غدير در سيره امام حسين عليه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)

عنوان و نام پديدآور:غدير در سيره امام حسين عليه السلام/مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)/محمدرضا شريفي

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: امام حسين - غدير

ص: 1

ولادت

نسب

پدر آن حضرت:

أمير المؤمنين علىّ بن أبى طالب بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصىّ، القرشىّ، الهاشمىّ، المطّلبىّ، الطّالبيّ، عليه السّلام.

اميرالمومنين وصي ،خليفه ،جانشين ونفس پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم ،سيد الاوصيا وپس از پيامبر شخص اول عالم وجود و ...

مادر آن حضرت:

فاطمه زهراء، دخت پيامبر خدا محمّد- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.

و مادر حضرت زهراء- سلام اللّه عليهما-، خديجه دختر خويلد بن أسد بن عبد العزّى بن قصىّ است. حضرت زهرا ،صديقه طاهره بتول شهيده پاره تن رسول خدا ام الائمه الاطهار حجه الله علي الحجج و...

براستي كه هيچ نسبي به شرف اين نسبت در عالم نرسد.!

تاريخ ولادت امام حسين عليه السلام

تاريخ ولادت امام حسين عليه السلام

مشهور آن است كه ولادت آن حضرت در مدينه در سيّم ماه شعبان بوده، و شيخ طوسى رحمة اللّه روايت كرده كه بيرون آمد توقيع شريف به سوى قاسم بن علاء همدانى وكيل امام حسن عسكرى عليه السّلام كه مولاى ما حضرت حسين عليه السّلام در روز پنج شنبه سيّم ماه شعبان متولّد شده، پس آن روز را روزه دار و اين دعا را بخوان:

اللّهمّ انّى اسألك بحقّ المولود فى هذا اليوم... الخ.

و ابن شهر آشوب رحمه اللّه ذكر كرده كه: ولادت آن حضرت بعد از ده ماه و بيست روز از ولادت برادرش امام حسن عليه السّلام بوده، و آن روز سه شنبه، يا پنج شنبه، پنجم ماه شعبان، سال چهارم از هجرت بوده، و فرموده: روايت شده كه مابين آن حضرت و برادرش فاصله نبوده، مگر به قدر مدّت حمل، و مدّت حمل شش ماه بوده است.

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 660

كيفيّت ولادت امام حسين عليه السلام

كيفيّت ولادت امام حسين عليه السلام

شيخ طوسى رحمة اللّه و ديگران به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السّلام نقل كرده اند كه چون حضرت امام حسين عليه السّلام متولّد شد، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اسماء بنت عميس را فرمود كه: بياور فرزند مرا اى اسماء.

اسماء گفت: آن حضرت را در جامه سپيد پيچيده به خدمت حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بردم، حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت، پس جبرئيل نازل شد و گفت: حق تعالى تو را سلام مى رساند و مى فرمايد كه چون على عليه السّلام نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسى عليه السّلام، پس او را به اسم پسر كوچك هارون نام كن كه شبير است، و چون لغت تو عربى است او را حسين نام كن. پس حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم او را بوسيد و گريست و فرمود كه: تو را مصيبتى عظيم در پيش است. خداوندا لعنت كن كشنده او را، پس فرمود كه: اى اسماء! اين خبر را به فاطمه مگو.چون روز هفتم شد، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه: بياور فرزند مرا. چون او را به نزد آن حضرت بردم، گوسفند سياه و سفيدى از براى او عقيقه كرد، يك رانش را به قابله داد و سرش را تراشيد و به وزن موسى سرش نقره تصدّق كرد و خلوق برسرش ماليد، پس او را بر دامن خود گذاشت و فرمود: اى ابا عبد اللّه! چه بسيار گران است بر من كشته شدن تو، پس بسيار گريست.

ص: 2

اسماء گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، اين چه خبر است كه در روز اوّل ولادت گفتى و امروز نيز مى فرمايى و گريه مى كنى؟حضرت فرمود: كه مى گريم بر اين فرزند دلبند خود كه گروهى كافر ستمكار از بنى اميّه او را خواهند كشت، خدا نرساند به ايشان شفاعت مرا، خواهد كشت او را مردى كه رخنه در دين من خواهد كرد و به خداوند عظيم كافر خواهد شد، پس گفت: خداوندا، سؤال مى كنم از تو در حقّ اين دو فرزندم آنچه را كه سؤال كرد ابراهيم در حقّ ذريّت خود. خداوندا، تو دوست دارى ايشان را و دوست دار هر كس كه دوست مى دارد ايشان را، و لعنت كن هر كه ايشان را دشمن دارد لعنتى چندان كه آسمان و زمين پر شود.

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 616

استشفاي فطرس ملك از قنداقه امام حسين

استشفاي فطرس ملك از قنداقه امام حسين

هنگامى كه امام حسين متولد شد خدا بجبرئيل دستور داد: با گروهى از ملائكه بزمين هبوط كن و از طرف من بحضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله تهنيت بگو! وقتى جبرئيل متوجه زمين شد به جزيره اى برخورد در آن جزيره ملكى بود كه آن را فطرس ميگفتند. خدا آن ملك را بدنبال كارى فرستاده بود و آن ملك كوتاهى كرده بود. خدا پر و بال او را شكسته و ويرا در آن جزيره انداخته بود. مدت هفتصد سال بود كه خدا را در آن جزيره ميپرستيد فطرس بجبرئيل گفت: كجا ميروى؟ جبرئيل گفت: بحضور محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فطرس گفت: مرا با خود ببر، شايد آن حضرت برايم دعا كند.

ص: 3

موقعى كه جبرئيل نزد پيغمبر خدا آمد و جريان فطرس را شرح داد پيامبر خدا فرمود: بگو؛ فطرس بدن خويشتن را به امام حسين بمالد. وقتى فطرس بدن خود را به گهواره امام حسين ماليد خداى رحمان و رحيم فورا پر و بال او را عطا كرد. آنگاه فطرس با جبرئيل بطرف آسمان پرواز كرد.

زندگانى حضرت امام حسن(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:193

غدير در سيره امام حسين عليه السلام

حضور درغدير خم

حضور درغدير خم

امام حسين عليه السلام خود در مراسم بزرگ غدير در كنار جد و پدر بزرگوارشان حضور داشتند؛

حضرت رسول خدا در روز شنبه بيست و پنجم ماه ذي قعده غسل كرده و دو لباس احرام همراه برداشتند و از مدينه خارج شدند. اهل بيت حضرت كه فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام و سايرفرزندان آن حضرت بودند، و نيز همسران آن حضرت همگي سوار بر هودجهاي شتران همراه حضرت بودند.

اسرار غدير ص 37

احتجاجات امام حسين عليه السّلام در مورد امامت مقابل عمربن خطاب

احتجاجات امام حسين عليه السّلام در مورد امامت مقابل عمربن خطاب

نقل است كه روزى عمر بن خطّاب بر منبر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله سرگرم ايراد خطبه اى بود و در ضمن آن گفت كه او بر أهل ايمان اولى از خودشان است، امام حسين عليه السّلام كه در گوشه اى از مسجد نشسته بود با شنيدن اين كلام فرياد برآورد كه:

اى دروغگو از منبر رسول خدا؛ كه پدر من است نه پدر تو فرو شو! عمر گفت: بجان خود كه اين منبر پدر توست نه پدر من، چه كسى اين حرفها را به تو ياد داده؛ پدرت علىّ بن ابى طالب؟! امام حسين عليه السّلام فرمود: اگر اطاعت پدرم در اين كار را كرده باشم بجان خودم سوگند كه او فردى هادى و من پيرو اويم، و او برگردن مردم بنا بر عهد رسول خدا بيعتى دارد، بيعتى كه جبرئيل بخاطر آن از جانب خداوند نازل شده كه جز افراد منكر قرآن كسى آن را انكار نمى كند، همه مردم با قلبهاشان آن را پذيرفته و با زبان ردّ نمودند، و واى برمنكرين حقّ ما أهل بيت، آيا محمّد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله جز با خشم و غضب و شدّت عذاب با ايشان روبرو خواهد شد!! عمر گفت: اى حسين، هر كه حقّ پدرت را انكار كند خدا لعنتش كند، مردم مرا به حكومت رسانده و پذيرفتم، و اگر پدرت را برگزيده بودند ما نيز اطاعتشان مى كرديم.

ص: 4

امام حسين عليه السّلام به او فرمود: اى پسر خطّاب! كدام مردم پيش از ابو بكر تو را به حكومت رساندند؛ بدون هيچ حجّتى از جانب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و رضايتى از آل محمّد؟! آيا رضايت شما همان رضايت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله است؟ يا اينكه رضايت أهل او برايش موجب سخط و غضب بوده؟ بخدا كه اگر براى زبان گفتارى بود كه تصديقش به درازا كشد و كردارى كه أهل ايمان ياريش كنند هرگز به خطا بر دوش آل محمّد سوار نمى شدى، كه از منبرشان بالا رفته و با قرآنى كه بر ايشان نازل شده به همانها حكم كنى كتابى كه نه از مشكلاتش با خبرى و نه از تأويلش جز شنيدن، و نزد تو خطاكار و محقّ يكسانند، پس خداى تعالى تو را جزا دهد به آنچه جزاى توست و از اين احداثى كه ببار آورده اى از تو پرسش خوبى كند!.

راوى گويد: پس از اين كلام عمر در نهايت غضب از منبر فرو آمده و با گروهى از اعوانش رهسپار منزل حضرت أمير عليه السّلام شده با اجازه وارد منزل گشته و گفت:

اى أبو الحسن، چه چيزها كه امروز از پسرت به من رسيد؛ در مسجد رسول خدا صدايش را بر من بلند كرده و توده مردم و أهل مدينه را بر من شوراند!.

حضرت مجتبى عليه السّلام بدو فرمود: آيا فردى چون حسين، زاده نبىّ حكم ناروايى را جارى كرده يا طبقات پست از أهل مدينه را شورانده؟! بخدا كه جز با حمايت همين گروه پست به اين مقام دست نيافتى، پس لعنت خدا بر كسى كه اين گروه را اغوا كرد!!.

ص: 5

حضرت أمير عليه السّلام به فرزندش فرمود: آرام گير اى أبا محمّد، تو نه زود خشمى و نه پست نژاد و نه در جسمت رگى از نااهلان است، پس سخنانم را گوش داده و عجله نكن! عمر به آن حضرت گفت: أبا الحسن! اين دو در سرشان فقط هواى خلافت دارند!.

حضرت فرمود: اين دو بزرگوار از لحاظ نسب نزديكتر از ديگران به رسول خدايند كه دعوى خلافت كنند، اى پسر خطّاب بنا بحقّ اين دو رضايتشان را بدست آر تا ديگران كه پس از اين دو آيند از تو راضى باشند!.عمر گفت: منظورت از اين جلب رضايت چيست؟

فرمود: جلب رضايت اين دو بازگشت از خطا و پرهيز از معصيت با توبه است.

عمر گفت: اى أبو الحسن پسرت را بگونه اى تربيت كن كه به پاى سلاطين نپيچد همانها كه حاكمان زمينند!.

أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: من بايد أهل معصيت و آن را تربيت كنم كه ترس از خطا و لغزشش دارم، امّا كسى كه پدر و مؤدّبش رسول خدا بوده ديگر كسى در تربيت به مقام او نخواهد رسيد، اى پسر خطّاب! رضايت اين دو را بدست آر! راوى گويد: عمر خارج شده و در مسير با عثمان بن عفّان و عبد الرّحمن بن عوف روبرو شد، عبد الرّحمن گفت: اى أبا حفص (كنيه عمر) چه كردى، كه بحث ميان شما بطول انجاميد؟! عمر گفت: مگر مى شود احتجاجى با پسر ابو طالب و دو فرزندش داشت؟! عثمان گفت: اى عمر ايشان فرزندان عبد مناف اند كه در همه موارد فربه اند و سايرين لاغر و نحيفند (در سخن بغايت فربه و ساير مردمان؛ خشك و نافرجامند).

ص: 6

عمر گفت: من نمى توانم اين حماقتى كه بدان مى بالى به شمار آرم! عثمان در جواب گريبان عمر را محكم گرفت و پيش كشيده و رها كرد و گفت: اى پسر خطّاب، مثل اينكه تو حرفهايم را قبول ندارى، پس عبد الرّحمن بن عوف واسطه شده و آن دو را جدا نموده و مردم هم پراكنده شدند.

الإحتجاج / ترجمه جعفرى ؛ ج 2 ؛ ص73-77

احتجاج امام حسين عليه السلام به حديث غدير در سرزمين منا

احتجاج امام حسين عليه السلام به حديث غدير در سرزمين منا

يك سال قبل از مرگ معاويه، امام حسين عليه السلام به زيارت بيت الله الحرام درمراسم پر شكوه، حج مشرف شد عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفراو را همراهى نمودند. آن سال عده زيادى از زنان و مردان بنى هاشم حضور داشتند. امام حسين(عليه السلام) درايام تشريق آنان را در سرزمين منا جمع نمود درآن اجتماع عظيم بيش از هفتصد نفراز مردان تابعين و دويست نفر از صحابه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) گرداگرد وجودش زير خيمه حلقه زدند و منتظر سخنان امام خويش بودند، حضرت بپا خاست و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:شما شاهد و ناظر تجاوزات معاويه جنايتكار نسبت به ما و شيعيان هستيد و ازآنها اطلاع داريد، سخنان مرا گوش كنيد و بنويسيد [تا براى آيندگان بماند] و به ديگر شهرها و قبائل و افراد مؤمن و مورد اعتماد خود برسانيد و آنان را دعوت به اداء حق ما (اهل بيت) كنيد ترس آن دارم كه وقتش بگذرد و حقوق ما مغلوب ستمگر گردد، گر چه خداوند بالاترين پشتيبان است. سپس فرمود: شما را به خدا سوگند: بياد نمى آوريد كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) روزغديرخم پدرم على(عليه السلام) را وصى و امام بعد از خود قرار داد و حديث ولايت را بر شما خواند و فرمود همگى بايد اين پيام را به ديگران برسانيد پاسخ دادند: چرا ! ما بياد داريم.

ص: 7

موسوعة كلمات الامام الحسين(عليه السلام)، ص 270/ الغدير، ج 1، ص 198، ح 9، چاپ چهارم.

حادثه تلخ كربلا نتيجه كينه نسبت به صاحب غدير

بغضا لابيك

پس از آنكه امام حسين عليه السلام با لشگر اتمام حجت نمودند در جواب گفتند:بغضا لابيك..............(بغض پدرت را درسينه داريم)

...فجعل الحسين عليه السّلام تارة يحمل على الميمنة، و تارة على الميسرة، حتّى قتل على ما نقل ما يزيد على عشرة آلاف فارس و لا يبين النّقص فيهم لكثرتهم، حتّى أثخنوه بالجراح.

و عن بعض النّسخ: أنّه قتل في هذه الحملة خمسين ألفا، و كان الجيش سبعين ألفا غير السّواد الأعظم.

ثمّ دنا من القوم، و قال: «يا ويلكم! أتقتلوني على سنّة بدّلتها؟ أم على شريعة غيّرتها؟

أم على جرم فعلته؟ أم على حقّ تركته؟».

فقالوا له: «إنّا نقتلك بغضا لأبيك». فلمّا سمع كلامهم حمل عليهم، فقتل منهم في حملته مائة فارس، و رجع إلى خيمته.

الدّربندي، أسرار الشّهادة،/ 410- 411 -موسوعة الامام الحسين(عليه السلام)، ج 4، ص: 372

نه وارث غدير از نسل امام حسين عليه السلام

نه امام از نسل امام حسين عليه السلام

اي مردم، شما بيش از آن هستيد كه با يك دست و در يك زمان با من دست دهيد، و پروردگارم مرا مامور كرده است كه از زبان شما اقرار بگيرم درباره ي آنچه منعقد نمودم براي علي اميرالمومنين 401 و اماماني كه بعد از او مي آيند و از نسل من و اويند، چنان كه به شما فهماندم كه فرزندان من از صلب اويند.

پس همگي چنين بگوييد:

«ما شنيديم و اطاعت مي كنيم و راضي هستيم و سر تسليم فرود مي آوريم درباره ي آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندي درباره ي امر امامت اماممان علي

ص: 8

اميرالمومنين و اماماني كه از صلب او به دنيا مي آيند. بر اين مطلب با قلبهايمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بيعت مي كنيم. بر اين عقيده زنده ايم و با آن مي ميريم و (روز قيامت) با آن محشور مي شويم. تغيير نخواهيم داد و تبديل نمي كنيم و شك نمي كنيم و انكار نمي نماييم و ترديد به دل راه نمي دهيم و از اين قول برنمي گرديم و پيمان را نمي شكنيم.

تو ما را به موعظه ي الهي نصيحت نمودي درباره ي علي اميرالمومنين و اماماني كه گفتي بعد از او از نسل تو و فرزندان اويند، يعني حسن و حسين و آنان كه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.

