گردآورنده: حسين محبي
مجري توليد: كتابسراي سلام
سال و نوبت چاپ: اول/ پاييز 1390
صفحات/ قطع: 160/ جيبي
شمارگان: 3000 نسخه
بهاء: 2000 تومان
مركز پخش:
اصفه__ان، خي__ابان سج__اد، گلستان شه__دا
مجتمع فرهنگي ستارگان، فروشگاه فطرس
محبي 09132107938 _ 6627392 _ 0311
www.fotros.in
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
چه زيباست از حسين سرودن، از حسين گفتن و از حسين شنيدن
كسي كه خداوند خير را براي او اراده كرده باشد در قلبش محبت امام حسين را قرار داده و در دلش محبت زيارت آن جناب را مي اندازد و كسي كه خداوند سوء و بدي را برايش بخواهد در قلبش بغض امام حسين قرار داده و در دلش بغض زيارت آن حضرت را مي اندازد.
وسائل الشيعه: 14/496، كامل الزيارات، مترجم، 464
با سپاس و عنايت خاصه پروردگار و عنايت خاندان اهل بيت و با همكاري پدر بزرگوارم حاج احمد محبي و برادرم آقاي محمد محبي اين مجموعه كه شامل نوحه هاي محرم و صفر مي باشد تهيه شده است اميد است ذاكرين اهل بيت بتوانند از اين مجموعه در اين دو ماه عزاداري به طوري كه مورد قبول آقا امام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف باشد استفاده كنند.
لب بسته ام ز هر چه به جز گفتگوي تو
دل شسته ام ز هر چه به جز نقش روي تو
گر بگذري به خاكم و گويي تو را كه كشت
فرياد خيزد از كفنم آرزوي تو
التماس دعا
حسين محبي
ص: 9
چشم من افتاده بر گنبد و بارگاهت
آمده ام بگردم بدور قتلگاهت
عزيز زهرا حسين، عزيز زهرا حسين (2)
چو ني، نوا گرفتم به نينوا رسيدم
باور نمي كنم من به كربلا رسيدم
منم كه از عشق تو مجنونم اي حسين جان
آمده ام بگويم ممنونم اي حسين جان
بگو تو اي كربلا كو ماه و كو ستاره
بگو تو اي كربلا كو طفل شيرخواره
بگو تو اي كربلا شبه پيمبر كجاست
بگو تو اي كربلا علي اكبر كجاست
آمده ام ببينم خيمه آل هاشم
خواهد دلم بميرد در حجله گاه قاسم
بگو تو اي كربلا كو عشق و احساس من
دستم بود به سينه كو دست عباس من
عزيز زهرا حسين، عزيز زهرا حسين (2)
استاد سيد محسن حسيني
ص: 10
جانانه اي و من هم جان به كف تو هستم
باور نمي كنم من در نجف تو هستم
اگر چه رو سياهم به سوي نور آمدم
من ميهمان هستم و ز راه دور آمدم
جانم علي علي جانجانم علي علي جان
اين باشد آرزويم اي همه آرزويم
تا آخرين نفس من علي علي بگويم
قسم به تار مويت به موي تو اسيرم
خواهد دلم علي جان من در حرم بميرم
آمده ام به سويت از كوه و دشت و صحرا
بيا و كن نگاهم امشب به جان زهرا
اميد سائل بود بر كرمت علي جان
نمي دهم بر بهشت من حَرمَت علي جان
جانم علي علي جانجانم علي علي جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 11
چه صحرايي، چه غوغايي، چه خيمه گه چه قتلگاهي
چه مولايي، چه آقايي، عجب امام كم سپاهي
چه كربلاي پربلايي
عجب حريم باصفايي
حسين حسين حسين حسين جان
خدا داند خدا داند دلم براي تو چه تنگ است
سلام ما سلام ما به پرچمت كه سرخ رنگ است
ز گُل، گِل تو دل ربايد
كه از تو بوي سيب آيد
بگو با ما بگو ما حديث تيغ و تير و خنجر
زهريت كو، بريرت كو؟ چه شد حبيب و عون و جعفر
سلام ما به خيمه هايت
به آن ضَريح دل ربايت
بگو با ما، بگو با ما، ز لاله و شقايق و ياس
چه شد اكبر؟ چه شد اصغر؟ كجا فتاده دست عباس
بگو به ما ز آل هاشم
كجاست حجله گاه قاسم
حسين حسين حسين حسين جان
در اين صحرا در اين صحرا چگونه از فرات نوشم
هنوز آيد هنوز آيد صداي العطش بگوشم
سلام ما به اشك سقا
به چشم و دست و مشك سقا
استاد جواد هاشمي
ص: 12
قبله ماه حرم توست حسين
چشم ما بر كرم توست، حسين
قبله معرفت و كعبه عشق
حرم محترم توست حسين
ياد تو، روشني محفل ماست
فكر ما، ذكر غم توست حسين
اي شفابخش مسيحا نفسان
دم عيسي، زدم توست حسين
نار نيران و، بهشت موعود
شرح (لا) و (نعم) توست
هر چه در مدح تو و نهضت تو
همه گويند، كم توست حسين
هر كجا، بزم عزايي برپاست
خيمه گاه و حرم توست حسين
جان بقربان اباالفضل كه گفت:
كم ما و كرم توست حسين
آري، اسباب شفاعت فردا
دست صاحب علم توست حسين
(آصفي) منت گ_ردون نكشد
تا ز خيل خدم توست حسين
استاد مهدي آصفي
ص: 13
اي كه نور مهر و ماهي دوستت دارم حسين
مظهر لطف الهي دوستت دارم حسين
هستي ما را خدا با مهر تو پيوسته است
گر بخواهي يا نخواهي دوستت دارم حسين
تا شنيدم: دوست مي داري غلام خويش را
با وجود روسياهي دوستت دارم حسين
هر كجا نام تو آيد مي رود تاب از كفم
من چه گويم خود گواهي دوستت دارم حسين
گر بخواني با كلامي، در رهت جان مي دهم
ور براني با نگاهي دوستت دارم حسين
اي كه خواندت رَحمه للعالمين، فلك نجات
شرمگين از هر گناهي دوستت دارم حسين
كرده ام با هر زباني بر جلالت اعتراف
گفته ام در هر نگاهي دوستت دارم حسين
باز هم گويد (مؤيد) با لسان نارسا
گر بخواهي يا نخواهي دوست دارم حسين
استاد سيد رضا مؤيد
ص: 14
عمريست كه من محرم اين حج و منايم
بين دو بهشت است همه سعي و صفايم
آواره بين الحرمينم
ديوانه ي عباس و حسينم
مظلوم حسين جان
دو باغ جهان را به خدا زينت و زين است
يك باغ ابوالفضل و يكي باغ حسين است
با اشك بر آن خاك نوشتم
اينجاست گلستان بهشتم
مظلوم حسين جان
بين الحرمين يك طرفش علقمه دارد
آن جا كه مقامي پسر فاطمه دارد
آنجاست مقام و حرم او
من بوسه زنم بر قدم او
مظلوم حسين جان
هرگاه شب جمعه رسد فاطمه آنجاست
گه گريه او بهر حسين گاه به سقاست
قدسي نفسان زمزمه دارند
گريه ز غم فاطمه دارند
مظلوم حسين جان
استاد سيد هاشم وفايي
ص: 15
اي ناله ي غربتت به گوشم
اي بار مصيبت به دوشم
آغاز محرمت رسيده
بايد ز غمت سيه بپوشم
مظلوم حسين حسين حسين جان
اين رخت سيه به پيكر من
ارث پدر است و مادر من
اين سينه سرخ و رخت نيلي
اين اشك دو ديده تر من
مظلوم حسين حسين حسين جان
اي اهل عزا محرم آمد
ديدار هلال ماتم آمد
بايد همگي سيه بپوشيم
هنگامه گريه و غم آمد
مظلوم حسين حسين حسين جان
اين ماه عزاست ايهاالناس
نيلي شده صورت گل ياس
خون موج زند ز فرق اكبر
افتد ز بدن دو دست عباس
مظلوم حسين حسين حسين جان
دلها ز شرار غم كباب است
بر چرخ صداي آب آب است
در دست سكينه جام خالي
خجلت زده از علي، رباب است
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 16
امشب به فلك رود خروشم
آواي عزا رسد بگوشم
افتاده به سينه جنب و جوشم
تا پيرهن سيه بپوشم
من سينه زن حسين هستم
در حلق_ه ماتمش نشستم
مظلوم حسين حسين حسين جان
خون دل مادَمِ حسين است
تنها غم ما غم حسين است
اين ماه محرم حسين است
هنگامه ماتم حسين است
ما گريه و اشك و آه داريم
ما پيرهن سياه داريم
هنگام عزا فرا رسيده
سرو قد مصطفي خميده
رنگ از رخ فاطمه پريده
سرها شود از بدن بريده
اين ماه ع_زاست ايهاالناس
افتد ز بدن دو دست عباس
يا فاطمه رو به كربلا كن
امشب به حسين خود دعا كن
ص: 17
ياد سر از بدن جدا كن
در مقتل خون خود خدا كن
كن گريه براي نور عينت
لب تشنه فدا شود حسينت
در سينه نفس شده شراره
انگار كه مي كند نظاره
بر حنجر طفل شيرخواره
گريد به گلوي پاره پاره
ماه عطش و قح_ط آب است
شرمنده ز اصغرت رباب است
استاد حاج غلام رضا سازگار
صاحب حرم هستم، از حرم شدم بيرون
كعبه ام بود اين جا حج من ميان خون
من يوسف زهرايم، سرگشته به صحرايم
بر مشام جان آيد بوي غم و تنهايي
خيمه من و ياران گرديده تماشايي
مي دهم در اين وادي از كف همه هستم
خنده مي زند اين جا شش ماهه روي دستم
مي شود در اين صحرا پرپر همه گلهايم
مي زند لب زينب گل بوسه به لبهايم
من يوسف زهرايم، سرگشته به صحرايم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 18
چه مروه چه صفايي، چه مشعر چه منايي
چه كعبه چه خليلي، چه ذكر چه دعايي
عجب شور و نوايي
عجب ك_ربب__لايي
به لب زمزمه آمد، گل فاطمه آمد
بگو ماه نتابد، مه علقمه آمد
بود ديده مادر، به گهواره اصغر
همه سر خوش و مستند، ز بوي علي اكبر
نماند گل احمر، نماند مي و ساغر
جدايي فتد اين جا، ميان دل و دلبر
شود با غم و ناله، خزاني گل لاله
شد آماده سيلي، رخ طفل سه ساله
استاد سيد محسن حسيني
ص: 19
دل شده پر از غم، من و اشك نم نم
مي رسد دمادم، بر گوش من بانگ درائي
نينوا بگويد، كربلا بگويد
دل ما بگويد، حسين شده كرببلايي
اينجا بني هاشم همه بر پا ستاده
تا آن كه از محمل شود زينب پياده
مظلوم حسين مظلوم حسين مظلوم حسين جان
شده دشت و هامون، به نوا و محزون
در فضاي گردون، پيچيده بوي عطر لاله
همه غرق احساس، آمده گل ياس
روي دست عباس، خوابيده زهراي سه ساله
اين قافله يك قافله ستاره دارد
اين كاروان در كاروان گهواره دارد
مظلوم حسين مظلوم حسين مظلوم حسين جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 20
دل پر از غم شده، ماه ماتم شده
شور محشر بپا يا محرم شده
يا حسين يا حسينيا حسين يا حسين
اي هلال عزا خون به دل كرده اي
گريه و ناله و ماتم آورده اي
از زمين و سماء آيد اين زمزمه
تسليت فاطمه، تسليت فاطمه
ماه فرياد و خون ماه اشك و عزاست
خون جگر فاطمه، نوحه گر مرتضي است
در همين مه كند حضرت فاطمه
گريه در قتلگاه، ناله در علقمه
يا حسين يا حسينيا حسين يا حسين
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 21
خون شد چشم ترم، سوزد بال و پرم
چون كه صاحب حرم شد بيرون از حرم
واويلا واويلاواويلا واويلا
دور از چشم همه مي كند زمزمه
كرببلا منم يوسف فاطمه
دل به شور و نواست، كعبه ام كربلاست
حرم و قتلگه مروه است و صفا
آوردم اصغرم قاسم و اكبرم
همره من بود سه ساله دخترم
اي كربلا بدان گلها گردد خزان
اين جا خون مي چكد از چشم باغبان
واويلا واويلاواويلا واويلا
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 22
ياران باوفاي من كربلا اينجاست
مروه من صفاي من نينوان اينجاست
كربلا اينجاست نينوا اينجاست
در اين زمين پرپر شود لاله ياسم
مي گردد از پيكر جدا دست عباسم
گودال قتلگاه من در همين صحراست
زوار جسم بي سرم مادرم زهراست
اين جا به خون غلطد تن شبه پيغمبر
اينجا چو گل پرپر شود پيكر اكبر
اين جا شود هفتاد و دو لاله ام پرپر
اين جا زيارتگاه ماست تا صف محشر
كربلا اينجاست نينوا اينجاست
استاد حاج غلامرضا سازگار
ص: 23
در كربلا يك كاروان دل آمد
اين كاروان منزل به منزل آمد
ماه و ستاره آمده، يك شيرخواره آمده
مظلوم حسين جان
غم در دل زينب گرفته خانه
ريزد ز چشمم اشك دانه دانه
آمد امام عالمين، كرببلايي شد حسين
مظلوم حسين جان
آمد خداوند وفا و احساس
هر خيمه باشد مست بوي عباس
ش_د پيمب_ر آمده، عل__ي اكب__ر آمده
همراه خود طفل سه ساله دارد
اين كاروان يك باغ لاله دارد
دور از تمام هاي و هوي، خوابيده بر دست عمو
استاد سيد محسن حسيني
ص: 24
خون دل ريزد از چشم گردون
صاحب حرم شد از حرم بيرون
مظلوم حسين جان مظلوم حسين جان
در سينه دارم هم چون نوايي
يوسف زهرا شد كربلايي
دارد تماشا محمل زينب
غم خانه كرده در دل زينب
شبه پيغمبر ديدني باشد
علي اكبر ديدني باشد
جلوه گر شد ما بني هاشم
آمده عون و جعفر و قاسم
شور و آواز و زمزمه آيد
سقا به سوي علقمه آيد
كاروان دارد ماه و ستاره
مي خندد طفلي در گاهواره
استاد سيد محسن حسيني
ص: 25
اي قبله من روي تو، از مكه آيد بوي تو
اي بر شب تارم ستاره، رفتم سردار العماره
حسين من ميا به كوفه (2)
مهمان سرگردان منم، اَشكم چكد بر دامنم
باشد سرم بر در و ديوار، مي روم به سوي بازار
از خون هم رنگم زدند، در كوچه ها سنگم زدند
مردم ز تنهايي حسين جان، هستم تماشاي حسين جان
قربان اشك و ناله ات، مَيا تو با سه ساله ات
بر دختر خود كن نظاره، وا كن ز گوشش گوشواره
