امام باقر عليه السلام از ديدگاه اهل سنت
رمضان قوامي دربندي
سرشناسه: قوامي دربندي، رمضان، 1357 -
عنوان و نام پديدآور: امام باقر عليه السلام از ديدگاه اهل سنت/ رمضان قوامي دربندي
مشخصات نشر: قم: صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران ، مركز پژوهش هاي اسلامي، 1392
مشخصات ظاهري: 176 ص.
ISBN: 978–964–514–306–8 53000 ريال؛.
وضعيت فهرست نويسي: فيپا
يادداشت: كتابنامه
موضوع: محمد بن علي عليه السلام ، امام پنجم، 57 - 114 ق. -- احاديث اهل سنت.
موضوع: محمد بن علي عليه السلام ، امام پنجم، 57 - 114 ق. -- فضايل -- احاديث.
موضوع: محمد بن علي عليه السلام ، امام پنجم، 57 - 114 ق. -- نظر اهل سنت.
موضوع: احاديث اهل سنت -- قرن 14.
شناسه افزوده: صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران ، مركز پژوهش هاي اسلامي استان قم
رده بنديكنگره: 1392 ق 9 الف 8 / 35 / 44 BP
رده بنديديويي: 9552 / 297
شماره كتابشناسي ملي: 3262697
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
ص: 9
ديباچه
اهل بيت عليهم السلام مورد تكريم و احترام تمامي مسلمانان هستند. آنان كساني هستند كه به فرموده قرآن از پليدي و آلودگي به دور هستند. ازاين رو اقتدا به آنها علاوه بر اينكه مورد تاييد و امضاي شرع و دين است، موجب وحدت و انسجام اسلامي ميان مسلمانان مي شود و راه نفوذ الگوهاي بيگانه و پوشالي را مي بندد. آنان به همراه قرآن دو ريسمان الهي هستند كه مكمل يكديگرند و بايد به آنها چنگ زد و صراط مستقيم را از كلام و منش آنها جستجو كرد. آنان ستارگاني پر فروغ هستند كه با وجود آنها راه گم نمي شود و طالبان راه حقيقت و رستگاري را به سر منزل خواهند رساند.
از جمله اين اهل بيت امام باقر عليه السلام است. ايشان از چنان جايگاهي برخوردار است كه پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله قبل از به دنيا آمدنش به او سلام فرستاد و همراه با ذكر نام و لقب نويد آمدن او را به اصحاب خود داد و بزرگان اهل سنت نيز ضمن تاييد و نقل اين واقعه، به فضل و علم و سجاياي اخلاقي ايشان اذعان داشتند و او را با احترام ياد مي كنند.
بنابراين پژوهش حاضر تلاش دارد تا با تبيين سيره و زندگاني امام باقر عليه السلام از ديدگاه منابع و علماي اهل سنت، رسانه ملي را در معرض اسوه هاي مشترك ميان مسلمانان ياري رساند.
ص: 10
در پايان از زحمات و تلاش هاي پژوهشگر ارجمند جناب حجت الاسلام رمضان قوامي دربندي كه اين اثر را نگاشتند كمال تشكر و قدرداني مي شود. اميدواريم رسانه ملي و اصحاب آن بتوانند در جهت حفظ وحدت ميان مسلمانان از اين پژوهش استفاده شاياني ببرند.
ومن الله التوفيق
اداره كل پژوهش
مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما
ص: 11
مقدمه
سپاس خداي را كه توفيق داد در اقيانوس بي كرانِ كرامت و دانش هفتمين معصوم و پنجمين امام همام، حضرت باقرالعلوم عليه السلام نظر افكنده، قطراتي براي تحقيق حاضر فراهم آوريم. همه مسلمانان براي خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام احترام و جايگاه خاصي قائلند كه مانند آن را براي ديگران قائل نيستند. اين علاقه و دل بستگي به خاندان پيامبر، نقطه اشتراك مسلمانان است و مي تواند عامل پيوند و نزديكي جامعه اسلامي به يكديگر باشد؛ چرا كه آن بزرگواران نه فقط در ميان شيعيان، بلكه مورد توجه اهل سنت نيز بوده و هستند.
بنابراين، بر اين باوريم كه تحقيق كارشناسانه و منطقي درباره زندگي امام باقر عليه السلام مي تواند ميراث جاويد و ماندگار ايشان را به نسل جوان و جامعه اسلامي بشناساند و آنان را به الگو گرفتن از سيره و منش آن حضرت هدايت كند. اين امر، در تقويت وحدت بين مذاهب اسلامي و ارتقاي جايگاه علمي امام باقر عليه السلام در بين اهل سنت، مؤثر است و مذهب فقهي آن حضرت را كه دايرة المعارف جامعي است و از سرچشمه وحي صادر شده، به عنوان الگويي وحدت آفرين، مورد توجه مسلمانان قرار مي دهد.
ص: 12
بر اساس اهميت اين امر، انجام دادن پژوهشي عميق و تحليلي، ضرورتي اجتناب ناپذير است تا با استفاده از منابع دست اول اهل سنت و ديدگاه هاي بزرگان علمي آنان درباره مقام علمي امام باقر عليه السلام و سيره آن حضرت، جايگاه اين امام همام در مكاتب و فرهنگ اهل تسنن تبيين گردد. در اين زمينه تاكنون كتاب مستقلي چاپ نشده و به صورت پراكنده و موضوعي به اين مقوله پرداخته شده است، اما پژوهش حاضر، ديدگاه و نظريات دانشمندان و بزرگان اهل تسنن و وجه اشتراك شيعه و سني را درباره زندگاني و جايگاه علمي امام باقر عليه السلام ، به جامعه عرضه مي كند.
همچنين در كنار به تصوير كشيدن عظمت علمي و جايگاه معنوي امام باقر عليه السلام ، چارچوب و راهبردي مناسب براي برنامه سازان صدا و سيما در بخش هاي مختلف (برنامه هاي تلويزيوني و راديويي، به ويژه شبكه هاي برون مرزي، ساخت سريال هاي تلويزيوني و...) به وجود آورده است. از سوي ديگر، اين پژوهش با بيان ديدگاه هاي اهل تسنن درباره شخصيت امام محمدباقر عليه السلام و كمك به برنامه سازان در جهت معرفي اهل بيت عليهم السلام ، يكي از اهداف سيماي جمهوري اسلامي را كه تقويت وحدت بين دو مكتب تسنن و تشيع است، تحقق مي بخشد. البته كاربرد ويژه اين پژوهش، براي استان هاي سني نشين و نيز شبكه هاي ماهواره اي مذهبي خاص است.
بنابراين، اين پژوهش مي كوشد شخصيت و مقام علمي و معنوي امام باقر عليه السلام را از ديدگاه بزرگان اهل سنت و براساس منابع معتبر ايشان بازشناسي كند و در شش فصل به ابعاد مختلف حيات نوراني ايشان مي پردازد. به اميد آنكه اين اثر ناچيز، خوشه اي از خرمن معارف آن
ص: 13
حضرت را به تصوير بكشد و مورد قبول حق و ائمه اطهار عليهم السلام ، به ويژه امام محمدباقر عليه السلام قرار گيرد.
در پايان، از همه دست اندركاران و توليدكنندگان آثار علمي - پژوهشي و دوستاني كه در تهيه و چاپ اين اثر به ما كمك كرده اند، كمال تشكر و قدرداني را داريم و براي ايشان جزاي خير و موفقيت و سربلندي در تمام عرصه هاي علم و زندگي را آرزومنديم.
ص: 14
ص: 15
فصل اول: مروري بر زندگي امام محمدباقر عليه السلام از ولادت تا شهادت
ص: 16
ص: 17
«إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطْهيراً»
(احزاب: 33)
ص: 18
ابن عامر شبراوي،(1) از فقها و اصوليون شافعي مذهب، مورخ، محدث و اديب و شاعر، نقل هاي مختلفي درباره سال تولد آن حضرت ذكر مي كند و مي گويد: «در اينجا (در بحث سال ولادت امام باقر عليه السلام ) اقوال ديگري در سال ولادت ايشان است. قولي گفته است سال 58؛ چنان كه در ينابيع المودة، جلد3، صفحه111 آمده و قولي مي گويد سال 73 كه رأي شاذي است، همان طور كه در تذكرة الخواص آمده و قولي سال تولد ايشان را سال 57 دانسته، چنان كه در تاريخ اهل البيت، صفحه79، به نقل از تاريخ ابن خشاب، جلد2، صفحه184 آمده است. البته در صفحه80 تاريخ اهل بيت به لفظ سال 58 نيز آمده است».(2)
در روز تولد ايشان نيز اختلاف و نقل هاي فراواني است. برخي ولادت آن حضرت را در سوم يا پنجم صفر سال 57(3) و برخي ديگر روز
ص: 19
جمعه، اول ماه رجب سال 57 هجري دانسته اند.(1) قول مشهور، قول نخست (سوم صفر، سال 57) است كه بيشتر مورخان آن را پذيرفته اند.(2)
طبق نقل هاي مختلف، ولادت امام محمدباقر عليه السلام در زمان خلافت معاويه و پيش از حادثه عاشورا بوده و طبق نقل واقدي، يكي از راويان مبرّز اخبار تاريخي اهل سنت، امام سجاد عليه السلام ، پدر امام باقر عليه السلام در اين زمان داراي خانواده بوده است.(3) اين موضوع به اين دليل اهميت دارد كه برخي منابع(4) معتقدند امام سجاد عليه السلام در زمان حادثه كربلا، نوجواني بيش نبوده است.
نَسَب امام
محمد بن علي عليه السلام تنها امامي است كه از جانب پدر و مادر، به شجره پاكيزه نبوت منتهي مي گردد. جد بزرگش، محمد مصطفي صلي الله عليه و آله ؛ جده اش، خديجه بنت خويلد عليها السلام و فاطمه بنت محمد عليها السلام هستند. ابن عساكر در كتاب خود، نسب حضرت را چنين بيان مي كند: «محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف ابو جعفر الهاشمي».(5)
ص: 20
پدر ايشان، علي بن حسين بن علي بن ابي طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف است. علي بن حسين عليه السلام در سال 95 هجري قمري به شهادت رسيد.
طبق نقل اكثر منابع اهل سنت، مادرش «ام عبدالله، دختر حسن بن علي عليه السلام »(1) است. محمد بن عبدالواحد موصلي، مورخ سني شافعي مذهب، آورده است: «و الصحيح: أن أمه أم عبدالله بنت الحسن،(2) و هو أول من اجتمع له ولاده الحسن و الحسين عليهما السلام ؛(3) صحيح اين است كه مادر ايشان ام عبدالله،
ص: 21
دختر حسن است، و او (محمد بن علي) نخستين مولودي است كه در خاندان علويان از جمع دو بحر امامت (نسل حسن و حسين عليهما السلام ) تولد يافت».(1)
زين العابدين عليه السلام در زمان پدر بزرگوارش، حضرت حسين بن علي عليه السلام با دختر عموي خود، فاطمه،(2) دختر حسن بن علي عليه السلام ازدواج كرد. فاطمه در شأن و جايگاه، به اندازه اي بود كه جعفر بن محمد عليه السلام درباره او فرمود: «كانت صديقة لم يدرك في آل الحسن عليه السلام مثلها؛ زني صديقه (راستگو) بود و در خاندان حسن بن علي عليه السلام هيچ زني در شايستگي و فضيلت به مرتبه او نمي رسيد».(3)
ابن صباغ مالكي، او را سيد زنان بني هاشم مي داند و از علي بن حسين عليه السلام نقل مي كند كه فاطمه را صديقه مي ناميد: «و كانت من سيدات نساء بني هاشم و كان الامام زين العابدين يسميها الصديقه».(4)
مادر آن بزرگوار را مستجاب الدعوه خوانده اند. از نمونه هاي استجابت دعاي او، حكايتي است كه از قول امام محمد بن علي عليه السلام نقل مي كنند:
كَانَت أُمِّي قَاعِدَةً عِنْدَ جِدَارٍ، فَتَصَدَّعَ الْجِدَارُ وَ سَمِعْنَا هَدَّةً
ص: 22
شَدِيدَةً؛ فَقَالَت بِيَدِهَا لَا وَ حَقِّ الْمُصْطَفَي، مَا أَذِنَ اللَّهُ لَكَ فِي السُّقُوطِ، فَبَقِيَ مُعَلَّقاً حَتَّي جَازَتْهُ فَتَصَدَّقَ عَنْه؛(1)
روزي مادرم كنار ديواري نشسته بود. ناگهان ديوار ريزش كرد و در معرض ويراني قرار گرفت. مادرم دست بر سينه ديوار نهاد و گفت: به حق مصطفي صلي الله عليه و آله سوگند، اجازه فرو ريختن نداري. ديوار بر جاي خود ماند تا مادرم از آنجا دور شد. سپس فرو ريخت. [به دليل دفع اين بلا] براي ايشان صدقه داد.
اين بانوي والامقام در واقعه عاشورا، به همراه زينب كبرا عليها السلام و ديگر زنان اهل بيت عليها السلام حضور داشت. او تمام وقايع، از كربلا تا شام را شاهد بود و در رساندن پيام عاشورا و قيام حسيني به گوش مردم، نقش به سزايي داشت.(2) محمد بن علي عليه السلام نيز در حادثه عاشورا، كودكي به قولي سه(3) و به قولي ديگر (طبق نظر دانشمندان شيعه) چهار(4) ساله بود و در كربلا حضور داشت. او نيز چون ديگر كودكان كربلا عطش را تحمل
ص: 23
كرد و از نزديك، همه مصائب و فجايعي را كه بني اميه بر خاندان ايشان روا داشتند، ديد. از ايشان نقل شده است كه فرمود: هنگامي كه جدم حسين بن علي عليه السلام به شهادت رسيد، من چهار ساله بودم و جريان شهادت آن حضرت و آنچه در آن روز بر ما گذشت، همه را به خاطر دارم.(1)
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
إِنَّ الْباقر عليه السلام هَاشِمِيٌّ مِن هَاشِمِيَّيْنِ وَ عَلَوِيٌّ مِن عَلَوِيَّيْنِ وَ فَاطِمِيٌّ مِن فَاطِمِيَّيْنِ، لِأَنَّهُ أَوَّلُ مَنِ اجْتَمَعَت لَهُ وِلَادَةُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليه السلام وَ كَانَت أُمُّهُ أُمَّ عبدالله بِنْتَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي؛(2)
باقر، هاشمي زاده از دو هاشمي، علوي زاده از دو علوي و فاطمي زاده از دو فاطمي، نخستين مولودي است كه در خاندان علويان از التقاي دو بحر امامت (نسل حسن و حسين عليهما السلام ) تولد يافت. يعني (از مادر به امام حسن مجتبي عليه السلام ، و از پدر به حسين بن علي عليه السلام منتسب است).
حضرت باقر عليه السلام از سوي پدر، نوه امام حسين عليه السلام و از سوي مادر، نوه امام حسن عليه السلام است. مادر او فاطمه، دختر امام حسن عليه السلام بود. از اين رو، در حق وي گفته اند: علوي اي بود كه از دو سو علوي بود و فاطمي اي بود كه از دو سو فاطمي بود.
البته برخي از متأخران چون سبط بن جوزي (متوفي 645)(3) و
ص: 24
ابن خلكان (متوفي681)(1) مادر امام باقر عليه السلام را دختر حسن مثنّي و نوه امام مجتبي عليه السلام دانسته اند. اين سخن صحيح نيست؛ زيرا مورخان قرن سوم هجري، از جمله يعقوبي،(2) بلاذري،(3) ابن اثير،(4) مسعودي(5) و نيز علوي عمري(6) (نسب شناس قرن پنجم)، تصريح كرده اند كه او دختر بي واسطه حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام بوده است.
كنيه امام
در عرب رسم است، در هنگام تولد براي فرزندانشان اسمي انتخاب مي كنند. سپس در بزرگ سالي، به نام پدر يا مادر يا فرزندانش كنيه اي براي او قرار مي دهند و با توجه به ويژگي هايش، به او لقب مي دهند. بر اين اساس، آنچه از بيشتر كتاب هاي تاريخي اهل سنت درباره كنيه امام محمدباقر عليه السلام به دست مي آيد، اين است كه كنيه حضرت، ابوجعفر بوده است و كنيه ديگري براي وي نقل نكرده اند.(7)
ص: 25
القاب امام
ده ها سال پيش از ولادت محمد بن علي عليه السلام ، جد گرامي اش رسول خدا صلي الله عليه و آله نام او را محمد و لقبش را باقر قرار داد. اين يكي از نشانه هاي نبوت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بود. آن حضرت به كمك علم غيبي كه خداوند به ايشان داده بود، از آينده درخشان سلاله و نواده پاك خود خبر داد و اعلام كرد كه او دانش را در ميان مردم منتشر مي كند و بشارت آمدنش را به نسل هاي آينده داد. همچنين به واسطه صحابي گران قدر خود، جابر بن عبدالله انصاري،(1) بر او درود فرستاده است.(2) براي امام محمد بن علي عليه السلام القاب ديگري نيز ذكر كرده اند كه مشهورترين آنها باقر، يعني شكافنده علوم است. در ادامه توضيح مختصري درباره القاب ايشان مي دهيم.
ص: 26
باقر
براي بررسي و تحليل اينكه چرا امام محمد بن علي عليه السلام را باقر ناميده اند، بايد به موقعيت و زمان زندگي ايشان توجه ويژه اي داشته باشيم.
پس از رحلت پيامبر، حوادث ناگواري براي جهان اسلام و اهل بيت عليهم السلام پيش آمد. در دوره پنج ساله حكومت علي بن ابي طالب عليه السلام ناكثين (عهدشكنان)، قاسطين (معاويه و اصحاب او) و مارقين (خوارج نهروان) نيز با جنگ هاي خود فرصت آموزش گسترده را از امام گرفتند.
امام حسن عليه السلام نيز در دوران كوتاه حكومت خود، همين مشكلات و تنگناها را داشت و خفقان حاكم اموي و تبليغات مسموم آنان، راه هاي روي آوري مردم به سوي آن حضرت را بسته بود. اين خفقان در دوران امام حسين عليه السلام به اوج خويش رسيد؛ به گونه اي كه هرگونه امكان تبليغ و بيان فروع احكام را از ايشان دريغ كردند.
از اين رو، روايات فقهي از حسين بن علي عليه السلام اندك است و همان روايات اندك نيز از طريق فرزندان معصومش عليهم السلام به ما رسيده است.
اين خفقان تا پايان عمر امام زين العابدين عليه السلام نيز ادامه داشت، اما در زمان حضرت باقرالعلوم عليه السلام وضعيت به گونه اي ديگر شد. از يك سو، فرقه هاي مختلف و مكتب هاي گوناگون، پرسش هاي فراواني در ذهن ها ايجاد كرده بودند كه براي يافتن پاسخ آنها تحقيق مي كردند. مناظرات امام كه در همين كتاب به آن اشاره شده، گواه آن است. از سوي ديگر، مظلوميت اهل بيت عليهم السلام براي جامعه اسلامي روشن تر، و سبب توجه و جذب دل هاي آماده به سوي آن بزرگواران شده بود. اين در حالي بود كه ضعف حكومت اموي و شكل گيري قيام هاي مختلف در مملكت اسلامي عليه آنان، حساسيت و سخت گيري به اهل بيت را از ايشان گرفته بود.
ص: 27
در اين دوران بود كه امام باقر عليه السلام در صحنه علمي ظهور يافت و علوم ديني و الهي را فرا راه حق جويان قرار داد. او با تبيين درست و اصيل ديدگاه دين، جلوه زيبايي از دانش و آگاهي و معرفت را ترسيم كرد و انسان هاي دورافتاده از ساحل را به زلال حقيقت رهنمون شد. او بار ديگر اعجاز علمي نسل كوثر را متجلي ساخت و گل واژه هايي از بوستان قرآن و سنت را به دل هاي حق جو هديه داد. از اين رو، با عنوان باقرالعلوم آل محمد صلي الله عليه و آله ، بر تارك قرون و اعصار مي درخشد.
در اينكه آن حضرت، عالم ترين فرد زمان خود بود، بحثي نيست و همه به آن اعتراف دارند. بحث بر سر اين است كه لقب «باقرالعلوم» را چه كسي بر او نهاد؟ در اين زمينه به دو گونه منابع بر مي خوريم:
1. منابعي كه به طور مطلق، فقط متذكر معناي باقر عليه السلام شده اند و درباره دليل نام گذاري گفته اند كه چون شكافنده علوم بود، او را باقر عليه السلام ناميدند.
2. منابعي نيز رواياتي را بيان مي كنند كه بر اساس آنها، رسول خدا صلي الله عليه و آله اين نام گذاري را انجام داده است و بر اين اساس او را از كودكي، باقر عليه السلام خطاب مي كردند.
لقب باقر(شكافنده علوم) در منابع
_ او را باقر عليه السلام ناميدند، چون شكافنده علم است و به ريشه ها و اصول و مسائل خفي علوم آگاهي دارد. «أشْهَرُها البَاقرُ، و لُقِّبَ بِذلك لِبَقرةِ العِلمِ وَ هُوَ تَفجُره و تُوسِعُه؛ ملقب به باقر شده است؛ چون كه علم را شكافت و آن را گسترش و توسعه داد».(1)
ص: 28
_ او را باقر عليه السلام ناميدند؛ چون علوم را توسعه بخشيد.(1) راغب اصفهاني در كتابش مي نويسد: «سُمِّيَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بَاقِراً لِتَوَسُّعِهِ فِي دَقَائِقِ الْعُلُومِ».(2)
_ زيرا علم را شكافت، همان گونه كه زمين را مي شكافند و گنج هاي پنهان آن را بيرون مي آورند و امام باقر عليه السلام نيز گنج هاي پنهان علم و حقايق احكام و حكمت ها و لطايف را ظاهر و روشن كرد. به همين دليل، او را باقر العلم و جامع العلم ناميدند.(3)
_ او را باقر ناميدند، چون به واسطه سجده هاي زياد، پيشاني اش فراخ شده بود: «اِنَّمَا لُقِّبَ بِهِ لِكَثرةِ سُجُودِه فَقد بَقرَ جِبهَتُه اَي فَتحَها و وَسعَها و قيل لِغزازةٌ عِلمه؛ همانا ملقب به باقر شده است به دليل سجده هاي زياد؛ پس پيشاني و جبينش فراخ شده بود؛ يعني پيشاني اش باز و پهن شده بود و قولي گفته است آن حضرت را به سبب كثرت علمش باقر لقب داده اند».(4)
_ چون احكام را از متن قوانين كلي، استنباط و استخراج مي كرد، به باقر شهرت يافت: «لاِنه بَقَرَ العِلْمَ، و عَرَفَ أَصله، و استنبطَ فَرْعَه؛ براي اينكه او علم را شكافت و اصل آن را شناخت و شاخه هاي آن را استنباط و استخراج كرد».(5)
ص: 29
بنابراين، تاريخ نگاران و شرح حال نويسان كه زندگي امام باقر عليه السلام را نوشته اند، بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه ملقب شدن آن حضرت به لقب «باقر»، به اين دليل بوده كه ايشان همه رشته هاي دانش را موشكافي كرده است؛ چرا كه باقر از ريشه «بقر» به معناي شكافتن است. آن حضرت تمام دانش ها را ريشه يابي و مسائل پنهان آنها را كشف كرده است.(1)
ابن حجر هَيثَمي، يكي از بزرگان اهل سنت، درباره امام باقر عليه السلام مي نويسد:
لقب باقر براي ابو جعفر محمدباقر، برگرفته از شكافتن زمين و بيرون آوردن گنج هاي پنهان آن است. بدين جهت كه او از گنج هاي پنهان معارف و حقايق احكام، آن قدر آشكار ساخت كه جز بر افراد بي بصيرت و دل هاي ناپاك پوشيده نيست و از اينجاست كه وي را شكافنده و جامع دانش و نشردهنده و برافرازنده علم ناميده اند.(2)
باقر در ديگر منابع تاريخي(به روايت جابر بن عبدالله انصاري)
نويسندگاني همچون ابن عساكر، ابن صباغ، ابن ابي الحديد و ديگر مورخان اهل سنت معتقدند اين نام گذاري را رسول خدا صلي الله عليه و آله انجام داده است و
ص: 30
ايشان بودند كه به جابر فرمود: آن قدر زنده مي ماني كه مردي از اولاد مرا مي بيني كه هم نام من است و شكافنده علم است؛ اگر او را ديدي، سلام مرا به وي برسان.(1)
احاديث فراواني درباره ديدار جابر و امام باقر عليه السلام آمده است؛ از جمله:
ابان بن عثمان گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله روزي به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: تو آن قدر زنده مي ماني تا فرزند من، محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب را كه در تورات ملقب به باقر است، زيارت كني؛ چون او را ديدي سلام مرا به او برسان. سال ها گذشت. روزي جابر به خانه علي بن الحسين (امام سجاد) داخل شد. محمد بن علي (امام باقر) را كه جواني بود، در آنجا ديد و گفت: جوان پيش بيا. او پيش آمد. جابر گفت: راه برو. او راه رفت. جابر گفت: عجبا! به خداي كعبه قسم شمايل اين جوان شمايل رسول خداست. آن گاه به علي بن حسين عليه السلام گفت: اين جوان كيست؟ فرمود: اين پسر من و وليّ امر بعد از من، محمدباقر است. جابر با شنيدن اين سخن برخاست و بر پاي آن حضرت افتاد و [آنها را] مي بوسيد و مي گفت: جانم به فدايت يابن رسول الله! سلام پدرت را قبول كن. رسول الله بر تو سلام مي فرستد... چشمان ابي جعفر عليه السلام پر از اشك شد و فرمود: «يا
ص: 31
جابر! علي أَبي رسول اللّه السّلام مادامتِ السموات و الارض؛ و سلام بر تو يا جابر! در مقابل ابلاغ سلام آن حضرت.(1)
صفدي نيز در اين باره آورده است:
از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت شده است كه به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: اي جابر، تو باقر عليه السلام را مي بيني؛ سلام مرا به او برسان. و جابر آخرين صحابي بود كه در مدينه وفات كرد و در اواخر عمرش نابينا شده بود و در مدينه راه مي رفت و صدا مي زد: اي باقر! كي تو را ملاقات مي كنم؟ روزي در كوچه هاي مدينه راه مي رفت كه كنيزكي كودكي را در دامن جابر قرار داد. جابر پرسيد: اين كيست؟ كنيزك عرض كرد: اين محمد بن علي بن الحسين بن علي است. جابر او را به سينه خود چسبانيد، سر مبارك و دو دست او را غرق بوسه كرد و فرمود: فرزندم! جدت رسول خدا صلي الله عليه و آله به تو سلام مي رساند! سپس جابر به خودش خطاب كرد: اي جابر! مرگت نزديك شده است، كه همان شب از دنيا رفت.(2) [ در واقع جابر تا اين زمان
ص: 32
زنده مانده بود تا سلام رسول خدا صلي الله عليه و آله را به امام باقر عليه السلام برساند و وظيفه اي را كه آن حضرت به ايشان سپرده بود، به اتمام برساند و سپس به ديار باقي بشتابد].
