سرشناسه : یاوری وثاق، مهدیه، 1360 -
عنوان و نام پديدآور : نقش رسانه در آگاهی بخشی سیاسی و اجتماعی/ مهدیه یاوری وثاق.
مشخصات نشر : قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران،مرکز پژوهشهای اسلامی،1391.
مشخصات ظاهری : 176ص.
شابک : 978-964-514-245-0
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه .
موضوع : رسانه های گروهی -- جنبه های اجتماعی
موضوع : رسانه های گروهی -- جنبه های سیاسی
موضوع : رسانه های گروهی -- مخاطبان
موضوع : اطلاع رسانی
شناسه افزوده : صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. مرکز پژوهشهای اسلامی
رده بندی کنگره : HM1206/ی2ن7 1391
رده بندی دیویی : 302/23
شماره کتابشناسی ملی : 2818112
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
ص: 9
ديباچه
آگاهي بخشي سياسي و اجتماعي، يكي از كاركردهاي رسانه هاست كه با توجه به شرايط داخلي و جهاني زمان حاضر، اهميت خاصي دارد. لزوم مشاركت افراد در فرآيندهاي سياسي و اجتماعي در مقياس ملي و جهاني، نياز آنها به آگاهي و بصيرت را روزافزون كرده است. تغيير ماهيت قدرت، اهميت دانش و آگاهي در آن، عملكرد رسانه هاي جديد با ويژگي فرازماني و فرامكاني و به وجود آمدن رقابت اطلاعاتي در عرصه جهاني، از عوامل حضور مردم و نيازهاي نوين آنها در عرصه سياسي و اجتماعي است. ازاين رو، رسانه ها با فراگيري و پوشش گسترده، افراد جامعه را براي مشاركت آگاهانه و عقلاني آماده مي كنند. مردم با حضور در عرصه سياسي، به مشاركت سياسي روي مي آورند كه رسانه ها بايد آنها را سازمان دهي و عقلاني كنند تا حضور آنها اثرگذار باشد و پي آمدهاي بحران هاي سياسي كه نتيجه ناگزير دوران گذار و بيداري سياسي است، كاهش يابد.
انسان در عرصه اجتماعي، نيازهاي نوين و متنوعي دارد كه نتيجه عملكرد رسانه هاي نوين و انقلاب ارتباطي است. با دگرگون شدن منابع هويتي و
ص: 10
آشنايي مردم با شيوه هاي زندگي و فرهنگ هاي متفاوت، لزوم آگاهي از هويت ملي دو چندان مي شود و در اين ميان، رسانه ها نقش هاي مهم تري بايد بر عهده گيرند.
انه ولي التوفيق
اداره كل پژوهش
مركز پژوهش هاي اسلامي صدا وسيما
ص: 11
پيش گفتار
شرايط داخلي و بين المللي مانند جهاني شدن، حضور در عصر ارتباطات و اطلاعات، تغيير اهميت قدرت نظامي و فيزيكي به قدرت نرم و فكري، تحول نظام هاي سياسي و اجتماعي، دگرگوني مباني فرهنگي، ترك سنت هاي قديمي و بيداري وجدان اجتماعي، از برخي عواملي هستند كه نياز انسان را به آگاهي از همه رويدادهاي جاري محيط زندگي، روز به روز بيشتر مي كند. به همين دليل، پيشرفت وسايل ارتباط جمعي و توسعه اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي، لازم و ملزوم يكديگر شده اند و اين امر بر ضرورت اطلاع رساني و آگاهي بخشي افزوده است.
رسانه هاي جمعي شامل راديو، تلويزيون، سينما، مطبوعات، سايت هاي خبري و نظير آن، شماري از ابزارها و عوامل اطلاع رساني، فرهنگ سازي و آگاهي بخشي نزد ملت ها هستند. جريان آزاد و سالم اطلاع رساني تا اندازه اي به نياز انسان به دانستن پاسخ مي دهد. اطلاع يابي و اطلاع رساني بايد در مسير درست و به دور از جهت گيري ها و تحميل عقايد حركت كند تا بر آگاهي و بصيرت افراد بيفزايد. رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي ماهيت دوگانه اي
ص: 12
دارند. يعني آنها را مي توان هم در جهت آگاهي بخشي و هم با هدف تحميق مردم به كار گرفت. رسانه ها با اثرپذيري از نظام اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي فعاليت مي كنند و در مقابل، ظرفيت تغيير و جهت دهي فرهنگ و ارزش هاي يك ملت را نيز دارند.
امروزه با پيشرفت وسايل ارتباط جمعي و فن آوري ارتباطات، اخبار اطلاعات جهان پيرامون، ديگر تنها از طريق رسانه هاي داخلي در اختيار ملت ها قرار نمي گيرد، بلكه جريان اطلاعات را بازيگران فراملي و بين المللي كنترل و هدايت مي كنند كه فن آوري ارتباطات را در اختيار دارند.
به گفته مك لوهان، عصر اطلاعات و فن آوري ارتباطات، جهان را به دهكده كوچكي تبديل كرده و امكان اطلاع يابي افراد بشر را از همه وقايع جهان در كمترين زمان و با بيشترين سرعت در سرتاسر جهان امكان پذير ساخته است. ويژگي فرا زماني و فرا مكاني رسانه ها موجب نفوذ و رسوخ وسايل ارتباطي به زندگي خصوصي و اجتماعي افراد شده و در پي آن، مرزهاي ملي و داخلي را كم رنگ كرده و صلاحيت دولت ها را در اداره امور داخلي و سياست گذاري هاي ملي كاهش داده است. در عصر كنوني، دسترسي به اطلاعات، نماد توسعه و پيشرفت اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي جوامع نوين شناخته مي شود كه بدون دسترسي به آن، تحقق هيچ تحولي ممكن نيست.
در چنين شرايطي، وقتي قدرت هاي سلطه گر براي رسيدن به اهداف و منافع سياسي و اقتصادي خود، بسياري از معيارهاي اخلاقي و حرفه اي را رعايت نمي كنند و از ابزارهاي اطلاعاتي موجود براي تحميل اهداف خويش بهره مي گيرند، آگاهي بخشي، يكي از كاركردهاي مهم و اساسي رسانه هاي داخلي شناخته مي شود. آگاهي بخشي در زمينه هاي مختلف همچون سياسي و اجتماعي موجب مي شود مخاطب در برخورد با مشكلات مختلف به درك و دريافت درست برسد.
ص: 13
اين پژوهش در چهار فصل تدوين شده كه فصل اول به تعريف مفاهيم و ضرورت هاي آگاهي بخشي و رويكرد نظري به كار رفته اختصاص دارد. نقش رسانه ها در ارتباطات سياسي در يك نظام مردم سالار، موضوع بحث فصل دوم است. گفتني است به دليل ماهيت پيچيده روابط سياسي و نيز اهميت آگاهي و بصيرت در روابط سياسي، اين فصل كتاب به تبيين آگاهي بخشي سياسي مي پردازد. در واقع، اين فصل، مشاركت سياسي و انتخابات را كه مصداق عيني مشاركت سياسي است و ظهور آن، بصيرت و آگاهي سياسي مردم را مي طلبد، بررسي مي كند.
از ديگر مباحث اين فصل، بحران هاي سياسي است كه در نتيجه آن، ثبات و توازن نظام سياسي و اجتماعي به هم مي خورد و از حالت تعادل خارج مي شود. بنابراين، در اين قسمت، نقش آگاهي بخشي رسانه ها در برخورد با بحران ها تحليل مي شود.
فصل سوم به موضوع آگاهي بخشي اجتماعي اختصاص مي يابد. بحث در اين زمينه بسيار است. رسانه ها، نهادهايي فرهنگي هستند كه با فرهنگ ارتباط مستقيمي دارند و از منابع هويت ساز به شمار مي روند. بنا بر نظريه موج سوم آلوين تافلر، در موج سوم نيز، هويت هاي ملي و فرهنگي اثرپذيرترين عنصر اجتماعي هستند كه از حالت يك پارچگي خارج مي شوند و از منابع هويتي گوناگوني اثر مي پذيرند. به همين دليل، پرداختن به نقش رسانه ها در آگاهي بخشي از هويت ملي و فرهنگي در صحنه اجتماعي ضروري مي نمايد.
فصل چهارم به آسيب شناسي رسانه ها مي پردازد و بخشي از اين فصل نيز به ارائه راهكار اختصاص دارد. البته در فصل دوم و سوم، راهكارهايي درباره موضوع بحث ارائه شده، ولي در فصل پاياني، راهكارهاي كلي براي آگاهي بخشي رسانه ها تدوين شده است. در اين فصل، نويسنده براي بررسي آسيب هاي رسانه ملي در آگاهي بخشي و ارائه راهكار براي آن، از نظريه «كوشش در خور» پتي و كاچيوپو استفاده كرده است.
ص: 14
ص: 15
فصل اول: كليات
زير فصل ها
1. مفهوم شناسي
2. تمايز آگاهي بخشي با ديگر كاركردهاي رسانه ها
3. اهميت و ضرورت آگاهي بخشي
4. رويكرد نظري
1. مفهوم شناسي
الف) رسانه
رسانه در لغت به معناي وسيله رساندن يا وسيله ارتباط جمعي است. سيدمحمد دادگران در تعريف رسانه هاي جمعي مي نويسد:(1)
رسانه هاي جمعي از حيث لغوي، به معناي ابزارهايي هستند كه از طريق آنها مي توان به افرادي نه به طور جداگانه يا با گروه هاي خاص و همگون، بلكه با جماعت كثير يا توده اي از مردم به طور يكسان دسترسي پيدا كرد.(2)
همچنين رسانه را به عنوان مفهومي تعريف كرده اند كه در معاني مختلف ارتباطي به كار مي رود.(3)
ازاين رو، رسانه يا وسايل ارتباط جمعي، مصداق هاي گسترده اي يافته است و فقط به تلويزيون، راديو، روزنامه، مجله و كتاب منحصر نمي شود، بلكه ماهواره، اينترنت، سينما، تئاتر، فيلم، نوار صوتي و تصويري، ديسك، سي دي، پوستر، عكس، اسلايد، تابلو و گوشي موبايل را نيز مي توان جزو ابزارهاي رسانه اي به شمار آورد.
ص: 16
رسانه هاي جمعي را به گونه هاي مختلف تقسيم بندي كرده اند، اما ويژگي انتقال پيام، در همه اين تقسيم بندي ها مشترك است. از يك نظر، رسانه ها را در دو گونه تند و كند جاي داده اند. رسانه هاي كند، پيام را با تأخير انتقال مي دهند، مثل: كتاب يا مجله. رسانه هاي تند نيز پيام را با سرعت به مخاطبان مي رساند. مثل: راديو و تلويزيون.(1)
مك لوهان در تقسيم بندي ديگري، وسايل ارتباطي را سرد (cool) و گرم (Hot) مي خواند. او، وسايل ارتباطي سرد را وسايلي مي داند كه افراد بسياري را در ارتباط مشاركت مي دهند، مانند: سمينار يا نشست هايي براي بحث و گفت وگو و در وسايل ارتباطي گرم كه شامل راديو، سينما و كتاب مي شود، مشاركت افراد به كمترين سطح مي رسد.(2)
ازاين رو، در تعريف رسانه ها به طور كلي مي توان گفت رسانه، هر نوع ابزاري است كه براي رساندن پيام از فرستنده به مخاطبان استفاده مي شود، ولي در پژوهش حاضر منظور از رسانه، رسانه ملي خواهد بود.
ب) آگاهي
براي آگاهي و شناخت، تعريف هاي متعددي وجود دارد كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:
«به آگاهي از تصوير ها، خاطره ها (حافظه ها) و انگيزه هايي كه يا در چارچوب محيط بيروني، ادراك و يا از يك نيروي شناختي درون پايه احضار مي شوند، آگاهي مي گويند. فعاليت آگاهانه، سنخ هاي بسياري دارد كه مي توان ... به رؤياپردازي، به ياد آوردن رؤياي (خواب) شب و حسابگري اشاره كرد. فرد هميشه، در آن مقطع از زمان، حداقل تا حدّي از آن فعاليت مربوطه شناخت دارد».(3)
ص: 17
ويليام جيمز در مورد آگاهي مي گويد:
آگاهي تا به حال در زمره «صورت هاي ذهني» به حساب مي آمده و به نقش آن در تجربه عملي انسان در زندگي كمتر پرداخته شده است. آگاهي معمولي كه در شرايط عادي، انسان از آن برخوردار است، عقل ناميده مي شود. در واقع، اين مرحله آگاهي، تنها پرده نازكي از نيروهاي بالقوه ذهن آدمي است كه غالباً دست نخورده باقي مي ماند.(1)
«آگاهي درجه هاي مختلفي دارد و افزون بر توانايي ارزيابي دريافت هاي حسي، حفظ خاطره ها، به توانايي بروز [واكنش] انتقادي به كمك انديشه و عقل نيز مربوط مي شود».(2)
از نظر كانت نيز معرفت، امري فراتر از احساس صرف يك شيء است؛ زيرا از طريق احساس، تنها به شماري از داده هاي پراكنده و بي ربط مي رسيم كه هيچ درك و دريافتي را به ارمغان نمي آورد. شناسايي، با اتحاد و تأليف همراه است. شناخت، يك كل است كه در آن، تمثيلات با آن مقايسه مي شوند و پيوند مي يابند.(3)
بنابراين، در اين بحث نيز منظور ما از آگاهي، چيزي فراتر از اطلاعات پراكنده در مورد يك رويداد يا يك شيء است؛ نوعي آگاهي كه فراتر از احساس مي رود و با تحليل، تبيين، درك و دريافت حقايق و واقعيت ها همراه مي شود. بدين ترتيب، شايد بهترين تعريف آن است كه آگاهي را هرگونه انكشاف ذهني حقايق و مترادف با بينش و بصيرت و شناخت و معرفت بدانيم. پيش زمينه هاي آن نيز تفكر، تعقل و دانش است كه موجب انكشاف ذهني حقايق و واقعيت ها مي شود؛ زيرا تا وقتي دانش، تفكر و تعقل وجود نداشته باشد، آگاهي به وجود نمي آيد.
ص: 18
ج) آگاهي بخشي
هر گونه فعاليت، پديده يا كاري كه منجر به انكشاف ذهني حقايق شود، آگاهي بخشي است.
د) آگاهي بخشي اجتماعي
آن دسته از فعاليت ها، پديده ها يا كارهايي كه منجر به كشف حقايق اجتماعي و انكشاف ذهني آنها مي شود يا آگاهي از اصول و قواعد حاكم بر روابط ميان نيروهاي اجتماعي و نيز آموزش چگونگي كاركرد آنها، آگاهي بخشي اجتماعي است.
ه) آگاهي بخشي سياسي
آن دسته از فعاليت ها، پديده ها يا كارهايي كه منجر به كشف حقايق سياسي و انكشاف ذهني آنها مي شود يا آگاهي از اصول و قواعد حاكم بر روابط سياسي در داخل يك كشور و روابط ميان دولت ها در عرصه بين المللي، آگاهي بخشي سياسي است.
2. تمايز آگاهي بخشي با ديگر كاركردهاي رسانه ها
به دليل اينكه بحث ما مربوط به آگاهي بخشي رسانه هاست، براي روشن شدن بحث، نخست بايد اين مفهوم را از ديگر مفاهيم مشابه، متمايز ساخت تا با تعريف هاي مختصري از آنها، تفاوت بين اطلاع رساني، جامعه پذيري و فرهنگ پذيري با آگاهي بخشي مشخص شود.
الف) جامعه پذيري
جامعه پذيري به معناي شناخت و پذيرش ارزش ها، هنجارها و رفتارهاي پذيرفته و رايج در يك جامعه و عمل به آنهاست. انسان ها در سنين و پايگاه هاي گوناگون اجتماعي، جامعه خود را مي شناسند و اندك اندك با آن هماهنگ مي شوند.
ص: 19
جامعه پذيري، يادگيري مهارت ها و توانايي هاي بازيگري يك نقش است. در اين وضعيت ياد مي گيريم كه چگونه به عنوان بازيگر يك نقش، از توانايي ها و مهارت هايمان استفاده كنيم، چگونه در برابر ديگران واكنش نشان دهيم و چگونه ديگران را درك و با آنها رابطه برقرار كنيم.
ب) فرهنگ پذيري
سازگاري و هم نوايي عميق فرد با هنجارها و موازين فرهنگي يك جامعه را فرهنگ پذيري مي گويند. فرهنگ پذيري به دو طريق صورت مي گيرد: آگاهانه و ناآگاهانه. انتقال ناآگاهانه هنجارها به فرد، از راه سرمشق قرار دادن و اقتباس كردار و گفتار اطرافيان صورت مي گيرد. انتقال آگاهانه هنجارها به فرد، با آموزش مستقيم، امر و نهي، تشويق و تبليغ انجام مي شود.
در نوع ديگر انتقال فرهنگ، عناصري از نظام فرهنگي بيگانگان به افراد جامعه منتقل مي شود كه گاهي در برخورد دو فرهنگ، يكي از فرهنگ ها به دليل محدوديت و ضعف فرهنگي، فرهنگ جامعه ديگر را مي پذيرد و هيچ اثري بر فرهنگ مقابل نمي گذارد.
آنچه در جامعه پذيري و فرهنگ پذيري اتفاق مي افتد، انتقال ارزش ها و هنجارهاست تا فرد با هماهنگي و دروني كردن اين ارزش ها در جامعه بتواند با ديگران رابطه برقرار كند و خود را با زمينه هاي اجتماعي جديد منطبق سازد. انسان در اجتماع با آموزش و پذيرش قوانين، ارزش ها و فرهنگ، به موجودي اجتماعي تبديل مي شود. در فرهنگ پذيري، امكان دگرگوني فرهنگ گروه و اثرپذيري از فرهنگ ديگر گروه ها و نيز غلبه فرهنگ قوي بر فرهنگ ضعيف وجود دارد.
ص: 20
بنابراين، در جامعه پذيري و فرهنگ پذيري، بالا بردن آگاهي و بصيرت افراد مورد نظر نيست و فقط به انتقال ارزش ها و هنجارها به افراد جامعه توجه مي شود. در جامعه پذيري، ارزش هايي كه جامعه پذيرفته است، انتقال مي يابد. در فرهنگ پذيري، انتقال فرهنگ بيگانگان به صورت آگاهانه يا ناآگاهانه هم مورد نظر است و در آگاهي بخشي، هدف اصلي، ارتقاي سطح تفكر، آگاهي، دانش و بصيرت افراد جامعه در همه جنبه هاي زندگي است.
بر اين اساس، آگاهي بخشي بار معنايي گسترده تر و موارد شمول بيشتري از جامعه پذيري و فرهنگ پذيري دارد. افزون بر مصداق هاي فرهنگ پذيري و جامعه پذيري، آگاهي و بالا بردن سطح دانش و تفكر را هم دربرمي گيرد. ازاين رو، تداوم و حفظ هويت فرهنگ ملي نيز جز با شناخت و آگاهي بخشي درباره امكانات و استعدادهاي فرهنگ خودي، در مبادله با ديگر فرهنگ ها ممكن نيست. جامعه پذيري هم جز با شناخت و آگاهي بخشي ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي شكل نمي گيرد.
ج) اطلاع رساني
اطلاع رساني يعني رساندن خبر و پيام هاي مورد نظر و همچنين گزارش رويداد هاي جامعه و جهان به مخاطبان. در اطلاع رساني، ممكن است اطلاعاتي كه انتقال مي يابد، درست و بنا بر واقعيت باشد يا برعكس اطلاعاتي وارونه، غير واقعي، دست كاري شده و در جهت منحرف كردن اذهان مردم باشد، ولي در آگاهي بخشي، تحليل، تبيين و دسته بندي مطالب و اطلاعات مورد نظر است.
در آگاهي بخشي، اطلاعات بايد با واقعيت ها و شناخت و آگاهي مخاطبان منطبق باشد. ازاين رو، اطلاع رساني، هم ممكن است در جهت پايين بردن
ص: 21
سطح آگاهي مردم باشد و هم در جهت رشد و بالندگي فكري و آگاهي آنان. بدين ترتيب، منظور از آگاهي بخشي، آن نوع از اطلاع رساني است كه منجر به شناخت و معرفت و آگاهي مخاطبان از وقايع و حقايق مي شود.
از نظر راجرز، فرآيند پذيرش، پنج مرحله مختلف با ويژگي هاي خاص دارد كه عبارتند از:
يك _ مرحله آگاهي
در اين مرحله، عقيده يا نگرش شخص يا هر واحد تصميم گيرنده ديگري نسبت به پديده نو شكل مي گيرد.
دو _ مرحله تشويق
مرحله اي است كه در آن، عقيده يا نگرش مثبت يا منفي در ذهن اشخاص درباره پديده مورد نظر شكل مي گيرد.
سه _ مرحله تصميم
در اين مرحله، شخص با ارزيابي هايي كه از پديده اي در ذهن خود انجام داده است، تصميم نهايي را مي گيرد كه همانا پذيرفتن يا نپذيرفتن نوآوري است.
چهار _ مرحله اجرا
در اين مرحله، نوآوري اجرا مي شود. دانش عملي كه در اين مرحله به دست مي آيد، مي تواند در اين مقطع كه آيا اقتباس دوام خواهد آورد يا نه، تعيين كننده باشد.
پنج _ مرحله تثبيت
روان شناسان اجتماعي نشان داده اند كه اشخاص پس از يك تصميم گيري، بيشتر به دنبال اطلاعاتي مي گردند كه تصميم آنها را تأييد كند و مرحله تثبيت به چنين كاركردي مربوط مي شود. اطلاعات منفي در مورد يك نوآوري كه پس از اجرا از ديگر منابع به دست مي آيد، گاه سبب سرخوردگي و توقف
ص: 22
در استفاده از نوآوري مي شود. بنابراين، تا دوره بعد از مرحله اجرا بايد كوشيد به اقتباس گران اطمينان داده شود كه استفاده از شيوه جديد، عملي منطقي بوده است.
راجرز معتقد است كه رسانه ها نقش اساسي خود را در مرحله نخست (اطلاع رساني و آگاهي بخشي) ايفا مي كنند. بعد از اين مرحله، تماس هاي ميان فردي نظير مشورت با متخصصان و استفاده از تجربه واقعي آنان در فرآيند تثبيت، نقش اساسي را بر عهده مي گيرند. بيشترين نقش رسانه ها در مرحله نخست است و در فرآيند پذيرش، منابع فردي در مرحله تحول، مؤثرتر هستند.(1)
بنابراين، تلاش براي روي آوردن به يك نظام اطلاع رساني بهينه و مطلوب، موجب دگرگوني در عرصه تفكر و عمل در ميان افراد جامعه مي شود؛ زيرا افراد با توجه به اطلاعاتي كه در دسترس دارند، تصميم مي گيرند و عمل مي كنند و بر اساس اين اطلاعات، افكار و ذهنيت آنها شكل مي گيرد يا تقويت مي شود. پس هر اندازه اين اطلاعات با واقعيت ها و حقايق هماهنگ باشد، تصميم گيري ها و عملكرد آنها، صحيح و عقلاني و در جهت رشد و پيشرفت جامعه خواهد بود.
3. اهميت و ضرورت آگاهي بخشي
ميل به آگاهي و شناخت، از نيازهاي ذاتي انسان هاست كه به شكل هاي گوناگون ظهور مي كند. آدمي به دنبال آگاهي از رويدادها و محيط زندگي خويش، همواره با پرسش هاي گوناگوني روبه رو مي شود كه او را نيازمند منابع اطلاعاتي و آگاهي
ص: 23
مي كند تا از طريق آنها به درك محيط پيرامون خود برسد. گذر از جوامع ابتدايي و پيچيده شدن روابط اجتماعي و سياسي، منابع اطلاعاتي جديدي را مي طلبد تا افراد به وسيله آنها بتوانند به اين نياز خود پاسخ دهند.
الف) اهميت و ضرورت آگاهي بخشي در قرآن
آگاهي و شناخت، از عوامل تعالي و سازنده بشر به شمار مي رود و دين اسلام براي بصيرت و آگاهي، ارزش بسياري قائل است. انسان به عنوان موجودي مختار و آزاد آفريده شده است و نيروي تعقل و انديشه، او را از ديگر موجودات متمايز مي سازد. انسان، مختار است تا مسير زندگي خود را انتخاب كند و لازمه انتخاب صحيح، بصيرت و آگاهي است. هر چه آگاهي و بصيرت انسان بيشتر باشد، قدرت تصميم گيري و رهبري او در زندگي بيشتر است.
قرآن كريم آخرين كتاب آسماني، حاوي معرفت و آموزه هاي تعالي بخش است كه در جهت تكامل و سعادت بشري، به عنوان عالي ترين رسانه آگاهي بخش محسوب مي گردد. محتوا و آيات قرآن كريم، در جهت نيل به معرفت و ارائه بينش و بصيرت به جويندگان حقيقت است. ازاين رو به دليل اهميت دانش و آگاهي در نخستين آياتي كه بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نازل شده، خداوند به دانش اشاره كرده است؛ زيرا دانش در مقابل جهل قرار مي گيرد و موجب آگاهي مي شود:
بخوان به نام پروردگارت كه خلق كرد؛ انسان را از خون بسته خلق كرد. بخوان و پروردگارت از همه كريمان، كريم تر است. او كسي است كه نوشتن با قلم را ياد داد. (علق: 1 و2)
در اين آيه قرآن، پس از سخن از خدا و انسان، از دانش گفته شده كه نشان دهنده اهميت دانش و آگاهي در قرآن و زندگي انسان است.
ص: 24
در قرآن كريم، آيات مربوط به فراگيري دانش، بسيار است. خداوند در سوره قلم به قلم سوگند مي خورد كه اهميت مسئله يادگيري و آگاهي در قرآن را بيان مي كند.
به طور كلي، آگاهي موجب مي شود انسان، تكاليف الهي را بشناسد و هدف حيات خويش را بداند و در اين مسير گام بردارد. خداوند علت سقوط بسياري از تبه كاران را دوري از تعقل مي داند: «و گفتند اگر ما به سخنان آنان گوش فرا مي داديم يا تعقل مي كرديم، هرگز از ياران دوزخ نبوديم». (ملك: 10)
در اين آيه، خداوند، پليدي و زشتي را به دوري از انديشه ورزي مربوط مي داند و افرادي را كه نمي انديشند، پليد مي شمارد. دانش و آگاهي، انسان را به سوي كمال و پيشرفت هدايت مي كند. افرادي كه آگاهي كسب مي كنند، درست مي انديشند و درست و عاقلانه قضاوت مي كنند. آنان، بهترين و منطقي ترين تصميم ها را در زندگي مي گيرند و از بي خبري و جهالت رهايي مي يابند.
دين اسلام بر اساس تحقيق، تفكر و تعقل شكل گرفته است، نه تقليد كوركورانه و ناآگاهانه؛ زيرا تحقيق و تفكر موجب آگاهي مي شود. ازاين رو، نقش آگاهي بخشي در دين اسلام و زندگي بشر جايگاهي ويژه دارد تا از طريق آگاهي بخشي، زمينه رشد و تعالي انسان فراهم آيد و به مدارج بالاي كمال و رستگاري برسد و از ناداني و گمراهي رهد.
نزول قرآن كريم، خود، در جهت آگاهي بخشي و نيز منبع معرفت براي جويندگان حقيقت است. در آيه هاي مختلف از اهداف نزول قرآن گفته شده است كه همه اين اهداف، به آگاهي بخشي و هدايت به حق و شناسايي حق از باطل مربوط مي شود و برخي از آنها چنين است: تعليم حكمت ها (آل عمران: 164)؛ هدايت به راه درست و متقن (اسراء: 9)؛ دعوت به سراي سلامت (يونس: 25)؛ خروج از ظلمت به سوي نور (مائده: 16) ؛ توجه دادن
ص: 25
به لزوم محوريت دين در زندگي (يونس: 105)؛ تقويت روح عبوديت و بندگي (بقره: 21)؛ بينش دهي و بصيرت بخشي (انعام:50)؛ برحذر داشتن از فساد در زمين (شعراء: 183)؛ تعقل زايي (بقره: 242)؛ تفكرانگيزي (انعام: 50)؛ تذكريابي (هود: 24) و جهل زدايي (انعام: 35). (1)
ب) اهميت و ضرورت آگاهي بخشي در سيره پيامبران و امامان
فلسفه رسالت پيامبران در آموزهاي قرآني، تعليم و تزكيه و در جهت آگاهي بخشي به مردم از تكاليف و حقوق خود است. آگاهي بخشي مردم، بر اساس آفرينش و حقيقت وجودي آنها يعني همان عبوديت و بندگي شان است. عبوديت انسان زماني تحقق مي يابد كه در برابر خدا و ارداه خدا، هيچ نيرو و قدرتي را نپذيرد. اعتقاد به توحيد الهي و اينكه اراده اي برتر از اراده خداوند وجود ندارد، حقيقت رسالت انبياست. آگاهي بخشي در مورد تكاليف و حقوق انسان ها در زندگي دنيوي نيز در راستاي اين هدف متعالي قرار دارد.
كتاب و آموزه هاي وحياني موجب ايجاد تحول در نگرش و بينش مردم مي شود و آنها را از حقوق و تكاليف خويش آگاه مي سازد. آگاهي انسان از تكاليف و نقش خود در زندگي، خواسته هاي جديدي را نيز پديد مي آورد. بنابراين، خود مردم خواهان حقوق خويش و اجراي مقررات و قوانين جديد بر اساس بينش و نگرش تازه مي شوند. در قرآن آمده است:
اي كساني كه ايمان آورده ايد، پيوسته به عدالت قيام كنيد و براي خدا گواهي دهيد، هر چند به زيان خودتان يا پدر و مادر و خويشاوندان شما باشد. اگر توانگر يا نيازمند باشد، خدا به آن دو سزاوارتر است.
ص: 26
پس از پي هوس نرويد كه در نتيجه آن از حق عدول كنيد؛ اگر به انحراف ها بگراييد يا روي گردان شويد، بدون شك، خدا به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است. (نساء: 135)
قرآن، هدف از بعثت و فرو فرستادن كتاب و پيامبران را آگاهي بخشي به مردم مي داند تا مردم تعليم و آموزش ببينند و درباره هستي و وظيفه خويش آگاهي يابند و با استفاده از قدرت مردمي، براي دست يابي به عدالت و قسط قيام كنند و بدين صورت است كه عدالت خواهي به صورت مطالبه اصلي نمود پيدا مي كند.
خداوند متعال، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را نيز به استفاده از بهترين روش سفارش مي كند كه همان آگاهي بخشي است، آنجا كه مي فرمايد: «ادْعُ إِلي سَبيلِ رَبِّك بِالْحِكمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالّتي هِي أَحْسَنُ؛ مردم را با حكمت و اندرز نيكو به پروردگارت بخوان و با بهترين شيوه با آنان مجادله كن». (نحل: 125)
حضرت علي(ع) رسالت آگاهي بخشي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را به پزشك سيار تعبير مي نمايد و مي فرمايد:
طبيبي كه بر سر بيماران گردان است و مرهم او بيماري را بهترين درمان، _ و از آنجا كه دارو سودي ندهد _ داغ او سوزان. آن را به هنگام حاجت بر دل هايي نهد كه _ از ديدن حقيقت _ نابيناست، و گوش هايي كه ناشنواست و زبان هايي كه ناگوياست. با داروي خود دل هايي را جويد كه در غفلت است، _ يا از هجوم شبهت _ در حيرت.(1)
پيامبران با آگاهي بخشي به مردم، آنان را از جهل، ناآگاهي و بي خبري به سوي روشنايي هدايت كردند و آنان را از هستي، آفرينش و حقوق خويش آگاه كردند. پس با اين آگاهي بخشي، آنان را با امور تازه آشنا كردند و به مطالبات آنان دامن زدند.
ص: 27
در طول تاريخ، همواره قدرتمندان و محافظه كاران مي كوشيدند مردم را در بي خبري و غفلت نگه دارند و آنان را از امور سياسي و اجتماعي دور كنند؛ زيرا با ناداني مردم، حقوق و مطالبات آنان پاي مال مي شود و از بين مي رود. بنابراين، نزول وحي بر پيامبران در جهت آگاهي بخشي و بر ضد بي خبري و جهل است و آنان به هر شكلي مي خواستند بر دانش و آگاهي مردم بيفزايند.
بعد از پيامبر، امام علي(ع) در طول دوران حكومتش كوشيد با مبنا قرار دادن قرآن و سنت، جامعه را بر اساس موازين اصولي عقلي و منطقي اداره كند و با سنت ها و عقايد خرافي و نادرست در جامعه كه مردم را در ناآگاهي و بي خبري نگه داشته بود، مقابله كند. اميرالمؤمنين علي(ع)، بصيرت در ميان مردم را دليل گرويدن به حق و روي گرداني از باطل مي داند: «اِنما بَدءُ وُقوعِ الفِتَن أهواءٌ تُتَّبعُ وَاحكامٌ تُبتَدعُ يُخالَف فيها كتابُ الله؛ همانا آغاز پديد آمدن فتنه ها، پيروي خواهش هاي نفساني است و نوآوري در حكم هاي آسماني، نوآوري هايي كه كتاب خدا آن را نمي پذيرد»؛(1) آن حضرت در ادامه مي فرمايد:
اگر حق در برابر مردم آشكار شود، زبان دشمنان قطع مي گردد. اگر باطل هم خودش را آشكارا نشان دهد، بر طالبان حق پوشيده نمي ماند. كساني كه مردم را مي خواهند گمراه كنند، باطل را به صورت خالص نمي آورند؛ آن را با حق مي آميزند و در نتيجه، شيطان بر آنان چيره مي شود.
مردم آن زمان كه از شعور، شناخت و آگاهي، بي بهره بودند، حاضر به رهايي از بند ناداني خود نبودند و از معاويه حمايت مي كردند. معاويه با حيله، تهديد و تطميع، قدرت انديشه ورزي آنان را از بين برده و از آنها، مردمي فرمان پذير ساخته بود كه بدون آگاهي و از او اطاعت مي كردند.
ص: 28
سياست امام علي(ع) در برابر سنت هاي نادرست و تعصب هاي جاهليت، مبارزه با قبيله گرايي، سنت ها و تعصب هاي قبيله اي و فرو ريختن ارزش هايي بود كه مردم با پاي بندي و تقويت آنها موجب قدرتمند شدن رؤساي قبايل و فرصت طلبان مي شدند. امام علي(ع) در خطبه هاي فراواني براي آگاهي بخشي و بيدار كردن مردم مي كوشيد و همواره مردم را به تعقل و انديشه ورزي سفارش مي كرد. ايشان در يكي از اين خطبه ها، ابزار دست ديگران شدن را نشانه سفاهت و ناداني مي خواند و مي فرمايد: «خردهايتان اندك است و سفاهت در شما نمايان. نشانه تير بلاييد و طعمه لقمه ربايان و شكار حمله كنندگان».(1)
بنابراين، در انديشه امام علي(ع)، دشمنان و فرصت طلبان از جوامع و مردم ناآگاه به راحتي سوء استفاده مي كنند و حقوق آنان را از بين مي برند. هر چه آگاهي و انديشه مردم در جامعه رشد يابد، رسيدن به حقوق هم آسان تر مي گردد و كمتر دست نشانده ديگران مي شوند.
سياست امام علي(ع) در مقابل اين جامعه ناآگاه، جاي گزين كردن ارزش هاي نوين عقلاني بود كه از دين اسلام ريشه مي گرفت. ايشان مي كوشيد تا با شيوه هاي مختلف، سطح فرهنگ و آگاهي مردم را بالا ببرد و بر شعور و شناخت آنان بيفزايد. امام علي(ع) در پي ساختن جامعه اي بود كه شالوده هاي آن را شناخت، معرفت، آگاهي، عقل و علم شكل مي داد. امام نمي خواست مردم در ناآگاهي باقي بمانند و بدون انديشه ورزي از او پيروي كنند. آن حضرت قصد داشت پايه هاي حكومت خود را با قدرت مردم استوار كند؛ مردمي داراي شعور و آگاهي بالا كه بتوانند حق را از ناحق تشخيص دهند و عدالت را در جامعه برقرار كنند.
ص: 29
بنابراين، فرمان هاي حكومتي و سيره امام علي(ع)، گواه خوبي بر اهميت بخشيدن به مباحث آگاهي بخشي است. آن امام بزرگوار در فرمان مشهور خود خطاب به مالك اشتر درباره اهميت به افكار عمومي مي فرمايد:
تكيه گاه دين، اجتماع مسلمانان است و نيروي ذخيره براي دشمنان، فقط توده مردم (افكار عمومي) هستند. پس گوش تو به سوي افكار عمومي و گرايش تو به جانب آنان باشد.(1)
امام حسن(ع) نيز در برابر ستم كاري معاويه، آماده مبارزه با او شد، ولي چون مردم كوفه به او پشت كردند، به صلح تن داد و از روشي ديگر به آگاهي بخشي مردم پرداخت. امام حسن(ع) در مورد صلح خود با معاويه به مردم چنين فرمود:
به خدا قسم، ما از جنگيدن با شاميان پشيمان نشده ايم... آگاه باشيد معاويه، ما را به چيزي مي خواند كه در آن، نه عزت است و نه انصاف. اگر اهل شهادت هستيد، صلح پيشنهادي او را رد مي كنيم و او را با تيزي شمشير به حكم خداوند مي خوانيم و اگر خواستار زندگي هستيد، صلح را مي پذيريم. مردم از هر طرف شعار «البقيعه، البقيعه» سر دادند كه كنايه از اين است كه ما خواستار زنده ماندن هستيم.(2)
قيام امام حسين(ع) و واقعه عاشورا نيز حركتي بود در جهت احياي ارزش هاي ديني و ستيز با فساد و ستم و از همه مهم تر، آگاهي بخشي و بيداري مردم ناآگاه و خفته جامعه.
امام حسين(ع) در وصيت نامه اش به محمد حنفيه، اهداف و دليل قيام خود را اين گونه بيان مي فرمايد:
ص: 30
من از روي هوا و هوس، تبه كاري و ستمگري خروج نكردم، بلكه به انگيزه اصلاح در امت جدّم حركت كردم. مي خواهم به نيكي ها امر كنم و از بدي ها باز دارم و روش جدّ خود و پدرم، علي(ع) را دنبال كنم.(1)
امام حسين(ع) تا آخرين لحظه دست از رسالت آگاهي بخشي خود برنداشته و زماني كه در مقابل سپاه حر قرار گرفتند، با تبيين شرايط سياسي موجود، سپاه حر را آگاه ساختند. امام با تمسك به كلام رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد:
مردم! آگاه باشيد كه اينان (بني اميه) اطاعت خدا را ترك و پيروي از شيطان را بر خود فرض كرده اند. حلال و حرام و اوامر و نواهي خداوند را تغيير داده اند و من به هدايت و رهبري جامعه مسلمانان و قيام عليه اين همه فساد و مفسدان، كه دين جدم را تغيير داده اند، از ديگران شايسته تر هستم. گذشته از اين حقايق، مضمون دعوت نامه هايي كه از شما به دست من رسيده است و پيام پيك هايي كه از سوي شما به نزد من آمده است، اين بود كه شما با من بيعت كرده و پيمان بسته ايد كه مرا در مقابل دشمن، تنها نگذاريد و دست از ياري برنداريد. اينك اگر بر اين پيمان خود، باقي و وفادار باشيد، به سعادت و ارزش انساني خود دست يافته ايد... .(2)
قيام امام حسين(ع)، سرمشق جنبش هاي بسياري شد و وجدان خفته جامعه اسلامي را بيدار و آگاه ساخت تا سرانجام در برابر تباهي ها، جنايت ها و فسادها واكنش نشان داد. قيام مردم مدينه معروف به «واقعه حره»، حركت «توابين» _ و «قيام مختار» از نشانه هاي بيداري و آگاهي
ص: 31
وجدان جامعه اسلامي بود كه پس از شهادت امام حسين(ع) رخ داد. بسياري از حركت هاي انقلابي و نهضت هاي ضد استعماري، در سده هاي بعد هم از مكتب امام حسين(ع) الگو گرفته اند. پس از پايان رخداد خونين كربلا، حركت آگاهي بخشي امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) منجر به ماندگاري و جاودانگي نهضت بيداري و آگاهي بخشي امام حسين(ع) شد. پس از اين واقعه، امام سجاد(ع) در پايتخت امويان خطبه اي ايراد كرد تا به وسيله آن، مردم را از ناداني، غفلت و ناآگاهي به درآورد و حقايق و واقعيت هايي را آشكار سازد كه دستگاه اموي با تبليغات گسترده و به كار بردن روش هاي اغواگرايانه و فريب كارانه از دسترس جامعه دور نگه داشته بود. امام سجاد(ع) با اين حركت آگاهي بخش خويش، تحولي در افكار و ذهنيت مردم آن زمان پديد آورد و با گشودن ديدگانشان به روي حقايق و واقعيت ها، تبليغات دروغين دستگاه بني اميه را خنثي كرد. امام سجاد(ع) در اين خطبه مي فرمايد:
هر كس مرا شناخت كه شناخت و براي آنان كه مرا نشناختند، با معرفي پدران و خاندانم، خود را به آنان مي شناسانم. اي مردم! من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم...، من فرزند پيامبري هستم كه در يك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصي سير كرد. من فرزند آنم كه جبرئيل، او را به سدرالمنتهي برد و به مقام قرب ربوبي و نزديك ترين جايگاه مقام باري تعالي رسيد. من فرزند آنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد. من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحي كرد. من فرزند محمد مصطفي علي مرتضايم.(1)
ص: 32
امام سجاد(ع) اگرچه هيچ گاه فرصت تبليغ سياسي شفاف نداشت و همواره تحت نظر بني اميه و بني مروان بود، اما با استفاده از دعا و مناجات فرهنگ عاشورا را به همگان ابلاغ نمود.
