فرهنگ اخلاقي معصومين عليهم السلام (حرف ر)

مشخصات كتاب

سرشناسه: رضوانفر، احمد، 1343 -

عنوان و نام پديدآور: فرهنگ اخلاقي معصومين عليهم السلام / احمد رضوانفر؛ تهيه كننده مركز

پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما.

مشخصات نشر: قم: صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران ، مركز پژوهش هاي اسلامي، 1384

مشخصات ظاهري: 343 ص.

شابك: 1400 ريال: ج. 2. ق. 1: 4-99-8606-964 ؛ 15000ريال: ج. 2. ق. 2: 6-53-8606-964؛

25000 ريال: ج.4: 0-03-5563-600-978؛ 55000 ريال : ج.5 : 0-18-2761-964-978؛

50000 ريال : ج.6 : 0-232-514-964-978 ؛ ج.8: 2-283-514-964-978 :

يادداشت: ج.؟ (چاپ اول: 1388).

يادداشت: ج.5 (چاپ اول :1387).

يادداشت: ج.6 (چاپ اول : 1390).

يادداشت: ج.8 (چاپ اول: 1392) (فيپا).

يادداشت: ناشر جلد چهارم دفتر عقل است.

يادداشت: كتابنامه.

مندرجات : ج.1. حرف آ؛ ج. 2. ق. 1. حرف الف. ؛ ج.2. ق.2.حرف الف. ؛ ج.3. حرف ب. ؛ ج.4.

حرف پ.؛ ج. 5. حرف ت. ؛ ج.6. حرف ث؛ ج / سيده معصومه اسماعيل پور.؛ ج.7. (حروف د- ذ).

ج. 8 (حرف ر).؛ ج.؟ . حرف س / محمدهادي فلاح.

موضوع: اخلاق اسلامي.

موضوع: احاديث اسلامي.

موضوع: چهارده معصوم -- اخلاق.

شناسه افزوده: صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران ، مركز پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره: 1384 ر 66 ف 4 / 8 / 247 BP

رده بندي ديويي: 61 / 297

شماره كتابشناسي ملي: 1153264

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

ص: 16

ص: 17

ص: 18

ص: 19

ص: 20

ص: 21

ديباچه

ديباچه

آفريدگار جهان، آفريده خود را بر اساس عقل و فطرت آفريده و سراپاي وجود او را با محبت سرشته و شريف ترين مظهر خود را نماينده خويش در زمين قرار داده است.

دو يادگار پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ؛ يعني قرآن و سنت، با آموزه هاي شيرين خود، دريچه رستگاري را به روي همگان مي گشايند و آنان را به كمال مطلوب مي رسانند.

در سراسر اين متون ارزشمند ديني، براي تربيت اين آفريده، برنامه هايي عرضه شده و پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نيز غايت بعثت خود را به كمال رساندن انسان معرفي كرده است: «اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الْاَخْلاقِ».

پس سپاس خدايي را سزاست كه فراخناي گيتي را چشم انداز انسان ساخت و وي را به زيور خِرد آراست و هر آنچه را در زمين و آسمان است، رام او كرد تا وي به كاوش در اين حقايق بپردازد و با دو بال عقل و دين، بر فراز جهان، به جانِ جهان بنگرد و از بزرگْ آموزگاران دين، عالي ترين سطوح دانش و بينش را فراگيرد.

اين مجموعه، برگ سبزي است پيشكش به بوستان دانش و ادب تا دانش پژوهان با صرفه جويي در زمان، به دانستني هاي دين دست يازند و

ص: 22

از درياي بي كران قرآن و حديث و كردار بزرگان دين، گوهرها بيابند. نگارنده محترم، جناب حجت الاسلام و المسلمين احمد رضوانفر با قلم شيواي خود، اين مجموعه الفبايي فرهنگ اخلاقي معصومين عليهم السلام را با نظارت و ارزيابي جناب حجت الاسلام و المسلمين محمدحسين درافشان تحفه همگان ساخته است. اين مجموعه در پنج قالب ارائه شده است. ابتدا مفهوم شناسي درباره هريك از موضوع ها و اهميت و ضرورت آن، سپس زير عنوان «گلبانگ حديث» احاديثي كوتاه براي استفاده برنامه سازان و زيرنويس ها آمده است و از آنجا كه مسائل اخلاقي در قالب عرضه نمونه هاي رفتاري بسيار زيبا، تأثير به سزايي بر مخاطب خواهد داشت، در قالب سوم، نمونه هاي رفتاري نيز آورده شده است. افزون بر آن، در قالب چهارم، شيرازه هر موضوع با اشاره اي به پي آمدها و آموزه هاي مورد نظر تكميل شده است تا خواننده به نتيجه مطلوب برسد و در پايان علاوه بر منابع استفاده شده درباره هر موضوع، منابع ديگر كه براي برنامه سازان مورد استفاده است معرفي شده است. ضمناً، يادآوري مي شود هر مدخلي كه قبلاً در مركز پژوهش ها كار شده است و يا در عناوين ديگري مطرح مي شود، ارجاع داده شده است.

اكنون خرسنديم كه حرف «ر» از مجموعه فرهنگ اخلاقي معصومين عليهم السلام را به حضور اهل انديشه و ايمان، پيشكش مي كنيم. اميد است رهاورد اين اثر، گشايش افق هاي تازه اي در چشم انداز زندگي همه باشد. آري، اگر مي خواهيم زندگي مان معنادار و هدفمند و حركتمان جهت دار باشد، بايد از فرهنگ اخلاقي و تربيتي پيشوايان معصوم خويش الگو بگيريم و تنها از آنان پيروي كنيم.

در پايان، از ويراستار ارجمند اثر، مرضيه علاقه بند و همكارانمان در

ص: 23

بخش نمونه خواني و رايانه سپاس گزاريم. همچنين، از همه خوانندگان محترم خواهانيم كه هرگونه كاستي در اين مجموعه را به آگاهي برسانند تا در جلدهاي پسين، از كاستي هاي احتمالي پيشگيري، و در پرتو به كار بستن نظرهاي ارزشمند اهل قلم، بر غناي مجموعه افزوده شود.

انه ولي التوفيق

اداره كل پژوهش

مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما

ص: 24

ص: 25

مقدمه

اشاره

مقدمه

إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي... فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا... .(1)

به درستي كه من دو چيز گران مايه ميان شما مي گذارم كه هرگاه به آن دو تمسك جوييد، پس از من، گمراه نمي شويد. [آن دو عبارتند از:] كتاب خدا (قرآن كريم) و عترتم، اهل بيتم... پس بنگريد پس از من در مورد اين دو چگونه رفتار مي كنيد.

حمد و سپاس بي پايان، خداوندي را سزد كه همه چيز از اوست.

بار ديگر با عنايت حضرت حق، با تلاش مركز پژوهش هاي اسلامي صداوسيما، مجلد ديگري از مجموعه فرهنگي _ اخلاقي معصومين عليهم السلام به زيور چاپ آراسته شد.

مجموعه حاضر، برگزيده اي از سخنان اهل بيت عليهم السلام است كه چراغ هدايت بشرند. بر هر مسلماني فرض است در حد توان، اين سخنان نوراني را به مردم برساند. استخراج اين سخنان از متون حديثي و عرضه آن در اين قالب، كوششي است در اين راستا، اميد است همه كساني كه در اين راه تلاش مي كنند، مشمول دعاي امام رضا عليه السلام قرار گيرند كه


1- محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج2، باب 14، «من يجوز اخذ العلم منه»، ص99.

ص: 26

فرموده اند: «خداوند، بنده اي كه امر ما را زنده مي كند، رحمت كند.» از حضرت پرسيدند: امر شما را چگونه زنده مي كند؟ ايشان فرمود: «دانش هاي ما را مي آموزد و به مردم ياد مي دهد. به يقين، مردم اگر خوبي هاي سخنان ما را بدانند، از ما پيروي مي كنند».(1)

سلام و صلوات خدا بر روح ملكوتي بنيان گذار جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني رحمه الله كه همه بركت هاي مادي و معنوي اين مرز و بوم، مرهون فداكاري و پايداري آن بزرگ مرد تاريخ ايران اسلامي است. به اميد آنكه، نسل هاي حال و آينده، پاسدار اين نعمت الهي باشند و فرهنگ علوي را در اين كشور و جهان نهادينه سازند.


1- محمد بن حسن حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج27، ح 33297.

ص: 27

راز و رازداري

اشاره

راز و رازداري

حضرت علي عليه السلام فرمود: «مَن كَتَمَ سِرَّهُ كانَتِ الخِيَرَةُ بيَدِهِ؛ هركس راز خود را بپوشاند، قدرت انتخاب در دست اوست».(1)

مكتب اهل بيت عليهم السلام كه بر اساس آموزه هاي قرآن و سنت صحيح رسول خدا صلي الله عليه و آله استوار است، به انديشه و نيت، رفتار و كردار مسلمانان توجه ويژه اي دارد؛ زيرا مسلمان حقيقي، كسي است كه نيت و رفتارش براساس قرآن و سنت باشد. رفتار فردي و اجتماعي هركس، نمايانگر فكر و انديشه اوست. از جمله رفتارهاي اجتماعي كه ائمه اطهار عليهم السلام دوست داشتند مسلمانان، به ويژه شيعيان به آن پايبند باشند و به عنوان يك رفتار پسنديده، مورد توجه قرآن و مكتب اهل بيت عليهم السلام است رازداري است. رازداري، در سخنان امامان معصوم عليهم السلام از ويژگي هاي مؤمن معرفي مي شود و برگرفته از صفت «ستار العيوبي» حضرت حق است. در حديثي از امام رضا عليه السلام مي خوانيم: «مؤمن، مؤمن نمي شود مگر اينكه سه ويژگي در او باشد: ويژگي و روشي از پروردگارش، ويژگي و


1- نهج البلاغة، حكمت ١٦٢.

ص: 28

روشي از پيامبرش، ويژگي و روشي از امامش. اما ويژگي كه بايد از پروردگارش بياموزد، رازداري است».(1)

ميسر مي گويد: حضرت باقر عليه السلام فرمود: اي ميسر آيا از شيعيانمان باخبرت نسازم؟ عرض كردم چرا، قربانت گردم! فرمودند: همانا شيعيان ما، دژهاي محكم و سينه هاي رازدار و بردباران متينند. از فاش كنندگان اسرار و سخن چينان و جفاكارانِ خودنما نيستند. راهبان شب و شيران روزند.(2)

براي درك اهميت رازداري از ديدگاه مكتب اهل بيت عليهم السلام به اين روايت توجه كنيد كه امام هشتم عليه السلام فرموده اند: «رازداري براي ما جهاد در راه خداست».(3)

البته رازها انواع مختلفي دارند و درجه اهميت آنها متفاوت است؛ مهم ترين آنها رازهاي مربوط به دين و مذهب، رازهاي حكومتي و امنيتي است كه نبايد نزد نااهلان فاش شود. در مجموع، اصل اين صفت و ويژگي، يعني رازداري، صفتي پسنديده و مورد تأكيد مكتب اهل البيت عليهم السلام است.

مفهوم راز

مفهوم راز

واژه «راز» برگردان كلمه «سرّ» در زبان عربي است و معناي روشني دارد؛ يعني: نهان، امر پوشيده،(4) آنچه پوشيده و نهان و مكتوم است، آنچه در دل نهان است.


1- بحارالانوار، ج75، ص334.
2- محمدباقر مجلسي، شيعه در پيشگاه قرآن و اهل بيت:، (ترجمه جلد 65 بحارالانوار)، ص244.
3- محمدباقر مجلسي، ترجمه: محمدباقر كمره اي، آداب معاشرت، (ترجمه جلد 71 و 72، بحارالانوار)، مصحح: محمد بهشتي، ج2، ص48.
4- علي اكبر قريشي بنايي، قاموس قرآن، ج3، ص252.

ص: 29

ملاك اصلي راز بودن هر مطلبي، همان پوشيده بودن و نهان بودن آن است؛ در غير اين صورت، راز بودن آن معنا ندارد. اميرمؤمنان، علي عليه السلام درباره معناي راز مي فرمايد: «مِلاكُ السِّرِّ سَترُه؛ معيار و شاخص راز، پنهان بودن و پوشيده بودن آن است.»(1) راز تا زماني كه در دل آدمي نهان باشد، همانند تيري در كمان است كه اختيارش با انسان است، اما هرگاه آن راز افشا گرديد و به ديگري گفته شد، همانند تيري است كه رها شده و اختيارش از دست آدمي رفته است و انسان تسلطي بر آن ندارد. راز هركس تا زماني كه فاش نشده، اسير اوست؛ اما هر گاه از دل برون آمد، انسان اسيرش مي شود؛ زيرا هميشه در اضطراب است كه راز او به دست نااهلان بيفتد؛ چنان كه از حضرت امير عليه السلام نقل شده كه فرمود: «راز تو در بند توست؛ اگر آن را فاش كني، تو در بندش خواهي شد.»(2) سعدي شيرازي نيز دراين باره مي گويد:

خامشي به كه ضمير دل خويش

به كسي گويي و گويي كه مگوي

اي سليم! آب ز سرچشمه ببند

كه چو پر شد، نتوان بستن جوي(3)

در بحث راز و رازداري، اين مباحث طرح مي شود:

1. انواع راز؛

2. آثار رازداري؛

3. رازداري در چه اموري لازم نيست؟

4. چگونه رازدار باشيم؟

5. افشاي راز؛ آثار و انگيزه ها.


1- غررالحكم، ح 742.
2- غررالحكم، ح 5630.
3- گلستان سعدي، باب هشتم، آداب صحبت.

ص: 30

1. انواع راز

اشاره

1. انواع راز

رازها را مي توان با معيارهاي مختلف تقسيم كرد. براي مثال، نامه هاي اداري با توجه به درجه اهميت محتواي آنها، به نامه هاي عادي، محرمانه، سرّي و فوق سرّي طبقه بندي مي شود. رازها را با توجه به حيطه آنها نيز مي توان تقسيم بندي كرد، مانند: رازهاي اجتماعي، امنيتي و... .

در بحث اخلاق و تربيت، رازها را به دو نوع شخصي _ يعني آنچه مربوط به شخص انسان است _ و غير شخصي _ يعني آنچه مربوط به ديگران است، اعم از زن، فرزند، همسايه، افراد جامعه و... _ مي توان تقسيم كرد.

الف) رازهاي شخصي
اشاره

الف) رازهاي شخصي

واژه «راز» و «سرّ» از حقيقتشان سخن مي گويند؛ يعني آنچه بايد پنهان بماند. از همين روست كه مي گويند انسان حق ندارد گناهاني كه مرتكب شده، بازگو كند؛ زيرا آنها رازهاي شخصي است و انسان فقط به درگاه حضرت حق بايد طلب آمرزش كند.

حفظ اسرار، نشانه عاقل بودن انسان است. از اميرمؤمنان، حضرت علي عليه السلام روايت شده است كه فرموده اند: «صَدرُ العاقِلِ صَندوقُ سِرِّهِ؛ سينه شخص عاقل، صندوق اسرار اوست.»(1) حفظ اسرار، خير دنيا و آخرت را در پي دارد. اميرمؤمنان، حضرت علي عليه السلام دراين باره مي فرمايند: «تمام خير دنيا و آخرت در دو چيز نهفته شده است: كتمان اسرار و دوستي با خوبان؛ و تمام شر در دو چيز نهفته شده است: افشاي اسرار و دوستي


1- نهج البلاغة، حكمت 6.

ص: 31

با اشرار.»(1) در واقع، از ديدگاه روايات لزومي ندارد كه انسان راز خود را به ديگران بگويد.

در قرآن كريم، نمونه هايي از اسرار شخصي پيامبران مطرح شده است. براي مثال، درباره حضرت يوسف عليه السلام و خوابي كه ديده بود، آمده است:

[ياد كن] زماني را كه يوسف به پدرش گفت: اي پدر، من [در خواب] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم؛ ديدم [آنها] براي من سجده مي كنند.

[يعقوب] گفت: اي پسرك من! خوابت را براي برادرانت حكايت مكن كه براي تو نيرنگي مي انديشند؛ زيرا شيطان براي آدمي دشمني آشكار است. (يوسف: 4 و 5)

نكته ها و پيام هاي آيه

نكته ها و پيام هاي آيه

1. رازداري، يكي از اصول زندگي است. اگر مسلمانان به مفاد اين آيه عمل مي كردند، كتاب هاي خطي، آثار علمي و هنري و آثار باستاني ما در موزه هاي كشورهاي خارجي جاي نمي گرفت و بيگانگان به اسم كارشناس، ديپلمات و جهانگرد، از منابع و امكانات و منافع ما آگاه نمي شدند، ولي بر اثر سادگي يا خيانت، اسرارمان در اختيار كساني قرار گرفت كه پيوسته در حال كيد و مكر عليه ما هستند.

2. حضرت يوسف، خواب خود را دور از چشم برادران به پدر گفت، كه نشانه تيزهوشي اوست. بنابراين، سخن را نبايد به هركسي


1- سفينة البحار، ج2، ماده«كتم».

ص: 32

گفت؛ بلكه بايد آن را در مكان و زمان مناسب و براي شخص مطمئن بازگو كرد.

3. از كودكي و در خانواده، بايد رازداري را به فرزندان بياموزيم. (يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ)

4. دانسته ها و اطلاعات، بايد طبقه بندي شود و محرمانه و غيرمحرمانه از هم جدا گردد. (لا تَقْصُصْ)

5. پنهان كردن فضايل به منظور جلوگيري از حسادت ها، اقدامي بايسته است؛ چنان كه حضرت يعقوب با پي بردن به فضايل يك فرزند، آن را با ديگر فرزندان مطرح نكرد. (لا تَقْصُصْ)

6. در معرّفي افراد تيزهوش و نابغه، بايد احتياط كرد. (لا تَقْصُصْ)

7. اگر طبق اين آيه، يك رؤيا قابل گفتن نيست، بنابراين بسياري از مطالب ديگر را نيز نبايد بازگو كرد. (لا تَقْصُصْ)

8. افشاي اسرار و برخي اخبار، ممكن است بسيار گران تمام شود؛ زيرا برخي اسرار به قدري مهم هستند كه افشاي آنها زندگي فرد يا افرادي را به خطر مي اندازد. «(فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً)(1)

در ابتداي سوره تحريم به رازي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اشاره شده است كه آن حضرت، آن را با بعضي از همسران خود در ميان گذاشته بود، ولي آنها آن را فاش كردند و آياتي دراين باره نازل شد.(2)

در مجموع، اصل آن است كه نبايد رازهاي شخصي را فاش ساخت، اما گفتن بعضي رازها به برخي افراد شايسته و داراي صلاحيت، پسنديده است. به ديگر سخن، مهم آن است كه چه رازي را به چه كسي مي توان


1- محسن قرائتي، تفسير نور، ج 6، صص 29 _ 31.
2- نك: تحريم: 1 _ 5.

ص: 33

گفت. براي مثال، بيماري كه نزد پزشك مي رود، با بيان نكته هاي رازگونه از بيماري اش، به تشخيص بيماري و درمان آن كمك مي كند. بنابراين، لازم است در اين مقام به پزشك خود اعتماد كند و راز خود را با او در ميان بگذارد. البته رازداري پزشك هم وظيفه اي است كه بحث ديگري مي طلبد.

در مقابل، يك نمونه از راز شخصي (خصوصي) كه به هيچ عنوان نبايد آن را با ديگران در ميان گذاشت، گناهي است كه جز گناهكار و خداوند، كسي از آن اطلاع ندارد. افشاي اين راز شخصي حرام است؛ به ويژه اگر موجب هتك حرمت ديگران شود و آبروي ديگران هم در خطر باشد.

ب) رازهاي غير شخصي

ب) رازهاي غير شخصي

در بسياري از روايات، مقصود از رازداري، دقت در حفظ و نگهداري از رازهاي غير شخصي است. انسان مؤمن و شيعه اهل بيت عليهم السلام تلاش مي كند همانند حضرت حق، ستار و پوشاننده رازها باشد. رازهاي غير شخصي، شامل اسرار اعضاي خانواده نيز مي شود. زن و شوهر و ديگر افراد خانواده، به دليل ارتباط نزديك، ممكن است از بسياري از اسرار يكديگر آگاه شوند كه بر ديگران پوشيده است. حفظ اين اسرار، عامل مهم ثبات و پايداري روابط خانوادگي است. افشاي بعضي خبرها و رازهاي افراد خانواده، مي تواند براي خانواده گران تمام شود و زمينه دشمني، دعوا و جدايي را فراهم سازد. بنابراين حفظ اسرار خانواده، وظيفه مهم خانوادگي و اجتماعي است. در قرآن كريم به نمونه اي از اين گونه افشاگري راز كه در خانواده پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اتفاق افتاده، اشاره شده است:

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلي بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ

ص: 34

أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبيرُ. (تحريم: 3)

[به خاطر بياوريد] هنگامي را كه پيامبر يكي از رازهاي خود را به بعضي از همسرانش گفت، ولي وي آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت. پيامبر قسمتي از آن را براي او بازگو كرد و از افشاي قسمت ديگر خودداري كرد. هنگامي كه پيامبر، همسرش را از آن خبر داد، همسرش گفت: «چه كسي تو را از اين راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت!»

علامه طباطبايي رحمه الله در تفسير اين آيه مي نويسد:

كلمه «سرّ» به معناي مطلبي است كه در دل خود پنهان كرده باشي و نخواهي ديگران از آن خبردار شوند، و كلمه «اسرار» كه باب «افعال» همان «سرّ» است، به معناي اين است كه همان مطلب را براي كسي فاش سازي و سفارش كني كه آن را پنهان بدارد و به كسي اطلاع ندهد.

حاصل معناي آيه اين است: و زماني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله سرّي از اسرار خود را نزد بعضي از همسرانش _ يعني حفصه، دختر عمر بن خطاب _ افشا كرد و به وي سفارش فرمود كه اين مطلب را به كسي نگويد، همين كه حفصه آن سرّ را برخلاف دستور آن جناب به ديگري گفت، و قسمتي از سرّ آن جناب را فاش نموده، از فاش كردن بقيه آن سرّ خودداري نمود، رسول خدا صلي الله عليه و آله جريان را به عنوان اعتراض به خود او خبر داد، يعني خبر داد كه تو سرّ مرا فاش كردي، آن زن پرسيد چه كسي به

ص: 35

تو خبر داد كه من اين كار را كرده ام و سرّ تو را فاش ساخته ام؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود خداي عليم و خبير به من خبر داد و او خدايي است كه عالم به سرّ و علانيه، و باخبر از سرائر و اسرار است... . تمامي روايات اتفاق دارند بر اينكه منظور از آن دو زن، حفصه و عايشه، دو همسر رسول خدا صلي الله عليه و آله هستند.(1)

اسرار افراد جامعه از اسرار غير شخصي به شمار مي رود. ازاين رو، انسان مؤمن، همانند خداوند ستار و رازپوش مي كوشد اسرار بندگان خدا را پنهان دارد. حفظ رازهاي مردم، در حقيقت حفظ آبروي آنهاست. آبروي شخص، در حكم خون و مايه حيات و زندگي اوست. اگر اين آبرو ريخته شود، در حقيقت مايه حيات اجتماعي اش از بين رفته و گويي دچار مرگ شده است. در مواردي، حفظ حرمت انسان ها حتي از حفظ حرمت خانه خدا هم مهم تر است.

يكي ديگر از عرصه هاي رازداري، رازهاي حكومتي است كه از اهميت ويژه اي برخوردار است. در صدر اسلام نمونه هايي مشاهده شده است كه بعضي با افشاي اسرار، مسلمانان را دچار مشكل ساختند؛ مانند شأن نزولي كه براي آيات 27 و 28سوره انفاق نقل شده است و در نمونه هاي رفتاري به آن اشاره خواهد شد.

2. آثار رازداري

اشاره

2. آثار رازداري

رازداري، از صفات پسنديده اي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام به آن سفارش كرده اند. اين صفت، آثار مثبتي براي انسان دارد كه با توجه به روايات به برخي از آنها اشاره مي شود.


1- ترجمه الميزان، ترجمه: سيد محمدباقر، موسوي همداني، ج 19، ص555.

ص: 36

الف) تكميل كننده ايمان

الف) تكميل كننده ايمان

امام هشتم عليه السلام ، رازداري را از صفات الهي معرفي مي كند كه انسان براي رسيدن به ايمان حقيقي، بايد آن را در خود ايجاد كند.(1)

ب) قدرت اختيار و امنيت رواني

ب) قدرت اختيار و امنيت رواني

انسان رازدار، براي خود و ديگران امنيت رواني ايجاد مي كند و اختيارش در دست خود اوست؛ مانند شخصي كه تا وقتي تيرهاي خود را با كمان رها نكرده، اختيار تيرها در دست اوست.

از حضرت علي عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «هركس راز خود را بپوشاند، اختيارش به دست خودش است».(2)

انسان وقتي رازي را افشا كرد، ديگر اختيار آن راز از دست او بيرون رفته است. در واقع، تا پيش از افشاي راز، آن راز اسير انسان بوده است و با افشا شدن آن، انسان اسير اوست و همواره نگران است كه نكند آن راز به گوش نااهلان برسد و از آن سوء استفاده كنند.

بنابراين، يكي از آثار دنيوي حفظ اسرار، راحتي و امنيت رواني است.

ج) خير دنيا و آخرت

ج) خير دنيا و آخرت

حفظ راز، نوعي خير دنيايي به شمار مي رود. در روايتي از حضرت اميرالمؤمنين، علي عليه السلام مي خوانيم: «خير دنيا و آخرت، در نهان داشتن راز و يار شدن با نيكان است».(3)


1- نك: بحارالانوار، ج75، ص334.
2- نهج البلاغه، حكمت 162.
3- آداب معاشرت، ترجمه: محمد باقر كمره اي، (جلد 71 و 72 بحارالانوار)، ج2، ص49.

ص: 37

د) عزت و سربلندي

د) عزت و سربلندي

در روايات، عزت و سربلندي از آثار نگهداري راز معرفي شده است. امام موسي كاظم عليه السلام فرموده است: «اگر در اين دستت چيزي باشد و بتواني [كاري كني كه] دست ديگرت آن را نداند، همان كن... و زبانت را نگهدار تا عزيز باشي...».(1)

3. افشاي راز

3. افشاي راز

رازداري، نوعي عمل و در اصطلاح فقه، فعلي از افعال مكلفين است. بنابراين، احكام متفاوتي دارد. رازداري در مواردي واجب و لازم است و افشاي راز، عمل حرام به شمار مي رود. براي مثال، اگر انسان از خطاي مسلماني آگاه شد، لازم است آن را پوشيده نگه دارد؛ زيرا افشاي آن حرام است.

همچنين حفظ رازهايي كه فاش شدن آنها ممكن است به نظام مسلمانان ضربه بزند، لازم و واجب است. حتي حفظ رازهاي شخصي، مانند گناهاني كه انسان مرتكب شده، لازم بوده و وي حق افشاي آن را ندارد، بلكه فقط بايد نزد خداي مهربان توبه و گناهش را جبران كند.

مواردي نيز هست كه نه تنها رازداري لازم نيست، بلكه وظيفه انسان افشاي راز است؛ مانند شخص بيماري كه بيان اطلاعاتش نزد پزشك، مي تواند در مداواي بيماري اش به پزشك كمك كند. در اينجا او وظيفه دارد راز خود را فقط نزد همان پزشك مورد اعتماد بازگو كند.

همچنين براي رفع اتهام از خود يا ديگران، گاه افشاي راز لازم است؛


1- آداب معاشرت، ترجمه: محمد باقر كمره اي، ج31.

ص: 38

نمونه آن را در داستان حضرت يوسف عليه السلام مي بينيم كه ايشان براي رفع اتهام از خود، راز زليخا را بيان مي كند:

قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَ شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ؛ [يوسف] گفت: «او مرا با اصرار به سوي خود دعوت كرد!» و در اين هنگام، شاهدي از خانواده آن زن شهادت داد كه اگر پيراهن يوسف از پيش رو پاره شده، آن زن راست مي گويد، و او (يوسف) از دروغگويان است. (يوسف: 26)

قرآن كريم در مورد ديگري نيز رازداري را لازم نمي داند؛ آنجا كه به انسان ستم شود، مظلوم حق دارد، ستم ستمكاران را افشا كند.(1)

همچنين شهادت دادن به نفع مظلوم، جايز، بلكه واجب است و رازداري در اين موارد معنا ندارد. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلَي سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كَاتِباً فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لاَ تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ. (بقره: 283)

و اگر در سفر بوديد و نويسنده اي نيافتيد، گروگان بگيريد! (گروگاني كه در اختيار طلبكار قرار گيرد.) و اگر به يكديگر اطمينان [كامل] داشته باشيد، [گروگان لازم نيست، و] بايد كسي كه امين شمرده شده [و بدون گروگان، چيزي از ديگري گرفته]، امانت [و بدهي خود را به موقع] بپردازد؛ و از خدايي كه


1- نك: نساء: 146.

ص: 39

پروردگار اوست، بپرهيزد! و شهادت را كتمان نكنيد! و هر كس آن را كتمان كند، قلبش گناهكار است و خداوند، به آنچه انجام مي دهيد، داناست.

4. شرايط رازداري

4. شرايط رازداري

شايد ابتدا پاسخ اين سؤال مشكل به نظر برسد، اما اگر به ريشه و علت افشاي رازها توجه كنيم، پاسخ ساده اي براي آن مي يابيم. گاهي علت افشاي راز، ضعف نفس و سستي عقل است؛ همان گونه كه مرحوم نراقي نيز به آن اشاره دارد.(1) بنابراين، براي اينكه انسان رازدار باشد، بايد ضعف نفس، سستي عقل و ضعف ايمان خود را جبران كند.

همچنين در روايات، به عضوي از بدن كه رازها را فاش مي كند، يعني زبان، توجه شده است.

بنابراين، راه ساده تر و عملي براي رازدار بودن، كنترل زبان است.

در روايتي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم كه سبب نابودي و نجات انسان ها، [در] سخن گفتن و سكوت است.(2) براين اساس، سخن گفتن مي تواند مايه هلاكت، و سكوت مايه نجات آدمي باشد.

آن حضرت در كلامي ديگر مي فرمايد:

در هر مكان و به هرحالي كه هستي، سلامتي را براي دين و دل و انجام امور خود از پيشگاه پروردگار متعال بخواه و راه پيدا كردن سلامت دل و دين آن است كه:


1- نك: ملا احمد نراقي، معراج السعادة، ص392.
2- منسوب به جعفر بن محمد عليه السلام، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة، باب 46، ص102.

ص: 40

_ آزار و اذيت مردم تحمل شود؛

_ با آنان به جنگ و جدال و خلاف و عداوت نپردازد؛

_ هنگام ابتلا و مصيبت صبر كند و شكوه و ناراحتي اظهار نكند؛

_ با اندك بودن مئونه بسازد و زندگي را به سادگي و آساني بگذراند؛

_ از اموري كه در ميان مردم، عادت و متعارف و مرسوم شده است بپرهيزد و... .

[سپس حضرت به نكته جالب و كليدي اشاره مي كند و مي فرمايد:]

پس اگر نتواني به اين خصال عمل كني، مي بايد عزلت و گوشه گيري اختيار كني و از اجتماعات مردم كه مفيد نيست، بركنار شوي و اگر از گوشه نشيني هم عاجز باشي، تا مي تواني سكوت اختيار كن و از حرف زدني كه صددرصد مفيد نيست، بپرهيز... .(1)

به هرحال، نجات آدمي در سكوت است كه آسان ترين راه براي تقويت صفتِ رازداري مي باشد. البته سكوت در باطل روا نيست و در غير اين مورد، سكوت گنجي است بي پايان. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «بنده مؤمن مادامي كه ساكت باشد، پيوسته به عنوان انسان نيكوكار ثبت مي شود، و هرگاه سخن گفت، (مي تواند) نيكوكار يا گناهكار ثبت شود».(2)


1- منسوب به جعفر بن محمد عليه السلام، امام ششم عليه السلام، مصباح الشريعة، باب 46، ص102 (با اندكي تغيير).
2- محمد بن علي بن بابويه، ثواب الاعمال و وعقاب الاعمال، ص164.

ص: 41

5. آثار افشاي راز

5. آثار افشاي راز

با توجه به قاعده «تعرف الاشياء باضدادها» مي توان گفت تمام آثار مثبتي كه براي رازداري بيان شد، در افشاي راز كه ضد آن است، به آثار منفي تبديل مي شود. براي مثال، اگر رازداري سبب تكميل ايمان است، افشاي راز، انسان را از رسيدن به كمال ايمان باز مي دارد. اگر رازداري براي انسان امنيت به ارمغان مي آورد، افشاي آن مايه سلب آرامش خود و ديگران مي شود.

افشاي راز، عزت و سربلندي انسان را خدشه دار مي سازد و در مواردي حتي گناه به شمار مي رود و مي تواند زمينه ساز گسترش فحشا، گناه و فساد باشد و... .

اما معمولاً انسان ها به چه انگيزه هايي رازهاي ديگران را برملا مي كنند؟

به نظر مي رسد انگيزه ها متفاوت است؛ گاهي براي ضربه زدن به ديگري و كوچك كردن او، گاهي در قالب سخن چيني يا غيبت؛ گاه براي مسخره كردن شخصي، و گاه انسان براي اينكه خود را فردي باخبر و آگاه نشان دهد، راز ديگران را فاش مي كند.

به هرحال، انگيزه هرچه باشد، انگيزه هاي الهي نيست؛ بلكه يا براي خودنمايي و بزرگ جلوه دادن خود است، و يا ضربه زدن به طرف مقابل. در هر صورت، نشانه ضعف ايمان و عقل آدمي است.

گلبانگ حديث

اشاره

گلبانگ حديث

زير فصل ها

رازداري

معيار افشاي راز

تأكيد بر رازداري

فاش كردن اسرار امامت

ستودن بنده رازدار

رازداري

رازداري

1. امام علي عليه السلام : «مَن كَتَمَ سِرَّهُ كانَتِ الخِيَرَةُ بيَدِهِ؛ هركس راز خود را بپوشاند، قدرت انتخاب در دست اوست».(1)


1- نهج البلاغة، حكمت 162.

ص: 42

2. امام علي عليه السلام : «الظَّفَرُ بِالحَزمِ، و الحَزمُ بِإجالَةِ الرَّأيِ، و الرَّأيُ بِتَحصِينِ الاسرارِ؛ پيروزي با احتياط به دست مي آيد؛ و احتياط، با انديشيدن و سنجيدن؛ و انديشيدن و سنجيدن، با رازداري».(1)

3. امام علي عليه السلام : «سِرُّكَ أسِيرُكَ فإن أفشَيتَهُ صِرتَ أسِيرَهُ؛ راز تو در بند توست. اگر آن را فاش كني، تو در بندش خواهي شد».(2)

4. امام علي عليه السلام : «سِرُّكَ سُرُورُكَ إن كَتَمتَهُ، و إن أذَعتَهُ كانَ ثُبُورَكَ؛ راز تو مايه شادي توست، اگر پنهانش داري؛ و سبب هلاكت توست، اگر آن را فاش سازي».(3)

5. امام علي عليه السلام : «المَرءُ أحفَظُ لِسِرِّهِ؛ آدمي، راز خود را بيشتر نگه مي دارد [تا ديگران]».(4)

6. امام علي عليه السلام : «اِنفَرِدْ بِسِرِّكَ و لا تُودِعْهُ حازِماً فَيَزِلَّ و لا جاهِلاً فَيَخُونَ؛ رازت را تنها براي خودت نگه دار و آن را نه به دورانديش سپار، كه مي لغزد و نه به نادان، كه خيانت مي كند».(5)

7. امام صادق عليه السلام : «سِرُّكَ مِن دَمِكَ فلا يَجرِيَنَّ مِن غَيرِ أوداجِكَ؛ راز تو جزئي از خون توست، پس نبايد در رگ هاي غير تو جريان يابد».(6)

معيار افشاي راز

معيار افشاي راز

امام صادق عليه السلام : «لا تُطلِعْ صَدِيقَكَ مِن سِرِّكَ إلاّ علي ما لَوِ أطَّلَعتَ علَيهِ عَدُوكَ لَم يَضُرَّكَ، فإنَّ الصَّديقَ قد يكونُ عَدوّا يَوما ما؛ دوستت را از راز خود آگاه


1- نهج البلاغة، حكمت ٤٨.
2- غررالحكم، ح٥٦٣٠.
3- غررالحكم، ح ٥٦١٦.
4- نهج البلاغة، نامه ٣١.
5- غررالحكم، ح 2306.
6- بحارالانوار، ج٧٥، ح٧١ و ١٥.

ص: 43

مكن، مگر بر رازي كه اگر دشمن از آن آگاه شود نتواند به تو زياني رساند؛ زيرا دوست نيز ممكن است روزي دشمن شود».(1)

1. امام علي عليه السلام : «لا تُسِرَّ إلي الجاهِلِ شيئا لا يُطِيقُ كِتمانَهُ؛ با نادان، رازي كه طاقت كتمانش را ندارد، در ميان مگذار».(2)

2. امام علي عليه السلام : «لا تُودِعَنَّ سِرَّكَ مَن لا أمانَةَ لَهُ؛ راز خود را به كسي كه امانت دار نيست، مسپار».(3)

تأكيد بر رازداري

تأكيد بر رازداري

1. امام علي عليه السلام : «الصَّمتُ حُكمٌ، و السُّكوتُ سَلامَةٌ، و الكِتمانُ طرَفٌ مِن السَّعادَةِ؛ خاموشي حكمت است و سكوت [مايه] سلامت و رازداري گوشه اي از خوشبختي».(4)

2. امام باقر عليه السلام : «و اللّهِ إنَّ أحَبَّ أصحابِي إلَيَّ أورَعُهُم و أفقَهُهُم و أكتَمُهُم لِحَديثِنا؛ به خدا قسم محبوب ترين يارانم نزد من، پرهيزكارترين و فقيه ترين آنها و كسي است كه درباره سخنان ما رازدارتر باشد».(5)

فاش كردن اسرار امامت

فاش كردن اسرار امامت

امام باقر عليه السلام :

يُحشَرُ العَبدُ يَومَ القِيامَةِ و ما نَدي دَما فيُدفَعُ إلَيهِ شِبهَ المِحجَمَةِ أو فَوقَ ذلكَ، فيقالُ لَهُ: هذا سَهمُكَ مِن دَمِ فلانٍ، فيقولُ: يا ربِّ، إنّكَ


1- مشكاة الأنوار، ح ٥٥٧، ١٨٨٦.
2- غررالحكم، ح ١٠٢٦٥.
3- غررالحكم، ح ١٠١٦٦.
4- تحف العقول، ص٢٢٣.
5- الكافي، ج٢، ص7، ح ٢٢٣.

ص: 44

لَتَعلَمُ أنَّكَ قَبَضتَني و ما سَفَكتُ دَما! فيقولُ: بَلي، سَمِعتَ مِن فلانٍ رِوايَةَ كذا و كذا، فَرَوَيتَها علَيهِ، فَنُقِلَت حتّي صَارَت إلي فلانٍ الجَبّارِ فَقَتَلَهُ علَيها، و هذا سَهمُكَ مِن دَمِهِ!(1)

روز قيامت، آدمي محشور مي شود در حالي كه يك قطره خون هم نريخته، به اندازه يك شيشه حجامت يا بيشتر به او خون مي دهند و مي گويند: اين سهم تو از خون فلاني است. عرض مي كند: بار پروردگارا! تو مي داني كه جانم را ستاندي در حالي كه قطره خوني نريخته بودم. مي فرمايد: درست است، اما از فلاني چنين و چنان روايتي شنيدي و آن را روايت كردي كه به زيان او تمام شد؛ زيرا آن روايت دهان به دهان گشت تا به فلان ستمگر رسيد و او را به خاطر آن كشت و حالا اين سهم تو از خون اوست.

ستودن بنده رازدار

ستودن بنده رازدار

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :

طوبي لِعَبدٍ نُومَةٍ، عَرَفَهُ اللّه ُ و لم يَعرِفْهُ النّاسُ، اُولئكَ مَصابيحُ الهُدي و يَنابيعُ العِلمِ، يَنجَلي عَنهُم كلُّ فِتنَةٍ مُظلِمَةٍ، لَيسوا بالْمُذاييعِ البُذُرِ و لا بالجُفاةِ الْمُرائينَ.(2)

خوشا بنده گمنامي كه او را خدا بشناسد و مردم نشناسند. اينان چراغ هاي هدايت و چشمه هاي دانشند كه هر فتنه تاريكي به سبب وجود آنها برطرف مي شود؛ نه سخن پراكن و پخش كننده اسرارند و نه نافرهيخته و رياكار.


1- الكافي، ج٢، ص٥، ح ٣٧٠.
2- الكافي، ج٢، ص١١، ح ٢٢٥.

ص: 45

نمونه هاي رفتاري

اشاره

نمونه هاي رفتاري

زير فصل ها

1. بهترين رازدار

2. رازداري از نظر امام رضا عليه السلام

3. به خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله خيانت نكنيد

1. بهترين رازدار

1. بهترين رازدار

«شخصي به نام أخنف بن قيس مي گويد: روزي به عمويم، صعصه، از دل درد خود شكايت كردم. من را بسيار سرزنش كرد و گفت: پسر برادر! وقتي يك نوع ناراحتي پيدا مي كني، اگر به ديگري مانند خود شكايت كردي از دو حال خارج نيست؛ يا آن شخص دوست توست، [كه] البته او هم ناراحت و افسرده مي شود و يا دشمن توست، در اين صورت شادمان خواهد شد. ناراحتي خويش را به مخلوقي مانند خود كه قدرت برطرف كردن آن را ندارد، بازگو مكن، به كسي پناه ببر و بگو كه... مي تواند آن را برطرف نمايد».(1)

2. رازداري از نظر امام رضا عليه السلام

2. رازداري از نظر امام رضا عليه السلام

روزي مأمون عباسي به امام هشتم؛ حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام گفت: مهم ترين شعري كه درباره رازداري مي داني، براي من بخوان. آن حضرت در پاسخ فرمود:

از ياد برم راز، تا فاش نسازم ج

اي آنكه رازداري را در فراموشي آن داني

ترسم كه روان گردد در خاطر من يادش

وانگاه دل اندازد آن را به زبان خواني ج

باشد كه بسا رازي در دل جولان گيرد ج

وانگاه توان نبود و حبس در آن آني(2)


1- مصطفي زماني وجداني، داستان ها و پندها، ج4، ص140.
2- آداب معاشرت، ج2، ص48.

ص: 46

3. به خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله خيانت نكنيد

3. به خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله خيانت نكنيد

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ. (انفال: 27 و 28)

اي كساني كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبر خيانت نكنيد و [نيز] در امانات خود خيانت روا مداريد در حالي كه متوجه هستيد و مي دانيد؛ و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است و پاداش عظيم [براي آنها كه از عهده امتحان برآيند] نزد خداست.

امام باقر و امام صادق عليهما السلام درباره شأن نزول اين دو آيه روايت كرده اند كه پيامبر صلي الله عليه و آله دستور داد مسلمانان، يهود بني قريظه (طايفه اي از يهود مدينه) را محاصره كنند. اين محاصره بيست و يك شب ادامه يافت. يهود بني قريظه ناچار شدند همانند برادرانشان از طايفه بني نضير (گروه ديگري از يهود مدينه)، پيشنهاد صلحي بدهند؛ به اين ترتيب كه از سرزمين مدينه كوچ كنند و به سوي شام بروند. پيامبر اين پيشنهاد را نپذيرفت (شايد به اين دليل كه صداقتشان در اين پيشنهاد مشكوك بود) و فرمود تنها بايد حكميت سعدبن معاذ را بپذيريد. آنها تقاضا كردند كه پيامبر، ابولبابه (يكي از ياران پيامبر در مدينه) را نزد آنها بفرستد. ابولبابه با آنها سابقه دوستي داشت و خانواده و اموالش نزد آنها بود. پيامبر صلي الله عليه و آله اين پيشنهاد را پذيرفت و ابولبابه را نزد آنها فرستاد. آنها با ابولبابه مشورت كردند كه آيا صلاح است حكميت سعدبن معاذ را بپذيرند؟

ابولبابه به گلوي خود اشاره كرد؛ يعني اگر بپذيريد، كشته خواهيد شد، پس تن به اين پيشنهاد ندهيد. پيك وحي، جبرئيل، اين موضوع را به پيامبر خبر داد.

ص: 47

ابولبابه مي گويد: هنوز گامي برنداشته بودم كه متوجه شدم من به خدا و پيامبر خيانت كردم و اين آيه ها درباره من نازل شد.

در اين هنگام ابولبابه بسيار پريشان گشت؛ به طوري كه خود را با طنابي به يكي از ستون هاي مسجد پيامبر بست و گفت: به خدا سوگند نه غذا مي خورم و نه آب مي نوشم تا مرگ من فرا رسد، مگر اينكه خداوند توبه مرا بپذيرد.

هفت شبانه روز گذشت و ابولبابه نه غذا خورد و نه آب نوشيد؛ آن چنان كه بي هوش بر زمين افتاد. سرانجام خداوند توبه او را پذيرفت. مؤمنان اين خبر را به او رساندند، ولي او سوگند ياد كرد كه خود را از ستون باز نكند تا پيامبر بيايد و او بگشايد.

پيامبر آمد و بند از او گشود. ابولبابه گفت براي تكميل توبه خود، خانه ام را كه در آن مرتكب گناه شده ام رها خواهم ساخت و از تمام اموالم صرف نظر مي كنم. پيامبر فرمود: «كافي است كه يك سوم از اموالت را در راه خدا صدقه بدهي».(1)

آموزه ها

آموزه ها

1. رازداري صفتي پسنديده است و از ويژگي هاي شيعه حقيقي به شمار مي رود.

2. حفظ اسرار ديني، نظامي و حكومتي، از اهميت ويژه اي برخوردار است.

3. انسان، هرگاه رازي را به ديگري بگويد، ناچار است از وي


1- تفسير نمونه، ج 7، ص134.

ص: 48

خواهش كند كه آن راز را نزد خود نگه دارد. عقل حكم مي كند به جاي اين خواهش، سكوت برگزيند و راز خود يا ديگران را افشا نسازد.

4. در مواردي كه لازم است راز را با كسي در ميان گذاشت، بايد بررسي شود كه آيا آن شخص براي اين كار مناسب هست يا خير؟ چنان كه حضرت يوسف عليه السلام راز خود را فقط براي پدر مهربان خود بازگو كرد.

در برخي روايات سفارش شده است كه رازهاي خود را به انسان نادان،(1) شخصي كه امانت دار نيست(2) و به افراد سخن چين مسپاريد.(3) بنابراين، در انتخاب فردي كه راز با او در ميان گذاشته مي شود، بايد دقت فراوان كرد. چنين شخصي بايد فردي عاقل، امانت دار، مؤمن و رازدار باشد.

5. رازداري، قابل آموزش است. بنابراين، فرزندان بايد از همان كودكي رازداري را در خانواده بياموزند.

6. بهترين راه براي رازداري، تفكر، مطالعه و كم سخن گفتن است. هركس سكوت را در زندگي پيشه كند، اهل نجات خواهد بود.

به پير ميكده گفتند چيست راه نجات

بخواست جام مي و گفت: راز پوشيدن ج

7. در انتشار اخبار بايد دقت كرد. هر خبر، زمان و مكان خاص خود را مي طلبد. چه بسا، بيان بي موقع اخبار، موجب وارد آمدن خسارت به جامعه و كشور شود؛ زيرا دشمن با آگاه شدن از آن، شيطنت خود را


1- نك: غررالحكم، ح 10265.
2- نك: غررالحكم، ح 10266.
3- نك: غررالحكم، ح 4662.

ص: 49

آغاز مي كند و از هر راهي مي كوشد كه آن كار به نتيجه نرسد؛ چنان كه نمونه هاي آن در بخش هاي مختلف علمي و امنيتي كشور بارها مشاهده شده است؛ از داروسازي تا صنايع نظامي، اتمي و... . امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «آشكار كردن چيزي پيش از آنكه استوار گردد، موجب تباهي و نابودي آن مي شود».(1)

منابع

منابع

آذر، احمدرضا، رازداري، تهران، سرو ياسين، 1388.

استنسي، پائول، حقوق حفظ اسرار، ترجمه: محمدحسين وكيلي مقدم، تهران، كتاب همگان، 1391.

معاونت آموزش و تحقيقات قوه قضاييه، حفاظت گفتاري و رازداري و مباني و نظام حقوقي، تهران، راه نوين، 1389.


1- بحارالانوار، ج75، ص71، ح 13.

ص: 50

ص: 51

راستي و راستگويي

اشاره

راستي و راستگويي

حضرت علي عليه السلام : «الصِّدقُ أمانَةُ اللِّسانِ، و حِليَةُ الايمانِ؛ راستي، امانت زبان و زيور ايمان است».(1)

در قرآن كريم، در ستايش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آمده است: «وَ إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ و راستي كه تو را خويي والاست!». (قلم: 4)

علامه طباطبايي رحمه الله در تبيين اين آيه مي نويسد:

[معناي آيه] اين است كه تو اي پيامبر، سجاياي اخلاقي عظيمي داري.

اين آيه شريفه هرچند في نفسها و به خودي خود حسن خلق رسول خدا صلي الله عليه و آله را مي ستايد و آن را بزرگ مي شمارد، ليكن با در نظر گرفتن خصوص سياق، به خصوص اخلاق پسنديده اجتماعي اش نظر دارد؛ اخلاقي كه مربوط به معاشرت است، از قبيل استواري بر حق، صبر در مقابل آزار مردم و خطاكاري هاي


1- غررالحكم، ح 1451.

ص: 52

اراذل و عفو و اغماض از آن، سخاوت، مدارا، تواضع و امثال اينها.(1)

در آيه ديگري آمده است: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً؛ قطعاً براي شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقي نيكوست؛ براي آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مي كند». (احزاب: 21)

بنابراين، رسول خدا صلي الله عليه و آله الگوي هر مسلماني در اخلاق و عمل است. خداوند در قرآن كريم پيامبر را داراي سجاياي اخلاقي بزرگ معرفي مي كند كه راستگويي از مهم ترين آنهاست. به طور كلي، خداوند معجزه را به پيامبران براي اثبات راستگويي آنها در بزرگ ترين خبر _ كه خبر پيامبري باشد _ عطا فرموده است. امام صادق عليه السلام فرمود: «خداي عزوجل هيچ پيغمبري را مبعوث نفرمود، جز با راستگويي و اداي امانت به نيكوكار و بدكار».(2)

اهميت راستگويي تا آنجاست كه امام صادق عليه السلام علت والامقامي و نزديكي حضرت علي عليه السلام به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را در همين ويژگي حضرت علي عليه السلام معرفي مي كند. به اين معنا كه حضرت علي عليه السلام از بركت راستگويي، به آن قرب و منزلت رسيده است.

شخصي به امام صادق عليه السلام عرض كرد: عبدالله بن ابي يعفور به شما سلام مي رساند. حضرت فرمود: بر تو و بر او سلام باد؛ چون نزد عبدالله رفتي، سلامش برسان و به او بگو جعفر بن محمد (امام صادق) به تو مي گويد: در آنچه علي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله به مقام رسيد بنگر و ملازمش


1- ترجمه تفسير الميزان، ج19، ص619.
2- اصول كافي، ترجمه: سيد جواد مصطفوي، ج3، ص162.

ص: 53

باشد؛ همانا علي نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله به سبب راستگويي و اداي امانت به آن مقام رسيد.(1)

راستگويي با ايمان رابطه نزديكي دارد؛ چنان كه در بعضي روايات، راستگويي دومين درجه ايمان و در بعضي روايات، معيار و شاخص تشخيص مؤمن معرفي شده است.

در روايتي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم: «به روزه و نماز مردم فريب نخوريد؛ زيرا بسا انسان به نماز و روزه شيفته مي شود تا آنجا كه اگر ترك كند به هراس افتد، ولي آنها را به راستگويي و اداي امانت بيازماييد».(2)

در واقع، راستي و امانت از يك خانواده و از يك جنسند؛ زيرا راستي، پاكي سخن است و امانت، پاكي عمل و كار.

راستي و راستگويي از نظر حضرت حق، آن چنان اهميت دارد كه به اهل ايمان فرمان مي دهد از اهل راستي و راستگويان پيروي كنند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا كنيد و با راستان باشيد». (توبه: 119)

علامه طباطبايي رحمه الله درتبيين «مع الصادقين» به معناي پيروي كردن از راستگويان تأكيد دارد و مي نويسد: «آيه شريفه، مؤمنين را دستور مي دهد به اينكه تقوا پيشه نموده، صادقين را در گفتار و كردارشان پيروي كنند و اين غير از آن است كه بفرمايد: شما نيز مانند صادقين متصف به وصف صدق باشيد؛ زيرا اگر آن بود، مي بايستي بفرمايد: و از صادقين باشيد، نه اينكه بفرمايد: و با صادقين باشيد».(3)


1- اصول كافي، ترجمه: سيد جواد مصطفوي، ج3، ص63.
2- اصول كافي، ص162.
3- ترجمه تفسير الميزان، ج9، ص548.

ص: 54

البته در روايات آمده است كه مقصود از «صادقين»، پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام هستند،(1) اما بايد توجه داشت كه پيامبر صلي الله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام مصداق اتمّ صادقين هستند.

دراين مقام چند پرسش مهم مطرح است:

صدق و راستي به چه معناست؟

راستگويي چه آثار و كاركردهايي دارد؟

نشانه هاي راستگويي چيست؟

آيا راستگويي نابجا هم داريم؟

1. معناي صدق و راستگويي

1. معناي صدق و راستگويي

معناي واژه صدق و راستي در ابتداي امر، ساده به نظر مي رسد؛ صدق و راستي ضد دروغ و نادرستي است، اما اين واژه در حيطه هاي مختلف ممكن است از معناي دقيق تري برخوردار باشد. براي مثال در فلسفه، درباره آن بحث هاي دقيقي مطرح است.(2) اين واژه در كاربردهاي قرآني و روايي داراي توسعه معنايي است.

علامه طباطبايي رحمه الله در معناي صدق مي نويسد:

كلمه صدق در اصل به معناي اين است كه گفتار و يا خبري كه داده مي شود با خارج مطابق باشد و آدمي را كه خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، صادق مي گويند، وليكن از آنجايي كه به طور استعاره و مجاز، اعتقاد و عزم و اراده را هم قول ناميده اند، در نتيجه صدق را در آنها استعمال كرده، انساني را هم كه


1- نك: عبيدالله بن عبدالله حسكاني، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج1، ص341.
2- نك: مجموعه آثار شهيد مطهري، ج6، ص155.

ص: 55

عملش مطابق با اعتقادش باشد و يا كاري كه مي كند با اراده و تصميمش مطابق باشد و شوخي نباشد، صادق ناميده اند.(1)

بعضي براي صدق اقسامي بيان مي كنند؛ از جمله گفته شده: «صدق در كلام، صدق در كتابت، صدق در نيت، صدق در عزم و جزم بر امور خير، صدق در عمل كه باطنش مطابق ظاهرش باشد، صدق در مقامات دنيويه و اخلاق حميده، مانند: صبر، شكر، توكل، رجاء، خوف، رضا، تسليم و غير اينها».(2)

مرحوم ملا احمد نراقي، صاحب معراج السعادة، كه تسلط خاصي در روايات دارد، درباره صدق و راستگويي مي نويسد:

ضد دروغگويي، صدق است كه راستگويي است و آن اشرف صفات نفسانيه و رئيس اخلاق ملكيه است... و مخفي نماند كه همچنان كه صدق و كذب در سخن و گفتار مي باشد، همچنين در كردار و اخلاق و مقامات دين نيز يافت مي شود... صدق در [كردار و اعمال] اين است كه باطن و ظاهر يكسان و مطابق باشد، يا باطن از ظاهر بهتر و آراسته تر باشد و اين مرتبه از صدق، اشرف و افضل از صدق در گفتار است.(3)

با توجه به اين توضيحات، روشن شد كه راستي و راستگويي از ديدگاه مفسران و استادان اخلاق و حتي اهل لغت، از گستره معنايي وسيعي برخوردار است؛ يعني افزون بر راستگويي در سخن، مطابقت قلب با زبان نيز راستي و صدق به شمار مي رود. همچنين مطابقت سخن


1- ترجمه الميزان، ج9، ص548.
2- ابوالفضل داورپناه، انوار العرفان في تفسير القرآن، ج5، ص190.
3- ملا احمد نراقي، معراج السعاده، ص420.

ص: 56

با عمل نيز نوعي راستي و صدق است و چنين شخصي را راستگو مي نامند.

اما بايد توجه داشت كه براي رسيدن به راستي در رفتار و كردار، بايد از كانال راستي در سخن و گفتار گذشت. در روايتي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم كه «هركس زبانش راست باشد، كردارش پاك است».(1)

همچنين حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «راستگويي به سوي نيكي هدايت مي كند و نيكي به سوي بهشت دعوت مي كند».(2)

2. كاركردهاي راستگويي

اشاره

2. كاركردهاي راستگويي

راستگويي، رفتاري است كه از اعتقاد و ايماني خاص سرچشمه مي گيرد. كسي كه در مكتب قرآن و اهل بيت عليهم السلام پرورش يابد و به خدا و قيامت و روز حساب معتقد باشد، اهل فريب و دروغ نيست. او مي داند كه خداوند و فرشتگان الهي در همه حال، ناظر اعمال و رفتار او هستند و كوچك ترين كار او ثبت و ضبط مي شود و جزا و پاداش هم دارد: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ؛ پس هركس هم وزن ذره اي نيكي كند [نتيجه] آن را خواهد ديد و هركس هم وزن ذره اي بدي كند [نتيجه] آن را خواهد ديد». (زلزال: 7 و 8)

انسان مؤمن، حتي يك ناراستي و دروغ را هم بزرگ مي شمرد؛ زيرا خود را در محضر حضرت حق مي بيند.

در آيات و روايات، آثار و كاركردهاي جالبي براي راستي و راستگويي بيان شده است كه به برخي از آنها اشاره مي شود.


1- علي بن حسن طبرسي، مشكاه الانوار، ترجمه: مهدي هوشمند و عبدالله محمدي، ص350.
2- علي بن حسن طبرسي، مشكاه الانوار، ترجمه: مهدي هوشمند و عبدالله محمدي، ص351.

ص: 57

الف) راستي مايه نجات آدمي

الف) راستي مايه نجات آدمي

حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «راستي، تو را نجات مي دهد، هرچند از آن بيمناك باشي؛ و دروغ، تو را نابود مي كند، گرچه از آن خطري براي خود حس نكني».(1)

در قرآن كريم هم راستي و راستگويي، مايه رستگاري در آخرت معرفي شده است؛ آنجا كه در آيه 119 سوره مائده مي خوانيم:

قَالَ اللَّهُ هَذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛ خداوند فرمود: اين روزي است كه راستگويان را راستي شان سود بخشد؛ براي آنها باغ هايي است كه از زير درختانش، نهرها روان است؛ هميشه در آن جاودانند؛ خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از او خشنودند؛ اين است رستگاري بزرگ.

به راستي كه رستگاري بزرگ، بهشت و خشنودي حضرت حق است كه در سايه راستي و راستگويي به دست مي آيد.

ب) راستي مايه صلاح و درستي

ب) راستي مايه صلاح و درستي

از ديدگاه مكتب اهل بيت عليهم السلام ، راستي، كارها را به صلاح و درستي مي رساند و دروغ، موجب تباهي كارها مي شود. حضرت علي عليه السلام فرمود: «راستي مايه درستي هر چيزي است. دروغ مايه تباهي هر چيزي است».(2)


1- غررالحكم، ح 1115.
2- غررالحكم، ح 1116.

ص: 58

از بعضي آيات قرآن كريم هم اين معنا استفاده مي شود كه: راستگويي سبب مي شود خداوند اعمال و كردار انسان را اصلاح كند:

اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا كنيد و سخن راست و استوار گوييد تا [خداوند] كارهاي شما را به صلاح و سامان آورد و گناهان شما را بيامرزد و هركه خدا و پيامبرش را فرمان برد، به راستي به كاميابي و پيروزي بزرگ دست يافته است.(1)

امام صادق عليه السلام هم فرمود: «هر كس زبانش راست باشد، كردارش پاكيزه است».(2)

ج) همراهي خداوند متعال

ج) همراهي خداوند متعال

از آثار بسيار بزرگ راستي و راستگويي، همراهي خداوند سبحان با راستگويان است كه براي اهل فكر و معنا بسيار ارزشمند است. امام باقر عليه السلام مي فرمايند: «هان! راستگو باشيد؛ به درستي كه قطعاً خداوند با راستگويان است».(3)

د) راستي سبب كرامت

د) راستي سبب كرامت

انسان دروغگو وقتي در جامعه رسوا شود، خوار و ذليل مي گردد. در مقابل، شخص راستگو، نزد افراد جامعه احترام خاصي خواهد داشت و ديگران با ديد احترام به او مي نگرند؛ چنان كه حضرت علي عليه السلام فرمود: «راستگو محترم و ارجمند است و دروغگو خوار و ذليل».(4)


1- نك: احزاب: 70 و 71.
2- الكافي، ج2، ص104، ح 3.
3- بحارالانوار، ج69، ص386، ح 51.
4- غررالحكم، ح 3409.

ص: 59

خداوند نيز از افراد راستگو در قرآن كريم به بزرگي ياد مي كند و از جمله آنها، حضرت ابراهيم عليه السلام را به سبب راستگويي اش مي ستايد: «و در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز؛ زيرا او پيامبري بسيار راستگو بود». (مريم: 41)

خداوند مهربان در آيه 35 سوره احزاب، ده گروه از مردان و زنان را با ويژگي هايي خاص معرفي مي كند و آنها را شايسته مغفرت، آمرزش و پاداش بزرگ مي داند؛ يكي از آنها، مردان و زنان راستگو هستند:

إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِمَاتِ وَ الْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً.

مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان باايمان، و مردان و زنان عبادت پيشه، و مردان و زنان راستگو، و مردان و زنان شكيبا، و مردان و زنان فروتن، و مردان و زنان صدقه دهنده، و مردان و زنان روزه دار، و مردان و زنان پاكدامن، و مردان و زناني كه خدا را فراوان ياد مي كنند؛ خدا براي [همه] آنان آمرزش و پاداشي بزرگ فراهم ساخته است.

3. نشانه هاي راستگويي

اشاره

3. نشانه هاي راستگويي

از ديدگاه قرآن و مكتب اهل بيت عليهم السلام راستي و راستگويي، از ستون هاي ايمان معرفي شده است و پشتوانه ايمان به شمار مي آيد.

ص: 60

در قرآن كريم براي راستي و راستگويي، نشانه هايي بيان شده است.

الف) راستگويان اهل دليل و برهانند

الف) راستگويان اهل دليل و برهانند

خداوند در آيه 111 سوره بقره، سخني از قول يهوديان و مسيحيان نقل مي كند و در پايان مي فرمايد كه اگر راست مي گوييد، دليل خود را بياوريد. از اين بيان، روشن مي شود كه راستگويان اهل دليل و برهانند. نمونه بارز آن، پيامبران الهي هستند كه وقتي ادعاي نبوت مي كنند، براي اثبات راستگويي خود، دليل و برهاني روشن كه همان معجزه الهي است، نشان مي دهند.

ب) راستگويان حقيقي

ب) راستگويان حقيقي

خداوند در سوره حشر، موارد مصرف «في» (اموال و غنايمي كه از غير جنگ به دست آمده است) را بيان مي فرمايد. مهاجران، گروهي از مسلمانان بودند كه از مكه و مكان هاي ديگر به مدينه آمده بودند. بنابراين، خانه و اموالي در مدينه نداشتند. خداوند در آيه 8 سوره حشر درباره آنها مي فرمايد: «[اين غنايم، نخست] به بينوايان مهاجري اختصاص دارد كه از ديارشان و اموالشان رانده شدند، خواستار فضل خدا و خشنودي [او] مي باشند، و خدا و پيامبرش را ياري مي كنند. اينان همان مردم درست كردارند.» (حشر: 8) در اين آيه، سه صفت براي مهاجران بيان شده است: هجرت؛ ياري خدا و رسولش در همه حال؛ اهل صدق و راستي بودن. تعبير پاياني آيه، نتيجه گيري آيه است؛ يعني مهاجراني كه اعمالشان فقط براي خدا بوده و خدا و رسولش را ياري مي كردند، افرادي صادق و راستگو هستند.

ص: 61

4. راستگويي نابجا

اشاره

4. راستگويي نابجا

از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «در سه مورد، راستگويي زشت است: سخن چيني، خبر ناخوشايند دادن به مرد درباره خانواده اش، و تكذيب كردن خبر كسي كه به تو خبر مي دهد».(1)

همچنين امام صادق عليه السلام از پدرانش نقل مي كند كه پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: در سه مورد راست گفتن زشت است: در سخن چيني بين مردم؛ خبر ناخوش دادن به مرد درباره خانواده اش؛ تكذيب كردن شخص در خبري كه مي دهد».(2)

وجود اين دسته از روايات، سبب شده است علما درباره استثناهاي راستگويي بحث كنند و دليل آن را توضيح دهند. معمولاً بحث استثناها در راستگويي، با عنوان دروغ مصلحتي مطرح مي شود.

بحث دروغ و مصلحتي بودن آن را از دو نظر مي توان بررسي كرد: 1. فلسفه اخلاق؛ 2. احاديث و فقه. البته اين دو ديدگاه بي ارتباط با يكديگر نيستند. در فلسفه اخلاق، اين مسائل مطرح است كه دروغ چگونه است؟ آيا ذاتاً قبيح و زشت است يا اقتضاي قبح و زشتي را دارد؟ ممكن است گفته شود كه دروغ نه ذاتاً قبيح است و نه اقتضا و زمينه قبح و زشتي در آن وجود دارد، بلكه بايد ديد با چه انگيزه اي است. مانند كتك زدن بچه يتيم كه اگر براي ادب كردن وي باشد، خوب است و اگر براي اذيت و آزار او باشد، بد است. با اين حال، برخي معتقدند دروغ مانند ظلم، قبح ذاتي دارد و در نتيجه حرام است و نبايد هيچ گاه دروغ گفت. بنابراين، اگر


1- الخصال، ص87، ح 20.
2- محمدعلي فرابي و ديگران، آداب معاشرت از ديدگاه معصومان:، (ترجمه وسائل الشيعه)، ج1، ص353.

ص: 62

در مواقعي دروغ را جايز مي شمارند، با قاعده اهم و مهم و از باب تزاحم است؛ مانند اينكه ورود بدون اجازه به خانه ديگران، غصب به شمار مي رود و حرام است، اما اگر در همين خانه مسلماني در حال هلاكت باشد، در مقام عمل، بين ورود بي اجازه به خانه ديگري و نجات يك مسلمان، تزاحم رخ مي دهد و حكم عقل اين است كه نجات مسلمان مهم تر است. بنابراين، بايد براي نجات او اقدام كرد. دروغ نيز همين گونه است. دروغ، ذاتاً قبيح و در نتيجه حرام است؛ اما اگر اين دروغ حرام با امري واجب، مثل نجات جان يك مؤمن تزاحم پيدا كند، در اين مقام، نجات جان مؤمن مقدّم مي شود. به هرحال، محدوده دروغ مصلحتي مشخص است و نمي توان هر دروغي را دروغ مصلحتي دانست.

شهيد مطهري در اين باره مي نويسد:

مسئله دروغ مصلحت آميز است كه سعدي ما هم آورده و در فقه ما آمده است. آيا دروغ مصلحت آميز بِهْ از راست فتنه انگيز است يا نه؟ سعدي مي گويد: دروغ مصلحت آميز بِهْ از راست فتنه انگيز است و آن داستاني هم كه ذكر كرده، نشان مي دهد كه درك سعدي از اين مسئله درك خوبي بوده است. مي گويد شخصي را پيش پادشاهي آورده بودند. پادشاه فرمان داد كه بروند گردنش را بزنند. او وقتي مأيوس شد از اينكه زنده بماند، شروع كرد به فحش دادن، ولي پادشاه نمي شنيد. پرسيد: چه مي گويد؟ وزير گفت: مي گويد: الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ.(1) يك كسي كه آنجا دنبال اين بود كه نقطه ضعفي در اين وزير پيدا كند و او را


1- «فروبرندگان خشم و عفوكنندگان مردم. (آيه در مقام توصيف متقين است)». (آل عمران: 134)

ص: 63

معلق نمايد و خودش به جاي او وزير بشود، گفت: در حضرت پادشاهان نشايد امثال ما را دروغ گفتن؛ او دارد به پادشاه فحش مي دهد، تو مي گويي دارد آيه قرآن مي خواند؟! شاه گفت: دروغ او از راست تو بهتر است.(1) دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است؛ يعني او با يك دروغ، جاني را نجات داد و تو با يك راست، جاني را بيشتر به خطر مي اندازي.