پس براي آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلبهايمان و جانهايمان و زبانهايمان و ضمايرمان و دستهايمان. هر كس توانست با دست بيعت مي نمايد و گرنه با زبانش اقرار مي كند. هرگز در پي تغيير اين عهد نيستيم و خداوند (در اين باره) از نفسهايمان دگرگوني نبيند.

ما اين مطالب را از قول تو به نزديك و دور از فرزندانمان و فاميلمان مي رسانيم، و خدا را بر آن شاهد مي گيريم. خداوند در شاهد بودن كفايت مي كند و تو نيز بر اين اقرار ما شاهد هستي». اسرار غديرصفحه 187

امام حسين عليه السلام كشته ي غدير

با مرگ معاويه و روي كار آمدن يزيد، اين مذبح بزرگ آماده ي سر بريدن غدير بود، واين بار غدير، با همه ي وجود و به همراهي تني چند از فداكارترين نيروهايش به ميدان آمد. او حسين عليه السلام بود، و همراه گروهي آمد كه براي شهادت و قطعه قطعه شدن و فداشدن كمر همت بسته بودند و گروهي ديگر كه براي اسير شدن و اشك ريختن براي غدير سر بريده و معرفي غدير به بي خبران شام آماده بودند. در اينجا سخن امام صادق عليه السلام علنا به ظهور رسيد كه فرمود:

ص: 9

«اذا كتب الْكتاب قتل الْحسيْن عليْه السلام»،

«آنگاه كه پيمان سقيفه در مقابل غدير امضا شد امام حسين عليه السلام كشته شد»!

آري غدير را با ياران باوفايش سربريدند و خيمه هاي آسمان عمود آن را غارت كردند و آتش زدند و عزيزان غدير را به اسيري بردند تا در شهرهاي سقيفه به آن افتخار كنند و به همه اعلام كنند كه كار غدير پايان يافت، اما...!

غدير از همان روز كربلا حيات حقيقي خود را آغاز كرد و پس از 50 سال كه در چنگال سقيفه و اوباش آن گرفتار بود برگ جديدي از حيات خود را ورق زد.

با شهادت امام حسين عليه السلام براي بار دوم آوازه ي غدير تا دورترين نقاط دنيا رفت و حتي كفار و مشركان اهل سقيفه را لعنت كردند و سرفرازي غدير را آفرين گفتند.

اما اين بار جنگ سقيفه و غدير زبانه كشيد و حسد و كينه ي اهل سقيفه چنان شعله كشيد كه سلاخاني چون حجاج را به نيابت از سقيفه برگزيدند. آنها هم با چراغ آمدند و فداييان غدير را برگزيدند و در مذبح سقيفه قطعه قطعه كردند. امثال قنبر خود را خوش به بستر شهادت غدير معرفي كردند. اگر چه زبانشان را بريدند و يا از پشت سر بيرون آوردند، اما اين بهاي غدير بود كه از جان و دل مي پرداختند.

گويا حزب سقيفه به خوبي دريافتندكه غدير هنوز زنده است وهر روز زنده تر مي شود. غدير در انتظار نسلهايي است كه چون جانان گمشده با آغوش باز آن را پذيرا خواهند شد و با پاي دل در صحراي غدير حضور مي يابند و با صاحب غدير بيعت مي كنند.

اينسان شد كه غدير را به مسلخ كربلا كشاندند و مي رفت تا خوابهاي روساي سقيفه تعبير شود.

ص: 10

اسرار غدير ص 293

دلائل امامت حضرت امام حسين عليه السلام

امامت درقرآن و حديث جابر

امامت درقرآن و حديث جابر

مرحوم شيخ صدوق در كتاب نصوص از جابر بن يزيد جعفى از يزيد جعفى از جابر بن عبد اللَّه انصارى حديث كند كه گفت: چون خداى تعالى اين آيه را بر پيغمبر اكرم نازل فرمود: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد خداى را اطاعت كنيد و پيغمبر و صاحبان امر خويش را فرمان بريد، سوره نساء، آيه 60» عرض كردم: اى رسول خدا ما خدا و پيغمبر را شناخته ايم (اكنون بيان فرما) صاحبان امرى كه خداوند فرمانبردارى ايشان را به فرمانبردارى خودش همراه و قرين كرده كيانند؟ فرمود: اى جابر! جانشينان و امامان مسلمين بعد از من، نخستين آنها: على بن ابى طالب سپس حسن و پس از او حسين و سپس على بن الحسين و پس از او محمد بن على است كه در تورات به باقر معروف است، و اى جابر تو او را درك خواهى كرد، پس هر گاه او را ملاقات كردى سلام مرا به او برسان، و پس از او صادق جعفر بن محمد سپس موسى بن جعفر و پس از او على بن موسى سپس محمد بن على و پس از او على بن محمد سپس حسن بن على و پس از او همنام و هم كنيه من، حجت خداى تعالى در زمين و بقية اللَّه در ميان بندگان او، فرزند حسن بن على،همان كسى كه خداوند شرق و غرب زمين را به دست او بگشايد. آن كسى كه از شيعيان و دوستانش پنهان شود و غيبت كند؛ غيبتى كه در آن غيبت به اعتقاد به امامت او پابرجا نماند مگر كسى كه خداوند قلبش را به ايمان آزمايش كرده است. جابر گويد، عرض كردم: اى رسول خدا، آيا براى شيعيانش در حال غيبت او بهره و نفعى از او هست؟ فرمود: آرى قسم به آنكه مرا به راستى به پيغمبرى مبعوث فرموده، ايشان به نور او روشنى جويند، و به ولايت او بهره مند شوند همان گونه كه مردم به خورشيد بهره مند شوند اگر چه ابر آن را بپوشاند، اى جابر اين (كه برايت گفتم) از اسرار مكنونه، و علم مخزون خدا است، جز از اهلش او را پوشيده دار.

ص: 11

جابر بن يزيد گويد: پس (روزى) جابر بن عبد اللَّه انصارى بر حضرت على بن الحسين عليه السّلام وارد شد همين طور كه حضرت با او صحبت مى فرمود ناگاه حضرت باقر از نزد زنها بيرون آمد و بر سرش گيسوانى بود، و او كودكى بود، چون (چشم جابر به او افتاد و) او را ديد؛ بدنش به لرزه افتاد و موهايش راست شد و نگاهى ممتد و طولانى به او كرد، سپس گفت: اى كودك نزديك بيا.

حضرت نزديك آمد. گفت: برگرد حضرت برگشت. جابر گفت: به خداى كعبه سوگند شمائل پيغمبر است (كه در شما مى بينم) سپس برخاست؛ و نزد آن حضرت آمده عرض كرد: اى فرزند نامت چيست؟ فرمود: نامم محمد است عرض كرد: فرزند كى؟ فرمود: فرزند على بن الحسين.

عرض كرد: جانم به قربانت اى فرزند، پس شما باقر هستى؟ فرمود: آرى آنچه رسول خدا نزدت گذارده به من برسان؛ عرض كرد: اى آقاى من رسول خدا مرا به زندگى تا زمان ديدار شما مژده داد و فرمود: هر گاه او را ديدار كردى سلام و درود مرا به او برسان، پس اى مولاى من، رسول خدا شما را سلام رسانده است، فرمود: اى جابر درود بر پيغمبر خدا باد مادامى كه آسمانها و زمين برپا است، و درود بر تو چنانچه سلام را رساندى، (پس از اين قصه) جابر گاه گاهى خدمت حضرت باقر عليه السّلام شرفياب مى شد و (علومى كه مى خواست از آن حضرت) فرا مى گرفت (روزى) حضرت راجع به مطلبى از جابر پرسش فرمود، جابر عرض كرد: به خدا سوگند (اگر جواب گويم) در نهى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله قرار مى گيرم، زيرا به من خبر داد كه شما امامان راهنماى اهل بيتش بعد از او خردمندترين مردم در كودكى، و داناترين آنها در بزرگى هستيد، و فرمود: به ايشان چيزى نياموزيد زيرا ايشان از شما داناترند؛ حضرت فرمود: جدّم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله راست گفته من به آنچه از تو پرسش كردم داناترم، و دانش و فرزانگى در كودكى به من عنايت شده، و تمامى اينها به فضل و رحمت پروردگار متعال بر ما خانواده است.

ص: 12

الإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشرعليهم السلام / ترجمه رسولى محلاتى، فارسى، ص: 176-179

نص پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در غدير خم

نص پيامبر ص در غدير خم

پيامبر در غدير خم فرمودند:

من صراط مستقيم خداوند هستم كه شما را فرمان به پيروي از آن داده است و بعد از من علي و سپس فرزندانم از نسل او هستند. آنان كه اماماني هدايت كننده به سوي حقند.

- امامت در نسل من از فرزندان علي است تا روز قيامت كه خدا و رسولش را ملاقات مي كنيد.

- هر كس از خدا و رسولش و علي و اماماني كه ذكر كردم اطاعت كند به رستگاري بزرگ دست يافته است.

- با اميرالمومنين علي و حسن و حسين و امامان، به عنوان كلمه ي باقي و طيب و طاهر بيعت كنيد.

- قرآن به شما مي گويد كه امامان بعد از علي، فرزندان او هستند، و من هم به شما معرفي كردم كه امامان از نسل من و او هستند. قرآن مي گويد: «و جعلها كلمه باقيه في عقبه»، و من گفتم: «لنْ تضلوا ما انْ تمسكْتم بهما».

- كساني كه علي و امامان از فرزندان من و از نسل او تا روز قيامت را به عنوان امام قبول نكنند، آنان كساني اند كه اعمالشان سقوط مي كند و دايما در آتش خواهند بود.

- من خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قيامت باقي مي گذارم.

- حلال و حرام بيش از آن است كه در مجلس واحد همه را بشمارم، پس من مامورم از شما بيعت بگيرم بر آنچه از جانب خدا آوردم درباره ي مقام علي اميرالمومنين وامامان بعد از او تا روز قيامت، كه از نسل من واو هستند، وقايم آنان مهدي است.

ص: 13

- حلالي نيست مگر آنچه خدا و رسولش و دوازده امام حلال بدانند، و حرامي نيست مگر آنچه خدا و رسولش و دوازده امام حرام بدانند.

اسرار غدير صفحه 92

حديث جابر

حديث جابر

نعمانى در كتاب غيبت از جابر بن يزيد جعفى از حضرت باقر عليه السّلام از سالم بن عبد اللَّه بن عمر از پدرش عبد اللَّه بن عمر روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: شبى كه خداوند مرا به آسمانها برد به من وحى فرمود: اى محمد چه كسى را در زمين بر امّت خود خليفه قرار دادى؟- و خودش داناتر بود (به اين سؤال)- عرض كردم: پروردگارا برادرم را فرمود:

على بن ابى طالب؟ عرض كردم: آرى پروردگارا، فرمود: اى محمد من به زمين توجّهى كردم و از آن تو را برگزيدم، پس در جايى نام من برده نمى شود تا اينكه نام تو نيز با من برده شود، من محمودم و تو محمد، سپس بر زمين توجّه ديگرى كردم و از آن على بن ابى طالب را برگزيدم و او را وصى تو قرار دادم، و تو سيّد پيغمبرانى و علىّ سيّد اوصياء است، پس براى او نامى از نامهاى خود جدا كردم من اعلايم و او على است؛ اى محمد من على و فاطمه و حسن و حسين و امامان را از يك نور آفريدم، سپس ولايت آنها را بر ملائكه عرضه داشتم، هر كه پذيرفت از مقرّبان شد، و هر كه نپذيرفت در زمره كافران قرار گرفت. اى محمد اگر بنده اى از بندگانم مرا عبادت كند تا (به حدّى) كه بريده شود، و پس از آن در حال انكار ولايت شما نزد من آيد او را در آتش داخل كنم، سپس فرمود: اى محمد مى خواهى ايشان را ببينى؟ عرض كردم: آرى، فرمود: برخيز و پيش رويت نگاه كن، به جلو رفتم (و نظر كردم) ديدم على بن ابى طالب و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و حجت قائم عليه السّلام مانند ستاره درخشانى در وسط آنها بود. عرض كردم: بار خدايا اينها كيانند؟ فرمود: ايشان امامانند، و اين هم قائم است، كه حلال مرا حلال و حرام را حرام نمايد، و از دشمنانم انتقام گيرد اى محمد او را دوست دار، زيرا من دوستش دارم، و دوست دارم هر كه او را دوست بدارد.

ص: 14

الإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشرعليهم السلام / ترجمه رسولى محلاتى، فارسى، ص: 174-175

نص پيامبر صلي الله عليه واله وسلم

نص ازپيامبرصلي الله عليه وآله

امامت آن حضرت به فرموده صريح جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ثابت شده است

آنجا كه فرمود: «الحسن و الحسين إمامان قاما او قعدا».

«حسن و حسين دست به قيام بزنند يا سكوت كنند، امام و پيشوايند».

سلحشوران طف، ترجمه إبصار العين ،ص:34

نص امير المومنين عليه السلام

حدّثنا يحيى بن آدم، قال حدثنا جعفر بن زياد الاحمر، عن أبى الصيرفى، عن صفوان بن قبيصة، عن طارق بن شهاب قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام للحسن و الحسين: أنتما إمامان بعدى و سيدا شباب أهل الجنّة، و المعصومان حفظكما اللّه و لعنة اللّه على من عاداكما

مولا امير المومنين خطاب به امام حسن وامام حسين فرمودند:شما دو امام پس از من هستيد ودو آقاي بهشتيان هستيدوداراي مقام عصمتيد ،ولعنت خداوند بر كسي كه با شما دشمني ورزد.

مسند الإمام الشهيد(ع)، العطاردي ،ج 1،ص:56

حديث لوح حضرت زهرا عليها السلام

ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه آن جناب فرمود:

پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصارى گفت: من به شما احتياجى دارم هر گاه سرت خلوت شد ميل دارم با شما ملاقات كنم، و در پيرامون آن مسأله مورد احتياج گفتگو كنم جابر گفت: هر گاه ميل داشته باشى حاضر هستم.

روزى پدرم با وى ملاقات كرد و گفت: اى جابر اكنون مرا از جريان لوحى كه در نزد جده ام فاطمه عليها السّلام ديدى و از مذاكراتى كه در اين باب با شما انجام گرفت مطلع كنيد، جابر گفت: خدا را گواه ميگيرم بر اين مطلبى كه اظهار ميكنم، روزى خدمت مادرت حضرت زهراء سلام اللَّه عليها مشرف شدم و اين در هنگامى بود كه هنوز حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله حيات داشتند.

ص: 15

علت شرفيابى من اين بود كه ميل داشتم حضرت زهرا را در ولادت حسين عليه السّلام تبريك و تهنيت بگويم، در دست زهرا عليها السّلام لوح زردى مشاهده كردم كه گوئى زمرد بود، و در آن لوح نوشته هائى را ديدم كه مانند نور آفتاب ميدرخشيد، عرض كردم:

پدر و مادرم فدايت باد اى دختر پيغمبر اين لوح چيست؟

فرمود: اين لوحى است كه خداوند او را به پدرم رسول اللَّه هديه كرده است، در اين لوح نام پدرم و شوهرم و فرزندانم و هم چنين نامهاى اوصياى از فرزندانم نوشته شده، پدرم اين لوح را به من هديه كرده تا مرا خوشوقت كند.

جابر گفت: مادرت آن لوح را به من داد، من او را قرائت كردم و از وى نسخه برداشتم، پدرم گفت: ممكن است او را به من نشان دهى، گفت: مانعى ندارد اينك لوح در اختيار شما است، حضرت صادق عليه السّلام فرمود: پدرم با جابر تا منزل او رفت و لوح را بيرون آورد و به پدرم نشان داد، جابر گويد: من خداوند را گواه ميگيرم كه اين كلمات را در لوح ديدم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* اين كتابى است از طرف خداوند توانا و درستكار براى محمد كه نور او و سفير او و حجاب او و رهنماى اوست، اين نامه را جبرئيل امين از نزد خداوند جهانيان فرود آورده، اى محمد نامهاى مرا بزرگ بشمار و از نعمتهاى من سپاسگزارى كن، منم خدائى كه جز من معبودى نيست، منم شكننده پشت ستمگران و عزت دهنده ستمديدگان و قاضى و حاكم روز رستاخيز.

منم خداوندى كه جز من معبودى نيست، هر كس غير از احسان من از ديگرى اميدوار باشد و يا غير از عدل من از ديگرى بترسد، او را عذابى دهم كه احدى را مانند آن عذاب نكرده باشم، اكنون مرا عبادت كنيد و بر من توكل نمائيد.

ص: 16

پيغمبرى را مبعوث نكردم مگر اينكه در هنگام انقضاى زمان او برايش وصيّى تعيين ميكنم، من تو را بر همه پيغمبران برترى دادم و وصى تو را نيز بر ساير اوصياء برگزيدم، و تو را به دو فرزندت كه در واقع دو شير بچه اند حسن و حسين گرامى داشتم، حسن را بعد از گذشتن زمان پدرش معدن علم خود قرار دادم، و «حسين» را گنجور وحى خويش ساختم و او را به شهادت گرامى داشتم، و عاقبت كار او را به سعادت ختم نمودم، او افضل شهداء و بلندترين مقام را در ميان آنها دارد، كلمه تامه و حجت بالغه خود را در نزد او گذاشتم، بوسيله عترت او جزا ميدهم و عقاب ميكنم.

