ولادت تا غدير

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)

عنوان و نام پديدآور:غدير در سيره عملي امام جواد عليه السلام/واحد تحقيقات مركز تخصصي غديرستان كوثر نبي (ص)/محمدرضا شريفي

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: امام علي - غدير - ولادت

ص: 1

غدير در سيره ي صاحب غدير

غدير از نگاه مولي الموحدين علي عليه السلام

غدير از نگاه مولي الموحدين علي عليه السلام

علي عليه السلام در روز عيد غديري كه با جمعه مصادف گرديد ، در آن روز، خطبه اي مفصل ايراد فرمودند و مباحث عميق و ارزشمندي در توحيد و نبوت و امامت بيان داشتند . ايشان نخست به حمد و ثناي خداي متعال پرداختند و صفات ربوبي اش را برشمردند، نعمت هاي خداوند متعال را مورد توجه قرار داده و بعد خطاب به مردم فرمودند: خداوند تعالي دو عيد بسيار بزرگ ( جمعه وغدير)را در يك زمان براي شما قرار داده است؛ دو عيدي كه هر يك فلسفه وجودي ديگري را تكامل مي بخشد و به وسيله هر كدام هدايت در ديگري اثر بخش مي شود ... سپس فرمودند: توحيد و ايمان به يگانگي خداوند پذيرفته نمي شود مگر با اعتراف به نبوت پيامبرش محمد صلوات الله عليه، و دين و شريعت محمد صلوات الله عليه پذيرفته نمي شود مگر با قبول ولايت امر كسي كه خدا فرمان ولايتش را داده است، و همه اين امور سامان نمي پذيرد مگر بعد از توسل و تمسك به اهل ولايت .

علي عليه السلام سپس فرمود: خداوند در روز غدير آنچه درباره منتخب خود اراده كرد بر پيامبرش فرو فرستاد . به او فرمان داد تا ولايت و وصايت را ابلاغ كند، مجال را از كافران و منافقان بگيرد و نگران گزند دشمنان نباشد . روز غدير، قدر و منزلت بسيار دارد، در آن روز گشايش هاي الهي فرا رسيده و حجتش بر همه تمام شده است . امروز روز روشنگري و اظهار عقيده از جايگاه بلند و روشن است، امروز روز تكامل دين و روز وفاي به عهد است . غدير روز رسول الله (صلوات الله عليه) و مشهود من (علي ابن ابيطالب) است . روز ذلت و خواري شيطان، روز استدلال و برهان است . روز جدا شدن صفوف كساني است كه آن را تكذيب مي كردند . امروز بزرگترين روزي است كه عده اي از شما از آن اعراض كرديد . روز هدايت و امتحان بندگان خداست . روز آشكار شدن كينه هاي نهفته در دل ها و سينه ها ، روز عرضه نصوص (سخنان بدون ابهام پيامبر) بر افراد مومن و دلباخته است. غدير روز شيث پيغمبر است ، روز ادريس و يوشع و شمعون و ... .

اميرمومنان عليه السلام در قسمت آخر خطبه فرمودند: رحمت خدا بر شما اي مسلمانان، بعد از برگشت از اين اجتماع بزرگ، امروز(غدير) را عيد بگيريد و با انجام اين امور آن را بزرگ بشماريد: - نعمت را بر افراد خانواده و خويشاوندانتان گسترش دهيد و نيكي و بخشش پيشه كنيد . - خدا را در برابر نعمت هايي كه به شما ارزاني داشته، شكرگزار باشيد . - كنار يكديگر جمع شويد تا خداوند اجتماع شما را فراگير نمايد . - نعمتهاي الهي را به يكديگر تهنيت گوييد همان طور كه خداوند( در اين روز) با اعطاي اجر و ثوابي بيش از ديگر اعياد ، به شما تبريك مي گويد. - با خوش رويي و شادماني يكديگر را در آغوش بگيريد . - در هنگام ديدار يكديگر، مصافحه كنيد و به هم تبريك بگوييد . پاورقي منبع:

اقبال الاعمال، سيد بن طاووس، صص 464-461

احتجاج هاي مولا به غدير خم در اثبات امامت خود

احتجاج هاي علي عليه السلام به غدير خم

1- بلافاصله پس از ارتحال پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در مناظره اي كه به عنوان مخالفت با بيعت با ابوبكر در مسجد مدينه داشت[2].

2- امام باقر (عليه السلام) فرمود: حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) هفت روز پس از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) پس از اين كه از جمع قرآن فارغ شد به ميان مردم رفت و خطبه خواند و پس از مدح خدا و رسول خدا و بيان طريق نجات به مقام و منزلت خود و جانشيني خود با استناد به واقعه غدير تأكيد فرمودند[3].

3- مناظره حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) با ابوبكر پس از تمام شدن بيعت. امام صادق (عليه السلام) از امام زين العابدين (عليه السلام) اين مناظره را نقل مي كند. ابوبكر براي دلجويي از حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) نزد او مي آيد و حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) در اين مناظره، ادله خود را براي شايستگي براي خلافت ذكر مي كند؛ يكي از اين ادله، استناد به واقعه غديرخم است[4].

ص: 2

4- در شوراي خلافت بعد از مرگ خليفه دوم. پس از اتمام رأي شوراي خلافت و انتخاب عثمان و قبل از اعلام رسمي آن، حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) فرصتي خواست تا سخناني را با اعضاي شورا در ميان بگذارد، اين سخنان كه به حديث انشاد معروف است متواتر است و اهل سنت و شيعه نقل كرده اند، همچون: الف- ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج 3، ص 113، رقم 1140. ب- خوارزمي، مناقب، ص 313، رقم 314. ج- شيخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 553، رقم 31. د- شيخ طوسي، امالي ، مجلس 20، حديث 4 و 5، ص 545. ه- طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 322. در اين حديث حضرت براي اتمام حجت در فرازهايي جانشيني خود را اثبات مي كند، يكي از اين فرازها استناد به واقعه غدير است.

5- در روزگار عثمان، مجلسي در مسجدالنبي برپا شد كه بيش از دويست تن از شخصيت هاي برجسته آن روز در آن حضور داشتند و ظاهراً اين جلسه در پي اعتراضات مردم به حكومت عثمان برپا شده بود. حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) در اين جلسه در ضمن سخناني جانشيني خود را با استناد به سخنان پيامبر اكرم اثبات كرد. از جمله مستندات آن حضرت واقعه غدير بود كه به صراحت تام آن را بيان فرمود. حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) در بيان واقعه غدير فرمود: سلمان پرسيد: آيا ولايت علي همانند ولايت شما است؟ پيامبر پاسخ داد: آري. ولايت او همانند ولايت من است. هر كس من صاحب اختيارتر و سزاوارتر به او از خودش هستم علي نيز صاحب اختيارتر به او از خودش مي باشد[5].

ص: 3

6- حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) در مناظره خود با طلحه در هنگام جنگ جمل او را به ياد واقعه غدير انداخت و به آن استناد كرد[6].

7- پس از واقعه جنگ جمل در نامه منظومي به معاويه با استناد به حديث غدير او را از مخالفت با خود برحذر مي دارد[7].

8- در سخنراني خود بعد از جنگ جمل در كوفه و در اعتراض به معاويه بر خلافت تأكيد مي كند و در كنار استناد به بيعت مردم، مسأله خلافت انتصابي خود در غديرخم را متذكر مي شود[8]. اين نشان مي دهد كه از ديدگاه حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) مشروعيت خلافتش به نصب از سوي پيامبر است و طرح اين مسأله در كنار بيعت هيچ معنايي جز اين ندارد.

9- هنگامي كه معاويه به خون خواهي عثمان برخاست، ابودرداء و ابوهريره را به عنوان پيغام رسان خود نزد حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) فرستاد، حضرت در پاسخ آنان پيش از آن كه مسأله خون خواهي را پاسخ گويد، مشروعيت خلافت خود را اثبات مي كند و مي فرمايد: اگر خداوند مسأله خلافت را به دست مردم داده است و رأي آنان ملاك مشروعيت است، مهاجرين و انصار پس از سه روز مشورت به همراه مردم با من بيعت كردند و اين بيعت از بيعت با خلفاي پيشين سنگين تر است زيرا در سه بيعت پيشين مشورتي با مردم صورت نگرفت و اگر خداوند است كه بايد انتخاب كند و اختيار در دست اوست كه ولايت من در قرآن و سنت اثبات شده است و اين دليل براي من قوي تر است و حق مرا واجب تر مي كند و در خطبه اي كه همان جا براي مردم بيان مي­كند، براي خلافت خود به حديث غدير احتجاج مي كند و بر معناي ولايت كه همان اولويت است، تأكيد مي كند[9].

ص: 4

10- مردم كوفه قبل از ورود حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) بيش از بيست و پنج سال، اسلام را به روايت رسمي كه توسط خلفاي وقت ترويج داده شده بود، آموخته بودند و قطعاً چنين برداشتي از اسلام حديث غدير را طوري تفسير مي كند كه با مشروعيت خلفاي سه گانه هماهنگ شود لذا حضرت پس از ورود خود در شهر كوفه در ميدان بزرگ كوفه به سخنراني پرداخت و در اثبات خلافت خود به حديث غدير استناد كرد و از صحابي پيامبر كه خود در غديرخم بودند خواست تا واقعه را آن گونه كه شنيده و ديده بودند، بيان كنند. اين شهادت گرفتن از صحابي پيامبر براي اين است كه ذهن مردم را كه آغشته به تفسير حكومتي خلفاي قبل، از حديث غدير بود، اصلاح كند. سخنان حضرت در ميدان كوفه را اهل سنت نقل كرده اند و غيرقابل انكار است[10].

11- حضرت امير (عليه السلام) بارها در مسجد كوفه سخنراني فرمود واز صحابه پيامبر درباره حديث غدير شهادت گرفت تا تفسير صحيح از اين واقعه غيرقابل انكار را ارائه دهد[11].

12- در جريان شهادت گرفتن صحابه نسبت به واقعه غدير توسط حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) 6 نفر از صحابه به انگيزه هايي از شهادت دادن پرهيز كردند. ظاهراً انگيزه آنان در پرهيز از شهادت يا اين مسأله بود كه آنان از حاميان خلفاي پيشين بودند و چنين شهادتي تكذيب عمل قبليشان به شمار مي آمد و يا اين بود كه با احتمال پيروزي معاويه نمي خواستند موقعيت آينده خود را به خطر اندازند. اين شش نفر مورد نفرين حضرت قرار گرفتند. حضرت از خدا خواست كه آنان را به بلايي در اين دنيا دچار كند كه شناخته بشوند و براي برخي از آنها بلاي خاصي را درخواست كرد. پس از آن كه خداوند نفرين آن حضرت را درباره آنان اجابت كرد آنها به اين كتمان شهادت اعتراف كردند. اين افراد عبارتند از: الف- زيد بن ارقم (اما من با اين كه حديث غدير را شنيده بودم آن را كتمان كردم و خداوند نيز عقوبتم داد و چشمانم را نابينا كرد.[12] ب- انس بن مالك (حضرت خطاب به انس بن مالك فرمود: تو در غديرخم حاضر بودي چرا شهادت نمي دهي)[13] ج - براء بن عازب د- جرير بن عبدالله (وقتي آنان " براء بن عازب و جرير بن عبدالله" از شهادت ابا كردند حضرت در حق آنان نفرين كرد)[14] ه- اشعث بن قيس و- خالدبن يزيد (شيخ صدوق از جابربن عبدالله انصاري نقل مي كند كه آن دو "اشعث بن قيس و خالدبن يزيد" از شهادت ابا كردند و حضرت آنها را نفرين كرد[15]

ص: 5

13- حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) در سي امين سالگرد غديرخم از آن به عنوان عيد بزرگ مسلمانان ياد كرد و در خطبه اي بر خلافت خود به استناد واقعه غدير استشهاد فرمود. خطبه آن حضرت كه به خطبه غديريه معروف است[16].

14- در پاسخ به شبهاتي كه از طرف معاويه نسبت به حقانيت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) وارد مي شد، آن حضرت نامه اي نوشتند و به عبدالله بن ابي رافع دستور دادند كه اين نامه را هر جمعه بر مردم بخواند و ده نفر را معين كردند كه اگر مردم درباره آن سؤالي داشتند با استناد به قرآن پاسخ گويند. حضرت در آن نامه به واقعه غدير تمسك كردند[17].

15-....پيامبرمأمور گشت كه مرا در غدير خم براى مردم بولايت منصوب فرمايد، سپس خطبه ايراد فرمود و ضمن آن فرمود:

اى مردم همانا خداوند مرا باجراء امرى مأمور كرده كه سينه ام را آن امر تنگ نموده و چنين پنداشتم كه مردم مرا تكذيب ميكنند، پس خداوند مرا تهديد بشكنجه فرمود در صورتيكه آن امر را ابلاغ ننمايم. سپس مردم را براى انجام نماز جماعت دعوت فرمود، پس از انجام نماز خطبه خواند و فرمود اى مردم: آيا ميدانيد: كه همانا خداى عز و جل مولاى من است و من مولاى مؤمنين هستم و من اولى (سزاوارتر) هستم بر مؤمنين از خودشان گفتند آرى. چنين است، پس فرمود يا على برخيز، پس برخواستم در اين موقع فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، در اين هنگام سلمان بپا خاست و گفت: يا رسول اللّه ولاء كما ذا؟ يعنى ولاء «درباره علي عليه السّلام چگونه ولائى است»؟ فرمود:

ص: 6

ولاء كولائى، يعنى ولاء مانند ولاى من، من كنت اولى به من نفسه يعنى هر كس كه من اولى (سزاوارتر) هستم باو از خودش، پس خداى متعال اين آيه را فرو فرستاد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ..

تا آخر آيه، پس رسول خدا تكبير فرمود و گفت «اللّه اكبر» تمامى نبوّت من و تمامى دين خدا ولايت على است، بعد از من، پس ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسول اللّه: اين آيات در مورد على عليه السّلام خاصّه است؟ فرمود: بلى، در او و درباره اوصياء من است تا روز قيامت، گفتند بيان فرما ايشان را (اوصياء خود را) براى ما، فرمود: على عليه السّلام برادر من و وزير من و وارث من و وصيّ و خليفه من است در امّت من، و وليّ هر مؤمن است بعد از من، سپس دو فرزندم اول حسن و پس از او حسين، پس از او نه تن از فرزندان پسرم حسين هر يك پس از ديگرى، قرآن با آنها است و آنها با قرآنند، از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنها جدا نشود تا بر من كنار حوض وارد شوند؟ [18]

16-احتجاج مولا به غدير در روز رحبه،در أسد الغابه از اصبغ بن نباته ذكر شده، كه گفت: على عليه السّلام سئوال كرد و بدان سوگند داد مردم را كه هر كس گفتار رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را روز غدير خم شنيده برخيزد، در اين هنگام جمعى بالغ بر هفده تن برخاستند كه در ميانشان ابو ايوب انصارى و ابو زينب بودند، آنها كه برخاستند گفتند: شنيديم از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در روز غدير خم در حاليكه دست تو را گرفته و بلند نموده بود، فرمود: آيا شما گواه نيستيد باينكه من (او امر خدا را) رساندم و خير و صلاح شما را بيان نمودم؟ سپس فرمود: آگاه باشيد، همانا خداى عزّ و جلّ وليّ من است، و من وليّ مؤمنين هستم، پس هر كس كه من مولاى اويم پس اين على، مولاى او است، بار خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن بدارد.[19] پيشواى حنبلى ها- احمد بن حنبل با بررسى و دقت روايت نموده از يحيى بن آدم، از حنش بن حارث بن لقيط نخعى اشجعى، از رياح (با ياء دو نقطه) بن حارث كه او گفت: چند تن در رحبه نزد على عليه السّلام آمدند و گفتند: السلام عليك يا مولانا. فرمود: چگونه من مولاى شما هستم در حاليكه شما عرب هستيد؟! گفتند ما از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در روز غدير خم شنيديم كه فرمود:

ص: 7

من كنت مولاه فعلى مولاه رياح گفت: چون از آنجا گذشتند، من بدنبال آنها رفتم و پرسيدم اينها كيانند؟ گفتند: گروهى از انصارند، كه در ميان آنها ابو ايوب انصارى است.[20] حافظ ابو بكر بن مردويه (بطوريكه در «كشف الغمه» صفحه 93 مذكور است) از رياح بن حارث روايت نموده كه گفت: من در رحبه با امير المؤمنين عليه السّلام بودم، در اين هنگام قافله اى كوچك رو آوردند و در ميدان رحبه شتران خود را خوابانيدند سپس براه افتادند تا بنزد على عليه السّلام رسيدند، گفتند: السلام عليك يا امير المؤمنين و رحمة الله و بركاته، فرمود: چه كسانى هستيد؟ گفتند: موالى تو يا امير المؤمنين راوى گويد آنجناب را ديدم كه با خنده فرمود: چگونه (از موالى من هستيد) و حال آنكه شما گروهى از عرب هستيد؟ گفتند، در روز غدير خم از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله شنيديم در حاليكه بازوى تو را گرفته بود خطاب بمردم فرمود: آيا من بمؤمنين اولى (سزاوارتر) هستم از خودشان؟ گفتيم بلى، هستى اى رسول خدا، پس فرمود همانا خداوند مولاى من است و من مولاى مؤمنين هستم، او على مولاى كسى است كه من مولاى اويم، بار خدايا دوست بدار كسى را كه او را دوست بدارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد، فرمود: شما اين را ميگوئيد (و معتقد هستيد)؟ گفتند:

آرى، فرمود: و بر اين گفتار گواهى ميدهيد؟ گفتند آرى، فرمود: راست گفتيد پس آنگروه روانه شدند و من بدنبال آنها رفتم و بمردى از آنها گفتم: شما چه كسانى هستيد؟ اى بنده خدا؟ گفت: ما گروهى از انصاريم و اين است ابو ايوب صاحب منزل رسول خدا صلى اللّه عليه و آله، پس دست او را گرفتم و باو درود و تحيّت گفتم و با او مصافحه نمودم.[21]

ص: 8

17-احتجاج مولا به غدير در جمل با طلحه ،خطيب خوارزمى حنفى در «المناقب» صفحه 112 باسناد خود از طريق حافظ ابى عبد اللّه حاكم از رفاعه از پدرش، از جدش، روايت كرده و گفته كه در روز جمل با على عليه السّلام بوديم كه فرستاد نزد طلحة بن عبيد اللّه تميمى و نامبرده آمد بنزد آنجناب، باو فرمود تو را بخدا سوگند ميدهم آيا از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله شنيدى كه فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و اخذل من خذله و انصر من نصره؟ گفت: آرى فرمود: پس چرا با من جنگ ميكنى؟ گفت فراموش كرده بودم و متذكر نبودم- راوى گويد: سپس طلحه بدون اينكه سخن ديگرى در جواب امير المؤمنين عليه السّلام بگويد مراجعت نمود.[22] پاورقي ها:

[1] كتاب روايت دريا، نوشته محمد محمديان از كانون انديشه جوان، انتشارات مؤسسه فرهنگي دانش انديشه معاصر

[2]احتجاج طبرسي، ج 1، ص 184

[3]كافي، ج 8، كتاب روضه كافي، ص 18 و 25 و 27

[4]شيخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 549- 551- طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 307- طبري، تاريخ طبري، ج 2، ص 236

[5]طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 213- صدوق، كمال الدين، ج 1، ص 274- كتاب سليم بن قيس، حديث 11

[6]ابن صباغ مالكي، الفصوص المهمه، ص 25

[7]خوارزمي، مناقب، ص 182، رقم 221- مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 364

[8]شيخ مفيد، ارشاد، ج 1، ص 260- طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص 406

[9]نعماني، الغيبه، ص 69- كتاب سليم بن قيس، حديث 25

ص: 9

[10]مسند امام احمد بن حنبل، ج 4، ص 370 و ج 1، ص 119- ابن اثير، اسدالغابة، ج 3، ص 307 و ج 5، ص 205

[11]قندوزي، ينابيع الموده، ج 1، ص 41- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 288- ارشاد مفيد، ج 1، ص 352

[12]ارشاد مفيد، ج 1، ص 352- ابن مغازلي، مناقب، ص 23- هيثمي، مجمع الزوائد، ج 9، ص 106

[13]ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 217 [14]بلاذري، انساب الاشراف، ج 2، ص 156- مسند امام احمد بن حنبل، ج 1، ص 119

[15]خصال صدوق، ج 1، ص 219

[16]اين خطبه در مصباح المتهجد شيخ طوسي، ص 752 و مصباح كفعمي، ص 695 نقل شده است.

[17]كشف المحجه سيد بن طاووس ص 235- 269.

[18]ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب ج 2 ،11

[19]ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 15 ،مناشده أمير المؤمنين عليه السلام در روز رحبه - سال 35

[20]ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 46

[21] ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 47

[22] ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 45

احتجاج مولا به ليله المبيت در اثبات امامت خود

متقى در كنز العمال از ابي الطفيل عامر بن واثلة روايت كرده كه گفت: در روزى كه شورى تشكيل شد يعنى بعد از مرگ عمر- چه عمر تعيين جانشين رسول خدا را محوّل به شش نفر كرده بود كه بايد يك جا جمع شوند و يكى را از بين خود انتخاب كنند- من پشت در آن خانه ايستاده بودم شنيدم كه سر و صدا بلند شد و على (عليه السلام) گفت: آن روزى كه مردم با ابو بكر بيعت كردند نيز به خدا سوگند من از او اولى بودم، و اين مقام حق من بود نه او، و همچنان گفت تا رسيد بدينجا: حالا عمر هم كه از دنيا مى رود مرا با پنج نفر ديگر همسنگ مى كند و تازه مرا ششمى آنان قرار مى دهد، تو گوئى هيچ گونه برترى براى من نسبت به آنان قائل نبوده و هيچ صلاحيت بيشترى در من سراغ نداشته شما پنج نفر هم، هيچ برترى براى من نمى شناسيد و همه ما را براى اين كار مساوى از لحاظ لياقت مى دانيد به خدا سوگند اگر بخواهم حرف بزنم نه عربشان و نه عجمشان نه هم پيمانانشان و نه مشركشان قادر نخواهند بود كه يكى از سخنانم را رد كنند ولى نمى خواهم حرف بزنم، تنها از شما مى پرسم آيا هيچ يك از شما بيش از من از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم رفع مانع مى كرديد و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به او بيش از من نياز داشت، خواهيد گفت در چه وقت؟ آن هنگامى كه در بسترش خوابيدم و جان خود را سپر بلاى او كردم و خونم را در معرض ريختن قراردادم؟! همه گفتند: خود و خدا نه (تا آخر حديث) .

ص: 10

الطرائف-ترجمه داود الهامى، ص: 127

احتجاج مولا به يوم الدار در اثبات امامت خود

حديث شصت و پنج - مردى به على [عليه السّلام] گفت: اى امير مؤمنان، چرا شما وارث پسر عموى خود [رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله] شديد و عموى شما [يعنى عباس ابن عبد المطلب كه در ظاهر نزديك تر از شماست] وارث ايشان نشد؟ فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه [و آله] و سلم فرزندان عبد المطلب را فراخواند براى آنان غذايى آماده كرد آنان خوردند تا سير شدند با اين حال غذا هم چنان باقى بود گويى هنوز دست نخورده بود. سپس [پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله] قدحى كوچك از نوشيدنى طلبيد و آنان از قدح نوشيدند تا سيراب شدند و نوشيدنى همچنان باقى بود گويى هنوز دست نخورده يا ننوشيده اند. سپس فرمود: «اى فرزندان عبد المطلب، من به طور خاص براى شما و به طور عام براى همگان به رسالت مبعوث شده ام. شما معجزه مرا در غذا و نوشيدنى ديديد اكنون كدام يك از شما با من بيعت كرده [رسالت من را باور مى كنيد] تا برادر،همراه و وارث (و وزير) من باشد؟».

هيچ كس در اين باره اقدامى نكرد پس من كه از همه كوچك تر بودم، برخاستم تا بيعت كنم. حضرت [صلّى اللَّه عليه و آله و سلم] فرمود: «بنشين» سپس همان سخن را سه بار تكرار كرد و هر بار من برمى خاستم و حضرت دوباره مى فرمود: «بنشين». تا بار سوم شد آن گاه حضرت دست بر دست من زدند و فرمود:[أنت أخي و صاحبي و وارثي و وزيري]

«تو برادر، همراه و وارث و وزير من خواهى بود». از اين روست كه من وارث پسر عمويم هستم و عمويم از آن بى بهره است.

