دسترسي پيدا كنند، اما خداوند اجازه نمي دهد. «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَديداً وَ شُهُباً وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً»(6) هرگاه يكي از آنان بخواهد اخبار غيبي را استراق سمع كند، از دور مورد اصابت قرار مي گيرد.(7)


1- تفسير تسنيم، ج 2، ص 162.
2- جن: 26 و 27.
3- تفسير تسنيم، ج 10، ص 462.
4- قرآن در قرآن، ص147.
5- تفسير تسنيم، ج 16، ص 427.
6- جن: 8 و 9.
7- تفسير تسنيم، ج 13، ص 325.

ص: 50

«هيچ شيطاني از معارف وحياني در هنگام القاي الهي آگاه نبوده و نخواهد بود؛ زيرا طبق اين آيه، اطلاعِ بيگانه از محتواي وحي ممنوع خواهد بود».(1)

سوم _ علم غيب به امور عادي

سوم _ علم غيب به امور عادي

شيطنت شيطان در محدوده خاص وهم و خيال است.(2) «جن داراي قدرت آگاهي بر غيب در حدّ تجرّد وهمي آميخته با كذب است و آيه «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَديداً وَ شُهُباً وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً»،(3) دليل بر آگاهي آنان بر بعضي از اسرار غيبي _ گرچه آميخته با كذب _ است».(4) بنابراين، اگر شيطانهاي جني علم غيب داشته باشند:

اول _ در محدوده وهم و خيال است.

دوم _ در حدّ تجرّد وهمي است.

سوم _ با دروغ آميخته است.

همچنين با توجه به نسبيت امور غيبي، ممكن است برخي امور بر بعضي انسان ها پوشيده باشد، اما بر ابليس و جن ها پوشيده نباشد؛ همچنان كه در جنگ بدر، «شيطان ابتدا كافران را شوراند كه مؤمنان توان نبرد با شما را ندارند و من نيز با شما هستم. پس به جنگ آنان برويد، امّا همين كه جنگ تن به تن آغاز شد، پا به فرار گذاشت و گفت كه از شما بيزارم؛ به راستي من چيزي را مي بينم كه شما نمي بينيد.»(5) پس كافران تنها ظاهر مؤمنان را مي ديدند كه گروهي اندك بودند، ولي شيطان، همراهان غيبي اين گروه را نيز مي ديد.(6)


1- عبدالله جوادي آملي، سروش هدايت، ج 4، ص 212.
2- قرآن در قرآن، ص 323.
3- جن: 8 و 9.
4- تفسير تسنيم، ج 5، صص 704 و 705.
5- انفال: 48.
6- تفسير تسنيم، ج 13، ص 282. (با اندكي تلخيص و ويرايش)

ص: 51

البته اين گونه نيست كه شيطانهاي جني نسبت به همه امور عادي، علم غيب داشته باشند. براي نمونه، «خداوند درباره نحوه رحلت حضرت سليمان عليه السلام در سوره سبأ، آيه14 مي فرمايد: جنيان سپاه سليمان متوجه نشدند كه سليمان رحلت كرده است. آنها چون درون بين نبودند و علم غيب نداشتند، متوجه مرگ حضرت سليمان عليه السلام نشدند و گمان مي كردند سليمان زنده است. لذا مدتها به همان حال دربند بودند».(1)

آنچه درباره علم غيب شيطانها نسبت به امور عادي بيان شد، بيشتر درباره شيطانهاي جني بود، اما علم غيب در همين محدوده براي شيطانهاي انسي نيز ممكن است.

دو _ پناه جويي به شيطان ها

دو _ پناه جويي به شيطان ها

با توجه به اينكه شيطانها _ مخصوصاً شيطانهاي جني _ نسبت به برخي امور پوشيده بر انسان، علم دارند، آيا مي توان براي رفع مشكلات به آنها پناه برد يا نه؟ با استفاده از بيان آيت الله جوادي آملي در تسنيم در جواب اين سؤال بايد گفت: «پناه بردن به جن از طريق سحر و كهانت و مانند آن، هيچ سودي ندارد و قرآن كريم با لسان حصر(2) هشدار مي دهد كه هيچ پناه گاهي جز خداي سبحان نيست(3) و از آن جهت كه تأثير همه موجودات و از جمله جن در عالم فقط به اذن تكويني خداوند است، براي در امان بودن از شر افراد شرور بايد به خدا استعاذه(4) نمود. سوره فلق و ناس، نمونه استعاذه به خداوند، براي در امان ماندن از شرّ شياطين انسي و جني است».(5)


1- نك: عبدالله جوادي آملي، سيره پيامبران در قرآن، ج 7، ص290.
2- لسان حصر: قاطعيت در بيان يك مطلب كه استثنا ندارد؛ به عبارتي ديگر، اثبات آنچه مورد نظر است به همراه نفي غير آن.
3- جن: 22. «قُلْ إِنِّي لَنْ يُجيرَني مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً».
4- استعاذه: پناه بردن.
5- نك: تفسير تسنيم، ج 5، صص 702 و 703.

ص: 52

سه _ قدرت شيطان ها

سه _ قدرت شيطان ها

آيتالله جوادي آملي ميفرمايد:

اگر كسي بر اثر نفوذ شيطان، گرفتار حالتي شود كه رفتارش نامتعارف و ناهنجار باشد، مي گويند: «يتخبّطُه الشيطانُ من المس.» اين تعبير فقط يك بار در قرآن به كار رفته و آن درباره رباخوار و در آيه ذيل است: «الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ».(1) مراد از «قيام» در آيه، فقط برخاستن از قبر نيست، تا به اين معنا باشد كه رباخواران فقط در قيامت از قبر خويش، افتان و خيزان حاضر مي شوند، بلكه مراد از اين قيام، خط مشي و همه امور و شئونات رباخواران مانند تفكر، تكلّم و نوشتن است؛ آنان در همه حالات، جنون دارند. «خبط»، رفتار ناهنجار و غير متعادل داشتن است.(2)

ايشان در ادامه ميفرمايند:

مراد از «شيطان» در «يَتَخَبَّطُهُ الشَّيطانُ مِنَ المَسّ» «يا يك مفهوم كلي [به معناي] «كلّ شرير»(3) است كه مصاديق آن، ابليس و جنيان ديگر و انسان هاي شرورند؛ يا فقط ابليس است كه از طايفه جن به شمار مي رود.

به هر حال از آيه استفاده مي شود كه جن مي تواند بعضي را ديوانه كند و شيطان هم در جنون بعضي از ديوانگان اثر دارد. هرچند شيطان _ شايد _ نتواند به صورت مباشرت و استقلالي چنين كند، بلكه اسباب طبيعي، اختلال اعصاب و بيماريهاي مغزي، علل قريب ديوانگي است و شيطان هم در طول آن اسباب لحاظ مي شود؛ چنان كه «مرض» با اسباب طبيعي و ظاهري


1- بقره: 275.
2- نك: تفسير تسنيم، ج 12، صص 521 و 522.
3- «كلّ شرير»: هر شرّي.

ص: 53

در بدن انسان پديد مي آيد، ولي به شيطان هم نسبت داده شده است.(1) علل طبيعي جنون سبب نمي شود اثر شيطان در جنون انكار شود.(2)

مطالب مفيدي در اين باره در كتاب وحي و نبوت بيان شده است كه گوشه هايي از آن را _ با اندكي ويرايش _ مرور ميكنيم:

«بعيد نيست كه شيطان در روح رباخوار القائات پنهاني داشته و در جان و عقل او اثر بگذارد؛ به اين صورت كه در مرحله نخست، او را با برتري وهم و خيال بر عقل، به اشتباه بيندازد و در گام دوم، به دستورها و احكام الهي بي توجّهي كرده و [آنها را] پشت گوش اندازد. آنچه باعث نيرنگ نفس و پنهان سازي آن و خاموشي عقل خدادادي مي شود، جز خبط و جنون و بي خردي و سفاهت نيست. آن گونه كه امير مؤمنان عليه السلام نسبت به كسي كه در نيمه شب، تحفه پيچيده اي در كنار تقاضايي (نامشروع) تقديم آن حضرت كرد، فرمود: «آيا مي خواهي مرا از راه دين خدا فريب دهي؟ آيا در عقل تو خلل و كمبودي است؟ آيا ديوانه اي يا ياوه سرايي مي كني؟»(3)

غير ممكن نيست وقتي كه تلقين شيطاني شدّت پيدا كرد، يك حالت و رفتار عادي به خصوصيتي اخلاقي تبديل شود. سپس همان خصوصيت، يك خصلت جدانشدني از شخصيت بشود و سرانجام به حدّي برسد كه جزوي از سرشت و حقيقت شخص ( نه ماهيّت آن) گردد. در اين صورت است كه رباخوار نه تنها در ذهن و خيال، بلكه در دنياي خارج هم مانند انسان فريفته شده ظاهر مي شود. در پيدايش اين واقعيّت، تفاوتي ميان تحوّل در عالم دنيا، يا جهان برزخ، يا نشئه


1- «أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ» (ص: 41)؛ «أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ». (انبياء: 83)
2- نك: تفسير تسنيم، ج 12، صص 527 و 528. «جنّ در فرهنگ قرآن مانند انسان، موجودي متفكر و مختار و مكلّف و براي عبادت آفريده شده است و ميكروب پنداشتن جن، نه دليل عقلي دارد و نه شاهد نقلي.» علاوه بر آنكه آيهٔ اشاره شده، ديوانگي را از شيطان مي داند، نه جنّ.
3- «أَعَنْ دِينِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي؟ أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّه أَمْ تَهْجُرُ؟» (نهج البلاغه، خطبه 224)

ص: 54

قيامت كبرا نيست؛ زيرا مرتبه ضعيف اين حقيقت در دنيا آشكار ميشود، مرتبه مياني آن در برزخ و مرتبه شديد آن در جهان پس از مرگ.

بنابراين، اگر چنين واقعيّتي:

اول _ از نظر تحليل عقلي، درست باشد؛

دوم _ از ديدگاه شريعت پذيرفته شود؛

سوم _ روايات، درستي آن را تأييد كنند؛

چهارم _ علوم شهودي و سرّي نيز درستي آن را بپذيرند.

هيچ مانعي براي پذيرش آن وجود ندارد. از اين رهگذر، ظاهر سخن الهي ميفرمايد: «رباخواران در روز قيامت سر از قبر خارج نمي كنند مگر مانند كسي كه شيطان با او تماس گرفته و او را از حالت عادي به ديوانگي كشانده باشد.»(1) بايد دانست كه هيچ مانعي براي اين وجود ندارد كه رباخوار محكوم به حكم ديوانه گردد يا در آينده به صورت ديوانه ظاهر شود.

نتيجه كلام اينكه، ديوانگي و نمونه هاي ديگر بيماري هاي رواني، گاهي از اسباب و علتهاي پنهان است و گاهي از اسباب و علتهاي آشكار. همان گونه كه گاهي اوقات بر اساس خلوت و تنهايي يا وحشت و تاريكي، بيماري هايي مانند صرع، غش و ديوانگي در انسان بروز مي كند، اين احتمال هم وجود دارد كه انسان بر اثر نيرنگ هاي شيطاني و تلقين هاي ابليسي به انحراف رواني و روحي بيافتد. بنابراين،، مفاد آيه شريفه كه دلالت بر ديوانگي انسان بر اساس تماس شيطاني دارد، درست بوده است و هيچ مانعي ندارد.(2)

بنابراين، آيه يادشده _ به طور خلاصه _ شيطانها را يكي از منشأهاي ديوانگي مي داند. آنچه مهم است، اين است كه شيطان نمي تواند در هر كسي تأثير بگذارد، بلكه فقط بر افراد تبه كار و رباكار اثر مي گذارد. «قرآن يك نمونه


1- بقره: 275.
2- وحي و نبوت در قرآن، صص 246 _ 251. (با تلخيص و تصرف اندك)

ص: 55

از اين ديوانگان را رباخواران دانسته است.»(1) ديوانگي و جن زدگي مخصوص رباخوار نيست، بلكه پيروي از شيطان و برخي گناهان،(2) عامل ديوانه شدن و جن زدگي مي شود. به تدريج گناه، براي انسان ملكه مي شود و معصيت و پيروي از شيطان، انسان را به بي عقلي و ديوانگي مي كشاند. شايد اين سخن امام صادق عليه السلام كه فرمود: «رباخوار از دنيا خارج نمي شود مگر اينكه شيطان، او را از حالت عادي به ديوانگي كشانده باشد»،(3) اشاره به همين نكته است. البته بايد دانست ديوانگي، شدت و ضعف دارد. در عرف مردم به كسي كه به خاطر نداشتن عقل نظري، كارهاي نامتعارف انجام مي دهد، ديوانه مي گويند. بسياري از كارهاي گناه كاران مانند رباخواري در حقيقت و نزد خدا جز ديوانگي چيزي نيست. فرمانرواي عقلِ عملي اين گونه افراد، شهوت و غضب است. براي همين است كه گفته اند «تشنگان ربا در پايان عمرشان ديوانه مي شوند. عده اي روش زندگيشان ديوانه وار است و سرانجام از جنون سر در مي آورند».(4)

بنابراين:

اول _ تأثير شيطان فقط بر گناه كاران است: «هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلي مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطينُ تَنَزَّلُ عَلي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثيمٍ»؛(5) يعني اگر كسي اهل گناه و دروغ بود، شياطين بر او نازل مي شوند.(6)


1- معاد در قرآن، ج 4، ص 91.
2- نه همهٔ گناهان؛ براي نمونه: «امام باقر7 فرمود: كسي كه مسكر بنوشد و بميرد و در درون او چيزي از آن باشد و توبه نكند، ديوانه سر از قبر بر مي آورد، در حالي كه لبش آويخته و آب دهانش سرازير است و نعره مي كشد و ملعون و مطرود است.» (محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 6، صص 398 و 399) ترجمهٔ روايت از: تفسير تسنيم، ج 11، ص100.
3- 11.«آكل الرّبا لا يخرج من الدّنيا حتّي يتخبّطه الشّيطان»، تفسير تسنيم، ج 12، ص 544؛ به نقل از: تفسير العياشي، ج 1، ص 152؛ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 291.
4- عبدالله جوادي آملي، تفسير انسان به انسان، ص 366. (با تلخيص و تصرف مختصر)
5- شعراء: 221 و 222
6- قرآن در قرآن، ص 118.

ص: 56

دوم _ مؤمنان به مقداري كه از گناه دوري مي كنند، از جن زدگي، بي عقلي و ديوانگي در امان هستند.

شايد اين حديث امام صادق عليه السلام كه فرمود: «خداوند، مؤمن را به هر مرض و بلايي گرفتار مي كند، اما به بي عقلي گرفتار نمي كند»،(1) اشاره به در امان بودن مؤمنان از اثرگذاري شياطين بر آنان باشد. شياطين ممكن است تا حدودي بر گناه كاران (نه مؤمنان) اثر بگذارند. اين اثرگذاري هم ممكن است تا به ديوانگي كشاندن گناه كار پيش رود.

درباره اينكه شيطان بتواند كسي را به قتل برساند، در قرآن چيزي يافت نشد.

درباره آيه يادشده يادآوري دو نكته ضروري است:

يكم «جن زدگي خرافات نيست و خداوند برتر از آن است كه در كلامش، به هر شكلي، به مطلب خرافي استناد كند؛ هرچند در قالب تشبيه باشد. خداوند در نقل سخنان خرافي هم قطعاً بطلان آن را بيان مي كند.»(2) بنابراين، «احتمال اينكه آنچه در قرآن كريم درباره ديوزدگي(3) آمده، بر اساس توهّم جاهلي عرب باشد، سخني واهي و جاهلانه است كه هرگز كسي كه به قرآن معتقد است، چنين انديشه اي ندارد».(4)

دوم: «حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله در سفر آسماني خود، افراد شكم بزرگي را ديدند كه توان برخاستن نداشتند؛ آن گاه از جبرئيل پرسيدند كه آنها چه كساني هستند. وي گفت كه رباخوارانند. اين روايت بر سلامت عقل آنان دلالت ندارد تا با ظاهر آيه ناسازگار باشد، بلكه بيان عذاب حسّي است و آيه مورد بحث، درباره


1- الكافي، ج 3، ص 112 .
2- تفسير تسنيم، ج 12، صص 527 و 528. همچنين نك: عبدالله جوادي آملي، شريعت در آينه معرفت، ص140.
3- «ديو» نوعي از جنيان است.(م.الف، جنيان و جنزدگان، ص21)
4- وحي و نبوت در قرآن، ص253.

ص: 57

عذاب عقلي رباخوار است. بنابراين،، روايت يادشده مخصّص آيه نيست و ظهور خبط(1) به قوّت خود باقي است.»(2) پس، «عذاب حسّي آنان داشتن شكم بزرگ انباشته از مال حرام است كه رفتن و برخاستن را براي آنان دردآور مي سازد و عذاب عقلي، آشفته سري آنان است كه سبب اختلال رفتاري شان مي شود».(3)

چهار _ حدود تسلط شيطان بر انسان ها
اشاره

چهار _ حدود تسلط شيطان بر انسان ها

درباره سُلطه شيطان بر انسان در قرآن كريم آيات متعددي بيان شده است. برخي آيات سُلطه شيطان بر انسان را نفي مي كند و برخي ديگر، سلطنت شيطان بر برخي انسان ها را اثبات مي كند. بنابراين براي پاسخ دقيق به اين سؤال، بهتر است مطلب را در چند قسمت بيان كنيم:

اول _ مرحله هاي نفوذ شيطان در انسان

اول _ مرحله هاي نفوذ شيطان در انسان

شيطان براي نفوذ در انسان، چند مرحله را مي پيمايد:

1. تزيين: «لاُزَيِّنَنَّ لَهُم فِي الأرض»،(4) «وإذ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أعْمَالَهُمْ.»(5)شيطان در اين مرحله، اعمال زشت و گناه را در نظر انسان، زيبا جلوه ميدهد.

2. گذاشتن آرزوهاي باطل در دل انسان: «ولاُمَنِّيَنَّهُم.»(6) شيطان پس از موفقيّت در مرحله «تزيين»، با آرزوسازي، براي رسيدن به زينت هاي شيطاني كار را دنبال مي كند.

3. وسوسه پي درپي: تا فرد به دنبال آرزو برود و آن را به دست آورد: «الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ».(7)


1- خَبط: بر غير قاعده كاري كردن؛ اَخبَطَ الشيطان: شيطان او را ديوانه كرد.(فرهنگ جامع عربي به فارسي).
2- نك: تفسير تسنيم، ج 12، صص 525 و 526.
3- نك: تفسير تسنيم، ج 12، ص 541.
4- حجر: 39.
5- انفال:48.
6- نساء:119.
7- ناس:5.

ص: 58

4. تسويل: يعني شيطان خوب را بد و بد را خوب جلوه مي دهد: «إنَّ الَّذينَ ارتَدّوا عَلي أدْبَارِهِمْ مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدَي الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُم وأملي لَهُم».(1)

5. فرمانروايي: «إنَّما يَأمُرُكُم بِالسُّوءِ والفَحشاءِ وأن تَقولوا عَلَي اللهِ ما لاتَعلَمونَ».(2)

نفس امّاره، عامل داخلي شيطان است. او از اين راه انسان را گمراه مي كند. وسوسه و امر به گناه، در قرآن، هم به شيطان نسبت داده شده است و هم به نفس امّاره. ابليس براي وسوسه، از عاملي دروني به نام نفسِ وسوسه گر مدد مي گيرد و براي امر به گناه، از نفس امّاره.(3)

دوم _ وسوسه و دعوت شيطان به گناه

دوم _ وسوسه و دعوت شيطان به گناه

در قرآن كريم، بيش از 25 مورد نام برده شده كه راههاي نفوذ شيطان در انسان است. برخي از موارد، مانند وسوسه ابتدايي و دعوت به گناه براي همه انسان هاست و هيچ انساني _ حتي انبيا و معصومان _ از آن مصون نيست.(4) اين مراحل، فقط دعوت از سوي شيطان است و هيچ دليلي وجود ندارد كه همه دعوت هاي شيطان محقق شود. به عبارتي همانطور كه دعوت به خير و خوبي براي همه انسان ها به وسيله عقل و فطرت از درون، و انبياي الهي از بيرون وجود دارد، دعوت به گناه از سوي شيطان نيز براي همه انسان ها وجود دارد. البته اين مرحله «سُلطه شيطان بر انسان» نيست.


1- محمّد:25
2- 6.بقره:169. نظم يادشده در هيچ آيه ديگري از قرآن نيست، ولي ترتيب آمدن كلمات در برخي از آيهها، مانند آيهٔ 119 سوره «نساء» و نيز تحليل عقلي (نه ذوقي محض) مي تواند سند اين ترتيب باشد.
3- تفسير تسنيم، ج 13، صص323 _ 325. (با تلخيص و اندكي ويرايش)
4- «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّي أَلْقَي الشَّيْطانُ في أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ». (حج: 52) «وسوسه شيطان نسبت به انبيا: در نشئه حسّ [يعني عالم ماده] است؛ نه در نشئه: ثُمَّ دَنا فَتَدَلّي فَكانَ قابَ قَوسَينِ أو أدني؛ (نجم: 8 و 9) [يعني عالم وحي و ملكوت]؛ زيرا شيطان اعتراف كرده است كه آن نشئه، سرشار از نگهبانان و تيراندازان غيبي است كه مانع نفوذ شيطانند: «وأنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدناها مُلِئَت حَرَساً شَديداً وشُهُباً» (جن: 8)، تفسير تسنيم، ج 14، ص 216.

ص: 59

به بيان ديگر، نفس دروني انسان، ابزار شيطان براي فريب انسان است. «وسوسه كننده اصلي، شيطان است و عاملِ مباشر و مجري فرمانِ شيطان، نفس فريب خورده است. نفس به استخدام شيطان درمي آيد و وسوسه و دستورهاي او را در محدوده روح و جان آدمي اجرا مي كند. شيطان بدون اين ابزار، كاري از پيش نمي برد. وسوسه ابليس، سمّي است كه تا از راه نفس در روح و شئون انسان راه پيدا نكند، انسان را به هلاكت نمي رساند و تنها پس از نفوذ و تأثير، شخص را گرفتار هلاكت مي كند. همان گونه كه سمّ بيروني، براي هلاك كردن انسان بايد دستگاه دروني، يعني دستگاه گوارش او را به خدمت گيرد».(1) به عبارتي، «نفس انسان، عاملي مستقل براي وسوسه نيست، بلكه نفس، ابزار شيطان و عامل فريب اوست. شيطان است كه در نفس انسان ها وسوسه مي كند. [خداوند] ميفرمايد: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذي يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ.»(2) وسوسه نفس با وسوسه شيطان، در عرض هم وجود ندارند، بلكه در طول يكديگرند و وسوسه هاي نفس اماره از سوي شيطان و با تحريك او صورت مي گيرد؛ زيرا در عالم، دو مبدأ و دو مأمور هم عَرض براي گمراهي _ كه كارشان وسوسه كردن باشد _ وجود ندارد».(3)

سوم _ سُلطه نداشتن شيطان بر انسان ها

سوم _ سُلطه نداشتن شيطان بر انسان ها

اغواي شيطان ابتدا تنها در حد پيشنهاد، وعده و دعوت به گناه است و صرف دعوت موجب سلطه داعي نيست.(4) شيطان از ابتدا بر هيچ كس سلطنت و فرمانروايي ندارد، زيرا: «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ»؛(5) تو (شيطان) بر هيچ


1- نك: تفسير تسنيم، ج 8، صص 524 و 525.
2- 3 ناس:4 و 5
3- قرآن در قرآن، ص 208. (با كمي ويرايش)
4- تفسير تسنيم، ج 8، ص502.
5- اسراء: 65. لازم است توجه شود منظور از «عبادي» فقط بندگان مخلَص نيست؛ بندگان مخلّص، انسانهاي برگزيده و خاصي هستند كه خداوند آنها را انتخاب كرده است؛ مثل پيامبر اكرم9، اهل بيت:، و اولياء الله.(نك: الميزان، ج 12، ص 166).

ص: 60

كدام از بندگان من سلطنت نداري. پس شيطان _ در ابتدا _ دعوت و وسوسه براي همگان دارد، اما بر كسي سلطه ندارد. به همين مناسبت هنگامي كه در قيامت، گناه كاران، ديگران را مقصّر اصلي گمراهي خويش مي دانند، خداوند در محكمه عدل خويش اثبات مي كند كه كسي جز خود انسان، مقصر اصلي نبوده است. در برخي موارد، انسان، مقصر اصلي را ابليس و شياطين جني معرفي مي كند، اما ابليس در محكمه عدل الهي مي گويد: «وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي»؛(1) شيطان مي گويد: من هيچ وقت بر شما مسلّط نبودم، بلكه من فقط در حدّ پيشنهاد؛ شما را دعوت مي كردم و شما مختار بوديد كه بپذيريد يا نه. شما دعوت مرا اجابت كرديد و با اراده و اختيار خود آن را پذيرفتيد.(2) در برخي موارد انسان، مقصر اصلي را شياطين انسي معرفي مي كند، اما آنان نيز در محكمه عدل الهي مي گويند: «وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغينَ».(3)

چهارم _ اعمال انسان؛ عامل نفوذ و سُلطه ابليس

چهارم _ اعمال انسان؛ عامل نفوذ و سُلطه ابليس

همانگونه كه اشاره شد، فريب شيطان ابتدا فقط در حد پيشنهاد، وعده و دعوت به گناه است و اين به معناي مسلط شدن او نيست، «ولي اگر كسي به جاي اجابت و اطاعتِ دعوت و هدايتِ عقل و وحي، پيشنهاد شيطان را پذيرفت و به وسوسه او اعتنا كرد و او را به قلب خويش راه داد، شيطان بر او مسلط ميشود، او را تحت سلطه خود قرار مي دهد و وليّ او مي شود.»(4) اگر انسان به دعوت هاي شيطان پاسخ مثبت داد و به ياد خداوند نيفتاد و همچنان در غفلت فرو رفت، شيطان گام به گام و مرحله به مرحله، او را مي فريبد تا اينكه بر او حاكم مي شود.