اول عترت وى «علي» است كه پيشواى عبادت كنندگان و زينت دوستان گذشته ام هست، و فرزندش «محمّد» كه همنام جدش ميباشد شكافنده علم و معدن حكمت من است، زود است كه مردم در باره «جعفر» به شك گرفتار شوند و هلاك گردند كسى كه وى را تكذيب كند گويا مرا تكذيب كرده است، و من جايگاه جعفر را گرامى خواهم داشت، و او را بوسيله شيعيان و دوستان و پيروانش خوشنود خواهم ساخت.

پس از وى به «موسى» فتنه تاريك و ظلمانى نازل خواهد شد، مقدرات من تغيير نميكند، و برهانم پنهان نميماند، و دوستانم از جام لبريزى سيراب خواهند شد، هر كس يكى از آنها را انكار نمايد به نعمت من ناسپاسى كرده است، و هر كه آيه اى از

كتاب مرا تحريف كند بر من دروغ بسته است، واى بر مفترين و منكرين.

در اين هنگام كه زمان «موسى» منقضى گردد، بنده برگزيده ام «على» كه ولى و يارى كننده من است خواهد آمد، كسى كه سنگينيهاى نبوت را بر دوش او مى گذارم و او را بقوت و نيرو در حمل اعباء رسالت آزمايش ميكنم، او را ديوى سركش و خودپرست خواهد كشت، و در شهرى كه بناى آن بدست بنده صالح گذاشته شده در نزد بدترين مخلوقات من دفن خواهد شد.

ص: 17

گفته من حق است او را بوسيله فرزندش «محمّد» كه جانشين و وارث علم و دانش اوست مسرور خواهم ساخت، او معدن علم و محل اسرار و بر مخلوقاتم حجت است، هيچ بنده به وى ايمان نياورد مگر اينكه بهشت را جايگاه او قرار خواهم داد، و او را در باره هفتاد نفر از خويشاوندانش كه آتش جهنم بر آنها لازم شده باشد شفيع خواهم ساخت.

فرزند او «على» را كه دوست و يارى كننده من است عاقبت كارش را به سعادت و خوشبختى پايان ميدهم و او را گواه در ميان مردمان و امين در وحى خود قرار خواهم داد، و از وى دعوت كننده بطريقم و خازن علم خود «حسن» را بيرون خواهم آورد و او را هم بفرزندش «م ح م د» كه وسيله آمرزش براى جهانيان است تكميل خواهم نمود.

در اين فرزند كمال موسى و بهاء عيسى و صبر ايوب نهفته است، در زمان او دوستانم خوار خواهند شد و سرهاى آنها را به يك ديگر هديه خواهند داد، همان طور كه سرهاى ترك و ديلم را بهم هديه ميدادند، اينان كشته ميشوند و سوخته ميگردند، آنان همواره ترسناك، مرعوب، و انديشه مند هستند، زمين به خون آنها رنگين مى شود، فرياد و ناله و بانگ و شيون از زنان آنان بلند است.

اين افراد از دوستان حقيقى و واقعى من هستند، به خاطر اينها هر فتنه تاريك و ظلمانى را دفع خواهم كرد، و براى وجود اينها زلزله ها را برطرف ميكنم، و سختى ها

و ظلم ها را برميدارم، اين دسته از مردم مشمول رحمت خداوند بوده و صلوات او شامل آنها ميباشد، و اينان در واقع هدايت شده هستند.

ص: 18

ابو بصير در پايان حديث گفتند: اگر در روزگار جز اين حديث را نشنيده باشى برايت كفايت ميكند.

زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام / ترجمه إعلام الورى، 1جلد، اسلاميه - تهران، چاپ: اول، 1390 ق.

نص امام مجتبي عليه السلام

1)مفضل بن عمر از حضرت صادق عليه السّلام روايت ميكند كه آن جناب فرمود هنگامى كه حضرت امام حسن را مرگ نزديك شد به قنبر فرمود: ببين پشت در غير از آل محمد مؤمنى ديگر هست، قنبر گفت: خدا و رسول و فرزند رسول به اين موضوع داناتر هستند، فرمود: اكنون برويد و محمد بن على را نزد من حاضر كنيد، قنبر گويد:

من رفتم و سفارش را به محمد گفتم، وى اظهار داشت مگر خبر تازه اى پيش آمده؟! قنبر گويد: گفتم هر چه زودتر در نزد ابو محمد حاضر گرديد، وى با عجله هر چه بيشترى خود را خدمت حضرت امام حسن عليه السّلام رسانيد، و پس از سلام در مقابل آن جناب ايستاد، حضرت فرمود اكنون بنشين، سزاوار نيست امثال شما در هنگام استماع كلماتى كه مردگان بوسيله آن زنده ميشوند، و زندگان از شنيدن آن ميميرند غائب باشيد.

حضرت مجتبى عليه السّلام فرمود: وجود خود را هم چون ظرفى قرار دهيد كه علم و دانش در آن جاى گيرد، و مانند شعله هاى فروزان شب هاى تاريك و ظلمانى را روشن كنيد، روشنائى روز با يك ديگر فرق دارند و بعضى ساعات از ساعات ديگر روشنتر هستند، آيا شما نمى بينيد خداوند فرزندان ابراهيم را بر يك ديگر فضيلت داده، و بر داود زبور مرحمت كرده و محمد را از ميان آنان برسالت برگزيده است.

ص: 19

اى محمّد اكنون بدان من ميترسم گرفتار حسد گردى و خداوند فرموده: «كسانى كه حق از براى آنان روشن شد و ليكن از روى حسد روى حق سرپوش گذاشتند» و خداوند شيطان را بر تو مسلط نساخته است، اى محمد اينك بشنو سخنى را كه از پدرت شنيده ام و اين سخن را در باره تو فرموده است.

من از پدرت شنيدم آنگاه كه در بصره بوديم ميفرمود: هر كس ميل دارد در دنيا و آخرت به من نيكى كند بفرزندم محمّد نيكى نمايد و او را خوشحال كند، اى محمّد اگر بخواهم از حال تو اطلاع دهم در وقتى كه در پشت پدرت نطفه بودى اطلاع ميدهم اى محمّد آيا نميدانى كه حسين بن على پس از وفات من امام است و در نزد خداوند وارث پيغمبر است و اين ارث را از پدر و مادرش اخذ كرده است.

خداوند دانا است كه شما بهترين مردم هستيد و از ميان شما محمد را برسالت برگزيد، و محمد هم علي را اختيار كرد و علي هم مرا براى امامت برگزيد و من هم حسين را براى شما اختيار كردم.

محمّد بن على گفت: تو امام و پيشوا و سيد من هستى، من در عقيده خود ثابت و پابرجا هستم و هيچ وقت گرفتار وساوس شيطان نيستم، ايمان من چنان محكم و استوار است كه بادهاى سخت او را از بين نميبرد و مانند نقوش بر صفحه كاغذ ترسيم شده است حسين عليه السّلام داناترين ما است از جهت علم و دانش، و سنگين ترين ما است از نظر حلم و بردبارى، و از همه ما به حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله نزديكتر است، وى امام و پيشواى ما بود قبل از اينكه آفريده شود، و ناطق وحى بود پيش از اينكه به سخن گفتن آيد و اگر خداوند ميدانست كسى از غير ما داناتر هست محمّد را برسالت اختيار نميكرد، محمّد على را اختيار نمود و على شما را برگزيد و تو هم حسين را انتخاب كردى ما به اين انتخاب رضايت داريم و تسليم گفته شما هستم.

ص: 20

زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام / ترجمه إعلام الورى، متن، ص: 310

2)كلينى و شيخ طبرسى به سندهاى معتبر از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام روايت كرده اند كه چون هنگام ارتحال حضرت امام حسن عليه السّلام شد، حضرت امام حسين را طلبيده فرمود كه: اى برادر تو را وصىّ خود مى گردانم، و وصيّت مى كنم كه چون من از دنيا رحلت كنم مرا غسل دهى و كفن كنى و بر من نماز كنى، و مرا به نزد قبر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برى كه عهد خود را به او تازه كنم، و به نزد قبر مادرم فاطمه ببرى، پس مرا در بقيع دفن كنى

جلاء العيون، مجلسى ،ص:513

امام حسين عليه السلام از منظر قرآن

يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان

“ يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان” ( الرحمن 22)

و خارج كرد از آن دو دريا ، لؤ لؤ و مرجان را .

از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه منظور از” لؤلؤ و مرجان “ امام حسن و امام حسين عليهماالسلام است .

تفسير البرهان ، ج 4 ، ص 265، حديث 3

يا ليتني كنت معهم فافوز فوزاً عظيما

“ يا ليتني كنت معهم فافوز فوزاً عظيما ً” (نساء73)

(مي گويند: )اي كاش من هم با آنها بوديم و به رستگاري بزرگي مي رسيدم .

امام رضا (عليه السلام) به “ ريان بن شبيب“ فرمود: اي پسر شبيب! اگر دوست داري كه در مكان هاي بنا شده در بهشت با پيامبر و خاندانش باشي ، پس قاتلان حسين (عليه السلام) را لعنت نما ، اي پسر شبيب ! اگر دوست داري به ثواب كشته شدگان در راه حسين برسي پس چون او را ياد كني بگو: “ اي كاش با آنان بودم و به پيروزي و كاميابي بزرگي مي رسيدم “ .

ص: 21

امالي ، صدوق ص130

يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضية

“ يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضية “ (فجر،27 و28)

(تو اي روح آرام يافته به سوي پروردگارت باز گرد،در حالي كه هم تو از او خشنودي و هم او از تو خشنود است ).

امام صادق (عليه السلام) فرمود: سوره فجر را در نمازهاي واجب و مستحب خود بخوانيد ، كه آن سوره امام حسين (عليه السلام) است .

“ ابو اسامه كه در مجلس حاضربود پرسيد: چگونه اين سوره به حسين بن علي اختصاص دارد ؟ فرمود : آيا آن سخن را نشنيده اي كه خدا فرمود يا ايتها النفس المطمئنه؛ منظور خداوند از نفس مطمئنه حسين بن علي است كه داراي روح آرام يافته اي است و هم خدا از او راضي است و هم او از خدا راضي است .

بحارالانوار، علامه مجلسي ،ج44،ص218

واعبدوا الله و لا تشركوا به شيئآً و بالوالدين احساناً و بذي القربي

“ واعبدوا الله و لا تشركوا به شيئآً و بالوالدين احساناً و بذي القربي ... “ (نساء 36)

و خداي يكتا را بپرستيد و هيچ چيزي را شريك او نگيريد و احسان كنيد به پدر و مادر و خويشاوندان .

در روايتي از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه منظور از” والدين “ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) است و منظور از “ ذي القربي “ حسن و حسين عليهما السلام است .

بحارالانوار،ج23،ص269، ص19

قلنا يا نار كوني برداً و سلاماً علي ابراهيم

ص: 22

“ قلنا يا نار كوني برداً و سلاماً علي ابراهيم “ (انبياء ، 69)

ما خطاب كرديم: اي آتش ! براي ابراهيم سرد و سالم باش .

امام صادق (عليه السلام) از امام حسين (عليه السلام) روايت مي كند كه آن حضرت در كربلا ، قبل از كشته شدن فرمود :

رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت : پسرم ! تو روزي به عراق مي روي و به شهادت مي رسي و جماعتي با تو به شهادت مي رسند و سپس آن حضرت آيه مباركه فوق را تلاوت كرد ، و فرمود: جنگ براي تو و اصحابت سرد و سالم مي شود . پس بشارت داد بر آنان كه به خدا قسم ! اگر ما را به قتل برسانند ، ما وارد بر پيامبرمان مي شويم ... بحارالانوار ، ج45 ، ص80 ، حديث 6

يوم ترجف الراجفة تتبعها الرادفة

در مورد تاويل آيه ي شريفه ي( يوم ترجف الراجفة تتبعها الرادفة)(6و7نازعات)

(روزي كه لرزنده بلرزد و پي آن لرزه ديگري افتد . )

از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه منظور از الراجفه حسين بن علي (عليه السلام) است .

(تاويل الايات ، ج2، ص762، حديث 1)

امام حسين عليه السلام از منظر پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم

محب امام حسين محبوب رسول خداست

از عبد العزيز و او از حضرت على عليه السّلام نقل شده كه آن جناب فرمودند: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمودند:

اى على (عليه السّلام) اين دو كودك يعنى حسن و حسين عليهما السّلام، من را منصرف كرده اند از اينكه كسى بعد از ايشان را دوست داشته باشيم، پروردگارم مرا امر فرمود كه ايشان و كسى كه ايشان را دوست دارد، دوست داشته باشم.

ص: 23

كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى ؛ ؛ ص148

رسول خدا مامور به محبت امام حسين اند

نقل شده، عبد السّلام بن حرب مى گويد:

كسى كه حديث را از بكر بن عبد اللَّه مزنى شنيده برايم از عمران بن حصين نقل نموده كه وى گفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به من فرمودند:

اى عمران:هر چيزى در قلب جايگاهى دارد ولى جاى گاه اين دو كودك (امام حسن وامام حسين عليهماالسلام)از قلب من هرگز مكان خاصّى نيست.

عمران مى گويد: عرض كردم اى رسول خدا تمام قلب شما جاى گاه اين دو است؟

حضرت فرمودند:اى عمران: آنچه بر تو مخفى مانده بيش از آن است كه دانسته اى، خداوند متعال من را به محبّت ايشان امر فرموده است.

كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى ؛ ؛ ص150

پيامبر امر به دوستي امام حسين ميفرمود

از ابو ذر غفارى نقل شده كه فرمود:

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم من را به محبّت امام حسن و امام حسين عليهما السّلام امر فرمود پس من ايشان و كسى كه آنها را دوست داشته باشد دوست دارم زيرا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ايشان را دوست دارد.

كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى ؛ ؛ ص150-148

حب و بغض

سلمان فارسى گويد: پيغمبر فرمود: حسنين دو فرزند من هستند هر كس آنان را دوست بدارد مانند اين است كه مرا دوست داشته باشد و هر كس مرا دوست داشته باشد خداوند را دوست داشته و كسانى كه خدا را دوست داشته باشد به بهشت داخل خواهند شد، و كسانى كه بغض آنان را در دل داشته باشد مرا دشمن داشته و كسانى كه دشمن من باشند خداوند دشمن آنها است، و دشمنان خداوند برو در جهنم افكنده خواهند شد. ترجمه إعلام الورى ،متن،ص:314

ص: 24

دو گوشواره عرش خداوند

ابو عوانه مرفوعا از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرد كه حسنين دو گوشواره عرش خداوند هستند، بهشت گفت: خداوندا تو ضعفا را در من جاى دادى خداوند فرمود: من تو را به حسنين زينت دادم باز هم رضايت ندارى، در اين هنگام بهشت مانند نو عروسان بر خود باليد و سكوت كرد.

ترجمه إعلام الورى ،متن،ص:314

آرامش دل پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم

عبد اللَّه بن بريده گويد: از پدرم شنيدم ميگفت: روزى حضرت رسول براى ما خطبه ميخواندند، در اين هنگام حسنين در حالى كه دو پيراهن قرمزى در بر داشتند از راه رسيدند، و در هنگام راه رفتن بزمين مى افتادند، پيغمبر از منبر فرود آمد و آن ها را گرفت و در مقابل خود نشانيد، پس از اين فرمود: خداوند راست گفته كه:

اموال و اولاد سبب آزمايش شما هستند، من اين دو كودك را ديدم بر زمين مى افتند دلم آرام نگرفت لذا سخن خود را قطع كردم و آن ها را از زمين بلند كردم. ترجمه إعلام الورى ،متن،ص:314

مناقب امام حسين عليه السلام

معجزه

زنده شدن مرده با دعاى امام حسين عليه السلام

زنده شدن مرده با دعاى امام حسين(ع)

يحيى بن امّ طويل مى گويد: خدمت امام حسين- عليه السّلام- بوديم كه جوانى بر آن حضرت وارد شد در حالى كه مى گريست. حضرت به او فرمود: براى چه گريه مى كنى؟

پاسخ داد: هم اكنون مادرم بدون وصيت، فوت نمود، در حالى كه ثروتى داشت و به من امر كرده بود تا كارى نكنم مگر اينكه شما را از آن باخبر نمايم.

امام به اصحاب خود فرمود: برخيزيد تا نزد آن زن برويم.

ص: 25

راوى مى گويد: پس به اتفاق ايشان به آن خانه اى كه زن را در آن خوابانيده بودند، رفتيم. امام حسين- عليه السّلام- دعا كرد و از خدا خواست تا او را زنده كند تا وصيّت نمايد. در آن هنگام خداوند متعال او را زنده كرد.