همه امامان شيعه، هدف مشتركي را دنبال مي كردند و آن، آگاهي بخشي و بصيرت دهي به مردم بود. البته هر يك با شيوه اي خاص و بنا بر مقتضيات زمانه خويش، اين هدف را دنبال مي كردند؛ مانند در دست گرفتن حكومت، صلح كردن، جهاد كردن، دادن كار فرهنگي و بيان دقيق احكام دين.
ج) نقش آگاهي بخشي در عصر ارتباطات و اطلاعات
تاريخ زندگي بشر را مي توان در سه دوره متفاوت بررسي كرد كه هر يك به گونه اي زندگي انسان را دگرگون كرده و او را به سازگاري و هماهنگي با اقتضائات عصري خود واداشته است. دوره نخست، انقلاب كشاورزي است كه نزديك به دو هزار سال به طول انجاميد. دوره دوم، انقلاب صنعتي بود كه تا چند دهه اخير ادامه داشت و دوره سوم، انقلاب فراصنعتي است كه توسعه فن آوري هاي نوين ارتباطي و توليد انبوه اطلاعات از ويژگي هاي مهم آن است. بدين ترتيب، در دوره كنوني كه تبادل اطلاعات و ارتباطات در سطحي گسترده روي مي دهد، بايد آگاهي بخشي در رأس برنامه هاي رسانه ملي قرار گيرد تا با اطلاع رساني همراه با آگاهي بخشي، افراد جامعه را وارد عرصه مبادله هاي جهاني اطلاعات سازد.
در عصر حاضر با توليد و تبادل انبوه اطلاعات روبه رو هستيم كه برخي انديشمندان ازاين رويداد با عنوان «جامعه اطلاعاتي» ياد مي كنند. در دهه 1980، امانوئل كاستلر، جامعه شناس امريكايي، از پيش تازان مطرح كردن جامعه اطلاعاتي در چارچوب اين انقلاب بود كه بسياري ديگر، آن را انقلاب اطلاعاتي (يا انفورماتيك) مي ناميدند. به نظر كاستلر، «اين جامعه
ص: 33
اطلاعاتي، شبيه به يك شبكه بزرگ با نقاط كليدي بسيار زيادي است كه به شدت در حال تغيير و تحول است، يك شبكه حساس از اطلاعات كه ابعادش با ابعاد كره خاكي مطابقت خواهد كرد.»(1) كاستلر از جامعه اي شبكه اي(2) سخن مي گفت كه تكثر فرهنگي را به دنبال خواهد داشت.
زندگي بشر در جامعه اطلاعاتي، در سطوح مختلف اقتصادي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي، به فن آوري ارتباطات و اطلاعات مرتبط است. در چنين جامعه اي، توليد و تبادل اطلاعات در زندگي فردي و اجتماعي نقش اساسي ايفا مي كنند. توسعه و پيشرفت كشورها به اطلاعات و فن آوري هاي ارتباطات وابسته است و كشورها مي كوشند به اين حوزه وارد شوند تا از رقابت هاي اطلاعاتي و خبري دنيا عقب نمانند و زيان نبينند.
در چنين وضعيتي، نقش و جايگاه رسانه ها چنان پررنگ مي شود كه زندگي و فعاليت هاي اجتماعي و بين المللي را بدون وجود آنها نمي توان تصور كرد. آنچه به نقش رسانه ها در حال حاضر اهميت بخشيده است، توانايي رسانه ها در گذر از مرزهاي فيزيكي و جغرافيايي است كه در زماني كوتاه و با سرعتي فزاينده مي توانند اطلاعات و پيام خود را به سرتاسر جهان انتقال دهند و بر شمار انبوهي از جمعيت دنيا اثر بگذارند.
در نتيجه، استقلال رفتاري دولت هاي ملي كاهش يافته و در مقابل، واحد هاي فراملي، بازارها، دانشگاه ها و سازمان هاي منطقه اي و بين المللي پا به عرصه وجود گذاشته اند كه همه فعاليت ها و روابط انساني را بر اساس ارزش ها و فرهنگ هاي مدافعان و مديران رسانه اي شكل مي دهند.
رسانه ها با انتقال پيام و اطلاعات به پيام گيرندگان، موجب ايجاد انديشه، رفتار و فرهنگ شده يا كنترل رفتار و انديشه را در انحصار خود قرار داده اند.
ص: 34
به همين دليل، كاربرد عنوان «عصر رسانه اي» به جاي «عصر اطلاعاتي» رايج تر است. به اعتقاد بسياري از انديشمندان و متخصصان ارتباطات، به ماهيت جامعه اطلاعاتي بيشتر از جنبه رسانه اي آن توجه شده است. رشد فزاينده كمّي و كيفي رسانه ها موجب شكل گيري جريان انتقال انديشه و اطلاعات در سطح ملي و بين المللي شده و همه ابعاد زندگي بشر را دربرگرفته است.
توليد صنعتي و توليد انبوه اطلاعات، بازار بزرگ رسانه اي را پديد آورده است. به قول آنتوني گيدنز، جامعه شناس بزرگ انگليسي، «رويتر، آسوشيتدپرس و يونايتدپرس از مؤسسه ها و بنگاه هاي مهم خبري هستند كه اخبار را به سراسر جهان مخابره مي كنند، به گونه اي كه هر روز، 34 ميليون كلمه اطلاعات را به سراسر دنيا مي فرستند و مدعي هستند كه روي هم رفته، نُه دهم كل محصول خبري راديو ها و مطبوعات دنيا را فراهم مي سازند».(1)
به عقيده سيس. جي هاملينك، بنا به دلايلي، افراد در جامعه اطلاعاتي همانند دوره هاي فئودالي و سرمايه داري كه در دسترسي به زمين و سرمايه محدوديت داشتند، براي دسترسي به اطلاعات محدوديت دارند:
1. پيچيده و تخصصي تر شدن اطلاعات موجب مي شود با وجود افزايش حجم اطلاعات، بر شمار افراد كم دانش نيز افزوده شود.
2. بهره برداري از منابع اطلاعاتي به مهارت هاي فكري و اداري بسيار پيشرفته اي نياز دارد كه در جامعه، بسيار ناعادلانه توزيع شده است.
3. سخت افزارها و نرم افزارهاي پيشرفته براي پردازش اطلاعات، گران هستند و فقط شمار اندكي توانايي خريد آنها را دارند.
ص: 35
4. زيرساخت ضروري براي توليد، پردازش، ذخيره سازي، بازيابي و حمل و نقل اطلاعات در دسترس نيست.
5. اطلاعات تنها در صورتي به منبع قدرت تبديل مي شود كه ابزارهاي مادي و استراتژيك براي اقدام عملي وجود داشته باشد و آگاهي به تنهايي چاره ساز نيست.
6. كنترل و نظارت بر پيشرفت در فن آوري اطلاعات و دسترسي به آن در جهان، بسيار ناعادلانه تقسيم شده است.(1)
بر اين اساس، اين فرآيند بيشتر به نابرابري و بي عدالتي مي انجامد و توليد و انتقال اطلاعات در جهت منافع و اهداف كشورها و گروه هاي با نفوذي قرار مي گيرد كه به ابزار و منابع اطلاعات دسترسي دارند. به نظر هاملينك، روند كنوني به سوي يك فرهنگ جهاني همسان پيش مي رود و بر فرهنگ هاي بومي و محلي چيره خواهد شد. بنابراين، هدف از جامعه اطلاعاتي، تأمين منافع كساني است كه آن را اداره مي كنند.
مارك پاستر، از نظريه پردازان پست مدرنيسم در اين مورد مي نويسد:
[فن آوري]هاي جديد ارتباطي در حال از بين بردن ارتباط عده اي معدود با افرادي بي شمار [هستند]. برخي از مرتبطان، همواره قدرتمند تر از ديگران خواهند بود، اما فكر بزرگي كه در پشت قصه هاي ... (و اين رسانه هاي الكتريكي جديد) نهفته، آن است كه براي نخستين بار، عده اي بسيار با عده اي بسيار [گفت وگو مي كنند].
هر روز اشخاصي كه [توانايي] تهيه لوازم رايانه و پرداخت صورت حساب تلفن خود را دارند، مي توانند تهيه كننده، مجري، سردبير و شنونده خود باشند. هر روز كه مي گذرد، داستان هاي ايشان، بيشتر و بيشتر داراي سبكي خاص،
ص: 36
تحت اثر كنش متقابل و [همراه] با فردگرايي مي شود؛ داستان هايي كه در ميدان هاي براي شنوندگان مختلف و به روش هاي متفاوت بيان مي شود... اين انفجار.... متكي به نوعي فن آوري است كه با چاپ و رسانه هاي الكترونيكي نخستين عصر رسانه ها تفاوت دارد؛ ارزان، انعطاف پذير، در دسترسي فوري و داراي سرعت است.(1)
با توضيح و تفسير جامعه اطلاعاتي و ارتباطي و نقش اساسي اطلاعات در آن مي توانيم نشان دهيم كه رسانه ها در چنين وضعيتي، نقش خطيري بر عهده دارند تا جامعه را براي ورود به عرصه رقابت اطلاعاتي آماده كنند. همان گونه كه گفته شد، از ويژگي هاي اين عصر، فراواني اطلاعات، سرعت و گستردگي نشر آن است. بنابراين، مخاطب با انبوهي از اطلاعات و منابع روبه رو خواهد شد كه امكان گزينش آزادانه اخبار و اطلاعات را دارد و مجبور نخواهد شد فقط از آنچه در دسترس او قرار مي گيرد، استفاده كند و به تحليل و تصميم گيري بپردازد. در اين ميان، رسانه ها و ديگر ابزارهاي آگاهي بخش ملي بايد سطح آگاهي و تفكر مخاطب گزينش گر(2) را بالا ببرند تا بتواند اطلاعات و اخبار را به گونه اي درست و شايسته، انتخاب و سپس واقعيت هاي پيرامون خود را تفسير و تحليل كنند. رسانه ها نيز موظفند سطح هوشياري و آگاهي افراد جامعه را بالا ببرند تا آنها بتوانند عقلاني و منطقي رفتار كنند.
ازاين رو، آنچه در عصر ارتباطات ضرورت مي يابد، آگاهي بخشي و بصيرت دهي به افراد است تا از ميان انبوه اطلاعات و خبرها، آنچه را واقعيت دارد، تشخيص دهند و بتوانند اطلاعات را تحليل و تبيين كنند و به واقعيت
ص: 37
برسند و بدين ترتيب، آگاهي و بصيرت در نهاد آنها به وجود آيد. به عبارتي ديگر، بايد آگاهي و بصيرت دهي به افراد جامعه جزو وظايف رسانه هاي ملي قرار گيرد تا با اين سلاح وارد عصر اطلاعات و ارتباطات شوند.
د) نقش آگاهي بخشي در توسعه
توسعه، پديده اي چند بعدي است كه همه جنبه هاي زندگي انسان اعم از اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي را در بر مي گيرد. راجرز در تعريف توسعه مي گويد:
[توسعه،] نوعي تغيير اجتماعي [است] كه در آن، ايده هاي تازه براي افزايش درآمد سرانه و ارتقاي سطح زندگي، از طريق روش هاي مدرن توليد و بهبود وضعيت سازمان اجتماعي، به يك نظام اجتماعي داده مي شود. راه الزامي تغيير از يك فرد سنتي به يك فرد مدرن، ارتباطات و پذيرش ايده هاي مدرن از سوي منابع بيروني براي نظام اجتماعي است.(1)
با بررسي تاريخ نظريه هاي ارتباطات و توسعه، به سه دسته از نظريه هاي بدبينانه، خوش بينانه يا ميانه روانه برمي خوريم. در اين ميان، نظريه هاي خوش بينانه كه مدعي هستند رسانه ها و وسايل ارتباطي، روند توسعه در جوامع را تسهيل مي كنند، اين موضوع را با رويكردهاي گوناگون بررسي كرده اند.
دانيل لرنر يكي از كساني است كه با رويكرد جامعه شناختي و روان شناختي به مطالعه توسعه مي پردازد. به عقيده وي، با ورود خدمات و تسهيلات شهري به جوامع روستايي، نگرش و باورهاي مردم نيز تغيير مي كند و زمينه هاي تحرك رواني و ذهني در آنها پديد مي آيد. او بر مبناي حالت هاي رواني و نگرش انسان ها به محيط اجتماعي و عناصر آن، انسان ها را به سه دسته نوگرا، در حال تحوّل و سنّتي تقسيم مي كند و معتقد است اين حالت ها بر اثر متغيرهايي شكل مي گيرند كه انسان ها با آنها روبه رو هستند.
ص: 38
وي اعتقاد دارد كه رسانه مي تواند به فروپاشي سنت گرايي كمك كند كه معضلي براي نوسازي به شمار مي رود. اين كار با بالا رفتن خواسته ها و توقع ها، باز شدن افق ها، توانا شدن مردم به تخيل ورزيدن و درخواست جاي گزيني شرايط بهتر زندگي براي خود و خانواده عملي مي شود.(1)
«لرنر بر اين باور است كه ورود به جامعه مدرن و جديد، مستلزم مساعدت ملي يك پارچه، ارتباط با بازارهاي ملي و بين المللي، ايجاد انگيزه براي تقاضاي كالاها و خدمات مدرن، بحران كسب منابع توسعه و گسترش روش ها و ارزش هاي نوين در زمينه هايي چون تغذيه، تنظيم خانواده، بهداشت، توليد كشاورزي و صنعتي در زندگي شهري و روستايي است. براي تحقق اين هدف، تحرك رواني در سطح فردي و اجتماعي ضروري است و رسانه ها، مناسب ترين و مؤثرترين ابزار تغيير نگرش ها، ارزش ها و رفتارها و به بيان ديگر، ايجاد تحرك فردي و اجتماعي هستند».(2)
در مجموع، «لرنر به ابعاد رواني نوسازي توجه دارد و بر عوامل فردي و دروني در هر جامعه تأكيد مي كند. او معتقد است كه عناصري بايد از بيرون، وارد جامعه سنتي شوند تا زمينه حركت به سوي تجدد را فراهم كنند».(3)
دانيل لرنر، الگوي چهار مرحله اي خود به نام «گذار از جامعه سنتي» را كه بر آمده از تحقيقات وي در سال 1950 است، به صورت «الگوي حاكم»، براي نوسازي جوامع خاورميانه و به طور كلي، جوامع جنوب تجويز مي كند. وي بعد از دو مرحله «شهر نشيني» و «سواد آموزي»، «استفاده از رسانه ها» را گام سوم در توسعه اين جوامع و گسترش مشاركت سياسي _ اجتماعي مي داند كه
ص: 39
آخرين مرحله نظريه به شمار مي آيد. هرچند به الگوي دانيل لرنر انتقادهاي زيادي وارد شده است، او براي رسانه ها نقش مؤثري قائل شده و استفاده از رسانه ها را گام اساسي در توسعه و پيشرفت جامعه دانسته است».(1)
ويلبر شرام درباره رسانه ها و وظايف آنها در توسعه ملي، خوش بين است. به اعتقاد وي، رسانه هاي گروهي مي توانند در كشورهاي در حال توسعه، افق ها را گسترش دهند، به انتقال فكر كمك كنند و سطح فكر فردي و ملي را بالا ببرند. رسانه هاي اطلاعاتي و خبري، واسطه اصلي ميان سياست گذاران و توده مردم هستند. رسانه ها، توده ها را بسيج مي كنند تا انديشه هاي نو و فنون پيشرفته را بپذيرند.
توسعه اقتصادي، سياسي و فرهنگي زماني تحقق مي يابد كه جامعه و افكار عمومي به رشد و بالندگي و خودآگاهي جمعي رسيده باشد و اين زماني ممكن مي شود كه رسانه هاي جمعي به عنوان يكي از اركان مهم برنامه هاي توسعه جامعه، به رسالت خود در اطلاع رساني و آگاهي بخشي درست به جامعه بپردازند؛ زيرا توسعه، همه ساختارها، عقايد و عادت هاي جامعه را شامل مي شود. در واقع، تا جامعه به شناخت و آگاهي نرسد و عقلانيت و واقع گرايي جاي گزين عقايد و باورهاي نادرست در جامعه نشود، توسعه ممكن نخواهد بود.
در ضمن، صاحبان قدرت و دولت با قانون گرايي و قانون گذاري و سعه صدر، رسانه هاي گوناگون و نقش آنان در جامعه را در نظر بگيرند و رسانه هاي گروهي را به منزله دستگاه تبليغاتي حكومت و در جهت منافع خود به كار نبرند، بلكه به عنوان ركني اساسي، در كنار ديگر قواي جامعه و به منظور آگاهي بخشي افكار عمومي به رسميت بشناسند.
ص: 40
«توجه به آثار ارتباط به ويژه از دهه 1950 به سبب اهميت يافتن امر توسعه اقتصادي كشورهاي جهان سوم افزايش يافت. از آن پس، چون از نظر كارشناسان غربي، اساس توسعه اقتصادي، رشد سريع توليد شناخته مي شد و به عقيده آنان، چنين رشدي ايجاب مي كرد كه در رفتار انساني تغييرات اساسي پديد آيد و ارتباطات به عنوان يك عمل دگرگوني رفتارها به كار گرفته مي شد، وسايل ارتباط جمعي نيز به مثابه ابزارهاي كليدي توسعه شناخته شدند».(1)
بنابراين، نيروي انساني، منبعي باارزش است. برخي از كشورهاي توسعه يافته يا در حال توسعه كه از داشتن زمين، انرژي و منابع معدني قوي محرومند، به خوبي دريافته اند كه مهم ترين منبع رشد و بهره وري، بالا بردن سطح خردورزي، شعور و آگاهي افراد جامعه است. ازاين رو، سرمايه گذاري در عرصه ارتباطات و رسانه هاي جمعي براي بالا بردن آگاهي افراد جامعه، فرآيند توسعه را سرعت خواهد بخشيد.
لوسين پاي، نظريه پرداز توسعه سياسي در امريكا، هنگام بحث در مورد نقش و كاركرد رسانه ها در توسعه سياسي، يكي از كاركردهاي رسانه ها را كاهش پي آمدهاي منفي رواني توسعه معرفي مي كند. لوسين پاي بر اين باور است كه توسعه به دنبال خود، مجموعه اي از ناهنجاري ها و بحران ها را پديد خواهد آورد كه از پي آمدهاي طبيعي هر تغييري است؛ زيرا گروه ها و افراد در جامعه از نابودي هويت و ارزش ها احساس خطر مي كنند. حكومت نيز خود را ناتوان از برآوردن خواسته هاي عموم مي داند و از جانب داخل و خارج احساس خطر خواهد كرد. اين ناهنجاري ها و پي آمدهاي منفي، توسعه را تهديد خواهد كرد.(2)
ص: 41
همان گونه كه لوسين پاي مي گويد، فرآيند توسعه، بحران هايي را به دنبال دارد كه براي پشت سر گذاشتن اين بحران ها و ناهنجاري ها، نيازمند حمايت هاي مردمي است كه آن هم آگاهي و بينش مردم را مي طلبد. بنابراين، رسانه ها با آگاهي بخشي و اطلاع رساني به موقع و مناسب، به عرصه كشاندن نخبگان و ايجاد فضاي نقد و گفت وگو و مباحثه هاي آزاد و عقلاني مي توانند با اعتمادسازي ميان مردم و حكومت و ايجاد ارتباطي كارآمد ميان آنها، فضا را براي تحقق توسعه آماده كنند. به اين صورت، از پيدايش بحران ها و ناهنجاري ها جلوگيري مي شود يا مردم براي رويارويي با اين بحران ها آماده و آگاه مي شوند.
يادآوري مي شود كميّت و تعدد رسانه ها، دليل توسعه يافتگي يك كشور نيست، بلكه ميزان جذب و اثرگذاري و نفوذ اين رسانه ها در مخاطبان، كيفيت برنامه هاي توليدي و جريان اطلاع رساني و آگاهي بخشي رسانه ها و توانايي رسانه ها در ايجاد خلاقيت هاي ملي و ژرف نگري و انديشه ورزي و بينش در مخاطبان، از عوامل و معيارهاي توسعه يافتگي كشور به شمار مي رود. توانايي رسانه ها در ايجاد اعتماد و روابط متقابل و دو سويه، شناسايي به موقع نيازهاي جامعه و فرهنگ سازي بر اساس اين نيازها و مقتضيات روز، در كيفيت و عملكرد رسانه هاي جمعي مؤثر است.
بنابراين، چگونگي عملكرد رسانه ها، كيفيت محتوا و مطالب رسانه ها و نقش آنها در رشد افكار عمومي و ايجاد فضاي مناسب و سالم براي نقد و گفت وگو و بالا بردن سطح آگاهي، فرهنگ و دانش عمومي، از نشانه هاي توسعه و عوامل پويايي و پيشرفت جامعه است. امروزه توسعه، افزون بر شاخصه هاي اقتصادي، نيازمند شاخصه هاي فرهنگي، آموزشي و آگاهي است. رسانه ها با آگاهي بخشي به افكار عمومي مي توانند شرايط بهره برداري مناسب از امكانات مادي و معنوي در جامعه را فراهم سازند.
ص: 42
ه) جهاني شدن و رسانه ها
جهاني شدن، مقوله اي است كه اهميت و ضرورت آگاهي بخشي رسانه هاي جمعي به افراد جامعه را آشكار مي سازد. جهاني شدن سياست هاي ملي در حوزه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه تا ديروز در داخل مرزهاي يك كشور و در صلاحيت و نظارت دولت هاي ملي يا بخش خصوصي آن كشور بود، امروزه از تلاش بازيگراني فراملي و بين المللي اثر مي پذيرد كه در صحنه جهاني به دنبال منافع سياسي و اقتصادي و اشاعه فرهنگ و ارزش هاي ملي خود در سطح گسترده هستند.
جهاني شدن ترجمه واژه Globalization است. از ديگر ترجمه هاي اين واژه مي توان به سياره اي شدن، كوچك شدن، دهكده جهاني، فراگير شدن جهان و يك پارچگي جهان اشاره كرد.
آنتوني گيدنز در كتاب خود با نام جامعه شناسي، جهاني شدن را اين گونه تعريف مي كند:
گسترش و روابط اجتماعي و اقتصادي در سراسر جهان، در دوران كنوني جنبه هاي متعددي از زندگي مردم از سازمان ها و شبكه هاي اجتماعي [اثر] مي پذيرد كه هزاران مايل دورتر از جوامعي [قرار دارند] كه در آن زندگي مي كنند. يكي از جنبه هاي اصلي مطالعه جهاني شدن، ظهور... نظامي جهاني است؛ يعني از برخي [جهت ها بايد] جهان را به صورت... نظم اجتماعي واحد در نظر بگيريم.(1)
گيدنز، جهاني شدن را فراگير شدن ويژگي هاي ذاتي مدرنيته و تجدد مي داند كه از يك سو با ضعف و ناتواني حاكميت هاي ملي و از سوي ديگر، با رشد رسانه ها و فن آوري هاي ارتباطات، در سراسر جهان گسترش مي يابد، به گونه اي كه خيلي زود همه مردم جهان داراي فرهنگ مشتركي مي شوند كه برآمده از مدرنيته است.
ص: 43
رويكرد هاي متفاوتي در قبال اين پديده وجود دارد كه عام ترين آنها جهاني شدن و جهاني سازي است. عده اي معتقدند اين پديده، فرآيندي طبيعي در نتيجه پيشرفت علم و فن آوري است و هيچ كشوري نقش هدايتگري در آن ندارد. شماري نيز بر اين باورند كه پديده جهاني شدن، فرآيندي هدايت شده براي مشروعيت بخشي به سلطه و منافع غرب در سراسر جهان است.
در اين ميان، امر مسلّم، نقش رسانه ها و ارتباطات در شكل گيري جامعه جهاني است كه در آن، مرزهاي ملي و محلي درنورديده و فاصله هاي مكاني و زماني نابود مي شوند. فن آوري ارتباطات، همه مناطق جهان را به يكديگر متصل مي كند و در آن، مناطق ملي و محلي، اطلاعات و پيام هاي يكساني دريافت و با يكديگر تعامل مي كنند. بديهي است در اين جريان، كشورها و جوامعي در رقابت اطلاعاتي جلوترند كه به فن آوري اطلاعات مجهز باشند، بيشترين جريان اطلاع رساني و خبررساني را به خود اختصاص دهند و شهرونداني آگاه داشته باشند.
بنا بر نظريه «دهكده جهاني» از مارشال مك لوهان در مورد اثرگذاري رسانه ها در جهاني شدن، «رشد و پيشرفت فن آوري در دنيا سبب شده است كه زمان و مكان، كاركرد گذشته خود را در جلوگيري از گسترش ارتباطات، از دست بدهند. در نتيجه، جهان به سان دهكده اي است كه هر حادثه و رخدادي در آن، [فوري در ديگر مناطق منتشر مي شود]».(1)
پيدايش فن آوري هاي جديد ارتباطي موجب ايجاد تغيير و تحول در ساختار قدرت شده است؛ يعني كشورهايي قدرت مانور بيشتري مي يابند كه به اين فن آوري هاي اطلاعاتي، دسترسي دارند و امكان توليد، انتشار و كنترل اطلاعات را در سطح بين المللي دارند و در زماني كوتاه، بيشترين مخاطبان را به منظور اثرگذاري و تحميل ارزش ها و محصولات فرهنگي خود جذب مي كنند. جهاني
ص: 44
شدن سياست هاي ملي سبب شده است تا حكومت هاي ملي و مردم در انتخاب و تصميم گيري هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي با محدوديت روبه رو شوند و از عناصر خارجي اثر بپذيرند. بنابراين، بيشتر كشورها در صحنه جهاني به صورت منفعل عمل مي كنند و سياست ها و تصميم گيري هايشان اثر كمتري مي گذارد و تنها در برابر سياست ها و خط مشي هاي كشورهاي برتر صنعتي در صحنه بين المللي و نهادهاي بين المللي واكنش نشان مي دهند.
سازمان هاي ذي نفع در فرآيند جهاني شدن ادعا مي كنند كه اطلاعات و اخبار ارائه شده، خنثي و بدون جهت گيري هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي است، ولي در واقعيت اين گونه نيست و اخبار و اطلاعات ارائه شده، از علاقه ها، منافع و سياست هاي ارائه دهندگان آن اثر مي پذيرد. بنابراين، محصولات خبري و رسانه اي، بازتابي از عقايد فردي و گروهي و القا كننده هويت ها و ارزش هاي فرهنگي و اجتماعي كشورهايي است كه انحصار جريان اطلاعات و اخبار رسانه ها را در سطح جهاني در دست دارند.
دولت هاي ملي در مقابل برنامه هاي رسانه هاي جهاني و اثرگذاري آن بر زندگي اجتماعي، خانوادگي و فرهنگ بومي شان تلاش مي كنند با افزودن بر تعداد انواع محصولات رسانه هاي داخلي و با كيفيت بخشي به سطح برنامه ها، عملكرد رسانه هاي خود را رشد دهند. واحدهاي ملي نيز از اين طريق، ديدگاه ها، نيازها و ارزش هاي ملي و هويتي خود را در برنامه هاي رسانه اي انعكاس مي دهند. دولت هاي ملي مي كوشند با سرمايه گذاري، برنامه سازي و سازمان دهي برنامه هاي رسانه هاي داخلي خود، در برابر يورش برنامه هاي رسانه هاي خارجي مقاومت كنند و محصولات فرهنگي خود را در عرصه جهاني ارائه دهند.
نكته مهم در اينجا آن است كه وظيفه رسانه هاي ملي چيست؟ دولت هاي ملي چه سياستي در پيش گيرند تا در عرصه بين المللي و براي مبارزه
ص: 45
رسانه اي، تنها به عنوان كنشگران منفعل ايفاي نقش نكنند، بلكه در عرصه رقابت هاي فراملي، كنشگري فعال باشند و افراد جامعه را براي فعاليت در عرصه جهاني آماده سازند. شكل گيري آگاهي عمومي، بيدار شدن وجدان جمعي و مردم سالاري در روند جهاني شدن مي تواند تنها راه نجات از پي آمدهاي منفي جهاني شدن باشد.
آنچه در جريان جهاني شدن رسانه ها دگرگوني و دست كاري مي شود، هويت هاي ملي و فرهنگي است كه در گذشته به وسيله چارچوب هاي سنتي و ملي، تعيين و شناخته مي شد و افراد در هر جامعه به كمك آن از هويت و جايگاه خود آگاه مي شدند. در گذشته، منابع هويتي عبارت بودند از خانواده، مذهب، مدرسه و گروه ها، ولي با روند جهاني شدن، اين منابع، انحصار خود را در تعيين هويت از دست دادند.
تلاش براي هويت يابي و نفي از خود بيگانگي و تلاش براي زنده نگاه داشتن ارزش هاي بومي و محلي مي تواند تحولات نويني در عصر جهاني شدن به وجود آورد و نگذارد كشورها به حاشيه رانده شوند. در اين ميان، نقش و كاركرد رسانه ها ي جمعي در داخل كشور بسيار مهم مي شود. رسانه هاي جمعي با بالا بردن آگاهي و دانش افراد جامعه، بر قدرت انتخاب و تصميم گيري آنها مي افزايند و از طريق ايجاد فضاي نقد، گفت وگو و مباحثه هاي عقلاني، فهم و آگاهي شهروندان را بالا ببرند و آنها را براي فعاليت در جامعه و عرصه بين المللي آماده مي سازند.
و) تغيير ماهيت قدرت سخت به قدرت نرم و دانايي
قدرت سخت، قدرت نظامي را دربرمي گيرد كه قهري و اجبارآميز بوده و خشونت از ويژگي هاي آن است. از قدرت سخت يا نظامي زماني استفاده مي شود كه كشوري بخواهد سرزمين كشور ديگر را به زير سلطه و سيطره
ص: 46
خود درآورد. قدرت نرم نيز قابليت ها و توانايي هايي است كه با استفاده از آنها به طور غير مستقيم بر افكار و اذهان، عقايد، احساسات و سياست طرف مقابل اثر مي گذاريم.
بنابراين، قدرت نرم بيشتر متكي بر ابعاد فرهنگي، رواني و اطلاعاتي است و از اين طريق، استفاده كنندگان قدرت نرم، افكار عمومي را هم سو با اهداف و منافع خود، اقناع مي كنند. قدرت نرم، مختص زمان حاضر نيست و در زمان هاي گذشته نيز به كار مي رفت.در قرآن هم به جنگ نرم اشاره شده است و خداوند مي فرمايد جنگ نرم از همان موقعي روش و تاكتيك دشمن قرار گرفت كه ابليس بر خود تكبر كرد و بر انسان حسادت برد و چنين قسم خورد: «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ؛ گفت: (سوگند) به عزت تو كه همگي آنان را گمراه خواهم ساخت». (ص: 82)
اغوا به معناي حيله و فريب است كه اگر براي گمراه ساختن ديگران به كار رود، موجب شكل گيري جنگ نرم است و روش آن نيز خلاف گونه نشان دادن حقايق و واقعيت ها است؛ راست را دروغ و واقعيت ها را وارونه نمودن كه آن را «جنگ نرم» مي نامند. شيطان پس از آنكه گناه انحراف و سرپيچي تكبرآميزش را به گردن خداوند سبحان انداخت، گفت:
قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ. (حجر: 39)
آن گاه شيطان گفت: خدايا [حال كه] مرا گمراه كردي، من نيز در زمين (همه چيز را) در نظر فرزندان آدم جلوه مي دهم (تا از ياد تو غافل شوند) و همه آنها را گمراه خواهم كرد.
افزون بر اغوا و فريب، به كارگيري زبان موعظه و حكمت نيز از ديگر روش هاي جنگ نرم است كه خداوند، پيامبر را به استفاده از آن سفارش كرده است: «ادْعُ إِلي سَبيلِ رَبِّك بِالْحِكمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالّتي هِي أَحْسَنُ؛ مردم را با حكمت و اندرز نيكو به پروردگارت بخوان و با بهترين شيوه با آنان مجادله كن». (نحل: 125)
ص: 47
روميان براي به وحشت انداختن دشمنان و ايجاد ترس و دلهره در جمع نيروهاي مقابل از خودها و زره هاي بزرگ نظامي استفاده مي كردند كه نمونه اي از تهديدهاي نرم در گذشته بود و به همراه قدرت سخت به كار مي رفت. مدرك ديگر در اين باره، نام گذاري مذهب «تائو»است. در زمان كنفوسيوس، لائو تسه، بنيان گذار مذهب تائو، تائو را به معناي قدرت نرم مي دانست كه قدرتش بيشتر از قدرت سخت است؛ يعني قدرت نرم زبان در مقابل قدرت سخت دندان.
با آغاز جنگ سرد و وقوع رويدادهاي يازدهم سپتامبر، با ايجاد تغيير و تحولاتي در ابعاد گوناگون جنگ نرم، استفاده از آن افزايش يافته است. با افزايش چشم گير رسانه ها و ظهور رسانه هاي نوين در عصر حاضر، اقبال دولت ها به تهديدهاي نرم و نيز بهره گيري از قدرت نرم براي تحقق اهداف شان بيشتر شده است. كستلز درباره قدرت نوين يا همان قدرت نرم مي نويسد:
قدرت نوين در علايم، اطلاعات و در تصاوير ارائه دهنده و نمايش دهنده اي نهفته است كه جوامع، نهادهاي خود را حول آنها سازمان مي دهند و مردم نيز بر محور آنها، زندگي خود را مي سازند و درباره رفتارهاي خود تصميم مي گيرند. قرارگاه اين قدرت، ذهن مردمان است و به همين دليل... در عصر اطلاعات، قدرت در آنِ واحد، حاضر و مشهود و پراكنده و منتشر است. هر كس يا هر چيز كه برنده نبردي ... بر سر اذهان مردم [باشد]، حاكم خواهد شد؛ زيرا هيچ آلات و ادوات نيرومند و بي روحي نمي تواند با اذهاني رقابت كند كه حول محور قدرت شبكه هاي انعطاف پذير بسيج شده اند.(1)
جنگ نرم به شكل جديد آن بعد از جنگ جهاني دوم و شروع جنگ سرد ميان امريكا و شوروي، با راه اندازي مركزي با عنوان «كميته خطر جاري»، با
ص: 48
حضور كارشناسان علوم ارتباطات و علوم سياسي، فرماندهان ارشد پنتاگون و اعضاي برجسته و عالي رتبه آژانس اطلاعات مركزي امريكا (سيا) تدوين، طراحي و اجرا شد. هدف از طراحي اين برنامه، تبليغ و جنگ رواني بر ضد شوروي و متحدان آن بود.
مخاطبان جنگ نرم كساني هستند كه بيشتر با انديشه و فرهنگ ارتباط دارند. نخبگان فكري و دانشجويان و طبقه جوان در هر كشور، اولويت هاي جنگ نرم ند كه پيش گامان حركت علمي و فكري جامعه به شمار مي روند. قدرت نرم با نفوذ بر نخبگان و رهبران كه موتور حركت هر جامعه هستند، اهداف خود را عملي مي سازند. همچنين با اثرگذاري بر افكار عمومي و نيز جوانان، فرهنگ آن كشور را نابود مي كنند و از اين طريق با گرفتن اراده و انگيزه مردم و تبديل آنها به شهرونداني بي توجه يا مخالف، روحيه و اراده مقاومت آنها را از بين مي برند و از آنها براي رسيدن به اهدافشان استفاده مي كنند.
از نظر فازيو، «تهديد نرم، تلاش برنامه ريزي شده براي استفاده از ابزارها و روش تبليغي، رسانه اي سياسي و روان شناختي براي تأثير نهادن بر حكومت ها، گروه ها و مردم كشورهاي خارجي به منظور تغيير نگرش ها، ارزش ها و رفتارهاي آنان [است]».(1)
رسانه ها يكي از ابزارهاي مهم قدرت نرمند كه از اين وسيله در سطحي گسترده براي اقناع و راضي كردن افكار عمومي استفاده مي شود. امروزه ديگر مانند گذشته قدرت نظامي كاربرد ندارد و جاي خود را به رسانه ها و خبرگزاري هاي ارتباطي داده است كه به راحتي مي توانند فرهنگ هاي ضعيف را در برابر فرهنگ هاي جهان گستر استحاله كنند. خبرگزاري ها و منابع اطلاعاتي بزرگ دنيا با هدف تخريب هويت جوامع، مشكلات فزاينده اي را براي كشورها در سطح ملي ايجاد كرده اند.
ص: 49
ساموئل هانتينگتون، استاد كرسي حكومت در دانشگاه هاروارد نيز در مقاله «نظريه برخورد تمدن ها»، قدرت نرم و فرهنگ را عامل برخورد كشورهاي جهان مي داند. به اعتقاد او، قدرت اقتصادي و نظامي كاركرد دست دوم يافته است. به نظر هانتينگتون، فرهنگ و قدرت فرهنگي در روابط بين كشورها نقش اساسي ايفا مي كند. وي درباره رويارويي فرهنگ ها مي گويد: «روابط بين المللي به گونه اي فزاينده به سمت غربي شدن حركت كرده است، چنان كه تمدن هاي غير غربي نقش بازيگر را بر عهده دارند و روابط ميان «غرب و ديگران»، محور اصلي سياست هاي جهاني خواهد بود».(1)
هانتينگتون براي رويارويي با قدرت نرم، راهكارهاي فرهنگي و نرم را پيشنهاد مي دهد كه در اين ميان، نقش رسانه ها را بسيار مهم مي داند. جوزف ناي نيز معتقد است: «وقتي فرهنگ يك كشور ارزش هاي جهاني را شامل شود و بنياد سياست هاي آن را علايق و ارزش هاي مشترك جهاني تشكيل دهد، احتمال اينكه نتايج مطلوب تحصيل شود، افزايش مي يابد».(2)
نظام سرمايه داري جهاني از رسانه به عنوان ابزاري براي القاي ارزش ها و فرهنگ سرمايه داري استفاده مي كند و از اين طريق، مقاومت فرهنگ هاي بومي و محلي را از بين مي برد و آنها را با خود همراه مي سازد تا بدين وسيله سلطه سياسي و اقتصادي خود را در ديگر مناطق جهان تحميل كند.
بنابراين، امروزه رسانه ها، مهم ترين ابزارهاي جنگ نرم هستند كه بايد تقويت شوند و از آنها براي گسترش و رشد فرهنگ ملي و آگاهي عمومي استفاده شود. رسانه ها بايد با اطلاع رساني صحيح و آگاهي بخشي به مردم درباره اهداف و انگيزه هاي جنگ نرم، و ابزارهاي فرهنگي و نيز با شناسايي
ص: 50
جريان هاي مختلف، آنها را از توطئه هاي آرام و تدريجي جنگ نرم، هوشيار و بيدار سازند. رسانه هاي داخلي در رويارويي با تهديدهاي نرم بايد اميد و وحدت و آگاهي جامعه را بالا ببرند.
همان گونه كه باري بوزان مي گويد:
يكي از اساسي ترين تهديدها عليه امنيت و منافع ملي هر كشوري، تهديدهاي فرهنگي است. به همان ميزان كه تهديدهاي نظامي، بروز و ظهور و چهره اي آشكار دارد، تهديدهاي فرهنگي، پوشيده و با چهره هاي پنهان و با بهره گيري از روشهاي پيچيده به كار مي رود و تا جايي پيش مي رود كه در عصر كنوني بدون لشكركشي، كشورگشايي امكان پذير شده و اين امكان براي صاحبان قدرت از طريق فرهنگ سازي و همسان سازي فرهنگي، شكل دهي و مديريت افكار عمومي ايجاد شده است. در اين ميان، رسانه ها مركز ثقل [هستند] و نقش اول را ايفا [مي كنند].(1)
4. رويكرد نظري
در اين پژوهش، براي شناخت رابطه ارتباطات با تحولات سياسي و اجتماعي، از نظريه آلوين تافلر، نظريه پرداز ارتباطات در تحول تاريخي كمك مي گيريم. وي در مورد دوران تاريخي و ويژگي هاي هر يك از اين دوران، نظريه پردازي كرده و نقش ارتباطات در هر يك از اين دوران را شرح داده است. شوك آينده، مصرف كنندگان فرهنگ، موج سوم و جابه جايي در قدرت از كتاب هاي مهم اوست.
