حكمت مطهر

مشخصات كتاب

سرشناسه : حسيني هرندي، سيدمحمدحسين، 1346 -

عنوان و نام پديدآور : حكمت مطهر/ سيد محمدحسين حسيني هرندي؛ تهيه كننده مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما.

مشخصات نشر : قم: صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، مركز پژوهشهاي اسلامي، 1393.

مشخصات ظاهري : 316 ص.

شابك : 100000 ريال: 978-964-514-356-3

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

موضوع : مطهري، مرتضي، 1298 - 1358 -- كنگره ها

موضوع : مجتهدان و علما -- ايران -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده : صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران. مركز پژوهشهاي اسلامي

رده بندي كنگره : BP233/7 /م6 ح54 1393

رده بندي ديويي : 297/482

شماره كتابشناسي ملي : 3649682

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

پيش گفتار

پيش گفتار

انسان، موجودي است كه بر پايه عقل و منطق مي تواند به شناخت و شناساندن دست يابد. اين دارايي از آدمي، موجودي ساخته كه مي تواند حكيم باشد و حكيمانه بينديشد.

به سخن ديگر؛ حكمت، سرمايه اي بزرگ و ارزشمند در زندگي معنوي بشريت است كه بر پايه آن، انسان با بررسي و كندوكاو در آفرينش مي تواند اندكي از گستره پهناور حكمت تدابير الهي در بخش هاي گوناگون را دريابد و به ديگران انتقال دهد.

با اين وصف، مي توان پيشينه انديشه بشر را تا فراسوي تاريخ و همراه با آفرينش او به پيش برد؛ يعني انديشه، همچون يك ويژگي جداناپذير هميشه با انسان همراه بوده و از طرفي آشكار است كه اين انديشه و خرد، در راه حقيقت يابي، بهره مند از راهنمايي وحي و حجت بيروني بوده است و اين چنين است كه در كهن ترين گفت وگوهاي حكيمانه، رگه هاي اعتقادي غلبه دارد. از ديدگاه اسلام، به عنوان كامل ترين و آخرين دين الهي نيز، انديشه و خرد و به گونه خاص حكمت و فلسفه مورد توجه قرار گرفته است. حكمت در انديشه اسلامي در پي آن است كه از احوال موجود از آن جهت كه موجود است، گفت وگو كند.

ص: 10

اين چنين است كه حكمت و فراخواني به آن بخشي از فلسفه بعثت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي شود. اميرمؤمنان حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: «فبالغ صلي الله عليه و آله في النصيحة و مضي علي الطريقة و دعا الي الحكمة و الموعظة الحسنة (نهج البلاغه، خطبه 95) اين يعني نهايت تلاش پيامبر صلي الله عليه و آله پذيرش «توحيد» از طريق حكمت و شناخت بوده است. پس حكمت، عنصري از عناصر ايمان به حساب آمده و گمشده واقعي مؤمن است و چنان كه حكما و فلاسفه اسلامي ثابت كرده اند حكمت با شريعت رابطه اي ناگسستني دارد و مباحث شكل گرفته در اين حوزه، كم ترين شائبه را براي مخالفت نگذاشته است.

اين ديدگاه، عامل مهمي شد تا مسلمانان به فراگيري انواع علوم بپردازند و مواريث علمي روم و يونان و ايران را ترجمه و از عناصر مفيد آن استفاده نمايند.

مي توان گفت؛ اين زمينه ها، آرام آرام بستري را فراهم آورد تا «حكمت متعاليه اسلام» از همان زمان معصومين عليهم السلام شكل گيرد و سپس به دست بزرگان، ابعاد و مفاهيم آن تبيين، ترجمه و تفسير گردد.

در اين ميان تمدن و فرهنگ اسلامي ايران نيز با الهام از تعاليم حيات بخش اسلام، در قرون گذشته، شاهد تلاش هاي سترگ و ستودني انديشه ورزان براي پاسداشت اين حوزه، از تفكر اسلامي بوده كه دستاوردها و نتايج خوبي نيز در برداشته است.

به همت همين اصحاب انديشه بود كه ايران اسلامي در مقاطعي كاروانسالار كاروان بزرگ دانش، حكمت و معرفت گرديد.

از خواجه نصيرالدين طوسي تا شيخ بهايي و ميرداماد و از صدر المتألهين تا علامه طباطبايي، همه و همه در پي ترسيم بناي بلند، «حكمت اسلامي» بودند.

ص: 11

اين انديشه و انديشمندان از فراز و فرودهايي عبور كردند و توانستند گوهر پاك انديشه هاي حكيمانه اسلامي و «حكمت مطهر» ديني را از وراي قرون و اعصار به زمان فعلي و نسل حاضر برسانند آنها حكيماني بودند كه با اعتقاد راسخ به دريافت و داشته هاي پيشينيان، در عرصه تفكر و انديشه، نوآوري و بازانديشي داشتند.

دغدغه حكما و انديشمندان اسلامي استفاده از زلال وحي، بهره گيري از نصوص تعاليم آسماني، نوشيدن از سرچشمه هاي معرفت ديني و در عين حال بهره مند شدن از فراورده هاي عقلي بوده است.

پاسخ به سؤالات و شبهات نسل جديد و سامان بخشي به افكار و عقايد جوانان، وظيفه اي بود كه حكمت آموختگان مكتب اسلام بر دوش خويش احساس مي كردند.

در دوره اخير و در سال هاي منتهي به حاكميت نظام جمهوري اسلامي نيز، شهيد مرتضي مطهري را رهرو اين راه دانسته اند. وي در واقع به تعبير رهبر كبير انقلاب:

با قلمي روان و فكري توانا در تحليل مسائل اسلامي و توضيح حقايق فلسفي با زبان مردم و بي اضطراب به تعليم و تربيت جامعه پرداخت. آثار قلم و زبان او بي استثنا و زنده و روان بخش است. (صحيفه امام، ج 14، ص 325).

موضوعاتي كه «قلم روان» و «فكر تواناي» او را نشان مي داد از گفت وگوهاي فلسفي و انسان شناختي تا قرآن آن پژوهي و سيره معصومين عليهم السلام و از گفت وگوهاي نظري و علمي تا داستان راستان براي كودكان را در بر مي گرفت. گرچه مباحث كلاني چون؛ نوآوري هاي فلسفي و كلامي، آزادي و آزادانديشي، احياء تفكر ديني، انديشه هاي قرآني، فقهي و

ص: 12

تربيتي، ديدگاه هاي تاريخي و اخلاقي از اساسي ترين مضاميني بودند كه استاد مطهري در آثار خود به آنها پرداخته و آنها را پرورانده بود.

با اين پيش درآمد، سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي از بيست و پنجمين سالگرد شهادت استاد مطهري در سال 1383 همايشي جهاني با عنوان حكمت مطهر در نظر گرفت كه تا سال 1393 هر ساله برگزار شده است.

در اين همايش ها اساتيد ايراني و خارجي به ارائه سخنراني و مقاله هاي خود در رابطه با ابعاد مختلف شخصيت و انديشه هاي شهيد مطهري پرداخته اند.

مجموعه پيش رو گزارشي از همايش حكمت مطهر در شش سال گذشته (1388 _ 1393) است و به نظر مي رسد توضيحاتي در ابتداي كار به غناي مجموعه بيفزايد:

1. پس از برپايي نخستين همايش، دبيرخانه اي دائمي براي اين منظور در نظر گرفته شده كه عهده دار برپايي همايش ساليانه است.

2. اين همايش با هدف پاسداشت مقام استاد مطهري و شناخت شخصيت و بازخواني انديشه هاي آن شهيد برپا شده و مي شود.

3. پيش از اين، مجموعه سخنراني ها و مقاله هاي همايش سال 1383 در مجموعه اي 3 جلدي توسط انتشارات دانشكده صدا و سيما چاپ رسيده است.

روند به سامان رسيدن مجموعه پيش رو را اين گونه مي توان توضيح داد:

الف) تلاش شده ارجاع هاي قرآني و روايي مأخذيابي و معين شود.

ب) منبع سخناني كه نقل قول مستقيم شده تا حد امكان به گونه كامل مشخص شده است.

ص: 13

ج) سخنراني هاي ارائه شده به زبان ديگر به زبان فارسي ترجمه شده است.

مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما تلاش كرده تا در فرصتي اندك، مجموعه وزين حاضر را تدوين و در اختيار دوستداران انديشه و حكمت قرار دهد.

ومن الله التوفيق

مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما

ص: 14

ص: 15

فصل اول: همايش حكمت مطهر سال 1388

اشاره

فصل اول: همايش حكمت مطهر سال 1388

زير فصل ها

چند نكته در باب استاد مطهري

ابعاد مختلف شخصيت استاد مطهري

نگاهي به سيره فكري استاد مطهري

شخصيت علمي استاد مطهري

ص: 16

ص: 17

چند نكته در باب استاد مطهري

چند نكته در باب استاد مطهري

دكتر غلامرضايي(1)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين المعصومين. با تقديم سلام و عرض ادب و احترام محضر دانشجويان، اساتيد، علماي گرامي حاضر در مجلس و معاونان سازمان صدا و سيما به خصوص رياست معزز سازمان جناب آقاي مهندس ضرغامي. همچنين اين روز را خدمت بزرگواران همه اساتيد تبريك و تهنيت عرض مي كنم. همگان مستحضريد كه همايش حكمت مطهر كه پنجمين دوره آن را برگزار مي كنيم با همت جناب آقاي دكتر لاريجاني، جناب آقاي مهندس ضرغامي و پيگيري جناب آقاي دكتر خجسته و جناب آقاي مهندس ابوطالبي و با دبيري برادر بزرگوارمان جناب آقاي دكتر حسيني طراحي و اجرا شده است؛ و از آن به بعد نيز منشأ تهيه و بركات بسيار در برنامه هاي رسانه ملي بوده است. در اين دوره نيز اين همايش با حضور سروران گرامي شاهد تجليل و قدرداني از استاد فرزانه مفسر و فيلسوف دوران حضرت آيت الله جوادي آملي و به ياد استاد شهيد مرتضي مطهري رنگ و لطافتي ديگر يافته است. بنده به جهت ضيق وقت سخنان خود را كوتاه كرده و با تشكر از حضور همه سروران به سه


1- معاون آموزش و پژوهش سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران.

ص: 18

نكته شايد خيلي ساده اشاره مي كنم؛ اول اينكه همه مي دانيم نسل هم عصر با استاد مطهري و تربيت شده با صداي دلنشين او به ميانسالي و كهن سالي رسيده يا نزديك شده است. گردش نسلي و حضور نسل جوان امروز بايد ما را به اين فكر رهنمون ]سازد[ كه دوباره آثار ايشان با همان همت قبل براي اين نسل كه آينده دار و ميراث دار نسل قبل است، بازخواني و شرح و توسعه يابد و همين گونه بايستي به همت همه دوستان به ويژه رسانه ملي، همان لحن و بيان زيبا و همان بيان رسا و دقيق و در يك كلام بيان خود استاد، نه شرح و تلخيص و ارايه هاي متعدد از او، در مجموعه رسانه دوباره ارايه شود. نكته دوم اينكه حضرت امام درباره استاد شهيد مرتضي مطهري فرموده اند:

آثار و تأليفات آقاي مطهري بي استثناء همه اش خوب است و من كس ديگري را سراغ ندارم كه بگويم بي استثناء آثارش خوب است. ايشان بي استثناء آثارش خوب است.» چندبار حضرت امام تأكيد مي كنند: «انسان ساز است. براي كشور خدمت كرده و در حال خفقان و دوره طاغوت اين مرد عاليقدر خدمت هاي بزرگ كرده است. خداوند به حق حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم او را با رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم محشور فرمايد.

مقام معظم رهبري درباره تأثير ايشان در پيروزي انقلاب نيز چنين فرمودند:

آقاي مطهري در پيروزي انقلاب؛ بلكه در به وجود آوردن اين انقلاب هم نقش بسيار داشتند؛ اما درباره حراست از مرزهاي ايدئولوژيك و حفظ نه شرقي و نه غربي و به ويژه التقاط زدايي از انديشه اسلامي آقاي مطهري يك فرد بي نظير بود.

ص: 19

به تازگي هم در ديداري كه با حضرت آيت الله مصباح در اين باره داشتيم، ايشان فرمودند: «همه دنيا حتي جهان اهل تسنن يا جهان تسنن نيازمند معارف اسلامي ناب و انديشة ناب ايشان هستند». منظورشان شهيد مطهري است. با نگاهي به گذشته و انديشيدن راه هاي نو و ساختارهاي بديل رسانه اي و كوشش بليغ در ارايه ديدگاه استاد شهيد نسل امروز در ايران و حتي جهان را با آثار آن شهيد آشنا نماييم.

نكته آخر اينكه كلام استاد، ساده، همه فهم و مفيد ]بود[. امروز خيلي از دانشجويان و برخي اساتيد ما هنوز فكر مي كنند كه هنگامي گفته مي شود، شخصيت علمي استاد در اوج است. معنايش اين است كه فهم مباحث ايشان دشوار است؛ و نمي توان از كتب و قلم ايشان بهره كامل برد. بايد گفت به جز چند كتاب فلسفي استاد همه كتب را به زبان عام مردم و همه فهم نوشته شده است. حتي كتب تفسيري ايشان كه براي دانشجويان و طلاب بيان فرموده اند همين گونه است. خصلت ساده گويي استاد از امتيازات فوق العاده ايشان است. خودشان درباره نوشتن داستان راستان چنين گفته اند: «من از ذكر اين گفته نمي توانم صرف نظر كنم كه در مدتي كه مشغول به نوشتن اين داستان ها بودم. بعضي دوستان ضمن تحسين و اعتراف به سودمندي اين كتاب از اينكه من كارهاي مهم تر و لازم تر را موقتاً كنار گذاشته ام و به اين كار پرداخته ام، اظهار تأسف مي كردند. متأسفانه اين طرز فكر يك بيماري اجتماعي است كه گريبان گير فضلا شده و يك انحراف بزرگ است.

به همين خاطر كه ما امروز از لحاظ كتب مفيد مخصوصا كتب ديني

ص: 20

و مذهبي سودمند بيش از اندازه فقير شده ايم. هر مدعي فضل، حاضر است ده سال يا بيشتر صرف وقت كند و يك رطب و يابس را به هم ببافد و به عنوان يك اثر علمي تأليف كند و با كمال افتخار نام خود را در پشت آن بنويسد. بدون اينكه اين كتاب يك ذره به حال اجتماع مفيد باشد؛ اما از تأليف يك كتاب مفيد به جرم اينكه ساده و كثر شان است، خودداري مي كند. نتيجه اين كار همان است كه آنچه بايسته و لازم است نوشته نمي شود و چيزهايي كه بي مصرف و زايد است، پشت سر هم چاپ و تأليف مي شود».

ص: 21

ابعاد مختلف شخصيت استاد مطهري

ابعاد مختلف شخصيت استاد مطهري

دكتر علي لاريجاني(1)

عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما حضار گرامي و دوستاني كه در اين محفل نوراني حضور پيدا كردند. لازم است تشكر كنم از سازمان صدا و سيما و جناب آقاي مهندس ضرغامي كه اهتمام كردند به چنين كنفرانسي كه براي يك شخصيت بسيار پرتأثير در تاريخ معاصر ما اين كنفرانس را تشكيل دادند.

الحمد الله در سال هاي اخير كارهاي ارزشمندي حول افكار شهيد مطهري در كشور ما انجام شده ]است[. رساله هاي مختلف فوق ليسانس و دكتري در اين زمينه نوشته شده؛ و همچنين رسانه هاي گروهي نظير صدا و سيما به نشر افكار اين عالم رباني به خوبي پرداختند؛ و همين امر نشان مي دهد كه هم شخصيت ايشان يك شخصيتي نيست كه در طول زمان كهنه شود، حرف هاي ايشان براي امروز ما هم تازگي دارد، هم براي طبقات مختلف كشور استفاده دارد؛ و همچنين نشانگر اين موضوع است كه بطون فكر ايشان آنقدر زياد است كه كاوشگران دانشگاهي با علاقه به اين كار مي پردازند و نظرات زيادي را در فكر ايشان مي يابند و حرف هاي تأسيسي را مي يابند تا آن تتبعات جديد را شكل دهند. من


1- رئيس مجلس شوراي اسلامي.

ص: 22

اخيرا از يك موسسه بزرگ ]به نام[ جامعة المصطفي در قم بازديدي داشتم، ديدم تعداد زيادي رساله دكتري و فوق ليسانس در آنجا ]در[ باره شهيد مطهري كار كرده اند كه اينها البته از كشورهاي مختلفي بودند؛ و اين نشان مي دهد كه اين حركت تكاملي و سازندگي بر اساس فكر شهيد مطهري به طور جدي جريان افتاده است و اين نقطه اي است كه يك بار رهبر معظم انقلاب در يكي از سال هايي كه سالگرد ايشان بود اين نكته را فرمودند كه بايد به اين جريان سازي فكري بر اساس تفكرات شهيد مطهري پرداخت.

خب شخصيتي كه ما درباره اش صحبت مي كنيم كه ذووجوه است. درباره ابعاد مختلف ايشان مي توان صحبت كرد. ثقل بحث و شخصيت شناسي ايشان مربوط به فكر ايشان است؛ اما شهيد مطهري فردي بود كه از نظر شخصيت فردي خودش بسيار جذاب بود؛ همچنين به دليل ارتباطات اجتماعي وسيعي كه داشت اثرگذار بود؛ و حالا بد نيست در اين جلسه به هر دو وجهش نگاهي خيلي اجمالي كنيم. چه دليلي دارد كه ما شخصيت شهيد مطهري را خيلي جذاب مي دانيم كه بعد از 30 سال باز هم در اين محفل باشكوه نشسته ايم و مي خواهيم او را بيشتر بشناسيم. من به دليل سابقه آشنايي كه با ايشان داشتم برداشت هاي خود را عرض مي كنم كه برخي مربوط به حيثيت فردي و بعضي مربوط به نحوه ارتباط ايشان با اجتماع، سياست و مسائل فكري ]است[؛ البته در طول تاريخ حكما و دانشمندان زيادي هستند كه جلوه هاي جذاب دارند؛ براي نمونه سقراط حكيمي بود كه به نظر من ويژگي اش اين بود كه با حكمت زندگي مي كرد. اساس حكمت آن هم تفاوتي بود كه بين حكمت و فضيلت قائل بود. زندگي او با حكمت بود و حياتش را هم بر

ص: 23

سر همين گذاشت. آن زمان دمكراسي كه بر يونان حاكم بود، سوفسطاييان ايجاد كرده بودند؛ يعني حقيقت گرا نبودند. سقراط حكيم حقيقت گرا بود؛ بنابراين بر سر آن ادعاي خودش ايستاد و جان خودش را داد. آن جام شوكران را نوشيد؛ اما از حقيقت كوتاه نيامد. با حقيقت زندگي مي كرد. برخي از فيلسوفان و حكيمان بودند كه فرزانگي هاي ذهني زيادي داشتند؛ اما از نظر رفتاري زندگيشان مطابق حكمتي نبود كه مي آموختند يا تعليم مي دادند. برخي وجه نظمشان برجستگي داشت. مي گويند كانت آنقدر در زندگي منظم بود كه سر ساعت مشخصي راهپيمايي داشت همه همسايگان ساعتشان را با رفت و آمد او منظم مي كردند؛ اما شخصيت شهيد مطهري تفاوت هاي زيادي با آنها دارد. درست است كه او يك حكيم و فيلسوف و فقيه بود. فردي بود در اجتماع ورود داشت؛ بنابراين از شخصيت او جذابيت خاصي برمي خاست. كساني كه با او حشر و نشر داشتند، نوعي وابستگي به او حس مي كردند. اين هم در خانواده و هم در بين دوستان و شاگردان ايشان مشهور بود.

من به چند ويژگي ايشان مي خواهم بپردازم؛ هم براي دانش آموزان و دانشجويان مي تواند مفيد باشد؛ هم براي كساني كه اهل تتبع هستند. اولين ويپژگي كه انسان را به شخصيت شهيد مطهري جذب مي كرد، حقيقت گرايي او بود؛ يعني تعصب در فهم مطالب نداشت. باز بود. اگر حرف درستي را در مكتب ماركسيست مي ديد، آن را برمي گزيد. ابايي نداشت. در تفكر كانت هم اگر نكته جذابي مي ديد آن را بر مي گرفت. پرهيز نداشت كه در كشف حقيقت پيگيري جدي كند؛ حتي اگر از مكاتب مختلف باشد؛ البته فرد بسيار دقيقي بود. كاملاً مي توانست

ص: 24

زيربناي اين تفكرات را تجزيه و تحليل كند. ساده با مسائل فلسفي، سياسي و اجتماعي برخورد نمي كرد. فرد كمابيش پيچيده اي بود؛ از نظر فكري؛ اما آغوشش نسبت به حقيقت باز بود. بنابراين، شما در آثار ايشان ملاحظه كنيد، گاهي درباره تئوري ارزش كه در بحث اقتصاد صحبت مي كنند مي گويند اين وجه حرف ماركسيست ها حرف درستي است.؛ ولي از اين جهت اشكال دارد. يعني در كسب واقعيت و حقيقت حريص بود؛ و يكي از علل عقب افتادگي در كشورهاي مختلف اين است كه تعصبات در فهم حقيقت پيدا مي كنند. دروازه هاي ذهني شان را مي بندند. بسيار آدم اصولي در فكر اسلامي بود؛ اما فرد بسته اي نبود. بنابراين هنگامي شما آثار ايشان را مي بينيد، نقل قول از افكار متفاوت و فيلسوفان متعدد دارند، برمي گزينند، نقل مي كنند، ورود مي كنند و به همين دليل فكر ايشان هميشه در حركت است.

نكته ديگري كه باز در شخصيت ايشان كاملاً بارز بود، اينكه ايشان با عقيده اش زندگي مي كرد و اين خيلي مهم است؛ كه انسان آنچه مي فهمد و به عنوان عقيده به آن پايبندي فكري پيدا مي كند، آن را در زندگي فردي و اجتماعي دنبال كند. خيلي از دانشمندان و صاحب نظران در طول تاريخ بودند كه حرف هاي بزرگ و زيبا و جذاب زدند، اما در مقام عمل و فعل فرديشان چه در ساحت فردي و چه در ساعت اجتماعي پايبندي به آن نداشتند. كم نبودند. در طول تاريخ اسلام هم ما از اين افراد كم نداريم. شهيد مطهري با عقيده اش زندگي مي كرد؛ يعني اگر در كتاب ايشان تربيت اسلامي را ملاحظه كنيد، نكات برجسته اي درباره رشد خلاقيت جوانان و كودكان در آن دارند. همان صحنه را در زندگي فردي شان هم دنبال مي كردند؛ يعني با فرزندان و خانواده خودشان همان

ص: 25

سلوك را داشتند. اگر در مقام فكر درباره انحرافات در جامعه حساسيت داشتند، در مقام اجرا هم همين بود. وقتي وارد عرصه اجتماع مي شدند، صف كشي فكري پيدا مي كردند. با كساني كه اين عقيده انحرافي را دارند با كساني كه عقيده سالم دارند. نه اينكه فكر سالمي را در ذهن داشته باشند، اما در مقام عمل هيچ صف كشي نداشته باشند. ممكن بود از نظر تاكتيك ها، تاكتيك هاي مختلفي را داشته باشند؛ اما صف كشي فكريشان فقط در ذهن نبود. در وجوه مختلف زندگي شان آدم اين را مي ديد؛ يعني اگر درباره سير و سلوك عرفاني در آثار ايشان شما مطالب زيادي مي بينيد. در كتاب حافظ ايشان مي بينيد. كاملاً در زندگي شخصي ايشان مشهود بود. اهل راز و نياز بود. اهل شب زنده داري و عرفان بود. تظاهر نمي كرد؛ اما واقعيت زندگي ايشان همين بود. اين هم نكته ديگري است كه آدم خيلي وقت مي شود كه شخصيت هايي كه افكار جذابي دارند نزديك مي شود،؛ ولي افعال آنها انسان را دفع مي كند. در طول تاريخ افرادي كه با فكر خودشان زندگي كنند، كم هستند و اين يكي از خصوصيات شهيد مطهري بود.

نكته سوم كه باز خيلي در جذابيت ايشان مؤثر است، اينكه مطلقاً اهل ريا نبود. گاهي حتي دوستان ايشان مصلحت انديشي هايي مي كردند و به ايشان مي گفتند و ايشان احساس مي كرد كه اين مصلحت انديشي اگر ايشان به كار بندند، مشمول مقوله ريا مي شوند و قبول نمي كردند. نوع زندگيشان آن بود كه نشان مي داد. بنا نبود معنويت ايشان ظاهر بشود و ظاهر نمي كردند. من اين را به خاطر دارم كه ايشان وقتي عبادت مي كردند، شب ها، نيمه شب بلند مي شدند، در اتاقي عبادت مي كردند كه پنجره آن به بيرون بود. آن زمان فردي نگهبان بود، در زمان رژيم گذشته

ص: 26

كسي كه پاس مي داد، مي ديد چراغي روشن شده و فردي دارد، راز و نياز مي كند. به محض اينكه احساس كرد كه آن فرد متوجه شد، ديگر راز و نيازش را در آن اتاق انجام نداد.

با رياكاري مخالفت مي كرد. حتي در مسائل خيلي ساده. آن زمان ايشان اتومبيل بنزي داشت كه سوار اين اتومبيل مي شد. خيلي ها به ايشان مي گفتند كه بعضي ها به شما ايراد مي گيرند و چون آن حرف را قبول نداشت، همان اتومبيل را سوار مي شد و به اين طرف و آن طرف مي رفت. يادم است هنگامي كه ايشان در دانشگاه صنعتي شريف بود، در سال 57 سخنراني اي بود، بنا بود همه گروه هاي سياسي آنجا صحبت كنند، از گروه هاي چپ ماركسيستي تا چپ مسلمان. از طبقه روحانيت ايشان براي صحبت كردن انتخاب شد. بگذريم كه بعضي از دوستان مي گفتند كه شما نياييد بهتر است،؛ ولي ايشان قبول داشت كه بايد حضور پيدا كند و سخنراني خيلي مهمي كرد كه اين كتاب پيرامون انقلاب اسلامي چاپ شد. برخي به ايشان گفته بودند كه شما با اتومبيل ديگري بياييد. ايشان به عمد با همان اتومبيل تا همان سالن كنفرانس آمد.

اهل ريا نبود. يك ريال از سهم امام مصرف نمي كرد. با حق التدريس و تأليفاتي كه داشتند، زندگي مي كردند. حقوقش را هم از كساني مي گرفت كه با ايشان كار مي كرد؛ اما رياكاري نداشت. خودش را جور ديگري نشان دهد و اين يك نكته مهم است. اين گونه كه انسان با عقيده خودش زندگي كند و اهل ريا نباشد، اين دو عنصري است كه شخصيت انسان را مي سازد.

مخرب ترين مسئله براي شخصيت انسان اين است كه انسان در جلد ديگري زندگي كرد. آن كسي نباشد كه نشان مي دهد و كارهايي بكند كه

ص: 27

خودش قبول ندارد و اين نكته فوق العاده مهمي است، براي جامعه امروز ما هم مهم است؛ و هركسي هماني باشد كه سخن مي گويد. در ذاتش خودش همان باشد. اگر در انتخابات وارد مي شود، همان سخني را بگويد كه قبول دارد. اگر در صحنه سياسي فعاليت سياسي انجام مي دهد، همان را دنبال كند كه قبول دارد. اگر مي خواهيم از سنت شهيد مطهري پند بگيريم بايد به اين ويژگي هايي كه جذابيت ايجاد كرده بود، توجه كنيم.

نكته ديگري كه باز در شخصيت ايشان بسيار مهم بود، متعادل بودن ايشان بود. در يكي از آثارشان اين نكته را بيان مي كنند كه تعادل داشتن و حد وسط داشتن مانند صراط بسيار باريكي است كه اين طرف و آن طرفش همه افراط و تفريط است؛ و پيدا كردن اين راه وسط بسيار پراهميت است؛ حالا چه در مقام نظر يا عمل.

حالا كه نگاه مي كنيم، مي بينيم بسياري از مناقشاتي كه ما پس از پيروزي انقلاب با آن مواجه بوديم، به دليل بعضي از افراط يا تفريط ها بود. براي كشور هزينه بر است. انسان اصولي و مكتبي اين گونه است. مكتبي كه انتخاب مي كند، مكتب اسلام مكتب متعادل و عقلاني است. مكتب حد وسط است. به همين دليل با فطرت انسان ها سازگار است. به همين دليل ما معتقديم كه ما كامل ترين مكتب را داريم. چون ويژگي تعادلي دارد. افراط و تفريط در آن نيست. حتي فعاليت هاي اجتماعي ايشان شما اين را مشاهده مي كنيد.

نكته ديگري كه باز به نظر من به فكر و راه ايشان جذابيت مي داد، انصاف ايشان بود؛ يعني چه در مقام نظريه پردازي فرد منصفي بود. وقتي درباره ديدگاه هاي مختلف اظهار نظر مي كرد، منصفانه قضاوت مي كرد.

ص: 28

گاهي ايشان وقتي درباره ماركسيسم يا ديگر تفكرات نظر مي داد، برخي از دوستان مي گفتند كه ايشان بهتر از خود ماركسيست ها اينها را تبيين مي كند. منصف بود. وقتي در مقام بيان يك فكر قرار مي گرفت. در مقام قضاوت هاي اجتماعي هم همينطور. فرد منصفي بود و نكته بسيار مهمي است. اگر يك كاسب منصف باشد، هم رونق ايجاد مي كند و هم جامعه را آرامش مي دهد. اگر يك معلم منصف باشد، هم كار او پربركت است و هم دانش آموزان احساس راحتي مي كنند. يك سياستمدار هم وقتي منصف است، جامعه احساس امنيت رواني مي كند. انصاف عامل تعادل براي همه طبقات هست.

اگر در يك خانواده پدري منصف باشد، فرزندانشان در آن خانه احساس آرامش مي كنند. احساس تبعيض نمي كنند. نابساماني هاي خانوادگي به وجود نمي آيد و اين ويژگي در ايشان بسيار آشكار بود.

نكته ديگري كه باز من از زندگي ايشان اشاره مي كنم. اينكه ايشان فرد شجاعي بود؛ يعني وقتي فكري را انتخاب مي كرد، علاوه بر اينكه با آن زندگي مي كرد، در مقام بيانش ملاحظه نمي كرد. اگر چيزي را براي جامعه لازم مي ديد و بايد آن گفته مي شد، حساب اين را نمي كرد كه ديگران درباره او چه مي گويند. من واقعاً كم كسي را در عمر ديدم كه به شجاعت ايشان باشد و در مقام بيان حق چيزي را فروگذار نمي كرد. آن زمان شرايطي بود كه افكار التقاطي بين تفكر اسلامي و ماركسيسم شيوع داشت؛ و اگر شما رصد مي كرديد كمابيش در دانشگاه ها اين فكر غلبه داشت. به افكار مرحوم شريعتي علاقه بسيار زيادي وجود داشت. ايشان با اينكه خودشان مرحوم شريعتي را به حسينيه ارشاد دعوت كرده بودند، وقتي ديدند، در تفكر اسلام شناسي ايشان اشكالات جدي وجود دارد، با

ص: 29

صراحت اعلام موضع كردند. بنده خودم از كساني بودم كه به ايشان عرض كردم فضاي دانشگاه ها اينجوري است. شايد اين اعلاميه ها كه شما مي دهيد اثرات اينگونه داشته باشد و ايشان پاسخش اين بود كه ما وقتي به يك حرف حقي رسيديم كه لازم مي دانيم به جامعه بزنيم، مي زنيم و واكنشش را تحمل مي كنيم.

وقتي ايشان اظهارنظر كردند، واكنش آن زمان جامعه دانشجويي درباره صحبت هايشان جالب نبود؛ اما ايشان هراسي نداشت و با شجاعت حرف خود را مي زد. شايد براي كساني كه در سنين ماها بودند، در آن زمان هضمش هم خيلي راحت نبود. ايشان فرد مؤثري در بسياري از حوادث تاريخي بود كه در ابتداي انقلاب ما شاهدش بوديم، اما نشان نمي داد. آن جاهايي كه مي رسيد كه اگر آن كار انجام ندهد، انحرافي ايجاد مي شود، كاملاً ايستادگي مي كرد.

در همين خاطراتي كه بعضي از رجال سياسي نوشتند، شما برخي از اين موارد را شاهد هستيد. به هر حال اين نكته اي است كه خيلي جذابيت ايجاد مي كرد. ممكن بود كه بعضي ها ريزش مي كردند؛ اما كساني كه به ايشان علاقمند مي شدند، مي فهميدند كه با كسي صحبت مي كنند كه با عقيده اش زندگي مي كند و اهل ريا نيست و شجاعت لازم در بيان حقيقت را هم دارد. اين گونه افراد هستند كه مي توانند مسير جامعه را عوض كنند. افرادي كه يا با عقيده شان زندگي نمي كنند يا ملاحظه كاري زياد دارند، سر كار هستند. روزه دار مي گذارنند. سرنوشت جامعه را نمي توانند عوض كنند. اگر جامعه ما سرنوشتش عوض شد يك مقدار زيادش بستگي داشت به شجاعت رهبران ما مثل حضرت امام و كساني مثل ايشان كه در انقلاب اثرگذار بودند.

ص: 30

خصوصيتي كه در ايشان خيلي آشكار بود، مسئوليت شناسي ايشان بود؛ يعني در فضاي جامعه ايشان احساس مي كرد، بايد براي اسلام درباره چيزي صحبت شود و قلم به دست بگيرند، حساب اين را نمي كرد كه با شئوناتش سازگار نيست. به هر حال ايشان روحاني بودند. مسئوليت شناسي ايشان بر همه حيثيات اجتماعي كه معمول در جامعه است غلبه داشت. براي نمونه، اگر لازم مي ديد كه بايد براي كودكان بايد كتاب بنويسد، كتاب داستان راستان مي نوشت. گاهي هم به ايشان خرده مي گرفتند كه شما يك فيلسوف حكيم فقيه هستيد، چگونه كتاب كودكان مي نويسيد،؛ ولي لازم مي ديد كه در آن زمان قصص زيبا و اثرگذار تاريخ اسلام را براي كودكان بنويسد يا وقتي كه مشاهده كردند كه مقاله هاي انحرافي درباره مقام زن و حقوق زن دارد نوشته مي شود در همان مجله زن روز حساب حيثيات اجتماعي نكردند. واقعا اشكال هم به وجود مي آورد؛ كه يك فقيهي مثل شهيد مطهري در آن مجله زن روز پاسخ ايشان را بدهد. خيلي هم به ايشان خرده گرفتند،؛ ولي ايشان مسئوليت شناسي را از حفظ اين شئونات كاذب ارجح مي دانست و اين هم يكي از اين نكاتي كه عده كمي دارند كه از خودشان براي سلامت و فكر جامعه مايه بگذارند و مسئوليت خودشان را به خوبي انجام دهند. بدون توجه عرفي كه ما معمولا به آن پايبند هستيم.

نكته ديگري كه در شخصيت ايشان جذابيت داشت، خصوصيات اخلاقي ايشان بود؛ و معمولاً فلاسفه و اهل معارف عقلي خيلي گرد اهل مسائل عرفاني و سير و سلوك نمي گردند. جمع كردن اين دو مقوله هم كار ساده اي نيست. وقتي ذهن انسان درگير مسائل عقلي مي شود. آن قوه خيال انسان را تحت تأثير خودش قرار مي دهد. آن پروازي كه بايد قوه

ص: 31

خيال بكند، به سادگي صورت نمي گيرد. اگر شخصيتي بتواند با هر دو بال حركت كند، فردي است كه به يك شخصيت انسان كامل مي تواند نزديك شود؛ اما اين ويژگي در ايشان بود. يك آراستگي معنوي و روحي در ايشان بود كه شخصيت ايشان را جذاب مي كرد. علاوه بر اينكه جلسات ايشان بهره هاي فكري در معارف گوناگون داشت، نوع بحث ها و ارتباطات ايشان و اثرگذاري معنوي ايشان آن جذابيت را دوچندان مي كرد؛ البته ايشان اين كار را نيز روشمند دنبال مي كرد. همان زماني كه شاگرد مرحوم علامه طباطبايي بودند، تحت تأثير ميرزا علي آقاي شيرازي بودند و بعدها هم با مرحوم آيت الله سيد محمدحسين تهراني انسي سلوكي داشتند؛ و به همين دليل شخصيت بارور و اثرگذاري از نظر معنوي شده بودند. اگر امروز شما مي بينيد فكر و راه ايشان همچنان جذاب است، خصوصيتي در شخصيت ايشان بود كه اين جذابيت را به وجود آورد و تا امروز حفظ كرده است؛ و كساني كه مي خواهند اين راه را دنبال كنند، بايد ابعاد و وجوه مختلف شخصيت ايشان را بشناسند؛ اما در حوزه مسائل فكري من به چند نكته مي خواهم اشاره كنم. هرچند كه اين مسائل خيلي تازگي ندارد. صبغه كار ايشان بيشتر جنبه عقلي و فلسفي داشت. آثار مختلفي كه ايشان در حوزه مسائل اجتماعي مي نوشتند، رشحاتي از فكر فلسفي در آن وجود داشت.

ايشان مدل و سيستم فلسفه صدرايي را برگزيده بود كه كامل ترين نظام فلسفي در بين ما است. در اين مجموعه فكر اشراقيون و مشاييون تا مي رسد به فكر فلسفه صدرايي اين يك نظام كامل تري است. شايد در فلسفه محض ايشان موارد تأسيسي اش زياد نباشد؛ اما حوزه افكار جديد و نوآوري هاي ايشان بيشتر روي فلسفه مضاف ازش ياد مي شود؛ براي

ص: 32

نمونه، فلسفه اقتصاد، حقوق يا از اين سنخ؛ كه كم هم نيست. در اين بخش ها نوآوري هاي ايشان زياد است و من فكر مي كنم كساني كه در تفكر ايشان كاوشگري مي كنند، در اين بخش ها دوره هاي ناب زياد پيدا مي كنند. من به دو نكته در فكر ايشان مي خواهم اشاره كنم كه از نظر من خيلي مهم است. يكي آنجايي كه ايشان درباره آزادي و مردم سالاري و دمكراسي صحبت مي كنند، نوع برداشت ايشان براي ساخت يك جامعه بر اساس دمكراسي، با آنچه در غرب هست از نظر مبنا متفاوت است. ايشان واقعاً دمكراسي را مدلي خوب براي جامعه مي دانست؛ اما چرا؟ ايشان درباره حقوق طبيعي هم صحبت كردند و اتفاقاً از جاهايي كه ايشان جزو حرف هاي مطلوب فلسفه غرب مي دانند، همين حقوق طبيعي است؛ اما نه با مرجعيتي كه ايشان داشتند، چطور است كه با دمكراسي و مردم سالاري ديني به تعبير امروزين ما و آن چيزي كه ايشان در مصاحبه شان بيان كردند، ]تفاوت وجود دارد. اين[ به بحثي زيربنايي برمي گردد كه ايشان قائل است. سخن ايشان اين است كه انسان ها و جوامع در تفكر اسلامي يله آفريده نشدند. انسان ها هدف دار هستند. جامعه هم هدف دار است. در تفكر اسلامي انسان ها بايد درون سيستمي زندگي كنند كه به سعادت خودشان برسند. آن سعادت چيست؟ تعريفي كه ايشان از سعادت دارد، اين است كه انسان داراي بذرهايي در فطرت خود است؛ يعني قوه اي در انسان هست كه سعادت وقتي براي انسان تعريف مي شود كه اين بذرهاي فكري بالفعل شود؛ يعني انسان استعدادهايي دارد كه اگر اين استعدادها بالفعل شد و انسان به كمال ذاتي خود رسيد، انسان سعادتمند است. چگونه اين كمال حاصل مي شود؟ چگونه اين بذرهاي فكري حاصل مي شود؟ اين برمي گردد به اينكه انسان

ص: 33

بايد آزاد باشد. رقابت بايد در جامعه وجود داشته باشد. تا انسان آزاد نباشد و اختيار نداشته باشد نمي تواند استعدادهاي خود را شكوفا كند. حالا در حوزه فردي انسان بايد زمينه رشد خود را به دست خودش فراهم كند. در حوزه خانواده؛ اگر رئيس خانواده بخواهد عادل باشد، بايد زمينه رشد اين استعدادها را براي اعضاي خانواده فراهم كند. بايد ميدان رقابت در خانواده به وجود آيد. در جامعه هم همين گونه است. جامعه وقتي متعادل است كه در آن رقابت وجود داشته باشد. استعدادهاي افراد در درون يك مسابقه مي تواند بالفعل شود. تفاوت مكتب ايشان با سوسياليسم يا ماركسيسم وقتي نقد مي كنند، در اينجاست كه در تفكر سوسياليستي و ماركسيستي فرد مي تواند مسابقه دهد. اين مكتب جلوي او را مي بندد. بنابراين استعدادهاي او شكوفا نمي شود. او به سعادت نمي رسد. وظيفه يك مرد سياسي اين است كه زمينه را براي اينكه مردم به سعادت برسند فراهم كند؛ اما به سعادت رسيدن مردم اين است كه ميدان عمل براي مردم و رقابت و مشاركت آنها فراهم شود. معناي اين مسئله و سايه اي كه اين بحث در حوزه اقتصاد مي اندازد، اين است كه اقتصاد سوسياليستي اقتصادي نيست كه در آن رقابت وجود داشته باشد. بنابراين افراد نمي توانند استعدادشان را شكوفا كنند. اين مدينه عادله نيست. در حوزه سياست هم اگر مردم نتوانند مشاركت كنند و نتوانند در اين مسابقه حضور داشته باشند، اين مدينه عادله نيست. وقتي مدينه عادله است و مي توان گفت كه اين جامعه بسترهاي سعادت جامعه خودش را فراهم كرده كه همه بتوانند در حوزه سياست در اين مسابقه مشاركت داشته باشند. بنابراين تئوري مردم سالاري ايشان از بطن انسان شناسي ايشان و همچنين تئوري عدالت ايشان در مي آيد كه مادة

ص: 34

المواد فلسفه سياست اسلامي است. اگر شهيد مطهري به مردم سالاري و دمكراسي اعتقاد داشت نه براي اينكه ما راه ديگري براي اداره خوب كشور نداريم، پس اينگونه اداره مي كنيم. نه؛ لازمه يك جامعه عادلانه اين است كه در او دمكراسي و مشاركت همه مردم وجود داشته باشد؛ البته اين به معناي اين نيست كه همه حقيقت همين بخش است؛ اما اگر اين ويژگي وجود نداشته باشد، جامعه شما جامعه عادله نيست. نكته مهمي كه من فكر مي كنم كاملاً متفاوت است از مباني تفكر غرب در حوزه فلسفه سياست در اينجا نهفته است؛ يعني تقرب ايشان به دمكراسي با تقربي كه فيلسوفان ليبرال به دمكراسي دارند، كاملاً متفاوت است. اين فكر ايشان را شما در بخش هاي ديگر هم مشاهده مي كنيد. حتي در تئوري ارزش هم ايشان باز به مدلي ارزش اعتقاد دارد كه ارزش اضافي چگونه در اقتصاد به وجود مي آيد كه نه تفكر ماركسيستي به آن نزديك شده و نه دولي كه سرمايه داري هستند كه باز آنجا هم نكات برجسته اي دارد. بنابراين، در حوزه هاي ميان رشته اي حرف هاي باز ايشان نكات بسيار برجسته اي دارد كه كاوش در اين زمينه ها به نظر من براي جامعه امروز هم بسيار جذاب و آموزنده خواهد بود.

قسمت ديگر كه لازم است امروز به آن توجه كنيم، اشاره اي مي كنم. بي شك شما در سير افكار ايشان و به ويژه آثاري كه نزديكي هاي انقلاب نوشتند، مانند علل گرايش به ماديگري يا كتاب نهضت هاي صدساله و بعد چند سخنراني كه به عنوان جمهوري اسلامي و يا كتاب انقلاب اسلامي؛ به اين نكته برخورديم كه ايشان خطر مهم را براي جامعه اسلامي، در اين مي ديدند كه يك نوع عوام گرايي در كشور به وجود آيد يا از اين طرف گرايش هاي فكري مختلف را در جامعه ساري

ص: 35

و جاري شود كه التقاط را دامن بزند. در واقع فكر هاي مشرب هاي گوناگوني كه بدون توجه به مباني آن وارد جامعه شود و مورد بررسي دقيق قرار نگيرد و در سيستم فكر اسلامي جذب شود مانند همان حرف هاي التقاطي كه آن زمان مي زدند و از آن طرف عوام گرايي. اين دو را دو تيغه قيچي مي دانستند كه مي تواند فكر اسلامي را صدمه بزند. به ويژه در اين قضيه، ايشان بارها تأكيد كردند كه ]مي خواهند[ فكر اسلامي را از اصالت بيندازند؛ كه آن زمان مقداري رايج بود شايد هم رژيم پهلوي به آن دامن مي زد؛ و آن اسلام منهاي روحانيت بود. دليل داشت؛ چون در روحانيت يك حوزه قوي وجود داشت كه با روشي مشخص و متدي مدون در 1400 سال، فكر اسلامي آن را سالم به ما رسانده است. اين حوزه هميشه زاويه هاي خاص با گرايش هاي عوامانه و گرايش هاي انحرافي داشت؛ يعني شخصيت افرادي كه با ماركسيست ها مبارزه مي كردند، از بطن حوزه ها در مي آمدند؛ مانند شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد باهنر و شهيد مفتح. فكر اصيل آنها حوزوي بود. هنگامي ديدند در اجتماع مشكلاتي به وجود آمده است؛ ماركسيسم دارد فكر جامعه را مي خورد، گاهي لايه هايي از فكر اسلامي را در پوشش اسلامي ارائه مي دهند و با زبان درستي با آن مبارزه مي كردند. براي رژيم پهلوي سودمند بود كه بتواند چند گروه را در جامعه مخلوط كند. برخي افراد ماركسيست را در سيستم خودش بياورد؛ كه شما زياد ديديد. برخي از وزراي زمان پهلوي توده اي يا ماركسيست هاي جنس ديگر بودند. چون آنها در ضديت با مذهب با رژيم پهلوي مشترك بودند. رژيم آنها را در سيستم خودش آورد. از طرفي هم به برخي از افكار انحرافي دامن مي زد. چرا؟ چون آن چيزي كه مي توانست با رژيم پهلوي مبارزه كند و اسلام

ص: 36

را در جامعه ما بارور كند، روحانيت بود. اگر افكار انحرافي با خود رژيم مبارزه نمي كردند، مشكلي نداشت. همچنان كه شما مي ديديد افكار كسروي اشاعه پيدا مي كرد و رژيم هم خيلي حساسيتي نداشت؛ اما اگر اينها با رژيم درگير مي شدند، جلوي آنها را مي گرفت.

چرا شهيد مطهري روي اسلام منهاي روحانيت حساسيت داشت و معتقد بود، درست است كه سيستم روحانيت اشكالاتي دارد، بيماري هايي دارد، ايشان مي فرمود برخي به جاي اينكه اين بيماري را درمان كنند، دارند آن را مي كشند. اين اشتباه است. چون ما هيچ سيستم دقيق و بادقتي در زمينه افكار اسلامي نداريم كه جايگزين اين شود. فكر اصيل اسلامي از درون همين حوزه ها و تفكر اجتهادي برمي آيد. بسياري از انحرافاتي كه در كشور ما به وجود آمد به دليل جدا شدن از دين بود.

زماني آقاي بني صدر كتابي نوشته بود؛ ايشان در كتابشان اين سخن آقاي بني صدر را نقد كردند كه گفته بود: درست است كه براي مدتي مي توانيم با رهبران سنتي كنار بياييم؛ چون اينها مي توانند اين آتش را به وجود آورند و انقلاب از حضور اينها و ارتباطي كه با توده ها دارند به وجود مي آيد؛ اما براي آينده جامعه اسلامي ما نيازمند اينها نيستيم. ايشان به اين فكر نقد دارند كه در رأس همه نهضت هاي پيروز در كشورهاي اسلامي يك مجتهد بوده و همين گونه هم بوده است.

شما مي بينيد كه در رأس نهضت تنباكو يك مجتهد است. نهضت مشروطه را مي بينيد كه در رأسش مجتهدين بودند. در رأس انقلاب خودمان مجتهدين بودند. شما مي بينيد آنجايي مشكل پيش آمد كه روشنفكران راهشان را از روحانيت جدا كردند؛ و اين نكته فوق العاده مهم است. دليلي داشت كه شهيد مطهري روي آن اصرار مي كرد. اصالت

ص: 37

فكر اسلامي از درون حوزه ها در مي آيد. خيلي ها تلاش كردند كه جانشيني براي آن بگذارند. خيلي هم زود به انحراف كشيده شدند. حتماً شما عزيزان تاريخ اين صدساله را مطالعه كرديد. بسياري از انحرافاتي كه در تاريخ اين صدساله پيش آمد، براي بعضي از گرايش هايي بود كه به عنوان اسلام ارايه مي شد و راهشان را از تفكر اجتهادي جدا كرده بودند.

اگر امروز ما مي خواهيم ميراث شهيد مطهري را پاس داريم بايد به ارزش هايي كه ايشان به آن پايبند بود، در حوزه هاي فردي و اجتماعي توجه خاص كنيم. امروز هم همان ميزان توجه به روحانيت و حوزه ها براي حركت انقلاب ضروري است. من نمي گويم در روحانيت اشكال وجود ندارد. در همه جوامعي كه گسترده اند و تلاش زيادي مي كنند، اشكالاتي وجود دارد. شهيد مطهري نقدهاي زيادي به جامعه روحانيت داشت، اما به شدت با حذف روحانيت مبارزه مي كرد. امروز هم ما بيش از هر زمان به اين نيازمنديم. اگر شما مي خواهيد، اين سطح از دارايي جمهوري اسلامي و حضور آن در صحنه هاي منطقه را حفظ كنيد، بايد جوشش فكري ايجاد كنيد. بايد اين جوشش فكري از اصالت اسلامي برخوردار باشد.

اين حوزه هاي علميه هستند كه بايد در نوآوري هاي اسلامي فعال شوند؛ البته پس از انقلاب انصافاً كارهاي بسيار ارزشمندي در حوزه ها صورت گرفت. پژوهشگاه هاي مختلف ايجاد شد. بسياري از حوزويان مشغول تتبع در مسائل فلسفي و كلامي، فلسفه اخلاق، فلسفه سياست و فلسفه اقتصاد هستند كه كارهاي بسيار ارزشمنديست. اصلاح حوزه به اينهاست نه اينكه ما راه حوزه را جدا كنيم و فكر انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي را به سوي ديگري ببريم. اگر اين كار صورت گيرد يا

ص: 38

عوام گرايي حاكم خواهد شد يا انحرافات به سمت سيستم هاي غربي و انحرافات التقاطي مي رود كه ما در گذشته داشتيم.

فكر شهيد مطهري اين اصالت ها را داشت. من فكر مي كنم براي امروز ايران هم توجه خاص به اينها ضروري است. اين گونه جلسات فرصت مغتنمي است كه به درستي زواياي فكري ايشان را بشناسيم. سلوك ايشان را دريابيم و اين يك زمينه اي براي اصلاح جامعه اسلامي امروز شود.

از خداوند متعال توفيق همه شما عزيزان را خواستارم و سپاسگزارم كه دوستان در راديو و تلويزيون به اين امر مهم اهتمام ورزيدند. والسلام عليكم و رحمت الله.

ص: 39

نگاهي به سيره فكري استاد مطهري

نگاهي به سيره فكري استاد مطهري

دكتر محمد مطهري(1)

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي نبينا محمد و آله الطاهرين. بنده در ابتدا تشكر مي كنم از برگزاركنندگان اين همايش و زحماتي كه اين روزها در شبكه هاي راديويي و تلويزيوني براي ترويج فكر استاد صورت مي گيرد؛ مخصوصا اينكه در سي امين سالگرد يك نگرش تازه با پرسش هاي تازه اي در برنامه ها مشاهده مي شود. من در اين فرصت حدود يك ربعي كه دارم، در اين محفل و در حضور شما بزرگواران به چند نكته كوتاه اشاره مي كنم. شهيد مطهري شخصيتي جامع بود و نه تنها يك شخصيت جامع بود؛ بلكه يك شخصيت جامع نگر نيز بود؛ يعني وقتي ايشان موضوعي را مورد بحث قرار مي دادند، همه جنبه ها را مورد نظر قرار مي دادند. بنابراين، به طريق اولي روا نيست كه اگر بخواهيم درباره شخصيت خود ايشان صحبت كنيم، ما اين نگرش جامع نگرانه را فراموش كنيم. از اين روست كه من سعي مي كنم، در بحثي كه اينجا مطرح مي كنم، به بعضي از ابعادي كه كمتر به آن تأكيد شده و جامع نگري ايشان را بهتر نشان مي دهد، بيشتر تأكيد كنم. خوشبختانه، اين همايش نام «حكمت مطهر» را دارد و


1- فرزند استاد شهيد مطهري.

ص: 40

حكمت هم معناي عامي دارد كه هم ابعاد نظري را در بر مي گيرد و هم ابعاد عملي را و بنابراين هر چقدر هم كه ما در اين موضوع دقيق شويم، باز هم جا دارد. از جهت ارتباطي كه با موضوع اين همايش دارد.

من فكر مي كنم تا كنون بيشتر ميراث علمي شهيد مطهري مورد استفاده قرارگرفته تا آن سيره فكري ايشان. يكي از ويژگي هايي كه ما همه درباره شهيد مطهري سراغ داريم، اين است كه ايشان مرزبان انديشه هاي اسلامي بود، ولي به نظر من بايد دقت كنيم كه اين مرزباني انديشه ها فقط در حوزه مسائل فكري نبود؛ بلكه در حوزه مسائل عملي هم ايشان يك مرزباني دقيق انجام مي داد. به نظرم سيره عملي شهيد مطهري دست كم چهار تفكيك مي شود كه رعايت كردن اينها كار آساني نبود؛ اما شهيد مطهري ملزم بود كه به آنها متعهد بماند.

در تفسير آيه 68 سوره مائده مرحوم علامه طباطبايي نكته اي را بيان مي كنند، ايشان مي فرمايند:

خداوند توفيق احياي دين را به كسي نمي دهد؛ مگر اينكه خودش در حال انابه پي در پي با خداوند باشد و هميشه آن ارتباط مستقيم را حفظ كند. من فكر نمي كنم، اگر آن حالات معنوي شهيد مطهري نبود، ايشان مي توانست اين سيره فكري و همچنين سيره عملي را دنبال كند.

تفكيك اولي كه دوست دارم اينجا روي آن انگشت بگذارم، اين است كه ايشان ميان چگونگي برخورد با فكري كه تشخيص مي داد فكر صحيحي نيست با چگونگي برخورد با صاحب آن فكر تفاوت مي گذاشت. ما كمتر كسي را به حساسيت شهيد مطهري درباره افكار انحرافي سراغ داريم. نقل مي كنند كه در جلسه اي كه ايشان به ديدار

ص: 41

مرحوم آيت الله طالقاني رفته بودند، يكي از افراد گروه فرقان كه بعداً ايشان را ترور كرده بودند، در آن جلسه حضور داشتند و حرف هايي درباره تفسير قرآن مي زند. مي گويند شهيد مطهري در آن جلسه مي گويد كه به اصطلاح حال خودش را به نحوي از دست داده بود؛ به گونه اي كه دستان ايشان مي لرزيد، اين قدر از اين حرف ها ناراحت شده بود كه كنترل بدن خودشان را نيز از دست داده بود تا ايشان به هر حال منتظر بود صحبت ايشان تمام شود و جواب دهد؛ اما هنگامي برخورد كسي را با اين همه حساسيت با روشنفكران و روشنفكرمآبان مي بينيد هميشه در آن احترام ديده مي شود. اگر كتاب توحيد ايشان را نگاه كنيد وقتي كه ايشان مي خواهند از روشنفكران از دانشگاهيان اسم ببرند، گويي اصرار دارند كه حتماً آن لقب مهندس را در كنار آن اسامي بگويند، حتماً آن كلمه دكتر را در كنار آن اسامي بگويند؛ و حتي ايشان ابايي ندارند از اينكه با كسي كه دارند بحث مي كنند و نظرش را رد مي كنند، او را دانشمند خطاب كنند. چنانكه كه شما مي بينيد در كتاب اصول فلسفه ايشان مي نويسند: «دانشمندي كه نويسنده كتاب راه طي شده است، چنين نظري را داده و بعد ايشان به نقدش مي پردازند».(1)

به نظر من متأسفانه ما اين تفكيك را بعد از انقلاب خوب مدنظر قرار نداديم كه چگونه با فكر و چگونه با صاحب فكر برخورد كنيم؛ البته استثناءهايي وجود دارد. آنجايي كه بحث توهين و اهانت است، آنجاها بحث جدايي دارد. حالا من در يك مثال عاميانه مي خواهم عرض كنم، فرض كنيد كه دريك زمين بازي كسي دارد با توپ به طرف دروازه ما مي آيد. خب چندجور مي شود، اين توپ را از فرد گرفت. گاهي كسي با


1- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 21.

ص: 42

تكيه بر مهارت خودش توپ را از اين فرد مي گيرد. گاهي به اصطلاح مي تواند لباس آن فرد را بگيردگاهي هم مي تواند با تكل جوري بزند كه آن فرد ناقص شود. اينها همه راه برخورد است با توپي كه به طرف دروازه مي آيد. مگر اينكه ضرورتي باشد كه انسان برخورد تندي بكند. برخورد اول و اصل اول براي شهيد مطهري برخورد مسالمت آميز با شخص و برخورد قاطعانه با فكر بود. اين تفكيك ميان قاطعيت در برخورد با انديشه و خشونت با فردي كه آن انديشه را مطرح كرده، يكي از نكاتي بود كه من مي خواستم انگشت بگذارم.

مسئله دوم كه در سيره عملي ايشان مي شود اشاره كرد، جدايي ميان تعريف و تمجيد كردن و چاپلوسي بود. ايشان تعريف و تمجيد در جايي كه جايش بوده انجام داده اند، اما جوري نبوده كه هر گاه كه مي خواستند درباره قشري صحبت كنند، كار را به چاپلوسي برسانند. به گونه اي كه اگر نقطه ضعفي را مي بينند، ديگر نتوانند بيان كنند. در سخنان دكتر لاريجاني هم اين موضع ايشان درباره روحانيت بود كه واقعاً ايشان تأكيد مي كردند، اينها حاملان فرهنگ اصيل اسلامي هستند؛ اما در عين تعريفي كه ايشان مي كرد، اگر نقصي هم به نظرشان مي رسيد، در مطالبشان بيان مي كردند. جالب تر برخوردي است كه ايشان با مسئله انقلاب دارند. با اينكه ايشان هشتاد روز پس از انقلاب زنده بودند، درباره انقلاب چندين سخنراني كردند و حركت بزرگ ملت ايران را ستودند و جنبه هاي مختلف انقلاب را تمجيد كردند، اما جالب است كه شما دنبال اين عبارت بگرديد در كتابي كه ايشان درباره انقلاب دارند. ايشان چندبار اين عبارت را به كار بردند كه انقلاب شما شكست خواهد خورد، انقلاب ما به نتيجه نخواهد رسيد، اگر ... يا هنگامي كه ايشان آفات نهضت را

ص: 43

بررسي مي كنند؛ يعني انقلابي كه تازه به منصه ظهور رسيده و همه حيران درباره عظمتش مانده اند. شهيد مطهري باز تعريف و تمجيد را با اغراق ممزوج نمي كردند.

جداسازي سومي كه به نظر من در آثار شهيد مطهري و در سيره فكري ايشان مي شود كاملاً ديد و ما در جامعه امروز كاملاً به آن نياز داريم، جدايي ميان غيرت و حساسيت شخصي با غيرت اسلامي و حساسيت اسلامي است. هركسي درباره برخي مسائل حساسيت دارد، درباره برخي مسائل غيرت نشان مي دهد؛ ولي مسئله اين است كه آن چيزهايي كه انسان درباره آن حساسيت دارد، آيا با دين تطبيق داده يا نه.

اكنون هم ميبينيد كسي كه به فرض درباره مفاسد اقتصادي خيلي حساسيت دارد، درباره مسئله آزادي اصلا فكر نمي كند. يا كسي درباره عدالت اجتماعي فكر مي كند،؛ ولي درباره موضوع ديگري حساسيت نشان نمي دهد؛ اما واقعاً شهيد مطهري اين حساسيت هاي خودش را با معيارهاي اسلامي تطبيق داده بودند؛ يعني نه اينكه اگر ايشان درباره مطلبي حساسيت نشان مي داد، چيزي بود كه سليقه شخصي ايشان باشد. من فكر مي كنم در جامعه امروز، گاهي احتياج پيدا مي كنيم به توضيح يك نحو غيرت؛ توضيح حساسيت كه به جاي اينكه بياييم به يك موضوع خيلي حساسيت نشان دهيم و از ديگر موضوعات غفلت كنيم، درباره همه، آن مقداري كه واقعاً اسلام روي آن تأكيد كرده حساسيت نشان دهيم.

و تفكيك ديگري كه باز در سيره عملي شهيد مطهري ديده مي شود تفكيك ميان تدبير و ملاحظه كاري هست. خيلي وقت ها، يك شخصيت اجتماعي يا يك شخصيت فكري دوست دارد يك اقدام اجتماعي انجام

ص: 44

دهد، اما ملاحظه كاري واقعا هجوم مي آورد كه همين عبارتي كه بين ما خيلي مرسوم است كه آقا الان اين صلاح نيست. واقعاً اين مصلحت انديشي هاي بي مورد در سيره شهيد مطهري جايي نداشت. شما اگر به آثار ايشان نگاه كنيد، اگر ايشان مي خواست مانند بيشتر افراد فكر كند، شايد نيمي از آثار ايشان اصلاً تأليف نمي شد؛ زيرا اين آثار با يك سري افراد جامعه برخورد داشت. شايد اين پديده نادري باشد كه يك نفر درباره يك موضوع دو كتاب بنويسد در]باره[ يكي از اين كتاب ها متعصبان و متحجران ايشان را مورد حمله قرار دهند و در]باره[ كتاب ديگر، متجددان ايشان را مورد حمله قرار دهند. ايشان وقتي كتاب مسئله حجاب را نوشتند در واقع متعصبان ايشان را مورد حمله قرار دادند. ايشان وقتي اين كتاب را براي حضرت امام فرستادند، يكي از نزديكان حضرت امام نقل مي كند و مي گويد من در نجف قبل از انقلاب در خدمت حضرت امام رسيدم كه ديدم كتاب مسئله حجاب خدمت ايشان است. ايشان فرموده بودند كه اين كتابي را كه شهيد مطهري نوشته جنوب تهران را بي حجاب كرده است. بعد خودشان اضافه مي كنند كه من نه تنها اعتقاد دارم كه اين كتاب چنين كاري نكرده، بلكه شمال تهران را هم اين كتاب مي تواند باحجاب كند؛ يعني كار به جايي مي رسد كه به هر حال مي خواستند از شخصيت ها و افراد مطلبي را بگيرند، براي اينكه شهيد مطهري را مورد حمله قرار دهند. كسي كه مي خواهد درد دل شهيد مطهري را ببيند، بايد آن كتاب پاسخ هاي استاد درباره كتاب مسئله حجاب را بخواند. آنجا مي فهمد كه شهيد مطهري چه مقدار درباره اين كتاب تحت فشار بوده است. درباره نظام حقوق زن در اسلام هم همين گونه هست. وقتي ايشان از قوانين اسلام درباره مهريه طلاق دفاع

ص: 45

مي كنند، طرف مقابل در واقع كساني هستند كه متجددين و متجددمآب هاي آن زمان بودند.

به هر حال اين چهار تفكيكي كه من عرض كردم؛ يعني تفكيك ميان قاطعيت در تفكر با خشونت با اهل فكر، تفكيك ميان تعريف و تمجيد با چاپلوسي، تفكيك ميان غيرت شخصي با غيرت ديني؛ و همچنين تفكيك ميان تدبير با ملاحظه كاري، به نظر من اينها تفكيك هايي است كه خيلي خوب است، در آثار شهيد مطهري و در سيره عملي ايشان كار شود. اينها درست براي جامعه تصوير شود تا انشالله ما بتوانيم از افكار ايشان استفاده كنيم.

در پايان صحبتم با توجه به اينكه اين همايش در سال اصلاح الگوي مصرف انجام مي شود، خواستم اين پيشنهاد را مطرح كنم؛ البته نمي دانم چه مقدار عملي است. همچنانكه كه شهيد مطهري در امور عملي به هر حال الگو بود اين همايش هم الگو قرار بگيرد از اين جهت كه هزينه اي كه براي اين همايش شده همراه همايش اعلام شود؛ بلكه اين الگويي در اين سال شود. خوشبختانه، در مصاحبه هايي كه مسئولين اين همايش برگزار كردند، ديدم كه خودشان به اين مطلب واقعاً توجه داشتند و در واقع با كمترين هزينه اين همايش را برگزار كردند؛ و البته يك آرزوي ديگري هم ما مي كنيم كه مي گويند آرزو بر جوانان عيب نيست. حالا براي كساني هم كه جوان نيستند عيب نيست. كاش مي شد در كشور ما قانوني تصويب مي شد كه در واقع صدا و سيماي ما مجاز نبود كه هيچ يك از سمينارها و همايش ها را انعكاس خبري دهد، مگر اينكه هزينه آن همايش را هم اعلام كند. اگر كه همچنين پيشنهادي در كشور ما عملي شود و البته آن هزينه هايي كه كه از هزينه بيت المال مصرف مي شود. حالا

ص: 46

آنجاهايي كه به گونه ديگري است، اين مي تواند الگويي باشد در سال الگوي مصرف، ان شاءالله.

ما آرزوي چنين روزي را داريم، چون به هر حال تجربه نشان داده كه اگر همه چيزرا بخواهيم به مراقبت الهي بسپاريم، به نتيجه نمي رسيم. بالاخره بايد همچنانكه خوف از خدا است خوف از مردم و خوف از اطلاع رساني هم باشد تا خيلي از كارها سر و سامان بگيرد و السلام عليكم و رحمت الله و بركاته

ص: 47

شخصيت علمي استاد مطهري

شخصيت علمي استاد مطهري

حجت الاسلام و المسلمين سيد محمدحسن ابوترابي(1)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المكرمين.

قال الله العظيم في محكم كتابه: وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا(2) با عرض ادب محضر سروران عزيز و مكرم برادران و خواهران بزرگوار.

در اطراف شخصيت برجسته، ممتاز و اثرگذار علمي، فلسفي، فقهي سياسي و اجتماعي شهيد فرزانه آيت الله حاج شيخ مرتضي مطهري همايش ها و نشست هاي ارزنده اي برگزار شده است. از ابعاد مختلف شخصيت اين انسان فرهيخته در حوصله و توان گويندگان و اهل قلم مورد بحث قرار گرفته است؛ و به راستي بايد اذعان كنيم از ظرفيت و هندسه معرفتي اين استاد فرهيخته در عرصه هاي مختلف استفاده بايسته نبرده ايم؛ و هنوز حوزه هاي فراواني ناشناخته است و ابعاد وجودي آن بزرگوار ظرفيت گشودن دريچه هاي جديدي را فراروي ما دارد.