اساساً آيا اين درست است كه دروغ مصلحت آميز بِهْ از راست فتنه انگيز است؟

اينجا ابتدا بايد مطلبي را برايتان عرض بكنم كه، فرق است ميان دروغ مصلحت آميز و دروغ منفعت خيز! خيلي افراد دروغ منفعت خيز را با دروغ مصلحت آميز اشتباه مي كنند يا مي خواهند اشتباه كنند. دروغ مصلحت آميز، يعني دروغي كه فلسفه خودش را از دست داده و فلسفه راستي را پيدا كرده است؛ يعني دروغي كه با آن، انسان حقيقتي را نجات مي دهد. ولي دروغ منفعت خيز، يعني انسان دروغ مي گويد كه خودش سودي برده باشد. مسئله مصلحت با مسئله منفعت نبايد اشتباه بشود. مصلحت، دايرمدار حقيقت است. مصلحت و حقيقت دو برادر هستند كه از يكديگر جدا نمي شوند. مصلحت يعني رعايت حقيقت را كردن، نه رعايت سود خود را كردن، كه اين منفعت است. افرادي دروغ مي گويند؛ دروغي به منفعت خودشان. مي گوييد: چرا دروغ گفتي؟ مي گويد: دروغ مصلحتي گفتم. براي اينكه شندرغاز بيشتر سود ببرد، دروغ


1- البته اينها داستان است كه او ساخته براي اينكه حقيقتي را گفته باشد.

ص: 64

مي گويد و مي گويد دروغ به مصلحت گفتم. اين مصلحت نيست؛ دروغي است مثل همه دروغ هاي ديگر. پس اين مطلب اشتباه نشود: دروغ مصلحت آميز غير از دروغ منفعت خيز است.(1)

دروغ مصلحتي
اشاره

دروغ مصلحتي

اصطلاح دروغ مصلحتي، اصطلاحي است كه بين مردم رواج پيدا كرده، ولي در فقه و روايات بحث به شكل ديگري مطرح است. در كتاب هاي فقهي، بحث دروغ در چند مرحله مطرح شده است:(2)

مرحله اول _ حرمت دروغ: در همه اديان آسماني، دروغ حرام است. همچنين عقل هر انساني هم به قبح دروغ حكم مي كند. بنابراين، در زشتي و حرام بودن دروغ ترديدي نيست؛ هم از جهت عقل و هم از جهت شرع.

مرحله دوم _ كبيره بودن دروغ: اينكه آيا دروغ از گناهان كبيره است يا خير، محل بحث است. در ظاهر بسياري از روايات، دروغ از گناهان كبيره است؛ چنان كه در روايات موثق آمده است: «خداوند متعال براي بدي ها قفلي قرار داده است، كه كليد آن قفل، شراب است و دروغ بدتر از شراب است».(3)

ظاهر سخنان جماعتي از فقهاي شيعه نيز اين است كه دروغ از گناهان كبيره است.(4) البته در اين مقام، بحث هاي تخصصي وجود دارد كه بايد در كتاب هاي فقهي و استدلالي پيگيري كرد.


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 22، ص353.
2- نك: مكاسب محرم، شيخ انصاري، بحث كذب.
3- الوسائل، ج8، ص572، باب 138، از ابواب احكام عشره، ح 3.
4- نك: مكاسب محرم شيخ انصاري، بحث كذب.

ص: 65

مرحله سوم _ استثناهاي دروغ: اين بحث، شبيه همان اصطلاح «دروغ مصلحتي» است. مسلّم است كه دروغ حرام است، اما در دو مورد، دروغ استثنا شده است و حرمتي ندارد. به عبارت ديگر، در روايات براي دروغ گفتن در دو مورد مجوز صادر شده است. شايد همين دو مورد سبب شده است كه اصطلاح دروغ مصلحتي بين مردم رواج يابد، اما بايد توجه داشت كه روايات، اصل دروغ را زشت و حرام مي شمرند و مواردي كه ائمه اطهار عليهم السلام و پيامبر صلي الله عليه و آله مجوز داده اند، محدود و مشخص است. بنابراين، فقط در همان موارد مي توان اقدام كرد و خروج از آنها درست نيست و نمي شود به هر بهانه اي به دروغ متمسك شد.

استثناهاي دروغ
اشاره

استثناهاي دروغ

زير فصل ها

يك _ در مقام ضرورت

دو _ در مقام اصلاح بين مسلمانان

يك _ در مقام ضرورت

يك _ در مقام ضرورت

مقام ضرورت در روايات توضيح داده شده است؛ مانند اينكه انسان براي دفع ضرر بدني يا مالي، ناچار بشود دروغ بگويد. مقام ضرورت فقط به مسئله دروغ اختصاص ندارد و در ديگر موارد فقهي هم كاربرد دارد؛ مانند آنكه خوردن مردار حرام است، اما اگر نجات جان آدمي وابسته به خوردن مردار باشد، گفته شده به اندازه ضرورت، خوردن مردار اشكال ندارد. در دروغ نيز، فقط در مقام ضرورت و به معنايي كه گفته شده، مي توان از آن استفاده كرد.

دو _ در مقام اصلاح بين مسلمانان

دو _ در مقام اصلاح بين مسلمانان

در كتاب هاي روايي، روايات متعددي وارد شده كه در مقام اراده اصلاح، استفاده از دروغ جايز است و اگر كسي براي اصلاح بين دو نفر يا دو گروه دروغ بگويد، از ديدگاه روايات دروغگو به شمار نمي رود؛ چنان كه

ص: 66

در روايت صحيح آمده است: «المصلح ليس بكذّاب؛ انسان مصلح، دروغگو به شمار نمي آيد.»(1)

گلبانگ حديث

اشاره

گلبانگ حديث

زير فصل ها

معناي راستي

تشويق به راستي

اهميت راستگويي

ويژگي راستگو

صداقت با خدا

راستي نشانه ايمان

راست ترين سخنان

راستگويي هاي نابجا

معناي راستي

معناي راستي

امام علي عليه السلام : «الصِّدقُ مُطابَقَةُ المَنطِقِ للوَضعِ الاِلهيِّ، الكِذبُ زَوالُ المَنطِقِ عَنِ الوَضعِ الاِلهيِّ؛ راستي، مطابقت گفتار است با نهاده (قانون) الهي، و دروغ دور شدن گفتار است از نهاده (قانون) الهي».(2)

تشويق به راستي

تشويق به راستي

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «علَيكُم بِالصِّدقِ؛ فإنَّ الصِّدقَ يَهدِي إلي البِرِّ، و إنَّ البِرَّ يَهدِي إلي الجَنَّةِ، و ما يَزالُ الرَّجُلُ يَصدُقُ و يَتَحَرّي الصِّدقَ حتّي يُكتَبَ عندَ اللّه ِ صِدِّيقا؛ بر شما باد راستي؛ زيرا كه راستي به بِرّ و نيكي رهنمون مي شود و بِرّ و نيكي به بهشت. آدمي چندان راست مي گويد و راستي مي جويد، تا آنكه نزد خداوند از صدّيقان قلمداد مي شود».(3)

2. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «علَيكُم بالصِّدقِ؛ فإنّهُ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ؛ بر شما باد راستي كه آن، دري از درهاي بهشت است».(4)

3. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «الصِّدقُ مُبارَكٌ، و الكِذبُ مَشؤومٌ؛ راستي، مبارك است و دروغ، شوم».(5)


1- الوسائل، ج8، ص578، باب 141، از ابواب احكام عشرة، ح 3.
2- غررالحكم، ح ١٥٥٢ _ ١٥٥٣.
3- كنزالعمّال، ح ٦٨٦١.
4- تاريخ بغداد، ج١١، ص٨٢.
5- بحارالانوار، ج٧٧، ص٦٧، ح ٦.

ص: 67

اهميت راستگويي

اهميت راستگويي

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «لا تَنظُرُوا إلي كَثرَةِ صلاتِهِم و صَومِهِم و كَثرَةِ الحَجِّ و المَعروفِ وطَنطَنَتِهِم بِاللَّيلِ، و لكنِ انظُرُوا إلي صِدقِ الحَديثِ و أداءِ الاَمانَةِ؛ به زيادي نماز و روزه و حج و احسان و وِرد و ذِكر شبانه [مردم] منگريد، بلكه به راستگويي و امانت داري آنها توجه كنيد».(1)

2. امام صادق عليه السلام : «لا تَغتَرُّوا بِصلاتِهِم و لا بِصِيامِهِم؛ فإنَّ الرجُلَ ربّما لَهِجَ بِالصلاةِ و الصومِ حتّي لَو تَرَكَهُ استَوحَشَ، و لكنِ اختَبِرُوهُم عِند صِدقِ الحَديثِ و أداءِ الاَمانَةِ؛ فريب نماز و روزه مردم را نخوريد؛ زيرا آدمي گاه چنان به نماز و روزه خو مي كند كه اگر آنها را ترك گويد، احساس دلتنگي مي كند، بلكه آنها را به راستگويي و امانت داري بيازماييد».(2)

3. امام صادق عليه السلام : «إنّ اللّه َ عزوجل لم يَبعَثْ نَبِيّا إلاّ بصِدقِ الحَديثِ، و أداءِ الاَمانَةِ إلي البَرِّ و الفاجِرِ؛ خداوند عزوجل هيچ پيامبري را نفرستاد، مگر با راستگويي، و برگرداندن امانت به نيكوكار و بدكردار».(3)

ويژگي راستگو

ويژگي راستگو

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «إنَّ أشَدَّ الناسِ تَصديقا للناسِ أصدَقُهُم حَديثا، و إنَّ أشَدَّ الناسِ تَكذيبا أكذَبُهُم حَديثا؛ كسي بيش از همه مردم را راستگو مي داند كه خودش با آنان راستگوتر باشد و كسي بيش از همه مردم را دروغگو مي داند كه خودش بيش از همه، به آنان دروغ بگويد».(4)


1- بحارالانوار، ج٧١، ص٩، ح ١٣.
2- الكافي، ج٢، ص١٠٤، ح ٢.
3- الكافي، ج٢، ص١٠٤، ح ١.
4- كنزالعمّال، ح ٦٨٥٤.

ص: 68

2. امام علي عليه السلام : «قَدرُ الرَّجُلِ علي قَدرِ هِمَّتِهِ، و صِدقُهُ علي قَدرِ مُرُوءَتِهِ؛ ارزش مرد به اندازه همت اوست، و راستي او به اندازه مردانگي اش».(1)

3. امام علي عليه السلام : «الصادِقُ علي شَفا مَنجاةٍ و كَرامَةٍ، و الكاذِبُ علي شَرَفِ مَهواةٍ و مَهانَةٍ؛ راستگو، در آستانه نجات و بزرگواري است، و دروغگو بر لبه پرتگاه و خواري».(2)

4. امام علي عليه السلام : «إنّ الصادِقَ لَمُكرَمٌ جَلِيلٌ، و إنّ الكاذِبَ لَمُهانٌ ذَليلٌ؛ راستگو، محترم و ارجمند است، و دروغگو، بي حرمت و خوار».(3)

5. امام صادق عليه السلام : «إنّ الصادِقَ اول مَن يُصَدِّقُهُ اللّه ُ عزوجل يَعلَم أنّه صادِقٌ، و تُصَدِّقُهُ نفسُهُ تَعلَمُ أنّه صادِقٌ؛ نخستين كسي كه راستگو را تصديق مي كند، خداوند عزوجل است كه مي داند او راستگوست و نفْسِ او نيز تصديقش مي كند كه مي داند راستگوست».(4)

صداقت با خدا

صداقت با خدا

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «مَن صَدَقَ اللّه َ نَجا؛ هركه با خدا راست باشد، نجات يابد».(5)

2. امام باقر عليه السلام : «تَزَيَّنْ للّه ِِ عزوجل بِالصِّدقِ في الاَعمالِ؛ با راست كرداري، خود را براي خداوند عزوجل بياراي».(6)


1- نهج البلاغة، حكمت ٤٧.
2- نهج البلاغة، خطبه ٨٦.
3- غررالحكم، ح ٣٤٠٩.
4- الكافي، ج٢، ص١٠٤، ح ٦.
5- الكافي، ج٢، ص٩٩، ح ٢٩.
6- بحارالانوار، ج٧٨، ص١٦٤، ح ١.

ص: 69

راستي نشانه ايمان

راستي نشانه ايمان

1. امام علي عليه السلام : «الاِيمانُ أن تُؤثِر الصِّدقَ حيثُ يَضُرُّكَ، علي الكِذبِ حيثُ يَنفَعُكَ؛ ايمان آن است كه راستي را، اگرچه به زيانت باشد، بر دروغ، گرچه به سودت باشد، ترجيح دهي».(1)

2. امام علي عليه السلام : «الصِّدقُ أقوي دَعائمِ الاِيمانِ؛ راستي، محكم ترين ستون ايمان است».(2)

3. امام علي عليه السلام : «الصِّدقُ عِمادُ الاِسلامِ، و دِعامَةُ الاِيمانِ؛ راستي، ستون اسلام و پشتوانه ايمان است».(3)

4. امام علي عليه السلام : «الصِّدقُ رَأسُ الاِيمانِ، و زَينُ الاِنسانِ؛ راستي، سرآمد ايمان و زيور انسان است».(4)

5. «الصِّدقُ لِباسُ الدِّينِ؛ راستي، جامه دين است».(5)

6. امام صادق عليه السلام : «كُلُّ مُؤمِنٍ صِدِّيقٌ؛ هر مؤمني راستگوست».(6)

راست ترين سخنان

راست ترين سخنان

1. امام علي عليه السلام : «لَمّا سُئلَ عن أصدَقِ الاَقوال _: شَهادَةُ أن لا إلهَ إلاّ اللّه؛ امام علي عليه السلام _ در پاسخ به اين سؤال كه راست ترين سخن چيست؟ _ فرمودند: شهادت دادن به اينكه معبودي جز خدا نيست».(7)


1- نهج البلاغة، حكمت ٤٥٨.
2- غررالحكم، ح ١٥٧٩.
3- غررالحكم، ح ١٧٥٤.
4- غررالحكم، ح ١٩٩٣.
5- غررالحكم، ح ٤٥٨.
6- الكافي، ج٨، ص٣٦٥، ح ٥٥٦.
7- بحارالانوار، ج٧٧، ص٣٧٨، ح ١.

ص: 70

2. امام علي عليه السلام : «أصدَقُ المَقالِ ما نَطَقَ بهِ لِسانُ الحالِ؛ راست ترين سخن، سخن زبان حال است».(1)

راستگويي هاي نابجا

راستگويي هاي نابجا

1. امام صادق عليه السلام :

أيُّما مُسلمٍ سُئلَ عن مُسلمٍ فَصَدَقَ و أدخَلَ علي ذلكَ المسلمِ مَضَرَّةً كُتِبَ مِن الكاذِبِينَ، و مَن سُئلَ عن مُسلمٍ فَكَذَبَ فَأدخَلَ علي ذلكَ المسلمِ مَنفَعَةً كُتِبَ عندَ اللّه ِ مِن الصّادِقِينَ.(2)

هر مسلماني كه از او درباره مسلماني سؤال شود و او راست بگويد و به آن مسلمان زياني رساند، [نزد خداوند] از دروغگويان قلمداد شود و هركه از او درباره مسلماني سؤال شود و دروغ بگويد و سودي به آن مسلمان رساند، نزد خداوند از راستگويان به شمار آيد.

نمونه هاي رفتاري

اشاره

نمونه هاي رفتاري

زير فصل ها

1. راستي، كليد نجات از گناهان

2. لقمان و راستگويي

1. راستي، كليد نجات از گناهان

1. راستي، كليد نجات از گناهان

اعرابي به محضر پيامبر اعظم اسلام صلي الله عليه و آله مشرف شد و گفت: من تصميم دارم به تو ايمان بياورم، ولي تنها مانعي كه در كار من است، اين است كه من خمر، زنا، سرقت و دروغ گفتن را دوست دارم، اما مردم مي گويند تو همه اينها را حرام كرده اي و من به ترك همه اين امور قادر نيستم. اگر تو به ترك يكي از آنها بر من قناعت كني، به تو ايمان مي آورم.


1- غررالحكم، ح ٣٣٠٢.
2- بحارالانوار، ج٧١، ص١١، ح ١٩.

ص: 71

پيامبر صلي الله عليه و آله پذيرفت و با او شرط كرد كه دروغ نگويد. وي پس از قبول كردن اين شرط، اسلام آورد. هنگامي كه از حضور پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مرخص شد و خمر را بر او عرضه كردند، گفت: اگر من خمر بياشامم و پيامبر از من درباره آشاميدن آن جويا شود و دروغ بگويم، عهد خود با آن حضرت را نقض كرده ام. اگر راست بگويم نيز آن بزرگوار حد خدا را بر من جاري خواهد كرد. سپس شرب خمر را ترك كرد. زنا و سرقت را نيز به همين دليل ترك كرد. هنگامي كه به حضور پيامبر خدا صلي الله عليه و آله برگشت، به آن بزرگوار گفت: يا رسول الله، چقدر نيكو بود اين عملي كه انجام دادي! زيرا از آن زمان كه تو مرا از دروغ نهي كردي، مرا از همه گناهان نجات دادي و من از همه آنها توبه كردم.(1)

2. لقمان و راستگويي

2. لقمان و راستگويي

لقمان شخصي بود برده و در ظاهر بدمنظر و همچون سياهان حبشي و در زمان حضرت داود عليه السلام زندگي مي كرد، اما سيرت نيك داشت و به مقام عالي علم و كمال رسيد و او را حكيم مي خواندند و در قرآن نيز خداوند مي فرمايد: «ما به لقمان، حكمت عطا كرديم».(2)

«روزي چوپاني به او گفت: آيا تو با من چوپاني نكرده اي؟

لقمان گفت: آري، قبول دارم.

چوپان گفت: پس چرا تو به اين مقام عالي رسيده اي؟

لقمان گفت: به خاطر امانتداري و راستگويي، خداوند چنين تقدير كرد».(3)


1- نك: تفسير آسان، ج 7، ص48.
2- نك: لقمان: 12.
3- محمد محمدي اشتهاردي، داستان ها و پندها، ج7، ص115.

ص: 72

آموزه ها

آموزه ها

1. راستگويي از صفات برجسته پيامبران و اولياي الهي است. بنابراين، پيروان آنان نيز بايد همانند آنها راستگو و درستكار باشند.

2. راستگويي انسان را به مقامات والا مي رساند؛ چنان كه لقمان حكيم در سايه امانتداري و راستگويي صاحب حكمت شد و چنان عزيز گشت كه سوره اي به نام او در قرآن كريم آمده و سخنان او به عنوان درس هاي بزرگ براي بشر نقل شده است.

3. راستگويي و ايمان با هم ارتباط نزديك دارند و راستگويي حقيقي، از ايمان انسان به خداوند و قيامت سرچشمه مي گيرد.

4. راستي در گفتار، همانند يك بذر و گياه رشد مي كند و انسان را به راستي در كردار هدايت مي كند.

5. راستي در كردار، انسان را به سوي بهشت هدايت مي كند.

6. يكي از راه هاي ورود به بهشت، راستگويي و پيروي از راستگويان حقيقي است.

7. راستگويي در چند مورد نهي شده است؛ از جمله آنجا كه راستگويي مصداق سخن چيني است و يا آنجا كه سبب تكذيب كسي شود و آبرويش برود. در اين موارد، بايد سكوت كرد و يا سخن راست را نگفت، ولي بايد توجه داشت مجوز براي راست نگفتن، فقط در همان محدوده اي است كه شرع بيان كرده است. بنابراين، به اين بهانه نمي توان از راست گفتن فرار كرد.

منابع ديگر

منابع ديگر

رفيعي پور علوي، عباس، چهل حديث راستگويي و دروغ گويي، قم، معروف، 1376.

ص: 73

سپهري، عباس، ارزش حقيقت (جلد 1 و 2)، ترجمه: ياسين بابايي، تهران، نجواي دل، 1390.

شريف پور، فريده، اگر مي خواهيد راستگو باشيد بايد بدانيد، تهران، احسان، 1385.

صبوري فيروزآبادي، محسن، احكام فقهي غيبت و دروغ، قم، دارالتفسير، 1389.

صديقي، اسماعيل، آيين راستي، قم، نشر روح، 1381.

3

ص: 74

ص: 75

راه خدا

اشاره

راه خدا

«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سبيل الله أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم؛ كساني كه ايمان آورده و كساني كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد كرده اند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند، آمرزنده و مهربان است». (بقره: 218)

تعبير «راه خدا» برگردان «سبيل الله» است. در قرآن كريم و روايات، بسياري از كارها مقيد به سبيل الله شده است؛ براي مثال خداوند فرموده است:

«وَ قاتِلُوا في سبيل الله الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدين؛ و در راه خدا، با كساني كه با شما مي جنگند، نبرد كنيد! و از حد تجاوز نكنيد كه خدا متجاوزان را دوست نمي دارد». (بقره: 190)

«وَ أَنْفِقُوا في سبيل الله وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين؛ و در راهِ خدا انفاق كنيد! و [با ترك انفاق] خود را به دست خود، به هلاكت نيفكنيد! و نيكي كنيد! كه خداوند، نيكوكاران را دوست مي دارد». (بقره: 195)

ص: 76

«قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سبيل الله مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ؛ بگو اي اهل كتاب! چرا افرادي را كه ايمان آورده اند از راه خدا بازمي داريد و مي خواهيد اين راه را كج سازيد؟! در حالي كه شما [به درستي اين راه] گواه هستيد و خداوند از آنچه انجام مي دهيد، غافل نيست!». (آل عمران: 99)

«وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ في سبيل الله أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ؛ اگر هم در راه خدا كشته شويد يا بميريد، [زيان نكرده ايد؛ زيرا] آمرزش و رحمت خدا، از تمام آنچه آنها [در طول عمر خود] جمع آوري مي كنند، بهتر است!». (آل عمران: 157)

البته واژه سبيل در قرآن كريم، به واژگان ديگري نيز اضافه شده است؛ مانند «سبيل المفسدين»،(1) سبيل الرَّشد(2) (راه صواب و هدايت)، سبيل الغي(3) (راه ناصواب و گمراهي)، سبيل الَّذين لا يعلمون(4) (راه كساني كه نمي دانند)، سبيل من اناب (راه كسي كه توبه كرده است). تعبير ديگري كه از اهميت خاصي برخوردار است، «صراط مستقيم» است. ممكن است در ابتدا تصور شود كه اين موضوع جاي بحث و بررسي چنداني ندارد و راه خدا يعني راهي كه خدا براي بندگان معين كرده تا در آن راه حركت كنند و از دستوراتش اطاعت كنند و يا راه خدا هر چيزي است كه به رضاي او منتهي شود، اما چنين نيست. با كمي تأمل و دقت در قرآن كريم، اولاً مشخص مي شود كه در مقابل سبيل الله، سبيل الطاغوت نيز وجود دارد:


1- نك: اعراف: 142.
2- نك: اعراف: 146.
3- نك: اعراف: 146.
4- نك: يونس: 89.

ص: 77

الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في سبيل الله وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً. (نساء: 76)

كساني كه ايمان دارند، در راه خدا پيكار مي كنند؛ و آنها كه كافرند، در راه طاغوت (بت و افراد طغيانگر). پس شما با ياران شيطان پيكار كنيد [و از آنها نهراسيد]؛ زيرا كه نقشه شيطان، [همانند قدرتش] ضعيف است.

بنابراين، در مقابل انسان دو راه وجود دارد: راه خدا و راه طاغوت. انسان مؤمن بايد راه خدا را انتخاب كند، نه راه غيرخدا و طاغوت را.

اهل لغت در معناي طاغوت گفته اند: مراد از آن، خدايان دروغين و مردمان متجاوز و طاغي است.(1)

علامه طباطبايي رحمه الله مي نويسد:

كلمه «طاغوت» به معناي طغيان و تجاوز از حد است، ولي اين كلمه تا حدي مبالغه در طغيان را مي رساند... و اين كلمه در مواردي استعمال مي شود كه وسيله طغيان باشند، مانند اقسام معبودهاي غيرخدا، امثال بت ها، شياطين، جن ها، پيشوايان ضلالت از بني آدم و هر متبوعي كه خداي متعال، راضي به پيروي از آنها نيست.(2)

درباره راه خدا با پرسش هايي روبه رو هستيم، از جمله:

1. مقصود از سبيل الله (راه خدا) چيست؟ چه تفاوتي با صراط مستقيم دارد؟


1- قاموس قرآن، ج5، ص224.
2- ترجمه الميزان، ج2، ص526.

ص: 78

2. مصداق هاي راه خدا كدام است؟

3. برخورد مردم با راه خدا چگونه بوده و هست؟

4. چه عواملي باعث مي شود انسان مقابل راه خدا قرار گيرد و با آن مخالفت كند؟

5. وظيفه انسان در برابر راه خدا چيست؟

1. مقصود از سبيل الله

1. مقصود از سبيل الله

خداوند سبحان از سر مهرباني به همه آفريده هاي خود راه را معرفي كرده است، چنان كه قرآن درباره او مي فرمايد:

«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَي الَّذي خَلَقَ فَسَوَّي وَ الَّذي قَدَّرَ فَهَدي؛ منزه شمار نام پروردگار بلندمرتبه ات را! همان خداوندي كه آفريد و منظم كرد؛ و همان كه اندازه گيري و هدايت كرد». (اعلي: 1 _ 3)

همه در راه اويند و به سمت پروردگارشان در حركتند: «أَلا إِلَي اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُورُ؛ آگاه باشيد كه همه كارها تنها به سوي خدا بازمي گردد». (شوري: 53)

به انسان نيز مي فرمايد:

«يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ؛ اي انسان! تو با تلاش و رنج به سوي پروردگارت مي روي و او را ملاقات خواهي كرد». (انشقاق: 6)

و همچنين فرمود:

«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ اما شاكِراً وَ اما كَفُوراً؛ ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد(و پذيرا گردد) يا ناسپاس». (انسان: 3)

در قرآن كريم مفهوم «راه»، با واژگاني چون «سبيل»، «طريق» و «صراط» آمده است كه از لحاظ لغت نزديك به هم هستند، اما به نظر

ص: 79

مي رسد در اصطلاح قرآن متفاوت اند. در قرآن كريم، واژه «صراط» در همه جا با صفت مستقيم آمده است و خداوند به كساني كه اين راه را مي پيمايند، توجه خاص كرده و به آنها نعمت داده است.

اين همان راهي است كه بندگان خدا در نمازهاي پنجگانه آن را از خداوند مهربان درخواست مي كنند.

در كنار صراط مستقيم كه راه خاص خداست و يكي بيش نيست، راه هاي متفاوت ديگري هم وجود دارد كه در اصطلاح، آنها را سبيل الله مي نامند. بنابراين، ميان خدا و انسان ها يك صراط مستقيم وجود دارد و هزاران راه ديگر. خداوند مي فرمايد:

«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ؛ و آنها كه در راه ما [با خلوص نيت] جهاد كنند، قطعاً به راه هاي خود هدايتشان خواهيم كرد؛ و خداوند با نيكوكاران است». (عنكبوت: 69)

علامه طباطبايي رحمه الله در جلد اول تفسير الميزان كه سوره مباركه حمد را بررسي كرده، درباره صراط مستقيم به تفصيل، سخن گفته است و در يك نتيجه گيري مي فرمايد:

... معلوم مي شود كه سبيل، غير از صراط مستقيم است؛ چون سبيل متعدد است و به اختلاف احوال و رهروان راه عبادت، مختلف مي شود؛ به خلاف صراط مستقيم كه يكي است كه در مثل، (مانند) بزرگراهي است كه همه راه هاي فرعي به آن منتهي مي شود. تفاوت ديگر اينكه هر يك از سبيل ها مثلاً سبيل مؤمنين، سبيل منيبين و سبيل پيروي كنندگان رسول خدا و هر سبيل ديگر، گاه مي شود كه از داخل و يا خارج دچار آفتي گردد. ولي صراط مستقيم همان طور كه گفتيم هرگز دچار اين دو آفت نمي شود....

ص: 80

ايمان كه يكي از سبيل هاست، گاهي با شرك جمع مي شود، همچنان كه گاهي با ضلالت جمع مي شود، اما هيچ يك از شرك و ضلالت با صراط مستقيم جمع نمي گردد. پس معلوم شد كه براي سبيل مرتبه هاي بسياري است.(1)

اهل لغت در معناي سبيل مي نويسند: «هر راهي [است] كه رضاي خدا در آن باشد. مثل قتل في سبيل الله، انفاق في سبيل الله، هجرت في سبيل الله و... .(2)

در بسياري از آيات و روايات، جهاد مقيد به سبيل الله شده است كه از تفسير مفسران مي توان معناي سبيل را فهميد. علامه طباطبايي رحمه الله مي نويسد:

و قاتلوا في سبيل الله؛ اين آيه جهاد را واجب مي كند و مي بينيم كه اين فريضه را در اين آيه و ساير موارد از كلامش، مقيد به قيد «سبيل الله» كرده و اين براي آن است كه به گمان كسي درنيايد و كسي خيال نكند كه اين وظيفه ديني مهم، براي اين تشريع شده كه امتي بر ساير مردم تسلط پيدا كرده و اراضي آنان را ضميمه اراضي خود كنند.... چنين نيست، قيد «في سبيل الله» مي فهماند كه منظور از تشريع جهاد در اسلام، براي اين است كه دين الهي كه مايه صلاح دنيا و آخرت مردم است، در عالم سلطه يابد.(3)

از پرسش يك عرب بيابان نشين از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و پاسخ آن حضرت نيز مي توان دريافت كه سبيل الله، راهي است كه براي اعتلاي كلمه الله باشد.(4)


1- ترجمه الميزان، ج1، ص51.
2- قاموس قرآن، ج3، ص223.
3- ترجمه الميزان، ج2، ص431.
4- صحيح مسلم، ج3، ص1513، ح 149. (متن حديث در گلبانگ حديث ذكر شده است.)

ص: 81

بنابراين، سبيل الله يا همان راه خدا به دو صورت استفاده مي شود: گاهي قيد فعل و عملي مي شود؛ مانند جهاد در راه خدا و انفاق در راه خدا. در اين گونه موارد، مقصود از راه خدا آن است كه آن كار، با نيت درست و خدايي و براي اعتلاي كلمه الله و توحيد انجام شود، نه براي كسب دنيا، شهرت، مال و... . جهاد در راه خدا نيز يعني جهادي كه در آن، قصد و نيت فقط خدا و اعتلاي كلمه الله و توحيد باشد.

گاهي سبيل الله به صورت قيد نيست، بلكه به تنهايي به كار مي رود. در اين گونه موارد، سبيل الله معناي خاصي دارد و مقصود از آن، كار و مفهومي خاص است؛ مانند كارهاي عام المنفعه يا دين اسلام يا قرآن كريم و غيره. براي نمونه، آيه 60 سوره توبه، آنجا كه موارد مصرف زكات را واجب مي شمارد، به هشت مورد اشاره دارد كه يكي از آنها سبيل الله است. يعني زكات واجب را مي توان در راه خدا صرف كرد. علامه طباطبايي در معناي سبيل الله (راه خدا) در اين آيه مي نويسد:

سبيل الله (راه خدا)، مصرفي است عمومي و شامل تمام كارهايي مي گردد كه نفعش عايد اسلام و مسلمين شده و به وسيله آن مصلحت دين حفظ مي شود كه روشن ترين آن، جهاد در راه خدا و بعد از آن ساير كارهاي عام المنفعه از قبيل راه سازي، پل سازي و امثال آن است... .(1)

بنابراين، سبيل در اين گونه موارد به كار خاصي اشاره دارد كه بايد با توجه به سياق آيات يا به كمك روايات، مصداق هاي آن را مشخص كرد.


1- ترجمه الميزان، ج9، ص418.

ص: 82

2. مصداق هاي راه خدا

اشاره

2. مصداق هاي راه خدا

زير فصل ها

الف) اهل بيت عليهم السلام

ب) جنگ در راه دين اسلام

ج) قرآن كريم

د) عبادت

ه) مصالح اسلام و مسلمانان

الف) اهل بيت عليهم السلام

الف) اهل بيت عليهم السلام

امام صادق عليه السلام فرمود:

به خدا قسم ما اهل بيت، راه خدا هستيم كه خداوند، شما را به تبعيت از آن امر فرموده است. به خدا قسم، ما صراط مستقيم هستيم. به خدا قسم ما كساني هستيم كه خداوند بندگانش را به اطاعت از ما امر فرموده است. پس هر كس خواهد اين راه را انتخاب كند و يا انتخاب نكند، به خدا قسم از ما گريزي نيست.(1)

خداوند در آيه 200 سوره آل عمران فرموده است: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، صبر كنيد و استقامت ورزيد و مرزها را نگهباني كنيد و از خدا پروا كنيد؛ اميد است رستگار شويد.» در تفسير اين آيه آمده است: صبر كنيد بر گناهان و ايستادگي ورزيد بر واجبات و مرزها را نگهباني كنيد در راه خدا، و ما اهل بيت، راه خدا هستيم بين خدا و خلقش.(2)

ب) جنگ در راه دين اسلام

ب) جنگ در راه دين اسلام

«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سبيل الله أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُون؛ و به آنها كه در راه خدا كشته مي شوند، مرده نگوييد! بلكه آنان زنده اند، ولي شما نمي فهميد». (بقره: 154)

اين آيه درباره شهداي جنگ بدر است كه بعضي از مردم درباره آنها مي گفتند فلاني در جنگ مرده است، ولي خداوند مي فرمايد: كسي را كه در راه خدا كشته شده، مرده نخوانيد.


1- تفسير قمي، ج2، ص66.
2- تفسير عياشي، ج1، ص212.

ص: 83

بر اين اساس سبيل الله، يعني پيكار در راه دين و جهاد؛(1) برتري اسلام؛(2) و طاعت خدا در پيكار با مشركان.(3)

ج) قرآن كريم

ج) قرآن كريم

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سبيل الله بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ؛ و بعضي از مردم سخنان بيهوده را مي خرند تا مردم را از روي ناداني، از راه خدا گمراه سازند و آيات الهي را به استهزا گيرند؛ براي آنان عذابي خواركننده است!» (لقمان: 6)

«مقتضاي سياق اين است كه مراد از سبيل الله، قرآن كريم و معارف حق و صحيح از اعتقادات و دستورالعمل ها و به خصوص داستان هاي انبيا و امم گذشته بوده باشد».(4)

د) عبادت

د) عبادت

گاهي مصداق سبيل الله، عبادت، به ويژه مراسم حج است. علامه طباطبايي در تبيين آيه 217 سوره بقره كه مي فرمايد: «و صدٌّ عن سبيل الله» مي نويسد: كلمه «صدّ» به معناي جلوگيري و يا برگرداندن است و مراد از سبيل الله، عبادت و مخصوصاً مراسم حج است.(5)

بر اساس همين آيه شريفه، «صَدّ عن سبيل الله»، به معناي جلوگيري از


1- ملافتح الله كاشاني، خلاصة المنهج، ج1، ص90.
2- ابوالفضل فيضي دكني، سواطع الالهام في تفسير القرآن، ج1، ص159.
3- ابن ابي حاتم عبدالرحمن بن محمد، ج1، ص262.
4- ترجمه الميزان، ج16، ص313.
5- ترجمه الميزان، ج2، ص249.

ص: 84

راه خدا و دور نگه داشتن مردم از عبادت خداست كه از جنگ و قتال در ماه هاي حرام (رجب، ذي القعده، ذي الحجه و محرم) بدتر و زشت تر است.

ه) مصالح اسلام و مسلمانان

ه) مصالح اسلام و مسلمانان

علامه طباطبايي رحمه الله در تفسير الميزان، مقصود از سبيل الله در آيه 60 سوره توبه را مصارف عمومي و كارهايي معنا مي كند كه به سود اسلام و مسلمانان است.(1)

شهيد مطهري هم در اين باره مي نويسد:

و في سبيل الله، يكي از راه هاي مصرف زكات، راه خداست. راه خدا يعني چه؟ هر راهي كه راه مشخص خودمان نبود، راه مصلحت عموم بود، آن را مي گويند راه خدا. شما پول خود را به يك فقير مي دهيد يا خرج مسجد يا بيمارستان و يا مدرسه مي كنيد، مي گوييد در راه خدا يا براي خدا دادم. مگر به نفع خدا كسي پول مي دهد؟! بديهي است معناي اين سخن اين نيست كه خدا مصرف كننده است؛ بلكه هر چيزي را كه راه عموم باشد ما مي توانيم آن را راه خدا بناميم.(2)

3. برخورد مردم با راه خدا

3. برخورد مردم با راه خدا

«راه خدا» چه به معناي دين خدا باشد و چه به معناي كار كردن براي خدا، در حقيقت بيانگر اعتقاد به خدا و دين اوست. برخورد افراد با اين مسئله دو حالت دارد:


1- ترجمه الميزان، ج9، ص418.
2- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج26، ص258.

ص: 85

عده اي به راه خدا ايمان دارند و در راه آن جان فشاني مي كنند و تلاش و همت آنها براي اعتلا و سربلندي كلمه الله و دين خداست. اين افراد، به رحمت الهي اميد دارند؛ چرا كه خداوند فرمود:

«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سبيل الله أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ كساني كه ايمان آورده و كساني كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد كرده اند، آنها به رحمت پروردگار اميد دارند و خداوند، آمرزنده مهربان است». (بقره: 218)

همچنين در آيه اي ديگر از همين سوره مي فرمايد: «[آنها بايد بدانند] پاداششان نزد پروردگارشان [محفوظ] است و بيمي بر آنان نيست و اندوهگين نمي شوند». (بقره: 262)

«چنين افرادي چه در راه خدا شهيد شوند و چه به مرگ طبيعي از دنيا بروند، از مغفرت و رحمت الهي برخوردارند».(1)

عده اي ديگر، راه خدا را به مسخره مي گيرند و از آن سرپيچي و دوري مي كنند و مي كوشند مردم را از راه خدا گمراه كنند؛ چنان كه خداوند در آيه 6 سوره لقمان مي فرمايد: «و برخي از مردم، كساني اند كه سخن بيهوده را خريدارند تا مردم را بي هيچ دانشي از راه خدا گمراه كنند و راه خدا را به ريشخند گيرند. براي آنان عذابي خواركننده خواهد بود».

چنين افرادي بايد بدانند كه اين كار، آثار منفي فراواني به دنبال دارد. از جمله اينكه روز قيامت را فراموش مي كنند؛(2) كارهاي بد در نظر آنان،


1- آل عمران: 157.
2- نك: ص: 26.

ص: 86

خوب جلوه داده مي شود؛(1) اعمال شان تباه مي گردد؛(2) سرزنش الهي را بايد به جان بخرند؛(3) بايد بدانند كه سرپيچي از راه خدا نشانه نهايت گمراهي است؛(4) چنين افرادي از رحمت خدا به دورند؛(5) در دنيا گرفتار عذاب مي شوند و در آخرت هم از عذابي بزرگ در رنج هستند.(6) در بعضي از تعابير قرآن كريم آمده است كه دچار عذاب ذلت بار و خواركننده مي شوند.(7)

4. عوامل دوري انسان از راه خدا

4. عوامل دوري انسان از راه خدا

روشن است كه يكي از ويژگي هاي انسان، قدرت و اختيار اوست. خداوند انسان را آزاد آفريد تا به كمك قدرت عقل و اختيار خود، راه صحيح را برگزيند. خداوند مي فرمايد: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ اما شاكِراً وَ اما كَفُوراً؛ ما راه را به انسان نشان داديم، او سپاس گزار خواهد بود يا ناسپاس». (انسان: 3)

زيرا، انسان هايي هستند كه نه تنها از خدا و راه او روي گردانند، بلكه تلاش مي كنند ديگران را هم از راه خدا دور سازند. در قرآن كريم به بعضي از عوامل و ريشه هاي عملكرد اين گونه افراد اشاره شده است؛(8) از جمله:


1- نك: غافر: 37.
2- نك: محمد: 1.
3- نك: توبه: 9.
4- نك: نساء: 167.
5- نك: اعراف: 44 و 45.
6- نك: نحل: 96.
7- نك: لقمان: 6.
8- نك: فرهنگ قرآن، ج15، ص551.

ص: 87

1. استكبار

خداوند در قرآن كريم وقتي از منافقان سخن مي گويد، درباره روي گرداني آنها از سخنان رسول خدا صلي الله عليه و آله به دليل روحيه تكبر و استكبار آنها اشاره دارد: «هنگامي كه به آنان گفته شود بياييد تا رسول خدا براي شما استغفار كند، سرهاي خود را (از روي استهزا و كبر و غرور) تكان مي دهند و آنها را مي بيني كه از سخنان تو اعراض كرده، تكبر مي ورزند».(1)

2. خودپسندي و زيبا ديدن كارهاي خود

خداوند در قرآن كريم وقتي از قوم عاد و ثمود سخن مي گويد، درباره علت هلاكتشان مي فرمايد:

«ما طايفه عاد و ثمود را هلاك كرديم و مساكن [ويران شده] آنان براي شما آشكار است. شيطان اعمالشان را برايشان آراسته بود. ازاين رو آنان را از راه خدا بازداشت، درحالي كه بينا بودند».(2)

3. ثروت و امكانات در دست انسان هاي بي دين، از عوامل گمراهي مردم از سبيل الله است.(3)

4. كوردلي و ناتواني از شنيدن سخن حق مانع انتخاب راه خدا مي شود.(4)

5. سوداگري با آيات خدا، زمينه ساز بازداشتن مردم از راه خداست.(5)


1- منافقون: 5.
2- نك: عنكبوت: 38.
3- نك: يونس: 88.
4- نك: هود: 19و20.
5- نك: توبه: 9.

ص: 88

6. كفر و ستم.(1)

7. نفاق و دورويي.(2)

گذشته از عوامل دروني، عوامل بيروني هم در انحراف انسان مؤثر است؛ عواملي مانند دوستان بد و افراد و گروه هاي منحرف. قرآن كريم، اهل كتاب و دانشمندان مسيحي (راهبان) را مانعان مردم از راه خدا معرفي مي كند.(3) شياطين جن و انس هم در بازداشتن انسان از راه خدا مؤثرند: «كافران، مشركان، منافقان و يهوديان افرادي هستند كه مردم را از راه خدا دور مي سازند».(4)

5. وظيفه انسان در برابر راه خدا

5. وظيفه انسان در برابر راه خدا

رهپويان راه خدا بايد بدانند كه حركت كردن در راه خدا توفيق الهي و نعمتي بزرگ است. پيمودن اين راه، استغفار فرشتگان الهي و آينده اي روشن را براي انسان به دنبال دارد؛ زيرا انتهاي اين راه به بهشت و رضاي الهي ختم مي شود. پس بايد فرمان خدا را با جان و دل پذيرفت كه فرمود:

«وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛ اين راه مستقيم من است؛ از آن پيروي كنيد و از راه هاي پراكنده [و انحرافي] پيروي نكنيد، كه شما را از طريق حق، دور مي سازد! اين سفارش خداوند است؛ شايد پرهيزكاري پيشه كنيد!» (انعام: 53)


1- نك: نساء: 167 و 168.
2- نك: منافقون: 2.
3- نك: آل عمران: 99؛ توبه: 34.
4- نك: ابراهيم: 2و3؛ توبه: 9؛ مجادله: 16؛ نساء: 160.

ص: 89

انسان نه تنها موظف است خودش راه خدا را بپيمايد، بلكه بايد ديگران را هم به اين راه دعوت كند؛ چرا كه خداوند به رسول خود فرمود:

ادْعُ إِلي سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ. (نحل: 125)

با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت كن و با آنها به روشي كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن! پروردگارت، از هركسي بهتر مي داند چه كسي از راه او گمراه شده و او به هدايت يافتگان داناتر است.

البته بايد توجه داشت كه انسان در پيمودن راه خدا و دعوت به آن، با مشكلات فراواني روبه رو خواهد شد؛ چرا كه مخالفان راه خدا ساكت نمي نشينند. بنابراين، لازمه پيمودن اين راه، استقامت و پايداري است؛ چنان كه خداوند به پيامبرش صلي الله عليه و آله فرمود: «و چه بسيار پيامبراني كه همراه او توده هاي انبوه، كارزار كردند و در برابر آنچه در راه خدا بديشان رسيد، سستي نورزيدند و ناتوان نشدند و تسليم [دشمن] نگرديدند و خداوند، شكيبايان را دوست دارد».(1)

رهپويان راه خدا بايد همان پاسخي را به دشمنان خدا و راه او بگويند كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به كافران فرمود: «بگو اي كافران، من آنچه مي پرستيد، نمي پرستم. دين شما براي خودتان و دين من براي خودم».(2)


1- آل عمران: 146.
2- نك: كافرون: 1، 2و6.

ص: 90

همچنين مؤمن بايد بداند كه در پيمودن راه خدا، با ملامت ملامتگران روبه رو خواهد شد، اما او نبايد هراسي به خود راه دهد؛ همان گونه كه حضرت حق فرمود:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سبيل الله وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (مائده: 54)

اي كساني كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از آيين خود بازگردد، [به خدا زياني نمي رساند] خداوند جمعيتي را مي آورد كه آنها را دوست دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند؛ در برابر مؤمنانْ متواضع، و در برابر كافرانْ سرسخت و نيرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد مي كنند و از سرزنش هيچ ملامتگري نمي هراسند. اين، فضل خداست كه به هر كس بخواهد [و شايسته ببيند] مي دهد؛ و [فضل] خدا وسيع، و خداوند داناست.

گلبانگ حديث

اشاره

گلبانگ حديث

زير فصل ها

راه خدا

راه حق

جهاد خانواده

ديدن براي خدا

راه خدا

راه خدا

1. إنّ رجُلاً أعرابيّا أتَي النبيَّ صلي الله عليه و آله فقالَ: يا رسولَ اللّه ِ، الرَّجُلُ يُقاتِلُ لِلمَغنَمِ، و الرجُلُ يُقاتِلُ لِيُذكَرَ، و الرَّجُلُ يُقاتِلُ لِيُري مَكانُهُ، فَمَن فِي سبيل الله ِ ؟ فقالَ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : مَن قاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللّه ِ أعلي فهُو في سبيل الله.(1)


1- صحيح مسلم، ج٣، ص١٤٩، ح 1513؛ صحيح مسلم، ج٣، ح ١٥١٢، باب ٤٢.

ص: 91

عربي بيابان نشين خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اي رسول خدا! مردي براي غنيمت مي جنگد و مردي براي نام آوري و مردي براي خودنمايي؛ كدام يك در راه خدا [جنگيده] است؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر كس براي بالا رفتن كلمه حق بجنگد، اوست كه در راه خدا [جنگيده] است.

2. امام علي عليه السلام :

إنّ مِن أحَبِّ عِبادِ اللّه ِ إلَيهِ عَبدا أعانَهُ اللّه ُ علي نَفسِهِ... و ارتَوي مِن عَذبٍ فُراتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوارِدُهُ، فَشَرِبَ نَهَلاً، و سَلَكَ سَبيلاً جَدَدا.(1)

از محبوب ترين بندگان خدا نزد او، بنده اي است كه خداوند، او را در برابر نفْسش ياري رساند... و از آب گوارايي كه آبشخورهاي آن برايش هموار و آسان شد، سيراب گرديد و سپس راه راست و هموار را پيمود.

راه حق

راه حق

1. امام صادق عليه السلام : «نحنُ و اللّهِ سبيل الله ِ الذي أمَرَ اللّه ُ بِاتِّباعِهِ، و نحنُ و اللّه ِ الصِّراطُ المُستَقيمُ، و نحنُ و اللّه ِ الذينَ أمَرَ اللّه ُ العِبادَ بطاعَتِهِم؛ به خدا قسم ما همان راه خداييم كه خداوند به پيمودن آن فرمان داده است. به خدا ما همان راه راست هستيم. به خدا ما همان كساني هستيم كه خداوند، بندگان را به اطاعت از آنان فرمان داده است».(2)

2. امام علي عليه السلام : «إنّ اللّه َ قد أوضَحَ لَكُم سَبيلَ الحَقِّ و أنارَ طُرُقَهُ فَشِقْوَةٌ لازِمَةٌ


1- نهج البلاغة: خطبه ٨٧.
2- تفسير القمي، ج٢، ص٦٦.

ص: 92

أو سَعادَةٌ دائمَةٌ؛ همانا خداوند، راه حق را براي شما آشكار كرد و راه هاي آن را روشن ساخت. پس، [از آن به بعد]، يا بدبختي هميشگي است و يا سعادت پايدار».(1)

جهاد خانواده

جهاد خانواده

امام رضا عليه السلام مي فرمايد:

الذّي يطلب من فضل اللّه عزوجل ما يكفّ به عياله أعظم أجرا من المجاهد في سبيل الله.(2)

كسي كه در طلب روزي مي كوشد و فضل خدا را مي جويد تا مخارج اهل و عيال خود را كفايت كند، اجر و پاداش او از مجاهد راه خدا بيشتر است.

ديدن براي خدا

ديدن براي خدا

امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ مسلماني از برادر مسلمانش در راه خدا و براي خدا ديدن نكند، جز آنكه خداي عزوجل او را ندا دهد: اي زائر! خوش باش و بهشت برايت خوش باشد!(3)

نمونه هاي رفتاري

اشاره

نمونه هاي رفتاري

زير فصل ها

1. چابكي در راه خدا

2. تيغ از پي حق مي زنم

3. راه امير المؤمنين عليه السلام راه خداست

4. ياوران راه خدا

1. چابكي در راه خدا

1. چابكي در راه خدا

در تفسير الدر المنثور آمده است كه عبد الرزاق (در كتاب المصنف) از ايوب روايت كرده است كه گفت: مردي از بالاي تلّي، مشرف به رسول


1- نهج البلاغه، خطبه ١٥٧.
2- گزيده كافي، ج3.
3- اصول الكافي، ترجمه مصطفوي، ج 3، ص257.

ص: 93

خدا صلي الله عليه و آله شد، (منظور اين است كه از جاي خطرناكي عبور مي كرد). مردم گفتند: عجب مرد چابكي است، اي كاش اين چابكي را در راه خدا صرف مي كرد! رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مگر راه خدا منحصر در جنگيدن و كشته شدن است؟ آنگاه فرمود: راه خدا بسيار است؛ بيرون شدن از خانه و سفر كردن براي طلب رزق حلال و فراهم آوردن هزينه زندگي پدر و مادر، راه خداست. و نيز سفر كردن براي طلب رزق حلال جهت زن و فرزند، راه خداست. و سفر كردن و طلب رزق براي به دست آوردن قوت خويشتن نيز راه خداست. ولي كسي كه براي زيادتر كردن مال به سفر مي رود، او در راه شيطان است.(1)

2. تيغ از پي حق مي زنم

2. تيغ از پي حق مي زنم

«در جنگ خندق، مسلمين در يك طرف و دشمنان در طرف ديگر خندق بودند؛ به طوري كه دشمن نمي توانست از آن خندق عبور كند. چند نفر از كفار كه يكي از آنها عمرو بن عبدود بود، خود را به هر طريقي شده، به اين طرف خندق مي رسانند. عمرو اسب خود را جولان مي دهد و فرياد مي كشد: «هَلْ مِنْ مُبارز؟» مسلمانان كه سابقه اين مرد را مي دانستند، احدي جرئت نمي كند پا به ميدان بگذارد؛ چون مي دانستند رفتن همان و كشته شدن همان. رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: چه كسي به ميدان اين مرد مي رود؟ احدي از جا تكان نخورد، جز جواني بيست و چند ساله كه علي عليه السلام بود. فرمود: يا رسول اللَّه، من! فرمود: نه، بنشين. بار ديگر اين مرد فرياد كشيد: «هَلْ مِنْ مُبارزٍ؟» احدي جز علي عليه السلام از جا


1- ترجمه الميزان، ج 2، ص618؛ به نقل از: تفسير الدر المنثور، ج1، ص337.

ص: 94

تكان نخورد. پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: علي جان فعلاً بنشين. دفعه سوم يا چهارم كه مبارز طلبيد، علي عليه السلام آمد و او را به خاك افكند، و روي سينه او نشست. مي خواست سر او را از بدن جدا كند.

او خدو انداخت بر روي علي

افتخار هر نبي و هر ولي

از شدت عصبانيتي كه داشت، آب دهان به صورت مبارك علي عليه السلام انداخت. علي عليه السلام از روي سينه او بلند مي شود، مدتي قدم مي زند، بعد مي آيد مي نشيند.

عمرو بن عبدود مي گويد: چرا رفتي و چرا آمدي؟ مي فرمايد: تو به صورت من آب انداختي، احساس كردم كه ناراحت و عصباني شدم. ترسيدم درحالي كه دارم سر تو را از بدن جدا مي كنم، عصبانيت من در كارم دخالت داشته باشد و آن هواي نفس است. «من تيغ از پي حق مي زنم»؛ نمي خواهم در كارم، غير خدا دخالتي داشته باشد».(1)

3. راه امير المؤمنين عليه السلام راه خداست

3. راه امير المؤمنين عليه السلام راه خداست

سعيد اعرج گويد: من همراه سليمان بن خالد، به حضور امام صادق عليه السلام شرفياب شديم. آن حضرت با ما سخن آغاز كرد و فرمود: اي سليمان، هرچه از اميرالمؤمنين، علي عليه السلام رسيده، بايد بدان عمل شود و از هرچه نهي كرده، بايد دوري شود. براي او همان فضلي برآورده شده است كه براي رسول خدا صلي الله عليه و آله ؛ و رسول خدا صلي الله عليه و آله از همه خلق خدا برتر است. هركس حكمي از احكام علي را نكوهش كند، خدا و رسولش را نكوهش كرده است. هر كس، خُرد و درشت سخن او را رد كند و از او


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 23، ص594.

ص: 95

نپذيرد، در حد شرك به خداست. امير المؤمنين عليه السلام همان باب توجه به خدا بود كه جز از سوي وي، به خدا رو نشود و او همان راه خداست كه هر كس جز آن پيمايد، نابود گردد. امامان هم يكي پس از ديگري بر اين روش بودند. خدا آنها را ستون هاي زمين ساخت تا مبادا به خلقِ خود بلرزد و اوست حجت رسا بر هر كس در زير زمين يا زير توده كره خاك. امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: من از طرف خدا بهشت و دوزخ را تقسيم كنم. من فاروق اكبرم. من صاحب عصا و ميسم هستم. همه فرشته ها با روح به ولايت من اعتراف كردند؛ چنانكه به نبوت محمد صلي الله عليه و آله اعتراف كردند. من همان مسئوليت محمد صلي الله عليه و آله را دارم كه مسئوليت در برابر پروردگار است. محمد صلي الله عليه و آله را بخوانند و جامه پوشند و باز پرسند و مرا هم بخوانند و جامه پوشند و باز پرسند و چون وي پاسخ گويم. به من فضايلي دادند كه به احدي پيش از من ندادند.(1)

4. ياوران راه خدا

4. ياوران راه خدا

ابو يحيي كوكب الدم، از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: همانا حواريان عيسي عليه السلام شيعيان او بودند و شيعيان ما نيز حواريان ما هستند؛ و چنان نبود كه حواريان عيسي فرمان برداري شان از او بيش از فرمان برداري حواريان ما از ما باشد، و عيسي به حواريان خود فرمود: «ياوران من در راه خدا كيانند؟ آنها گفتند: ما هستيم ياوران خدا» (صف: 14) و به خدا سوگند نه در برابر يهود ياري اش كردند و نه در راه او جنگ كردند، ولي شيعيان ما _ به خدا _ پيوسته از روزي كه خداي


1- اصول الكافي، ترجمه: محمدباقر كمره اي، ج 2، ص113.

ص: 96

عزوجل پيغمبرش را قبض روح فرمود (و آن حضرت از دنيا رفت) تاكنون ما را ياري كرده و در راه ما جنگ كرده و به آتش سوخته و دچار عذاب و شكنجه گشته و در شهرها آواره شده اند. خداوند از جانب ما بدان ها جزاي خير دهد!

و امير مؤمنان عليه السلام فرمود: به خدا سوگند! اگر دوستان ما را با شمشير بزنند، هرگز ما را دشمن نخواهند داشت، و به خدا سوگند اگر به دشمنانمان نزديك شوم و اموال بسيار بدان ها دهم، آنها [نيز] ما را دوست نخواهند داشت.(1)

آموزه ها

آموزه ها

1. راه راست و به تعبير قرآن كريم، صراط مستقيم، يك راه بيش نيست. اما راه خدا، يعني راهي كه به خدا منتهي شود، بي شمار است.

انسان از راه هاي مختلف مي تواند به صراط مستقيم يا قرب الهي برسد. كار و تلاش براي كسب روزي حلال، كار در منزل، انفاق، جهاد، نماز، زكات و... همه مي تواند مصداق هاي راه خدا باشد.

2. مؤمنان به حركت در راه خدا تشويق، و از پيروي راه طاغوت، راه مفسدان، راه گمراهي و راه نادانان منع شده اند.

3. مهم ترين مصداق راه خدا، اهل بيت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هستند كه راه نجات در پيروي از آنهاست. به تعبير امام صادق عليه السلام ، ائمه عليهم السلام ، همان صراط مستقيم هستند.(2)

4. راه هاي خدا متعدد و فراوان است، اما همه داراي يك ارزش


1- الروضة من الكافي، ترجمه: رسولي محلاتي، ج 2، ص86.
2- نك: تفسير قمي، ج2، ص66.

ص: 97

نيستند. قرآن و مكتب اهل بيت، ارزش راه هاي خدا را مشخص مي كنند. براي مثال، امام رضا عليه السلام مي فرمايد: «كسي كه در طلب روزي مي كوشد و فضل خدا را مي جويد تا مخارج اهل و عيال خود را كفايت كند، اجر و پاداش او از مجاهد راه خدا بيشتر است».(1)

منابع ديگر

منابع ديگر

آقاجان، شعبان، جوان و راه رستگاري، قم، گاه سحر، 1388.

ابراهيمي، زهرا، صراط مستقيم تنها راه رستگاري، تهران، مولف، 1389.

پور سعيد، رحيم، راه سعادت دنيا و رستگاري آخرت، تهران، روزبه، 1385.

دارابي،حسين، راه هدايت، قم، نشر هدي، 1390.

علي آبادي، محمد، به سمت خدا، عبادت و بندگي در سيره چهارده معصوم عليهم السلام ، قم، انتشارات نشر عطش، 1391.

كرباسي زاده، علي، راه رستگاري، قم، نشر مولود كعبه، 1375.

مرداني، محمد، راه نجات (تتمة الصراط)، قم، سپهر آذين، 1384.

4


1- گزيده كافي، ج4، ص248.

ص: 98

ص: 99

راه رفتن

اشاره

راه رفتن

«وَ عِبَادُ الرَّحْمٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً؛ و بندگان خداي رحمان كساني اند كه روي زمين به نرمي گام برمي دارند». (فرقان: 63)

راه رفتن كاري آسان و ساده به نظر مي رسد كه انسان از دوران كودكي آن را مي آموزد. البته براي آموختن آن، آدابي لازم است، از جمله كمك پدر يا مادر، آهسته قدم برداشتن، تحمل زمين خوردن ها، نااميد نشدن، و تمرين و تمرين:

دستم بگرفت و پا به پا برد

تا شيوه راه رفتن آموخت

حال آيا اين راه رفتن آدابي دارد؟ آيا در قرآن و روايات به اين مسئله توجه شده و آدابي براي آن ذكر شده است؟ مقصود از آداب چيست؟

مفهوم ادب

مفهوم ادب

دو واژه «اخلاق» و «ادب» (آداب) در مباحث اخلاقي و تربيتي بسيار استفاده مي شود. اخلاق، جمع واژه «خُلق» است؛ يعني ويژگي هاي خاصي كه در روح و جان آدمي نفوذ كرده و گويي جزئي از وجود وي شده است؛ به

ص: 100

گونه اي كه در سايه آن، انسان مي تواند كارهاي متناسب با آن ويژگي ها را به آساني انجام دهد. براي مثال، انساني كه خلق و خوي كمك به ديگران را دارد، به راحتي انفاق و بخشش مي كند و يا كسي كه روحيه شجاعت را در خود پرورانده، به راحتي در خطرها مانند جهاد در راه خدا وارد مي شود.

بعضي از اهل لغت، ادب را چنين معنا مي كنند: «به چيزي كه شايسته و سزاوار يك شيء يا يك شخص باشد و رعايت گردد، ادب گويند».(1)

علامه طباطبايي رحمه الله هم در معناي ادب مي نويسد:

ادب _ بنابر آنچه از معناي آن استفاده مي شود _ هيئت زيبا و پسنديده اي است كه طبع و سليقه چنين سزاوار مي داند كه هر عمل مشروعي، چه ديني باشد مانند دعا و امثال آن، و چه مشروع عقلي باشد مانند ديدار دوستان، بر طبق آن هيئت واقع شود. به عبارت ديگر، ادب عبارت است از ظرافت عمل... نظير ادبي كه اسلام در غذا خوردن [بيان كرده است] و آن گفتن بسم الله است در اول غذا و گفتن الحمدالله در آخر آن، و يا [دوري كردن] از خوردن در حال پري شكم و امثال اينها و... .

شايد بعضي خيال كنند كه اخلاق و آداب يكي است و حال آنكه چنين نيست؛ زيرا اخلاق عبارت است از ملكات راسخه در روح، و در حقيقت وصفي است از اوصاف روح، ولي آداب عبارت است از هيئت هاي زيباي مختلفي كه اعمال صادره از آدمي متصف بدان مي گردد و اعمال آدمي نحوه صدورش بستگي به صفات مختلف روحي دارد... .(2)


1- نك: المنجد في اللغه، ذيل واژه «ادب».
2- ترجمه الميزان، ج6، ص367.

ص: 101

اين آداب، اقسامي دارد: آداب شرعي، عرفي و يا عقلي. آداب مي تواند همه افعال و روابط انسان را در برگيرد. حضور در برابر خدا، حضور در برابر ديگران و تمام حركات و رفتارهاي آدمي مي تواند آراسته به ادب گردد. در معارف دين اسلام، آداب، گستره وسيعي دارد: آداب عبادت، آداب تجارت، آداب معاشرت، آداب ازدواج، آداب خواب، آداب سفر، آداب مسجد، آداب قرائت قرآن، آداب دعا، آداب زيارت، آداب نوشتن نامه و... . به همين دليل است كه علامه طباطبايي مي نويسد: «چون هدف اسلام، سروسامان دادن به جميع جهات زندگي انساني است و هيچ يك از شئون انسانيت، نه كم و نه زياد، نه كوچك و نه بزرگ را از قلم نينداخته، از اين جهت، سر تا پاي زندگي را داراي ادب نموده و براي هر عملي از اعمال زندگي، هيئت زيبايي ترسيم كرده».(1)

بنابراين، آداب راه رفتن، در فضايي كه علامه طباطبايي رحمه الله ترسيم مي كند، مي تواند بيانگر حالات روحي و رواني و شخصيت فرد باشد.

مقصود از راه رفتن

مقصود از راه رفتن

راه رفتن كه در زبان عربي به آن «مشي» مي گويند، داراي معناي روشني است و درباره انسان، همان راه رفتن با پا است، اما با توجه به كاربردهاي قرآن كريم، مشي و راه رفتن، حركت و راه رفتن طبيعي انسان و حيوان است كه هر كدام متناسب با آفرينش خود حركت مي كنند؛ بعضي از حيوانات مانند مار بر روي شكم خود حركت مي كنند؛ بعضي با دو پا و بعضي با چهار دست و پا راه مي روند. قرآن كريم به اين معنا اشاره دارد و مي فرمايد:


1- ترجمه الميزان، ج16، ص368.

ص: 102

وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلي بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلي رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلي أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ. (نور: 45)

و خداست كه هر جنبنده اي را [ابتدا] از آبي آفريد. پس پاره اي از آنها بر روي شكم راه مي روند و پاره اي از آنها بر روي دو پا و بعضي از آنها بر روي چهار [پا] راه مي روند. خدا هرچه بخواهد مي آفريند. در حقيقت، خدا بر هر چيزي تواناست.

از مشي و راه رفتن، يك معناي مجازي هم استفاده مي شود كه راه و روش است، اما در اين گفتار، معناي اصلي مشي (راه رفتن) مراد است كه از نظر قرآن و روايات آدابي دارد.

پرسش اصلي آن است كه راه رفتن از ديدگاه قرآن و مكتب اهل بيت عليهم السلام چه آدابي دارد؟

چگونه راه رفتني از نظر اسلام، پسنديده و چگونه راه رفتني، ناپسند است؟

در قرآن كريم و روايات، مطالبي آمده است كه به آداب راه رفتن اشاره دارد.

آداب راه رفتن

اشاره

آداب راه رفتن

زير فصل ها

1. اعتدال و ميانه روي

2. تواضع و وقار

3. حيا

4. پرهيز از تكبر و سرمستي

1. اعتدال و ميانه روي

1. اعتدال و ميانه روي

خداوند در قرآن كريم، از شخصي نام مي برد كه حرف هاي او را شايسته نقل قول مي داند. بنابراين، بعضي از سخنان او را براي پندآموزي نقل مي كنند. آن شخص، لقمان حكيم است كه سوره اي به نام او نازل شده است.

ص: 103

وي در سفارش هايي كه به فرزندش دارد، مي گويد: «وَ اقْصِدْ في مَشْيِك...؛ در راه رفتن خود ميانه رو باش». (لقمان: 19)

در معناي اين آيه نوشته اند:

«[ميانه رو در راه رفتن باش،] يعني در راه رفتن متعادل باش؛ به طوري كه راه رفتنت ميان اين دو طريق قرار گيرد، نه مانند خزندگان نرم و آهسته، و نه مانند افراد متوحش تند و با پرش باشد».(1)

بعضي هم گفته اند مقصود، تواضع در راه رفتن است.(2)

امام كاظم عليه السلام فرمود: شتاب در راه رفتن، ارزش مؤمن را مي برد.(3)

2. تواضع و وقار

2. تواضع و وقار

خداوند مهربان در سوره فرقان، بندگان خوب خود را چنين معرفي مي كند: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما؛ و بندگان خداي رحمان كساني اند كه روي زمين به نرمي گام برمي دارند؛ و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند، به ملايمت پاسخ مي دهند...». (فرقان: 63)

در اين سوره، دوازده صفت و ويژگي، «عبادالرحمن» معرفي شده كه اولين آنها، راه رفتن با تواضع است.

«هون» هم به معناي تواضع و مدارا و نرم خويي است و هم به معناي سكينه و وقار.(4)


1- ترجمه تفسير جوامع الجامع، ج5، ص66.
2- ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج19، ص184.
3- بحارالانوار، ج73، باب آداب المشي، ص301.
4- تفسير نور، ج8، ص276.

ص: 104

روشن است كه راه رفتن با تواضع و وقار، به اين معناست كه نبايد با تكبر راه رفت، اما قرآن كريم، آن را جداگانه بيان مي كند.

3. حيا

3. حيا

حيا صفتي است كه هر مؤمني، چه زن و چه مرد، بايد داشته باشد. حيا صفتي دروني است، اما خود را در ظاهر انسان نشان مي دهد؛ در لباس پوشيدن، در نگاه و در راه رفتن. در قرآن كريم آنجا كه از دختر حضرت شعيب سخن به ميان مي آيد، راه رفتن او به طرف حضرت موسي عليه السلام ، با حالت حيا و آزرم بيان شده است: «ناگهان يكي از آن دو [زن] به سراغ حضرت موسي آمد در حالي كه با نهايت حيا گام برمي داشت».(1)

4. پرهيز از تكبر و سرمستي

4. پرهيز از تكبر و سرمستي

قرآن كريم، راه رفتن از سر تكبر، سرمستي و خودپسندي را نمي پسندد و در اين باره مي فرمايد:

«وَ لاَ تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً؛ و در [روي] زمين به نخوت گام برمدار، چرا كه هرگز زمين را نمي تواني شكافت، و در بلندي به كوه ها نمي تواني رسيد». (اسراء: 37)

همچنين در سفارش لقمان به فرزندش مي خوانيم:

«وَ لاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لاَ تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ و از مردم [به نِخوت] رُخ برمتاب، و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسندِ فخرفروش را دوست نمي دارد». (لقمان: 18)


1- نك: قصص: 25.

ص: 105

در اين زمينه روايات مهمي وارد شده است كه تعدادي از آنها بيان مي شود.