آلوين تافلر در كتاب موج سوم، تغييرات فن آورانه را در چشم اندازي تاريخي قرار مي دهد و با تأكيد بر قدرت، سه دوره تاريخي را از هم مشخص مي سازد. موج اول را «انقلاب كشاورزي»، موج دوم را «انقلاب صنعتي» و
ص: 51
موج سوم را «تحولات و انقلاب در فن آوري» مي خواند. وي موج سوم را تحول بزرگ بشري توصيف مي كند و اين موج را آغازگر تمدن نوين پس از تمدن صنعتي مي خواند.
به عقيده وي، مهم ترين روش براي شناخت قدرت رسانه ها اين است كه انقلاب رسانه ها در عصر حاضر را در چشم اندازي تاريخي قرار دهيم و سه شكل كاملاً متفاوت ارتباطات را از هم متمايز سازيم.
موج اول: در موج اول يا جوامع كشاورزي، بيشتر ارتباطات در ميان گروه هاي بسيار كوچك، رو در رو و از طريق دهان به گوش صورت مي گرفت و تنها راه براي رساندن يك پيام به توده شنوندگان، گرد آوردن يك جماعت بود. «جمعيت» در واقع، نخستين رسانه توده ها بود و تشكيلات وسيع كليسا در قرون وسطا نيز ابزار بادوامي براي ارتباط با توده ها بود.
موج دوم: نظام ايجاد ثروت در اين موج كه بر توليد انبوه كارخانه ها مبتني بود، به ارتباطات بيشتري از راه دور نياز داشت. ازاين رو، موجب پيدايش نظام پست، تلگراف و تلفن شد، ولي كارخانه هاي جديد به نيروي كارگري يك پارچه هم نياز داشتند. ازاين رو، رسانه هاي همگاني مبتني بر فن آوري اختراع شدند. روزنامه ها، مجله ها، فيلم ها، راديوها و تلويزيون ها كه هر يك مي توانستند پيام واحدي را هم زمان به ميليون ها نفر ابلاغ كنند، به ابزارهاي اصلي تمركزگرايي در جوامع بدل شدند.
موج سوم: در مقايسه، نظام جديد موج سوم، بازتاب نيازهاي اقتصادي است كه پس از دوران توليد انبوه پديد آمد. اين نظام همانند تازه ترين كارخانه هاي توليدي انعطاف پذير، فرآورده هاي تصويري خود را اختصاصي مي كند و تصاوير، ايده ها و نمادهاي متفاوتي را براي بخش هاي مورد نظر در
ص: 52
ميان توده ها، بازارهاي مختلف، گروه بندي متفاوت سنتي، حرفه ها يا براي گروه هاي قومي و گروه هاي داراي شئون زندگي خاص مي فرستد. برخلاف رسانه هاي موج دوم كه هر يك از آنها تا اندازه اي مستقل از ديگري عمل مي كرد، رسانه هاي جديد در ارتباط تنگاتنگ با يكديگرند و در هم ادغام شده اند. اين رسانه ها، داده ها، تصويرها و نمادها را با يكديگر رد و بدل و بدين ترتيب، همديگر را تغذيه مي كنند.(1)
بنا بر چشم انداز تاريخي تافلر، ما در موج سوم به سر مي بريم و ويژگي موج سوم، دانايي و دانش است كه از آن با نام «قدرت» ياد مي شود. وي تحولات اجتماعي و فن آورانه را كه در اواسط دهه 1950 آغاز شد، موج سوم مي داند كه تحولي عظيم در همه حوزه هاي زندگي بشر به دنبال داشته است.
موج سوم به صنايع جديدي اشاره مي كند كه در آينده بر اساس كامپيوترها، الكترونيك، اطلاعات و بيوتكنولوژي و مانند آن شكل مي گرفتند، و اين صنايع را در برج هاي نوين فرماندهي، «اقتصادي» مي نامد. به نظر آلوين تافلر، نظام نوين توليد ثروت به نظم نوين سياسي و اجتماعي متناسب با آن نياز دارد و در اين نظم نوين، آنچه بيشتر اهميت مي يابد، كنترل هاي افقي است، نه كنترل هاي از بالا به پايين و لازمه آن، چيزي جز بالا بردن دانش و آگاهي عمومي مردم نيست.(2)
بنابراين، موج سوم و رسانه هاي موج سوم موجب ايجاد دگرگوني در ساختار قدرت و نيز پيدايش تحول در شكل دولت شده است. فن آوري ارتباطات و دنياي ارتباطي عصر جديد، جامعه توده اي گذشته را از بين برده و در حال انبوه زدايي كردن است كه نتيجه آن، مطرح شدن انواع نيازها و خواسته هاي افراد است.
ص: 53
به نظر آلوين تافلر، رسانه هاي همگاني در گذشته فقط چند كانال و شبكه تلويزيوني و چند رسانه داشتند، ماهيت آنها يك پارچه سازي و يك دستي بود و بينندگان و مخاطبان، داراي قدرت انتخاب بودند. به عقيده تافلر، برنامه ها ممكن است داراي محتواي خوب و بد باشند، ولي اصل بر اين است كه «مهم ترين محتواي» جديدِ همه اين برنامه ها عبارت است از وجود تنوع. جابه جايي از حوزه رسانه هاي داراي حق انتخابِ اندك به حوزه قدرت انتخابِ فراوان، نه تنها پي آمدهاي فرهنگي، بلكه پي آمدها سياسي دارد.(1)
همان گونه كه تافلر مي گويد، نظام نوين توليد ثروت كه همان دانايي و دانش است، به نظم نوين سياسي و اجتماعي نياز دارد كه در آن، دانش و آگاهي مردم، تعيين كننده و ناظر بر اين نظام است. ازاين رو، براي ايجاد اين نظارت و كنترل آگاهانه و هوشيارانه مردم در حيطه سياسي بايد سطح مشاركت آگاهانه آنها را افزايش دهيم و در حيطه اجتماعي، آگاهي از هويت ملي و فرهنگي، در حفظ و ارتقاي آن در برابر هويتي كه در عرصه جهاني مطرح مي شوند، مي تواند اثرگذار باشد. در اين ميان، رسانه هاي ملي در كنترل نظارتي مردم و نيز افزايش آگاهي عمومي آنها براي حفظ و بقاي هويت ملي نقشي مهم مي يابند.
بنا بر نظريه آلوين تافلر مي توان به اين برداشت رسانه اي رسيد:
1. رسانه هاي موج سوم به طور گسترده، سراسر جهان را تسخير كرده اند و در حال فعاليت در همه عرصه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي به صورت سيّار و جهاني هستند.
ص: 54
2. انبوه زدايي و غير توده اي كردن مردم و در نتيجه، متنوع كردن نيازها و خواسته هاي آنان در همه ابعاد، از آثار فعاليت هاي رسانه هاي موج سومي است.
3. مطرح شدن مردم و نيازهاي آنان، ماهيت قدرت را از قدرت سخت به قدرت نرم يا همان آگاهي و دانايي تبديل كرده است.
بدين ترتيب، نقش رسانه هاي ملي در سطح داخلي مشخص مي شود. رسانه هاي ملي نيز بر اساس اين روند بايد به آگاهي بخشي و دانايي افراد جامعه اقدام كنند. به عقيده كلاپر، رسانه هاي ديداري و شنيداري موجب ايجاد سه نوع تحول در ذهنيت مخاطبان مي شوند. رسانه ها با تغيير دادن عقيده، تقويت كردن يك وضعيت مشخص و دگرگون سازي وضعيت موجود مي توانند ذهنيت مخاطبان را تغيير دهند.(1)
مك كوئيل در اين باره مي نويسد:
نهاد رسانه به كار توليد، بازتوليد و توزيع معرفت به معناي وسيع آن، يعني نمادها يا مرجع هايي معنادار و قابل تجربه در جهان اجتماعي اشتغال دارد. اين معرفت، ما را توانا مي سازد تا به تجربه خود معنا ببخشيم. نيز به دريافت هاي ما از اين تجربه نظم و نسق مي دهد و ما را ياري مي كند تا معرفت هاي گذشته را محفوظ نگه داريم و به درك امروزين خود استمرار بخشيم.(2)
ازاين رو، رسانه ها مي توانند با ايجاد آگاهي در مخاطبان، آنان را با پديده اي، هم سو يا مخالف كنند.
ص: 55
فصل دوم: آگاهي بخشي سياسي
زير فصل ها
1. آگاهي بخشي سياسي
2. ساختارهاي سياسي و رسانه ها
3. رسانه ها و آگاهي بخشي سياسي
4. مشاركت سياسي
5. بحران هاي سياسي و رسانه ها
1. آگاهي بخشي سياسي
محور بحث اين فصل، آگاهي بخشي سياسي و نقش رسانه ها در ايجاد آن است. براي تبيين و توضيح بحث، نخست تعاريفي از سياست مي آوريم. سپس رابطه ارتباطات و سياست و جايگاه رسانه ها را در آگاهي بخشي سياسي بررسي مي كنيم.
سياست(1) از واژه يوناني «پوليس» گرفته شده و در نظر يوناني ها، «سياست»، دانش مربوط به اداره و امور شهر بود. البته در يونان، دولت و شهر به يك معنا به كار مي رفت.(2) عالم براي اشاره به آگاهي و دانش سياسي، نام علم سياست را ترجيح مي دهد و در تعريف آن مي گويد: «علم سياست، رشته اي از آگاهي اجتماعي است كه وظيفه آن، شناخت منظم اصول و قواعد حاكم بر روابط سياسيِ ميان نيروهاي اجتماعي در داخل يك كشور و روابط ميان دولت ها در عرصه بين المللي است».(3)
ص: 56
كستلز، سياست را چنين تعريف مي كند:
سياست، فرآيندي است كه [در] آن، گروه هاي اجتماعي مي توانند كنترل نهادهاي حكومتي را در اختيار بگيرند و از آنها استفاده كنند... . اگر سياست را به منزله فرآيندي بنگريم كه امكان دسترسي به نهادهاي حكومتي را فراهم مي آورد، آنگاه مي توانيم بگوييم كه سياست به معناي توانايي نفوذ داشتن بر جامعه به شيوه هايي است كه موجب ارجحيت برخي از كنشگران بر [ديگران] مي شود».(1)
در اين بحث، به دنبال بررسي رابطه سياست و ارتباطات در درون نظام سياسي يا درون دولت ملي هستيم و مي خواهيم بدانيم آيا رسانه هاي گروهي مي توانند در درون مرزهاي ملي آگاهي بخشي سياسي كنند؟ نقش و جايگاه رسانه هاي جمعي در سياست و فرهنگ سياسي چگونه است؟ آيا رسانه ها در شكل گيري آگاهي هاي سياسي افراد جامعه نقش آفرين هستند؟
به نظر كستلز، «در جامعه شبكه اي، سياست به معناي سياست رسانه هاست. رسانه ها مهم ترين عامل پيوند و ارتباط بين سياست و حوزه عمومي هستند.»(2) تافلر در كتاب خود با نام تغيير ماهيت قدرت، نظريه جديدي درباره قدرت اجتماعي ارائه مي دهد و معتقد است كه: « موج سوم، جهان را با تغيير و تحولات زيادي در تمامي حوزه ها ي سياسي، اقتصادي، فرهنگي، تجارت و امور جهاني روبه رو خواهد كرد.»(3) ازاين رو، عرصه سياست نيز حوزه اي است كه از دگرگوني هاي موج سوم در امان نخواهد بود. اين موج، شكل تازه اي از ارتباطات سياسي را در پي خواهد داشت كه ماهيت و مقتضيات آن با ارتباطات سياسي گذشته كاملاً فرق خواهد كرد و نيروهاي جديدي بر كره زمين مسلط
ص: 57
خواهند شد. تافلر در جاي ديگري نيز مي گويد: «غيرممكن است كه در آن واحد، جامعه در معرض انقلابي در حوزه ارتباطات قرار گرفته باشد، بدون آنكه دير يا زود با انقلاب سياسي انفجارآميزي مواجه نشود».(1)
بنابراين، تغيير در حوزه سياسي از نتايج ارتباطات در موج سوم است كه در آن، مبادله هاي سياسي و عملكرد هاي حكومت و مردم دگرگون مي شوند. همچنين رابطه ميان سياست و ارتباطات نشان مي دهد كه با تغيير شكل ارتباطات، روابط سياسي نيز متحول و با نيازهاي جديدي روبه رو مي شوند. همان گونه كه گفته شد، جامعه از حالت انبوه درمي آيد و نيازهاي جديدي كه پي آمد آگاهي هاي جديد است، سر بر مي آورند كه البته پاسخ ها و واكنش هاي و ابزارهاي جديدي را مي طلبد.
بنا بر الگوي ساموئل هانتينگتون، با افزايش و تغيير خواسته ها و نيازهاي مردمي، كاركرد دولت نيز تغيير مي يابد و از ثبات پيشين خود خارج مي شود و تلاش براي حفظ مشروعيت پيشين، شكل جديدي به خود مي گيرد كه استمرار آن را در شرايط جديد ممكن مي سازد.(2) در چنين شرايطي، نظام سياسي با دو پارامتر جديد روبه رو مي شود؛ نيازهاي جديد مردمي و بحران هاي سياسي كه در نتيجه تغيير و تحول هاي موج سومي به وجود مي آيد. ازاين رو، رسانه هاي ملي داخلي مي توانند از طريق آگاهي بخشي، از پي آمدهاي بحران هاي سياسي بكاهند و نيازهاي سياسي آنها را نيز از طريق مشاركت سياسي همگاني سامان دهي كنند.
نقش رسانه ها را در آگاهي بخشي مردم و سامان دهي مشاركت سياسي مي توان حول دو محور زير خلاصه كرد:
ص: 58
الف) آگاهي بخشي مردم درباره وظايف و كاركردهاي نظام سياسي؛
ب) آگاهي بخشي مردم در مورد خواسته ها، نيازها و حقوق و تكاليفشان.
بنابراين، مشاركت و نظارت مردم، بهترين وسيله براي حفظ و ايجاد حكومت سالم است. در اين ميان، رسانه ها، مؤثرترين ابزار نظارتي مردم هستند. مشاركت سياسي، زماني نتيجه مي دهد كه مردم، آگاه و داراي بينش سياسي باشند و ارتقاي سطح آگاهي جامعه نيز از وظايف رسانه هاي ملي است. ازاين رو، پيش از ورود به بحث مشاركت، ضروري است نخست ساختارهاي سياسي را كه رسانه ها در آن عمل مي كنند، مشخص سازيم.
2. ساختارهاي سياسي و رسانه ها
براي بررسي عملكرد رسانه ها، ابتدا بايد ساختار سياسي را كه در چارچوب آن عمل مي كنند، مشخص كرد؛ زيرا رسانه ها با توجه به قرار گرفتن در هر يك از ساختارهاي سياسي موجود، عملكرد و پي آمدهاي متفاوتي خواهند داشت و با موانع، مشكلات و امكانات مختلفي روبه رو خواهند شد كه از ويژگي هاي ساختاري نظام سياسي برخواهد خاست. بنابراين، وقتي مي خواهيم نقش رسانه ها را در آگاهي بخشي سياسي بررسي كنيم، بايد نوع ساختار سياسي را كه رسانه ها در آن فعاليت مي كنند، مشخص كنيم.
ساختارهاي سياسي را در يك جمع بندي كلي مي توان به دو نوع مردم سالار و غير مردم سالار تقسيم كرد:
الف) ساختار سياسي غير مردم سالار
در اين نوع جوامع، يك فرد يا اقليتي حكومت را اداره مي كند و مردم در تصميم گيري هاي سياسي نقشي ندارند و فقط تابع حكومت هستند. همه
ص: 59
فعاليت هاي سياسي نيز بايد در جهت اهداف مشخص شده حكومت باشد. ازاين رو، در اين نوع جوامع با تمركز قدرت روبه رو هستيم. جريان اطلاع رساني در آن سانسور مي شود و كاملا در انحصار دولت و نيز در جهت هدايت و كنترل افكار عمومي به شكل توده اي و يك دست است. در اين نوع جوامع تلاش مي شود افراد در جهل و بي خبري بمانند. بنابراين، رسانه ها آنچه را به جامعه تزريق مي كنند، تفكر و نگرش خاصي است كه اين منافع اقليت خاصي پاسداري مي كند.
به نظر فوكو، «طبقات حاكم و صاحب منصبان قدرت در يك ساختار اجتماعي نابرابر و تضادآميز، براي سازگار كردن ذهنيت مردمان با شرايط رنج آور عيني، يعني پر كردن شكاف بين ذهن و عين، به ايدئولوژي و استفاده از مفاهيم ايدئولوژيك و هژمونيك متوسل مي شوند؛ زيرا ناسازگاري بين ذهن و عين، براي هميشه نمي تواند تداوم يابد. بنابراين، ايدئولوژي ساخته و پرداخته مي شود تا ذهن را با عين آشتي دهد و وضعيت موجود را تثبيت كند. در چنين مواقعي، زبان بيشترين نقش را در تبليغات خدعه آميز و مشروعيت بخش دارد. زبان، مالامال از مفاهيم ارزشي همراه با نفرت و عشق است؛ عشق و تجزم به همه آنهايي كه تسليم سازوكار قدرت شدند و نفرت از آنهايي كه در اين سازوكار آمرانه و فريب گونه، حل و جذب نشدند».(1)
بدين ترتيب، در ساختارهاي سياسي غير مردم سالار، طبقات حاكم كه براي تثبيت و مشروعيت بخشي به قدرت و حكومت خود مي كوشند، از به وجود آمدن نهادهاي مردمي كه مدافع و آگاهي بخش حقوق آنها هستند، جلوگيري مي كنند. آنها ذهنيت مردم را بر اساس اهداف خود شكل مي دهند و به هر طريقي مانع ايجاد آگاهي مي شوند؛ چون تهديدكننده منافع آنان است.
ص: 60
ب) ساختار سياسي مردم سالار
در جوامع مردم سالار، «مردم»، محور فعاليت هاي سياسي هستند، آزادي فكر و انديشه وجود دارد. رسانه ها به عنوان ركن چهارم دموكراسي به طور مستقل اطلاع رساني مي كنند و مردم، تصميم گيرنده نهايي در امور سياسي و اجتماعي هستند.(1) در يك نظام سياسي مردم سالار كه قدرت حكومت از مردم ناشي مي شود، استقلال و آزادي مردم و حكومت در گرو آگاهي و شناخت توده هاي ملت است كه در اين نوع حكومت ها نقش اساسي دارند. در نظامي كه توده ها، آگاه و هوشيار هستند، حكومت كمتر دچار انحراف و لغزش مي شود و استقلال و آزادي حكومت كمتر به خطر مي افتد. در چنين نظامي، رأي مردم و قدرت مردم، تعيين كننده اصلي نظام سياسي است. در نظام جمهوري اسلامي ايران نيز كه مبتني بر مردم سالاري ديني است، از رسانه ها انتظار مي رود در فرآيندهاي مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي به فعاليت بپردازند و نقش نظارتي خود را ايفا كنند.
در چنين نظام هايي، هر اندازه سطح شناخت و معرفت مردم بالا رود، چگونگي فهم رويدادهاي سياسي و قضاوت و ارزيابي مردم از عملكرد حكومت، متفاوت خواهد بود. در اين بحث نيز منظور ما از آگاهي بخشي سياسي، در جوامع مردم سالار است كه در آن، رسانه ها با موانع و محدوديت هاي كمتري براي اطلاع رساني روبه رو هستند و رضايت مردم در سرنوشت سياسي كشور اثر مي گذارد.
3. رسانه ها و آگاهي بخشي سياسي
از مشخصه هاي رسانه ها در جوامع امروز، ويژگي تكثرپذيري آنهاست كه آنها را از رسانه هاي گذشته متمايز مي سازد. با افزايش مجاري اطلاع رساني و
ص: 61
تعدد منابع اطلاعاتي؛ معادلات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي گذشته دگرگون شده است كه از ويژگي هاي مهم آن، به عرصه آوردن انواع سليقه ها و علاقه هاي مردمي در حوزه هاي گوناگون و درگير ساختن جامعه انبوه و توده اي گذشته با آنهاست.
الف) ديدگاه هاي مربوط به عملكرد در رسانه ها
براي بررسي عملكردها و اولويت هاي رسانه در فرآيند انتقال پيام و ايجاد ارتباط ميان مخاطبان، نظريه هاي مختلفي ارائه شده است كه دو ديدگاه را مطرح مي كنيم:
يك _ ديدگاه رسانه محور
طرفداران اين گروه معتقدند پيام ها و اطلاعات مورد نظر بدون هيچ گونه موانع و محدوديت، بر مخاطب اثر مي گذارند و او را موجودي منفعل در نظر مي گيرند كه در برابر رسانه هيچ گونه قدرتي ندارد. بنابراين، رسانه ها به عنوان ابزارهاي تبليغاتي در خدمت دولت حاكم و ايدئولوژي عمل مي كنند.
دو _ ديدگاه مخاطب محور
در اين ديدگاه، محور فعاليت هاي رسانه ها، «مخاطب» است و مخاطبان به عنوان كنش گراني فعال، حق انتخاب و اعمال نظر دارند. رسانه ها در خدمت نيازهاي مخاطب عمل مي كنند و اگر نتوانند نيازهاي آنها را برآورده سازند، به ديگر رسانه ها روي مي آورند و پيام مورد نظر خود را برمي گزينند.
سه _ ديدگاه تلفيقي
در كنار اين دو ديدگاه كه نظريه هاي مختلفي را در بردارد، ديدگاه سومي نيز هست كه هيچ يك از اين دو ديدگاه را به صورت مطلق نمي پذيرد. در دين اسلام، رسانه ها به طور مطلق، نه رسانه محور هستند و نه مخاطب محور، بلكه
ص: 62
رسانه هاي جامعه اسلامي بايد بر پايه توحيد و خدامحوري فعاليت كنند و ترويج حقايق ديني را با هدف رشد و تعالي انساني در نظر بگيرند. در واقع، آگاهي بخشي و بصيرت دهي به مخاطبان، از اولويت هاي رسانه در جامعه اسلامي است.
در جوامع امروز به دليل ماهيت پيچيده روابط سياسي و نيز اهميت نقش مردم در عرصه هاي گوناگون، آگاهي و بصيرت دهي به اين نيروي عظيم، از وظايف رسانه هاي ملي تلقي مي شود. رسانه هاي گروهي در نظم دهي به اين روابط و آگاهي بخشي سياسي اهميت روزافزون مي يابند. نظام سياسي بدون رسانه ها نمي توانند با توده هاي مردم ارتباط برقرار كنند. رسانه هاي جمعي، واسطه اصلي بين مردم و حكومت هستند كه مي توانند اخبار و اطلاعات سياسي را به آگاهي مردم برسانند و سطح شناخت آنها را در زمينه مسائل سياسي افزايش دهند. در مقابل، مي توانند مردم را از واقعيت ها، دور و آنها را در برابر مسائل و اخبار سياسي بي توجه كنند.
ساروخاني در مورد اهميت نقش رسانه ها در روابط سياسي چنين مي گويد:
حكومت نمي تواند بدون [برقراري] ارتباط با شهروندان به طور كلي و با اجزاي سازماني خود در سطوح مركزي و محلي عمل كند. يكي از ويژگي هاي اساسي ارتباط، فراهم آوردن مجراهايي است كه جريان مداوم اطلاعات، دستورالعمل ها، عقايد و مشاركت هاي فعالانه را از حكومت به مردم و بالعكس و نيز ميان [اداره هاي] مختلف... حكومتي تأمين كند.(1)
به نظر وي، مشاركت نظام متمركز رسانه ها، از عوامل محدودكننده ارتباط و تأمين اطلاعات مورد نياز براي توسعه است و وجود چند وسيله ارتباط جمعي محلي همچون روزنامه هاي محلي و كتاب خانه هاي كوچك ثابت يا
ص: 63
سيار، در اشاعه اطلاعات، برانگيختن اعتماد به نفس، ايجاد هم بستگي ملي و ايجاد مشاركت، بيش از ساعت ها سخن پراكني روزانه از سوي پايتخت و حكومت مركزي مفيد است.(1)
بازيگران سياسي براي انتقال پيام و براي ايجاد رابطه با توده ها نيازمند رسانه ها هستند تا با آگاهي و شناخت از نيازها و خواسته هاي مردمي، با هدف برآوردن نيازها و خواسته هاي جامعه به سياست گذاري و تصميم گيري رضايت مندانه اقدام كنند. توده هاي مردم نيز به وسيله رسانه هاي جمعي، كاستي ها و نقاط ضعف سياست هاي تدوين شده حكومت را بيان مي كنند و با انتقادهاي سازنده، سياست ها و تصميم هاي سياسي را با توجه به هدفشان در برآوردن خواسته ها و نيازهاي واقعي خود شكل مي دهند.
ب) كارويژه هاي رسانه
در جريان ارتباط سياسي مي توان كار اين ويژه ها را براي رسانه تعريف كرد:
يك _ كاهش شكاف هاي سياسي
كاهش شكاف هاي سياسي از دو طريق صورت مي گيرد:
اول _ اصلاح در سياست هاي دولتي
رسانه ها با بيان واقعيت ها، نيازهاي جامعه و كاستي ها و ضعف هاي موجود در سياست هاي دولتي و نهادهاي اجرايي به دست اندركاران حكومتي و مديران اجرايي در اصلاح و بهبود سياست هاي به كار گرفته ياري مي رسانند و از ايجاد شكاف هاي ميان خواسته هاي مردمي و سياست هاي دولتي جلوگيري مي كنند.
ص: 64
دوم _ كاهش خواسته هاي شهروندان
رسانه ها با بيان داشته ها و امكانات موجود و تحليل و تفسير شرايط و مقتضيات سياسي، اقتصادي و اجتماعي مي توانند نياز ها و خواسته هاي مردمي را واقع گرايانه سازند و در شرايط بحراني، خواسته هاي مردمي را تعديل كنند يا كاهش دهند.
دو _ تسريع در سياست هاي دولتي
رسانه ها با آگاهي بخشي و اطلاع رساني به موقع سياست هاي دولتي و نيز تبيين چرايي آن، مردم را براي پذيرش سياست هاي جديد آماده مي كنند و با سرعت بخشي در تصميم گيري ها و سياست گذاري هاي دولتي، حمايت هاي مردمي را بر مي انگيزند.
سه _ نهادينه كردن ايجاد مشاركت هاي مردمي
رسانه ها با عملكرد خود، مردم را از سياست هاي دولتي آگاه مي سازند و در نتيجه، مشاركت آنها در عرصه سياسي را جلب مي كنند. بدين ترتيب، مردم از طريق رسانه ها از اخبار و رويدادهاي سياسي كشورشان آگاه مي شوند و در مورد موضوع هاي مختلف سياسي به اظهار نظر و قضاوت مي پردازند.
رسانه هاي جمعي به عنوان كانال هاي ارتباطي جامعه و با قدرت اثرگذاري خود در سطح وسيع مي كوشند بين كساني كه بر آنها حكومت مي شود و كساني كه حكومت مي كنند، رابطه دوسويه و آگاهانه برقرار كنند. آنها با تبيين و تحليل جريان ها و گرايش هاي سياسي جامعه، قدرت تفكر، قضاوت و ارزيابي درست درباره مسائل سياسي را براي شهروندان ممكن سازند.
بنابراين، از وظايف رسانه هاي جمعي اين است كه واقعيت هاي سياسي و اجتماعي را آن گونه كه هست، براي مردم به تصوير بكشند و بر آگاهي مردم از وقايع سياسي بيفزايند. همچنين رسانه ها با نقد عملكرد و سياست دولت،
ص: 65
خطا ها و ضعف هاي دولت را آشكار مي سازند و مديران اجرايي را از كاستي ها و ضعف هاي موجود در سياست ها ي ارائه شده باخبر مي سازند و از اين طريق، به بهبود سياست هاي دولتي كمك مي كنند. رسانه ها از اين طريق، شهرونداني نقاد، آگاه و هوشيار پرورش مي دهند كه به صورت كنشگراني فعال در عرصه سياسي، با نقد و نظارت، عملكرد دولت، در فعاليت هاي سياسي، آگاهانه شركت مي كنند.
در جامعه اي كه رسانه ها، مردم را از واقعيت ها و رويداد هاي سياسي آگاه نسازند و اخبار و اطلاعات اجتماعي را نقد و تحليل نكنند، در واقع، با كم اهميت نمودن مسائل اساسي جامعه و بزرگ نمايي مسائل كم اهميت، اذهان مردم را از امور واقعي و عيني، دور مي سازند و آنها را به كنشگراني منفعل تبديل مي كنند كه قدرت استقلال عمل و انديشه ورزي نخواهند داشت. در چنين شرايطي، جامعه دچار ركود و بي توجهي سياسي مي شود و مشاركت به پايين ترين حد خود مي رسد. دولت مردان و سران حكومتي نيز درصدد سوء استفاده از قدرت بر مي آيند و در سطح خارجي، بيگانگان و دشمنان به آساني و بدون مقاومت مردم، در كشور، نفوذ و اهداف خود را عملي مي كنند. بنابراين، نقش اثرگذار مردم و آگاه بودن آنها در جامعه، مسلّم به نظر مي رسد.
امام خميني رحمه الله ، قدرت بخشيدن به توده ها را هدف فعاليت هاي سياسي خود قرار داده بود. ايشان معتقد بود اگر بخواهيم مردم را تنها به اطاعت وا داريم، ديگر مردمي آگاه و در صحنه نخواهيم داشت. به نظر ايشان، جهالت و ناآگاهي مردم براي حكومت زيان بار است، زيرا ديگر نمي توانند حكومت را پالايش كنند و از خطا بازدارند.
آقاي عراقي در خاطرات خود از امام خميني رحمه الله در دهه 30، در مورد اهميت آگاهي بخشي توده هاي مردم مي نويسد: «ما در قم نزد امام رفتيم. سه
ص: 66
بار از امام پرسيديم كه وظيفه ما چيست؟ ايشان در هر سه بار گفتند: آگاهي بخشي به مردم.»(1) امام، رشد فكري و بينش مردم را از همه چيز مهم تر مي دانست و بر اين باور بود كه دست اندركاران حكومت بايد خود را در ميان توده هاي مردم حل كنند. بنابراين، گفتمان امام خميني رحمه الله ، آگاهي بخشي و رشد فكري ملت ايران در تصميم گيري هاي مختلف سياسي و اجتماعي بود؛ زيرا به اعتقاد ايشان، منحرف كردن مردم آگاه و با بينش سياسي و اجتماعي بالا بسيار سخت و دشوار است. امام براي رسيدن به هدف آگاهي بخشي سياسي مردم، رسانه ها را به كار گرفت و توانست با استفاده از هر سه نوع رسانه، به توده هاي مردم آگاهي ببخشد و با خود همراه سازد.
در نظام جمهوري اسلامي ايران و انديشه سياسي امام خميني رحمه الله نقش مردم و مشاركت سياسي آنان، مقبوليت و مشروعيت حكومت را تضمين مي كند. امام، رشد و آگاهي مردم را در مسئوليت پذيري و نظارت همگاني مؤثر مي داند. ايشان با تكيه بر همين نيرو و پشتوانه مردمي توانست انقلاب اسلامي را به پيروزي برساند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز اين نقش ملموس تر شد.
از نگاه تافلر، تلفيق رسانه ها در جريان انقلاب اسلامي ايران به دست امام، به او كمك كرد تا از توده مردم، براي پيروزي در انقلاب استفاده كند. وي نوشته است:
آيت الله خميني نه تنها سه عنصر عشق به الله، نفرت به امپرياليسم و ضديت با سرمايه داري را در [خلال] مبارزه، به صورت واحد تركيب [كرد]، بلكه... رسانه هاي موج اول يعني موعظه هايي رو در روي روحانيون خطاب به مؤمنان را با تكنولوژي موج سوم، يعني نوارهاي حاوي پيام هاي سياسي كه... قاچاقي وارد مساجد مي شدند، تركيب
ص: 67
كرد. شاه براي مقابله با آيت الله خميني از رسانه هاي موج دوم، يعني مطبوعات، راديو و تلويزيون استفاده كرد. آيت الله خميني هنگامي كه موفق شد شاه را سرنگون كند و زمام امور كشور را در دست بگيرد، كنترل رسانه هاي تمركز يافته موج دوم را نيز در دست گرفت.(1)
هر نظام سياسي و فرهنگي با جلب مشاركت آگاهانه و هوشيارانه مردم در نظام سياسي و جلوگيري از ايجاد شكاف هاي سياسي مي تواند حفظ و بقاي حكومت را تضمين كند و در برابر دسيسه ها و توطئه هاي دشمنان بايستد.
4. مشاركت سياسي
همان گونه كه اشاره شد، مشاركت و نظارت مردم، بهترين وسيله براي ايجاد و حفظ حكومت سالم است كه در اين ميان، رسانه ها، مؤثرترين ابزار نظارتي مردم هستند. بنابراين، در آگاهي بخشي سياسي، ضرورت بررسي مشاركت سياسي روشن مي شود.
عبدالرحمان عالم در مورد سياست مي نويسد: «سياست، حساس ترين حوزه فعاليت انسان در جامعه است و سخت تحت تأثير فرهنگ، انديشه، منافع و [نظريه هاي] گروهي و شخصي و عوامل اقتصادي جامعه قرار دارد و خود نيز بر آن تأثير مي گذارد».(2)
ازاين رو، سياست در يك جامعه از فرهنگ و انديشه آن جامعه اثر مي گيرد. براي آگاهي بخشي سياسي نيز فعاليت هاي آگاهي بخشي ما بايد بر ارتقا و رشد سطح فرهنگ سياسي متمركز شود؛ زيرا فرهنگ سياسي، عملكردهاي افراد جامعه را شكل مي دهد و بالا رفتن سطح فرهنگ سياسي جامعه، با توسعه سياسي آن جامعه رابطه مستقيمي دارد.
ص: 68
آلموند در تعريف فرهنگ سياسي مي گويد: «[فرهنگ سياسي،] الگوي ايستارها و سمت گيري هاي فردي [در برابر] سياست، در ميان اعضاي يك نظام [است].»(1) بال نيز فرهنگ سياسي را چنين تعريف مي كند: «فرهنگ سياسي، تركيب ايستارها، اعتقادات، شور و احساس و ارزش هاي جامعه مرتبط با نظام سياسي و مسائل سياسي است.»(2) به طور كلي، فرهنگ سياسي، الگو و چارچوبي است كه افراد در درون آن عمل مي كنند و درباره نظام سياسي، آگاهي و دانش به دست مي آورند و همين آگاهي موجب شكل گيري گرايش هاي سياسي آنها در برابر نظام سياسي مي شود.
گرايش ها، تمايلات دروني و رواني در قبال اقدام سياسي هستند و از عواملي چون سنت ها، خاطرات تاريخي، انگيزه ها، هنجارها، عواطف و نمادها اثر مي پذيرند. اين گرايش ها را به چند دسته مي توان تقسيم كرد: گرايش هاي شناختي (معلومات و آگاهي هايي كه فرد درباره نظام سياسي و زيرمجموعه هاي آن دارد)، گرايش هاي عاطفي (تمايلات احساسي نسبت به نظام) و گرايش هاي ارزيابي (قضاوت هاي شخص درباره نظام سياسي).(3)
الف) انواع فرهنگ سياسي
گابريل آلمونه و وربا سه نوعِ عالي از فرهنگ سياسي را به شرح زير معرفي مي كنند:
يك _ فرهنگ سياسي محدود
در اين فرهنگ، مردم از نظام سياسي خود، آگاهي چنداني ندارند و تصور نمي كنند كه يك شهروند يا عضوي از جامعه هستند. مردم به سياست
ص: 69
توجهي ندارند و به ندرت درباره مسائل سياسي سخن مي گويند. اين فرهنگ سياسي، از آنِ جامعه هايي است كه آگاهي بخشي سياسي در آن صورت نمي گيرد و مردم از نقش سياسي، حقوق و تكاليف سياسي شان آگاهي كافي ندارند. ازاين رو، به صورت انفعالي با مسائل سياسي درگير مي شوند.
دو _ فرهنگ سياسي تبعي
در اين نوع فرهنگ، مردم افزون بر آگاهي درباره شهروند بودن خود، به صورت انفعالي با سياست و مسائل سياسي درگيرند. مردم در انتخابات شركت مي كنند، ولي رأي صميمانه نمي دهند. اخبار سياسي را پي مي گيرند، ولي به نظام سياسي خود افتخار نمي كنند و خود را در برابر آن متعهد و مكلف نمي دانند. در چنين فرهنگي، مردم، خود را كاملاً تابع مي دانند.
سه _ فرهنگ سياسي مشاركتي
اين نوع از فرهنگ سياسي در جوامع پيشرفته وجود دارد. در اين جامعه ها، مردم در امور سياسي مشاركت دارند، به شهروند بودن خود آگاهند و به سياست توجه مي كنند. مشاركت كنندگان سياسي از ساختار و روند نظام سياسي آگاهند و به نظام سياسي كشورشان افتخار مي كنند. مردم از حقوق و تكاليف خود آگاهي دارند و مشاركت كنندگان معتقدند كه مي توانند تا حدّي بر سياست اثر گذارند و در برابر بي عدالتي ها نيز به صورت گروه هاي سازمان يافته معترض باشند.(1)
فرهنگ سياسي مشاركتي، مناسب ترين شكل موجود است كه شكل گيري آن به آگاهي و شعور بالاي سياسي توده هاي مردم نياز دارد. در اين نوع فرهنگ سياسي، اعتماد و اطمينان مشاركت كنندگان درباره اثرگذاري شان، انگيزه لازم را براي مشاركت آنها فراهم مي كند.
ص: 70
در نظام هاي سياسي مردم سالار، دخالت و اراده مردم در تعيين سرنوشتشان، اهميت بالايي دارد. استمرار و اقتدار اين نوع نظام ها به مشاركت مردم در امور سياسي و اجتماعي جامعه شان وابسته است. فرهنگ سياسي حاكم در اين نوع نظام ها، فرهنگ سياسي مشاركتي است و مسئوليت پذيري و نظارت مردمي در سطح بالايي قرار دارد. همه افراد جامعه در تعيين سرنوشت خود حق برابر دارند، از حقوق خود آگاهند و تكاليف سياسي خود را نيز به شايستگي انجام مي دهند.
تعريف هاي گوناگوني از «مشاركت» ارائه شده است كه به يك مورد از آنها اشاره مي كنيم:
مشاركت، شركت فعالانه انسان ها در حيات سياسي، اقتصادي، فرهنگي و به طور كلي، همه ابعاد حيات [است]. ازاين رو، تشويق به مشاركت و تسهيل در فرآيند تحقق آن، همواره توجه برنامه ريزان و مصلحان اجتماعي را به خود جلب كرده است.(1)
به عبارت ديگر، مشاركت، مجموعه فعاليت ها، اقدام هاي داوطلبانه، آگاهانه و ارادي افراد، گروه ها و سازمان ها در همه ابعاد زندگي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است. از مفاهيم كليدي نهفته در اين تعريف، داوطلبانه، آگاهانه و ارادي بودن آن است؛ يعني فعاليت هايي كه با آگاهي و شناخت و با اراده كامل همراه باشد، نه فعاليت ها و اقدام هاي تقليدي و كوركورانه كه با ناآگاهي انجام مي شوند كه در اين صورت، مشاركتي روي نداده است. بنابراين، در تعريف مشاكت سياسي مي توان گفت:
مشاركت سياسي، هر عمل داوطلبانه موافق يا ناموافق، سازمان يافته يا بدون سازمان، دوره اي يا مستمر، شامل به كارگيري روش هاي مشروع
ص: 71
و يا نامشروع براي [اثرگذاري] و انتخاب سياست هاي عمومي، اداره امور عمومي و انتخاب رهبران سياسي در هر سطحي از حكومت محلي يا ملي [است].(1)
ب) مباني ديني مشاركت سياسي
يك _ خلافت عامه انسان
آيات متعددي از قرآن به مشاركت سياسي اشاره دارند كه در اينجا چند مورد از آنها را بيان مي كنيم. يكي از اين اسناد قرآني، آيه سي ام سوره بقره است كه به اصل خلافت عامه انسان اشاره مي كند، آنجا كه خداوند مي فرمايد: «إِنّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَليفَةً.» در تفسير اين آيه آمده است كه منظور از خليفه الهي، تنها حضرت آدم نيست، بلكه همه انسان ها منظور آيه هستند.(2)
«خداوند، پروردگار همه زمين و همه خيرات آن است... بدين ترتيب، خليفه الله زمين، يعني جانشين خدا در همه اين امور است. ازاين رو، خلافت انسان در قرآن، در حقيقت، شالوده حكومت انسان بر هستي است و حكومت بين مردم، همه از ريشه همان خلافت سرچشمه مي گيرد... حكومت انسان بر خود هم، بر اين پايه درست مي شود، چنان كه حكومت مردم بر مردم، يعني «حق حاكميت ملي» نيز به عنوان خليفه الله بودن انسان ها مي تواند مشروع و قانوني باشد».(3)
شهيد صدر در تفسير اين آيه مي نويسد:
به جهت اينكه مسئوليت بدون آزادي معنا ندارد و همين آزادي ممكن است باعث انحراف مسير او شود، خط گواهي انبيا براي هدايت و توجيه بشر به مسير خلافت اللهي لازم مي شود. اين
ص: 72
گواهان در طول تاريخ بشري سه گروهند: اول، پيامبران؛ دوم، امامان و سوم، مرجعيت ديني. فرق اساسي دو گروه اول با گروه سوم در «عصمت» است.(1)
همچنين وي معتقد است كه خلافت مطرح شده در آيه مورد بحث، در عصر غيبت به مردم بازگردانده و بنا بر دو قاعده «شورا» و «حق حاكميت» اعمال مي شود.(2)
دو _ مسئوليت
اسلام، همه انسان ها را در برابر يكديگر و نيز در برابر حاكميت، مسئول مي داند: «كلّ نَفْسٍ بِما كسَبَتْ رَهينَةٌ». (مدّثر: 38)
سه _ حقوق عمومي و تساوي مردم
اسلام به گروه خاصي تعلق ندارد و آموزه هايش همگاني است و همه افراد بشر را مخاطب قرار مي دهد: «يا أَيهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكمْ مِنْ ذَكرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنّ أَكرَمَكمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكمْ». (حجرات: 13)
چهار _ مشورت با مردم
سفارش اسلام به مشورت و اهميت دادن به نظر و رأي مردم از ديگر آموزه هاي اسلام است. در نظام حكومتي، اسلام فرمان داده است تا امور مردم بر اساس شورا اداره شود:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ. (آل عمران: 159)
ص: 73
پس به بركت رحمت الهي با آنان نرم خو و پر مهر شدي. اگر تندرو و سخت دل بودي، بي شك، از پيرامون تو پراكنده مي شدند. پس از آنان در گذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتي، بر خدا توكل كن؛ زيرا خداوند، توكل كنندگان را دوست دارد.
