سرشناسه:مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)
عنوان و نام پديدآور:ببعثت تا غدير در سيره پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم/مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)/محمدرضا شريفي
مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه
موضوع: بعثت- غدير
ص: 1
خداوند متعال پس از خلقت آدم تا به امروز، رسولاني را براي هدايت بشر فرستاد، تا مردم به آنها ايمان آورده، و دچار ذلّت و خواري نشوند. خداوند در قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد:
«وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى»؛ (1)
«اگر ما آنان را پيش از آن(كه قرآن نازل شود) با عذابى هلاك مى كرديم، (در قيامت) مى گفتند: "پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم، پيش از آن كه ذليل و رسوا شويم!"»
انبياء و رسولان نيز يكي پس از ديگري، با تبليغِ ديني واحد، همان گونه كه خداوند در قرآن مي فرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»(2)؛ «همانا دين در نزد خدا، اسلام (و تسليم بودن در برابر حقّ) است»، وظيفه ي خود را انجام داده، تا نوبت به خاتم الانبياء حضرت محمد صلي الله عليه و آله رسيد و خداوند دين ايشان را، خاتم الاديان و قرآن، معجزه ي جاويد را، قانون الهي، براي بشريّت معرفي فرمود و بر اين بعثت، بر مؤمنين منّت نهاد. و خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم»(3)؛ «خداوند بر مؤمنان منّت نهاد [نعمت بزرگى بخشيد] هنگامى كه در ميان آنها، پيامبرى از خودشان برانگيخت.»
بيست و سه سال دوره ي رسالت، سراسر حادثه، همراه با رنج و مشقت و اذيت براي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ، _ همان گونه كه پيامبرصلي الله عليه و آله فرمودند: «ما أوذيَ نَبيٌ بمثلِ ما أوذيتُ»؛ «هيچ پيامبري به اندازه ي من مورد آزار قرار نگرفت.» (4)، _ آن هم براي دعوت و هدايت مردم، از شرك و بت پرستي به سوي توحيد و يكتاپرستي و ترك عادات زمان جاهليّت، در حال سپري شدن بود. و آخرين سال عمر شريف ايشان وقايع مهمي را در خود جاي داده بود، و آن حضرت به امر الهي، در حالي خود را براي سفر آخرت آماده مي نمود كه، دو حكم الهي يكي حج و ديگري اعلان ولايت باقي مانده بود.
لذا اجراي اين دو حكم با هم قرين گشته و بلافاصله پس از حجة الوداع و فراغت از آن، خداوند به پيامبرش فرمود:
«فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»(5)؛ «پس هنگامى كه از كار مهمّى فارغ مى شوى به مهم ديگرى بپرداز.»
واقعه ي تاريخي غدير خم، در روز هجده ذي الحجه سال دهم هجري اتفاق افتاد، و خداوند به وسيله ي پيك وحي، حضرت جبرييل، قبولي رسالتِ بيست و سه ساله ي آن حضرت، را با آن همه زحمت، در گرو انتصاب علي عليه السلام به عنوان جانشين خود، قرار داد. قرآن شريف به اين امر مهم اشاره نموده است، آنجا كه مي فرمايد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»(6)؛ «[اى پيامبر! آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) برسان!] و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده اى!»
ص: 2
پس از اجراي اين حكم الهي، خداوند، بر رسالت خاتم الاوصياء، و اسلامِ با علي بن ابي طالب عليه السلام، مهر تأييد زد، و فرمود:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»(7)؛ «امروز، دين شما را كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم.»
خداوند پيامبرش را از توطئه ي منافقين در به هم زدن چنين كنگره ي عظيم جهان اسلام، در روز غدير، حفظ نمود و فرمود:
«وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»(8)؛ «خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد.»
غدير روز تجلي هدايتگران الهي
بسيت و سه سال مردم با پيامبرصلي الله عليه و آله، _ علت محدثه ي اسلام _ آشنا شده بودند ولي علت مبقيه ي اسلام، حضرت علي عليه السلام را در آيه ي «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» (9) جستجو مي كردند و پرسش داشتند.
ابن عباس مي گويد: از من سؤال مي شود كه تفسير اين آيه چيست؟ ما «منذر» را كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله باشد شناخته ايم، امّا «هادي» و راهنماي امت را نمي شناسيم. اگر بگويم مقصود از «هادي امّت» حضرت علي عليه السلام است، به راستي سخن گفته ام؛ زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله پيرامون اين آيه فرمودند:
«انا المنذرُ و عليٌ الهادي و بكَ يا عليُ يَهتدِي المُهتَدُون»؛ «من ترساننده ي امّت و علي عليه السلام راهنماي آنان مي باشد و [سپس فرمودند:] يا علي! به توسط تو مردم به راه راست هدايت خواهند شد.» (10)
ص: 3
خداوند، روز غدير را، زمان پاسخ گويي به همه ي اين سؤالات و جواب نياز «اهدانا»، بشريت، همان گونه كه فرموده است: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»؛ «ما را به راه راست هدايت كن»(11) روزِ غدير را روزِ تجلّيِ هدايتگران الهي، قرار داد و بنابراين، آيه ي «لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»(12) تفسير شد و نياز بشريت پاسخ داده شد.
پاورقي:
1. طه/134.
2. آل عمران/19.
3 . آل عمران/164.
4 . كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص537؛ بحارالانوار، ج39، ص56.
5 . انشراح/7.
6. مائده/67.
7. مائده/3.
8. مائده/67.
9. «تو فقط بيم¬دهنده اى! و براى هر گروهى هدايت¬كننده اى است.» (رعد/7.)
10. تفسير ثعلبي، ج5، ص272؛ شواهد التنزيل، ج1، ص381؛ تفسير رازي، ج19، ص14؛ تفسير آلوسي، ج13، ص108؛ جامع البيان طبري، ج13، ص142.
11. فاتحه/6.
12. رعد/7.
أَلْقِيا في جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنيدٍ (24) سوره ق از «شريك» نقل شده است كه پيامبر فرمود:
«اذا كان يوم القيامة قال اللَّه تبارك و تعالى لى و لعلىّ: القيا في النّار من ابغضكما و ادخلا في الجنّة من احبّكما فذلك قوله تعالى: و أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ
چون روز قيامت شود خداوند تبارك و تعالى به من و على (عليه السلام) مى فرمايد به دوزخ افكنيد هر كسى را كه دشمن مى داريد و داخل بهشت نمائيد هر كسى را كه دوست مى داريد و اين اشاره به همين آيه است كه مى فرمايد: « (امروز هر كافر معاند را به دوزخ افكنيد) و ظاهرا ابو حنيفه و همراهانش از اين صحبت ناراحت شدند جلسه را ترك گفتند.
ص: 4
ترجمه الطرائف ،ص:197
شافعى ابن مغازلى در كتاب «المناقب» به سند خود از «عبد اللَّه بن مسعود» روايت كرده كه گفت: رسول خدا فرمود: من از دعاى پدرم ابراهيم هستم.
گفت گفتيم: اى رسول خدا چگونه از دعاى پدرت ابراهيم هستى؟
فرمود: خداوند به ابراهيم (عليه السلام) وحى كرد كه «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (من ترا امام و رهبر مردم قرار دادم) ابراهيم خوشحال شد و گفت: پروردگارا از دودمان من نيز امامانى مثل من قرار بده.
خداوند به ابراهيم وحى فرستاد: اى ابراهيم من عهدى به تو نمى دهم كه به آن وفا نكنم، عرض كرد خدايا آن چه عهدى است كه اگر به من عطا كنى وفا نكنى؟
فرمود: من پيمان امامت را به ستمكاران از دودمان تو نمى بخشم.
ابراهيم عرض كرد: ستمكارانى كه اين پيمان به آنها نمى رسد، كيانند؟
به او فرمود: كسى كه براى بتى سجده و عبادت كند.
ابراهيم عرض كرد: «وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ».
پروردگارا من و فرزندانم را از پرستش بتان دور بدار.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: دعاى ابراهيم به من و على (عليه السلام) منتهى شد
«لم يسجد احدنا لصنم قطّ فاتّخذنى نبيّا و اتّخذ عليّا وصيّا»
. و هيچ يك از ما در مقابل بتى هرگز سجده نكرديم پس خداوند مرا براى خود پيامبر و على را وصى اخذ كرد
ترجمه الطرائف ،ص:208
ثعلبى در تفسير آيه: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ: (تو تنها بيم دهنده اى و براى هر گروهى هدايت كننده) از «ابن عباس» روايت كرده است كه گفت: چون اين آيه نازل شد، پيامبر دستش را بر سينه خود زد و فرمود: «منم منذر» سپس به شانه على اشاره كرد و فرمود:
ص: 5
«أنت الهادى يا على بك يهتدى المهتدون من بعدى»
توئى هادى! و به وسيله تو بعد از من هدايت يافتگان هدايت مى شوند.
اين روايت را علماى معروف اهل تسنن چون: ابن كثير در تفسير خود، ابن صباغ مالكى در «فصول المهمة» و «گنجى شافعى» در «كفاية الطالب» و طبرى در تفسير خود و ابو حيان اندلسى در تفسيرش به نام «بحر المحيط» و همچنين نيشابورى در تفسير خويش و گروه ديگرى نقل كرده اند.
مير غياث الدين مؤلف كتاب «حبيب السير» مى نويسد: «قد ثبت بطرق متعدّدة انّه لما نزل قوله تعالى إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ
قال لعلىّ انا المنذر و انت الهادى بك يا على يهتدى المهتدون من بعدى به طرق متعددى نقل شده هنگامى كه آيه: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» نازل شد پيامبر به على (عليه السلام) فرمود: من منذرم و تو هادى اى على! به وسيله تو هدايت يافتگان هدايت مى شوند.
ترجمه الطرائف ،ص:209
از «صدق به» على (عليه السلام) مى باشد .
ابن مغازلى در آيه شريفه: «أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»: (آيا آن كسى كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد و به دنبال آن شاهدى از سوى او مى باشد، روايت كرده كه پيامبر فرمود:
«انا على بينة من ربّه و علىّ الشّاهد منه»
من داراى «بينه الهى» هستم و على (عليه السلام) شاهد او است.
ترجمه الطرائف ،ص:210
باز ثعلبى در تفسير آيه: «وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ»: (و گوشهاى شنوا آن را نگهدارى مى كنند) روايت كرده كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:
ص: 6
«سألت اللَّه عزّ و جلّ ان يجعلها اذنك يا على»
: (من از خدا خواستم كه گوش على را از اين گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقايق قرار دهد) و به دنبال آن على (عليه السلام) مى فرمود:
فما نسيت شيئا بعد ذلك و ما كان لى ان انساه
»: (من هيچ سخنى بعد از آن از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم نشنيدم كه آن را فراموش كنم، بلكه هميشه آن را به خاطر داشتم) .
نظير اين روايت را ابن المغازلى در كتاب خود از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم نقل كرده است
باز حافظ محمد بن مؤمن شيرازى به سند خود از «سدى» نقل كرده كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم در تفسير: «عَمَّ يَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ» فرمود: منظور ولايت على بن ابى طالب است كه از آنها در باره آن در قبر سؤال مى شود و هيچ كس در شرق و غرب عالم، در برّ و بحر از دنيا نمى رود مگر اين كه فرشتگان از او در باره ولايت امير مؤمنان بعد از مرگ سؤال مى كنند و به ميت مى گويند:
من ربّك؟ و ما دينك؟ و من نبيّك؟ و من امامك
.
خدايت كيست؟ دينت چيست؟ پيامبرت كيست؟ و امامت كيست؟.
همچنين محمد بن مؤمن شيرازى در كتاب مذكور در تفسير آيه: «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ»: (پروردگار تو هر چه را بخواهد مى آفريند و هر چه را بخواهد بر مى گزيند آنها (در برابر او) اختيارى ندارند، منزه است خداوند و برتر است از شريك هائى كه براى او قائل مى شوند) به سند خود از «انس بن مالك» روايت كرده كه گفت: از رسول خدا از معنى آيه:
ص: 7
«وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ ...» سؤال كردم؟ فرمود: خداوند آدم را از گل هر طورى كه مى خواست، آفريد سپس فرمود:
«و يختار» «انّ اللَّه تعالى اختارنى و اهل بيتى على جميع الخلق فانتجبنا فجعلنى الرّسول و جعل علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) الوصىّ»
«2».
يعنى خداوند تعالى مرا و اهل بيت مرا بر جميع خلق اختيار كرد و ما را از ميان آنها برگزيد (به اين ترتيب كه) مرا پيغمبر و على را وصى و جانشين قرار داد.
سپس فرمود: «ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ» يعنى براى مردم حق انتخاب قرار داده نشده است يعنى آنها حق انتخاب ندارند و حق انتخاب با من است هر كه را بخواهم من انتخاب مى كنم.
پس من و اهل بيت من از ميان خلق او برگزيده او هستيم.
سپس فرمود: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» يعنى منزه است خداوند از شريكهائى كه كفار مكه براى او قائل مى شوند
«و ربك يعلم»
يعنى اى محمدپروردگار تو مى داند «ما تكنّ صدورهم»
آنچه را كه منافقان از عداوت و كينه نسبت به تو و اهل بيت تو در سينه هاى خود پنهان مى دارند «و ما يعلنون»
و آنچه را كه با زبانهاى خود از محبت و دوستى نسبت به تو و به اهل بيت تو آشكار مى سازند.
و در رواياتى كه از طريق اهل بيت به ما رسيده آيه فوق به مسأله اختيار و گزينش امام معصوم از سوى خدا تفسير شده است و جمله «ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ» (آنها اختيارى در اين زمينه ندارند) نيز بر همين معنى تطبيق شده و اين در واقع از قبيل بيان مصداق روشن است، چرا كه مسأله حفظ دين و انتخاب امام معصوم براى اين هدف، جز از ناحيه خدا ممكن نيست
ص: 8
ترجمه الطرائف ،ص:215
«ثعلبى» در تفسير آيه: «وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ» «2».
روايت كرده است كه پيامبر فرمود:
«و صالح المؤمنين هو على بن ابى طالب (عليه السلام)
. منظور از
«صالح المؤمنين»
على بن ابى طالب است
ترجمه الطرائف ،ص:217
ثعلبى در تفسير خود از ابن عباس در تفسير آيه: طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ
(1) روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«طوبى شجرة اصلها في دار علىّ بن ابى طالب و في دار كلّ مؤمن منها غصن»
: (طوبى درختى است كه اصلش در خانه على بن ابى طالب (عليه السلام) و شاخه هاى آن همه جا و بر سر همه مؤمنان و بر فراز خانه هايشان گسترده است).
بعد فرمود:
«طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»
خوشا بر احوال آنها و مقام نيكوى آنها يعنى نيكو مكان برگشتى است
ترجمه الطرائف ،ص:219
محدث ابو نعيم در كتابى كه آن را از كتاب «استيعاب» استخراج كرده، در تفسير آيه: «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا» (از رسولانى كه قبل از تو پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: در شبى كه مرا بالا بردند، خداوند بين من و تمام پيامبران را جمع كرد سپس فرمود: اى محمد از پيامبران پيشين سؤال كن، بر چه مبعوث شدند؟
گفتند:
«بعثنا على شهادة ان لا اله الّا اللَّه و الإقرار بنبوّتك و الولاية لعلىّ بن ابى طالب» (عليه السلام)
ص: 9
.
جواب دادند، ما مبعوث شديم بر شهادت به وحدانيت خداوند و اقرار به نبوت تو و ولايت على بن ابى طالب.
ترجمه الطرائف ،ص:221
ابن مردويه به سند خود از «ابن عباس» روايت كرده كه گفت: آيه: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ در باره على (عليه السلام) نازل شده است .
ابن عباس مى گويد: هنگامى كه آيه: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» نازل شد، پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به على فرمود:
«هو انت و شيعتك تأتى انت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضيّين و يأتى عدوّك غضبانا مقمحين»
«3».
منظور از اين آيه تو و شيعيانت هستند كه در روز قيامت وارد عرصه محشر مى شويد در حالى كه هم شما از خدا راضى و هم خدا از شما راضى است و دشمنت خشمگين وارد محشر مى شود و به زور به جهنم مى رود.
در حديث ديگر از «ابو برزه» آمده است كه وقتى پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلّم اين آيه را قرائت كرد فرمود:
«هم انت و شيعتك يا علىّ، و ميعاد ما بينى و بينك الحوض»
آنها تو و شيعيانت هستند، اى على وعده من و شما كنار حوض كوثر است .
در «الدر المنثور» از «ابن مردويه» از على (عليه السلام) نقل مى كند كه پيغمبر اكرم به من فرمود:
«ا لم تسمع قول اللَّه: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»؟ انت و شيعتك و موعدى و موعدكم الحوض اذا جئت الامم للحساب تدعون غرّا محجّلين».
ص: 10
آيا اين سخن خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد: كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، بهترين مخلوقاتند؟ اين تو و شيعيان تو هستند، وعده گاه من و شما كنار حوض كوثر است، هنگامى كه من براى حساب امتها مى آيم و شما دعوت مى شويد در حالى كه پيشانى سفيد و شناخته شده ايد
ترجمه الطرائف ،ص:222
احمد بن حنبل در مسندش به سند خود از «عبد اللَّه بن عباس» روايت كرده كه گفت: شنيدم از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم كه مى فرمود:
«ليس من آية في القرآن يا ايّها الّذين آمنوا إلّا و علىّ رأسها و اميرها و شريفها»
«2». در قرآن آيه اى نيست كه مؤمنان با «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» مورد خطاب قرار گرفته اند، مگر اين كه على (عليه السلام) در رأس آنها و امير و شريف آنهاست و خداوند در قرآن اصحاب محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم مورد عتاب قرار داده ولى از على ذكر نشده مگر به خير و نيكى.
ترجمه الطرائف ،ص:222
در خانه پيامبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على (ع) را به خانه خود مى برداز آنجا كه خدا مى خواهد ولى بزرگ دين او در خانه پيامبر بزرگ شود وتحت تربيت رسول خدا قرار گيرد، توجه پيامبر را به اين كار معطوف مى دارد. مورخان اسلامى مى نويسند: خشكسالى عجيبى در مكه واقع شد.ابوطالب، عموى پيامبر، با عايله وهزينه سنگينى روبرو بود. پيامبر با عموى ديگر خود، عباس، كه ثروت ومكنت مالى او بيش از ابوطالب بود به گفتگو پرداخت وهر دو توافق كردند كه هركدام يكى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرد تا در روزهاى قحطى گشايشى در كار ابوطالب پديد آيد. از اين جهت عباس، جعفر را وپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على را به خانه خود بردند. [1] اين بار كه امير مؤمنان به طور كامل در اختيار پيامبر قرار گرفت از خرمن اخلاق وفضايل انسانى او بهره هاى بسيار برد وموفق شد تحت رهبرى پيامبر به عاليترين مدارج كمال خود برسد. امام -عليه السلام در سخنان خود به چنين ايام ومراقبت هاى خاص پيامبر اشاره كرده، مى فرمايد: ولقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه يرفع لي كل يوم من اخلاقه علما ويامرني بالاقتداء به . [2] من به سان بچه ناقه اى كه به دنبال مادر خود مى رود در پى پيامبر مى رفتم; هر روز يكى از فضايل اخلاقى خود را به من تعليم مى كرد ودستور مى داد كه ازآن پيروى كنم. حضرت على(ع) در غار حرا
ص: 11
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم پيش ازآنكه مبعوث به رسالت شود، همه ساله يك ماه تمام را در غار حرا به عبادت مى پرداخت ودر پايان ماه از كوه سرازير مى شد ويكسره به مسجد الحرام مى رفت وهفت بار خانه خدا را طواف مى كرد وسپس به منزل خود باز مى گشت. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه با عنايت شديدى كه پيامبر نسبت به حضرت على داشت آيا او را همراه خود به آن محل عجيب عبادت ونيايش مى برد يا او را در اين مدت ترك مى گفت؟ قراين نشان مى دهد از هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على -عليه السلام را به خانه خود برد هرگز روزى او را ترك نگفت.مورخان مى نويسند: على آنچنان با پيامبر همراه بود كه هرگاه پيامبر از شهر خارج مى شد وبه كوه وبيابان مى رفت او را همراه خود مى برد. [3] ابن ابى الحديد مى گويد: احاديث صحيح حاكى است كه وقتى جبرئيل براى نخستين بار بر پيامبر نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت على در كنار حضرتش بود.آن روز از روزهاى همان ماه بود كه پيامبر براى عبادت به كوه حرا رفته بود. امير مؤمنان، خودد ر اين باره مى فرمايد: «ولقد كان يجاور في كل سنة بحراء فاراه ولا يراه غيري ...». [4] پيامبر هر سال در كوه حرا به عبادت مى پرداخت وجز من كسى او را نمى ديد. اين جمله اگر چه مى تواند ناظر به مجاورت پيامبر در حرا در دوران پس از رسالت باشد ولى قراين گذشته واينكه مجاورت پيامبر در حرا غالبا قبل از رسالت بوده است تاييد مى كند كه اين جمله ناظر به دوران قبل از رسالت است. طهارت نفسانى حضرت على -عليه السلام وپرورش پيگير پيامبر از او سبب شد كه در همان دوران كودكى، با قلب حساس وديده نافذ وگوش شنواى خود، چيزهايى را ببيند واصواتى را بشنود كه براى مردم عادى ديدن وشنيدن آنها ممكن نيست; چنانكه امام، خود در اين زمينه مى فرمايد: «ارى نور الوحي و الرسالة و اشم ريح النبوة ». [5] من در همان دوران كودكى، به هنگامى كه در حرا كنار پيامبر بودم، نور وحى ورسالت را كه به سوى پيامبر سرازير بود مى ديدم وبوى پاك نبوت را از او استشمام مى كردم. امام صادق -عليه السلام مى فرمايد: امير مؤمنان پيش از بعثت پيامبر اسلام نور رسالت وصداى فرشته وحى را مى شنيد. در لحظه بزرگ وشگفت تلقى وحى پيامبر به حضرت على فرمود: اگر من خاتم پيامبران نبودم پس از من تو شايستگى مقام نبوت را داشتى، ولى تو وصى ووارث من هستى، تو سرور اوصيا وپيشواى متقيانى. [6] امير مؤمنان در باره شنيدن صداهاى غيبى در دوران كودكى چنين مى فرمايد:هنگام نزول وحى بر پيامبر صداى ناله اى به گوش من رسيد; به رسول خدا عرض كردم اين ناله چيست؟ فرمود: اين ناله شيطان است وعلت ناله اش اين است كه پس از بعثت من از اينكه در روى زمين مورد پرستش واقع شود نوميد شد. سپس پيامبر رو به حضرت على كرد وگفت: «انك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى، الا انك لست بنبى و لكنك لوزير ». [7] تو آنچه را كه من مى شنوم ومى بينم مى شنوى ومى بينى، جز اينكه تو پيامبر نيستى بلكه وزير وياور من هستى. فروغ ولايت ص 18 آيت الله شيخ جعفرسبحانى [1] - سيره ابن هشام، ج 1، ص 236. [2] - نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182. [3] - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13، ص 208. [4] - نهج البلاغه، خطبه 187(قاصعه). [5] - پيش از آنكه پيامبر اسلام از طرف خدا به مقام رسالت برسد وحى وصداهاى غيبى را به صورت مرموزى، كه در روايات بيان شده است، درك مى كرد. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13، ص 197. [6] - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13، ص 310. [7] - نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
ص: 12
احمد بن حنبل در مسند خود روايت كرده است كه پيامبر فرمود: «من و على بن ابيطالب
چهارده هزار سال پيش از آفرينش آدم، نورى در محضر خدا بوديم. هنگامى كه خدا آدم را آفريد، آن نور را به دو بخش كرد، جزئى از آن منم و پاره اى على.» «1»
در حديث ديگرى كه ابن مغازلى شافعى نقل كرده آمده است. هنگامى كه خدا آدم را خلق كرد، آن نور در صلب او قرار گرفت. پيوسته آن نور، يكپارچه بود تا در صلب عبد المطلب دوگانه شد. در پيامبر به پيامبرى و در على به خلافت تبديل گشت. «2»
در روايت ديگرى كه ابن مغازلى از جابر نقل كرده در پايان حديث اين جمله افزوده شده است: «تا آنكه خدا نور را دو بخش كرد، پاره اى را در صلب عبد اللّه و جزئى را در صلب ابيطالب قرار داد و مرا پيامبر و على را ولى گردانيد.» «3»
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 224
2.