محمد بن طلحه شافعي به گونه اي ديگر روايت جابر را بيان مي كند:
جابر به امام باقر عليه السلام در حالي كه صغير بود، فرمود: فرزندم! جدت رسول خدا صلي الله عليه و آله به تو سلام مي رساند! به جابر گفته شد: چگونه؟ فرمود: در نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بودم، در حالي كه امام حسين عليه السلام روي زانوي او قرار داشت و بازي مي كرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اي جابر! فرزندي براي حسين متولد مي شود به نام علي. روز قيامت كه مي شود، منادي صدا مي زند كه سيدالعابدين برخيزد! و فرزند او برمي خيزد و براي علي بن حسين عليه السلام فرزندي متولد مي شود، به نام محمد. اگر او را درك كردي، سلام مرا به او برسان.(1)
ذهبي مي نويسد در روايت ديگري آورده اند: «جدش امام حسين عليه السلام نيز سلام پيامبر صلي الله عليه و آله را به او رسانده است».(2)
ابن قتيبه دينوري در عيون الاخبار، گزارش ديدار زيد بن علي بن الحسين عليه السلام را در دربار هشام بن عبدالملك اموي به سال 121 و
ص: 33
منازعاتي را كه با يوسف بن عمر داشتند، آورده و نقل كرده است كه هشام، به انگيزه تحقير و توهين زيد، از برادر وي، يعني ابو جعفر محمد بن علي عليه السلام ، با تعبيري وهن آلود، ناظر به لقب «باقر» ياد كرد. در پي آن، زيد برآشفت و به او هشدار داد كه اين لقب را رسول الله صلي الله عليه و آله براي ايشان برگزيده اند. آن گاه زيد ماجراي ملاقات جابر بن عبدالله انصاري با برادر بزرگوارش، امام باقر عليه السلام را باز گفت و بيان كرد كه جابر سلام رسول الله صلي الله عليه و آله را به آن حضرت رساند. اين گزارش، از شهرت و رواج اين لقب در همان روزگار حكايت دارد كه خود مايه خشم هشام نيز شده است.(1)
البته جريان ديدار جابر با امام باقر عليه السلام و ابلاغ سلام پيامبر به آن حضرت، در روايات مختلف و مضمون هاي مشابه كه نقل شد، از دو جهت متفاوت به نظر مي رسند:
اول: از اين جهت كه طبق مفاد بعضي از آنها، جابر امام باقر عليه السلام را در يكي از كوچه هاي مدينه ديده است و طبق بعضي ديگر، در خانه امام چهارم، و مطابق دسته سوم، حضرت باقر عليه السلام نزد جابر رفته و در آنجا، جابر حضرت را شناخته است.
دوم: در بعضي از اين روايات، تصريح شده است كه جابر در آن هنگام نابينا شده بود، ولي در برخي ديگر آمده است كه جابر با دقت قيافه امام پنجم را وارسي كرد. بديهي است كه اين موضوع با نابينايي جابر سازگار نيست.
در پاسخ تفاوت نخست بايد گفت كه در يك نظر دقيق، منافاتي ميان اين احاديث نيست؛ زيرا قراين نشان مي دهد كه جابر از سر اخلاص و
ص: 34
ارادت خاصي كه به خاندان پيامبر داشت، پيشگويي و ابلاغ سلام پيامبر را تكرار مي كرد و مي خواست با اين كار، عظمت امام باقر عليه السلام را روشن سازد. بنابراين، چه اشكالي دارد اين جريان بارها و در محل ها و مناسبت هاي مختلف تكرار شده باشد؟
پاسخ تفاوت دوم اين است كه شايد آن دسته از روايات كه از ديدن و نگاه كردن جابر حكايت دارد، به پيش از نابينايي او مربوط باشد؛ چنان كه شيخ مفيد از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه حضرت فرمود: نزد جابر بن عبدالله انصاري رفتم و به او سلام كردم. جواب سلام مرا داد و پرسيد: كه هستي؟ و اين بعد از نابينايي او بود. شبيه اين حديث را سبط بن جوزي نيز نقل كرده است.(1)
در واقع نقل اين روايت از رسول خدا صلي الله عليه و آله باعث شهرت امام باقر عليه السلام بدين لقب شد و پس از آن هم كه مجلس آن حضرت، محل تجمع و استفاده شمار فراواني از راويان و محدثان اهل سنت گرديد، اين لقب حقيقت عملي خود را نيز نشان داد.
همچنين سليمان بن ابراهيم قنْدوزي، از دانشمندان اهل سنت، در كتاب خود فصلي را در بيان نام هاي ائمه دوازده گانه آورده و در آن رواياتي نقل مي كند كه پيامبر گرامي اسلام، اوصياي خويش را از علي بن ابي طالب عليه السلام تا حضرت مهدي عج الله تعالي فرجه الشريف نام برده و از امام پنجم با لقب باقر ياد مي كند و مي فرمايد: «فَاِذَا انْقَضَّتْ مُدَّه الحُسينِ فَالاِمامُ اِبنُه عَليٌّ وَ يُلّقَّبُ بِزَينِ العابدينِ فَبَعدَه اِبنُه يُلقّبُ بِالباقرِ؛ و هنگامي كه مدت امامت حسين تمام شد، فرزندش علي كه ملقب به زين العابدين بود، و بعد از زين العابدين،
ص: 35
فرزندش محمد بن علي، ملقب به باقر، امامت و رهبري جامعه را به عهده داشتند».(1)
ديگر القاب آن حضرت به نقل از منابع شيعه و سني:
شاكر: به معناي شكركننده؛(2)
شاكر لله: به معناي شكركننده خداوند؛(3)
هادي: به معناي هدايت كننده جامعه؛(4)
امين: امانت دار اسرارِ الهي؛(5)
شبيه: به جهت شباهت آن حضرت به رسول خدا صلي الله عليه و آله ؛
الصّادقَين: لقب امام پنجم و ششم؛(6)
الصادقان: لقب امام پنجم و ششم؛
الصادقون: لقب امام پنجم و ششم؛
الباقران: لقب امام پنجم و ششم؛
الباقرين: به اين معنا كه صفتش، شكافنده علوم است؛(7)
السيدان: لقب امام پنجم و ششم (در برخي موارد، راويان از باب تقيه، كلمه السيّدان را به كار مي برده اند)؛
باقر علم الاولين والآخرين؛ به معناي شكافنده دانش اولين و آخرين آن؛
ص: 36
احدهما: در برخي روايات كه مشخص نبوده است روايت از امام پنجم يا ششم است، از لقب احدهما استفاده مي كرده اند؛(1)
محمد بن علي الاول، براي اينكه با امام جواد عليه السلام كه آن حضرت هم ملقب به محمد بن علي است، اشتباه نشود، از اين لقب استفاده مي شد.(2)
همسران امام
بيشتر مورخان براي محمد بن علي عليه السلام ، دو همسر و دو اُم وَلد(3) ذكر كرده اند كه عبارتند از:
1. ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابي بكر
ايشان مادر امام جعفر صادق عليه السلام و عبدالله بن محمد بود.(4) ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابي بكر است(5) كه در خانواده اي عالم پرور و پرهيزكار تربيت شد. مادر ام فروه، اسماء بنت عبدالرحمن بن ابي بكر بود.(6) ابومحمد عبدالرحمن بن قاسم بن محمد بن ابي بكر، برادر امّ فروه، يكي
ص: 37
از فقها، سرشناسان و فضلاي مدينه در عصر خويش بود كه به تقوا شهرت داشت.(1) قاسم بن محمد، پدر امّ فروه نيز از فقها و فضلاي حجاز بود.(2)
2. ام حكيم، دختر اسيد بن مغيره ثقفي
او مادر ابراهيم و عبيدالله بود.(3)
3. دو ام ولد
ايشان نيز مادر علي و زينب و ام سلمه بودند.(4)
1. جعفر بن محمد الصادق عليه السلام
در هفدهم ربيع الاول سال 83 ه .ق در مدينه چشم به جهان گشود. مدت عمرش را 65 سال و سال شهادتش را 148 هجري گفته اند. مدفن آن
ص: 38
حضرت در قبرستان بقيع است. وي مشهورترين و بافضيلت ترين فرزند امام باقر عليه السلام است كه از ام فروه زاده شد و نسل امامت از طريق او استمرار يافت.
ابن جوزي به نقل از ابو نعيم در كتاب حليه الاولياء، و ايشان از علي بن محمد بن محمود و او از احمد بن محمد بن سعيد، از قول جعفر بن محمد بن هشام، از محمد بن حفص بن راشد، به نقل از پدرش و از عمرو بن مقدام نقل كرده است: «هر گاه به جعفر بن محمد عليه السلام نگاه مي كردم، مي فهميدم كه او از دودمان پيامبران است».(1)
2. عبدالله بن محمد
او يگانه برادر امام صادق عليه السلام به شمار مي آيد كه هم از ناحيه پدر و هم از ناحيه مادر، با آن حضرت متحد است. وي مردي بافضيلت و صالح بود و در حديث و روايت از شاگردان پدر خود، امام باقر عليه السلام بود. مورخان نوشته اند كه يكي از امويان، او را مسموم كرد. آرامگاه عبدالله در شهر دمشق قرار دارد.(2)
3. ابراهيم بن محمد
برخي نام مادر او را ام حكيم يا ام زيد دانسته اند. وي در ايام حيات پدر بزرگوارش، در مدينه وفات يافت.(3)
ص: 39
4. (عبدالله) يا عبيدالله بن محمد
ايشان نيز در ايام حيات پدر بزرگوارش در مدينه وفات يافت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. از او فرزندي باقي نماند.(1)
5. علي بن محمد
ايشان ملقب به علي طاهر بود. آرامگاه وي در بغداد، در محله جعفريه قرار دارد. ناگفته نماند در كاشان نيز مقبره اي به نام مشهد اردهال هست كه اهالي آن معتقدند آرامگاه سلطان علي، پسر محمدباقر عليه السلام است و هر ساله مراسم قالي شويان در آنجا برگزار مي شود.(2)
6. ام سلمه، بنت محمد
مادر وي را نيز ام ولد دانسته اند. ام سلمه از زنان محدثه و فاضل شيعه در قرن دوم هجري بود. او با پسر عمويش، محمد ارقط، ازدواج كرد. ثمره اين پيوند، فرزندي به نام اسماعيل بود.(3)
7. زينب، بنت محمد
زينب و علي، از يك مادرند كه ام ولد بوده است. زينب، دومين دختر امام باقر عليه السلام و از شاگردان پدرش در حديث و روايات بود. او سرانجام در مدينه درگذشت و مدفن وي در قبرستان بقيع است. (4)
ص: 40
شمايل امام
ابن واضح يعقوبي، شمايل امام باقر عليه السلام را چنين توصيف مي كند: «داراي موهاي سياه، ابروهاي پيوسته، چشمان بزرگ، بيني كشيده، چهره گشاده و شبيه جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله بود.» در اسنادي كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره چهره و شمايل امام باقر عليه السلام نقل كرده اند، اين عبارت از پيامبر آمده است: «وَ شَمائِلُهُ شَمائِليِ؛ شمايل او همانند شمايل من است».(1)
همچنين در منابع شيعه، همچون ابن شهر آشوب روايت شده است: «كَانَ رَبعُ القامَهَ، دَقيقُ البِشَرِ، جَعدُ الشَّعرِ، اسمَرٌ، خَالٌ عَلَي خَدِّهِ وَ خَالٌ اَحمَر فِي جَسَدِهِ، ضامرالكشح، حَسَنُ الصُوتِ؛ امام باقر عليه السلام ميانه بالا و چهارشانه بود. چهره اي نوراني و مويي مجعد و سيمايي گندمگون داشت. خال سياهي بر گونه و خال سرخي بر بدنش ديده مي شد. ميان باريك و خوش صدا بود».(2)
ص: 41
محمد بن منكدر ايشان را تنومند وصف كرده است.(1) در فصول المهمه آمده است كه آن حضرت گندم گون و معتدل بود: «اَسمَرٌ مُعتَدِل».(2)
قرماني نيز در كتاب خود، به تعبير «إنَّه كانَ مُعتدلَ القامَةِ أسمرَ اللَّونِ» را درباره ايشان آورده است.(3)
برخي ديگر از شمايل حضرت كه در كتاب هاي اهل سنت ذكر شده، بدين قرار است: امام باقر عليه السلام قوي هيكل بود و صورتي گرد و ريشي سياه داشت. پيچيده موي بود(4) و خال قرمزي در بدن داشت.(5) در هنگام خنده، دندان هايش چون درّ مي درخشيد(6) و چون خنده اش تمام مي شد، مي فرمود: خدايا بر من خشمگين مشو.(7)
در منابع شيعي نيز رواياتي نقل شده است كه طبق آنها امام باقر عليه السلام از پوشيدن لباس خوب و تهيه غذاهاي لذيذ در خانه دريغ نداشت و به ويژه براي رعايت حال برخي از افراد خانه اين كار را لازم مي ديد.(8) اين نكته ازآن رو اهميت دارد كه در روزگار ايشان، برخي گرايش هاي ترك دنيا پيدا شده بود و شايد به همين دليل است كه اين موضوع در منابع نقل شده است.
ص: 42
نقش انگشتري امام
حافظ ابو نعيم، از نويسندگان اهل سنت، در كتاب حلية الاولياء از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه فرموده است: نقش انگشتري پدرم «اَلقُوَّهُ للهِ جَميعَاً» بود.(1)
در فصول المهمه آمده است كه نقش انگشتري آن حضرت «رَبِّ لا تَذِرنِي فَردَاً» بوده است.(2)
ثعلبي در تفسير خود نوشته است، بر روي انگشتري امام باقر عليه السلام اين كلمات نقش بسته بود:
ظني بالله حسن
و بالنبي المؤتمن
و بالوصي ذي المنن
و بالحسين و الحسن(3)
در اين شعر به توحيد افعالي و ايمان به پيامبر و ائمه عليهم السلام اشاره شده است. بعيد نيست آن حضرت چندين انگشتري داشته كه روي هر كدام، عبارتي متفاوت با ديگري حك شده بوده است. اين مطلب به واقعيت نزديك تر است.
امام باقر عليه السلام از نظر طبقات رجال حديث اهل سنت
امام محمدباقر عليه السلام از نظر طبقات رجال حديث از تابعين(4) بوده است؛
ص: 43
چنان كه ابن عساكر و ديگران امام را از فقهاي تابعين از اهل مدينه برمي شمرند.(1)
همچنين از طبقه سوم است،(2) هرچند برخي منابع، ايشان را از طبقه چهارم مي دانند؛(3) چرا كه به نظر اهل سنت تابعي بودن براي امام باقر عليه السلام يك ارزش بزرگ به شمار مي رود. به همين دليل، در بسياري از كتاب هايي كه درباره امام باقر عليه السلام مطلبي آمده به اين موضوع اشاره شده است.
ابن حجر در امالي خود، امام باقر عليه السلام را جزو صغار تابعين معرفي مي كند كه با فوت ايشان و هم سالانش، عصر تابعين پايان مي يابد.(4)
ابو حاتم رازي (م 327ه .ق) در مقدمه كتاب الجرح والتعديل
ص: 44
خود، تمام تابعين را ثقه دانسته و امام را در شمار تابعين نام برده است.(1) ذهبي و نسائي و ديگر مورخان نيز او را از فقهاي تابعين در مدينه شمرده اند.(2)
ص: 45
در ماه و روز رحلت آن حضرت نيز اختلاف است و آن را در ربيع الاول، هفتم ذي الحجه و ربيع الآخر گفته اند.(1)
برخي مورخان، از جمله ابن خلكان(2) و صفدي،(3) محل وفات او را دهكده اي به نام حُمَيمَه،(4) واقع در منطقه شراه، بين راه مدينه به دمشق دانسته اند. درباره محل دفن آن حضرت، قبرستان بقيع در مدينه، اختلافي ديده نمي شود.
در هر صورت طبق گزارش هاي منابع روايي و كتاب هاي تاريخي،(5) امام محمدباقر عليه السلام نوزده سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش، امام زين العابدين عليه السلام زندگي كرد و در اين مدت به وظايف خطير امامت پرداخت؛ از جمله نشر و تبليغ فرهنگ اصيل اسلامي، تعليم و تربيت شاگردان، رهبري اصحاب و مردم، اجرا كردن سنت هاي جد بزرگوارش در ميان خلق، متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبري و راهنمايي كردن مردم براي شناخت رهبر واقعي و امام معصوم، كه تنها خليفه راستين خدا و رسول صلي الله عليه و آله در زمين است.
ص: 46
سرانجام طبق نظر مشهور علما و مورخان، امام در هفتم ذيحجه سال 114 هجري در 57 سالگي در مدينه، به مكر هشام(1) مسموم شد و چشم از جهان فروبست. پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع كنار پدر بزرگوارش به خاك سپردند.(2)
در روايتي ديگري آمده است كه ايشان در زمان ابراهيم بن وليد بن عبدالملك مسموم شده و به شهادت رسيده است.(3) البته بعضي از منابع تاريخي هم از شخصي كه امام باقر عليه السلام را مسموم كرد و به شهادت رساند، نام نبرده اند و تنها به اين گفته اكتفا كرده اند كه آن حضرت به واسطه سم از دنيا رفته است.(4)
طبق نظر شبلنجي، در هر صورت در اين راه دست هشام پنهان است؛ زيرا آنچه هشام از آن بيم داشت و براي حكومت خود از آن نگران بود، از يك سو وجود امام، و از سوي ديگر درگيري آشكار با آن حضرت بود، اما از ميان بردن امام باقر عليه السلام به صورت مخفي و به وسيله فردي از خاندان علي عليه السلام ، مي توانست او را از هر دو مشكل برهاند.(5)
ص: 47
فصل دوم: فعاليت هاي سياسي امام باقر عليه السلام
زير فصل ها
امام باقر عليه السلام در دوران حكومت بني اميه
خلفاي هم عصر دوران امامت آن حضرت
اقدامات و مواضع امام باقر عليه السلام در برابر خلفا
امام باقر عليه السلام و قيام زيد بن علي بن الحسين عليه السلام
ص: 48
ص: 49
امام باقر عليه السلام در دوران حكومت بني اميه
امام باقر عليه السلام در دوران حكومت امويان مي زيست و فراز و نشيب هاي سياسي مختلفي را از نزديك ديده بود؛ از جمله واقعه عاشورا، واقعه حرّه، آتش زدن كعبه، قيام توابين و انتقام گيري مختار، تسلط زبيريان بر حجاز و امويان بر شام.
او چهار سال از آغاز عمر شريف خود را در سايه جد بزرگوارش، امام حسين عليه السلام سپري كرد و در طفوليت، با حادثه اي تلخ و جانگداز روبه رو گرديد؛ حادثه اي كه در آن، عموها و بيشتر مردان خاندان مطهر آن حضرت به شهادت رسيدند. امام باقر عليه السلام فاجعه عاشورا و كشته شدن جد بزرگوارش، امام حسين عليه السلام را به چشم خويش ديد و خود نيز به حال اسارت نزد حاكمان طاغوت در كوفه و شام برده شد. بنابراين، در تمام محنت ها و مصيبت هاي دردناكي كه قلب ها از شنيدن آن به درد مي آيد، با كاروان اسيران اهل بيت عليهم السلام همراه و شريك بوده است. وي سخنان پدر بزرگوار خود را شنيد كه در شهر شام خطاب به طاغوت متكبر زمانه، يزيد فرمود: «يَا يَزيدُ! و مُحمَّدٌ هَذا جَدّي أم جَدُّك؟ فَإن زَعَمتَ أنَّهُ جَدُّك فَقَد كَذِبتَ وَ كَفرتَ، وَ إن زَعَمتَ أنَّهُ جَدِّي فَلِمَ قَتلتَ عِترَتَهُ؛ اي يزيد، اين محمد آيا جد من است يا جد تو؟ اگر گمان كرده اي كه او جد توست، بدان كه
ص: 50
دروغ گفته و كافر شده اي و اگر گمان داري كه او جد من است، چرا عترت و خاندانش را كشته اي؟!(1)
همچنين در سال ٦٣ هجري، شاهد واقعه حرّه بود. آن حضرت در شش سالگي شاهد بود كه چگونه اهل مدينه عليه حكومت يزيد انقلاب كردند و بزرگان و فقيهان مدينه بيعت يزيد فاسق و فاجر را شكستند.(2) آن حضرت در همان خردسالي، مدينه جدش را ديد كه در زير گام ستوران سپاه يزيد بن معاويه مي لرزيد و يزيد سه روز اين شهر مقدس را بر سپاهيان خود مباح كرد تا بر اساس رسوم جاهلي، آن را غارت كنند و اهلش را به قتل برسانند و به اعراض و نواميس آنها تجاوز كنند.(3)
از ديگر رويدادهاي برجسته دوران حيات امام باقر عليه السلام ، نهضت هاي مسلحانه پي درپي بر ضد حكومت اموي، بعد از واقعه جاويدان كربلا بود؛ قيام مردم مدينه در سال ٦٣ هجري، قيام توابين در سال ٦٥ هجري، قيام مختار بن ابي عبيده ثقفي و قيام زبيريان طرفداران عبداللّه بن زبير در سال ٦٦ هجري، قيام مطرّف بن مغيره بن شعبه در سال ٧٧ هجري، و تمرّد عبدالرحمان بن محمد بن اشعث در حكومت عبدالملك بن مروان در سال ٨١ هجري از آن جمله است.(4)
از ديگر پديده هاي اين دوران، مي توان به جعل احاديث اشاره كرد. در اين برهه، اين پديده شوم گسترش يافت و امويان براي حفظ سلطنت خود، استفاده شاياني از آن مي كرده اند. ابن ابي الحديد در كتاب خود از
ص: 51
قول ابن طُرفه آورده است: «بيشتر احاديث جعلي كه در فضايل صحابه وارد شده است، همه در ايام بني اميه و به دليل تقرب جستن به دربار آنان جعل شده است؛ چرا كه آنان گمان مي كردند با جعل چنين احاديثي از محبوبيت بني هاشم كم مي كنند».(1)
ابن ابي الحديد معتزلي مذهب، در كتاب خود، روايتي مفصل از امام باقر عليه السلام درباره تحليل اوضاع سياسي و فشار خلفا از آغاز تا زمان آن حضرت نقل كرده است كه اوج سخت گيري هاي خلفا و در تنگنا قرار گرفتن امام و ياران ايشان را نشان مي دهد. به منظور روشن شدن ديدگاه هاي امام در اين زمينه، به برخي از عبارت هاي اين روايت اشاره مي كنيم:
ما اهل بيت، از ستم قريش و صف بندي آنان در مقابلمان چه ها كشيديم و شيعيان و دوستان ما از مردم چه ها كشيدند! زماني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله رحلت كرد، اعلان فرمود كه ما به مردم از خودشان اولي تريم، اما قريش با كمك يكديگر اين امر را از محور آن خارج كردند. آنان براي رسيدن به حكومت، با حق و اولويت ما به حكومت استدلال كردند، ولي حق ما را تصاحب كردند.
آن گاه حكومت در ميان قريش دست به دست گرديد تا اينكه دوباره به ما اهل بيت بازگشت، ولي مردم بيعت ما را شكستند و عليه ما جنگ به پا كردند، به طوري كه اميرالمؤمنين عليه السلام تا هنگامي كه به درجه رفيع شهادت رسيد، در فراز و نشيب (تندباد حوادث) قرار گرفته بود. سپس با فرزندش، امام حسن عليه السلام بيعت كردند و وعده وفاداري به او دادند، اما به او
ص: 52
نيز خيانت ورزيدند. پس از آن، ما مداوم مورد تحقير و قهر و ستم قرار گرفتيم و از شهر و خانه مان رانده، از حقوقمان محروم، و كشته و تهديد شديم؛ به طوري كه امنيت جاني از ما و پيروان مان به كلي سلب شد و دروغ گويان و منكران حق به دليل دروغ و انكارشان، زمينه را مساعد ديدند و در سراسر كشور اسلامي به وسيله دروغ و انكارشان، به سردمداران جور و ستم، و قضات و كاردانان آنها تقرب جستند و شروع به روايت احاديث دروغ و انتشار آن كردند.
آنها از ما چيزهايي روايت كردند كه نه از زبان ما جاري شده بود و نه به محتواي آنها عمل كرده بوديم. با اين كار مي خواستند ما را ميان مردم منفور كنند و تخم كينه ما را در دل آنان بكارند. اين سياستي بود كه پس از وفات امام حسن عليه السلام در زمان معاويه با شدت هرچه بيشتر دنبال مي شد.
به دنبال اين تبليغات مسموم بود كه همه جا به كشتار پيروان ما پرداختند و با كوچك ترين سوء ظني، دست ها و پاهاي آنها را مي بريدند. كساني كه به دوستي و پيروي از ما معروف بودند، راهي زندان ها شدند، اموالشان به غارت رفت و خانه هاشان ويران شد. اين رويه تا روزگار عبيدالله بن زياد روز به روز شدت مي يافت تا آنكه حجاج بن يوسف در كوفه بر سر كار آمد. او با انواع شكنجه ها به كشتار پيروانمان پرداخت و آنان را با هر سوءظن و اتهامي دستگير مي كرد.
عرصه بر پيروان ما چنان تنگ شد و كار به جايي رسيد كه اگر كسي را با صفت «زنديق» يا «كافر» وصف مي كردند، برايش
ص: 53
بهتر از آن بود كه او را «شيعه» اميرالمؤمنين عليه السلام بخوانند، تا جايي كه كساني كه به خير و صلاح معروف بودند و شايد هم واقعاً اشخاص پرهيزكار و راست گويي بودند، احاديث شگفت انگيزي در زمينه برتري برخي از حكام گذشته روايت كردند؛ چيزهايي كه نه خدا چيزي از آنها آفريده بود و نه چيزي از آنها رخ داده بود.
راويان بعدي حقانيت اين مطالب را باور داشتند؛ زيرا اين نوع مطالب به كساني نسبت داده شده بود كه به كذب و كم تقوايي معروف نبودند.(1)
بنابراين روايت، امام باقر عليه السلام به افشاي كارهاي امويان از ابتداي حكومت آنان تا عهد خويش پرداخته و شيوه هاي حاكمان اموي را در ساختن احاديث دروغين با تطميع و دادن مال به راويان دنيادوست و دروغ پرداز، آزردن خاندان رسول الله صلي الله عليه و آله ، بازداشتن مردم از گرايش به اهل بيت عليهم السلام ، تخريب شخصيت امامان اهل بيت عليهم السلام و به شهادت رساندن آنان، معرفي كرده است، و از اين همه رنج و ناملايمات كه بر پيروان ائمه روا داشته شده، شكوه مي كند.
خلفاي هم عصر دوران امامت آن حضرت
زير فصل ها
1. وليد بن عبدالملك (86 _ 96ق)
2. سليمان بن عبدالملك(96 _ 99ق)
3. عمر بن عبد العزيز(99 _ 101ق)
4. يزيد بن عبدالملك (101 _ 105)
5. هشام بن عبدالملك (سال 105 _ 114ق)
1. وليد بن عبدالملك (86 _ 96ق)
امامت امام باقر عليه السلام حدود پنج ماه در عصر خلافت او بود. بر اساس گزارش مورخان، وليد بن عبدالملك، مردي ستمگر و خونريز بود و پدر
ص: 54
و مادر وي، در كودكي او را با هوسراني و بي قيدي پرورش دادند. ازاين رو، فاقد ادب و شايستگي انساني بود.(1)
در روزگار او مرزهاي جغرافيايي اسلام گسترش يافت و اندلس، خوارزم، سمرقند، كابل، طوس و... فتح شد،(2) ولي ستم جامعه را فرا گرفته بود و كارگزاران و فرمانروايان وليد از هيچ ستمي فروگذار نبودند. چنان كه عمر بن عبدالعزيز (برادرزاده وليد) كه دوستدار عدل و انصاف و نسبتاً پاك سرشت بود، با اشاره به حكومت عمال وليد در اين مناطق مي گفت: «زمين پر از ستم شده است، خدايا مردم را از اين گرفتاري نجات بده!»(3)
2. سليمان بن عبدالملك(96 _ 99ق)
امامت امام باقر عليه السلام در زمان حكومت او، چهار سال و دو ماه و بنا به گفته برخي سه سال بود. وي زندانيان بي گناهي كه حجاج، آنها را زنداني كرده بود، آزاد ساخت،(4) اما تحت تأثير احساسات انتقام جويانه دست به ظلم و جنايت مي زد. درباره او گفته اند كه روزي در آينه نگريست و از شوكت خود به شگفت آمد و گفت: «محمد صلي الله عليه و آله پيامبر بود، عبدالملك سياستمدار و وليد جبار، و من پادشاهي جوانم».(5)
ص: 55
3. عمر بن عبد العزيز(99 _ 101ق)(1)
دو سال و پنج ماه از امامت آن بزرگوار، با عصر اين حاكم، هم زمان بود. مردم از بيعت با وي اعلام رضايت و خوش حالي مي كردند.(2) از كارهاي مهم او، مبارزه با فساد و تبعيض،(3) پرداختن سهم اهل البيت عليهم السلام از بيت المال،(4) ممنوع كردن لعن بر امام علي عليه السلام ،(5) برگرداندن فدك به فرزندان حضرت فاطمه عليها السلام (6) و برداشتن ممنوعيت نگارش حديث(7) بود. به دليل اين خدمات، در روايتي از امام باقر عليه السلام چنين وارد شده است:
و قال عطاءُ بنُ مسلم الخفاف عن عمروِ بنِ قيسِ الملائي: سُئل مُحمّدُ بنُ عليِ بنِ الحسين عن عمر بن عبد العزيز، فقال: أما علمتَ أنّ لِكُلِّ قَوم نَجيبة وَ إن نجيبة بَني أميةَ عُمرُ بنُ عبد العزيزِ و إنه يُبعثُ يَومَ القيامةِ أُمةً وَحْده.(8)
عطاء بن مسلم خفاف، از عمرو بن قيس ملائي [نقل كرد كه]
ص: 56
گفت: از محمد بن علي بن الحسين درباره عمر بن عبدالعزيز سؤال كردم، فرمود: براي هر قومي وسيله نجات هست؛ براي بني اميه عمر بن عبد العزيز نجات دهنده بود. او روز قيامت تنها مانند يك امت برانگيخته خواهد شد.