پس، آن زن نشست و شهادتين گفت. و متوجه حضرت شد و عرضه داشت: اى مولاى من! بفرماييد داخل خانه. حضرت داخل شده و نزديك او نشست و به او فرمود: خدا تو را رحمت كند! وصيّت كن.

زن گفت: اى پسر پيغمبر- صلّى اللَّه عليه و آله- من فلان مقدار مال در فلان محل دارم؛ يك سوم آن را براى شما قرار دادم تا آن را در هر كجا كه مى خواهيد، مصرف كنيد و دو سوّم ديگر آن، براى پسرم باشد. البته اگر از دوستان شماست. و اگر از مخالفين شما باشد، حقّى در آن ندارد و همه اموال، مال شماست. سپس آن زن از امام حسين- عليه السّلام- تقاضا كرد كه بر او نماز گزارده و متولى كارهاى او بشود.

سپس آن زن مرد همان طور كه اوّل مرده بود

جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)

زنده شدن مرده با دعاى امام حسين(ع) ..... ص : 196

قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله - محرمى، غلام حسن، جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)، 1جلد، دفتر انتشارات اسلامى - ايران ؛ قم، چاپ: دوم، 1378 ش.

بارش باران به دعاي حضرت

سيد مرتضى در كتاب عيون المعجزات از امام جعفر صادق روايت ميكند كه فرمود: اهل كوفه بحضور حضرت امير آمدند و از نيامدن باران به آن بزرگوار شكايت كردند و گفتند: از خدا براى ما باران بخواه! حضرت امير به امام حسين فرمود: برخيز از خدا براى ايشان باران بخواه! امام حسين عليه السّلام برخاست و پس از اينكه حمد و ثناى خداى را بجاى آورد و درود بر پيغمبر خدا فرستاد اين دعا را خواند:

ص: 26

اللهم معطى الخيرات، و منزل البركات، ارسل السماء علينا مدرارا، و اسقنا غيثا مغزارا، واسعا، غدقا، مجللا، سحا، سفوحا، فجاجا، تنفس به الضعف من عبادك، و تحيى به الميت من بلادك، آمين رب العالمين

! هنوز آن حضرت از دعا فراغت حاصل نكرده بود كه فورا باران رحمت حضرت پروردگار فرو ريخت و اعرابى از نواحى كوفه آمد و گفت: نهرها و جويبارها را ديدم كه از آب موج ميزدند!

زندگانى حضرت امام حسن(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:197

خارج كردن انگور وموز از ديوار

روزي شاهزاده علي اكبر (عليه السلام) از پدر بزرگوارش انگور طلب كرد. ناگاه امام حسين(عليه السلام) با دست به كناره ديوار مسجد زد كه انگور و موزي از آن خارج شد. پس فرزند خود را از آن خورانيده و فرمود: «ما عندالله لاوليائه اكثر؛ از آنچه نزد خداي تعالي است به اوليائش بيشتر مي رسد.» از «زفير بن يحيي» و او از «كثير بن شاذان» گزارش كرده كه گفت: «خودم شاهد بودم كه علي اكبر در غير فصل مناسب، از

مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج 3، ص: 452

اخبار از غيب

از امام همام ابى عبد اللّه جعفر بن محمّد الصادق- عليه السلام- كه روزى جمعى از ملازمان حضرت امام حسين- عليه السلام- قصد مسافرت داشتند، آن حضرت ايشان را از سفر كردن در آن روز منع نمود و فرمود كه شما را در فلان روز سفر بايد كرد. ايشان از روى تعجيل قبل از آن روز سفر كردند؛ در راه دزدان بر ايشان زده اموال ايشان را بردند و چهار كس از ايشان را كشتند و باقى مجروح بازگشتند. بعد از آن روزى آن حضرت به مجلس والى مدينه رفت. والى كمال توقير و تعظيم آن سرور به جاى آورده گفت: يا بن رسول اللّه! شنيدم كه بعضى از ملازمان شما را مقتول ساخته اند، اگر بر آن دزدان دست مى يافتم همه را به قتل مى رسانيدم. حضرت امام حسين- عليه السلام- فرمود: اگر خواهى تو را از حال ايشان خبر دهم. آنگاه اشارت كرد [به] شخصى كه در پيش والى ايستاده بود، و گفت: اين مرد جميع آنچه واقع شده مى داند. آن مرد مضطرب شده گفت: تو را از كجا معلوم شد؟ آن حضرت فرمود: اگر خواهى علامات آن معركه را بتمامى بازنمايم. پس شاهزاده فرمود: وقتى كه از مدينه بيرون رفتى فلان و فلان با تو همراه بودند؛ و جميع علامات و حالات ايشان را بازنمود و گفت چهار كس از غلامان مدينه اند و باقى از اوباش. آن مرد تصديق كرده تعجّب نمود. پس والى آن جماعت را گرفته پرسيد؛ همه اقرار كردند. پس به قتل ايشان فرمان داد.

ص: 27

شفاي مريض

در كتاب مناقب از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت ميكند كه فرمود:

يكوقت امام حسين عليه السّلام براى عيادت مردى كه دچار تب شديدى شده بود رفت.

وقتى آن حضرت وارد خانه آن مرد شد تب او قطع گرديد. وى به امام حسين گفت:

حقا كه من راضى شدم به آن مقامى كه بشما عطا شده. تب از شما فرار ميكند.

امام حسين فرمود: بخدا قسم خدا چيزى را نيافريده مگر اينكه آن را بفرمان بردارى ما مأمور نموده است، هر گاه ما صوت را بشنويم و شخص را نبينيم ميگويد: لبيك. آنگاه (به تب خطاب) فرمود: آيا نه چنين است كه امير المؤمنين بتو فرمود: دچار احدى نشوى جز كافر و شخص گنهكار كه كفاره گناهان وى باشى؟ گناه اين شخص چيست!؟ آن مريض، عبد اللَّه بن شداد بن هاد ليثى بود. زندگانى حضرت امام حسن(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:193

اختيارات امامان بيش از حضرت سليمان است

اصبغ بن نباته (بضم نون) ميگويد: به امام حسين عليه السّلام گفتم: اى آقاى من! من راجع به يك موضوعى از تو جويا ميشوم كه به آن يقين دارم و آن از اسرار خدا است و تو از آن آگاهى. فرمود: اى اصبغ! منظور تو اين است كه از آن گفتگوئى كه پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله نزد مسجد قبا با پدرم كرد آگاه شوى گفت: آرى. فرمود: برخيز! وقتى برخاستم ناگاه ديدم با آن حضرت در كوفه هستم و مسجد را مشاهده نمودم امام حسين عليه السّلام پس از اينكه لبخندى بصورت من زد فرمود: اى اصبغ! خدا باد را در اختيار حضرت سليمان پيغمبر قرار داد كه صبحگاه بقدر يك ماه و شبانگاه هم بقدر يك ماه راه طى ميكرد. بمن بيشتر از آن كه به سليمان داده شده بود عطا شده. گفتم: يا بن رسول اللَّه! راست ميگوئى.

ص: 28

امام حسين عليه السّلام فرمود: مائيم كه علم و بيان قرآن نزد ما است، آنچه كه نزد ما ميباشد نزد احدى از خلق نيست. چون كه ما اهل بيت اهليت اسرار خدا را داريم. سپس بصورت من خنديد و فرمود: ما آل اللَّه و وارثهاى رسول او مى باشيم گفتم: خداى را سپاس گزارم، آنگاه بمن فرمود: داخل مسجد شو! وقتى داخل شدم ديدم پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم رداء خود را جمع كرده و در ميان محراب نشسته.

زندگانى حضرت امام حسن(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:195

خبر از اينده

پيشگويى امام حسين (ع) در باره شهادت يارانش

(1) 5- امام سجاد- عليه السّلام- مى فرمايد: شب عاشورا امام حسين- عليه السّلام- ايستاد و رو به يارانش نمود و فرمود: اينها قصد كشتن مرا دارند نه شما را. اگر مرا بكشند با شما كارى ندارند. پس شما آزاديد كه برويد و خودتان را نجات بدهيد؛ چون اگر بمانيد فردا همگى كشته خواهيد شد.

اصحاب عرضه داشتند: ما تو را تنها نمى گذاريم و زندگى بعد از تو ارزشى ندارد. حضرت فرمود: همه شما به شهادت مى رسيد و يك نفر هم باقى نمى ماند. و همان گونه شد كه امام فرموده بود «2».

سخاوت سرشار

بخشندگي از جود و سخاى آن حضرت روايت شده كه مرد عربى به مدينه آمد و پرسيد كه: كريم ترين مردم كيست؟

گفتند: حسين بن على عليه السّلام، پس به جستجوى آن حضرت شد تا داخل مسجدشد ديد كه آن حضرت در نماز ايستاده، پس شعرى «1» چند در مدح و سخاوت آن حضرت خواند.

چون حضرت از نماز فارغ شد، فرمود كه: اى قنبر! آيا از مال حجاز چيزى به جا مانده است؟

ص: 29

عرض كرد: بلى چهار هزار دينار.

فرمود: حاضر كن كه مردى كه احقّ است از ما به تصرّف در آن حاضر گشته، پس به خانه رفت و رداى خود را كه از برد بود از تن بيرون كرد و آن دنانير را در برد پيچيد و پشت در ايستاد و از شرم روى اعرابي از قلّت زر از شكاف در دست خود را بيرون كرد و آن زرها را به اعرابى عطا فرمود و شعرى «2» چند در عذر خواهى از اعرابى خواند. اعرابى آن زرها را بگرفت و سخت بگريست.

حضرت فرمود: اى اعرابى! گويا كم شمردى عطاى ما را كه مى گريى؟

عرض كرد: بر اين مى گريم كه دست با اين جود و سخا چگونه در ميان خاك خواهد شد.

و مثل اين حكايت را از حضرت امام حسن عليه السّلام نيز روايت كرده اند.

(1) (اشعار اعرابى)

لم يخب الان من رجاك و من حرّك من دون بابك الحلقة

انت جواد و انت معتمد ابوك قد كان قاتل الفسقة

لو لا الّذى كان من اوائلكم كانت علينا الجحيم منطبقة

(2) اشعار حضرت امام حسين- عليه آلاف التحية و الثناء-:

خذها فانّى اليك معتذر و اعلم بانّى عليك ذو شفقة

لو كان فى سيرنا الغداة عصا امست سمانا عليك مندفقة

لكنّ ريب الزّمان ذو غير و الكفّ منّى قليلة النّفقة

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 670

نقل از كتاب ديگر: پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله به كعب بن زهير عطائى كرد و راجع به عباس بن مرداس فرمود: زبان او را از طرف من قطع كنيد! (يعنى چيزى به او ببخشيد كه زبان خود را نگاه دارد) اعرابى وارد مدينه طيبه شد و از كريمترين مردم جويا شد. امام حسين عليه السّلام را به وى معرفى كردند. او داخل مسجد شد و ديد كه امام حسين مشغول نماز است.

ص: 30

مقابل آن حضرت ايستاد و اين اشعار را سرود:

لم يخب الان من رجاك و من حرك من دون بابك الحلقة

انت جواد و انت معتمد ابوك قد كان قاتل الفسقة

لو لا الذى كان من اوائلكم كانت علينا الجحيم منطبقة 1- يعنى كسى كه الان چشم اميد بتو دارد و حلقه درب خانه تو را حركت دهد نااميد نخواهد شد. 2- توئى كه بخشنده و مورد اعتماد ميباشى. پدر تو قاتل افراد فاسق و نابكار بود. 3- اگر مقام نبوت پدران و نياكان شما نميبود آتش دوزخ دچار ما ميشد.

راوى ميگويد: امام حسين عليه السّلام سلام كرد و بقنبر فرمود: آيا چيزى از مال حجاز باقى مانده؟ گفت: آرى، مبلغ چهار هزار اشرفى باقى ميباشد. فرمود:

آنها را بياور! زيرا كسى كه از ما بيشتر به آنها احتياج دارد آمده است.

سپس آن معدن جود و سخا برد را (بضم باء يكنوع لباسى است كه از يمن مى آوردند) از تن خويشتن خارج كرد و آن اشرفى ها را در ميان آن پيچيد و آن را بعلت اينكه بنظر مباركش اندك بود و بدين جهت كه از اعرابى خجل ميشد از شكاف در به آن اعرابى عطا كرد و اين اشعار را خواند: خذها فانى اليك معتذر و اعلم بانى عليك ذو شفقة

لو كان في سيرنا الغداة عصا امست سمانا عليك مندفقة

لكن ريب الزمان ذو غير و لكف منى قليلة النفقة

1- يعنى اين اشرفى ها را بگير و من بعلت اينكه بتو مختصرى عطا كردم پوزش مى طلبم. بدان كه من نسبت بتو شفقت و مهربانى دارم.

2- اگر حق ما را بما ميدادند باران بذل و بخشش از آسمان ها بر تو فرو ميريخت.

ص: 31

3- ولى چه بايد كرد كه حوادث روزگار وضع انسان را تغيير ميدهند و دست من فعلا خالى از پول ميباشد.

راوى ميگويد: اعرابى آن اشرفى ها را گرفت و شروع به گريه كرد! امام حسين به وى فرمود: آيا براى اينكه بخشش ما قليل و اندك بود گريه ميكنى؟

گفت: نه. بلكه براى اين گريه ميكنم كه چگونه خاك تو را مى ربايد و اين گونه بذل و بخششهايت را از بين ميبرد.

زندگانى حضرت امام حسن(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:200

آگاهي به زبان حيوانات

معناى اصوات حيوانات

در ايام كودكى از امام حسين- عليه السّلام- در باره صداى حيوانات سؤال كردند؛ چون از شرائط امامت اين است كه عالم به زبان تمام حيوانات باشد. امام- عليه السّلام- در پاسخ آنان- كه حيوانات هنگامى كه صدا مى كنند چه مى گويند- فرمود:

- كركس مى گويد: اى فرزند آدم! هر گونه كه مى خواهى زندگى كن ولى بدان كه عاقبت مرگ است.

- باز مى گويد: اى عالم به خفيّات و اى رفع كننده بلاها!- طاوس مى گويد: خدايا! به خود ظلم كردم و به زينتم مغرور شدم، پس مرا ببخش.

- خارپشت مى گويد: خداوند بر عرش خود قرار گرفته است.

- خروس مى گويد: هر كس خدا را شناخت او را فراموش نمى كند.

- مرغ مى گويد: اى خدايى كه بر حقى، تو بر حقى و سخن تو حق است.

يا اللَّه! يا حق!- قرقى مى گويد: به خدا و روز قيامت، ايمان دارم.

- لاشخور مى گويد: به خدا توكل كن كه او روزى مى دهد.

- عقاب مى گويد: هر كس از خدا اطاعت كند، سختى نمى بيند.

- شاهين مى گويد: خداوند، پاك، منزه و حقّ است چه حقّى!- جغد مى گويد: انس در دورى نمودن از مردم است.

ص: 32

- كلاغ مى گويد: اى روزى دهنده! روزى حلال برسان.

دُرنا مى گويد: خدايا! مرا از شرّ دشمنانم حفظ كن.

- لك لك مى گويد: هر كس از مردم فاصله بگيرد، راحت تر است.

- اردك مى گويد: آمرزش تو را خواهانم اى خدا!- هدهد مى گويد: چقدر شقى و بدبخت است كسى كه گناه مى كند.

- قمرى مى گويد: اى داناى به اسرار و پنهانها، اى خدا!- كبوتر مى گويد: تويى خدا و غير از تو خدايى نيست.

- زاغ مى گويد: منزّه است كسى كه بر او چيزى مخفى نيست.

- طوطى مى گويد: ياد خدا باعث مغفرت گناهان است.

- گنجشك مى گويد: طلب آمرزش مى كنم از گناهانى كه خدا را به خشم آورد.

- بلبل مى گويد: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حقّا حقّا».

- كبك مى گويد: قيامت نزديك است.

- بلدرچين مى گويد: اى فرزند آدم! چه چيز تو را از مرگ غافل كرده است.

- مرغ شكارى مى گويد: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ و آله خيرة اللَّه».

- قمرى مى گويد: «يا واحد يا احد يا فرد يا صمد».

- داركوب مى گويد: خداى من! مرا از آتش نجات بده.

- چكاوك مى گويد: خدايا! گناهان مؤمنين را ببخش.

- كبوتر صحرايى مى گويد: خدايا! اگر مرا نبخشى، بدبخت مى شوم.

- مرغ عشق مى گويد: «لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ [العلىّ] العظيم».

- شتر مرغ مى گويد: معبودى به غير از خدا نيست.

- پرستو هنگام صدا كردن، سوره حمد را مى خواند و مى گويد: اى قبول كننده توبه كنندگان! اى خدا! حمد و ثنا براى توست.

- زرّافه مى گويد: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وحده».

- ميش مى گويد: مرگ بهترين پند دهنده است.

جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 199

- بزغاله مى گويد: (خدايا!) مرگم را برسان تا گناهانم كم باشد.

ص: 33

وقتى كه شير غرش مى كند؛ يعنى امر خداوند مهم است مهم.