ص: 11

ويژگى هاى اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام، ترجمه خصائص نسائي ، ص: 78

متن خطبه اميرالمومنين در روز غدير

سيد به نقل از امام رضا (عليه السلام ) از پدران پاكش ، سخنرانى طولانى و ارزنده اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در روز عيد غدير را روايت كرده است كه آخر آن چنين است :

((بعد از پايان مراسم ، خانواده خود را در وسعت و آسايش قرار داده با برادرانتان نيكى نموده ، و به خاطر نعمتهايى كه خداوند متعال به شما ارزانى داشته از او سپاس گذارى نماييد. گرد هم آييد تا امور شما سامان پذيرفته ، به يكديگر نيكى كنيد تا خداوند الفت شما را بپذيرد. خداوند در اين روز چند برابر پاداش عيدهاى قبل و بعد آن مگر در چنين روزى را به شما عنايت مى كند شما هم نعمتهاى الهى را كه در اختيار داريد به يكديگر ببخشيد. نيكوكارى در اين روز مال را افزايش و عمر را طولانى مى كند. مهربانى با يكديگر رحمت و عطوفت خداوندى را برمى انگيزد. از مالى كه خداوند به شما داده است به اندازه توانايى به برادران و خانواده خود بخشيده ، با يكديگر خوشرو بوده و در ديدارهاى خود مسرور باشيد. سپاسگزار نعمتهاى خدا بوده ، توقع كسانى را كه از شما انتظار دارند بخوبى برآورده نموده و متناسب با امكانات خود دارايى و توانايى خود را با ضعيفان خود بتساوى تقسيم نماييد، كه هر درهم از جانب خداى عزوجل برابر با دويست هزار درهم و بيشتر است . روزه اين روز از روزه هايى است كه خداوند آن را سفارش كرده و آن را برابر با پاداشى بزرگ قرار داده است . تا جايى كه اگر بنده اى از ابتداى دنيا تا انتهاى آن روزها را روزه گرفته ، شبها مشغول عبادت بوده و در روزه خود مخلص باشد باز هم نمى تواند به اين پاداش برسد. اگر كسى در اين روز ابتدا به يارى برادر خود برخاسته و با ميل و رغبت با او خوش رفتارى كند پاداش كسى را خواهد داشت كه اين روز را روزه گرفته و شبش را به عبادت گذرانده باشد. و كسى كه مؤ منى را در شب آن افطار دهد مانند كسى است كه ده فئام را افطار داده باشد - شخصى برخاسته و گفت : اميرالمؤ منين فئام چيست ؟ حضرت فرمودند: صد هزار پيامبر و صديق و شهيد - چه رسد به اينكه جمعى از زنان و مردان مؤ من را سرپرستى كند كه من ضمانت مى كنم خداوند امان از فقر و كفر به او عنايت فرمايد. و اگر در شب يا روز آن يا بعد از آن ، تا عيد سال آينده ، مرگ او فرا رسد و گناه كبيره اى انجام نداده باشد پاداش او با خداست . كسى كه به برادر خود قرض داده و آنان را يارى كند من ضامن هستم كه اگر خداوند او را در دنيا باقى دارد قرض او را باز پس گرفته و اگر از دنيا برود در آخرت عمل او را جبران نمايد. هنگام ديدار به يكديگر سلام كرده ، دست داده و نعمت اين روز را تبريك بگوييد. اين مطلب را حاضرين به غايبين اطلاع دهند. بايد افراد بى نياز به يارى نيازمندان شتافته و توانگران به افراد ضعيف كمك كنند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين مطالب را به من دستور داده بود.))

ص: 12

آنگاه به جاى نماز جمعه ، نماز عيد خوانده و همراه با فرزندان و پيروان خود روانه منزل امام حسن مجتبى (عليه السلام ) گرديده و در ضيافتى كه در منزل آن حضرت تدارك ديده شده بود شركت نمودند و تمامى آنها از فقير و غنى با تحفه اى براى خانواده خود از خانه آن حضرت خارج شدند. خطبة أمير المؤمنين علي عليه السلام في يوم الغدير أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْخُرَاسَانِيُّ الْحَاجِبُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلَاثِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ هَارُونَ أَبُو عُمَرَ الْمَرْوَزِيُّ وَ قَدْ زَادَ عَلَى الثَّمَانِينَ سَنَةً قَالَ حَدَّثَنَا الْفَيَّاضُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الطَّرَسُوسِيُ بِطُوسَ سَنَةَ تِسْعٍ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْنِ وَ قَدْ بَلَغَ التِّسْعِينَ أَنَّهُ شَهِدَ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ وَ بِحَضْرَتِهِ جَمَاعَةٌ مِنْ خَاصَّتِهِ قَدِ احْتَبَسَهُمْ لِلْإِفْطَارِ وَ قَدْ قَدَّمَ إِلَى مَنَازِلِهِمْ الطَّعَامَ وَ الْبِرَّ وَ الصِّلَاتِ وَ الْكِسْوَةَ حَتَّى الْخَوَاتِيمَ وَ النِّعَالَ وَ قَدْ غَيَّرَ مِنْ أَحْوَالِهِمْ وَ أَحْوَالِ حَاشِيَتِهِ وَ جُدِّدَتْ لَهُ آلَةٌ غَيْرُ الْآلَةِ الَّتِي جَرَى الرَّسْمُ بِابْتِذَالِهَا قَبْلَ يَوْمِهِ وَ هُوَ يَذْكُرُ فَضْلَ الْيَوْمِ وَ قِدَمَهُ فَكَانَ مِنْ قَوْلِهِ عليه السلام حَدَّثَنِي الْهَادِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي جَدِّي الصَّادِقُ قَالَ حَدَّثَنِي الْبَاقِرُ قَالَ حَدَّثَنِي سَيِّدُ الْعَابِدِينَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الْحُسَيْنُ قَالَ اتَّفَقَ فِي بَعْضِ سِنِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع الْجُمُعَةُ وَ الْغَدِيرُ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ عَلَى خَمْسِ سَاعَاتٍ مِنْ نَهَارِ ذَلِكَ الْيَوْمِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ حَمْداً لَمْ يُسْمَعْ بِمِثْلِهِ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثَنَاءً لَمْ يَتَوَجَّهْ إِلَيْهِ غَيْرُهُ فَكَانَ مَا حُفِظَ مِنْ ذَلِكَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَى حَامِدِيهِ طَرِيقاً مِنْ طُرُقِ الِاعْتِرَافِ بِلَاهُوتِيَّتِهِ وَ صَمَدَانِيَّتِهِ وَ رَبَّانِيَّتِهِ وَ فَرْدَانِيَّتِهِ وَ سَبَباً إِلَى الْمَزِيدِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ مَحَجَّةً لِلطَّالِبِ مِنْ فَضْلِهِ وَ كَمَّنَ فِي إِبْطَانِ اللَّفْظِ حَقِيقَةَ الِاعْتِرَافِ لَهُ بِأَنَّهُ الْمُنْعِمُ عَلَى كُلِّ حَمْدٍ بِاللَّفْظِ وَ إِنْ عَظُمَ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ شَهَادَةً نُزِعَتْ عَنْ إِخْلَاصِ الطَّوِي وَ نُطْقَ اللِّسَانِ بِهَا عِبَارَةً عَنْ صِدْقٍ خَفِيٍّ أَنَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ إِذْ كَانَ الشَّيْ ءُ مِنْ مَشِيَّتِهِ فَكَانَ لَا يُشْبِهُهُ مُكَوَّنُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اسْتَخْلَصَهُ فِي الْقِدَمِ عَلَى سَائِرِ الْأُمَمِ عَلَى عِلْمٍ مِنْهُ انْفَرَدَ عَنِ التَّشَاكُلِ وَ التَّمَاثُلِ مِنْ أَبْنَاءِ الْجِنْسِ وَ انْتَجَبَهُ آمِراً وَ نَاهِياً عَنْهُ أَقَامَهُ فِي سَائِرِ عَالَمِهِ فِي الْأَدَاءِ مَقَامَهُ إِذْ كَانَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا تَحْوِيهِ خَوَاطِرُ الْأَفْكَارِ وَ لَا تُمَثِّلُهُ غَوَامِضُ الظِّنَنِ فِي الْأَسْرَارِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْجَبَّارُ قَرَنَ الِاعْتِرَافَ بِنُبُوَّتِهِ بِالاعْتِرَافِ بِلَاهُوتِيَّتِهِ وَ اخْتَصَّهُ مِنْ تَكْرِمَتِهِ بِمَا لَمْ يَلْحَقْهُ فِيهِ أَحَدٌ مِنْ بَرِيَّتِهِ فَهُوَ أَهْلُ ذَلِكَ بِخَاصَّتِهِ وَ خَلَّتِهِ إِذْ لَا يَخْتَصُّ مَنْ يَشُوبُهُ التَّغْيِيرُ وَ لَا يُخَالِلُ مَنْ يَلْحَقُهُ التَّظْنِينُ وَ أَمَرَ بِالصَّلَاةِ عَلَيْهِ مَزِيداً فِي تَكْرِمَتِهِ وَ طَرِيقاً لِلدَّاعِي إِلَى إِجَابَتِهِ فَصَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ كَرَّمَ وَ شَرَّفَ وَ عَظَّمَ مَزِيداً لَا يَلْحَقُهُ التَّنْفِيدُ وَ لَا يَنْقَطِعُ عَلَى التَّأْبِيدِ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى اخْتَصَّ لِنَفْسِهِ بَعْدَ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ بَرِيَّتِهِ خَاصَّةً عَلَّاهُمْ بِتَعْلِيَتِهِ وَ سَمَا بِهِمْ إِلَى رُتْبَتِهِ وَ جَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ بِالْحَقِّ إِلَيْهِ وَ الْأَدِلَّاءَ بِالْإِرْشَادِ عَلَيْهِ لِقَرْنٍ قَرْنٍ وَ زَمَنٍ زَمَنٍ أَنْشَأَهُمْ فِي الْقِدَمِ قَبْلَ كُلِّ مَذْرُوٍّ وَ مَبْرُوٍّ أَنْوَاراً أَنْطَقَهَا بِتَحْمِيدِهِ وَ أَلْهَمَهَا شُكْرَهُ وَ تَمْجِيدَهُ وَ جَعَلَهَا الْحُجَجَ عَلَى كُلِّ مُعْتَرِفٍ لَهُ بِمَلَكَةِ الرُّبُوبِيَّةِ وَ سُلْطَانِ الْعُبُودِيَّةِ وَ اسْتَنْطَقَ بِهَا الْخَرَسَاتِ بِأَنْوَاعِ اللُّغَاتِ بُخُوعاً لَهُ فَإِنَّهُ فَاطِرُ الْأَرَضِينَ وَ السَّمَاوَاتِ وَ أَشْهَدَهُمْ خَلْقَهُ وَ وَلَّاهُمْ مَا شَاءَ مِنْ أَمْرِهِ جَعَلَهُمُ تَرَاجِمَ مَشِيَّتِهِ وَ أَلْسُنَ إِرَادَتِهِ عَبِيداً لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ يَحْكُمُونَ بِأَحْكَامِهِ وَ يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِهِ وَ يَعْتَمِدُونَ حُدُودَهُ وَ يُؤَدُّونَ فَرْضَهُ وَ لَمْ يَدَعِ الْخَلْقَ فِي بُهَمٍ صُمّاً وَ لَا فِي عَمْيَاءَ بُكْماً بَلْ جَعَلَ لَهُمْ عُقُولًا مَازَجَتْ شَوَاهِدَهُمْ وَ تَفَرَّقَتْ فِي هَيَاكِلِهِمْ وَ حَقَّقَهَا فِي نُفُوسِهِمْ وَ اسْتَعْبَدَ لَهَا حَوَاسَّهُمْ فَقَرَّرَ بِهَا عَلَى أَسْمَاعٍ وَ نَوَاظِرَ وَ أَفْكَارٍ وَ خَوَاطِرَ أَلْزَمَهُمْ بِهَا حُجَّتَهُ وَ أَرَاهُمْ بِهَا مَحَجَّتَهُ وَ أَنْطَقَهُمْ عَمَّا شَهِدَ بِأَلْسُنٍ ذَرِبَةٍ بِمَا قَامَ فِيهَا مِنْ قُدْرَتِهِ وَ حِكْمَتِهِ وَ بَيَّنَ عِنْدَهُمْ بِهَا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ بَصِيرٌ شَاهِدٌ خَبِيرٌ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَمَعَ لَكُمْ مَعْشَرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي هَذَا الْيَوْمِ عِيدَيْنِ عَظِيمَيْنِ كَبِيرَيْنِ لَا يَقُومُ أَحَدُهُمَا إِلَّا بِصَاحِبِهِ لِيُكْمِلَ عِنْدَكُمْ جَمِيلَ صَنِيعَتِهِ وَ يَقِفَكُمْ عَلَى طَرِيقِ رُشْدِهِ وَ يَقْفُو بِكُمْ آثَارَ الْمُسْتَضِيئِينَ بِنُورِ هِدَايَتِهِ وَ يَشْمَلَكُمْ مِنْهَاجَ قَصْدِهِ وَ يُوَفِّرَ عَلَيْكُمْ هَنِي ءَ رِفْدِهِ فَجَعَلَ الْجُمُعَةَ مَجْمَعاً نَدَبَ إِلَيْهِ لِتَطْهِيرِ مَا كَانَ قَبْلَهُ وَ غَسْلِ مَا كَانَ أَوْقَعَتْهُ مَكَاسِبُ السَّوْءِ مِنْ مِثْلِهِ إِلَى مِثْلِهِ وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ وَ تِبْيَانِ خَشْيَةِ الْمُتَّقِينَ وَ وَهَبَ مِنْ ثَوَابِ الْأَعْمَالِ فِيهِ أَضْعَافَ مَا وَهَبَ لِأَهْلِ طَاعَتِهِ فِي الْأَيَّامِ قَبْلَهُ وَ جَعَلَهُ لَا يَتِمُّ إِلَّا بِالايْتِمَارِ لِمَا أُمِرَ بِهِ وَ الِانْتِهَاءِ عَمَّا نُهِيَ عَنْهُ وَ الْبُخُوعِ بِطَاعَتِهِ فِيمَا حَثَّ عَلَيْهِ وَ نَدَبَ إِلَيْهِ فَلَا يَقْبَلُ تَوْحِيدَهُ إِلَّا بِالاعْتِرَافِ لِنَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِنُبُوَّتِهِ وَ لَا يَقْبَلُ دَيْناً إِلَّا بِوَلَايَةِ مَنْ أَمَرَ بِوَلَايَتِهِ وَ لَا تَنْتَظِمُ أَسْبَابُ طَاعَتِهِ إِلَّا بِالتَّمَسُّكِ بِعِصَمِهِ وَ عِصَمِ أَهْلِ وَلَايَتِهِ فَأَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي يَوْمَ الدَّوْحِ مَا بَيَّنَ بِهِ عَنْ إِرَادَتِهِ فِي خُلَصَائِهِ وَ ذَوِي اجْتِبَائِهِ وَ أَمَرَهُ بِالْبَلَاغِ وَ تَرْكِ الْحَفْلِ بِأَهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفَاقِ وَ ضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُمْ وَ كَشَفَ مِنْ خَبَايَا أَهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمَائِرِ أَهْلِ الِارْتِدَادِ مَا رَمَزَ فِيهِ فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنَافِقُ فَأَعَزَّ مُعِزٌّ وَ ثَبَتَ عَلَى الْحَقِّ ثَابِتٌ وَ ازْدَادَتْ جَهْلَةُ الْمُنَافِقِ وَ حَمِيَّةُ الْمَارِقِ وَ وَقَعَ الْعَضُّ عَلَى النَّوَاجِدِ وَ الْغَمْزُ عَلَى السَّوَاعِدِ وَ نَطَقَ نَاطِقٌ وَ نَعَقَ نَاعِقٌ وَ نَشَقَ نَاشِقٌ وَ اسْتَمَرَّ عَلَى مَارِقَتِهِ مَارِقٌ وَ وَقَعَ الْإِذْعَانُ مِنْ طَائِفَةٍ بِاللِّسَانِ دُونَ حَقَائِقِ الْإِيمَانِ وَ مِنْ طَائِفَةٍ بِاللِّسَانِ وَ صِدْقِ الْإِيمَانِ وَ كَمَّلَ اللَّهُ دِينَهُ وَ أَقَرَّ عَيْنَ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُتَابِعِينَ وَ كَانَ مَا قَدْ شَهِدَهُ بَعْضُكُمْ وَ بَلَغَ بَعْضَكُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ اللَّهِ الْحُسْنَى الصَّابِرِينَ وَ دَمَّرَ اللَّهُ مَا صَنَعَ فِرْعَوْنُ وَ هَامَانُ وَ قَارُونُ وَ جُنُودُهُ - وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ وَ بَقِيَتْ خُثَالَةٌ مِنَ الضَّلَالِ لَا يَأْلُونَ النَّاسَ خَبَالًا يَقْصِدُهُمْ اللَّهُ فِي دِيَارِهِمْ وَ يَمْحُو اللَّهُ آثَارَهُمْ وَ يُبِيدُ مَعَالِمَهُمْ وَ يُعْقِبُهُمْ عَنْ قُرْبِ الْحَسَرَاتِ وَ يُلْحِقُهُمْ بِمَنْ بَسَطَ أَكُفَّهُمْ وَ مَدَّ أَعْنَاقَهُمْ وَ مَكَّنَهُمْ مِنْ دِينِ اللَّهِ حَتَّى بَدَّلُوهُ وَ مِنْ حُكْمِهِ حَتَّى غَيَّرُوهُ وَ سَيَأْتِي نَصْرُ اللَّهِ عَلَى عَدُوِّهِ لِحِينِهِ وَ اللَّهُ لَطِيفٌ خَبِيرٌ وَ فِي دُونِ مَا سَمِعْتُمْ كِفَايَةٌ وَ بَلَاغٌ فَتَأَمَّلُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ مَا نَدَبَكُمُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ حَثَّكُمْ عَلَيْهِ وَ اقْصِدُوا شَرْعَهُ وَ اسْلُكُوا نَهْجَهُ- وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ عَظِيمُ الشَّأْنِ فِيهِ وَقَعَ الْفَرَجُ وَ رُفِعَتِ الدَّرَجُ وَ وَضَحَتِ الْحُجَجُ وَ هُوَ يَوْمُ الْإِيضَاحِ وَ الْإِفْصَاحِ عَنِ الْمَقَامِ الصُّرَاحِ وَ يَوْمُ كَمَالِ الدِّينِ وَ يَوْمُ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ وَ يَوْمُ الشَّاهِدِ وَ الْمَشْهُودِ وَ يَوْمُ تِبْيَانِ الْعُقُودِ عَنِ النِّفَاقِ وَ الْجُحُودِ وَ يَوْمُ الْبَيَانِ عَنْ حَقَائِقِ الْإِيمَانِ وَ يَوْمُ دَحْرِ الشَّيْطَانِ وَ يَوْمُ الْبُرْهَانِ هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ هَذَا يَوْمُ الْمَلَإِ الْأَعْلَى الَّذِي أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ هَذَا يَوْمُ الْإِرْشَادِ وَ يَوْمُ مِحْنَةِ الْعِبَادِ وَ يَوْمُ الدَّلِيلِ عَلَى الْرُّوَّادِ هَذَا يَوْمُ أَبْدَى خَفَايَا الصُّدُورِ وَ مُضْمَرَاتِ الْأُمُورِ هَذَا يَوْمُ النُّصُوصِ عَلَى أَهْلِ الْخُصُوصِ هَذَا يَوْمُ شِيثٍ هَذَا يَوْمُ إِدْرِيسَ هَذَا يَوْمُ يُوشَعَ هَذَا يَوْمُ شَمْعُونَ هَذَا يَوْمُ الْأَمْنِ الْمَأْمُونِ هَذَا يَوْمُ إِظْهَارِ الْمَصُونِ مِنَ الْمَكْنُونِ هَذَا يَوْمُ إِبْلَاءِ السَّرَائِرِ فَلَمْ يَزَلْ ع يَقُولُ هَذَا يَوْمُ هَذَا يَوْمُ فَرَاقِبُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اتَّقُوهُ وَ اسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوهُ وَ احْذَرُوا الْمَكْرَ وَ لَا تُخَادِعُوهُ وَ فَتِّشُوا ضَمَائِرَكُمْ وَ لَا تُوَارِبُوهُ وَ تَقَرَّبُوا إِلَى اللَّهِ بِتَوْحِيدِهِ وَ طَاعَةِ مَنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُطِيعُوهُ- وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ لَا يُجَنِّحُ بِكُمُ الْغَيُّ فَتَضِلُّوا عَنْ سَبِيلِ الرَّشَادِ بِاتِّبَاعِ أُولَئِكَ الَّذِينَ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا قَالَ اللَّهُ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ فِي طَائِفَةٍ ذَكَرَهُمْ بِالذَّمِّ فِي كِتَابِهِ- إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً وَ قَالَ تَعَالَى وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً- فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ أَ فَتَدْرُونَ الِاسْتِكْبَارُ مَا هُوَ- هُوَ تَرْكُ الطَّاعَةِ لِمَنْ أُمِرُوا بِطَاعَتِهِ وَ التَّرَفُّعُ عَلَى مَنْ نَدَبُوا إِلَى مُتَابَعَتِهِ وَ الْقُرْآنُ يَنْطِقُ مِنْ هَذَا عَنْ كَثِيرٍ أَنْ تُدَبِّرَهُ مُتَدَبِّرٌ زَجْرَهُ وَ وَعْظَهُ وَ اعْلَمُوا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ- إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ أَ تَدْرُونَ مَا سَبِيلُ اللَّهِ وَ مَنْ سَبِيلُهُ وَ مَنْ صِرَاطُ اللَّهِ وَ مَنْ طَرِيقُهُ أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ الَّذِي مَنْ لَمْ يَسْلُكْهُ بِطَاعَةِ اللَّهِ فِيهِ هُوِيَ بِهِ إِلَى النَّارِ وَ أَنَا سَبِيلُهُ الَّذِي نَصَبَنِي لِلِاتِّبَاعِ بَعْدَ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَا قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْفُجَّارِ وَ نُورُ الْأَنْوَارِ فَانْتَبِهُوا عَنْ رَقْدَةِ الْغَفْلَةِ وَ بَادِرُوا بِالْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ وَ سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ قَبْلَ أَنْ يُضْرَبَ بِالسُّورِ بِبَاطِنِ الرَّحْمَةِ وَ ظَاهِرِ الْعَذَابِ فَتُنَادَوْنَ فَلَا يَسْمَعُ نِدَاؤُكُمْ وَ تَضِجُّونَ فَلَا يُحْفَلُ بِضَجِيجِكُمْ وَ قَبْلَ أَنْ تَسْتَغِيثُوا فَلَا تُغَاثُوا سَارِعُوا إِلَى الطَّاعَاتِ قَبْلَ فَوْتِ الْأَوْقَاتِ فَكَانَ قَدْ جَاءَكُمْ هَادِمُ اللَّذَّاتِ فَلَا مَنَاصَ نَجَاءٍ وَ لَا مَحِيصَ تَخْلِيصٍ عُودُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ بَعْدَ انْقِضَاءِ مَجْمَعِكُمْ بِالتَّوْسِعَةِ عَلَى عِيَالِكُمْ وَ الْبِرِّ بِإِخْوَانِكُمْ وَ الشُّكْرِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مَا مَنَحَكُمْ وَ أَجْمِعُوا يَجْمَعِ اللَّهُ شَمْلَكُمْ وَ تَبَارُّوا يَصِلِ اللَّهُ أُلْفَتَكُمْ وَ تَهَادَوْا نِعَمَ اللَّهِ كَمَا مَنَّاكُمْ بِالثَّوَابِ فِيهِ عَلَى أَضْعَافَ الْأَعْيَادِ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ إِلَّا فِي مِثْلِهِ وَ الْبِرُ فِيهِ يُثْمِرُ الْمَالَ وَ يَزِيدُ فِي الْعُمُرِ وَ التَّعَاطُفُ فِيهِ يَقْتَضِي رَحْمَةَ اللَّهِ وَ عَطْفَهُ وَ هَيِّئُوا لِإِخْوَانِكُمْ وَ عِيَالِكُمْ عَنْ فَضْلِهِ بِالْجُهْدِ مِنْ جُودِكُمْ وَ بِمَا تَنَالُهُ الْقُدْرَةُ مِنِ اسْتِطَاعَتِكُمْ وَ أَظْهِرُوا الْبِشْرَ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ السُّرُورَ فِي مُلَاقَاتِكُمْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا مَنَحَكُمْ وَ عُودُوا بِالْمَزِيدِ مِنَ الْخَيْرِ عَلَى أَهْلِ التَّأْمِيلِ لَكُمْ وَ سَاوُوا بِكُمْ ضُعَفَاءِكُمْ فِي مَآكِلِكُمْ وَ مَا تَنَالُهُ الْقُدْرَةُ مِنِ اسْتِطَاعَتِكُمْ وَ عَلَى حَسَبِ إِمْكَانِكُمْ فَالدِّرْهَمُ فِيهِ بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ الْمَزِيدُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَوْمُ هَذَا الْيَوْمِ مِمَّا نَدَبَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ وَ جَعَلَ الْجَزَاءَ الْعَظِيمَ كَفَالَةً عَنْهُ حَتَّى لَوْ تَعَبَّدَ لَهُ عَبْدٌ مِنَ الْعَبِيدِ فِي الشَّبِيبَةِ مِنِ

ص: 13

ابْتِدَاءِ الدُّنْيَا إِلَى تَقَضِّيهَا صَائِماً نَهَارَهَا قَائِماً لَيْلَهَا إِذَا أَخْلَصَ الْمُخْلِصُ فِي صَوْمِهِ لَقَصُرَتْ إِلَيْهِ أَيَّامُ الدُّنْيَا عَنْ كِفَايَةٍ وَ مَنْ أَسْعَفَ أَخَاهُ مُبْتَدِئاً وَ بَرَّهُ رَاغِباً فَلَهُ كَأَجْرِ مَنْ صَامَ هَذَا الْيَوْمَ وَ قَامَ لَيْلَتَهُ وَ مَنْ فَطَّرَ مُؤْمِناً فِي لَيْلَتِهِ فَكَأَنَّمَا فَطَّرَ فِئَاماً وَ فِئَاماً يَعُدُّهَا بِيَدِهِ عَشَرَةً فَنَهَضَ نَاهِضٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَا الْفِئَامُ قَالَ مِائَةُ أَلْفِ نَبِيٍّ وَ صِدِّيقٍ وَ شَهِيدٍ فَكَيْفَ بِمَنْ تَكَفَّلَ عَدَداً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ أَنَا ضَمِينُهُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانَ مِنَ الْكُفْرِ وَ الْفَقْرِ وَ إِنْ مَاتَ فِي لَيْلَتِهِ أَوْ يَوْمِهِ أَوْ بَعْدَهُ إِلَى مِثْلِهِ مِنْ غَيْرِ ارْتِكَابِ كَبِيرَةٍ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ مَنِ اسْتَدَانَ لِإِخْوَانِهِ وَ أَعَانَهُمْ فَأَنَا الضَّامِنُ عَلَى اللَّهِ إِنْ بَقَّاهُ قَضَاهُ وَ إِنْ قَبَضَهُ حَمَلَهُ عَنْهُ وَ إِذَا تَلَاقَيْتُمْ فَتَصَافَحُوا بِالتَّسْلِيمِ وَ تَهَانَوُا النِّعْمَةَ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ لْيُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الشَّاهِدُ الْبَائِنَ وَ لْيَعُدِ الْغَنِيُّ عَلَى الْفَقِيرِ وَ الْقَوِيُّ عَلَى الضَّعِيفِ أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص بِذَلِكَ ثُمَّ أَخَذَ ص فِي خُطْبَةِ الْجُمُعَةِ وَ جَعَلَ صَلَاةَ جُمُعَتِهِ صَلَاةَ عِيدِهِ وَ انْصَرَفَ بِوُلْدِهِ وَ شِيعَتِهِ إِلَى مَنْزِلِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع بِمَا أَعَدَّ لَهُ مِنْ طَعَامِهِ وَ انْصَرَفَ غَنِيُّهُمْ وَ فَقِيرُهُمْ بِرِفْدِهِ إِلَى عِيَالِه

_ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ؛ ج 2 ؛ ص752

_______________________________________

طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، 1جلد، مؤسسة فقه الشيعة - بيروت، چاپ: اول، 1411 ق.