صحبت ز گاهواره بود، صحبت ز شيرخواره بود
هم چون كمان خميده ام من، تير سه شعبه ديده ام من
استاد سيد محسن حسيني
ص: 26
تنها و بي قرارم خريداري ندارم
طناب دار كوفه باشد چشم انتظارم
كوفه ميا حسين جان (2)
در تاب و در تبم من، ديگر جان بر لبم من
در كوچه هاي كوفه، به ياد زينبم من
تنها در كوفه ماندم، از ديده خون فشاندم
نماز آخرم را، با دست بسته خواندم
مستم مستم ز جامت، تو مولا من غلامت
از روي بام كوفه، من مي كنم سلامت
دل من بي تو تنگ است، از خونم چهره رنگ است
از من بگو به زينب، بر بام كوفه سنگ است
استاد سيد محسن حسيني
ص: 27
من سوي تو رو آورده ام، من آبرو آورده ام
پناه عالم بي پناهم، عزيز زهرا كن نگاهم
مظلوم حسين مظلوم حسين جان
اي دلربا اي نازنين، حر پشيمان را ببين
از روي تو شرمنده ام من، سر را به زير افكنده ام من
اي نور چشم شرمنده ام، سر را به زير افكنده ام
مي بوسم از پا تا سر تو، دستم گرفته مادر تو
دل در خروش و در نواست، خيمه زينبت كجاست
از او خجالت زده هستم، من دل زينب را شكستم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 28
پسر فاطمه من يار توام، من همان حُر گنه كار توام
خون شد از غصه دلم، ز تو مولا خجلم
تا بود جان به تنم، ز تو شرمنده منم
آمدم توبه كنم در حرمت، به فداي تو و لطف و كرمت
تو اميد همه اي، پسر فاطمه اي
آمدم فُطرس اين در گردم، دور گهواره اصغر گردم
من و خاك قدمت، تو و لطف و كرمت
گره بسته حُر را واكن، حكم سربازي من امضاء كن
اين تو و اين سر من، غرق خون پيكرم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 29
اي لشگر كفار منم حُر ولايت
با نور ولايت شدم امروز هدايت
من يار حسينم، گرفتار حسينم
قربان حسين ابن علي بوده و هستم
بگرفت از اول كرم فاطمه دستم
داده پسر شير خدا اذن نبردم
تا دور سر حضرت عباس بگردم
اي مردم كوفه جگر آب كباب است
لب تشنه تر از اهل حرم طفل رباب است
من خاك قدم هاي علمدار حسينم
جانم به سر دست و خريدار حسينم
من يار حسينم گرفتار حسينم
استاد حاج غلامرضا سازگار
ص: 30
حُرّ آزاده ام مست ميناي عشق
جان و سر مي دهم هديه در پاي عشق
عشق من باشد اين مرد تنها حسين
يا حسين يا حسين (4)
راه تو بستم اي نور چشم بتول
توبه كردم كنون توبه ام كن قبول
جان بقربان تو گل زهرا حسين
يا حسين يا حسين (4)
قسمت مي دهم به جان آب آورت
من خجل هستم از گريه آن خواهرت
چشمم از گريه شد عين دريا حسين
اذن جنگم بده تا كه فدايت شوم
اولين كشته كرببلايت شوم
جان ناقابلم بهر مولا حسين
يا حسين يا حسين (4)
استاد شريفي
ص: 31
رو سياهم حسين، بي پناهم حسين
چه شود گر كه كني، يك نگاهم حسين
حر پشيمانم، مولا حسين جانم
تا كه من زنده ام، از تو شرمنده ام
كن تماشا ببين، من سرافكنده ام
اي اميد همه، مي كنم زمزمه
من خطاكارم اي يوسف فاطمه
اي طبيب دردم، بر تو رو آوردم
مانند پروانه، دور تو مي گردم
نور چشم ترم، سوزد بال و پرم
به اميد آمدم، تو مران از درم
حر پشيمانم، مولا حسين جانم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 32
يابن الزهرا كن نگاهم
بي پناهم بي پناهم
ماه عالم آرا ببين
روسياهم روسياهم
آمد به لب جانم حسين
حُرِ پشيمانم حسين
جانم حسين جانم حسين (2)
دل به تو مي بندم حسين
سر به زير افكندم حسين
گر كني بر من يك نگاه
مثل گل مي خندم حسين
اي گل گم از خار توام
عبدو گرفتار توام
جانم حسين جانم حسين (2)
دل من در شور و نواست
سينه ام با غم آشناست
جان زينب با من بگو
خيمه زينب در كجاست
من راه او را بسته ام
من دل او شكسته ام
جانم حسين جانم حسين (2)
استاد سيد محسن حسيني
ص: 33
عمو اعضاي من را ز هم گسستند بيا بيا
به هواي صداي سينه شكستن بيا بيا
عمو بابا ندارم تو بيا در كنارم
به خدا شد خزاني بهار قاسم عمو عمو
پدري كن بيا و كنار قاسم عمو عمو
ببين دشمن چه كرده با بدن من چرا چرا؟
بگو پيراهن من شد كفن من چرا چرا؟
عمو جان به ميدان گرم ستيزي بيا بيا
ديگر از پيكر من نمانده چيزي بيا بيا
عمو در جسم قاسم نمانده تابي خدا خدا
بگو گلچين، گل من نخورده آبي چرا چرا
به خاك و خون طَپيده پيكر قاسم عمو عمو
چه بلايي رسيده بر سر قاسم عمو عمو
عمو بابا ندارمتو بيا در كنارم
ص: 34
قاسم تو عازم ميدان شده، عازم جانبازي جانان شده
سير از اين عالم امكان شده، اذن جهادم بده اي عمو اي عمو
زود مرادم بده اي عمو اي عمو
جان عمو قلب من آمده به تنگ، هيچ نخواهم كه نمايم درنگ
بعد علي زندگيم گشته ننگ، اذن جهادم بده اي عمو اي عمو
جان عمو بعد علي اكبرت، از پس مرگ علي اصغرت
عازم جنگم كه روم از برت، اذن جهادم بده اي عمو اي عمو
ص: 35
شده فصل خزانم، عطش برده توانم
بيا ببين عموجان، شكسته استخوانم
گل ياسمنم من يتيم حسنم من
عدو بسته ره من به سويت نگه من
ببين خاك بيابان شده حجله گه من
چو گل تشنه آبم ببين در تب و تابم
وليكن ز سم اسب گرفته شد گلابم
يتيمم من و دل تنگ ز خون شد رخ من رَنگ
به جاي نقل شادي، ببارد به سرم سنگ
استاد سيد محسن حسيني
ص: 36
اي اكبر جوانم
كردي هم چون كمانم
خواهم كه خيزم از جا
اما نمي توانم
علي علي علي جان
بشكسته اي پرم را
سوزانده ي جگرم را
رفته نور نگاهم
گم كرده ام حرم را
رويت ماه منيرم
بر گيسويت اسيرم
اگر نيايد عمه
از داغ تو بميرم
در شور و در نوايم
كردي از غم دو تايم
حالم دارد تماشا
من محتاج عصايم
علي علي علي جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 37
از خيمه بيرون آمد شبه رسول الله
به دست او ششمير علي ولي الله
زينب تماشا كن بببين اين قد و بالا را
بر قامت اكبر بخوان انا فتحنا را
اي شبه پيغمبر، بابا علي اكبر
اي عمر من عمر من شد بسته بر مويي
چرا مؤذن ديگر اذان نمي گويي
هر چه صدايت مي زنم تو بسته اي لب را
يا مي كشي اينجا تو من را يا كه بابا را
اي شبه پيغمبر، بابا علي اكبر
شدي تو ارباً ارباً اي يوسف ليلا
جايي براي بوسه نمي كني پيدا
اي چلچراغ خيمه ها در حال سوسويي
اي ياس من هر برگ تو افتاده هر سويي
اي شبه پيغمبر، بابا علي اكبر
استاد سيد محسن حسيني
ص: 38
جوانان بني هاشم بيائيد از حرم بيرون
ز خون اكبرم گشته زمين كربلا گلگون
واويلا آه و واويلا، شده پرپر گل ليلا
من آن خونين جگر هستم كه چشم از زندگي بستم
خداوندا خداوندا جوانم رفته از دستم
دو ماتم بر دلم مانده دو آتش بر جگر دارم
يكي داغ علي اكبر يكي داغ علمدارم
واويلا آه و واويلا، شده پرپر گل ليلا
گهي هوشم رود از سر گهي زخمم رسد بر دل
گهي از گريه زينب گهي از خنده قاتل
علي فرقش دو تا گشته علي از ما جدا گشته
علي صورت ز خون شسته علي عطشان فدا گشته
واويلا آه و واويلا، شده پرپر گل ليلا
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 39
سرو بستانم مي رود، ماه كنعانم مي رود
مي رود نور از چشمان من، نور چشمانم مي رود
آينه و قرآن كجاست، ليلاي سرگردان كجاست
بابا علي اكبرم، بابا علي اكبرم
يوسف كرببلايي، شبه ختم الانبيايي
از تماشايت پسرم، شده ام من تماشايي
آينه پيغمبري، جان حرم را مي بري
بابا علي اكبرم، بابا علي اكبرم
اي كمان ابرو اكبرم، سلسله گيسو اكبرم
آمدم من به سوي تو، با سر زانو اكبرم
اي ياس خوشبوي حرم، مرا ببر سوي حرم
بابا علي اكبرم، بابا علي اكبرم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 40
آينه و قرآن كجاست
ليلاي سرگردان كجاست
در خون نشسته اكبر (2)
با تير آه خود نشانم كرده اي
اي بهتر از جان نيمه جانم كرده اي
ماه كمان ابرو كمانم كرده اي
خيز و ببين عمه گرفته دست من
اي اكبرماي اكبرماي اكبرم
اي شام قدرم موي تو
از خيمه آيم سوي تو
آينه پيغمبر (2)
ديدي كه تو با من چها كردي علي
ديدي چه بر روز من آوردي علي
خواهم در آغوشت كشم اي لاله ام
ترسم كه تو پاشيده تر گردي علي
اي اكبرماي اكبرماي اكبرم
اي شمع خاموشم علي
كردي فراموشم علي
به پيش چشم لشگر
از من نمي دانم چرا دل كنده اي
بابا چرا من را ز پا افكنده اي
چشمان خود وا كن تسلا كن مرا
حرفي بزن تا من بدانم زنده اي
استاد سيد محسن حسيني
ص: 41
آمد به ميدان شبه پيغمبر
بهر تماشا صف بسته لشگر
اي گل پرپر، اي علي اكبر
لاله چيده ديدن ندارد
آنقدر از تو بوسه مي گيرم
با كه گويم من يوسف ليلا
هم چو گيسويت من پريشانم
داغ تو بود و هستم گرفته
جوان ليلا كردي تو پيرم
سرو خميده ديدن ندارد
يا كه مي سوزم يا كه مي ميرم
به پيش چشمم شد ارباً ارباً
تو دادي جان و من نيمه جانم
عمه ات زينب دستم گرفته
بعد تو من از اين جهان سيرم
اي گل پرپر، اي علي اكبر
استاد سيد محسن حسيني
لاله باغ مرا تشنه لب چيدند
هم گل را چيده هم بر من خنديدند
اي مسيحايم بشنو آوايم كن تماشايم
اي علي جانم
هم چو گيسويت دل من شده پر خون
شده ليلا از غم داغ تو مجنون
روي زيبايت بود ماه بدر من
گيسوي خم در خمت شب قدر من
گه ز لب گه از رخت بوسه مي گيرم
گر نيايد عمه ات اين جا بميرم
ماه دل آرايوسف ليلا افتادم از پا
اي علي جانم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 42
غم از حد شده بيرون، دلم گشته پر از خون
ز جا خيز كه ليلا، ز داغت شده مجنون
تويي لاله پرپ_ر
تويي شبه پيمبر
غم آمد به سراغم، خزاني شده باغم
بنالم من و قاتل، زند خنده به داغم
ز جان بعد تو سيرم، غمت كرده اسيرم
اگر عمه نيايد، كنار تو بميرم
بسوزد جگر از تو، منم باخبر از تو
تويي تشنه و بابا، بود تشنه تر از تو
شده فصل خزانت، به لب آمده جانت
ز جا خيز و اذان گو، به قربانت اذانت
تويي لاله پرپر
تويي شبه پيمبر
استاد سيد محسن حسيني
ص: 43
آرام جان من، ميدان رود اكبر
آيينه و قرآن، بياور اي خواهر
بابا را دواي دردي
الله اكبر الله اكبر
مي ترسم كه برنگردي
اذان بگو اكبر (4)
نمي دهد جانا، چرا جوابم را
بگو چه گويم من، جواب ليلا را
رحم بر چشم ترم كن
الله اكبر الله اكبر
فرزند مني كرم كن
اذان بگو اكبر (4)
اگر پسر روزي آب از پدر خواهد
چه سازد آن بابا كه تشنه تر باشد
مردم اكبر از خجالت
الله اكبر الله اكبر
مي ديدم خشكيده كامت
اذان بگو اكبر (4)
اگر كه جان داري، پلكي بزن برهم
تو زنده اي يا نه، سخن بگو يك دم
لشگر كف زنان كنارم
الله اكبر الله اكبر
مي خندد به روزگارم
اذان بگو اكبر (4)
استاد سعيد خرازي
ص: 44
اي ضياء بصرم پسرم اي پسرم
با سكوت تو شده پاره پاره جگرم
من كه با چشم ترم از لب خشكت خجلم
خنده ي قاتل تو مي زند آتش به دلم
پسرم اي پسرم، لب گشا من پدرم
عمه آمد ز حرم كمكم كن پسرم
تن صد چاك تو را يا كه او را ببرم
ديده بگشا و بگو دور پدر صف نزنند
بگذارند كه من گريه كنم كف نزنند
پسرم اي پسرم، لب گشا من پدرم
كردم اي اهل حرم مرگ خود را احساس
ياريم كن قاسم كمكم كن عباس
به سرشك من و زخم تن اكبر نگريد
گل پرپر شده ام را سوي خيمه ببريد
پسرم اي پسرم، لب گشا من پدرم
تا ببيني كه هنوز زنده اي در نظرم
چشم خود باز كن و دست و پا زن پسرم
نتوان گفت چه آورده عدو بر سر تو
پاره چون رشته تسبيح شده پيكر تو
پسرم اي پسرم، لب گشا من پدرم
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 45
ماه تابان حرم
اِي جگر گوشه من
كن تكلم پسرم
تو مسوزان جگرم
پدرت سوي تو اي سلسله گيسو آمد
تا كنار بدنت با سر زانو آمد
اي گل پرپر من، اي علي اكبر من
من سراپا دردم
رفته نور نگهم
هر طرف مي گردم
خيمه را گم كردم
چه شود لب بگشايي و توانم بدهي
يا ز جا خيزي و ره را تو نشانم بدهي
اي گل پرپر من، اي علي اكبر من
دَر دل دلم جا داري
تو ز سر تا بقدم
چشم زيبا داري
بوي زهرا داري
روي تو ماه شب و گيسوي تو خم به خم است
هم چو گل اي پسرم عمر تو كوتاه و خم است