- گاو نر مى گويد: اى فرزند آدم! صبر كن. تو در مقابل كسى هستى كه تو را مى بيند و ديده نمى شود و آن خداست.

- فيل مى گويد: از مرگ، گريزى نيست.

- يوز پلنگ مى گويد: «يا عزيز يا جبّار يا متكبّر يا اللَّه!».

- شتر مى گويد: منزّه است خدايى كه خواركننده ستمكاران است.

- اسب مى گويد: سبحان ربّنا سبحانه!- گرگ مى گويد: كسى را كه خدا حفظ كند، هرگز ضايع نمى گردد.

- شغال مى گويد: واى! واى! واى! بر گناهكارى كه در گناه كردن، اصرار مى نمايد.

- سگ مى گويد: گناهان، باعث خوارى است.

- خرگوش مى گويد: خدايا! مرا هلاك نكن و حمد و ستايش براى توست.

- روباه مى گويد: دنيا خانه غرور است.

- غزال مى گويد: خدايا! مرا از آزار و اذيت نجات بده.

- كركدن مى گويد: (خدايا) به فريادم برس و الّا هلاك مى گردم.

- گوزن مى گويد: خداوند مرا كفايت مى كند و بهترين وكيل است.

- پلنگ مى گويد: پاك و منزه است خدايى كه با قدرت، عزيز شده است.

- مار مى گويد: اى خدا! چقدر شقى و بدبخت است كسى كه تو را معصيت مى كند.

- عقرب مى گويد: بدى، چيز وحشتناكى است.

سپس امام- عليه السّلام- فرمود: تمام مخلوقات خداوند او را تسبيح مى كنند. بعد امام اين آيه را تلاوت فرمود:

وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ

«همه مخلوقات، خدا را تسبيح مى كنند ولى شما تسبيح آنان را درك نمى كنيد» «1».

جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام ؛ ؛ ص197

قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله - محرمى، غلام حسن، جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)، 1جلد، دفتر انتشارات اسلامى - ايران ؛ قم، چاپ: دوم، 1378 ش.

ص: 34

مكارم اخلاق

عطوفت و مهرباني

عطوفت و مهرباني منقول است از عصام بن المصطلق شامى كه گفت: داخل شدم در مدينه معظّمه، پس چون ديدم حسين بن على عليهما السّلام را پس تعجّب آورد مرا روش نيكو و منظر پاكيزه او، پس حسد مرا واداشت كه ظاهر كنم آن بغض و عداوتى را كه در سينه داشتم از پدر او، پس نزديك او شدم و گفتم: تويى پسر ابو تراب؟

(مؤلّف گويد كه: اهل شام از امير المؤمنين عليه السّلام به ابو تراب تعبير مى كردند و گمان مى كردند كه تنقيص آن جناب مى كنند به اين لفظ و حال آن كه هر وقت ابو تراب مى گفتند گويا حلى و حلل به آن حضرت مى پوشانيدند).

بالجمله عصام گفت: گفتم به امام حسين عليه السّلام تويى پسر ابو تراب؟

فرمود: بلى.

«قال: فبالغت فى شتمه و شتم أبيه،» يعنى: هر چه توانستم دشنام و ناسزا به آن حضرت گفتم.

«فنظر الىّ نظرة عاطف رءوف.»

پس نظرى از روى عطوفت و مهربانى بر من كرد و فرمود:

اعوذ باللّه من الشيطان الرّجيم، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ*، خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ (الآيات الى قوله) ثُمَّ لا يُقْصِرُونَ. «1»

و اين آيات اشارت است به مكارم اخلاق كه حقّ تعالى پيغمبرش را به آن تأديب فرموده از جمله آن كه به ميسور از اخلاق مردم اكتفا كند و متوقّع زيادتر نباشد، و بد را به بدى مكافات ندهد، و از نادانان رو بگرداند و در مقام وسوسه شيطان پناه به خدا گيرد.

«ثمّ قال: خفّض عليك استغفر اللّه لى و لك.»

ص: 35

پس فرمود به من آهسته كن و سبك و آسان كن كار را بر خود، طلب آمرزش كن از خدا براى من و براى خودت، همانا اگر طلب يارى كنى از ما تو را يارى كنم، و اگر عطا طلب كنى تو را عطا كنم، و اگر طلب ارشاد كنى تو را ارشاد كنم.

عصام گفت: من از گفته و تقصير خود پشيمان شدم و آن حضرت به فراست يافت پشيمانى مرا، فرمود:

لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ، يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ. «2»

و اين آيه شريفه از زبان حضرت يوسف پيغمبر است به برادران خود كه در مقام عفو از آن ها فرمود كه عتاب و ملامتى نيست بر شما، بيامرزد خداوند شماها را و اوست ارحم الرّاحمين.

پس آن جناب فرمود به من كه از اهل شامى تو؟

گفتم: بلى.

فرمود: شنشنة اعرفها من اخزم. و اين مثلى است كه حضرت به آن تمثل جست.

حاصل اين كه اين دشنام و ناسزا گفتن به ما، عادت و خويى است در اهل شام كه معاويه در ميان آن ها سنّت كرده، پس فرمود:

«حيّانا اللّه و ايّاك» هر حاجتى كه دارى به نحو انبساط و گشاده رويى حاجت خود را از ما بخواه كه مى يابى مرا در نزد افضل ظنّ خود به من. ان شاء اللّه تعالى.

عصام گفت: از اين اخلاق شريفه آن حضرت در مقابل آن جسارتها و دشنامها كه از من سرزد و چنان زمين بر من تنگ شد كه دوست داشتم به زمين فرو بروم، لا جرم از نزد آن حضرت آهسته بيرون شدم در حالى كه پناه به مردم مى بردم به نحوى كه آن جناب ملتفت من نشود، لكن بعد از آن مجلس نبود نزد من شخصى دوست تر از آن حضرت و از پدرش.

ص: 36

(1) سوره اعراف، آيه 199 تا 202

(2) سوره يوسف، آيه 92

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 672

هم سفره شدن با فقرا

هم سفره شدن با فقرا در تفسير عياشى از مسعده روايت ميكند كه گفت: امام حسين عليه السّلام به گروهى از فقراء عبور كرد كه عباى خود را گسترده بودند و چند پاره اى نان روى آن ريخته و مشغول خوردن بودند. آنان به امام حسين گفتند: يا بن رسول اللَّه! بيا (با ما غذا بخور) امام عليه السّلام نشست و با ايشان مشغول غذا خوردن شد و اين آيه را تلاوت كرد: إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ يعنى خدا افراد متكبر را دوست ندارد. سپس بفقراء فرمود: من دعوت شما را پذيرفتم، شما هم دعوت مرا اجابت نمائيد! گفتند: اطاعت ميكنيم يا بن رسول اللَّه. آنگاه برخاستند و با آن حضرت وارد منزل امام حسين شدند. آن بزرگوار به كنيزك خود فرمود: آنچه را كه ذخيره نموده اى بياور!

زندگانى حضرت امام حسن(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:200

عيادت از بيمار و اداي قرض

عيادت از بيمار و اداي قرض در كتاب مناقب از عمرو بن دينار روايت ميكند كه گفت: امام حسين عليه السّلام نزد اسامة بن زيد كه مريض بود رفت، شنيد كه اسامه ميگفت: وا غماه! امام حسين فرمود: اى پسر برادرم! غم و اندوه تو چيست؟ گفت: قرض من ميباشد كه به شصت هزار درهم رسيده. امام حسين عليه السّلام فرمود: قرض تو را من ادا ميكنم اسامه گفت: ميترسم بميرم. فرمود: تو نخواهى مرد تا من قرض تو را ادا نمايم.

ص: 37

راوى ميگويد: امام حسين قبل از فوت اسامه قرض وى را ادا كرد.

امام حسين عليه السّلام ميفرمود: بدترين خصال پادشاهان ترس از دشمنان و قساوت قلب داشتن نسبت به ضعفاء و بخل ورزيدن در موقع بخشش است.

در كتاب انس المجالس مينگارد: هنگامى كه مروان فرزدق را از مدينه خارج نمود و او نزد امام حسين آمد امام حسين مبلغ چهار صد اشرفى به وى عطا كرد. به آن حضرت گفته شد: فرزدق شاعرى است كه مردم را هجو ميكند! فرمود:بهترين ثروت انسان آن است كه عرض و آبروى خود را بوسيله آن حفظ نمايد.

زندگانى حضرت امام حسن(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:200

احسان به اندازه دانش و معرفت

از مقتل خوارزمى و جامع الأخبار روايت شده است كه مردى اعرابى به خدمت امام حسين عليه السّلام آمد و گفت: يا بن رسول اللّه! ضامن شده ام اداى ديت كامله را و اداى آن را قادر نيستم، لاجرم با خود گفتم كه بايد سؤال كرد از كريم ترين مردم، و كسى كريم تر از اهل بيت رسالت- صلوات اللّه عليهم اجمعين- گمان ندارم.

حضرت فرمود: يا اخا العرب، من سه مسأله از تو مى پرسم اگر يكى را جواب گفتى ثلث آن مال را به تو عطا مى كنم، و اگر دو سؤال را جواب دادى دو ثلث مال خواهى گرفت، و اگر هر سه را جواب گفتى تمام آن مال را عطا خواهم كرد.

اعرابى گفت: يا بن رسول اللّه! چگونه روا باشد كه مثل تو كسى كه از اهل علم و شرفى از اين فدوى كه يك عرب بدوى بيش نيستم سؤال كند؟

حضرت فرمود كه: از جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه فرمود: «المعروف بقدر المعرفة». باب معروف و موهبت به اندازه معرفت بروى مردم گشاده بايد داشت.

ص: 38

اعرابى عرض كرد: هر چه خواهى سؤال كن، اگر دانم جواب گويم و اگر نه از حضرت شما فرا مى گيريم، و لا قوّة الّا باللّه.

حضرت فرمود كه: افضل اعمال چيست؟

گفت: ايمان به خداوند تعالى.

فرمود: چه چيز مردم را از مهالك نجات مى دهد؟

عرض كرد: توكّل و اعتماد بر حقّ تعالى.

فرمود: زينت آدمى در چه چيز است؟

اعرابى گفت: علمى كه با آن حلم باشد.

فرمود كه: اگر به دين شرف دست نيابد؟

عرض كرد: مالى كه با مروّت و جوانمردى باشد.

فرمود كه: اگر اين را نداشته باشد؟

گفت: فقر و پريشانى كه با آن صبر و شكيبايى باشد.

فرمود: اگر اين را نداشته باشد؟

اعرابى گفت كه: صاعقه اى از آسمان فرود بيايد و او را بسوزاند كه او اهليّت غير اين ندارد.

پس حضرت خنديد و كيسه اى كه هزار دينار زر سرخ داشت نزد او افكند و انگشترى عطا كرد او را كه نگين آن دويست درهم قيمت داشت و فرمود كه: به اين زرها ذمّه خود را برى كن و اين خاتم را در نفقه خود صرف كن.

اعرابى آن زرها را برداشت و اين آيه مباركه را تلاوت كرد:

اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ.

و ابن شهر آشوب روايت كرده كه: چون امام حسين عليه السّلام شهيد شد بر پشت مبارك آن حضرت پينه ها ديدند، از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام پرسيدند كه اين چه اثر است؟ فرمود: از بس كه انبانهاى طعام و ديگر اشياء چندان بر پشت مبارك كشيد و به خانه زنهاى بيوه و كودكان يتيم و فقراء و مساكين رسانيد اين پينه ها پديد گشت.

ص: 39

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 2، ص: 674

كرامات پس از شهادت حضرت

أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ

نيز شنيده شد كه ميفرمود:

أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ الى آخره. زيد بن ارقم ميگفت: يا ابن رسول اللَّه! تعجب سر بريده تو از همه بيشتر است. زندگانى حضرت امام حسين(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:282

وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا...

در روايت ديگرى مينگارد: هنگامى كه سر مقدس امام حسين را بر فراز درخت زدند شنيدند كه ميفرمود: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا الى آخره نيز در دمشق صوت آن حضرت را شنيدند ميفرمود:

لا قوة الا باللَّه

زندگانى حضرت امام حسين(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:282

إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ

ابو مخنف از شعبى نقل ميكند كه گفت: هنگامى كه سر مبارك امام حسين عليه السلام را در كوفه در محل صرافها بدار زدند آن سر مقدس تنحنح كرد و سوره كهف را تلاوت كرد، تا آنجا كه ميفرمايد: إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ

الى آخره. زندگانى حضرت امام حسين(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:282

استشمام بوى خوشى از سر مقدس حضرت

ابو مخنف در روايت ديگرى ميگويد: موقعى كه سر مبارك امام حسين را نزد يزيد پليد آوردند يك بوى خوشى از آن سر مقدس استشمام مى شد كه از هر بوئى بهتر بود. وقتى آن شترى كه سر امام به پشت آن حمل ميشد نحر گرديد گوشت آن از صبر (عصاره يكنوع گياهى است) تلخ تر بود. زندگانى حضرت امام حسين(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:282

كوري در اثرحضور در لشكردشمنان

روايت 1 در كتاب: مناقب (همان روايتى را نقل ميكند كه در اوايل بخش- 39- گذشت و اين شعر را مينگارد: (أ ترجو امة قتلت حسينا الى آخره) مؤلف گويد: سيد بن طاوس و ابن شهر آشوب از عبد اللَّه بن رباح قاضى نقل ميكنند كه گفت: من شخص كورى را ديدم كه در موقع قتل امام حسين حضور داشته بود. وقتى از علت كور شدن وى جويا شدند گفت: من دهمين نفرى بودم كه در وقت قتل حسين حضور داشتم. ولى من نيزه اى بكار نبردم و شمشيرى نزدم و تيرى نينداختم.

ص: 40

زندگانى حضرت امام حسين(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:282 روايت 2 هنگامى كه امام حسين شهيد شد من بسوى خانه خود مراجعت نمودم و پس از اينكه نماز عشاء را خواندم خوابيدم، در عالم خواب شخصى نزد من آمد و گفت:

پيغمبر خدا را اجابت كن! گفتم: من كارى با پيامبر خدا ندارم! او يقه مرا گرفت و بطرف آن حضرت كشانيد.

ناگاه ديدم پيامبر اعظم اسلام صلّى اللَّه عليه و آله در ميان صحرا نشسته و آستين هاى خود را بالا زده و حربه اى بدست گرفته و ملكى در حضور آن حضرت ايستاده است كه شمشيرى از آتش بدست دارد و آن نه نفر ياران مرا ميكشد. هر ضربتى كه ميزد آتشى بجان آنان مى افروخت من نزديك پيامبر خدا رفتم و بر روى دو زانوى خود نشستم و گفتم:

السلام عليك يا رسول اللَّه پيغمبر اعظم اسلام جواب مرا نفرمود. پس از اينكه مدتى طولانى مكث كرد سر مقدس خود را بلند نمود و بمن فرمود: اى دشمن خدا! تو نسبت بمن هتك حرمت كردى، عترت مرا بقتل رساندى، حق مرا مراعات نكردى، هر عملى كه خواستى انجام دادى! گفتم: يا رسول اللَّه! من شمشيرى نزده ام، نيزه اى بكار نبرده ام، تيرى نينداخته ام. فرمود: راست ميگوئى، ولى آيا نه چنين است كه بر سياهى لشكر دشمن ما افزوده اى. نزديك من بيا! وقتى نزديك آن بزرگوار رفتم ديدم يك طشت پر از خون در جلو آن حضرت بود. رسول اعظم صلّى اللَّه عليه و آله بمن فرمود: اين خون فرزندم حسين است. پيغمبر خدا از آن خون بچشم من كشيد. از هنگامى كه بيدار شدم تاكنون چيزى را نمى بينم.

ص: 41

زندگانى حضرت امام حسين(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:282

وقايع بعد از شهادت

وقايع بعد از شهادت آفتاب تا سه هفته گرفت. هيچ سنگى در زمين نبود مگر اينكه زير آن خون يافت ميشد جنيان تا يك سال روى قبر پيامبر خدا براى امام حسين عليه السلام نوحه و گريه و زارى ميكردند.

زندگانى حضرت امام حسين(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:282

نضره ازديه گويد: هنگامى كه حسين عليه السّلام شهيد شدند آسمان خون باريد و ما در صبح تمام اشياء را خون آلود مشاهده كرديم.

ترجمه إعلام الورى ،متن،ص:314 ابو بكر بيهقى راز معروف روايت كرده كه وليد بن عبد الملك از زهرى پرسيد سنگ هاى بيت المقدس در روز كشته شدن حسين بن على چه حالتى به خود گرفتند، زهرى گفت: به من خبر دادند كه در روز شهادت حسين بن علي هر سنگى را كه از زمين بر ميداشتند در زير او خون تازه ميديدند.

ترجمه إعلام الورى ،متن،ص:314 جميل بن مره گويد: شترى از لشكرگاه حسين بن علي را در روز شهادت او غارت گرفتند، و سپس او را نحر كردند و طبخ نمودند، راوى گويد: گوشت او مانند ريگ شد و آنان نتوانستند از آن گوشت استفاده كنند.