1- نايب رييس مجلس شوراي اسلامي.
2- اسراء: 36.

ص: 48

شايد بتوان گفت آيت الله مطهري از معدود انسان هايي بود كه با همه وجود و با تكيه بر خرد و انديشه بلند خويش، راه به سوي معارف عميق قرآن و سخنان حيات بخش پيشوايان معصوم دين گشود؛ و با همه وجود سر بر اين آستان نهاد. گويا در هر گامي با الهام از سخن خداي سبحان حركت مي كرد؛ و مي كوشيد كه هر حركتي را با تكيه گاه بر معرفتي سامان دهد؛ و اين جايگاه استثنايي بود كه او را به يك انسان دانشمند مبلغ علم و اثرگذار در حيات جامعه ديروز و امروز ما مبدل ساخت. او قبل از هر چيز كوشيد كه جان و روح خويش را به آموزه هاي ديني آراسته و در پرتو انوار پرفروغ وحي به حيات راستين و نورانيت واقعي دست يابد؛ و از همين منظر و زاويه بود كه توانست منشأ حيات علمي سياسي و اجتماعي باشد و جامعه مخاطب خويش را نوراني كند. در شناخت اين مسير و قله هاي بلند كمال انساني و سلوك در اين راه پرافتخار به مقام و منزلتي رسيد كه استاد فرزانه او عارف بلندمرتبه فيلسوف نستوه حضرت علامه طباطبايي درباره شاگردش چنين فرمود: «پر از تلاش علمي و تفكر فلسفي بود». اين شهادت از سوي انساني كه قله هاي معرفت و حكمت را فتح كرده است، درباره شاگرد تربيت يافته در مكتب خويش شهادت و گواه بلندي است. او به شيفتگان علم و فلسفه پيامي پرارزش داشت كه در كوشش و تلاش هرگز آرام ننشينيد. مجاهده علمي و كمالي را هرگز فراموش نكنيد. اين پيام در قلم و كلام او نيست. اين پيام در نيم قرن تلاش علمي و عرفاني و فلسفي اوست؛ به گواهي استادش. در گشودن اين راه مصداق بارز كونوا دعاه الي الله به غيرالسنتكم(1) مي باشد. مجاهده علمي و كمالي را هرگز فراموش نكنيم؛ و


1- بحارالانوار، ج 68، ص 151.

ص: 49

حيات خود را كه بهترين متاع انساني است در بازار حقايق به حيات معنوي تبديل كنيد. همه بركات و آثار وجودي او از همين حركت عقلاني و علمي و انساني و الهي نشئت مي گيرد. حيات خود را كه بهترين متاع انساني است در بازار حقايق نه موهومات حقايقي كه پشتوانه علمي و معرفتي دارند. به حيات معنوي تبديل كنيم؛ و در اين چند روز زندگي شيفته و فريفته شخصيت هاي خيالي و بافتگي نباشيم. استاد علامه طباطبايي قدس الله نفسه الزكيه چنين تحليلي را از شخصيت شاگرد فرزانه خويش ارايه مي كند و اين بلندترين پيام آن شهيد است و رمز هر حيات و تكامل و تأثير راستين در جامعه انساني است. او براي رسيدن به اين مرتبه بلند از مجاهده و حيات علمي و كمال انساني به راستي سر بر آستين قرآن نهاد. شايد نخستين درسي كه از قرآن فرا گرفت كه تأكيدي استوار بر پيام فطرت انساني است آن بود كه و لا تقف ما ليس لك به علم. او در هر گامي در تكاپوي رسيدن به علم و دانش و قرآن بود. او در همه كلمات و واژه ها حقيقت نحن ابناء الدليل(1) را عينيت مي بخشيد؛ و راه سعادت انسان و جامعه را در سلوك در اين راه مي ديد؛ و رسيدن به مدارج عالي از علم و معرفت را كه ثمره بلند تقواست جز از مسير دانش و علم حصولي و برهان و استدلال نمي ديد. بايد به مدرسه رفت سر بر آستان برهان و استدلال نهاد تا راه به ميكده يافت؛ و معارف ناب الهي را در سايه تقوا و عبوديت متكي به برهان به كف آورد. او با همه وجود به اين حقيقت باور داشت. «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا ».(2) خط قرمز او را استدلال تبيين مي كرد و برهان.


1- ما فرزندان دليل و منطق هستيم.
2- اسراء: 36.

ص: 50

او در سايه برهان و استدلال عقلي و نقلي به اين حقيقت باوري عميق و استوار داشت. «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا».(1) او دين را پاسخگوي همه نيازهاي بشر براي رسيدن به سعادت در دنيا و آخرت مي دانست؛ و بر اين باور عميق بود كه آموزه هاي دين اسلام برآمده از قرآن و عترت انطباق با فطرت عقل فطرت روح ظرفيت و توان جسمي بشر دارد و مي تواند پاسخي مطمئن و متكي به برهان به تمامي پرسش هاي انسان در حوزه سعادت او ارايه كند. با اين اعتقاد راسخ متكي بر برهان مي كوشيد تا پرسش هاي انسان هاي معاصر خويش را آن هم انسان هاي معاصر رشد نموده در مجامع علمي و روشنفكري را بشناسد. پرسش هاي جاودانه و موسمي را تفكيك كند و براي هريك از اين سوالات و پرسش ها پاسخي متقن متكي به برهان آموزه هاي قطعي دين، ارايه كند.

و در اين مقام همانطور كه فرزند برومندشان اشاره كردند مصداق روشني از آيه كريمه بود كه إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء.(2) علم و معرفت او خشيت خداي سبحان را در قلبش جايگزين نموده بود؛ و اين خشيت از خدا موجب شده بود براي غيراو بهايي قائل نشود. در فهم حق و تبيين حقايق به تكليف شرعي و الهي خويش بينديشيد؛ و در همين چارچوب مصالح اجتماعي و سياسي قابل تعريفند. او با اعتقاد به اين حقيقت كه ]انّ[ العلماء ورثه الانبياء(3) علما و دانشمندانند كه ميراث سنگين انبياي عظام را بر شانه هاي قدرتمند خويش حمل مي كنند مهم ترين


1- روم: 30.
2- فاطر: 28.
3- اصول كافي، ج 1، ص 32، حديث 2.

ص: 51

رسالت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را تبيين معارف دين «أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(1) مي دانست و در اين جايگاه براي تبيين معارف ديني از تمام ظرفيت انساني و علمي و جهاد خستگي ناپذير خويش استفاده مي نمود. رسالتي بزرگ. رسالتي كه بر عهده علماست. علما و دانشمنداني كه قدرت فهم معارف دين را دارند. صلاحيت استنباط آموزه هاي ديني را از قرآن و عترت به دست آورده اند و با بياني رسا قلمي پويا در ادامه رسالت پيامبر اكرم تبيين آموزه هاي حيات بخش دين را مسئوليت كليدي خود مي دانستند؛ و آنگاه كه ديدند نااهلان در اين كرسي نشسته اند چه رنج ها نمي بردند. يكي از مسئوليت هاي سنگينشان آن بود كه پاسخ هاي آنان را تبيين كند و با دركي عميق از فضاي فرهنگي سياسي و اجتماعي عصر خويش به گونه اي كه بالاترين تأثير را در مخاطب داشته باشد به تبيين دوباره او بپردازد. بازتوليد پاسخ ها به پرسش هاي مطرح زمان خويش كه پاسخ هاي نادرست دريافت مي كردند. او از كلمه مباركه «ادْعُ إِلِي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ »(2) درس خوبي فرا گرفت. بعضي از اين كلمه مباركه استفاده مي كنند. گاهي مخاطبان انسان نيازمند به استدلال و برهانند. بايد با زبان حكمت با آنان سخن گفت گاهي مخاطبان انسان نيازمند به موعظه و نصيحتند بايد با زبان موعظه بالتي هي احسن با مخاطب خويش گفتگو كرد و گاهي مخاطب انسان اهل جدال؛ اما شايد حق اين باشد كه مخاطبان نيازمند به حكمت موعظه و جدال بالتي هي احسن در بسياري از عرصه ها باهم هستند. مخاطبان انسان نيازمند به استادان و آموزگاراني هستند كه بتوانند اين سه حقيقت را


1- نحل: 44.
2- نحل: 125.

ص: 52

در كنار هم داشته باشند؛ و مطابق با نياز مخاطبي كه او را خوب مي شناسند مجموعه اي از كلمات حكمت آميز مواعظ حيات بخش و جدال بالتي هي احسن را ارايه كنند و مطهري اين بود. حكمت مطهر او انسان جوياي برهان را اقناع مي كرد و شخصيت انساني او كه دنيايي از موعظه و پند بود انصاف علمي در وجود انساني او موج مي زد مخاطب خويش را موعظه اي نستوه داشت؛ و در مقابل جدال او به راستي مصداق «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا»(1) بود. جدال بالتي هي احسن را در كنار موعظه حسنه و سخنان برهاني حكمت آميز باهم داشت و اين درسي بود كه از قرآن آموخته بود؛ و اين انسان ها هستند كه مي توانند روح و جان مخاطبان خود را سيراب كنند. از همين منظر بود كه مخاطبان خود را خوب مي شناخت. به تربيت و تهذيب آنان همت مي گمارد.

در سال هاي نخست دهه 50 در قم محضرشان شرفياب شدم. دغدغه هاي خودم را از مشكلات آن روز جامعه روشنفكري و مشكلات حوزه عرض كردم. شب پنجشنبه اي بود، فرمودند: قم نيامدم، درس منظومه را آغاز نكردم، مگر براي درك اين نياز و تربيت طلاب براي پاسخگويي به آنها. اين نگاه عميق. تربيت شخصيت علمي براي حركت در مسير پاسخگويي به نيازهاي زمان. اميدوارم اين شخصيت فرزانه را بهتر از ديروز بشناسيم و با سخنان و كتاب هاي ارزشمند علمي بيشتر آشنا شويم؛ و در سايه ارتباط عميق با انديشه بلند روح انساني و عرفاني و شخصيت الهي او براي اعتلا و عزت جامعه خويش گام هاي بلندي را برداريم. با آرزوي توفيق براي شما سروران عزيز و مكرم.


1- فرقان: 63.

ص: 53

فصل دوم: همايش حكمت مطهر سال 1389

اشاره

فصل دوم: همايش حكمت مطهر سال 1389

زير فصل ها

مسائل اجتماعي در انديشه استاد مطهري

آشنايي استاد مطهري با مقتضيات زمان

علت ماندگاري انديشه هاي شهيد مطهري

استاد مطهري، مؤسس كلام جديد شيعي _ ايراني

ص: 54

ص: 55

مسائل اجتماعي در انديشه استاد مطهري

مسائل اجتماعي در انديشه استاد مطهري

دكتر غلامعلي حداد عادل(1)

بسم الله الرحمن الرحيم! «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ»(2). سلام و درود ما به پيشگاه خاتم پيامبران الهي حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلام بر اولياء و اوصياي گرامي او! درود ما نثار روح پرفتوح امام راحل و شهيدان گرانقدر به ويژه شهيد بزرگوار استاد مطهري كه مجلس و اجتماع ما به نام بلند او نامبُردار است.

سلام عرض مي كنم حضور حاضران محترم و استادان و دانشجويان گرامي! روز معلم را به همه معلمان و استادان كشور به ويژه حاضرين اين جمع تبريك مي گويم. قاري محترم قيصري زاده تلاوت قرآن را با سوره كوثر ختم كردند.

خداوند به پيامبر مي فرمايد «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ»(3).گويي خداوند به شهيد مطهري هم كوثري عنايت كرده بود. اين كوثر چشمه جوشان و زاينده تفكر بود، نزد آن استاد كه در همه عمر مي جوشيد و جويباري زلال و جاري ايجاد كرده بود.


1- استاد دانشگاه.
2- حشر؛ 10.
3- كوثر؛ 1.

ص: 56

ما امروز از بركت آن چشمه فياض، آن كوثر كثير بهره منديم. ان شاء الله كه ششمين جلسه سخنراني هاي حكمت مطهر وسيله اي شود براي بهره مندي بيشتر همگان از انديشه هاي استاد مطهري!

سخن من با عنوان «مسائل اجتماعي در انديشه استاد مطهري» است. بايد بدانيم مطهري متفكري نبود كه فقط با انديشه هاي محض فلسفي و ذهني سر و كار داشته باشد. ما دانشجوي فلسفه بوده ايم و هستيم. مي دانيم كه فيلسوفان عموماً با مسائل كلي، عقلي محض و مباحث انتزاعي سر و كار دارند.

فلسفه اينطور است. ذات فلسفه اقتضاي در خود فرو رفتن و مسائل انتزاعي را مي كند. آقاي مطهري در فلسفه و عرفان خود يك متفكر گوشه گير نبود. اينطور نبود كه با داشتن تفكر عرفاني و معنوي و فلسفي از جمع و جامعه و مسائل اجتماعي فارغ و غافل باشد.

از آموزه هاي بزرگ و اساسي ايشان اين بود كه راه انسان به سوي خدا از ميان خلق مي گذرد. اين آموزه بزرگ را در زندگي عملي كرد. يك عمر در ميان خلق با خلق براي خلق به سوي خدا زندگي نمود.

استاد مطهري، هم به نظر توجه داشت هم به عمل! هم حكمت نظري براي او اهميت داشت و هم حكمت عملي! حكمت عملي را فقط در نظر مطرح نمي نمود؛ بلكه در عمل به اجرا در مي آورد. ايشان نظر را پايه و شالوده عمل مي دانستند. معتقد بود انديشه نسبت به عمل، حكم شالوده و پايه ساختمان را دارد.

ايشان مرتباً نظر را به سوي عمل مي بردند. برخلاف پراگماتيست ها كه به اصالت صلاح عملي معتقدند و حقيقت را از عمل بيرون مي كشند؛ يعني در واقع به حقيقت معتقد نيستند، ايشان عمل را از دل حقيقت

ص: 57

بيرون مي آورد. استاد مطهري يك متفكر جامع بود. منظومه فكري داشت. اين طور نبود كه در يك رشته غرق شده باشد و از امور مهم ديگر غافل بماند.

اگر درخت را مي ديد، جنگل را فراموش نمي نمود. اگر آب را مي ديد دريا را از ياد نمي برد. كتاب هاي بجا مانده از ايشان را اگر مطالعه كنيم مي بينيم از آغاز عمر خود، از آغاز دوران فكريش نياز به طراحي نوعي نقشه جامع براي انديشه و عمل اسلامي را احساس نمود. يكي از اسنادي كه چنين فكري را به ما منتقل مي كند، مقدمه كتاب «انسان و سرنوشت» است. در صفحه عنوان كتاب، تاريخ انتشار آن را 28/9/46 نوشته اند. همان سال كتاب را خريدم و مطالعه كردم. مقدمه آن را از حيث دستيابي به جامعيت نظام فكري شهيد مطهري بسيار مفيد مي دانم.

ايشان در كتاب مذكور مسئله سرنوشت و قضا و قدر را مطرح كرده اند. در مقدمه توضيح مي دهند كه چرا به بحث در اين باره مي پردازند. مي گويند:

مسئله سرنوشت و قضا و قدر چه از نظر موضوعي و چه از نظر هدف تعليماتي در رديف مسائل فلسفي است ...،؛ ولي چنين مسئله اي در اين رساله جزو سلسله بحث هايي تحت عنوان «علل انحطاط مسلمين» واقع شده كه شامل موضوعات، جريانات و مسائل گوناگون است. موضوعاتي كه تحت عنوان «علل انحطاط مسلمين» مي توان به بحث گذاشت، بعضي تاريخي و بعضي رواني يا اخلاقي يا اجتماعي يا صرفاً ديني و احياناً فلسفي است. اينجانب درست به ياد ندارم از چه وقت با مسئله علل انحطاط مسلمين آشنا شده ام و از چه زماني شخصاً

ص: 58

به بحث و تحقيق در اين مسئله علاقمند گرديده و درباره اش فكر مي كرده ام،؛ ولي متجاوز از 20 سال است كه اين مسئله مورد توجه بوده است.

يعني مقدمه در تاريخ 23 فروردين 1345 نوشته شده است. آقاي مطهري در سال 45 مي نويسد: «متجاوز از 20 سال است اين موضوع توجه مرا به خود جلب كرده»! مطهري از 1325 كه 26 يا 27 سال داشته به انحطاط مسلمين مي انديشيده و نوشته هاي ديگران را نيز مي خوانده است.

ايشان مي گويد: «حاصل فكرها و مطالعاتم اين شده كه يك سلسله مباحث پيدا كرده ام كه بايد براي درك علل انحطاط مسلمين، آنها را بررسي كنيم». اين يكي از نوشته هاي شهيد مطهري است كه ما را با بخشي از منظومه جامع فكر او آشنا مي سازد.

در صفحه 20 مقدمه مي نويسند:

با توجه به آنچه در بالا گفته شد، مجموع موضوعاتي كه لازم است در اين سلسله مباحث بحث شود به ترتيب شامل موارد ذيل است: 1- عظمت و انحطاط مسلمين. اين مبحث مقدمه اي است براي ديگر مباحث؛ 2- اسلام و مقتضيات زمان اين مبحث شامل دو قسمت است. قسمت اول مربوط به فلسفه تاريخ است. در قسمت دوم، كيفيت انطباق قوانين اسلامي با عوامل متغير زمان بيان مي شود. 3- سرنوشت و قضا و قدر! رساله حاضر عهده دار اين مبحث است. 4- اعتقاد به معاد و اثر آن در ترقي يا انحطاط اجتماع؛ 5- شفاعت؛ 6- تقيه؛ 7- انتظار فرج؛ 8- سيستم اخلاقي اسلام؛ 9- حكومت از نظر اسلام؛

ص: 59

10- اقتصاد اسلامي؛ 11- قوانين جزايي اسلامي؛ 12- حقوق زن در اسلام؛ 13- قوانين بين المللي اسلام؛ 14- نقاط انحراف؛ 15- جعل و تحريف و وضع حديث ... «وضع به معناي جعل است »16- اختلافات شيعه و سني و اثر آن در انحطاط مسلمين؛ 17- اشعريت و اعتزال؛ 18- جمود و اجتهاد؛ 19- فلسفه و تصوف، 20- زمامداران جهان اسلام؛ 21- روحانيت؛ 22- فعاليت هاي تخريبي اقليت ها در جهان اسلام؛ 23- شعوبي گري در جهان اسلام «يعني مليت پرستي افراطي»24- جنگ هاي صليبي؛ 25- سقوط اندلس؛ 26- حمله مغول؛ 27- استعمار.

فكر كنيد و ببينيد ايشان چطور به همه اين مسائل توجه داشته و هر كدام را در گوشه اي از فكر خود قرار داده است. مي گويد اگر بخواهيم به علل انحطاط مسلمين دست يابيم بايد در همه اين مباحث به بررسي بپردازيم. ايشان در عمر خود موفق شده بعضي بخش هاي فهرست مذكور را تفصيل دهد. براي نمونه، «اسلام و مقتضيات زمان». مباحثي هم درباره اشعريت و اعتزال؛ اجتهاد، روحانيت و ديگر موارد دارد. برخي را هم فرصت نكرده تشريح نمايد.

نكته اي را در تأييد جامعيت فكر ايشان مي گويم. آقاي مطهري دو جلد كتاب دارد به نام «داستان راستان». آن دو جلد را بايد به حق، آغازگر ادبيات اسلامي كودكان در دوران خودمان بدانيم. ما كه دوران قبل از انتشار كتاب را ديده بوديم و به ياد داريم در زمان كودكي نسل بنده هنوز داستان راستان منتشر نشده بود. 13 ساله بودم كه داستان راستان به دستم افتاد. قبل از آن كتاب هاي ديگري خوانده بودم كه از

ص: 60

كنار خيابان مي خريدم. مجال توصيف آنها نيست،؛ ولي متوجه شدم داستان راستان از لون ديگري است.

در دهه 30 اين كتاب از طرف كميسيون ملي يونسكو در ايران، خواندني ترين كتاب سال، لااقل در حوزه ادبيات كودك و نوجوان، معرفي شد در حالي كه همان موقع عموماً نظر مساعدي نسبت به نوشته هاي مذهبي و روحانيوني مثل شهيد مطهري وجود نداشت. كتاب توانست جاي خود را باز كند.

آقاي مطهري در مقدمه جلد دوم كتاب مطالبي را مي گويند كه كمك زيادي به شناخت شخصيت او مي كند. مي دانيم كه استاد مطهري، اين كتاب را اندكي بعد از اصول فلسفه و روش رئاليسم منتشر كرده!

اولين كتابي كه ايشان بعد از توضيحات اصول فلسفه نوشته، داستان راستان است؛ زيرا اصول فلسفه مربوط به سال هاي 33 يا 34 مي شود. اصول فلسفه و روش رئاليسم يك كتاب سنگين فلسفي و كتابي پايه در فلسفه تطبيقي به شمار مي رود. در دوراني آكنده از چالش هاي فلسفي، خصوصاً در معركه ماترياليسم ديالكتيك و فلسفه اسلامي، علامه طباطبايي 14 مقاله درسي نوشت كه مجموعش يك جلد مي شد. شهيد مطهري به عنوان بهترين شاگرد آن حوزه درسي، اين يك جلد كتاب را به 5 جلد مبدل ساخت و توضيحات فراوان آورد. در واقع مقاله هاي مذكور را زنده نمود. اين، كتابي بود كه مطهري را به عنوان يك متفكر و فيلسوف خوش قلم در حوزه و دانشگاه معرفي نمود. همه فهميدند كه يك ستاره درخشيده و دارد شجاعانه و حكيمانه به پيكار انديشه هاي فلسفي الحادي مي رود.

ص: 61

كتاب بعدي اين فيلسوف جوان چه بود؟ 100 قصه براي كودكان! اسمش را گذاشت «داستان راستان». وقتي در كار كتاب هاي درسي بودم هميشه با الهام از انديشه هاي استاد مطهري به خودم و همكارانم كه در بخش كتاب هاي ابتدايي و راهنمايي فعاليت داشتند، توصيه مي نمودم: بايد فيلسوفانه فكر كنيم، كودكانه بنويسيم.

يك بار از خود پرسيدم، آقاي مطهري در تأليف دو جلد كتاب داستان راستان، چه نقشه اي در ذهن داشت؟ يك فيلسوف كه سال ها فلسفه خوانده، درس داده و پاورقي هاي مفصل اصول فلسفه و روش رئاليسم را در شرح فلسفه ارسطو، افلاطون، ابن سينا، دكارت، كانت، هيوم و هگل نوشته، چگونه قصه هايي براي كودكان انتخاب مي كند؟ طبيعتاً تصادفي دست به چنين كاري نمي زند. لابد حكمتي، فكري و انديشه اي پشت كار بوده! حالا كه مطهري نيست با چه روشي مي توان فهميد داستان ها را به چه خاطر انتخاب كرده؟

يك بار داستان راستان را با همين نيت خواندم كه بتوانم فكر پشت سر قصه ها را كشف كنم. بعد رجوع نمودم به ديگر دانسته هاي خود از شهيد مطهري، از جمله فهرستي كه ايشان در مقدمه كتاب آورده و مسائل را گفته است. يادداشت هاي زيادي برداشتم و به نتيجه رسيدم كه استاد مطهري، انديشه هايي كه در فهرست كتاب مذكور ذكر كرده را در ذهن خود پرورانده و بر همين اساس، صد قصه مذكور را انتخاب نموده است.

اگر موضوع هر كدام از داستان ها را مشخص و دسته بندي كنيد مي بينيد كم و بيش با همين بيست و چند موضوع كه از سال ها قبل در انديشه آقاي مطهري بوده انطباق دارد. ايشان وقتي دست به انتخاب قصه براي كودكان

ص: 62

مي زده، با زبان كودكي مي خواسته همان مشكلات اجتماعي از قبيل علل انحطاط مسلمين را مطرح سازد. اين را گفتم تا بدانيد كه اين فيلسوف با فكر جامع خودش چطور در انديشه اصلاح جامعه بوده!

در كارنامه شهيد مطهري دو دسته انديشه مي بينيم. يكي انديشه هاي دفاعي، احتجاجي و سلبي كه در مقابل چالش هاي مطرح شده توسط ديگران به ميان مي آيد. مطهري در دوراني زندگي مي كرد كه «ز منجنيق فلك سنگ فتنه مي باريد».(1) از هر سو اسلام مورد هجوم بود؛ هم از جانب ماركسيست ها، هم از جانب طرفداران غرب سرمايه داري و ليبرالي! او دائماً ناچار مي شد در مقابل اينها احتجاج كند و انديشه هايشان را رد نمايد. توضيح مي داد كه «اسلام چه چيزي نيست!». اين دسته اول انديشه هايش بود.

دسته دوم انديشه هاي مطهري جنبه اثباتي و ايجابي دارد. مي گويد كه «اسلام چيست!». بخش وسيعي از ديدگاه هاي اثباتي و ايجابي مربوط به مسائل اجتماعي مي شود. اينجا نيز نوعي تقسيم بندي مي بينيم. يك سطح آن انديشه هاي كلان اجتماعي است كه جنبه كلي، بنيادي و عمومي دارد. همين «علل انحطاط مسلمين» يك مسئله اجتماعي به شمار مي رود كه عنواني كلي و مبنايي دارد.

يك فيلسوف مي پرسد:

مسلمان ها روزي آقاي دنيا بودند. چطور شد كه به ذلت افتادند و استعمار آنها را اين طور اسير كرد؟ آن دوران عظمت چرا از دست رفت؟ تمدن بزرگي كه مسلمان ها در اسپانيا و اندلس داشتند چرا سقوط نمود؟


1- ز منجنيق فلك سنگ فتنه مي بارد _ من ابلهانه گريزم در آبگينه حصار (عرفي شيرازي _ قرن دهم)

ص: 63

اينها فكرهاي كلان است. يكي ديگر از افكار اجتماعي كلان مطهري مربوط به مباني فلسفي مسائل اجتماعي است. براي نمونه، اينكه جامعه چه هويتي دارد. آيا جامعه يك مركب حقيقي است؟ آيا جامعه اصالت دارد يا فرد؟ جامعه چه جايگاه هستي شناختي را داراست؟ ايشان مي گويد «جامعه يك مركب اعتباري است». اگر يك فيلسوف نظر ديگري درباره جامعه بدهد، نتايج ديگري مي گيرد.

از جمله مسائل روز كه شهيد مطهري خيلي به آن توجه داشته، رابطه فرد با جامعه است. ما مي دانيم كه رابطه فرد و جامعه، دعوايي بود ميان سوسياليسم، ماركسيسم و كمونيسم از يك سو و ليبراليسم از سوي ديگر! طرفداران مكاتب سوسياليستي به جامعه اصالت مي دادند. طرفداران ليبراليسم غربي اصالت را براي فرد قائل بودند. اسلام در اين ميان چه نظري دارد؟ مطهري به بحث در همين رابطه مي پردازد و مي گويد كه مسئله بايد حل شود. در ابتداي كتاب مختصر «جامعه و تاريخ» به همين موضوع پرداخته]است[!

همچنين به مباني حقوق توجه مي كند. منشا به دست آوردن حقوق انسان و جامعه چيست؟ حقوق بر چه اساسي استوار شده؟ اخلاق چطور؟ مي دانيم كه ايشان توجه عميقي به مسئله فطرت داشتند به طوري كه بعضي ها وي را فيلسوف فطرت ناميدند. اين يك مبنا در نگاه به انسان و جامعه است. درباره مسئله آزادي، انقلاب، حكومت، زمامداري و... نيز همين حالت را مي بينيم.

بعضي از اين مسائل كلان است و برخي هم خرد! از جمله موضوعاتي كه استاد مطهري توجه جدي به آن داشتند، «زنان» بودند. سه كتاب درباره زنان نوشته اند. يكي «اخلاق جنسي در اسلام و غرب» كه

ص: 64

كتاب مختصري است؛ ديگري «حقوق اجتماعي زن در اسلام» و سوم «مسئله حجاب»! آيت الله مطهري توجه داشتند كه اسلام اگر بخواهد به عنوان يك دين جامعه را اداره كند بايد مسائل زنان به گونه دقيق و جدي بررسي شود و راه حل عملي به ميان بيايد. در اين زمينه شجاعت داشتند. نظرياتي كه در فلسفه حجاب مطرح كردند امروز خيلي عادي و ساده به نظر مي رسد اما امثال ما مي دانيم در زماني كه اين مباحث را مطرح ساختند حتي از جانب دوستان و شاگردان صميمي خود نيز متهم شدند. كتاب «پرسش ها و پاسخ ها درباره حجاب» را بخوانيد و ببينيد مطهري چه شكوايي مي كند. چه خون دلي مي خورده!؛ ولي كار مي كرده و اثر مي گذاشته.

مطهري اشاره به امر به معروف و نهي از منكر، جهاد، نسل جوان و... مي نمايد. ما بايد از مطهري، هم انديشه بياموزيم و هم انديشيدن! او راهي را نشان ما داده كه مسلماً ناتمام اما راه درست است. گام برداشتن در اين راه، ما را به مقصد مي رساند. اگر او بود، آن چشمه كوثر انديشه به هزار چشمه جوشان ديگر مبدل مي شد؛ زيرا فضاي حكومت جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي شكل گرفته است. مقدر بود كه دستمان از دامن وي كوتاه باشد، اما فكر او، روش او و راه او قابل شناخت و پيمودن است.

به همه كساني كه در انديشه اعتلاي اين كشورند، به همه آنهايي كه باور دارند انسان بدون دين، درمانده و منحط است و جهان بي خدا جهاني ظلماني به شمار مي رود، توصيه مي كنم همه آثار شهيد مطهري را با دقت بخوانند و آن منظومه فكري را بشناسند، به ويژه انديشه هاي اجتماعي استاد و رابطه نظر با عمل را!

ص: 65

سخن خو د را با شعري در رثاي آن بزرگوار به پايان مي برم. عنوان شعر هست: «با عقل سرخ». عقل سرخ عنوان يكي از كتاب هاي شهاب الدين سهروردي است.

حكمت حكايتي ز لب دلرباي توست

جان كلام در سخن جان فزاي توست

اشراق اگر به مدرسه نوري فكنده است

آن نور، نور شعله چشم هاي توست

دست شفا نجات نبخشد به درد و رنج

داروي درد عشق به دارالشفاي توست

حاجت به فهم شرح اشارات شيخ نيست...

البته به جاي «شيخ» عبارت «خواجه» را هم مي توانيم به كار ببريم، چون «اشارات» مال شيخ است و «شرح اشارت» مربوط به خواجه!

حاجت به فهم شرح اشارات شيخ نيست

تا چشم ما به چشم اشارت نماي توست

با عقل سرخ، هستي و مستي به هم نساخت

خون جاي باده قسمت جام بلاي توست

يك قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب

كز هر زبان كه مي شنوم، ماجراي توست

«عادل» بگو چگونه دم از عشق مي زني

آنجا كه آفتاب برآيد نه جاي توست

نثار روح شهيد مطهري صلواتي ختم كنيد.

ص: 66

ص: 67

آشنايي استاد مطهري با مقتضيات زمان

آشنايي استاد مطهري با مقتضيات زمان

مهندس عزت الله ضرغامي(1)

بسم الله الرحمن الرحيم! الحمدلله رب العالمين؛ السلام و الصلاه علي عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه؛ حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته و العبد المويد و الرسول المسدد المصطفي الامجد المحمود الاحمد ابي القاسم المصطفي محمد!

و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين. عرض ادب و احترام دارم خدمت همه شما خواهران و برادران عزيز، دوستداران و ارادتمندان شخصيت برجسته آيت الله شهيد مطهري! از حضور گرم، پرشور و صميمانه شما در نشست حكمت مطهر سپاسگزارم. تشكر ويژه اي از خانواده محترم شهيد بزرگوار مي كنم به ويژه همسر عزيز و بزرگوارشان كه محبت فرمودند و در جلسه حاضر شدند. قدم بر چشم ما گذاشتند و مجلس را منور ساختند. با وجود همه مشكلاتي كه داشتند با بزرگواري حاضر شدند. برايشان آرزوي سلامتي و طول عمر داريم.

يكي از ويژگي هاي برجسته شهيد مطهري را مطرح مي كنم كه نياز امروز جامعه است: آشنايي با مقتضيات زمان! اين مي تواند مبنايي باشد براي مطالعات بعدي! شهيد مطهري، شهيد راه نقد بود. به خاطر نقادي صحيح به شهادت رسيد.


1- رئيس سازمان صداوسيما.

ص: 68

اگر بپذيريم كه نقد سازنده و عالمانه براي جامعه ضروري و حياتي است و مانند خون در رگ هاي انسان مي تواند به جامعه حيات بخشد، در مي يابيم كه چرا بسياري از احكام الهي و دستورات بزرگان و آيات و روايات و توصيه هاي حكمت آموز، به نوعي با مسئله نقد گره مي خورد. به عنوان مثال امر به معروف و نهي از منكر جايگاهي بسيار برجسته در جامعه دارد.

قيام ابا عبدالله الحسين عليه السلام ، به گفته شهيد عزيزمان، بر اساس همين امر به معروف و نهي از منكر بود و بعداً تاريخ ساز و دوران ساز شد. مقدمه امر به معروف و نهي از منكر، روشن شدن معروف و تبيين منكر است. اين كار با نقد عالمانه، آگاهانه و دلسوزانه ميسر مي شود. همين اختصار را مبنا مي گيريم. اين نقد با چنين مشخصاتي گمشده امروز جامعه ماست. متأسفانه در برهوت نقد به سر مي بريم. اينجاست كه ارزش و اهميت نقادي صحيح را بهتر مي فهميم.

دشمنان اجازه ندادند عمر او از 60 سال تجاوز يابد. عمر بسيار پربركتي داشت. از مصاديق بارز همت و كار مضاعف بود. اگر امروز در ميان ما بود اين مشكل جدي جامعه را به خوبي مي توانست حل كند. با اغلب آثار شهيد مطهري آشنايي دارم و بارها توفيق مطالعه كتاب ها و نوارهاي ايشان را داشتم. همچنين به احتجاج و صحبت و تدريس در اين باره پرداخته ام. به ياد ندارم تاكنون بحث مستقلي درباره روش نقد بيان نمايند، اما شيوه خود آن شهيد بزرگوار در نقد آراي مخالف و انحرافي، مي تواند به گونه انتزاعي و تجربي، آموزه هاي خوبي را به دست دهد تا مسير نقد سازنده و عالمانه را بيابيم و به ما عمل كنيم.

اگر همه ما به شهيد مطهري اعتقاد داريم؛ اگر امام بزرگوارمان آن

ص: 69

جملات استثنايي را درباره ايشان فرمودند كه درباره هيچ كس ديگري صادق نيست، اگر جامعيتي كه او در همه علوم داشت را در نظر بگيريم مي فهميم چرا وقتي وارد مسئله اي مي شد نگاه سيستمي و جامع به همه ابعاد آن داشت. در واقع نگاه منشوري صحيح و دقيق، به دور از حاشيه ها و مسائل جزئي داشت. بپذيريم كه روش نقد او نيز روشي برجسته است و مي تواند براي همه ما مايه درس و استفاده باشد؛ به خصوص كه رسانه در اين حوزه مسئوليت جدي دارد.

شهيد مطهري در كنار همه توانمندي ها، توانمندي فوق العاده اي در نقد عالمانه و سازنده داشت. برداشت عاميانه من اين است كه او در نقد، مردانه عمل مي كرد. او نقدي جوانمردانه انجام مي داد. نقد مردانه و عالمانه مي تواند وجوه مختلف داشته باشد. اولين وجه اين بود كه وقتي تفكر باطل و انحرافي را نقد مي كرد كه خيلي از آثار شهيد در اين حوزه است؛ حق مطلب را ادا مي نمود. تمام زواياي موضوع را روشن مي ساخت. اگر نكات مثبتي در آن تفكر بود به طور كامل ذكر و تبيين مي كرد. نمي گذاشت حقي پايمال شود.

در خيلي از كتاب هايشان، به ويژه اين اواخر درباره تفكر گروه فرقان، به بيان تفكرات مخالف مي پرداخت. وقتي موارد را مطرح مي فرمودند نظرات مخالفين را به قدري دقيق مطرح مي ساختند كه شايد خود ايشان عقلشان به اين مسئله نمي رسيد. اگر تبيين شهيد مطهري را درباره نظرات خويش مي ديدند برايشان آموزنده بود. تازه مي فهميدند چه حرفي دارند مي زنند. اين مسئله در جامعه ما مورد غفلت است. وقتي نقدي صورت مي گيرد اول اينكه به امور مثبت كاري ندارند و دوم اينكه به تبيين دقيق نمي پردازند. تنها نقدي اجمالي و كلي صورت مي گيرد و بعد حملات

ص: 70

متعددي به دنبالش مي آيد كه خيلي از آنها مبناي درست استدلالي و عقلي ندارد. شهيد مطهري چنين نمي كرد. حداقل در 4-5 كتابش مي بينيم كه نيمي از كتاب به تبيين مسئله پرداخته! صورت مسئله را به خوبي توضيح مي دهد. آراي موافق و مخالف را فهرست مي كند. بدين ترتيب، مخاطب مي فهمد درباره چه چيزي بحث مي نمايد. نصف علم را حسن سؤال مي دانند. اينجا جلوه هاي حسن سؤال را مي بينيم.

اگر ايده و تفكري قابل نقد عرضه مي شود بايد اول همه ابعادش را روشن سازيم و بعد نكات مثبت و قوي را نيز ببينيم. بعد به آسيب ها و نقاط ضعف به گونه عالمانه و دلسوزانه بپردازيم تا تأثير بگذارد. اين روش شهيد مطهري بود.

امروز نقد در جامعه ما سفارشي شده! بيش از 90 درصدش چنين حالتي دارد. مبناي عالمانه، آگاهانه و دلسوزانه ديده نمي شود. سفارش مي دهند كه قرار است به قول جوان ها «پنبه فلان مسئله زده شود». به فلان آقا سفارش مي دهند كه به نقد بپردازد و او هم چشم بسته هر چه به قلمش بيايد مي نويسد. خدا و پيغمبر و دستورات الهي را فراموش مي كند. مي گويد «من بايد آبروي اين آدم، فكر، جريان يا حزب را ببرم». متأسفانه، در جامعه امروز چنين چيزي را مي بينيم. خيلي از تريبون ها، منابع، قلم ها، پايگاه هاي اطلاع رساني و خبري چنين حالتي را دارند. در تاريخمان هم سابقه داشته اما امروز اوج آسيب را مي بينيم.

شهيد مطهري مردانه نقد مي كرد. يك معناي مردانه بودن اين است كه بعد از تشريح همه ابعاد مسئله، استدلال ها را به قدري قوي، مبنايي، باورپذير، متقن و وزين مي آورد كه امكان خدشه به آن نبود. ديگر جايي براي احتجاج طرف مقابل باقي نمي ماند. به همين دليل بود كه نتوانستند

ص: 71

وي را تحمل كنند. تيري كه در دل شب بر پيشاني متفكر بزرگ نشست به همين دليل بود كه روش وي را تاب نياوردند.

مسيري كه شهيد مطهري طي مي كرد يكي از مهم ترين موضوعات است و مي تواند دستمايه همه انديشمندان قرار بگيرد. موضوع ديگر، آزادانديشي و فكر آزاد وي در همه موضوعات بود. البته احساس تعهد مي كرد. هر چيزي براي جامعه لازم مي دانست را بدون توجه به اينكه ديگران چه خواهند گفت به اجرا مي گذاشت. اين فيلسوف حكيم، كتاب داستان هم مي نوشت. امروز كه صورت مسئله برايمان حل شده، با تبيين خوب آقاي دكتر حداد، قضيه را راحت هضم مي كنيم، اما وقتي به عقب برگرديد و فضاي خاص زمان را ببينيد در مي يابيد كه اگر بزرگان، كتاب قصه بنويسند چه حرف هايي درباره آنها زده مي شود. آن وقت مي بينيد كه چه فداكاري و شجاعتي به خرج داد. آقاي مطهري آزاد انديش بود و شجاعانه عمل مي كرد.

هر موضوعي را كه براي جامعه ضروري مي دانست توضيح مي داد. يكي از بهترين مصاديق، بحثشان درباره كتب ضالّه بود. در تفسير سوره مبارك «عبس» ذيل آيه «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَي طَعَامِهِ»(1) بحثي مختصر، اما بسيار جامع و روشن كننده درباره كتب ضاله مي آورند. مي گويند «ضمن اينكه آزادي مهم و ارزشمند است و صيانت و پاسداري از آزادي و آزادانديشي تنها راه رشد است، چنين حكمي درباره كتب ضاله مصداق نمي يابد». مثال هاي دقيقي مي آورند. يكي از جالب ترين آنها اين است: «كسي كه عالم و انديشمند است و همه مباني را مي شناسد، هر كتاب ضاله اي را بخواند برايش منعي نيست. اتفاقاً بايد بخواند، اما شخصي كه


1- عبس؛ 24.

ص: 72

هنوز مباني را نمي شناسد و قدرت استدلال ندارد و با خواندن مقاله به انحراف مي افتد، اين مقاله براي وي ضاله است». شايد خيلي ها جرئت نكنند درباره اين موضوع حرف بزنند. برخي كه ادعاي آزادانديشي دارند معتقدند اگر درباره طبقه بندي اطلاعات صحبت كنيم محكوم به ارتجاع و تفكر بسته خواهيم شد. شهيد مطهري در اوج آزادانديشي به تبيين مسئله مي پرداخت.

مثال خوب ديگري كه در ذيل آيه مي آورند چنين است: «مثل ماهي خوردن مي ماند. يك آدم عاقل و بالغ وقتي ماهي مي خورد حواسش است كه تيغه هاي ماهي را جدا نمايد و از گوشت لذيذ ماهي بهره ببرد اما اگر همين ماهي را به يك بچه 2 ساله بدهيد چون طرفدار آزادي و اختيار هستيد، اين كار خدمت به او نيست. استخوان در گلويش گير مي كند و هلاك مي گردد». روشن مي كنند كه هر چيزي براي اهلش است. امروز در جامعه بحث ماهواره جدي شده! شايد اگر بگويم صدا و سيما در تبيين نقش هاي هلاك كننده و مخرب ماهواره كم كاري كرده درست گفته ام. يك علت اين بوده كه دوستان شبكه هاي مختلف احساس مي كنند ماهواره رقيب ماست و اگر نقد كنيم تعبير معكوس مي شود. مردم مي گويند «ماهواره جذاب تر است و اينها مي خواهند نگذارند به سراغش برويم». ما نبايد از خوف اين مسئله، مسئوليت خود را فراموش كنيم. نقدهايي صورت مي گيرد؛ ولي خيلي كم!

اگر امروز شهيد مطهري بود درباره ماهواره چه مي گفت؟ چه منكري هست كه در ماهواره بروز و ظهور نداشته باشد؟ حتي برخي از اين منكرات در تصور ما هم نمي گنجد. اين همه شبكه هاي پر از فساد و انحراف و باطل در آن هست كه واقعاً ويرانگرند. گاهي در تخيل خود به

ص: 73

بدترين چيزها مي انديشيم؛ ولي بعد مي فهميم بدتر از آنها هم در ماهواره هست. فقط روي همين ماهواره هاتبرد HOTBIRD 90 شبكه پورنوگرافي هست. چيزهايي كه به ذهن نمي آيد آنجا 24 ساعته به تصوير كشيده مي شود. براي چه كسي؟ براي جوان ها و نوجوان ها! كسي كه اينها را مي بيند چه وضعيتي مي يابد؟

اگر شهيد مطهري امروز بود با تعبيري كه درباره «كتاب ضاله» گفت آيا يك تئوري و تحليل دقيق نمي آورد كه افكار را روشن كند؟ خيلي ها طوري حرف مي زنند كه مسئوليت نظام را ناديده مي گيرند. آزادي بيان يك مسئله است و اين سيل ويرانگر كه وارد خانه ها مي شود مسئله ديگر!

چند وقت پيش يكي از استادان مسن دانشگاه تهران مي گفت: «من براي مطالعات علمي خود، ماهواره اي گرفته ام كه فقط به شبكه هاي علمي بروم اما هر وقت روشن مي كنم و جستجو انجام مي دهم اينقدر موارد انحرافي و خلاف مي ديدم كه جمع كردم و كنارش گذاشتم». اين مصداق كتاب ضاله است.

در اوج توجه دادن به آزادي انديشه و شجاعت در بيان مطالب، لازم است جلوي انحراف را گرفت. مي گفتند:

«بايد حتي به ماركسيست ها هم در دانشگاه تهران كرسي داد تا اگر مي خواهند خدا را هم نفي كنند حرف و ايده خود را رسماً بگويند. در عين حال طرف مقابل هم به بحث و صحبت بپردازد». اصلاً از همين مسير است كه انديشه ها و استدلال ها بارور مي شود و جامعه رشد مي يابد.

به نظر من شهيد مطهري در همه عرصه ها، روش هايي را به كار مي بردند كه امروز براي جامعه ما مثل نان شب واجب است. ايشان اشاره

ص: 74

به اصل آزادي داشتند. عبارت بسيار تاريخي و ماندني آوردند كه فرصت نيست بخوانم. در سال 76 يا 77 بود كه اكبر گنجي يك مقاله در يكي از روزنامه هاي اصلاح طلب به نام «دين ستيزي و دين گريزي» نوشت و شخصيت شهيد مطهري را تحريف كرد و مصادره نمود. چهره اي نشان داد كه چهره واقعي مطهري نبود. برخي از مصاديق را همانجا نوشتم كه در چاپ اخير ويژه نامه جام جم نيز متن را كامل آوردم.

شهيد مطهري درباره آزادي مي گويند: «اولين آزادي، آزاد شدن از تمنيات دروني است. تا كسي از اين موضوع آزاد نشود اصلاً آزادي را نمي فهمد. جامعه را خراب مي كند». ذيل آيه «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا»(1) ايشان يادآوري مي كنند «كسي به فلاح و آزادي مي رسد كه اول خودش را تزكيه و از بندهاي دروني رها كند». حرف هايشان بسيار دقيق و درست است. كسي كه از بند آزاد نشده، قلم، زبان و تريبونش را به همه مي فروشد. بايد شجاعت داشته باشيم. كسي كه به خاطر پول، مقام يا توصيه حزبي حاضر است هر حرفي بزند و درباره افراد ظلم كند، نمي تواند از آزادي بهره ببرد. معناي آزادي را نمي فهمد. بايد اول از درون به آزادي برسد.

حاكميت همين تفكرات محدود رفتاري بر آدم مخرب است. براي تغيير ذائقه، مطلبي از كلام استاد مي گويم. ايشان در يكي از نوارها مي فرمايند:

در يك مجله ديدم فردي مقاله اي درباره زن نوشته! به احكام اسلام اهانت كرده و درباره ديه، ارث و شهادت گفته است. گفته اسلام به زن خيلي ظلم نموده و مقام زن خيلي بالاتر از


1- شمس؛ 9.

ص: 75

اينهاست. هيچ دين و مكتبي به اندازه اسلام زن را مورد تحقير و استهزا قرار نداده. مقاله به قدري اهانت آميز بود كه ديدم ارزش پاسخ دادن ندارد. يك سال گذشت. ديدم همان نشريه مقاله اي به قلم همان آدم به چاپ رسانده و در آن درباره زن و آسيب هاي زنان به قلم فرسايي فراوان پرداخته! گفته هر چه فتنه در جامعه است زير سر زنان است. زنان براي جامعه گرفتاري هاي فراوان درست مي كنند. تعجب كردم كه آن مقاله چه بود و اين چيست؟! آن يكي به دفاع غيرمنطقي مي پرداخت و اين يكي به اهانت و تحقير زنان!

شهيد مطهري ادامه مي دهد: «به مدير مسئول روزنامه زنگ زدم و مشخصات تماس نويسنده مقاله را گرفتم. به او زنگ زدم». ببينيد چقدر پيگير هستند «... با او تماس گرفتم و گفتم لطفاً درباره مقاله خود قدري توضيح دهيد تا بفهميم چه تحليلي پشتش بود. چند ماه قبل درباره زنان چنين مي گفتيد و چند ماه بعد عليه زنان نوشتيد. آن شخص گفت: بگذار خلاصه بگويم. مقاله اولي را موقعي نوشتم كه مجرد بودم، مقاله دومي را بعد از تأهل نوشتم!». كسي كه زن ندارد درباره احكام اسلامي قضاوت مي كند و كاملاً ناآگاه است. بعد هم كه زن مي گيرد و مشكلات خودش را تقصير همسرش مي اندازد، مكتب فكري جديدي مي سازد. چنين اشخاصي قلم به دستان روزنامه هستند.

شهيد مطهري بحث جالب ديگري را احتمالاً ذيل آيه «بل يريد الانسان ليفجر اَمامَه»(1) مطرح مي كنند كه بسيار مبنايي و عالي است. مي گويند:


1- قيامة؛ 75.

ص: 76

فكر نكنيد هر كس مكتب، ايده يا نظريه اي ارائه مي كند حتماً خاستگاه و مبناي فكري و اعتقادي دارد. بخش زيادي از مكاتب، زيربناي نفساني و مادي دارند. كسي كه مي خواهد در آينده گناه و فجوري انجام دهد، به گفته آيه، براي گناه و فجورش توجيه مي سازد. چون همينطوري نمي شود گناه كرد. بايد توجيه و نظريه اي برايش ساخت و مكتبي خلق نمود، اما وقتي تهش را نگاه كنيد مي فهميد او درگير فساد و گرفتاري است و مكتب را براي توجيه خودش خلق كرده.

لذا با چنين اشخاصي اصلاً نمي شود بحث كرد. انسان خواب را مي شود بيدار نمود؛ ولي كسي كه خودش را به خواب زده هرگز! شهيد مطهري همه آنها را به نقد مي كشد. ايشان روش عالمانه اي را در نقد به كار مي گيرد كه براي امروز جامعه مان بهترين است. بايد بدانيم نقد صادقانه و عالمانه چه ويژگي هايي دارد. به اعتقاد من در كنار لزوم داشتن علم و دانش گسترده، نقد هم يك علم است. نقد را مي توان يك صنعت دانست. نقد يك حرفه است. هر كسي نمي تواند در نقد وارد شود. كسي كه عالم و باتجربه باشد هميشه قادر نيست وارد حوزه نقد گردد. نقد خودش يك صنعت است.

خدمت يكي از بزرگاني كه اخيراً مرحوم شدند گفتم: «شما در اين حوزه خيلي كار كرده ايد. بياييد و جواب فلاني را بدهيد. در يك مناظره به او كه حرف هاي خلاف زيادي زده پاسخ دهيد». گفت: «من نمي توانم». خيلي با صراحت و متواضعانه گفت: «نقد كردن و مناظره كار من نيست. مناظره فن خود را مي طلبد. روش دارد و يك هنر است. با اينكه استدلال هاي او خيلي ضعيف تر از من است اگر بياييم، موفق

ص: 77

نخواهم شد». شهيد مطهري در كنار همه ويژگي هاي برجسته و مثبتي كه داشت، انصافاً در اين بخش نيز در اوج و در قله بود. امروز جامعه ما احساس نياز به چنين اشخاصي دارد.

شهيد مطهري نگران نبود كه ورودش به يك موضوع باعث حرف هايي پشت سرش شود. اتفاقاً خانواده ايشان نيز همين را به ارث برده! شايد بعضي اشخاص حرف هايي بزنند كه صحيح نباشد. انسان جايز الخطاست، اما شجاعت مطرح كردن چيزي كه فكر مي كنيم درست است را بايد ارج نهاد. اگر مي خواهيم چيزي را از شهيد مطهري به ارث ببريم و حفظ كنيم، همين روحيه را ياد بگيريم. واگرنه وقتي در چارچوب هاي تنگ جناحي قرار مي گيريم احساس مي كنيم هر حرفي را مي توانيم درباره مخالفينمان بزنيم. عكس يك ساختمان بلند را در صفحه اول روزنامه مان مي زنيم و مي گوييم «اين برج متعلق به فلان شخص مخالف ماست». حتي در صورتي كه خلاف واقع باشد. آيا اينطور مي شود نقد كرد؟ آسيب هاي نقد همين هاست. اتفاقاً با چنين روشي، ديگر حرف هاي حق هم جلو نمي رود و نقد عالمانه نيز صورت نمي گيرد.

وقتي حركت از جنس تخريبي، غيرعلمي، غيراسلامي و غيراصولي باشد بعداً اگر 4 تا حرف حق هم بينش بزنيم نابود مي شود. من يقين دارم و مطلعم رهبر معظم انقلاب به شدت با اين گونه روش ها مخالفند و اينها را ظلم مي دانند. نبايد به افراد ظلم كنيم. اين روش شهيد مطهري بود.

آخرين نكته اي كه به ويژه براي جوان ها و دانشجويان عزيز مي گويم تجربه اي است كه خودم داشتم. نگاه شهيد مطهري از جنس

ص: 78

سيستمي بود و به همين دليل در دوره جواني و نوجواني فوق العاده مغتنم مي نمود براي كساني كه آرام آرام دارند به سمت سير مطالعاتي مي روند. آثار شهيد مطهري گنجينه فوق العاده ارزشمندي است. مطهري نگاه منشوري دارد. وارد هر بحثي كه مي شود چارچوب ها و به قول مهندسين ساختمان فريم بندي سازه را خيلي خوب انجام مي دهند. به همين دليل اگر يك ربع مطلب درباره موضوع خاصي از شهيد مطهري گوش كنيد يا 4 صفحه كتابش را بخوانيد ذهنتان به قدري آماده شود كه از آن پس هر اطلاعات، استدلال يا حرف ديگري در آن رابطه به شما برسد راحت جاي خود را در اين قفسه پيدا مي كند. مثل فايل بندي هاي كامپيوتر مي ماند. اين همه اطلاعات و مطلب داريد. اگر در كتابخانه تان چارچوب و نظمي نداشته باشيد براي پيدا كردن هر چيزي بايد يك ساعت بگرديد. شهيد مطهري اين نظم ذهني را براي ما ايجاد كرده! اين تجربه خود من است. در هر موضوعي كه ذهنم اولين بار با نظرات شهيد مطهري بسته شد، احساس نمودم مسير را درست رفته ام. بعدها حرف هاي زياد ديگري هم شنيدم اما همه آنها را در جايگاه خود نشاندم و مباني فكري مرا با كمك آن چارچوب اصلي تقويت كرد. ما از همه جهت خود را مديون آن شهيد بزرگوار مي دانيم. خارج از تعارف، همگي مديونيم. اگر از ظرفيت هايي كه ايجاد كرده و خدمت عظيمي كه انجام داده، از اين همه آثار ارزشمندي كه با همت بالاي خود به جاي گذاشتند استفاده كنيم مي توانيم بهره فراوان ببريم. به محض اينكه جوان به سن خاصي مي رسد و مي خواهد قدري فكر و انديشه كند و جهان بيني خود را تنظيم نمايد كتاب هاي شهيد مطهري به او چارچوب هاي

ص: 79

ذهني محكمي در حوزه عقائد، اخلاق، تاريخ و فلسفه مي دهد. هر جا كه ايشان وارد شده حرف آخر را زده است. سرمنشأ همه علومي كه او فرا گرفت كساني بودند كه جزو استثنائات تاريخ به شمار مي رفتند.

بد نيست همينجا ياد كنيم از مرحوم علّامه طباطبايي رحمه الله كه قدرش هنوز مجهول است. آيت الله جوادي آملي در بزرگداشت شهيد مطهري از علامه طباطبايي ياد كردند و گفتند: «آن مرد بزرگ كه شهيد مطهري قطره اي در مقابل درياي وجود او بود». معتقدم ايشان مبالغه نمودند تا جايگاه علامه طباطبايي را نشان دهند اما مي خواستند جايگاه علامه طباطبايي را مصداق آيه قرآن كه مي گويد «و مزاجه من تسنيم»(1) (يك قطره از ابر) نشان دهد. شهيد مطهري از چنين اشخاصي سيراب شده! شهيد مطهري هنگامي كه كلام استاد را درست درك نمي كرد يا مي خواست با وي مباحثه كند، يك هفته او را به منزل خود ميهمان مي نمود. ما از ترس خانواده جرئت نداريم كسي را ميهمان كنيم و به بحث بنشينيم اما بزرگواري خانواده و تشنگي وي به علم باعث مي شد يك هفته استاد را دعوت كنند تا شب و روز درباره دو مسئله فلسفي به بحث بنشينند و مطلب درست را در كتاب اصول فلسفه بنويسند.

آن بزرگان، سرمنشأ علوم بودند. همت و تقوايي كه شهيد مطهري داشت در كتاب هايش نيز نمود مي يابد. تمام اينها دست به دست داد تا شخصيتي استثنائي خلق كند. خداوند اين نعمت را در اختيار ما و به ويژه در اختيار جوانان و دانشجويان گذاشت. كساني كه وارد سير


1- مطففين؛ 83.

ص: 80

مطالعاتي مي شوند در مي يابند كتاب ها و تفكرات شهيد مطهري، گنجينه هاي ارزشمندي است كه فاصله زيادي با ديگر تأليفات دارد. اميدواريم بتوانيم حق شناسي خود را نسبت به اين شهيد بزرگوار، با حفظ و استفاده از آثار او نشان دهيم و به شكل گيري فكر ما و كمك به نظام جمهوري اسلامي به كار آيد. براي همه شما آرزوي سلامت و موفقيت دارم. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته.

ص: 81

علت ماندگاري انديشه هاي شهيد مطهري

علت ماندگاري انديشه هاي شهيد مطهري

دكتر محمد مطهري(1)

بسم الله الرحمن الرحيم! و الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد صلي الله عليه و آله و علي آله الاطيبين المنتجبين. ما كه در اين مجلس گرد هم جمع شده ايم همه از علاقمندان شهيد مطهري و آثار ايشان هستيم. برخي دوستان قطعاً با آن آثار مانوس هستند و حتي مسلط بدان يادگارها به شمار مي روند. سؤالي را مطرح مي كنم كه مربوط به اين جمع نيست اما هر چه از شهادت شهيد مطهري مي گذرد به شكل جدي تري مطرح مي گردد. شهيد مطهري هم خيلي سؤالات را به ميان مي آوردند كه مربوط به آن جمع نبود. گاهي تعجب مي كردم كه در مجموعه سخنراني هايشان مي ديدم نظريات نيچه، فرويد و ماركس را در جاهايي مثل مسجد ارگ، مسجد جاويد و جاهاي مشابه مطرح مي كردند. طبيعتاً كسي كه به مسجد ارگ مي آيد به نظريه فرويد درباره دين اهميت نمي داده اما ايشان مسئله را مهم مي دانستند.

مي دانيم كه متوسط عمر آثار ايشان 40 سال است. هر كدام از آنها بين 30 تا 50 سال پيش تأليف شده! چطور است كه امروز اينقدر روي آثار مذكور تأكيد مي شود و باز از همه مي خواهند كه آنها را بخوانند؟! ما


1- فرزند استاد شهيد مطهري.

ص: 82

علاقمندان شهيد مطهري نه تنها بايد از طرح اين پرسش استقبال كنيم بلكه بايد به تقويت آن بپردازيم. پرسش را در قوي ترين شكل ممكن به ميان آوريم و با همان سيره شهيد مطهري پاسخ دهيم. ايشان حتي اگر پرسشي درباره نفي دين و خدا مطرح مي شد سعي خود را مي نمودند تا شبهه را نيز به قوي ترين شكل مطرح كند جوري كه حتي احسان طبري مي گويد: «براهين و استدلال هايي كه مي خواستيم در كتاب هاي خودمان درباره ماركسيسم بياوريم، يواشكي از كتاب هاي آقاي مطهري بر مي گرفتيم و تقويت مي كرديم، منتها ديگر جواب آقاي مطهري را نمي نوشتيم». مي دانيد كه يكي از معجزات انديشه شهيد مطهري اين بود كه شخصي با شهرت جهاني در زمينه نظريات ماركسيسم، تحت تأثير آثار شهيد، در اواخر عمر مسلمان شد. حتي با وجود بيماري روزه مي گرفت.

قبل از اينكه به جواب بپردازيم ابتدا اشكال را به طور جدي مطرح مي كنم. بارها شنيده ايد كه شهيد مطهري توجه خاصي به سؤال هاي زمان خود داشت. يعني مي دانست چه سؤالي براي آن نسل مطرح است. به سراغ همان سؤال مي رفت. اگر اين را مزيت شهيد مطهري بدانيم، پس چنين مزيتي فقط در زمان حيات وي اهميت مي يابد اما بعد از حياتش نوعي مَنقَصه به شمار مي رود. در زمان ايشان شبهات ماركسيسم، مسئله التقاط منافقين و بحث هاي ديگري مطرح بوده كه ايشان بدان پرداخته است. اگر الآن زنده بود به شبهات روز هم توجه داشت؛ ولي اكنون نيست انتظار مي رود كه آثارشان زمانمند شود. اگر بخواهيد 40 سال بعد از وفات ايشان از آثارش تمجيد كنيد ديگر نمي توانيد اين را جزو مزاياي وي بدانيد.

اين وجه تقويت اِشكال را كساني مطرح مي نمايند كه خلوص نيت

ص: 83

دارند. خودمان نيز در معرض همين پرسش بوده ايم. كساني كه در دانشگاه ها و جاهاي ديگر انديشه هاي شهيد مطهري را ترويج مي دهند با خلوص نيت مي پرسند: «چرا بايد آثاري كه 40 سال پيش نوشته شده و پرسش هاي آن زمان را پاسخ داده مورد تأكيد باشد؟ اينها را در كتابخانه بگذاريد تا در كنار ديگر منابع مورد استفاده قرار گيرد». شهيد مطهري گفت: «خورشيد دين هرگز غروب نمي كند». برخي مي پرسند: «اين حرف را مي پذيريم اما چرا اصرار داريد كه بگوييد خورشيد آثار شهيد مطهري هم هرگز غروب نمي كند؟».

يك وجه ديگر نيز مي تواند باعث تقويت اِشكال شود. اين اشكال را كساني مطرح مي كنند كه نوعي بدبيني دارند يا احساس مي كنند هر چيزي حالت حكومتي دارد خوب نيست. مي گويند: «كسي كه تئوريسين نظام اسلامي به شمار مي رود، چطور مي تواند مبناي پاسخگويي به شبهات ما باشد؟ وقتي كسي اثري را با اين مبنا مي نويسد كه نظام خاصي را تأييد كند خواسته يا ناخواسته طوري مي نويسد كه به نفع آن نظام تمام شود. بدين ترتيب جنبه انصاف از دست مي رود». مقام معظم رهبري فرمودند: «آثار شهيد مطهري مبناي فكري نظام جمهوري اسلامي ايران است». اين حرف را عده اي بد مي فهمند. مي گويند:

پس شهيد مطهري يك تئوريسين حكومتي بود. ما مي خواهيم سراغ كسي برويم كه آزادانديش باشد. ما نه تنها وي را يك منبع معتبر نمي دانيم بلكه درباره مسائل جديد به طريق اولي نمي توان به وي رجوع كرد.

البته شبهه را از جهت ديگري هم مي توان تقويت كرد؛ ولي بيش از اين تشريح نمي كنم. ابتدا به شبهه اول مي پردازيم. مي گويند: «شهيد

ص: 84

مطهري دنبال مشكلات فكري زمان خودش بود. پس آثارش زمانمند شد. چه اصراري است كه مرتباً به خواندن آثار شهيد مطهري تأكيد كنيم؟». اين سؤال بدان دليل مطرح مي شود كه نحوه پاسخگويي شهيد مطهري به سؤالات، مورد غفلت قرار گرفته است. براي نمونه، گمان كرده اند شهيد مطهري مفهوم زهد را به آن دليل مطرح كرده كه در همان زمان مورد تحريف قرار مي گرفت. بعد مي ديد مسئله اي درباره عدل الهي پيش آمده و همين باعث مي شد از شاخه اي به شاخه ديگر بپرد. در جاي ديگر درباره مهريه و... مي گفت؛ درست مثل رياضيداني كه چند مسئله را جلويش گذاشته اند تا يكي پس از ديگري حل كند. الآن در عالم رياضيات معني ندارد كه بگوييم «30 سال پيش رياضيداني بوده كه برخي مسائل را به خوبي حل كرده! من مي خواهم رياضي امروز را بخوانم. مطالب او را هم مرور مي كنم؛ ولي به آنها متمركز نمي شوم».

نكته اي كه مورد غفلت آن ايرادكنندگان واقع شده اين است كه شهيد مطهري تنها نمي خواست اشكالات و شبهاتي را براي نمونه، درباره حقوق زن در اسلام توضيح دهد. او مي خواست به بيان نظام حقوقي زن در اسلام بپردازد. مي خواست نظام فكري اسلام درباره زن را كشف كند. كسي كه باور دارد اين دين از طرف خدا آمده، به نوعي به هماهنگي ميان نظام تكوين و نظام تشريع معتقد مي شود و در پي كشف آن مي رود. كسي كه قدم در چنين راهي مي گذارد، شاه كليدي به دست خواننده مي دهد، نه اينكه صرفاً پاسخ شبهات را مطرح كند.

نظام فكري، اهميت زيادي دارد. جايگاه هر مسئله اي را تعيين مي كند. كسي كه نظام فكري درباره يك مسئله به ذهنش بيايد، هر گاه با مسئله جديدي هم مواجه شود مي تواند از همان مباني بهره بگيرد. ايشان نه تنها

ص: 85

در هر مسئله اي توجه به نظام فكري داشت بلكه در ترابط ميان حوزه هاي مختلف علوم، همچنان به دنبال كليدها مي گشت. براي نمونه، اشاره به فطرت مي نمود و مي گفت «ام المسائل است». اين نكته را بايد خيلي عميق دانست.

در تاريخ فلسفه غرب هنگامي كه درباره انسان حرف مي زنند چه مي گويند؟ با قياس صحبت ايشان با گفته هاي شهيد مطهري مي توان فهميد كه چه موضوع عميقي را كشف كرده اند. تلقي ما از يك متفكر سودمند نبايد مثل يك لغتنامه سودمند باشد. الآن نسخه 2009 ديكشنري آكسفورد بيرون آمده و مي گويند «پس ديگر نيازي به ديكشنري سال 2000 نيست چون اين يكي 500 تا اصطلاح بيشتر دارد». اينجا مسئله فكر و انديشه مطرح مي شود.

برخي مي گويند «كتاب هاي شهيد مطهري مسئله روز نيست. ايشان اشكالاتي را مطرح نموده و جواب داده!». يادم است ايشان مي گفتند: «من اگر به هيچ منبعي هم مراجعه نكنم با همين يادداشت هايي كه داريم تا 30 سال ديگر مي توانم كتاب بنويسم». يك بار هم گفتند: «مي توانم بدون هيچ مطالعه جديدي تا 30 كتاب ديگر را بنويسم». حتي تأكيد مي كردند: «مي خواهم 4-5 جلد ديگر داستان راستان را بنويسم». ايشان در 40 سالگي كه هنوز شخصيت شناخته شده اي نبود مورد ايراد قرار مي گرفت كه «چرا داستان راستان را نوشته اي؟»؛ ولي در 60 سالگي همچنان در آرزوي تكميل داستان راستان بود. مي گفتند اگر يكي دو ماه فرصت داشته باشم جلد دوم «نظام حقوقي زن در اسلام» را مي نويسم. چرا؟ چون فكرهايشان نظام مند بود. ايشان به ريشه هايي دست يافته بود و مي خواست آنها را تبيين كند. اينها شبيه همان مسائل كليدي است كه علامه طباطبايي گاهي

ص: 86

مطرح مي كنند و شهيد مطهري هم تأكيد دارند: «سؤالاتي كه پاسخي برايشان نمي يافتم كليد حلشان را در الميزان علامه طباطبايي مي جستم». علامه فرمودند: «از توحيد مي توان همه معارف اسلامي را استخراج كرد».