صاحب غدير از منظر پيامبر صلي الله عليه و آله

1-هر كه من مولاى او هستم على مولاى او است

2-تو نسبت بمن بمنزله هارون نسبت بموسى هستى

ص: 14

3-حق على بر مسلمانان مانند حق پدر بر فرزندان خود است

4-اى على آن كس كه ميميرد و ترا دشمن ميدارد پروائى (تقوايي)ندارد

5-محبوبترين برادرانم بسوى من على بن ابى طالب است

6-اى على بتحقيق تو سرور مسلمانان هستى

7- تو قسمت كننده آتشى

8-كه من شهر علمم و على درب آن است

9-من شهر بهشتم و على درب آن

10-علي پاره تن من است

11-من و على از يك درخت آفريده شده ايم

12-على از من همانند سرم از بدنم هست

13-اى على تو سرورى در دنيا

14-سرنامه صحيفه مؤمن محبت و دوستى على بن ابى طالب است

15-بتحقيق خدا ترا با زينتى زيور بخشيده است

16-مثل على در ميان اين امت مانند مثل كعبه است

17-على روز قيامت بر كنار حوض است.

18-اى على بتحقيق خداى متعال ترا طورى قرار داده كه مسكينها را دوست ميدارى

19-بتحقيق دو فرشته على بر ساير فرشتگان افتخار مينمايند

20-بدرستى كه دست من و دست على در سنجش برابر است

21-خدايا من او (علي)را دوست دارم پس دوست دار كسى را كه او را دوست بدارد.

22-على در بهشت ميدرخشد

23-(اي علي)دوست نميدارد ترا مگر مؤمن(و دشمن نميدارد ترا مگر منافق)

24-(اي علي)دوست تو دوست منست، و دشمنت دشمن منست

25-من و اين (علي)در روز قيامت بر امتم حجتيم

26-على هجرتش قديم و راه و روش او نيكو است

27-اى على شقى ترين نخستينان و واپسينان قاتل تو است

28-ذكر على(ع) عبادتست

29-نگاه كردن(برخ) على عبادتست

30-مجالس خود را با ذكر على زينت ببخشيد

ص: 15

31-هر كه ميخواهد بر علم آدم و فقه نوح نگاه كند بايد به على نگاه كند

32-على از من، و من از آنم

33-هر كه از على جدائى گزيند از من جدائى گزيده است

وديگر احاديث...

صاحب غدير از منظر عالم آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم

امامت از ديدگاه عالم آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم

[1]عَبْد الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ الرِّضَا ع:يَا عَبْدَ الْعَزِيز...إِنَّ الْإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَإِرْثُ الْأَوْصِيَاءِ إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ ص وَ مَقَامُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ مِيرَاثُالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِيرُ الْفَيْ ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْكَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ يُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ يَذُبُّ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ يَدْعُو إِلَي سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَةِ الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِبِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِيَ فِي الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَارُ الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِيرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِرُ وَ النُّورُ السَّاطِعُ وَ النَّجْمُ الْهَادِي فِي غَيَاهِبِ الدُّجَي وَ أَجْوَازِ الْبُلْدَانِ وَ الْقِفَارِ وَ لُجَجِ الْبِحَارِ الْإِمَامُ الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَي الظَّمَإِ وَ الدَّالُّ عَلَي الْهُدَي وَ الْمُنْجِي مِنَ الرَّدَي الْإِمَامُ النَّارُ عَلَي الْيَفَاعِ الْحَارُّ لِمَنِ اصْطَلَي بِهِ وَ الدَّلِيلُ فِي الْمَهَالِكِ مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِكٌ الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِيئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَةُ وَ الْعَيْنُ الْغَزِيرَةُ وَ الْغَدِيرُ وَ الرَّوْضَةُ الْإِمَامُ الْأَنِيسُ الرَّفِيقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِيقُ وَ الْأَخُ الشَّقِيقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِيرِ وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِي الدَّاهِيَةِ النَّآدِ الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَي عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ وَ الدَّاعِي إِلَي اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ نِظَام الدِّينِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِينَ وَ غَيْظُ الْمُنَافِقِينَ وَ بَوَارُ الْكَافِرِين الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَّاءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ وَ عَيِيَتِ الْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ التَّقْصِيرِ وَ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ أَوْ يُنْعَتُ بِكُنْهِهِ أَوْ يُفْهَمُ شَيْ ءٌ مِنْ أَمْرِهِ أَوْ يُوجَدُ مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ وَ يُغْنِي غِنَاهُ لَا كَيْفَ وَ أَنَّي وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمِ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا وَ أَيْنَ يُوجَدُ مِثْلُ هَذَا أَ تَظُنُّونَ أَنَّ ذَلِكَ يُوجَدُ فِي غَيْرِ آلِ الرَّسُولِ مُحَمَّدٍ ص كَذَبَتْهُمْ وَ اللَّهِ أَنْفُسُهُمْ وَ مَنَّتْهُمُ الْأَبَاطِيلَ فَارْتَقَوْا مُرْتَقاً صَعْباً دَحْضاً تَزِلُّ عَنْهُ إِلَي الْحَضِيضِ أَقْدَامُهُمْ رَامُوا إِقَامَةَ الْإِمَامِ بِعُقُولٍ حَائِرَةٍ بَائِرَةٍ نَاقِصَةٍ وَ آرَاءٍ مُضِلَّةٍ فَلَمْ يَزْدَادُوا مِنْهُ إِلَّا بُعْداً قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّي يُؤْفَكُونَ وَ لَقَدْ رَامُوا صَعْباً وَ قَالُوا إِفْكاً وَ ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيداً وَ وَقَعُوا فِي الْحَيْرَةِ إِذْ تَرَكُوا الْإِمَامَ عَنْ بَصِيرَةٍ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ رَغِبُوا عَنِ اخْتِيَارِ اللَّهِ وَ اخْتِيَارِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَهْلِ بَيْتِهِ إِلَي اخْتِيَارِهِمْ؛

ص: 16

امام رضا ع به عبدالعزيز بن مسلم فرمودند: اي عبدالعزيز! ... همانا امامت مقام انبياء و ارث اوصياء است، امامت خلافت از جانب خدا و رسول خدا ص و مقام اميرالمؤمنين ع و ميراث حسن و حسين ع است. به راستي امامت زمام دين و نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مومنين است. امامت بنياد پاك اسلام و شاخه با بركت آن است، بوسيله امامت نماز و زكات و روزه و حج و جهاد درست مي شود، و غنيمت صدقات بسيار مي گردد، حدود و احكام اجرا مي شود، مرزها و نواحي كشور مصون مي شوند، امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مي كند و حدود خدا را اقامه مي كند و از دين خدا دفاع مي كند و با حكمت و پند نيك و دليل روشن و رسا به راه خدا دعوت مي نمايد، امام مانند آفتاب در عالم طلوع مي كند و بر افقي قرار مي گيرد كه ديده مردم بدانجا نرسد، امام ماه تابنده، چراغ فروزنده، نور برافروخته و ستاره راهنما در تاريكي شبها و بيابانهاي تنها و گرداب درياهاست، امام آب گوارايي است براي تشنگي و رهبر به حق و نجات بخش از نابودي است، امام مانند آتشي است بر بلندي، گرما است براي سرما زدگان و دليلي است در تاريكيها در مواضع هلاكت ،هر كس از آن جدا شود، هلاك است. امام آب بارنده است و باران سيل آسا، آفتابي است درخشان و آسماني است سايه افكن و زميني است بسيار گسترده و چشمه اي است بسيار جوشنده، و بركه و باغ است. امام همنشيني است رفيق و پدري است بسيار مهربان و برادري است بسيار دلسوز و مادري است بسيار مهربان ونيكي كننده، به كودكش و پناه بندگان است در موقع ترس و پيشامدهاي ناگوار. امام امانتدار خداست در ميان خلقش و حجت او در ميان بندگانش و خليفه اش در سرزمين هايش و دعوت كننده به سوي خدا ودفاع كننده از حقوق خدا است. امام كسي است كه پاك شده از گناهان و بركنار شده از عيب ها، مخصوص به علم است و موسوم به حلم و بردباري است، نظام دين و عزت مسلمين و خشم منافقين و نابودي كفار است، امام يگانه روزگار خويش است، كسي با او برابر نيست و عالمي با او همتا نيست جايگزيني ندارد و مانند و نظيري ندارد. تمام فضيلت مخصوص اوست، بي آنكه خود او در طلبش رفته و بدست آورده باشد، بلكه امتيازي است كه از جانب خداوند فضل دهنده و بسيار بخشنده، به او داده شده است. كيست به معرفت امام برسد يا كه بتواند او را انتخاب كند، هيهات، هيهات، عقلها گمراه و خاطرها سرگردان و الباب (خردها) حيران و چشمها تاريك، بزرگان كوچك و حكيمان در حيرت و بردباران كوته نظر و خطيبان گنگ (لال)و صاحبان خرد نادان و شعرا لال و اديبان درمانده و سخندانان عاجز شده اند از وصف شاني از شئونش يا فضيلتي از فضائلش و به عجز و ناتواني و اقرار كردند و چگونه مي توان همه آن را و كُنه آن را توصيف كرد و يا چيزي از امرش را فهميد؟ يا چطور كسي به جاي اومي ايستد و حاجت مربوط به او را بر مي آورد؟ نه، چطور؟ از كجا؟ او در جايگاه خود ستاره اي است كه مي درخشد و از دسترس دست درازان و ستايش ستايشگران بدور است. انتخاب بشر كجا مي تواند به اين پايه رسد، عقل كجا و مقام امام كجا؟ كجا چنين شخصي يافت شود؟ آيا گمان مي برند كه در غير خاندان رسول (ص) امامي يافت مي شود؟ خودشان تكذيب خود مي كنند، بيهوده خيال مي كنند و به گردنه بلند لغزنده اي گام مي نهند كه آنها را به سقوط مي كشاند و مي خواهند به عقل ناقص خود امامي بسازند و به راي گمراه كننده خود پيشوايي درست كنند، جز دوري از حق بهره نبرند، خدا آنها را بكشد، تا كي دروغ مي گويند، به لب پرتگاه آمده اند و دروغ مي بافند و سخت به گمراهي افتاده اند و به سرگرداني گرفتار شده اند، دانسته و فهميده امام خود را گذاشتند و پرچم باطل افراشتند، "شيطان كارشان را در برابرشان زينت داد و آنها را از راه گمراه كرد با آنكه حقيقت جلو چشم آنها بود"، از انتخاب خداي جلّ جلاله و رسول خدا (ص) روي برتافتند و به انتخاب باطل خويش گرائيدند./ كافي ج1 ص197 / امالي صدوق ص674 / كمال الدين ج2 ص675 / معاني الأخبار ص96 / تحف العقول ص436 / عيون أخبارالرضا(ع) ج1 ص216 / غيبة نعماني ص216 / مناقب ج1 ص246 / بحارالأنوار ج25 ص120 [إكمال الدين]،[معاني الأخبار]،[أمالي للصدوق]،[عيون أخبار الرضا عليه السلام]. [2]وباسناده إلى ابى بصير عن ابى جعفر عليه السلام في قول الله عزوجل : " قل ارايتم ان اصبح ماؤكم غورا فمن يأتيكم بماء معين " فقال : هذه نزلت في الامام القائم يقول : ان اصبح امامكم غائبا عنكم لاتدرون اين هو ؟ فمن يأتيكم بامام ظاهر يأتيكم باخبار السماوات والارض وحلال الله وحرامه ، ثم قال عليه السلام : والله ما جاء تاويل هذه الاية ولابد ان يجيئ تأويلها . (احاديث ذيل : الملك 30 احاديث اختصاصي نورالثقلين)

ص: 17

[3]اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ ...(257 بقره)

[4]حج/63: «الم تر ان الله انزل من السماء ماء» - فرقان/45: «انزلنا من السماء ماء طهورا» و ... .

[5]قدر/1: «انا انزلناه في ليله القدر» - الزمر/2: « انا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ»و ... .

[6]طه53 ص315 _ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ اْلأَرْضَ مَهْدًا وَ سَلَكَ لَكُمْ فيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْ نَباتٍ شَتّىهمان كسي كه زمين را برايتان گهواره اي ساخت، و براي شما در آن، راهها ترسيم كرد و از آسمان آبي فرود آورد، پس به وسيله آن رستنيهاي گوناگون، جفت جفت بيرون آورديم.

[7]كهف/44: «هنالك الولايه لله الحق هو خير ثوابا و خير عقبا»

مولود كعبه

مشهور آن است كه آن حضرت در روز جمعه، سيزدهم ماه رجب، بعد از سى سال از عام الفيل در ميان كعبه معظّمه متولّد شده است. پدر آن حضرت ،(ابو طالب )پسر عبد المطّلب بوده كه با عبد اللّه پدر حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم برادر اعيانى (پدر و مادرى) بوده، و مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بوده و آن حضرت و برادرانش اوّل هاشمى بودند كه پدر و مادرشان هر دو هاشمى بودند.

و در كيفيّت ولادت آن جناب روايات بسيار است و آنچه به سندهاى بسيار وارد شده آن است كه: روزى عبّاس بن عبد المطّلب با يزيد بن قعنب و با گروهى از بنى هاشم و جماعتى از قبيله بنى عبد العزّى در برابر خانه كعبه نشسته بودند، ناگاه فاطمه بنت اسد به مسجد درآمد و به حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نه ماه آبستن بود و او را درد زاييدن گرفته بود، پس در برابر خانه كعبه ايستاد و نظر به جانب آسمان افكند و گفت: پروردگارا! من ايمان آورده ام به تو و به هر پيغمبر و رسولى كه فرستاده اى و به هر كتابى كه نازل گردانيده اى و تصديق كرده ام به گفته هاى جدّم ابراهيم خليل كه خانه كعبه بنا كرده او است، پس سؤال مى كنم از تو به حق اين خانه و به حق آن كسى كه اين خانه را بنا كرده است،

ص: 18

و به حق اين فرزندى كه در شكم من است و با من سخن مى گويد، و به سخن گفتن خود مونس من گرديده است

و يقين دارم كه او يكى از آيات جلال و عظمت تو است، كه آسان كنى بر من ولادت [فارغ شدن] مرا.

عبّاس و يزيد بن قعنب گفتند كه: چون فاطمه از اين دعا فارغ شد، ديديم كه ديوار عقب خانه شكافته شد، فاطمه از آن رخنه داخل خانه شد و از ديده هاى ما پنهان گرديد، پس شكاف ديوار به هم پيوست به اذن خدا، و ما چون خواستيم در خانه را بگشاييم چندان كه سعى كرديم در گشوده نشد، دانستيم كه اين امر از جانب خدا واقع شده و فاطمه سه روز در اندرون كعبه ماند، اهل مكّه در كوچه ها و بازارها اين قصّه را نقل مى كردند و زنها در خانه ها اين حكايت را ياد مى كردند و تعجّب مى نمودند.

تا روز چهارم رسيد، پس همان موضع از ديوار كعبه كه شكافته شده بود ديگر باره شكافته شد، فاطمه بنت اسد بيرون آمد و فرزند خود اسد اللّه الغالب، علىّ بن ابى طالب عليه السّلام را در دست خويش داشت و مى گفت: اى گروه مردم!

بدرستى كه حقّ تعالى برگزيد مرا از ميان خلق خود، و فضيلت داد مرا بر زنان برگزيده كه پيش از من بوده اند،

زيرا كه حقّ تعالى برگزيد آسيه دختر مزاحم را، و او عبادت كرد حقّ تعالى را پنهان در موضعى كه عبادت در آنجا سزاوار نبود مگر در حال ضرورت- يعنى: خانه فرعون-،

و مريم دختر عمران را حقّ تعالى برگزيد و ولادت حضرت عيسى عليه السّلام را بر او آسان گردانيد، و در بيابان درخت خشك را جنبانيد، و رطب تازه از براى او از آن درخت فرو ريخت،

ص: 19

و حقّ تعالى مرا بر آن هر دو زيادتى داد و هم چنين بر جميع زنان عالميان كه پيش از من گذشته اند،

زيرا كه من فرزندى آورده ام در ميان خانه برگزيده او

و سه روز در آن خانه محترم ماندم

و از ميوه ها و طعامهاى بهشت تناول كردم.

و چون خواستم كه بيرون آيم در هنگامى كه فرزند برگزيده من بر روى دست من بود، هاتفى از غيب مرا ندا كرد كه:

اى فاطمه! اين فرزند بزرگوار را علىّ نام كن، بدرستى كه منم خداوند علىّ اعلا،

و او را آفريده ام از قدرت و عزّت و جلال خود،

و بهره كامل از عدالت خويش به او بخشيده ام،

و نام او را از نام خود اشتقاق نموده ام،

و او را به آداب خجسته خود تأديب نموده ام،

و امور خود را به او تفويض كرده ام،

و او را بر علوم پنهان خود مطّلع كرده ام،

و در خانه محترم من متولّد شده است،

و او اوّل كسى است كه اذان خواهد گفت بر روى خانه من،

و بتها را خواهد شكست و آن ها را از بالاى كعبه به زير خواهد انداخت،

و مرا به عظمت و مجد و بزرگوارى و يگانگى ياد خواهد كرد،

و اوست امام و پيشوا بعد از حبيب من و برگزيده از جميع خلق من محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم كه رسول من است،

و او وصىّ او خواهد بود

خوشا حال كسى كه او را دوست دارد

و يارى كند او را،

ص: 20

و واى بر حال كسى كه فرمان او نبرد

و يارى او نكند

و انكار حقّ او نمايد.

و اخبار در باب ولادت آن حضرت و كيفيّت آن بسيار است و مقام را گنجايش بيش از اين نيست.

و اين فضيلت از خصايص آن حضرت است، چه، اشرف بقاع ،حرم مكّه است و اشرف مواضع حرم، مسجد است و اشرف موضع آن، كعبه است و احدى غير از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در چنين مكانى متولّد نشده،

ونيز متولّد نشده مولودى در سيّد ايّام كه روز جمعه باشد در شهر حرام كه ماه رجب باشد در بيت الحرام سواى امير المؤمنين عليه السّلام ابو الأئمّة الكرام- عليه و آله آلاف السّلام .

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 1، ص: 348

خيرالانساب

نسب آن بزرگوار

در زيارات اهلبيت عليهم السلام ميخوانيم كه :شهادت ميدهم كه شما...و از اصلاب شامخ وارحام مطهره بوده ايد.و انجاس جاهليت به آباء و اجداد شما سرايت نكرده (آباءواجداد اهلبيت همگي موحد وبا ايمان بوده اند)

پدر آن حضرت،حضرت ابو طالب پسر عبد المطلّب بود كه با پدر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از يك مادر بود، و مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بود، آن حضرت و برادرانش اوّل هاشمى بودند كه پدر و مادر ايشان هر دو از بنى هاشم بودند.

در احاديث معتبره بسيار از طرق خاصّه و عامّه روايت كرده اند از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه آن حضرت فرمود: من و على از يك نور خلق شديم،پيش از آنكه خدا حضرت آدم را خلق كند به بيست و چهار هزار سال- به روايت ديگر: به دو هزار سال- در جانب راست عرش الهى تسبيح و تقديس حق تعالى مى كرديم، چون خدا آدم را آفريد آن نور مقدّس را به دو جزء قسمت كرد و هر دو را در صلب حضرت آدم جا داد. چون آدم به زمين آمد، ما در صلب او بوديم؛ چون نوح در كشتى نشست، ما در صلب او بوديم؛ چون حضرت ابراهيم عليه السّلام را در آتش انداختند، ما در صلب او بوديم، به اين سبب آتش به او ضرر نرسانيد. پس از يك جزء آن نور من به هم رسيدم، از يك جزء ديگر على به هم رسيد

ص: 21

مادر امير المؤمنين فاطمه دختر اسد بن هاشم بود، كه براى حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله بمنزله مادر بودند و پيغمبر در دامان اين بانوى بزرگوار تربيت شد، و او از اولين جماعتى است كه به آن جناب ايمان آورد و با وى به مدينه مهاجرت كرد هنگام وفات فاطمه مادر امير المؤمنين حضرت رسول او را كفن كرد و كفن او را از لباس مخصوص معين نمود و سپس خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد، و او را بولايت فرزندش تلقين كرد، پس بنا بر اين امير المؤمنين عليه السّلام اول كس از بنى هاشم است كه از دو نفر هاشمى متولد شده است. جلاء العيون، مجلسى 289 فصل اول در بيان ولادت با سعادت آن حضرت ص : 289

در مورد شرافت وعظمت مقام مادر گرامي حضرت (حضرت فاطمه بنت اسد )اگر تنها به واقعه ي شكافتن خانه ي كعبه و ورود ايشان بدانجا و سه روز ميهماني ويژه ي از نعم بهشتي كه خداوند نشانه هايي بزرگ در ان قرار داده به وضوح بزرگي شان آن بانوي بزرگوار روشن مي گردد

مختصري از فضائل حضرت ابو طالب عليه السلام

مختصري از فضائل ابو طالب عليه السلام :

حضرت ابو طالب با كنيه، معروف و نام نامي اش «عبد مناف» بود. نقل ديگر، «عمران» است كه صاحب عمده، آن را تضعيف كرده است.

آخرين حجت در عهد فترت:

علاّمه مجلسي مي فرمايد: «شيعيان در باره حضرت ابو طالب اجماع كرده اند كه وي در آغاز بعثت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به وي ايمان آورد، هرگز بتي را نپرستيد؛ بلكه از اوصياي حضرت ابراهيم عليه السلام بود.

ص: 22

-شيخ صدوق مي فرمايد: روايت شده كه عبد المطلب حجّت بود و ابو طالب وصيِّ او بود.

-علامه اميني مي نويسد كه از امير مؤمنان عليه السلام پرسيدند: «آخرين وصي پيش از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله چه كسي بود؟» فرمود: «پدرم.»

-اصبغ بن نباته گويد كه از اميرمؤمنان عليه السلام شنيدم: «پدرم (ابو طالب) و نياكانم: عبد المطلب، هاشم و عبد مناف، هرگز بت نپرستيدند.» گفته شد: «پس چه چيزي را مي پرستيدند؟» فرمود: «كَانُوا يُصَلُّونَ اِلَي الْبَيْتِ، عَلَي دِينِ اِبْرَاهِيمَ عليه السلام ، مُتَمَسِّكِينَ بِهِ؛ به سوي كعبه نماز مي خواندند، بر دين حضرت ابراهيم عليه السلام و متمسّك به آن بودند.»

-از امام كاظم عليه السلام پرسيدند: «آيا حضرت ابو طالب بر رسول اكرم صلي الله عليه و آله نيز حجّت بود؟» فرمود: «لاَ، وَلَكِنَّهُ كَانَ مُسْتَوْدَعا لِلْوَصَايَا، فَدَفَعَهَا اِلَيْهِ؛ نه، بلكه امانتدارِ وصايا بود، پس آنها را به آن حضرت تسليم كرد.»

-علامه مجلسي در شرح اين حديث شريف مي فرمايد: «منظور از «وصايا» كتابهاي پيامبران، عصاي حضرت موسي عليه السلام ، انگشتريِ حضرت سليمان عليه السلام و امثال آنهاست.»

-حضرت ابو طالب فصل مفصّلي در مدح پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله سخن گفته، در پايان مي افزايد: «وَلَقَدْ كَانَ اَبِي يَقْرَأُ الْكُتُبَ جَمِيعا، وَلَقَدْ قَالَ: اِنَّ مِنْ صُلْبِي لَنَبِيّا وَلَوَدَدْتُ اَنِّي اَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ فَآمَنْتُ بِهِ، فَمَنْ اَدْرَكَهُ مِنْ وُلْدِي فَلْيُؤْمِنْ بِهِ؛ پدرم (عبد المطلب) همه كتابها[ي آسماني[ را مي خواند و مي گفت كه پيامبري از صلب من خواهد بود. چقدر مشتاقم كه زمان او را درك كنم، پس به او ايمان آورم، هر كس از فرزندانم او را درك كند، حتما به او ايمان بياورد.»

ص: 23

-هنوز پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله 20 ساله بود كه ابو طالب عليه السلام فرمود: «وَلَقَدْ أَنْبَأَنِي أبِي: عَبْدُ الْمُطَلِّبُ بِاَنَّهُ النَّبِيُّ الْمَبْعُوثُ، وَاَمَرَنِي اَنْ اَسْتُرَ ذَلِكَ لِئَلاَّ يَغْرِيَ بِهِ الاْعْدَاءُ؛ پدرم عبد المطلب به من خبر داده بود كه او همان پيامبري است كه مبعوث خواهد شد، و به من امر فرمود كه آن را پوشيده بدارم تا به اين سبب، دشمنان، عليه او شورش نكنند.»

حضرت ابو طالب در فرازي از خطبه عقد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله با خديجه كبرا عليهاالسلام فرمود: «وَهُوَ وَاللَّهِ بَعْدَ هَذَا لَهُ نَبَأٌ عَظِيمٌ وَخَطَرٌ جَلِيلٌ؛ به خدا سوگند بعد از اين براي او [برادرزاده من]، خبر بزرگ و جايگاه بسيار رفيعي هست.»