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «كسي كه روي زمين با تكبر راه رود، زمين و موجودي كه زير و زبر(روي) آن است، لعنش كند».(1)

راه رفتن با تكبر و سرمستي، در همين دنيا آثار منفي در پي دارد؛ از جمله: دور شدن از رحمت خدا، اختلاف، جنگ و درگيري. در روايتي از رسول خدا صلي الله عليه و آله مي خوانيم: «چون امتم با تكبر راه روند و پارسيان و روميان خدمتكار آنها شوند، به جان هم افتند و درگير شوند».(2)

ممكن است اين پرسش به ذهن برسد كه چرا راه رفتن از روي تكبر، چنين آثار بدي به دنبال دارد؟ پاسخ آن روشن است؛ چنين راه رفتني از باطن و درون افراد و جامعه خبر مي دهد. فرد يا افرادي كه در باطن هم خودبرتربين هستند و ديگران را كوچك مي بينند، چنين منشي را در راه رفتن متكبرانه خود آشكار مي سازند و به فقرا و ضعيفان جامعه توجه نمي كنند و؛ در نهايت، شكاف طبقاتي پديد مي آيد كه نتيجه اي جز اختلاف و درگيري ندارد.

راه رفتن از سر تكبر و سرمستي، هم در قرآن و هم در روايات نهي شده و فقط در بعضي از موارد، استثنا گرديده است؛ براي مثال، در ميدان جنگ، مقابل دشمن. حضرت امير عليه السلام مي فرمايد: ابودجانه انصاري عمامه بست و دنباله اش را از ميان دو شانه اش به پشتش آويخت و ميان دو صف لشكر اسلام و كفر، با حالت تكبر راه مي رفت. رسول خدا صلي الله عليه و آله


1- بحارالانوار، ج73، ح 8، ص303.
2- بحارالانوار، ج8.

ص: 106

فرمود: اين گونه راه رفتن را خداوند ناپسند دارد، مگر هنگام جنگ و نبرد با دشمن.(1)

مثال هاي قرآني

اشاره

مثال هاي قرآني

در قرآن كريم براي تبيين روحيات افراد جامعه و راه و روش آنها، از مثال هايي كه در آنها مفهوم راه رفتن وجود دارد، استفاده شده است.

مثال اول

مثال اول

خداوند، منافق را به اشخاصي تشبيه مي كند كه در صحرايي تاريك و هواي باراني جا مانده اند. در اين حالت كه آسمان رعدوبرق مي زند، نور آن نزديك است كه چشم منافقان را بربايد.

شخص منافق تا نوري مي جهد، چند قدمي برمي دارد و تلاش مي كند در پرتو آن نور، در اين صحراي تاريك راه برود. همين كه تاريكي دوباره چيره مي شود، از راه رفتن باز مي مانند. در آيه 19 و 20 سوره بقره ميخوانيم:

أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحيطٌ بِالْكافِرينَ. يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدير.

يا چون [كساني كه در معرض] رگباري از آسمان، كه در آن تاريكي ها و رعد و برقي است، [قرار گرفته اند]؛ از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ، سر انگشتان خود را در گوش هايشان نهند، ولي خدا


1- بحارالانوار، ج3.

ص: 107

بر كافران احاطه دارد. نزديك است كه برق، چشمانشان را بربايد. هرگاه كه بر آنان روشني بخشد، در آن گام زنند و چون راهشان را تاريك كند، [بر جاي خود] بايستند. و اگر خدا مي خواست، شنوايي و بينايي شان را برمي گرفت، كه خدا بر همه چيز تواناست.

مقصود از اين تشبيه، اين است كه اگر انسان، مؤمنِ حقيقي باشد، از نور اسلام و ايمان كاملاً استفاده مي كند، اما منافقان كه از ايمان بهره اي نبرده اند و فقط فرصت طلب هستند، حالشان مانند همان انسان جامانده در تاريكي است كه در پناه نور رعدوبرق چند قدم برمي دارد، اما اين گونه راه رفتن براي او فايده اي ندارد.

مثال دوم

مثال دوم

تقوا و ايمان به پيامبر صلي الله عليه و آله ، سبب مي شود انسان در پناه نور به سمت كمال حركت كند. خداوند در آيه 28 سوره حديد مي فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش، شما را دو بهره عطا كند و براي شما نوري قرار دهد كه به [بركت] آن راه سپريد و بر شما ببخشايد، و خدا آمرزنده مهربان است.

مثال سوم

مثال سوم

حركت در جامعه، بر اساس افكار و انديشه هاي روشن و نوراني، مانند راه رفتن در نور و روشنايي است.

ص: 108

أَوَ مَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. (انعام: 122)

آيا كسي كه مرده [دل] بود و زنده اش گردانيديم و براي او نوري پديد آورديم تا در پرتو آن، در ميان مردم راه برود، چون كسي است كه گويي گرفتار در تاريكي هاست و از آن بيرون آمدني نيست؟ اين گونه براي كافران آنچه انجام مي دادند، زينت داده شده است.

مثال چهارم

مثال چهارم

گمراهي، مانند راه رفتن با حالت نگونساري است و هدايت، مانند راه رفتن طبيعي در راه مستقيم است: «أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبّاً عَلَي وَجْهِهِ أَهْدَي أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيّاً عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ؛ پس آيا آن كس كه نگونسار راه مي پيمايد، هدايت يافته تر است يا آن كس كه ايستاده بر راه راست مي رود؟» (ملك: 22)

گلبانگ حديث

اشاره

گلبانگ حديث

زير فصل ها

آداب راه رفتن

نهي از راه رفتن با ناز

آداب راه رفتن

آداب راه رفتن

١. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «سُرعَةُ المَشي يَذهَبُ ببَهاءِ المؤمنِ؛ تند راه رفتن، هيبت مؤمن را از بين مي برد».(1)

2. «كانَ رسولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله إذا مَشي مَشي مَشيا يُعرَفُ أنّهُ لَيس بِمَشيِ عاجِزٍ و


1- تحف العقول، ح ٣٦.

ص: 109

لا بِكَسلانٍ؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله در موقع راه رفتنِ چنان راه مي رفت كه معلوم بود راه رفتن شخص ناتوان يا تنبل نيست».(1)

3. الامام علي عليه السلام لَمّا وَرَدَ الكوفةَ قادِما مِن صِفِّينَ... أقبَلَ حَربٌ يَمشي مَعهُ، و هُو راكِبٌ _: ارجِعْ؛ فإنّ مَشيَ مِثلِكَ مَع مِثلي فِتنَةٌ للوالي، و مَذَلّةٌ للمؤمنِ؛ امام علي عليه السلام از صفين سواره به كوفه وارد شد... و [فردي به نام]حرب، در كنار حضرت پياده به راه افتاد، حضرت فرمود: برگرد؛ زيرا پياده آمدنِ چون تويي در ركاب چون من، باعث غرور و فريفتگي زمامدار و مايه خواري مؤمن است.(2)

4. امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر خردمند هستي، پيش از رفتن به هرجا عزم درست و نيت صادق داشته باش و از رفتن به جايي كه حذر بايد، خود را باز دار. در راه رفتن با انديشه باش و از عجايب صنع خداي عزوجل در هرجا عبرت گير. در راه رفتن، بازيگر و كبرفروش مباش و از آنچه به حكم دين نشايد، چشم فرو بند و خدا را بسيار ذكر كن كه در خبر است هر جا ذكر خدا كني، روز قيامت نزد خدا گواه تو باشد و برايت آمرزش خواهند تا به بهشت روي. با مردم پرحرفي مكن در راه كه بي ادبي است. بيشتر راه ها كمين گاه شيطان و تجارتخانه اوست؛ از كيدش آسوده مباش. رفت و برگشت و راه ورزيت در طاعت خدا باشد؛ زيرا هر حركتت در نامه عملت نوشته مي شود.» خداي تعالي فرموده است: «روزي كه گواه شود بر آنها زبان هاشان و دست هاشان و پاهاشان بدانچه در كار بودند» (نور: 25) و خداي عزوجل فرمود: «و به هر آدمي بچسبانيم نامه عملش را در گردنش». (اسري: 14)


1- مكارم الأخلاق، ج١، ص٦٠، ح ٥٢.
2- نهج البلاغة، حكمت ٣٢٢.

ص: 110

5. پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: «هركس در سفر و حضر براي تواضع، با عصا راه رود برايش به هر گامي هزار حسنه نوشته شود، و از او هزار سيئه محو شود و برايش هزار درجه بلند شود».

6. امام كاظم عليه السلام فرمود: شتاب در راه رفتن ارزش مؤمن را ببرد.

7. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: زنان را ميانه راه نباشد، ولي از دو كناره باشد.

8. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: چون امتم در برابر گدايان، خود را به كري زنند و متكبرانه راه روند، پروردگار عزوجل سوگند خورده به عزت خود، كه آنها را به وسيله يكديگر شكنجه كند.

9. جابر انصاري نقل مي كند: رسول خدا صلي الله عليه و آله بر يك مردِ غش كرده گذر كرد كه مردم، او را دوره كرده و نگاهش مي كردند. فرمود: اينان بر چه گرد آمدند؟ گفته شد: بر يك غش كرده ديوانه! به او نگاه كرد و فرمود: اين مرد ديوانه نيست. به شما بگويم ديوانه واقعي كيست؟ گفتند: بله يا رسول الله! فرمود: ديوانه آن است كه متكبرانه راه رود و به گوشه چشم به دو طرفش نگاه كند و شانه هايش را بالا اندازد؛ او ديوانه است و اين [مرد غش كرده] بيمار است.

10. بشير نبال نقل مي كند: در مسجد همراه امام باقر عليه السلام بوديم كه يك سياهي گذر كرد و در راه رفتن به سنگيني گام برمي داشت. آن حضرت فرمود: راستي كه او جبار است. گفتم: گداست! فرمود: جبار است!

11. امام ششم عليه السلام فرمود: علي بن الحسين عليه السلام چنان راه مي رفت كه نه سرش تكان مي خورد و نه دست راستش از دست چپش جلو بود.(1)


1- آداب و سنن (ترجمه ج 3 بحارالانوار)، صص 191 _ 193. (با دخل و تصرف).

ص: 111

نهي از راه رفتن با ناز

نهي از راه رفتن با ناز

١. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «مَن مَشي علَي الاَرضِ اختِيالاً لَعنَتهُ الاَرضُ و مَن تَحتَها و مَن فَوقَها؛ كسي كه روي زمين با تكبر و افاده راه مي رود، زمين و هر موجودي كه زير و روي آن است، او را لعنت مي كند».(1)

نمونه هاي رفتاري

اشاره

نمونه هاي رفتاري

زير فصل ها

1. زمان راهپيمايي

2. راه رفتن با تكبر نشانه ديوانگي

3. دعاي امام صادق عليه السلام

4. راه رفتن با جنازه

1. زمان راهپيمايي

1. زمان راهپيمايي

هشام بن سالم مي گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: در دو هنگام خنكي [بام و شام] راه برويد. عرض كردم: در آن هنگام، ما از حشرات گزنده مي ترسيم. امام عليه السلام فرمود: اگر چيزي از آنها هم به شما برسد، باز براي شما بهتر است [از راه رفتن در غير اين دو وقت] با اينكه سلامت شما ضمانت شده است.(2)

2. راه رفتن با تكبر نشانه ديوانگي

2. راه رفتن با تكبر نشانه ديوانگي

امام صادق عليه السلام از پدرانش، از علي عليه السلام نقل مي كند كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بر گروهي گذر كرد و فرمود: براي چه اجتماع كرده ايد؟ گفتند: يا رسول الله اين ديوانه بي هوش شده است و ما به جهت او اينجا جمع شده ايم. فرمود: اين مجنون نيست، بلكه بيمار است. سپس فرمود: آيا به شما خبر بدهم كه مجنون واقعي كيست؟ گفتند: آري يا رسول الله. فرمود: مجنون واقعي كسي است كه در راه رفتن تكبر كند و آنگاه حضرت نشانه هاي ديگري نيز برشمرده اند.(3)


1- ثواب الأعمال، ص٣٢٤، ح ١؛ آداب و سنن ( ترجمه جلد 73 بحارالانوار)، ص191.
2- بهشت كافي، (ترجمه: روضه كافي)، ص364.
3- الخصال، ترجمه: يعقوب جعفري، ج 1، ص485.

ص: 112

3. دعاي امام صادق عليه السلام

3. دعاي امام صادق عليه السلام

برقي در كتاب محاسن گفته است: هر گاه امام صادق عليه السلام مي خواست به سفر برود، چنين مي فرمود: «اللّهمّ خلّ سبيلنا و أحسن تسييرنا (يا: مسيرنا) و أعظم عافيتنا؛ پروردگارا، راه را برايمان آسان و رفتن (يا راه رفتن) ما را نيكو گردان و تندرستي ما را بزرگ دار».(1)

4. راه رفتن با جنازه

4. راه رفتن با جنازه

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام وارد است كه شخصي از انصار، از اصحاب حضرت سيد المرسلين صلي الله عليه و آله فوت شده بود و آن حضرت پياده در پي جنازه او مي رفتند. بعضي از اصحاب گفتند: يا رسول الله سوار نمي شويد؟ حضرت فرمود: مرا خوش نمي آيد كه سوار شوم و ملائكه پياده باشند و حضرت سوار نشد. حضرت سيد المرسلين جمعي را ديد كه سوار شده اند؛ فرمود: شرم ندارند اين جماعت كه برادر مؤمن ايشان در اين حال باشد و ايشان سوار باشند؛ يعني مي بايد كه پياده باشند و از تشييع … بهره مند شوند با آنكه در سواري تكبري هست و در پياده رفتن تواضع... .(2)

آموزه ها

آموزه ها

1. اهل ايمان به تمام حركات و سكنات خود توجه دارند؛ راه رفتن و رعايت آداب آن، از جمله اين اعمال است.


1- علي بن موسي ابن طاووس، آداب سفر در فرهنگ نيايش (ترجمه الأمان)، ترجمه: عبدالعلي محمدي شاهرودي، ص253.
2- لوامع صاحبقراني مشهور به شرح فقيه، ج 2، ص319.

ص: 113

2. آداب نياز به آموزش دارد، بهتر است كودكان از همان ابتدا آداب اسلامي را ياد بگيرند. آداب اسلامي، مثل آغاز كارها با «بسم الله الرحمن الرحيم» يا ختم كارها با «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»، انسان ها را به سمت خدا و توحيد هدايت مي كند.

3. آداب از يك نگاه، مقدم بر اخلاق است؛ آنگاه كه جنبه آموزش دارد و كودك آداب را ياد مي گيرد. اما از نگاه ديگر بعدي از اخلاق است و از اخلاق سرچشمه مي گيرد؛ آنجا كه معرفت و درك انسان بالا مي رود و از سر اعتقاد، آداب را رعايت مي كند.

4. ادب نوعي هنر است. گفتار و رفتار آدمي در كنار ادب، زيبا و خداپسند و مردم پسند مي شود.

5. آداب عرفي، مانند آداب عروسي، آداب ميهماني و... وابسته به فرهنگ هر جامعه است. بنابراين، آداب عرفي نسبي است و بايد با عقل و شرع سنجيده شود. هرگاه عقل و شرع آداب عرفي را تأييد كرد، پذيرفتني است.

6. آداب راه رفتن فقط به امور ظاهري محدود نمي شود، بلكه آداب معنوي هم دارد؛ از جمله اينكه راه رفتن نبايد به سوي گناه باشد، بلكه بايد به سوي خوبي ها باشد. رفتن به مسجد، رفتن به سوي محفل علم و دانش و... برخي از آداب راه رفتن است كه در روايات با عنوان «حقِّ پا» بيان شده است.

7. تفكر در آدابي كه قرآن و عترت در زمينه هاي مختلف گفته است، انسان را به حقانيت اين مكتب رهنمون مي سازد.

8. بهتر است انسان در حال راه رفتن چيزي نخورد. امام صادق عليه السلام فرمود: «در حال راه رفتن چيزي مخور جز آنكه ناچار باشي».(1)


1- من لايحضره الفقيه، ترجمه: گروهي بلاغي، ج4، ص485.

ص: 114

منابع ديگر

منابع ديگر

جويباري، محمد، آداب معاشرت و دوستي، تهران، تزكيه، 1379.

رفعت، محمود، آيين و آداب معاشرت، تهران، نشر حسام، 1371.

شيرازي، عباس، آيين آداب معاشرت، تهران، توسعه فرهنگ و روانشناسي، 1390.

فشاركي، محمدباقر، آداب الشريعة، تحقيق: باقر بيدهندي، قم، سبط النبي، 1388.

محدثي، جواد، اخلاق معاشرت، قم، بوستان كتاب، 1385.

نعمت اللهي، داود، آداب معاشرت براي همه، تهران، معيار علم، 1389.

5

ص: 115

رحمت

اشاره

رحمت

«فَانْظُرْ إِلَي آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَي وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ». (روم: 50)

خداوند حكيم از سر لطف، رحمت و مهرباني را بر خود واجب كرده است: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ». (انعام: 54)

او از هر مهرباني مهربان تر است: «وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (يوسف: 64)

او كتابش را كه كتاب هدايت است، با وصف رحمن و رحيم آغاز كرد؛ يعني فرمود: «بسم الله الرحمن الرحيم؛ به نام خداي رحمتگر مهربان».

در مكتب اهل بيت عليهم السلام سفارش شده است كه هر كاري با «بسم الله الرحمن الرحيم» آغاز شود؛ از خوردن و آشاميدن گرفته تا خواب، مسافرت، ذبح حيوان و... و فرموده اند كه هر كار مهمي كه بي نام خدا آغاز شود، آن كار ابتر، ناقص و بدون نتيجه است.

همچنين سفارش شده است به كودكان «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ» آموخته شود.(1)


1- نك: تفسير الميزان، نمونه و نور، ذيل تفسير سوره حمد.

ص: 116

شايد دليل توجه بسيار به اين آيه، اين باشد كه انسان به خدايي معرفت پيدا كند كه جهان، انسان و موجودات را از سر رحمت خود آفريده است.

در واقع، رحمت خدا سبب شده است كه جهان آفريده شود، انسان هستي يابد، پيامبران مبعوث شوند و كتاب هاي آسماني، به ويژه قرآن كريم براي هدايت بشر نازل گردند.

پس جهان، سرشار از رحمت واسعه حضرت حق و جلوه رحمت اوست. درباره رحمت، اين پرسش ها در اين مقاله مطرح مي شود:

1. حقيقت رحمت چيست؟

2. جلوه هاي رحمت خدا كدام است؟

3. اسباب رحمت كدام است؟

4. موانع رحمت چيست؟

5. درباره رحمت خداوند مهربان، چه نكات مهمي در كتاب و سنت وجود دارد؟

1. حقيقت رحمت

1. حقيقت رحمت

اهل لغت درباره حقيقت رحمت نوشته اند:

«رَحْمَة»، نرمي و نرم خويي است كه نيكي كردن به طرف مقابل را اقتضا مي كند و گاهي درباره مهرباني و نرم دلي به طور مجرد و گاهي در معناي احسان و نيكي كردن كه مجرد از رقّت است، به كار مي رود؛ مثل «رَحِمَ اللّهُ فلاناً؛ خدا او را مورد احسان و رحمت قرار دهد» (كه بيشتر به صورت دعاست). هر گاه خداي متعال با اين واژه توصيف شود، تنها احسان مجرّد و بدون رقّت و رحمدلي است و از اين معني روايت شده است: «انّ الرَّحْمةَ من

ص: 117

اللّه إنعام و إفضال و من الادميّين رقّةٌ و تعطُّفٌ؛ رحمت از سوي خداوند، نعمت دادن و بخشايش و از آدميان، شفقت و مهرباني است».(1)

علامه طباطبايي رحمه الله درباره رحمت مي نويسد:

كلمه «رحمت» به معناي تأثر قلب است، اما نه هر تأثري؛ بلكه تأثر خاصي كه از مشاهده ضرر و يا نقص در ديگران به آدمي دست مي دهد و آدمي را وامي دارد كه در مقام جبران ضرر و اتمام نقص او برآيد، ولي وقتي اين كلمه به خداي تعالي كه اجل از داشتن قلب است نسبت داده شود، ديگر به معناي تأثر قلبي نيست، بلكه به معناي نتيجه آن تأثر است. نتيجه تأثر در ما آدميان اين بود كه در مقام جبران نقص طرف برآييم؛ رحمت خداي تعالي نيز به همين معناست. پس اينكه مي گوييم خدا رحيم است، معنايش اين است كه نقص بنده را جبران نموده، حاجتش را برآورده، و بيماري اش را شفا مي دهد، و در يك عبارت جامع: «رحمت خدا منطبق است به اعطاي او و افاضه وجود بر خلقش».

البته اين نسبت هم تفاوت مي كند؛ اگر رحمت او را به مطلق خلقش نسبت دهيم، منظور از اين رحمت (رحمت رحماني او) دادن هستي به خلق است، و نيز دادن بقا و رزقي كه بقاي خلق را امتداد مي دهد، و نيز دادن ساير نعمت هايي كه به فرموده خودش قابل شمارش نيست؛ «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها.»(2) اما اگر رحمت خدا را به مؤمنين نسبت دهيم، در اين صورت، منظور از آن، (رحمت رحيميه او) رحمتي خواهد


1- ترجمه مفردات، ج 2، ص57.
2- «و هر قدر نعمت خدا را بشماريد به آخرش نمي رسيد.» ابراهيم: 34؛ نحل: 18.

ص: 118

بود كه مختص به مؤمنين است، و آن عبارت است از سعادت زندگي انساني انسان، و آن سعادت مظاهر مختلفي دارد كه خداي تعالي آنها را تنها به مؤمنين مرحمت مي كند، نظير داشتن معارف حقه الهيه، اخلاق كريمه، اعمال صالحه و حيات طيبه در دنيا و آخرت و جنت و رضوان.

و به همين جهت است كه وقتي قرآن را توصيف مي كند به اينكه رحمت براي مؤمنين است، معنايش اين است كه تنها مؤمنين را غرق در انواع خيرات و بركات مي كند؛ خيرات و بركاتي كه خداي تعالي آنها را در قرآن نهفته و قرآن را خزينه آن خيرات كرده تا هركس كه متحقق به حقايق آن شود، و معاني آن را در خود پياده كند از آن خيرات بهره مند شود، چنان كه مي فرمايد: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً».(1)

و در الدر المنثور از احمد و ابوداود از جندب بن عبد اللَّه بجلي روايت كرده است كه گفت: مردي عرب از باديه وارد شد و شتر خود را خوابانيد و آن را عقال كرد و سپس پشت سر پيغمبر صلي الله عليه و آله به نماز ايستاد؛ بعد از نماز به صداي بلند چنين دعا كرد: پروردگارا مرا و محمد صلي الله عليه و آله را رحم كن و احدي را در رحمت من و او شريك مساز.

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود از رحمت عمومي و واسع خداوند جلوگيري مي كني؟ براي خدا صد رحمت است كه از آن همه تنها يك رحمت را بر خلق خود نازل كرده و با آن جن و انس


1- ترجمه الميزان، ج 10، ص118.

ص: 119

و چارپايان را با يكديگر مهربان مي كند. نود و نه رحمت ديگر دارد.(1)

بنابراين، مفسران براي خداي سبحان دو نوع رحمت ذكر مي كنند: رحمت عام و خاص خدا.

مشهور در ميان مفسران اين است كه صفت «رحمان» اشاره به رحمت عام خداست كه شامل دوست و دشمن، مؤمن و كافر، و نيكوكار و بدكار مي شود؛ زيرا باران رحمت بي حسابش همه را رسيده، و خوان نعمت بي دريغش همه جا گسترده شده است، ولي «رحيم» به رحمت خاص پروردگار اشاره دارد كه ويژه بندگان مطيع و صالح است. گواه اين مطلب، آن است كه «الرَّحْمنِ» در قرآن، همه جا به صورت مطلق آمده كه نشانه عموميت آن است، درحالي كه «الرَّحِيمِ» گاهي به صورت مقيد ذكر شده كه دليل بر خصوصيت آن است؛ مانند «وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً؛ خداوند به مؤمنان رحيم است». (احزاب: 43)

در روايتي از امام صادق عليه السلام نيز مي خوانيم: «خداوند معبود همه چيز است؛ به تمام مخلوقاتش رحمان، و به خصوص مؤمنان، رحيم است».(2)

شهيد مطهري درباره اين دو رحمت مي نويسد:

قرآن، خداوند را هم با صفت «رحمان» و هم با صفت «رحيم» ياد مي كند. «بسم اللّه» كه خود، آيه اي از قرآن است، هم مشتمل بر رحمان است، هم مشتمل بر رحيم. رحمان و رحيم، دو مشتق از «رحمت» مي باشند با اين تفاوت كه «رحمت رحماني» عبارت است از رحمت عمومي كه شامل همه


1- ترجمه الميزان، ج 8، ص376.
2- برگزيده تفسير نمونه، ج 1، ص28.

ص: 120

موجودات است _ وجود هر موجودي براي آن موجود رحمت است، وسايلي كه براي ابقا و ادامه وجود او آفريده شده است، رحمت است _ اما «رحمت رحيميه» عبارت است از الطاف و دستگيري هاي خاصي كه يك موجود مكلّف بر اثر حسن انجام وظيفه مستحق آن مي گردد؛ لطف خاصي است كه طبق قانون خاص، نه قانون عام طبيعت، شامل حال مي گردد.

پيامبران آمده اند كه ما را به اين گونه مددهاي غيبي مؤمن نمايند. اگر چنين ايماني در ما پيدا شود، ما عملًا با خداوند وارد معامله و بده وبستان مي شويم، احساس مي كنيم كه نيكي كرديم و خداوند به ما پاداش نيك داد، ما را حفظ و نگهداري كرد؛ بر عكس، بدي كرديم و كيفر ديديم. به هرحال، بشر در زندگي خاص خود، اعم از زندگي فردي يا اجتماعي، احياناً مشمول لطف ها و رحمت هاي خاصي مي شود كه او را دستگيري مي كند و از سقوط نجات مي دهد. خداوند درباره رسول اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «ألَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَاوي، وَ وَجَدَكَ ضالّا فَهَدي، وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَاغْنَي».(1)

2. جلوه هاي رحمت خدا

اشاره

2. جلوه هاي رحمت خدا

رحمت خداوند سراسر جهان هستي را فرا گرفته است: «فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ». (انعام: 147)

و در جاي ديگر خداوند مي فرمايد: «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ». (اعراف: 156)


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 3، ص345.

ص: 121

اين رحمت واسعه الهي در زندگي فردي و اجتماعي انسان هم جلوه گر است. اگر رحمت الهي از زندگي انسان حذف شود، وي دچار نااميدي خواهد شد. در قرآن كريم و در روايات جلوه هاي فراواني از رحمت الهي بيان شده است.

از جمله پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده است:

خداوند متعال روزي كه آسمان ها و زمين را آفريد، صد رحمت بيافريد كه هر رحمتي به اندازه فاصله آسمان و زمين است. سپس از آن رحمت ها، يكي به زمين فرود آمد كه به سبب آن خلايق به يكديگر ترحم مي كنند و مادر به فرزندش مهر مي ورزد و پرندگان و حيوانات آب مي نوشند و مردمان زندگي مي كنند.(1)

بر اساس اين روايت، رحمت و مهرباني كه بين مردم وجود دارد، مهر و محبت مادر به فرزند، زندگي حيوانات، زندگي انسان ها با يكديگر، همه و همه جلوه هايي از رحمت خداوند به شمار مي روند. در قرآن كريم هم به نمونه هاي فراواني از رحمت و مهرباني خدا به بندگان اشاره شده است؛(2) از جمله:

_ آساني دستورات و احكام ديني

_ آساني دستورات و احكام ديني

دين اسلام، داراي احكامي است كه با فطرت انسان سازگار است و هرگونه سختي و دشواري از آنها برداشته شده است؛ چنان كه پيامبر


1- كنز العمّال، ح 10464.
2- نك: فرهنگ قرآن، ج14، ص40.

ص: 122

اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «من براي آوردن دين آسماني حنيف برگزيده شده ام.»(1) و همچنين فرمود: «اي مردم، همانا دين خدا آسان است.»(2) در قرآن كريم هم آمده است «مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ؛ [خداوند] در دين بر شما سختي قرار نداده است.» (حج: 78) قرآن علاوه بر تبيين اين اصل كلي (آساني دين)، گاهي مصداق هاي عملي آسان گيري در احكام و دستورات ديني را نيز نشان مي دهد؛ براي مثال، در آيه 6 سوره مائده، خداوند به اهل ايمان مي فرمايد: «هرگاه عزم نماز كرديد، وضو بگيريد» سپس مي فرمايد: «هرگاه جنب شديد، غسل كنيد.» در ادامه اين دستورهاي نوراني مي فرمايد: «و اگر بيمار و... بوديد و آبي براي وضو و يا غسل پيدا نكرديد، با خاك پاك تيمم كنيد» در پايان آيه نيز مي فرمايد:

«مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لٰكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ خداوند نمي خواهد بر شما تنگ بگيرد، ليكن مي خواهد شما را پاك، و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد كه سپاس [او] بداريد».

همچنين در مورد روزه كه در ماه مبارك رمضان واجب است؛ اگر كسي احتمال ضرر بدهد، مانند زن باردار يا بعضي از بيماران، وجوب روزه از آنها برداشته مي شود؛ تا جايي كه روزه گرفتن در مواردي حرام است.

نمونه ديگر، جهاد در كنار رسول خدا صلي الله عليه و آله است كه واجب است، اما اين وجوب از سر رحمت، از بعضي برداشته شده است:

«بر ناتوانان و بر بيماران و بر كساني كه چيزي نمي يابند تا در راه خدا خرج كنند _ در صورتي كه براي خدا و پيامبرش خيرخواهي كنند _ هيچ گ


1- كنز العمّال، ح 5418.
2- ميزان الحكمة، ج4، ح 6275.

ص: 123

ناهي نيست و نيز بر نيكوكاران ايرادي نيست و خدا آمرزنده مهربان است».(1)

_ اتحاد در دين و راه و روش درست زندگي

_ اتحاد در دين و راه و روش درست زندگي

انسان موجودي آزاد است. او مي تواند راه و روش زندگي خود را برگزيند و اين از نشانه هاي خداست. بر اين اساس، انسان ها به گروه هاي مختلف تقسيم مي شوند؛ زيرا هر شخص يا گروهي مي تواند راهي جدا از راه ديگران براي خود برگزيند كه نتيجه عملي آن، اختلاف در دين و راه و روش زندگي خواهد بود.

در اين ميان، عده اي راه و روش درست زندگي را انتخاب مي كنند و به تعبير دقيق تر، دين حقيقي خدا را برمي گزينند. خداوند اين انتخاب را ناشي از توجه و رحمت ويژه خود معرفي مي كند و در آيه 118 و 119 سوره هود مي فرمايد: «و اگر پروردگار تو مي خواست، قطعاً همه مردم را امت واحدي قرار مي داد، درحالي كه پيوسته در اختلافند، مگر كساني كه پروردگار تو به آنان رحم كرد...».(2)

_ دعا و اجابت آن

_ دعا و اجابت آن

درخواست از خدا كه در اصطلاح، آن را دعا مي ناميم، از نعمت هاي ويژه خداوند است. بندگان در موارد مختلف، از سر نياز، خداي مهربان خود را مي خوانند؛ خدايي كه بي نياز مطلق است، اما با وجود بي نيازي، به دعاي بندگانش توجه مي كند و هيچ دعايي را بي پاسخ نمي گذارد. اين


1- توبه: 91.
2- نك: ترجمه تفسير الميزان، ج11، ص81 ؛ تفسير نور، ج5، ص396.

ص: 124

اجابت دعا پرتوي از رحمت پروردگار جهان است. او از سر لطف و مهرباني و رحمت، پاسخ دعاي بندگانش را مي دهد و چه خوب است كه انسان در موقع دعا كردن، خداوند را به رحمتش بخواند و سوگند دهد. اصحاب كهف در سايه رحمت الهي، از خدوند درخواست كردند و خداوند از خزانه رحمت خود به آنها عنايت فرمود. ايوب پيامبر، خدا را به ارحم الراحمين بودن ستود و خداوند در سايه رحمت خود، دعاي او را اجابت كرد.(1)

_ احياي زمين

_ احياي زمين

خداي مهربان، خدايي است كه ابرها را به وسيله باد در آسمان مي گستراند و باران رحمت خود را بر بندگان نازل مي كند. زمين در سايه اين باران رحمت زنده مي شود، گياه مي رويد، و گويي زندگيِ دوباره پيدا مي كند. قرآن كريم همه اينها را از رحمت الهي معرفي مي كند و مي فرمايد: «پس به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين را پس از مرگش زنده مي گرداند...».(2)

_ هدايت از ظلمات كفر و نفاق به سوي ايمان

_ هدايت از ظلمات كفر و نفاق به سوي ايمان

بعثت پيامبران، به ويژه خاتم انبيا و اعطاي قرآن كريم، همه از سر لطف و مهرباني پروردگار است. او دوست دارد بندگان خود را از تاريكي ناداني و كفر و نفاق به سوي روشنايي اسلام و ايمان هدايت كند؛ چنان كه مي فرمايد: «هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَي عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ


1- نك: كهف: 10 و 16؛ انبيا: 83 و 84.
2- روم: 50.

ص: 125

الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ؛ او همان كسي است كه بر بنده خود آيات روشني فرو مي فرستد، تا شما را از تاريكي ها به سوي نور بيرون كشاند و در حقيقت، خدا به شما بسيار بخشنده و مهربان است». (حديد: 9)

_ آفرينش چهارپايان و حيوانات

_ آفرينش چهارپايان و حيوانات

همان گونه كه آفرينش گل و گياه از الطاف الهي است كه انسان از آن بهره مند مي شود، آفرينش حيوانات و چهارپايان نيز از جلوه هاي رحمت الهي است. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

وَ الْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ ءٌ وَ مَنَافِعُ وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ وَ لَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ. (نحل: 5 _ 7)

و چارپايان را براي شما آفريد. در آنها براي شما [وسيله] گرمي و سودهايي است، و از آنها مي خوريد. و در آنها براي شما زيبايي است، آنگاه كه [آنها را] از چراگاه برمي گردانيد، و هنگامي كه [آنها را] به چراگاه مي بريد. و بارهاي شما را به شهري مي برند كه جز با مشقت بدن ها، بدان نمي توانستيد برسيد. قطعاً پروردگار شما رئوف و مهربان است.

_ پرواز پرندگان

_ پرواز پرندگان

پرواز پرندگان در آسمان نيز از جلوه هاي رحمت خداست. در قرآن كريم آمده است: «أَوَ لَمْ يَرَوْا إِلَي الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمٰنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ بَصِيرٌ؛ آيا در بالاي سرشان به پرندگان

ص: 126

ننگريسته اند [كه گاه] بال مي گسترند و [گاه] بال مي زنند ؟ جز خداي رحمان [كسي] آنها را نگاه نمي دارد، او به هر چيزي بيناست». (ملك: 19)

بعثت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ، دين اسلام، اقدام پيامبران به انذار و تبشير بهشت و نعمت هاي بي انتهاي آن، پذيرش توبه و... همه و همه جلوه هاي رحمت خداي مهربان به بندگانش است.

حلال ها و حرام هاي الهي هم جلوه اي از رحمت خدا به بندگان است و لازم است مؤمنان با دقت در اين جلوه هاي رحمت الهي بنگرند و به رحمت خدا اميدوار باشند تا در كنار ايمان و عمل صالح، به رستگاري واقعي برسند.

3. اسباب رحمت الهي

اشاره

3. اسباب رحمت الهي

عملكرد و منش انسان در جلب رحمت الهي مؤثر است. آنگاه كه انسان ها به ياد خدا باشند، رحمت الهي نازل مي شود. همچنين آنگاه كه روابط اجتماعي بر اساس مهر و محبت باشد، خداوند هم رحمت خود را نصيب بندگانش مي كند، امام صادق عليه السلام يكي از شايستگان رحمت الهي را كه خداوند به بركت وي، به ملت و امتي رحم مي كند اين گونه معرفي مي كند چنين شخصي دو ويژگي مهم دارد.

اولاً بنده راستين خداست؛ يعني از فرمان خداوند اطاعت مي كند و سراسر وجودش در اختيار خداست؛ ثانياً، اهل گريه است و از سر تواضع و خشيت و خوف الهي مي گريد. گريه چنين شخصي سبب جلب رحمت براي امتي مي شود:

«... فَلَوْ أَنَّ عَبداً بَكَي فِي اُمَّةٍ لَرَحِمَ اللهُ عزوجل تِلكَ الْاُمَّةَ بِبُكاءِ ذلكِ الْعبدِ».(1)

با مراجعه به قرآن كريم و روايات و دقت در مواردي كه خداوند،


1- تفسير الميزان، ج2، ص482.

ص: 127

خود را به وصف رحيم توصيف كرده است، بسياري از زمينه هاي جلب رحمت الهي و شايستگان دريافت اين لطف آشكار مي شود.

براي نمونه آنجا كه به اهل ايمان مي فرمايد از تجسس در عيوب مردم و بدگماني دوري كنيد، خود را به وصف «توّاب رحيم» مي ستايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد از بسياري از گمان هاي بد دور باشيد؛ زيرا برخي از گمان ها گناه است و در احوال و عيب هاي پنهان مردم كاوش مكنيد و از پس يكديگر بدگويي و غيبت مكنيد... و از خدا پروا كنيد كه خدا توبه پذير و رحيم و مهربان است».(1)

رعايت ادب هنگام ملاقات پيامبر صلي الله عليه و آله نيز مايه خير و جلب رحمت الهي است.(2)

همچنين صبر و مقاومت هنگام مصيبت و گفتن «انا لله و انا اليه راجعون»، از اسباب جلب رحمت خداست. خداوند در سوره بقره مي فرمايد: «هر آينه شما را به چيزي از قبيل ترس و گرسنگي و كاهشي در اموال و جان ها و محصولات مي آزماييم و مژده صابران را؛ همان كساني كه چون مصيبتي به آنان برسد، مي گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوي او باز مي گرديم؛ برايشان درودها و رحمتي از پروردگارشان باد و راه يافتگان هم خود ايشانند». (بقره: 155 _ 157)

الف) استغفار

الف) استغفار

_ «وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ از خداوند آمرزش بخواهيد كه خدا آمرزنده مهربان است». (بقره: 199)


1- حجرات: 12.
2- حجرات: 4 و 5.

ص: 128

_ «وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً؛ و هر كس كار بدي كند، يا بر خويشتن ستم ورزد؛ سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده مهربان خواهد يافت». ( نساء: 110)

_ «لَوْ لاَ تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ چرا از خدا آمرزش نمي خواهيد؟ باشد كه مورد رحمت قرار گيريد». (نمل: 46)

ب) گوش دادن به قرآن و پيروي از آن

ب) گوش دادن به قرآن و پيروي از آن

_ «وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ و چون قرآن خوانده شود، گوش بدان فرا داريد و خاموش مانيد، اميد است كه بر شما رحمت آيد». (اعراف: 204)

_ «وَ هذا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ و اين، خجسته كتابي است كه ما آن را نازل كرديم؛ پس، از آن پيروي كنيد و پرهيزكاري ورزيد، باشد كه مورد رحمت قرار گيريد». (انعام: 155)

ج) آشتي دادن اهل ايمان

ج) آشتي دادن اهل ايمان

_ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ در حقيقت مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادرانتان را سازش دهيد و از خدا پروا بداريد، اميد است كه مورد رحمت قرار گيريد». (حجرات: 10)

د) پيروي از خدا و پيامبرش

د) پيروي از خدا و پيامبرش

_ «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ خدا و رسول را فرمان بريد؛ باشد كه مشمول رحمت قرار گيريد». (آل عمران: 132)

ص: 129

ه) ايمان به خدا و شكيبايي و صبر در راه خدا

ه) ايمان به خدا و شكيبايي و صبر در راه خدا

حضرت ابراهيم، حضرت لوط، اسحاق، يعقوب، و داوود، سليمان، ايوب، اسماعيل و ادريس عليهم السلام از جمله افرادي معرفي شده اند كه شايسته رحمت الهي هستند.

اين پيامبران بزرگ الهي دو ويژگي مهم داشته اند كه شايسته اين مقام شده اند: شكيبايي و صبر و پايداري در راه خدا در تمام مراحل زندگي؛ صالح و درستكار بودن. بر همين اساس خداوند حكيم مي فرمايد:

وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ وَ أَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ. (انبياء: 85 و 86)

و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را [ياد كن] كه همه از شكيبايان بودند. و آنان را در رحمت خود داخل كرديم؛ چرا كه ايشان از شايستگان بودند.

و در جاي ديگر مي فرمايد:

_ «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً؛ و اما كساني كه به خدا گرويدند و به او تمسك جستند، به زودي [خدا] آنان را در جوار رحمت و فضلي از جانب خويش درآورد، و ايشان را به سوي خود، به راهي راست هدايت كند». (نساء: 175)

و) زنده كردن امر به معروف در جامعه

و) زنده كردن امر به معروف در جامعه

_ «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولٰئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ و مردان و زنان باايمان، دوستان يكديگرند كه به كارهاي پسنديده وامي دارند و از كارهاي ناپسند بازمي دارند و نماز را برپا

ص: 130

مي كنند و زكات مي دهند و از خدا و پيامبرش فرمان مي برند؛ آنانند كه خدا به زودي مشمول رحمتشان قرار خواهد داد، كه خدا توانا و حكيم است». (توبه: 71)

در اين آيه آمده اهل ايمان به خدا و رسولش و اهل عمل صالح بايد به رحمت الهي اميدوار باشند.

ز) انفاق در راه خدا

ز) انفاق در راه خدا

_ «وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ و برخي [ديگر] از باديه نشينان كساني اند كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارند و آنچه را انفاق مي كنند، مايه تقرب نزد خدا و دعاهاي پيامبر مي دانند. بدانيد كه اين [انفاق] مايه تقرب آنان است. به زودي خدا ايشان را در جوار رحمت خويش درآوَرَد، كه خدا آمرزنده مهربان است». (توبه: 99)

گروهي از باديه نشينان زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله كه به خدا و روز قيامت مؤمن بودند و در راه خدا انفاق مي كردند شايسته رحمت الهي معرفي شدند.

ح) رعايت تقوا (عمل به واجبات و ترك محرمات)

ح) رعايت تقوا (عمل به واجبات و ترك محرمات)

_ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ در حقيقت، مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادرانتان را سازش دهيد و از خدا پروا بداريد، اميد است كه مورد رحمت قرار گيريد». (حجرات: 10)

ط) توبه

ط) توبه

_ «فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ؛ سپس آدم از پروردگارش كلماتي دريافت كرد؛ و [خدا] بر او ببخشود؛ آري، او [است كه] توبه پذير مهربان است». (بقره: 37)

ص: 131

در اين آيه خداوند حضرت آدم را شايسته رحمت خود مي داند زيرا اهل توبه بوده است.

ي) هجرت و جهاد در راه خدا

ي) هجرت و جهاد در راه خدا

_ «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سبيل الله أُولٰئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ آنان كه ايمان آورده و كساني كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد كرده اند، آنان به رحمت خدا اميدوارند. خداوند آمرزنده مهربان است». (بقره: 218)

_ «الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سبيل الله بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوَانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ؛ كساني كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته اند، نزد خدا مقامي هرچه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند پروردگارشان آنان را از جانب خود، به رحمت و خشنودي و باغ هايي [در بهشت] كه در آنها نعمت هايي پايدار دارند، مژده مي دهد». (توبه: 20 و 21)

ك) دعاي خالصانه و مستمر

ك) دعاي خالصانه و مستمر

_ «وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَي رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ ذِكْرَي لِلْعَابِدِينَ؛ و ايوب را [ياد كن] هنگامي كه پروردگارش را ندا داد: «به من آسيب رسيده است و تويي مهربان ترين مهربانان.» پس [دعاي] او را اجابت، و آسيب او را برطرف كرديم، و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجدداً] به وي عطا كرديم [تا] رحمتي از جانب ما و عبرتي براي عبادت كنندگان [باشد]». (انبياء: 83 و 84)

خداوند در جاي ديگر پس از دعوت انسان ها به دعا و خواندن

ص: 132

پروردگار، يادآور مي شود كه رحمت الهي به نيكوكاران نزديك است: «وَ لاَ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ؛ و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد، و با بيم و اميد او را بخوانيد كه رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است». (اعراف: 56)

4. موانع رحمت خدا

اشاره

4. موانع رحمت خدا

براي پيدا كردن عوامل محروميت از رحمت الهي، مي توان به عوامل جلب رحمت توجه كرد؛ اعمال و رفتار مخالف آنها موانع جلب رحمت الهي است.

براي مثال، اگر تجسس نكردن در امور خصوصي مردم، عامل جلب رحمت الهي است، پس تجسس در عيب هاي مردم مي تواند مانع رحمت خدا معرفي شود. اگر ادب موجب نزول رحمت است، بي ادبي مي تواند مانع نزول رحمت و بلكه بالاتر، موجب برانگيختن غضب خدا گردد. نمونه آشكار بي ادبي، بي ادبي شيطان رجيم در مقابل خدا بود كه از رحمت خاص الهي محروم شد. چنان كه پيروي از خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله ، عامل جلب رحمت خداست، مخالفت و دشمني با خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله ، از عوامل محروميت از رحمت الهي به شمار مي آيد.

علاوه بر اين موارد، با مراجعه به احاديث و قرآن، مي توان موانع ديگر نزول رحمت خدا را پيدا كرد.

حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «ترحم به انسان بي رحم، مانع رحمت مي شود».(1) همچنين فرمود: «هركس به مردم رحمت نكند، خداوند رحمت خود را از او بازدارد».(2)


1- غررالحكم، ح 5430.
2- غررالحكم، ح 8965.

ص: 133

بي عفتي، ستم و تكبر نيز از موانع مهم رحمت به شمار مي آيد. در روايات آمده است، مردان پيري كه رعايت عفت نكنند و حاكمان ستمگر و انسان هاي متكبر، بايد بدانند كه اين نوع خلق وخوي و رفتار، سبب مي شود نظر رحمت الهي از آنان قطع گردد.(1)

بعضي موانع رحمت الهي در قرآن كريم:

الف) گسترش گناه و فحشا

الف) گسترش گناه و فحشا

_ «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ كساني كه دوست دارند زشتكاري در ميان مؤمنان گسترش يابد، براي آنان در دنيا و آخرت عذابي پردرد خواهد بود، و خدا [است كه] مي داند و شما نمي دانيد». (نور: 19)

ب) روي گرداني از آيات الهي

ب) روي گرداني از آيات الهي

_ «... وَ قَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ مَا كَانُوا مُؤْمِنِينَ؛... و كساني را كه آيات ما را دروغ شمردند و مؤمن نبودند، ريشه كن كرديم». (اعراف: 72)

ج) پيروي از شيطان

ج) پيروي از شيطان

خداوند به مؤمنان دستور مي دهد از گام هاي شيطان پيروي نكنند؛ زيرا شيطان، مؤمنان را گام به گام به سوي زشتي ها و جهنم مي كشاند.

_ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لاَ فَضْلُ


1- نك: تفسير نورالثقلين، ج1، ص356، ذيل آيه 77 سوره آل عمران.

ص: 134

اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لٰكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. (نور: 21)

اي كساني كه ايمان آورده ايد، از پي گام هاي شيطان قدم منهيد، و هر كس بر جاي گام هاي شيطان قدم نهد، [بداند كه] او به زشتكاري و ناپسندي وامي دارد، و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ كس از شما پاك نمي شد، ولي [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مي گرداند و خدا [است كه] شنواي داناست.

د) تكبر

د) تكبر

_ «إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ لاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّي يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ؛ كساني كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن] آنها تكبر ورزيدند، درهاي آسمان را برايشان نمي گشايند و در بهشت درنمي آيند مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن داخل شود. و بدينسان بزهكاران را كيفر مي دهيم». (اعراف: 40)

ه) بي عفتي

ه) بي عفتي

كساني كه مرتكب اين عمل بسيار زشت شوند و از آن توبه نكنند، نمي توانند در قيامت رحمت الهي را براي خود جلب كنند.(1)

بدگماني، شايعه پراكني، ستم، غيبت، دروغ، فساد در زمين، فسق و فجور، كشتار انسان هاي بي گناه، كفر و نفاق، كينه، گمراهي و در يك كلام گناه، از موانع مهم رحمت خدا در دنيا و آخرت هستند.


1- نك: فرقان: 68 _ 70.

ص: 135

5. نكاتي درباره رحمت

اشاره

5. نكاتي درباره رحمت

زير فصل ها

نكته اول: اميد به رحمت الهي در همه حال و نااميد نشدن از رحمت خدا

نكته دوم: دعا براي رحمت

نكته سوم: محرومان از رحمت الهي

نكته اول: اميد به رحمت الهي در همه حال و نااميد نشدن از رحمت خدا

نكته اول: اميد به رحمت الهي در همه حال و نااميد نشدن از رحمت خدا

بر اساس آموزه هاي قرآن و مكتب اهل بيت عليهم السلام مؤمنان وظيفه دارند به رحمت خداي مهربان اميدوار باشند و ديگران را نيز به رحمت الهي اميدوار سازند. «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ پس بدانيد كه خدا آمرزنده مهربان است». (مائده: 34)

و در جاي ديگر خداوند به پيامبر خود ابلاغ مي كند كه به مؤمنان بگويد خداوند بر خويش مقرر كرده است رحمت خود را شامل مؤمنان گرداند. «وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ و چون كساني كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، بگو درود بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر كرده [درباره] هركدام از شما كه به ناداني كار بدي كند و آنگاه به توبه و صلاح آيد، پس وي آمرزنده مهربان است». (انعام: 54)

نااميدي از رحمت الهي، به معناي كفر به احاطه و گستره رحمت خداوند، گناه كبيره به شمار مي رود. در داستان حضرت يوسف عليه السلام خداوند از زبان حضرت يعقوب عليه السلام مي فرمايد: «يَا بَني ًََّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَاْيْسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَاْيْسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُون؛ اي پسران من، برويد و از يوسف و برادرش جست وجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد؛ زيرا جز گروه كافران كسي از رحمت خدا نوميد نمي شود». (يوسف: 87)

كلمه «روح» _ به فتح راء و سكون واو _ به معناي نفس و يا نفس خوش است و كنايه از راحتي و ضد خستگي است. اين كنايه به اين

ص: 136

دليل است كه شدت و بيچارگي و بسته شدن راه نجات در نظر انسان، نوعي اختناق و خفگي تصور مي شود؛ همچنان كه مقابل آن، يعني نجات يافتن و پيروزي و عافيت، نوعي تنفس و راحتي به نظر مي رسد. ازاين رو مي گويند: «يُفَرِّجُ الْهَم و يُنَفِّسُ الْكَرب؛ يعني خداوند اندوه را به فرج، و گرفتاري را به نفس راحت مبدل مي سازد.» پس روحي كه منسوب به خداست، همان فرج بعد از شدتي است كه به اذن خدا و مشيت او صورت مي گيرد.

بر هركس كه به خدا ايمان دارد، لازم است به اين معنا معتقد شود كه خدا هر چه بخواهد انجام مي دهد، و به هرچه اراده فرمايد حكم مي كند، و هيچ قاهري نيست كه بر مشيت او فايق آيد يا حكم او را به عقب اندازد. بنابراين، هيچ صاحب ايماني نمي تواند و نبايد از روح و رحمت خدا نااميد شود؛ زيرا نوميدي از رحمتش، در حقيقت محدود كردن قدرت او و به معناي كفر به احاطه و سعه رحمت اوست؛ همچنان كه يعقوب عليه السلام مي فرمايد: «إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» و ابراهيم عليه السلام مي فرمايد: «وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ؛ جز مردم نادان و گمراه كسي از رحمت خدا نااميد نيست.»(1) همچنين در اخبار، نااميدي از رحمت خدا از گناهان كبيره و مهلكه شمرده شده است.

پس معناي آيه اين است كه يعقوب به فرزندان خود چنين امر كرد: «يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ؛ اي فرزندان من برويد و از يوسف و برادرش [كه در مصر دستگير شده] جست وجو كنيد، شايد ايشان را بيابيد»؛

«وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ؛ از فرجي كه خداوند بعد از هر شدت ارزاني مي دارد نوميد نشويد»؛


1- حجر: 56.

ص: 137

«إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ؛ به درستي كه از رحمت خدا مأيوس نمي شوند مگر مردمي كه كافرند و به اين معنا ايمان ندارند كه خداوند تواناست تا هر غمي را زايل و هر بلايي را رفع كند».(1)

نكته دوم: دعا براي رحمت

نكته دوم: دعا براي رحمت

انسان علاوه بر اميدواري به رحمت الهي و اميدوار كردن ديگران، وظيفه دارد رحمت را از درگاه الهي درخواست كند. دعا براي رحمت، از آموزه هاي مهم اسلام است.

خداوند مهربان به پيامبرش سفارش مي كند كه براي نزول رحمت الهي دعا كند: «وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ؛ و بگو پروردگارا، ببخشاي و رحمت كن [كه] تو بهترين بخشايندگاني». (مؤمنون: 118)

البته درخواستن رحمت، به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اختصاص ندارد. حضرت آدم و حوا عليهما السلام نيز از خداوند مهربان، طلب رحمت مي كنند: «قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ گفتند: پروردگارا، ما بر خويشتن ستم كرديم و اگر بر ما نبخشايي و به ما رحم نكني، مسلّماً از زيانكاران خواهيم بود». (اعراف: 23)

ديگر پيامبران الهي مانند حضرت موسي، ايوب و... نيز از خداوند سبحان، تقاضاي رحمت كرده اند.(2)

درخواست رحمت آن چنان مهم است كه از وظايف اصلي فرزندان درباره پدر و مادر است، يعني فرزندان وظيفه دارند كه براي پدر و مادر خود از خداوند طلب رحمت كنند:


1- ترجمه الميزان، ج 11، ص321 (با دخل و تصرف).
2- نك: اعراف: 150 و 151؛ انبياء: 83؛ مريم: 20.

ص: 138

وَ قَضَي رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً اما يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً. وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً. (اسراء: 23 و 24)

و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد. اگر يكي از آن دو يا هر دو، در كنار تو به سالخوردگي رسيدند، به آنها [حتي] «اف» مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخني شايسته بگوي. و از سر مهرباني، فروتنانه بر آنان بال بگستر و بگو: پروردگارا، آن دو را رحمت كن؛ چنان كه مرا در خُردي پروردند.

نكته سوم: محرومان از رحمت الهي
اشاره

نكته سوم: محرومان از رحمت الهي

زير فصل ها

1. دوستداران گسترش گناه و فحشا

2. تكذيب كنندگان آيات الهي

3. ستمكاران

4. علماي يهود

5. كافران، مشركان و منافقان

1. دوستداران گسترش گناه و فحشا

1. دوستداران گسترش گناه و فحشا

افرادي كه اهل گناه و فحشا هستند و هيچ گاه ازاين روش بد خود باز نمي گردند و به درگاه الهي توبه نمي كنند، در دنيا و آخرت از رحمت الهي محرومند.

عده اي افزون بر ارتكاب گناه، آن را رواج نيز مي دهند: اين افراد نيز، از رحمت خدا به دورند و بايد منتظر قهر و خشم و عذاب الهي باشد.

گروه سومي كه در قرآن از رحمت خدا محروم معرفي شده اند. كساني هستند كه در قلب و باطن خود، زشتكاري و بدي را دوست دارند و ميل دارند كه گناه و بدي در جامعه گسترش يابد. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

ص: 139

«إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ كساني كه دوست دارند زشتكاري در ميان آنان كه ايمان آورده اند، گسترش يابد، براي آنان در دنيا و آخرت عذابي پردرد خواهد بود، و خدا [است كه] مي داند و شما نمي دانيد». (نور: 19)

2. تكذيب كنندگان آيات الهي

2. تكذيب كنندگان آيات الهي

قرآن كريم، داستان اقوام گذشته را براي عبرت گيري انسان ها در همه زمان ها بيان مي كند؛ از جمله زندگي حضرت نوح عليه السلام و قومش را كه آن حضرت نزديك به نهصد سال، شبانه روز قوم خود را به خداپرستي دعوت كرد، اما قوم او از سر لجاجت با او مخالفت كردند و فقط عده كمي به او ايمان آوردند و به وي پيوستند. ديگران، معجزات خداوند و آيات و نشانه هاي الهي را دروغ شمردند و خداوند هم به سبب اين لجاجت و تكذيب، آن قوم را از رحمت خود محروم ساخت و آنها را در همين دنيا دچار عذابي دردناك كرد:

«فَأَنْجَيْنَاهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ مَا كَانُوا مُؤْمِنِينَ؛ پس او و كساني را كه با او بودند به رحمتي از خود رهانيديم؛ و كساني را كه آيات ما را دروغ شمردند و مؤمن نبودند، ريشه كن كرديم». (اعراف: 72)

3. ستمكاران

3. ستمكاران

خداوند به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد كه به مردم هشدار دهد و آنها را از روز برانگيخته شدن كه در آن ترديدي نيست، بترساند، اما عده اي به اين هشدار پيامبر صلي الله عليه و آله توجه نمي كنند و ايمان نمي آورند، بلكه راه ستم به خويش و ديگران را بر مي گزينند. اين افراد از رحمت خدا دور مي مانند

ص: 140

و مقصر اصلي هم خودشان هستند. قرآن كريم اين حقيقت را چنين نقل مي كند:

وَ كَذٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَي وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لاَ رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلٰكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاَ نَصِيرٍ. (شورا: 7 و 8)

و بدين گونه قرآن عربي به سوي تو وحي كرديم تا [مردمِ] مكّه و كساني را كه پيرامون آنند هشدار دهي، و از روزِ گرد آمدن [خلق] كه ترديدي در آن نيست بيم دهي؛ گروهي در بهشتند و گروهي در آتش. و اگر خدا مي خواست، قطعاً آنان را امتي يگانه مي گردانيد، ليكن هركس را بخواهد، به رحمت خويش درمي آورد و ستمگران، نه ياري دارند و نه ياوري.

در آيه اي ديگر هم تصريح دارد كه ستمكاران از رحمت خدا به دور هستند و بايد منتظر عذابي پردرد باشند:

إِنَّ هٰذهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَي رَبِّهِ سَبِيلاً وَ مَا تَشَاءُونَ إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً. (انسان: 29 _ 31)

اين [آيات،] پندنامه اي است تا هر كه خواهد، راهي به سوي پروردگار خود پيش گيرد. و تا خدا نخواهد، [شما] نخواهيد خواست؛ قطعاً خدا داناي حكيم است. هركس را خواهد، به رحمت خويش درمي آوَرَد، و براي ظالمان عذابي پردرد آماده كرده است.

ص: 141

4. علماي يهود

4. علماي يهود

قوم يهود با همراهي بزرگان و علماي خود، پيش از اسلام در اطراف مدينه مستقر شدند. تحليل عده اي از تاريخ نگاران اين است كه علماي يهود با توجه به مدارك تاريخي، يقين داشتند كه آخرين پيامبر الهي در شبه جزيره عربستان ظهور خواهد كرد. بنابراين به اميد همراهي با او و يافتن قدرت، در اين مكان ها مستقر شدند؛ اما بعد از ظهور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله راه مخالفت را برگزيدند و حقايق الهي را پنهان كردند و حاضر نشدند اعتراف كنند كه آن حضرت، پيامبر خاتم است. خداوند، به دليل اين پنهان كاري علماي يهود، آنها را از رحمت الهي به دور، و مستحق لعن و نفرين الهي مي داند و مي فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَي مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ؛ كساني كه نشانه هاي روشن و رهنمودي را كه فرو فرستاده ايم، بعد از آنكه آن را براي مردم در كتاب توضيح داده ايم، كتمان مي دارند، آنان را خدا لعنت مي كند و لعنت كنندگان لعنتشان مي كنند. (بقره: 159)

5. كافران، مشركان و منافقان

5. كافران، مشركان و منافقان

مردمي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آنها را به توحيد و يكتاپرستي فراخواند، به چهاردسته تقسيم شدند:

دسته اول: اهل ايمان بودند؛ كساني كه به روز قيامت و به پيامبر ايمان آوردند و از دستورات خدا و رسولش پيروي كردند. اين دسته بايد منتظر رحمت خدا باشند.

ص: 142

دسته دوم، سوم و چهارم، كافران، منافقان و مشركان هستند. كافران كساني هستند كه خدا و رسول او را نفي مي كنند و مي كوشند در مقابل آن حضرت و دين خدا، راه گمراهي را رواج دهند. منافقان، در حقيقت، كافر به خدا و دين خدا هستند، اما به دليل مصالح دنيايي، كفر باطني خود را اظهار نمي كنند، بلكه اظهار ايمان مي كنند. مشركان كساني هستند كه براي خدا شريك قائل مي شوند. در مجموع، هر سه گروه در خداشناسي و توحيد به بيراهه رفته اند و از ديدگاه قرآن كريم اگر توبه نكنند، از رحمت الهي به دورند و مستحق عذالب الهي هستند.(1)

گلبانگ حديث

اشاره

گلبانگ حديث

زير فصل ها

رحمت خدا

اسباب رحمت

موانع رحمت

قرار گرفتن در معرض رحمت خداوند

شايستگان رحمت

رحمت خدا

رحمت خدا

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :

إنّ اللّه َ تعالي خَلَقَ مِائةَ رَحمَةٍ يَومَ خَلَقَ السماواتِ و الاَرضَ، كُلُّ رحمةٍ مِنها طِباقُ ما بينَ السماءِ و الاَرضِ، فَأهبَطَ رَحمَةً مِنها إلي الاَرضِ فَبِها تَراحَمَ الخَلقُ، و بها تَعطِفُ الوالِدَةُ علي وَلَدِها، و بها تَشرَبُ الطيرُ و الوُحوشُ مِن الماءِ، و بها تَعِيشُ الخلائقُ.

خداوند متعال روزي كه آسمان ها و زمين را آفريد، صد رحمت بيافريد كه هر رحمتي به اندازه فاصله آسمان و زمين است. پس، از آن رحمت ها يكي به زمين فرود آمد كه به سبب آن خلايق به يكديگر ترحم مي كنند و مادر به فرزندش مهر مي ورزد و پرندگان و حيوانات آب مي نوشند و مردمان زندگي مي كنند.(2)


1- نك: بقره: 161؛ احزاب: 24؛ فرقان: 68 و 70.
2- كنزالعمّال، ح ١٠٤٦٤.

ص: 143

2. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «لَن يَدخُلَ الجَنَّةَ أحَدٌ إلاّ بِرحمَةِ اللّهِ. قالوا: و لا أنتَ ؟ قالَ: و لا أنا إلاّ أن يَتَغَمَّدَنِيَ اللّهُ؛ هيچ كس به بهشت نرود مگر با رحمت خدا. عرض كردند: و نه شما؟ فرمود: و نه من، مگر اينكه خدا مرا مشمول رحمت خود كند».(1)

3. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «لَو تَعلَمُونَ قَدْرَ رحمَةِ اللّه ِ تعالي لاَتَّكَلتُمْ علَيها؛ اگر اندازه رحمت خداوند متعال را مي دانستيد، حتماً به آن تكيه مي كرديد».(2)

4. امام زين العابدين عليه السلام : «لا يَهلِكُ مُؤمنٌ بينَ ثلاثِ خِصالٍ: شهادَةِ أن لا إلهَ إلاّ اللّه ُ وحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، و شفاعَةِ رسولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله ، و سَعَةِ رَحمَةِ اللّه ِ عزوجل؛ با وجود سه چيز، مؤمن هلاك نمي شود: گواهي دادن به يگانگي و بي همتايي خداوند، و شفاعت رسول خدا، و گستردگي رحمت خداوند عزوجل».(3)

اسباب رحمت

اسباب رحمت

1. امام علي عليه السلام : «بِذِكرِ اللّه ِ تُستَنزَلُ الرّحمَةُ؛ با ياد خداوند، رحمت [او]فرود مي آيد».(4)

2. امام علي عليه السلام : «بالعَفوِ تُستَنزَلُ الرحمَةُ؛ با عفو است كه رحمت [خدا] فرود مي آيد».(5)

3. امام علي عليه السلام : «بِبَذلِ الرحمَةِ تُستَنزَلُ الرّحمَةُ؛ با مهرباني به ديگران است كه رحمت [خدا] فرود مي آيد».(6)


1- كنزالعمّال، ح ١٠٤٠٧.
2- كنزالعمّال، ح ١٠٣٨٧.
3- بحارالانوار، ج٧٨، ص١٥٩، ح ١٠.
4- غررالحكم، ح ٤٢٠٩.
5- غررالحكم، ح ٤٣١٧.
6- غررالحكم، ح ٤٣٤٣.

ص: 144

4. امام علي عليه السلام : «رحمَةُ الضُعَفاءِ تَستَنزِلُ الرّحمَةَ؛ ترحم به ناتوانان، رحمت حق را فرود مي آورد».(1)

5. امام علي عليه السلام : «أبلَغُ ما تَستَدِرُّ بهِ الرحمَةُ أن تُضمِرَ لِجَميعِ الناسِ الرحمَةَ؛ بهترين وسيله ريزش رحمت [خدا]، مهربان بودن با همه مردمان است».(2)

6. امام باقر عليه السلام : «تَعَرَّضْ للرّحمَةِ و عَفوِ اللّه ِ بحُسنِ المُراجَعَةِ، و استَعِنْ علي حُسنِ المُراجَعَةِ بخالِصِ الدعاءِ و المُناجاةِ في الظُّلَمِ؛ با بازگشت (توبه) راستين، خود را در معرض رحمت و بخشش خدا قرار ده و براي بازگشت راستين، از دعاي خالصانه و مناجات در دل تاريكي ها كمك بگير».(3)

موانع رحمت

موانع رحمت

1. امام علي عليه السلام : «رحمَةُ مَن لا يَرحَمُ تَمنَعُ الرحمَةَ، و استِبقاءُ مَن لا يُبقي يُهلِكُ الاُمَّةَ؛ ترحم بر بي رحم، مانع رحمت [حق] مي شود، و باقي گذاشتن كسي كه [جان كسي را] باقي نمي گذارد، امت را به نابودي مي افكند».(4)

2. امام علي عليه السلام : «مَن لم يَرحَمِ الناسَ مَنَعَهُ اللّه ُرحمَتَهُ؛ هركس به مردم رحم نكند، خداوند رحمت خود را از او بازدارد».(5)

قرار گرفتن در معرض رحمت خداوند

قرار گرفتن در معرض رحمت خداوند

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «إنّ لِرَبِّكُم في أيّامِ دَهرِكُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن يُصِيبَكُم نَفحَةٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبدا؛ همانا از سوي پروردگار شما در طول


1- غررالحكم، ح ٥٤١٥.
2- غررالحكم، ح ٣٣٥٣.
3- بحارالانوار، ج٧٨، ص١٦٤، ح ١.
4- غررالحكم، ح ٥٤٣٠.
5- غررالحكم، ح ٨٩٦٥.

ص: 145

عمرتان نسيم هايي مي وزد، پس خود را در معرض آنها قرار دهيد، باشد كه نسيمي از آن نفحات به شما بوزد و زان پس هرگز به شقاوت نيفتيد».(1)

2. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «اُطلُبُوا الخَيرَ دَهرَكُم كُلَّهُ، و تَعَرَّضُوا لِنَفَحاتِ اللّه ِ، فإنّ للّه ِِ نَفَحاتٍ مِن رَحمَتِهِ يُصِيبُ بها مَن يشاءُ مِن عبادِهِ؛ در سراسر عمر خود، جوياي خير و خوبي باشيد و خويشتن را در معرض نسيم هاي خداوندي قرار دهيد؛ زيرا نسيم رحمت خدا گه گاه مي وزد و به هر يك از بندگانش كه او خواهد، مي رسد».(2)

3. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «تَعَرَّضُوا لِرَحمَةِ اللّه ِ بما أمَرَكُم بهِ مِن طاعَتِهِ؛ با فرمان بردن از اوامر خداوند، خود را در معرض رحمت او قرار دهيد».(3)

شايستگان رحمت

شايستگان رحمت

1. امام علي عليه السلام : «رَحِمَ اللّه ُ امرَأً عَرَفَ قَدرَهُ و لَم يَتَعَدَّ طَورَهُ؛ رحمت خدا بر آن كس كه اندازه خويش را بشناسد و از حدّ خود فراتر نرود».(4)

2. امام علي عليه السلام : «رَحِمَ اللّه ُ امرَأً ألجَمَ نَفسَهُ عن مَعاصِي اللّه ِ بِلِجامِها، و قادَها إلي طاعَةِ اللّه ِ بِزِمامِها؛ رحمت خدا بر آن كس كه نفْس خود را از نافرماني خداوند لگام زند و مهار آن را گرفته، به سوي طاعت خداوند بكشاندش».(5)

3. امام علي عليه السلام : «رَحِمَ اللّه ُ امرَأً نَزَعَ عن شَهوَتِهِ، و قَمَعَ هَوي نَفسِهِ؛ خدا


1- كنزالعمّال، ح ٢١٣٢٤.
2- كنزالعمّال، ح ٢١٣٢٥.
3- تنبيه الخواطر، ج٢، ص١٢٠.
4- غررالحكم، ح ٥٢٠٤.
5- غررالحكم، ح ٥٢١٨.