برخي از شبهات هميشه مطرح هستند و مربوط به يك زمان خاص نمي شوند. با عده اي از طلاب انگليسي زبان كه از اروپا و آمريكا آمده بودند جلسه اي داشتيم. آنها گفتند: «خاطرات خود را با شهيد مطهري بگوييد». خاطرات را تعريف كردم و ديدم اشك در چشم بعضي از آنها جمع شد؛ آن هم كساني كه تا 25 سالگي در استراليا، آمريكا و اروپا زندگي كرده بودند. تعجب نمودم كه چگونه چنين ارتباط عاطفي با شهيد مطهري كه اصلاً وي را نديده اند برقرار نمودند. از يك نفر پرسيدم: «چرا چنين علاقه اي به شهيد مطهري داري؟». گفت: «من در نيوزلند زندگي مي كردم. شهيد مطهري را نمي شناختم؛ ولي چند تا از كتاب هاي وي را كه ترجمه شده خواندم». البته مي دانيد كه فقط كتاب هاي محدودي ترجمه شده و بعضي از ترجمه ها كيفيت مناسبي ندارد؛ ولي او مي گفت: «وقتي كتاب هاي شهيد مطهري را خواندم متوجه شدم چه متفكر بزرگي است. حتماً دهها سال در غرب زندگي كرده و دقيقاً مي داند براي كسي كه در غرب زندگي مي كند چه مشكلات و چه شبهات فكري پيش مي آيد. همين ها را پاسخ داده!». بعد كه تحقيق كردم فهميدم نه تنها به غرب نيامده بلكه از كتاب هاي انگليسي هم مستقيماً استفاده نمي كرده و حتي نويسنده الآن نيست. كتاب هايي كه دارم مي خوانم مربوط به دهه 60 ميلادي بوده! من به عنوان يك مسلمان، چالش هاي زيادي با آن فرهنگ داشتم و نمي توانستم جوابي براي سؤالاتم بيابم؛ ولي پاسخ ها را در كتب شهيد مطهري يافتم». خود من نيز شخصاً همين تجربه را داشتم كه با يك استاد

ص: 87

غربي مسلط بر كتاب هاي مختلف هيوم، شلايرماخر، كركگور، ماركس و هگر مواجه شدم. بعضي از اشكالات شهيد مطهري درباره برهان نظم هيوم را برايش نوشتم. درباره اين استاد، معروف بود كه به سختي چند ثانيه از وقت خود را به كسي اختصاص مي دهد. هنگامي كه آن مطلب را خواند گفت: «آيا ممكن است حدود 1 ساعت جلسه با هم بگذاريم تا اشكالات را بررسي كنيم؟». تجربيات مشابه ديگري هم داشتم. نكته اي از كتاب «فلسفه اخلاق» گفتم و ناگهان استادي كه آنجا بود ساكت شد. گفت: «نكته بسيار جديدي را شنيدم».

نبايد فكر كنيم كه ايشان تنها به مسائل زمان خودش اشاره مي كرد. به بسياري موضوعات بنيادين مي پرداخت كه حتي براي غربي هاي امروز مي تواند جذابيت داشته باشد به شرطي كه درست عرضه شود. ايراد دومي كه مي گيرند اين است كه «شهيد مطهري يك تئوريسين حكومتي بود». بايد دانست كه شهيد مطهري تنها 80 روز بعد از پيروزي انقلاب زندگي كرد. چه كتاب هاي ايشان و چه نوارهايي كه بعداً پياده شد، بيش از 95% توليدات وي قبل از انقلاب به شمار مي رفت. در زماني كه كتاب ها را مي نوشت اصلاً كسي تصور نمي كرد انقلابي در كشور شكل بگيرد و نظام 2500 ساله فرو بريزد. كتاب ها را در زماني مي نوشت كه مسئله حكومت اسلامي مطرح نبود. در نظام اسلامي ما تأكيد به آثار شهيد مطهري بدان دليل است كه نظام ما خلوص و صدق دارد. طلبه ها مي گويند: «الكلام الكلام» يا «الكلام هو الكلام» (همان چيزهايي كه گفته شده، مبناي ماست). البته نمي گويم كساني كه بعداً كتاب نوشته اند نگاه دقيقي به مسائل نداشته اند، اما به هيچ وجه نبايد براي افراد بدبين چنين شائبه اي پيش بيايد كه شهيد مطهري آثار را نوشته تا مسائل نظام اسلامي را به نحوي توجيه كند.

ص: 88

وفادارترين نيروهاي نظام اسلامي مثل سپاه و بسيج را ببينيد. منظورم صرفاً بسيج به عنوان نيروي نظامي نيست بلكه شامل بسيج دانشگاهيان، طلبه ها، روحانيون و... هم مي شود. خود آنها بيشترين فعاليت را در ترويج آثار شهيد مطهري دارند. اينطور نبوده كه شهيد بخواهد بي دليل از نظام طرفداري كند. وقتي كتاب «سيري در نهج البلاغه» را مي نويسد اولين و دومين بحثشان مربوط به توحيد و عبادت است اما در بخش سوم درباره حقوق مردم مي گويند. در كتابي كه مسائل مهمي مثل «ولايت، خلافت و... .» مطرح مي شود همه جنبه ها را با هم مطرح مي كنند. ايشان بر اساس غرض ها يا تمايلات خود مسائل را انتخاب نمي كرد. «توجيه گري» وصله اي است كه هرگز به شهيد مطهري نمي چسبد. ايشان از سلك روحانيت و بزرگترين مدافع آنها بود. مي گفت «اسلام اصيل را بايد از اين قشر فرا گرفت، البته نه از هر كسي كه عمامه دارد، بلكه از روحانيت اصلي كه عميقاً با معارف اسلامي آشناست». در عين حال همين شهيد مطهري بزرگترين منتقد منصف روحانيت بود.

روحانيون دشمنان زيادي داشتند: شاه، ماركسيست ها، ملي گرايان، التقاطي ها و...! در همين شرايط ايشان به صراحت به نقد سازمان روحانيت مي پرداخت. تواضع ايشان در حدي بود كه مي گفت: «نحوه ارتزاق روحانيت، ام المشكلات اين قشر است؛ ولي اين نظريه خود من نيست. در جلسه اي كه روحانيون مختلف نشسته بودند و درباره مشكلات اين قشر مي گفتند، شخص ديگري آن را مطرح كرد و مورد موافقت قرار گرفت». البته اين موضوع الآن تا حدي متحول شده! به هر حال صداقت و تواضع را مي توان در آثار ايشان ديد.

شهيد مطهري نسبت به گرفتن پست و مقام كاملاً بي رغبت بود.

ص: 89

هنگامي كه در سن مدرسه راهنمايي بودم مي ديدم همه دوستان ايشان در حزب جمهوري اسلامي فعاليت مي كنند. از پدرم پرسيدم: «چرا شما عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي نشديد؟». گفتند: «چون اگر در چنين مسيري بروم بعد بايد مقام سياسي بگيرم. من مقام سياسي نمي خواهم». بارها در همان 80 روز اظهار ناراحتي كردند كه به خاطر مشاغل اجرايي و مسئوليت هايشان در شوراي انقلاب از كارهاي علميشان باز مانده اند.

هر كسي كه مستقيماً به نظام جمهوري اسلامي ايران متصل باشد يا در خارج از دستگاه هاي رسمي فعاليت كند، هنگامي كه جوان امروز را به مطالعه آثار شهيد مطهري دعوت مي نمايد در واقع او را به سمت تدين و ارتباط با خدا مي خواند. اگر دعوت به آثار شهيد مطهري مي كنند به دليل نگراني از گمراهي در پي عرفان هاي كاذب است.

همين سميناري كه اينجا برگزار شده از هزينه بيت المال بوده! در رسانه ملي و جاهاي ديگر مقدار زيادي از بودجه بيت المال را صرف ترويج شهيد مطهري مي كنند. به هيچ عنوان مسئله سياسي نيست بلكه به آخرت مي انديشند و اينكه پيوند با خدا مستحكم بماند. در آثار شهيد مطهري نكاتي است كه به مذاق برخي طرفداران نظام، خوش نمي آيد. ايشان اشاره به لزوم آزادي و خيلي چيزهاي ديگر مي كند.

برخي جوانان امروز، تحت تأثير تبليغات شديد عليه روحانيت قرار نگيرند. وقتي به كارهاي شهيد مطهري و آثارشان مي انديشم و برخي تصميماتشان كه به مثابه خودكشي از حيث از دست دادن منزلت و مقام وي بود، در مي يابم لباس روحانيت را لباس احرام مي دانست. مي خواست كار علمي و فرهنگي بكند. غير خدا را از ذهنش دور

ص: 90

مي ساخت و به همه چيز با انصاف مي نگريست. در زماني كه همه از مبارزه مي گفتند ايشان تقوي و خودسازي را اصل مي دانست و هنگامي كه بقيه به گوشه نشيني و عزلت مي پرداختند از حماسه حرف مي زد.

تجربه شهيد مطهري اين بود كه اگر كسي مي خواهد با دشمني مبارزه كند، به ويژه دشمنان و مبارزين فكري، بايد ابتدا به سراغ معاندترين ها برود. دشمن ترين دشمن، نفس انسان است: «اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك». اگر كسي مشكل خود را با او حل نكرده باشد، با هر دشمن ديگري، اعم از سياسي يا فكري، مبارزه كند نمي تواند موفق باشد. اين تجربه ارتباط شهيد مطهري است. از خودگذشتگي و مبارزه با نفسي كه داشت در آثارش هويدا بود.

بايد آثار شهيد مطهري را از جنبه هاي مختلف براي نسل جديد توضيح دهيم زيرا در غير اين صورت، سدي بين شهيد مطهري و آثارش ايجاد نموده ايم. اگر كسي بخواهد ديگران را از آثار شهيد مطهري دور كند سخت است كه بگويد: «استدلال ايشان درباره نظام حقوق زن و ديگر امور غلط است». ليكن اگر يك جمله بگويد كه «اين آثار مربوط به 40 سال پيش مي شود» برخي اعتماد خود را سلب مي كنند. لازم است به زبان روز، انديشه هاي ايشان تقرير شود به ويژه براي قشري كه از روحانيت دور مانده اند. فقط در عاشورا چشمشان به يك روحاني مي افتد. با نزديكتر كردن اين قشرها به آثار شهيد مطهري مي توانيم اسلام را هر چه بيشتر در جامعه رواج دهيم. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته!

ص: 91

استاد مطهري، مؤسس كلام جديد شيعي _ ايراني

استاد مطهري، مؤسس كلام جديد شيعي _ ايراني

حجت الاسلام و المسلمين علي اكبر رشاد(1)

بسم الله الرحمن الرحيم! نام نامور استاد شهيد، حضرت علامه مطهري را گرامي مي داريم و سپاسگزاري مي كنم از اينكه توفيق مصاحبت در اين محفل معنوي نصيب اينجانب شد. آرزومنديم آنچنان تقدير فرمايد كه ما در مسير معرفتي آن استاد بزرگوار سير كنيم و به فرجامي كه وي پيوست بپيونديم يعني عمرمان به شهادت ختم شود.

در بدو ورود به دوستان گفتم: «سوادم را فراموش كردم». مطالبي را تنظيم نموده بودم؛ ولي چون زنگ زدند كه تغييري در برنامه به وجود آمده، سريع راهي شدم و اينجا معلوم گشت معلومات مكتوب خود را جا گذاشته ام. 15 يا 20 سال پيش در مدرسه عالي شهيد مطهري بحثي را مطرح كردم و مورد استقبال زياد قرار گرفت؛ ولي آن هم مثل يادداشت مكتوب امروز، نوارش مفقود شد. وقتي قرار شد امروز مطلبي را مطرح نمايم تصميم گرفتم با فاصله 15 يا 20 سال، همان مطلب را به عرض برسانم.

عنوان بحث آن زمان چنين بود: استاد مطهري، مؤسس كلام جديد شيعي-ايراني! در يكي از سالگردها، موضوع را در شبستان مسجد مدرسه


1- عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي

ص: 92

شهيد مطهري عرض كردم. استاد مطهري مؤسس كلام جديدي شيعي ايراني است؛ كلامي عقلاني و معطوف به جامعه؛ كلام اجتماعي!

ادواري بر كلام، گذشته است؛ از كلام بسيط و ساده عهد سنت تا كلام حديثي، كلام عقلي و بعد هم كلام فلسفي-مشّاعي مرحوم خواجه و رفته رفته بعد از ظهور ملاصدرا نوعي كلام صدرايي و اينك كلام عقلاني معطوف به اجتماع استاد مطهري! اين بحث بسيار چالش برانگيز است كه چه مقصودي از كلام جديد داريم. تجدد يا تجديد كلام به چيست؟ نظرات بسياري به ميان آمده!

شيخ الحكماء المعاصرين علامه جوادي آملي فرموده اند: «تجدد در كلام يا هر علمي نسبي است».

فقيه بزرگوار، بزرگترين متكلم كنوني ما آيت الله سبحاني فرموده اند: مسائل كلامي جديدي در كلام پديد آمده! كتابي نيز به همين نام نوشته اند.(1)

برخي فضلا گفته اند: «نه! هندسه معرفتي كلام تغيير كرده است».

هر 3 بيان را مخدوش مي دانم.

تجدد در كلام همواره نسبي نيست. مي تواند مطلق باشد و يكباره كلام ديگر شود؛ آنسان كه اشتراك تنها در عنوان باقي بماند. ممكن است اين كلام، حمل صحيح داشته باشد. آن باور كه تجدد و تحول در كلام در حد ورود نگاه هاي جديد به دائره دانش كلام است، به منزله پايين آوردن توقع تحولي است كه اكنون در كلام رخ داده!

برخي گفته اند و پژوهشگاه ما نيز كتبي از دوستان فاضل اهل كلام منتشر كرده كه «هندسه معرفتي كلام تغيير يافته». اين ديدگاه نيز خطا


1- تحت عنوان «مدخل مسائل جديد در علم كلام» (در سه مجلد).

ص: 93

دارد زيرا بين دو مصداق كلام جديد خلط شده! نئوتئولوژي غربي تبديل به فلسفه دين گشته و ديگر كلام نيست. آنجا هندسه معرفتي تغيير كرده، بنيادها عوض شده و نسبيت به متن كلام راه يافته! هوراريزم (Horrorism) جزو جوهر نگاه هاي فلسفي، ديني و كلامي گشته! چه بسا نسبيت و شكاكيت از هوراريزم قابل تفكيك نباشد.

در سرزمين ما و ظروف جغرافيايي تاريخي خودمان اين پرسش مطرح نمي شود كه «كلام جديد غربي چيست؟». اگر چنين پرسشي مطرح بود پاسخ مي داديم: «هندسه معرفتي كلام غربي تغيير كرده». بعد از پروتستانيزم اصولاً الهيات در غرب، ديگر شد. اصطلاح كلام، يك واژه ديني و اسلامي است اما آنچه در علم امروز مي توان معادل «كلام» دانست، نشان مي دهد هندسه معرفتي الهيات در غرب تغيير يافته! در ايران و بعضي نقاط جهان اسلام تحولاتي در كلام و الهيات رخ داده كه بايد به نوع و وجوه آن توجه داشت.

در فلسفه علم، نظرياتي از جمله نظريه پارادايم ها وجود دارد. گفته مي شود در يك علم تدريجاً تحولات، فعل و انفعالات و كاركردهايي جديد رخ مي دهد و سر انجام پارادايم، ديگر مي شود. پارادايم جديدي پديد مي آيد و پاسخ هاي پارادايم قبلي ديگر درخور پرسش هاي روز نيست. پرسش هاي جديد، پاسخ هاي جديدي را مي طلبد. از اين جهت، كارآمد مي شود. اين قبيل نظريه ها درباره تحول و انقلاب در علم ها مطرح است.

در ادبيات ما مبحثي به نام «نماد و ملاك وحدت و تمايز علوم». [مطرح شده است] آنجا اين سؤال به ميان مي آيد: «دو علم، كي از هم متمايز مي شوند؟». اصولاً يك علم چه موقع از علم مادر جدا مي گردد و

ص: 94

علم جديدي به شمار مي رود؟ بين دو علم هم عرض، چه چيزي باعث تمايز خواهد بود؟

برخي گفته اند «تفاوت علم ها به تفاوت غايات است. غرض دو علم متفاوت مي شود در نتيجه از هم جدا مي گردند». برخي ديگر در مسائل و احياناً محمولات مسائل، تفاوت را جستجو مي كنند. بنده به عنوان يك طلبه ديدگاه ديگري دارم. متصورم ملاك واحدي براي درك تفاوت بين علوم، اعم از علوم حقيقي و اعتباري، نمي توان قائل شد بلكه بايد به نحو «مانعة الخلو»(1) قائل باشيم كه بين علوم، تفاوت جوهري و اساسي وجود دارد. تمايزها مي تواند به دو لايه ماهوري و هويتي تقسيم شود. تفاوت بعضي علوم با برخي ديگر ماهوي است و قسمتي از تفاوت ها را بايد هويتي يا ساختاري دانست. اينها تفاوت هاي صوري هستند. اكنون به تفاوت هاي ماهوري و جوهري اشاره مي كنيم.

يك علم، از عناصر ركني بسياري برخودار است كه آن عناصر ركني، هويت و ماهيت علم را تشكيل مي دهند. مبادي يك علم؛ وسيع تر از آن، مباني يك علم؛ و موضوع يك علم اهميت زيادي دارد. هر علمي داراي مبادي و مباني نيست. به تعبير جديدتر، داراي فلسفه مضاف است. هر علمي موضوع دارد. طب، موضوعي دارد غير از موضوع روانشناسي! طب معطوف به بدن و روانشناسي معطوف به نفس است. هر علمي داراي غايتي ديده مي شود كه نشان مي دهد چرا اين علم تكوُّن يافت. علاوه بر غايت، فايده يا فوايدي نيز دارد. كاركردهاي يك علم چيست؟ همه علوم داراي روش و منهج هستند و خود نيز مولود يك روش علمي


1- مانعة الخلو اصطلاحي منطقي است كه بر اساس آن محال است كه هر دو طرف يك قضيه غلط باشد.

ص: 95

به شمار مي روند كه گاه اين دو روش با هم متفاوتند. هر علمي داراي مجموعه مسائلي است. علم چيزي نيست جز مسائل آن!

معاني و نظرات مختلفي درباره اينكه «مسئله علم چيست؟» وجود دارد.؛ ولي اجمالاً مي گويند: «مجموعه قضايايي كه به جهتي با هم جمع و منسجم مي شوند، يك علم يا دستگاه معرفتي را پديد مي آورند». به عبارت ديگر، «مجموعه قضايا آنگاه كه كنار هم به نحوي چيده شوند و سامان يابند كه از ديگر دستگاه هاي معرفتي جدا گردند، يك علم خوانده مي شوند». به اصطلاح غربي، وقتي يك Discipline پديد مي آيد، آن را يك علم مي دانيم.

هر علم مجموعه اي از مسائل، قضايا يا به تعبيري مجموعه اي از قياس هاست. قضاياي هر علمي با علم ديگر تفاوت مي كند. گاهي تفاوت در همه مسائل نيست. تنها محمولات قضاياي يك علم با علم ديگر تفاوت مي كند.

گاه، تفاوت بين دو علم در جهت و مشرب آنهاست. دو مشرب به رغم وحدت موضوع و حتي وحدت غايت، سبب تكوّن دو علم مي گردند. گاهي تجدد در يك علم با تحول در مشرب حاكم بر آن شكل مي گيرد. به قول عرب ها اتّجاح يا جهت گيري علم تغيير مي نمايد.

فلسفه هاي مختلفي داريم و همه فلسفه اند؛ فلسفه بحراني و عقلاني محض، فلسفه تحليلي و مباحث پديدارشناسي همه از جنس فلسفه اند. فلسفه هاي عرفان گرا و اشراقي هم داريم؛ ولي همه اينها در مشرب با هم متفاوتند. كسي مثل صدرالمتألهين در مشرب فلسفي تحولي ايجاد كرد و اين نوعي نوآوري و تجدد در فلسفه به شمار مي رفت. 10 شاخص را

ص: 96

نوشته بودم كه توضيح دهم؛ ولي خوشا به حال شما كه يادداشت هايم را فراموش كردم بياورم.

تجدد در هر علمي از جمله در كلام برمي گردد به ملاك هاي وحدت و تمايز! بايد ببينيم ملاك وحدت و تمايز بين علوم در چه عناصر و شاخص هايي است. همانطور كه گفتم اينها عبارتند از مبادي، موضوع، غايت، روش، مسائل، جهت، فائده و امثال آن!

كلام جديد را نمي توان تنزل داد به مسائل مطرح شده در كلام! اين تحول نيست و تنها توسعه به شمار مي رود. بزرگ فيلسوفان معاصر، كلامي دارد كه اگر بپذيريم و حمل صحيحي بر آن قائل شويم، بدان نتيجه مي رسيم كه يا همين نظر علامه سبحاني را بپذيريم يا بگوييم تحولاتي در كلام به وجود آمده اما چون كم و زياد دارد، تجدد به گونه تشكيكي است. تجديد كلام يا تجديد هر علمي، شبيه به مصداق تشكيك بودن، ذومراتب است. بسته به اينكه چه مقدار از شاخص ها تغيير كرده باشد، به همان اندازه و به همان مرتبه، كلام تغيير نموده است. البته بعضي عناصر جوهري را نمي شود تغيير داد. براي نمونه، اگر موضوع تغيير كند، علم عوض مي شود و نه رويكرد يا مكتب يا دوره معرفتي! اگر موضوع علم كلام كلاً تغيير كند ديگر اصلاً علم كلام نيست. البته پذيرفته اند كه اگر غايت تغيير نمايد، هنوز هم كلام، كلام است. بعضي مصاحبه ها و مقاله هاي داخل كشورمان مطرح مي كند كه امروز، رسالت و غايت كلام عوض شده؛ متكلم لزوماً نبايد مدافع دين باشد. به همين دليل نتيجه مي گيرند:

تفاوتي بين كلام جديد با فلسفه دين نمي بينيم. فلسفه دين نيز نوعي الهيات طبيعي به شمار مي رود؛ ولي همدلانه نيست.

ص: 97

فيلسوف خود را ملتزم به دفاع از دين نمي داند هر چند نظريات فلسفي او به حقانيت دين منتهي شده باشد؛ هر چند مباني او در فلسفه دين، خود نوعي دفاع از دين قلمداد شود؛ اما اولاً و بالذات، فيلسوف در مقام دفاع از دين نيست لذا متكلم به حساب نمي آيد.

اين نوعي خلط به نظر مي رسد. دوستان اشاره مي كنند كه مطالب را قدري روان تر بگويم. مرحوم استاد مطهري، كلام جديدي را تأسيس كرد. كلام جديدي را تأسيس كرد كه ويژگي هاي خاصي دارد. اولاً خودآگاهانه است. استاد مطهري جزو نادر افرادي بود كه با خودآگاهي تاريخي بسيار شفافي زيست. خيلي از ما خودآگاه نيستيم بلكه زمانه ما را به پيش مي برد و ديگران ما را جهت مي دهند. زندگيمان را اتفاقات مي سازند؛ اما بعضي، با خودآگاهي تمام مي دانند در كجاي تاريخ ايستاده اند و چه رسالت تاريخي دارند. به اتكاي اراده خويش كار مي كنند. آقاي مطهري از اين دسته بود كه با خودآگاهي تاريخي كار مي كرد و رسالت تاريخي خويش را مي شناخت.

ايشان مقاله اي در باب تأسيس كلام جديد دارد كه عنوانش «ضرورت هاي حوزه» يا چيزي شبيه به آن است. ايشان مي فرمايد «ما نيازمند كلام جديدي هستيم. اين كلام جديد بايد شامل مباحث زير باشد... .» و بعد فهرستي از مباحث را مي دهند. در واقع ساختار كلامي كه مي خواهند تأسيس كنند را در مقاله مي آورند. مباحثي بسيار تازه به ميان مي آيد كه در ادبيات معرفتي آن روز، يعني همزمان با نگارش مقاله، در ايران رايج نبوده! مباحثي مثل انسان شناسي، فلسفه انسان، فلسه دين، فلسفه اقتصاد، فلسفه حقوق و امثال اينها را در فهرست كلام جديد

ص: 98

مي آورند. شايد بتوان خدشه طلبگي به اين ساختار وارد كرد؛ ولي نفس همين نگاه كه كلام را محدود به تبيين اصول عقائد سنتي رايج نداند، ديدگاهي جديد بود. اصول عقايد رايج در اين باره بحث مي نمايد كه آيا اصل دين يكي است (توحيد) يا سه تا (توحيد، معاد، نبوت) و يا 5 (...امامت و عدل هم افزوده مي شود) و يا 7 كه به قول آيت الله مشكيني، امر به معروف و نهي از منكر نيز جزو اصول دين به شمار رود.

يك نفر از مسجد فرار كرد و به خانه رفت. در را محكم بست و در پستوخانه اتاق پنهان گشت. گفتند: «چه خبر است؟». گفت: «در مسجد دارند اصول دين مي پرسند». گفتند: «اين كاري ندارد. اصول دين معلومند. مي خواستي جواب را بگويي». گفت: «من هر چه گفتند قبول نكردند. آن آقا عصباني شد و حمله كرد». گفت: «خوب مي گفتي اصول دين 3 يا 5 تا است. كاري ندارد. اين را همه بلدند». گفتند: «نه! من تا 10-15 تا هم رساندم؛ ولي باز هم قبول نكرد!». فكر مي نمود هر چه بيفزايد بهتر است. مرحوم مشكيني به 7 تا رساندند. البته عذرخواهي مي كنم، ايشان موارد 6 و 7 را تولّي و تبرّي مي دانستند. خيلي مهم است. اين نگاه را خيلي دقيق مي بينم.

آيت الله مطهري خودآگاهانه كلام جديدي را تأسيس كردند و اين از لحاظ معرفتي پيامد داشت. به زمانه آگاه بود و معارف روز را مي شناخت. بعضي با حسن نيت يا سوء نيت، حرف هايي مي زنند. براي نمونه، مي گويند «نقدهاي استاد مطهري بر فلسفه غربي، چون ايشان زبان نمي دانست دقيق نبود». ايشان انگليسي بلد نبود؛ ولي كانت را نقد مي نمود. من از آنها مي پرسم: «خودتان چقدر آلماني بلديد؟ آيا خودتان كتاب هاي كانت را به آلماني خوانده ايد؟». بعضي دوستان ما كه آثار كانت را از انگليسي ترجمه

ص: 99

كرده اند و كانت پژوه هستند چنين حرف هايي مي زنند. از ايشان مي پرسيم: «مگر خودتان متن مترجم را نخوانده ايد؟ پس خودتان هم به زبان اصلي نخوانده ايد».

سواد به زبان نيست. البته خواندن متون به زبان اصلي خوب است؛ ولي ما تمام علم فلسفه را در آغاز، مترجَم خوانده ايم؛ البته امروزه فلسفه پرورده شده و تبديل به چيز ديگري گشته! فلسفه ابتدا از يونان، مصر و ايران ترجمه شد و همگان استفاده نمودند. ما مستقيماً با نص غالب مواجه نبوده ايم. به هر حال نظريه ترجمه ناپذيري چندان جدي نيست.

ايشان معارف روزگار خود را مي شناخت. لذا ويژگي ديگر كلامش اين است كه به همه آراء زمانه معطوف مي شود. انواع فلسفه ها و آراء كلامي و الهيتي روزگار خود را مي شناسد و حتي پيشتر از روزگار خويش مي رود. استاد مطهري به مباحثي اشاره مي نمايد كه سه دهه بعد از شهادتش به تازگي به ميان مي آيد. اين اصطلاحات اصلاً در كار نبود. ايشان ذكاوتي داشتند كه ناشي از هدايت الهي بود.

يكي از دوستانمان دو جلد كتاب را درباره «كلام جديد از منظر استاد مطهري» تدوين نموده و در پژوهشگاه به انتشار رسانده ايم. آن زمان اينها بحث هاي كلامي نبوده! امروز هم بسياري از متكلمين با مباحث مذكور آشنا نيستند.

من اسمش را «اصلانيت» مي گذارم. كلام شهيد مطهري كاملاً اصلي و زنده بود. كلام معاصر به شمار مي رفت. كلام خواجه، كلام فلسفي است؛ ولي اصلاني نيست. سده ها بعد از تكوّن فلسفه مشّاعي، كلام فلسفي مشّاعي را دوباره مطرح نمودند؛ ولي كلام علامه مطهري كاملاً اصلي بود. به معني الكلمه، جديد است و كلام روز به شمار مي رود.

ص: 100

وصف ديگر كلام استاد مطهري اين است كه كلام وي كلام اجتماعي بود. من اين را نمي دانستم و نشنيده بودم. همانطور كه عرض كردم قريب به 15 يا 20 سال پيش، اين وصف را شنيدم كه الهيات اجتماعي يا كلام اجتماعي در غرب پديد آمده! نما و نمود كلام استاد مطهري، اين جهت و ويژگي را به ذهن من القا نمود.

شهيد مطهري مي خواهد كلام جديدي را در متن جامعه پياده كند كه گره گشا باشد. فلسفه ما ملكوتي و آسماني است و فقط جمعي از نخبگان و نوابغ فلسفه مي فهمند و از مذاكرات فلسفي لذت مي برند، ليكن شهيد مطهري، كلام را به متن جامعه آورده! درباره فلسفه نيز مي توان همين كار را كرد. شهيد مطهري در مباحث اصولي نيز، بحث هاي دقيق و فني را با زبان عمومي براي جوانان و دانشجويان مطرح مي نمايد. ايشان بيان و زبان را فرو مي كاست و بيان مي نمود؛ ولي از دقت آن نمي كاست. اصول را تا حدي به كاربرد نزديك مي ساخت. در كلام نيز همين كار را انجام مي داد.

وقتي شهيد مطهري مي گويد ما بايد فلسفه اقتصاد، فلسفه سياست، فلسفه هنر و فلسفه انسان شناسي را جزئي از كلام قرار دهيم بدان معناست كه كلام به متن زندگي برود. كلام بايد گره هاي سياسي ما را باز كند و مبناي فعاليت سياسي بدهد. كلام بايد گره اقتصادي ما را بگشايد تا نظام اقتصادي صحيحي بسازيم. تمام مردم از نزديك با مسئله اقتصاد سر و كار دارند. كلام استاد مطهري معطوف به مناسبات اجتماعي است. ايشان مباحث زيادي را در حوزه كلام وارد مي كند.

ويژگي ديگر كلام شهيد مطهري، چيدمان نويي است كه به كلام مي دهد. ما يك ساختار سنتي و در واقع تقليدي درباره كلام داريم كه از

ص: 101

توحيد شروع مي كنيم و بعد به معاد، نبوت، عدل و امامت مي رسيم. كلام ما يك سازمان چندصد ساله دارد. مرحوم خواجه نيز در تجريد خود، همين ساختار را حفظ كرده! بعد از او در فاصله چند صد سال كسي به چيدمان مباحث كلام دست نزد اما آقاي مطهري كار جديدي انجام داد.

مجموعه جهان بيني اسلامي يك كتاب كلامي به شمار مي رود. كلام ايشان در مجموعه جهان بيني اسلامي متبلور شد. ايمان، به عنوان محور قرار گرفت. هم عرض توحيد، عدل و معاد نيست اما يكي از بخش هاي اساسي ركن كلام به حساب آمده! شهيد مطهري انجام همين كار را در فلسفه به علامه طباطبايي نسبت داده! در مقدمه «روش رئاليسم، اصول فلسفه». توضيحات جالبي مي دهند.

من مجموعه جريان هاي فكري از جمله در حوزه دين پژوهي و معرفتي را به سه جريان متجمد، (سنتي) و متجدد و مُجَدِّد تقسيم مي كنم كه متجدد در ذيل تفكر غربي هويت مي يابد. جريان مجدِّد در حوزه معرفت ديني، سه شخصيت ركني دارد: علامه طباطبايي در فلسفه و مباحث تفسيري و هرمونتيكي و فهم دين و به ويژه در فهم قرآن! ايشان بنيانگذار فلسفه نوصدرايي است. من توضيح داده ام كه ايشان چگونه فلسفه نوصدرايي را تأسيس نمود و دريافت خود را ملهَم از استاد مطهري مي دانم. ايشان همين تعبير و تركيب را به كار نبرده اند؛ ولي در مقدمه كتابي كه گفتم، به بنده الهام بخشيدند تا مقاله «گفتمان فلسفي نوصدرايي» را خيلي سال پيش منتشر نمايم. علامه جعفري يك بار به آتن دعوت شدند و بعد كه آمدند فرمودند: «من به آنها اعتراض كردم چرا در خيابان ها و مجامع شما خبري از ارسطو، افلاطون و سقراط نيست؟ چرا مجسمه سقراط يا نام ارسطو را بر خيابان ها نمي بينيم در حالي كه ما وامدار شما هستيم و فلسفه را از شما

ص: 102

گرفته ايم». سال بعد من به آنجا رفتم و عكس همين مطلب را گفتم: «درست است كه در يك مقطع، ما فلسفه را از ملل مختلف گرفتيم اما فلسفه نوصدرايي كه اكنون وجود دارد چيزي است كه ارسطو هم اگر زنده شود بايد زانو بزند و بياموزد».

مرحوم علامه فرمودند:

200 مسئله از يونان به جهان اسلام منتقل شد؛ ولي اكنون فلسفه ما افزون بر 700 مسئله دارد؛ لذا اين فلسفه ديگري است. بانيان فلسفه كهن و باستاني بايد بيايند و فلسفه جديد را فرا بگيرند». آنجا مختصات فلسفه نوصدرايي را مطرح كردم و بعد صحبت هايم صورت مقاله اي پيدا كرد به نام «فلسفه نوصدرايي.

مرحوم مطهري، ركن اصلي گفتمان فلسفي مجدِّد را علامه طباطبايي مي داند. البته فلسفه ديني و يا به شكل دقيق تر، فلسفه فقهي يا فلسفه نظاماتي اين جريان را حضرت امام [خميني] بنيان نهاد. امام فلسفه جديدي را براي نظامات رفتاري از نگاه دين ارائه كردند و همين مبناي نگاه انقلابي ايشان بود.

يك بار فرمودند: «حكومت، تمام فلسفه فقه است و فقه بايد حكومتي شود».(1)

ايشان باني فلسفه جديد نظامات رفتاري ديني است. مرحوم استاد مطهري، ركن سوم گفتمان مجدد در حوزه كلام است. ايشان كلام جديد را تأسيس مي نمايد.


1- «حكومت در نظر مجتهد واقعي، فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است» صحيفه امام، ج 21، ص 289.

ص: 103

استاد مطهري، در موضوع كلام، تغييري ايجاد نكردند زيرا در اين صورت، علم تبديل به علم ديگري مي شد؛ اما در بسياري از اضلاع اين حوزه معرفتي تحول به وجود آوردند. بايد تأسف خورد كه ما به جاي هر كار اساسي ماندگار، عميق، عنيق، عريق و ريشه دار، به مراسم و مصاحبه و سمينار اكتفا مي كنيم. البته اينها هم لازمند اما هنوز روي افكار استاد مطهري كار علمي انجام نداده ايم.

شوراي عالي انقلاب فرهنگي بنيادي را در يكي دو سال پيش به تصويب رساند كه ما منتظر برآيند فعاليت آن بنياد هستيم. ان شاء الله پيامدهاي آن تصميم و نتايج كارش را خواهيم ديد. آن بنياد ديگر نبايد به كارهاي تبليغي، ترويجي، مراسم، مصاحبه يا صرفاً انتشارات بپردازد بلكه بايد كارهاي عميق و دقيق فني بكند. مسائل بسياري است كه مرحوم استاد مطهري جرقه اش را زده و قبسي آمده، اما بايد قَبَس را به موسايي تبديل كرد. عرض نمودم كه ايشان مؤسس كلام جديد است اما در اين باره مي توان بحث وسيع تري انجام داد. عدل الهي را ايشان براي اولين بار در تاريخ، تبديل به مجموعه اي وسيع نمود. «عدل الهي» ايشان در واقع نوعي فلسفه دين به شمار مي رود. بخشي از كلام جديد است. اساساً مفهوم عدل را دگرگون كرد. ايشان بسياري مباحث را وارد كلام نمود؛ ولي مجال نداشت همه دانسته هاي خود را مدون سازد تا بتوانيم قامت معناي آن مولود را ببينيم.

نسل امروز و شاگردان جوان ايشان موظفند رسالت مذكور را به پايان برسانند. والسلام عليكم و رحمه الله .

ص: 104

ص: 105

فصل سوم: همايش حكمت مطهر سال 1390

اشاره

فصل سوم: همايش حكمت مطهر سال 1390

زير فصل ها

مطهري و عقلانيت

عرفان در انديشه هاي مرتضي مطهري

آزادي از ديدگاه شهيد مطهري

ملي گرايي از ديدگاه استاد مطهري

ص: 106

ص: 107

مطهري و عقلانيت

مطهري و عقلانيت

دكتر غلامعلي حداد عادل(1)

بسم الله الرحمن الرحيم، سلام عرض مي كنم به حضور جمع ارجمند حاضر، خواهران و برادراني كه به ياد استاد شهيد، متفكر بزرگ اسلام و ايران، شهيد مرتضي مطهري در سالروز شهادت او گرد هم آمده اند. دوازدهم ارديبهشت داغ مطهري را بر دلهاي ما تازه مي كند، آتش فراق او را درجان ما شعله ور تر مي كند. كثرت آثار استاد مطهري حيرت انگيز است نوع موضوعاتي كه او در آنها كتاب نوشته و سخن گفته شگفت آور مي باشد، عمق آثار او همه را به خضوع وا مي دارد. مطهري هم در حيات خويش از بركت خداوندي برخوردار بود و هم پس از شهادت او، خداوند به انديشه و قلم او بركت بيشتري بخشيد.

موضوعي كه بنده براي اين مجلس انتخاب كرده ام مطهري و عقلانيت است. عقل گرايي و عقلانيت در آثار شهيد مطهري موج مي زند. هر كس نوشته هاي ايشان را بخواند خود را يكسره با استدلال و تعقل روبرو مي بيند. واسطه استاد مطهري با شنوندگان سخن و بينندگان و خوانندگان آثارش عقل است. مطهري ترازوي عقل به دست مي گيرد، سبُكي و سنگيني افكار را در ترازوي خِرَد مي سنجد. مي توانيم به جرئت


1- استاد دانشگاه.

ص: 108

بگوييم كه گفتمان حاكم و مسلط بر آثار شهيد مطهري، گفتمان عقلي است و مطهري يك فيلسوف عقل گراست.

اسكلت و استخوان بندي بحث را بر پايه هاي عقلاني استوار مي كند حتي اگر در مسائل اجتماعي و اخلاقي باشد. نگاه مطهري در قرآن و حديث هم نگاه عقلي است. تفسير او از تحولات تاريخ فكر با اسلام نيز با معيارهاي عقلي صورت مي گيرد. مطهري از تسلط اشاعره كه با عقل و استدلال مهربانانه نبودند در جهان اسلام ناخشنود است. او اگر چه بعنوان يك عالِم شيعه و يك متكلم و عالِم شيعي به كلام اشعري مقيد است و نه به كلام معتزلي، اما معتزله را بر اشاعره رجحان مي دهد از آن جهت كه عقل گرا بوده اند و از افول قدرت معتزله در تاريخ اسلام با تأسف ياد مي كند و از تسلط اشاعره بر جهان اسلام نيز با تأسف ياد مي كند. مطهري اسلام را در چهره عقلانيه معرفي مي كند و با قلم عقل، با قلم انديشه و فكر و خرد چهره اسلام را به تصوير مي كشد.

اگر مي بينيد كه دائما در كنار آموزه هاي مثبت عقلاني در آثار خويش جنبه هاي منفي مشهود زمانه خود را در عرصه ديني به نقد مي كشد به همين دليل است مطهري بخش وسيعي از عمر و آثار خود را به نقد اسطوره سازي ها و خرافه گرائي ها اختصاص داد. اينكه شجاعانه سخن از تحريف هاي عاشورا به ميان مي آورد و اقوال بعضي از كساني كه مرثيه و روضه مي خوانند را به نقد مي كشد و استدلال مي كند كه آن سخنان نادرست و ناممكن است. با اسطوره سازي ميانه اي ندارد. در زمان مطهري شعار «اِنَ الحيات عقيدة و الجهاد» ورد زبان ها بود و همه از آن متبايناً استفاده مثبت مي كردند و اين كلامي بود كه براي شورانگيزي در مبارزات مؤثر بود. در بحبوحه رواج اين عبارت مطهري فرياد برآورد كه

ص: 109

اين عبارت حديث نيست و از معصوم نقل نشده و قابل ايراد است و هر حياتي عقيده و جهاد نيست و هر عقيده اي ارزش جهاد ندارد. جهاد بر سر عقيده درست ارزش دارد. اين سخن اگر چه در آن زمان نا بهنگام تلقي مي شد اما اين ناشي از تعهد عقلاني مطهري بود. البته عقلانيت مطهري محدود به عالم ماده و هستي ماده و مبتني بر حاكميت تفكر فيلسوفان مادي گراي غرب نيست. مطهري هستي را فرا تر از هستي مادي مي داند.

به قول پروين اعتصامي:

اگر زين خاكدان پَست روزي برپري، بيني

كه گردون ها و گيتي هاست مُلك آن جهاني را(1)

مطهري عرصه هستي و ميدان عقلانيت را بسي فراتر از محدوده مادي مي داند. به يك معنا مطهري در همه عمر در پي آن بود كه اثبات كند در وراي عالم مادي عالمهايي هست؛ اما اعتقادش به ماوراء الطبيعه او را از عقلانيت در تبليغ و تعليم و ترويج دين دور نمي كرد. چرا من اين موضوع را براي اين سخن انتخاب كردم هنگامي كه درباره يك استاد بزرگوار صحبتي مي كنم از خودم مي پرسم اگر مطهري زنده بود براي ما از چه سخن مي گفت؟ از خودم مي پرسم كه اگر مطهري زنده بود امروز ما را از چه خطري بر حذر مي داشت؟ امروز زمينه را براي چه اشتباهي موجود مي ديد؟ او كه ديده بان و نگهبان سنگر اعتقاد درست اسلامي بود اگر امروز زنده بود چه اعلام خطري مي كرد؟ بنده بر اين اساس فكر مي كنم ما به توجه به جنبه عقلاني مطهري در اين روزگار محتاجيم. در


1- در قصيده اي به مطلع: يكي پرسيد از سقراط كز مردن چه خواندستي بگفت:اي بي خبر، مرگ از چه نامي زندگاني را

ص: 110

جامعه ما، در كشور ما در اين سي و دو سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي دين، محور قرار گرفت. دين اساس است. همه تلاشهاي اهل انقلاب و دست اندركاران حكومت براي اين است كه جامعه ديني ايجاد شود با فرهنگ ديني به سوي تمدن اسلامي حركت كنيم. رنگ همه چيز ديني است انقلاب براي اين بوده. اين آرمان امام راحل و آرزوي شهيدان و آرزوي خود شهيد مطهري بوده است.

اما در همين فضا احتمال بروز خطا در مباحث ديني بيشتر مي شود وقتي همه جا صحبت از دين است احتمال اينكه بنام دين حرفهاي ديگري هم زده شود بيشتر مي شود. بطور مثال آيا در يك باغ بزرگ سرسبز با علفهاي هرز روبرو مي شويد يا بيابان خشك و كويري؟ آنجا كه گل و علفي نيست علف هرز هم نيست اما اگر شما باغي درست كرديد و گلها و بوته ها و درختاني را در آن نشانديد علفهاي هرز هم مي رويد اين است كه يكي از كارهاي باغبانان وجين كردن دائمي علفهاي هرز باغ است. ما در جمهوري اسلامي بدليل ديني بودن با علفهاي هرز در تفكر و اعتقاد ديني روبرو هستيم. اينكه شما مي بينيد در روزگار خودمان با عرفان هاي كاذب روبرو مي باشيم. از شرق اقصي تا غرب دور و از درون جامعه خودمان با انواع نغمه ها و دكان ها و مكتب ها، كتاب ها عرفان كاذب تبليغ مي شود. درست به اين دليل است كه روزگار توجه به دين و معنويت است و بعضي از اين بازار گرم استفاده كرده و كالاي دروغين خود را عرضه مي كنند.

به قول مولوي بر خيال راست كج را مي خرند و چون مردم اشتياق به خريد راست دارند كج را به ايشان عرضه مي كنند. شك نيست كه در دين امور ماوراء الطبيعه وجود دارد. اگر بگوئيم اساس دين توجه به ماوراء طبيعت است گزاف نگفته ايم.

ص: 111

اصلا فرق مؤمن با غير مؤمن ايمان به غيب است «الَذين يؤمنونَ بِالغَيب» همان ابتداي قرآن در سوره بقره آمده است.(1) همين دعا كه ما مي كنيم توجه به غيب و ماوراء طبيعت مي باشد. امداد هاي غيبي در زندگي بشر كه عنوان يك كتاب مختصر اما پرمغز استاد شهيد مطهري است كه در سال 1346 به دعوت ما دانشجويان در دانشگاه شيراز بيان كردند و از روي نوار صحبت هاي ايشان را نوشتيم و خدمتشان تقديم كرديم و بعدها كتاب شد از آن حكايت مي كند كه مطهري توجه به امدادهاي غيبي را مهم مي دانست. مطهري اهل عرفان بود و با حافظ انس قريبي داشت. يك بار مقارن نماز مغرب و عشا بر ايشان وارد شدم ديدم در بين دو نماز با آن چراغ سبز رنگ الله كه در كتابخانه روشن كرده بودند مشغول خواندن حافظند. چون به من اجازه داده بودند كه گاهي با ايشان شوخي كنم و خودشان هم گاهي با من شوخي مي كردند گفتم آقا چشمم روشن، بين دو نماز بجاي تعقيبات، سخن از مطرب و لعل لب يار و خط و خال مي خوانيد. خنده اي كردند و توضيحي دادند كه مثل هميشه دلچسب بود.

مطهري اهل عرفان بود. بنده يك جا گفته ام مطهري از دور خشكي منطق را، در ميانه راه، صلابت فلسفه و از نزديك، لطافت عرفان را داشت. اين حقيقت او بود.

اما اگر مطهري امروز بود به ما چه مي گفت؟ گمان من اين است كه مطهري به ما توصيه مي كرد مراقب باشيم مرز ها شكسته نشود. آنجا كه بايد از ماوراء طبيعت و غيب و اخبار غيبي، سخن به ميان آيد جاي خودش است و آنجا كه بايد تفكر عقلي استدلالي و بحث كارشناسي


1- بقره؛ 3.

ص: 112

باشد جاي ديگر. مطهري اگر بود به ما اين فرمايش معصوم عليه السلام را ياد آوري مي كرد كه «ابي الله ان يجري الامور الا باسبابها»(1) اين جهان، جهان اسباب و علل است. شما در اين جهان بايد به مقتضاي اسباب و علل اين عالم فكر كنيد و تصميم به عمل بگيريد. مطهري عاشق ائمه عليهم السلام و پيامبر صلي الله عليه و آله بود. كلمه عشق را دانسته بكار مي برم، از زبان خود او چيزهايي شنيده ام كه به من اجازه مي دهد بگويم عاشق امام حسين عليه السلام و امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بود. اينكه ما بايد منتظر ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف باشيم و از ايشان كمك بخواهيم و آن امام را حاضر و ناظر بر اعمال خود بدانيم. اينها همه اعتقادات مطهري بود اگر هم مطهري بود به ما مي گفت در اداره جامعه نبايد اين نوع انديشه ها و اين نوع مفاهيم دور از دسترس همگان و اين جور مفاهيم ماورائي را اساس اداره جامعه قرار دهيم. ... شك نداريم كه امام زمان انساني كامل است، اما اين سخن بدان معنا نيست كه در اداره جامعه چنين مسائلي را وارد كنيم. من نگران گسترش اين نوع تفسير ها و تعبير ها و غلبه اين نوع نگاه ها هستم. ما در معرفي چهره مقام معظم رهبري احتياجي به بيان مغيبات نداريم. بنده اصلا نمي خواهم وارد اين بحث شوم كه فلان سخن كه درباره رهبري نقل شد يك سخني است مربوط به ماوراء طبيعت. درست است يا نادرست! اما مي دانم كه اين سخن ها دستمايه تبليغ منفي و تفسير، نزد كساني كه با اساس اين انقلاب مخالفند مي باشد. آنهائي كه دستشان از سرنوشت ما كوتاه شده دنبال بهانه هايي مي گردند. ما چه احتياجي داريم كه شخصيت مقام معظم رهبري را با اين گونه نقل قول ها معرفي كنيم. رهبري در هر سخنراني كه مي كنند استدلال كرده و توضيح مي دهند. آن قدر سرمايه هاي فكري،


1- عن الصادق7. اصول كافي، ج 1، ص 259، روايت 7.

ص: 113

عقلي برگرفته از سخنان خود ايشان داريم كه احتياجي به اين نقل قول ها نيست كه اسباب حرف و سخن شود. ما چهره فكري و عقلاني رهبري را به مردم معرفي كنيم و به سيره پيامبر صلي الله عليه و آله مراجعه نماييم. آيا پيامبر اينطور حكومت مي كردند؟ آيا وقتي ابراهيم سه ساله، عزيز و دردانه پيغمبر از دنيا رفت چقدر پيامبر اندوهگين بود؟ اين عبارت «اولادنا اكبادنا»(1) مربوط به همان حادثه است. همه مي آمدند تسليت مي گفتند، درست در همين زمان خورشيد گرفت مردم كه طبعشان با خرافه پردازي سازگار بود گفتند عجب مصيبتي است آسمان هم سياه پوشيد. حرفهائي كه براي شاعران عيب نيست اما يك متفكر مي گويد مرز اين سخن ها كجاست؟ پيامبر احساس خطر كرد و فراخواني داد، پس همه را در مسجد جمع نمود و بر فراز منبر فرمود: مردم، گرفتگي ماه و خورشيد، ربطي به مرگ و تولد كسي ندارد. هر وقت ماه و خورشيد گرفت خدا را به بزرگي ياد و او را سجده كنيد. اين طور پيامبر سعي مي كرد مرز ها را جدا كند. زماني اميرالمومنين عليه السلام آماده رفتن به يك جنگ بود، كاهني آمد خدمت حضرت و گفت حركت نكنيد، ساعت نحس است و قمر در عقرب مي باشد حضرت امير عليه السلام با همان اراده براي حركت فرمود قمر ما در عقرب است يا قمر دشمن؟ اعتنا نكرد و كار خويش را انجام داد. چه كسي در عرفان از امام راحل مسلط تر بود؟ مخالف و موافق انقلاب و امام معترف بوده و هستند كه امام در زمان خودش بزرگترين مدرس عرفان ابن عربي در جهان بوده است. امام در سالهاي جواني كتابهاي عرفاني هم مي نوشت. در اداره كشور و انقلاب وقتي با مردم و مسئولين سخن مي گفت سخن از امور ماورائي به ميان نمي آورد. وقتي فرماندهان جنگي خدمت ايشان


1- منتخب ميزان الحكمة، ص 612، حديث 6726.

ص: 114

مي رفتند، از آنها واقعيت ها را سئوال مي كردند. اينطور نبود كه امام چون چشمش هم به آن عالم باز شده بود آن مسائل را خلط كند. يا رهبري هم همينطور. رهبري براي ما نسخه مطابق با اصل امام است. ما كجا ديديم رهبر در اداره كشور و مسائل اقتصادي با مسئولين، سخن از امور ماورائي به ميان آورند؟ ايشان از همه مي خواهند كه تفكر كنند و كار كارشناسي انجام دهند. عرض بنده اين است كه مراقب باشيم اين گفتمان ها مسلط در جمهوري اسلامي و در مسائل اجتماعي نشود. اين امور مهم و اصلي و اساسي است اما جا و اندازه دارد.

صوفي ار باده به اندازه خورد، نوشش باد

ور نه انديشه اين كار فراموشش باد(1)

اين شيوه اگر رواج پيدا بكند چه معايبي دارد؟ اول اينكه راه را براي شيادان و دروغ پردازان باز مي كند، ما مي دانيم حداقل كنار هر نفري كه در حقيقت دست به جائي دارد و چشم به جائي باز كرده ده نفر مدعي دروغين وجود دارد. برويد ببينيد در جامعه چه خبر است؟! رمال ها و غيبگو ها دكان باز كردند و روز به روز هم بيشتر مي شوند و اداره اطلاعات با مشكلاتي در اين باره روبروست. ما اگر اين كار ها را ترويج نماييم، دكان شيادان و رمالان و دروغ پردازان رونق مي گيرد. عيب دوم اين است كه راه بر تفكر عقلي بسته مي شود و اگر كسي بيايد، يا آنچنان حرف بزند كه انگار از عالم غيب الهام شده ديگر كساني كه نقد انتقادي دارند بايد دهانشان را ببندند. اينگونه نمي توان كشور را اداره كرد يعني اگر كسي بگويد من ازعالم غيب براي شما مطلبي آوردم ديگر كسي جرئت نمي كند بگويد اينجاي كار ايراد دارد. اشكال سوم اينكه مردم مسائل بسياري در


1- حافظ شيرازي.

ص: 115

ذهنشان پديد مي آيد. آنها مي گويند اگر قرار است كه مشكلات امروز ما را خدا بي واسطه يا امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف از يك عالم ديگري حل بكند چرا در تاريخ اسلام در كربلا و در قضيه اميرالمومنين عليه السلام و در زمان خود پيامبر صلي الله عليه و آله اين اتفاقات نيفتاد؟ و اينجاست كه براي مردم مسئله و شبهات ايجاد مي شود. ما كه از اميرالمومنين عليه السلام دسترسيمان به عالم غيب بيشتر نيست آنها صاحب ولايت تكويني بودند. اميرالمؤمنين عليه السلام بيست و پنج سال خانه نشين بود، نمي توانست از اين امور استفاده نمايد؟ و يا پيغمبر صلي الله عليه و آله از آن دنيا نمي توانست دخل و تصرف در اين دنيا بكند؟ حساب مسائل اجتماعي جداست. اشكال بعدي اين است كه اگر ما اشتباه كنيم و خطائي مرتكب شويم اين اشتباهات به حساب دين نوشته مي شود و آيا مردمي كه اعتقادات راسخي دارند بعدا ممكن نيست كه از مشاهده شكست ها و اشتباهات ما اعتقاداتشان به اصل دين كم شود؟ اين ها اشكالات كار است بنابراين بايد اندازه و حد نگه بداريم. حساب اين امور را در جاي خودش بايد نگه داشت. من نگرانم. فكر مي كنم كه اگر آن بزرگواري كه امروز به ياد و احترام او جمع شده ايم زنده بود از جمله تذكرهايي كه به ما مي داد همين بود كه عقلانيت را تحت الشعاع قرار ندهيم. با چنين تفكري بود كه در ميان جوانان نفوذ داشت. با چنين گفتماني بود كه توانست در برابر موج ويرانگر بي ديني غربي در دوران خودش مقابله كند و فرهنگ و تفكر جديد و درست اسلامي را ترويج بدهد. مطهري اگر بود ما را به تفكر عقلاني فرا مي خواند و تشويق مي كرد. به روح پاك شهيد مطهري و روح پر فتوح استاد ايشان امام راحل درود مي فرستيم. به مقام معظم رهبري اداي احترام مي كنيم كه ادامه دهنده راه آن بزرگان و پرچمدار اعتقاد درست اسلامي در زمانه ما هستند.

ص: 116

ص: 117

عرفان در انديشه هاي مرتضي مطهري

عرفان در انديشه هاي مرتضي مطهري

آيت الله محي الدين حائري شيرازي(1)

اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم؛ بسم الله الرحمن الرحيم والحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و اهل بيته الطيبين الطاهرين! عصر ما از يك نظر عصر خوبي است. خداوند متعال براهين معتقدات را به انسان ارائه مي دهد. در گذشته مسئله نامه عمل مطرح مي شد و اينكه هر چيزي در نامه انسان ثبت است. امروز با كامپيوتر و آتاري تفريح مي كنيد. به فتواي امام راحل، شطرنج ديگر قمار نيست. وقتي كسي با كامپيوتر بازي مي كند در حركت چهلم يا شصتم متوجه مي گردد دارد به سمت مات شدن مي رود. به اين فكر مي افتد كه كجا اشتباه كرد؟! به ذهنش مي آيد فرضاً در حركت بيستم اشتباه نموده است. مدت زيادي از آن حركت گذشته؛ ولي برمي گردد و وضعيت همه مهره ها در آن لحظه را مي بيند.

يك اسباب بازي كه انسان درست كرده، تمام حركت هاي پيشين را در حافظه نگه مي دارد: «لا يغادر صغيره و لا كبيره الا احصاها و وجدوا ما عملوا حاضراً و لا يظلم ربك احداً»(2). خدايي كه در خلقت اين همه


1- استاد حوزه.
2- كهف؛ 49.

ص: 118

موجود اشتباه نكرد، آيا در ترتيب چنين حافظه اي به مشكل خواهد خورد؟

خداي عصر ما كه ميلياردها كهكشان را هر كدام با ميلياردها ستاره در افق ديد دارد، آيا هرگز عملي از انسان را فراموش مي كند؟ زمان ما با آن دوره اي كه مي پنداشتند ستارگان به دور خورشيد مي چرخند و خورشيد به دور زمين، تفاوت زيادي دارد. وقتي مخلوق بزرگ مي شود، خداي او نيز در نظرش بزرگ مي گردد. انسان آفريدگارش را از روي آفريده ها مي شناسد و با شناخت آفريدگار پيغمبرش را! و از شناخت پيغمبر، امامش را درك مي كند. با درك امام، راه راست را مي يابد.

شما مي گوييد «اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَكَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ ديني».(1) سوره حمد نيز همين را مي گويد: «اهدنا الصراط المستقيم». به صفت مستقيم در صراط اكتفا نمي كند بلكه اين راه راست را با اهل آن مرتبط مي سازد: «صراط الذين انعمت عليهم». يعني بايد اول الذين انعمت عليهم را بشناسيم و بعد راه مستقيم را درك كنيم.

خطاب به علي بن ابي طالب عليه السلام چه مي گوييد؟ ذكر مي كنيد: «السلام علي ميزان الاعمال».(2) امروز در برهه اي هستيم كه اگر مرحوم مطهري بود تذكر مي داد. امروز برهه ترسيدن از بيان احكام الهي است. از ترس اينكه سوء استفاده شود احكام را نمي گوييم.

من عقدنامه شاه را در مركز اسناد ديدم. در ازدواج او اينطور نوشته:


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 45، حديث 44.
2- مفاتيح الجنان، زيارت مطلقه حضرت اميرالمومنين7.

ص: 119

«عقد، خط تيره، بالايش دائم و زيرش موقت». موقت را خط زده و دائم را برايش باقي گذاشته است. طرف او ثريا بود. بعد از جمهوري اسلامي عقدنامه ها خط تيره ندارد. فقط نوشته «عقد دائم». موقت را حذف كرده اند. به يكي از بزرگان گفتم «چرا اينطور است؟» گفتند: «ما عمداً چنين كاري كرديم». او مسئول بزرگي بود. پرسيدم: «چرا؟» پاسخ داد: «براي اينكه ديگر كسي حرمسرا تشكيل ندهد». اين كارها سليقه اي است. بايد از چنين مرحله اي بگذريم.

ما در دوره كتمان آيات الهي هستيم از ترس سوء استفاده كنندگان! بايد اين مرحله را پشت سر بگذاريم. تا كي دور خود بچرخيم؟ الآن نگرانيم كه اگر بگوييم «پول رايج جهاني اشكال شرعي دارد» ديگر سنگ روي سنگ بند نشود. تا كي بايد گرفتار چنين ترسي باشيم؟ مي ترسيم ذكر كنيم «پول اعتباري نامشروع است» زيرا ساز و كارمان به هم مي خورد.

امام راحل به بانكدارها فرمودند: «طوري عمل نماييد كه پول كار نكند. در اسلام پول كار نمي كند». مرا به وزارت اقتصاد و دارايي دعوت نمودند. بعد از مدتي آيت الله رضواني نيز تشريف آوردند. متوجه شدم مي خواهند اختلاف نظر بين ما را مطرح سازند. صلاح خود ديدم كه بحثي به ميان نيايد. مي خواستم ساكت باشم؛ ولي به اصرار ايشان و بقيه ناچار به صحبت گشتم. به رؤساي بانك ها گفتم «كار كردن پول را تعريف كنيد». تعريف نمودند: «اگر پول به كالا تبديل شود و سودي داشته باشد، در واقع پول كار نكرده است». چند نفر از آنها تعاريفي آوردند كه به همين معنا بر مي گشت. بعد اين آيه را خواندم: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ»(1) (از همه ستمكارتر كسي است كه شهادتي


1- بقره؛ 140.

ص: 120

را داشته باشد؛ ولي پيش خدا كتمان كند). گفتم: «هر كدام از مسئولين حاضريد شهادت دهيد در بانك ها و تعاوني هاي اعتباري ما پول كار نمي كند شهادت دهيد». يك نفر هم حاضر نشد شهادت دهد. به آيت الله رضواني گفتم: «ببين! دارند شهادت مي دهند كه در بانك ها و تعاوني هاي اعتباري، پول كار مي كند و امام راحل شهادت مي دهد كه در اسلام پول كار نمي كند». وقتي امام از اسلام نام مي برند منظورشان اين نيست كه در دين يهود و نصارا پول كار مي كند بلكه اسلام را در مقابل اقتصاد غرب به ميان مي آورند. حرفشان از نوع «حصر نسبي» است. به آنها گفتم: «به خاطر اينكه پول را با اسلام مرتبط نكنيد مي خواهيد ربا را آزاد نماييد،؛ ولي امكان پذير نيست. بايد اول سكه را پشتوانه اسكناس كنيد تا پولتان جاندار شود و تغيير ننمايد. آنگاه مي توانيد به آيه «فلكم رئوس اموالكم لا تَظلمون و لا تُظلمون»(1) عمل كنيد».

مسئله منحصر به همان موضوع نيست. آقاي صادقي رشاد كتاب دانشنامه را از مجموعه نظرات علما درباره علي عليه السلام جمع كردند. جلد هفتمش «اختصار» است. امسال را سال جهاد اقتصادي ناميده اند. آنجا روايات گوناگوني درباره كاركرد علي عليه السلام داريم كه به معناي واقعي، جهاد اقتصادي است. امام صادق عليه السلام نيز يك مرحله اش را بيان مي كند: «جدم باري مي برد. پرسيدند بار شترت چيست؟ گفت: مائه الف رزق ان شاء الله! (صد هزار نخل است)». در بارش هسته هاي خرما بودند كه كاشت و همه تبديل به بچه نخل شد. اين بچه نخل ها را بايد كجا بكارد؟ در فاصله هاي ده متري از يكديگر كه معادل 100 متر مربع براي هر نخل مي شود. معنايش اين است كه صدهزار نخل را بايد در هزار هكتار


1- بقره؛ 279.

ص: 121

بكارند. اين هزار هكتار را بر چه اساسي تصرف نمود؟ هزار هكتار زمين كار يك مرحله فعاليت علي بود. اين جهاد است.

اين كتاب را ببينيد! «عين ابي نيزر» يكي از املاك ايشان را احيا كرده است.(1) معاويه خواست آن ملك را از امام حسين به مبلغ 200 هزار دينار يعني معادل 200 هزار گوسفند از امام حسين بخرد. قيمت 200 هزار گوسفند چقدر مي شود؟ اين فقط يكي از املاك علي عليه السلام بود. امروزه باز هم از ترس اينكه مبادا علي متهم به زمين خواري شود كارهاي او را پنهان مي كنيم در حالي كه در زيارتنامه او مي خوانيم «السَّلَامُ عَلَي مِيزَانِ الْأَعْمَالِ». كار درست آن است كه علي كرده!

الآن در شرايطي هستيم كه هيچ كدامتان در سراسر كشور نمي توانيد يك درخت بكاريد. آيا مي توانيد؟ كجا مي كاريد؟ تمام زمين ها مال دولت است. وقتي نتوانستيد بكاريد، هوا مصرف مي كنيد؛ ولي هوا توليد نمي كنيد. در جلسه «توسعه ايراني-اسلامي» كه در حضور مقام معظم رهبري برگزار شد گفتم: «هوا توليد كردني است. طي سال ها بشر به اين نكته رسيده كه بايد هوا را توليد نمود، همانطور كه مصرف مي كنيم. در اسلام تقدير المعيشه ركن سوم سعادت است. ركن اول بصيرت و تفقِّه در دين، ركن دوم استقامت و صبر بر نائبه و ركن سوم تقدير المعيشه يعني تناسب بين توليد و مصرف است. بايد از توليدتان مصرف كنيد. هر مصرفي انجام مي دهيد خلاء آن را پر نماييد. اگر نتوانستيد توليد كنيد مصرف را كاهش دهيد».

آنجا گفتم: «شما اسراف از انرژي را مطرح مي نماييد؛ ولي تاكنون


1- دانشنامه امام علي عليه السلام، ج 7 (اقتصاد)، ص 293. (به نقل از ربيع الابرار زمخشري، ج 4، ص 388)

ص: 122

نديده ام كسي اسراف در مصرف هوا را مطرح سازد. اسراف در آب و خاك را مي گوييم چرا از اسراف در هوا حرف نمي زنيم زيرا به مسائل با ديد علمي نمي نگريم. اگر برخوردي علمي داشتيم، هر گاه اجازه مي داديم يك ماشين در تهران سبز شود، معادل آن درخت مي كاشتيم. شما روزي 1000 تا 2000 ماشين در شهر تهران وارد مي كنيد. اينها مصرف انرژي و هوا را افزايش مي دهند. نتيجه اش آن است كه در طول سال فقط 14 روز هواي سالم داريد».

در حضور مقام معظم رهبري گفتم: «ما به زباني كه هيچ كس نمي فهمد مي گوييم «النظافة من الايمان».(1)

به زباني كه همه مي فهمند يعني با آلوده كردن هواي تهران مي گوييم «نظافت جزو ايمان نيست». مردم را به كجا دعوت مي كنيم؟ اگر مطهري بود اينها را مي گفت. تا كي بايد بترسيم از اينكه اگر گفتيم «زمين احيا شود» كساني بيايند جو بكارند و زمين را تملك كنند و بعد كاربري را تبديل به مسكوني نمايند و متري فلان مقدار بفروشند؟ تا كي بايد از ترس سوء استفاده، احكام اسلام را كتمان نماييم؟ بايد از اين مرحله بگذريم.