علامه طباطبايي در باب مشورت ولايت فقيه بيان مي كند:
احكامي كه از مقام ولايت صادر مي شود، از راه شورا و با رعايت صلاح اسلام و مسلمين صادر خواهد شد (و شاورهم في الامر) و روشن است كه اين سيرت، مقدمه سيرت و روشي است كه در هيچ جامعه اي از جوامع به خلاف مصلحت آن جامعه تمام نمي شود و ازاين رو، به هيچ وجه قابل تغيير نيست و از احكام ثانويه فطرت است كه اسلام آن را امضا مي كند.(1)
اگر مشاركت مردم در حوزه مسائل مربوط به ولايت فقيه كه بالاترين سطح مشاركت است، پذيرفته شود، خود به خود در ديگر حوزه ها و سطوح پايين تر جامعه اسلامي پذيرفته مي شود.
خداوند مي فرمايد: «الّذينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ [مؤمنان] كساني هستند «كه سخن را مي شنوند و از بهترين آن، پيروي مي كنند.» (زمر: 18) يا «وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَينَهُمْ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ ينْفِقُونَ؛ و امورشان را در شورا ميان خود مي گذارند». (شورا: 38)
علامه طباطبايي درباره آيه معروف شورا مي گويد:
در جمله «وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَينَهُمْ» به ويژگي مهم و بنيادي مؤمنان اهل رشد و عمل اشاره شده. بدين صورت كه آنان در به دست آوردن انديشه صحيح و ديدگاه جامع و متقن، به صاحبان عقل و انديشه و خرد مراجعه مي كنند و ضمن جمع آوري كليه ديدگاه ها، بهترين آنها را گزينش و تبعيت مي كنند و در واقع، اين آيه با آيه «وَالّذينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ»
ص: 74
نزديك است: و راه رسيدن به بهترين راه هاي موجود در هر عرصه اي براي دستيابي به واقعيت، مشورت است؛ چرا كه: «َو ماتَشاوَرَ قومٌ إلاّ وَفقوا حَسن ما في ضميرِهم؛ هيچ قومي در كارهايشان با يكديگر مشورت نكردند، مگر آنكه به بهترين راه هاي موجود دست يافتند».(1)
پيامبر گرامي اسلام نيز در همه امور اجتماعي و سياسي از آرا و نظرهاي مردم استفاده مي كرد و از آنها مشورت مي گرفت و معتقد بود بقاي جامعه اي كه سنت مشورت ندارد، در خطر است؛ زيرا نبود سنت مشورت در جامعه، شخصيت افراد را مي كشد و رشد فرهنگ و انديشه ها را متوقف مي سازد.
محمود عقاد مصري، از نويسندگان اسلامي، معتقد است:
لازمه حكومت عامه علاوه بر دخالت دادن مردم در انتخاب زمام دار، در جريان گذاشتن عامه مردم در امور مملكت داري است. حكومت عامه مردم وقتي كاملاً محقق مي شود كه مردم به طور مستمر و مداوم بتوانند در امور مملكت داري مشاركت [كنند].(2)
از نمونه هاي برجسته براي سيره مشاوره پيامبر، جنگ بدر است كه درباره اصل جنگ، تعيين مكان نبرد و اسيران جنگ با ياران خود مشورت كرد و فرمود: «أُشيروا عَلَيّ اَيُّها الناس؛ اي مردم، آراي خود را برايم بگوييد.»(3) ايشان در روز حديبيه نيز در موضوع هاي مختلفي به مشورت پرداخت. همچنين در فتح مكه، هنگامي كه آمدن ابوسفيان به حضرت گزارش شد، با اصحاب مشورت كرد.
پيامبر اسلام در غزوه طائف، پس از محاصره، با اصحاب خود مشاوره كرد و سپس تصميم گرفت. در غزوه تبوك نيز آن حضرت در امور مختلف با اصحاب خود به مشورت پرداخت و نظرهاي صائب و آراي صحيح و جديد اصحاب را ستود.
ص: 75
در جنگ اُحد درباره اينكه سپاه اسلام در مدينه مستقر شود يا بيرون رود، با اصحاب مشورت كرد و با اينكه خود، موافق نبود، نظر اصحاب را پذيرفت. پيامبر در مورد اعزام افراد براي تبليغ و اداره امور يك منطقه، اعطاي مسئوليت فرمانداري و استانداري و مديريت حكومت بخشي از مناطق، با اصحاب مشورت مي كرد.
پنج _ امر به معروف و نهي از منكر
خداوند در آيه 104 سوره آل عمران مي فرمايد: «وَ لْتَكنْ مِنْكمْ أُمّةٌ يدْعُونَ إِلَي الْخَيرِ وَ يأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ينْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكرِ وَ أُولئِك هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» در آيه 110 نيز آمده است: «كنْتُمْ خَيرَ أُمّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكرِ...».
اين آيات، مسلمانان را به اصلاح و نظارت بر نظام اجتماعي و برنامه هاي دولت، دعوت مي كنند و در پي آنند كه مسئله حاكميت صالح و توافق و خيرانديشي در جامعه اسلامي گسترش يابد. روشن است كه بر اساس فريضه امر به معروف و نهي از منكر، همه افراد در برابر يكديگر، وليّ و صاحب اختيار هستند و فريضه امر به معروف نبايد در موضوع هاي جزئي و فردي منحصر شود، بلكه در مسائل كلان جامعه نيز مي تواند راه يابد. چنين چيزي بدون هم بستگي افراد صالح و آگاه، ممكن نيست. براي نظارت كردن بر اركان قدرت بايد نيروي مجهز و فعالي باشد تا در وقت خود، معروف را در جامعه، محقق و از منكرات جلوگيري كند.(1)
امام خميني رحمه الله بنا بر فتوايي، دست يابي به نتيجه امر به معروف در جامعه را نه به صورت فردي، بلكه به صورت جمعي و وجوب آن را كفايي مي داند.(2) علامه ناييني، اصل نظارت بر قدرت و مراقبت ملت از آن و
ص: 76
پاسخ گو بودن متصديان امر را چنان مهم مي شمارد كه آنها را دليل پيشرفت اسلام در صدر اسلام مي داند. او مي گويد در صدر اسلام، سرعت سير پيشرفت و نفوذ اسلام به سبب رعايت اصول ياد شده، شگفتي عقول عالم را در پي داشت، ولي بعد از حكومت معاويه و تبديل اين اصول به ضد آنها، وضع، دگرگون گشت و حالت موقوفي براي اسلام پيدا شد.(1)
بنا بر آنچه گفته شد، در نظام سياسي اسلام با ساختار ولايت فقيهي، مشاركت سياسي بايد با الزام ها و مباني اسلامي و مذهبي، سازگار و هم خوان باشد. ازاين رو، مشاركت سياسي در نظام سياسي اسلام عبارت است از فعاليت هاي داوطلبانه و آگاهانه عموم مردم به منظور اثرگذاري و نفوذ در تصميم ها و سياست هاي دولتي كه صبغه ديني _ مذهبي داشته باشد و از عناصر مشاركتي همچون امر به معروف و نهي از منكر، شورا و بيعت برگرفته باشد كه در آموزه هاي اسلامي و نظام سياسي اسلام وجود دارد.
ج) مشاركت سياسي و رسانه ها
بدون آگاهي و بينش، مشاركت مردم نه تنها سودمند نيست، بلكه مانع توسعه و پيشرفت سياسي و اجتماعي خواهد بود. مشاركت ناآگاهانه موجب حركت هاي خشونت بار و هرج و مرج مي شود و فرصت طلبان، مردم را به دنبال سياست هاي قدرت طلبانه خود مي كشند. مشاركت سالم و مؤثر در هر جامعه، نيازمند فضاي باز و سالم براي پيشبرد روند آگاهي بخشي و روشنگري به وسيله رسانه هاي گروهي و ديگر نهادها و سازمان هاست تا انديشه و عمل برخاسته از آن، موجب توسعه و پيشرفت جامعه شود.
گرايش هاي سياسي، گروهي و حزبي مردم و ارزيابي آنها از سياست هاي حكومت، به پيش زمينه هاي آن آگاهي بستگي دارد كه رسانه هاي گروهي در
ص: 77
اختيارشان قرار مي دهند. بيشتر تصميم گيري ها و برنامه ريزي هاي سياسي در اتاق هاي بسته پارلمان ها و دولت ها و دور از چشم مردم انجام مي شود كه دير يا زود بايد آشكار گردد و در اختيار مردم قرار گيرد. در اينجا رسانه ها هستند كه سياست هاي اعمال شده را با ابزارهاي تشويق، ترغيب يا با نقد سياست هاي به كار گرفته، به آگاهي مردم مي رسانند.(1)
رسانه هايي چون تلويزيون، مطبوعات و راديو، اطلاعات بسيار گسترده اي در اختيار شهروندان مي گذارند و آنها را از رويدادهاي سياسي آگاه مي سازند و از اين راه، آنها را به مشاركت در امور سياسي تشويق مي كنند. البته امروزه افزون بر رسانه هاي سنتي، شبكه اينترنت نيز توانسته است جايگاه مهمي در قلمرو ارتباطات سياسي به دست آورد. از آنجا كه اينترنت نمايانگر تحولي از رسانه هاي همگاني به رسانه هاي تعاملي يا داراي كنش دوسويه و نيز تحول از ارتباط يك سويه به ارتباط دوسويه است، آن را مي توان نشانه افزايش چشم گير امكانات مشاركت تلقي كرد، به گونه اي كه از مطالعات مربوط به رفتار كاربري رسانه ها برمي آيد شهروندان تحصيل كرده و داراي شعور سياسي قوي، اولين كساني هستند كه از اين رسانه جديد استفاده مي كنند.(2)
مشاركت سياسي در جوامع به شكل هاي گوناگون نمود مي يابد:
يك _ علاقه مندي به مطالب سياسي؛
دو _ پي گيري امور سياسي؛
سه _ شركت در انتخابات؛
ص: 78
چهار _ اعتراض و تحصن هاي سياسي؛
پنج _ همه پرسي هاي سياسي.
در كشورهايي كه مردم مي توانند آزادانه در تصميم گيري هاي سياسي شركت كنند، بايد انگيزه لازم براي مشاركت آنان را فراهم ساخت. رسانه ها در ايجاد انگيزه براي مشاركت سياسي نقش مهمي ايفا مي كنند. از ميان عواملي كه موجب ايجاد انگيزه براي شهروندان مشاركت سياسي مي شود و رسانه ها براي اين امر نقش مي آفرينند، مي توان به موارد زير اشاره كرد:
اول _ ايجاد اعتقاد و اعتماد به اينكه شهروندان به عنوان بازيگران سياسي مي توانند با مشاركت، در روند تصميم گيري هاي سياسي، مؤثر باشند. رسانه ها مي توانند با ترسيم وابستگي هاي مشترك ميان شهروندان و نيز آگاهي بخشي منافع ملي و اهداف مشترك كه مرزهاي آن، شناخته و مشخص است، افراد جامعه را براي شركت در تصميم گيري هاي سياسي كه به مصالح عام نزد يك تر است، تشويق كنند.
دوم _ از ديگر عواملي كه افراد جامعه را به پي گيري امور سياسي علاقه مند مي كند، آگاه كردن افراد درباره تصميم گيري ها و سياست هاي حكومت است. در غير اين صورت، اگر افراد از مباحث سياسي باخبر نشوند و اطلاعات زيادي در اين زمينه نداشته باشند، سرخورده و بي توجه مي شوند و به پي گيري امور سياسي كه چيز زيادي از آن نمي دانند و از روند امور ناآگاهند، علاقه و تمايلي نخواهند داشت.
سوم _ اخبار و اطلاعات سياسي، داخلي و خارجي به صورت بي طرفانه و بدون جهت گيري هاي سياسي و حزبي گروه هاي مختلف در جامعه، در دسترس شهروندان قرار گيرد.
ص: 79
چهارم _ آموزش سياسي، يكي از روش هايي است كه شهروندان را براي شركت در فعاليت هاي سياسي، آماده و علاقه مند مي كند. از طريق آموزش هاي سياسي، شهروندان از حقوق و تكاليف سياسي خود آگاه مي شوند و احساس مسئوليت فردي و اجتماعي آنان افزايش مي يابد. شهروندان با داشتن بينش و تفكر سياسي به طور مستمر، عملكرد حكومت را رصد و با انتقادهاي سازنده، به صورت بازيگران فعال سياسي عمل مي كنند.
د) فوايد مشاركت سياسي
از آثار مثبت و فايده هاي مشاركت، به موارد زير اشاره مي كنيم:
يك _ فعال شدن و به عرصه آمدن نيروي مردمي در جريان مشاركت در امور سياسي و اجتماعي و نيز رشد آگاهي سياسي آنان بر اثر مشاركت موجب مي شود علاقه مند و پي گير جريان هاي سياسي و اجتماعي جامعه خود باشند و در مواقع لزوم، از سياست هاي دولت حمايت يا انتقاد كنند.
دو _ افرادي كه در امور سياسي و اجتماعي مشاركت مي كنند، از موانع و امكانات اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي جامعه خود و نيز از آرا و انديشه هاي مختلف آگاه مي شوند و بدين ترتيب، واقع بينانه مي انديشند و تصميم مي گيرند.
سه _ مشاركت همگاني و عموم مردم، افزايش ابتكار، خلاقيت و نوآوري در تصميم گيري ها و سياست گذاري ها را در پي دارد. اين مسئله در ميان قشرهاي مختلف جامعه نيز تحقق مي يابد و از همه امكانات و استعدادها براي پيش برد اهداف مشترك استفاده مي شود.
چهار _ مشاركت همگاني، عامل افزايش حمايت و همراهي مردم از طرح ها و سياست هاي دولتي و سازمان هاست. در واقع، چون خود مردم انتخاب كرده و در جريان امور مشاركت داشته اند، در مواقع بحراني و بروز مشكلات، در كنار مسئولان مي مانند و از آنها حمايت مي كنند.
ص: 80
ه) انتخابات و رسانه ها
آنچه امروزه به عنوان انتخابات از آن صحبت مي كنيم، در واقع، همان بيعت است كه در انديشه اسلامي وجود دارد و در سنت پيامبر و امامان(ع) اعمال مي شد. «انتخابات، فرآيندي است كه در جهت گزينش فرمانروايان با تعيين ناظراني براي مهار كردن قدرت تدوين شده است.»(1) انتخابات، يكي از مصداق هاي مهم مشاركت سياسي است. اراده مردم از طريق حضور در جريان انتخابات، در سياست هاي داخلي و ملي اثر مي گذارد كه از ويژگي هاي مهم آن، اختياري بودن است. در انتخابات، رأي مردم نشان دهنده موافقت آنها با برنامه ها و اولويت هاي نامزد هاي انتخاباتي است كه با نيازها و خواسته هاي آنها هم سويي و هم خواني دارد.
«در فقه شيعه، بعد از اينكه اكثريت با كسي بيعت كردند، تبعيت اقليت از [رأي و] نظر اكثريت واجب است. حضرت علي(ع) به انتخاب مردم و بيعت آنها با خلفاي اول، دوم و سوم احترام گذاشت [و با آنها مبارزه نكرد]. حتي در بسياري از موارد، به خلفا مشورت مي داد. بنابراين، مشروعيت (مشروعيت سياسي) هر حاكميت مبتني بر خواست و اراده مردم است. البته در مورد امامان معصوم(ع)، بيعت، شرط تنجّز تكليف است نسبت به امام، نه شرط جعل ولايت؛ زيرا ولايت آنها امري خدادادي است».(2)
ازاين رو، براي يك نامزد انتخابات، ضروري است كه آگاهي و اطلاعات دقيقي از نيازهاي مردم داشته باشد تا بنا بر خواسته و نيازهاي جامعه و كمبود هاي آن برنامه ريزي كند. رأي دهندگان نيز براي انتخاب آگاهانه و
ص: 81
معقولانه بايد از نامزدها شناخت كافي داشته باشند. توانايي فكري و بينش رأي دهندگان، به آنها كمك مي كند تا برنامه ها و اهداف پيشنهادي نامزدها را نقد و ارزيابي كنند.
داشتن آگاهي و بصيرت به اين دلايل، در انتخابات ضروري است:
يك _ دغدغه صيانت از آراي ملت در هر انتخاباتي، جزو نگراني هاي اصلي حزب ها و نيروهاي سياسي كشور است. در روند انتخابات هيچ تضميني براي بازدارندگي از دخالت برخي نهادها و گروه هاي خاص در انتخابات وجود ندارد. طبيعي است كه در هر انتخابات، گروه هايي با تبليغات و اطلاع رساني هاي جهت گيرانه درصدد باشند تا از رأي مردمي كه ناآگاهانه در انتخابات شركت مي كنند، به نفع حزب و گروه خود استفاده كنند.
دو _ در عرصه تحولات سياسي و اجتماعي مهم از جمله انتخابات، رسانه هاي بيگانه با شايعه پراكني و جوسازي هاي خبري مي كوشند ميان رأي دهندگان و حكومت، اختلاف و تفرقه بيندازند. رسانه هاي بيگانه با استفاده از تكنيك هاي رواني و تبليغاتي كوشيده اند پيوند هاي سياسي و اجتماعي سنتي بين مردم و حكومت را تضعيف كنند و اتحاد و وحدت جامعه را از بين ببرند. ازاين رو، داشتن آگاهي و شناخت سياسي براي مقابله با ترفندها و شايعه پراكني هاي رسانه هاي بيگانه در هنگام انتخابات، ضروري است.
سه _ در مرحله پيش از انتخابات، افراد بايد به سمت مشاركت و تعيين سرنوشت كشور خود هدايت شوند. در واقع، بايد با آگاهي بخشي به رأي دهندگان درباره اينكه حق انتخاب و مشاركت در تصميم گيري هاي سياسي، جزو بالاترين حقوق افراد جامعه است و اين حق را نمي توان به هيچ شخص يا گروهي واگذار كرد و نيز با آگاهي بخشي در مورد پي آمدهاي
ص: 82
انتخابات در زندگي سياسي، اجتماعي و اقتصادي شان، امنيت آراي آنها حفظ شود. در مرحله بعد، رأي دهندگان بايد اطلاع دقيق و جامع از ويژگي نامزدها و فعاليت هاي پيشين و كنوني آنها داشته باشند تا بتوانند با نگرشي آگاهانه دست به انتخاب بزنند.
رسانه ها با برقراري رابطه دو سويه ميان رأي دهندگان و نامزدها، اگر هنگام انتخابات، اطلاعات دقيق و مفيد در اختيار هر دو طرف قرار دهند، فضايي شفاف و بي طرف را براي انتخابي آگاهانه به وجود مي آورند.
نظريه هاي مطرح در حوزه علوم ارتباطات درباره اثرگذاري رسانه در انتخابات، بر چهار اصل مهم تأكيد دارند: نخست اينكه پوشش رسانه اي رقابت هاي انتخاباتي، در جلب نظر مردم به مشاركت در عرصه انتخابات نقش مؤثري دارد؛ دوم اينكه بخشي از لايه هاي اجتماعي باتوجه به دريافت خود از رسانه ها تغيير رأي مي دهند؛ سوم اينكه تحقيقات نشان داده است مخاطبان رسانه ها، خودشان را در معرض پيام هايي قرار مي دهند كه با نگرش هاي آنان و در واقع نگرش هاي پيشين و آنها سازگار است. چهارم اينكه به هر حال يك عده تغيير رأي مي دهند. براي مثال، نظرسنجي هاي يك روز مانده به انتخابات نشان مي دهد كه عده اي در واقع تغيير رأي مي دهند.(1) بنابراين، مشاركت مردم در امور سياسي افزون بر آنكه به عنوان يك حق به آنها واگذار شده است و انتظار مي رود اين حق براي همگان و با شرايط برابر فراهم شود، به دنبال خود تكليف و مسئوليت نيز براي آنها مي آورد. اين مسئوليت و تكليف مهم جز با حضور آگاهانه و هوشيارانه آنها سالم و موفقيت آميز نخواهد بود و آثار مثبتي نخواهد داشت.
ص: 83
ازاين رو، با توجه به نكاتي كه به آنها اشاره شد، نياز به اطلاعات و آگاهي و از همه مهم تر، چگونگي انتقال اين آگاهي و شناخت در فرآيند مشاركت و انتخابات، بسيار مهم و حياتي است و رسانه ها به عنوان مهم ترين ابزار اطلاع رساني و آگاهي بخشي در تحولات سياسي مي توانند نقشي اثرگذار داشته باشند.
5. بحران هاي سياسي و رسانه ها
آلن بيرو در تعريف «بحران» مي نويسد:
بحران(1) در معناي جور كردن، قضاوت، لحظه حساس و مشاجره، ريشه يوناني دارد. در معناي مجازي، بحران به معناي تغيير و جابه جايي به مرحله اي ديگر است. مرحله بعد از بحران، امكان دارد مطلوب يا نامطلوب باشد. شرايط و اوضاع يا دوراني خطرناك و [نامطمئن] را مي رساند.(2)
بحران ها را از جنبه هاي گوناگون مي توان تقسيم بندي كرد. از نظر مكاني و عوامل درگير، به بحران هاي داخلي و بين المللي؛ از نظر موضوعي، به بحران هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، مالي، از نظر دامنه و شدت آنها و نيز با توجه به غافل گير كردن و غافل گير نكردن و پيش بيني پذير بودنشان مي توان دسته بندي هاي مختلفي ارائه داد.
منظور ما در اين مبحث، بحران هاي سياسي داخلي است كه رسانه ها در ايجاد و آگاهي بخشي اين بحران ها نقش انكارناپذيري دارند. بحران سياسي، همان بحران مشروعيت و مقبوليت نظام حاكم است كه در آن، توازن و ثبات نظام به هم مي خورد. نخبگان سياسي يك جامعه استعداد و قابليت توليد و بازتوليد هنجار ها، ارزش ها و مناسبات مبتني بر مشروعيت، اعتماد و مقبوليت خود را از دست مي دهند و عناصر (مؤلفه هاي قدرت) سازنده و پردازنده
ص: 84
خود را در يك ساختار بامعنا، سازواره، منطقي و كاركردي نمي توانند به دقت تعريف كنند و استعداد تطابق محيطي نيز ندارند. در چنين شرايطي، نظام دچار ناكارآمدي مي شود و بحران روي مي دهد.(1)
كمتر كشوري ممكن است دچار بحران هاي سياسي نشود. نظام هاي سياسي به دليل روي كار آمدن نسل جديد و نيازها و تقاضاهاي متنوع آنها در هر زمان امكان روبه رو شدن با بحران را دارند، ولي مسئله مهم، چگونگي برخورد و رويارويي با اين بحران ها با كمترين تنش و درگيري است. بنابراين، حكومت در صورت بالا بردن سطح آگاهي و توان افراد جامعه در برخورد با بحران ها و نيز آگاهي بخشي درباره عوامل به وجود آمدن بحران هاي سياسي مي تواند از پي آمدهاي بحران ها بكاهد. پشت سرگذاشتن بحران موجب رشد و توسعه يك نظام سياسي و بالندگي آن مي شود، نه ضعف و نابودي آن. بر اين اساس، مطالعه در مورد چگونگي رويارويي با اين بحران ها از مباحث مهم علوم سياسي است كه نظام سياسي بايد روش ها و شيوه هاي كنترل و رويارويي با آن را تحليل و تحقيق كند.
ص: 85
بحران ادغام (1)
بحران مشاركت(2)
بحران توزيع(3)
يك _ بحران مشروعيت
در بحران مشروعيت، مراجع و كارگزاران حكومت مركزي، مقبوليت و مشروعيت خود را از دست مي دهند. گذار از مرحله سنتي به ساختارهاي سياسي جديد، يكي از عوامل بحران مشروعيت است. در بحران مشروعيت، مسئله مهم اين است كه حكومت مركزي و مراجع وابسته به آن، چه جايگاهي در نظام سياسي دارند و رابطه آنها با مراجع محلي سنتي چگونه است. در اينجا مركز بايد قدرت مشروع را در انحصار خود در آورد و مسئوليت ها و سياست هايش را بر قشرهاي مختلف جامعه تحميل كند و رضايت و مقبوليت لازم براي حمايت از سياست هاي خود را به دست آورد.
در بحران مشروعيت، نظام سياسي ناكارآمد مي شود و نمي تواند به نيازهاي جامعه پاسخ دهد. بنابراين، نارضايتي عمومي پديد مي آيد كه در پي نفي حاكميت برمي آيند. «نظام سياسي زماني كه عامل انسجام، ثبات و مشروعيت خود را (از رهگذر توليد و بازتوليد مستمر ايستارها، هنجارها و ارزش ها) از دست داده باشد، دچار بحران مشروعيت مي شود».(6)
يكي از عواملي كه موجب پيدايش بحران مشروعيت مي شود، به وجود آمدن باور ملي به نفي و رد حاكميت موجود است. اين باور زماني شكل مي گيرد كه
ص: 86
توليد و نشر ايستارها و هنجارهاي موجود در كشور در اختيار حاكميت نباشد يا بر ضد حاكميت استفاده شود كه در اين صورت، رسانه ها بايد با ترويج و انتشار و آگاهي بخشي در مورد ايستارها، هنجارها و ارزش هاي مشروع دهنده دولت، كارآمدي و مقبوليت دولت را در نظر و باور مردم بالا ببرند. رسانه بايد با آگاهي دادن به مردم در مورد ارزش ها و هنجارهاي مشروعيت بخش به دولت و نيز انطباق دادن عملكرد دولت با واقعيت هاي موجود، شكاف ميان عين و ذهن را پر كند كه به دليل ناآگاهي به وجود آمده است.
دو _ بحران نفوذ
بحران نفوذ زماني پديد مي آيد كه مردم اعتماد خود به حكومت را از دست بدهند و نوعي بي توجهي و بي اعتمادي ميان حكومت و مردم به وجود آيد. شكاف و فاصله ايجاد شده بايد از طريق اجراي سياست هاي مداخله جويانه دولت برطرف شود كه دربرگيرنده همه قشرهاي مختلف جامعه باشد. همچنين با سياست گذاري هاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي، نظارت هاي دولتي و ايجاد نهادهاي ملي، محلي و منطقه اي مي توان اين شكاف را پر كرد.
آنچه در مديريت بحران نفوذ بايد درنظر گرفت، ايجاد اعتماد ميان كارگزاران و مردم و ايجاد انتظارات واقعي و معقولانه از دولت و كارگزاران در ميان مردم است.
سه _ بحران ادغام
بحران ادغام، با مداخله و مشاركت توده مردم در عرصه سياسي بدون جهت دهي و شكل و تركيب خاصي، با الزام هاي زندگي سياسي آنها همراه است. براي رفع اين بحران بايد شبكه هاي ارتباطي ميان سازمان هاي سياسي و نيز ميان اين
ص: 87
سازمان ها و شهروندان ايجاد كرد تا كنش ها، عملكردها، فعاليت ها و خواسته هاي آنها را شكل دهد و هدايت كند. نكته مسلّم در ايجاد اين بحران، وارد شدن مردم در عرصه سياست بدون آگاهي و آموزش سياسي است.
در اين ميان، استفاده از نهاد هاي مدني و رسانه ها كه بخش جدايي ناپذير جامعه مدني هستند، اهميت مي يابند. رسانه ها با تبليغ و ترويج فعاليت هاي حزب هاي سياسي و معرفي و تقويت آنها و تشويق افراد جامعه به جمع شدن در اين حزب ها، مشاركت توده ها را نظم و سامان مي دهند. همچنين رسانه ها با ايجاد فضاي آگاهانه براي انتخابات و اطلاع رساني و آگاهي بخشي افراد جامعه براي شركت در انتخابات مي توانند حكومت را در تكميل و سامان دهي نظام انتخاباتي ياري دهند. رسانه ها با آگاهي بخشي و تعريف چارچوب ها و استانداردهايي براي تحزب و تشكيلات حزبي كه به شكل نسبي، راهنماي، ديگر اجتماع هايي هستند كه در پي تحزب گرايي اند، دولت را در اين امر ياري مي رسانند.
چهار _ بحران مشاركت
بحران مشاركت، از مداخله بيش از اندازه حكومت مركزي در صحنه داخلي ناشي مي شود. افزايش مداخله بازيگران سياسي كه نهادي نشده اند، بحران و تنش هاي سياسي پديد مي آورد. در اين حالت، افزايش بازيگران سياسي مثل (حزب هاي سياسي و گروه هاي منفعتي) روابط سياسي جديدي را شكل مي دهد كه مداخله و مشاركت توده ها در سياست را مشروع نمي دانند.
هنگام برخورد با بحران مشاركت بايد شمار بازيگران سياسي را افزايش داد كه خود، با توسعه ارتباطات سياسي و حمايت از افزايش طبيعي نهاد هاي مشاركتي در قالب جنبش هاي اجتماعي، پيوند تنگاتنگ دارد. يكي از بهترين راه هاي بسيج مردم براي مشاركت سياسي و اجتماعي، فعال كردن گروه ها و
ص: 88
نهادهاي كوچك ميان مردم و گروه هاي بزرگ و حزب هاست. استفاده از اين گروه ها براي سازمان دهي و نظم بخشي به افراد، ايده ها و خواسته هاي آنان، افراد جامعه را متحد و منسجم مي كند و بر ميزان مشاركت در سطح جامعه مي افزايد. وجود گروه هاي واسطه اي و كوچك، فاصله ها و موانع ارتباط ميان نخبگان و افراد جامعه را از ميان مي برد و از اين طريق، ارتباطات سياسي آسان تر برقرار مي شود و مشاركت همگاني را جلب مي كند.
در اين نوع جامعه ها، موانعي كه بر سر راه توده ها براي مشاركت سياسي قرار دارند، چنين است:
نخست اينكه توده ها بدون هر گونه آگاهي سياسي هستند، به گونه اي كه ميان توده ها و نخبگان اين جامعه ها فاصله زيادي وجود دارد. ميان توده و نخبه ها ارتباط سياسي وجود ندارد؛ حتي توده ها از شيوه زندگي هم وطنان خود نيز ناآگاه هستند و سازمان هاي نهادي شده براي بسيج عموم وجود ندارد. به همين دليل، نوعي بي اعتمادي ميان مردم و نخبگان هست كه مانع مشاركت مردم در اين نوع جوامع مي شود.
دوم، نوع نگرش و ذهنيتي است كه در طول تاريخ در اين نوع جوامع شكل گرفته است و اكنون نيز كشورهاي بيگانه مي كوشند با تبليغات، اين نوع باورها را در ميان مردم اين جوامع رواج دهند. اعتقاد عمومي به اين است كه همه تصميم هاي مهم و اساسي، پيش تر تعيين شده و مشاركت صوري و تشريفاتي است و مردم در روند تصميم گيري ها اثرگذار نيستند. شمار چشمگيري از جمعيت اين كشورها در پرتو همين اعتقاد و بينش و نيز به دليل اوضاع فرهنگي و اجتماعي خويش، انگيزه اي براي مشاركت در تصميم گيري هاي سياسي ندارند.
ص: 89
بنابراين، آگاهي بخشي به مردم براي مشاركت و نيز ايجاد انگيزه و احساس مسئوليت در تحسين سرنوشت جوامع، برقراري رابطه ميان نخبگان و مردم و انتقال آگاهي و اطلاعات دوسويه ميان آنها از وظايف رسانه هاي گروهي در اين جوامع است. رسانه ها با درگير كردن مردم از نظر فكري، عاطفي و عقلاني با مسئوليت ها و سياست هاي دولت مي توانند مردم را براي مشاركت، آماده و آگاه سازند.
پنج _ بحران توزيع
حكومتي كه نتواند كالا، خدمات و ارزش ها را منصفانه و عادلانه ميان قشرها و گروه هاي مختلف جامعه توزيع و منتشر كند، دچار بحران توزيع مي شود كه حل اين بحران، به مداخله دولت و دستگاه هاي اداري در توزيع كارآمد كالا، خدمات و ارزش ها نياز دارد.
«از فرآيندهاي مورد توجه در وفاق اجتماعي، عامل فرصت و فرآيند توزيع ارزشمند در جامعه است. شرايط عيني و مادي لازم براي تعميم... وفاق اجتماعي، به ميزان سهيم شدن اكثريت گروه ها و [قشرها] و افراد در [موهبت هاي] اجتماعي بستگي دارد. بر عهده نظام فرصت ها ( قشربندي) است كه با گرايش برابرسازي، فرصت هاي [برابري] براي گروه ها و قشرهاي مختلف اجتماعي فراهم سازد و حقوق سياسي، مدني، اقتصادي و فرهنگي را براي آحاد اجتماعي در طول زمان [گسترش] دهد.»(1) ازاين رو، منابع لازم براي توزيع در جامعه دو گونه است: توزيع عادلانه منابع ارزشمند و برابري فرصت ها.
لاسول، ساخت و كاركرد ارتباطات در جامعه را به سه دسته تقسيم مي كند:
اول _ نظارت
جمع آوري اطلاعاتي كه جامعه درباره نيازها، مخابرات و فرصت ها بايد بداند تا بدين وسيله خود به مسائلش پاسخ گويد؛
ص: 90
دوم _ هم بستگي
به كار بستن پاسخ جامعه در مورد اطلاعات مربوط به سياست گذاري، خودسازمان دهي، توزيع قدرت و مسئوليت ها و متحول ساختن الگوها به گونه اي كه مورد نياز است؛
سوم _ جامعه پذيري
به نظر لاسول، با گذار از دانش و ارزش هاي جامعه، به انديشه و اعضاي درونگر مي توان معنا بخشيد. بنابراين، در جامعه، كودكان بزرگ مي شوند تا در آينده، شهرونداني مفيد و مسئول باشند و بزرگ سالان نيز برسر شبكه اي از علوم و عقايد با يكديگر هم پيمان خواهند شد.(1) ازاين رو، همان گونه كه در قسمت هم بستگي بيان مي كند، رسانه ها، مسئوليت توزيع ارزش ها، فرصت ها و منابع را در ميان مردم بر عهده دارند.
شش _ بحران هويت
هويت، مجموعه منسجمي از باورها، اعتقادها، آيين ها و ديگر زمينه هايي از اين دست است. هرگاه فرد نتواند با ميراث هاي فرهنگي، اعتقادي و ديني ارتباط برقرار كند، دچار بحران هويت مي شود. در بحران هويت، دولت در پي ايجاد احساس هويت ملي و تعلق به آن است. هر اندازه ارزش ها و باورها و اعتقادات ديني، ملي و مذهبي قوي تر باشد و آموزه هاي فرهنگ ملي مستحكم تر باشد، احتمال وقوع بحران هويت پايين مي آيد.
بنابراين، آنچه موجب بحران هويت مي شود، كمبود خودباوري ملي و وابستگي فرهنگي به ديگران است. ناآگاهي از ميراث و سنن و ارزش هاي فرهنگي خودي و افزايش سطح توقع و خواسته هاي نامعقول، از عوامل ايجاد بحران هويت به شمار مي رود.
ص: 91
در دنياي امروز، رسانه ها در معنايابي و معناسازي فرد مشاركت دارند. رسانه ها در چگونگي مفهوم سازي مخاطبان از واقعيت نقش دارند. بر اين اساس، رسانه ها، هويت ها را مي سازند و هويت هاي نوين مي آفرينند.
مك كورمك در اين باره مي گويد كه نقش رسانه ها در كشورهاي امروزي، وحدت بخشيدن و اجتماعي كردن است. كاركرد خاص رسانه هاي جمعي نيز ارائه يك جمع بندي يا سنتز از تجربه ها و نوعي آگاهي دادن به جامعه است كه جنبه هاي خاص واقعيت را هم در نظر داشته باشند. به باور مك كورمك، شواهدي وجود دارد كه رسانه ها مي توانند هويت گروه هاي قومي و اقليت ها را همچون ديگ ذوبي در هم بياميزند و در مقاطع بحران هاي اجتماعي با ظرافت و خلاقيت عمل كنند. رسانه هاي همگاني اين توانايي را دارند كه در اقليت هاي اجتماعي از طريق تلفيق بسياري از ويژگي هاي ارزشي و اعتقادي آنان، تركيبي از هويت واحد به وجود آورند كه عامل مهمي در فرآيند «ملت سازي» و حذف بحران هاي قومي به شمار مي رود. رسانه ها اگر از ارزش ها ي فرهنگ ملي، ديني و اعتقادي جامعه خود الگو بردارند و جامعه را از اين ارزش ها آگاه سازند و همواره در اين چارچوب حركت كنند، نقش و كاركرد آنها موجب شكل گيري هويت ملي خواهد شد كه تابع نظام حاكم باشد. (www.Parsianforum.com)
ب) نقش رسانه ها در بحران هاي سياسي
در هر بحران، سه دوره و فرآيند را مي توان بررسي كرد:
پيش بيني بحران؛ حل بحران و كاهش پي آمدهاي بحران؛ همچنين نقش رسانه ها را در بحران هاي سياسي مي توان در سه فرآيند تحليل كرد: در مرحله پيش از بحران، در مرحله وقوع بحران و در مرحله پس از بحران.
رسانه ها در هر سه فرآيند، نقش آفرين هستند و از ابزارهاي مهم براي پيش بيني و حل مسالمت آميز بحران هاي سياسي و كاهش پي آمدهاي آن به شمار
ص: 92
مي روند. نقش رسانه ها در آگاهي دهي به افراد جامعه، در مرحله پيش از بحران، در حدّ آموزش و پيش بيني بحران است. رسانه ها با فرهنگ سازي و آموزش به شهروندان، آنها را براي برخورد با موقعيت هاي بحراني آماده مي كنند و روش هاي مقابله با چنين موقعيت هايي را به شهروندان آموزش مي دهند. در مرحله پيش بيني بحران، رسانه ها با تفسير و تحليل موقعيت و شرايط جامعه، مسئولان حكومتي و مردم را در جريان بحران هاي احتمالي، آماده مي كنند.
«در مرحله پيش از بحران، كاركرد آموزش و فرهنگ سازي رسانه ها بيشتر اهميت [دارد]. رسانه ها به واسطه برخورداري از كاركرد نظارت بر محيط و همچنين تفسير مي توانند بحران هاي بالقوه و در حال شكل گيري را در محيط ملي، شناسايي و به مسئولان و كارگزاران گوشزد كنند».(1)
از آنجا كه رسانه ها، رابط ميان مردم و حكومت هستند و نيازها و خواسته هاي مردم را به دولت مردان و حكومت انتقال مي دهند، اگر نيازهاي مردم را غير واقعي و دست كاري شده ارائه دهند، حكومت نيز تصوير غير واقعي از خواسته هاي آنها خواهد داشت. در نتيجه، عملكرد و پاسخ گويي آنها بنا بر خواسته هاي مردمي نخواهد بود. در اين صورت، رسانه ها، عامل ايجاد شكاف و فاصله ميان حكومت و مردم خواهند شد و بحران هاي سياسي و اجتماعي به وجود مي آيند.