ص: 146

رحمت كند آن را كه از شهوت خويش دست شويد و خواهش نفْس خود را درهم كوبد».(1)

4. امام علي عليه السلام : «رَحِمَ اللّه ُ امرَأً قَمَعَ نَوازِعَ نَفسِهِ إلي الهَوي فَصَانَها، و قادَها إلي طاعَةِ اللّه ِ بِعِنانِها؛ رحمت خدا بر آن كس كه انگيزه هاي نفساني خود را درهم كوبد و نفْس خود را نگه دارد و مهار آن را گرفته به سوي طاعت خدا بكشاندش».(2)

5. امام علي عليه السلام : «رَحِمَ اللّه ُ امرَأً أخَذَ مِن حياةٍ لِمَوتٍ، و مِن فَناءٍ لِبَقاءٍ و مِن ذاهِبٍ لدائمٍ؛ خدا رحمت كند آن را كه از زندگي براي مرگ توشه برگيرد و از فنا براي بقا و از [دنياي] رونده براي [سراي]پاينده».(3)

6. امام علي عليه السلام : «رَحِمَ اللّه ُ امرَأً تَوَرَّعَ عنِ المَحارِمِ و تَحَمَّلَ المَغارِمَ و نافَسَ في مُبادَرَةِ جَزِيلِ المَغانِمِ؛ رحمت خدا بر آن كس كه از حرام ها بپرهيزد و تاوان ها را به دوش گيرد و در شتافتن به سوي غنيمت هاي فراوان رقابت ورزد».(4)

7. امام صادق عليه السلام : «چهار نفرند كه خداوند در روز قيامت به آنان نگاه رحمت آميز مي كند: كسي كه مُجرِم را ببخشد يا به فرياد گرفتاري برسد و يا انساني را آزاد كند و يا بي زني را زن دهد».(5)

نمونه هاي رفتاري

اشاره

نمونه هاي رفتاري

زير فصل ها

1. نااميد نشدن از رحمت خدا

2. مَنْ لايَرْحَمْ لايُرْحَمْ

1. نااميد نشدن از رحمت خدا

1. نااميد نشدن از رحمت خدا

«ابراهيم عليه السلام به نصّ قرآن در پيري، خداوند به او فرزند داد. وقتي فرشتگان آمدند و به او خبر دادند كه خداوند به تو فرزند خواهد داد،


1- نهج البلاغة، خطبه ١٧٦.
2- غررالحكم، ح ٥٢١٩.
3- غررالحكم، ح ٥٢٢٠.
4- غررالحكم، ح ٥٢٢١.
5- غررالحكم، ح ٥٢٢١.

ص: 147

همسرش گفت: «أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً» منِ پيرزن بزايم، با اين شوهر پيرم؟! (يك آقا شيخ مهدي بود مازندراني، به شوخي مي گفت بيشتر روي «هذا بَعْلِي شَيْخاً» تكيه داشت!) أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ؛ فرشتگان به او گفتند نه، رحمت خدا و بركات اوست بر شما اهل بيت.»(1) بنابراين، خداوند به ابراهيم در پيري فرزند داده است. پس تا جوان بود بچه نداشت. او هنگامي فرزنددار شد كه پيغمبر شده بود؛ چون آيات قرآن درباره ابراهيم عليه السلام _ كه خيلي زياد است _ نشان مي دهد كه ابراهيم پس از سال ها كه پيغمبر بود، در اواخر عمر و در سنين هفتاد هشتاد سالگي، خداوند به او فرزند مي دهد و ده، بيست سال بعد از آن هم زنده بوده است تا وقتي كه اسحاق و اسماعيل هردو بزرگ مي شوند و اسماعيل آن قدر بزرگ مي شود كه با كمك ابراهيم عليه السلام خانه كعبه را مي سازند».(2)

2. مَنْ لايَرْحَمْ لايُرْحَمْ1

2. مَنْ لايَرْحَمْ لايُرْحَمْ(3)

«در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هيچ گونه خشونتي نمي كرد و اين برخلاف خلق و خوي مكّيان بود. بدزباني برخي از همسران خويش را تحمل مي كرد تا آنجا كه ديگران از اين همه تحمل رنج مي بردند. او به حسن معاشرت با زنان توصيه و تأكيد مي كرد و مي گفت: همه مردم داراي خصلت هاي نيك و بد هستند؛ مرد نبايد تنها جنبه هاي ناپسند همسر خويش را در نظر بگيرد و همسر خود را ترك


1- هود: 72 و 73.
2- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 4، ص783.
3- محمد بن مسعود عياشي، تفسير العياشي، ج1، ص361.

ص: 148

كند؛ چه، هرگاه از يك خصلت او ناراحت شود خصلت ديگرش مايه خشنودي اوست و اين دو را بايد باهم به حساب آورد.

او با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود، به آنها محبت مي كرد، آنها را روي دامن خويش مي نشاند، بر دوش خويش سوار مي كرد، آنها را مي بوسيد و اينها همه برخلاف خلق وخوي رايج آن زمان بود. روزي در حضور يكي از اشراف، يكي از فرزندزادگان خويش (حضرت مجتبي عليه السلام ) را مي بوسيد، آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتي يك بار هيچ كدام از آنها را نبوسيده ام. فرمود: مَنْ لايَرْحَمْ لايُرْحَمْ.(1) كسي كه مهرباني نكند رحمت خدا شامل حالش نمي شود.

نسبت به فرزندان مسلمين نيز مهرباني مي كرد. آنها را روي زانوي خويش نشانده، دست محبت بر سر آنها مي كشيد. گاه مادران، كودكان خردسال خويش را به او مي دادند كه براي آنها دعا كند. اتفاق مي افتاد كه احياناً آن كودكان جامه اش [را نجس] مي كردند. مادران ناراحت و شرمنده مي شدند و مي خواستند مانع شوند. او آنها را از اين كار به شدت منع مي كرد و مي گفت: مانع نشويد؛ اينكه جامه من نجس بشود اهميت ندارد، تطهير مي كنم».(2)

آموزه ها

اشاره

آموزه ها

زير فصل ها

1. سبقت رحمت الهي بر غضبش

2. دو ركن اساسي نجات و رستگاري

3. نامحدود بودن رحمت الهي

4. اميدواري به رحمت خدا

5. نزديك بودن رحمت خدا به نيكوكاران

6. نگريستن به آثار رحمت خدا

7. اين گونه دعا كردن

8. شب و روز، از جلوه هاي رحمت الهي

9. بادهاي بشارت آور، از جلوه هاي رحمت الهي

10. شايسته رحمت

11. رحمت خداوند مايه پاكي

1. سبقت رحمت الهي بر غضبش

1. سبقت رحمت الهي بر غضبش

«براي نيل به سعادت، علاوه بر جريان اعمال و گام هايي كه خود انسان برمي دارد، يك جريان ديگري نيز هميشه در جهان است و آن جريان


1- الفقيه، ج4، ص272.
2- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 2، ص255.

ص: 149

رحمت سابقه پروردگار است. در متون ديني آمده است: «يا من سبقت رحمته غضبه؛ اي كسي كه رحمت او بر غضبش تقدّم دارد».

در نظام هستي، اصالت از آنِ رحمت و سعادت و رستگاري است و كفرها و فسق ها و شرور، عارضي و غير اصيل مي باشند و همواره آنچه كه عارضي است، به سبب جاذبه رحمت تا حدي كه ممكن است برطرف مي گردد. وجود امدادهاي غيبي و تأييدات رحماني، يكي از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زايل ساختن عوارض گناه، يكي ديگر از شواهد تسلّط رأفت و مهرباني او بر غضب و قهر مي باشد».(1)

2. دو ركن اساسي نجات و رستگاري

2. دو ركن اساسي نجات و رستگاري

«رسول اكرم صلي الله عليه و آله در خطبه اي كه در اواخر عمر شريفشان براي مسلمين ايراد فرمودند، اين نكته را گوشزد فرمودند كه براي نجات و رستگاري، دو عامل و دو ركن اساسي وجود دارد: عمل و رحمت.

قسمتي از آن خطبه اين است:

«اي مردم! بين خدا و هيچ كس رابطه خويشاوندي نيست و هيچ رابطه ديگري هم كه موجب جلب منفعت يا دفع ضرر شود، وجود ندارد جز عمل. بنگريد! هيچ كس ادعاي گزاف نكند، هيچ كس آرزوي خام در دل نپرورد. قسم به خدايي كه مرا به راستي برانگيخت، چيزي جز عمل توأم با رحمت خدا سبب رستگاري نمي گردد؛ من خودم هم اگر گناه مي كردم سقوط كرده بودم». آنگاه فرمود: «خدايا تبليغ كردم؟»(2)


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 1، ص255.
2- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 1، ص258.

ص: 150

3. نامحدود بودن رحمت الهي

3. نامحدود بودن رحمت الهي

رحمت خدا همچون اعتبار بانكي بازرگان نيست كه محدود باشد. اعتبار رحمت الهي نامحدود است، ولي قابل ها متفاوتند؛ ممكن است كسي به كلي فاقد قابليت باشد و نتواند از رحمت خدا بهره اي بگيرد.

از نظر متون ديني، اين اندازه مسلّم است كه كفر به خدا و شرك، مانع مغفرت است. قرآن كريم مي فرمايد:

«إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ؛ خدا شرك را نمي آمرزد، و آنچه پايين تر از شرك است براي هر كسي كه بخواهد مي بخشد». (نساء: 48)

اگر ايمان از دست برود، رابطه انسان با مغفرت يكباره بريده مي شود و ديگر بهره برداري از اين لطف عظيم، امكان نخواهد داشت. زماني كه بر دل آدمي مهر كفر زده شود، مانند ظرف دربسته اي مي گردد كه اگر در همه اقيانوس هاي جهان فرو برده شود، قطره اي آب به درون آن نخواهد رفت. وجود چنين فردي همچون شوره زاري مي گردد كه آب رحمت حق در آن به جاي گُل، بوته هاي خار پديد مي آورد.

باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست ج

در باغ، لاله رويد و در شوره زار خس

4. اميدواري به رحمت خدا

4. اميدواري به رحمت خدا

«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سبيل الله أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ آنان كه ايمان آورده، و كساني كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد كرده اند، آنان به رحمت خدا اميدوارند، خداوند آمرزنده مهربان است». (بقره: 218)

ص: 151

5. نزديك بودن رحمت خدا به نيكوكاران

5. نزديك بودن رحمت خدا به نيكوكاران

«وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ؛ و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد، و با بيم و اميد او را بخوانيد كه رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است». (اعراف: 56)

6. نگريستن به آثار رحمت خدا

6. نگريستن به آثار رحمت خدا

«فَانْظُرْ إِلي آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتي وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ؛ پس به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين را پس از مرگش زنده مي گرداند. در حقيقت، هم اوست كه قطعاً زنده كننده مردگان است، و اوست كه بر هر چيزي تواناست». (روم: 50)

7. اين گونه دعا كردن

7. اين گونه دعا كردن

«قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِأَخي وَ أَدْخِلْنا في رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ؛ [موسي] گفت: «پروردگارا، من و برادرم را بيامرز و ما را در [پناه] رحمت خود درآور، و تو مهربان ترين مهرباناني». (اعراف: 151)

«رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛ پروردگارا، رحمت و دانش تو بر هر چيز احاطه دارد؛ كساني را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كرده اند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار. پروردگارا، آنان را در باغ هاي جاويد كه وعده شان داده اي، با هر كه از پدران و همسران و فرزندانشان كه به صلاح آمده اند، داخل كن؛ زيرا تو خود ارجمند و حكيمي. و آنان را از بدي ها نگاه دار،

ص: 152

و هر كه را در آن روز از بدي ها حفظ كني، البته رحمتش كرده اي؛ و اين همان كاميابي بزرگ است». (غافر: 7 _ 9)

8. شب و روز، از جلوه هاي رحمت الهي

8. شب و روز، از جلوه هاي رحمت الهي

«وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ و از رحمتش برايتان شب و روز را قرار داد تا در اين [يك] بياراميد و [در آن يك] از فزون بخشي او [روزي خود] بجوييد، باشد كه سپاس بداريد». (قصص: 73)

9. بادهاي بشارت آور، از جلوه هاي رحمت الهي

9. بادهاي بشارت آور، از جلوه هاي رحمت الهي

«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِيُذيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ و از نشانه هاي او اين است كه بادهاي بشارت آور را مي فرستد، تا بخشي از رحمتش را به شما بچشاند و تا كشتي به فرمانش روان گردد، و تا از فضل او [روزي] بجوييد، و اميد كه سپاس گزاريد». (روم: 46)

10. شايسته رحمت

10. شايسته رحمت

«فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ في رَحْمَتِهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبينُ؛ و اما كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، پس پروردگارشان آنان را در جوار رحمت خويش داخل مي گرداند. اين همان كاميابي آشكار است». (جاثيه: 30)

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ اي كساني كه

ص: 153

ايمان آورده ايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش شما را دو بهره عطا كند و براي شما نوري قرار دهد كه به [بركت] آن راه سپريد و بر شما ببخشايد، و خدا آمرزنده مهربان است». (حديد: 28)

11. رحمت خداوند مايه پاكي

11. رحمت خداوند مايه پاكي

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكي مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، پاي از پي گام هاي شيطان منهيد، و هر كس پاي بر جاي گام هاي شيطان نهد [بداند كه] او به زشتكاري و امر ناپسند وامي دارد، و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ كس از شما پاك نمي شد، ولي [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مي گرداند و خدا [است كه] شنواي داناست». (نور: 21)

منابع ديگر

منابع ديگر

انصاريان، حسين، جلوه هاي رحمت الهي، قم، دارالعرفان، 1384.

حجازي، حميده، رحمت و غضب الهي در مثنوي معنوي، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامي، دانشگاه تهران، 1386.

سهراب پور، همت، جلوه هاي رحمت الهي در نظام هستي، قم، بوستان كتاب، 1384.

عبادي، كرم، جلوه هاي رحمت الهي در عرفان اسلامي، تهران، احسان، 1383.

علامه فلسفي، احمد، صلح و رحمت از نظر قرآن كريم، تهران، پيام آزادي، 1386.

فضلي، نادر، چشمه سار مهر، تهران، مهرآوران، 1386.

6

ص: 154

ص: 155

رستگاري

اشاره

رستگاري

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ به راستي كه مؤمنان رستگار شدند». (مؤمنون: 1)

فلاح و رستگاري كه در حقيقت پيروزي انسان در زندگي است، از آرزوهاي هر انسان عاقلي است و همه انسان ها به دنبال رستگاري خود و اطرافيان شان هستند. دو واژه «فلاح» و «فوز»، واژه هاي قرآني معادل رستگاري هستند. در معناي فلاح نوشته اند: «رستگاري و نجات... «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّي؛ رستگار شد آنكه پاك شد و نام پروردگارش را ياد كرد و نماز خواند.(1)... (فلاح) شامل رستگاري دنيا و آخرت است».(2)

در معناي فوز هم نوشته اند: «نجات و رستگاري. طبرسي فرموده: فوز، فلاح و نجاح نظير هم هستند. راغب آن را رسيدن به خير با سلامت، معنا كرده است».(3)


1- اعلي: 14 و 15.
2- قاموس، ج5، ص302.
3- قاموس، ج6، ص211.

ص: 156

در قرآن كريم بارها از «مفلحون و فائزون» سخن گفته شده است. در ابتداي قران كريم، در سوره بقره آمده است: «آنان كه به غيب ايمان مي آورند و نماز را برپا مي دارند و از آنچه به ايشان روزي داديم انفاق مي كنند و آنان كه بدانچه به سوي تو(پيامبر) فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است ايمان مي آورند و به آخرت يقين دارند، آنهايند كه از هدايتي از جانب پروردگارشان برخوردارند و آنها همان رستگارانند».(1) و در آيه ديگر مي فرمايد: «كساني كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته اند، نزد خدا مقامي هرچه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند».(2)

از همين آيه اهميت رستگاري را مي توان دريافت؛ زيرا خداوند رستگاران را مصداق اعظم درجةً عندالله معرفي مي كند؛ يعني نزد خدا مقامي بزرگ و والا دارند.

اهميت رستگاري بر هر خردمندي روشن است و خداوند نيز در قرآن كريم براي نشان دادن اهميت اين مسئله، تعابيري شگفت دارد؛ از جمله در سوره شمس بعد از سوگند هاي متعدد، از رستگاري انسان سخن مي گويد و آن را در پاك كردن نفس و جان آدمي مي داند و چنين فرموده است:

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا وَ النَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا وَ السَّمَاءِ وَ مَا بَنَاهَا وَ الْأَرْضِ وَ مَا طَحَاهَا وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا. (شمس: 1 _ 9)


1- بقره: 3 _ 6.
2- توبه: 20.

ص: 157

سوگند به خورشيد و تابندگي اش، سوگند به مَه چون پي [خورشيد] رَوَد، سوگند به روز چون [زمين را] روشن گرداند، سوگند به شب چون پرده بر آن پوشد، سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت، سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد، سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد سپس پليدكاري و پرهيزكاري اش را به آن الهام كرد كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد.

در آيه اي ديگر تأكيد شده است كه اين مسئله مهم در صحف و كتاب هاي پيشين الهي، مانند صحف حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت موسي عليه السلام نيز آمده است:

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّي بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقَي إِنَّ هذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَي صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَي. (اعلي: 14 _ 19)

رستگار آن كس [است] كه خود را پاك گردانيد و نام پروردگارش را ياد كرد و نماز گزارد. ليكن [شما] زندگي دنيا را بر مي گزينيد; با آنكه [جهان] آخرت نيكوتر و پايدارتر است. قطعاً در صحيفه هاي گذشته اين [معني] هست، صحيفه هاي ابراهيم و موسي.

بنابراين، با توجه به اهميت رستگاري در زندگي انسان، انسان عاقل و مؤمن بايد براي دست يابي به آن تلاش كند؛ زيرا رستگاري با تلاش و همت انسان به دست مي آيد؛ چنان كه خداوند مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد؛ باشد كه رستگار شويد». (حج: 77)

ص: 158

در اين گفتار، موضوع رستگاري از ديدگاه آيات و روايات بررسي خواهد شد. اين موضوع در علم كلام جديد با عنوان نجات بررسي مي شود و ناظر به ديدگاه مسيحيت است. در جهان مسيحيت، بحث رستگاري و حقانيت دين، سه مرحله را پيموده، كه با عنوان هاي انحصارگرايي، شمول گرايي، و پلوراليسم ديني، بيان شده است. چنين بحث كلامي، مورد نظر اين نوشتار نيست. بلكه به طور خلاصه اشاره مي شود كه از ديدگاه اسلام رستگاري و حقانيت، دو مسئله است؛ رستگاري گسترده تر از مسئله حقانيت است. دين اسلام چون آخرين دين الهي است، تنها دين حق به شمار مي رود، اما اين گونه نيست كه فقط مسلمانان رستگار مي شوند، بلكه پيروان اديان ديگر در عصر خود، يعني پيش از ظهور اسلام، اگر به وظيفه خويش عمل كرده باشند، اهل نجات و رستگاري اند و در اين زمان هم اگر حقيقت اسلام به آنها نرسيده باشد يا آن را درك نكرده باشند، ولي اهل ايمان و عمل صالح باشند، جزو رستگاران به شمار مي روند.

در بحث رستگاري از ديدگاه قرآن و روايات چند پرسش مهم مطرح است:

1. عوامل رستگاري چيست؟

2. موانع رستگاري انسان كدام است؟

3. آثار و نتايج رستگاري چيست؟

1. عوامل رستگاري

اشاره

1. عوامل رستگاري

در قرآن كريم و روايات عوامل مختلفي براي رستگاري معرفي شده است؛ نعمت هاي خدادادي، خلق وخوي هاي خاص و نوع رفتار و كردار فردي و اجتماعي، همه با هم سبب رستگاري انسان در دنيا و آخرت مي شود.

ص: 159

عوامل رستگاري از نگاه روايات
اشاره

عوامل رستگاري از نگاه روايات

زير فصل ها

الف) ايمان

ب) تقوا

ج) معاش به اندازه كفاف

د) عقل و به كارگيري آن

الف) ايمان

الف) ايمان

ايمان به خدا و قيامت و پيامبران الهي، در دنيا و آخرت آثاري به دنبال دارد. از جمله آثار اخروي ايمان، رستگاري در قيامت است. در روايتي از امام باقر عليه السلام آمده است كه خداي عزوجل به مؤمن سه خصلت عنايت فرموده است: 1. عزت در دنيا؛ 2. رستگاري در آخرت؛ 3. هيبت در دل ستمكاران.(1)

ب) تقوا

ب) تقوا

تقوا، يعني انجام دادن واجبات و ترك محرمات، در كنار ايمان به خدا و قيامت، از عوامل مهم رستگاري انسان به شمار مي رود. خداوند مي فرمايد:

«الَّذِينَ آمَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَي فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛ همانان كه ايمان آورده و تقوا ورزيده اند، در زندگي دنيا و در آخرت مژده براي آنان است. وعده هاي خدا را تبديلي نيست; اين همان كاميابي بزرگ است». (يونس: 63 و 64)

در روايات هم انسان پرهيزكار و خاموش؛ يعني كسي كه زبانش را كنترل مي كند، جزو رستگاران معرفي شده است. (2)

ج) معاش به اندازه كفاف

ج) معاش به اندازه كفاف

يكي از عوامل رستگاري در دنيا آن است كه معاش انسان به اندازه كفاف و نيازش باشد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده است:


1- الخصال، ترجمه: احمد فهري، ج1، ص170.
2- نك: عيون الحكم و المواعظ(لليثي)، ص368.

ص: 160

«هر كس به اسلام راهبر شده است و لوازم زندگي به قدر رفع حاجت دارد و بدان قناعت كند، رستگار شده است».(1)

د) عقل و به كارگيري آن

د) عقل و به كارگيري آن

قدرت تشخيص حق و باطل و خوبي و بدي، از نعمت هاي الهي است كه خداوند به انسان ارزاني داشته است.

هر گاه انسان به كمك عقل خود بتواند بر هوا و هوسش چيره شود، بايد به خود مژده رستگاري دهد؛ زيرا حضرت امير عليه السلام در روايتي فرموده است:

«هر كس عقلش بر هوا و هوسش غلبه كند، رستگار مي شود».(2)

از ديگر عوامل رستگاري انسان كه در روايات به آنها اشاره شده است، تشرف به دين اسلام، پناه بردن به خداوند مهربان در همه حال به ويژه در مشكلات و گرفتاري ها، پيروي از حضرت علي عليه السلام ، ياري كردن حق، صدق و راستي، توسل به امامان معصوم عليهم السلام ، پرداخت حقوق مالي كه خداوند معيّن فرموده است مانند زكات و... را مي توان نام برد. (3)

عوامل رستگاري از منظر قرآن
اشاره

عوامل رستگاري از منظر قرآن

هنگامي كه خداوند در قرآن كريم از عوامل فلاح و رستگاري سخن مي گويد، دو دسته عامل معرفي مي كند: امور منفي كه بايد از آنها دوري كرد تا رستگار شد؛ امور مثبت كه انسان بايد آنها را در قلب و روح خود


1- نهج الفصاحة، ص234.
2- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم ودررالحكم، ج5، ص279.
3- نك: قسمت گلبانگ حديث همين نوشتار.

ص: 161

ايجاد كند اجراي اين امور مثبت و ترك آن عوامل منفي، انسان را به رستگاري و فلاح مي رساند.

الف) ايمان

الف) ايمان

از عوامل اصلي رستگاري انسان، ايمان به غيب؛ يعني ايمان به خدا، فرشتگان، وحي و كتاب هاي آسماني و بعثت پيامبران است. خداوند مصداق هاي ايمان را در آيه 285 سوره بقره چنين بيان فرموده است:

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ.

پيامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده است و مؤمنان همگي به خدا و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگانش ايمان آورده اند [و گفتند:] «ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمي گذاريم» و گفتند: «شنيديم و گردن نهاديم. پروردگارا، آمرزش تو را [خواستاريم] و فرجام به سوي تو است».

اگر انساني اهل ايمان باشد و لوازم آن را رعايت كند، به يقين در زمره رستگاران است. خداوند در سوره مؤمنون، اهل ايمان را به صراحت از رستگاران معرفي مي كند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مؤمنون: 1)

ب) اطاعت از خدا و رسول صلي الله عليه و آله

ب) اطاعت از خدا و رسول صلي الله عليه و آله

در كنار ايمان، عمل صالح لازم است كه مصداق كامل عمل صالح، پيروي از دستورات خدا و رسولش است. انسان مؤمن با اطاعت از خدا و رسول، سعادت و رستگاري خود را تضمين مي كند: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ

ص: 162

رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ؛ و كسي كه خدا و فرستاده او را فرمان بَرَد، و از خدا بترسد و از او پروا كند، آنانند كه خود كاميابند». (نور: 52)

ج) اقامه نماز، پاك دامني، رعايت امانت و پيمان، ترك كارهاي بيهوده

ج) اقامه نماز، پاك دامني، رعايت امانت و پيمان، ترك كارهاي بيهوده

خداوند هنگامي كه از فلاح و رستگاري اهل ايمان سخن مي گويد، آنها را با يك سري از امور شايسته مي ستايد و معرفي مي كند. بنابراين، انسان مؤمن داراي ويژگي هاي قلبي و رفتاري خاصي است كه در كنار آنها به رستگاري مي رسد و آن ويژگي ها، عوامل رستگاري اهل ايمان به شمار مي رود.

خداوند مجموعه اي از اين عوامل و ويژگي ها را در يك سوره بيان فرموده است:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلاَّ عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العَادُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ وَ الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ. (مؤمنون: 1 _ 11)

به راستي كه مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروتنند، و آنان كه از [امور] بيهوده روي گردانند، و آنان كه زكات مي پردازند، و كساني كه پاكدامنند، مگر در مورد همسرانشان يا كنيزاني كه به دست آورده اند، كه در اين صورت بر آنان نكوهشي نيست. پس هركس فراتر از اين جُويد، آنان متجاوزانند. و آنان كه امانت ها و پيمان خود را رعايت مي كنند، و

ص: 163

آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مي كنند، آنانند كه خود وارثانند؛ همانان كه بهشت را به ارث مي برند و در آنجا جاودان مي مانند.

د) تقوا و رعايت حقوق مالي

د) تقوا و رعايت حقوق مالي

انسان هاي مؤمني كه قوانين و حدود الهي را رعايت مي كنند، از گناه مي پرهيزند و واجبات مالي را مي پردازند و با اين كار به افراد جامعه توجه مي كنند، از ديدگاه قرآن به رستگاري دست مي يابند. بنابراين، تقوا و پرداخت زكات، از عوامل مهم رستگاري به شمار مي رود كه در آن، هم توجه به خدا هست و هم توجه به خلق خدا.

در سوره اعراف به تفصيل به اين مورد اشاره شده است:

وَ اكْتُبْ لَنَا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ. (اعراف: 156)

[موسي عرض كرد:] و براي ما در اين دنيا و در آخرت [نيز] نيكي مقرر فرما؛ زيرا كه ما به سوي تو بازگشته ايم. [خداوند] فرمود: عذاب خود را به هر كس بخواهم مي رسانم و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است و به زودي آن را براي كساني كه تقوا پيشه مي كنند و زكات مي دهند و آنان كه به آيات ما ايمان مي آورند، مقرر مي دارم.

ه) انفاق

ه) انفاق

انفاق در راه خدا، به ويژه درباره خويشاوندان و مساكين و درراه ماندگان، از عوامل رستگاري به شمار مي رود: «فَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ

ص: 164

ابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ پس حق خويشاوند و تنگدست و درراه مانده را بده. اين [انفاق] براي كساني كه خواهان خشنودي خدايند بهتر است، و اينان همان رستگارانند». (روم: 38)

و) پرهيز از بت پرستي، شرب خمر و...

و) پرهيز از بت پرستي، شرب خمر و...

چنان كه اشاره شد در كنار انجام دادن يك سري از اعمال به عنوان عوامل رستگاري، بايد از برخي كارها نيز پرهيز كرد. پرهيز از اين رفتارهاي زشت نيز از عوامل رستگاري انسان معرفي شده است. براي نمونه، خداوند در سوره مائده مي فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصَابُ وَ الْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، شراب و قمار و بت ها و تيرهاي قرعه پليدند [و] از عمل شيطانند. پس، از آنها دوري گزينيد، باشد كه رستگار شويد». (مائده: 90)

بر اساس اين آيه شريف، بت و بت پرستي، قماربازي و نوشيدن شراب، از كارهاي پليد و شيطاني است كه براي رسيدن به رستگاري، حتماً بايد از آنها پرهيز كرد.

ز) دوري از پليدي ها

ز) دوري از پليدي ها

«قُلْ لاَ يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ بگو پليد و پاك يكسان نيستند، هرچند كثرت پليد[ها] تو را به شگفت آوَرَد. پس اي خردمندان، از خدا پروا كنيد؛ باشد كه رستگار شويد». (مائده: 100)

به گفته بعضي از تفاسير، طيّب و خبيث كه در اين آيه اشاره شده

ص: 165

است، شامل هر نوع پاكي و پليدي در انسان ها، اموال، درآمدها، و اشياء مي شود.(1)

از اين آيه شريف چنين استفاده مي شود كه عقل و خرد در كنار تقواي الهي از عوامل رستگاري به شمار مي رود. به تعبير ديگر، «رستگاري علاوه بر عقل و خرد، به تقواي الهي نياز دارد».(2)

ح) پرهيز از بخل

ح) پرهيز از بخل

پيامبر گرامي اسلام روز پيروزي بر يهود بني نضير، به انصار فرمود: اگر مايل هستيد اموال و خانه هايتان را با مهاجران تقسيم كنيد و در اين غنايم با آنها شريك شويد، و اگر مي خواهيد اموال و خانه هايتان از آن شما باشد و از اين غنايم چيزي به شما داده نشود. انصار گفتند: هم اموال و خانه هايمان را با آنها تقسيم مي كنيم و هم چشمداشتي به غنايم نداريم و مهاجران را بر خود مقدّم مي شماريم.(3) اين برخورد ايثارگرانه و به دور از حسادت و بخل، عامل رستگاري معرفي شده است. گفته شده است كه خداوند، آيه 9 سوره حشر را به همين مناسبت نازل كرده كه در پايان آيه آمده است: «و آنان كه از بخل خويش در امان مانده باشند، رستگارانند».

ط) پرهيز از رباخواري

ط) پرهيز از رباخواري

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، ربا را [با


1- تفسير نور، ج3، ص173.
2- تفسير نور، ج3، ص173.
3- تفسير نمونه، ج23، ص519.

ص: 166

سود] چندين برابر مخوريد و از خدا پروا كنيد؛ باشد كه رستگار شويد». (آل عمران: 130)

ي) پرهيز از رسوم جاهلي و غيرعاقلانه

ي) پرهيز از رسوم جاهلي و غيرعاقلانه

اعمال حج در دوران قبل از اسلام هم انجام مي شده است، ولي حج آن زمان با اعمال خرافي آميخته شده بود؛ از جمله «بسياري از مفسران گفته اند در زمان جاهليت، هنگامي كه لباس احرام به تن مي كردند، از راه معمولي (در خانه) به خانه خود وارد نمي شدند و معتقد بودند اين كار براي مُحرِم، ممنوع است. به همين دليل، در پشت خانه نقبي مي زدند و هنگام احرام فقط از آن وارد مي شدند...».(1)

خداوند در قرآن كريم، با نفي اين نوع رسوم خرافي، پرهيز از چنين اعمالي را همراه با تقواي الهي، عامل رستگاري انسان معرفي مي كند.

يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَي وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ. (بقره: 189)

درباره [حكمت] هلال ها [ي ماه] از تو مي پرسند، بگو آنها [شاخصِ] گاه شماري براي مردم و [موسم] حج هستند. و نيكي آن نيست كه از پشتِ خانه ها درآييد، بلكه نيكي آن است كه كسي تقوا پيشه كند و به خانه ها از درِ [ورودي] آنها درآييد و از خدا بترسيد؛ باشد كه رستگار گرديد.


1- تفسير نمونه، ج2، ص12.

ص: 167

ك) عوامل ديگر

ك) عوامل ديگر

تزكيه، توبه، امر به معروف و نهي از منكر، صبر و پايداري در راه حق و... از ديگر عوامل رستگاري انسان به شمار مي رود. (1)

2. موانع رستگاري انسان

اشاره

2. موانع رستگاري انسان

عواملي كه مي تواند مانع رستگاري انسان شود، متفاوت و متنوع است. بعضي از اين عوامل، مربوط به جامعه و خانواده و بعضي مربوط به افكار و اعمال خود شخص است. انسان عاقل كه خواهان سعادت خود و خانواده خويش است، از يك سو مي كوشد با شناسايي موانع رستگاري، براي برطرف كردن آنها برنامه ريزي كند و از سوي ديگر، عوامل رستگاري را در زندگي خود وارد كند.

در آيات و روايات به موانع رستگاري اشاره شده است. البته ذكر اين موانع به اين معنا نيست كه صددرصد مانع رستگاري مي شوند، بلكه به اين معناست كه افرادي كه با اين موانع روبه رو هستند، كارشان مشكل تر است. موانع، شدت و ضعف دارند و بعضي از آنها براي انسان و سعادت و رستگاري او خطرناك ترند. براي شناسايي موانع رستگاري از قرآن و سنت، به دو گونه مي توان عمل كرد: راه اول آن است كه با مراجعه به آيات و روايات، واژگان فلاح و فوز را بررسي، و با دقت در آنها موانع رستگاري را استخراج كرد؛ راه دوم آن است كه با توجه به محتواي آيات و روايات، موانع رستگاري شناسايي شود. در ابتدا با توجه به روش اول، به تعدادي از موانع رستگاري اشاره مي شود.


1- نك: اعلي: 14؛ نور: 31؛ آل عمران: 104 و 200.

ص: 168

الف) انكار معاد و نشانه هاي خدا و كفر و نفاق

الف) انكار معاد و نشانه هاي خدا و كفر و نفاق

قرآن كريم و روايات، مؤمنان را اهل فلاح و رستگاري معرفي مي كنند. بنابراين، افرادي كه راه لجاجت، كفر، و نفاق و دورويي را برگزينند و خدا و قيامت را انكار كنند، بايد بدانند كه رستگار نمي شوند.

براي نمونه در سوره ملك، نقل شده است كه نگهبانان جهنم از اهل جهنم مي پرسند: مگر براي شما بيم دهنده اي نيامد كه به شما هشدار دهد؟ پاسخ اهل جهنم جالب است؛ آنان مي گويند: «چرا، هشداردهنده اي به سوي ما آمد، ولي ما [او را] تكذيب كرديم و گفتيم خدا چيزي نازل نكرده است و شما [پيامبران] در گمراهي بزرگ هستيد. [آنها] مي گويند: اگر ما [پيام حق و هدايت انبيا را] مي شنيديم يا [حداقل] تعقل كرده بوديم، در ميان دوزخيان نبوديم».(1)

از اين بيان تأمل برانگيز روشن مي شود كه گوش ندادن به پيام پيامبران و پيروي نكردن از ايشان و همچنين استفاده نكردن از عقل براي درك حقايق، مي تواند مانع مهم، بلكه مانع اصلي رستگاري انسان باشد.

در آيه اي ديگر، خداوند گفت وگويي از اهل بهشت با اهل جهنم را نقل مي كند. اهل بهشت از جهنميان مي پرسند: چه چيزي شما را در آتش (سقر) درآورد؟(2) پاسخ جهنميان، مي تواند پاسخ اين پرسش ما باشد كه چه عواملي مانع رستگاري انسان مي شود و او را جهنمي مي كند.

جهنميان چنين توضيح مي دهند:

قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ وَ كُنَّا


1- ملك: 9 و 10.
2- مدثر: 42.

ص: 169

نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّي أَتَانَا الْيَقِينُ؛ (مدثر: 43 _ 47)

گويند: از نمازگزاران نبوديم، و بينوايان را غذا نمي داديم، با هرزه درايان هرزه درايي مي كرديم، و روز جزا را دروغ مي شمرديم، تا مرگ ما دررسيد.

ب) ستم

ب) ستم

ستم از عوامل مهم رستگار نشدن انسان است. انسان با گناه كردن به خود ستم مي كند، اما ستم به ديگران خطرناك تر است و انسان را دچار شقاوت مي كند. در قرآن كريم، پانزده مرتبه تعبير «كيست ستمكارتر» آمده كه معمولاً درباره افرادي است كه به خدا افترا مي زنند يا مردم را از مسجد و عبادت بازمي دارند يا حق را كتمان مي كنند. اين مفهوم نشان مي دهد كه ستم به جامعه، ستم فرهنگي، و بازداشتن مردم از رشد و هدايت، بدترين نوع ستمكاري است.(1) خداوند در سوره انعام مي فرمايد: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛ و كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذيب كرده؟ بي ترديد، ستمكاران رستگار نمي شوند». (انعام: 21)

البته مفسران در تفسير اين آيه نوشته اند: جمله اول اين آيه، اشاره به انكار توحيد است و جمله دوم اشاره به انكار نبوت.(2) بنابراين، يكي از مصداق هاي ستم، آن است كه انسان براي خدا شريك قرار دهد يا آيات


1- نك: تفسير نور، ج3 ص226.
2- نك: برگزيده تفسير نمونه، ج1 ص583.

ص: 170

او را كه مهم ترين آنها قرآن كريم است را، تكذيب كند. اين عمل، از موانع اصلي رستگاري انسان به شمار مي رود.

ج) بي حجابي و بي عفتي

ج) بي حجابي و بي عفتي

بعضي از رفتارها و كردارهاي انسان زمينه ساز بدبختي خود و ديگران است. براي مثال، زنان جامعه با عفت و ايمان خود، مي توانند سبب سعادت خود و جامعه بشوند، درحالي كه بي حجابي و بي عفتي آنان مي تواند مانع مهمي براي رستگاري آنها و جامعه شان باشد. البته بي عفتي اختصاص به زن ندارد، بي بندوباري مردان جامعه نيز مي تواند مانع رستگاري آنها و جامعه شود. در روايات و قرآن كريم به اين مباحث توجه شده است. خداوند درباره رعايت حجاب به زنان مي فرمايد:

وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَي عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ. (نور: 31)

و به زنان باايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمي] فرو بندند و پاكدامني ورزند و زيورهاي خود را آشكار نگردانند، مگر آنچه كه [طبعاً] از آن پيداست. و بايد روسري خود را بر گردنِ خويش [فرو]

ص: 171

اندازند و زيورهايشان را جز براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان [هم كيش] خود يا كنيزانشان يا خدمتكاران مرد كه [از زن] بي نيازند يا كودكاني كه بر عورت هاي زنان وقوف حاصل نكرده اند، آشكار نكنند و پاهاي خود را [به گونه اي به زمين] نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مي دارند معلوم گردد. اي مؤمنان، همگي [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه كنيد؛ اميد كه رستگار شويد.

در داستان حضرت يوسف و زليخا نيز حضرت يوسف عليه السلام در برابر خواست زليخا خود را حفظ مي كند و سه جمله مي فرمايد: 1. معاذ الله (پناه به خدا)؛ 2. او پروردگار من است و مقام مرا گرامي داشته است؛ 3. قطعاً ستمكاران رستگار نمي شوند.

حضرت يوسف عليه السلام بي عفتي را نوعي ستم معرفي مي كند و تأكيد مي كند كه ستمكاران رستگار نخواهند شد.

جالب است كه قرآن كريم هم به زنان و هم به مردان مؤمن سفارش مي كند كه نگاه خود را كنترل كنند و از چشم چراني بپرهيزند؛ زيرا اين عمل، زمينه ساز بي عفتي بيشتر است و مي تواند مانع رستگاري انسان باشد.(1)

و قرآن كريم در رابطه با منكران معاد مي فرمايد:

إِنَّ جهنم كانَتْ مِرْصاداً ٭ لِلطَّاغينَ مَآباً ٭ لابِثينَ فيها أَحْقاباً ٭ لا يَذُوقُونَ فيها بَرْداً وَ لا شَراباً ٭ إِلاَّ حَميماً وَ غَسَّاقاً ٭


1- نك: نور: 31.

ص: 172

جَزاءً وِفاقاً ٭ إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً ٭ وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً. (نبأ: 21 _ 28)

[آري،] جهنم [از ديرباز] كمين گاهي بوده، [كه] محل بازگشت سركشان است. روزگاري دراز در آن درنگ كنند. در آنجا نه خنكي چشند و نه شربتي، جز آب جوشان و چرك آلود. كيفري مناسب [با جُرم آنها]. آنان بودند كه به [روز] حساب اميد نداشتند؛ و آيات ما را سخت تكذيب مي كردند.

بنابراين، بي توجهي به خدا و قيامت، تأمل و تفكر نكردن در حقيقت خود كه انسان چگونه موجودي است، از آنِ كيست و به سوي چه چيزي يا چه كسي در حركت است، انسان را دچار خسران و بدبختي مي كند.

3. آثار و نتايج رستگاري

اشاره

3. آثار و نتايج رستگاري

انسان هايي كه در مسير رستگاري گام برمي دارند، با استفاده از قدرت تفكر خود، درباره مسائل اساسي جهان مانند خدا و انسان، به تفكر عميق و عاقلانه مي پردازند. نتيجه اين تفكر، آن است كه خدا، وحي و قيامت را حق مي يابند و با زبان باطن و ظاهر مي گويند: «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا»؛ اين همان وصفي است كه قرآن كريم درباره صاحبان خرد بيان فرموده است:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ٭ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَي جُنُوبِهِمْ وَ يَتفكرونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ. (آل عمران: 190 و 191)

مسلّماً در آفرينش آسمان ها و زمين، و در پي يكديگر آمدن شب و روز، براي خردمندان نشانه هايي [قانع كننده] است؛ همانان كه

ص: 173

خدا را [در همه احوال] ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده، ياد مي كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مي انديشند [و مي گويند:] پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريده اي. منزهي تو ! پس ما را از عذابِ آتش دوزخ در امان بدار.

پس از اين دريافت عقلي، انسان خود را در سرزمين ايمان مي يابد كه از آثار حقيقي آن، پايبندي به فرمان هاي الهي خواهد بود؛ يعني اهل عبادت مي شود، تقواي الهي را رعايت مي كند، به مردم توجه مي كند، اهل انفاق و ايثار مي شود، از ستم بيزار است و دوري مي كند و... . همه اينها از آثار عقل و ايمان و راه هاي رسيدن انسان به رستگاري حقيقي است. حال پرسش مهم ديگر اين است كه انساني كه در مسير رستگاري گام برمي دارد، چه آثار و نتايجي در دنيا و آخرت در زندگي خود مشاهده مي كند؟

الف) عزت در دنيا

الف) عزت در دنيا

انسان مؤمن كه در راه رستگاري گام برمي دارد، در ميان مردم، عزيز است و هيبت و شخصيت او در دل ستمكاران، ترس ايجاد مي كند.(1)

خداوند در آيه 139 آل عمران «وَ لاَ تَهِنُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛ و اگر مؤمنيد، سستي مكنيد و غمگين مشويد، كه شما برتريد»، به برتري مؤمنان اشاره مي كند.

ب) دور شدن از حزن و اندوه

ب) دور شدن از حزن و اندوه

انسان هاي مؤمن و اهل تقوا كه اهل نجاتند، از بدي ها به دور مي مانند و دچار حزن و اندوه نمي شوند. خداوند در سوره زمر مي فرمايد: «وَ يُنَجِّي


1- نك: الخصال، ترجمه: احمد فهري زنجاني، ج21، ص170.

ص: 174

اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لاَ يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ و خدا كساني را كه تقوا پيشه كرده اند، به [پاسِ] كارهايي كه مايه رستگاري شان بوده، نجات مي دهد. عذاب به آنان نمي رسد و غمگين نخواهند شد». (زمر: 61)

ج) آمرزش و پوشش گناه

ج) آمرزش و پوشش گناه

روز قيامت كه براي گناهكاران روز حسرت و پشيماني است، براي مؤمنان روز كاميابي است. در اين روز، انسان نياز شديد دارد كه كمبودها و كاستي هاي او پوشانده شود. يكي از آثار رستگاري مؤمنان كه در كنار عمل صالح و فضل الهي به بهشت رهنمون مي شوند، همين آمرزش بدي هاست. قرآن كريم به اين اثر به صراحت اشاره مي كند:

يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صَالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ. (تغابن: 9)

روزي كه شما را براي روز اجتماع گرد مي آورد، آن [روز]، روز حسرت [خوردن] است و هر كس به خدا ايمان آورده و كار شايسته اي كرده باشد، بدي هايش را بپوشاند و او را در باغ هايي از بهشت كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است، درآورد، در آنجا تا ابد بمانند. اين است همان كاميابي بزرگ.

و در سوره فتح هم مي فرمايد:

لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَ كَانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً. (فتح: 5)

تا مردان و زناني را كه ايمان آورده اند، در باغ هايي كه از زير

ص: 175

[درختان] آن جويبارها روان است، درآوَرَد و در آن جاويدان بدارد، و بدي هايشان را از آنان بزدايد و اين [فرجام نيك] در پيشگاه خدا، كاميابي بزرگي است.

د) جايگاه امن

د) جايگاه امن

خداوند به پرهيزكاران بشارت مقام و جايگاه امن و ايمن را مي دهد كه در سايه فضل الهي به آن مي رسند. رسيدن به اين جايگاه، از آثار همان راه و روشي است كه آنها را به رستگاري رسانده است.(1)

گلبانگ حديث

اشاره

گلبانگ حديث

زير فصل ها

رستگاري فرزندان در گرو ارتباط با همسر

رستگاري و زكات

رستگاري در آخرت

عوامل رستگاري

موانع رستگاري

رستگاري فرزندان در گرو ارتباط با همسر

رستگاري فرزندان در گرو ارتباط با همسر

1. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ7 قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ رَجُلًا غَشِيَ امْرَأَتَهُ وَ فِي الْبَيْتِ صَبِيٌّ مُسْتَيْقِظٌ يَرَاهُمَا وَ يَسْمَعُ كَلَامَهُمَا وَ نَفَسَهُمَا مَا أَفْلَحَ أَبَداً.(2)

... امام صادق عليه السلام گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: سوگند به خدايي كه جانم در دست اوست، هرگاه مردي با همسرش نزديكي كند، درحالي كه در خانه اش بچه اي بيدار است و آنها را مي بيند و سخنان و نفس هاي آنها را مي شنود چنين بچه اي هرگز رستگار نخواهد شد... .


1- دخان: 51 _ 57.
2- الكافي، ج 5، ص500.

ص: 176

رستگاري و زكات

رستگاري و زكات

1. از امام صادق عليه السلام تفسير آيه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي؛ رستگار شد كسي كه زكات داد.» را پرسيدند. حضرت فرمود: مراد كسي است كه زكات فطره را از مال خود بيرون كرد.(1)

2. امام صادق عليه السلام فرمود: «همانا از موجبات كمال روزه، زكات (فطره) است؛ همان طور كه صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و آله از موجبات كمالِ نماز است؛ زيرا كسي كه روزه بگيرد و به عمد زكات نپردازد، روزه اي در نامه عملش منظور نمي شود، و در صورتي كه صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و آله را ترك كند نمازي براي او حساب نمي شود. و خداي عزوجل زكات را بر نماز مقدّم داشته و فرموده است: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي. وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّي؛ يعني كسي در حقيقت رستگار شد كه زكات پرداخت و نام خداي خود را ياد كرد و آنگاه نماز بجا آورد».(2)

رستگاري در آخرت

رستگاري در آخرت

1. عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عزوجل أَعْطَي الْمُؤْمِنَ ثَلَاثَ خِصَالٍ: الْعِزَّةَ فِي الدُّنْيَا وَ الْفَلْحَ فِي الْآخِرَةِ وَ الْمَهَابَةَ فِي صُدُورِ الظَّالِمِينَ (3) ثُمَّ قَرَأَ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ قَرَأَ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ إِلَي قَوْلِهِ هُمْ فِيها خالِدُون.(4)

امام باقر عليه السلام فرمود: خداي عزوجل به مؤمن سه خصلت عنايت


1- من لا يحضره الفقيه، ترجمه: علي اكبر غفاري، محمد جواد بلاغي، ج 2، ص218.
2- من لا يحضره الفقيه، ترجمه: علي اكبر غفاري، محمد جواد بلاغي، ج 2، ص540.
3- هذا الخبر إلي هنا تقدّم في هذا الباب تحت رقم 158.
4- الخصال، ترجمه: احمد فهري، ج 1، ص170.

ص: 177

فرموده است: عزت در دنيا، رستگاري در آخرت، و هيبت در دل ستمكاران. سپس اين آيه را قرائت فرمود: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ؛ عزت مخصوص خداست و مخصوص پيغمبر اوست و مخصوص مؤمنان است.» و نيز اين آيات را خواند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ مسلّماً مؤمنان رستگار شدند» تا آنجا كه مي فرمايد: «آنان در بهشت هميشگي و جاودان خواهند بود».

عوامل رستگاري

عوامل رستگاري

1. امام سجاد عليه السلام فرمود: «مَنْ دَعَا اللَّهَ بِنَا أَفْلَحَ، وَ مَنْ دَعَاهُ بِغَيْرِنَا هَلَكَ وَ اسْتَهْلَكَ؛ هركس به وسيله ما خدا را بخواند رستگار شده است و هركس به وسيله غير ما خدا را بخواند هلاك شده و طلب هلاكت كرده است».(1)

2. امام علي عليه السلام فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ التَّقِيُّ الصَّمُوتُ؛ قطعاً پرهيزكار خاموش، رستگار است».(2)

3. «مَنْ عَمِلَ بِالصِّدْقِ أَفْلَحَ؛ هركس با صدق و راستي عمل كند، رستگار است».(3)

4. قال رسول الله صلي الله عليه و آله : «قَدْ أفْلَحَ مَنْ أَخْلَصَ قَلبَه لِلإيمانِ وَ جَعلَ قَلبَه سَليماً و لِسانَه صادِقاً وَ نَفسُه مُطمئنّةً وَ خَليقتُه مَستقيمةً و اُذُنَه مُستمعةً وَ عَينَه ناظرةً؛ رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: هركس ايمان قلبش را خالص گرداند و قلب خويش را سالم، و زبان خويش را راستگو، و جان خويش را آرام و خوي خويش را مستقيم و گوش خويش را شنوا و چشم خويش را بينا كند رستگار شود».(4)


1- الأمالي للطوسي، ص172.
2- عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص368.
3- عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص424.
4- نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول9)، ص598.

ص: 178

5. قال رسول الله صلي الله عليه و آله : «قَدْ أَفَلَحَ مَنْ رُزِقَ لُبّاً؛ هركس را خرد داده اند رستگاري يافته است».(1)

6. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «أفلح مَن هُدِيَ إلَي الْإسلامِ وَ كان عَيشُه كَفافاً وَ قَنعَ به؛ هركس به اسلام راهبر شود و لوازم زندگي به قدر رفع حاجت دارد و بدان قناعت كند، رستگار شده است».(2)

7. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «أفلح من رزق لبّا؛ آن كه خرد دارد، رستگار مي شود».(3)

8. امام علي عليه السلام : «... أَفلَحَ مَن نَهضَ بِجَناحٍ؛ هر كس با پر و بال (ابزار و مددكار) به كار برخيزد، كامياب مي شود».(4)

9. امام علي عليه السلام : «مَن نَصرَ الحَقَّ أفلَحَ؛ هركس حق را ياري كند، رستگار است».(5)

10. امام علي عليه السلام : «مَن غَلبَ عَقلُه هواه أفلَحَ؛ هركس عقلش بر هوا و هوسش چيره شود، رستگار مي شود».(6)

11. حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:

لم يَبقَ مِنَ الدُّنيا اِلّا بَلاءٌ و فِتنةٌ، و مَا نَجا مَن نَجا اِلّا بِصِدقِ الْالتجاءِ. و قَال نوحٌ: وَجدتُ الدُّنيا كَبَيتٍ لَه بابانِ دَخلتُ مِن أحدِهما وَ خَرجتُ مِن الاخر.(7)


1- نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول9)، ص598.
2- نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول9)، ص234.
3- نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول9)، ص234.
4- الحياة، ترجمه: احمد آرام، ج1، ص560.
5- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج 7، ص75.
6- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج 7، ص261.
7- مصباح الشريعة، ترجمه: حسن مصطفوي، متن، ص113.

ص: 179

باقي نمانده است از دنيا مگر گرفتاري و ابتلاها، و كسي نجات و خلاصي پيدا نمي كند مگر آنكه از روي صدق و اخلاص، به پروردگار متعال متوسل و پناهنده گردد. و حضرت نوح عليه السلام فرمود: دنيا را چون خانه اي يافتم كه داراي دو در باشد، و من از يكي وارد آن خانه شدم و از ديگري بيرون رفتم.

12. امام صادق عليه السلام : «نَحْنُ وَ اللَّهِ نِعْمَةُ اللَّهِ الَّتِي أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَي عِبَادِهِ _ وَ بِنَا فَازَ مَنْ فَاز؛ به خدا قسم، ما آن نعمت خدايي هستيم كه خدا به بندگانش ارزاني داشته است. رستگاران به وسيله ما رستگار مي شوند».(1)

13. محمد بن عمران مرزباني (به سند خود) از جابر بن يزيد، از امام باقر عليه السلام حديث كرد كه آن حضرت عليه السلام فرمود: از ام سلمه، همسر پيغمبر صلي الله عليه و آله درباره علي بن ابي طالب پرسيدند.

ام سلمه گفت: شنيدم از رسول خدا صلي الله عليه و آله كه مي فرمود: همانا علي و شيعيانش رستگاران هستند.(2)

14. امام صادق عليه السلام : «نَجاةُ المؤمنِ في حِفظِ لِسانِهِ؛ نجات مؤمن در نگهداري زبانش نهفته است».(3)

15. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :

إنّ أعلي مَنازِلِ الإيمانِ دَرَجةٌ واحدةٌ مَن بَلَغَ إلَيها فَقَد فازَ وظَفِرَ، وهُو أنْ يَنْتَهي بِسَرِيرَتِهِ في الصَّلاحِ إلي أنْ لا يُبالي لَها إذا ظَهَرَتْ ولا يَخافَ عِقابَها إذا اسْتَتَرَتْ.(4)


1- تفسير القمي، ج 1، ص388.
2- الإرشاد، ترجمه: رسولي محلاتي، ج 1، ص36.
3- ميزان الحكمة 10، ص263.
4- بحارالانوار، ج٧١، ص٣٦٩، ح ١٩.

ص: 180

بالاترين مرتبه ايمان، درجه اي است كه هركس به آن دست يابد، رستگار و پيروز شده است و آن، اين است كه باطن آدمي به آن حد از پاكي برسد كه اگر آشكار شود، پروايي نداشته باشد و اگر پوشيده ماند، از كيفر [خدا بر آن] نترسد.

16. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :

مَن اُعْطِي أربَعَ خِصالٍ في الدُّنيا فَقدْ اُعْطِي خَيرَ الدُّنيا والاخِرَةِ وفازَ بحَظِّهِ مِنهُما: وَرَعٌ يَعْصِمُهُ عن مَحارِمِ اللّه ِ، وحُسْنُ خُلقٍ يَعيشُ بهِ في النّاسِ، وحِلْمٌ يَدفَعُ بهِ جَهلَ الجاهِلِ، وَزوْجَةٌ صالِحَةٌ تُعينُهُ علي أمرِ الدُّنيا والاخِرَةِ.(1)

به هر كس در دنيا چهار خصلت داده شود، خير دنيا و آخرت به او داده شده و به دليل بهره خويش كه از دنيا و آخرت برگرفته، رستگار است: پرهيزكاري كه او را از حرام هاي خدا بازدارد؛ و خوش خويي كه با آن در ميان مردم زندگي كند؛ و بردباري كه با آن جهالت نادان را از خود دور سازد؛ و همسر شايسته كه در كار دنيا و آخرت او را ياري رساند.

17. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله _ درباره آيه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي؛ رستگار شد كسي كه تزكيه گشت» _ فرمود: «مَن شَهِدَ أن لا إلهَ إلاّ اللّه ُ وخَلَعَ الأندادَ وشَهِدَ أنّي رسولُ اللّهِ؛ منظور، كسي است كه به يگانگي خداوند گواهي دهد و به او شرك نورزد و شهادت دهد كه من رسول خدا هستم».(2)

18. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «لا تَقطَعُوا علي السائلِ مَسألَتَهُ، فلَولا أنَّ المَساكينَ


1- الأمالي للطوسي، ص٥٧٧، ح١١٩٠.
2- الدرّ المنثور، ج٨، ص٤٨٥.

ص: 181

يَكذِبُونَ ما أفلَحَ مَن رَدَّهُم؛ خواهش درخواست كننده را رد نكنيد؛ اگر دروغگويي گدايان نبود، كسي كه آنان را رد مي كرد، هرگز رستگار نمي شد».(1)

19. امام علي عليه السلام : «لا يُفلِحُ مَن يَتَبَجَّحُ بالرَّذائلِ؛ رستگار نشود آنكه به رذايل خود ببالد».(2)

موانع رستگاري

موانع رستگاري

١. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «اذا بَلَغَ الرجُلُ أربَعينَ سَنَةً و لم يَغلِبْ خَيرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّيطانُ بينَ عَينَيهِ و قالَ: هذا وَجهٌ لا يُفلِحُ؛ هرگاه آدمي به چهل سالگي رسد و خوبي او بر بدي اش چيره نگردد، شيطان بر پيشاني او بوسه زند و گويد: اين چهره اي است كه رستگار نمي شود».(3)

2. امام علي عليه السلام : «مَنِ اهتَمَّ برِزقِ غَدٍ لم يُفلِحْ أبَدا؛ كسي كه غم روزي فردا را بخورد، هرگز رستگار نشود».(4)

3. امام صادق عليه السلام : «إذا أذنَبَ الرجُلُ خَرَجَ في قَلبِهِ نُكتَةٌ سَوداءُ، فإن تابَ انمَحَت، و إن زادَ زادَت حتّي تَغلِبَ علي قَلبِهِ، فلا يُفلِحُ بَعدَها أبَدا؛ هرگاه كسي گناه كند، نقطه اي سياه در دلش پيدا شود، اگر توبه كرد آن نقطه پاك شود، اما اگر بر گناهش بيفزايد، آن نقطه بزرگ تر شود، تا جايي كه تمام دلش را فروپوشد و از آن پس هرگز رستگار نشود».(5)


1- بحارالانوار، ج٩٦، ص١٥٨، ح ٣٧.
2- غرر الحكم، ج6، ح 10705.
3- مشكاة الأنوار، ص٢٩٥، ح ٩٠٢.
4- غررالحكم، ح ٩١١٣.
5- الكافي، ج2، ص271، ح 13.

ص: 182

نمونه هاي رفتاري

اشاره

نمونه هاي رفتاري

زير فصل ها

1. روي رستگاري را نخواهد ديد

2. مَطلع دعوت پيغمبر اسلام

3. شب مردان خدا

4. بخيل رستگار نمي شود

1. روي رستگاري را نخواهد ديد

1. روي رستگاري را نخواهد ديد

«شريك بن عبداللَّه نخعي، از فقهاي معروف قرن دوم هجري، به علم و تقوا معروف بود. مهدي بن منصور، خليفه عباسي، علاقه فراوان داشت كه منصب «قضا» را به او واگذار كند، ولي شريك بن عبداللَّه براي آنكه خود را از دستگاه ظلم دور نگاه دارد، زير اين بار نمي رفت. خليفه نيز علاقه مند بود كه شريك را معلم خصوصي فرزندان خود قرار دهد تا به آنها علم حديث بياموزد. شريك اين كار را نيز قبول نمي كرد و به همان زندگي آزاد و فقيرانه اي كه داشت قانع بود.

روزي خليفه او را طلبيد و به او گفت: «بايد امروز يكي از اين سه كار را قبول كني: يا عهده دار منصب قضا بشوي، يا كار تعليم و تربيت فرزندان مرا قبول كني، يا آنكه همين امروز ناهار با ما باشي و بر سر سفره ما بنشيني».

شريك با خود فكري كرد و گفت: حالا كه اجبار و اضطرار است، البته از اين سه كار، سومي بر من آسان تر است.

خليفه ضمناً به مدير مطبخ دستور داد كه امروز لذيذترين غذاها را براي شريك تهيه كند. غذاهاي رنگارنگ از مغز استخوانِ آميخته به نبات و عسل تهيه كردند و سر سفره آوردند.

شريك كه تا آن وقت همچون غذايي نخورده و نديده بود، با اشتهاي كامل خورد.

خوان سالار آهسته بيخ گوش خليفه گفت: «به خدا قسم كه ديگر اين مرد روي رستگاري نخواهد ديد».

طولي نكشيد كه ديدند شريك، هم عهده دار تعليم فرزندان خليفه

ص: 183

شده و هم منصب قضا را قبول كرده و برايش از بيت المال مقرري نيز معيّن شد.

روزي با متصدي پرداخت حقوق حرفش شد. متصدي به او گفت: «تو گندم به ما نفروخته اي كه اين قدر سماجت مي كني؟».

شريك گفت: «چيزي از گندم بهتر به شما فروخته ام؛ من دين خود را فروخته ام».(1)

2. مَطلع دعوت پيغمبر اسلام

2. مَطلع دعوت پيغمبر اسلام

«ظاهراً امر مسلّمي است كه اولين آياتي كه بر پيغمبر اكرم وحي شد، همان چند آيه كوتاه اول سوره اقْرَأ است: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ. خَلَقَ الْانْسانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْاكْرَمُ. الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْانْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ.» اين افتتاح وحي است؛ كأنه با اين آيات، زبان وحي پيغمبر را باز مي كنند: اقْرَأْ؛ بخوان؛ به نام خدا بخوان، خداي چنين؛ خدايي كه چنين تعليم كرده است. اين آيات، آيات افتتاحيه وحي است كه بعد، پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله از حراء پايين مي آيد و بعد به خانه خودش مي رود و به خديجه مي فرمايد كه من را بپوشان و حضرت زير يك گليم مانندي مي رود و او رويش را مي پوشاند. در همان حال، دو مرتبه فرشته الهي نازل مي شود و سوره يا ايُّهَا الْمُدَّثِّرُ را نازل مي كند. اولين آياتي كه پيغمبر را امر به دعوت كرده، اينهاست: (آيات «اقْرَأْ» امر به دعوت نيست، فقط «بخوان» است.) «يا ايُّهَا الْمُدَّثِّرُ؛ اي خود را به دِثار پيچيده. قُمْ فَانْذِرْ؛ برخيز و انذار كن و مردم را بيم بده. وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ». انذار يك معناي كلي است (مردم را انذار كن). اولين حرفي كه گفته مي شود، اين است كه «رَبَّكَ فَكَبِّرْ»، اعلام كبريايي پروردگارت را بكن، عظمت


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 18، ص255.

ص: 184

پروردگارت را به اين مردم بنمايان، پروردگارت را به عظمت و كبريايي ياد كن. اين اولين جمله اي است كه گفته مي شود. انْذِرْ؛ انذار كن (كه بشارت و انذار يك امر كلي است) وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ.(1) اين بود كه پيغمبر اكرم وقتي كه به ميان مردم آمد چه گفت و دعوتش را از كجا شروع كرد؟

پيغمبر بعدها خيلي مسائل را مطرح كرد، به مردم گفت كه نماز بخوانيد، زكات بدهيد، ربا نخوريد، قمار نكنيد، فحشا نكنيد. خيلي چيزهاي ديگر دستور داد؛ چنين نكنيد و چنين بكنيد، ولي آنكه مطلع دعوت پيغمبر بود، [اولين بار كه] در ميان مردم ظاهر شد، آن جمله اي كه به مردم گفت، چه بود؟ يك امر اعتقادي بود؛ از يك اعتقاد شروع كرد: «قولوا لا الهَ الَّا اللَّهُ تُفْلِحوا.» همان رَبَّكَ فَكَبِّرْ است. ايّها النّاس! بگوييد لا الهَ الَّا اللَّهُ تا رستگار بشويد».(2)

3. شب مردان خدا

3. شب مردان خدا

«از ديدگاه نهج البلاغه، دنياي عبادت دنياي ديگري است. دنياي عبادت، آكنده از لذت است؛ لذتي كه با لذت دنياي سه بُعدي مادي قابل مقايسه نيست. دنياي عبادت پر از جوشش و جنبش و سير و سفر است، اما سير و سفري كه به مصر و عراق و شام و يا هر شهر ديگر زميني منتهي نمي شود؛ به شهري منتهي مي شود «كو را نام نيست». دنياي عبادت، شب و روز ندارد؛ زيرا همه روشنايي است، تيرگي و اندوه و كدورت ندارد، يكسره صفا و خلوص است. از نظر نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است كسي كه به اين دنيا (دنياي عبادت) پا گذارد و نسيم جان بخش اين دنيا او


1- مدّثّر: 1 _ 3.
2- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 15، ص872.

ص: 185

را نوازش دهد. آن كس كه به اين دنيا گام نهد، ديگر اهميت نمي دهد كه در دنياي ماده و جسم، بر ديبا سر نهد يا بر خشت:

طوبي لِنَفْسٍ ادَّتْ الي رَبِّها فَرْضَها وَ عَرَكَتْ بِجَنْبِها بُؤْسَها وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَها حَتّي اذا غَلَبَ الْكَري عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ ارْضَها وَ تَوَسَّدَتْ كَفَّها في مَعْشَرٍ اسْهَرَ عُيونَهُمْ خَوْفُ مَعادِهِمْ وَ تَجافَتْ عَنْ مَضاجِعِهِمْ جُنوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطولِ اسْتِغْفارِهِمْ ذُنوبُهُمْ. اوُلئِكَ حِزْبُ اللَّهِ، الا انَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحونَ.

چه خوشبخت و سعادتمند است آنكه فرايض پروردگار خويش را انجام مي دهد (اللَّه، يار؛ و حمد و قل هواللَّه كار اوست). رنج ها و ناراحتي ها را (مانند سنگ آسيا دانه را) در زير پهلوي خود خرد مي كند. شب هنگام از خواب دوري مي گزيند و شب زنده داري مي نمايد. آنگاه كه سپاه خواب حمله مي آورد، زمين را فرش و دست خود را بالش قرار مي دهد. در گروهي است كه نگراني روز بازگشت، خواب از چشمانشان ربوده، پهلوهاشان از خوابگاه هاشان جا خالي مي كنند، لب هاشان به ذكر پروردگارشان آهسته حركت مي كنند، ابر مظلم گناه هايشان بر اثر استغفارهاي مداومشان پس مي رود. آنانند حزب خدا، همانا آنانند رستگاران!

شب مردان خدا روز جهان افروز است

روشنان را به حقيقت شب ظلماني نيست(1)


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 16، ص419.

ص: 186

4. بخيل رستگار نمي شود

4. بخيل رستگار نمي شود

«وَ مَنْ يوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحونَ؛ پس تا مي توانيد از خدا پروا بداريد و بشنويد و فرمان ببريد، و مالي براي خودتان [در راه خدا] انفاق كنيد، و كساني كه از خسّت نفس خويش مصون مانند، آنان رستگارانند». (تغابن: 16)

....«شُح» عبارت است از بخل توأم با طمع و حرص. بخل يعني امساك؛ در مقابل جود كه بخشندگي است.

در قرآن، هم كلمه «بخل» و هم كلمه «شُح» آمده است. آن طور كه بعضي گفته اند، بخل عبارت است از همان حالت امساك. در فارسي هم مي گوييم فلان كس آدم بخيلي است؛ يعني آدم ممسكي است؛ جود و بخشش ندارد. شُح، بخل است به علاوه حرص. حال ممكن است كسي بخيل باشد، يعني نسبت به آنچه دارد خيلي ممسك باشد، اما حرص ندارد كه باز بيشتر به دست آورد. اين فرد حريص نيست، اما آنچه را كه دارد با گازانبر هم نمي توان از دستش بيرون آورد. بعضي ديگر حريص هستند، آزمند هستند و دائماً مي خواهند جمع كنند، اما متقابلاً بخشنده هم هستند. ولي «شحيح» به آدمي مي گويند كه هر دو را با هم جمع كرده باشد، هم آزمند است و دائماً مي خواهد جمع كند و هم آنچه را كه دارد حاضر نيست به هيچ قيمتي جود كند. اين بدترين صفت در مورد مال و ثروت است.

رسول اكرم صلي الله عليه و آله در حال طواف بودند. مردي را ديدند كه در حال طواف چنين دعا مي كند: خدايا مرا بيامرز، اگرچه مي دانم كه مرا نمي آمرزي! فرمودند: چرا خدا تو را نيامرزد؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه! گناه من خيلي زياد است.