سرمايه مرحوم مطهري انسان شناسي بود. غرب هم چوب انسان نشناسي خود را مي خورد. امام نيز نان انسان شناسي خود را مي خورد. امام مي گفت: «بيچارگي غرب و دشمنان اسلام در اين است كه اسلام را نشناخته اند و انسان را درك نكرده اند». عطف اسلام به انسان در كلمات امام بارها تكرار شده و اين از فوق العادگي ايشان است.

اگر عرفان «محي الدين» ارزشمند شده به خاطر انسان شناسي اوست.


1- مستدرك وسايل الشيعه، ج 16، ص 316.

ص: 123

اگر كسي بخواهد قدمي در عرفان و به سمت خداشناسي برود به او مي گويند: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه».(1) انسان شناسي باب خداشناسي است. اول انسان شناسي و دوم خداشناسي! غرب در اولين مرحله انسان شناسي بوكس و باد كرده! دستگاه شناخت را روبنا و روابط توليد را زيربنا قرار داده! اگر اين را معناي شناخت بدانيم مشابه شناخت ديالكتيكي بود كه گروهك ها مطرح مي كردند.

وقتي آقاي «تراب حق شناس» از جانب مجاهدين خلق نزد امام آمد تا مسائل را بگويد امام به صحبت هاي آنها گوش داد. چند روز فرصت در اختيارشان گذاشت تا هر چه مي خواهند بيان نمايند. من كتاب هايشان را خواندم. امام به آنها گفت «شناخت شما اسلامي نيست. نزد آقاي مطهري در تهران برويد و شناخت خويش را اصلاح كنيد». آنها هم به تهران آمدند و شناخت خود را نزد آقاي مطهري اصلاح كردند. امام گرا داد كه «ايشان اسلام شناس ماست». آنها هم وقتي مي خواستند انتقام بگيرند اولين گلوله شان را خرج مطهري كردند «لاَ تَرْكَنُواْ إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ».(2) اينها حتي در حد يك راهنمايي امام نيز لياقت نداشتند. امام به ايشان اعتماد كرد و مطهري را معرفي نمود؛ ولي از اين اعتماد سوء استفاده كردند. آنها لايق چنين دلسوزي نبودند. چرا انسان چنين مي شود؟ وقتي مي خواهد دينش را خودش خلق كند بهتر از آن نخواهد شد. معبودي كه مخلوق من باشد يا معبودي كه مخلوق او باشم؟!

بت پرستان چه مي كردند؟ معبودشان مخلوقشان بود «أتعبدون ما


1- بحارالانوار، ج 2، ص 31.
2- هود؛ 113.

ص: 124

تنحتون؟»(1) (آيا چيزي را كه مي تراشيد عبادت مي كنيد؟). گاهي معبود بت تراشيده است و زماني دين ساخته شده! چرا بني اسرائيل از خدايي كه آنها را از مصر بيرون آورد به سمت يك گوساله آمدند و دورش معتكف شدند؟ در اين گوساله چه چيزي بود كه در خدا نبود؟ از گوساله چه چيزي ديدند كه دورش جمع شدند؟ يك چيز مي ديدند! گوساله بابا بزرگ نبود كه بگويد «اينجا بنشين، آنجا ننشين، اين را بپوش، آن را نپوش، اين را بخور، آن را نخور». گوساله در كارشان فضولي نمي كرد. آنها مي توانستند او را «بردار و بگذار» بكنند. «خدا به من مي گويد اين را بكن و آن را نكن! خسته شدم، نمي خواهم». گوساله را ترجيح مي دادند چون خداي دستي مي خواستند. خدا را در اختيار خويش مي پسنديدند. دين را خودشان خلق مي نمودند. مشكل غرب همين است. فقط ديني كه به دست خودش بنويسد را قبول مي كند.

حضرت اين دعا را براي آخر الزمان و براي زمان ما تعليم داد: «زماني مي آيد كه مردم اگر بخواهند دينشان از دست نرود بايد دعاي غريق بخوانند». يك نفر گفت: «آقا! دعاي غريق را يادم بده». حضرت فرمود: «بسم الله الرحمن الرحيم! يا اَللّهُ يا رَحْمانُ يا رَحيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ، ثبّت قلبي علي دينك». بعد حضرت به او گفت: «حالا بخوان!». آن شخص گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم! يا اَللّهُ يا رَحْمانُ يا رَحيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ وَ الاَْبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبي عَلي دينِكَ».

حضرت گفت:

«من كه نگفتم يا مقلب القلوب و الابصار! خدا مقلب القلوب و الابصار هست اما من اين را نگفتم».(2)


1- صافات؛ 95.
2- كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ج 2، باب 33، حديث 50.

ص: 125

چرا عبارت «الابصار» را اضافه كرد؟ چون وقتي ابصار به ميان آمد دعاي مخلوق خودش مي شود و اينطور بيشتر مي پسندد.

مرحوم مطهري تمام فكر و ذكرش مبارزه با التقاط بود. التقاط يعني اينكه در دين از خودمان تصرف كنيم تا دين براي اهل عالم قابل قبول شود. لازم است از اين مرحله بگذريم؛ ولي هنوز در آن مانده ايم.

چه موقع عبور مي كنيم از مرحله اي كه بتوانيم بگوييم «علي عليه السلام اينقدر احيا كرد»؟ خود ايشان مي گويد: «رسول خدا صلي الله عليه و آله ميهمان من بود. رفتم قوتي برايش تهيه كنم. ديدم خانمي در باغش قدري توده هاي خاك را جمع كرده! فهميدم مي خواهد آنها را خيس كند. گفتم: من برايت از چاه آب مي كشم و به ازاي هر دلو، يك كله خرما مي گيرم. قبول نمود. من 16 دلو كشيدم و دستم تاول زد». ظاهراً آن موقع چرخ چاه نبوده و با دست آب مي كشيده اند. «دستم را شستم، 16 كله خرما را گرفتم و رفتم با حضرت نشستيم و خورديم.(1) ديروز اينجور بودم اما امروز اگر زكات و صدقاتم را بين بني هاشم و بني عبدالمطلب تقسيم كنند يك فقير هم بينشان نمي ماند». اسلام اين است.

غرب به ظاهر برده داري را در جنگ هاي الغاء بردگي برانداخته اما دو نوع بردگي براي عالم آورده: كاپيتاليسم و كمونيسم! هر دو نظام برده داري هستند. در نظام كمونيستي مردم مثل برده ها نمي توانند مالك هيچ چيز باشند. نان بخور و نمير دريافت مي كنند همانطور كه برده ها نان مي گرفتند. دولت برده دار است و مردم برده! در نظام كاپيتاليستي، سرمايه دار برده دار است و دولت كارچاق كن و كارگزار برده داران! به همين دليل سرمايه داران مالياتشان را با رغبت مي دهند. مردم آنجا برده اند.


1- بحارالانوار، ج 41، ص 33 و مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 286، حديث 1135.

ص: 126

بد نيست اشاره اي به وضع روز نمايم. ما به سمت مقابله با يك دشمن مشترك در كل عالم حركت مي كنيم. اهل عالم بر ضد يك دشمن مشترك قيام خواهند كرد؛ همان كه ما در مقابلش ايستاديم! امروز هم مصر و كشورهاي عربي مي ايستند و در آينده اروپا و آمريكا! همه مقابل يك دشمن مشترك بر مي خيزند! در سال 45 گرفتار ساواك شدم. 45 سال قبل بود. گفتم: «خدايا! اگر صلاح باشد بمانم تا بدانم از كجا اينقدر آسيب مي بينيم. آيا اينها دست هاي هزار فاميلند يا انگليس ها يا آمريكايي ها يا كمونيست ها؟». همه احتمالي به ذهنم مي رسيد. شب خواب ديدم در محله كليمي ها هستم و از هر راهي مي روم ديوارها بلند است و راه ها به بيرون ختم نمي شود. بيدار شدم و فهميدم اين نشانه اي بود كه دريابم من در دست آنها اسيرم. آمريكا گرفتار آنهاست و ما هم زنداني آنها! اروپايي هم در بند كليمي هاست منتها بعضي زنداني ها به دليل ميراث فرهنگي بهتر، زودتر متوجه زندان شدند و برخاستند. هنگامي كه آتشي روشن كنيد، هيزم هايي كه بالاترند ضخيم ترند و در پايين، آتشگيرهاي نازك را قرار مي دهيد. شاخه نازك كه آتش گرفت، شاخه هاي ضخيم تر را نيز شعله ور مي سازد اما آنها كه ديرتر آتش مي گيرند، آتش قوي تري دارند. اين به مثابه مردم اروپا و آمريكاست. آنها ديرتر از همه شعله مي گيرند اما شعله آنها از همه قوي تر خواهد بود.گريزي از آن نيست منتها ما بايد مراقب باشيم وظايفمان را درست انجام دهيم. در حالي كه ما به جايي رسيده ايم لازم است عقلانيت خود را حفظ كنيم. هر چيزي جايگاه خاصي دارد.

عده اي پيش من مي آيند تا استخاره كنند. برخي استخاره را با «ادْعُوني

ص: 127

أَسْتَجِبْ لَكُمْ»(1) انجام مي دهند و بعضي با «اَم مَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ».(2) استخاره من با «اَم مَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ ... .» است. اگر فكر كردي، مشورت نمودي؛ ولي به نتيجه اي نرسيدي و مضطر شدي آنگاه مي تواني از خدا جواب بخواهي! بدون فكر و مشورت نمي توان استخاره نمود. ابتدا از آنها مي پرسم كه «آيا فكر و مشورت نموده ايد؟». اگر گفتند: «نه!» استخاره انجام نمي دهم. بعضي ها سر سفره براي خوردن يك غذا 20 بار استخاره مي كنند. مگر خدا بيكار است؟ اگر مطهري بود بر اين چيزها خرده مي گرفت. مطهري انسان شناس بود.

انسان بدني دارد كه شكوفه وجود اوست. دلي دارد كه ميوه آن شكوفه به شمار مي رود. انسان شكوفه اي بر درخت آفرينش است. اگر لقاحي صورت گيرد، نان حلال بخورد، كار درست بكند و بهداشت قلبش را رعايت نمايد، آن موقع از عالم عبرت مي گيرد و دلش زنده مي شود. اين دل، ميوه اوست. آن ميوه را از درخت به هيچ وجه نمي كنند بلكه بر سر درخت آفرينش براي هميشه ماندگار مي گردد: «از آن به دير مغانم عزيز مي دارند كه آتشي كه نميرد هميشه در دل ماست». آتش در آتشكده نيست؛ بلكه در دل ماست! والسلام عليكم و رحمه الله !


1- غافر؛ 60.
2- نمل؛ 62.

ص: 128

ص: 129

آزادي از ديدگاه شهيد مطهري

اشاره

آزادي از ديدگاه شهيد مطهري

دكتر علي مطهري(1)

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين! اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احداً الا الله و كفي بالله حسيباً!(2) ابتدا تشكر مي كنم از برگزار كنندگان اين همايش به ويژه سازمان صدا و سيما و به ويژه جناب آقاي مهندس ضرغامي، رياست محترم اين سازمان كه همه ساله چنين برنامه اي را برپا مي كنند و زنده نگه داشته اند. موضوعي كه براي بنده مشخص شده، آزادي از ديدگاه شهيد آيت الله مطهري است و مطالبي را به گونه خلاصه از خود ايشان بيان مي كنم. اولاً تعريف آزادي چيست؟ آزادي يعني نبودن مانع براي رشد استعدادهاي انسان؛ لذا آزادي را بالاترين ارزش ها دانستن، سخن حقي نيست؛ زيرا آزادي يك ارزش سلبي است يعني نبودن مانع و نمي تواند از ارزش هايي كه جنبه ايجابي دارند بالاتر باشد. آزادي يكي از ارزش هاي انساني است. هر استعدادي در وجود انسان منشأ يك حق به شمار مي رود. استعداد يادگيري منشأ حق تحصيل براي انسان مي باشد. استعداد ابداع و ابتكار منشأ حق هنر


1- فرزند استاد شهيد مطهري.
2- احزاب؛ 39.

ص: 130

براي انسان است. استعداد و ميل به جنس مخالف منشأ حق ازدواج براي انسان به حساب مي آيد. ميل به پرستش منشأ حق دين و مذهب و عبادت براي انسان است؛ اما آزادي بر اساس ملاك هاي مختلف تقسيمات گوناگوني دارد. يكي آزادي انساني و آزادي حيواني! آزادي انساني يعني اينكه استعدادهاي وجود انسان آزاد باشند براي رشد و تكامل و آزادي حيواني يعني شهوات و هواهاي انسان آزاد باشند و هيچ مانعي در مقابل آنها قرار نگيرد. قدما، اين حالت را آزاد بودن قواي غضبيه و شهويه مي خوانند. مبناي دموكراسي غربي همين آزادي حيواني است يعني ميل انسان را يك ملاك مقدس برمي شمارند و هر چه بود بايد انجام شود. لذا اگر شما سؤال كنيد جامعه غربي به كجا مي رود هيچ مقصد معيني ندارد، در واقع به ناكجاآباد مي رود، هر كجا كه ميل مردم باشد! هيچ هدف و مقصد معيني را دنبال نمي كنند.

از جنبه ديگر آزادي را به دو نوع معنوي و اجتماعي تقسيم مي نمايند. آزادي معنوي يعني قواي غضبه و شهويه انسان تحت اراده، مديريت و كنترل عقل باشد. تعريف آزادي هاي اجتماعي نيز مشخص است. امّا مرز آزادي اجتماعي كجاست؟

معمولاً علماي مغرب زمين مي گويند مرز آزادي اجتماعي، آزادي ديگران است؛ يعني هر فردي تا آنجا آزاد خواهد بود كه آزادي ديگران را مخدوش نكند؛ اما از نظر اسلام، علاوه بر آزادي ديگران، مصالح فرد و جامعه نيز آزادي هاي اجتماعي را محدود مي سازد؛ يعني ممكن است بخواهيد كاري انجام دهيد كه هيچ مزاحمتي براي ديگران ندارد و حقي را از كسي ضايع نمي كند، اما در عين حال، اسلام اجازه انجامش را نمي دهد؛ براي نمونه، مي گوييد من مي خواهم به طور پنهان مشروب

ص: 131

بخورم. اسلام اجازه نمي دهد؛ چون مصلحت خود تو و مصلحت جامعه بر آن نيست.

جمله اي مشهور از شهيد مطهري وجود دارد كه مي فرمايند: «آزادي اجتماعي بدون آزادي معنوي ميسر و عملي نخواهد بود و اشتباه دنياي امروز اين است كه دنبال آزادي هاي اجتماعي مي رود بدون آن كه در پي تحقق آزادي معنوي باشد! چنين چيزي محال خواهد بود، زيرا آنچه آزادي هاي اجتماعي را محدود و حقوق مردم را ضايع مي سازد، يكي خود افراد جامعه هستند كه گاهي به حقوق خويش راضي نمي شوند و به حق ديگران تجاوز مي كنند. عامل دوم قوانين ظالمانه است. منشأ هر دوي اينها را بايد آن دانست كه انسان آزادي معنوي ندارد، خودسازي نكرده، بر هواهاي نفساني خويش مسلط نيست و به حق خود قانع نمي شود؛ لذا به حق ديگران تجاوز مي كند.

اگر قانون ظالمانه اي وضع مي گردد به آن دليل است كه شخص مي خواهد منافع را به سوي خود جلب نمايد؛ يعني خود شخصي يا خود خانوادگي يا خود قبيله اي يا خود شهري، يا ملي!

كمتر افرادي پيدا مي شوند كه براي وضع قانون به فكر بشريت و انسان به معناي واقعي باشند. اين را بايد ناشي از نبودن آزادي معنوي دانست. پس آزادي هاي اجتماعي بدون آزادي معنوي ميسر نخواهد بود. لذا در قرآن هم اول «يزكيهم» آمده، بعد «يعلمهم»(1).

يكي از آزادي هاي انساني، آزادي تفكر و بيان است. اينجا شهيد مطهري نكته اي مهم را بيان مي كنند. گاهي آزادي تفكر به نام آزادي عقيده بيان مي شود؛ ولي بايد توجه داشت كه هر عقيده اي ناشي از تفكر


1- از جمله در: آل عمران؛ 164.

ص: 132

نيست، لذا نمي توان هر عقيده اي را آزاد دانست. عقايدي آزاد است كه ناشي از تفكر باشد؛ اما عقايدي كه براي نمونه، ناشي از تقليد از آباء و اجداد به شمار رود يا پيروي از اكثريت يا پيروي از كبار و بزرگان باشد، نمي تواند آزاد بماند.

اي بسا عقايدي كه مانند زنجيري به دست و پاي افراد بسته شده و آنها را از رسيدن به حقايق بازداشته! كمابيش همه انبيا وقتي با قوم خودشان مواجه شدند با اين مشكل مواجه بودند كه مي گفتند «اين كار را انجام ندهيد، اين كار درست نيست» و پاسخ مي شنيدند: «اين يك سنت است كه پدران ما داشته اند و ما نيز انجام مي دهيم. «انا وجدنا آباءنا علي امة و اِنّا علي آثارهم مقتدون»(1)؛ (پدران خود را بر اين راه يافته ايم و ما نيز به تقليد از آنها چنين كاري را انجام مي دهيم)، در حالي كه اسلام با چنين تفكري موافق نيست.

ايشان مثالي مي زنند درباره مقايسه كار كورش و ملكه انگلستان، با كار پيامبر اسلام و حضرت ابراهيم عليه السلام كه كار كوروش و ملكه انگلستان موافق آزادي عقيده به معناي غلط آن است و كار پيامبر اسلام و حضرت ابراهيم مطابق آزادي عقيده به معناي درست آن به شمار مي رود. كورش وقتي بابل را فتح كرد همه بتخانه ها و تمام بت پرستان را آزاد گذاشت و دست به تركيب بت ها نزد يا ملكه انگلستان وقتي وارد هندوستان شد بيش از احترامي كه خود هندي ها به بتخانه ها و بت هاي خودشان مي گذاردند، او احترام گذاشت. عده اي اين را به عنوان امري مثبت تلقي كردند كه «ببينيد آزادي غربي چه قدر خوب است، چه طور ملكه انگلستان مردم هند را در عقايد خودشان آزاد


1- زخرف؛ 23.

ص: 133

گذاشت». در حالي كه در واقع اين يك روش استعماري است. او مي داند تا زماني كه اين بت ها وجود دارند بهتر مي تواند مردم هند را استعمار كند در نتيجه دست به تركيب اينها نمي زند، بلكه آنها را تشويق مي كند؛ اما اولياء خدا و پيامبران الهي اولين كاري كه انجام مي دهند آن است كه بت ها را مي شكنند. پيامبر اسلام بعد از فتح مكه اولين كاري كه كرد شكستن بت ها بود. حضرت ابراهيم وقتي مردم از شهر خارج شده بودند، رفت و همه بت ها را شكست و وقتي آنها آمدند و پرسيدند «چه كسي اين كار را كرده؟» گفت «بت بزرگ اين كار را كرده است و تبر هم به گردن اوست پس معلوم مي شود بت بزرگ اين كار را كرده است». گفتند: «بت كه نمي تواند اين كار را بكند»! كم كم اينها به خود آمدند. پس چطور ما چنين موجودي را پرستش مي كنيم. قرآن مي فرمايد: «فرجعوا إلي أنفسهم»(1) (اينها به خودشان بازگشتند). به وجدانشان بازگشتند. «پس چگونه ما يك چنين موجودي را كه قدرتي ندارد پرستش مي كنيم؟»؟! اين روش انبياء الهي است در باب آزادي عقيده! اما رشد اجتماعي و رشد فكري نيز از اموري است كه انسان بايد در آن آزاد باشد.

اگر رهبران يك جامعه هميشه بخواهند مصالح مردم را به آنها تحميل نمايند، فرصت كسب تجربه بعضي خطاها و پي بردن به اشتباه خويش و همچنين رشد و تعالي اجتماعي را از ايشان مي گيرند.

شهيد مطهري با آن كه در سال 48 در سخنراني خود، آزادي غربي را نفي كردند، مثال انتخابات را زدند و گفتند «اگر بنا باشد به اصطلاح هاديان يك جامعه از ترس اينكه مردم، مصلحت خود را تشخيص


1- انبياء؛ 64.

ص: 134

ندهند، شخص خاصي را در انتخابات به آنها توصيه كنند، فرصت تعالي و رشد سياسي را از ايشان مي گيرند».

شهيد مطهري مي فرمايند: «ضمن اينكه هدايت هاي كلي بايد صورت بگيرد، بايد مردم را آزاد گذاشت تا خودشان تصميم بگيرند اگرچه اشتباه بكنند. دو بار، سه بار، چند بار اشتباه بكنند، كم كم اين جامعه رشد پيدا مي كند».

رشد فكري هم همين طور، رشد فكري در گرو آن است كه ما از شك ها و ترديدها در عقايد و اعتقادات هراس نداشته باشيم. فكر نكنيم اگر ما در اصول عقايد، در وجود خدا، در وجود معاد، در رسالت پيامبر و از اين قبيل شك و ترديد كرديم يا اگر جواني و دانشجويي شك و ترديدي كرد بايد اين را يك كار زشتي تلقي كنيم و با او مقابله بكنيم. پيامبر اسلام فرمود: «از امت من نُه چيز برداشته شده است، عن امّتي تسعٌ. يكي از آنها الوسوسة في التفكر في الخلق(1)؛ يعني گاهي انسان درباره آفرينش فكر مي كند و شك مي كند كه اساساً اين عالم خالقي دارد يا ندارد؟ آيا خدايي هست يا نه؟ آيا پيامبري هست يا نه؟ مي گويند اينها موجب عذاب الهي نيست يعني راه باز است شما مي توانيد ترديد و شك كنيد؛ ولي البته شك معبر خوبي است اما منزلگاه و توقفگاه خوبي به شمار نمي رود. مادامي كه به عنوان تحقيق در اين موضوعات شك مي كنيد، كار بسيار خوبي است؛ ولي به شرط اينكه بالاخره به يقين برسيد. چون يقين دو جور است: يقين ما قبل الشك و يقين بعد از شك كه يقين بعد از شك خيلي اهميت دارد. خود شهيد مطهري در يكي از درسهايشان نقل مي كنند كه من در سنين هفده، هجده سالگي زماني كه


1- خصال صدوق، باب التسعة، حديث 9.

ص: 135

در قم طلبه بودم، يك مرتبه افكار عجيبي به ذهنم هجوم آورد، اساساً در خلقت شك مي كردم، در وجود خدا شك مي كردم، در وجود پيامبر شك مي كردم و چنان اين افكار به من هجوم آورد كه اصلاً حضور در جمع و در ميان دوستان براي من مشكل بود. حجره دخمه مانند را در آن زيرزمين بر حجره طبقات بالا ترجيح مي دادم. كم كم اصلاً بيمار شدم و تب كردم. دكتر آوردند و اين افكار همچنان در ذهن من بود و همين جور درباره اينها فكر مي كردم تا اينكه بالاخره مطلب براي من روشن شد و از اين حالت رها شدم و بعد ايشان مي گويند كه به اصطلاح يقين بعد از شك بسيار بالاتر از يقين قبل از شك است.(1) توده مردم، مردم عوام، همان يقين ماقبل شك را دارند. افق ديد آنها همين است و توان فكريشان بيش از اين نيست؛ ولي افرادي هستند اهل تفكر، افق هاي برتر را مي بينند كه اينها ممكن است دچار اين گونه شك و ترديدها بشوند كه امري مقدس است و ما نبايد در جامعه جلوي اينها را بگيريم.

داستاني از رسول اكرم صلي الله عليه و آله [است] كه يك مرد اعرابي خدمت ايشان آمد و گفت كه هلكتُ؛ من هلاك شدم. پيامبر فرمودند كه: هان، مي دانم موضوع چيست. حتماً شيطان نزد تو آمد كه تو را كه آفريده است؟ و تو گفتي خدا و بعد گفت خدا را كه آفريده است؟ و تو جوابي نداشتي.؛ ولي همين كه نزد من آمدي و به دنبال حقيقت هستي و به دنبال رفع اين شك هستي، انّه محض الايمان؛ اين عين ايمان است(2) و يك امر مقدس است. لذا از اين نوع افكار نبايد ترسيد. اساساً اينكه تمدن بزرگ اسلامي تشكيل شد به طوري كه در قرن چهارم و پنجم هجري بزرگترين تمدن


1- علل گرايش به مادي گري، ص 9. (نقل به مضمون)
2- بحارالانوار، ج 55، ص 224.

ص: 136

عالم بود و چندين قرن بر دنيا حكومت كرد و دنياي غرب نسبت به دنياي اسلام مثل دنياي تحوش بود به طوري كه براي نمونه، وقتي قطب نما را از دنياي اسلام به اروپا مي بردند مردم فرار مي كردند و مي گفتند جن در او حلول كرده است، اين ناشي از همين روش مسلمانان بود. كارنامه درخشان اسلام در آزادي عقيده. اگر شما روش مسلمانان را با روش مسيحيان و روش زرتشتيان در دوره ساساني مقايسه بكنيد مي بينيد كه بسيار متفاوت است. در قرون وسطي دادگاه هاي تفتيش عقايد و آن وضعيتي كه كليساي كاتوليك ايجاد كرد، مطلع هستيد كه اساساً اصلاً اجازه تفكر وجود نداشت و اساساً حوزه ايمان را جداي از حوزه عقل مي دانستند و مي گفتند عقل حق دخالت در حوزه ايمان را ندارد. خدا يكي است و در عين حال سه تاست؛ خداي پدر، خداي پسر، خداي روح القدس، اقانيم ثلاثه. وقتي سؤال مي كرديم كه چطور چنين چيزي ممكن است كه يك شيء واحد هم يكي باشد و هم سه تا؟ مي گفتند: اينجا ديگر جاي عقل نيست، اين مطلبي است كه ما به آن ايمان داريم. در حالي كه اسلام اساساً پذيرش اصول دين را از راه تقليد نمي پذيرد و وظيفه هر مسلماني مي داند كه وقتي به سن تكليف رسيد بايد اصول و عقايد را با دليل و برهان شخصاً پذيرفته باشد نه اينكه بگويد چون پدر من گفته و چون بزرگان گفته اند، چون ابن سينا و ملاصدرا گفته اند، نه خودش شخصاً بايد بپذيرد و عقل از منابع استنباط احكام اسلام است.

روش مسيحيان با مردم خود و با ديگر ملل و روشي كه موبدان زرتشتي در دوره ساساني داشتند و برخوردي كه با مسيحيان يهوديان ايراني مي كردند را ببينيد. برخوردي سخت مي نمودند طوري كه مسيحيان ايران متمايل به اسلام شدند. اينها را مقايسه كنيد با روشي كه

ص: 137

اسلام داشت. مللي كه به دنياي اسلام ملحق مي شدند آزاد بودند. مسلمانان به ايشان احترام مي گذاشتند. در بيان عقايد آزادي داشتند و با مسلمانان به بحث مي پرداختند. در همين ايران مردم طي 200 سال مسلمان شدند. وقتي اعراب و مسلمين دعوت خود را آشكار ساختند اينطور نبود كه مردم ايران يك شبه و دو شبه مسلمان گردند؛ ولي بيشتر مردم ايران از اسلام استقبال نمودند و مقاومت جدي نشان ندادند. به مرور همه به اين حقيقت رسيدند كه اسلام برتر است و قابل قياس با تعليمات زرتشتي نمي باشد. لذا هنوز مي بينيد كه آتشكده هاي زرتشتيان در يزد و آذربايجان وجود دارد. اسلام چنين ديني بوده!

دو علت براي پيدايش و گسترش تمدن اسلامي ذكر كرده اند. يكي تشويق بي حد اسلام به تفكر، تعليم و تعلم! اين تشويق در متن قرآن نيز ديده مي شود. دوم احترامي كه به عقايد ملت ها گذاشت؛ يعني تسامح و تساهلي كه مسلمانان در برخورد با فرهنگ ها و عقايد بيگانه داشتند. هيچ گاه نگفتند كه اين عقايد و فرهنگ ها را بايد رها كنيم و طرفشان نرويم. هرگز نگفتند حرف آنها را گوش ندهيم. تبادل فرهنگي داشتند و از آن فرهنگ ها تغذيه مي كردند. مثل يك موجود زنده، قسمت هاي مفيد را مي گرفتند و بخش هاي مضر را دفع مي نمودند. معياري به نام اسلام داشتند. هر كدام با اسلام سازگار بود را مي آوردند و بدين ترتيب معارف اسلامي به سمت تكامل مي رفت.

امروز صحبت از بومي كردن علوم انساني مي شود و رهبر معظم انقلاب رويش تأكيد دارند. مقصود اين نيست كه همه محصولات فكر بشر را رها كنيم و بدان بي توجه بمانيم. مقصود اين نيست كه فقط كتاب و سنت را ببينيم. نخير! مي توانيم از روانشناسي جديد، جامعه شناسي

ص: 138

جديد و ديگر علوم انساني جديد بهره بگيريم، منتها با معيار! همان كاري كه شهيد مطهري مي كرد. اينها را مي ديد، مطالعه مي نمود، به عمقشان دست مي يافت. قسمت هايي كه درست بود را جدا مي ساخت و قسمت هاي غلط را مورد نقد قرار مي داد. از روش تحقيق آنها بهره مي جست تا موضوعات جديدي كه طرح نموده اند را دريابد.

شهيد مطهري، منطق و عقيده اسلام درباره انديشه هاي نوين را بيرون مي كشيد و مورد استفاده قرار مي داد. براي نمونه، در اسلام موضوعي به نام «فلسفه تاريخ» وجود نداشت؛ ولي ايشان به بحث درباره فلسفه تاريخ پرداختند. اشكالي ندارد كه اين علوم و فنون براي اولين بار در جاي ديگري مطرح شده باشد. بومي سازي علوم انساني نيز به همان معناست. ما از آنها استفاده مي كنيم اما نه اينكه كتاب هاي ترجمه شده شان را دربست مورد استفاده قرار دهيم.

تسامح و تساهل

تسامح و تساهل

ما از آنها در تكامل معارف اسلامي بهره مي گيريم. البته دو تعبير «تسامح و تساهل» را نبايد با هم اشتباه گرفت. به هر حال در يك دوره، در كشور ما، همين مسئله تسامح و تساهل باعث نوعي انحراف شده بود. تسامح و تساهل را در برخورد با فرهنگ هاي ديگر بايد مطرح كرد و نه در اجراي احكام اسلام!

در احكام اسلام نمي توانيم سهل بگيريم. اگر حدي بايد جاري شود نمي توان گفت «دنياي امروز نمي پسندد». حقوق جزايي خود را نمي توانيم به خاطر پسند دنياي امروز تغيير دهيم.

چند مثال براي روش مسلمان ها مي آورم. يكي داستان

ص: 139

اميرالمومنين عليه السلام است كه بالاي منبر بود و فرمود «سلوني قبل ان تفقدوني» (از من سؤال كنيد قبل از اينكه از ميان شما بروم). فرد ناشناسي از جا بلند شد و گفت: «اي مرد مدعي كه خودت هم نمي فهمي چه ادعايي مي كني! من از تو مي پرسم و جواب بده!». اصحاب امير المومنين عصباني شدند و خواستند او را سر جايش بنشانند اما امير المومنين فرمود «بنشينيد! ان الطيش لا يقوم به حجج الله و لا تظهر به براهين الله» (با عصبانيت حجت هاي خدا اقامه نمي شود و براهين او آشكار نمي گردد). شروع كردن به پاسخ دادن به سؤالات او! در نهايت آن مرد گفت «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله».(1) اولياي ما اين روش را با افكار مخالف داشتند. داستان هاي ديگر را فرصت نيست بگويم اما در كتب حديث ما فراوان از «احتجاجات» سخن گفته مي شود. ائمه اطهار و علماي اسلام به مباحثه و مناظره با علماي ديگر مذاهب مي پرداختند. آرا و افكار ماديون به وسيله مسلمين حفظ مي شد و نقل مي گشت. در بحار الانوار يك جلد مربوط به احتجاج است.

كتاب مستقلي به نام «احتجاج طبرسي» وجود دارد كه همه مباحثات و مناظرات را ذكر كرده است. اينها ناشي از اعتماد اسلام به خود بوده! اسلام هيچ ترسي ندارد. شهيد مطهري نيز مي گويد «تا وقتي عقايد مخالف است بايد آنها را آزاد گذاشت تا بيان گردند، منتها تحت تابلو و پرچم خودشان! اين افكار را نمي توان زير پرچم اسلام آورد. اگر يك گروه انديشه هاي ماركسيستي دارد با تابلو و پرچم خودش به ميدان بيايد و حرف خويش را بزند. موقع تظاهرات، عكس امام را بالا نبرند و مردم را فريب ندهند». حرف خود را با صراحت بزنيد و ما جواب مي دهيم.


1- بحارالانوار، ج 54، ص 231.

ص: 140

شهيد مطهري مي گويند «در دانشكده الهيات، يك كرسي ماركسيسم شناسي قرار دهيد تا آنها بيايند و حرفشان را بزنند. يك استاد كه واقعاً معتقد به ماركسيست است حرف هايش را بيان كند و ما نيز صحبت هايمان را مي گوييم».

شهيد مطهري مي گويد «ما دشمنان خدمتگزار نيز داريم». در طول تاريخ اسلام افرادي بودند كه چون دائماً ايراد مي گرفتند و اشكال مي تراشيدند گوهر اسلام بهتر آشكار مي شد. براي نمونه، فخر رازي در حوزه كلام و فلسفه اينطور است. در دوره معاصر افرادي مثل كسروي و حزب توده باعث شدند علماي اسلام به حركت در آيند و پاسخ دهند. بسياري از حقايق اسلام كه پنهان مانده بود بدين ترتيب آشكار شد.

شهيد مطهري مي فرمايند «به بهانه دفاع از اسلام نبايد از بيان افكار مخالف جلوگيري كرد». اين حرف را قبل از پيروزي انقلاب و در اوايل بهمن 57 مي زنند. مي گويند «جوانان ما فكر نكنند اگر از بيان افكار مخالف جلوگيري نمايند اسلام را مورد دفاع قرار داده اند. بگذاريد ديگران حرفشان را بزنند مشروط به اينكه علما و محققان ما نيز بيايند و پاسخ دهند». از توجه شما تشكر مي كنم و السلام عليكم و رحمه الله !

ص: 141

ملي گرايي از ديدگاه استاد مطهري

اشاره

ملي گرايي از ديدگاه استاد مطهري

مهندس عزت الله ضرغامي(1)

بسم الله الرحمن الرحيم! الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين! ياد و خاطره استاد و معلم بزرگ انقلاب، شهيد آيت الله مرتضي مطهري را گرامي مي داريم. تشكر مي كنم از حضور بسيار گرم و صميمانه همه شما خواهران و برادران عزيز و علاقمندان به آثار و افكار اين شهيد بزرگوار! به ويژه از خانواده محترم، ارزشمند و بزرگوار شهيد مطهري و بالاخص همسر عزيز و بزرگوار ايشان كه در مجلس حضور دارند صميمانه به خاطر بزرگواري و عنايتي كه به اين مجلس در سازمان صدا و سيما و به اين نشست حكمت مطهر دارند سپاسگزاري مي نمايم. اعضاي محترم خانواده ها و سايرين در جلسه تشريف دارند و اين براي ما موجب افتخار است.

اين جلسه به نام شهيد مطهري برگزار مي شود و به حضور مطهر و پر بركت خانواده شان مزين است. از همه دست اندركاران اين نشست كه به همت معاونت آموزش و پژوهش سازمان صدا و سيما برگزار مي گردد صميمانه تشكر نمايم.

موضوع صحبتم ملي گرايي در ديدگاه شهيد آيت الله مطهري است.


1- رئيس سازمان صداوسيما.

ص: 142

تلاش كردم به تأسي از سيره و رفتار خود آن بزرگوار كه همواره مي خواستند بدانند جامعه به چه چيزي نيازمند مي باشد؛ موضوعي را انتخاب كنم كه در شرايط فعلي مفيد باشد. ايشان همواره با شجاعت وارد بحث مي شدند. در شرايط فعلي مسائلي مطرح شده كه لازم است شما دانشمندان و محققان درباره اش به مطالعه بپردازيد و ديدگاه شهيد مطهري را در آن حوزه بدانيد. البته اين بحث چندان جدي به شمار نمي رود و بيشتر شباهت به هياهو و غوغاسالاري دارد.

هر چه در طرح چنين مسائلي غور كنيد مي بينيد در نقدها اثري از عمق نيست در حالي كه شهيد مطهري اين بحث را موقعي مطرح كردند كه موضوع ناسيوناليسم، ملي گرايي و باستان گرايي خيلي جدي در جامعه مطرح مي گشت. ايدئولوژي برايش طراحي مي كردند و متفكريني با سفارش يا بي سفارش بدان مي پرداختند. كتاب ها مي نوشتند و سخنراني ها مي كردند. بيم آن مي رفت كه نوعي جريان انحرافي بتواند در محيط نخبگي راه يابد.

وقتي شهيد مطهري به آن عرصه گام گذاشتند به طور جامع به ابعاد مختلفش پرداختند. بنده به عنوان يك دانشجو و طلبه شهيد مطهري، آشنايي نسبي به آثارشان دارم و آنها را به دو بخش تقسيم مي كنم. گاهي نسبت به يك مسئله حساس مي شدند و مطلبي را به اجمال توضيح مي دادند. البته همان بيان اجمالي نيز از وزانت بالايي برخوردار بود. نوع دوم اينكه درباره برخي موضوعات به گونه خيلي جامع، كامل و به تفصيل با بيان هاي مختلف در كتاب ها و سخنراني هاي گوناگون سخن مي گفتند.

زنده ياد علي حاتمي در فيلم كمال الملك در جايي كه پرده از آن

ص: 143

تابلوي زيبا برمي دارد مي گويد «الحق كه استاد، كار را تمام كرده». در موضوع ملي گرايي و ناسيوناليسم، الحق كه استاد شهيد مطهري كار را تمام كرده! با توضيحاتي كه به اختصار مي گويم، سرخط هاي عناويني كه ايشان بدان پرداختند را با مصاديق كوتاه مستند مرور خواهيم نمود. خواهيد ديد كه چيزي در اين حوزه فروگذار نشده!

به همه عزيزان و انديشمندان توصيه مي كنم آثاري كه ايشان از 40 سال قبل در اين زمينه تأليف يا بيان كرده اند و در همان ماه هاي اول پيروزي انقلاب به تبيين عملي آن پرداختند، يك دور ديگر مرور كنيم تا بفهميم آيا كم و كسري دارد يا نه؟! فكر نمي كنم چنين چيزي ديده شود.

اولاً تعريف ملي گرايي و ناسيوناليسم را به طور دقيق مطرح مي كنند. دو موردش را مي گويم. اولي در كتاب «جامعه و تاريخ» به نقل از استاد بزرگوار خودش علامه طباطبايي ذكر مي شود؛ ولي در جاي ديگري به تكميل آن مطلب مي پردازد. اشاره مي كند به انشعابات در تاريخ بشريت! مي گويد كه انشعابات از كجا شروع شد و چقدر اصالت دارد و بايد ارزش برايش قائل بود. اين هم در كتاب «جامعه و تاريخ» آمده است.

شهيد مطهري مي گويد:

عامل انشعابات دو چيز است. يكي زندگي ابتدايي قبيله اي كه بر اساس رابطه نسلي است و ديگري اختلاف منطقه جغرافيايي! اينها عامل هاي اصلي انشعاب نوع انساني به مليت ها، قبيله ها و منشاء اختلاف زبان ها و رنگ هاست. همين دو عامل در مرحله بعد سبب شده اند كه هر قومي، سرزميني را به خود اختصاص دهد و نام ميهن روي آن نهد و به دفاع از آن برخيزد. انشعابات ميهني و قبيله اي، ضمن اينكه افراد يك ميهن

ص: 144

يا يك قبيله را در يك وحدت گرد مي آورد و به آنها وحدت مي بخشد. آنها را در برابر واحد ديگري قرار مي دهد به طوري كه افراد يك قوم، يكديگر را برادر و انسان هاي ديگر را در برابر خود قرار مي دهند و به آنها به آن ديده نگاه مي كنند كه به اشياء! يعني به چشم يك وسيله كه فقط ارزش بهره كشي دارد. اين است علت آن كه اسلام انشعابات قومي و قبيله اي را ملغي ساخته و مبناي اجتماع انساني را بر عقيده يعني كشف حق مي داند كه براي همه يكسان است؛ نه بر نژاد يا مليت يا ميهن.(1)

شهيد مطهري در «خدمات متقابل اسلام و ايران» صفحات 27 و 28 مجدداً تعاريف مشابهي درباره مليت و ناسيوناليسم مطرح مي كند. سپس مي گويد:

دقت بيشتر در واقعيت هاي فردي و اجتماعي بشر نشان مي دهد كه اين عوامل نقش بنياني و دروني در تكوين وجدان جمعي ندارند». اشاره به مليت به عنوان يكي از عوامل مقوّم و اساسي وجدان جمعي سخن مي گويد. استاد مي گويد وقتي دقت كنيم در مي يابيم چنين چيزي وجود ندارد..؛ و نمي توانند براي هميشه مايه و ملات چسبندگي و پيوستگي افرادي از ابناي بشر تحت يك مليت گردند.

همينجا به تدريج بحث را روشن تر مي سازند.

در جاي ديگري در صفحه 68 همان كتاب ذكر مي شود:

اين مسئله مسلّم است كه در دين اسلام، مليت و قوميت به معنايي كه امروز ميان مردم مصطلح است هيچ اعتباري ندارد


1- جامعه و تاريخ، ص 58. (به نقل از علامه طباطبائي، صاحب تفسير الميزان)

ص: 145

بلكه اين، دين است كه به ملت ها و اقوام مختلف جهان با يك چشم نگاه مي كند و از آغاز نيز دعوت اسلامي به ملت و قوم مخصوصي اختصاص نداشته بلكه اين دين هميشه مي كوشيده به وسايل مختلف، ريشه ملت پرستي و تفاخرات قومي را از بيخ و بن بركند.

شاهد ديگري از استاد مي آورم در تفسير سوره مباركه «تكاثر». جايي كه ذيل آيه «الهكم التكاثر حتي زرتم المقابر» مي فرمايند: «يك تعبير زُرتُم المقابر آن است كه اين تكاثر، شما را به گونه اي وادار كرد كه به قبرستان ها رفتيد و آنجا را زيارت كرديد».

به قبرستان رفتيد يعني مُرديد! «آنقدر در تكاثر و تفاخرتان مانديد تا مرديد. شايد بيان بهتر آن است كه بگوييم «الهكم التكاثر، حتي زرتم المقابر» معنايش شان نزولي خاص است. قبيله هايي بودند كه براي تفاخر و رقابت با يكديگر به نسب، پدران و اجدادشان تفاخر مي نمودند. بعد كه به تشكيك افتادند گفتند «كاري ندارد! برويم به قبرستان! قبرهاي اجداد و نياكان خود را بشماريم تا ببينيم چه كسي اجداد و آباء بيشتري دارد». اين اوج جاهليت است. به قبرستان رفتند تا ببينند پدر اين شخص كجاست و آباي آن يكي چه كساني بوده اند. اينكه مي گويد تكاثر شما را باز داشته، تكاثر به معناي كثرت طلبي و رقابت منفي در حوزه قوميتي است.

آن رفتار به هيچ وجه با اسلام سازگاري ندارد. در همان كتاب در صفحه 76 استاد تأكيد مي كند:

مقياس هاي اسلامي، مقياس هايي كلي، عمومي و انساني است و نه قومي و نژادي و ملي! اسلام به هيچ وجه خود را در

ص: 146

محدوده تعصبات ملي و قومي و نژادي محصور نساخته بلكه با آنها مبارزه كرده است.

استاد يك قدم جلوتر مي روند. در كتاب «انسان در قرآن» كه يكي از مجلّدات «مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي» و واقعاً شاهكار است، درباره خودآگاهي ملي صحبت مي كنند. اين خودآگاهي مي تواند پيامدهاي مثبتي داشته باشد. نتيجه گيري مي كنند:

خودآگاهي ملي، هر چند از مقوله سودآگاهي نيست،؛ ولي از مقوله خودخواهي بيرون نيست. از همين خانواده است. تمام عوارض خودخواهي را از تعصب، حس جانبداري، نديدن عيب خود، عُجب و خودپسنداري را دارد. از اين رو مانند خودآگاهي طبقاتي، به خودي خود فاقد جنبه اخلاقي است.

استاد در بعضي جاها بدين ترتيب نظر خود را صريح مي گفتند. اينجا مليت را در مقابل دين و اسلام مطرح مي سازند. مي گويند

«در دنيا نيز به جايي رسيده ايم كه جهان، ناسيوناليسم را قبول ندارد».

مفهوم ناسيوناليسم در آن سال ها در ايران نشخوار مي شد. مي گفتند بزرگان و سرچشمه هاي ناسيوناليسم در ايران، چهره هاي دست چندم بودند. رضاخان اهتمام جدي به اين مسئله داشت. شخصيت هاي خودفروخته اي مثل محمدعلي فروغي و ديگران به شدت اين تفكر را تئوريزه كردند. ملي گرايي و باستان گرايي با تعاريفي كه آوردند در مقابل اسلام مطرح مي شد. كتاب ها نوشتند و دين را تحقير نمودند.

آنها دين را معادل عربي شدن دانستند و از دو قرن سكوت حرف زدند. همان موقع استاد گفت:

دنيايي كه شما از آن سخن مي گوييد. چنين اعتقادي ندارد. فرانس

ص: 147

فانون بيان مي دارد: عوامل تاريخ، زبان، سنن و شرايط اقليمي مشترك در پيدا شدن شعور ملي نقشي لحظه اي دارد و نه دائمي!.

استاد در كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران» نقل مي كند:

در كشورهاي پيشرفته و قدرتمند جهان امروز نيز استقلال سياسي و مرزبندي هاي جغرافيايي، مفهوم اوليه خود را از دست داده و به گونه دسته بندي هاي منطقه اي درآمده است. اين موضوع حاكي از آن است كه اين گونه كشورها به خاطر مصالح جديدي كه برايشان مطرح شده، اختلافات زباني، سنتي، فرهنگي و نژادي سابق خود را ناچيز و غيراصيل يافته اند و اين اتحاد در زمينه هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي نيز به نحو بارزتري شكل گرفته است. غرب، امروز به لحاظ فرهنگ و اقتصاد به گونه يكپارچه در برابر دنياي سوم قرار گرفته است. بنابراين رنگ هاي ملي و تضادهاي ناسيوناليستي را لااقل در حيطه منافع اقتصادي مشترك منطقه اي كنار گذاشته اند.

بعد استدلال مي كند: «آنچه امروز شما به افراط از آن دم مي زنيد، صحيح نيست».

متأسفانه حداقل ضرر ورود به اين مسائل آن است كه جامعه را به دو قطب افراط و تفريط تقسيم مي نمايد. باعث مي شود نگاه سالم متعادلي كه مي تواند نسبت به مليت شكل بگيرد از بين برود. افرادي كه با يك نسل و يك منطقه جغرافيايي، قرابت هاي خاصي دارند و اين قرابت ها در زبان، آداب و رسوم آنها متجلي مي شود همان را نيز از بين مي برند.

وقتي جامعه دچار افراط گردد به طور طبيعي تفريط نيز شكل مي گيرد. امسال در ايام نوروز كم نداشتيم اظهار نظرهاي تفريطي كه براي مقابله با

ص: 148

طرز تفكر افراطي مطرح مي گشت. بعضي كارهاي درست و مورد پسند همه عاقلان و متدينين را كه جزو آداب ويژه ايرانيان به حساب مي آيد مورد نقد شديد و سطحي قرار دادند زيرا احساس كردند، به قول غربي ها، در كانتكست و بافت امروز جامعه هر آنچه رنگ و بوي نگاه افراطي دارد را بايد كنار گذاشت. همين باعث خروج جامعه از حالت تعادل مي گردد.

خدمات متقابل اسلام و ايران

خدمات متقابل اسلام و ايران

اكنون به بحث درباره ايران مي پردازيم. مي خواهم نسبت آن مسائل با ايران، باستان گرايي و سابقه تاريخي خودمان بگوييم. شهيد مطهري چند مطلب را در بخش هاي مختلف مورد اشاره قرار مي دهد. اولاً از ايراني ها به شدت تعريف مي نمايند. مي گويند «آنچه در ارتباط بين ايران و اسلام بايد مورد توجه قرار بگيرد حقيقت جويي ايرانيان و دوري ايشان از تعصبات كور است. محور دوم در پاسخ به كساني مي باشد كه خيال مي كنند نگاهي مثبت به روابط ايران و اسلام دارند ليكن مدعيند اين ايران بود كه به واسطه تمدن بزرگ خود در اسلام تحول ايجاد كرد و اسلام درست، سالم، كامل و مطهر را به جهان معرفي كرد». شهيد مطهري در پاسخ به آنها با صراحت مي گويد:

اشتباه نكنيد! در وهله اول، اسلام بود كه ايرانيان را متحول ساخت و بسياري رفتارهاي جاهلي ايرانيان باستان با پذيرش اسلام از بين رفت. ايران متحول شد. بعد از آن نقشي جدي و تعيين كننده در ساخت بناي تمدن اسلامي ايفا كرد.

براي آن كه يك كد روشن از شهيد مطهري درباره ايران بدهم اشاره به كتاب ارزنده «خدمات متقابل» مي كنم: «اولين چيزي كه اسلام از ايران

ص: 149

گرفت، تشتت افكار و عقايد مذهبي بود». سابقه تاريخي و فضاي ايران زمان ورود اسلام و وضعيت طبقاتي جامعه را در نظر بگيريد. در همه حوزه ها تشتت بود. استاد مي گويند:

اسلام، تشتت افكار و عقايد مذهبي را گرفت و به جايش وحدت عقيده برقرار كرد. اين كار براي اولين بار به وسيله اسلام در اين مرز و بوم صورت گرفت. مردم شرق و غرب و شمال و جنوب كشور كه برخي سامي و برخي آريايي بودند و زبان ها و عقايد گوناگون داشتند و تا آن وقت رابطه ميانشان فقط شامل زور و حكومت بود براي اولين بار به يك فلسفه گرويدند: فكر واحد، آرمان واحد و ايده آل واحد! احساسات برادري ميان آنها پيدا شد. نيروي اقناعي كه در محتواي خود اين دين است، در ايران و چندين كشور ديگر به چنين توفيقي رسيد. اسلام، حصار مذهبي و حصار سياسي كه گرداگرد ايران كشيده شده بود و نمي گذاشت ايراني، استعداد خويش را در ميان ملت هاي ديگر بروز دهد و هم نمي گذاشت اين ملت از محصول انديشه ديگر ملل مجاور استفاده كند در هم شكست.

اين كار بزرگ اسلام بود. مرزها را باز نمود. حصارها را شكست. ببينيد چه بيان جامعي دارد.

دروازه هاي سرزمين هاي ديگر را به روي ايراني و دروازه هاي ايران را به روي فرهنگ ها و تمدن هاي ديگر باز كرد. از اين دروازه هاي باز دو نتيجه براي ايرانيان حاصل شد. يكي اينكه توانستند هوش و لياقت و استعداد خود را به ديگران عملاً ثابت كنند به طوري كه ديگران آنها را به پيشوايي و مقتدايي

ص: 150

بپذيرند و دوم آن كه با آشنا شدن با ديگر فرهنگ ها و تمدن ها، توانستند سهم عظيمي در تكميل و توسعه يك تمدن عظيم جهاني به خود اختصاص دهند.

بعد مي گويد:

اصلاً فخر و افتخار ملت ايران آن است كه توانست تعصبات را كنار بگذارد. اگر امروز از ايران و ايراني مي خواهيم حمايت و دفاع كنيم، يكي از بهترين شاخص ها و بنيان هايي كه مي توان بدان تكيه نمود همين است.

در كتاب «اسلام و نيازهاي زمان» ص 179 تا 181 اشاره به برتري ايراني ها مي كند:

ملت ايران در عين اينكه به مليت خود علاقمند بوده، تعصب ملي، چشم او را هرگز كور نكرده است. يعني به خاطر تعصبات ملي، پا روي حقيقت نمي گذاشتند. مسلم است از جنبه مليت، ملت ايران با ملت عرب خوب نبودند. ملت است! دو ملت، دو نژاد بودند. اين طبيعت بشر است. بعضي از ملل، اين تعصبات، چشم آنها را كور مي كند. يعني آنقدر تعصب دارند كه وقتي در مقابل حقيقت قرار مي گيرند به آن پشت مي كنند؛ ولي بعضي ديگر از ملل در عين حال، تعصب آنها را كور و كر نمي كند. اين فخر ملت ايران است كه تعصب او را كور و كر نكرد. نگفت «چون قرآن از ميان ملت ما برنخاسته هر چه هم خوب نباشد آن را نمي خواهيم» بلكه گفت: «خوب را بايد گرفت». اگر از ميان ملت خودش هم چيزي برخاسته بود كه آن را حقيقت نمي دانست با آن مبارزه مي كرد.

ص: 151

شهيد مطهري در جاهاي ديگر به گونه خيلي مفصل تر توضيح مي دهد ايراني واقعي كسي است كه اگر چيز نامطلوبي از گذشته برايش مانده آن را نمي پذيرد.

تشكيك به زيربناهاي نژادي و نسلي

تشكيك به زيربناهاي نژادي و نسلي

استاد بحث جالبي درباره تشكيك به زيربناهاي نژادي و نسلي دارد. خيلي ها سعي مي كنند اينها را تقويت نمايند و همه نسبتي به آن بدهند. نوعي بناي موهوم مي سازند و بعد مي پندارند در داخل آن بناي موهوم مي توانند وحدت ملي ايجاد كنند و الگويي براي دنيا باشند.

ايشان، رابطه نسلي و گذشته را تشكيك مي كند. در «خدمات متقابل» صفحات 61 و 62 مي گويد:

حقيقت اين است كه ادعاي جدا بودن نژادها و خون ها خرافه اي بيش نيست. نژاد سامي و آريايي و غيره به گونه جدا و مستقل از يكديگر فقط در گذشته بوده است؛ اما حالا آنقدر اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال صورت گرفته كه اثري از نژادهاي مستقل باقي نمانده است.

گفتن اين حرف ها شجاعت مي خواهد. شجاعت مگر چيست؟ اگر اين حرف را كسي غير از مطهري در پشت تريبون بگويد تندروها چه بلايي بر سرش مي آورند؟

سال گذشته عرض كردم: «شهيد مطهري، شهيد نقد بود». ايشان مردانه نقد مي كرد؛ مردانه به تمام معنا! اولاً نامردي نمي نمود. نامردي يعني اينكه نيمي از حرف طرف مقابل را بگويي و نيم ديگر را پنهان كني. متأسفانه امروز با چنين نامردي مواجهيم. به همين دليل خيلي ها

ص: 152

جرئت حرف زدن ندارند. عده اي مغرض منتظرند يك جمله دهان آنها گفته شود تا همان را تيتر كنند و آبروي وي را ببرند. تا بخواهد توضيح دهد كه قبل و بعد ماجرا را ببينيد، تيتر بعدي را مي زنند كه «فلاني تكذيب كرد و عقب نشيني نمود». اينها بازي هاي رسانه اي هستند. يكي از آسيب ها همينجا ديده مي شود.

شهيد مطهري در حق كسي نامردي نمي كرد اما موقع حرف زدن از هيچ كس واهمه نداشت. نه با كسي رودربايستي داشت، نه خرده حساب و خجالت! به كسي باج نمي داد. اين رفتارها امروز به وفور در جامعه نقادان ديده مي شود. شهيد مطهري با صراحت و شجاعت حرفش را مي زد. به قول معرف، گِرد حرف نمي زد. بعضي مسئولين هنگامي كه مي خواهند در جايي صحبت كنند مشاورين ايشان توصيه مي نمايند: «كمي گِرد صحبت كنيد. مبادا يك حرف سيخ و صاف بزنيد كه ما بخواهيم دنبالتان راه بيفتيم و توضيح دهيم».

آقاي مطهري اينطوري نبود. به همين دليل تكليف خواننده او روشن است. 5 خط از آثار استاد را كه مي خواند احساس مي كند راه خود را يافته و مسيرش مشخص شده! پايش را جاي محكمي مي گذارد و نه جاي لغزان!

آنقدر امتزاج و اختلاط و نقل و انتقال صورت گرفته كه اثري از نژادهاي مستقل باقي نمانده! اگر ما ايرانيان بخواهيم بر اساس نژاد قضاوت كنيم و كساني را ايراني بدانيم كه نژاد آريا داشته باشند بيشتر ملت ايران را بايد غيرايراني بدانيم و بسياري مفاخر خود را از دست بدهيم. يعني از اين راه بزرگترين ضربت را بر مليت ايراني زده ايم. الآن در ايران قوم ها و

ص: 153

قبيله هايي زندگي مي كنند كه نه زبانشان فارسي است و نه خود را از نژاد آريا مي دانند».

ادامه اش را فرصت نيست بخوانم.

شهيد روشن مي كنند عده اي براي لگدمال كردن ارزش هاي ديني و اسلامي به خرافه ها و موهوماتي متمركز مي شوند كه نه جنبه عقلاني دارد و نه از ديدگاه جهاني و ايراني پذيرفته است. از همه مهم تر اينكه با اعتقادات و دستورات اسلامي تناسبي ندارد.

همانجا اشاره اي به «شعوبي گري» مي كنند كه به نظرم مسئله بسيار مهمي است. ايشان اشاره مي نمايند كه شعوبي گري بعدها منحرف گشت. جمله زيبايشان را مي خوانم: «نهضت شعوبي گري با توجه به آيه شريفه «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوباً و قبائلاً لتعارفوا» شكل گرفت اما اين «لام» در واقع «لام تعليل» است». بحث بسيار زيبايي درباره «لتعارفوا» مطرح مي نمايند كه به آن نمي پردازم. مي فرمايند «ان اكرمكم عند الله اتقيكم»(1) ملاك و شاخص اصلي تقرب به پروردگار محسوب مي شود.

شهيد مطهري مي فرمايند:

نهضت شعوبي گري، بازخورد تعصب نژادي اعراب بود. امويان و معاويه بدان اهتمام داشتند. معاويه اولين كارش اين بود كه تعصب عربيت و تعصب قوميت و مليت عربي را كه اسلام ميرانده بود، از نو زنده كرد.

اين اهميت زيادي دارد. بخش هايي از آن را در سريال مختارنامه به خوبي ديديد. در گفتگوهاي عالمانه اي كه بعد از سريال شد تأكيد زيادي به اين مسئله نمودند.


1- حجرات؛ 13.

ص: 154

معاويه تعصب عربي را زنده كرد. ايراني ها مفتخرند كه جزو اولين كساني بودند كه با استناد به همين آيه شريفه جلوي تعصب عربي و جاهليت عربي كه اسلام آن را از بين برده بود و مي خواستند دوباره زنده كنند گرفتند. اين نهضت در ابتدا مقدس بود. معاويه به مردم مي گفت: «تا مي توانيد به بچه هايتان شعرهاي جاهلي بياموزيد؛ چرا كه ميراث فرهنگي عرب در جاهليت است».

شهيد مي فرمايند:

مي خواست مردم را به خلق و خوي جاهليت برگرداند. كار تبعيض ها به آنجا رسيد كه نوشت تا عربي وجود دارد غير عرب هر كه هست حق امامت جماعت ندارد و تا عربي هست غيرعرب حق ندارد در صف اول جماعت شركت كند. ديگر تبعيض هايي كه مي كرد همه عواملي كه در دنياي اسلام بود را به نفع خودش و عليه حقيقت اسلام به كار مي برد.

اين در كتاب «15 گفتار» ذكر شده است.

بعد اشاره مي كند: «اين نوع عكس العمل در مقابل آن انحراف عربي، صددرصد اسلامي و نشانه صميميت ايرانيان نسبت به اسلام بود».

كساني كه ناسيوناليسم را دامن مي زنند از همينجا شروع مي كنند و مي خواهند به آن وجاهت دهند. شهيد مطهري مي گويد:

ما دعوا نداريم. نهضت شعوبي گري را به دو بخش تقسيم كنيد. بخش اولش صددرصد مقدس است زيرا در ذات خود به مقابله با ناسيوناليسم منفور عربي مي پردازد؛ اما بخش دومش منحرف شد و همه ما نقد مي كنيم.

عبارات مطهري براي امروز نيز بسيار جالب است:

ص: 155

«اگر ايرانيان نسبت به اسلام صميميت نمي داشتند كافي بود كه آنها هم مانند اعراب بر مليت و قوميت خويش و تاريخ خويش تكيه كنند و در اين جهت مسلماً گوي سبقت را مي ربودند، زيرا افتخارات نژادي ايرانيان بسي بيشتر از اعراب بود؛ اما اين كار را نكردند و از عرب به اسلام پناه بردند نه به چيز ديگر»(1)

[ادامه مطلب ناقص است]


1- خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 406.

ص: 156

ص: 157

فصل چهارم: همايش حكمت مطهر سال 1391

اشاره

فصل چهارم: همايش حكمت مطهر سال 1391

زير فصل ها

روابط فرهنگي ايران و تركيه در تأسيس تمدن جديد

مطهري عليه غرب زدگي

عدالت از ديدگاه مطهري

نياز امت اسلامي به انديشه هاي شهيد مطهري

سيري در آثار اقتصادي شهيد مطهري

ص: 158

ص: 159

روابط فرهنگي ايران و تركيه در تأسيس تمدن جديد

اشاره

روابط فرهنگي ايران و تركيه در تأسيس تمدن جديد

نورمحمد دغان(1)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم! اولا خيلي متشكرم از بنياد علمي و فرهنگي علامه شهيد مرتضي مطهري كه از من دعوت كردند. سخنراني خود را در زمينه روابط فرهنگي ايران و تركيه در تأسيس تمدن جديد اسلامي با آرزوي رحمت و مغفرت براي شهيد آيت الله مرتضي مطهري متفكر و انديشمند بزرگ ايران آغاز مي كنم. خداوند همگي ما را، اعم از روحانيت، كليه مجاهدان، متفكران، علما و بالاخص آيت الله مرتضي مطهري كه خود از مجاهدان بزرگ در راه مدنيت بود و كليه كساني كه در عالم بشري و در راستاي تمدن اسلامي به اينگونه تلاش كردند، بهره مند سازند.

حضار محترم همانگونه كه مستحضريد تمدن و فرهنگ دو مفهوم نزديك به يكديگرند. كساني كه فرهنگ را تعريف نموده اند چنين مي گويند: فرهنگ مجموعه اي از كليه ارزش هاي مادي و معنوي محصول دست بشر است. از اين تعريف اين نكته استنباط مي شود


1- رئيس بخش زبان فارسي دانشكده زبان و ادبيات فارسي استانبول (تركيه). وي استاد دانشگاه، داراي درجه فوق دكترا در رشته ادبيات و معاون فرهنگي شهردار استانبول مي باشد و تاكنون ده ها مقاله و سخنراني در مورد علوم اسلامي، زبان و ادبيات فارسي و شخصيت هاي برجسته اسلامي و علمي ايران در مجامع علمي و فرهنگي بين المللي ارائه نموده است.

ص: 160

فرهنگ ها بر اساس ملت ها و حتي جغرافيا ها متنوع هستند. به عبارت روشن تر فرهنگ ها بيانگر اندوخته هاي بومي و جغرافياي ملي ملت ها هستند. با توجه به اين نكته مي توان از فرهنگهاي تُركي، ايراني، فرانسوي، انگليسي، آلماني، عربي، يوناني و فرهنگ روسي سخن به ميان آورد. تفاوت واژه تمدن با فرهنگ در اين است كه تمدن ميراث مشترك كليه بشريت است يعني اگر فرهنگ هاي ملي در عرصه بين المللي مطرح شود در اين صورت كل جوامع بشري را مورد خطاب قرار مي دهد و در چهار چوب ميراث مشترك بشريت قرار مي گيرد. اين امر سرآغاز بناي تمدن محسوب مي شود. در حاليكه فرهنگ ها در چهار چوب قوميت، مليت و جغرافياي مشخص، محدود مي شود. تمدن ها تشكل هايي قديمي هستند كه كل جامعه بشري را در بر گرفته و در تمامي سطح كره خاكي گسترده اند. وقتي به روند شكل گيري تمدن ها نگاه مي كنيم در وراي اين روند حضور، حركت هاي فكري اديان و فلسفه هاي بزرگ را مشاهده مي كنيم. به عبارت ديگر تمدن ها با راهنمائي پيامبران اولي العزم از تاريكي فرهنگ هاي جاهلي به روشنائي ايمان، انديشه و علم رهنمون شده و با همياري اقوام مختلف با زبان نو، رنگ هاي گوناگون، تبديل به نهاد هاي عالي و مشترك بين اقوام شده اند.

تمدن ها در واقع بهار تاريخ بشري و گلستان هاي كره خاكي اند. تمدن ها طلوع خورشيد ايمان، عدالت و زيبائي در افق بشريتند. تمدن ها، رهايي بشريت از زندان فرهنگ هاي جاهليند كه پس از اين رهايي و ورود به گلزار رفاه و آسودگي تبديل به ميراث و ارزشهاي مشترك كلي جامعه بشري فراسوي نژاد ها و مذاهب و فرهنگ ها شده اند.

ص: 161

تمدن و روابط بين انسان ها

تمدن و روابط بين انسان ها

تمدن ها در عين حال در روابط بين انسان ها نيز بيانگر دستيابي به بالاترين استاندارد ها هستند. از آن جائي كه تمدن يك پديده جهان شمول و فراتر از نژاد ها، فرهنگ ها و مذاهب به شمار مي رود لذا اسامي اين تمدن ها، مستقل از نژاد ها، ملت ها و مكان هاي جغرافيايي است. تمدن ها بيشتر با اسامي و هويت انديشه ها و سنت هاي فلسفي ريشه دار تعريف مي شوند. به همين دليل مي توان از فرهنگ ايراني، فرهنگ تركي و يا انگليسي و يا فرانسوي سخن به ميان آورد؛ ولي نمي توان از تمدني كه صرفا نام اين ملت ها را در بر دارد صحبت نمود. در مقابل اگر قرار باشد نياز تمدن شرق اسلام كه ساخته دست ايراني ها، تركها، عرب و ديگر ملل اسلامي است سخن برانيم اين امر به حكايت تاريخي و علمي نزديك تر است. در واقع اين ملت ها با ريختن بذر فرهنگ هاي هزاران ساله خود در بلاد اسلامي در اين سرزمين ها بوُستاني بزرگ و محتشم بنا نهادند.

رايحه خوشبوي گلهايي كه در اين بوُستان روئيدند در طول قرن هاي متمادي كام انسان ها را به وجد مي آورد. بلبلان و طوطيان اين بُستان كه همان شاعران و نويسندگانند نغمه هاي خوش آواز در گوش انسان ها زمزمه كردند و از اسرار غيب و شهادت سخن راندند.