عكس اين قضيه نيز صادق است. رسانه ها با ساختن تصوير و ذهنيت خاصي از حكومت، منجر به نزديك يا دور شدن شهروندان از حكومت مي شوند. در واقع، رسانه ها اين قدرت را دارند كه تصوير حكومت را در نظر مردم بسازند يا تغيير دهند.
ص: 93
ازاين رو، اگر رسانه در انتقال و ارائه نيازهاي جامعه، حكومت و مسئولان را از خواسته هاي مردم، آگاه و از واقعيت و رويدادهاي جامعه، باخبر سازند، از وظايف و مسئوليت هايشان در قبال مردم آگاهي بخشي كنند و نيز تصويري واقعي و آگاهانه از حكومت و قدرت و عملكرد آنها در جهت رفع نيازهاي مردمي ارائه بدهند، در تعديل اين شكاف ها و پيش گيري از به وجود آمدن بحران ها مؤثر خواهند بود.
«در مرحله وقوع بحران، كاركرد اطلاع رساني و خبري رسانه ها و نيز جلب مشاركت همگاني از اهميت بيشتري برخوردار است، زيرا بحران ها، آبستن شايعه ها هستند و به منظور هدايت افكار عمومي بايد به شيوه اي مدبّرانه اطلاع رساني شود. در اين مرحله، از رسانه ها انتظار مي رود بيشتر به واسطه كاركرد نظارتي خود بر روند ترميم و بهبود مجدد اوضاع نظارت و با تحليل ابعاد و ريشه هاي بحران به وجود آمده، از بروز بحران هاي مشابه جلوگيري كنند».(1)
«التهاب، آشفتگي و بلاتكليفي، مهم ترين ويژگي آغاز بحران است. در اين مرحله، پذيرش شرايط پيش آمده براي افراد دشوار است. بي توجهي به نيازهاي رواني _ اجتماعي نيز ممكن است هم در سطح فردي و هم در سطح اجتماعي، پي آمدهاي ناگواري داشته باشد و به گسترش ابعاد بحران بينجامد...».(2)
نيل پستمن معتقد است:
در حقيقت، وسايل ارتباط جمعي... در بعد گسترده از يك سو نقش روزافزون خود را به آنچه بدان وقوف مي يابيم، با آن آشنا مي شويم، روياروي آن قرار مي گيريم، هر آنچه را كه تجربه مي كنيم و آنچه را
ص: 94
به عنوان تجربه مي اندوزيم، آنچه را به عنوان دانش مي آموزيم و آن گونه كه دانسته هاي خود را مي سازيم و شكل مي دهيم، به عهده گرفته اند و از سوي ديگر به كنايه به ما تحميل مي كنند كه به چه بينديشيم، چگونه بينديشيم، چگونه و چرا احساس مي كنيم.(1)
البته بايد گفت رسانه ها در شكل گيري بحران نيز ايفاي نقش مي كنند؛ يعني با پديد آوردن انتظارات و خواسته هاي دور از واقع بيني و غير عقلاني، نظام را در پاسخ گويي، ناتوان مي سازند يا در زمان بحران با بزرگ نمايي و برجسته سازي آن در ميان مردم رعب و وحشت مي اندازند.
«رسانه ها بايد از دامن زدن به فرآيند رو به رشد انتظارات ارزشي جامعه بپرهيزند؛ زيرا افزايش لجام گسيخته [خواسته ها] مي تواند به افت كارآمدي نظام سياسي و در نتيجه، گسترش... نارضايتي ها و تقويت احتمال وقوع بحران در جامعه بينجامد. رسانه ها هنگام وقوع بحران بايد در پي تعديل انتظارات ارزشي با هدف تقويت تعادل ميان «خواسته ها _ داشته ها» باشند تا از اين طريق، ميزان محروميت نسبي كاهش يابد و بحران مهار شود».(2)
ازاين رو، رسانه ها هم مي توانند از ايجاد بحران جلوگيري كنند و در زمان بحران نقش ميانجي گري داشته باشند و هم مي توانند به بحران ها دامن بزنند و مانع مهار آن شوند.
ص: 95
فصل سوم: آگاهي بخشي اجتماعي و رسانه ها
زير فصل ها
1. آگاهي بخشي اجتماعي
2. دسته بندي
3. هويت ملي
4. فرهنگ و هويت
5. هويت ملي و جهاني شدن
6. نقش رسانه ها در هويت ملي
7. رسانه ها و آگاهي بخشي فرهنگي
1. آگاهي بخشي اجتماعي
همان گونه كه گفته شد، آلوين تافلر تحليل هايش را بر مبناي سه موج از تحولات بشري ارائه مي دهد. تافلر و همسرش در كتاب به سوي تمدن جديد مي نويسد:
ما معتقديم كه تشبيه تاريخ به امواج دگرگوني، پوياتر و روشنگرانه تر از سخن گفتن درباره گذار به پست مدرنيسم است. با تلاطم امواج تاريخ، كل تمدن ها به شدت با يكديگر برخورد مي كنند و در پرتو همين امر،... بخش اعظم آنچه در جهان امروز، بي معنا و تصادفي به نظر مي رسد، معنا و مفهوم پيدا مي كنند.(1)
در گذشته، طرفداران كشاورزي موج اول و سنت گرايي با نيروهاي صنعت گرايي يا تجديدطلبي موج دوم زير لواي ملي گرايي با مذهب يا حقوق مدني، بر سر قدرت مبارزه مي كردند. امروزه كم كم كشمكش تازه و مبارزه تمدن موج سوم _ كه نتيجه دوران فرا مدرنيسم است _ عليه تجددطلبي و سنت گرايي، آن كشمكش تاريخي را تحت الشعاع قرار داده است.(2)
ص: 96
از نگاه تافلر، موج سوم با نوعي عدم تفاوت ها روبه روست. با وزيدن بادهاي تغيير كه نشانه فرا رسيدن موج سوم است، همه چيز از سياست، اقتصاد، بازرگاني و فن آوري تا فرهنگ و ارزش هاي اخلاقي و شيوه زندگي افراد و ساختار جامعه دگرگون مي شود و ناهمگني جاي همگني را مي گيرد. جهاني شدن ماليه و تجارت، سستي مرزها و پايه هاي دولت هاي ملي، پيدايش گسيختگي هايي در درون كشورها، انفجار اطلاعاتي و ارتباطي، افزايش برخوردهاي نژادي _ فرهنگي، بر هم خوردن نظم جهاني و تغيير ساختار جامعه بين الملل، از آثار سومين موج تمدن است. در چنين وضعي، شاهد افت و خيز و چشم و هم چشمي و تك و پاتك گروه هاي تمدني بزرگ، تلاش كشورها براي يافتن جايگاه مناسب در ساختار سه رده اي قدرت، از هم پاشيدن دولت هاي ملي به عنوان عناصر اصلي نظام جهاني در سايه تنش هاي مذهبي و نژادي داخلي، مطرح شدن كيان هاي سياسي كوچك با چهره هاي گوناگون از فدراسيون هاي قبيله اي گرفته تا دولت __ شهرهاي موج سومي، پديد آمدن قطب هاي فن آورانه منطقه اي و افزايش پويايي و دامنه قدرت مذاهب و شركت هاي بزرگ فراملي خواهيم بود.(1)
از نظر تافلر، فرهنگ، ارزش ها و شيوه هاي زندگي كه از عوامل به وجود آورنده هويت ها هستند، با وزيدن بادهاي تغيير، دگرگون مي شوند و اين دگرگوني به دست وسايل ارتباطي موج سوم رخ مي دهد. در گفتمان تافلري، رابطه ميان ارتباط و شخصيت فردي، پيچيده و در عين حال، ناگسستني است. نمي توان رسانه هاي همگاني را متحول ساخت و انتظار داشت كه هيچ تغييري در افراد جامعه پديد نيايد. انقلاب در رسانه ها به معناي انقلابي در روان انسان هاست.
ص: 97
در دوران موج دوم، مردم در انبوهي از تصورهاي پديد آمده، غرق شده بودند. تعداد اندكي از روزنامه ها، مجله ها، راديوها، تلويزيون ها و سينماها كه به صورت متمركز سازمان يافته بودند، آگاهي هايي به مردم مي دادند كه منتقدان، آن را «آگاهي يك پارچه»مي نامند. اين امر سبب مي شد تا افراد، پيوسته خود را با شمار كمي از الگوها بسنجند و زندگي خود را بر اساس الگوهاي آرماني ارزيابي كنند كه مي شناختند. بنابراين، طيف شخصيت هاي مقبول جامعه، محدود بود.
اكنون با انبوه زدايي رسانه ها، انواع حيرت انگيزي از الگوها و شيوه هاي زندگي در اختيار افراد قرار مي گيرد تا خود را با آن مقايسه كنند. افزون بر آن، رسانه هاي جديد به جاي ترسيم تصويري كامل، تصاوير ذهني خرد شده و پاره پاره عرضه مي كنند. به جاي اينكه به افراد اجازه دهند تنها از ميان هويت هاي يك پارچه، هويتي را انتخاب كنند، آنها را به حال خود مي گذارند تا از تركيب اين تكه پاره ها، تصوير و هويت دل خواه خود را بسازند كه هويت ملي است. البته اين كار به مراتب دشوارتر است و نشان مي دهد كه چرا ميليون ها نفر، نوميدانه در جست وجوي هويتي براي خود هستند.
ازاين رو، هويت هاي يك پارچه و منابع هويت يابي گذشته كه شامل خانواده، مدرسه، گروه هم سالان و رسانه هاي ملي بودند، جاي خود را به رسانه هاي جديد موج سوم مي دهند كه اين هويت ها را از حالت يك پارچگي و انبوه شده درمي آورند و با آگاهي هاي جديدي روبه رو مي سازند. در اين جست وجوي تازه به نوعي آگاهي عميق از فرديت خود مي رسيم؛ يعني مجموعه صفاتي كه ما را از ديگران متمايز مي كند و بدين ترتيب، تصويري كه از خود داريم، دگرگون مي شود. در واقع، مي خواهيم با ما به عنوان يك فرد برخورد شود و اين درست در زماني انجام مي گيرد كه نظام جديد توليد،
ص: 98
به كارگراني فرديت يافته نياز دارد. رسانه هاي ارتباطي موج سوم ضمن آنكه به افراد كمك مي كنند تا فرديت خود را به دست آورند، به آنها امكان مي دهند تا به توليد تصاوير ذهني شان بپردازند.
انقلاب ارتباطي، به هر فردي، تصوير پيچيده تري از او ارائه مي دهد و هويت افراد را را متنوع تر مي كند. اين انقلاب، خود فراگردي را تسريع مي كند كه در آن، افراد، تصوير خود را يك به يك مي آزمايند. به عبارت ديگر، بر سرعت و شتاب آزمايش تصاوير متوالي مي افزايد و به افراد امكان مي دهد تا تصويرشان را به طريق الكترونيكي در معرض ديد جهاني قرار دهند. هيچ كس به طور كامل نمي داند اين مسائل چه آثاري بر شخصيت افراد مي گذارند؛ زيرا در هيچ يك از تمدن هاي پيشين، چنين ابزار نيرومندي در اختيار بشر نبوده است. در واقع، انسان به طور روز افزوني، فن آوري آگاهي و شعور را به تملك خود در مي آورد.(1)
ازاين رو، بنا بر گفتمان آلوين تافلر، در جريان موج سوم، هويت هاي ملي از ديگر پديده هايي است كه دگرگون مي شوند. بدين ترتيب، هويت ملي با منابع جديدي روبه رو مي شود كه رو به رو شدن با آن نيازمند آگاهي و بينش است. در اين فصل، راهكارهايي را كه بر سر راه آن قرار دارد و نقش رسانه هاي ملي را تحليل مي كنيم.
2. دسته بندي
هويت ها ي جمعي از آن دسته مباحثي هستند كه در جريان موج سوم تغيير مي كنند و دست كاري مي شوند. ازاين رو، آنچه در حوزه اجتماعي بايد آگاهي بخشي شود، هويت ملي و فرهنگي است كه بيشتر آگاهي هاي ما را شكل و معنا مي دهد.
ص: 99
«واژه هويت يا Identity ريشه در زبان لاتين دارد (Identitas كه از Idem يعني «مشابه و يكسان» ريشه مي گيرد) و دو معناي اصلي دارد. اولين معناي آن بيانگر مفهوم تشابه مطلق است: اين با آن مشابه است. معناي دوم آن به مفهوم تمايز است كه با مرور زمان، سازگاري و تداوم را فرض مي گيرد. مفهوم هويت، ... هم زمان ميان افراد يا اشيا دو نسبت محتمل برقرار مي سازد: از يك طرف شباهت و از طرف ديگر، تفاوت».(1)
در فرهنگ جامعه شناسي، هويت اينگونه تعريف شده است: «پنداشت نسبتاً پايدار فرد از كيستي و چيستي خود كه از طريق تعاملات اجتماعي فرد با ديگران، در فرآيند اجتماعي شدن تكوين مي يابد.»(2) آگاهي از چيستي و كيستي، خود، معنابخش هستي و زندگي ما مي شود و اهداف و غايت هاي ما را در زندگي مشخص مي سازد. در فرآيند اجتماعي شدن هم آگاهي موجب مستحكم تر شدن ارزش هاي نهادي شده مي شود.
در يك تقسيم بندي كلي، هويت را به دو نوع فردي و گروهي مي توان تقسيم كرد:
الف) هويت فردي
«شناخت و آگاهي فرد از كيستي و چيستي،... هويت فردي است. در هويت فردي، هويت خانوادگي و جنسي» موردنظر است.(3)
ب) هويت جمعي
احساس تعلق گروهي يا جمعي و شناخت و آگاهي از مؤلفه هاي مشترك ميان اين گروه، هويت جمعي است.
ص: 100
هويت فردي و جمعي، هر دو را مي توان به عنوان متغير مستقل (اثرگذار) و هم به عنوان متغير وابسته (اثرپذير) مطالعه كرد. اگر اين دو هويت را متغير وابسته فرض كنيم، هر دوي اين هويت ها، مرهون و متكي به عوامل و مؤلفه هاي فراواني هستند. هويت فردي را مسائلي چون جنسيّت، عوامل ژنتيكي، فيزيولوژيكي، شخصيتي، خانوادگي، نژادي و... تعريف مي كند و مي سازد، ولي هويت جمعي را عواملي چون مؤلفه هاي جغرافيايي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي، حقوقي، ارتباطاتي و... رقم مي زند. بنابراين، هويت فردي در حالي كه به مسائل ذاتي و دروني و اساسي اتكا دارد، هويت جمعي به عوامل عرضي، بيروني و خارجي، وابسته است.(1)
جوهره و اساس هويت فردي هيچ گاه تغييرپذير نيست. ازاين رو، فرد از كودكي تا پيري، واجد يك من، خود و هويت است و دگرگوني هاي بيروني، هويت او را تغيير نمي دهد. از سوي ديگر، دگرگوني هاي هويت فردي نيز با توجه به استحكام و دروني بودن عوامل اثرگذار بر آن، آرام و سخت است. در تعريف هويت فردي در روان شناسي نيز هويت به صورت دارا بودن يك احساس پايدار و منسجم از اينكه «من كه هستم و كه بايد باشم؟» تعريف شده است، حال آنكه هويت جمعي به صورت آسان تري در معرض رويدادها و تغيير قرار مي گيرد و آسان تر متحول مي شود.(2) بر اين اساس، از ديد علوم اجتماعي، هويت يعني كوشش فرد به منظور تحقق يكتايي خويشتن در شرايطي كه در حال شكل دادن به رفتار خويش است».(3)
ص: 101
چون در اين بحث، منظور ما از هويت، هويت جمعي و دگرگوني هاي آن است، بيشتر از اين به توضيح هويت فردي نمي پردازيم و به همين مقدار بسنده مي كنيم.
3. هويت ملي
هر ملتي هويتي دارد كه از عوامل سنتي، فرهنگي، تاريخي، ديني، تربيتي...اثر مي پذيرد. «هويت ملي كه برخي آن را هويت محوري مي نامند، كلان ترين و عالي ترين سطح هويتي است و در مقايسه با هويت هاي اجتماعي، استحكام و تداوم پذيري بيشتري [دارد]... هويت ملي، برآيند هويت هاي[ديگر] به ويژه هويت هاي اجتماعي است و هويت هايي نظير هويت ديني، نژادي، قومي و فرهنگي، عناصر شكل دهنده هويت ملي اند و نه هم سطح آن».(1)
آگاهي از اين مؤلفه ها موجب شكل گيري هويتي مي شود كه او را از ديگران متمايز مي سازد و نوعي احساس تعلق به يك گروه و جمع و اجتماع در افراد به وجود مي آورد. آگاهي و آگاهي بخشي كه از مؤلفه هاي شكل دهنده هويت ملي اند، هر اندازه بيشتر باشد، هويت ملي منسجم و قوي تري خواهيم داشت.
هويت ملي ابعاد مختلفي دارد كه به آنها اشاره مي كنيم:
الف) بعد اجتماعي
هر فردي بنا بر ساختار اجتماعي كه در آن قرار گرفته است، هويت خود را مي سازد و از آن آگاه مي شود. در بعد اجتماعي، آگاهي افراد، به برقراري ارتباطات اجتماعي بستگي دارد. «بخش عمده اي از هويت هاي انساني در اين سطح قابل بررسي است و فرد مي تواند در عين حال از هويت هاي اجتماعي
ص: 102
گوناگون برخوردار باشد. هويت صنفي، هويت آموزشي، هويت ايلي – طايفه اي، هويت محلي و... در زمره هويت هاي اجتماعي فرد قرار [مي گيرند] و در سطح اجتماعي بررسي [مي شوند]».(1)
ب) بعد سياسي
ساختار سياسي كه فرد به آن احساس تعلق مي كند، به تصميم گيري ها و عملكرد آن اعتماد و از آن آگاهي دارد، بعد سياسي هويت ملي او خوانده مي شود.
ج) بعد تاريخي
آگاهي مشترك افراد يك جامعه از گذشته تاريخي، احساس دل بستگي به آن و احساس هويت تاريخي و هم تاريخ پنداري، پيونددهنده نسل هاي مختلف به يكديگر است. احساسات منفي و مثبت در برابر رويدادها، وقايع و شخصيت هاي تاريخي موجب سرافكندگي و تحقير يا افتخار و غرور افراد يك جامعه مي شود.
د) بعد جغرافيايي
افراد و گروهي كه در منطقه اي ساكن هستند و اهداف و تجربه مشتركي در اين سرزمين دارند، با گذشت زمان به يكديگر و به اين منطقه تعلق مي يابند و عامل پيوند آنها با يكديگر و تمايز آنها با ديگر گروه ها در ديگر مناطق مي شود. بنابراين، محيط جغرافيايي، تبلور فيزيكي، عيني، ملموس و مشهود هويت ملي به شمار مي آيد.
ه) بعد ديني
به هرگونه ارتباط فرد يا گروهي با منبع قدسي، هويت ديني گويند، يعني رفتار او متأثر از منبع قدسي و فرد يا گروه بوده و به شعاير و مناسك ديني
ص: 103
پاي بند باشد. هويت ديني در مقابل بي دينان و ديگر اديان بازشناخته مي شود. هويت ديني را در دو سطح مي توان بررسي كرد: سطح فردي و سطح جمعي. در بررسي سطح فردي، دين داري فرد و در سطح جمعي، تعلق و تعهد فرد به گروه يا جامعه ديني را بايد در نظر داشت. گفتني است در تفكر سكولاريستي تلاش مي شود هويت را به سطح فردي محدود كنند.
و) بعد زباني
زبان و كلام نه تنها ابزار ارتباط، بلكه بخشي از روابط اجتماعي است كه در شكل گيري هويت هر جامعه نقش اساسي ايفا مي كند. زبان از عوامل مهم در انتقال و حفظ فرهنگ يك ملت است. به نظر هابرماس، كلام، سه وظيفه دارد: اول، ايجاد ارتباط ميان اذهان؛ دوم، ايجاد ارتباط با پديده ها و اشياي بيروني و سوم، بيان حالات و تجربه هاي ذهني متكلم. عقلاني ترين شكل تفاهم و ارتباط، در عملي نمايان مي شود كه معطوف به رسيدن به تفاهم در اين ابعاد سه گانه باشد. ازاين رو، زبان، همان نظام معاني است كه در ميان افراد يك ملت ارتباط و تفاهم برقرار مي سازد.(1)
زبان اگرچه عين هويت نيست، در هويت يك ملت نقش بسزايي ايفا مي كند. زبان يك ملت، نظام معنايي آن ملت و ابزاري است براي انتقال فرهنگ زبان، وسيله انديشيدن و عمل اجتماعي است.
ز) بعد فرهنگي
فرهنگ و عناصر فرهنگي، مهم ترين عنصر هويت است. همه جنبه هاي فرهنگي هر كشور به صورت آگاهانه يا ناآگاهانه بر افراد آن كشور اثر
ص: 104
مي گذارد. فرهنگ، سرچشمه هويت است و بيش از همه عناصر فرهنگي بر شكل گيري هويت اثر مي گذارد. فرهنگ، همه هنجارها، ارزش ها، آداب، رسوم، مناسك، سنت ها، اعياد و شيوه هاي معماري يك ملت را در برمي گيرد.
در هويت ملي، عناصر فرهنگي گرچه به سادگي تغيير نمي كنند، امكان تغيير آنها سريع تر از تحول هويت است. با اين حال، اگر مسائل فرهنگي خودي به صورت ريشه دار، عميق و مدام، تهديد و به هر دليل (همچون ناتواني در بازسازي خود متناسب با پرسش ها و مسائل عصر، به دليل هژموني فرهنگ ديگران بر اثر تسلط آنان بر امكانات ارتباطي، اطلاعاتي و تبليغاتي) تحقير شود، اين احتمال هست كه در درازمدت، هويت ملي به خطر افتد و بر اثر استحاله فرهنگي، امنيت فردي و يا جمعي جامعه، تهديد گردد و هويت او نيز دچار استحاله شود.(1)
بنابراين، در هويت ملي با همه جنبه هاي آن، معنا و درك ما از خود و از تاريخ، دين، زبان، فرهنگ و محيط جغرافيايي مان اهميت دارد. همه اينها مفاهيمي هستند كه به صورت توافقي ميان ما و ديگران معنا مي يابند و نقش ايفا مي كنند. از يك رويكرد ديگر، هويت به عنوان آگاهي، دو بعد دارد: بعد احساسي و بعد ذهني. به عبارت ديگر، زماني فرد به هويت خاصي احساس تعلق مي كند يا اينكه آگاهي و شناخت موجب هويت يابي او شود. هويت جمعي چون برآيند عوامل بيروني و عرضي است، به آساني دگرگون مي شود و در معرض تهديدهاي فراواني قرار مي گيرد. بنا به فرض ما، با آگاهي بخشي و بالا بردن سطح آگاهي هاي ارزشي و ذهني افراد جامعه مي توان اين دگرگوني ها را مديريت و عقلاني كرد.
ص: 105
4. فرهنگ و هويت
عناصر فرهنگي، مهم ترين عناصر شكل دهنده هويت ملي و فرهنگي يك جامعه خوانده مي شوند كه ماندگاري و پويايي هويت ملي و فرهنگي، به آن بستگي دارد «مجموعه عادت ها، باورها، هنر، موسيقي و ديگر دستاوردهاي تفكر انساني كه گروهي از مردم در زماني خاص به وجود آورده اند، فرهنگ نام دارد».(1)
ساموئل هانتينگتون در مورد اهميت بعد فرهنگي هويت مي نويسد:
در جهان معاصر، هويت فرهنگي در مقايسه با ابعاد ديگر هويت، اهميت فزاينده اي يافته است... هر كس داراي چند هويت است كه ممكن است با هم رقابت داشته باشند يا يكديگر را تقويت كنند؛ هويت هاي ناشي از خويشاوندي، حرفه، فرهنگ و هويت هاي نهادي، سرزميني، آموزشي، اعتقادي، ايدئولوژيك و... هويت فرهنگي به مفهوم برخورداري از وجوه مشترك فرهنگي، همكاري و وحدت را تسهيل مي كند و تفاوت هاي فرهنگي به اختلاف و تفرقه دامن مي زند.(2)
فرهنگ يعني شناخت و آگاهي كه از فكر و ذهن و باور از يك سو و از ارزش ها، نمادها و معاني از سوي ديگر به وجود مي آيد. ازاين رو، فرهنگ، آموختني و اكتسابي است. و به طور ژنتيكي به ارث نمي رسد. مسئله مهم در فرهنگ، آموزش است كه منبع شناخت و آگاهي قرار مي گيرد. فرهنگ را از طريق آموزش مي توان محدود يا همگاني كرد و گسترش داد و در آن نوآوري داشت.
اينگلهارت در تعريف فرهنگ مي نويسد:
فرهنگ، نظامي است از نگرش ها، ارزش ها و دانشي كه به [شكلي] گسترده در ميان مردم مشترك است و از نسلي به نسل ديگر منتقل
ص: 106
مي شود. در حالي كه طبيعت انساني از لحاظ زيست شناختي، فطري و عمومي است، فرهنگ فراگرفته مي شود و ممكن است از يك جامعه به جامعه ديگر تغيير كند.(1)
بدين ترتيب، فرهنگ داراي دو بعد فكري و ارزشي است كه در هر دو بعد، اعتقاد و باورهاي مشترك افراد جامعه از نسلي به نسلي ديگر انتقال مي يابد. و اين باورها، ارزش ها و نمادها را از طريق آموزش و برجسته سازي مي توان از نسلي به نسلي ديگر يا در ميان يك نسل گسترش داد.
يكي از ويژگي ها و توانايي هاي انسان، برقراري روابط و همكاري هاي اجتماعي با ديگران است كه اين ويژگي موجب شكل گيري فرهنگ مي شود و انتقال آن را از نسلي به نسل ديگر ممكن مي سازد و موجب پويايي و ماندگاري آن نيز مي شود. با پيچيده و گسترده شدن ارتباطات و روابط دوسويه در ميان جوامع انساني، انتقال و اكتساب فرهنگ نيز شكل ساده و اوليه خود را از دست مي دهد و شكل پيچيده تري مي يابد. به طور كلي، ارتباطات فرهنگي را به دو صورت مي توان تقسيم بندي كرد:
در حالت اول، ارتباطات فرهنگي در چارچوب يك فرهنگ به وجود مي آيد؛ يعني اطلاعات، هنجارها، ارزش ها و باورهاي منتقل شده ميان افراد در چارچوب يك فرهنگ است. به عبارت ديگر، انتقال دهنده پيام، پيام و گيرنده پيام در يك ساختار فرهنگي عمل مي كنند.
بنابراين، آنچه انتقال مي يابد، نمادها، و معاني باورهاي مشترك است و كمتر دچار تغيير و تحول خواهد شد.
ص: 107
حالت دوم، زماني است كه ميان دو فرهنگ ارتباط برقرار شود؛ يعني وقتي فردي يا جمعي از يك فرهنگ با گروهي يا فردي از فرهنگ ديگر ارتباط برقرار كند و وارد تعامل شود؛ آنچه مبادله مي شود، اطلاعات، ارزش ها و باورهاي متعلق به دو فرهنگ متفاوت است.
در اين ارتباط، انتقال دهنده و پيام و گيرنده پيام، متعلق به يك فرهنگ نيستند. بنابراين، در اين مبادله فرهنگي امكان تغيير و تحول فرهنگي به وجود مي آيد. ارتباط ميان فرهنگي ممكن است در چارچوب مرزهاي ملي باشد؛ يعني ميان دو خرده فرهنگ كه در درون مرزهاي ملي هستند، ارتباط برقرار شود يا ميان دو فرهنگ مختلف خارج از مرزهاي ملي، ارتباط شكل بگيرد.
«فرآيند كلي شكل گيري فرهنگي... از آنجا آغاز مي شود كه فرد به عنوان يك سيستم باز از طريق داده و ستاده، در تعامل مداوم با محيط خود وارد مي شود و در عين حال، فرد همچنان داراي يك ساختار معنايي دروني شامل هنجارها، ارزش ها و باورهاي خود است. ساختار معنايي دروني شخصي، خود به خود، منسجم و منطقي و به هم پيوسته است؛ يعني در وضعيت تعادل قرار دارد و شخص همواره تلاش مي كند تا اين تعادل را براي پرهيز از اضطراب حفظ كند. با وجود اين، فرد از طريق وسايل گوناگون در معرض جريان تبادل با فرهنگ هاي بيگانه قرار مي گيرد و به [درجه هاي] مختلفي از اضطراب دچار مي شود. با بروز اضطراب، تطابق فرد با وضعيت جديد آغاز مي گردد و هر چه شدت اضطراب بيشتر باشد، تلاش بيشتري براي تطابق لازم است. نتيجه چنين تطابقي، تحول در ساختار معنايي فرد است و در اين صورت،... انتقال فرهنگي رخ مي دهد».(1)
ص: 108
آنچه در ارتباط ميان فرهنگي رخ مي دهد، تحول در ساختار معنايي افراد است، ولي ميزان تحول در ساختار معنايي در ارتباط ميان فرهنگي، به ميزان شناخت و آگاهي افراد بستگي دارد و از اين مبادله فرهنگي اثر مي پذيرند. البته در تغيير فرهنگي، عناصر ديگري هم دخالت دارند و اين رابطه به صورت مستقيم و تك عليتي نيست. براي مثال، از ديگر عواملي كه اينگلهارت به آن اشاره مي كند، ميزان سن افراد و جنبه هاي اصلي و فرعي فرهنگي است كه در معرض تحولات و دگرگوني هاي محيطي قرار دارند. اينگلهارت در مورد تغيير فرهنگي معتقد است:
جنبه هاي اصلي فرهنگ و جنبه هايي از آنكه در مراحل اوليه زندگي آموخته مي شود، در برابر دگرگوني مقاومت مي كنند، هم بدين دليل كه به تلاش زيادي براي تغيير عناصر اصلي ساختارشناختي بزرگ سالان نياز است و هم ازاين رو، كه اصلي ترين ارزش هاي شخصي، [بيشترشان] افراطي هستند و دل كندن از آنها موجب ترديد و اضطراب عميقي مي شود. حتي ممكن است در صورت تحولات اساسي و پايدار در اوضاع اجتماعي، بخش هاي اصلي يك فرهنگ نيز... دگرگون شوند، ولي آنها با جاي گزيني نسل ها به مراتب بيشتر [تغيير مي پذيرند] تا تغيير بزرگ سالاني كه [پيش از آن] اجتماعي شده اند.(1)
يكي از عواملي كه در تغييرات فرهنگي دخالت دارد، ميزان آگاهي و درك افراد است. هر اندازه ميزان توانايي و آگاهي و قوه درك و تحليل افراد بيشتر باشد، در رويارويي با تحولات و دگرگوني ها، امكان تضيعف ارزش ها و انگيزه هاي فرهنگ خودي، كمتر است. برعكس، هر اندازه آگاهي و شناخت از ساختار ارزش ها و فرهنگ خودي كمتر باشد، امكان اينكه افراد در رويارويي با فرهنگ ديگر، ارزش ها و فرهنگ بيگانه را برگزينند، بيشتر است.
ص: 109
بنابراين، نه مي توان جلوي ارتباطات فرهنگي را گرفت و نه آن را محدود كرد. همچنين فرهنگ براي پويايي و رشد خود به ارتباط با ديگر فرهنگ ها نياز دارد. راهكاري كه براي حفظ و بقاي ساختار و بنيادهاي فرهنگي خود مي توانيم ارائه دهيم، اين است كه آگاهي و شناخت افراد جامعه را درباره بنيان هاي فرهنگي خود بالا ببريم و ساختار معنايي افراد را آگاهانه شكل دهيم كه در اين صورت، امكان تضعيف فرهنگ خودي كاهش خواهد يافت.
نكته مهم اين است كه ارتباط ميان فرهنگي مي تواند هم زمان داراي جنبه هاي مثبت و منفي باشد و نتايج مثبت و منفي آن به واكنش و رفتار افرادي بستگي دارد كه وارد تعامل فرهنگي شده اند. هر فرهنگ، ابعاد مثبت و منفي بسياري دارد كه ممكن است در خلال ارتباط فرهنگي منتقل شوند. بنابراين، اگر در ارتباطات و تعاملات فرهنگي، ابعاد مثبت انتقال يابد، نتيجه آن نيز مثبت خواهد بود و اگر افراد جامعه، ابعاد منفي فرهنگ بيگانه را بپذيرند، فرهنگ داخلي تهديد خواهد شد و نتايج منفي خواهد داشت. اين مسئله نيز به آگاهي و شناخت افراد جامعه از ريشه و بنيان هاي فرهنگ داخلي بستگي دارد تا در برخورد با فرهنگ ها ي متفاوت، به طور عاقلانه و منطقي از ديگر فرهنگ ها اثر بپذيرند.
انتقال ابعاد مثبت و منفي فرهنگ بيگانه، به داشته ها و غني بودن فرهنگ داخلي نيز بستگي دارد. بدين ترتيب، توانايي فرهنگ در ارائه راهكار و ابتكار در مواقع ضروري، كمبود هاي فرهنگي جامعه را برطرف و از ورود عناصر فرهنگ بيگانه جلوگيري مي كند. در اين ميان، نقش و كاركرد رسانه هاي جمعي، در نتايج مثبت يا منفي ارتباطات فرهنگي اهميت بسيار دارد. رسانه ها در آگاهي بخشي جامعه از فرهنگ داخلي و پي آمدهاي پذيرش جنبه هايي از فرهنگ بيگانه و نيز تحليل و نقد آن، نقش بسزايي دارند.
ص: 110
ازاين رو، ارتباط ميان فرهنگي به خودي خود، مثبت يا منفي نيست، بلكه نتايج و پي آمدهاي آن به ميزان آگاهي و شناخت دو طرف در مبادله فرهنگي و نيز كاركرد رسانه هاي داخلي در آگاهي بخشي مردم بستگي دارد. در خلال تعاملات فرهنگي، نيازها، خواسته ها و ارزش هاي خاص افراد، به يكديگر، نزديك و فرهنگ هاي متنوع در يكديگر مستحيل مي شوند. اين فرآيند اگر در چارچوب مرزهاي ملي باشد، موجب تقويت هم بستگي ملي خواهد شد و اگر در بيرون از مرزهاي ملي شكل گيرد، اثرگذاري آن در هم بستگي و تقويت ملي، به ميزان آگاهي از فرهنگ خود و ديگر فرهنگ ها بستگي دارد. افزون بر اين، به روزآمد بودن فرهنگ و خلاقيت و نوآوري فرهنگ داخلي، در پاسخ گويي به نيازهاي جديد مردم نيز نقش مؤثر دارد.
تعاملات و ارتباطات فرهنگي موجب تغيير و دگرگوني فرهنگي مي شود. در تعامل فرهنگي، فرهنگ برتر و موفق آن است كه بتواند همه ابزارها و امكانات خود را در جهت اهداف ملي به كار گيرد. از مهم ترين ابزارها و امكانات فرهنگي، رسانه هاي داخلي هستند كه نقش برجسته اي در ارتباطات فرهنگي ايفا مي كنند.
5. هويت ملي و جهاني شدن
جهاني شدن به عنوان پديده اي كه همه جنبه هاي زندگي بشر را دربرمي گيرد، هويت ملي و فرهنگ جوامع را نيز دگرگون ساخته و دولت هاي ملي را مجبور به نشان دادن واكنش و يافتن راه حلي براي حضور قوي و مؤثر در عرصه جهاني كرده است. جهاني شدن، فرآيندي است كه در آن، مرزهاي جغرافيايي، ملي، فرهنگي، اقتصادي و... از ميان مي روند و ماهيت فرامرزي به خود مي گيرند. جهاني شدن، با گسترش ارتباطات در بعد فراملي و بين المللي
ص: 111
همراه است. ديويد هاروي، در اشاره به جهاني شدن، از فشردگي زماني و مكاني سخن گفته و اين مسئله، در نظريه گيدنز به منزله پشت سر گذاشتن زمان و مكان است. به نظر او، جهاني شدن به معناي فشرده، گسترده و عميق بودن زمان و مكان براي مردم سراسر جهان است كه منجر به خلق برخي شرايط براي يك جامعه جهاني مي شود.(1)
براي روشن شدن بحث، بايد فرآيند جهاني شدن و جهاني سازي را از يكديگر جدا دانست. جهاني شدن، پديده اي طبيعي و تدريجي، محصول انقلاب اطلاعاتي و ارتباطاتي و پديده اي است منسجم و يك پارچه كه در همه عرصه هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي نمود پيدا كرده است. جهاني شدن در مقابل جهاني سازي قرار دارد. از ويژگي هاي جهاني شدن، هژموني و سيطره قدرت هاي مسلط بر فرهنگ، اقتصاد و سياست جهان و نيز يكسان سازي همه ايده ها و آرمان ها و حتي ايدئولوژي ها با تحكم، هجوم و غلبه است و همه بازيگران بايد ذيل تصميم گيرندگان واحدي عمل كنند.(2)
خود جهاني شدن نيز حوزه هاي معاني متعددي دارد كه مي توان سه نوع آنها را از يكديگر تمييز داد:
_ جهاني شدن اوليه كه ريشه در تاريخ دارد و در پيام انبياي الهي نيز به وجود آمده و نشانه مهم آن، ظهور اديان بزرگ بوده كه اين جهاني شدن، جهاني شدن ذهني را به دنبال داشته است.
_ جهاني شدني كه پي آمد انقلاب سياسي و صنعتي بود و در نتيجه، موجب استعمار كشورهاي قدرتمند آن زمان شد.
ص: 112
_ جهاني شدن در دوره جديد كه داراي سه ويژگي فراملي بودن، فراگير بودن و پيوستگي است.(1)
اين پديده، فرآيندي است كه از در هم آميختن فرهنگي به وجود ميآيد و از قطب هاي جهاني غربي به سوي كشورهاي پيراموني در حركت است و در روند خود، تغييرات شتابان، گسترده و متراكمي را در سراسر جهان در همه شكل هاي زندگي بشر پديد مي آورد، به گونه اي كه به نظر مي رسد هر گوشه از جهان و هر بعدي از ابعاد پيچيده زندگي بشر به لحاظ سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، از دست به گريبان شدن با آن ناگزيرند. بدين ترتيب، بر اثر مجموعه اين وقايع و شدت يافتن اين جريان ها در جهان، با دگرگوني هاي كلاني روبه رو هستيم كه مهم ترين آنها عبارتند از: روابط اجتماعي گسترش يافته، تداخل متقابل و فزاينده اين پديده روابط و ظهور نوعي زيرساختار جهاني. بدين معنا، افزايش فراوان و شديد ارتباطات در همه سطوح، منجر به كاهش عملي و آشكار فاصله فرهنگ ها و جوامع و به عبارت ديگر، از بين رفتن تفاوت هاي آشكار ميان فرهنگ ها و كم و بيش يكسان شدن آن مي شود. اين همه نيز به دنبال خود، نوعي زيرساختار جهاني را مي سازند كه از سطح هر يك از دولت هاي ملي يا محلي فراتر مي روند و مفهومي فراكشوري و فراملي مي يابند.(2)
نكته روشن و بديهي در فرآيند جهاني شدن، عملكرد رسانه هاي نوين است كه مرزهاي ملي را درمي نوردند و با فعاليت هاي خود در بعدي وسيع تر، ارتباطات فرهنگي را فراهم مي آورند و موجب تغيير و تحول در شكل گيري هويت ها مي شوند. تافلر بر مبناي تحليل هايش در مورد رسانه هاي موج سوم مي نويسد:
ص: 113
خطوط اصلي رسانه هاي موج سوم داراي شش صفت متمايزند. اين كليدهاي شش گانه براي گشودن دروازه هاي آينده عبارتند از: كنش [همراه] با واكنش (عمل متقابل)؛ سيّار بودن؛ تبديل پذيري؛ اتصال پذيري؛ حضور در همه جا و جهاني بودن. اين شش اصل هنگامي كه با يكديگر آميخته شوند، به يك دگرگوني كامل، نه صرفاً در شيوه پيام رساني هاي ما به يكديگر، بلكه در شيوه انديشيدن ما، [نوع] نگرش ما به جهان و [سرانجام]، در جايگاه ما در ارتباط با انواع حكومت هايي بين اشاره دارند.(1)
تافلر و همسرش در پهنه تاريخ بر سه «ابر تمدن» فراگير اشاره مي كنند:
ابر تمدن ده هزار ساله كشاورزي كه نخستين موج دگرگوني را به راه انداخت؛ ابر تمدن صنعتي كه دومين موج را در اروپاي باختري و امريكاي شمالي بر پا كرد و همچنان در ديگر نقاط جهان پيش مي رود و اَبَر تمدن دانش پايه اي كه در زادگاه تمدن صنعتي و نيز شرق آسيا در حال سر برآوردن است. امروز صف آرايي تمدن هاي جهاني، شكل ديگري به خود گرفته است. ما با شتاب تمام به سوي ساختاري كاملاً متفاوت از قدرت در حركتيم. اين [ساختار]، جهاني را ايجاد مي كند كه ديگر دو نيمه نيست، بلكه [آشكارا] ميان سه تمدن، متضاد و رقيب تقسيم شده است؛ نماد نخستين تمدن، هنوز كج بيل است؛ نماد دومين تمدن، خط مونتاژ و نماد سومين تمدن، كامپيوتر.(2)
پاستر، يكي از نظريه پردازان پست مدرنيسم مي كوشد پي آمدهاي فن آوري هاي جديد رسانه ها را در پرتو آخرين نظريه هاي معتبر، درباره اجتماع و فرهنگ بررسي كند. وي در اثر خود با نام عصر دوم رسانه ها در اين زمينه
ص: 114
مي گويد: «آنچه در نوآوري ها ي فني مربوط به عصر دوم رسانه ها يعني عصر اينترنت، پست الكترونيكي و ماهواره مهم است، دگرگوني گسترده فرهنگ، هويت فرهنگي و روش جديد ساخته شدن هويت هاست».(1)
آلوين تافلر در مورد نقش رسانه جديد در فرآيند جهاني شدن، معتقد است:
آنچه درباره سركردگان رسانه ها... اهميت دارد، حمايت آنها از ايدئولوژي جهان گرايي است يا دست كم فرا مليت گرايي. جلوه طبيعي اقتصاد نوين است كه ناگزير در خارج از مرزهاي ملي عمل مي كند و به نفع سركردگان نوين رسانه هاست كه اين ايدئولوژي را رواج دهند.(2)
تافلر در ادامه مي گويد:
... اگر قرار باشد فرستنده هاي راديو، تلويزيوني آنها و روزنامه ها و مجله هايشان [به موفقيت هاي مالي برسند]، ناگزيرند به امر تمركززدايي و تشويق تعدد و تنوع بپردازند و اين بدان معناست كه آنها ناگزيرند به دنبال بازارهاي اختصاصي بگردند، مضامين خاصي را ارائه دهند و به علايق محلي تماشاگران توجه نشان دهند. اين شعار آشنا كه مي گويد «جهاني بينديشيد و محلي عمل كنيد»، [ضرورت هاي] رسانه هاي جديد را در حد كمال توصيف مي كند.(3)
با از بين رفتن محدوديت هاي زماني و مكاني به وسيله رسانه هاي جديد و فن آوري ارتباطات كه ويژگي جهاني شدن است، عناصر فرهنگي گوناگوني پا به عرصه مي گذارند. در فرآيند جهاني شدن، ارزش ها و سنت هاي بومي احيا مي شود و فرصت ظهور مي يابند. ازاين رو، فرهنگ ها از فضاي بسته و انحصاري خود خارج مي شوند و در رقابت با ديگر فرهنگ ها در عرصه جهاني، از حالت يك دستي و يك پارچگي در مي آيند.
