شب، شب مردان خدا روز جهان افروز است

مشخصات كتاب

سرشناسه : اميني گلستاني، محمد، 1317 -

عنوان و نام پديدآور : شب، شب مردان خدا روز جهان افروز است/ محمد اميني گلستاني.

مشخصات نشر : قم: سپهر آذين، 1391.

مشخصات ظاهري : 278 ص.

موضوع : شب و بركات آن

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

تقديم به

به عزيزانى كه از شب و اتفاقات ناگوار آن، هميشه دلهره دارند و با فرا رسيدن آن در وحشت به سر مى برند و رنج مى كشند، با خواندن اين كتاب، آرامش خود را باز يابند و با خوشى و خرّمى، شب را به صبحِ شروع تلاش و زندگى برسانند.

محمّد امينى گلستانى

ص: 5

فهرست موضوعات

شب 1

محمد امينى گلستانى 1

تقديم 4

فهرست موضوعات 5

91

102

103

104

105

116

117

بخش 121

درج آيات به صورت 12

يكجا 12

بخش 1 درج آيات به صورت يكجا 13

آيات 13

بخش 282

تشريح و توضيح آيات 28

بخش 2 تشريح و توضيح آيات 29

1- جلوه هاى ذات پاك او در پهنه هستى 29

2- تغيير تدريجى شب وروز 35

3- آنها برابر هم نيستند! 38

4- روشنترين راه خداشناسى 40

5- شب را مايه آرامش قرار داد 46

ص: 6

6- پرده تاريك شب روز را مى پوشاند 50

7- آمد و شد شب و روز نشانى از اوست 57

8- شب را براى شما مايه آرامش قرار داد 60

9- هنگام شب حركت كن! 61

10- عبوديت و بندگى را درقسمتى از شب انجام ده 74

11- خداوند بوسيله شب، روز را مى پوشاند 80

12- همه موجودات سر بر فرمان توأند اى انسان! 82

13- خانواده ات را تاريكى شب باخود ببر 84

14- مسخر بودن موجودات براى انسان به فرمان خدا 89

15- معراج گاه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) 91

16- ما شب و روز را دو نشانه از نشانه هاى خود قرار داديم 102

17- اين نمازهارا برپا دار 104

18- پاسى از شب را قرآن بخوان 107

19- برخى از ساعات شب تسبيح گوى خدا باش 110

20- تسبيح گويان خستگى ناپذير 112

21- شب و روز و خورشيد و ماه، هر يك در مدارى در حركتند! 113

22- خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى كند؛ 116

23- رفت و آمد شب و روز از آن اوست 117

24- خداوند شب و روز را دگرگون مى سازد 119

25- شب پوشش و آبروى مردم 120

26- شب و روز جانشين يكديگرند 124

27- بندگان خدا شب را باقيام و سجود سپرى مى كنند 128

28- ما شب را براى آرامش قرار داديم 132

29- آرامش شب يكى از رحمت خداست 134

30- از نشانه هاى او خواب شما در شب و روز است 136

31- خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى كند 138

ص: 7

32- پاداشهاى عظيمى كه هيچكس از آن آگاه نيست! 140

33- حاكميّت (در سراسر عالم) از آن اوست 149

34- اين است تقدير خداوند قادر و داناست. 151

35- شب را بر روز مى پيچد و روز را بر شب؛ 153

36- آيا شب زنده داران باغريقان خواب يكيست؟! 155

37- مرا بخوانيد تا اجابت كنم! 159

38- شب نشانه خداشناسى است 169

39 نزول قرآن در شبى پربركت 171

171

40 كاخها و باغها و گنجها را گذاردند و رفتند! 176

41 همه جا نشانه هاى او است 183

42- شب و پشت سر سجده ها، ثناگوباش 186

43- پاداش سحرخيزان نيكوكار 190

44- قسمتى از شب و پشت سر ستارگان، تسبيح گو 195

45- شب را در روز مى كند و روز را در شب 198

46 آنها را شب و روز دعوت كردم!! 200

نكته ها: 203

1- راه و رسم تبليغ 203

47- اى به جامه پيچيده! 204

48- نماز و عبادت شبانه پابرجاتر است! 212

49- نصف يا ثلث شب را به پا مى خيزيد 217

50- سوگند به شب هنگامى كه پشت كند 225

51- در شبانگاه براى او سجده كن 227

52- خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم. 231

53- قسم به شب وقتى كه به آخر رسد 235

54- سوگند به شب و آنچه را جمع آورى مى كند 236

ص: 8

55- سوگند به شبهاى دهگانه 238

56- قسم به شب آن هنگام كه صفحه زمين را بپوشاند 244

57- قسم به شب در آن هنگام كه جهان را بپوشاند. 245

58- سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد، 247

59- شب قدر شب نزول قرآن!، 249

نكته ها: 254

اخبار 260

1- وظايف روز و شب 260

2- دستورهاى خاص شبانه 263

3- نماز شب 264

4- شبانه دعوت حضرت نوح 2717

5- اى حسن گناه روز چيست! 271

6- علّت برترى و فضيلت شب 272

7- شب عروس به خانه بخت رود! 273

8- شب ازدواج كن! 273

- شب بيدارى براى سه چيز 274

10 نظام نور و ظلمت در زندگى بشر: 274

(شب و على) 277

منابع و مصادر 278

ص: 9

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للَّه ربّ العالمين، و الصّلوة والسّلام على سيّدالأنبياء و المرسلين و على آله الطيّبين الطّاهرين لاسيّمابقيّة اللَّه فى الأرضين و حجّته على عباده اجمعين، الحجّة بن الحسن روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و صلوات اللَّه و سلامه عليه، واللّعنة الدّائمة الأبديّة على اعدائهم اجمعين من الان الى لقاء يوم الدّين آمين ربّ العالمين.

پيشگفتار

لطفاپيش از شروع به مطالعه كتاب، اين پيشگفتار را تماماً مطالعه فرمائيد.

1

خيلى ها هستند كه در مدت عمر خود از شب و تاريكى آن و از اتفاقات ناگوار و حوادث پيش بينى نشده آن، مى نالند و دائم از كلمه شب، شكايت دارند و آن را نحس و ناميمون مى شمارند، غافل از اين كه بركات شب و مدح و تمجيد از آن در آيات قرآن كريم و لسان روايات، فراوان آمده است.

اصولا شب يكى از مواهب بزرگ الهى است، هم مايه آرامش روح و جسم است، و هم سبب تعديل حرارت آفتاب و ادامه حيات موجودات، و بهترين زمان براى نيايش و عبادت پروردگار است.

خداوند درآيات متعدد به شب سوگند ياد مى كند به خاطر آثار و اسرار زيادى است كه در آن نهفته شده است.

در آيه سوره انشقاق تعبير به ما وَسَقَ نموده است با توجه به اينكه وسق به معنى جمع كردن پراكنده هاست اشاره به بازگشت انواع حيوانات و پرندگان و حتى انسانها به خانه ها و لانه هاى خود به هنگام شب است، كه نتيجه آن آرامش و آسايش عمومى جانداران مى باشد، و يكى از اسرار و آثار پر اهميت شب محسوب مى شود،

قابل توجه اينكه در قرآن مجيد به بسيارى از موضوعات مهم يكبار قسم ياد شده، در حالى كه به شب هفت بار سوگند ياد شده است! و مى دانيم سوگند به امور مهم ياد مى شود، و اين خود نشانه اهميت پرده ظلمت شب است.

ما در اين مجموعه قسمتى از آن آيات و روايات را با شرح و توضيح مى آوريم، تا

ص: 10

ترس و لرز كلمه شب، از روح وروان آن عزيزان زدوده شود و با خيال راحت به استراحت پرداخته و از مواهب آن بهره مند گردند.

2

از پرداختن به اسناد رجالى روايات اين كتاب، به خاطر رعايت اختصار، صرف نظر كرديم ولى آدرس دقيق و مأخذ و منابع آنها را، در پاورقى ها درج نموديم كه طالبين در صورت نياز به آنجاها مراجعه نمايند.

3

در اين نوشته سعى كرديم مطالب را با عبارات روان و ساده و قابل فهم، همه اقشار مختلف، بنويسيم كه از آن نهايت استفاده را ببرند و به لغت نامه و غيره، نياز نداشته باشند و وقت گراميشان، گرفته نشود.

4

آيات را در اول كتاب، يك جا آورديم كه عزيزان از ابتدا تا انتهاى كتاب، به صورت فشرده و بطور خلاصه، از محتواى اين نوشته، اطلاع حاصل نمايند و بعداً مطالب را تفصيلًا، بيان كرده و به ريزه كارى هايش مى پردازيم.

5

هيچ آفريده اى، مصون از اشتباهات و خطا نمى باشد فقط ذات اقدس الهى است كه از آن به دور است و براى او امكان خطا و اشتباه وجود ندارد؛

لذا عزيزان اگر در خلال مطالعه اين مجموعه، به خطا و اشتباه و سهو ونسيان، برخورد نمودند، لطفاً باتلفن همراه كه در صفحه شناسنامه، قيد گرديده است، اينجانب را مطلع سازند تا در چاپ هاى بعدى اصلاح گردد.

6

توجه داشته باشيد در ترجمه و توضيح بعضى از آيات مطالب نكرار شده است، چون خود آن آيات تكرارى است ما هم ناگزير از تكرار مطالب بوديم تا به انسجام و تركيب آنها، لطمه وارد نشود.

7

در رابطه با مسأله (خواب شب و تلاش روز) در قرآن كريم سخن از موهبت شب به

ص: 11

ميان آورده، مى فرمايد: ما شب را پوششى قرار داديم (وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً).

و بلافاصله مى افزايد: و روز را وسيله اى براى زندگى قرار داديم (وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً). به عكس آنچه ثنويين (دو گانه پرستان) بر اثر بى اطلاعى از اسرار آفرينش مى پنداشتند كه نور و روشنائى روز نعمت است، و ظلمت و تاريكى شب شر و عذاب، و براى هر كدام خالقى قائل بودند، يكى را از يزدان و ديگرى را از اهريمن مى دانستند، با كمى دقت روشن مى شود كه هر يك در جاى خود نعمتى است بزرگ و سرچشمه نعمت هاى ديگر.

مطابق آيات فوق پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمين، و تمام موجودات زنده اى كه روى آن زيست مى كنند، فعاليتهاى خسته كننده زندگى را به حكم اجبار تعطيل مى كند، و تاريكى را كه مايه سكون و آرامش و استراحت است بر همه چيز مسلط مى سازد، تا اندامهاى فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجديد نشاط كند، چرا كه خواب آرام جز در تاريكى ميسر نيست، براى توضيح بيشتر به تفسير آيات فوق در سوره نبأ در فصل 52 اين كتاب مراجعه نمائيد.

ص: 12

بخش 1 درج آيات به صورت يكجا

اشاره

ص: 13

آيات

1- بقرة 164 إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ

ترجمه:

164- در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتيهائى كه در دريا به سود مردم در حركتند، و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنين) در تغيير مسير بادها و ابرهائى كه در ميان زمين و آسمان معلقند، نشانه هائى است (از ذات پاك خدا و يگانگى او) براى مردمى كه عقل دارند و مى انديشند.

2- بقرة 274 الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (274) ترجمه:

274- آنها كه اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مى كنند، مزدشان نزد پروردگارشان است، نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين مى شوند.

3- آل عمران: 27 تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (27)

آل عمران: 27

(اى خدا) شب را در روز داخل مى كنى، و روز را در شب؛ و زنده را از مرده بيرون مى آورى، و مرده را زنده؛ و به هر كس بخواهى، بدون حساب، روزى مى بخشى.»!!

4- آل عمران: 113 لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ

ص: 14

اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ (113) آل عمران: 113 آنها همه يكسان نيستند؛ از اهل كتاب، جمعيّتى هستند كه (به حق و ايمان) قيام مى كنند؛ و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را مى خوانند؛ در حالى كه سجده مى نمايند.

5- آل عمران 190 إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ

ترجمه:

190- مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى) براى صاحبان خرد و عقل است.

191- همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند، (و مى گويند) بار الها اين را بيهوده نيافريده اى، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار.

192- پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افكنى، او را خوار و رسوا ساخته اى، و اين چنين افراد ستمگر ياورى ندارند.

193- پروردگارا، ما صداى منادى توحيد را شنيديم، كه دعوت مى كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم، (اكنون كه چنين است) پروردگارا، گناهان ما را ببخش، و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران.

194- پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبران ما را وعده فرمودى، به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمى كنى.

6- انعام: 96 فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ

ص: 15

تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ انعام: 96 او شكافنده صبح است؛ و شب را مايه آرامش، و خورشيد و ماه را وسيله حساب قرار داده است؛ اين، اندازه گيرى خداوند تواناى داناست!

7- اعراف: 54 إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ

اعراف 54- پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد، سپس به تدبير جهان هستى پرداخت، با (پرده تاريك) شب، روز را مى پوشاند و شب به دنبال روز به سرعت در حركت است، و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد در حالى كه مسخر فرمان او هستند، آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير (جهان) براى او (و به فرمان او) است.

پر بركت (و زوال ناپذير) است خداوندى كه پروردگار جهانيان است.

8- يونس: 6 إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ (6) يونس: 6 مسلّماً در آمد و شد شب و روز، و آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريده، آيات (و نشانه هايى) است براى گروهى كه پرهيزگارند (و حقايق را مى بينند).

9- يونس: 67 هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (67 يونس: 67 او كسى است كه شب را براى شما آفريد، تا در آن آرامش بيابيد؛ و روز را روشنى بخش (تا به تلاش زندگى پردازيد) در اينها نشانه هايى است براى كسانى كه گوش شنوا دارند!

10- هود: 81 قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (81) هود: 81 (فرشتگان عذاب) گفتند: «اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توايم! آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانواده ات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شما پشت سرش را نگاه نكند؛

ص: 16

مگر همسرت، كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است؛ آيا صبح نزديك نيست؟!»

11- هود: 114 وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ (114) هود: 114 در دو طرف روز، و اوايل شب، نماز را برپا دار؛ چرا كه حسنات، سيئات (و آثار آنها را) از بين مى برند؛ اين تذكّرى است براى كسانى كه اهل تذكّرند!

12- رعد: 3 يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (3) يونس 3

رعد: 3 و او كسى است كه زمين را گسترد؛ و در آن كوه ها و نهرهايى قرار داد؛ و در آن از تمام ميوه ها دو جفت آفريد؛ (پرده سياه) شب را بر روز مى پوشاند؛ در اينها آياتى است براى گروهى كه تفكر مى كنند!

13- ابراهيم: 33 وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ (33) ابراهيم: 33 و خورشيد و ماه را- كه با برنامه منظّمى دركارند- به تسخير شما درآورد؛ و شب و روز را (نيز) مسخّر شما ساخت؛

14- نحل: 12 وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (12) نحل: 12 او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخّر شما ساخت؛ و ستارگان نيز به فرمان او مسخّر شمايند؛ در اين، نشانه هايى است (از عظمت خدا،) براى گروهى كه عقل خود را به كار مى گيرند!

15- أسرى 1 سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ

بنام خداوند بخشنده مهربان

1- پاك و منزه است خدائى كه بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى كه گرداگردش را پر بركت ساختيم برد، تا آيات خود را به او نشان دهيم او شنوا و بيناست.

ص: 17

16- اسراء: 12 وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلًا اسراء: 12 ما شب و روز را دو نشانه توحيد و عظمت خود قرار داديم؛ سپس نشانه شب را محو كرده، و نشانه روز را روشنى بخش ساختيم تا (در پرتو آن،) فضل پروردگارتان را بطلبيد (و به تلاش زندگى برخيزيد)، و عدد سالها و حساب را بدانيد؛ و هر چيزى را بطور مشخّص و آشكار، بيان كرديم.

17- أسرى 78 أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً (78) ترجمه:

78- نماز را از زوال خورشيد تا نهايت تاريكى شب (نيمه شب) برپا دار، و همچنين قرآن فجر (نماز صبح) را، چرا كه قرآن فجر مورد مشاهده (فرشتگان شب و روز) است.

تفسير نمونه ج: 12 ص: 221

18- اسراء: 79 وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً (79) وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً (80) اسراء: 79 و پاسى از شب را (از خواب برخيز، و) قرآن (و نماز) بخوان! اين يك وظيفه اضافى براى توست؛ اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد!

19- طه: 130 فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى (130)

طه: 130 پس در برابر آنچه مى گويند، صبر كن! و پيش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن؛ تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور؛ و همچنين (برخى) از ساعات

ص: 18

شب و اطراف روز (پروردگارت را) تسبيح گوى؛ باشد كه (از الطاف الهى) خشنود شوى!

20- انبياء: يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ (20) أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ (21) انبياء: 20 (تمام) شب و روز را تسبيح مى گويند؛ و سست نمى گردند.

21- انبياء 33 وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (33) انبياء: 33 او كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد؛ هر يك در مدارى در حركتند!

22- حج: 61 ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (61) حج: 61 اين (وعده نصرت الهى) بخاطر آن است (كه او بر هر چيز قادر است؛ خداوندى) كه شب را در روز، و روز را در شب داخل مى كند؛ و خداوند شنوا و بيناست!

23- مؤمنون: 80 وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (80) مومنون: 80 و او كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آيا انديشه نمى كنيد؟!

24- نور: 44 يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ (44) نور:

44 خداوند شب و روز را دگرگون مى سازد؛ در اين عبرتى است براى صاحبان بصيرت!

25- فرقان: 47 وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) فرقان: 47 او كسى است كه شب را براى شما لباس قرار داد، و خواب را مايه استراحت، و روز را وسيله حركت و حيات!

26- فرقان: 62 وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً (62) فرقان 62 و او همان كسى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد براى كسى كه بخواهد متذكّر شود يا شكرگزارى كند (و آنچه را در روز كوتاهى كرده در شب انجام دهد و به عكس).

27- فرقان: 64 وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً (64) فرقان: 64 كسانى كه

ص: 19

شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى كنند؛

28- نمل: 86 أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (86) نمل: 86 يا نديدند كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم و روز را روشنى بخش؟! در اين امور نشانه هاى روشنى است براى كسانى كه ايمان مى آورند (و آماده قبول حقند).

29- قصص: 72 قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ

ترجمه:

71- بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند شب را براى شما تا روز قيامت جاودان قرار دهد آيا معبودى جز خدا مى تواند روشنائى براى شما بياورد؟ آيا نمى شنويد؟!

تفسير نمونه ج: 16 ص: 146

72- بگو: به من خبر دهيد هر گاه خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان كند، كدام معبود غير از الله است كه شبى براى شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمى بينيد؟!

73- وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (73) قصص: 73 و از رحمت اوست كه براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشيد و هم براى بهره گيرى از فضل خدا تلاش كنيد، و شايد شكر نعمت او را بجا آوريد!

30- روم: 23 وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (23) روم: 23 و از نشانه هاى او خواب شما در شب و روز است و تلاش و كوششتان براى بهره گيرى از فضل پروردگار (و تأمين معاش)؛ در اين امور نشانه هايى است براى آنان كه گوش شنوا دارند!.

31- لقمان 29 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ

ص: 20

خَبِيرٌ لقمان: 29 آيا نديدى كه خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى كند، و خورشيد و ماه را مسخّر ساخته و هر كدام تا سرآمد يعنى به حركت خود ادامه مى دهند؟! خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

32- السّجدة 15 إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُونَ وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعِيدُوا فِيها وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ

ترجمه:

15- تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر وقت اين آيات به آنها ياد آورى شود به سجده مى افتند، و تسبيح و حمد پروردگارشان را بجاى مى آورند و تكبر نمى كنند.

16- پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مى شود (بپا مى خيزند و رو به درگاه خدا مى آورند) پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند، و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند.

17- هيچكس نمى داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمها مى گردد براى آنها نهفته شده، اين جزاى اعمالى است كه انجام مى دادند.

18- آيا كسى كه با ايمان باشد همچون كسى است كه فاسق است؟ نه، هرگز اين دو برابر نيستند!.

19- اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاويدان از آن آنها خواهد بود، اين وسيله پذيرائى (خداوند) از آنهاست در مقابل اعمالى كه انجام مى دادند.

ص: 21

33- فاطر: 13 يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ (13) فاطر: 13 او شب را در روز داخل مى كند و روز را در شب؛ و خورشيد و ماه را مسخّر (شما) كرده، هر يك تا سرآمد معيّنى به حركت خود ادامه مى دهد؛ اين است خداوند، پروردگار شما؛ حاكميّت (در سراسر عالم) از آن اوست: و كسانى را كه جز او مى خوانيد (و مى پرستيد) حتى به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند!

34- يس 38 وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (37) وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (38) يس: 38 و خورشيد (نيز براى آنها آيتى است) كه پيوسته بسوى قرارگاهش در حركت است؛ اين تقدير خداوند قادر و داناست.

35- زمر: 5 خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (5) زمر: 5 آسمانها و زمين را بحقّ آفريد؛ شب را بر روز مى پيچد و روز را بر شب؛ و خورشيد و ماه را مسخّر فرمان خويش قرار داد؛ هر كدام تا سرآمد معيّنى به حركت خود ادامه مى دهند؛ آگاه باشيد كه او قادر و آمرزنده است!

36- زمر: 9 أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ زمر: 9 (آيا چنين كسى با ارزش است) يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مى ترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است؟! بگو: «آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مى شوند!»

37- مؤمن: 61 اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (61) زمر: 9 (آيا چنين كسى با ارزش است) يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مى ترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است؟! بگو: «آيا

ص: 22

كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مى شوند!»

38- فصلت: 37 وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (37) فصلت: 37 و از نشانه هاى او، شب و روز و خورشيد و ماه است؛ براى خورشيد و ماه سجده نكنيد، براى خدايى كه آفريننده آنهاست سجده كنيد اگر مى خواهيد او را بپرستيد!

39- الذاريات 17 كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ آخِذِينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (19)

ترجمه:

15- پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند.

16- و آنچه پروردگارشان به آنها مرحمت كرده دريافت مى دارند زيرا آنها پيش از آن (در سراى دنيا) از نيكوكاران بودند.

17- آنها كمى از شبها را مى خوابيدند.

18- و در سحرگاهان استغفار مى كردند.

19- و در اموال آنها حقى براى سائل و محروم بود.

40- ق: 40 وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (40) ق: 40 و در بخشى از شب او را تسبيح كن، و بعد از سجده ها!

41- طور: 49 وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (49)

طور: 49 (همچنين) به هنگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان (و طلوع صبح)!

42- حديد: 6 يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ

ص: 23

الصُّدُورِ (6) حديد: 6 شب را در روز مى كند و روز را در شب؛ و او به آنچه در دل سينه ها وجود دارد داناست.

43- الدخان 2 إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ (3) فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ (4) أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ (5) رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (6)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر

1- حم.

2- سوگند به اين كتاب آشكار.

3- كه ما آنرا در شبى پربركت نازل كرديم، ما همواره انذار كننده بوده ايم.

4- در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم مى گردد.

5- فرمانى بود از ناحيه ما، ما (محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) را) فرستاديم.

6- اينها همه بخاطر رحمتى است از سوى پروردگارت كه او شنونده و داناست.

44- الدخان 23 فَأَسْرِ بِعِبادِي لَيْلًا إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ

ترجمه:

22- (موسى) به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرمند.

23- (به او دستور داده شد) بندگان مرا شبانه حركت ده كه آنها به تعقيب شما مى آيند

تفسير نمونه ج: 21 ص: 173

24- (هنگامى كه از دريا گذشتيد) دريا را آرام و گشاده بگذار كه آنها لشكر غرق شده اى خواهند بود.

ص: 24

25- چه بسيار باغها و چشمه ها كه از خود به جاى گذاشتند.

26- و زراعتها و قصرهاى جالب و گرانقيمت!

27- و نعمتهاى فراوان ديگر كه در آن متنعم بودند.

28- اينچنين بود ماجراى آنها و ما اينها را ميراث براى اقوام ديگر قرار داديم.

29- نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين و نه به آنها مهلتى داده شد.

45- الجاثية 5 و اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ تفسير نمونه ج: 21 ترجمه

5- و نيز در آمد و شد شب و روز و رزقى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده، و همچنين در وزش بادها نشانه هاى روشنى است براى جمعيتى كه اهل تفكرند.

46- نوح 5 قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهاراً (5) فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً (6) وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً (7) ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً (8) ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً (9)

ترجمه:

5- (نوح) گفت پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم.

6- اما دعوت من چيزى جز فرار از حق بر آنها نيفزود!

7- و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند و تو آنها را بيامرزى انگشتان خويش را در گوشها قرار داده، و لباسهايشان را بر خود (پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند، و شديدا استكبار كردند.

8- سپس من آنها را آشكارا (به توحيد و بندگى تو) دعوت كردم.

9- و پنهان آنها را به سوى تو خواندم.

47- مزمل: 1 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

ص: 25

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ مزمل: 1 اى جامه به خود پيچيده!

2 قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا مزمل: 2 شب را، جز كمى، بپاخيز!

3 نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا مزمل: 3 نيمى از شب را، يا كمى از آن كم كن،

4 أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا مزمل: 4 يا بر نصف آن بيفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان؛

5 إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا مزمل: 5 چرا كه ما بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد!

48- مزمل: 6 إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا (6) مزمل: 6 مسلّماً نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامت تر است!

7 إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا (7) مزمل: 7 و تو در روز تلاش مستمر و طولانى خواهى داشت!

8 وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا (8) مزمل: 8 و نام پروردگارت را ياد كن و تنها به او دل ببند!

49- مزمل: 20 إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ مزمل: 20 پروردگارت مى داند كه تو و گروهى از آنها كه با تو هستندنزديك دو سوم از شب يا نصف يا ثلث آن را به پا مى خيزند؛ خداوند شب و روز را اندازه گيرى مى كند؛ او مى داند كه شما نمى توانيد مقدار آن را (به دقّت) اندازه گيرى كنيد (براى عبادت كردن)، پس شما را بخشيد؛ اكنون آنچه براى شما

ص: 26

ميسّر است قرآن بخوانيد او مى داند بزودى گروهى از شما بيمار مى شوند، و گروهى ديگر براى به دست آوردن فضل الهى (و كسب روزى) به سفر مى روند، و گروهى ديگر در راه خدا جهاد مى كنند (و از تلاوت قرآن بازمى مانند)، پس به اندازه اى كه براى شما ممكن است از آن تلاوت كنيد و نماز را بر پا داريد و زكات بپردازيد و به خدا «قرض الحسنه» دهيد [/ در راه او انفاق نماييد] و (بدانيد) آنچه را از كارهاى نيك براى خود از پيش مى فرستيد نزد خدا به بهترين وجه و بزرگترين پاداش خواهيد يافت؛ و از خدا آمرزش بطلبيد كه خداوند آمرزنده و مهربان است!

50- مدثر: 33 وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33) مدثر: 33 و به شب، هنگامى كه (دامن برچيند و) پشت كند،

51- انسان: 26 وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا (25) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا (26) انسان: 26 و در شبانگاه براى او سجده كن، و مقدارى طولانى از شب، او را تسبيح گوى!

52- نباء: 10 وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً (10) نبأ: 10 و شب را پوششى (براى شما)،

53- تكوير: 17 وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ (17) تكوير: 17 و قسم به شب، هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد،

54- انشقاق: 17 وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ (17) انشقاق: 17 و سوگند به شب و آنچه را جمع آورى مى كند،

55- فجر: 4 وليال عشر 2 وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ (4) فجر: 4 و به شب، هنگامى كه (به سوى روشنايى روز) حركت مى كند سوگند (كه پروردگارت در كمين ظالمان است)!

56- شمس: 4 وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها (4) شمس: 4 و به شب آن هنگام كه زمين را بپوشاند،

57- والّيل: 1 وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى ليل: 1 قسم به شب در آن هنگام كه (جهان را) بپوشاند،

58- ضحى: 2 وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى (2) ضحى: 2 و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد،

ص: 27

59- قدر 1 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده مهربان

1- ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل كرديم.

2- و تو چه مى دانى شب قدر چيست؟!

3- شب قدر بهتر از هزار ماه است!

تفسير نمونه ج: 27 ص: 181

4- فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدير) هر كار نازل مى شوند.

5- شبى است مملو از سلامت (و بركت و رحمت) تا طلوع صبح!

ص: 28

ص: 29

بخش 2 تشريح و توضيح آيات

اشاره

ص: 30

1- جلوه هاى ذات پاك او در پهنه هستى

1- بقرة 164 إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ

ترجمه:

164- در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتيهائى كه در دريا به سود مردم در حركتند، و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنين) در تغيير مسير بادها و ابرهائى كه در ميان زمين و آسمان معلقند، نشانه هائى است (از ذات پاك خدا و يگانگى او) براى مردمى كه عقل دارند و مى انديشند.

تفسير: جلوه هاى ذات پاك او در پهنه هستى

از آنجا كه در آخرين آيه گذشته، سخن از توحيد پروردگار به ميان آمد آيه مورد بحث در واقع دليلى است بر همين مساله اثبات وجود خدا و توحيد و يگانگى ذات پاك او.

مقدمتا بايد به اين نكته توجه داشت كه همه جا نظم و انسجام دليل بر وجود علم و دانش است، و همه جا هماهنگى دليل بر وحدت و يگانگى است.

روى اين اصل كه شرح آن را در كتابهاى خداشناسى گفته اند، ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستى از يكسو، و هماهنگى و وحدت عمل اين

دستگاههاى منظم از سوى ديگر، متوجه مبدء علم و قدرت يگانه و يكتائى مى شويم كه اين همه آوازه ها از او است.

فى المثل هنگامى كه هر يك از پرده هاى هفتگانه چشم را با ساختمان ويژه و

ص: 31

ظريفش بررسى مى كنيم مى دانيم كه طبيعت بى شعور و كور و كر محال است بتواند مبدء چنين اثر بديعى باشد، سپس هنگامى كه همكارى و هماهنگى اين پرده هاى هفتگانه را با يكديگر، و هماهنگى مجموع چشم را با كل بدن انسان و هماهنگى يك انسان را با ساير انسانها، و هماهنگى كل جامعه انسانيت را با مجموعه نظام هستى در نظر مى گيريم مى دانيم كه همه اينها از يكجا سرچشمه گرفته است، و همه آثار قدرت يك ذات پاك است.

آيا يك شعر زيبا و نغز و پر محتوى ما را به ذوق و قريحه سرشار شاعر هدايت نمى كند؟ و آيا هماهنگى كامل قطعه هاى شعر موجود در يك ديوان با يكديگر دليل بر اين نيست كه همه از قريحه يك شاعر توانا تراوش كرده؟! با در نظر گرفتن اين مقدمه فشرده و كوتاه به تفسير آيه باز مى گرديم: در اين آيه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستى كه هر كدام آيت و نشانه اى از آن مبدء بزرگ است اشاره شده:

1- در آفرينش آسمان و زمين ... إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...

آرى آفرينش اين آسمان پرشكوه، و اينهمه كرات عالم بالا يعنى مليونها مليون آفتاب درخشان، و هزاران هزار ستارگان ثابت و سيار كه در يك شب تاريك و پرستاره با چشمك زدنهاى پر معنى خود با ما سخن مى گويند، و يا در پشت تلسكوپهاى عظيم خود را به ما نشان مى دهند، با آن نظام دقيق و عجيب خود، كه سراسر آنها را همچون حلقه هاى يك رشته زنجير به هم پيوسته است، و همچنين

آفرينش زمين با انواع مظاهر حيات و زندگى كه در چهره هاى بسيار متنوع و در لباس صدها هزار نوع گياه و حيوان، جلوه گر شده، همه نشانه هاى ذات پاك او و آئينه هاى درخشان قدرت و علم و يگانگى او هستند.