فرزندان ترك، فارس، عرب، پاكستاني، هندي و افغاني به اين تمدن بزرگ و زندگي در روشنائي ايمان مشترك نگاه كردند. شوق ايمان به خداي واحد و زيبائي تسليم شدن در برابر او اوج كمال در اطراف روحانيت يك پيامبر و همبستگي حول محور اهل بيت واحد را به اتفاق تجربه كردند. اين انسان ها با يكديگر شاد و با يكديگر مغموم شدند. در

ص: 162

راه ارزش هاي والاي انساني در جبهه هاي جنگ در كنار يكديگر جنگيدند. اين انسان ها قرن هاي متمادي نوشته هاي مشتركي را استفاده كردند و با يكديگر به تبادل كلمه، مفهوم، عرف، سنت و ادبيات پرداختند. با اين روحيه مشترك به ساخت بناي شهرها، كاروانسرا ها، حمام ها، پل ها، كاخ ها و مساجد مشغول گشتند. كتابخانه هايي با ميليون ها جلد كتاب، مدرسه ها و مكتب هايي را بنا نهادند.

شهيد مطهري در كتاب خود بنام انقلاب اسلامي در اين رابطه چنين مي گويد: «راهي كه به سوي بيداري زنده و پويا مي رود به همان اندازه كه به ديدگاه و معيار هاي ايدئولوژيك مربوط مي شود از شناخت صحيح اقوام شرقي و از شناخت تاريخ استعمار قبل و بعد از اسلام و از شناخت ميراث ايشان مي گذرد».

چندي پيش در نشستي با مردم، جواني پرسيد چرا اگر اسلام واقعاً توان دارد 14 قرن است كه نتوانسته آزادي واقعي را به انسانها اعطا كرده و تمدن اسلامي را بنا نهد. به او گفتم اين امر به غير از خواسته آگاهانه ما هيچ راه ديگري ندارد. مردم در ميان ما هنوز هم نمي دانند كه در پنج قرن اول اسلام عاليترين و محكمترين تمدن از سوي مسلمانان بنا نهاده شده است.

بي تفاوتي ما درباره گذشته اسلام يكي از عوامل مهمي است كه باعث شده فرهنگ فعلي ما كم و بيش حالت ركود به خود بگيرد و از مولد بودن دور شود. اگر ما مي توانستيم هويت فرهنگستان خود را درك كرده و حفظ كنيم هيچ قدرت امپرياليستي و استعمارگر قادر نبود بر ما مسلط شود. اولين چيزي كه امپرياليست ها و استعمارگران القاء كردند حقير شمردن ميراث فرهنگي مسلمانان بود. اين كار را ابتدا در تاريكي

ص: 163

دولت هاي ملي و در سطح ملت ها صورت دادند تا امت اسلام از تمدن گسترده اسلام دور شده و نسبت به آن بيگانه شوند.

در چهار چوب رنسانس اسلامي مي توان به فلسفه بازگشت به خويشتن اقبال لاهوري اشاره كنيم. اين امر به منزله اين است كه مسلمانان به خود آمده اند و پتانسيل هاي اسلامي خود را بازيابند. موفقيت حركت ما هم به بازيابي خويشتن مسلمانان و در سايه الغائات همواره ارزش هاي اسلامي به پيروزي رسيد. در نهايت فكر مي كنم وقت آن رسيده كه به كليه مسلمانان دعوتي آشكار را اعلام كنيم. مسلمانان بايد بر فرهنگ اصيل اسلامي كه در واقع همان تمدن اسلامي است هويت خويش را جستجو كرده و بيابند.

بي شك اين حركت در ديگر كشور هاي اسلامي انعكاس پيدا مي كند. زمان چنداني به شنيدن صداي شكستن زنجيرها از هر طرف و بيداري اسلامي نخواهد بود.

آري وقتي به دعوت شهيد مطهري گوش مي دهيم با اين واقعيت روبرو مي شويم: تاريخ آبستن تمدن جديد اسلامي است. يكي از علائم، تولد انقلاب اسلامي ايران است كه به عنوان بزرگترين انقلاب ها در تاريخ بشري به ثبت رسيده است. اين انقلاب نه تنها صداي فرياد مسلمانان ايران را به گوش جهانيان رسانيد بلكه در عين حال پرچم عدالت و ارزش هاي انساني را در سراسر عالم به اهتزاز در آورد و نداي بشريت مظلوم تحت ظلم استكبار جهاني شد.

تمدن هاي بزرگ تنها پس از انقلاب هاي بزرگ بنا نهاده مي شوند. در وراي افكار هر تمدن بزرگ امواج ايمان و انقلاب قرار دارد و به عبارتي تمدن ها با عبور از دروازه اي كه انقلاب ها به روي آنان

ص: 164

مي گشايند پا به عرصه تاريخ مي گذارند. از اين منظر مي توان شاهد بود كه در افق بشريت تمدن بزرگ و نوراني در حال تولد است و اولين اشاره اين تمدن انقلاب اسلامي است. بي شك رود انقلاب اسلامي با ظهور در ايران در سطح جهان جاري شده و سراسر گيتي را آبياري نموده است. اين انقلاب قدرت اصلاح گرايانه خود و نيروي خودسازنده و احياگر مدنيت را به همه عالم نشان داد. در انقلاب شعور و تصاحب و دفاع از فرهنگ و ميراث ملت هاي اسلامي به اوج خود رسيده است.

سلسله تحولات تركيه

سلسله تحولات تركيه

من در اينجا مايلم به دوستان خود اين مژده را بدهم امروز كشور تركيه نيز در آستانه تحولي رشته اي قرار گرفته است. اين تحول رشته اي به معناي اين است كه ملت تركيه با تاريخ فرهنگ و ارزش هاي مدني گذشته خود در زمينه واقعي روبرو مي شود. در تركيه ديگر اين مسئله بخوبي درك شده كه ما بعنوان يك ملت، فرزندان و تمدن بزرگ شرق هستيم و استمرار بقاي ما فقط با حفظ ارزش هاي اين تمدن ميسر است. به همين دليل تركيه امروز حتي در سطح دولت داراي تفكري است كه به حفظ ارزش هاي خويش اهميت داده و به دام هايي كه تركيه را تبديل به كشوري در گير با ديگر كشور هاي برادر مسلمان مي نمايد توجه دارد.

امروز در نزد روشنفكران تركيه بالاترين ارزش، اسلام و تمدن اسلامي است. حفظ اين ارزش ها از سوي مردم تركيه و اكثريت روشنفكران اين كشور رفته رفته بيش از پيش نهادينه مي شود.

ص: 165

امروز به بركت انقلاب اسلامي و شور بيداري اسلامي اهدا شده به مردم تركيه، حساسيت مردم به استكبار جهاني آمريكا، اسرائيل، انگليس و استعمار غربي به حد اعلا رسيده است. امروز تاكتيك به جنگ كشاندن تركيه با كشورهاي همسايه مسلمان شكست خورده و مردم، روشنفكران و مسئولين متوجه اين طرح مذبوحانه غرب شده اند. از جمله روابط ملت هاي ايران و تركيه هم بسيار بهبود يافته است.

امروز مردم تركيه در مقابل توده داخلي و خارجي اين عبارت را بكار مي برند: «تأسيس تمدن جديد و بزرگ تنها با نزديك شدن دو ملت ايران و تركيه ميسر خواهد بود». ما دو ملت فاميل هستيم. حتي من يكي دو ماه پيش در دانشگاه المصطفي در قم گفتم كه عبارت «يك ملت در قالب دو دولت» بيش از همه برازنده روابط ايران و تركيه است. دو ملت ايران و تركيه بيش از همه لايق اين عبارت هستند.

در قرن بيست و يك براي احياي تمدن اسلامي رابط زبان، فرهنگ، هنر، دين و فلسفه بين دو ملت ايران و تركيه بسيار حياتي است زيرا هر دو ملت در گذشته در بناي تمدن بزرگ اسلامي نقش مهمي ايفا نموده و زبان دوم و سوم اين تمدن را بعد از زبان عربي به آن اهدا نموده و ادبيات مشترك را پايه ريزي كرده اند. ملت هاي ايران و تركيه داراي فرهنگ و تمدن بسيار ديرينه تر از دوره اسلام هستند اين دو ملت كه دوران بس طولاني در يك جغرافياين زبان فارسي را مشترك استفاده كرده اند. در نگرش به ارزش هاي اسلامي نيز مشتركات بسياري دارند. هر دو ملت در نتيجه زندگي در جغرافيائي مشترك به حضور در پهنه يك تمدن از يكديگر كلمات و مفاهيم زيادي قرض گرفته و تبادل فرهنگي زيادي داشته اند. امروز در زبان تركي اصطلاحات و كلمات و تركيب هاي

ص: 166

بي شماري از زبان فارسي استفاده شده و در مقابل در زبان فارسي نيز كلمات و تركيبها و اصطلاحات در خور توجهي از زبان تركي وارد شده است. اگر بخواهيم بار ديگر تكرار كنيم بايد گفت عبارت يك ملت در قالب دو دولت بيش از همه درباره روابط دو ملت ايران و تركيه صادق است.

از جمله روابط تاريخي و فرهنگي دو ملت ايران و تركيه همكاري دانشگاه استانبول با دانشگاه علامه طباطبائي در سمپوزيوم مشترك در استانبول مي باشد. در اين همايش تحت عنوان همايش روابط زبان و ادبيات فارسي و تركي كه بنده مسئوليت دبيري آن را بر عهده دارم درباره بيانيه خيلي بحث و تبادل نظر شده و براي تجديد اين همبستگي بين دو ملت خم هاي اوليه برداشته مي شود. نكته زيباي اين همايش اين است كه پيشنهاد برگزاري چنين همايشي از سوي برادران ايراني مطرح شده است. در اين همايش بيست نفر دانشمند ايراني همراه عده اي از دانشمندان ترك و دانشمنداني از ديگر كشور ها شركت مي كنند. در حاليكه جامعه بشري امروز در زير يوغ فكري، فلسفي، سياسي، اقتصادي استكبار جهاني قرار دارد بيش از هر زمان ديگري به نفس اسلام و نور راه گشائي ايران محتاجند. افتخار تأسيس و بناي اين تمدن بزرگ و جديد بيش از همه در خور دو ملت ايران و تركيه است. تنها ملتهايي كه در گذشته چنين تمدن هاي بزرگي را بنا نهاده اند مي توانند امروز با اتحاد با يكديگر در اين امر موفق شوند. چنانچه نياز اين دو ملت برادر و دوست ارزيابي شود اين امر آينده جهان شرق و هم كل جهان را در جهت مثبت تحت تأثير قرار خواهد داد. هيج قدرتي نمي تواند مانع از توسعه اين دو ملت در سايه روابط

ص: 167

عميقشان كه ريشه در اعماق تاريخ دارد در احياي تمدن بزرگ اسلامي شود. در مقابل اين روابط حياتي و همبستگي نه حساب هاي مليت گرايانه و نه تعصبات مذهبي و خرده حساب هاي سياسي روز مره نمي تواند تاب بياورد.

در مقابل ايجاد درياي عظيم تمدن اسلامي توسط اين رود بزرگ كه از اعماق تاريخ سرچشمه گرفته و جاري شده هيچ بدخواهي چه در داخل و چه در خارج نمي تواند استقامت كند و دنيا بار ديگر شاهد طلوع خورشيد شرق خواهد بود! والسَّلامُ عَلَيكُم وَ رَحمَهُ الله و بَركاته.

ص: 168

ص: 169

مطهري عليه غرب زدگي

اشاره

مطهري عليه غرب زدگي

مير محمد ابراهيم مير(1)

اَعوذُ بِاللهِ السَّميعِ العَليم مِنَ الشَّيطانِ اللَّعينِ الرَّجيم، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم و السَّلامُ عَلَيكُم وَ رَحمَهُ الله و بَركاته! از اينكه در جمع استادان و دانشجويان گرامي حضور دارم خرسندم. استاد آيت الله مرتضي مطهري يكي از چهره هاي برجسته اسلامي معاصر بود. وي در 1920 در ايران متولد شد و در 1979 در 15 ماه مه، درست 90 روز بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به دست منافقين به شهادت رسيد.

او يكي از فلاسفه، انديشمندان، دانشمندان، اسلام شناسان و چهره هاي انقلابي برجسته به شمار مي رفت كه معتقد به برتري اسلام بر ديگر مكاتب بود. در پايان قرن 19 رويكرد جوانان مسلمان به سمت غرب گرايي، مدرنيته و ليبراليسم بود. باز گرداندن آنها به سمت اسلام، چالشي بزرگ براي علما و انديشمندان اسلام به حساب مي آمد.

عامه مسلمين، به ويژه نسل جوان، تحت تأثير عميق پيشرفت و


1- استاد مدعو از كشمير هندوستان. وي داراي آثار قلمي فراوان و از جمله ترجمه چند اثر از استاد مطهري به زبان اردو مي باشد. رساله دكترا با عنوان «احياي تفكر ديني در جهان معاصر» با بهره گيري از آثار استاد مطهري، ترجمه زندگي نامه امام خميني= و مقام معظم رهبري، ترجمه آثار ايشان به زبان انگليسي و ده ها مقاله در زمينه انقلاب اسلامي و امام خميني= از ديگر فعاليت هاي فرهنگي وي به شمار مي رود.

ص: 170

توسعه غرب قرار مي گرفتند. در عين حال مجذوب فرهنگ جديدي بودند كه با زرق و برق جهان صنعتي و مدرن به آنها عرضه مي شد. آنها در پي آزادي و رهايي بودند.

اسلام داشت نقش خود را در زندگي عملي مسلمانان از دست مي داد و تنها به امور شخصي محدود مي گشت. آداب و سنن اسلامي به سطوح شخصي و گروهي تنزل مي يافت. افراد مذهبي به عنوان متحجر و عقب مانده مورد تمسخر قرار مي گرفتند.

دكتر علي شريعتي مي گويد:

«تا وقتي علماي اسلام خود را با لباس غربي اعم از كلاه، كراوات و كت و شلوار ملبس نسازند و تا وقتي به زبان انگليسي و فرانسوي مسلط نشوند همواره از حضور در جمع ديگر انديشمندان خجل خواهند بود».

در آن زمان، تنها كساني كه زبان انگليسي مي دانستند با سواد و فهميده به شمار مي رفتند.

اينجاست كه تلاش هاي مثال زدني مطهري جلوه گر مي شود. نظريه پردازان اسلامي براي مقابله با مدرنيته و غرب زدگي قدم پيش نهادند و به دفاع از اسلام پرداختند. مي خواستند برتري اسلام را بر ديگر مكاتب به اثبات رسانند. در اين ميان، شخصيت برجسته شهيد مرتضي مطهري وي را تبديل به يك رهبر مي كرد. او با انديشه هاي مسموم غرب زدگان و جهان بيني غربي مقابله و آنها را نقد مي كرد.

شهيد مطهري در تلاش براي آگاه سازي نسل جوان درباره ايدئولوژي غربي كه مبتني بر ماترياليسم به حساب مي آمد بود. او استدلالات قوي مي آورد كه نسل جوان را از غرق شدن در موج هاي

ص: 171

ماترياليسم نجات مي داد. مطهري جامعه را از تاريكي به سمت روشنايي هدايت مي كرد.

بسياري از تحصيل كردگان، فرهنگ اسلامي خود را كنار گذاشته و تمدن و سنن خويش را فراموش كرده بودند تا پيرو نيچه، كانت و دوركيم گردند. آنها به پذيرش سبك زندگي و لباس هاي غربي مباهات مي كردند.

دانش و دين مكمل يكديگرند. غرب در دستيابي به علم و فناوري موفق بود و آن را با فرهنگ و تمدن خود منطبق مي ساخت. غرب معتقد بود دين در مقابل علم، آزادي، تمدن، پيشرفت و توسعه قرار مي گيرد. دين را سد راه پيشرفت مي دانستند. باور داشتند انسان بايد يكي از اين دو را برگزيند. تحت تأثير همين تفكر بود كه برخي رهبران كشورهاي اسلامي براي جدا كردن دين از سياست و روابط اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي جوامع خود نمودند. مي خواستند زندگي سبك مدرن را به جوامع خود تزريق نمايند. آنها از كشورهاي غربي خط مي گرفتند.

شهيد مطهري با تمام قدرت به نقد انديشه هاي غرب پرداخت. او با استدلال هاي قوي درباره انسان و كائنات، اثبات كرد كه مكتب ماترياليسم پوچ و بي اساس است و انسان را تا شان حيوانات پايين مي آورد. مثال بارز آن تئوري هاي كانت، نيچه، امانوئل و دوركيم است. شهيد مطهري با استدلال هاي قوي و عميق، به رد آن تئوري ها و بيان ديدگاه اسلام پرداخت.

استاد مطهري مجموعه سخنراني هايي در تهران با عنوان «انسان و مقتضاي زمان» ارائه كرد. در اين سخنراني ها اسلام و دانش را به عنوان دو نيروي هم افزا معرفي نمود. در كتابش به نام «انسان و سرنوشت» مي نويسد:

ص: 172

«دانش به انسان قدرت و بينش مي دهد و سرنوشت برايش عشق و اميد به ارمغان مي آورد».

بدين ترتيب استاد مرتضي مطهري به رد آن ايده كه دين و دانش در تضاد با يكديگرند پرداخت. نقش استاد نقش يك معلم بود و علماي زيادي را تربيت نمود. استاد مطهري، ملا را از عالِم جدا مي دانست و در سخنراني هاي خود برخي باورهاي نادرست ملايان را نقد مي نمود.

پرفسور مطهري، در نوشته هايش علما را چون گل هاي خوشبو تشبيه مي كند كه به درك و استشمام رايحه دل انگيز حقيقت كمك مي كنند. علماي امين، نه تنها انسان ها را به سمت عدل، نظم، پيشرفت و توسعه هدايت مي كنند بلكه ايشان را به سمت بلوغ فكري مي برند. در حالي كه ملا، جامعه را به سمت ركود و رخوت مي برد. قرآن كريم ذكر مي كند: «أجعلتم سقاية الحاج وعمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله واليوم الآخر و جاهد في سبيل الله لا يستوون عند الله والله لا يهدي القوم الظالمين»(1) همه در پيشگاه خداوند يكسان نيستند. علما شان والاتري در جامعه و نزد خداوند دارند در حالي كه ملا، جامعه را به سوي تحجر و درجا زدن مي برد. چنين اشخاصي به ترويج كوته فكري، بدعت، خرافه و اوهام مشغولند.

از ديد شهيد مرتضي مطهري، ملا نه تنها اذهان را به سمت انجماد مي برد بلكه مروج خرافه و بدعت در جامعه است. علماي درستكار، در برابر بدعت هاي نادرست و خرافه و اوهام مي ايستند. ملا تمام تلاش خود را براي منحرف ساختن جامعه به خرج مي دهد زيرا برخي حقايق را تاب نمي آورد.


1- توبه؛ 19.

ص: 173

حقوق زن در اسلام از ديدگاه شهيد مطهري

حقوق زن در اسلام از ديدگاه شهيد مطهري

در قرن 19 جنبش هايي تحت لواي دفاع از حقوق زنان در غرب شكل گرفت كه تا حدي مغاير با نظام اسلامي بود و حتي برخي كشورهاي اسلامي را نيز تحت تأثير قرار داد. در برخي كشورهاي اسلامي، آزاد گذاشتن برهنگي، فحشا و فساد را به عنوان احترام به حقوق زنان تلقي نمودند. حتي در رستوران ها و سازمان هاي پليسي، حضور زنان برهنه را مجاز ساختند.

رژيم شاه در ايران نيز در پي همين افكار بر خلاف آيين اسلامي بود. در مصر، تركيه و ديگر دول اسلامي، چنين قواعدي تحميل شدند. در برخي مجلات كشورهاي اسلامي، ستون هايي با عنوان هنر، فرهنگ و سرگرمي شكل گرفت كه كاملاً مغاير با عفت و نجابت اسلامي بود.

قبل از انقلاب، مجله اي به نام «زن روز» در ايران منتشر مي شد كه كه مروج اخلاق و سبك زندگي مغاير با اسلام بود. يكي از اشخاصي كه به چنين رويكردهايي دامن مي زد «ابراهيم مهدوي زنجاني» بود.

پرفسور مرتضي مطهري مقاله اي نوشت و از مجله مذكور خواست كه آن را منتشر نمايد. 6 ماه پس از انتشار مقاله وي در آن مجله، مقاله هايي در مخالفت با آن به انتشار رسيد؛ ولي سپس چنين مقاله هايي را شهيد مطهري در كتابي به نام «حقوق زن در اسلام» گردآوري نمود كه به زبان هاي مختلفي ترجمه شد.

استاد مطهري از ديدگاه اسلام به تحليل انديشه هاي متفكريني چون «ژان ژاك روسو»، «مونتسكيو» و «ولتر» پرداخت و معتقد بود آنها افكار فلسفي شخصي خود را به عنوان «حقوق بشر» معرفي مي كنند. آنها بشر را به سمت آزادي روابط جنسي، فحشا و فساد مي برند. آنها مروج روابط نامشروعي چون داشتن دوست پسر و دوست دختر هستند.

ص: 174

ايشان همچنين نقطه نظرات افلاطون، فرويد و راسل را تحليل نمود. با تئوري هاي بسياري فلاسفه معاصر آشنا بود. ديدگاه اسلام را درباره بيانيه حقوق بشر سازمان ملل نيز مطرح نمود.

نقش مطهري در تأسيس حكومت اسلامي

نقش مطهري در تأسيس حكومت اسلامي

مطهري نقش بزرگي در انقلاب اسلامي ايران داشت. قبل انقلاب، افكار وي بر استادان دانشگاه، حقوقدانان، پزشكان، مهندسين و ديگر نخبگان جامعه تأثير مي گذاشت. انديشه ها و نوشته هاي وي انقلابي و از ديدگاهي نو بود. وي 22 سال به عنوان استاد دانشگاه تهران تدريس كرد. انديشه هاي خود را در ديگر مؤسسات آموزشي چون حسينيه ارشاد نيز ترويج مي نمود.

طرز فكري مطهري براي نسل جوان جذاب مي نمود. تسلط عميقي بر فلسفه داشت. تحقيقات گسترده وي درباره تاريخ و به ويژه قدرت بي نظير وي در تحليل موضوعات گوناگون باعث اثرگذاري بيان و انديشه وي مي گشت. او كمونيسم، كاپيتاليسم، ماترياليسم، ليبراليسم و ديگر نظام هاي فاسد را در سخنراني ها و نوشته هاي خود مورد نقد قرار مي داد. در زمان وي، غربي ها و غرب زدگان چنين تبليغ مي كردند كه اسلام هيچ پاسخي براي چالش هاي مدرن ندارد. آنها معتقد بودند نظام اسلامي كه مربوط به 1400 سال پيش بوده ديگر قادر به پاسخگويي مسائل روز مثل بانكداري و امور بين الملل نيست.

استاد مطهري مقاله ارزشمندي در همان رابطه نوشت كه فرصت خواندن متن كامل نيست اما به اختصار مي گويم كه ايشان پاسخ مي دهد قواعد اسلامي به دليل وحياني بودن، در همه زمان ها كاربرد دارند و

ص: 175

نمي توان براي آنها تاريخ انقضا قائل شد. براي پاسخ به مسائل روز نيز ساز و كارهايي در اسلام پيش بيني شده است.

مطهري در دانشگاهها و مؤسسات دانشگاهي مختلفي داراي كرسي بود و مشوق و راهنماي بسياري محققين و دانشجويان مي شد. شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد ما در تلاشيم كرسي «مطهري شناسي» را در دانشگاه كشمير راه اندازي كنيم. همچنين مجله اي به نام «راه هدايت» را منتشر مي كنيم كه افكار مطهري در آن منعكس گردد. مي خواهيم افكار مطهري را به عنوان يكي از سيلابس هاي درسي دانشكده هايمان قرار دهيم. ما سعي خواهيم كرد باورهاي روشنگر استاد مطهري را در در دانشكده ها بياموزيم.

رويكردهاي علمي مرتضي [مطهري] در حوزه هاي گوناگون دانش باعث برقراري ارتباط بين حوزه و دانشگاه شده بود. همچنين مشغول ترجمه آثار استاد مطهري به زبان هاي گوناگون هستيم. از توجه همه شما و تمام دست اندركاران همايش امروز كه فرصت حضور در اين جمع را برايم فراهم ساختند ممنونم.

ص: 176

ص: 177

عدالت از ديدگاه مطهري

عدالت از ديدگاه مطهري

دكتر علي لاريجاني(1)

بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين! عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما سروران گرامي، در كشور ما بحث عدالت مطرح و بيان مي شود. آيا امروز ما از اين عدالت تعريف سازگاري داريم؟ به نظر من اين قدر دقيق نيست. گاهي كارهائي كه ما انجام مي دهيم و فكر مي كنيم كمك به عدالت است، به رقابت و به مشاركت عامه كمك نكرده و لذا كشور را دچار مشكل مي سازد. امروز يكي از نقايص ما همين است. بايد بر گرديم به فكر شهيد مطهري. در نظريه عدالت ايشان ضمن اينكه بايد رقابت وجود داشته باشد لازم است ديگر ارزش ها در كنار اين رشد كند. ما بايد زمينه بلوغ استعداد ها را فراهم كنيم. يعني شما بايد يك طرح آمايش سرزميني را داشته باشيد كه كسي كه در بلوچستان است مانند كسي كه در تهران است بتواند از نظر علمي، فرهنگي، اقتصادي رشد كند. شما چنين نسبتي را مي بينيد؟ استان هاي مختلف چنين توازني را دارند؟ ما در قانون برنامه اين الزام را ايجاد كرديم كه دولت اينكار را بكند اما حالا حالا ها كار دارد. تلاش ها صورت گرفته اما هنوز نمي توان


1- رئيس مجلس شوراي اسلامي.

ص: 178

گفت كسي كه براي نمونه، در گرگان زندگي مي كند با آنكه در اصفهان زندگي مي كند از نظر دسترسي به زمينه هاي رشد و بلوغ داراي استعداد هاي يكسان است. اگر بخواهيم به نظريه ايشان برسيم اين مشكل را بايد با يك تئوري كامل حل كرد. از مختصات فكري ايشان در بحث عدالت، قانون گرائي است. البته اين در آراء ديگر متفكرين هم هست چون هر مسابقه اي يك قانوني را مي خواهد. براي تحرك افراد يك جامعه نياز به قانون و ضابطه مي باشد. بنابراين قانون گرائي در درون تئوري عدالت يك جامعه نهفته است. سخن گفتن از عدالت بدون عمل كردن به قانون امري واهي است. شخصي كه عدالتخواه است بايد حتما لسانا و عملا قانون گرا هم باشد. قانون و همچنين سمت گيري به سوي محرومين مؤلفه اي از عدالت است. يعني توجه به نظريه تكافل اجتماعي و تأمين اجتماعي زمينه اي را فراهم كند كه اگر كسي در كشور بيكار شد نگران نان شب و يا اگر بيمار شد نگران وضعيت بهداشت خويش نباشد. به فرموده مقام معظم رهبري بايد كاري كرد كه يك بيمار فقط دغدغه بيماري را داشته و مشكل تأمين منابع مالي را نداشته باشد. اگر كمكي به يك بيمار صعب العلاج صورت گرفت معناي آن اين نيست كه عدالت درباره او انجام شده است. فكر شهيد مطهري اين است كه افراد بتوانند رشد پيدا كنند. قطعا در حوزه اقتصاد و در نظريه عدالت و هم در بحث توجه به توليد داخلي فاصله هائي وجود دارد. يكي از خصوصيات شهيد مطهري تأكيد بر خودكفائي مسلمانان است تا ايشان را از دست دراز كردن به سوي كشور هايي كه از نظر سياسي آنها را تحت فشار قرار مي دهند خودداري شود. براي اينكه اين كار صورت پذيرد بايد در زمينه توليد كار و توليد داخلي برنامه ريزي لازم انجام شود. شعاري كه امسال

ص: 179

مقام معظم رهبري بر آن تأكيد فرمودند عين متني است كه تفكر شهيد مطهري بر آن پايبند است؛ كه ما از اين تفكر فاصله داريم. ما در سال، حدود شصت ميليارد دلار واردات داريم. بخشي از اين واردات تكنولوژي جديد است كه در توسعه صنعت نقش مهمي دارد؛ ولي آن بخشي كه به واردات لوازم مصرفي اختصاص دارد هيچ كمكي به توليد داخلي نمي كند. در يك بررسي درباره واردات معلوم شد كه در سال حدود هشتاد ميليون دلار صرف واردات چوب بستني از كشور آلمان مي گردد. اگر اراده كنيم همانگونه كه در كشور موفق به شكافت اتم شديم مي توانيم چوب بستني را هم توليد كنيم. ما وقتي مي توانيم به سوي جهاني شدن قدم برداريم كه توليدات متنوعي را در كشور داشته باشيم. در هر سال يك ميليارد و دويست ميليون دلار صرف واردات ميوه هائي نظير موز و آناناس مي شود. گاهي اقلامي از چين وارد مي گردد كه نه تنها نياز كشور نيست بلكه مخل توليد است.

فكر شهيد مطهري ايجاد شرايط رقابت اقتصادي و ايستادن بر روي پاي خويش است. قانون اصل 44 براي ايجاد فضاي رقابت سياست گذاري شد تا صنعت كشور از دولتي بودن به فضاي رقابت خصوصي تغيير كند. ما از انديشه شهيد مطهري درباره ايجاد فضاي رقابت و عدالت بسيار فاصله داريم. نگاه شهيد مطهري در حوزه سياست به اين است كه افراد در جامعه كاري را كه مي توانند براي مردم انجام دهند با يك آراستگي معنوي توأم باشد. درست است كه در زمينه سياست هم بايد رقابت وجود داشته باشد اما گاهي افراد براي رسيدن به هدف خود از آن آراستگي معنوي دور مي شوند. اين همان قدرت گرائي و دعواهاي بر سر قدرت در غرب است. در نظام مردم سالاري افراد با

ص: 180

رأي مردم انتخاب شده اما اگر كساني باشند كه با تخريب ديگران براي به دست آوردن قدرت تلاش كنند به گونه دعواي گرگ ها عمل كرده اند و اين از فكر شهيد مطهري بسيار دور است. همانگونه كه شهيد مطهري در ميدان انديشه حساس بود به همان اندازه با انحرافات به جِد برخورد مي كرد و در عرصه عمل ميدان را براي افراد باز مي نمود و راحت مي گرفت. شهيد مطهري در اول انقلاب سخت ترين نقد ها را به جريان نهضت آزادي و خصوصا آراء مرحوم بازرگان داشت. در ميدان مبارزه شهيد مطهري روي انحراف فكري ايستادگي مي كرد. زماني كه آثار دكتر شريعتي توسط حسينيه ارشاد منتشر و حتي خود مرحوم شريعتي از ايشان دعوت كرده بود تا به حسينيه ارشاد بروند وقتي ديدند كه اين افكار زمينه اسلامي ضعيفي دارد اظهار نظر كرده و با شجاعت اشكال را بيان كردند. براي جلو گيري از انحراف در ميدان فكر و انديشه ملاحظه نمي كردند؛ اما در ميدان عمل وقتي جمهوري اسلامي به وجود آمد راه را بر اينها نبستند و ديديم عليرغم نقدي كه بر آثار مرحوم بازرگان و جريان نهضت آزادي داشتند، آمدند و وزير شدند. در ميدان عمل افراد بايد راهشان را خودشان مشخص كرده و ما نبايد راه را بر آنها ببنديم. به تازگي صحبت هايي با نام خلوص سازي مطرح مي شود. اگر خلوص سازي از نظر فكري باشد، كار خوبي است؛ ولي اگر منظور اين است كه با افرادي خاص مملكت را اداره كنيد اين حتما اشتباه است. بايد ميدان براي همه باز باشد. شما متولي مملكت كه نيستيد. بايد ميدان عمل براي همه باز باشد تا عيار خودشان را در عمل نشان دهند. خلوص سازي به معناي فكر درست است، اما به معنائي كه عده اي بخواهند با تخريب ديگران خودشان را به آبادي برسانند كار غلطي است.

ص: 181

با ادبياتي كه در اين سال ها بكار مي رود بجاي مطرح كردن مشكل مردم در مجلس، در احزاب، در رسانه دائما به مطرح كردن بحث هاي ديگر مي پردازند. دائما سخن از فتنه و انحراف است، ساكتين فتنه، راكبين فتنه، مارقين فتنه تا كي به اين بحث ها ادامه مي دهيد تا چقدر به فكر جامعه اعتلا مي بخشيد؟ مگر اينكه در فكر قبيله گرايي باشيد كه اين با فكر شهيد مطهري مخالف است. اگر قصد، خير است هر كسي توان اداره كردن كشور را دارد بيايد. كشور براي اداره به افراد كاردان نياز دارد و نه اينكه با اين تئوري هايي كه معلوم نيست از كدام كره اي نازل شده به دنبال حاكم كردن قبيله اي باشيد. سطح فرهيختگي در كشور ما طوري است كه يك گروه اندك نمي توانند كشور را اداره كنند. اين دور از فكر شهيد مطهري است و جامعه نمي پذيرد. اگر پايه فكر اين افراد معنويت است در آزادي بايد ببينيم رفتار هاي ما چقدر با اين نسبت دارد. آيا واقعا اين حرفها را براي خدا مي زنند؟ چرا دروغ مي گويند؟ جامعه اي كه در آن دروغ رواج داشته باشد و به هم نسبت هاي ناروا بدهند موافق فكر شهيد مطهري نيست. گاهي به افراد متشخصي چون آيت الله مهدوي و يا آيت الله مصباح كه هر دو از نظر معنوي و ديني از رتبه بالائي برخوردار و هر دو انسان هاي حكيم و متخلقي هستند نسبت هاي ناروا داده مي شود. اين بخاطر قبيله خودش به آن توهين مي كند و آن بخاطر قبيله اش به اين. اين با فكر شهيد مطهري سازگاري ندارد. اينها بر اساس مسابقه بر پايه معنوي نيست؛ بلكه بر اساس قدرت است. در عرصه سياسي ظرفيتي كه مردم سالاري در انتخابات ايجاد كرده يك امر مبارك براي ماست و نبايد به صحنه جدال و مراع تبديل شود. جدال گري و مراع از اموري است كه در سنت اسلام مذموم است. ضمن اينكه پايه رقابت در حوزه سياسي با

ص: 182

فكر شهيد مطهري همگون است نبايد راه اشتباه برويم و بايد اين را در ساختار فكري خودمان شكل داده و با معنويت همراه كنيم. در حوزه فرهنگ هم ملاحظاتي هست كه به دليل نبودن وقت وارد اين بحث نمي شوم

آرزو مي كنيم خداوند توفيقات شما را افزون كند و اين گونه جلسات محل تذكري باشد براي رجوع مجدد به فكر و راه شهيد مطهري كه مرد بزرگي در تاريخ معاصر ما بوده اند. از همكاراني كه در اين زمينه تلاش كردند سپاسگزاري مجدد دارم. اَللّهمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيتِهِ.

ص: 183

نياز امت اسلامي به انديشه هاي شهيد مطهري

نياز امت اسلامي به انديشه هاي شهيد مطهري

دكتر محمدصادق بوعلاق(1)

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله الذي هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي لولا ان هدانا الله و قد جائت رسل ربنا بالحق و اصلي و اسلم و علي من بعثه الله رحمه للعالمين و نبراسأ للصادقين سيدي و مولايي ابي القاسم محمد صلي الله عليه و آله و علي آل بيته الطيبين الطاهرين.

خدمت برادران و خواهران حاضر سلام عرض مي كنم. در ابتدا خرسندم كه از مهمان نوازي جمهوري اسلامي و به ويژه از روابط بين الملل مؤسسه علمي _ فرهنگي شهيد مطهري كمال قدرداني و تشكر را داشته باشم و همچنين تلاش بسيار والاي شهيد مطهري، شهيدي كه قابل وصف نيست را تقدير مي كنيم.

شهيد مطهري پرورش ديده حوزه و دانشگاه است و علم ايشان جامع علوم حوزوي و علوم دانشگاهي است. از اين رو ايشان براي خود دو حيات و جاودانگي رقم زد و البته بسيار اندك و انگشت شمارند كساني كه داراي اين چنين توانايي باشند.

او فردي ژرف انديش و نوآور بود و خود را تنها وقف يك شاخه از


1- استاد دانشگاه ملي تونس و مدير عامل مؤسسه «تنوير». داراي درجه دكتراي مهندسي انرژي، مؤلف چهار جلد كتاب در حوزه علوم انساني، از كارشناسان علوم اسلامي در عرصه بين الملل و از عناصر شاخص و مؤثر در بيداري اسلامي در كشورهاي اسلامي شمال آفريقا.

ص: 184

شاخه هاي علمي ننمود، بلكه در بسياري از شاخه هاي علوم، متفكر و صاحب انديشه بود. قدرت علمي ايشان در تمام فنون نوشتاري و گفتاري به ارث گذاشته شده است و از اين تأليفات مي توان به نقد و بررسي، مقاله، درس و سخنراني، حوزه انديشه هاي اعتقادي و تربيتي و درسي و تحصيلي اشاره كرد. در تمام اين تأليفات سبك و روش علمي ايشان، بسيار عالي بدون افت و داراي استدلالي قوي و قلمي روان است و مطالب را با بياني شيوا مرقوم فرموده است و بدين سبب شخصيت و انديشه هاي ايشان مورد توجه خاص و عام و مورد تحسين صاحبان انديشه قرار گرفته است.

شهيد مطهري رحمه الله اهتمام خاصي به مسئله بيداري فرهنگي داشت و سعي و تلاش ايشان در جهت سوق دادن جامعه اسلامي به سوي بازسازي تمدن اسلامي بود و اعتقاد داشت كه حركت براي زنده كردن تمدن اسلامي بايد از برگشت به انديشه هاي صحيح اسلامي با اصلاح تفكر و پاكسازي مسلمانان از گذشته و افكار انحرافي آغاز شود. ايشان اين حركت را با عنوان زنده كردن انديشه اسلامي معرفي و نام گذاري كرد. شهيد مطهري بر اين باور بود كه دين اسلام با تمام قوت زنده است و آنچه بايد احيا شود طرز تفكر ديني صحيح است و اين مطلب به وسيله بازسازي تفكرات فردي مسلمانان و پاك كردن افكار از مطالب انحرافي و شيوه هاي فكري منحرف و غني سازي افراد مسلمانان با انديشه هاي سالم و موافق با جوهره دين مبين اسلام حاصل مي شود. ايشان تلاش زيادي براي رساندن دين اسلام به نحوي داشت كه نه معارض با فرهنگ امروزي و نه مخالف با قرآن و حديث باشد. آنچه از اسلام بود، تأييد و آنچه زاييده افكار منحرف بود، حذف و باطل كرد و

ص: 185

در اين راستا فكري قوي و پويا داشت و كاملاً امانت دار بود و هرگز از قرآن و مسير دين منحرف نشد و هر انديشه اي كه مطرح كرد، با اساس و دلائل محكم و بر اساس ضوابط علمي مطرح شده است. پايه سخن ايشان در تمام انديشه هايش برگرفته از ايمان قوي و بر پايه اعتقاد به قرآن كريم و سنت نبوي با فكري پويا و نگاهي عالمانه با محوريت قرآن كريم و احاديث اسلامي بود. تمام انديشه هاي ايشان، اصلاحي و دور از تعصب مذهبي و يا فرقه اي، متفكرانه و نقادانه بود. او توانست با اين قدرت و اين شيوه، انديشه هاي اسلامي را به سبك نوين مطرح و در مصاف با انديشه هاي معاصر با حذف تمام تعصبات فرقه اي و مذهبي با حفظ روح اسلامي و موافقت قرآني بيان كند. در حوزه انديشه هاي اسلامي، در زمينه فقه، ايشان تلاش و كوشش ديگري براي مطرح كردن فقه به شيوه اي قابل فهم و با زبان روز داشت و فقه اسلامي را فقهي پويا و با قابليت انعطاف و قدرت حل مسائل روز مطرح كرده؛ البته سعي شهيد مطهري در جهت مطرح كردن فقه جديد نبود، بلكه سعي ايشان بر اين بود كه فقه اسلامي را پويا و قدرت جواب دهي به مسائل روز را در آن زنده كند. همچنين با مطرح كردن تفسير جديدي براي اجتهاد، حركتي در فقه به وجود آورد و با اين تفكر و نگاه به فقه اسلامي و تفسير جديد و نوين اجتهاد توانست آزادانه در تمام مكاتب اسلامي حركت كند و قدرت ساخت و ايجاد راه ارتباطي در ميان مدارس فقه اسلامي و مذاهب اسلامي را به دست آورد. ايشان در اين راستا دعوت به ايجاد مجلسي فقهي با حضور علما و فضلاي تمام مذاهب اسلامي كرد كه گامي به سوي وحدت اسلامي و البته يك راه حل علمي و عملي در دست يابي و تحقق اين هدف به شمار مي رود.

ص: 186

شهيد مطهري بر اين باور بود كه انقلاب، امري حتمي و ضروري است و بايد در عرصه سياست، تحولي ايجاد كرد و اين تحول جز با انقلاب فكري و ايجاد تحولي در انديشه و طرز تفكر، پايدار و ثمربخش نخواهد بود. پيشنهاد ايشان تمدن اسلامي براي زندگي در جامعه اسلامي بود؛ و مي بينيم كه مردم فارغ از فكر اسلامي چگونه سقوط مي كنند. همانند سقوط و گرفتاري مگس در تار عنكبوت.

براي اينكه بهار عربي(1) مثمر ثمر شده، پايدار، دور از سرقت سارقان و تحريف منحرفان باشد، [الگوپذيري از] فكر و انديشه، فقه و تقوا و زهد مطهري امري لازم و ضروري است.

آري! انديشه شهيد مطهري درمان هر آنچه جامعه اسلامي از آن رنج مي برد و نجات از گمراهي هايي است كه به آن مبتلا است.

در اين زمان كه در جامعه اسلامي، فتنه هاي بسيار دميده شده، ركود فكري، جهالت و تعصب در آن ريشه دوانده و دشمن از برون و درون برايش نقشه مي كشد، به انديشه هاي شهيد مطهري كه مردي پركار و مخلص، صادق، عالم، متفكر، عاري از تعصب و تحجر، مطلع بر تمام مشكلات و داراي تفكري جديد براي درمان دردهاي جامعه بود، نياز مبرمي احساس مي شود.

برادران عزيزم! بسيار جاي تأسف است كه متفكري چون شهيد مطهري نزد دانشمندان شيعه و سني مغفول بماند، همانطور كه جاي تأسف است فراموش شدن متفكر بزرگ مالك بن نبي(2) و او يكي از مبرزترين متفكرين زمان حاضر است كه به نهضت فكري و اسلام


1- سخنراني از اصطلاح «ربيع العربي» استفاده كرده است.
2- انديشمند الجزايري (73 _ 1905)

ص: 187

معاصر اهتمام داشت. اين بي توجهي نزد علماء شيعه و سني به يكي از صاحبان انديشه نوين كه تلاش فراواني در راستاي بازگرداندن تمدن اسلامي و از بين بردن عوامل تفرقه و گمراهي در جامعه اسلامي داشت، جاي تأسف بسيار دارد.

آيا وقت آن نرسيده است كه اين ديوارها و پرده ها از بين برود؟ آيا وقت آن نرسيده است كه تلاش هاي شهيد مطهري اين مرد بزرگ، در جامعه اسلامي ثمر دهد؟ به تحقيق شهيد مطهري در زمين هاي شوره زار بذر پاشيد و با تلاشش و خونش آن را آبياري كرد.

انسان بزرگ با زنده نگه داشتن فكر و انديشه اش و با حركت در مسير و راهش زنده مي ماند و اگر ما همچون او حركت كنيم و اهدافش را دنبال كنيم، هرگز نمي ميرد.

آري! نخواهد مُرد كسي كه فكر او را زنده نگه داريم. نخواهد مُرد كسي كه راه او را زنده نگه داريم. نخواهد مُرد كسي كه پيروان او زنده باشند. نخواهد مرد وقتي كه ما راهي را طي كنيم كه او بر مبناي شيوه هاي روزآمد ترسيم و طراحي كرده است.

اقول قول هذا و استغفرالله العظيم لي و لكم و الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي رسوله و آل بيته الطيبين الطاهرين و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته!

ص: 188

ص: 189

سيري در آثار اقتصادي شهيد مطهري

اشاره

سيري در آثار اقتصادي شهيد مطهري

مهندس عزت الله ضرغامي(1)

بسم الله الرحمن الرحيم! ياد و خاطره متفكر بزرگ و هميشه زنده، شهيد آيت الله مطهري را گرامي مي داريم. همچنين روز معلم را به همه استادان و دانشجويان عزيز و فرهيختگان حاضر در مجلس و دوستداران شهيد مطهري تبريك عرض مي كنم. صميمانه از حضور خانواده بزرگوار شهيد به ويژه همسر ارجمند و عاليقدرشان در مراسم تشكر مي كنم. اين حضور باعث بركت و معنويت بيشتر خواهد بود.

از ميهمانان خارجي و مقاله هايي كه ارائه دادند، نيز سپاسگزاري مي كنم. حضورشان را در جمهوري اسلامي ايران خوش آمد مي گويم. اميدواريم با تلاشي كه همكاران انجام مي دهند و علاقمندي كه به آثار شهيد مطهري وجود دارد، روز به روز شاهد شياع بيشتر تفكرات استاد شهيد در سراسر دنيا باشيم.

از برگزار كنندگان نشست حكمت مطهر نيز سپاسگزارم. دوستان ما در معاونت آموزش و پژوهش سازمان، جناب آقاي غلامرضايي و همكارانشان و همچنين عزيزاني كه در بنياد شهيد مطهري فعاليت دارند از جمله آقاي جعفري جلوه و سايرين همكاري صميمانه اي در برگزاري


1- رئيس سازمان صداوسيما.

ص: 190

مجلس فعلي و ديگر جلسات در سطح كشور داشته اند. اميدواريم مقبول پروردگار متعال قرار گيرد.

بحثي كه ارائه مي كنم، سيري در آثار اقتصادي شهيد مطهري است. شهيد مطهري نبوغ عجيبي در خلاقيت و نوآوري براي طرح مسئله داشت. در كنار جامعيت كم نظير در حوزه هاي مختلف فقهي، اعتقادي، فلسفي، اجتماعي، سياسي و تاريخي از جمله تاريخ جهان اسلام و تاريخ جهان، آراء متفكرين غرب و بسياري مقوله هاي مرتبط با نظريه پردازي را مي شناخت و با جوامع مختلف اعم از جوامع روشنفكري و دانشگاهي و همچنين جوامع حوزوي و ديني، نخبگان، جوانان و نيازهاي آنها در جامعه را مي شناخت. اين شناخت جامعيت و عمق كم نظيري داشت.

همانطور كه آيت الله جوادي آملي به خوبي اشاره فرمودند، وقتي ورود پيدا مي كرد خيلي ها را پس مي زد.(1) ما در رسانه با اين مقوله طي سال هاي اخير به خوبي آشنا شده ايم. نوآوري ايشان در ورود به بحث جالب توجه بود؛ يعني طرح مسئله و توجه به موضوع اصلي! بزرگان زيادي درباره برخي موضوعات صحبت كرده اند، اما ورود شهيد مطهري از ديدي كاملاً جديد و همراه با خلاقيت است. اين را بعد از مطالعه زياد روي آثار ايشان و مقايسه آنها پي بردم.

فرصت نيست تا نمونه هاي متعدد را ذكر كنيم. ديشب به دنبال مطلبي در جزوات خود مي گشتم. خدا كمك كرد، به محض اينكه جزوه را باز


1- متن بيانات آيت الله جوادي آملي در نماهنگ پخش شده: «مرتضي مطهري قبل از اينكه دست به كتاب بزند. مي نشست فكر مي كرد... وقتي فكر كرد و تجزيه و تحليل كرد، با چنين سرمايه اي دست به كتاب مي زد. وقتي دست به كتاب مي برد خيلي ها را پس مي زد چون خودش پايگاه داشت».

ص: 191

كردم، دقيقاً همان بخشي كه مي خواستم آمد. در تفسير سوره مباركه «مسد»، «تبت يدا ابي لهب وتب » تعابير جالبي مي آورند.

2 يا 3 سال وقت گذاشتم تا تمام تفاسير فارسي جزء 30 قرآن را مطالعه و مقايسه كنم. آن زمان بيشتر نوارهاي شهيد مطهري هنوز پياده نشده بود. نوارهاي ايشان را گوش مي دادم و احساس مي كردم وقتي شهيد مطهري درباره يك آيه حرف مي زند، چيزهايي مي گويد كه بقيه نگفته اند. مخاطب را به نكاتي توجه مي دهد كه ديگران نداده اند. براي هر مخاطب، دريچه ورود جذابي است براي بسياري از بحث هاي فكري و اعتقادي! ضمناً متر خوبي هم براي مقايسه و تجربه درست در اختيار مي گذارد.

سوره مباركه مسد، داستان ابولهب و همسرش را مي گويد كه كينه زيادي نسبت به پيغمبر داشتند. با اينكه ابولهب ثروتمند و داراي امكانات فراوان بود، به دنبال ايجاد مصيبت هاي گوناگون براي پيغمبر مي رفت. هيزم و خار جمع مي كردند و در راه پيغمبر مي ريختند. اين نشان دهنده عميق كينه و عداوتشان بود.

چون فاميل پيامبر صلي الله عليه و آله به شمار مي رفتند، هر جا پيامبر حضور مي يافت آنها هم حاضر مي شدند تا صحبت هاي وي را خنثي كنند. ابولهب عموي پيامبر صلي الله عليه و آله بود. مي گفت «ما از نزديك او را مي شناسيم. ما در خانواده اش هستيم و مي دانيم اين حرف هايي كه مي زند اصلاً درست نيست». نسبت هاي ناروا به وي مي دادند تا اثر بگذارد.

ابولهب با تمام ثروتي كه داشت، بدبخت شد. قرآن مي گويد «تبت يدا ابي لهب وتب ما اغني عنه ماله و ما كسب»؛ يعني مال و ثروتش هيچ جا به دردش نخورد. استاد همينجا يك بحث اقتصادي را مطرح مي كنند كه

ص: 192

در كتاب هايشان ذكر نشده! اشاره به اخلاق اسلامي در مسائل اقتصادي را مي نمايند و مي گويند همه تئوري هاي اقتصادي بايد در پرتو اصول موضوعه ديگري از جمله اخلاق قرار گيرد. شهيد مطهري مي گويد «او پول زياد داشت، اما آيا با مال و ثروت مي توان سعه صدر خريد؟ آيا مي توان اخلاق حسنه را خريداري كرد؟ آيا حسن خلق با پول مي آيد؟».

بعد اشاره به «وامراته حمالة الحطب» مي كند. در اين باره چند تعبير شده است. يكي اينكه سخن چيني مشابه هيزم كشي است، اما نكته جالب اينكه شهيد مطهري مي گويد «همسر ابولهب، خواهر ابوسفيان و عمه معاويه بود. خودش هم خدم و حشم و كنيزهاي زيادي داشت اما از روي عداوت، خودش هيزم ها را به دوش مي كشيد و شخصاً به راه پيامبر مي ريخت تا عمق نفرتش را نشان دهد... ». تعبير شهيد مطهري خيلي زيباست: «وقتي قرآن مي گويد في جيدها حبل من مسد (در حالي كه در گردنش طنابي از ليف خرما قرار داشت تا هيزم ها را بكشد) قرآن مي توانست كلمه عُنُق را به كار ببرد، اما چرا واژه جيد را مي گويد؟». در عربي، هم جيد و هم عُنُق به معناي گردن هستند و خيلي جاها در قرآن نيز عنق و اعناق آمده اند.

«جيد مربوط به جايي است كه زيبايي و تبرج، به ويژه درباره زنان توصيف شود». ابي عبدالله عليه السلام حديث معروفي دارد كه مي فرمايد: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلي وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلي جيدِ الفَتاةِ»(1) (مرگ و شهادت بر فرزند انسان نوشته شده و زيباست و مايه تبرج اوست همچنان كه گردنبند بر گردن زنان زيبا و جوان جلوه مي كند). همه اينها تعابير شهيد مطهر است. موقع توصيف زيبايي گردن، جيد را به كار مي برند.


1- بحارالانوار، ج 44، ص 366.

ص: 193

شهيد مطهري برداشت بسيار زيبايي مي كند: «قرآن مي خواهد بگويد به قدري او كينه دارد كه گردني كه مايه زيبايي براي زنان است و خيلي هم اهميت دارد، به جاي آن كه رويش گردنبند بيندازد، ريسمان خشني از ليف خرما به آن مي بندد و گردن را زخم مي كند تا عمق نفرتش را به پيامبر نشان دهد». همينجا اشاره به موضوعي مي كند كه امروز در جامعه مشابهش را مي بينيم. «وقتي كسي موضع فردي و شخصي نسبت به يك مسئله پيدا نمايد خيلي چيزهاي ديگر را فراموش مي كند و به مصداق صم بكم عمي مي شود و مصداق «خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهمْ وَعَلَي سَمْعِهِمْ وَعَلَي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ...».(1) ابولهب و زنش متوجه خيلي چيزها نبودند و نهايتاً به بدبختي افتادند. ابولهب در نهايت بيمار شد و عفونت طوري بدنش را گرفت كه هيچ كس نزديكش نمي رفت. وقتي مرد، چند غلام او را گرفتند و گوشه اي انداختند. بعضي روايت مي گويند به قدري رويش سنگ پرتاب كردند كه زير سنگ مدفون شود. حتي مي ترسيدند يك گودال بكنند و دفنش كنند.

ام جميل هم سرنوشتي بهتر از ابولهب نداشت. چرا؟ چون براي برخورد با حق به قدري كينه به دل گرفتند و اينقدر در باطل پيش رفتند كه حاضر شدند هر كاري را از روي خصومت انجام دهند.

وقتي تفاسير مختلف را نگاه مي كنم مي بينم بحث هاي روايي و شان نزول را توضيح مي دهند اما تعابيري كه شهيد مطهري در مي آورد زيباتر است. براي نمونه، مي گويد «او از بني هاشم بود و اين از بني اميه! عِرق قبيله اي در عرب بسيار شديد است و هر كسي هواي هم طايفه اي و هم قبيله اي خود را دارد؛ ولي ابولهب هرگز چنين كاري نكرد. او در واقع


1- بقره؛ 7.

ص: 194

دنباله رو زنش شد». درباره برخي خواص نيز اشارات كوتاهي مي كند كه بسيار پرمعناست. مي گويد «او دنباله روي كينه ها و عقده هاي ام جميل شد و حتي عرق قبيله اي خويش را فراموش كرد». ببينيد از 3-4 آيه كوچك چقدر مي توان مطلب و نوآوري در آورد و دريچه هاي جديد گشود. بسياري از موضوعات اجتماعي و فكري در همين ها نهفته است.

نظريات اقتصادي شهيد مطهري

نظريات اقتصادي شهيد مطهري

شهيد مطهري با همين خصلت و توانمندي و نوآوري در حوزه هاي مختلف وارد شد. در اقتصاد نيز ورود يافت. در بسياري از موضوعات اقتصادي حرف زده و نظريه داده است. بيان هاي قوي داشته! اين نظريات چند دسته اند. بحث هاي خود را به گونهي كلاسيك بيان مي كنم تا دانشجويان عزيز نيز استفاده نمايند.

برخي مي پندارند شهيد مطهري در حوزه هاي اقتصادي نظريات كمي داشتند اما چنين نيست. بخشي از مطالب تدوين شده است. در سال 80 كتابي به نام «نظريات اقتصادي شهيد مطهري» به انتشار رسيد و امروز هم در اختيار شماست. جلسات و سخنراني هايي هم داشتند كه هنوز پياده نشده! كتاب هاي مستقل ديگري نيز نوشتند. مسائل پراكنده اي هست كه هنوز دسته بندي نگشته اند. ايشان در موضوعات مختلفي مثل ثروت، توليد، اقتصاد سالم، ضرورت داشتن نظام اقتصادي در جامعه اسلامي، ارزش، مالكيت، ارزش اضافي، سرمايه داري، سوسياليسم، پول، كار، مال، ارث، عوامل توليد ثروت، انفال، شركت، ماشين و... . ورود يافته و بحث هايي از جنبه هاي مختلف مطرح كرده است. يك جا از ديدگاه كلاسيك به تعريف و تبيين مسائل مي پردازد. هر دانشجويي كه مي خواند

ص: 195

يك بار با تعاريف اينها آشنا مي شود. حتي نظريه اقتصاددان هاي غربي و اقتصاددانان سوسياليسم را گفته است. بعد نظريه اسلام را نيز به ميان كشيده و به گونه كلاسيك مطرح كرده و به بحث گذاشته!

شهيد مطهري در حوزه اقتصاد فرمايش هايي در سه لايه يا سه طبقه دارند. يكي بيان مباني و نظريات كلي مرتبط با اقتصاد! اينها مهم است چون مقوّم اصل بحث به شمار مي رود. براي نمونه، عدالت يكي از پايه هاي اقتصاد است و ايشان در كتاب هاي مختلف به بحث درباره آن پرداخته است. هدف از بعثت انبيا را مي گويد: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط».(1)

خيلي از گروه هاي التقاطي و گروه هاي سوسياليست زده مي گفتند «قسط و عدالت، هدف انبياست» در حالي كه اين ظاهر قضيه بود. شهيد مطهري آيات ديگري را در كنار آن مي آورد. براي نمونه، «يا ايها النبي انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً و داعياً الي الله باذنه و سراجاً منيرا».(2) بعد مي گويد: «مأموريت اصلي انبيا در يك جا توحيد ذكر شده و يك جا عدالت و قسط! هر دو با هم نمي تواند هدف اصلي بشود. هدف اصلي فقط يكي مي شود». بعد ثابت مي كند كه هدف همان توحيد است؛ ولي عدالت، وسيله رسيدن به آن مي باشد.(3)

تبيين هاي زيبايي به كار مي برد كه در جاي ديگري نديده ام. مي گويد عدالت ابزار است اما دو جور ابزار داريم. يكي وسيله اي كه با قطع نظر از هدف، خودش ارزش دارد و يكي آن كه قطع نظر از هدف، ارزشي


1- حديد؛ 25.
2- احزاب؛ 46.
3- وحي و نبوت، ص 30 و سيري در سيره ائمه:، ص 220.

ص: 196

ندارد. اين موضوع جديدي است. هر ابزار و وسيله اي نمي تواند جايگاه ثابتي داشته باشد. مثال مي زند «سنگي را وسط رودخانه مي گذاريد تا از روي آب بپريد؛ ولي بعد كه پريديد، خود سنگ را هم آب مي برد. اين يك هدف موقت بود. گاهي مي خواهيد به مقام علمي برسيد. تا نيمه راه مي آييد و خيلي چيزها را ياد مي گيريد اما به مقام بالا نائل نمي شويد. آيا همه چيزهايي كه خوانده ايد باطل است؟ نه اينها وسيله بوده و باطل نشده!». همانجا مسئله «عمل خير از غيرمسلمان» را در حاشيه مطرح مي كند و در كتاب هايي مثل «عدل الهي» ثابت مي كند حتي آدمي كه مسلمان نيست و با انگيزه الهي كار نمي كند، اگر كار خير انجام دهد كارش داراي جايگاه و وزن مي باشد. اينطور نيست كه فايده اي نداشته باشد. احاديث مي گويند وسيله هم داراي ارزش است.

شهيد مطهري بحث هاي عمومي را در كتاب هاي مختلف مطرح مي نمايند. از بنياد شهيد مطهري خواهشمندم آن مباني كه به مباحث اقتصادي مربوط مي شود را جمع آوري كنند. از دلش خيلي چيزها در مي آيد. همان كتابي كه امروز چاپ شده را وقتي تورق مي كنم مي بينم عاري از مباحث عمومي است. البته حق همين مي باشد كه كتاب فقط به بحث هاي اصلي اقتصاد بپردازد اما مباني و چيزهاي ديگر را نيز بايد گفت.

در سوره فجر، مال را مايه ابتلا و آزمايش مي خواند در حالي كه در جاي ديگر، مال را خير به حساب مي آورد. همانجا شهيد مطهري اظهار نظر مي كند. «َأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ».(1) در جاي ديگر ذكر شده «وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ


1- فجر؛ 15.

ص: 197

رَبي أَهَانَنِ»!(1) مي گويد بعضي ها كه مال و ثروت مي گيرند مي گويند «پيش خدا عزيز بوديم و خدا اينها را به ما داده». فكر مي كنند مايه و ثروتشان نشانه تقرب الهي است. اگر تقدير رزق يقه آنها را بگيرد يعني فقير و محدود شوند مي گويند «خدا ما را بدبخت و بيچاره كرده». هيچ چيز را به خود منتسب نمي كنند. مي گويند «گليم بخت كسي را كه بافتند سياه، به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد». شهيد مطهري مي گويد بعضي ها همه چيز را به قضا و قدر نسبت مي دهند و از خودشان سلب مسئوليت مي كنند. ايشان مي گويد «اينطور نيست. هر دو تا مايه ابتلاست. مال در يك جا مايه خير است و در جاي ديگر مايه ابتلا! خداوند مال و ثروت را مي دهد يا مي گيرد تا بندگان خود را آزمايش كند». اين بحث بسيار زيباست و جاي كار زيادي دارد.اي بسا كساني كه از آزمايش ثروت سربلند بيرون آمدند اما از آزمايش فقر و تنگدستي سرافكنده شدند. نمونه هاي تاريخي را شهيد مطهري ذكر مي كند. خودمان هم در اطرافمان زياد مي بينيم.

برعكس، خيلي ها در آزمايش فقر و تنگدستي سربلند بودند اما وقتي امكانات و مكنت و مقامات مادي و موقعيت اجرايي به دست آوردند ديگر سربلند نشدند. پس هيچ كدام از اينها ذاتاً مايه تقرب يا بُعد از پروردگار نيست بلكه در بطن خود آزمايش الهي دارد.

شهيد مطهري حرفي را مي زند كه بسيار جالب است. در زماني كه بحث هاي سازندگي و سياست هاي تعديلي مطرح مي شد و برخي خيلي افراطي عمل مي كردند و مي گفتند «بايد تمام بسيجي ها و حزب اللهي ها


1- فجر؛ 16.

ص: 198

پولدار شوند » و زماني كه پولدار شدن را نوعي مجاهدت مي دانستند در جلسات به بزرگانشان كه نظريه پردازي مي كردند گفتم «يادتان باشيد كه شهيد مطهري مي گويد «واقعيت اين است كه آن كساني كه از آزمايش فقر و محدوديت مال و مقام سربلند بيرون آمدند بسيار بيشتر از كساني هستند كه در موقعيت مال و ثروت و مقام سربلند بيرون آمدند». اين واقعيت تاريخي است كه اهميت زيادي دارد. بايد دعا كرد خداوند خيلي موقعيت ها را به انسان ندهد. امام فرمودند «تا كسي خودسازي نكرده، دعا كند به مقام و موقعيتي نرسد».

امروز بيش از 30 سال از تاريخ انقلاب اسلامي مي گذرد و شاهد مثالهاي زيادي براي بيان شهيد مطهري مي بينيم. بخشي از بحث هاي شهيد مطهري مربوط به مباني مي شود. در لايه دوم، نظرات اقتصادي را به گونه جزمي مطرح مي كند. مي گويد «نظر اسلام در اين باره چنين است». لايه سوم اهميت زيادي دارد. سوء تفاهم هايي درباره آراي اقتصادي شهيد مطهري ديده مي شود، به ويژه در بين كساني كه مطالعه نكرده اند! مي گويند «شهيد مطهري فقط طرح موضوع كرد؛ ولي نظر قطعي نداد». درباره تهديد سرمايه و مالكيت ماشين به عنوان محصول نبوغ بشري، نظريات شهيد مطهري را خواندم. دو مثال برجسته را به عنوان امر مستحدثه فرمودند و بيان موضوع كردند. گفتند «اين سرمايه ديگر آن سرمايه نيست. اين ماشين، يعني فناوري هاي توليد انبوه، ديگر شباهتي به وسايل ساده قديم ندارد. لازم است درباره اش بحث مجدد صورت پذيرد». اين خيلي مهم است.

امروز ضرورت پژوهش و كنكاش در آثار و آراي اقتصادي شهيد مطهري براي يافتن مدل هاي جديد و برونرفت از خيلي بن بست هاي

ص: 199

اقتصادي كاملاً مشهود است. ايشان يك طبيب دلسوز بود و در عين حال شجاع! هر جا لزومي به جراحي مي ديد جراحي مي كرد.

شجاعت را بايد جزو ذات آن متفكر بزرگ دانست و همين، كارش را برجسته مي سازد. آسيب و بيماري را كاملاً تشخيص مي داد و نگراني ها و گره هاي فكري را مطرح مي كرد و گاه پاسخ قطعي مي داد؛ آن هم با اخلاق! تا آخرين روزهاي عمرش وقتي مي خواست مخاطب خود را صدا كند، از جمله به جواناني كه در گروهك فرقان گول خورده بودند، مي گفت: «من فعلاً اسم فرقه شما را ماترياليسم اغفال شده مي گذارم». صحبت هايش با محبت و پدرانه بود. در 2-3 جا گفت: «ضمناً اگر من اشتباه مي كنم بياييد و اشتباهم را به من بگوييد. شما هم استدلال كنيد تا اگر اشتباه نموده ام از نظرم برگردم. من پشت تفكر شما ماترياليسم اغفال شده را مي بينم. اگر استدلالها را بشنوند و باز هم در فكرشان پافشاري كنند اسمشان را ماترياليسم منافق مي گذارم چون اينها مي خواهند با نوعي اسلام التقاطي، ماركسيسم و سوسياليسم را با ظاهري اسلامي به خورد جامعه دهند».

در هر سه لايه بايد بحث هاي شهيد مطهري را جمع و دسته بندي كنيم. كارشناسان، نظريه پردازان و آدم هاي سالمي كه دنبال حل مشكل جامعه هستند بايد قدم به ميدان بگذارند. من يك مسئول هستم و به خاطر جايگاهم به طور دائم در جريان تنگناهاي اجرايي كشور و به ويژه حوزه اقتصاد قرار مي گيرم. امروز جنگ اقتصادي با دشمن داريم. آمريكا و استكبار جهاني، تحريم هاي فلج كننده را نوك پيكان حمله خود نسبت به ما قرار داده اند. مدل هاي اقتصادي جديد مي خواهيم.

بسياري از وزرا و فعالان دولت از صبح تا شب با استادان دانشگاه به

ص: 200

بحث هاي اقتصادي مي پردازند. ممكن است بحث هاي طلبگي هم شكل بگيرد. اين نشان مي دهد ما نيازمند بحث هاي نقادانه درست، خارج از تخريب و سياه نمايي هستيم. احتياج داريم جايگاه هايي را فراهم كنيم كه با مدل هاي جديد به سمت حل مشكلات اقتصادي كشور و جامعه برويم. همه اين كارها نمي تواند در رسانه ملي صورت بگيرد چون بعضي بحث ها وقتي رسانه اي و عمومي شد، ماهيت ديگري پيدا مي كند. در دانشگاه ها و مراكز علمي به شكل بهتري صورت مي گيرد.

نمي گوييم اگر تنگناي اقتصادي نداشتيم از اقتصاددان استفاده نمي كرديم. ايران پر از اقتصاددان است. آدم هاي باسابقه و استادان دانشگاه را داريم كه با هم اختلاف نظر دارند. بايد دنبال مدل هاي جديد رفت و نترسيد. به نظر من آراي شهيد مطهري در بعضي از اين حوزه ها به ما كمك مي كند.