ص: 115
به نظر ژان كازنو، «با جهاني شدن، اگرچه فرهنگ و پيام واحدي منتشر و ارسال مي شود، ... اين فرهنگ واحد با معاني متفاوتي مواجه مي شود؛ زيرا گروه ها، اقشار و فرهنگ هاي مختلف هر كدام به تناسب نظام ارزشي و باورهاي خود، پيام را دريافت و معنا مي كنند.»(1) بنابراين، تنوع فرهنگي و خاص گرايي فرهنگي از ويژگي هاي دنياي جهاني شده است.
همان گونه كه آلوين تافلر مي گويد، ماهيت رسانه هاي جديد و ويژگي هاي آن همچون سيار بودن، عمل متقابل و جهاني بودن آنها و در نتيجه، عملكردشان موجب مي شود جامعه از حالت انبوه و توده اي خارج شود و بر اين اساس، نيازها و خواسته هاي مردم شكل ديگري گيرد و مردم با فرهنگ ها و شيوه هاي متفاوت زندگي آشنا شوند. بدين ترتيب، آگاهي هاي مردم تغيير مي يابد و همين امر، بر نوع خواسته ها و نيازهاي آنان اثر مي گذارد.
ازاين رو، در فرآيند جهاني شدن، افراد با فرهنگ هاي مختلف غير بومي و فراملي روبه رو مي شوند و امكان زيادي براي گزينش پيش رو خواهند داشت. اگر فرهنگ ملي كاستي و كمبود هايي داشته باشد و نتواند نيازهاي به روز و خواسته هاي جديد افراد جامعه را برآورده كند، توانايي افراد جامعه براي گزينش فرهنگ و ديگر ارزش ها افزايش مي يابد.
از آنچه كه گفته شد، مي توان نتيجه گرفت فرآيند جهاني شدن كه رسانه هاي جديد و فن آوري ارتباطات روند آن را سرعت مي بخشند؛ جامعه را از حالت توده اي و يك پارچگي درمي آورد؛ فرهنگ ها و شيوه هاي زندگي متفاوتي را نمايش مي دهد و مردم را با شيوه هاي جديد زندگي آشنا مي كند.
ص: 116
همين امر، آگاهي هاي مردم را تغيير مي دهد. بنابراين، نيازها و خواسته هاي آنان نيز دگرگون مي شود. اگر اين نيازها مديريت و برآورده نشوند و فرهنگ ملي نتواند به نيازهاي جديد شهروندان پاسخ دهد، هويت ملي تهديد خواهد شد.
اينگلهارت در مورد اينكه چگونه فرهنگ مي تواند به نيازهاي مردم پاسخ گويد و چگونه با تغيير نيازها، فرهنگ نيز دگرگون مي شود، مي گويد:
هر فرهنگ، ره يافت مردم را در تطابق با محيط نشان مي دهد. به طور كلي، در بلندمدت، اين ره يافت ها به دگرگوني اقتصادي، تكنولوژيك و سياسي پاسخ مي دهند. آنها كه پاسخ ندهند، بعيد است كه گسترش يابند و بعيد است كه [ديگر] جوامع از آنها تقليد كنند ... هر چند فرهنگ ها در پاسخ به دگرگوني هاي محيط اقتصادي، سياسي و تكنولوژيك تغيير مي كنند، خود نيز به محيط شكل مي دهند. [در واقع،] دگرگوني هاي مهم فرهنگي، انقلاب صنعتي را در غرب آسان ساخت. انقلاب صنعتي، جرياني از تغييرها را با خود آورد و به فرهنگ هاي مغرب زمين شكل نويني بخشيد. اكنون اين دگرگوني هاي فرهنگي،... مسير جامعه پيشرفته صنعتي را هدايت كرده، از اهميت رشد اقتصادي به منزله مهم ترين هدف جامعه كاسته و به قليل معيارهاي اقتصادي به منزله معيار بي چون و چراي رفتار عاقلانه [انجاميده اند].(1)
مالينوفسكي نيز در كتاب خود با نام نظريه اي علمي درباره فرهنگ، به رابطه ميان نيازها و فرهنگ پرداخته است. به اعتقاد او، هر يك از عناصر سازنده فرهنگ، از نظر كاركردي كه بر عهده دارند، برخي از نيازهاي اساسي انسان را برآورده مي سازند. در الگوي او، انسان، نوعي حيوان قلمداد مي شود.
ص: 117
نيازهاي جسماني هر فرد مبيّن الزام هاي بنيادي هستي اوست و فرهنگ، پاسخ كاركرد نظام فرهنگي به اين الزام هاست. اين پاسخ به صورت خلق و بنيان گذاري نهادهايي تحقق مي يابد كه به معناي شيوه ها و راه حل هاي جمعي سازمان يافته براي نيازهاي فردي است.(1)
ازاين رو، هم گام با تغيير نيازها، فرهنگ ملي نيز بايد خود را با اين تغييرها هماهنگ كند و نيازها و خواسته هاي جديد را پاسخ دهد. حميد احمدي، اين نيازها و دغدغه هاي جديد بر سر راه هويت ملي را كه در نتيجه جهاني شدن و افزايش آگاهي هاي عمومي به وجود آمده است، به پنج دسته تقسيم مي كند:
1. نياز به آزادي هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي؛
2. نياز به عدالت اجتماعي، اقتصادي و دسترسي به فرصت ها و امكانات ملي براي همگان؛
3. نياز به توزيع عادلانه ثروت ملي در مناطق گوناگون كشور؛
4. نياز جنسيتي و برابري زن و مرد؛
5. نياز اقليت هاي ديني و قومي به برخورداري از فرصت ها و امكانات و امتيازات ملي.
به اعتقاد حميد احمدي، اين نيازهاي پنج گانه ارتباط بسيار نزديكي با موضوع هويت ملي دارند و به شيوه هاي مختلفي در انكار يا تقويت هويت ملي ايراني اثر گذاشته اند و برآورده شدن و برآورده نشدن آنها در تقويت و تضعيف هويت ملي مؤثر بوده است. اين نيازها، حقايق جديدي هستند كه جامعه علمي يعني نخبگان فكري، فرهنگي و سياسي ايران مي تواند آنها را جاي گزين نگرش هاي كهن به مسائل اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي سازند و هويت ملي و عناصر آن را مستحكم و تقويت كنند.(2)
ص: 118
به عقيده او، اين نيازها در ورود ايران به دنياي جديد و پديده جهاني شدن و تهديدهاي فراروي آن ريشه دارد. برآوردن نيازها ي اساسي بشري در انگيزه دادن به مردم براي زندگي و مشاركت اجتماعي نقش بسيار اساسي دارد و برآورده نشدن اين نيازها، فرد را از شركت در فعاليت هاي اجتماعي باز مي دارد. هم بستگي و وحدت ملي نيز كه با هويت و آگاهي ارتباط دارد، در گرو مشاركت و فعاليت فردي و اجتماعي افراد است.(1)
6. نقش رسانه ها در هويت ملي
انسان به عنوان عضوي از جامعه بشري، آگاهي، شناخت و درك خود را چگونه به دست مي آورد؟ آيا رسانه ها در رسيدن به اين آگاهي و شناخت نقش دارند؟ رسانه ها چگونه اين آگاهي ها را شكل مي دهند؟ تأثير و جايگاه رسانه ها در آگاهي از هويت ملي افراد چگونه است؟ آيا رسانه ها موجب تخريب هويت ملي مي شوند يا اينكه در ايجاد و تقويت هويت ملي نقش مثبتي ايفا مي كنند؟
مك كوئيل بر عملكرد رسانه ها در شكل گيري هويت ملي تأكيد مي كند و كاركرد رسانه را از نظر فردي شامل كسب تأييد براي ارزش هاي شخصي، جذب الگوهاي رفتاري، هم ذات پنداري با ديگران ارزشمند و پيدا كردن بينش درباره خود مي داند.(2) مك كورمك نيز در همين باب مي نويسد:
نقش رسانه ها در كشورهاي امروزي، وحدت بخشيدن و اجتماعي كردن است و كاركرد خاص رسانه هاي جمعي، ارائه يك جمع بندي يا سنتز از [تجربه ها] و نوعي آگاهي به جامعه است كه به جنبه هاي خاص واقعيت هم توجه داشته باشند.(3)
ص: 119
همان گونه كه در تعريف هويت گفته شد، هويت افراد به برقراري ارتباطات اجتماعي تعامل آنان با ديگران بستگي دارد. آن آگاهي كه فرد در خلال اين تعاملات به دست مي آورد، به شناسايي هويت ملي او منجر مي شود. بنابراين، رسانه ها به عنوان ابزار برقراركننده ارتباطات اجتماعي و انتقال دهنده فرهنگ و ارزش ها در شكل گيري هويت و آگاهي افراد نقش بسزايي ايفا مي كنند.
ارتباط و تعامل چه در داخل و چه در خارج از مرزهاي ملي، گريزناپذير و طبيعي به نظر مي رسد و خواه ناخواه بايد وارد تعاملات جهاني شويم. جهاني شدن، روند طبيعي، تدريجي و تكاملي دارد و هرگز نمي توانيم در فرآيند جهاني شدن، از روند تعاملات جهاني، خود را دور سازيم. در چنين شرايطي، فرهنگ بومي بايد بتواند با فرهنگ هاي تحول پذير و ترقي خواه غربي رقابت كند، گرچه ممكن نيست ارزش هاي ملي به صورت اصيل و دست نخورده باقي بمانند. رسانه هاي هم سو ضمن به رسميت شناختن دنياي چند شالوده اي و تنوع فرهنگي، با نهادينه كردن فرهنگ خودي و ارائه الگوهاي سالم ملي و فرهنگي داخلي بايد از پي آمدهاي منفي رسانه هاي بيگانه بكاهند و با هدف دفاع كردن از هويت خود، ايده ها و ارزش هاي ملي شان را تبليغ و ترويج كنند. ارتقاي سطح فرهنگي و دانش و آگاهي عمومي، از عوامل توسعه فرهنگي و پويايي و تحرك فرهنگي هر جامعه است كه بايد به آن توجه شود.
نيل پستمن، نظريه پرداز ارتباطات در رسانه ها، در تحقيقات خود نشان مي دهد كه ادراك انسان ها، هم ارزشي است و هم گزينشي. يعني افراد، پديده هايي را مي توانند ادراك كنند كه برايشان برجستگي يافته و به نوعي در قالب ارزشي مطلوب ارائه شده باشد و از سوي ديگر، ادراك، آموختني هم هست؛ يعني افراد ياد مي گيرند كه به گونه اي خاص بينديشند و هماهنگ با آن رفتار كنند.(1)
ص: 120
بنابراين، براي اينكه رسانه ها بتوانند در زمينه هويت ملي آگاهي بخشي كنند، بايد هر دو مقوله را در نظر بگيرند. رسانه ها با برجسته كردن ارزش هاي اخلاقي و فرهنگي بايد در زمينه فرهنگ و هويت ملي به آگاهي بخشي بپردازند و ادراك افراد جامعه را در برابر هويت ملي آگاه كنند. همچنين رسانه ها با پرورش دادن انديشه افراد، روش درست انديشيدن و در نتيجه، گزينش منطقي را به آنها ياد مي دهند. ازاين رو، آگاهي، بر شناخت ذهني و حسي در هر زمينه اي دلالت دارد و براي آگاهي بخشي، به هر دو شناخت بايد توجه شود.
به باور روژه كلوس، وسايل ارتباط همگاني بايد در محتواي پيام هاي خود در جهت غناسازي فرهنگ بشري بسيار بكوشند. از اين نظر، معرفي فرهنگ و تمدن و مشروع سازي ايدئولوژي هاي جاري در جهان و جامعه از وظايف مهم فرهنگي اصحاب مطبوعات به شمار مي رود. به عقيده وي، براي اينكه بتوان جامعه اي بافرهنگ و پويا پرورش داد، بايد رسانه هاي جمعي به منظور تغيير دادن مخاطبان در جهت مشخص فرهنگي، استدلال هايي بياورند و زمينه اقناع فكري و رواني آنها را فراهم سازند.
روژه كلوس در مورد نقش رسانه ها در پذيرش فرهنگي مي گويد:
رسانه ها بايد به شكل نامرئي، جامعه را به پذيرش و عملي كردن عقايد و رفتارهاي اجتماعي و فرهنگي متقاعد كنند تا بتوان از اين طريق، به يك جامعه مبتني بر انديشه هاي خردمندانه رسيد كه ابزار ترويج و نشر آن، وسايل ارتباط جمعي است.(1)
سوزان كارتز نيز در كتاب خود با نام مسائل جهاني در اين باره مي نويسد:
رسانه هاي جمعي از طريق كمك به تعيين اولويت ها و شالوده سازي فرهنگ هاي ملي و محلي، [عادت هاي] فكري مردم را [شكل]
ص: 121
مي دهند. زماني مي رسد كه اين وسايل [به ويژه] بخش الكترونيكي آنها نقاط زيادي از جهان را در بر مي گيرد و آنها در جهت رفع تفاوت ها و همگن سازي مردمان و نيز يكسان سازي وضع فرهنگ آنان صرف نظر از وضع جغرافيايي و وسعت محلي عمل خواهند كرد.(1)
به كارگيري درست رسانه هاي جمعي و بهبودبخشي عملكرد آنها مي تواند منافع و فايده هاي زيادي در زمينه رشد فكري و فرهنگي جامعه داشته باشد. با توجه به گستردگي زمينه فعاليت آنها و تحول و پيشرفت سريع حوزه هاي فرهنگي و معرفتي، رسانه هاي جمعي، بهترين وسيله براي انتقال فرهنگ از گروهي به گروهي ديگر و آموزش در ميان افراد جامعه در سطح وسيع و در زمان كوتاه هستند.
رسانه ها زماني مي توانند فرهنگ سازي كنند كه از نيازها و درون مايه هاي فرهنگي جامعه خود، آگاه باشند. ازاين رو، آنچه رسانه ها بايد به آن توجه كنند و محور فعاليت هاي خود قرار دهند، نيازها و خواسته هاي شهروندان است. مبنا و اساس فعاليت ها و برنامه هاي رسانه اي بايد توجه به خواسته ها و نيازهاي جديد شهروندان، با توجه به ورود آنها به دنياي جهاني شده و آگاهي هاي عمومي آنها باشد. در اين صورت، تهديد ها و آسيب هاي جهاني شدن، براي افراد جامعه به فرصت و امنيت تبديل مي شود و فرهنگ ملي را از آسيب و تخريب باز مي دارد.
7. رسانه ها و آگاهي بخشي فرهنگي
الف) مشاركتي و فراگير كردن فرهنگ
از كارويژه هاي رسانه هاي جمعي براي آگاهي بخشي از فرهنگ خودي، فراگير كردن فرهنگ است. رسانه ها بايد با ايجاد فضا و فرصت لازم و
ص: 122
نظرسنجي هاي پيوسته، از نيازها و خواسته هاي افراد جامعه آگاه شوند و بر اساس اين نيازها و خواسته ها فرهنگ سازي كنند تا فرهنگ شامل ايده ها، خواسته ها و نيازهاي همه افراد جامعه شود.
همان گونه كه گفته شد، در درون هويت ملي، هويت هاي اجتماعي متفاوتي هستند كه گروه هاي قومي، زباني، ديني، فرهنگي و نژادي را دربرمي گيرند. رسانه ها با تلاش براي يافتن وجه اشتراك هويتي ميان گروه هاي مختلف و آگاهي بخشي در مورد آن، بايد در جهت همگاني كردن فرهنگ و هويت ملي بكوشند و مشاركت گروه ها و اقليت هاي مذهبي، زباني و فرهنگي را در جامعه فراهم آورند و از پديد آمدن برخوردهاي قومي _ مذهبي در جامعه جلوگيري كنند.
آندرو مالرو، رسيدن به توسعه فرهنگي را همگاني كردن فرهنگ مي داند و در اين باره مي گويد:
راه توسعه فرهنگ، همگاني كردن فرهنگ است و اين همگاني كردن براي از ميان بردن نابرابري هاي فرهنگي كه ريشه در موقعيت هاي اقتصادي و اجتماعي طبقات مردم دارد، نه تنها لازم...، بلكه تنها وسيله گردآوردن همه طبقات زير لواي يك پرچم، تحكيم و تقويت هم بستگي ملي است.(1)
مسعود چلبي، جامعه شناس ايراني، معتقد است ارزش ها، نمادها و معاني هسته اي فرهنگ به ويژه در سطح وجودي بايد چنان انتخاب شوند كه ارزش ها، نمادها و معاني مورد نظر اكثريت گروه ها و اجتماع هاي طبيعي جامعه را در بر بگيرد، به گونه اي كه همه اجتماع هاي طبيعي و همه قشرها و كنشگران اجتماع، نفع مشترك شناختي و عاطفي خود را كم و بيش در آن ببينند. وي معتقد است:
ص: 123
ارزش ها، نمادها و معاني هسته اي انتخاب شده و نظام قواعد تجويزي (هنجاري) بايد به صورت نسبتاً مشخصي نهادي شوند، [به گونه اي] كه اكثريت واحدهاي اجتماعي اعم از كنشگران فردي و جمعي، آنها را به صورت نوع آرماني رفتار مشترك ببينند و رابطه آن با نقش هاي اجتماعي را بشناسند. به عبارت ديگر، انتظارات اجتماعي (نظام هنجاري) و الگوهاي رفتاري (نقش هاي اجتماعي) بايد براي اكثر واحدهاي اجتماعي، صريح و [تا حد ممكن به دور از] تشتت و تناقض باشد.(1)
ازاين رو، در ارتباطات فرهنگي و اجتماعي كه با هدف رسيدن به تفاهم صورت مي گيرد، شرط مهم، درك متقابل از نيازها، انديشه ها، اعتقادات و ارزش هاي يكديگر است. به عبارت ديگر، تا زماني كه از تنوع و كثرت فرهنگ، عقايد و باورهاي ديگران آگاه نشويم و اين كثرت و تنوع را نپذيريم و نيز تا زماني كه نتوانيم ميراث مشترك فرهنگي و ملي خود را بشناسيم، نمي توانيم با شرايط و نيازهاي جديد جامعه خود كنار بياييم و در روند جهاني شدن، عرصه را براي رسانه هاي بيگانه خالي خواهيم كرد. رسانه ها بايد با ايجاد سازگاري بين ايده ها و عقايد متفاوت در جامعه و با تقويت اشتراكات عاطفي و عقلاني بين فرهنگ ها ي مختلف، زمينه آگاهي و بينش را در افراد جامعه به وجود آورند.
ب) نوآوري و خلاقيت در فرهنگ
با تغيير شرايط و ساختارهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، نيازها و خواسته هاي جديدي به وجود مي آيند. فرهنگ جامعه براي تحرك، پويايي و به روز شدن در مورد نيازهاي جديد جامعه و تغيير و دگرگوني هاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي به اطلاعات درست نياز دارد تا بر اساس آنها
ص: 124
برنامه ريزي و برنامه سازي كند. ازاين رو، جاي گزيني فرهنگ و ارزش هاي جديد، هماهنگ با واقعيت هاي روز و با توجه به بنيان هاي فرهنگ داخلي، از كاركرد ها و وظايف رسانه هاي داخلي است.
گي روشه در كتاب خود با نام تغييرات اجتماعي، به نقل از دانيل لرنر مي نويسد:
وسايل ارتباط جمعي... موجب افزايش پديده اي با عنوان تحرك رواني [مي شود] يا همچنين... پديده اي ديگر به نام يگانگي عاطفي [را پديد مي آورد] كه هر دو پديده، سرانجام زمينه ساز نوسازي در جوامع بشري مي گردند.(1)
در برخورد با انواع الگوها و شيوه ها ي رفتاري و نيز گسترش نمادها و معاني فرهنگي بيگانه، ارزش ها و فرهنگ ملي، كاركرد خود را از دست مي دهد يا تضعيف مي شود. بنابراين، رسانه هاي داخلي بايد با استفاده از درون مايه هاي فرهنگ داخلي، كمبودها و كاستي ها را با نوآوري و خلاقيت در فرهنگ ملي جبران كنند و با به تصوير كشيدن نيازها و واقعيت هاي جديد، شهروندان را براي تغيير و تحول آگاهي بخشند.
به نظر پارسونز، يك نظام اجتماعي خاص هنگامي دچار مشكل خواهد بود كه ارزش ها نتوانند تغييرات محيط را توجيه كنند. به عكس، هنگامي كه تغيير ارزش ها به معناي نادرست تلقي شوند، خود محيط دچار مشكل مي شود. به اعتقاد پارسونز، «با بهره گيري از ارزش ها، نياز به استفاده از زور براي انتصاب هر فرد به وظيفه اي مشخص [برطرف مي گردد]. بنابراين، مهم ترين عملكرد و فايده نظم ارزشي جامعه، مشروعيت و مقبوليت بخشيدن بدون بهره گيري از قدرت است.»(2) به گفته وي، مرزهاي نظام تا جايي كه نظام از طريق ارزش هاي مشترك، منسجم بماند، حفظ مي شود.
ص: 125
چالمرز جانسون نيز معتقد است كه اجزاي تشكيل دهنده يك نظام اجتماعي، نمونه هاي رفتاري هستند كه بر مبناي توقع و انتظار رفتار مشابه ديگران، به روز مي شوند. اين اجزا شامل تكاليفي است كه در ميان اعضاي جامعه، توزيع و از آنها به عنوان «نقش»هاي اجتماعي نام برده مي شود.
جانسون در اين زمينه مي نويسد:
تعادل يك نظام اجتماعي، وابسته به درجه سازگاري بين ارزش ها و تقسيم كار در آن است و از آنجايي كه اين دو عامل، تعيين كننده ساخت نظام جامعه نيز هستند، تغيير در آنها به تحول در ساخت اجتماعي منجر مي گردد. يك نظام اجتماعي سالم مي تواند ساخت خود را بدون بر هم خوردن حالت تعادل خود تغيير دهد.(1)
ص: 126
ص: 127
فصل چهارم: آسيب شناسي رسانه ها در آگاهي بخشي سياسي و اجتماعي و ارائه راهكار
همان گونه كه پيش از اين نيز گفته شد، رسانه ها داراي نقش دو سويه هستند؛ يعني هم مي توانند در خدمت مردم و در جهت اهداف انساني قرار بگيرند و هم مي توانند ابزاري براي تخريب فرهنگي و اجتماعي باشند و در خدمت اهداف غير انساني استفاده شوند. بنابراين، رسانه ها قابليت استفاده هاي مطلوب و نيز تخريبي را دارند و امكان اينكه دچار آسيب ها و تزلزل شوند، بسيار است. رسانه ها به صورت آگاهانه يا ناآگاهانه، با آسيب ها و تهديد هايي هنگام ايفاي رسالت آگاهي بخشي خود روبه رو مي شوند كه بايد بكوشند اين آسيب ها را برطرف كنند.
در نظام جمهوري اسلامي ايران نيز مهم ترين ويژگي، ديني بودن نظام و پيروي كردن از قانون اساسي است كه نظام جمهوري اسلامي را نظامي مبتني بر ايمان و ملزم به انجام دادن وظايف الهي مي خواند. بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، وظايف رسانه ها را معرفي كردن دين اسلام و ترويج فرهنگ ديني و اسلامي مي داند. به نظر وي، رسانه ها وقتي رسالت و نقش خود را به گونه اي مطلوب انجام مي دهند كه در خدمت اهداف الهي قرار بگيرند وگرنه
ص: 128
به صورت ابزاري در مي آيند كه با تخريب فرهنگ ملي، اهداف و منافع گروه هاي خاصي را تأمين مي كنند و بدين ترتيب، آگاهي بخشي به مردم را از ياد مي برند. امام خميني رحمه الله مي فرمايد:
ارزش قلم به غايتي است كه براي او قلم زده مي شود. ارزش مسلسل هم به غايتي است كه براي او مسلسل كشيده مي شود. اگر اين ارزش غايتي نداشته باشد و اگر آن مقصد، مقصد انساني و الهي نباشد، نه مسلسل، آلتي است كه به درد بخورد و نه قلم. و خطر قلم بيشتر از مسلسل است و خطر بيان بيشتر از توپ و تانك است و خطر علم بيشتر از همه اينهاست. لكن اگر چنانچه به خدمت خلق باشد و به دستور ايشان باشد و در خدمت انسان باشد و در خدمت خداي تبارك و تعالي باشد، تمام اينها ارزش پيدا مي كند... .(1)
در يك نظام ديني كه هدف آن، رسيدن به اهداف ديني و الهي است، همه ابزار هاي فرهنگ ساز كه عهده دار رشد و تربيت افراد جامعه هستند، بايد بنا بر آموزه هاي ديني عمل كنند و فرهنگ و ارزش هاي ديني را سرلوحه برنامه ها و فعاليت هاي خود قرار دهند. رسانه ها نيز به عنوان نهادهاي فرهنگي جامعه، مسئوليت و تعهداتي در قبال جامعه ديني دارند كه اگر از اين مسير خارج شوند، زيان هاي سنگيني را به جامعه اسلامي وارد مي كنند. امام خميني رحمه الله مي فرمايد:
قلم به دست بگيريد براي تربيتِ بشر. آن قدري كه بشر از قلم هاي صحيح نفع برده است، از چيزي ديگر نبرده است و آن قدر كه ضرر كشيده است، از چيزهاي ديگر ضرر نبرده است. قلم ها و بيان ها با مغزهاي مردم رابطه دارند؛ اگر قلم ها و بيان ها و علم ها و تعليم ها براي خدا باشد، مغزها را الهي تربيت مي كنند و اگر چنانچه بر خلاف اين باشد، مغزها، مغزهاي غرورمند و مغزهاي طاغوتي از آن پيدا مي شود.
ص: 129
1. آسيب شناسي
ازاين رو، در اينجا به آسيب هايي اشاره مي كنيم كه ممكن است رسانه ها به صورت آگاهانه و يا ناآگاهانه دچار آنها شوند و آنان را از اهداف الهي و انساني شان دور سازد.
الف)ايجاد فرهنگ توده اي و انبوه كردن مخاطبان
يكي از آسيب هاي رسانه هاي جمعي در جريان آگاهي بخشي مخاطبان، توده اي كردن جامعه و سياست انبوه كردن مخاطبان است كه مانع آگاهي بخشي رسانه ها مي شود. فرهنگ توده اي، بر آمده از دنياي صنعتي و شرايط جديد است كه رسانه ها در سرعت بخشيدن به آن مؤثرند و آگاهانه و ناآگاهانه در جهت توده اي كردن مخاطبان عمل مي كنند و اين گونه مانع ارتباط و هم بستگي بين افراد جامعه مي شوند. بدين ترتيب، فرصت هر گونه تبادل و تعامل ذهني و عاطفي را از مخاطبان مي گيرد و آنان را به صورت ذراتي پراكنده در مي آورد كه هيچ گونه تعلق و رابطه اي با ديگر ذرات ندارند و به صورت مستقل و منزوي، خود را درون حصاري قرار مي دهند كه ساخته ذهنشان است. استريياني در تعريف دقيق از جامعه توده اي، چنين مي نويسد:
صنعتي شدن و شهري شدن در جهت آنچه «ذره گرايي» [نام دارد]، به كار گرفته مي شوند. اين بدان معناست كه يك جامعه توده اي، از مردمي تشكيل شده است كه فقط مي توانند مانند اتم ها در فيزيك يا تركيبات شيميايي با هم ارتباط برقرار كنند. جامعه توده اي، از افراد پراكنده تشكيل شده است؛ افرادي كه هيچ نوع رابطه منسجم، معنادار يا اخلاقي با يكديگر ندارند. اين مردم در ظاهر، ذرات پراكنده يا ذرات واقعي تلقي نمي شوند، اما گفته مي شود كه ارتباط بين آنها صرفا قراردادي، سرد و [بدون] انسجام است و [هرگز] اعضاي يك جامعه يك پارچه محسوب نمي شوند.
ص: 130
افرادي كه در يك جامعه توده اي زندگي مي كنند، به تدريج درمي يابند كه فقط بايد به خود متكي باشند و هيچ جامعه يا مؤسسه اي كه بتواند خود را متعلق به آن بدانند يا هيچ ارزشي كه بر اساس آن، زندگي خود را سازمان دهي كنند، برايشان وجود ندارد... آنها حتي نمي توانند بفهمند كه روش هاي خوب و درست در زندگي كدامند؛ چون جامعه توده اي به دليل فرايند هايي كه به ظهور آن منجر شده، نمي تواند راه حل هاي كافي و مناسب براي حل اين مشكلات در اختيار آنها بگذارد.(1)
اكنون بايد دانست رسانه ها چگونه مخاطبان را توده اي و انبوه مي كنند؟
توده، همه گروه هاي سني و همه افراد را با شغل، طبقه اقتصادي، سطح دانش و فرهنگ هاي متفاوت بدون توجه به تفاوت ها و ويژگي هاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي آنها شامل مي شود. ازاين رو، وقتي رسانه ها بدون توجه به تفاوت ها و تمايزها مي كوشند پيام هاي واحد و مشابهي را براي مخاطبان بفرستند، در جهت توده اي كردن آنها عمل مي كنند.
در يك جامعه توده اي، نيازها و خواسته هاي متنوع و متفاوت سركوب مي شود و فرصت بروز نمي يابد و از ايجاد فضاي آزاد هم جلوگيري مي شود كه در آن، نيازها، استعداد ها و ابتكارها و هرگونه انديشه و آگاهي از ظهور و رشد باز مي مانند، بنابراين، در چنين جامعه اي، فرهنگ آگاهانه اي به وجود نخواهد آمد. سوزان كارتز نيز در كتاب مسائل جهاني مي نويسد:
رسانه هاي جمعي از طريق كمك به تعيين اولويت ها و شالوده سازي فرهنگ هاي ملي و محلي، عادت هاي فكري مردم را [شكل] مي دهند. زماني مي رسد كه اين وسايل [به ويژه] بخش
ص: 131
الكترونيكي آنها، نقاط زيادي از جهان را در برمي گيرند و آنها [براي] رفع تفاوت ها و همگن سازي مردمان و نيز يكسان سازي وضع فرهنگ آنان، [بدون توجه به] وضع جغرافيايي و وسعت محلي، عمل خواهند كرد.(1)
رسانه ها براي مقابله با فرهنگ بيگانه و تهاجم فرهنگي، به تقويت و احياي هويت ملي روي مي آورند، ولي مشكل اينجاست كه از هويت ملي، تصوير عملي و سازگار با شرايط روز ارائه نمي دهند. بنابراين، به دليل هم خوان نبودن فرهنگ ملي و بومي با شرايط جديد و بي توجهي به خلاقيت ها و نوآوري ها، اجرا كردن و ترويج فرهنگ و سنت هاي گذشته بدون توجه به مقتضيات زماني و مكاني، به توده اي شدن جامعه مي انجامد كه هيچ گونه آگاهي و شناختي از ابعاد و ريشه هاي آن وجود نخواهد داشت. همچنين رسانه با القاي پيام و تحميل نگرش و عقايد خاصي، جامعه را توده اي خواهد كرد. رسانه ها با جهت دهي به افكار عمومي و جلوگيري از ايجاد ايده ها و انديشه هاي متفاوت، جامعه را توده اي مي كنند.
درباره اثرگذاري رسانه ها در شكل گيري جامعه انبوه و توده اي، يكي از نظريه پرادازان امريكايي به نام ديويد رايزمن در كتاب خود به نام انبوه تنها، دگرگوني هاي جوامع را ناشي از تحول ارتباطات و وسايل ارتباطي مي داند. وي سير زندگي بشر را به سه دوره، تقسيم و به نقش رسانه ها در تغيير سنت ها و ايجاد شكاف نسلي در اين دوره ها چنين اشاره مي كند:
دوره اول، دوره سنت راهبر است. در اين دوره، سنت ها، فرهنگ را انتقال مي دهند و هر نسل، پيوند خود را با نسل هاي پيشين از طريق اشتراك سنت ها باز مي يابد و همين [موجب] مي شود كه وحدت و هويت اقوام
ص: 132
انساني (نسل هاي انساني) تأمين شود. سنت ها به عنوان راه ها و شيوه هاي عمل و ميراث نياكان، بعدي تقدس آميز دارند و همين امر هر گونه شك و ترديدي در مورد آنها را از ميان مي برد. در اين دوره، راه هاي آينده، همان راه هايي است كه نياكان جامعه ما طي قرن ها پيموده اند.(1)
به عبارتي ديگر، در دوران سنت راهبر، يك نوع ساخت اجتماعي مبتني بر سنت، رفتار بشر را يك نواخت و پيش بيني پذير مي كند و به او آرامش و ثبات مي دهد. ارتباطات در اين دوره، چهره به چهره است.(2) رايزمن بر اين باور است كه تربيت فردي، در مرحله نخست از طريق حماسه ها، افسانه ها و اسطوره ها شكل مي گيرد كه به صورت شفاهي به فرد منتقل مي شود. نقش اين نوع تربيت، هم زمان هم سنت ها را يادآوري مي كند و هم نشان مي دهد كه چه طور قهرمانان بزرگ و استثنايي مي توانند جاودانه شوند.(3)
دوره دوم، دوره درون راهبر است. اين دوره با كاهش تدريجي اهميت سنت ها آغاز و موجب كاهش تشابه ها در رفتارها و كارها مي شود. در اين دوره، همه افراد جامعه از الگوي يكساني در زندگي اجتماعي پيروي نمي كنند. همچنين فردگرايي گسترش مي يابد و انسان، بار مسئوليت و عمل خود را به دوش مي گيرد. رايزمن اين دوران را دوران التهاب، هراس و سرزنش هاي بي پايان مي داند.(4) در اين مرحله، انتقال ميراث فرهنگي، از طريق نوشتار به ويژه چاپ و مكتوبات انجام مي گيرد كه انگاره هاي فردي را رواج مي دهند، درحالي كه اسطوره ها و حماسه ها با حلقه زدن بر گرد
ص: 133
اجاق قبيله، بازگو و سينه به سينه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شد. نسل از درون هدايت شده، كتاب خود را در انزوا و در خلوت يا در گوشه اي از اتاق خود مي خواند.(1)
دوره سوم، دوره دگر راهبر است. در اين دوران، وسايل ارتباط جمعي ظهور مي كنند و پديده هايي چون هدايت از راه دور، بت واره پرستي، شيء سروري و بحران هويت از ويژگي هاي آن است. در اين دوره، عده اي با استفاده از قدرت جادويي وسايل ارتباط جمعي، بر توده ها اثر مي گذارند و الگوهاي خاص فكري و اجتماعي خود را القا مي كنند. انسان در اين دوره در پي نابود كردن روابط سنتي و پابرجاي خانوادگي، خويشاوندي، همسايگي و دوستي هاي قديم برمي آيد و در برابر رسانه ها و گردانندگان قدرتمند آن و همچنين وسوسه هاي ناشي از آن بسيار آسيب پذير است. از ديد رايزمن، اين دوره، در تاريخ انسان با عنوان دور ه اي ثبت خواهد شد كه در آن، رسانه ها و گردانندگان آنها الگوهاي حيات اجتماعي را مي سازند.(2)
اين دوران، دستاورد رسانه هاي جمعي است كه در آن، انسان ها به صورت توده هاي همگن و هم شكل در مي آيند. به عبارت ديگر، آگاهي و شناخت آنها وابسته به رسانه هاي جمعي و نيز جهت دهي شده و به شكل همگن در آمده است. در واقع، توده، بدون آگاهي است و آگاهي آنها را كه به دور از واقعيت هاي دنياي بيروني است، رسانه هاي گروهي مي سازند.
در اين دوران، «رسانه ها افراد را مي سازند، آن هم نه در ميان جمع خانواده و يا در گوشه عزلت، بلكه در ميان گروه دوستان و هم سالان. تأثير آموزشي رسانه ها در تمام طول حيات انسان تداوم مي يابد و رسانه هايي
ص: 134
مانند تلويزيون، راديو (و [فن آوري هاي] جديد ارتباطات و اطلاعات) [همواره] افراد كليشه اي و متحدالشكل توده را هدايت مي كنند و به رفتار آنها نظم مي بخشند».(1)
مهم ترين ويژگي جامعه توده اي، نداشتن آگاهي و فهم به دليل واقعيت گريزي و انحصار آنها در دنياي مجازي و تصويرهاي ساختگي است كه قدرت تحليل و درك حقايق و واقعيت ها را از آنان مي گيرد و ايشان را به صورت انسان هاي متحركي در مي آورد كه با انديشه و آگاهي غريبه اند. يكي از اهداف رسانه ها اين است كه در خدمت مردم و تربيت، آموزش و آگاهي بخشي آنها باشند. با توده اي كردن مخاطبان، رسانه ها ديگر در خدمت همه مردم فعاليت نمي كنند، بلكه در خدمت عده اي يا گروهي قرار مي گيرند كه اهداف و منافع گروهي خود را با منفعل كردن مردم پي مي گيرند. ازاين رو، براي ممانعت از ايجاد مخاطبان توده اي و انبوه توسط رسانه ها كه مانع آگاهي بخشي آنهاست، بايد به چند نكته توجه كرد:
1. ايجاد شبكه هاي تخصصي هماهنگ با سليقه ها و سطح فكري گروه ها، قشرها و لايه هاي مختلف جامعه؛
2. ايجاد تعامل و روابط دوسويه ميان رسانه ها و مخاطبان؛
3. تنوع بخشي به برنامه ها و موضوع ها با در نظر گرفتن سليقه هاي گوناگون.
ب) تأكيد بيش از اندازه بر تفريح و سرگرمي در رسانه ها
با صنعتي شدن دنياي جديد و پيشرفت فن آوري، نياز انسان ها به تفريح و سرگرمي نيز بيشتر شده است. با برطرف شدن نيازهاي اوليه انسان ها همچون خوراك، پوشاك و مسكن و نيز افزايش درآمدها و ساعت هاي بي كاري افراد، يكي از دغدغه هاي رسانه ها، پر كردن اوقات فراغت و برآوردن نيازهاي
ص: 135
سرگرمي افراد جامعه شده است. اينكه آيا پرداختن رسانه ها به تفريح و سرگرم كردن مخاطبان درست است و آثار مطلوبي خواهد داشت يا نه، جاي بحث و بررسي دارد.