عجب اينكه هر چه علم و دانش بشر پيشتر مى رود، عظمت اين عالم و وسعتش در نظر او بيشتر مى شود، و معلوم نيست اين گسترش علمى تا كى ادامه خواهد يافت؟

!. امروز دانشمندان به ما مى گويند: هزاران هزار كهكشان در عالم بالا وجود دارد كه منظومه شمسى ما جزئى از يكى از اين كهكشانها است، تنها در كهكشان ما صدها ميليون خورشيد و ستاره درخشان وجود دارد كه روى محاسبات دانشمندان در

ص: 32

ميان آنها مليونها سياره مسكونى است با ميلياردها موجود زنده!، وه چه عظمت چه قدرتى؟!

2- و نيز در آمد و شد شب و روز ... وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ ....

آرى اين دگرگونى ليل و نهار، و اين آمد و رفت روشنائى و تاريكى با آن نظم خاص و تدريجيش كه دائما از يكى كاسته و بر ديگرى افزوده مى شود، و به كمك آن فصول چهارگانه به وجود مى آيد، و درختان و گياهان و موجودات زنده مراحل تكاملى خود را در پرتو اين تغييرات تدريجى، گام به گام طى مى كنند، اينها نشانه ديگرى از ذات و صفات متعالى او هستند.

اگر اين تغيير تدريجى نبود، و يا اين تغييرات توام با هرج و مرج صورت مى گرفت و يا اصلا هميشه روز، و يا هميشه شب بود، حيات و زندگى از صفحه كره زمين به كلى برچيده مى شد و اگر فرضا وجود داشت دائما دچار آشفتگى و نابسامانى بود.

3- و كشتيهائى كه در درياها به سود مردم به حركت در مى آيند ... وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ ....

آرى انسان به وسيله كشتيهاى بزرگ و كوچك، صحنه اقيانوسها را مى نوردد، و به اين وسيله به نقاط مختلف زمين، براى انجام مقاصد خود سفر مى كند، اين حركت مخصوصا با كشتيهاى بادبانى، معلول چند نظام است: نخست بادهاى منظمى كه در سطح اقيانوسها مى وزد (اعم از وزشهاى سراسرى كه به طور مداوم از قطب شمال و جنوب زمين به سوى خط استواء و از خط استواء به سوى قطب شمال و جنوب در حركتند و بنام آليزه و كنتر آليزه معروفند، يا وزشهاى منطقه اى كه تحت برنامه هاى معينى حركت مى كنند و به كشتيها امكان مى دهند، از اين نيروى فراوان و رايگان طبيعى بهره گيرند و به سوى مقصد پيش روند (همچنين خاصيت طبيعى چوب يا فشار مخصوصى كه از ناحيه آب به اجسام وارد مى شود و آنها را بر سطح آب، شناور مى سازد، و همچنين خاصيت تغييرناپذير دو قطب مغناطيسى زمين، كه عقربه هاى قطب نماها را تنظيم مى كند، و يا نظام ستارگان آسمان كه راه مقصد را به انسان نشان مى دهند، آرى تا همه اين نظامها دست بدست هم ندهند، استفاده از كشتيها با آن فوائد سرشارشان امكان پذير نيست و در نتيجه اينها نيز آيتى است

ص: 33

براى ذات پاك او.

عجب اينكه امروز نه تنها با پيدايش كشتيهاى موتورى از عظمت اين معنى كاسته نشده بلكه به مراتب بر عظمت آن افزوده است چرا كه هنوز مهمترين وسيله نقليه بشر كشتيهاى غول پيكرى هستند كه گاهى به اندازه يك شهر وسعت دارند، و در آن، ميدانها و مراكز تفريح و زمين بازى و حتى بازار وجود دارد و يا بر عرشه آن فرودگاه عظيمى است براى نشستن و برخاستن هواپيماهاى زياد.

4- و آبى كه خداوند از آسمان فرو فرستاده و به وسيله آن، زمينهاى مرده را زنده كرده و انواع جنبندگان را در آن گسترده است ... وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ ...).

آرى دانه هاى حياتبخش باران و قطرات پرطراوت و با بركت اين آب تصفيه شده طبيعى به هر جا مى ريزد، زندگى و حيات مى پاشد، و حركت و بركت و آبادى و نعمت، همراه خود مى آورد، اين آب كه با نظام خاصى ريزش مى كند و آنهمه موجودات و جنبندگانى كه از اين مايع بى جان، جان مى گيرند همه پيام آور قدرت و عظمت او هستند.

5- و حركت دادن و وزش منظم بادها ... (و تصريف الرياح ...).

كه نه تنها بر درياها مى وزند و كشتيها را حركت مى دهند، بلكه سطح خشكيها، كوهها و دره ها و جلگه ها را جولانگاه خود قرار داده اند، گاهى گرده هاى نر را بر قسمتهاى ماده گياهان مى افشانند و به تلقيح و بارورى آنها كمك مى كنند ميوه ها به ما هديه مى كنند و بذرهاى گوناگون را مى گسترانند.

و زمانى با حركت دادن امواج اقيانوسها، آنها را به طور مداوم به هم مى آميزند تا محيط آماده اى براى زيست موجودات زنده دريا فراهم گردد.

و گاه با انتقال دادن گرماى مناطق گرمسير به مناطق سردسير، و انتقال سرماى مناطق سردسير به مناطق گرمسير، كمك به تعديل هواى كره زمين مى كنند.

و زمانى با جابجا كردن هواى مسموم و فاقد اكسيژن شهرها به بيابانها و جنگلها، وسائل تصفيه و تهويه را براى بشر فراهم مى سازند.

آرى وزش بادها با اينهمه فوائد و بركات، نشانه ديگرى از حكمت و لطف بى پايان

ص: 34

او است.

6- و ابرهائى كه در ميان زمين و آسمان معلقند ... وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ....

اين ابرهاى متراكم كه بالاى سر ما در گردشند و ميلياردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در ميان زمين و آسمان، معلق نگاه داشته، و آنها را از هر نقطه به نقطه ديگر مى برند، بى آنكه كمترين خطرى ايجاد كنند، خود نشانه اى از عظمت اويند.

بعلاوه اگر آبيارى و منصب آبدهى آنها نبود در سرتاسر خشكيهاى روى زمين نه قطره آبى براى نوشيدن وجود داشت و نه چشمه و جويبارى براى روئيدن گياه، همه جا ويرانه بود و كوير بود و بر همه جا خاك مرده پاشيده مى شد، اين نيز جلوه ديگرى از علم و قدرت او است.

آرى همه اينها نشانه ها و علامات ذات پاك او هستند اما براى مردمى كه عقل و هوش دارند و مى انديشند لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.

نه براى بيخبران سبك مغز و چشم داران بى بصيرت و گوش داران كر!.(1)

2- بقرة 274 الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ترجمه:

274- آنها كه اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مى كنند، مزدشان نزد پروردگارشان است، نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين مى شوند.

شان نزول:

در احاديث بسيارى آمده است كه اين آيه در باره على (عليه السلام) نازل شده است زيرا آن حضرت چهار درهم داشت، درهمى را در شب و درهمى را در روز و درهمى را آشكارا و درهمى را در نهان انفاق كرد و اين آيه نازل شد.

ولى مى دانيم نزول آيه در يك مورد خاص، مفهوم آن را محدود نمى كند، و شمول حكم را نسبت به ديگران، نفى نمى نمايد.


1- تفسير نمونه ج: 1 ص: 560 ببعد

ص: 35

تفسير: انفاق به هر شكل و صورت مطلوب است

باز در اين آيه سخن از مساله ديگرى در ارتباط با انفاق در راه خدا است و آن كيفيات مختلف و متنوع انفاق است، مى فرمايد: آنها كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكار، انفاق مى كنند پاداششان نزد پروردگارشان است (الذين

ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم).

ناگفته پيدا است كه انتخاب اين روشهاى مختلف رعايت شرائط بهتر براى انفاق است، يعنى انفاق كنندگان بايد در انفاق خود به هنگام شب يا روز، پنهان يا آشكار، جهات اخلاقى و اجتماعى را در نظر بگيرند، آنجا كه انفاق به نيازمندان موجبى براى اظهار ندارد، آن را مخفى سازند تا هم آبروى آنان حفظ شود، و هم خلوص بيشترى در آن باشد، و آنجا كه مصالح ديگرى مانند تعظيم شعائر و تشويق و ترغيب ديگران در كار است، و انفاق جنبه شخصى ندارد، تا هتك احترام كسى شود (مانند انفاق براى جهاد و بناهاى خير و امثال آن) و با اخلاص نيز منافات ندارد آشكارا انفاق نمايند.

بعيد نيست كه مقدم داشتن شب بر روز، و پنهان بر آشكار (در آيه مورد بحث) اشاره به اين باشد كه مخفى بودن انفاق بهتر است مگر موجبى براى اظهار باشد، هر چند بايد در همه حال و به هر شكل، انفاق فراموش نشود.

مسلما چيزى كه نزد پروردگار است (مخصوصا با تكيه بر صفت ربوبيت كه ناظر به پرورش و تكامل است) چيز كم، يا كم ارزشى نخواهد بود، و تناسب با الطاف و عنايات پروردگار خواهد داشت كه هم بركات دنيا، و هم حسنات آخرت و قرب الى الله را شامل مى شود.

سپس مى افزايد: نه ترسى بر آنها است و نه غمگين مى شوند (و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون).

مى دانيم انسان چون براى ادامه و اداره زندگى خويش خود را بى نياز از مال و ثروت نمى داند معمولا هنگامى كه آن را از دست مى دهد اندوهناك مى گردد و براى آينده خود نگران مى شود، زيرا نمى داند در آينده وضع او چگونه خواهد بود، و همين امر در بسيارى از مواقع مانع انفاق مى گردد، مگر آنها كه از يك سو به وعده هاى

ص: 36

الهى ايمان داشته باشند و از سوى ديگر آثار اجتماعى انفاق را بدانند،

تفسير نمونه ج: 2 ص: 362

چنين افرادى از انفاق در راه خدا خوف و وحشتى از آينده ندارند و به خاطر از دست دادن قسمتى از ثروت خود اندوهگين نمى شوند، زيرا مى دانند در مقابل چيزى كه از دست داده اند به مراتب بيشتر، از فضل پروردگار و از بركات فردى و اجتماعى و اخلاقى آن در اين جهان و آن جهان بهره مند خواهند شد.(1)

2- تغيير تدريجى شب وروز

3- آل عمران: 27 تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (27) آل عمران 27 شب را در روز داخل مى كنى، و روز را در شب؛ و زنده را از مرده بيرون مى آورى، و مرده را زنده؛ و به هر كس بخواهى، بدون حساب، روزى مى بخشى.»!!

تغيير تدريجى شب و روز، كوتاه شدن شب در نيمى از سال، كه از آن تعبير به داخل شدن شب در روز شده است و بلند شدن شبها در نيم ديگر (دخول روز در شب) و همچنين خارج شدن موجودات زنده از مرده، و موجودات مرده از زنده، و روزيهاى فراوانى كه نصيب بعضى از افراد مى شود، هر يك نشانه بارزى از قدرت مطلقه اوست.

نكته ها:

1- ولوج در لغت به معنى دخول است، اين آيه مى گويد: خداوند، شب را در روز و روز را در شب داخل مى كند (در هشت مورد ديگر قرآن نيز، به اين معنى اشاره شده است).

منظور از اين جمله همان تغيير تدريجى محسوسى است كه در شب و روز، در طول سال، مشاهده مى كنيم، اين تغيير بر اثر انحراف محور كره زمين نسبت به مدار آن كه كمى بيش از 23 درجه است و تفاوت زاويه تابش خورشيد مى باشد، لذا


1- تفسير نمونه ج: 2 ص: 359 ببعد.

ص: 37

مى بينيم در بلاد شمالى (نقاط بالاى خط استوا) در ابتداى زمستان، روزها كم كم بلند و شبها، كوتاه مى شود تا اول تابستان، سپس به عكس، شبها بلند و روزها كوتاه مى شود و تا اول زمستان ادامه دارد اما در بلاد جنوبى (نقاط پايين خط استوا) درست به عكس است.

بنابر اين، خداوند دائما، شب و روز را در يكديگر داخل مى كند، يعنى از يكى كاسته به ديگرى مى افزايد.

ممكن است گفته شود كه در خط حقيقى استوا و همچنين در نقطه اصلى قطب شمال و جنوب، شب و روز در تمام سال مساوى هستند و هيچگونه تغييرى پيدا نمى كند، شب و روز در خط استوا در تمام سال هر كدام دوازده ساعت و در نقطه قطب در تمام سال، يك شب 6 ماهه و يك روز به همان اندازه است، بنابر اين آيه جنبه عمومى ندارد.

در پاسخ اين سؤال بايد گفت: خط استواى حقيقى، يك خط موهوم بيش نيست و هميشه زندگى واقعى مردم يا اين طرف خط استوا است يا آن طرف، و همچنين نقطه قطب، نقطه بسيار كوچكى بيش نيست و زندگى ساكنان مناطق قطبى (اگر ساكنانى داشته باشد) حتما در مكانى وسيع تر از نقطه حقيقى قطب است، بنابر اين هر دو دسته اختلاف شب و روز دارند.

آيه ممكن است علاوه بر معنى فوق، معنى ديگرى را هم در بر داشته باشد و آن اينكه شب و روز در كره زمين به خاطر وجود طبقات جو در اطراف اين كره به صورت ناگهانى ايجاد نمى شود، بلكه روز، به تدريج از فجر و فلق شروع شده و گسترده مى گردد و شب از شفق و سرخى طرف مشرق به هنگام غروب آغاز، و تدريجا تاريكى همه جا را مى گيرد.

تدريجى بودن تغيير شب و روز به هر معنى كه باشد آثار سودمندى در زندگانى انسان و موجودات كره زمين دارد، زيرا پرورش گياهان و بسيارى از جانداران در پرتو نور و حرارت تدريجى آفتاب صورت مى گيرد، به اين معنى كه از آغاز بهار كه نور و حرارت، روز به روز، افزايش مى يابد، گياهان و بسيارى از حيوانات هر روز مرحله تازه اى از تكامل خود را طى مى كنند و چون با گذشت زمان، نور و حرارت

ص: 38

بيشترى لازم دارند و اين موضوع به وسيله تغييرات تدريجى شب و روز تأمين مى گردد، مى توانند به نقطه نهايى تكامل خود برسند.

هر گاه شب و روز هميشه يكسان بود، نمو و رشد بسيارى از گياهان و حيوانات، دچار اختلال مى شد و فصول چهارگانه كه لازمه اختلاف شب و روز و چگونگى زاويه تابش آفتاب است از بين مى رفت و طبعا انسان از فوايد اختلاف فصول بى بهره مى ماند.

همچنين اگر معنى دوم در تفسير آيه را در نظر بگيريم كه آغاز شب و روز، تدريجى است نه ناگهانى و حتما شفق و بين الطلوعين در ميان اين دو است، روشن مى شود كه اين تدريجى بودن شب و روز، براى ساكنان زمين نعمت بزرگى است، زيرا كم كم با تاريكى يا روشنائى آشنا مى شوند و نيروهاى جسمى و زندگى اجتماعى آنان بر آن منطبق مى گردد، در غير اين صورت، مسلماً ناراحتى هايى به وجود مى آمد.

2- جمله وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ به اصطلاح از قبيل ذكر عام بعد از خاص است زيرا در جمله هاى قبل، نمونه هايى از روزيهاى خداوند به بندگان، بيان شده است و در اين جمله مسأله، به صورت كلى و عمومى تر در تمام مواهب و ارزاق ذكر گرديده يعنى نه تنها عزت و حكومت و حيات و مرگ به دست خدا است بلكه هر نوع روزى و موهبتى از ناحيه او است.

جمله بغير حساب (بدون حساب) اشاره به اين است كه درياى مواهب الهى آن قدر وسيع و پهناور است كه هر قدر به هر كس ببخشد كمترين تأثيرى براى او نمى كند و نياز به نگاه داشتن حساب ندارد، زيرا حساب را آنها نگه مى دارند كه سرمايه محدودى دارند، و بيم تمام شدن يا كمبود سرمايه در باره آنها مى رود، چنين اشخاصى هستند كه دائما در عطاياى خود حسابگرند.

مبادا سرمايه آنها از دست برود، اما خداوندى كه درياى بى پايان هستى و كمالات است، نه بيم كمبود دارد، و نه كسى از او حساب مى گيرد، و نه نيازى به حساب دارد.

از آنچه گفته شد، روشن مى شود كه اين جمله، منافات با آياتى كه بيان تقدير الهى و اندازه گيرى و لياقت و شايستگى افراد و حكمت و تدبير آفرينش را بيان مى كند،

ص: 39

ندارد.

3- سؤال: در قرآن كريم خداوند جريان ها و مسائل فراوان مانند عزّت و ذلّت و عطاى ملك و غير آن را به خود نسبت مى دهد در حالى كه از نظر قانون آفرينش و حكم عقل و دعوت انبياء، هر كسى در كسب سعادت و خوشبختى و عزت و ذلت و تلاش و كوشش براى كسب روزى خويش مختار و آزاد است، پس چگونه در آيات متعدد، همه اينها به خداوند نسبت داده شده است؟!.

جواب: سرچشمه اصلى عالم آفرينش و تمام مواهب و قدرتهاى افراد، خداست، اوست كه همه امكانات را براى تحصيل عزت و خوشبختى در اختيار بندگان، قرار داده، و اوست كه قوانينى در اين عالم وضع كرده كه اگر پشت پا به آن بزنند، نتيجه آن، ذلت و عدم توفيق است، به همين دليل همه اينها را مى توان به او نسبت داد، ولى اين نسبت هرگز منافات با آزادى اراده بشر ندارد، زيرا انسان است كه از اين قوانين و مواهب و از اين قدرت ها و نيروها، حسن استفاده، يا سوء استفاده مى كند.(1)

3- آنها برابر هم نيستند!

4- آل عمران: 113 لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ (113) آل عمران: 113 آنها همه يكسان نيستند؛ از اهل كتاب، جمعيّتى هستند كه (به حق و ايمان) قيام مى كنند؛ و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را مى خوانند؛ در حالى كه سجده مى نمايند.

شأن نزول

گويند هنگامى كه عبد الله بن سلام كه از دانشمندان يهود بود با جمع ديگرى از آنها اسلام آوردند يهوديان و مخصوصا بزرگان آنها از اين حادثه بسيار ناراحت شدند، و در صدد بر آمدند كه آنها را متهم به شرارت سازند تا در انظار يهوديان، پست جلوه كنند، و عمل آنها سرمشقى براى ديگران نشود، لذا علماى يهود اين شعار را در ميان آنها پخش كردند كه تنها جمعى از اشرار ما به اسلام گرويده اند! اگر آنها افراد


1- تفسير نمونه ج: 2 ص: 494 ببعد.

ص: 40

درستى بودند آئين نياكان خود را ترك نمى گفتند و به ملت يهود خيانت نمى كردند، آيات فوق نازل شد و از اين دسته دفاع كرد.(1)

تفسير: روح حق جوئى اسلام.

به دنبال مذمت هاى شديدى كه در آيات قبل از اين آيه، از قوم يهود بعمل آمد، در اين آيه براى رعايت عدالت و احترام به حقوق افراد شايسته، و اعلام اين حقيقت كه همه آنها را نمى توان با يك چشم نگاه كرد مى گويد: اهل كتاب همه يكسان نيستند، و در برابر افراد تبه كار، كسانى در ميان آنها يافت مى شوند كه در اطاعت خداوند و قيام بر ايمان ثابت قدمند و پيوسته در دل شب آيات خدا را تلاوت مى كنند، و در برابر عظمت پروردگار به سجده مى افتند، بخدا و روز رستاخيز ايمان دارند، و بوظيفه امر به معروف و نهى از منكر قيام مى كنند، و در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت مى گيرند، و بالاخره آنها از افراد صالح و با ايمان هستند.

و به اين ترتيب قرآن از اينكه نژاد يهود را به كلى محكوم كند، و يا خون آنها را كثيف بشمرد، خوددارى كرده، و تنها روى اعمال آنها انگشت مى گذارد، و با تجليل و احترام از افرادى كه به اكثريت فاسد نپيوستند و در برابر ايمان و حق تسليم شدند به نيكى ياد مى كند، و اين روش اسلام است كه در هيچ مورد مبارزه او، رنگ نژادى و قبيله اى ندارد، و تنها بر محور عقائد و اعمال و رفتار افراد دور مى زند.

ضمنا از پاره اى از روايات استفاده مى شود كه ستايش شدگان در اين آيات منحصر به عبد الله بن سلام و همراهان او از قوم يهود نبودند، بلكه چهل تن از مسيحيان نجران و 32 تن از مردم مسيحى حبشه، و 8 تن از مردم روم كه تا آن روز اسلام را پذيرفته بودند، مشمول اين آيه مى باشند و تعبير اهل كتاب كه تعبير وسيعى است نيز گواه بر اين مطلب است.(2)

4- روشنترين راه خداشناسى

آل عمران 190 إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ


1- تفسير نمونه ج: 3 ص: 56 ببعد.
2- تفسير نمونه ج: 3 ص: 58.

ص: 41

يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (191) رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (192) رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (193) رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ (194)

ترجمه:

190- مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه هاى (روشنى) براى صاحبان خرد و عقل است.

191- همانها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند، (و مى گويند) بار الها اين را بيهوده نيافريده اى، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار.

192- پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افكنى، او را خوار و رسوا ساخته اى، و اين چنين افراد ستمگر ياورى ندارند.

193- پروردگارا، ما صداى منادى توحيد را شنيديم، كه دعوت مى كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم، (اكنون كه چنين است) پروردگارا، گناهان ما را ببخش، و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران.

194- پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبران ما را وعده فرمودى، به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمى كنى.

اهميت آيات

تمام آيات قرآن داراى اهميت است، زيرا همگى كلام خداست، و براى تربيت و نجات بشريت نازل شده است، ولى در ميان آنها بعضى درخشندگى خاصى دارد، از جمله پنج آيه فوق از فرازهاى تكان دهنده قرآن است، كه مجموعه اى از معارف دينى آميخته با لحن لطيف مناجات و نيايش، در شكل يك نغمه آسمانى مى باشد، و لذا در احاديث و روايات اهميت خاصى باين آيات داده شده است.

ص: 42

عطاء بن ابى رياح مى گويد: روزى نزد عايشه رفتم، از او پرسيدم، شگفت- انگيزترين چيزى كه در عمرت از پيامبر اسلام، ديدى چه بود او گفت كار پيامبر همه اش شگفت انگيز بود.

ولى از همه عجيبتر اينكه: شبى از شبها كه پيامبر در منزل من بود باستراحت پرداخت، هنوز آرام نگرفته بود، از جا برخاست و لباس پوشيد و وضو گرفت و بنماز ايستاد.

و آنقدر در حال نماز و در جذبه خاص الهى اشك ريخت، كه جلو لباسش از اشك چشمش تر شد، سپس سر به سجده نهاد، و چندان گريست كه زمين از اشك چشمش تر شد.

و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گريان بود، هنگاميكه بلال او را به نماز صبح خواند، پيامبر را گريان ديد.

عرض كرد چرا چنين گريانيد؟ شما كه مشمول لطف خدا هستيد؟ فرمود: أفلا أكون لله عبدا شكورا: آيا نبايد بنده شكرگزار خدا باشم چرا نگريم؟ خداوند در شبى كه گذشت، آيات تكان دهنده اى بر من نازل كرده است.

و سپس شروع بخواندن پنج آيه فوق كرد.

و در پايان فرمود: ويل لمن قرئها و لم يتفكر فيها: واى به حال آنكس كه آنها را بخواند و در آنها نينديشد.

جمله اخير كه افراد را با تاكيد فراوان به تفكر هنگام تلاوت اين آيات امر مى كند، در روايات متعددى به عبارات گوناگون نقل شده است.

در روايتى از على (عليه السلام) نقل شده كه پيامبر خدا هر گاه، براى نماز شب برمى خاست نخست مسواك مى كرد، و سپس نظرى به آسمان مى افكند، و اين آيات را زمزمه مى نمود.

در روايات اهل بيت نيز دستور داده شده كه هر كس براى نماز شب برمى خيزد اين آيات را تلاوت كند.

نوف بكالى، كه از ياران خاص على (عليه السلام) بود، مى گويد: شبى در خدمتش بودم، هنوز چشم مرا خواب فرا نگرفته بود، ديدم امام برخاست، و شروع به-

ص: 43

خواندن اين آيات كرده، سپس مرا صدا زد و گفت: اى نوف! خوابى، يا بيدار؟

عرض كردم بيدارم و صحنه آسمان را تماشا مى كنم فرمود: خوشا آنان كه آلودگى- هاى زمين را نپذيرفتند و باين راه آسمان، پيش رفتند (از چهار ديوار عالم ماده بيرون پريدند و روح بلند آنها ملكوت آسمانها را سير مى كند).

تفسير: روشنترين راه خداشناسى

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قرآن تنها براى خواندن نيست، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آيات مقدمه اى است، براى انديشيدن، لذا در آيه فوق نخست اشاره به عظمت آفرينش آسمان و زمين كرده و مى گويد در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و انديشمندان است و باين ترتيب مردم را به انديشه در اين آفرينش بزرگ جلب و جذب مى كند، تا هر كس به اندازه پيمانه استعداد و تفكرش از اين اقيانوس بى كران؛

سهمى ببرد و از سرچشمه صاف اسرار آفرينش سيراب گردد.

و براستى، جهان آفرينش، و نقش هاى بديع و طرحهاى زيبا و دل انگيز آن و نظامات خيره كننده اى كه بر آنها حكومت مى كند كتاب فوق العاده بزرگى است كه هر حرف و كلمه آن دليل بسيار روشن، بر وجود و يكتائى آفريدگار جهان است.

الذين يذكرون الله قياما و قعودا نقشه دلربا و شگفت انگيزى كه، در گوشه و كنار اين جهان و در پهنه هستى به چشم مى خورد آنچنان قلوب صاحبان خرد را بخود جذب مى كند، كه در جميع حالات خود، چه ايستاده و چه نشسته و يا در حالى كه در بستر آرميده، و به پهلو خوابيده اند بياد پديد آورنده اين نظام و اسرار شگرف آن مى باشند، و لذا در آيه فوق مى فرمايد: خردمندان آنها هستند كه خدا را در حال قيام و قعود و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند ياد مى كنند و در اسرار آسمانها و زمين مى انديشند يعنى هميشه و در همه حال غرق اين تفكر حيات بخشند.

در اين آيه نخست اشاره به ذكر و سپس اشاره به فكر شده است يعنى تنها يادآورى خدا كافى نيست، آنگاه اين يادآورى ثمرات ارزنده اى خواهد داشت كه آميخته با

ص: 44

تفكر باشد همانطور كه تفكر در خلقت آسمان و زمين اگر آميخته، با ياد خدا نباشد، نيز بجائى نميرسد چه بسيارند دانشمندانى كه در مطالعات فلكى خود و تفكر مربوط به خلقت كرات آسمانى اين نظام شگفت انگيز را مى بينند اما چون بياد خدا نيستند، و عينك توحيد بر چشم ندارند و از زاويه شناسائى مبدء هستى به آنها نگاه نمى كنند، از آن نتيجه لازم تربيتى و انسانى را نمى گيرند.

همانند كسى كه غذائى مى خورد كه تنها جسم او را قوى مى كند، و در تقويت انديشه و فكر و روح او اثرى ندارد.

ربنا ما خلقت هذا باطلا تفكر و انديشه، در اسرار آفرينش و زمين به انسان آگاهى خاصى ميدهد، و نخستين اثر آن توجه به بيهوده نبودن خلقت است، زيرا جائى كه انسان در هر موجود كوچكى، از اين جهان بزرگ هدفى مى بيند، آيا مى تواند باور كند، كه مجموعه جهان، بى هدف باشد، در ساختمان مخصوص اعضاى پيكر يك گياه، هدفهاى روشنى مى بينيم، قلب انسان و حفره ها و دريچه هاى آن هر كدام برنامه و هدفى دارند، ساختمان طبقات چشم هر كدام بخاطر منظورى است، حتى مژه ها و ناخنها هر يك، نقشى معين بر عهده دارند.

آيا ممكن است ذرات يك موجود، هر كدام داراى هدف خاصى باشد، اما مجموعه آن، مطلقا، هدفى نداشته باشد؟!.

لذا خردمندان، با توجه به اين حقيقت، اين زمزمه را سر ميدهند كه: خداوندا! اين دستگاه با عظمت را بيهوده، نيافريدى بار الها! اين جهان بى نهايت بزرگ و اين نظام شگفت انگيز همه روى حكمت و مصلحت و هدف صحيح آفريده شده اند، همگى نشانه وحدانيت تو است و تو از كردار عبث و بيهوده منزهى.

فقنا عذاب النار صاحبان عقل و خرد پس از اعتراف به وجود هدف در آفرينش بلا فاصله، بياد آفرينش خود مى افتند و مى فهمند انسان كه ميوه اين جهان هستى مى باشد، بيهوده آفريده نشده است و هدفى جز تربيت و پرورش و تكامل وى در كار نبوده- او تنها براى زندگى زودگذر و كم ارزش اين جهان آفريده نشده است بلكه سراى ديگر در پيش دارد كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال در برابر او قرار مى گيرد، در اين موقع متوجه مسئوليتهاى خود ميشوند، و از خدا تقاضاى توفيق

ص: 45

انجام آنها را مى طلبند، تا از كيفر او در امان باشند و لذا مى گويند خداوندا! ما را از عذاب آتش نگاهدار.

رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ بار الها هر كه را تو (بر اثر اعمالش) بدوزخ افكنى او را خوار و رسوا ساخته اى، و اين گونه افراد ستمگر، ياورى ندارند.

از اين جمله استفاده ميشود، كه خردمندان بيش از آنچه از آتش دوزخ مى ترسند از رسوائى وحشت دارند، و همين است حال افراد با شخصيت، آنها حاضرند همه گونه رنج و ناراحتى را تحمل كنند اما حيثيت و آبروى آنها محفوظ بماند.

بنا بر اين دردناك ترين عذاب رستاخيز، براى اين دسته همان رسوائى در پيشگاه خدا، و بندگان خدا است.

نكته اى كه در جمله ما للظالمين من انصار نهفته است اين است كه: خردمندان، پس از آشنائى با اهداف تربيتى انسان به اين حقيقت ميرسند كه تنها وسيله پيروزى و نجات انسان اعمال و كردار اوست، و بنا بر اين افراد ستمگر نمى توانند ياورى داشته باشند.

زيرا ياور اصلى را كه عمل پاك است از دست داده اند و تكيه روى كلمه ظلم يا بخاطر اهميت اين گناه از ميان گناهان است و يا به خاطر آنست كه تمام گناهان بازگشت به ظلم و ستم بر خويشتن مى كند.

البته اين آيه منافاتى با مسئله شفاعت (به معنى صحيح) ندارد، زيرا همانطور كه در بحث شفاعت گفتيم، شفاعت، نياز به آمادگى خاصى در شفاعت شونده دارد، و اين آمادگى، در پرتو پاره اى از اعمال نيك پيدا مى شود.

ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربكم فامنا صاحبان عقل و خرد، پس از دريافت هدف آفرينش، به اين نكته نيز متوجه مى شوند، كه اين راه پر فراز و نشيب را بدون رهبران الهى، هرگز نمى توانند بپيمايند.