حديث خلافت در مسند احمد است كه پس از نزول آيه «خويشاوندان نزديكت را بترسان.» پيامبر سى تن از اهل و خاندان خويش را سه نوبت فرا خواند و آنها سه بار به ميهمانى خوردند و نوشيدند. پيامبر هر بار به آنها فرمود: «چه كسى دين و وعده هاى مرا مى پذيرد تا جانشين من و همنشين من در بهشت باشد. على گفت:
من، و پيامبر فرمود: تو (اينگونه اى)» ثعلبى همين روايت را در تفسير خود گفته است:
«پس از سه بار، و هر بار جز على ديگران ساكت بودند»
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 225
ص: 13
حديث وصيت در مسند از سلمان روايت شده است كه از پيامبر پرسيد: «اى رسول خدا جانشين و وصى تو كيست؟ پيامبر فرمود: اى سلمان جانشين برادرم موسى كه بود؟ سلمان پاسخ داد: يوشع بن نون. پيامبر فرمود: پس همانا جانشين و وارث من كه دين مرا بجا مى آورد و وعده مرا تحقق مى بخشد على بن ابيطالب است.»
در كتاب مناقب ابوبكر احمد بن مردويه كه حجت چهار مذهب سنى است، با اسناد ابوبكر از ابوذر روايت شده است كه بر پيامبر وارد شديم و پرسيديم: كداميك از ياران شما نزدتان گرامى ترند؟
فرمود: على كه به سلامت درون و اسلام از شما پيشتازتر است.»
ابن مغازلى شافعى به اسناد خود در كتابش روايت كرده است كه پيامبر فرمود: «هر پيامبرى وصى و وارثى داشته است و وصى و وارث من على بن ابيطالب است.» «3»
در مسند احمد و جمع ميان صحاح سته حديثى وجود دارد كه با نقل به معنا بازگو
مى كنيم: «پيامبر ابوبكر را براى ابلاغ برائت به سوى مردم مكه فرستاد «هنگامى كه او به ذى الحليفه رسيد به فرمان رسول خدا بازگشت و از پيامبر پرسيد: آيا چيزى درباره من نازل شده است؟ پيامبر فرمود: نه، اما جبرئيل مرا گفت كه ابلاغ برائت يا بايد از سوى تو (پيامبر) باشد و يا از جانب مردى كه از تو است.
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 226
: در جمع ميان صحاح سته و تفسير ثعلبى و روايت ابن مغازلى شافعى آمده است كه آيه مناجات مخصوص امير المؤمنين مى باشد و گفته اند «او در حال مناجات به دينارى صدقه داد و نه پيشتر و نه پس از وى هيچكس چنين نكرد» امير المؤمنين خود فرموده اند: «در كتاب خدا آيتى است كه پيش از من كسى بدان عمل نكرد و پس از من نيز نخواهد كرد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون خواهيد كه با پيامبر نجوا كنيد، پيش از نجوا كردنتان صدقه بدهيد.» خداوند بوسيله من اين عمل را از امت برداشت و بار ايشانرا سبك نمود و آيه، پس از من نيز درباره هيچكس نخواهد بود.»
ص: 14
: آيه مباهله (از ديگر مفاخر امير المؤمنين و اهل بيت است) در جمع ميان صحيحين آمده است: «هنگامى كه پيامبر آهنگ مباهله با مسيحيان نجران را نمود، حسين را در آغوش خود گرفت و دست حسن را بدست داشت. فاطمه پشت سر آن حضرت و على پشت سر فاطمه حركت مى كردند و پيامبر به ايشان مى گفت،
هرگاه دعا كردم آمين بگوييد. چه فضيلتى برتر از اين كه پيامبر در دعاى خويش از آنان يارى جويد و آنها را واسطه ميان خود و خدايش قرار دهد؟»
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 227
: در مسند احمد از برخى طريقه ها و در صحيح بخارى از طريقه هاى ديگر نقل شده است: «هنگامى كه پيامبر به جنگ تبوك مى رفت على را جانشين خود و پاسدار اهل خويش، در مدينه قرار داد. على عليه السّلام گفت: مى خواهم به هر سوى كه مى روى با تو باشم. پيامبر فرمود: آيا خرسند نيستى كه براى من، چون هارون به موسى هستى، جز آنكه پس از من پيامبرى نيست.»
در مسند احمد از برخى طريقه ها و در صحيح مسلم و بخارى و جمع ميان صحاح سته، از طرق ديگر از عبد اللّه بن بريده نقل شده است، كه پدرم مى گفت: «ما خيبر را به محاصره در آورديم و ابوبكر پرچم را گرفت، ولى كارى از پيش نبرد و بازگشت.
روز بعد عمر پرچمدار شد و همان واقعه تكرار گرديد و آن روز به مسلمانان سختى بسيار رسيد. پيامبر فرمود: فردا پرچم را به مردى مى سپارم كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و آنان نيز او را، حمله ورى گريز ناپذير است و تا خدايش پيروزى نبخشد باز نگردد.
ص: 15
شبانگاه مردم در اين سخن بودند كه او كيست. سپيده دمان به نزد پيامبر شدند و هر يك آرزومند پرچمدارى بود. پيامبر فرمود: على بن ابيطالب كجاست؟ گفتند به
چشم درد مبتلاست. رسول خدا على را فرا خواند و آب دهان بر ديده او ماليد كه عافيت يافت. در حق او دعا كرد و پرچم به وى سپرد. على به پيكار شد و بازنگشت مگر با پيروزى و بختيارى.»
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 228
جمهور روايت كرده اند كه چون عمرو بن عبدود عامرى در غزوه خندق هماورد خواست و جمله مسلمين فرو ماندند، پيامبر فرمود: «همه ايمان با همه كفر به پيكار برخواسته است.»
در مسند احمد از برخى طريقه ها روايت شده است كه پيامبر فرمان داد جز در منزل على بن ابيطالب همه درها را ببندند. مردم زبان به اعتراض گشودند. پيامبر خطبه خواند و ستايش و سپاس الهى بجاى آورد و فرمود: «به من فرمان داده شده كه جز در سراى على همه درها را ببندم و بدگوى شما، زبان به ياوه گشود. به خدا سوگند جز از فرمان حق پيروى نكردم.»
: در مسند احمد بن حنبل از برخى طريقه ها چنين روايت شده است:
«پيامبر ميان مسلمانان برادرى نهاد و براى على كسى را برنگزيد. او از پيامبر پرسيد:
اى رسول خدا ميان يارانت برادرى افكندى و مرا وا نهادى؟ پيامبر فرمود: تو را براى خود برگزيدم. تو برادر منى و من برادر توام. اگر كسى زبان بر تو گشود بگو من بنده خدا و برادر فرستاده خدا هستم، پس از تو، تنها دروغزنان چنين پايگاهى را دعوى مى كنند. سوگند به آنكه مرا به حق برانگيخته، پيمان برادرى ات را به تأخير نيفكندم
ص: 16
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 229
مگر از آن رو كه تو را براى خويش برگزينم. «1» و جايگاه تو نسبت به من، جايگاه هارون به قياس موسى است جز آنكه پس از من پيامبرى نيست و تو برادر و وارث منى.» «2»
در جمع ميان صحاح سته از پيامبر آمده است: «دو هزار سال پيش از آفرينش آسمانها بر در بهشت نگاشته بودند كه محمّد پيامبر خدا و على برادر فرستاده خداست.» «3»
در مسند احمد بن حنبل و در صحاح سته از پيامبر روايت شده است كه على از من است و من از على هستم. او ولى همه مؤمنان پس از من است. (وظائف و رسالات) مرا جز من يا على هيچكس بجاى نمى آورد. «4»
همچنين در همان كتب آمده است كه پس از كشته شدن پرچمداران كفر در جنگ احد به دست على، جبرئيل به پيامبر گفت: «اين حقيقت برادرى است و پيامبر فرمود:
همانا على از من است و من از او هستم. جبرئيل گفت: و من نيز از شما دو تنم اى فرستاده خدا»
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 230
در مسند احمد بن حنبل آمده است: پيامبر به على فرمود: «در تو شباهتى به عيسى است، يهود او را چنان دشمن داشتند كه به مادرش نسبت ناروا دادند و مسيحيان آنگونه دوستش داشتند كه او را در جايگاه ناسزاوار قرار دادند.» «2» پيامبر سخن درستى فرمود زيرا خوارج با امير المؤمنين دشمنى كردند و نصيريه او را خدا پنداشتند.
ص: 17
در مسند احمد بن حنبل، جمع بين الصحيحين و جمع ميان صحاح سته آمده است كه پيامبر فرمود: «تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمن.»
در مسند احمد بن حنبل آمده است: پيامبر فرمود: «همانا شخصى از شما به سبب تأويل قرآن خواهد جنگيد همانگونه كه من براى تنزيل آن جنگيدم. ابوبكر گفت: آن شخص منم؟ پيامبر فرمود: نه، عمر گفت: اى پيامبر آيا من هستم؟ رسول خدا فرمود:
نه، آن شخص وصله زننده كفش است و در همان هنگام على كفش پيامبر را در حجره نزد حضرت فاطمه عليها السّلام وصله مى زد.» «4»
در جمع ميان صحاح سته آمده است كه پيامبر فرمود: «قريش بايد از رفتار خود بازايستند وگرنه خداوند مردى را بر سر ايشان برمى انگيزد كه قلب او را در ايمان آزموده است و به غيرت دين، سر از تن قريش خواهد افكند از پيامبر پرسيدند: اى فرستاده خدا، او ابوبكر است؟ فرمود نه. پرسيدند: عمر است پاسخ فرمود: نه «1»، او وصله زننده كفش در حجره است.»
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 231
: در مسند احمد بن حنبل و جمع ميان صحاح سته از انس بن مالك نقل شده است كه نزد پيامبر پرنده اى پخته شده بود، حضرتش دعا كرد كه بارالها گرامى ترين و محبوبترين مردم در پيشگاه خود را بفرست تا با من غذا بخورد.
على عليه السّلام آمد و با پيامبر طعام خورد. «2»
و از او روايت است كه ابن عباس هنگام مرگ، چنين مى گفت: «خدايا به ولايت على بن ابيطالب به تو نزديكى و تقرب مى جويم.» «3»
ص: 18
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 232
: در مسند احمد از برخى طريقه ها روايت شده كه پيامبر فرمود: «هركه على را بيازارد مرا آزرده است. «3» اى مردم، هر كه به على آزار رساند در قيامت يهودى يا نصرانى برانگيخته مى گردد.» «4»
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 233
در جمع ميان صحاح سته از پيامبر روايت شده است كه فرمود: «رحمت خداوند بر على باد، خدايا به هر سوى كه مى گردد حق را با او بگردان.» «5»
جمهور روايت كرده اند كه پيامبر به عمّار فرمود: «به زودى در امت من فتنه و بلا و اختلاف آشكار مى شود تا آنجا كه بر يكديگر تيغ مى كشند و كشتار مى كنند و از هم بيزارى مى جويند. اى عمّار گروه ستمگران تو را خواهند كشت و تو در آن زمان با حقى و حق با تست. همانا على تو را به باطل نزديك نمى كند و از هدايت خارج
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 235
نمى نمايند. اى عمّار هر كس به يارى على شمشير بركشد خداوند در قيامت دو حمايل از گوهر بر او آراسته سازد و هر كه در راه دشمنى او چنين كند دو حمايل آتشين بر تن او خواهد بود هرگاه آن وقايع را ديدى بر تو باد پيروى از اينكه در جانب راست من ايستاده است (مراد پيامبر على بود) اگر چه همه مردم به سويى روند و على به راهى ديگر، سالك طريق على باش و همگان را رها ساز.
اى عمّار، على پيوسته بر حق است. اى عمّار پيروى از على پيروى از من است و اطاعت از من اطاعت از خداست.» «1»
ص: 19
احمد بن موسى بن مردويه از جمهور و با برخى از طريقه ها از عايشه نقل كرده است كه پيامبر فرمود. «حق با على است و على با حق است و اين دو از هم جدا نمى شوند تا آنكه در كنار حوض با من ديدار كنند.» «2»
: احمد بن حنبل در مسند خود مى گويد: «پيامبر دست حسن و حسين را گرفت و فرمود: هر كه مرا، اين دو فرزند را و پدر و مادر آنها را دوست داشته باشد.
در قيامت با من هم درجه است.» «3»
نيز در مسند از جابر چنين روايت شده است: «روزى پيامبر در عرفات در حالى كه على برابر او بود فرمود: اى على نزديك من آى. درخت وجود من و تو يكى است.
من ريشه درخت هستم و تو تنه آنى و حسن و حسين شاخه هاى آن مى باشند.
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 236
هر كسى به شاخى از آن درخت چنگ زند خدايش به بهشت آورد.» «1»
همچنين در آن كتاب از ابو سعيد خدرى نقل شده است كه پيامبر فرمود: «من دو ميراث براى شما باقى مى گذارم كه اگر به آنها دست يازيد گمراه نشويد؛ آن دو ميراث گرانسنگ، يكى از ديگرى برتر است: كتاب خدا و اهل بيت و خاندانم. اين دو از هم جدا نمى گردند تا بر حوض وارد شوند.»
احمد همين روايت را با طريقه هاى ديگر بيان نموده است.
در دو موضع صحيح مسلم از زيد بن ارقم روايت شده است كه فرستاده خدا در كنار آبى ميان مكه و مدينه كه «خم» ناميده مى شد خطبه خواند و پس از اندرز فرمود:
ص: 20
«اى مردم من انسانى هستم كه بدون ترديد فرشته مرگ و فرستاده خدايم را ديدار خواهم كرد اما در ميان شما دو ميراث گرانقدر بر جاى مى نهم، نخستين آنها كتاب حق است كه در آن هدايت و نور است، به آن دست يازيد و چنگ زنيد، در آن بينديشيد و به آن اهتمام ورزيد. سپس فرمود: و اهل بيت و خاندان من، اهل بيتم را به شما خاطر نشان مى كنم، در رفتار با آنها خداوند را به ياد آوريد در رفتار با آنها خداوند را به ياد آوريد در رفتار با آنها خداوند را به ياد آوريد.» «2»
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 237
زمخشرى كه از دشمن ترين افراد نسبت به خاندان پيامبر بود و جمهور او را مرد امين و معتمد مأمون مى شناسند، روايت مى كند كه پيامبر فرمود: «فاطمه قلب و پسرانش پاره تن و شوهرش نور چشمان منند. امامانى كه از فرزندان اويند امينان خدايند و بند كشيده ميان حق و خلق، هر كه به آنها چنگ زند رهايى يابد و هر كه
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 238
ايشان را فرو نهد، فرو افتد.» «1»
ثعلبى در تفسير گفتار خداى بزرگ: «و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد.» «2» به اسانيد فراوان از پيامبر آورده است كه حضرتش فرمود: «اى مردم در ميان شما دو گرانسنگ بر جا نهادم. دو جانشين كه اگر از آنها پيروى كنيد پس از من گمراه نگرديد و از آن دو يكى از ديگرى برتر است، كتاب خدا كه بند كشيده ميان آسمان و زمين است و عترت و اهل بيت من. آن دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض بر من در آيند.»
ص: 21
و در جمع بين صحيحين روايت است: «نزديك است كه فرستاده خدايم نزد من آيد و او را پاسخ گويم. من در ميان شما دو گرانسنگ بر جاى نهم: كتاب خدا كه در آن
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 239
هدايت و نور است، به آن چنگ زنيد و اهل بيتم، شما را به آنها سفارش مى كنم.»
در مسند احمد بن حنبل از برخى طريقه ها و در جمع ميان صحاح سته از ام سلمه روايت شده كه پيامبر در خانه ام سلمه بود و فاطمه وارد شد. پيامبر فرمود: «شوهر و دو پسرت را بياور. على، فاطمه، حسن و حسين آمدند. رسول خدا بر پوششى خيبرى نشسته بود كه خداوند اين آيه را فرستاد: «اى اهل بيت، خدا مى خواهد پليدى را از شما دور كند و شما را پاك دارد.» «1» پيامبر كساء را بر ايشان افكند و دست به آسمان برداشت و گفت: اينان اهل بيت من هستند. (ام سلمه مى گويد) من نيز سرم را داخل اتاق نمودم و پرسيدم: من هم با آنها هستم. پيامبر فرمود: تو بر خيرى.»
نزديك به همين معنا در برخى از مواضع صحيح ابى داوود، موطا مالك و صحيح مسلم از برخى طريقه ها روايت شده است. «2»
همين روايت را صدر الائمه، محمّد بن احمد المكى ذكر كرده است.
در مسند احمد آمده است كه پيامبر فرمود: «خدايا من همان سخنى را كه برادرم
موسى گفت مى گويم: براى من وزيرى از اهلم قرار ده، برادرم على را و بواسطه او پشتم را نيرومند ساز و على را در كار من شريك گردان.»
ص: 22
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 240
[تاريخ بغداد خطيب بغدادى 1/ 133] به سند خود، از «ربعى بن خراش» روايت مى كند كه در مدائن از على عليه السّلام شنيدم، مى فرمود: «سهيل بن عمرو» حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد و عرض كرد كه عده اى از بردگان ما كه از امور دينى بهره اى نمى توانند ببرند به شما پيوسته اند، از شما تقاضا داريم كه آنها را به ما تحويل دهى. «ابو بكر» و «عمر» از فرصت استفاده كرده، گفتند: يا رسول اللّه! «سهيل» راست مى گويد! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله (به سخن آندو اعتنائى نكرد و) خطاب به قريش، فرمود: اى گروه قريش! اگر از اين تصميم منصرف نشويد، خداى تعالى مردى را عليه شما برمى انگيزد كه دلش را به نور ايمان امتحان كرده است و او گردن شما را كه مانند شتران بيمناك و سر كنده از اين طرف به آن طرف مى روند، مى زند. «ابو بكر» گفت: يا رسول الله! آن مرد من هستم؟! حضرت فرمود:
نه. «عمر» گفت: آيا آن مرد من هستم؟! حضرت فرمود: نه. بلكه آن مرد همان كسى است كه كفش را وصله مى زند. همان هنگام على عليه السّلام داشت كفش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را وصله مى زد.
مؤلف گويد: «خطيب» همين روايت را به طريق ديگر در [8/ 433] روايت مى كند و «طحاوى» مختصرى از آن حديث را در [شرح معانى الآثار 2/ 408] نقل كرده است
. فضائل پنج تن(ع)در صحاح ششگانه اهل سنت ،ج 3،ص:207
ص: 23
در كتاب روضة الواعظين و ساير كتب معتبره از جابر بن عبد الله انصارى روايت كرده اند كه جابر گفت: سؤال كردم از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ولادت با سعادت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام. حضرت فرمود كه: آه آه سؤال كردى از بهترين كسى كه بعد از من متولّد شده است و سنّت حضرت مسيح عليه السّلام در او جارى خواهد شد، به درستى كه حق تعالى خلق كرد مرا و على را از يك نور پيش از آنكه خلايق را بيافريند به پانصد هزار سال، پس ما در عالم ملكوت تسبيح و تقديس حىّ لا يموت مى گفتيم، چون حق تعالى آدم را آفريد ما را در صلب او قرار داد، پس من در جانب راست او قرار گرفتم و على در جانب چپ او،
__________________________________________________
(1) امالى شيخ طوسى 456.
(2) عيون أخبار الرضا 2/ 65.
(3) كافى 1/ 454.
جلاء العيون، مجلسى ،ص:295
پس ما را نقل كرد از صلب آدم بسوى اصلاب طاهره و ارحام پاكيزه، پس مرا از صلب طيّبه بيرون آورد كه عبد الله بن عبد المطلّب بود، و در بهترين رحمى قرار داد كه آن رحم آمنه بود، پس على را از صلب طاهرى بيرون آورد كه ابو طالب بود و در بهترين رحمى قرار داد كه آن رحم فاطمه بنت اسد بود.
پس حضرت فرمود: اى جابر پيش از آنكه على در شكم مادرش قرار گيرد، در زمان او مرد راهبى بود كه او را مثرم بن رعيبا مى گفتند، و در عبادت و زهد مشهور آفاق بود، و در مدّت صد و نود سال حق تعالى را به صدق و اخلاص عبادت كرده بود، از خدا براى خود حاجتى نطلبيده بود. روزى از پروردگار خود سؤال كرد كه دوستى از دوستان خود را به او بنمايد، پس حق تعالى ابو طالب را به نزد او فرستاد، چون مثرم ابو طالب را ديد و انوار جلالت در جبين او مشاهده نموده، برخاست و سر او را بوسيد، او را در پيش روى خود نشانيد و گفت: تو كيستى خدا تو را رحمت كند؟ ابو طالب گفت: منم مردى از اهل تهامه، پرسيد از كدام شهر تهامه؟ ابو طالب گفت: از مكّه، پرسيد از كدام قبيله؟ ابو طالب گفت: از فرزندان عبد مناف، پرسيد كه: از كدام شعبه عبد مناف؟ گفت: از فرزندان هاشم.
ص: 24
چون راهب اين نسب بزرگوار را شنيد، برجست و بار ديگر سر آن سرور را بوسيد و گفت: حمد و سپاس مى كنم خداوندى را كه مسئلت مرا به من عطا فرمود، و مرا از دنيا نبرد تا دوستى از دوستان خود را به من نمود، پس گفت: بشارت باد تو را كه حق تعالى مرا در باب تو بشارتى الهام كرده است، ابو طالب گفت: آن بشارت كدام است؟ مثرم گفت:
فرزندى از صلب تو بيرون خواهد آمد كه او ولىّ خدا و پيشواى متّقيان و وصىّ رسول پروردگار عالميان باشد، چون آن فرزند را دريابى، سلام مرا به او برسان و بگو كه: مثرم تو را سلام مى رساند و گواهى مى دهد به وحدانيّت خدا و آنكه او را شريكى نيست، و شهادت مى دهد كه محمّد بنده و رسول خدا است و تو وصىّ اوئى، و به محمّد تمام مى شود پيغمبرى و به تو تمام مى شود وصيّت.