-گذشته از بيان صريح امير مؤمنان عليه السلام ، پيشگوييهاي صريحي كه از حضرت ابو طالب و حضرت عبد المطلب نقل كرديم، دليل روشني بر اين است كه آنها مقام وصايت را داشتند و از منطق وحي بهره برده بودند كه اين گونه با قاطعيت از رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خبر مي دادند.

-جالب تر اينكه اين پيشگوييها فقط به رسالت خلاصه نمي شد؛ بلكه در باره ولايت و وصايت امير مؤمنان عليه السلام نيز نويدهاي بسيار شفّافي از حضرت ابو طالب عليه السلام رسيده است:

روز ميلاد مسعود حضرت ختمي مرتبت، حضرت فاطمه بنت اسد به خدمت حضرت ابو طالب رسيده تا ولادت فرخنده آن حضرت را بشارت دهد، حضرت ابو طالب خطاب به دخت اسد فرمود: «اِصْبِرِي سَبْتا اُبَشِّرُكِ بِمِثْلِهِ اِلاَّ النُّبُوَّةَ؛ سي سال صبر كن تا بشارت نظير او را به تو بدهم، به جز نبوّت.»

ص: 24

-امام صادق عليه السلام پس از بيان اين سخن اضافه مي كند كه «سبت» به معناي 30 سال است و ميان ميلاد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله با ميلاد امير مؤمنان عليه السلام 30 سال فاصله بود.

بسيار جالب است كه در يك جلمه كوتاه، از نبوت پيامبر، تاريخ تولد حضرت علي و همتايي علي عليه السلام با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به جز در نبوت خبر داده است.

-حضرت ابو طالب عليه السلام در شب ميلاد مسعود مولود كعبه در كوچه و بازار مكه قدم مي زد و مي فرمود: «اَيُّهَا النَّاسُ! وُلِدَ اللَّيْلَةَ فِي الْكَعْبَةِ حُجَّةُ اللّهِ تَعَالَي وَوَلِيُّ اللّهِ...؛ هان، اي مردم، امشب در كعبه، حجّت خدا و وليّ خدا ديده به جهان گشود...» مردم جمع شدند و پرسيدند: چه شده؟! فرمود: امشب وليّي از اولياي الهي متولد شده كه همه خيرها به دست او به پايان مي رسد و همه شرها به دست او از بين مي رود.»

-حضرت رضا عليه السلام مي فرمايد: بر نگين انگشتري حضرت ابو طالب عليه السلام چنين حك شده بود: «رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّا، وَبِاِبْنِ اَخِي مُحَمَّدٍ نَبِيّا، وَبِابْنِي عَلِيٍّ لَهُ وَصِيّا؛ من خداي را به خداوندي، برادرزاده ام محمد را به پيامبري، و پسرم علي را به جانشيني او پسنديدم.»

مناصب الامامه حضرت

ديدگاه شيعه

در مكتب شيعه، مقام امامت منصبى الهى است، زيرا امامت و خلافت به معنى جانشينى پيامبر است

همان گونه كه پيامبر بايد از ناحيه خدا تعيين شود،

خليفه و جانشين او نيز بايد از ناحيه خدا تعيين گردد.

ص: 25

در اينجا انتخاب، گزينش، شورى و اتفاق يا اكثريت آرا بى معناست و شناخت و عدم شناخت، ايمان و انكار و تصديق و تكذيب مطرح است به صورتى كه اگر همه مردم جهان، در يك انتخابات آزاد «مسيلمه كذاب» را به اتفاق آرا به پيامبرى برگزينند و به پيامبر اسلام يك رأى هم ندهند، مسيلمه پيامبر نمى شود و پيامبر اسلام نيز نبّوت و رسالتش را از دست نمى دهد.

عين اين مطلب در مورد امام نيز صادق است.

امام، همان وظايف پيامبر را انجام مى دهد؛

تنها تفاوت پيامبر و امام در اين است كه پيامبر پايه گذار دين،طرف وحى الهى1 و داراى كتاب است و امام جداى از اين دو مسأله، ساير مسؤوليت هاى پيامبر را بر عهده دارد: امام بيانگر اصول و فروع دين، نگهبان و حافظ آن از تحريف، مرجع كليه امور دينى و دنيوى و دنبال كننده همه وظايف مقام نبوت به عنوان جانشين پيامبر است. از اين رو، وجود دو خصلت در امام ضرورى است:

الف- امام بايد گذشته از آن كه علم و دانش خويش را از افراد عادى نمى آموزد، آگاه ترين فرد و داراى آگاهى كامل نسبت به اصول و فروع و معارف الهى باشد تا بتواند بيانگر اصول و فروع اسلام و جوابگوى كليه نيازمندى هاى علمى و معنوى امّت باشد، زيرا بدون چنين علم وسيع و گسترده اى سامان دادن مشكلات جامعه اسلامى و به انجام رساندن مسؤوليت هاى الهى ناممكن مى گردد.

ب- امام بايستى از گناه مصون و از اشتباه پيراسته باشد، زيرا بدون «عصمت» نمى تواند مورد اعتماد مردم قرار گيرد و براى مردم اسوه و الگو گردد.

از آن جا كه اين ويژگى ها امورى قلبى هستند، خداوند كه داناى آشكار و نهان است بايستى امام را برگزيند و به مردم معرفى كند؛ زيرا مردم از امور قلبى يكديگر اطلاع ندارند و ممكن است در انتخاب خويش اشتباه كنند.

ص: 26

پيامبر گرامى اسلام در آغاز رسالتش، قبيله اى را به آيين الهى فرا خواند.

سخنگويشان گفت: اگر ما در دينت از تو پيروى كرديم و در پى آن خداوند تو را بر مخالفانت پيروز كرد، آيا پس از تو امر سرپرستى دين و مردم، براى ما خواهد بود؟

حضرت فرمود:

اين امر از آن خداوند است و آن را در هر جايى كه بخواهد قرار خواهد داد.

منبع: اصول پنجگانه اعتقادى، ص: 83

1-البته مراد از طرف وحي بودن وحي براي گرفتن شريعت جديد است.

فضائلي كه اثبات امامت و ولايت علي عليه السلام ميكنند

مباهله

واقعه مباهله

زمخشرى (538 م) در كشاف در تفسير سوره آل عمران در ذيل آيه مباهله آورده است: وقتى رسول خدا آيه مباهله را براى نمايندگان مسيحيان نجران خواند و ايشان را به مباهله دعوت كرد، گفتند: باشد تا در كار خود بينديشيم و فردا برگرديم بعد از آنكه با خود خلوت كردند، از بزرگ و صاحب نظر خود «عاقب» پرسيدند: چه صلاح مى دانى؟ گفت: اى گروه نصارى شما خوب دانستيد كه محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلّم پيغمبر است و خدا او را فرستاده و اگر با او مباهله كنيد، به طور قطع همه ما هلاك خواهيم شد، به خدا سوگند هيچ قومى با هيچ پيغمبرى مباهله نكرد، مگر اين كه تا آخرين نفرشان هلاك شدند و اگر از من مى شنويد به او ايمان بياوريد و اگر زيربار نمى رويد و مصمم هستيد و تا مباهله نكنيد دست بر نداريد، لا اقل اين نصيحت را از من بپذيريد و نزد او رفته با او خداحافظى كنيد و به شهر خود برگرديد.

ص: 27

مسيحيان نجران نزد پيامبر برگشتند، ديدند حسين (عليه السلام) را بغل گرفته و دست حسن (عليه السلام) را هم در دست دارد، فاطمه (سلام اللَّه عليها) پشت سر او، على (عليه السلام) پشت سر فاطمه مى آيند و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به ايشان مى گويد: هر گاه من دعا كردم شما آمين بگوئيد.

اسقف نجران همين كه اين وضع را ديد گفت: اى نصاراى نجران من چهره ها و رخساره هائى مى بينم كه اگر از خدا بخواهند كوهى را از جاى بركند، بر مى كند، پس زنهار مباهله مكنيد كه هلاك مى شويد و تا روز قيامت يك نفر نصارى بر روى زمين باقى نمى ماند بناچار مسيحيان گفتند: اى ابو القاسم رأى ما بر اين قرار گرفت كه مباهله نكنيم و تو را به دين خودت واگذاريم، تو هم ما را به دين خودمان واگذارى، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: حالا كه حاضر نيستيد، مباهله كنيم، اسلام را بپذيريد و در نفع و ضرر با مسلمانان شريك باشيد، نصارى نپيذيرفتند پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: پس بايد كه آماده جنگ شويد، گفتند ما توانائى جنگ با عرب را نداريم، ولى با تو حاضريم صلح كنيم، بر اين كه با ما نجنگى و ما را نترسانى و تهديد نكنى و از دينى كه داريم برنگردانى، در عوض ما ساليانه دو هزار طاقه پارچه به تو بدهيم هزار طاقه را ماه صفر و هزار ديگر را ماه رجب بپردازيم و سى و سه زره عاريه و سى و سه شتر و سى و چهار اسب جنگى تحويل دهيم.

رسول خدا اين پيشنهاد را پذيرفته با آن مصالحه نمود و فرمود: به آن خدائى كه جانم در دست اوست عذاب تا بالاى سر نجران آمده بود، اگر صلح نمى كردند، همگى به صورت ميمون و خوك مسخ مى شدند و بيابان بر آنان، شعله ور مى گشت و خداوند اهل نجران و حتى پرنده ها را بر درختان ايشان نابود مى ساخت و يك سال نمى كشيد كه آنچه نصارى در دنياست هلاك مى گشت.

ص: 28

از عايشه نقل شده است كه گفت: روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم در حالى كه رواندازى خال خال از مو به دوش داشت در منزل نشسته بود كه حسن (عليه السلام) آمد و داخل آن كرد سپس حسين آمد او را نيز داخل كرد پس از آن فاطمه و در آخر على (عليه السلام) آمدند و آن جناب همه را زير آن روانداز جاى داد وقتى همه جمع شدند، اين آيه را تلاوت كرد: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.

زمخشرى بعد از نقل اين حديث و بعد از بياناتى چند چنين مى گويد: «و فيه دليل لا شي ء اقوى منه على فضل اصحاب الكساء عليهم السّلام و فيه برهان واضح على صحّة نبوّة النّبيّ صلى اللَّه عليه و آله و سلّم لأنّه لم ير واحد من موافق و لا مخالف انّهم اجابوا الى ذلك» (اين آيه دلالتى بر فضيلت اصحاب كسا دارد كه هيچ دليلى به قوت آن نمى رسد و نيز دلالت واضحى بر صحت نبوت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم دارد و چون احدى از مخالف و موافق روايت نكرده كه مسيحيان نجران مباهله را پذيرفته باشند. اين آخركلام زمخشرى است با نظر انصاف در آن بنگريد تا از آن، اهل صراط مستقيم را بشناسيد).

الطرائف-ترجمه داود الهامى، ص: 134 غالب مفسران و محدثان شيعه و اهل تسنن تصريح كرده اند كه آيه مباهله در حق اهل بيت پيامبر ص نازل شده است و پيامبر تنها كسانى را كه همراه خود به ميعادگاه برد فرزندانش حسن و حسين ع و دخترش فاطمه ع و على ع بودند، بنا بر اين منظور از" ابناءنا" در آيه منحصرا" حسن و حسين" ع هستند، همانطور كه منظور از" نساءنا" فاطمه ع، و منظور از" انفسنا" تنها على ع بوده است و احاديث فراوانى در اين زمينه نقل شده است.

ص: 29

ولى بعضى از مفسران اهل تسنن كه كاملا در اقليت هستند كوشيده اند كه ورود احاديث را در اين زمينه انكار كنند، مثلا نويسنده تفسير" المنار" در ذيل آيه مى گويد:" اين روايات همگى از طرق شيعه است، و هدف آنها مشخص است، و آنها چنان در نشر و ترويج اين احاديث كوشيده اند كه موضوع را، حتى بر بسيارى از دانشمندان اهل تسنن مشتبه ساخته اند"!! اما مراجعه به منابع اصيل اهل تسنن نشان مى دهد كه على رغم پندارهاى تعصب آلود نويسنده" المنار" بسيارى از طرق اين احاديث به" شيعه و كتب شيعه" هرگز منتهى نمى شود، و اگر بنا باشد ورود اين احاديث را از طرق اهل تسنن انكار كنيم ساير احاديث آنها و كتبشان نيز از درجه اعتبار خواهد افتاد. براى روشن شدن اين حقيقت قسمتى از روايات آنان را در اين باب با ذكر مدارك در اينجا مى آوريم:

" قاضى نور اللَّه شوشترى" در جلد سوم از كتاب نفيس" احقاق الحق" طبع جديد صفحه 46 چنين مى گويد:

" مفسران در اين مسئله اتفاق نظر دارند كه" ابناءنا" در آيه فوق اشاره به حسن و حسين ع و" نساءنا" اشاره به فاطمه ع و" انفسنا" اشاره به على ع است.

سپس (در پاورقى كتاب مزبور) در حدود شصت نفر از" بزرگان اهل سنت" ذكر شده اند كه تصريح نموده اند آيه مباهله در باره اهل بيت ع نازل شده است و نام آنها و مشخصات كتب آنها را از صفحه 46 تا 76 مشروحا آورده است.

تفسير نمونه، ج 2، ص: 582 از فخر رازى كلامى در ذيل آيه مباهله منقول است كه نقل آن در اينجا مناسب است، فخر بن الخطيب گفته كه: شيعه از اين آيه استدلال مى كنند بر آن كه علىّ بن ابى طالب عليه السّلام از جميع پيغمبران به جز پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلم، و از جميع صحابه افضل است زيرا كه حقّ تعالى فرموده: وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ. بخوانيم نفسهاى خود و نفسهاى شما را. و مراد از «نفس» نفس مقدّس نبوى نيست زيرا كه دعوت اقتضاى مغايرت مى كند و آدمى خود را نمى خواند، پس بايد مراد ديگرى باشد و به اتفاق غير از زنان و پسران كسى كه به انفسنا تعبير از او شده باشد به غير از علىّ بن ابى طالب عليه السّلام نبود، پس معلوم شد كه حقّ تعالى نفس على را نفس محمّد گرفته است، و اتّحاد حقيقى ميان دو نفس محال است پس بايد كه مجاز باشد، و در علم اصول مقرّر است كه حمل لفظ بر اقرب مجازات اولى است از حمل بر ابعد، و أقرب مجازات استواى على است با حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلم در جميع امور. و شركت در جميع كمالات مگر آنچه به دليل خارج شود مانند نبوّت كه به اجماع بيرون رفته است و على عليه السّلام در اين امر با او شريك نيست، امّا در كمالات ديگر با او شريك است كه از جمله فضيلت رسول خداست بر ساير پيغمبران و جميع صحابه و مردمان، پس على عليه السّلام نيز بايد افضل باشد. تمام شد موضوع حاجت از كلام فخر رازى.

ص: 30

منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 1، ص: 360 فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ (61سوره آل عمران)

هر گاه بعد از علم و دانشى كه (در باره مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهي. شأن نزول:

از ابن عباس و قتاده و حسن: چون پيامبر اكرم نصارى را به مباهله دعوت كرد از وى تا صبح فردا مهلت خواستند و چون ببزرگان خود مراجعه كردند و از آنها مشورت نمودند اسقف آنان گفت فردا بنگريد اگر محمد «ص» با اهل و فرزند خود آمد از مباهله بپرهيزيد و اگر با اصحاب خويش آمد پس مباهله كنيد كه كارى از او ساخته نخواهد شد. فردا صبح پيامبر آمد در حالى كه دست على را گرفته بود و حسنين در جلويش ميرفتند و فاطمه در پشت سر حضرتش ميرفت و نصارى هم كه اسقف در جلويشان بود آمدند و چون نبى اكرم (ص) را با اين افراد ديدند از وى خواستند كه آنها را معرفى كند حضرت فرمود اين پسر عم و داماد من و محبوبترين مردم در نزد منست و ايندو پسر نوه دخترى من و از صلب على هستند و اين زن، فاطمه دختر منست و عزيزترين مردم است نزد من.

ص: 31

پس پيامبر پيش رفت و بر دو زانو نشست. ابو حارثه اسقف آنها گفت بخدا قسم اينمرد مثل انبياء نشسته پس بمباهله تن در ندادند. سيد كه بزرگ نصارى بود گفت اى ابا حارثه جلو رو و مباهله كن. گفت بخدا قسم كه مباهله نكنم كه او را بر مباهله پر جرئت مى بينم و ميترسم كه راستگو باشد كه در اينصورت بخدا هيچ نيرويى براى ما نباشد و در همه جهان يك نصرانى زنده نخواهد ماند. پس اسقف به پيغمبر گفت اى ابو القاسم ما مباهله نميكنيم لكن بمصالحه حاضريم با ما مصالحه كن پس پيامبر با آنها مصالحه كرد به دو هزار حله هر حله اى بقيمت چهل درهم و اينكه سى زره و سى نيزه و سى اسب عاريه دهند كه اگر در يمن آشوبى و جنگى پيش آمد مسلمين بكار برند و رسول خدا ضمانت فرمود كه سالم به آنها برگرداند و باين قرار نامه اى نوشته شد.

روايت است كه اسقف چون پيامبر و اهل بيت او را ديد گفت چهره هايى مى بينم كه اگر از خدا بخواهند كه كوه ها را از جاى بكند البته خواهد كند و با او مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد و بر روى زمين تا روز قيامت يك نصرانى نخواهد ماند و نبى اكرم (ص) فرمود قسم به آنكه جانم بدست او است اگر با من مباهله ميكردند همگى بصورت بوزينه و خوك مسخ مى شدند و بيابان بر آنها وادى آتش مى شد و مجالى براى يك نصرانى نميماند تا همگى هلاك ميشدند و گفته اند كه چون نصرانيان بازگشتند سيد و عاقب دو پيشواى آنها بنزد حضرت آمدند و مسلمان شدند و عاقب حله اى و عصايى و كاسه و نعلينى بوى اهدا نمود.

ص: 32

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 99 ذيل آيه 61 سوره آل عمران

...........................................................................................................

بزرگترين فضيلت امام على ع در قرآن از منظر امام رضا ع

مأمون روزى گفت به امام رضا عليه السّلام كه خبر ده مرا به بزرگترين فضيلت امير المؤمنين عليه السّلام كه قرآن دلالت بر آن فضيلت كند؟

امام عليه السّلام فرمود: آيه مباهله است چنان كه خداى عز و جل فرموده است:

(فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ) خطاب است به رسول صلّى اللَّه عليه و آله، يعنى بعد از آنكه علم حاصل كردى به حال عيسى عليه السّلام، پس اگر كسى از نصارى مجادله كند با تو در باب وى به اينكه خداست يا پسر خدا؟ بگو تو، كه بيايند تا بطلبيم ما پسران خود را و شما پسران خود را و ما زنان خويش را و شما زنان خويش را و ما انفس خود را و شما انفس خود را، بعد از آن مباهله كنيم و بگردانيم لعنت خداى را بر دروغگويان.

(و مباهله اينست كه دو شخص دعا كنند و هر يك بگويند كه ما و تو هر كدام كه دروغ بگوئيم لعنت خداى تعالى بر او باد).

پس طلبيد رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله امام حسن و امام حسين عليهما السّلام را پس ايشان دو پسر بودند، و طلبيد فاطمه عليها السّلام را پس او بود مراد در اين مقام به زنان حضرت، و طلبيد امير المؤمنين عليه السّلام را پس او نفس حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله بود به حكم خداى عزّ و جلّ.

ص: 33

(زيرا فرمود كه ما مى طلبيم نفس خود را و آخر امير المؤمنين عليه السّلام را طلبيد، پس معلوم شد كه او به منزله نفس نبى صلّى اللَّه عليه و آله است) و به تحقيق ثابت شد كه نيست احدى از خلق خداى تعالى بزرگتر از رسول صلّى اللَّه عليه و آله و افضل از وى.

پس واجب است كه نبوده باشد كسى افضل از كسى كه نفس رسول صلّى اللَّه عليه و آله است به حكم خداى- عزّ و جلّ-، يعنى امير المؤمنين عليه السّلام.

دفاع از تشيع، بحثهاى كلامى شيخ مفيد (ره)، ص: 85

ليله المبيت

خفتن على (ع) در جايگاه پيامبر

ثعلبى در تفسيرش روايت كند كه: چون پيامبر خدا (ص) اراده هجرت به سوى مدينه را فرمود، على (ع) را در مكه به جاى خود گذارد تا ديون پيامبر و ودايعى كه خدمت حضرت گذارده بودند رد كند؛ و در شب خروج به سوى غار، در حاليكه مشركين اطراف خانه را گرفته و قصد كشتن حضرت را داشتند، به على امر فرمود كه در بستر او بخوابد، امر كرد: برد سبز حضرمى مرا به خود پيچ و در بستر من بخواب يقين بدان كه از ناحيه مشركين بتو آسيبى نخواهد رسيد انشاء اللّه.

على (ع) به دستور حضرت عمل كرد و در نتيجه خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحى فرستاد كه: من بين شما دو، برادرى افكندم و عمر يكى از شما دو نفر، طولانى تر از ديگرى است اينك كداميك از شما برادر خود را بر خود مقدم ميدارد؟ هر دو طول زندگى را اختيار نمودند، سپس خداوند وحى فرستاد كه:چرا شما مثل على (ع) نبوديد، من بين او و محمّد (ص) عقد برادرى بستم، در جاى پيغمبر خوابيد و جان خود را براى فدا نمودن آماده ساخت و او را بر خود مقدّم داشت، فرود آئيد و او را از دست دشمنان حفظ كنيد.

ص: 34

هر دو فرود آمدند، جبرئيل نزد سر حضرت على (ع) و ميكائيل نزد پاى اونشستند جبرئيل بانگ زد:

بخّ بخّ من مثلك يا علىّ! يباهى اللّه تبارك و تعالى بك الملائكة.

(مبارك باد! مبارك باد! كيست مانند تو اى على كه خداوند به وجود تو بر ملائكه مباهات ميفرمايد).

و در حاليكه پيامبر خدا، روانه مدينه بود، خداوند اين آيه را در شأن على (ع) نازل فرمود:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ.

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب ج 3 ، 78 مفسر معروف اهل تسنن" ثعلبى" مى گويد: هنگامى كه پيغمبر اسلام تصميم گرفت مهاجرت كند براى اداى دينهاى خود و تحويل دادن امانتهايى كه نزد او بود على ع را به جاى خويش قرار داد و شب هنگام كه مى خواست به سوى غار" ثور" برود و مشركان اطراف خانه او را براى حمله به او محاصره كرده بودند دستور داد على ع در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى (برد حضرمى) كه مخصوص خود پيغمبر بود روى خود بكشد در اين هنگام خداوند به" جبرئيل" و" ميكائيل" وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانى تر قرار دادم كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگى ديگرى را بر خود مقدم دارد هيچكدام حاضر نشدند. به آنها وحى شد اكنون على ع در بستر پيغمبر خوابيده و آماده شده جان خويش را فداى او سازد به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد.

هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى على ع نشسته بودند جبرئيل مى گفت:" به به آفرين بر تو اى على! خداوند بواسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند".

ص: 35

در اين هنگام آيه فوق نازل گرديد و به همين دليل آن شب تاريخى به نام" ليلة المبيت" ناميده شده است.

" ابن عباس" مى گويد اين آيه هنگامى كه پيغمبر از مشركان كناره گرفته بود و با ابو بكر به سوى غار مى رفت در باره على ع كه در بستر پيغمبر خوابيده بود نازل شد.

" ابو جعفر اسكافى" مى گويد: (همانطور كه" ابن ابى الحديد" در شرح نهج البلاغه جلد 3 صفحه 270 ذكر كرده است) جريان خوابيدن على ع در بستر پيغمبر ص به تواتر ثابت شده و غير از كسانى كه مسلمان نيستند و افراد سبك مغز آن را انكار نمى كنند در جلد دوم" الغدير" ذيل آيه مورد بحث (صفحه 48 به بعد) مى نويسد:" غزالى" در كتاب" احياء العلوم" جلد سوم صفحه 238 و" گنجى" در كتاب" كفاية الطالب" صفحه 114 و" صفورى" در" نزهة المجالس" جلد دوم صفحه 209 و ابن" صباغ مالكى" در كتاب" الفصول المهمة" صفحه 33،" سبط ابن جوزى حنفى" در" تذكرة الخواص" صفحه 21" شبلنجى" در" نور الأبصار" صفحه 86 و احمد در" مسند" جلد يك صفحه 348 و" تاريخ طبرى" جلد دوم صفحه 99 تا 101 و" ابن هشام" در" سيرة" جلد دوم صفحه 291 و" حلبى" در" سيره" خود و" تاريخ يعقوبى" جلد دوم صفحه 29 جريان" ليلة المبيت" را نقل كرده اند.

تفسير نمونه، ج 2، ص: 77

احتجاج مولا به ليله المبيت

متقى در كنز العمال از ابي الطفيل عامر بن واثلة روايت كرده كه گفت: در روزى كه شورى تشكيل شد يعنى بعد از مرگ عمر- چه عمر تعيين جانشين رسول خدا را محوّل به شش نفر كرده بود كه بايد يك جا جمع شوند و يكى را از بين خود انتخاب كنند- من پشت در آن خانه ايستاده بودم شنيدم كه سر و صدا بلند شد و على (عليه السلام) گفت: آن روزى كه مردم با ابو بكر بيعت كردند نيز به خدا سوگند من از او اولى بودم، و اين مقام حق من بود نه او، و همچنان گفت تا رسيد بدينجا: حالا عمر هم كه از دنيا مى رود مرا با پنج نفر ديگر همسنگ مى كند و تازه مرا ششمى آنان قرار مى دهد، تو گوئى هيچ گونه برترى براى من نسبت به آنان قائل نبوده و هيچ صلاحيت بيشترى در من سراغ نداشته شما پنج نفر هم، هيچ برترى براى من نمى شناسيد و همه ما را براى اين كار مساوى از لحاظ لياقت مى دانيد به خدا سوگند اگر بخواهم حرف بزنم نه عربشان و نه عجمشان نه هم پيمانانشان و نه مشركشان قادر نخواهند بود كه يكى از سخنانم را رد كنند ولى نمى خواهم حرف بزنم، تنها از شما مى پرسم آيا هيچ يك از شما بيش از من از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم رفع مانع مى كرديد و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم به او بيش از من نياز داشت، خواهيد گفت در چه وقت؟ آن هنگامى كه در بسترش خوابيدم و جان خود را سپر بلاى او كردم و خونم را در معرض ريختن قراردادم؟! همه گفتند: خود و خدا نه (تا آخر حديث) .