به همين دليل همواره مترصد شنيدن صداى مناديان ايمان و راستين هستند و تا نخستين نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مى شتابند، پس از كنجكاوى و بررسى لازم دعوت آنها را پاسخ مى گويند، و با تمام وجود خود، ايمان مى آورند.

ص: 46

و لذا به پيشگاه پروردگار خود، عرض مى كنند: بار الها! ما صداى، منادى توحيد

را شنيديم كه ما را دعوت به سوى ايمان مى كرد، و به دنبال آن ايمان آورديم.

رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ بار الها اكنون كه چنين است و ما با تمام وجود خود ايمان آورديم، اما از آنجا كه در معرض وزش طوفانهاى شديد غرائز گوناگون قرار داريم، گاهى لغزشهائى از ما سر ميزند و مرتكب گناهانى ميشويم، خداوندا! ما را ببخش و گناهان ما را بيامرز و لغزشهاى ما را پوشيده دار و ما را با نيكان و در راه و رسم آنان، بميران.

آنها آنچنان به اجتماع انسانى پيوسته اند و از تكروى و فردپرستى، بيزارند كه از خدا مى خواهند نه تنها حيات و زندگى آنها با نيكان و پاكان باشد، بلكه مرگ آنها، اعم از مرگ طبيعى يا شهادت در راه خدا در جمع نيكان و با راه و رسم آنها صورت گيرد، كه مردن در ميان جمع بدان مرگى مضاعف است.

در اينجا سؤالى پيش ميايد كه با تقاضاى آمرزش گناهان، پوشيدن سيئات و بخشش آنها چه معنى دارد؟.

با توجه به ساير آيات قرآن پاسخ اين سؤال روشن مى شود، زيرا از آيه 31 سوره نساء ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم: اگر از گناهان كبيره دورى كنيد ما سيئات شما را مى پوشانيم و از بين مى بريم چنين استفاده مى شود كه سيئات به گناهان صغيره گفته ميشود بنا بر اين خردمندان نخست از خدا تقاضاى عفو از لغزشهاى بزرگ مى كنند و به دنبال آن تقاضاى از بين رفتن آثار گناهان صغيره دارند.

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ ... آنها در آخرين مرحله و پس از پيمودن راه توحيد و ايمان به رستاخيز و اجابت دعوت پيامبران و انجام وظائف و مسئوليتهاى خويش از خداى خود تقاضا ميكنند و ميگويند اكنون كه ما به پيمان خويش وفا كرديم بار الها آنچه را تو به وسيله پيامبران وعده فرمودى و مژده دادى به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان زيرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذير است.

تكيه كردن روى عنوان رسوا نشدن بار ديگر اين حقيقت را تاكيد ميكند كه آنها به خاطر اهميتى كه براى شخصيت خويش قائلند، رسوائى را از دردناكترين

ص: 47

مجازات ها ميدانند و لذا انگشت روى آن ميگذارند.

از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: هر كسى را كار مهمى پيش آيد پنج بار بگويد ربنا خداوند او را از آنچه مى ترسد رهائى مى بخشد و به آنچه اميد دارد نائل ميگرداند عرض كردند چگونه پنج بار ربنا بگويد فرمود اين آيات- را كه مشتمل بر پنج ربنا است بخواند و به دنبال آن اجابت پروردگار است زيرا ميفرمايد:

فاستجاب لهم ربهم ... نا گفته پيداست كه تاثير واقعى و عميق اين آيات در صورتى است كه زبان انسان در آن هماهنگ با دل و عمل انسان باشد، و مضمون آيات كه طرز تفكر خردمندان و عشق و علاقه آنها را به خدا و توجه آنها را به مسئوليتها و انجام اعمال نيك ميرساند در جان آنها جايگزين شود، و همان حال خضوع و خشوع را پيدا كنند كه خردمندان با ايمان، به هنگام مناجات با خداى خود، پيدا مى كردند.(1)

5- شب را مايه آرامش قرار داد

انعام: 96 فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (96) انعام: 96 او شكافنده صبح است؛ و شب را مايه آرامش، و خورشيد و ماه را وسيله حساب قرار داده است؛ اين، اندازه گيرى خداوند تواناى داناست!

تفسير: شكافنده صبح

روى سخن را به مشركان كرده و دلائل توحيد را در ضمن عبارات جالب و نمونه هاى زنده اى از اسرار كائنات و نظام آفرينش و شگفتى هاى خلقت، شرح مى دهد.

در آيه فوق به سه نعمت از نعمتهاى جوى و آسمانى اشاره شده است.

نخست مى گويد: خداوند شكافنده صبح است (فالِقُ الْإِصْباحِ).

فَلْقْ (بر وزن خَلْقْ) در اصل به معنى شكافتن است، و اينكه صبح را فلق مى گويند نيز به همين مناسبت مى باشد، اصباح و صبح هر دو به يك معنى است.


1- تفسير نمونه ج: 3 ص: 213 ببعد.

ص: 48

تعبير بالا از تعبيرهاى بسيار زيبائى است كه در اينجا به كار رفته است، زيرا تاريكى شب به پرده ضخيمى تشبيه شده كه روشنائى سپيده دم آن را چاك زده از هم مى شكافد، و اين موضوع هم در باره صبح صادق تطبيق مى كند و هم صبح كاذب، زيرا كاذب به روشنائى كم رنگى گفته مى شود كه در آخر شب به صورت عمودى از مشرق در آسمان پاشيده مى شود و همچون شكافى است كه از طرف شرق به غرب در خيمه تاريك و سياه شب پديد مى آيد، و صبح صادق كه بعد از آن طلوع مى كند به شكل نوار سفيد و درخشان و زيبائى است كه در آغاز در پهنه افق مشرق آشكار مى شود، گوئى چادر سياه شب را از طرف پائين در امتداد شمال و جنوب شكافته و پيش مى رود و تدريجاً بالا آمده و سراسر آسمان را فرا مى گيرد.

قرآن علاوه بر اينكه كراراً روى نعمت نور و ظلمت و شب و روز تكيه كرده، در اينجا روى مسأله طلوع صبح تكيه مى كند كه يكى از نعمتهاى بزرگ پروردگار است زيرا مى دانيم اين پديده آسمانى نتيجه وجود جو زمين (يعنى قشر ضخيم هوا كه دور تا دور اين كره را پوشانيده) مى باشد، اگر اطراف كره زمين همانند كره ماه جوى وجود نداشت نه بين الطلوعين و فلق وجود داشت و نه سپيدى آغاز شب و شفق، بلكه آفتاب همانند يك ميهمان ناخوانده بدون هيچ مقدمه سر از افق مشرق بر مى داشت و نور خيره كننده خود را در چشمهائى كه به تاريكى شب عادت كرده بود فوراًمى پاشيد، و به هنگام غروب مانند يك مجرم فرارى، يك مرتبه از نظرها پنهان مى شد و در يك لحظه تاريكى و ظلمت وحشتناكى همه جا را فرا مى گرفت، اما وجود جو زمين و فاصله اى كه در ميان تاريكى شب، و روشنائى روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد، انسان را تدريجاً براى پذيرا شدن هر يك از اين دو پديده متضاد آماده مى سازد، و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور، به صورت تدريجى و ملايم و كاملا مطبوع و قابل تحمل انجام مى گردد، بسيار ديده ايم هنگام شب در يك اطاق پر نور كه در يك لحظه چراغ خاموش مى شود چه حالت ناراحت كننده اى به همه دست مى دهد و اگر اين خاموشى ساعتى طول بكشد، هنگامى كه چراغ بدون مقدمه روشن مى شود باز حالت ناراحتى تازه اى به همه دست مى دهد، نور خيره كننده چراغ چشم را مى آزارد و براى ديدن اشياء اطراف دچار زحمت

ص: 49

مى شويم و اگر اين موضوع تكرار پيدا كند مسلّماً براى چشم زيانبخش خواهد بود، شكافنده صبح اين شكل را به صورت بسيار عالى براى بشر حل كرده است.

ولى براى اينكه تصور نشود شكافتن صبح دليل اين است كه تاريكى و ظلمت شب چيز نامطلوب و يا مجازات و سلب نعمت است بلافاصله مى فرمايد خداوند شب را مايه آرامش قرار داد (وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً).

اين موضوع مسلم است كه انسان در برابر نور و روشنائى تمايل به تلاش و كوشش دارد، جريان خون متوجه سطح بدن مى شود، و تمام سلولها آماده فعاليت مى گردند، و به همين دليل خواب در برابر نور چندان آرام بخش نيست، ولى هر قدر محيط تاريك بوده باشد خواب عميقتر و آرام بخش تر است، زيرا در تاريكى خون متوجه درون بدن مى گردد و به طور كلى سلولها در يك آرامى و استراحت فرو مى روند، به همين دليل در جهان طبيعت نه تنها حيوانات بلكه گياهان نيز به هنگام تاريكى شب به خواب فرو مى روند و با نخستين اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعاليت را شروع مى كنند، به عكس دنياى ماشينى كه شب را تا بعد از نيمه بيدار مى مانند، و روز را تا مدت زيادى بعد از طلوع آفتاب در خواب فرو مى روند، و نشاط و سلامت خود را از دست مى دهند.

در احاديثى كه از طرق اهل بيت عليهم السلام وارد شده دستورهائى مى خوانيم كه همه با روح اين مطلب سازگار است، از جمله در نهج البلاغه از على عليه السلام نقل شده كه به يكى از دوستان خود دستور داد در آغاز شب هرگز به سير خود ادامه مده زيرا خداوند شب را براى آرامش قرار داده است و آن را وقت اقامت نه كوچ كردن قرار داده در شب بدن خود را آرام بدار و استراحت كن.

در حديثى كه در كافى از امام باقر عليه السلام نقل شده مى خوانيم: تزوّج بالّيل فانّه جعل الليل سكنا: مراسم ازدواج را در شب قرار ده زيرا شب مايه آرامش است (همانطور كه ازدواج و آميزش صحيح جنسى نيز آرام بخش است).

و نيز در كتاب كافى مى خوانيم: كه امام على بن الحسين عليهما السلام به خدمتكاران دستور مى داد كه هرگز به هنگام شب و قبل از طلوع فجر حيوانات را ذبح نكنند و مى فرمود: ان الله جعل الليل سكنا لكل شى ء: خداوند شب را براى همه چيز مايه آرامش قرار

ص: 50

داده است.

سپس اشاره به سومين نعمت و نشانه عظمت خود كرده: و خورشيد و ماه را وسيله حساب در زندگى شما قرار داد (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً).

حُسبان (بر وزن لُقمان) مصدر از ماده حساب، به معنى حساب كردن است، و در اينجا ممكن است منظور اين بوده باشد كه گردش منظم و سير مرتب اين دو كره آسمانى (البته منظور از حركت آن در نظر ما است كه ناشى از حركت زمين است) موجب مى شود كه شما بتوانيد برنامه هاى مختلف زندگى خود را تحت نظام و حساب در آوريد.

بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه منظور از جمله بالا اين است كه خود اين دو كره آسمان تحت نظام و حساب و برنامه است.

بنابراين در صورت اول اشاره به يكى از نعمتهاى خداوند است براى انسانها، و در صورت دوم اشاره به يكى از نشانه هاى توحيد و دلائل اثبات وجود خدا است، و ممكن است اشاره به هر دو معنى بوده باشد.

و در هر صورت اين موضوع بسيار جالب توجه است كه مليونها سال كره زمين به دور خورشيد، و ماه به دور زمين گردش مى كند، و بر اثر آن قرص آفتاب در برابر برجهاى دوازده گانه فلكى در نظر ما زمينيان گردش مى كند، و قرص ماه با هلال منظم خود و تغيير تدريجى و نوسان مرتب ظاهر مى شود، اين گردش به قدرى حساب شده است كه حتى لحظه اى پس و پيش نمى شود، اگر طول مسير زمين را به دور خورشيد در نظر بگيريم كه در يك مدار بيضى شكل كه شعاع متوسط آن 150 مليون كيلومتر است مى گردد با آن نيروى عظيم جاذبه آفتاب، و همچنين كره ماه كه در هر ماه مسير دايره مانند خود را با شعاع متوسط 384 هزار كيلومتر طى مى كند و نيروى عظيم جاذبه زمين دائما آن را به سوى خود مى كشد، آنگاه متوجه خواهيم شد كه چه تعادل دقيقى در ميان نيروى جاذبه اين كرات از يكسو، و نيروى گريز از مركز آنها از سوى ديگر، برقرار شده كه در سير منظم آنها لحظه اى وقفه يا كم و زياد ايجاد نمى كند، و اين ممكن نيست مگر در سايه يك علم و قدرت بى انتها كه هم طرح آن را بريزد و هم آن را دقيقا اجرا كند.

ص: 51

و لذا در پايان آيه مى گويد: اين اندازه گيرى خداوندى است كه هم توانا است و هم دانا (ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ).(1)

6- پرده تاريك شب روز را مى پوشاند

اعراف: 54 إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (54)

اعراف: 54- پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد، سپس به تدبير جهان هستى پرداخت، با (پرده تاريك) شب، روز را مى پوشاند و شب به دنبال روز به سرعت در حركت است، و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد در حالى كه مسخر فرمان او هستند، آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير (جهان) براى او (و به فرمان او) است.

پر بركت (و زوال ناپذير) است خداوندى كه پروردگار جهانيان است.

تفسير:

آيه فوق معبود حقيقى و واقعى را با ذكر صفات خاصش معرفى مى كند، تا آنها كه حقيقت جو هستند قبل از فرا رسيدن رستاخيز در همين جهان او را به روشنى بشناسند، نخست مى گويد: معبود و پروردگار شما آن كس است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد يعنى معبود كسى جز آفريدگار نمى تواند باشد (إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ).

آيا جهان در شش روز آفريده شده

بحث از آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از آيات قرآن مجيد آمده است ولى در سه مورد، علاوه بر آسمانها و زمين، ما بَيْنَهُما (آنچه در ميان زمين و آسمان قرار دارد) نيز به آن اضافه شده است كه در حقيقت توضيحى است براى جمله قبل زيرا همه اينها در معنى آسمانها و زمين جمع است، چون مى دانيم آسمان شامل


1- تفسير نمونه ج: 5 ص: 355 ببعد.

ص: 52

تمام چيزهائى مى شود كه در جهت بالا قرار دارد و زمين نقطه مقابل آن است.

در اينجا فوراً اين سؤال به ذهن مى آيد كه قبل از آفرينش زمين و آسمان شب و روزى وجود نداشت، كه اينها در آن آفريده شود، شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مى آيد.

به علاوه پيدايش مجموعه جهان در شش روز، يعنى كمتر از يك هفته چيزى است بر خلاف علم، زيرا علم مى گويد: ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنونى درآمد.

ولى با توجه به مفهوم وسيع كلمه يوم (روز) و معادل آن در زبانهاى ديگر، پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا بسيار مى شود كه يوم به معنى يك دوران به كار مى رود خواه اين دوران يك سال باشد يا صد سال يا يك ميليون سال و يا ميلياردها سال، شواهدى كه اين حقيقت را ثابت مى كند و نشان مى دهد يكى از معانى يوم همان دوران است فراوان مى باشد:

1- در قرآن صدها بار كلمه يوم و ايام به كار رفته است، و در بسيارى از موارد به معنى شبانه روزى معمول نيست، مثلا تعبير از عالم رستاخيز به يوم القيامة نشان مى دهد كه مجموعه رستاخيز كه دورانى است بسيار طولانى به عنوان روز قيامت شمرده شده است، از پاره اى از آيات قرآن استفاده مى شود كه روز رستاخيز و محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سال طول مى كشد (سوره معارج آيه 4)

2- در متن كتب لغت نيز مى خوانيم كه يوم گاهى به مقدار زمان ميان طلوع و غروب آفتاب گفته مى شود و گاهى به مدتى از زمان، هر مقدار بوده باشد.

3- در روايات و سخنان پيشوايان دينى نيز كلمه يوم به معنى دوران بسيار آمده است، چنانكه امير مؤمنان على عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايد: الدهر يومان يوم لك و يوم عليك: دنيا براى تو دو روز است، روزى به سود تو است و روزى به زيان تو.

در تفسير برهان در ذيل همين آيه از تفسير على بن ابراهيم نيز مى خوانيم كه امام فرمود: فى ستة أيّام يعنى فى ستّة أوقات: شش روز يعنى شش وقت و دوران.

4- در گفتگوهاى روزمره و اشعار شعرا در زبانهاى مختلف كلمه يوم و معادل آن نيز به معنى دوران زياد ديده مى شود، مثلا مى گوئيم كره زمين يك روز گداخته و

ص: 53

سوزان بود و روز ديگر سرد شد و آثار حيات در آن آشكار گرديد، در حالى كه دوران گداختگى زمين به ميلياردها سال بالغ مى شود.

يا اينكه مى گوئيم يك روز بنى اميه خلافت اسلام را غصب كردند، و روز ديگر بنى عباس، در حالى كه دوران خلافت هر يك به دهها يا صدها سال بالغ مى گردد.

شعر ظريف و پر معنائى از كليم كاشانى داريم كه شاهد روشنى براى بحث ما است آنجا كه مى گويد:

برنامه حيات دو روزى نبود بيش*** آن هم كليم با تو بگويم چسان گذشت

يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن*** روز دگر به كندن دل زين و آن گذشت

از مجموع بحث فوق چنين نتيجه مى گيريم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران متوالى آفريده است، هر چند اين دورانها گاهى به ميليونها يا ميلياردها سال بالغ شده است و علم امروز هيچگونه مطلبى را كه مخالف اين موضوع باشد بيان نكرده است.

اين دورانهاى ششگانه محتملًا به ترتيب ذيل بوده است.

1- روزى كه همه جهان به صورت توده گازى شكلى بود كه با گردش به دور خود از هم جدا گرديد و كرات را تشكيل داد.

2- اين كرات تدريجاً به صورت توده مذاب و نورانى و يا سرد و قابل سكونت در آمدند.

3- روز ديگر منظومه شمسى تشكيل يافت و زمين از خورشيد جدا شد.

4- روز ديگر زمين سرد و آماده حيات گرديد.

5- سپس گياهان و درختان در زمين آشكار شدند.

6- سرانجام حيوانات و انسان در روى زمين ظاهر گشتند.

آنچه در باره دورانهاى ششگانه آفرينش آسمان و زمين در بالا گفتيم با آيات 8 تا 11 سوره فصلت قابل تطبيق است كه شرح بيشتر در اين زمينه را مفسرين در تفسير همان آيات بيان كرده اند.

چرا جهان را در يك لحظه نيافريد؟

در اينجا سؤال ديگرى نيز مطرح مى شود كه خداوند با وجود قدرت بى انتهائى كه

ص: 54

دارد مى توانست همه آسمانها و زمين را در يك لحظه بيافريند، چرا آنها را در اين دورانهاى طولانى قرار داد؟ پاسخ اين سؤال را از يك نكته مى توان دريافت و آن اينكه آفرينش اگر در يك لحظه مى بود، كمتر مى توانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند، اما هنگامى كه در مراحل مختلف، و چهره هاى گوناگون، طبق برنامه هاى منظم و حساب شده، انجام گيرد، دليل روشنترى براى شناسائى آفريدگار خواهد بود، فى المثل اگر نطفه آدمى در يك لحظه تبديل به نوزاد كامل مى شد، آنقدر نمى توانست عظمت خلقت را بازگو كند، اما هنگامى كه در طى 9 ماه، هر روز در مرحله اى، و هر ماه به شكلى، ظهور و بروز كند مى تواند به تعداد مراحلى كه پيموده است نشانه هاى تازه اى از عظمت آفريدگار بدست دهد.

سپس قرآن مى گويد: خداوند پس از آفرينش آسمان و زمين، زمام رهبرى آنها را بدست گرفت يعنى نه تنها آفرينش از او است بلكه اداره و رهبرى جهان نيز با او مى باشد (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ).

و اين پاسخى است به آنها كه جهان را در آفرينش نيازمند به خدا مى دانند نه در بقا و ادامه هستى.

عرش چيست

عرش در لغت به معنى چيزى است كه داراى سقف بوده باشد و گاهى به خود سقف نيز عرش گفته مى شود مانند: أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلى قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها (مانند كسى كه از كنار قريه اى گذشت در حالى كه آنچنان ويران شده بود كه سقفهايش فرو ريخته و ديوار بر سقفها در غلطيده بود) (بقره آيه 259).

گاهى به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطين نيز آمده است، چنانكه در داستان سليمان مى خوانيم كه مى گويد: أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها: كداميك از شما مى توانيد تخت او (بلقيس) را براى من حاضر كنيد (سوره نمل آيه 38).

و نيز به داربستهائى كه براى برپا نگهداشتن بعضى از درختان مى زنند، عرش گفته مى شود: همانطور كه در قرآن مى خوانيم وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ: او كسى است كه باغهائى از درختان داربست دار و بدون داربست آفريد (انعام آيه 141).

ص: 55

ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود و گفته مى شود عرش خدا، منظور از آن مجموعه جهان هستى است كه در حقيقت تخت حكومت پروردگار محسوب مى شود.

اصولا جمله اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ كنايه از تسلط يك زمامدار بر امور كشور خويش است، همانطور كه جمله ثل عرشه (تختش فرو ريخت) به معنى از دست دادن قدرت مى باشد، در فارسى نيز اين تعبير كنائى زياد به كار مى رود، مثلا مى گوئيم در فلان كشور، جمعى شورش كردند و زمامدارشان را از تخت فرو كشيدند، در حالى كه ممكن است اصلا تختى نداشته باشد، يا جمعى به هواخواهى فلان برخاستند و او را بر تخت نشاندند، همه اينها كنايه از قدرت يافتن يا از قدرت افتادن است.

بنابراين در آيه مورد بحث جمله استوى على العرش كنايه از احاطه كامل پروردگار و تسلط او بر تدبير امور آسمانها و زمين بعد از خلقت آنها است.

و از اينجا روشن مى شود: آنها كه جمله فوق را دليل بر تجسم خدا گرفته اند گويا توجه به موارد استعمالات فراوان اين جمله در اين معنى كنائى نكرده اند.

معنى ديگرى براى عرش نيز هست، و آن در مواردى است كه در مقابل كرسى قرار گيرد، در اين گونه موارد كرسى (كه معمولا به تختهاى پايه كوتاه گفته مى شود) ممكن است كنايه از جهان ماده بوده باشد و عرش كنايه از جهان ما فوق ماده (عالم ارواح و فرشتگان).

سپس مى فرمايد: او است كه شب را همچون پوششى بر روز مى افكند و روشنائى روز را با پرده هاى ظلمانى شب مى پوشاند (يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ).

جالب توجه اينكه تعبير فوق تنها در مورد شب ذكر شده و نفرموده بوسيله روز تاريكى شب را نيز مى پوشاند زيرا پوشش تنها مناسب تاريكى است، نه روشنائى.

بعد از آن اضافه مى كند: شب با سرعت به دنبال روز در حركت است همانند طلبكارى كه با سرعت به دنبال بدهكار مى دود (يَطْلُبُهُ حَثِيثاً).

اين تعبير با توجه به موقعيت شب و روز در كره زمين تعبير جالبى است زيرا اگر كسى از بيرون كره زمين ناظر چگونگى حركت آن به دور خود و افتادن سايه مخروطى شكل زمين بر روى خودش بوده باشد با توجه به اينكه كره زمين با

ص: 56

سرعت سرسام آورى (در حدود 30 كيلومتر در دقيقه) به دور خود مى گردد چنين احساس مى كند كه گويا هيولاى سياه مخروطى شكل با سرعت زياد در روى اين كره به دنبال روشنائى روز در حركت است، ولى اين موضوع در مورد روشنائى روز صادق نيست، زيرا روشنائى آفتاب در نيمى از كره زمين و در تمام فضاى اطراف پخش است، و شكلى به خود نمى گيرد، تنها تاريكى شب است كه به صورت سايه مخروطى شكل همانند يك شبح اسرارآميز غول پيكر روى زمين مى دود.

باز اضافه مى كند او است كه خورشيد و ماه و ستارگان را آفريده است، در حالى كه همه سر بر فرمان او هستند (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ).

(درباره تسخير خورشيد و ماه و ستارگان و معانى آن در ذيل آيات مناسب، به خواست خدا، بحث خواهيم كرد).

پس از ذكر آفرينش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرينش ماه و خورشيد و ستارگان به عنوان تاكيد مى گويد: آگاه باشيد آفرينش و اداره امور جهان هستى تنها به دست او است (أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ).

خلق و امر چيست؟

در اينكه منظور از خلق و امر چيست، ميان مفسران گفتگو است، اما با توجه به قرائنى كه در اين آيه و آيات ديگر قرآن موجود است استفاده مى شود كه منظور از خلق آفرينش نخستين، و منظور از امر قوانين و نظاماتى است كه به فرمان پروردگار در عالم هستى حكومت مى كند و آنها را در مسير خود رهبرى مى نمايد.

اين تعبير در حقيقت پاسخى است به آنها كه چنين مى پندارند خداوند جهان را آفريده و آن را به حال خود واگذارده و كنارى نشسته است، و به تعبير ديگر عالم هستى در ايجادش نيازمند به خدا است، اما در بقا و ادامه حيات نيازى ندارد!.

اين جمله مى گويد: همانطور كه جهان در حدوثش نيازمند به او است در تدبير و ادامه حيات و اداره اش نيز وابسته به او مى باشد، و اگر لحظه اى لطف خدا از آن گرفته شود نظامش به كلى از هم گسسته و نابود مى گردد.

بعضى از فلاسفه مايلند كه عالم خلق را عالم ماده و عالم امر را عالم ماوراء ماده بدانند، زيرا عالم خلق جنبه تدريجى دارد و اين خاصيت جهان ماده است و عالم

ص: 57

امر جنبه دفعى و فورى دارد و اين خاصيت جهان ماوراء ماده است چنانكه مى خوانيم انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون: هنگامى كه خداوند چيزى را اراده كند، به او فرمان مى دهد موجود باش، آن هم موجود مى شود (سوره يس آيه 82).

ولى با توجه به موارد استعمال امر در آيات قرآن و حتى جمله وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ كه در آيه مورد بحث خوانديم، استفاده مى شود كه امر به معنى هر گونه فرمان الهى است، خواه در جهان ماده باشد يا جهان ماوراى ماده

(دقت كنيد).

و در پايان آيه مى فرمايد: پربركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است

(تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ).

در حقيقت اين جمله بعد از ذكر آفرينش آسمان و زمين و شب و روز و خورشيد و ماه و ستارگان و تدبير جهان هستى يكنوع ستايش از مقام مقدس پروردگار است كه به عنوان تعليم به بندگان فرموده.

تبارك از ماده بركت است و ريشه آن برك (بر وزن درك) به معنى سينه شتر مى باشد، و از آنجا كه شتران به هنگامى كه در جائى ثابت مى مانند سينه خود را به زمين مى چسبانند، اين كلمه تدريجا معنى ثابت ماندن به خود گرفته است، سپس به هر نعمتى كه پايدار و با دوام باشد و هر موجودى كه داراى عمر طولانى و آثار مستمر و ممتد است، موجود مبارك يا پربركت گفته مى شود، و نيز اگر مى بينيم به استخرها و يا بعضى از مخازن آب بركه گفته مى شود به خاطر اين است كه آب مدتى طولانى در آن باقى مى ماند.

و از اينجا روشن مى شود كه يك سرمايه پربركت، سرمايه اى است كه به زودى زوال نپذيرد و يك موجود مبارك موجودى است كه آثار آن مدتى طولانى برقرار بماند، بديهى است لايقترين وجود براى اين صفت همان وجود خدا است او وجودى است مبارك ازلى، ابدى و سرچشمه همه بركات و نيكيها و خير مستمر، تبارك الله رب العالمين.(1)


1- تفسير نمونه ج: 6 ص: 200 ببعد.

ص: 58

7- آمد و شد شب و روز نشانى از اوست

يونس: 6 إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ (6) يونس 6 مسلّماً در آمد و شد شب و روز، و آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريده، آيات (و نشانه هايى) است براى گروهى كه پرهيزگارند (و حقايق را مى بينند).

در آيه فوق آمد و شد شب و روز يكى از نشانه هاى خدا شمرده شده است، و اين به خاطر آن است كه اگر نور آفتاب يكنواخت و به طور مداوم بر زمين مى تابيد مسلّماً درجه حرارت در زمين به قدرى بالا مى رفت كه قابل زندگى نبود (مانند حرارت سوزان ماه در روزهايش كه به اندازه 15 شبانه روز زمين طولانى است) و همچنين اگر شب به طور مستمر ادامه مى يافت همه چيز از شدت سرما مى خشكيد (همانند شبهاى طولانى ماه) ولى خداوند اين دو را پشت سر يكديگر قرار داده تا بستر حيات و زندگى را در كره زمين آماده و مهيا سازد.

نقش عدد و حساب و تاريخ و سال و ماه در نظام زندگى بشر و پيوندهاى اجتماعى و كسب و كار بر همه كس روشن و آشكار است.

مسأله عدد و حساب كه در آيه فوق به آن اشاره شده در واقع يكى از مهمترين مسائل زندگى بشر در تمام زمينه ها است.

مى دانيم اهميت يك موهبت هنگامى آشكار مى شود كه زندگى را بدون آن مورد مطالعه و بررسى قرار بدهيم، روى اين حساب، فكر كنيد اگر يك روز تاريخ (امتياز روزها، ماهها و سالها) از زندگى بشر برداشته شود و مثلا نه روزهاى هفته روشن باشد و نه روزهاى ماه و نه شماره ماهها و سالها، در اين موقع تمام مسائل تجارى، اقتصادى، سياسى و هر گونه قرار داد و برنامه زمان بندى شده به هم مى ريزد، و هيچ كارى نظم و انضباطى به خود نخواهد گرفت، حتى وضع كشاورزى، دامدارى و صنايع توليدى نيز دچار هرج و مرج مى شود.

اما از آنجا كه خداوند، انسان را براى يك زندگى سعادتبخش، و توأم با نظام،

ص: 59

آفريده، وسائل آنرا نيز در اختيارش گذاشته است.

درست است كه انسان با يك تاريخ قرار دادى مى تواند كارهاى خود را تا حدودى منظم سازد، ولى اگر بر پايه يك ميزان طبيعى استوار نباشد نه عموميت پيدا مى كند و نه چندان قابل اعتماد است.

گردش ماه و خورشيد (يا صحيحتر زمين به دور خورشيد) و منزلگاههائى كه دارند يك تقويم طبيعى را پى ريزى مى كند كه همه جا و براى همه كس روشن و قابل اعتماد است.

همانطور كه مقدار شبانه روز كه يك واحد كوچك تاريخى است، بر اثر يك عامل طبيعى يعنى حركت زمين به دور خود به وجود مى آيد، ماه و سال نيز بايد متكى به يك گردش طبيعى باشد، و به اين ترتيب حركت ماه به دور كره زمين يك واحد بزرگتر (ماه كه تقريبا مساوى 30 روز است) و حركت زمين به دور آفتاب واحد عظيمترى يعنى سال را تشكيل مى دهد.

تقويم اسلامى بر اساس تقويم قمرى و گردش ماه است، درست است كه گردش خورشيد در برجهاى دوازده گانه نيز وسيله خوبى براى تعيين ماههاى شمسى است، ولى اين تقويم با اينكه طبيعى است به درد همه نمى خورد، و تنها دانشمندان نجوم از طريق رصدهاى نجومى مى توانند، بودن خورشيد را در فلان برج تشخيص دهند، به همين دليل ديگران مجبورند به تقويمهائى كه بوسيله همان منجمان تنظيم شده مراجعه كنند.