1- ابراهيم: 22.
2- قرآن در قرآن، صص 206 و 207. ( با اندكي تلخيص و ويرايش)
3- صافات: 30.
4- تفسير تسنيم، ج 8، ص502.

ص: 61

خداوند ميفرمايد: «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ»؛(1) هر كس از شيطان تبعيت كند، شيطان بر او مسلط ميشود و رهروان شيطان همان گمراهانند. بنابراين، اگر كسي، خود، به دنبال شيطان برود؛(2) خداوند نيز شيطان را بر او مسلّط مي كند: «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُون.».(3) اگر انسان، دنباله روي شيطان شد، از آن به بعد، شيطان، سرپرست او مي شود: «فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ».(4)

از ظاهر آيات برداشت مي شود كه شيطان بر «مؤمنان» سلطه ندارد، اگر كسي به درجه «كفر» رسيد، شيطان بر او مسلّط مي شود: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَي الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُون.»(5) مؤمن هر چند در درجات پايينِ ايمان باشد، اگر دنبال شيطان برود، گرچه شيطان بر او اثر مي گذارد و او را فريب مي دهد، اما بر او مسلّط نمي شود.(6) انسان به همان اندازه كه غافل باشد، _ همان اندازه _ شيطان در او وسوسه مي كند.(7)

در كتاب قرآن در قرآن تحت عنوان ولايت شيطان بر كافران چنين آمده است: «اگر كسي از روي عمد، راه هدايت را نپيمود و با اختيار و قدرت خود از وسوسه شيطان پيروي كرد، از آن به بعد، خداوند، شيطان را بر او مسلّط مي كند و چنين بشري تحت ولايت شيطان قرار مي گيرد. تسلط شيطان


1- حجر: 42. بنابر استدلال علامه طباطبايي1 «مِن» در آيه، بيانيه است. نك: الميزان، ج 12، ص 167و 168.
2- «إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ». (اعراف: 30)
3- اعراف: 27 همچنين: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطينَ عَلَي الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا». (مريم: 83)
4- 5.نحل: 63. مراد از «اليوم»، روز قيامت نيست، بلكه هنگام معصيت و غرق شدن در كفر، شيطان بر آنها مسلّط است. (نك: الميزان، ج 12، ص 283)
5- نحل: 99 و100. نك: اعراف: 27و30؛ مريم: 83؛ و سبأ: 21.
6- نك: تفسير تسنيم، ج 16، ص 400.
7- قرآن در قرآن، ص 211. (با اندكي ويرايش)

ص: 62

بر كساني است كه ولايت و سرپرستي او را پذيرفته باشند و با پيروي از وسوسه هاي او تحت ولايتش قرار گرفته باشند. بنابراين، اگرچه شيطان در آغاز كار تسلّطي بر انسانها ندارد، ولي پس از آنكه برخي از آنها از او پيروي كردند، به تدريج، تحت ولايت و سلطه و سلطنت او قرار مي گيرند و پس از مدّتي، خودشان «شيطان انسي» مي شوند».(1)

امير مؤمنان علي عليه السلام در خطبه هفتم نهج البلاغه درباره منافقان، كافران و تبه كاران كه پيروان شيطانند، مي فرمايد:

اينان، شيطان را ملاك و معيار ارزش علوم و اعمال خود قرار دادند. شيطان نيز ايشان را شريك انديشه و كار خود قرار داده است و در راه اغفال ديگر بندگانِ خدا، از آنها به صورت بند و دام بهره مي برد. سپس او در دلشان تخمگذاري مي كند و تخم ها را تا برآمدن جوجه ها پرورش مي دهد و آن گاه جوجه هاي او از سينه انسان ها فرود آمده در دامنشان حركت مي كنند. پس شيطان با چشم اينان مي نگرد و با زبانشان سخن مي گويد و با دستياري شان مرتكب لغزش ها مي شود و كردارهاي ناپسند را در نگاهشان زيبا جلوه مي دهد. اعمالشان گواهي مي دهد كه با همكاري شيطان انجام شده است. كارهاي چنين انسان هاي به دام افتادهاي هماهنگ با كار كسي است كه شيطان در نفوذ و قدرت او شريك شده است و با زبان او باطل مي گويد.

آيتالله جوادي آملي در تسنيم پس از اشاره به اين خطبه ميفرمايد:

پرندگان در ساختن آشيانه امن، نخست مواد و مصالح ساختماني آن را فراهم مي آورند و اگر به امنيت محل آشيانه پي بردند و محدوده آن را از مزاحم خالي ديدند، با آرامش، ابتدا آشيانه را مي سازند و سپس در آن تخمگذاري ميكنند. از تخمهاي خويش مراقبت مي كنند تا


1- قرآن در قرآن، صص 208 و 209. (اندكي تلخيص)

ص: 63

جوجه هايشان از تخم درآيند و حركت كنند. شيطان نيز قلب منافقِ تبهكار و كافر را براي ساختن آشيانه خود جاي آرامي مي يابد. شيطان همانند پرنده اي كه براي ساختن آشيانه جاي امن مي خواهد، اگر آدمي را در برابر وسوسه اش حسّاس نيافت، مصالح ساختماني آشيانه خود را (كه همان مكر و حيله و مانند آن است) به آن جا منتقل مي كند. پس از آشيانه سازي و تخم گذاري به پرورش جوجه هاي خود مي پردازد و آنان را از دل انسان وسوسهزده به اندام هايش سرازير مي كند. آن گاه نگاه و سخن و ساير كارهاي او را تسخير مي كند. بنابراين، _ مثلاً _ نگاه به نامحرم همان جوجه شيطان است كه پر درآورده و از دل او فرود آمده، به چشم وي قدم نهاده است. تهمت و دروغ، جوجه شيطاني است كه از راه دل به زبان تبه كار او سرازير شده است. وقتي كه همه سرزمين دلِ چنين انسان فريبخوردهاي به دست شيطان افتاد و آن شخص به كفر يا نفاق گرايش پيدا كرد، شيطان زمام او را به دست ميگيرد و او مرتكب هر لغزشي مي شود.(1)

پنج _ دوركردن شيطان

پنج _ دوركردن شيطان

در كتاب قرآن در قرآن تحت عنوان «ياد خدا، مانع نفوذ شيطان» چنين آمده است: «انسان از راهي آسيب مي بيند كه در اثر جهل يا غفلت آن را نمي بيند و شيطان در حين جهل يا غفلتِ انسان، او را وسوسه مي كند. انسان بايد بسيار هشيار و بيدار باشد و هرگز نخوابد. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: اي انسان تا كي خوابي؟ آيا نبايد به دنبال اين خواب تو بيداري باشد؟(2)

براي آنكه در حرم دل، جايي براي اهرمن نباشد و هيچ گوشه تاريكي نماند تا وسوسه شيطان از همان ضلع تاريك وارد شود، مي فرمايد: «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في


1- تفسير تسنيم، ج 2، صص 292 _ 294. ( با اندكي تلخيص)
2- نهج البلاغه، خطبه 223.

ص: 64

نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَه وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ»؛(1) ياد خدا را در جان زنده كن. بگذار ياد حق در جانت ظاهر شود. ياد حق در دل، درجه والاي ذكر است و نام حقّ بر زبان، درجه پايين آن. خداوند مي فرمايد: با ناله و هراس در دل و جان، به ياد خداوند باش. مبادا غفلت، تو را فرا گيرد و در اين حالت از شيطان آسيب ببيني. درباره زبان هم مي فرمايد: «دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» يعني با زبانت در بامداد و شامگاه، زمزمه حقّ داشته باش، نه خيلي بلند و نه خيلي كوتاه؛ روزت را با نام خدا شروع كن تا از خطر شيطان محفوظ باشي و در آغاز شب به نام خدا، لحظات را بگذران تا از وسوسه شيطان در امان بماني.

ذكر صبح و شام _ به ظاهر _ كنايه از دوام و استمرار ذكر در تمام شبانه روز است. اگر خداوند مي گويد: صبح و شب چنين باش؛ يعني هميشه در اين وضع باش؛ زيرا در انتهاي آيه ميفرمايد: «وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ.» اگر انسان در اثر غفلت، مسيري را نديد، شيطان از همان مسير وسوسه اش مي كند. اگر چيزي را بررسي نكرد و سود و زيانش را نسنجيد و درباره آن فكر نكرد، از همان راه آسيب مي بيند.

تقواي الهي در انسان، راه نفوذ شيطان را سدّ مي كند. هرگاه شيطاني قصد شيطنت و نزديك شدن و مسّ كردن(2) داشته باشد، تقوا سبب مي شود كه به خود بيايد و از غفلت دور شود: «إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ.»(3) اگر انسان تقوا داشته باشد، راه حقّ و باطل و راه الهي و شيطاني براي او آشكار مي شود كه فرمود: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ


1- اعراف: 205.
2- آسيب رساندن ( به آبرو، كرامت، شخصيت، مصلحت، و...)، (ميرزايي، فرهنگ اصطلاحات معاصر)
3- اعراف: 201.

ص: 65

فُرْقاناً.»(1) در چنين فضاي روشني، دست شيطان بسته است. اگر كسي تقوا داشته باشد و به آنچه علم دارد، عمل كند، هدف و مسيرش روشن مي شود؛ رهزن را مي شناسد و مي بيند، از او دوري مي كند و علاوه بر اينها، هيچ گاه هم درمانده نميشود. راه مستقيمي را كه از شمشير، تيزتر و از مو، باريكتر است، به آساني سپري مي كند و در تنگناها امدادهاي الهي به كمك او مي آيند: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا».(2)»(3) بنابراين، ياد خدا و تقواي الهي، مهمترين عامل دور كردن شيطان است.

«بايد دانست تنها راه طرد كردن و در امان ماندن از آسيبهاي شيطان، استعاذه (پناهنده شدن به حريم امن الهي) است: «وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه.»(4).(5) در جلد 8 تسنيم ميخوانيم:

«وسوسه و فكر خلاف كه آغاز گمراهي است، همان «نزغ» [يا وسوسه] شيطان است. نزغ، آژير خطر است كه انسان با شنيدن آن بايد فوراً به پناه گاه برود. پناه گاه انسان ها، خداي سبحان است، چنان كه خود نيز هشدار داد و فرمود: «وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه.» البته همان گونه كه هنگام خطر اگر گفته شد: «با شنيدن آژير به پناه گاه برويد»، در آن حال، ايستادن در فضاي باز و گفتن اينكه: «من به پناه گاه مي روم»، پناهنده شدن و در امان ماندن از خطر نيست، هنگام وسوسه شيطان نيز فقط گفتن «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم.» پناه بردن نيست. اگرچه اين گونه بر زبان آوردن نيز پسنديده است و پاداش دارد، ليكن اين، پايينترين مرحله استعاذه است و استعاذه


1- انفال: 29.
2- طلاق: 2.
3- قرآن در قرآن، صص 211 _ 213. (با اندكي تلخيص و ويرايش)
4- اعراف: 200؛ فصلت: 36
5- عبدالله جوادي آملي، صهباي حج، ص450.

ص: 66

حقيقي نيست. ممكن است كسي مثلاً هنگام قرائت قرآن، بر اساسِ آيه كريمه «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ»،(1)( آن جمله را هم بر زبان آورد؛ ليكن چون استعاذه حقيقي نكرده و به پناه گاه نرفته، گاه يك جزء قرآن را هم مي خواند اما نمي داند كلام چه كسي را قرائت كرد. معناي «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» اين است كه با قلب بگوييد و از جانتان به خدا پناه ببريد و وارد پناه گاه شويد. وقتي انسان وارد جان پناه شد، از خطر محفوظ مي ماند؛ شيطان [هم] در حصن الهي كه توحيد و ولايت ولي الله است، راه ندارد: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»(2) و «وَلَايَه عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِ».(3)(4)

پس تقوا و ياد خدا، عامل دفع شيطان است. البته تقواي الهي و ياد خدا مصاديق بسيار فراواني دارد كه در تعدادي از روايات، برخي از مصاديق آن ذكر شده است. مثلاً: «پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به اصحاب خويش فرمودند: آيا شما را به چيزي آگاه كنم كه اگر آن را انجام دهيد، همچنان كه مشرق از مغرب دور مي شود، شيطان از شما دور شود؟ اصحاب گفتند: آري. حضرت فرمودند: روزه روي او (شيطان) را سياه مي كند. صدقه، كمر او را مي شكند. دوستي بر محور خدا و همكاري در عمل صالح، پشت او را قطع مي نمايد. استغفار، رگ گردن او را قطع مي كند و براي هر چيزي، زكاتي است و زكات بدن ها، روزه است».(5)

شيطان با قواي مسلح خود هجوم ميآورد، به گونه اي كه بدون سلاح نميتوان در برابر وي تاب آورد و او را از خود دور كرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله


1- نحل: 98.
2- محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 3، صص 6 و 7.
3- محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 39، ص 246.
4- تفسير تسنيم، ج 8، صص511 و 512. (با اندكي تلخيص و ويرايش)
5- الكافي، ج 4، ص62. متن عربي حديث در كتاب تسنيم ذكر شده است و آيت الله جوادي آملي ذيل آن توضيحي دارد.

ص: 67

براي دور كردن شيطان، راههايي ارائه مي دهد كه يكي از آنها روزه گرفتن است. در هر ماه، سه روز روزه گرفتن، هر كس _ به ويژه نسل جوان _ را از گزند وسوسههاي شيطان ايمني مي بخشد.(1)

شش _ اسباب اذيت شيطان

شش _ اسباب اذيت شيطان

از پاسخ سؤالِ گذشته، پاسخ اين سؤال نيز روشن مي شود. تقواي الهي، ياد خداوند و پناه بردن به دژ محكم و امن الهي، عامل دفع شيطان است و هر چه شيطان را دفع كند، او را آزار ميدهد. به طور كلي، هر آنچه اطاعت خدا و قرآن و عترت شمرده شود، مصداق آزار شيطان است.

هفت _ خوابِ شيطان ها و جن ها

هفت _ خوابِ شيطان ها و جن ها

آنچه در اين قسمت بيان ميشود، در مورد جن و شيطان، فريبدهنده است. گويا جن ها نيز _ مانند انسان _ خواب دارند، اما بر فرض اينكه شيطان و جن بخوابد، آيا انسان از فريب آنان در امان مي ماند؟ به عبارتي، «انسان خواب است، ولي آيا شيطان، راهزنان، دشمنان دين و خدا، علل و عوامل گمراه كننده هم در خوابند؟»(2)

خداوند، شيطان را (جن باشد يا انسان)، دشمن قسم خورده انسان مي داند و مي فرمايد: «إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا.»(3) نمي شود از درِ دوستي با شيطان وارد شد. هميشه و در همه حال بايد به ديد دشمني قسم خورده براي گمراهي انسان، به او نگريست. «شيطان حتّي در خواب هم انسان را رها نمي كند.»(4) «شيطان در كمين انسان است و هرگز او را در خواب و بيداري رها نمي كند و


1- تفسير تسنيم، ج 9، ص301. (با اندكي تلخيص و ويرايش)
2- عبدالله جوادي آملي، حكمت نظري و عملي در نهج البلاغه، ص121.
3- فاطر: 6.
4- عبدالله جوادي آملي، مراحل اخلاق در قرآن، ص 109.

ص: 68

مي كوشد تا انسان از فضيلت باز بماند».(1) «مأموران و سربازان او بيدار و منتظر فرصتند تا انسان، غافل شود و در حال غفلت بر او تهاجم كنند».(2)

بنابراين، در سراسر دنيا و نشئه تكليف، انسان مؤمن در مبارزه با شيطان به سر مي برد. حال كه چنين است «مرد جنگ و دم ساز با نبرد، بيدار است؛ نبرد با خواب سازگاري ندارد و اگر انسان جنگجو بخوابد، رقيب و دشمن او نمي خوابد و بيدار است؛ مخصوصاً اگر اهل توطئه و مكر باشد، از هر راهي وارد مي شود.»(3) امام علي عليه السلام در نامه اي براي مردم مصر نوشت و از آنها خواست هرگز صحنه را (در كنار فرماندار مصر، مالك اشتر) ترك نكنند؛ زيرا: «وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ»(4) «مرد نبرد، بيدار است. لازمه جنگ، بيداري است؛ زيرا دشمن، كسي را كه مي خوابد غافل گير مي كند و شيطان از راهي مي آيد كه تو او را نمي بيني. اين خطر را قرآن هشدار داده است و مي فرمايد: «إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ»؛(5) شيطان و حزب او از راهي كه شما آنها را نمي بينيد شما را مي بينند، وسوسه مي كنند و غافل گير مي سازند. اگر انسان راه نفوذ شيطان، را بداند و مسيرها را كنترل كند، غافل گير نخواهد شد. شيطان را هم به خوبي بابصيرت مي بيند».(6)

پس شيطان هميشه عليه انسان توطئه مي كند. حتي اگر انسان بخوابد، او خواب نيست. البته ممكن است ابليس يا برخي شيطانها خواب باشند همه آنها همزمان خواب نيستند. به اين ترتيب، خود ابليس يا سربازان او هميشه


1- عبدالله جوادي آملي، مراحل اخلاق در قرآن، ص 157.
2- عبدالله جوادي آملي، مراحل اخلاق در قرآن، ص 240. (با اندكي ويرايش)
3- حكمت نظري و عملي در نهج البلاغه، ص134. (نهج البلاغه، نامه 62)
4- «مرد نبرد بيدار است؛ هر كس از دشمن غفلت كند، دشمن از او غفلت نمي كند».
5- اعراف: 27.
6- حكمت نظري و عملي در نهج البلاغه، ص 136 .

ص: 69

انسان را اغفال مي كنند. مهم اين است كه انسان بايد هميشه خود را در حال جهاد با شيطان بداند و حتي اگر بدن او خوابيد، نبايد از توطئه شيطان غافل شود. حديثي كه از امام علي عليه السلام نقل شد، به اين معناست كه اگر بدن انسان هم خوابيد، انسان نبايد در غفلت به سر ببرد. انسان مي تواند و بايد در خواب هم خود را كنترل كند. به همين علت، «مرزداران درون انسانِ موحد هميشه بيدارند. جان انسان، هم در بيداري بيدار است و هم در خواب. وسوسه و هوس، نه در بيداري، جان انسان موحد را اشغال مي كند و نه در خواب. روح نمي خوابد؛ هرچند در خواب مقداري از تعلق و ارتباطش با بدن كاسته مي شود. همان طور كه بسياري از كمالات در عالم رؤيا نصيب انسان مي شود _ احياناً _ بسياري از انحراف ها نيز در اثر وساوس شيطان در عالم رؤيا دامن گير انسان خواهد شد؛ زيرا شيطان است كه با وسوسه، جان را آلوده مي كند. جان آلوده اگر تعلق خود را به بدن برگرداند و بدن بيدار شود، اگر قبلاً آلوده بود، بعداً آلوده تر مي شود».(1)

هشت _ تمثّل شيطان

هشت _ تمثّل شيطان

منظور از شيطان، موجود فريب دهنده انسان است؛ شيطان به اين معنا داراي دو جنس انسي و جني است. شيطان انسي با چشم ظاهر ديده مي شود، اما شيطان جني هرچند به طور طبيعي از ديد انسان پنهان است، اما در شرايطي ويژه ديده مي شود و با انسان ارتباط برقرار مي كند.(2)

«برخي مفسّران، مانند علامه طبرسي، روايتي را نقل كرده اند كه شيطان در روز بدر به صورت يكي از سران شرك درآمد. انسان مي تواند چشم برزخي داشته باشد و خداوند براي تشويق يا ترهيب، حقيقت ملكوتي را به عده اي


1- حكمت نظري و عملي در نهج البلاغه، ص 136.
2- نك: تفسير تسنيم، ج 5، ص 717.

ص: 70

مينماياند. شيطان [در] روز بدر به صورت شخصي درآمده و با عده اي سخن گفته است: «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلي عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَري ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَري ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ»؛(1) سپس به آن شخص كه شيطان به صورت او درآمده بود، گفتند كه چرا فرار كردي؟ او گفت كه من اصلاً در جنگ شركت نداشتم! پس شيطان به صورت او متمثّل شده بود. به هر روي، دليل عقلي و نقلي، نه تنها بر خلاف ظاهر آيه نيست، بلكه مؤيّد آن هم هست».(2)

بنابراين، ديدن شيطان يا تمثّل آن با صورت انساني، ممكن است. البته در برخي روايات به صورت سلبي آمده است كه شيطان هرگز به صورت پيامبر[اكرم] عليه السلام متمثّل نمي شود».(3) همچنين پيامبر[اكرم] صلي الله عليه و آله فرمود: «شّيطان به صورت من و جانشينان من متمثل نمي شود».(4) از اين روايتها دو مطلب فهميده مي شود:

يك) ممكن است شيطان به صورت برخي افراد متمثّل و ديده شود.

دو) شيطان به صورت پيامبر و اهل بيت عليهم السلام نمي تواند متمثل شود.

درباره تمثل، تفصيل بيشتري در قسمت «تمثّل فرشته» بيان مي شود.

نه _ ميزان قدرت و عمل شيطان

نه _ ميزان قدرت و عمل شيطان

در «نظام تكوين»، همه موجودات و مخلوقات _ حتي شيطانها و ابليس _ مطيع محض خدايند. همچنين بر اساس جايگاه، محدوده و شرايطي كه خدا براي آنها تعيين كرده است، فعاليت ميكنند و هيچ موجودي قدرت تخلّف از


1- انفال: 48.
2- تفسير تسنيم، ج 13، ص 293.
3- «فَإِنَّ الشَّيْطَانَ غَيْرُ مُتَخَيِّلٍ بِه». (تفسير تسنيم، ج 16، ص317؛ به نقل از: الكافي، ج 1، ص 533)
4- نك: وحي و نبوت در قرآن، ص 101. «الشَّيْطَان لَا يَتَمَثَّلُ فِي صُورَتِي وَ لَا فِي صُورَةِ أَحَدٍ مِنْ أَوْصِيَائِي». (شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 585)

ص: 71

دستور خدا را ندارد. در «نظام تشريع»، مخلوقاتي كه مكلّفند برخي، مطيعند و برخي، عاصي. در همين زمينه بايد دانست شياطين در نظام تشريع و تكليف، عصيان كرده اند.

از آن جهت كه خداوند در نظام تكوين، انسان را موجودي مختار قرار داده است، تنها راه به كمال رسيدن او، داشتن حق انتخاب ميان خوبي و بدي است. بنابراين، در نظام تكوين، خدا، شيطان و هواي نفس را خلق كرده است تا انسان به كمالِ انساني برسد. بدون وجود شيطان و هواي نفس، راه رسيدن به كمال براي انسان بسته ميشود. البته شيطان _ معاذالله _ در مقابل خدا نيست، بلكه به تعبير بزرگان، شيطان، سگ باوفاي در خانه خداست؛ همان طور كه يك سگ باوفا، نسبت به صاحب خود و آشنايان او هيچ تعرضي ندارد، شيطان نيز «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين.»(1) با اين حال، اگر نامحرم آلوده اي بخواهد خود را به نام عابد وارد خانه عبادت خدا كند، به علت آلودگي، حق ورود به اين خانه را ندارد و شيطان او مي غرّد:«ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرين»(2) پس نسبت به مخلَصين هيچ دسترسي ندارد. نسبت به ديگر افراد نيز در ابتدا وسوسه است و بر هيچ كس سلطه ندارد. به عبارتي ديگر، آنچه خداوند براي رسيدن انسان به كمال، در اختيار شيطان قرار داده است، وسوسه و دعوت به گناه است(3) و حق انتخاب و تصميمگيري نهايي با خود انسان است. نهايت كار شيطان، «وسوسه و دعوت» است، نه «اجبار» به گناه. تصميم و عمل به گناه يا ترك آن را خود انسان


1- حجر: 39 و 40؛ و ص:82 و 83. نك: مخلَصين، انسانهايي هستند كه با عنايت خاص خداوند به درجه ويژهاي از اخلاص و بندگي رسيده و از نظر درجه كمال، بالاتر از مخلِصين قرار دارند؛ مثل پيامبر اكرم9، اهل بيت: و اولياءالله.
2- اعراف:17.
3- البته دعوت انبياي بيروني و عقل دروني به اطاعت خدا، در مقابل اين دعوت قرار دارد.