از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است كه يكي از برادران عمر بن عبدالعزيز، بر او به سبب گرامي داشتن فرزندان فاطمه خرده گرفت و اين رفتار را موجب ناخشنودي خاندان اموي دانست. عمر پاسخ داد كه تكريم وي بر پايه حديث نبوي است كه بنابر آن، فاطمه عليها السلام شاخه گلي از درخت پر شاخ و برگ رسول الله صلي الله عليه و آله است و هركس او را شاد كند، رسول الله صلي الله عليه و آله را شاد كرده و هر كس وي را بيازارد، پيامبر را آزرده است. آن گاه عمر گفت كه خواهان شادي پيامبر خداست و به سخن ديگران كاري ندارد.(1)
برخي منابع اهل سنت آورده اند كه عمر بن عبدالعزيز در عهد خلافتش فقها را نزد خود خواند و تكريم كرد. يكي از آنان حضرت باقر عليه السلام بود كه بيش از ديگران احترام شد.(2)
بعضي از مورخان نوشته اند كه عمر بر بني اميه درباره اموالشان سخت گيري مي كرد و بسياري از آنچه را كه از بيت المال غصب كرده بودند، از آنها پس گرفت. همين امر نيز سبب دشمني آنها با او شد تا جايي كه او را مسموم كردند و به قتل رساندند.(3)
ص: 57
درباره موضع بني هاشم در قبال اين رفتار عمر بن عبدالعزيز، نقل شده است كه گروهي از بني هاشم اجتماع كردند و نامه اي براي عمر بن عبدالعزيز فرستادند. آنها در اين نامه از او به دليل اينكه با اقدامات خود، موجب صله ارحام در بين بني هاشم شده بود، تشكر كردند؛ چرا كه آنها از زمان معاويه گرفتار ستم بودند.(1)
با اين حال، بديهي است كه بر اساس آموزه امامت منصوص، كه جداكننده مذهب اهل بيت عليهم السلام از ديگر مذاهب اسلامي است، هيچ گاه عمر بن عبد العزيز شخصيت محبوب امامان شيعه و پيروان ايشان نبوده است.
بر اين اساس، ائمه عليهم السلام از جمله امام باقر عليه السلام ، در تنگناي زمان و به دليل سياست هاي جبارانه حاكمان، ناگزير به ظاهر از حكومت و نبرد آشكار دست برداشتند و به تصحيح انديشه و فرهنگ جامعه پرداختند، ولي در نهان، حكومت الهي را همچنان پيگيري مي كردند و آن را اصيل مي شمردند.
ص: 58
4. يزيد بن عبدالملك (101 _ 105)
ايام خلافت او يكي از سياه ترين دوره هاي حكومت بني اميه به شمار مي رود. وي برخلاف خليفه پيش، عمر بن عبدالعزيز، سخت گيري به مسلمانان و امام باقر عليه السلام را به اوج خود رساند.
سيوطي در كتاب خود آورده است: «او براي آنكه سرپوشي بر اعمال نارواي خود بگذارد و براي آنكه خود را از هرگونه گناه و انحرافي تبرئه كند، با تمهيداتي، چهل نفر از رجال و پيرمردان را وادار كرد به مصونيت او از گناه و عصيان، شهادت بدهند».(1)
ابن قتيبه دينوري نقل مي كند: «يزيد در سايه اخلاق ظاهري خود، در ميان قريش محبوبيت داشت و اگر پس از رسيدن به خلافت، طبق روش عمربن عبدالعزيز رفتار مي كرد، مردم از او شكايت نمي كردند، ولي وي برخلاف انتظار همه، پس از رسيدن به قدرت، به كلي تغيير روش داد و همان رفتار نامناسب برادرش، وليد را در پيش گرفت. او به جاي آنكه به انتقادهاي مردم گوش دهد و در روش خود تجديدنظر كند، بر خشونت و سخت گيري خويش افزود و عده زيادي از اشراف قريش و بزرگان بني اميه را به شورش و كودتا متهم كرد و آنان را يكي پس از ديگري به قتل رساند. او به اين كار هم اكتفا نكرد و دستور داد تمام كساني را كه با آنها تماس داشتند، به اتهام همكاري با انقلابيون و مخالفان حكومت، دار بزنند».(2)
ص: 59
5. هشام بن عبدالملك (سال 105 _ 114ق)(1)
حدود نه سال آخر امامت امام باقر عليه السلام با عصر اين خليفه ستمگر همراه بود. هشام، فردي بخيل، خشن، ستمگر و بي رحم بود. در دوران حكومت ايشان، زندگي بر مردم سخت شد و احساسات و عواطف انساني در جامعه رو به زوال رفت و رسم نيكوكاري و تعاون برچيده شد؛ به گونه اي كه هيچ كس براي ديگري دل سوزي و به او كمك نمي كرد.(2) ذهبي نيز او را با عبارت «فيه ظلم مع عدل» وصف كرده است(3).
امام باقر عليه السلام سال هاي پاياني عمر شريف خود را در دوران اين خليفه جبار سپري كرد. هشام و كارگزارانش، بغض و كينه شديدي به علويان، به ويژه امام باقر عليه السلام _ به عنوان بزرگ علويان _ داشتند و رفتار آن حضرت و شيعيانش را به شدت كنترل مي كردند. روايت شده است وقتي زيد بن علي _ برادر امام باقر عليه السلام _ نزد هشام بود، هشام با توصيف امام باقر با نام «بقره»، خواست آن حضرت را تحقير كند. زيد در جواب او
ص: 60
گفت: «سَمّاه رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله بَاقِرَ العِلمِ وَ أنتَ تُسَمّيه البقره، لَقَد اخْتَلَفتُما اِذاً؛ پيامبر او را باقرالعلم ناميد و تو بقره مي نامي! پس ميان رسول خدا و تو به طور حتم اختلاف وجود دارد.»(1) اين روايت در منابع مختلف آمده است؛ به گونه اي كه كمترين ترديدي در صحت آن وجود ندارد.
به يقين، سپر دفاعي امام باقر عليه السلام در قبال سياست هاي سخت گيرانه هشام، «تقيه» بود. در واقع به مدد تقيه بود كه آن حضرت و اصحابش توانستند خود را از گزند هشام دور نگه دارند. با وجود اين، هشام همواره در پي راه هايي بود كه بتواند نقاب تقيه را از چهره ايشان بردارد تا آنها را از بين ببرد.
هشام براي اين منظور، جلسه هاي مناظره علمي با حضور امام باقر عليه السلام برگزار مي كرد تا به اين وسيله از منزلت علمي امام بكاهد، اما قدرت علمي امام و پيروزي در اين مناظره ها نتيجه عكس داشت.
با نگاهي كوتاه به سيره خلفاي بني اميه، به خوبي درمي يابيم كه روش آنان در حكمراني، بر پايه زورگويي و خفقان براي تثبيت پايه هاي قدرت بود تا با اين شيوه، مردم را از انديشه انقلاب دور، و اهل بيت را منزوي كنند؛ هرچند در اين كار ناموفق بودند.
نكته مهم آن است كه اين كنترل حكومتي دائمي بود؛ چراكه آنها مي دانستند اهل عراق به امامت و ولايت اين خاندان معتقد هستند. ازاين رو، هشام بن عبدالملك، آن حضرت را اين گونه معرفي مي كند: «اَلمَفتُونُ بِهِ اَهلُ العِراقِ؛ كسي كه اهل عراق شيفته او هستند».(2)
ص: 61
ابن عساكر و ذهبي در روايتي ديگر، گفت وگوي هشام با امام باقر عليه السلام را چنين ذكر مي كنند: «روزي هشام بن عبدالملك وارد مسجدالحرام شد. مشاهده كرد امام باقر عليه السلام در آنجاست و مردم گرد وي حلقه زده اند. هشام پرسيد: اين شخص كيست؟ به او گفته شد: محمد بن علي بن حسين (امام باقر عليه السلام ) است. هشام پيكي به سوي امام فرستاد كه از او درباره قيامت بپرسد و اينكه در آن روز مردم چه مي خورند و چه مي آشامند؟ امام به پيك فرمود: به او بگوييد كه مردم در سرزميني محشور مي شوند كه گويا يك قرص نان است و در آن رودخانه هايي جريان دارد. پيك، پيام را به هشام رساند. چون هشام خود را شكست خورده يافت، بار ديگر پيك را به سمت امام روانه كرد تا از حضرت بپرسد كه آن روز و شرايط آن، به گونه اي است كه از خوردن و آشاميدن به دورند و گويي در فكر آن نيستند! حضرت به پيك فرمود: به او بگوييد البته شرايط جهنم و آتش از عرصه قيامت سخت تر است و در عين حال مي گويند: «اَفِيضُوا عَلَينَا مِنَ المَاءِ اَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللهُ؛ به ما آب يا هرچه كه خدا به شما داده است، بخشش كنيد».(1)
در عصر امامت حضرت باقرالعلوم عليه السلام جهان اسلام به لحاظ گسترش قلمرو، حوادث سياسي و اجتماعي، مبارزات فكري و رونق مباحث كلامي و فقهي، در موقعيت ويژه اي بود.
در ميان اين تيرگي ها و آشفتگي ها، امام باقر عليه السلام چون خورشيدي درخشان بود كه جهان اسلام از پرتو پُرفروغش بهره مي گرفتند. شكوه معنوي آن حضرت، زبانزد خاص و عام بود. هرجا از والايي هاشميان،
ص: 62
عَلَويان و فاطميان سخن به ميان مي آمد، آن وجود مقدس را يگانه وارث آن همه كرامت، بزرگواري و شجاعت مي شناختند. راست گويي، جذابيت چهره، بخشندگي و قوي تر بودن از همه به لحاظ معرفت و بصيرت، از ويژگي هاي مشهور پنجمين پيشواي شيعيان در ميان جوامع اسلامي بود.
غاصبان و متجاوزان، همواره به مقام والاي امامت رشك مي بردند و چون اين همه شكوه ملكوتي را با خود مقايسه مي كردند، در باتلاقي از حقارت فرو مي رفتند. آنها براي غصب و تصرف حكومت از هيچ گونه حيله و جنايتي پرهيز نمي كردند.
با اين حال، عظمت معنوي امام به اندازه اي بود كه گاهي حتي آنان در برابر آن حضرت به تواضع و تكريم مي پرداختند.
در عصر امام باقر عليه السلام مسلمانان از سراسر قلمرو اسلامي، سيل آسا و مشتاقانه در مدينه به حضور امام مي آمدند و با رهنمودهاي حضرت، خود را براي مبارزه با عوامل ستم و مقاومت در برابر خلاف هاي آنها آماده مي ساختند. امام با در نظر گرفتن شرايط زمان، گنجينه گران بهايي از حقايق ملكوتي و علمي را از خويش بر جاي نهاد كه در حراست از حريم اسلام و نشر آموزه هاي قرآني در طول قرن ها تأثير به سزايي داشت.
از سوي ديگر، امام باقر و فرزندش امام صادق عليهما السلام ، با بيان نظر اسلام درباره امامت و خلافت و ذكر ويژگي هاي رهبر اسلامي، به اصلاح فرهنگ سياسي جامعه مي پرداختند و پيوسته شايستگي غاصبان حكومت را در نظر مردم زير سؤال مي بردند. ازاين رو، حاكمان غاصب هميشه از وجود آن بزرگواران بيمناك بودند. وجود رهبري آسماني چون امام باقر عليه السلام در ميان امت مسلمان، سبب وحدت و هم بستگي در ميان آنان بود.
امام باقر عليه السلام حتي در دشوارترين شرايط، با تيزبيني خود توانست در
ص: 63
مقابل فرقه هاي منحرف موضع گيري كند و اسلام ناب محمدي را به مسلمانان بشناساند و با تبليغ و گسترش فرهنگ اسلام در سراسر جهان، معارف اسلام را تبيين و تشريح كند.
در اين بخش، به برخي از موضع گيري هاي آن حضرت در مقابل زورگويي حكام و خلفا اشاره مي كنيم تا آشكار شود كه در مواقع حساس و شرايط مختلف، چگونه از دين اسلام و معارف الهي دفاع مي كرد.
اقدامات و مواضع امام باقر عليه السلام در برابر خلفا
در برهه اي از زمان، اقدامات امام باقر عليه السلام باعث پيدايش مكتبي با فرهنگي غني گرديد كه بعدها به مكتب جعفري شهرت يافت؛ اگرچه به مكتب باقري هم شهرت مي يافت، گزاف نبود. اين مكتب فكري كه در تمام زمينه ها، علوم اهل بيت عليهم السلام را به طور منظم ارائه مي دهد، حاصل تلاش هاي پيگيرانه امام باقر و صادق عليهما السلام حدود 55 سال ( 94 _ 148ه .ق) است.
در جامعه سياسي آن روز كه اموي ها و بعدها عباسي ها براي بقاي حكومت خويش هر مخالفتي را به شدت سركوب مي كردند، به طور طبيعي انتخاب چنين موضعي نمي توانست با شركت در اقدامات سياسي مهم همراه باشد. ازاين رو، در زمان امام باقر عليه السلام قيام خاصي رخ نداده است. البته از ديدگاه شيعه _ برخلاف زيدي ها كه امامت را منحصر به كساني مي دانند كه با شمشير قيام كنند _ اين ارزش نيست كه شخص در هر صورت و به هر قيمت، هرچند به قيمت چشم پوشي از معارف حقه، در يك حركت سياسي شركت كند و راه براي هميشه به روي يك امت ببندد.
امام باقر عليه السلام در اين برهه از زمان، كار اصلي خويش را بيان معارف واقعي اسلام و تدوين فرهنگ مذهبي قرار داد. با اين كار، مقدمات
ص: 64
تأسيس يك دانشگاه بزرگ اسلامي در دوران فرزندش امام صادق عليه السلام فراهم شد. البته اين امر، بدان معنا نبود كه ايشان عليه زورگويان حاكم موضع گيري نمي كرد، بلكه همواره پيروان خود را از همكاري با حاكمان _ جز در مواردي استثنايي كه بنا به دلايل خاصي تجويز مي شد _ باز مي داشت، اما اين مبارزه، به شكل رسمي و پيگير و شركت در قيام هاي مسلحانه نبود. بنابراين، مخالفت با حاكمان و دعوت به همكاري نكردن با آنها و مبارزه منفي، از مواضع روشن و مشخص امام بود.
آن حضرت به روش هاي مختلف، مردم را به اعتراض به حكام و نصيحت تشويق مي كرد. در روايتي از ايشان آمده است: «مَن مَشي اِلي سُلْطانٍ جائِرٍ فَاَمَرَهُ بِتَقْوَي اللّه ِ وَ خَوَّفَهُ وَ وَعَظَهُ كانَ لَهُ مِثْلُ اَجْرِ الثَّقَلَيْنِ مِنَ الْجِنِّ وَ الاْنْسِ وَ مِثْلُ اَعْمالِهِمْ؛ كسي كه نزد سلطان ظالم برود و او را به تقواي الهي فراخواند و موعظه كند و از قيامت بترساند، براي او پاداشي همچون پاداش جن و انس خواهد بود».(1)
ايشان در برابر كجروي هاي خلفا، آنها را به ترس از خدا فرامي خواند و ارزش هاي ديني را به آنها گوشزد مي كرد؛ چنان كه در روايات آمده است به عمر بن عبدالعزيز كه فردي ملايم بود و رفتار مناسبي با ائمه عليهم السلام داشت، چنين سفارش كرد:
أوُصيك أَنْ تَتَّخِذَ صَغيرَ المُسلمين وَلَداً، وَ أوسَطَهم أَخاً، وَ كَبيرَهم أباً، فَارْحَمْ ولدَك، وَصِلْ أخاك، وَ بِرْ أباك. وَ إذا صَنعتَ مَعروفاً فَربه، أي أدِمْه.(2)
به تو توصيه مي كنم فرزندان و كودكان جامعه اسلامي را
ص: 65
فرزندان خود بدان، ميان سالانش را برادران خويش، و كهن سالانشان را پدر خويش بشمار. پس با فرزندت مهربان باش و با برادرت رابطه مودّت را پاس بدار و با پدرت به نيكي و شايستگي رفتار كن، و چون به كار شايسته اي اقدام كردي، بر آن پايدار بمان و آن را ادامه بده.
عمر بن عبدالعزيز، از اين جملات پربار، بسيار شادمان شد و عرض كرد: «خدا تو را رحمت كند! به خدا قسم رهنمودي به ما دادي كه اگر تا هنگام مرگ به آن عمل كنيم و پايبند باشيم، تمام خيرها به ما روي خواهند آورد، ان شاءالله».(1)
اين رهنمود امام به خليفه اموي، به اين دليل اهميت دارد كه اولاً امام، عمر بن عبدالعزيز را فردي اصلاح پذير مي بيند؛ ثانياً، چون زمام امور مسلمانان به دست اوست، مي كوشد استعدادهاي او را در جهت خير و صلاح «جامعه اسلامي» شكوفا سازد تا در سايه وي جامعه اي بدون اختلاف و كشمكش پديد آيد.
از آنجا كه امام باقر عليه السلام بارزترين شخصيت اهل بيت عليهم السلام در دوران خود بود، بسياري از مردم و مخالفان حكومت اموي به او روي مي آوردند و به همين دليل از سوي حكومت به شدت مراقبت مي شد. در اين شرايط، به ويژه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام ، آن حضرت بيشتر روش تقيه را پيش گرفت و مباني نظري خود را در قالب درس تبيين مي كرد. برخي گزارش ها نشان مي دهد كه امام باقر عليه السلام در مسائل سياسي و اجتماعي بر اساس ملاك ها و مباني خود موضع گيري داشته و به ارشاد پيروان خود و آگاهي سران حكومت مي پرداخته است.
ص: 66
در روايت آمده است كه هشام بن عبدالملك در موسم حج در مسجدالحرام، امام باقر عليه السلام را ديد كه در حال طواف است و مردم بر گردش حلقه زده اند و از او سؤال مي كنند. اين توجه و علاقه مردم، نظر او را جلب كرد و از اطرافيان، نام وي را پرسيد و چون گفتند كه او محمد بن علي است، شگفت زده گفت: «همان كه مردم عراق فريفته اويند» يا «امام مردم عراق!»(1)
در روايتي ديگر آمده است كه هشام (بعد از موسم حج) امام باقر عليه السلام را همراه با فرزندش، حضرت صادق عليه السلام به شام فراخواند. امام هنگام ورود به مجلس او، بر همه اهل مجلس يك جا سلام كرد و برخلاف رسم متعارف، خليفه اموي را اميرالمؤمنين نخواند و بدون كسب اجازه نشست. هشام خشمگينانه زبان به ملامت گشود كه چرا شما مردم را به امامت خود فرامي خوانيد. حاضران در مجلس نيز بنا بر قرار قبلي، همين سخن را گفتند. آن گاه امام به صراحت از جايگاه اهل بيت پيامبر در دين و اينكه آنان عهده دار هدايت مردمند، سخن گفت. همچنين به گذرا بودن حكومت امويان اشاره كرد. هشام ابتدا او را به زندان افكند، ولي بعد ناگزير به آزاد كردن و برگرداندن آنان به مدينه شد.(2)
از اين دو گزارش برمي آيد كه اقدام امام باقر عليه السلام در دعوت به سوي امامت اهل بيت و معرفي مقام و نقش آنان در دين و نيز نفي حقانيت خلافت اموي كه هشام از آن به ايجاد اختلاف در ميان امت تعبير كرده، حركتي گسترده و انكارناپذير بوده و دست كم در بخشي از سرزمين اسلامي تأثير جدي داشته است. اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه مطرح
ص: 67
كردن مرجعيت علمي اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله كه امام باقر عليه السلام شخصيت برجسته آنها در آن دوره بود، در حقيقت به معناي تبيين جايگاه سياسي آنان نيز بوده است و خليفه اموي، امام باقر عليه السلام و ديگران، اين دو را از يكديگر جدا نمي دانسته اند.
در گزارش ابن ابي الحديد،(1) امام به افشاگري كارهاي امويان و شيوه هاي آنها در بازداشتن مردم از گرايش به اهل بيت، ساختن احاديث دروغين، آزار شيعيان، تخريب شخصيت امامان اهل بيت و به شهادت رساندن آنها، پرداخته است. امام در اين گفتار، از تاريخ سراسر رنج بعد از رحلت پيامبر سخن گفته؛ به دوره امامت حضرت علي عليه السلام و مخالفت هاي معاويه با آن حضرت، دوران امام حسن عليه السلام و خيانت مردم به او كه به صلح با معاويه انجاميد، دعوت مردم كوفه از امام حسين عليه السلام و پيمان شكني آنها اشاره كرده و از راويان دروغ پردازي كه با دريافت مال، به سود امويان حديث سازي كردند و آزارهاي گوناگوني كه حكام اموي بر پيروان اهل بيت روا داشتند، شكوه كرده است. انتقاد صريح امام از خليفه اموي در برخي موارد و در حضور طرفداران او،(2) از ديگر گزارش هايي است كه در دست است. با اين همه، آن حضرت از هر گونه اقدام سياسي عمومي پرهيز مي كرد و به پيروان نزديك خود مي گفت كه به مردم عراق اعتماد كافي ندارد.
در عين حال، امام هر جا مصلحت امت ايجاب مي كرد، از راهنمايي حاكمان اموي نيز دريغ نداشت؛ از جمله توصيه او به عبدالملك مروان
ص: 68
براي ضرب سكه به جاي استفاده از سكه هاي رومي، در پاسخ به تهديد امپراتور روم، در برخي منابع نقل شده است.(1) نكته جالب توجه در اين ماجرا آن است كه عبدالملك نه از روي رغبت، بلكه از سر ناچاري، حضرت باقر عليه السلام را با احترام به شام آورد و آن حضرت نيز با تأكيد بر حقانيت اسلام، او را راهنمايي كرد.(2) ابن كثير مي گويد: «آن كس كه عمليات ضرب سكه را طرح ريزي كرد، امام زين العابدين عليه السلام بوده است.»(3) البته مانعي ندارد طرح اين مسئله از امام زين العابدين باشد و آن را فرزند بزرگوارش حضرت امام محمدباقر عليه السلام اجرا كرده باشد. در هر صورت، جهان اسلام به دليل اين فضيلت و نجات نقدينگي اش از تبعيت مملكت مسيحي روم، همواره وامدار امام باقر عليه السلام خواهد بود.
امام باقر عليه السلام و قيام زيد بن علي بن الحسين عليه السلام
قيام زيد بن علي بن الحسين عليه السلام در عصر امام صادق عليه السلام صورت گرفت و از زمان وفات امام باقر عليه السلام تا زمان نهضت زيد، حدود هشت سال مي گذشت، اما چنين قيامي از سال ها قبل مطرح بود و امام باقر عليه السلام بارها درباره آن اظهار نظر فرموده بود.
ابن صباغ مالكي در روايتي كه از كتاب دلايل حميري درباره زيد بن علي ذكر مي كند، چنين مي آورد:
عَن زيدِ بنِ ابي حازم قالَ: كُنتُ مَع ابي جعفرٍ مَحمَّد بنِ عليٍّ
ص: 69
الباقر عليه السلام فَمَرَّ بِنا زَيدٌ بن علي فقال ابو جعفرِ: أما رَأيتَ هَذا لَيَخرُجَّن بِالكوفَةِ وَلَيُقتَلنَّ وَ لَيُطافَنَّ بِرأسِه، فكَان كما قَال.(1)
زيد بن ابي حازم گفت: ما با آن حضرت بوديم، زيد بن علي بن ابي طالب از نزد امام محمدباقر عبور كرد، امام فرمود: اين برادر مرا مي بينيد؟، به خدا قسم كه در كوفه خروج مي كند، بدنش بالاي دار مي رود، سرش را در كوچه و بازارها مي گردانند. سپس همان طور شد كه گفته بود.
ابن سعد در روايتي آورده است: زيد بن علي كه خدايش رحمت كند، به روز دوشنبه، دوم صفر سال 120 هجري و گفته شده است به سال 122 كشته شده و هنگام كشته شدن 42 سال داشته است.(2)
در روايتي ديگر كه ابي نصر بخاري آن را در كتابش ذكر كرده، از قول سدير صيرفي آورده است:
قَالَ سَديرُ الصِّيرفيّ: كُنتُ عِندَ أبي جعفرِ الباقر عليه السلام فَدَخَل زَيدُ بنُ عليٍّ فَضَربّ أبو جعفرِ علي كِتفِه وَ قال هَذَا سَيّدُ بني هاشمٍ فَإذا دَعاكُم فَأجيبوهَ وإذا اسْتَنصركم فَانْصُروه.(3)
سدير صيرفي گفت: نزد ابي جعفر باقر عليه السلام بودم كه زيد بن علي داخل شد، پس ابوجعفر بر شانه زيد زد و گفت: اين سيد بني هاشم است؛ زماني كه شما را خواند، اجابتش كنيد و هنگامي كه از شما ياري خواست، ياري اش كنيد.
ص: 70
اگرچه حاكمان و دستگاه هاي اداري و سياسي از اصول قرآن كريم و سنّت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دور شده بودند، از نظر ظاهر و در مقابل عموم مردم، به باور داشتن مباني فكري و تشريعي اسلام تظاهر مي كردند. به همين دليل، نقش امام باقر عليه السلام در جامعه، اصلاح حاكمان و امت و برگرداندن آنها به استقامت در دين و عقيده و حاكم كردن اسلام و مفاهيم و ارزش هاي آن بر انديشه ها و عواطف و موضع گيري هاي آنان بود.
روش امام باقر عليه السلام در اصلاح جامعه، متناسب با شرايطي كه آن حضرت در آن قرار داشت، تغيير مي كرد و آن حضرت با تغيير موضع حكومت هاي زمان و همچنين تغيير وضعيت امت اسلام، روش هاي خود را عوض مي كرد.
در چنين اوضاعي، امام باقر عليه السلام جنبش عظيم علمي ايجاد كرد. آن حضرت و فرزندش امام صادق عليه السلام ، در سايه بحران هاي دروني نظام اموي كه آنها را مشغول خود ساخته بود، حوزه هاي بزرگ درسي و علمي تأسيس كردند و بيشترين آراي فقهي، تفسيري و اخلاقي را از خود به جاي گذاشتند؛ به گونه اي كه تنها يكي از شاگردان امام باقر عليه السلام ، محمد بن مسلم، سي هزار روايت و شخصي مانند جابر جعفي، هفتاد هزار روايت از حضرت نقل مي كنند و شيخ طوسي، شاگردان حضرت را 462 نفر مي داند.(1)
ص: 71
فصل سوم: فعاليت هاي فرهنگي امام باقر عليه السلام و مواضع آن حضرت
زير فصل ها
اوضاع علمي و فرهنگي عصر امام عليه السلام
پيشنهادِ دستور ضرب سكه اسلامي
پاسخ امام باقر عليه السلام به شبهات و پرسش هاي دانشمندان عامه
مواضع امام باقر عليه السلام در برابر فرقه ها و مذاهب مختلف
ص: 72
ص: 73
اوضاع علمي و فرهنگي عصر امام عليه السلام
دوران امامت امام باقر عليه السلام مصادف با دهه هاي آخر قرن اول هجري و دهه هاي اول و دوم قرن دوم هجري بود. در اين دوران، ديگر از فتوحات گسترده اسلام و جنگ هاي داخلي خبري نبود و فقط ناآرامي هايي در مناطقي چون خراسان وجود داشت. حضور فعال علما موجب گسترش مسائل فقهي در اين دوران شد و در اين بين، وجود مقدس امام باقر عليه السلام در تبيين ديدگاه هاي فقهي بسيار درخور توجه بود.