ترجمه إعلام الورى ،متن،ص:314

نتيجه ظلم ابن زياد

نتيجه ظلم ابن زياد در كتاب: ابن بطه و ترمذى و خصائص و نطنزى از عمارة بن عمير نقل ميكنند كه گفت: وقتى سر ابن زياد ملعون و سر اصحابش را نزد مسجد آوردند و من

نزد آن سرها رفتم ميشنيدم مردم ميگفتند: آمد! آمد! ناگاه ديدم مارى آمد و در ميان آن سرها گردش كرد و داخل سوراخ بينى ابن زياد شد و از سوراخ ديگر بينى وى خارج گرديد. سپس آنان گفتند: آمد! آمد! آن مار اين عمل را سه مرتبه انجام داد.

ص: 42

زندگانى حضرت امام حسين(ع)، ترجمه بحار الأنوار ،ص:282

فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام

اجر و ثواب آنچه شخص در زيارت حضرت امام حسين عليه السّلام انفاق مى كند

حديث اوّل :محمّد بن عبد اللَّه بن جعفر حميرى، از پدرش، از على بن محمّد بن سالم، از محمّد بن خالد، از عبد اللَّه بن حمّاد البصرى، از عبد اللَّه بن عبد الرحمن اصم نقل كرده كه وى گفت:حديث گفت براى ما معاذ، از ابان، وى گفت:

از او شنيدم كه مى گفت:حضرت ابو عبد اللَّه عليه السّلام فرمودند:

كسى كه به زيارت قبر حضرت ابا عبد اللَّه الحسين عليه السّلام رود محققا به رسول خدا و به ما اهل بيت احسان نموده و غيبتش جايز نبوده و گوشتش بر آتش حرام است و در مقابل هر يك درهمى كه انفاق كرده خداوند متعال انفاق اهالى و سكنه ده هزار شهرهائى كه در كتابش مضبوط و معلوم است را به او اعطاء مى فرمايد و بدنبال آن حوائج و نيازمندى هايش را روا مى فرمايد و آنچه را كه از خود باقى گذارد حقتعالى حافظ آنها است و در خواست و سؤال چيزى از خدا نمى كند مگر آنكه بارى تعالى اجابتش مى فرمايد اعم از آنكه سريع و بدون مهلت حاجتش را روا كرده يا با تأخير و مهلت آن را برآورده نمايد.

و محمّد بن همام بن سهيل رحمة اللَّه عليه، از جعفر بن محمّد بن مالك، از محمّد ابن إسماعيل، از عبد اللَّه بن حمّاد، از عبد اللَّه بن عبد الرحمن اصمّ، از معاذ، از ابان برايم مثل همين حديث را از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام نقل نموده است.

ص: 43

حديث دوّم :

محمّد بن عبد اللَّه بن جعفر حميرى، از پدرش، از على بن محمّد بن سالم، از محمّد بن خالد، از عبد اللَّه بن حمّاد البصرى، از عبد اللَّه بن عبد الرحمن الاصم،از حسين، از حلبى، از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام در ضمن حديث طويلى نقل كرده، وى گفت:

محضر مبارك امام عليه السّلام عرضه داشتم: فدايت شوم چه مى فرمائيد در باره كسى كه با داشتن قدرت، زيارت آن حضرت را ترك مى كند؟

حضرت مى فرمايند: مى گويم:اين شخص عاق رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و عاق ما اهل بيت مى باشد و امرى كه به نفع او است را سبك شمرده است.

و كسى كه آن حضرت را زيارت كند:خداوند متعال حوائجش را برآورده نمايد و آنچه از دنيا مقصود او است را كفايت فرمايد.

و نيز زيارت آن حضرت موجب جلب رزق براى زائر مى باشد.

و آنچه در اين راه انفاق كرده بر او باقى مانده و جانشين و يادگارش خواهد بود و همچنين زيارت آن حضرت موجب مى شود:گناهان پنجاه ساله او آمرزيده شده و وى به اهلش بازگردد در حالى كه بر عهده اش نه وزر و وبالى بوده و نه لغزشى و آنچه از گناه در صحيفه اعمالش ثبت شده جملگى محو و پاك مى گردد.

اگر زائر در سفر زيارت فوت شود فرشتگان نازل گشته و او را غسل مى دهند و نيز درب هائى از بهشت به روى او گشوده مى شود و نسيم خوش آن در قبر بر او وزيده و در قبر پراكنده و منتشر مى گردد.

و اگر وى در سفر زيارت سالم و از گزند مرگ در امان ماند دربى به روى او گشوده مى شود كه رزق و روزى وى از آن نازل مى گردد و در مقابل هر درهمى كه انفاق كرده ده هزار درهم قرار داده مى شود و آن را براى وى ذخيره كرده و هنگامى كه محشور شد و از قبر بيرون آمد به او گفته مى شود:در مقابل هر درهمى كه در سفر زيارتت خرج كردى ده هزار درهم مال تو است و خداوند به تو نظر نموده و آنها را نزد خودش براى او ذخيره كرد.

ص: 44

كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى ؛ ؛ ص414-417

زيارت امام حسين عليه السّلام گناهان را محو مى كند

حديث اوّل :

محمّد بن الحسن بن الوليد، از محمّد بن الحسن الصفار، از حسن بن موسى الخشّاب، از برخى رجالش، از حضرت أبى عبد اللَّه(امام صادق) عليه السّلام، حضرت فرمودند:

زائر حسين عليه السّلام گناهانش را پلى بر درب خانه اش قرار داده كه از آن عبور مى كند همان طورى كه يكى از شما وقتى از پل عبور نموديد آن را عقب سر مى گذاريد.

يعنى زيارت سيّد الشهداء سلام اللَّه عليه سبب مى شود كه گناهان محو و زائل گردند.

حديث دوّم :

محمّد بن جعفر رزّاز، از محمّد بن الحسين بن الخطّاب، از محمّد بن اسماعيل، از صالح بن عقبة، از بشير دهّان، از ابى عبد اللَّه عليه السّلام، حضرت در باره كسى كه به زيارت قبر امام حسين عليه السّلام مى رود فرمودند:

وى هنگامى كه از اهلش جدا مى شود به هر قدمى كه برمى دارد گناهانش آمرزيده مى شود و سپس پيوسته به هر قدمى تقديس و تنزيه شده تا به قبر مطهر مى رسد وقتى به آنجا رسيد خداوند متعال او را خوانده و مى فرمايد:

بنده من از من سؤال كن تا به تو اعطاء كنم، من را بخوان تا اجابتت نمايم، از من طلب نما تا به تو بدهم، حاجتت را از من بخواه تا برآورده نمايم.

راوى گفت:امام عليه السّلام فرمودند:و حق است بر خدا كه آنچه بذل نموده را اعطاء فرمايد.

كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى ؛ ؛ ص498-499

دعاي امام صادق عليه السلام در حق زائرين امام حسين عليه السلام

ص: 45

از معاوية بن وهب نقل كرده اند كه وى گفت:

اذن خواستم كه بر امام صادق عليه السّلام داخل شوم، به من گفته شد كه داخل شو، پس داخل شده آن جناب را در نمازخانه منزلشان يافتم پس نشستم تا حضرت نمازشان را تمام كردند پس شنيدم كه با پروردگارشان مناجات نموده و مى گفتند:

بار خدايا، اى كسى كه ما را اختصاص به كرامت داده و وعده شفاعت دادى و مختص به وصيّت نمودى (يعنى ما را وصى پيامبرت قرار دادى) و علم به گذشته و آينده را به ما اعطاء فرمودى، و قلوب مردم را مايل به طرف ما نمودى، من و برادران و زائرين قبر پدرم حسين عليه السّلام را بيامرز، آنان كه اموالشان را انفاق كرده و ابدانشان را به تعب انداخته به جهت ميل و رغبت در احسان به ما و به اميد آنچه در نزد تست به خاطر صله و احسان به ما و به منظور ادخال سرور بر پيغمبرت و به جهت اجابت كردنشان فرمان ما را و به قصد وارد نمودن غيظ بر دشمنان ما.

اينان اراده و نيّتشان از اين ايثار تحصيل رضا و خشنودى تو است پس تو هم از طرف ما اين ايثار را جبران كن و بواسطه رضوان احسانشان را جواب گو باش و در شب و روز حافظ و نگاهدارشان بوده و اهل و اولادى كه از ايشان باقى مانده اند را بهترين جانشينان قرار بده و مراقب و حافظشان باش و شر و بدى هر ستمگر عنود و منحرفى را از ايشان و از هر مخلوق ضعيف و قوى خود كفايت نما و ايشان را از شر شياطين انسى و جنّى محفوظ فرما و اعطاء كن به ايشان برترين چيزى را كه در دور بودنشان از اوطان خويش از تو آرزو كرده اند و نيز به ايشان ببخش برتر و بالاتر از آنچه را كه بواسطه اش ما را بر فرزندان و اهل و نزديكانشان اختيار كردند، بار خدايا دشمنان ما بواسطه خروج بر ايشان آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند ولى اين حركت اعداء ايشان را از تمايل به ما باز نداشت و اين ثبات آنان از باب مخالفتشان است با مخالفين ما، پس تو اين صورت هائى كه حرارت آفتاب آنها را در راه محبّت ما تغيير داده مورد ترحّم خودت قرار بده و نيز صورت هائى را كه روى قبر ابى عبد اللَّه الحسين عليه السّلام مى گذارند و بر مى دارند مشمول لطف و رحمتت قرار بده و همچنين به چشم هائى كه از باب ترحم بر ما اشك ريخته اند نظر عنايت فرما و دل هائى كه براى ما به جزع آمده و بخاطر ما سوخته اند را ترحم فرما ، بار خدايا به فريادهائى كه بخاطر ما بلند شده برس، خداوندا من اين ابدان و اين ارواح را نزد تو امانت قرار داده تا در روز عطش اكبر كه بر حوض كوثر وارد مى شوند آنها را سيراب نمائى.

ص: 46

و پيوسته امام عليه السّلام در سجده اين دعاء را مى خواندند و هنگامى كه از آن فارغ شدند عرض كردم:

فدايت شوم اين فقرات و مضامين ادعيه اى كه من از شما شنيدم اگر شامل كسى شود كه خداوند عزّ و جلّ را نمى شناسد گمانم اين است كه آتش دوزخ هرگز به آن فائق نيايد!!! به خدا سوگند آرزو دارم آن حضرت (حضرت امام حسين عليه السّلام) را زيارت كرده ولى به حج نروم.

امام عليه السّلام به من فرمودند:

چقدر تو به قبر آن جناب نزديك هستى، پس چه چيز تو را از زيارتش باز مى دارد؟

سپس فرمودند:

اى معاويه زيارت آن حضرت را ترك مكن.

عرض كردم: فدايت شوم نمى دانستم كه امر چنين بوده و اجر و ثواب آن اين مقدار است.

حضرت فرمودند:

اى معاويه كسانى كه براى زائرين امام حسين عليه السّلام در آسمان دعاء مى كنند به مراتب بيشتر هستند از آنان كه در زمين براى ايشان دعاء و ثناء مى نمايند. كامل الزيارات / ترجمه ذهنى تهرانى، ص: 381-383

اخبار شهادت

خبر دادن خود حضرت

((اِنّا للّه وَانَّا اِليهِ راجِعُونَ وَالحَمدُللّه ربِّالعالمين ...

اِنِّى خَفِقْتُ بِرَاءْسى فَعَنَّ بى فارِسٌ وَهُو يَقُولُ:

اَلْقَوْمُ يَسْرُونَ وَالْمَنايا تَسْرِى اِلَيْهِم فَعَلِمْتُ اَنَّها اَنْفُسُنا نُعِيَتْ اِلَيْنا ... جَزاكَاللّهُ مِنْ وَلَدٍ خَيْرَ ما جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ))

ترجمه و توضيح :

در منزل ((قصر بن مقاتل )) و در اواخر شب ، امام دستور داد جوانان مشكها را پر از آب كردند و به سوى منزل بعدى حركت نمودند، به هنگامى كه قافله در حركت بود صداى امام به گوش رسيد كه كلمه استرجاع را مكرر بر زبان مى راند ((اِنّا للّه وَانَّا اِليهِ راجِعُونَ وَالحَمدُللّه ربِّالعالمين )) حضرت على اكبر فرزند دلير و شجاع آن حضرت از انگيزه اين استرجاع سؤ ال نمود.

ص: 47

امام اين چنين پاسخ داد:((اِنِّى خَفِقْتُ بِرَاءْسى ...؛)) من سرم را به زين اسب گذاشته بودم كه خواب خفيفى بر چشمم مسلط شد، در اين موقع صداى هاتفى به گوشم رسيد كه مى گفت : اين جمعيت در اين هنگام شب در حركتند مرگ نيز در تعقيب آنهاست و براى من معلوم گرديد كه اين ، خبر مرگ ماست )).

حضرت على اكبر عرضه داشت :((لا اَراكَاللّهُ بِسُوءٍ اءلَسْنا عَلَى الْحَقِّ؟؛)) خدا حادثه بدى پيش نياورد مگر ما برحق نيستيم ؟)).

امام فرمود:((بلى به خدا سوگند كه ما بجز در راه حق قدم برنمى داريم )).

على اكبر عرضه داشت :((اِذاً لانُبالى اَنْ نَمُوتَ مُحِقّينَ؛)) اگر بناست در راه حق بميريم ترسى از مرگ نداريم )).

امام در اين هنگام او را دعا نمود و چنين فرمود: ((خداوند براى تو بهترين پاداش فرزندى را عنايت كند)).

خبر دادن پيامبر

1)در خبر دادن حضرت سيّد المرسلين و حضرت، امير المؤمنين به شهادت آن حضرت، و خبر دادن آن حضرت به شهادت خود صلوات اللَّه عليهم

ابن بابويه و شيخ مفيد و صفّار و غير ايشان به اسانيد معتبره بسيار روايت كرده اند از حضرت امير المؤمنين و امام محمّد باقر و امام جعفر صادق عليهم السّلام و ابن عبّاس و غير او كه:

حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: هر كه خواهد كه به روش زندگانى من زندگانى كند، و به روش مردن من بميرد و داخل شود در جنّة المأوى كه پروردگار من به دست قدرت خود آن را غرس نموده است، پس بايد كه ولايت على بن أبي طالب داشته باشد، و با دشمنان او دشمن باشد، و فضل او را بشناسد، و اوصياى بعد از او را امام داند، به درستى كه حق تعالى عطا كرده است به ايشان علم و فهم مرا، و ايشان عترت منند، و از گوشت و خون من به هم رسيده اند، و حق تعالى فضل و علم مرا به ايشان روزى كرده است، واى بر آنها كه انكار فضل ايشان مى كنند از امّت من، و به سبب بدى كردن با ايشان قطع مى كنند صله مرا

ص: 48

و به روايت ديگر گفت: به خدا شكايت مى كنم دشمنان ايشان را از امّت من كه انكار فضيلت ايشان مى نمايند، به خدا سوگند كه فرزند من حسين را شهيد خواهند كرد بعد از من، خدا ايشان را از شفاعت من محروم گرداند

جلاء العيون، مجلسى ،ص:553

2) ابن عباس گويد: من حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله را در خواب ديدم در حالى كه غبار آلود بود و در دستش شيشه اى پر از خون داشت، عرض كردم: پدر و مادرم فدايت گردد اين شيشه چيست؟ فرمودند: اين خون حسين و ياران اوست كه از زمين جمع كرده ام، من آن روز را در نظر گرفتم درست همان روز بود كه سيد الشهداء عليه السّلام به شهادت رسيده بودند.

خبر دادن مولا

ابن بابويه به اسانيد معتبره از ابن عبّاس روايت كرده است كه گفت: من با حضرت امير المؤمنين عليه السّلام بودم در وقتى كه متوجّه جنگ صفّين بود، چون به نينوا رسيديم كه در كنار فرات است، حضرت به آواز بلند مرا ندا كرد كه: اى پسر عبّاس آيا نمى شناسى اين موضع را؟ گفتم: نه يا امير المؤمنين، حضرت فرمود: اگر اين موضع را بشناسى چنانچه من مى شناسم هرآينه از آن نخواهى گذشت تا گريان شوى چنانچه من گريان شدم، پس حضرت بسيار گريست تا آنكه ريش مباركش تر شد و آب ديده اش بر سينه اش جارى شد، و من نيز گريان شدم، پس حضرت فرمود: آه آه مرا چه كار است با آل ابو سفيان، مرا چه كار است با آل حرب كه لشكرهاى شيطان و اولياى كفر و عدوانند.