ص: 72

مي گيرد. بنابراين، آنچه خدا به شيطان اذن داده است، براي انسان، خير، بلكه ضروري و موجب رسيدن به كمال است و هيچ نقص و عيبي نيست. آنچه براي وظيفه شيطان نقص و عيب است (مجبور كردن انسان به گناه)، از او منتفي است. خدا چنين قدرتي به او _ بلكه به هيچ كس _ نداده است كه انسان را به گناه كردن مجبور كند. پس خدا _ در نظام تكوين _ رسالتي به شيطان داده است و شيطان بيش از اين مقدار قدرتي ندارد. خداوند مي فرمايد: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطينَ عَلَي الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا.»(1) ما شيطان را فرستاديم تا آنان را بشوراند و به معصيت بكشد. همچنين ميفرمايد: «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ»(2) ما شيطان را سرپرست افراد بيايمان قرار داديم؛ يعني شيطان بدون اجازه خدا، بر كسي مسلّط نميشود. خداوند براي همگان، هدايت خود را ميفرستد و در كنار هدايت الهي، وسوسه شيطان نيز وجود دارد. كساني كه از پذيرش هدايت الهي سر باز زنند و پيوسته به وسوسه شيطان جواب مثبت دهند، در مرحلههاي پاياني، خداوند به عنوان اضلال كيفري،(3) شيطان را بر اين افراد حاكم ميكند. همچنين مي فرمايد: «وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرين»(4) يعني شيطان، خود بر انسان مسلّط نمي شود بلكه خدا او را بر انسان مسلّط مي كند. «ولايت شياطين بر كافران، كيفر خداي سبحان درباره كساني است كه تولّاي شيطان و پيروي او را برگزيدند؛ نه اينكه شيطان در برابر خدا مستقلاً اثرگذار باشد. شياطين نيز جزو لشكريان الهي اند و به اراده حق تعالي بر كافران ولايت مي يابند».(5)


1- مريم: 83.
2- اعراف:27.
3- آن گمراهي آن كه فرد به عنوان كيفر گناهان خود دچار به آن شده است.
4- زخرف:36.
5- تفسير تسنيم، ج 18، صص664 و 665. همچنين نك. همان، ج 8، صص 506 _ 508؛ ج14، صص 562 _ 565؛ ج20، ص 460؛ عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي: توحيد در قرآن، صص 507 _ 509؛ و عبدالله جوادي آملي، سرچشمه انديشه، ج 3، صص 645 _ 648.

ص: 73

بخشي از پاسخ اين سؤال نيز، در قسمت «آيا شيطان بر همه انسان ها در هر شرايطي مي تواند مسلّط باشد؟» بررسي شد.

ده _ وجود وسوسه هاي شيطان و سربازان رحماني

ده _ وجود وسوسه هاي شيطان و سربازان رحماني

همان طور كه اشاره شد، خداوند، انسان را مختار و مكلّف آفريده است. لازمه اختيار، قرار گرفتن بر سر دو راهي خير و شرّ است: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»؛(1) «سربازان رحماني» خداوند، انبياي بيروني؛ عقل و فطرت دروني انسان است و «سربازانِ شيطاني» خداوند عبارت است از شيطانها و هواي نفس انسان. البته «نفس انسان، عاملي مستقل براي وسوسه نيست، بلكه نفس، ابزار شيطان و عامل فريب اوست. شيطان است كه در نفس انسان ها وسوسه مي كند».(2) پس در دنيا، هم سربازان رحماني خدا فعالند و هم سپاهيان شيطاني خداوند و انسان ها «به طور تكويني در انتخاب راه آزادند؛ هرچند به طور تشريعي، مأمور به انتخاب راه تقوا هستند؛ يعني از نظر تكويني، هر كس هر راهي را خواست، برمي گزيند، ولي از نظر تشريعي، انتخاب راه حق، پاداش و انتخاب راه باطل، كيفر دارد».(3)

مهم اين است كه انسان داراي فطرتي خدادادي است كه آن فطرت از خداوند الهام گرفته شده و خوبي و بدي را تشخيص مي دهد: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلهمها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛(4) يعني اگر انسان عمداً فطرت خود را كم نور نكند و اهل پيمودن حق باشد، سپاهيان شيطان نمي توانند خود را در لباس سربازان رحماني


1- «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» (انسان: 3)؛ «وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ» (بلد: 10)؛ «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ (كهف: 29)؛ وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ».
2- قرآن در قرآن، ص 208. (با اندكي ويرايش)
3- تفسير تسنيم، ج 7، ص462. (با اندكي ويرايش)
4- شمس: 7 و 8.

ص: 74

جلوه دهند: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلي نَفْسِهِ بَصيرَه وَ لَوْ أَلْقي مَعاذيرَهُ».(1) «خداي سبحان، راه خير و شرّ را تعيين و تبيين و ارائه (كرده است) و راه تشخيص آنها را در درون هر كسي نهادينه كرده است: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلهمها فُجُورَها وَ تَقْواها.»(2) همچنين گرايش به تقوا و نيكي را به همگان عطا كرده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»،(3) به طوري كه همگان، فجورگريز(4)و تقواشناس و تقواطلب آفريده شده اند و هيچ كس فجورخواه خلق نشده است».(5)

بنابراين:

1. خداوند، شناخت و علم به خوبي و بدي را در نهاد همگان قرار داده است؛ يعني هر فردي با رجوع به فطرت خود مي داند فلان كارِ مورد نظر خوب است يا بد.

2. انگيزه و گرايش انسان نسبت به خوبي و بدي يكسان نيست، بلكه ميل دروني و فطري انسان به خوبي ها و تقواست. بنابراين، سربازان شيطان نمي توانند خود را به نام سرباز رحمان معرفي كنند.

البته بايد توجه داشت ابليس مستقيماً به فريب همه افراد نيازي ندارد، بلكه درصدد فريب افراد بسيار قوي است. سربازان جني و انسي ابليس، مأموريت فريب نوع افراد جامعه را بر عهده دارند. از آنجا كه شيطانها مستقيماً انسان را فريب نمي دهند، بلكه به وسيله «هواي نفسِ» خود افراد، مشغول فريب آنها مي شود، نفس هر فردي، همان فرد را به خوبي مي شناسد.


1- قيامت: 14و15. انسان كاملاً خود را مي شناسد، اگر چه ممكن است بهانه هايي براي تبه كاري هاي خود بتراشد. نك: تفسير تسنيم، ج3، ص 29.
2- شمس: 7 و 8.
3- روم: 30.
4- فجورگريز: گناه و نافرماني. (فرهنگ جامع عربي به فارسي)
5- تفسير تسنيم، ج 7، صص462 و 463؛ ج14، ص 213.

ص: 75

بنابراين، راهي كه براي فريب او پيشنهاد مي دهد، كاملاً با فرد تطابق دارد. براي نمونه، اگر فردي، اهل مسجد و مؤمن است، هواي نفس او هيچگاه در ابتداي امر او را به كفر يا از ديوار مردم بالا رفتن دعوت نمي كند، بلكه او را به وسيله ريا مي فريبد. به عبارتي، افراد ضعيف را با ضعف آنان به زمين مي زند و افراد قوي را از جايگاه قوّت آنان. «شيطان با صراحت گفت: «من بر سر راه راست مي نشينم و انسان ها را از جلو مي رانم و از پشت تعقيب مي كنم و از طرف راست و چپ گرفتارشان مي سازم.»(1) منظور از جلو، پشت سر، طرف راست و طرف چپ، جهات چهارگانه جغرافيايي نيست؛ زيرا حوزه وسوسه شيطان، دل آدمي است و دل نيز از اقليم جغرافيايي منزّه است.

شيطان از راه القاي باطل، گاهي انسان را از آينده مي ترساند، گاهي نسبت به گذشته، اندوهگين مي كند و گاهي از جهت «يمين» و قوّتش و گاهي از جهت «شِمال» و ضعفش، وي را فريب ميدهد. كسي كه مقام و منزلتي در جامعه پيدا كند، كه نقطه قوّت اوست، شيطان از همين راه او را مي گيرد. قوّت هيچ كسي نبايد وسيله غرور او را فراهم كند. گاهي شيطان، انسان را از نقطه ضعف او مي گيرد؛ مثلاً مي گويد: تو كه ضعيف هستي، چرا امر به معروف و نهي از منكر مي كني؟»(2)

در پايان اين پاسخ _ و با استفاده از كتاب تسنيم _ تذكر اين نكته لازم است كه: «هرچند در دنيا، «انبيا، فطرت و عقل» به خدا دعوت مي كنند و «شيطان» به معصيت خدا، اما تفاوت بسيار مهمي ميان اين دو دعوت و عوامل آن وجود دارد. دعوت به خير و خوبي از سوي خداوند، «هدايت» نام دارد و دعوت به شر


1- «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ». (اعراف: 16 و 17)
2- مراحل اخلاق در قرآن، صص 108 و 109. (با اندكي تلخيص و ويرايش)

ص: 76

و معصيت، «اضلال.»(1) اضلالِ خداوند، فقط يك نوع دارد و آن هم «كيفري» است. در صورتي كه هدايت خداوند دو نوع است: ابتدايي و پاداشي.

1. هدايت ابتدايي: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا.»(2) خداوند، هدايت ابتدايي را از درون، با عقل و از بيرون با نقل وحياني به بندگان روزي فرمود و در برابر آن، اضلالي نيست. پس خداوندي كه هدايت كننده با هدايت ابتدايي است، «مضلّ» نيست؛ زيرا مضلّ بودن به اين معنا (اضلال ابتدايي)، نقص و از صفات سلبي پروردگار است كه خداوند از آن منزّه ميباشد. روح قرآن كريم نيز گوياي آن است كه خداوند هرگز گناه را دوست ندارد. به عبارت ديگر، نهي از گناهان با اضلال ابتدايي خدا، سازگار نيست. اضلال ابتدايي يعني بد راهنمايي كردن، در حالي كه خداوند مي فرمايد: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبيراً.»(3) خداوند به همه خوبي ها با عنوان «واجب» يا «مستحب» فرمان داده و از تمام زشتي ها با عنوان «حرام» يا «مكروه» نهي كرده و آنها را از خود ندانسته است.

2. هدايت پاداشي: مانند توفيق دادن، ايجاد گرايش، رساندن به مطلوب، فراهم آوردن علت ها، وسيلهها و واسطههاي مناسب. اين هدايت، ويژه كساني است كه بر اثر هدايت ابتدايي، راه خدا را (نه هوا و هوس را) برمي گزينند و بر اساس آن عمل مي كنند. وعده الهي اين است كه اگر كسي با هدايت ابتدايي، ايمان بياورد و طبق آن عمل كند، پروردگار او را از هدايت ديگر برخوردار فرمايد: «وَ إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا»(4) يا «وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَه».(5)


1- اضلال: گمراه كردن.
2- انسان: 3.
3- اسرا: 9.
4- نور: 54.
5- تغابن: 11.

ص: 77

اضلال كيفري مانند تنبيه متجاوز، در برابر هدايت پاداشي و خير و كمال است؛ زيرا خداوند با آن كار، عدل را مي گستراند كه براي كلّ نظام آفرينش خير است. اضلال كيفري خدا به وسيله مجاري جهان خلقت عملي مي شود؛ مثلاً شياطين جن يا انس وسوسه مي كنند و سپس بر فرد مسلّط مي شوند. در مقابل، خاطرات(1) خوب نيز در قلب پديد مي آيند. اين خاطرات خوب (سخن فرشتگان) يا خاطرات بد (وسوسههاي شيطاني)، امري وجودي و نيازمند علّتند و براساس توحيد افعالي، همه اين امور، تحت پوشش ربوبيّت ربّ العالمين هستند.

بر اين اساس، خدا كسي را كه با وجودِ داشتن عقل و رهنمودهاي وحي، به سوء اختيار، راه باطل را برمي گزيند، به حال خود مي گذارد و او اسير مظاهر طبيعت مي شود و از درجه كمال سقوط مي كند. اضلال در آيه «يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ»(2) كه مربوط به تبه كاران است، اضلال كيفري است، نه اضلال ابتدايي. شيطان نيز نسبت به نظام آفرينش، مانند كلبِ معلَّم است و كاري جز وسوسه ندارد و وسوسه در كلّ نظام هستي خير است.

پس هيچ مضلّي(3) (اضلال كيفري) غير از خدا در عالم نيست، چنان كه هيچ هدايتكنندهاي (هدايت ابتدايي و پاداشي) جز خدا نيست. مردم نيز در برابر هدايت ابتدايي، دو گروهند: برگزينندگان هدايت؛ فرورفتگان در ضلالت: «فَريقاً هَدي وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَه».(4)

راه يافتگان در آغاز، به سختي، راه را مي پيمايند، ولي در ادامه، با خضوع به پيشگاه حق، پيمايش اين راه براي آنها هموار مي گردد: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاه وَ


1- خاطرات: تمايلات و خواهشها.
2- بقره: 26.
3- مضلّي: گمراه كنندهاي.
4- اعراف: 30.

ص: 78

إِنَّها لَكَبيرَه إِلاَّ عَلَي الْخاشِعينَ»؛(1) يعني براي اهل خشوع و خضوع، اين امرِ دشوار، آسان است. اين افزايش هدايت همان هدايت پاداشي است. و اگر كسي بي راهه را برگزيند، نااميدي و دل سردي و افسردگي و بدبيني و آزار شياطين، وي را احاطه خواهد كرد: «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ.»(2) شياطين نيز مانند فرشتگان، رسالت الهي را انجام مي دهند».(3)

يازده _ مرگ ابليس

يازده _ مرگ ابليس

اصل مرگ و همچنين زنده شدن در قيامت، براي ابليس، مانند ديگر شياطين انس و جن قطعي است، اما در مورد زمان مرگ ابليس، ميان مفسران اختلاف است. پس از آنكه ابليس از سجده بر آدم سرپيچي كرد، از خداوند مهلت خواست.(4) پاسخ خداوند چنين بود كه «إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ»(5) و «فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ إِلي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.»(6) پس به اين علت كه زمان آن روز نزد خداوند مشخص است، از آن با عبارت «يوم الوقت المعلوم» يادشده است، اما در مورد اينكه مراد از آن، چه روزي است، نظرهاي متفاوتي بين مفسران وجود دارد:

يك _ مراد از «يوم الوقت المعلوم»، روز قيامت است.

دو _ به نظر بعضي ديگر از مفسّران، به قرينه تقابل بين «يوم بَعث» و «يوم الوقت المعلوم» مي توان احتمال داد كه «يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»، غير از قيامت است؛ هر چند در آستانه آن باشد.(7)


1- بقره: 45.
2- اعراف: 27.
3- تفسير تسنيم، ج 14، صص 562 _ 565. (با تلخيص و ويرايش و اندكي تصرف) همچنين نك: سيره پيامبران در قرآن، ج 6، ص257؛ هدايت در قرآن، صص 42 _ 46.
4- «قالَ أَنْظِرْني إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ» و (حجر: 36 و ص: 79)«قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ». (اعراف: 14)
5- اعراف: 15.
6- نك: حجر، 37 و 38؛ صاد، 80 و 81.
7- معاد در قرآن، ج 4، ص 332.

ص: 79

«مهم اين است كه ابليس نمي تواند تا روز قيامت زنده باشد؛ زيرا قانون كلي و استثناناپذير دنيا اين است كه همه افراد جن و انس قبل از قيامت بايد بميرند: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَه الْمَوْتِ.»(1) اگر فردي (هر چند ابليس) تا روز قيامت مهلت حيات داشته باشد؛ يعني از مرگ در امان است. اما مصونيت از مرگ، قبل از قيامت، با قانون كلي دنيا در تضاد است. اين آيه و قانون از عمومات غير قابل تخصيص است. (2) بنابراين، اولاً ابليس در دنيا بايد عمر طولاني داشته باشد، نه عمر ابدي. ثانياً مراد از «يوم الوقت المعلوم» حتماً روزي غير از روز قيامت است اما درباره اينكه چه روزي است، كاملاً روشن نيست. ممكن است در دوران ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف يا دوران رجعت(3) و يا در نفخه اول صور باشد»(4).

بر اساس روايتي كه در جلد 10 تسنيم در صفحه 323 ذكر شده است، «يوم الوقت المعلوم» به رجعت اشاره دارد. بنابراين، ممكن است مهلت ابليس تا روز رجعت باشد. يعني ابليس تا زمان رجعت زنده است و بر اساس اين روايت به دست مبارك حضرت رسول صلي الله عليه و آله به هلاكت مي رسد.

منشأ فريب و وسوسه فقط در شخص ابليس نيست و براي امتحان انسان و جهاد نفس، اصل وجود وسوسه لازم است، اما ضرورتي ندارد كه وسوسه از شخص ابليس باشد. پس ضرورتي براي زنده ماندن ابليس به منظور برقراري امتحان انسانها تا پايان دنيا وجود ندارد. ممكن است شيطانهاي جن و انس فراواني (غير از ابليس) وجود داشته باشند و پس از مرگ ابليس، انسان را فريب


1- نك: آل عمران: 185؛ انبيا: 35؛ عنكبوت: 57.
2- يعني قوانين كلي و جهان شمولي كه نميتوان آنها را محدود كرد؛ (عمومات: حكمها و قانونهاي كلي. تخصيصات: حكمها و قانونهايي كه وسعت مجموعه قبل از خود را تنگتر ميكنند).
3- رجعت نيز، در دوران پس از ظهور قرار دارد.
4- نك: سايت http://www.esra.ir، مجموعه درسهاي تفسير سوره حجر، جلسههاي 39 _ 44.

ص: 80

دهند. بنابراين، ممكن است در زماني، «تكليف» وجود داشته باشد اما «معصيت» نباشد؛ مانند دوران «يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً.»(1) نه تنها ممكن است، بلكه غايت انسان، در تشكيل جامعه توحيدي بدون معصيت است.(2)

پس نتيجه مي گيريم:

1. ابليس تا روز قيامت نمي تواند زنده باشد.

2. ضرورتي براي زنده بودن ابليس از زمان ظهور تا زمان رجعت وجود ندارد؛ هرچند احتمال «زنده بودن» يا «مرگ»ش در دوران رجعت وجود دارد.

3. در مورد اينكه ابليس تا زمان ظهور زنده است، اما در آن زمان و در دوران رجعت هلاك خواهد شد، دليلهاي بيشتري [بر اساس احاديث و روايات] وجود دارد.


1- نور: 55.
2- نك: http://www.esra.ir، مجموعه درسهاي تفسير، سوره حجر، جلسههاي 39 _ 44.

ص: 81

2. فرشته در منابع ديني

اشاره

2. فرشته در منابع ديني

«فرشتگان، بندگان مكرّم خدا و مطيع فرمان اويند: «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»؛(1) «يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ»(2)».(3) «فرشته، موجود مجرّد و منزّه از جهات مادّيِ بشر و حيثيت هاي طبيعي انسان است.»(4) «از آن جهت كه فرشته ها، جسم نيستند؛ منزه از ذكورت و انوث[هستند](5)».(6) همچنين «فرشتگان مكلّف نيستند».(7)

«قرآن بعضي از خصوصياتي را كه بت پرستان به فرشتگان نسبت مي دهند، به طور مطلق نفي مي كند مانند ربوبيت و معبود بودن و فرزند خداوند سبحان بودن و نيز بعضي ديگر از اين ويژگي ها را به طور مقيد نفي مي كند؛ مانند شفاعت كردن فرشتگان؛ زيرا آنان قدرت شفاعت كردن ندارند، مگر آنكه از سوي خداوند اجازه داشته باشند. بنابراين، قرآن كريم بعضي از اعتقادات بت پرستان درباره ملائكه را نفي مي كند، اما تجرد آن ها از جسم مادي را ردّ نمي كند».(8)


1- انبيا: 26 و 27.
2- نحل: 50 .
3- تفسير تسنيم، ج 13، ص 409.
4- وحي و نبوت، ص24.
5- ذكورت و انوث: جنسيت مذكر و مؤنث داشتن.
6- نك: عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جلال و جمال، ص 103.
7- عبدالله جوادي آملي، پيامبر رحمت، ص72.
8- عبدالله جوادي آملي، قرآن حكيم از منظر امام رضا7، ص 195.

ص: 82

الف) سخن گفتنِِ فرشتگان

الف) سخن گفتنِِ فرشتگان

آيات قرآن به روشني، اصل سخن گفتن فرشته ها را ثابت مي كند: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَه إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَه قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»(1) يا «وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَه يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي نِساءِ الْعالَمينَ».(2)

«استاد، علاّمه طباطبايي قدس سره مي فرمايند: الفاظ، براي حقيقت و ارواح معاني وضع شده اند و اگر صوت خارج [شده] از دهان آدمي را «قول» يا «كلام» مي نامند، براي آن است كه معناي مورد نظر گوينده را به شنونده منتقل مي كند. بر اين اساس، هر چيزي مقصود گوينده را به شنونده منتقل كند، چه اصوات و الفاظ يا غير آنها باشد _ مانند اشاره و رمز _ «كلام» خواهد بود. قرآن كريم، القاي معاني و مفاهيم بر دل ها را «كلام» مي نامد؛ هر چند با اصوات و الفاظ نباشد. كلامي كه به وسيله فرشته صورت مي گيرد، متكي به زبان و فضاي دهان نيست. بنابراين، ملائكه با آدمي تكلّم مي كنند، امّا نه با زبان، بلكه با القاي معاني در دل انسان. خطوراتِ(3) ملائكه همواره با شرح صدر ايماني همراه است و به مغفرت و فضل دعوت مي كند و در نهايت برمي گردد به چيزي كه با دين خدا در كتاب خدا و سنّت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله منطبق است».(4)

بنابراين، فرشتگان سخن ميگويند، اما اين گونه نيست كه سخن گفتن آنها حتماً با كلمات باشد، بلكه القاي معنا (چه باكلمه يا بدون كلمه) سخن


1- بقره: 30.
2- آل عمران: 42. همچنين نك.: بقره: 34؛ نساء: 97؛ حجر: 28؛ نحل: 32؛ فرقان: 22؛ طه: 120؛ و ... .
3- 3.خطورات: تلقينهاي ملائكه.
4- تفسير تسنيم، ج 14، صص 218 _ 223. (با ويرايش)

ص: 83

گفتن است. البته ممكن است گوينده كلام، فرشته و دريافت كننده كلام، خداوند يا انسان باشد و يا ممكن است دريافت كننده كلام فرشته و گوينده آن خداوند يا انسان باشد. در قرآن كريم ميبينيم كه:

يك _ در برخي از آيهها از سخن گفتن خداوند با فرشتگان پرده برداشته است: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَه اسْجُدُوا لِآدَمَ»؛(1)و(2)

دو _ برخي آيات، سخن گفتن فرشتگان با خداوند را بيان كرده: «رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَه وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ»؛(3)

سه _ در برخي از آيهها هم، سخن گفتن انسان با فرشته مطرح شده است: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْري قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ»؛(4)

چهار _ و در برخي آيهها نيز سخن گفتن فرشته با انسان آمده است: «إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَه يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَه مِنْهُ».(5)

نكته

1. سخن گفتن يا سخن شنيدن از فرشته ها ويژه انبيا نيست، بلكه انسان هاي ديگري نيز با فرشته ها سخن ميگويند؛


1- اسراء: 61.
2- سخن خداوند با موجودات غير از انسان (مانند فرشته) بي واسطه نيست: «از آنجا كه انسان كامل، معلّم فرشتگان و در جهان آفرينش، صادر، بلكه ظاهر اول است، پس فرشته ها به بركت او، ظهور و صدوري دارند و در محضر او علم مي آموزند و در نتيجه، با وساطت او نيز مورد گفت وگوي خداي سبحان قرار مي گيرند. پس نمي توان خطاب خدا با فرشتگان را بي وساطت انسان دانست و در صورتي كه انسان كامل، واسطه خطاب خدا با فرشته ها باشد، نسبت به ديگر آفريده هاي خدا، يقيناً وساطت خواهد داشت؛ زيرا شايستگي جن و باد و باران و زمين و آسمان از فرشتگان به مراتب، كمتر است». (صورت و سيرت انسان در قرآن، ص 336)؛ نك: تفسير تسنيم، صص 58 و 59.
3- غافر: 7.
4- هود: 69.
5- آل عمران: 45.

ص: 84

2. اين سخن گفتن، فقط براي مردان نيست، بلكه زنان نيز از اين مهم بهره مند مي شوند. «در فرهنگ وحي، از زن به عظمت يادشده؛ با فرشتگان تكلم نمودن و بشارت آنها را دريافت كردن، سخن خويش را با آنها در ميان گذاشتن و سخن آنان را شنيدن، اينها همه مواردي است كه زن نيز همانند مرد در همه اين صحنه ها سهيم بوده و اگر پدر پيامبري، با ملائكه سخن مي گويد، مادر پيامبر نيز با آنها گفت وگو دارد».(1)

ب) عصمت و اختيار فرشتگان

ب) عصمت و اختيار فرشتگان

«قرآن كريم درباره عصمت فرشتگان آسماني مي فرمايد: «لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ»؛(2) آنان به امر خدا عمل كرده و عصيان او را نمي كنند و در اين جهت، تفاوتي ميان فرشتگان دوزخ كه مأمور عذاب و مظهر غضب حقند و فرشتگان بهشت كه مظهر رحمت اويند و بين ملائكه حامل وحي نيست».(3) آيت الله جوادي آملي در مورد داشتن بدن مادي براي فرشتگان ميفرمايند:

ممكن است فرشتگاني در حدّ انسان يا جن باشند كه در عين داشتن روح مجرّد (حدّي از تجرّد) داراي بدن مادي بوده و به عنوان «ملائكه الأرض» محسوب شوند؛ زيرا نه دليلي بر حصر فرشتگان بيان شده است و نه سندي بر عصمت همه ملائكه؛ حتي فرشتگان زميني كه در حدّ انس، يا جن فرض شده اند.(4)


1- زن در آينه جلال و جمال، ص 176. (با ويرايش)
2- تحريم: 6.
3- عبدالله جوادي آملي، سيره رسول اكرم9 در قرآن، ج 9، ص 43؛ تفسير تسنيم، ج 15، ص494.
4- تفسير تسنيم، ج 15، ص494 (با اندكي ويرايش)؛ ج19، صص577 و 578.