از كوه ها و از زمين و از آسمان هم بيشتر است. فرمودند: آيا گناه تو از خدا هم بزرگ تر است؟ گناه تو از خدا كه ديگر بزرگ تر نيست؛

ص: 187

گناهت چيست؟ گفت: يا رسول اللَّه! من آدمي هستم كه اگر كسي سراغ من بيايد و از من يك درهم بخواهد، جان من مي خواهد بيرون بيايد؛ اگر بفهمم كسي از من چيزي مي خواهد، اين چنين ناراحت مي شوم. فرمود: دورشو، آيا نمي داني كسي كه اين چنين باشد، بوي بهشت را استشمام نمي كند؟ آيا اين آيه قرآن را نشنيده اي: «وَ مَنْ يوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحونَ»؟(1)

آموزه ها

آموزه ها

1. رستگاري، از اهداف آفرينش و حيات انسان است.

2. قرآن كريم، كتاب هدايت و رستگاري انسان است.

3. در كنار ايمان و به كارگيري عقل، تزكيه و تربيت، ياد خدا و نماز، از عوامل مهم رستگاري انسان به شمار مي رود: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّي». (اعلي: 14 و 115)

4. نوع بينش و رفتار فردي و اجتماعي انسان، در رستگاري او نقش اساسي ايفا مي كند. براي نمونه، اعتقاد به خدا و قيامت، دوري از عمل و سخن لغو و بيهوده، حفظ پاكدامني، رعايت امانت، پيروي از خدا و رسول، توجه به مساكين و فقرا، و دوري از قمار و شراب، از جمله اين رفتارهاست.

5. راه رستگاري، همان راه مستقيم است كه پيمودن آن، آثاري در دنيا و آخرت به دنبال دارد. آرامش و عزت در دنيا و آمرزش و رضايت الهي در آخرت، از جمله آن آثار است.


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 27، ص397.

ص: 188

منابع ديگر

منابع ديگر

بطحائي گلپايگاني، حسن، رستگاري در آينه وحي، ورامين، انتشارات علمي _ فرهنگي صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ، 1390.

حكيمي، عباس، سلوك رستگاري، قم، عصر جوان، 1388.

كرباسي، علي، راه رستگاري، نشر مولود كعبه، 1379.

كسروي، احمد، راه رستگاري، تهران، تابان، بي تا.

محمدي لائيني، محمدباقر و حسين حسيني كارنامي، خوشبختي و رستگاري از ديدگاه قرآن، ساري، شوق، 1388.

7

ص: 189

رشوه

اشاره

رشوه

يكي از بلاهاي بزرگي كه از قديم ترين زمان ها دامنگير بشر شده است و امروز با شدت بيشتر ادامه دارد، بلاي رشوه خواري است كه يكي از بزرگ ترين موانع اجراي عدالت اجتماعي بوده و هست و سبب مي شود قوانين كه به طور طبيعي بايد حافظ منافع طبقات ضعيف باشد، به سود طبقات نيرومند كه قانون بايد آنها را محدود كند، به كار بيفتد؛ زيرا زورمندان همواره قادرند كه با نيروي خود از منافع خويش دفاع كنند، و ضعفا هستند كه بايد منافع و حقوق آنها در پناه قانون حفظ شود؛ روشن است كه اگر باب رشوه گشوده شود، قوانين درست نتيجه معكوس خواهد داد؛ زيرا قدرتمندان قدرت پرداخت را رشوه دارند و در نتيجه قوانين، بازيچه اي در دست آنها براي ادامه ستم و تجاوز به حقوق ضعفا خواهد شد.

به همين دليل، در هر اجتماعي كه رشوه نفوذ كند، شيرازه زندگي مردم از هم مي پاشد و ستم و فساد و بي عدالتي و تبعيض در همه سازمان هاي آنها نفوذ مي كند و از قانون عدالت جز نامي باقي نخواهد

ص: 190

ماند. ازاين رو، در اسلام رشوه خواري به شدت نكوهش و محكوم شده است و از گناهان كبيره به شمار مي رود.

بايد توجه داشت كه زشتي رشوه سبب مي شود اين هدف شوم، در لابه لاي عبارات و عناوين فريبنده ديگر تحقق يابد و رشوه خوار و رشوه دهنده از نام هايي مانند هديه، تعارف، حق و حساب، حق الزحمه و انعام استفاده كنند، ولي روشن است كه اين تغيير نام ها هرگز تغييري در ماهيت آن نمي دهد و در هر صورت پولي كه از اين راه گرفته مي شود، حرام و نامشروع است.

در نهج البلاغه آمده است كه اشعث بن قيس براي پيروزي بر طرف دعواي خود در محكمه عدل علي عليه السلام ، متوسل به رشوه شد و شبانه ظرفي پر از حلواي لذيذ به در خانه علي عليه السلام آورد و نام آن را هديه گذاشت. علي عليه السلام بر آشفت و فرمود:

هبلتك الهبول ا عن دين اللَّه اتيتني لتخدعني؟... و اللَّه لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها علي ان اعصي اللَّه في نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلته و ان دنياكم عندي لاهون من ورقة في فم جرادة تقضمها ما لعلي و لنعيم يفني و لذة لا تبقي.

سوگواران بر عزايت اشك بريزند! آيا با اين عنوان آمده اي كه مرا فريب دهي و از آيين حق باز داري؟... به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمان هاي آنهاست به من دهند كه پوست جوي را از دهان مورچه اي به ظلم بگيرم هرگز نخواهم كرد، دنياي شما از برگ جويده اي در دهان ملخ براي من كم ارزش تر است. علي را با نعمت هاي فاني و لذت هاي زودگذر چه كار؟!...(1)


1- نهج البلاغة، خطبه 224.

ص: 191

اسلام رشوه را در هر شكل و قيافه اي محكوم كرده است. در تاريخ زندگي پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مي خوانيم كه به او خبر دادند يكي از فرماندارانش رشوه اي در شكل هديه پذيرفته است. حضرت برآشفت و به او فرمود:

«كيف تاخذ ما ليس لك بحق؛ چرا آنچه حق تو نيست مي گيري!؟» او در پاسخ با معذرت خواهي گفت: «لقد كانت هدية يا رسول اللَّه؛ آنچه گرفتم هديه بود اي پيامبر خدا».

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:«ا رأيت لو قعد احدكم في داره و لم نوله عملا ا كان الناس يهدونه شيئا؛ اگر شما در خانه بنشينيد و از طرف من فرماندار محلي نباشيد، آيا مردم به شما هديه اي مي دهند؟» سپس دستور داد، هديه را گرفتند و در بيت المال قرار دادند و وي را از كار بركنار كرد.(1)

اسلام حتي براي اينكه قاضي گرفتار رشوه هاي مخفي و ناپيدا نشود، دستور مي دهد وي تنها به بازار نرود، مبادا تخفيف قيمت ها ناخودآگاه بر او اثر بگذارد و در قضاوت ِتخفيف دهنده جانبداري كند. چه خوب است مسلمانان از كتاب آسماني خود الهام بگيرند و ايمان خود را در پاي بت رشوه خواري قرباني نكنند.

امام صادق عليه السلام درباره رشوه مي فرمايد:«و اما الرشا في الحكم فهو الكفر باللَّه العظيم؛ اما رشوه در قضاوت، كفر به خداوند بزرگ است».(2)

در حديث معروفي كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده، مي خوانيم:«لعن اللَّه الراشي و المرتشي و الماشي بينهما؛ خداوند، گيرنده و دهنده رشوه و آن كس را كه واسطه ميان آن دو است، از رحمت خود دور گرداند».(3)


1- الامام علي7، ج1، صص 155 و 156.
2- وسائل الشيعه، ج12، ح 2 باب 5 من ابواب ما يكتسب به.
3- بحارالانوار، ج101، ص274، ح 11 (باب الرشا في الحكم).

ص: 192

با توجه به آثار مخرب رشوه در زندگي فردي و اجتماعي انسان در دنيا و نيز آثار منفي آن در زندگي آخرت، بايد جامعه را از خطرهاي آن آگاه كرد. ابتدا بايد زمينه هاي رشوه و ريشه هاي آن را شناخت و سپس براي از بين بردن آن برنامه ريزي كرد.

درباره رشوه چند پرسش اساسي مطرح است:

1. رشوه چيست؟ حكم فقهي آن چيست؟

2. رشوه در قرآن كريم و روايات چگونه مطرح شده است؟

3. آثار منفي و زيان هاي رشوه كدام است؟

4. دليل و خاستگاه رواج رشوه در جامعه چيست؟

5. راه پيشگيري و درمان رشوه چيست؟

1. چيستي رشوه

1. چيستي رشوه

در كتاب مجمع البحرين ذيل ماده «رشا»، چنين آمده است: «في الحديث: لعن رسول الله صلي الله عليه و آله الرَاشي و المرتشي و الرائش.» يعني در حديث آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله ، رشوه دهنده، رشوه گيرنده و واسطه گر بين آن دو را لعن فرموده است. رِشوه، آن چيزي است كه شخص به حاكم و قاضي و به غير آن مي دهد تا به نفع او حكم كند يا اين رشوه را به آنها مي دهد تا آنها را به سويي بكشاند كه خود مي خواهد. اصل ماده رشوه كه «رشاء» است، به ريسماني گفته مي شود كه به وسيله آن به آب مي رسند.(1)

گويي شخص رشوه دهنده به وسيله رشوه، خود را به مطلوب و مقصود خود مي رساند؛ مقصود و مطلوبي كه دور از دسترس است و از راه عدالت


1- نك: مجمع البحرين، ج1، ص184.

ص: 193

و راه درست، به آن دست نمي يابد. رشوه دهنده با دادن رشوه كه راهي نادرست است، تلاش مي كند خود را به آنچه دوست دارد برساند.

با اين بيان، مي توان گفت رشوه يك معناي لغوي دارد و يك معناي اصطلاحي كه در بعضي از كتاب ها به آن اشاره شده است.

معناي لغوي رشوه: رشوه مالي است كه شخص به قاضي و غير آن مي دهد تا به نفع وي حكم دهد.(1)

معناي اصطلاحي رشوه: دادن مالي به مأمور رسمي و غيررسمي دولتي يا بلدي است، به منظور انجام كاري از كارهاي اداري يا قضايي؛ گرچه آن كار مربوط به شغل گيرنده مال نباشد؛ خواه مستقيم آن مال را دريافت كند و يا به واسطه شخص ديگر.(2)

شهيد مطهري درباره حكم رشوه مي نويسد:

«در اسلام، رشوه دهنده و رشوه گيرنده، به شدت محكوم و مستحق آتش معرفي شده اند و پولي كه از اين راه تحصيل مي شود، حرام و نارواست».(3)

2. رشوه در قرآن و سنت

اشاره

2. رشوه در قرآن و سنت

زير فصل ها

الف) قرآن

ب) سنت

الف) قرآن

الف) قرآن

واژه رشوه در قرآن نيامده است. در قرآن، بحث رشوه را بايد ذيل واژگان «السحت» و «الباطل» دنبال كرد. البته اين به آن معنا نيست كه واژه باطل در همه جا، مصداق رشوه است.


1- فرهنگ قرآن، ج14، ص568، به نقل از: المصباح، ج1 و 2، ص228.
2- فرهنگ قرآن، ج14، ص568، به نقل از: ترمينولوژي حقوق، ص335.
3- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج2، ص245.

ص: 194

واژه «السُّحت» به ضمّ «س»، اسم مصدر شيء مستأصل شونده است... . اين كلمه سه بار در قرآن، در آيات 42، 62 و 63 سوره مائده آمده است... مراد از سحت در اين آيات، حرام است... . راغب، علت تسميه را چنين مي گويد: «گويي حرام، دين و مروت شخص را از بين مي برد...».(1)

در آيه 42 سوره مائده مي خوانيم:

سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ.

پذيرا و شنواي دروغ هستند [و] بسيار مال حرام مي خورند. پس اگر نزد تو آمدند، [يا] ميان آنان داوري كن، يا از ايشان روي برتاب. و اگر از آنان روي برتابي هرگز زياني به تو نخواهند رسانيد؛ و اگر داوري مي كني، پس به عدالت در ميانشان حكم كن كه خداوند، دادگران را دوست مي دارد.

علامه طباطبايي ذيل اين آيه مي نويسد: «... هر مالي كه از راه حرام كسب شود، سحت است و سياق آيه دلالت دارد بر اينكه مراد از «سحت» در آيه شريفه، همان رشوه است».(2)

«وَ تَري كَثيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ؛ بسياري از آنان را مي بيني كه در گناه و تعدي و خوردن مال حرام، شتاب مي كنند! چه زشت است كاري كه انجام مي دهند!». (مائده: 62)

علامه طباطبايي رحمه الله از آيات استفاده مي كند كه دشمنان اسلام (يهود،


1- قاموس، ج4، ص237.
2- ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص558.

ص: 195

منافقان و...) داراي سه نوع فسق و فجور بودند: اثم (گناه)؛ ستم كاري؛ و حرام خواري. منظور از حرام خواري، ربا و رشوه و مانند آن است.(1)

بر همين اساس، خداوند در آيه 63 همين سوره (مائده) مي فرمايد: چرا دانشمندان نصاري و علماي يهود، آنها را از سخنان گناه آميز و خوردن مال حرام نهي نمي كنند؟ چه زشت است عملي كه انجام مي دهند.

واژه «باطل» نيز در آيه 188 سوره بقره آمده است:

«وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَي الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَريقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ و اموال يكديگر را به باطل (و ناحق) در ميان خود نخوريد! و براي خوردن اموال مردم به گناه، [قسمتي از] آن را [به عنوان رشوه] به قضات ندهيد، درحالي كه مي دانيد [اين كار، گناه است]!».

بعضي از مفسران، اين آيه را چنين توضيح داده اند:

«اين آيه به يك اصل كلي و مهم اسلامي اشاره مي كند كه در تمام مسائل اقتصادي حاكم است و به يك معنا مي شود تمام ابواب فقه اسلامي را در بخش اقتصاد، زير مجموعه آن قرار داد. به همين دليل، فقهاي بزرگ ما در بخش هاي زيادي از فقه اسلامي، به اين آيه تمسك مي جويند: «اموال يكديگر را در ميان خود به باطل و ناحق نخوريد». (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ)

در اينكه منظور از «باطل» در اينجا چيست، تفسيرهاي مختلفي ذكر كرده اند. بعضي آن را به معني اموالي دانسته اند كه با غصب و از راه ظلم به دست مي آيد. بعضي آن را اموالي مي دانند كه از طريق قمار و مانند آن فراهم مي شود. و بعضي آن را اشاره به اموالي مي دانند كه از طريق سوگند دروغ (و انواع پرونده سازي هاي دروغين) به دست مي آيد.


1- نك: الميزان في تفسير القرآن، ج6، ص31.

ص: 196

ظاهر اين است كه مفهوم آيه عموميت دارد و همه اين مسائل و غير اينها را شامل مي شود؛ زيرا «باطل» كه به معني زايل و از بين رونده است، همه را دربرمي گيرد، و اگر در بعضي از روايات، از امام باقر عليه السلام تفسير به «سوگند دروغ»، و در روايتي از امام صادق عليه السلام تفسير به «قمار» شده است، در واقع از قبيل بيان مصداق هاي روشن است.

بنابراين، هر گونه تصرف در اموال ديگران از راه نادرست و به ناحق، مشمول اين نهي الهي است.

تمام معاملاتي كه هدف صحيحي را تعقيب نمي كند و پايه و اساس عقلايي ندارد، مشمول اين آيه است.

همين معنا در آيه 29 سوره نساء با توضيح بيشتري، خطاب به مؤمنان آمده است و مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! اموال يكديگر را به باطل و از طرق نامشروع نخوريد؛ مگر اينكه تجارتي باشد كه با رضايت شما انجام شود».

استثنا كردن تجارت همراه با تراضي، در واقع بيان يك مصداق روشن از راه هاي مشروع و حلال است و هبه و ميراث و هديه، وصيت و مانند آن را نفي نمي كند؛ زيرا آنها نيز از راه هاي مشروع عقلايي است.

جالب اينكه بعضي از مفسران گفته اند قرار گرفتن آيه مورد بحث بعد از آيات روزه (آيات 182 _ 187)، نشانه يك نوع هم بستگي در ميان اين دو است؛ در آنجا از خوردن و آشاميدن به منظور انجام يك عبادت الهي نهي مي كند، و در اينجا از خوردن اموال مردم به ناحق نهي مي كند كه اين هم نوع ديگري از روزه و رياضت نفوس است و در واقع هر دو

ص: 197

شاخه هايي از تقوا محسوب مي شود؛ همان تقوايي كه هدف نهايي روزه معرفي شده است.(1)

ذكر اين نكته نيز لازم است كه تعبير به «اكل» (خوردن) معناي وسيع و گسترده اي دارد كه هر گونه تصرفي را شامل مي شود. در واقع اين تعبير، كنايه اي است از انواع تصرفات، كه «اكل» يك مصداق روشن آن است.

سپس در ذيل آيه، انگشت روي يك نمونه بارز «اكل مال به باطل» (خوردن اموال مردم به ناحق) گذاشته كه بعضي از مردم، آن را حق خود مي شمرند؛ به گمان اينكه به حكم قاضي، آن را به چنگ آورده اند؛ مي فرمايد: «براي خوردن قسمتي از اموال مردم به گناه، بخشي از آن را به قضات ندهيد در حالي كه مي دانيد [گناه است]». (وَ تُدْلُوا بِها إِلَي الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ)(2)

«تدلوا» از ماده «ادلاء»، در اصل به معني فرستادن دلو در چاه براي بيرون آوردن آب است و اين تعبير زيبايي است كه در مواقعي كه انسان تسبيب اسبابي مي كند كه به منظور خاصي نايل گردد، به كار مي رود.

در تفسير اين جمله، دو احتمال وجود دارد:

نخست اينكه: منظور آن است كه بخشي از مال را به صورت هديه يا رشوه (و هر دو در اينجا يكي است) به قضات دهند كه بقيه را تملك كنند، قرآن مي گويد: گرچه ظاهراً در اينجا به حكم قاضي مال را به چنگ آورده ايد، ولي اين اكل مال به باطل است و گناه.


1- اقتباس از: تفسير في ظلال القرآن، ج1، ص252.
2- جمله «تدلوا» عطف بر «تاكلوا» است، بنابراين مفهوم آن، لا تدلوا مي شود.

ص: 198

دوم اينكه: منظور آن است كه مسائل مالي را براي سوءاستفاده به نزد حكام نبريد؛ مثل اينكه امانتي يا اموال يتيم، بدون شاهد نزد انسان باشد و هنگامي كه طرف مطالبه مي كند، او را به نزد قاضي ببرند، و چون دليل و شاهدي ندارد، اموالش را به حكم قاضي تملك كند. اين كار نيز گناه است و اكل مال به باطل.

مانعي ندارد كه آيه مفهوم گسترده اي داشته باشد كه هر دو در جمله لاتدلوا جمع باشد.(1)

جالب اينكه در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي خوانيم:

انما انا بشر و انما ياتيني الخصم فلعل بعضكم ان يكون الحن بحجته من بعض فاقضي له فمن قضيت له بحق مسلم، فانما هي قطعة من نار فليحملها او ليذرها.

من بشري مثل شما هستم (و مأمورم طبق ظاهر ميان شما داوري كنم). گاه نزاعي نزد من طرح مي شود و شايد بعضي در اقامه دليل از ديگري نيرومندتر باشد و من به مقتضاي ظاهر دليلش، به سود او قضاوت مي كنم، اما بدانيد چنان كه من حق كسي را (بر حسب ظاهر) براي ديگري قضاوت كنم (و در واقع مال او نباشد فكر نكنيد چون پيامبر صلي الله عليه و آله به نفع او حكومت كرده، براي او حلال است) آن قطعه اي از آتش است، اگر آتش را مي خواهد، آن را بپذيرد، و گرنه آن را رها سازد».(2)


1- تفسير نمونه، ج2، ص4.
2- تفسير في ظلال القرآن، ج1، ص252.

ص: 199

ب) سنت

ب) سنت

واژه رشوه و مشتقات آن در روايات نيز ديده مي شود. رشوه در روايات مصداق مال نامشروع معرفي شده است. امام صادق عليه السلام فرمود: «رشوه در حكم، مصداق مال نامشروع است».(1)

رشوه مي تواند مصداق شرك و كفر باشد؛ چنان كه امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود: «هر حاكمي كه خود را در برابر خواسته هاي مردم پنهان كند، خداوند روز قيامت خود را از او و از خواسته هايش پنهان خواهد ساخت و اگر براي انجام كار كسي هديه اي بگيرد، خيانت است و چنانچه رشوه بگيرد، مشرك خواهد بود».(2)

رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز فرمود: «از رشوه بپرهيزيد؛ چرا كه كفر محض است و صاحب رشوه، بوي بهشت را استشمام نمي كند».(3)

رشوه يكي از عوامل نابودي ملت ها نيز به شمار مي آيد.

امير مؤمنان، علي عليه السلام مي فرمايد: «پس از ياد خدا و درود! همانا ملت هاي پيش از شما به هلاكت رسيدند، بدان جهت كه حق مردم را نپرداختند و دنيا را با رشوه دادن به دست آوردند و مردم را به راه باطل بردند و آنان نيز اطاعت كردند».(4)

3. آثار رشوه

اشاره

3. آثار رشوه

از مجموع آيات و روايات، مي توان دو دسته آثار منفي براي رشوه ذكر كرد: آثار دنيايي و آثار آخرتي.


1- منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعه) ج30، ص143، ح110 _ 45356.
2- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ترجمه: انصاري، ص515.
3- منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعه) ج30، ص143، ح 111-45357.
4- نهج البلاغة، ترجمه: محمد دشتي، ص621.

ص: 200

الف) آثار دنيايي
اشاره

الف) آثار دنيايي

زير فصل ها

يك _ آسيب هاي فردي

دو _ آسيب هاي اجتماعي

يك _ آسيب هاي فردي

يك _ آسيب هاي فردي

اولاً، اعتقاد و ايمان به خدا و قيامت را در انسان كاهش مي دهد و او را به مرز شرك و كفر نزديك مي كند.

ثانياً، اقتصاد فردي و خانوادگي را از پاكي و سلامت خارج مي كند؛

ثالثاً، آرامش روحي را از انسان مي گيرد؛

رابعاً، چون رشوه، مال حرام است، در وجود انسان و خانواده، اثر منفي بر جاي مي گذارد.

دو _ آسيب هاي اجتماعي

دو _ آسيب هاي اجتماعي

اولاً، رشوه سبب ترويج كسب مال نامشروع مي شود و زشتي تصرف ناروا در اموال مردم را از بين مي برد؛

ثانياً، روابط اقتصادي را بيمار و زشت مي كند؛

ثالثاً، بي اعتمادي را در جامعه افزايش مي دهد؛

رابعاً، ستم را رواج مي دهد و در حاكم شدن ظالم، نقش مهمي ايفا مي كند؛

خامساً، جامعه انساني را به سوي هلاكت و نابودي مي كشاند.

ب) آثار اخروي

ب) آثار اخروي

مهم ترين اثر آخرتي رشوه، محروم شدن از رحمت الهي و ورود به جهنم است. رشوه، انسان را از بهشت دور مي كند؛ چنان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «إيّاكُم و الرّشوَةَ فإنّها مَحضُ الكُفرِ، و لا يَشُمُّ صاحِبُ الرّشوةِ رِيحَ الجَنَّةِ؛

ص: 201

از رشوه گرفتن دوري كنيد كه آن كفر محض است و رشوه گير بوي بهشت را استشمام نمي كند».(1)

همين يك اثر براي رشوه، كافي است كه از آن پرهيز شود؛ زيرا تمام بلاها در همين اثر نهفته است. جهنمي شدن؛ يعني دور ماندن از رستگاري و خسران ابدي؛ و هر انسان عاقل و مؤمني بايد از عوامل بدبختي اخروي گريزان باشد.

4. علت هاي رواج رشوه در جامعه

اشاره

4. علت هاي رواج رشوه در جامعه

پيش از بحث پيشگيري و درمان، لازم است خاستگاه و علت فراگير شدن رشوه در جامعه بررسي شود تا بتوان درباره پيشگيري و يا درمان آن سخن گفت. بنابراين، ابتدا بايد به اين پرسش پاسخ داد كه چرا انسان، رشوه مي دهد يا رشوه مي گيرد؟ عوامل اصلي و فرعي كدام است؟ زمينه هاي پيدايش چنين اخلاق و منشي در جامعه چيست؟

در پاسخ بايد گفت به نظر مي رسد علت يا زمينه هاي اين معضل اجتماعي را بايد در دو ناحيه جست وجو كرد:

در اخلاق فردي و در روابط اجتماعي حاكم بر جامعه.

الف) در اخلاق فردي
اشاره

الف) در اخلاق فردي

زير فصل ها

يك _ حرص به دنيا

دو _ توجيهات بيجا

سه _ ضعف در ايمان

يك _ حرص به دنيا

يك _ حرص به دنيا

شايد بتوان گفت كه انسان ها به صورت فطري دوست دارند در همه زمينه ها پيشرفت كنند و از توقف يا پسرفت بيزارند. اصل چنين حالتي


1- بحارالانوار، ج١٠٤، ص٢٧٤، ح ١٢.

ص: 202

در انسان را مي توان مثبت ارزيابي كرد، اما بعضي از انسان ها براي رسيدن به اهداف خود، ممكن است از هر راهي استفاده كنند. چنين روحيه اي، نشانه رشد حرص منفي در اين گونه افراد است. آنها براي رسيدن به موقعيت اقتصادي بهتر، به خود اجازه مي دهند از راه هاي نامشروعي چون رشوه استفاده كنند.

دو _ توجيهات بيجا

دو _ توجيهات بيجا

براساس آموزه هاي قرآن كريم، كار اصلي شيطان رجيم، زينت دادن و آراستن كارهاست.(1) گاهي انسان در اين دام شيطان مي افتد و رشوه را با عنوان هديه يا حقِ خودش، مي دهد يا مي گيرد اين توجيهات نابجا كه از دام هاي شيطان است، مي تواند يكي از عوامل گسترش رشوه در جامعه باشد.

سه _ ضعف در ايمان

سه _ ضعف در ايمان

انسان در زندگي فردي و اجتماعي، دو راه پيش رو دارد: پيروي از خدا و فرمان هاي او؛ پيروي از هواي نفس. انسان آنگاه كه از خدا پيروي مي كند، در پناه ايمان و اخلاص حركت مي كند، اما آنجا كه هواي نفس را معبود خود قرار مي دهد، از ايمان و اخلاص فاصله مي گيرد و دچار نوعي شرك مي شود. ريشه تمام رفتارهاي ناروا و زشت به همين نكته برمي گردد كه ايمان و اخلاق، به صورت ثابت و حقيقي در زندگي انسان وارد نشده است. اين ضعف نفس مي تواند ريشه بسياري از گناهان باشد. دادن، گرفتن و واسطه گري براي رشوه، در اين موضوع مهم ريشه دارد.


1- نك: انعام: 43؛ انفال: 48 و... .

ص: 203

ب) در روابط اجتماعي
اشاره

ب) در روابط اجتماعي

دليل بعضي از رفتارهاي اجتماعي را در جامعه مي توان جست وجو كرد. هر چند ريشه بسياري از رفتارهاي ناسالم به فرد برمي گردد، تأثير جامعه و محيط را نبايد فراموش كرد. در جامعه، زمينه ها و عواملي هست كه كمك مي كنند يا سبب مي شوند رشوه و رشوه خواري در جامعه افزايش يابد.

يك _ بي عدالتي

يك _ بي عدالتي

از رسالت هاي مهم پيامبران الهي، حاكم كردن قسط و عدل در جامعه بوده است. اگر جامعه اي از عدالت فاصله بگيرد، وجود همين ناعدالتي، زمينه ساز بسياري از رفتارهاي نامناسب اجتماعي خواهد شد. ريشه گسترش رشوه مي تواند در نبود عدالت در جامعه باشد.

دو _ اجرا نشدن قوانين تنبيهي

دو _ اجرا نشدن قوانين تنبيهي

انسان موجودي است كه اختيار دارد در راه درست يا خطا گام بردارد و روشن است كه عده اي در راه خدا گام برنمي دارند. اسلام براي تثبيت خوبي ها، تنبيهاتي براي انسان هاي خطاكار در نظر گرفته است كه با عنوان حدود و تعزيرات مطرح شده است. اجرا نشدن حدود و تعزيرات اسلام، سبب مي شود عده اي سوءاستفاده كنند و دچار رفتارهاي ناسالم اجتماعي مانند رشوه شوند.

5. راه پيشگيري و درمان

اشاره

5. راه پيشگيري و درمان

آخرين پرسش آن است كه راه پيشگيري يا درمان اين اخلاق زشت اجتماعي چيست؟

ص: 204

به نظر مي رسد اگر به زمينه ها و علت هاي رشوه خواري توجه شود، راه درمان يا راه پيشگيري را به راحتي مي توان فهميد. وقتي زمينه ها و علت ها شناخته و راه درمان يا پيشگيري مشخص شد، آن چه مهم خواهد بود، اقدام عملي است؛ بايد كمر همت بست و آن ريشه ها و زمينه ها را خشكاند.

در اين مقام به چند نكته اشاره مي شود.

الف) تقويت ايمان و اخلاق

الف) تقويت ايمان و اخلاق

براي ريشه كن كردن اين پديده شوم در جامعه، در درجه اول بايد به ايمان و اخلاق فردي افراد توجه كرد. اشخاص و نهادهايي كه در تربيت انسان نقش دارند، بايد افراد جامعه اسلامي را خداباور و قيامت باور تربيت كنند. انسان باايمان و داراي اخلاق اسلامي به خود اجازه نمي دهد از هر راهي مال به دست آورد. بنابراين، در مرحله نخست، خانواده ها و سپس آموزش و پرورش، حوزه هاي علميه، دانشگاه ها، صداوسيما و رهبران جامعه، در پرورش ايمان و اخلاق اسلاميِ تك تك افراد جامعه مسئوليت دارند.

ب) بالا بردن سطح آگاهي هاي مردم

ب) بالا بردن سطح آگاهي هاي مردم

در كنار تقويت ايمان و اخلاق افراد جامعه، بايد به افزايش آگاهي و معرفت آنها نيز توجه كرد. در بسياري از موارد، ناآگاهي از حق و حقوق قانوني و راه هاي پيگيري حقوق فردي و اجتماعي، زمينه ساز تخلف مي شود.

بنابراين، يكي از راه هاي پيشگيري از رفتارهاي نامناسب و درمان آنها، افزايش كمّي و كيفي معرفت آحاد جامعه است.

ص: 205

ج) تلاش براي رفع بي عدالتي هاي اجتماعي

ج) تلاش براي رفع بي عدالتي هاي اجتماعي

هر انساني از ستم و بي عدالتي بيزار است. بي عدالتي، اخلاق فردي و اجتماعي انسان را دچار آسيب مي كند. بنابراين، همه، به ويژه حكومت بايد تلاش كنند بي عدالتي در جامعه ريشه كن شود؛ چراكه رشوه خواري در پناه عدالت اجتماعي از بين مي رود.

د) نظارت بر عملكرد افراد زيرمجموعه

د) نظارت بر عملكرد افراد زيرمجموعه

نبود نظارت مي تواند زمينه ساز بسياري از فسادها شود. بنابراين، حاكم كردن يك نظارت صحيح، محكم و سيستمي، مي تواند بسياري از روابط ناسالم را از بين ببرد كه از جمله آنها رشوه خواري است.

ه) برخورد با افراد خطاكار

ه) برخورد با افراد خطاكار

اثر تنبيه و تشويق بر انسان، انكارنشدني است. استفاده كردن از اين روش تربيتي، اخلاق فردي و اجتماعي انسان ها را تنظيم مي كند.

و) دقت در عزل و نصب افراد

و) دقت در عزل و نصب افراد

با مراجعه به نامه حضرت اميرالمؤمنين، علي عليه السلام به مالك اشتر، روشن مي شود كه يك حكومت تا چه اندازه بايد در عزل و نصب افراد، به ويژه در پست هاي حساس، دقت كند.

حاكم شدن انسان هاي صالح، زمينه بسياري از فسادهاي اجتماعي را از بين مي برد. بنابراين، يكي از بهترين راه هاي جلوگيري از رشوه خواري، استفاده كردن از انسان هاي صالح، مؤمن و عالم، در مناصب حكومتي است.

ص: 206

ز) تذكر و موعظه

ز) تذكر و موعظه

وجود تذكر و موعظه، در كاهش بعضي از رفتارهاي زشت و افزايش رفتارهاي خوب، مؤثر است. انسان در هر مرحله اي از مراحل ايمان و عمل باشد، به تذكر و موعظه نيازمند است. به ويژه افرادي كه در مناصب حكومتي قرار دارند، به اين مهم بيشتر نياز دارند؛ زيرا بيشتر در معرض خطر هستند.

خداوند در قرآن كريم، همچنين پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام براي تربيت فردي و اجتماعي افراد، ازاين روش استفاده مي كردند.

گلبانگ حديث

اشاره

گلبانگ حديث

زير فصل ها

آثار رشوه

رشوه، حرام است

رشوه گرفتن، كفر است

آثار رشوه

آثار رشوه

1. امام علي عليه السلام : «إنّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم أنَّهُم مَنَعُوا الناسَ الحَقَّ فاشتَرَوهُ، و أخَذُوهُم بالباطِلِ فاقتَدَوهُ؛ پيشينيان شما ازاين رو به هلاكت درافتادند كه مردمان را از حق[شان] بازداشتند و آنان [ناچار با رشوه] آن را خريدند و آنان را به ارتكاب باطل و نادرستي واداشتند و مردم هم از آن پيروي كردند».(1)

2. امام علي عليه السلام :

و قد عَلِمتُم أنَّهُ لا يَنبَغِي أن يكونَ الوالِي علي الفُرُوجِ و الدِّماءِ و المَغانِمِ و الاحكامِ و إمامَةِ المسلمينَ البَخِيلُ ....... و لا المُرتَشِي في الحُكمِ فَيَذهَبَ بالحُقوقِ، و يَقِفَ بِها دُونَ المَقاطِعِ.(2)

و شما مي دانيد كه مسئول ناموس و جان و غنايم (اموال) و احكام و پيشوايي مسلمانان، نبايد شخصي بخيل باشد... و نه


1- نهج البلاغة، نامه ٧٩.
2- نهج البلاغة، خطبه ١٣١.

ص: 207

در داوري رشوه گير كه در اين صورت، حقوق را پايمال مي كند و حق را به حق دار نمي رساند.

رشوه، حرام است

رشوه، حرام است

امام صادق عليه السلام : «مِن أكلِ السُّحتِ الرّشوَةُ في الحُكمِ؛ رشوه گرفتن در قضاوت، از مصداق هاي مالِ حرام است».(1)

رشوه گرفتن، كفر است

رشوه گرفتن، كفر است

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «إيّاكُم و الرّشوَةَ فإنّها مَحضُ الكُفرِ، و لا يَشُمُّ صاحِبُ الرّشوةِ رِيحَ الجَنَّةِ؛ از رشوه گرفتن دوري كنيد كه آن كفر محض است و رشوه گير بوي بهشت را استشمام نمي كند».(2)

2. امام صادق عليه السلام : «الرُّشي في الحُكمِ هُو الكُفرُ باللّهِ؛ رشوه در قضاوت، كفر ورزيدن به خداست».(3)

نمونه هاي رفتاري

اشاره

نمونه هاي رفتاري

زير فصل ها

1. اين رشوه است

2. رسول اكرم صلي الله عليه و آله رشوه نمي گيرد

3. تباه دين

1. اين رشوه است

1. اين رشوه است

كلبي از ابوصالح، از ابن عباس و نيز عبدالرحمن بن غنم، از اصحاب پيغمبر صلي الله عليه و آله نقل مي كند كه چون جعفر بن ابي طالب و همراهانش به حبشه رفتند و مستقر شدند و پيغمبر صلي الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد و در بدر پيروزي نصيب مسلمين شد، قريش در دارالندوه انجمن كردند و گفتند ما بايد از


1- بحارالانوار، ج١٠٣، ص٥٣، ح ٢٠.
2- بحارالانوار، ج١٠٤، ص٢٧٤، ح ١٢.
3- الكافي، ج٧، ص٤٠٩، ح ٢.

ص: 208

ياران محمد كه در حبشه اند انتقام كشتگانمان را بگيريم؛ پس مالي جمع كنيم و به عنوان هديه نزد نجاشي بفرستيم، شايد پناهندگان را باز پس دهد و بايد دو مردِ صاحب رأي بدين منظور برگزينيم. عمروعاص و عمارة بن ابي معيط را با هدايايي از چرم و ادويه و غيره اعزام كردند. آن دو از راه دريا به حبشه رفتند. وقتي بر نجاشي وارد شدند، از وي خواستند تا هجرت كنندگان به حبشه را تسليم آنان كند؛ نجاشي با شنيدن سخن جعفر بن ابي طالب كه از روزگار جاهليت براي وي سخن گفت و سپس دستورات اسلام را براي وي خواند و پس از شنيدن آياتي درباره حضرت مريم هديه اي را كه عمرو و رفيقش آورده بودند پس داد و گفت: اين رشوه است؛ باز گيريد كه خداوند بي رشوه ما را شاهي داده است. از قول جعفر آورده اند كه از آن روز، باز در بهترين مسكن بوديم و خوش ترين رفتار را مي ديديم.(1)

2. رسول اكرم صلي الله عليه و آله رشوه نمي گيرد

2. رسول اكرم صلي الله عليه و آله رشوه نمي گيرد

أَ لَمْ تر إِلَي الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً. (نساء: 60)

آيا نديده اي كساني را كه مي پندارند به آنچه به سوي تو نازل شده و [به] آنچه پيش از تو نازل گرديده، ايمان آورده اند، [با اين همه] مي خواهند داوري ميان خود را به سوي طاغوت ببرند، با آنكه قطعاً فرمان يافته اند كه بدان كفر ورزند، و[لي] شيطان مي خواهد آنان را به گمراهي دوري دراندازد.


1- ترجمه اسباب نزول، ص59. (با اندكي دخل و تصرف)

ص: 209

محمد بن عبدالعزيز مروزي، در كتابش، با اسناد از شعبي روايت مي كند كه بين يكي از منافقين و يك مرد يهودي اختلاف بود، يهودي منافق را به مراجعه به پيغمبر صلي الله عليه و آله دعوت كرد، چه مي دانست حضرت رشوه نمي گيرد. ليكن منافق، يهودي را به مراجعه به حاكم و داور يهودي دعوت مي كرد؛ چه مي دانست آنان رشوه مي گيرند و حكم [ناحق] مي دهند. بالاخره توافق كردند نزد كاهني در جهينه بروند و آيات 60 _ 65 سوره نساء [در سرزنش ايشان] فرود آمد.(1)

حسن بصري و جبائي گفته اند كه اين آيه مباركه درباره قومي از منافقين نازل گشته كه بت ها را براي حكومت و داوري انتخاب كرده بودند؛ آن هم با انداختن قداح كه نوعي از قرعه بود. اما اكثر مفسران از جمله صاحب مجمع البيان معتقدند كه بين دو نفر يهودي و منافق نزاعي رخ داد. يهودي گفت: من داوري محمد صلي الله عليه و آله را قبول دارم؛ زيرا مي دانم رشوه نمي گيرد و در قضاوت ظلم و ستم روا نمي دارد. منافق گفت: من داوري كعب بن اشرف را مي پذيرم؛ و در عين حال مي دانست كه كعب اهل رشوه است. سپس اين آيه نازل گرديد. لكن صاحب برهان از قول علي بن ابراهيم گفته كه اين آيه درباره زبير بن عوام نازل گشته است كه با مردي يهودي راجع به باغي نزاع كرده بود. زبير به يهودي مي گفت تو به قضاوت ابن شيبه يهودي خشنود مي شوي؛ يهودي هم مي گفت تو به قضاوت محمد راضي مي گردي، تا اينكه اين آيه نازل شد.(2)


1- ترجمه اسباب نزول، ص86.
2- أنوار العرفان في تفسير القرآن، ج 8، ص422.

ص: 210

3. تباه دين

3. تباه دين

عبد بن حميد از معاذ بن جبل نقل مي كند كه گفته است: رسول اللَّه صلي الله عليه و آله فرمود: اگر كسي به شما عطيه و ارمغاني داد، مادامي كه عطيه به شمار رفت، يعني در دادنش جز ثواب طمعي نداشت، گرفتن آن حلال است؛ اما اگر اسمش عطيه باشد، وليكن در واقع رشوه اي بود كه آن را به طمع دين شما به شما داده اند، در آن صورت آن را مگيريد كه حرام است، و با اينكه ممكن است اين رشوه فقر شما را از بين ببرد و يا شما را از ترس دشمن ايمني دهد، با اين همه با آن فقر و در آن ترس به سر ببريد و راضي نشويد كه رشوه، دين شما را تباه سازد.

آموزه ها

آموزه ها

1. رشوه به دست آوردن مال از راه نامشروع است. بنابراين نوعي حرام خواري به شمار مي رود و مي دانيم كه حرام خواري آثار مخرّبي در روح و روان انسان باقي مي گذارد. از جمله آن آثار، قساوت قلب است. در جريان كربلا مشاهده شد تعدادي از افرادي كه در مقابل امام حسين عليه السلام قرار گرفتند، به حرام خواري مشهور بودند.

2. حرام خواري، عبادت هاي انسان را تحت تأثير قرار مي دهد. در روايتي از رسول خدا صلي الله عليه و آله مي خوانيم: عبادت همراه با خوردن مال حرام، مانند ساختن بنا بر روي شن زار يا روي آب است.(1)

3. رشوه و حرام خواري، رزق و روزي حلال را نابود مي كند و سبب محروميت انسان از توجه و لطف ويژه خداوند مهربان مي شود.


1- كنز العمّال، ج15، ص844، ح 43356.

ص: 211

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «حرام خواري بسيار، روزي را از بين مي برد».(1)

پيامبر صلي الله عليه و آله نيز فرمود: «هركس دوست دارد كه دعايش مستجاب شود، خوراك و كسبش را پاكيزه كند».(2)

4. آثار رشوه به آثار فردي محدود نمي شود، بلكه آثار منفي اجتماعي دارد؛ از جمله بي عدالتي، ستم، و انواع فساد اداري و اقتصادي. بنابراين لازم است با آن برخورد شود.

5. رشوه نه تنها گناه و حرام است، بلكه نابساماني هاي ديگري مانند نابساماني هاي اخلاقي، اقتصادي و اجتماعي نيز در پي دارد.

منابع ديگر

منابع ديگر

باقري بيدهندي، ناصر، رشوه از نظر اسلام، قم، مؤسسه خدمات فرهنگي علوم اسلامي، 1373.

دادويي دريكنده، حميدرضا، رشوه و احكام آن در فقه اسلامي، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1383.

رضايي، غلامحسين، رشوه (چالش ها و پي آمدهاي خطرناك آن از ديدگاه تشيع و تسنن)، قم، رازيان، 1391.

رفيعي راد، محمدرفيع، رشوه يا ريسمان عدالت سوز، تهران، جميل، 1388.

زارع مهرجردي، ابوالفضل، رشوه از ديدگاه اسلام و روايات اسلامي، اصفهان، بادران، 1389.


1- تحف العقول، ترجمه: صادق حسن زاده، ص677.
2- آداب راز و نياز به درگاه بي نياز ترجمه: محمدحسين نائيجي نوري، عدة الداعي، ج1، ص125.

ص: 212

سازمان اوقاف و امور خيريه، رشوه پديده شوم اجتماعي، سازمان اوقاف و امور خيريه، اسوه، 1375.

عبدالرحمن، حمد، رشوه، بازتاب ها و انگيزه ها و طرق پيشگيري از آن، ترجمه: محمد صادقي، تهران، نشر مؤسسه مطلع الفجر، پاييز 1370.

مقدس اردبيلي، احمد بن محمد، مجمع الفائده و البرهان، قم، فقه الثقلين، ج 12، 1387.

8

ص: 213

رمضان

اشاره

رمضان

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «لَو يَعلَمُ العِبادُ ما فِي رمضانَ، لتمنّت ان يكون رمضان سنة؛ بندگان خدا اگر مي دانستند چه بركاتي در ماه رمضان است، قطعاً آرزو مي كردند كه ماه رمضان، يك سال مي بود».(1)

يكي از مهم ترين هديه ها و برنامه هاي پيامبر صلي الله عليه و آله كه نقش مهمي در تربيت انسان دارد، ماه مبارك رمضان است. ماه مبارك رمضان با آن محتواي گران قدرش، در منظومه برنامه هاي تربيتي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جايگاه ويژه اي دارد.

ماه مبارك رمضان از ويژگي هاي برجسته اسلام است؛ زيرا قرآن، معجزه جاودانه پيامبر صلي الله عليه و آله ، كتاب هدايت بشريت، موعظه جاويدان و يگانه نوشته اي كه شايسته است آن را كتاب آسماني بناميم، در اين ماه مبارك نازل شده است؛ ماهي كه خداوند در آن، شب قدر را قرار داده است؛ ماهي كه يك شب آن از هزار ماه، يعني از يك عمر، برتر است. ماه مبارك رمضان، هديه خداوند مهربان به انسان است.


1- شيخ صدوق، فضائل الشهر الثلاثه، ص140، ح 151.

ص: 214

حال پرسش اصلي آن است كه برخورد ما با اين هديه الهي، يعني ماه مبارك رمضان بايد چگونه باشد؟

پاسخ

يك _ بايد حقايق ماه مبارك رمضان را شناخت؛

دو _ بايد به استقبال ماه مبارك رمضان رفت؛

سه _ بايد به برنامه هاي ماه مبارك رمضان عمل كرد؛

با اين مقدمه، دست كم با سه پرسش مهم روبه رو هستيم.

الف) حقيقت ماه مبارك رمضان چيست؟

ب) چگونه بايد به استقبال ماه مبارك رمضان رفت؟

ج) برنامه هاي مهم ماه مبارك رمضان كه بايد به آنها عمل كرد، چيست؟

1. حقيقت ماه مبارك رمضان

1. حقيقت ماه مبارك رمضان

امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: «اَللَّهُمَ صَلِّ عَلَيٰ مُحّمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اَلْهِمْنا معرفةَ فَضْلِهِ و اجلالَ حُرْمَتِهِ...؛ بارالها، بر محمّد و آل او درود فرست و معرفت فضل و برتري اين ماه و بزرگداشت حرمت آن را به ما الهام فرما».(1)

اهل لغت مي نويسند: «نام ماه نهم از ماه هاي عربي و ماه روزه اسلامي است و آن ماهِ نزول قرآن است». «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ...». (بقره: 185)

در مجمع آمده است: «رمضان از «رمض»، به معناي شدت تابش آفتاب بر خاك است... و گفته شده، رمضان از نام هاي خداوند است... رمضان در كلام الله مجيد فقط يك دفعه آمده است».(2)


1- صحيفه سجاديه، ص188، (دعاي دخول در ماه رمضان).
2- قاموس، ج4، ص123.

ص: 215

از پيغمبر صلي الله عليه و آله روايت شده است كه اين ماه، رمضان ناميده شد؛ زيرا «يرمض الذّنوب؛ يعني گناهان را مي سوزاند».(1)

در ابتدا ممكن است به ذهن برسد كه رمضان، سي روز از روزهاي سال است و تفاوتي با روزها و ماه هاي ديگر ندارد. البته عقل در اين مقام، تفاوتي بين امروز و فردا، اين ماه و آن ماه نمي بيند، اما قرآن كريم و روايات صحيح رسول الله صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام بين ماه رمضان و ماه هاي ديگر، تفاوت گذاشته اند.

اين ماه به صورت خاص، منسوب به خداست و هر چه با يك خصوصيت خاص به خدا منسوب شود، ارزش دو چندان مي يابد. نمونه بارز آن، كعبه است كه به عنوان بيت الله ارزش خاصي يافته است.

خداوند حكيم مي فرمايد: «وَ الْكِتابِ الْمُبينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ؛ سوگند به اين كتاب روشنگر كه ما آن را در شبي پربركت نازل كرديم.» (دخان: 2 و 3) شبي كه به تصريح حضرت حق، از هزار ماه بهتر است.

حقيقت رمضان چيست؟ امام باقر عليه السلام از جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي كند كه ايشان فرمود:

اي مسلمانان، آن هنگام كه هلال رمضان سر برآورد، شيطان هاي رانده شده به زنجير كشيده مي شوند و درهاي آسمان و درهاي بهشت و درهاي رحمت، گشوده مي شود و درهاي دوزخ بسته مي شود و خواسته ها برآورده مي شوند و هنگام هر افطار، خداوند را آزادشدگاني است كه آنان را از آتش دوزخ برهاند و هر شب نداگري ندا سر دهد: آيا خواهنده اي هست؟ آيا آمرزش خواهي هست؟(2)


1- قاموس، ج4، ص249.
2- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه: صادق حسن زاده، ص155.

ص: 216

براي درك حقيقت ماه مبارك رمضان، بايد پاي سخن رسول خدا بنشينيم كه در خطبه شعبانيه، اين ماه را چنين معرفي مي كند:

اي مردم، همانا ماه خدا با بركت و رحمت و مغفرت، روي به شما آورده است؛ ماهي كه در پيشگاه خداوند، بهترين ماه هاست و روزها و شب هاي آن بهترين روزها و شب ها، و ساعات آن، برترين ساعت هاست. در اين ماه، شما به ميهماني خدا فراخوانده شده ايد و از اهل كرامت قرار داده شده ايد. نفس هاي شما در آن، ستايش و خوابيدن شما، عبادت است. عمل شما در آن ماه پذيرفته، و دعاي شما برآورده است.(1)

از ديدگاه امام سجاد عليه السلام ، ماه مبارك رمضان، ماه روزه، ماه اسلام و فرمان بري، ماه پاكيزگي، ماه تصفيه و پاك كردن گناهان، ماه قيام و شب زنده داري و ماهي است كه قرآن در آن نازل شده است؛ قرآني كه مايه هدايت همه مردم است؛ قرآني كه داراي نشانه هاي آشكار هدايت و جداكننده حق و باطل است.(2)

از اين بيان حضرت، استفاده مي شود كه ماه رمضان، ماه هدايت و ماه فرقان است. امام سجاد عليه السلام ، خداوند را به دليل اينكه مؤمنان را به راه هاي احسان و نيكي درآورده، حمد و ستايش مي كند و ستايش و سپاس خود را ويژه خدايي مي داند كه ماه رمضان را يكي از راه هاي ورود به احسان و نيكي حضرت حق قرار داده است: «الحمد لله الّذي جعل من تلك السّبل شهره شهر رمضان».(3)


1- روضة الواعظين، ترجمه: مهدي دامغاني، ص551.
2- الصحيفة السجاديه الجامعه، چاپ مؤسسة الامام المهدي، ص210.
3- الصحيفة السجاديه الجامعه، چاپ مؤسسة الامام المهدي، ص210.

ص: 217

رسول خدا صلي الله عليه و آله ، ماه شعبان را ماه خود و ماه رمضان را ماه خدا معرفي كرده است.(1)

ماه رمضان، ماه ميهماني خداست. مؤمناني كه در اين ماه روزه مي گيرند و از گناه دوري مي كنند، اهل بهشت هستند؛ در تعبير امام باقر عليه السلام آمده است كه آنان بدون حساب وارد بهشت مي شوند.(2)

هنر ماه رمضان آن است كه خطاها و گناهان گذشته را مي سوزاند و از بين مي برد؛ مانند آتش كه چوب را مي سوزاند و خاكستر مي كند. البته رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «قطعاً كسي كه در ماه رمضان به شش خصلت چنگ زند، خداوند گناهانش را مي بخشد: دينش را حفظ كند. نفْسش را نگهباني كند. صله رحم انجام دهد، همسايه اش را نيازارد، حق برادرانش را رعايت، و زبانش را حفظ كند. ثواب روزه روزه دار را كسي جز خدا نمي داند».(3)

بله؛ ماه رمضان، ماه ميهماني خدا و ماه نزول قرآن است. ماه رمضان، ماه روزه، ماه عبادت، ماه پاكي، ماه صبر و استقامت و ماه بندگي است. ماه رمضان، ماه توبه، ماه استغفار و ماه دعاست. ماه رمضان، عيد اولياي الهي و بهار قرآن است.

2. چگونگي استقبال از ماه مبارك رمضان

اشاره

2. چگونگي استقبال از ماه مبارك رمضان

با توجه به جايگاه و اهميت ماه مبارك رمضان در زندگي مؤمنان، نمي توان به اين ماه بي اعتنا بود.


1- بحارالانوار، ج96، ص356، ح25.
2- نك: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق)، فضائل الأشهر الثلاثه، ص123، ح130.
3- محمد محمدي ري شهري، مراقبات شهر رمضان، ص33، ح20؛ به نقل از: مستدرك الوسائل، ج7، ص370، ح8443.

ص: 218

پس از آگاهي از حقيقت و جايگاه اين ماه، انسان بايد براي ورود به اين ماه، خود را آماده سازد و مواظبت كند كه بهترين بهره را ببرد؛ زيرا هر رمضان، يك فرصت استثنايي است و از دست دادن هر فرصت استثنايي، پشيماني به دنبال خواهد داشت.

پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام ، چگونه به پيشواز اين ماه مي رفتند؟ در سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله مي خوانيم، ايشان از ماه رجب و شعبان براي پيشواز ماه مبارك رمضان استفاده مي كرد.

با توجه به روايات، به اعمالي كه مي تواند انسان را براي بهره مندي بيشتر از ماه مبارك رمضان آماده كند، اشاره مي شود.

الف) تفكر

الف) تفكر

مي دانيم كه يكي از بهترين عبادت ها تفكر است. پيش از ماه مبارك رمضان، حداقل از ماه رجب و ماه شعبان، انسان مي تواند درباره ماه رمضان و بركات آن بينديشد و نفس خود را عتاب كند كه شايد اين آخرين رمضاني باشد كه تو سعادت درك آن را پيدا مي كني. براي زندگي آخرتت فكري كن؛ آخرتي كه زندگي حقيقي آنجا است؛ آخرتي كه جز با ايمان و عمل صالح، آباد نمي شود. تفكر درباره خود، درباره مرگ و جهان آخرت و تفكر درباره بركات ماه رمضان، كمك خوبي براي استقبال از اين ماه مبارك است.

ب) موعظه كردن و موعظه شنيدن

ب) موعظه كردن و موعظه شنيدن

از روش هاي خوبي كه خداوند، پيامبران و اولياي الهي براي هدايت بشر از آن استفاده كرده اند، روش موعظه است. موعظه و اندرز، در دل ها اثر

ص: 219

مي كند. رسول خدا صلي الله عليه و آله و جانشينان آن حضرت، پيش از ماه مبارك رمضان، مردم را موعظه و خوبي هاي ماه مبارك رمضان و مهرباني هاي خدا در اين ماه را به مردم گوشزد مي كردند. با اين كار، مردم آماده استقبال از ماه مبارك رمضان مي شدند.

ج) دعا و استغفار

ج) دعا و استغفار

شايسته است كه انسان مؤمن از ماه رجب، هم گام با دستورها و مراقبات سفارش شده، ذكر، دعا و استغفار را زياد كند. البته در همه روزها و ماه هاي سال، بايد اهل ذكر و دعا و استغفار بود، اما از روايات و دعاهاي وارد شده استفاده مي شود كه با نزديك شدن به ماه مبارك رمضان بهتر است كه دعا و استغفار بيشتر شود. امام هشتم عليه السلام در آخرين جمعه ماه شعبان به اباصلت يادآوري مي كند كه ماه شعبان گذشت و اين آخرين جمعه شعبان است. پس، از فرصت باقي مانده، استفاده كن و دعا و استغفار را زياد كن. در ادامه حضرت سفارش مي كند: در باقي مانده ماه شعبان، اين كلام را زياد بگو: «اللّهم إن لم تَكُن قَد غَفَرتَ لَنا فيما مضي من شعبانَ فاغفر لنا فيما بقِي منه...؛ خدايا اگر ما را تاكنون نيامرزيده اي، پس در آنچه از ايام شعبان باقي است. ما را بيامرز».(1)

د) تلاوت قرآن

د) تلاوت قرآن

مي دانيم كه قرآن كريم، كتاب موعظه است. خداوند، در حق قرآن مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ». (يونس: 57) و همچنين فرمود: «فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْ الْقُرْآنِ». (مزمل: 20)


1- عيون اخبار الرضا7، ج2، ص51، ح 198.

ص: 220

يكي از كارهايي كه مي تواند انسان را براي ورود به ماه مبارك رمضان آماده كند، انس با قرآن است. تلاوت قرآن، مقدمه خوبي براي ورود به ماه مبارك رمضان و استفاده بيشتر از بركات اين ماه است. امام هشتم عليه السلام به اباصلت دستور تلاوت قرآن در ماه شعبان را مي دهد.(1) اين دستور، مي تواند چراغ راه مؤمنان باشد.

ه) توبه

ه) توبه

گفته شد كه يكي از عبادت ها كه مي تواند انسان را براي ورود به ماه رمضان آماده كند، تفكر و انديشه است. از ثمرات اين عبادت، توجه به گناهان گذشته است كه مي تواند زمينه ساز توبه باشد. توبه از گناهان كوچك و بزرگ، عامل مهمي براي ورود موفق به ماه مبارك رمضان است.

امام رضا عليه السلام در روايتي كه اشاره شد، به اباصلت مي فرمايد: «و تُب إلي الله من ذُنُوبِكَ لِيقُبِلَ شهرُ الله إليك؛ از گناهانت به سوي خدا توبه كن تا ماه خدا به سوي تو روي آورد».(2)

توبه سبب مي شود كه ماه مبارك رمضان، به استقبال انسان مؤمن بيايد.

و) پرداخت حق الناس

و) پرداخت حق الناس

اداي امانت ها و قرض ها و پرداخت حق الناس قبل از آمدن ماه رمضان مي تواند از اسباب آمادگي درك بهتر اين ماه مبارك باشد.


1- عيون اخبار الرضا7، ج2، ص51، ح 198.
2- عيون اخبار الرضا7، ج2، ص51، ح 198.

ص: 221

امام هشتم عليه السلام مي فرمايد: «وَ لا تَدَعَنَّ اَمانَةً فِي عُنُقِكَ إلّا أدَّيتَها؛ هيچ امانتي بر گردنت نباشد مگر آنكه آن را ادا كرده باشي».(1)

ز) خالي كردن قلب از كينه

ز) خالي كردن قلب از كينه

امام هشتم عليه السلام در ادامه سفارش هاي خود به اباصلت مي فرمايد: «و لا في قلبِكَ حِقداً علي مؤمنٍ إلّا نَزَعتَهُ؛ دشمني و كينه اي در قلب تو نسبت به مؤمن نباشد، مگر آنكه آن را از قلبت كنده باشي».(2)

ح) تقوا و توكل

ح) تقوا و توكل

رعايت بيشتر تقوا و توكل در ماه هاي منتهي به ماه مبارك رمضان، عامل مهمي براي ورود شايسته به ماه رمضان است. با رعايت تقوا و توكل به خدا، مي توان اميد استفاده بهتر از ماه رمضان را داشت.

امام هشتم عليه السلام به اباصلت فرمود: «واتَّقِ اللهَ وَ تَوكَّلْ عليه في سِرّ أمرِكَ و علانيتك. «وَ مَنْ يَتوكل عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً» (طلاق: 3) تقواي الهي پيشه كن و در پنهان و آشكار كارهاي خود، به او توكل كن [كه خداوند مي فرمايد]: «هر كس بر خدا توكل كند، كفايت امرش را مي كند. خداوند فرمان خود را به انجام مي رساند و خدا براي هر چيزي اندازه اي قرار داده است».

ط) روزه

ط) روزه

يكي از بهترين راه هاي استقبال از ماه مبارك رمضان، روزه گرفتن در ماه شعبان است. از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيدند كدام روزه فضيلتش بيشتر


1- عيون اخبار الرضا7، ج2، ص51، ح 198.
2- عيون اخبار الرضا7، ج2، ص51، ح 198.

ص: 222

است؟ حضرت فرمود: روزه ماه شعبان كه براي بزرگداشت رمضان گرفته مي شود.

ي) اصلاح امور مالي

ي) اصلاح امور مالي

كسب مال حلال، از ديدگاه مكتب اهل بيت عليهم السلام اهميت بسيار دارد. اين مسئله در ماه رمضان و هنگام روزه داري، بيشتر نمايان تر است. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «عبادت، همراه خوردن مال حرام، مانند ساختن بنا بر روي شن زار يا بر روي آب است.»(1) همچنين فرمود: «از حلال بخوريد تا روزه شما برايتان تمام گردد».(2)

3. برنامه هاي مهم ماه مبارك رمضان چيست؟

اشاره

3. برنامه هاي مهم ماه مبارك رمضان چيست؟

خداوند حكيم، ماه مبارك رمضان را براي تربيت انسان قرار داد. با مراجعه به كتاب و سنت، مي توان دريافت كه كمّ و كيف برنامه هاي تربيتي اسلام و زمينه هاي رشد و هدايت، در اين ماه افزايش مي يابد و در مقابل، زمينه هاي گمراهي و شيطنت شياطين و نفس اماره كمتر مي شود.

راستي، آداب زندگي مسلمانان در ماه مبارك رمضان چگونه است؟ به چه كارهايي بايد توجه كرد؟

شايد بتوان مهم ترين برنامه ها را اين گونه بيان كرد:

الف) ورع از محارم خدا (دوري از حرام)

الف) ورع از محارم خدا (دوري از حرام)

در اواخر ماه شعبان، روزي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ، بر منبر رفت و با مردم از رمضان سخن گفت و فرمود:


1- كنز العمال، ج15، ص844، ح43356.
2- بحارالانوار، ج97، ص72.

ص: 223

اي مردم! قطعاً ماه خدا، با بركت، رحمت و مغفرت به سوي شما آمده است؛ ماهي كه نزد خدا از بهترين ماه ها است. در اين ماه، به ميهماني خدا دعوت شده ايد.... اي مردم! درهاي بهشت در اين ماه، باز مي شود؛ پس، از خدا بخواهيد كه آنها را بر شما نبندد و درهاي جهنم بسته مي شود پس، از پروردگارتان بخواهيد كه آنها بر روي شما باز نشود. شياطين، دست و پا بسته مي شوند؛ پس، از پروردگار بخواهيد كه آنها را بر شما مسلط نگرداند.

در اين هنگام، حضرت علي عليه السلام كه پاي منبر رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بود، برخاست و عرضه داشت: اي رسول خدا! بهترين كارها در اين ماه چيست؟

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «اَفضلُ الاَعمالِ في هَذا الشَّهرِ، الْوَرعُ عَن مَحارمِ الله...؛ بهترين كارها در اين ماه، بازداشتن نفس از حرام هاي الهي است.»(1) ورع و دوري از گناه، به اندازه اي مهم است كه آن را ملاك دين و دين داري مي دانند. از كلمات قصار رسول خدا صلي الله عليه و آله است كه فرمود: «ملاك الدّين الورع».(2)

ورع، شدت تقواست. تقوا، انجام واجبات و ترك محرمات است؛ اما ورع بالاتر از تقواست. انسان باورع، از شبهات هم دوري مي گزيند؛ يعني آنجا كه احتمال حرام مي دهد نيز از آن دوري مي كند.

بنابراين، بايد مصداق هاي محارم الهي را شناخت و در ماه مبارك رمضان به آن توجه بيشتري كرد؛ حرام خدا، هميشه حرام است و انسان


1- شيح صدوق، فضائل الاَشهر الثلاثه، ص77، ح61.
2- محمد بن سلاقه قضاعي، شرح فارسي شهاب الاخبار (كلمات قصار پيامبر خاتم9)، ح 33.

ص: 224

مؤمن در همه اوقات بايد از آن دوري كند، اما ماه رمضان، حساب جداگانه اي دارد. در اين ماه، مواظبت بايد شدت گيرد و از حرام هاي الهي بايد فاصله گرفت. امام سجاد عليه السلام با انشاي دعايي، اين مهم را شرح مي دهد:

هيچ اندامي به سمت گناه نرود، بلكه تمام اندام ها در راه رضاي خدا به كار گرفته شود. گوش لغو نشنود و پاها به سمت آن گام برندارد. شكم ها حرام نخورند، بلكه فقط از حلال بهره گيرد. زبان فقط حق بگويد.(1) انسان دچار ريا و خودنمايي نشود، از شرك دوري كند و خواسته خدا را طلب كند.(2)

ب) انجام دادن كارهاي خير

ب) انجام دادن كارهاي خير

انسان روزه دار تلاش مي كند در اين ماه مبارك، اعمال صالح بيشتري انجام دهد. او فقط به دوري از گناه و خطا نمي انديشد، بلكه درصدد انجام عمل صالح نيز برمي آيد؛ زيرا «الدّنيا مزرعة الاخرة». در مزرعه، همان گونه كه بايد مراقب آفات بود، بايد در فكر كاشت بذر هم بود. راستي، اعمال صالحي كه در اين ماه بايد بيشتر به آنها توجه شود، كدام است؟

به پيشگاه امام سجاد عليه السلام مي رويم تا ببينيم ايشان در ماه مبارك رمضان، از خداوند مهربان چه درخواستي دارد.

حضرت در اين ماه، اقامه نماز با ويژگي هاي خاص، صله رحم، رسيدگي به همسايه، خالص كردن اموال، توجه به كسي كه از ما دوري


1- در روايات آمده است كه زبان روزه دار از غيبت، دروغ و ناروا، دوري مي كند. (نك: محمد محمدي ري شهري، مراقبات شهر رمضان، صص104 و 105)
2- نك: دعاي امام سجّاد7 هنگامي كه ماه مبارك رمضان فرا مي رسيد. صحيفه كامل سجّاديه، ص211.

ص: 225

گزيده است، دوستي با كساني كه به ما ستم كرده اند، صلوات فرستادن بر پيامبر و آل او و... را درخواست مي كند.(1)

در روايات، به كارهاي ديگري مانند توبه و استغفار، قرائت قرآن، افطاري دادن و... هم اشاره شده است. در روايتي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي خوانيم: «در اين ماه، تلاوت قرآن را زياد انجام دهيد».(2)

امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام نيز مي فرمايد: «در اين ماه بر شما باد استغفار و دعاي زياد؛ زيرا دعا، بلاها را از شما دور مي كند اما استغفار، گناهان شما را محو و پاك مي كند».(3)

احوال امام سجاد عليه السلام در اين ماه، عجيب است. وقتي ماه مبارك رمضان فرا مي رسيد، آن حضرت فقط دعا، تسبيح، استغفار و تكبير مي گفت.(4)

گلبانگ حديث

اشاره

گلبانگ حديث

زير فصل ها

ماه رمضان

حبس شيطان ها در ماه رمضان

آمرزش الهي در ماه رمضان

قرآن در ماه رمضان

متفرقه

ماه رمضان

ماه رمضان

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «إنّما سُمِّيَ الرَّمَضانُ لاَنّهُ يَرمَضُ الذُّنوبَ؛ رمضان را رمضان ناميده اند؛ چون گناهان را مي سوزاند».(5)

2. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «إنّ أبوابَ السّماءِ تُفتَحُ في اول ليلةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ، و لا تُغلَقُ إلي آخِرِ ليلةٍ مِنهُ؛ درهاي آسمان در نخستين شب ماه رمضان گشوده مي شود و تا آخرين شب آن بسته نمي شود».(6)


1- نك: صحيفه كامل سجاديه، دعاي آن حضرت در اول ماه مبارك رمضان، ص211.
2- مراقبات شهر رمضان، ص120، ح 180.
3- مراقبات شهر رمضان، ص120، ح184.
4- مراقبات شهر رمضان، ص120، ح 185.
5- كنزالعمّال، ح ٢٣٦٨٨.
6- بحارالانوار، ج٩٦، ص٣٤٤، ح ٨.

ص: 226

3. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «لَو يَعلَمُ العَبدُ ما في رَمَضانَ لَوَدَّ أن يكونَ رَمَضانُ السَّنَةَ؛ اگر بنده ارزش ماه رمضان را بداند، آرزو مي كند كه سراسر سال، رمضان باشد».(1)

4. رسول الله صلي الله عليه و آله _ لَمّا حَضَرَ شَهرُ رَمَضانَ _: سُبحانَ اللّهِ! ما ذا تَستَقبِلُونَ ؟! و ما ذا يَستَقبِلُكُم؟! قالَها ثلاثَ مَرّاتٍ؛ وقتي ماه رمضان فرا رسيد پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: سبحان اللّه! به پيشواز عجب ماهي مي رويد! و عجب ماهي به شما روي مي آورد! اين را سه بار تكرار كرد».(2)

5. رسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله _ حين خَطَبَ الناسَ آخِرَ يَومٍ مِن شَعبانَ _: أيُّها الناسُ، قد أظَلَّكُم شَهرٌ عَظيمٌ، شَهرٌ مُبارَكٌ، شَهرٌ فيهِ ليلة العَمَلُ فيها خَيرٌ مِن العَمَلِ في ألفِ شَهرٍ... هُو شَهرٌ اولهُ رَحمَةٌ و أوسَطُهُ مَغفِرَةٌ، و آخِرُهُ عِتقٌ مِنَ النارِ.(3)

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله _ هنگامي كه در آخرين روز ماه شعبان، براي مردم خطبه اي ايراد كرد _ فرمود: اي مردم! ماه بزرگي بر شما سايه افكنده است؛ ماهي مبارك. در اين ماه، شبي هست كه عمل (عبادت) در آن از هزار ماه عمل(عبادت) بهتر است... اين ماهي است كه آغازش، رحمت است و ميانش، آمرزش و پايانش، رهايي از آتش.