پس فرمود كه: صبر كن اى ابو عبد اللَّه كه رسيد به پدر تو مثل آنچه به تو خواهد رسيد، پس آبى طلبيد و وضو ساخت و نماز بسيار كرد، بعد از نماز باز همان سخنان مى گفت و مى گريست، پس ساعتى از آن حضرت را خواب برد، چون از خواب بيدار شد گفت: اى پسر عبّاس كجائى؟ گفتم: اينجا حاضرم، فرمود: مى خواهى تو را خبر دهم به آنچه در اين ساعت در خواب ديدم؟ گفتم: پيوسته ديده تو در استراحت باشد و آنچه بينى براى تو خير و سعادت باشد، فرمود: ديدم مردانى چند از آسمان به زير آمده و علمهاى سفيد در دست داشتند و شمشيرها حمايل كرده بودند، و شمشيرهاى ايشان از سفيدى نور مى درخشيد، و در دور اين زمين خطّى كشيدند، پس ديدم كه شاخه هاى اين درختان سر به زمين آوردند، و خون تازه در اين صحرا موج مى زد، و حسين فرزند و جگرگوشه خود را ديدم كه در آن ميان اين درياى خون دست و پا مى زد و استغاثه مى كرد، و كسى به فرياد او نمى رسد، و آن مردان سفيد كه از آسمان به زير آمده بودند او را صدا مى زدند و مى گفتند: صبر كنيد اى آل رسول كه شما كشته مى شويد بر دست بدترين مردم، و اينك بهشت اى ابو عبد اللَّه بسوى تو مشتاق است. پس آن سفيدپوشان به نزد من آمدند، مرا تعزيت فرمودند و گفتند: اى ابو الحسن شاد باش كه حق تعالى ديده تو را به او روشن خواهد كرد در روز قيامت، پس بيدار شدم، و سوگند ياد مى كنم به آن خداوندى كه جان على در قبضه قدرت اوست كه خبر داد مرا راستگوى تصديق كرده شده حضرت ابو القاسم رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كه من خواهم ديد اين زمين را در وقتى كه بيرون روم به قتال اهل بغى كه بر من طغيان كنند، و اين زمين كرب و بلاست كه حسين در اين زمين مدفون خواهد شد با هفده نفر از فرزندان من و فرزندان فاطمه، و اين زمين در آسمان معروف است، و اين زمين را كرب و بلا مى گويند، چنانچه حرم كعبه و حرم مدينه و بيت المقدس را نام مى برند.

ص: 49

جلاء العيون، مجلسى ،ص:558

احاديث حضرت

از نشانه هاي عالم

امام حسين عليه السلام فرمودند:

من دلائل العالم إنتقادة لحديثه و علمه بحقائق فنون النظر.

از نشانه هاي عالم ، نقد سخن و انديشه خود و آگاهي از نظرات مختلف است .

(بحارالانوار،ج75،ص119)

چيزى را بر زبان نياوريدكه

امام حسين عليه السلام فرمودند:

لا تقولوا باَلسنَتكم ما ينقُص عَن قَدَرَكم

چيزى را بر زبان نياوريد كه از ارزش شما بكاهد

(جلاءالعيون،ج2ص205)

حذر كن

امام حسين عليه السلام فرمودند:

ياك و ما تعتذر منه ، فإن المؤمن لا يسيء و لا يعتذر، و المنافق كل يوم يسيء و يعتذر

حذر كن از مواردي كه بايد عذرخواهي كني ، زيرا مؤمن نه كار زشتي انجام مي دهد و نه به عذرخواهي مي پردازد، اما منافق همه روزه بدي مي كند، و به عذرخواهي مي پردازد.

( بحار الانوار، ج 75، ص120 )

همنشيني با افراد پست

امام حسين عليه السلام فرمودند:

مُجالَسَةِ أهلِ الدِنَاءَة شَر، وَ مُجَالَسَةِ أَهلِ الفُسُوقِ ريبَة

همنشيني با سفلگان و افراد پست ناپسند است و همدمي گناهكاران موجب بدبيني مردم و از دست دادن اعتماد و اعتبار است

(بحارالانوار، ج75، ص 122)

من مرگ را جز سعادت نمي بينم

امام حسين عليه السلام فرمودند:

فَإني لا أَرَي المَوتَ إلَّا السَّعادَةَ وَ الحَياة مَعَ الظّالِمينَ إلّا بَرماًي

به درستي كه من مرگ را جز سعادت نمي بينم و زندگي با ستمكاران را جز محنت نمي دانم.

(تحف العقول ، ص 245)

بخشنده ترين مردم

امام حسين عليه السلام فرمودند:

إنَّ أجوَدَ النَّاسِ مَن أعطيَ مَن لا يرجُو.

ص: 50

بخشنده ترين مردم كسي است كه به آنكه چشم اميد به او نبسته، بخشش كند.

(كشف الغمّة، ج2، ص30 )

هر كسي كه سه روز از ماه شعبان

امام حسين عليه السلام فرمودند:

مَن صَامَ ثَلَاثَةَ أَيامٍ مِن شَعبَانَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ وَ كانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) شَفِيعَهُ يومَ القِيامَةِ

هر كسي كه سه روز از ماه شعبان را روزه بگيرد؛ بهشت بر او واجب مي شود و در قيامت نيز پيامبر(ص) شفيع او خواهد بود

(الامالي ، ص 23)

جز به يكى از سه نفر حاجت مبر

امام حسين عليه السلام فرمودند:

لات_َرفع ح__اجَتَك إلاّ إل_ى أح_َدٍ ثَلاثة: إل_ى ذِى دي_نٍ، اَو مُ__رُوّة اَو حَسَب

جز به يكى از سه نفر حاجت مبر: به ديندار، يا صاحب مروت، يا كسى كه اصالت خانوادگى داشته باشد.

(تحف العقول ، ص 247)

سبقت گي_رن_ده اهل بهشت

امام حسين عليه السلام فرمودند:

أيما اثنَين جَرى بينهما كلام فطلب أحدهما رضَ_ى الاخر كانَ سابقة الىَ الجنّة

هر يك از دو نف_رى كه ميان آنها نزاعى واقع شود و يك_ى از آن دو رضايت ديگرى را بج_وي_د ، سبقت گي_رن_ده اهل بهشت خ_واه_د ب__ود.

(كشف الغمة في معرفة الائمه ج 2،ص 33)

رستگ_ار نمي شوند

امام حسين عليه السلام فرمودند:

لاأفلَحَ ق_َومٌ اشتَ_روا مَ_رض_اتِ المَخل_ُوق بسَخَطِ الخ_الِق

رستگ_ار نمي شوند م_ردم_ى كه خشن_ودى مخل_وق را در مق_ابل غضب خ_الق خريدن_د.

(بحارالانوار،ج 44،ص383)

شيعيان ما

امام حسين عليه السلام فرمودند:

إنَّ شِيعَتَنا مَن سَلمَت قُلُوبُهُم مٍن كلِّ غَشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ

بدرستي كه شيعيان ما قلبشان از هرناخالصي و حيله و تزوير پاك است

ص: 51

(التفسير المنسوب الي الامام الحسن العسكري عليه السلام ص309)

در قيامت در امان نيست

امام حسين عليه السلام فرمودند:

لا يأمَن يومَ القيامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِي الدُّنيا

كسي در قيامت در امان نيست مگر كسي كه در دنيا ترس از خدا در دل داشت

(مناقب ابن شهر آشوب ج/4 ص/ 69) (بحار الانوار، ج 44، ص 192 )

عاجزترين مردم

امام حسين عليه السلام فرمودند:

أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء

عاجزترين مردم كسي است كه نتواند دعا كند

(بحارالانوارج81 ص257) (بحارالانوارج90 ص291)

گريه از ترس خدا

امام حسين عليه السلام فرمودند:

اَلبُكاءُ مِن خَشيةِ اللهِ نَجآةٌ مِنَ النّارِ

گريه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است

(جامع الاخبار ص97)

نافرماني خداست

امام حسين عليه السلام فرمودند:

مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِيَةِ اللهِ كانَ اَفوَتَ لِما يَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما يَحذَرُ

آن كه در كاري كه نافرماني خداست بكوشد اميدش را از دست مي دهد و نگرانيها به او رو مي آورد.

(الكافي،ج2،ص373)(الكافي،ج4،ص117)

بخشنده ترين مردم

امام حسين عليه السلام فرمودند:

اِنّ اَعفَي النّاسِ مَن عَفا عِندَ قُدرَتِهِ

بخشنده ترين مردم كسي است كه در هنگام قدرت مي بخشد.

(الدره الباهره، ج 71،ص400)

دوست ودشمن تو

امام حسين عليه السلام فرمودند:

من اَحبك نهاك و من اَبغضك اَغراك.

كسي كه تو را دوست دارد، از تو انتقاد مي كند و كسي كه با تو دشمني دارد، از تو تعريف و تمجيد مي كند

(نزهه الناظر،ص88)

منتقم حق اهلبيت

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

يَظهَرُ اللَّهُ قائِمَنا فَيَنتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ

ص: 52

خداوند قائم ما را از پس پرده غيبت بيرون مى آورد و آن گاه او از ستم گران انتقام مى گيرد

(إثباة الهداة ، ج 5 ، ص 196) ا

گريه از ترس خدا

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

اَلبُكاءُ مِن خَشيةِ اللهِ نَجآةٌ مِنَ النّار ؛

گريه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است.

(جامع الاخبار/ص 97)

من كشته اشكم

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

أنَا قَتيلُ العَبَرَةِ لايَذكُرُني مُؤمِنٌ إلّا استَعبَرَ

من كشته اشكم ؛ هر مؤمنى مرا ياد كند ، اشكش روان شود

(كامل الزيارات ، ص 108)

تذكري در مورد غريق در نعمت

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

اَللّهُمَّ لا تَسْتَدْرِجنى بِالاِحسانِ وَ لا تُؤَدِّبْنى بِالْبَلاء

خدايا! با غرق كردن من در ناز و نعمت، مرا به پرتگاه عذاب خويش مَكشان و با بلايا (گرفتارى ها) ادبم مكن

(الدُّرًّةُ البَاهرة من الأصدَاف الطّاهِرة،ص 23)

همنشينى با خردمندان

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

مِن دَلائِلِ عَلاماتِ القَبولِ : الجُلوسُ إلى أهلِ العُقولِ

از نشانه هاى خوش نامى و نيك بختى ، همنشينى با خردمندان است.

(بحارالأنوار، ج 75، ص 119)

در خوبى ها با يكديگر رقابت

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

اَ يُّهَا النّاسُ نافِسوا فِى المَكارِمِ وَ سارِعوا فِى المَغانِمِ وَ لا تَحتَسِبوا بِمَعروفٍ لَم تَجعَلوا

اى مردم در خوبى ها با يكديگر رقابت كنيد و در بهره گرفتن از فرصت ها شتاب نماييد و كار نيكى را كه در انجامش شتاب نكرده ايد، به حساب نياوريد.

(بحارالأنوار، ج 75، ص 121)

غافلگير كردن بنده

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

أَلاِستِدراجُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ لِعَبدِهِ أَن يُسبِغَ عَلَيهِ النِّعَمَ وَ يَسلُبَهُ الشُّكر

ص: 53

غافلگير كردن بنده از جانب خداوند به اين شكل است كه به او نعمت فراوان دهد و توفيق شكرگزاري را از او بگيرد.

(تحف العقول،ص 246)

كمال عقل

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

لا يُكمَلُ العَقلُ اِلّا بِاتِّباعِ الحَق اَلاتَرَونَ اَنَّ الحَق لا يُعمَلُ بِه وَ الباطِل لا يُتَناهي عَنه

عقل جز به پيروي از «حق» كمال نمي يابد آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل نهي نمي شود؟

(بحار الانوار، ج 75، ص 127) (اعلام الدين، ص 298)

همانا مردمان بنده دنيايند

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

ان الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي ألسنتهم يحوطونه ما درّت معائشهم فإذا محصّوآ بالبلاء قلّ الديّانون

همانا مردمان بنده دنيايند و دين لقلقه زبان آنهاست و هر جا منافعشان [به وسيله دين ]بيشتر تأمين شود زبان مى چرخانند و چون به بلا آزموده شوند آنگاه دين داران اندكند.

(تحف العقول/ 245)

بخيل

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

اَلبَخيلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ ؛

بخيل كسي است كه از سلام كردن بخل ورزد (سلام نكند).

(تحف العقول/ 248)

سلام كردن

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

لِلسَّلامِ سَبعُونَ حَسَنَةً، تِسعٌ وَ سِتُّونَ لِلمُبتَدِءِ وَ واحِدَةٌ لِلرادِ ؛

سلام كردن هفتاد حسنه و ثواب دارد شصت و نه ثواب از براي سلام كننده و يك ثواب براي جوابگو است (با وجود آنكه سلام كردن مستحب ولي جواب دادن آن واجب است).

(تحف العقول ص 248)

هركس حق عبادت رابه جا آورد

امام حسين عليه السلام مي فرمايند:

مَن عَبَدَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللهُ فَوقَ أمانِيهِ وَ كفايتِهِ ؛

ص: 54

هر كه خدا را ، آن گونه كه سزاوار اوست ، بندگي كند ، خداوند بيش از آرزوها و كفايتش به او عطا كند.

(بحار الأنوار، ج 68، ص 184)

خطبه حضرت در روز عاشورا

از حضرت امام سجاد عليه السلام روايت شده است كه در روز عاشورا پس از حركت سپاه دشمن به سوي خيمه ها، امام حسين عليه السلام شتر خود را خواست و بر آن سوار شد و فرياد زد: « اي مردم! سخنان مرا بشنويد و در جنگ شتاب نكنيد تا شما را به آنچه حق شما بر من است موعظه كنم و عذر خود را براي شما آشكار سازم. پس اگر انصراف دهيد سعادتمند خواهيد شد و اگر انصراف ندهيد، « خوب بنگريد تا كار شما باعث اندوه شما نگردد. آن گاه درباره من آنچه مي خواهيد انجام دهيد و مهلتم ندهيد» (سوره يونس، آيه 71)، « همانا ولي من خدايي است كه قرآن را فرو فرستاد و اوست سرپرست و يار مردان شايسته» (سوره اعراف، آيه 196)

سپس حمد و ثناي پروردگار را بجا آورد و به آنچه شايسته بود از او ياد كرد و بر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و فرشتگانش و پيامبران درود فرستاد و از هيچ سخنوري پيش از آن و پس از آن، سخني بليغ تر و رساتر از سخنان امام عليه السلام شنيده نشد. آن گاه فرمود: « اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجيد و ببينيد من كيستم.

آن گاه به خود آييد، خويش را سرزنش كنيد و بنگريد آيا كشتن من و دريدن پرده حرمتم براي شما سزاوار است؟ آيا من پسر دختر پيامبر شما و فرزند جانشين او و پسر عمويش و اولين مؤمني كه پيامبر را تصديق كرد نيستم؟ آيا حمزه سيد الشهدا عموي من نيست؟ آيا جعفر بن ابيطالب كه با دو بال در بهشت پرواز مي كند عموي من نيست؟ آيا نشنيده ايد كه رسول خدا درباره من و برادرم فرمود: اين دو سرور جوانان اهل بهشت هستند؟ اگر سخنان مرا تصديق مي كنيد حق همين است.

ص: 55

و به خدا سوگند از روزي كه دانسته ام خدا با دروغگوها دشمن است دروغ نگفته ام. و اگر مرا تكذيب مي كنيد به يقين در ميان شما كساني هستند كه اگر از آنان بپرسيد شما را به آنچه من گفتم آگاهي دهند. از « جابر بن عبدالله انصاري » بپرسيد. از « ابا سعيد خدري » و « سهل بن سعد ساعدي » و « زيد بن ارقم » و « انس بن مالك » بپرسيد تا به شما بگويند كه اين سخن را از پيامبر درباره من و برادرم شنيده اند.

آيا اين گفتار رسول خدا صلي الله عليه و آله از ريختن خون من جلوگيري نمي كند؟

« شمر بن ذي الجوشن » گفت: اگر چنين است كه تو مي گويي من هرگز خدا را با عقيده راسخ عبادت نكرده باشم؛ (يعني من نمي دانم چه مي گويي.)

« حبيب بن مظاهر » به او گفت: به خدا سوگند من معتقدم كه تو خدا را با تزلزل و ترديد بسيار پرستش مي كني و من گواهي مي دهم كه تو راست مي گويي و نمي داني كه امام چه مي گويد! چرا كه خداوند بر دل تو مُهر غفلت زده است.

امام عليه السلام فرمود: « اگر در اين سخن ترديد داريد آيا در اين نيز ترديد داريد كه من پسر دختر پيغمبر شما هستم؟ به خدا در ميان شرق و مغرب پسر دختر پيامبري جز من نيست؛ چه در ميان شما و چه در ميان غير شما واي بر شما! آيا كسي از شما را كشته ام تا خون او را از من بخواهيد؟ يا مالي از شما برده ام؟ يا قصاص جراحتي از من مي خواهيد؟» در اين هنگام بود كه همه آنان خاموش شدند و سخني نگفتند.

ص: 56

آن گاه امام فرياد زد: « اي « شبت بن ربعي » و اي « حجار بن الجبر » و اي « قيس بن اشعث » و اي « يزيد بن حارث » آيا شما به من ننوشتيد كه ميوه ها رسيده است و باغها سرسبز شده است و با لشگري آماده براي ياري تو وارد خواهيم شد؟ »

قيس بن اشعث گفت: « ما نمي دانيم تو چه مي گويي ولي به حكم پسر عمويت « عبيدالله » تن در ده؛ زيرا ايشان جز چيزي كه تو دوست داري درباره تو انجام نخواهند داد.»