اي گل پرپر من، اي علي اكبر من
استاد سيد محسن حسيني
ص: 46
مي روي از حرم لاله احمرم
تشنه هستي و من از تو تشنه ترم
شبه پيغمبرم اي علي اكبرم
ماه كنعان من نور چشمان من
ديده بگشا ببين قد كمان من
شبيه طاهايي يوسف ليلايي
از تماشاي تو شدم تماشايي
اي گل چيده ام سرو خميده ام
خنده قاتل زند بر اشك ديده ام
از غمت مي ميرم اي ماه منيرم
از لب خشك تو گل بوسه مي گيرم
شبه پيغمبرماي علي اكبرم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 47
اي ماه كنعانم علي، اي بهتر از جانم علي
تو مي روي به سوي ميدان
زنها به سرگرفته قرآن
علي علي علي اكبر (2)
اي شبه ختم الانبياء، مؤذن كرببلا
اذان بگو يك بار ديگر
اكبر بگو الله اكبر
علي علي علي اكبر (2)
ماه دل آرايي علي، هستي تماشايي علي
تو يوسف كرببلايي
يا آن كه ختم الانبيايي
علي علي علي اكبر (2)
خيز و ببين اي پسرم، آتش زدي بر جگرم
به سوي تو اي گل خوشبو
من آمدم بر سر زانو
علي علي علي اكبر (2)
استاد سيد محسن حسيني
ص: 48
اي پرستوي پريده از سر شاخه اميدم
مردم از وقتي كه در خون آه و فريادت كشيدم
هلال بي سرم
اميد خواهرم
علي اكبرم
آمدم وقتي به خيمه دل ز جان و تن ربودي
من كه بودم تشنه اما تشنه تر از من تو بودي
بميرم از غمت
ببوسم پيكر
لبان تشنه ات
به خون آغشته ات
علي اكبرم
تا زدي ناله عزيزم از دل آوايم گرفتي
تا ز پا افتادي اي گل قدرت پايم گرفتي
تو در خون پا زدي
تو دست و پا زدي
بدل آذر زدم
و من بر سر زدم
علي اكبرم
واي ام اي دل واي ام اي دل چون شب من بي سحر شد
زينَبم گو با ابوالفضل كه حسينت بي پسر شد
زمين خوردي و من
جوان نازنين
زمينگيرت شدم
علي پيرت شدم
ص: 49
اي كودك شير و خواره
اي روي تو ماه پاره
از داغ لب خشك تو
خون گريه كند گهواره
اي غنچه خوشبوي خيمه، چسان روم به سوي خيمه، من
روي برگشتن ندارم
تو در تب و تابي اصغر
هم تشنه آبي اصغر
بر گوش تو لالا خواند
شايد كه بخوابي اصغر
ببين حرم در التهاب است، چشم انتظار تو رباب است، مبر ز دل صبر و قرارم
هم غربت من را ديدي
هم ناله من بشنيدي
كشتي تو مرا از خجلت
از بس كه به من خنديدي
بگشا دو چشم و كن تماشا، كه مانده ام تنهاي تنها، از هر دو ديده خون ببارم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 50
به همراهم به همراهم آمد به ميدان طفل مستم
همه هستم همه هستم زد دست و پا بر روي دستم
از تشنگي رنگش پريده
اشك دو چشم خود مكيده
لاي لاي علي لاي لاي علي جان (2)
ندارم من ندارم من بعد از تو دل خوشي علي جان
مرا آخر مرا آخر با خنده مي كشي علي جان
تويي مدال افتخارم
من غير تو ياري ندارم
چرا ديگر چرا ديگر، نمي كني شيرين زباني
چو تير آمد به سوي تو من هم شدم از غم كماني
ببين حرم در التهاب است
چشم انتظار تو رباب است
استاد سيد محسن حسيني
ص: 51
اي آن كه فتاده سر تو بر سر دوشم
يك موي تو را من به دو عالم نفروشم
تنها و غريبم اي كودك مستم، ياران همه رفتند من دل به تو بستم
لاي لاي علي جان
تنها و غريبم برويم ديده مَنَبدي
بر روي پدر با لب خشكيده نخندي
رفتي تو به خواب و من خواب ندارم، جز اشك خجالت من آب ندارم
لاي لاي علي جان
اي آن كه روي دست مني طفل ربابي
تو يار من و صفحه آخر كتابي
باشد پدر تو سرگشته علي جان، گاهي سوي خيمه گاهي سوي ميدان
لاي لاي علي جان
تا روز ابد من ز تو شرمنده ام اصغر
من پشت حرم قبر تو را كنده ام اصغر
پا تا به سر تو ناز است علي جان، چشم تو هنوزم باز است علي جان
لاي لاي علي جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 52
اي آخرين يار من دو چشم خود وا كن
تنهاي تنها ماندم مرا تماشا كن
آتش زدي بر هست من اي بود و هست من
از بس زدي تو دست و پا بر روي دست من
غنچه پرپر من، علي اصغر من
اي آخرين شمع من در حال سوسويي
با نگه خود ديگر سخن نمي گويي
سرتا به پايت خون و من سرتا به پا دردم
ماندم چگونه من به سوي خيمه برگردم
غنچه پرپر من، علي اصغر من
نفس نداري ديگر اي طفل دلبندم
پشت حزم با دستم قبر تو را كندم
تير بلا از هر طرف من را نشان كرده
من را كمان حرمله هم چون كمان كرده
غنچه پرپر من، علي اصغر من
استاد سيد محسن حسيني
ص: 53
اي تمام لشگرم اي علي اصغرم
بهر قرباني ترا سوي ميدان مي برم
بر تو مي نازم كه تو شش ماهه سرباز مني
من سرافراز تو هستم تو سرافراز مني
آخ_رين يارم عليمن تو را دارم علي
چشم خود را باز كن راز دل ابراز كن
بر سر دوش پدر پر بزن پرواز كن
غنچه خندان من از روي بي رنگت بگو
جان بابا هر چه مي خواهد دل تنگت بگو
طوطي پر بسته ام، كودك دل خسته ام
گوش كن تا بشنوي گريه آهسته ام
چشم خود را بر دو چشم نيمه بازت دوختم
از تلظي هاي تو آتش گرفتم سوختم
اي تمام هست من كودك سرمست من
تكيه گاهت شانه و قتلگاهت دست من
خنده كن بر روي دستم تا كه سيرابت كنم
خنده كن تا با خدنگ حرمله خوابت كنم
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 54
تويي كودك مستم
تو هستي همه هستم
ز داغ تو علي جان
من از پا بنشستم
بخواب اي گل پرپر، لالايي علي اصغر
تو دلبند ربابي
بگو از چه نخوابي
چرا در تب و تابي
مگر تشنه آبي
تو در راه وصالي
شكسته پرو بالي
بود ديده مادر
به گهواره خالي
ز دستم شده چاره
كنم بر تو نظاره
در آغوش من اي گل
گلويت شده پاره
رخت گشته چو مهتاب
عطش برده تو را تاب
تو مي خندي و من هم
ز خجلت شده ام آب
بخواب اي گل پرپر، لالايي علي اصغر
استاد سيد محسن حسيني
ص: 55
اي خدا من باغبان گل فروشم
تو خريدار هر چه گويي من خموشم
من حسينم من حسينم من حسينم من حسينم
غنچه نَشكفته دارم روي دوشم
بوي عطر از آن لبانش برده هوشم
من حسينم من حسينم من حسينم من حسينم
اي خريدار! اين متاع آخرين است
سوسن اينست، سنبل اينست، لاله اينست
من حسينم من حسينم من حسينم من حسينم
استاد حاج علي انساني
ص: 56
زِ آه سينه خود دل مرا مسوزان
كم زبان خود را دور دهان بگردان
يار آخر من، علي اصغر من
تا به كي علي جان تو من را اين سو و آن سو مي كشي
كم بخند علي جان و گرنه من راز خجلت مي كشي
طفل اشك من را ببين اي طفل خموش من علي
از چه رو فتاده سر تو بر روي دوش من علي
اي عزيز رباب _ روي دستم بخواب _ لاي لاي علي جان
اشك من بروي قنداقه ات چكيده
من چه سان ببوسم اين حنجر بريده
يار آخر من، علي اصغر من
از نفس فتادم ز بس كه تو مي زني نفس نفس
از تمام مانده برايم به غير تو نمانده كس
اي تمام هستم برروي دستم مزن تو دست و پا
به خدا ندانم چگونه روم به سوي خيمه ها
استاد سيد محسن حسيني
ص: 57
اي آخرين يارم علي، تنها تو را دارم علي
دو چشم خود مي بندي اصغر
به من چرا مي خندي اصغر
لاي لاي علي لاي لاي علي جان
فداي اين گلوي تو، گلوي مثل موي تو
خواهم ببوسم حنجر تو
ترسم جدا شود سر تو
لاي لاي علي لاي لاي علي جان
بر روي دوش من بخواب، شايد ببيني خواب آب
اي پسرم دلم مسوزان
دور دهان زبان مگردان
لاي لاي علي لاي لاي علي جان
مگو تو اي طفل رباب، با هر نگاهت آب آب
اي پسرم جام و سبو نيست
در خيمه ها ديگر عمو نيست
لاي لاي علي لاي لاي علي جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 58
علي اصغر من
شهيد آخر من
اميد اول بابايي
ذبيح بي سر من
تو درياي كرمي
گل باغ ارمي
تو با بال و پر خود
پرستوي حرمي
پريدي از سر دوش من بدوش مادر من
گل بستان مني
عزيز جان مني
سپهر آرزويم
مه تابان مني
برويت غرقه به خون ريزد ستاره اختر
علي اصغر پسرم
من از تو تشنه ترم
نه مي ماند، نه سبو
نه سقايي به حرم
به جاي يي ز غمت گشته لبالب ساغر من
تو ياس منتخبي
چرا در تاب و تبي
تو حق داري پسرم
امان از تشنه لبي
دعا كردم كه عمو با آب بيايد در بر من
ص: 59
نمانده آبي، نمانده شيري
جان دهد از تشنگي طفل صغيري
لالايي اصغر (2)
مادر ببوسد، زير گلويت
حرمله آنسو، در جستجويت
لبهاي طفلم، رنگ سحر شد
از مشك خالي تنش خكشيده تر شد
سوزد غنچه ي، سرخ و سپيدم
او چه كشيده، من چه كشيدم
با ناله مزن آتش به دلم
ماهي تشنه لبم از تو خجلم
بي تاب و تبم، از تاب و تبم
آتش گرفتم، بوسيدم لبت جان دهد از تشنگي طفل صغيري
استاد سيد محسن حسيني
ص: 60
من براي خدا دسته گل مي برم
باشد اين دسته گل غنچه پرپرم
هديه داورمخنده كن اصغرم
سينه و دست من شده گهواره ات
گشته تقديم حق گلوي پاره ات
خنده كن تا كه از خون خَضَابَت كنم
بر سر دوش خود آفتابت كنم
گرچه با سِنّ كم تو علي اصغري
بر روي دست من حُجّت اكبري
هديه بر خالق داورت مي كنم
پيش تير بلا سپرت مي كنم
هديه داورمخنده كن اصغرم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 61
پسرم ناز كن ناز تو مي خرم
بي تو جان مي دهم چه كنم؟ مادرم
دلبربايي علي، لايي لايي علي
گل نشكفته ام چه شكوفا شدي
پسرم آخرين يار بابا شدي
نه عجب از غمت كه مرا پير كرد
با كه گويم كه تير كار شمشير كرد
جاي شير از لبت خون چكيده علي
گوش تا گوش تو شد دريده علي
گرچه دشمن تو را تير كين هديه كرد
چشم تير و كمان بر تو خون گريه كرد
دلبربايي علي، لايي لايي علي
استاد سيد محسن حسيني
ص: 62
آخرين يار من
دارو ندار من
روي مه پاره ات
باشد بهار من
غنچه پرپرم، لالايي اصغرم
از كفم چاره شد
حنجرت پاره شد
سينه ام اي پسر
بر تو گهواره شد
يار كفن پوشم
بلبل خاموشم
قلتگاه تو شد
سينه و آغوشم
همه ي هست من
طفل سرمست من
دست و پايِ زند
بر روي دست من
غنچه پرپرم، لالايي اصغرم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 63
اي كودك پريشان دل مرا مسوزان
دور دهان خشكت، كمتر زبان بگردان
لاي لاي علي علي جان (2)
اي طفل بي قرارم، مدال افتخارم
ماندم تنهاي تنها، جز تو ياري ندارم
كردي ز غم كبابم، شرمنده از ربابم
آبي ندارم اما، داغ تو كرده آبم
تو دلبند ربابي، كه خاموش از جوابي
ندانم روي دستم، جان داده يا كه خوابي
لاي لاي علي علي جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 64
اي آخرين يارم علي، تنها تو را دارم علي
اي طفل شيرخواره
از آه تو مي سوزم اي طفل رباب
هستي بروي دست من در پيچ و تاب
اي طفل خاموشم در آغوشم بخواب
شايد در آغوشم ببيني خواب آب
لاي لاي علي اصغرم لاي لاي علي اصغرم
تو غنچه دستم ساقه ات، بوسيده ام قنداقه ات
اي در حرم ستاره
تو سرفرازم پيش مردم كرده اي
با حنجر پُر خون تبسم كرده اي
اما نمي دانم چرا اي هست من
بر روي دستم دست و پا گم كرده اي
لاي لاي علي اصغرم لاي لاي علي اصغرم
از روي تو شرمنده ام، قبر تو را من كنده ام
بهر تو ماه پاره
ديگر تو تاب و تب نداري اصغرم
يك خنده هم بر لب نداري اصغرم
پنهان به خاكت مي كنم زيرا كه تو
تاب سم مركب نداري اصغرم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 65
خنده ات لاله و آب، گريه ات نور و ثواب
خوانده در گوش تو عشق، ذكر لالايي خواب
تير لب هاي تو از شير گرفت
آب، از حلق تو تأثير گرفت
علي اصغرم پسرم
آسماني شده اي، ارغواني شده اي
بر سر راه بهشت، تو نشاني شده اي
آخرين آيه ياسين مني
مصحف كوچك خونين مني
علي اصغرم پسرم
مرغ خوش نغمه چرا؟، نزني شور و نوا
خون حلق تو علي، مي دهد بوي خدا
تو كه شش ماهه دلاور شده اي
اصغري، بر همه اكبر شده اي
استاد سيد محسن حسيني
ص: 66
طفل سرمست مني كه روي دست مني
خود تو داني پسرم همه هست مني
تو كه با چشم ترت غربت من را ديدي
پس چرا با لب خشكيده به من خنديدي
لالاي پسرم
من گرفتم به برت چيده شده بال و پرت
ديده بگشا و ببين مانده تنها پدرت
اي جگر گوشه بابا جگرم سوزاندي
پيش من بس كه زبان دور دهان گرداندي
لالاي پسرم
چشم تو رفته به خواب منتظر مانده رباب
كن تماشا پدرت از خجالت شده آب