ولى گردش منظم ماه به دور زمين، تقويم روشنى به دست مى دهد كه حتى افراد بى سواد و بيابان گرد نيز قادر به خواندن خطوط و نقوش آن هستند.

توضيح اينكه قيافه ماه هر شب در آسمان به گونه خاصى غير از شب قبل و بعد است به طورى كه در شب در تمام ماه وضع و قيافه ماه در آسمان يكسان نيست، و اگر كمى در وضع ماه هر شب دقت كنيم كم كم عادت خواهيم كرد كه با دقت تعيين كنيم آن شب، چندمين شب ماه هست.

ممكن است بعضى تصور كنند از نيمه دوم ماه به بعد منظره هاى نيمه اول ماه عينا تكرار مى شود، و مثلا چهره ماه در شب بيست و يكم درست مانند شب هفتم است

ص: 60

، ولى اين يك اشتباه بزرگ است، زيرا قسمت ناقص ماه در نيمه اول طرف بالا است در حالى كه قسمت ناقص در نيمه دوم طرف پائين است و به تعبير ديگر نوكهاى هلال در آغاز ماه به سمت شرق است، در حالى كه نوكهاى ماه در اواخر ماه به سمت غرب مى باشد، به علاوه ماه در اوائل ماه در سمت غرب ديده مى شود، ولى در اواخر بيشتر در سمت شرق و بسيار ديرتر طلوع مى كند.

به اين ترتيب مى توان از شكل ماه با تغييرات تدريجى اش به عنوان يك روز شمار استفاده كرد، و با دقت روزهاى ماه را از شكل ماه بدست آورد.

به هر حال ما در اين موهبت كه نامش را نظام تاريخى مى ناميم، مديون اين آفرينش الهى هستيم، و اگر حركات ماه و خورشيد (زمين) نبود، چنان هرج و مرج و ناراحتى در زندگى براى ما پديد مى آمد كه حسابى براى آن متصور نبود.

زندانيانى كه در سلولهاى انفرادى و تاريك گرفتار شده اند و زمان را گم كرده اند اين سرگردانى و بلاتكليفى را كاملا احساس كرده اند.

يكى از زندانيانى كه در عصر ما حدود يكماه در سلول تاريك انفرادى عمال استبداد گرفتار شده بود نقل مى كرد كه من براى تشخيص وقت نماز هيچ وسيله اى نداشتم جز اينكه به هنگامى كه نهار مى آوردند نماز ظهر و عصر مى خواندم و به هنگامى كه شام مى آوردند، نماز مغرب و عشا و نماز صبح را نيز معمولا همراه آوردن صبحانه مى خواندم! براى اينكه روزها را بشمرم حساب وعده هاى غذا را در نظر مى گرفتم، هر سه وعده غذا را يك روز حساب مى كردم! اما نمى دانم چه شد هنگامى كه از زندان بيرون آمدم حساب من با حساب مردم در خارج تفاوت پيدا كرده بود!.(1)

8- شب را براى شما مايه آرامش قرار داد

يونس: 67 هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (67 يونس: 67 او كسى است كه شب را براى شما آفريد، تا در


1- تفسير نمونه ج: 8 ص: 229 ببعد.

ص: 61

آن آرامش بيابيد؛ و روز را روشنى بخش (تا به تلاش زندگى پردازيد) در اينها نشانه هايى است براى كسانى كه گوش شنوا دارند!

در آيه فوق نشان دادن راه خداشناسى، و دورى از شرك و بت پرستى، به گوشه اى از مواهب الهى كه در نظام آفرينش قرار گرفته و نشانه عظمت و قدرت و حكمت الله است اشاره كرده، مى گويد: او كسى است كه شب را براى شما مايه آرامش قرار داد (هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ): و روز را روشنى بخش (وَ النَّهارَ مُبْصِراً).

اين نظام نور و ظلمت كه بارها در آيات قرآن روى آن تكيه شده، نظامى شگفت انگيز و پر بار است، كه از يك سو با تابش نور در مدت معين، صحنه زندگى انسانها را روشن ساخته، و حركت آفرين است و تلاش انگيز، و از سوى ديگر با پرده هاى ظلمانى و آرامبخش شب روح و جسم خسته را براى كار و حركت مجدد آماده مى سازد.

آرى در اين نظام حساب شده آيات و نشانه هائى از توانائى آفريدگار است، اما براى آنها كه گوش شنوا دارند و حقايق را مى شنوند إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ.

آنها كه مى شنوند و درك مى كنند، و آنها كه پس از درك حقيقت، آنرا به كار مى بندند در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1- آرامش و سكون كه هدف از آفرينش شب قرار داده شده يك واقعيت مسلم علمى است كه دانش امروز آنرا به ثبوت رسانده، پرده هاى تاريكى نه تنها يك وسيله اجبارى براى تعطيل فعاليتهاى روزانه است، بلكه اثر مستقيمى روى سلسله اعصاب و عضلات آدمى و ساير جانداران دارد و آنها را در حالت استراحت و خواب و سكون فرو مى برد، و چه نادانند مردمى كه شب را به هوسرانى زنده

مى دارند و روز را- مخصوصا صبحگاهان نشاط انگيز را- در خواب فرو مى روند و به همين دليل همواره اعصابى نا متعادل و ناراحت دارند.

2- با توجه به اينكه ماده ابصار به معنى بينائى است، مفهوم جمله و النهار مبصرا اين مى شود كه خدا روز را بينا قرار داد در حالى كه روز بينا كننده است نه بينا، اين يك تشبيه و مجاز زيبا از قبيل توصيف سبب به اوصاف مسبب است همانگونه كه

ص: 62

در مورد شب نيز مى گويند ليل نائم يعنى شبى كه به خواب رفته در حالى كه شب به خواب نمى رود بلكه شب سبب مى شود كه مردمان به خواب روند.

3- آيات فوق يكبار ديگر ظن و گمان را محكوم كرده و مردود شناخته، ولى با توجه به اينكه سخن از پندارهاى خرافى و بى پايه بت پرستان است، ظن در اينجا به معنى گمانهاى حساب شده عقلائى نيست كه در بعضى از موارد- مانند شهادت شهود و ظاهر الفاظ و اقرارها و مكاتبه ها- حجت است، بنابراين آيات فوق دليلى بر عدم حجيت ظن نمى تواند باشد.(1)

9- هنگام شب حركت كن!

10- هود: 81 قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (81) فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (82) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ (83) هود: 83- 82- 81 (فرشتگان عذاب) گفتند: «اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توايم! آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانواده ات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شما پشت سرش را نگاه نكند؛ مگر همسرت، كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است؛ آيا صبح نزديك نيست؟!»

هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ:

گلهاى متحجر متراكم بر روى هم بر آنها نازل نموديم.

(سنگهائى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از ستمگران دور نيست.

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد

1- اين جمله اى كه لوط به هنگام حمله قوم به خانه او به قصد تجاوز به مهمانانش گفت: كه اين دختران من براى شما پاك و حلال است از آنها استفاده كنيد و گرد گناه نگرديد، در ميان مفسران سؤالاتى را بر انگيخته است.


1- تفسير نمونه ج: 8 ص: 343 ببعد.

ص: 63

نخست اينكه آيا منظور دختران نسبى و حقيقى لوط بوده اند؟ در حالى كه آنها طبق نقل تاريخ دو يا سه نفر بيشتر نبودند، چگونه آنها را به اين جمعيت پيشنهاد مى كند؟! يا اينكه منظور همه دختران قوم و شهر بوده است كه مطابق معمول بزرگ قبيله از آنها به عنوان دختران خود ياد مى كند.

احتمال دوم ضعيف به نظر مى رسد چرا كه خلاف ظاهر است و صحيح همان احتمال اول است و اين پيشنهاد لوط به خاطر آن بود كه مهاجمين عده اى از اهل قريه بودند نه همه آنها، به علاوه او مى خواهد نهايت فداكارى خود را در اينجا نشان دهد كه من حتى حاضرم براى مبارزه با گناه و همچنين حفظ حيثيت ميهمانانم دختران خودم را به همسرى شما در آورم، شايد آنها با اين فداكارى بى نظير، وجدان خفته شان بيدار شود و به راه حق باز گردند.

ديگر اينكه مگر ازدواج دختر با ايمانى مانند دختران لوط با كفار بى ايمان جائز بود كه چنين پيشنهادى را كرد؟! پاسخ اين سؤال را از دو راه گفته اند: يكى اينكه در آئين لوط همانند آغاز اسلام تحريم چنين ازدواجى وجود نداشت، لذا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دختر خود زينب را، به ازدواج ابى العاص قبل از آنكه اسلام را بپذيرد در آورد، ولى بعدا اين حكم منسوخ گشت.

ديگر اينكه منظور لوط پيشنهاد ازدواج مشروط بود (مشروط به ايمان) يعنى اين دختران من است، بيائيد ايمان آوريد تا آنها را به ازدواج شما در آورم.

و از اينجا روشن مى شود كه ايراد بر لوط پيامبر كه چگونه دختران پاك خود را به جمعى از اوباش پيشنهاد كرد نادرست است زيرا پيشنهاد او مشروط و براى اثبات نهايت علاقه به هدايت آنها بود. (قول اول صحيح به نظر مى رسد زيرا زنان خود را داشتند و نيازى به زن مشروط به عقد نبود).

2- بايد توجه داشت كه كلمه اطهر (پاكيزه تر) مفهومش اين نيست كه عمل زشت و ننگين آنها پاك بوده، و ازدواج از آن پاكيزه تر، بلكه اين تعبيرى است كه در زبان عرب و زبانهاى ديگر به هنگام مقايسه گفته مى شود، مثلا به كسى كه با سرعت سرسام آورى رانندگى مى كند مى گويند: دير رسيدن بهتر از هرگز نرسيدن است.

و يا چشم از غذاى مشكوك پوشيدن بهتر از آن است كه انسان جان خود را به خطر

ص: 64

بيندازد.

در روايتى نيز مى خوانيم كه امام به هنگام شدت تقيه و احساس خطر از ناحيه خلفاى بنى عباسى فرمود و اللّه أفطر يوماً من شهر رمضان أحبّ الىّ من أن يُضْرَبَ عنقى يك روز از ماه رمضان را- همانروزى را كه خليفه وقت عيد اعلام كرده بود در حالى كه عيد نبود- افطار كنم (و سپس آن روز را قضا كنم) بهتر از آن است كه كشته

شوم با اينكه نه كشته شدن خوب است و نه هرگز نرسيدن و مانند آن، اما اين تعبير گفته مى شود.

3- تعبير لوط كه در پايان سخنش گفت: آيا در ميان شما يك مرد رشيد نيست؟!.

اين حقيقت را بازگو مى كند كه حتى وجود يك مرد رشيد در ميان يك قوم و قبيله براى جلوگيرى از اعمال ننگينشان كافى است يعنى اگر يك انسان عاقل و صاحب رشد فكرى در ميان شما بود هرگز به سوى خانه من به قصد تجاوز به ميهمانانم نمى آمديد.

اين تعبير نقش رجل رشيد را در رهبرى جوامع انسانى به خوبى روشن مى سازد اين همان واقعيتى است كه در طول تاريخ بشر نمونه هاى زيادى از آن را ديده ايم.

4- عجب اينكه آن قوم گمراه به لوط گفتند ما به دختران تو حق نداريم اين تعبير بيانگر نهايت انحراف اين گروه است، يعنى يك جامعه آلوده كارش به جائى مى رسد كه حق را باطل و باطل را حق مى بيند ازدواج با دختران پاك و باايمان را اصلا در قلمرو حق خود نمى شمارد، ولى به عكس انحراف جنسى را حق خود مى شمارد.

عادت كردن و خو گرفتن به گناه در مراحل نهائى و خطرناكش چنين است كه ننگين ترين و زشت ترين اعمال را حق خود مى شمارد و پاكترين تمتع و بهره گيرى جنسى را ناحق مى داند.

5- در حديثى از امام صادق عليه السلام چنين مى خوانيم كه در تفسير آيات فوق فرمود:

منظور از قوه همان قائم است و ركن شديد 313 نفر يارانش!.

اين روايت ممكن است عجيب به نظر برسد كه چگونه مى توان باور كرد لوط در عصر خودش آرزوى ظهور چنين شخص با چنين يارانى را كرده باشد.

ص: 65

ولى آشنائى با رواياتى كه در تفسير آيات قرآن وارد شده تاكنون اين درس را به ما داده است كه غالباً يك قانون كلى را در چهره يك مصداق روشنش بيان مى كند، در واقع لوط آرزو مى كرد كه اى كاش مردانى مصمم با قدرت روحى و جسمى كافى براى تشكيل يك حكومت الهى همانند مردانى كه حكومت جهانى عصر قيام مهدى عليه السلام را تشكيل مى دهند در اختيار داشت، تا قيام كند و با تكيه بر قدرت، با فساد و انحراف مبارزه نمايد، و اينگونه افراد خيره سر بى شرم را در هم بكوبد.

پايان زندگى اين گروه ستمكار.

سر انجام هنگامى كه رسولان پروردگار نگرانى شديد لوط را مشاهده كردند كه در چه عذاب و شكنجه روحى گرفتار است، پرده از روى اسرار كار خود برداشتند و به او گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توئيم نگران مباش، و بدان كه آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! (قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ) جالب اينكه فرشتگان خدا نمى گويند به ما آسيبى نمى رسد بلكه مى گويند به تو اى لوط دست نمى يابند كه آسيب برسانند.

اين تعبير يا به خاطر آن است كه آنها خود را از لوط جدا نمى دانستند چون به هر حال ميهمان او بودند و هتك حرمت آنها هتك حرمت لوط بود، و يا به خاطر اين است كه مى خواهند به او بفهمانند، ما رسولان خدا هستيم و عدم دسترسى به ما مسلم است، حتى به تو هم كه انسانى همنوع آنان هستى به لطف پروردگار دست نخواهند يافت.

در آيه 37 سوره قمر مى خوانيم: وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ: آنها قصد تجاوز به ميهمان لوط داشتند ولى ما چشمهاى آنها را نابينا ساختيم اين آيه نشان مى دهد كه در اين هنگام قوم مهاجم به اراده پروردگار بينائى خود را از دست دادند و قادر بر حمله نبودند.

در بعضى از روايات نيز مى خوانيم كه يكى از فرشتگان مشتى خاك به صورت آنها پاشيد و آنها نابينا شدند.

بهر حال اين آگاهى لوط از وضع ميهمانان و مأموريتشان همچون آب سردى بود كه بر قلب سوخته اين پيامبر بزرگ ريخته شد، و در يك لحظه احساس كرد بار سنگين

ص: 66

غم و اندوه از روى قلبش برداشته شد، برق شادى در چشمش درخشيدن گرفت، و همچون بيمار شديدى كه چشمش به طبيب مسيحادمى بيفتد احساس آرامش نمود، و فهميد دوران اندوه و غم در شرف پايان است و زمان شادى و نجات از چنگال اين قوم ننگين حيوان صفت، فرا رسيده است!.

ميهمانان بلافاصله اين دستور را به لوط دادند كه تو همين امشب در دل تاريكى خانواده ات را با خود بردار و از اين سرزمين بيرون شو (فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ.

ولى مواظب باشيد كه هيچيك از شما به پشت سرش نگاه نكند (وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ).

تنها كسى كه از اين دستور تخلف خواهد كرد و به همان بلائى كه به قوم گناهكار مى رسد گرفتار خواهد شد همسر معصيت كار تو است (إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ).

در تفسير جمله لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ مفسران چند احتمال داده اند: نخست اينكه هيچكس به پشت سر نگاه نكند.

ديگر اينكه به فكر مال و وسائل زندگى خود در شهر نباشيد تنها خود را از اين مهلكه بيرون ببريد.

ديگر اينكه هيچيك از شما خانواده از اين قافله كوچك عقب نماند.

چهارم اينكه به هنگام خروج شما زمين لرزه و مقدمات عذاب شروع خواهد شد به پشت سر خود نگاه نكنيد و به سرعت دور شويد.

ولى هيچ مانعى ندارد كه همه اين احتمالات در مفهوم آيه جمع باشد.

سر انجام آخرين سخن را به لوط گفتند كه: لحظه نزول عذاب و ميعاد آنها صبح است و با نخستين شعاع صبحگاهى زندگى اين قوم غروب خواهد كرد (إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ).

اكنون برخيزيد و هر چه زودتر شهر را ترك گوئيد مگر صبح نزديك نيست (أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ).

در بعضى از روايات مى خوانيم هنگامى كه فرشتگان موعد عذاب را صبح ذكر

ص: 67

كردند لوط از شدت ناراحتى كه از اين قوم آلوده داشت همان قومى كه با اعمال ننگينشان قلب او را مجروح و روح او را پر از غم و اندوه ساخته بودند، از فرشتگان خواست كه حالا كه بنا است نابود شوند چه بهتر كه زودتر و همين حالا!، ولى آنها لوط را دلدارى دادند و گفتند مگر صبح نزديك نيست.

سر انجام لحظه عذاب فرا رسيد و به انتظار لوط پيامبر پايان داد، همانگونه كه قرآن مى گويد: هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن سرزمين را زير و رو كرديم، و بارانى از سنگ، از گلهاى متحجر متراكم بر روى هم، بر سر آنها فرو ريختيم (فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ).

سجيل در اصل يك كلمه فارسى است كه از سنگ و گل گرفته شده است بنا بر اين چيزى است كه نه كاملا مانند سنگ سخت شده و نه همچون گل سست است بلكه برزخى ميان آن دو مى باشد.

منضود از ماده نضد به معنى رويهم قرار گفتن و پى درپى آمدن است يعنى اين باران سنگ آنچنان سريع و پى در پى بود كه گوئى سنگها بر هم سوار مى شدند.

ولى اين سنگها، سنگهاى معمولى نبودند بلكه سنگهائى بودند نشاندار، نزد پروردگار تو (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ).

اما تصور نكنيد كه اين سنگها مخصوص قوم لوط بودند، آنها از هيچ قوم و جمعيت و گروه ستمكار و ظالمى دور نيستند (وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ).

اين قوم منحرف هم بر خويش ستم كردند و هم بر جامعه شان، هم سرنوشت ملتشان را ببازى گرفتند و هم ايمان و اخلاق انسانى را، و هر قدر رهبر دلسوزشان فرياد زد، گوش فرا ندادند و مسخره كردند، و قاحت و بى شرمى را به آنجا رساندند كه حتى مى خواستند به حريم ميهمانهاى رهبرشان نيز تجاوز كنند.

اينها كه همه چيز را وارونه كرده بودند! بايد شهرشان هم واژگونه شود! نه فقط زير و رو شود كه بارانى از سنگ، آخرين آثار حيات را در آنجا در هم بكوبد و آنها را زير پوشش خود دفن كند، به گونه اى كه حتى اثرى از آنها در آن سرزمين ديده نشود، تنها بيابانى وحشتناك و بهم ريخته و قبرستانى خاموش و مدفون زير سنگ ريزه ها، از آنها باقى بماند.

ص: 68

آيا تنها قوم لوط بايد چنين مجازات شوند، مسلّماً نه، هر گروه منحرف و ملت ستم پيشه اى چنين سرنوشتى در انتظار او است گاهى زير باران سنگريزه ها، و گاهى زير ضربات بمبهاى آتش زا، و زمانى زير فشارهاى اختلافات كشنده اجتماعى، و بالاخره هر كدام به شكلى و به صورتى.

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

1- چرا لحظه نزول عذاب صبح بود؟

- دقت در آيات بالا اين سؤال را در ذهن خواننده ترسيم مى كند كه صبح در اين ميان چه نقشى داشت؟ چرا در دل شب عذاب نازل نشد.

آيا به خاطر آن است كه گروه مهاجم به خانه لوط هنگامى كه نابينا شده اند به سوى قوم برگشتند و جريان را بازگو كردند، و آنها كمى در فكر فرو رفتند كه جريان چيست و خداوند اين مهلت را تا صبح به آنها داد و شايد بيدار شوند و به سوى او باز گردند؟!.

يا اينكه خداوند نمى خواست در دل شب، بر آنها شبيخون زند و به همين دليل دستور داد تا فرا رسيدن صبح مأموران عذاب دست نگهدارند.

در تفاسير تقريباً چيزى در اين زمينه ننوشته اند ولى آنچه در بالا گفتيم احتمالاتى بود كه قابل مطالعه است.

2- زير و رو چرا؟

- گفتيم عذاب بايد تناسبى با نحوه گناه داشته باشد از آنجا كه اين قوم در طريق انحراف جنسى همه چيز را دگرگون ساختند، خداوند نيز شهرهاى آنها را زير و رو كرد و از آنجا كه- طبق روايات- بارانى از سخنان ركيك به طور مداوم بر هم مى ريختند، خداوند هم بارانى از سنگ بر سر آنان فرو ريخت.

3- باران سنگ چرا؟-

آيا بارش سنگريزه قبل از زير و رو شدن شهرهاى آنها بود، يا همراه آن، يا بعد از آن؟ در ميان مفسران گفتگو است و آيات قرآن نيز صراحتى در اين زمينه ندارد، زيرا اين جمله با واو، عطف شده كه ترتيب از آن استفاده نمى شود.

ولى بعضى از مفسران مانند نويسنده المنار معتقد است، اين باران سنگ يا قبل از

ص: 69

زير و رو شدن بوده، يا در اثناء آن، و فلسفه آن، اين بوده كه افراد پراكنده اى كه در گوشه و كنار قرار داشتند و زير آوارها مدفون نشدند، سالم در نروند، آنها نيز به كيفر اعمال زشتشان برسند!.

روايتى كه مى گويد: همسر لوط، صدا را كه شنيد سر بر گردانيد و در همان حال سنگى به او اصابت كرد و او را كشت، نشان مى دهد كه اين دو (زير و رو شدن و باران سنگ) با هم صورت گرفته است.

ولى اگر از اينها صرف نظر كنيم، مانعى ندارد كه براى تشديد عذاب و محو آثار آنها سنگريزه حتى پس از زير و رو شدن بر آنها نازل شده باشد به طورى كه سرزمينشان زير آن پنهان گردد و آثارش محو شود.

4- نشاندار چرا؟

جمله مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ اين نكته را مى فهماند كه اين سنگها از نزد خدا نشاندار بودند، ولى در اينكه چگونه نشاندار بود، در ميان مفسران گفتگو است، بعضى گفته اند در اين سنگها علاماتى بود كه نشان مى داد سنگ معمولى نيست، بلكه مخصوصا براى عذاب الهى نازل شده است، تا با ريزش سنگهاى ديگر اشتباه نشود و به همين دليل بعضى ديگر گفته اند، سنگها شباهتى با سنگهاى زمينى نداشت، بلكه مشاهده وضع آنها نشان مى داد، نوعى سنگ آسمانى است كه از خارج كره زمين به سوى زمين سرازير شده است!.

بعضى نيز گفته اند اينها علائمى در علم پروردگار داشته كه هر كدام از آنها درست براى فرد معين و نقطه معين نشانه گيرى شده بود، اشاره به اينكه آنقدر مجازاتهاى الهى روى حساب است كه حتى معلوم است كدام شخص با كدام سنگ بايد در هم كوبيده شود، بيحساب و بى ضابطه نيست.

5- تحريم همجنس گرائى.

همجنس گرائى چه در مردان باشد و چه در زنان در اسلام از گناهان بسيار بزرگ است و هر دو داراى حد شرعى است.

حد همجنس گرائى در مردان خواه فاعل باشد يا مفعول اعدام است، و براى اين اعدام طرق مختلفى در فقه بيان شده است، البته اثبات اين گناه بايد از طرق معتبر و

ص: 70

قاطعى كه در فقه اسلامى و روايات وارده از معصومين ذكر شده، صورت گيرد، و حتى سه مرتبه اقرار هم به تنهائى كافى نيست و بايد حداقل چهار بار اقرار به اين عمل كند.

و اما حد همجنس گرائى در زنان پس از چهار بار اقرار و يا ثبوت بوسيله چهار شاهد عادل (به شرائطى كه در فقه گفته شده) صد تازيانه است، و بعضى از فقها گفته اند اگر زن شوهردارى اين عمل را انجام بدهد حد او اعدام است.

اجراى اين حدود، شرائط دقيق و حساب شده اى دارد كه در كتب فقه اسلامى آمده است.

رواياتى كه در مذمت همجنس گرائى از پيشوايان اسلام نقل شده آنقدر زياد و تكان دهنده است كه با مطالعه آن هر كس احساس مى كند كه زشتى اين گناه به اندازه اى است كه كمتر گناهى در پايه آن قرار دارد.

از جمله در روايتى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم لما عمل قوم لوط ما عملوا بكت الارض الى ربها حتى بلغ دموعها الى السماء، بكت السماء حتى بلغ دموعها العرش، فأوحى الله الى السماء ان أحصبيهم، و أوحى الى الأرض أن أخسفى بهم: هنگامى كه قوم لوط آن اعمال ننگين را انجام دادند زمين آنچنان ناله و گريه سر داد كه اشكهايش به آسمان رسيد، و آسمان آنچنان گريه كرد كه اشكهايش به عرش رسيد، در اين هنگام خداوند به آسمان وحى فرستاد كه آنها را سنگباران كن! و به زمين وحى فرستاد كه آنها را فرو بر! (بديهى است گريه و اشك جنبه تشبيه و كنايه دارد).

و در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من جامع غلاماً جاء يوم القيامة جنباً لا ينقيه ماء الدنيا و غضب الله عليه و لعنه و أعدّ له جهنم و سائت مصيرا ...

ثم قال ان الذكر يركب الذكر فيهتزّ العرش لذلك: هر كس با نوجوانى آميزش جنسى كند (و بدون توبه بميرد) روز قيامت ناپاك وارد محشر مى شود، آنچنان كه تمام آبهاى جهان او را پاك نخواهند كرد، و خداوند او را غضب مى كند و از رحمت خويش دور مى دارد و دوزخ را براى او آماده ساخته است و چه بد جايگاهى است ... سپس فرمود: هر گاه جنس مذكر با مذكر آميزش كند (از بزرگى و سنگينى اين گناه) عرش خداوند به لرزه در مى آيد.

ص: 71

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: آنها كه تن به چنين كارى در مى دهند بازماندگان سدوم (قوم لوط) هستند سپس اضافه فرمود: من نمى گويم از فرزندان آنها هستند ولى از طينت آنها هستند سؤال شد همان شهر سدوم كه زيرورو شد، فرمود: آرى چهار شهر بودند سدوم و صريم و لدنا و غميرا (عمورا).

در روايت ديگرى از امير مؤمنان على عليه السلام مى خوانيم كه فرمود: از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم چنين مى گفت: لعن الله المتشبهين من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجال: لعنت خدا بر آن مردانى باد كه خود را شبيه زنان مى سازند، (مانندزنان خود فروشى مى كنند يابا مردان آميزش جنسى مى كنند) و لعنت خدا بر زنانى باد كه خود را شبيه مردان مى كنند (وبا همجنس گرائى (و مساحقه)، مانند مردان با زنان همجنس خود مقاربت مى كنند، و يا به معناى وسيع تر مانند اين زمان تغيير جنسيت داده و خود را زن يا مرد مى كنند و ازدواج مى نمايند).

فلسفه تحريم هم جنس گرائى.

گرچه در دنياى غرب كه آلودگى هاى جنسى فوق العاده زياد است، اين گونه زشتيها مورد تنفر نيست و حتى شنيده مى شود در بعضى از كشورها همانند انگلستان طبق قانونى كه با كمال وقاحت از پارلمان گذشته اين موضوع جواز قانونى پيدا كرده!! ولى شيوع اين گونه زشتى ها هرگز از قبح آن نمى كاهد و مفاسد اخلاقى و روانى و اجتماعى آن در جاى خود ثابت است.

(حتى در هنگام تصويب قانون جواز آن در مجلس انگلستان و بعدها در آمريكا، چندين نفر از رؤساى جمهور وقت و بزرگان ديگر اعتراض دادند كه تصويب اين قانون، كرامت و برترى مرد را زير سؤال برده و لگد مال مى كند).(1)

گاهى بعضى از پيروان مكتب مادى كه اينگونه آلودگيها را دارند براى توجيه عملشان مى گويند ما هيچگونه منع طبى براى آن سراغ نداريم!.

ولى آنها فراموش كرده اند كه اصولا هر گونه انحراف جنسى در تمام روحيات و ساختمان وجود انسان اثر مى گذارد و تعادل او را بر هم مى زند.

توضيح اينكه: انسان به صورت طبيعى و سالم تمايل جنسى به جنس مخالف دارد


1- رسانه هاى گروهى وقت از قبيل تلويزيون و مجلات و روزنامه ها.

ص: 72

و اين تمايل از ريشه دارترين غرائز انسان و ضامن بقاء نسل او است.

هر گونه كارى كه تمايل را از مسير طبيعيش منحرف سازد، يكنوع بيمارى و انحراف روانى در انسان ايجاد مى كند.

مردى كه تمايل به جنس موافق دارد و يا مردى كه تن به چنين كارى مى دهد هيچكدام يك مرد كامل نيستند، در كتابهاى امور جنسى هموسكو آليسم

(همجنس گرائى) به عنوان يكى از مهمترين انحراف ذكر شده است.

ادامه اين كار تمايلات جنسى را نسبت به جنس مخالف در انسان تدريجاً مى كشد و در مورد كسى كه تن به اين كار در مى دهد احساسات زنانه تدريجاً در او پيدا مى شود و هر دو گرفتار ضعف مفرط جنسى و به اصطلاح سرد مزاجى مى شوند، به طورى كه بعد از مدتى قادر به آميزش طبيعى (آميزش با جنس مخالف) نخواهند بود.

با توجه به اينكه احساسات جنسى مرد و زن هم در ارگانيسم بدن آنها مؤثر است و هم در روحيات و اخلاق ويژه آنان، روشن مى شود كه از دست دادن احساسات طبيعى تا چه حد ضربه بر جسم و روح انسان وارد مى سازد، و حتى ممكن است افرادى كه گرفتار چنين انحرافى هستند، چنان گرفتار ضعف جنسى شوند كه ديگر قدرت بر توليد فرزند پيدا نكنند.

اين گونه اشخاص از نظر روانى غالباً سالم نيستند و در خود يكنوع بيگانگى از خويشتن و بيگانگى از جامعه اى كه به آن تعلق دارند احساس مى كنند.

قدرت اراده را كه شرط هر نوع پيروزى است تدريجا از دست مى دهند، و يكنوع سرگردانى و بى تفاوتى در روح آنها لانه مى كند.

آنها اگر به زودى تصميم به اصلاح خويشتن نگيرند و حتى در صورت لزوم از طبيب جسمى يا روانى كمك نخواهند و اين عمل به صورت عادتى براى آنها در آيد، ترك آن مشكل خواهد شد، ولى در هر حال هيچوقت براى ترك اين عادت زشت دير نيست، تصميم مى خواهد و عمل.

بهر حال سرگردانى روانى تدريجا آنها را به مواد مخدر و مشروبات الكلى و انحرافات اخلاقى ديگر خواهد كشانيد و اين يك بدبختى بزرگ ديگر است.

ص: 73

جالب اينكه در روايات اسلامى در عباراتى كوتاه و پر معنى اشاره به اين مفاسد شده است، از جمله در روايتى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه كسى از او سؤال كرد لم حرم الله اللواط: چرا خداوند لواط را حرام كرده است فرمود: من اجل انه لو كان اتيان الغلام حلالا لاستغنى الرجال عن النساء و كان فيه قطع النسل و تعطيل الفروج و كان فى اجازة ذلك فساد كثير: اگر آميزش با پسران حلال بود مردان از زنها بى نياز (و نسبت به آنان بى ميل) مى شدند، و اين باعث قطع نسل انسان مى شد و باعث از بين رفتن آميزش طبيعى جنس موافق و مخالف مى گشت و اين كار مفاسد زياد اخلاقى و اجتماعى ببار مى آورد.