ص: 36

الطرائف-ترجمه داود الهامى، ص: 127

حديث كساء وآيه تطهير

[صحيح ترمذى 2/ 209] به سند خود، از «عمرو بن ابى سلمه»، ربيب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله (پسر زن)، نقل كرده است، هنگامى كه آيه تطهير:

إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ ... نازل شد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در خانه «امّ سلمه» بود، در اين رابطه، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، حضرت على و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين عليهم السّلام را به حضور طلبيد و آنان را در حاليكه حضرت على عليه السّلام پشت سر مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود، در زير كساء قرار داد و آنگاه گفت: بار خدايا! اينان اهل بيت من هستند، پليدى را از آنان بر طرف كن و آنها را پاك و پاكيزه گردان. «امّ سلمه» از فرصت استفاده كرد به عرض رسانيد: آيا من هم، از ايشانم؟ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: تو در جاى خودت باش، تو سرانجام خوبى خواهى داشت.

فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج 1، ص: 377 [صحيح مسلم] در كتاب «فضايل صحابه» در باب فضايل اهل بيت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله، به سند خود، از «صفيّه دختر شيبه» او هم از «عايشه» روايت كرده است، بامداد يكى از روزها رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گليمى را كه از پشم سياه بافته شده بود، بر دوش داشت و عازم بود از خانه بيرون برود، در آنحال، حسن بن على عليه السّلام وارد شد، حضرت او را در زير آن گليم جاى داد پس از آن، حسين عليه السّلام وارد شد، او را هم در زير گليم قرار داد بعد از آن، فاطمه عليها السّلام آمد، او را هم در زير گليم برد پس از آن، على عليه السّلام آمد، او را هم در زير گليم در آورد سپس اين آيه را تلاوت كرد:

ص: 37

إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا

فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج 1، ص: 376 ثعلبى باسنادش روايت كرده از مجمع كه گويد من با مادرم وارد بر عايشه شديم، پس از خروجش بر على عليه السلام در روز جمل پرسيد گفت آن تقدير خداوند بود پس از على عليه السلام پرسيد، پس عايشه گفت مى پرسى از من از محبوب ترين مردم او و همسرش فاطمه محبوب ترين مردم نزد رسول خدا بودند، بحقيقت ديدم على و فاطمه و حسن و حسين" ع" را كه پيغمبر آنها را در زير پارچه اى كه بر سر آنها انداخته بود جمع نموده آن گاه گفت:

اللّهمّ هؤلاء اهل بيتى و حامتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا

، گويد، پس گفتم يا رسول اللَّه من از اهل شمايم فرمود دور شو كه تو بخيرى.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 20، ص: 111:ذيل آيه33سوره احزاب.

آيه انگشتري

بزرگان ما از ابن عباس روايت كرده اند كه وقتى وى بر كنار زمزم نشسته بود و براى مردم از پيامبر حديث نقل مى كرد. در اين وقت مردى كه صورت خود را پوشيده بود وارد شد. ابن عباس رشته سخن را قطع كرد و گفت: ترا بخدا سوگند مى دهم كه خود را آشكار كنى. او كه ابو ذر غفارى بود صورت خود را آشكار كرد و گفت:

- اى مردم، هر كه مرا مى شناسد، بشناسد و هر كه مرا نمى شناسد من ابو ذرغفارى هستم. با اين دو گوش خودم از پيامبر خدا سخنى شنيدم كه اگر نشنيده باشم كر بشوم و با اين دو چشم خود پيامبر را ديدم كه اگر نديده باشم، كور گردم. مى فرمود:

ص: 38

- على رهبر انسانها و قاتل كافران است. هر كه على را يارى كند، يارى ميشود و هر كه على را ترك كند، خوار ميگردد. آگاه باشيد، روزى با پيامبر مشغول خواندن نماز ظهر بودم. سائلى در مسجد، سؤال كرد و كسى چيزى به او نداد. وى دستش را به آسمان بلند كرد و گفت:

- خدايا گواه باش. در مسجد پيامبر، سؤال كردم و احدى مرا دستگيرى نكرد.

در اين وقت على كه مشغول ركوع بود با انگشت دست راستش- كه در آن انگشترى بود- به سائل اشاره كرد و او انگشترى را از انگشت على ع بيرون آورد. اينها در برابر چشم پيامبر گرامى انجام گرفت. همين كه از نماز فارغ شد، سر به آسمان بلند كرد و گفت:

- خدايا برادرم موسى بدرگاهت سؤال كرد:

- پروردگارا، سينه ام را بگشاى، كارم را آسان و زبانم را باز كن تا سخنم را بفهمند. برادرم هارون را كه از خويشان من است، وزير من گردان، پشتم را به او قوى كن و او را در كارها شريكم گردان (آياتى از سوره طه 25 تا 32) تو به او وحى كردى كه:

- بزودى بازويت را به برادرت محكم مى كنيم و براى شما قدرتى قرار مى دهيم كه آنها به شما دسترسى پيدا نكنند. (قصص 35) پروردگارا منم محمد پيامبر و برگزيده تو. خدايا، سينه ام را بگشاى و كارم را آسان و على را وزير من گردان، و پشت مرا به او محكم كن.

ابو ذر گفت:

- بخدا سوگند، هنوز سخن پيامبر تمام نشده بود كه جبرئيل از جانب خدا نازل شد و گفت:

- اى محمد بخوان.

ص: 39

گفت:

- چه بخوانم:

گفت:

- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ...

عين اين خبر را ابو اسحاق ثعلبى در تفسير خود نقل كرده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 7، ص: 83:ذيل آيه 55سوره مائده.

رد الشمس

رد الشمس دو بار اتفاق افتاد

در زمان نبي

خورشيد دو مرتبه براي اميرمومنان برگشت يكى از آن دو بار در زمان نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بود: روايت كرده است ام سلمه و جابر بن عبد اللَّه انصارى و ابى بن كعب انصارى و ابو سعيد خدرى و گروهى از ياران پيامبر كه پيامبر اسلام روزى در منزلش بود و على عليه السّلام در مقابل پيغمبر بود ناگاه جبرئيل خدمت پيامبر آمد از طرف خدا با پيامبرنجوى كرد.

سپس چون رسول را حالت وحى فرا گرفت سر بزانوى امير المؤمنين عليه السّلام گذاشت سرش را از روى زانوى على عليه السّلام بر نداشت تا اينكه خورشيد غروب كرد امير المؤمنين خواندن نماز عصر برايش امكان نداشت بدين جهت رنگش تغيير كرد نماز عصرش را نشسته خواند ركوع و سجودش را با اشاره بجاى آورد چون پيامبر از حالت وحى بخود آمد بامير المؤمنين فرمود نماز عصرت قضا شد عرض كرد بواسطه خاطر شما اى رسول خدا نتوانستم نمازم را ايستاده بخوانم چون كه شما را حالت وحى فرا گرفته بود نشسته خواندم حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم به على عليه السّلام فرمود كه خداى را بخوان براى تو خورشيد را برگرداند تا اينكه نمازت را در وقتش ايستاده بجاى آورى كه همانا خدا دعاى ترا به هدف اجابت ميرساند بواسطه ى پيروى كردن تو از خدا و رسولش.

ص: 40

سپس امير المؤمنين از خداى تعالى در خواست كرد براى برگشتن خورشيد پس خورشيد براى خاطر او برگشت در جايى از آسمان قرار گرفت كه هنگام غروب بود سپس على عليه السّلام نماز عصرش را خواند بعد خورشيد غروب كرد.

ارشاد القلوب-ترجمه رضايى، ج 2، ص: 39 رد الشمس و مقام على (عليه السلام)

فقيه شافعى ابن مغازلى در كتاب «المناقب» به سند خود روايت كرده كه پيامبر سرش در دامن على (عليه السلام) بود كه وحى بر او نازل شد و على هنوز نماز عصر را نخوانده بود تا آفتاب غروب كرد.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلّم عرض كرد خدايا على (عليه السلام) بر طاعت تو و رسولت بود، آفتاب را براى او برگردان (تا نماز عصرش را بخواند) راوى مى گويد: پس ديدم آفتاب طلوع كرد بعد از آنكه غروب كرده بود. باز «ابن مغازلى» در «المناقب» از «ابو رافع» روايت كرده كه گفت: آفتاب پس از آنكه غروب كرده بود، براى على (عليه السلام) برگردانده شد به جايى كه وقت نماز عصر بود پس على (عليه السلام) به نماز ايستاد و نماز عصر را بجا آورد، و چون از نماز فارغ شد آفتاب غروب كرد و ستاره ها نمايان شدند.

الطرائف-ترجمه داود الهامى، ص: 228

بعد از نبي ،در برگشت از صفين

اما مرتبه ى دوم كه خورشيد براى آن حضرت علي برگشت بعد از وفات رسول خدا بود هنگامى كه از جنگ صفين برگشته بود و اراده ى عبور از فرات را بطرف بابل داشت گروه زيادى از يارانش سرگرم گذراندن بارهايشان از فرات بودند حضرت خودش با گروهى نماز عصرش را خواند گروه ديگر از گذراندن حيوانات از آب فارغ آسوده نشدند كه خورشيد غروب كرد سپس نماز عصر گروه زيادى از آنان قضا شد و نيز گروهى از فضل نماز جماعت محروم ماندند در اين باره با يك ديگر سخن گفتند.

ص: 41

چون حضرت سخنان آنان را درين باره شنيدند از خدا خواست كه خورشيد را برگرداند براى آنان تا اينكه تمام يارانش براى نماز عصر در وقت مختصش گرد آيند سپس خداى سبحان تير دعايش را بهدف اجابت رساند تا اينكه خورشيد را بر ايشان بر گرداند اين داستان مردم را بهراس و بيم افكند سپس بسيار تسبيح و تهليل و استغفار كردند.

ارشاد القلوب-ترجمه رضايى، ج 2، ص: 39

ايراد به رد الشمس

چه بسا بعضى ها كه نسبت به قدرت خداوند جاهل هستند، گويند:

«رد الشمس» و برگرداندن آفتاب چگونه ممكن است؟

در جواب مى گوئيم اين موضوع از راههاى مختلف براى خداوند امكان دارد و از جمله اين كه آفتاب ديگرى را به جاى آن خلق كند، يا زمين را برگرداند تا آنجا كه آفتاب ديده شود، يا اينكه آفتاب ديگرى را مثل آفتاب بنمايد. و حكم اين حادث حكم همان افتاده باشد و غير اينها از مقدرات كه خداوند خود مى داند. و حبس شدن آفتاب مثل اين واقعه براى بعضى از پيامبران گذشته نيز روايت شده است. البته بر اهل دانش پوشيده نيست كه معجزه امرى است ذاتا ممكن و از دائره محالات عقلى خارج مى باشد نهايت اين كه از تحت تأثير عوامل طبيعى يا غير طبيعى كه تأثير آنها در مسببات كلى است خارج مى باشد به اين معنى خداوند بر هر ممكنى قادر و عموم قدرتش محدود به تأثير اسباب طبيعى نمى باشد.

الطرائف-ترجمه داود الهامى، ص: 228

تناقضي آشكار

در جزء سوم همين كتاب (الغديرعربي)صفحه 126- 141 مقدارى از سندهاى حديث «برگرداندن خورشيد» براى مولايمان على عليه السلام با دعاى پيامبر اكرم و شواهد صحت آن و گفتار دانشمندان اسلامى در اين باره كه چهل گفته بوده آمده است.

ص: 42

تو در آنجا دلائل روشن صحت حديث را و اينكه دروغى در آن رخ نداده و امكان آن هم نمى رود به خوبى مى يابى و سبكى، يافعى، ابن حجر، صاحب شذرات و ديگران نيز نظير اين كرامت را براى اسماعيل ابن محمد حضرمى متوفى در سنه 676 ه نقل كرده اند بدون آنكه نسبت به آن انكارى ابراز دارند.

سبكى در «طبقات الشافعين» جلد 5 صفحه 51 گفته است: «از جمله كرامات حضرمى كه بسيارى آن را نقل كرده اند اين است كه: او روزى در سفر به خادمش گفت: به خورشيد بگو: در جايش بماند تا ما به منزل برسيم. در صورتى كه او در جائى دور از منزلش قرار داشت و غروب نزديك بود.

خادم به خورشيد گفت: فقيه اسماعيل دستور مى دهد كه: در جايت توقف كنى، او هم توقف كرد تا آنها به منزل رسيدند. وقتى كه به منزل رسيدند به خادم گفت: چرا اين زندانى را رها نمى كنى؟ خادم به خورشيد دستور داد غروب كند و او هم غروب كرد و فورا شب فرا رسيد و هوا تاريك شد.»

يافعى در كتاب «مرآت الجنان» جلد 4 صفحه 178 مى گويد: از كرامات اسماعيل حضرمى اين بوده كه خورشيد برايش توقف نمود تا به منزلش رسيد. او در اواخر روز به خورشيد دستور توقف داد او هم اطاعت نمود. و اين كرامت هم اكنون در ميان مردم يمن درباره حضرمى شايع است.

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 58 ابن حجر در «الفتاوى الحديثة» صفحه 232 مى نويسد: از جمله كرامات

حضرمى اين است كه: مى خواست وارد شهر زبيد شود، ديد خورشيد نزديك است كه غروب كند به او گفت: غروب نكن تا وارد شهر شويم او هم ساعتها توقف كرد، هنگامى كه وارد شهر شد به او دستور غروب كردن داد، ناگهان خورشيد غروب كرد و جهان در تاريكى فرو رفت و ستارگان كاملا آشكار شدند.

ص: 43

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 9، ص: 59

علامه سماوى در «العجب اللزومى» گفته است:

و اعجبا من فرقة قد غلت من دغل فى جوفها مضرم

تنكر رد الشمس للمرتضى بامر طاها العيلم الخضرم

و تدعى ان ردها خادم لامر اسماعيل الحضرم

«شگفتا از طائفه اى كه از روى دغل و كينه در اندرونشان آتش مشتعل زبانه مى كشد.

منكر «رد شمس» براى مرتضى على آنهم به دستور پيامبر اكرم هستند، در صورتى كه آن را براى خادمى به امر اسماعيل حضرمى جائز مى شمارند!»

انسان جستجوگر از اين داستان مى تواند چنين نتيجه بگيرد كه: اسماعيل حضرمى پيش خدا از پيامبر اكرم و وصيش امير المؤمنين برتر و بالاتر است، زيرا برگرداندن خورشيد براى على امرى بوده كه يا با دعاى على و يا با دعاى پيامبر بزرگوار اسلام واقع شده، اما در مورد اسماعيل حضرمى او به خادمش دستور داد كه به خورشيد فرمان دهد تا بماند آنهم توقف كرد. آنگاه دستور داد خورشيد را از اسارت آزاد نمايد، يا خود او دستور توقف خورشيد را صادر كرد آنهم توقف نمود!!

و اين يكنوع امتياز و برترى و نزديكى به خدا است اگر خواب ها و احلام واقعيت داشته باشند، ليكن عقلاء و راويان اين داستان بخوبى مى دانند كه: اين افسانه چه زمانى ساخته شده و كجا بافته شده و براى چه منظورى تنظيم شده است؟!

يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ

«مى خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند، ليكن خدا نميخواهد مگر اينكه نورش را تمام نمايد».

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب ج 9 ، 59

ص: 44

يوم الدار

در روايت است كه چون آيه وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ... نازل شد، پيامبر اولاد عبد المطلب را جمع كرد و آنها چهل مرد بودند كه هر كدام يك بزغاله ميخوردند و يك قدح بزرگ مى نوشيدند. پيامبر خدا به على دستور داد كه پاى گوسفندى را طبخ كند و به نان مخلوط سازد. آن گاه گفت: بنام خدا نزديك شويد. آنها ده نفر ده نفر، نزديك آمدند و خوردند. آن گاه قدحى آوردند كه پر از شير بود. پيامبر جرعه اى از آن نوشيد.

سپس به آنها گفت: بنام خدا بنوشيد. همگى نوشيدند تا سير شدند. ابو لهب پيشدستى كرده، گفت: اين مرد شما را سحر كرده است.

پيامبر سخنى نگفت و روز ديگر نيز آنها را دعوت كرد و مثل روز پيش از آنها پذيرايى نمود. آن گاه آنها را انذار كرده، فرمود: اى فرزندان عبد المطلب، من مأمورم كه شما را انذار كنم و بشارت دهم. اسلام آوريد و اطاعتم كنيد. تا هدايت شويد. آن گاه فرمود: چه كسى با من برادر و همكار ميشود و چه كسى دست دوستى بمن ميدهد و بعد از من وصى من و در خاندان من جانشين من و ادا كننده دين من مى شود؟ همه سكوت كردند تا سه بار تكرار كرد و هم چنان آنها ساكت بودند. و در هر سه بار على جواب ميداد: من. پيامبر هم در مرتبه سوم به على گفت: تو.

قوم برخاستند، در حالى كه به ابو طالب مى گفتند: پسرت را اطاعت كن كه او را بر تو امير ساخت.

اين روايت را ثعلبى در تفسير خود آورده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 18، ص: 66:ذيل آيه 214سوره شعرا: حديث شصت و پنج - مردى به على [عليه السّلام] گفت: اى امير مؤمنان، چرا شما وارث پسر عموى خود [رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله] شديد و عموى شما [يعنى عباس ابن عبد المطلب كه در ظاهر نزديك تر از شماست] وارث ايشان نشد؟ فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه [و آله] و سلم فرزندان عبد المطلب را فراخواند براى آنان غذايى آماده كرد آنان خوردند تا سير شدند با اين حال غذا هم چنان باقى بود گويى هنوز دست نخورده بود. سپس [پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله] قدحى كوچك از نوشيدنى طلبيد و آنان از قدح نوشيدند تا سيراب شدند و نوشيدنى همچنان باقى بود گويى هنوز دست نخورده يا ننوشيده اند. سپس فرمود: «اى فرزندان عبد المطلب، من به طور خاص براى شما و به طور عام براى همگان به رسالت مبعوث شده ام. شما معجزه مرا در غذا و نوشيدنى ديديد اكنون كدام يك از شما با من بيعت كرده [رسالت من را باور مى كنيد] تا برادر،همراه و وارث (و وزير) من باشد؟».

ص: 45

هيچ كس در اين باره اقدامى نكرد پس من كه از همه كوچك تر بودم، برخاستم تا بيعت كنم. حضرت [صلّى اللَّه عليه و آله و سلم] فرمود: «بنشين» سپس همان سخن را سه بار تكرار كرد و هر بار من برمى خاستم و حضرت دوباره مى فرمود: «بنشين». تا بار سوم شد آن گاه حضرت دست بر دست من زدند و فرمود:[أنت أخي و صاحبي و وارثي و وزيري]

«تو برادر، همراه و وارث و وزير من خواهى بود». از اين روست كه من وارث پسر عمويم هستم و عمويم از آن بى بهره است.

ويژگى هاى اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام، ترجمه خصائص نسائي ، ص: 78

حارث فهري

بسيارى از مفسران و ارباب حديث شان نزولى براى اين آيات نقل كرده اند كه حاصل آن چنين است:

هنگامى كه رسول خدا ص على ع را در روز" غدير خم" به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه" هر كس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى او است" چيزى نگذشت كه اين مساله در بلاد و شهرها منتشر شد" نعمان بن حارث فهرى" خدمت پيامبر ص آمد و عرض كرد تو به ما دستور دادى شهادت به يگانگى خدا و اينكه تو فرستاده او هستى دهيم ما هم شهادت داديم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زكات دادى ما همه اينها را نيز پذيرفتيم، اما با اينها راضى نشدى تا اينكه اين جوان (اشاره به على ع است) را به جانشينى خود منصوب كردى، و گفتى: من كنت مولاه فعلى مولاه، آيا اين سخنى است كه از ناحيه خودت يا از سوى خدا؟! پيامبر ص فرمود:" قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست اين از ناحيه خدا است".

ص: 46

" نعمان" روى بر گرداند در حالى كه مى گفت اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ:" خداوندا! اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو، سنگى از آسمان بر ما بباران"! اينجا بود كه سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت، همين جا آيه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ نازل گشت".

آنچه را در بالا گفتيم مضمون عبارتى است كه در" مجمع البيان" از" ابو القاسم حسكانى" با سلسله سندش از" امام صادق ع" نقل شده است .

همين مضمون را بسيارى از مفسران اهل سنت، و روات حديث با مختصرى تفاوت نقل كرده اند.

مرحوم" علامه امينى" در" الغدير"(جلد 1 صفحه 239 تا 246) آن را از سى نفر از علماى معروف

در بسيارى از اين كتب تصريح شده كه آيات فوق در همين رابطه نازل شده است، البته درباره اينكه اين شخص" حارث بن نعمان" بوده يا" جابر بن نذر" يا" نعمان بن حارث فهرى" اختلاف است، و مى دانيم اين امر تاثيرى در اصل مطلب ندارد.

تفسير نمونه، ج 25، ص: 6 ابو اسحق ثعلبى نيشابورى (متوفّاى 427/37) در تفسير خود «الكشف و البيان» گويد: از سفيان بن عيينه درباره قول خداى تعالى: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ

سؤال شد كه در مورد چه كسى نازل شده؟ نامبرده بسؤال كننده گفت مسئله اى را از من پرسيدى كه تا كنون كسى آنرا از من نپرسيده، پدرم از جعفر بن محمّد عليهما السّلام روايت نمود، و آنجناب از پدرانش (صلوات اللّه عليهم) روايت نمود كه چون رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بغدير خم رسيد پس از گرد آمدن مردم در حاليكه دست على عليه السّلام را گرفته بود بآنها اعلام نموده فرمود:

ص: 47

«من كنت مولاه، فعليّ مولاه»

پس اين خبر در بلاد شايع و منتشر گشت و بگوش حرث بن نعمان فهرى رسيد. نامبرده نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله آمد در حالتيكه بر ناقه اى سوار بود، تا به ابطح رسيد، در آنجا از ناقه خود فرود آمد و آنرا خوابانيد و برسول خدا

صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خطاب نمود و گفت: اى محمّد از طرف خداوند ما را امر كردى كه به يكتائى خدا و رسالت تو شهادت دهيم، قبول كرديم، و ما را به پنج نماز امر نمودى پذيرفتيم، و ما را بدادن زكاة امر كردى اطاعت كرديم، و بما امر كردى كه يكماه روزه بداريم قبول نموديم، و ما را بحج امر كردى پذيرا شديم، باين امور اكتفا ننمودى تا بازوان پسر عمّت را گرفتى و او را بلند كردى و بر ما برترى و فضيلت دادى و گفتى: من كنت مولاه فعلى مولاه، آيا اين امر از شخص تو است يا اينهم از طرف خداوند است؟ رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: قسم بآن خداوندى كه معبودى جز او نيست، اين امر از طرف خداوند است، حرث بن نعمان پس از شنيدن سخن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله رو بطرف مركب خود روان شد در حاليكه ميگفت:

بار خدايا اگر آنچه محمّد ميگويد راست و حق است، بر ما سنكى از آسمان ببار يا عذابى دردناك بر ما نازل كن، هنوز بمركب خود نرسيده بود كه خداوند سنگى از فراز بر سر او فرود آورد كه از دبر او خارج شد و او را كشت و خداوند اين آيه را نازل فرمود: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ..

ص: 48

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب ج 2 ، 128

لقب اميرالمومنين

ازجانب خدا

...أما علي بن أبي طالب ع فإن جبرئيل ع سماه بهذا الاسم عن الله تعالى و شهد له رسول الله ص- عن سلام جبرئيل ع له بإمرة المؤمنين و كان أصحاب رسول الله ص يدعونه في حياة رسول الله ص بإمرة المؤمنين...

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 28، ص: 90 ازمناقب خوارزمي است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرمود: چون مرا بسوى آسمان و سدرة المنتهى سير دادند در پيشگاه خداى عزّ و جل ايستادم سپس خداوند فرمود: اى محمّد عرض كردم لبيك و سعديك فرمود تو كه آفريدگان مرا آزمايش كردى كدام يك را نسبت بخودت مطيع تر ديدى؟ عرض كردم پروردگارا على را از همه مطيع تر ديدم فرمود: راست گفتى اى محمّد پس آيا براى خودت خليفه اى انتخاب كردى كه حق ترا از طرف تو ادا كند و كتاب مرا به بندگانم بياموزد آنچه را كه نميدانند؟ عرضكردم پروردگارا تو هر كس را ميخواهى براى من انتخاب كن، انتخاب تو انتخاب من است فرمود على را خليفه و وصى خود قرار ده كه دانش و حلم خود را بدو بخشيدم و او امير المؤمنين است مسلّم كه اين لقب بهيچ كس پيش از او نرسيد و براى هيچ كس جز او اين لقب سزاوار نيست.

اى محمّد على پرچمدار هدايت و امام و پيشواى هر كس كه مرا اطاعت كند باشد و نور اولياء و برگزيدگان من است، او كلمه ايست كه هميشه با پرهيزكارانست هر كس او را دوست داشته باشد مرا دوست دارد، هر كس او را دشمن داشته باشد مرا دشمن دارد، اگر على نمى بود برگزيدگان من شناخته نمي شدند.

ص: 49

ارشاد القلوب-ترجمه رضايى، ج 2، ص: 59

در زمان نبي

از جمله فضائل آن حضرت عليه السّلام: اخبارى است كه در باره ناميدن رسول خدا (ص) آن حضرت را در زمان زندگيش بأمير المؤمنين رسيده است.