ص: 85

نكته

«عصمت ملائكه با اختيار، قدرت كامل و علم شهودي محض همراه است و هرگز نبايد با موجوداتي كه فاقد علم، اختيار و قدرت معتبر در تكليفند، مقايسه شوند».(1)

ج) خوراك فرشتگان

ج) خوراك فرشتگان

«فرشته با ياد و نام خداوند تغذيه مي كند، نه با آب و نان».(2) خداي سبحان براي اينكه انسان، فرشته خو شود و آثار فرشتگان در او پديدار شود، با دستور روزه گرفتن و پرهيز از لذتهاي طبيعي، از انسان ها مي خواهد تا مانند فرشتگان، از خوردن و نوشيدن و ديگر كارهاي حيواني دوري كنند.(3)

بنابراين فرشته ها خورد و خوراك مادي ندارند. بحث كامل تر در اين باره در قسمت «تمثل فرشتگان» مي آيد.

د) خواب فرشتگان

د) خواب فرشتگان

«فرشتگان از آسيب خواب محفوظند.»(4) امير مؤمنان علي عليه السلام در بيان ويژگي هاي فرشتگان مي فرمايند: «نه خواب، چشمانشان را مي ربايد و نه اشتباه بر عقل هايشان چيره مي شود و نه سستي، وجودشان را در برمي گيرد و نه فراموشي از ذكر و ياد خدا غافلشان مي سازد(5)»(6) «يعني فرشتگان الهي، دايماً در تسبيح، خستگي ناپذيرند و هرگز خوابِ چشم و سهوِ عقل و سستي بدن و غفلت فراموشي عارضشان نمي شود».(7)


1- تفسير تسنيم، ج 15، ص 494.
2- وحي و نبوت در قرآن، ص 132.
3- صهباي حج، ص 388.
4- سروش هدايت، ج 3، ص82.
5- 2.«لَا يَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْيَانِ». (نهج البلاغه، خطبه اول)
6- عبدالله جوادي آملي، حيات حقيقي انسان در قرآن، صص229 و230.
7- سرچشمه انديشه، ج 2، ص 35.

ص: 86

ه) منزلگاه فرشتگان

ه) منزلگاه فرشتگان

در نظام هستي، چهار عالم كلي وجود دارد كه به تناسب مراتب وجود قرار گرفته اند:

يك _ عالم لاهوت: متعلق به الوهيت و احديت است و مخصوص مرتبت ذات خداوند است.

دو _ عالم جبروت: يا عالم عقل و معنا كه صورت و اشباح در آن راه ندارند و بالاتر از عالم ملكوت است.

سه _ عالم ملكوت: يا عالم مثال كه برتر از عالم طبيعت است و در آن صورت و بُعد وجود دارد، اما حركت و زمان و تغيير ندارد.

چهار _ عالم ناسوت: همان عالم طبيعت يا جهان ماده است كه در آن حركت، زمان و بعد هم وجود دارد.

«منظور از ملكوت، جهت يافتن هر چيزي است كه رو به خداست. چون هر موجودي، دو جهت دارد: يكي، به سمت خدا و ديگري، مُلك و جهت ظاهري است كه رو به خلق دارد. در واقع، فرشتگان در عالمي از ملكوت به سر ميبرند كه به سمت خداوند است. اميرالمؤمنين، علي عليه السلام در نهج البلاغه خطبه91 ميفرمايند «خداوند سبحان براي سكونت بخشيدن در آسمانهايش و آباداني بالاترين قسمت ملكوت و عظمت خويش، مخلوقاتي بديع از فرشتگان آفريد و به وسيله آنان مكانهاي خالي پهنه آسمانها را پر كردو صفحات گسترده آن را مملو از فرشتگان نمود ... گروهي از آنان در ميان ابرهاي پر آب و كوههاي بلند و در تاريكي قرار دارند. عده اي قدم هايشان حدود زمين پايين را شكافته است و... .» با توجه به اين روايت و روايت هاي ديگري از اين دست معلوم مي شود كه فرشتگان در همه جا حاضرند، اما مكان اصلي آنها آسمانهاست. البته فرشتگان ماده نيستند كه فضا اشغال كنند. آنها موجوداتي مجردند كه جسم برزخي دارند. در روايات از جايي به نام

ص: 87

«بيتالمعمور» نام برده شده كه خانه است مقابل كعبه و در آسمان ها؛ كه محل عبادت فرشتگان است. خداوند متعال آيه 4 هم در سوره طور به بيت المعمور قسم خورده است: «فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ وَالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ.» اميرمؤمنان علي عليه السلام در جايي ديگر مي فرمايند: «در آسمان هفتم، جايي به نام حضيره القدس وجود دارد كه فرشتگاني در آن هستند و به آنها «روحانيون» گفته ميشود» و...»(1).

«در نشئه كثرت،(2) قلب رسول خدا صلي الله عليه و آله منزل جبرئيل است.»(3) «خداوند در قرآن ميفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَه أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجنه الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»؛(4) يعني قلب كساني كه از نظر عقيده، موحّد و از نظر عمل، مستقيم و بردبارند، منزل فرشته هاست.(5) بنابراين، فرشتگان، افراد خالص را مي پذيرند، بر آنها نازل مي شوند و قلب آنها را منزل خود قرار مي دهند».(6)

و) اقسام فرشتگان

و) اقسام فرشتگان

فرشتگان، نسبت به كمال فرشتگي در يك سطح نيستند. برخي به تجرّد تام رسيده اند. آيه «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ»(7) كه براي هر يك از فرشتگان، مقام معلومي را مطرح كرده و از زبانِ خود آنان بيان شده است، اشاره به همين فرشتگانِ مجرّد تام است. گروهي ديگر از آنان كه در حدّ نفس بوده و با عالم پايينتر از خويش در ارتباطند، به نهايت كمال خود نرسيده اند و جا براي ترقّي دارند.(8)


1- فرشتگان، صص 82 _ 84.
2- منظور، جهان مادي است.
3- سيره رسول اكرم9 در قرآن، ج 8، ص53.
4- فصلت: 30.
5- عبدالله جوادي آملي، مبادي اخلاق در قرآن، ص111. (ويرايش)
6- عبدالله جوادي آملي، مبادي اخلاق در قرآن، ص114.
7- صافات: 164.
8- عبدالله جوادي آملي، صورت و سيرت انسان در قرآن، صص 306 و 308 (توضيح اقسام فرشتگان نسبت به كمال است). (با ويرايش)

ص: 88

فرشتگان علاوه بر اقسامي كه بيان شد، اقسام ديگري هم دارند، مانند: فرشته هاي آسمان و فرشته هاي زمين؛(1) فرشته هاي رحمت و فرشته هاي غضب؛(2) فرشته هاي بهشت و فرشته هاي جهنّم(3) و اقسام ديگري كه در ادامه اين نوشتار به برخي از آنها اشاره مي شود.

ز) رسالت و وظايف فرشتگان

ز) رسالت و وظايف فرشتگان

بر اساس «توحيد افعالي»، سراسر جهان آفرينش، مأموران الهياند و چيزي يافت نميشود كه كار او در عين آنكه به او استناد دارد، به خداوند متعال استناد نداشته باشد: «لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.»(4) سِمتي كه براي فرشتگان تعيين شده، گوناگون است، ولي همه آنها از رسالتي برخوردارند كه بايد آن را در «نظام تكوين» انجام دهند: «جاعِلِ الْمَلائِكَه رُسُلاً»؛(5) يعني خداوند تمام فرشتگان را رسالت داده است تا كارهايي را كه به آنها محوّل شده انجام دهند. پس هيچ فرشتهاي بدون رسالت نيست.(6)

«فرشتگان، پيك حقّند. از اين رو، نزول و عروج آنها بدون ره آورد نخواهد بود. اصولاً آنان سِمَتي جز رسالت ندارند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَه رُسُلاً»؛(7) فرشتگان، رسول خداوند و مأموران الهي هستند. هنگام نزول، حامل پيام و رسالتي هستند و آن گاه كه مي روند، خبري مي برند. الهام هايي كه در جان انسان ظهور مي كند و نيز آرامشي كه انسان در خود


1- نك: عبدالله جوادي آملي، صورت و سيرت انسان در قرآن، صص 306 و 308؛ تفسير تسنيم، ج 19، ص577؛ ج1، ص177؛ ج 5، ص 727.
2- براي نمونه تفسير تسنيم، ج11، ص 286.
3- تفسير تسنيم، ج 15، ص 493.
4- فتح: 4.
5- فاطر: 1.
6- سرچشمه انديشه، ج 3، ص645.
7- فاطر: 1.

ص: 89

احساس مي كند، ره آورد فرشته و اثر رسالت اوست. همچنين طهارت و صفاي ضميري كه انسان در خود مشاهده مي كند، از بركت نزول ملائكه است».(1)

پس هيچ فرشته اي نيست كه رسالتي بر عهدهاش نباشد؛ زيرا خداي سبحان با تعبير: «جاعِلِ الْمَلائِكَه رُسُلاً»(2) همه فرشته ها را مأمور انجام رسالت ويژه معرفي كرده است. تمام امور جهان _ با اجازه خداوند _ تحت تدبير فرشتگان است. تمام فرشتگان _ با اجازه خداوند _ مدبران امور جهانند و اين همان سلطه و خضوع متقابل علت و معلول است.(3)

چند وظيفه و رسالت فرشته ها را براساس سخنان آيت الله جوادي آملي _ با استفاده از كلام وحي _ نام ميبريم:

يك _ «يكي از وظايفي كه خداوند بر عهده آنان نهاده، اين است كه به همراه خداوند بر پيامبر درود بفرستند: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا آيه الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً»(4)».(5)

دو _ وظيفه ديگر آنها ثبت و ضبط اعمال ميباشد: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ كِراماً كاتِبينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ.»(6) و همچنين: «إِذْ يَتَلَقَّي الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعيدٌ ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ»؛(7) دو، فرشته مأمور نگارش كارهاي خوب و بد هستند كه هر كدام رقيب عتيدند؛ يعني هر يك مراقب مستعد و رقيب آماده اند تا به وظيفه خود عمل كنند. يكي در طرف راست و ديگري در طرف


1- سيره پيامبران در قرآن، ج 7، ص364.
2- فاطر: 1.
3- عبدالله جوادي آملي، سرچشمه انديشه، ج 1، ص212. (با ويرايش)
4- احزاب: 56.
5- سيره رسول اكرم9 در قرآن، ج 9، ص 93. (با ويرايش)
6- انفطار: 10 _ 12.
7- ق: 17 و 18.

ص: 90

چپ هر انساني قرار دارد. هيچ كس، هيچ سخني از خير و شر بر زبان نياورده، جز آنكه همان دم، رقيبِ عتيد براي نوشتن آن آماده است».(1)

فرشتگان، همه كارهاي انسان، از «قلبي» گرفته تا «بدني» را مي دانند و مي نويسند. «از امام كاظم عليه السلام سؤال شد: فرشتگان كه اعمال ما را مي نويسند، بجاست؛ براي اينكه مي بينند و مي نويسند. اما آيا افكار و نيت هايي را كه فقط از دل گذرانده و هنوز به لباس عمل در نياوردهايم، هم مي نويسند؟ آنها را كه نمي بينند، پس از كجا مي فهمند تا بنويسند؟ و اينكه خداوند مي فرمايد: «اسرار دروني را كه به كسي افشا نكرده ايد، در قيامت بايد حسابش را پس بدهيد»،(2) اين اسرار دروني را فرشتگان چگونه مي دانند و از كجا مي نويسند؟ حضرت فرمود: آيا بوي باغ و بستان و بوي كثافت و گنداب يكي است؟ اگر از كنار باغي پر از گل و معطر بگذريد، بوي خوب احساس مي كنيد و چنانچه بوي بد به مشام انسان برسد، مي فهمد كه اينجا كثافت و زباله است. از بو مي توان فهميد كه از كنار باغ مي گذريم يا از كنار چاه. فرشتگان از بوي خوش، تشخيص مي دهند كه در قلب اين مؤمن اسرار و نيت ها و اراده هاي خير و طيّب و طاهر است و از بوي بد هم مي فهمند كه در درون اين شخص، پليدي است(3)»و(4).

سه _ وظيفه ديگر فرشتگان، هدايت تكويني مؤمنان است. «همه فرشتگان، فرستادگان خداوندند. در اصل، هر يك وظيفه اي دارند تا با انجام دادن آن، هدايت تكويني ويژه را به يك مورد خاص برسانند: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ


1- معاد در قرآن، ج 4، ص435 (با ويرايش).
2- «وَ إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ». (بقره: 284)
3- كافي، ج 2، صص 429.
4- عبدالله جوادي آملي، حكمت عبادات، صص78 و 79. (با ويرايش)

ص: 91

اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَه.»(1) نزول فرشتگان رحمت و بشارت بر قلوب مردان سالك، زمينه پايداري آنان را فراهم تر مي سازد و نشانه هاي عيني بشارت را مي يابند. پس وظيفه فرشتگان، آوردن رحمت ويژه است كه در راه يابي و مقصدشناسي و پيمودن مسير، سهم به سزايي دارد. اين، همان هدايت تكويني است. در مورد آيه «أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»(2) از امام كاظم عليه السلام چنين نقل شده است: «خداوند، مؤمن را به روحي از جانب خويش تأييد مي كند؛ هر وقت كه مؤمن نيكي و تقوا پيشه كند، آن روح نزد او حاضر مي شود و هر وقت كه گناه و تجاوز كند، از او پنهان مي شود؛ پس آن روح با مؤمن است. هنگام احسانِ مؤمن از خوش حالي به جنب و جوش مي آيد و هنگام بدي كردن او، به زير خاك مي رود. اي بندگان خدا، متعهد شويد نعمت هاي الهي را در اصلاح جانتان به كار گيريد تا يقينتان افزوده شود و سود ارزشمندي ببريد. خداوند، فردي را كه همّت كار خيري نمايد و آن را انجام دهد يا همّت كار شري نمايد، اما از آن بازايستد، مورد رحمت خويش قرار دهد. سپس فرمودند: ما آن روح را با طاعت براي خدا و عمل براي او تأييد مي كنيم(3)».و(4)

با بياني خلاصه و به طور كلي ميتوان گفت: مفاد آيه «جاعِلِ الْمَلائِكَه رُسُلاً»(5) اين است كه همه فرشتگان رسولند و از مطلق رسالت برخوردارند؛ خواه:

اول _ مانند اسرافيل عليها السلام و فرشتگان تحت پوشش او، رسول در مسائل حيات باشند؛ يا


1- فصلت: 30.
2- مجادله: 22.
3- الكافي، ج 2، ص 268.
4- عبدالله جوادي آملي، هدايت در قرآن، ص83 و 84. (با ويرايش اندك)
5- فاطر: 1.

ص: 92

دوم _ مانند ميكائيل عليها السلام و مأموران تحت امرش، رسالت در رزق را بر عهده داشته باشند؛ يا

سوم _ مانند عزرائيل عليها السلام و فرستاده هاي تحت امر او، داراي رسالت قبض ارواح باشند؛ يا

چهارم _ مانند كرام الكاتبين، مسئول ثبت عقايد، اخلاق و اعمال انسان ها باشند؛ يا

پنجم _ مانند جبرائيل عليها السلام و فرشتگان تحت امرش، وظيفه ابلاغ وحي را بر عهده داشته باشند كه خداي سبحان از اين گروه اخير با عظمت خاصّي ياد كرده است و در سوره عبس آيه هاي 15 و 16 مي فرمايد: «بِأَيْدي سَفَرَه كِرامٍ بَرَرَه».(1)

ح) تمثل فرشتگان

ح) تمثل فرشتگان

«واژه مُثُول، تِمثال، تَمثُّل و ... در قبال مفاهيم قرار مي گيرد و به معناي انتصاب صورت و مصوّر شدن چيزي به صورت چيزي به كار گرفته مي شود. آيه «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا»(2) و نيز آنچه درباره تمثُّل هاي برزخي وارد شده است، همگي از اين قبيل است كه يك معناي معقول با صورتي ويژه متمثّل شود و از تجرّد عقلي به تجسّد مثالي در آيد يا گاهي به تجسّم عنصري ظهور كند».(3)

ط) تمثّل فرشته وحي

ط) تمثّل فرشته وحي

فرشته وحي در برخي موارد بر حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله متمثل مي شد. «حارث بن هشام از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيد: چگونه بر شما وحي مي شود؟ حضرت رسول صلي الله عليه و آله فرمود: احياناً فرشته اي به صورت زنگ و طنين زنجيروارِ كاروانيان


1- تفسير تسنيم، ج3، ص301.
2- مريم: 17.
3- ادب فناي مقربان، ج 2، ص 111. (با ويرايش)

ص: 93

نزدم مي آيد كه در پيش رويم صدا مي كند و من از صداي او آنچه را مي خواهد بفهماند، حفظ مي كنم. اين قِسم از وحي، از هر قسم ديگري، براي من سخت تر است و احياناً فرشته اي به صورت مردي نزدم متمثّل شده، با من حرف مي زند و من سخنانش را حفظ مي كنم.(1) امام صادق عليه السلام فرمود: هر وقت جبرئيل بر رسول خدا صلي الله عليه و آله نازل مي شد، مانند غلام پيش روي مباركش مي نشست(2).»و(3) همچنين «از آيه «قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَه تَرْضاها»(4) استفاده مي شود كه «رسول اكرم صلي الله عليه و آله به طور مكرر به آسمان مي نگريسته و منتظر بوده است كه فرشته وحي از كدام سوي آسمان بر وي متمثل مي شود».(5)

ي) امكان تمثّل فرشته براي همگان

ي) امكان تمثّل فرشته براي همگان

«ملائكه كاملاً متمثّل مي شوند و نفس طاهر در مرحله مثال منفصل مي تواند با آنها رابطه شهودي(6) برقرار كند: «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا(7)».(8)

«عالم مثال حقّ، گاهي مقيّد و زماني مطلق است؛ يعني گاهي مثال به نفس انسان متصّل و پيوسته است [مثلا در عالم رؤيا] و گاهي از نفس انسان منفصل و گسسته است [مانند تمثل فرشته بر حضرت مريم عليها السلام »].(9)

انسان ها از مؤمن گرفته تا كافر، فرشته ها را مي بينند، اما ديدن فرشته ها توسط گروه هاي مختلف، يكسان نيست. «نزول وحي و فرود آمدن فرشته و


1- جلال الدين سيوطي، تفسير درّ المنثور، ج 7، ص 364.
2- بحارالانوار، ج 18، ص 256.
3- وحي و نبوت در قرآن، ص 69. (با ويرايش)
4- بقره: 144.
5- تفسير تسنيم، ج 7، ص 379. (با ويرايش)
6- 1يك انسان با نفس پاك ميتواند بدون دخالت قوه خيال، صورتي مثالي را در عالم مثال ببيند و با آن ارتباط ديداري برقرار كند.
7- مريم: 17.
8- تفسير تسنيم، ج 10، ص 311.
9- عبدالله جوادي آملي، رازهاي نماز، ص 20.

ص: 94

ديدن او از لوازم نبوت و رسالت و مخصوص انبيا عليهم السلام نيست و براي ديگران هم امكان تحقق دارد. قرآن كريم از گفت وشنود حضرت مريم عليها السلام با ملائكه اينگونه خبر داده است: «فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا ... قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ ... قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ ... قالَتْ أَنَّي يَكُونُ لي غُلامٌ ... قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ»(1) پس مريم عليها السلام هم فرشته را در تمثّل بشر ديد و هم سخنش را شنيد و با او سخن گفت. اين مشاهده و گفت وگو براي همسر ابراهيم عليه السلام نيز پيش آمد با آنكه او پيامبر نبود: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْري قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ ... وَ امْرَأَتُهُ قائِمَه فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ قالَتْ يا وَيْلَتي أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ ... قالُوا أَ تَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»(2)».(3) «بنابراين، شنيدن كلام فرشته و هم سخن شدن با آنها براي غير پيامبر، مورد قبول شيعه و سنّي است. چنان كه مريم عذرا عليها السلام نه تنها با فرشته وحي همسخن شد، بلكه با چشمان خويش، او را مشاهده كرد: «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا»؛(4) [روح] همانند بشري درست اندام براي او نمايان گشت».(5)

انسان در حال مرگ و سؤال و جواب و در روز قيامت، فرشتگان را مي بيند. دليل اين مدعا آيه «إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَه ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَه فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً»(6) و ديگر آيههاي مربوط به مرگ است. از آيه سوره انعام ميتوان دريافت كرد كه كافران، منافقان و تبه كاران در حال احتضار، دست به گريبان فرشتگان مرگ هستند: «وَ لَوْ تَري إِذِ الظَّالِمُونَ في غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ


1- مريم: 17 _ 21.
2- هود: 69، 71 _ 73.
3- ادب فناي مقربان، ج 6، صص 319 و 320. (با ويرايش)
4- مريم: 17.
5- ادب فناي مقربان، ج 1، ص130. همچنين نك: تسنيم، ج 5، ص 464.
6- .نساء: 97.

ص: 95

الْمَلائِكَه باسِطُوا أَيْديهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ»(1) و نيز آيه «يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَه لا بُشْري يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً.»(2) كافران و مشركان با روحيه استكباري و ماديگريِ خود، توقّع داشتند كه ملائكه در دنيا بر آنان فرود آيند. قرآن مجيد در اين آيه پاسخ مي دهد كه روزي فرا مي رسد كه مجرمان، فرشته ها را با چشم بعد از مرگ مي بينند و از ديدن آنان خرسند نخواهند شد: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَه أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا».(3) تبه كاران هنگام قبض روح، ملائك را مي بينند، همان گونه كه فرشتگان براي تبشير مؤمنان نيز فرود مي آيند. قدر متيقّن اين نزول و سخن گفتن با مؤمنان، در حالت احتضار است و ديگر حالات را به اطلاق لفظ در بر مي گيرد».(4)

در برخي موارد، خداوند براي تشويق مؤمنان يا تهديد كفّار، فرشته ها را به آنها نشان مي دهد. «خداي سبحان مي فرمايد كه شيطان ابتدا كافران را شوراند كه مؤمنان توان نبرد با شما را ندارند و من نيز با شما هستم. پس به جنگ آنان برويد همين كه جنگ تن به تن آغاز شد، پا به فرار گذاشت و گفت كه از شما بيزارم؛ به راستي، من چيزي را مي بينم كه شما نمي بينيد: «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلي عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَري ءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَري ما لا تَرَوْنَ.»(5) پس كافران، فقط ظاهر مؤمنان را مي ديدند كه گروهي اندك بودند، ولي شيطان، همراهان غيبي اين گروه را نيز مي ديد. خداوند در آغاز نبرد، همه لشكريان


1- انعام: 93.
2- فرقان: 22.
3- فصلت: 30.
4- تفسير تسنيم، ج 20، صص 216 و 217. (با اندكي تلخيص و ويرايش)
5- انفال: 48.

ص: 96

خويش را به كافران نشان نداد و آنان پيكار را آغاز كردند، ولي ناگاه فرشتگان را به صورت سربازاني سفيدپوش و مسلّح به آنان نشان داد. پس گاهي خداي سبحان براي ترهيب(1) يا تشويق، از غيب پرده برمي دارد و آنان به اراده و ارائه خداوند، آن را مي بينند».(2)

ك) چگونگي مشاهده فرشته

ك) چگونگي مشاهده فرشته

تمثل فرشته با چشم برزخي مشاهده مي شود، نه با چشم مادي. آيت الله جوادي آملي مي فرمايند: «گاهي حقايق در برابر چشم برزخي تمثّل مي يابند؛ مانند تمثل فرشتگان در جنگِ بدر، مهمانان حضرت نوح و لوط عليهما السلام ، فرشته مبشِّر حضرت مريم «فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا.»(3) شخص محتضر هم كه قوه بينايي او از كار افتاده است، فرشته ها را مي بيند، ليكن با چشم برزخي، نه مادي: «يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَه لا بُشْري يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً»(4)».(5)

بنابراين، ديدن ملائكه با چشم مادي ممكن نيست؛ فرشتگان را فقط در عالم مثال و نيز در برزخ و به هنگام مرگ مي توان مشاهده كرد.(6) در عالم طبيعت هم ميتوان فرشته را با چشم برزخي ديد، اما حقيقت فرشته دگرگون نمي شود و فرشته، موجودي مادي نمي گردد.

مطلب مهمي كه دانستن آن ضروري است، اين است كه:

«مراتب هستي را به چهار درجه تقسيم كرده اند: الهي، عقلي، مثالي و طبيعي. يعني هر موجودي داراي چهار درجه وجودي است به طوري كه:


1- ترساندن.
2- تفسير تسنيم، ج 13، ص283. (با اندكي ويرايش)
3- مريم: 17.
4- فرقان: 22.
5- تفسير تسنيم، ج 15، ص494. (با ويرايش)
6- عبدالله جوادي آملي، معرفت شناسي در قرآن، ص 241. (با ويرايش)

ص: 97

گاهي در حدّ وجود مادي، در عالم طبيعت يافت مي شود؛

گاهي در حدّ وجود خيالي، در عالم مثال ظهور مي كند؛

گاهي در حدّ وجود مجرد، در عالم عقل تجلّي دارد؛

و گاهي هم در «بسيط الحقيقه منطوي» بوده و بدون تعين و تحدّد در عالم اِله يافت مي شود».