چون ابو طالب اين بشارت را شنيد، قطرات اشك از ديده باريد گفت: آن مولود چه نام دارد؟ گفت: نام او على است، گفت: حقيقت گفتار تو بر من ظاهر نمى شود مگر به برهان و
جلاء العيون، مجلسى ،ص:296
دليل واضحى است كه مشاهده نمايم، مثرم گفت: چه چيز مى خواهى كه براى تو در اين وقت سؤال كنم كه حق تعالى بزودى تو را عطا كند تا بدانى كه من صادقم در گفتار خود؟ گفت:
در اين وقت طعامى از بهشت مى خواهم كه براى من حاضر شود.
پس راهب مشغول دعا شد، هنوز دعاى او تمام نشده بود كه طبقى نزد ايشان حاضر شد كه در آن رطب و انگور و انار بهشت بود، پس ابو طالب انار را برداشت شاد و خندان برخاست به منزل خود مراجعت نمود، آن انار را تناول فرمود، حق تعالى از آن انار آبى در صلب او آفريد، در همان ساعت با فاطمه بنت اسد مقاربت نمود و به على بن أبي طالب عليه السّلام حامله شد، چون آن نطفه مبارك در رحم فاطمه قرار گرفت، از مهابت آن حضرت زمين به حركت آمد و چند روز مى لرزيد، قريش را به اين سبب فزع عظيمى حاصل شد، گفتند:
ص: 25
برخيزيد كه بتهاى خود را ببريم بر سر كوه ابو قبيس، از ايشان سؤال كنيم شايد اين زلزله از ما زايل گردد. چون بتها را بر سر كوه ابو قبيس بالا بردند، زلزله شديدتر شد، سنگها از كوه در گرديد، و اجزاى كوه از هم پاشيد و بتها به رو در افتادند. چون اين حالت را مشاهده كردند، متحيّر گرديدند گفتند: اين بلائى است كه ما را رهائى از آن ممكن نيست.
در اين حال ابو طالب بر كوه برآمد، از آن حالت پروائى نمى كرد، پس گفت: ايّها النّاس به درستى كه حق تعالى در اين شب حادثه اى پديد آورده است، و خلق مباركى آفريده است كه اگر او را اطاعت نكنيد و اقرار به ولايت او ننمائيد و شهادت به امامت او ندهيد، اين زلزله هرگز از شما ساكن نگردد و يك خانه در تهامه از براى شما نماند، قريش گفتند:
اى ابو طالب آنچه بفرمائى مى گوئيم و اطاعت مى نمائيم.
پس ابو طالب به گريه آمد و دست بسوى آسمان بلند كرد گفت: الهى و سيّدي اسألك بالمحمّدية المحمودة و بالعلويّة العاليّة و بالفاطميّة البيضاء الّا تفضّلت على تهامة بالرأفة و الرّحمة. يعنى: اى خداوند من و سيّد من سؤال مى كنم از تو به حقّ ملّت محمّد كه پسنديده است، و طريقه على كه بلند مرتبه است، و طريقه فاطمه كه روشن و نورانى است كه البتّه تفضّل كنى بر اهل تهامه به رأفت و رحمت.
پس حضرت فرمود كه: به حقّ آن كسى كه دانه ها را شكافته و گياهها را از آن بيرون
جلاء العيون، مجلسى ،ص:297
آورده و پروردگار خلايق است، سوگند ياد مى كنم كه جميع عرب اين كلمات را نوشتند، و در جاهليّت هر شدّت كه ايشان را رو مى داد به اين كلمات خدا را دعا مى كردند، دعاى ايشان مستجاب مى شد، و حقيقت معنى اين كلمات را نمى دانستند.
ص: 26
چون شب ولادت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام شد، روشنى عظيم در آسمان پيدا شد و نور ستاره ها مضاعف گرديده، پس قريش از مشاهده اين احوال متعجّب گرديدند و گفتند:
در آسمان حادثه غريبى حادث گرديده، ابو طالب از خانه بيرون آمد و در كوچه ها و بازارهاى مكّه مى گشت، به آواز بلند مى گفت: ايّها النّاس تمام شد حجّت خدا. چون مردم ابو طالب را ديدند پرسيدند كه: اين چه انوار است كه ما در آسمان مشاهده مى كنيم؟
ابو طالب گفت: بشارت باد شما را كه ظاهر شد در اين شب دوستى از دوستان خدا كه حق تعالى در او كامل خواهد كرد خصلتهاى خير را، و به او ختم خواهد كرد اوصياى پيغمبران را و پيشواى متّقيان است، و يارى دهنده دين خداوند عالميان است، و براندازنده شيطان است، و به خشم آورنده منافقان و زينت عبادت كنندگان است، و وصىّ پيغمبران است، پيشواى هدايت است و نجم فلك رفعت است، و كليد علم حكمت است، و هلاك كننده شرك و شبهه ها است.
ابو طالب پيوسته اين كلمات و الفاظ را مى گفت تا صبح شد. پس چهل روز از قوم خود غايب گرديد، جابر گفت: يا رسول اللّه به كجا رفت؟ حضرت فرمود: به طلب مثرم رفت، او وفات يافته بود در كوه لگام، پس بپوشان يا جابر اين حديث را از غير اهلش كه اين از اسرار مكنونه و علوم مخزونه حق تعالى است، به درستى كه مثرم وصيّت كرده بود براى ابو طالب غارى را در كوه لگام و گفته بود كه: اگر خواهى مرا بيابى، به آن موضع بيا كه مرا در آنجا مرده يا زنده خواهى يافت.
ص: 27
چون ابو طالب بسوى آن غار رفت، داخل شد مثرم را ديد كه مرده است و خود را در جامه اى پيچيده رو به قبله خوابيده است، دو مار يكى سياه و يكى سفيد نزد او هستند و نمى گذارند كه آسيبى از جانورى به او برسد و او را حراست مى نمايند. چون مارها ابو طالب را ديدند، در غار پنهان شدند، و ابو طالب نزديك مثرم رفت و گفت: السّلام عليك
جلاء العيون، مجلسى ،ص:298
يا وليّ اللّه و رحمة اللّه و بركاته، پس حق تعالى به قدرت كامله خود مثرم را زنده گردانيد و برخاست و دست بر روى خود ماليد و گفت: أشهد أن لا آله الّا اللّه وحده لا شريك له، و أنّ محمّدا عبده و رسوله، و أنّ عليّا وليّ اللّه و الامام بعد نبيّ اللّه.
پس ابو طالب گفت: بشارت باد تو را كه على به زمين آمد، مثرم گفت: چه علامت ظاهر شد در شبى كه او بوجود آمد؟ ابو طالب گفت: چون ثلثى از شب گذشت، فاطمه را درد زائيدن گرفت، گفتم به او كه: چه مى شود تو را اى بهترين زنان؟ گفت: اضطرابى در خود مشاهده مى نمايم، پس بر او خواندم اسم اعظم الهى را كه در آن نجات از همه دردهاست تا آنكه اضطراب او ساكن گرديد، پس به او گفتم: من بروم و جمعى از زنان را بياورم كه تو را در اين امر معاونت نمايند در اين شب، گفت: آنچه مى دانى بكن اى ابو طالب. چون برخاستم از كنار خانه، صداى هاتفى را شنيدم كه گفت: باش اى ابو طالب كه دستهاى آلوده به گناهان، به بدن مطهّر او نمى رسد، ناگاه ديدم كه چهار زن پيدا شدند و جامه هايى مانند حرير سفيد پوشيده بودند و بوى ايشان از بوى مشك نيكوتر بود، چون داخل شدند گفتند: السّلام عليك اى زنى كه دوست خدائى، پس فاطمه ايشان را جواب گفت، در پيش روى او نشستند و غاليه دانى بيرون آوردند از نقره و او را يارى كردند و دلدارى كردند تا حضرت امير المؤمنين عليه السّلام متولّد شد، بى تابانه من نزديك او رفتم، ناگاه ديدم كه به سجده رفته است و مانند خورشيد تابان نورى از او ساطع است و مى گويد:
ص: 28
أشهد أن لا اله الّا اللّه، و أنّ محمّدا رسول اللّه، و أنّ عليّا وصيّ محمّد رسول اللّه، بمحمّد يختم اللّه النبوّة، و بى يتمّ الوصيّة و أنا أمير المؤمنين.
پس يكى از آن زنان دست دراز كرد، او را در دامان خود گذاشت، چون نظر آن حضرت بر روى او افتاد به زبان فصيح بليغ گفت: السّلام عليك اى مادر، او در جواب گفت: عليك السّلام اى فرزند گرامى، حضرت گفت: چه خبر دارى از پدر من؟ آن زن گفت: در نعمتهاى حق تعالى مى گردد و به قرب وصال او تنعّم مى نمايد.
چون اين سخن را شنيدم، بى تاب شده گفتم: اى فرزند گرامى مگر من پدر تو نيستم؟
گفت: بلى تو پدر منى و من و تو هر دو از صلب آدم به هم رسيده ايم و اين مادر من است
جلاء العيون، مجلسى ،ص:299
حوّا. چون اين سخن را شنيدم، از شرم حضرت حوّا سر خود را به رداى خود پوشانيدم در زاويه خانه خزيدم، پس زن ديگر به نزديك او آمده ظرف غاليه را در دست داشت و على را گرفت. چون نظر آن حضرت بر روى او افتاد گفت: السّلام عليك اى خواهر من، آن زن گفت: و عليك السّلام اى برادر من، پس حضرت فرمود: از عمّ من چه خبر دارى؟ گفت:
حال او نيك است و تو را سلام مى رساند، در اين حال گفتم: اى فرزند اين خواهر كيست؟
و اين عمّ كيست؟ فرمود: اين مريم دختر عمران است، و عمّ من عيسى بن مريم است، پس آن زن بوى خوش از آن ظرف غاليه بيرون آورد و آن طيّب را به آن بوى خوش مطيّب گردانيد، پس زنى ديگر او را گرفت و او را در جامه اى كه با خود آورده بود پيچيد.
ص: 29
ابو طالب گفت: در اين حال گفتم: اگر او را اكنون ختنه مى كرديم بر او آسان تر بود، زيرا كه سنّت عرب در آن وقت چنين بود كه فرزندان خود را ختنه مى كردند، آن زن گفت: اى ابو طالب اين فرزند طاهر و مطهّر است و نمى چشد او گرمى آهن را در دنيا مگر بر دست مردى كه خدا و رسول و ملائكه و آسمانها و زمينها و كوه ها و درياها او را دشمن مى دارند و لعنت مى كنند، و آتش جهنّم مشتاق اوست. ابو طالب گفت: آن مرد كيست؟ آن زنان گفتند: ابن ملجم مرادى است كه او را در كوفه شهيد خواهد كرد بعد سى سال از وفات محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. ابو طالب گفت: در اين حال حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به خانه درآمد و آن حضرت را از دست آن زنان گرفت و دست او را به دست خود گرفت و سخنان بسيار به او گفت، على عليه السّلام نيز اسرار بسيار به آن حضرت گفت، پس آن زنان غايب شدند و در خاطر خود گفتم: كاش آن دو زن ديگر را مى شناختم.
در اين حال على عليه السّلام به الهام حق تعالى گفت: اى پدر من! زن اوّل حوّا مادر عالميان بود، و زن دوّم مريم دختر عمران بود، و آن زنى كه مرا در جامه پيچيد آسيه زن فرعون بود، و آن زنى كه مرا خوشبو گردانيد مادر موسى عليه السّلام بود. پس گفت: برو در اين وقت بسوى مثرم و او را بشارت ده به ولادت من، و آنچه ديدى و شنيدى به او بازگوى، او در فلان غار است، و خبر اين مار را نيز به من گفت. پس من به فرموده او به نزد او آمدم و احوال او اين بود كه به تو گفتم.
ص: 30
جلاء العيون، مجلسى ،ص:300
چون از سخنان خود با حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فارغ شد، به حالت طفوليّت برگشت و ساكت شد، چون مثرم اين را شنيد به سجده افتاد و شكر حق تعالى بجا آورد و رو به قبله خوابيد و گفت: جامه بر روى من بپوشانيد. چون جامه را بر روى او افكندم، به سراى باقى رحلت كرد و به حالت خود برگشت، سه روز در آنجا ماندم، هر چند به او سخن گفتم جواب نشنيدم. پس آن مارها بيرون آمده به سخن آمدند و گفتند: السّلام عليك يا ابا طالب. چون جواب سلام ايشان گفتم، گفتند: برو ملحق شو به ولىّ خدا كه تو از همه كس سزاوارترى به حراست و محافظت او، من گفتم به ايشان: كيستيد شما؟ گفتند: ما عمل شايسته اوئيم، حق تعالى ما را از نيكيهاى عمل او خلق كرده تا آنكه دفع كنيم اذيّتها را از او تا روز قيامت. چون در روز قيامت زنده شود، يكى از ما در پيش روى او و ديگرى در عقب او خواهيم بود، و راهنمائى او خواهيم كرد بسوى بهشت، پس ابو طالب به مكّه برگشت.
جابر گفت: چون حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين خبر را نقل كرد گفتم: اللّه اكبر مردم مى گويند ابو طالب كافر مرد، حضرت فرمود: اى جابر! پروردگار تو به غيب داناتر است، در شب معراج چون به زير عرش رسيدم چهار نور ديدم گفتم: الهى اين نورها چيست؟ ندا رسيد: يا محمّد يكى عبد المطّلب و ديگرى ابو طالب و ديگرى پدر تو عبد الله و ديگرى برادر تو طالب است، گفتم: الها ايشان اين درجه را به چه چيز يافته اند؟ حق تعالى فرمود:
ص: 31
به آنكه ايمان خود را پنهان داشتند، از قوم خود تقيه كردند و به آزارهاى ايشان صبر كردند تا از دنيا رحلت نمودند «1».
مؤلّف گويد: مى تواند بود كه اين احوال در ميان كعبه واقع شده باشد تا آنكه با احاديث ديگر مخالفت نداشته باشد، و آنكه واقع شده بود كه حرارت آهن به آن حضرت نخواهد رسيد مگر بر دست ابن ملجم، شايد مراد آن باشد كه جراحتى كه بى اختيار خود و دوستان او باشد به او نخواهد رسيد مگر در ضربت آخر، زيرا كه آن جراحتهاى ديگر را خود باعث شد و براى خدا خود را در معرض آنها مى آورد، و محتمل است كه در آن جراحات ديگر
__________________________________________________
(1) روضة الواعظين 77.
جلاء العيون، مجلسى ،ص:301
المى به آن حضرت نرسيده باشد. ايضا ذكر طالب برادر آن حضرت غريب است و محتمل است كه برادر حضرت امير المؤمنين مراد باشد، چون در بعضى اخبار وارد شده كه او مسلمان از دنيا رفت، و در بعضى از كتب به جاى او جعفر بن أبي طالب مذكور است.
محمّد بن العبّاس به سند خود از ابن عبّاس روايت كرده است كه گفت: روزى در خدمت حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بوديم، حضرت امير المؤمنين عليه السّلام پيدا شد، چون آن حضرت را نظر بر او افتاد تبسّم نمود فرمود: مرحبا به آن كسى كه خدا او را پيش از آدم خلق كرده است به چهل هزار سال، گفتم: يا رسول اللّه مى تواند بود كه فرزند پيش از پدر مخلوق شود؟ فرمود: بلى، حق تعالى خلق كرد نور مرا و على را پيش از آنكه آدم را خلق كند به اين مدّت، پس آن را به دونيم كرد، از نصف آن مرا آفريد و از نصفى على را آفريد پيش از آنكه اشياء ديگر را بيافريند، و آنها را از نور من و نور على منوّر گردانيد، پس ما را در جانب راست عرش خود جا داد، بعد از ما ملائكه را آفريد.
ص: 32
چون ما تسبيح و تهليل و تحميد حق تعالى كرديم، ملائكه از ما آموختند تسبيح و تكبير و تهليل حق تعالى را، پس حق تعالى چنين مقرّر فرمود كه دوست من و على داخل جهنّم نشود و دشمن من و على داخل بهشت نشود، به درستى كه حق تعالى ملكى چند آفريده است كه در دست ايشان ابريقهاست از نقره بهشت، و آن ابريقها را پر كرده اند از آب حيات كه چشمه اى است از جنّة الفردوس. چون اراده مى نمايد پدر يكى از شيعيان على كه با مادر او مقاربت نمايد در وقتى كه حق تعالى مى خواهد كه نطفه او منعقد شود، يكى از آن ملائكه مى آيد و از آن آب بهشت قدرى مى ريزد در آبى كه او در آن وقت مى آشامد و آن آب با نطفه او مخلوط مى گردد، پس به اين سبب به هم مى رسد در دل او محبّت من و على و فاطمه و حسن و حسين و نه امام از فرزندان حسين.
پس حضرت فرمود كه: شكر مى كنم خداوندى را كه محبّت على و ايمان به او را سبب دخول بهشت و نجات از جهنّم گردانيده است «1».
جلاء العيون، مجلسى ،ص:291
واقعه ي تاريخي غدير خم، در روز هجده ذي الحجه سال دهم هجري اتفاق افتاد، و خداوند به وسيله ي پيك وحي، حضرت جبرييل، قبولي رسالتِ بيست و سه ساله ي آن حضرت، را با آن همه زحمت، در گرو انتصاب علي عليه السلام به عنوان جانشين خود، قرار داد. قرآن شريف به اين امر مهم اشاره نموده است، آنجا كه مي فرمايد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»(6)؛ «[اى پيامبر! آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) برسان!] و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده اى!»
ص: 33
پس از اجراي اين حكم الهي، خداوند، بر رسالت خاتم الاوصياء، و اسلامِ با علي بن ابي طالب عليه السلام، مهر تأييد زد، و فرمود:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»(7)؛ «امروز، دين شما را كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم.»
خداوند پيامبرش را از توطئه ي منافقين در به هم زدن چنين كنگره ي عظيم جهان اسلام، در روز غدير، حفظ نمود و فرمود:
«وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»(8)؛ «خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد.»
؛ خطبه رسول الله في يوم الغدير باللغه العربيه
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ وَ دَنا في تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ في سُلْطانِهِ وَعَظُمَ في اَرْكانِهِ، وَاَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ،حَميداً لَمْ يَزَلْ، مَحْموداً لايَزالُ (وَ مَجيداً لايَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعيداً وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَيْهِ يَعُودُ). بارِئُ الْمَسْمُوكاتِ وَداحِي الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضينَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائكَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ أَنْشَأَهُ. يَلْحَظُ كُلَّ عَيْنٍ وَالْعُيُونُ لاتَراهُ. كَريمٌ حَليمٌ ذُوأَناتٍ، قَدْ وَسِعَ كُلَّ شَيءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَيْهِمْ بِنِعْمَتِهِ. لا يَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلايُبادِرُ إِلَيْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ. قَدْفَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَلَمْ تَخْفَ عَلَيْهِ اَلْمَكْنوناتُ ولا اشْتَبَهَتْ عَلَيْهِ الْخَفِيّاتُ. لَهُ الْإِحاطَةُ بِكُلِّ شَيءٍ، والغَلَبَةُ علي كُلِّ شَيءٍ والقُوَّةُ في كُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلي كُلِّ شَئٍ وَلَيْسَ مِثْلَهُ شَيءٌ. وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّيءِ حينَ لاشَيءَ دائمٌ حَي وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُالْحَكيمُ. جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَاللَّطيفُ الْخَبيرُ. لايَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعايَنَةٍ، وَلايَجِدُ أَحَدٌ كَيْفَ هُوَمِنْ سِرٍ وَ عَلانِيَةٍ إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلي نَفْسِهِ. وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله ألَّذي مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَالَّذي يَغْشَي الْأَبَدَ نُورُهُ، وَالَّذي يُنْفِذُ أَمْرَهُ بِلامُشاوَرَةِ مُشيرٍ وَلامَعَهُ شَريكٌ في تَقْديرِهِ وَلايُعاوَنُ في تَدْبيرِهِ. صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلي غَيْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَكَلُّفٍ وَلاَ احْتِيالٍ. أَنْشَأَها فَكانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ. فَهُوَالله الَّذي لا إِلاهَ إِلاَّ هُوالمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ، اَلْحَسَنُ الصَّنيعَةِ، الْعَدْلُ الَّذي لايَجُوُر، وَالْأَكْرَمُ الَّذي تَرْجِعُ إِلَيْهِ الْأُمُورُ. وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله الَّذي تَواضَعَ كُلُّ شَيءٍ لِعَظَمَتِهِ، وَذَلَّ كُلُّ شَيءٍ لِعِزَّتِهِ، وَاسْتَسْلَمَ كُلُّ شَيءٍ لِقُدْرَتِهِ، وَخَضَعَ كُلُّ شَيءٍ لِهَيْبَتِهِ. مَلِكُ الْاَمْلاكِ وَ مُفَلِّكُ الْأَفْلاكِ وَمُسَخِّرُالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، كُلٌّ يَجْري لاَِجَلٍ مُسَمّي. يُكَوِّرُالَّليْلَ عَلَي النَّهارِ وَيُكَوِّرُالنَّهارَ عَلَي الَّليْلِ يَطْلُبُهُ حَثيثاً. قاصِمُ كُلِّ جَبّارٍ عَنيدٍ وَ مُهْلِكُ كُلِّ شَيْطانٍ مَريدٍ. لَمْ يَكُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفْواً أَحَدٌ. إلاهٌ واحِدٌ وَرَبٌّ ماجِدٌ يَشاءُ فَيُمْضي، وَيُريدُ فَيَقْضي، وَيَعْلَمُ فَيُحْصي، وَيُميتُ وَيُحْيي، وَيُفْقِرُ وَيُغْني، وَيُضْحِكُ وَيُبْكي، (وَيُدْني وَ يُقْصي) وَيَمْنَعُ وَ يُعْطي، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ. يُولِجُ الَّليْلَ فِي النَّهارِ وَيُولِجُ النَّهارَ في الَّليْلِ، لاإِلاهَ إِلاّهُوَالْعَزيزُ الْغَفّارُ. مُسْتَجيبُ الدُّعاءِ وَمُجْزِلُ الْعَطاءِ، مُحْصِي الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ، الَّذي لايُشْكِلُ عَلَيْهِ شَيءٌ، وَ لايُضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخينَ وَلايُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّينَ. اَلْعاصِمُ لِلصّالِحينَ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحينَ، وَ مَوْلَي الْمُؤْمِنينَ وَرَبُّ الْعالَمينَ. الَّذِي اسْتَحَقَّ مِنْ كُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ يَشْكُرَهُ وَيَحْمَدَهُ (عَلي كُلِّ حالٍ). أَحْمَدُهُ كَثيراً وَأَشْكُرُهُ دائماً عَلَي السَّرّاءِ والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، وَأُومِنُ بِهِ و بِمَلائكَتِهِ وكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. أَسْمَعُ لاَِمْرِهِ وَاُطيعُ وَأُبادِرُ إِلي كُلِّ مايَرْضاهُ وَأَسْتَسْلِمُ لِماقَضاهُ، رَغْبَةً في طاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لاَِنَّهُ الله الَّذي لايُؤْمَنُ مَكْرُهُ وَلايُخافُ جَورُهُ. وَأُقِرُّلَهُ عَلي نَفْسي بِالْعُبُودِيَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَأُؤَدّي ما أَوْحي بِهِ إِلَي حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بي مِنْهُ قارِعَةٌ لايَدْفَعُها عَنّي أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ
ص: 34
- لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ – لاَِنَّهُ قَدْأَعْلَمَني أَنِّي إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَي (في حَقِّ عَلِي) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لي تَبارَكَ وَتَعالَي الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَالله الْكافِي الْكَريمُ.