يكي از موضوعات مهمي كه شهيد مطهري بيان مي نمايد «كار» است. وي مي گويد: «به عقيده ما موجب طبيعي مالكيت دو چيز است. يكي كار و ايجاد، يعني ارتباط فاعلي و ديگري تمليك و بخشش، يعني ارتباط غائي».

درباره كار و آثار تربيتي آن، شهيد مطهري بحث هاي بسيار خوبي دارد. همه دوستان عزيز را دعوت مي كنم كه درباره نقش تربيتي كار بخوانند.

«هم تربيت بر كار مقدم است و هم كار بر تربيت». اين آثار متقابل را مي توان نگاه ديالكتيكي درست دانست كه گاهي روي خط قرمزها پا مي گذارند. اينها نوعاً در تفكر شهيد مطهري ديده مي شود. ذهن را باز و درگير رابطه متقابل دو مطلب مي كند. اينها در ديگر بحث هاي شهيد

ص: 201

مطهري نيز ديده مي شود. براي نمونه، مي پرسد: «تربيت يا كار؟ كدام يك مقدم است؟ كدام بايد انجام گيرد تا به ذي المقدمه برسيم؟». ايشان به زيبايي نتيجه مي گيرد «هر دو تا مقدمند! اين دو، هم علت يكديگرند و هم معلول! هم انسان، سازنده و آفريننده كار خود است و هم كار، خالق و آفريننده روح و چگونگي انسان».

شهيد مطهري مي گويد:

كار را فقط از روي ناچاري و نياز مادي انجام نمي دهيم. كسي كه احتياج مادي دارد بايد كار كند تا پول در بياورد و زندگيش را بگرداند. حتي كار باعث تقويت عضلاني هم مي شود، اما تمركز قوه خيال در كار رخ مي دهد و اين باعث جلوگيري از فساد انسان مي شود. اگر انسان خيال را در اختيار خود نگيرد و آزاد بگذارد منشأ فساد اخلاقي مي شود. امير مؤمنان عليه السلام فرمود «النفس ان في لم تشغله شغلك» (اگر تو نفس را به كاري مشغول نكني، او تو را به خود مشغول مي سازد).(1)

شهيد مطهري مي گويد «برخي خيالها شما را به گناه مي اندازد». مثالهاي خوبي مي آورد كه بيكاري باعث خيلي گناهان مي گردد. البته يادآوري مي نمايد كه درباره همه مصداق ندارد. از ديگر فوايد كار را اينها بر مي شمارد: «استعداديابي و آزمون خود». انسان قبل از كار كردن نمي داند چه استعدادهايي دارد؛ ولي با كار و آزمايش، آنها را كشف مي كند. تا انسان دست به كاري نزده نمي تواند بفهمد استعدادش را دارد


1- تعليم و تربيت در اسلام، بخش دوم، جلسه ششم، ص 414. اصل اين سخن بدين صورت است؛ «عن الحكماء ... النفس ان لم تشتغلها شغلتك» (منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج 15، ص 208).

ص: 202

يا ندارد. انسان با كار، خودش را كشف مي كند و خود را كشف كردن، بهترين كشف است. ببينيد چه تعابير زيبايي به كار مي برد.

بعد اشاره به كار و فكر منطقي مي نمايد. ذكر اين مطالب نياز به جرئت و بيان صريح دارد. كساني كه با مكاتب مختلف آشنا هستند مي دانند كه آقاي مطهري، لب مرزي بود. با صراحت و دقيق، نظر اسلام را مي گفت. شجاعانه حرف مي زد. به اين جمله دقت كنيد:

انسان وقتي در عمل وارد كار شد، فكرش منطقي مي شود. يعني در عمل رابطه علي و معلولي و سببي و مسببي را لمس مي كند؛ و چون لمس مي كند با قوانين عالم منطبق مي شود و ديگر آن فكر، شيطاني و خيالي و آرزويي نيست بلكه منطبق است بر آنچه وجود دارد و آنچه وجود دارد حساب است و منطق و قانون.

مي گويد تا كار نكنيد و وارد عمل نشويد منطق علّي و معلولي جهان را نمي فهميد. اين را در كارهاي جاري خود، كم نمي بينيم. خيلي وقت ها حرف هاي كلي مي زنيم و ادعاهايي مي كنيم. كنار گود مي نشينيم و مي گوييم «لِنگش كن». حرف زياد مي زنيم اما به محض اينكه وارد كار شديم مي فهميم همه چيز متفاوت با انتظار ماست.

قبل از اينكه انقلابيون و معتقدين به جمهوري اسلامي بيايند و حكومت را به دست بگيرند تا مدير شوند شهيد مطهري اشاره زيبايي مي كند در اين حرف با عمل متفاوت است. صف و ستاد بايد به اين مطلب توجه كنند. علما، بزرگان، نظريه پردازان و دانشگاهيان بايد در كنار كساني كه كار اجرايي مي كنند قرار بگيرند.

بسيارند كساني كه ادعاي زياد مي كنند اما وقتي كار كوچكي به آنها

ص: 203

سپرده شود در عمل مي مانند. سعي مي كنند كار را به قدري خراب نمايند كه وانمود شود: «نمي گذارند ما كار كنيم». هر كدام از اينها اقتضائاتي دارد. حضرت امام مي فرمود: «بعضي ها يك نانوايي را هم نمي توانند اداره كنند». اين بيان حضرت امام است. مربوط به همه ما مي شود. من و شما را شامل مي گردد. شايد نظريه پردازي هاي زيادي بكنيم و همه فكرهايمان را منطقي بدانيم اما وقتي اقتضائات كار اجرايي را ببينيم بفهميم قضيه متفاوت است.

شهيد مطهري اشاره به تأثير كار بر احساس انسان به عنوان ششمين فايده كار مي كند. «همچنين كار روي احساس انسان اثر مي گذارد. كار، از جمله آثارش اين است كه به قلب انسان خضوع و خشوع مي دهد. جلوي قساوت قلب را مي گيرد. بيكاري قساوت قلب مي آورد و كار اقل فايده اش براي قلب انسان اين است كه جلوي قساوت قلب را مي گيرد». توضيحاتش خيلي عالي است.

مورد هفتم «كار و احساس شخصيت: كسي كه كار مي كند احساس شخصيت به دست مي آورد. وقتي مستقل و بي نياز از ديگري شد، شخصيت خود را مي يابد». شهيد مطهري بحث هاي زيادي درباره كار دارد. مي خواستم درباره ثروت، ارزش اضافه و چند موضوع ديگر نيز بگويم اما وقتم تمام شد.

فقط دو موضوع مستحدثه را از بيان شهيد مطهري مي خوانم. يكي مربوط به ماشين است. استاد من شهيد مطهري تنها به طرح موضوع براي جامعه مي پردازد: «ضرورت مالكيت جمعي صنايع بزرگ: ماشين از آن نظر كه مظهر ترقي اجتماع است و محصول ماشين را نمي توان محصول غيرمستقيم سرمايه دار دانست بلكه محصول غيرمستقيم شعور و نبوغ

ص: 204

مخترع است و آثار شعور و نبوغ نمي تواند مالك شخصي داشته باشد، پس ماشين هاي توليد نمي تواند به اشخاص تعلق داشته باشد. اينها نفي مالكيت فردي يا الغاء مالكيت خصوصي نيست؛ بلكه مالكيت اشتراكي در موارد خاصي است كه موجبات آن اقتضا مي كند در آن موارد، مالكيت اشتراكي و جمعي باشد و نه فردي». بعد وارد بحث اموال و ثروت هاي عمومي مي شود. ايشان ماشين را به خاطر ويژگي هايش به منزله توسع در انفال مي داند. مي گويد:

اگر كسي ماشيني بياورد كه محصول نبوغ بشر است و به قول غربي ها از طريق آن نوعي Mass Production راه انداخت كه نيروي كار را بيكار كرد، بايد به اين انديشيد كه ماشين، مظهر تكامل اجتماع است و هيچ فردي را به تنهايي نمي توان مخترع و مبتكر آن شمرد.

همينجا در مقايسه با سرمايه داري، عبارت زيبايي به كار مي برد: «سرمايه داري در دنياي امروز يك پديده نو و بي سابقه است كه 2-3 قرن از عمر آن بيشتر نمي گذرد. يك پديده اقتصادي و اجتماعي نو است كه محصول پيشرفت و ترقي تكنيك جديد به شمار مي رود. از اين رو مستقلاً به عنوان يك مسئله مستحدث بايد از آن بحث شود. ابتدائاً چنين تصور مي رود كه سرمايه داري يك موضوع كهنه و قديمي است كه شارع اسلام براي آن حدود و موازيني مقرر كرده مثل تجارت، اجاره، مضارعه، مساقات و...! همه اينها سرمايه داري است كه در اسلام برايشان احكام و مقرراتي تعيين شده است اما اينكه مقدار سرمايه كمتر باشد يا بيشتر باشد ربطي به مطلب ندارد». ايشان حرف جديدي در حوزه سرمايه داري نوين مطرح مي كند:

اين موضوع از لحاظ علم اقتصاد بايد مورد مطالعه قرار گيرد زيرا

ص: 205

ادعا مي شود سرمايه داري جديد يك نوع استثمار بين و اكتمال به باطل مسلّم است. معامله اي است كه يك طرف محصول، زحمت ديگري را مفت و مسلّم مي خورد و مي برد و... .(1)

بعد نقد بسيار خوبي به سوسياليسم مطرح مي كند. فكر مي كنم حالا قدري علاقمند شديد كه مباحث را تعقيب كنيد. حتماً خودتان آنها را بخوانيد. بعد نتيجه گيري مي كند و سوسياليسم را مردود مي داند: «اگر مشَخِّص اصلي سوسياليسم را اشتراك سرمايه بدانيم اسلام يك مسلك اشتراكي است و اگر مشخّص اصلي آن را اشتراك در كار بدانيم، اسلام يك مسلك اشتراكي نيست». شهيد مطهري درباره كار و ارزش كار و ارزش اضافي مي گويد. تفكرات سوسياليستي، همه را نفي مي كند و در مقابل فطرت انساني مي ايستد. به قول شهيد مطهري، حتي براي سركارگر هم وجاهت قائل نمي شود. سوسياليست معتقد نيست سركارگري كه فكرش را به كار مي اندازد بايد پول بيشتري بگيرد.

درباره اصل سرمايه و اشتراك و مالكيت سرمايه بايد بحث شود. قطعاً منظور ايشان از ماشين، دو تا ماشين تراشكاري در مغازه اي در ميدان قزوين نيست. اينها موضوعات مستحدث و جديد است كه هم در تهديد سرمايه، هم مالكيت و هم ماشين مطرح مي شود. بحث ها و مدل هاي مختلفي مطرحند. نظريه پردازي در اين حوزه ها نبايد تعطيل گردد. شهيد مطهري در مقطعي بود كه تفكرات مختلف به ميان مي آمد. بعضي از آنها جنبه سياسي يافت و من اصلاً وارد آن بحث نشدم تا به حاشيه نرويم.

سايه سنگين خط كشي هاي سياسي اول انقلاب را به خاطر بياوريد.


1- بررسي اجمالي مباني اقتصاد اسلامي، ص 56.

ص: 206

تفكرات گوناگوني بود. نمادها و شخصيت هايي وجود داشت. از يك تريبون طرز تفكري مطرح مي شد و از جاي ديگر در شوراي اقتصاد كشور بحث هاي ديگري به ميان مي آمد. جبهه گيري را مي ديديم. من درباره همه اينها تحقيق مجدد كرده ام. خوب است تحقيق كنيم كه چقدر فرصت براي طرح آزادانه و درست مسائل نظري و فكري وجود دارد. همان موقع هم بزرگان تشخيص دادند كه در بيان بعضي مسائل نبايد عجله كرد. مدتي طول كشيد تا تبديل به كتاب شد. امروز در اختيار ماست. متأسفانه خيلي از اين بحث هاي فكري مرده و به همين دليل كسي به كتابهاي مرتبط به آنها توجه نمي كند. بسياري از آنها موضوعات مهمي به شمار مي رود. الآن وقت آن است كه درباره چنين تفكراتي به بحث و جدل بپردازيم.

مطهري از متفكرين بزرگ ما بود. مطهري هميشه زنده است. هر بار كه صحبت هايش در راديو و تلويزيون پخش مي شود و مطالب وي را مي شنويم مي بينيم فضاي جديدي به روي ما مي گشايد. آنها مردان الهي و آسماني بودند. كارشان حساب و كتاب عادي و مادي ما را نداشت. صبح و شب در يك حجره مطالعه مي كردند. در قلّت بضاعت مي زيستند. بعد هم كه صاحب زندگي شدند تا نيمه شب به كلاس و درس و بحث مي پرداختند. همسر بزرگوارشان فرمودند كه ايشان ساعت 12 شب به خانه مي رسيد، يك خوراك عادي مثل نان و پنير مي خورد و مي خوابيد. دو ساعت بعد براي نماز شب بلند مي شد. بعد هم دوباره به مطالعه مي پرداخت. اينها آدم هايي شجاع و جامع بودند.

نظراتي كه مي دادند به همين راحتي نبود. معتقدم امروز در حوزه اقتصادي مي توان از فرمايش ها و آراي شهيد مطهري استفاده بسيار خوبي

ص: 207

كرد. جا دارد پژوهشگران، صاحبنظران و كارشناسان به تعمق بيشتري در اين باره بپردازند. در اين دوره ما فراتر از هر زمان ديگري نياز به برون رفت از مشكلات اقتصادي داريم. رهبر معظم انقلاب چند سال است كه مسائل اقتصادي را به عنوان نام آن سال مي خوانند. امسال سال توليد و سرمايه و كار است. همه اينها واژه هاي ناب اقتصادي به شمار مي رود. با پژوهش و كنكاش بايد حق شهيد مطهري را ادا و نظريات اقتصادي او را مطرح كرد. بدين ترتيب با مجموعه آراي او در زمينه هاي مختلف مي توانيم مجموعه هاي جديدي را به جامعه فكري كشور ارائه دهيم. براي همه شما آرزوي سلامتي و موفقيت دارم، والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته!

ص: 208

ص: 209

فصل پنجم:همايش حكمت مطهر سال 1392

اشاره

فصل پنجم:همايش حكمت مطهر سال 1392

زير فصل ها

درس هايي كه امروز مي توان از مطهري گرفت

مطهري، مردي از تبار انبيا

جذابيت انديشه هاي مطهري براي جوانان اروپايي

ويژگي هاي اخلاقي و شخصيتي استاد مطهري

ص: 210

ص: 211

درس هايي كه امروز مي توان از مطهري گرفت

اشاره

درس هايي كه امروز مي توان از مطهري گرفت

دكتر علي لاريجاني(1)

بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي محّمد و آله الطيبين الطاهرين! ميلاد مسعود دخت گرامي رسول الله، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام را خدمت شما سروران گرامي و به ويژه مادران و بانوان كشور تبريك و تهنيت عرض مي كنم. اميدواريم از انفاس قدسي ايشان در چنين ايام مباركي بهره مند گرديم. چند سالي است كه در سالروز شهادت آيت الله مطهري كنفرانسي تحت عنوان حكمت مطهر تشكيل مي شود. لازم مي دانم از دست اندركاران آن كنفرانس تشكر و كارشان را ستايش كنم. اميدوارم چنين كنفرانس هايي، در فهم راه و طريق آن مرد الهي مؤثر باشد.

شناختي كه از اين شخصيت ممتاز در جامعه ما و بين مسلمانان وجود دارد آن است كه يك اسلام شناس همه جانبه بود. در علوم مختلف اسلامي تطبع و تسلط داشتند؛ در فلسفه، كلام، تفسير، فقه و تاريخ! همين امر باعث شده كه آثارشان از قوت نظري برخوردار باشد و مورد توجه نسل حقيقت جو قرار گيرد.

از جهت ديگر، شخصيت ايشان به عنوان يك مصلح اجتماعي ظهور


1- رئيس مجلس شوراي اسلامي.

ص: 212

نمود؛ براي آينده مسلمانان مي انديشيدند و به نقادي شرايط آنها مي پرداختند ذهنشان درگير بيداري اسلام و رفع مشكلات جهان اسلام بود. حوزه هاي انديشه اي بسيار متنوعي را مي آراستند تا پيرايه را از بين ببرند. دغدغه هاي مسلمانان مثل وحدت اسلامي را پي مي گرفتند. آثار مختلفشان ميدان همين تجليات است.

در كنفرانس امروز مي توانيم به برخي آثار و افكار شهيد مطهري بپردازيم. كار بسيار ارزشمندي است اما چند نكته اي را از زاويه اي ديگر به عرض مي رسانم. با توجه به شخصيت چندضلعي آيت الله مطهري، بايد ديد چه درس هايي امروز مي توان از افكار و سلوك ايشان گرفت. البته اين درس ها متنوعند اما به چند موضوع مهم اشاره مي كنم.

نخستين نكته را با بيان خودشان مي گويم هر چند كه در آثار گوناگون به انحاي مختلف آن را ذكر كرده اند: «اسلام همواره روش وسط و معتدل را پيش مي گيرد. اين جهت ناشي از جنبه همه جانبه بودن اسلام است». در آثار مختلفشان تأكيد به معتدل بودن مسلك اسلام مي نمايند. در اين كلام دو نكته نهفته است. يكي اينكه مشي فكري اسلامي از جنس اعتدالي مي باشد و در مقابل افراط و تفريط قرار مي گيرد. اين اعتدالي بودن را در مقابل انقلابي گري مطرح نمي كنيم بلكه در برابر افراط خواهد بود. انقلابي بودن جزو ذات تفكر اسلامي است. تفكر اسلامي، زنده و پويا مي ماند اما به دو طرف افراط و تفريط فرو نمي افتد.

نكته مهم دوم اينكه موضوع اعتدال مربوط مي شود به وجوه چندجانبه تفكر اسلامي! تفكر اسلامي، همه جانبه است يعني تمام عرصه هاي نيازهاي بشري را در بر مي گيرد. اسلام تك ساحتي و تك

ص: 213

ارزشي نمي باشد. چند نمونه از اين اشارات را در انديشه هاي شهيد مطهري جستجو مي كنيم.

مي دانيد كه سبقه اصلي آن شخصيت ارزشمند، فيلسوف بودن است اما اهل عرفان، فقه، مسائل سياسي و مبارزه بودند. گرايش هاي عرفاني نظري و عملي در زندگيشان ظهور و بروز داشت. در دهه آخر عمرشان از طريق استادي كه داشتند، سلوك معنوي را طي مي نمودند. در آثار متعدد از لحاظ نظري به عرفان پرداخته اند؛ هم در تفاسير قرآن، هم رساله عرفان و هم در بحث هايي درباره اشعار حافظ، هم كتاب سيري در نهج البلاغه، هم كتاب «انسان كامل»! در كتاب «خدمات متقابل» نيز وقتي خدمات ايران را طبقه بندي مي كنند، عرفاي ادوار مختلف را بر مي شمارند و به همين موضوع اشاره مي فرمايند. گرايش هاي عرفاني نظري و عملي در زندگيشان ديده مي شد اما هرگز رفتار افراطيون را نمي پذيرفتند.

شهيد مطهري مي فرمايند: «از همان وقت هايي كه تصوف در دنياي اسلام پيدا شد ما مي بينيم افرادي پيدا شدند كه تمام نيروي خودشان را صرف عبادت و نماز كردند و ديگر وظايف اسلامي را فراموش نمودند. براي نمونه، در ميان اصحاب اميرالمؤمنين مردي به نام خواجه ربيع بود كه گفته مي شود قبرش در مشهد است. او يكي از زهّاد ثمانيه به شمار مي رود. او اين قدر كارش به زهد و عبادت كشيد كه در دوران آخر عمر خودش قبري كنده بود و در آن قرار مي گرفت و خود را نصيحت مي كرد كه «يادت نرود عاقبت بايد بيايي اينجا». تنها جمله اي كه غير از ذكر و دعا از او شنيده اند مربوط به آن وقتي بود كه اطلاع پيدا كرد مردم، حسين بن علي، فرزند عزيز پيامبر را شهيد كرده اند. چند كلمه در اظهار

ص: 214

تأثر و تأسف از چنين حادثه اي گفت: «واي بر اين امت كه فرزند پيامبرشان را شهيد كردند». بعدها مرحوم خواجه ربيع مستمراً استغفار مي كرد كه «چرا من اين چند كلمه كه غير از ذكر الله بود را به زبان آوردم؟». شهيد مطهري چنين طرز فكري را نقد مي كند.(1) اسلام يك دين همه جانبه است. اهل عرفان، ذكر، دعا و تقرب به خداوند بودن فقط يك راه ندارد. همين كه كارهاي مختلف انسان بي ريا و براي خدا باشد به منزله تقرب به خداوند است.

در كتاب «انسان كامل» مي فرمايند:

اسلام دين جامع نگر، متعادل و داراي نظام معرفتي به هم پيوسته از عقايد، اخلاق و احكام است و در شريعت اسلام، ابعاد و ساحت هاي گوناگون گرايش و ارزش قرار دارد. دين فرد و جامعه است. دنيا و آخرت است. اعتقاد و اقتصاد است. ماديت و معنويت است. دين زندگي توأم با سعادت و هدايت و سلوك است. ديني است كه در آن نماز، روزه، حج تا جهاد و امر به معروف و نهي از منكر، حكومت و مديريت همه اگر براي خدا و انجام تكليف و از سر حب و عشق به معبود و دين انجام گيرد ارزش دارد و هر كدام از اين عناصر و اجزا داراي ارزش جداگانه اند.

كاملاً مشهود است شهيد مطهري همانقدر كه به عرفان و سلوك معنوي انسان توجه داشت، دغدغه مديريت جامعه را دنبال مي نمود. مي گفت: «بايد اهل جهاد بود. بايد اهل مديريت اقتصاد بود».


1- آزادي معنوي، ص 122.

ص: 215

ايشان از تك تك چنين مواردي نام مي برد. تفكرش به هيچ وقت خارج از آن مسير نمي رفت. فكر اعتدالي اسلامي را تشريح مي فرمود. موضوع همه جانبه نگري و اعتدال براي استاد مطهري به قدري مهم بود كه فرمودند: «علت سقوط حكومت ها اين نيست كه همه آرمان هايشان غلط بوده! گاهي به دليل تكيه بر يك ارزش و نسيان و غفلت از ديگر ارزش ها سقوط مي كنند».

بعد مثال مي زنند كه غرب آزادي را به عنوان يك ارزش مورد تأكيد قرار داده اما ديگر ارزش ها مثل معنويت و عدالت را نديده اند. اين عامل انحطاط آن تمدن گشته است. در حوزه سياست نيز وقتي يك مملكت تك ارزشي شود دچار انحطاط مي گردد و بايد منتظر ماند كه اين اعوجاجات، اثر خود را در كشور بگذارد. وقتي از ايشان پرسيدند «شرايط تداوم انقلاب چيست؟» فرمودند: «شرايط لازم براي تداوم انقلاب، شامل عدالت، آزادي، معنويت و استقلال است». بعد استقلال را معنا كردند: «استقلال سياسي، استقلال اقتصادي و استقلال مكتبي». سپس فرمودند «اين همه شرايط نيست. اينها شرايط لازم براي تداوم انقلاب مي باشد و نه شرايط كافي!». چند ارزشي بودن و تعادل براي حيات و نمود جامعه ضروري خواهد بود.

سپس توضيح مي دهند: «اگر يك جامعه به آزادي توجه نكند اما متوجه اقتصاد و عدالت باشد، دچار انحطاط مي گردد. اين براي انقلاب خطر است».

بر عكس آن اگر به آزادي توجه كند؛ ولي به عدالت بي توجه باشد عامل انحطاط مي گردد. برخي از تقرب ها را در همين 34 سال داشتيم. در يك دوران به ارزش خاصي توجه ويژه مي شد و ديگر موضوعات به

ص: 216

فراموشي مي رفت. عدم تعادل را در جامعه حس مي نموديم. در ميدان عمل همواره با اين مسئله مواجه بوده ايم.

ايشان در مصاحبه تلويزيوني كه اوايل انقلاب داشتند ذكر كردند:

در كتاب نهضت هاي صدساله نيز گفته ام يكي از دلايل افراط و دور شدن از اعتدال، رخنه فرصت طلبان است. وقتي دوران سختي ها منقضي شد فوراً افراد فرصت طلب، خودشان را در نهضت جلو مي اندازند و آنچنان تندتر از ديگران شعار مي دهند و داد و فرياد مي كنند كه صداي انقلابيون اول را كمابيش تحت الشعاع قرار مي دهند. اگر مراقبت نشود و جلوي اين فرصت طلب ها، اعم از افراد و گروه هاي فرصت طلب گرفته نشود، قهراً نهضت به خطر خواهد افتاد.

اينها نشان مي دهد دغدغه ايشان در مسئله عدم تعادل، يكي از طريق نفوذ افراد فرصت طلب بود. افراد فرصت طلب، لباس انقلابي گري به تن مي كنند اما اينقدر در يك موضوع شعار تند مي دهند كه انقلابيون اصلي كه تعادل در ارزش ها داشتند، پس زده مي شوند و حرف هايشان به گوش نمي رسد.

در زندگي عملي شهيد نيز مي توان جلوه انديشه هايشان را ديد. مسئله نسبيت در معرفت، يك امر انحرافي است. يعني متفكرين اسلامي، نسبيت در معرفت را نمي پذيرفند. وقتي مي گوييم «اسلام يك حقيقت است» براي كشف حقيقت، راه وجود دارد. نمي توان گفت «تلقي اين گروه درباره اسلام چنين است و تلقي گروه ديگر، متفاوت است. شيعه اين را مي گويد و اهل سنت آن را! پس حقيقت نسبي مي باشد و حقيقت را نمي توان كشف كرد». اينطور نيست. در هر حوزه اي از اسلام راه

ص: 217

كشف حقيقت گفته شده! فقها بايد با اسلوب خودشان در احكام اسلامي تتبع و اظهار نظر كنند.

تفسير قرآن آدابي دارد. بايد حتماً شان نزول بدانند، ادبيات را بلد باشند و تاريخ نزول قرآن را مسلط باشند. علوم مختلفي مربوط به فهم دقيق قرآن مي شود. آنها را تفسير و نهايتاً معناي متون قرآن را كشف مي كنند. هر بخشي از اسلام، روش مخصوص به خود را دارد. فلسفه اسلامي و عرفان اسلامي، شيوه هاي خاصي دارند. اگر كسي مُمَحَّض در آن امور نباشد، از دور كه نگاه مي كند مي بيند فِرَق مختلف در كار هستند پس نسبيت وجود دارد!

نسبيت در عمل ممكن است به چشم آيد اما در كشف حقيقت بي معناست. بر عكس آن، در مديريت و در مقام عمل بايد حتماً نسبي بود. چه در صدر اسلام و چه در دوره مديريت امام علي عليه السلام افرادي خطاكار بودند كه به ايشان مسئوليت هايي سپرده مي شد. در مقام عمل بايد تفكر نسبي داشت.

مرحوم شهيد مطهري يكي از ويژگي هايشان اين بود كه درباره انحراف خيلي دقت مي كردند. حتي اگر در جامعه به شخصيتشان توهين مي شد اعتنا نمي نمود و حقيقت را بيان مي فرمودند. قبل از انقلاب يك سري توفان هاي فكري در جامعه وجود داشت. زماني گرايش به افكار منافقين در دانشگاه ها زياد شد. جزوه هايي مي نوشتند و كتاب «شناخت» را منتشر مي ساختند. چون ساده انديشي در آنها بود دانشجويان نيز به آساني جلب مي شدند.

در مقطعي، آثار مرحوم شريعتي موج هاي گسترده اي در جامعه به وجود آورد. هر كس مي خواست در مقابل آن افكار بايستد بايست هزينه زيادي

ص: 218

مي پرداخت. شهيد مطهري خيلي راسخ و با شجاعت در برابر اين گونه انحرافات ايستاد. به خاطر داريد كه ايشان اطلاعيه اي درباره آثار مرحوم شريعتي صادر كردند و گفتند «اشكالات كلي از نظر اسلام شناسي به افكار ايشان وارد است و من به نقد آن مي پردازم»؛ ولي بعداً انقلاب شد و آن كار امكان پذير نگشت. آن موضوعشان در دانشگاه ها مورد بحث هاي زيادي قرار گرفت. وقتي از وي سؤال كردم «چطور شد كه چنين مطلبي گفتيد با آن كه مي دانستيد واكنش هاي زيادي در دانشگاه ها به وجود مي آورد؟» پاسخ دادند: «ما وظيفه اي داريم. براي روشن ساختن فكر اسلامي بايد وظيفه را ادا نماييم هر چند كه ديگران نقد يا حتي توهين كنند». همين فرد كه نسبت به انحرافات دقيق بود و به خاطر شجاعت در بيان حرف هايش مورد انتقاد بسياري از همراهانش قرار مي گرفت، در مقام عمل به همگان احترام مي گذاشتند. بعدها معلوم شد كه انديشه هاي او درست بود. در مديريت و مقام عمل، كاملاً نسبيت گرا بود.

يك نفر در حسينيه ارشاد بود كه نمي خواهم نامش را ببرم؛ ولي شهيد مطهري از دستش خيلي متاذي و ناراحت بود. بسياري از مشكلات را مربوط به وي مي دانست اما بعد از انقلاب در شوراي انقلاب تصويب نمودند كه همان شخص، مسئوليتي مهم را بپذيرد. من از شهيد مطهري پرسيدم «شما كه ايشان را مي شناختيد چطور شد كه چنين مسئوليت مهمي به وي سپرديد؟». گفتند: «شايد در مقام عمل درست كار كند». اين نكته مهم است. حساسيت را بايد در حوزه فكر به خرج داد تا افراط و تفريط رخ ندهد اما در مقام عمل، لازم است امتيازات و اشكالات افراد را با هم ديد و با تساهل اقدام نمود. بعضي ها نمازشان را درست مي خوانند و اهل تحجّد هستند اما در معاملاتشان غش وجود دارد. اين

ص: 219

معلوم مي كند كه ساحت هاي اسلام را به درستي در نيافته اند. در زندگي متعارف افرادي هستند كه در عبادت خوبند اما نسبت به زن و بچه شان سختگيرند. رفتار درستي با خانواده شان ندارند. احترام لازم را به زن نمي گذارند. گاه نسبت به والدينشان توجه كافي نمي نمايند.

مرحوم شهيد مطهري مي فرمايند «اسلام همه جانبه است و همين باعث اعتدال مي شود». در حكومت نيز چنين است. شايد يك نفر فقط به بعد عدالت توجه كند. اين نه بدان معناست كه اسلام را درست فهميده! همانقدر كه عدالت مهم است آزادي و ديگر ابعاد اسلامي نيز اهميت دارد. براي نمونه، استقلال اقتصادي و سياسي اهميت دارد. ابتناي به مكتب بسيار مهم مي باشد. «زي ساده داشتن» يك ارزش است اما ديگر وجوه نيز ارزشمندند.

داشتن تفكر دقيق اسلامي حائز اهميت والاست. اسلام چگونه مي خواهد مسائل اجتماعي را پياده كند؟ وقتي درباره مسلك شهيد مطهري صحبت مي كنيم، بايد به خاطر سپرد كه ايشان همه جانبه نگري را هم براي فرد و هم اجتماع مهم مي دانند. در ديد وي، انسان عادل كسي است كه به همه وجوه توجه كند.

زيربناي انديشه هاي مطهري

زيربناي انديشه هاي مطهري

حتماً متوجه شده ايد كه يكي از مسائل زيربنايي در تفكر شهيد مطهري، فطرت است. در جايي نقل مي نمايند: «تعجب مي كنم چرا متفكرين ديگر به موضوع فطرت توجه نداشته اند». در «فلسفه تاريخ» استناد به فطرت مي فرمايند. در دروس اخلاق، در بحث مديرينه فاضله و فلسفه سياسي به موضوع فطرت استناد مي كنند. تئوري تعليم و تربيت ايشان «فطرت»

ص: 220

است. يكي از پايه هاي مسلك فكري وي را بايد همين دانست. البته برخي متفكرين غرب نيز به نحوي به چنين موضوعي تقرب يافته اند؛ در جايي كه درباره طبيعت انسان صحبت مي كنند! اما شهيد مطهري به فطرت با ادبيات قرآني مي نگرد و كتاب مربوط به آن هم چاپ شده است.

مطهري مي گويد:

انسان وقتي در اين دنيا متولد مي شود استعدادهايي بالقوه دارد؛ براي نمونه، استعداد پرستش، حقيقت جويي و زيبايي گرايي! اما مسيري كه طي مي كند باعث بالفعل شدن استعدادها مي گردد. فطرت انسان همان بذوري است كه در نهاد و سرشت آدمي وجود دارد. انسان يك ظرف خالي نيست. انسان استعدادهايي معين دارد، اما به چه طريق مي توان آنها را محقق ساخت؟ بالفعل شدن استعدادها مي تواند در سطح فرد و سطح اجتماع شكل گيرد. اگر فرد داراي تربيت صحيح و همه جانبه باشد، همه ارزش هايش به شكل متوازن رشد مي كنند. يك انسان عادل و متعادل، اين استعدادهاي دروني را به شكلي متوازن رشد مي دهد.

قبلاً در حوزه عرفان مثال زدم كه شهيد مطهري رفتار مرحوم خواجه ربيع را كه جزو زهاد ثمانيه به شمار مي رود مورد نقد قرار مي دهد زيرا ديگر ابعاد را مورد توجه قرار نداد. شهيد مطهري نقل مي كند: «مرحوم خواجه ربيع در ركاب اميرالمؤمنين مي جنگيد اما يك بار در جنگ ترديد نمود. به امام علي عليه السلام گفت «من دچار ترديد شده ام. مي پندارم بايد در جايي كار كنم كه ترديد نداشته باشم». امام علي جنگ را ادامه داد اما

ص: 221

دريافت اشكال اين شخص آن است كه تك ارزشي شده! وي را به جاي ديگري فرستاد. خواجه ربيع را نفي نكرد اما در جاي ديگري به كارش گرفت. نه اينكه راهش درست باشد، ليكن در مقام عمل مي توانست مؤثر واقع گردد.

شهيد مطهري مي فرمايند: «مدينه فاضله آن است كه زمينه هاي رشد همه استعدادها را براي ابناي جامعه فراهم سازد».

موضوع فطرت در تئوري «فلسفه سياسي» ايشان يك امر ركني به حساب مي آيد. اگر مي خواهيد در جامعه به فكر ايشان تقرب يابيد بايد چند ارزشي بودن و اعتدال در ارزش ها را مورد توجه قرار دهيد. براي نمونه، درباره استقلال اقتصادي، استقلال سياسي، تكيه بر مكتب، آزادي، عدالت و همه مسائل بايد به گونه يكجا كار كرد؛ نه اينكه بگوييم «اقتصاد را پيش مي بريم و معنويت را ناديده مي گيريم»! گاهي متلك مي گويند كه «پيدا بودن يك تار مو چه اشكالي دارد؟». موضوع يك تار مو نيست! بله مي دانيم كه مسائل مهم تري هم وجود دارد اما جامعه اي كه بخواهد زمينه هاي بروز فطريات را فراهم سازد بايد از تنزه برخوردار باشد. ايشان كاوش هاي زيادي درباره زن داشتند. دلايل لزوم صيانت از جامعه و توجه به تأثيرات بعضي رفتارها را مطرح ساختند. اينطور نيست كه با كلمات بشود بازي كرد. اينها تئوري هايي همه جانبه و متعادل است. فكر شهيد مطهري افراطي نبود.

تأكيد مطهري بر تعادل در رفتارها

تأكيد مطهري بر تعادل در رفتارها

بسياري از مشكلات جهان اسلام و داخل كشورمان از همان افراط و تفريط ناشي مي شود. رفتارهاي بعضي گروه هاي ارهابي و تروريستي را

ص: 222

در دنياي اسلام ببينيد. فرض كنيد پشت سر آنها بعضي سرويس هاي خارجي نيستند و واقعاً اهل مجاهدتند. آيا مجاهدت فقط به آن است كه چشمان خود را ببنديد و هر كسي را ترور نماييد تا به آمريكا ضربه بزنيد؟ نخير! بايد اصول شريعت و اخلاق را رعايت نماييد. افراد نمي توانند براي رسيدن به هدفشان هر كاري انجام دهند.

در داخل كشور نيز همان مسئله ديده مي شود. يك نفر كه مي خواهد نشان دهد خيلي عدالت گراست نمي تواند از هر وسيله اي براي اين قضيه استفاده كند. خيلي مسائل ديگر را نيز بايد در نظر گرفت. خوب پياده كردن اسلام از راه افراطي گري ميسر نيست. نمي توان تك ارزشي عمل نمود. اين حقيقت اسلام نيست. روش و مسلك شهيد مطهري چنين نبود.

ديدگاه مطهري درباره سياست خارجي

ديدگاه مطهري درباره سياست خارجي

درباره سياست خارجي نيز همان ديدگاه ديده مي شد. ايشان به چند نكته در حوزه سياست خارجي اشاره داشتند. اولين مسئله مهم استقلال سياسي است. معتقدند هرگز نبايد غيرمسلمان ها بر مسلمانان تسلط داشته باشند. لازم است مسلمانان مستقل بمانند. دومين دغدغه مهم شهيد مطهري وحدت امت اسلامي بود. بايد سياست خارجي كشور به نحوي دنبال گردد كه نسبت به وحدت امت اسلامي دغدغه داشته باشند. سر مسائل فرعي درگير نشويم. امروز مناقشات زيادي در جهان اسلام مي بينيد. به محض اينكه نوعي بيداري شكل گرفت، دميدند به اختلاف شيعه و سني و فتوا صادر نمودند كه هر كس با ما نيست بر ضد ماست! شهيد مطهري چنين مسلكي را نمي پذيرد. بايد همه تلاش كنند كه امت اسلامي به وحدت نزديك شوند.

ص: 223

سومين موضوع مهم بيداري اسلامي است. يكي از دغدغه هاي شهيد مطهري همين بود. لذا سياست خارجي بايد آن باشد كه مسلمانان بيدار گردند و از زير بار ظلم در بيايند. بايد مسلمانان از زير بار ظلم در بيايند و حقوق خود را بشناسند. چهارمين نكته مهم، همزيستي مسالمت آميز با ديگر فرقه هاست. تأكيد زيادي به اين مسئله نموده اند.

از ديد شهيد مطهري، سياست خارجي يك كشور اسلامي و انقلابي بايد مدارا و مسالمت با فِرَق و آيين هاي ديگر باشد. در منظومه ايشان اعتدال به چشم مي خورد. اگر سياست فقط روي بعضي وجوه تمركز كند و جلو برود، شرايطي نامتعادل شكل مي گيرد. مسئله اعتدال و همه جانبه نگري در فكر شهيد مطهري جلوه گر است. ما نيز بايد در داخل كشور و در عالم اسلام بدان توجه نماييم.

ديدگاه هاي اقتصادي شهيد مطهري

ديدگاه هاي اقتصادي شهيد مطهري

مسئله بعدي ديدگاه هاي اقتصادي شهيد مطهري است. ايشان بر چند نكته تمركز دارند و آنها را لازمه تداوم انقلاب مي دانند: عدالت، آزادي، معنويت و استقلال! سپس مفهوم استقلال را باز كردند: «اين انقلاب اگر بخواهد سلب كننده آزادي ها باشد دچار آفت مي گردد. اگر مفهوم دقيق عدالت اجتماعي را ناديده بگيرد به خطر مي افتد. چنانچه تحت تأثير مكتب هاي ماترياليستي، معنويت را كوچك و ضعيف بشمارد و گرايش مادي زيادي پيدا كند باز به خطر خواهد افتاد. در صورتي كه استقلال؛ چه استقلال سياسي، چه استقلال اقتصادي و چه استقلال مكتبي، ناديده بگيرد دچار انحراف مي گردد. استقلال مكتبي يعني اينكه اسلام را به

ص: 224

عنوان مكتبي مستقل بشناسد نه اينكه قسمت هايي از مكاتب ديگر را بگيرد و با هم مخلوط سازد». ايشان منظومه اي از شرايط لازم براي تداوم انقلاب را در نظر گرفتند كه يك حوزه اش مربوط به استقلال اقتصادي بود.

شهيد مطهري درباره اقتصاد مي فرمايند:

اسلام با اقتصاد، هم ارتباط مستقيم دارد و هم ارتباط غيرمستقيم! در معارف اسلامي يك سلسله مقررات اقتصادي هست مثل نظرات اسلام در باب مالكيت، مبادلات، ماليات ها، ارث، هبه و...! قسمتي هم ارتباط غيرمستقيم است كه مربوط به اخلاق مي شود. اخلاق بايد پشتوانه اقتصاد باشد. اسلام مردم را به امانتداري، عدالت ورزي، احسان به ديگران و منع دزدي، خيانت و رشوه دعوت مي كند. چنين مسئله اي تأثيرات زيادي در اداره اقتصاد كشور مي گذارد.

بعد مي فرمايند:

اسلام، مال و ثروت را تحقير نكرده است. توليد، مصرف و مبادله مال و صرف نه تنها مذمت نشده بلكه مورد تأكيد و توصيه است. اسلام با ثروت مخالف نيست بلكه با پول پرستي مخالف است. يكي از اصول اوليه اقتصاد سالم، حيات و قابليت رشد و نمود ثروت مي باشد.

شهيد مطهري مي فرمايد:

از ويژگي هاي اقتصاد سالم اين است كه قابليت رشد و نمو ثروت را فراهم كند. اقتصاد سالم، از شرايط اوليه اجتماع سالم است و اقتصاد سالم يعني اقتصاد قائم به ذات، بي عيب و غير

ص: 225

قائم به غير! لذا جامعه بايد بنيه اقتصادي سالمي داشته باشد؛ نه اينكه مبتلا به كم خوني اقتصادي باشد.

بعد جمله بسيار مهم و حكيمانه اي مي گويند: «از نظر اسلام، هدف هاي اسلامي بدون اقتصاد سالم غير قابل تأمين خواهد بود».

اين موضوع را بايد بسيار مهم دانست.

شايد عده اي چنين پندارند كه اهداف، آرمان ها و خصوصيات اسلام را بايد بي توجه به حوزه اقتصاد در پي گرفت. اين خصوصيات و اهداف محترمند اما شهيد مطهري مي گويد: «اهداف متعالي اسلام بدون اقتصاد سالم غيرقابل دسترس خواهد بود. اقتصاد سالم بايد زنده و پويا باشد و ثروت در آن رشد و نمود نمايد».

وقتي مي گويد: «اقتصاد بايد قائم به ذات باشد» يعني چه؟ يعني نيازهاي اوليه اش را خودش تأمين نمايد و محتاج ديگران نباشد. مي فرمايد:

اسلام مي خواهد غيرمسلمان بر مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد. اين هدف هنگامي ميسر است كه ملت مسلمان در اقتصاد نيازمند نباشد و دست به طرف غيرمسلمان دراز نكند واگرنه نيازمندي ملازم است با اسارت و بردگي ولو اسم بردگي به ميان نيايد.

شهيد مطهري يادداشت هايي داشتند كه بعد تبديل به كتاب شد. آن كتاب را مي توان مجموعه كاملي از انديشه هاي ايشان دانست. گاهي شهيد مطهري ترديدهايي را نقل مي كنند؛ به ويژه در باب ربا! اسلام رباخواري را حرام مي داند زيرا نتيجه اين روش ازدياد مال، تنبلي است. از راه نمو ثروت نيست بلكه نوعي مفت خواري به شمار مي رود. ايشان

ص: 226

دقيقاً همين لفظ را به كار مي برند. سپس در جايي نقل مي فرمايند: «البته حكومت مي تواند از مردم ربا بگيرد چون اين مال دوباره به بيت المال برمي گردد و منافعش به همه مربوط مي شود. اگر بانك هايي وجود داشته باشند كه منافعشان به عموم برسد، سود آنها ربا نيست و اشكالي ندارد». بعد مثالي مي زنند «مثل اين مي ماند كه پدر به پسر يا زن به مرد پولي بدهد و روي آن ربا بگيرد. اينها از نظر شرعي اشكال ندارد چون منافع طرفين در آن لحاظ مي گردد». سپس به جمله اي اشاره مي كنند كه مقصود اصلي من بود: «اگر ما راه حل هاي ديگري نداشته باشيم، اين نظر امر مستبعدي نيست؛ ولي به طور قاطع هم نمي توان گفت!». يعني ايشان در حال كاوش درباره موضوع ربا بودند و هنوز نظر قطعي ندادند.

درباره مالكيت نيز فرمودند: «مالكيت طبيعي، حكم معيني دارد اما حكم مالكيت ماشين متفاوت است. مالكيت ماشين نمي تواند مثل مالكيت بر طبيعت به گونه انفرادي باشد».

مجموعه تتبعاتي از ايشان منتشر شد كه مشغول بررسي آنها بودند اما فرصت نيافتند.

لُبّ مطلب شهيد مطهري در حوزه اقتصاد اين است كه «اهداف بلند جامعه اسلامي بدون اقتصاد سالم محقَّق نمي گردد. اقتصاد سالم، اقتصادي زنده و پوياست كه رشد و نمود دارد». در نتيجه اقتصاد سالم بايد نرخ رشد داشته باشد. اقتصاد سالم بايد در مسائل مهم از استقلال برخوردار گردد. جامعه مسلمان نمي تواند بگويد «اهداف مهم اسلامي را دنبال مي كنم اما گندم را از كشور ديگر وارد مي نمايم. خودم براي تأمين گندم مشكل دارم». اين به منزله نيازمندي است. دستش را بايد جلوي ديگران دراز نمايد.

ص: 227

فكر شيد مطهري در اقتصاد نيز همه جانبه بود. به موضوع عدالت توجه جدي مي نمود. مي گفت:

زمينه هاي رشد متعادل ثروت در مناطق مختلف و اقشار گوناگون مردم بايد توسط حكومت فراهم گردد. اگر كسي در يك استان مرزي قرار دارد با كسي كه در تهران هست از نظر فرصت هاي رشد اقتصادي مساوي باشند.

در شرايط فعلي دچار ركود اقتصادي هستيم. ايشان رشد اقتصادي را نشانه اقتصاد سالم مي دانستند؛ ولي رشد اقتصادي ما بسيار كم است. شايد دلالي و اينطور كارها وجود داشته باشد؛ ولي اين كارها را ايشان تحقير مي كردند. در كتاب «اقتصاد اسلامي» درباره توليد سخن گفتند و دلالي را از امور محقر دانستند. بسياري از كارخانه هايمان دچار مشكل هستند. در حوزه كشاورزي و دامداري نيز همينطور!

اگر مي خواهيم از شهيد مطهري درس بگيريم توجه به توليد اهميت دارد. در صورتي كه مي خواهيم از نظر فكر اسلامي بروز و ظهور داشته باشيم بايد اقتصادمان سالم گردد؛ يعني روي توليد تمركز نماييم. رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اي، دامت بركاته،... .

... هم سال گذشته و هم امسال را تأكيد بر توليد نمودند بدين دليل است. يك اقتصاد سالم بدون رشد و نمو جدي در توليد محقق نمي شود و فقط در حد شعار مي ماند. ركود اقتصادي، هم ظلم به افراد است و هم ظلم به جامعه! از آن طرف تورم را به عنوان يكي از عارضه هاي جامعه مي بينيم كه ظلم به افراد است و ثروت آنها را كاهش مي دهد. اگر بخواهيم به فكر شهيد مطهري در اقتصاد توجه كنيم و درس بگيريم بايد بدانيم تحقق هدف هاي اسلامي بدون اقتصاد پويا و توليدي و مستقل

ص: 228

امكان پذير نيست. مديريت جامعه بايد چنين چيزي را محقق سازد. نمي توان گفت «ما فكر شهيد مطهري را دنبال مي كنيم» در حالي كه توجهي به آن ابعاد نداريم.

شهيد مطهري نيازمند آن نيست كه هر سال براي سالگردش دور هم بنشينيم و نكاتي در عظمتش بگوييم. اين خوب است؛ ولي دغدغه شهيد مطهري چنين چيزي نبود. بايد افكار وي را در عرصه هاي مختلف دريابيم و به عنوان درسي در زندگي امروز به كار ببريم.

نقد مطهري بر روحانيت

نقد مطهري بر روحانيت

نكته آخر را درباره روحانيت مي گويم كه ايشان در آثار مختلفشان به آن پرداختند. در مجموع به دو مسئله تأكيد فرمودند. يكي اينكه در روحانيت اشكالاتي وجود دارد؛ چه در روش كار آنها، چه در تحقيقات و آموزش هايشان و چه روش تبليغ! اين اشكال ها بايد رفع شود. حتي به سيستم مالي حوزه ايراد مي گيرند.

نكته ديگري كه شهيد مطهري اشاره داشتند اين بود كه اصلاحات حوزه بايد از درون خودش آغاز شود. نمي توان به خاطر برخي اشكالات، اين حركت عظيم كه 1400 سال فكر اسلامي را صيانت كرد را از بن زد. ايشان افكار برخي روشنفكران را نقد مي كنند كه اشكالات را بزرگ مي نمودند و عليه روحانيت سخن مي گفتند.

يك نكته را مورد تأكيد قرار مي دهند: «وظيفه اصلي روحانيت و حوزه هاي علميه، پاسداري از ايمان مردم است؛ چه در فروع و چه در اصول». روش اصلاح را در چند مقاله شان توضيح داده اند. ايشان مي فرمايند: «روحانيت بايد مستقل بماند همچنان كه در گذشته مستقل بود».

ص: 229

نهضت هايي كه روحانيت توانست انجام دهد به خاطر مستقل بودنش به موفقيت رسيد.

روحانيت شيعه در 100 سال اخير توفيق يافت چندين نهضت و انقلاب را رهبري نمايد. اين به دليل استقلالش از دستگاه حاكمه وقت بود. شهيد مطهري در اوايل انقلاب به نقل از امام مي گويد: «حالا هم كه حكومت اسلامي مي شود روحانيت بايد مستقل و به گونه مردمي مثل هميشه باقي بماند. روحانيت آميخته با دولت نشود. نبايد پست هاي دولتي را رسماً اشغال كنند. به هر حال روحانيت نه به گونه فردي و نه سازماني نبايد وابسته به دولت شود. روحانيت بايد همان پست خودش را كه ارشاد، هدايت، نظارت و مبارزه با انحرافات حكومت ها و دولت هاست حفظ كند. البته اين به معناي تحريم نيست، به معناي پيشنهاد است. شايد زماني ضرورت ايجاب كند يك فرد روحاني معين از آن جهت كه كس ديگري نيست، پست دولتي را بگيرد. ديگر نمي گوييم چون روحاني است تحريم شده و نبايد شاغل دولت گردد. اگر اتفاقاً فرد غيرروحاني صالحي براي تصدي اين پست نباشد، مي توان فرد روحاني را گذاشت. براي نمونه، در آموزش و پرورش اگر فرد فاضل و حكيمي نداشته باشيم كه همه مسائل تربيتي را در نظر بگيرد اتفاقاً يك روحاني صالح كه ضمناً تجربه زياد دارد و بهتر از ديگران مي تواند كار را انجام دهد بايد بيايد. ديگر نبايد گفت «چون اينها روحانيند نبايد متصدي اين پست گردند». يعني اولويت با غيرروحاني است». اين نكته اهميت فوق العاده اي دارد. مسئله هدايت فكري جامعه را بايد مهم تر از ديگر كارهاي اجرايي كشور دانست.

ص: 230

ايشان وظيفه روحانيت را هدايت فكر، قلب و ايمان مردم مي داند. اين پست از همه پست ها مهم تر است. در ديگر پست ها مي فرمايند لزومي ندارد روحانيت به گونه فردي يا از طريق حوزه علميه به دولت متصل شود. حتي در همين حكومت اسلامي بايد روحانيت مستقل بماند. اين حرف بسيار مهم است. بعد مي گويد اين به معناي تحريم روحانيون نمي باشد. بنا به ضرورت مي توان از كمك ايشان استفاده كرد.

به خاطر دارم امام نيز در اوايل انقلاب همين مسلك را دنبال مي نمودند. وقتي بحث از رياست جمهوري شد، حزب [جمهوري اسلامي] افرادي روحاني را در نظر داشت؛ ولي نظر امام آن بود كه غيرروحاني بيايد. بني صدر آمد و آن واويلا و مشكلات جدي رخ داد. بعد از عزل او رسيديم به رياست جمهوري مرحوم شهيد رجايي! دوره خيلي كوتاهي بود و ايشان به شهادت رسيد. شرايط كشور به قدري مشكل داشت كه رهبران جمهوري اسلامي خدمت امام رسيدند و گفتند «چاره اي نداريم جز اينكه حضرت آيت الله خامنه اي را به رياست جمهوري انتخاب كنيم». آنجا ضرورت پيش آمد و امام پذيرفتند و انجام شد. روحانيون بايد در جايگاه اصلي و رفيع خود يعني هدايت فكري قرار بگيرند و به صيانت و نگهباني دين و ايمان مردم بپردازند. بقيه پست ها را بنا به ضرورت اگر فرد ديگري پيدا نشد در حالي كه فرد باتجربه اي در حوزه روحانيت بود از وي استفاده كنند. البته حوزه قضا جداست. از امام هم نقل مي كنند كه آن هم تخصص ايشان است. چنين مسلكي را بعد از انقلاب به تجربه ديديم. واقعاً حرف درستي است. حتي برخي روحانيون وارد كارهاي امنيتي شدند. چرا بايد اين بگير و ببندها

ص: 231

به روحانيت متصل شود؟ آيا لازم است آنها در چنين جايگاه هايي قرار بگيرند؟ ديگر امور اجرايي نيز همينطور! نگاه بسيار دردمندانه اي است. هم استقلال حوزه علميه، حتي در شرايط نظام اسلامي و هم استقلال روحانيت اهميت زيادي دارد.

درس هايي كه از شهيد مطهري مي شود گرفت بسيار متنوع و زياد است اما به همين مقدار بسنده و براي همه شما آرزوي توفيق مي كنم؛ و صلي الله علي محمد و آله!

ص: 232

ص: 233

مطهري، مردي از تبار انبيا

مطهري، مردي از تبار انبيا

غلامحسني مِتّو(1)

اَعوذ بِالله مِن الشَّيطانِ الرَّجيم، بِسمِ الله الرَّحمن الرَّحيم! «مثل كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء»(2)! مجري محترم فرمودند «استاد». جايگاه استاد، متعلق به شهيد مرتضي مطهري است. من خيلي كوچكتر از آن هستم كه اين حرف را به بنده نسبت دهند. اگر فقط بتوانم يكي از خادميني باشد كه در حوزه ترويج و تبليغ انديشه هاي شهيد مطهري كار مي كنند برايم بسي افتخار است.

چرا شهيد مطهري كماكان زنده و زندگي بخش است؟ در بين جميع علما، فيلسوفان، مجتهدين و فقها، شهيد مطهري از زنده ها هم زنده تر است و پيام زندگي مي دهد. او پيام حيات معتدل و اعتدال اسلامي را مي آورد.

لقب «استاد» براي شخص ديگري هم زيباست. استاد آيت الله جوادي آملي مي فرمايند «بعضي افراد كتابي را مي نويسند و عرضه مي كنند اما در حالي كه صاحب اثر هنوز زنده است اثرش مي ميرد. خيلي وقت ها


1- استاد مدعو از كشمير هندوستان. از مبلغين انديشه هاي اسلامي و شيعي در شبه قاره هند و داراي تحقيقات و پژوهش هايي در تبيين انديشه هاي استاد مطهري.
2- ابراهيم؛ 24.

ص: 234

صاحب اثر مي ميرد؛ ولي اثرش زنده تر مي شود». شهيد مطهري از اين گونه افراد بود. بعد از آن كه جام شهادت نوشيد، آثارش زنده تر شد. چرا اينگونه گشت؟ تحليل هاي زيادي وجود دارد.

من احساس مي كنم شهيد مطهري از تبار انبيا بود. دغدغه وي دغدغه اي پيغمبرانه به شمار مي رفت. دغدغه ايشان مشابه اوصيا و اولياي خدا بود. دغدغه انبيا چيست؟ قرآن در چند جا متذكر مي شود: «عزيزٌ عَليه ما عَنِتم، حريص عليكم بالمؤمنين رئوفٌ رحيم».(1) دغدغه پيغمبرانه آن است كه وقتي مي بيند جامعه با مشكلي فرهنگي، معنوي يا اخلاقي مواجه گشته براي رفع آن برخيزد. پيغمبران تحمل ديدن انحراف و مشكل را ندارند. نمي توانند بخوابند يا آرام و قرار داشته باشند در حالي كه جامعه با مشكل مواجه است. «لعلك باخع نفسك علي اثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا».(2) خطاب پيامبر اين بود. پيامبري مثل اين است كه بخواهي خود را به هلاكت برساني! آنقدر دغدغه هدايت مردم و جامعه را داري كه از خويش باز مي ماني! دغدغه شهيد مطهري نيز از همين گونه بود. احساس مي كنم همين نكته است كه شهيد مطهري را ممتاز مي سازد. البته وقتي حرف از دغدغه، درد جامعه، درد انسان و درد مكتب مي زنيم بايد به صحبتي كه شهيد مطهري در «انسان كامل» مي گويد توجه نماييم. ايشان بيان مي دارد: «انسان نمي تواند دردمند جامعه باشد مادام كه درد خدايي را نچشيده است. كسي نسبت به جامعه دردمند مي شود كه از بالا به درد خدايي مبتلا گردد و به كمال برسد».

چنين اشخاصي مي توانند از درد حرف بزنند، آنهايي كه فقط شعار


1- توبه؛ 117.
2- كهف؛ 6.

ص: 235

مي دهند در حالي كه از خدا و معنويت بريده و از نماز شب باز مانده اند. همينجاست كه درد جامعه شروع مي شود.

وقتي به اوج نماز شب مي رسيم مستحب است براي 40 نفر استغفار كنيم. استغفار يعني چه؟ يعني احساس درد و طلب غفران و سعادت براي حداقل 40 نفر! آنجا درد خدا هست و درد جامعه! همين درد انبيايي بود كه باعث مي شد به ظاهر، تضادهايي در رفتار شهيد مطهري ببينيم. يك زمان درد جامعه را احساس مي كرد و «روش رئاليسم» را مي نوشت. زمان ديگر به خاطر درد جامعه كتاب «داستان راستان» را به رشته تحرير در مي آورد. هيچ ابايي نداشت كه بگويند «آن كسي كه اصول فلسفه و روش رئاليسم را نوشت چقدر پايين آمده كه داستان راستان مي نويسد». اين ناشي از همان درد پيامبرانه است. هيچ ابايي ندارد كه به جايي برود كه پيرزني منحرف شده و بايد دردش را دوا نمود.

مطهري هيچ ابايي ندارد كه ديگران پشت سرش حرف بزنند. سخن گفتن درباره اين مسئله آسان است؛ ولي عمل كردن دشوار! وقتي شهيد مطهري احساس كرد جامعه نياز دارد كه «داستان راستان» را بنويسد نوشت در حالي كه پاي خيلي از بزرگان در چنين جايي مي لرزد. هر كسي نمي تواند به خاطر جامعه اينقدر پايين بيايد.

در خاطرات شهيد مطهري خواندم كه خيلي ها به وي گفتند «چنين كتابي ننويس! حالا هم كه نوشتي، به اسم خودت چاپ نكن! اين كتاب به شخصيت شما لطمه مي زند». وقتي آدم با درد خدا شروع كند و بعد به درد جامعه، درد مكتب، درد انسان هاي مستضعف و درد انسان هاي محتاج به هدايت برسد ديگر شب و روز نمي شناسد.

شهيد مطهري به اندازه هزاران نفر كار كرد. به قدر هزاران فقيه درس

ص: 236

داد. به قدري تلاش نمود كه نهادهاي بزرگ داخل و خارج كشور هنوز نتوانسته اند كارهاي وي را براي تشنگان فكر ناب عرضه كنند. اكنون در سي و پنجمين سالگرد شهيد مطهري هستيم. كارهايش را در زماني انجام داد كه هيچ امكاناتي نبود به جز موانع فراوان و كشت و كشتار و زندان! موانع داخلي و بيروني سد راهش مي شد؛ ولي به قدري محصولات فكري را تدوين كرد كه چندين نهاد بعد از 35 سال هنوز نتوانسته اند كتاب هايش را عرضه دارند. هنوز در مرحله اول لنگ هستيم.

آمار ما نشان مي دهد كتاب هاي ايشان هنوز به هيچ زباني به طور كامل ترجمه نشده! فقط نيمي از كتاب هاي وي به انگليسي در آمده! 70 تا 80 درصد كتاب هايش به عربي در آمده! تعدادي از آنها هم به زبان فرانسوي برگردان گشته! چرا اين كارها تكميل نمي شود؟ امكانات و تشكيلاتش وجود دارد. نيروهاي انساني نيز هستند. همه چيز موجود است؛ ولي مشكل از كجاست؟ درد ما از جنس دردهاي شهيد مطهري نبوده! ما اداري شده ايم. مقيد به وقت اداري مي مانيم. اگر بعد از وقت اداري هم كاري بكنيم، روي دستگاه اضافه كار ثبت مي نماييم. كساني كه مثل شهيد مطهري براي جامعه كار مي كردند، آنهايي كه با حيات بودند و حيات بخش، چنين حالتي نداشتند. آنها شب و روز نمي شناختند.

رئيس مجلس اشاره درستي فرمودند كه ما تمام دغدغه مان شده سوريه و اينكه افراطيون و تكفيريون در عراق و پاكستان چكار مي كنند. ديروز هم مقام معظم رهبري امام خامنه اي اشاره به همين مسائل فرمودند.

بازارهاي جهاني و جوامع مسلمان پر از كتاب هايي است كه افكار تكفيري را ترويج مي دهد. ما كجا شهيد مطهري را عرضه كرده ايم؟ در

ص: 237

كشورهاي عربي شهيد مطهري مي تواند چقدر ارزش داشته باشد! در كشورهاي اردوزبان و اروپايي نيز داراي دستگاه هاي وسيع و عريض و خانه هاي فرهنگ هستيم. اگر هر خانه فرهنگ تصميم مي گرفت هر سال يك كتاب شهيد مطهري را به زبان زنده دنيا ترجمه نمايد طي چند سال كليه كتاب هاي استاد به ترجمه در مي آمد؛ ولي مشكل ما نداشتن دغدغه است.

در هند مي خواستيم انديشه هاي استاد مطهري را در گزارشي به شبه قاره معرفي كنيم. ديشب داشتم سايت خانه فرهنگ را مي ديدم و خيلي تأسف خوردم وقتي ديدم گروه هاي موسيقي از طرف جمهوري اسلامي براي هند اعزام مي شوند. خيلي خنده دار است. با اين كار چه مشكلي حل خواهد گشت؟ موسيقي هند تمام دنيا را گرفته! خيلي از مشكلاتمان به خاطر همين موسيقي و باليوود است.

نمي خواهم سياه نمايي كنم بلكه قصد مقايسه دارم. شهيد مطهري به تنهايي چه كارهايي مي كرد؟! ما با اين همه تشكيلات وسيع و عريض و بين المللي به كجا رسيده ايم؟

تا اينجا تنها درد دلي دوستانه را گفتم با عزيزاني كه مسئوليت دارند. در شبه قاره بيش از 40 كتاب استاد مطهري به زبان اردو ترجمه شده است. 95% آنها توسط مؤسسات مردم نهاد به انتشار درآمده و فقط 5 درصد كارها متعلق به خانه هاي فرهنگ است. يكي از كساني كه نسبت به كارهاي شهيد مطهري دغدغه داشته، به نام شهيد سعيد حيدر زيدي، در پاكستان چندين كتاب استاد مطهري را در مؤسسه «دار الثقلين» ترجمه نموده است. همين وهابيون كوردل وي را به شهادت رساندند.

عمده كارهاي شهيد مطهري در پاكستان ترجمه شده؛ ولي در هند

ص: 238

انگشت شمار است. حتي در كشمير هندوستان هم كتب شهيد مطهري را از پاكستان مي آورند. البته ترجمه كتاب ها فقط گام اول است. بايد براي گسترش تفكر اسلامي ناب برنامه راهبردي داشته باشيم. از اول انقلاب تا به حال كتاب هاي زيادي در موضوعات متعدد چاپ شده؛ ولي راهبرد و شبكه درستي وجود نداشت.

مسئولين بعضي نهادها در اين جا هستند. به انبارهاي نهاد خود برويد و مي بينيد كه پر از كتاب است. ما شبكه درست نكرده ايم. به اين فكر نيفتاديم كه بعد از ترجمه كتاب، چطور آن را در قاره آفريقا به دست مخاطب نيازمند برسانيم. جايي كه كتاب به زبان اردو نياز است به زبان عربي مي فرستيم و آن جايي كه عربي لازم باشد كتاب فرانسوي را مي دهيم. براي من اين موارد پيش آمده است.

2 سال قبل برنامه اي در كشمير يعني منطقه اردو زبان داشتيم و از يك نهاد تقاضاي كتاب نموديم. وقتي كارتن ها را باز كرديم ديدم همگي به زبان فرانسه است. بعضي هم به زبان آلماني و اسپانيايي بود. با خودم گفتم «احتمال مي خواسته اند انبارهايشان را خالي كنند».

تشكيل بنياد استاد شهيد مطهري اقدام مباركي است. مي خواهند بر گسترش افكار و انديشه هاي وي در سطح بين الملل متمركز شوند؛ ولي بايد حواسشان خيلي جمع باشد كه همان مشكلات ديگر مؤسسات و نهادها اينجا تكرار نگردد. در اين 12 سال احساس كرده ام حواشي ما خيلي از بزرگتر از متن شده! اصلاً متن را گم نموده ايم. بياييد به متن برگرديم. تشكيلات طويل و عريض شكل مي دهيم؛ ولي فقط به فرعيات مشغولند.

در كشمير كاري را شروع كرديم كه معاونت بين الملل بنياد نيز

ص: 239

همكاري نمودند. همين طرح مطالعاتي شهيد مطهري را تحت عنوان «مطهري اوپن سُكول» (Motahharis Open School) شروع نموديم. الآن بيش از 500 دانشجوي ثبت نام شده در آنجا مي خواهند طي 5 سال كليه كتاب هاي شهيد مطهري را فرا بگيرند؛ البته به جز آنهايي كه مباحث خيلي سنگين و مخصوص به حوزه است. يك برنامه درسي كارشناسي و يكي هم در مقطع كارشناسي ارشد تدارك ديده ايم. مي خواهيم طي برنامه 5 ساله 50 شعبه در كشمير داشته باشيم و هر جا ده نفر دانشجو آماده باشند مي توانيم يك مطهري شناس برايشان بفرستيم تا كتاب هاي استاد مطهري را به ايشان تدريس كند. البته شايد كارهاي بهتري هم بتوان انجام داد. اين ابتدايي ترين گام است. اشتياق زيادي ديده مي شود. فكر مي كنم سال گذشته بود كه در همين سالن يكي از انديشمندان كشميري آمد و سخنراني نمود. ايشان به من گفت «10-15 سال قبل، كتاب جهان بيني استاد مطهري را به يك هندو دادم كه رئيس يك شركت بود. بعد از 4 ماه به او گفتم «كتابم را به من برگردان!». گفت: «آقاي دكتر! من تا به حال فقط 6 بار توانسته ام كتاب را بخوانم. لطفاً بگذاريد آن را نگه دارم تا بيشتر بخوانم». افراد تشنه در جهان فراوانند. بايد همت بلند داشته باشيم، از همان همت هايي كه شهيد مطهري داشت.