امام حسين فرمود: « نه به خدا، نه دست خواري به شما خواهم داد و نه مانند بندگان فرار خواهم كرد. اي بندگان خدا من به پروردگار خود و پرودگار شما پناه مي برم از اين كه آزاري به من برسانيد» (سوره دخان، آيه 20) به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مي برم از هر سركش كه به روز جزا ايمان نياورد.

آن گاه شتر خويش را خواباند و به « عقبه بن سمعان » دستور داد آن را دور كند. پس از آن سپاه دشمن به سوي آن امام حمله بردند.

ارشاد مفيد، ج 2، ص 100 - 102

تأسّي به حسين بن على عليه السلام

الگوي اسماعيل صادق الوعد

ابن بابويه و ابن قولويه به اسانيد معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده اند كه بريد عجلى از آن حضرت پرسيد كه: اسماعيل كه خدا در قرآن مجيد او را به صادق الوعد وصف نموده آيا اسماعيل پسر ابراهيم است؟ حضرت فرمود: بلكه اسماعيل فرزند حزقيل است، حق تعالى او را بر جماعتى مبعوث گردانيد، پس او را تكذيب كردند و پوست سر و رويش را كندند، آنگاه خدا بر ايشان غضب كرد و سطاطائيل ملك عذاب را فرستاد تا به نزد آن پيغمبر عالى مقدار آمد و گفت: خدا مرا فرستاده است كه اگر خواهى قوم تو را به انواع عذاب معذّب گردانم، اسماعيل گفت: مرا به عذاب ايشان حاجتى نيست، خدا وحى نمود به او كه: پس هر حاجت كه دارى عرض كن. حضرت اسماعيل گفت:

ص: 57

پروردگارا تو پيمان از ما پيغمبران گرفتى براى خود به پروردگارى و براى محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به پيغمبرى و براى اوصياى او به ولايت و امامت، و خبر دادى خلق را به آنچه ستمكاران امّت با حسين بن على جگرگوشه آن پيغمبر بعد از او خواهند كرد، و وعده دادى حسين را كه او را به دنيا برگردانى تا خود انتقام كشد از هر كه بر او ستم كرده و او را شهيد كرده، حاجت من در درگاه تو آن است اى پروردگار من كه مرا برگردانى به دنيا تا خود انتقام از قوم خود بكشم، پس خدا حاجت او را بر آورد، و حضرت اسماعيل با امام حسين عليه السّلام در رجعت به دنيا بر خواهد گشت

به روايت ديگر گفت: مى خواهم كه صبر كنم در شكيبائى و به حسين بن على تأسّي نمايم .

جلاء العيون، مجلسى ،ص:543

عوض شهادت امام حسين عليه السلام

محمّد بن مسلم از باقرين عليهما السّلام روايت كرده كه فرمودند: خداوند در عوض شهادت حسين بن علي ّامامت را در ذريه او نهادند، و شفا را در تربتش قرار دادند و اجابت دعا را در زير قبه او قبول فرمودند، ايام زائرين آن حضرت از عمر آنها حساب نميشود، راوى گويد: به امام صادق عرض كردم: اين خصلت به حسين ميرسد فرمود: خداوند او را در منزل پيغمبر و با آن حضرت جاى داده است، در اين هنگام حضرت صادق عليه السّلام اين آيه شريفه را تلاوت فرمودند: وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ.

زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام / ترجمه إعلام الورى، 1جلد، اسلاميه - تهران، چاپ: اول، 1390 ق.

ص: 58

اشعار

مدح

مه منوّر شعبان مه رسول خداست

مه منوّر شعبان مه رسول خداست

مه مبارك ميلاد سيدالشهداست

به رهروان هدايت ز حق رسيده خبر

كه روي دست محمد عيان چراغ هداست

تمام دين به روي دست هاي ختم رسل

و يا كتاب خدا روي سينة زهراست

به عدل و عزت و آزادي و كمال و شرف

خلايقند همه تشنه، فيض او درياست

ملك به حسن تماشائيش، شده مبهوت

كه اين امام حسين است يا رسول خداست

نسيم خلد برين مي وزد ز اطرافش

كه بوي عطر خدا در مشام باد صباست

اگر تمام ملائك ز گاهوارة او

پر دوباره چو فطرس طلب كنند رواست

نبي به طلعت زيباش خنده كرد و گريست

خدا به يمن قدومش بهشت را آراست

ز گاهواره به گودال خون نگاهي كرد

به خويش گفت كه ميلاد ما شهادت ماست

تمام خلقت يك لحظه بي حسين مباد

كه بي حسين زمين بي كس و زمان تنهاست

به حلق تشنه و لب هاي خشك او سوگند

كه خون او به گلستان وحي، آب بقاست

گرفت جام بلا را ز دست حضرت دوست

از آن تمام بلاها به چشم او زيباست

مگو چرا ز همه هست خود گذشت حسين

خداي داد به او هست و هست او را خواست

اگر ز بار غمش آسمان خميد چه باك

كه گشت قامت اسلام با قيامش راست

وضو گرفت ز خون، پيش تير قامت بست

كه تا قيام قيامت از او نماز به پاست

ص: 59

هميشه حج به وجود حسين مي بالد

كه كربلاش صفا بود و مروه شام بلاست

نماز و روزه و حج و جهاد مي گويند

حيات ما همه مرهون سيدالشهداست

به پور هند جگر خواره چون گشايد دست

كسي كه رشد و نموّش به دامن زهراست

زهي جلال كه در روي خون گرفتة او

به چشم اهل نظر صورت خدا پيداست

مگر نه خوردن خاك آمده به شرع حرام

چه حكمتي است، چرا تربت حسين شفاست؟

به تحت قبّه او كن بلند دست نياز

بگير حاجت خود را كه مستجاب دعاست

همه به حشر صدا مي زنند يا زهرا

ولي ز فاطمه آيد ندا، حسين كجاست

اگر چه سوم شعبان جمال خويش گشود

بدان ولادت او ظهر روز عاشوراست

قسم به ذات خداوند قادر بي چون

كه خونبهاش خداوندگار بي همتاست

تمام اهل قيامت به چشم مي بينند

حسين با تن بي سر شفيع روز جزاست

هنوز نغمة قرآن او بلند ز ني

هنوز نعرة هيهات او به اوج سماست

هنوز خنجر قاتل ز خون اوست خجل

هنوز از عطشش، شعله در دل درياست

هنوز نالة هل من معين اوست بلند

هنوز رأس منيرش به نيزه راه نماست

هنوز پرچم گلگون او به قلة عرش

هنوز پيكر صد چاك او به دوش شماست

حسين رهبر آزادگان به هر عصري

حسين راه نماي تمام نهضت هاست

حسين مشعل تابندة هدايت خلق

حسين مصحف نور است و آيت عظماست

حسين جان دعا، جان ذكر، جان نماز

ص: 60

حسين روح حرم، روح مروه، روح صفاست

گواه زندة من، ارجعي الي ربك

كه بر حسين همانا خدا مديحه سراست

حسين سورة فجر و حسين آيه نور

حسين نجم فروزان حسين شمس ضحاست

حسين زندة حق و حسين كشتة حق

حسين بر همه باطل ستيزها مولاست

به وصف او كه خدايش ثنا كند ميثم

قصيدة تو بود نارسا اگر چه رساست

به جاي جاي دلم جاي پاي تو است حسين

به جاي جاي دلم جاي پاي تو است حسين

خوشم كه حنجره ام نينواي تو است حسين

هزار چشمه ي اشكم اگر دهند به چشم

خدا گواهست كه وقف عزاي تو است حسين

صفا و مروه و ركن و مقام و كعبه ي من

به كربلات قسم كربلاي تو دست حسين

به هر زمان كه بخوانند نسل ها قرآن

درون حنجره هاشان صداي تو است حسين

به عالمي در دل بسته ام ز روز ازل

مگر به روي تو، اين خانه جان تو است حسين

معماي خون تو را جز خدا نداند كس

به خون تو، كه خدا خونبهاي تو است حسين

اگر چه كعبه بود قبله ام به وقت نماز

دلم به جانب صحن و سراي تو است حسين

بهشت باد به اهل بهشت ارزاني

بهشت من حرم با صفاي تو است حسين

زيارت همه پيغمبران زيارت حق

زيارت سر از تن جداي تو است حسين

تو آن صحيفه ي صد پاري ورق ورقي

كه زخم هاي تنت آيه هاي تو است حسين

ص: 61

به وصف غير تو ميثم سخن نخواهد گفت

هر آنچه گفته و گويد ثناي تو است حسين

آفرينش ز غبار قدم توست حسين

آفرينش ز غبار قدم توست حسين

آسمان سايه نشين عَلم توست حسين

كعبه و سعي و صفا، حِلّ و حرم، ركن و قيام

صفحه اي از حَرَم محترم توست حسين

هر كجا عشق و كمال و عظمت دايره بست

نقطه دايره، نوك قلم توست حسين

نعمتي را كه خداوند از آن مي پرسد

دوستي تو و يك از نعم توست حسين

ذكر نام تو كنم در همه جا چون گويند

هر كجا نام تو آيد حرم توست حسين

اشك روز و شب ما وقف تو اي كشته عشق

گريه گر هست سزاوار غم توست حسين

در ميان حرم جمله امامان هدي

پرچم سرخ نشان حرم توست حسين

من نگريم به عزايت كه بهشتم بدهند

ور بهشتم بدهند از كرم توست حسين

گر خدا بگذرد از جرم دو عالم به جزا

يك جزاي كمِ اصحاب كم توست حسين

جگرم پاره شد از داغ جگر گوشه تو

آن كه افروخته سرو اِرم توست حسين

كمرت بعد ابوالفضل دگر راست نشد

شاهدم اشك تو و قدّ خم توست حسين

در ره عشق زدي گام و در اين راه خطير

طفل شش ماهه تو هم قدم توست حسين

بر سرافرازي اسلام و براندازي كفر

قهرمان خواهر تو، هم قسم توست حسين

آيه كهف كه خواندي خبر پيروزي است

ص: 62

سر بر نيزه بلندت عَلم توست حسين

سرود

عالم هست_ي يكسر شده گلشن

عالم هست_ي يكسر شده گلشن

يا رسول الله چشم و دلت روشن

اي_ن ن__دا آي_د از خ__دا آي__د

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

جبرئيل امشب از حق پيام آرد

ب_ر رس_ول الله عرض سلام آرد

تهنيت گوي__ان از دل و از جان

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

مادر سادات قرآن به بر دارد

ت_ا ز آيات_ش گلبوسه بردارد

حوريان خيزيد دسته گل ريزيد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

سفرۀ رحمت شد دامن صحرا

در ش__ب عي__دِ ريحانة الزهرا

خانۀ مولاست جنةالاعلاست

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اي گنهكاران! فلك نجات است اين

شافع محشر، خضر حيات است اين

روي حق رويش چشم دل سويش

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

هستي عالم بسته به يك مويش

انبي__ا ب__ا ه__م پروان__ۀ رويش

شمع دل اين است جانِ شيرين است

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

خ_ط س_رخ او اس_لام ن_اب ماست

حشر و ميزان و دين و كتاب ماست

راه او پ__وييم ب_ا ه_م گويي__م

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

اهل عالم عيد ميلاد حسين آمد

فاطمه مي گويد امشب، اي فروغ هر دو عينم

ص: 63

فاطمه مي گويد امشب، اي فروغ هر دو عينم

صبح ميلادت مبارك، اي حسينم اي حسينم

عزيز فاطمه گل سرخ علي

قلوب عاشقان ز نورت منجلي

حسين جانم حسين، حسين جانم حسين

چاره ساز خلق عالم، عالمي بيچارة تو

دست عالم، چشم فطرس، جانب گهوارة تو

به سويت ملتجي گنه كاران همه

شفيع عالمين عزيز فاطمه

حسين جانم حسين، حسين جانم حسين

كشتة خون خدايم، بنده كوي حسينم

هركه بودم هركه هستم، عاشق روي حسينم

وجودم ياد او شب ميلاد او

همه ذكرم شده مبارك باد او

حسين جانم حسين ، حسين جانم حسين

خيز و بين روي خدايي، نور مصباح الهدايي

چشم خود بگشا به رويش، جان خود را كن فدايي

گل سرخ علي به دست احمد است

سرم قربان او كه هست احمد است

حسين جانم حسين، حسين جانم حسين

آفتاب حسن سرمد، ميوة قلب محمد

شمع جمع آفرينش، يوسف زهرا خوش آمد

عجب شوري بود به بازار حسين

به دنبال آمده علمدار حسين

حسين جانم حسين حسين جانم حسين

عيد عباس و حسين و جد و شور مؤمنين

آن گل دامان زهرا ، اين گل ام البنين است

سرشك شوق من، چكد از هر دو عين

كه دل را داده ام، به عباس و حسين

حسين جانم حسين، حسين جانم حسين

با سرود عشق و شادي شعله بر غم مي زنم من

از حسين و از ابالفضل، دم به دم، دم مي زنم من

ص: 64

زيارت مي كنم، گل دو فاطمه

گهي در قتلگه، گهي در علقمه

حسين جانم حسين، حسين جانم حسين

خورشيد حق شد جلوه گر، مه خريدارش

خورشيد حق شد جلوه گر، مه خريدارش

آمد حسين ابن علي، با علمدارش

يا سيّدي مولا حسين يا ابوفاضل

*****

آمد به زهرا نورعين، بر همه تبريك

ميلاد عباس و حسين، بر همه تبريك

ياس ولايت آمده، سوي گلزارش

آمد حسين ابن علي، با علمدارش

يا سيدي مولا حسين يا ابوفاضل

*****

درياي عصمت فاطمه، گوهر آورده

ام البنين از ب_هر او، ي_اور آورده

مولا اميرالمؤمنين، محو دي_دارش

يا سيدي مولا حسين يا ابوفاضل

*****

روح الامين دهد ندا كه حسين آمد

برخيز و كن جان را فدا كه حسين آمد

تابد در آغوش علي، ماه رخسارش

يا سيّدي مولا حسين يا ابوفاضل

*****

فاطمۀ ام البنين، چشم ت_و روشن

مولا اميرالمؤمنين، چشم تو روشن

جان آمده پروانه و، دل گرفتارش

يا سيدي مولا حسين يا ابوفاضل

مرثيه

ماه شب بيدار است شب وصل يار است

ماه شب بيدار است شب وصل يار است

عاشق_ان را امشب آخرين دي_دار است

كربلا گشته معطّر ز گُ_لان زه__را

دفتر عشق و شهادت شده امشب امضاء

آه و صد واويلا شد شب عاشورا

عطر تسبيح و دعا پر شد امشب به فضا

همه ياران حسين مس_ت از ج_ام ب_لا

همه جا زمزمۀ ساغر و پيمانه بود

سوزش شمع وف_ا و پر پروانه بود

آه و صد واويلا شد شب عاشورا

چشم ليلا و رباب ن_رود امشب خواب

ص: 65

در تلاط__م دلِ او قلب اين شد بي تاب

اين بود محو تماشاي قد اكبر خويش

لايي لايي به لب او به بر اصغر خويش

آه و صد واويلا شد شب عاشورا

ب_رو اي چش_م و چراغ دل من

ب_رو اي چش_م و چراغ دل من

اي همه هست من و حاصل من

تَپَش دل بشنو گويد آهسته برو

اي اميد دل من همه ي حاصل من

گفت_ي از نال_ه ت_و دوري كن، چشم

هر چه ديدي تو صبوري كن، چشم

دستي از لطف برآر روي قلبم بگذار

اي اميد دل من همه ي حاصل من

اين ص_داي تپش قلب_م نيست

در حسينيه ي دل سينه زني ست

نوحه از تيغ و سُنين همه در واي حسين

اي اميد دل من همه ي حاصل من

دوبيتي

اي نام تو نقش كشتي نوح، حسين

اي نام تو نقش كشتي نوح، حسين

مقتولي و مسمومي و مجروح، حسين

اي جان خليل ها فداي تو ذبيح

كشتند تو را كشتن مذبوح، حسين

جان را به حسين فديه مي بايد كرد

جان را به حسين فديه مي بايد كرد

تقديم به دوست هديه مي بايد كرد

فرمود رضا كه گريه بر هر چه كنيم

بر مثل حسين گريه مي بايد كرد

هركس كه گريست در عزاي تو حسين

هركس كه گريست در عزاي تو حسين

او را برسد لطف خداي تو حسين

در باغ بهشت هم بود خانه به دوش

هر كس نرود به كربلاي تو حسين

سرشك سرخ عاشورا است اين خون

ص: 66

سرشك سرخ عاشورا است اين خون

خ_روش زين_ب كب_راست اي_ن خون

روان ت_ا حش_ر در رگ ه_اي اسلام

خضاب گيسوي زهراست اين خون

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109