6. امام علي عليه السلام : إنَّ رسولَ اللّه صلي الله عليه و آله خَطَبَنا ذاتَ يَومٍ، فقالَ: أيُّها الناسُ، إنّهُ قد أقبَلَ إلَيكُم شَهرُ اللّه ِ بالبَرَكَةِ و الرّحمَةِ و المَغفِرةِ، شَهرٌ هُو عِندَ اللّه ِ أفضَلُ الشُّهورِ، و أيّامُهُ أفضَلُ الاَيام، و لَيالِيهِ أفضَلُ اللَّيالِي، و ساعاتُهُ أفضَلُ الساعاتِ، هُو شَهرٌ دُعِيتُمْ فيهِ إلي ضِيافَةِ اللّه ِ و جُعِلتُم فيهِ مِن أهلِ كَرامَةِ اللّه ِ


1- بحارالانوار، ج٩٦، ص٣٤٦، ح ١٢.
2- بحارالانوار، ج٩٦، ص٣٤٧، ح ١٣.
3- بحارالانوار، ج٩٦، ص٣٤٢، ح ٦.

ص: 227

، أنفاسُكُم فيهِ تَسبيحٌ، و نَومُكُم فيهِ عِبادَةٌ، و عَمَلُكُم فيهِ مَقبولٌ، و دُعاؤكُم فيهِ مُستَجابٌ... .

فَقُمتُ فقلتُ: يا رسولَ اللّه ِ، ما أفضَلُ الاَعمال في هذا الشَّهرِ؟ فقالَ: يا أبا الحسنِ، أفضَلُ الاَعمال في هذا الشَّهرِ الوَرَعُ عن مَحارِمِ اللّه ِعزوجل.(1)

امام علي عليه السلام فرمود: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله براي ما خطبه اي ايراد كرد و فرمود: اي مردم! همانا ماه خدا، با بركت و رحمت و آمرزش، به شما روي آورده است. اين ماه نزد خدا، بهترين ماه است و روزهايش بهترين روزها و شب هايش بهترين شب ها و ساعت هايش بهترين ساعت ها. در اين ماه، شما به ميهماني خدا دعوت شده ايد و در زمره بهره مندان از كرامت خداوند قرار گرفته ايد. در اين ماه، نفَس هاي شما تسبيح خداست و خواب شما عبادت است و اعمال شما پذيرفته و دعايتان مستجاب... .

من برخاستم و عرض كردم: اي رسول خدا! بهترين عمل در اين ماه چيست؟ پيامبر فرمود: اي ابوالحسن! بهترين عمل در اين ماه، خويشتن داري از حرام هاي خداوند عزوجل است.

حبس شيطان ها در ماه رمضان

حبس شيطان ها در ماه رمضان

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «إذا استَهَلَّ رَمَضانُ غُلِّقَتْ أبوابُ النارِ، و فُتِحَتْ أبوابُ الجِنانِ، و صُفِّدَتِ الشَّياطينُ؛ چون هلال ماه رمضان پيدا شود، درهاي دوزخ بسته گردد و درهاي بهشت گشوده شود و شياطين به زنجير كشيده شوند».(2)


1- امالي صدوق، ص١٥٤، ح ١٤٩.
2- بحارالانوار، ج96، ص٣٤٨، ح ١٤.

ص: 228

2. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «قد وَكَّلَ اللّه ُ بِكُلِّ شيطانٍ مَرِيدٍ سَبعَةً مِن ملائكَتِهِ فلَيسَ بمَحلولٍ حتّي يَنقَضِيَ شَهرُكُم هذا؛ خداوند بر هر شيطانِ سركشي، هفت تن از فرشتگان خود را گمارده، كه تا پايان اين ماه شما (رمضان)، همچنان در بند هستند».(1)

3. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «إذا كانَ اول ليلةٍ مِن شهرِ رَمَضانَ نادي الجليلُ تباركَ و تعالي... يا جَبرئيلُ، اِنْزِلْ علي الاَرضِ فَغُلَّ فيها مَرَدَةَ الشَّياطينِ حتّي لا يُفسِدُوا عَلي عِبادِي صَومَهُم؛ چون شب اول ماه رمضان شود، خداوند جليل تبارك و تعالي ندا دهد:... اي جبرئيل! به زمين برو و شيطان هاي سركش را در بند كن؛ تا روزه بندگان مرا تباه نسازند».(2)

آمرزش الهي در ماه رمضان

آمرزش الهي در ماه رمضان

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «مَن أدرَكَ شَهرَ رَمَضانَ فلَم يُغفَرْ لَهُ فَأبعَدَهُ اللّه؛ هركس ماه رمضان را دريابد و آمرزيده نشود، خداوند او را [از رحمت خود] دور گرداند».(3)

2. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در خطبه اش هنگام فرا رسيدن ماه رمضان فرمود: «في خُطبتِهِ عندَ إقبالِ شهرِ رمضانَ _ إنّ الشَّقِيَّ مَن حُرِمَ غُفرانَ اللّه ِ في هذا الشَّهرِ العَظيمِ؛ بدبخت كسي است كه در اين ماه بزرگ از آمرزش خداوند محروم ماند».(4)

3. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «إنّ الشَّقِيَّ حَقَّ الشَّقِيِّ مَن خَرَجَ عنهُ هذا الشَّهرُ و لَم


1- ثواب الأعمال، ص٩٠، ح ٥.
2- بحارالانوار، ج٩٦، ص٣٤٨، ح ١٥.
3- بحارالانوار، ج٧٤، ص٧٤، ح ٦٢.
4- عيون أخبار الرِّضا، ج١، ص٢٩٥، ح ٥٣.

ص: 229

يُغفَرْ ذُنوبُهُ؛ به راستي بدبخت واقعي كسي است كه اين ماه را پشت سر گذارد و گناهانش آمرزيده نشود».(1)

4. امير المؤمنين، حضرت علي عليه السلام : «بر شما باد در ماه رمضان به فراواني استغفار و دعا، كه دعا بلا را از شما دفع مي كند و استغفار، گناهان شما را محو مي گرداند».(2)

5. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «مَنْ لم يُغفَرْ لَهُ في شَهرِ رمضانَ ففِي أيِّ شهرٍ يُغفَرُ لَهُ؟!؛ كسي كه در ماه رمضان آمرزيده نشود، در كدام ماه آمرزيده مي شود؟!»(3)

6. رسول الله صلي الله عليه و آله _ لَمّا صَعِدَ المِنبَرَ و قالَ: آمِينَ _: أيُّها الناسُ، إنّ جَبرَئيلَ استَقبَلَنِي فقالَ: يا محمّدُ، مَن أدرَكَ شهرَ رمضانَ فلَم يُغفَرْ لَهُ فيه فَماتَ فَأبعَدَهُ اللّهُ، قُلْ: آمِينَ، فقلتُ: آمِينَ.(4)

و في حديثٍ: أتاني جبرئيل فقالَ:... رُغِمَ أنفُ امرِئٍ أدرَكَ رمضانَ فلَم يُغفَر لَهُ، فقلتُ: آمِينَ.(5)

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به هنگام منبر رفتن، گفت آمين، [سپس] فرمود: اي مردم! جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي محمد! هركس ماه رمضان را درك كند و در اين ماه آمرزيده نشود و بميرد، خدا او را [از رحمت خود]دور كند. بگو آمين؛ من گفتم آمين. در حديثي [ديگر] آمده است: جبرئيل نزد من آمد و گفت: خوار بادا كسي كه ماه رمضان را دريابد و آمرزيده نشود. من گفتم: آمين.


1- بحارالانوار، ج٩٦، ص٣٦٢، ح ٢٩.
2- به نقل از صفحه 37 امالي صدوق در صفحه 379.
3- امالي صدوق، ص١٠٧، ح ٧٩.
4- بحارالانوار، ج٩٦، ص٣٤٢، ح ٦.
5- بحارالانوار، ج٩٦، ص٣٤٧، ح ١٣.

ص: 230

قرآن در ماه رمضان

قرآن در ماه رمضان

1. امام باقر عليه السلام : «براي هر چيز، بهاري است و بهار قرآن، ماه رمضان است».(1)

2. علي بن مغيره مي گويد: به امام موسي بن جعفر عليه السلام گفتم پدرم از جد شما درباره اينكه در هر شب يك ختم قرآن بخواند پرسيده بود و ايشان گفته بودند: در هر شب يك ختم قرآن؟ پدرم گفته بود: منظورم شب هاي ماه رمضان است. باز ايشان گفته بودند: در شب هاي رمضان؟ پدرم گفته بود: آري و ايشان فرموده بودند: هرچه بتواني بخوان و معمولاً پدرم در ماه رمضان چهل بار قرآن را ختم مي كرد. من هم پس از مرگ پدرم به همين اندازه ها قرآن مي خوانم؛ گاه كمتر و گاه بيشتر؛ بستگي به فراغت و آمادگي يا خستگي من دارد و چون روز عيد فطر مي رسد ثواب يك ختم را به پيامبر و يكي را به علي و يكي را به فاطمه عليهم السلام هديه مي كنم و براي هر يك از ائمه ديگر تا شما چنين مي كنم. يعني براي هر يك، ثواب يك ختم قرآن و تاكنون هم اين كار را ادامه مي دهم. در مقابل اين، چه پاداشي براي من خواهد بود؟ فرمود: پاداش تو اين است كه روز قيامت با آنان خواهي بود. من تكبير گفتم و با تعجب پرسيدم: چنين پاداشي براي من است؟ سه بار فرمود: آري.(2)

متفرقه

متفرقه

1. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: در سحرها چيزي بخوريد، هرچند جرعه آبي. همانا درودهاي خداوند بر كساني است كه سحري مي خورند. همانا خدا و


1- معاني الاخبار، ص228؛ بحارالانوار، ج96. ص386.
2- معاني الاخبار، ص546.

ص: 231

فرشتگانش بر آنان كه سحري مي خورند و در سحرها طلب آمرزش مي كنند، درود مي فرستند. با خوردن سحر براي روزه گرفتن ياري بجوييد و با انجام خواب قِيلوله (پيش از ظهر) براي شب زنده داري و نماز شب ياري بجوييد.(1)

2. امام صادق عليه السلام فرموده است: «پيامبر صلي الله عليه و آله معمولاً با چيزي شيرين افطار مي فرمود و اگر فراهم نبود با آب گرم افطار مي كرد و مي فرمود كبد و معده را پاكيزه، و دهان را خوشبو، و دندان ها را محكم، و روشني چشم را افزون مي كند و گناهان را مي شويد و رگ هاي هيجان زده و صفراي تحريك شده را آرامش مي بخشد و حرارت معده و درد سر را تسكين مي دهد».(2)

3. امام صادق عليه السلام : «پيامبر فرمود: هركس روزه داري را افطار دهد، براي او مانند پاداش آن روزه دار منظور مي شود، بدون اينكه از پاداش روزه دار چيزي كاسته شود و معادل پاداش كارهايي كه او با نيروي اين طعام انجام مي دهد، به افطاردهنده مي دهند. همچنين فرموده است: افطار دادن تو به برادر مؤمنت و شاد كردن او، پاداش بزرگ تري از روزه تو دارد».(3)

4. امام صادق عليه السلام به سدير فرمود: آيا مي داني اين شب ها چه شب هايي است؟ گفت: آري، پدر و مادرم فدايت باد! اين شب ها، شب هاي ماه رمضان است. فرمود: اي سدير! آيا مي تواني در هر شب از اين شب ها ده برده از نسل اسماعيل عليه السلام آزاد كني؟ سدير گفت: پدر


1- بحارالانوار، ج96، صص 310 _ 313.
2- در صفحه 315 همان جلد بحارالانوار، به نقل از مكارم الاخلاق طبرسي آمده است.
3- محاسن برقي، ص396.

ص: 232

و مادرم فداي تو باد، ثروت من به اين كار نمي رسد. امام صادق عليه السلام از شمار بردگان كم مي كرد تا آنكه فرمود: آيا فقط مي تواني يك برده آزاد كني؟ سدير همچنان مي گفت نه، بر آن توانا نيستم. امام صادق عليه السلام فرمود: آيا نمي تواني در هر شب ماه رمضان يك مرد مسلمان را افطار دهي؟ سدير گفت: آري، مي توانم ده مرد را هم افطار دهم. فرمود: اي سدير! مقصود من همين بود. همانا افطار دادن تو به برادر مسلمانت، معادل آزاد كردن برده اي از نسل اسماعيل عليه السلام است و همانا افطار دادن تو به برادر مسلمانت و شاد كردن او، پاداش بيشتري از روزه ات دارد.(1)

5. امام باقر عليه السلام در يكي از موسم هاي حج چون از عرفات به مِنيٰ آمد و وارد مسجد خيف شد، مردم به حضورش آمدند و از شب قدر پرسيدند. امام برخاست و پس از حمد و ثناي خداوند فرمود: از من درباره شب قدر پرسيديد؛ از شما پنهان نمي كنم كه من هم نمي دانم كدام شب از رمضان است، ولي بدانيد هركس كه ماه رمضان را درك كند و سالم باشد، بايد روزه بگيرد و بخشي از شب را نماز گزارد و بر نمازهاي واجب خود مواظبت بيشتر كند و به نماز جمعه حاضر شود و بامداد عيد فطر در نماز عيد شركت كند؛ [در اين صورت] همانا شب قدر را درك، و جايزه پروردگار را دريافت كرده است.(2)

6. پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده: روزه دار تا هنگامي كه از مسلماني غيبت نكند، در حال عبادت است؛ هرچند در بستر خود خوابيده باشد. همچنين


1- فضائل، ص138، ذيل شماره 148 و نيز در وسائل الشيعه، به نقل از روضة الواعظين آمده است.
2- ثواب الاعمال، ص89، ذيل شماره سوم« فضائل شهر رمضان».

ص: 233

فرمود: هركس براي خشنودي خداوند، يك روز، روزه مستحب بگيرد، آمرزش الهي براي او واجب مي شود.(1)

7. امام صادق عليه السلام فرمود: هركس يك روز در گرما روزه بگيرد و تشنه شود، خداوند هزار فرشته بر او مي گمارد كه بر چهره اش دست كشند و به او تا هنگام افطار بشارت و مژده دهند.(2) و خداوند متعال مي فرمايد: چه خوش است بوي دهان تو و روح تو! اي فرشتگان من، گواه باشيد كه او را آمرزيدم.

8. امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام فرمود: روزه ماه رمضان و [روزه] سه روز از هر ماه، وسوسه سينه ها را مي زدايد. هر كس سه روز از هر ماه روزه بگيرد، چنان است كه تمام سال را روزه گرفته باشد؛ چنان كه خداوند مي فرمايد: هر كس كار پسنديده اي انجام دهد، ده برابر آن براي اوست.

9. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: هر چيز را زكاتي است و زكات بدن، روزه است.(3)

10. امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام فرمود: چه بسيار روزه گيري كه از روزه خود بهره اي جز تشنگي ندارد و چه بسيار نمازگزاري كه از آن بهره اي جز رنج براي او نيست.(4)


1- هر دو روايت به نقل از: ثواب الاعمال و امالي الصدوق2 بحارالانوار، ج96، ص247؛ از: ثواب الاعمال، ص247، ج96 بحارالانوار آمده است.
2- ثواب الاعمال و امالي الصدوق2 بحارالانوار، ج96، ص247
3- گفتار حضرت امير7 در صفحه 97 فضائل الاشهر الثلاثه صدوق و گفتار رسول خدا9 در صفحه 72 محاسن برقي آمده است.
4- ذيل شماره 138 كلمات قصار امير المؤمنان7، در صفحه 144 نهج البلاغة، ترجمه فيض الاسلام، چاپ 1328 شمسي آمده است.

ص: 234

11. امام صادق به محمد بن مسلم فرمود: اي محمد! چون روزه مي گيري، گوش و چشم و زبان و گوشت و پوست و خون و موي تو روزه بدارد و روزي كه روزه مي گيري، چون روزي كه روزه نمي گيري نباشد.(1) و فرموده است: همانا روزه گير شما در باغ هاي بهشت مي خرامد و فرشتگان تا هنگام افطار براي او دعا مي كنند.

و ايشان همچنين فرمودند: پاداش روزه گشودن تو در خانه برادر مسلمانت، هفتاد برابر يا نود برابر بيشتر از پاداش روزه تو است.

12. حضرت در كلامي ديگر فرمود: خداوند را در هر شب از ماه رمضان، گروهي آزادكرده و رسته از آتش است؛ غير از كسي كه با مواد مست كننده افطار كند. و چون شب آخر رمضان فرا مي رسد، به اندازه همه كساني كه در طول ماه آمرزيده است، مي آمرزد.(2)

پيامبر صلي الله عليه و آله سه روز مانده از شعبان، به بلال امر فرمود كه ندا دهد تا مردم جمع شوند. چون مردم جمع شدند، پيامبر صلي الله عليه و آله به منبر رفت و پس از حمد و ثناي خداوند، فرمود: اي مردم! اين ماه كه شما را فرا رسيده، برترين ماه هاست و در آن شبي قرار دارد كه بهتر از هزار ماه است. در اين ماه، درهاي دوزخ بسته و درهاي بهشت گشوده مي شود. هر كس اين ماه را دريابد و چنان رفتار نكند كه آمرزيده شود، خدايش از رحمت خود دور بدارد. و هر كس امكان خدمت به پدر و مادر برايش فراهم شود و چنان رفتار نكند كه آمرزيده شود، از رحمت خدا دور بادا و


1- دو روايت نظير اين، از كتاب فقه الرّضا و نوادر در صفحه 292 جلد 96 بحارالانوار آمده است.
2- هر دو در امالي صدوق و ثواب الاعمال و امالي شيخ طوسي و به نقل از آنها در صفحات 362 و 313 همان جلد بحارالانوار آمده است.

ص: 235

هركس كه نام من نزد او برده شود و بر من درود نفرستد، آمرزيده نشود و از رحمت خدا دور بادا.(1)

13. امام باقر عليه السلام به جابر فرمود: اي جابر! هركس به ماه رمضان درآيد و روزش را روزه گيرد، پاره اي از شب را به عبادت سپري كند، عورت و زبانش را از گناه نگاه دارد، چشمش را از نگاه ناروا فرو هشته دارد و خويشتن را از آزاررساني به ديگران بازدارد، همانند روزي كه مادرش او را به دنيا آورده از گناه درآيد. راوي در ادامه گويد كه عرض كردم: فدايت شوم، چه نيكو حديثي! امام عليه السلام فرمود: و چه شرط دشواري!(2)

نمونه هاي رفتاري

اشاره

نمونه هاي رفتاري

زير فصل ها

1. عبادت پيامبر صلي الله عليه و آله

2. روزه و حرام خواري

1. عبادت پيامبر صلي الله عليه و آله

1. عبادت پيامبر صلي الله عليه و آله

«پاره اي از شب، گاهي نصف، گاهي ثلث و گاهي دو ثلث شب را به عبادت مي پرداخت. با اينكه تمام روزش _ خصوصاً در اوقات توقف در مدينه _ در تلاش بود، از وقت عبادتش نمي كاست. او آرامش كامل خويش را در عبادت و رازونياز با حق مي يافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و يا ترس از جهنم نبود؛ عاشقانه و سپاس گزارانه بود. روزي يكي از همسرانش گفت: تو ديگر چرا آن همه عبادت مي كني؟ تو كه آمرزيده اي! جواب داد: آيا يك بنده سپاس گزار نباشم؟!


1- ثواب الاعمال، ص90؛ شيخ طوسي، تهذيب، ج1، ص406.
2- محمدبن علي ابن بابويه، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ترجمه: صادق حسن زاده، ص155.

ص: 236

بسيار روزه مي گرفت. علاوه بر ماه رمضان و قسمتي از شعبان، يك روز در ميان روزه مي گرفت. دهه آخر ماه رمضان بسترش به كلي جمع مي شد و در مسجد معتكف مي گشت و يكسره به عبادت مي پرداخت، ولي به ديگران مي گفت كافي است در هر ماه سه روز روزه بگيريد. مي گفت به اندازه طاقت عبادت كنيد؛ بيش از ظرفيت خود بر خود تحميل نكنيد كه اثر معكوس دارد. با رهبانيت و انزوا و گوشه گيري و ترك اهل و عيال مخالف بود. بعضي از اصحاب كه چنين تصميمي گرفته بودند، مورد انكار و ملامت قرار گرفتند. مي فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و ياران شما، همه حقوقي بر شما دارند و مي بايد آنها را رعايت كنيد.

در حال انفراد، عبادت را طول مي داد؛ گاهي در حال تهجد ساعت ها سرگرم بود؛ اما در جماعت به اختصار مي كوشيد. رعايت حال اضعف مأمومين را لازم مي شمرد و به آن توصيه مي كرد».(1)

2. روزه و حرام خواري

2. روزه و حرام خواري

«زني آمد خدمت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله در حالي كه روزه داشت. رسول اكرم شير يا چيز ديگري به او تعارف كرد و فرمود: بگير و بخور. گفت: يا رسول اللَّه! روزه دارم. فرمود: نه، روزه نداري؛ بگير و بخور. گفت: نه، يا رسول اللَّه، روزه دارم! باز رسول اكرم اصرار كرد كه بخور. گفت:

نه، روزه دارم، واقعاً روزه دارم! (چون به حساب خودش واقعاً روزه


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 2، ص259.

ص: 237

داشت، ولي روزه ظاهري مثل روزه هاي ما). فرمود: تو چگونه روزه داري، حال آنكه گوشت برادر _ يا خواهر _ مؤمنت را يك ساعت پيش خوردي (غيبت كردي)؟ مي خواهي الآن به خودت ارائه دهم كه تو گوشت خورده اي؟ قِي كن! يكدفعه قِي كرد و لخته هاي گوشت از دهانش بيرون آمد. انسان روزه بگيرد و غيبت كند؟!؛ يعني دهانِ جسم خودش را از غذاي حلال ببندد و دهان روح خود را براي غذاي حرام باز كند».(1)

آموزه ها

اشاره

آموزه ها

زير فصل ها

1. فلسفه روزه

2. علامت قبولي روزه

3. فلسفه روزه از ديدگاه شهيد مطهري

4. انسان سازي

1. فلسفه روزه

1. فلسفه روزه

اگر گفته شود چرا خلايق امر شده اند به گرفتن روزه، در جواب گفته مي شود به پنج دليل:

الف) آنكه درد گرسنگي و تشنگي را بيابند و درك كنند.

ب) آنكه با درك درد مزبور استدلال كنند بر فقر و نياز در آخرت؛ يعني آن را دليل قرار دهند بر احتياجشان در آخرت.

ج) آنكه بدين وسيله، روزه دار، خاشع و ذليل و خاكسار و در ضمن، صاحب اجر و عارف و صابر گردد بر آنچه از ناحيه گرسنگي و تشنگي به وي متوجه مي گردد. در نتيجه مستحق ثواب مي شود؛ مضافاً به اينكه روزه شخص را از شهوات و ميول نفساني حفظ و نگهداري مي كند.

د) روزه در دنيا براي روزه داران، واعظ و راضي كننده ايشان است بر اداي تكاليف و در آخرت دليل و راهنماست.


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 23، ص109.

ص: 238

ه) بدين وسيله روزه دار سختي گرسنگي و تشنگي بر اهل فقر و مسكنت را در دنيا لمس مي كند و اين باعث مي شود كه حقوق مالي و طلب فقرا را بپردازد.(1)

2. علامت قبولي روزه

2. علامت قبولي روزه

اگر ما ماه رمضاني را تمام كرديم، شب هاي احيايي را گذرانديم، روزه هاي متوالي گرفتيم و بعد از ماه رمضان احساس كرديم كه بر شهواتمان بيش از گذشته مسلط هستيم، بر عصبانيت خود، بر چشم خود، بر زبان خود، بر اعضا و جوارحمان، و بالاخره بر نفْس خودمان بيشتر مسلط هستيم و مي توانيم نفس اماره را كنترل كنيم، نشانه قبولي روزه ماست.

3. فلسفه روزه از ديدگاه شهيد مطهري

3. فلسفه روزه از ديدگاه شهيد مطهري

«يك فلسفه روزه اين است كه انسان را از نازپروردگي خارج مي كند. شما روزهاي اولي كه روزه مي گيريد، چون ابتداي آن است كه مي خواهيد از قانون نازپروردگي خارج بشويد، خيلي بي حال مي شويد، ضعف شما را مي گيرد، ولي روزهاي آخر ماه مي بينيد با روزهايي كه روزه نگرفته ايد هيچ فرقي نكرده ايد... .

اين حماقت است كه كسي بگويد روزه از نيروي كار مي كاهد.

ثانياً مگر بشر فقط بايد كار بكند؟ مگر بشر يك ماشين است كه حداكثر استحصال را بايد از اين ماشين كرد؟ مگر حيوانِ باركش است؟


1- علل الشرائع، ترجمه: محمدجواد ذهني تهراني، ج 1، ص855.

ص: 239

مگر بشر دل ندارد؟ مگر بشر روح ندارد؟ مگر بشر احتياج به تقوا ندارد؟ آيا بشر فقط احتياج به يك چيز دارد و آن كار است؟ ديگر احتياج به آدميت ندارد؟ احتياج به اينكه طبيعت سركش را رام كند ندارد؟ احتياج به اينكه شهوات خودش را بشكند ندارد؟ احتياج به اينكه اراده عقلاني و انساني خودش را تقويت كند ندارد؟ همه چيز را بايد از دريچه كار ببينيم و كار فقط؟! برويد از ادارات راهنمايي و شهرباني بپرسيد كه در ماه رمضان آمار جرم و جنايت چقدر كاهش پيدا مي كند. ببينيد در ماه رمضان چاقوكشي، آدم كشي، خرابكاري، قماربازي چقدر كمتر مي شود و در مقابل، اعمال انساني چقدر مضاعف مي شود، انسانيت چقدر بالا مي رود، احسان چقدر بيشتر مي شود، صله ارحام چقدر زياد مي شود! اينها را هم بايد در نظر بگيريم؛ فقط نگوييم نيروي كار».(1)

4. انسان سازي

4. انسان سازي

اساساً برنامه ماه مبارك رمضان برنامه انسان سازي است كه انسان هاي معيوب در اين ماه، خود را تبديل به انسان هاي سالم؛ و انسان هاي سالم، خود را تبديل به انسان هاي كامل كنند. برنامه ماه مبارك رمضان برنامه تزكيه نفس است؛ برنامه اصلاح معايب و رفع نواقص است؛ برنامه تسلط عقل و ايمان و اراده بر شهوات نفساني است؛ برنامه دعاست؛ برنامه پرستش حق است؛ برنامه پرواز به سوي خداست؛ برنامه ترقي دادن روح است؛ برنامه رقاء دادن روح است. اگر بنا باشد


1- علل الشرائع، ترجمه: محمدجواد ذهني تهراني، ج 21، ص68.

ص: 240

كه ماه مبارك بيايد و انسان سي روز گرسنگي و تشنگي و بي خوابي بكشد و مثلًا شب ها تا ديروقت بيدار باشد و به اين مجلس و آن مجلس برود، و بعد هم عيد فطر بيايد و با روز آخر شعبان يك ذره هم فرق نكرده باشد، چنين روزه اي براي انسان اثر ندارد. اسلام كه نمي خواهد مردم بي جهت دهانشان را ببندند؛ بلكه با روزه گرفتن قرار است كه انسان ها اصلاح شوند. چرا در روايات ما آمده است كه بسياري از روزه داران هستند كه حظ و بهره آنها از روزه جز گرسنگي چيزي نيست؟ بستن دهان از غذاي حلال براي اين است كه انسان در آن سي روز تمرين كند كه زبان خود را از گفتار حرام ببندد، غيبت نكند، دروغ نگويد، فحش ندهد».(1)

منابع ديگر

منابع ديگر

احدي ميركلايي، مهدي، سيره ماه رمضان و روزه داران، قم، محمد وفايي، 1379.

اسحاقي، حسين، ارمغاني براي مهمانان ماه خدا، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، 1384.

شفيعي، محمد، صفاي باطن در پرتو رمضان، دفتر نشر معارف، 1381.

صافي، لطف الله، ماه مبارك رمضان، قم، انتشارات حضرت معصومه عليها السلام ، 1378.

صدرالسادات دزفولي، سيد كاظم، اهميت روزه و امتيازات ماه مبارك رمضان از ديدگاه قرآن و اهل بيت عليهم السلام ، 1371.


1- علل الشرائع، ترجمه: محمدجواد ذهني تهراني، ج 23، ص109.

ص: 241

فلاحي، صفر، ضيافت الهي، زائر، 1386.

محمدي ري شهري، محمد، مراقبات ماه رمضان، مؤسسه علمي فرهنگي دارالحديث، 1384.

مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، ضيافت نور، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما،1380.

9

ص: 242

ص: 243

رهايي

اشاره

رهايي

امام علي عليه السلام : «لَم يُدرِك النَّجاةَ مَن لَم يَعملْ بِالحَقِّ؛ كسي كه به حق عمل نكند، هرگز رهايي و نجات نمي يابد».(1)

رهايي و نجات، از بحث هاي مهم جامعه انساني است كه از جنبه هاي مختلف مي توان آن را بررسي كرد.

در دنياي امروز، مكتب هاي زيادي ادعاي نجات و رهايي انسان را دارند. اين مكتب ها با تفاسير مختلف از جهان و انسان، براي رهايي انسان برنامه عرضه مي كنند و معتقدند كه در سايه اين برنامه ها بشر مي تواند به سعادت برسد و از مشكلات دنيا و آخرت نجات يابد.

براي مثال، آيين بودا، انسان را موجودي گرفتار رنج مي داند و معتقد است كه سراسر زندگي او رنج است؛ از تولد تا دوران جواني و پيري، از ازدواج تا مرگ، از غم و غصه تا فرح و شادي، همه و همه، تجلي رنج است. در اين ديدگاه، رنج نوعي بيماري است كه بر انسان عارض شده و اين مكتب، مدعي است كه با شناسايي ريشه و علت اين رنج هم زاد


1- غررالحكم، ح ٧٤٣٠.

ص: 244

آدمي، مي تواند انسان را از آن رهايي بخشد. رهايي، هدف غايي مكتب بودايي است.

اما اسلام، به عنوان آخرين دين الهي، با بيان تفسيري حقيقي از جهان و انسان و عرضه برنامه زندگي، مي كوشد انسان را به سعادت حقيقي برساند. آنچه در اين مقام مورد نظر است، بررسي مسئله رهايي از ديدگاه مكتب اهل بيت عليهم السلام با نگاه اخلاقي _ تربيتي است.

در ابتدا لازم است با طرح چند پرسش، دورنمايي از موضوع ترسيم شود.

1. رهايي به چه معناست؟

2. عوامل رهايي در روايات، چيست؟

3. قرآن كريم درباره رهايي، به چه نكاتي اشاره دارد؟

4. علماي اخلاق، مبحث رهايي را چگونه مطرح كرده اند؟

1. مفهوم رهايي

1. مفهوم رهايي

اهل لغت، واژه «رهايي» را برگردان واژه «نجات» مي دانند كه به معناي خلاص شدن و رها شدن از هر حادثه اي است.(1) اين رها شدن ممكن است از مشكلات و بلاهاي دنيايي، مانند رهايي از سيل و طوفان و ستم بيدادگران باشد؛ يا رهايي از مشكلات روحي و رواني؛ و يا حتي رها شدن از مشكلات جسمي باشد. مهم ترين مصداق رهايي، رهايي انسان از عذاب الهي است كه در قرآن و سنت به اين مصداق ِآخرتي، توجه ويژه اي شده است.


1- نك: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص46.

ص: 245

اين بحث، شبيه بحث رستگاري است، اما با آن تفاوت دارد. رستگاري برگردان واژه «فلاح» يا «فوز» است، اما رهايي برگردان واژه نجات است. شايد بتوان گفت كه يكي از آثار يا مصداق هاي نجات و رهايي، رستگاري است. رستگاري، والاتر است. در ضمن، نجات و رهايي درباره امور دنيايي و آخرتي به كار مي رود، اما رستگاري ناظر بر آخرت است.

2. عوامل رهايي از ديدگاه روايات

اشاره

2. عوامل رهايي از ديدگاه روايات

در روايات، عوامل متعددي براي رهايي بيان شده است كه هر يك از آنها سهم بسزايي در رهايي و نجات انسان دارد. بعضي از اين عوامل به حوزه تفكر و ايمان، بعضي به حوزه اخلاق فردي، و بعضي به حوزه اخلاق اجتماعي انسان برمي گردد.

از مجموع روايات به دست مي آيد كه رهايي و نجات انسان، تك عاملي نيست؛ بلكه مجموعه اي از عوامل بايد جمع شود تا انسان بتواند به سلامت به سرمنزل مقصود برسد. اين ديدگاه پيش فرض هايي دارد؛ از جمله اينكه انسان، خالقي مهربان دارد و سعادت حقيقي انسان در پيروي از دستورهاي آن خالق مهربان است؛ زندگي حقيقي در جهاني ديگر است؛ و زندگي اين دنيا، ارتباط مستقيم با زندگي آخرت دارد. بنابراين، يكي از پيش فرض هاي مهم، داشتن هدفي روشن و اميدآفرين در زندگي است؛ هدفي كه به زندگي معنا ببخشد.

با اين مقدمه، از ديدگاه روايات، عوامل مهم رهايي انسان را مي توان به سه دسته مهم تقسيم كرد. الف) عوامل زيربنايي؛ ب) عوامل اخلاق فردي؛ ج) عوامل اخلاق اجتماعي.

ص: 246

الف) عوامل زيربنايي نجات و رهايي
اشاره

الف) عوامل زيربنايي نجات و رهايي

زير فصل ها

يك _ دين

دو _ علم و دانش

سه _ ايمان

چهار _ پيروي از حق

پنج _ طاعت

شش _ پناه بردن به پروردگار

هفت _ تمسك به قرآن و اهل بيت عليهم السلام

يك _ دين

يك _ دين

دين، به معناي راه و روش درست زندگي، از عوامل مهم و اوليه رهايي و نجات انسان است. انسان در سايه دين، هدفي براي خود ترسيم مي كند و براي رسيدن به آن مي كوشد. پس نخستين قدم در راه سعادت و رهايي، انتخاب دين است، اما عقل آدمي حكم مي كند كه انسان در انتخاب اين مسئله مهم، دقت كافي داشته باشد. او بايد ديني را برگزيند كه حقيقي باشد و خاستگاه حقيقي داشته باشد؛ ديني كه خاستگاه آن الهي و وحياني باشد، به تمام ابعاد وجودي انسان توجه كند، و براي زندگي فردي و اجتماعي او برنامه داشته باشد. در سخني از امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام مي خوانيم: «من لا دين له، لا نجاة له؛ هركس، دين نداشته باشد، رهايي و نجاتي براي او نيست».(1)

دو _ علم و دانش

دو _ علم و دانش

توجه اسلام به علم و دانش، بسيار جدي است و پيروان خود را به پيروي از دانش و خرد سفارش مي كند.

امير مؤمنان، علي عليه السلام مي فرمايد: «ثَروةُ العِلمِ تُنجي وَ تُبقي؛ ثروت علم، [انسان را] رهايي مي بخشد و باقي نگه مي دارد».(2)

گويي انسان براي سعادت و رهايي، به ثروت و دارايي نياز دارد و يكي از آن دارايي ها، دانش است. انسان جاهل، راهي براي نجات و


1- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج5، ص363، ح 8761.
2- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج3، ص351، ح4706.

ص: 247

رهايي ندارد. حضرت علي عليه السلام دراين باره فرمود: «كسي كه علم، او را هدايت نكند، جهل، او را گمراه مي سازد»(1).

رسول خدا صلي الله عليه و آله به يكي از اصحابش مي فرمايد: «اي ابن مسعود، هرگاه خواستي كاري كني، از روي دانش و خرد باشد و از كار بدون تدبر و دانش بپرهيز...».(2)

امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: «زِيادَةُ العَقلِ تُنجي؛ زيادي عقل، مايه رهايي و نجات انسان است».(3)

سه _ ايمان

سه _ ايمان

امير مؤمنان در سخني كوتاه، اما زيبا و پرمعنا مي فرمايند: «الايمانُ نَجاةٌ؛ ايمان، نجات است».(4) حضرت نمي فرمايند ايمان سبب نجات است، بلكه مي فرمايند ايمان (حقيقت ايمان) خود نجات است. بنابراين، نجات و رهايي، يعني ايمان. ايمان به خدا، وحي و قيامت، عين رهايي و نجات است.

چهار _ پيروي از حق

چهار _ پيروي از حق

علم و دانش كه از عوامل نجات و رهايي برشمرده شده، به دليل آن است كه روشني بخش است و در پرتو روشنايي دانش، حق آشكار مي شود، اما اين مقدار براي رهايي و نجات انسان كافي نيست، بلكه پس


1- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج5، ص246، ح8192.
2- مكارم الاخلاق، ص458.
3- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج4، ص112، ح5484.
4- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص52، ح185.

ص: 248

از شناخت حق، پيروي لازم است. پيروي از حق است كه براي انسان، رهايي به ارمغان مي آورد.

حضرت امير، علي عليه السلام مي فرمايد: «كسي كه به حق عمل نكند، هرگز رهايي و نجات نمي يابد.»(1) و «كسي كه حق، او را نجات ندهد، [حتماً] باطل، او را به هلاكت مي رساند».(2)

پنج _ طاعت

پنج _ طاعت

طاعت و فرمان برداري، در مقابل معصيت و نافرماني است. امير مؤمنان، علي عليه السلام يكي از عوامل نجات و رهايي انسان را طاعت و بندگي مي داند و مي فرمايد: «الطاعةُ تُنجي، المعصيةُ تُردي؛ فرمان برداري، [عامل] نجات و رهايي انسان است، [اما] نافرماني، [عامل] هلاكت و نابودي».(3)

البته خداوند در آيه 59 سوره نساء اين طاعت و بندگي را توضيح مي دهد:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً.

اي كساني كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر خدا و اولو الأمر[اوصياي پيامبر] را اطاعت كنيد و هر گاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد [و از آنها داوري بطلبيد] اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين [كار] براي شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است.


1- غررالحكم، ح 7430.
2- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج5، ص246، ح8191.
3- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص33، ح88.

ص: 249

شش _ پناه بردن به پروردگار

شش _ پناه بردن به پروردگار

رسول خدا صلي الله عليه و آله راه نجات و رهايي انسان را توسل و پناه بردن به خدا معرفي مي كند و مي فرمايد: «كسي نجات و خلاصي پيدا نمي كند، مگر آنكه از روي صدق و اخلاص، متوسل و پناهنده به پروردگار متعال گردد».(1)

امير مؤمنان، علي عليه السلام نيز مي فرمايد: «مَنِ اعتَصمَ بِالله نَجّاه؛ هر كس به خدا متوسل شود و به او چنگ زند، خداوند او را رهايي بخشد».(2)

هفت _ تمسك به قرآن و اهل بيت عليهم السلام

هفت _ تمسك به قرآن و اهل بيت عليهم السلام

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در روايتي متواتر فرمود: «من در حالي شما را ترك مي كنم كه دو چيز گران بها در ميان شما به جا مي گذارم: كتاب خدا (قرآن) و عترتم (اهل بيتم)؛ تا زماني كه به اين دو تمسك جوييد، هرگز گمراه نمي شويد.»(3) و همچنين فرمود: «مثل و جايگاه اهل بيت من، مانند مثل و جايگاه كشتي نوح است. هر كس سوار اين كشتي شود، نجات يابد و هر كس تخلف كند و سوار كشتي اهل بيت نشود، غرق و هلاك خواهد شد».(4)

ب) عوامل فردي
اشاره

ب) عوامل فردي

در روايات، در كنار عوامل اساسي و زيربنايي يادشده، به برخي خلق و خوهاي فردي و اجتماعي نيز اشاره شده است كه در مقام عامل نجات و


1- مصباح الشريعة، ترجمه: حسن مصطفوي، ص114.
2- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج5، ص171، ح7826.
3- محمد حسيني همداني نجفي، درخشان پرتوي از اصول كافي، ج2، ص235.
4- محمد حسيني همداني نجفي، درخشان پرتوي از اصول كافي، ج2، ص235.

ص: 250

رهايي انسان، نقش آفريني مي كنند. از جمله خلق و خوهاي فردي عبارتند از:

يك _ سه خصلت رهايي بخش

يك _ سه خصلت رهايي بخش

در روايات، سه خلق و خو، عامل خلاصي و رهايي معرفي شده است كه عبارتند از: ترس از خدا در نهان و آشكار؛ ميانه روي در توانگري و تهيدستي؛ و حق گويي در خشم و خشنودي.(1)

در برخي روايات به جاي حق گويي در خشم و خشنودي، عدالت ورزي در خشم و خشنودي بيان شده است.(2)

دو _ سكوت

دو _ سكوت

يكي از عواملي كه انسان را به وادي هلاك و نابودي نزديك مي كند، زبان است؛ چنان كه ضرب المثل شده است: «زبان سرخ، سر سبز مي دهد بر باد».

آفت هاي مختلفي براي زبان در كتاب و سنت معرفي شده است كه معمولاً همه از پرحرفي سرچشمه مي گيرد و راه چاره آنها همان است كه روايات به آن تصريح كرده اند. صمت و سكوت، از عوامل مهم نجات و رهايي انسان است.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «مَن صمَت نجي؛ هر كس سكوت را برگزيد، رهايي يافت».(3)


1- مكارم الاخلاق، ج2، ص325، ح2656.
2- دفاع از تشيع (ترجمه الفصول المختاره للمفيد)، ص638.
3- شرح فارسي شهاب الأخبار (كلمات قصار پيامبر خاتم9، ص140، ح264.

ص: 251

در ترجمه و توضيح اين روايت نوشته اند: «هر كه خاموش شد، بِرَست. آورده اند كه عافيت دَه است؛ نُه در خاموشي، الّا از ذكر خداي تعالي و يكي در جدايي جستن است از مردم، خاصّه از آنكه سفيه و نادان باشد.

و حكيمان گفته اند كه خاموشي، سراي سلامت است و اصل ايمان است و تاج مؤمن است و زينت مردمان است و حصن بي نگهبان است و عبادت بي رنج است و راحت كرام الكاتبين است و رضاي خداي تعالي. و از بلاها برستن است و هيبت است اگر پادشاهيش نبود. خاموشي، عيب ها بپوشاند و كس را از عذر خواستن بي نياز كند و در آخرت حسابش سهل گرداند و از آتش برهاند و به بهشت برساند.»(1) خوب است كه اين سخن امام صادق عليه السلام هميشه به خاطر بسپاريم كه فرمود: «بنده مؤمن تا زماني كه ساكت باشد، پيوسته نامش به عنوان انسان نيكوكار ثبت مي شود و هرگاه سخن گفت (مي تواند) نيكوكار يا گناهكار ثبت شود».(2)

سه _ صبر و تقوا

سه _ صبر و تقوا

صبر و تقوا، از ديگر عوامل مهم نجات و رهايي معرفي شده است. امير مؤمنان درباره تقوا تعبير رسايي دارد و مي فرمايد: «إنّ تقوي الله... نجاةٌ من كلِّ هلكةٍ...؛ پرهيزكاري، مايه نجات و رهايي انسان از هر هلاكتي است».(3)


1- شرح فارسي شهاب الأخبار (كلمات قصار پيامبر خاتم9، ص140، ح264.
2- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص164.
3- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج2، ص597، ح3626.

ص: 252

صبر و مقاومت، به ويژه صبر بر بلاها و مصيبت ها نيز از عوامل مهم نجات و رهايي معرفي شده است. امير مؤمنان، علي عليه السلام ، فرمودند: «من لم بنجه الصبر، أهلكه الجزع؛ كسي كه صبر، او را نجات نبخشد، جزع، بي قراري و ناشكيبايي، او را هلاك گرداند».(1)

چهار _ نماز شب

چهار _ نماز شب

امام صادق عليه السلام ، هنگامي كه از عوامل رهايي انسان، سخن مي گفت، فرمود: «الصَّلاةُ بِاللَّيلِ وَ النّاسُ نِيامٌ؛ نماز شب هنگامي كه مردم خوابند».(2)

ج) عوامل اجتماعي

ج) عوامل اجتماعي

از رفتارهاي اجتماعي كه عامل رهايي انسان معرفي شده اند، مي توان به دو عامل مهم اشاره كرد: توجه به مردم، به ويژه فقرا و انفاق در راه خدا؛ خوش اخلاقي.

«به عنوان تواتر منقول است از حضرت سيد المرسلين و ائمه صادقين صلوات الله عليهم كه عمده افعالي كه سبب نجات است، طعام دادن است به همه كس [مخصوصاً] فقرا و مساكين و به غرباء و به همه كس سلام كردن...».(3)

در روايتي از امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام ، مي خوانيم: «بيشترين چيزي كه مردم را به بهشت مي برد، تقوا و خوش خلقي است و بهترين نعمتي كه به انسان داده شده، اخلاق نيكوست و بهترين توشه


1- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج5، ص247، ح8195 .
2- لوامع صاحبقراني، مشهور به: شرح فقيه، ج6، ص75.
3- لوامع صاحبقراني، مشهور به: شرح فقيه، ج6، ص75.

ص: 253

آخرت، تقوا است و بهترين سخنان، گفتاري است كه با كردار همراه باشد».(1)

3. رهايي در قرآن كريم

اشاره

3. رهايي در قرآن كريم

روشن شد كه رهايي به معناي خلاص شدن است. اولين پرسشي كه به ذهن مي رسد اين است كه رهايي و خلاصي از چه چيزي؟ متعلق اين رهايي چيست؟ انسان بايد گرفتار چيزي باشد تا رهايي و خلاصي معنا پيدا كند. با بررسي واژه نجات و مشتقات آن كه بيش از نود بار در قرآن كريم استفاده شده است، مي توان گفت كه مسئله رهايي و خلاص شدن در دو حوزه مصداق پيدا مي كند: در زندگي دنيوي و در زندگي آخرت. به بيان ديگر، قرآن به همه مصداق هاي رهايي توجه دارد. در ادامه به تعدادي از آنها اشاره مي شود.

الف) مصداق هاي رهايي در قرآن كريم
اشاره

الف) مصداق هاي رهايي در قرآن كريم

زير فصل ها

يك _ رهايي از ستم

دو _ رهايي از حوادث طبيعي

سه _ رهايي از غم و اندوه

چهار _ رهايي از جهنم

يك _ رهايي از ستم

يك _ رهايي از ستم

خداوند آنجا كه داستان بني اسرائيل و آل فرعون را نقل مي كند، وضعيت بني اسرائيل را چنين به تصوير مي كشد كه اين قوم زير شكنجه هاي سخت قرار داشتند. فرعونيان، پسران آنان را سر مي بريدند و زن هايشان را زنده نگه مي داشتند و... . خداوند رحمت خويش را شامل آنها مي سازد و با هدايت حضرت موسي عليه السلام ، آنان را از ستم فرعون رهايي مي بخشد:


1- إرشاد القلوب، ترجمه: علي سلگي نهاوندي، ج1، ص499.

ص: 254

وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ في ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظيمٌ. (بقره: 49)

و [نيز به ياد آوريد] آن زمان كه شما را از چنگال فرعونيان رهايي بخشيديم؛ كه همواره شما را به بدترين صورت آزار مي دادند؛ پسران شما را سر مي بريدند و زنان شما را [براي كنيزي] زنده نگه مي داشتند و در اينها، آزمايش بزرگي از طرف پروردگارتان براي شما بود.

دو _ رهايي از حوادث طبيعي

دو _ رهايي از حوادث طبيعي

«وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَي الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُوراً؛ و چون در دريا به شما صدمه اي برسد، هركس را جز او مي خوانيد ناپديد [و فراموش] مي گردد، و چون [خدا] شما را به سوي خشكي رهانيد، روي گردان مي شويد و انسان همواره ناسپاس است». (اسراء: 67)

مهم ترين نعمت خدا به انسان، نعمت وجود و حيات است. انسان ها گاهي به اين نعمت توجه ندارند، اما وقتي به واسطه حوادثي در معرض مرگ قرار مي گيرند، متوجه اين نعمت مي شوند. خداوند در قرآن كريم، اين حالت انساني را هنگام سفر دريايي به تصوير مي كشد كه انسان كشتي شكسته و گرفتار آب خروشان دريا، خود را در آستانه هلاكت مي بيند؛ اما در همان حالت، اميد به نجات دارد. بنابراين، خدا را براي نجات خود مي خواهد. خداوند هم گاهي چنين انسان هاي مضطري را از بلا رهايي مي بخشد.

ص: 255

سه _ رهايي از غم و اندوه

سه _ رهايي از غم و اندوه

بعضي از غم ها چنان سخت است كه گويي انسان را در درون خود به بند مي كشد و رهايي از اين نوع زندان، آرزوي انسان مي شود. در قرآن كريم، خداوند حكيم قادر، عامل رهايي انسان از انواع تاريكي ها و غم و اندوه ها معرفي شده است.

«قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ؛ بگو خداوند، شما را از اينها و از هر مشكل و ناراحتي نجات مي دهد؛ باز هم شما براي او شريك قرار مي دهيد (و راه كفر مي پوييد.)». (انعام: 64)

چهار _ رهايي از جهنم

چهار _ رهايي از جهنم

مهم ترين رهايي، رهايي انسان از عذاب جهنم است. خداوند حكيم مي فرمايد: «آنگاه كساني را كه پرهيزكار بوده اند، مي رهانيم و ستمگران را كه به زانو درافتاده اند، در دوزخ وامي گذاريم». (مريم: 72)

دانستن عوامل نجات و رهايي از اين نظر مهم است كه انسان با تمسك به آنها، مي توانند خود را از انواع بلاها و رنج ها برهاند.

ب) مهم ترين عوامل رهايي از ديدگاه قرآن كريم
اشاره

ب) مهم ترين عوامل رهايي از ديدگاه قرآن كريم

عوامل رهايي را بايد در عقيده و رفتار آدمي جست وجو كرد. خداوند در قرآن كريم به طور روشن به اين عوامل اشاره مي كند.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلي تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في سبيل الله بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. (صف: 10 و 11)

ص: 256

اي كساني كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتي راهنمايي كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايي مي بخشد؟! به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جان هايتان در راه خدا جهاد كنيد؛ اين براي شما(از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد!.

با توجه به اين آيه مهم ترين عوامل نجات و رهايي انسان، عبارتند از:

يك _ ايمان به خدا و رسول صلي الله عليه و آله

يك _ ايمان به خدا و رسول صلي الله عليه و آله

خداوند در اين آيه، خطاب به مؤمنان مي فرمايد: آيا مي خواهيد راه رهايي را به شما نشان دهم؟ شما اي اهل ايمان، به خدا و رسول او ايمان بياوريد.

شبيه آيه اي كه مي فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلي رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً. (نساء: 136)

اي كساني كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبرش، و كتابي كه بر او نازل كرده، و كتاب هاي [آسماني] كه پيش از اين فرستاده است، ايمان [واقعي] بياوريد. كسي كه خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پيامبرانش و روز واپسين را انكار كند، در گمراهي دور و درازي افتاده است.

پس شرط اول نجات و رهايي نهايي، ايمان به خدا، ايمان به پيامبران، ايمان به كتاب هاي آسماني و ايمان به غيب است.

ص: 257

دو _ جهاد در راه خدا

دو _ جهاد در راه خدا

ايمان به خدا، پيامبر و قيامت، بايد در رفتار و كردار انسان تجلي يابد. يكي از مهم ترين تجلي هاي آن، جهاد در راه خداست. انسان مؤمن كه خواستار نجات است، بايد با جان و مال خود از دين خدا دفاع كند.

سه _ تقوا

سه _ تقوا

خداوند در آيات ديگر، وقتي از نجات و رهايي اهل ايمان سخن مي گويد، به تقوا اشاره مي كند:

«وَ أَنْجَيْنَا الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُون؛ و كساني را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند، رهانيديم». (نمل: 53)

«وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ و خداوند، كساني را كه تقوا پيشه كردند با رستگاري رهايي مي بخشد؛ هيچ بدي به آنان نمي رسد و هرگز غمگين نخواهند شد». (زمر: 61)

چهار _ دعا

چهار _ دعا

خدا را خالصانه و با دل پاك خواندن، عامل جلب رحمت الهي است. در آيه 22 سوره يونس، خداوند چنين معرفي شده است:

او كسي است كه شما را در خشكي و دريا سير مي دهد. زماني كه در كشتي قرار مي گيريد و بادهاي موافق، آنان را [به سوي مقصد] حركت مي دهد و خوشحال مي شوند، ناگهان طوفان شديدي مي وزد و امواج از هر سو به سراغ آنها مي آيد و گمان مي كنند هلاك خواهند شد. در آن هنگام، خدا را از روي

ص: 258

اخلاص مي خوانند كه اگر ما را از اين گرفتاري نجات دهي، حتماً از سپاس گزاران خواهيم بود.

خداوند به اين دعاي پاك دلانه و مخلصانه پاسخ مي دهد و انسان را از مشكلات رهايي مي بخشد. هرچند عده اي بعد از نجات و رهايي، ناسپاسي مي كنند.

4. عوامل رهايي بخش در كتاب هاي اخلاق

اشاره

4. عوامل رهايي بخش در كتاب هاي اخلاق

هدف علماي اخلاق از طرح مباحث مختلف اخلاقي، رهايي و نجات انسان از خلق وخوهاي پست و بي ارزش، و نشان دادن راه آراسته شدن به خلق وخوهاي زيبا و متعالي است.

در اين ميان، ابوحامد محمد غزالي طوسي، صاحب كتاب كيمياي سعادت، بخشي از اين كتاب را به «منجيات» يعني «عوامل رهايي انسان» اختصاص داده است. نويسنده، كتاب را به چهار ركن، تقسيم كرده است: ركن اول: عبادات؛ ركن دوم: معاملات؛ ركن سوم: مهلكات (عوامل هلاك كننده انسان)؛ و ركن چهارم: منجيات يا عوامل رهايي بخش آدمي.

وي در بحث عوامل رهابخش و به تعبير او منجيات، به ده اصل يا عامل مهم رهايي اشاره مي كند:

الف) توبه

الف) توبه

نويسنده در توضيح اين عامل مي نويسد: «بدان كه توبه، بازگشتن با خداي تعالي است. اولْ قدمِ مريدان است و بدايت راه سالكان و هيچ آدمي را از اين چاره نيست... بدان كه خداي تعالي، همه مؤمنان را و همه

ص: 259

خلق را به توبه [امر] فرموده است و گفته: «وَ تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(1)...».(2)

ب) صبر و شكر

ب) صبر و شكر

«بدان كه توبه بي صبر، راست نيايد. بلكه گزاردن هيچ طاعت و بگذاشتن هيچ معصيت، بي صبر راست نيايد؛ و براي اين بود كه رسول صلي الله عليه و آله را پرسيدند كه ايمان چيست؟ گفت: صبر. و در خبري ديگر، گفت كه صبر يك نيمه ايمان است و به سبب بزرگي صبر است كه خداي تعالي در قرآن زيادت از هفتاد جاي، صبر را ياد كرده است، تا امامت اندر راه دين با صبر حوالت كرد و گفت: وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ.(3) و مزدي بي نهايت و بي حساب با صبر حوالت كرد و گفت: إِنَّما يُوَفَّي الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ؛(4) و صابران را وعده داد بدان كه او با ايشان است و گفت: إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ.(5) و صلوات و رحمت و هدايت، هر سه، هيچ كس را جمع نكرد، مگر صابران را؛ گفت: أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ(6)...».(7)

سپس درباره شكر مي نويسد: «بدان كه شكر مقامي بزرگ است و


1- نور: 31.
2- ابوحامد محمد غزالي طوسي، كيمياي سعادت، به كوشش: حسين خديوجم، ج2، ص318.
3- سجده: 24.
4- زمر: 10.
5- بقره: 153.
6- بقره: 157.
7- كيمياي سعادت، ج2، ص243.

ص: 260

درجه اي بلند و هركس، به حقيقت آن نرسد و براي اين گفت: وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ(1)».(2)

ج) خوف و رجا

ج) خوف و رجا

«بدان كه خوف و رجا همچون دو جناحند. سالك راه را كه به همه مقام هاي محمود كه رسد، به قوّت مي رسد».(3)

د) فقر و زهد

د) فقر و زهد

«بدان كه مدار راه دين، بر چهار اصل است كه در عنوان مسلماني گفته ايم: نفس تو، حق تعالي و دنيا و آخرت. و از اين چهار، دو جُستني است و دو جَستني. جَستن از نفس خود براي جُستن حق تعالي و جَستن از دنيا، براي جُستن آخرت. پس تو را روي از نفس خود به حق تعالي مي بايد آورد و روي از دنيا به آخرت مي بايد آورد و صبر و خوف و توبه، همه مقدمات اين است و دوستي دنيا از مهلكات است... و دشمني وي و بريدن از وي از منجيات است... و عبارت از اين فقر و زهد است...».(4)

ه) نيت و صدق و اخلاص

ه) نيت و صدق و اخلاص

«بدان كه اهل بصيرت را مكشوف شده است كه خلق همه هلاك شده اند، الّا عابدان؛ و عابدان همه هلاك شده اند، الّا عالمان؛ و عالمان


1- سبأ: 13.
2- كيمياي سعادت، ج2، ص256.
3- كيمياي سعادت، ج2، ص256.
4- كيمياي سعادت، ج2، ص419.

ص: 261

هلاك شده اند، الّا عاملان؛ و عاملان هلاك شده اند، الّا مخلصان؛ و مخلصان بر خطر عظيمند. پس بي اخلاص، همه رنج ها ضايع است و اخلاص و صدق، جز در نيت نباشد».(1)

و) محاسبه و مراقبت

و) محاسبه و مراقبت

«بدان كه خداي تعالي مي گويد: روز قيامت ترازوها راست بنهيم و بر هيچ كس ظلم نكنيم و هر كه مثقال يك حبّه خير كرده است يا شرّ، بياوريم و در ترازو نهيم و حساب خلايق را مكافات كنيم و ما كفايتيم: وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً.(2) پس چون اين وعده بداد، خلق را بفرمود تا در اين جهان در حساب خويش نظر كنند و گفت: وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ.(3) و در خبر است كه عاقل آن بُوَد كه وي را چهار ساعت بود: ساعتي بود كه حساب خويش بكند و ساعتي كه با حق تعالي مناجات كند و ساعتي كه تدبير معاش خويش كند و ساعتي كه بدانچه وي را از دنيا مباح بكرده اند، برآسايد...».(4)

ز) تفكر

ز) تفكر

«بدان كه رسول صلي الله عليه و آله گفته است: تفكر ساعةٍ خيرٌ من عبادةِ سنةٍ، يك ساعت تفكر، بهتر از يك سال عبادت است و در قرآن جاي هاي بسيار به تفكر و تدبر و نظر و اعتبار، [امر] فرموده است...».(5)


1- كيمياي سعادت، ج2، ص453.
2- انبياء: 47.
3- حشر: 18.
4- كيمياي سعادت، ج2، ص483.
5- كيمياي سعادت، ج2، ص503.

ص: 262

تفكر درباره كارهاي خداوند حكيم و تفكر درباره افعال و كارهاي خود؛ يعني پيش از انجام دادن هر كاري، درباره سرانجام آن تدبر كنيم؛ اگر مايه هدايت بود انجام دهيم و اگر مايه گمراهي بود، از آن بپرهيزيم.

شهيد مطهري فرموده است: قرآن كريم سه موضوع براي تفكرِ مفيد و سودمند ارائه مي دهد:

1. طبيعت؛ 2. تاريخ؛ 3. ضمير انسان... از نظر قرآن، سراسر خلقت، آيات الهي و علايم و نشانه هايي براي كشف حقيقت است. قرآن از جهان خارج انسان به «آفاق» و از جهان درون انسان به «انفس» تعبير مي كند.(1)

ح) توحيد و توكل

ح) توحيد و توكل

«بدان كه توكل از جمله مقامات مقربان است... خداي تعالي، همه را به توكل [امر] فرمود و آن شرط ايمان كرد و گفت: وَ عَلَي اللَّهِ فَتوكلوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ(2) و گفت: خداي تعالي متوكلان را دوست دارد: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتوكلينَ(3) و گفت: هر كه به وي توكل كند، وي بسنده است: وَ مَنْ يَتوكل عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ(4)».(5)

ط) محبت و شوق و رضا

ط) محبت و شوق و رضا

«بدان كه دوستي خداي تعالي، عالي ترين مقامات است. بلكه مقصود همه مقامات اين است... در خبر است كه ملك الموت چون جان خليل عليه السلام


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج2، ص72.
2- مائده: 23.
3- آل عمران: 159.
4- طلاق: 3.
5- كيمياي سعادت، ص527.

ص: 263

مي برگرفت، گفت: هرگز ديدي كه خليل، جان خليل را بستاند؟ وحي آمد به وي كه هرگز ديدي كه خليل ديدار خليل را كاره بُوَد؟ گفت: اكنون جان برگير كه رضا دادم. و در دعاي رسول صلي الله عليه و آله است كه گفت: اللهمّ ارزُقني حُبَّكَ و حُبَّ مَن أحَبَّكَ و حُبَّ مَن يقَرِّ بُني إلي حُبِّكَ و اجعَل حُبَّكَ أحَبَّ إلَي مِن الماءِ البارِد. گفت: بارخدايا مرا روزي كن دوستي خويش و دوستي دوستان خويش و دوستي هر چيزي كه مرا به دوستي تو نزديك گرداند و دوستي خود بر من دوست تر گردان از آب سرد بر تشنه...».(1)

ي) ياد كردن مرگ

ي) ياد كردن مرگ

«بدان كه هركه بشناخت كه آخر كار وي به همه حال، مرگ است و قرارگاه وي گور است و موكل وي منكر و نكير است و موعد وي قيامت است و مورد وي بهشت است يا دوزخ است، نعوذ بالله هيچ انديشه وي را مهم تر از انديشه مرگ نبود و هيچ تدبير او را غالب تر از تدبير زاد مرگ نبود اگر عاقل بود. چنان كه رسول صلي الله عليه و آله گفت: اَلكَيسُ مَن دانَ نَفسَهُ و عَمِلَ لِما بَعدَ المَوتِ...».(2)

گلبانگ حديث

گلبانگ حديث

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله _ در سفارش به علي عليه السلام _ فرمود:

يا عليُّ، ثَلاثٌ دَرَجاتٌ، و ثَلاثٌ كَفّاراتٌ، و ثَلاثٌ مُهلِكاتٌ، و


1- كيمياي سعادت، ص570.
2- كيمياي سعادت، ص613.

ص: 264

ثَلاثٌ مُنجِياتٌ: ....... اما المُنجِياتُ: فخَوفُ اللّه ِ في السِّرِّ و العَلانِيَةِ، و القَصدُ في الغِني و الفَقرِ، و كَلِمَةُ العَدلِ في الرِّضا و السُّخطِ.(1)

اي علي! سه چيز، درجه است و سه چيز كفّاره و سه هلاكت كننده و سه نجات بخش:... و آن نجات بخش ها عبارتند از: ترس از خدا در آشكار و نهان، ميانه روي در توانگري و تهي دستي، و حق گويي در خشم و خشنودي.

2. امام علي عليه السلام : «لَن يُدرِكَ النَّجاةَ مَن لَم يَعمَلْ بالحَقِّ؛ كسي كه به حق عمل نكند، هرگز نجات نمي يابد».

3. امام علي عليه السلام : «مَن لا دِينَ لَهُ لا نَجاةَ لَهُ؛ كسي كه دين ندارد، هيچ راه نجاتي ندارد».(2)

4. امام علي عليه السلام : «مَن لَم يُنجِهِ الصَّبرُ أهلَكَهُ الجَزَعُ؛ هركس را شكيبايي نرهاند، ناشكيبي نابود كند».(3)

5. امام صادق عليه السلام : «إنّي لَأرجُو النَّجاةَ لهذِهِ الاُمَّةِ لِمَن عَرَفَ حَقَّنا مِنهُم؛ إلاّ لِأحَدِ ثَلاثَةٍ: صاحِبِ سُلطانٍ جائرٍ، و صاحِبِ هَوي، و الفاسِقِ المُعلِنِ؛ من براي كساني از اين امت كه حق (مقام) ما را بشناسند اميد رَستن دارم، مگر براي سه نفر: دولتمردِ ستمگر، كسي كه پيرو هواي نفْس خود است و كسي كه آشكارا گناه مي كند».(4)

امام علي عليه السلام : «إذا صَعِدَت رُوحُ المؤمنِ إلَي السَّماءِ تَعَجَّبَتِ المَلائكةُ و قالَت:


1- مكارم الأخلاق، ج٢، ص٣٢٥، ح ٢٦٥٦.
2- غررالحكم، ح ٨٧٦١.
3- نهج البلاغة، حكمت ١٨٩.
4- الخصال، ص١١٩، ح ١٠٧.

ص: 265

عَجَبا ! كيفَ نَجا مِن دارٍ فَسَدَ فيها خِيارُنا؟!؛ آنگاه كه روح مؤمن به آسمان بالا رود، فرشتگان تعجب كنند و گويند: شگفتا! چگونه از سرايي كه نيكانِ ما در آن تباه شدند، نجات يافت؟!».(1)

الاِمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام _ لَمّا سَمِعَ قَولَ الحسَنِ البَصريِّ: لَيسَ العَجَبُ مِمَّن هَلَك كيفَ هَلَكَ، و إنّما العَجَبُ مِمَّن نَجا كيفَ نَجا _: أنا أقولُ: لَيسَ العَجَبُ مِمَّن نَجا كيفَ نَجا، و اما العَجَبُ مِمَّن هَلَكَ كيفَ هَلَكَ مَع سَعَةِ رَحمَةِ اللّه ِ؟!(2)

امام زين العابدين عليه السلام _ چون شنيد كه حسن بصري مي گويد: اگر كسي هلاك شود جاي تعجب ندارد كه چرا هلاك شده است، بلكه اگر كسي نجات يابد تعجب دارد كه چگونه نجات يافته است _ فرموده: اما من مي گويم اگر كسي نجات يابد جاي تعجب ندارد كه چگونه نجات يافته است، بلكه اگر كسي هلاك شود جاي تعجب دارد كه با وجود رحمت گسترده خداوند چگونه به هلاكت درافتاده است!؟»

نمونه هاي رفتاري

اشاره

نمونه هاي رفتاري

زير فصل ها

1. دو ركن اساسي رهايي

2. محبت به كافر

3. رهايي از فقر

4. رهايي در گرو عمل صالح و اطاعت از خداوند

5. ترحم به حيوانات

1. دو ركن اساسي رهايي

1. دو ركن اساسي رهايي

«رسول اكرم صلي الله عليه و آله در خطبه اي كه در اواخر عمر شريفشان براي مسلمين ايراد فرمودند، اين نكته را گوشزد فرمودند كه براي نجات و رستگاري، دو عامل و دو ركن اساسي وجود دارد: عمل و رحمت. قسمتي از آن خطبه اين است:


1- غررالحكم، ح ٤٠٩١.
2- بحارالانوار، ج٧٨، ص١٥٣، ح ١٧.

ص: 266

اَيُّها النَّاسُ اِنّه لَيسَ بَينَ اللّهِ وَ بَينَ اَحدٍ نَسبٌ و لا امرٌ يُؤتيه به خَيرا او يَصرفُ عنه شَرّا الّا العملُ، ألا لا يَدَّعينّ مُدَّع وَ لَا يَتمِنّينَّ مُتَمنٍّ. و الّذي بَعثني بِالحَقِّ لا يُنجي الّا عملُ مَع رَحمةٍ، وَ لَو عَصيتُ لَهويتُ. اللّهمّ هل بلّغت؟

اي مردم! بين خدا و هيچ كس رابطه خويشاوندي نيست و هيچ رابطه ديگري هم كه موجب جلب منفعت يا دفع ضرر شود وجود ندارد جز عمل. بنگريد! هيچ كس ادعاي گزاف نكند! هيچ كس آرزوي خام در دل نپرورد! قسم به خدايي كه مرا به راستي برانگيخت، چيزي جز عمل توأم با رحمت خدا سبب رستگاري نمي گردد؛ من خودم هم اگر گناه مي كردم، سقوط كرده بودم.