مظفر بن محمد بلخى (بسند خود) از انس بن مالك براى من حديث كرده گفت: من خدمتكار رسول خدا (ص) بودم، و شبى كه نوبت ام حبيبه دختر ابو سفيان بود (و بنا بود آن حضرت (ص) نزد ام حبيبه كه يكى از همسرانش بود بسر برد) براى آن حضرت آب وضوئى آوردم، پس بمن فرمود اى انس هم اكنون از اين در بر تو درآيد (و وارد شود) أمير المؤمنين و بهترين اوصياء، كسى كه در اسلام بر ديگران پيشى گرفته و دانشش از همه فزونتر، و بردباريش بر ديگران بچربد، انس گويد: من با خود گفتم:

بار خدايا اين كس را (كه رسول خدا (ص) توصيف كرد) از قوم و قبيله من قرار ده (و خلاصه آرزو داشتم كه يكى از فاميل من از در درآيد) گويد: طولى نكشيد كه على بن ابى طالب عليه السّلام وارد شد رسول خدا (ص) نيز سرگرم وضوء گرفتن بود، همين كه على عليه السّلام وارد شد رسول خدا (ص) آب وضو را (كه در مشتش بود) بروى على عليه السّلام پاشيد بطورى كه چشمان او پر از آب شد، على عليه السّلام (گمان كرد كه اين كردار از روى اعتراض و عيب گرفتن بر او است، و كارى از او سر زده يا پيش آمد ديگرى شده كه انگيزه و سبب اين كردار گرديده، از اين رو) عرضكرد: اى رسول خدا آيا در من تازه رخ داده؟

ص: 50

پيغمبر (ص) فرمود: جز خوبى چيز تازه در تو رخ نداده، تو از منى و من از تو، قرض مرا ادا كنى، و بعهد و پيمان من وفا كنى، و تو مرا غسل دهى و در گورم نهى، و (احكام الهى را) بگوش مردم رسانى، و (فرامين دين را) پس از من براى آنان آشكار نمائى، على عرضكرد: اى رسول خدا مگر خودت تبليغ احكام نكرده اى؟ (و بگوش مردم نرسانده اى كه من برسانم؟) فرمود: چرا و ليكن تو براى آنان بيان كنى آنچه را كه پس از من در باره اش اختلاف كنند.

ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج 1، ص: 39 ابن مردويه روايت مى كند از بريده كه پيغمبر (ص) امر كرد ما را كه سلام كنيم بر على بيا امير المؤمنين.

كشف الغمة-ترجمه و شرح زواره اى، ج 1، ص: 464

فقط علي،امير المومنين است

ازمناقب خوارزمي است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرمود: چون مرا بسوى آسمان و سدرة المنتهى سير دادند در پيشگاه خداى عزّ و جل ايستادم سپس خداوند فرمود: اى محمّد عرض كردم لبيك و سعديك فرمود تو كه آفريدگان مرا آزمايش كردى كدام يك را نسبت بخودت مطيع تر ديدى؟ عرض كردم پروردگارا على را از همه مطيع تر ديدم فرمود: راست گفتى اى محمّد پس آيا براى خودت خليفه اى انتخاب كردى كه حق ترا از طرف تو ادا كند و كتاب مرا به بندگانم بياموزد آنچه را كه نميدانند؟ عرضكردم پروردگارا تو هر كس را ميخواهى براى من انتخاب كن، انتخاب تو انتخاب من است فرمود على را خليفه و وصى خود قرار ده كه دانش و حلم خود را بدو بخشيدم و او امير المؤمنين است مسلّم كه اين لقب بهيچ كس پيش از او نرسيد و براى هيچ كس جز او اين لقب سزاوار نيست.

ص: 51

اى محمّد على پرچمدار هدايت و امام و پيشواى هر كس كه مرا اطاعت كند باشد و نور اولياء و برگزيدگان من است، او كلمه ايست كه هميشه با پرهيزكارانست هر كس او را دوست داشته باشد مرا دوست دارد، هر كس او را دشمن داشته باشد مرا دشمن دارد، اگر على نمى بود برگزيدگان من شناخته نمي شدند.

ارشاد القلوب-ترجمه رضايى، ج 2، ص: 59

اولين مسلمان و نمازگزار

احمد بن حنبل در مسند خود از عبد اللّه بن عباس روايت كرده كه گفت:

«انّ عليّا اوّل من اسلم»

نخستين كسى كه اسلام آورد على بود.

اين روايت را احمد بن حنبل به چند طريق ديگر نيز نقل كرده است و همچنين ابن مغازلى در كتاب «المناقب» و ثعلبى در تفسيرش نقل كرده اند. و همچنين احمد بن حنبل در مسند خود از زيد بن ارقم نقل كرده كه گفت:

«اوّل من صلّى مع رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلّم علىّ بن ابى طالب»

نخستين كسى كه با رسول خدا نماز خواند على بن ابى طالب است. و نيز احمد بن حنبل در مسند خود روايت كرده است كه:

«انّ عليّا صلّى مع النّبى صلى اللَّه عليه و آله و سلّم سبع سنين قبل ان يصلّى معه احد»

على (عليه السلام) با پيامبر هفت سال نماز گزارد و پيش از آنكه با او كسى نماز بخواند.

الطرائف-ترجمه داود الهامى، ص: 63 حديث شش - عفيف مى گويد: در زمان جاهليت به مكه آمدم و ميهمان عباس بن عبد المطلب شدم. چون خورشيد بر آمد و در آسمان بالا آمد، من در حالى كه به كعبه مى نگريستم، جوانى را ديدم كه پيش آمد و به آسمان چشم دوخت و سپس به طرف قبله ايستاد چيزى نگذشت كه نوجوانى آمد و در سمت راست او ايستاد، باز چيزى نگذشت كه زنى آمد و پشت سر آن دو ايستاد. پس آن جوان [نماز گزارد و] به ركوع رفت و آن نوجوان و زن نيز به ركوع رفتند. جوان سر از ركوع برداشت، آنان نيز سر از ركوع برداشتند. جوان به سجده رفت آنان نيز با او به سجده رفتند. [با شگفتى] به عباس گفتم: رخدادى بزرگ است؟! رو به من كرد و گفت: [آرى] رخدادى بزرگ است! گفت: آيا اين جوان را مى شناسى؟

ص: 52

گفتم: نه. گفت: اين محمّد فرزند عبد اللَّه فرزند عبد المطلب، برادرزاده من است.

آيا آن نوجوان را مى شناسى؟

گفتم: نه. گفت: او نيز على فرزند ابى طالب فرزند عبد المطلب برادرزاده من است. آيا آن زنى كه پشت سر آنان ايستاده، مى شناسى؟

گفتم: نه. گفت: اين خديجه دختر خويلد همسر برادرزاده من است. برادرزاده ام به من مى گويد، پروردگار تو، پروردگار آسمان ها و زمين است، و او را به اين آيين كه بر آن است، فرمان داده، به خدا سوگند بر روى تمام زمين هيچ كس بر اين آيين جز اين سه نفر نيستند.

ويژگى هاى اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام، ترجمه خصائص نسائي، ص: 26

نزول آيه خير البريه

در كتاب شواهد التنزيل حاكم حسكانى ص 356 باسنادش از يزيد بن شراحيل انصارى كاتب و منشى حضرت على عليه السلام روايت شده كه گفت شنيدم على عليه السلام ميفرمود:

حديث كرد مرا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در حالى كه بسينه من تكيه كرده بود، فرمود، يا على آيا نشنيدى قول خداى عزّ و جل را، إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ، ايشان تو و شيعيان تو هستند ميعاد من و شما كنار حوض كوثر است آن گاه كه تمام امّتها براى حساب جمع شوند، شما را ميخوانند در حالى كه چهره هاى شما نورانى و زيبا است، و در كتاب مذكور از مقاتل بن سليمان از ضحاك از ابن عبّاس در قول خدا، هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ روايت كرده كه اين آيه در باره على عليه السلام و خاندان او نازل شده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 27، ص: 218 از" جابر بن عبد اللَّه انصارى" آمده است كه ما خدمت پيغمبر اكرم ص كنار خانه خدا نشسته بوديم على ع به سوى ما آمد، هنگامى كه چشم پيامبر ص به او افتاد فرمود: قد اتاكم اخى:" برادرم به سراغ شما مى آيد" سپس رو به كعبه كرد:

ص: 53

فقال و رب هذه البنية! ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة:

" به خداى اين كعبه قسم كه اين مرد و شيعيانش در قيامت رستگارانند" سپس رو به سوى ما كرد و افزود:

" اما و اللَّه انه اولكم ايمانا باللَّه، و اقومكم بامر اللَّه، و اوفاكم بعهد اللَّه و اقضاكم بحكم اللَّه و اقسمكم بالسوية، و اعدلكم فى الرعية، و اعظمكم عند اللَّه مزية

". قال" جابر": فانزل اللَّه:"

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ" فكان على اذا اقبل قال اصحاب محمد (ص) قد اتاكم خير البرية بعد رسول اللَّه.

" به خدا سوگند او قبل از همه شما به خدا ايمان آورد، و قيام او به فرمان خدا بيش از همه شما است، وفايش به عهد الهى از همه بيشتر، و قضاوتش به حكم اللَّه افزونتر، و مساواتش در تقسيم (بيت المال) از همه زيادتر، عدالتش در باره رعيت از همه فزونتر، و مقامش نزد خداوند از همه بالاتر است.

جابر مى گويد: در اينجا خداوند آيه إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ را نازل فرمود و از آن به بعد هنگامى كه على ع مى آمد ياران محمد ص مى گفتند: بهترين مخلوق خدا بعد از رسول اللَّه آمد"! .

نزول اين آيه در كنار خانه كعبه منافات با مدنى بودن سوره ندارد، زيرا ممكن است از قبيل نزول مجدد، و يا تطبيق بوده باشد، بعلاوه بعيد نيست كه نزول اين آيات در سفرهايى كه پيغمبر اكرم ص از مدينه به مكه آمده است واقع شده باشد، به خصوص اينكه راوى روايت" جابر بن عبد اللَّه انصارى" است كه در مدينه به حضرت ملحق شد، و اطلاق مدنى بر اينگونه آيات بعيد نيست.

ص: 54

تفسير نمونه، ج 27، ص: 211

اولي الامر

جابر بن يزيد گويد از جابر بن عبد اللَّه انصارى شنيدم مي فرمود چون خداى عز و جل بر پيغمبرش اين آيه را نازل كرد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ.

.. اى كسانى كه ايمان آورديد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول را و اولو الامر را از خودتان عرضكردم يا رسول اللَّه من خدا و رسول او را شناختم اولو الامر كيانند كه خدا اطاعت آنها را مقرون طاعت تو ساخته فرمود اى جابر آنها خليفه هاى منند و بعد از من ائمه مسلمين اند اول آنها على بن ابى طالب است و سپس حسن و حسين و سپس محمد بن على كه در تورات معروف است بباقر و محقق او را درك كنى اى جابر هر گاه باو برخوردى سلام مرا باو برسان سپس صادق جعفر بن محمد سپس موسى بن جعفر سپس على بن موسى سپس محمد بن على سپس على بن محمد و بعد حسن بن على بعد هم نام و هم كنيه من حجة اللَّه في ارضه و بقيته في عباده پسر حسن بن على اين آنچنان كسى است كه خداى تعالى ذكره مشارق و مغارب زمين را بدست او فتح كند اين آنست كه از شيعيان و دوستانش غايب شود و باقى نماند بر عقيده امامت او مگر كسى كه خدا دلش را بايمان امتحان كرده جابر گويد باو عرضكردم يا رسول اللَّه آيا براى شيعيانش در حال غيبت خود نفعى دارد؟ فرمود بدان كه مرا بنبوت فرستاده است آرى آنان بنور وى روشنى كسب كنند و بولايت او در حال غيبت منتفع شوند مانند انتفاع مردم بآفتابى كه ابر آن را پوشانيده، اى جابر اين سر مكنون خدا و علم مخزون او است آن را از اهلش بپوشان.

ص: 55

كمال الدين-ترجمه كمره اى، ج 1، ص: 365 در تفسير عياشى است كه در روايت ابى بصير از امام باقر (ع) آمده كه فرمود: آيه شريفه:" أَطِيعُوا اللَّهَ ..." در باره على بن ابى طالب (ع) نازل شده، من عرضه داشتم: مردم مى گويند اگر در باره على (ع) نازل شده چرا نام على و اهل بيتش در قرآن نيامده؟ امام ابو جعفر (ع) فرمود: به ايشان بگوييد به همان دليل كه خداى تعالى نماز را در قرآن مجيدش واجب كرده ولى نامى از سه ركعت و چهار ركعت نبرد، تا آن كه رسول خدا (ص) نماز را براى مردم تفسير كرد و به همان دليل كه حج را واجب كرد، ولى نفرمود: هفت طواف كنيد تا آن كه رسول خدا (ص) آن را تفسير فرمود: و همچنين خداى تعالى آيه:" أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" را در باره على و حسن و حسين (عليهم السلام) نازل كرد ولى نام آنان را نبرد، اين رسول خدا (ص) بود كه فرمود:" من كنت مولاه فهذا على مولاه" هر كس كه من به حكم" و اطيعوا الرسول" مولاى اويم، على به حكم" أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" مولاى او است.

ترجمه الميزان، ج 4، ص: 657 شيخ سليمان حنفى قندوزى كه از دانشمندان معروف اهل تسنن است در كتاب ينابيع المودة از كتاب" مناقب" از" سليم بن قيس هلالى" نقل مى كند كه روزى مردى به خدمت على ع آمد و پرسيد: كمترين چيزى كه انسان در پرتو آن جزء مؤمنان خواهد شد چه چيز است؟ و نيز كمترين چيزى كه با آن جزء كافران و يا گمراهان مى گردد كدام است؟ امام فرمود: اما كمترين چيزى كه انسان به سبب آن در زمره گمراهان درمى آيد اين است كه حجت و نماينده خدا و شاهد و گواه او را كه اطاعت و ولايت او لازم است نشناسد، آن مرد گفت: يا امير المؤمنين آنها را براى من معرفى كن، على ع فرمود: همانها كه خداوند در رديف خود و پيامبر ص قرار داده و فرموده يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ.

ص: 56

آن مرد گفت فدايت شوم باز هم روشنتر بفرما على ع فرمود: همانهايى كه رسول خدا در موارد مختلف و در خطبه روز آخر عمرش از آنها ياد كرده و فرمود:

انى تركت فيكم امرين لن تضلوا بعدى ان تمسكتم بهما كتاب اللَّه و عترتى أهل بيتي

:" من در ميان شما دو چيز بيادگار گذاشتم كه اگر دست به دامن آنها بزنيد هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد كتاب خدا و خاندانم" .

تفسير نمونه، ج 3، ص: 443. دانشمند اهل تسنن ابو بكر بن مؤمن الشيرازى در رساله اعتقاد (طبق نقل مناقب كاشى) از ابن عباس نقل مى كند كه آيه فوق در باره على ع نازل شد، هنگامى كه پيامبر ص او را (در غزوه تبوك) در مدينه بجاى خود گذارد، على ع عرض كرد: اى پيامبر! آيا مرا همانند زنان و كودكان در شهر قرار مى دهى؟ پيامبر ص فرمود:

اما ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى حين قال اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ فقال عز و جل" وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

:" آيا دوست ندارى نسبت به من همانند هارون (برادر موسى) نسبت به موسى ع بوده باشى، آن زمانى كه موسى به او گفت: در ميان بنى اسرائيل جانشين من باش و اصلاح كن، سپس خداوند عز و جل فرمود: وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ.

تفسير نمونه، ج 3، ص: 443

كسي كه علم كتاب نزد اوست

در تفسير برهان از ابن مغازلى نقل كرده كه وى به سند خود از على بن حابس روايت كرده كه گفت: من به اتفاق ابو مريم بر عبد اللَّه بن عطاء وارد شديم. ابو مريم گفت: آن حديثى را كه قبلا از ابى جعفر براى ما نقل كردى اينك بار ديگر حديث كن. ابن عطاء گفت: من نزد ابى جعفر نشسته بودم كه ناگهان پسر عبد اللَّه بن سلام از آنجا گذشت، پرسيدم: فدايت شوم! اين پسر همان كسى است كه علم كتاب نزد او است؟ فرمود: نه، ولى آن كسى كه علم كتاب نزد او است صاحب شما (آن كسى كه شما به وى محبت مى ورزيد) على بن ابى طالب است كه آياتى از كتاب خدا در باره اش نازل شده، از آن جمله آيه" وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ" و آيه" أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ"، و آيه" إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا" است.

ص: 57

ترجمه نفسيرالميزان، ج 10، ص: 290 سخن مسعودى:

ابو الحسن مسعودى- شافعى (شرح حالش در ج 1 ص 171 ذكر شد) در جلد 2 «مروج الذهب» صفحه 49 گويد:

چيزهائى كه اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بسبب آن استحقاق فضيلت و برترى بر ديگران مى يافتند همانا پيشدستى در ايمان و هجرت و يارى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و نزديك شدن بآنجناب در خويشى و قناعت و جانفشانى در راه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و علم بكتاب و تنزيل و جهاد در راه خدا و ورع و زهد و حكم و داورى و عفت و علم بود و در تمام اين مزايا و افتخارات، على عليه السّلام حد اكثر آنرا دارا و حظ و نصيب فراوان بسيارى احراز نموده است....

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب ج 2 ،86

آيه بلغ

حافظ ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى متوفّاى 310 (شرح حال او در ج 1 ص 166 ذكر شد) باسناد خود با بررسى، در «كتاب الولايه» در طريق حديث غدير از زيد بن ارقم روايت نموده كه: چون رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در بازگشت از حجة الوداع بغدير خم رسيد، هنگام ظهر بود و هوا در نهايت گرمى بود، بامر آنجناب خار و خاشاك آن محلّ را برطرف ساخته و نماز جماعت اعلام شد و ما همگى مجتمع شديم سپس خطبه رسا انشاء فرمود، بعد از آن فرمود: همانا خداوند متعال اين آيه را نازل فرموده است: ... بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس، و جبرئيل از طرف پروردگار من بمن امر نموده كه در اين محلّ (كه گروه مسلمانان حضور دارند) بايستم و هر سفيد و سياهى را آگاه نمايم باينكه: علىّ بن ابى طالب برادر من، وصىّ من، خليفه من، و پيشواى بعد از من است، من از جبرئيل درخواست كردم كه پروردگارم مرا از انجام اين امر بر كنار فرمايد، زيرا ميدانستم كه افراد با تقوى كم و موذيان و ملامت كنندگان زيادند كه مرا به پيوستگى زياد با على نكوهش ميكنند و از توجه زياد من بعلى بحدّى نگران و بدبين هستند كه مرا اذن (گوش) ناميده اند، و خداى

ص: 58

متعال ضمن اين آيه، نكوهش و گفتار آنان را بمن خبر داد: وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكم، و اگر بخواهم نام آنها را ببرم و آنها را معرفى كنم، خواهم نمود، ولى با ندريدن پرده آنها بكرامت خود افزودم.

خداى متعال راضى نشد جز بابلاغ اين امر، پس اى گروه مردم اين را بدانيد همانا خداوند او را (على عليه السّلام را) بعنوان ولىّ و امام بر شما نصب نمود و اطاعت امر او را بر همه واجب فرمود، حكم او جارى و گفتار او روا و نافذ است، و هر كس با او مخالفت نمايد از رحمت خدا دور است، و كسيكه او را تصديق نمايد مشمول رحمت پروردگار است بشنويد و اطاعت كنيد پس همانا: خداى مولاى شما است، و على امام (پيشوا) شما است، و سپس امامت در فرزندان من از صلب او (على عليه السّلام) برقرار است، تا روز قيامت، حلالى نيست، مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حلال فرموده اند، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حرام نموده اند و آنان، (يعنى على عليه السّلام و امامان از فرزندان او)، علمى نيست مگر خداى متعال آنرا در من احصاء (و بمن موهبت فرموده) و من آنرا نقل نمودم به على، پس، از او گمراه نشويد و از او امر او استنكاف ننمائيد. زيرا او است كه بسوى حق راهنمائى ميكند و بحق عمل مينمايد....

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب ج 2 ، 89

آيه اكمال دين

حافظ ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى متوفّاى 310 (شرح حال او در ج 1 ص 166 ذكر شد) باسناد خود با بررسى، در «كتاب الولايه» در طريق حديث غدير از زيد بن ارقم روايت نموده كه: چون رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در بازگشت از حجة الوداع بغدير خم رسيد، هنگام ظهر بود و هوا در نهايت گرمى بود، بامر آنجناب خار و خاشاك آن محلّ را برطرف ساخته و نماز جماعت اعلام شد و ما همگى مجتمع شديم سپس خطبه رسا انشاء فرمود، بعد از آن فرمود: همانا خداوند متعال اين آيه را نازل فرموده است: ... بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس، و جبرئيل از طرف پروردگار من بمن امر نموده كه در اين محلّ (كه گروه مسلمانان حضور دارند) بايستم و هر سفيد و سياهى را آگاه نمايم باينكه: علىّ بن ابى طالب برادر من، وصىّ من، خليفه من، و پيشواى بعد از من است، من از جبرئيل درخواست كردم كه پروردگارم مرا از انجام اين امر بر كنار فرمايد، زيرا ميدانستم كه افراد با تقوى كم و موذيان و ملامت كنندگان زيادند كه مرا به پيوستگى زياد با على نكوهش ميكنند و از توجه زياد من بعلى بحدّى نگران و بدبين هستند كه مرا اذن (گوش) ناميده اند، و خداي متعال ضمن اين آيه، نكوهش و گفتار آنان را بمن خبر داد: وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ .

ص: 59

و اگر بخواهم نام آنها را ببرم و آنها را معرفى كنم، خواهم نمود، ولى با ندريدن پرده آنها بكرامت خود افزودم.

خداى متعال راضى نشد جز بابلاغ اين امر، پس اى گروه مردم اين را بدانيد همانا خداوند او را (على عليه السّلام را) بعنوان ولىّ و امام بر شما نصب نمود و اطاعت امر او را بر همه واجب فرمود، حكم او جارى و گفتار او روا و نافذ است، و هر كس با او مخالفت نمايد از رحمت خدا دور است، و كسيكه او را تصديق نمايد مشمول رحمت پروردگار است بشنويد و اطاعت كنيد پس همانا: خداى مولاى شما است، و على امام (پيشوا) شما است، و سپس امامت در فرزندان من از صلب او (على عليه السّلام) برقرار است، تا روز قيامت، حلالى نيست، مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حلال فرموده اند، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حرام نموده اند و آنان، (يعنى على عليه السّلام و امامان از فرزندان او)، علمى نيست مگر خداى متعال آنرا در من احصاء (و بمن موهبت فرموده) و من آنرا نقل نمودم به على، پس، از او گمراه نشويد و از او امر او استنكاف ننمائيد. زيرا او است كه بسوى حق راهنمائى ميكند و بحق عمل مينمايد، خداوند توبه احدى را از آنان كه او را انكار نمودند نمى پذيرد و او را نميآمرزد، بر خدا حتم است كه چنين كند: او را جاويدان بعذاب دردناكى مبتلا كند پس او (على عليه السّلام) افضل تمام مردم است بعد از من مادام كه رزق بندگان نازل ميشود و خلق جهان باقى هستند، آنكس كه خلاف او را مرتكب شود از رحمت خدا دور است.

ص: 60

اين گفتار من، از جبرئيل، از خداوند است، پس هر كس نگران باشد و بينديشد كه براى فرداى خود چه پيش فرستاده است؟!

بفهميد محكم قرآن را (مطالب استوار و صريح آنرا) و پيروى نكنيد متشابه آنرا (آياتيكه نيازمند به بيان و تفسير و توضيح و تأويل است) و هرگز تفسر درست نتواند كرد آنرا مگر كسيكه من دست او را گرفته ام و بازوى او را بلند نموده ام و بشما او را نشان ميدهم: هر كس من مولاى اويم، اين على مولاى او است، و موالات او از جانب خداوند است كه آنرا بر من نازل نموده است، آگاه باشيد، بطور تحقيق وظيفه خود را اداء نمودم، آگاه باشيد امر حق را ابلاغ كردم، آگاه باشيد آنچه را مأمور بودم بشما شنوانيدم، آگاه باشيد، آنچه نيازمند به توضيح بود توضيح نمودم، امارت و فرماندهى مؤمنين بعد از من براى احدى جز او روا نيست سپس، او را (على عليه السّلام را) ببالا بلند فرمود تا بحدّى كه پاى او مقابل زانوى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله قرار گرفت، و فرمود: اى گروه مردم، اين برادر من، و وصىّ من و فرا گيرنده علم من است و جانشين من بر هر كس كه بمن ايمان آورده و بر تفسير كتاب پروردگار من، و در روايتى افزود. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و العن من انكره، و اغضب على من جحد حقه.

يعنى بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را، و از رحمت خود دور دار منكرين او را، و خشم فرما بر كسيكه حق او را انكار نمايد.

ص: 61

بار خدايا تو نازل فرمودى هنگام آشكار كردن اين امر براى على اين آيه را:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ

(بامامته) يعنى امروز كامل ساختم براى شما دين شما را، بسبب امامت او، پس هر كس به پيشوائى او و آنها (از امامان) كه از فرزندان من از صلب او است تا روز قيامت تن ندهند، اين گروه اعمالشان نابود ميشود و آنان هميشه در آتش خواهند بود، همانا ابليس باعث بيرون شدن آدم عليه السّلام (با اينكه برگزيده خدا بود) گرديد، بسب حسد، پس حسد نورزيد كه در نتيجه اعمال شما نابود شود! و قدمهاى شما بلغزد، درباره على نازل شده است، سوره وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ

اى گروه مردم: ايمان بياوريد بخدا و رسول او، و بنوريكه با او نازل شده، پيش از آنكه چهره هائى را دگرگون سازيم و آنها را به پشت سر برگردانيم يا آنها را لعنت كنيم همانطور كه اصحاب سبت را لعنت نموديم، آن نور از خداوند در من است، و سپس در على عليه السّلام و بعد از او در نسل او است تا قائم مهدى.