ذكر اين نكته نيز قابل توجه است كه اسلام يكى از مجازاتهائى را كه براى چنين افرادى قائل شده آنست كه ازدواج خواهر و مادر و دختر شخص مفعول بر فاعل حرام است يعنى اگر چنين كارى قبل از ازدواج صورت گرفته شد، اين زنان براى او حرام ابدى مى شوند.

آخرين نكته اى كه در اينجا بايد يادآور شويم اين است كه كشيده شدن افراد به اينگونه انحراف جنسى علل بسيار مختلفى دارد و حتى گاهى طرز رفتار پدر و مادر با فرزندان خود، و يا عدم مراقبت از فرزندان همجنس، و طرز معاشرت و خواب آنها با هم در خانه ممكن است از عوامل اين آلودگى گردد.

گاهى ممكن است انحراف اخلاقى ديگر سر از اين انحراف بيرون آورد.

قابل توجه اينكه در حالات قوم لوط مى خوانيم كه عامل آلودگى آنها به اين گناه اين بود كه آنها مردمى بخيل بودند و چون شهرهاى آنها بر سر راه كاروانهاى شام قرار داشت و آنها نمى خواستند از ميهمانان و عابرين پذيرائى كنند در آغاز چنين به آنها وانمود مى كردند كه قصد تجاوز جنسى به آنان دارند تا ميهمانان و عابرين را از خود فرار دهند، ولى اين عمل تدريجا به صورت عادت براى آنها در آمد و تمايلات انحراف جنسى تدريجا در وجود آنها بيدار شد و كارشان به جائى رسيد كه از فرق تا قدم آلوده شدند.

حتى شوخى هاى بى موردى كه گاهى در ميان پسران و يا دختران نسبت به همجنسان خود مى شود گاهى انگيزه كشيده شدن به اين انحرافات مى گردد، به هر

ص: 74

حال بايد به دقت مراقب اينگونه مسائل بود، و آلودگان را به سرعت نجات داد و از خدا در اين راه توفيق طلبيد.

اخلاق قوم لوط.

در روايات و تواريخ اسلامى اعمال زشت و ننگين ديگرى به موازات انحراف جنسى از آنها نقل شده است از جمله در سفينة البحار مى خوانيم: قيل كانت مجالسهم تشتمل على انواع المناكير مثل الشتم و السخف و الصفح و القمار و ضرب المخراق و خذف الاحجار على من مرّبهم و ضرب المعازف و المزامير و كشف العورات:

گفته مى شود مجالس آنها مملو بود از انواع منكرات و اعمال زشت، فحشهاى ركيك و كلمات زننده با هم رد و بدل مى كردند، با كف دست بر پشت يكديگر مى كوبيدند، قمار مى كردند، و بازيهاى بچه گانه داشتند، سنگ به عابران پرتاب مى كردند و انواع آلات موسيقى را بكار مى بردند و در حضور جمع بدن خود را برهنه و كشف عورت مى نمودند!.

روشن است در چنان محيط آلوده اى، انحراف و زشتى هر روز ابعاد تازه اى بخود مى گيرد، و اصولا قبح اعمال ننگين برچيده مى شود و آنچنان در اين مسير پيش مى روند كه هيچ كارى در نظر آنها زشت و منكر نيست!.

و از آنها بدبخت تر اقوام و ملتهائى هستند كه در عصر پيشرفت علوم و دانشها در همان راه گام برمى دارند و حتى گاهى اعمالشان بقدرى ننگين و رسوا است كه اعمال قوم لوط را به فراموشى مى سپارد.(1)

ناگفته نماند، آوردن جريان قوم لوط عليه السلام با اين طول و تفصيل در اين كتاب كه در ابتدا با موضوع كتاب متناسب به نظر نمى آيد به دوعلت است،

1- چون برچيدن تشكيلات كثيف قوم لوط عليه السلام شبانه انجام گرفته و روى زمين از وجود ناپاك آنها، در شب تطهير گرديده است، پس با موضوع كتاب داراى نوعى تناسب و هماهنگى مى باشد.

2- فرستادگان خدا به لوط دستور مى دهند شبانه خود و عيالاتش را جز زنش، از شهر بيرون برده و از مهلكه نجات دهد و از پرده شب استفاده نمايد و كسى متوجه


1- تفسير نمونه ج: 9 ص: 183 ببعد.

ص: 75

فرار آنه نشود كه جلويشان را گرفته و مان شوند.

3- البته اين انحراف جنسى در اين زمان در كشورهاى غربى بسيار شايع و حتى به صورت ازدواج قانونى در آمده است و به تدريج دامنگير جوامع ديگر مى شود، با آوردن سرگذشت اين قوم و پايان يافتن زندگى آنها با آن بلاى وحشتناك و برچيده شدن آنان با آن عواقب ترسناك و محو گشتن با آن وضع اسفناك و رقت بار، آژير خطر و هشدارى باشد، براى آنان كه عمر خود را با اين بد بختى سپرى كرده و با اين عمل زشت روزگار مى گذرانند، مبادا روزى مانند قوم لوط به كوبيده شدن با سنگ هاى آسمانى و زير و رو شدن ومحو گشتن از صفحه گيتى، گرفتار آيند.

10- عبوديت و بندگى را درقسمتى از شب انجام ده

11- هود: 114 وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ (114) هود: 114 در دو طرف روز، و اوايل شب، نماز را برپا دار؛ چرا كه حسنات، سيئات (و آثار آنها را) از بين مى برند؛ اين تذكّرى است براى كسانى كه اهل تذكّرند!.

تفسير: نماز و صبر.

در اين آيه، انگشت روى دو دستور از مهمترين دستورات اسلامى كه در واقع روح ايمان و پايه اسلام است، گذارده شده: نخست فرمان به اقامه نماز داده مى گويد:

نماز را در دو طرف روز، و در اوائل شب بر پا دار.

ظاهر تعبير طَرَفَيِ النَّهارِ (دو طرف روز) اين است كه نماز صبح و مغرب را بيان مى كند، كه در دو طرف روز قرار گرفته و زُلَفْ كه جمع زُلْفه به معنى نزديكى است به قسمتهاى آغاز شب كه نزديك به روز است گفته مى شود بنا بر اين منطبق بر نماز عشاء مى گردد.

همين تفسير در روايات ائمه اهلبيت عليهم السلام نيز وارد شده كه آيه فوق اشاره به سه نماز (صبح و مغرب و عشا) است.

در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه چرا از نمازهاى پنجگانه تنها در اينجا اشاره به سه

ص: 76

نماز صبح و مغرب و عشا شده و از نماز ظهر و عصر سخن به ميان نيامده است.

پيچيده بودن پاسخ اين سؤال سبب شده است كه بعضى از مفسران طَرَفَيِ النَّهارِ را آنچنان وسيع بگيرند كه هم نماز صبح و هم ظهر و عصر و هم مغرب را شامل شود و با تعبير به زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ كه اشاره به نماز عشا است همه نمازهاى پنجگانه را در بر مى گيرد.

ولى انصاف اين است كه طَرَفَيِ النَّهارِ تاب چنين تفسيرى را ندارد مخصوصا با توجه به اينكه مسلمانان صدر اول مقيد بودند كه نماز ظهر را در اول وقت و نماز عصر را حدود نيمه وقت (ميان ظهر و غروب آفتاب) انجام دهند.

تنها چيزى كه مى توان اينجا گفت اين است كه در آيات قرآن گاهى هر پنج نماز ذكر شده مانند أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ اسراء- 78 و گاهى سه نماز مانند آيه مورد بحث و گاهى تنها يك نماز ذكر شده است، مانند حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ (بقره: 238)

بنا بر اين لزومى ندارد كه در هر مورد هر پنج نماز با يكديگر ذكر شود بخصوص اينكه گاهى مناسبات ايجاب مى كند كه تنها روى نماز ظهر (صلوة وسطى) به خاطر اهميتش تكيه شود، و گاهى روى نماز صبح و مغرب و عشا كه گاهى بخاطر خستگى و يا خواب ممكن است در معرض فراموشى قرار گيرد.

سپس براى اهميت نماز روزانه خصوصا و همه عبادات و طاعات و حسنات عموما چنين ميگويد: حسنات، سيئات را از ميان مى برند إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ.

و اين تذكر و يادآورى است براى آنها كه توجه دارند (ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ).

آيه فوق همانند قسمتى ديگر از آيات قرآن تأثير اعمال نيك را در از ميان بردن آثار سوء اعمال بد بيان مى كند، در سوره نساء آيه 31 مى خوانيم: إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ: اگر از گناهان بزرگ دورى كنيد گناهان كوچك شما را مى پوشانيم.

و در آيه (7 عنكبوت) مى خوانيم وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ: كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دارند گناهان آنانرا مى پوشانيم.

ص: 77

و به اين ترتيب اثر خنثى كننده گناه را در طاعات و اعمال نيك تثبيت مى كند.

از نظر روانى نيز شك نيست كه هر گناه و عمل زشتى، يك نوع تاريكى در روح و روان انسان ايجاد مى كند كه اگر ادامه يابد اثرات آنها متراكم شده، به صورت وحشتناكى انسان را مسخ مى كند.

ولى كار نيك كه از انگيزه الهى سر چشمه گرفته به روح آدمى لطافتى مى بخشد كه آثار گناه را مى تواند از آن بشويد و آن تيرگيها را به روشنائى مبدل سازد.

اما از آنجا كه جمله فوق (إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ) بلا فاصله بعد از دستور نماز ذكر شده يكى از مصداقهاى روشن آن، نمازهاى روزانه است و اگر مى بينيم در روايات تنها تفسير به نمازهاى روزانه شده دليل بر انحصار نيست، بلكه بيان يك مصداق روشن قطعى است.

اهميت فوق العاده نماز

در روايات متعددى كه ذيل آيات فوق از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده تعبيراتى ديده مى شود كه از اهميت فوق العاده نماز در مكتب اسلام پرده بر مى دارد.

ابو عثمان مى گويد: من با سلمان فارسى زير درختى نشسته بودم، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد تا تمام برگهايش فرو ريخت، سپس رو به من كرد و گفت سئوال نكردى چرا اين كار را كردم.

گفتم: بگو ببينم منظورت چه بود؟ گفت: اين همان كارى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم انجام داد هنگامى كه خدمتش زير درختى نشسته بودم، سپس پيامبر اين سؤال را از من كرد و گفت سلمان نمى پرسى چرا چنين كردم؟ من عرض كردم بفرمائيد چرا؟

فرمود: ان المسلم اذا توضّأ فأحسن الوضوء ثم صلّى الصلوات الخمس، تحاتت خطاياه كما تحاتّ هذا الورق ثم قرء هذه الاية و أقم الصّلوة ...: هنگامى كه مسلّماًن وضو بگيرد و خوب وضو بگيرد، سپس نمازهاى پنجگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ريزد، همانگونه كه برگهاى اين شاخه فرو ريخت، سپس همين آيه (أَقِمِ الصَّلاةَ ...) را تلاوت فرمود.

در حديث ديگرى از يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بنام ابى امامه مى خوانيم كه مى گويد

ص: 78

روزى در مسجد، خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بوديم كه مردى آمد و عرض كرد يا رسول الله من گناهى كرده ام كه حد بر آن لازم مى شود، آن حد را بر من اجرا فرما، فرمود: آيا نماز با ما خواندى؟ عرض كرد آرى، اى رسولخدا، فرمود: خداوند گناه تو- يا حد تو- را بخشيد.

و نيز از على عليه السلام نقل شده كه مى فرمايد: با رسولخدا در مسجد در انتظار نماز بوديم كه مردى برخاست و عرض كرد: اى رسولخدا من گناهى كرده ام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روى از او برگرداند، هنگامى كه نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخن اول را تكرار كرد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا با ما اين نماز را انجام ندادى؟ و براى آن بخوبى وضو نگرفتى؟ عرض كرد: آرى، فرمود اين كفاره گناه تو است!.

و نيز از على عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود: انما منزلة الصلوات الخمس لأمّتى كنهر جار على باب أحدكم فما يظنّ أحدكم لو كان فى جسده دَرَنٌ ثم إغتسل فى ذلك النهر خمس مرّات كان يبقى فى جسده درن فكذلك و الله الصلوات الخمس لأمّتى: نمازهاى پنجگانه براى امت من همچون يك نهر آب جارى است كه بر در خانه يكى از شما باشد، آيا گمان مى كنيد اگر كثافتى در تن او باشد و سپس پنج بار در روز در آن نهر غسل كند آيا چيزى از آن بر جسد او خواهد ماند (مسلّماً نه) همچنين است بخدا سوگند نمازهاى پنجگانه براى امت من.

به هر حال جاى ترديد نيست كه هر گاه نماز با شرائطش انجام شود، انسان را در عالمى از معنويت و روحانيت فرو مى برد كه پيوندهاى ايمانى او را با خدا چنان محكم مى سازد كه آلودگيها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو مى دهد.

نماز انسان را در برابر گناه بيمه مى كند، و نيز نماز زنگار گناه را از آئينه دل مى زدايد.

نماز جوانه هاى ملكات عالى انسانى را در اعماق جان بشر مى روياند، نماز اراده را قوى و قلب را پاك و روح را تطهير مى كند، و به اين ترتيب نماز در صورتى كه بصورت جسم بيروح نباشد مكتب عالى تربيت است.

اميد بخش ترين آيه قرآن.

در تفسير آيه مورد بحث حديث جالبى از على عليه السلام به اين مضمون نقل شده است كه روزى رو به سوى مردم كرد و فرمود: به نظر شما اميد بخش ترين آيه قرآن كدام آيه

ص: 79

است؟ بعضى گفتند آيه إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ (خداوند هرگز شرك را نمى بخشد و پائين تر از آن را براى هر كس كه بخواهد مى بخشد).

امام فرمود: خوب است، ولى آنچه من مى خواهم نيست، بعضى گفتند آيه وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً (هر كس عمل زشتى انجام دهد يا بر خويشتن ستم كند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحيم خواهد يافت) امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نيست.

بعضى ديگر گفتند آيه قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ (اى بندگان من كه اسراف بر خويشتن كرده ايد از رحمت خدا مايوس نشويد) فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نيست! بعضى ديگر گفتند آيه وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ (پرهيزكاران كسانى هستند كه هنگامى كه كار زشتى انجام مى دهند يا به خود ستم مى كنند به ياد خدا مى افتند، از گناهان خويش آمرزش مى طلبند و چه كسى است جز خدا كه گناهان را بيامرزد) باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نيست.

در اين هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه كردند فرمود:

چه خبر است اى مسلمانان؟ عرض كردند: به خدا سوگند ما آيه ديگرى در اين زمينه سراغ نداريم.

امام فرمود: از حبيب خودم رسولخدا شنيدم كه فرمود: اميد بخشترين آيه قرآن اين آيه است وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرِينَ.

البته در حديث ديگرى آمده است كه اميد بخشترين آيه قرآن: آيه 48 سوره نساء إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ مى باشد.

اما با توجه به اينكه هر يك از اين آيات به زاويه اى از اين بحث نظر دارد و يك بعد از ابعاد آن را بيان مى كند، تضادى با هم ندارد: در واقع آيه مورد بحث از كسانى سخن مى گويد كه نمازهاى خود را به خوبى انجام مى دهند، نمازى با روح و با حضور

ص: 80

قلب كه آثار گناهان ديگر را از دل و جانشان مى شويد.

اما آيه ديگر از كسانى سخن مى گويد كه داراى چنين نمازى نيستند و تنها از در توبه وارد مى شوند پس اين آيه براى اين گروه و آن آيه براى آن گروه اميدبخش ترين آيه است.

چه اميدى از اين بيشتر كه انسان بداند هر گاه پاى او بلغزد و يا هوى و هوس بر او چيره شود (بدون اينكه اصرار بر گناه داشته باشد پايش به گناه كشيده شود) هنگامى كه وقت نماز فرا رسيد، وضو گرفت و در پيشگاه معبود به راز و نياز برخاست احساس شرمسارى كه از لوازم توجه به خدا است نسبت به اعمال گذشته به او دست داد گناه او بخشوده مى شود و ظلمت و تاريكيش از قلب او بر مى خيزد.

به دنبال برنامه انسانساز نماز و بيان تأثيرى كه حسنات در زدودن سيئات دارد در آيه بعد فرمان به صبر مى دهد، و مى گويد: شكيبا باش كه خدا اجر نيكوكاران را ضايع نمى كند (وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ).

گرچه بعضى از مفسران خواسته اند معنى صبر را در اينجا محدود به مورد نماز و يا اذيت و آزارهاى دشمنان در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى كنند.

ولى روشن است كه هيچگونه دليلى بر محدود ساختن معنى صبر، در آيه مورد بحث نداريم بلكه يك مفهوم كلى و جامع را در بر دارد كه هر گونه شكيبائى را در برابر مشكلات، مخالفت ها، آزارها، هيجان ها، طغيان ها و مصائب گوناگون را شامل مى شود و ايستادگى در برابر تمام اين حوادث در مفهوم جامع صبر مندرج است.

صبر يك اصل كلى و اساس اسلامى است كه در موردى از قرآن با نماز همراه ذكر شده است شايد به اين دليل كه نماز در انسان حركت مى آفريند و دستور صبر، مقاومت ايجاب مى كند، و اين دو يعنى حركت و مقاومت هنگامى كه دست به دست هم دهند عامل اصلى هر گونه پيروزى خواهند شد.

اصولا هيچگونه نيكى بدون ايستادگى و صبر ممكن نيست، چون بپايان رساندن كارهاى نيك حتما استقامت لازم دارد، و به همين جهت در آيه فوق به دنبال امر به صبر مى فرمايد خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند، يعنى نيكوكارى بدون

ص: 81

صبر و ايستادگى ميسر نيست.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه مردم در برابر حوادث ناگوار به چند گروه تقسيم مى شوند.

1- گروهى فورا دست و پاى خود را گم مى كنند و به گفته قرآن بنا بر جزع و فزع مى گذارند إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (معارج- 20).

2- گروه ديگرى دست و پاى خود را گم نمى كنند و با تحمل و برد بارى در برابر حادثه مى ايستند.

3- گروه ديگرى هستند كه علاوه بر تحمل و برد بارى، شكر گزارى هم دارند.

4- گروه ديگرى هستند كه در برابر اينگونه حوادث عاشقانه به تلاش و كوشش بر مى خيزند و براى خنثى كردن اثرات منفى حادثه، طرح ريزى مى كنند، جهاد و پيكار خستگى ناپذير به خرج مى دهند و تا مشكل را از پيش پا بر ندارند آرام نمى گيرند.

خداوند به چنين صابرانى وعده پيروزى داده (إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ انفال: 65).

و نعمتهاى بهشتى را پاداش سراى ديگر آنها شمرده (وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً- انسان: 12).(1)

11- خداوند بوسيله شب، روز را مى پوشاند

12- رعد: 3 يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (3)

رعد: 3 و او كسى است كه زمين را گسترد؛ و در آن كوه ها و نهرهايى قرار داد؛ و در آن از تمام ميوه ها دو جفت آفريد؛ (پرده سياه) شب را بر روز مى پوشاند؛ در اينها آياتى است براى گروهى كه تفكر مى كنند!

و از آنجا كه زندگى انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گياهان و ميوه ها بدون نظام دقيق شب و روز امكان پذير نيست در قسمت ديگر اين آيه از اين موضوع


1- تفسير نمونه ج: 9 ص: 266 ببعد.

ص: 82

سخن به ميان آورده، مى گويد: خداوند بوسيله شب، روز را مى پوشاند و پرده بر آن مى افكند (يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ).

چرا كه اگر پرده تاريك آرام بخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب، همه گياهان را مى سوزاند و اثرى از ميوه ها و بطور كلى از موجودات زنده بر صفحه زمين باقى نمى ماند.

با اينكه در كره ماه، روز، دائمى نيست، اما همين مقدار كه طول روزها به مقدار پانزده شبانه روز كره زمين است، حرارت در وسط روز در كره ماه آنقدر بالا مى رود كه اگر آب و مايع ديگرى در آنجا باشد به نقطه جوشش و بالاتر از آن مى رسد و هيچ موجود زنده اى را كه در زمين مى شناسيم، تاب تحمل آن گرما را در شرائط عادى ندارد.

و در پايان آيه مى فرمايد: در اين موضوعات كه گفته شد، آيات و نشانه هائى است براى آنهائى كه تفكر مى كنند (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).

آنها كه در اين نظام بديع و شگرف، مى انديشند، در نظام نور و ظلمت، در نظام كرات آسمانى و گردش آنها و در نظام نور افشانى خورشيد و ماه و خدمتگزارى آنان نسبت به انسانها، و در نظام گسترش زمين و اسرار پيدايش كوهها و نهرها و گياهان و ميوه ها، آرى آنها در اين آيات قدرت لا يزال و حكمت بى پايان آفريدگار را به روشنى مى بينند.(1)

12- همه موجودات سر بر فرمان توأند اى انسان!

13- ابراهيم: 33 وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ (33) ابراهيم 33 و خورشيد و ماه را- كه با برنامه منظّمى دركارند- به تسخير شما درآورد؛ و شب و روز را (نيز) مسخّر شما ساخت؛

همه موجودات سر بر فرمان تواند اى انسان!

بار ديگر در اين آيات به تسخير موجودات مختلف زمين و آسمان در برابر انسان


1- تفسير نمونه ج: 10 ص: 116.

ص: 83

برخورد مى كنيم كه روى شش قسمت از آن تكيه شده است: تسخير كشتى ها، تسخير نهرها، تسخير خورشيد، تسخير ماه، تسخير شب

و تسخير روز كه بخشى از آسمان و بخشى از زمين و بخشى از پديده هاى ميان اين دو (شب و روز) مى باشد.

انسان از ديدگاه قرآن آنقدر عظمت دارد كه همه اين موجودات به فرمان الله مسخر او گشته اند، يعنى يا زمام اختيارشان بدست انسان است، و يا در خدمت منافع انسان حركت مى كنند، و در هر حال آنقدر به اين انسان عظمت داده شده است كه به صورت يك هدف عالى در مجموعه آفرينش در آمده است.

خورشيد براى او نور افشانى مى كند، بسترش را گرم مى سازد، انواع گياهان براى او مى روياند محيط زندگانيش را از لوث ميكربهاى مزاحم پاك مى كند، شادى و سرور مى آفريند، و مسير زندگى را به او نشان مى دهد.

ماه، چراغ شبهاى تاريك او است، تقويمى است طبيعى و جاودانى، جزر و مدى كه بر اثر ماه پيدا مى شود، بسيارى از مشكلات انسان را مى گشايد، درختان زيادى را (به خاطر بالا آمدن آب نهرهاى مجاور درياها) آبيارى مى كند، درياى خاموش و راكد را به حركت در مى آورد و از ركود و گنديدن حفظ مى كند و اكسيژن لازم بر اثر تموج در اختيار موجودات زنده درياها مى گذارد.

بادها، كشتى ها را در سينه اقيانوسها به حركت در مى آورند و بزرگترين مركب و وسيعترين جاده هاى انسان را همين كشتى ها و همين درياها تشكيل مى دهند، تا آنجا كه گاهى، كشتيهائى به عظمت يك شهر و با همان جمعيت كه در يك شهر كوچك زندگى مى كنند بر پهنه اقيانوسها به حركت در مى آيند.

نهرها، در خدمت او هستند، زراعتهايش را آبيارى و دامهايش را سيراب و محيط زندگيش را با طراوت و حتى مواد غذائيش (ماهيها) را در دل خود براى او مى پرورانند.

تاريكى شب همچون لباسى او را مى پوشاند، و آرامش و راحتى به او ارزانى مى دارد، و همچون يك باد زن، حرارت سوزنده آفتاب را تخفيف مى دهد و به او جان و حيات تازه مى بخشد.

ص: 84

و سرانجام روشنائى روز، او را به حركت و تلاش دعوت مى كند، و گرمى و حرارت مى آفريند و در همه جا جنبش و حركت ايجاد مى كند.

و خلاصه همه از بهر او سرگشته و فرمانبردارند و بيان و شرح اين همه نعمت علاوه بر اينكه در انسان شخصيت تازه اى مى آفريند و او را به عظمت مقام خويش آگاه مى سازد، حس شكرگزاريش را نيز برمى انگيزد.

از اين بيان ضمنا اين نتيجه بدست آمد كه تسخير در فرهنگ قرآن به دو معنى آمده است، يكى در خدمت منافع و مصالح انسان بودن (مانند تسخير خورشيد و ماه) و ديگرى زمام اختيارش در دست بشر بودن (مانند تسخير كشتى ها و درياها).

و اينكه بعضى پنداشته اند كه اين آيات اشاره به اصطلاحى است كه امروز براى تسخير داريم (مانند تسخير كره ماه بوسيله مسافران فضائى) درست به نظر نمى رسد، زيرا در بعضى از آيات قرآن مى خوانيم وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ (جاثيه- 13) كه نشان مى دهد همه آنچه در آسمانها و همه آنچه در زمين است مسخر انسان است، در حالى كه مى دانيم مسافرت فضانوردان به همه كرات آسمانى قطعا محال است.

آرى در قرآن بعضى آيات ديگر داريم كه ممكن است اشاره به اين نوع تسخير باشد دائِبَيْنِ

دائب از ماده دئوب به معنى استمرار چيزى در انجام يك برنامه به صورت يك حالت و سنت است، البته خورشيد، حركت به دور زمين ندارد و اين زمين است كه به دور آفتاب مى گردد و ما مى پنداريم آفتاب به دور ما مى چرخد، ولى در معنى دائب حركت در مكان نيفتاده است بلكه استمرار در انجام يك كار و يك برنامه در مفهوم آن درج است، و مى دانيم خورشيد و ماه برنامه نورافشانى و تربيتى خود را نسبت به كره زمين و انسانها به طور مستمر و با يك حساب كاملا منظم انجام مى دهند (و فراموش نبايد كرد كه يكى از معانى دأب، عادت است).(1)

13- خانواده ات را تاريكى شب باخود ببر


1- تفسير نمونه ج: 10 ص: 355 ببعد.

ص: 85

14- حجر: 65 فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ (65) حجر: 65 پس، خانواده ات را در اواخر شب با خود بردار، و از اينجا ببر؛ و خودت به دنبال آنها حركت كن؛ و كسى از شما به پشت سر خويش ننگرد؛ مأمور هستيد برويد!»

جريان حضرت لوط عليه السلام در سوره هاى مختلف قرآن آمده است و قبلا در ذيل آيه 81 سوره هود، شرحى گذشت.

در اين آيه مباركه نجات حضرت لوط عليه السلام و خانواده اش را به اواخر شب موكول نموده است يعنى شب نحس و نابودى قوم او، شب رستگارى و رهائى بخش براى او و خاندانش شده است، پس شب هيچ وقت براى همه، مايه نگرانى و تب ولرز نيست.

اين پيامبر خدا وقتى كه جسارت و وقاحت قوم خود را درباره فرشتگان مهمانش ديد، از طريق ديگرى وارد شد، شايد بتواند آنها را از خواب غفلت و مستى انحراف و ننگ، بيدار سازد، رو به آنها كرده گفت: چرا شما راه انحرافى مى پوئيد، اگر منظورتان اشباع غريزه جنسى است چرا از طريق مشروع و ازدواج صحيح وارد نمى شويد اين ها دختران منند (آماده ام آنها را به ازدواجتان در آورم) اگر شما مى خواهيد كار صحيحى انجام دهيد راه اين است (قالَ هؤُلاءِ بَناتِي إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ).

بدون شك دختران لوط تعداد محدودى بودند، و آن جمعيت افراد زيادى، ولى هدف لوط اين بود كه به آنها اتمام حجت كند و بگويد من تا اين حد نيز آماده فداكارى براى حفظ حيثيت مهمانان خويش، و نجات شما از منجلاب فساد هستم.

ناگفته پيدا است كه لوط نمى خواست دختران خود را به ازدواج مشركان گمراه در آورد بلكه هدفش اين بود كه بيائيد و ايمان بياوريد و بعد هم دختران خودم را به ازدواج شما در مى آورم.

اما واى از مستى شهوت، مستى انحراف، و مستى غرور و لجاجت، اگر ذره اى از اخلاق انسانى و عواطف بشرى در آنها وجود داشت، كافى بود كه آنها را در برابر

ص: 86

چنين منطقى شرمنده كند، لااقل از خانه لوط باز گردند و حيا كنند،

اما نه تنها منفعل نشدند، بلكه بر جسارت خود افزودند و خواستند دست به سوى ميهمانان لوط دراز كنند!! اينجاست كه خدا روى سخن را به پيامبر اسلام كرده، مى گويد: قسم به جان و حيات تو كه اينها در مستى خود سخت سرگردانند!

(لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ).

و در سوره هود به دنبال بحثى مشابه همين بحث خوانديم كه فرشتگان پرده از روى كار خود برداشتند، رو به سوى لوط كرده، گفتند: نترس آنها به تو آسيبى نمى رسانند.

و در آيه 37 سوره قمر مى خوانيم: هنگامى كه آنها بر جسارت خويش افزودند و تصميم بر تجاوز به ميهمانان گرفتند چشمانشان را نابينا ساختيم وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ و چنانكه در بعضى از روايات آمده يكى از فرشتگان مشتى خاك به صورت آنها پاشيد، همه نابينا شدند، (و فرياد زنان باز گشتند).

در اينجا سخن الهى درباره اين قوم اوج مى گيرد و در دو آيه فشرده و كوتاه سرنوشت شوم آنها را به صورتى قاطع و كوبنده و بسيار عبرت انگيز بيان مى كند، و مى گويد: سرانجام فرياد تكان صيحه وحشتناكى به هنگام طلوع آفتاب، همه را فرا گرفت (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ).

اين صيحه ممكن است صداى يك صاعقه عظيم و يا صداى يك زلزله وحشتناك بوده باشد، و به هر حال فريادى بود كه از وحشت آن همگى بيهوش شدند، و يا جان خويش را از دست دادند، و مى دانيم امواج صوتى هنگامى كه از حد معينى بگذرد، آزار دهنده و وحشت انگيز، و از آنهم كه فراتر برود انسان را مدهوش مى كند، و يا ارگانهاى حياتى را به كلى از كار مى اندازد، و حتى ممكن است ساختمانها را ويران سازد.

ولى به اين اكتفا ننموديم بلكه شهر آنها را به كلى زير و رو كرديم بالاى آن را پائين و پائين را بالا قرار داديم! (فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها).

اين مجازات نيز براى آنها كافى نبود به دنبال آن بارانى از سجيل (گلهاى متحجر شده) بر سر آنان فرو ريختيم! (وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ).

ص: 87

ريزش اين باران سنگ، ممكن است براى هدف گيرى كسانى بوده باشد كه از آن صيحه وحشتناك نابود نشده و يا زير آوار نرفته بودند، و نيز ممكن است براى محو اجساد پليد و آثار اين قوم بوده است، آنچنان كه پس از اين باران سنگ اگر كسى از آن ديار مى گذشت نمى توانست به آسانى باور كند كه روزى در اين منطقه شهرهاى آبادى بوده است! نازل شدن اين عذابهاى سه گانه (صيحه وحشتناك- زير و رو شدن- بارانى از سنگ) هر كدام به تنهائى كافى بود كه قومى را به هلاكت برساند، اما براى شدت گناه و جسور بودن آنها در تن دادن به آلودگى و ننگ، و همچنين براى عبرت ديگران، خداوند مجازات آنها را مضاعف كرد.