تفريح و سرگرمي، به معناي لذت بردن و لذت بخشي، يكي از نيازهاي آدمي است كه اگر به شكل مطلوبي برآورده نشود، به ابتذال و فساد كشيده مي شود. در برخورد با اين نياز بشر، عده اي با آن مخالفت كرده و به مقابله پرداخته اند. براي مثال، پاسكال، فيلسوف معروف، تفريح و سرگرمي را به شدت محكوم مي كرد و معتقد بود كه انسان ها داراي غريزه اي هستند كه آنها را وادار مي كند به دنبال سرگرمي بروند و اين الزام از شادمان نبودن و بدبختي هميشگي آنها ناشي مي شود و سرانجام، پاسكال، تفنن را ابزاري ناپسند براي رهايي از اين بدبختي مي داند.(1)
تفريح و سرگرمي، از نيازهاي روحي و رواني افراد بشر است و هنر زيبايي، لذت و سرگرمي نيز جزو عواملي هستند كه مي تواند موجب تعالي و رشد انسان ها شود. البته تأكيد هدف بر جنبه هاي زيبايي شناختي و لذت هاي مادي و سرگرم كردن افراد جامعه به لذتها و خوشي هاي زودگذر دنيايي، مخاطبان را سطحي نگر، ناآگاه و كوته بين بار مي آورد. در نتيجه، از توليد انديشه باز مي مانند. از آنجا كه رسانه هاي سمعي _ بصري براي تأثير و جذب مخاطبان بيشتر، از هنر و ادبيات بهره مي گيرند و در جذب عوام مي كوشند، مخاطبان به پيام ها و برنامه هاي سطحي و عامه پسند گرايش مي يابند و نخبگان فكري نيز به حاشيه و انزوا مي روند.
ص: 136
پژوهشگراني نظير كوهن سه آ و فوژيرالا از ديدگاهي متناسب با اصول روان شناسي جديد، تأكيد دارند كه پيام هاي سمعي و بصري، برخلاف پيام هاي كتبي، بدون گذشتن از موانع و صافي هاي عقلي، اثر مستقيم بر حواس مي گذارد.(1) رسانه ها براي جذب مخاطبان و ايجاد سرگرمي، از جذابيت هاي جنسي و خشونت استفاده مي كنند و از اين طريق با انگشت گذاردن بر غرايز نفساني، آنها را تقويت و تحريك و دچار مشكلات و ناهنجاري هاي رواني مي سازند.
آنتوني گيدنز، جامعه شناس معروف مي نويسد كه در مورد اثرگذاري ها و كاركردهاي وسايل ارتباط جمعي به ويژه تلويزيون، تحقيقاتي صورت گرفته كه برخي از آنها «گزينه هاي گرايش به جرم و خشونت»، «نقش تلويزيون در زندگي سياسي»، «تبعات پخش اخبار» و... است. به گفته گيدنز، دانشمندي به نام اندرسن 67 مورد از اين تحقيقات را در مدت بيست سال انجام داده و تأثير خشونت بر گرايش اطفال به پرخاشگري را بررسي كرده بود كه نزديك به سه چهارم اين مطالعات ادعاي يافتن چنين ارتباطي را داشتند.(2)
نيل پستمن در مورد تلويزيون مي گويد:
[رسانه تلويزيون،] اطلاعات را به گونه اي و در قالبي به ما عرضه مي دارد كه بي نهايت، ساده شده و [بدون] محتواي مفيد و برانگيزاننده عقل، شعور و تفكر، [بدون] زمينه هاي تاريخي گذشته و عاري از نظام و چارچوب هدفدار و سازنده است. تلويزيون، وسيله اي است كه تمامي اطلاعات را در قالب نظام و ساختاري به نام سرگرمي و وقت گذراني و شادماني به نمايش مي گذارد.(3)
ص: 137
رسانه هاي تصويري به دليل مخاطب قرار دادن چشم مخاطبان، بايد نوعي جذبه ديداري و بصري داشته باشند، ازاين رو، به سرگرمي، لذت آفريني و تفريح روي مي آورند و از جنبه هاي آگاهي بخشي آنها كاسته مي شود. يك بعدي شدن برنامه هاي رسانه ها موجب مي شود محتواي توليدي رسانه ها غير جدّي و سطحي باشد و بدين ترتيب، سطح آگاهي در جامعه پايين مي آيد. دريافت كنندگان برنامه هاي رسانه هاي تصويري، از انگيزش هاي بيروني اثر مي پذيرند و كمتر به تفكر مي پردازند.
ج) ترويج فرهنگ مصرف گرايي
رسانه ها با فعاليت در ميان فرهنگ موجود، از همان فرهنگ نيز اثر مي گيرند و ارزش ها و هنجارهاي همان فرهنگ به آنها جهت مي دهد. كاركرد رسانه ها بسته به فرهنگي است كه در چارچوب آن قرار گرفته اند، ولي هميشه به اين صورت باقي نمي ماند و اين رابطه، يك سويه نيست، بلكه دو سويه و متقابل است. بعد از اينكه رسانه ها در درون يك فرهنگ به وجود آمدند، رسانه ها بر فرهنگ آن كشور اثر مي گذارند و آنها را دگرگون مي كنند. بنابراين، رسانه ها اين توانايي و قدرت را دارند كه فرهنگي را دگرگون سازند يا به ترويج و تبليغ ارزش هاي مغاير با ارزش هاي فرهنگ موجود بپردازند.
يكي از فرهنگ ها و ارزش هايي كه رسانه ها وارد زندگي مردم مي كنند و فرهنگ و ارزش هاي ملي را تغيير مي دهند، فرهنگ مصرف گرايي است كه با فرهنگ ميانه روي و قناعت در فرهنگ ديني كشورهاي اسلامي تضاد دارد. رسانه ها با تبليغ و ترويج فرهنگ مصرف گرايي، الگوي مصرف در جامعه را دگرگون مي سازند و با اين كار، تجمل گرايي و مصرف كاذب را بين مردم رواج مي دهند.
ص: 138
هدف از مصرف گرايي، تحقق منافع كشورهاي سرمايه داري است كه براي سراپا ماندن، نياز به افزايش تقاضا و مصرف انبوه دارند. بنابراين، فرهنگ مصرف گرايي به صورت رقيبي سرسخت براي ارزش ها و فرهنگ سنتي و معنوي در مي آيد كه تنها هدفش، تبديل انسان ها به موجوداتي مصرف گراست.
از پي آمدهاي مصرف گرايي، ابزاري شدن انسان هاست كه به عنوان ابزاري براي گرداندن چرخ هاي اقتصادي اين كشورها به كار مي روند و آنچه در اين ميان فراموش مي شود، ارزش هاي انساني و اخلاقي و حقيقت هستي آنهاست. رسانه ها نيز ابزار تشويق مردم به مصرف گرايي هستند. رسانه ها در پرتو تبليغات، كشش و انگيزه مردم را در استفاده از كالا و محصولات مورد نياز افزايش مي دهند.
تبليغات، يكي از روش هاي رسانه ها براي اطلاع رساني و آگاهي بخشي به مخاطبان است، ولي استفاده ازاين روش، در نظام سرمايه داري براي تبليغ هاي بازرگاني، از جنبه هاي مثبت آن كاسته و به ابزاري كنترل كننده تبديل شده است كه در جهت تحقق سلطه نظام سرمايه داري گام برمي دارد.
نظام سرمايه داري با تبليغ فرهنگ مصرف گرايي درصدد است به جاي استفاده از قدرت نظامي، سلطه خود را در سرتاسر دنيا حاكم سازد و با ارائه و تبليغ زندگي زيبا، مرفه و تجملي در اين نظام، اين تفكر را القا كنند كه زندگي مدرن و مرفه، نتيجه نظام سرمايه داري گره خورده با مصرف انبوه است.
رابرت مرتون و پل لازارسفلد در مورد استفاده گروه هاي اقتصادي صاحب منفعت از رسانه هاي جمعي براي تحقق منافع اقتصادي شان معتقد هستند:
به نظر مي رسد قدرت اقتصادي، بهره كشي مستقيم را كاهش داده... كه اين نتيجه، عموماً با انتشار تبليغات از طريق رسانه هاي جمعي به
ص: 139
دست آمده است... برنامه هاي راديو و تبليغات، جاي تهديد و اجبار را گرفته اند... رسانه ها ي جمعي، كار سازگار كردن توده ها با وضعيت اجتماعي و اقتصادي موجود را بر عهده گرفته اند.(1)
«تبليغ تجاري معمولاً مي كوشد الگوهاي موجود رفتار يا نگرش را «جهت دهي» كند. تبليغات مي كوشند مصرف كنندگان را به استفاده از كالاهايي تشويق كنند كه [پيش تر] به آنها عادت كرده اند و پس از آنكه الگويي از روش و رفتار برقرار شد، آن را در مسير ديگري جهت [مي دهند].(2)
در تبليغات، دو روش به منظور تشويق مخاطبان براي استفاده از كالا و محصولات به كار مي رود: جاذبه هاي احساسي و جاذبه هاي منطقي. در جاذبه هاي منطقي، از منطق و واقعيت براي تشريح و معرفي ويژگي هاي كالاهاي مورد نظر استفاده مي شود. در اين روش، احساسات و عواطف انساني برانگيخته نمي شود و هدف آن نيست كه با استفاده از روش هاي رواني و احساسي، افراد را براي استفاده از كالاي غيرضروري تشويق كرد.
در روش جاذبه احساسي، تبليغ با برانگيختن احساسات و عواطف افراد، كالاي خود را معرفي و مخاطبان را به استفاده و مصرف اين كالاها تشويق مي كنند. در اين روش، اجازه تفكر و تصميم گيري منطقي و عقلاني از مخاطبان گرفته مي شود تأكيد بيش از اندازه بر جاذبه هاي احساسي و عاطفي سبب مي شود به جاي آنكه از اين روش براي آگاهي بخشي استفاده شود، در جهت نيازهاي فوري و مصرفي افراد مورد استفاده قرار گيرد.
بنابراين، در تبليغات با استفاده از اين دو روش معرفي شده مي توان به مخاطبان آگاهي بخشي كرد و ادراك و آگاهي آنها را افزايش داد. همان گونه كه
ص: 140
گفته شد، آگاهي از دو طريق احساسي و ذهني به وجود مي آيد، ولي در روش استفاده از جاذبه احساسي كه امروزه رسانه ها بيشتر به آن توجه مي كنند، خواسته يا ناخواسته از آگاهي بخشي مخاطبان غفلت مي شود. به اين ترتيب، رسانه ها به صورت اغراق آميزي به استفاده از اين جاذبه روي آورده اند كه در نتيجه، تبليغات نيز بدون محتوا و پيام آگاهي بخشي است. در اين نوع تبليغات، بيشتر به حاشيه ها پرداخته و از جاذبه هاي جنسي، زيبايي و سرگرمي براي جذب مخاطبان و القاي ارزش هاي سرمايه داري استفاده مي شود. به عبارت ديگر، از اين روش براي جهت دهي ارزش هاي جامعه، استفاده و از اين طريق، مخاطبان را به برخورد احساسي وادار مي كند. ازاين رو، تبليغات از اين طريق، مصرف گرايي را بالا مي برد و مصرف انبوه را به ارزش تبديل و جاي گزين ديگر ارزش ها مي كند كه با فرهنگ و هويت ملي مغاير است.
د) پرهيز از توليد انديشه
با انقلاب ارتباطات و نوآوري در فن آوري اطلاعات، پيام ها و اطلاعات در سطحي گسترده و با سرعتي بالا در كمترين زمان در اختيار همگان قرار مي گيرد؛ يعني مخاطبان از نظر كمّي، اطلاعات و پيام ها ي بيشتري را دريافت مي كنند، ولي به دليل همين ويژگي سرعت در انتقال و افزايش پيام ها، كيفيت آنها كاهش مي يابد و رويدادها به صورت سطحي و ساده ارائه مي شود. همچنين به بهانه سازگاري با شرايط روز و هماهنگي با زمان، مطالب به صورت پراكنده و گزينشي انتشار مي يابد كه اين امر، ساختار فكري افراد را بدون اساس منطقي شكل مي دهد.
ادگار مورن، جامعه شناس و فيلسوف فرانسوي، در سال 1962 در كتابش با نام روح زمان يا زمان زندگي، قرن بيستم را عصر استعمار انديشه انساني مي نامد
ص: 141
و پس از معرفي استعمار نو و ويژگي هاي فن آورانه، بوروكراتيكي و سرمايه داري آن، اشاره مي كند كه كالاي فرهنگي كه صنايع فرهنگي جديد ارائه داده اند (مانند رسانه هاي جمعي)، در واقع، فرهنگ مبتذل و سطحي است كه به مشتريان انبوه عرضه مي شود و ضرورت هاي بازار ابتكار و خلاقيت هنري را از بين برده است. او مثال مي زند كه تقليد افراد به ويژه جوانان از ستاره هاي هنري و ورزشي، سينما و فيلم، آنان را در مقام همانندجويي و هم زادپنداري قرار داده است و نظام موجود در جوامع غربي با استفاده از آثار تحذيري و غير سياسي و «زمان زده» كردن بيشتر افراد، تداوم خود را استوارتر مي كند.(1)
ليمپن در كتاب خود با نام افكار عمومي، در مورد اين موضوع كه چرا بيشتر تصاوير ذهني ما با واقعيت هاي بيروني هماهنگي ندارد و موجب ناآگاهي ما از دنياي بيرون مي شود، عواملي را نام مي برد: سانسور، محدوديت هاي ناشي از فشرده كردن رويدادها در پيام هاي كوتاه (تلخيص)، استفاده از يك مجموعه واژگان كوچك براي توصيف يك جهان پيچيده و ترس از رويارويي با واقعيت هايي كه زندگي ما را تهديد مي كند.(2)
با فزوني و تعدد منابع اطلاع رساني، همگان، پيام ها و اخبار متعدد و گوناگوني را از طريق رسانه ها دريافت مي كنند كه بر اثر همين تعدد و فراواني منابع خبري و پيام، مخاطبان نيازي به تفكر نخواهند داشت و اخبار و پيام هاي مورد نظر را گزينش مي كنند و همين امر موجب تنبلي مخاطب و نداشتن تحرك فكري او مي شود. در واقع، مخاطب، ديگر زحمت انديشيدن را به خود نمي دهد و مطالب، آماده و پياپي در اختيار او قرار مي گيرد.
ص: 142
هنري مادلين در مورد اثرگذاري رسانه ها به ويزه تلويزيون بر قدرت انديشه افراد معتقد است:
تلويزيون با داشتن توان تحويل آني پيام، تمامي مطبوعات را در يك مسابقه هميشگي سرعت، به دنبال خود مي كشد. فكري كه رسانه ها به مرور زمان شكل مي دهند، به تدريج، توان انديشيدن را از دست مي دهد. در تلويزيون، بيشتر از راديو، زمان همانند منظره اي كه از يك قطار سريع مشاهده مي شود، از برابر چشمان شما مي رود. زمان به تدريج و تا حدي كه سرعت، امكان درك و جذب آن را مي دهد، از ياد مي رود.(1)
رسانه ها به ويژه رسانه هاي تصويري، تصاوير را با سرعت بسيار بالا پشت سر هم و مداوم به سوي مخاطبان سرازير مي كند. آنها فرصت برقراري ارتباط ميان تصاوير با دنياي درون مخاطب را مي گيرند و فرصت انديشيدن، تجزيه و تحليل كردن و الگوسازي را به مخاطب نمي دهند. به عبارت ديگر، اين تصاوير به جاي درگير كردن ذهن و تفكر مخاطب، قوه ديداري افراد را مخاطب قرار مي دهند و مخاطب نيز در همين سطح باقي مي ماند. بنابراين، آگاهي و ژرف نگري مورد نظر ما به وجود نمي آيد و اگر هم پديد آيد، زودگذر است و سريع فراموش خواهد شد.
مادلين در مورد ساده و كوتاه كردن مطالب در رسانه ها نيز مي نويسد:
«از اين پس، مطالب يك مجله مصّور بايد كوتاه، [فهم پذير] و روشن باشد. يك مطلب [طولاني] چندان [پسنديده نمي شود] و يك تجزيه و تحليل پيچيده كه واقعيت را به صورت ساده اي ارائه ندهد، به سختي [پذيرفته مي شود]. بايد به ترتيبي عمل كرد كه چشم بتواند حتي در يك نوشته، رضايتِ خاطر آني به دست آورد و با يك برداشت كلي و غير تحليلي به
ص: 143
مطلب پي ببرد و از طريق عوامل زير آن را دريابد: تصاوير و كاريكاتورهاي جالب و روشن؛ [عنوان هاي] هيجان انگيز كه لزومي ندارد حتماً نشان دهنده محتواي مطلب باشد؛ عكس هاي گيرا و جذاب همراه با يك جمله روشنگر متن؛ [عنوان هاي] فرعي كافي؛ بندها و پاراگراف هايي با فضاي باز؛ [جمله هايي] با ارائه مطلوب؛ درج خلاصه مقاله يا مطلب [پيش] از اصل آن؛ تكرار برخي مطالب در [فاصله هاي] منظم و با حروف درشت تر و... .(1)
به سبب همان دلايل ياد شده، پيام ها را بايد تا حد امكان، خلاصه شده، كوتاه و عامه پسند ارائه داد تا مخاطبان را جذب كنند و نياز مخاطبان را به صورت آني پاسخ دهند. به همين دليل، فرصت انديشه از افراد گرفته و پيام ها و اخبار به صورت سطحي ارائه مي شود. جايگاه رسانه ها نيز به عنوان ابزار آگاهي بخشي، به موقعيت وسيله اطلاع رساني و سرگرم كننده كه تنها هدف آن، جذب مخاطب است، كاهش مي يابد و سطح آگاهي در جامعه پايين مي آيد.
ازاين رو، بايد گفت نياز مخاطبان به پيام ها دو گونه است: نياهاي آني و زودگذر و نيازهاي آتي و بلندمدت. در نيازهاي آني و زودگذر، مخاطب با خواندن و شنيدن پيام و برنامه مورد نياز، به سرعت، نيازش را برآورده مي كند و از رسانه مورد نظر خرسند مي شود. بيشتر رسانه ها نيز با تكيه بر همين نياز آني و زودگذر به ارائه پيام و اطلاعات مي پردازند و با برآوردن اين نيازهاي فوري، مخاطبان را جذب مي كنند. رسانه ها با استفاده از وجود هيجان ها و نيازهاي سطحي و فوري مخاطبان، سرگرمي و نشاط آنان را فراهم مي آورند و از اهداف بلندمدت خود و برآوردن نيازهاي اساسي مخاطبان و جامعه باز مي مانند.
ص: 144
2. ارائه راهكار (اگلوي كوشش درخور)
براي ارائه راه كار در زمينه آگاهي بخشي رسانه ها از الگوي «كوشش در خور» استفاده مي كنيم كه پتي و كاچيوپو (1981 و 1986) بيان كرده اند.
براي ايجاد آگاهي يا آگاهي بخشي از طريق رسانه هاي ملي بايد بتوانيم درگيري ذهني و سطح تفكر فرد را در موضوع هاي مختلف بالا ببريم. درگيري ذهني به اين معناست كه افراد درباره انواع موضوع ها و رويدادها به تفكر و بررسي كردن بپردازند و با ژرف نگري بيشتري تصميم بگيرند.
پتي و كاچيوپو بر آن بودند كه با ارائه مدل «كوشش درخور» كه در مورد شيوه هاي پردازش اطلاعات است، بتوانند افراد را متقاعد كنند. از ويژگي هاي اين مدل، استفاده از تفكر براي رسيدن به شناخت است. در اين مدل، افكار به وجود آمده از شيوه پردازش موضوع، ويژگي متقاعدكنندگي دارند، نه خود پيام. بنابراين، در اين مدل، شيوه پردازش موضوع موجب به وجود آمدن افكار مي شود و اين افكار، فرد را متقاعد مي كند.
نظريه كوشش در خور، به معناي كوشش و تفكر براي متقاعدسازي است كه خود به پردازش اطلاعات نياز دارد. ازاين رو، در اينجا نخست تعريفي از پردازش اطلاعات و متقاعد سازي مي آوريم.
الف) ويژگي هاي الگوي كوشش درخور
يك _ پردازش اطلاعات
پردازش خبر، يعني تفكر و انديشه و همان تجزيه و تحليل و تفسير اطلاعات است. «در قلمرو فلسفه، گاه از تفكر به عنوان حركت ذهن از نقطه اي (مقدمه) به نقطه اي ديگر (نتيجه) ياد [مي شود]. در اين صورت، حركت ذهن را نبايد چيزي جز داده پردازي، حلاجي و زير و رو كردن اطلاعات و نظم
ص: 145
دادن به آن [با هدف] نتيجه گيري دانست.»(1) بنابراين، «تفكر»، عامل رسيدن به شناخت مي شود و ميزان پردازش اطلاعات، تعيين كننده ميزان شناخت و آگاهي است كه خود، به تصميم گيري فرد مي انجامد.
مفهوم پردازش اطلاعات را از دو مجرا مي توان بررسي كرد: منبع ارتباط و مخاطب. در پردازش اطلاعات وقتي منظور ما منبع ارتباط باشد، چگونگي طرح و تدوين پيام در رسانه ها مطرح مي شود كه در اينجا رسانه ها، پيام را پردازش و ارائه مي دهند، ولي وقتي مخاطب موردنظر باشد، همان عمل تجزيه و تحليل پيام و اطلاعات از طرف مخاطب است كه يك فرآيند شناختي خوانده مي شود. ازاين رو، تفكر مي تواند بهترين نام براي اين تجزيه و تحليل در سطح هشيار باشد.(2)
دو _ متقاعدسازي
بتينگهاوس و كودي در تعريفي، متقاعدسازي را كوششي آگاهانه دانسته اند كه در آن، فرد يا گروه از طريق فرستادن پيام، به تغيير نگرش ها، باورها و رفتار فرد يا ديگر گروه ها اقدام مي كند. نتون نيز آن را فرآيند آماده سازي و طرح پيام هاي كلامي و غير كلامي تعريف كرده است كه به منظور تغيير يا تحكيم نگرش ها، باورها و رفتار ديگران اعمال مي شود. پتي و كاچيوپو هم آن را به طور ساده، هر گونه كوشش فعال مي دانند كه به منظور تغيير نظر ديگران اعمال مي شود.(3) بر اين اساس، از طريق متقاعد سازي نيز مي توان آگاهي بخشي كرد و فرد را از طريق تغيير يا تحكيم نگرش ها و باورها به سوي واقعيت ها و كشف حقايق رهنمون شد.
ازاين رو، كوشش درخور به معناي ميزان تفكر و تلاش در پردازش اطلاعات است كه به درجه اهميت و ارزش موضوع براي فرد بستگي دارد.
ص: 146
به هر ميزان كه اهميت و ارزش موضوع براي فرد بيشتر باشد، تلاش فرد براي پردازش اطلاعات، بالا و دقيق مي شود و متقاعدسازي صورت مي گيرد. در مقابل، به هر ميزان كه ارزش و اهميت موضوع براي فرد پايين بيايد، تلاش و تفكر فرد براي پردازش اطلاعات، كمتر و ضعيف تر مي شود و متقاعدسازي سطحي روي مي دهد.
در مدل كوشش در خور، متغيرهايي كه موجب مي شوند فرد موضوعي را مهم بداند و بكوشد اطلاعات آن را پردازش كند و ميزان تلاش هاي شناختي او براي پردازش اطلاعات را تعيين مي كنند، داشتن انگيزه و توانايي است. هر ميزان، توانايي و انگيزه فرد براي پردازش اطلاعات بيشتر باشد، اهميت موضوع براي او افزايش مي يابد.
بنابراين، در اينجا راهكارهايي ارائه مي دهيم كه در ايجاد انگيزه و افزايش توانايي مخاطبان براي پردازش اطلاعات و در نتيجه افزايش آگاهي و شناخت آنها مؤثرند.
ب) راهكارهاي مبتني بر اگلوي كوشش درخور
يك _ بالا بردن توانايي مخاطب
توانايي پردازش اطلاعات و تفسير آن و قدرت انديشه، از متغيرهاي اثر گذار در متقاعد ساختن و شناخت فرد است. توانايي در اينجا به معناي توانايي انديشيدن است كه كمك مي كند فرد به شناخت و آگاهي برسد و خود نيز از عوامل بيروني و دروني اثر مي پذيرد. از بين عوامل دروني مي توان به دانش، تجربه، سواد، هوش و استعداد اشاره كرد كه مربوط به خود شخص است و از عوامل شناختي به شمار مي رود. عوامل بيروني توانايي نيز مربوط به رسانه ها و محيط بيروني فرد است كه به طور مستقيم و غير مستقيم در توانايي هاي فرد دخالت دارند.
ص: 147
از ميان عوامل بيروني، برخي از آنها به رسانه ها مربوط مي شود كه عبارتند از: دسترسي رسانه ها به منابع اطلاعاتي معتبر و متعدد؛ متنوع بودن رسانه ها؛ مجاري اطلاع رساني؛ ايجاد اعتماد در ميان مخاطبان؛ شيوه ارائه پيام ها و موضوع هاي گوناگون؛ توجه رسانه ها به نيازهاي آني و آتي مردم و ارائه پيام هايي متناسب با اين نيازها.
از آنجا كه در اين بحث به دنبال آسيب شناسي رسانه ها در آگاهي بخشي و ارائه راهكار براي بهتر عمل كردن در اين زمينه هستيم، فقط به عوامل بيروني مربوط به رسانه ها اشاره مي كنيم.
اول _ استفاده نكردن از تكنيك هاي رواني
با دگرگوني هاي فن آورانه در حوزه ارتباطات و رسانه ها و افزايش آگاهي و دانش بشري و نيز شكل گيري افكار عمومي به عنوان قدرت مطرح در عرصه تحولات، شيوه هاي جديدي براي جهت دهي افكار عمومي و جهت دهي به آن پديد آمد كه در حوزه علوم ارتباطات كاربرد زيادي يافت.
در واقع، افكار عمومي، زاييده رسانه و ارتباطات بود. «گسترش وسايل ارتباط جمعي مانند راديو، تلويزيون و مطبوعات پرتيراژ، موجب پيدايش جامعه تازه اي شد كه در آن، همه افراد، صرف نظر از اينكه در كجا زندگي مي كنند يا به چه گروه اجتماعي تعلق دارند، از طريق تماس با منابع خبري، از رويدادها و رخدادها آگاه مي شوند. تا جايي كه حتي اگر در جامعه اي ميزان مشاركت اجتماعي مردم هم محدود باشد، ميزان آشنايي آنها با... رخدادها كه نتيجه مشاركتشان در اين زمينه است، با آنچه در گذشته بود، فرق دارد.»(1) پس از به وجود آمدن افكار عمومي نيز رسانه ها، اثرگذارترين ابزار بر افكار عمومي هستند.
ص: 148
بنابراين، افكار عمومي به عنوان نيرويي جديد و اثرگذار، توجه دست اندركاران رسانه اي را به خود جلب كرد. رسانه ها به صورت آگاهانه به شيوه هاي غير مستقيم متوسل شدند تا افكار عمومي را در خدمت منافع خود و گروه هاي صاحب نفوذ و كشورهاي استعمارگر به كار گيرند.
يكي از اين روش ها، استفاده از تكنيك هاي رواني در حوزه علوم ارتباطات است تا مخاطبان رسانه اي را بدون آنكه آگاه باشند، با خود و منافع خويش همگام سازند. تكنيك هاي رواني، شيوه هاي رواني و ذهني هستند كه رسانه ها با استفاده از آنها، ذهن مخاطبان را از واقعيت ها دور مي كنند و موجب ناآگاهي آنها از مسائل و موضوع هاي پيراموني، آن چنان كه هست، مي شوند. در تكنيك هاي رواني، رسانه ها به صورت آگاهانه، تصاويري مجازي براي مخاطبان مي آفرينند كه غير واقعي، ذهني و به دور از آگاهي است.
«عمليات رواني، استفاده دقيق و طراحي شده از تبليغات و ديگر [كارهايي] است كه منظور اصلي آن، [اثرگذاري] بر عقايد، احساسات، [گرايش ها] و رفتار دشمن، گروه بي طرف و يا گروه دوست است، به [گونه اي] كه پشتيباني براي برآوردن مقاصد و اهداف ملي باشد».(1)
بنابراين، هدف در تكنيك هاي رواني، اثرگذاري بر ذهنيت و آگاهي مخاطبان از طريق برانگيختن احساسات، هيجان ها و عواطف آنهاست. عمليات رواني، جنگ بدون خون ريزي و كشتار و ويراني است. سلاح نرمي است كه كشورها با استفاده از آن در رسانه ها، اهداف و منافع ملي خود را عملي مي سازند. در اين روش، از ناآگاهي مخاطبان استفاده مي كنند و با منحرف ساختن اذهان عمومي، واقعيت را وارونه نشان مي دهند. ازاين رو، يكي از آسيب هاي رسانه ها در آگاهي بخشي مخاطبان استفاده از تكنيك هاي رواني است. در اين روش رسانه ها به جاي آنكه
ص: 149
در خدمت آگاهي بخشي مخاطبان قرار گيرند با استفاده از تكنيك هاي رواني، از به وجود آمدن آگاهي، ممانعت به عمل مي آورند؛ لذا براي ايجاد آگاهي در مخاطبان، آشنايي آنها با تكنيك هاي رواني، ضروري به نظر مي رسد.
دوم _ شايع ترين تكنيك هاي رواني
1. تكنيك انگاره سازي
انگاره سازي يا تصويرسازي، به معناي ايجاد تصوير و ذهنيت خاصي در مخاطبان است. در انگاره سازي تلاش مي شود تصويري مطلوب يا نامطلوب از موضوع، شخص، گروه يا كشوري در اذهان مخاطبان ايجاد شود. «انگاره را مي توان به عنوان يك سازه تعريف كرد كه مضمون آن، مجموعه اي از تصويرهايي است كه از جنبه هاي گوناگون واقعيت، در ذهن فرد وجود دارد».(1)
هدف از انگاره سازي، هدايت و جهت دهي به افكار عمومي باهدف تأمين منافع گروهي خاص است.
در انگاره سازي خبري، كارگزاران خبري، آگاهانه و با برنامه ريزي، به تصويرسازي خبري يا انگاره سازي خبري دست مي زنند. در انگاره سازي آنچه مهم نيست، انعكاس واقعيت و رويداد است. در اينجا هدف و ماهيت كار، استفاده از دست مايه واقعيت يك رويداد براي ارائه تفسيري پنهان در لفاف است.(2)
در انگاره سازي، تصاويري از واقعيت ها در ذهن مخاطبان شكل مي گيرد كه اين تصاوير، بر عقايد و رفتار مخاطبان اثر مي گذارد. مخاطب رسانه اي براي قضاوت كردن و تصميم گيري در مورد موضوعي، به انگاره هاي ذهني خود رجوع مي كند و همين انگاره ها در رفتار او مؤثرند و مبناي تصميم گيري او مي شوند، گرچه به دور از آگاهي واقعي است،
ص: 150
2. دروغ پردازي
از ديگر تكنيك هاي رواني كه ذهن مخاطبان را هدف قرار مي دهد، دروغ پراكني است كه در رسانه ها به شكل هاي گوناگون استفاده مي شود. رسانه ها با دروغ پراكني مي كوشند ذهن مخاطبان را از واقعيت ها، دور و وارد فضاي ديگري كنند و از اين طريق، موجب ناآگاهي آنها از برخي موضوع هاي و مسائل شوند. به عبارت ديگر، با درگير كردن ذهن مخاطبان با موضوع هاي دروغين و ساختگي، ذهن آنها را از واقعيت ها منحرف مي سازند.
براي مثال، رسانه هاي امريكايي كه از دروغ هاي بزرگ در جهت اهداف توسعه طلبانه امريكا استفاده مي كنند. امريكا با شعار اقدامات بشردوستانه و دفاع از دموكراسي و حقوق بشر، جنگ هاي متعددي در مناطق مختلف دنيا به راه انداخته كه رسانه هاي خبري، آنها را به طرزي ماهرانه با دروغ هاي بزرگي توجيه كرده اند. براي نمونه، حمله امريكا به افغانستان در سال 2001، توسط رسانه هاي اين كشور چنين پوشش داده شد كه دولت امريكا درصدد انتقام گرفتن از القاعده و اسامه بن لادن است، ولي پس از جنگ مشخص شد هدف امريكا، نفوذ در منطقه آسياي مركزي و جنوب آسيا بوده است.(1)
3. برچسب زني
در برچسب زني، به اشخاص يا گروهي برچسبي زده مي شود كه واقعيت ندارد و همين برچسب، ذهنيت و بينش مخاطبان را درباره آن موضوع يا افراد شكل مي دهد و موجب واكنش آنها مي شود. «زبان، فراگرد انتقال مفاهيم با استفاده از نمادهاست. اگر بخواهيم افكار عمومي را تغيير دهيم، بايد از نمادهاي زباني استفاده كنيم. از اين جهت، افكار عمومي و نمادهاي زبان، از كنش و واكنش ميان افراد تفكيك ناپذير نيست. براي بسياري از ما، يكي دانستن اين دو، ناشي از عادت ها و سنت است و نه تأمل و تعمق».(2)
ص: 151
در واقع، رسانه ها با استفاده از لقب هاي مثبت و منفي و مفاهيمي كه بار ارزشي مثبت و منفي دارند، برداشت مخاطبان را درباره موضوهاي مختلف، تغيير يا شكل مي دهند. در اين روش، از توهين و تحقير نيز استفاده مي شود و بيشتر در تبليغات سياسي متداول است. با تكرار، اين برچسب ها و لقب ها در ميان افكار عمومي، رايج و به ذهنيت غالب تبديل مي شود و واكنش احساسي و عاطفي مخاطبان را برمي انگيزد. در برچسب زني معمولاً بدون توجه به ويژگي ها و تفاوت هاي فردي، اين برچسب ها در ميان مردم رواج مي يابد كه به دور از ارزيابي هاي عقلاني و تفكر درست است. اين برچسب ها، مفاهيمي كلي و انتزاعي هستند كه معاني دقيقي ندارند و بيشتر گمراه كننده و بدون ايجاد آگاهي هستند.
نتيجه استفاده از اين واژه ها ي انتزاعي، ايجاد هويت زايد است. «منظور از هويت زايد و غيرضروري، همان استفاده بيش از اندازه اي است كه از كلمات، مقوله اي و نام طبقه اي و گروه مي شود. در اين مقوله سازي ها و طبقه بندي ها و دسته بندي ها آنچه فراموش مي شود، [ويژگي هاي] افرادي است كه آن مقوله ها را شكل مي دهند.»(1) با ايجاد هويت هاي زايد، هويت هاي واقعي از ياد مي روند و شناخته نمي شوند.
كاربرد واژه «تروريسم» يا محور شرارت براي ايران، عراق و كره شمالي كه جورج بوش در سخنراني خود بعد از 11 سپتامبر از آن استفاده كرد و بعدها خبرگزاري هاي دنيا نيز آنها را بارها تكرار كردند. جورج بوش در سخنراني خود پس از وقايع يازده سپتامبر، ايران، كره شمالي و عراق را در رديف كشورهاي تروريست و محور شرارت قرار داد و اعلام كرد:
ص: 152
چنين كشورهايي و متحدان تروريست آنان، محور شرارتي را شكل مي دهند كه براي به خطر انداختن صلح جهاني مسلح شده است. اين حكومت ها با طلب كردن تسليحات كشتار جمعي، خطر فزاينده و سختي براي جهان هستند... درحالي كه خطر همواره افزايش پيدا مي كند، من منتظر وقايع نخواهم نشست.(1)
4. فرافكني
فرافكني، يكي از نظريه هاي روان شناسي است كه اولين بار زيگموند فرويد آن را مطرح كرده، ولي وارد علوم ديگر نيز شده است. فرافكني، نسبت دادن ناآگاهانه كارها، صفت ها و عيب هاي ناپسند و ناشايسته خود به ديگران است.
اصطلاح فرافكني، در روان كاوي كاربرد دارد. در روان كاوي، فرافكني، يكي از سازوكارها ي پدافند ي (دفاعي) در برابر نگراني به شمار مي رود. در اين معنا، خواسته ها و انگيزه هاي ناپذيرفتني كه بازشناخت آنها در «خود»، ممكن است موجب ناراحتي شود، به ديگران نسبت داده مي شود. «اين وسيله پدافندي، به طور كامل در جهت عكس درون فكني است و در اصل، فرد مي كوشد تا گرايش هاي نامناسب و ناپسند خويش را به ديگران نسبت دهد و در نتيجه، خود را عاري از هرگونه عيب و نقص بداند و خود را از احساس گناه برهاند. با اين وسيله پدافندي، فرد در مورد ديگران با مقياس خويش قضاوت مي كند».(2)
امروزه اين روش در رسانه ها و خبرگزاري ها كاربرد زيادي دارد. در علم روان شناسي، افراد به صورت ناآگاهانه از اين روش روان شناختي استفاده مي كنند، ولي در علوم ارتباطات، رسانه ها به صورت آگاهانه و عمدي ازاين رو،ش براي رسيدن به اهدافشان بهره مي برند. رسانه ها براي اينكه مسئوليت و عملي را به گردن ديگري بيندازند تا گروهي ديگر را تبرئه كنند،
ص: 153
اين شيوه را برمي گزينند. رسانه ها به صورت آگاهانه و عمدي، بار گناه يك طرف را برمي دارند و به گردن ديگري مي اندازند و از اين راه با برانگيختن احساسات و هيجان هاي عمومي، به اهداف خود مي رسند.
5. هراس افكني
رسانه با استفاده از ايجاد فضاي رعب و وحشت، روحيه و اراده مخاطبان را تضعيف مي كند و فرصت تصميم گيري عاقلانه را از آنها مي گيرد. مخاطبان نيز با ترس و تهديد به قضاوت و تصميم گيري مي پردازند. در اين روش، به مخاطبان چنين القا مي شود كه روش و راه حل ارائه شده، بهترين تصميم است و در غير اين صورت، با خطرها و تهديدهاي بي شماري روبه رو خواهند شد.
«مبلّغ يا پيام دهنده از راه دور، به صورت يك سويه، سيلابي از پيام هاي عاطفي درباره موضوع هايي كه افراد را تهديد مي كند، عوامل مخرب و مشكل زا و افراد يا كساني كه بي وقفه در تلاشند تا اين تهديدها و تخريب ها را عملي سازند، به افكار عمومي سرازير مي كند. در اينجا براي مؤثر واقع شدن تبليغ، خود پيام گير [بايد] حالت تنشي (اضطراب، ترس و محروميت، ظلم و...) را كه تبليغات القا مي كند، از درون احساس كند».(1)
6. نام گذاري معكوس
رسانه ها، اهداف و منافع مورد نظر خود را زير پوشش مفاهيمي ارائه مي دهند كه بار ارزشي مثبتي دارد.
آرون ديويچ از دانشكده ارتباطات دانشگاه واشنگتن از اين كار به نام بازي هاي كلامي نام مي برد و اين عمل را در سه جهت مي داند:
الف) نام گذاري منفي (برچسب زدن به مردم، گروه ها و نهادها و... به روش منفي)؛
ص: 154
ب) نام گذاري مثبت (نام گذاري مردم، گروه ها، نهادها و... به روشي مثبت)؛
ج) حسن تعبير (استفاده از واژه هايي كه خيال مخاطب را راحت مي كند.(1)
7. برجسته سازي
در علوم ارتباطات، يكي از نظريه هايي كه براي توضيح و تبيين عملكرد رسانه ها استفاده مي شود، نظريه برجسته سازي است. پژوهشگران نظريه برجسته سازي را در دهه هاي1950 و 1960 مطرح كردند. اين نظريه افزون بر علوم ارتباطات در ديگر علوم اجتماعي نيز كاربرد فراواني دارد.
نظريه برجسته سازي در پي پاسخ گويي به اين مسئله است كه چرا برخي موضوع ها براي افراد، برجسته مي شوند و در اولويت قرار مي گيرند. و برخي ديگر كم اهميت مي شوند و چگونه اين اهميت و برجستگي در برخي موضوع ها به وجود مي آيد. نظريه برجسته سازي مي خواهد بگويد، آنچه را رسانه ها مهم جلوه مي دهند، براي افراد هم مهم مي شود؛ يعني رسانه ها واقعيت ها را آن گونه كه مي خواهند، شكل مي دهند و با تمركز كردن روي برخي موضوع ها، بر اهميت و برجستگي آنها در اذهان مخاطبان مي افزايند.
رسانه ها با استفاده از شيوه هاي گوناگون، جريان اطلاع رساني و اخبار را كنترل مي كنند كه برجسته سازي يكي از اين شيوه هاست. رسانه ها با برجسته سازي، آگاهي عمومي را درباره موضوع هايي كه خود مي خواهند و آن گونه كه دل خواه آنهاست، به وجود مي آورند و با تمركز كردن بر موضوع هاي خاصي، به آنها اهميت مي دهند و سپس در ميان مردم منعكس مي كنند.