من كه سرتا بقدم سوزم و آه و دردم
با چه رويي پسرم من به حرم برگردم
لالاي پسرم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 67
اي بلبل خوش نغمه گلزار پيغمبر
مظلوم علي اصغر
از تشنگي پرپر زدي چون طايري بي پر
مظلوم علي اصغر
لب تشنه رفتي سوي ميدان تا بنوشي آب
اي گروه ناياب
آب ندادند اين گروه ظالم و كافر
مظلوم علي اصغر
بر روي دست شاه دين رفتي سوي ميدان
اي كودك عطشان
آب تو باشد روز و شب در ديده خواهر
مظلوم علي اصغر
طفلان بر گهواره ات با ناله و زاري
دارند عزاداري
گويند و ذكر خواب تو با آن دو چشم تر
مظلوم علي اصغر
گفتم مگو لب تشنه ام اي كودك مظلوم
گشتي ز جان محروم
كردي طلب آب و زدي در خون خود پرپر
مظلوم علي اصغر
ص: 68
نور چشمم چشم خود را از چه مي بندي علي جان
من كه مردم از خجالت از چه مي خندي علي جان
لايي لايي لايي لايي اصغر من اصغر من
داغ جانسوزت علي جان مي زند بر دل شراره
جاي بوسيدن ندارد اين گلوي پاره پاره
طفل دلبند ربابي تشنه يك قطره آبي
آرزو دارم علي جان تو در آغوشم بخوابي
تو سراپا غرقه خوني من سراپا دردم اصغر
من ندانم با چه رويي در حرم برگردم اصغر
غنچه نشكفته ام را آمده فصل خزانش
كس نديده غنچه اي را روي دست باغبانش
لايي لايي لايي لايي اصغر من اصغر من
استاد سيد محسن حسيني
ص: 69
اين كه بر چهره آب و رنگش نيست
طفل شش ماهه عزم جنگش نيست
به خدا كه اميد من است او، گل سرخ و سپيد من است او
خدا خدا بنگر، گلم شده پرپر
در عطش باغ و فصل بي آب
هر گلي دارد رنگ مهتابي
چه كنم من و باغ پر از گل
به عطش گل و غنچه و بلبل
خدا خدا بنگر، گلم شده پرپر
بر صغير من تشنگي نازد
از يمي يك غم كم نمي سازد
شده گلشن فاطمه تشنه
چه كنم من و اين همه تشنه
خدا خدا بنگر، گلم شده پرپر
استاد حاج علي انساني
ص: 70
بخواب اي طفل عطشان وقت لالايي شده
لب خشك تو اي مادر تماشايي شده
شوي پرپر تو اي گل نيلوفرم
علي اصغرم علي اصغرم
مكن گريه بروي دامن مادر بخواب
مزن شيون كه باشد در حرم قحطي آب
گل سرخ من و شهيد آخرم
علي اصغرم علي اصغرم
شود دريا حرم از اشك چشمان ترم
كه شايد زنده برگردد ز ميدان اصغرم
شوي پرپر تو اي گل نيلوفرم
علي اصغرم علي اصغرم
سراغ آب و شير از مادرت ديگر مگير
گلوي نازنينت مي شود آماج تير
تو بودي آخرين پناه و ياورم
علي اصغرم علي اصغرم
استاد محمد نعيمي
ص: 71
امشب امشب اصغر شود بي تاب
بستند بستند بر روي مهمان آب
بانگ عطش برپاست
خون بر دل سقاست
خون است خون است آب فرات امشب
اشك است اشك است در ديده زينب
مولا مولا يا ساقي كوثر
مادر مادر داده ز كف چاره
بانگ عطش برپاست
آبي آبي از بهر طفلان بر
گردد گردد بر گرد گهواره
خون بر دل سقاست
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 72
در خيمه امشب قحطي آب است
دلها از سوز عطش كباب است
نمانده راه چاره، مي سوزد شيرخواره، واويلا واويلا
لاي لاي علي علي جان
شيرين زبان يكتاپرستم
مي زند پرپر بر روي دستم
گلوي شيرخواره، گرديده پاره پاره، واويلا واويلا
لاي لاي علي علي جان
دو چشم خود را بر من مبندي
با لب عطشان بر من نخندي
مدال افتخارم، همه دار و ندارم، واويلا واويلا
لاي لاي علي علي جان
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 73
امشب به صف كرببلا قحطي آب است
از گريه اصغر جگر آب كباب است
اي ساقي بي آب
عباس ابوالفضل
اصغر شده بي تاب
عباس ابوالفضل
افسوس كه پژمرده گل ياس حسين است
دريا خجل از خجلت عباس حسين است
آب آور تشنه گلهاي مدينه
آبي برسان بر لب عطشان سكينه
بشتاب كه خون در دل درياست ابوالفضل
خشكيده لب يوسف زهرا است ابوالفضل
اي ساقي بي آب
عباس ابوالفضل
اصغر شده بي تاب
عباس ابوالفضل
صحراي بلا پر شده از گريه و ناله
مگذار بسوزد جگر طفل سه ساله
اين آب فرات است كه مهريه زهراست
لب تشنه چرا دختر او زينب كبري ست
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 74
گفتند كه دل از همه برده است ابوالفضل
در عشق گذشت از سرو از دست ابوالفضل
اي اسوه جانبازي و ايثار و شهامت
آوازه نامت همه جا هست ابوالفضل
عشق است ابوالفضل
عاشق شد و از هستي خود كرد فراموش
هر كس كه به ياران تو پيوست ابوالفضل
لب تشنه برون آمد از آب، كه بودي
از جام بلا سرخوش و سرمست ابوالفضل
عشق است ابوالفضل
گر آب گذشت از سرت اما به حقيقت
پيمانه پيمان تو نشكست ابوالفضل
تيري كه به پرواز درآمد سوي چشمت
شيرازه مژگان تو را بست ابوالفضل
عشق است ابوالفضل
اي دست تو، چون آيه قرآن متبرك
اين بوسه گه چار امام است ابوالفضل
اي ماه كه پنهان شدي از ديده زينب
زهرا سر بالين تو بنشست ابوالفضل
عشق است ابوالفضل
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 75
غيرت كامل مدد _ حَلال هر مشكل مدد
يا ابوفاضل مدد _ مولا ابوفاضل مدد
علقمه گويد مدد _ با زمزمه گويد مدد
در كنار پيكر تو _ فاطمه گويد مدد
يار تو هستم مدد _ بيمار تو هستم مدد
اي گل ام البنين _ من خار تو هستم مدد
ساقي عطشان مدد _ اي حامي طفلان مدد
اي گرفته مشك طفلان را تو بر دندان مدد
مست مي گويد مدد _ پا بست مي گويد مدد
در كنار نهر علقم دست مي گويد مدد
ماه شب گويد مدد _ با تاب و تب گويد مدد
خيز و از جا چون امام تشنه لب گويد مدد
چاره مي گويد مدد _ صد باره مي گويد مدد
لب گشوده كودك مه پاره مي گويد مدد
سيل غم گويد مدد _ مشك و علم گويد مدد
زينب كبري اطهر در حرم گويد مدد
آرزو گويد مدد _ جام و سبو گويد مدد
آمده از زه سكينه با عمو گويد مدد
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 76
در راه تو افتاده كنون از بدنم دست
افتاده ام از پا و ندارم به تنم دست
سقاي تو بي دست، افتاده به صحرا
پيش نظر من گريان شده زهرا
سقاي تو هستمافتاده دو دستم
تا علقمه هر چند كه من راه سپردم
دل گرچه بدريا زده ام، آب نخوردم
از عشق تو افتاد آتش به وجودم
ياد لب خشك اطفال تو بودم
سقاي تو هستمافتاده دو دستم
فرق من محزون چو دلم سخت شكسته
خون آمد و شد پنجره ي عشق تو بسته
يك چشم مرا اشك بي تاب گرفته
چشم دگرم را خوناب گرفته
سقاي تو هستمافتاده دو دستم
از بس به تنم ضربت شمشير نشسته
يا سنگ بر او آمده يا تير نشسته
يك عضو تن من بي زخم نمانده
مهتاب تو را تير بر خاك نشانده
سقاي تو هستمافتاده دو دستم
استاد سيد هاشم وفايي
ص: 77
سقايم و اشك افشانم
شرمنده من از طفلانم
تا روز ابد از خجلت
در علقمه من مي مانم
اي قبله من روي ماهت _ افتاده دستم سر راهت
در علقمه جان مي سپارم
هستي همه هستم اي مشك
من دل به تو بستم اي مشك
ترسم بروي از دستم
مانند دو دستم اي مشك
بشنو تو گفتگوي سقا _ بخر تو آبروي سقا
حرم بود چشم انتظارم
دل بر خم مويت بستم
شرمنده ز رويت هستم
كردي ز خجالت آبم
تا بوسه زدي بر دستم
من شاهد ياس كبودم _ به پيش زهرا در سجودم
بر دامنش سر مي گذارم
اي سيد و سالار من
اي شمع شب تار من
خاك قدمت را بگذار
بر ديده خونبار من
من تا ابد مستم ز جامت _ تويي امام و من غلامت
بيا به سويم اي نگارم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 78
شد جدا از باغ شاخه ياسم
در كجا افتاده دست عباسم
نه به جا علم و نه علمدار
من و اين همه لشگر كفّار
خدا خدا خداچه شد علمدارم
از گلم ديگر نشنوم بويي
دست او سويي مشك او سويي
تن لاله حبل متين كو
مه من گل ام البنين كو
خدا خدا خداچه شد علمدارم
تشنه جان داده بر لب دريا
ز عدو چه ستم چه جفايي
جاي او باشد چشم من سقا
ز تو هم چه صفا چه وفايي
خدا خدا خداچه شد علمدارم
بس كه نوشيدم مي ز پيمانه
بر كمر دست پير ميخانه
نه مِيي و نه مي زده باقي
نه خمي و نه جام و نه ساقي
خدا خدا خداچه شد علمدارم
استاد حاج علي انساني
ص: 79
بيا در علقمه اي بي قرينه
كه هستم زائر ياس مدينه
وليكن من اگر دستي ندارم
كه بگذارم به پيش او به سينه
من افتاده از پا _ چسان برخيزم از جا
كمك كن يابن الزهرا _ بگردم دور زهرا
طوافم را تماشا كن تماشا
حسين جانم حسين جانم حسين جان
همه از ديده خود خون فشانيد
دگر چشم انتظار من نمانيد
قسم بر جان طفل شيرخواره
مرا سقاي آب آور نخوانيد
تب و تابي ندارم _ دُرّ نابي ندارم
به جز اشك خجالت _ دگر آبي ندارم
خدا داند دگر خوابي ندارم
حسين جانم حسين جانم حسين جان
ص: 80
ببين اي مشك چشمان تر من
مزن آتش تو از پا تا سر من
نه تنها آبروي من كه هستي
تمام آبروي مادر من
به حالم كن نظاره _ مكن از من كناره
از آن ترسم كه اي مشك _ بميرد شيرخواره
مزن بر جسم و جان من شراره
حسين جانم حسين جانم حسين جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 81
بيا مولا بيا مولا كه علقمه دارد تماشا
اگر قابل نباشم من بيا به احترام زهرا
كمك كن اي درمان دردم
تا دور مادرت بگردم
حسين حسين حسين حسين جان
ز آه خود ز آه خود پا تا سر من را مسوزان
مرا ديگر مرا ديگر به سوي خيمه بر مگردان
ببين خجالت كرده آبم
شرمنده از طفل ربابم
حسين حسين حسين حسين جان
بگو طفلان بگو طفلان چشم انتظار من نمانند
بگو آن ها بگو آن ها ديگر مرا سقا نخوانند
ديگر تب و تابي ندارم
جز اشك خود آبي ندارم
حسين حسين حسين حسين جان
تماشا كن تماشا كن اي تير دشمن اشك سقّا
مكن من را تو شرمنده ميا به سوي مشك سقّا
با اين دل شكسته گويم
كه باشد اين آب آبرويم
حسين حسين حسين حسين جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 82
چشمم بود براهت بيا بيا به سويم
ببين كه رفته بر باد تمام آرزويم
دستي مرا نمانده اي بار بي قرينه
تا آن كه پيش پايت بگذارمش به سينه
سقا فتاده از پامولا بيا تماشا
از خون وضو گرفتم سجده به ياس كردم
به مشك آب طفلان من التماس كردم
قسم به دلبر خود دل بر تو بستم اي مشك
هستي به ملك هستي تمام هستم اي مشك
اي خيل تشنه كامان از ديده خون فشانيد
منتظرم نمانيد سقا مرا نخوانيد
سقايم و برايم نمانده صبر و تابي
جز اشك دانه دانه من را نمانده آبي
سقا فتاده از پامولا بيا تماشا
استاد سيد محسن حسيني
ص: 83
سقا و علمدارم من
از عشق تو بيمارم من
زده آه طفلان تو آتش بر همه هستم
تو مزن دگر با كام عطشان بوسه بر دستم
يابن الزهرا يابن الزهرا
سر تا به قدم سوزم و آه و دردم
بر پاي تو من سر به سجود آوردم
از بس كه خجالت زده طفلانم
مي ميرم اگر سوي حرم برگردم
سقا ز نفس افتاده
بر من شده خون سجاده
تو بيا ببين در علقمه سوز و گداز من
شده خاك پاي مادرت مهر نماز من
يابن الزهرا يابن الزهرا
استاد سيد محسن حسيني
ص: 84
ببين تو اي هست من روي زمين هستي ام
گريه كند علقمه بر من و بي دستي ام
بر لب آبم و در غم آبم
من خجل از رخ طفل ربابم
مشك پر از خون دلم پر از شراره مكن
من التماست كنم ز من كناره مكن
اي كه تو مثل من نقش زميني
آبروي من وام البَنّيني
حسين بيا علقمه بوي مدينه گرفت
شكسته سينه سر مرا به دامن گرفت
زائرم و در زيارت بميرم
كو دو دستم كه به سينه بگيرم
ز آهت اي دلبرم شرر به هستم مزن
با لب خشكيده ات بوسه به دستم مزن
تو همه نازي و من همه دردم
من دِگر در حرم بر نمي گردم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 85
از علقمه تا خيمه گل بپاشيد
منتظر سقا ديگر نباشيد
سقا فتاده تشنه لب در پيش دريا، دارد تماشا
آه و واويلا واويلا، آه واويلا
در پيش جو سروي در گل نشسته
يا باغبان دين پشتش شكسته
سقا فتاده تشنه لب در پيش دريا، دارد تماشا
آه و واويلا واويلا، آه واويلا
از شاخه اش ريزد گل دسته دسته
صف بسته اشك او با چشم بسته
سقا فتاده تشنه لب در پيش دريا، دارد تماشا
آه و واويلا واويلا، آه واويلا
استاد حاج علي انساني
ص: 86