اى گروه مردم: بزودى بعد از من، پيشوايانى خواهند بود كه بسوى آتش دعوت ميكنند (پيروان خود را مستحق عذاب الهى مينمايند) و روز قيامت كسى آنها را يارى نميكند، و خداوند و من از آنان بيزاريم، آنان و ياران و پيروانشان در پست ترين دركات جهنم خواهند بود، و زود است كه امر خلافت را بدون حق تبديل بپادشاهى (و تسلّط خود خواهانه بر خلق) خواهند نمود، پس در اين هنگام است كه خداوند بمجازات شما مى پردازد اى گروه جنّ و انس، و بسوى شما شراره هاى آتش و مس گداخته روان ميسازد و در اين هنگام ديگر روى نصرت نخواهيد ديد ... تا پايان حديث- نقل از «ضياء العالمين»

ص: 62

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب ج2،ص 89

عمامه سحاب

در عرب وقتيكه تاج بر سر كسى گذاردند گفته ميشود معمّم، و رسم در ميان عرب چنين بود:

هنگامى كه مردى را بسرورى و آقائى منصوب ميداشتند عمامه سرخى بر سر او مى نهادند، ولى فرس چون تاج بر سر پادشاهانشان ميگذاردند باو ميگفتند متوّج يعنى: تاج گذارى شده.

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 209 در آنروز (روز غدير خم) رسول خدا صلى اللّه عليه و آله عمامه بر سر على عليه السّلام گذارد بهيئت خاصى كه مشعر بر عظمت و جلال آنجناب بود. آرى. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بوسيله عمامه خود كه نام آن «سحاب» بود بدست مبارك خود در آن اجتماع عظيم على عليه السّلام را تاج گذارى فرمود و با اين عمل اشعار باين معنى فرمود كه شخص تاج گذارى شده (على عليه السّلام) بمقام إمارت نظير امارت خود برانگيخته و منصوب گشته، با اين فرق كه على عليه السّلام از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ابلاغ ميكند و قايم مقام آنحضرت است بعد از او.

از على عليه السّلام روايت نموده اند كه فرمود: در روز غدير خم رسول خدا صلى اللّه عليه و آله عمامه اى بر سر من پيچيد و قسمتى از آنرا از پشت سرم افكند و در لفظ روايتى چنين مذكور است: طرفى از عمامه را بر دوشم افكند، سپس پيغمبر اكرم فرمود: همانا خداوند در روز بدر و حنين مرا بوسيله فرشته هائى يارى و كمك فرمود كه آن فرشتگان عمامه هائى باين كيفيت بر سر داشتند،

ص: 63

ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 2، ص: 209

شير و جويريه

حديث شير و جويريه چنان است: كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به او فرمود هنگامى كه عازم خروج به سفر شده بود كه اى جويريه، در عرض راه شيرى با تو دچار خواهد شد، عرض كرد: تدبير چيست كه از او سلامت جويم؟

فرمود: او را سلام برسان و بگو كه امير المؤمنين عليه السّلام مرا از آسيب تو امان داده است، پس جويريه بيرون شد، و چون در اثناى راه شير را ملاقات كرد سلام رسانيد و امان خويش را از حضرت امير عليه السّلام بگفت، چون شير اين بشنيد روى برتافت و همهمه كرد و برفت.

چون جويريه از سفر مراجعت كرد حكايت شير را براى آن حضرت نقل نمود آن جناب فرمود كه شير تو را گفت كه:

وصىّ محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم را از من سلام برسان و از دست مبارك پنج عقد شمرده يعنى پنج مرتبه سلام رسانيد.

پاورقي منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام(فارسى)، ج 1، ص: 378

وَ النَّجْمِ إِذا هَوى

از كتاب «المناقب» تأليف شافعى ابن مغازلى در تفسير آيه:

«وَ النَّجْمِ إِذا هَوى» به سندى كه به ابن عباس مى رسد نقل مى شود كه ابن عباس گفت: با عده اى از جوانان بنى هاشم در كنار پيامبر نشسته بودم ناگاه ستاره اى از جاى خود جست و در زمين فرود آمد، پس پيامبر فرمود اين ستاره در منزل هر كس فرود آمد او بعد از من وصى من است، جوانان بنى هاشم به پا خاستند و نگاه كردند ديدند كه آن ستاره در منزل على بن ابى طالب فرمود آمده است گفتند پيامبر در على گمراه شده است، خداوند متعال آيه شريفه را نازل فرمود: وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى تا آيه وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى (سوگند به ستاره هنگامى كه افول مى كند، كه هرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده و مقصد گم نكرده است و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد، آنچه آورده چيزى جز وحى نيست كه به او وحى شده است آن كس كه قدرت عظيمى دارد، او را تعليم داده همان كس كه توانائى فوق العاده و سلطه بر همه چيز دارد، در حالى كه در افق اعلى قرار داشت).

ص: 64

الطرائف-ترجمه داود الهامى، ص: 68

حديث منزلت

000چون پيغمبر (ص) آماده رفتن شد أمير المؤمنين عليه السّلام را بجاى خود بعنوان جانشينى در ميان خاندان و فرزندان و زنان و آنان كه با او بمدينه هجرت كرده بودند گماشت، و باو فرمود: يا على بدرستى كه شهر مدينه اصلاح نپذيرد جز ببودن من يا تو، زيرا آن حضرت (ص) از نيتهاى ناپاك عربها و بيشتر مردم مكه و آنان كه در اطراف مكه بودند: آنان كه با آنها جنگ كرده بود و خونشان ريخته بود آگاه بود، و ترس از اين داشت كه چون از مدينه دور شود و بشهرهاى روم رود آنان بمدينه بريزند، و اگر كسى را (مانند على) بجاى ننهد از آزار و زيان ايشان، و تباهى ببار آوردن در هجرتگاهش، و از پيش آمد ناگوارى نسبت بخاندان خود آسوده خاطر نبود، و ميدانست كه جز أمير المؤمنين عليه السّلام براى ترساندن دشمن و نگهبانى از هجرتگاه او، و نگهدارى از ساكنين مدينه، كسى ديگر نميتواند جاى او را بگيرد، (روى اين جهات) او را بجانشينى خويش در مدينه منصوب فرمود، و تصريح بامامت و پيشوائى او پس از خود كرد، و يا گفتار آشكار اين مطلب را گوشزد فرمود.

و در اين جريان روايات بسيارى رسيده كه چون منافقان دانستند رسول خدا (ص) على را بجانشينى خود در مدينه منصوب فرموده بر او رشك بردند، و ماندن او بجاى پيغمبر (ص) در شهر مدينه بر ايشان بسيار گران آمد، چون ميدانستند كه او از آن شهر نگهبانى ميكند و (با بودن او در مدينه) دشمنان نميتوانند طمعى در آنجا كنند، اينها مطالبى بود كه آنان را كوفته خاطر و ناراحت كرد و كوشش داشتند كه بهر صورتى شده او را بهمراه پيغمبر (ص) روانه كنند تا بآن هدفى كه داشتند يعنى ايجاد فساد و بهم زدن اوضاع و احوال در هنگام دورى رسول خدا (ص) از شهر مدينه، و نبودن نگهبانى كه مردم از او چشم ترسى داشته باشند، بآنهدف برسند و (روى اين نيتهاى ناپاك ياوه گوئيها كردند و) بر ماندن آن حضرت و آسودگى او از رنج سفر و انديشه نبرد با دشمن و غنودن در كنار زن و فرزند غبطه ها خوردند، و آرزوها كردند، و از هر سو سخنها گفتند، تا بدان جا كه گفتند: اينكه رسول خدا (ص) على را بجاى خود در مدينه گذارده نه بخاطر دوستى و گرامى داشتن و بزرگوارى او بوده، بلكه (روى بى مهرى با او) نخواسته است على را همراه خود ببرد، و اين سخن بى اساس و گفتار بيهوده را بر زبان جارى ساختند، و مانند بيهوده گوئيهاى قريش در باره پيغمبر (ص) كه گاهى او را ديوانه و گاهى شاعر و گاهى ساحر ميگفتند، و گاهى نسبت جادوگرى باو ميدادند، در صورتى كه خود آنان مى دانستند كه اين سخنان دروغ و بى اساس است و هيچ يك از آنچه ميگفتند در آن حضرت (ص) نبود، و همچنين منافقين مدينه ميدانستند كه آنچه در باره أمير المؤمنين عليه السّلام گويند سخنانى ياوه و خلاف حقيقت است، و (ميدانستند كه) رسول خدا (ص) نزديكترين مردمان بأمير المؤمنين عليه السّلام است، و أمير المؤمنين نيز محبوبترين مردمان پيش او است و نيكبخترين، و پربهره ترين، و برترين مردمان نزد او است.

ص: 65

(بهر صورت) چون ياوه سرائى منافقين گوشزد أمير المؤمنين عليه السّلام شد خواست تا دروغ آنها را آشكارا نموده كوس رسوائى آنان را بر سر كوى و بازار بزند، پس خود را بپيغمبر (ص) رساند، و عرضكرد: اى رسول خدا منافقين مدينه چنين پندارند كه شما بخاطر اينكه همراه بودن من براى شما گران بوده و خشمى كه بر من داشته ايد مرا بجاى خود در مدينه نهاده اى؟ پيغمبر (ص) باو فرمود: برادر من بجاى خود باز گرد زيرا مدينه اصلاح نپذيرد جز ببودن من با تو، زيرا تو جانشين منى در ميان خاندان و هجرتگاه و فاميل من، آيا خوشنود نباشى اى على كه تو نسبت بمن همانند هارون باشى نسبت بموسى جز اينكه پيغمبرى پس از من نيست؟!.

و اين گفتار رسول خدا (ص) (چند چيز را در بردارد و متضمن آنها است):

(1) تصريح بامامت و پيشوائى او (2) برگزيدن او را بتنهائى از ميان مردمان براى جانشينى (3) اثبات فضيلتى براى آن حضرت كه هيچ كس را با او در فضيلت شريك نساخت (4) با اين سخن تمام آنچه براى هارون بود براى او ثابت كرد جز آنچه عرف مردم مخصوص هارون دانند كه او برادر (تنى پدر و مادرى) موسى بود (و على عليه السّلام با پيغمبر (ص) اين گونه نبود) و جز آنچه خود رسول خدا (ص) آن را بيان فرمود كه گفت: جز نبوت (يعنى جز اينكه پس از من پيغمبرى نيست و منصب پيغمبرى بوجود من ختم گردد ولى موسى عليه السّلام چون خاتم پيغمبران نبود و هارون پس از حضرت موسى عليه السّلام منصب پيغمبرى را نيز دارا بود).

ص: 66

ارشاد-ترجمه رسولى محلاتى، ج 1، ص: 141

خليفه

خليفه خدا در زمين

روايت شده از امام جعفر صادق كه همانا آن حضرت فرمود هر گاه روز قيامت شد فريادكننده اى فرياد ميزند از عرش كجاست خليفه ى خدا در زمين سپس داود پيغمبر بپا مى ايستد و پاسخ ميدهد باز صدائى از طرف پروردگار مى آيد اگر تو چه خليفه ى خدائى ولى ما ترا صدا نزديم بعد صدائى بلند مى شود كه كجاست خليفه ى خدا در زمين سپس امير المؤمنين عليه السّلام بپا خيزد صدائى از طرف خداى عز و جل مى آيد كه اى مردم: اين على بن ابى طالب خليفه خداست در زمين و حجت خداست بر بندگان پس هر كس در دنيا بريسمان دوستى او چنگ زده امروز هم به ريسمان نجات او چنگ زند كه دين از نور او كسب نور كرده و روشن شده و بايد پيروانش را بسوى درجات بهشت بكشاند پس بپاخيزند پيروان على آنان كه چنگ بريسمان او زده اند در سراى دنيا سپس دنبال او روند تا بهشت بعد صدائى از طرف خدا جل جلاله مى آيد كه آگاه باشيد هر كس از هر امام پيروى كرده دنبالش برود بهر كجا كه آن امام ميرود درين وقت است دورى گزينند از امامشان آنان كه غير از على را پيروى كرده اند و عذاب را بچشم ميبينند

ارشاد القلوب-ترجمه رضايى، ج 2، ص: 57 ازمناقب خوارزمي است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرمود: چون مرا بسوى آسمان و سدرة المنتهى سير دادند در پيشگاه خداى عزّ و جل ايستادم سپس خداوند فرمود: اى محمّد عرض كردم لبيك و سعديك فرمود تو كه آفريدگان مرا آزمايش كردى كدام يك را نسبت بخودت مطيع تر ديدى؟ عرض كردم پروردگارا على را از همه مطيع تر ديدم فرمود: راست گفتى اى محمّد پس آيا براى خودت خليفه اى انتخاب كردى كه حق ترا از طرف تو ادا كند و كتاب مرا به بندگانم بياموزد آنچه را كه نميدانند؟ عرضكردم پروردگارا تو هر كس را ميخواهى براى من انتخاب كن، انتخاب تو انتخاب من است فرمود على را خليفه و وصى خود قرار ده كه دانش و حلم خود را بدو بخشيدم و او امير المؤمنين است مسلّم كه اين لقب بهيچ كس پيش از او نرسيد و براى هيچ كس جز او اين لقب سزاوار نيست.

ص: 67

اى محمّد على پرچمدار هدايت و امام و پيشواى هر كس كه مرا اطاعت كند باشد و نور اولياء و برگزيدگان من است، او كلمه ايست كه هميشه با پرهيزكارانست هر كس او را دوست داشته باشد مرا دوست دارد، هر كس او را دشمن داشته باشد مرا دشمن دارد، اگر على نمى بود برگزيدگان من شناخته نمي شدند.

ارشاد القلوب-ترجمه رضايى، ج 2، ص: 59

خليفه پيامبر

از مناقب از ابى سعيد خدرى از سلمان عليه الرحمة نقل شده كه برسول خدا عرض كردم اى رسول خدا براى هر رسول و فرستاده اى جانشينى است پس جانشين شما كيست؟ سپس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: وصى موسى كيست؟ عرض كردم يوشع بن نون فرمود چرا گفتم زيرا كه او دانشمندترين آنان بود فرمود: پس وصى و جانشين من و محرم اسرارم و بهترين كسى كه بعد از خود بجا گذارم و وعده ى مرا وفا كند و قرض مرا بدهد على بن ابى طالب است.

ارشاد القلوب-ترجمه رضايى، ج 2، ص: 58 از مسند ابن حنبل از مسروق است كه گفت ما خدمت رسول خدا در مسجد نشسته بوديم با عبد اللَّه بن مسعود سپس مردى بخدمت عبد اللَّه مسعود آمد و گفت اى پسر مسعود آيا حديث كرده شما را پيامبرتان كه چند خليفه بعد از او ميباشد ابن مسعود گفت بلى حديث كرد ما را كه خلفاى بعدش بشماره ى نقباء بنى اسرائيل است و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرمود: براى حسينش كه اين پسر من امام پسر امام و برادر امام و پدر امامان نه گانه است كه نهمى آنان قائمشان باشد و اخبار و روايات در فضائل و كمالات ايشان بيش از آنست كه بشمار آيد.

ص: 68

ارشاد القلوب-ترجمه رضايى، ج 2، ص: 52

سوال از انبياء درشب معراج كه بر چه چيزي ميعوث شديد؟

علقمه و اسود از عبد اللَّه بن عباس روايت كردند؛ روزى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله به من فرمود: يا عبد اللَّه! جبرئيل به نزدم آمد و گفت؛ يا محمد! وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا على ما بعثوا؟

اى مصطفى صلى اللَّه عليه و آله! از رسولان گذشته و پيامبران پيشين از رسالتى كه بر آن مبعوث شدند بپرس تا بيان كنند.

به جبرئيل گفتم: انبياى گذشته بر چه رسالتى مبعوث و مأمور شدند؟ گفت: بر ولايت تو و ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام مبعوث شدند.

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - ترجمه روحانى، ص: 255 محمد بن سوقه از علقمه و اسود حكايت كرد؛ عبد اللَّه بن مسعود قارى معروف قرآن و صحابى مشهور مصطفى صلى اللَّه عليه و آله گفت: رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله به من فرمود؛ شبى كه به سفر آسمانى رفته بودم ملكى كريم و با منزلت به نزد من آمد و گفت: يا محمد! از انبياى گذشته و پيامبران سلف بپرس، بر چه عهد و پيمانى مبعوث شدند.

گفتم:

يا معاشر الرّسل و النّبيّين على ما بعثكم اللَّه؟

اى رسولان الهى و انبياى گذشته! بر چه چيزى خداى رحمان شما را مبعوث و مأمور فرمود؟

انبيا در جواب گفتند: يا رسول اللَّه! ما بر ولايت تو و ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام مبعوث شديم.

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - ترجمه روحانى، ص: 256

فرمايشاتي ازحضرت عليه السلام

ص: 69

1-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَب

حكمت 1

روش برخورد با فتنه ها

درود خدا بر او، فرمود: در فتنه ها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند . 2-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْم

حكمت 8

شگفتى هاى تن آدمى

و درود خدا بر او، فرمود: از ويژگى هاى انسان در شگفتى مانيد، كه: با پاره اى «پى» مى نگرد، و با «گوشت» سخن مى گويد، و با «استخوان» مى شنود، و از «شكافى» نفس مى كشد 3-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام فِي الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِل

حكمت 13

روش استفاده از نعمت ها

و درود خدا بر او، فرمود: چون نشانه هاى نعمت پروردگار آشكار شد، با ناسپاسى نعمت ها را از خود دور نسازيد 4-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِك

حكمت 27

روش درمان دردها

و درود خدا بر او، فرمود: با درد خود بساز، چندان كه با تو سازگار است 5-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّه

حكمت 44

ارزش آخرت گرايى

و درود خدا بر او، فرمود: خوشا به حال كسى كه به ياد معاد باشد، براى حسابرسى قيامت كار كند، با قناعت زندگى كند، و از خدا راضى باشد 45

6-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام: لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ص أَنَّهُ قَالَ يَا عَلِيُّ لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِق

ص: 70

حكمت 45

راه شناخت مؤمن و منافق

و درود خدا بر او، فرمود: اگر با شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه دشمن من شود، با من دشمنى نخواهد كرد، و اگر تمام دنيا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد ، و اين بدان جهت است كه قضاى الهى جارى شد، و بر زبان پيامبر امّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گذشت كه فرمود:

«اى على! مؤمن تو را دشمن نگيرد، و منافق تو را دوست نخواهد داشت.»

7-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْه

حكمت 50

راه جذب دلها

و درود خدا بر او، فرمود: دل هاى مردم گريزان است، به كسى روى آورند كه خوشرويى كند 8-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَات

حكمت 58

توانگرى و شهوت ها

و درود خدا بر او، فرمود: ثروت، ريشه شهوت هاست 9-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَة

حكمت 61

شيرينى آزار زن

و درود خدا بر او، فرمود: نيش زن شيرين است

10-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ وَ الشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى

حكمت 68

ره آورد عفّت و شكرگذارى

و درود خدا بر او، فرمود: عفّت ورزيدن زينت فقر، و شكرگزارى زينت بى نيازى است

11-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ:

[قَالَ الرَّضِيُّ رَحِمَهُ اللَّهِ تَعَالَى وَ قَدْ قَالَ عَلِيٌّ ع فِي مِثْلِ ذَلِكَ: الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ]

حكمت 79

ارزش حكمت و بى لياقتى منافق

و درود خدا بر او، فرمود: حكمت را هر كجا كه باشد، فراگير، گاهى حكمت در سينه منافق است و بى تابى كند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينه مؤمن آرام گيرد 12-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَار

ص: 71

حكمت 87

ارزش استغفار (طلب بخشش از خدا)

و درود خدا بر او، فرمود: در شگفتم از كسى كه مى تواند استغفار كند و نااميد است 13-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظ

حكمت 89

راه اصلاح دنيا و آخرت

و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه ميان خود و خدا اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد (75372- 75356)، و كسى كه امور آخرت را اصلاح كند، خدا امور دنياى او را اصلاح خواهد كرد، و كسى كه از درون جان واعظى دارد، خدا را بر او حافظى است. 14-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ [الْحِكْمَةِ] الْحِكَم

حكمت 91

راه درمان روان (روانكاوى، روانشناسى بالينى)

و درود خدا بر او، فرمود: همانا اين دل ها همانند بدن ها افسرده مى شوند، پس براى شادابى دلها، سخنان زيباى حكمت آميز را بجوييد 15-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيل

حكمت 98

ضرورت عمل كردن به روايات

و درود خدا بر او، فرمود: چون روايتى را شنيديد، آن را بفهميد عمل كنيد، نه بشنويد و نقل كنيد، زيرا راويان علم فراوان، و عمل كنندگان آن اندكند 16-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام : لَا يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤ

حكمت 101

روش بر طرف كردن نيازهاى مردم

ص: 72

و درود خدا بر او، فرمود: بر آوردن نيازهاى مردم پايدار نيست مگر به سه چيز، كوچك شمردن آن تا خود بزرگ نمايد، پنهان داشتن آن تا خود آشكار شود، و شتاب در بر آوردن آن، تا گوارا باشد - ارزش سحرخيزى

17-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَال

حكمت 117

پرهيز از افراط و تفريط در دوستى با امام عليه السّلام

و درود خدا بر او، فرمود: دو تن به خاطر من به هلاكت رسيدند: دوست افراط كننده، و دشمن دشنام دهنده 18-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَيِّعُوهَا وَ حَدَّ لَكُمْ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ نَهَاكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ فَلَا تَنْتَهِكُوهَا وَ سَكَتَ لَكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَ لَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً فَلَا تَتَكَلَّفُوهَا

حكمت 105

احترام گذاشتن به مرزها و حدود احكام الهى

و درود خدا بر او، فرمود: همانا خدا واجباتى را بر شما لازم شمرده، آنها را تباه نكنيد، و حدودى براى شما معيّن فرموده، امّا از آنها تجاوز نكنيد، و از چيزهايى نهى فرمود، حرمت آنها را نگاه داريد، و نسبت به چيزهايى سكوت فرمود نه از روى فراموشى، پس خود را در باره آنها به رنج و زحمت دچار نسازيد 19-قَالَ اميرالمومنين عليه السلام نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى [الَّتِي يَلْحَقُ بِهَا التَّالِي] بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي وَ إِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِي

حكمت 109

ارزش والاى اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

و درود خدا بر او، فرمود: ما تكيه گاه ميانه ايم، عقب ماندگان به ما مى رسند، و پيش تاختگان به ما باز مى گردند 20-مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَابا

ص: 73

حكمت 112

مشكلات شيعه بودن!!

و درود خدا بر او، فرمود: هر كس ما اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را دوست بدارد، پس بايد فقر را چونان لباس رويين بپذيرد. (يعنى آماده انواع محروميّت ها باشد)

اى نوف! همانا داوود پيامبر (كه درود خدا بر او باد) در چنين ساعتى از شب بر مى خاست، و مى گفت:

«اين ساعتى است كه دعاى هر بنده اى به اجابت مى رسد، جز باج گيران، جاسوسان، شبگردان و نيروهاى انتظامى حكومت ستمگر، يا نوازنده طنبور و طبل»

پيامك

ايميل ميلاد مرتضي اسدالله حيدر است

جشن ولادت علي عليه السلام آن مير صفدر است

زوجي براي فاطمه حق آفريده است

اين زادروز همسر زهراي اطهر است

با كوردل بگو، كه بجز شير حق علي عليه السلام

جاي ولادتش حرم خاص داور است؟

********

علي پا به اين دنيا گذاشت و قلب عاشقان را محسور كرد و همگان را با انساني آشنا كردكه پدر تمامي آفريدگان پروردگارش لقب گرفت روز پدر مبارك

******** مكه پر شور و شعف ، كعبه مي گيرد شرف قبله را قبله نما ، آمده مير نجف

******** نازد به خودش خدا كه حيدر دارد

درياي فضايلي مطهر دارد

همتاي علي نخواهد آمد به جهان

صد بار اگر كعبه ترك بر دارد ولادت حضرت علي و روز پدر مبارك

******** اي تو كعبه را نگين، يا امير المؤمنين

اي تو خلقت را پدر، وي خلائق را امين

كن نظر از روي لطف، به تمام پدران

روز سيزده رجب، اي امير مؤمنان

******** سرچشمه ي عشق با علي آمده است

ص: 74

گل كرده بهشت تا علي آمده است

شد كعبه حرمخانه ميلاد علي(ع)

كز كعبه صداي يا علي آمده است

ولادت حضرت علي و روز پدر مبارك

******** ميلاد مرتضي اسدالله حيدر است

جشن ولادت علي(ع) آن مير صفدر است

زوجي براي فاطمه حق آفريده است

اين زادروز همسر زهراي اطهر است

******** هر كس كه شود داخل حصن حيدر

ايمن بود از عذاب روز محشر

جز مهر علي و آل چيزي نبود

سرمايه ي طوبا و بهشت و كوثر

ميلاد امام علي(ع) مبارك باد

******** حجت حق، از حريم حق، به امر حق عيان شد

روشن از نور رخش، ارض و سما، كون و مكان شد

خانه زاد حق ولادت يافت اندر خانه ي حق

حق به مركز جا گرفت، باطل گريزان از ميان شد

******** زان سبب ماه رجب ماه خداست

كه اندر آن ميلاد شاه لافتي ست

شد رخش از كعبه ظاهر، عقل گفت:

چون كه صد آمد نود هم پيش ماست

******** دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت

جز نور تو در عرصه ي آفاق نيافت

هنگام نهادن قدم بر سر خاك

ديوار حرم به احترام تو شكافت

******** نيستم بيگانه، هستم آشنايت يا علي

از ازل دل داده بر مهر و ولايت يا علي

تا جمال خويش را در كعبه حق ظاهر كند

پرده گيرد از جمال دلربايت يا علي

ولادت حضرت علي و روز پدر مبارك

******** دلم شده غرق سرور و شعف

كعبه شده بهر علي يك صدف

مرغ دلم رها شده به سوي

ايوان باصفاي شاه نجف

ولادت حضرت علي و روز پدر مبارك

ص: 75

******** جشن ولادت علي(ع) آن مير صفدر است

زوجي براي فاطمه حق آفريده است

اين زادروز همسر زهراي اطهر است

ولادت حضرت علي و روز پدر مبارك

******** ناگهان يك صبح زيبا آسمان گل كرده بود / خاك تا هفت آسمان، بغض تغزل كرده بود

حتم دارم در شب ميلادت، اي غوغاترين / حضرت حق نيز در كارش تأمل كرده بود

هر فرشته، تا بيايي، اي معمايي ترين / بال هاي خويش را دست توسل كرده بود

******** زد عشق تو خيمه در دل ما / حل شد زتو جمله مشكل ما

با مهر علي و آل بسرشت /از روز ازل خدا دل ما

******** علي جان، امشب در خجسته شب ميلادتْ در خانه اي كه تار و پودش را با عشق تو پرداخته ايم، شوق آمدنت را به شادي مي نشينيم تا آستان دلمان را با بهار وجودت همراه سازي

******** بر مخزن غيب باب مفتوح علي است

گيتي همه كشتي و در او نوح علي است

آن روح كه مبداء حيات همه اوست

بر قالب آفرينش آن روح علي است

******** عارفان دل به تولّاي علي باخته اند

عاشقان، رَخش به ميدان ولي تاخته اند

سوخته در غم عشق علي و آل علي

همه سر در خَم چوگان وي انداخته اند

******** گويند حريم كعبه در داشته است

از سيزده رجب خبر داشته است

از شدت اشتياق ديدار علي

ديوار حرم شكاف برداشته است

******** اي تو كعبه را نگين، يا امير المؤمنين

اي تو خلقت را پدر، وي خلائق را امين

كن نظر از روي لطف، به تمام پدران

ص: 76

روز سيزده رجب، اي امير مؤمنان

******** ميلاد امام علي (ع) آغازگر اشاعه عدالت

و مردانگي و معرف والاترين الگوي شهامت و ديانت

بر عاشقانش مبارك باد...