از زماني كه نسبت به كارهاي شهيد مطهري احساس وظيفه كرديم احساس مي كنم شهيد مطهري نيز دستمان را گرفت. با وجود تمام كارشكني ها، او ما را تنها نگذاشت. كارهايمان 10 برابر آنچه پيش بيني مي نموديم پيش مي رفت. اين آيه را به تمام معنا احساس نموديم. «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا».(1) شهيد، دست ما را گرفت.


1- آل عمران؛ 169.

ص: 240

بايد اراده كرد. ما يك رهبر خوب و علي گونه داريم كه هر روز نقشه را پيش رويمان مي گذارد. حرف سيد حسن نصر الله كاملاً منطقي و متين مي باشد كه گفت «رهبر ما مظلوم است». ديروز نقشه راه بين المللي بيداري اسلامي را جلوي چشممان قرار داد.

مطالب زيادي را آماده كرده بودم كه براي فرصتي ديگر مي گذارم. حرف خود را با يك جمله از امام خامنه اي به اتمام مي رسانم «جنگ امروز، جنگ هسته اي و جنگ تسليحات نيست بلكه جنگ اراده هاست». در سطح بين الملل، در سياست، فرهنگ، جنگ نرم، تعليم و تربيت و روابط خارجه، هر كه اراده اي قوي تر دارد پيروز است و كسي كه اراده اش ضعيف باشد شكست مي خورد. ان شاء الله با استمداد از شهيد مطهري، اراده مان را قوي كنيم و براي تفكر اسلام ناب گام برداريم. خيلي ممنون كه مطالب مرا شنيديد.

ص: 241

جذابيت انديشه هاي مطهري براي جوانان اروپايي

جذابيت انديشه هاي مطهري براي جوانان اروپايي

مريم الخفاجي(1)

بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله الذي انحصرت الاوصاف عن كنه معرفته و ردئت عظمته العقول فلم تجد مساقاً الي بلوغ غايه ملكوته و صلاة و السلام علي سيد الانام و نبي السلام و علي اهل بيته الاعلام و رحمة الله و بركاته! الحضور الكرام! السلام عليكم و رحمه من الله و اسعدالله ايامكم بميلاد ام ابيها و نور الاكوان فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله .

امير المؤمنين در نهج البلاغه فرموده اند: «ارزش دانشمندان الهي را بدانيد، بندگاني كه نگهدار علم خداوندند و آن را حفظ مي كنند و چشمه هاي علم الهي را جوشان مي سازند».(2)

با توجه به اينكه امام علي عليه السلام علما را با صفات عاليه توصيف كردند امروز يكي از شخصيت هايي كه مصداق كلام امام هستند را مورد اهتمام و توجه قرار مي دهيم.

او عالم، متفكر و زيرك بود كه علومش اينقدر گسترش يافته كه محققان، خود را خلاصه علوم وي مي بينند. مرتضي اسم بزرگواري است كه بزرگواريش از صاحب مقام اصلي گرفته شده و او اميرالمؤمنين، باب


1- استاد مدعو از دانمارك. از مبلغين و مروجين انديشه هاي اسلامي در اروپا.
2- نهج البلاغه، خطبه 214.

ص: 242

علم رسول است. نامگذاري او به اين اسم با مسمّا، برحق و مورد رضايت صاحب همين نام است. آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي در حقش فرمودند:

«به درستي كه مطهري مانند دريايي متلاطم است».

اينكه به يك فرد لقب «عالِم» داده شود امري معمولي و عادي به شمار مي رود؛ ولي چيزي كه آن را از عادي بودن خارج مي كند آن است كه دشمن به خاطر علمش او را به شهادت برساند. باعث شد دشمن نيز در جاي خود از وي بترسد.

كم هستند افرادي مانند شهيد مطهري كه توانستند روح حقيقت را با كمال دقت و تدبر به ما برسانند. در دنيا نادرند افراد عظيم! شهيد ما از بهترينشان در علم و دانش بوده و شديدترينشان در سعي و كوشش! «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ».(1) در حقيقت هر چيزي كه براي خداوند است تا ابد مي ماند و در سينه هاي مؤمنان، صالحان و طالبان علم مي جوشد و رشد و نمو مي كند. اين تلاش و كوشش، رنگ الهي و ابدي مي گيرد. اين وعده الهي است كه به بندگان خوب و صالح خويش داده! او را چنين شناختيم: فرد متفكر، مفسر، فيلسوف و استاد بزرگوار كه مصداق كلام امام خميني رحمه الله بودند.

امام [نقل به مضمون](2) در موردشان فرمودند: «كم بودند افرادي مانند مطهري كه در درك و فهم معارف علوم مختلف سرآمد باشند» و «مطهري حاصل عمر من بود». از اين رو بايد جوانان بيش از همه تشنگي خود را از علم وي سيراب كنند و ديدگاه هاي عظيم شهيد را


1- توبه؛ 105.
2- صحيفه امام، ج 7، ص 180.

ص: 243

بكار برند تا عقلشان در مسير درستي رشد يابد و از دين و حقانيت دفاع كنند.

مرحوم شهيد مطهري به قدري ذهن هاي زيادي را مورد خطاب قرار داد تا به دلها رسيد. كلماتش اينقدر عميق و اثرگذارند كه تا حالا قابل بحث و بررسي و تحقيق مانده اند. امروز در حوزه ها و مدارس اسلامي دانمارك و ديگر كشورها، كتاب هاي استاد مانند «نظام حقوق زن در اسلام»، «انسان كامل» و ديگر كتاب ها تدريس مي شود. اين كتب با تفكرات جوانان بسيار سازگار است. در سايت هاي تبليغي آنجا به زبان هاي مختلف مانند دانماركي، انگليسي، آلماني، سوئدي و نروژي از بحث هاي شهيد استفاده مي كنند و مي كنيم. تجربه به ما نشان داد يكي از جذاب ترين تفكراتي كه جوان ها را نزديك به اعتقاد خود مي ساخت انديشه هاي استاد مطهري بود.

از اين مقام هزاران سلام به روح پاكش مي فرستيم؛ آن روحي كه دست ظالمان، از بين ما بردند. «يريدون ان يطفئوا نور الله بِاَفواههم و يابي الله الا ان يتم نوره و لو كره الكافرون».(1) در نهايت تشكر مي كنم از كساني كه زحمت كشيدند و اين همايش را برگزار نمودند تا مقام استاد را بشناسيم. همچنين سپاسگزارم از جامعه الزهرا كه يك بخش خود را به شخصيتي مانند شهيد مطهري اختصاص داده و نامش را «انديشه مطهر» گذاشته اند. اين باعث مي شود هر طلبه اي با تفكرات اسلامي آشنا گردد و از بركات فكر شهيد بهره برد؛ و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته!


1- توبه؛ 32.

ص: 244

ص: 245

ويژگي هاي اخلاقي و شخصيتي استاد مطهري

اشاره

ويژگي هاي اخلاقي و شخصيتي استاد مطهري

مهندس عزت الله ضرغامي(1)

سلام عليكم! بسم الله الرحمن الرحيم! ميلاد فرخنده بانوي بزرگ دو عالم صديقه كبري حضرت زهرا عليها السلام را خدمت همه شما خواهران و برادران بزرگوار تبريك عرض مي كنم. سالگرد شهادت و عروج ملكوتي آن شخصيت ارزنده را گرامي مي داريم و از خداوند متعال مسئلت مي كنيم به همه ما توفيق استفاده هر چه بيشتر و بهتر از آثار ارزنده و استثنايي آن عالم بزرگ را عنايت فرمايد. هر سال در هنگام برگزاري مراسم حكمت مطهر، توفيق داريم كه خانواده بزرگوار آن شهيد عزيز در جلسه حضور يابند. امسال كسالتي براي همسر استاد پيش آمد. من هم ديشب با ايشان صحبت نمودم و سلام شما را ابلاغ نمودم. از اينكه نتوانستند در جلسه حاضر گردند ناراحت بودند و ما هم ناراحت هستيم. اميدواريم خداوند هر چه زودتر به ايشان شفاي كامل عنايت كند به بركت صلوات بر محمد و آل محمد!

لازم مي دانم از دست اندركاران برگزاري حكمت مطهر كه نشستي ارزشمند و عالمانه است، به ويژه ميهماناني كه در حوزه بين الملل از كشورهاي خارج تشريف مي آورند و روز به روز بركت آثار شهيد مطهري را بيشتر به ما نشان مي دهند تشكر نمايم. از همه برگزار كنندگان


1- رئيس سازمان صداوسيما.

ص: 246

نشست به ويژه جناب آقاي دكتر غلامرضايي و همكاران عزيزشان و ديگر نهادهايي كه مساعدت مي كنند سپاسگزاري مي كنم.

در اين فرصت مانند دوره هاي گذشته سعي مي كنم ابتدا يكي از ويژگي هاي اخلاقي و شخصيتي شهيد مطهري را به اختصار مطرح كنم و موضوعي محتوايي و نظري را از انديشه هاي وي تبيين نمايم.

يكي از ويژگي هاي بارز و جدي شهيد مطهري كه در بين متفكرين و نخبگان كمتر ديده مي شود شجاعت مثال زدني اوست. ايشان در طرح مسائل متنوع شجاعت داشتند و به طور صريح و بدون نگراني از هزينه هايش به آن مي پرداختند. ايشان بدون واهمه از جريان ها و گروه هايي كه سردمدار نگاه انحرافي بودند، مستقيماً به سراغ مسائل روز مي رفت و به نقد عالمانه و شجاعانه مي پرداخت. آيا اين خصيصه كوچكي است؟ قطعاً كوچك نيست و اهميت زيادي دارد.

خيلي ها در ميدان نبرد ظاهري افراد شجاعي هستند اما وقتي در اين حوزه وارد مي شوند محافظه كار مي گردند و ملاحظه روابط را مي نمايند. ترس از دشنام ها، تهمت ها و مصادره هاي نامطلوب نظرياتشان باعث مي گردد نگران انگشت نما شدن در بين نخبگان و دانشگاهيان باشند و شجاعت ورود به بسياري از مسائل را نيابند. يا اصلاً وارد نمي شوند يا اگر ورود مي يابند از كنار نكته اصلي با مسامحت مي گذرند و صريح اشاره نمي كنند. شهيد مطهري به عكس بود. هر جا انحراف و بدعتي مي ديد ورود مي يافت. ايشان زياد به مسائل معمولي و تبييني نمي پرداخت. مستقيماً به سراغ آن جايي مي رفت كه بايست بحث مي كرد و انحراف را مشخص مي نمود. به روشنگري مي پرداخت و با عده اي درگير مي گشت. اين شجاعت بزرگي است.

ص: 247

امروز در جامعه خودمان به خاطر فضاي خاصي كه وجود دارد و تنوع و تكثر تربيون هاي الكترونيكي كه بعضاً توسط افراد سطحي و كم مايه اداره مي گردد خيلي از نخبگان نگران ورود به بعضي مسائل فكري هستند زيرا بلافاصله منتسب به اين جريان يا آن جريان مي گردند. اگر امروز شهيد مطهري اينجا بود جلوي بسياري از انحرافات فكري را مي گرفت و دست به روشنگري هاي استثنائي براي جامعه مي زد.

در همان مقطع و چند دهه اي كه وي اين آثار ارزنده قلمي و بياني را از خويش به جاي گذاشت همين نگراني ها و خطرات، هم در دانشگاه ها و حوزه هاي نخبگاني و هم در حوزه هاي علميه بود و وي شجاعانه وارد مباحث مي گشت. يك نكته اضافه نيز در اين ميان اهميت دارد.

در كنار آن شجاعت و تهور مثال زدني، اخلاق مداري و سعه صدر و ظرفيت بالا براي شنيدن صداهاي مخالف و استماع به آنها را نيز داشت. اين خيلي مهم است. بداخلاقي و بدخلقي بلاي جان حوزه نخبگاني و انديشمندان ماست؛ بعضي ها نخبه اند اما به معناي واقعي بداخلاقند يعني صداي مخالف را تحمل نمي كنند. اينجا ميهمانان خارجي حضور دارند و مي دانند كه مصاديق چنين نخبگاني در سطح جهان نيز فراوان است. آنها تحمل و ظرفيت شنيدن حرف مخالف را ندارند و بر نمي تابند. فوراً سعي مي كنند حريف را با انواع تهمت ها و برچسب ها از ميدان به در برند. شهيد مطهري چنين نبود. اين خيلي خوب است.

شهيد مطهري يك الگو بود. همكاري جدي با حسينيه ارشاد داشت. شخصيت هاي فكري حسينيه ارشاد را مي شناسيم. عليرغم اختلاف نظرها، با ايشان رفاقت و دوستي داشت و خاطراتي نقل مي كرد. در كتاب ها از ايشان ياد مي نمود و تعاملش با ايشان برقرار بود. از تريبون هايشان بهره

ص: 248

برد. با اين اخلاق خوب و سعه صدري كه از خود نشان مي داد مي توانست با شجاعت هر چه بيشتر مسائل را مطرح و انحرافات را تبيين كند. بدين ترتيب آنچه نياز جامعه بود، به ويژه براي جوان ها و كساني كه در اين عرصه وارد شدند و نياز به روشنگري داشتند را فراهم مي ساخت.

روشنگري هاي ارزشمند او در حوزه هاي نظري و فكري به گونه اي مطرح مي شد كه فداي حاشيه هاي رفتاري نگردد. حاشيه هاي رفتاري، بلاي جان وثاقت و وزانت و قوت بحث هاي نظري است. اين افت ها را، هم در گذشته ديده ايم و هم در جامعه امروز خود شاهد هستيم. اين ويژگي ارزنده شهيد مطهري بود. در كنارش قلم رواني داشت.

حضرت امام رحمه الله اشاره به قلم روان شهيد مطهري نمودند. به جوانان و دانشجويان بزرگواري كه در جلسه هستند عرض مي كنم كه بعضاً تصور مي شود اگر كسي قلم مُغلَق و پيچيده اي داشته باشد و از كلمات دشوار و پيچيده استفاده كند يا حالت منظوم به نوشته هايش دهد يا در پرده كنايه ها و ابهاماتي سخن بگويد فردي فهيم است؛ به ويژه اگر اين آثار قلمي در تعامل يا تخالف و درگيري با هم باشد. نمونه هايش را ديده ايد؛ ولي اسم نمي برم. نوعي برداشت غلط در جامعه ايجاد مي شود كه قلم يك نفر را قوي تر از ديگري مي پندارند. قلم قوي تر را به معناي استفاده از واژه هاي آنچناني، دقيق، كنايه دار و منظوم مي دانند. كسي كه جواب مي دهد، هر چقدر هم مستدل بگويد مي پندارند «قلمش ضعيف بود». ما نيز دچار همين اشتباه مي شويم.

قلم و بيان شهيد مطهري روان بود. كسي كه مطالب بسيار پيچيده فكري و علمي را مي داند اما مي تواند روان بگويد در واقع دو نقطه قوت

ص: 249

دارد و نه يكي! شهيد مطهري شجاعت سادگي را داشت بدون اينكه بترسد ديگران بگويند «چقدر ساده حرف مي زند». اصلاً ساده گفتن هنر است. حضرت امام نيز چنين بود. گوشه اي از پرده را بالا زد تا سوره حمد را به لحاظ عرفاني تفسير كند؛ ولي خيلي ها نفهميدند. براي نمونه، اينكه امام مي گويد «همه چيز در ب بسم الله است» يعني چه؟ امام وقتي ديدند پذيرش در جامعه وجود ندارد قطع كردند و ادامه ندادند. همان امام، مهم ترين حرف هاي بين المللي را براي نانوايان قم بازگو مي كند و به قدري ساده مي گويد كه همه متوجه گردند. اين هنر مردان بزرگ است كه در صحنه اجتماع ظاهر مي شوند و وظيفه اصلاح گري را ايفا مي نمايند.

شهيد مطهري قلمي روان داشت. البته وقتي مي خواست نشان دهد موضوع را بلد است گاهي آثار استثنائي از خود باقي مي گذاشت. يك تكه ساده از كتاب «انسان و ايمان» را اينجا آورده ام كه مي خوانم تا ببينيد چقدر قدرت پردازش و نظم گويي خوبي داشت. اين ساده گويي در عين پختگي كلام مي تواند براي انديشمندان و صاحبنظران ما درس خوبي باشد.

امروز رهبر معظم انقلاب ما پرچمدار آزادانديشي شده اند. طي ساليان متمادي همواره مورد بحث بوده كه هر چه مي توانيم فضاي آزادانديشي را بيشتر در جامعه حاكم كنيم. نگاه، سيره و رفتار شهيد مطهري به ما كمك زيادي مي كند كه چنين مسئله مهمي را به درستي جلو ببريم. گفتن چنين حرفي آسان اما عمل كردن به آن دشوار است. گاهي انسان حرفي صريح را مي زند و بايد يك عمر تاوان آن را بدهد؛ ولي خداوند بركت مي آورد براي كسي كه در كارش اخلاق دارد!

ص: 250

شهيد مطهري در سال هايي كه علم زدگي و غرب زدگي در ميان روشنفكران و سكولاريست هاي كشور ما فراوان بود و التقاط در بين نخبگان بيداد مي كرد آمد و اعتقادات صحيح اسلامي را به شكل بسيار مستدل، عقل پسند و عقلاني مطرح كرد؛ آن هم در فضايي كه همه دچار انحراف شده بودند.

خيلي ها اشاره به تعارضات بين علم و ايمان مي كردند و مقام علم را بسيار بالاتر مي دانستند. مي پنداشتند همه چيز تنها در چارچوب علم، آن هم علم به معناي Science يعني علم حسي و تجربي مي گنجد. بسياري از التقاط ها و انحراف هايي كه ايجاد شد ناشي از همين تفكر بود. ايشان فقط اشاره به ايمان مي كند كه يك بحث اعتقادي است و آن را با علم مقايسه مي نمايد. دقت كنيد كه بيانشان چقدر زيباست.

مي دانيد كه قرآن درباره ايمان زياد بحث مي كند. يكي از زيباترين جمله ها كه كمتر بدان توجه مي شود آن است كه فرعون به «سحره» بعد از اينكه ايمان آورد گفت! سوره طه در يك آيه معروف اشاره به همين داستان مي كند. بعد كه سحره (ساحران) متوجه آن معجزه بزرگ شدند و همه به سجده افتادند، آبروي فرعون رفت. تا چند دقيقه قبل موسي نگران بود: «فَاَوجَسَ في نفسه خيفة موسي».(1) وقتي موسي كار جادوگران را ديد ترسيد. در قرآن نيز همين مسئله مطرح شده اما امام علي عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايند «ترس موسي به خاطر جان خودش نبود بلكه مي ترسيد مردم گول جادوگران را بخورند زيرا جادوي حيرت انگيز كردند».(2) به


1- طه؛ 67.
2- نهج البلاغه، خطبه 4.

ص: 251

تعبير قرآن، «حبال و عصي»(1) يعني ريسمان ها و عصاهاي آنها واقعاً تكان مي خورد طوري كه انگار زنده شده بودند. موسي نوعي ترس رسانه اي داشت و مي هراسيد كه مردم گول بخورند. از افكار عمومي ترسيد. پنداشت اين حركت باعث مي گردد مردم وي را رها نمايند و به طرف سحره بروند اما آيه آمد كه «نترس! برو جلو! تو برتري. عصا را بينداز تا ببيني چه مي شود». آيه هاي مختلفي اين داستان را در قرآن گفته است.

وقتي موسي عصا را انداخت و سحره ديدند كه چه شد، ايمان آوردند زيرا خودشان اين كاره بودند. ديدند عصايي كه تبديل به اژدها شد و همه چيز را خورد، ديگر از جنس سحر و جادو نبود. لذا همگي به سجده افتادند. در اينجا فرعون جمله جالبي مي گويد كه در آيه 123 ذكر شده است. «قال فرعون امنتم به قبل ان اذن لكم» (آيا به موسي ايمان آورديد قبل از اينكه من به شما اجازه دهم؟). او انتظار ايمان دستوري داشت.

فرعون و فرعونيان متكبر مي پنداشتند ايمان از سنخ دستور است و بايد ديگران براي ايمان آوردن از وي اجازه بگيرند. ايمان از اين سنخ نيست. شهيد مطهري درباره همان ايمان بحث مي كند و با علم مقايسه مي نمايد. حق علم را ادا مي نمايد. كدام دانشمندي مي تواند حق علوم حسي و مادي را چنين تبيين سازد؟ شهيد مي فرمايد «علم به ما روشنايي و توانايي مي بخشد و ايمان، عشق و اميد و گرمي! علم ابزار مي سازد و ايمان مقصد! علم سرعت مي دهد و ايمان جهت! علم توانستن است و ايمان خوب خواستن! علم مي نماياند كه چه هست و ايمان الهام مي بخشد كه چه بايد كرد. علم انقلاب برون است و ايمان انقلاب درون!


1- طه؛ 66.

ص: 252

علم جهان را جهان آدمي مي كند و ايمان، روان را روان آدميت مي سازد. علم وجود انسان را به گونه افقي گسترش مي دهد و ايمان به شكل عمودي بالا مي برد. علم طبيعت ساز است و ايمان انسان ساز! هم علم به انسان نيرو مي دهد هم ايمان! اما علم نيروي منفصل مي دهد و ايمان نيروي متصل! علم زيبايي است و ايمان هم زيبايي است. علم زيبايي عقل است و ايمان زيبايي روح! علم زيبايي انديشه است و ايمان زيبايي احساس! هم علم به انسان امنيت مي بخشد، هم ايمان! علم امنيت بروني مي دهد و ايمان امنيت دروني! علم در مقابل هجوم بيماري ها، سيل ها، زلزله ها و توفان ها ايمني مي دهد و ايمان در مقابل اضطراب ها، تنهايي ها، احساس بي پناهي ها و پوچ انگاري ها! علم، جهان را با انسان سازگار مي كند و ايمان، انسان را با خودش».

آيا مي توانيد مشابه آن كلام را در جاي ديگري بيابيد كه هم حق علم را بيان كند و هم حق ايمان را؟ باور كنيد نيست. امروز هر كس بخواهد قلم بزند و پاسخ كس را بدهد قدري از وي تعريف مي كند و بعد سعي مي نمايد هر طور شده طرف مقابل را زمين بزند. شهيد مطهري چنين كاري انجام نداد. چنين طرز فكر و جامعيت و انصافي در تاريخ مي ماند.

موانع آزادانديشي از ديدگاه شهيد مطهري

موانع آزادانديشي از ديدگاه شهيد مطهري

در ديدگاه شهيد مطهري، اسلام و تشيع مظهر آزادانديشي است. در واقع پويايي موجود در اجتهاد و فقاهت نشانگر اين است كه اسلام با همه وجود اعتقاد به آزادانديشي دارد. در هيچ جاي ديگر چنين نيست. ملازمت عقل و دستورات شرع و احكام الهي با فطرت انسان نيز مؤيد ديگري بر همين معناست.

ص: 253

شهيد مطهري يك بار براي هميشه موانع آن آزادانديشي را احصا مي كند؛ هم با ذكر مستندهاي تاريخي و هم ويژگي هاي حاملان آن! شيرين مي گويد. قدري حالت تاريخي مي دهد؛ ولي در واقع نظري است. به مخاطبان مي گويد «كساني كه مانع فكري و مانع آزاد انديشي مي شوند چه كساني هستند». دسته بندي خيلي جالبي مي كند. حتي اگر در جامعه كنوني خودمان بخواهيم به تحليل بپردازيم چنين دسته بندي هايي فوق العاده است.

شهيد مطهري اشاره به پيدايش جمود و قشري گري در اسلام و تشيع مي نمايد. فرمايش هاي ايشان را از 4 كتاب جمع كرده ام كه عمده آنها مربوط به كتاب «جاذبه و دافعه علي عليه السلام » مي باشد. اينجا بحث جدي درباره خوارج مي نمايد. بعد به «تعليم و تربيت در اسلام»، «اسلام و نيازهاي زمان» و «علل گرايش به مادي گري» مي پردازد.

از آن 4 كتاب چند پاراگراف را برايتان سوا كردم. شهيد مطهري درباره اين مي گويد كه منشاء جمود و قشري گري و مانع آزادانديشي چه كساني هستند و چه توجيهاتي مي آورند. اين فقط مربوط به گذشته تاريخ نمي شود بلكه مجدداً و مكرراً در جامعه امروز نيز شكل مي گيرند. بايد خوب شناسايي شوند و به عنوان آسيب هاي آزادانديشي برايشان راه حل هاي درستي انتخاب گردد. اولي درباره خوارج است. سه ويژگي را ذكر مي كند: «تقدس و تقواهاي ظاهري؛ جهل و كج فهمي؛ تنگ نظري و كوته بيني! بعد از اين «سنت گرايان اشعري در مقابل عقل گرايان معتزلي». اين تفكر از قرن دوم هجري شروع شده و همچنين تقابل بين طرز فكر اشاعره و معتزله وجود داشته است. انواع فيلسوفان و صاحبنظران به آن پرداخته اند. ريشه هاي فكري سردمداران هر قشر را مي گويد. بعد اشاره

ص: 254

به جمود «ابن تيميه» و بعد از آن هم نهضت وهابي گري مي كند كه امروز داريم نتيجه وهابيت را مي بينيم؛ و وهابيت كمتر از دو قرن پيش پيدا شد اما ريشه در «ابن تيميه» داشت كه از شاگردان اصلي و ادامه دهندگان راه «احمد حنبل» بود. شهيد مطهري اين بحث را در دنياي اهل سنت خيلي خوب باز مي كند اما آيا فقط محدود به دنياي اهل سنت است؟ نه! مشابه همان را در دنياي شيعه نيز تعقيب مي نمايد و اسمش را «اخباري گري» مي گذارد. سردمداران اخباري گري در دنياي شيعه باعث شكل گيري نگرش جامد در مقابل تفكرات آزاد مي گردد. عده اي هم با ايشان مبارزه كردند؛ براي نمونه، مرحوم وحيد بهبهاني كه شاگرد بحرالعلوم بود و نقش جدي در مقابله با اخباري گري داشت! بعد از آن نيز نوبت به شيخ انصاري رسيد. ايشان يك آدم برجسته بود كه همه ابعاد را تبيين نمود و به بحث ها خاتمه داد.

پنجمين عامل را «قشري گري معاصر مذهبي» مي داند. شهيد مطهري به بحث هاي زمان خودش اشاره مي كند. «روشنفكران غرب زده و علم زده» كه سعي مي كنند هر چيزي را با علم تطبيق دهند! اسامي از دنياي خارج مي آورد. متفكرين مصري و ديگران را مثال مي زند كه مرعوب تفكرات غربي و علم حسي و تجربي هستند. اينها هم نوعي قشري گري و سطحي نگري دارند كه اسمش را روشنفكري مي گذارند. اينها مرتجعند.

آخرين موردي كه منجر به شهادت استاد شد اشاره به كساني بود كه تفسير مادي گرايانه و انحرافي از قرآن مي نمايند. آنها دست به التقاط بين معارف الهي و اسلامي با تفكرات ماركسيستي مي زنند. اينها نيز در يك زمان خيلي قوت گرفتند. منافقين در دوره خودشان يكي از سازمان هاي برجسته فعال بودند. بينشان انشعاب هايي پيش آمد. عده اي ماركسيست

ص: 255

شدند و آنهايي كه ماندند تا بن دندان دچار نفاق بودند. اعتقادي به دين نداشتند؛ ولي سعي مي كردند ظاهر دين را حفظ كنند كما اينكه الآن ظاهر حجاب را براي عوام فريبي و ترويج نفاق حفظ مي نمايند. مهم ترين مثال آن التقاط گروهك فرقان بود كه منجر به شهادت استاد شد. هر چقدر استاد را تهديد كردند دست از راه خويش بر نداشت.

آن 6 محور را شهيد مطهري به عنوان موانع آزادانديشي بيان مي كند. چند بيان درباره خوارج را مي خوانم كه در كتاب «جاذبه و دافعه» آمده است تقدس و تقواي ظاهري:

يكي از شگفتي ها و برجستگي ها و فوق العادگي هاي تاريخ زندگي علي كه مانندي براي آن نمي توان پيدا كرد همين اقدام شجاعانه و تهورآميز او در مبارزه با اين خشكه مقدس هاي متحجر و مغرور است. علي بر روي مردمي اينچنين ظاهر الصلاح و آراسته، قيافه هاي حق به جانب، ژنده پوش و عبادت پيشه شمشير كشيد و همه را از دم شمشير گذراند. از درس هاي بسيار آموزنده تاريخ تشيع خصوصاً و جهان اسلام عموماً، همين داستان خوارج است. امير المومنين علي عليه السلام دو تعبير جالب دارد اينجا؛ يكي شبهه ناكي و ترديد آوري اين جريان! زيرا وضع قدسي و تقواي ظاهري خوارج طوري بود كه هر مؤمن نافذ الايماني را به ترديد وا مي داشت. از اين جهت يك جو تاريك و مبهم و فضاي پر از شك و دودلي به وجود آمده بود. تعبير ديگر اين است كه حالت آن خشك مقدسان را به «كلب» تشبيه مي كند. «كلب» يعني «هاري». هاري همان ديوانگي است كه در سگ پيدا مي شود. به هر كس

ص: 256

مي رسد گاز مي گيرد و اتفاقاً حامل نوعي بيماري يا ميكروب مسري است». به كار بردن چنين تعابيري درباره آن افراد بسيار شجاعانه است. خود حضرت در نهج البلاغه مي گويد «هيچ كس مثل من نمي توانست چشم اين فتنه را در بياورد. كسي جرئت نمي كرد با آنها به مبارزه برخيزد.(1)

شهيد مطهري ادامه مي دهد:

اين است كه خردمندان بلافاصله سگ هار را اعدام مي كنند كه لااقل ديگران از خطر هاري نجات يابند. علي مي فرمايد اينها حكم سگ هار را پيدا كرده بودند. چاره پذير نبودند. مي گزيدند و مبتلا مي كردند و مرتب بر عدد هارها مي افزودند. واي به حال جامعه مسلمين در آن وقت كه گروهي خشك مقدس يك دنده جاهل بي خبر پا را به يك كفش كنند و به جان اين و آن بيفتند! چه قدرتي مي تواند در مقابل اين مارهاي افسون ناپذير ايستادگي كند؟ كدام روح قوي و نيرومند است كه در مقابل اين قيافه هاي زهد و تقوي تكان نخورد؟ كدام دست است كه بخواهد براي فرود آمدن شمشير بر فرق اينها بالا رود و نلرزد.(2)

تعابيري بسيار بلند، زيبا و شجاعانه درباره اقدام علي با آن آدم ها به كار مي برد. ايشان ظاهر كفار را نداشتند بلكه همه ظواهر را به نفع خود نشان مي دادند.

شهيد درباره جهل و كم فهمي آنها اشاره مي نمايد:


1- نهج البلاغه، خطبه 93.
2- جاذبه و دافعه علي عليه السلام، ص 148.

ص: 257

خوارج مردمي جاهل و نادان بودند. در اثر جهالت و ناداني، حقايق را نمي فهميدند و بد تفسير مي كردند. اين كج فهمي ها كم كم برايشان به گونه يك مذهب و آييني در آمد كه بزرگترين فداكاري ها را در راه تثبيت آن از خويش بروز مي دادند. در ابتدا فريضه اسلامي نهي از منكر، آنان را به گونه حزبي شكل داد كه تنها هدفشان احياي يك سنت اسلامي بود.(1)

شما نخبگان و دانشجويان به اين مطالب دقت فرماييد. مطالبي كه با صراحت مي خوانم را يا نديده ايد يا فراموش كرده ايد. هر گاه كتب شهيد مطهري را بخوانيد نكات جديد زيادي را متناسب با زمان خود مي بينيد.

«خوارج بيشتر عرب و غيرعرب هم كم و بيش در ميانشان بود؛ ولي همه آنها جاهل مسلك و ناآشنا به فرهنگ اسلامي بودند. تمام كسري هاي خود را مي خواستند با فشار آوردن بر روي ركوع و سجده هاي طولاني جبران كنند». قدري درباره اين افراد توضيح مي دهد و مي گويد «در ابتدا حزب خوارج براي احياي يك سنت اسلامي به وجود آمد اما عدم بصيرت و ناداني، آنها را به اينجا كشيد كه آيات قرآن را غلط تفسير كنند و از آنجا ريشه مذهبي پيدا كردند و به عنوان يك مذهب و يك طريقه، موادي را ترسيم نمودند». درباره تنگ نظري و كوته بيني آنها مطالب مفصلي توضيح مي دهد «تنگ نظري مذهبي از خصيصه هاي خوارج است اما امروز آن را باز در جامعه اسلامي مي بينيم. اين همان است كه گفتيم:

خوارج شعارشان از بين رفته و مرده است اما روح مذهبشان كم و بيش در ميان بعضي افراد و طبقات همچنان زنده و باقي


1- جاذبه و دافعه علي عليه السلام، ص 151.

ص: 258

است. بعضي از خشك مغزان را مي بينيم كه جز خويش و عده اي بسيار معدود مانند خود، همه مردم جهان را با ديد كفر و الحاد مي نگرند و دايره اسلام و مسلماني را بسيار محدود خيال مي كنند.(1)

اشاره به 4 دسته كردم: «اشعري ها، اخباري گري ها، ابن تيميه و روشنفكران غرب زده!». بحث شهيد مطهري با مرحوم بازرگان چنين تراوشات فكري را زياد داشت. در كتاب «راه طي شده» بحث هاي زيادي مي نمايد و درباره محافظه كاري مقابل فرهنگ غرب مي گويد. شهيد مطهري تعريف مي كند زماني در سوئيس بودم. يك نفر گفت «مردم سوئيس، نظافت و قوانين اجتماعي را خيلي خوب رعايت مي كنند و زندگي پاك و سالمي دارند. آيا اينها به دستورات اسلامي بهتر عمل مي نمايند يا مسلماناني كه در كشور خودمان دست به كارهاي غلط مي زنند؟ آيا با همين روش هاي علمي و اجتماعي كه دنياي غرب به آن دست يافته نهايتاً به آنچه هدف پيامبران بود نمي رسيم؟». استاد مطهري در كتاب راه طي شده پاسخ مي دهد:

«آن موقع نمي دانست چه جوابي بايد آورد اما الآن فهميدم. اين حرف غلط است كه بگوييم «بله! مي شود از راه همين علوم فعلي رسيد به همان چيزي كه انبيا و پيامبران دنبالش بودند»».

در كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» مفصلاً به بطلان آن نگرش مي پردازد.

يك دسته ديگر التقاط ماركسيستي داشتند و چپ روي مي كردند. نهايتش به گروه فرقان رسيد. با آنها نيز با شجاعت هر چه تمام تر و به


1- جاذبه و دافعه علي عليه السلام، ص 154 _ 158.

ص: 259

دور از نگراني براي جان خود مقابله نمود و آنچه را براي امروز ما لازم است گفت. شهيد مطهري بر روش حكماي اسلامي با الهام از قرآن، كلمات پيامبر و ائمه اطهار تأكيد نمود. اين يك سد مستحكم و مستدل در مقابل انحرافات خواهد بود.

شهادت شهيد مطهري توسط فردي اتفاق افتاد كه بعداً تلويزيون اعترافات وي را نشان داد. كسي باور نمي كرد چنين شخصي بتواند قاتل شهيد مطهري باشد. يك جوان كم سن و سال ظاهر الصلاح مثل همه دانشجويان متدين و مثل خود ما در زمان جوانيمان بود. البته اظهار پشيماني مي كرد. او دانشجوي دانشگاه «تكنوكوم نفيسي» بود. با همين تفكرات منحرف گشت تا جايي كه اسلحه را روي مغز شهيد مطهري گذاشت. عدالت علوي باعث شد خوارج بيايند و ايشان را در محراب به شهادت برسانند. چنين كاري را با اعتقاد به اين مسئله انجام دادند كه ضربتشان بر فرق علي ايشان را به بهشت مي برد. بعد هم كه زد پشيمان نشد. خوشحال بود كه مأموريتش را انجام داد. همان تفكر ادامه دارد. يك نفر از همين دست مي آيد و چنين شخصيت استثنائي و بي نظيري را شهيد مي نمايد. خسران خيلي بزرگي است. خسران بزرگتر آن كه توصيه ها و روشنگري هايي كه شهيد مطهري مي دهد را خوب نشناسيم و دل به انحراف بسپاريم. بعد مي فهميم اسلامي كه قبول كرده ايم همان چيزي نيست كه پيغمبر و ائمه برايش زحمت كشيدند. براي همه شما آرزوي موفقيت و سربلندي دارم. وَالسَّلامُ عَلَيكُم وَ رَحمَه الله و بَرَكاته!

ص: 260

ص: 261

فصل ششم:همايش حكمت مطهر سال 1393

اشاره

فصل ششم:همايش حكمت مطهر سال 1393

زير فصل ها

وحدت از ديدگاه شهيد مطهري

جامعيت دين اسلام از ديدگاه استاد مطهري

الغدير و وحدت اسلامي

مطهري، معلم نمونه

ص: 262

ص: 263

وحدت از ديدگاه شهيد مطهري

اشاره

وحدت از ديدگاه شهيد مطهري

مهندس عزت الله ضرغامي(1)

بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي محّمد و آله الطيبين الطاهرين! خير مقدم عرض مي كنم خدمت همه خواهران و برادران، علاقمندان و دوستداران شهيد مطهري! از حضورتان در دهمين همايش حكمت مطهر صميمانه سپاسگزارم. از برگزار كنندگان و دست اندركاران اين همايش به ويژه برادر عزيزمان جناب آقاي دكتر غلامرضايي كه هر سال تلاش فراواني براي شكل گيري هر چه بهتر اين نشست مي كنند نيز صميمانه قدرداني مي نمايم. از ديگر دوستان و همكاران عزيز و اعضاي جشنواره نيز متشكرم و حضورشان را مغتنم مي شمارم. از آقا مجتبي مطهري عزيز هم كه جلسه ما را مزين فرمودند ممنونيم.

جهت همه اعضاي خانواده آن شهيد بزرگوار به ويژه همسر گرانقدرشان كه اكنون كسالت دارند آرزوي سلامتي عاجل مي نماييم. ستاد بزرگداشت، انتخاب خوبي را براي نامگذاري اين دوره انجام دادند و مسئله «نگاه شهيد مطهري به وحدت» را برگزيدند. به نظر مي رسد انتخاب بسيار مناسب، دقيق و روزآمدي باشد. در واقع يكي از


1- رئيس سازمان صداوسيما.

ص: 264

ويژگي هاي بارز خود آن شهيد نيز توجه به مسائل روز و نيازهاي روز جامعه بود!

آنچه شهيد مطهري را از بسياري متفكرين ديگر جدا مي كند، توجه وي به اولويت ها و مسئله يابي است. امروز در بحث هاي پژوهشي، حل مسئله، تحقيق و مسئله يابي اهميت بسيار بالايي دارد. شايد خود مسئله يابي عنوان مستقلي باشد كه روش هاي علمي متعددي برايش در نظر گرفته شده!

شهيد مطهري استاد مسئله يابي بود! اين را در همه آثار وي به وضوح مي توان مشاهده نمود. شايد اگر امروز او در ميان ما بود، بخش زيادي از وقت، مطالعات، سخنراني ها و نوشته هاي خود را مصروف اصل وحدت مي نمود. شهيد مطهري درباره وحدت كم سخن نگفته! چه به گونه مستقيم و چه غيرمستقيم! اگر همه اينها مستقلاً جمع آوري شود كار ارزشمندي است؛ ولي اين اتفاق نيفتاده! مطالبي پراكنده دارند كه اگر دسته بندي و عنوان بندي شود، مجموعه اي ارزشمند درباره «وحدت» شكل مي گيرد.

شهيد مطهري مسئله وحدت را در همه ابعاد مورد بررسي دقيق قرار مي دهد و نظراتي بسيار صريح و كاربردي به ميان مي آورد. ايشان از حرف هايي كه ما به نام «سخنان ابو البقاء» مي خوانيم يعني سخنان گِرد و همه پسند دوري مي كند. در هر بخشي كه به موضوع وحدت مي پردازد، حرف هايي دقيق را به ميان مي آورد. بعضي از آن حرف ها را هر كسي نمي تواند بزند؛ نه توان چنين تبييني را دارد و نه جرئت و جسارتش را! فقط از آن شخصيت استثنايي بر مي آيد كه اين گونه صريح تكليف انقلاب اسلامي را با مسئله وحدت مشخص سازد.

ص: 265

اگر دسته بندي درستي انجام دهيم در مي يابيم شهيد مطهري، هم درباره بحث هاي ايدئولوژيك و نظري درباره وحدت مي گويند و هم در مباحث رفتاري كه از ديدگاه ايشان اهميت زيادي دارد! شهيد مطهري معتقد است تفرقه و وحدت در جهان اسلام فقط مربوط به مسائل فكري و ايدئولوژيك منحصر نمي شود؛ بلكه خيلي از آنها جنبه رفتاري دارد.

شهيد مطهري در مرحله سوم، راه حل هاي عملي براي رعايت وحدت در جامعه اسلامي ارائه مي دهد. در مراحل بعد، الگوهاي مختلف از ميان شخصيت هاي منادي وحدت در تاريخ معاصر را مطرح مي سازد. بحث خوبي نيز درباره موانع وحدت دارد. يكي دو جا به گونه كلي موانع وحدت را مي گويد. معتقدم در يك كار پژوهشي مي توان به بقيه آثار شهيد مطهري نگريست و غناي بيشتري بدان بخشيد؛ زيرا نياز امروز ماست.

اگر بخواهيم به شكل كاملاً كاربردي و مفيد به موضوع وحدت بپردازيم، بايد موانعش را بيابيم. شهيد مطهري صحبت هايي كلي گفته؛ ولي با توجه به ديگر آثارش مي توان مبحث را غني كرد. مقاله اصلي كه درباره وحدت گفته اند اشاره به غدير نيز مي نمايد. ديگر صحبت هايي هم از ايشان ديده ام كه مي تواند مكل و مقوّم مبحث «موانع وحدت» باشد. در فرصت محدود فعلي به اُمَهات آن بحث ها از ديدگاه شهيد مطهري اشاره مي نمايم.

موانع وحدت از ديدگاه مطهري

موانع وحدت از ديدگاه مطهري

اولين نكته اي كه شهيد مي گويد چنين است:

منظور ما از وحدت اسلامي، وحدت مذاهب يا فرقه هاي

ص: 266

اسلامي به اين معنا كه يك مذهب را برگزينيم و بقيه را كنار بگذاريم يا مذهب جديدي با توجه به اشتراكات مذاهب اختراع كنيم نمي باشد. نمي خواهيم بگوييم كه وحدت يعني همه به اصول اعتقادي اين مذهب جديد پايبند باشيم! اتفاقاً گفتگو، منطق، استدلال و اصالتي كه تفكر دارد در جاي خود محفوظ است.

تعبير بسيار دقيقي مطرح مي كنند: «منظورمان از مسئله وحدت، اتحاد مسلمين است، نه اتحاد خود مذهب، يا خود انديشه هاي نظري».

اين حرف صريحي است. عبارت ايشان خيلي رساتر از عرض بنده است، لذا مي خوانم. در كتاب 6 مقاله كه در سال 68 منتشر شده ذيل عنوان «الغدير و وحدت اسلامي» مي فرمايند:

مخالفين اتحاد مسلمين براي اينكه از وحدت اسلامي مفهومي غيرمنطقي و غيرعملي بسازند آن را به نام وحدت مذهبي توجيه مي كنند تا در قدم اول با شكست مواجه گردد.

بديهي است كه منظور علماي روشنفكر اسلامي از وحدت اسلامي، حصر مذاهب به يك مذهب و يا اخذ مشتركات مذاهب و طرد مفترقات آنها؛ كه نه معقول است، نه منطقي، نه مطلوب و نه عملي؛ نيست! منظور اين دانشمندان، متشكل شدن مسلمين است در يك صف در برابر دشمنان مشتركشان! مسلمين همه خداي يگانه را مي پرستند. همه به نبوت رسول اكرم ايمان و اذعان دارند. كتاب همه قرآن، قبله همه كعبه است. با هم و مانند هم حج مي كنند؛ مانند هم نماز مي خوانند؛ مانند هم روزه مي گيرند؛ مانند هم تشكيل خانواده مي دهند و

ص: 267

داد و ستد مي نمايند و كودكان خود را تربيت مي كنند و اموات خود را دفن مي نمايند و جز در اموري جزئي، در اين كارها با هم تفاوتي ندارند.

شهيد مطهري ادامه مي دهند:

مسلمين، همه از يك جهان بيني برخوردارند و يك فرهنگ مشترك دارند. در يك تمدن عظيم و باشكوه و سابقه دار مشتركند. وحدت در جهان بيني اسلامي، در فرهنگ، در سابقه تمدن، در بينش و منش، در معتقدات مذهبي، در پرستش ها و نيايش ها، در آداب و سنن اجتماعي، خوب مي تواند از آنها ملت واحد بسازد و قدرتي عظيم و هائل به وجود آورد كه قدرت هاي عظيم جهان ناچار در برابر آنها خضوع نمايند؛ خصوصاً آن كه در متن اسلام بر اين اصل تأكيد شده است. مسلمانان به نص صريح قرآن، برادر يكديگرند و حقوق تكاليف خاصي، آنها را به يكديگر مربوط مي كند. با اين وصف، چرا مسلمين از اين همه امكانات وسيع كه از بركت اسلام نصيبشان گشته استفاده نكنند؟

ببينيد كه شهيد مطهري در همين بيان كوتاه، تمام حرف ها را از نگاه نظري دقيق و مبتني بر احكام اسلامي و ديني مطرح مي سازد.

از ديدگاه شهيد مطهري، وحدت يك امر اصيل است؛ در تفكر اسلامي اصالت دار؛ يك امر اعتباري و روبنايي نيست؛ يك بحث عرضي نيست؛ يك بحث مقطعي، زماني و بر حسب جبر نمي باشد! وقتي ايشان از توحيد سخن مي گويند، به ويژه در كتاب هاي مرتبط با جهان بيني اسلامي، آنقدر عميق به مسئله توحيد مي پردازند كه در مي يابيم وحدت

ص: 268

در همه جوانب توحيد نهفته است. از ديدگاه مطهري، همان ديدگاه اسلام واقعي است، مسئله وحدت اصالت دارد. اين يك مسئله مهم بود.

تفرقه رفتاري

تفرقه رفتاري

بحث مهم بعدي آن است كه شهيد مطهري در جاهاي مختلف بدان اشاره مي نمايد. خيلي از بحث هاي فكري كه در جامعه ديده مي شود، در واقع فكري نيست بلكه رفتاري مي باشد. وقتي خوب آسيب شناسي كنيم مي بينيم اينها اصلاً دعواي فكري ندارند. بعضي وقت ها كار به جايي مي رسد كه منازعه كنندگان، رفتاري كاملاً مخالف با تفكر ديني نشان مي دهند. شهيد مطهري، چند تا از كتاب هاي افراطي دو طرف را كه قدري قديمي هستند نام مي برد و از تندروهاي شيعه و سني نقد مي نمايد: «وقتي نگاه مي كنيد گويي اينها در دو جهت مخالفند؛ ولي در واقع مثل دو تيغه قيچي، محوري در وسطشان هست كه وقتي مخالف يكديگر به حركت در مي آيند هدف واحد و مشتركي دنبال مي گردد و آن قطع كردن و بريدن است. هدف مشترك آنها قطع ريشه هاي اسلام است». تعبير بسيار دقيقي به نظر مي رسد. كمتر كسي با اين صراحت و دقت بيان مي نمايد.

عين جمله استاد را مي خوانم:

دو دسته فوق الذكر از مؤلفين، حالت همان دو تيغه قيچي را دارند. آن چيزي كه در اين ميان قطع مي شود و ريشه اش زده مي شود اسلام است. آن يكي «كافي» را از اعتبار مي اندازد و اين يكي «صحيح بخاري» را! آن يكي «امام صادق عليه السلام » را از ارزش مي اندازد و اين يكي شافعي و ابوحنيفه را! آن كه در

ص: 269

ميان بريده مي شود و از اعتبار مي افتد، اسلام و قرآن است و البته آن محوري كه اين دو تيغه را به يكديگر مربوط كرده بايد در ماوراي كشورهاي اسلامي جستجو كرد.

با همين نيم خط، تعليل بسيار دقيقي مي آورند حاكي از اينكه طراحي چنين اختلافاتي در خارج كشورهاي اسلامي رخ مي دهد. اصلاً اختلاف هميشه كار ديگران است و در كارشان استادند. حداقل در دو سده اخير، خيلي از استعمارگران به ويژه انگليسي ها استادانه به چنين تفرقه اي دامن زده اند. دوره هاي Advanced، پيشرفته و مدارك PhD در همين رابطه دارند. از ما خيلي جلوترند.

اگر ما روزي بخواهيم در مقابل دشمن از همان روش ها استفاده كنيم، به اندازه آنها بلد نيستيم. البته آن كار چارچوب هاي معيني دارد. حضرت امير عليه السلام فرمودند «خدعه كار من نيست واگرنه بر حسب ظاهر خيلي بهتر از اين مي توانستم كار خويش را جلو ببرم».؛ ولي آنها انصافاً واردند و طراحي دارند. آخرين موردي كه در كشور اتفاق افتاد، جدا از بحث هاي سياسي، بايد مورد تحليل نظري قرار گيرد.

در جريان فتنه و حوادث سال 88، كاملاً طراحي نوعي حركت افتراقي بين آحاد مردم ايران ديده مي شد؛ آن هم بعد از يك موفقيت بزرگ و پيروزي استثنايي! اينكه مي گويند «بعضي گزينه ها روي ميز است» فقط مقصودشان اين نمي باشد كه با تانك و توپ و هواپيما بيايند و ما هم گزينه هاي خود را براي پاسخ دادن نشان دهيم. يكي از گزينه هايي كه هميشه روي ميز و داخل كشوهايشان دارند، افتراق بين ملت هاي اسلامي است.

ببينيد با بيداري اسلامي چكار كردند. آيا اين كار خود مردم است؟

ص: 270

قطعاً نه! دشمن توطئه مي نمايد و بعضي رهبران آنها ناداني كردند. انقلاب هاي بزرگ را به انحراف كشاندند. حوادثي كه در مصر اتفاق مي افتد، احكامي كه دادگاه ها مي دهند و اعدام همه سران انقلابي يك جريان اصيل را ببينيد. آنها رأي آوردند. هر چند رأي بالايي نبود،؛ ولي رأي مسلط در اختيارشان قرار گرفت و بايست كشور را اداره مي كردند. طي يك سال رئيس جمهور را داخل قفس كردند. حكم اعدام رهبران آنها را دادند و اصلاً انگار نه انگار كه انقلابي در كار بوده! تمام شد! معلوم است كه ديگران تفرقه را ساماندهي و اجرا مي كنند. شهيد مطهري مي گويد: «مواظب آنها باشيد كه اختلافشان اصلاً فكري نيست».

تعبير دقيق ديگري نيز نسبت به موضوع تفرقه مي آورند. در سوره مباركه قيامت وقتي اشاره به تكذيب كفار و منكران مي شود مي گويد: «به قيامت و روز جزا اعتقاد ندارند. مي گويند مگر ممكن است بدن انسان بعد از مرگ دوباره شكل بگيرد؟».

قرآن به آنها مي فرمايد: «بل يريد الإنسان ليفجر أمامه»؛(1) يعني اينها دنبال مسائل فكري نيستند.اي پيغمبر! كساني كه از تو چنين سؤالاتي مي پرسند نمي خواهند جواب نظري بگيرند بلكه انسان دوست دارد گناه و معصيت كند و دست خود را باز بگذارد تا از هواي نفس تبعيت نمايد؛ منتها چون انسان براي خودش جايگاه و هويتي قائل است دنبال توجيهي براي گناه و راه كج خود مي گردد. تئوري بافي و مكتب سازي مي كند و انديشه هايي مي آفريند تا به هدف عملي خود برسد. اعتقادي به انديشه هايي كه مي گويد ندارد. آن انديشه ها ساختگي و ظاهري هستند. اصالت ندارد. آنها براي توجيه يك رفتار غيرمنطقي و غيرانساني مي باشد


1- قيامة: 5.

ص: 271

كه از قبل طراحي شده و در دل فرد قرار دارد. در واقع اينها سفارش داده مي شود.

خيلي از تئوريسين هاي زمان طاغوت، توده هايي بودند كه نتوانستند تحمل كنند و بالاخره وابسته به رژيم شدند. نمي خواهم اسم بياورم. بعضي از بزرگان آنها تئوريسين هاي رژيم شاه گشتند. هنوز هم بعضي از كساني كه مقاله و مطلب مي نويسند، سوابقشان به همانجا برمي گردد. اول توده اي بودند. بعد طاغوتي و شاهنشاهي شدند و حالا ژست روشنفكري مي گيرند و عليه مباني انقلاب اسلامي حرف مي زنند. كسي كه اين كار را مي كند معلوم مي شود اعتقادي به آن تئوري ها ندارد. فقط وقتي حكومت به او پول و امكانات مي دهد، شروع به مكتب بافي مي كند.

شهيد مطهري هميشه يادآوري مي نمايند: «بين مكتب هاي اعتقادي و مكتب هاي ساختگي فرق بگذاريد».

اين را يك شخصيت صرفاً سياسي مطرح نمي كند بلكه يك عالم بزرگوار و انديشمند مي گويد. معتقد است خيلي از آن بحث ها اصلاً فكري نيست. گول انديشه هاي آنها را نخوريد. كسي كه خود را به خواب زده هرگز بيدار نمي شود؛ حتي اگر تكانش دهيد!

بعضي از منازعات به جايي رسيد كه به دور باطل و هجوگويي افتاد. همينجا شهيد مطهري هشدار دادند كه بايد مراقبت شود خيلي از اختلافات اصلاً جنبه فكري ندارد. به ويژه درباره استعمار و كشورهاي ماوراي اسلامي اين نكته حائز اهميت فراوان است.

الگوهاي انقلابي از ديد شهيد مطهري

الگوهاي انقلابي از ديد شهيد مطهري

شهيد مطهري، الگوهاي انقلابي زيادي را مطرح مي نمايند. كتاب

ص: 272

«نهضت هاي صد ساله» ايشان مختصر و مفيد است. اگر آن را مطالعه كنيد تحليل چند نهضت مهم را مي بينيد. ديدگاه و نوع قلم او موجز، منقه و خلاصه است. حرفش را صريح منتقل مي كند و احتياج به مقدمه چيني زيادي ندارد. با مطالعه «نهضت هاي صدساله» با رهبران و مسيري كه آنها براي رسيدن به وحدت طي كردند از ديد شهيد مطهري آشنا مي شويد. يكي از آنها سيد جمال الدين اسدآبادي است.

يكي دو خط از كتاب «نهضت هاي صدساله» را مي خوانم تا الگوها را ببينيد:

منظور از اتحاد، جبهه اي و سياسي بود، يعني تشكيل صف واحد در مقابل دشمني غارتگر! «سيد» به مسلمانان هشدار مي دهد كه روح صليبي همچنان در غرب مسيحي، بالاخص در انگلستان زنده و شعله ور است. غرب، عليرغم اينكه با ماسك آزادمنشي، تعصب را نكوهش مي كند، خود در دام تعصب و خصوصاً تعصب مذهبي عليه مسلمانان سخت گرفتار است. «سيد» عليرغم فرنگي مآباني كه تعصب را نكوهش مي كنند، مدعي بود تعصب بد نيست. تعصب مانند هر چيز ديگر، افراط و تفريط و اعتدال دارد! تعصبي كه در انسان حس جانبداري بي منطق و كور ايجاد كند، بد است. رواج انديشه اي كه غرب به شدت در آن گرفتار شده بد است؛ رواج انديشه قوميت پرستي و مليت پرستي و ناسيوناليسم كه به گونه پان عربيسم، پان ايرانيسم، پان تركيسم، پان هندويسم و... كه در كشورهاي اسلامي با وسوسه استعمار تبليغ شد و همچنان سياست تشديد نزاع هاي مذهبي شيعه و سني و قطعه قطعه

ص: 273

كردن سرزمين اسلامي به گونه كشورهاي كوچك، همه براي مبارزه با آن انديشه ريشه كن كننده استعمار يعني اتحاد اسلام بوده و هست.

شهيد مطهري در نوشته هايش به روشني سيره رهبران مبارزه گر با استعمار را بيان و ديدگاه ها و سرگذشتشان را به اختصار ذكر مي كند. اشاره مي نمايد اينها براي وحدت و اتحاد مسلمين و ايجاد صفي واحد تلاش مي كردند در برابر دشمنان غارتگري كه چشم به سرزمين هاي اسلامي و منابع آنها دوختند و دنبال از بين بردن هويت ايشان بودند.

شهيد مطهري الگوهاي عملي ارائه مي دهد و موانعي را مطرح مي كند. يكي دو مطلب را براي تكميل سخنان پيشين مي آورم. در باب وحدت و اينكه نگاه جهان اسلام چگونه مي تواند وحدت بخش باشد اشاره به راه حل هاي عملي مي فرمايند. بعضي را عيناً مي خوانم.

استاد در صحبت هاي خود مي گويند: «هيچ ضرورتي ايجاب نمي كند كه مسلمين به خاطر اتحاد اسلامي، صلح و مصالحه و گذشتي درباره اصول يا فروع مذهبي خود كنند؛ همچنان كه ايجاب نمي كند كه مسلمين درباره اصول و فروع اختلافي فيمابين بحث و استدلال نكنند و كتاب ننويسند! نه منظور اين نيست. تنها چيزي كه وحدت اسلامي از اين نظر ايجاب مي كند اين است كه مسلمين براي اينكه احساسات كينه توزي در ميانشان پيدا نشود يا شعله ور نگردد متانت را حفظ كنند؛ يكديگر را سب و شتم ننمايند؛ به يكديگر تهمت نزنند؛ دروغ نبندند؛ منطق يكديگر را مسخره نكنند؛ و بالاخره عواطف يكديگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند. در حقيقت، لااقل حدودي را كه اسلام در دعوت غيرمسلمان به اسلام لازم دانسته درباره خودشان رعايت كنند.

ص: 274

«ادعُ إِلي سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجادِلهُم بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ».(1) اگر اين دستور قرآني درباره غيرمسلمان باشد، حداقلش آن است كه در ميان جامعه اسلامي رعايت مي شود.

اكنون مي خواهم نتيجه گيري كنم. بحث ما درباره وحدت از يك سو در جهان اسلام اهميت دارد. اينجا عمدتاً مسئله شيعه و سني مطرح مي شود كه قدمت دارد. اين پايه گذاري از سال ها پيش صورت گرفته و با اينكه بزرگان دين، به ويژه بزرگان شيعه تلاش براي رفع اختلاف كرده اند برطرف نشده است. علما و مراجع زيادي براي رفع اختلاف گامي برداشتند؛ از مرحوم آيت الله بروجردي رحمه الله تا حضرت امام و رهبر معظم انقلاب و ديگر مراجع بزرگوار!

در ملاقاتي كه با آيت الله سيستاني در سال گذشته داشتم فرصت شد بحث خيلي مفصلي صورت گيرد. مطالبي را نقل كردم و فرمايش هاي ايشان را شنيدم. احساس وظيفه مي كردند كه مطالبي را بگويند منتها چون محرمانه بود منتشر نساختيم. پيش خودمان مانده! تأكيد جدي به مسئله وحدت مي نمودند.

هر كاري جمهوري اسلامي در رابطه با وحدت انجام داده و موفق شده، آيت الله سيستاني نيز بر آن صحه مي گذاشتند؛ ولي مي گفتند «حالا بايد يك قدم بالاتر را انجام داد. ما داريم آثار تفرقه را مي بينيم. بايد گام هاي خيلي بلندتري برداشت». برايم تعجب آور بود كه مرجعي در اين سطح، از پايگاه شيعه در حوزه علميه نجف، مرتباً توصيه كند كه وقتي بحث هاي ديني و اسلامي را به ميان مي آوريد به هيچ وجه به سمت اختلاف افكني نرويد. همواره وحدت را حفظ نماييد. مثال هايي زدند كه


1- نحل؛ 125.

ص: 275

دقتشان برايم جالب بود. به گفته ها و سخنراني هايي كه پخش مي شود توجه خاصي نموده اند.

در بين بزرگانمان كم نداريم كساني كه هدف اتحاد را دنبال مي كردند. قرآن، پيامبر صلي الله عليه و آله ، ائمه عليهم السلام ، همگي به دنبال وحدت مسلمين هستند. وقتي شهيد مطهري از غدير بحث مي كند از ابتدا مي گويد «اين را در ذيل وحدت اسلامي مطرح مي نمايم». نگاه غدير اساساً وحدت بخش است. مگر اختلاف امروز جهان اسلام در باب نظري چقدر است؟ واقعاً قابل توجه نمي باشد. مهم ترين مسئله را حاكميت مي دانيم. نمي خواهم به جزئيات بپردازم چون باعث سوء تفاهم مي شود. نكته مهم اينكه اختلافات به قدري محدود است كه در مقابل اشتراكات ما، اصلاً به حساب نمي آيد.

از سوي ديگر دشمن به قدري براي تفرقه افكني سرمايه گذاري مي كند كه مسلمانان را به جايي مي رساند كه امروز مي بينيم. اين نتيجه عملي تفكر تند است. عين جمله شهيد مطهري را مي خوانم كه به ريشه اختلافات اشاره مي كند و مي گويد ابتدا از احمد حنبل شروع شد: «بزرگترين علماي ضد عقل و تعقل پيروان احمد حنبل هستند؛ رأس آنها ابن تيميه! كه البته ابن تيميه مربوط به قرن 8 مي گردد. جريان دو سده اخير كه به نام وهابيت شروع شد و امروز نتيجه اش را در جريانات تند تكفيري مي بينيم، كاملاً جديد است و خلق گشته!». اينها جريانات تكفيري محارب هستند. اگر فقط تكفيري بودند مي شد پذيرفت كه آنها شيعه را كافر مي دانند. اگر اين مسئله در مرحله نظري باشد عيبي ندارد اما محاربه شان به جايي مي رسد كه دست به جناياتي بي سابقه در تاريخ بشر مي زنند. حتي در دوران بربريت هرگز اين جنايات اتفاق نمي افتاد.

ص: 276

گاهي يك فرد در گوشه اي از جهان دستخوش احساسات خشونت آميز مي گردد و بعد هم در گوشه اي از تاريخ مي نويسند اما اين اشخاص چنين نيستند. در مقابل دوربين و در شبكه هاي ماهواره اي، جناياتي مي كنند كه مي خواهند همه مردم كره زمين ببينند. به قدري شرم آور و وحشتناك است كه نمي شود ذكر كرد. اگر همين حالا توضيح دهم خاطر همگي آزرده مي گردد. اين دور از انسانيت است. حتي يك نفر در دنيا، با هر طرز فكري، اين كار را تأييد نمي كند. چنين اعمالي را به نام اسلام انجام مي دهند. حتماً دست خارجي دخيل است. برنامه ريزي و پول اوست كه جريان هاي مرتجع سياسي منطقه را تحريك مي كند. آنها ادامه حكومت خود را وابسته به اين حركات مي دانند؛ وگرنه مسلمين چه مشكلي با هم دارند؟

آنها مباني فكري درست مي كنند. 200 سال است كه عبدالوهاب مباني فكري خود را استمرار مي دهد. ابتدا با پرچم روشنفكري آمد، اما هر چه جلوتر رفت به ارتجاع گراييد. اساساً روشن فكري و ارتجاع وجوه اشتراك زيادي دارند. بيشتر شما دانشمند و اهل مطالعه هستيد و مي دانيد كه انديشه هاي ارتجاعي با رنگ و لعاب روشن فكري آغاز مي شود. ابتدا بعضي به ظاهر خرافه هاي ديني را مطرح مي سازند كه هرگز خرافه نيست. يك سري آدم ناآگاه قرباني روشن فكري مي گردند. حرف هاي خيلي شيك و زيبا مي شنوند، اما هر چه جلوتر مي روند چو بسياري مسلّمات اعتقادي و فطري را نفي مي نمايند به ارتجاع محض مي رسند؛ ارتجاع از نوعي كه ضد انسانيت به معناي واقعي است؛ چيزي كه امروز در سلفي ها و تكفيري ها مشاهده مي كنيم!

خود عبدالوهاب كه حكم تكفير شيعه را داد و نظريات ابن تيميه را

ص: 277

تبليغ مي نمود در واقع دروغ مي گفت. خيلي ها دنبال او راه افتادند. شهيد مطهري در چند كلمه با استناد به علماي اهل سنت، ديدگاه هاي او را رد مي كند:

بزرگترين علماي ضد عقل و تعقل پيروان احمد حنبل هستند كه در رأس آنها ابن تيميه است. ابن تيميه در قرن 8 ميلادي و در دمشق مي زيسته! او مردي بسيار پركار و به يك معنا نابغه است. واقعاً هم نبوغ دارد؛ ولي يك فكر بسيار قشري و متحجري دارد. بعضي ها فكرشان در سطح خيلي توسعه پيدا مي كند؛ ولي در عمق نفوذي ندارد. ابن تيميه از آن اشخاص است. انسان وقتي مجموع كتاب هاي او را مي بيند حيرت مي كند كه يك انسان چگونه اين همه مطالعه داشته!؛ ولي مي بيند عميق نيست. ابن تيميه احيا كننده سنت احمد حنبل است. يعني در ميان پيروان احمد حنبل هيچ كس به اندازه او روش احمد حنبل را احيا نكرد. حتي كتابي در تحريم منطق نوشت؛ كه اصلاً خواندن منطق حرام است تا چه رسد به فلسفه! نهضت وهابي گري هم كه كمابيش يك قرن و نيم پيش اتفاق افتاد... .

البته اين نوشته مربوط به 45 سال پيش مي شود:

كه كمابيش يك قرن و نيم پيش پيدا شد دنباله ابن تيميه است. اينها شاگردان ابن تيميه هستند. ريشه اين نهضت هم نهضت ضد عقل است و لذا شديداً منطق و فلسفه را تحريم مي كنند و خيلي به اصطلاح سنتي هستند، يعني ظاهري و ظاهرپرست و قشري!

ص: 278

شهيد مطهري ادامه مي دهد:

البته بايد توجه داشت كه وهابيت حتي در افكار و آراي ابن تيميه كه خود را وارث معنوي او مي پندارد نيز تحريف و تصرف داشته و مطالبي را به ناحق به وي استناد مي دهد؛ چنانكه با تحريف معنوي احاديث نبوي سعي در حق جلوه دادن عقايد ناصواب خويش دارد.

مطهري از قول يك دانشمند ذكر مي كند: «وهابيون متأسفانه كتاب هاي ابن تيميه را تحريف كرده اند. من قوياً معتقدم يكي از شگردهاي وهابيت براي ايجاد شكاف ميان تسنن و تشيع، تحريف كتاب «شيخ ابن تيميه» است.