اي علقمه من ماه ام البنين هستم
اي علقمه بر ماه فاطمه دل بستم
سر تا به پا پا تا به سر هستم تماشايي
آتش به جانم مي زند اين نام سقايي
اي ماه تابانم مظلوم حسين جانم
اي مشك طفلان هستي دار و ندار من
اي مشك طفلان وا كن گره ز كار من
باشد به خيمه بردن تو آرزوي من
يك قطره از آب تو باشد آبروي من
اي ماه تابانم مظلوم حسين جانم
اشك خجالت از هر ديده ببارم من
كنار آبم اما آبي ندارم من
ياد عزيزان تو من را مي كشد هر دم
ديگر به سوي خيمه ها من بر نمي گردم
اي ماه تابانم مظلوم حسين جانم
خون بسته بر چشمانم راه تماشا را
خواهد دلم تا بينم من روي زهرا را
تير آمده بر ديده من اي كمان ابرو
مشك و علم يكسو فتاده دست من يك سو
اي ماه تابانم مظلوم حسين جانم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 87
هم علمدار توام
هم گرفتار توام
يوسف فاطمه من
همه جا يار توام
مادرم ام البنين خون ز دو چشم افشانده
هم چو پروانه مرا دور سرت گردانده
من كه در تاب و تبم _ ساقي تشنه لبم
من كه در زمزمه ام
ماه در علقمه ام
گو بدانند همه
عاشق فاطمه ام
من كه شرمنده ي تو تا به قيامت هستم
با لب تشنه دگر بوسه مزن بر دستم
من كه در تاب و تبم _ ساقي تشنه لبم
من در آئينه آب
ديده ام طفل رباب
مثل چشمان ترم
بخت من رفته به خواب
من كه سر تا به قدم سوزم و آه و دردم
مي كشم خجلت اگر سوي حرم برگردم
من كه در تاب و تبم _ ساقي تشنه لبم
آيد از گل بويي
آمده بانويي
هم چو مادر از من
مي كند دلجويي
بشنو تا كه بگويم چه نشاني دارد
روي نيلي شده و قد كماني دارد
من كه در تاب و تبم _ ساقي تشنه لبم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 88
اي نور چشم فاطمه، بيا به سوي علقمه
ببين كه من در پيچ و تابم
لب تشنه در كنار آبم
جانم حسين جانم حسين جان
بيا بيا كه علقمه، گرفته بوي فاطمه
من زائر ياس كبودم
به پاي او من در سجودم
جانم حسين جانم حسين جان
زيبا گل ام البنين، پرپر شده روي زمين
بيا كه تا كنم نگاهت
افتاده دستم سر راهت
جانم حسين جانم حسين جان
يك سو چكيده اشك من، يك سو فتاده مشك من
ببين خجالت كرده آبم
شرمنده از طفل ربابم
جانم حسين جانم حسين جان
تا هستم و تا زنده ام، از روي تو شرمنده ام
مزن تو اي مولي الموالي
ص: 89
بوسه بر اين دو دست خالي
جانم حسين جانم حسين جان
اي دلربا اي نازنين، سقاي طفلان را ببين
اي دلبرم دلم مسوزان مرا به خيمه بر مگردان
جان حسين جانم حسين جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 90
اي مراد و پيرم حسين
اي بود تقديرم حسين
گر ببوسي دست مرا
به خدا مي ميرم حسين
مرا مبر سوي حرم
خجل ز روي اصغرم
حسين من حسين من
هم علمدار تو هستم
هم خريدار تو هستم
تو گرفتار خدايي
من گرفتار تو هستم
ليله قدرم موي تو
اي قبله ام اَبروي تو
حسين من حسين من
اشكت خجلت اي دلبرم
چون لاله صحرائيم
مشك من افتاد روي خاك
خاك عالم شد بر سرم
مي چكد از چشم ترم
خجل از اين سقائيم
حسين من حسين من
تير دشمن كمانه كن
خون ز چشمم روانه كن
جاي مشك طفلان بيا
چشم من را نشانه كن
ببين تو اين چشمان تر
تو آبرويم را بخر
حسين من حسين من
مادر من اُم البّنين
روز اول گفته چنين
پسرم بگشا چشم خود
يوسف زهرا را ببين
غلام تو خوانده مرا
دور تو گردانده مرا
حسين من حسين من
استاد سيد محسن حسيني
ص: 91
اي يوسف زهرا من از عشق تو سرمستم از عشق تو سرمستم
گر ديده جدا از هم مشك و علم و دستم مشك و علم و دستم
من كه غلطان به خون روي زمينم
من گل پرپر ام البنينم
يا حسين يا حسين جانم حسين جان (2)
من با همه مي گويم عباس علمدارم عباس علمدارم
تو يوسف زهرايي من بر تو گرفتارم من بر تو گرفتارم
تا ابد مي مانم من در علقمه
علقمه مي دهد بوي فاطمه
يا حسين يا حسين جانم حسين جان (2)
در علقمه مي گويم اي يار تماشايي اي يار تماشايي
والله خجل هستم از منصب سقايي از منصب سقايي
هستم شرمنده اي مولي الموالي
كم بزن بوسه بر دو دست خالي
يا حسين يا حسين جانم حسين جان (2)
استاد سيد محسن حسيني
ص: 92
اي علمدار من
علمت در كجاست؟
هم دو دستت جدا
هم جبينت دوتاست
ساقي مه جبينگل ام البنين
اي كه از چشم تو
خون رود جاي اشك
شهدا مي برند
به مقام تو رشگ
دست من بر كمر
دست تو روي خاك
صبر و هوشم ربود
بانگ ادرك اخا
همه اهل حرم
چشم بر راه تو
هاله خون گرفت
چهره ماه تو
ديده بگشا ببين
اي مه علقمه
آمده ديدنت
مادرم فاطمه
ساقي مه جبينگل ام البنين
استاد جواد هاشمي
ص: 93
مانده ام چشم انتظارت اي نگار نازنينم
تو گل زهرايي و من لاله ام البنينم
يابن الزهرا يابن الزهرا (4)
من دگر دستي ندارم تا بدامانت بگيرم
آرزو دارم ز حجلت بر لب دريا بميرم
در ميان سينه آه و مي چكد از ديده اشكم
يك طرف افتاده دست و يك طرف افتاده مشكم
تا كه آمد بوي زهرا من دوباره جان گرفتم
دست من رفته ز دست و مشك بر دندان گرفتم
تو مسيحايي و من سرتا به پا دردم حسين جان
تا قيامت سوي خيمه بر نمي گردم حسين جان
از دو ديده اشك خجلت روي دامانم چكيده
از چه ديگر مي زني تو بوسه بر دست بريده
در كنار آبم اما در غم يك قطره آبم
رفته ام از ياد و ياد طفل دلبند ربابم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 94
تير غم آمده بر چشم ترم
ديدني شد رخ سقاي حرم
من در آئينه آب، ديده ام طفل رباب
من كه در تاب و تبم، ساقي تشنه لبم
كرده غم در دل ساقي خانه
نه مِيي مانده و نه پيمانه
شده غم خانه دلم، من ز طفلان خجلم
من كه در تاب و تبم، ساقي تشنه لبم
من كه شرمنده ز رويت هستم
تو مزن بوسه دگر بر دستم
هم علمدار توام، هم گرفتار توام
من كه در تاب و تبم، ساقي تشنه لبم
سينه پر آه و به چشمم اشك است
آبرويم همه در اين مشك است
هستي ام را مبريد، آبرويم بخريد
من كه در تاب و تبم، ساقي تشنه لبم
هم چو موي تو به پيچ و تابم
با لب تشنه كنار آبم
يابن الزهرا تو بيا، ساقي افتاده ز پا
من كه در تاب و تبم، ساقي تشنه لبم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 95
من از جام تو مستم
بيا اي همه هستم
كه افتاده حسين جان
سر راه تو دستم
گل ام البنينم _ كه پرپر به زمينم
دگر دست ندارم
خزان گشته بهارم
گره گشايم اما
گره خورده به كارم
شده ساقي عطشان
خجل از همه طفلان
به اين دو دست خالي
مزن بوسه حسين جان
تو را عبد و غلامم
بيا ماه تمامم
كه بوي عطر زهرا
رسيده به مشامم
شده علقمه دستش
بسوزد همه هستش
بگو با من دل خون
چرا شكسته دستش
گل ام البنينم _ كه پرپر به زمينم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 96
افسوس كه سقاي حرم آب ندارد
شش ماهه به گهواره دگر تاب ندارد
يا حضرت عباس
خشكيده لب بلبل گلزار مدينه
از سوز عطش شد نفسم شعله به سينه
سقا شده بر اهل حرم چشم سكينه
در ديده به غير از گهر ناب ندارد
يا حضرت عباس
اصغر جگرش تشنه يك قطره آب است
مادر دلش از غصه اين طفل كباب است
آبي كه بود خون دل و اشك رباب است
آرام به جز در بغل باب ندارد
يا حضرت عباس
سقاي حرم اي پسر ساقي كوثر
از بهر جگر سوختگان آب بياور
با ياد لب خشك عزيزان پيمبر
جز خون جگر ديده اصحاب ندارد
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 97
من گل باغ ام البنينم
غلطيده در خون روي زمينم
مظلوم حسين جان مظلوم حسين جان
اي گل زهرا مستم ز جامت
بيا به سويم اي بود و هستم
قبله ام باشد ماه روي تو
بيا تماشا اي گل بي خار
من كه سرتا پا آهم و دردم
ديگر توان و تابي ندارم
هر طرف بوي فاطمه آمد
بسته شد كم كم چشم خونبارم
ديگر نمانده صبر و تاب من
تو اميري من هستم غلامت
بر سر راهت افتاده دستم
من اسيرم بر تار موي تو
علم افتاد از دست علمدار
ديگر به خيمه بر نمي گردم
جز اشك خجلت آبي ندارم
مادرت سوي علقمه آيد
به پيش زهرا جان مي سپارم
گريد به حالم مشك آب من
مظلوم حسين جان مظلوم حسين جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 98
هديه شد بر خدا دو شاخه ياس من
از بدن شد جدا دو دست عباس من
قامتم از غمت شد دو تا ابوالفضل
يا اخا، يا اخا، يا اخا، ابوالفضل
در حرم شعله زد بر جگرم اشك تو
چه شده، دست تو علم و مشك تو
يا علي از نجف به كربلا كن نگاه
بهر عباس تو علقمه شد قتلگاه
يا اخا، يا اخا، يا اخا، ابوالفضل
تير دشمن به چشم پاك سقا نشست
دل فرزند فاطمه از اين غَم شكست
كربلا، از فرات، آيد اين زمزمه
مي كند فاطمه، گريه در علقمه
يا اخا، يا اخا، يا اخا، ابوالفضل
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 99
نه تنها بي پسر ام البنين شد
تمام هست من نقش زمين شد
علمدارم علمدارم ابوالفضل
تو بي دستي و من هم بي ابوالفضل
از اول قسمت ما اين چنين شد
عمود آهنين و تيره و نيزه
تو سقا بودي و اجر تو اين شد
زيارت كرده زهرا پيكرت را
كه سقاي تو ختم المرسلين شد
يقين دارم كه قبرت اي برادر
زيارتگاه جبرئيل امين شد
نواي آب آب كودكانم
درون سينه آه آتشين شد
علمدارم علمدارم ابوالفضل
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 100
سكينه منتظر منشين كه سقا تشنه جان داده
دو چشم او نشان تير، دو دستش از تن افتاده
عمو دستش جدا گشته، پدر قدش دوتا گشته
پدر با قد خم گشته، به سوي خيمه برگشته
علم افتاده در ميدان، عمو بي دست و سرگشته
لب خشك علي اصغر، ز اشك ديده تر گشته
دگر با العطش گفتن، مسوزان قلب بابا را
بده آب از سرشكت لاله هاي باغ زهرا را
عمو با دست ببريده، نمود از رهبرش ياري
به سربازان دين آموخت، ره رسم و وفاداري
بياد تشنه كامان بود، سرشك از ديده اش جاري
دگر گردد در اين وادي، اسيري مشكل زينب
در اين صحرا به جز دشمن، نبندد محمل زينب
خدا داند كه بعد از اين، چه آيد بر دل زينب
لب دريا به موج خون، مه ام البنين است اين
و يا محراب خونست و اميرالمؤمنين است اين
و يا آب آور اطفال، ختم المُرسَلين است اين
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 101
جان اخا نباشد بر اين لبم جوابي
در مشك خالي من نمانده قطره آبي
سقاي كودكانم، به لب رسيده جانم
اگر چه تشنه كامم از باده تو مستم
چه غم اگر جدا شد از عشق تو دستم
جا دارد از خجالت سقا اگر بميرد
از دست خالي من حسين بوسه گيرد
از بوي عطر زهرا پر شد مشام جانم
خواهم كه خيزم از جا اما نمي توانم
بيا مرا كمك كن اي آشنا به دردم
تا دور مادرت من پروانه سان بگردم
اي تير غم بيا و يك لحظه كن كمانه
بگير جاي اين مشك قلب مرا نشانه
سقاي كودكانم، به لب رسيده جانم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 102
در كربلا غوغا شده قتل العباس
بي دست و سر سقا شده قتل العباس
واويلتا واويلتا يا ابوفاضل (2)
افتاده زير دست و پا شاخه ياسم
گرديده از پيكر جدا دست عباسم
اين اشجع الناس من است آه و واويلا
اين دست عباس مَن است آه و واويلا
افتاده از زين بر زمين پيكر عباس
عمود آهنين زدند بر سر عباس
فرمانده بي لشگرم، بهترين يارم
دست و سر و چشمت چه شد اي علمدارم؟
با من گلستان علي در چمن افتاد
دستي كه بوسيده علي از بدن افتاد
واويلتا واويلتا يا ابوفاضل (2)
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 103
اين پيكر صد چاك، اين خون دو بازو، اين اشك دو ديده
اين حَنجر عطشان، اين فرق شكسته، اين دست بريده
اي شمس ولايت، عباس فدايت
خجلت زده هستم، از حَنجر خشك، گلهاي مدينه
هم اشك فشاندم، هم آب نخوردم، با ياد سكينه
هم چشم ندارم، هم دست ندارم، هم آب ندارم
ديگر به چه رويي، بر ديدن طفلان، رو در حرم آرم
بگذار كه دشمن، بر ديده زند تير، بر فرق عمودم
از شام ولادت، تا روز شهادت، مشتاق تو بودم
يك قطره اشكم، افتاد به دريا، دريا به فغان شد