******** علي نجواي عرش كبريايي

علي مولود بيت ا…اعلي

علي آيينه اي از حق زمعني علي قرباني محراب خونين . . .

ولادت حضرت علي و روز پدر مبارك

******** شاهنشهي و شد نجفَت مركز شاهي

ايوان تو نور است و جهان جمله سياهي

گر پاي كسي در حرمت جاي بگيرد

از لطف خريدارشوي تو به نگاهي . . .

******** زپشت پرده تا بى پرده يار من نمايان شد

ز شرم روى او خورشيد اندر پرده پنهان شد

ولادت يافت اندر كعبه آن مولود مسعودى

كه ذات پاك او مرآت ذات پاك يزدان شد. . .

اشعار

حلقه ي افلاك را، سلسله جنبان علي است

قاعده ي خاك را، اساس و بنيان علي است

دفتر ادراك را، طراز و عنوان علي است

سيد لولاك را، علي وزير و ظهير

يوسف كنعان عشق، بنده ي رخسار اوست

خضر بيابان عشق، تشنه ي گفتار اوست

موسي عمران عشق، طالب ديدار اوست

كيست سليمان عشق؟ بر در او يك فقير

اي به فروغ جمال، آينه ي ذوالجلال

مفتقر» خوش مقال، مانده به وصف تو لال

گرچه براق خيال، در تو ندارد مجال

ولي ز آب زلال، تشنه بود ناگزير *** مصرع ناقص من كاش كه كامل مي شد مصرع ناقص من كاش كه كامل مي شد

شعر در وصف تو از سوي تو نازل مي شد

شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نيست

واژه در دست من آنگونه كه مي خواهم نيست

ص: 77

من كه حيران تو حيران توام مي دانم

نه فقط من كه در اين دايره سرگردانم

همه ي عالم و آدم به تو مي انديشد

شك ندارم كه خدا هم به تو مي انديشد

كعبه از راز جهان راز خدا آگاه است

راز ايجاز خدا نقطه ي بسم الله است

كعبه افتاده به پايت سر راهت سرمست

«پيرهن چاك و غزل خوان و صراحي در دست»

كعبه وقتي كه در آغوش خودش يوسف ديد

خود زليخا شد و خود پيرهن صبر دريد

كعبه بر سينه ي خود نام تو اي مرد نوشت

قلم خواجه ي شيراز كم آورد، نوشت:

«ناگهان پرده برانداخته اي يعني چه

مست از خانه برون تاخته اي يعني چه»

راز خلقت همه پنهان شده در عين علي ست

كهكشان ها نخي از وصله ي نعلين علي ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر مي گويد

«ها عليٌ بشرٌ كيفَ بَشر» مي گويد مي رسد دست شكوه تو به سقف ملكوت

اي كه فتح ملكوت است براي تو هبوط

نه فقط دست زمين از تو تو را مي خواهد

سالياني ست كه معراج خدا مي خواهد-

زير پاي تو به زانوي ادب بنشيند

لحظه اي جاي يتيمان عرب بنشيند

دم به دم عمر تو تلميح خدا بود علي

رقص شمشير تو تفريح خدا بود علي

واي اگر تيغ دو دم را به كمر مي بستي

واي اگر پارچه ي زرد به سر مي بستي

در هوا تيغ دو دم نعره ي هو هو مي زد

نعره ي حيدريه «أينَ تَفرو» مي زد

بار ديگر سپر و تيغ و علم را بردار

ص: 78

پا در اين دايره بگذار عدم را بردار

بعد از آن روز كه در كعبه پديدار شدي

يازده مرتبه در آينه تكرار شدي

راز خلقت همه پنهان شده در عين علي ست

كهكشان ها نخي از وصله ي نعلين علي ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر مي گويد

«ها عليٌ بشرٌ كيفَ بَشر» مي گويد.

حميد رضا برقعي *** الله اكبر اي حرم امشب حرم شدي الله اكبر اي حرم امشب حرم شدي

بيش از هميشه نزد خدا محترم شدي

آيينه دار آينه ي ذوالكرم شدي

باغ ارم نه، رشك رياض ارم شدي

اي زادگاه فاطمه، اي خانه ي علي

پروانه ي تو خلق و تو پروانه ي علي

تبريك اي بتان حرم داوري شديد

امشب به كعبه گرم ثناگستري شديد

از افتراي بت شدن امشب بري شديد

در اشتياق شير خدا حيدري شديد

امشب به كعبه اُنس بگيريد با علي

ريزيد بر زمين و بگوييد يا علي

خورشيد سجده بر كُره ي خاك مي كند

زين سجده فخر بر همه افلاك مي كند

ديوار كعبه سينه ي خود چاك مي كند

پرواز، روح خواجه ي لولاك مي كند

امشب شب ولادت جان محمّد (ص) است

ذكر علي علي به زبان محمّد (ص) است

امشب صداي دلكش زمزم علي علي است

امشب سرود عالم و آأم علي علي است

امشب دعاي عيسي مريم علي علي است

باور كنيد ذكر خدا هم علي علي است

آيد صداي زمزمه ي مسجدالحرام

با چار ركن خود به علي مي دهد سلام

امشب سرود وحي به تفصيل بشنويد

از جوف كعبه نغمه ي تهليل بشنويد

ص: 79

تنزيل و قدر و نور به ترتيل بشنويد

بانگ اذان به كعبه زجبريل بشنويد

بانگ علي علي همه در كعبه سر دهيد

ميلاد نور را به پيمبر خبر دهيد

اي شير، دخت شير، زهي شير داورت

اي كعبه اين تو، اين گل رخسار حيدرت

داري علي به دامن توحيد پرورت

اين جان سيّد بطحاست در برت

هم مام شير حقّي و هم شير دخت شير

شير خدا زسينه ي پاك تو خورده شير

اي طلعتت جمال جميل خدا علي

اي بر تمام خلق خدا مقتدا علي

اي كرده حق به حضرت تو اقتدا علي

اي جانِ جان، كه جان جهانت فدا علي

اي در تمام ملك خدا ذكر خير تو

مولود كعبه ركن حرم كيست غير تو

مرآت حسن خالق سرمد تويي علي

توحيد تو، حقيقت احمد تويي علي

قرآنِ روي دست محمّد تويي علي

حدّت همين كه رحمت بيحّد تويي علي

قرآن كتاب مدح و خدا مدح خوان توست

جاي لب رسول خدا بر دهان توست

تنها تويي به ختم رسل جان و جانشين

تنها تو را رسول خدا خوانده كلِّ دين

تنها تويي تو دست الهي در آستين

تنها تويي امير تماميّ مؤمنين

تنها تو در، زقلعه ي خيبر گشاده اي

تنها تو، پا به دوش پيمبر نهاده اي

بازوي ديو نفس كه بسته است غير تو؟

با احمد و خدا كه نشسته است غير تو؟

اصلاب كفر را كه گسسته است غير تو؟

بت هاي كعبه را كه شكسته است غير تو؟

بر منبر رسول، سلوني تو گفته اي

در بستر رسول، تو تنها تو خفته اي

قرآن نيازمند به نطق و بيان توست

ص: 80

هم تو زبان حقيّ و هم حق زبان توست

جاويدي و هماره زمان ها زمان توست

خورشيدي و تمام مكان ها مكان توست

وابسته ي ولاي تو وابسته ي خداست

مهر تو لطف و رحمت پيوسته ي خداست

تا حشر بوسه هاي كرامت به دست توست

بالله قسم زمام امامت به دست توست

بيماري و شفا و سلامت به دست توست

روز جزا لواي امامت به دست توست

روزي كه خلق ناله ي اين المفّر زنند

حتّي رُسل به زير لواي تو ايمنند

دستي كه دامن تو نگيرد بريده باد

قلبي كه بي ولاي تو باشد دريده باد

سروي كه خم نشد به حضورت خميده باد

هر كس به جز تو ديد، ترابش به ديده باد

وجه اللّهي زمان و ماكن غرق نور توست

هر كس كه هر كجا بنشيند حضور توست

من كيستم غلام تو يا مرتضي علي

از تشنگان جام تو يا مرتضي علي

مرغ اسير دام تو يا مرتضي علي

در دام هم به بام تو يا مرتضي علي

نطقم زكودكي به ثناي تو باز شد

نظم به نام «ميثم» تو سرافراز شد حاج غلامرضا سازگار ***

عالم امشب به علي مي نازد عالم امشب به علي مي نازد

آدم امشب به علي مي نازد

همگان دور حرم مي گردد

حرم امشب به علي مي نازد

لوح از نام علي زينت يافت

قلم امشب به علي مي نازد آسمان سوده جبين بر خاكش

كعب_ه گرديده گريبان چاكش زهي از دامن آباد حرم

پير خلقت شده نوزاد حرم

يك علي در نگهش جلوه كند

هر كه هر لحظه كند ياد حرم

علي از روز ازل بود عليa

پس بگو آمده ميلاد حرم حرم از خاك علي خلق شده

ص: 81

او ز ن__ور ازل__ي خل_ق شده مكه شد غرق تجلاي علي

كعبه محو قد و بالاي علي

به همه خلق بگوييد: خدا

گشته مشتاق تماشاي علي

حرم الله سراپا شده چشم

دوخته چشم به سيماي علي چ__ار ارك_ان ح_رم زوارش

محو ديدار شده هر چارش اين همان جان رسول الله است

جان و جانان رسول الله است

نه فقط قاري قرآن گشته

بلكه قرآن رسول الله است دست و شمشير خدا در پيكار

شير غران رسول الله است احد و بدر و جمل پا بستش

عل_م فت_ح خ_دا در دستش در تن ختم رسل تاب علي است

همه تاريكي و مهتاب علي است

وسعت ملك الهي بحري است

كه در اين بحر درّ ناب علي است

ناصر دين خدا، يار رسول

فاتح خيبر و احزاب علي است مهر او دين رسول الله است

جان شيرين رسول الله است ركن اركان هدا كيست؟- علي

صورت و چشم خدا كيست؟- علي آنكه در بستر پيغمبر خفت

جان خود كرد فدا، كيست؟- علي

آنكه با دست يداللهي او

عمرو افتاد ز پا، كيست؟- علي هم_ه عالم ب_ه علي مي نازد

گو: خدا هم به علي مي نازد علي از روز ازل حيدر بود

با خدا همدم پيغمبر بود

از زماني كه زمان خلق شده

هر زمان او به زمان رهبر بود

به همه عالم خلقت سوگند

كه علي از همه عالم سر بود آنك__ه ز آغ__از ول__ي ب__ود ولي

به خدا شخص علي بود علي

به خدا دين خداي متعال

به تولاي علي يافت كمال

گر نخوانم ز علي كامم تلخ

گر نگويم ز علي نطقم لال

با علي بخت حقيقت در اوج

بي علي روح عدالت پامال مهر او گر نبود توشۀ راه

ص: 82

همه طاعات گناهند گناه روح من مرغ لب بام علي است

كوثر جان من از جام علي است

روز محشر چه هراسم ز جحيم

آتش خشم خدا رام علي است

بهترين ذكر علي نام خداست

بهترين ذكر خدا نام علي است نام او زينت باب الله است

مهر او روح كتاب الله است

اي خداوند و خدا را بنده

اي به تيغ تو عدالت زنده

بندۀ پيشتر از بگذشته

حجةالله پس از آينده

مهر، تا بندۀ كوي تو نشد

در سماوات نشد تابنده دهر ظرف كرم توست علي

حشر، زير علم توست علي اي در آغوش الهي جايت

بر سر دوش محمّد پايت

تو كه هستي؟ تو كه هستي؟ مولا

كه فداييت شده زهرايت

تو خدا نيستي اما ز خدا

گشته لبريز همه اعضايت نه فقط سينۀ ما از تو پر است

وسعت ملك خدا از تو پر است

تو ز مخلوق سري يا حيدر

نَفسِ پيغامبري يا حيدر

بشر و اين همه آثار خدا

تو چگونه بشري يا حيدر

عمر تو بيشتر از ارض و سماست

تو به آدم پدري يا حيدر آدم از خاك رهت آدم شد

تا عل_م در هم_ۀ عال_م شد اي معطر ز گلت آب و گلم

نامت آواي طپش هاي دلم

من و مدح تو خدا مي داند

از تو تا صبح قيامت خجلم

من چراغ همه جا خاموشم

آتشي ده كه كني مشتعلم خ_ود ز پرون_دۀ خ_ود آگاهم

هر چه ام «ميثم» اين درگاهم حاج غلامرضا سازگار

*** هستي امشب تا سحر اختر شماري مي كند

هستي امشب تا سحر اختر شماري مي كند

خواب هم در ديده ها شب زنده داري مي كند

ص: 83

باد اعجاز نسيم نو بهاري ميكند

خاك را از اشك خود مشك تتاري ميكند

چاه زمزم اشك شوق از ديده جاري ميكند

كعبه چشمش در ره است و بيقراري ميكند

چشم بگشوده كه صاحب خانه آيد در حرم

باغبان روح با ريحانه آيد در حرم

اي ملائك گل برافشانيد بام كعبه را

بيشتر گيريد امشب احترام كعبه را

با وضو بايد به لب آريد نام كعبه را

بشنود از چار ركن امشب پيام كعبه را

هم پيام كعبه هم ذكر سلام كعبه را

مام كعبه آورد با خود امام كعبه را

اي حرم آماده شو تا ميهمان داري كني

ميهمان خويش را در موج غم ياري كني

اي حرم آغوش خود بگشا كه جانانت رسيد

ميهمان نه ميزبان ميهمانانت رسيد

پايداري كن كه ركن چار اركانت رسيد

شب بجاي ماه خورشيد فروزانت رسيد

مظهر حسن خداي حي منانت رسيد

پيكر بي روح بودي تاكنون ، جانت رسيد

بازكن در بازكن در حيدر آمد سوي تو

شير حق جان نبي با مادر آمد سوي تو

فاطمه (س) دعوت شده از سوي دادار حرم

چشم حق بين دوخت از هر سو به ديدار حرم

تافت خورشيد وجودش در شب تار حر م

چون حجر بگذاشت روي خود به ديوار حرم

هم حرم شد يار اوهم گشت او يار حرم

با قدوم حضرتش افزود مقدار حرم

او صدف بود و ولي الله اعظم گوهرش

كعبه ميگرديد چون پروانه بر گرد سرش

ناگهان انداخت گل از درد زادن روي او

ريخت چون گوهر عرق از طلعت نيكوي او

شد كمان از درد ، سر و قامت دلجوي او

ص: 84

بي خبر از حال او هم قوم او هم شوي او

او بسوي كعبه چشم آفرينش سوي او

با خدا گرم سخن لعل لب حق گوي او

كي خدا امشب تو از درد درونم آگهي

بسته راه از چار سو بر من تو خود بگشا رهي

اي پناه بي پناهان اي خداي جليل

اي كه ره گم كردگان راهم چراغي هم دليل

اي تو خود معبود بيت و باني

بسته ام بر لطف تو از رشته جانم دخيل

تو خداوند جليل استي و منعبد ذليل

بارغم بر روي دوشم گشته چون كوهي ثقيل

ياريم فرما كه مهمان تو در اين خانه ام

باز كن راهي بسويت بر من و دردانه ام

كعبه امشب ركن دين را در بغل بگرفته اي

مرشد روح الامين را دربغل بگرفته اي

اصل قرآن مبين را در بغل بگرفته اي

جان ختم المرسلين را در بغل بگرفته اي

هستي هست آفرين را در بغل بگرفته اي

شير حق حبل المتين را در بغل بگرفته اي

قبله دل كعبه اهل يقين است اين پسر

منجي عالم اميرالمومنين است اين پسر

اين همان دست خدا جان محمد (ص) حيدر است

اين همان آئينه حسن خداي داور است

اين همان شيرخدا شمشير فتح خبير است

اين علي (ع) يعني تمام هستي پيغمبر (ص) است

اين ز وصف و مدح عقل و درك ما بالاتر است

باطن است و ظاهر است و اين ها همه آخر است

اين مقام و زمزم و حجر و حجر سعي و صفاست

پيشواي مسلمين و جانشين مصطفي است

در كنار بيت جانش با دعا دمساز شد

ص: 85

ناگهان پيدا زرب البيت اين اعجاز است

دامن ديوار چون چاك گريبان باز شد

روح كعبه بر فراز كعبه در پرواز شد

بر فلك از خشت خشت كعبه اين آواز شد

كين بنا ز آغاز بر فرزند تو آغاز شد

اي حجر عاشق صفا طالب ، حرم پروانه ات

ادخلي يا فاطمه (س) بگذار پا در خانه ات

تا نهان در كعبه شد آن سر سارار قدم

كعبه بيش از پيش شد با مقدم او محترم

باز ديوار حرم از امر حق آمد بهم

ديگر اينجا كس نميداند چه شد حتي حرم

فاطمه (س) بود و علي (ع) بود و خداي ذوالكرم

كارنايد از كلام و صفحه و دست و قلم

عقل مجنون و قلم عاجز زبان گنگ است و لال

كس نميداند چه شد جز ذات پاك ذوالجلال

كس نميداند چه شد جز ذات دادار علي (ع)

كعبه ميگردد گرد شمع رخسار علي (ع)

از حرم برعرش ميتابد انوار علي (ع)

آفرينش داشت در سر شوق ديدار علي (ع)

شد خدا در خانه خود ميهماندار علي (ع)

بود ذكر حق بر لب هاي گهر بار علي (ع)

سنگ هاي كعبه مي گفتند با صوت جلي

يا علي (ع) و يا علي (ع) و يا علي (ع) و يا علي (ع)

اي حرم را قبله اي ارواح را جان يا علي (ع)

اي گداي سائلت فردوس و رضوان يا علي (ع)

اي خدا را در شب ميلاد مهمان يا علي (ع)

اي به روي دست احمد خوانده قرآن يا علي (ع)

كيستي تو پاكتر از جان پاكان يا علي (ع)

ص: 86

كيستم من (ميثم) آلوده دامان يا علي (ع)

هر كه هستم خاك درگاه محبان توام

تو امام و رهبر من ، من ثنا خوان توم حاج غلامرضا سازگار

***

كار من نيست كه بنشينم و املات كنم كار من نيست كه بنشينم و املات كنم

شان تو نيست كه در دفترم انشات كنم

عين توحيد همين است كه قبل از توبه

بايد اول برسم با تو مناجات كنم

سالي يك بار من عاشق نشوم مي ميرم

سالي يك بار اجازه بده ليلات كنم

همه جا رفتم و ديدم كه تو هستي همه جا

تو كجا نيستي اي ماه كه پيدات كنم؟

پدر خاكي و ما بچه ي خاكي توايم

حق بده پس همه را خاك كف پات كنم

باتو اي پير طريقت كه سر راه مني

آن قدر معجزه ديدم كه مسيحات كنم

از خدا خواسته ام هر چه كه دارم بدهم

جاي آن چشم بگيرم كه تماشات كنم

تو هماني كه خدا گفت: تو رب الارضي

سجده بر اشهد ان لايي الّات كنم

مثل ما ماه پيمبر به خودت ماه بگو

اشهد انّ عليّاً ولي الله بگو

آينه هستم و آماده ي ايوان شدنم

آتشي هستم و لبريز گلستان شدنم

چند وقتي است به ايوان نجف سر نزدم

بي سبب نيست به جان تو پريشان شدنم

سفره ي نان جويي پهن كن اي شاه نجف

بيشتر از همه آماده ي مهمان شدنم

آن كه از كفر در آورد مرا مهر تو بود

همه اش زير سر توست مسلمان شدنم

از چه امروز نيفتم به قدومت وقتي

ختم شد سجده ي ديروز به انسان شدنم

ص: 87

علي اللهي ما را به بزرگيت ببخش

پيش تو مستحق اين همه حيران شدنم

ده ذي الحجه ي من هجده ذالحجه ي توست

هشت روز است كه آماده قربان شدنم

جان به هرحال قرار است كه قربان بشود

پس چه خوب است كه قرباني جانان بشود

شان تو بود اگر اين همه بالا رفتي

حق تو بود كه بالاتر از اين جا رفتي

شانه ي سبز نبي با تنش عرش الله است

تو از اين حيث روي عرش معلّا رفتي

انبياء نيز نرفتند چنين تا معراج

انبياء نيز نرفتند تو اما رفتي

به يقين دست خدا دست پيمبر هم هست

پس تو با دست خودت اين همه بالا رفتي

بايد اين راه به دست دگري حفظ شود

علت اين بود كه تا خيمه ي زهرا رفتي

تو ولي هستي و منجي ولايت زهراست

تو هدايت گري و نور هدايت زهراست

آي مردم به خدا نيست كسي برتر از اين

ازلي طينت، اول تر و آخرتر از اين

تا به حالا كه نديدند و بعد از اين هم

اسد الله ترين حضرت حيدرتر از اين

هيچ كس نيست گه عقد اخوت خواندن

بهر پيغمبر اسلام برادرتر از اين

رفت از شانه ي معراج نبي بالاتر

به خدا هيچ كجا نيست كسي سرتر از اين

آن دو تا ذات در اين مرحله يك ذات شدن

اين پيمبرتر از آن، آن پيمبرتر از اين

دستِ گرم پدر فاطمه در دست علي ست

بعد از اين بارِ نبوت همه در دست علي ست

علي اكبر لطيفيان

**** كيست مولا

كيست مولا ذات بي همتاي حق

بعد حق هر كس بود شيداي حق

ص: 88

كيست مولا لام خلقت را هدف

ع_ي_ن ع_ل_م و ي_اء درياي شرف

كيست مولا دين احمد را كمال

متصل نورش به ذات لا ي_زال

كيست مولا نعمت ح_ق را ات_م

م_ع_ني ت_ف_سير ن_ون و ال_ق_لم

كيست مولا قاسم ن_ار و جحيم

صاحب تقسيم جنات و نعيم

كيست مولا باب ش_بير و شب_ر

ب_ر يتيمان م_ه_رب_ان_ت_ر از پدر

كيست مولا نور حق را منجلي

حجت بر ح_ق ح_ق يع_ني ع_لي

در ولايت حب او تكويني است

دين منهاي علي بي ديني است

بي علي درجسم هستي روح نيست

كشتي شرع نبي را نوح نيست

بي علي قرآن كتاب بي بهاست

چون علي آيات حق را محتوا ست

ب_ي ع_لي اس_لام ت_م_ث_ال_ي ب_ود

در مثل چون طبل تو خالي بود

بي علي اصل عبادت باطل است

بي علي هركس بميرد جاهل است

بي علي تقوي گلي بي رنگ و بوست

ب_ن_د گي ه_مچون نماز بي وضو ست

ژوليده نيشابوري ***

باده بده ساقيا!، ولي ز خمّ غدير

چنگ بزن مطربا، ولي به ياد امير

تو نيز اي چرخ پير، بيا ز بالا به زير

داد مسرّت بده، ساغر عشرت بگير

بلبل نطقم چنان، قيافه پرداز شد

كه زهره در آسمان به نغمه دم ساز شد

محيط كون و مكان، دائره ي ساز شد

سرور روحانيان، هوالعليّ الكبير

وادي خمّ غدير، منطقه ي نور شد

يا ز كف عقل پير، تجلّي طور شد

يا كه بياني خطير، ز سرّ مستور شد

يا شده در يك سرير، قرآن شاه و وزير

چو بر سر دست شاه، شير خدا شد بلند

به تارك مهر و ماه، ظلّ عنايت فكند

به شوكت فرّ و جاه، به طالعي ارجمند

شاه ولايت پناه، به امر حق شد امير

جلوه به صد ناز كرد، ليلي حُسن قدم

ص: 89

پرده ز رخ باز كرد، بدر منير ظلم

نغمه گري ساز كرد، معدن كلّ حِكَم

يا سخن آغاز كرد، عن اللّطيف الخبير

به هر كه مولا منم، علي است مولاي او

نسخه ي اسما منم، علي است طغراي او

سرّ معمّا منم، علي است مجلاي او

محيط انشا منم، علي مدار و مدير

طور تجلّي منم، سينه ي سينا علي است

سرّ اناالله منم، آيت كبري علي است

درّه ي بيضا منم، لؤلؤ لالا علي است

شافع عقبي منم، علي مشار و مشير

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109