آنگاه فرمود: خدايا آيا تبليغ كردم؟

رمز مغفرت خواهي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و ساير انبيا و ائمه معصومان عليهم السلام نيز در همان عموميت و شمول اصل مغفرت است و در حقيقت مي توان گفت كه هر كس مقرب تر است، از اين اصل بيشتر استفاده مي كند و به طور كلي هر كس قربش بيشتر است، از اسماء حسناي الهي و صفات كمال او بيشتر از ديگران استضائه مي نمايد».(1)

2. محبت به كافر

2. محبت به كافر

«حضرت صادق در راه سفر، كسي را در كنار جاده و در زير سايه يا كنار درختي ديدند كه خودش را به يك وضعي انداخته كه معلوم است كه ناراحت است و حالش حال عادي نيست. به كسي كه همراهش بود


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج1، ص258.

ص: 267

فرمودند: برويم اين طرف، گويا اين مرد گرفتاري دارد. هيچ صدايش هم در نمي آمد كه از كسي استمداد كند.

رفتند و مردي را ديدند كه از لباسش شناخته مي شد كه مسلمان نيست و غيرمسلمان است. طيلساني داشت و... (لباس هاي مخصوصي مي پوشيدند كه از آن لباس شناخته مي شدند). معلوم شد كه بيچاره در اين بيابان، تنها و تشنه و گرسنه گرفتار شده است. حضرت فوراً دستور دادند [كه به او آب و غذا بدهند] و خلاصه نجاتش دادند. آن شخصي كه همراه حضرت بود گفت: آخر اين كافر است، مگر ما به كافر هم مي توانيم محبت كنيم؟! فرمودند: بله، صِرف محبت كه فقط خيري به اين آدم مي رسد، اينكه ديگر به جايي ضرر نمي زند. آيا اگر به اين محبت كنيد، به مسلمين دشمني كرده ايد؟ نه. در اين گونه موارد بايد هم محبت كرد».(1)

3. رهايي از فقر

3. رهايي از فقر

«به گذشته پرمشقت خويش مي انديشيد؛ به يادش مي افتاد كه چه روزهاي تلخ و پرمرارتي را پشت سر گذاشته؛ روزهايي كه حتي قادر نبود قوت روزانه زن و كودكان معصومش را فراهم نمايد. با خود فكر مي كرد كه چگونه يك جمله كوتاه، فقط يك جمله؛ كه در سه نوبت پرده گوشش را نواخت، به روحش نيرو داد و مسير زندگاني اش را عوض كرد و او و خانواده اش را از فقر و نكبتي كه گرفتار آن بودند، نجات داد.


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج22، ص754.

ص: 268

او يكي از صحابه رسول اكرم صلي الله عليه و آله بود. فقر و تنگدستي بر او چيره شده بود. در يك روز كه حس كرد ديگر كارد به استخوانش رسيده، با مشورت و پيشنهاد زنش تصميم گرفت برود و وضع خود را براي رسول اكرم صلي الله عليه و آله شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالي كند.

با همين نيت رفت، ولي قبل از آنكه حاجت خود را بگويد، اين جمله از زبان رسول اكرم صلي الله عليه و آله به گوشش خورد: «هركس از ما كمكي بخواهد، ما به او كمك مي كنيم، ولي اگر كسي بي نيازي بورزد و دست حاجت پيش مخلوقي دراز نكند، خداوند او را بي نياز مي كند.» آن روز چيزي نگفت و به خانه خويش برگشت. باز با هيولاي مهيب فقر كه همچنان بر خانه اش سايه افكنده بود روبه رو شد. ناچار روز ديگر به همان نيت به مجلس رسول اكرم صلي الله عليه و آله حاضر شد. آن روز هم همان جمله را از رسول اكرم صلي الله عليه و آله شنيد: «هر كس از ما كمكي بخواهد، ما به او كمك مي كنيم، ولي اگر كسي بي نيازي بورزد خداوند او را بي نياز مي كند.» اين دفعه نيز بدون اينكه حاجت خود را بگويد به خانه خويش برگشت. و چون خود را همچنان در چنگال فقر، ضعيف و بيچاره و ناتوان مي ديد، براي سومين بار به همان نيت به مجلس رسول اكرم صلي الله عليه و آله رفت. باز هم لب هاي رسول اكرم صلي الله عليه و آله به حركت آمد و با همان آهنگ _ كه به دل قوّت و به روح اطمينان مي بخشيد _ همان جمله را تكرار كرد.

اين بار كه آن جمله را شنيد، اطمينان بيشتري در قلب خود احساس كرد. حس كرد كه كليد مشكل خويش را در همين جمله يافته است. وقتي كه خارج شد، با قدم هاي مطمئن تري راه مي رفت. با خود فكر مي كرد كه ديگر هرگز به دنبال كمك و مساعدت بندگان نخواهم رفت. به خدا تكيه مي كنم و از نيرو و استعدادي كه در وجود خودم به وديعت

ص: 269

گذاشته شده استفاده مي كنم و از او مي خواهم كه مرا در كاري كه [در] پيش مي گيرم موفق گرداند و مرا بي نياز سازد.

با خودش فكر كرد كه از من چه كاري ساخته است؟ به نظرش رسيد عجالتاً اين قدر از او ساخته هست كه برود به صحرا و هيزمي جمع كند و بياورد و بفروشد.

رفت و تيشه اي عاريه كرد و به صحرا رفت، هيزمي جمع كرد و فروخت. لذت حاصل دسترنج خويش را چشيد. روزهاي ديگر به اين كار ادامه داد، تا تدريجاً توانست از همين پول براي خود تيشه و حيوان و ساير لوازم كار را بخرد. باز هم به كار خود ادامه داد تا صاحب سرمايه و غلاماني شد.

روزي رسول اكرم صلي الله عليه و آله به او رسيد و تبسم كنان فرمود: «نگفتم، هركس از ما كمكي بخواهد ما به او كمك مي دهيم، ولي اگر بي نيازي بورزد خداوند او را بي نياز مي كند».(1)

4. رهايي در گرو عمل صالح و اطاعت از خداوند

4. رهايي در گرو عمل صالح و اطاعت از خداوند

«در زماني كه علي بن موسي الرضا عليه السلام از طرف مأمون به خراسان احضار شده و اجباراً با شرايط خاصي ولايتعهدي مأمون را پذيرفته بود، «زيدالنار» برادر امام نيز در خراسان بود. زيد به واسطه داعيه اي كه داشت و انقلابي كه در مدينه برپا كرده بود، مورد خشم و غضب مأمون قرار گرفته بود، اما مأمون كه آن ايام سياستش اقتضا مي كرد حرمت و حشمت امام رضا را حفظ كند، به خاطر امام از قتل يا حبس زيد النار صرف نظر كرد.


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج18، ص197.

ص: 270

روزي در يك مجلس عام، عده زيادي شركت داشتند و امام رضا عليه السلام براي آنها صحبت مي كرد. از آن سو، زيد عده اي از اهل مجلس را متوجه خود كرده بود و براي آنها در فضيلت سادات و اولاد پيغمبر و اينكه آنان وضع استثنايي دارند، داد سخن مي داد و مرتب مي گفت: «ما خانواده چنين، ما خانواده چنان.» امام متوجه گفتار زيد شد. ناگهان نگاه تند و فرياد «يا زيد!» امام، زيد و همه اهل مجلس را متوجه كرد.

فرمود: «اي زيد! حرف هاي بقّال هاي كوفه باورت آمده و مرتب تحويل مردم مي دهي. اينها چه چيز است كه به مردم مي گويي؟! آنكه شنيده اي خداوند ذريه فاطمه را از آتش جهنم مصون داشته است، مقصود فرزندان بلافصل فاطمه، يعني حسن و حسين و دو خواهر ايشان است. اگر مطلب اين طور است كه تو مي گويي و اولاد فاطمه وضع استثنايي دارند و به هرحال آنها اهل نجات و سعادتند، پس تو نزد خدا از پدرت موسي بن جعفر گرامي تري؛ زيرا او در دنيا امر خدا را اطاعت كرد، قائم الليل و صائم النهار بود، و تو امر خدا را عصيان مي كني، و به قول تو هر دو، مثل هم، اهل نجات و سعادت هستيد. پس بُرد با تو است؛ زيرا موسي بن جعفر عمل كرد و سعادتمند شد و تو عمل نكرده و رنج نبرده، گنج بُردي. علي بن الحسين زين العابدين مي گفت: «نيكوكار ما اهل بيت پيغمبر دو برابر اجر دارد و بدكار ما دو برابر عذاب _ همان طور كه قرآن درباره زنان پيغمبر تصريح كرده است _ زيرا آن كس از خاندان ما كه نيكوكاري مي كند، در حقيقت دو كار كرده: يكي اينكه مانند ديگران كار نيكي كرده، ديگر اينكه حيثيت و احترام پيغمبر را حفظ كرده است. آن كس هم كه گناه مي كند دو گناه مرتكب شده: يكي اينكه مانند ديگران كار بدي كرده، ديگر اينكه آبرو و حيثيت پيغمبر را از بين برده است».

ص: 271

آنگاه امام رو كرد به حسن بن موساي وشّاء بغدادي _ كه از اهل عراق بود و در آن وقت در جلسه حضور داشت _ و فرمود: [كه مي فرمايد:]

_ مردم عراق اين آيه قرآن را: «انَّه لَيْسَ مِنْ اهْلِكَ انَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»، چگونه قرائت مي كنند؟

_ يا بن رسول اللَّه! بعضي طبق معمول «انه عملٌ غيرُ صالح»(1) قرائت مي كنند، اما بعضي ديگر كه باور نمي كنند خداوند پسر پيغمبري را مشمول قهر و غضب خود قرار دهد، آيه را «انه عملُ غيرِ صالح»(2) قرائت مي كنند و مي گويند او در واقع از نسل نوح نبود. خداوند به او گفت: اي نوح! او از نسل تو نيست، اگر از نسل تو مي بود من به خاطر تو او را نجات مي دادم».

امام فرمود: «ابدا اين طور نيست! او فرزند حقيقي نوح و از نسل نوح بود. چون بدكار شد و امر خدا را عصيان كرد، پيوند معنوي اش با نوح بريده شد. به نوح گفته شد اين فرزند تو ناصالح است، ازاين رو، نمي تواند در رديف صالحان قرار گيرد. موضوع خانواده ما نيز چنين است. اساس كار، پيوند معنوي و صلاح عمل و اطاعت امر خداست. هركس خدا را اطاعت كند از ما اهل بيت عليهم السلام است؛ گو اينكه هيچ گونه نسبت و رابطه نسلي و جسماني با ما نداشته باشد؛ و هركس گنهكار باشد از ما نيست؛ گو اينكه از اولاد حقيقي و صحيح النسب زهرا عليها السلام باشد. همين خود تو كه با ما هيچ گونه نسبتي نداري، اگر نيكوكار و مطيع امر حق باشي از ما هستي».(3)


1- يعني اين فرزند تو فرزندي است ناصالح.
2- يعني او فرزند آدم بدي است، فرزند تو نيست.
3- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج18، ص415.

ص: 272

5. ترحم به حيوانات

5. ترحم به حيوانات

«در حديث است كه مردي در بيابان مي گذشت. سگي را ديد كه از شدت تشنگي زبانش را به خاك هاي نمناك مي مالد. در آنجا چاه آبي بود. خُفّ خودش را _ يعني كفش خودش را _ به دستار يا شالي بست، فرستاد داخل چاه و از آن آب كشيد و بعد ظاهراً با دست خودش به اين حيوان آب داد و او را سيراب كرد و از مرگ نجات داد. وحي رسيد به پيغمبر زمانش كه خدا كار اين انسان را شكر كرد؛ يعني قدر اين كار را دانست (يعني اين كار نزد خدا قدر دارد): شَكَرَ اللَّهُ لَهُ وَ ادْخَلَهُ الْجَنَّةَ؛ خدا قدر كار اين شخص را شناخت؛ يعني عملًا شناخت؛ به اين معني كه به او پاداش داد، [و] او را به بهشت برد. همين حديث است كه سعدي در بوستان آورده:

يكي در بيابان سگي تشنه يافت

برون از رمق در حياتش نيافت

سعدي مي گويد «كُلَه دلو كرد»، ولي حديث مي گويد كفش خودش را دلو كرد.

كُلَه دلو كرد آن پسنديده كيش

چو حبل اندر آن بست دستار خويش

به خدمت ميان بست و بازو گشاد

سگ ناتوان را دمي آب داد

خبر داد پيغمبر از حال مرد

كه داور گناهان او عفو كرد»(1)

آموزه ها

اشاره

آموزه ها

زير فصل ها

1. نجات و رهايي، تابع سنت هاي الهي

2. سنت الهي

3. نمونه هايي ازسنت هاي الهي

4. سرمايه الهي و رهايي

1. نجات و رهايي، تابع سنت هاي الهي

1. نجات و رهايي، تابع سنت هاي الهي

خداوند حكيم همان گونه كه در طبيعت سنت ها و قوانيني قرار داده است؛ يعني طبيعت تابع قانون علت و معلول است، زندگي فردي و اجتماعي


1- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج22، ص308.

ص: 273

انسان هم تابع قوانين و سنت هاي خاصي است. خداوند در قرآن كريم، قانوني بودن و سنت داشتن آفرينش را به طور كلي گوشزد مي كند و برخي از سنن مخصوص را نيز معرفي مي كند. خداوند درباره نيكبختي و بدبختي جامعه ها مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ؛ خداوند وضع هيچ ملتي را عوض نمي كند تا خودشان تغييري در خود ايجاد كنند». (رعد: 11)

2. سنت الهي

2. سنت الهي

آنچه در اصطلاح فلسفه، «نظام جهان» و «قانون اسباب» خوانده مي شود، در زبان دين «سنت الهي» ناميده مي شود. در قرآن كريم در چند جا آمده است: «هرگز در سنت خدا تغييري نخواهي يافت.»(1) به اين معنا كه كار خدا شيوه مخصوص و فرمول ثابتي دارد و تغييرپذير نيست.

در سوره فاطر، اين مضمون بارها با تأكيد ياد شده است: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلًا؛ هرگز در سنت خدا تبديلي نمي يابي (يعني سنت الهي تبديل به سنت ديگري نمي شود». (فاطر: 43)

3. نمونه هايي ازسنت هاي الهي

3. نمونه هايي ازسنت هاي الهي

گفته شد كه قرآن كريم از نظام هاي تغييرناپذير به «سنت الهي» تعبير مي كند و مي فرمايد:

«سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا؛ سنت الهي تغييرپذير نيست؛ سنت الهي قابل برگرداندن نيست». (احزاب: 63)

در ادامه به نمونه هايي از اين سنت هاي تغييرناپذير اشاره مي شود:


1- نك: احزاب: 62؛ فتح: 23.

ص: 274

_ عاقبت با متقيان و پاكان است و زمين از آنِ صالحان است:

«وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَرض يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ». (انبياء: 65)

«إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ». (اعراف: 128)

_ تا مردمي با ابتكار خودشان در اوضاع و احوال خود تغييري ندهند، خداوند اوضاع و احوال عمومي آنها را عوض نمي كند: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ». (رعد: 11)

_ حاكميت بر مردم متناسب با روحيه و افكار و اخلاق و شايستگي آنهاست: «وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا». (انعام: 129)

_ پيدايش طبقه اي مترف در ميان قومي و فسق وفجور و شهوت راني و تن پروري آنها، به هلاكت آن قوم مي انجامد:

«وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا» (اسرا: 16)

_ مردمي كه به ايمان مجهز باشند و شايسته عمل كنند، در ميدان تنازع بقا، گوي سبقت را خواهند ربود و خلافت زمين در اختيار آنها قرار خواهد گرفت: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ». (نور: 55)

_ عاقبت و نهايت ستم و بيدادگري، ويراني و تباهي و نابودي است: «وَتِلْكَ الْقُرَي أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِدًا». (كهف: 59)

4. سرمايه الهي و رهايي

4. سرمايه الهي و رهايي

توجه به سرمايه خدادادي، عامل مهمي در نجات و رهايي انسان است. يكي از بزرگ ترين سرمايه هاي انسان، قدرت تفكر و تعقل اوست.اين

ص: 275

سرمايه در نشان دادن راه رهايي، جايگاه خاصي دارد. بنابراين، لازم است براي رهايي خود و جامعه، از اين سرمايه الهي استفاده كرد.

منابع ديگر

منابع ديگر

حاج محمدحسيني، مهدي، رهايي از ترس: ترس، غم، اميد، ايمني به استناد آيات قرآن، قم، فقه، 1391.

سروي، فاطمه، نجات در قرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1386.

فاضل، سيد حسن، راهنمايي درمان با قرآن، قم، آيينه دانش، 1391.

قاضي، فاطمه، رهايي از پرتگاه گناهان كبيره، همراه داستان هاي عبرت آموز، ساوه، ما دوتا، 1389.

مصلح، حسن، رهايي، شيراز، غزل واره، 1391.

معبودي عامي، علي، راه نجات، ابهر، سي برگ، 1390.

10

ص: 276

ص: 277

روزي

اشاره

روزي

«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ؛ خداوند روزي دهنده و صاحب قوت و قدرت است!». (ذاريات: 58)

انسان مؤمن بايد به اين حقيقت توجه كند و به آن ايمان آورد كه يگانه روزي رسان جهان هستي، الله است.

لقمان حكيم، رزاقيت يگانه عالم را به فرزند خود چنين تفهيم مي كند:

اي فرزندم، كساني كه يقين آنها ناقص و نيت آنها در طلب روزي ضعيف است، بايد عبرت گيرند؛ [زيرا] خداوند متعال بشر را در سه حالت قرار داده و رزق او را هم عطا كرده است و او در هيچ يك از آنها كسبي نكرد و چاره جويي ننموده است، ولي در حالت چهارم به او روزي عطا مي كند. اما نخستين مرحله انسان، هنگامي است كه [او] در رحم مادر قرار دارد. خداوند او را در آن جاي آرام روزي مي دهد و سرما و گرما هم او را اذيت نمي كند. بعد از اين، [در مرحله دوم] او را از رحم مادر بيرون مي آورد و روزي او را در شير مادر قرار

ص: 276

مي دهد. شير مادر هم او را كفايت مي كند و با همان بزرگ مي گردد؛ بدون اينكه از خود نيرويي داشته باشد. بعد از آن، از شير گرفته مي شود (مرحله سوم)؛ روزي او را پدرش از كسب خود مي دهد و با رأفت و محبت به او خدمت مي كند. آنها توانايي ندارند كه اندكي از كودك خود غفلت كنند و حتي حاضرند جان خود را هم فداي او كنند. اما هنگامي كه فرزند بزرگ شد و عقل او رشد پيدا كرد، خود به طرف كسب و كار و زندگي مي رود و در اينجا شك [و] شبهه هايي براي او ايجاد مي گردد و شيطان او را وسوسه مي كند تا به خداوند بدگمان گردد. او در اين هنگام حتي به زن و فرزندان خود هم توجه نمي كند و به آنها سخت گيري مي نمايد و مي ترسد روزي اش تنگ گردد و اموالش از دست برود و به آينده اطمينان پيدا نمي كند و نسبت به آينده مضطرب مي شود. اي فرزند من، اين چنين بنده اي، بد مي باشد.(1)

در روايات از پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليه السلام مطالب فراواني درباره رزق و روزي به چشم مي خورد كه آگاهي از آنها مي تواند زمينه ساز افزايش معرفت و سپس افزايش ايمان و عمل گردد. در اين مقام، اين پرسش ها مطرح است:

1. رزق و روزي چيست؟

2. عوامل جذب روزي كدام است؟

3. عوامل كاهش روزي كدام است؟


1- ايمان و كفر (ترجمه بحارالانوار، ج64، كتاب الايمان و الكفر)، ترجمه: عزيزالله عطاردي قوچاني، ج2، ص141.

ص: 279

1. مفهوم روزي

1. مفهوم روزي

خداوند متعال كه روزي دهنده همه آفريده هاي جهان است، متصف به صفت رزاق است. او كسي است كه اولاً، مخلوقات را آفريده است؛ ثانياً روزي آنها را فراهم كرده است؛ و ثالثاً، آن روزي را در اختيار مخلوقات گذاشته است.

رزق و روزي، دو نوع است: روزي هاي ظاهري كه مخصوص بدن هاست، مانند انواع خوراكي ها كه در اصطلاح آن را قوت گويند؛ و روزي هاي باطني كه مخصوص قلب ها و نفوس است، مانند معارف و علوم. خداوند متعال فرموده است: «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا؛ روزي انسان از ناحيه حضرت حق نوشته و مقدر شده است و به آنها مي رسد و...».(1)

بعضي از پژوهشگران در معناي رزق نوشته اند كه انعام و بخشش مخصوص به مقتضاي حال طرف و مطابق احتياج اوست تا زندگي اش ادامه يابد و اين روزي، يك جريان دائمي است. بنابراين، روزي با احسان و انعام و اعطا و حظّ و نصيب و انفاق، فرق دارد؛ زيرا احسان، مطلق بخشش خوبي ها است و اين مي تواند با هر نوع كاري محقق شود. همچنين قيدي كه در رزق و روزي به كار مي رود، قيد براي ادامه حيات است كه اين موضوع در بحث انعام و انفاق و اعطا لحاظ نمي شود. حتي با نصيب و حظّ هم متفاوت است؛ زيرا در نصيب و حظّ قطع آنها ممكن است، به خلاف روزي كه دائمي است.(2)


1- نك: لسان العرب، ج10، ص115.
2- نك: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص115.

ص: 280

صاحب كتاب التحقيق في كلمات القرآن الكريم مي نويسد: رزق حقيقي، آن عطا و بخشش جاري و ساري است كه فقط به صفت حلال متصف مي شود؛ به خلاف غذا، نصيب، عطا و بخشش كه اينها، ممكن است متصف به صفت حلال و حرام شوند.

رزق مي تواند در ماديات باشد؛ چنان كه خداوند فرمود: «كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ حَلَالًا طَيِّبًا...»؛ و مي تواند در معنويات باشد؛ مانند: «أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمْ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا...»، «بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ...»، «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ». در بعضي از كاربردها هم ممكن است اعم باشد؛ يعني مصداق آن مي تواند روزي هاي مادي و معنوي باشد؛ مانند «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا...» يا «انّ الله هو الرزّاق». پس روزي هر كس و هر چيزي متناسب با حال خود اوست.

بنابراين، رزق و روزي در مرحله دوم قرار دارد؛ يعني بعد از وجود و ايجاد موجودات. با اين بيان، روزي در حقيقت، آن چيزي است كه سبب حيات و تكميل موجودات و نفوس مي شود. خداوند متعال، اولاً اشياء را چه جسماني و چه روحاني آفريد. سپس براساس اقتضاي خلقت آنها، بر ايشان، روزي مقدر كرد كه نوعي هدايت تكويني به سوي كمال وجود و هدايت در مسير تكامل است. با اين توضيحات، رزق و روزي مخصوص خداست و صفت روزي دهنده يا رازق از صفات خداوند متعال است و آن در حقيقت، مرحله بسط رحمانيت، و يك مرتبه از مراتب هدايت است.

بنابراين، اگر رزق و روزي به غير خدا نسبت داده شود، به يك اعتبار ديگر بوده و نوعي مجازگويي است.(1)


1- نك: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص116.

ص: 281

علامه طباطبايي رحمه الله درباره رزق مي نويسد:

رزق عبارت است از هر چيزي كه مايه دوام حيات مخلوقات زنده است و چون هستي اين مخلوقات از فيض خداي تعالي است، چيزي هم كه هستي آنها بستگي به آن دارد نيز از ناحيه اوست و همان طور كه خداي تعالي در ايجاد مخلوقات، شريكي نداشته، در روزي دادن به آنها و هر چيز ديگري كه نيازمند به آنند نيز شريكي ندارد.(1)

با اين بيان، مي توان ويژگي هاي رزق و روزي را چنين برشمرد:

1. واژه رزق و روزي درباره موجودات زنده به كار مي رود؛

2. رزق و روزي، حقيقتي است كه مايه دوام حيات موجود زنده مي شود؛

3. رزق و روزي به معناي غذا، طعام، قوت روزانه و ضروريات زندگي هم گفته مي شود؛

4. رزق به معناي، چيزي است كه مايه بقاي موجودات زنده مي شود و به همه آنها مي رسد. به تعبير ديگر، رزق موجودات زنده، تضمين شده است؛

5. تضمين رزق و روزي با تلاش براي كسب آن منافاتي ندارد؛

6. روزي دهنده حقيقي خداست. خداوند همان گونه كه در خالقيت يگانه است در رزاقيت و روزي دهنده بودن هم يگانه است.

7. روزي چون از ناحيه خداست، پاك و حلال است. بنابراين مال حرام، روزي ناميده نمي شود.

اين سخن كه روزي هر كسي از ناحيه خداوند حكيم تضمين شده است، با اقدام براي طلب روزي منافاتي ندارد. كار كردن براي طلب


1- ترجمه الميزان، ج10، ص221.

ص: 282

روزي، واجب و لازم است. در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي خوانيم كه فرمود: «چند گروه از امت من دعايشان مستجاب نمي شود:

1. كسي كه در حق پدر و مادرش نفرين كند.

2. كسي كه در حق بدهكاري نفرين كند كه مالش را برده و وي شاهدي بر او نگرفته است.

3. مردي كه در حق زنش نفرين كند؛ با اينكه خدا اختيار طلاق را به وي داده است.

4. مردي كه در خانه بنشيند و از خدا روزي بخواهد و به دنبالش نرود. خداوند عزوجل مي فرمايد: «بنده من، مگر راه تحصيل رزق و مسافرت در زمين را به رويت نگشوده ام كه با بدن سالم به دنبال روزي روي و با اطاعت دستور، در پيشگاه من معذور باشي و بارِ دوش كسانت نباشي و آنگاه (كه در طلب مي رفتي) اگر مي خواستم روزي ات مي دادم؛ وگرنه بر تو تنگ مي گرفتم، اما تو معذور بودي».

5. مردي كه خدايش مال فراوان دهد و او همه را خرج كند، سپس رو به دعا آورد و گويد: خدايا روزي ام ده؛ خطاب شود: مگر رزق فراوانت ندادم. چرا به دستور من رعايت اقتصاد نكردي و از اسراف نهيت كرده بودم، خودداري نكردي؟!»(1)

2. عوامل جذب و افزايش روزي

اشاره

2. عوامل جذب و افزايش روزي

با دقت در روايات، عوامل متعددي براي جذب و افزايش روزي مي توان يافت. اين عوامل به نيت و اخلاق و منش انسان مربوط مي شود و آنجا


1- تحف العقول، ترجمه: احمد جنتي، ص559.

ص: 283

كه مربوط به اخلاق است، با اخلاق فردي و اخلاق اجتماعي انسان سروكار دارد. بنابراين، عوامل جذب و افزايش روزي را مي توان چنين بيان كرد:

الف) ويژگي هاي اخلاقي و رفتار فردي
اشاره

الف) ويژگي هاي اخلاقي و رفتار فردي

زير فصل ها

يك _ نيت

دو _ اهل كار بودن

سه _ تدبير

چهار _ تقوا و توكل

پنج _ صداقت و راستگويي

شش _ نماز شب

هفت _ دعا

يك _ نيت

يك _ نيت

انديشه و نيت، با رفتار و كردار آدمي، رابطه مستقيم دارد؛ انسان آن گونه عمل مي كند كه مي انديشد و نيت مي كند.

نيت خوب از نعمت هاي الهي است و آثاري به دنبال دارد. با نيت خوب مي توان به نتايج خوبي دست يافت. در روايتي از امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام مي خوانيم: «مَا أعطي اللهُ سُبحانَه العبدَ شَيئاً مِن خَيرِ الدُّنيا و الاخرة الّا بحُسنِ خَلقِه وَ حُسنِ نِيَّته؛ خداوند سبحان، چيزي از خوبي هاي دنيا و آخرت را به بنده اي نبخشيد مگر به دليل خوش اخلاقي و خوش نيتي (نيت خوب) او».(1)

آن حضرت در روايتي ديگر، وسعت رزق آدمي را مربوط به حسن نيت و خوش اخلاقي او مي داند.(2)

البته براي داشتن نيت خوب، بايد از بدگماني دوري كرد. حضرت امير عليه السلام مي فرمايد: «مَن حَسُنَ ظنّهُ حسنت نيتُه؛ هر كس گمانش خوب شود، نيت او نيكو گردد».(3)


1- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج6، ح9670.
2- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج6، ح10141.
3- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج6، ح 13605.

ص: 284

دو _ اهل كار بودن

دو _ اهل كار بودن

كار و فعاليت، شعار انسان مؤمن است. يكي از مهم ترين عوامل جذب و افزايش روزي، اهل كار بودن است. انسان مؤمن براي به دست آوردن روزي، حاضر است حتي به مسافرت برود و هجرت كند.

اهل كار بودن و دوري كردن از تنبلي، عامل مهم جذب روزي است. بر اين اساس، سحرخيز بودن از ويژگي هاي انسان مؤمن است و در روايات، اين ويژگي به عنوان عامل جلب روزي معرفي شده است.

در تحف العقول آمده است: «بين سپيده دم و طلوع آفتاب، به دنبال روزي رويد كه از گردش روي زمين در تحصيل رزق مفيدتر است. اين ساعتي است كه خداي عزوجل، روزي ها را ميان بندگان قسمت فرمايد».(1)

در روايات، با تعبيرهاي مختلف، تلاش در راه كسب روزي تشويق شده است؛ براي مثال گفته شده: «شخصي كه در پي رزق و روزي رود تا خانواده اش را اداره كند، پاداشش از رزمنده در حال جهاد بيشتر است.» به طور كلي، امامان معصوم عليهم السلام كساني كه براي طلب رزق و روزي به دنبال كار نمي روند، نكوهش كرده اند؛ از جمله امام باقر عليه السلام فرمود:

من در باطن خود، كينه اي احساس مي كنم به كسي كه كار و فعاليت برايش دشوار است و به پشت در خانه مي خوابد و مي گويد: خدايا روزي مرا برسان، و در طلب روزي نمي رود و به كلي كار را كنار گذاشته است و از آنچه خداوند به بشر


1- تحف العقول، ترجمه: احمد جنتي، ص161.

ص: 285

ارزاني داشته، بهره نمي گيرد. در حالي كه مورچگان، از لانه خويش براي طلب روزي بيرون مي آيند.(1)

سه _ تدبير

سه _ تدبير

انساني كه اهل فكر و تأمل و آينده نگري است و به اصطلاح روايات، در زندگي تدبير دارد، در طلب رزق و روزي موفق است.

امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «قِوامُ العَيشِ حُسنُ التقدير و ملاكُه حُسن التدبير؛ برپا بودن زندگي، در سايه اندازه گيري خوب و مناسب است كه ملاك و معيار آن، تدبير خوب و مناسب است».(2)

چهار _ تقوا و توكل

چهار _ تقوا و توكل

انسان اهل تقوا و توكل، كسي است كه مي كوشد حدود الهي را رعايت كند و در كنار تلاش و كوشش، خود را به خدا مي سپارد و به او تكيه مي كند. او همه چيز را در دست خدا مي بيند. خداوند حكيم در آيات 2 و 3 سوره طلاق به آثار تقوا و توكل، به زيبايي اشاره مي كند و مي فرمايد: «و هر كس از خدا پروا كند (تقواي الهي پيشه كند)، خدا براي او راه بيرون شدني قرار مي دهد و از جايي كه حسابش را نمي كند، به او روزي مي رساند و هر كس بر خدا اعتماد كند، او براي وي بس است. خدا فرمانش را به انجام مي رساند. به راستي خدا براي هر چيزي اندازه اي مقرر كرده است».


1- من لا يحضره الفقيه، ترجمه: علي اكبر غفاري و ديگران، ج6، ص326.
2- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج4، ح6807.

ص: 286

پنج _ صداقت و راستگويي

پنج _ صداقت و راستگويي

راستگويي سبب وسعت رزق و روزي مي شود؛ چنان كه فرموده اند: «صحت و خوبي عمل و راستگويي، سبب توسعه رزق مي شود».(1)

شش _ نماز شب

شش _ نماز شب

پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله ، وظايف خاص خود را داشت؛ از جمله، نماز شب كه بر ايشان واجب بوده است. براي مسلمانان و براي اهل ايمان، نماز شب واجب نيست، ولي يك سفارش اكيد است. امام صادق عليه السلام فرمود: «بزرگي مؤمن، [در] نماز شب است و سرافرازي او، [در] درخواست نكردن از مردم است.»(2) آن امام همام، در حديثي ديگر به آثار نماز شب اشاره مي كند و مي فرمايد: «نماز شب، رخسارها را سپيد [و] بوي انسان را نيكو كند و روزي آورد».(3)

هفت _ دعا

هفت _ دعا

در احاديث، دعا سلاح مؤمن معرفي شده است. روايت است كه روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «آيا سلاحي را به شما نشان دهم كه از دشمنان نجاتتان مي دهد و روزي تان را زياد مي كند؟ عرض كردند: آري. فرمود: شب و روز پروردگارتان را بخوانيد و دعا كنيد؛ زيرا سلاح مؤمنان دعاست».(4)


1- نك: ارشادالقلوب، ترجمه: هدايت الله مسترحمي، ج2، ص126.
2- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه: صادق حسن زاده، ص107.
3- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه: صادق حسن زاده، ص107.
4- اصول كافي، ترجمه: سيد جواد مصطفوي، ج4، ص214.

ص: 287

البته شايسته تر است به روشي دعا كنيم كه امامان معصوم عليهم السلام دعا مي كردند؛ از جمله امام سجاد، حضرت علي بن الحسين عليه السلام چنين دعا مي كرد:

بارخدايا، از تو معيشت خوبي را خواستارم كه در همه حوايجم از آن نيرو گيرم و بدان در دوران زندگي اين جهان براي آخرتم وسيله سازم، بي آنكه مرا بدان به خوش گذراني بيجا واداري تا سركشي كنم يا بر من آن قدر تنگ بگيري كه بدبخت شوم، از رزق حلالت به من بده... به من درباره روزي، آنچه را عطا كن كه وسيله بي نيازي از شرار خلقت گردد و تا آنجا به زندگي من رسا باشد كه به رضوانت برسم و به تو پناهم.(1)

امام صادق عليه السلام براي طلب روزي مي فرمود:

يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ أَسْأَلُكَ بِحَقِ مَنْ حَقُّهُ عَلَيْكَ عَظِيمٌ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَرْزُقَنِيَ الْعَمَلَ بِمَا عَلَّمْتَنِي مِنْ مَعْرِفَةِ حَقِّكَ وَ أَنْ تَبْسُطَ عَلَيَّ مَا حَظَرْتَ مِنْ رِزْقِك.(2)

از تو مي خواهم به حق كسي كه حق تو بر وي بزرگ است، اينكه بر محمد و آلش درود فرستي و عمل به آنچه از معرفت حق خودت كه مرا آموختي، روزي كني و روزي ات را بر من توسعه دهي.


1- اصول كافي، ترجمه: كمره اي، ج6، ص257.
2- آداب راز و نياز به درگاه بي نياز (ترجمه: عدة الدّاعي)، ص231.

ص: 288

ب) ويژگي هاي اجتماعي
اشاره

ب) ويژگي هاي اجتماعي

در روايات، از رفتارها و تعامل هاي اجتماعي فراواني نام برده شده كه عامل جلب و افزايش روزي است. آگاهي از سنت ها و قوانين الهي و به كارگيري آنها، مي تواند انسان مؤمن را به اهداف خود و اهداف الهي نزديك سازد. مهم ترين ويژگي هاي اخلاق اجتماعي مورد نظر عبارتنداز:

يك _ خوش اخلاقي

يك _ خوش اخلاقي

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در بيان اهميت خوش اخلاقي فرمود: «الاسلام حُسن الخُلق». اما خوش اخلاقي چيست؟ انسان خوش اخلاق چه ويژگي هايي دارد كه سبب مي شود رزق و روزي او افزايش مي يابد.

بعضي از ويژگي هايي كه براي اهل بهشت ذكر شده است، مصداق انسان خوش اخلاق را مشخص مي كند.

در روايتي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم: «اهل بهشت، چهار نشانه دارند: سيماي گشاده، زبان نرم، قلب مهربان و دست بخشنده».(1)

شخصي از آن حضرت درباره حد و اندازه خوش اخلاقي پرسيد، حضرت فرمود: «به نرمي و مهرباني برخورد كني، پاكيزه سخن بگويي و با چهره خوب و گشاده برادرت را ملاقات كني».(2)

به هر حال خوش اخلاقي، هم در دنيا و هم در آخرت آثاري دارد كه از جمله آنها افزايش رزق و روزي است؛ چنان كه امام صادق عليه السلام


1- علي مشكيني، المواعظ العدديه، ص230.
2- منتخب ميزان الحكمة، ص170.

ص: 289

فرمود: «حُسن الخُلق يزيدُ في الرّزق؛ خوش اخلاقي، روزي را افزايش مي دهد».(1)

خوش اخلاقي از منزل آغاز مي شود و اخلاق خوب مؤمن در درجه اول، متوجه خانواده، يعني زن و فرزند و پدر و مادر مي شود، سپس ديگران. در روايتي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم: «صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجِوَارِ يُعْمِّرانِ الدِّيَارَ وَ يَزِيدَانِ فِي الْأَعْمَار؛ صله رحم (ارتباط با خويشاوندان) و همسايه خوب بودن (خوش اخلاقي با همسايه) شهرها را آباد و عمرها را زياد مي كند».(2)

بر اساس اين حديث، صله رحم و همسايه خوب بودن را مي توان از مصداق هاي خوش اخلاقي برشمرد. جالب است بدانيم، يكي از عوامل مؤثر در خوش اخلاقي انسان، ارتباط داشتن با مردم و صله رحم است و اين نشان مي دهد كه بعضي از رفتارها، تأثير متقابل دارند. امام صادق عليه السلام با اشاره به اين نكته و همچنين توسعه رزق فرمود: «صله رحم و ارتباط با خويشاوندان، سبب خوش اخلاقي و مبارك شدن است و باعث پاكيزگي روح، افزايش رزق و روزي و تأخير در مرگ مي شود.»(3) همچنين فرمود: «خداوند به وسيله صله رحم و نيكي به پدر و مادر، عمر را طولاني كند و بر رزق و روزي بيفزايد».(4)

دو _ انفاق و صدقه

دو _ انفاق و صدقه

از ويژگي هاي انسان مؤمن توجه به مردم است. در بسياري از آيات قرآن


1- بحارالانوار، ج71، ص395، ح77.
2- ميرزا حبيب الله هاشمي خويي، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغه، ج3، ص242.
3- ميرزا حبيب الله هاشمي خويي، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغه، ج3، ص242.
4- علي بن حسن طبرسي، مشكاة الانوار، ترجمه: عبدالله محمدي و مهدي هوشمند، ص331.

ص: 290

كريم، وقتي ويژگي هاي انسان مؤمن و پرهيزكار را برمي شمارد، در كنار نماز به انفاق هم اشاره دارد؛ يعني انسان مؤمن همان گونه كه اهل نماز است، اهل توجه به خلق خدا نيز هست. براي نمونه، در ابتداي سوره بقره درباره اهل تقوا مي فرمايد: «آنان كساني هستند كه به غيب ايمان مي آورند و نماز را برپا مي دارند و از آنچه به ايشان روزي داده ايم، انفاق مي كنند».(1)

در قرآن كريم، اين ويژگي ها با فعل مضارع بيان شده است. اهل لغت و ادب مي گويند فعل مضارع، دلالت بر استمرار دارد. بنابراين، معناي آيه اين است كه انسان هاي مؤمن و متقي، هميشه اهل نماز و انفاق هستند. بر اين اساس، امامان معصوم عليهم السلام پيروان خود را به انفاق و صدقه دادن تشويق و آثاري براي آن ذكر مي كردند؛ از جمله نزول رزق و روزي. امام صادق عليه السلام در روايتي فرمود: «بيمارانتان را با صدقه مداوا كنيد و بلا را با دعا دفع كنيد و نزول رزق (و روزي) را به وسيله صدقه بطلبيد؛ زيرا صدقه رزق را از ميان دو فكّ هفتصد شيطان كه همگي مانع وصول آنند، رها مي سازد و هيچ چيز بر شيطان، سنگين تر از صدقه بر مؤمن نيست و صدقه پيش از آنكه در دست بنده قرار گيرد، در دست خداي تبارك و تعالي قرار مي گيرد».(2)

سه _ ازدواج

سه _ ازدواج

ازدواج سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله است و سفارش فراوان به آن شده است. براي ازدواج آثاري بيان شده است، مانند: حفظ دين، پاكي و پاكيزگي، دوستي خدا، خوب شدن اخلاق و رفتار... و افزايش روزي.


1- بقره: 3.
2- من لا يحضره الفقيه، ترجمه: علي اكبر غفاري و ديگران، ج2، ص374، ح1730.

ص: 291

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «إتَّخِذُوا الاهلَ فَإنّه أرزق لَكُم؛ زن بگيريد؛ زيرا ازدواج كردن، روزي شما را بيشتر مي كند».(1)

آن حضرت در حديث ديگري مي فرمايد: «اِلْتَمِسُوا الرزق بالنّكاح؛ روزي را با ازدواج طلب كنيد».(2)

چهار _ امانت داري

چهار _ امانت داري

يكي از رفتارهاي اجتماعي كه عامل جذب روزي معرفي شده، امانت داري است. در مقابل، خيانت، عامل فقر و تهيدستي معرفي شده است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «اَلاَمانَةُ تَجرُّ الرِّزقَ؛ امانت [داري] روزي را جلب مي كند».

هست امانت كه شبان روزي

مي كشد سوي خويشتن روزي(3)

3. عوامل كاهش روزي

اشاره

3. عوامل كاهش روزي

فقدان عواملي كه به عنوان عامل جذب و افزايش روزي معرفي شد و رعايت نكردن آنها موجب كاهش روزي مي شود. بنابراين، اگر كسي اهل كار نباشد، در زندگي تدبير نكند، با فاميل قطع رابطه كند و با مردم بداخلاق باشد، سبب كاهش رزق و روزي خود شده است. در ادامه، برخي عوامل كاهش روزي را كه در روايات به آنها اشاره شده است، معرفي مي كنيم.


1- ميزان الحكمة، ج5، ح7812.
2- ابوالقاسم پاينده، نهج الفصاحه، ص241، ص481.
3- شرح فارسي شهاب الاخبار (كلمات قصار پيامبر خاتم 9)، ص21.

ص: 292

الف) دروغ گفتن

الف) دروغ گفتن

امام صادق عليه السلام فرمود: شخصي گاهي دروغي مي گويد و باعث مي شود كه از روزي مقدرش محروم گردد. گفتم چگونه از روزي محروم مي شود؟ فرمود: اثر دروغ گفتن، موفق نشدن به نماز شب است و چون از نافله شب محروم ماند از روزي مقدر بي نصيب گردد».(1)

ب) حيا و شرم

ب) حيا و شرم

امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام ، مي فرمايد: «الحياءُ يمنع الرزق؛ حيا و شرم، مانع روزي مي شود».(2)

در روايات، حيا و شرم دو قسم است: حيا و شرمي كه برخاسته از عقل آدمي است و حيا و شرمي كه به دليل بي خردي يا كم خردي و حماقت آدمي است. آنچه مانع رزق و روزي است، حيا و شرم احمقانه است. انسان مؤمن، نبايد از كار حلال، حيا و شرم كند. ممكن است انسان به علت بعضي توهم ها، دنبال برخي از كارهاي حلال نرود؛ فقط به اين بهانه كه اين كار در شأن او نيست. بنابراين، شرم و حياي بيجا ممكن است انسان را از روزي محروم سازد.

ج) رعايت نكردن ميانه روي

ج) رعايت نكردن ميانه روي

حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «بر شما باد... به ميانه روي در حال توانگري و فقر.»(3) حضرت در كلام ديگري، فلسفه اين سفارش را توضيح مي دهد


1- ثواب الاَعمال و عقاب الاَعمال، ترجمه: علي اكبر غفاري، ص29.
2- شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص71، ح274.
3- الحياة، ترجمه: احمد آرام، ج3، ص275.

ص: 293

و مي فرمايد: «هركس ميانه روي (و صرفه جويي) را به خوبي رعايت نكند، اسراف، او را هلاك خواهد كرد».(1)

د) حرام خواري

د) حرام خواري

در روايات، حرام خواري، يكي از عواملي معرفي شده است كه روزي را از بين مي برد كسب و كار حرام، ممكن است باعث افزايش سرمايه و روزي شود، اما چنين روشي، رزق و روزي حلال را از زندگي انسان بيرون مي برد. امام صادق عليه السلام فرمود: «حرام خواري زياد، روزي را از بين مي برد».(2)

ه) گناه

ه) گناه

در فرهنگ اسلام، گناه، مخالفت كردن با دستورهاي الهي است. هرگاه انسان مسلمان، امر يا نهي الهي را ناديده بگيرد و خلاف آن عمل كند، مرتكب گناه مي شود. در مكتب قرآن و اهل بيت عليهم السلام ، گناه آثار دنيوي و اخروي دارد. يكي از آثار مطلق گناه، قطع يا كاهش رزق و روزي است. البته بايد توجه داشت كه روزي، منحصر به نان و نمك نيست، بلكه شامل روزي هاي معنوي هم مي شود. بنابراين، گناه مي تواند هم در رزق و روزي مادي انسان اثر بگذارد و هم در رزق و روزي معنوي او. امام باقر عليه السلام فرمود: «بنده گناه مي كند و به سبب آن، روزي از او گرفته مي شود».(3)


1- الحياة، ترجمه: احمد آرام، ج3، ص275.
2- تحف العقول، ص372.
3- الكافي، ج2، ص270، ح 8.

ص: 294

4. عوامل تهي دستي و افزايش روزي در كلام علي عليه السلام

4. عوامل تهي دستي و افزايش روزي در كلام علي عليه السلام

امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام ، در يك روايت، عوامل متعدد تهي دستي و عوامل متعدد افزايش رزق و روزي را برمي شمارد. چون اين حديث، حديث جامعي است، به صورت مستقل بيان مي شود:

پاك نكردن تار عنكبوت از خانه، بول كردن در حمام، غذا خوردن در حال جنابت، خلال كردن با چوب گز، ايستاده شانه زدن، بيرون نبردن خاكروبه از منزل، سوگند دروغ، زنا، حرص ورزيدن، به خواب رفتن بين نماز مغرب و عشا، به خواب رفتن قبل از طلوع آفتاب، عادت به دروغگويي، زياد گوش دادن به غنا، رد كردن فقيري كه در شب ذكر خدا مي گويد، عقل معيشتي نداشتن، و بريدن از فاميل تهيدستي آورد.

سپس علي عليه السلام فرمود: آيا آگاه كنم شما را به آنچه رزق را فراوان مي كند؟ گفتند: بلي، اي امير مؤمنان. فرمود: جمع كردن ميان دو نماز، خواندن تعقيب بعد از نماز صبح و عشاء، رفت و آمد خويشاوندي، رُفتن [جارو كردن] آستانه خانه، همراهي كردن با برادر ديني، شتاب كردن در طلب رزق، آمرزش خواستن از خداوند، امانت داري، سخن گفتن به حق، جواب گفتن به صداي مؤذن، سخن نگفتن در مستراح، حرص نورزيدن، سپاس گزاري از صاحب نعمت، دوري جستن از قسم دروغ، وضو گرفتن قبل از غذا، و خوردن آنچه از سفره بيرون مي افتد روزي را زياد مي كند، و هر كس در روز سي مرتبه خدا را تسبيح گويد، خداي عزوجل هفتاد نوع بلا را از او برگرداند، كه آسان ترين آن تهيدستي است.(1)


1- علي بن حسن طبرسي، مشكاة الأنوار، ترجمه: عبدالله محمدي و مهدي هوشمند، ص251. (با دخل و تصرف)

ص: 295

گلبانگ حديث

اشاره

گلبانگ حديث

زير فصل ها

روزي رسان

گشايش و تنگي در روزي

حكمت تنگي و گشايش روزي

تضمين روزي براي جوينده آن

تشويق به اعتدال در طلب روزي

توكل به خدا در طلب روزي

عوامل فزاينده روزي

عوامل از بين برنده روزي بَر

طلبِ حلال

ثمره كسب روزي حلال

روزي رسان

روزي رسان

1. بحار الانوار: في الوحيِ القديمِ: يا بنَ آدَمَ، خَلَقتُكَ مِن تُرابٍ ثُمّ مِن نُطفَةٍ فلَم أعيَ بِخَلقِكَ أ وَ يُعيِينِي رَغيفٌ أسُوقُهُ إلَيكَ في حِينِهِ؟!(1)

بحار الأنوار: در وحي گذشته [به انبياي پيشين] آمده است: اي آدمي زاده! من تو را از خاك و سپس از نطفه بيافريدم و در آفرينش تو ناتوان نماندم. آيا رساندنِ به موقعِ قرصه ناني به تو، مرا درمانده مي سازد؟

امام علي عليه السلام : «إنَّ الرِّزقَ رِزقانِ: رِزقٌ تَطلُبُهُ، و رِزقٌ يَطلُبُكَ، فإن أنتَ لَم تَأتِهِ أتاكَ؛ روزي دو گونه است: يك روزي كه تو در پي آني و روزي ديگر كه آن در پي توست و اگر تو سراغش نروي، او خود نزد تو آيد».(2)

گشايش و تنگي در روزي

گشايش و تنگي در روزي

1. امام علي عليه السلام :

إنّ الأَمرَ يَنزِلُ مِنَ السماءِ إلي الأرضِ كَقَطَراتِ المَطَرِ إلي كُلِّ نَفسٍ بما قُسِمَ لَها مِن زِيادَةٍ أو نُقصانٍ، فإن رَأي أحَدُكُم لاَخِيهِ غَفِيرَةً في أهلٍ، أو مالٍ، أو نفسٍ، فلا تَكُونَنَّ لَهُ فِتنَةً.(3)

فرمان [الهي به آنچه مقدر است] همچون قطره هاي باران، از آسمان به زمين فرود مي آيد، [و] به هر كس كم و بيش، آنچه سهم اوست مي رسد. پس، اگر يكي از شما در خانواده يا مال


1- بحارالانوار، ج١٠٣، ص٢١، ح ١٢.
2- نهج البلاغة، نامه ٣١.
3- نهج البلاغة، خطبه ٢٣.

ص: 296

يا جان و توان برادرش، اندكي فزوني ديد، اين نبايد مايه فتنه (فساد) او شود.

2. امام علي عليه السلام : «لا يَملِكُ إمساكَ الأَرزاق و إدرارَها إلاّ الرَّزَّاقُ؛ اختيار كم و زياد شدن روزي ها جز در دست روزي رسان نيست».(1)

حكمت تنگي و گشايش روزي

حكمت تنگي و گشايش روزي

1. امام علي عليه السلام :

و قَدَّرَ الأَرزاقَ فَكَثَّرَها و قَلَّلَها، و قَسَّمَها علي الضِّيقِ و السَّعَةِ، فَعَ_دَلَ فيها لِيَبتَلِيَ مَن أرادَ، بِمَيسورِها و مَعسورِها، و لِيَختَبِرَ بذلكَ الشُّكرَ و الصَّبرَ مِن غَنِيِّها و فَقيرِها.(2)

روزي ها را مقدر فرمود و آنگاه، آنها را زياد و كم و به تنگي و فراخي عادلانه تقسيم كرد، تا هركس را بخواهد به وسعت روزي و يا تنگي آن بيازمايد و از اين طريق، سپاس گزاري و شكيبايي توانگر و تهيدست را به آزمايش گذارد.

2. امام علي عليه السلام _ درباره آيه: «و اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ و أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ؛ بدانيد كه دارايي ها و فرزندان شما مايه آزمايش است»(3) _ فرمود: «و معني ذلكَ أنّهُ يَختَبِرُهُم بالأَموالِ و الأَولادِ لِيَتَبَيَّنَ الساخِطُ لِرِزقِهِ، و الراضِي بِقسمِهِ؛ امام علي عليه السلام : «يعني خداوند به وسيله دارايي ها و فرزندان، مردم را مي آزمايد تا معلوم شود چه كسي از روزي خود ناخشنود است و چه كسي به قسمت خويش خشنود».(4)


1- غررالحكم، ح ١٠٨٣٨.
2- نهج البلاغة، خطبه ٩١.
3- الأنفال: ٢٨.
4- نهج البلاغة، حكمت ٩٣.

ص: 297

3. امام علي عليه السلام : «لو جَرَتِ الأَرزاقُ بالأَلبابِ و العُقولِ، لَم تَعِشِ البَهائمُ و الحَمقي؛ اگر روزي ها به سبب بهره مندي از عقل و خرد مي رسيد، ديگر بهايم و احمق ها زنده نمي ماندند».(1)

4. امام صادق عليه السلام : «إنّ اللّه َتعالي وَسَّعَ أرزاقَ الحَمقي لِيَعتَبِرَ العُقَلاءُ و يَعلَمُوا أنّ الدنيا ليسَ يُنالُ ما فيها بِعَمَلٍ و لا حِيلَةٍ؛ خداي تعالي روزي احمقان را فراخ گردانيد تا خردمندان درس عبرت بگيرند و بدانند كه دنيا نه با تلاش و كوشش به دست مي آيد و نه با زرنگي و تدبير».(2)

تضمين روزي براي جوينده آن

تضمين روزي براي جوينده آن

1. امام علي عليه السلام : «اُطلُبُوا الرِّزقَ فإنّهُ مَضمونٌ لِطالِ_بِهِ؛ روزي را بجوييد؛ زيرا روزي براي جوينده آن ضمانت شده است».(3)

2. الاِمامُ الصّادقُ عليه السلام _ لَمّا قالَ لَهُ أبو عُبَيدةَ: اُدعُ اللّهَ لِي أن لا يَجعَلَ رِزقي علي أيدِي العِبادِ _: أبَي اللّه ُ علَيكَ ذلكَ إلاّ أن يَجعَلَ أرزاقَ العِبادِ بعضِهم مِن بعضٍ، و لكنِ ادْعُ اللّه َ أن يَجعَلَ رِزقَكَ علي أيدِي خِيارِ خَلقِهِ، فإنّهُ مِنَ السَّعادَةِ.(4)

امام صادق عليه السلام _ وقتي ابو عبيده به ايشان عرض كرد: دعا كن كه خداوند روزي مرا در دست بندگانش قرار ندهد _ فرمود: خداوند چنين كاري نمي كند. او روزي بندگان را در دست يكديگر قرار داده است؛ اما از خدا بخواه كه روزي ات را در دست بندگان خوبش قرار دهد، كه اين از خوشبختي است.


1- غررالحكم، ح ٧٦٠٧.
2- بحارالانوار، ج١٠٣، ص٣٤، ح ٦٣.
3- الإرشاد، ج١، ص٣٠٣.
4- تحف العقول، ح ٣٦١.

ص: 298

تشويق به اعتدال در طلب روزي

تشويق به اعتدال در طلب روزي

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله :

ألا و إنّ الرُّوحَ الاَمينَ نَفَثَ في رُوعِي أنّهُ لَن تَمُوتَ نفسٌ حتّي تَستَكمِلَ رِزقَها، فاتَّقُوا اللّه َ و أجمِلُوا في الطَّلَبِ، و لا يَحمِلْ أحَدَكُم استِبطاءُ شَيءٍ مِنَ الرِّزقِ أن يَطلُبَهُ بغَيرِ حِلِّهِ، فإنّهُ لا يُدرَكُ ما عِندَ اللّه ِ إلاّ بطاعَتِهِ.(1)

همانا روح الامين در دلم چنين افكند كه هيچ كس نميرد تا روزي اش را به طور كامل دريافت كند؛ پس، از خدا بترسيد و در طلب روزي آرام باشيد و دير رسيدن روزي، شما را وادار نكند كه آن را از راه غير حلال بجوييد؛ زيرا آنچه نزد خداست، جز با طاعت او به دست نمي آيد.

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «إنّ الرِّزقَ لا يَجُرُّهُ حِرصُ حَريصٍ و لا يَصرِفُهُ كَراهِيَةُ كارِهٍ؛ نه حرص زدن حريص، روزي را به سوي او مي كشاند و نه ناخوش داشتن كسي، آن را از او باز مي دارد».(2)

امام علي عليه السلام : «الدنيا دُوَلٌ فاطلُبْ حَظَّكَ مِنها بأجمَلِ الطَّلبِ؛ دنيا [نوبتي است و] دست به دست مي گردد؛ پس، به آرامي تمام در طلب روزي، بهره خود را از آن بطلب».(3)

امام علي عليه السلام : «كَم مِن مُتعِبٍ نفسَهُ مُقَتَّرٌ علَيهِ، و مُقتَصِدٍ في الطَّلَبِ قد ساعَدَتهُ المَقاديرُ؛ بسا انسان هايي كه [در طلبِ روزي،] خود را به رنج مي افكنند، اما در سختي و تنگدستي به سر مي برند و بسا كساني كه در طلبِ روزي ميانه روي مي كنند و دست تقدير، آنان را ياري مي رساند».


1- الكافي، ج٢، ص٧٤، ح ٢.
2- بحارالانوار، ج٧٧، ص٦٨، ح ٧.
3- بحارالانوار، ج١٠٣، ص٢٦، ح ٣٢.

ص: 299

توكل به خدا در طلب روزي

توكل به خدا در طلب روزي

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «لو أنّكُم تَتوكّلونَ علي اللّه ِحَقَّ توكّلهِ لَرَزَقَكُم كما يَرزُقُ الطَّيرَ، تَغدُو خِماصا و تَرُوحُ بِطانا؛ اگر شما چنان كه بايد و شايد به خدا توكل كنيد، همچنان كه پرنده را روزي مي دهد، شما را نيز روزي خواهد داد. پرندگان گرسنه مي روند و سير برمي گردند».(1)

2. امام صادق عليه السلام : «أبَي اللّه ُ عزوجل إلاّ أن يَجعَلَ أرزاقَ المؤمنينَ مِن حيثُ لا يَحتَسِبُونَ؛ خداوند عزوجل جز اين نخواسته است كه روزي هاي مؤمنان را از جايي رساند كه گمانش را هم نمي برند».(2)

3. امام صادق عليه السلام : «إنّ اللّه َ عزوجل جَعَلَ أرزاقَ المؤمنينَ مِن حيثُ لا يَحتَسِبُونَ، و ذلكَ أنَّ العَبدَ إذا لَم يَعرِفْ وَجهَ رِزقِهِ كَثُرَ دُعاؤهُ؛ خداوند عزوجل روزي مؤمنان را از جايي مي رساند كه فكرش را هم نمي كنند؛ علّتش هم اين است كه وقتي مؤمن نداند روزي اش از كجا خواهد رسيد، زياد دعا مي كند».(3)

عوامل فزاينده روزي

عوامل فزاينده روزي

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «مَن أنعَمَ اللّه ُ تعالي علَيهِ نِعمَةً فَليَحمَدِ اللّه َتعالي، و مَنِ استَبطَأ (علَيهِ) الرِّزقَ فَليَستَغفِرِ اللّه؛ هركسي كه خداوند تعالي به او نعمتي ارزاني دارد، بايد خداي تعالي را حمد و سپاس گويد و هركس روزي اش به تأخير افتد، از خداوند آمرزش بخواهد».(4)


1- كنزالعمّال، ح ٥٦٨٤.
2- الكافي، ج٥، ص٨٣، ح ١.
3- الكافي، ج٥، ص٨٤، ح ٤.
4- عيون أخبار الرِّضا، ج٢، ص٤٦، ح ١٧١.

ص: 300

2. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «مَن استَبطَأ الرِّزقَ فَليُكثِرْ مِن التَّكبيرِ، و مَن كَثُرَ هَمُّهُ و غَمُّهُ فَليُكثِرْ مِن الاستِغفارِ؛ كسي كه در روزي خود تأخير و تنگي بيند، بايد زياد تكبير بگويد و كسي كه اندوهش زياد شود، بسيار استغفار كند».(1)

3. امام علي عليه السلام در سفارش هايش به كميل فرمود: «إذا أبطَأتِ الأَرزاقُ علَيكَ فاستَغفِرِ اللّه َ يُوَسِّعْ علَيكَ فيها؛ هر گاه در روزي تو تأخير و تنگي پديد آمد، استغفار كن تا روزي را بر تو فراخ گرداند».(2)

4. امام باقر عليه السلام فرمود:

الأَرزاقُ مَوظوفَةٌ مَقسومَةٌ، و للّه ِِ فَضلٌ يُقَسِّمُهُ مِن طُلوعِ الفَجرِ إلي طُلوعِ الشمسِ، و ذلكَ قولُهُ: «و اسْألُوا اللّه َ مِنْ فَضْلِهِ» _ ثُمّ قالَ: _ و ذِكرُ اللّه ِ بعدَ طُلوعِ الفَجرِ أبلَغُ في طَلَبِ الرِّزقِ مِنَ الضَّربِ في الأَرضِ.(3)

روزي ها معيّن و تقسيم شده است، و خداي را زيادتي است كه آن را از طلوع فجر تا طلوع خورشيد تقسيم مي كند و اين فرموده اوست كه «از خدا فضل او را بخواهيد». امام سپس فرمود: ذكر خدا بعد از طلوع فجر در تحصيل روزي، مؤثرتر است از سفر كردن و كوشيدن.

5. امام صادق عليه السلام : «إنّ اللّه َ قَسَّمَ الأَرزاقَ بينَ عِبادِهِ و أفضَلَ فَضلاً كَبيرا لَم يُقَسِّمْهُ بينَ أحدٍ، قالَ اللّهُ: «و اسْألُوا اللّه َمِنْ فَضْلِهِ»؛(4) خداوند، روزي ها را ميان


1- كنزالعمّال، ح ٩٣٢٥.
2- بحارالانوار، ج٧٧، ص٢٧٠، ح ١.
3- بحارالانوار، ج٨٥، ص٣٢٣، ح ١١.
4- النساء: ٣٢.

ص: 301

بندگان خود تقسيم كرد و مقدار فراواني را زياد آورد كه ميان هيچ كس تقسيم نكرد. خداوند فرموده است: «و از خدا زيادي اش را بخواهيد».(1)

6. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «الرِّزقُ أسرَعُ إلي مَن يُطعِمُ الطَّعامَ، مِن السِّكِّينِ في السَّنامِ؛ روزيِ كسي كه اطعام مي كند، سريع تر از فرو رفتن كارد در كوهان شتر، به سويش مي آيد».(2)

7. امام صادق عليه السلام : «إنّ البِرَّ يَزِيدُ في الرِّزقِ؛ نيكي، روزي را زياد مي كند».(3)

8. امام صادق عليه السلام : «حُسنُ الخُلُقِ يَزِيدُ في الرِّزقِ؛ خوش خويي، روزي را زياد مي كند».(4)

عوامل از بين برنده روزي بَر

عوامل از بين برنده روزي بَر

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «مَن حَبَسَ عن أخيهِ المسلمِ شيئا مِن حَقٍّ حَرَّمَ اللّه ُ علَيهِ بَرَكةَ الرِّزقِ إلاّ أن يَتوبَ؛ هركس حقي از حقوق برادر مسلمان خود را از او دريغ كند و بازدارد، خداوند بركت روزي را بر او حرام گرداند مگر آنكه توبه كند».(5)

2. امام باقر عليه السلام : «إنّ العَبدَ لَيُذنِبُ الذَّنبَ فَيُزوي عنهُ الرِّزقُ؛ بنده گناه مي كند و به سبب آن روزي از او گرفته مي شود».(6)


1- بحارالانوار، ج٥، ص١٤٧، ح ٥.
2- بحارالانوار، ج٤، ص٣٦٢، ح ١٧.
3- بحارالانوار، ج٧٤، ص٨١، ح ٨٤.
4- بحارالانوار، ج٧١، ص٣٩٦، ح ٧٧.
5- أمالي صدوق، ص٥١٦، ح ٧٠٧.
6- الكافي، ج٢، ص٢٧٠، ح ٨.

ص: 302

3. امام صادق عليه السلام : «كَثرَةُ السُحتِ يَمحَقُ الرِّزقَ؛ حرام خواري زياد، روزي را مي برد».(1)

طلبِ حلال

طلبِ حلال

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «العِبادَةُ عَشرَةُ أجزاءٍ تِسعَةُ أجزاءٍ في طَلَبِ الحَلالِ؛ عبادت ده جزء دارد، كه نُه جزء آن طلب [روزي] حلال است».(2)

2. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «طَلبُ الحَلالِ فَريضةٌ علي كُلِّ مُسلمٍ و مُسلمةٍ؛ طلب [درآمد]حلال، بر هر مرد و زن مسلماني واجب است».(3)

3. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «طَلبُ الحَلالِ فَريضةٌ بعدَ الفَريضةِ؛ طلب روزي حلال، بعد از فرايض، واجب است».

4. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «طَلبُ الحَلالِ جِهادٌ؛ طلب [درآمد]حلال، جهاد است».(4)

5. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «طُوبي لِمَن أسلَمَ و كان عَيشُهُ كَفافا؛ خوشا به حال كسي كه تسليم [رضاي خدا] باشد و زندگي اش به قدر كفاف».(5)

ثمره كسب روزي حلال

ثمره كسب روزي حلال

1. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «مَن أكَلَ مِن كَدِّ يَدِهِ، مَرَّ علي الصِّراطِ كالبَرقِ الخاطِفِ؛ هركس از دسترنج خود بخورد، مانند برق جهنده از صراط بگذرد».(6)

2. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «مَن أكَلَ مِن كَدِّ يَدِهِ، نَظَر اللّه ُ إلَيهِ بالرَّحمَةِ ثُمّ لا يُعَذِّبُهُ


1- الكافي، ج٢، ص٢٧٠، ح ٨.
2- بحارالانوار، ج١٠٣، ص٩، ح ٣٧.
3- جامع الأخبار، ص٣٨٩، ح ١٠٧٩.
4- كنزالعمّال، ح ٩٢٠٥.
5- الكافي، ج٢، ص١٤٠، ح ٢.
6- جامع الأخبار، ص٣٩٠، ح ١٠٨٥.

ص: 303

أبدا؛ هركس از دسترنج خود بخورد، خداوند با نظر رحمت به او بنگرد و هرگز عذابش نكند».(1)

3. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «مَن أكَلَ مِن كَدِّ يَدِهِ حَلالاً، فُتِحَ لَهُ أبوابُ الجَنَّةِ يَدخُلُ مِن أيِّها شاءَ؛ هركس از دسترنج حلال خود بخورد، درهاي بهشت به رويش گشوده شود و او از هر در كه خواهد وارد شود».(2)

4. بحار الأنوار عن المفضّلِ بنِ عمرَ: استَعِينُوا بِبعضِ الدنيا علي الاخِرَةِ، فإنّي سَمِعتُ أبا عبدِ اللّه ِ عليه السلام يقولُ: اِستَعِينُوا بِبعضِ هذهِ علي هذهِ، و لا تَكُونوا كَلاًّ علي الناسِ.(3)

بحار الأنوار _ به نقل از مفضل بن عمر _ از قسمتي از دنيا براي آخرت كمك بگيريد؛ زيرا شنيدم كه امام صادق عليه السلام مي فرمود: از قسمتي از دنيا براي آخرت كمك بگيريد، و سربار مردم نباشيد.

نمونه هاي رفتاري

اشاره

نمونه هاي رفتاري

زير فصل ها

1. روزي حلال

2. رحمتت را از بندگان مؤمنت دريغ مدار

3. برويد دنبال كار

4. آمدم تو را موعظه كنم

5. نمازشب و افزايش روزي

6. خداوند، شما را روزي خواهد داد

1. روزي حلال

1. روزي حلال

معمّر بن خالد، از امام موسي كاظم عليه السلام روايت كرده است كه گفت: شنيدم از آن حضرت كه مي فرمود: امام محمد باقر عليه السلام به سوي مردي نظر فرمود كه مي گفت: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلَالِ؛ خداوندا! از تو روزي حلال مسئلت مي كنم»، پس حضرت باقر عليه السلام فرمود: قوت و روزي پيغمبران را خواستي؛ بگو: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ رِزْقاً وَاسِعاً طَيِّباً مِنْ رِزْقِكَ؛ خداوندا! به درستي كه من از تو روزي فراخ پاكيزه را، مسئلت مي كنم».(4)


1- جامع الأخبار، ص٣٩٠، ح ١٠٨٧.
2- جامع الأخبار، ص٣٩٠، ح ١٠٨٦.
3- بحارالانوار، ج٧٨، ص٣٨١، ح ١.
4- محمد بن يعقوب كليني، تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافي)، ج4، ص491.