ناگاه به چشمم، عكس لب اصغر، در آب عيان شد
اي شمس ولايت، عباس فدايت
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 104
دامن علقمه را باغ گل ياس كجاست؟
مظهر غيرت و آئينه احساس كجاست
دست عباس كجاست؟دست عباس كجاست؟
قمر هاشميان از سر زين افتاده
بدن و مشك و علم روي زمين افتاده
آب دريا خجل از گريه سقاست هنوز
اين سخن بر لب ذريّه زهراست هنوز
اي سكينه تو بيا و كمك بابا كن
در زمين گمشده فاطمه را پيدا كن
كربلا از مه افتاده به صحرا تو بگو
به دل سوخته يوسف زهرا تو بگو
دست عباس كجاست؟ دست عباس كجاست؟
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 105
خيز اي سپهدارم، اي بازوي حيدر
راضي مشو بر من بخندد اين لشگر
اي آرامش و قرارم
افتاده گره به كارم
الله اكبر الله اكبر
عباس علمدارم
اگر نباشي تو دمي كنار من
به خيمه ها ترسم، حمله برد دشمن
اي يار و مه جميلم
عباسم تو را دخيلم
الله اكبر الله اكبر
عباس علمدارم
صداي هر اسبي، به خيمه مي آيد
سكينه با طفلان، گويد عمو آمد
ما آب از عمو نخواهيم
جان را بي عمو نخواهيم
الله اكبر الله اكبر
عباس علمدارم
گويد به من دشمن، تو بر نمي خيزي
دگر به عباست، چرا نمي نازي
كو شير نر يگانه
كو بازوي حيدرانه
الله اكبر الله اكبر
عباس علمدارم
استاد سعيد خرازي
ص: 106
اي تكيه گاه من
پشت و پناه من
عباس من عباس من
آرامش جانم
سقاي طفلانم
عباس من عباس من
اي سرو عشق من كه فرقت را دو تا كردند
دست علمدار تو را از تن جدا كردند
اي سرو افسرده _ اي باغ پژمرده
عباس من عباس من
تا ناله ادرك اخايت را شنيدم من
با چشم خود تنهاييم را بي تو ديدم من
چون مرغ پر بسته به سويت پر كشيدم من
باغ و بهارم من - دار و ندارم من
عباس من عباس من
اي لاله سُرخم ببين رخساره زردم
خود را به اينجا با هزاران زحمت آورم
آخر بگو من با چه روي خيمه برگردم
طفلان زار تو - در انتظار تو
عباس من عباس من
استاد حاج احمد واعظي
ص: 107
عباسم و خون حسين در بدن دارم
صد باغ گل بر پيكر از زخم تن دارم
با حسينم، تا كه هستم، اين دو چشمم اين دو دستم
اگر شود نشان تير چشم خونبارم
دست از حسين ابن علي بر نمي دارم
سقايم و جاري بود خون ز كام من
در محضر زهرا بود اين كلام من
در موج دريا بر لبم التهاب افتاد
تصوير لب هاي حسين روي آب افتاد
بر كام خشك تشنه گان مي كنم زاري
اشك سكينه گشته از چشم من جاري
با آن كه در درياي آب لب نكردم تر
خجلت ز اصغر مي كشم تا صف محشر
با حسينم، تا كه هستم، اين دو چشمم اين دو دستم
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 108
در باغ ياسين از ازل من گل ياسم
پرورده ام البَنين يعني عباسم
من جا نثار مكتبم، من ابوالفضلم
يعني حسيني مذهبم، من ابوالفضلم
چون ماه نو سر مي زنم خيمه به خيمه
پروانه ام پر مي زنم خيمه به خيمه
دارم من از جام بلا، مستي خود را
بر آب و آتش مي زنم هستي خود را
هر كس كه از شوق لقا تشنه تر گردد
گر در دل دريا رود، تشنه برگردد
من بَر سر پيمان خود، باقي ام باقي
در بزم عاشورائيان، ساقي ام ساقي
آب و اميد من چه شد رفته از دستم
شرمنده از لب تشنگان در حرم هستم
بوسد اگر تيرستم چشم بيدارم
افزون شود در سينه ام شوق ديدارم
استاد شفق
ص: 109
اي برادر علم عشق به سحرا زده اي
وز لب تشنه شرر، بر دل دريا زده اي
ساقي تشنه شهيدم عباس
از تو شد قطع اميدم عباس
يا ابوالفضل مدد
چشم بگشا و ببين چشم خدا گريه كند
از غمت دجله جدا، خيمه جدا گريه كند
علم اهل حرم آه شده
آه از اين غصه جانكاه شده
يا ابوالفضل مدد
تو به خون خفته اي و خون جگر دارم من
پيش دستان تو دستي به كمر دارم من
اي كه رويت قمر علقمه است
اولين زائر تو فاطمه است
يا ابوالفضل مدد
گفته بودي كه تو تنها نگذاري ما را
سخت تنها شده ام خيز به ياري ما را
غم دل باشد و غم خوارم نيست
سپه ام رفت و سپهدارم نيست
يا ابوالفضل مدد
استاد مؤيد
ص: 110
علمدار سپاهم چه كردي علمت را
علم كو؟ كه ببوسد دو دست قلمت را
لب خشك تو دارد ز عشق تو سخن ها
واويلا واويلا
اگر تير به چشمت عدوي تو نشانده
پي ديدن طفلان تو را ديده نمانده
لب خشك تو دارد ز عشق تو سخن ها
واويلا واويلا
تويي روح فتوّت تويي جان مروّت
پس از اين همه ايثار شده ختم اخوّت
ز بعد رفتن تو شود به من جسارت
شود بعد تو زينب مهيّاي اسارت
لب خشك تو دارد ز عشق تو سخن ها
واويلا واويلا
استاد حاج علي انساني
ص: 111
امشب حسين گرم دعاست
فردا سرش بر نيزه هاست
آيد صداي فاطمه
از قتلگاه و علقمه
قرآن به خون كشيده شد
سر حسين بريده شد
قرآن به خون آغشته شد
فرزند زهرا كشته شد
اسب حسين از خيمه گاه
آمد به سوي قتلگاه
اي اهل كوفه جگرم كباب است
در نفسم صداي آب آب است
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 112
هستم چون شمع سوزان
خداحافظ حسين جان
مي بري همره خود
جان مرا به ميدان
مهلاً مهلا حسين جان يابن الزهرا حسين جان
در دل هوس ندارم
من جز تو كس ندارم
از بس گفتم حسين جان
ديگر نفس ندارم
رويت ماه منيرم
به گيسويت اسيرم
يا مرو يا دعا كن
در خيمه من بميرم
قبله ام ماه رويت
آمده ام به سويت
تا كه بوسه بگيرم
من از زير گلويت
با چشم پر ستاره
در خيمه كن نظاره
از گوش دخترانت
واكن تو گوشواره
مهلاً مهلا حسين جان يابن الزهرا حسين جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 113
كربلا پر شد از رنگ و بوي حسين
خاك آن خورده خون از گلوي حسين
يا حسين يا حسين يا حسين يا حسين
زير خنجر حسين ناله اش بر لب است
يك طرف فاطمه يك طرف زينب است
گودي قتلگاه دارد اين زمزمه
تسليت فاطمه تسليت فاطمه
مي دود روي خار مهربان مادري
شعله افتاده بر دامن دختري
شمر دون لرزه افتاده بر پيكرش
ناله يا حسين خيزد از حنجرش
يا حسين يا حسين يا حسين يا حسين
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 114
رود به ميدان تمام هستم
گويم به چشم گريان
قرآن گرفتم بر روي دست
خداحافظ حسين جان
واويلا واويلا
مهلاً مهلا حسين جان، يابن الزهرا حسين جان
آهسته تا من آيم به سويت
اي امام غريبم
بوسه زنم بر زير گلويت
بردي صبر و شكيبم
واويلا واويلا
مهلاً مهلا حسين جان، يابن الزهرا حسين جان
من در حريم عشق و عفافم
هستي طبيب دردم
تو كعبه هستي من در طوافم
دور تو من بگردم
واويلا واويلا
مهلاً مهلا حسين جان، يابن الزهرا حسين جان
ناز تو را من هستم خريدار
رويت ماه منيرم
يوسف زهرا خدانگهدار
دعا كن من بميرم
واويلا واويلا
مهلاً مهلا حسين جان، يابن الزهرا حسين جان
كنم تماشا روي چون ماهت
من جز تو كس ندارم
اشك دو چشمم باشد سپاهت
ديگر نفس ندارم
واويلا واويلا
مهلاً مهلا حسين جان، يابن الزهرا حسين جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 115
شمع بي پروانه مرو
دلبر جانانه مرو
مي چكد از چشم ترم
اشك دانه دانه مرو
آهسته رو تا خواهرت
قرآن بگيرد بر سرت
مهلاً مهلا يابن الزهرا (2)
ز خزان گلشن مگو
حرف رفتن با من مگو
يوسف من با خواهرت
سخن از پيراهن مگو
تنها مرو اي همسفر
جان مرا با خود ببر
مهلاً مهلا يابن الزهرا (2)
لاله هاي باغ عفاف
در حرم كرده اعتكاف
كعبه من هستي و من
دور تو در حال طواف
دست علي يارت حسين
خدا نگهدارت حسين
مهلاً مهلا يابن الزهرا (2)
آمد از خيمه خواهرت
تا كه گردد دور سرت
اي امام بي لشگرم
كو علمدار لشگرت
كو لاله و كو ياس تو
بگو چه شد عباس تو
مهلاً مهلا يابن الزهرا (2)
بي نشان ماندم من حسين
نيمه جان ماندم من حسين
خم شدم بوسم پاي تو
قد كمان ماندم من حسين
كسي نداند جز خدا
با من چها كردي چهار
مهلاً مهلا يابن الزهرا (2)
استاد سيد محسن حسيني
ص: 116
گرديده حرم غم خانه
تو شمعي و من پروانه
ز گلوي خشكت اي مسيحا بوسه مي گيرم
تو مرو حسين جان ورنه من در خيمه مي ميرم
مهلاً مهلا _ يابن الزهرا (2)
هجران تو بر جان شررم افروزد
زينب به خدا ديده براهت دوزد
يك بوسه گرفته ز گلويت اما
از هرم لبت لعل لبم مي سوزد
آهسته بران مركب را
بردي تو دل زينب را
تو ببين كه شد هفت آسمان از آه من نيلي
شده روي طفلانت دگر آماده سيلي
مهلاً مهلا _ يابن الزهرا (2)
استاد سيد محسن حسيني
ص: 117
خداحافظ اي نگار و حبيبم
خداحافظ اي قرار و شكيب
خداحافظ اي تمامي هستم
خداحافظ اي اميد حرم
دل زينب بسته بر سر مويت
حديث دردم شنيدني است
تو از مركب طفل خسته جدا كن
زند بوسه روي ماه تو را
خداحافظ غمگسار و طبيبم
خداحافظ اي امام غريب
خداحافظ اي برفته ز دستم
خداحافظ يار و همسفرم
زنم بوسه من به زير گلويت
وداع من با تو ديدني است
ز گوش او گوشواره تو وا كن
دو دست او بسته راه تو را
استاد سيد محسن حسيني
ص: 118
اي روي دل آرايت قرص قمر زينب قرص قمر زينب
از آه تو مي سوزم اي همسفر زينب اي همسفر زينب
ديده بگشا تو اي كعبه دلها
طواف زينبت دارد تماشا
يابن الزهرا حسين خدانگهدار
قرآن بروي دستم روي سوي تو آوردم روي سوي تو آوردم
تا آن كه نفس دارم من دور تو مي گردم من دور تو مي گردم
وداع دلبر و دل ديدني شد
زير گلوي تو بوسيدني شد
يابن الزهرا حسين خدانگهدار
اي دلبر تنهايم داد از غم تنهايي داد از غم تنهايي
زينب ز تماشايت گرديده تماشايي گرديده تماشايي
خون خدا دلم خون شد چو لاله
من چه گويم به زهراي سه ساله
يابن الزهرا حسين خدانگهدار
استاد سيد محسن حسيني
ص: 119
اي عزيز مادر، نازنين برادر
مي روي به ميدان، كن نظر به خواهر
يا حسين ترا من خواهرم مي شوي فدا يا اخا عزيز مادرم
يا حسين مظلوم يا حسين مظلوم (2)
تو روي به ميدان، من به چشم گريان
همرهت دويدم، اندر اين بيابان
تشنه لب به ميدان مي روي تا كني فدا هست و سر و جان مي روي
يا حسين مظلوم يا حسين مظلوم
گه بُود نگاهت، سوي قتلگاهت
تو غريب و تنها، ما همه سپاهت
دخترت فتاده بر زمين پاي مركبت در بغل گرفت آن نازنين
يا حسين مظلوم يا حسين مظلوم
اي مه منيرم بعد تو اسيرم
يا اخا دعا كن تا كه من بميرم
يا حسين تو را من خواهرم مي شوي فدا يا اخا عزيز مادرم
يا حسين مظلوم يا حسين مظلوم
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 120
اي فرات آب روان جاري كن
عترت فاطمه را ياري كن
لاله ها تشنه لب اند
همه در تاب و تب اند
يا ابا عبدالله
اي فرات آل پيمبر تشنه است
تو مزن موج كه اصغر تشنه است
رسد از كرببلا
نغمه واعطشا
يا ابا عبدالله
شرم از تشنه لبان كن اي آب
عطش آتش زده بر جان رباب
كه گلشن پژمرده
از عطش افسرده
يا ابا عبدالله
عطش و آتش و خون موج به موج
ناله واعطشا رفته به اوج
بسته شد آب روان
بر روي تشنه لبان
يا ابا عبدالله
استاد محمد نعيمي
ص: 121
زخم تو را شويم از اشك دو ديده
بوسه بگيرم ز رگهاي بريده
واي حسينم واي حسينم
شكوه برم بر خدا با دل خسته
يك بدن و اين همه نيزه شكسته
قاتل تو مي برد محمل ما را
گوشه ويران دهد منزل ما را
موسم دوري ما و تو رسيده
هَمسفرم شو به رگهاي بريده
داغ تو ديشب چراغ دل ما بود
خيمه آتش زده منزل ما بود
زخم تو را شويم از اشك دو ديده
بوسه بگيرم ز رگهاي بريده
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 122
ذوالجناحا سرگشته اي
از چه با خون تر گشته اي
تو بگو با زينب چرا
بي حسينم برگشته اي
شمع شب تارم كجاست
دلبر و دلدارم كجاست
حسين من، حسين من
دلبر و دلدارم كجاست
شمع شام تارم كجاست
به كجا مانده يوسفم
گرمي بازارم كجاست
ديدي ز خون رنگش زدند
ديدي همه سنگش زدند
حسين من، حسين من
ذوالجناحا كو يار من
تو بگو با زينب من
خسته اي از بس با دهان
تو كشيدي تير از بدن
اي ذوالجناح كو صاحبت
مركب بگو كو راكبَت
حسين من، حسين من
من سرگردان زينبم