گلاديس انگل لنگ و كورت لنگ، فرآيند برجسته سازي را به شش مرحله تقسيم مي كنند:
ص: 155
1. مطبوعات، بعضي رويدادها يا فعاليت ها را پراهميت و آنها را برجسته مي سازند.
2. موضوع هاي متفاوت براي جلب توجه، به نوع و ميزان پوشش متفاوتي نياز دارند.
3. رويدادها و فعاليت هاي مورد توجه بايد قالب دار باشند يا بايد حوزه اي از معاني به آنها داد، به گونه اي كه فهم پذير شوند.
4. زبان مورد استفاده رسانه ها مي تواند بر درك اهميت موضوع اثر بگذارد. براي مثال، چرخش از اشاره اوليه «كاري غيراخلاقي» به واژه «افتضاح»، اهميت بيشتري به موضوع مي دهد.
5. رسانه ها، فعاليت يا رويدادهايي را كه عموم بدان ها توجه كرده اند، به نمادهاي ثانويه وصل مي كنند كه موقعيت آنها در منظر سياسي را به خوبي مي توان تشخيص داد.
6. هنگامي كه اشخاص معروف و معتبر درباره موضوعي صحبت مي كنند، فرآيند برجسته سازي شتاب مي گيرد.(1)
به عقيده مك كوئيل، برجسته سازي، به سه اولويت متفاوت بستگي دارد:
1. اولويت گروه هاي سياسي و گروه هاي صاحب منفعت؛
2. اولويت رسانه ها كه ارزش هاي خبري و سليقه هاي ملموس مخاطبان به آن ساخت مي دهند و اثر مي گذارند؛
3. اولويت همگان كه تصور مي رود از رسانه ها اثر مي پذيرند.
برجسته سازي بر اين مبنا قرار دارد كه هر اندازه رسانه ها مسئله اي را مهم جلوه دهند و به اولويت ببخشند، (اولويت رسانه ها)، افراد هم براي آن
ص: 156
اهميت قائل مي شوند. (اولويت همگان) از نگاه مك كوئيل، اولويت هاي گوناگون به اثر گذاشتن بر يكديگر تمايل دارند. بيشتر مطالعات مربوط به پيكارهاي ارتباطي اشاره مي كنند كه اولين گام برنامه ريزي ارتباطي مي تواند برجسته كردن موضوع مورد بررسي باشد. وقتي عمل برجسته سازي انجام شده باشد، در ميان گذاشتن پيام، آسان تر خواهد بود؛ زيرا مخاطبان از موضوع و اهميت آن آگاهند. البته زمينه چيني هم بسيار مؤثر است.
بنابراين، رسانه ها در برجسته سازي، با زمينه چيني و ارائه زمينه قبلي به مخاطبان، از به وجود آمدن آگاهي بدون پيش داوري جلوگيري مي كنند و داوري در مورد موضوع ها را به مخاطب نمي سپارند و در اين امر دخالت مي كنند.
آنچه از برجسته سازي در اين بحث بدان توجه مي شود، جهت دهي آن به افكار مردم است. رسانه ها به طريقي كه گفته شد، در فرآيند برجسته سازي، نگرش و افكار جامعه را تغيير و جهت مي دهند، به گونه اي كه مخاطبان بدون آگاهي قبلي، از اين فرآيند اثر مي گيرند و نگرش خود را عوض مي كنند. در واقع، آنها بدون تفكر و تعمق در موضوعي، به دنبال رسانه ها و اهداف آنها كشيده مي شوند. اگر هدف رسانه ها، آگاهي بخشي باشد، در فرآيند برجسته سازي، فرآيند آگاهي بخشي ايجاد نمي شود و افراد به صورت ناآگاهانه، موضوعي را پراهميت و برجسته مي يابند يا اينكه به دليل مطرح نشدن آن در رسانه ها و برجسته نبودن آن از ياد مي رود يا كم اهميت خوانده مي شود.
اين جمله معروف كه در مورد برجسته سازي عنوان شده است: «رسانه ها به مردم نمي گويند كه چگونه بينديشند، بلكه به آنها مي گويند كه درباره چه بينديشند»،(1) همين مطلب را مي رساند؛ يعني رسانه ها، حوزه و محدوده فكري
ص: 157
مخاطب و موضوع هاي خاصي را براي آنها گزينش مي كنند. اين در صورتي است كه آگاهي وقتي به وجود مي آيد كه مخاطب با مشاهده و اطلاع از همه مسائل و موضوع هاي پيراموني خود به تبيين و تحليل اين واقعيت ها بپردازد.
دو _ بالا بردن توانايي رسانه ها
با فرض كردن هر كشور به عنوان يك نظام، هر يك از اين نظام ها داراي خرده نظام ها و اهداف و غايت هايي است كه رسانه ملي در چارچوب اين نظام و هماهنگ با آن مي تواند عملكرد مثبت داشته باشد و به اهداف ملي برسد. هر نظام، شامل خرده نظام ها و اعضاي تشكيل دهنده آن است كه در ارتباط منظم و نظام مند با يكديگر، براي رسيدن به اهداف و غايت هاي از پيش تعيين شده فعاليت مي كنند. پس در اين زمينه بايد نظام مند عمل كرد.
ازاين رو، اهداف و غايت هاي خرده نظام ها و اجزا بايد با اهداف كل نظام در هماهنگي باشد و در يك جهت قرار گيرد. همچنين اجزاي نظام بايد با يكديگر، هماهنگ و در ارتباط باشند تا بتوانند اهداف مورد نظرشان را عملي سازند. رسانه ملي نيز به عنوان يك نهاد فرهنگي بايد در راستاي اهداف تعيين شده نظام حركت كند و در ارتباط و هماهنگي با ديگر نهادها و خرده نظام هاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي، براي تعادل و پويايي نظام بكوشد.
هر نظام سياسي از عناصري تشكيل شده كه داراي اين متغيرها و ويژگي ها است:
1. نهاده: نهاده عبارت است از مجموعه عناصري كه به صورت خواسته ها، منافع، پشتيباني ها و مخالفت ها وارد نظام سياسي مي شود و پس از تبادل ميان محيط و نظام به صورت داده از نظام خارج مي شود.
2. محيط داخلي و خارجي: محيط نظام بيشتر جنبه فرهنگي دارد، بدين معنا كه تصميم هاي گرفته شده بايد بر اساس نظام ارزشي _ اعتقادي و با
ص: 158
بهره گيري از نهادهاي مشروع جلوه كند. ميزان تبادل نظام با محيطش (محيط داخلي آن)، ميزان مردمي بودن نظام سياسي را مشخص مي كند. افزون بر محيط داخلي، نظام از محيط خارجي (بين المللي) نيز اثر مي پذيرد تا آنجا كه محيط خارجي در برخي از موارد، الگوها و هنجارهاي خويش را بر نظام تحميل مي كند.
3. داده: داده عبارت است از نتيجه كار نظام كه معمولاً به صورت راهبردها، تصميم ها و مانند آنها ظاهر مي شود.
4. بازخورد: تأثير داده بر نهاده را در اصطلاح، بازخورد مي گويند كه به صورت مثبت يا منفي عمل مي كند.(1)
بنابراين، رسانه ملي بايد با در نظر گرفتن متغيرها و عناصر نظام عمل كند. در قسمت نهاده، نقش و عملكرد رسانه ها كاملاً مشخص است؛ يعني رسانه ها در انتقال نهاده ها به نظام فعالانه و صادقانه، مهم ترين نقش را دارند. به عبارتي، رسانه ها بايد منافع، پشتيباني ها، خواسته و حمايت هاي درون نظام را آن گونه كه هست، بنا بر واقعيت ها و بدون دست كاري و اعمال نظر گروهي خاص به نظام انتقال دهند؛ زيرا در غير اين صورت، نظام از نهاده هاي درون نظام آگاهي نخواهد داشت و در نتيجه، داده هاي نظام، پاسخ گوي اين نهاده ها نخواهد بود و نظام را تهديد خواهد كرد.
هر نظامي داراي محيط داخلي و خارجي است و محيط داخلي بيشتر جنبه فرهنگي دارد و داراي ارزش ها و اعتقاداتي است كه داده ها يا تصميم هاي گرفته شده بايد بر اساس اين ارزش ها و باورها باشد. ازاين رو، نقش رسانه ها به عنوان يك نهاد فرهنگي در محيط داخلي بايد تطبيق داده ها و نهاده هاي نظام با ارزش ها و مباني ارزشي و اعتقادي نظام باشد.
ص: 159
هر اندازه نظام با محيط دروني خود در ارتباط باشد، ميزان مردمي بودن آن را مشخص مي سازد. بنابراين، رسانه ها ميزان مردمي بودن نظام را معين مي كنند و موجب ايجاد رابطه دوسويه و متقابل نظام با محيط درونش مي شوند و رسانه ها بايد نظام را با ارزش ها و اعتقادات آگاهي بخشي كنند.
از آنجا كه فرهنگ، عنصري پوياست، به ابزاري نياز دارد تا بتواند آن را با محيط و شرايط جديد هماهنگ سازد. رسانه ها بايد در شرايط مناسب، عقايد و باورهاي نظام را با توجه به نيازهاي جديد متحول كنند. البته رسانه ملي نيز بايد در چارچوب نظامي عمل كند كه خود آن نظام، در درون نظام بزرگ تري به نام نظام بين المللي جهاني واقع شده است كه همه تنش هاي متقابل بين المللي را در برمي گيرد. ازاين رو، آگاهي و شناخت از كنش هاي بين المللي، شرايط، مقتضيات و دگرگوني هاي آن و آگاهي بخشي به موقع و سالم، از وظايف رسانه هاي ملي است.
اگر افراد جامعه از شرايط و رويدادهاي بين المللي و كنش هاي درون نظام بين المللي آگاه باشند، با بينش و آگاهي بيشتري مي توانند رويدادهاي جهان پيرامون خود را درك كنند و مشاركت فعال و آگاهانه اي در درون نظام ملي داشته باشند.
اگر افراد جامعه از ديگر عناصر نظام بين الملل يعني ديگر كشورها و نيز هويت و مليت، اهداف ملي و منافع آنها در صحنه بين المللي آگاه باشند، از هويت و منافع خود با آگاهي بيشتري حمايت مي كنند و در حفظ آن در برابر اهداف تهاجمي بيگانگان مي كوشند و داشته ها و برتري هاي خود را پاس مي دارند.
سومين متغير، داده هاي هر نظام يا همان تصميم گيري ها و سياست هاي دولت در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است كه به نهاده هاي جامعه پاسخ مي دهد. نقش رسانه ملي در اين جريان بايد انتقال،
ص: 160
تبيين و تحليل سياست ها و تصميم هاي گرفته شده با توجه به شرايط ملي و بين المللي روز و نيز بررسي رابطه سياست ها و تصميم هاي گرفته شده با منافع ملي نظام براي شهروندان باشد. رسانه ملي بايد اولين مجرايي باشد كه مردم را از تصميم ها و سياست ها ي دولت آگاه مي كند.
متغير بازخورد، چهارمين متغيري است كه در مطالعات نظام مند بررسي مي شود و عبارت است از اثرگذاري داده بر نهاده. وظيفه رسانه ها نيز به عنوان يك بازوي توان مند نظام، اعلام و تفسير و آگاهي بخشي در مورد نتيجه داده ها بر نهاده ها در يك نظام است. بازخورد داده ها بر نهاده ها در يك نظام، امكان دارد منفي يا مثبت باشد. در هر صورت، رسانه ملي وظيفه دارد كه نتيجه به دست آمده را اطلاع رساني و پي آمدهاي آن را با نقد و گفت وگوهاي رسانه اي بازگو كند.
سه _ ايجاد انگيزه در مخاطبان
داشتن انگيزه به معناي علاقه و كشش براي تفكر و انجام عملي است. فلدمن درباره انگيزه مي گويد: «انگيزه موجب مي شود رفتار انسان نيرو و جهت بگيرد.»(1) عواملي كه فرد را براي تلاش فكري و عملي انگيزه مند مي كنند، متعدد و متفاوت است. ممكن است برآمده از نياز يا لذت يا برآمده از سود و فايده باشد. در اينجا قصد داريم به عوامل انگيزشي اشاره كنيم كه وقتي مخاطب رسانه اي با ديدن برنامه ها و پيام هاي رسانه اي به تفكر و و پردازش اطلاعات مي پردازد، نوعي كشش و نيرو در او ايجاد كند كه انگيزه اش را براي آگاهي از مطالب و پيام هاي ارائه شده بالا ببرد. اين موارد عبارتند از:
ص: 161
اول _ مرتبط بودن برنامه ها و پيام ها با نيازها و زندگي افراد جامعه از طريق نگرش سنجي و افكار سنجي
از مهم ترين رسالت رسانه ها، شناسايي نيازهاي مخاطبان و انعكاس آنها در پيام ها و برنامه هاي خود است كه هر چه پيام ها و برنامه هاي يك رسانه با نيازهاي مخاطبان هم سو باشد، در مخاطبان براي يادگيري و تفكر در مورد آنها، انگيزه و تمايل ايجاد كند، البته هميشه پيام ها در ارتباط مستقيم با نيازهاي مخاطب نيست، بلكه ممكن است برخي با نيازها و زندگي مخاطبان ارتباط غيرمستقيم داشته باشند يا اينكه مسائلي به نيازهاي آتي مخاطبان بپردازد كه در زمان حاضر ملموس و مشخص نباشد و مخاطبان از ارتباط اين مسائل با زندگي خود ناآگاه باشند كه باز در اينجا رسانه ها موظفند ارتباط مسائل و پيام هاي ارائه شده را براي آنها تحليل و بررسي كنند. نكته ديگر اينكه پيام وقتي نياز مخاطب را برمي انگيزد، راه هايي براي برآوردن اين نياز ارائه مي دهد كه با شرايط و واقعيت ها و ارزش هاي موجود تناسب داشته باشد.
يكي از روش هايي كه رسانه ها مي توانند با كمك آن از نيازها و خواسته هاي مخاطبان آگاه شوند، افكارسنجي و نگرش سنجي است. افكار سنجي نيز استفاده از شگردهاي گوناگون افكارسنجي براي شناسايي و آگاهي از نيازها و خواسته هاي مخاطبان و ايجاد ارتباط دو سويه ميان آنها از طريق مصاحبه، گفت وگو، پرسش نامه، دريافت نظرها و انتقادها، گزارش خبري و... است. «اين تحقيق ها سه ويژگي [دارند]: اول آنكه انتقادي است و وضعيت موجود را ارزيابي مي كند. ويژگي دوم، ميان بخشي بودن است؛ يعني محدود به يك فضا نيست و مي تواند در بخش ها و سازمان هاي گوناگون [استفاده شود]. ويژگي سوم، مفيد بودن در برنامه ريزي است. هر
ص: 162
سازماني اين پژوهش ها را انجام مي دهد و بر اساس نتايج حاصل، ميان ديگر سازمان ها رابطه برقرار مي كند و براي برنامه ريزي، آن سازمان ها را هدايت مي كند».(1)
در افكارسنجي، با استفاده از شگردهاي روش هاي گوناگون با ديدگاه ها، تصورها و نظرهاي مختلف و غالب جامعه در مورد انواع پديده ها آشنا مي شويم و كاربرد نتايج اين روش در رسانه ها سبب مي شود پيام ها و برنامه هايي رسانه اي، واقع بينانه و بازتاب دهنده دغدغه ها و كمبودهاي جامعه و پاسخ گوي ضرورت هاي زندگي افراد جامعه باشد. حضور مردم و اظهار نظر آنها ، نوعي ارزيابي عملكرد مسئولان و دست اندركاران رسانه اي و محتواي برنامه هاست كه سبب مي شود مسئلان رسانه ها با آگاهي از كاستي هاي موجود در برنامه ها، براي بهبود آن تلاش مي كنند.
دوم _ ايجاد اعتماد در مخاطبان
از ديگر عواملي كه موجب ايجاد انگيزه در مخاطبان براي پي گيري و تفكر برنامه هاي رسانه اي مي شود و شناخت و آگاهي آنها را افزايش مي دهد، دادن حس اعتماد به مخاطبان درباره رسانه هاست. در روابط اجتماعي، اعتماد، نوعي اطمينان است كه عاملي براي ايجاد تعامل و كنش و ارتباط ميان افراد، گروه ها و نهادها مي شود. براي آشنايي و آگاهي از وقايع و مسائل پيرامون بايد اعتماد وجود داشته باشد و در غير اين صورت، تعاملي برقرار نمي شود تا آگاهي به وجود آيد. از عواملي كه بر اعتماد مخاطبان مي افزايد، بي طرفي رسانه ها در ارائه اخبار و پيام هاست. به هر ميزان كه رسانه ها، عنصر بي طرفي را در ارائه پيام هايشان رعايت كنند، اعتماد مخاطبان را جلب و انگيزه آنها را براي
ص: 163
پردازش اطلاعات بالا مي برند. در اين ميان، جهت گيري هاي سياسي و گروهي رسانه ها، از انتقال صحيح و سالم اخبار و اطلاعات و ديدگاه ها و گرايش هاي مختلف جلوگيري مي كند و از اعتماد مخاطبان به رسانه ها مي كاهد.
استفاده رسانه ها از تكنيك هاي رواني همچون نشر دروغ و افترا استفاده از تبليغات كاذب به منظور جلب سود مالي و تجاري براي شركت هاي تجاري و بي توجهي به منافع عمومي، برخي از مواردي است كه بر پيكره اعتماد مخاطبان به رسانه ها آسيب مي زند.
مورد ديگر، انتشار ندادن اخبار رويدادهايي است كه در داخل كشور يا در محيط بين المللي اتفاق مي افتد و افراد جامعه علاقه مند پي گيري اين اخبار هستند يا با زندگي آنها در ارتباط است. بنابراين، در صورت منعكس نشدن اين وقايع و اخبار در رسانه هاي ملي، آنها به رسانه ها و خبرگزاري هاي ديگر كشور ها گرايش مي يابند و اعتماد خود را به رسانه هاي داخلي از دست مي دهند.
سوم _ ارائه برنامه و پيام در قالب هاي متنوع
استفاده از قالب هاي يك نواخت و تكراري براي ارائه پيام و برنامه ها، مخاطب را كسل مي كند و انگيزه او را براي پردازش و تفكر و پي گيري برنامه ها كاهش مي دهد. ارائه برنامه در قالب هاي متنوع و متعدد مثل طنز، گفت وگو، مشاوره، آموزش، سريال و نمايش، توجه مخاطب را جلب مي كند و نياز تنوع طلبي او را برآورده مي سازد. در نتيجه، انگيزه او را براي پردازش اطلاعات افزايش مي دهد.
چهارم _ ارائه مطالب و پيام ها متناسب با سطح تفكر و آگاهي مخاطبان
برنامه ها و پيام هاي رسانه اي بايد با سطح تفكر و آگاهي مخاطبان متناسب باشد تا انگيزه پي گيري مطالب را در آنها ايجاد كنند. ارائه پيام هاي تخصصي و در سطح علمي بالا موجب مي شود مخاطب از درك و پردازش آنها بازبماند و از پي گيري
ص: 164
مطلب نااميد شود. البته به رسانه بايد با مسائل، عوامانه و ساده انگارانه برخورد نكند و مخاطبان را به سطحي نگري وا ندارد. ازاين رو، بايد مسائل را عالمانه و متخصصانه بررسي كند تا با درك و تفكر مخاطبان، متناسب باشند؛ يعني مباحث را با روش هايي ارائه دهدكه درك پيام ها براي مخاطب، دشوار نباشد.
نتيجه گيري
با توجه به مطالبي كه در چهار فصل اين اثر عنوان شد، آگاهي بخشي يكي از كاركردهاي رسانه ها در كنار ديگر كاركردهايي چون جامعه پذيري، اطلاع رساني و فرهنگ پذيري است، كه مي تواند هم سو با آنها اعمال شود و به عبارت ديگر، هم زمان با آگاهي بخشي، به اطلاع رساني، جامعه پذيري و فرهنگ پذيري بپردازد. آگاهي و شناخت، از نيازهاي اوليه انسان هاست كه آنها را به تكاپوي شناخت و آگاهي وامي دارد.
در شرايط و مقتضيات كنوني يعني جهاني شدن، نيز قرار گرفتن در عصر ارتباطات و اطلاعات و تغيير ماهيت قدرت از قدرت سخت افزاري به قدرت نرم با ويژگي دانايي و آگاهي و وابستگي توسعه كشورها به فن آوري ارتباطات و دانش روز و ديگر عوامل، نياز به آگاهي بخشي رسانه ها دو چندان شده است. ضمن آنكه آگاهي و آگاهي بخشي، از ضرورت هاي ديني جامعه اسلامي ماست و آموزه هاي قرآن و اسلام بر مبناي آگاهي بخشي انسان از اهداف خلقت خود قرار گرفته است. از آنجا كه هدف اصلي در جامعه ديني و اسلامي، رسيدن به اهداف معنوي و الهي است و كمال و تعالي انسان در آن موردنظر است، بايد همه آگاهي هاي انساني حول اين محور قرار گيرد.
با توجه به نظريه ارتباطاتي كه آلوين تافلر در كتاب موج سوم و تغيير ماهيت قدرت ارائه داده و در اين پژوهش براي تحليل موضوع مورد بحث از
ص: 165
استفاده شده است، اكنون ما در موج سوم قرار گرفته ايم كه ويژگي آن، تغيير ماهيت قدرت به دانش و دانايي است. وي دگرگوني هاي اجتماعي و فن آورانه را كه در دهه 1950 آغاز شد، موج سومي مي داند كه تحولي عظيم در همه حوزه هاي زندگي بشري به دنبال داشته است. به نظر تافلر، نظام جديد توليد ثروت، به نظم جديد سياسي و اجتماعي متناسب با آن نياز دارد و در اين نظم جديد، مهم ترين مسئله، كنترل هاي افقي است، نه كنترل هاي از بالا به پايين و لازمه آن، بالا بردن دانش و آگاهي عمومي مردم است.
در اين ميان، رسانه هاي موج سوم نيز شكل ارتباطات و معادلات ارتباطي را دگرگون كرده است. از آثار عملكرد رسانه هاي موج سوم، انبوه زدايي و غير توده اي كردن جامعه است كه در نتيجه آن، نيازها و خواسته هاي جديد و متنوع در ميان مخاطبان رسانه اي و افراد جامعه مطرح مي شود. در جوامع پيش از موج سوم، رسانه هاي موج اول و دوم، نيازها و خواسته هاي مردمي را به صورت توده اي، انبوهي و يك پارچه مطرح مي ساختند و از بيان كردن نيازهاي متنوع و گوناگون مردم خودداري مي كردند و نيازها و خواسته هاي آنان را به صورت يك شكل و يك دست در مي آوردند كه فرصت تفكر و آگاهي را از مخاطبان مي گرفت. در موج سوم، ورود فن آوري ارتباطات به زندگي بشر، شكل ارتباطي گذشته را دگرگون كرده است و رسانه ها ي موج سوم با ويژگي عمل متقابل، سيار بودن و جهاني بودن، آگاهي هاي ما و شيوه انديشه ما را تغيير داده اند.
ازاين رو، در دنياي كنوني، لزوم اطلاع رساني و آگاهي بخشي رسانه هاي ملي براي ايجاد تعمق و تفكر در حوزه هاي سياسي و اجتماعي دو چندان است. آنچه در حوزه هاي سياسي و اجتماعي دگرگون مي شود، نيازهاي سياسي و اجتماعي مردم است كه ضرورت آگاهي بخشي مردم را مي رساند. در حوزه سياسي، نيازهاي مردم از حالت انبوه و توده اي بيرون مي آيد و
ص: 166
مشاركت مردم را در حوزه ها و تصميم گيري هاي سياسي به دنبال دارد. بنابراين، هر اندازه آگاهي و بينش سياسي مردم بالاتر رود، تصميم هاي سياسي، عقلاني تر و مردمي تر خواهد شد و حمايت هاي مردمي را در رويايي با بحران هاي سياسي به همراه خواهد داشت كه امكان وقوع آن براي نظام هاي سياسي همواره وجود دارد.
در حوزه اجتماعي نيز با تحول در منابع هويتي، نظام اجتماعي با نيازها ي جديدي روبه رو مي شود. همان گونه كه الوين تافلر مي گويد: با انبوه زدايي رسانه ها، انواع حيرت انگيزي از الگوها و شيوه هاي زندگي در اختيار افراد قرار مي گيرد تا خود را با آن مقايسه كنند. افزون بر آن، رسانه هاي جديد به جاي ترسيم تصويري كامل، تصاوير ذهني خرد شده و پاره پاره ارائه دهند. به جاي اينكه به افراد اجازه دهند تا از ميان هويت هاي يك پارچه انتخاب كنند، آنها را به حال خود مي گذارند تا از تركيب اين تكه پاره ها، تصوير و هويت دل خواه خود را بسازند.
ازاين رو، هويت هاي يك پارچه و منابع هويت يابي گذشته كه شامل خانواده، مدرسه، گروه هم سالان و رسانه هاي ملي بودند، جاي خود را به رسانه هاي جديد موج سوم مي دهند كه اين هويت ها را از حالت يك پارچگي و انبوه شده درمي آورند و با آگاهي هاي جديدي روبه رو مي سازند. در هويت ملي و جنبه هاي مختلف آن (ديني، فرهنگي، سياسي، جغرافيايي و زباني...)، مهم ترين عنصر، آگاهي و شناخت ما از اين عناصر است كه موجب وابستگي ما به آن مي شود و ما را از تهديد هاي فراروي آن در امان مي دارد.
ص: 167
كتاب نامه
الف) كتاب
٭ قرآن مجيد.
٭ نهج البلاغه (جلد 1)، ترجمه: فتح الله كاشاني، تهران، پيام حق، 1378.
ابن اثير، الكامل (جلد 3)، بيروت، دارالفكر، 1399 ه_ .ق.
ابومخنف، لوط بن يحيي بن سعيد، مقتل ابي مخنف (نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا)، ترجمه: وقعة الطف، تحقيق: محمدهادي يوسفي الغروي، ترجمه: جواد سليماني، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، 1377.
احمدي، حميد، بنيادهاي هويت ملي ايراني (چارچوب نظري هويت ملي شهروند محور)، تهران، پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، 1388.
استرياني، دومينيك، مقدمه اي بر نظريه هاي فرهنگ عامه، ترجمه: ثريا پاكنژاد، تهران، گام نو، 1379.
اسدي، علي، افكار عمومي و ارتباطات، تهران، سروش، 1371.
اعضاي هيئت علمي سنجش تكميلي، مجموعه دروس رشته علوم ارتباطات اجتماعي (جلد 1)، تهران، سنجش، 1383.
ص: 168
اينگلهارت، رونالد، تحول فرهنگي در جوامع پيشرفته صنعتي، ترجمه: مريم وتر، تهران، كوير، چاپ دوم، 1383.
بديع، برتران، توسعه سياسي، ترجمه: احمد نقيب زاده، تهران، قومس، چاپ اول، 1379.
بوزان، باري، مردم دولت و هراس، ترجمه: پژوهشكده مطالعات راهبردي، تهران، 1378.
بيابانگرد، اسماعيل، روان شناسي نوجوانان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376.
بيرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه: باقر ساروخاني، تهران، كيهان، چاپ دوم، 1370.
پاستر، مارك، عصر دوم رسانه ها، ترجمه: غلام حسين صالحيار، تهران، مؤسسه ايران، 1377.
پستمن، نيل، زندگي در عيش مردن در خوشي، ترجمه: صادق طباطبايي، تهران، اطلاعات، 1378.
پستمن، نيل، زندگي در عيش و مردن در خوشي، ترجمه: صادق طباطبايي، تهران، سروش، 1373.
پستمن، نيل، نقش رسانه هاي تصويري در زوال دوران كودكي، ترجمه: صادق طباطبايي، تهران، اطلاعات، 1378.
تاجيك، محمدرضا، مديريت بحران، تهران، فرهنگ گفتمان، 1379.
تافلر، آلوين و هايدي، به سوي تمدن جديد، ترجمه: محمدرضا جعفري، تهران، سيمرغ، چاپ سوم، 1376.
تافلر، آلوين وهايدي، جنگ و پاره جنگ، تهران، اطلاعات، 1375.
تافلر، آلوين، تغيير ماهيت قدرت، ترجمه: حسن نورايي بيدخت و شاهرخ بهار، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1370.
ص: 169
تافلر، آلوين، موج سوم، ترجمه: ترجمه شهيندخت خوارزمي، تهران، نشر نو، چاپ چهارم، 1368.
تافلر، الوين، جابه جايي در قدرت، ترجمه: شهيندخت خوارزمي، تهران، نشر نو، 1374.
ترنر، جاناتان. اچ، پيدايش نظريه جامعه شناسي، ترجمه: عبدالعلي لهسائي زاده، شيراز، انتشارات فرهنگي، 1371.
توحيد فام، محمد، موانع توسعه فرهنگي در ايران، تهران، مركز بازشناسي اسلام و ايران، 1380.
تورن، كريسين، به سوي علم آگاهي، ترجمه: الهه رضوي، تهران، ناشر مترجم، 1373.
جمعي از نويسندگان، تبليغات و جنگ رواني، ترجمه: حسين حسيني، تهران، پژوهشكده علوم دفاعي (ابلاغ)، 1377.
جمعي از نويسندگان، مفاهيم كليدي ارتباطات، ترجمه: ميرحسين رئيس زاده، تهران، فصل نو، 1385.
جنكنيز، ريچارد، هويت اجتماعي، ترجمه: تورج ياراحمدي، تهران، نشر و پژوهش شيرازه، 1381.
جوان آراسته، حسين، مباني حكومت اسلامي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1380.
چالمرز، جانسون، تحول انقلابي، ترجمه: حميد الياسي، تهران، اميركبير، 1363.
چلبي، مسعود، جامعه شناسي نظم: تشريح و تحليل نظري نظم اجتماعي، تهران، ني، 1375.
حال و آينده راديو، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات راديو، 1385.
ص: 170
حكيم آرا، محمدعلي، ارتباطات متقاعدگرانه و تبليغ، تهران، سمت، 1384.
دادگران، سيد محمد، مباني ارتباط جمعي، تهران، مرواريد و فيروزه، چاپ هشتم، 1384.
رابرتسون، يان، درآمدي بر جامعه (با تأكيد بر نظريه هاي كاركرد گرايي، ستيز و كنش متقابل نمادي)، ترجمه: حسين بهروان، مشهد، آستان قدس رضوي، چاپ دوم، 1374.
رضوي زاده، سيد نورالدين، وانمايي و سلطه در جريان بين المللي خبر؛ مجموعه مقالات دومين سمينار براي مسائل مطبوعات ايران (جلد 2)، تهران، رسانه، 1377.
روشه، گي، تغييرات اجتماعي، ترجمه: منصور وثوقي، تهران، ني، 1366.
ساروخاني، باقر، جامعه شناسي ارتباطات، تهران، اطلاعات، 1367.
ساروخاني، باقر، دايرةالمعارف علوم اجتماعي، تهران، كيهان، 1370.
ساروخاني، باقر، درآمدي بر دايرة المعارف علوم اجتماعي، تهران، كيهان، چاپ اول، 1370.
ساروخاني، محمدباقر، جامعه شناسي ارتباطات، تهران، اطلاعات، 1383.
سورين، ورنرو جيمز تانكارد، نظريه هاي ارتباط جمعي، ترجمه: علي رضا دهقان، تهران، نشر دانشگاه تهران، چاپ اول، 1381.
شرام، ويلبر، زندگي و انديشه پيش تازان علم ارتباطات، ترجمه: غلام رضا آذري و زهرا آذري، تهران، رسا، 1381.
شهيدي، سيد جعفر، خلاصه زندگاني علي بن الحسين(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1377.
شيرازي، محمد، جنگ رواني و تبليغات؛ مفاهيم و كاركردها، تهران، دبيرخانه نخستين همايش بررسي نقش تبليغات در جنگ، چاپ دوم، 1377.
ص: 171
صدر، سيد محمدباقر، خلافت انسان و گواهي انبياء، ترجمه: جمال موسوي، تهران، روزبه، 1359.
طباطبايي، سيد محمدحسين، تفسير الميزان (جلد 1)، ترجمه: ناصر مكارم شيرازي، تهران، بنياد علمي _ فكري علامه طباطبايي.
عالم، عبدالرحمان، بنيادهاي علم سياست، تهران، ني، 1381.
عاملي، سعيدرضا، جهاني شدن، تهران، ارغنون، 1383.
علوي، پرويز، ارتباطات سياسي (ارتباطات، توسعه و مشاركت سياسي)، تهران، علوم نوين، 1375.
قمري، داريوش، هم بستگي ملي در ايران، تهران، مؤسسه مطالعات ملي، 1384.
قوام، عبدالعلي، اصول سياست خارجي و سياست بين الملل، تهران، سمت، 1381.
قوام، عبدالعلي، توسعه سياسي و تحول اداري، تهران، قومس، چاپ دوم، 1373.
كازنو، ژان، جامعه شناسي وسايل ارتباط جمعي، ترجمه: باقر ساروخاني و منوچهر محسني، تهران، اطلاعات، 1365.
كازنو، ژان، قدرت تلويزيون، ترجمه: علي اسدي، تهران، اميركبير، 1364.
كستلز، مانوئل و مارتي ايسن، مارتي، گفت وگويي با مانوئل كستلز، ترجمه: حسن چاوشيان و ليلا جو افشاني، تهران، ني، چاپ اول، 1384.
كستلز، مانوئل، عصر اطلاعات (قدرت و هويت) (جلد 2)، ترجمه: حسن چاوشيان، طرح نو، چاپ اول، 1380.
گيدنز، آنتوني، جامعه شناسي، ترجمه: منوچهر صبوري، تهران، ني، 1377.
ص: 172
معتمدنژاد، كاظم، مسيري در تحول مطالعات ارتباطي، مهدي محسنيان راد، ارتباط شناسي، تهران، سروش، 1369.
مك كوئيل، دنيس، درآمدي بر نظريه هاي ارتباطات جمعي، ترجمه: پرويز اجلالي، تهران، نشر مركز مطالعات و تحقيقات رسانه ها، چاپ اول، 1382.
منتظري، حسين علي، مباني نقص حكومت اسلامي (دراسات في ولاية الفقيه) (جلد 1)، ترجمه: محمود صلواتي، نشر تفكر، 1371.
منصورنژاد، محمد، «هويت فردي و جمعي»، در مجموعه مقالات همايش هويت ملي و جهاني شدن، تهران، مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني، پديدآورنده: مهدي عباسي، فرخ فتحي زاده ناصري و اكبر عباسي زاده، 1384.
موسوي خميني، روح الله، تحرير الوسيله (جلد 1)، تهران، نشر اسلامي، 1356.
مهدي زاده، سيد محمد، نظريه هاي ارتباطات جمعي، تهران، جزوه درسي (پلي كپي)، دانشكده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي، 1380.
ناي، ژوزف، قدرت نرم، ترجمه: محسن روحاني و مهدي ذوالفقاري، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع) و پژوهشكده مطالعات و تحقيقات بسيج، 1387.
ناييني، علي محمد، مفهوم و ابعاد تهديد نرم در مطالعات امنيتي، در: حجت الله مرادي، كتاب قدرت و جنگ نرم، تهران، ساقي، 1389.
ناييني، محمدحسين، تنبيه الأمة و تنزيه الملّة، قم، شركت سهامي انتشار، 1380.
نجمي، محمدصادق، سخنان حسين بن علي(ع) از مدينه تا كربلا، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ سوم، 1362.
وكيلي، محمدعلي، جايگاه و كاركردهاي احزاب در نظام سياسي اسلام، همايش تحزّب و توسعه سياسي، كتاب سوم، تهران، نشر همشهري، 1376.
ص: 173
ويندال سون، بنو سيگنايزر و جيمز اولسون، كاربرد نظريه هاي ارتباطات، ترجمه: علي رضا دهقان، انتشارات رسانه، 1376.
هاملينك سيس. جي، «آيا پس از انقلاب اطلاعات زندگي وجود خواهد داشت؟»، رسانه، ترجمه: شاهرخ بهار، بهار 1372.
هانتينگتون، ساموئل، برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ترجمه: محمدعلي حميد رفيعي، تهران، دفتر پژوهش هاي فرهنگي، چاپ اول، 1378.
هانتينگتون، ساموئل، سامان سياسي در جوامع دست خوش دگرگوني، ترجمه: محسن ثلاثي، تهران، علم، 1370.
هانتينگتون، ساموئل، نظريه برخورد تمدن ها، ترجمه: مجتبي اميري، تهران، مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1384.
ياوري، مهديه، سياست خارجي امريكا در آسياي مركزي و قفقاز بعد از 11 سپتامبر، پايان نامه كارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه تهران، 1388.
ب) مقاله
«جنگ، تبليغات و رسانه» نشريه سروش، 1382، شماره 1096.
افتخاري، اصغر، «مديريت رسانه اي بحران»، پژوهش هاي ارتباطي، سال پانزدهم، 1378، شماره 55.
اميري، مهدي، «ابعاد و پي آمدهاي جهاني شدن فرهنگ»، نشريه كيهان فرهنگي، اسفند 1379، شماره 173.
اميني، آرمين، «رسانه ها و عمليات رواني»، فصل نامه عملياتي رواني، 1384، شماره 6.
بشيريه، حسين، «هابرماس: نگرس انتقادي و نظريه تكاملي»، اطلاعات سياسي و اقتصادي، 1374، شماره 73 و 74.
پارسيان، عباس، «رسانه و مشاركت سياسي»، افق رسانه، 1386، شماره 67.
ص: 174
ثقفي، سيد محمد، «اسلام و دموكراسي»، مجله حكومت اسلامي، سال چهارم، بي تا، شماره 4.
جيان، پيترو، وينفر ماسولني و يد، شولتز، «رسانه اي شدن سياست، چالشي براي دموكراسي؟»، فصل نامه رسانه، ترجمه: زهره بيدختي و فاطمه فرهنگ خواه، 1379، شماره 20.
رضايي بايندر، محمدرضا و ثريا احمدي، «نقش رسانه هاي گروهي در كاهش عوارض روان شناختي ناشي از بحران و ايجاد آرامش در جامعه»، پژوهش هاي ارتباطي، 1387، شماره 56.
روشندلاربطاني، طاهر، «مديريت رسانه در تحول بحران از تهديد به فرصت»، پژوهش هاي ارتباطي، 1387، شماره 55.
سرواس، جان، «دگرگوني در نظريه هاي ارتباطات و توسعه و پي آمد هاي آن در سياست گذاري و برنامه ريزي ارتباطي»، فصل نامه رسانه، ترجمه: دكتر علي رضا حسيني پاكدهي، 1384، شماره 4.
سليمي نمين، عباس، «مردم عين قدرتند: نسبت قدرت و آگاهي در گفتمان امام خميني رحمه الله »، نشريه همشهري، 13/11/1386.
شرف الدين، سيد حسين، «اهداف اطلاع رساني رسانه اي از ديدگاه قرآن كريم (با تأكيد بر رسانه ملي)»، فصل نامه بازتاب انديشه، دوره جديد، تابستان 1390، شماره 2.
عيوضي، محمدرحيم، «مديريت رسانه اي و مهندسي افكار عمومي»، مجله علمي _ پژوهشي مطالعات تربيتي و روان شناسي، مشهد، دانشگاه فردوسي انتشارات داشگاه فردوسي، 1388، شماره 2.
فرقاني، محمدمهدي، «ارتباطات و توسعه، چهار دهه نظريه پردازي... و امروز؟»، رسانه، سال دوازدهم، 1380، مركز مطالعات و توسعه رسانه ها وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، شماره 2.
ص: 175
فكوهي، ناصر، «افشاي فرآيندهاي فسادانگيز: فساد و رسانه ها در عصر انقلاب اطلاعاتي»، نشريه اطلاعات، (حكمت و معرفت)(2)، شماره 4.
فكوهي، ناصر، «تعارض سنت و مدرنيته در عرصه مسائل اجتماعي ايران»، مجله انجمن جامعه شناسي ايران، دوره چهارم، 1385، شماره 4.
كريستين، هافمن، «رسانه هاي گروهي، خانواده و فرهنگ، (متن سخنراني)»، نشريه پيوند، 1378، شماره 239، 238، 231.
ماهنامه امين، كابل، 1385، شماره 6 و7.
محمدي، م.، «افسون رسانه ها، تفريح و تفنن: نگاهي به عوامل برخورد سنت گرايان با رسانه هاي تصويري»، نشريه همشهري، 26/5/1377.
ميزگرد مجله پژوهش و سنجش، «فرآيند توسعه فرهنگي و سهم رسانه ها»، پژوهش و سنجش، 1374، شماره 75.
ناطق پور، محمدجواد، «آگاهي از افكار عمومي نياز مردم سالاري، گفت وگو ساسان پارسي»، نشريه فرهنگ و پژوهش، بي تا، شماره 142.
هوشنگي، حسين، «آگاهي و شناخت در فلسفه كانت،» روزنامه هم بستگي، 14/6/1385.
ج) پايگاه اينترنتي
Longman Dictionary 1990, p. 251.