فَأَوْحي إِلَي: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، يا أَيُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ – في عَلِي يَعْني فِي الْخِلاَفَةِ لِعَلِي بْنِ أَبي طالِبٍ – وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ في تَبْليغِ ما أَنْزَلَ الله تَعالي إِلَي، وَ أَنَا أُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: إِنَّ جَبْرئيلَ هَبَطَ إِلَي مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُني عَنِ السَّلامِ رَبّي – وَ هُوالسَّلامُ – أَنْ أَقُومَ في هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ أَبْيَضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِي بْنَ أَبي طالِبٍ أَخي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتي (عَلي أُمَّتي) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدي، الَّذي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسي إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِي بَعْدي وَهُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَالله وَ رَسُولِهِ.
وَقَدْ أَنْزَلَ الله تَبارَكَ وَ تَعالي عَلَي بِذالِكَ آيَةً مِنْ كِتابِهِ (هِي): (إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُواالَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ)، وَ عَلِي بْنُ أَبي طالِبٍ الَّذي أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَهُوَ راكِعٌ يُريدُالله عَزَّوَجَلَّ في كُلِّ حالٍ.
وَسَأَلْتُ جَبْرَئيلَ أَنْ يَسْتَعْفِي لِي (السَّلامَ) عَنْ تَبْليغِ ذالِكَ إِليْكُمْ – أَيُّهَاالنّاسُ – لِعِلْمي بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَإِدغالِ اللّائمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالْإِسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ الله في كِتابِهِ بِأَنَّهُمْ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مالَيْسَ في قُلوبِهِمْ، وَيَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَالله عَظيمٌ.
وَكَثْرَةِ أَذاهُمْ لي غَيْرَ مَرَّةٍ حَتّي سَمَّوني أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّي كَذالِكَ لِكَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِيّي وَ إِقْبالي عَلَيْهِ (وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنِّي) حَتّي أَنْزَلَ الله عَزَّوَجَلَّ في ذالِكَ (وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذونَ النَّبِي وَ يَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ – (عَلَي الَّذينَ يَزْعُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ) – خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِالله وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ) الآيَةُ.
ص: 35
وَلَوْشِئْتُ أَنْ أُسَمِّي الْقائلينَ بِذالِكَ بِأَسْمائهِمْ لَسَمَّيْتُ وَأَنْ أُوْمِئَ إِلَيْهِمْ بِأَعْيانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَأَنْ أَدُلَّ عَلَيْهِمُ لَدَلَلْتُ، وَلكِنِّي وَالله في أُمورِهمْ قَدْ تَكَرَّمْتُ. وَكُلُّ ذالِكَ لايَرْضَي الله مِنّي إِلاّ أَنْ أُبَلِّغَ ما أَنْزَلَ الله إِلَي (في حَقِّ عَلِي)، ثُمَّ تلا: (يا أَيُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ – في حَقِّ عَلِي – وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ). فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِكَ فيهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَي الْمُهاجِرينَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَي التّابِعينَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَي الْبادي وَالْحاضِرِ، وَ عَلَي الْعَجَمِي وَالْعَرَبي، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوكِ وَالصَّغيرِ وَالْكَبيرِ، وَ عَلَي الْأَبْيَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلي كُلِّ مُوَحِّدٍ.
ماضٍ حُكْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَالله لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ في هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطيعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ(الله) رَبِّكُمْ، فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاكُمْ وَإِلاهُكُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِيُهُ الُْمخاطِبُ لَكُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدي عَلي وَلِيُّكُمْ وَ إِمامُكُمْ بِأَمْرِالله رَبِّكُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ في ذُرِّيَّتي مِنْ وُلْدِهِ إِلي يَوْمٍ تَلْقَوْنَ الله وَرَسولَهُ.
لاحَلالَ إِلاّ ما أَحَلَّهُ الله وَ رَسُولُهُ وَهُمْ، وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ الله (عَلَيْكُمْ) وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَالله عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَنِي الْحَلالَ وَالْحَرامَ وَأَنَا أَفْضَيْتُ بِما عَلَّمَني رَبِّي مِنْ كِتابِهِ وَحَلالِهِ وَ حَرامِهِ إِلَيْهِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، علي (فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ الله فِي، وَ كُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَيْتُهُ في إِمامِ الْمُتَّقينَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبينُ (الَّذي ذَكَرَهُ الله في سُورَةِ يس: (وَ كُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ).
مَعاشِرَالنَّاسِ، لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْكِفُوا عَنْ وِلايَتِهِ، فَهُوَالَّذي يَهدي إِلَي الْحَقِّ وَيَعْمَلُ بِهِ، وَيُزْهِقُ الْباطِلَ وَيَنْهي عَنْهُ، وَلاتَأْخُذُهُ فِي الله لَوْمَةُ لائِمٍ. أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ (لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَي الْايمانِ بي أَحَدٌ)، وَالَّذي فَدي رَسُولَ الله بِنَفْسِهِ، وَالَّذي كانَ مَعَ رَسُولِ الله وَلا أَحَدَ يَعْبُدُالله مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَيْرُهُ.
ص: 36
(أَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَالله مَعي. أَمَرْتُهُ عَنِ الله أَنْ يَنامَ في مَضْجَعي، فَفَعَلَ فادِياً لي بِنَفْسِهِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ الله، وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ مِنَ الله، وَلَنْ يَتُوبَ الله عَلي أَحَدٍ أَنْكَرَ وِلايَتَهُ وَلَنْ يَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَي الله أَنْ يَفْعَلَ ذالِكَ بِمَنْ خالَفَ أَمْرَهُ وَأَنْ يُعَذِّبَهُ عَذاباً نُكْراً أَبَدَا الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ. فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ.
مَعاشِرَالنّاسِ، بي – وَالله – بَشَّرَالْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلينَ، وَأَنَا – (وَالله) – خاتَمُ الْأَنْبِياءِ وَالْمُرْسَلينَ والْحُجَّةُ عَلي جَميعِ الَْمخْلوقينَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالْأَرَضينَ. فَمَنْ شَكَّ في ذالِكَ فَقَدْ كَفَرَ كُفْرَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي وَ مَنْ شَكَّ في شَيءٍ مِنْ قَوْلي هذا فَقَدْ شَكَّ في كُلِّ ما أُنْزِلَ إِلَي، وَمَنْ شَكَّ في واحِدٍ مِنَ الْأَئمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِي الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَالشَاكُّ فينا فِي النّارِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، حَبانِي الله عَزَّوَجَلَّ بِهذِهِ الْفَضيلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَي وَ إِحْساناً مِنْهُ إِلَي وَلا إِلاهَ إِلاّهُوَ، أَلا لَهُ الْحَمْدُ مِنِّي أَبَدَ الْآبِدينَ وَدَهْرَالدّاهِرينَ وَ عَلي كُلِّ حالٍ.
مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوا عَلِيّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدي مِنْ ذَكَرٍ و أُنْثي ما أَنْزَلَ الله الرِّزْقَ وَبَقِي الْخَلْقُ.
مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَي قَوْلي هذا وَلَمْ يُوافِقْهُ.
أَلا إِنَّ جَبْرئيلَ خَبَّرني عَنِ الله تَعالي بِذالِكَ وَيَقُولُ: «مَنْ عادي عَلِيّاً وَلَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتي وَ غَضَبي»، (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوالله – أَنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها – إِنَّ الله خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ الله الَّذي ذَكَرَ في كِتابِهِ العَزيزِ، فَقالَ تعالي (مُخْبِراً عَمَّنْ يُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتا عَلي ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ الله).
مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آياتِهِ وَانْظُرُوا إِلي مُحْكَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ يُوضِحَ لَكُمْ تَفْسيرَهُ إِلاَّ الَّذي أَنَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلي وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِيَدَي) وَ مُعْلِمُكُمْ: أَنَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِي مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِي بْنُ أَبي طالِبٍ أَخي وَ وَصِيّي، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَي.
ص: 37
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِيّاً وَالطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدي (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَي الْحَوْضَ.
أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله في خَلْقِهِ وَ حُكّامُهُ في أَرْضِهِ. أَلاوَقَدْ أَدَّيْتُ.
أَلا وَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ، أَلاإِنَّهُ لا «أَميرَالْمُؤْمِنينَ» غَيْرَ أَخي هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنينَ بَعْدي لاَِحَدٍ غَيْرِهِ.
ثم قال: «ايهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلي بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قالوا: الله و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلي مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِي أخي وَ وَصيي وَ واعي عِلْمي، وَ خَليفَتي في اُمَّتي عَلي مَنْ آمَنَ بي وَعَلي تَفْسيرِ كِتابِ الله عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعي إِلَيْهِ وَالْعامِلُ بِمايَرْضاهُ وَالُْمحارِبُ لاَِعْدائهِ وَالْمُوالي عَلي طاعَتِهِ وَالنّاهي عَنْ مَعْصِيَتِهِ. إِنَّهُ خَليفَةُ رَسُولِ الله وَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ وَالْإمامُ الْهادي مِنَ الله، وَ قاتِلُ النّاكِثينَ وَالْقاسِطينَ وَالْمارِقينَ بِأَمْرِالله. يَقُولُ الله: (مايُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَي).
بِأَمْرِكَ يارَبِّ أَقولُ: اَلَّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ (وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ) وَالْعَنْ مَنْ أَنْكَرَهُ وَاغْضِبْ عَلي مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ.
اللهمَّ إِنَّكَ أَنْزَلْتَ الْآيَةَ في عَلِي وَلِيِّكَ عِنْدَتَبْيينِ ذالِكَ وَنَصْبِكَ إِيّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً)، (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَالْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ). اللهمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي قَدْ بَلَّغْتُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّما أَكْمَلَ الله عَزَّوَجَلَّ دينَكُمْ بِإِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَبِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ وَالْعَرْضِ عَلَي الله عَزَّوَجَلَّ فَأُولئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ (فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ) وَ فِي النّارِهُمْ خالِدُونَ، (لايُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاهُمْ يُنْظَرونَ).
ص: 38
مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِي، أَنْصَرُكُمْ لي وَأَحَقُّكُمْ بي وَأَقْرَبُكُمْ إِلَي وَأَعَزُّكُمْ عَلَي، وَالله عَزَّوَجَلَّ وَأَنَاعَنْهُ راضِيانِ. وَ مانَزَلَتْ آيَةُ رِضاً (في الْقُرْآنِ) إِلاّ فيهِ، وَلا خاطَبَ الله الَّذينَ آمَنُوا إِلاّبَدَأ بِهِ، وَلانَزَلَتْ آيَةُ مَدْحٍ فِي الْقُرْآنِ إِلاّ فيهِ، وَلاشَهِدَ الله بِالْجَنَّةِ في (هَلْ أَتي عَلَي الْاِنْسانِ) إِلاّلَهُ، وَلا أَنْزَلَها في سِواهُ وَلامَدَحَ بِها غَيْرَهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دينِ الله وَالُْمجادِلُ عَنْ رَسُولِ الله، وَ هُوَالتَّقِي النَّقِي الْهادِي الْمَهْدِي. نَبِيُّكُمْ خَيْرُ نَبي وَ وَصِيُّكُمْ خَيْرُ وَصِي (وَبَنُوهُ خَيْرُالْأَوْصِياءِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، ذُرِّيَّةُ كُلِّ نَبِي مِنْ صُلْبِهِ، وَ ذُرِّيَّتي مِنْ صُلْبِ (أَميرِالْمُؤْمِنينَ) عَلِي.
مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّ إِبْليسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلاتَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أَعْمالُكُمْ وَتَزِلَّ أَقْدامُكُمْ، فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَي الْأَرضِ بِخَطيئَةٍ واحِدَةٍ، وَهُوَ صَفْوَةُالله عَزَّوَجَلَّ، وَكَيْفَ بِكُمْ وَأَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْكُمْ أَعْداءُالله،
أَلا وَ إِنَّهُ لايُبْغِضُ عَلِيّاً إِلاّشَقِي، وَ لايُوالي عَلِيّاً إِلاَّ تَقِي، وَ لايُؤْمِنُ بِهِ إِلاّ مُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ.
وَ في عَلِي – وَالله – نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْر: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ) (إِلاّ عَليّاً الّذي آمَنَ وَ رَضِي بِالْحَقِّ وَالصَّبْرِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ الله وَبَلَّغْتُكُمْ رِسالَتي وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّالْبَلاغُ الْمُبينُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، (إتَّقُوالله حَقَّ تُقاتِهِ وَلاتَموتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
مَعاشِرَالنّاسِ، (آمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَالنَّورِ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ). (بالله ما عَني بِهذِهِ الْآيَةِ إِلاَّ قَوْماً مِنْ أَصْحابي أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَأَنْسابِهِمْ، وَقَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ عَلي مايَجِدُ لِعَلِي في قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ مَسْلوكٌ فِي ثُمَّ في عَلِي بْنِ أَبي طالِبٍ، ثُمَّ فِي النَّسْلِ مِنْهُ إِلَي الْقائِمِ الْمَهْدِي الَّذي يَأْخُذُ بِحَقِّ الله وَ بِكُلِّ حَقّ هُوَ لَنا، لاَِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَي الْمُقَصِّرينَ وَالْمعُانِدينَ وَالُْمخالِفينَ وَالْخائِنينَ وَالْآثِمينَ وَالّظَالِمينَ وَالْغاصِبينَ مِنْ جَميعِ الْعالَمينَ.
ص: 39
مَعاشِرَالنّاسِ، أُنْذِرُكُمْ أَنّي رَسُولُ الله قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِي الرُّسُلُ، أَفَإِنْ مِتُّ أَوْقُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ؟ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْهان يَضُرَّالله شَيْئاً وَسَيَجْزِي الله الشّاكِرينَ (الصّابِرينَ). أَلاوَإِنَّ عَلِيّاً هُوَالْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَالشُّكْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، لاتَمُنُّوا عَلَي بِإِسْلامِكُمْ، بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَي الله فَيُحْبِطَ عَمَلَكُمْ وَيَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَنُحاسٍ، إِنَّ رَبَّكُمْ لَبِا الْمِرْصادِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدي أَئمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي النّارِ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ لايُنْصَرونَ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله وَأَنَا بَريئانِ مِنْهُمْ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُمْ وَأَنْصارَهُمْ وَأَتْباعَهُمْ وَأَشْياعَهُمْ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرِينَ. أَلا إِنَّهُمْ أَصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ في صَحيفَتِهِ!!
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنِّي أَدَعُها إِمامَةً وَ وِراثَةً (في عَقِبي إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ)، وَقَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْليغِهِهان حُجَّةً عَلي كُلِّ حاضِرٍ وَغائبٍ وَ عَلي كُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْلَمْ يَشْهَدْ، وُلِدَ أَوْلَمْ يُولَدْ، فَلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ. وَسَيَجْعَلُونَ الْإِمامَةَ بَعْدي مُلْكاً وَ اغْتِصاباً، (أَلا لَعَنَ الله الْغاصِبينَ الْمُغْتَصبينَ)، وَعِنْدَها سَيَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَا الثَّقَلانِ (مَنْ يَفْرَغُ) وَيُرْسِلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَنُحاسٌ فَلاتَنْتَصِرانِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلي ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّي يَميزَالْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَ ما كانَ الله لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ ما مِنْ قَرْيَةٍ إِلاّ وَالله مُهْلِكُها بِتَكْذيبِها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ مُمَلِّكُهَا الْإِمامَ الْمَهْدِي وَالله مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ أَكْثَرُالْأَوَّلينَ، وَالله لَقَدْ أَهْلَكَ الْأَوَّلينَ، وَهُوَ مُهْلِكُ الْآخِرينَ.
قالَ الله تَعالي: (أَلَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلينَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرينَ، كذالِكَ نَفْعَلُ بِالُْمجْرِمينَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ).
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله قَدْ أَمَرَني وَنَهاني، وَقَدْ أَمَرْتُ عَلِيّاً وَنَهَيْتُهُ (بِأَمْرِهِ). فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَالنَّهُي لَدَيْهِ، فَاسْمَعُوا لاَِمْرِهِ تَسْلَمُوا وَأَطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَانْتَهُوا لِنَهْيِهِ تَرشُدُوا، (وَصيرُوا إِلي مُرادِهِ) وَلا تَتَفَرَّقْ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبيلِهِ.
ص: 40
مَعاشِرَالنّاسِ، أَنَا صِراطُ الله الْمُسْتَقيمُ الَّذي أَمَرَكُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِي مِنْ بَعْدي. ثُمَّ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةُ (الْهُدي)، يَهْدونَ إِلَي الْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلونَ.
ثُمَّ قَرَأَ: «بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحيمِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِ الْعالَمينَ…» إِلي آخِرِها،
وَقالَ: فِي نَزَلَتْ وَفيهِمْ (وَالله) نَزَلَتْ، وَلَهُمْ عَمَّتْ وَإِيَّاهُمْ خَصَّتْ، أُولئكَ أَوْلِياءُالله الَّذينَ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنونَ، أَلا إِنَّ حِزْبَ الله هُمُ الْغالِبُونَ. أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُالْغاوُونَ إِخْوانُ الشَّياطينِ يوحي بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُروراً. أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ ذَكَرَهُمُ الله في كِتابِهِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: (لاتَجِدُ قَوْماً يُؤمِنُونَ بِالله وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّالله وَ رَسُولَهُ وَلَوْكانُوا آبائَهُمْ أَوْأَبْنائَهُمْ أَوْإِخْوانَهُمْ أَوْعَشيرَتَهُمْ، أُولئِكَ كَتَبَ في قُلوبِهِمُ الْإيمانَ) إِلي آخِرالآيَةِ.
أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الْمُؤْمِنونَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ الله عَزَّوَجَلَّ فَقالَ: (الَّذينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدونَ).
(أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ آمَنُوا وَلَمْ يَرْتابوا).
أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنينَ، تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ يَقُولونَ: سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلوها خالِدينَ.
أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمْ، لَهُمُ الْجَنَّةُ يُرْزَقونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ. أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ يَصْلَونَ سَعيراً.
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ يَسْمَعونَ لِجَهَنَّمَ شَهيقاً وَ هِي تَفورُ وَ يَرَوْنَ لَهازَفيراً.
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ قالَ الله فيهِمْ: (كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها) الآية.
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (كُلَّما أُلْقِي فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ يَأتِكُمْ نَذيرٌ، قالوا بَلي قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلنا مانَزَّلَ الله مِنْ شَيءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ في ضَلالٍ كَبيرٍ) إِلي قَوله: (أَلافَسُحْقاً لاَِصْحابِ السَّعيرِ). أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبيرٌ.
مَعاشِرَالنَاسِ، شَتّانَ مابَيْنَ السَّعيرِ وَالْأَجْرِ الْكَبيرِ.
(مَعاشِرَالنّاسِ)، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ الله وَلَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا (كُلُّ) مَنْ مَدَحَهُ الله وَ أَحَبَّهُ.
ص: 41
مَعاشِرَ النّاسِ، أَلاوَإِنّي (أَنَا) النَّذيرُ و عَلِي الْبَشيرُ.
(مَعاشِرَالنّاسِ)، أَلا وَ إِنِّي مُنْذِرٌ وَ عَلِي هادٍ.
مَعاشِرَ النّاس (أَلا) وَ إِنّي نَبي وَ عَلِي وَصِيّي.
(مَعاشِرَالنّاسِ، أَلاوَإِنِّي رَسولٌ وَ عَلِي الْإِمامُ وَالْوَصِي مِنْ بَعْدي، وَالْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. أَلاوَإِنّي والِدُهُمْ وَهُمْ يَخْرُجونَ مِنْ صُلْبِهِ).
أَلا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِي.
أَلا إِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَي الدِّينِ.
أَلا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ.
أَلا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها.
أَلا إِنَّهُ غالِبُ كُلِّ قَبيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ وَهاديها.
أَلاإِنَّهُ الْمُدْرِكُ بِكُلِّ ثارٍ لاَِوْلِياءِالله.
أَلا إِنَّهُ النّاصِرُ لِدينِ الله.
أَلا إِنَّهُ الْغَرّافُ مِنْ بَحْرٍ عَميقٍ.
أَلا إِنَّهُ يَسِمُ كُلَّ ذي فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ كُلَّ ذي جَهْلٍ بِجَهْلِهِ.
أَلا إِنَّهُ خِيَرَةُالله وَ مُخْتارُهُ.
أَلا إِنَّهُ وارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَالُْمحيطُ بِكُلِّ فَهْمٍ.
أَلا إِنَّهُ الُْمخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمُشَيِّدُ لاَِمْرِ آياتِهِ.
أَلا إِنَّهُ الرَّشيدُ السَّديدُ.
أَلا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَيْهِ.
أَلا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرونِ بَيْنَ يَدَيْهِ.
أَلا إِنَّهُ الْباقي حُجَّةً وَلاحُجَّةَ بَعْدَهُ وَلا حَقَّ إِلاّ مَعَهُ وَلانُورَ إِلاّعِنْدَهُ.
أَلا إِنَّهُ لاغالِبَ لَهُ وَلامَنْصورَ عَلَيْهِ.
أَلاوَإِنَّهُ وَلِي الله في أَرْضِهِ، وَحَكَمُهُ في خَلْقِهِ، وَأَمينُهُ في سِرِّهِ وَ علانِيَتِهِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنّي قَدْبَيَّنْتُ لَكُمْ وَأَفْهَمْتُكُمْ، وَ هذا عَلِي يُفْهِمُكُمْ بَعْدي. أَلاوَإِنِّي عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتي أَدْعُوكُمْ إِلي مُصافَقَتي عَلي بَيْعَتِهِ وَ الإِقْرارِبِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدي. أَلاوَإِنَّي قَدْ بايَعْتُ الله وَ عَلِي قَدْ بايَعَني. وَأَنَا آخِذُكُمْ بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ. (إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ الله، يَدُالله فَوْقَ أَيْديهِمْ. فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلي نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفي بِما عاهَدَ عَلَيْهُ الله فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً).
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ مِنْ شَعائرِالله، (فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِاعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما) الآيَة.
ص: 42
مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّواالْبَيْتَ، فَماوَرَدَهُ أَهْلُ بَيْتٍ إِلاَّ اسْتَغْنَوْا وَ أُبْشِروا، وَلاتَخَلَّفوا عَنْهُ إِلاّبَتَرُوا وَ افْتَقَرُوا.
مَعاشِرَالنّاسِ، ماوَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إِلاَّغَفَرَالله لَهُ ماسَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلي وَقْتِهِ ذالِكَ، فَإِذا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ.
مَعاشِرَالنَّاسِ، الْحُجّاجُ مُعانُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَيْهِمْ وَالله لايُضيعُ أَجْرَالُْمحْسِنينَ.
مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمالِ الدّينِ وَالتَّفَقُّهِ، وَلاتَنْصَرِفُوا عَنِ الْمشَاهِدِإِلاّ بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلاعٍ.
مَعاشِرَالنّاسِ، أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ كَما أَمَرَكُمُ الله عَزَّوَجَلَّ، فَإِنْ طالَ عَلَيْكُمُ الْأَمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أَوْنَسِيتُمْ فَعَلِي وَلِيُّكُمْ وَمُبَيِّنٌ لَكُمْ، الَّذي نَصَبَهُ الله عَزَّوَجَلَّ لَكُمْ بَعْدي أَمينَ خَلْقِهِ. إِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ تَخْلُفُ مِنْ ذُرِّيَّتي يُخْبِرونَكُمْ بِماتَسْأَلوُنَ عَنْهُ وَيُبَيِّنُونَ لَكُمْ ما لاتَعْلَمُونَ.
أَلا إِنَّ الْحَلالَ وَالْحَرامَ أَكْثَرُمِنْ أَنْ أُحصِيَهُما وَأُعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ اَنهَي عَنِ الْحَرامِ في مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَيْعَةَ مِنْكُمْ وَالصَّفْقَةَ لَكُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ في عَلِي أميرِالْمُؤْمِنينَ وَالأَوْصِياءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذينَ هُمْ مِنِّي وَمِنْهُ إمامَةٌ فيهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدي إِلي يَوْمٍ يَلْقَي الله الَّذي يُقَدِّرُ وَ يَقْضي.
مَعاشِرَالنّاسِ، وَ كُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُكُمْ عَلَيْهِ وَكُلُّ حَرامٍ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَإِنِّي لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذالِكَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا فَاذْكُرُوا ذالِكَ وَاحْفَظُوهُ وَ تَواصَوْابِهِ، وَلا تُبَدِّلُوهُ وَلاتُغَيِّرُوهُ. أَلا وَ إِنِّي اُجَدِّدُالْقَوْلَ: أَلا فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ وَأْمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَانْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ.
أَلاوَإِنَّ رَأْسَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أَنْ تَنْتَهُوا إِلي قَوْلي وَتُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ وَ تَأْمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّي وَتَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ وَمِنِّي. وَلا أَمْرَ بِمَعْروفٍ وَلا نَهْي عَنْ مُنْكَرٍ إِلاَّمَعَ إِمامٍ مَعْصومٍ.
مَعاشِرَالنّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَعَرَّفْتُكُمْ إِنَّهُمْ مِنِّي وَمِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ الله في كِتابِهِ: (وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً في عَقِبِهِ). وَقُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما».
ص: 43
مَعاشِرَالنّاسِ، التَّقْوي، التَّقْوي، وَاحْذَرُوا السّاعَةَ كَما قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيءٌ عَظيمٌ). اُذْكُرُوا الْمَماتَ (وَالْمَعادَ) وَالْحِسابَ وَالْمَوازينَ وَالُْمحاسَبَةَ بَيْنَ يَدَي رَبِّ الْعالَمينَ وَالثَّوابَ وَالْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثيبَ عَلَيْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَيْسَ لَهُ فِي الجِنانِ نَصيبٌ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّكُمْ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُوني بِكَفٍّ واحِدٍ في وَقْتٍ واحِدٍ، وَقَدْ أَمَرَنِي الله عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِكُمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِي أَميرِالْمُؤْمنينَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّي وَ مِنْهُ، عَلي ما أَعْلَمْتُكُمْ أَنَّ ذُرِّيَّتي مِنْ صُلْبِهِ.
فَقُولُوا بِأَجْمَعِكُمْ: «إِنّا سامِعُونَ مُطيعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَرَبِّكَ في أَمْرِ إِمامِنا عَلِي أَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ. نُبايِعُكَ عَلي ذالِكَ بِقُلوُبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَأَيْدينا. علي ذالِكَ نَحْيي وَ عَلَيْهِ نَموتُ وَ عَلَيْهِ نُبْعَثُ. وَلانُغَيِّرُ وَلانُبَدِّلُ، وَلا نَشُكُّ (وَلانَجْحَدُ) وَلانَرْتابُ، وَلا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَلا نَنْقُضُ الْميثاقَ.
وَعَظْتَنا بِوَعْظِ الله في عَلِي أَميرِالْمؤْمِنينَ وَالْأَئِمَّةِ الَّذينَ ذَكَرْتَ مِنْ ذُرِّيتِكَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَ مَنْ نَصَبَهُ الله بَعْدَهُما. فَالْعَهْدُ وَالْميثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنَّا، مِنْ قُلُوبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَضَمائِرِنا وَأَيْدينا. مَنْ أَدْرَكَها بِيَدِهِ وَ إِلاَّ فَقَدْ أَقَرَّ بِلِسانِهِ، وَلا نَبْتَغي بِذالِكَ بَدَلاً وَلايَرَي الله مِنْ أَنْفُسِنا حِوَلاً. نَحْنُ نُؤَدّي ذالِكَ عَنْكَ الّداني والقاصي مِنْ اَوْلادِنا واَهالينا، وَ نُشْهِدُالله بِذالِكَ وَ كَفي بِالله شَهيداً وَأَنْتَ عَلَيْنا بِهِ شَهيدٌ».
مَعاشِرَالنّاسِ، ماتَقُولونَ؟ فَإِنَّ الله يَعْلَمُ كُلَّ صَوْتٍ وَ خافِيَةَ كُلِّ نَفْسٍ، (فَمَنِ اهْتَدي فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها)، وَمَنْ بايَعَ فَإِنَّما يُبايِعُ الله، (يَدُالله فَوْقَ أَيْديهِمْ).
مَعاشِرَالنّاسِ، فَبايِعُوا الله وَ بايِعُوني وَبايِعُوا عَلِيّاً أَميرَالْمُؤْمِنينَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَالْأَئِمَّةَ (مِنْهُمْ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ) كَلِمَةً باقِيَةً.
يُهْلِكُ الله مَنْ غَدَرَ وَ يَرْحَمُ مَنْ وَ في، (وَ مَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلي نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفي بِما عاهَدَ عَلَيْهُ الله فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً).
ص: 44
مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا الَّذي قُلْتُ لَكُمْ وَسَلِّمُوا عَلي عَلي بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ، وَقُولُوا: (سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ)، وَ قُولوا: (اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِي لَوْلا أَنْ هَدانَا الله) الآية.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ فَضائِلَ عَلي بْنِ أَبي طالِبٍ عِنْدَالله عَزَّوَجَلَّ – وَ قَدْ أَنْزَلَهافِي الْقُرْآنِ – أَكْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِيَها في مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ أَنْبَاَكُمْ بِها وَ عَرَفَها فَصَدِّقُوهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، مَنْ يُطِعِ الله وَ رَسُولَهُ وَ عَلِيّاً وَ الْأَئِمَةَ الَّذينَ ذَكرْتُهُمْ فَقَدْ فازَفَوْزاً عَظيماً.
مَعاشِرَالنَّاسِ، السّابِقُونَ إِلي مُبايَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْليمِ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ أُولئكَ هُمُ الْفائزُونَ في جَنّاتِ النَّعيمِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا ما يَرْضَي الله بِهِ عَنْكُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَلَنْ يَضُرَّالله شَيْئاً.
اللهمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ (بِما أَدَّيْتُ وَأَمَرْتُ) وَاغْضِبْ عَلَي (الْجاحِدينَ) الْكافِرينَ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ.
بسم الله الرحمن الرحيم
1 حمد و ثناي الهي
حمد و سپاس خدايي را كه در يگانگي خود بلند مرتبه،و در تنهايي وفرد بودن خود نزديك است .در قدرت و سلطه خود با جلالت و در اركان خود عظيم است.علم او به همه چيز احاطه دارد در حالي كه در جاي خود است،و همه مخلوقات را با قدرت و برهان خود تحت سيطره دارد.هميشه مورد سپاس بوده و همچنان مورد ستايش خواهد بود.
صاحب عظمتي كه از بين رفتني نيست.ابتدا كننده او و باز گرداننده اوست و هر كاري بسوي او باز مي گردد.
بوجود آورنده بالا برده شده ها(كنايه از آسمانها و افلاك)و پهن كننده گسترده ها(كنايه از زمين)يگانه حكمران زمينها و آسمانها،پاك و منزه و تسبيح شده،پروردگار ملائكه و روح،تفضل كننده بر همه آنچه خلق كرده و لطف كننده بر هر آنچه بوجود آورده است.هر چشمي زير نظر اوست ولي چشمها او را نمي بينند.
ص: 45
كرم كننده و بردبار و تحمل كننده است.رحمت او همه چيز را فرا گرفته و با نعمت خود بر همه آنها منت گذارده است.در انتقام گرفتن خود عجله نمي كند،و به آنچه از عذابش كه مستحق آنند مبادرت نمي ورزد.
باطنها و سريره ها را مي فهد و ضماير را مي داند و پنهانها بر او مخفي نمي ماند و مخفي ها بر او مشتبه نمي شود.او راست احاطه بر هر چيزي و غلبه بر همه چيز و قوت در هر چيزي و قدرت بر هر چيزي،و مانند او شيئي نيست.اوست بوجود آورنده شيئ(چيز)هنگامي كه چيزي نبود .دائم و زنده است و به قسط و عدل قائم است.نيست خدايي جز او كه با عزت و حكيم است.
بالاتر از آن است كه چشمها او را درك كنند ولي او چشمها را درك مي كند و او لطف كننده و آگاه است.هيچكس نمي تواند به ديدن به صفت او راه يابد،و هيچكس به چگونگي او از سر و آشكار دست نمي يابد مگر به آنچه خود خداوند عز و جل راهنمايي كرده است.
گواهي مي دهم براي او كه اوست خدايي كه قدس و پاكي و منزه بودن او روزگار را پر كرده است.او كه نورش ابديت را فرا گرفته است.او كه دستورش را بدون مشورت مشورت كننده اي اجرا مي كند و در تقديرش شريك ندارد و در تدبيرش كمك نمي شود.
آنچه ايجاد كرده بدون نمونه و مثالي تصوير نموده و آنچه خلق كرده بدون كمك از كسي و بدون زحمت و بدون احتياج به فكر و حيله خلق كرده است.آنها را ايجاد كرد پس بوجود آمدند و خلق كرد پس ظاهر شدند.پس اوست خدايي كه جز او خدايي نيست،صنعت او محكم و كار او زيبا است،عادلي كه ظلم نمي كند و كرم كننده اي كه كارها بسوي او باز مي گردد.
ص: 46
شهادت مي دهم كه اوست خدايي كه همه چيز در مقابل عظمت او تواضع كرده و همه چيز در مقابل عزت او ذليل شده و همه چيز در برابر قدرت او سر تسليم فرود آورده و همه چيز در برابر هيبت او خاضع شده اند.
پادشاه پادشاهان و گرداننده افلاك و مسخر كننده آفتاب و ماه،كه همه با زمان تعيين شده در حركت هستند.شب را بر روي روز و روز را بر روي شب مي گرداند كه بسرعت در پي آن مي رود .در هم شكننده هر زورگوي با عناد،و هلاك كننده هر شيطان سرپيچ و متمرد.
براي او ضدي و همراه او معارضي نبوده است.يكتا و بي نياز است.زائيده نشده و نمي زايد و براي او هيچ همتايي نيست.خداي يگانه و پروردگار با عظمت.مي خواهد پس به انجام مي رساند،و اراده مي كند پس مقدر مي نمايد،و مي داند پس به شماره مي آورد.مي ميراند و زنده مي كند،فقير مي كند و غني مي نمايد،مي خنداند و مي گرياند،نزديك مي كند و دور مي نمايد،منع مي كند و عطا مي نمايد.پادشاهي از آن او و حمد و سپاس براي اوست.خير بدست اوست و او بر هر چيزي قادر است.
شب را در روز و روز را در شب فرو مي برد.نيست خدايي جز او كه با عزت و آمرزنده است.اجابت كننده دعا،بسيار عطا كننده،شمارنده نفسها و پروردگار جن و بشر،كه هيچ امري بر او مشكل نمي شود،و فرياد دادخواهان او را منضجر نمي كند،و اصرار اصرار كنندگانش او را خسته نمي كند .نگهدارنده صالحين و موفق كننده رستگاران و صاحب اختيار مؤمنين و پروردگار عالمين.خدايي كه از هر آنچه خلق كرده مستحق است كه او را در هر حالي كه شكر و سپاس گويند.
ص: 47
او را سپاس بسيار مي گويم و دائما شكر مي نمايم،چه در آسايش و چه در گرفتاري،چه در حال شدت و چه در حال آرامش.و به او و ملائكه اش و كتابهايش و پيامبرانش ايمان مي آورم.دستورات او را گوش مي دهم و اطاعت مي نمايم وبه آنچه او را راضي مي كند مبادرت مي ورزم و در مقابل مقدرات او تسليم مي شوم بعنوان رغبت در اطاعت او و ترس از عقوبت او،چرا كه اوست خدايي كه نمي توان از مكر او در امان بود و از ظلم او هم ترس نداريم(يعني ظلم نمي كند) .
2 فرمان الهي براي مطلبي مهم
اقرار مي كنم براي خداوند بر نفس خود بعنوان بندگي او،و شهادت مي دهم براي او به پروردگاري،و آنچه به من وحي نموده ادا مي نمايم از ترس آنكه مبادا اگر انجام ندهم عذابي از او بر من فرود ايد كه هيچكس نتواند آنرا دفع كند هر چند كه حيله عظيمي بكار بندد و دوستي او خالص باشدنيست خدايي جز اوزيرا خداوند به من اعلام فرموده كه اگر آنچه در حق علي برمن نازل نموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده ام،و براي من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا كفايت كننده و كريم است.
خداوند به من چنين وحي كرده است:«بسم الله الرحمن الرحيم،يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربكفي علي يعني في الخلافة لعلي بن ابي طالبو إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس»،«اي پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده درباره علي،يعني خلافت علي بن ابي طالبو اگر انجام ندهي رسالت او را نرسانده اي،و خداوند تو را از مردم حفظ مي كند».
ص: 48
اي مردم،من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهي نكرده ام،و من سبب نزول اين آيه را براي شما بيان مي كنم:
جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام پروردگارمكه او سلام است مرا مأمور كرد كه در اين محل اجتماع بپا خيزم و برهر سفيد و سياهي اعلام كنم كه«علي بن ابي طالب برادر من و وصي من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است.نسبت او بمن همانند نسبت هارون به موسي است جز اينكه پيامبري بعد از من نيست.و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است»،و خداوند در اين مورد آيه اي از كتابش بر من نازل كرده است:«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون»،«صاحب اختيار شما خدا و رسولش هستند و كساني كه ايمان آورده و نماز را بپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند»،و علي بن ابي طالب است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات داده و در هر حال خداوند عز و جل را قصد مي كند.اي مردم،من از جبرئيل درخواست كردم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد،زيرا از كمي متقين و زيادي منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيله هاي مسخره كنندگان اسلام اطلاع دارم،كساني كه خداوند در كتابش آنان را چنين توصيف كرده استكه با زبانشان مي گويند آنچه در قلبهايشان نيست و اين كار را سهل مي شمارند در حاليكه نزد خداوند عظيم است.و همچنين بخاطر اينكه منافقين بارها مرا اذيت كرده اند تا آنجا كه مرا«اذن»(گوش دهنده بر هر حرفي)ناميدند،و گمان كردند كه من چنين هستم بخاطر ملازمت بسيار او(علي)با من و توجه من به او وتمايل او و قبولش از من،تاآنكه خداوند عز و جل در اين باره چنين نازل كرد:«و منهم الذين يؤذون النبي ويقولون هو أذن قل اذنعلي الذين يزعمون أنه اذنخير لكم،يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين…»،«و از آنان كساني هستند كه پيامبر را اذيت مي كنند و مي گويند او«اذن»(گوش دهنده بر هر حرفي)است،بگو:گوش استبر ضد كساني كه گمان مي كنند او «اذن» استو براي شما خيراست،به خدا ايمان مي آورد و در مقابل مؤمنين اظهار تواضع و احترام مي نمايد».
ص: 49
و اگر من بخواهم گويندگان اين نسبت(اذن)را نام ببرم مي توانم، و اگر بخواهم به شخص آنها اشاره كنم مي نمايم، و اگر بخواهم با علائم آنها را معرفي كنم مي توانم، ولي بخدا قسم من در كار آنان با بزرگواري رفتار كرده ام.
بعد از همه اينها،خداوند از من راضي نمي شود مگر آنچه در حق علي بر من نازل كرده ابلاغ نمايم.
سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند:«يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك في حق عليو إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس»،«اي پيامبر برسان آنچهدر حق علياز پروردگارت بر تو نازل شده واگر انجام ندهي رسالت او را نرسانده اي،و خداوند تو را از مردم حفظ مي كند».
3 اعلان رسمي ولايت و امامت دوازده امام(ع)
اي مردم،اين مطلب را درباره او بدانيد وبفهميد،و بدانيد كه خداوند او رابراي شما صاحب اختيار و امامي قرار داده كه اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرين و انصار و بر تابعين آنان به نيكي،و بر روستايي و شهري،و بر عجمي و عربي،و بر آزاد و بنده،و بر بزرگ و كوچك،و بر سفيد و سياه.بر هر يكتا پرستي حكم او اجرا شونده و كلام او مورد عمل و امر او نافذ است.هر كس با او مخالفت كند ملعون است،و هر كس تابع او باشد و او را تصديق نمايد مورد رحمت الهي است.خداوند او را و هر كس را كه از او بشنود و او را اطاعت كند آمرزيده است .
اي مردم،اين آخرين باري است كه در چنين اجتماعي بپا مي ايستيم،پس بشنويد و اطاعت كنيد و در مقابل امر خداوند پروردگارتان سر تسليم فرود آوريد،چرا كه خداوند عز و جل صاحب اختيار شما و معبود شما است،و بعد از خداوند رسولش و پيامبرش كه شما را مخاطب قرار داده،و بعد از من علي صاحب اختيار شما و امام شما به امر خداوند است،و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزي كه خدا و رسولش را ملاقات خواهيد كرد.
ص: 50
حلالي نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان(امامان)حلال كرده باشند،و حرامي نيست مگر آنچه خداو و رسولش و آنان(امامان)بر شما حرام كرده باشند. خداوند عز و جل حلال و حرام را به من شناسانده است،و آنچه پروردگارم از كتابش و حلال وحرامش به من آموخته به او سپرده ام .
اي مردم،علي را(بر ديگران)فضيلت دهيد.هيچ علمي نيست مگر آنكه خداوند آنرا در من جمع كرده است و هر علمي را كه آموخته ام در امام المتقين جمع نموده ام،و هيچ علمي نيست مگر آنكه آنرا به علي آموخته ام.اوست«امام مبين»كه خداوند در سوره يس ذكر كرده است:«و كل شيي ء احصيناه في إمام مبين»،«و هر چزي را در امام مبين جمع كرديم».
اي مردم،از او(علي)بسوي ديگري گمراه نشويد،و از او روي بر مگردانيد و از ولايت او سر باز نزنيد.اوست كه به حق هدايت نموده و به آن عمل مي كند،و باطل را ابطال نموده و از آن نهي مي نمايد،و در راه خدا سرزنش ملامت كننده اي او را مانع نمي شود.
او(علي)اول كسي است كه به خدا و رسولش ايمان آورد و هيچكس در ايمان به من بر او سبقت نگرفت.اوست كه با جان خود در راه رسول خدا فداكاري كرد.اوست كه با پيامبر خدا بود در حالي كه هيچكس از مردان همراه او خدا را عبادت نمي كرد.اولين مردم در نماز گزاردن،و اول كسي است كه با پيامبر خدا بود در حالي كه هيچكس از مردان همراه او خدا را عبادت نمي كرد.اولين مردم در نماز گزاردن،و اول كسي است كه با من خدا را عبادت كرد.از طرف خداوند به او امر كردم تا در خوابگاه من بخوابد،او هم در حاليكه جانش را فداي من كرده بود در جاي من خوابيد.
ص: 51
اي مردم، او را فضيلت دهيد كه خدا او را فضيلت داده است،و او را قبول كنيد كه خداوند او را منصوب نموده است.
اي مردم،او از طرف خداوند امام است،و هر كس ولايت او را انكار كند خداوند هرگز توبه اش را نمي پذيرد و او را نمي بخشد.حتمي است بر خداوند كه با كسي كه با او مخالفت نمايد چنين كند و او را به عذابي شديد تا ابديت وتا آخر روزگار معذب نمايد.پس بپرهيزيد از اينكه با او مخالفت كنيد و گرفتار آتشي شويد كه آتشگيره آن مردم وسنگها هستند و براي كافران آماده شده است.
اي مردم،بخدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت داده اند، و من بخدا قسم خاتم پيامبران و مرسلين و حجت بر همه مخلوقين از اهل اسمانها و زمينها هستم.هر كس در اين مطالب شك كند مانند كفر جاهليت اول كافر شده است.و هر كس در چيزي از اين گفتار من شك كند در همه آنچه بر من نازل شده شك كرده است،و هر كس در يكي از امامان شك كند در همه آنان شك كرده است،و شك كننده درباره ما در آتش است.
اي مردم،خداوند اين فضيلت را بر من ارزاني داشته كه منتي از او بر من و احساني از جانب او بسوي من است.خدايي جز او نيست.حمد و سپاس از من بر او تا ابديت و تا آخر روزگار و در هر حال.
اي مردم،علي را فضيلت دهيد كه او افضل مردم بعد از من از مرد و زن است تا مادامي كه خداوند روزي را نازل مي كند و خلق باقي هستند.ملعون است ملعون است،مورد غضب است مورد غضب است كسي كه اين گفتار مرا رد كند و با آن موافق نباشد.بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براي من آورده است و مي گويد:«هر كس با علي دشمني كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد».هر كس ببيند براي فردا چه پيش فرستاده است.از خدا بترسيد كه با علي مخالفت كنيد و در نتيجه قدمي بعد از ثابت بودن آن بلغزد،خداوند ازآنچه انجام مي دهيد آگاه است.
ص: 52
اي مردم،او(علي)«جنب الله»است كه خداوند در كتاب عزيزش ذكر كرده و درباره كسي كه با او مخالفت كند فرموده است:«ان تقول نفس يا حسرتا علي ما فرطت في جنب الله»،«اي حسرت بر آنچه درباره جنب خداوند تفريط و كوتاهي كردم».
اي مردم،قرآن را تدبر نمائيد و آيات آن را بفهميد و در محكمات آن نظر كنيد و بدنبال متشابه آن نرويد.بخدا قسم، باطن آن را براي شما بيان نمي كند و تفسيرش را برايتان روشن نمي كند مگر اين شخصي كه من دست او را مي گيرم و او را بسوي خود بالا مي برم و بازوي او را مي گيرم و با دو دستم او را بلند مي كنم و به شما مي فهمانم كه«هر كس من صاحب اختيار اويم اين علي صاحب اختيار او است».و او علي بن ابي طالب برادر و جانشين من است،ولايت او از جانب خداوند عز و جل است كه بر من نازل كرده است.