پيدايش مذاهب كلامي، حضور علماي ديگر اديان در ميان مسلمانان و آشنايي گسترده مسلمانان با آراي آنها، و ظهور اختلافات فقهي را مي توان از حوادث علمي مهم دوران امام باقر عليه السلام برشمرد.
آن حضرت در چنين وضعيتي، فعاليت هاي علمي و فرهنگي مي كرد و به پالايش ميراث انديشه علوم اسلامي پرداخت. ايشان نه تنها امام و پيشواي فكري شيعيان بود، بلكه به اهل سنت نيز خدمت مي كرد؛ به گونه اي كه برخي از ياران آن حضرت، دانشمنداني از اهل سنت بودند.
در اين دوران، از يك سو كج انديشان با توهمات قدريه و جبريه و غاليان با روايات ساختگي به تبليغ انديشه هاي خويش مي پرداختند و از سوي ديگر، امام باقر عليه السلام با تجديد بناي اسلام ناب محمدي و غبارروبي از آن و مبارزه علمي با انديشه هاي وارداتي و بدعتگران، حقيقت اسلام
ص: 74
را نمايان مي كرد. همچنين با راه اندازي حوزه عظيم درسي، جلوي انحرافات فكري و فرهنگي جامعه را گرفت.
اين حركت عظيم علمي و فرهنگي امام محمدباقر عليه السلام در اواخر قرن نخست و اوايل قرن دوم هجري، امري بي سابقه نبود؛ چراكه اگر فتنه ها و بحران هاي سياسي پس از رحلت پيامبر اجازه مي داد، اين حركت عظيم علمي و فرهنگي از همان زمان آغاز مي شد، اما حوادث سياسي و كشمكش هاي دامنه دار قومي و مذهبي، اين رستاخيز علمي را تا زمان امام باقر و امام صادق عليهم السلام به تأخير انداخت.
پيشنهادِ دستور ضرب سكه اسلامي
يكي از اقدامات مهم فرهنگي امام باقر عليه السلام پيشنهاد ضرب سكه(1) بود. كمال الدين دميري در كتاب حياة الحيوان و مقريزي در كتاب شذرات العقود، از كساني نقل كرده اند: روزي در مجلس هارون الرشيد از اولين نفوذ اسلامي سخن به ميان آمد و تاريخچه نخستين سكه هايي كه بر آنها شعارهاي اسلامي نقش بسته، چنين مطرح شد: در آغاز، كاغذ از جانب روميان به مملكت اسلامي وارد مي شد. در آن روزگار، بيشتر مردم مصر نصراني بودند و
ص: 75
هم كيش پادشاه روم به شمار مي آمدند. ازاين رو، بر حاشيه كاغذهايشان با خط رومي، كلمات «پدر، پسر و روح القدس» نقش بسته بود.
اين نوع كاغذها در جامعه اسلامي، از آغاز تا عصر عبدالملك مروان رواج داشت؛ تا اينكه عبدالملك از كسي كه زبان رومي مي دانست، خواست آن كلمات را براي او ترجمه كند. پس از ترجمه كلمات، عبدالملك برآشفت و گفت: اين شايسته نيست كه در سرزمين اسلام، شعار نصرانيت به وسيله اين اوراق منتشر شود. ازاين رو، به برادر خود، عبد العزيز مروان كه نماينده و كارگزار وي در مصر بود، پيغام داد كه اين حاشيه ها را از بين ببرد و دستور دهد سازندگان كاغذ، بر حاشيه كاغذها آياتي از قرآن بنويسند. دستور از بين بردن حاشيه هاي رومي، به ديگر كارگزاران حكومت در ديگر شهرها نيز ابلاغ شد. كاغذها با حاشيه هاي جديد با گذشت زمان رواج يافت و به سرزمين روم نيز رسيد. پادشاه روم از اين برنامه خشمگين شد و در نامه اي به عبدالملك، از او خواست حاشيه هاي رومي را دوباره به كارگيرد و رواج دهد.
سپس نامه را همراه هدايايي به سوي عبدالملك گسيل داشت، اما عبدالملك نامه و هدايا را پس فرستاد. اين كار دو مرتبه ديگر با هداياي بيشتر صورت گرفت. در مرتبه آخر، پادشاه روم تهديد كرد كه اگر حاشيه ها به صورت نخست بازنگردد، بر روي سكه ها، دشنام به پيامبر اسلام را نقش خواهد زد. در اين عصر، سكه هاي رايج ميان مسلمانان، سكه هاي رومي بود و اگر پادشاه روم تهديد خود را عملي مي ساخت، ضربه اي سياسي بر حكومت اسلامي وارد، و به مقدسات مردم اهانت مي شد. عبدالملك براي مشورت و يافتن راه حل، به روح بن زنباع روي آورد او در پاسخ گفت: اي عبدالملك! خودت خوب مي داني كه چه
ص: 76
كسي راه حل مشكلت را مي داند، اما به عمد آن را مطرح نمي كني. عبدالملك پرسيد: او چه كسي است؟
روح بن زنباع پاسخ داد: جز باقر العلوم عليه السلام ، از خاندان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ، فرد ديگري نمي تواند باشد و تو ناگزيري كه از او كمك بگيري.
عبدالملك به والي خود در مدينه دستور داد نزد امام باقر رود و امكانات سفر به شام را در اختيار وي قرار دهد. والي مدينه چنين كرد و امام رهسپار شام شد. عبدالملك به استقبال آن حضرت رفت و مشكل سياسي خود را مطرح ساخت و كمك خواست.
امام باقر عليه السلام فرمود: كار را دشوار نگير. نظر من اين است كه هم اكنون از اهل فن بخواهي برايت درهم و دينارهاي فراواني بسازند و بر يك طرف آن شعار توحيد و بر طرف ديگر، محمد رسول الله نقش زنند و در مدار آن، نام شهري كه سكه در آن زده شده و تاريخ ساخت، آن نوشته شود. سپس درباره برخي ويژگي هاي ديگر سكه ها رهنمودهايي داد تا تقلب و دخل و تصرف در آنها به آساني امكان پذير نباشد. آن گاه به عبدالملك فرمود: از مردم بخواه تا از اين پس، با اين سكه ها معاملات خود را انجام دهند و مبادلات اقتصادي با سكه هاي رومي را ممنوع، و براي آن مجازات اعلام كن.
در طول چند ماه، رهنمودهاي امام باقر عليه السلام عملي گرديد و سكه هاي اسلامي در معاملات اقتصادي استفاده شد. پيش از آن، عبدالملك به پادشاه روم نوشت كه اگر مي خواهي، تهديدهايت را عملي كن. پادشاه روم كه از رواج سكه هاي اسلامي آگاه شده بود، عملي ساختن تهديدهاي خود را بي ثمر يافت و از آن صرف نظر كرد.(1)
ص: 77
حضور مؤثر و مفيد امام باقر عليه السلام در عرصه علوم اسلامي و علوم طبيعي، وارد كردن علوم مختلف به حوزه علوم ديني، توجه و اهتمام به تربيت شاگردان برجسته كه به بركت تربيت الهي امام، سرمايه هاي عظيمي براي جهان اسلام شدند، همچنين جمع آوري احاديث و رواياتي كه تا آن زمان مسلمانان به دلايل سياسي و فرهنگي از آن محروم بودند، مقدمات شكل گيري دانشگاه بزرگ اسلامي در عصر امام صادق عليه السلام را فراهم آورد. ازاين رو، امام باقر عليه السلام رهبر جنبش علمي جهان اسلام شناخته مي شود.
پاسخ امام باقر عليه السلام به شبهات و پرسش هاي دانشمندان عامه
در عصر امام محمدباقر عليه السلام فعاليت هايي آغاز شده بود و مدارسي گسترش يافته بود كه گاهي به «رأي» تكيه مي كردند و گاهي به «قياس» و «استحسان» و گاه به «مصالح مرسله» و «عرف». اين جريان ها با خط مرجعيت اهل بيت عليهم السلام اختلاف داشتند. ازاين رو، اهل بيت عليهم السلام به آن ادعاها پاسخ مي گفتند و تكذيب مي كردند و در جريان اين پاسخ گويي، بر خصوصيات مذهبشان كه داراي مركزيت و قدرت بود، تأكيد مي كردند.
1. پاسخ امام به نافع مولي بن عمر
نافع مولي بن عمر،(1) رئيس فرقه ازارقه از خوارج، خدمت امام باقر عليه السلام
ص: 78
رسيد و از مسائل حلال و حرام پرسيد. امام ضمن سخن به او فرمود: به اين گروه بيرون رفته از دين (خوارج) بگو: چرا جدايي از اميرالمؤمنين عليه السلام را حلال دانستيد، با آنكه پيش از آن خون شما در ركاب او و در طاعت او ريخته شد و در ياري او به خدا تقرب مي جستيد؟! در جواب به تو خواهند گفت: او در دين خدا تحكيم را به وجود آورد. در جواب بگو: خداوند در شريعت پيامبرش به دو نفر حكميت مي دهد، آن گاه كه در اختلاف ميان زن و شوهر مي فرمايد: «وَإِن خِفْتُم شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِّن أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّن أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا؛ اگر از جدايي ميان زن و شوهر ترسيديد، يك داور از خانواده مرد و يك داور از خانواده زن برگزينيد. اگر آشتي بخواهند، خداوند به اين وسيله ميان آنها را اصلاح فرمايد.» (نساء:35) زيرا خداوند، دانا و آگاه است (و از نيات همه، باخبر است). وانگهي، رسول خدا صلي الله عليه و آله سعد بن معاذ را در جريان يهود بني قريظه حكميت داد و او درباره آنها حكمي كرد كه خدا آن را امضا فرمود.
آيا ندانسته ايد كه اميرالمؤمنين عليه السلام به حكميت (ابوموسي و عمروعاص) امر فرمود كه با قرآن حكم كنند و از قرآن سرپيچي نكنند و شرط كرد هرچه برخلاف قرآن باشد، پذيرفته نيست؟!
وقتي كه خوارج به او گفتند: به كسي حكميت دادي كه عليه تو حكم
ص: 79
كرد، امام فرمود: من مخلوق را حكميت ندادم، بلكه خدا را حكميت دادم. خوارج چطور گمراه مي دانند كسي را كه گفته با قرآن حكومت كنيد و هيچ حكم خلاف قرآن پذيرفته نيست؟ اينها در ادعايشان بهتان مي گويند.
نافع گفت: والله اين سخني است كه هرگز به گوش من نرسيده و به قلب من خطور نكرده است و ان شاءالله كه آن حق است.(1)
2. پاسخ امام باقر عليه السلام به مرد اعرابي
در روايتي ديگر ابن عساكر از مدائني نقل كرده است: محمد بن علي بن الحسين در آستانه كعبه ايستاده بود كه شخصي اعرابي بر او وارد شد و عرض كرد: آيا خدايي را كه عبادت مي كني، مشاهده كرده اي؟ حضرت و كساني كه اطراف او بودند، سرها را به زير افكندند. آن گاه حضرت سر خود را بلند كرد و به او فرمود: من خدايي را كه نبينم عبادت نخواهم كرد. پرسيد: چگونه او را ديده اي؟ حضرت فرمود: «ديده ها با مشاهده چشمان او را نديده است، بلكه قلب ها به حقايق ايمان او را ديده است. خداوند به حواس درك نمي شود و به مردم قياس نمي گردد. به نشانه ها معروف و به علامات توصيف شده است. در قضاوتش ظلم نمي كند. از اشيا جدا و اشيا نيز از او جداست. هيچ چيز همانند او نيست. اين است آن خدايي كه به جز او خدايي نيست.» اعرابي گفت: خداوند داناتر است كه رسالتش را كجا قرار دهد.(2)
ص: 80
امام به عنوان نماينده مكتب اهل بيت عليهم السلام ، در جلسات خود با ديگران، مي كوشيد نظرهاي فقهي اهل بيت را گسترش دهد. حتي بزرگ ترين علماي عصر، امام را ميزان تشخيص صحيح از سقيم مي شناختند و فراوان پيش مي آمد كه عقايد خود را به آن حضرت عرضه مي كردند تا به صحت و سقم آن آگاه شوند. ابو زهره پس از نقل گزارش يكي از جلسات ابوحنيفه با امام، مي نويسد:
از اين خبر، امامت [امام] باقر عليه السلام براي علما روشن مي شود. آنها نزد آن حضرت حاضر مي شدند؛ حضرت عقايد و نظرهاي ايشان را نقد مي كرد. گويا آن حضرت، رئيسي بود كه به زيردستانش حاكم بود تا آنان را به شاهراه هدايت رهنمون شود و علماي آن عصر به رياست او گردن نهاده بودند و از او اطاعت مي كردند. (1)
در واقع تسخير فضاي فرهنگي جامعه، اصلي ترين خط مشي سياسي _ اجتماعي آن حضرت به شمار مي رود. اين برنامه در دوران امام صادق عليه السلام به اوج خود رسيد و نام و پيام و انديشه اماميه را براي هميشه در ميان امت اسلامي زنده داشت. اگر منابع رجالي و تراجم اهل سنت، با صراحت تمام، به ستايش و تمجيد شخصيت علمي و معنوي امام باقر و امام صادق عليهما السلام پرداخته و آنان را يگانه عصر خويش و سرآمد فقهاي اسلام شمرده اند، نتيجه خط مشي امام باقر عليه السلام در جامعه اسلامي است.
آن حضرت براي تحقق اهداف خود، بيش از هر چيز به امر تعليم و برپايي حلقه هاي مذاكره علمي و برگزاري جلسات ديني اهتمام داشت. با تأمل در مسائل و حوادث زمان امام باقر عليه السلام نيز اين نكته روشن
ص: 81
مي شود كه نهضت هاي اسلامي، پس از قيام اباعبدالله الحسين عليه السلام ، به شدت به تغذيه فكري و فرهنگي نيازمند بودند تا از اين رهگذر به پايگاه هاي ثابت، به ويژه در زمينه اعتقادي دست يابند.
آغازگر اين حركت، امام باقر عليه السلام بود و امامان بعد از آن حضرت، آن را تكميل كردند. آن حضرت در زمينه اعتقادي، همان نقشي را در قبال امت اسلامي ايفا كرد كه سالار شهيدان در زمينه جهاد و شهادت انجام داده بود و اين دو حركت، هيچ مغايرتي با يكديگر نداشت.
امام باقر عليه السلام در عصر خود، مرجع يگانه جهان اسلام در همه علوم بود و علماي عصرش در برابر وجود مقدسش فروتني مي كردند. حوزه درس او نيز پايگاهي عظيم براي صدها دانشمند و محدث شيعي و سني بود كه خود تربيت كرده بود.
در واقع، كثرت روايات امام در فقه، اعتقادات و ديگر علوم اسلامي، سبب شده است محدثان اهل سنت نيز از آن حضرت حديث نقل كنند كه يكي از معروف ترين آنها ابوحنيفه است. ذهبي آورده است كه ابوحنيفه با توجه به اينكه بيشتر احاديث وارد شده از طريق اهل سنت را نمي پذيرد، روايات زيادي از طريق اهل بيت عليهم السلام ، به ويژه امام باقر عليه السلام نقل كرده است.(1)
شمار كساني كه از آن حضرت حديث نقل كرده اند، بيش از شصت راوي است؛ ولي به دليل شيعه بودن آنها، ذهبي و مزّي و امثال اين دو، نامي از اين راويان به ميان نياورده اند. از طرف ديگر، ابن حجر عسقلاني
ص: 82
در كتاب لسان الميزان اين شصت نفر را در زمره ضُعَفا دانسته و علت ضعف آنها را نيز شيعه بودن آنها خوانده است.(1)
كتاب ها و تأليفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن، مانند طبري، بلاذري، سلامي، خطيب بغدادي، ابونعيم اصفهاني، و كتاب هايي مانند موطا مالك، سنن ابي داود، مسند ابي حنيفه، مسند مروزي، تفسير نقاش، تفسير زمخشري، و ده ها كتاب ديگر كه از مهم ترين كتاب هاي جهان تسنن هستند، مملو از سخنان پُرمغز پيشواي پنجم هستند و همه جا جمله «قال محمد بن علي» به چشم مي خورد و در بسياري از مآخذ نيز گفته اند: «قال محمد الباقر».
محققان بر اين عقيده اند كه امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام در حقيقت بنيان گذار دانشگاه اهل بيت هستند كه حدود شش هزار رساله علمي از فارغ التحصيلان آن به ثبت رسيده است. اصول اربعمائه، همان رساله هاي چهارصدگانه اي است كه در ميان محدثان شيعه، به عنوان كتب اصول شناخته مي شود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار مي آيد. چه بسا بيشتر مطالب كتاب هاي چهارگانه شيعه (كافي، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار) از همين رساله هاي اربعمائه گرفته شده باشد.(2)
مواضع امام باقر عليه السلام در برابر فرقه ها و مذاهب مختلف
با اينكه شيعيان دوران امامتِ حضرت باقر عليه السلام بر امامت آن حضرت آگاه بودند و امامت ايشان براي آنان آشكار شده بود، در گذشته و نيز در زمان
ص: 83
آن حضرت انحرافاتي از برخي از آنها سرزده بود كه باعث انشعاب هايي در شيعه شده بود؛ از جمله آنها اين انشعاب ها: بتريه،(1) كيسانيه(2)و مغيريه(3) بودند.
اين جريان هاي شيعي كه دچار انحراف شده بودند، در امامت آن حضرت و نيز درباره شخصيت و شأن آن امام همام عقايد باطلي داشتند. به همين دليل، مواضع تند امام عليه السلام را درباره خود برمي انگيختند.(4)
امام باقر در برابر ديگر فرقه هاي اسلامي منحرف نيز موضع تندي داشت و با اين برخورد مي كوشيد محدوده اعتقادي صحيح اهل بيت عليهم السلام را در زمينه هاي مختلف، از آنها مشخص و جدا كند.
فرقه خوارج
امام در مقابل خوارج نيز موضع گيري تندي داشت و آنان را متنسكين جاهل و گروهي خشكه مقدس مي دانست كه در عقايد خود متعصب و تنگ نظر بودند و درباره آنان فرمود: «خوارج از روي جهالت، عرصه را بر خود تنگ گرفته اند. دين ملايم تر از آن است كه آنان مي شناسند».(5)
ص: 84
فرقه غُلات و افتراءزنندگان به ائمه عليهم السلام
برخي از مردم، تحت تأثير محيط و شگردهاي تبليغي بني اميه، تا آنجا از خاندان رسالت فاصله گرفتند كه به ايشان توهين مي كردند و ناسزا مي گفتند. در مقابل، گروهي ديگر به انگيزه موضع گيري عليه حكومت بني اميه يا به انگيزه هاي ديگر، در تعظيم جايگاه اهل بيت عليهم السلام تا آنجا پيش رفتند كه امامان معصوم عليهم السلام ناگزير به مبارزه با آنان پرداختند و اين همان جريان غلوّ بود. آنها اهداف مختلفي را دنبال مي كردند.
برخي از آنان با انگيزه هاي سياسي، تلاش مي كردند امام باقر عليه السلام را مهدي موعود معرفي كنند، ولي آن حضرت در رد ادعاي آنان مي فرمود: «يَزعَمُون أنّي المهديُّ، وَإنّي إلي أجلي أدْني مِنّي إلي مَا يَدَّعُون؛ گمان مي كنند من مهدي موعودم، ولي من به پايان عمر خويش نزديك ترم تا به آنچه ايشان مدعي هستند و مردم را به آن مي خوانند».(1)
مغيرة بن سعيد،(2) يكي از غالياني بود كه بر آن حضرت دروغ بست و
ص: 85
الوهيت آن حضرت را تبليغ مي كرد. سپس از سوي امام باقر عليه السلام ادعاي رسالت كرد. او نزد زني يهودي، سحر و جادو و شعبده آموخت و با اين اعمال، افراد زيادي به او پيوستند و فرقه مغيريه را پي ريزي كردند.
امام باقر عليه السلام هنگامي كه از عقايد كفرآميز مغيره آگاه شد، قسم ياد كرد كه ديگر او را به محضر خود راه ندهد و در نامه هايي افشاگرانه به سران اصحاب، ايشان را به بيزاري و دوري جستن از مغيره و اصحابش امر فرمود. پيروان حضرت به دستور امام عليه السلام از مغيره و اصحابش دوري گزيدند و آنان را مغيريه رافضه نام نهادند.
ابن اثير در كتاب خود درباره مغيرة بن سعيد و گفت وگوي او با امام باقر عليه السلام آورده است:
جَاءَ المغيرةُ إلَي مُحمّدِ الباقرِ فَقالَ لَه: أقررْ أَنَّك تَعلمُ الغَيبَ حَتّي أُجبي لََك العِراقَ. فَنَهرهَ وَ طَرَده. و جاءَ إليَ ابنهِ جَعفرِ بنِ مُحمّدٍ الصادقِ فَقالَ لَه مِثلَ ذلك، فَقالَ: أعوذُ باللَّه!(1)
مغيره نزد محمدباقر رفت و به امام گفت: اعتراف كن كه تو علم غيب داري. تا من ماليات عراق را براي تو بگيرم. امام او را نهيب داد و راند. بعد از او، نزد جعفر صادق رفت و مانند همان سخن را به او گفت. او (امام) فرمود: پناه بر خدا [از اين سخن و ادعا].
بيان بن سَمعان(تَبّان)(2) از ديگر چهره هاي افراطي و غالي است. درباره وي گفته اند كه به الوهيت علي بن ابي طالب عليه السلام و حسن بن علي عليه السلام و
ص: 86
حسين بن علي عليه السلام و محمد بن حنفيه و سپس ابو هاشم (فرزند محمد بن حنفيه) قائل بوده و خود را مصداق آيه «هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ»(1) مي دانسته است.
در روايتي از امام باقر عليه السلام نقل شده است: «عَن ابي الضّحاك قَالَ: قَالَ ابو جعفرِ: اللّهُمّ إني أبرَأُ إليكَ مِنَ المغيرةِ بن سَعيدٍ وَ بَيانِ؛ خداوندا! من از مغيرة بن سعيد و بيان به درگاه تو تبري مي جويم».(2)
امام براي جلوگيري از خطر ابتلا به اين فرقه ها، راهكارهاي مثبت و كارسازي بيان فرمود كه يكي از آنها «توقف در شبهات» بود. از آنجا كه افراد گاه ناخواسته گرفتار اين دام مي شدند، آن حضرت بهترين راه را احتياط در مسائل پيچيده و واگذاري آن به اهلش اعلام فرمود.
در واقع، اين باورهاي نادرست و گمراه كننده، سرزمين هاي اسلامي را دچار هرج و مرج مي كرد و نظريه هاي فقهي گوناگون، روح نااميدي را در ميان مسلمانان به وجود مي آورد. در همين زمان، جوامع مسلمان، نيازمند كسي بود كه دانش خود را از پاك ترين و مطمئن ترين منبع بگيرد و اين شخص كسي جز امام باقر عليه السلام نبود. در حقيقت، تنها شيعيان از چشمه علمي آن حضرت بهره مند نمي شدند؛ بلكه بنيان گذاران مذاهب چهارگانه اهل سنت از امام باقر عليه السلام دانش و قواعد و مسائل فقهي و اصولي را مي آموختند. امام پنجم به تمامي گروه هاي اسلامي، تفكر مكتبي و ديني را آموخت؛ انديشه اي كه مباني و كليات آيين اسلام را با تكيه بر قرآن و حديث ناب در بر داشت.
ص: 87
فصل چهارم: سجايا و مكارم اخلاقي امام باقر عليه السلام
زير فصل ها
سجايا و مكارم اخلاقي امام باقر عليه السلام
الگو و سرمشق عابدان
تسليم در برابر مصيبت ها
صاحب عالي ترين منزلت عرفاني
نسل ماندگار كوثر
وارث رسول خدا و همه پيامبران عليهم السلام
برترين واعظ
خواندن نماز فراوان
تلاوت قرآن و ياد خدا
بخشندگي و كرامت امام باقر عليه السلام
بي رغبتي امام به دنيا
شكيبايي و بردباري در روابط اجتماعي
ابراز محبت به خانواده
علم امام باقر عليه السلام به غيب
نمونه اي از كرامت و اعجاز امام
رفتار امام با ياران و ديگر مردم
ص: 88
ص: 89
سجايا و مكارم اخلاقي امام باقر عليه السلام
ائمه اطهار عليهم السلام ، متناسب با شرايط زماني و مكاني، هركدام به وظيفه الهي زمان خود عمل كردند؛ به گونه اي كه اگر هر امام به جاي ديگري بود، همان وظيفه را دنبال مي كرد.
سيره امام همام، حضرت محمدباقر عليه السلام همچون پدران بزرگوارش، آراسته به اخلاق الله، پيروي از سنت ناب نبوي و شكافتن علم الهي براي ياران و خواص بود. پرداختن به همه زواياي سيره آن بزرگوار مجال بيشتري مي طلبد و مي توان چندين جلد كتاب فقط در باب فضايل و مناقب آن حضرت نوشت و آن را به جامعه اسلامي شناساند، ولي ما به قدر وسع خويش، به ذكر گزيده اي از سيره و فضايل و مناقب ايشان اكتفا مي كنيم تا با بهره گيري از سيرة عملي و نظري آن حضرت، الگويي مطلوب و راهگشا به جامعه اسلامي عرضه كنيم.
الگو و سرمشق عابدان
ابن حجر، از علماي اهل سنت، در كتاب خود، پس از ذكر آياتي در شأن و فضيلت اهل بيت عليهم السلام ، از امام محمدباقر عليه السلام ياد مي كند و مي گويد: «او عبادت و علم و زهد را از پدر خود زين العابدين به ارث برده است. او در عبادت الگويي راستين و سرمشقي براي عابدان بود».(1)
ص: 90
در روايتي ديگر افلح، غلام امام باقر عليه السلام مي گويد: «روزي با محمد بن علي براي حج روانه مكه شدم. هنگامي كه وارد مسجدالحرام شديم و نگاه امام به كعبه افتاد. با صداي بلند گريست؛ به گونه اي كه مردم از گريه امام به گريه افتادند. به امام گفته شد: به خودت رحم كن و اين قدر بي تابي نكن. امام در پاسخ فرمود: گريه مي كنم به اميد آنكه خداوند به من بنگرد و رحمت خود را ارزاني دارد تا فرداي قيامت رستگار باشم. سپس به طواف كعبه رفت تا اينكه به مقام ابراهيم رسيد. در آنجا نشست و سپس سر به سجده گذاشت. وقتي كه سر از سجده برداشت، مكان سجده امام از اشك ايشان خيس شده بود».(1)
ابن صباغ مالكي در كتابش امام را در زهد و علم و تقوا و سخا و كرامات و ديگر صفات عالي، وارث پدر بزرگوارش مي داند و او را صاحب نفس پاك و خلق شريف توصيف مي كند. همچنين روايت شده است كه آن حضرت در ميان خاص و عام به كرم و فضل و احسان معروف بود؛ با آنكه عيال بسيار داشت و مال و دولتش از اهل بيت خود كمتر بود.(2)
تسليم در برابر مصيبت ها
ابن قتيبه در كتاب اخبار الدول و بزرگان اهل سنت در منابع خود چنين روايت مي كنند: محمد بن علي عليه السلام در برابر مصيبت ها تسليم بود و همواره نگران بود كه مبادا نعمت هاي خداوند را ناسپاسي كرده باشد.