آيت الله جوادي آملي در ادامه اين مطلب مي فرمايند: براي هر يك از مراتب يادشده، احكام و لوازمي وجود دارد كه در همان مرتبه يافت مي شود و در مرتبه ديگر، با حفظ آن خصوصيت، اصلاً وجود ندارد. هر چيزي در حدّ نازل يافت شود، ريشه اصلي و كمال وجودياش در حدّ عالي وجود دارد. به اين ترتيب، اگر مثلاً موجودي در حدّ طبيعت ظهور كند و عنوان مادي داشته باشد، بايد همه احكام آن را دارا باشد؛ اگر بعضي از احكامِ و لوازم حتمي آن عالم را نداشت، معلوم مي شود كه آن موجود در حدّ ماده، ظهور نكرده و به عالم طبيعت تنزّل ننموده است. از اين بيان معلوم مي شود آيه «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْري قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ فَلَمَّا رَأي أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَه قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلي قَوْمِ لُوطٍ»(1) ناظر به چه مطلبي است. خلاصه اينكه فرشتگان الهي كه مأمور عذاب دادن قوم لوط بودهاند، به سوي ابراهيم عليه السلام آمده و بشارتي را به او دادند. آن حضرت، گوسالهاي بريان كرده و براي پذيرايي براي مهمانان خود حاضر كرد. هنگامي كه ديد دست آنان به سمت غذا دراز نمي شود؛ يعني غذاخور نيستند، هراسان شد.

آنچه محور كلام است، اين است كه فرشته، موجودي است [از عالم] عقلي كه در مرتبه مثال هم، حضور و ظهور دارد. در اين جريان، اگر ملائكه


1- هود: 69 و 70.

ص: 98

از عالم مثال تنزل مي كردند و موجود مادي طبيعي مي شدند، حتماً احكام و لوازم طبيعي را دارا بودند، غذا هم ميخوردند، ولي چون غذا نخوردهاند، معلوم مي شود در همان عالم مثال ظهور كرده و به مرحله طبيعت تنزّل نكرده اند.(1) به طور خلاصه، «تمثل، انقلاب(2) حقيقت نيست، آن گونه كه فرشته، انسان شود و دوباره آن انسان، فرشته گردد، بلكه تمثل آن است كه روح در مثال و در حيطه ادراكي شخص، به صورت انساني مشاهده مي شود. باطنش، جبرئيل بود و ظاهر و صورتش، انسان».(3)

ديدن فرشته براي انسان، ممكن نيست، مگر اينكه براي انسان، عالم شهادت جاي گزين عالم غيب شود؛ چون در عالم حس، ملائكه ديده نمي شوند، ولي در عالم برزخ و مثال، ديدن آنها ممكن است. در واقع، شهود ملائكه در گروي دگرگوني حسّ مادي به مشاهده مثالي يا تغيير دنيا به آخرت است، تا به طور مثال، ملك الموت براي انسان تجلي كند.

ل) بال و پرِ فرشتگان

ل) بال و پرِ فرشتگان

«چنان كه در قرآن كريم نيز آمده است: فرشتگان از جناحهاي ملكوتي برخوردارند: «جاعِلِ الْمَلائِكَه رُسُلاً أُولي أَجْنِحَه مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاء»(4)».(5) فرشتگان اصناف و درجات گونا گوني دارند. آن گروه كه از تجرّد تامّ عقلي برخوردارند، از هرگونه جناح مادي و پَرِ حسّي منزهند و اگر درباره آنها سخن از بال و پَرْ مطرح شود، ظاهراً ناظر به تمثّل است؛ زيرا فرشته اي


1- سيره پيامبران در قرآن، ج 6، صص371 و 372. (با ويرايش و اندكي تصرف)
2- انقلاب: دگرگون شدن.
3- سيره پيامبران در قرآن، ج 7، ص365.
4- فاطر: 1.
5- سرچشمه انديشه، ج 2، ص228 (با ويرايش).

ص: 99

كه با وحي الهي بر قلب رسول اكرم صلي الله عليه و آله نازل مي شود، مصون از آثار مادي است. اما اگر فرشته زميني فرض شود كه داراي نفس و بدن باشد، وجود اعضاي حسّي [مثل بال و پر] براي او ممكن است».(1)

«عده اي از فرشتگان مظهر رأفت حقند، اينها رئوفند، مهربانند، دربانان بهشتند و اين قدر خاضع و متواضعند كه نه تنها در آخرت مَثَل اعلاي رحمت حقند بلكه در دنيا، پرها را مي گسترند كه طالبان علم روي پر اينها بنشينند، نه روي زمين. فرشته پر مي گسترد كه طالبان علم روي پر فرشته ها بنشينند.(2) اين پر همان است كه در قرآن كريم در اول سوره فاطر از آن يادشده است كه سپاس خداي را كه پديدآورنده آسمان و زمين است و فرشتگاني را پيام آوران قرار داد كه داراي بال هاي دوگانه و سه گانه و چهارگانه اند؛(3) يعني بعضي از اين ملائكه دو بال دارند و بعضي سه بال و پر دارند. نه مانند كبوتراني كه دو تا بال دارند. اين بالي است كه زير پاي طالبان علوم الهي مي گسترند؛ يعني اگر دو نفر كنار هم بنشينند، يكي، منافق و ديگري، مؤمن آن فرشتگان مي دانند كه بال را زير پاي چه كسي پهن كنند. بالي است كه نظير بال كبوتران نيست. وقتي بال ملائكه را در نهج البلاغه مي ستايد، مي فرمايد: «أُولِي أَجْنِحَه تُسَبِّحُ جَلَالَ عِزَّتِه.»(4) بال هاي فرشتگان اين خصوصيت را دارند كه اهل تسبيحند. البته نه آن تسبيح عمومي كه بال هر مرغي دارد: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»(5)».(6)


1- ادب فناي مقربان، ج 1، صص132 و 133(با ويرايش) .
2- «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ». (كافي، ج 1، ص 34)
3- «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولي أَجْنِحَةٍ مَثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ». (فاطر:1)
4- نهج البلاغه، خطبه 90.
5- اسراء: 44.
6- زن در آينه جلال و جمال، صص 202 و 203.

ص: 100

نكته هاي پاياني در موضوع تمثل اين است:

يك _ در عالم مثال، تكليف و عصيان راه ندارد؛(1)

دو _ خصوصيت عالم مثال آن است كه ماده در آن راه ندارد، ولي شكل و هيئت اشيا در آن عالم محفوظ است.(2)


1- نك: سيره پيامبران در قرآن، ج 7، ص243.
2- قرآن حكيم از منظر امام رضا7، صص 194 و 195. (با ويرايش و تلخيص)

ص: 101

فصل سوم: عوالم ماورايي در متون اسلامي

اشاره

فصل سوم: عوالم ماورايي در متون اسلامي

زير فصل ها

1. خواب و رؤيا

2. برزخ

1. خواب و رؤيا

اشاره

1. خواب و رؤيا

خواب مانند بيداري از آيات خداوند و نعمت هاي الهي است. فرود آمدن نعمت، اصلي عام و جامع است، هرچند بهره برداران آن محدودند.(1) «خواب در قرآن كريم، «سُبات» يعني تعطيلي و مايه آسايش خوانده شده است: «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً»(2)».(3)

الف) سير روح در خواب

اشاره

الف) سير روح در خواب

زير فصل ها

يك _ كسب معارف در عالم رؤيا

دو _ رؤيا دريچه اي به جهان آخرت

سه _ خواب؛ نمونه اي از مردن و برانگيخته شدن

يك _ كسب معارف در عالم رؤيا

يك _ كسب معارف در عالم رؤيا

«گذشته از عنايات تكويني و اوامر تشريعي خدا كه انسان را پي درپي به ساحت قدس او نزديك و نزديك تر مي كند، راه هاي ديگري نيز براي فراخواندن انسان به مهماني ديدار الهي وجود دارد كه منشأ شهود بهتر و برتر


1- تفسير تسنيم، ج 16، ص 81. (با اندكي ويرايش)
2- نبأ: 9.
3- تفسير تسنيم، ج 19، ص 95.

ص: 102

آدمي است؛ به شرط آنكه براي انسانِ مهمان، چشمي بينا و گوشي شنوا باشد تا هم جمال دوست را ببيند و هم سخن او را بشنود».(1)

در مورد حالات روح آدمي در خواب نظر آيت الله جوادي آملي اين است كه:

«هنگام خواب، روح آدمي، تعلق خود را از بدن قطع مي كند و جز حفظِ حيات گياهي و مراتب پاييني از زيستِ جانوري، همه وابستگي هاي خود را از پيكر انسان برمي گيرد. از منظر ادبيات قرآن كريم، در اين مرحله، خدا يا فرشتگانِ او، انسان را «قبض روح» مي كنند و پس از فرصتي معيّن آن را به بدن پس مي فرستند، اما ارواحي را كه مهلتشان در دنيا به پايان رسيده است، نزد خود نگه مي دارد. در اين سلوك حكيمانه و ارتباطِ خدا با روح انسان ها به هنگام خواب و بيداري آنان، آيات روشني براي متفكّران وجود دارد.»(2) و ايشان ادامه مي دهند:

در خواب، روح آدمي به كجا مي رود، در آنجا چه مي كند، از اين رفت و آمدهاي شبانه روزي چه بهره اي مي برد، چه مي بيند و چه مي شنود، اينها همگي از معماهاي هستي آدمي است.

مسلماً خواب پيامبران و اولياي الهي، مدرسه اي است كه آموزگار هستي برپا مي كند. در اين مدرسه ملكوتي، با رؤياهاي صادق از آنان، دانش آموختگاني الهي مي سازد؛ زيرا در عالم خواب، روح انسان كه اساس هستي اوست، به خداي سبحان، تقديم و در نتيجه به ساحت علم و حكمت و قدرت او نزديك تر مي شود. بنابراين، بهره مندي از محضر عليم، حكيم و قدير مطلق بيشتر مي شود و حيات معنوي انسان و ذوب او در اِلهيّت خداي سبحان، افزوده تر و گسترده تر مي گردد.


1- عبدالله جوادي آملي، حيات حقيقي انسان در قرآن، صص 47 و 48.
2- «اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضي عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْري إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ». (زمر: 42)

ص: 103

نمونه هاي اين حقيقت ملكوتي را از قرآن كريم درباره پيامبراني مانند حضرت يوسف و حضرت ابراهيم عليهما السلام ، و نيز حضرت خاتم الأنبيا صلي الله عليه و آله مي توان مطالعه كرد،(1) اما چگونه است كه افراد عادي از مدرسه خواب، يا اصلاً درسي نمي گيرند و چيزي نمي بينند يا ديده هاي آنان از مدار خواب هاي پريشان، تجاوز نمي كند؟

«اگر دست ما از اين مدرسه ملكوتي و مائده گسترده علمي، تهي است و با خواب هاي شبانه روزي خود به مهماني ديدار الهي بار نمي يابيم و بر خداپرستي خويش نمي افزاييم، بلكه از آن مي كاهيم، به اين علت است كه وجود خود را بسته، و راه ورود فيض رحماني را سد كرده ايم. با اينكه هنگام خواب، روح ما نيز همراه ميلياردها روحِ انسان هاي خوابيده به پيشگاه خدا تقديم مي شود، اما به گونه بسته بالا مي رود و به همان شكل برمي گردد. اين، محروميتي است بزرگ، براي همه كساني كه از ياد خدا رو برگردانده و لاجرم به تنگناي طبيعت دچار شده اند؛ «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَه ضَنْكاً.»(2) در چنين تنگنايي، هم سطح حضور انسان و هم سقف عروج او، محدود بلكه مخفي و پوشيده مي شود. براي كسي كه در اين مدار بسته گرفتار آمده است، جز عالم طبيعت كه پست ترينِ عالم هستي است، چيز ديگري ديدني و فهميدني نيست:

چو آن كِرمي كه در گندم نشيند

زمين وآسمان او همين است(3)

اگر از اين خواب گران، برخيزيم و از چاه طبيعت به درآييم، هر سو كه بنگريم، بي پرده، «نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(4) را مي بينيم؛ زيرا «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ


1- خواب حضرت يوسف در سوره يوسف، آيات 4 و 100؛ خواب حضرت ابراهيم در سوره صافّات: 102 و 105 و خواب رسول الله9 در سوره انفال:43؛ سوره اسراء:60؛ سوره فتح:27 مطرح است. به برخي از اين نمونه ها در ادامه نوشتار اشاره مي شود.
2- طه: 124.
3- حيات حقيقي انسان در قرآن، ص 53.
4- نور: 35.

ص: 104

وَجْهُ اللَّهِ»(1) و اگر چشمي بينا و گوشي شنوا بيابيم و مظهر خداي سميع و بصير شويم، از رؤياهاي صادق بهره مند مي شويم و هر شب، هنگام خواب به ضيافت خداي سبحان بار خواهيم يافت؛ زيرا «وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَي أَجَلٌ مُسَمًّي ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ».(2)

در اين صورت است كه به «حي لايموت» نزديك تر مي شويم و از اين رهگذر، حيات حقيقي ما پردامنه تر و خداپرستي ما نيز افزوده تر مي گردد. اين همان مرتبتي است كه در آن، خداي سبحان، بنده اش را در مقابل هواهاي نفساني ياري مي كند و شعله هدايت را در قلب او مي افروزد و در ميان محبوب ترين بندگانش جايگاه مي دهد.(3)

اگر از بيناييِ دل محروم باشيم و داوري ما تنها به حسّ شنوايي و نقل از ديگران محدود شود، چه بسا از توحيد ناب بازمانيم و خدا را فقط صاحب نعمت هايي بدانيم كه آن ها را مي شنويم؛ مانند كوري كه فقط يك هم نشين دارد و دو كار انجام مي دهد: هم با او سخن مي گويد و هم او را نوازش مي كند، اما اين شخص نابينا، نديم سخنگوي خود را غير از نوازشگرِ خويش مي پندارد. اين در صورتي است كه شخص كور، شنوا باشد. اگر اين نابينا از شنوايي نيز بي بهره و داوري اش تنها به لامسه محدود باشد، فاصله بيشتري از واقعيت ها پيدا مي كند؛ چون درون را مي نگرد، مي پرهيزد و از آن مي گريزد: «مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْحَيَّه لَيِّنٌ مَسُّهَا وَ السُّمُّ النَّاقِعُ فِي جَوْفِهَا يَهْوِي إِلَيْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ وَ يَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِل».(4)


1- بقره: 115.
2- انعام: 60.
3- «إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَي نَفْسِهِ ... فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَي فِي قَلْبِهِ» (نهج البلاغه، خطبه87).
4- نهج البلاغه، حكمت 119.

ص: 105

اگر بينايي ملكوتي از انسان گرفته شود، از يك سو، آلودگي هاي كشنده اي مانند رشوه و ربا و ديگر حرام ها را شيرين مي يابد و از سوي ديگر، تازيانه هاي طبيبانه و رحيمانه دوست بر پيكر هواهاي نفساني و خواسته هاي شيطاني خويش را خشونتي ناروا مي پندارد و شكرگزار اين تأديب و تنبيه الهي نمي شود.

به هر حال، انسان ها هنگام خواب، روح مجرد خود را تقديم خداي سبحان مي كنند و به محضرِ مخزني از علم و حكمت و قدرت الهي بارمي يابند. اگر شأن محضر و قدر ميزبان را (به ميزان لازم) بدانند، مسير خداپرستي خود را بهتر مي پيمايند و با غرق شدن در اقيانوس بي كران الوهيّت، فاصله از ساحل سوزان دنيا را بيشتر مي كنند.

نكته

ارواح ميلياردها انسان هنگام خواب، عروج مي كنند و در پيشگاه خدا حاضر مي شوند. هنگام بازگشت، هر كدام از آنها بي هيچ اشتباهي بر همان پيكر ويژه خود فرود مي آيند و هرگز روحي به خطا سراغ بدن ديگري نمي رود؛ زيرا زمام اين قافله پرجنب وجوش، در دست پروردگاري قرار دارد كه هم «بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ»(1) است و هم «عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ»؛(2) هم از آسيب عزوب(3) و غفلت منزّه است: «وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّه فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ ...»(4) و هم از گزند فراموشي مبرّاست؛ «وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا».(5) و(6)

بنابراين، انسان در خواب نيز برخي حقايق را با چشم و گوش مثالي مي بيند و مي شنود.(7) انسان علاوه بر حواس ظاهري، حواس باطني دارد كه


1- بقره:29.
2- روم:50.
3- عَزَبَ: پنهان گرديد، پوشيده شد. (فرهنگ جامع عربي به فارسي)
4- يونس:61.
5- مريم:64.
6- حيات حقيقي انسان در قرآن، ص 49 _ 53.
7- تفسير تسنيم، ج 2، ص234.

ص: 106

نشانه هايي از حواس باطني را در عالم رؤياي صادق مي توان دريافت. چنان كه برخي در عالم رؤيا، حقايق و معارفي را مي بينند و مي شنوند، در حالي كه چشم و گوش ظاهري آنها بسته است.(1) حقايق و مناظري كه در قيامت براي همه نمايان مي شود، براي متوسطان از مؤمنان كه اعمال و جوارح و جوانح آنان در همه شئون محفوظ است و موفّق به ديدن رؤياهاي صادق هستند، در عالم رؤيا و خواب ظهور مي كند.(2)

«خواب، مكتبي است كه انسان مي تواند از آن بهره هاي فراوان ببرد. چنانكه خداوند به رسولش مي فرمايد: ما بعضي از اسرار را در خواب به تو فهمانديم: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً»؛(3) خداوند، فتح مكه را در عالم رؤيا به رسول خود تفهيم مي كند، چنانكه ذبح اسماعيل را در رؤيا براي حضرت ابراهيم عليه السلام بيان كرده است: «يا بُنَيَّ إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ»(4) يا برتري يوسف را در عالم رؤيا به او تفهيم كرده است: «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لي ساجِدين.»(5) پس انسان توان آن را دارد كه در حالت خواب، صُوَر حق را ببيند و بسياري از معارف را كسب كند. آنها كه در حالت بيداري از عالم طبيعت منزهند، هم در بيداري از علوم حصولي، بهره اي دارند و هم در خواب از علوم شهودي طَرْفي مي بندند. (همچنان كه) يوسف صديق منشأ همه اين بركات را توحيد خداي سبحان مي داند. از اين رو، يوسف صديق مي فرمايد: «ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّه قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَه هُمْ كافِرُونَ وَ اتَّبَعْتُ مِلَّه آبائي


1- تفسير تسنيم، ج 17، ص 487.
2- تفسير تسنيم، ج 8، ص 365. (با ويرايش)
3- فتح: 27.
4- صافات: 102.
5- يوسف: 4.

ص: 107

إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَي النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ»؛(1) چون موحد بودم و راه مستقيم انبياي الهي را پيمودم و از پدران معصوم خود پيروي كردم، خداي سبحان اين علوم را بر من تفضّل كرد. ممكن نيست انسان، موحد باشد و در خواب و بيداري از علوم الهي بهره نبرد، چون هر لحظه اي كه مي خوابد، خدا روحش را قبض مي كند. چگونه ممكن است انسان به حضور حكيم عليم برود، اما از حكمت و علم چيزي فرا نگيرد؛ مگر آنكه قلبش كور باشد».(2)

دو _ رؤيا دريچه اي به جهان آخرت

دو _ رؤيا دريچه اي به جهان آخرت

در برخي روايتها آمده است كه انسانهاي اولي خواب نمي ديدند. وقتي انبياي الهي به آنها مي گفتند: خدايي هست و امر و نهيي دارد، آنها مي گفتند: اگر ما دستورهاي خدا را عمل كنيم، چه خواهد شد؟ جواب مي دادند كه بعد از مرگ، پاداش مي گيريد و اگر انجام نداديد، بعد از مرگ، كيفر مي بينيد. انكار آنان بيشتر مي شد و مي گفتند: بعد از مرگ خبري نيست؛ زيرا نياكان ما رفتند و برنگشتند. اينها اوّلاً مي پنداشتند مرگ نابودي است؛ ثانياً ميگفتند اگر حيات بعد از مرگ راست باشد، بايد مردگان به همين دنيا بازگردند و چون مي ديدند نياكان مرده آنها به دنيا برنگشتند، معاد را انكار مي كردند. آنها نمي دانستند كه معاد، تبديل نشئه دنيا به نشئه آخرت است، نه بازگشت به دنيا. تا اينكه خداي سبحان، رؤيا را نصيب انسانهاي اوّلي كرد. آن گاه به انبيا مراجعه مي كردند و مي گفتند: اينها چيست كه ما در خواب مشاهده مي كنيم؟ انبيا مي فرمودند: آنچه ما به شما وعده مي دهيم كه پس از مرگ مي بينيد، به همين ترتيب است؛(3) يعني وجودي مثالي


1- يوسف: 37 و 38.
2- سيره پيامبران در قرآن، ج 7، صص 21تا23. (با اندكي ويرايش)
3- ملا محسن فيض كاشاني، وافي، ج 25، ص641.

ص: 108

است كه در عالم مثال (برزخ) با صورتهاي مثالي محشور است و در قيامت كبرا به همان بدن اصلي برمي گردد.(1)

سه _ خواب؛ نمونه اي از مردن و برانگيخته شدن

سه _ خواب؛ نمونه اي از مردن و برانگيخته شدن

مرگ و خواب، در جامع حقيقي، شريكند. تفاوت اين دو، در درجه قطع وابستگي است. بازگشت روح به بدن، بعد از خواب، معقول و رايج است و رجوع روح به بدن، بعد از مرگ، معقول، ولي غير رايج است.(2) «براي اُنس انسان به برزخ و آماده شدن براي ورود به آن، در همين دنيا، او را با آن آشنا مي كنند؛ هر شب، او را به برزخ مي برند و بازمي گردانند. هنگام خواب، مرگ موقّت به سراغ او مي آيد و با بيدار شدن زنده مي شود: «اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضي عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْري إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»(3)».(4)

روح هنگام خوابيدن انسان، در حدّ حيات گياهي به بدن او تعلّق دارد. از اين رو، در خواب، كارهاي گياهي مانند هضم غذا و نفس كشيدن كه كار بدن و مراتب سطحي روح است، انجام مي شود. مراتب والاي روح در ديار خود مشغول سير و سفر است و خواب هاي پريشان يا رؤياي صالحه و صادقه مي بيند.

قرآن از خواب به «وفات» (مرگ) و «توفي» (ميراندن) ياد مي كند: «وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ.»(5) همان گونه كه خداي سبحان، روح انسان را هنگام مرگ مي ميراند، هر شب نيز هنگام خواب، روح او را مي گيرد و هر روز به او بازمي گرداند. بر اساس آيه «وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ


1- سيره پيامبران در قرآن، ج 7، ص 21. (باويرايش)
2- تفسير تسنيم، ج 14، صص 338 و 339. (با اندكي ويرايش)
3- زمر: 42.
4- تفسير تسنيم، ج 20، ص 226.
5- انعام: 60.

ص: 109

يَبْعَثُكُمْ فيهِ لِيُقْضي أَجَلٌ مُسَمًّي ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»، انسان خوابيده، وفات و توفّاي موقّت دارد. خداوند مي داند كه روح انسان در روز به وسيله اعضا و جوارح چه چيزي كسب كرده است و روحي را كه شبانه تحويل مي گيرد، خوشبوست يا بدبو. بيداري فرداي انسان هم به بعث (بيدار كردن) الهي است. هيچ خوابيده اي، خود به خود، بيدار نمي شود، بلكه بيداري نحوه خاص وجودي است كه مبدأ مي طلبد و موجودي كه هستي آن عين ذاتش نيست، نمي شود با خدا بي ارتباط باشد.

نكته

خوابِ قيامت سبب مي شود كه اهل عذاب آزار نبينند و اهل ثواب، بهره نبرند. به همين علت، در قيامت، خواب وجود ندارد، همان گونه كه مرگ وجود ندارد.(1)

ب) خواب در كلام الهي

اشاره

ب) خواب در كلام الهي

زير فصل ها

يك _ وحي در قالب خواب

دو _ برخي رؤياهاي صادق در قرآن

يك _ وحي در قالب خواب

يك _ وحي در قالب خواب

«قرآن درباره وحي به پيامبران بارها سخن گفته است؛ مانند: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ»؛(2) و هيچ بشري را نرسد كه خدا با او سخن گويد، جز از راه وحي يا از فراسوي حجابي يا فرستاده اي بفرستد. پس به اجازه او هرچه بخواهد وحي كند. اميرالمؤمنين علي عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود: وحي و كلام خداوند يك نوع نيست:

_ برخي به صورت كلام است. خداوند به وسيله آن با پيامبرانش تكلّم مي كند؛

_ قسمتي از آن در قلوب پيامبران القا مي شود؛

_ قسمتي نيز به صورت رؤياست كه پيامبران مي بينند؛


1- تفسير تسنيم، ج 12، صص 148 و 149.
2- شورا: 51.