تو ببين در تاب و تبم
تو بگو با من ذوالجناح
كو حسين تشنه لبم
سيد و سرورم كجاست
عزيز مادر كجاست
حسين من، حسين من
استاد سيد محسن حسيني
ص: 123
خسته تر از خسته ام
كشتي بشكسته ام
بيا به خيمه ببين
نماز بنشسته ام
من كه به تاب و تبم، خواهر تو زينبم
اي مه كنعان من
شمع شبستان من
سحر ندارد مگر
شام غريبان من
آمده با زمزمه
مادرمان فاطمه
گهي رود قتلگه
گهي رود علقمه
دگر ندارم نفس
نباشدم جز تو كس
ذكر لبم هر كجا
حسين حسين است و بس
نگيرد از من سراغ
كسي به جز درد و داغ
بسوزد امشب دلم
به جاي شمع و چراغ
خون چكد از آه من
كجايي اي ماه من
زهر طرف يا اَخا
بسته شده راه من
من كه به تاب و تبم، خواهر تو زينبم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 124
شده هفت آسمان، نيلي از آه من
در خسوفي چرا امشب اي ماه من
من كه جان بر لبمخواهرت زينبم
مي چكد خون دل از دو چشم ترم
هم بسوزد دلم هم بسوزد حرم
به كجا رفته اي اي اميد دلم
عاقبت داغ تو مي شود قاتلم
من فداي تو و كهنه پيراهنت
دست من شد جدا آخر از دامنت
اشك طفلان تو راه صحرا گرفت
حرم سوخته بوي زهرا گرفت
كنج اين سينه ام تا كه باشد نفس
ذكر لب هاي من يا حسين است و بس
اي حسينم ز خون از چه رنگت زدند
گو تا با من چرا همه سنگت زدند
استاد سيد محسن حسيني
ص: 125
تويي ماه منيرم به موي تو اسيرم
ز رگهاي بريده دعا كن مَن بميرم
حسين خدانگهدار
عزيز مادر من، حسين بي سر من
ميان قتلگاه است، وداع آخر من
طرفدار تو هستم خريدار تو هستم
من از بعد علمدار، علمدار تو هستم
همه حاصل زينب شده خون دل زينب
تو از كنار گودال ببين محمل زينب
امام بي قرينه، به موج غم سفينه
منم زائر كه باشد دو دست من به سينه
ببين اي گل لاله مرا نمانده لاله
ندانم چه بگويم به زهراي سه ساله
حسين خدانگهدار
استاد سيد محسن حسيني
ص: 126
ذوالجناحا بگو
پدرم در كجاست؟
دل اهل حرم
به غمش مبتلاست
پدر ما چه شد؟ گل زهرا چه شد؟
اي كه خوش تاختي
سوي ميدان عشق
در كجا مانده است؟
تن سلطان عشق
اي فرس از چه رو
تو به تاب و تبي
پدر من چه شد؟
يا جَواد اَبي
كاكل تو به خون
از چه آغشته شد
گوئيا اي فرس
پدرم كشته شد
ز تماشاي تو
گشته معلوم من
تشنه جان داده است
باب مظلوم من
پدر ما چه شد؟ گل زهرا چه شد؟
استاد سيد محسن حسيني
ص: 127
قافله سالار بلا كه مرا مي بري
از سر جسم پدرم به كجا مي بري
چه كنم با دلم، مانده اين جا دلم
يا حسين، يا حسين
سينه ي سوزان مرا تو نمك مي زني
عمه ي مظلوم مرا تو كتك مي زني
عمه ام را مزن، كه بود جان من
يا حسين، يا حسين
اي تن پاكت به زمين به سر ني سرت
ظلمت شب چون برسد چه كند دخترت
من خونين جگر، مي روم در سفر
يا حسين، يا حسين
ص: 128
منم شمع غريبان كه پروانه ندارم
به جز شعله آه غريبانه ندارم
امام حرمينم، گل باغ حسينم
من آن طاير قدس شكسته پر و بالم
كه اين حلقه زنجير كند گريه به حالم
الهي تو گواهي ز شام غم و غربت
من و عمه چه ديديم در اين راه اسارت
من لاله تبدار ز باغ شهدايم
اگر بسته دو دستم بزرگ اُسرايم
ندارد خبر از من كسي غير خدايم
چه ها با دل من كرد غم شام بلايم
از آن دم كه رسيدم به دروازه ساعات
چه ديديم و شنيدم من و عمه سادات
نشان بود ز نيزه به بازوي يتيمان
ز سيلي همه نيلي گل روي يتيمان
امام حرمينم، گل باغ حسينم
استاد محمد نعيمي
ص: 129
من جسم قرآن پاره پاره ديدم
بر نوك ني هجده ستاره ديدم
امام عابدين منم، سيد ساجدين منم، داد از غريبي
اي شاميان اين سوز اشك و آهم
من زائر گودال قتلگاهم
من جسم بي سر ديده ام، گلهاي پرپر ديده ام، داد از غريبي
محكم تر اين زنجير را ببنديد
اما به اشك عمه ام نخنديد
سنگم همه بر سر زنيد، زخم زبان كمتر زنيد داد از غريبي
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 130
اي بلور اشك تو چلچراغ آسمان
از تو شد خاك بقيع كربلاي شيعيان
اي گل تبدار باغ فاطمه، از غمت شد تازه داغ فاطمه
يا علي ابن الحسين
اي كه محراب دعا از تو دارد آبرو
بعد بابا اشك غم بر تو شد آب وضو
اي عبادت از دعايت سرفراز _ اي عروج تو به محراب نماز
يا علي ابن الحسين
بعد بابا اشك تو همدم پروانه بود
ياد گلهاي خزان خانه ات غم خانه بود
هر كجا شش ماهه بود و موج آب _ ياد اصغر كردي و اشك رباب
يا علي ابن الحسين
با همان دستي كه بر مادرت زهرا زدند
تازيانه پيش تو بر تن گلها زدند
تو بروي ناقه دَستت بسته بود _ چون علي آه دلت آهسته بود
يا علي ابن الحسين
استاد محمد نعيمي
ص: 131
من كه شرح مشروح باغ كربلا هستم
آخرين گل سرخ باغ كربلا هستم
نيمه جان و دل خسته، داغدار و پر بسته
يا حسين اباالمظلوم
دست من به زنجير و روي عمه شد نيلي
زنده شد براي من داغ كوچه و سيلي
من هم از علي بابت اي پدر نشان دارم
روي گردنم چون او زخم ريسمان دارم
نيمه جان و دل خسته، داغدار و پر بسته
يا حسين اباالمظلوم
استاد حاج رضا مافي
ص: 132
مي چكد خون دل از آه من
اين طبق شد زيارتگاه من
شام هجرانم سر آمد
ميهمانم با سر آمد
عمه جان زينب كجايي
ماه من از درد در آمد
يا ابتا يا ابتا
مانده در سينه ام كوه دردي
كرده ام با عمه كوچه گردي
هر كجا اشكم بديدند
سوي طفلت مي دويدند
جملگي با تازيانه
ناز من را مي خريدند
يا ابتا يا ابتا
شد پريشان موي خم در خمم
رو به پايان آمد عمر كمم
اي تمام بود و هستم
در غمت از پا نشستم
گر پريشان مانده مويم
شانه مي افتد ز دستم
يا ابتا يا ابتا
استاد سيد محسن حسيني
ص: 133
عمرم طي شده و مرگ من ز پي است
بر اين پيكر من جاي كعب ني است
در زير آسمان به خدا ديده اي نديده
طفل سه ساله اي كه شود قامتش خميده
يا ابتا يا ابتا
لعل لب بگشا نازم را تو بخر
در ويرانه بمان يا من را تو ببر
تو سر بسته ز من بشنو اي تمام هستم
گر من را ببري عمه راحت شود ز دستم
يا ابتا يا ابتا
از چشم تر من ديگر رفته رمق
مي گردم به دو دست من دنبال طبق
گرچه سه ساله ام غم داغ تو كرده پيرم
بابا لب بگشا تو دعا كن كه من بميرم
يا ابتا يا ابتا
استاد سيد محسن حسيني
ص: 134
اي سفر كرده كه صد قافله دل همره توست
اين همه زخم چرا بر روي هم چون مه توست
ابتا يا ابتا
دست پيش آورم و جامه به تن چاك كنم
تا كه اشك از رخ نوراني تو پاك كنم
شعله بيدادگران بر پر پروانه زدند
همه با سنگ جفا موي مرا شانه زدند
شاميان يكسره بر گريه ما خنديدند
پاي آوازه قرآن سرت رقصيدند
گلشن وحي خزان گشته گل ياس كجاست
ساقي تشنه لبان حضرت عباس كجاست؟
خاك ويرانه كجا و شجر طور كجا نور
شب تاريك كجا و طبق كجا
ابتا يا ابتا
استاد حاج غلامرضا سازگار
ص: 135
آمدي در جمع ما ويرانه بوي گل گرفت
آمدي بام و در اين خانه بوي گل گرفت
آن شب قدري كه شمع جمع مشتاقان شدي
تا سحر خاكستر پروانه بوي گل گرفت
خ_انه بوي گل گرفت
ويرانه بوي گل گرفت
من كه با افسون گفتار تو مي رفتم به خواب
از لبت گل ريختي افسانه بوي گل گرفت
گرچه لبهاي تو را بوسيد جام شوكران
از نگاهت ساغر و پيمانه بوي گل گرفت
خ_انه بوي گل گرفت
ويرانه بوي گل گرفت
پرده از آن حسن يوسف چون گرفتي خاطرم
بوي ريحان بهشتي يا نه بوي گل گرفت
بر سرم دست نوازش تا كشيدي چون نسيم
گيسويم عطر محبت شانه بوي گل گرفت
خ_انه بوي گل گرفت
ويرانه بوي گل گرفت
استاد شفق
ص: 136
تو باغباني من نيلوفرت هستم
من دخترت هستم من دخترت هستم
اي بهتر از جان من _ هستي تو مهمان من _ بنشين روي دامان من
بابا حسين جانم بابا حسين جانم
من شاهد چشم از خون ترت هستم
من دخترت هستم من دخترت هستم
اي شام من را سحر _ رويت چو قرص قمر _ با خود تو من را ببر
بابا حسين جانم بابا حسين جانم
امشب من از عطر گيسوي تو مستم
من دخترت هستم من دخترت هستم
اي ماه خاكستري _ ناز مرا مي خري _ امشب مرا مي بري
بابا حسين جانم بابا حسين جانم
باور ندارم من پيش تو نشستم
من دخترت هستم من دخترت هستم
قربان چشم ترت _ گو پاسخ دخترت _ از چه شكسته سرت
بابا حسين جانم بابا حسين جانم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 137
با اشك چشم طفلان، ويرانه شد چراغان
عمه بيا تماشا، زره رسيده مهمان
يا ابتا حسين جان (4)
بگو سر بريده، در اين عالم كه ديده
سه ساله دختري را، با قامت خميده
صيد بشكسته بالم، مانند ني بنالم
بستم بار سفر را، اي عمه كن حلالم
كرده غم تو پيرم، از لبت بوسه گيرم
بگشا لب پر از خون، دعا كن من بميرم
در شور و در نوايم، من افتاده ز پايم
هنگام راه رفتن، عمه شود عصايم
يا ابتا حسين جان يا ابتا حسين جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 138
آمد ز ره جانه ام، شد ديدني ويرانه ام
از روي او بوسه بگيرم، دورش بگردم و بميرم
بابا حسين بابا حسين جان
مهمان من قرآن بخوان، كه من ندارم خيزران
تو قبله اي من در سجودت، قربان لبهاي كبودت
بابا حسين بابا حسين جان
چشمان خود بستي چرا، خاكستري هستي چرا
اي روي دامانم نشسته، اي سر چرا سرت شكسته
بابا حسين بابا حسين جان
اي سر بقربان سرت، چه شد امير لشكرت
تا روي نيلي را ببيند، تا جاي سيلي را ببيند
بابا حسين بابا حسين جان
اي روي تو آيات نور، آمدي از كنج تنور
اي سر چرا پيكر نداري، انگشت و انگشتر نداري
بابا حسين بابا حسين جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 139
اي عمه پدر آمد
هنگام سحر آمد
آن يار سفر كرده
امشب ز سفر آمد
اي عمه حلالم كن اي عمه حلالم كن
اي عمه غريبانه
در گوشه ويرانه
جمعند بدور هم
شمع و گل و پروانه
اي عمه ز جان سيرم
من طفل زمين گيرم
بوسه ز لب بابا
مي گيرم و مي ميرم
ديده ز جهان بستم
راحت شدي از دستم
اي عمه خداحافظ
راهي سفر هستم
غم آمده پي در پي
عمر كم من شد طي
شد شام وداع من
با سيلي و كعب ني
استاد سيد محسن حسيني
ص: 140
اي پدر من عاشق آن رخ ماه توام
تا بيايي از سفر چشم بر راه توام
اي پدر تو شمع و من پروانه ام
يابن الزهرا يا حسين (2)
كودكي افسرده ام غصه هايم بي شمار
پاي من پُر آبله است بس دويدم روي خار
اي پدر تو شمع و من پروانه ام
يابن الزهرا يا حسين (2)
اي پدرجان سهم من غصه و غم گشته است
هم چو زهرا مادرت قد من خم گشته است
اي پدر تو شمع و من پروانه ام
يابن الزهرا يا حسين (2)
استاد حاج احمد واعظي
ص: 141
آمده از ره جانانه من
دارد تماشا ويرانه من
بابا حسين جانبابا حسين جان
عمه كجايي آمد مهمانم
مهمان نشسته روي دامانم
از لبت بوسه مي گيرم امشب
پاي سر تو مي ميرم امشب
از سفر بابا ديري آمد تو
ديدن طفل پير آمدي تو
بابا حسين جانبابا حسين جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 142
اي عزيز فاطمه لب گشا نازم بخر
يا در اين ويران بمان يا مرا همره ببر
شام هجران شد سحر اي پدر جان اي پدر
اشك من ويرانه را هم چو دريا مي كند
هر كه بيند روي تن ياد زهرا مي كند
آتش هجران همه بود و هستم را گرفت
وقت ره رفتن پدر عمه دستم را گرفت
ديده بگشا و ببين با قدهم چون كمان
بوسه باران مي كند جاي چوب خيزران
از نفس افتاد اين طاير بشكسته بال
عمه جان زينب بيا كن حلالم كن حلال
شام هجران شد سحر اي پدر جان اي پدر
استاد سيد محسن حسيني
ص: 143
شده وقت هجران حلالم كنيد
الا اي يتيمان حلالم كنيد
خرابه نشينان حلالم كنيد
ز ويرانه با چشم تر مي روم
سحر مثل مرغ سحر مي روم
من امشب دگر با پدر مي روم
در اين شام ويران حلالم كنيد
كلام برادر برادر شده
دل خسته ام تنگ اصغر شده
شني_دم كه اين لاله پرپر ش_ده
دهم در غمش جان حلالم كنيد
اگر امشب از اين قفس پر زنم
بسوي جنان بال ديگر زنم
روم بوسه بر ف_رق اكبر زن_م
به آن جان جانان حلالم كنيد
شوم راحت امشب ز دست عدو
زنم بوسه بر هر دو دست عَمو
دهم شرح سوز عطش مو به مو