ص: 91
زماني كه يكي از افراد خانواده او بيمار شد و سپس درگذشت، امام با اينكه از بيماري او ناراحت بود، بعد از مرگ وي هرگز بي تابي نكرد و فرمود: «آنچه را دوست داريم از خدا مي خواهيم، اما وقتي آنچه براي ما ناگوار است روي دهد، با آنچه خدا براي ما پسنديده است، مخالفت نمي كنيم».(1)
همچنين ابن صباغ مالكي و شبلنجي آورده اند: جعفر بن محمد عليه السلام فرمود: هنگام رسيدن وفات پدرم در خدمتش بودم و مرا به انجام اموري هنگام كفن و دفن و دخول قبر، وصيت مي فرمود. پدر را گفتم روزي كه اظهار بيماري مي فرمايي، تو را از امروز بهتر نديده ام و هيچ گونه آثار مرگ از تو مشاهده نمي شود، فرمود: فرزند نمي شنوي علي بن الحسين از پشت ديوار، مرا صدا مي زند «محمد بشتاب»؟(2)
صاحب عالي ترين منزلت عرفاني
ابن حجر هيتمي، از بزرگان اهل سنت، به شخصيت عرفاني امام باقر عليه السلام اشاره مي كند و مي گويد: «و لَهُ مِنَ الرُّسوخِ فيِ مَقاماتِ العارفينَ ما يَكلُّ عنه اَلْسِنَةُ الّواصفينَ و لَه كَلماتٌ كَثيرةٌ فِي السّلوك وَ الْمَعارف لا تَحتَمِلُها هذه الْعِجالةُ؛ و براي او از استواري و ثبات در مراحل سلوك عرفاني، منزلتي است كه
ص: 92
وصف كنندگان از بيان آن عاجزند و در زمينه اين سلوك و معارف، داراي كلمات فراواني است كه فرصت، مجال طرح آن را نمي دهد».(1)
عبدالرحمان جامي در كتاب شواهد النبوّه از سعد اسكافي نقل مي كند: به در منزل امام باقر عليه السلام رفتم و اذن دخول خواستم، اما گفتند اندكي صبر كن؛ برخي از برادران مؤمن شما نزد امام هستند.
مدتي نگذشت كه ديدم دوازده مرد سياه چهره، بيرون آمدند، در حالي كه قبا و لباس هاي پشمينه اي پوشيده بودند و چكمه هايي به پا داشتند، به من سلام كردند و رفتند. وارد شدم و به امام عرض كردم: اينها چه كساني بودند؟ من آنها را نشناختم. حضرت فرمود: برادران مؤمن شما از أجنّه بودند. گفتم: آيا آنها در مقابل شما ظاهر مي شوند؟ فرمود: آنها مثل شما هر روز حلال و حرامشان را از ما مي پرسند.(2)
نسل ماندگار كوثر
فخر رازي، از علماي اهل سنت، در تفسير خود، ضمن بيان نظرهاي مختلف درباره معناي كوثر مي نويسد:
سومين نظر در معناي كوثر اين است كه منظور از آن، فرزندان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است و اين به آن جهت است كه اين سوره در ردّ كساني نازل شده است كه از آن حضرت، به خاطر نداشتن فرزند عيبجويي مي كردند كه در اين صورت معناي آن اين است كه خداوند، تو را فرزندان و نسلي عطا مي كند كه در
ص: 93طول تاريخ برقرار خواهند ماند. سپس مي گويد: ببين كه چقدر انسان ها از اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله به شهادت رسيده اند، اما جهان همچنان شاهد رونق فزاينده آنان است. آن گاه بنگر كه چه تعداد از بزرگان انديشمند مانند امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا عليهم السلام و محمّد نفس زكيه در ميان آنها جلوه گر شده است.(1)
وارث رسول خدا و همه پيامبران عليهم السلام
از ابو بصير(2) روايت شده است كه گفت: از امام محمدباقر عليه السلام پرسيدم: شما وارث هاي رسول خدا صلي الله عليه و آله هستيد؟ فرمود: آري، ما وارث رسول خدا و وارث همه پيامبران عليهم السلام هستيم. گفتم: شما نيز بر زنده كردن مردگان و شفا دادن كور مادرزاد و مرض پيسي، قادر هستيد؟ فرمود: به اذن خدا.
در حديث ديگر، ابن صباغ مالكي از ابو الفتح يحيي بن محمد بن خيار نقل مي كند: شنيدم كسي از اهل علم و خير مي گفت: من بين مكه و مدينه بودم؛ ناگهان شبحي در بيابان مشاهده كردم كه گاهي ظاهر و گاهي غايب مي شد، تا اينكه به من نزديك شد. دقت كردم، ديدم نوجواني
ص: 94
هفت يا هشت ساله است. بر من سلام كرد و من نيز جواب سلام او را دادم.
گفتم: از كجا مي آيي اي نوجوان؟! فرمود: از جانب خداوند.
عرض كردم: به كجا مي روي؟ فرمود: به سوي خداوند.
عرض كردم: زاد و توشه تو چيست؟ فرمود: تقوا.
عرض كردم: تو كيستي؟ فرمود: مردي از عرب.
پرسيدم: از كدامين عرب؟ فرمود: از قريش.
گفتم: توضيح بده كه پسر چه كسي هستي؟ خداوند تو را عافيت دهد. فرمود: من مردي هاشمي هستم.
گفتم: براي من معيّن كن. فرمود: من مردي علوي هستم. آن گاه اين اشعار را خواند:
فنحن علي الحوض ذواده
نذود و يسعد و راده
فما فاز من فاز الا بنا
و ما خاب من حبنا زاده
فمن سرنا نال منا السرور
و من ساءنا ساء ميلاده
و من كان غاصبنا حقنا
فيوم القيامة ميعاده (1)
سپس فرمود: من ابوجعفر، محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالبم. پس نگاه كردم و كسي را نديدم و ندانستم كه به زمين فرو رفت يا به آسمان پر كشيد.(2)
ص: 95
برترين واعظ
محمد بن منكدر(1) مي گويد: باور نداشتم علي بن الحسين عليه السلام فرزندي به يادگار گذارد كه فضل و دانشش مانند خود او باشد؛ تا اينكه پسرش محمد بن علي عليه السلام را ديدم. خواستم او را پند دهم؛ او مرا پند داد؛ در زماني كه هوا بسيار گرم بود، به سوي محلي از اطراف مدينه بيرون رفتم. در راه به محمد بن علي عليهما السلام برخوردم. او مردي تنومند و فربه بود. ديدم او بر دو غلام خود تكيه زده و مشغول كار است! با خود گفتم: بزرگي از بزرگان قريش در اين هواي گرم، با اين حال، براي به دست آوردن مال دنيا بيرون آمده؛ هم اكنون او را موعظه خواهم كرد! پس نزديك رفتم و سلام كردم و او نفس زنان و عرق ريزان جواب سلام مرا داد. به او گفتم: خدا، كارت را اصلاح كند. بزرگي از بزرگان قريش در اين هواي گرم، با اين حال براي طلب دنيا بيرون آمده! اگر اكنون مرگ تو برسد و در اين حال باشي چه خواهي كرد؟ آن حضرت دست از دوش آن دو غلام برداشته و روي پا ايستاد و فرمود: به خدا، اگر مرگم در اين حال فرا رسد، در حال فرمانبرداري و طاعت خداوند هستم كه بدين وسيله نيازمندي خود را از تو و از مردم دور مي سازم. من آن گاه از مرگ مي ترسم كه بر من درآيد و من در حال نافرماني و معصيتي از معصيت هاي پروردگار باشم. من (محمد بن منكدر) كه اين پاسخ را از او شنيدم، گفتم: خدا تو را رحمت كند! من خواستم تو را موعظه كنم، اما تو مرا اندرز دادي.(2)
ص: 96
خواندن نماز فراوان
به گفته ذهبي، عالم اهل سنت، محمد بن علي عليه السلام در شبانه روز صد و پنجاه ركعت نماز مي خواند.(1) از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است كه پدرش را بنا بر وصيت خود او، در جامه اي كه هنگام نماز بر تن مي كرد، به خاك سپردند.(2)
همچنين عبدالله بن يحيي مي گويد: «ابوجعفر محمد بن علي، لباس زردرنگ مي پوشيد و شبانه روز علاوه بر نمازهاي واجب، پنجاه ركعت نماز مي خواند».(3)
سبط بن جوزي، از علماي اهل سنت، مي گويد: «همانا آن حضرت به سبب كثرت سجود، باقر ناميده شد و كثرت سجود، پيشاني آن حضرت را شكافته بود».(4)
تلاوت قرآن و ياد خدا
ذهبي آورده است: «ابوجعفر، امام، مجتهد، تلاوت كننده قرآن و عظيم الشأن بود».(5)
ابن قداح از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: «پدرم (امام باقر) كثيرالذكر بود، خدا را بسيار ياد مي كرد، من در خدمت او راه مي رفتم و
ص: 97
مي ديدم كه خدا را ذكر مي كند. با او به طعام خوردن مي نشستم، مي ديدم كه زبانش به ذكر خدا گوياست. با مردم سخن مي گفت و اين كار، او را از ذكر خدا غافل نمي كرد. مرتب مي ديدم كه زبانش به سقف دهانش چسبيده و مي گويد: «لا اله الا الله». او در خانه، ما را جمع مي كرد و مي فرمود: تا طلوع خورشيد، خدا را ذكر كنيم. هر كس قرائت قرآن مي توانست، او را امر به قرائت قرآن مي كرد و هر كس نمي توانست، امر به ذكر خدا مي فرمود».(1)
بخشندگي و كرامت امام باقر عليه السلام
در منابع عامّه رواياتي وجود دارد كه بر بخشندگي و كرامت امام باقر عليه السلام دلالت مي كند. اسود بن كثير مي گويد: نزد محمد بن علي، امام باقر عليه السلام از فقر و جفاي برادران شكايت كردم. حضرت فرمود: بد برادري است كسي كه تو را در حال بي نيازي رعايت كرده و در حال فقر تو را رها مي كند. آن گاه به غلام خود دستور داد كيسه اي آورد كه در آن هفت صد درهم بود و به من فرمود: اين را خرج كن و هرگاه تمام كردي، مرا خبر ده.(2)
صاعد، غلام كميت مي گويد: «روزي بر ابي جعفر محمد بن علي وارد شديم. حضرت به ما هزار دينار و يك لباس داد. كميت به حضرت عرض كرد: به خدا سوگند! من به جهت دنيا شما را دوست نداشته ام و اگر دنيا را مي خواستم، نزد كساني مي رفتم كه مال در دستان آنان است؛ وليكن شما را به جهت آخرت دوست دارم. لباسي را كه به اجسام
ص: 98
شما اصابت كرده به منظور تبرّك قبول مي كنم، ولي مال را نمي پذيرم. ازاين رو، مال را رد كرد و لباس را پذيرفت».(1)
ابن صبّاغ مالكي مي گويد:
محمد بن علي بن الحسين عليه السلام ، با وجود علم و فضل و بزرگواري و رياست و امامت، اهل جود به خاص و عام بود. او مشهور به كرم بر همه بود. با توجه به كثرت عيال و متوسط الحال بودن در مال، معروف به فضل و احسان بود.(2)
بي رغبتي امام به دنيا
ابونعيم به نقل از پدرش و او از حسن بن احمد بن محمد بن ابان، از قول عبدالله بن محمد، از سلمه بن شبيب، به نقل از عبدالله بن عمر، از ابو الرّبيع و او از شريك، از جابر جعفي نقل كرده، است:
محمد بن علي به من گفت: «جابر من غمگينم و دلم گرفته است» عرض كردم: چرا؟ فرمود: جابر! هر كس حقيقت دين خدا وارد قلبش شود، او را از غير خدا بازدارد. اي جابر! دنيا جز جامه اي نيست و شايد هم در آن حد باشد كه پوشيده اي يا لقمه اي كه خورده اي يا مركبي كه سوار شده اي و يا زني كه با او ازدواج كرده اي، جابر! مؤمنان جهت ماندن، دل به دنيا
ص: 99
نبسته اند و خود را از رفتن به آخرت ايمن نديده اند و آنچه با گوش خود از فتنه شنيده اند، آنها را از ياد خدا باز نداشته و آنچه با چشم خود از زر و زيور ديده اند، آنان را در برابر نور خدا نابينا نكرده است. بنابراين آنها از پاداش نيكان برخوردارند. به راستي كه پرهيزكاران از همه مردم دنيا كم خرج ترند و از همگان كمكشان براي تو بيشتر است؛ اگر فراموش كني، به تو يادآوري كنند و اگر ياد كني، تو را ياري كنند. آنها گوياي حق خدا و برپادارندگان امر خدايند. دنيا را همچون سرايي بدان كه وارد آن شده و از آن كوچ كرده اي يا همچون مالي كه در خواب ديدي در دست داري و چون بيدار شدي، چيزي از آن به همراه تو نيست و خداي تعالي را درباره آنچه از تو درباره رعايت دين و حكمتش خواسته، در نظر داشته باش!(1)
شكيبايي و بردباري در روابط اجتماعي
شرط اصلي حضور سازنده و مفيد در جامعه، شكيبايي است. اين ويژگي به عالي ترين شكل آن، در زندگي امام باقر عليه السلام آشكار است؛ چنان كه نقل شده است: روزي مردي غير مسلمان (نصراني) با امام باقر عليه السلام روبه رو شد. وي به دليلي نامشخص، به آن حضرت كينه داشت و دهان به بدگويي گشود و با تغيير در اسم امام باقر عليه السلام گفت: تو بقر هستي!
امام بدون اينكه خشمناك شود، با آرامش خاصي فرمود: من باقرم.
ص: 100
مرد نصراني كه از اين سخن به مقصود نرسيده و نتوانسته بود امام را به خشم آورد، گفت: تو فرزند زني آشپز هستي!
امام فرمود: اين حرفه او بوده است و ننگ و عاري براي او نخواهد بود. مرد نصراني، پا فراتر نهاد و با گستاخي تمام گفت: تو فرزند زني سياه چرده و زنگي هستي!
امام فرمود: اگر تو راست مي گويي و مادرم آن گونه بوده است كه تو توصيف مي كني، از خداوند مي خواهم او را بيامرزد و اگر ادعاهاي تو دروغ و بي اساس است، از خداوند مي خواهم كه تو را بيامرزد!
در اين لحظه، مرد نصراني كه ديد اين شخصيت اصيل و بانفوذ، با وجود پايگاه عظيم اجتماعي و علمي خود كه صدها شاگرد از درس او بهره مي گيرند و در ميان قريش و بني هاشم از ارج و منزلت و حمايت برخوردار است، به جاي واكنش منفي و مقابله به مثل در برابر بدزباني هاي او، چون كوه شكيبايي، آرام و مطمئن ايستاده و با او سخن مي گويد، ناگهان در دادگاه وجدان خويش، خود را محكوم و شكست خورده يافت و بي تأمل از گفته هايش معذرت خواهي كرد و اسلام آورد.(1)
ابراز محبت به خانواده
صحيح ترين شكل ابراز محبت و عاطفه به فرزندان و اعضاي خانواده، با رعايت ارزش هاي ديني و الهي، تنها در مكتب اهل بيت ديده مي شود. كساني كه از مكتب اهل بيت عليهم السلام دور مانده اند؛ چه آنان كه اصولاً پايبند به
ص: 101
دين نيستند و چه آنان كه دين را از راهي غير از اهل بيت دريافت كرده اند، در ايجاد تعادل ميان عواطف و ارزش ها گرفتار افراط و تفريط شده اند.
گروهي آن چنان دل بسته فرزند و زندگي هستند كه همه قوانين و ارزش هاي ديني و اجتماعي را فداي آن مي كنند؛ گروهي ديگر آن چنان گرفتار جمود و جهالت شده اند كه گمان كرده اند توحيد و محبت به خدا مستلزم بي عاطفگي و بي مهري به غير خداست؛ اين گروه، دوستي و محبت زن و فرزند را عار مي دانند و در مرگ عزيزانشان، حتي از قطره اي اشك دريغ دارند، ولي در مكتب امام باقر عليه السلام اين افراط و تفريط ها نيست.
گروهي به خانه امام باقر عليه السلام وارد شدند. اتفاقاً يكي از فرزندان خردسال امام بيمار بود و آنان اندوه فراواني را در چهره آن حضرت مشاهده كردند. امام باقر عليه السلام از بيماري فرزند به گونه اي نگران و ناراحت بود كه آن گروه گمان كردند اگر كودك بميرد، امام باقر عليه السلام واكنشي بسيار تند نشان مي دهد. ناگهان صداي شيون برخاست و دانستند كه كودك جان سپرده است، اما برخلاف تصور آنان، امام با رويي گشاده بر ايشان وارد شد.
ميهمانان گفتند: وقتي وارد شديم و حال پريشان شما را ديديم، نگران وضع و حال شما شديم!
امام فرمود: ما دوست داريم عزيزانمان سالم و بي رنج و درد باشند، ولي زماني كه امر الهي سر رسيد و تقدير خداوندي محقق شد، خواست خداوند را مي پذيريم و در برابر مشيت او تسليم و راضي هستيم.(1)
ص: 102
ازاين روايت، روشن مي شود كه داشتن روحيه رضا و تسليم، به معناي كنار نهادن عواطف و احساس هاي طبيعي نيست؛ بلكه عواطف در جاي خود بايد ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انساني، روحيه رضا و تسليم در برابر حكم الهي را نيز بايد حفظ كرد.
روايت زير نشان دهنده علاقه و محبت حضرت به پدر بزرگوارش است. قيس بن نعمان مي گويد: روزي به سمت قبرستان مدينه (بقيع) مي رفتم. ناگاه جواني را ديدم كه كنار قبري نشسته است و بسيار مي گريد. صورتش بسيار نوراني بود. به سمت او رفتم و به وي گفتم: اي پسر! چرا چنين گريه و ابراز ناراحتي مي كني؟ چه چيزي باعث شده است كه پسر كم سن و سالي، چون تو با مردگان همراه شود و بر اهل بلا بگريد؟ در حالي كه تو هنوز ابتداي راه هستي؟!
قيس مي گويد: جوان سرش را بلند كرد. سپس دوباره به زمين خيره شد و مدتي سكوت كرد، آن گاه گفت: اين چه سخناني است كه مي گويي؟ گويا تو دورانديش و اهل فكر نيستي و قلبت محزون نگشته. آن قدر آرزو در ذهن خود مي پروراني كه از آمدن مرگ و اجل، خود را در امان مي بيني. آنچه مرا به خلوت كردن با اهل قبور و بلا كشانده، سخن خداوند است: «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ» (يس: 51)
با شگفتي بسيار پرسيدم: قسم به پدر و مادرم، تو كيستي؟ من سخن هاي زيبايي از تو مي شنوم! در جواب گفت: از بدبختي اهل بلا، اين است كه اولاد انبيا را بسيار كم مي شناسند. من، محمد بن علي بن حسين بن علي هستم و اين، قبر پدرم است. چه انسي بهتر از اينكه نزد او باشم؛ در جوار او هيچ وحشتي وجود ندارد. سپس شعري در تكريم
ص: 103
پدر سرود... . قيس مي گويد: پس از اين واقعه، زيارت اهل قبور را ترك نكردم.(1)
علم امام باقر عليه السلام به غيب
سدير از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: پدرم به شدت بيمار شد؛ به طوري كه ما بر او بيمناك شديم و يكي از بستگان كنار بالينش شروع به گريه كرد. پدرم چشم گشود و فرمود: من از اين بيماري نمي ميرم؛ دو نفر آمدند و به من گفتند كه از اين بيماري نخواهم مرد. پدرم خوب شد و مدتي زندگي كرد. روزي، در كمال صحت به من فرمود: پسرم آن دو نفر كه در فلان بيماري به من گفتند نخواهي مرد، نزد من آمدند و گفتند فلان روز از دنيا خواهم رفت. حضرت فرمود در همان روز پدرم از دنيا رفت.(2)
در روايتي ديگر ابو بصير نقل مي كند: روزي در مسجدالنبي خدمت امام باقر عليه السلام بودم كه ناگاه منصور دوانيقي و داود بن سليمان (پيش از حكومت بني عباس) وارد شدند. داود خدمت امام رسيد و منصور نيامد. امام به داود فرمود: چرا منصور نزد ما نيامد؟ داود گفت: «فيه جِفاءُ»؛ كم
ص: 104
لطفي كرده. امام فرمود: مدتي ديگر، اين شخص زمام حكومت را به دست مي گيرد و مردم را زير سلطه در مي آورد و مالك شرق و غرب مي شود و عمر او طولاني مي گردد؛ به گونه اي گنج و ثروت مي اندوزد كه تا آن روز شخصي چنين نكرده است.
داود، منصور را از پيش گويي امام آگاه كرد. منصور نزد امام آمد و عرض كرد: تنها دليل نيامدن من نزد شما، احترام و عظمت شما بود! سپس اصل قضيه را از امام جويا شد. امام فرمود: آري، چنين اتفاقي خواهد افتاد. منصور پرسيد: آيا حكومت ما پيش از حكومت شماست؟ امام فرمود: آري. بار ديگر پرسيد: آيا بعد از من، فرزندانم نيز به حكومت مي رسند؟ امام فرمود: آري. منصور پرسيد: حكومت بني اميه طولاني تر است يا حكومت ما؟ امام پاسخ داد: حكومت شما طولاني تر است و قطعاً كودكان امروز شما، حاكمان كوته نظر فردا خواهند بود كه با حكومت همانند اسباب بازي، بازي مي كنند. امام در ادامه فرمود: اين مطالب را پدرم (امام سجاد عليه السلام ) به من فرمود. ابوبصير مي گويد: چون حكومت به منصور رسيد، ياد پيش گويي امام افتادم و در شگفت ماندم.(1)
ابو بصير در روايتي ديگر، درباره پيش گويي امام باقر عليه السلام در حوادث مدينه، از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: پدرم، امام باقر عليه السلام در مجلسي نشسته و سر خود را پايين انداخته بود، پس از لحظاتي سكوت، سرش را بلند كرد و فرمود: اي مردم! چه مي كنيد هنگامي كه
ص: 105
مردي با چهار هزار نفر سپاه وارد شهر شما بشود و سه روز شما را از دم تيغ بگذراند و جنگ جويانتان را بكشد و مصيبتي عظيم بر شما وارد آورد و شما هم قدرت دفاع نداشته باشيد. وقوع اين حادثه، چندان طول نمي كشد. پس آماده باشيد و بدانيد كه اين امر، به يقين محقق مي شود.
مردم به فرمايش پدرم اعتنا نكردند و گفتند: هرگز چنين نخواهد شد؛ مگر عده اي انگشت شمار از خواص بني هاشم كه مي دانستند سخنان حضرت، حق و درست است. مدتي نگذشت كه امام باقر عليه السلام به همراه خانواده و بني هاشم، از شهر خارج شدند و نافع بن ازرق به مدينه آمد و مردم شهر را در تنگنا قرار داد و مبارزان آنها را كشت و به نواميس آنان بي حرمتي كرد.
بعد از آن، مردم مدينه گفتند: ما ديگر سخنان ابو جعفر را تكذيب نمي كنيم؛ چراكه جز حق نمي گويد. آنها اهل بيت پيامبر هستند و همگي به حق سخن مي گويند.(1)
همچنين زيد بن ابي حازم درباره پيش گويي امام از شهادت زيد بن علي مي گويد: نزد امام باقر عليه السلام بوديم كه زيد بن علي از آنجا گذشت. حضرت فرمود: به خدا قسم، او در كوفه خروج مي كند و كشته مي شود و سرش را در شهر مي گردانند، سپس آن را در همين جا بر بالاي نيزه نصب مي كنند. (در اين هنگام به مقتل او اشاره كرد.)
راوي مي گويد: در آن موقع، اين سخن را شنيدم و بعد از آن ديدم كه زيد قيام كرد و كشته شد و چيزي نگذشت كه ديدم سرش را در شهر
ص: 106
مي گردانند و سپس در همان جا نصب كردند و از اين پيش گويي امام، شگفت زده شديم.(1)
نمونه اي از كرامت و اعجاز امام
ابراهيم بن هاشم از علي بن معبد نقل مي كند كه حبابه والبيه(2) خدمت حضرت باقر عليه السلام رسيد. امام فرمود: چه شده كه مدتي است تو را نديده ام؟ گفت: به واسطه سفيدي كه در موهاي سرم پيدا شده بود، ناراحت شدم. [و در منزل بودم.] امام فرمود: اي حبابه، به من نشان بده. حبابه جلو آمد و نشان داد. امام دست بر سر حبابه گذاشت و سپس فرمود: آينه بياوريد. آينه را آوردند. حبابه نگاه كرد. تمام موي سرش سياه شده بود. بسيار خوشحال شد. امام باقر عليه السلام نيز از شادي او شاد شد.(3)
رفتار امام با ياران و ديگر مردم
ذكر برخي ياران و روايات منابع اهل سنت، شيوه برخود شايسته خاندان نبوت و امامت با اطرافيان را آشكار مي سازد.
ص: 107
آن حضرت با همه مهربان بود. اگر نيمه شب مهماني مي رسيد، با مهرباني در به رويش مي گشود و در باز كردن بار و بنه اش به او كمك مي كرد. در تشييع جنازه مردم عادي نيز حاضر مي شد.(1) خانه اش پناهگاه مسلمانان، غريبان و رهگذران بود، بسيار ميهمان به خانه مي برد و به آنان غذاي لذيذ مي داد.(2) آن گرامي، نه تنها سفارش به كار مي كرد، بلكه خود نيز به باغ و مزرعه خويش مي رفت و حتي در هواي گرم تابستان كار مي كرد. درباره دنيا مي فرمود: «دنيا چه ياور خوبي براي طلب آخرت است.» بر غلامان خويش سخت نمي گرفت و آنها را در انجام دادن كار آزاد مي گذاشت؛ اگر كارشان سنگين و مشكل بود، خود نيز به آنها كمك مي كرد و مي فرمود: «هرگاه غلامان خود را به كار مي گيريد و كار بر آنان سخت است، خودتان نيز با آنان كار كنيد».(3)
آن حضرت ياور درماندگان و دستگير در راه ماندگان بود. هرگاه شيعيانش از شهرهاي ديگر به ديدارش مي رفتند، زاد و توشه راه، لباس و هديه به آنها مي داد و مي فرمود: «پيش از ديدار با شما، اين هديه ها آماده شده بود.»(4) به سبب بخشش هايش، نيازمندان زيادي به منزلش مراجعه مي كردند و آن حضرت به غلامان و كنيزانش سفارش مي كرد كه آنها را تحقير نكنند، بلكه آنان را به بهترين نام هايشان صدا بزنند.(5) پيوسته يارانش را به هم دردي و دستگيري يكديگر سفارش مي كرد و مي فرمود:
ص: 108
«چه بد برادري است، برادري كه چون غني باشي همراهت باشد و چون فقير شوي تو را تنها بگذارد».(1)
ابن طلحه شافعي در كتاب مطالب السؤول از سلمي، كنيز امام باقر عليه السلام روايت كرده است: برادران و دوستان امام باقر عليه السلام وقتي نزد آن حضرت مي آمدند، از حضور وي خارج نمي شدند، مگر آنكه به آنان غذايي گوارا مي خوراند و لباسي نيكو بديشان مي پوشانيد و پولي به آنان مي بخشيد. من درباره برخي از اين كارها به او تذكر مي دادم، اما آن حضرت مي فرمود: اي سلمي، بعد از انجام خوبي ها و وجود دوستان، در دنيا اميدي نيست. در روايت مطالب السؤول آمده است: من به آن حضرت سخناني مي گفتم تا از اين رفتارش بكاهد، اما ايشان مي فرمود: اي سلمي، دنيا جز به ديدار برادران و بخشش به آنها و انجام خوبي ها، نيكو و خوشايند نيست.(2)
همچنين به دادن صدقه در روز جمعه، سفارش مي كرد. امام صادق عليه السلام در اين باره مي فرمايد:
قَالَ: دَخَلْتُ عَلَي ابي يَوْماً وَ هُوَ يَتَصَدَّقُ عَلَي فُقَرَاءِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ بِثَمَانِيَةِ آلَافِ دِينَار، كان يَتَصَدَقُ عَليهم فِي كُلِ يَومِ جُمعةٍ بِدينارٍ وَ يَقولُ: «الصَّدقةُ يَومُ الجُمعةِ تُضاعِفُ الفَضلَ عَلي غَيرهِ مِنَ الايامِ».(3)
روزي خدمت پدرم رسيدم. هشت هزار دينار به فقراي مدينه
ص: 109
صدقه داد. يك خانواده كه تعداد آنها يازده نفر شده بود و همه بَرده بودند آزاد كرد و هر جمعه يك دينار صدقه مي داد و مي فرمود: «صدقه روز جمعه به واسطه فضيلت اين روز بر ديگر روزها دو برابر مي شود».