ص: 110

_ برخي هم وحي و تنزيل است كه تلاوت و قرائت مي شود و به شكل «كلام اللّه» در مي آيد.(1)

استاد بزرگوار، علامه طباطبايي در تفسير آيات پاياني سوره «شورا» مي نگارد: «سخن گفتن خدا با بندگانش به يكي از سه طريق است؛ مراد از قسم اول، تكلّم پنهاني است؛ تكلّمي كه در آن، هيچ واسطه اي بين خدا و طرف مقابلش نيست. ولي مقصود از دو قسم ديگر، تكلّم با واسطه است كه اين واسطه در قسم سوم، فرشته جبرئيل و ... است. قسم دوم از تكلّم الهي نيز كه از بيرون حجاب است، از قبيل تكلّم خداوند با موسي عليه السلام در كوه طور است: «فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَه الْمُبارَكَه مِنَ الشَّجَرَه ...»؛(2) همين كه نزديك آن درخت آمد، از كرانه وادي ايمن كه در بقعه مباركه واقع است، از درخت ندا داده شد. وحي هايي نيز كه در عالم رؤيا به پيامبران عليهم السلام شده است، از همين قسم دوم است.(3)

همچنين در حديث آمده است كه امام باقر عليه السلام فرمود: «نبي» كسي است كه جبرئيل را در خواب مي بيند؛ مانند حضرت ابراهيم عليه السلام كه در خواب ديد كه فرزند خود را قرباني مي كند مانند رسول خدا صلي الله عليه و آله كه بسيار پيش ميآمد خواب سبكي او را مي گرفت و در آن حالت، جبرئيل نزدش مي آمد. چنين كسي را «نبي» مي گويند(4)».(5)


1- تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 588؛ توحيد صدوق، ص 264.
2- قصص: 30.
3- اشاره: محدود كردن تكليم الهي در سه قسم نامبرده منافاتي با اقسام فرعي آن ندارد چون هر يك از اقسام سه گانه مي تواند موارد گونا گوني در زيرمجموعه خود داشته باشد. آنچه در اين حديث مطرح شد، بياني از آن موارد است، تفسير تسنيم، ج 21، ص 385. (با ويرايش و تلخيص)
4- نك: بحارالأنوار، ج 18، ص 270.
5- وحي و نبوت در قرآن، صص 66 _ 70. (با تصرف و ويرايش)

ص: 111

دو _ برخي رؤياهاي صادق در قرآن
اشاره

دو _ برخي رؤياهاي صادق در قرآن

خواب هاي راست، نوعي وحي است. در اينجا برخي از خواب هاي راست پيامبران عليهم السلام را مرور مي كنيم:

اول _ خواب حضرت ابراهيم خليل عليه السلام

اول _ خواب حضرت ابراهيم خليل عليه السلام

قرآن درباره حضرت ابراهيم عليه السلام چنين مي فرمايد: ابراهيم عليه السلام وقتي با فرزندش اسماعيل عليه السلام به جايگاه «سعي» رسيد، گفت: پسرم، من در خواب مي بينم كه تو را سر مي برم. ببين چه به نظرت مي آيد؟ گفت: پدر، آنچه را مأموري انجام ده، ان شاء اللّه مرا از شكيبايان خواهي يافت.(1)

امام صادق عليه السلام فرمود: چون جناب ابراهيم عليه السلام در خواب ديد كه فرزندش، اسماعيل را قرباني مي كند، هنگام مراسم حج، هاجر و اسماعيل عليه السلام را از سرزمين شام بيرون آورد و به جانب مكّه ره سپار شد تا در مراسم حج، اسماعيل را ذَبْح كند. او نخست، پايه هاي خانه خدا را بالا برد. سپس به جانب «مِنا» رفت. مناسك و اعمال منا را به جا آورد و به مكّه بازگشت. طواف بيت كرد. وقتي به سعي «صفا» و «مروه» پرداخت، به اسماعيل گفت: فرزند عزيزم! من در خواب ديدم كه تو را در موسم اين سال، قرباني كردم. نظرت چيست؟ گفت: پدر، آنچه را مأموري انجام ده. وقتي از سعي فارغ شدند، ابراهيم او را به منا آورد، در روز عيد قربان، وقتي به «جمره وسطا» رسيدند، او را به جانب چپ خواباند و كارد برداشت تا او را ذَبْح كند. در اين هنگام، ندايي شنيد كه خوابت را تصديق و به وظيفه ات عمل كردي: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا».(2) قوچ بزرگي پديدار شد. ابراهيم عليه السلام ، قوچ را قرباني كرد و گوشتش را به مستمندان صدقه داد.(3)


1- «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَري قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ». (صافات: 102)
2- صافات: 105.
3- عروسي حويزي، تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 421.

ص: 112

دوم _ خواب حضرت يوسف عليه السلام

دوم _ خواب حضرت يوسف عليه السلام

قرآن درباره حضرت يوسف چنين مي فرمايد: وقتي يوسف به پدرش گفت: پدر، من يازده ستاره همراه با خورشيد و ماه در خواب ديدم، كه براي من به سجده افتاده بودند.(1)

حضرت يوسف عليه السلام امور يادشده را در رؤيا مشاهده كرد. چه بسا انسان در حال مدهوشي، چنين صحنه اي را ببيند. اين، نوعي وحي است كه دورنماي درخشان نبوّت او را نشان مي دهد؛ چنان كه خداوند در آخر داستان، از قول حضرت يوسف چنين مي فرمايد: «... يَا أبَتِ هذا تَأويلُ رُؤيَاي ...»؛ (يوسف: 100) پدر جان! اين بود تأويل رؤياي من.

خداوند در آيه ديگر، اين نوع رؤيا را صحيح دانسته و ميفرمايد: به اين ترتيب، پروردگارت تو را برمي گزيند و تعبير احاديث و خواب ها را تعليمت مي دهد و نعمت خويش را بر تو و بر خاندان يعقوب كامل مي كند.(2) علامه طباطبايي ذيل اين آيه چنين مي نويسد: «(تأويل) در جمله «وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ» آن پيش آمدي را گويند كه پس از ديدن خواب، رخ دهد و خواب را تعبير كند و آن، حادثه اي است كه حقيقت آن در عالم خواب براي صاحب رؤيا مجسّم شده است و در شكل و صورتي مناسب با مدارك و مشاعر وي خودنمايي مي كند؛ همان گونه كه سجده پدر و مادر و برادران يوسف، در صورت يازده ستاره و ماه و خورشيد، مجسّم شده است كه در برابر وي سجده كردند. از اين رو، او توانست خواب رفيقان زنداني خويش و خواب پادشاه مصر را به شايستگي و خوبي تعبير كند و خواب ها طبق تعبير او تأويل شد».(3)


1- «إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لي ساجِدينَ». (يوسف: 4)
2- «وَ كَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلي آلِ يَعْقُوبَ ... » (يوسف: 6)
3- تفسير الميزان، ج 11، ص 79.

ص: 113

سوم _ خواب حضرت محمّد صلي الله عليه و آله

سوم _ خواب حضرت محمّد صلي الله عليه و آله

خداي سبحان درباره پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «به درستي كه خدا رؤياي پيامبر خود را تحقق بخشيد. بي شك شما، به خواست خدا در حالي كه سر را تراشيده و موي و ناخن را كوتاه كرده ايد، با خاطري آسوده در مسجدالحرام درخواهيد آمد. خدا آنچه را شما نمي دانستيد، دانست و جز اين، پيروزي نزديكي براي شما قرار داد(1)».(2)

ج) سنجش خواب

اشاره

ج) سنجش خواب

زير فصل ها

يك _ ضرورت سنجش خواب

دو _ ميزاني براي سنجش خواب

يك _ ضرورت سنجش خواب

يك _ ضرورت سنجش خواب

رؤياي غير معصوم همچون بيداري اش به «ميزان» نياز دارد؛ زيرا در هر دو (خواب و بيداري) احتمال اشتباه هست.(3) برخي خواب ها بر اثر نفوذ و شيطنت شيطان، پريشان است و برخي ديگر، صادق و حقيقي. بنابراين، انسان نياز دارد كه خواب هاي خويش را بررسي كند.

«در احاديث مي خوانيم كه رؤياهاي صادق و راست، قسمتي از اجزاي نبوّت به شمار مي رود: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: ... وَ إِنَّ الرُّؤْيَا الصَّادِقَه جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنَ النُّبُوَّه».(4) رؤيا به حالت هاي مؤمن بستگي دارد؛ هر چه ايمان او قوي تر باشد، آينه دل، صاف تر و نوراني تر است. پيامبر گرامي اسلام فرمود: «مؤمن هر اندازه راست گوتر باشد، خواب هاي او صادق تر است(5)».(6)


1- «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً». (فتح: 27)
2- وحي و نبوت در قرآن، صص 72 _ 75.
3- قرآن حكيم از منظر امام رضا7، ص274.
4- شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 58.
5- «أَصْدَقُهُمْ رُؤْيَا أَصْدَقُهُمْ حَدِيثاً». (بحارالانوار، ج 58، ص 181)
6- وحي و نبوت در قرآن، ص 100.

ص: 114

دو _ ميزاني براي سنجش خواب

دو _ ميزاني براي سنجش خواب

تا كنون ضرورت سنجش رؤيا ثابت شد، اما انسان خواب هاي خود را با چه ميزاني بسنجد؟

رؤياي رسول اكرم صلي الله عليه و آله مانند بيداري آن حضرت، معصوم و مصون از وسوسه و گزند شيطان است.(1) بنابراين «تنها ترازوي عادلانه براي جداسازي شهود قلبي صحيح و تمثّل شيطاني باطل، قرآن علمي و قرآن عيني است؛ يعني دو چيز گران بهايي كه هرگز از يكديگر جدا نمي شوند و هر جا حق دور مي زند، هر دو بر مدار آن دور مي زنند. حق آن چيزي است كه اين دو آن را حق بدانند و باطل آن چيزي است كه اين دو به بطلان آن حكم كنند. آگاهي از غيب گاهي از طريق خواب است و گاهي در بيداري»(2) پيامبر [اكرم] صلي الله عليه و آله هر بامداد [از] يارانش [مي پرسيد] كه شب گذشته، چه چيزي به دست آورده اند.(3) پيامبر، رؤياهاي ياران را ارزيابي مي فرمود، ولي خواب ها و رؤياهاي خود رسول گرامي، مانند [ديگر] پيامبران همگي وحي است؛ زيرا شيطان در حريم او راه ندارد و به تمثّل او نمي آيد».(4)

«هر چيز ميزاني دارد و ميزان رؤياها و حالات مناميّه، خواب و رؤياي پيامبران است. امير مؤمنان، علي عليه السلام فرمود: «رُؤْيَا الْأَنْبِيَاءِ وَحْيٌ»؛(5) خواب هاي پيامبران، وحي است. اگر وحي را تجربه اي شهودي بدانيم، بايد ساير تجربه هاي شهودي و كشف ها و رؤياها را به آن _ كه همان ميزان است _ عرضه كنيم. آنچه پيامبران مي يابند، همگي حق است و شيطان در آن حريم، راه ندارد. بنابراين، در صحّت كشف و شهود غيرمعصوم نيز «ميزان» كشف و


1- تفسير تسنيم، ج 13، ص 280.
2- قرآن حكيم از منظر امام رضا7، ص273. (با ويرايش)
3- «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ9 كَانَ إِذَا أَصْبَحَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: هَلْ مِنْ مُبَشِّرَاتٍ؟ يَعْنِي بِهِ الرُّؤْيَا (كافي، ج 8، ص 90).
4- وحي و نبوت در قرآن، ص 101.
5- بحارالانوار، ج 11، ص64.

ص: 115

شهود پيامبر و امام است. چون سخن معصوم، قطعي و كردارش بر اساس يقين و كشف و شهودش، كامل است؛ او از ناحيه اِدراك و مدرَك و مدرِك، كامل و ترازوست.(1) در حقيقت، او ميزان قسط و متن شهود و كشف است؛ زيرا او شاهد و قائل حق و مخلَص است و شيطان تسليم اوست».(2)

محيي الدين بن عربي در اين باره جمله زيبايي دارد. وي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را صاحب كشف كامل (ميزان كشف) مي داند و مي گويد:

كشف كامل از آن او است. وي چيزهايي مشاهده مي كند كه ما نمي بينيم و او به امري آگاهي داد كه «اهل اللّه» به آن عمل كردند و آن را صحيح يافتند. فرمايش او اين است: اگر در سخنانتان زوايد نمي بود (از لهو و لغو كلام پرهيز مي كرديد) و اگر در دل هايتان آشوب، آشفتگي و بلوا نبود (سالم مي انديشيديد)، همانا آنچه را من مي بينم، شما هم مشاهده مي كرديد و آنچه را من مي شنوم (وحي و كلام خدا)، شما هم مي شنيديد.(3)

«پيامبر اسلام در حديث ديگر فرمود: خواب هاي انسان، كه در خيال متّصل صورت مي پذيرد، همگي به شكل شفّاف از مخزن الهي نازل مي شود، ولي در بازگشت از جانب خداوند در آسمان هاي ميانه، منحرف و اَضغاث اَحلام [يعني خوابهاي شوريده و پريشان كه تأويل درست ندارند] مي شوند.(4) پس تا وقتي روح انسان نزد رب العالمين است، هر آنچه مشاهده


1- معصوم از نظر توانايي درك و مفهومي كه منتقل و درك شد، و همچنين از نظر جايگاه كسي كه درك ميكند، انسان كاملي است و همچون يك ميزان شناخته ميشود.
2- معصوم، حق را ميبيند، آنچه ميگويد، حق است، از سوي خداوند برگزيده شده و هيچ آلودگي در او راه ندارد و شيطان تسليم اوست.
3- 8.محيي الدين ابن عربي، فتوحات مكيّه، ج 1، ص 147.
4- «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 يَا عَلِيُّ مَا مِنْ عَبْدٍ يَنَامُ إِلَّا عُرِجَ بِرُوحِهِ إِلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ، فَمَا رَأَي عِنْدَ رَبِّ الْعَالَمِينَ فَهُوَ حَقٌّ ثُمَّ إِذَا أَمَرَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ بِرَدِّ رُوحِهِ إِلَي جَسَدِهِ فَصَارَتِ الرُّوحُ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ فَمَا رَأَتْهُ فَهُوَ أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ». (بحارالأنوار، ج 58، ص 158)

ص: 116

كند، زلال و صاف و از سرچشمه مي بيند، ولي وقتي به بدن بر مي گردد، گاهي از راه درست منحرف مي شود».(1)

در قرآن حكيم از منظر امام رضا عليه السلام مي خوانيم: «رؤياي معصوم مانند بيداري اش حقّ و عدل، و از اشتباه و تصورات شيطاني در امان است. حضرت رضا عليه السلام به وشّاء مي فرمايد: پدرم را در خواب ديدم كه فرمود: پسرم، هنگامي كه در سختي بودي، اين ذكر را بيشتر بگو: «يا رئوف يا رحيم.» آن چيزي كه ما در خواب مي بينيم، مانند آن است كه در بيداري ديده باشيم(2)».(3) در حديث ديگري، امام رضا عليه السلام فرمود: «إِنَّ مَنَامَنَا وَ يَقَظَتَنَا وَاحِدَه»؛(4) به درستي كه خواب و بيداري ما يكسان است».(5)

د) تعبير خواب

اشاره

د) تعبير خواب

«همان طور كه عالم طبيعت، كارشناس لازم دارد، عالم مثال هم كارشناس و مفسر لازم دارد. بسيارند كساني كه ستارگان آسمان را مشاهده مي كنند، اما يك ستاره شناس مي تواند مسير حركت و خسوف و كسوف آنها را تفسير كند. ديدن ظاهر يك چيز، به تنهايي، با دانستن ويژگيها و مسائل درون آن فرق مي كند. در عالم مثال هم اين چنين است. وقتي كسي وارد عالم مثال شد و چيزهايي را در آنجا مشاهده كرد، اگر اهل آن عالم نبود، كارشناس آن عالم نيست. بسياري از افراد در عالم رؤيا، چيزهايي را مشاهده مي كنند، ولي توان تفسير آنها را ندارند. اما كسي كه از ملكوت برخوردار است، به خوبي توان


1- وحي و نبوت در قرآن، صص 101 _ 103. (با ويرايش)
2- عزيزالله عطاردي، مسند الإمام الرّضا7، ج 2، كتاب الدّعا، ص 66، ح 86.
3- قرآن حكيم از منظر امام رضا7، ص274.
4- مسند الإمام الرّضا7، ج 1، كتاب الامامة، ص 158، ح 234.
5- قرآن حكيم از منظر امام رضا7، صص60 و 61. براي توضيح بيشتر درباره ميزان سنجش خواب نك: همان، تفسير تسنيم، ج 20، ص 419.

ص: 117

تفسير مشهودات مثالي را دارد.(1) به عنوان نمونه، يوسف صديق عليه السلام كه خود با عالم مثال ارتباط داشت، هم آنچه را خود مشاهده كرد، توانست به كمك پدرش بفهمد و هم توانست در تفسير مشهودات ساير زندانيان از عالم مثال به طور قطعي و نه به گمان و ترديد سخن بگويد».(2)

صوري كه در عالم خواب ديده ميشود، براي «رسيدن» به تعبير خواب است و خودش به تنهايي نميتواند معنا دهد.(3) در واقع، حقيقت رؤيا با تجزيه و تحليل و تركيب ادبي، به دست نمي آيد. معبّر بايد از رؤيا بگذرد تا به اصل آن برسد.(4) «گاهي حقايق در عالم رؤيا با قالبي خاص (صورت مثالي) براي كسي ظاهر مي شود كه آن حقايق، تأويل اين رؤياست؛ مانند خواب حضرت يوسف عليه السلام . آن حضرت در خواب، يازده ستاره را ديد كه همراه خورشيد و ماه بر او سجده كردند(5) و آن گاه كه به سلطنت رسيد و يازده برادر همراه پدر و مادرش براي او خضوع كردند، گفت كه اين تأويل همان رؤيا و حقيقت عيني همان صورتي است كه در خواب ديده بودم: «يَا أبَتِ هذا تَأويلُ رُؤيَاي مِن قَبلُ قَد جَعَلَها رَبّي حَقّاً»(6)».(7)

البته رؤياي صادق گاه به تعبير نياز ندارد؛ مانند آنچه حضرت ابراهيم عليه السلام در مورد ذبح فرزندش، اسماعيل عليه السلام مشاهده كرد: «إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ.»(8) اما گروه ديگري از خوابهاي صادق به تعبير نياز دارند.


1- يعني كسي كه با عالم ملكوت ( يا مثال) _ كه برتر از عالم طبيعت است _ ارتباط دارد، ميتواند آنچه را در عالم مثال ديده شده است، تفسير كند.
2- سيره پيامبران در قرآن، ج 7، ص27. (باويرايش)
3- تفسير تسنيم، ج 13، ص 164.
4- تفسير تسنيم، ج 13، ص 143. (با اندكي ويرايش)
5- «إِذْ قالَ يُوسُفُ لِأَبيهِ يا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لي ساجِدينَ». (يوسف: 4)
6- يوسف: 100.
7- 7.تفسير تسنيم، ج 13، ص 168.
8- صافات: 102.

ص: 118

يعني قوه خيال، حقيقتي را صورتگري مي كند و معبّر بايد اين صورت خيالي را به معناي واقعي برساند. گاهي خواب ها همان ساخته هاي نفساني است كه «اضغاث احلام» خوانده مي شود. اين خوابها، نتيجه و اثر كارهاي روزانه انسان است. بنابراين، اگر خوابي كه انسان مي بيند، مستقيم باشد _ مانند آنچه معصوم مي بيند _ صحيح است؛ چون باطل در آن فضا راه ندارد و شيطان امكان حضور نمي يابد. درستي يا نادرستي ساير رؤياها نيز با معيارهايي كه معبّران ماهر در اختيار دارند، قابل تشخيص است.»(1) در اين مورد در جلد بيست تسنيم آمده است: «كسي كه در عالم رؤيا با عقل نظري خواب مي بيند، اگر قوّه خيال يا وهم او پيرو عقلش باشند، يافته هاي عقلاني و مجرد تام او را به خوبي ترسيم نموده و آن را خوب نشان مي دهند، وگرنه آن را وارونه مي كنند. گاهي خوابِ خوب فردي بر اثر دخالت قوّه خيال يا وهم، داراي معاني يا صورت هاي چندپهلو مي شود و آنچه در يادش مي ماند، همان صورت يا معنايي است كه قوّه خيالِ پريشان يا وهمِ پراكنده به او داده است. وقتي اين صورت را براي معبّر مي گويد، او نيز در تعبير اين رؤيا مي ماند. به گفته لطيف بن سينا در اين زمينه، آدم هاي دروغگو هرگز خواب راست نمي بينند؛ چون به دروغ گويي عادت كرده اند و اگر خواب خوبي نيز نصيب آنان شود، قوّه خيال و وهم كه معاون و مشاور خلاف كار عقل نظري اويند، بي درنگ، دخالت كرده و صحنه هاي آن خواب را جابه جا مي كنند و چيزي كه در ذهن بيننده خواب مي ماند، صورت آشوب زده يا معناي آشفته است».(2)

درباره تعبير خواب توجه به چند نكته ضروري است:


1- عبدالله جوادي آملي، نسيم انديشه، دفتر اول، ص138.
2- تفسير تسنيم، ج 20، ص 415. (باويرايش)

ص: 119

يك _ درستي رؤيا در سَحر

يك _ درستي رؤيا در سَحر

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «أَصْدَقُ الرُّؤْيَا بِالْأَسْحَارِ.»(1) صدرالدين قونوي در شرح آن چنين گفته است:

سحر، پايان شب و استقبال آغاز روز است. شب، مظهر غيب و ظلمت و روز، زمان كشف و وضوح و پايان سفر مقدّرات غيبي در عالم الهي و آن گاه در عالم معاني و ارواح است. وقتي زمان سَحَر، آغاز زمان استقبالِ كمالِ انكشاف و تحقق است، لازمه آن اين است كه چيزي كه در آن وقت ديده شود، تحقق آن نزديك باشد.(2)

درستي رؤيا و دوري آن از اضغاث احلام، گاهي توجيه «فاعلي» دارد و زماني توجيه «قابلي». توجيه قابلي، گاهي از نظر زمان است، گاهي از نظر متزمّن. گفتار جناب قونوي، توجيه قابليِ رؤيا از نظر زمان بود، ولي توجيه قابلي آن به لحاظ متزمّن (يعني خود شخص بيننده رؤيا)، آسان و دل پذيرتر است.(3)

دو _ تفاوت تعبير خواب و تأويل

دو _ تفاوت تعبير خواب و تأويل

«تعبير رؤيا به عالم كلمات و مفاهيم ارتباط دارد. معبّر با استفاده از آنها، بيننده رؤيا را از صورت مناميّه مي گذراند(4) و به حقيقت آن مي رساند؛ زيرا آنچه انسان، نخست در خواب مي بيند، اگر خوابهاي شوريده و پريشان نباشد، درست است، ولي قوه خيال، صورت هايي را بر آن مي افزايد يا از آن كم ميكند و پس از بيدار شدن، آخرين صورت را كه به ياد دارد، براي معبّر نقل مي كند و معبّر بايد از اين صورت ها بگذرد و به صورت نخستين _ كه درست است _ برسد. او اگر چنين قدرتي داشته باشد، داناي به تعبير است، وگرنه تعبير به رأي كرده است.


1- سنن الدارمي، ج 1، ص605؛ سنن الترمذي، ج 4، ص122.
2- شرح اربعين حديث قونوي، ص33.
3- تفسير تسنيم، ج 13، ص 366. (باويرايش)
4- منظور اين است كه تعبيركننده خواب، با استفاده از اطلاعات و رمزهايي كه دارد و تطبيق آنها با آنجه در خوابِ فرد، ديده شده است، به مفاهيم خاصي پي ميبرد و حقيقت خواب را بيان ميكند.

ص: 120

تأويل رؤيا، محقق شدن آن در بيرون است. پس تأويل، وجود خارجي رؤياست و «تعبير»، صورت مفهومي آن. هرچند قرآن كريم گاهي «تأويل» را مرادفِ «تعبير» هم به كار برده است؛ مانند اينكه دو زنداني از يوسف عليه السلام ، تأويل رؤياي خود را خواستند و حضرت فرمود كه پيش از آنكه طعامي براي شما بياورند، تأويل رؤياي شما را مي گويم: «نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ»؛(1) آن گاه پس از دعوت آنان به توحيد فرمود كه يكي از شما دو نفر، آزاد و ساقي دربار مي شود و آن ديگري به دار آويخته خواهد شد. اين بيان، در حقيقت، «تعبير» است كه «تأويل» ناميده شده است؛ زيرا جريان آن دو زنداني هنوز در مرحله كلمات و صورتهاي ذهني بوده و در خارج رخ نداده است».(2)

سه _ نمونه اي از تعبير خواب

سه _ نمونه اي از تعبير خواب

آيت الله جوادي تعبير يكي از خواب هاي خويش را به صورت رسالهاي عربي تحت عنوان «رؤياي مبشره» نگاشته است.(3)

بنابراين، برخي خواب ها داراي تعبير و تأويلند و برخي نيز خوابهاي پريشان هستند كه تعبير و تأويل ندارند.