اينجاست كه قرآن به نتيجه گيرى تربيتى و اخلاقى پرداخته مى گويد در اين داستان نشانه هائى است براى افراد با هوش! (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ)، آنها كه با فراست و هشيارى و بينش مخصوص خود از هر علامتى جريانى را كشف مى كنند و از هر اشاره اى حقيقتى و از هر نكته اى، مطلب مهم و آموزنده اى را.

اما تصور نكنيد كه آثار آنها به كلى از ميان رفته، نه بر سر راه كاروانيان و گذر كنندگان همواره ثابت و برقرار است (وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ).

اگر باور نداريد برخيزيد و برويد و ويرانه هاى اين شهرهاى بلا ديده را كه بر سر راه مسافران در طريق شام (از سوى مدينه قرار دارد بنگريد و بينديشيد، بينديشيد و عبرت گيريد، عبرت گيريد و به سوى خدا باز گرديد، و راه توبه را پيش گيريد، و آلودگيها را از دل و جان خود بشوئيد.

باز هم به عنوان تأكيد بيشتر و دعوت افراد با ايمان به تفكر و انديشه در اين داستان عبرت انگيز اضافه مى كند كه در اين داستان نشانه اى است براى افراد با ايمان (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ).

چگونه ممكن است انسان ايمان داشته باشد و اين سرگذشت تكان دهنده را بخواند و عبرتها نگيرد؟! درباره معنى سجيل و اينكه چرا بر اين قوم آلوده، بارانى از سنگ فرود آمد، و چرا شهر آنها زير و رو شد، و چرا لحظه نزول عذاب، صبحگاهان بود و چرا به خانواده لوط دستور داده شد كه به پشت سر خود نگاه نكنند، و همچنين در زمينه تحريم همجنس گرائى در اديان آسمانى، و فلسفه آن، و

ص: 88

نيز اخلاق قوم لوط، در فصل شماره 3 قبل ذيل آيات سوره هود بحث كافى كرديم.

ولى باز نكته هائى باقى مانده كه ذيلا از نظرتان مى گذرد.

نكته ها:

1- منظور از قطع من الليل چيست؟

قطع به معنى تاريكى شب است، مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى گويد: گويا قطع جمع قطعه است، و به همين دليل از اين تعبير در آيه فوق گذشتن قسمت عمده شب را فهميده است، ولى از گفته راغب در مفردات بر مى آيد كه قطع به معنى قطعه و مفرد است.

اما بسيارى از مفسران اين كلمه را به معنى اواخر شب و هنگام سحر گرفته اند، شايد اين تفسير به خاطر بعضى ديگر از آيات قرآن است كه صريحا درباره آل لوط مى گويد: نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ (ما آنان را سحرگاهان نجات بخشيديم سوره قمر آيه 34 يعنى در همان هنگام كه شهوت پرستان آلوده دامان در خواب غفلت فرو رفته بودند و مستى شراب و غرور و شهوت در وجودشان بهم آميخته بود، و شهر براى خارج شدن خاندان لوط كاملا آماده بود خارج شدند.

و عجب اينكه شروع مجازات كوبنده آنها نيز در هنگام صبح، وقت طلوع آفتاب بود و شايد انتخاب اين وقت به خاطر آن بوده است كه گروه مهاجم هنگامى كه نابينا شدند و به خانه هاى خود بازگشتند كمى در فكر فرو رفتند به همين جهت آن شب را به آنها مهلت داد شايد توبه كنند و باز گردند، و در مقام جبران بر آيند.

از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود بعضى از آنها هنگامى كه به خانه هاى خود بازگشتند سوگند ياد كردند كه ما صبحگاهان حتى يكنفر از خانواده لوط را زنده نخواهيم گذارد، اما پيش از آنكه بتوانند گامى در اين راه بردارند عذاب الهى آنها را درو كرد!

2- تفسير جمله و امضوا حيث تؤمرون.

گفتيم فرشتگان به خاندان لوط توصيه كردند كه در آخر شب به همان نقطه اى كه به شما دستور داده شده است حركت كنيد، ولى در آيات قرآن توضيح بيشترى درباره اين نقطه ديده نمى شود، به همين دليل مفسران بيانات گوناگونى دارند: بعضى

ص: 89

گفته اند آنها مأمور بودند به سوى سرزمين شام بروند كه محيط آن نسبتا پاك بود.

بعضى ديگر گفته اند كه فرشتگان قريه معينى را مشخص كردند و به آنها توصيه نمودند به آنجا برويد، و در تفسير الميزان همين قدر از اين جمله استفاده شده كه آنها يكنوع هدايت الهى و راهنماى واقعى در مسيرشان با خود داشتند و طبق آن رفتار نمودند.

3- رابطه متوسم و مؤمن

در آيات فوق ديديم كه گاهى مى گويد در سرگذشت عبرت انگيز قوم لوط، نشانه هائى براى متوسمين است و گاه مى گويد براى مؤمنين است جمع ميان اين دو تعبير به ما مى فهماند كه مؤمنان راستين، متوسم هستند يعنى با فراست، سريع الانتقال و كاملا هوشيار.

در روايتى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم: كه تفسير إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ را از آنحضرت سؤال كردند، فرمود: منظور امت اسلام است سپس اضافه كرد قال رسول الله اتقوا فراسة المؤمن، فانه ينظر بنور الله عز و جل! پيامبر فرمود: از فراست مؤمن بپرهيزيد چرا كه به نور خدامى بيند!.

در روايت ديگرى مى خوانيم كه امام صادق عليه السلام فرمود: متوسمين، امامانند.

و از امير مؤمنان على عليه السلام نقل شده كه فرمود: متوسم، پيامبر بود، و من بعد از او و سپس امامان از دودمان من.

4- مستى شهوت و غرور!

گر چه مستى شراب مشهور است ولى مستى هائى بدتر از مستى شراب نيز پيدا مى شود كه از آن جمله مستى مقام و مستى شهوت است، در آيات فوق خوانديم كه خداوند به جان پيامبرش سوگند ياد مى كند كه اين گروه در مستى خود سرگردان و حيرانند، آنچنان كه روشنترين جاده نجات را نمى بينند، كار به جائى مى رسد كه پيامبر بزرگى همچون لوط حاضر مى شود دختران خود را به ازدواج آنها در آورد تا از طريق حلال و مشروع اشباع شوند و از گناه و آلودگى و ننگ رهائى يابند اما باز هم آنها دست رد بر سينه او مى گذارند! ضمنا اين پيامبر بزرگ، اين درس آموزنده را به ما مى دهد كه براى مبارزه با مفاسد تنها روى نفى تكيه نكنيد، بلكه روى اثبات هم

ص: 90

بايد تكيه كرد، يعنى بايد غرائز بشر را از طريق صحيح اشباع نمود تا به فساد نگرايد گرچه قوم لوط افراد فاسد استثنائى بودند كه اين برنامه در آنها مؤثر نيفتاد، ولى معمولا اين روش يكى از مؤثرترين روشهاست.

هنگامى كه بخواهيم با سرگرمى هاى غير سالم مبارزه كنيم بايد در درجه اول بكوشيم و سرگرمى سالم براى مردم فراهم سازيم، همين گونه در برنامه هاى ديگر.

جالب اينكه در بعضى از روايات مى خوانيم، لوط اين پيامبر پر استقامت حدود سى سال در ميان اين جمعيت پست و فرومايه به تبليغ مشغول بود اما هيچكس جز خانواده اش به او ايمان نياوردند (به استثناى همسرش).

چه پرشكوه است اينهمه استقامت، آنهم در ميان اين چنين فرومايگان كه انسان حتى از يكساعت زندگى در ميان آنها به ستوه مى آيد، و چه درد آور است با چنين همسرى ساختن! در سوره ذاريات آيه 35 و 36 مى خوانيم: فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ؟ ما تمام كسانى را كه ايمان داشتند از آن سرزمين قبل از نزول بلا بيرون برديم، اما جز يك خانواده با ايمان در آن وجود نداشت!.

و از اينجا نيز روشن مى شود كه مجازات الهى خشك و تر را هرگز با هم نمى سوزاند حتى اگر يك نفر مؤمن راستين و وظيفه شناس باشد او را نجات مى بخشد.(1)

14- مسخر بودن موجودات براى انسان به فرمان خدا

15- نحل: 12 وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (12) نحل: 12 او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخّر شما ساخت؛ و ستارگان نيز به فرمان او مسخّر شمايند؛ در اين، نشانه هايى است (از عظمت خدا،) براى گروهى كه عقل خود را به كار مى گيرند!

در ذيل آيات سوره رعد و ابراهيم گفتيم كه مفهوم واقعى تسخير موجودات براى انسان آنست كه در خدمت منافع او باشند، و به نفع او كار كنند، و به او امكان


1- تفسير نمونه ج: 11 ص: 112 ببعد.

ص: 91

بهره گيرى دهند، به همين جهت شب و روز و خورشيد و ماه و ستارگان كه هر كدام به نوعى در زندگى انسان اثر دارند و مورد بهره بردارى او قرار مى گيرند در تسخير اويند.

اين تعبير جالب (مسخر بودن موجودات براى انسان به فرمان خدا) علاوه بر اينكه شخصيت و عظمت واقعى انسان را از ديدگاه اسلام و قرآن روشن مى سازد، و به او عظمتى مى بخشد كه درخور مقام خليفةاللهى است، نعمت هاى گوناگون خدا را به خاطرش مى آورد، حس قدردانى را در او برمى انگيزد، و از نظام بديعى كه در چگونگى اين تسخير به كار رفته، وى را به خدا نزديك مى سازد.

و به همين جهت در پايان آيه ميگويد: در اين تسخير نشانه هائى است براى آنها كه انديشه مى كنند.

در مورد تسخير خورشيد و ماه و ستارگان و اسرار شب و روز باز هم انديشه بيشترى لازم است، لذا تعبير به تعقل كه گوياى سطح بالاترى از انديشه است فرموده.

در هر حال روى سخن قرآن همه جا با انديشمندان و متفكران و صاحبان مغز و عقل است، و با توجه به اينكه قرآن از محيطى بر خاسته كه در آنجا جز جهل حكومت نمى كرد، عظمت اين تعبيرات آشكارتر مى شود و هم پاسخى است دندان شكن به آنها كه به خاطر بعضى از مذاهب خرافى خط سرخ روى همه مذاهب راستين كشيده اند و مى گويند مذهب، وسيله تخدير و از كار انداختن انديشه ها است و ايمان به خدا مولود جهل آدمى است!.

اينگونه آيات قرآن تقريبا در همه سوره ها گسترده است، به وضوح مى گويد مذهب راستين زائيده انديشه و تفكر و تعقل است و اسلام در همه جا سر و كار با متفكران و انديشمندان و اولوا الالباب دارد، نه با جاهلان و خرافاتيان، يا روشنفكر نمايان بى منطق.(1)

15- معراج گاه پيامبر

(صلى الله عليه و آله وسلّم)

16- أسرى 1 سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ


1- تفسير نمونه ج: 11 ص: 173 ببعد.

ص: 92

الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (1)

بنام خداوند بخشنده مهربان

1- پاك و منزه است خدائى كه بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى كه گرداگردش را پر بركت ساختيم برد، تا آيات خود را به او نشان دهيم او شنوا و بيناست.

تفسير:

معراج گاه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)

نخستين آيه اين سوره از مساله اسراء يعنى سفر شبانه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) از مسجد الحرام به مسجد اقصى (بيت المقدس) كه مقدمه اى براى معراج بوده است سخن مى گويد، اين سفر كه در يك شب و مدت كوتاهى صورت گرفت حداقل در شرايط آن زمان از طرق عادى به هيچوجه امكان پذير نبود، و جنبه اعجاز آميز و كاملا خارق العاده داشت.

نخست مى گويد: منزه است آن خداوندى كه بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى برد (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى).

اين سير شبانه خارق العاده: به خاطر آن بود كه بخشى از آيات عظمت خود را به او نشان دهيم (لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا).

و در پايان اضافه مى كند خداوند شنوا و بينا است (إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ).

اشاره به اينكه اگر خداوند پيامبرش را براى اين افتخار برگزيد بى دليل نبود، زيرا او گفتار و كردارى آنچنان پاك و شايسته داشت كه اين لباس بر قامتش كاملا زيبا بود، خداوند گفتار پيامبرش را شنيده و كردار او را ديده و لياقتش را براى اين مقام پذيرفته بود.

بعضى از مفسران اين احتمال را نيز در جمله فوق داده اند كه منظور از آن تهديد منكران اين اعجاز است كه خداوند سخنانشان را مى شنود و اعمالشان را مى بيند و

ص: 93

از توطئه آنها آگاه است.

اين آيه در عين فشردگى بيشتر مشخصات اين سفر شبانه اعجاز آميز را بيان مى كند:

1- جمله اسرى نشان مى دهد كه اين سفر، شب هنگام واقع شد، زيرا اسراء در لغت عرب به معنى سفر شبانه است، در حالى كه كلمه سير به مسافرت در روز گفته مى شود.

2- كلمه ليلا در عين اينكه تاكيدى است براى آنچه از جمله اسراء فهميده مى شود، اين حقيقت را نيز بيان مى كند كه اين سفر، بطور كامل در يك شب واقع شد، و مهم نيز همين است كه فاصله ميان مسجد الحرام و بيت المقدس كه بيش از يكصد فرسخ است و در شرائط آن زمان مى بايست روزها يا هفته ها بطول

بيانجامد، تنها در يك شب رخ داد.

3- كلمه عبد نشان مى دهد كه اين افتخار و اكرام به خاطر مقام عبوديت و بندگى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بود، چرا كه بالاترين مقام براى انسان است كه بنده راستين خدا باشد، جز بر پيشگاه او جبين نسايد، و در برابر فرمانى جز فرمان او تسليم نگردد، هر كارى مى كند براى خدا باشد و هر گام برمى دارد رضاى او را بطلبد.

4- همچنين تعبير به عبد نشان مى دهد كه اين سفر در بيدارى واقع شده.

و اين سير جسمانى بوده است نه روحانى، زيرا سير روحانى معنى معقولى جز مساله خواب يا حالتى شبيه به خواب ندارد، ولى كلمه عبد نشان مى دهد كه جسم و جان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در اين سفر شركت داشته، منتها كسانى كه نتوانسته اند اين اعجاز را درست در فكر خود هضم كنند احتمال روحانى بودن را به عنوان توجيهى براى آيه ذكر كرده اند، در حالى كه مى دانيم اگر كسى به ديگرى بگويد من فلان شخص را به فلان نقطه بردم مفهومش اين نيست كه در عالم خواب يا خيال بوده يا تفكر انديشه او به چنين سيرى پرداخته است.

5- آغاز اين سير (كه مقدمه اى بر مساله معراج به آسمانها بوده و بعدا دلائل آن ذكر خواهد شد مسجد الحرام در مكه و انتهاى آن مسجد الاقصى در قدس بوده است.

البته در اينكه پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) از كنار خانه كعبه به اين سير

ص: 94

پرداخت و يا در خانه يكى از بستگانش بود، (و از آنجا كه به همه شهر مكه گاهى به عنوان احترام، مسجد الحرام گفته مى شود اين تعبير در آيه ذكر شده است) در ميان مفسران گفتگو است، ولى بدون شك ظاهر آيه اين است كه مبدء سير او مسجد الحرام بوده است.

6- هدف از اين سير، مشاهده آيات عظمت الهى بوده، همانگونه كه دنباله

اين سير در آسمانها نيز به همين منظور انجام گرفته است تا روح پر عظمت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در پرتو مشاهده آن آيات بينات، عظمت بيشترى يابد، و آمادگى فزونترى براى هدايت انسانها پيدا كند، نه آنگونه كه كوته فكران مى پندارند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به معراج رفت تا خدا را ببيند!، به گمان اينكه خدا محلى در آسمانها دارد!! به هر حال پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) گرچه عظمت خدا را شناخته بود، و از عظمت آفرينش او نيز آگاه بود، ولى شنيدن كى بود مانند ديدن! در آيات سوره نجم كه به دنباله اين سفر، يعنى معراج در آسمانها اشاره مى كند نيز مى خوانيم (لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى): او در اين سفر آيات بزرگ پروردگارش را مشاهده كرد.

7- جمله بارَكْنا حَوْلَهُ بيانگر اين مطلب است كه مسجد الاقصى علاوه بر اينكه خود سرزمين مقدسى است اطراف آن نيز سرزمين مبارك و پر بركتى است و اين ممكن است اشاره به بركات ظاهرى آن بوده باشد، چرا كه مى دانيم در منطقه اى سرسبز و خرم و مملو از درختان و آبهاى جارى و آباديها واقع شده است.

و نيز ممكن است اشاره به بركات معنوى آن بوده باشد، زيرا اين سرزمين مقدس در طول تاريخ كانون پيامبران بزرگ خدا، و خاستگاه نور توحيد و خدا پرستى بوده است.

8- جمله إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ همانگونه كه گفتيم اشاره به اين است كه بخشش اين موهبت به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بى حساب نبوده بلكه به خاطر شايستگيهائى بوده كه بر اثر گفتار و كردارش پيدا شد و خداوند از آن به خوبى آگاه بود.

9- ضمنا كلمه سبحان دليلى است بر اينكه اين برنامه پيامبر (صلى الله عليه

ص: 95

وآله وسلّم) خود نشانه اى بر پاك و منزه بودن خداوند از هر عيب و نقص است.

10- كلمه مِنْ در مِنْ آياتِنا نشان مى دهد كه آيات عظمت خداوند

آنقدر زياد است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با تمام عظمتش در اين سفر پر عظمت تنها گوشه اى از آنرا مشاهده كرده است.

مساله معراج

مشهور و معروف در ميان دانشمندان اسلام اين است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به هنگامى كه در مكه بود در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى در بيت المقدس به قدرت پروردگار آمد، و از آنجا به آسمانها صعود كرد، و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به مكه بازگشت.

و نيز مشهور و معروف آنست كه اين سير زمينى و آسمانى را با جسم و روح توأمًا انجام داد.

ولى از آنجا كه اين يك موضوع فوق العاده شگرفى است، جمعى به توجيه آن پرداخته و آنرا به معراج روحانى تفسير كرده اند كه چيزى شبيه يك خواب يا مكاشفه روحى خواهد بود، اما همانگونه كه گفتيم اين موضوع كاملا با ظواهر آيات مخالف است چرا كه ظاهر آيات به مساله جسمانى بودن گواهى مى دهد.

به هر حال پيرامون اين بحث سؤالات فراوانى وجود دارد از جمله:

1- چگونگى معراج از نظر قرآن و حديث و تاريخ.

2- اعتقاد دانشمندان اسلامى اعم از شيعه و اهل تسنن در اين زمينه.

3- هدف معراج.

4- امكان معراج از نظر علوم روز.

هر چند بحث طولانى پيرامون اين مسائل از عهده يك بحث تفسيرى خارج است ولى ما سعى مى كنيم فشرده اين مسائل را براى خوانندگان عزيز ذيلا بياوريم.

1- معراج از نظر قرآن و حديث

در دو سوره از سوره هاى قرآن به اين مساله اشاره شده است: نخست همين سوره

ص: 96

اسراء است كه تنها بخش اول اين سفر را بيان مى كند (يعنى سير از مكه و مسجد الحرام به مسجد اقصى و بيت المقدس).

اما در سوره نجم طى شش آيه از آيه 13 تا 18 قسمت دوم معراج يعنى سير آسمانى آمده است، آنجا مى فرمايد: وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى: خلاصه مفاد اين شش آيه چنين است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) براى دومين بار فرشته وحى جبرئيل را به صورت اصلى مشاهده و ملاقات كرد (مرتبه اول در آغاز نزول وحى در كوه حرا بود).

اين ملاقات در نزد بهشت جاويدان صورت گرفت.

پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در مشاهده اين منظره دچار خطا و اشتباه نشد.

آيات و نشانه هاى بزرگى را از عظمت خدا مشاهده كرد.

اين آيات كه به گفته اكثر مفسران از معراج سخن مى گويد نيز نشان مى دهد كه اين حادثه در بيدارى اتفاق افتاده است، مخصوصا جمله ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى

(چشم پيامبر دچار خطا و انحراف و طغيان نشد) گواه ديگر بر اين موضوع است از نظر حديث، روايات بسيار زيادى در زمينه مساله معراج در كتب معروف اسلامى نقل شد كه بسيارى از علماى اسلام تواتر يا شهرت آن را تصديق كرده اند، به عنوان نمونه: فقيه و مفسر بزرگ شيخ طوسى در تفسير تبيان ذيل آيه مورد بحث چنين مى گويد: علماى شيعه معتقدند خداوند در همان شبى كه پيامبرش را از مكه به بيت المقدس برد او را به سوى آسمانها عروج داد، و آيات عظمت خود را در آسمانها به او ارائه فرمود، و اين در بيدارى بود نه در خواب.

مفسر عاليقدر مرحوم طبرسى در تفسير خود مجمع البيان ذيل آيات سوره نجم چنين مى گويد مشهور در اخبار ما اين است كه خداوند پيامبر را با همين جسم در حال بيدارى و حيات به آسمانها برد و اكثر مفسران را نيز عقيده همين است.

ص: 97

محدث شهير علامه مجلسى در بحار الانوار مى گويد: سير پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) از مسجد الحرام به بيت المقدس و از آنجا به آسمانها از جمله مطالبى است كه آيات و احاديث متواتر شيعه و سنى بر آن دلالت دارد، و انكار امثال اين مسائل يا تاويل و توجيه آن به معراج روحانى، يا خواب ديدن پيامبر ناشى از عدم اطلاع از اخبار ائمه هدى و يا ضعف يقين است.

سپس اضافه مى كند اگر بخواهيم اخبارى را كه در اين باره رسيده جمع آورى كنيم كتاب بزرگى خواهد شد.

از ميان دانشمندان اهل تسنن منصور على ناصف كه از علماى معاصر و از دانشمندان الازهر و نويسنده كتاب معروف التاج است در كتاب خود احاديث معراج را جمع آورى كرده است.

فخر رازى مفسر معروف در ذيل آيه مورد بحث پس از ذكر يك رشته استدلالات عقلى بر امكان وقوع معراج مى گويد از نظر حديث، احاديث معراج از روايات مشهوره است كه در كتب صحاح اهل سنت نقل شده و مفاد آنها سير پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) از مكه به بيت المقدس و از آنجا به آسمانها است.

شيخ عبد العزيز بن عبد الله بن باز رئيس ادارات بحوث علميه و افتاء و دعوت و ارشاد كه از علماى متعصب وهابى معاصر است، در كتاب التحذير من البدع مى گويد: شك نيست كه اسراء و معراج از نشانه هاى بزرگى است كه دلالت بر صدق پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و بلندى مقام و منزلت او مى كند تا آنجا كه مى گويد: اخبار متواتر از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده كه خدا او را به آسمانها برد و درهاى آسمان را به روى او گشود.

ذكر اين نكته كاملا ضرورت دارد كه در لابلاى روايات معراج احاديث مجعول يا ضعيفى به چشم مى خورد كه به هيچوجه قابل قبول نيست.

لذا مفسر بزرگ مرحوم طبرسى ذيل همين آيه مورد بحث احاديث معراج را به چهار گروه تقسيم كرده است:

1- رواياتى كه به حكم تواتر قطعى است، مانند اصل موضوع معراج.

2- احاديثى كه قبول آنها هيچ مانع عقلى ندارد و در روايات به آن تصريح شده

ص: 98

است، مانند مشاهده بسيارى از آيات عظمت خدا در پهنه آسمان.

3- رواياتى كه با ضوابط و اصولى كه در دست داريم مخالف است ولى مى توان آنها را توجيه كرد، مانند احاديثى كه مى گويد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در آسمانها جمعى را در بهشت و گروهى را در دوزخ ديد كه بايد گفت منظور مشاهده صفات بهشتيان و دوزخيان بوده است (يا بهشت و دوزخ برزخى).

4- رواياتى كه مشتمل بر امور نامعقول و باطل مى باشد و وضع آنها گواه روشنى بر ساختگى بودن آنها است، مانند رواياتى كه مى گويد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خدا را آشكارا ديد، با او سخن گفت، و با او نشست كه با هيچ منطقى سازگار نمى باشد بلكه مخالف دليل عقل و نقل است، و بدون شك اين گونه روايات مجعول است.

در تاريخ وقوع معراج در ميان مورخان اسلامى اختلاف نظر است، بعضى آنرا در سال دهم بعثت شب بيست و هفتم ماه رجب دانسته، و بعضى آنرا در سال دوازدهم شب 17 ماه رمضان، و بعضى آنرا در اوائل بعثت ذكر كرده اند، ولى اختلاف در تاريخ وقوع آن مانع از اتفاق در اصل وقوع آن نيست.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه اين تنها مسلمين نيستند كه عقيده به معراج دارند، اين عقيده در ميان پيروان اديان ديگر كم و بيش وجود دارد از جمله در مورد حضرت عيسى (عليه السلام) بصورت سنگين ترى ديده مى شود، چنانكه در انجيل مرقس باب 6، و انجيل لوقا باب 24، و انجيل يوحنا باب 21، مى خوانيم كه عيسى پس از آنكه به دار آويخته و كشته و دفن شد از مردگان برخاست و چهل روز در ميان مردم زندگى كرد سپس به آسمانها صعود نمود (و به معراج هميشگى رفت).

ضمنا از بعضى از روايات اسلامى نيز استفاده مى شود كه بعضى از پيامبران پيشين نيز داراى معراج بوده اند.

آيا معراج جسمانى بوده يا روحانى؟

علاوه بر اينكه مشهور ميان دانشمندان اسلام (اعم از شيعه و اهل تسنن) اين است

ص: 99

كه اين امر در بيدارى صورت گرفته ظاهر خود آيات قرآن در آغاز سوره اسراء و همچنين سوره نجم (چنانكه شرح آن در بالا گذشت) نيز وقوع اين امر را در بيدارى گواهى مى دهد.

تواريخ اسلام نيز گواه صادقى بر اين موضوع است، زيرا در تاريخ مى خوانيم هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مساله معراج را مطرح كرد مشركان به شدت آنرا انكار كردند و آنرا بهانه اى براى كوبيدن پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دانستند، اين به خوبى گواهى مى دهد كه پيامبر هرگز مدعى خواب يا مكاشفه روحانى نبوده و گرنه اينهمه سر و صدا نداشت: و اگر در روايتى از حسن بصرى مى خوانيم كه كان فى المنام رؤيا رآها: اين امر در خواب واقع شده است و يا خبرى كه از عايشه نقل شده: و الله ما فقد جسد رسول الله و لكن عرج بروحه به خدا سوگند بدن پيامبر از ميان ما نرفت تنها روح او به آسمانها پرواز كرد ظاهرا جنبه سياسى داشته و براى خاموش كردن جنجالى بوده است كه درباره مساله معراج در ميان عده اى به وجود آمده بود.

هدف معراج

با توجه به بحثهاى گذشته اين مساله براى ما از جمله واضحات است كه هدف از معراج اين نبوده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به ديدار خدا در آسمانها بشتابد! آنچنان كه ساده لوحان پنداشته اند كه متاسفانه بعضى از دانشمندان غربى به خاطر ناآگاهى يا دگرگون ساختن چهره اسلام در نظر ديگران، آنرا نقل كرده اند، از جمله اينكه گيورگيو در كتاب محمد پيامبرى كه از نو بايد شناخت مى گويد محمد در سفر معراج به جائى رسيد كه صداى قلم خدا را مى شنيد و مى فهميد كه خدا مشغول نگهدارى حساب افراد مى باشد! ولى با اينكه صداى قلم خدا را مى شنيد او را نمى ديد! زيرا هيچكس نمى تواند خدا را ببيند و لو پيغمبر باشد (محمد پيغمبرى كه از نو بايد شناخت صفحه 125).

اين نشان مى دهد كه مخصوصا قلم از نوع قلم چوبى است! كه به هنگام حركت روى كاغذ تحرير مى لرزد و صدا مى كند!! و امثال اين خرافات و لاطائلات.

ص: 100

نه، هدف اين بوده كه روح بزرگ پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با مشاهده اسرار عظمت خدا را در سراسر جهان هستى، مخصوصا عالم بالا كه مجموعه اى است از نشانه هاى عظمت او مشاهده كند، و باز هم درك و ديد تازه اى براى هدايت و رهبرى انسانها بيابد.

اين هدف صريحا در آيه يك سوره اسراء و آيه 18 سوره نجم آمده است.

روايت جالبى نيز در اين زمينه از امام صادق (عليه السلام) در پاسخ سؤال از علت معراج نقل شده است كه فرمود: ان الله لا يوصف بمكان، و لا يجرى عليه زمان،

و لكنه عز و جل اراد ان يشرف به ملائكته و سكان سماواته، و يكرمهم بمشاهدته، و يريه من عجائب عظمته ما يخبر به بعد هبوطه: خداوند هرگز مكانى ندارد، و زمان بر او جريان نمى گيرد، و لكن او مى خواست فرشتگان و ساكنان آسمانش را با قدم گذاشتن پيامبر در ميان آنها احترام كند و نيز از شگفتى هاى عظمتش به پيامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت براى مردم بازگو كند.

معراج و علوم روز

در گذشته بعضى از فلاسفه كه معتقد به افلاك نه گانه بطلميوسى پوست پيازى بودند مانع مهم معراج را از نظر علمى وجود همين افلاك و لزوم خرق و التيام در آنها مى پنداشتند.

ولى با فرو ريختن پايه هاى هيئت بطلميوسى مساله خرق و التيام بدست فراموشى سپرده شد، اما با پيشرفتى كه در هيئت جديد به وجود آمد مسائل تازه اى در زمينه معراج مطرح شده و سؤالاتى از اين قبيل:

1- براى اقدام به يك سفر فضائى نخستين مانع نيروى جاذبه است كه بايد با وسائل فوق العاده بر آن پيروز شد، زيرا براى فرار از حوزه جاذبه زمين سرعتى لااقل معادل چهل هزار كيلومتر در ساعت لازم است!.

2- مانع ديگر، فقدان هوا در فضاى بيرون جو زمين است كه بدون آن انسان نمى تواند زندگى كند.

3- مانع سوم گرماى سوزان آفتاب و سرماى كشنده اى است كه در قسمتى كه

ص: 101

آفتاب مستقيما مى تابد و قسمتى كه نمى تابد وجود دارد.

4- مانع چهارم اشعه هاى خطرناكى است كه در ماوراء جو وجود دارد، مانند اشعه كيهانى و اشعه ماوراء بنفش و اشعه ايكس، اين پرتوها هرگاه به مقدار كم به بدن انسان بتابد زيانى بر ارگانيسم بدن او ندارد، ولى در بيرون جو زمين اين پرتوها فوق العاده زياد است و كشنده و مرگبار، اما براى ما ساكنان زمين وجود قشر هواى جو مانع از تابش آنها است.

5- مشكل بى وزنى است، گر چه انسان تدريجا مى تواند به بى وزنى عادت كند ولى براى ما ساكنان روى زمين اگر بى مقدمه به بيرون جو منتقل شويم و حالت بى وزنى دست دهد، تحمل آن بسيار مشكل يا غير ممكن است.

6- و سرانجام مشكل زمان ششمين مشكل و از مهمترين موانع است، چرا كه علوم روز مى گويد سرعتى بالاتر از سرعت سير نور نيست و اگر كسى بخواهد در سراسر آسمانها سير كند بايد سرعتى بيش از سرعت سير نور داشته باشد.