به سقاي طفلان حلالم كنيد
ص: 144
خداحافظ اي نازنين لاله ها
خداحافظ اي اشك ها ناله ها
خداحافظ اي نيلگون ژاله ها
گلان گلستان حلالم كنيد
استاد حاج غلام رضا سازگار
ويرانه پر شد از آه و ناله
نوحه خواني مي كند طفل سه ساله
بابا حسين جان
امشب خرابه گرديده گلشن
عمه كجايي چشم تو روشن
مهمان به ويران شد چشمه نور
يوسف من آمده از چاه تنور
بابا حسين جان
ديگر نمانده در پايم رمق
با دستم آيم به سوي طبق
نيلوفري شد بابا وجودم
ياس تو بودم ولي حالا كبودم
بابا حسين جان
ص: 145
شكوه ندارم از دست بسته
دانم ز دستم شد عمه خسته
بار غم من كشد به شانه
جاي من خورده ز دشمن تازيانه
بابا حسين جان
استاد ميثم مؤمن نژاد
ز اشك من و طفلان، چراغان شده ويران
بيا عمه كمك كن، زره آمده طفلان
شبم را سحر آمد
پ_در از سف_ر آمد
به لب زمزمه آمد، اميد همه آمد
مرا ديد و به يادش، رخ فاطمه آمد
شده فصل خزانم، به لب آمده جانم
روي دامنم امشب، تو را من بنشانم
تويي ماه منيرم، ز تو بوسه بگيرم
ز لب هاي پر از خون، دعا كن كه بميرم
چو بلبل به نوايم، ببين قد دو تايم
روم راه وليكن، شود عمه عصايم
شبم را سحر آمد
پ_در از سف_ر آمد
استاد سيد محسن حسيني
ص: 146
اشك من چو باران، مي چكد به دامان
كرده ام چراغان، كه از سفر رسيده مهمان
رنگ من پريده، قد من خميده
اي سر بريده خوش آمدي به كنج ويران
سرتا به پا پا تا به سر تمام دردم
عمه كمك كن تا كه من دورش بگردم
بابا حسين بابا حسينبابا حسين جان
سحرم خوش آمد قمرم خوش آمد
پدرم خوش آمد من بوسه از رويش بگيرم
من به جستجويم گرم گفتگويم
باشد آرزويم، امشب كنار او بميرم
اي قاري عمه لبت چون ارغوان است
بابا گمانم جاي چوب خيزران است
بابا حسين بابا حسينبابا حسين جان
من به پيچ و تابم اي تو آفتابم
تو بگو جوابم اي سر چرا سرت شكسته
من كه بسته ام لب اي عزيز زينب
آمدم من امشب سوي طبق اما نشسته
بابا تماشا كن سه ساله دختر تو
ره مي رود مانند زهرا مادر تو
بابا حسين بابا حسينبابا حسين جان
استاد سيد محسن حسيني
ص: 147
ويرانه من امشب بود تماشايي
به آسمان آمد ماه دل آرايي
با اشك دانه دانه خود گل برافشانم
عمه كمك كن تا بگردم دور مهمانم
بابا حسين جانمبابا حسين جانم
ببين كه در احرام شرم و عِفافم من
به دور تو اي كعبه گرم طوافم من
لب هاي تو مثل حجر بوسيدني باشد
حج سه ساله دختر تو ديدني باشد
بابا حسين جانمبابا حسين جانم
مگر كه قهري با من كه لب فرو بستي
چرا تو اي ماه من خاكستري هستي
بابا چرا لب هاي تو چون ارغوان باشد
بابا گمانم جاي چوب خيزران باشد
بابا حسين جانمبابا حسين جانم
اگر چه طفلم اما ز جان خود سيرم
با اين دل ويران در ويرانه مي ميرم
عمه حلالم كن كه من بار سفر بستم
اي عمه جان راحت شدي آخر تو از دستم
بابا حسين جانمبابا حسين جانم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 148
اي اسيران عمه را ياري كنيد
جاي او بر من عزاداري كنيد
من از اين جا مي روم، پيش بابا مي روم
مي روم تا دور اكبر پر زنم
بوسه بر پيشاني اصغر زنم
تا محمد خنده بر رويم زند
فاطمه شانه به گيسويم زند
گريه دور پيكر پاكم كنيد
در همين ويران سرا خاكم كنيد
بسته امشب مي شود پرونده ام
تا ابد از عمه ام شرمنده ام
من از اين جا مي روم، پيش بابا مي روم
استاد حاج غلام رضا سازگار
ص: 149
از آن ترسم همه هستي بسوزد از شرار آهم
من دل خون من دل خون به هر طرف بود نگاهم
كو لاله هاي پرپر من
كو تربت برادر من
حسين حسين حسين حسين جان
گهي سوزم گهي نالم به ياد غربت حسينم
زيارت نامه مي خوانم كنار تربت حسينم
ماه تمام من كجايي
كه مردم آخر از جدايي
حسين حسين حسين حسين جان
كجايي اي مسيحايم كه من سراپا رنج و دردم
ببين شمع دل افروزم من آمدم دورت بگردم
خيز و ببين قد كمانم
براي قبرت سايبانم
حسين حسين حسين حسين جان
به باغ دل به باغ دل براي من چون گل ياسي
از آن ترسم از آن ترسم كه خواهرت را نشناسي
به كوفه و شامم كشاندي
ببين به چه روزم نشاندي
حسين حسين حسين حسين جان
استاد محسن حسيني
ص: 150
آينه خدا شدي
زينب اي زينب
شاهد كربلا شدي زينب اي زينب
همسفر بلا شدي زينب اي زينب
در سفر كرببلا با حسين خود
يكدل و يك صدا شدي زينب اي زينب
روز نخست تا بر او يك نظر كردي
عاشق و مبتلا شدي زينب اي زينب
وقت وداع آخرت با تن بي سر
شعله نينوا شدي زينب اي زينب
خاطره در خاطره از داغ دل داري
شاهد لاله ها شدي زينب اي زينب
در ره شام و كوفه با كاروان غم
مشعل كربلا شدي زينب اي زينب
باغ به خون نشسته شد چشمه چشمت
كز گل خود جدا شدي زينب اي زينب
رفتي و دل رضا نشد اي گل زهرا
چشم تو بر قفا شدي زينب اي زينب
امّ مصائبي ولي، تا غمي آمد
سنگ صبور ما شدي زينب اي زينب
شعله زبانه مي كشد از غمت در دل
تا به دل آشنا شدي زينب اي زينب
آينه خدا شدي
زينب اي زينب
استاد جعفر رسول زاده (آشفته)
ص: 151
ميان همه دل ها
امان از دل زينب
حسين اي كه بپا شد قيامت ز قيامت
شرفنامه خون را نوشتند به نامت
من و سعي مداوم در ابلاغ پيامت
دعا كن كه شهادت _ شود شامل زينب
به پابوس تو آمد سفر كرده كويت
به قربان صفاي دل عاطفه جويت
به يك بوسه كه آنروز زدم زير گلويت
گرفت از تو طراوت _ بهار دل زينب
اگر باغ گلم رفت به تاراج و به غارت
اگر سنگ ستم كرد به آيينه جسارت
مرا برد به هر سوي اگر موج اسارت
ولي در دل دريا تويي ساحل زينب
بدون تو چهل روز به جز تا و تبم نيست
به جز جلوه رويت كسي ماه شبم نيست
چو گل در همه عصر تبسّم به لبم نيست
كه زد خيمه غم تو در آب و گل زينب
اگر خانه بدوشم اگر لاله بدستم
از اول همه ديدند كه حيران تو هستم
من از عشق دو عالم فقط دل به تو بستم
خوش آمد غم عشقت به سر منزل زينب
ميان همه دل ها
امان از دل زينب
استاد شفق
ص: 152
عزيز دل زينب
همه حاصل زينب
به قبر تو رسيده
كنون محمل زينب
در احرام اسارت
كنم از تو زيارت
ز هجر تو خميدم
به كوي تو رسيدم
چهل روزه بي تو
چه ديدم چه شنيدم
گهي كوفه گهي شام
گهي در ملاء عام
به كفهاي همه سنگ
به لبها همه دشنام
دلم غرق ملال است
قدم هم چو هلال است
گذشته شب هجران
دگر روز وصال است
در احرام اسارت
كنم از تو زيارت
رخت جلوه حق بود
لبت رنگ شفق بود
سرت گه به سر ني
گهي بين طبق بود
استاد جعفر رسول زاده (آشفته)
ص: 153
منزل مكن در كربلا عمه جان زينب
زين سرزمين خيزد بلا عمه جان زينب
انديشه دارم زين زمين بس جوان ديدم
در خون خود زد دست و پا عمه جان زينب
در اين زمان ديدم كه شد نوجوان اكبر
فرقش ز تيغ كين دو تا عمه جان زينب
رفت آورد آب روان عمويم عباس
از تن دو دستش شد جدا عمه جان زينب
پا مال سم اسب كين در صف ميدان
شد جسم قاسم توتيا عمه جان زينب
بر دوش بابم شد هدف حنجر اصغر
از تير ظلم اشقيا عمه جان زينب
استاد مرحوم موزون اصفهاني
ص: 154
يا اخا سوغاتي از بازار شام آورده ام
از سه ساله دخترت عرض سلام آورده ام
اين چهل روز آتش هجر تو آبم كرده است
صوت قرآنت به نوك ني كبابم كرده است
معجر خاكي من شد جامه احرام من
ثبت شد در بين زوار تو اول نام من
خيز و يكبار دگر بر خواهرت قرآن بخوان
آن چه خواندي با سرت با حنجر عطشان بخوان
گام در دروازه شام بلا ديدم تو را
گه به زير چوب در طشت طلا ديدم تو را
اي عزيز فاطمه دستي برون از خاك كن
اشك چشم خواهر مظلومه ات را پاك كن
كوفيان رگ هاي قلبم را زهم بگسيختند
شاميان از بام خاكستر به فرقم ريختند
يابن زهرا يا حسين، واحسينا وا حسين
استاد جعفر رسول زاده (آشفته)
ص: 155
من زينب سرگشته ام، از كربلا برگشته ام
اي همسفر بگو كجايي، مي ميرم آخر از جدايي
اي يار خونين جامه ام، بشنو زيارت نامه ام
خير و ببين اي بي قرينه، دست ادب دارم به سينه
حسين بي سرم چه شد، عزيز مادرم چه شد
كجايي اي ماه تمامم، حسين من بشنو سلامم
اي علقمه كو ياس من، كو تربت عباس من
اي علقمه كو هست سقا، كو مشك و كو دو دست سقا
تا هستم و تا زنده ام، از روي تو شرمنده ام
اي باغبان بگو ز لاله، مپرسي از حال سه ساله
دارم من از ويران سخن، اي بي كفن كردم كفن
جسم سه ساله دخترت را، دختر چون نيلوفرت را
خيز و ببين اي همسفر، آورده ام خون جگر
ديدي تو با دلم چه كردي، زينب كجا و كوچه گردي
مظلوم حسين مظلوم حسين جان
استاد سيد محسن حسين
ص: 156
مي چكد خون جگر از آهَم
شده قبر تو زيارتگاهم
دل كشد سوي توام
زائر كوي توام
لاله ي پرپر من _ سيد و سرور من
طعنه بر اين دل تنگم زده اند
نام تو بردم و سنگم زده اند
من فتادم ز نفس
يا حسين گفتم و بس
لاله ي پرپر من _ سيد و سرور من
من خزاني گل لاله ديدم
داغ زهراي سه ساله ديدم
تو ز ويرانه مپرس
غم دردانه مپرس
لاله ي پرپر من _ سيد و سرور من
بال و پرهاي تُرا بشكستندچون علي دست تُرا هم بستند
شد مرا فصل خزان
قامتم گشته كمان
لاله ي پرپر من _ سيد و سرور من
بوسه از قبر تو مي گيرم من
آخر از داغ تو مي ميرم من
يابن الزهرا بنگر
زينب آمد ز سفر
لاله ي پرپر من _ سيد و سرور من
استاد سيد محسن حسيني
ص: 157
بوي گل آيد به مشام مگر اين جا كجاست
باغ خزاني شده عترت مصطفي ست
كربلاي غم است، وادي ماتم است،
واحسينا واحسين
قافله در سوز و گداز پرده دار غمند
خيل مصيبت زدگان عترت ماتمند
بزم عزا چيده شده روضه خوان زينب است
خون بدل ديده او غصه ها بر لب است
يوسف صد پاره تنم پسر مادرم
پيرهني از غم تو سوي كنعان برم
گل سرخ مني، تو كه خونين تني،
واحسينا واحسين
بي تو سفر كردم و غم منزلم يا حسين
ياد تو شد روشني محملم يا حسين
بي تو چهل روز غمم شد صد اربعين
ماندم و شد همدم من ناله آتشين
تو سرت برسنان، من دلم خون فشان،
واحسينا واحسين
استاد جعفر رسول زاده (آشفته)
ص: 158
جابرم جابرم ز راه دور آمدم
زائر تربت عزيز زهرا شدم
يا حبيبي و عليك السلام
كشت_ه بي كفن تشنه كام
سيدي حسين جان
يا حبيبي حسين پير غلامت منم
آن كه جان داده از شوق سلامت منم
م_ن به ق_ربان ت__ن اطه_رت
در كجا خفته به خون پيكرت
سيدي حسين جان
اي فرات غمت زمزم ميقات من
نام دلجوي تو عطر مناجات من
محرم حج و منايت شدم
زائر ك_رب و بلايت شدم
سيدي حسين جان
گرچه چشمي نمانده تا نگاهت كنم
جان مصفا ز خاك باصفايت كنم
گل خونين بدن فاطمه
كشته بي كف_ن فاطمه
سيدي حسين جان
استاد جعفر رسول زاده (آشفته)
ص: 159
اي كربلا من با تو به گفتگو هستم
با اين دو چشم پر خون به جستجو هستم
اي كربلا با من بگو ماه تمامم كو
اي كربلا با من بگو قبر امامم كو
مظلوم حسين جانممظلوم حسين جانم
من زائر قبر تو هستم حسين جانم
ببين به سينه باشد دستم حسين جانم
خون شد دلم اي يار خونين جامه زينب
اي يار من بشنو زيارت نامه زينب
مظلوم حسين جانممظلوم حسين جانم
بپرسي اي شمع من ز حال ويرانه
مپرسي از من حال دختر دردانه
ديدم به چشم پر زخون چشمش گهربار است
ديدم به مثل مادرم دستش به ديوار است
مظلوم حسين جانممظلوم حسين جانم
اي علقمه سقاي آب آور ما كو
بگو بگو با زينب دلاور ما كو
اي علقمه با من بگو كو شاخه ياسم
خيلي دلم تنگ بگو كو قبر عباسم
مظلوم حسين جانممظلوم حسين جانم
استاد سيد محسن حسيني
ص: 160
اي همسفر زينب، زينب ز سفر آمد
با اشك بصر رفت و با خون جگر آمد
آه، همسفر من، برادر من، مظلوم حسين جان (2)
با رفتن تو رفته هستي من از دستم
تو در يَم خون خفتي من بار سفر بستم
ره توشه ي زينب شد خاك سر كوي تو
رخساره تو شستم از خون گلوي تو
آن شب كه پي طفلت پيمودم و گرديدم
هم طفل تو را ديدم هم فاطمه را ديدم
از كرببلا تا شام، من همسفرت بودم
تو پيش رويم بودي من دور سرت بودم
آه، همسفر من، برادر من، مظلوم حسين جان (2)
استاد حاج غلام رضا سازگار