اي مردم،علي و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر است.هر يك از اين دواز ديگري خبر مي دهد و با آن موافق است.آنها از يكديگر جدا نمي شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه آنان امين هاي خداوند بين مردم و حاكمان او در زمين هستند.
بدانيد كه من ادا نمودم،بدانيد كه من ابلاغ كردم،بدانيد كه من شنوانيدم،بدانيد كه من روشن نمودم،بدانيد كه خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز و جل مي گويم،بدانيد كه امير المؤمنيني جز اين برادرم نيست.بدانيد كه امير المؤمنين بودن بعد از من براي احدي جز او حلال نيست.
ص: 53
4 معرفي و بلند كردن امير المؤمنين(ع) بدست پيامبر(ص)
سپس پيامبر(ص)دستش را بر بازوي علي(ع)زد و آنحضرت را بلند كرد. و اين در حالي بود كه امير المؤمنين(ع) از زماني كه پيامبر(ص) بر فراز منبر آمده بود يك پله پائين تر از مكان حضرت ايستاده بود و نسبت به صورت حضرت به طرف راست مايل بود كه گويي هر دو در يك مكان ايستاده اند.
پس پيامبر(ص)با دستش او را بلند كرد و هر دو دست را به سوي آسمان باز نمود و علي(ع)را از جا بلند نمود تا حدي كه پاي آنحضرت موازي زانوي پيامبر(ص)رسيد.سپس فرمود:
اي مردم،اين علي است برادر من و وصي من و جامع علم من، و جانشين من در امتم بر آنان كه به من ايمان آورده اند، و جانشين من در تفسير كتاب خداوند عز و جل و دعوت به آن، و عمل كننده به آنچه او را راضي مي كند، و جنگ كننده با دشمنان خدا و دوستي كننده بر اطاعت او و نهي كننده از معصيت او. اوست خليفه رسول خدا، و اوست اميرالمؤمنين و امام هدايت كننده از طرف خداوند، و اوست قاتل ناكثان و قاسطان و مارقان به امر خداوند.
خداوند مي فرمايد:«ما يبدل القول لدي»،«سخن در پيشگاه من تغيير نمي پذيرد»، پروردگارا، به امر تو مي گويم:«خداوندا دوست بدار هر كس علي را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس علي را دشمن بدارد.و ياري كن هر كس علي را ياري كندو خوار كن هر كس علي را خوار كند،و لعنت نما هر كس علي را انكار كندو غضب نما بر هر كس كه حق علي را انكار نمايد».
ص: 54
پروردگارا،تو هنگام روشن شدن اين مطلب و منصوب نمودن علي در اين روز اين آيه را درباره او نازل كردي:«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام دينا» .«و من يبتغ غير الإسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين».«امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را بعنوان دين شما راضي شدم»،«و هر كس ديني غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود».پروردگارا، تو را شاهد مي گيرم كه من ابلاغ نمودم.
5 تأكيد بر توجه امت به مسئله امامت
اي مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود، پس هر كس اقتدا نكند به او و به كساني كه جانشين او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند عز و جل،چنين كساني اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته و در آتش دائمي خواهند بود.عذاب از آنان تخفيف نمي يابد و به آنها مهلت داده نمي شود.
اي مردم،اين علي است كه ياري كننده ترين شما نسبت بمن و سزاوارترين شما به من و نزديك ترين شما به من و عزيزترين شما نزد من است.خداوند عز و جل و من از او راضي هستيم. هيچ آيه رضايتي در قرآن نازل نشده است مگر درباره او، و هيچگاه خداوند مؤمنين را مورد خطاب قرار نداده مگر آنكه ابتدا او مخاطب بوده است،و هيچ آيه مدحي در قرآن نيست مگر درباره او، و خداوند در سوره«هل اتي علي الإنسان…»شهادت به بهشت نداده مگر براي او و اين سوره را درباره غير او نازل نكرده و با اين سوره جز او را مدح نكرده است.
ص: 55
اي مردم،او ياري دهنده دين خدا و دفاع كننده از رسول خدا است،و اوست با تقواي پاكيزه هدايت كننده هدايت شده.پيامبرتان بهترين پيامبر و وصيتان بهترين وصي و فرزندان او بهترين اوصياء هستند.
اي مردم،نسل هر پيامبري از صلب خود او هستند ولي نسل من از صلب امير المؤمنين علي است .
اي مردم،شيطان آدم را با حسد از بهشت بيرون كرد.مبادا به علي حسد كنيد كه اعمالتان نابود شود و قدمهايتان بلغزد.آدم بخاطر يك گناه بزمين فرستاده شد در حاليكه انتخاب شده خداوند عز و جل بود،پس شما چگونه خواهيد بود در حاليكه شمائيد و در بين شما دشمنان خدا هستند .
بدانيد كه با علي دشمني نمي كند مگر شقي و با علي دوستي نمي كند مگر با تقوي، و به او ايمان نمي آورد مگر مؤمن مخلص. بخدا قسم درباره علي نازل شده است سوره«و العصر»:«بسم الله الرحمان الرحيم، و العصر،ان الإنسان لفي خسر»،«قسم به عصر،انسان در زيان است» مگر علي كه ايمان آورد و به حق و صبر توصيه كرد.
اي مردم،من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم،و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چيزي نيست.اي مردم از خدا بترسيد آنطور كه بايد ترسيد و از دنيا نرويد مگر آنكه مسلمان باشيد.
6 اشاره به كارشكنيهاي منافقين
اي مردم،«ايمان آوريد به خدا و رسولش و به نوري كه همراه او نازل شده است،قبل از آنكه هلاك كنيم وجوهي را و آن صورتها را به پشت بر گردانيم يا آنان را مانند اصحاب سبت لعنت كنيم». بخدا قسم، از اين آيه قصد نشده است مگر قومي از اصحابم كه آنان را به اسم و نسبشان مي شناسم ولي مأمورم كه از آنان پرده پوشي كنم.پس هر كس عمل كند مطابق آنچه در قلبش از حب يا بغض نسبت به علي مي يابد.
ص: 56
اي مردم،نور از جانب خداوند عز و جل در من نهاده شده و سپس در علي بن ابي طالب و بعد در نسل او تا مهدي قائم كه حق خداوند و هر حقي كه براي ما باشد مي گيرد،چرا كه خداوند عز و جل ما را بر كوتاهي كنندگان و بر معاندان و مخالفان و خائنان و گناهكاران و ظالمان و غاصبان از همه عالميان حجت قرار داده است.
اي مردم،شما را مي ترسانم و انذار مي نمايم كه من رسول خدا هستم و قبل از من پيامبران بوده اند،آيا اگر من بميرم يا كشته شوم شما عقب گرد مي نمائيد؟هر كس به عقب برگردد به خدا ضرري نمي رساند،و خدا بزودي شاكرين و صابرين را پاداش مي دهد.بدانيد كه علي است توصيف شده به صبر و شكر و بعد از او فرزندانم از نسل او چنين اند.
اي مردم،با اسلامتان بر من منت مگذاريد،بلكه بر خدا منت نگذراريد، كه اعمالتان را نابود مي نمايد و بر شما غضب مي كند و شما را به شعله اي از آتش و مس (گداخته) مبتلا مي كند،پروردگار شما در كمين است.
اي مردم،بعد از من اماماني خواهند بود كه به آتش دعوت مي كنند و روز قيامت كمك نمي شوند .اي مردم،خداوند و من از آنان بيزار هستيم.اي مردم،آنان و يارانشان و تابعينشان و پيروانشان در پائين ترين درجه آتش اند و چه بد است جاي متكبران. بدانيد كه آنان«اصحاب صحيفه»هستند،پس هر يك از شما در صحيفه خود نظر كند.
راوي مي گويد:وقتي پيامبر(ص)نام«اصحاب صحيفه»را آورد اكثر مردم منظور حضرت از اين كلام را نفهميدند و برايشان سؤال انگيز شد و فقط عده كمي مقصود حضرت را فهميدند.
ص: 57
اي مردم،من امر خلافت را بعنوان امامت و وراثت آن در نسل خودم تا روز قيامت به وديعه مي سپارم،و من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غائب و بر همه كساني كه حضور دارند يا ندارند،بدنيا آمده اند يا نيامده اند.پس حاضران به غائبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند.
و بزودي امامت را بعد از من بعنوان پادشاهي و با ظلم و زور مي گيرند.خداوند غاصبين و تعدي كنندگان را لعنت كند.و در آن هنگام استاي جن و انسكه مي ريزد براي شما آنكه بايد بريزد و مي فرستد بر شما شعله اي از آتش و مس(گداخته)و نمي توانيد آنرا از خود دفع كنيد .
اي مردم،خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند،و خداوند شما را بر غيب مطلع نمي كند.
اي مردم،هيچ سرزمين آبادي نيست مگر آنكه در اثر تكذيب(اهل آن آيات الهي را)خداوند قبل از روز قيامت آنها را هلاك خواهد كرد و آنرا تحت حكومت حضرت مهدي خواهد آورد،و خداوند و عده خودرا عملي مي نمايد.
اي مردم،قبل از شما اكثر پيشينيان هلاك شدند،و خداوند آنها را هلاك نمود و اوست كه آيندگان را هلاك خواهد كرد.خداي تعالي مي فرمايد«ألم نهلك الأولين،ثم نتبعهم الاخرين،كذلك نفعل بالمجرمين،و يل يومئذ للمكذبين»،«آيا ما پيشينيان را هلاك نكرديم؟آيا در پي آنان ديگران را نفرستاديم؟ما با مجرمان چنين مي كنيم.واي برمكذبين در آن روز».
اي مردم،خداوند مرا امر و نهي نموده است،و من هم به امر الهي علي را امر و نهي نموده ام،و علم امر و نهي نزد اوست.پس امر او را گوش دهيد تا سلامت بمانيد،و او را اطاعت كنيد تا هدايت شويد و نهي او را قبول كنيد تا در راه درست باشيد،و به سوي مقصد ومراد او برويد و راههاي بيگانه،شما را از راه او منحرف نكند.
ص: 58
7 پيروان اهل بيت(ع)و دشمنان ايشان
اي مردم،من راه مستقيم خداوند هستم كه شما را به تبعيت آن امر نموده،و سپس علي بعد از من،و سپس فرزندانم از نسل او كه امامان هدايت اند،به حق هدايت مي كنند و بياري حق به عدالت رفتار مي كنند.
سپس حضرت چنين خواندند:«بسم الله الرحمان الرحيم،الحمد لله رب العالمين…»تا آخر سوره حمد و سپس فرمودند:
اين سوره درباره من نازل شده،و بخدا قسم درباره ايشان(امامان)نازل شده است.بطور عموم شامل آنهاست و بطور خاص درباره آنان است.ايشان دوستان خدايند كه ترسي بر آنان نيست و محزون نمي شوند،بدانيد كه حزب خداوند غالب هستند.
بدانيد كه دشمنان ايشان سفهاء گمراه و برادران شياطين اند كه اباطيل را از روي غرور به يكديگر مي رسانند.
بدانيد كه دوستان ايشان(اهل بيت)كساني اند كه خداوند در كتابش آنان را ياد كرده و فرموده است:«لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الآخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آبائهم او ابنائهم او إخوانهم او عشيرتهم،اولئك كتب في قلوبهم الايمان…»تا آخر آيه،«نمي يابي قومي را كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند،و در عين حال با كساني كه با خدا و رسولش ضديت دارند روي دوستي داشته باشند،اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان يا فاميلشان باشند.آنان اند كه ايمان در قلوبشان نوشته شده است…»
بدانيد كه دوستان ايشان(اهل بيت)كساني اند كه خداوند عز و جل آنان را توصيف كرده و فرموده است:«الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الأمن و هم مهتدون»«كساني كه ايمان آورده اند و ايمانشان را با ظلم نپوشانده اند،آنان اند كه بر ايشان امان است و آنان هدايت يافتگان اند».
ص: 59
بدانيد كه دوستان ايشان كساني اند كه ايمان آورده اند و به شك نيفتاده اند.
بدانيد كه دوستان ايشان كساني اند كه با سلامتي و در حال امن وارد بهشت مي شوند و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مي آيند و مي گويند:«سلام بر شما پاكيزه شديد،پس براي هميشه داخل بهشت شويد».
بدانيد كه دوستان ايشان كساني هستند كه بهشت براي آنان است و در آن بدون حساب روزي داده مي شوند.
بدانيد كه دشمنان ايشان (اهل بيت) كساني اند كه به شعله هاي آتش وارد مي شوند،بدانيد كه دشمنان ايشان كساني اند كه از جهنم در حالي كه مي جوشد صداي وحشتناكي مي شوند و شعله كشيدن آنرا مي بينند.
بدانيد كه دشمنان ايشان كساني اند كه خداوند درباره آنان فرموده است«كلما دخلت امة لعنت اختها…»تا آخر آيه،«هر گروهي كه داخل(جهنم)مي شود همتاي خود را لعنت مي كند…».
بدانيد كه دشمنان ايشان كساني اند كه خداوند عز و جل مي فرمايد:
«كلما القي فيها فوج سألهم خزنتها الم يأتكم نذير،قالوا بلي قد جاءنا نذير فكذبنا و قلنا ما نزل الله من شيي ء،ان انتم الا في ضلال كبير… فسحقا لأصحاب السعير»،«هر گاه گروهي(از ايشان)را در جهنم مي اندازند خزانه داران دوزخ از ايشان مي پرسند:آيا ترساننده اي براي شما نيامد؟مي گويند:بلي،براي ما نذير و ترساننده آمد ولي ما او را تكذيب كرديم و گفتيم:خداوند هيچ چيز نازل نكرده است،و شما در گمراهي بزرگ هستيد…پس دور باشند اصحاب آتش».
بدانيد كه دوستان ايشان(اهل بيت)كساني هستند كه در پنهاني از پروردگارشان مي ترسند و براي آ نان مغفرت و اجر بزرگ است.
اي مردم،چقدر فاصله است بين شعله هاي آتش و بين اجر بزرگ!اي مردم،دشمن ما كسي است كه خداوند او را مذمت و لعنت نموده،و دوست ما آن كسي است كه خداوند او را مدح نموده و دوستش بدارد.
ص: 60
اي مردم،بدانيد كه من نذير و ترساننده ام و علي هدايت كننده است.
اي مردم،من پيامبرم و علي جانشين من است.
اي مردم،بدانيد كه من پيامبرم و علي امام و وصي بعد از من است،و امامان بعد از او فرزندان او هستند.بدانيد كه من پدر آنانم و آنها از صلب او بوجود مي آيند.
8 حضرت مهدي عجل الله فرجه
بدانيد كه آخرين امامان،مهدي قائم از ماست.اوست غالب بر اديان،اوست انتقام گيرنده از ظالمين،اوست فاتح قلعه ها و منهدم كننده آنها،اوست غالب بر هر قبيله اي از هل شرك و هدايت كننده آنان.
بدانيد كه اوست گيرنده انتقام هر خوني از اولياء خدا.اوست ياري دهنده دين خدا.
بدانيد كه اوست استفاده كننده از دريايي عميق.اوست كه هر صاحب فضيلتي را بقدر فضلش و هر صاحب جهالتي را بقدر جهلش نشانه مي دهد.اوست انتخاب شده و اختيار شده خداوند.اوست وارث هر عملي و احاطه دارنده به هر فهمي.
بدانيد كه اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالابرنده آيات الهي.اوست هدايت يافته محكم بنيان.اوست كه كارها به او سپرده شده است.
اوست كه پيشينيان به او بشارت داده اند،اوست كه بعنوان حجت باقي مي ماند و بعد از او حجتي نيست.هيچ حقي نيست مگر همراه او،و هيچ نوري نيست مگر نزد او.
بدانيد او كسي است كه غالب بر او نيست و كسي بر ضد او كمك نمي شود.اوست ولي خدا در زمين و حكم كننده او بين خلقش و امين او بر نهان و آشكارش.
9 مطرح كردن بيعت
اي مردم،من برايتان روشن كردم و به شما فهمانيدم،و اين علي است كه بعد از من به شما مي فهماند.
ص: 61
بدانيد كه من بعد از پايان خطابه ام شما را به دست دادن با من بعنوان بيعت با او و اقرار به او،و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مي خوانم.
بدانيد كه من با خدا بيعت كرده ام و علي با من بيعت كرده است،و من از جانب خداوند براي او از شما بيعت مي گيرم(خداوند مي فرمايد:)«ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله،يد الله فوق ايديهم،فمن نكث فانما ينكث علي نفسه،و من أوفي بما عاهد عليه الله فسيؤتيه اجرا عظيما»،«كساني كه با تو بيعت مي كنند در واقع با خدا بيعت مي كنند،دست خداوند بر روي دست آنان است.پس هر كس بيعت را بشكند اين شكستن بر ضرر خود اوست،و هر كس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظيمي عنايت خواهد كرد».
10 حلال و حرام،واجبات و محرمات
اي مردم،حج و عمره از شعائر الهي هستند،(خداوند مي فرمايد:)«فمن حج البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما»تا آخر آيه،«پس هر كس به خانه خدا بعنوان حج يا عمره بيايد براي او اشكالي نيست كه بر صفا و مروه بسيار طواف كند».
اي مردم،به حج خدا برويد.هيچ خانداني به خانه خدا وارد نمي شوند مگر آنكه مستغني مي گردند و شاد مي شوند،وء هيچ خانداني آنرا ترك نمي كنند مگر آنكه منقطع مي شوند و فقير مي گردند .اي مردم،هيچ مؤمني در موقف(عرفات،مشعر،مني)وقوف نمي كند مگر آنكه خداوند گناهان گذشته او را تا آن وقت مي آمرزد،و هر گاه كه حجش پايان يافت اعمالش را از سر مي گيرد.
اي مردم،حاجيان كمك مي شوند و آنچه خرج مي كنند به آنان بر مي گردد،و خداوند جزاي محسنين را ضايع نمي نمايد.
ص: 62
اي مردم،با دين كامل و با تفقه و فهم به حج خانه خدا برويد و از آن مشاهد مشرفه جز با توبه و دست كشيدن از گناه بر مگرديد.
اي مردم،نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد همانطور كه خداوند عز و جل به شما فرمان داده است و اگر زمان طويلي بر شما گذشت و كوتاهي نموديد يا فراموش كرديد،علي صاحب اختيار شما است و براي شما بيان مي كند،او كه خداوند عز و جل بعد از من بعنوان امين بر خلقش او را منصوب نموده است.او از من است و من از اويم.
او و آنانكه از نسل من اند از آنچه سؤال كنيد به شما خبر مي دهند و آنچه را نمي دانيد براي شما بيان مي كنند.
بدانيد كه حلال و حرام بيش از آن است كه من همه آنها را بشمارم و معرفي كنم و بتوانم در يك مجلس به همه حلالها دستور دهم و از همه حرامها نهي كنم.پس مأمورم كه از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عز و جل درباره امير المؤمنين علي و جانشينان بعد از او آورده ام كه آنان از نسل من و اويند،(و آن موضوع)امامتي است كه فقط در آنها بپا خواهد بود،و آخر ايشان مهدي است تا روزي كه خداي مدبر قضا و قدر را، ملاقات كند.
اي مردم،هر حلالي كه شما را بدان راهنمايي كردم و هر حرامي كه شما را از آن نهي نمودم،هرگز از آنها برنگشته ام و تغيير نداده ام.اين مطلب را بياد داشته باشيد و آنرا حفظ كنيد و به يكديگر سفارش كنيد،و آنرا تبديل نكنيد و تغيير ندهيد.
ص: 63
من سخن خود را تكرار مي كنم:نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به كار نيك امر كنيد و از منكرات نهي نمائيد.
بدانيد كه بالاترين امر بمعروف آنست كه سخن مرا بفهميد و آنرا به كساني كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهي نمائيد،چرا كه اين دستوري از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است،و هيچ امر بمعروف و نهي از منكري نمي شود مگر با امام معصوم.
اي مردم،قرآن به شما مي شناساند كه امامان بعد از علي فرزندان او هستند و من هم به شما شناساندم كه آنان از نسل من و از نسل اويند.
آنجا كه خداوند در كتابش مي فرمايد:«و جعلها كلمة باقية في عقبه»،«آن(امامت)را بعنوان كلمه باقي در نسل او قرار داد»،و من نيز به شما گفتم:«اگر به آن دو(قرآن و اهل بيت)تمسك كنيد هرگز گمراه نمي شويد».
اي مردم،تقوي را تقوي را.از قيامت بر حذر باشيد همانگونه كه خداي عز و جل فرموده:«إن زلزلة الساعة شيي ء عظيم»،«زلزله قيامت شيئ عظيمي است».
مرگ و معاد و حساب و ترازوهاي الهي و حسابرسي در پيشگاه رب العالمين و ثواب و عقاب را بياد آوريد.هر كس حسنه با خود بياورد طبق آن ثواب داده مي شود،و هر كس گناه بياورد در بهشت او را نصيبي نخواهد بود.
11 بيعت گرفتن رسمي
اي مردم،شما بيش از آن هستيد كه با يك دست و در يك زمان با من دست دهيد،و پروردگارم مرا مأمور كرده است كه از زبان شما اقرار بگيرم در باره آنچه منعقد نمودم براي علي امير المؤمنين و اماماني كه بعد از او مي آيند و از نسل من و اويند،چنانكه بشما فهماندم كه فرزندان من از صلب اويند.
ص: 64
پس همگي چنين بگوئيد:
«ما شنيديم و اطاعت مي كنيم و راضي هستيم و سر تسليم فرود مي آوريم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت بما رساندي درباره امر امامت اماممان علي امير المؤمنين و اماماني كه از صلب او بدنيا مي آيند.بر اين مطلب با قلبهايمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بيعت مي كنيم.بر اين عقيده زنده ايم و با آن مي ميريم و(روز قيامت)با آن محشور مي شويم.تغيير نخواهيم داد و تبديل نمي كنيم و شك نمي كنيم و انكار نمي نمائيم و ترديد به دل راه نمي دهيم و از اين قول بر نمي گرديم و پيمان را نمي شكنيم.
تو ما را به موعظه الهي نصيحت نمودي درباره علي امير المؤمنين و اماماني كه گفتي بعد از او از نسل تو و فرزندان اويند،يعني حسن و حسين و آنانكه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.
پس براي آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد،از قلبهايمان و جانهايمان و زبانهايمان و ضمائرمان و دستهايمان.هر كس توانست با دست بيعت مي نمايد و گر نه با زبانش اقرار مي كند.هرگز در پي تغيير اين عهد نيستيم و خداوند(در اين باره)از نفسهايمان دگرگوني نبيند.
ما اين مطالب را از قول تو به نزديك و دور از فرزندانمان و فاميلمان مي رسانيم،و خدا را بر آن شاهد مي گيريم.خداوند در شاهد بودن كفايت مي كند و تو نيز بر اين اقرار ما شاهد هستي».
اي مردم،چه مي گوئيد؟خداوند هر صدايي را و پنهاني هاي هر كسي را مي داند.پس هر كس هدايت يافت بنفع خودش است و هر كس گمراه شد به ضرر خودش گمراه شده است،و هر كس بيعت كند با خداوند بيعت مي كند،دست خداوند بر روي دست آنها(بيعت كنندگان)است.