در برابر اين سؤالات توجه به چند نكته لازم است:

1- ما مى دانيم كه با آنهمه مشكلاتى كه در سفر فضائى است بالاخره انسان توانسته است با نيروى علم بر آن پيروز گردد، و غير از مشكل زمان همه مشكلات حل شده و مشكل زمان هم مربوط به سفر به مناطق دور دست است.

2- بدون شك مساله معراج، جنبه عادى نداشته بلكه با استفاده از نيرو و قدرت بى پايان خداوند صورت گرفته است، و همه معجزات انبياء همين گونه است، به عبارت روشنتر معجزه بايد عقلا محال نباشد، و همين اندازه كه عقلا امكان پذير بود بقيه با استمداد از قدرت خداوند حل شدنى است.

هنگامى كه بشر با پيشرفت علم توانائى پيدا كند كه وسائلى بسازد سريع، آنچنان سريع كه از حوزه جاذبه زمين بيرون رود، سفينه هائى بسازد كه مساله اشعه هاى مرگبار بيرون جو را حل كند، لباسهائى بپوشد كه او را در برابر سرما و گرماى فوق العاده حفظ نمايد، با تمرين به بى وزنى عادت نمايد، خلاصه جائى كه انسان بتواند با استفاده از نيروى محدودش، اين راه را طى كند آيا با استمداد از نيروى نامحدود الهى حل شدنى نيست؟! ما يقين داريم كه خدا مركب سريع السيرى كه

ص: 102

متناسب اين سفر فضائى بوده باشد در اختيار پيامبرش گذارده است، و او را از نظر خطراتى كه در اين سفر وجود داشته زير پوشش حمايت خود گرفته، اين مركب چگونه بوده است و چه نام داشته؟ براق؟ رفرف؟ يا مركب ديگر؟ در هر حال مركب مرموز و ناشناخته اى است از نظر ما؟.

از همه اينها گذشته فرضيه حد اكثر سرعت كه در بالا گفته شد، امروز در ميان دانشمندان متزلزل شده، هر چند اينشتاين در فرضيه معروف خودش به آن سخت معتقد بوده است.

دانشمندان امروز مى گويند امواج جاذبه بدون نياز به زمان در آن واحد از يكسوى جهان به سوى ديگر منتقل مى شود و اثر مى گذارد، و حتى اين احتمال وجود دارد كه در حركات مربوط به گستردگى جهان (مى دانيم جهان در حال توسعه است و ستاره ها و منظومه ها به سرعت از هم دور مى شوند) منظومه هائى وجود دارند كه با سرعتى بيش از سرعت سير نور از مركز جهان دور مى شوند (دقت كنيد).

كوتاه سخن اينكه مشكلاتى كه گفته شد هيچكدام به صورت يك مانع عقلى در اين راه نيست، مانعى كه معراج را به صورت يك محال عقلى در آورد، بلكه مشكلاتى است كه با استفاده از وسائل و نيروى لازم قابل حل است.

به هر حال مساله معراج نه از نظر استدلالات عقلى غير ممكن است و نه از

نظر موازين علم روز و خارق العاده بودن آن را نيز همه قبول دارند بنا بر اين هر گاه با دليل قاطع نقلى ثابت شود بايد آن را پذيرفت.

در زمينه مباحث معراج مطالب ديگرى هست كه به خواست خدا در ذيل سوره نجم خواهد آمد.(1)

16- ما شب و روز را دو نشانه از نشانه هاى خود قرار داديم

اسراء: 12 وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَصَّلْناهُ


1- تفسير نمونه ج: 12 ص: 8 ببعد

ص: 103

تَفْصِيلًا اسراء: 12 ما شب و روز را دو نشانه توحيد و عظمت خود قرار داديم؛ سپس نشانه شب را محو كرده، و نشانه روز را روشنى بخش ساختيم تا (در پرتو آن،) فضل پروردگارتان را بطلبيد (و به تلاش زندگى برخيزيد)، و عدد سالها و حساب را بدانيد؛ و هر چيزى را بطور مشخّص و آشكار، بيان كرديم.

ما شب و روز را دو نشانه از نشانه هاى خود قرار داديم (وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ).

سپس نشانه شب را محو، و نشانه روز را كه روشنى بخش است به جاى آن قرار داديم (فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً).

و از اين كار دو هدف داشتيم نخست اينكه از فضل پروردگارتان بهره گيريد (لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ).

شبها به استراحت پردازيد، و روزها به تلاش و كوشش و كار، و در پرتو آن از مواهب الهى بهره گيريد.

هدف ديگر اينكه: عدد سالها و حساب كارهاى زمان بندى شده خود را بدانيد (وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ).

و ما هر چيز را مشخص و روشن ساختيم (وَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلًا) تا جاى هيچگونه شبهه باقى نماند.

در اينكه منظور از آية الليل و آية النهار خود شب و روز است كه هر كدام آيه و نشانه اى است از پروردگار، يا منظور از آية الليل قرص ماه و آية النهار قرص خورشيد است؟ در ميان مفسران گفتگو است.

اما دقت در خود آيه نشان مى دهد كه صحيح همان تفسير اول است، زيرا تعبير وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ دليل بر آن است كه هر كدام آيه و نشانه اى براى اثبات وجود خدا محسوب مى شود، و منظور از محو آيه شب آنست كه پرده هاى تاريك و ظلمت بار شب در زير پوششى از نور و روشنائى روز محو و نابود مى گردد، و آنچه در دل شب پنهان گشته بود در پرتو روشنائى روز آشكار مى گردد.

و اگر در بعضى ديگر از آيات قرآن (سوره يونس آيه 5) خورشيد و ماه را وسيله شناسائى سال و ماه و حساب قرار داده منافات با آنچه در بالا گفتيم ندارد، زيرا پيدايش حساب و كتاب در برنامه زندگى انسان را مى توان به شب و روز نسبت داد و هم به خورشيد و ماه، چرا كه هر دو با هم پيوند دارند.

در نهج البلاغه در خطبه اشباح ضمن بيان نشانه هاى عظمت خداوند چنين مى خوانيم: و جعل شمسها آية مبصرة لنهارها، و قمرها، آية ممحوة من ليلها، و اجراهما فى مناقل مجراهما، و قدر سيرهما فى مدارج درجهما، ليميز بين الليل و النهار بهما، و ليعلم عدد السنين و الحساب بمقاديرهما: خورشيد را نشانه روشنى بخش روز، و ماه را نشانه محو كننده شب قرار داد، و آن دو را در مجرايشان به جريان انداخت، و مراحل سيرشان را اندازه گيرى نمود، تا ميان شب و روز تفاوت ايجاد كند، و با اندازه گيرى اين دو، شماره سالها و حساب دانسته شود.

اين تعبيرها نيز با آنچه در تفسير اول بيان شد منافاتى ندارد، زيرا همانگونه كه گفتيم پيدايش حساب و شماره سالها را هم مى توان به شب و روز نسبت داد و هم به خورشيد و ماه، چرا كه هر دو با هم مربوطند.

نقش عدد و حساب در زندگى انسانها.

تمام جهان هستى بر محور حساب و اعداد مى گردد، و هيچيك از نظامات اين عالم بدون حساب نيست، طبيعى است انسان كه جزئى از اين مجموعه است نمى تواند بى حساب و كتاب زندگى كند.

به همين دليل در آيات مختلف قرآن يكى از نعمتهاى خدا وجود ماه و خورشيد يا شب و روز، به عنوان يك عامل ايجاد نظم و حساب در زندگى انسانها شمرده شده است، چرا كه هرج و مرج و نبودن حساب و نظم در زندگى عامل فنا و نابودى است.

جالب اينكه در آيات فوق براى نعمت شب و روز، دو فايده ذكر شده است يكى ابتغاء فضل الله كه در قرآن معمولا به معنى كسب و كار مفيد و ارزنده است، و ديگرى دانستن عدد سالها و حساب، شايد ذكر اين دو در كنار هم دليلى بر اين باشد كه ابتغاء فضل الله بدون استفاده از حساب و كتاب ممكن نيست.

و شايد اين سخن در زمانهاى گذشته مانند امروز تا اين حد آفتابى و روشن نبود، اما در دنياى امروز كه دنياى آمارها و اعداد و ارقام است و در كنار هر سازمان و

ص: 104

تشكيلات اقتصادى و اجتماعى و سياسى و نظامى و علمى و فرهنگى، يك سازمان آمارى وجود دارد، به خوبى مى توان به عمق اين اشاره قرآنى پى برد، و دانست كه قرآن نه تنها با گذشت زمان كهنه نمى شود بلكه هر قدر زمان بر آن مى گذرد تازه تر مى گردد.(1)

17- اين نمازهارا برپا دار

18- أسرى 78 أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً ترجمه:

78- نماز را از زوال خورشيد تا نهايت تاريكى شب (نيمه شب) برپا دار، و همچنين قرآن فجر (نماز صبح) را، چرا كه قرآن فجر مورد مشاهده (فرشتگان شب و روز) است.

79- پاسى از شب را از خواب برخيز و قرآن (و نماز) بخوان، اين يك وظيفه اضافى براى تو است، تا پروردگارت تو را به مقامى درخور ستايش برانگيزد!.

تفسير:

در تعقيب آيات گذشته كه بحث از توحيد و شرك، و سپس وسوسه ها و توطئه هاى مشركان مى كرد، در آيات مورد بحث به مساله نماز و توجه به خدا و نيايش مى پردازد، كه عامل مؤثرى براى مبارزه با شرك است، و وسيله اى براى طرد هر گونه وسوسه شيطانى از دل و جان آدمى.

آرى نماز است كه انسان را به ياد خدا مى اندازد، گرد و غبار گناه را از دل و جانش مى شويد و وسوسه هاى شيطانى را طرد مى كند.

نخست مى گويد: نماز را برپا دار، به هنگام زوال آفتاب، تا نيمه شب، و همچنين قرآن فجر (نماز صبح) را، چرا كه اين نماز مورد توجه فرشتگان شب و روز است

(أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً).


1- تفسير نمونه ج: 12 ص: 42 ببعد.

ص: 105

دلوك شمس به معنى زوال آفتاب از دائره نصف النهار است كه وقت ظهر مى باشد، و در اصل از ماده دلك به معنى ماليدن گرفته شده، چرا كه انسان در آن موقع بر اثر شدت تابش آفتاب چشم خود را ميمالد، و يا از دلك به معنى متمايل شدن است چرا كه خورشيد در اين موقع از دائره نصف النهار به سمت مغرب متمايل مى شود و يا اينكه انسان، دست خود را در مقابل آفتاب حائل مى كند، گوئى نور آن را از چشم خود كنار مى زند و متمايل ميسازد.

به هر حال در روايتى كه از منابع اهلبيت (عليهم السلام) به ما رسيده دلوك به همين معنى زوال خورشيد تفسير شده است، در روايتى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه عبيد بن زراره از تفسير همين آيه از امام، (عليه السلام) سؤال كرد امام فرمود: خداوند چهار نماز بر مسلمانان واجب كرده است كه آغاز آن وقت زوال شمس (ظهر) و پايان آن نيمه شب است.

در روايت ديگرى از امام باقر (عليه السلام) در تفسير همين آيه هنگامى كه زراره محدث بزرگ شيعه از آن سؤال كرد چنين فرمود: دلوكها زوالها، غسق الليل الى نصف الليل، ذلك اربع صلوات وضعهن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) و وقتهن للناس و قرآن الفجر صلوة الغداة: دلوك شمس به معنى زوال آن (از دائره نصف النهار) است، و غسق الليل به معنى نيمه شب است، اين چهار نماز است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آنها را براى مردم قرار داد و توقيت نمود، و قرآن الفجر اشاره به نماز صبح است.

البته بعضى از مفسران، احتمالات ديگرى در معنى دلوك داده اند كه قابل ملاحظه نيست.

و اما غسق الليل با توجه به اينكه غسق شدت ظلمت است، و تاريكى شب در نيمه شب از هر وقت متراكم تر مى باشد اين كلمه روى هم رفته نيمه شب را مى رساند.

قرآن به معنى چيزى است كه قرائت مى شود و قرآن فجر روى هم رفته اشاره به نماز فجر است.

به همين دليل آيه فوق از آياتى است كه اشاره اجمالى به وقت نمازهاى پنجگانه مى كند، و با انضمام به ساير آيات قرآن در زمينه وقت نماز است، و روايات فراوانى

ص: 106

كه در اين رابطه وارد شده، وقت نمازهاى پنجگانه دقيقا مشخص مى شود.

البته توجه به اين نكته لازم است كه بعضى از آيات قرآن تنها اشاره به يك نماز كرده، مانند حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى (بقره- 238) كه نماز وسطى طبق تفسير صحيح همان نماز ظهر است.

و گاهى اشاره به وقت سه نماز از نمازهاى پنجگانه كرده، مانند وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ (هود- 114) كه طرف النهار اشاره به نماز صبح و مغرب و زلفا من الليل اشاره به نماز عشا است.

و گاهى اوقات هر پنج نماز را اجمالا بيان مى كند، مانند آيه مورد بحث (شرح بيشتر در اين زمينه را در ذيل آيه 114 سوره هود بيان كرديم).

به هر حال جاى ترديد نيست كه جزئيات اوقات نمازهاى پنجگانه در اين آيات بيان نشده، بلكه مانند بسيارى ديگر از احكام اسلامى تنها به كليات قناعت شده و شرح آن در سنت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان راستين آمده است.

نكته ديگرى كه در اينجا باقى ميماند اين است كه آيه فوق مى گويد: إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً: نماز صبح مورد مشاهده است اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه مشاهده چه كسانى؟ رواياتى كه در تفسير اين آيه به ما رسيده مى گويد: مشهود ملائكه شب و روز است، زيرا در آغاز صبح فرشتگان شب كه مراقب بندگان خدايند جاى خود را به فرشتگان روز مى دهند، و چون نماز صبح در همان آغاز طلوع انجام مى گيرد هر دو گروه آنرا مشاهده كرده و بر آن گواهى مى دهند.

اين روايات را دانشمندان شيعه و اهل تسنن هر دو نقل كرده اند.

از جمله (طبق نقل تفسير روح المعانى) احمد و نسائى و ابن ماجه و ترمذى و حاكم از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل كرده اند كه در تفسير اين جمله فرمود: تشهده ملائكة الليل و ملائكة النهار.

محدث معروف اهل سنت بخارى و مسلم نيز همين معنى را در صحيح خود نقل كرده اند.

براى آگاهى از احاديث اهلبيت (عليهم السلام) به تفسير نور الثقلين جلد سوم ذيل آيه مورد بحث مراجعه نمائيد.

ص: 107

از اين تعبير به خوبى روشن مى شود كه بهترين موقع براى اداى نماز صبح همان لحظات آغاز طلوع فجر است.

18- پاسى از شب را قرآن بخوان

- اسراء: 79 وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً (79)

اسراء: 79

و پاسى از شب را (از خواب برخيز، و) قرآن (و نماز) بخوان! اين يك وظيفه اضافى براى توست؛ اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد!

تفسير:

در آيه فوق به مسأله نماز و توجه به خدا و نيايش پرداخته، كه عامل مؤثرى براى مبارزه با شرك است، و وسيله اى براى طرد هر گونه وسوسه شيطانى از دل و جان آدمى.

آرى نماز است كه انسان را به ياد خدا مى اندازد، گرد و غبار گناه را از دل و جانش مى شويد و وسوسه هاى شيطانى را طرد مى كند.

پاسى از شب را از خواب برخيز و قرآن بخوان (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ).

مفسران معروف اسلامى اين تعبير را اشاره به نافله شب كه در فضيلت آن روايات بى شمارى وارد شده است (1) دانسته اند، هر چند آيه صراحت در اين مسأله ندارد ولى با قرائن مختلفى كه در دست است اين تفسير روشن به نظر مى رسد.

سپس مى گويد: اين يك برنامه اضافى است، علاوه بر نمازهاى فريضه براى تو

(نافِلَةً لَكَ) بسيارى اين جمله را دليل بر آن دانسته اند كه نماز شب بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم واجب بوده است، زيرا نافله به معنى زياده است، اشاره به اينكه اين فريضه اضافى مربوط به تو است.

بعضى ديگر معتقدند كه نماز شب بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم قبلا واجب بوده است بقرينه


1- كيفيت نماز شب و بعضى از روايات، در بخش اخبار خواهد آمد.

ص: 108

آيات سوره مزمل، سپس آيه فوق، آن را نسخ كرده و مستحب بودن آن را اعلام كرده است.

ولى اين تفسير، ضعيف به نظر مى رسد، چرا كه نافله در اصل، به معنى مصطلح امروز يعنى نماز مستحب نبوده، بلكه به معنى زياده و اضافه است، و مى دانيم كه نماز شب هر گاه بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم واجب بوده باشد اضافه بر فرائض يوميه است.

(در مورد نماز شب، به بخش اخبار مراجعه كنيد).

به هر حال در پايان آيه نتيجه اين برنامه الهى روحانى و صفابخش را چنين بيان مى كند: باشد كه در پرتو اين عمل، خداوند تو را به مقام محمود مبعوث كند

(عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً).

بدون شك مقام محمود مقام بسيار برجسته اى است كه ستايش برانگيز است (چرا كه محمود از ماده حمد به معنى ستايش مى باشد).

و از آنجا كه اين كلمه به طور مطلق آمده است، شايد اشاره به اين باشد كه ستايش همگان را از اولين و آخرين متوجه تو مى كند.

روايات اسلامى، اعم از روايات اهلبيت عليهم السلام و رواياتى كه از طرق برادران اهل تسنن نقل شده است مقام محمود را به عنوان مقام شفاعت كبرى تفسير كرده است، چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بزرگترين شفيعان در عالم ديگر است و آنها كه شايسته شفاعت باشند، مشمول اين شفاعت بزرگ خواهند شد.

مقام محمود چيست؟

مقام محمود چنانكه از لفظش پيداست معنى وسيعى دارد كه شامل هر مقامى كه درخور ستايش باشد مى شود ولى مسلّماً در اينجا اشاره به مقام ممتاز و فوق العاده اى است كه براى پيامبر در سايه عبادتهاى شبانه و نيايش در دل سحر حاصل مى شده است.

معروف در ميان مفسرين اين است كه اين مقام همان شفاعت كبراى پيامبر است.

اين تفسير در روايات متعددى نيز وارد شده است: در تفسير عياشى از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه در تفسير جمله عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً فرمود: هى الشفاعة

ص: 109

بعضى از مفسران كوشش كرده اند كه از مفهوم خود آيه اين حقيقت را دريابند: آنها معتقدند كه جمله عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ دليل بر اين است كه اين مقامى است كه خدا در آينده به تو خواهد داد.

مقامى است كه ستايش همگان را برمى انگيزد، زيرا سودش به همگان مى رسد،

(چرا كه محمود در جمله بالا مطلق است و هيچگونه قيد و شرطى ندارد).

از اين گذشته حمد و ستايش در برابر يك عمل اختيارى است، و چيزى كه واجد همه اين صفات باشد چيزى جز شفاعت عامه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيست.

اين احتمال نيز وجود دارد كه مقام محمود همان نهايت قرب به پروردگار است كه يكى از آثارش شفاعت كبرى مى باشد (دقت كنيد).

گر چه مخاطب در اين آيه ظاهرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است، ولى از يك نظر مى توان حكم آن را تعميم داد و گفت همه افراد با ايمان كه برنامه الهى روحانى تلاوت و نماز شب را انجام مى دهند سهمى از مقام محمود خواهند داشت، و به ميزان ايمان و عمل خود به بارگاه قرب پروردگار راه خواهند يافت، و به همان نسبت مى توانند شفيع و دستگير واماندگان در راه شوند.

زيرا مى دانيم هر مؤمنى در شعاع ايمان خود از مقام شفاعت برخوردار خواهد بود، ولى مصداق اتم و اكمل اين آيه شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است.(1)

19- برخى از ساعات شب تسبيح گوى خدا باش

طه: 130 فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى (130)

طه: 130 پس در برابر آنچه مى گويند، صبر كن! و پيش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن؛ تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور؛ و همچنين (برخى) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را) تسبيح گوى؛ باشد كه (از الطاف الهى) خشنود شوى!

تفسير: تقويت روحيه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم


1- تفسير نمونه ج: 12 ص: 220 ببعد.

ص: 110

در اين آيه مباركه روى سخن را به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كرده، مى فرمايد: اكنون كه بنا نيست اين بدكاران فورا مجازات شوند تو در برابر آنچه آنها مى گويند صابر و شكيبا باش

فاصبر على ما يقولون).

و براى تقويت روحيه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و تسلى خاطر او دستور راز و نياز با خدا و نماز و تسبيح را مى دهد و مى گويد: قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن، همچنين در اثناء شب و اطراف روز، تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور تا راضى و خشنود شوى و قلب تو در برابر سخنان دردآور آنها ناراحت نشود (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى).

بدون شك اين حمد و تسبيح مبارزه اى است با شرك و بت پرستى در عين صبر و شكيبائى در برابر بدگوئى ها و سخنان ناهنجار مشركان.

ولى در اينكه منظور حمد و تسبيح مطلق است و يا اشاره به خصوص نمازهاى پنجگانه روزانه، در ميان مفسران گفتگو است، جمعى معتقدند كه بايد ظاهر عبارت را به همان معنى وسيعش رها كرد و از آن تسبيح و حمد مطلق استفاده نمود در حالى كه گروهى ديگر آنرا اشاره به نمازهاى پنجگانه مى دانند، به اين

ترتيب كه: قبل طلوع الشمس اشاره به نماز صبح.

و قبل غروبها اشاره به نماز عصر (يا اشاره به نماز ظهر و عصر است كه وقت آنها تا غروب ادامه دارد).

مِنْ آناءِ اللَّيْلِ اشاره به نماز مغرب و عشاء و همچنين نماز شب است.

اما تعبير به اطراف النهار يا اشاره به نماز ظهر است، زيرا اطراف جمع طرف به معنى جانب است و اگر روز را دو نيم كنيم نماز ظهر در يك طرف نيمه دوم قرار گرفته است.

از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود كه أَطْرافَ النَّهارِ اشاره به نمازهاى مستحبى است كه انسان در اوقات مختلف روز مى تواند انجام دهد، زيرا أَطْرافَ النَّهارِ در اينجا در مقابل آناءِ اللَّيْلِ قرار گرفته و تمام ساعات روز را در بر مى گيرد.

(مخصوصا با توجه به اين كه اطراف به صورت جمع آمده در حالى كه روز دو طرف

ص: 111

بيشتر ندارد روشن مى شود كه اطراف معنى وسيعى دارد كه ساعات مختلف روز را شامل مى شود).

احتمال سومى نيز در تفسير آيه وجود دارد كه اشاره به اذكار خاصى باشد كه در روايات اسلامى در اين ساعات مخصوص وارد شده است، مثلا در حديثى از امام صادق عليه السلام در تفسير آيه فوق مى خوانيم كه امام عليه السلام فرمود: بر هر مسلمانى لازم است قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن ده بار اين ذكر را بگويد لا اله الا الله وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد يحيى و يميت و هو حىّ لا يموت بيده الخير و هو على كل شى ء قدير.

ولى به هر حال اين تفسيرها منافاتى با هم ندارد، و ممكن است آيه هم اشاره به تسبيحات، و هم اشاره به نمازهاى واجب و مستحب در روز و شب باشد، و به اين ترتيب تضادى در ميان رواياتى كه در اين زمينه رسيده نخواهد بود، زيرا در بعضى

از روايات به اذكار مخصوص و در بعضى به نماز تفسير شده است.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله لَعَلَّكَ تَرْضى در واقع نتيجه حمد و تسبيح پروردگار و شكيبائى در مقابل گفته آنها است، چرا كه اين حمد و تسبيح و نمازهاى شب و روز پيوند انسان را با خدا آنچنان محكم مى كند كه به هيچ چيز جز او نمى انديشد، از حوادث سخت نمى هراسد، و با داشتن چنين تكيه گاه محكمى از دشمنان واهمه نمى كند، و به اين ترتيب آرامش و اطمينان روح و جان او را پر مى كند.

و تعبير به لعل (شايد) ممكن است اشاره به همان مطلبى باشد كه در گذشته نيز در تفسير اين كلمه گفته ايم، و آن اين كه لعلّ معمولا اشاره به شرائطى است كه براى گرفتن نتيجه لازم مى باشد، فى المثل نماز و ذكر خدا به شرطى مايه چنين آرامشى است كه با حضور قلب و آداب كامل انجام گيرد.

ضمنا گرچه مخاطب در اين آيه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم است ولى قرائن نشان مى دهد كه اين حكم جنبه عمومى دارد.(1)


1- تفسير نمونه ج: 13 ص: 335 ببعد.

ص: 112

20- تسبيح گويان خستگى ناپذير

انبياء: 19 وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ (19) يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ (20) أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ (21) انبياء: 20 (تمام) شب و روز را تسبيح مى گويند؛ و ضعف و سستى به خود راه نمى دهند.

19- براى اوست آنچه در آسمانها و زمين است، و آنها كه نزد او هستند هيچگاه از عبادتش استكبار نمى كنند و هرگز خسته نمى شوند.

20- شب و روز تسبيح مى گويند و ضعف و سستى به خود راه نمى دهند.

تفسير: شرك از پندار سرچشمه مى گيرد

در آيات پيش از آيات فوق سخن از اين واقعيت در ميان بود كه عالم هستى، بى هدف نيست، نه شوخى و بازيچه است و نه لهو و سرگرمى، بلكه داراى هدف تكاملى حساب شده اى است براى انسانها.

و از آنجا كه ممكن است اين توهم به وجود آيد كه خدا چه نيازى به ايمان و عبادت ما دارد؟ آيات مورد بحث نخست به پاسخ اين سخن مى پردازد و مى گويد: تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن اويند (وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و فرشتگانى كه در محضر قرب پروردگار هستند هيچگاه از پرستش او تكبر ندارند و هرگز خسته نمى شوند (وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ).

دائما شب و روز تسبيح مى گويند و كمترين ضعف و سستى به خود راه نمى دهند

(يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ).

با اين حال او چه نيازى به طاعت و عبادت شما دارد، اين همه فرشتگان بزرگ، شب و روز مشغول تسبيح اند، او حتى نياز به عبادت آنها هم ندارد، پس اگر دستور ايمان و عمل صالح و بندگى و عبوديت به شما داده، سود و فايده اش متوجه خود شما است.

اين نكته نيز جالب توجه است كه در نظام بندگان و موالى ظاهرى هر قدر بنده اى به مولا نزديكتر باشد، خضوعش در برابر او كمتر است، چرا كه خصوصيت بيشترى

ص: 113

دارد و مولا نسبت به او نياز فزونتر! اما در نظام عبوديت خلق و خالق قضيه بر عكس است، هر قدر فرشتگان و اولياى خدا به او نزديكتر مى شوند، مقام عبوديتشان بيشتر مى گردد.(1)

21- شب و روز و خورشيد و ماه، هر يك در مدارى در حركتند!

انبياء 33 وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (33) انبياء: 33 او كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد؛ هر يك در مدارى در حركتند!.

و از آنجا كه آرامش زمين به تنهائى براى آرامش زندگى انسان كافى نيست بلكه بايد از طرف بالا نيز ايمنى داشته باشد در آيه بعد اضافه مى كند: ما آسمان را سقف محفوظى قرار داديم ولى آنها از آيات و نشانه هاى توحيد كه در اين آسمان پهناور است روى گردانند (وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ).

منظور از آسمان در اينجا- همانگونه كه سابقا هم گفته ايم- جوى است كه گرداگرد زمين را گرفته، و ضخامت آن صدها كيلومتر طبق تحقيقات دانشمندان مى باشد، اين قشر ظاهرا لطيف كه از هوا و گازها تشكيل شده به قدرى محكم و پرمقاومت است كه هر موجود مزاحمى از بيرون به سوى زمين بيايد نابود مى شود، و كره زمين را در برابر بمباران شبانه روزى سنگهاى شهاب كه از هر گلوله اى خطرناكترند حفظ مى كند.

بعلاوه اشعه آفتاب كه داراى قسمتهاى مرگبارى است به وسيله آن تصفيه مى شود، و از نفوذ اشعه كشنده كيهانى كه از بيرون جو، به سوى زمين سرازير است جلوگيرى مى كند.

آرى اين آسمان سقف بسيار محكم و پايدارى است كه خدا آن را از انهدام

حفظ كرده است.

و در آخرين آيه مورد بحث به آفرينش شب و روز و خورشيد و ماه پرداخته مى گويد


1- تفسير نمونه ج: 13 ص: 377 ببعد.

ص: 114

او است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

و هر كدام از اينها در مدارى در حركتند (كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ).

نكته ها:

تفسير كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ-

مفسران در تفسير اين جمله بيانات گوناگون دارند، اما آنچه با تحقيقات مسلم دانشمندان فلكى سازگار است، اين است كه منظور از حركت خورشيد در آيه فوق يا حركت دورانى به دور خويش است، و يا حركتى است كه همراه منظومه شمسى دارد.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه كلمه (كلّ) ممكن است اشاره به ماه و خورشيد و همچنين ستارگان باشد كه از كلمه ليل (شب) استفاده مى شود.

بعضى از مفسران بزرگ نيز احتمال داده اند كه اشاره به شب و روز و ماه و خورشيد

(هر چهار) باشد، زيرا شب كه همان سايه مخروطى زمين است نيز براى خود مدارى دارد، اگر كسى در بيرون كره زمين از دور به آن نگاه كند اين سايه تاريك مخروطى را در گرد زمين دائما در حركت مى بيند و همچنين نور آفتاب كه به زمين مى تابد و روز را تشكيل مى دهد همانند استوانه اى است كه در گرد اين كره دائما نقل مكان مى كند، بنا بر اين شب و روز نيز هر كدام براى خود مسير و مكانى دارند.

اين احتمال را نيز داده اند كه منظور از حركت خورشيد حركت آن در احساس ما باشد زيرا به نظر بينندگان زمينى خورشيد و ماه هر دو در گردشند.

2- آسمان سقف محكمى است-

واژه سماء (آسمان) در قرآن به معانى مختلفى آمده است گاهى به معنى جو زمين يعنى قشر ضخيمى از هوا كه دورادور كره خاك را فرا گرفته است آمده، همانند آيه فوق، در اينجا بد نيست توضيح بيشترى در باره استحكام اين سقف عظيم از زبان دانشمندان علوم طبيعى بشنويم: فرانك آلن استاد فيزيك زيستى چنين مى نويسد جوى كه از گازهاى نگهبان زندگى بر سطح زمين تشكيل شده آن اندازه ضخامت (و غلظت) دارد كه بتواند همچون زرهى زمين را از شر مجموعه مرگبار بيست ميليون

ص: 115

سنگهاى آسمانى در روز كه با سرعت در حدود 50 كيلومتر در ثانيه به آن برخورد مى كنند در امان نگهدارد.

جو زمين علاوه بر كارهاى ديگرى كه دارد درجه حرارت را بر سطح زمين در حدود شايسته براى زندگى نگاه مى دارد، و نيز ذخيره بسيار لازم آب و بخار آب را از اقيانوسها به خشكيها انتقال مى دهد كه اگر چنين نبود همه قاره ها به صورت كويرهاى خشك غير قابل زيستى درمى آمد، به اين ترتيب بايد گفت كه اقيانوسها و جو زمين عنوان چرخ لنگرى براى زمين دارند.