و) ضرورت تنظيم خواب

و) ضرورت تنظيم خواب

با توجه به اهميت خواب و ارتباط داشتن آن با واقعيت، لازم است انسان مؤمن براي خواب خويش برنامه ريزي كند. وقتي اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله حضور آن حضرت شرف ياب مي شدند، حضرت از آنان مي پرسيد:«هَلْ مِنْ مُبَشِّرَاتٍ»؛(4) شب گذشته چه خوابي ديديد كه موجب بشارت باشد؟ انسان


1- يوسف: 36 و 37.
2- تفسير تسنيم، ج 13، صص 175 و 176.
3- عبدالله جوادي آملي، سرچشمه انديشه، ج 6، صص 239 _ 245.
4- الكافي، ج 8، ص90.

ص: 121

مي خوابد كه چيز بفهمد، نه آنكه زياد بخورد تا بيشتر بخوابد.(1) بنابراين، «سالك، موظف است تغذيه و استراحت خود را به گونه اي تنظيم كند كه نه بر اثر كم خوري و فشار كار، دچار ضعف شود و نه بر اثر پرخوري و پرخوابي، اسير كسالت گردد».(2)

يكي از مهم ترين ثمرات كنترل اعضا و جوارح و تنظيم خواب، بهره مندي از نماز شب است. «از حضرت امام صادق عليه السلام نقل است كه پنج گروه خواب ندارند كه يكي از آنها، محبّي است كه ترس از دست دادن محبوب، خواب را از چشمان او گرفته است؛(3) «عَجَباً لِلْمُحِبِّ كَيْفَ يَنَامُ.»(4) اين حالت با سنّت رسول خدا صلي الله عليه و آله ، هماهنگ است و ما نيز به پيروي از او موظفيم. رسول خدا عليه السلام ، حبيب خداست و براي آنكه فيض محبوب را از دست ندهد، هماره در وصال است كه بهترين راه آن، نماز شب است».(5)

«نماز شب، بسيار مورد اهتمام اهل بيت نبوّت و اولياي الهي عليهم السلام بوده و هست. از اين رو، در روايتها، مقدماتي را براي آن بيان كرده اند:

امام باقر عليه السلام درباره «تَتَجافي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»(6) فرمودند: آيا گمان مي كني آنان نميخوابند؟ ناچار بدن به استراحت نياز دارد؛ وقتي نفس (به وسيله خواب) خارج شد، بدن استراحت ميكند. سپس روح با نيروي تازه براي كار برميگردد. آيه «تَتَجافي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً ...» درباره امير مؤمنان، علي عليه السلام و پيروان ايشان (شيعيان ما) نازل شده است. آنها در آغاز شب مي خوابند، هنگامي كه


1- عبدالله جوادي آملي، حكمت عبادات، ص128.
2- تحرير تمهيد القواعد، ج 3، ص 224.
3- «وَ الْمُحِبُّ حَبِيباً يَتَوَقَّعُ فِرَاقَهُ». (من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 503)
4- كل نوم علي المحب حرام. (معراج السعادة، ص744)
5- «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ» (بحارالانوار، ج 75، ص380).
6- سجده: 16.

ص: 122

دو سوم شب يا آنچه خدا بخواهد (مقداري كمتر يا بيشتر) گذشت، از خواب بيدار ميشوند و با حالت رغبت و ترس و طمع به آنچه نزد خداوند است، به سوي پروردگارشان ميروند (به عبادت مشغول مي شوند).(1)

درباره كيفيت شب زنده داري رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده است: كه امام صادق عليه السلام فرمود: كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بعد از نماز عشا مي فرمودند كه آب وضو و مسواك او را بالاي سرش آماده كنند و روي آن را بپوشانند. سپس مي خوابيدند. آن گاه بيدار مي شدند، مسواك مي كردند و وضو مي گرفتند و چهار ركعت نماز مي گزاردند. دوباره مي خوابيدند و برمي خاستند و مسواك كرده و وضو مي ساختند و چهار ركعت نماز مي گزاردند. آن گاه تا نزديك صبح مي خوابيدند. بعد سه ركعت نماز شفع و وتر را مي گزاردند و پس از آن، نماز صبح را به جاي مي آوردند.(2)

امام صادق عليه السلام پس از بيان چگونگي نماز شب پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اين آيه قرآن را تلاوت فرمود: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَه حَسَنَه»؛(3) يعني نماز شب گرچه بر رسول خدا صلي الله عليه و آله واجب است و بر شما واجب نيست، شايسته است به حضرتش تأسي كنيد و نماز شب را اين گونه بخوانيد. راوي مي پرسد كه چه وقت بيدار شود؛ آن حضرت مي فرمايد كه پس از يك سوم شب. معلوم مي شود آن دو ثلث ديگر با خواب و بيداري سپري مي شده است؛ زيرا انسانِ مشتاق عبادت، همانند مرزباني است كه خواب از چشم او رخت برمي بندد».(4)


1- من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 481 و482؛ بحارالانوار، ج 84، ص193. (با ويرايش و ترجمه حديث با اندكي تصرف)
2- الكافي، ج 3، ص445؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 4، ص270.
3- احزاب: 21.
4- تفسير تسنيم، ج 13، صص 383 و 384 (با ويرايش)، براي توضيح مختصر و مفيد درباره نماز شب نك: تفسير تسنيم، ج 13 ، صص366 _ 385.

ص: 123

2. برزخ

اشاره

2. برزخ

زير فصل ها

الف) مفهوم برزخ

ب) بدن برزخي

ج) بهشت و جهنّم در برزخ

د) رشد و كمال در برزخ

ه) ديدار با زندگان

و) عذاب در برزخ

ز) شيفتگان دنيا در برزخ

ح) سؤال هاي برزخي

ط) خواب؛ نوعي برزخ

الف) مفهوم برزخ

الف) مفهوم برزخ

«برزخ چيزي است كه ميان دو چيز حايل شود. از اين رو، به جهاني كه ميان دنيا و آخرت واقع مي شود، برزخ ميگويند؛ چنان كه واژه «برزخ» در دو آيه «وَ هُوَ الَّذي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً»(1) و «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ»(2) بيانگر فاصله ميان دو درياست».(3)

درباره تفاوت عالم قبر و برزخ بايد دانست در علم فقه، چهار عالم به نام دنيا، قبر، برزخ و قيامت داريم و احكام قبر و دفن و كفن و در مورد عالم قبر صادق است و كاملاً عالم قبر، غير از عالم برزخ است. در علم كلام، چهار عالم (دنيا، قبر، برزخ و قيامت) نداريم، بلكه سه عالم داريم: عالم دنيا، عالم قبر و برزخ، و عالم قيامت؛(4) يعني هر فردي كه از عالم دنيا ميرود و به هر شكلي كه مي ميرد _ قبر خاكي داشته باشد يا نه _ وارد عالم پس از دنيا يعني عالم برزخ مي شود. از ديدگاه قرآن و روايات، برزخ و قبر يك چيز است كه گاهي از آن به «عالم قبر» و گاهي از آن به «جهان برزخ» ياد مي شود. قرآن كريم در برخي از آيهها، از جهان برزخ خبر


1- فرقان: 53.
2- رحمان: 19 و 20.
3- معاد در قرآن، ج 4، ص221. (با ويرايش مختصر)
4- نك: سايت http://www.esra.ir، مجموعه درسهاي تفسير، تفسير ترتيبي سوره ابراهيم، جلسه 46.

ص: 124

داده است؛ مانند: «زماني كه مرگِ يكي از تبه كاران فرا رسد ميگويد: پروردگار من، مرا باز گردان. شايد در آنچه ترك و كوتاهي كرد عمل صالحي انجام دهم، ولي به او گفته مي شود: چنين نيست و هرگز برنخواهي گشت. اين درخواست و وعده، سخني است كه بر زبان مي آورد و اگر بازگردد، همان كردار سابق را تكرار كند و پشت سر آنان، برزخ است تا روزي كه برانگيخته مي شوند.»(1) برخي از تفسيرها، برزخ را همان ثواب يا عقاب بين دنيا و آخرت دانسته اند؛ زيرا امام صادق عليه السلام فرمود: برزخ، همان قبر (در اصطلاح قرآن) است.(2) امام صادق عليه السلام ، جهان برزخ را فاصله ميان زمان مردن تا قيام قيامت معرفي كرده است.(3) آدمي از هنگام مرگ، وارد برزخ مي شود؛ خواه او را در زمين دفن كنند، يا وي را با آتش بسوزانند، يا غذاي درندگان شود، يا در دريا غرق گردد، يا ... . اگر ميت را دفن نيز نكنند، برزخ و سؤال و جواب قبر دارد. به همين علت، برزخ را قيامت صغرا هم مي نامند. برزخ قيام و زندگي جاويد و جهاني نو است، خواه گودالي از گودال هاي دوزخ باشد يا باغي از باغ هاي بهشت. پس برزخ، معبر و دالان ورودي به قيامت و حشر اكبر است و انسان در ادامه مسير زندگي دنيا وارد جهان برزخ مي شود؛ خواه بدن او بپوسد، يا سالم بماند، يا بسوزد، يا طعمه حيوانات گردد. يعني انسانيت انسان كه تمام حقيقت انسان را تشكيل مي دهد، وارد جهان برزخ مي شود. البته در آن عالم داراي بدن خواهد بود، هرچند بدن آن عالم، از يك سو، مناسب با عقيده و اخلاق و اعمال او و از سوي ديگر، مناسب با برزخ است.(4)


1- «حَتَّي إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلي يَوْمِ يُبْعَثُونَ». (مومنون: 99 و 100)
2- «الْبَرْزَخُ (هو) الْقَبْرُ وَ هُوَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ بَيْنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ الدَّلِيلُ عَلَي ذَلِكَ أَيْضاً قَوْلُ الْعَالِمِ: وَ اللَّهِ مَا نَخَافُ عَلَيْكُمْ إِلَّا الْبَرْزَخ». (به نقل از: نورالثقلين، ج 3، ص 553).
3- «عمر بن يزيد از آن حضرت پرسيد: برزخ چيست؟ آن حضرت فرمود: الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِهِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَة». (همان)
4- معاد در قرآن، ج 4، صص221 _ 223.

ص: 125

شايد از اندك مواردي كه در بحث معاد، ميان علما اتفاق نظر وجود دارد، «يكي بودن عالم قبر و برزخ» باشد.

ب) بدن برزخي

ب) بدن برزخي

به سه روايت نوراني در اين زمينه توجه مي كنيم:

1. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «هنگام مرگ، پيامبر، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام نزد محتضر حاضر مي شوند و هنگامي كه قبض روح شد، روح او به قالبي شبيه به قالب دنيوي او تعلق مي گيرد. وقتي شخصي بر برزخيان وارد شود، او را با همان شكلي كه در دنيا داشته است، خواهند شناخت».(1)

2. از امام صادق عليه السلام سؤال شد: «ارواح مؤمنان پس از مرگ كجايند؟ فرمود: در بهشت به صورت جسد هستند».(2)

3. همچنين سؤال شد: «ارواح مؤمنان پس از مرگ در كجا استقرار مي يابند؟ امام فرمود: در بدن هايي مانند بدن هاي دنيوي».(3)

شيخ بهايي پس از بررسي آيههاي برزخ، نتيجه مي گيرد كه روح پس از بيرون رفتن از بدن، به بدني تعلّق مي گيرد كه مانند بدن عنصري اوست. چنان كه از اميرمؤمنان علي عليه السلام رسيده است: ارواح، در عالم برزخ، گروه گروه در شكل جسدهاي خويش گرد هم مي آيند و به گفت وگو مي پردازند.(4)

علّامه مجلسي مي گويد: «ارواح مردگان در برزخ به «اجساد مثالي» تعلّق مي گيرد و بدن برزخي مؤمن و كافر مانند بدن دنيوي اوست و در همين بدن يا


1- الكافي، ج 3، ص 245.
2- الكافي، ج 3، ص 245.
3- الكافي، ج 3، ص 244.
4- اربعين، صص251 و 261.

ص: 126

عذاب خواهند ديد و يا متنعّم خواهند بود.»(1) البته بدن برزخي در عين مثالي بودن، عين بدن خود شخص است؛ چنان كه عين بدن دنيوي نيز هست.(2)

ج) بهشت و جهنّم در برزخ

ج) بهشت و جهنّم در برزخ

انسان به محض مفارقت بدن دنيوي وارد برزخ مي شود و در برزخ يا متنعّم است يا معذّّب. بنابراين، انسان در برزخ، سرگردان نيست، بلكه در بهشت يا جهنّم برزخي است.

«بر اساس ظاهر آيه «إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَه ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَه فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً»،(3) پس از مرگِ انسان، سؤال و جواب، بي درنگ آغاز مي شود و فرشتگان از خطوط كلّي اعتقادي فرد مي پرسند و جزئيات و احكام عملي وي را به روز قيامت وامي نهند.

انسان هاي الهي هميشه آماده پاسخگويي سؤال ها هستند. از اين رو، نه تنها مردن براي آنان، سختي و فشار ندارد، بلكه هيچ لذّتي برايشان بهتر از مرگ نيست؛ چون هنگام مرگ فرشتگان با سلام به استقبالشان مي آيند و پيام خدا را به ايشان مي رسانند و آنان را پيش از معاد به بهشت برزخي فرامي خوانند: «الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَه طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجنه بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».(4)

در برابر اين سعادتمندان، ستمگرانند كه رفتار فرشتگان با آنها در هنگام مرگ، اعتراض گونه است: «الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَه ظالِمي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلي إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها»؛(5)


1- بحارالانوار، ج 6، صص201 و 272.
2- معاد در قرآن، ج 4، صص 225 و 226.
3- نساء: 97.
4- نحل: 32.
5- نحل: 28 و 29.

ص: 127

ستمگران هنگام ورود به قبر، سر تسليم فرود مي آورند و ضمن اظهار انقياد، به انكار رفتارهاي ناشايست خويش مي پردازند. آن گاه از سوي فرشتگان ندا مي رسد كه خدا از كرده هايتان آگاه است. پس به دوزخ درآييد. بر اساس ظاهر اين آيات، بهشت و دوزخ برزخي هم وجود دارد. امام زين العابدين عليه السلام نيز مي فرمايد: «وَ اللَّهِ! إِنَّ الْقَبرَ لَرَوْضَه مِنْ رِيَاضِ الْجنه أَوْ حُفْرَه مِنْ حُفَرِ النَّار»(1)».(2)

براي نمونه، درباره جهنّم برزخي تبه كاران به اين عبارت بنگريد: «كافران و منافقان نه تنها پس از مرگ، زنده اند، بلكه از لحظه مرگ، به جهنم برزخي وارد و در آنجا عذاب خواهند شد. چنان كه خداي سبحان درباره قوم نوح مي فرمايد: «مِمَّا خَطيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً».(3)

كاربرد «فاء» به جاي «ثمّ» در «فَأُدْخِلُوا ناراً» بر اين نكته دلالت مي كند كه قوم نوح همراه با غرق شدن، به آتش وارد شدند، نه اينكه مدتي بعد به آتش درآمده باشند؛ زيرا آتش برزخي در درون آب نيز وجود دارد.

شاهد ديگر بر حيات برزخي، جريان فرعونيان است. در برزخ، آنان را هر بامداد و شامگاه بر آتش عرضه مي كنند، نه آتش را بر آنها. در قيامت نيز آنان را به شديدترين عذاب كيفر مي دهند: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَه أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب.»(4) شاهد برزخي بودن اين عذاب، عبارت «غُدُوًّا وَ عَشِيًّا» است؛ زيرا در قيامت كبرا، بامداد و شامگاه نيست. شاهد ديگر آنكه عذاب «عَرْض» [يعني عرضه شدن] در برزخ در برابر عذاب «دخول» [يعني داخل شدن] _ در جهنّم _ در قيامت است.(5)


1- شيخ صدوق، الخصال، ج 1، ص120؛ بحارالانوار، ج 6، ص214.
2- تفسير تسنيم، ج 20، صص 219 و220.
3- نوح: 25.
4- غافر: 46.
5- تفسير تسنيم، ج 7، ص627. همچنين درباره بهشت و جهنّم برزخي نك: معاد در قرآن، ج 4، ص230.

ص: 128

د) رشد و كمال در برزخ

د) رشد و كمال در برزخ

انسان، موجودي ايستا و بي حركت نيست، بلكه سالك و رونده است. مقصود اين حركت و سلوك نيز «لقاءالله» است. خداوند در قرآن كريم خطاب به همه انسان ها مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»؛(1) همه افراد بشر، مؤمن و كافر، «مسافر الي الله» هستند و همگي آنان به ملاقات پروردگارشان خواهند رسيد. با اين تفاوت كه مؤمنان، جمال و مهر حق را ملاقات مي كنند و كافران، جلال و قهر او را.(2) قافله بشريت در حال حركت است و هرگز در وسط راه، نابود نخواهد شد. او مي رود تا به هدف برتر و قرارگاه اصلي خود بار يابد؛ يعني نزد پروردگار، بار بر زمين نهد: «إِلي رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ»؛(3) آن روز جز درگاه پروردگار، هيچ قرارگاهي نيست. اين جهان ناآرام و پرجوش و خروش در آخرت آرام مي گيرد.(4) «سير اليالله، رسيدن به خدا و خدايي شدن، هدف خلقت است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ.»(5) نكوشيدن در اين راه به معناي سقوط است، نه در جا زدن. انسان در مسير تكامل، يا صعود مي كند يا سقوط و گزينه سومي به نام «سكون» ندارد. از اين رو، فرموده اند كه هر كس دو روزش مساوي باشد، زيان كار است(6)».(7)

بنابراين، انسان تا به دارالقرار حقيقي نرسد، مسافر است و تا به مقصد نرسد، از حركت باز نمي ايستد. به همين دليل، رشد و كمال براي انسانهاي


1- انشقاق: 6.
2- قرآن در قرآن، ص199.
3- قيامت: 12.
4- معاد در قرآن، ج 4، ص 187.
5- بقره: 156؛ همچنين: عنكبوت:21؛ نجم:42؛ علق:8؛ شورا:53.
6- «مَنِ اسْتَوَي يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُون» (شيخ صدوق، الامالي، ص531؛ بحارالانوار، ج 68، ص173).
7- ادب فناي مقربان، ج 5، ص353. (با ويرايش)

ص: 129

مؤمن هميشه (در دنيا، برزخ و قيامت) وجود دارد. مهم اين است كه رشد و كمال انسان در آخرت(1) به چه صورتي خواهد بود؟

در قيامت _ به طور كلي _ و در برزخ _ به طور جزئي _ رشد و كمال عملي وجود ندارد؛ اما رشد و كمال علمي وجود دارد. يعني انسان مؤمن باشد يا كافر، بسياري از مطالب را مي فهمد، اما اينكه كاري انجام دهد و به وسيله آن، مستحق ثواب يا عقاب گردد و درجه او بالا رود يا عذاب او بيشتر شود، وجود ندارد. آيت الله جوادي در اين مورد ميفرمايد: «نظام آخرت در برخي از احكام، غير از نظام دنياست؛ مانند آنكه در آن نشئه، مجال تكامل عملي نخواهد بود.»(2) انسان پس از مرگ، كمال علمي مي يابد، ولي تكامل عملي ندارد. يعني بعد از مرگ، بسياري مسائل براي انسان _ به صورت شهودي، نه حصولي _ روشن و مشخص مي شود؛ مثل: حقيقت حيات و مرگ، وحي و نبوت، بهشت و جهنّم، فرشته و جن و ... ؛ البته هر كس در حد هستي خاصي كه دارد.(3) امام كاظم عليه السلام فرمود:

اگر از شيعيان ما، كسي قرآن را به خوبي فرا نگرفته باشد (چون به حقيقت آن ايمان دارد). در جهان برزخ، قرآن به او تعليم داده مي شود تا خداي سبحان با معرفت قرآن، بر درجات او بيفزايد؛ زيرا درجات قرآن به اندازه آيات قرآن است. به قاري گفته مي شود: بخوان و بالا برو. او نيز مي خواند و بالا مي رود.

آيت الله جوادي در مورد همين موضوع، در جلد اول تسنيم بيان ميكند كه «در جهان برزخ، انسان نميتواند با انجام كاري واجب يا مستحب، به


1- برزخ اگر نسبت به دنيا سنجيده شود، جزو قيامت (آخرت) است و اگر نسبت به قيامت سنجيده شود، ج زو دنياست. پس اگر در ادامه پاسخ، «قيامت» يا «آخرت» گفته مي شود، به نوعي شامل برزخ نيز مي شود.
2- تفسير تسنيم، ج 8، ص396.
3- نسيم انديشه، دفتر دوم، ص31 (باويرايش).

ص: 130

كمال برتر عملي برسد، ولي راه تكامل علمي باز است؛ مثل آنچه در رؤيا براي روح معلوم مي شود و براي آگاهي به آن، حركت فراگيري از قبيل كوشش هاي بدنيِ در زمان بيداري راه ندارد و بسياري از علوم و معارف دين در آنجا براي انسان ها روشن خواهد شد و چون عدد درجات بهشت به عدد آيات نوراني قرآن كريم است، براي ترفيع درجات شيعيان، ابتدا از تعليم قرآن بهره مند خواهند شد. سپس با فرمان «اقْرَأْ وَ ارْقَ» مي خوانند و در درجات بهشت صعود مي كنند. (البته) صعود در درجات بهشت، پاداش قرائت در عالم آخرت نيست؛ زيرا در عالم برزخ، تكليف و عمل مكلّفانه كه جزا را به همراه داشته باشد، نيست، بلكه صعود بهشتيان در درجات بهشت، همان ظهور انس با قرآن در دنياست.»(1) «در بهشت، شهودهاي علمي فراواني بهره بهشتيان مي شود، ليكن جاي تكامل عملي نيست و هر كس در هر مرتبه اي باشد، به همان ميزان مي ماند؛ يعني نمي تواند عمل صالح انجام دهد و به استناد آن ثواب جديد ببرد».(2)

بنابراين، انسان تا در دنيا و دوران تكليف است، مي تواند عمل انجام دهد و به سبب آن عمل، درجه عملي خويش را بالا ببرد. اما به محض مرگ، ديگر نه مي تواند ايمان جديد بياورد و نه مي تواند كافر شود. «دنيا حوزه تكامل عملي است؛ يعني انسان در اين قلمرو درصدد ساختن هويّت خويش است و هويت هر كسي را ايمان و عمل صالح او تأمين مي كند. اين دو، فرع بر تكليف و حسن انتخاب خود شخص هستند و استمرار آن تا زمان مرگ است. با فرا رسيدن حوزه آخرت، نوبت بهره برداري از مزرعه دنيا فرا


1- تفسير تسنيم، ج 1، ص 246؛ (با اندكي ويرايش).
2- تفسير تسنيم، ج 17، ص187.

ص: 131

مي رسد. در آن عالم، مجالي براي اختيار حَسَن يا انتخاب قبيح.(1) «در قيامت، نه ايجاد كفر ممكن است و نه احداث ايمان. هرچند انسان در نيست» معاد، حق را مي فهمد، امّا چون ايمان و كفر، هر دو فعل اختياري اند و فقط در زماني كه تكليف هست، انسان مي تواند مؤمن يا كافر گردد و در قيامت تكليفي نيست، كفر و ايمان در قيامت ايجاد نمي شوند. حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: امروز وقت عمل است؛ چه عمل قلبي و ايمان آوردن و چه عمل بدني و اطاعت امر و نهي كردن. قيامت فقط ظرف حساب است و عمل در كار نيست: «الْيَوْم عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل»(2)».(3)

ه) ديدار با زندگان

ه) ديدار با زندگان

اصل «امكان ارتباط زندگان با ارواح» يا «ارتباط ارواح با زندگان» وجود دارد. با توجه به منابع اسلامي، مطالبي _ خلاصه و در حد نياز _ را در اين مورد بيان و به آن توجه ميكنيم. آيت الله جوادي آملي در قرآن در قرآن مي نويسد: «ثبوتاً ممكن است كه انسان با ارواح مردگان و زندهها ارتباط برقرار كند، زيرا اينها مجرّد هستند و انسان هم داراي روح مجرّد است و مجرّد مي تواند با مجرّد ديگر ارتباط برقرار كند».(4)

آيت الله جوادي در مورد احضار «روح» به عنوان يك موجود مجرد، در قرآن در قرآن مطالبي فرموده است كه؛ گوشه اي از آن به طور خلاصه، به اين مضمون است: سؤال ميشود كه چگونه روح را با اينكه امر مجرّدي است، در خانه اي حاضر مي كنند؟ يا اين شبهه مطرح است كه چگونه روح شخص


1- تفسير تسنيم، ج 18، ص75.
2- نهج البلاغه، خطبه 42.
3- تفسير تسنيم، ج 18، ص721. همچنين نك: سرچشمه انديشه، ج 6، ص 166.
4- قرآن در قرآن، ص 119.