ص: 304

احمد بن محمد بن ابي نصر مي گويد: خدمت امام رضا عليه السلام عرض كردم: فداي تو گردم! خداي عزوجل را بخوان و دعا كن كه حلال را روزي من گرداند. حضرت فرمود: آيا مي داني حلال چيست؟ عرض كردم: به درستي كه آنچه در نزد ماست و به آن اعتقاد داريم، كسب طيب و پاكيزه است. فرمود: حضرت علي بن الحسين عليهما السلام مي فرمود: حلال، قوت برگزيدگان است. بعد از آن فرمود: بگو: «أَسْأَلُكَ مِنْ رِزْقِكَ الْوَاسِعِ؛ خدايا روزي ات را كه وسعت داده شده مسئلت مي كنم».(1)

2. رحمتت را از بندگان مؤمنت دريغ مدار

2. رحمتت را از بندگان مؤمنت دريغ مدار

نقل شده است سليمان در كنار ساحل دريايي نشسته بود؛ ناگاه چشمش به مورچه اي افتاد كه دانه اي گندم را با خود به طرف آب مي برد. لحظه اي بعد قورباغه اي را ديد كه سر از آب بيرون آورد و آن مورچه را با دانه اش در دهان خود فرو برد. ساعتي بعد همان قورباغه، مورچه را به سطح آب آورد و از دهان خود بيرون انداخت. سليمان كه مبهوت اين صحنه شده بود، از مورچه علت ماجرا را پرسيد. مورچه در پاسخ گفت: در قعر دريايي كه مشاهده مي كني، تخته سنگي بزرگ قرار دارد. در ميان شكاف آن، كرمي نابينا زندگي مي كند كه قادر نيست براي تأمين غذاي خود از آنجا خارج شود. خداوند، مرا مأمور ساخت كه روزي او را تا آنجا حمل كنم و اين قورباغه نيز به كمك من آمد تا در ميان دهانش از آسيب آب در امان باشم. سليمان از او پرسيد: آيا او تسبيح خداوند را هم مي گفت؟ مورچه پاسخ داد: بلي، او پيوسته مي گفت: «يا مَن لا يَنساني فِي


1- محمد بن يعقوب كليني، تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافي)، ج4، ص491.

ص: 305

جَوف هذهِ اللُّجّة بِرزقك، لا تَنسَ عِبادَك المؤمنين برحمتك؛ اي كسي كه مرا با روزي ات در اعماق اين دريا فراموش نمي كني، رحمتت را از بندگان مؤمنت دريغ مدار و آنها را به فراموشي مسپار».(1)

3. برويد دنبال كار

3. برويد دنبال كار

وقتي آيه: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ؛ هر كس از خدا بترسد، خداوند براي او راه رهايي قرار مي دهد و از جايي كه گمان نمي برد، به او روزي مي رساند» نازل شد، گروهي از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله دكان هاي خود را بستند و به عبادت پرداختند و گفتند: روزي ما خواهد رسيد. چون پيغمبر صلي الله عليه و آله اين خبر را شنيد، ايشان را نزد خود خواست و فرمود: چه چيز شما را بر اين كار واداشت؟ گفتند: اي رسول خدا! خدا رساندن روزي ما را كفالت كرد و ازاين رو به عبادت پرداختيم. فرمود: هركس چنين كند دعايش مستجاب نخواهد شد، برويد دنبال كار (و طلب روزي حلال).(2)

4. آمدم تو را موعظه كنم

4. آمدم تو را موعظه كنم

عبداللَّه بن حجاج از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: محمد بن منكدر بارها گفت من خيال نمي كردم كه علي بن الحسين عليه السلام فرزندي از خود به يادگار گذاشته باشد كه از خودش بهتر باشد. چون فرزندش محمد بن علي را ديدم، رفتم تا او را موعظه اي كنم، ولي او مرا موعظه كرد.


1- دعوات راوندي، ص115.
2- الحياة، ترجمه: احمد آرام، ج 3، ص272.

ص: 306

دوستانش از او پرسيدند: به چه چيز تو را موعظه كرد؟ گفت: روزي كه هوا بسيار گرم بود به اطراف مدينه رفتم و به ابوجعفر محمد بن علي كه مردي تنومند بود، برخوردم. ديدم كه او به كمك غلامان سياهش در مزرعه كار مي كند. در دل با خود گفتم: سبحان اللَّه! مرد محترمي از محترمين قريش در اين ساعت روز و با چنين حالتي به دنبال دنيا برخاسته است! جا دارد او را موعظه اي كنم و حتما اين كار را خواهم كرد.

نزديكش رفتم و سلام كردم. ايشان در حالي كه عرق از سر و رويش مي ريخت، با حالتي كه بيانگر بي مهري بود جواب سلامم را داد. عرض كردم: خدا تو را اصلاح كند، آيا اين درست است كه مردي محترم از شيوخ قريش، در اين ساعت و با اين حالت در طلب دنيا باشد؟ و آيا اگر در همين حال اجلت فرا رسد، فكر مي كني كه در چه حالي از دنيا رفته باشي؟ فرمود: اگر مرگ من در اين ساعت برسد، در حالي رسيده كه مشغول طاعت خداي عزوجل هستم و خود و عيالم را از تو و از مردم، بي نياز مي كنم، ترس من تنها از اين است كه مرگم در حالي برسد كه مشغول گناهي از گناهان باشم. گفتم: بله، خدا رحمتت كند! تو درست گفتي. من آمدم كه تو را موعظه كنم؛ تو مرا موعظه كردي.(1)

5. نمازشب و افزايش روزي

5. نمازشب و افزايش روزي

... محمد نوفلي گويد از امام معصوم عليه السلام شنيدم: كه فرمود گاهي بنده نيمه شب براي اقامه نماز از خواب برمي خيزد، ولي خواب بر او چيره مي آيد و او را به راست و چپ مي اندازد و چانه اش بر روي سينه اش


1- ترجمه الميزان، ج 10، ص265. (با دخل و تصرف)

ص: 307

مي افتد. پس خداوند پاك و منزه به درهاي آسمان فرمان مي دهد كه گشوده شوند، سپس به فرشتگان مي فرمايد: به بنده ام بنگريد كه براي تقرب به من، چگونه خويشتن را در كاري كه بر او واجب نساخته ام، به رنج مي افكند! درحالي كه به سه چيز از سوي من اميد بسته است: گناهي كه بر او ببخشايم، يا توبه اي كه دوباره به او ارزاني كنم و يا روزي اي كه بر آن بيفزايم؛ پس فرشتگانم را گواه مي گيرم كه بي ترديد اين سه چيز براي او فراهم آورم.(1)

6. خداوند، شما را روزي خواهد داد

6. خداوند، شما را روزي خواهد داد

خالد بن نجيح از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه فرمود:

«با هر يك از اصحابتان (شيعيان) ديدار كرديد، به وي سلام برسانيد و به آنان بگوييد: فلاني فرزند فلاني، [امام صادق عليه السلام ] به شما سلام مي رساند. و به آن ها بگوييد: بر شما باد به تقواي الهي و به آنچه به وسيله آن بر آنچه نزد خداست، راه يافته مي شود. به خدا سوگند! من به شما فرمان نمي دهم مگر به آنچه خودمان را به آن فرمان مي دهيم. پس بر شما باد به تلاش و كوشش. هنگامي كه نماز صبح را به جا آورديد و بازگشتيد، پس صبح زود [در نخستين زمان روز] به دنبال طلب روزي رويد و [رزق] حلال را بجوييد؛ زيرا خداوند، شما را روزي خواهد داد و شما را بر آن ياري و كمك خواهد كرد».(2)


1- ثواب الاعمال، ترجمه: صادق حسن زاده، ص109. (با دخل و تصرف)
2- منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة)، ج 22، ص81.

ص: 308

آموزه ها1

اشاره

آموزه ها

زير فصل ها

1. استغفار روزي آور است 2. اثر دعا درطلب روزي

3. ميانه روي و تثبيت روزي

4. زيارت امام حسين عليه السلام و افزايش روزي

5. ناسپاسي و از دست دادن روزي

6. ضرورت رعايت تقوا، در بهره گيري از رزق الهي

7. شكر خدا هنگام استفاده از رزق

8. انفاق از روزي

9. روزي رسان خداست

10. وسعت رزق و ناسپاسي انسان

11. پايداري رزق و نعمت هاي آخرتي

1. استغفار روزي آور است 2. اثر دعا درطلب روزي

1. استغفار روزي آور است 2. اثر دعا درطلب روزي

امام صادق عليه السلام فرمود: براي طلب روزي از خدا بگوييد: «يا اللَّه يا اللَّه يا اللَّه أسألك بحقّ من حقّه عليك عظيم ان تصلّي علي محمّد و آل محمّد و ان ترزقني العمل بما علّمتي من معرفة حقّك و ان تبسط علي ما خطرت من رزقك؛ از تو مي خواهم به حق كسي كه حق تو بر وي بزرگ است كه بر محمد و آلش درود فرستي و عمل به آنچه را از معرفت حق خودت به من آموختي، روزي ام كني و روزي ات را بر من توسعه دهي».(1)

حضرت صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً.» فرمود: حسنه و خوبي آخرت، يعني رضايت و خشنودي خدا و بهشت؛ و حسنه و خوبي دنيا، يعني توسعه و گشايش در زندگي و رزق و روزي و حسن خلق.(2)

3. ميانه روي و تثبيت روزي

3. ميانه روي و تثبيت روزي

پيامبر صلي الله عليه و آله : «هيچ كس با ميانه روي گرفتار فقر نشد».(3)

4. زيارت امام حسين عليه السلام و افزايش روزي

4. زيارت امام حسين عليه السلام و افزايش روزي

«...كسي كه امام حسين عليه السلام را زيارت نمايد، خدا حوايج او را روا خواهد


1- ابن فهد حلي، آداب راز ونياز به درگاه بي نياز (ترجمه: محمدحسين نائيجي نوري، عدة الداعي).
2- نك: معاني الاخبار، ترجمه: عبدالعلي محمدي شاهرودي، ج1، ص286.
3- الحياة، ج 3، ص274.

ص: 309

كرد و امور مهم دنيوي وي را كفايت مي نمايد. زيارت امام حسين عليه السلام رزق و روزي انسان را جلب مي كند؛ آنچه را كه در راه زيارت مصرف كرده باشد ذخيره آخرت مي نمايد، [و] گناه پنجاه ساله انسان را مي آمرزد.

وي در حالي به سوي اهل و عيال خود بازمي گردد كه گناه و خطيئه او از نامه عملش محو مي شود. اگر در مسافرت بميرد، ملائكه نازل مي شوند و جنازه اش را غسل مي دهند و دري از بهشت به روي او باز خواهد شد. روح و ريحان بهشت نصيب او مي شود تا آن روزي كه محشور گردد. اگر به سلامت باز گردد، درِ رزق و روزي به روي وي باز خواهد شد. در عوض هر يك درهمي كه در راه زيارت امام حسين عليه السلام مصرف كند، مبلغ ده هزار درهم برايش داده مي شود و آنها ذخيره وي قرار داده مي شوند. هنگامي كه محشور شود به او گفته مي شود: در عوض هر يك درهم، ده هزار درهم به تو عطا شده است. خداي مهربان نظر مرحمت به تو افكنده و اين پول ها را برايت ذخيره نموده است».(1)

5. ناسپاسي و از دست دادن روزي

5. ناسپاسي و از دست دادن روزي

«وضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَريَةً كانَت ءامِنَةً مُطمَئِنَّةً يَأتيها رِزقُها رَغَدًا مِن كُلِّ مَكان فَكَفَرَت بِاَنعُمِ اللّهِ فَاَذقَهَا اللّهُ لِباسَ الجوعِ والخَوفِ بِما كانوا يَصنَعون؛ و خدا شهري را مثل زده است كه امن و امان بود [و] روزي اش از هر سو فراوان مي رسيد، پس [ساكنانش] نعمت هاي خدا را ناسپاسي كردند، و خدا هم به سزاي آنچه انجام مي دادند، طعم گرسنگي و هراس را به [مردم] آن چشانيد». (نحل: 112)


1- محمدباقر مجلسي، زندگاني حضرت امام حسين7 (ترجمه جلد 45 بحارالانوار).

ص: 310

6. ضرورت رعايت تقوا، در بهره گيري از رزق الهي

6. ضرورت رعايت تقوا، در بهره گيري از رزق الهي

«وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ حَلَالًا طَيِّبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ؛ و از آنچه خداوند روزي شما كرده، حلال و پاكيزه را بخوريد، و از خدا پروا داريد». (مائده: 88)

«و مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَج_ا و يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ؛... و هر كس از خدا پروا كند، [خدا] براي او راه بيرون شدني قرار مي دهد و از جايي كه حسابش را نمي كند، به او روزي مي رساند». (طلاق: 2 و 3)

7. شكر خدا هنگام استفاده از رزق

7. شكر خدا هنگام استفاده از رزق

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، از نعمت هاي پاكيزه اي كه روزي شما كرده ايم، بخوريد و خدا را شكر كنيد». (بقره: 172)

8. انفاق از روزي

8. انفاق از روزي

«وَأَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمْ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُنْ مِنْ الصَّالِحِينَ؛ و از آنچه روزي شما كرده ايم، انفاق كنيد، پيش از آنكه مرگ يكي از شما فرا رسد و بگويد: پروردگارا، چرا تا مدتي بيشتر [اجل] مرا به تأخير نينداختي تا صدقه دهم و از نيكوكاران باشم؟» (منافقون: 10)

9. روزي رسان خداست

9. روزي رسان خداست

«نَحنُ نَرزُقُكُم واِيّاهُم؛ ما شما و آنان را روزي مي رسانيم». (انعام: 151)

10. وسعت رزق و ناسپاسي انسان

10. وسعت رزق و ناسپاسي انسان

«وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ

ص: 311

بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ؛ و اگر خدا روزي را بر بندگانش فراخ گرداند، مسلّماً در زمين سر به عصيان برمي دارند، ليكن آنچه را بخواهد به اندازه اي [كه مصلحت است] فرو مي فرستد. به راستي كه او به [حال] بندگانش آگاهِ بيناست». (شوري: 27)

11. پايداري رزق و نعمت هاي آخرتي

11. پايداري رزق و نعمت هاي آخرتي

«ولا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ اِلي ما مَتَّعنا بِهِ اَزوج_ًا مِنهُم زَهرَةَ الحَيوةِ الدُّنيا لِنَفتِنَهُم فيهِ ورِزقُ رَبِّكَ خَيرٌ واَبقي؛ و زنهار به سوي آنچه اصنافي از ايشان را از آن برخوردار كرديم [و فقط] زيور زندگي دنياست تا ايشان را در آن بيازماييم، چشم مدوز، و [بدان كه] روزي پروردگار تو بهتر و پايدارتر است». (طه: 131)

منابع ديگر

منابع ديگر

ايلداري، يوسف، رزق و روزي حلال و حرام در زندگي، تهران، 1385.

جمالي، قربان، تدبير معيشت از ديدگاه آيات و روايات، قم، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، پژوهشكده تحقيقات اسلامي، انتشارات زمزم هدايت، 1385.

زاهدي، طاهر، عوامل افزايش رزق و روزي، قم، انتشارات جامعة القرآن الكريم، 1387.

شريفي اشكوري، مرتضي، عوامل فقر و رزق و روزي، تهران، آوينا، 1385.

قاسمي، محمدعلي، روزي حلال، قم، نورالزهراء عليها السلام ، 1388.

متين، علي، رزق و روزي از ديدگاه قرآن و حديث، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1390.

مهدوي، سيد ابوالحسن، رزق مادي و معنوي، اصفهان، نسيم رحمت، 1390.

11

ص: 312

ص: 313

رياست طلبي

اشاره

رياست طلبي

«وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً؛ و كساني كه مي گويند: پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مايه روشني چشم ما قرار ده، و ما را براي پرهيزكاران پيشوا قرار ده!». (فرقان: 74)

در سوره فرقان، بندگان خداوند رحمان معرفي مي شوند و ويژگي هاي آنها نام برده مي شود: بندگان خداي رحمان كساني هستند كه روي زمين بي تكبر راه مي روند و هرگاه جاهلان، آنان را مخاطب قرار مي دهند و سخنان نابخردانه گويند، با ملايمت و سلامت نفس پاسخ دهند. عباد الرحمان، اهل شب زنده داري و دعا و توجه به خدا هستند. آنان از خدا مي خواهند كه عذاب جهنم را از آنها دور سازد. آنها اهل انفاق و بخشش هستند و در اين كار حد اعتدال و ميانه را رعايت مي كنند. آنها اهل شرك نيستند، يعني در كنار خداوند سبحان، معبود ديگري ندارند تا او را بخوانند. پاكدامن هستند... آرزوي رياست و امامت در دل مي پرورانند، اما رياست و امامتي كه رنگ و بوي خدايي داشته باشد. آنها چنين دعا مي كنند: «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا؛ بارالها، ما را

ص: 314

پيشواي پرهيزكاران گردان». بله، آنها آرزو دارند كه مديريت جامعه را بر عهده گيرند؛ مديريت، رياست و امامتي كه يك ارزش است. آنها انسان هاي بلندهمتي هستند. نه تنها خود اهل تقوايند، بلكه آرزو دارند چنان گوي سبقت را ببرند كه الگويي براي اهل تقوا شوند. آنها دوست دارند ديگران را هم به راه تقوا رهنمون شوند.

با اين بيان، روشن مي شود كه درخواست چنين رياستي، نه تنها بد نيست، بلكه از دعاهاي خوب و موردپسند خداست. اين نوع رياست و به تعبير قرآن كريم امامت، براي هر كسي امكان پذير نيست.

خداوند متعال به حضرت داود عليه السلام فرمود: «خداوند، امامت دانشمندي را كه قلبش دوستدار شهوت هاست، بر اهل تقوا حرام كرده است».(1)

بعضي از مفسّران، مانند علامه طباطبايي رحمه الله در تبيين اين دعا (واجعلنا للمتقين اماماً) مي نويسد: «يعني ما را توفيق ده تا در راه انجام خيرات و به دست آوردن رحمتت، از يكديگر سبقت گيريم. در نتيجه، ديگران كه دوستدار تقوايند، از ما ياد بگيرند و ما را پيروي كنند...».(2)

در كنار اين برداشت از رياست و امامت، برداشت ديگري نيز در قرآن و روايات ديده مي شود؛ درست در نقطه مقابل اين معنا، در قرآن كريم مي خوانيم: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ؛ [آري،] اين سراي آخرت را [تنها] براي كساني قرار مي دهيم كه اراده برتري جويي در زمين و فساد ندارند؛ و عاقبت نيك براي پرهيزكاران است!». (قصص: 83)


1- نك: تفسير نور الثقلين، ج4، ص44.
2- ترجمه الميزان، ج15، ص339.

ص: 315

بر اساس اين آيه نوراني، بهشت از آنِ كساني است كه حتي اراده و نيت برتري جويي را در دل نپرورانند. در روايات هم آمده است: «رياست مايه نابودي است».(1)

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «حبّ رياست را از عوامل نافرماني انسان در برابر حضرت حق تبارك و تعالي معرفي كرده است».(2)

امام صادق عليه السلام نيز فرموده است: «حبّ مقام و شهرت، در دل انسانِ ترسانِ بيمناك از خدا، جاي نمي گيرد».(3)

بنابراين، مي توان نتيجه گرفت كه رياست طلبي دو نوع است و بايد تبيين شود كه كدام نوع رياست طلبي خوب، و كدام نوع آن بد و زشت و عامل هلاكت انسان است.

براي روشن شدن بحث رياست، چند پرسش را مي توان مطرح كرد:

1. اقسام رياست كدام است؟

2. رياست طلبي، چه آثار منفي دارد؟

3. راه درمان رياست طلبيِ ناپسند چيست؟

4. آفات رياست چيست؟ (به هرحال، افرادي به عنوان جلودار، مدير و يا رئيس يك مجموعه قرار مي گيرند. آيا اين جايگاه، آفاتي دارد؟ آن آفات چيست كه فرد مؤمن و اهل تقوا بايد به آن توجه كند؟).

1. اقسام رياست

1. اقسام رياست

بسياري از كارها و فعاليت هاي انسان ها، از نظر ظاهر، تفاوتي با هم ندارند. براي مثال، كسي كه مدرسه اي مي سازد، مسجدي بنا مي كند،


1- غررالحكم، ص223.
2- الخصال، ص330، ح 27.
3- الكافي، ج2، ص69، ح 7.

ص: 316

جامعه اي را راهبري مي كند و...، از نظر ظاهر هيچ تفاوتي بين آنها ديده نمي شود و همه اين كارها، پسنديده است؛ به تعبير دقيق، داراي حسن فعلي است. اما همه اين كارها، باطني دارد كه متوجه كننده كار است و آن، نيت و انگيزه انجام دادن كار است. در بيشتر موارد، تفاوت كارها در همين باطنِ انگيزه و نيت كارهاست. توجه به همين نكته، تفاوت اصلي انواع رياست را روشن مي سازد. وگرنه رياست، امامت، راهبري و هر تعبير ديگر، حقيقت موضوع را عوض نمي كند. كسي كه رئيس يا امام مي شود و ديگران از او پيروي مي كنند، جلودار ديگران است و اين، يك حقيقت واحد است. اما آنچه رياست، امامت و راهبري را دو قسم مي كند، نيت ها و جهت هاست: با چه هدفي رياست مي كند؟ آيا براي خداست؟ در جهت خداست؟ يا براي هواي نفس و در جهت طاغوت است؟

از ديدگاه قرآن و مكتب اهل بيت عليهم السلام ، رياست، راهبري و ولايت، از دو قسم خارج نيست: يا رياست و ولايت الهي است، و يا رياست و ولايت طاغوتي است.

رياست و ولايت الهي، بندگان خدا را به سوي عدالت، تقوا، خوبي ها و نور، هدايت كند: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّور».

بر خلاف رياست الهي، رياست و ولايت طاغوتي، بندگان را به سمت ستم و گناه، زشتي ها و بدي ها و به سمت تاريكي ها مي كشاند. رياست طاغوتي، هدفش هواي نفس و دنياست و ريشه آن، به دوستي دنيا و به تعبير روايات، حبّ الدنيا برمي گردد. روشن است كه «حب الدنيا رأس كل خطيئه؛ دوستي دنيا، ريشه همه خطاهاست».(1)


1- نهج الفصاحه، ص437.

ص: 317

پس رياست و راهبري اگر به نيت الهي و در سرزمين تقوا و براساس تقوا باشد، مطلوب و زيباست و اگر به نيت طاغوت باشد و در سرزمين حبّ دنيا و بر اساس هوا و هوس باشد، نامطلوب و زشت است.

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «نيت مؤمن، بهتر از عمل اوست و نيت كافر، بدتر از عملش است و هر كس طبق نيتش كار مي كند».

مرحوم مجلسي در تفسير اين روايت، دوازده قول از دانشمندان حديث نقل مي كند و سپس، تحقيقي لطيف و تفصيلي عميق از خود بيان مي فرمايد كه به واسطه اهميت مقام و از اين نظر كه نيت، ركن و پايه همه اعمال است، مختصري از كلامش را در اينجا ذكر مي كنيم:

تصحيح نيت از مشكل ترين اعمال انسان است؛ زيرا نيت، تابع حالت نفساني است و قبول و رد و درجات كمالش، مربوط به همان حالت نفساني مي باشد و تصحيح نيت جز با بيرون ساختن محبت دنيا به وسيله رياضات شاقه و تفكرات صحيحه ممكن نگردد؛ زيرا دل، سلطان و فرمانرواي بدن است و همه اعضا و جوارح، محكوم فرمان او مي باشند و در يك دل، دو محبت متناقض جمع نشود؛ چنان كه خداي تعالي فرمايد: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ؛ خدا در اندرون هيچ كس دو دل قرار نداده»؛ و چون دنيا و آخرت، دو مطلوب مخالف و متناقض يكديگرند، محبت آن دو در يك دل جمع نشود. ازاين رو، كسي كه محبت دنيا در دلش جايگزين شده و آخرت را فراموش كرده است، هميشه فكر و خيال و اعضا و جوارحش متوجه دنيا است و هر عملي كه انجام مي دهد نتيجه غايي و مقصود حقيقي اش دنياست؛ اگرچه به دروغ دم از خدا

ص: 318

و آخرت زند. ازاين رو، در عبادات و طاعاتش هم اعمالي را انتخاب مي كند كه بدان ها وعده بسياري مال داده شده و به طاعاتي كه موجب تقرب و محبت خداست، اعتنايي ندارد.

و نيز كسي كه حب جاه و شهرت بر دلش مستولي گشته، در همه اعمال و رفتارش، از آن منظور و هدف پيروي مي كند.... .(1)

بنابراين، آن رياستي كه به حب دنيا مي انجامد، رياست نكوهيده است كه مكتب اهل بيت عليهم السلام نيز آن را تأييد نمي كند. بر اين اساس، تعريف ائمه اطهار عليهم السلام از رياست طلبي نكوهيده، در خور توجه است. سفيان بن خالد مي گويد: «امام صادق عليه السلام به من فرمود: اي سفيان! از رياست بپرهيز؛ زيرا هركس جوياي رياست شد، هلاك گشت. عرض كردم: فدايت شوم، پس همه ما هلاك شديم؛ زيرا هيچ يك از ما نيست جر آنكه دوست دارد اسمش بُرده شود و مردم به او روي آورند و از او پيروي كنند. حضرت فرمود: درست متوجه نشدي؛ بلكه رياست طلبي به اين معناست كه كسي را غير از حجت [خدا] عَلَم كني و هرچه مي گويد تصديق نمايي و مردم را به عقيده او فرا خواني».(2)

علماي اخلاق نيز به اين نكته مهم توجه داشته اند. در كتاب معراج السعادة، آنجا كه صفات و اخلاق زشت را برمي شمارد، از محبت جاه، شهرت، بزرگي و رياست نيز نام مي برد و حقيقت جاه و رياست طلبي را چنين معنا مي كند: «تسخير قلوب مردم و مالك شدن دل هاي ايشان است؛ همچنان كه در مالداري، تسخير اعيان درهم و دنيا و... امثال اينهاست... محبت جاه، بالاتر و بيشتر از محبت مال است...


1- اصول كافي، ترجمه: سيد جواد مصطفوي، ج3، ص133.
2- معاني الاخبار، ص180، ح 1.

ص: 319

حب جاه و شهرت، از مهلكات عظيم و طالب آن، طالب آفات دنيويه و اخرويه است و كسي كه اسم او مشهور و آوازه او بلند شد، كم مي شود كه دنيا و آخرت او سالم بماند؛ مگر كسي كه خداوند عالم، به حكمت كامله خود، [او را] به جهت نشر احكام دين برگزيده باشد... و از اين است كه اخبار و آيات در مذمت آن بي شمار وارد گرديده. خداوند عالم مي فرمايد: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً. يعني آن خانه آخرت را كه وصف آن را شنيده اي، قرار داده ايم از براي آنان كه نمي خواهند در دنيا بزرگي و برتري را در زمين و نه فساد و تباهكاري را»؛(1) و ديگر مي فرمايد: «مَنْ كانَ يُريدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لا يُبْخَسُونَ أُولئِكَ الَّذينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّار».(2)

خلاصه مضمون آنكه هر كه طالب باشد زندگاني دنيا را و آرايش و زينت آن را، كه از آن جمله جاه و منصب است، به ايشان در دنيا پاداش سعي هاي ايشان مي رسانيم، ولي در آخرت براي ايشان فقط آتش است.

و از آفتاب فلك سروري و والي ولايت پيغمبري وي است كه: دوستي جاه و مال، نفاق را در دل مي روياند، چنان كه آب، گياه را مي روياند.

و هم از آن سرور، منقول است كه اگر دو گرگ درنده را در جايگاه گوسفندان رها كرده باشند، آن قدر كه دوستي مال و جاه در اين مرد مسلمان فساد مي كند، آن دو گرگ، گوسفندان را فاسد نمي كنند.

از زمان آدم تا اين دم، حب جاه سبب بيشتر عداوت ها و مخالفت ها


1- قصص: 83.
2- هود: 15و16.

ص: 320

با انبيا دين و اوصياي الهي بوده است. نمرود مردود، به همين جهت آتش براي سوختن ابراهيم خليل افروخت و فرعون ملعون به اين سبب خانمان سلطاني خود را سوزاند.

حب جاه است كه شدّاد بدنهاد را به ساختن ارم ذات العماد، [وا] داشت و لعن ابد و عذاب مخلد، بر او گماشت.

يثرب به باد رفت به تعمير ملك شام

بطحا خراب شد به تمناي ملك ري».(1)

2. آثار رياست طلبي

اشاره

2. آثار رياست طلبي

بايد توجه داشت كه دوستي رياست و و دوستي جاه در روايات نكوهش شده است. رياست طلبي يك صفت نفساني است و آثار منفي و مفاسد فراواني مانند ريا، نفاق، نابودي دين، دروغ گويي و... را به دنبال دارد.

الف) نفاق و ريا

الف) نفاق و ريا

حب جاه و مقام و رياست طلبي، به طور معمول انسان را به سوي نفاق مي كشاند. ملااحمد نراقي در تبيين اين موضوع مي نويسد:

و از جمله مفاسد اين صفت خبيثه آن است كه هركسي كه بر دل او حب جاه و برتري مستولي شد، همگي همت بر مراعات جانب خلق مقصور و از ملاحظه رضاي خالق دور مي گردد. پيوسته از روي ريا اعمال و افعال خود را در نظر مردمان جلوه مي دهد و هميشه منافقانه، دوستي خود را با ايشان ظاهر مي سازد و روز و شب متوجه اين است كه چه كاري كند كه منزلت او در نزد مشتي اراذل افزايد و صبح و شام در فكر


1- معراج السعادة، صص 427 _ 429 (با اندكي تصرف).

ص: 321

اينكه چه سخن گويد كه مرتبه او در پيش چندي اوباش زايد گردد و دورويي را، شعار و نفاق را شيوه خود مي سازد و به انواع معاصي و محرمات مي پردازد و به اين سبب بود كه اكابر علما و اعاظم اتقيا، از جاه و رياست گريزان بودند. چنان كه آدمي از شير درنده و مار گزنده مي گريزد... .(1)

ب) نابودي دين و ديانت

ب) نابودي دين و ديانت

يكي از آثار بسيار خطرناك دوستي مال و منصب، وارد شدن آسيب و زيان شديد به دين انسان مؤمن است. در روايات، تعبير گويايي براي اين موضوع به كار رفته و بر انسان عاقل، لازم است كه در تعبير اهل بيت عليهم السلام تأمل كند.

امام صادق عليه السلام آنگاه كه مي خواهد خطر اين حب و دوستي نابجا را به تصوير بكشد، مي فرمايد: «فساد دو گرگ در يك گله بدون چوپان، يكي در جلو و ديگري در عقب آن، كمتر است از فساد دوستي و جاه طلبي در دين شخص مسلمان».(2)

در اين مثال، انسان مسلمان و دين او به گله اي تشبيه شده است كه شباني ندارد و هدف حمله گرگ قرار مي گيرد. گرگ وحشي و درنده كه به گله حمله مي كند، حرص نابودي دارد. وقتي به گوسفندي حمله مي كند، او را مي درد و سراغ گوسفندي ديگر مي رود. در اين فرض كه دو گرگ از دو جهت به گله اي حمله مي كنند كه فريادرس ندارد، تا تمام گله را نابود نكنند، آرام نمي گيرند. حبِ رياست نيز سيري ندارد و فقط


1- معراج السعادة، ص429.
2- الحياة، ج4، ص55.

ص: 322

درصدد نابودي است و تا صاحب خود را نابود نسازد، آرام نمي گيرد. اما حبِ رياست، يك تفاوت با گرگ بيابان دارد و آن اين است كه حب رياست، چون در جان آدمي است، اول به خود آدمي آسيب مي رساند و سپس ديگران را هلاك مي كند. امام صادق عليه السلام در روايتي شيعيان را از رؤسا و رياست طلبان برحذر مي دارد؛ زيرا رياست طلبان دو ويژگي دارند: «هَلَكَ و اَهلَكَ؛ هلاك مي شوند و پيروانشان را هلاك مي كنند».(1)

بر همين اساس، امامان معصوم عليهم السلام ، پيروي و دنباله روي از افراد را نيز نهي مي كنند. ايشان در پاسخ شيعيان كه چنين چيزي را امكا ن پذير نمي دانند و معتقدند به هرحال در جامعه بايد از كسي پيروي كرد، توضيح مي دهند كه مقصود آن است كه كسي را بدون حجت جلودار خود قرار ندهند و هر سخن وي را تصديق نكنند.(2)

امام حسن عسگري عليه السلام در حديثي طولاني فرمود: عوام ما (شيعياني كه فقيه و مجتهد نيستند)، هرگاه از علما و دانشمندان خود فسق و فجور آشكار و گناه شديد و حرص بر دنيا و حرام خواري ديدند، اگر از اين گونه افراد تقليد كنند و پيرو آنها باشند، مانند قوم يهود خواهند شد كه خداوند در قرآن كريم، آنها را به دليل پيروي از علماي فاسق نكوهش كرده است. سپس حضرت، اين كلام مشهور را بيان فرمود: «فأمّا من كان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظا لدينه مخالفاً علي هواه مطيعاً لمولاه فللعوام ان يقلّدوه.» و در ادامه مي فرمايد كه «اين ويژگي ها در بعضي از فقهاي شيعه يافت مي شود، نه در همه آنها...».(3)


1- خويي، منهاج البراعة في نهج البلاغة، ج13، ص273.
2- خويي، منهاج البراعة في نهج البلاغة، ج13، ص273.
3- خويي، منهاج البراعة في نهج البلاغة، ج13، ص273.

ص: 323

هرچند اين حديث درباره دانشمندان است، در حقيقت، بحث پيروي از افرادي است كه به عنوان رئيس جامعه مطرح مي شوند. بنابراين، در يك نگاه عام، بحث رياست و پيروي از رؤساي خوب و بد در آن مطرح شده است. به عبارت ديگر، ائمه عليهم السلام وظيفه شيعه را در دوران غيبت مشخص كرده اند.

ج) دوري از رحمت خدا

ج) دوري از رحمت خدا

در كتاب اصول كافي، يك باب به بحث رياست طلبي اختصاص يافته است. در آن باب، حديثي از امام صادق عليه السلام آمده كه حضرت فرمود: «ملعون است كسي كه رياست را به خود بندد. ملعون است كسي كه به آن همت گمارد، و ملعون است كسي كه به فكر آن باشد».(1)

بنابراين، رياست در همه مراحل نفي مي شود؛ يعني انسان مؤمن نبايد در فكر رياست باشد؛ نبايد به آن همت گمارد و براي رسيدن به آن نقشه بكشد؛ و نبايد در جايگاه رياست قرار گيرد.

د) كذب و دروغ

د) كذب و دروغ

در روايات، دوستداران رياست نكوهش شده اند. چنين افرادي به طور معمول، براي جلب نظر ديگران دروغ مي گويند؛ چنان كه در روايات، دروغ از آثار حب رياست بيان شده است. كسي كه با داشتن حب رياست، به رياست هم برسد، حتماً به دروغ گرفتار مي شود. محمد بن مسلم مي گويد: «شنيدم امام صادق عليه السلام فرمود: گمان نكني كه من خوبان و بدان شما را نمي شناسم. به خدا كه بَدان شما كسي است كه دوست


1- اصول كافي، ج3، ص406.

ص: 324

دارد پشت سرش راه روند و به ناچار بايد دروغ پردازد يا ناتوان در رأي باشد».(1)

بايد توجه داشت كه كذب و دروغ، كليد همه بدي ها معرفي شده است؛ چنان كه در روايتي از امام حسن عسگري آمده است: «همه خباثت و زشتي ها در خانه اي قرار داده شده كه كليد آن دروغ است».(2)

در روايت ديگري، امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند عزوجل براي بدي ها قفل هايي قرار داد و كليد همه آن قفل ها، شراب است و بدتر از شراب، دروغ است».(3)

مرحوم مجلسي در توضيح بحث رياست مي نويسد:

رياست، بد و خوب دارد. رياست خوب آن است كه خداي تعالي به پيغمبران و اوصيا عليه السلام داده و نيز مانند قاضي و امام جماعت و تدريس و وعظ و هر منصب شرعي كه مقصود، رئيس دلسوزي براي مردم و جلوگيري از فساد و منكرات باشد و اين رياست، واجب كفايي و گاهي واجب عيني است؛ و رياست مذموم و ناپسند، آن است كه شخص رئيس از منصبش سوءاستفاده كند و مقصودش به دست آوردن اغراض پست دنيا باشد و اين اخبار بر وجوه مذمومه و ناپسند آن حمل شود يا بر اينكه كسي نفس رياست را دوست داشته باشد و جاه طلب باشد و غرض شرعي مستحسني از آن نداشته باشد.(4)


1- اصول كافي، ج3، ص407.
2- منهاج البراعة في نهج البلاغة، ج6، ص77.
3- منهاج البراعة في نهج البلاغة، ج6، ص77.
4- اصول كافي، ج3، ص407.

ص: 325

به هر حال، بايد توجه داشت كه آثار منفي حب رياست و رياست طلبي، در مواردي كه گفته شد، منحصر نمي شود؛ زيرا براساس اين تحليل كه دروغ كه سرچشمه همه بدي هاست، شرّ و بدي رياست طلبي مي تواند تا جايي برسد كه انسان را در مقابل پيامبر صلي الله عليه و آله و امام معصوم عليهم السلام قرار دهد و حتي به كشتن امام معصوم عليه السلام بينجامد. نمونه بارز آن را مي توان در صحنه كربلا ديد كه بسياري از سران لشكر يزيد، به دليل رياست طلبي و اميد به رياست، در مقابل امام حسين عليه السلام قرار گرفتند.

داستان عمر سعد و وعده رياست ري مشهور است. اين وعده چنان آتشي در دل عمر سعد برافروخت كه او را به هلاكت ابدي كشاند.

3. راه درمان رياست طلبي

اشاره

3. راه درمان رياست طلبي

مرحوم ملااحمد نراقي صاحب كتاب معراج السعادة، دو راه براي درمان مرض حب جاه و رياست معرفي مي كند.

راه اول: راه علمي

راه اول: راه علمي

ايشان در اين مرحله، انسان را به تفكر دعوت مي كند؛ تفكر در اينكه حكومت و فرمانروايي و سلطنت، ويژه ذات پاك حضرت حق تعالي است. او در ادامه مي نويسد:

پس تفكر كن در نهايت فايده جاه و رياست و ثمره اقتدار و شهرت، در صورتي كه از همه آفات خالي باشد، تا هنگام مردن است و به واسطه مرگ، همه رياست ها زايل و همه منصب ها منقطع مي گردد و خود، ظاهر است كه جاه و رياستي كه در

ص: 326

اندك زماني به باد فنا رود، عاقل به آن خرسند نمي گردد.... مشهور است كه اسكندرِ ذوالقرنين در هنگام رحيل، وصيت كرد تا دو دست او را از تابوت بيرون گذارند تا عالميان، معاينه (بالعيان و روشن) ببينند كه با آن همه ملك و مال، با دستان تهي از كوچگاه دنيا به منزلگاه آخرت رفت... روزي هارون الرشيد، بهلول عاقلِ ديوانه نما را در رهگذاري ديد كه بر اسب ني، سوار شده و با كودكان بازي مي كرد. هارون پيش رفته، سلام كرد و التماس پندي نمود. بهلول گفت: ايهاالامير هذه قصورهم و هذه قبورهم (اي امير، اين كاخ هاي آنهاست و آن هم قبرهاي آنها)...»(1).

راه دوم: راه عملي

راه دوم: راه عملي

«اما معالجه عملي حب جاه آن است كه گمنامي و گوشه نشيني را اختيار كني و از مواضعي كه در آنجا مشهور [هستي]، و اهالي آن درصدد احترام تو هستند، مسافرت كني و مواضعي كه در آنجا گمنام باشي، مسكن نمايي...».(2)

علامه طباطبايي رحمه الله در تفسير الميزان، بحثي در خصوص اخلاق دارد و در آنجا قاعده اي كلي براي اصلاح نفس بيان مي كند كه در جاي خود تأمل برانگيز و مفيد است. اين قاعده كلي، در درمان حب جاه و مقام و رياست طلبي هم مي تواند استفاده شود. ايشان مي نويسد:

بايد دانست كه اصلاح اخلاق و خوي هاي نفس و تحصيل


1- معراج السعادة، ص432.
2- معراج السعادة، ص438.

ص: 327

ملكات فاضله، در دو طرف علم و عمل و پاك كردن دل از خوي هاي زشت، تنها و تنها يك راه دارد؛ آن هم عبارت است از تكرار عمل صالح و مداومت بر آن؛ البته عملي كه مناسب با آن خوي پسنديده است، بايد آن عمل را آن قدر تكرار كند و در موارد جزئي كه پيش مي آيد، آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس، روي هم قرار گيرد و در صفحه دل نقش ببندد؛ نقشي كه به اين زودي ها زايل نشود و يا اصلاً زوال نپذيرد... .(1)

ايشان براي استفاده از اين قاعده كلي، چند راه معرفي مي كند:

راه اول: راهي است كه فلاسفه پيموده اند و يا در كتاب هاي اخلاق قديم، اخلاق يونان و غيره يافت مي شود و آن اين است كه انسان فوايد دنيايي فضايل و زيان هاي آن را در نظر بياورد و جايگاهي را كه در جامعه و مردم كسب مي كند، در نظر گيرد. اين راه مي تواند براي آغاز و انسان هاي تازه كار، مناسب باشد، اما راه قرآني نيست.

راه دوم: راه عموم پيامبران است كه توجه پيدا كردن به فوايد و زيان هاي اخروي و بهشت و جهنم است. اين راه در قرآن كريم هم آمده و براي انسان هاي متوسط، راه خوبي است.

راه سوم: اين راه، مخصوص قرآن كريم است و ايشان در توضيح اين راه مي نويسد:

در اين ميان، طريقه سوم هست كه مخصوص به قرآن كريم است و در هيچ يك از كتب آسماني كه تاكنون به ما رسيده، يافت نمي شود و نيز از هيچ يك از تعاليم انبياي گذشته عليهم السلام


1- ترجمه تفسير الميزان، ج1، ص533.

ص: 328

نقل نشده و نيز در هيچ يك از مكاتب فلاسفه و حكماي الهي ديده نشده و آن عبارت از اين است كه انسان ها را از نظر اوصاف و طرز تفكر، طوري تربيت كرده كه ديگر محل و موضوعي براي رذايل اخلاقي باقي نگذاشته و به عبارت ديگر، اوصاف رذيله و خوي هاي ناستوده را از طريق رفع از بين برده نه دفع؛ يعني اجازه نداده كه رذايل در آنها راه يابد تا درصدد برطرف كردنش برآيند. بلكه دل ها را آن چنان با علوم و معارف خوب پر كرده كه ديگر جايي براي رذايل باقي نگذاشته است.

توضيح اينكه هر عملي كه انسان براي غير خدا انجام دهد، الّا و لابد منظوري از آن عمل در نظر دارد؛ يا براي اين مي كند كه در آن عزتي سراغ دارد و مي خواهد آن را به دست آورد و يا به خاطر ترس از نيرويي، آن را انجام مي دهد تا از شرّ آن نيرو محفوظ بماند. قرآن كريم، هم عزت را منحصر در خداي سبحان كرده و فرموده است: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً؛ عزت همه اش از خداست»(1) و هم نيرو را منحصر به او كرده و فرموده است: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً؛ نيرو همه اش از خداست.»(2) و معلوم است كسي كه به اين دين و به اين معارف ايمان دارد، ديگر در دلش جايي براي ريا و ترس از غير خدا و اميد به غيرخدا و تمايل و اعتماد به غيرخدا باقي نمي ماند... [اين] طريقه سوم كه راه قرآن است، براساس توحيد خالص و كامل بنا شده؛


1- يونس: 65.
2- بقره: 165.

ص: 329

توصيه اي كه تنها و تنها در اسلام ديده مي شود و خاص اسلام است كه بر آورنده اش بهترين صلوات و درودها باد... .(1)

با اين بيان، مي توان نتيجه گرفت كه مؤثرترين راه براي درمان همه بيماري هاي اخلاقي يا كسب فضايل اخلاقي، روش دعوت به ايمان دوباره به خداست: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ(2). انسان اگر به راستي درك كند كه غيرخدا هيچ است، همه ملك و خلق (و نيز انسان) آفريده خداست، ملك خداست، عبد خداست، وجودش از خودش نيست و همه چيز از آن خداست، و اين فهم و ايمان خود را تكرار كند و بر آن مداومت ورزد، ريشه حب رياست، بلكه ريشه حب دنيا و آنچه در آن است، خشك خواهد شد.

4. آفات رياست

4. آفات رياست

جامعه انساني بدون رئيس و بدون رهبر نمي شود. در ديدگاه شيعه، رياست حقيقي كه ولايت الهي است، ذاتاً از آن خداست. و بعد از خدا، اين رياست الهي به پيامبر صلي الله عليه و آله و سپس به صاحبان امر، يعني امامان معصوم عليهم السلام بخشيده شده است. بنابراين، بر هر مسلماني است كه فقط از اين افراد اطاعت و پيروي كند: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ».

پيامبر صلي الله عليه و آله و جانشينان او چون معصوم هستند، از آفات رياست به دورند؛ هرچند امام پرهيزكاران، علي عليه السلام وقتي مردم انبار به احترام آن حضرت به دنبال مركب حضرت حركت مي كردند، آنها را از اين كار


1- ترجمه تفسير الميزان، ج1، ص540.
2- نساء: 136.

ص: 330

بازداشت و فرمود: آيا نمي دانيد كه پياده رفتن همراه سواره، مايه فساد، و آن فساد مايه خواري پياده است؟ بازگرديد.(1)

اما در جامعه، فقط معصوم عليهم السلام حكومت و رياست نمي كند؛ افراد ديگري از مؤمنان و مسلمانان حاكم مي شوند و رياست مي كنند. بر فرض كه رياست براساس عدل و تقوا باشد، باز بايد بدانند كه در معرض خطر بزرگي هستند.

در روايات براي رياست آفاتي برشمرده شده كه توجه به آنها، براي هر هر مديري لازم و ضروري است. اين آفات عبارتند از:

فخرفروشي، كيفر دادن زيردستان با اندك خطايي، ناداني، نداشتن سعه صدر و عقل و بردباري و... كه روايات آن در گلبانگ حديث همين نوشتار ذكر شده است.

گلبانگ حديث

اشاره

گلبانگ حديث

زير فصل ها

نكوهش رياست

خطر رياست طلبي

رياست طلبي نكوهيده

آفت رياست

ابزار رياست

نكوهش رياست

نكوهش رياست

1. امام علي عليه السلام : «الرئاسةُ عَطَبٌ؛ رياست [مايه] نابودي است».(2)

2. امام باقر عليه السلام : «لا تَطلُبَنَّ أن تكونَ رَأسا فتكونَ ذَنَبا؛ در پي سركرده بودن مباش، كه دنباله رو مي شوي».(3)

3. امام صادق عليه السلام : «كُنْ ذَنَبا و لا تَكُن رَأسا؛ دنباله رو باش و سركرده مباش».(4)

4. امام صادق عليه السلام :


1- رهاورد خرد (ترجمه تحف العقول)، ص205.
2- غررالحكم، ح ٢٢٣.
3- الكافي، ج٢، ص٣٣٨، ح ١.
4- بحارالانوار، ج٧٨، ص٢٢٦، ح ٩٥.

ص: 331

فيما ناجي اللّهُ تعالي بهِ موسي عليه السلام : ... لا تَغبِطَنَّ أحدا بِرِضَي الناسِ عَنهُ حتّي تَعلَمَ أنَّ اللّه َ راضٍ عَنهُ، و لا تَغبِطَنَّ مَخلوقا بطاعَةِ الناسِ لَهُ فإنّ طاعةَ الناسِ لَهُ و اتِّباعَهُم إيّاهُ علي غيرِ الحقِّ هَلاكٌ لَهُ و لِمَنِ اتَّبَعَهُ.(1)

از نجواهاي خداوند متعال با موسي عليه السلام اين بود: به حال كسي كه مردم از او خشنودند غبطه مخور، تا آنكه بداني خدا هم از او خشنود است و به حال كسي كه مردم فرمانش را مي برند نيز غبطه مخور؛ زيرا طاعت و پيروي ناحق مردم از او، باعث هلاكت او و پيروانش باشد.

خطر رياست طلبي

خطر رياست طلبي

1. امام باقر عليه السلام : «ما ذِئبانِ ضارِيانِ في غَنَمٍ لَيسَ لَها راعٍ، هذا في اولها و هذا في آخِرِها، بِأسرَعَ فيها مِن حُبِّ المالِ و الشَّرَفِ في دِينِ المؤمِنِ؛ مال دوستي و جاه طلبي، به دين مؤمن زودتر خسارت مي زند تا حمله دو گرگ درنده به گله اي بي شبان؛ كه يكي از جلوي گله حمله آورد و ديگري از پشت آن».(2)

2. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «اول ما عُصِيَ اللّه ُ تباركَ و تعالي بِسِتِّ خِصالٍ: حُبِّ الدنيا، و حُبِّ الرئاسةِ، و حُبِّ الطعامِ، و حُبِّ النساءِ، و حُبِّ النومِ، و حُبِّ الراح_ةِ؛ نخستين بار خداوند متعال به شش خصلت نافرماني شد: دنيادوستي، رياست طلبي، شكم پرستي، زن بارگي، علاقه مفرط به خواب و آسايش طلبي».(3)

3. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : «مَن أحَبَّ أن يَمثُلَ لَهُ الرِّجالُ فَلْيَتَبوَّأْ مَقعَدَهُ مِنَ النارِ؛ هر


1- الكافي، ج٢، ص١٣٥، ح ٢١.
2- الكافي، ج٢، ص٣١٥، ح ٣.
3- الخصال، ص٣٣٠، ح ٢٧.

ص: 332

كس دوست داشته باشد كه مردم در برابرش به تعظيم بايستند، جايگاهش در دوزخ است».(1)

4. امام علي عليه السلام : «آفَةُ العُلَماءِ حُبُّ الرئاسةِ؛ آفتِ دانشمندان، رياست طلبي است».(2)

5. امام صادق عليه السلام : «إنّ شِرارَكُم مَن أحَبَّ أن يُوطَأ عَقِبُهُ، إنّهُ لا بُدَّ مِن كَذَّابٍ أو عاجِزِ الرَّأيِ؛ بدترين شما كسي است كه دوست دارد پشت سرش راه روند. چنين كسي ناچار، يا دروغ پرداز است يا سست رأي».(3)

6. امام صادق عليه السلام : «إنّ حُبَّ الشَّرَفِ و الذِّكرِ لا يَكُونانِ في قَلبِ الخائفِ الراهِبِ؛ حب مقام و شهرت، در دلِ ترسانِ بيمناك [از خدا] نباشد».(4)

7. امام صادق عليه السلام : «إيّاكُم و هؤلاءِ الرؤساءَ الذينَ يَتَرأّسُونَ، فَوَ اللّه ِ ما خَفَقَتِ النِّعالُ خَلفَ رَجُلٍ إلاّ هَلَكَ و أهلَكَ؛ از اين سران رياست پيشه بپرهيزيد؛ زيرا به خدا سوگند كه كفش ها در پي مردي به صدا درنيايد، مگر آنكه او هلاك شود و ديگران (پيروانش) را نيز به هلاكت اندازد».(5)

8. امام صادق عليه السلام : «مَن طَلَبَ الرئاسةَ هَلَكَ؛ هركس جوياي رياست باشد، نابود شود».(6)

9. امام صادق عليه السلام : «مَن أرادَ الرئاسةَ هَلَكَ؛ هركس رياست خواهد، هلاك شود».(7)


1- مكارم الأخلاق، ج١، ص٦٦، ح ٧٠.
2- غررالحكم، ح ٣٩٣٠.
3- الكافي، ج٢، ص٢٩٩، ح ٨.
4- الكافي، ج٢، ص٦٩، ح ٧.
5- الكافي، ج٢، ص٢٩٧، ح ٣.
6- الكافي، ج٢، ص٢٩٧، ح ٢.
7- الكافي، ج٢، ص٢٩٩، ح ٧.

ص: 333

رياست طلبي نكوهيده

رياست طلبي نكوهيده

1. عن سُفيان بن خالدٍ: قالَ أبو عبدِ اللّهِ عليه السلام : يا سُفيان إيّاكَ و الرئاسةَ، فما طَلَبَها أحَدٌ إلاّ هَلَكَ. فقلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداكَ قد هَلَكنا؛ إذ لَيسَ أحَدٌ منّا إلاّ و هو يُحِبُّ أن يُذكَرَ و يُقصَدَ و يُؤخَذَ عَنهُ. فقالَ: لَيسَ حيثُ تَذهَبُ إلَيهِ، إنّما ذلك أن تَنصِبَ رَجُلاً دونَ الحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ في كلِّ ما قالَ و تَدعُوَ الناسَ إلي قَولِهِ.(1)

به نقل از سفيان بن خالد، امام صادق عليه السلام به من فرمود: اي سفيان! از رياست بپرهيز؛ زيرا هركس جوياي رياست شد، هلاك گشت. عرض كردم: فدايت شوم! پس همه ما هلاك شديم؛ زيرا هيچ يك از ما نيست جز آنكه دوست دارد اسمش برده شود و مردم به او روي آورند و از او استفاده كنند. حضرت فرمود: درست متوجه نشدي، بلكه رياست طلبي به اين معناست كه كسي را غير از حجت [خدا] عَلَم كني و هرچه مي گويد تصديق كني و مردم را به عقيده او فراخواني.

2. عن أبي حَمزةَ الثماليّ: قال لي أبو عبد اللّه عليه السلام : إيّاكَ و الرئاسةَ، و إيّاكَ أن تَطَأ أعقابَ الرِّجالِ. قلتُ: جُعِلتُ فِداكَ اما الرئاسةُ فقد عَرَفتُها، و اما أن أطَأ أعقابَ الرِّجالِ فَما ثُلُثا ما في يَدِي إلاّ مِمّا وَطِئتُ أعقابَ الرِّجالِ ؟! فقال لي: لَيسَ حيثُ تَذهَبُ، إيّاك أن تَنصِبَ رجُلاً دُونَ الحُجَّةِ فَتُصدِّقَهُ في كُلِّ ما قالَ.(2)

به نقل از ابو حمزه ثُمالي _: امام صادق عليه السلام به من فرمود: از رياست بپرهيز و از راه افتادنِ پشت سر شخصيت ها خودداري كن. عرض كردم: فدايت شوم، [نكوهيده بودن] رياست را دانستم اما دو سوم آنچه [از اخبار و احاديث] در دست دارم، از همين راه افتادن دنبال رجال و شخصيت هاست. حضرت فرمود:


1- معاني الأخبار، ص١٨٠، ح ١.
2- الكافي، ج٢، ص٢٩٨، ح ٥.

ص: 334

درست متوجه نشدي، بلكه مقصود اين است كه مبادا كسي را غير از حجّت [خدا] عَلَم كني و هرچه مي گويد تصديق كني.

آفت رياست

آفت رياست

1. امام علي عليه السلام : «آفَةُ الرئاسةِ الفَخرُ؛ آفت رياست، فخرفروشي است».(1)

2. امام صادق عليه السلام : «لا يَطمَعَنَّ المُعاقِبُ علي الذَّنبِ الصغيرِ في السُّودَدِ؛ كسي كه مردم را به اندك گناهي كيفر دهد، نبايد به سَروَري چشم داشته باشد».(2)

3. امام صادق عليه السلام : «خَمسٌ هُنَّ كما أقُ_ولُ: لَيسَت لِبَخِيلٍ راحةٌ، و لا لِحَسُودٍ لَذَّةٌ، و لا لِمُلُوكٍ وَفاءٌ، و لا لِكَذّابٍ مُرُوءةٌ، و لا يَسُودُ سَفَيهٌ؛ شما را از پنج واقعيت آگاه مي سازم: بخيل را آسايش نباشد، و حسود را خوشي، و شاهان را وفاداري، و دروغگو را مردانگي، و نادان را رياست و سروري».(3)

ابزار رياست

ابزار رياست

1. امام علي عليه السلام : «آلَةُ الرئاسةِ سَعَةُ الصَّدرِ؛ سعه صدر ابزار رياست است».(4)

2. امام علي عليه السلام : «مَن جادَ سادَ، و مَن كَثُرَ مالُهُ رَأسَ؛ بخشنده آقايي كند، و ثروتمند رياست».(5)

3. امام علي عليه السلام : «مَن أحَبَّ رِفعةَ الدنيا و الاخرةِ فَلْيَمقُتْ في الدنيا الرِّفعةَ؛


1- غررالحكم، ح ٣٩٥٠.
2- بحارالانوار، ج٧٥، ص٢٧٢، ح ٢.
3- الخصال، ص٢٧١، ح ١٠.
4- نهج البلاغة، حكمت ١٧٦.
5- تحف العقول، ح ٩٦.

ص: 335

هركس دوست دارد در دنيا و آخرت بلندمرتبه باشد، بايد بلندمرتبگي را در دنيا دشمن دارد».(1)

4. امام علي عليه السلام : «مَن بَذَلَ مَعرُوفَهُ استَحَقَّ الرئاسَةَ؛ هركس نيكي كند، سزاوار رياست است».

نمونه هاي رفتاري

اشاره

نمونه هاي رفتاري

زير فصل ها

1. حب رياست ابن داود و شهادت امام باقر عليه السلام

1. حب رياست ابن داود و شهادت امام باقر عليه السلام

1. حب رياست ابن داود و شهادت امام باقر عليه السلام

حب رياست ابن داود، قاضي القضات زمان معتصم عباسي، جريان معروفي است كه مرحوم بحراني در تفسير البرهان آن را نقل مي كند.(2)

زرقان مي گويد: روزي ابن داود از مجلس معتصم برگشت. درحالي كه بسيار پريشان و غمناك بود! از او پرسيدم: چرا اين قدر ناراحتي؟ چه اتفاقي افتاده است؟ گفت: دوست داشتم بيست سال پيش مرده بودم.گفتم: چرا؟ گفت: به دليل جرياني است كه مربوط به اباجعفر بن محمد بن علي بن موسي است و نزد معتصم اتفاق افتاده است. در جلسه معتصم بودم؛ دزدي را آوردند كه به سرقت خود اقرار كرد. معتصم از تطهير او به وسيله حد پرسيد. جمعي از فقها را در مجلس جمع كرد. محمد بن علي (امام باقر عليه السلام ) را هم احضار كرد و پرسيد كه دست او از كجا بايد قطع شود؟ من گفتم از مچ دست. خليفه گفت: دليل تو چيست؟ گفتم: زيرا دست عبارت است از انگشتان و كف تا مچ؛ به دليل سخن خداوند در آيه تيمم كه فرمود: پس بر خاكي پاك تيمم كنيد و صورت و دست هايتان را مسح كنيد. اما عده اي گفتند بايد


1- غررالحكم، ح ٨٨٦٨.
2- في قوله تعالي: وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيدِيهُما (مائدة: 38).

ص: 336

تا آرنج قطع شود. خليفه گفت: دليل شما چيست ؟ گفتند: به دليل آيه وضو كه حد دست را تا آرنج بيان كرده است. ابن داود در ادامه مي گويد: معتصم مسئله را از جوانِ بيست و پنج ساله، يعني محمد بن علي عليه السلام پرسيد. حضرت فرمود: اينها جواب دادند! معتصم گفت: من از شما نظر مي خواهم. حضرت فرمود: هر دو اشتباه قضاوت كردند؛ به دليل آيه: ان المساجد لِلّه...؛ محل هاي سجده از آن خداست» و كسي نبايد در آنها تعرض كند و حد را مشخص كرد. معتصم جواب حضرت را پسنديد... .

ابن داود با اينكه مي دانست هر كس در خون امام باقر عليه السلام شريك شود، هلاك خواهد شد، معتصم را براي ترور آن حضرت تحريك كرد. در نهايت، معتصم _ لعنة الله عليه _ آن بزرگوار را مسموم كرد و به شهادت رساند.(1)

آموزه ها

آموزه ها

1. رياست طلبي علاوه بر گمراهي خود انسان، گمراهي ديگران را نيز به دنبال دارد. امام صادق عليه السلام در حديثي مي فرمايد: «إِياكُمْ وَ هَؤُلَاءِ الرُّؤَسَاءَ الَّذِينَ يتَرَأَّسُونَ فَوَ اللَّهِ مَا خَفَقَتِ النِّعَالُ خَلْفَ رَجُلٍ إِلَّا هَلَكَ وَ أَهْلَك؛ از گِرد اين رياست مداران كه بر گرده مردم سوار مي شوند، دور شويد؛ به خدا سوگند، صداي نعلين پشت سر هيچ كس طنين نيفكند جز اينكه پيشرو و مشايعت كننده هر دو هلاك شوند».(2)


1- البرهان في تفسير القرآن، ج 2، ص297.
2- منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئي)، ج 13، ص274.

ص: 337

2. در روايات، فكر كردن به رياست، اهتمام به آن و كوشش براي رسيدن به آن، نكوهش شده است.

3. بهترين راه مداواي رياست طلبي، توجه به توحيد و پناه بردن به خداوند متعال است؛ زيرا همه عزت ها و قدرت ها از آنِ خداست.

4. انسان مؤمن، در پي رياست نمي رود، اما امامت اهل تقوا را در دل دارد و اگر خدا اين موهبت را به او داد، بر اساس تقوا، راهبري جامعه را بر عهده مي گيرد.

منابع ديگر

منابع ديگر

تيزرو طولي، فيروز، اصول مديريت اسلامي، (مدير موفق از ديدگاه اسلام)، تالش، 1384.

محمدخانلو، ناصر، ويژگي هاي مدير موفق، تهران، پژوهش، 1385.

نراقي، احمد بن محمدمهدي، حب شهرت و رياست و راه هاي درمان آن، به كوشش: عبدالوهاب محصل، قم، محصل، 1381.

ص: 338

ص: 339

كتاب نامه

كتاب نامه

ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياءالتراث.

ابن بابويه قمي(شيخ صدوق) ابوجعفر محمد بن علي بن حسين، عيون اخبار الرِّضا، تحقيق: شيخ حسين اعلمي، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ اول، بي تا.

_____________، الامالي، تهران، كتابخانه اسلاميه، 1362.

_____________، الخصال، تحقيق: علي اكبر غفاري، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1403ه .ق.

_____________، ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، قم، نگاه آشنا، 1387.

_____________، ثواب الأَعمال، قم، انتشارات شريف رضي، 1364ه .ش.

_____________، علل الشرايع، بيروت، داراحياء التراث.

_____________، معاني الاخبار، تصحيح: علي اكبر غفاري، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1389.

_____________، من لا يحضر الفقيه، بيروت، دارالاضواء، چاپ دوم، 1413ه .ق.

ابن شعبه حراني، محمد حسن بن علي بن حسين، تحف العقول عن آل الرسول صلي الله عليه و آله ، تحقيق: علي اكبر غفاري، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1404ه .ق.

ص: 340

ابن فهد حلي، احمد بن محمد، آداب راز و نياز به درگاه بي نياز، ترجمه: محمد حسين نائيجي نوري، آيت اشراق، 1387.

ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، دار احياءالتراث العربي، 1374 ه. ش.

ابن ورام، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام)، بيروت، دارالتعارف و دارصعب.

انصاري، مرتضي، المكاسب، قم، احسن الحديث، 1379.

برقي، احمد بن محمد، المحاسن، بي جا، بي تا.

بغدادي، محمد بن نعمان، ارشاد، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1399ه .ق.

بندرريگي، محمد، المنجد(عربي _ فارسي)، تهران، ايران، بي تا.

پاينده، ابوالقاسم، نهج الفصاحة، تهران، دنياي دانش، 1382ه. ش.

تميمي آمدي، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، تحقيق: مير سيد جلال الدين المحدث، جامعه طهران، 1360ه. ش.

حر عاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعة، تحقيق: الشيخ عبدالرحيم الرباني شيرازي، بيروت، دار احياءالتراث العربي، 1402ه .ق.

حسكاني، عبيدالله بن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تحقيق: محمدباقر المحمودي، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، 1385.

داورپناه، ابوالفضل، انوار العرفان في تفسير القرآن، تهران، كتابخانه صدر، 1380.

ديلمي، حسن ابي الحسن، ارشاد القلوب، قم، شريف الرضي، 1368.

ري شهري، محمد، مراقبات شهر رمضان، قم، مؤسسه دارالحديث، مركز للطباعه و النشر، 1384.

ص: 341

زماني وجداني، مصطفي، داستان ها و پندها، تهران، پيام عدالت، 1377.

سيد قطب، في ظلال القران، تهران، مركز نشر انقلاب، 1362.

سيوطي، جلال الدين، درّالمنثور، قم، مكتبة المرعشي النجفي، 1404ه .ق.

شيخ طوسي، ابي جعفر محمد بن الحسن، الامالي، قم، دارالثقافة، 1414ه .ق.

الصحيفة السجادية الجامعة (ادعيه ماثوره عن الامام زين العابدين عليه السلام )، قم، مؤسسه امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ، الطبعة الاولي، 1411ه .ق.

طباطبايي، سيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1471ه .ق.

طبرسي، ابوالفضل علي بن ابي نصر رضي الدين، مشكاة الانوار، بيروت، مؤسسه النور للمطبوعات، چاپ دوم، بي تا.

طبرسي، فضل بن حسن بن فضل، مجمع البيان، بي نا، بي جا، 1061ه .ق.

_____________، تفسير جوامع الجامع، تصحيح: ابوالقاسم گرجي، قم، مركز مديريت حوزه علميه، 1367.

طبرسي، نصر الحسن بن الفضل بن الحسن، مكارم الاخلاق، تحقيق: علاء آل جعفر، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1414ه .ق.

طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، تهران، كتابفروشي مرتضوي، 1375.

عروسي حويزي، عبد علي بن جمعة، تفسير نورالثقلين، قم، اسماعيليان، 1415ه .ق.

عياشي، محمد بن مسعود، تفسير عياشي، تصحيح: هاشم رسولي محلاتي، قم، مطعبه علميه، بي تا.

غزالي، محمد بن محمد، كيمياي سعادت، تهران، پيمان، 1382.

فيض كاشاني، محمد بن شاه مرتضي، محجة البيضاء، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1362.

ص: 342

قرائتي، محسن، تفسير نور، تهران، مركز فرهنگي درس هايي از قرآن، 1383ه .ق.

قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1371ه .ش.

قشيري نيشابوري، حسين مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، تحقيق: محمدفؤاد عبدالباقي، دارالحديث، قاهرة، الطبعة الاولي، 1412ه .ق.

قضاعي، محمد بن سلامه، ترجمه و شرح فارسي شهاب الاخبار، تصحيح: محمدتقي دانش پژوه، تهران، دانشگاه تهران، 1349.

قمي، ابي الحسن علي بن ابراهيم بن هاشم، تفسير القمي، تحقيق: السيد طيب الموسوي الجزائري، قم، مؤسسه دارالكتاب، چاپ سوم، 1404ه .ق.

قمي، عباس، سفينة البحار و مدينه الحكم و الآثار، بيروت، دارالمرتضي، 14ه. ق.

كاشاني، فتح الله بن سُكر الله، منهج الصادقين، تصحيح: ابوالحسن شعراني، تهران، كتابفروشي اسلامي.

كليني رازي، جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، تحقيق: علي اكبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1388.

______________ ، الروضه من الكافي، مشهد، آستان قدس رضوي، بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1366.

ليثي واسطي، علي بن محمد، عيون الحكم و المواعظ، قم، موسسه فرهنگي دارالحديث، 1376.

متقي هندي، علاء الدين متقي بن حسام الدين، كنزالعمال، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1409ه .ق.

مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ سوم، 1403 ه. .ق.

ص: 343

مجلسي، محمدتقي، لوامع صاحبقراني، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1372.

محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمه، قم، دارالحديث، 1380.

محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، قم، دارالحديث، 1385.

مشكيني اردبيلي، علي، مواعظ العدديه، تعليق: علي احمدي ميانجي، بي جا، بي تا.

مصباح الشريعه، (منسوب به امام جعفر عليه السلام )، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1400ه .ق.

مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، مركز نشر آثار علامه مصطفوي، 1385.

مطهري، مرتضي، مجموعه آثار شهيد مطهري، تهران، صدرا، 1378ه .ش.

معلوف، لوس، المنجد، اسماعيليان، تهران، 1365.

مفيد، محمد بن محمد، دفاع از تشيع(ترجمه: الفصول)، ترجمه: آقا جمال خوانساري، تصحيح: صادق حسن زاده، قم، انصاريان، 1390.

مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1374.

موسوي همداني، سيد محمدباقر، ترجمه تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1374.

نراقي، ملااحمد، معراج السعادة، سازمان انتشارات جاويدان.

نيشابوري، محمد بن الفتال، روضة الواعظين، تحقيق: غلامحسين مجيدي، مجتبي فرجي، قم، دليل ما، 1381.

هاشمي رفسنجاني، اكبر، فرهنگ قرآن، قم، مؤسسه بوستان كتاب قم، چاپ دوم، 1383.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109