ص: 65
اي مردم،با خدا بيعت كنيد و با من بيعت نمائيد و با علي امير المؤمنين و حسن و حسين و امامان از ايشان در دنيا و آخرت،بعنوان امامتي كه در نسل ايشان باقي است بيعت كنيد .خداوند غدر كنندگان(بيعت شكنان)را هلاك و وفاداران را مورد رحمت قرار مي دهد.و هر كس بيعت را بشكند به ضرر خويش شكسته است،و هر كس به آنچه با خدا پيمان بسته وفا كند خداوند به او اجر عظيمي عنايت مي فرمايد.
اي مردم،آنچه به شما گفتم بگوئيد(تكرار كنيد)،و به علي بعنوان«امير المؤمنين»سلام كنيد و بگوئيد«شنيديم و اطاعت كرديم،پروردگارا مغفرت تو را مي خواهيم و بازگشت بسوي توست» .و بگوئيد:«حمد و سپاس خداي را كه ما را به اين هدايت كرد،و اگر خداوند هدايت نمي كرد ما هدايت نمي شديم…».
اي مردم،فضائل علي بن ابي طالب نزد خداوندكه در قرآن آنرا نازل كردهبيش از آن است كه همه را در يك مجلس بشمارم،پس هر كس درباره آنها بشما خبر داد و معرفت آنرا داشت او را تصديق كنيد.
اي مردم،هر كس خدا و رسولش و علي و اماماني را كه ذكر كردم اطاعت كند به رستگاري بزرگ دست يافته است.
اي مردم،كساني كه براي بيعت با او و قبول ولايت او و سلام كردن بعنوان«امير المؤمنين»با او،سبقت بگيرند آنان رستگارانند و در باغهاي نعمت خواهند بود.
اي مردم،سخني بگوئيد كه بخاطر آن خداوند از شما راضي شود،و اگر شما و همه كساني كه در زمين هستند كافر شوند بخدا ضرري نمي رسانند.
خدايا،بخاطر آنچه ادا كردم و امر نمودم مؤمنين را بيامرز،و بر منكرين كه كافرند غضب نما،و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.
ص: 66
جمهور از برخى طريقه ها روايت كرده اند كه پيامبر شانه خود را زير پاى على عليه السّلام نهاد تا او بتان را از فراز كعبه فرو افكند و درهم شكست. و نيز گذر از صراط جز براى كسى كه نامه ولايت على را در دست دارد ممكن نيست.
نيز براى على عليه السّلام، سطلى كه در آن آب و دستمالى بود فرود آمد و آن حضرت براى نماز وضو گرفت و به نماز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيوست.
روايت ديگر اينكه منادييى در جنگ احد از آسمان ندا داد «شمشيرى جز ذوالفقار نيست و دلاورى جز على» روايت شده كه همين ندا در جنگ بدر نيز شنيده شد.
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 234
على (ع) بهترين بشر و بهترين جوانمرد است
«ابن مردويه» فقه اهل سنت در كتابش به سند خود از «حذيفه يمانى» روايت كرده كه گفت:
«قال رسول اللَّه: علىّ خير البشر فمن ابى فقد كفر»
.
پيامبر فرمود: على (عليه السلام) بهترين بشر است و هر كس او را رد كند، او كافر است).
ترجمه الطرائف ،ص:231
حق با على (ع) است
ابو بكر محمد بن الحسن اجرى- شاگرد ابى بكر و پدر ابو داود سجستانى- در كتاب «الشريعة» به سند خود از «علقمة بن قيس» و «اسود بن يزيد» روايت كرده كه اين دو نفر گفتند: خدمت ابو ايوب انصارى آمديم و گفتيم خداوند به وجود محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم ترا گرامى داشته، زيرا كه به شتر او وحى كرد تا بر در خانه تو فرود آمد و پيامبر ميهمان تو شد و اين فضيلتى است كه خداوند افتخار آن را به تو داده بعد خارج شدى و در ركاب على (عليه السلام) جهاد كردى.
ص: 67
ابو ايّوب انصارى گفت: آفرين بر شما، خوش آمديد، من قسم مى خورم براى شما كه پيامبر در همين خانه بود كه الان شما دو تا در آن نشسته ايد، و در خانه جز رسول خدا و على كسى نبود، على هم در دست راست پيامبر نشسته بود، من و انس هم پيش روى او ايستاده بوديم كه ناگهان در كوبيده شد، پيغمبر فرمود: انس نگاه كن ببين كيست كه در مى زند انس نگاه كرد و بر گشت و گفت عمار است.
ابو ايوب گفت: شنيدم از رسول خدا كه فرمود: اى انس در را به روى عمار- كه طيّب و طاهر است- بگشاى تا داخل شود.
عمار داخل شد بر پيامبر سلام كرد، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم جواب سلام او را داد و به او خوش آمد گفت: و به او فرمود: اى عمار! به زودى بعد از من در ميان امت من اختلاف و كشمكش به وجود مى آيد و به حدى كه به روى همديگر شمشير مى كشند و حتى بعضى از آنان بعضى ديگر را مى كشند و بعضى از بعض ديگر بيزارى مى جويند آنگاه كه اين وضع را ديدى، از اين مردى كه طرف راست من نشسته، دست برندار- يعنى على بن ابى طالب- فرمود: عمار! اگر تمام مردم به راهى بروند ولى على (عليه السلام) تنها به راهى برود، تو از همان راهى برو كه على (عليه السلام) است و مردم را ترك كن.
«يا عمّار انّ عليا لا يزال على هدى يا عمّار طاعة علىّ طاعتى و طاعتى طاعة اللَّه عزّ و جلّ»
اى عمار! على پيوسته در هدايت است اى عمار! پيروى و اطاعت از على (عليه السلام) پيروى و اطاعت از من است و اطاعت از من، اطاعت از خدا است.
ص: 68
و همچنين علامه بدخشى از ابو ايوب انصارى و عمار ياسر روايت كرده كه پيامبر فرمود:
«يا على انّ الحقّ معك، و الحقّ على لسانك و في قلبك و في عينك»
«1».
اى على حق با توست و بر زبان و قلب و چشمانت حق نمايان است.
«عبدرى» در كتاب «الجمع بين الصحاح الستة» در باب مناقب امير المؤمنين (عليه السلام) از صحيح بخارى از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود:
«رحم اللَّه عليّا اللّهمّ أدر الحقّ معه حيث دار»
.
رحمت خدا بر على باد، خدايا حق را با على (عليه السلام) بگردان هر كجا كه او بگردد.
احمد بن موسى بن مردويه در كتاب «المناقب» از چند طريق از جمله به سند خود از «محمد بن ابى بكر» روايت كرده كه گفت:
حدّثتنى عايشه ان رسول اللَّه قال: «الحقّ مع علىّ و علىّ مع الحقّ لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض»
.
عايشه به من روايت كرد كه رسول خدا فرمود: حق پيوسته با على است و على (عليه السلام) هم پيوسته با حق است و اين دو از هم جدا نشوند تا نزد من بر حوض وارد شوند.
ابن قتيبه دينورى مى نويسد: هنگامى كه على (عليه السلام) در جنگ جمل پيروز شد و عايشه شكست خورد، برادر وى محمد بن ابى بكر كه يكى از همراهان على (عليه السلام) بود، به ديدن او رفت محمد به عايشه گفت: آيا نشنيدى كه رسول خدا فرمود:
«علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ ثمّ خرجت تقاتلينه بدم عثمان؟!»
«1».
ص: 69
على با حق است و حق با على است تو اكنون به عنوان خونخواهى عثمان خروج نموده و با او به پيكار پرداخته اى؟!.
حافظ ابن مردويه اصفهانى در «مناقب» و ديلمى در «فردوس» روايت را چنين نقل كرده اند كه محمد به عايشه گفت: ترا به خدا سوگند به ياد مى آورى كه گفته بودى پيامبر فرمود:
«الحقّ لن يزال مع علىّ و علىّ مع الحقّ لن يختلفا و لن يفترقا»
(حق پيوسته با على است و على هم با حق است اين دو هيچ وقت از همديگر جدا نمى شوند) عايشه گفت: آرى .
حافظ ابن مردويه از ابو حسن (تميم بن عمرو و يا تميم بن عبد عمرو) روايت كرده كه گفت: بر امّ المؤمنين عايشه وارد شدم، از من پرسيد: چه كسى با خوارج پيكار نمود؟ گفتم: على بن ابى طالب.
عايشه گفت: بغض و كينه درونى من نسبت به على (عليه السلام) مانع از گفتن حق نخواهد بود شنيدم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: بهترين فرد امت پس از من آنها (خوارج) را به قتل خواهد رسانيد و شنيدم كه فرمود:
«علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ»
.
خطيب در تاريخ بغداد به سند خود از ابو ثابت مولاى ابو ذر روايت كرده كه گفت: وارد شدم بر اسلمه ديدم گريه مى كند و نام على (عليه السلام) را مى برد. و مى گويد: از رسول خدا شنيدم مى فرمود: على با حق است و حق با على است و يك چشم برهم زدن از هم جدا نمى شوند تا كنار حوض كوثر مرا ببينند.
«علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ و لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض يوم القيامة»
ص: 70
.
حافظ ابن عساكر با سند خود از «مالك بن جعونه» از ام سلمه روايت كرده است كه گفت: «و اللَّه انّ عليا مع الحقّ قبل اليوم و بعد اليوم عهدا معهودا و قضاء مقضيا» .
(به خدا سوگند كه على بر حق است پيش از امروز و بعد از امروز و اين پيمانى مستحكم و حكمى روا شده است).
باز طبق نقل ابن عساكر، ام سلمه ام المؤمنين به ابو ثابت فرمود: سوگند به خدائى كه جانم در دست قدرت اوست، از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه مى فرمود:
«علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ و القرآن مع علىّ و لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض»
.
على با حق و قرآن است و حق و قرآن نيز با على است و از همديگر جدا نشوند تا (روز قيامت) سر حوض بر من وارد شوند.
(1) از آن جمله روايتى است كه ابى بكر احمد بن موسى بن مردويه به سند خود از «اصبغ بن نباته» روايت كرده كه گفت: چون زيد بن صوحان در جنگ جمل به شدت زخمى شد و از پشت اسب به زمين افتاد على (عليه السلام) بر بالين او آمد و هنوز نيمه جانى از او مانده بود فرمود: اى زيد رحمت خدا بر تو باد به خدا قسم من ترا نشناختم مگر اين كه مئونه و مشقت و تعلقات دنيوى تو اندك بود و معاونت و كمك كردن تو در دين بسيار بود.
همان موقع، زيد سر خود را به جانب آن حضرت برداشت و گفت: تو مولاى من هستى و خدا به تو جزاى خير بدهد و اللَّه نشناختم ترا مگر اين كه به خدا عالم و به آيات او عارف بوديد، به خدا سوگند كه به همراهى تو با دشمنان تو از روى جهل جنگ نكردم و ليكن شنيدم كه «حذيفة بن يمان» مى گفت: شنيدم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم مى فرمود:
ص: 71
«علىّ امير البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره و مخذول من خذله الا و انّ الحقّ معه و يتّبعه الا فميلوا معه»
.
على امير نيكوكاران و قاتل تبهكاران است و يارى كرده شده است كسى كه به او كمك كند، و سر افكنده است كسى كه او را سر افكنده سازد بدانيد حق با على است و تابع او است آگاه باشيد و به او تمايل نشان دهيد.
ترمذى در صحيح حديثى با سند خود از رسول خدا آورده كه فرمود:
«رحم اللَّه عليّا»
خدا على را رحمت كند، آنگاه عرض كرد بار الها حق و على را همواره با هم به جريان انداز، آن را معرف اين، و اين را معرف آن قرار بده .
حاكم نيز اين روايت را در «مستدرك الصحيحين» آورده و گفته است كه:
اين حديث از نظر مسلم واجد شرايط صحت است.
حاكم به سند خود از «عمره» دختر عبد الرحمن روايت كرده كه گفت: وقتى على (عليه السلام) مى خواست به طرف بصره (جهت خاموش كردن غائله اى كه عايشه به راه انداخته بود) برود وارد بر ام سلمه همسر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم شد تا با او خداحافظى كند، ام سلمه گفت: برو در پناه خدا و در كنف او، به خدا سوگند تو (هر جا باشى) بر حقى، و حق (هر جا باشد) با تو است و اگر نبود كه من مى خواهم از نافرمانى خدا و رسول پرهيز كنم و دستور او را كه بايد در خانه خود بنشينم و اطاعت كنم، حتما با تو مى آمدم و ليكن به خدا سوگند كسى را با تو مى فرستم كه از جان خودم عزيزتر و او فرزندم است .
ص: 72
حاكم پس از نقل اين حديث مى گويد: اين حديث همه شرايط صحت را واجد است چه از نظر مسلم و چه از نظر بخارى.
«هيثمى» در مجمع خود مى گويد: از محمد بن ابراهيم تيمى روايت شده كه گفت فلانى- يعنى معاويه- در سفر حج به مدينه آمد، مردم هم به ديدارش رفتند، چون سعد داخل شد سلام كرد، معاويه گفت: اين مرد نسبت به حق ما، در برابر باطل ديگران اعتنائى ندارد (يعنى من حقم على (عليه السلام) باطل است).
سعد چيزى نگفت: معاويه پرسيد: چرا حرف نمى زنى؟ گفت: فتنه اى بپا شده و ظلمتى عالم را فرا گرفته و به شتر من گفته اخ اخ- يعنى بخواب- شتر من فعلا خوابيده، تا فضا روشن شود.
مرد- معاويه- گفت: من همه جاى كتاب خدا را خواندم، هيچ در آن اخ اخ نديدم.
سعد گفت: سند گفته من كلامى است كه از رسول خدا شنيدم مى فرمود:
«علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ و الحقّ يدور حيث ما دار علىّ»
. (على پيوسته با حق است و يا حق با على است هر جا كه باشد و هر كار كه بكند، معاويه پرسيد: آيا غير از تو كسى ديگر نيز اين حديث را از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيده؟ گفت: آرى، اين كلام را در خانه امّ سلمه فرمود).
معاويه گفت: بفرستيد ام سلمه بيايد. ام سلمه را آوردند، معاويه از او پرسيد: در باره اين سخن چه مى گوئى؟ گفت: اين كلام را رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم در خانه من فرمود.
هيثمى پس از نقل اين جريان اضافه كرده است كه معاويه پس از شنيدن شهادت ام سلمه به سعد گفت: هيچ وقت مثل امروز در نظرم مستحق ملامت و سرزنش نبودى.
ص: 73
سعد گفت: چه ملامتى؟
گفت: اين كلام را از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيدى و على (عليه السلام) را تنها گذاشتى؟
اگر من شنيده بودم تا زنده بودم به على خدمت مى كردم تا مرگم فرا رسد . و مقصود معاويه از تنها گذاشتن على اين بود كه سعد در جنگ صفين او را يارى نكرد.
باز هيثمى در همان كتاب از ام سلمه روايت كرده است كه گفت:
«كان علىّ على الحقّ من اتّبعه، اتّبع الحقّ و من تركه ترك الحقّ عهد معهود قبل يومه هذا».
على (عليه السلام) با حق بوده و هر كه او را پيروى كند از حق پيروى كرده و هر كه ترك او گويد حق را ترك كرده است اين عهدى است كه از پيش معهود بوده .
و نيز از ابو سعيد خدرى روايت كرده كه گفت: با جمعى از مهاجرين و انصار جلو خانه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بوديم كه على بن ابى طالب عبور كرد، رسول خدا مكرر فرمود:
«الحقّ مع ذا، الحقّ مع ذا»
: حق با اين است، حق با اين است ».
اين روايت را ابو يعلى و مناوى در «كنوز الحقائق» و متقى در «كنز العمال» آورده اند .
(1) ابن مردويه در «المناقب» و حاكم در «مستدرك الصحيحين» به سند خود از «ابى ثابت» مولاى ابو ذر روايت كرده اند كه گفت: در جنگ جمل در لشكر على (عليه السلام) بودم، همين كه عايشه را در لشكر دشمن ديدم، شكى در دلم افتاد كه در هنگام نماز ظهر زائل شد و تا آخر در قتال دشمن شركت كردم، همين كه جنگ پايان يافت به مدينه نزد ام سلمه رفتم و گفتم به خدا سوگند براى آب و نان نيامده ام و لكن من مولاى ابوذرم و جريانم اين طور است وقتى مرا شناخت آفرين گفت و فرمود: دلها به كجا پرواز مى كند؟
ص: 74
گفتم هر جا رفت در موقع ظهر، خدا آن را برگردانيد، گفت: احسنت من ازرسول خدا شنيدم كه مى فرمود:
«علىّ مع القرآن و القرآن مع علىّ لا يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض»
(على با قرآن است و قرآن با على (عليه السلام) است از هم جدا نمى شوند، تا كنار حوض كوثر مرا ببينند) «1».
حاكم بعد از نقل اين حديث گفته: سندش صحيح است و اين روايت را مناوى هم در «فيض القدير» . و متقى در «كنز العمال نيز آورده اند «3».
ابو جعفر اسكافى معتزلى آورده است كه عمار ياسر ضمن ايراد خطبه اى از كارشكنى هاى ابو موسى اشعرى در كوفه و تشويق مردم به همكارى با امير المؤمنين (عليه السلام) در جنگ با معاويه و نقل پيشگوئى پيامبر اكرم از كشتار ناكثين و قاسطين و مارقين به دست على (عليه السلام) گفت كه: شنيدم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ لا يفترقان حتّى يردا علىّ الحوض يوم القيامة»
«4».
(على با حق است و حق با على و از هم جدا نشوند تا در روز قيامت در كنار حوض بر من وارد شوند).
و نيز ابن عساكر و ديگران با ذكر سند به نقل از عمار ياسر آورده اند كه گفت:
شنيدم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم مى فرمايد:
«يا على ستقاتلك الفئة الباغية و انت على الحقّ فمن لم ينصرك يومئذ فليس منّي»(اى على به زودى گروه تجاوزگر با تو پيكار مى كند و تو بر حق هستى، پس كسى كه در آن روز تو را يارى نكند از من نخواهد بود).
ص: 75
ترجمه الطرائف ،ص:244تا ص:236
على (ع) تقسيم كننده بهشت و دوزخ
ابن مغازلى در كتاب «المناقب» به سند خود روايت كرده كه گفت: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به على (عليه السلام) فرمود:
«انّك قسيم الجنّة و النّار و انّك تقرع باب الجنّة و تدخلها بغير حساب»
.
تو قسمت كننده بهشت و جهنمى و تو در بهشت را مى كوبى و بدون حساب داخل آن مى شوى.
ابن مغازلى در كتاب خود از انس و غيره روايت كرده كه گفت: خدمت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم بودم كه على (عليه السلام) آمد پيامبر فرمود:
«انا و هذا حجّة على امّتى يوم القيامة»
.
من و على بر امت خود روز قيامت حجت هستيم.
ابن حجر هيثمى در كتاب «صواعق المحرقة» مى نويسد: «دارقطنى» به سند خود روايت كرده كه على (عليه السلام) به آن شش نفرى كه عمر امر شورى را به آنان واگذار كرده بود، صحبتهاى طولانى كرد از آن جمله فرمود: شما را به خدا سوگند مى دهم، آيا در شما كسى هست كه رسول خدا در باره او فرموده باشد تو در روز قيامت تقسيم كننده بهشت و دوزخى نه من؟ همه آنان گفتند: خود و خدا، نه.
و روايات ديگرى از حضرت رضا (عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمود: «يا على توئى تقسيم كننده آتش و بهشت در روز قيامت و توئى كه به آتش مى گوئى اين سهم من و آن سهم تو «3».
متقى در كتاب «كنز العمال» از على (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: «من تقسيم كننده آتشم» و اين حديث را «شاذان فضيلى» در «رد الشمس» آورده .
ص: 76
مناوى در «كنوز الحقائق» نيز نظير آن را آورده و به ديلمى نسبت داده است .
ترجمه الطرائف ،ص:207
خداى تعالى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله را به وجود مقدس حضرت على عليه السّلام تقويت فرمود [تاريخ بغداد 11/ 173] از «انس بن مالك» روايت كرده است كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: در شب معراج، بر ساق عرش حضرت پروردگار، اين مكتوب را مشاهده كردم:
«لا اله الّا اللّه محمّد رسول اللّه ايّدته بعلىّ»
؛ «خدائى جز خداى يكتا نيست، محمد رسول خداست، او را به نيروى على عليه السّلام تقويت و تأييد نمودم»
[الدّر المنثور] «سيوطى» در اين كتاب، در ذيل تفسير آيه شريفه:
سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اظهار داشته است: «ابن عدى» و «ابن عساكر» از «انس» روايت كرده اند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: در شب معراج، اين مكتوب را بر ساق عرش ديدم:
«لا اله الّا اللّه محمّد رسول الله ايّدته بعلىّ»
فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه ج 1، ص: 302
[كنز العمال 6/ 405] روايت كرده است. اين حديث را «محمد بن ايوب» در «جزء» روايت نموده و «عقيلى» هم، به روايت آن حديث پرداخته است. و «ذهبى» هم، در [ميزان الاعتدال 1/ 417] به اختصار از كتاب «عقيلى» نقل كرده است.
[همان كتاب 2/ 198] از «معاذ بن جبل» نقل كرده است كه رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به على عليه السّلام فرمود: يا على! با داشتن هفت صفت كه ويژه خودت است، با همه مردم به مخاصمت مى پردازى و هيچيك از مردم قريش تاب محاجه و گفتگوى با تو را ندارد، آن هفت صفت عبارتند از: 1- نخستين كسى از آنها هستى كه بخداى تعالى ايمان آوردى؛ 2- از همه آنها به پيمان خدا بهتر وفا مى كنى؛ 3- فرمان خدا را بهتر از ديگران انجام مى دهى؛ 4- بهترين آنهائى در تقسيم (اموال و غنائم) بطور مساوى؛ 5- بهترين آنهائى در اجراى عدالت؛ 6- در تشخيص و چگونگى وقوع قضيه، از همگان بيناترى؛ 7- موقعيت تو در پيشگاه خداى تعالى، از همه زيادتر است.
ص: 77
اين حديث را «حاكمى» روايت كرده است.
مؤلف گويد: حديث مزبور را «ابو نعيم» در [حلية الاولياء 1/ 66] متذكر شده است.
[الاصابه 7/ قسم 1/ 167] «ابو احمد» و «ابن منده» و ديگران، از طريق «ابراهيم بن بشر اسدى» از «خالد بن حارث» او هم از «عوف» از «حسن» از «ابو ليلاى غفارى» روايت كرده است كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم، مى فرمود: پس از من، طولى نمى كشد كه آشوبى بر پا مى شود، در اين هنگام ملازم على باشيد و از على بن ابيطالب دست برمداريد؛ بدليل اينكه او نخستين كسى است كه به من، ايمان آورده است، و او نخستين كسى است كه در روز قيامت با من مصافحه مى كند، و او صدّيق اكبر و فاروق اين امت است، و على بن ابيطالب يعسوب «1» مؤمنان است و مال و ثروت، يعسوب منافقان است.