ص: 132

ديگري را در حالي كه مشغول كار خود است، احضار مي كنند؟ يا اينكه روح بعد از رها كردن بدن و ورود درعالم آخرت، دروغ نمي گويد. پس چرا فلان روح دروغ گفت؟ يا چرا اين دو روح كه ما احضار كرديم، دو گونه حرف زدند؟ «اين شبهات بر اساس اين توهّم است كه: اين اشخاص با خودِ روح خارجي در ارتباط هستند و آن را احضار مي كنند؛ در حالي كه هيچ كدام از اين امور، ارتباط با واقع نيست، بلكه اينگونه از ارتباط ها در «خيالِ متّصل» است، نه «مثالِ منفصل»؛(1) يعني در نهان خود آدم است.» همان طور كه اين نهان، در خواب ظاهر ميشود و به صورت خوابهاي پريشان يا به صورت خواب خوب درمي آيد، در بيداري هم اگر كسي، اين نهان را تقويت كند، يا به صورت اضغاث احلام يا به صورت رؤياهاي صادقه درمي آيد. ما هر چيزي را بپنداريم و آن را تقويت كنيم، اراده، آن را مي سازد؛ اگر اراده، چيزي را ساخت، ما آن را مي بينيم يا مي شنويم. ممكن است انسان، در عالم خواب يا بيداري، به عنوان احضار روح، شخصي را در اتاق خود حاضر كند كه خود يا ديگران هم او را ببينند، امّا اين ديدن مربوط به مثال و خيال متصلِ اينهاست و ابزار ديدن هم قوه بينايي دروني است، نه بيروني؛ وگرنه هر كسي كه از چشم سالم برخوردار باشد، بايد بتواند آن را مشاهده كند.(2)

به عبارتي روشنتر، «اثرگذاري سحر و اراده ساحر، دليل بر مطابق با واقع بودن آن نيست. اگر ساحر يا كاهني ادعا كند كه من با ارواح موكَّل آسِمان ها يا فرشتگان يا جنيان يا روح مردگان يا روح زنده ها ارتباط دارم و به همين


1- اين اشتباه است كه برخي گمان ميكنند افرادي كه احضارِ روح ميكنند، با روح واقعي _ و خارجي _ در ارتباط هستند، اين ارتباط در خيال آنها _ احضاركننده و اشخاصي كه حاضرند _ اتفاق افتاده است، نه با «صورت مثالي» روحِِ مورد نظر. اين گونه نيست كه روح به عنوان يك موجود مجرد در آن مكان مادي حاضر شود يا اينكه روح يك انسان زنده را از بدن جدا كنند _ يا با حفظ تعلقش به بدن _ او را به يك اتاق خاص بياورند و با او ارتباط برقرار كنند.
2- قرآن در قرآن، صص 119 _ 121. (با ويرايش)

ص: 133

جهت، اثر خاصي را به وجود آورده ام، اين ادّعا _ حتي براي خود وي نيز _ راه اثباتي ندارد؛ گرچه _ واقعا _ ممكن است چنين ارتباطي برقرار شود؛ زيرا ارواح كامل _ مانند فرشتگان _ مجرّدند و انسان هم از روح مجرّد برخوردار است و ارتباط مجرّد با مجرّد، مانعي ندارد. به بيان ديگر، كسي كه ادعاي ديدن فرشته يا جن يا روحِ انسانِ معيّني را دارد، هم احتمال دارد كه با خود واقع تماس گرفته باشد و «هم احتمال دارد كه با مثال متصل و خيال مطلق خويش ارتباط برقرار كرده باشد و به اصطلاح، «لازم، اعم از مدّعا»ست.(1) پس راه اثباتِ خصوص واقع و مثال منفصل، مسدود است».(2)

ادامه اين مطلب در تسنيم در مورد اثر حواس انسان بر خواب و رؤياي او چنين است: «انسان افزون بر حواس ظاهري، حواس باطني هم دارد، چنان كه افزون بر حس بينايي بيروني، حس بينايي دروني نيز دارد. [براي]، مثال گاهي در يك مجلس، فقط عدّه اي خاص از حاضران مي توانند چيزي را ببينند؛ با آنكه همه از قوه بينايي _ سالم _ بيروني برخوردارند. اين نشان ميدهد كه بينندگانِ آن صورت، آن را از طريق حسّ دروني مشاهده كرده اند. اين همان حسي است كه سبب ديدن برخي صورت ها در خواب مي شود.

به بيان ديگر، در درون انسان، چشم، گوش، حس چشايي، بويايي و لامسه وجود دارد كه در عالم رؤيا _ چه در رؤياهاي راستين، چه در خواب هاي پريشان _ فعّال است و علت اينكه در عالم بيداري فعّاليتي ندارد، اين است كه حواس بيروني انسان، نفس را طوري مشغول مي كند كه به خدمت قواي دروني در نميآيد. نفس بيشتر اوقات نمي تواند هم زمان بر


1- يعني ممكن است صورتي مثالي را ديده باشد كه ساخته ذهن خودش بوده (متصل)، فقط از خيالش نشئت گرفته و با آن ارتباط برقرار كرده است. به اصطلاح، اين ادعا، بخشي از يك حقيقت موجود است، نه همه آن و نمي توان ثابت كرد كه اين ارتباط، با صورت مثالي خارج از ذهن _ واقعي _ برقرار شده است.
2- تفسير تسنيم، ج 5، ص709.

ص: 134

بيرون و درون مسلط باشد و از هر دو نوع حواس (بيروني و دروني) يك جا بهره بگيرد. به همين علت، در خواب كه حواس بيروني كار نميكند و نفس انسان درگير آن نيست، حواس دروني فعّال مي شود. نفس انسان درست كار كه در بيداري، گزارش هاي خوبي دريافت كرده است، با حواس دروني، صحنه هاي خوبي را مي بيند. اما نفس انسان تبه كار كه در بيداري، گزارش هاي بدي دريافت كرد، يا خائن يا دروغگويي كه نفسش به خيانت يا دروغ عادت دارد، خواب راستين نمي بيند؛ مگر آنكه خداوند بخواهد با ارائه حقيقتي بر آنها اتمام حجّت كند.

شايان ذكر است كه حواس دروني روحهاي ضعيف، فقط در عالم خواب فعّال مي شود. اما اگر كسي با رياضت، روح خود را تمرين دهد و آن را تقويت كند و در بيداري _ مانند عالم خواب _ از اشتغال به افكار مزاحم پرهيز كند، با تمركز حواس و به وسيله حواس دروني مي تواند چيزي را در بيداري ببيند كه ديگران نمي بينند. روح هاي قوي مي توانند به خوبي، بر حواس دروني و بيروني مسلط باشند و از حالات و شرايط مربوط به خواب، در حال بيداري هم برخوردار شوند.

اگر انسان بتواند افكار مزاحم و مشغلههاي اضافي را از بين برده يا كاهش دهد، حواس درونياش آزاد مي شود، تحت تربيت روح مجرّد قرار مي گيرد و به عنوان ابزاري در خدمت روح درمي آيد. در اين حالت، روح مجرد مي تواند هر آنچه را در حدّ تجرد عقلي درك كرده است، به حواس دروني بدهد تا بر اساس آن تصوير بسازند. به اين ترتيب، قوه خيال نيز كه تحت فرمان روح مجرد است، تصوير مطلوب ميآفريند.

خلاصه آنكه گرچه روح از جهان تجرّد و غيب است و در رهن زمان و مكان نيست، ولي اگر اشتغال آن به عالم طبيعت كم شود، مي تواند از جهان

ص: 135

غيب _ به اجازه خدا _ مطلع شود و اگر در راه درست تربيت شده و از راه درست، از عالم طبيعت منصرف گردد، مي تواند به غيب آشنا شده و از آن خبر دهد. افزون بر اين، اگر كسي از راه باطل هم روح خود را تقويت كند و براي رسيدن به جاه و مقام و كسب شهرت، رياضت هايي را تحمل كند، باز هم مي تواند به برخي از حقايق عالم مثال برسد و از آينده جهان طبيعت در محدوده عالم مثال باخبر گردد. «گرچه بر اثر غير معصوم بودن، روحش ممكن است گاهي خطا كند و گزارش نادرست بدهد».(1)

بايد توجه داشت كه بازگشت ارواح به دنيا در قالب «جسم مثالي» صورت مي گيرد. «همانا مؤمن، اهل(خاندان) خود را زيارت مي كند؛ پس آنچه او را خشنود مي سازد مي بيند و آنچه كه بر او ناپسند است، از او پوشيده مي شود و همانا كافر، اهل(خاندان) خود را زيارت مي كند؛ پس آنچه را بر او ناپسند است، مي بيند و آنچه او را خشنود مي سازد، از او پوشيده مي ماند. به تعبيري برخي هر جمعه زيارت مي كنند و برخي به مقدار عمل خويش زيارت مي كنند».(2)

بر اساس روايت بالا، دو نكته مي توان فهميد:

يك _ بازگشت روح به بدنِ خود در دنيا ممكن است.

دو _ مضمون اين روايت، بيانگر به نوعي پاداش و بهجتِ روحي براي مؤمن و كيفر و عذاب رواني براي كافر است. مراد از «زيارت» مي تواند سر زدن و بازگشت با جسم مثالي باشد».(3)


1- تفسير تسنيم، ج 5، صص 709 _ 713. صص 697 و 698.
2- الكافي، ج 3، ص230؛ بحارالانوار، ج 6، ص256. در تسنيم متن عربي حديث آمده است كه ترجمه آن گفته شد.
3- تفسير تسنيم، ج 16، صص 317 و 318. (با ويرايش)

ص: 136

بنابراين، مردگان توان شنيدن و فهميدن را دارند؛ گرچه گوش و مغز مادّي آنان از كار افتاده است. از اين رو، آنان را تلقين مي كنند. در جنگ بدر، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بر سر چاهي كه كشته هاي مشركان را در آن ريخته بودند، آمد و چنين فرمود: خداوند به آنچه به من وعده داده بود وفا كرد و من آن را يافتم. آيا شما وعيدهاي الهي را يافتيد؟ عمر گفت: يا رسول اللّه، با مردگان سخن مي گويي؟ فرمود: اي پسر خطاب، ساكت شو كه تو از آنان شنواتر نيستي.(1) (همچنين) امير مؤمنان علي عليه السلام پس از فرو نشستن گرد و غبار جنگ جمل فرمان داد كعب بن سوره، قاضي بصره (در زمان حكومت عمر و عثمان) را در ميان كشتگان يافتند و او را نشاندند. آن گاه به كعب فرمود: «يَا كَعْبَ بْنَ سُورَه قَدْ وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِي رَبِّي حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتَ مَا وَعَدَكَ رَبُّكَ حَقّاً؟». سپس همين كار را با «طلحه» تكرار كرد. مردي از ياران گفت: اين دو كشته چيزي نمي شنوند. فرمود: به خدا سوگند، اين دو نفر سخنم را شنيدند، آن گونه كه اهل چاه حفر شده در بدر كلام رسول اللّه صلي الله عليه و آله را شنيدند.(2)»(3)

و) عذاب در برزخ

و) عذاب در برزخ

«عذاب برزخ بسيار سنگين و شكننده است. عمر بن يزيد به امام صادق عليه السلام عرض كرد: شنيدم مي فرماييد همه شيعيان ما حتي گناه كاران در بهشت هستند. فرمود: آري، به خدا سوگند، راست گفتم. همه آنان در بهشتند. گفتم: فدايتان شوم، گناهان زياد و بزرگ است. فرمود: اما در قيامت به وسيله شفاعت پيامبرِ مطاع يا وصيّ پيامبر صلي الله عليه و آله همه شما در بهشت خواهيد بود، ولي به خدا سوگند، براي شما از برزخ مي ترسم. گفتم برزخ چيست؟ فرمود: از


1- بحارالانوار، ج 6، ص254 و بعد.
2- بحارالانوار، ج 6، ص255.
3- معاد در قرآن، ج 4، صص 229 و 230.

ص: 137

هنگام مردن تا روز قيامت.»(1) بنابراين،، قبر در فرهنگ عترت عليهم السلام همان برزخ است و تبه كار _ هر چند شيعه باشد _ به عذاب برزخي گرفتار مي شود تا تطهير شود و عذاب قبر (برزخ) هر چند كوتاه هم باشد، قابل تحمّل نيست، تا چه رسد به مدت هاي طولاني و احقاب».(2)

ز) شيفتگان دنيا در برزخ

ز) شيفتگان دنيا در برزخ

«دنياگرايان پس از مرگ، همانند حال خواب، يك سلسله خاطرات به همراه دارند و از انتقال به جهان ديگر آگاه نيستند، ولي پس از شنيدن تلقين ميّت و مشاهده امور ويژه درمي يابند كه به برزخ منتقل شده اند. آنان مانند معتاداني هستند كه در بازداشتگاه به سر مي برند كه اصل اعتيادشان باقي است، اما مواد اعتيادآور در اختيارشان نيست. از اين رو، به عذابي دردناك گرفتارند. شيفتگان دنيا با قلبي آكنده از تعلّق، با دنيا وداع مي كنند، ولي علاقه به آن تا مدّتي آنان را مي سوزاند تا به تدريج و بر اثر عقبات كئودِ(3) برزخ، علاقه آنان بريده شود؛ زيرا درماني در آنجا وجود نخواهد داشت».(4)

ح) سؤال هاي برزخي

ح) سؤال هاي برزخي

«سؤال هاي برزخي از امور كلي مانند توحيد، نبوّت، دين و قبله است، اما سؤال هاي معاد و قيامت از امور كلّي و جزئي است. در آنجا از همه چيز حتي از ظرايف اعمال و انديشه و نيّت پرسش خواهد شد».(5)


1- الكافي، ج 3، ص 242، عروسي حويزي، نورالثلقين، ج 3، ص553.
2- معاد در قرآن، ج 4، صص 228 و 229.
3- كئود: گردنههاي سخت، پي آمدهاي دردناك و رنج آور در برزخ.
4- معاد در قرآن، ص 231.
5- معاد در قرآن، ص 231.

ص: 138

ط) خواب؛ نوعي برزخ

ط) خواب؛ نوعي برزخ

«فرستادگان الهي و پيش از آنان، فطرت انساني در دنيا نسبت به معاد هشدار مي دهند كه انسان به خواب نرود، ولي برخي، آزادانه، زندگي را در خواب مي گذرانند. يكي خواب مقام مي بيند و در حفظ آن و رسيدن به مقام هاي بالاتر مي كوشد و ديگري خواب ثروت و ... . فقط شمار اندكي، هوشيارانه به سر مي برند و هماره مي كوشند كه به خواب نروند و راهنماي ديگران باشند».(1)

«براي اُنس انسان به برزخ و آماده شدن براي ورود به آن، در همين دنيا، انسان را با آن آشنا مي كنند؛ هر شب او را به برزخ مي برند و بازمي گردانند. هنگام خواب، مرگ موقّت به سراغ او مي آيد و با بيدار شدن زنده مي شود: «اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي قَضي عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْري إِلي أَجَلٍ مُسَمًّي إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»؛(2) انسان، هر شب، مهمان خداست و روحش را به جان آفرين مي سپارد.(3) غرض آنكه «توفّي» در اين دنيا نيز هست و بايد انسان هنگام خواب تمرين كند و خود را براي برزخ آماده سازد. او مي تواند اين روح را خوشبو به خدا دهد يا آلوده و متعفّن. همه افراد در هر شب با اين تذكّر الهي روبه رو هستند. به اين دليل سفارش شده است كه با وضو و دعاگويان و رو به قبله بخوابند؛ چون جانشان را به الله مي سپارند».(4)


1- تفسير تسنيم، ج 20، ص 82.
2- زمر: 42.
3- «وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فيهِ لِيُقْضي أَجَلٌ مُسَمًّي». (انعام: 60).
4- تفسير تسنيم، ج 20، صص 226 و 227.

ص: 139

كتاب نامه

اشاره

كتاب نامه

زير فصل ها

الف) كتاب

ج) پايگاه هاي اينترنتي:

الف) كتاب

الف) كتاب

٭ قرآن مجيد.

٭ نهج البلاغه.

آويني، سيد مرتضي، حكمت سينما، تهران، سوره، 1375.

ابن سينا، حدود يا تعريفات، ترجمه: فولادوند، تهران، 1380 .

ابن عربي، محمد بن علي، فتوحات مكيه (جلد 1)، ترجمه: محمد تهران، خواجوي، 1430 ه .ق، مولي.

اكو، امبرتو، اسطوره سوپرمن، ترجمه: خجسته كيهان، تهران، ققنوس، 1384، چاپ اول.

بابازاده، علي اكبر، زندگي پس از مرگ، قم، دانش و ادب، 1385.

توماس، ساري، فيلم و فرهنگ، ترجمه: مجيد اخگر،تهران، سمت، چاپ اول، 1383.

جوادي آملي، عبدالله، ادب فناي مقربان، (جلد1 و 5)، تحقيق: محمد صفايي، قم، اسراء، چاپ هفتم، 1389.

جوادي آملي، عبدالله، ادب فناي مقربان، جلد (2 و 3و 6)، تحقيق: محمد صفايي، قم، اسراء، چاپ پنجم، 1388.

ص: 140

___________________، پيامبر رحمت، تحقيق: محمدكاظم بادپا، اسراء، 1388، چاپ دوم.

___________________، تفسير انسان به انسان، تحقيق: محمدحسين الهيزاده، اسراء، 1389، چاپ پنجم.

___________________، تفسير تسنيم، (21 جلد)، (كل دوره)، قم، اسراء، از سال 1386 _ 1390.

___________________، تفسير موضوعي، (جلد 1)، قرآن در قرآن، تحقيق: محمد محرابي، قم، اسراء، چاپ هشتم، 1388،

___________________، تفسير موضوعي، (جلد 10)، مبادي اخلاق در قرآن، تحقيق: حسين شفيعي، قم، اسراء، چاپ ششم، 1387

___________________، تفسير موضوعي، (جلد 11)، مراحل اخلاق در قرآن، تحقيق: علي اسلامي، قم، اسراء، چاپ هفتم، 1386.

___________________، تفسير موضوعي، (جلد 13)، معرفت شناسي در قرآن، تحقيق: حميد پارسانيا، قم، اسراء، 1384، چاپ سوم.

___________________، تفسير موضوعي، (جلد 14)، صورت و سيرت انسان در قرآن، تحقيق: غلام علي امين دين، قم، اسراء، چاپ دوم، 1381.

___________________، تفسير موضوعي، (جلد 15)، حيات حقيقي انسان در قرآن، تحقيق: غلامعلي اميندين، قم، اسراء، چاپ دوم، 1384.

___________________، تفسير موضوعي، (جلد 16)، هدايت در قرآن، تحقيق: علي عباسيان، قم، اسراء، چاپ دوم، 1385.

___________________، تفسير موضوعي، (جلد 3)، وحي و نبوت در قرآن، تحقيق: علي زماني قمشهاي، قم، اسراء، چاپ دوم، 1384.

___________________، تفسير موضوعي، (جلد 4 و 5)، معاد در قرآن، تحقيق: علي زماني قمشهاي، قم، اسراء، چاپ ششم، 1388.

ص: 141

___________________، تفسير موضوعي، (جلد 6و7)، سيره پيامبران در قرآن، تحقيق: علي اسلامي، قم، اسراء، چاپ پنجم، 1389.

___________________، تفسير موضوعي، (جلد 8 و 9)، سيره رسول اكرم صلي الله عليه و آله در قرآن، تحقيق: حسين شفيعي، قم، اسراء، چاپ پنجم، 1385 و1387.

___________________، تفسير موضوعي، (جلد2)، توحيد در قرآن، قم، اسراء، چاپ اول، 1383.

___________________، حكمت عبادات؛ تحقيق: حسين شفيعي، قم، اسراء، چاپ پانزدهم، 1388.

___________________، زن در آينه جلال و جمال، تحقيق: محمود لطيفي، قم، اسراء، 1388، چاپ نوزدهم.

___________________، نسيم انديشه، دفتر اول تحقيق: سيد محمود صادقي، قم، اسراء، چاپ سوم، 1383.

___________________، نسيم انديشه، دفتر دوم تحقيق: سيد محمود صادقي، قم، مركز اسراء، 1387چاپ اول.

___________________، وحي و نبوت، تحقيق: مرتضي واعظ جو، قم، اسراء، چاپ اول، 1388.

___________________، رازهاي نماز، تحقيق: حسين شفيعي، قم، اسراء، چاپ شانزدهم، 1389.

__________________، سرچشمه انديشه، (جلد2)، تحقيق: عباس رحيميان محقق، قم، اسراء، چاپ پنجم، 1385.

___________________، سرچشمه انديشه، (جلد3 و1 و6)، تحقيق: عباس رحيميان محقق، قم، اسراء، چاپ پنجم، 1386.

___________________، سروش هدايت، (جلد3 و4)، قم، اسراء، چاپ پنجم، 1381.

ص: 142

___________________، صهباي حج، تحقيق: حسن واعظي محمدي، قم، اسراء، چاپ دهم، 1388.

___________________، عين نضاخ (تحرير تمهيد القواعد)، (جلد 3)، تحقيق: حميد پارسانيا، قم، اسراء، چاپ اول، 1387.

حرّ عاملي، محمد بن حسن بن علي، تفصيل وسائل الشيعه إلي تحصيل مسائل الشريعه، قم، مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، چاپ اول، 1409 ه .ق.

حكمت نظري و عملي در نهج البلاغه، تحقيق: حسين شفيعي، قم، اسراء، چاپ هفتم، 1387.

درامي سمرقندي، عبدالله بن عبدالرحمان، سنن الدرامي، حقق نصه و اخراج الاحاديث و فهرسه: فواز احمد زمرلي، خالد السيع العلمي، بيروت، دارالريان للتراث، دارالكتاب العربي، 1407 ه .ق.

رجالي تهراني، علي رضا، فرشتگان حقيقي قرآني، روايي و عقلي، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1390.

رضوان طلب، محمدرضا، رؤيا از نظردين و روان شناسي، قم، دفتر تبليغات حوزه علميه قم، 1371.

سايمون، استيفن، الهامات معنوي در سينما، (جلد 1)، ترجمه: شاپور عظيمي، بنياد سينمايي، تهران، فارابي، 1383.

سبحاني، جعفر، اصالت روح، قم، مؤسسه تحقيقاتي و تعليماتي امام صادق عليه السلام ، 1377.

سيوطي، جلال الدين، تفسير درّ المنثور، (جلد 7)، قم، كتاب خانه آيت الله مرعشي نجفي، 1404 ه .ق.

شيخ صدوق، محمدبن علي بن حسين، الخصال، جلد 1، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1403 ه .ق.

___________________، من لا يحضره الفقيه، (جلد2)، قم، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1413ه. ق.

ص: 143

___________________، خصال، ترجمه: مدرس گيلاني، تهران، جاويدان، بيتا.

___________________ ، الامالي، قم، كتاب خانه اسلاميه، 1362.

___________________، التوحيد، قم، جامعه مدرسين، چاپ اول، 1398 ه. .ق.

طباطبايي، سيد محمدحسين، تفسير الميزان، قم، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ پنجم، 1417 ه .ق،

عاملي(شيخ بهايي)،ابوالفضل محمد بن شيخ حسين، اربعين، قم، مؤسسه نشر اسلامي، چاپ اول، 1415 ه .ق.

عباسي، ابراهيم، داستان هاي شگفت درباره جن، قم، اميرالعلم، 1385.

عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، (جلد 3و4)، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، قم، انتشارات اسماعيليان، چاپ چهارم، 1415 ه .ق.

عطاردي، عزيزالله، مسند الإمام الرّضا عليه السلام ، (جلد 1و2)، مشهد، نشر آستان قدس رضوي، 1406 ه .ق.

عياشي، محمد بن مسعود، تفسير عياشي، (جلد 1)، قم، واحد تحقيقات اسلامي، مؤسسه بعثت، 1378.

فيض كاشاني، محمد محسن، الوافي، (جلد 25)، تحقيق: ضياءالدين حسيني اصفهاني، اصفهان، كتاب خانه امام اميرالمؤمنين علي عليه السلام ، چاپ اول، 1406 ه .ق.

قرآن حكيم از منظر امام رضا عليه السلام ، قم، اسراء، چاپ هفتم، 1389.

قونوي، صدرالدين، شرح اربعين حديث (شرح الاربعين حديثا)، ترجمه: حسن كامل بيلماز، تهران، انتشارات بيدار، 1372.

كليني، ابوجعفر محمد بن يعقوب، الكافي، تهران، دارالكتب الإسلاميه، قم، چاپ چهارم، 1407ه .ق.

م.الف، جنيان و جن زدگان، قم، دفتر تبليغات اسلامي،1384.

ص: 144

مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، (جلدهاي 11، 18، 58، 68، 75و 84)، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404ه .ق.

مكارم شيرازي، ناصر و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، (جلد 11)، دوازدهم، تهران، 1372.

______________، تفسير نمونه، ج 12 و14، تهران، انتشارات اسراء، چاپ دهم، 1370.

_____________، تفسير نمونه، ج7، تهران، چاپ دهم، انتشارات اسرا، 1371 .

ميرزايي، نجف علي، فرهنگ اصطلاحات معاصر، تهران، چاپ دوم، 1389.

نراقي، ملا احمد، معراج السعاده، تهران، انتشارات رشيدي، بي تا.

نصيري، محمد، شيطان؛ دشمن ديرينه انسان، تهران، حميدي، چاپ اول، 1351.

ب) نشريه:

1. «اطلاعرساني و نهادينه كردن فرهنگ»، روزنامه همشهري، 8 شهريور 1390.

2. «مصاحبه با سجاد ابوالحسني»، روزنامه همشهري، 5 شهريور 1390.

خرازي ها، شهرام، «دوزخيان زمين (نگاهي به فيلم ها و سريال هاي ماورايي در سال هاي دور و نزديك)»، مجله سروش، شماره 1499، 5 شهريور1390، ص 24.

ج) پايگاه هاي اينترنتي:

ج) پايگاه هاي اينترنتي:

1. Farsi.khamenei. ir/memory _ content? Id(با تلخيص)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109