در روايت ديگر آمده كه آن حضرت هرگاه مي خواست به سائلي (درخواست كننده يا فقيري) كمك مالي كند، او را «يا سائل» نمي خواند، بلكه «يا عبداللّه» (اي بنده خدا) مي گفت.(1)
ص: 110
ص: 111
فصل پنجم: امام باق_________ر عليه السلام در سخنان دانشمندان اهل سنت
زير فصل ها
مقام امام باقر عليه السلام از ديدگاه بزرگان اهل سنت
احاديث و جايگاه امام باقر عليه السلام در صحاح ستّه
ص: 112
ص: 113
مقام امام باقر عليه السلام از ديدگاه بزرگان اهل سنت
گسترش علوم اسلامي در زمان امام باقر عليه السلام از نگاه هيچ انديشمندي دور نمانده است. بي شك در اين امر، علاوه بر حضور عالمانه حضرت، وضعيت اجتماعي و فرهنگي آن عصر نيز مؤثر بوده است.
گستره جغرافيايي كشور اسلامي در زمان وليد بن عبدالملك و برچيده شدن برخي بدعت ها چون ممنوعيت ثبت احاديث در دوره خلافت عمر بن عبدالعزيز، اين فرصت را به امام داد تا بستري مناسب براي رشد علوم اسلامي و تقويت بنيان علمي مسلمانان ايجاد كند و زمينه ساز تحول عظيم علمي در دنياي اسلام گردد. اين حركت عظيم امام، سبب شد ايشان، شاخص ترين چهره علمي جهان اسلام بعد از رحلت پيامبر شناخته شود؛ چنان كه دانشمندان بزرگ شيعه و سني متواضعانه به اين امر معترفند و در ادامه، ديدگاه هاي علماي اهل تسنن را در اين باره بيان خواهيم كرد. تصريح برخي علماي اهل سنت به امامت آن حضرت در علم و سياست، بر اهليت و حقانيت ايشان در امر خلافت در نزد علماي اهل سنت دلالت روشن دارد.
ازاين رو، ما در اين فصل به ديدگاه بزرگان و دانشمندان اهل سنت درباره جايگاه علمي امام باقر عليه السلام اشاره مي كنيم تا آشكار شود كه چگونه آنان در برابر علم امام سر تعظيم فرود آورده اند. با مراجعه به سخنان بزرگان اهل
ص: 114
سنت، درمي يابيم كه امام باقر عليه السلام مورد احترام عموم آنان بوده و همگي به مقام والاي آن امام همام اقرار كرده اند. بسياري از دانشمندان از آن حضرت دانش فراگرفته اند و بدو اقتدا كرده اند و از دلايل روشني بخش حضرت در توحيد و فقه و كلام، كمال بهره را برده اند.
بر اين اساس و با توجه به روايت هايي كه درباره مقام علمي امام باقر عليه السلام در منابع مختلف اهل تسنن ذكر شده است، جايگاه علمي امام باقر عليه السلام را از نگاه انديشمندان و صاحب نظران اهل سنت، در سه محور بيان خواهيم كرد: ديدگاه تابعين، ديدگاه دانشمندان متقدمين از اهل سنت، و ديدگاه متأخرين از اهل تسنن.
الف) امام باقر عليه السلام از ديدگاه تابعين
زير فصل ها
محمد بن منكدر (م130ه. ق)
2. مالك بن أعين جُهَني (م148ه.ق)
3. عبدالله بن عطا (راوي قرن دوم هجري)
4. أبرش كلبي
5. عكرمه بربري
محمد بن منكدر (م130ه. ق)(1)
وي از راويان طبقه سوم و مورد توثيق بسياري از دانشمندان اهل سنت، مانند سفيان ثوري، ابن معين، ابو حاتم رازي، ابن حبان بُستي، عثمان دارمي، يعقوب فَسَوي، ذهبي و ابن حجر است.
ايشان از امام باقر عليه السلام ، سلمان خاري، ابو رافع، جابر بن عبدالله، عبدالله بن زبير، انس بن مالك، سعيد بن مسيب، پدرش منكدر و بسياري ديگر به صورت مسند روايت كرده است. بيشتر روايات او از جابر بن عبدالله انصاري است.(2)
ص: 115
او كه معاصر امام زين العابدين و فرزندش، امام محمدباقر عليه السلام بود، درباره شخصيت علمي حضرت مي گويد: «ما كُنتُ أري أنَّ مِثلَ عليِّ بنِ الحُسين يَدعُ خَلَفاً لِفَضلهِ وَ غَزارِة علمِه وَ حِلمهِ حَتّي رَأيتُ اِبنَه مُحمّداً؛ من نمي دانستم كه علي بن الحسين كسي را در فضل و كثرت علم و حلم به عنوان جانشين خود بگذارد، تا آنكه فرزندش محمد را ديدم».(1)
2. مالك بن أعين جُهَني (م148ه.ق)(2)
وي امام محمدباقر عليه السلام را ضمن اشعاري ستايش كرد و گفت:
اِذا طَلَبَ النّاسُ عِلْمَ الْقُرآنِ
كانَت قُرَيشُ عَلَيهِ عَيالاً
وَاِن قِيلَ اَيْنَ ابْنُ بنِْتِ النَّبِي
نِلْتَ بِذاكَ فرُوعاً طِوالاً
نُجُومَ تُهَلِّل لِلْمُد لِجِينَ
جِبال تُورِثُ عِلْماً حِبالاً(3)
«وقتي مردم علم قرآن را طلب كنند، تمامي قريش از عرضه چنين علمي فرو مي مانند و هنگامي كه گفته شود: فرزند دختر پيامبر كجاست؟ نزد او رشته هاي دراز اين را خواهند يافت. [همچون] ستارگاني است كه براي شبروان نورافشاني مي كنند و [مانند] كوه هايي است كه دانش را به وسعت كوه ها به ارث مي برند».
ص: 116
3. عبدالله بن عطا (راوي قرن دوم هجري)(1)
از بزرگان تابعين بود كه درباره شخصيت علمي ابوجعفر مي گويد علما در برابر امام سر تعظيم فرود آوردند. ابن عماد حنبلي در كتاب خود از قول عبدالله بن عطا آورده است:
قَالَ عبدالله بْنُ عَطَاءٍ الْمَكِّيُ مَا رَأَيْنَا الْعُلَمَاءَ عِنْدَ أَحَدٍ أَصْغَرَ مِنْهُم عِنْدَ ابي جَعْفَرٍ عليه السلام يَعْنِي الْبَاقِرَ وَ لَقَد رَأَيْتُ الْحَكَمَ بْنَ عُيَيْنَةَ مَعَ جَلَالَتِهِ وَ سِنِّهِ عِنْدَهُ كَأَنَّهُ صَبِيٌّ بَيْنَ يَدَي مُعَلِّمٍ يَتَعَلَّمُ مِنْه.(2)
عبدالله بن عطا مي گويد: من علما را نزد هيچ كس كوچك تر از نزد ابي جعفر نديدم؛ زيرا همگي در برابر او متواضع بودند و به حق و دانش او معرفت داشتند و از او علم فرامي گرفتند. حكم بن عيينه(3) را با آن جلالت و سن مشاهده كردم كه در مقابل او نشسته است و از او علم فرا مي گيرد؛ آن گونه كه كودك به نزد معلم رفته و از او علم فرامي گيرد.
اين در حالي است كه حكم بن عيينه _ بنا بر نقل راويان _ از بزرگ ترين علماي عصر خود بوده است؛ چنان كه مجاهد بن رومي مي گويد: حَكَم را در مسجد خيف مشاهده كردم، در حالي كه علماي مردم همگي عيال (نيازمند) او بودند و از او بهره مي بردند.(4)
ص: 117
4. أبرش كلبي(1)
ذهبي و ابن عساكر در كتاب هاي خود مي نويسند: أبرش كلبي در حالي كه به امام محمدباقر عليه السلام اشاره كرده بود، از هشام پرسيد: اين كيست كه اهل عراق گرد او حلقه زده اند و سؤال مي كنند؟
هشام گفت: اين، پيامبر كوفه است، او گمان مي كند كه فرزند پيامبر خدا و باقرالعلم و مفسر قرآن است. چيزي را از او بپرس كه نمي داند.(2)
5. عكرمه بربري(3)
ابوحمزه ثمالي مي گويد: در آن سالي كه امام محمدباقر عليه السلام به حج رفت و هشام با حضرت ملاقات داشت، مردم از اطراف به سوي حضرت روانه شدند. عكرمه پرسيد:
اين كيست كه در چهره او علم مي درخشد؟ بايد او را بيازمايم. سپس نزد حضرت رفت. پس چون در مقابل امام قرار گرفت، لرزه بر اندامش افتاد و در برابر امام، پشيمان و حيران ماند. سپس رو به امام كرد و گفت: اي فرزند رسول خدا! من تاكنون در مجالس زيادي در برابر ابن عباس و غير او نشسته ام، ولي در مقابل هيچ يك، اين گونه وحشت و اضطراب مرا فرا نگرفت!؟ امام فرمود: واي برتو اي بنده اهل شام! تو مي داني كجا نشسته اي؟ در
ص: 118
مقابل خانداني هستي كه خداوند اذن داده تا ديوارهاي آن را بالا برند؛ خانه هايي كه نام خدا در آن برده شود.(1)
ب) امام باقر از ديدگاه متقدمين از دانشمندان اهل سنت
در اين قسمت، نظر برخي دانشمندان اهل تسنن درباره شخصيت علمي امام باقر عليه السلام بيان خواهد شد. البته گفتني است نظر فقهاي اهل سنت را به ترتيب سال وفات آنها بيان مي كنيم تا روشن شود ديدگاه آنها مربوط به چه بازه زماني بوده است.
محمد بن سعد زهري (م230ه.ق)(2)
ص: 119
او درباره امام باقر عليه السلام گفته است: «مُحمَّدٌ مِنَ الطَّبقَهِ الثَّالِثَه مِنَ التَّابِعينَ مِنَ المَدينهِ، كَانَ عابداً عالماً، ثقة عند جميع المسلمين؛ محمد(امام باقر عليه السلام ) از طبقه سوم از تابعين مدينه و مردي عابد، عالم و ثقه در نزد تمام مسلمانان بود.»(1) و «كان ثقة كثير العلم و الحديث؛ او ثقه و داراي دانش و احاديث فراواني بود».(2)
ابن قتيبه دينوري (م213 _ 276ه.ق)(3)
ابن قتيبه، امام باقر عليه السلام را از زاهدان بزرگ عالم اسلام خوانده است و در
ص: 120
اين باره مي نويسد: «محمد بن علي كان يكنّي ابا جعفر و كان له فقه؛ محمد بن علي كنيه اباجعفر داشت و براي ايشان دانش فقه بود».(1)
حافظ ابو نعيم اصفهاني(م 336 _ 430ه.ق)(2)
ابو نعيم از ايشان با عبارت «الحاضر الذاكر، الخاشع الصابر» ياد كرده است. همچنين مي نويسد كه از جمله شخصيت هاي مورد استناد و اتكا در منابع حديثي، «ابو جعفر محمّد بن علي الباقر» است؛ او از خاندان نبوت بود و ميان موقعيت والاي ديني و جايگاه رفيع اجتماعي جمع كرده بود و در زمينه رخدادها و مسائل مستحدثه و نيز موضوعات خطير و مهم، صاحب نظر بود. در راستاي بندگي و عبادت خدا اشك ها ريخت و ديگران را از درگيري هاي لفظي و برتري جويانه بازمي داشت. (3)
علي بن الحسين بن هبة الله شافعي، معروف به ابن عساكر (م571ه.ق)(4)
ص: 121
او مي نويسد: «ابو جعفر محمد بن علي عليه السلام فردي درست كردار و راست گو بود كه احاديث زيادي نيز از او روايت شده و هرگز كساني كه از او روايت كرده اند، با او به مجادله برنخاستند».(1)
عطار نيشابوري(م627ه.ق)(2)
عطّار در كتاب تذكره الاولياء، از آن حضرت با عبارت «برهان ارباب مشاهدت» و «امام اولاد نبي» و «گزيده نسل علي» ياد كرده و كتاب خود را خاتمه داده است. وي درباره امام مي نويسد: علاوه بر زهد عملي، سخنان آن حضرت در تفسير الفاظي چون عبادت، محبت، غنا، تقوا، توكل و دنيا، راه گشاي كساني بوده كه دين را از جنبه معنوي و عرفاني مي نگريسته اند. او چنين ذكر مي كند:
آن حجت اهل معاملت، آن برهان ارباب مشاهدت، آن امام اولاد نبي، آن گزيده احفاد علي عليه السلام ، آن صاحب باطن و ظاهر،
ص: 122
ابوجعفر محمدباقر عليه السلام به حكم آنكه ابتداي اين طايفه از جعفر صادق كرده شد كه از فرزندان مصطفي است عليه السلام ، ختم اين طايفه هم بر ايشان كرده مي آيد. گويند كه كنيت او ابو عبدالله بود و او را «باقر» خواندندي؛ مخصوص بود به دقايق علوم و لطايف اشارات و او را كرامات مشهور است به آيات باهره و براهين زاهره... .(1)
ابوسالم محمد بن طلحه شافعي(م652ه.ق)(2)
ابن طلحه شافعي در كتاب خود مي نويسد:
او شكافنده علم و جمع كننده آن، و برافرازنده پرچم علم بود كه آن را بالا برد. كسي كه قلبش باصفا و عملش تزكيه شده و نفسش پاك و اخلاقش باشرف بود. تمام اوقاتش به طاعت خدا مشغول و در مقام تقوا ثابت قدم بود... .(3)
ص: 123
سبط ابن جوزي(م581 _ 654ه.ق)(1)
او ابو جعفر، محمّد بن علي بن الحسين بن ابي طالب است... او را به دليل فراواني سجودش باقر ناميدند؛ زيرا سجده پيشاني اش را شكافته و باز كرده بود. و برخي گفته اند او را به دليل فراواني علمش باقر ناميده اند... .(2)
ابن ابي الحديد معتزلي(م586 _ 656ه.ق)(3)
او درباره شخصيت علمي امام محمدباقر عليه السلام آورده است:«... وَ هُو سِيُّد الفقهاء الحجازِ مِنه ابنُه جَعفرُ تعلَّم الناسُ الفِقهَ، وَ هُو مُلقَّبٌ بِالباقرِ، باقرِ العلومِ،
ص: 124
لَقَّبه بِه رَسولُ الله صلي الله عليه و آله ...؛ او سيد فقهاي حجاز است، كه مردم فقه را از او و فرزندش جعفر فرا گرفتند. او ملقب به باقر است؛ كسي كه علم را مي شكافد و اين لقبي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله بر او گذارده است...».(1)
شرف الدين ابو محمد عمر بن شجاع الدين محمد موصلي شافعي (م576 _ 660 ه. ق)(2)
او از علماي اهل سنت و بر طريقه صوفيه بود. گرايش صوفي وي سبب نزديكي به شيعه و علاقه به اهل بيت پيامبر شد؛ چنان كه درباره امام محمدباقر عليه السلام گفته است: «هُو العَبدُ الذّاكرُ، الخاشِعُ الصابرُ، ذوالنَّسبِ الطاهرِ، و الدِّين الوافر، المُلقَّب بِالشّاكرِ، مِن سُلالةَ النّبيين، و عِترَة المُرسلين، الواسعُ العلمُ، الوافرُ الحلمُ؛ ايشان (محمد بن علي) بنده بسيار ذكرگو (يادكننده خدا)، متواضع و صبور، و صاحب اصل و نسب پاك، و بسيار متدين، ملقب به شاكر، و از سلاله پيامبران و عترت رسولان بود. دانشش گسترده و بردباري اش بسيار بود».(3)
ص: 125
شَقَّه؛ از همين ماده است اسم باقر براي ابي جعفر محمد بن علي زين العابدين؛ زيرا او علم را شكافت و به اصل آن معرفت يافت».(1)
ابوزكريا محيي الدين بن شرف نووي (م631 _ 676ه.ق)(2)
او درباره حضرت باقر عليه السلام مي گويد: محمد بن علي بن حسين، فرزند علي بن ابي طالب كه خداوند از او راضي باشد، قريشي و هاشمي و مدني بود و از آن جهت به لقب باقر ملقب شده كه دانش را شكافته؛ يعني اصل و ريشه آن را دريافته و از رازهاي آن باخبر گشته است. او تابعي جليل، امامي آگاه، كسي است كه بر جلالتش اجماع بوده و در جمله فقهاي مدينه و امامان فقها به شمار مي آيد.(3)
ص: 126
ابن خلكان شافعي (م681ه.ق)(1)
ابن خلكان، از نويسندگان و بزرگان اهل سنت و شافعي مذهب، با وجود تعصب خاص، به عظمت علمي امام اعتراف مي كند و مي نويسد: ابو جعفر محمّد بن زين العابدين، ملقب به باقر، يكي از ائمه دوازده گانه در اعتقاد شيعه اماميه و پدر(امام) جعفر صادق عليه السلام است و باقر عليه السلام عالم بزرگ و سيد عظيمي بود و به اين جهت به او باقر گفته مي شد كه علم را شكافت و به آن توسعه داد.(2)
ابن منظور مصري (م630 _ 711ه.ق)(3)
«وَكانَ يُقال لِمحمّدِ بنِ عليِ بنِ الحُسين بنِ عليٍ، الباقرُلأَنه بَقَرَ العِلْمَ، و عَرَفَ أَصله، و استنبطَ فَرْعَه ِتُبَقُّرِهِ فِي الْعِلْم ِِِِ؛ به محمد بن علي بن الحسين بن علي باقر گفته اند؛ زيرا علم را شكافت و اصل آن را شناخت و فرع آن را استنباط كرد و در علم وسعت داد».(4)
ص: 127
احمد بن تيميه حرّاني(م661 _ 728ه.ق)(1)
او مي نويسد: «ابوجعفر مُحمّدُ بن عليٍ مِن خِيارِ أهلِ العِلمِ وَالدّينِ وَ قيلَ: اِنّما سُمّي الباقِرُ لانّه بَقرَ العِلمَ؛ ابوجعفر محمد بن علي از بهترين هاي اهل علم و دين بود و گفته شده او را باقر ناميدند؛ زيرا علم را مي شكافت».(2)
وي همچنين آورده است: «مُحمّد الباقرُ أعظَمُ النّاسِ زُهدا و عِبادةً بَقَرَ السُّجودُ جِبهَتَه وَ كانَ أعلمَ أهلِ وَقتهِ، سَمّاه رَسولُ الله صلي الله عليه و آله الباقرَ...؛ محمد باقر بزرگ ترينِ مردم از جهت زهد و عبادت بود؛ به گونه اي كه سجده، پيشاني اش را شكافته بود. اعلم زمان خويش بود. پيامبر او را باقر نام نهاده بود».(3)
شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان الذهبي(م673 _ 748ه.ق)(4)
وي مي نويسد: «ابو جعفر الباقر، سيد امام فقيه، يصلح للخلافه و هو أحد الاثني
ص: 128
عشر؛ ابوجعفر باقر، سيد، امام، فقيه و كسي است كه براي خلافت صلاحيت دارد و او يكي از ائمه دوازده گانه است».(1)
در جايي ديگر آورده است: «وَ كانَ احدَ مَن جَمعَ بَينَ العِلمِ و العَملِ و السُّؤَدد وَ الشَّرفِ وَ الثِّقةِ وَ الرِّزانةِ وَ كَانَ اَهلاً لِلخِلافَةِ...؛ او يكي از كساني بود كه بين علم و عمل و بزرگواري و شرف و وثاقت، جمع كرده بود. او اهليت براي خلافت را داشت».(2)
همچنين بيان مي كند: «وكانَ مِن فُقهاءِ مدينةَ، وَ قيلَ لَه الباقرُ؛ لانّه بَقرَ العِلمَ اي شَقَّه وَ عَرفَ أصلَه و خُفيّه...؛ او از فقهاي مدينه به شمار مي آمد. به او باقر عليه السلام گفته اند؛ زيرا علم را شكافته و اصل و ريشه آن را شناخته است».(3)
نيز گفته است: «ابوجعفر، امام، مجتهد، تالي تلو قرآن و عظيم الشأن بود؛ گرچه در علوم قرآن به درجه ابن كثير و در فقه به درجه ابي الزناد و ربيعه و در حفظ و شناخت سنن به درجه قتاده و ابن شهاب نمي رسيد! كسي را بر او ترجيح نمي دهيم و به جز او به ديگري ميل نداريم و او را به خاطر خدا دوست مي داريم؛ چون در او همه صفات كمال جمع شده است».(4)
صلاح الدين خليل بن ابيك صفدي (م764ه.ق)(5)
او نيز در كتاب خود، درباره شخصيت علمي امام باقر عليه السلام مي نويسد: «وَ كَانَ احدَ مَن جَمَع العِلمَ وَ الفِقْهَ وَ الدِّيانةَ وَ الثّقةَ والسُّؤدد وَ كَانَ يَصلَحُ
ص: 129
لِلخلافَةِ وَ هُو أحدُ الأئمةِ الاثني عشرَ الذّين يَعتقِدُ الرّافِضةُ عِصْمَتَهم...؛ او يكي از كساني بود كه علم و فقه و ديانت و وثاقت و بزرگواري را جمع كرده و براي خلافت صالح بود و يكي از ائمه دوازده گانه است كه شيعه قائل به عصمت آنهاست».(1)
عبدالله بن اسعد بن علي يافعي (م768ه. ق)(2)
يافعي شافعي، صاحب كتاب مرآة الجنان كه به تاريخ يافعي معروف است، درباره امام باقر عليه السلام و مقام شامخ علمي آن حضرت مي نويسد: «ابوجعفر، باقر محمد، فرزند زين العابدين علي، فرزند حسين بن علي بن ابي طالب _ رضوان خدا بر همه آنها باد _ يكي از ائمه دوازده گانه در اعتقاد اماميه است. او پدر جعفر صادق و ملقب به «باقر» بود. او را به اين جهت «باقر» گفته اند كه علم را شكافت و توسعه داد. شاعر درباره او گويد: اي شكافنده علم براي پرهيزكاران و اي بهترين كسي كه بر كوه هاي حجاز لبيك گفتي».(3)
ص: 130
ابن كثير دمشقي (م 701 _ 774ه.ق)(1)
ابن كثير، از شاگردان ابن تيميه و شمس الدين ذهبي(م 748) مؤلف آثار فراوان تاريخي و رجالي، و نيز شاگرد شيخ جمال الدين مزّي(م 742) مؤلف كتاب معروف رجالي تهذيب الكمال بوده است.
وي درباره شخصيت علمي امام باقر عليه السلام آورده است: «او محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب، قرشي، هاشمي، ابوجعفر باقر است... او تابعي جليل، بسيار بزرگ مقدار، يكي از بزرگان اين امت از حيث علم و عمل و بزرگي و شرف است... . از او، جماعتي از بزرگان تابعين و ديگران روايت نقل كرده اند».(2)
در همان كتاب آورده است:
او را به دليل شكافتن علوم و استنباط احكام باقر ناميدند. او شخصي ذاكر، خاشع و صابر و از سلاله پيامبران، داراي اصل و نسب والا بود. او آگاه به خطرهاي زمانه بود [و] زياد مي گريست و از درگيري و خصومت به دور بود.(3)
ص: 131
محمّد بن موسي الدميري الشافعي (م808ه.ق)(1)
ايشان درباره امام محمدباقر عليه السلام مي نويسد: «قيل لمحمد بن علي زين العابدين بن الحسين الباقر ، لانه بقر العلم ، اي شقه ودخل فيه مدخلا بليغا...؛ به محمد بن علي زين العابدين بن حسين عليه السلام «باقر» گفته مي شود؛ براي اينكه علم را شكافت و از راهي رسا به آن وارد شد».(2)
ابن صبّاغ مالكي (م784 _ 855ه.ق)(3)
او درباره امام باقر عليه السلام آورده است: «محمد بن علي بن الحسين عليه السلام ، با وجود علم و فضل و بزرگواري و رياست و امامت، اهل جود به خاص و عام بود. او مشهور به كرم بر همه بود و با [وجود] كثرت عيال و متوسط الحال بودن در مال، معروف به فضل و احسان بود».(4)
فضل الله بن روزبهان خنجي اصفهاني (م850 _ 927ه.ق)(5)
ص: 132
فضل از سنّيان ارادتمند به اهل بيت و ائمه دوازده گانه شيعه است. او در كتاب شرح صلوات از مطالب اختلافي سخن نگفته و متعرض خلفاي مورد احترام خود هم نشده است. وي در كتاب وسيلة الخادم كه شامل صلوات بر ائمه دوازده گانه است، امام محمد بن علي عليه السلام را اين گونه معرفي مي كند:
بار خدايا! بر امام پنجم صلوات و سلام فرست. آن حضرت، پاك و پاكيزه است از آلايش هر چيز كه در عصمت و طهارت قدح كند؛ شمشير كشيده بر دشمنان است؛ ماه شب چهارده است؛ عزيز و توانا و غالب و فايق بر دشمنان است؛ جمع كننده مزيت ها و بزرگي هاست كه اثر آن در دنيا باقي است و صاحب منقبت ها و فخرهاست كه در عالم، مشهور و مذكور است؛ جمع كننده لوح هاي علوم است، بي آنكه متحمل زحمت كسب علم از دفترها شود؛ (يعني الواح علوم را حق تعالي بدان حضرت عنايت فرموده بود، بي آنكه آن حضرت را نيازي باشد كه همچون ديگر علما از دفترها كسب علم كند؛ و اين اشاره اي به كمال علم آن حضرت است.) زنده گرداننده معرفت ها و علوم پيغمبر، صاحب فخر و شرف است. صاحب ميراث امامت است از بزرگ به بزرگ، يعني از پدران بزرگ آن حضرت ميراث؛ كنيت آن حضرت ابو جعفر، فرزند زين العابدين عليه السلام است؛ وارث پيغمبر شفاعت كننده و وصي صاحب عزت و مناعت است؛ با پدر خود در بقيع مدفون است.(1)
ص: 133
شمس الدين محمّد بن طولون(م880 _ 953 ه.ق)(1)
او در كتاب خود، درباره امام باقر عليه السلام مي نويسد: «وَكَانَ البَاقِرُ عَالماً سَيّداً كَبيراً و انّما قيل له الباقر لانه تبقر في العلم اي توسّع؛ باقر، شخصي عالم و بزرگ مرد بود، او را به دليل توسعه در علم، باقر ناميدند».(2)
احمد بن حجر هيتمي مكّي(م807 _ 974 ه.ق)(3)
ابن حجر هيتمي، از عالمان اهل سنت، درباره شخصيت علمي امام باقر عليه السلام در كتاب خود مي نويسد:
وارث علي بن الحسين در عبادت و علم و زهد، ابوجعفر
ص: 134
محمدباقر بود. او را به دليل شكافتن علم، باقر ناميدند. به همين دليل است كه محمدباقر به اندازه اي گنج هاي پنهان معارف و دانش ها را آشكار ساخته، حقايق احكام و حكمت ها و لطايف دانش ها را بيان كرده كه جز بر عناصر بي بصيرت يا بدسيرت پوشيده نيست و از همين جاست كه وي را شكافنده و جامع علوم، و برافرازنده پرچم دانش خوانده اند.(1)
ج) امام باقر عليه السلام از ديدگاه متاخرين اهل سنت
زير فصل ها
احمد بن يوسف قرماني (م939 _ 1032ه.ق)
عبدالحي بن العماد الحنبلي(م1032 _ 1089ه.ق)
محمد بن علي صبان (م 1206 ه.ق)
الشيخ أبو الفوز محمد بن أمين البغدادي المشتهر بالسويدي (م1246ه.ق)
فريد وجدي (م1295 _ 1373 ه.ق)
عبدالعزيز سيد الأهل
محمد ابو زهره از بزرگان علماي مصر(م 1316ه.ق)
محمد بن عبدالفتاح الحنفي (م1330 _ 1413ه.ق)
احمد بن يوسف قرماني (م939 _ 1032ه.ق)(2)
وي در كتاب خود آورده است:
او از بين برادرانش، جانشين و وصيّ پدرش و قائم مقام امامت بعد از او بود و از هيچ يك از اولاد حسن و حسين، در علم دين و سنن و علم قرآن و تاريخ و فنون و آداب، به مقدار آنچه از ابي جعفر رسيده، ظاهر نشده است.(3)
ص: 135
عبدالحي بن العماد الحنبلي(م1032 _ 1089ه.ق)(1)
او درباره شخصيت علمي حضرت مي نويسد:
او از فقهاي مدينه بود و بدان جهت او را باقر لقب دادند كه علم را شكافت و اصول و خفاياي آن را آشكار كرد و به آن توسعه داد. او به اعتقاد اماميه يكي از ائمه دوازده گانه است و سخنش در حكم و موعظه سودمند است.(2)
محمد بن علي صبان (م 1206 ه.ق)(3)
ابن صبان، از علماي شافعي مذهب اهل سنت، درباره امام باقر عليه السلام در كتاب خود مي نويسد: «و اما محمدباقر؛ پس او صاحب معارف و داراي دقايق و لطايف است. كراماتش ظاهر شده و اشاراتش در سلوك بسيار است. او را باقر لقب داده اند؛ زيرا علم را شكافت و اصل و فرع آن را شناخت».(4)
ص: 136
الشيخ أبو الفوز محمد بن أمين البغدادي المشتهر بالسويدي (م1246ه.ق)
گويد: «از هيچ يك از فرزندان حسين، كسي مانند ابوجعفر عليه السلام علم دين، سنت، سِيَر و رشته هاي مختلف ادبي را به منصه ظهور نگذاشته است. مناقب و فضايل او بيش از آن است كه دفتر ما گنجايش آن را داشته باشد».(1)
فريد وجدي (م1295 _ 1373 ه.ق)(2)
نويسنده مصري كتاب دايرة المعارف القرن العشرين، درباره شخصيت امام باقر عليه السلام مي نويسد: «كان الباقر عالماً نبيلاً و سيداً جليلاً. و سمّي الباقر لانه بقر العلم اي توسّع فيه؛ باقر، عالمي فرزانه و آقايي بزرگوار بود. او را به دليل گسترش علمش باقر ناميدند».(3)
عبدالعزيز سيد الأهل
جندي عبدالحليم، نويسنده كتاب الامام جعفر الصادق، از قول عبدالعزيز سيد الاهل، يكي از علماي اهل سنت مي نويسد:
محمد بن علي عليه السلام بي درنگ به علم و زهد و فضل و برتري
ص: 137
نمايان شد، سپس طولي نكشيد كه كمال، به تمام معنا به سوي وي تغيير مسير داد؛ به طوري كه ظاهر نشد بر كسي از فرزندان حسن و حسين عليهما السلام ، از علم دين و سنن و علم قرآن و سيره و فنون ادب و بلاغت، آنچه بر محمد بن علي عليه السلام ظاهر شد و سپس آن حضرت علم را شكافت و به آن توسعه داد تا آنجا كه «باقر» ناميده شد و اين لقبي است كه كسي قبل از او، بدان ملقب نشده بود و زير نظر پدرش در مدينه بزرگ شد. در علم و زهد و بخشندگي به مقام والايي رسيد و از لحاظ علم، او علم را از عبادت گران بهاتر و ارزنده تر مي دانست.(1)
محمد ابو زهره از بزرگان علماي مصر(م 1316ه.ق)
اين عالم متاخر اهل سنت نيز درباره شخصيت علمي امام مي نويسد: «محمد فرزند زين العابدين، وارث او در امامت، علم و نيل به هدايت بود و از اين رو مقصد علماي همه سرزمين هاي اسلامي بود. هيچ كس به زيارت مدينه نمي آمد جز آنكه وارد خانه او مي شد و از آن حضرت علم فرامي گرفت».(2)
همچنين مي نويسد: «و كان رضي الله عنه مفسّراً للقرآن و مفسّراً للفقه الاسلامي مدركاً حكمه الاوامر و النواهي فاهماً كل الفهم لمراميها؛ آن حضرت مفسر قرآن و فقه اسلامي بود و فلسفه اوامر و نواهي را درك مي كرد و هدف آن را در حد نهايي آن مي فهميد».