[فيض القدير 4/ 358] «طبرانى» و «بزّاز» هر دو از «ابوذر» و «سلمان» در ضمن حديث طولانى، روايت كرده اند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست على عليه السّلام را بدست خود گرفت و فرمود: اين بزرگوار نخستين كسى است كه به من ايمان آورده است
و فاروق اين امت است و يعسوب مؤمنان و مال و ثروت، يعسوب و مهتر ستمگران است.
مؤلف گويد: اين حديث را «متقى» در [كنز العمال 6/ 156] متذكر شده است و آنرا از «طبرانى» در كتاب «الكبير» از «سلمان» و «ابوذر» نقل كرده است و همچنين از كتاب «سنن كبرى» بيهقى نقل كرده است و «ابن عدى» هم، در كتاب «الكامل» از «حذيفه» روايت كرده است.
ص: 78
[كنز العمال 6/ 393] به سند خود، از «مأمون» از «رشيد» از «مهدى» از «منصور» از پدرش، او هم از «عبد الله بن عباس» نقل كرده است كه از «عمر خطّاب» شنيدم، مى گفت: از على عليه السّلام عيبجوئى نكنيد و بزشتى از او ياد ننمائيد؛ براى آنكه براستى صفتهائى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در او مشاهده كردم كه هر گاه فقط يكى از آنها در «آل خطّاب» يافت مى شد نزد من محبوبتر بود از آنچه آفتاب بر آن مى تابد! در اين رابطه لازم است بگويم در يكى از روزها، من و «ابو بكر» و «ابو عبيدة» با گروهى از اصحاب به عزم ديدار رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله روانه شديم تا اينكه در مسير خود، به خانه «امّ سلمه» رسيديم، على عليه السّلام را در كنار خانه ايشان ديدار كرده و به عرض رسانيديم: تصميم داريم بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شويم. على عليه السّلام فرمود: هم اكنون رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از خانه، خارج مى شود. پس چنين شد و همراه آن حضرت، حركت كرديم. در مسير، حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام تكيه داشت. سپس دست مباركش را روى شانه على عليه السّلام گذاشت و فرمود: يا على! ديرى نپايد كه مورد بى مهرى افراد قرار بگيرى! آنها بايد بدانند كسى را مورد بى مهرى خود قرار داده اند كه پيشتر از همه، ايمان آورده است و از همه مردم به روزهاى خدا داناتر است و بهتر از همه به عهد خدا وفا مى نمايد. و از همه بهتر، تقسيم بالسويه مى كند و از همگان مهربانتر به رعيّت است و از همه بيشتر به گرفتاريهاى عظيم دچار مى شود. سپس خطاب به حضرت على عليه السّلام
ص: 79
فرمود:
يا على! تو، بازوى تواناى من مى باشى و تو، مرا غسل مى دهى و كفن مى كنى و در هر پيشآمد ناراحت كننده اى، پيشوا و پيشآهنگ ديگران هستى و پس از من، هرگز به كفر بازنمى گردى و در دين خدا ثابت قدم خواهى بود. و در روز قيامت در حالى كه لواى حمد را در دست دارى، پيشاپيش من حركت مى كنى و مخالفان را از حوض من (حوض كوثر) دور مى كنى. پس از اين گفته، خود «ابن عباس» در توصيف از حضرت على عليه السّلام اظهار داشت كه آرى، على عليه السّلام از دامادى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به عاليترين مراتب رستگارى نايل آمد و از عشيره اى گسترده برخوردار گرديد و از هيچگونه كمك به بينوايان خوددارى نمى كرد، عالم به تنزيل قرآن و فقيه تأويل آن بود و به مراتب آن، از اقران خويش، بيشتر رسيده بود.
مؤلف گويد: پيش از اين در باب سابق، در اين رابطه از «كنز العمال» از «عمر» نقل كرديم، كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست مباركش را روى شانه على عليه السّلام گذاشت و خطاب به آن حضرت، فرمود: تو نخستين كسى هستى كه اسلام را پذيرفتى و تو نخستين كسى هستى كه ايمان آوردى
فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج 1، ص: 325وص: 326وص: 327
[اسد الغابة 4/ 18] به سند خود، از «ابو ايوب انصارى» روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: مدت هفت سال فرشتگان الهى بر من و على عليه السّلام درود مى فرستادند و اين در آن هنگام بود كه مرد ديگرى جز على عليه السّلام، با من نماز نمى گزارد.
ص: 80
مؤلف گويد: اين حديث را «محب طبرى» در [رياض النضرة 2/ 165] از «ابو الحسن خلعى» نقل كرده است و اين جمله را اضافه نموده: «علت درود فرشتگان آن بوده است، هنگامى كه ما نماز مى گزارديم، به غير از من و على، ديگرى در نماز ما شركت نداشت». ليكن «ابو الحسن خلعى»، مدت هفت سال را نكرده است.
فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج 1، ص: 330
[الرياض النضرة 2/ 226] از «عمر خطّاب» نقل شده است كه گفت:
وجود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را شاهد مى گيرم كه از آن حضرت شنيدم، مى فرمود: هر گاه آسمانهاى هفتگانه را در كفه ترازو بگذارند و ايمان حضرت على عليه السّلام را در كفّه ديگر آن، ايمان على عليه السّلام، از آسمانها سنگينتر خواهد بود
فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج 1، ص: 328
عن سلمان الفارسي قال: سمعت رسول اللّه (ص) يقول: إن وصيي و خليفتي و خير من أترك بعدي ينجز موعدي و يقضي ديني عليّ بن ابى طالب.
سلمان فارسى گفت: از پيامبر خدا (ص) شنيدم وصى و خليفه من و بهترين كسى كه پس از خود او را ترك مى كنم كه وعده هاى مرا عملى سازد و دين مرا ادا كند، علىّ بن ابى طالب (ع) است. سيماى امام على عليه السلام در قرآن /
ترجمه شواهد التنزيل، ص: 43
عن أبي الحمراء قال: قال رسول اللّه (ص): من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه و إلى نوح في فهمه و إلى إبراهيم في حلمه و إلى يحيى في زهده و إلى موسى في بطشه فلينظر إلى علىّ بن ابى طالب.
ص: 81
ابو الحمراء گفت: پيامبر فرمود: هر كس بخواهد به آدم در عملش و به نوح در فهمش و به ابراهيم در حلمش و به يحيى در زهدش به موسى در شدتش نگاه كند، پس به علىّ بن ابى طالب (ع) بنگرد.
. علم
: همه دانشمندان در معارف حقيقى، علوم يقينى، احكام شرعى و قضاياى نقلى، ريزه خوار امير المؤمنين هستند زيرا امام در غايت تيز هوشى و عشق به فراگيرى بود «8» و پيوسته با پيامبر كه مهربانترين مردم نسبت به او بود، بسر مى برد پس بالضروره
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 246
دانشمندتر از ديگران بوده است. «1»
پيامبر درباره او فرمود: «آگاهترين شما به دانش قضاوت و دارنده شرايط آن على است» «2» و قضاوت مستلزم علم و دين است.
ترمذى در صحيح خود روايت كرده است كه پيامبر فرمود: «من شهر دانشم و على عليه السّلام در آن است» «3» بغوى در صحاح بيان كرده است: «پيامبر فرمود: من خانه حكمت هستم و على در آن است.» روايتى از ابى الحمراء در حق على وجود دارد كه به موجب آن پيامبر فرمود: «هر كه مى خواهد به علم آدم، فهم نوح، حلم و بردبارى ابراهيم، هيبت موسى و زهد عيسى بنگرد، به على بن ابيطالب نگاه كند.» «4»
بيهقى به اسناد خود از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت آورده است كه ايشان فرمود: هر كه مى خواهد به دانش آدم، تقواى نوح، شكيبايى ابراهيم، هيبت موسى و عبادت عيسى نظر كند، به على بن ابيطالب بنگرد.» «5»
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 247
(افزون بر اين روايات) امير المؤمنين عليه السّلام خاستگاه همه دانشهاست. در كلام و اصول فقه كه مطلب آشكار است و گفتار حضرتش در نهج البلاغه بر كمال معرفت او در توحيد و عدل دلالت مى كند و همه جزئيات دانش كلام و اصول از آن دريافته مى شود.
ص: 82
امام مرجع تمامى فقيهان در دانش فقه است. درباره فقيهان اماميه كه نيازى به بيان نيست و در مذاهب سنيان، ابو حنيفه شاگرد امام صادق عليه السّلام است و محمّد بن ادريس شافعى، شاگرد محمّد بن الحسن، شاگرد ابو حنيفه است و استاد ديگر شافعى مالك مى باشد. پس فقه شافعى به ابو حنيفه و مالك باز مى گردد.
احمد بن حنبل نيز شاگرد شافعى است.
مالك نيز از محضر دو تن بهره برده است: ربيعه الراى، شاگرد عكرمه، شاگرد عبد اللّه بن عباس، شاگرد حضرت على عليه السّلام و استاد دوم او جعفر بن محمّد صادق عليه السّلام مى باشد. «1» خوارج نيز شاگردان او بوده اند. «2»
امير المؤمنين بنيانگزار دانش اختر شناسى و تفسير بود. «3»
ابن عباس مى گويد:
«امير المؤمنين درباره «باء» بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
از آغاز شب تا سپيده دم سخن گفت و گفتارش به پايان نرسيد.» «4» دانش فصاحت نيز از على عليه السّلام است تا آنجا كه درباره كلامش گفته اند برتر از گفتار مخلوق و فروتر از فرموده خالق است. فصاحت از سخنان آن سرور عيان است
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 248
و ابن نباته مى گويد: «از كلام امير المؤمنين هزار خطبه را حفظ كردم و سپس ذهنم جوشيد و جوشيد.» «1» متكلمان نيز چهار گروه معتزله، اشاعره، شيعه و خوارجند. انتساب شيعه به على عليه السّلام آشكار است. دانشمندان خوارج نيز به على عليه السّلام باز مى گردند، اما معتزله به واصل بن عطاء انتساب دارند و او شاگرد ابو هاشم عبد اللّه بوده و ابو هاشم نيز از درس پدرش محمّد بن حنفيه، فرزند و شاگرد على عليه السّلام سود جسته است.
ص: 83
اشاعره نيز شاگردان ابو الحسن اشعرى بوده اند و اشعرى شاگرد ابو على جبايى از بزرگان معتزله است. «2»
صوفيان و ارباب سلوك نيز به جملگى فرقه خود را به امير المؤمنين استناد مى دهند. «3» جوانمردان و عياران نيز پيرو كسى هستند كه جبرئيل در جنگ بدر درباره اش ندا داده است كه جز ذوالفقار شمشيرى نيست و جز على جوانمردى. «4» پيامبر فرمود: «من جوانمرد، فرزند جوانمرد و برادر جوانمردم.» «5»
جوانمردى پيامبر آشكار است كه او سيد و سرور عرب بود. فتوت پدر او نيز از آن روست كه خداوند در حق ابراهيم فرمود: «شنيده ايم جوانمردى درباره بتان ما سخن مى گويد.» «6»
جوانمردى برادر پيامبر نيز از گفته جبرئيل در حق على دانسته مى شود.
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 249
همه ياران پيامبر در احكام شرعى به امير مؤمنان رجوع مى كردند و از ايشان بهره مى بردند «1»
و حضرتش هيچگاه در مسأله اى به شخصى رجوع نكرد. عمر بن خطاب در بسيارى از مواقع مى گفت: اگر على نبود عمر نابود مى شد، «2»
زيرا امير المؤمنين او را از خطاهاى فراوانى باز مى داشت.
در مسند احمد بن حنبل آمده است: «هيچ يك از ياران پيامبر جز على جمله «از من پرسش كنيد» «3»
را بر زبان نياورد.» در صحيح مسلم روايت شده كه امام بر منبر فرمود: «پيش از آنكه مرا نيابيد پرسش كنيد، از كتاب خدا پرسش كنيد كه در آن
ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 250
آيه اى نيست مگر اينكه من مى دانم كه آيا در كوهپايه فرود آمده يا در بيابان. «1»
از فتنه ها بپرسيد كه مى دانم بر پا كننده هر آشوب و كشته شدگان آن چه كسانى هستند.» «2» او عليه السّلام مى فرمود: «مرا از راههاى آسمان پرسش كنيد كه بدانها از راههاى زمين آگاهترم.» «3» امير المؤمنين فرمود: «رسول خدا هزار باب از دانش به من آموخت و در هر باب هزار باب وجود داشت.» «4» رويدادهاى آن بزرگوار فزونتر از شمار است و تنها به ذكر برخى بسنده مى كنيم:
ص: 84
درهمها را ميان صاحبان نان تقسيم كرد. «5»
ديه را بر زنى كه نيشگون گرفته بود، زنى كه جسته بود و زنى كه افتاده بود تقسيم كرد. «6»
فرزند را با قرعه به پدر ملحق كرد و پيامبر اين عمل را پسنديد. «7»
فرمان داد تا كودك مورد دعوى دو نفر را از ميان دو نيمه كنند و مدعيان به حقيقت، بازگشتند. «8»
فرمود تا سر از تن برده بيفكنند و او به حق رجوع كرد. «9» ترجمه نهج الحق و كشف الصدق، ص: 251
حكم خنثى «1»
و خروج كنندگان را بيان داشت چنانكه شافعى گفت ما حكم خروج كنندگان را از على آموختيم. «2» جز اينها احكام شگفت انگيز بسيارى از آن سرور صدور يافت كه محال بود پرسش شده- عمر- به پاسخ آنها دست يابد. او ندانست كلاله و اب چيست و درباره جد صد گونه فتوا داد كه هر يك چون ديگرى است.
حضرت على عليه السّلام شير خدا و شمشير او در روى زمين بود و ذكر بخشى از دلاوريهاى او [ذخائر العقبى ص 92] از «انس بن مالك» روايت مى كند كه در يكى از روزها، حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به منبر تشريف برد و مطالب بسيارى بيان كرد و از هر درى سخنى گفت، آنگاه فرمود: على بن ابيطالب عليه السّلام كجاست؟ حضرت على عليه السّلام بلافاصله از جاى برخاست و عرض كرد: هم اكنون، حاضر در خدمتم يا رسول الله! پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را بحضور خواند و حضرتش را در آغوش گرفت و پيشانيش را بوسيد و با صداى بلند خطاب به مسلمانان فرمود: اى مسلمانان! اين بزرگوار، برادر و پسر عمو و داماد و گوشت و خون و موى من است؛ اين بزرگوار، پدر دو نواده من، حسن و حسين، دو سيد جوانان بهشت است؛ على، كسى است كه هر گونه ناراحتى را از من مى زدايد؛ على، شير خدا و شمشير از نيام كشيده حضرت اله است كه دشمنان او را از پاى درمى آورد. خداى تعالى دشمن او را به لعنت خود و لعنت كنندگان دچار فرمايد! خداى تعالى و من از دشمن او بيزاريم؛ بنابراين كسى كه مى خواهد از خدا و رسول بيزار شود، از على بيزارى جويد! و اضافه فرمود: اينك گروهى كه حاضرند و سخن مرا مى شنوند، به آنان كه غائب اند، ابلاغ نمايند. سپس به على عليه السّلام فرمود: در محل خود قرار بگير و اطمينان داشته باش آنچه را كه بيان كردم، از خود نگفتم، بلكه حقيقتى بود كه خداى تعالى آنرا به تو ارزانى داشته است.
ص: 85
فضائل پنج تن(ع)در صحاح ششگانه اهل سنت ،ج 3،ص:190
على (ع) امام المتّقين حاكم در «مستدرك الصحيحين» به سند خود از «عبد اللَّه بن اسعد بن زراره» از پدرش روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: در باره على (عليه السلام) سه عنوان به من وحى شده، اول اين كه او سيد مسلمانان است، دوم اينكه او امام متقيان است، سوم اين كه او قائد غرّ المحجّلين است .
(1) فقيه شافعى ابن مغازلى از چند طريق روايت كرده كه از جمله گفت: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«يا على انّك سيّد المسلمين و امام المتّقين و قائد الغرّ المحجّلين و يعسوب المؤمنين»
.
اى على تو آقاى مسلمانان و امام متقيان و پيشواى روسفيدان و بزرگ پرهيزگاران هستى.
حاكم در مستدرك به سند خود از جابر آورده كه گفت: از رسول خدا در حالى كه بازوهاى على را گرفته بود، شنيدم با صداى بلند مى فرمود:
«هذا امير البررة قاتل الفجرة منصور من نصره مخذول من خذله»
: اين پيشواى ابرار و كشنده فجار است، كسى است كه ياورانش يارى مى شوند و آنان كه از ياريش خود دارى كنند، بيچاره خواهند شد .
ابن مغازلى در كتاب «المناقب» از چند طريق به سند خود از «حذيفة بن- يمان» روايت كرده كه گفت: پيامبر ميان مهاجرين برادرى انداخت و هر كسى را با همتاى خود برادر نمود دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت: اين هم برادر من است حذيفه گفت: پس پيغمبر سرور پيامبران و امام متقيان و رسول رب العالمين است او را مثل و مانندى نيست على هم برادر اوست «1».
ص: 86
ترجمه الطرائف ،ص:258
على (عليه السلام) در قيامت بر ناقه بهشتى سوار مى شود
(1) خطيب در تاريخ بغداد به سند خود از «ابن عباس» روايت كرده كه گفت:
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود در قيامت هيچ كس سواره نمى آيد، مگر ما چهار نفر، عمويش عباس گفت: يا رسول اللَّه آن چهار نفر چه كسانى هستند؟ فرمود: اول آنها من هستم كه بر براقى سوار مى شوم، كه رويش چون آدميان است- آنگاه بعد از بيان خصوصيات آن براق- عباس گفت: ديگر كيست اى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم؟ فرمود: برادرم صالح پيغمبر كه او نيز سوار بر ناقه اللَّه مى آيد. گفت: ديگر كيست؟ فرمود: عمويم حمزه كه اسد خدا و اسد رسول خدا و سيد الشهداء و سوار بر ناقه من مى آيد، عباس پرسيد ديگر كيست؟ فرمود: برادرم على (عليه السلام) است كه بر ناقه اى از ناقه هاى بهشتى سوار است كه افسارش از لؤلؤ رطب است و محملى از ياقوت سرخ دارد- و همچنين از خصوصيات آن ناقه شمرد تا رسيد به اينجا- كه خلايق به يك ديگر مى گويند: اين شخص پيغمبرى مرسل يا ملكى مقرب است از بالاى عرش ندا مى رسد كه وى نه پيغمبر مرسل است و نه ملكى مقرب و نه حامل عرش خداست.
«هذا على بن ابى طالب (عليه السلام) وصىّ رسول ربّ العالمين و امام المتّقين و قائد الغرّ المحجّلين»
.
بلكه على بن ابى طالب وصى رسول رب العالمين است، او امام پرهيزگاران و پيشواى رو سفيدان است.
خطيب در تاريخ بغدادى در جاى ديگر به سند خود از ابن عبّاس همين مضمون را روايت كرده و در آخر اين حديث آمده كه:
ص: 87
«افلح من صدّقه و خاب من كذّبه و لو انّ عابدا عبد اللَّه بين الرّكن و المقام الف عام حتّى يكون كالشن البالى لقى اللَّه مبغضا لال محمّد اكبّه اللَّه على منخره في نار جهنّم».
سعادتمند شد آن كسى كه او را تصديق كرد و بدبخت و بى چاره شد آن كسى كه او را تكذيب نمود. اگر عابدى خداى را در زمين ركن و مقام ابراهيم در مسجد الحرام هزار سال عبادت كند، به طورى كه بدنش چون مشكى خشكيده شود و در قيامت خداى را با بغض آل محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم ديدار كند، خداوند او را بارويش در آتش مى افكند .
«محب طبرى» از «جابر بن سمرة» روايت كرده كه: از رسول خدا پرسيد: چه كسى پرچم تو را در روز قيامت حمل مى كند؟ فرمود: همان كسى كه در دنيا آن را حمل مى كرد و اين على بن ابى طالب (عليه السلام) است آنگاه مى گويد: اين روايت را نظام الملك نيز در اماليش و متقى در كنز العمال آورده «1».
ترجمه الطرائف ،ص:256وص:257
رد الشمس و مقام على (عليه السلام)
(1) فقيه شافعى ابن مغازلى در كتاب «المناقب» به سند خود روايت كرده كه پيامبر سرش در دامن على (عليه السلام) بود كه وحى بر او نازل شد و على هنوز نماز عصر را نخوانده بود تا آفتاب غروب كرد.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم عرض كرد خدايا على (عليه السلام) بر طاعت تو و رسولت بود، آفتاب را براى او برگردان (تا نماز عصرش را بخواند) راوى مى گويد: پس ديدم آفتاب طلوع كرد بعد از آنكه غروب كرده بود
ص: 88
ترجمه الطرائف ،ص:228
همچنين روايت است كه خورشيد پس از غروب، براى على عليه السّلام بازگشت و اين رخداد هنگامى بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سر بر دامن او خفته بود و دعا كرد كه خورشيد
براى اداى نماز عصر بر على باز گردد و خورشيد بازگشت.
پيامبر صلي الله عليه و آله در طول بيست و سه سال به هر نحوي براي علت مبقيه ء اسلام ، يعني اميرالمومنين علي عليه السلام اذيت و آزار را متهمل شدند و صبر نمودند . در سالهاي اول بعثت با همراهي علي عليه السلام در كنار آنحضرت به عنوان اولين ايمان آورنده به اسلام و تأييد الهي در يوم الدار از طرف خداوند و انتخاب آنحضرت به عنوان وصي ، وزير ، برادر و جانشين ، نقطهء شروع كينه ها عليه پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام شد و پيامبر صلي الله عليه و آله در طول رسالت بيست و سه ساله خود به امر الهي زمينه ها را براي روز غدير مساعد مي كردند تا با نزول آيه يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك در غدير خم علي عليه السلام راعلني سردست نمود ، و با عبارت من كنت مولا فهذا علي مولاء حجت براي بشريت تمام نمايند .
سيري در سيره عملي پيامبر صلي الله عليه و آله در طول بعثت و دقت در كلام آنحضرت و وقايع تاريخي در اين سالها دو مطلب بسيار مهم را براي ما آشكار مي نمايد ، يكي ابتدا همهء اين سالها پيامبر صلي الله عليه و آله كوشيد كه مردم را آماده چنين نعمتي بزرگ بنام ولايت نمايد و ديگري اينكه در اين راه بسيار رنج و مشقت را متهمل گرديد .
ص: 89
آنچنان كه جنگ با مشركين و كفّار اورا اذيت نكرد ، بلكه ضربه هاي منافقين برروح و جان مطهر آن بزرگوار نهايتاً منجر به مسموم شدن ايشان بدست دختر ابابكر (عايشه)و دخترعمر (حفصه) گرديد و در لحضات آخر از رسالت بيست و سه ساله نگران علي عليه السلام و وصايت آن بزرگوار بودند كه عمر اجازه نداد براي ايشان كاغذ و قلم بياورند و با كلامي زشت نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله كفر باطني خود را آشكار كرد و درنتيجه ايشان با قلبي رنجور از دست منافقين و دشمنان علي عليه السلام ودلي سوزان از مضلوميت علي عليه السلام و فرزندانشان ، خاصه دختر مظلومه خود حضرت زهرا س ، نداي ارجعي االي ربك را با اشك ريزان لبيك گفتند .