مطهري سپس اشاره اي به كتاب هاي تحريف شده مي نمايد و مي رسد به اينجا كه «متأسفانه وهابيت به دروغ ادعا كرده ابن تيميه معتقد به كفر شيعه است در حالي كه اين با واقعيت در تضاد است و انديشه و نظريه تكفير شيعه توسط محمد عبدالوهاب ايجاد شده!». توضيح مي دهد كه ابن تيميه 10 جلد كتاب در رد انديشه هاي علامه حِلّي نوشته، اما اعتقاد به مسلمان بودن وي دارد و در هيچ كدام از آثارش اين مرجع شيعه را كافر نخوانده:

«درست است كه گاهي نسبت به علامه از كلمات غيرمؤدبانه استفاده كرده، اما هيچ گاه ادعا ننموده كه او كافر است. متأسفانه امروز در كل جهان اين ذهنيت وجود دارد كه نظريه تكفير شيعه متعلق به ابن تيميه است».

در جايي كه بحث ابتناي نظري تكفير شيعه به ميان مي آيد، شهيد مطهري معتقد است از ابن تيميه شروع نمي شود. بعضي دانشمندان اهل

ص: 279

سنت نيز كه شيعه شناسان خوبي هستند، اشاره به همين نكات مي نمايند. معلوم مي شود آنها اساساً با هدف ديگري به سراغ اين مكتب رفته اند. مكتب خود را خلق و ايجاد كردند براي توجيه فكري مقاصدي كه استعمار دنبال مي كند!

حركات استشهادي و انتحاري

حركات استشهادي و انتحاري

مرتب مي بينيد كه حركات انتحاري صورت مي گيرد؛ مثل انباري كه درب آن را باز مي كنند و نيروي انتحاري بيرون مي كشند! حتي به هم قرض مي دهند. مثل كالا معامله مي نمايند. مطالعاتي صورت گرفت كه معلوم شد حركت هاي استشهادي كه در فلسطين و لبنان صورت مي پذيرد با چه هدفي است. يك زن مبارز، دو بچه خود را فدا مي كند و آنها را به خدا مي سپارد تا در مقابل دشمنان اسلام و اشغالگران به شهادت برسند. با اين كار شجاعت خود را نشان مي دهد و رعب در دل آنها مي اندازد. دشمنان اسلام وقتي ديدند چنين حركاتي خيلي خطرناك است فوراً برايش بدل درست كردند و كاريكاتوريش را ساختند!

استعمارگران مي دانند از كدام مسير وارد شوند تا يك حركت درست را خراب كنند. ديدند حركت هاي استشهادي، فوق العاده اثرگذار است. آمدند حركت هاي كور انتحاري را اختراع نمودند. نوعي نوآوري به خرج دادند. مي بينيد كه تعدادش خيلي زياد است. عده اي از طلبه هاي كم سن و سال را با بعضي نوارها و كتاب ها، شستشوي فكري مي دهند. براي نمونه، مي گويند «شيعه به صحابه رسول گرامي اسلام توهين نموده!». متأسفانه اين هم از گرفتاري هاي ماست. بارها تأكيد بزرگان دين و به ويژه رهبر معظم انقلاب، كنترل چنين حركت هاي غيرمسئولانه اي بوده! بعضي ها با بي توجهي خود،

ص: 280

سوژه به دست آنها مي دهند. چند تا از اين فيلم ها را نشان طلبه هاي جوان مي دهند و مي گويند: «اگر يكي از ايشان را بكشيد، بر اساس نظريات بزرگان ما، وارد بهشت مي شويد». بعد مدتي آن اشخاص را در اتاق و محل خاصي قرنطينه فكري و رفتاري مي كنند تا آماده انتحار گردند. هر جا قرار شد رفتار انتحاري غيرانساني صورت گيرد، در را مي گشايند و مي گويند «2 يا 5 تا نيروي انتحاري مي خواهيم. يكي را هم به فلان گروه و يكي هم به فلان شخص اجاره مي دهيم». نيروي انتحاري تبديل به كالايي شده كه با تزوير و فريب مي خواهد حركت درست مسلمين را بدنام كند.

اگر كسي بخواهد خود را فدا كند بايد در مقابل دشمنان باشد و نه دوستان! آنها درست در محل تجمع مسلمين كه جلوه اي از عظمت مسلمانان است، دست به انتحار مي زنند. به نظرم بحث هاي شهيد مطهري درباره وحدت اهميت زيادي دارد. شيوه رفتاري وي نيز تابع همان ديدگاه بود. در عمل نشان مي دهد كه هرگز نبايد به دنبال تفرقه رفت.

شهيد مطهري در كنار شجاعت زيادي كه در طرح انحرافات فكري داشت، تلاش زيادي براي جلوگيري از اختلاف و تفرقه مي نمود. شهيد مطهري يكي از منتقدين جدي تفكرات مرحوم شريعتي بود. در جلسات خصوصي، نقدهايي از ايشان مي نمود. حتي در بعضي جلسات عمومي هم يكي دو جمله درباره وي گفته كه معلوم مي كند تفكرات كم عمق و سطحي وي را نمي پسندد. شهيد مطهري تعبيري درباره مرحوم شريعتي مطرح مي كند كه نمي گويم چون شهيد مطهري نمي پسندد كه اختلافي به وجود آيد. به هر حال شهيد مطهري به نقد جدي انديشه هاي مرحوم شريعتي مي پردازد، اما هرگز در زمين دشمن بازي نمي كند. اين خيلي مهم است. هرگز حركتي عليه وي آغاز ننمود.

ص: 281

شريعتي مورد اقبال دانشجويان بود و حرف هاي انقلابي مي زد. تفكر وي دانشجويان را فعال و مبارز مي كرد و مقابل رژيم به آنها جهت مي داد. مطهري در مقابل وي نايستاد. نمي خواست دعواي مطهري-شريعتي شكل بگيرد. مطهري در اين دام نيفتاد. يك متفكر استثنايي كه هر انحرافي را به نقد مي كشد، بر حسب ظاهر در مقابل برخي تفكرات شريعتي سكوت مي نمايد. البته يكي دو استثنا هم داشت كه سكوت را كنار گذاشت؛ ولي بسيار نادر بود. حواسش بود كه به نفع دشمن گام برندارد. يك متفكر كاملاً آگاه بود.

بعضي بزرگان و علماي اهل فكر را ديده ام كه بحث هايي فكري را مطرح مي سازند غافل از آن كه نتيجه اي معكوس خواهند گرفت. گاهي مي گويند «احساس وظيفه است». در قرآن آنجايي كه حضرت موسي مقابل سحره آمد و جمعيت عظيمي را ديد، برخي مي گويند 10 هزار نفر آنجا به سحر و جادوي واقعي مي پرداختند، هنگامي كه محاجه صورت گرفت؛ آنها ابتدا ريسمان ها و عصاهاي خود را انداختند «خَيلُ إِلَيهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَي»(1) موسي در ابتدا ترسيد «فَاَوجَسَ في نفسه خيفة موسي»!(2) آيا موسي به خاطر خودش ترسيد؟ حضرت امير در نهج البلاغه به صراحت مي فرمايند:

«او براي خودش ترس نداشت، اما ترسيد مردم با اين روش فريب بخورند. بالاخره همه چشم ها داشتند نگاه مي كردند. جادوگران، چشم ها را سحر مي نمودند. موسي ترسيد كه كار آنها تمام مردم را بفريبد و به سمت سحره ببرد».(3)


1- طه؛ 66.
2- طه؛ 67.
3- نهج البلاغه، خطبه 4.

ص: 282

خداوند فرمود: «نترس! حالا تو عصاي خود را بينداز تا ببينند». عصا را كه انداخت، كساني كه اهل فن بودند خودشان سجده كردند. سحره باانصاف هم قابل احترام است! امروزه همه خود را مدعي مي دانند و اشتباهات خويش را باور مي نمايند در حالي كه حاضر نيستند كوتاه بيايند.

به تعبير شيخ طبرسي، صاحب «مجمع»: «آنها صبح ساحران كافر بودند و شب شهداي راه حق!». هنوز شب نشده بود كه همه را اعدام نمودند. دست پاي و همه را زدند يا به صليب كشيده شدند منتها از حرفشان بر نگشتند. خودشان اهل سحر و جادو بودند. مي دانستند كه اين سحر و جادو نيست بلكه به جاي ديگري وصل شده! با همه وجود ايمان آوردند. فرعون هم گفت «آيا قبل از اينكه من اجازه دهم، قبل أن آذَنَ لكم، ايمان آورديد؟». اين هم از نكات جالب قرآن است. برخي مي پندارند ايمان مردم دستوري و «به فرموده» است. اينطور نمي باشد. ايمان بايد قلبي باشد.

وقتي كسي ايمان آورد لازم نخواهد بود به وي امر نمايند. نكته مهم اينكه ببينيم خروجي بحث چيست. شهيد مطهري توجه داشتند كه اگر نقد فكري انجام مي دهند چه كسي از آن نقد سود مي برد. ما اگر همين يك مورد را ياد بگيريم كار بزرگي كرده ايم. كساني كه علاقمند به شهيد مطهري هستند و صدها سخنراني در مدح وي مي كنند و با تمام وجود، آثار و رفتار شهيد مطهري را بي نقص مي دانند، همين يك كار را از وي ياد بگيرند. بايد ببينند ورودشان به بعضي نقدها آيا ضروري است يا نه؟ اصلاً چه مشكلي را حل مي كند؟ مقصودم فضاي سياسي كشور است. اگر شهيد مطهري بود حتماً منادي وحدت مي گشت.

برخي به بهانه وحدت، از آن طرف آب حمايت و هدايت مي شوند و عمله آنها مي گردند. همه معتقديم كه حوادث فتنه، مربوط به خواص بود.

ص: 283

مردم با نظام و انقلابند. فتنه از خواص برخاست. خيلي وقت ها هنگامي كه دعواي بزرگان به ميان مردم كشيده مي شود فتنه اي راه مي افتد كه به راحتي جمع نمي گردد. بارها حضرت امام و رهبر معظم انقلاب فرمودند و حتي تشر زدند و علناً در سخنراني هاي عمومي و خصوصي اعلام فرمودند: «اگر اختلافاتي داريد به ميان مردم نكشيد». تازه اينها اختلافات اجرايي است و نه فكري! شما همه در يك كشتي سواريد! اگر سوراخ گردد همه غرق مي شوند. خيال نكنيد اگر يك جريان سياسي بر ديگري تفوق يابد به پيروزي رسيده! بسياري از مسائل كشور جنبه ملي دارد. مشكلات اقتصادي بايد حل شود و طرح هدفمندي بايد به نتيجه برسد!

بالاخره نظام تصميمي مي گيرد. وقتي تصميم گرفت همه بايد كمك كنيم. نگاه رهبر معظم انقلاب اين است كه همه كمك نماييم و هر ميزان توفيق به دست آمد خدا را شاكر باشيم. اينطور نيست كه اگر يك جريان لطمه بخورد خوشحال شويم و بگوييم «حالش را گرفتيم». اگر كسي بخواهد عملاً آنطور كه اسلام مي گويد و اصول انقلاب اسلامي و فرمايش هاي رهبري ايجاب مي كند عمل نمايد، بايد بعضي جاها پا روي خواست خودش بگذارد. اين سخت است. جايي كه گير مي كنيم و درست جلو نمي رويم همان جايي است كه پا روي خود گذاشتن برايمان سخت مي باشد.

ان شاء الله خداوند به همه ما توفيق مي دهد با ارتقاي دانش اسلامي و ديني خويش و توجه به همه توصيه هايي كه شده مروج وحدت در جامعه اسلامي باشيم! با درايت و هوشمندي تمام اختلافات و افتراقات را به وحدت تبديل كنيم و از اين قدرت و ظرفيت عظيم اسلام براي نابودي دشمنان اسلام و رشد و ترقي و تعالي دينمان بهره ببريم. والسَّلام و عَلَيكُم و رَحمَه الله و بَركاته!

ص: 284

ص: 285

جامعيت دين اسلام از ديدگاه استاد مطهري

اشاره

جامعيت دين اسلام از ديدگاه استاد مطهري

سيد جمعه خان سيدف(1)

السّلام عليكم و رحمة الله بركاته! بسم الله الرحمن الرحيم! بزرگداشت متفكر، انديشمند و فلسفه دان جهان اسلام استاد مرتضي مطهري را گرامي مي داريم. درباره يكي از انديشه هاي استاد مرتضي مطهري، يعني جامعيت دين اسلام صحبت مي كنم. اسلام دين عقلانيت، برهان و موعظه است. فطري بودن دين اسلام و عدالت و اعتدال را بايد نكاتي مهم دانست.

اسلام ديني پويا و زنده است. اينها را از ديدگاه استاد مرتضي مطهري قرائت مي كنم. جامعيت دين اسلام مورد تأكيد مطهري است. بر اساس بينش توحيدي، اين مكتب داراي چنان جامعيتي است كه پاسخگوي تمام نيازهاي بشر در همه اعصار مي باشد. از شاخصه هاي برجسته تفكر توحيدي، جامع نگري نسبت به نظام اسلام است. بدين معنا كه اسلام داراي نظام و سيستم كامل و همه جانبه اي در عرصه هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و همه ابعاد زندگي مي باشد كه مي تواند در


1- دبير سابق انجمن فرهنگي نور تاجيكستان. داراي مدرك كارشناسي ارشد در رشته تاريخ و فرهنگ و تمدن اسلامي، مترجم آثار استاد مطهري و مؤلف آثاري در زمينه زندگاني پيامبر اعظم9 و بانوي دو عالم حضرت زهرا3 و دانش آموخته جامعة المصطفي در شهر مقدس قم.

ص: 286

پيوند بين دين و سياست، نظامي اسلامي را شكل دهد. نظام اسلامي، نظامي سياسي-اجتماعي است كه با مشورت الهي، كليه قوانين را پياده مي نمايد.

يك موضوع را در پرانتز براي حضار محترم مي گويم. بعضي ها فكر مي كنند مردم تاجيك فارسي زبان هستند. ما فارسي زبانيم؛ همان فارسي قديمي كه فردوسي، رودكي و حافظ شيرازي بدان سخن مي گفتند؛ اما خط ما خط «سيريليك» Cyrillic يعني خط روسي است. 80 تا 85 درصد مردم تاجيك نه مي توانند فارسي بخوانند و نه بنويسند! اين هم يكي از مشكلات ماست. بدين خاطر توضيح دادم كه اگر بعضي كلمات تاجيكي را به كار بردم برايتان تعجب آور نشود.

استاد مرتضي مطهري مي فرمايد «يكي از چالش هاي اخير در طول دهه هاي اخير در بين علما و جريان هاي فكري، بحث گستره و قلمرو دين است. به طور كلي در باب قلمرو ديني دو ديدگاه را مطرح مي كنند؛ ديدگاه حداقلي و حداكثري! ديدگاه حداقلي فقط به آخرت انسان ها مي انديشد و كمتر به دنيا مي پردازد، اما بينش حداكثري، هم به آخرت و هم دنيا توجه دارد».

استاد مرتضي مطهري در همين زمينه معتقد است: «رمز جامعيت و جاودانگي اسلام هماهنگي با فطرت انسان است. اسلام طرحي است كلي، جامع، معتدل و متعادل كه حاوي همه طرح هاي جزئي و كارآمد مي باشد. اسلام دين موعظه، برهان و عقلانيت است «ادعُ إِلي سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجادِلهُم بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ».(1) با حكمت و اندرزي نيكو به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشي كه نيكوتر


1- نحل؛ 125.

ص: 287

است استدلال و مناظره كن! در جاي ديگر خداوند مي فرمايد «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ».(1)

متفكر و فلسفه دان جهان اسلام استاد مرتضي مطهري در مكتب حكمت متعاليه رشد يافت و تفكر فلسفي و كلامي خود را باور نمود. از اين رو نگاه استاد، ميراثي بر سنت فكري و شاخه اي روييده بر ريشه ديرپاي تفكر ديني است! از نگاهي ديگر، چنانكه حيات فكري آثار و انديشه هاي ايشان نشان مي دهد، احياگري است در جهان جديد!

ببخشيد كه اين حرف را مي زنم. برخي علما و دانشمندان وقتي از دنيا مي روند آثارشان، خودشان و نامشان را همراه خويش به قبرستان مي برند، اما اين استاد متفكر و فلسفه دان تا به حال آثارش در همه كشورهاي اسلامي، به ويژه آسياي ميانه و به ويژه در جمهوري اسلامي تاجيكستان بين علما و دانشجويان قابل استفاده است تا الآن!

فطري بودن اسلام از ديدگاه مطهري

فطري بودن اسلام از ديدگاه مطهري

موضوع بعدي فطري بودن دين اسلام از ديدگاه مطهري است: «انسان بر اثر فطرت خويش حقيقت جوست. هميشه در جستجوي حق و پيرو آن است. او اين ميل را از كسي ياد نگرفته! انسان با فطرت الهي خود با مشاهده هر پديده و حادثه، علت و سببش را جستجو مي كند. همين كنجكاوي و بحث درباره علل و اسباب، او را وا مي دارد كه درباره پيدايش جهان آفرينش و نظام شگفت انگيز آن كنجكاوي نمايد».

باز استاد بزرگوار استشهاد مي كند به آيه شريفه: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ


1- بقره؛ 111.

ص: 288

حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ!».(1) اي پيغمبر! با پيروانت مستقيم سخن بگو و بخواه كه روي به آيين پاك اسلام آورند! پيوسته از طريق دين خدا كه فطرت خلق بر آن منطبق است پيروي كن كه هيچ تغييري در خلقت الهي رخنه ندارد».

استاد نكته اي زيبا را در همين جا بيان مي كنند «متوجه شَو بَه آن ديني كه ميانَه رَو هست. متوجه شَو بَه آن دين، به تَوحيد و به اصل وجود خدا كه امري فطري است. سرشت تو مي گويد خدا هست! در ذات تو درك وجود خدا نهفته است؛ درك توحيد، درك اسما، درك صفات، درك معاد، درك نبوت و درك امامت! همه اينها در ذات تو نهفته است. اسلام دين عدالت است».

استاد مرتضي مطهري بر اين آيه استشهاد مي كند: «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالْبَيناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْميزانَ لِيقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ».(2) موضوع مساوات و برابري در اسلام از اهم مواردي است كه دين و عقيده ما آن را به عنوان اصلي مهم مورد توجه و تأييد قرار داده است.

اسلام «مفكوره اي» است كه تمام اتباع خود را صرف نظر از نژاد، لسان، قوم و منطقه يكسان و برابر مي داند و منشا خلقت آنها را از يك مرد و زن معرفي مي كند؛ تا مبادا مرد و زني از افراد اين جامعه به همنوعانش برتري جويد! اساس و مبناي برتري در اسلام همانا تقوي و خداترسي است. از همين روست كه اسلام عزيز، برخي از شعائر زيباي خود را به عنوان فريضه خوانده و همه مكلف به اداي آن هستند.

برداشت خود را از ديدگاه استاد مطهري درباره دو فريضه بيان


1- روم؛ 30.
2- حديد؛ 25.

ص: 289

مي كنم. اولي نماز جماعت است. پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله در طي تلاش هاي پيگير 23 ساله خويش به خاطر رساندن پيام خدا و محو نژادپرستي و ايجاد مساوات در بين امت اسلامي تلاش كردند تا شعائر و آموزه هاي ارزشمند اسلامي را كه بيانگر مساوات و برابري تمام انسان ها به ويژه مسلمانان در پيشگاه خداوند است، در متن ارزش هاي ديني و عقيدتي خويش جاي دهد». اين نيز برمي گردد به همان بحثي كه جناب مهندس ضرغامي درباره وحدت فرمودند!

موضوع مهم ديگر، «كنگُره بزرگ حج» است. دومين مفكوره اي كه موضوع مساوات در اسلام را براي جهانيان انعكاس مي دهد. همايش بزرگ حج است كه در اين كنگره هر ساله يك بار در زماني معين مسلمانان از تمام جهان تجمع مي كنند به طوري كه شعارشان يكسان است؛ عملشان يكسان، قصد و نيتشان يكسان و حتي لباسشان يكسان مي باشد. نه دوخته است و نه رنگ ديگري دارد كه كسي احساس كند من از اين قومم و تو از قوم ديگر!

اسلام دين اعتدال

اسلام دين اعتدال

اسلام دين اعتدال است. متفكر جهان اسلام استاد مرتضي مطهري چنين مي گويد:

دين اسلام ميانه رو است. دين عدالت و سخاوت است. در قرآن كريم آيات و احاديث زيادي درباره ميانه روي اسلام وجود دارد. «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ، وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً»(1) اسلام ديني است كه


1- بقره؛ 143.

ص: 290

در آن غلو و كوتاهي وجود ندارد. افراط و تفريط در اين دين نمي باشد. اسراف و كم كاري در اسلام ديده نمي شود. اسلام ديني پويا و زنده است. دين مبين اسلام در ميان ديگر اديان ويژگي هايي ممتاز و منحصر به فرد دارد.

استاد مرتضي مطهري چند مورد از آن امتيازات را بيان مي كند. اولي خردپذيري و خردپروري است:

از امتيازات مهم اسلام، عقلانيت، خردپذيري و بالاتر از آن، خردپروري است. اين مسئله در امور مختلف نمايان مي شود؛ مثل نظام فكري و عقيدتي اسلام، خداشناسي، هسته شناسي، انسان شناسي، راهنماشناسي و فرجام شناسي، نظام اخلاقي اسلام، نظام رفتاري و دستورات عملي، دعوت به تحقيق و پرسشگري در انتخاب دين! خردپذيري آموزه هاي اسلام آنچنان واضح و روشن است كه قرآن مجيد آدمي را به بررسي هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دين دعوت مي كند و هر گونه تحميل و اجبار در پذيرش دين را نهي مي نمايد.

در همان رابطه استاد به آيه اي از قرآن استشهاد مي نمايد: «فَبَشِّر عِبادِ الَّذِينَ يستَمِعُونَ القَولَ فَيتَّبِعُونَ اَحسَنَه».(1) پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان گوش فرا داده و برترين را بر مي گزينند «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ».(2)

در اين روزگار مشاهده مي كنيم كه ديگر اديان، به ويژه مسيحيت كنوني به علت قرار گرفتن در تنگناهاي شديد معرفتي و ناتواني در حل


1- زمر؛ 18.
2- بقره؛ 256.

ص: 291

رابطه تثليث و توحيد و خداانگاري حضرت مسيح، به جداسازي ايمان از معرفت فتوا مي دهند. آنها دين و ايمان را با عقل و خرد بيگانه مي سازند.

اسلام و علم

اسلام و علم

مسئله بعدي اسلام و علم است. دين اسلام با دانش و معرفت پيوندي نزديك دارد. آيت الله مطهري در اين باره اشاره مي كند:

در تشويق به فراگيري دانش، اسلام گوي سبقت از هر مكتب و آييني ربوده و حتي از اين فراتر رفته و كسب دانش هاي لازم در جهت تأمين نيازهاي دنيوي و اخروي را ضرورت دانسته! همانطور كه پيامبر عظيم الشأن اسلام فرمودند «علم آموزي بر هر مسلماني واجب و فرض مي باشد».

شهيد مطهري يادآوري مي كند:

اسلام روحيه پژوهشگري را ارج مي نهد و در مسير حقيقت يابي و علم اندوزي، هيچ مانعي را نمي پذيرد. نصوص ديني اسلامي آكنده از مضامين و مطالب علمي است. در اين عرصه اسلام هم در بر دارنده مباني و پيشفرض هاي عام و متافيزيكي علوم مي باشد و همچنين دارنده بسياري از گزاره هاي علمي! يكي از وجوه اعجاز كتاب آسماني اسلام، جنبه هاي علمي آن مي باشد.

استاد مرتضي مطهري يكي از مهم ترين امتيازات اسلام بر ديگر اديان را كتاب آسماني آن مي داند:

قرآن مجيد از چند جهت بر كتب ديگر اديان امتياز دارد. يكي

ص: 292

از آنها كلام الهي است. قرآن مجيد كتابي مي باشد كه تماماً از سوي خداوند بر پيامبر نازل شده و هر لفظ و كلمه به كار رفته در آن عيناً از خداوند است. دوم تحريف ناپذيري قرآن كريم! همواره عصمت و اصالت خود را در طي قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد و تحريف كوتاه كرده در حالي كه هيچ يك از اديان موجود از اين ويژگي برخوردار نيستند.

اسلام ديني حيات بخش است:

دين و دينداري باعث حيات جامعه مي شوند چنانكه خداوند در قرآن كريم، هدف از رسالت پيامبر اكرم را احياي انسان ها مي داند. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ».(1) اي كساني كه ايمان آورده ايد! زماني كه خدا و پيغمبر شما را به چيزي كه مايه حيات شماست فرا خواندند دعوتشان را اجابت كنيد.

جناب مهندس ضرغامي نكات مهمي فرمودند كه مي خواهم در تأييد فرمايش هايشان چند نكته را از استاد مطهري بيان نمايم:

اما همين دين حيات بخش ممكن است در گذر زمان و بستر تاريخ و انديشه ها و فهم ها و آداب و رسوم و خلقيات مردمان، آلودگي هايي آشكار و نهان، محسوس و نامحسوس پيدا كند؛ چيزهايي بر آن افزوده و چيزهايي مغفول واقع شوند؛ ابعادي از آن چنان بزرگ گردد كه اصل و گوهر آن مورد غفلت قرار گيرد! شايد گوهر و مفاهيم اصلي دين چنان رنجور و ضعيف شود كه از دل آن دين بيرون برود. سرانجام آنچه به عنوان دين


1- انفال؛ 24.

ص: 293

در ميان دينداران رواج مي يابد غير از آن است كه توسط خداوند متعال نازل شد! در اينجاست كه احياگري ديني معنا مي يابد؛ يعني زدودن غبار خرافه، بدعت و تحريف از چهره دين و عنايت به جنبه هاي مغفول!.

استاد مرتضي مطهري، وجود خرافات، بدعت ها و تحريف مفاهيم ديني را از جمله آفات جامعه اسلامي مي دانست. از اين رو پيشنهاد مي كرد:

«فكر ديني ما بايد اصلاح شود و اصول و مباني مذهبي در صورت صحيح و واقعي خود به افراد تعليم و القاء گردد. احياگري و اصلاح گري گر چه امري سخت و دشوار است، لازم و ضروري مي باشد و زاد و توشه مناسب خود را مي طلبد. انديشمندان بزرگي از اديان و مكاتب مختلف جهان را مي توان برشمرد كه برنامه اصلاح و احياي دين را سرلوحه فعاليت هاي خود قرار داده اند، اما در اين ميان كساني نيز بوده اند كه به بهانه احياگري و اصلاح طلبي، در جهت تخريب دين و گمراه ساختن دينداران قدم برداشتند».

نهايتاً اشاره مي كنم كه چند اثر شهيد مطهري به خط سيريليك يا همان زبان شيرين تاجيكي ترجمه شده است. «جهان بيني توحيدي» اشاره به جامعه ديني مي كند! اسلام دين حق، برهان و موعظه است. شهيد مطهري با «شرح و روش رئاليسم» و «انسان و سرنوشت» اين موضوع را به زيبايي مطرح مي نماييد. فطري بودن دين اسلام را در كتاب «فطرت» مي گويد.

«عدل الهي» كتابي است كه عدالت در اسلام را به زيبايي به تصوير

ص: 294

مي كشد. كتاب «امامت» اثر استاد مرتضي مطهري است و بيان مي كند كه پاسداري از دين به شكلي زنده ادامه دارد و داشتن هدف به زندگي معنا مي بخشد. شهيد مرتضي مطهري متعلق به ملت و مردم ايران نيست. افكار و انديشه هاي ايشان متعلق به جهان اسلام است، به ويژه تاجيكستان! مردم كشور ما بيشتر اهل سنتند. 80 تا 85% آنها نمي توانند فارسي را بخوانند يا بنويسند، اما علما و دانشمنداني هستند كه آثار فارسي ايشان را در كتابخانه هاي شخصي خود دارند و مورد مطالعه قرار مي دهند. آنها نيز اهل سنتند. سعادت ما در دنيا و آخرت، همانطور كه قرآن مي فرمايد، در گروه اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله است؛ و َالسَّلَامُ عَلَيكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ!

ص: 295

الغدير و وحدت اسلامي

اشاره

الغدير و وحدت اسلامي

دكتر غلامعلي حداد عادل(1)

بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ! ربنا اغفر لنا ولإخواننا الذين سبقونا بالإيمان ولا تجعل في قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا إنك رئوف رحيم!(2) سلام و درود ما به پيشگاه خاتم پيامبران الهي، حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلام بر اوليا و اوصياي گرامي او! درود ما نثار روح پرفتوح امام راحل و شهيدان گرانقدر! سلام به حضور خواهران و برادران عزيز كه در سي و پنجمين سالگرد شهادت استاد شهيد، متفكر و مصلح بزرگ اسلامي، شهيد مطهري گرد آمده اند. عنوان اين همايش عبارت است از «مطهري، عقلانيت و وحدت».

استاد مطهري از جواني به مسائل جهان اسلام توجه داشتند. افق ديد ايشان گسترده بود؛ محدود به شهر و محله خودش نمي شد. نگاه وسيعي داشت. عالم اسلام را در بعد تاريخي و گستره جغرافيايي مي ديد و جهان اسلام را در متن واقعيت هاي جهان امروز ارزيابي مي نمود. به مسائل اجتماعي مسلمان ها توجه داشت و از آن جمله، موضوع وحدت اسلامي بود. يكي از مقاله هايي كه استاد شهيد در باب وحدت اسلامي به جاي


1- استاد دانشگاه.
2- حشر؛ 10.

ص: 296

گذاشتند تحت عنوان «الغدير و وحدت اسلامي» مي باشد. در كتاب يادنامه علامه اميني به چاپ رسيده است. علامه اميني صاحب كتاب گران سنگ الغدير كه در اثبات حقانيت تشيع نوشته شده، در 1349 از دنيا رفتند. بعد از وفات ايشان اقدام شد براي تأليف كتابي تحت عنوان «يادنامه علامه اميني». مرحوم دكتر سيد جعفر شهيدي دعوتنامه اي فرستادند براي عده اي از استادان و نويسندگان! جناب آقاي محمدرضا حكيمي نيز زحمت اين كار را بر عهده گرفتند. در ارديبهشت 1352 اين كتاب به انتشار رسيد. يعني دقيقاً 41 سال پيش!

در كتاب مذكور، 20 مقاله از نويسندگان و صاحبنظران مختلف منتشر شده كه يكي از آنها اثر شهيد مطهري تحت عنوان «الغدير و وحدت اسلامي» مي باشد. چهره هاي ديگري مانند آيت الله شبيري زنجاني و مرحوم استاد جعفري در آن كتاب مقاله دارند. مقام معظم رهبري نيز مقاله اي در آنجا نوشته اند تحت عنوان «4 كتاب اصلي علم رجال». اين بنده نيز افتخار داشتم كه مقاله اي به مجموعه بيفزايم.

شهيد مطهري در مقاله «الغدير و وحدت اسلامي» اعتقاد خود را به اهميت وحدت اسلامي بيان مي كنند. همين نكته جالب است. ايشان نگران آن بوده اند كه مبادا بعضي ها تصور كنند تأليف كتابي مانند الغدير به وحدت اسلامي لطمه مي زند! در آن مقاله سعي كرده اند معني درست وحدت اسلامي را توضيح دهند و اثبات كنند كه الغدير بر خلاف وحدت اسلامي نيست. روش علامه اميني را تبيين نموده اند و اعتقاد علامه اميني را به وحدت نيز بيان فرمودند. انعكاس مثبت الغدير را در ميان اهل سنت از حيث وحدت توضيح دادند.

در آغاز مقاله مي فرمايند «مصلحان و دانشمندان روشن فكر اسلامي

ص: 297

عصر ما اتحاد و همبستگي ملل و فِرق اسلامي را خصوصاً در اوضاع و احوال كنوني كه دشمن از همه جوانب بدانها هجوم آورده و پيوسته با وسايل مختلف در پي توسعه خلافات و اختراع خلافات نوين است، از ضروري ترين نيازهاي اسلامي مي دانند. اساساً چنانكه مي دانيد، وحدت اسلامي و اخوت اسلامي سخت مورد عنايت و اهتمام شارع مقدس اسلام بوده و از اهم مقاصد اين مكتب اللهي مي باشد. «قرآن و سنت و تاريخ اسلام گواه آن مي باشد». اين بيان، اهميت موضوع «وحدت اسلامي» را به روشني در نظر شهيد مطهري ثابت مي نمايد. بيان به قدري دقيق است كه گويي همين ديروز نوشته شده! يعني انسان احساس مي نمايد حتي يك جمله از اين عبارات كهنه نگشته! اينكه ملل و فرق اسلامي و مسلمان ها بايد با هم وحدت پيدا كنند و اينكه دشمن از همه جهت به ايشان هجوم آورده، اينكه اختلافات كهن را نو كرده و اختلافات جديدي نيز بدان افزوده، درد امروز ماست. همين لحظه بايد چنين موضوعي در دستور كار همه باشد.

روش صحيح رسيدن به وحدت

روش صحيح رسيدن به وحدت

استاد مطهري در آن مقاله توضيح مي دهند كه مراد از وحدت چيست و بعد روش صحيح براي رسيدن به وحدت را اشاره مي كنند. تأكيد اصلي من بر بخش سوم يعني روش صحيح رسيدن به وحدت است. استاد مطهري توضيح مي دهند كه مراد از وحدت بين مسلمان ها اين نمي باشد كه پيروان مذاهب، از عقايد خود دست بردارند و همه يكي شوند. همچنين مراد اين نبوده كه اختلافات بين مذاهب را حذف و دين جديدي درست كنيم كه با همه قبلي ها متفاوت است.

ص: 298

ايشان نكته بسيار ظريفي را تأكيد مي كنند:

بحث وحدت از جنس اجتماعي است و نه كلامي و اعتقادي و استدلالي! شيعه و سني اعتقاداتي دارند. بايد بنشينند و در فضاي منطقي، دوستانه و برادرانه با هم گفتگو و استدلال كنند تا رفع شبهه و سوءتفاهم صورت گيرد. لازم است براي عقايد خويش دليل بياورند. اين بايد روش ارتباط شيعه و سني باشد، اما آن امر نبايد مانع گردد كه شيعه و سني در برابر ديگران متحد بمانند. شيعه و سني نبايد اختلاف زيان بخشي با يكديگر پيدا كنند.

مي گويند:

بديهي است كه منظور علماي روشن فكر اسلامي از وحدت اسلامي، حصر مذاهب به يك مذهب و يا اخذ مشتركات مذاهب و طرد مفترقات آنها كه نه معقول و منطقي است و نه مطلوب و عملي؛ نيست! منظور اين دانشمندان متشكل شدن مسلمين است در يك صف در برابر دشمنان مشتركشان!». توضيح كاملاً روشن است.

اصول فكر شهيد مطهري براي تأمين وحدت ميان مسلمان ها چيست؟ استاد مطهري اساساً يك متفكر عقل گراست. بنده سال هاي طولاني توفيق داشته ام از محضر ايشان بي واسطه استفاده كنم. در همان سال هايي كه در دانشگاه تهران دانشجوي فلسفه غرب و همچنين معلم فلسفه غرب بودم، هر هفته خدمت ايشان مي رسيدم. به خوبي اين حقيقت را درك كردم كه محور تفكر و اعتقادات وي، عقلانيت است. بارزترين صفت مطهري را بايد «متفكر اسلامي عقل گرا» دانست.

ص: 299

بر همان اساس، چراغ عقل را سر راه ما مي گذارد و به دستمان مي دهد تا از عقل بپرسيم «براي رسيدن به وحدت بايد چكار كنيم؟». اولين درس عقل اين است: «دفع دشمن مشترك، بر طرح اختلافات مقدم است». اين امري بديهي و عقلي به شمار مي رود. هر آدمي كه اندكي خِرد داشته باشد آن را تصديق مي كند. اگر در داخل خانواده شما با برادرتان سر يك موضوع اختلاف داشته باشيد، هنگامي كه دزدي به خانه مي زند آن اختلاف را كنار مي گذاريد و مشتركاً به دفع و تعقيب او مي پردازيد. اين بديهي است.

امروز مي دانيم كه در جهان اسلام دشمن مشترك داريم. چه شيعه باشيم چه سني، تشخيص دشمن مشترك دشوار نيست. لذا اول وظيفه مان دفاع از كيان و موجوديت اسلام است در برابر آنچه كليت اسلام را نشانه گرفته! اين همان قاعده عقلي الاهم فالاهم است.

شهيد مطهري در آن مقاله از خود اميرالمؤمنين استشهاد كرده اند و به نقل از نهج البلاغه مي فرمايند: «سيره و روش شخص امير المؤمنين علي عليه السلام براي ما بهترين و آموزنده ترين درس هاست. علي عليه السلام راه و روشي بسيار منطقي و معقول كه شايسته بزرگواري مانند او بود اتخاذ كرد».

استاد مطهري ادامه مي دهد:

علي در برابر ربايندگان حقش قيام نكرد. قيام نكردنش اضطراري نبود بلكه كاري حساب شده و انتخاب شده بود. او از مرگ بيم نداشت. چرا قيام نكرد؟ حداكثر اين بود كه كشته شود. كشته شدن در راه خدا منتهاي آرزوي او بود. او همواره عاشق شهادت و با آن، از كودك به پستان مادر، مأنوس تر بود.

ص: 300

علي در حساب صحيحش بدين نكته رسيده بود كه مصلحت اسلام در آن شرايط ترك قيام و بلكه همگامي و همكاري است. خود كراراً به اين مطلب تصريح مي كند. در يكي از نامه هايش به مالك اشتر، نامه 62 از نهج البلاغه، مي نويسد:

«فامسكت يدي حتي رأيت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام، يدعون الي محق دين محمد فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اري فيه ثلما او هدما، تكون المصيبه به علي اعظم من فوت ولايتكم التي انما هي متاع ايام قلائل». يعني من اول دست خود را پس كشيدم تا ديدم گروهي از مردم از اسلام باز گشته اند و مردم را به نابودي دين محمد صلي الله عليه و آله دعوت مي كنند. پس ترسيدم اگر به ياري اسلام و مسلمين برنخيزم شكاف يا انهدامي در اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن از فوت خلافت چندروزه بسي بيشتر است.

اين ترجمه شهيد مطهري بود از كلام امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه!

عبارت ديگري را از امير المؤمنين نقل مي كنند:

در شوراي 6 نفري پس از تعيين و انتخاب عثمان به وسيله عبد الرحمن بن عوف، علي عليه السلام شكايت و هم آمادگي خود را براي همكاري اينچنين بيان كرد: «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً» (نهج البلاغه خطبه 72)؛ يعني شما خود مي دانيد من از همه براي خلافت شايسته ترم و حال به خدا قسم مادام كه كار مسلمين رو به راه باشد و رقيبان من تنها به

ص: 301

كنار زدن من قناعت كنند و تنها شخص من مورد ستم واقع شده باشد مخالفتي نخواهم كرد و تسليم خواهم بود.

بعد استاد توضيح مي دهد «اينها همه مي رساند كه علي اصل «يا همه يا هيچ» را در اين مورد محكوم مي دانسته است». قبل از آن توضيح دادند كه بعضي مي گفتند: «هر كس امامت را قبول ندارد، جاي بحث و صحبت باقي نمي گذارد. اين يك اصل است». مي فرمايند: «امير المؤمنين اينطور فكر نمي كرده! نيازي نيست درباره روش و سيره علي عليه السلام در اين موضوع بيشتر بحث شود. شواهد و دلايل تاريخي در اين زمينه فراوان است».

استاد مطهري اصولاً معتقدند، دين را نبايد در برابر عقل قرار دهيم. تعقل عين دينداري است. تمام تلاش ايشان براي دعوت دانشگاهيان به دين در مدت عمرشان با زبان عقلاني صورت گرفت. عقل، زبان استدلال جهاني است. هيچ كس در دنيا نبوده كه درباره استفاده يا عدم استفاده از عقل با ديگران اختلاف داشته باشد. همه مدعيند كه با تعقل به اين نتيجه رسيده اند. پس بهتر آن كه ترازوي عقل را دست بگيريم و حرف ها را با آن بسنجيم. در محيطي منطقي، آرام، دوستانه و در عين حال جدي به عمل بپردازيم. يعني عقل را ملاك درست و نادرست بودن انتخاب كنيم.

قولي هست منصوب به افلاطون:

«عالِم مثل خط مستقيم است و جاهل مثل خط منحني!».

مراد از عالم و جاهل، عاقل و غيرعاقل مي باشد. مي دانيد كه در لسان روايات، جهل در مقابل عقل قرار مي گيرد. در فارسي نيز وقتي مي گوييم «دانا» معمولاً مرادمان كسي كه معلومات زياد دارد نيست. نادان هم به فرد بي سواد نمي گوييم. دانا و نادان رابه معناي «عاقل» و «بي خرد» به كار مي بريم.

ص: 302

هر خط مستقيمي به هر خط مستقيم ديگري قابل انطباق است، اما منحني، نه به هيچ خط مستقيمي منطبق مي شود و نه به هيچ منحني ديگر! وقتي خرد به كار بيايد همه بايد خط مستقيم عقل را در پيش بگيرند. در اين صورت مي توان آنها را به يكديگر متصل كرد تا ببينيم كدام بلندتر و كدام كوتاهتر است. ارزش هر خطي معلوم مي شود، اما با منحني مي خواهيد چه كنيد؟

سعدي هم قطعه اي در گلستان داردكه بسيار وافي به مقصود است: «يكي جهود و مسلمان نزاع مي كردند چنان كه خنده گرفت از حديث ايشانم. جهود گفت «به تورات مي خورم سوگند و گر خلاف بگويم چون تو مسلمانم!». به تيره (با عصبانيت) گفت مسلمان «گر اين قباله من درست نيست خدايا جهود مي رانم». بعد سعدي ادامه مي دهد «گر از بسيط زمين، عقل منهدم گردد به خود گمان نبرد هيچ كس كه نادانم». هر كسي با عصبانيت قسم هاي غلاظ و شداد مي خورد كه «من بر حقم»؛ ولي ملاك چيست؟ عقل! بدون عقل همه خود را مدعي و محق مي دانند.

استاد مطهري در همه عمرش تلاش كرد سطح تفكر و تعقل جامعه را ارتقا بخشد. آقاي مطهري يك شيعه خالص مخلص بود. ارادتي كه به اميرالمؤمنين داشت از نامش پيداست: مرتضي! به اهل بيت عليهم السلام نيز پيوند روحي و معنوي داشت. منبر كه مي رفت حتماً روضه مي خواند و خودش سر منبر گريه مي كرد. روضه حضرت قاسم مي خواند و اين شعر را مي گفت و مي گريست كه؛ «بر فَرَس تندرو هر كه تو را ديد گفت/ برگ گل سرخ را باد كجا مي برد؟». اينطور ارادتمند ائمه عليهم السلام بود و دلسوخته؛ اما در عين حال كتاب مي نوشت و با دليل اثبات مي كرد كه روضه عروسي حضرت قاسم در عاشورا هيچ سند و مدركي ندارد و غلط است

ص: 303

و معقول نبوده كه در چنان بحبوحه اي عروسي راه انداخته باشند. با تحقيق تاريخي هم نشان مي داد كه اين شايعه و قصه جعلي از كي و كجا وارد زبان مداحان شده است. تفكر عقلي يعني همين!

محبت و معرفت اهل بيت:

محبت و معرفت اهل بيت:

از خصوصيات شهيد مطهري اين بود كه نسبت به پيشوايان دين و ائمه و اهل بيت، محبت و معرفت را توأم مي خواست. محبت را لازم، اما آن را بدون معرفت كافي نمي دانست و اصلاً مي گفت كه منشأ آفت خواهد شد. در تفكر عقلاني او مسلمان بودن اين است كه نسبت به اولياي دين با دو بال محبت و معرفت به گونه متوازن و متعادل پرواز كنيم. به صرف معرفت، بدون محبت پروازي حاصل نمي شود. معرفت بدون محبت نيز بال پرواز نمي گردد. شهيد مطهري ولايت را اينطور مي فهميد و ما نيز بايد همين درس را امروز بگيريم.

امروز كه ولايت فقيه محور انديشه هاي سياسيمان شده بايد محبت را با معرفت همراه كنيم و توازن بين آنها برقرار سازيم. بسياري از خصومت ها در ميان فِرَق اسلامي ناشي از غلبه محبت بر معرفت است. يعني سرعت سبب مي شود كنترل از دست راننده خارج گردد. گفته اند «حبّ الشيء يعمي و يصم، بغض الشيء يعمي و يصم!». اگر فقط محبت را كافي بدانيد، اين محبت بر ذهنتان غلبه مي يابد و چشمتان بسته و گوشتان كر مي شود. ديگر حقيقت را نمي بينيد و نمي شنويد. نسبت به هر چيزي خلاف آنچه دوست داريد بغض پيدا مي كنيد و حقيقت را درباره آن نمي بينيد.

محبت خوب است چون حركت ايجاد مي كند، اما معرفت، جهت

ص: 304

را تصحيح مي نمايد. جهت درست، بدون حركت اثر ندارد و حركت بدون جهت صحيح بي نتيجه مي ماند. چنين است كه عقل در عالم دينداري و مذهب، ما را از افراط و تفريط حفظ مي نمايد. اگر دقت كنيد، بسياري از اختلافات ناشي از افراط و تفريط است. يكي ديگر از فوايد عقلانيت در دينداري، آن است كه عقل، ما را از خرافات حفظ مي كند. الآن خيلي از اختلافات در اثر عدم پرهيز بعضي ها از خرافات و غلو است؛ هر چه مي شنوند نقل مي كنند و در ترازوي عقل نمي سنجند. وقتي گفتارها با خرافات و افراط و تفريط توأم شود مايه اختلاف و بهانه مي گردد.

سيره عملي استاد مطهري

سيره عملي استاد مطهري

وقتي تعقل در كار باشد علف هاي هرز از فضاي دينداري ريشه كن مي شود. سيره عملي استاد مطهري نيز همين بود كه مسائل اساسي جهان اسلام را به دعوا و اختلاف شيعه و سني ترجيح مي دادند. چنين مردي كه عمر خود را در خدمت اميرالمؤمنين گذرانده؛ «جاذبه و دافعه علي» و «سيري در نهج البلاغه» را نوشته و اينقدر ارادت به امير المؤمنين دارد، وقتي مي بيند صهيونيسم و اسرائيل آمده اند تا فلسطين را اشغال نمايند و دست به ظلم و كشتار بزنند و آمريكا و غرب هم پشتيبان آنها هستند، ديگر بحث شيعه و سني را به ميان نمي كشد. اينجا دشمن مشترك مطرح مي گردد.

شهيد مطهري وارد ميدان مي شود و با جديتي كه در كلامش ديده ايد، به دفاع از قدس مي پردازد. هر سال نزديك به روز قدس، راديو و تلويزيون عباراتي از شهيد مطهري نقل مي كنند. خواهران و برادران! اين

ص: 305

عبارات مربوط به بعد از انقلاب نيست. فراموش نكنيد اينها عباراتي نيست كه در روز قدس و بعد از پيروزي مسلمانان جمهوري اسلامي ايران به زبان آمده باشد! حرارت و قوتي كه در كلام شهيد مطهري مي بينيد در زماني ابراز شده كه ساواك فردايش به سراغ شهيد مطهري آمده و وي را به بند كشيده!، اما مي گويد «كساني كه مي نشينيد و در برابر ظلم بر فلسطين و فلسطينيان سكوت مي كنيد! كساني كه از «موشه دايان» چيزي نمي گوييد، اما هميشه به شمر لعنت مي فرستيد! بدانيد شمر امروز موشه دايان است». همه را دعوت به دفع خط مشترك مي كند. بعد با استاد بزرگوارش علامه طباطبايي اقدام مي كنند و حساب مشترك بانكي مي گشايند و از مردم مي خواهند براي كمك به فلسطين پول به حساب بريزند. ساواك به سراغشان مي رود و حساب بانكي را مي بندد. اين درسي است براي امروز ما!

در بخش پاياني عرايض خود يادآوري مي كنم مسئله اختلاف در عالم اسلام، امروز اهميتش صد برابر زمان شهيد مطهري شده! چون امروز قدرت اسلام ظاهر گشته! به همان اندازه كه قدرت اسلام آشكارتر شده توطئه براي ايجاد اختلاف بين مسلمان ها افزايش يافته است. امروز انقلاب اسلامي توانسته قابليت دين را براي حكومت و به پيروزي رساندن نهضت و انقلاب به اثبات برساند و استمرار آن پيروزي و اداره جامعه در پرتو دين را عملاً نشان دهد.

چه خطري براي استكبار بالاتر از اينكه جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي الگوي ديگر ملت ها شود و همه به پاي خيزند براي آن كه سكولاريسم و لائيسيته را كنار بزنند و دين را وارد عرصه هاي اجتماعي، سياسي و حكومتي كنند و مردم را متحد سازند و پشت سياستِ درست

ص: 306

بياورند تا كشورهايشان از يوق سلطه استعمارگران و صهونيسم آزاد سازند؟ امروزه در مناطقي از جهان اسلام كه قرن ها شيعه و سني در كنار هم مسالمت آميز زندگي مي كرده اند مي بينيد جريان هاي تكفيري راه افتاده و مسلمان، مسلمان را مي كشد. شيعيان به دست ديگران كشته مي شوند و عكس العمل هايي شكل مي گيرد. طرف مقابل هم نشسته و تماشا مي كند. نمونه بارزش در سوريه است. يك كشور بود كه در بين كشورهاي عربي، دست هايش را به علامت تسليم در برابر صهيونيست ها و آمريكا در قضيه اسرائيل و فلسطين بلند نكرد. از همه جاي دنيا مسلمان آورده اند كه حكومت اين كشور را به نام اختلافات شيعه و سني سرنگون نمايد. آيا تشخيص اينكه چنين كاري به سود صهونيست هاست دشوار مي باشد؟

هر جا مخالفان و معارضان در خطر قرار مي گيرند اسرائيل آنجا را بمباران مي كند. آيا تشخيص اينها دشوار است؟ مسئله را كاملاً روشن مي بينم. به قول حافظ «بر اين دو ديده حيران من هزار افسوس/ كه با دو آينه رويش عيان نمي بينم». يعني مطلب روشن تر از اين نمي تواند باشد! رهبر خودمان آيت الله خامنه اي از هر فرصتي استفاده مي كنند تا به همه ما توصيه نمايند مراقب چنين توطئه اي باشيم.

روزي كه مداحان در سالروز تولد حضرت فاطمه زهرا عليها السلام با ايشان ديدار كردند كه آن ديدار هر ساله در همين روز صورت مي گيرد، ايشان فصل بليغي اختصاص دادند به پرهيز از روضه ها و اشعار و بياناتي كه به اختلاف دامن بزند! هرسال مي گفتند، امسال تأكيد بيشتر كردند. مي فرمايند:

چگونه مي توانيد به مقدسات يك نفر اهانت كنيد و بعد ادعاي

ص: 307

هدايت وي را نماييد؟ آيا چنين چيزي امكان پذير است؟ چنين كاري نكنيد كه اشتباه است. انقلاب اسلامي بايد باعث وحدت مسلمان ها شود. افتخار شيعه همين بوده كه توانسته يك انقلاب را در برابر استكبار جهاني در يكي از كشورهاي جهان اسلام به پيروزي برساند. كدام سني آزاده مؤمن و دلسوخته است كه خواهان رهايي مسلمان ها از سلطه بيگانگان، دشمنان، مستكبران و صهيونيست ها نباشد؟ اكنون كه يك كشور اسلامي موفق شده، اين مسئله بايد باعث وحدت گردد، نه اينكه وسيله اي براي تفرقه باشد. ما بايد اهداف مشترك را بيان كنيم و بگوييم انقلاب اسلامي اقدامي شجاعانه و مؤمنانه؛ حماسه اي بزرگ و يك ميدان شهادت و افتخار بود براي رهايي عالم اسلام! گفتمان ما با تأكيد بر انقلاب خودمان، گفتماني وحدت بخش باشد.

اينها توصيه هاي رهبري است.

در پايان عرايض خود يادآوري مي كنم، دامن زدن به اختلافات مذهبي، به ويژه در 3-4 سال گذشته در جهان اسلام توطئه غرب و صهيونيسم است در برابر بيداري اسلامي! آنها براي خنثي كردن بيداري اسلامي، جريان تكفيري را به وجود آورده اند. كاملاً روشن است كه آن جريان با پول چه كساني و به دست چه كساني شكل گرفته! مي خواهند آتش فشان بيداري اسلامي به صهيونيسم و دشمنان بيروني سرايت نكند. راه گدازه هاي خروشان را منحرف كردند به داخل جهان اسلام! آن روح حماسي را به غلط و با توطئه، متوجه برادركشي نمودند. اين را همه بايد متوجه باشيم و نسبت به آن حساس گرديم!

ص: 308

بيايد محبت را با معرفت همراه كنيم. اگر شهيد مطهري زنده بود، امروز بيش از هر چيز، بر پايه گفتمان عقلاني دين، جهان اسلام و خصوصاً هموطنان خود را به وحدت اسلامي دعوت مي نمود. نثار روح آن شهيد بزرگوار، استادانش و بالاخص امام راحل صلواتي ختم فرماييد.

ص: 309

مطهري، معلم نمونه

اشاره

مطهري، معلم نمونه

خانم ام سلمي حسيني(1)

«بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، بارع الخلائق اجمعين و الصلاه و السلام علي حبيبه و سفيره و نبيه، ثم الصلاه و السلام علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين». با عرض سلام به تمام حضار گرامي، در ابتدا لازم مي دانم تشكر كنم از تمام كساني كه زحمت كشيدند تا برگزاري اين چنين همايش ها، جلوه اي از نورانيت وجود آن مرد آسماني و الهي باشد! آن مردي كه تمام دغدغه اش اين بوده كه مردم مسلمان دنيا را از بردگي و اسارت نجات دهد! تشكر مي كنم از تمام مسئولين جامه الزهرا كه بزرگترين حوزه علميه بين المللي خواهران در جهان است. اين حوزه ما را با انديشه هاي اسلامي آشنا كرد.

سپاسگزارم از مسئولين محترم همايش انديشه مطهر كه ما را با تفكرات ناب شهيد مطهري آشنا مي سازند. قال الامام باقر عليه السلام «عالِمٌ ينتَفَعُ بِعِلمِهِ اَفضَلُ مِن سَبعينَ اَلفٍ عابِدٍ».(2) حمد و سپاس خداوندي را كه به انسان علم آموخت و حمد و سپاس خداوندي را كه براي تربيت انسان ها مربياني فرستاد! مربياني از جنس رسولان، از جنس معصومين عليه السلام و بعد مربياني از عالمان راستين!


1- فارغ التحصيل كارشناسي ارشد رشته فقه و اصول، سخنران مدعو از پاكستان. مبلغ و حافظ قرآن.
2- تحف العقول، ص 214.

ص: 310

به حق كه شهيد مطهري، اعلي الله مقامه، يكي از آن عالمين وارسته است كه مربي و معلم بشر به شمار مي رفت. معلمي برجسته، فيلسوف و فقيهي نمونه كه كتاب هايش در روح ما تحول ايجاد كرده! معلمي كه انسان را دين شناس، خداباور و حق جو مي گرداند! معلمي كه افكار و معارفش تا عمق روح و دل و وجدان ما نفوذ كرده و برايمان سعادتي همه جانبه به ارمغان آورده! معلم و مربي كه مطالعه آثار و غور در تفكراتش نه تنها يد افراد را نسبت به مسائل مختلف وسيع تر و كامل تر مي نمايد، بلكه به افراد، شيوه انديشيدن و منطق صحيح را ياد مي دهد.

استاد مطهري، يك مربي بود، اما مربي كه خودش به كمال رسيده! مربي بايد خود به كمال رسيده باشد تا بتواند سايرين را به كمال برساند. او از نظر رفتار اسوه بود! ايمان و عقيده اش الگو به حساب مي آمد! شجاعت و شهامتش مثال زدني، تفكراتش، زندگي شخصيش، عبادتش و احساس مسئوليتش نسبت به مسلمين جهان اسوه بود!

رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله خامنه اي مد ظله العالي درباره آثار ايشان مي فرمايند «آنچه گفته نمي شود، معارف و حقايقي است كه هنوز جامعه ما به آن احتياج دارد؛ احتياج دارد به دانستن آن و به تكرار كردن و به از بر كردن آن! اين همان محتواي كتاب هاي شهيد استاد مطهري است! يعني چيزي كه ما را آشنا مي كند به اسلام ناب و به دين به معناي واقعي». اين يعني اسوه! يعني در هر زمان مي شود از وي آموخت! همواره مي توان به حرف هايش عمل كرد.

سال هاي زيادي از شهادت استاد، شهيد مرتضي مطهري گذشته، اما با وجود آن، هنوز هم ياد و خاطره استاد عزيز و افكارش در انديشه ها و

ص: 311

زمان، تازه است. انديشه مطهري هيچ گاه كهنه نمي شود و اين از بركت خون استاد است. استاد، يك متفكر عظيم اسلامي بود كه عمر پر بركتش را در راه شناخت عميق اسلام و شناساندن اسلام از زاويه هاي مختلف به شيفتگان علوم و معارف اسلامي و مبارزه سرسختانه با كج روي ها و انحرافات صرف نمود. او حق عظيمي بر گردن مسلمانان جهان دارد چون حقيقت اسلام را آنچنان كه هست به دنيا شناساند!

ما بايد داراي فكر سليم و پربار و آشنا با معاني و اصطلاحات اعتقادي و اخلاطي باشيم. اين مقدمه اي براي رشد و تعالي و عدم انحراف از دين و عقيده و تكيه گاهي براي عمل به فرامين الهي و پيش درآمدي است براي آن كه در طريق ترويج دين قرار بگيريم.

آثار شهيد استاد مرتضي مطهري آنچنان پربار و جامع است كه رشد فكري عظيمي به انسان عطا مي كند. شهيد مطهري در كتاب «امدادهاي غيبي» مي فرمايد:

مسلماً علت انكار و اعراض بسياري از افراد تحصيل كرده از دين، اين است كه مفاهيم مذهبي و ديني به طرز صحيح به آنها تعليم نشده! در واقع چيزي كه آنها انكار مي كنند مفهوم واقعي خدا و دين نيست.

به خاطر همين بود كه شهيد استاد مرتضي مطهري احساس كرد بايد دين را آنطور كه هست تفسير كند و حقيقت را روشن سازد تا مردم در راه هدايت قرار گيرند.

او يكي از مصداق هاي كلام رسول خدا بود كه حضرت فرمودند:

رسالت تبليغ و دفاع از دين را در هر برهه اي از زمان، گروهي به دوش مي كشند. آنها تأويل باطل گرايان و نحله سازي جاهلان

ص: 312

را از چهره دين مي زدايند، همچنان كه كوره آهنگري، ناخالصي هاي آهن را جدا مي سازد.

بدون اغراق مي گوييم شهيد مطهري يكي از همان علما بود كه براي رضاي خدا، تأويل باطل گرايان و نحله سازي جاهلان را از چهره دين زدود و مفهوم راستين دين را تفسير كرد. بركات آثار شهيد مرتضي مطهري را در زندگي خود مي بينم. از وقتي با آنها آشنا شدم، براي من يك اسوه، معلم و مربي بود. تأثيري كه در فكر من و از نظر عملي در زندگيم داشته و اثري كه بر فعاليت هايم، از قبيل تبليغ، گذاشته و نكته هاي گوناگوني كه از فرمايش هايش ياد گرفتم برايم راهگشا بوده!

استاد مرتضي مطهري در هر موضوعي كه وارد شد مفاهيم مهم ديني را به طرز صحيح و دور از تحريفات، تبيين و تفسير نمود. بيانش آنقدر شيوا، رسا و ساده است كه در ذهن حك مي شود. حتي اگر در خانواده از مطلبي بحث گردد من نمونه اي از آثار شهيد مطهري را مثال مي آورم چون به راستي برايم رسا، زيبا و جالب است. خدا را بر چنين نعمتي شكر مي گوييم. آثارش تأثيري آنقدر عميق بر جان و روح دارد كه امام خميني رحمه الله مي فرمايد: «خدا را شكر آنچه از اين استاد شهيد باقي است، با محتواي غني خود، مربي و معلم ما مي باشد»؛ يعني آثار شهيد را نيز نوعي مربي و معلم مي خواند هر چند كه وجود با بركتشان ديگر در بينمان نيست!

علت اثربخشي آثار مطهري

علت اثربخشي آثار مطهري

براي آشنايي صحيح با معارف دين اسلام، مطالعه آثار شهيد كه خود معلم و مربي است، بسيار ضروري و لازم خواهد بود و تأثيرش به چند

ص: 313

دليل بسيار عميق خواهد بود. در همه دنيا آثار شهيد مطهري تأثير شگرفي مي گذارد و اين به خاطر عوامل مختلف است. يكي جامعيت آثار ايشان! شهيد مطهري در علوم گوناگون اسلامي اعم از اخلاق، فكر، فلسفه، كلام، تفسير، مسائل روز و انديشه هاي بيگانگان آشنايي حيرت انگيزي داشت. دوم شجاعت استاد در بيان مطالب! آنچه با حقيقت اسلام سازگاري دارد را بيان مي كند نه آنچه سليقه مردم مي پسندد! با انحرافات به مبارزه برخاست و از تهمت و دشمني در اين راه نترسيد! «لايخافون لومة لائمٍ».(1) از خطرها استقبال كرد و اين ارزش زيادي به آثارشهيد مطهري داده!

سوم اينكه اخلاص استاد، نورانيت خاصي به آثارشان داده است. زندگي خود را وقف اسلام كرد. بدون هيچ پست و مقامي و بي هيچ نامي، فقط براي رضاي خدا گام برداشت. اگر كسي بخواهد حقيقت عاشورا را بشناسد بايد از نگاه شهيد مطهري به موضوع بنگرد. بايد «حماسه حسيني» را بخواند تا بفهمد عاشورا يعني چه! همه اينها به خاطر تلاش، كوشش و خلوص استاد بوده كه آثارش اين همه زيبايي يافته است.

كتاب «داستان راستان» شهيد مطهري اولين كتابي بود كه در كودكي با آن آشنا شدم. اين كتاب به اردو ترجمه و به نام «صد چيگاهانيا» در كشورهاي اردو زبان منتشر شده بود. پدرم كه علاقه خاصي به انقلاب اسلامي ايران، امام خميني و شخصيت شهيد مطهري داشت، كتاب هايي كه در آن زمان از شهيد مطهري ترجمه شده بود را مطالعه مي كرد. داستان راستان را براي ما مي خواندند. بعد از شنيدن چند داستان ما خيلي جذب شديم. اصرار مي كرديم مابقي را نيز برايمان بازگو كنند. اين اثر


1- مائده؛ 54.

ص: 314

شهيد واقعاً جذابيت خاصي داشت. خود استاد، جذابيت مذكور را احساس مي نمود.

بعد از سال ها در جايي خواندم كه وقتي كتاب داستان راستان منتشر شد برخي دوستان شهيد مطهري به وي اعتراض كردند كه با نگارش چنين كتابي، مكان علمي خود را پايين آورده و خويش را در رديف قصه سرايان و داستان نويسان تنزل داده!، اما استاد عزيز پاسخي داد كه نشانگر عزم والاي وي در ترويج اسلام بود:

از روزي كه دست به قلم بردم هدفي جز نيازهاي جامعه نداشته ام. احساس كردم كه جوانان خواهان الگو در زندگي هستند در حالي كه غربيان و غرب زده ها با ساختن الگوهاي مصنوعي، در فكر و انديشه جوانان ما تصرف مي نمايند. من نيز خواستم از همين راه وارد گردم.

دغدغه شهيد، آوردن الگو براي جوانان و طبقات مختلف مردم بود. به خاطر خطري كه احساس مي كرد، چنين اثر گرانبهايي را به جوانان و نوجوانان هديه نمود.

تأثير آثار مطهري در پاكستان

تأثير آثار مطهري در پاكستان

استاد، مطالب را با حفظ وزانت علمي، به قدري روان و ساده بيان مي كرد كه براي همه مخاطبان قابل فهم باشد. تأثير آثار شهيد مطهري، نه فقط در ايران بلكه در تمام نقاط جهان رسيده است. الآن در كشورهاي زيادي، افكار شهيد مطهري در حال ترويج است. همايش هايي براي بزرگداشت وي برگزار مي شود. مسابقات كتابخواني نيز مي گذارند و اما تأثيرش در كشور پاكستان بسيار زياد است!

ص: 315

مردم پاكستان ارادت ويژه اي به انقلاب اسلامي ايران و رهبران آن دارند. آثار شهيد مطهري در آنجا تأثير قابل توجهي داشته به طوري كه تا كنون37 عنوان از كتاب هايشان به زبان اردو ترجمه شده و اين از جذابيت كتاب ها و دلبستگي پاكستان نسبت به آثار ايشان حكايت دارد. علماي پاكستان، آثار شهيد مطهري را مورد توجه ويژه اي قرار داده اند و اين كتاب ها را ترجمه مي نمايند. آنها انديشه هاي استاد را ترويج مي دهند.

يكي از علماي پاكستان در كنفرانسي كه به همين مناسبت برگزار شد گفت:

«شهيد مطهري در زمان حكمراني تفكرات ماركسيستي و كمونيستي بر جهان، خادم اسلام بود».

آيا واقعاً اين تأثير انديشه هاي شهيد مطهري نيست كه يك جوان شيعه پاكستان كه در ارتش مشغول خدمت بوده، به نام «لايق حسين» وقتي به دست طالبان «جُنَي اقطار» دستگير شد، ابتدا در شيعه بودنش شك كردند؛ ولي هنگامي كه وسايلش را گشتند كتاب هاي شهيد مطهري را ديدند و آن جوان را به همين دليل، به طرز فجيعي سر بريدند و به خانواده اش برگرداندند! اين يعني تأثير انديشه هاي شهيد مطهري تا اندازه اي است كه ارتشي پاكستاني در هنگام انجام وظيفه، كتاب هاي وي را با خود دارد.

ملت پاكستان به ويژه شيعيان مفهوم واقعي ارزش هايي چون ايثار، تلاش براي آزادي و استقلال، اصل ولايت، شهادت، ظلم ستيزي و مبارزه با طاغوت هاي جهان را در زير سايه رهبري آموخته بودند كه افتخار شاگردي امام خميني رحمه الله و شهيد مطهري را داشت. او رهبر فقيد شيعيان پاكستان، شهيد عارف حسيني بود كه حق شاگردي را بجاي آورد و افكار

ص: 316

استادان عزيزش را به مسلمانان پاكستان رساند. ما نيز وظيفه داريم آثار نوراني استاد عزيز را به تمام نقاط جهان برسانيم و ترويج دهنده انديشه ناب و افكار صحيح شهيد بزرگوار باشيم. «سلامٌ عليه يومَ وُلد و يومَ استُشهدَ و يومَ يبعثُ حياً». خداوندا به حق محمد و آل محمد ما را فكر و تلاش و دلسوزي مطهري گونه عطا فرما و سايه رهبر معظم انقلاب را بر سرمان مستدام گردان! والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته!

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109