ص: 138
همچنين در ادامه بحث، در زمينه انديشه ها و سفارش هاي اخلاقي و اجتماعي امام مي نويسد:
به دليل كمال نفساني و روشني قلب و قدرت دركش، خداوند حكمت هاي شگفت انگيزي بر زبان او جاري ساخت و عباراتي درباره اخلاق شخصي و اجتماعي از آن حضرت روايت شده كه اگر به آنها عمل شود، يك روش گران بها و جامع از آن در زمينه هاي اخلاقي به وجود مي آيد.(1)
محمد بن عبدالفتاح الحنفي (م1330 _ 1413ه.ق)
ايشان درباره شخصيت امام باقر عليه السلام مي نويسد:
باقر بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب، ملقب به باقر (شكافنده) شده؛ چراكه او دانش را شكافته و از راز و رمز آن آگاه شده و تاريكي هاي آن را روشن ساخته است. از اين رو، او از نهانگاه هاي گنج هاي دانش و حقايق احكام و حكمت و معرفت، آن چنان آشكارتر است كه جز بر كورچشمان، پنهان نيست و از همين جاست كه گفته مي شود او شكافنده علم و دربرگيرنده و اوج دهنده آن است و قلبش را صفا بخشيده و علم و عملش را تزكيه كرده و نفسش پاك گرديده و اخلاقش والا گشته و عمر او به طاعت پروردگار سپري شده است.(2)
ص: 139
احاديث و جايگاه امام باقر عليه السلام در صحاح ستّه
مقام علمي و حديثي امام باقر عليه السلام نزد اهل سنّت بسيار بالاست؛ چنان كه صحاح شش گانه (صحيح بخاري، صحيح مسلم، سنن ترمذي،(1) سُنَن ابي داود،(2) سُنَن نسائي،(3) سُنَن ابن ماجه(4)) و مسانيد و تفاسير روايي و مأثور و كتاب هاي فقهي اهل تسنن، از ايشان حديث نقل كرده اند. براي مثال،
ص: 140
مسلم در كتاب صحيح در ابواب وضو، نماز، حج، ذبائح، جهاد و بعضي مسائل متفرقه؛ و بخاري در كتابش در مباحث كيفيت نماز و غسل، از امام باقر عليه السلام حديث نقل كرده اند.(1)
ص: 141
امام باقر عليه السلام ، مجدّد دين
موضوع مُجَدِّد نزد اهل سنت از جايگاه ويژه اي برخوردار است، در حالي كه اين بحث در مجامع شيعي چندان جا نيفتاده و سزاوار است كه درباره آن كتاب يا پايان نامه علمي نوشته شود.
بر اساس برخي روايات، اهل سنت معتقدند كه خداوند متعال براي احياي دين و سنت، هر صد سال، انسان كاملي را مبعوث مي كند تا پيرايه ها و انحراف ها و بدعت ها را از دين بزدايد و دين را احيا كند. معمولاً پس از درگذشت اين انسان هاي شريف و حتي گاهي قرن ها بعد، مردم متوجه مي شوند كه او يك مجدد بود و كمتر كسي را مي توان يافت كه در حيات خودش به مجدد بودن معروف شده باشد. از سوي ديگر، لزومي ندارد كه در هر صد سال يك نفر مجدد باشد، بلكه ممكن است چند نفر هم زمان مجدد باشند. برخي بزرگان دين، مجددان دين را در كتاب هاي خود نام برده اند. در اين زمينه روايات مختلفي نقل كرده اند كه برخي از آنها ضعيف است؛ ولي در مجموع به دليل شهرت اين موضوع در ميان مسلمانان، كمتر كسي به ضعف سند آنها توجه مي كند.
مشهورترين روايت در اين زمينه، روايتي است كه حاكم، آن را در مستدرك و ابوداود، آن را در سنن كتاب الملاحم از ابوهريره نقل
ص: 142
كرده اند: «عَنْ ابي هريرةَ أنَّ رَسولَ الله صلي الله عليه و آله قالَ: إن اللهَ يَبعَثُ عَلَي رَأسِ كُلِّ مِائةِ سِنةٍ مَنْ يُجدِّد لَها دينَها؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: خداوند براي اين امت در سر هر صد سال كسي را مبعوث مي كند كه دين آنها را احيا و تجديد مي كند».(1)
محمد شمس الحق عظيم آبادي (م 1329ه .ق) دانشمند بزرگي است كه ابتدا حنفي بوده و سپس سلفيه را اختيار مي كند. او امام باقر عليه السلام را يكي از مجددان سال صد هجري معرفي مي كند.(2)
حديث حج
به اعتراف برخي از محدثان اهل سنت، صحيح ترين و كامل ترين حديث درباره اعمال حج، حديثي است كه امام صادق و امام باقر عليهم السلام از قول جابر، از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل كرده اند. به همين دليل، در بين شيعه و اهل سنت، درباره اركان حج اختلافي ديده نمي شود. در حديث آمده است:
رسول خدا صلي الله عليه و آله پيش از هجرت چند حج، و بعد از هجرت نيز يك حج انجام داد كه حج وداع بود. تمام آنچه رسول خدا صلي الله عليه و آله به همراه آورده بود، صد شتر بود. در ميان آنها شتري بود كه بر بيني اش تكه اي از نقره قرار داشت، كه ايشان به دست خود، 63 شتر را نحر فرمود و هر آنچه را باقي مانده بود، علي عليه السلام نحر كرد.(3)
ص: 143
حاكم در اين مورد آورده است: از ميان احاديث وارد شده در تفسير و بيان حجة الوداع كه شيخان (بخاري و مسلم) هر دو، آنها را با اسانيد صحيح و مطابق با شرايط خودشان نقل كرده اند، صحيح ترين و كامل ترين آنها حديث جعفر بن محمد صادق عليه السلام است كه از پدرش امام باقر عليه السلام و او از جابر نقل كرده كه تنها مسلم آن را روايت كرده است.
ابن تيميه نيز اين حديث را طولاني ترين و مشهورترين حديث درباره حجة الوداع دانسته است.(1)
مفسر بودن امام
امام محمدباقر عليه السلام نزد اهل تسنن، علاوه بر فقيه و عابدي عالي مقام، به عنوان يك مفسر نيز مطرح بود.(2) نظريات تفسيري آن حضرت، همواره مورد توجه مفسران اهل سنت بوده است. ابن نديم (385 ه .ق) در كتاب خود، امام را صاحب تفسير دانسته و آن را با عنوان «كتاب الباقر في تفسير القرآن» مطرح كرده كه اين تفسير به روايت ابو جارود زياد بن منذر، رئيس فرقه جاروديه زيديه است.(3) بيشتر تفسيرهاي امام باقر عليه السلام در كتاب تفسير علي بن ابراهيم قمي آمده است.
چنان كه بيان شد، همه شخصيت ها و دانشمنداني كه درباره مقام علمي امام باقر عليه السلام سخن گفته اند، از دانشمندان اهل سنت بودند كه در ميان مذاهب مختلف تسنن، داراي مقام و احترام و جايگاه ويژه اي هستند و آنان اين چنين از فضل و دانش امام باقر عليه السلام ، تعريف و در واقع به آن
ص: 144
اعتراف كرده اند؛ چرا كه آن حضرت در واقع صاحب جنبش بزرگ علمي در عصر خويش بود و سرچشمه اي از دانش پديد آورد كه همچنان مي جوشد و كام تشنگان را سيراب مي كند. بر اين اساس، شايسته و بايسته است به كاستي هاي فراوان دانش بشري نگريست تا به عظمت مقام علمي امام باقر عليه السلام پي برد.
علمي كه امام باقر عليه السلام آن را شكافت و آشكار كرد، همان علمي است كه بشر به آن نيازمند است و پيامبران براي آن برانگيخته شدند؛ علمي است كه به آدمي چگونگي اصلاح خود و جامعه خويش را مي آموزد؛ علمي است كه بيشتر فقها و دانشمندان شيعه و سني در برابر آن سر تعظيم فرود آوردند و به امامت و دانش امام باقر عليه السلام اعتراف كردند. دانشمندان هر زمان، براي خدشه دار كردن مقام علمي امام، به احتجاج و مناظره مي پرداختند، ولي هرگز بر اين كار موفق نشدند؛ بلكه سرافكنده و رنجور، به حقانيت امام راي اعتماد مي دادند.
بي گمان، رمز اصلي عظمت و اقتدار امام باقر عليه السلام و بي نيازي آن حضرت از ديگران و در مقابل، نيازمندي علما و دانشمندان مذاهب مختلف به ايشان را بايد در عظمت مقام علمي امام جويا شد.
ص: 145
فصل ششم: سخنان امام باقر عليه السلام در منابع اهل سنت
زير فصل ها
سخنان امام باقر عليه السلام در منابع اهل سنت
ص: 146
ص: 147
سخنان امام باقر عليه السلام در منابع اهل سنت
زير فصل ها
1. زيبايي حلمِ با علم
2. كوچك شمردن دنيا
3. فضيلت عالم بر عابد
4. پرهيز از دشمني
5. پرهيز از كسالت
6. دنيا در نظر امام
7. پاكدامني، بهترين عبادت
8. شرايط قاري قرآن
9. تسليم امر خدا بودن
10. زدوده شدن عقل به واسطه تكبر
11. سلاح مردمان پست
12. مشكل ترين اعمال
13. پافشاري بر دعا
14. دوستي برادر ديني
15. ثروت و عزت در قلب مؤمن
16. اخلاق خوب و مدارا كردن
17. سفارش به فرزند
18. حق برادري
19. توصيه هاي اخلاقي امام باقر عليه السلام
1. زيبايي حلمِ با علم
«ماشيبَ شَيءٌ بِشَيء أَحْسَنَ مِن حِلْمٍ بِعِلْمٍ؛ چيزي با چيزي نياميزد كه بهتر از حلم با علم باشد».(1)
2. كوچك شمردن دنيا
«كَانَ لِي أَخٌ فِي عَيْنِي عَظِيمٌ وَ كَانَ الَّذِي عَظَّمَهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِه؛ برادري داشتم كه در نظرم بزرگ و باعظمت بود؛ به اين جهت كه دنيا در نظر او كوچك بود».(2)
3. فضيلت عالم بر عابد
«عالِمٌ ينْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِن سَبْعينَ أَلْفَ عابِدٍ؛ دانشمندي كه از علمش استفاده شود، از هفتاد هزار عابد بهتر است».(3)
«وَ اللَّهِ لَمَوْتُ عَالِمٍ أَحَبُ إِلَي إِبْلِيسَ مِنْ مَوْتِ سَبْعِينَ عَابِداً؛ به خدا
ص: 148
سوگند مرگ يك عالم در نزد شيطان، خوشحال كننده تر از مرگ هفتاد عابد است».(1)
4. پرهيز از دشمني
«إِيَّاكُمْ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهَا تُفْسِدُ الْقَلْبَ وَ تُورِثُ النِّفَاق؛ از دشمني بپرهيزيد؛ زيرا فكر را مشغول مي كند و مايه نفاق مي شود».(2)
5. پرهيز از كسالت
امام باقر عليه السلام به فرزند برومندش، امام جعفر صادق فرمود: «إِيَّاكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجْرَ فَإِنَّهُما مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ، مَن كَسِلَ لَم يؤَدِّ حَقًّا وَ مَن ضَجِرَ لَم يصْبِر عَلي حَقٍّ؛ از كسالت و تنگدلي بپرهيز كه اين دو كليد هر بدي هستند؛ هر كس كسالت ورزد حقي را نپردازد و هر كس تنگدل شود، بر حق شكيبا نَبُوَد».(3)
6. دنيا در نظر امام
جاحظ، دانشمند مشهور اهل سنّت، آفاق زيبا و بلنداي كلام حكيمانه امام باقر عليه السلام را اين گونه ترسيم مي كند:
قَدْ جَمَعَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْن عليه السلام صَلَاحَ حَالِ الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا فِي كَلِمَتَيْنِ صَلَاحُ شَأْنِ جَمِيعِ الْمَعَايِشِ وَ التَّعَاشُرِ مِلْ ءُ مِكْيَالٍ ثُلُثَاهُ فِطْنَةٌ وَ ثُلُثٌ تَغَافُل.(4)
ص: 149
محمد بن علي بن الحسين عليه السلام مصلحت زندگي دنيا را در دو كلمه جمع كرده و فرموده است: صلاح همه زندگي ها و روابط و معاشرت با ديگران، در پر كردن پيمانه اي است كه دو سوم آن هوش و زيركي و يك سوم آن تغافل (و خود را به غفلت زدن در بعضي از امور) است.
7. پاكدامني، بهترين عبادت
«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ؛ بالاترين عبادت، عفّت شكم و شهوت است».(1)
8. شرايط قاري قرآن
«إِذَا رَأيتُم القارئَ يُحِبُّ الأغنياءَ فَهُو صاحِبُ الدُّنيا، وَ إذا رأيتُموه يَلزَمُ السُّلطانَ مِنْ غَيرِ ضَرورةٍ فَهُو لُصٌّ؛ هنگامي كه اگر ديديد قاري قرآن توانگران را دوست مي دارد، بدانيد كه او اهل دنياست و اگر ديديد بي هيچ ضرورتي سلطان را همراهي مي كند، بدانيد كه او دزد است».(2)
9. تسليم امر خدا بودن
ابو نعيم در كتاب حلية الاولياء نقل كرده است: «قال مُحمَّدُ بنُ عَليٍ نَدْعُو اللَّهَ فِيمَا نُحِبُّ فَإِذَا وَقَعَ الَّذِي نَكْرَهُ لَمْ نُخَالِفِ اللهَ عَزَّوَجَلَّ فِيمَا أَحَب؛ محمد بن علي (امام باقر) عليه السلام مي گفت: از خداوند آنچه را كه دوست داريم درخواست
ص: 150
مي كنيم. پس هنگامي كه چيزي را كه نمي پسنديم رخ مي دهد، با خداوند عزوجل در آنچه او دوست داشته است، مخالفت نمي كنيم».(1)
10. زدوده شدن عقل به واسطه تكبر
«مَا دَخَلَ قَلْبَ امْرِئٍ شَيْ ءٌ مِنَ الْكِبْرِ إِلَّا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ مِثْلَ مَا دَخَلَهُ مِنْ ذَلِكَ قَلَّ أَوْ كَثُرَ؛ در قلب هركس مقداري تكبر داخل شود، به همان نسبت از عقلش كاسته مي شود؛ چه زياد باشد يا كم».(2)
11. سلاح مردمان پست
«سِلاحُ اللّئامِ قُبحُ الكلامِ؛ سلاح مردمان پست، حرف زشت است».(3)
12. مشكل ترين اعمال
«عَن أبي جعفر مِن أبيه وَ عَن رَسولِ الله صلي الله عليه و آله : أشدُّ الأعمالِ ثَلاثَةٌ: ذِكرُ اللّهِ عَلَي كُلِّ حالٍ، وَ إنصافُك مِنْ نَفسِك، وَ مُواساةُ لاخِ فِي الْمالِ؛ ابوجعفر (امام محمدباقر عليه السلام ) از پدران خود نقل كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمود: مشكل ترين اعمال سه چيز است: در هر حال به ياد خدا بودن، عدالت و انصاف با مردم از طرف خود، همراهي با برادران ديني در مال».(4)
ص: 151
13. پافشاري بر دعا
«مَا مِنْ شَيْ ءٍ أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ وَ مَا يَدْفَعُ الْقَضَاءَ إِلَّا الدُّعَاءُ؛ محبوب ترين چيزها در نزد خداوند، درخواست [بنده] از اوست، و چيزي بلا و قضا را دور نمي كند، مگر دعا».(1)
14. دوستي برادر ديني
«اعْرِفِ الْمَوَدَّةَ لَكَ فِي قَلْبِ أَخِيكَ بِمَا لَهُ فِي قَلْبِك؛ (جايگاه) دوستي خويش را در دل برادرت، از ميزان دوستي خودت به او بفهم».(2)
15. ثروت و عزت در قلب مؤمن
«سَمِعْتُ مَنْصُوراً يَقُولُ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام يَقُولُ الْغِنَا وَ الْعِزُّ يَجُولَانِ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ فَإِذَا وَصَلَا إِلَي مَكَانٍ فِيهِ التَّوَكُّلُ أَوْطَنَاه؛ [سفيان ثوري مي گويد] شنيدم كه منصور گفت: از حضرت باقر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: ثروت و عزت در قلب مؤمن در حركت است؛ وقتي به مكاني رسيدند كه در آن توكل بود، آنجا را وطن مي گيرند».(3)
16. اخلاق خوب و مدارا كردن
«ثناء عَبداللهُ بنُ مُحمَّدٍ ثنا اِبنُ المبارَكِ قالَ قالَ مُحمّدُ بنُ عَليِّ بنِ الحسينِ: مَنْ أُعْطِيَ الْخُلُقَ وَ الرِّفْقُ فَقَدْ أُعْطِيَ الْخَيْرُ كُلُّه وَ الرَّاحَةُ وَ حَسُنَ حَالُهُ فِي
ص: 152
دُنْيَاهُ وَ آخِرَتِهِ وَ مَنْ حَرُمَ الرِّفْقُ وَ الْخُلقُ كَانَ ذَلِكَ لَهُ سَبِيلًا إِلَي كُلِّ شَرٍّ وَ بَلِيَّةٍ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللهُ َُُُ تعالي.(1)
عبدالله بن محمد از ابن مبارك خبر داد مرا كه محمد بن علي بن الحسين عليه السلام فرمود: هركس به او اخلاق خوش و مدارا داده شود، خير و آسايش به او داده شده و حالش در دنيا و آخرت نيكو مي شود و هر كس از اخلاق و مدارا محروم باشد، اين راهي است به هر شر و بلا جز اينكه خدا نگه دارد».
17. سفارش به فرزند
إنَّ مُحمّدَ بنَ عليٍّ الباقر عليه السلام قالَه لِابنِه جَعفرِ الصادقِ عليه السلام : يَا بُنيَّ إِنَّ اللَّهَ خَبَأَ ثَلَاثَةَ فِي ثَلَاثَةٍ خَبَأَ رِضَاهَ فِي طَاعَتِهِ فَلَا تَحَقِّرَنَّ مِنَ الطَّاعَةِ شَيْئاً فَلَعَلَّ رِضَاهُ فِيهِ وَ خَبَأَ سَخَطَهُ فِي مَعْصِيَتِهِ فَلَا تَحَقِّرَنَ مِنَ الْمَعْصِيَةِ شَيْئاً فَلَعَلَّ سَخَطَهُ فِيهِ وَ خَبَأَ أَوْلِيَاءَهُ فِي خَلْقِهِ فَلَا تَحَقِّرَنَّ أَحَداً فَلَعَلَّهُ الْوَلِيُّ.(2)
امام باقر عليه السلام به فرزندش جعفر صادق عليه السلام فرمود: اي فرزندم، خداوند سه چيز را در سه چيز پنهان كرده است: 1. رضاي خود را در اطاعت خويش پنهان كرده؛ پس هيچ طاعتي را كوچك مشمار، شايد رضاي خدا در همان باشد؛ 2. خشم خود را در معصيت مخفي كرده؛ پس هيچ معصيتي را كوچك مشمار، شايد خشم خدا در همان باشد؛ 3. و دوستان خود را در ميان مردم پنهان كرده؛ پس هيچ كس را حقير مشمار، شايد همان كس وليّ خدا باشد.
ص: 153
18. حق برادري
«بِئسَ الاخُ أخٌ يُراعيك غَنيّا وَ يَقَطعُك فَقراً؛ بد برادري است برادري كه در زمان توانگري ات، از تو حمايت و حالت را رعايت كند و در زمان فقرت از تو جدا شود».(1)
«عَن ابي جعفرٍ الباقر عليه السلام قالَ: «أَ يُدْخِلُ أَحَدُكُمْ يَدَهُ فِي كُمِّ صَاحِبِهِ فَيَأْخُذُ ما يُريد؟ قلنا: لا، قال: فَلَستم بِإخوانٍ كَما تَزعُمون؛ امام باقر عليه السلام فرمود: آيا اين گونه است كه يكي از شما دست در جيب رفيقش(برادر ديني) كند و آنچه را كه مي خواهد بردارد؟ گفتم: نه، اين گونه نيست. امام فرمود: پس آن گونه كه مي پنداريد، با هم برادر(ديني) نيستيد».(2)
19. توصيه هاي اخلاقي امام باقر عليه السلام
امام باقر عليه السلام به امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «إِذَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْكَ نِعْمَةً فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ إِذَا أَحْزَنَكَ أَمْرٌ فَقُلْ: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، وَ إِذَا أَبْطَأَ عَلَيْكَ الرِّزْقُ فَقُلْ أَسْتَغْفِرُاللَّهَ؛ اگر خداوند به تو نعمتي عنايت كرد، در قبال آن بگو الحمدلله و اگر سختي بر تو غالب آمد، بگو لا حول و لا قوه الاّ بالله، و اگر رزق و روزي تو دير آمد، بگو استغفرالله».(3)
جرير بن يزيد مي گويد: «به محمد بن علي، امام باقر عليه السلام گفتم: مرا موعظه كن. امام در پاسخ فرمود: «يَا جَريرُ اجْعَلِ الدُّنْيَا مَالًا أَصَبْتَهُ فِي مَنَامِكَ ثُمَ انْتَبَهْتَه وَ لَيْسَ مَعَكَ مِنْهُ شَيْ ءٌ؛ اي جرير! نگاه تو به دنيا چون ثروتي
ص: 154
باشد كه در خواب به تو داده مي شود كه وقتي از خواب بيدار مي شوي، آن را نمي يابي».(1)
ابن عساكر از قول امام صادق عليه السلام نقل مي كند: روزي شخصي نزد پدرم آمد و درخواست نصيحت كرد. امام در پاسخ فرمود: «هَيِّيءْ جَهَازَكَ وَ قَدِّمْ زَادَكَ وَ كُنْ وَصِيَّ نَفْسِك؛ آماده سفر شو، توشه خود را بردار و وصي خويش باش».(2)
ابن جوزي از قول حافظ ابو نعيم و او نيز با واسطه از جابر جعفي نقل كرده است كه محمد بن علي فرمود: «دنيا را همچون سرايي بدان كه وارد آنجا شده اي و از آن كوچ كرده اي يا همچون مالي كه در خواب ديدي كه در دست داري و چون بيدار شدي، چيزي از آن به همراه تو نيست و خداي تعالي را درباره آنچه از دين و حكمتش، رعايت آن را از تو خواسته، در نظر داشته باش!».(3)
همچنين ابن جوزي از قول ابوحمزه نقل مي كند كه محمد بن علي عليه السلام مي فرمود:
هيچ عبادتي نزد خدا بالاتر از پاك داشتن شكم يا شرمگاه نيست و هيچ چيز در پيشگاه خدا محبوب تر از آن نيست كه بندگان از او چيزي بخواهند (و دعا كنند)؛ زيرا قضاي الهي را چيزي جز دعا برطرف نمي كند و به راستي كه آن كار نيكي كه پاداشش زودتر مي رسد، نيكي و احسان به ديگران و عدالت است و آن شرّي كه كيفرش زودتر مي رسد، تجاوز به حقوق
ص: 155
ديگران است و همين قدر در عيب يك شخص كافي است كه آنچه را كه از خود نمي بيند از مردم ببيند و ديگران را به كاري وادارد كه توانايي انجام آن را در خود نمي بيند و هم نشينش را با سخنان بيهوده برنجاند.(1)
در روايتي ديگر آمده است كه امام باقر عليه السلام وارد محفل عمر بن عبد العزيز شد. او از امام درخواست نصيحت كرد. امام با توجه به موقعيت خليفه فرمود: «توصيه مي كنم كه كوچك مسلمانان را به منزله فرزند، متوسط آنان را برادر، و بزرگانشان را پدر خود بدان. به فرزند رحم كن، برادر را حسن و به پدر نيكي كن و اگر نيكي انجام دادي، آن را پرورش بده (ناقص و خدشه دار مكن)».(2)
همچنين آن حضرت به امام صادق عليه السلام فرمود: اي جعفر، تو را به نيكي كردن به اصحاب و ياران خود سفارش مي كنم. امام صادق عليه السلام به آن حضرت عرض كرد: خداوند مرا فداي شما گرداند، به خدا سوگند كه هرگز اصحاب و ياران شما را وانگذارم؛ تا آنجا كه اگر مردي از آنها در يكي از شهرهاي كشور اسلامي زندگي كند، محتاج به احدي نشود.(3)
همچنين در روايتي ديگر به امام صادق عليه السلام وصيت فرمود كه آن حضرت را در پيراهني كه در آن نماز مي گزارد دفن كند، تا آن پيراهن در نزد خداوند متعال، شاهد صدقي بر عبادت هاي بزرگ و بندگي هاي خالصانه امام باقر عليه السلام باشد.(4)
ص: 156
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
پدرم هر آنچه از كتاب و سلاح و آثار و امانات انبيا در نزد خود داشت، به من به وديعت سپرد. پس چون لحظه وفاتش فرا رسيد، به من گفت: چهار شاهد فرا بخوان. من چهار تن از قريش را دعوت كردم كه يكي از آنان نافع، مولاي عبدالله بن عمر بود. پس به من فرمود: «بنويس اين چيزي است كه يعقوب فرزندانش را بدان وصيت كرد كه اي فرزندانم، خداوند دين را براي شما برگزيد؛ پس نميريد مگر آنكه تسليم رضاي خداوند باشيد.» و وصيت كرد محمد بن علي به جعفر بن محمد و به وي فرمان مي دهد كه او را به جامه بردي كه هر جمعه در آن نماز مي خواند، كفن كند و عمامه اش را بر سرش بندد و قبر او را چهار گوش و با فاصله چهار انگشت از زمين بلندتر قرار دهد و در موقع دفن، بندهاي كفن او را باز كند. سپس به شهود فرمود: بازگرديد. خداوند شما را رحمت كند! به پدرم گفتم: اي پدر! در اين وصيت چه بود كه بر آن شاهد طلب كردي؟ فرمود: پسرم! خوش نداشتم پس از من با تو به نزاع برخيزند به اين بهانه كه به تو وصيت نكرده ام و مي خواستم بدين وسيله حجت و دليلي براي تو قرار داده باشم.(1)
در حقيقت، امام مي خواست به اين وسيله همگان بدانند كه جعفر بن محمد عليه السلام ، وصي و جانشين و امام بعد از اوست.
ص: 157
با توجه به نتايج بررسي ها در مجموع در منابع يازده گانه اهل سنت،(1) 542 روايت و با حذف مكررات 334 روايت از امام باقر عليه السلام آمده است كه در اين ميان، بيهقي و متقي هندي با نقل بيش از 130 روايت در مقام اول قرار دارند و محدثاني چون بخاري، ابوداود و دارمي از نظر ميزان نقل روايات ايشان در پايين ترين رتبه جاي گرفته اند. همچنين در اين منابع 173 روايت در فقه، 52 روايت در آداب، 34 روايت در تاريخ، 23 روايت در فضايل، 16 روايت در مسائل اعتقادي، 15 حديث در ادعيه و زيارات، 9 روايت تفسيري و 9 روايت اخلاقي و 3 روايت در موضوع پزشكي از ايشان نقل شده است.
بر اين اساس، به منظور طولاني نشدن مطلب، برخي از احاديث را براي تيمّن و تبرك ذكر كرديم؛ باشد كه جامي از زلال معرفت و انديشه پاك آن حضرت را نثار جان كنيم.
ص: 158
ص: 159
سخ__ن آخ_______________ر
ص: 160
ص: 161
مرجعيت علمي و معنوي و جايگاه رفيع اهل بيت عليهم السلام به ويژه امام باقر عليه السلام بر كسي پوشيده نيست. ائمه مذاهب اسلامي و علماي اهل سنت نيز با پذيرش اين حقيقت و براي شناساندن بهتر آنان به جامعه اسلامي و تشويق ره جويان به پيمودن راه مقدس ايشان براي رسيدن به قله معرفت، به بزرگي و عظمت شخصيت شريف آنان اعتراف كرده اند.
از اين نظر، اهل سنت، به ويژه دانشمندان آنان، درباره حقيقت نوراني امام باقر عليه السلام از دوران آن حضرت تا حال، سخنان و اعتراف هاي شگفتي داشته اند.
از آنجا كه تمام همّ و غم نويسنده بر اين بوده كه تا حد امكان، به اختصار سخن بگويد، به همين مقدار درباره زندگي و شخصيت امام محمدباقر عليه السلام اكتفا مي كند و در عين حال به ناتواني خود در برگرفتن همه جنبه هاي زندگي آن حضرت كه سرشار از فضيلت و خير است، اعتراف دارد و اميدوار است كه مخاطبان، عذر او را پذيرا باشند. از همه صاحب نظران و فرهيختگان عرصه علم و ادب، عاجزانه درخواست دارم تا براي هرچه بهتر و مفيد واقع شدن اين اثر، با نظرها و پيشنهادهاي سازنده خود، ما را ياري رسانند.
«اَلسَّلامُ عَلَيكَ يَا بَاقِرَ عِلمِ النَّبِييّنَ، اَلسَّلامُ عَلَيكَ يَا اِمامَ الهُدي وَ قَائِدَ أَهلِ التَّقوي، السَّلامُ عَلَيكَ يَا مُستَودِعَ حِكمَةِ الله، اَلسَّلامُ عَلَيكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ»
ص: 162
ص: 163
كتاب نامه
ابن ابي الثلج، تاريخ اهل البيت، قم، آل البيت، 1410ه .ق.
ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، مصر، دارالاحياء الكتب العربيه، 1387ه .ق.
ابن اثير جزري الشيباني، عزّالدين ابوالحسن علي بن ابي الكرم، الكامل في التاريخ، بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ چهارم، 1414ه .ق.
ابن اثير جزري الشّافعي، ابي السّعادات مبارك بن مبارك الجزري المعروف بابن الأثير الشيباني، النّهايه في غريب الحديث و الأثر، تحقيق: ظاهر أحمد الزّاوي، قم، مؤسسه إسماعيليان، الطّبعة الرّابعة، 1367ه .ق.
ابن اعثم كوفي، ابومحمد احمد، الفتوح، تحقيق: علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ه .ق.
ابن تغري بردي، ابي المحاسن يوسف، النّجوم الزّاهره في ملوك مصر و القاهره، تحقيق: الدكتور جمال الدّين الشّبال و الاستاذ فهيم محمّد شلتوت، بي جا، الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1392ه .ق.
ابن تيميه حراني، احمد عبدالحليم، منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعه، بيروت، مؤسسه قرطبه، چاپ اول، 1406 ه .ق.
_______________ ، بيان تلبيس الجهميه في تأسيس بدعهم الكلاميه،
ص: 164
تحقيق: محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، مكة المكرمة، مطبعة الحكومة، الطبعة الأولي، 1392.
ابن جوزي حنبلي، ابوالفرج جمال الدين عبدالرحمن بن علي، المنتظم في تواريخ الملوك والامم، دار الفكر، بيروت _ لبنان، چاپ اول، 1415ه .ق.
_______________ ، الصّفوه، تحقيق: محمّد هارون، بيروت، دار الفكر، چاپ اول 1413 ه .ق.
ابن حجر عسقلاني شافعي، احمدبن علي، الامالي مطلقه، تحقيق: حمدي بن عبد المجيد بن إسماعيل السلفي، بيروت، المكتب الإسلامي، الطبعه الأولي، 1416ه .ق/ 1995م.
_______________ ، تقريب التهذيب، بيروت _ لبنان، دارالمعرفه، چاپ دوم، 1395ه .ق.
_______________ ، لسان الميزان، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود و عليّ محمّد معوض، بيروت، دارالكتاب العلمية، الطّبعة الاولي، 1416ه .ق.
_______________ ، تهذيب التهذيب، بيروت، دارالفكر، چاپ اول، 1404ه .ق.
_______________ ، انباء الغمر بابناء العمر، تصحيح: حسن حبشي، مجلس اعلي، الازهر، 1998م.
ابن حجر هيثمي، الصواعق المحرقة في الرد علي اهل البدع و الزندقه، قاهره، چاپ عبدالوهاب عبد اللطيف، 1965م/ 1385ه .ق.
ابن حزم اندلسي، ابي محمّد عليّ بن أحمد بن سعيد، جمهره انساب العرب، بيروت، بي نا، 1387ه .ق.
ابن حمدان خصيبي، حسن بن حمدان، الهدايه الكبري، بيروت، البلاغ، 1419ه .ق.
ابن خشاب بغدادي، ابي محمد عبدالله بن نصر، تاريخ مواليد الأئمة و
ص: 165
وفياتهم، قم، مكتب آية الله العظمي المرعشي النجفي، چاپخانه صدر، 1406ه .ق.
ابن خلكان، شمس الدين ابي العباس أحمد بن محمد برمكي، وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزّمان، تحقيق: دكتر إحسان عباس، بيروت، دار صادر، 1398ه .ق.
ابن داود، الحسن بن علي، رجال ابن داود، المدينة المنورة، طبع المكتبة السّلفية، 1402ه .ق.
ابن سعد، ابوعبدالله محمد بن سعد بن منيع، الطبقات الكبري، بيروت، دار بيروت، 1957م.
ابن شهر آشوب مازندراني، ابي جعفر رشيدالدين محمد بن علي، مناقب آل ابي طالب، قم، چاپخانه علمي، بي تا.
ابن صباغ مالكي، علي بن محمد بن احمد، الفصول المهمه في معرفه الائمه عليهم السلام ، قم، دارالحديث، 1422ه .ق.
ابن صبان، شيخ محمّد بن علي، إسعاف الرّاغبين في سيرة المصطفي و أهل البيت الطّاهرين، طبع العثمانية، بي تا، بي جا.
ابن طلحه شافعي، كمال الدين محمد، مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، بيروت، مؤسسه ام القري للتحقيق و النشر،1420ه .ق.
ابن طولون، شمس الدين محمد، الائمة الاثنا عشر، تحقيق: صلاح الدين المنجد، قم، منشورات الرضي، بي تا.
ابن طيفور، ابي الفضل بن ابي الطاهر، بغداد في تاريخ الخلافه العباسيه، بيروت، مكتبه المعارف، 1968م.
ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالبر القرطبي، بهجة المجالس و انس المجالس، بيروت، دار الكتب العلميه، 1384ه .ق.
ابن الوردي، زين الدين عمر بن مظفر، تاريخ ابن الوردي، نجف، مطبعة الحيدريه، 1389.
ص: 166
ابوالفداء، عمادالدين اسماعيل بن نورالدين شافعي، المختصر في اخبار البشر، معروف به (تاريخ ابوالفداء)، مكتبة القدسيّ، القاهرة 1408 ه .ق، و طبعة إدارة ترحاب السّنة _ باكستان، المكتبة الإعدادية.
ابن عبد ربه اندلسي، احمد بن محمد، العقد الفريد، بيروت، دار احياء التراث العربي.
ابن عبدالوهاب، حسين بن عبدالوهاب، عيون المعجزات، قم، مكتبه الداوري، بي تا.
ابن عساكر، ابي قاسم علي بن الحسن بن هبة اللّه، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق: سكينة الشّهابي، دمشق، 1402ه .ق، دارالفكر، بيروت، چاپ اول، 1415ه .ق.
ابن عساكر، ترجمه الامام زين العابدين علي بن الحسين عليه السلام و تليها ترجمه ابنه الامام محمد الباقر عليه السلام من تاريخ مدينة دمشق، تهران، محمدباقر محمودي، 1413ه .ق.
ابن عماد حنبلي، ابي الفلاح عبدالحي، شذرات الذّهب في أخبار من ذهب، بيروت و دمشق، دار ابن كثير، 1409ه .ق.
ابن عنبه، جمال الدين احمد بن علي، عمدة الطالب في انساب آل ابي طالب، تحقيق: محمدحسن آل طالقاني، چاپ دوم، 1380/ 1961م.
ابن فوطي شيباني، عبدالرزاق بن احمد، مجمع الادب في معجم الالقاب، تحقيق: محمدكاظم، تهران، مؤسسه الطباعه و النشر، 1416ه .ق/ 1374ش.
ابن قتيبه دينوري، ابومحمد عبدالله بن مسلم، عيون الاخبار، قاهره، دارالكتب المصريه، 1375ه .ق.
_______________ ، الامامه و السياسه، قاهره، مكتبة المصريه، چاپ دوم، 1325ه .ق.
_______________ ، المعارف، تحقيق: ثروه عكاشه، مصر، دارالمعارف، 1415ه .ق.
ص: 167
_______________ ، تأويل مختلف الحديث، بيروت _ لبنان، دار الكتب العلميه، بي تا.
ابن كثير، ابوالفدا اسماعيل بن كثير دمشقي، البدايه والنهايه في التاريخ، بيروت، مؤسسه التاريخ العربي و دار احياء التراث العربي، 1413ه .ق.
ابن ماجه، لأبي عبدالله محمّد بن يزيد بن ماجه القزويني، سنن ابن ماجه، تحقيق: فؤاد عبد الباقي، بيروت، دار إحياء التّراث، الطّبعة الأولي، 1395 ه .ق. و بيروت، نشر دار الفكر، 1371 ه ق.
ابن منظور، محمد بن مكرم، مختصر تاريخ دمشق، دمشق، دار الفكر، 1408ه .ق.
ابن واضح يعقوبي، أحمد بن ابي يعقوب بن جعفر، تاريخ يعقوبي، قم، مؤسسه و نشر فرهنگ اهل بيت، بيروت، دارصادر، 1425ه .ق.
ابي داود، أشعث السّجستانيّ الأزديّ، سنن ابي داود، إعداد و تعليق: عزت عبد الدّعاس، حمص، طبعة دار الحديث، الطّبعة الاولي، 1388ق و مصر، طبعة مصطفي البابيّ، 1391ه .ق.
ابي النصر بخاري، سر سلسله العلوية، نجف، انتشارات شريف الرضي، 1381ه .ق.
ابوزهره، محمد(م1898ه .ق)، الامام الصادق حياته و عصره، قاهره، دارالفكر العربي، 1425ه .ق/ 2005م/ 1384ش.
ابي الفداء، عماد الدّين إسماعيل ابو الفداء، تأريخ ابي الفداء (المختصر في أخبار البشر)، قاهره، مكتبة القدسي، 1408ه .ق.
ابي الفرج اصفهاني، عليّ بن الحسين بن محمّد، مقاتل الطّالبين، قم، منشورات الشّريف الرضي، قم1405ه .ق.
اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه في معرفة الائمة، بيروت، چاپ دار الكتاب الإسلامي، بيروت 1401ه .ق.
ص: 168
اصفهاني، لأبي الفرج الأصفهاني، الاَغاني، تحقيق: خليل محيي الدّين، بي جا، دار الكتاب المصرية، الطّبعة الأولي، 1358ه ق.
امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، تحقيق: حسن امين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403ه .ق.
بحراني، سيد هاشم، حلية الابرار، قم، مؤسسه معارف اسلامي، 1415ه .ق.
بحراني، هاشم بن سليمان حسيني، مدينة المعاجز، قم، مؤسسه المعارف الإسلامية، 1426ه .ق.
بخاري، ابي عبدالله إسماعيل بن إبراهيم، التاريخ الكبير، بيروت، دار الكتب العلمية، بي تا.
بخاري، ابي عبدالله محمّد بن إسماعيل، صحيح البخاري، تحقيق: مصطفي ديب البغا، بيروت، دار ابن كثير، الطبعة الرابعة، 1410ه .ق.
بلاذري، احمد بن يحيي بن جابر، أنساب الاشراف، تحقيق: شيخ محمدباقر محمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1397ه .ق.
بيهقي، ابراهيم بن محمد، المحاسن و المساوي، بيروت، دارالصادر، 1390ه .ق.
بيهقي، أحمد بن الحسين بن علي، السّنن الكبري، تحقيق: محمّد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، الطّبعة الاولي، 1414ه .ق.
ابي ترمذي، عيسي محمد بن عيسي بن سورة الترمذي، سنن الترمذي، تحقيق: أحمد محمد شاكر، بيروت، دار إحياء التراث، بي تا.
تميمي مغربي، نعمان بن محمد قاضي نعمان، دعائم الاسلام، قاهره، چاپ آصف بن علي اصغر فيضي، 1963 _ 1965م.
ثعلبي، احمد بن محمد بن إبراهيم، تفسير الثّعلبي (الكشف و البيان في التّفسير)، مطبوع الجزء الأول علي الحجر، و طبعة في مكتبة المرعشي النجفي العامة، بي تا.
ص: 169
جاحظ، عمرو بن بحر، البيان و التّبيين، شرح: حسن السّندوبيّ، بي جا، نشر دار الجاحظ، 1409ه .ق.
جامي، عبدالرحمان، شواهد النبوة، تهران، دفتر نشر طيب، چاپ اول، 1379ش.
جندي، عبدالحليم، الإمام جعفر الصادق عليه السلام ، إشراف: محمد توفيق عويضه، قاهره، المجلس الأعلي للشئون الإسلامية، قاهره، چاپخانه: مطابع الأهرام التجارية، 1397ه .ق/ 1977م.
جوهري، إسماعيل بن حماد، الصّحاح، بيروت، دار العلم للملايين، بي تا.
حافظ ابونعيم، احمد بن عبدالله، حلية الاولياء و طبقات الأصفياء، بيروت، دارالكتاب العربي، 1363ه .ق.
الحاكم النيسابوري، محمد بن عبدالله ابو عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة الأولي، 1411ه .ق/1990م.
حرّ عاملي، محمد بن حسن، اثبات الهداه بالفصوص و المعجزات، ترجمه: احمد جنتي، تهران، چاپ هاشم رسولي، 1357 ش.
حميري قمي، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، بيروت، دارالفكر، 1406 ه .ق
عبدالفتاح حنفي، سيد محمود القراغولي البغدادي الحنفي، جوهره الكلام في مدح الساده الاعلام، بيروت، دارالكتب العلميه، بي تا.
خواند امير، غياث الدين، حبيب السير في اخبار افراد البشر، تهران، خيام، چاپ اول، 1353 ه .ق.
خليفة بن خياط، ابو عمرو ليني عصفري، تاريخ خليفة بن خياط، مدينة منوره، دار طيبه، 1405ه .ق.
خنجي اصفهاني، فضل الله بن روزبهان، وسيلة الخادم إلي المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم عليه السلام ، قم، انتشارات انصاريان، چاپ اول، 1375ش.
ص: 170
دارمي، عبدالله بن عبد الرّحمان، سنن الدارمي، بعنايه: محمد أحمد دهمان، دمشق، طبعة الاعتدال، 1419ه .ق.
دخيل، علي محمد علي، أئمتنا، بيروت، دارالمكتبة الامام الرضا عليه السلام و دارالمرتضي، چاپ ششم، 1402ه .ق.
دميري، محمد بن موسي، حياه الحيوان الكبري، قم، دار ذوي القربي، 1364 ش.
دولابي، ابي بشر محمد بن احمد بن حماد، الكني والاسماء، بيروت، دار الكتب العلمية، 1420ه .ق.
ديار بكري مالكي، حسين بن محمد بن الحسن، تأريخ الخميس في أحوال أنفس نفيس، تحقيق: علي زغلول، بيروت، دارالفكر، 1406ه .ق.
ذهبي، ابي عبدالله محمّد بن أحمد، العبر في خبر من غبر، تحقيق و ضبط: ابي هاجر محمد السعيد بن بسيوني، بيروت، دار الكتاب العلمية 1381ه .ق.
_______________ ، سير أعلام النّبلاء، تحقيق: شعيب الأرناءوط، بيروت، مؤسسه الرّسالة، چاپ دهم، 1414ه .ق.
_______________ ، تذكرة الحفاظ، تحقيق: أحمد السّقا، بيروت _ لبنان، دار إحياء التّراث العربي، 1375ه .ق.
_______________ ، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير الاعلام، تحقيق: عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دار الكتاب العربي، چاپ اول، سال 1407ق/ 1987م.
رازي، محمد بن إدريس بن منذر، الجرح و التّعديل، بيروت، دار المعارف العثمانيه، 1371ه .ق.
راغب اصفهاني، ابوالقاسم الحسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، اروميه، دفتر نشر كتاب، 1404ه .ق.
راوندي، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، تحقيق: مؤسسه الامام المهدي عليه السلام ، قم، مؤسسه الامام المهدي عليه السلام ، چاپ اول، 1409ه .ق.
ص: 171
زبيدي، محمّدمرتضي حسيني، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دارالهدايه، بيروت، 1306ه .ق.
زرقاني، محمد بن عبدالباقي بن يوسف، شرح الزّرقاني علي موطأ الإمام مالك، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1411ه .ق.
زركلي، خيرالدين، الاعلام، بيروت، دار العلم للملايين، چاپ هشتم، 1989 م.
زمخشري، محمود بن عمر، ربيع الابرار و نصوص الاخبار، قم، چاپ سليم نعيمي، 1410ه .ق.
سبط بن جوزي، يوسف بن فرغلي بن عبدالله، تذكرة الخواص (تذكرة خواص الامة)، بيروت، الطبعة الثّانية، 1401ه .ق.
سويدي بغدادي، محمدامين، سبائك الذهب في معرفة قبايل العرب، بيروت، المكتبه العلميه، 1402ه .ق.
سيوطي شافعي، جلال الدين، طبقات الحفاظ، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1412ه .ق.
_______________ ، طبقات المفسّرين، بيروت، دار الكتب العلمية، بي تا.
شافعي العاصمي المكي، عبدالملك بن حسين بن عبدالملك، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود، علي محمد معوض، بيروت، دار الكتب العلمية، 1419ه .ق/ 1998م.
شاكري، حاج حسين، موسوعه المصطفي والعتره عليهم السلام ، قم، انتشارات الهادي، المطبعه ستاره، 1417ه .ق.
شبراوي، جمال الدين، الإتحاف بحب الأشراف، دارالكتب، قم، 1423 ه .ق.
شبلنجي، مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجي، نور الأبصار في مناقب آل بيت النّبي المختار، بيروت، طبعة دارالكتاب العلمية، الطبعة الأولي، 1398ه .ق.
ص: 172
شريف قرشي، باقر، حياة الامام محمدباقر عليه السلام ، بيروت، دارالبلاغه، چاپ اول، 1413ه .ق.
شيرازي شافعي، ابي إسحاق، طبقات الفقهاء، بيروت، دار الرّائد العربي، الطبعة الثانية، 1401ه .ق.
صفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك، الوافي بالوفيات، تحقيق: أحمد الأرناؤوط و تركي مصطفي، بيروت، دارالنشر، دار إحياء التراث، 1420ه .ق.
طبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، بيروت، لبنان، مؤسسة العلمي، چاپ چهارم، 1403ه .ق/ 1983م.
طوسي، محمد بن حسن، اختيار معرفة الرّجال (معروف به رجال كشي)، تصحيح: حسن مصطفوي، مركز مطالعات دانشگاه مشهد، 1389ه .ق.
طريحي، فخرالدين بن محمد، جامع المقال، حققه و علق عليه: محمدكاظم طريحي، چاپخانة حيدري، بي جا، بي تا.
عطار نيشابوري، فريدالدين، تذكره الاولياء، تصحيح: نيكلسون، تهران، انتشارات مولي، ليدن 1905، بي تا.
عطاردي، عزيزالله، مسند الامام الباقر عليه السلام ، تهران، انتشارات عطارد، چاپ اول، 1381.
عظيم آبادي، ابي الطيب محمد شمس الحق، عون المعبود شرح سنن ابي داوود، بيروت، دارالكتب العلمية، چاپ سوم، 1415ه .ق.
علوي عمري، علي بن محمد، المجدي في انساب الطالبين، قم، چاپ احمد مهدوي دامغاني، 1409ه .ق.
علي بن اسماعيل اشعري، مقالات الاسلامين و اختلاف المصلين، قاهره، چاپ محمد محي الدين عبد الحميد، 1405ه .ق/ 1985م.
عياشي، محمد بن مسعود، تفسير العياشي، تحقيق و تعليق: هاشم رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علمي اسلامي، 1363ه .ق.
ص: 173
فتال نيشابوري، محمد بن الحسن بن علي، روضة الواعظين، بيروت، طبع مؤسسه الأعلمي، چاپ اول، 1406 ه .ق.
فخر رازي، محمد بن عمر، تفسير الفخر الرّازيّ (التّفسير الكبير و مفاتيح الغيب)، بيروت، دار الكتاب العلمية، 1408ه .ق.
فريد وجدي، محمّد، دائره المعارف القرن العشرين، بيروت، بي جا، چاپ دوم، 1402ه .ق.
قاضي نعمان، ابي حنيفه قاضي نعمان بن محمد مصري، شرح الأخبار في فضائل الأئمّة الأطهار، قم، مؤسسه النشر الإسلامي، بي تا.
قرطبي، ابي عبدالله محمد بن احمد، تفسير القرطبي (الجامع لأحكام القرآن)، تصحيح: أحمد عبد العليم البردوني، دار إحياء التّراث العربي، الطّبعة الأولي، 1429ه .ق.
قرماني دمشقي، ابوعباس احمد بن يوسف بن احمد، اخبار الدول و آثار الاول في التاريخ، بيروت، عالم الكتب، بي تا.
قندوزي، سليمان بن إبراهيم قندوزي حنفي، ينابيع الموده لذوي القربي، قم، دار الاسوه، چاپ دوم، 1422 ه .ق.
كفعمي، ابراهيم بن علي، المصباح، مؤسسه العلمي، بيروت، چاپ سوم، 1403ه .ق/1983م.
كليني، ابي جعفر محمّد بن يعقوب بن إسحاق، اصول الكافي، طهران، دار الكتاب الإسلاميه، چاپ دوم، 1389ه .ق.
گنجي شافعي، محمد بن يوسف، كفايه الطالب في مناقب علي بن ابي طالب عليه السلام ، تهران، دار احياء التراث اهل البيت، چاپ سوم، 1404ه .ق.
متقي هندي، علاء الدين علي المتقي ابن حسام الهندي، كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، ضبط و تفسير: الشيخ بكري حياني، تصحيح و فهرسة: الشيخ صفوة السقا، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1409ه .ق/ 1989 م.
ص: 174
مجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلاميه، 1363ش.
حسيني، مرعشي تستري، سيد نور اللّه، احقاق الحق و ازهاق الباطل، تهران، مطبعه الاسلامية، 1395ه .ق.
مزي، جمال الدين ابي الحجاج يوسف المزي، تهذيب الكمال في اسماء الرجال، تحقيق و ضبط و تعليق: الدكتور بشار عواد معرو، بيروت، مؤسسه الرسالة، الطبعة الرابعة، 1406 ه .ق _ 1985 م.
مسعودي، علي بن حسين، إثبات الوصيه للإمام علي بن أبي طالب، قم، انصاريان، 1426ه .ق.
_______________ ، مروج الذهب و معادن الجوهر، مصر، چاپ محمد محيي الدين عبد الحميد، 1964 _ 1965/ 1384 _ 1385.
مدرس تبريزي، ميرزا محمدعلي، ريحانة الادب، تهران، نشر شهيد سعيد محبّي، 1375.
مسكويه، ابوعلي، تجارب الامم، تحقيق: دكتر امامي، تهران، سروش، 1407 ه .ق.
مفيد، محمد بن محمد بن نعمان عكبري، الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهارم، 1378 ه .ق.
مكي حسيني موسوي، نورالدين سيدعباس بن عباس، نزهه الجليس و منتبه الاديب الانيس، قم، مكتبه الحيدريه، چاپ اول، 1417ه .ق.
موسوي الخميني، روح الله، صحيفه نور، تهران، چاپ وزارت ارشاد اسلامي، بي تا.
موصلي، شرف الدين ابي محمد عمر بن شجاع، مناقب آل محمد المسمي بالنعيم المقيم لعتره النبا العظيم، بي جا، مؤسسه الأعلمي، بي تا.
نبهاني بيروتي، يوسف بن إسماعيل، جامع كرامات الأولياء، بيروت، دارالفكر، چاپ اول، 1414ق.
ص: 175
نسايي، ابوعبدالرّحمن أحمد بن شعيب بن عليّ بن بحر بن سنان ابن دينار النسائي، سنن النّسائي، الطّبعة الاولي، بيروت، دارالفكر للطباعة و النّشر و التّوزيع، و القاهره، مطبعة مصطفي البابي 1964 م.
نووي، ابو ذكريا محيي الدين بن شرف، تهذيب الاسماء واللغات، دارالكتب العلميه، 1412ه .ق.
يافعي يمني شافعي، ابومحمد عبدالله بن سعد، مراة الجَّنان و عبرة اليقظان في معرفه ما يعتبر من حوادث الزمان، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1417ه .ق.