وزن بعضى از اين شهابها كه به سوى زمين سرازير مى شود به اندازه يك هزارم يك گرم است ولى نيروى آن بر اثر آن سرعت فوق العاده معادل نيروى

ذرات اتمى است كه بمب مخرب را تشكيل مى دهد! و حجم آن شهابها احيانا بيشتر از حجم يك دانه شن نيست! در هر روز ميليونها از اين شهابها پيش از رسيدن به سطح زمين مى سوزند و يا به بخار تبديل مى شوند، ولى احيانا حجم و سنگينى بعضى شهابها بقدرى زياد است كه از قشر گازى گذشته و به سطح زمين اصابت مى كند.

از جمله شهابهائى كه از چنگال غلاف گازى نامبرده عبور كرده و به زمين رسيد شهاب عظيم و معروف سيبرى است كه در سال 1908 ميلادى به زمين اصابت كرد و قطر آن طورى بود كه حدود 40 كيلومتر زمين را اشغال كرد و باعث تلفات زيادى شد! و ديگر شهابى است كه در اريزونا آمريكا فرود آمد كه به قطر 1 كيلومتر و عمق 200 متر بود و در هنگام سقوط آن شكاف عميقى در زمين ايجاد شد و بر اثر انفجار آن شهابهاى كوچك بسيارى كه مساحت نسبتا زيادى از زمين را اشغال مى كرد توليد گرديد.

كرسى موريسن مى نويسد اگر هواى محيط زمين اندكى از آنچه هست رقيق تر مى بود اجرام سماوى، و شهابهاى ثاقب كه هر روز به مقدار چند ميليون عدد به آن اصابت مى كنند و در همان فضاى خارج منفجر و نابود مى شوند، دائما به سطح زمين مى رسيدند و هر گوشه آنرا مورد اصابت قرار مى دادند.

اين اجرام فلكى به سرعتى در ثانيه از 6 تا چهل ميل حركت مى كنند! و به هر چيز

ص: 116

برخورد كنند ايجاد انفجار و حريق مى نمايند اگر سرعت و حركت اين اجرام كمتر از آنچه هست مى بود مثلا به اندازه سرعت يك گلوله بود همه آنها به سطح زمين مى ريختند و نتيجه خرابكارى آنها معلوم بود از جمله اگر خود انسان در مسير كوچكترين قطعه اين اجرام سماوى واقع مى شد شدت حرارت آنها كه به سرعت نود برابر سرعت گلوله حركت مى كنند او را تكه پاره و متلاشى مى ساخت! غلظت هوائى محيط زمين به اندازه اى است كه اشعه كيهانى را تا ميزانى كه براى رشد و نمو نباتات لازم است به طرف زمين عبور مى دهد، كليه جرثومه هاى مضر را در همان فضا معدوم مى سازد، و ويتامينهاى مفيد را ايجاد مى نمايد.(1)

22- خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى كند؛

حج: 61 ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (61) حج: 61 اين (وعده نصرت الهى) بخاطر آن است (كه او بر هر چيز قادر است؛ خداوندى) كه شب را در روز، و روز را در شب داخل مى كند؛ و خداوند شنوا و بيناست!.

و از آنجا كه وعده نصرت و يارى هنگامى دلگرم كننده و مؤثر است كه از شخص قادر و توانائى بوده باشد، لذا در آيه بعد گوشه اى از قدرت بى پايان خدا را در پهنه عالم هستى چنين بازگو مى كند: اين بخاطر آن است كه خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مى كند (دائما از يكى مى كاهد و طبق نظام معينى بر ديگرى مى افزايد، نظامى پايدار و كاملا حساب شده كه هزاران بلكه مليونها سال بر قرار است).

(ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ).

يولج از ماده ايلاج در اصل از ولوج به معنى دخول است، اين تعبير همانگونه كه گفتيم اشاره به دگرگونى هاى تدريجى و كاملا منظم و حساب شده شب و روز در فصول مختلف سال است كه از يكى كاسته و به ديگرى افزوده مى شود، اما اين


1- تفسير نمونه ج: 13 ص: 399 ببعد.

ص: 117

احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به مساله طلوع و غروب آفتاب باشد كه به خاطر شرائط خاص جو (هواى اطراف زمين) اين امر به صورت ناگهانى انجام نمى گيرد، بلكه از آغاز طلوع فجر، اشعه آفتاب به طبقات بالاى هوا مى افتد و آهسته آهسته به طبقات پائين منتقل مى شود، گوئى روز تدريجا

وارد شب مى گردد، و لشكر نور بر سپاهيان ظلمت چيره مى شود، و بعكس هنگام غروب آفتاب نخست نور از قشر پائين جو برچيده مى شود و هوا كمى تار مى گردد و تدريجا از طبقات بالاتر، تا آخرين شعاع خورشيد برچيده شود و لشگر ظلمت همه جا را تسخير كند، و اگر اين موضوع نبود، طلوع و غروب آفتاب در يك لحظه زود گذر انجام مى گرفت و انتقال ناگهانى از شب به روز و روز به شب هم از نظر جسمى و روحى براى انسان زيانبار بود، و هم از نظر نظام اجتماعى اين تغيير سريع و بى مقدمه مشكلات فراوان به وجود مى آورد.

هيچ مانعى ندارد كه آيه فوق اشاره به هر دو تفسير باشد.

و در پايان آيه مى گويد خداوند سميع و بصير است (وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).

تقاضاى كمك مؤمنان را مى شنود، و از حال و كار آنها آگاه است، و در موقع لزوم، لطفش به يارى آنها مى شتابد، همانگونه كه از اعمال و نيات دشمنان حق با خبر است.(1)

23- رفت و آمد شب و روز از آن اوست

مؤمنون: 80 وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (80) مومنون: 80 و او كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آيا انديشه نمى كنيد؟!

بعد از ذكر مساله آفرينش انسان به مساله مرگ و حيات و آمد و شد شب و روز كه از آيات بزرگ پروردگار است پرداخته چنين مى گويد: او كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند و آمد و شد شب و روز از آن او است، آيا انديشه نمى كنيد؟! وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ.


1- تفسير نمونه ج: 14 ص: 155 ببعد.

ص: 118

و به اين ترتيب در آيات سه گانه اخير از انگيزه شناخت پروردگار شروع كرده و با ذكر بخشى از مهمترين آيات انفسى و آفاقى بحث را پايان مى دهد و به تعبير ديگر سير انسان را از آغاز تولد تا مرگ و بازگشت به سوى پروردگار بازگو مى كند كه همه چيزش به فرمان او، و با اراده او صورت مى گيرد.

جالب اينكه: آفرينش مرگ و حيات را در كنار آفرينش شب و روز قرار مى دهد چرا كه نور و ظلمت در پهنه عالم هستى همانند مرگ و حيات در جهان جانداران است همانگونه كه در پرتو امواج نور، عالم هستى جنب و جوش و حركت پيدا مى كند و زير پرده هاى ظلمت به خاموشى مى گرايد، همين گونه موجودات زنده با نور حيات حركت خود را آغاز مى كنند و با ظلمت مرگ خاموش مى گردند و هر دو جنبه تدريجى دارند.

اين نكته را سابقا گفته ايم كه اختلاف شب و روز ممكن است به معنى آمد و شد آنها بوده باشد كه هر يك خلف و جانشين ديگرى مى شود، و نيز ممكن است به معنى اختلاف و تفاوت تدريجى آنها باشد كه فصول چهارگانه سال را به وجود مى آورد، و گردش حيات را در جهان گياهان تحت نظام دقيقى رهبرى مى كند.

در هر حال همه اين مسائل مى تواند راهنماى طريق معرفت پروردگار باشد، به همين دليل در پايان آيه مى گويد: أَ فَلا تَعْقِلُونَ: آيا انديشه نمى كنيد؟!.(1)

24- خداوند شب و روز را دگرگون مى سازد

نور: 44 يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ (44) نور: 44 خداوند شب و روز را دگرگون مى سازد؛ در اين عبرتى است براى صاحبان بصيرت!

در آيه بعد به يكى ديگر از آيات خلقت و نشانه هاى عظمت پروردگار كه همان خلقت شب و روز و ويژگيهاى آنها است اشاره كرده مى فرمايد: خداوند شب و روز را دگرگون مى سازد، و در اين، عبرتى است براى صاحبان بصيرت (يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ).


1- تفسير نمونه ج: 14 ص: 291 ببعد.

ص: 119

در اينكه اين دگرگونى از چه نظر است چند تفسير ذكر كرده اند: بعضى آن را به معنى آمد و شد شب و روز گرفته اند كه يكى مى آيد و ديگرى را محو مى كند.

و بعضى آن را به معنى كوتاه شدن يكى و طولانى شدن ديگرى كه به صورت تدريجى انجام مى يابد دانسته اند كه پيدايش فصول نيز با آن مربوط است.

و بالاخره بعضى آن را به معنى دگرگونى هائى از قبيل گرما و سرما و حوادث ديگرى كه در شب و روز صورت مى گيرد دانسته اند.

ولى نا گفته پيدا است كه اين تفسيرها هيچگونه منافاتى با هم ندارند و ممكن است همه آنها در مفهوم جمله يقلّب جمع باشد.

بدون شك- همانگونه كه علم ثابت كرده است- هم آمد و شد شب و روز و هم تغييرات تدريجى آنها براى انسان جنبه حياتى دارد، و درس عبرتى است براى لِأُولِي الْأَبْصارِ.

تابش يكنواخت آفتاب، درجه حرارت هوا را بالا مى برد و موجودات زنده را مى سوزاند، اعصاب را خسته مى كند، اما هنگامى كه در لابلاى اين تابش پرده هاى ظلمت شب قرار مى گيرد آن را كاملا تعديل مى كند.

تغييرات تدريجى روز و شب كه سر چشمه پيدايش فصول چهارگانه است عامل بسيار مؤثرى براى بارور شدن گياهان و حيات تمام موجودات زنده و نزول بارانها و ذخيره آب در زمين ها است.(1)

25- شب پوشش و آبروى مردم

فرقان: 47

وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) فرقان:

47

او كسى است كه شب را براى شما لباس قرار داد و روز را مايه حركت و حيات

در آيات قبل سخن از قسمت هاى مهمى از نعمت هاى الهى به عنوان بيان اسرار توحيد و خداشناسى است، امورى كه انديشه در آنها ما را به خالقمان آشناتر و


1- تفسير نمونه ج: 14 ص: 507

ص: 120

نزديكتر مى سازد و سخن از نعمت سايه ها و سپس اثرات و بركات شب و خواب و استراحت و روشنائى روز و وزش بادها و نزول باران و زنده شدن زمين هاى مرده و سيراب شدن چهارپايان و انسان ها است.

مى گويد: آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده است؟ (أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَ).

و اگر مى خواست آن را ساكن قرار مى داد (سايه اى هميشگى و جاودانى) (وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً).

بدون شك اين قسمت از آيه اشاره اى است به اهميت نعمت سايه هاى گسترده و متحرك، سايه هائى كه يك نواخت باقى نمى ماند بلكه در حركت است و نقل مكان مى دهد، ولى در اينكه منظور از اين سايه كدام يك از سايه ها است در ميان مفسران

گفتگو است: جمعى مى گويند اين سايه كشيده و گسترده همان سايه اى است كه بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمين حكمفرما است و لذتبخش ترين سايه ها و ساعات همان است، اين نور كم رنگ و سايه گستر، از لحظه طلوع فجر شروع مى شود و به هنگام طلوع آفتاب روشنائى جايگزين آن مى گردد.

بعضى ديگر گفته اند منظور تمام سايه شب است كه از لحظه غروب شروع مى شود و به لحظه طلوع آفتاب منتهى مى گردد، زيرا مى دانيم شب در حقيقت سايه نيمكره زمين است كه در برابر آفتاب قرار گرفته، سايه اى است مخروطى كه در طرف مقابل در فضا گسترده مى شود و اين سايه مخروطى دائما در حركت است و با طلوع آفتاب در يك منطقه پايان مى گيرد و در منطقه ديگر تشكيل مى شود.

بعضى نيز گفته اند منظور سايه اى است كه بعد از ظهر براى اجسام پيدا مى شود و تدريجا كشيده تر و گسترده تر مى گردد.

البته اگر جمله هاى بعد نبود ما از اين جمله معنى وسيعى مى فهميديم كه تمام سايه هاى گسترده را در برمى گرفت ولى ساير قرائنى كه به دنبال آن آمده نشان مى دهد كه تفسير اول از همه مناسبتر است.

زيرا به دنبال آن مى فرمايد سپس خورشيد را بر وجود اين سايه گسترده دليل قرار داديم (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا).

ص: 121

اشاره به اينكه اگر آفتاب نبود مفهوم سايه روشن نمى شد، اصولا سايه از پرتو آفتاب به وجود مى آيد، زيرا سايه معمولا به تاريكى كم رنگى گفته مى شود كه براى اشياء پيدا مى شود و اين در صورتى است كه نور به جسمى كه قابل عبور از آن نباشد بتابد و در طرف مقابل سايه آشكار شود، بنابر اين نه فقط طبق قانون تُعرف الاشياء باضدادها سايه را با نور بايد تشخيص داد بلكه وجود آن نيز از بركت نور است.

بعد مى فرمايد: سپس ما آن را آهسته جمع مى كنيم (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً).

مى دانيم هنگامى كه خورشيد طلوع مى كند تدريجا سايه ها برچيده مى شود تا به هنگام ظهر كه در بعضى از مناطق سايه به كلى معدوم مى شود، زيرا آفتاب درست بالاى سر هر موجودى قرار مى گيرد، و در ديگر مناطق به حداقل خود مى رسد، و به اين ترتيب سايه ها نه يكدفعه ظاهر مى گردند، و نه يك دفعه برچيده مى شوند، و اين خود يكى از حكمتهاى پروردگار است، چرا كه اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعكس ناگهانى صورت مى گرفت براى همه موجودات زيان آور بود، اما اين نظام تدريجى در اين حالت انتقالى چنان است كه بيشترين فائده را براى موجودات دارد بى آنكه ضررى داشته باشد.

تعبير به يَسِيراً اشاره به جمع شدن تدريجى سايه است، و يا اشاره به اينكه نظام ويژه نور و ظلمت در برابر قدرت پروردگار چيز ساده و آسانى است، و كلمه الينا نيز تاكيد بر همين قدرت الهى است.

به هر حال جاى ترديد نيست همانگونه كه انسان در زندگى خود نياز به تابش نور دارد براى تعديل و جلوگيرى از زمانهاى شدت نور، نياز به سايه دارد، تابش نور يكنواخت زندگى را مختل مى كند، همانگونه كه سايه يكنواخت و ساكن، مرگبار است.

در صورت اول همه موجودات زنده مى سوزند و در صورت دوم همه منجمد مى شوند اين نظام متناوب نور و سايه است كه زندگى را براى انسان ممكن و گوارا ساخته.

لذا آيات ديگر قرآن وجود شب و روز را به دنبال يكديگر از نعمتهاى بزرگ الهى مى شمرد، در يكجا مى فرمايد: قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى

ص: 122

يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ: بگو اگر خداوند شب را براى شما جاويدان تا روز قيامت قرار مى داد كدام معبود غير الله بود كه شعاعى از نور براى شما بياورد آيا نمى شنويد (قصص- 71).

و بلافاصله مى افزايد: قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ: بگو هر گاه خداوند روز را جاويدان تا روز قيامت قرار مى داد كدام معبود غير الله بود كه براى شما شبى آورد كه در آن آرام بگيريد، آيا نمى بينيد؟ (قصص- 72).

و به دنبال اين سخن نتيجه گيرى مى كند كه اين از رحمت خدا است كه براى شما شب و روز قرار داد كه هم در آن بياراميد و بياسائيد و هم از فضل او براى تحصيل معاش استفاده كنيد شايد شكرگزارى نمائيد وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (قصص- 73).

و به همين دليل قرآن يكى از نعمتهاى بهشتى را ظل ممدود (سايه گسترده) مى شمرد كه نه نور خيره كننده و خستگى آور است و نه تاريكى وحشت آفرين.

بعد از ذكر نعمت سايه ها، در آيه مورد بحث به شرح دو نعمت ديگر كه كاملا متناسب با آن است پرداخته و گوشه ديگرى از اسرار نظام هستى را كه بيانگر وجود خدا است روشن مى سازد، مى فرمايد او كسى است كه شب را براى شما لباس قرار داد (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً).

چه تعبير زيبا و جالبى، شب را لباس قرار داد ... اين پرده ظلمانى نه تنها انسانها كه تمام موجودات روى زمين را در خود مستور مى سازد و آنها را همچون لباس، محفوظ مى دارد و همچون پوششى كه انسان به هنگام خواب براى ايجاد تاريكى و استراحت از آن استفاده مى كند، او را در برمى گيرد.

بعد اشاره به نعمت خواب مى كند: او خواب را براى شما مايه راحت قرار داد (وَ النَّوْمَ سُباتاً).

سبات در لغت از ماده سبت (بر وزن وقت) به معنى قطع نمودن است، سپس به معنى تعطيل كردن كار به منظور استراحت آمده، و اينكه روز شنبه را در لغت عرب يوم السبت مى نامند به خاطر آنست كه نامگذارى آن از برنامه يهود گرفته شده چرا

ص: 123

كه روز شنبه، روز تعطيلى آنها بود.

در حقيقت اين تعبير اشاره اى به تعطيل تمام فعاليتهاى جسمانى به هنگام خواب است، زيرا مى دانيم در موقع خواب، قسمت مهمى از كارهاى بدن به كلى تعطيل مى شوند، و قسمت ديگر همچون كار قلب و دستگاه تنفس، برنامه عادى خود را بسيار كم كرده و به صورت آرامتر ادامه مى دهند تا رفع خستگى و تجديد قوا شود.

خواب به موقع و به اندازه، تجديد كننده تمام نيروهاى بدن است و نشاط آفرين و مايه قدرت، و بهترين وسيله براى آرامش اعصاب است، به عكس، قطع خواب مخصوصا براى يك مدت طولانى، بسيار زيانبار و حتى مرگ آفرين است و به همين دليل يكى از مهمترين شكنجه ها براى شكنجه گران قطع برنامه خواب است كه مقاومت انسان را به سرعت در هم مى شكند.

در پايان آيه به نعمت روز اشاره كرده، مى فرمايد: و خداوند روز را مايه حركت و حيات قرار داد (وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً).

واژه نشور در اصل از نشر به معنى گستردن، در مقابل پيچيدن است اين تعبير ممكن است اشاره به گسترش روح به هنگام بيدارى در سراسر بدن باشد كه بى شباهت به زنده شدن بعد از مرگ نيست، و يا اشاره به گسترش انسانها در صحنه اجتماع و حركت براى كارهاى مختلف زندگى در روى زمين.

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم كه همه روز صبحگاهان

اين جمله را مى فرمايد: الحمد للّه الذى أحيانا بعد ما أماتنا و إليه النّشور: ستايش مخصوص خداوندى است كه ما را بعد از مرگ زنده كرد و حيات نوين بخشيد، و سرانجام به سوى او محشور خواهيم شد.

و براستى روشنائى روز از نظر روح و جسم انسان، حركت آفرين است همانگونه كه تاريكى، خواب آور و آرامبخش است.

در جهان طبيعت نيز به هنگام درخشش اولين اشعه خورشيد جنب و جوش عظيمى همه موجودات زنده را فرا مى گيرد، رستاخيزى در ميان آنها بر پا مى شود و هر يك به دنبال برنامه خويش به حركت در مى آيند، و حتى گياهان نيز در برابر نور به سرعت تنفس و تغذيه و رشد و نمو مى كنند، در حالى كه با غروب آفتاب گوئى

ص: 124

شيپور خاموشى در سراسر جهان طبيعت زده مى شود، پرندگان به لانه ها بازمى گردند و موجودات زنده به استراحت و خواب مى پردازند، حتى گياهان در نوعى خواب فرو مى روند.(1)

26- شب و روز جانشين يكديگرند

فرقان: 62 تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً فرقان 61- جاودان و پر بركت است آن خدائى كه در آسمانها برجهائى قرار داد، و در ميان آن چراغ روشن و ماه نور بخشى آفريد.

62 و او همان كسى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد براى كسى كه بخواهد متذكّر شود يا شكرگزارى كند (و آنچه را در روز كوتاهى كرده در شب انجام دهد و به عكس).

تفسير: برجهاى آسمانى

از آنجا كه در آيات قبل سخن از عظمت و قدرت خدا بود و هم وسعت رحمت او در نخستين آيه مورد بحث مى افزايد: هنگامى كه به آنها گفته شود براى خداوند رحمان كه سراسر وجود شما غرق رحمت او است سجده كنيد آنها از روى كبر و غرور، و يا از سر استهزاء مى گويند: رحمان چيست؟! (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ).

ما اصلا رحمان را نمى شناسيم و اين كلمه براى ما مفهوم روشنى ندارد.

آيا ما براى چيزى سجده كنيم كه تو به ما دستور مى دهى؟! (أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا).

ما زير بار هيچكس نمى رويم و تابع فرمان اين و آن نخواهيم شد!.

اين سخن را مى گويند و بر نفرت و دوريشان از خدا افزوده مى شود (وَ زادَهُمْ نُفُوراً) بدون شك مناسبترين نام از نامهاى خدا براى دعوت به خضوع و سجده در برابر او همان نام پر جاذبه رحمان با مفهوم رحمت گسترده اش مى باشد، ولى آنها بخاطر كوردلى و لجاجت نه تنها انعطافى در برابر اين دعوت نشان ندادند، بلكه به


1- تفسير نمونه ج: 15 ص: 120 ببعد.

ص: 125

سخريه و استهزاء پرداخته و از روى تحقير گفتند رحمان چيست؟ همانگونه كه فرعون در برابر دعوت موسى عليه السلام گفت: وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ: پروردگار جهانيان چيست؟ (آيه 23 سوره شعراء) آنها حتى حاضر نبودند بگويند كيست؟! گرچه جمعى از مفسران معتقدند كه نام رحمان براى خدا در ميان عرب جاهلى نامانوس بود، و هنگامى كه اين توصيف را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيدند واقعا از روى تعجب به اين سؤال پرداختند، حتى بعضى از آنها مى گفتند: ما كسى را به نام رحمان نميشناسيم تنها كسى را كه به اين نام مى دانيم همان كسى است كه در سرزمين يمامه است!

(منظورشان مسيلمه كذاب بود كه به دروغ دعوى نبوت كرد و مردم او را به اين نام رحمان مى شناختند).

ولى اين سخن بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا ماده اين اسم و صيغه اش

هر دو عربى است، و هميشه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در آغاز سوره هاى قرآن در آيه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اين نام را براى آنها بيان مى كرد، بنابر اين هدف آنها جز بهانه- جوئى و سخريه نبوده است.

جمله بعد نيز گواه اين حقيقت است، زيرا آنها مى گويند: آيا ما مطيع فرمان تو شويم و به دستور تو سجده كنيم (أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا).

اما به حكم آنكه تبليغات رهبران الهى تنها در دلهاى آماده اثر مى گذارد كوردلان لجوج نه تنها بهره اى نمى گيرند بلكه بر نفرتشان افزوده مى شود، چرا كه آيات قرآن همچون دانه هاى حيات بخش باران است كه در باغ سبزه و گل مى روياند و در شوره زار خس! لذا جاى تعجب نيست كه بگويد: وَ زادَهُمْ نُفُوراً.

آيه بعد در حقيقت پاسخى است به سؤال آنها كه مى گفتند رحمان چيست؟- هر چند آنها اين سخن را از روى سخريه مى گفتند اما قرآن پاسخ جدى به آنها مى گويد- مى فرمايد: پر بركت و با عظمت است آن خدائى كه در آسمان برجهائى قرار داد

(تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً).

بروج جمع برج در اصل به معنى ظهور است، و لذا آن قسمت از ديوار اطراف شهر يا محل اجتماع لشگر را كه بلندتر و آشكارتر است برج مى نامند، و نيز به همين دليل هنگامى كه زن زينت خود را آشكار سازد تبرجت المرئة مى گويند.

ص: 126

اين كلمه به قصرهاى بلند نيز اطلاق مى شود.

به هر حال برجهاى آسمانى اشاره به صورتهاى مخصوص فلكى است كه خورشيد و ماه در هر فصل و هر موقعى از سال در برابر يكى از آنان قرار مى گيرند مثلا مى گويند خورشيد در برج حمل قرار گرفته، يعنى محاذى صورت فلكى حمل مى باشد، و يا قمر در عقرب است، يعنى كره ماه برابر صورت فلكى عقرب واقع شده (صور فلكى به مجموعه اى از ستارگان گفته مى شود كه شكل خاصى در نظر ما دارند).

به اين ترتيب آيه اشاره به منزلگاههاى آسمانى خورشيد و ماه كرده، و به دنبال آن اضافه مى كند: و در اين برجها چراغ روشن و ماه نور بخشى قرار داد (وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً).

در حقيقت اين آيه بيانگر نظم دقيق سير خورشيد و ماه در آسمان (البته در نظر ما هر چند اين تغييرات حقيقتا مربوط به گردش زمين دور آفتاب است) و نظام فوق العاده دقيقى است كه ميليونها سال بى كم و كاست بر آنها حكم فرما است به گونه اى كه منجمان آگاه مى توانند از صدها سال قبل وضع حركت خورشيد و ماه را در روز و ساعت معين نسبت به صدها سال بعد پيش بينى كنند، اين نظامى كه حاكم بر اين كرات عظيم آسمانى است شاهد گويائى بر وجود پروردگارى است كه مدبر و اداره كننده عالم بزرگ هستى مى باشد.

آيا با اينهمه نشانه هاى روشن، با اين منازل بديع و دقيق خورشيد و ماه باز او را نمى شناسيد و مى گوئيد: مَا الرَّحْمنُ؟! اما اينكه چرا خورشيد را سراج ناميده؟ و ماه را با صفت منير همراه نموده؟ ممكن است دليلش اين باشد كه سراج به معنى چراغ است كه نور از درون خودش سرچشمه مى گيرد، و اين متناسب با وضع خورشيد است كه طبق تحقيقات مسلم علمى نورش از خود او است، بر خلاف ماه كه نورش از پرتو خورشيد است، و لذا آنرا با منير توصيف كرده، يعنى روشنى بخش هر چند نورش از ديگرى گرفته شده باشد.

در آخرين آيه مورد بحث باز به معرفى پروردگار عالم ادامه داده و بخش ديگرى از نظام هستى را بازگو مى كند مى گويد: او كسى است كه شب و روز را جانشين

ص: 127

يكديگر قرار داد، براى آنها كه بخواهند متذكر شوند و يا شكرگذارى كنند (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً).

اين نظام بديع كه بر شب و روز حاكم است، و متناوبا جانشين يكديگر مى شوند و ميليونها سال اين نظم ادامه دارد، نظمى كه اگر نبود زندگى انسان بر اثر شدت نور و حرارت يا تاريكى و ظلمت به تباهى مى كشيد، براى آنها كه مى خواهند خدا را بشناسند دليل جالبى است.

مى دانيم پيدايش نظام شب و روز بر اثر گردش زمين به دور خويش است، و تغييرات تدريجى و منظم آن كه دائما از يكى كاسته و بر ديگرى افزوده مى شود بخاطر تمايل محور آن نسبت به مدارش مى باشد كه باعث وجود فصلهاى چهارگانه است.

اگر كره زمين ما در حركت دورانى تندتر و يا كندتر از امروز مى چرخيد در يك صورت شبها آنقدر طولانى مى شد كه همه چيز منجمد مى گشت و روزها آنقدر طولانى كه نور آفتاب همه چيز را مى سوزاند، و در صورت ديگر فاصله

كوتاه شب و روز تاثير آنها را خنثى مى كرد، بعلاوه قوه گريز از مركز آنقدر بالا مى رفت كه موجودات زمينى را به خارج از كره زمين پرتاب مى نمود! خلاصه، مطالعه اين نظام از يكسو فطرت خداشناسى را در انسان بيدار مى سازد، (و شايد تعبير به تذكر و ياد آورى اشاره به همين حقيقت است) و از سوى ديگر روح شكر گذارى را در او زنده مى كند با جمله او اراد شكورا به آن اشاره شده است.

قابل توجه اينكه در بعضى از روايات كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و يا ائمه معصومين عليهم السلام در تفسير آيه نقل شده چنين مى خوانيم: جانشين شدن شب و روز نسبت به يكديگر براى آن است كه اگر انسان در يكى از وظائف خويشتن در عبادت پروردگار كوتاهى كرده در ديگرى جبران يا قضا كند اين معنى ممكن است تفسير دومى براى آيه باشد و از آنجا كه آيات قرآن داراى بطون است منافات با معنى اول نيز ندارد.

در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه فرمود: هر عبادت و اطاعتى كه در شب از تو فوت شد در روز قضا كن، خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً: يعنى انسان وظائف فوت

ص: 128

شده در شب را در روز و وظائف فوت شده در روز را در شب قضا كند.

نظير همين معنى را فخر رازى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده است.(1)

27- بندگان خدا شب را باقيام و سجود سپرى مى كنند

فرقان: 64 وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً فرقان:

64- 63- بندگان خاص خداوند رحمن آنها هستند كه با آرامش و بى تكبر بر زمين راه مى روند و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام مى گويند (و با بى اعتنائى و بزرگوارى مى گذرند).

آنها كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى كنند.

تفسير: صفات ويژه بندگان خاص خدا

از اين آيات به بعد بحث جامع و جالبى پيرامون صفات ويژه بندگان خاص پروردگار مطرح مى شود، و در حقيقت تكميلى است براى آيات گذشته كه مشركان لجوج هنگامى كه نام خداوند رحمان برده مى شد از سر استهزاء و غرور مى گفتند: رحمان چيست؟ و ديديم كه قرآن ضمن دو آيه خداوند رحمان را به آنها معرفى كرد، اكنون نوبت اين رسيده است به بندگان خاص اين خداوند رحمان را معرفى كند، جائى كه بندگان او اين قدر عالى مقام و با شخصيتند عظمت خداى رحمان را بهتر مى توان درك كرد.

در اين دو آيه وآيات بعد، دوازده صفت از صفات ويژه آنان را بيان مى كند كه بعضى به جنبه هاى اعتقادى ارتباط دارند، و برخى اخلاقى، و پاره اى اجتماعى، قسمتى جنبه فردى دارد و بخش ديگرى جمعى است، و رويهم رفته مجموعه اى است از والاترين ارزشهاى انسانى كه ما فقط به دو صفت اكتفاء مى كنيم زياده خواهان به تفاسير مراجعه نمايند.

نخست مى گويد: بندگان خاص خداوند رحمان كسانى هستند كه با آرامش و بى


1- تفسير نمونه ج: 15 ص: 140 ببعد.

ص: 129

تكبر بر روى زمين راه مى روند (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً در واقع نخستين توصيفى كه از عباد الرحمن شده است، نفى كبر و غرور و خودخواهى است كه در تمام اعمال انسان و حتى در كيفيت راه رفتن او آشكار مى شود زيرا ملكات اخلاقى هميشه خود را در لابلاى اعمال و گفتار و حركات انسان نشان مى دهند، تا آنجا كه از چگونگى راه رفتن يك انسان مى توان با دقت و موشكافى به قسمت قابل توجهى از اخلاق او پى برد.

آرى آنها متواضعند، و تواضع كليد ايمان است، در حالى كه غرور و كبر كليد كفر محسوب مى شود، در زندگى روزمره با چشم خود ديده ايم و در آيات قرآن نيز كرارا خوانده ايم كه متكبران مغرور حتى حاضر نبودند به سخنان رهبران الهى گوش فرا دهند، حقايق را به باد مسخره مى گرفتند، و ديد آنها فراتر از نوك بينى آنها نبود، آيا با اين حالت كبر، ايمان آوردن امكان پذير است؟! آرى اين مؤمنان بنده خداوند رحمانند، و نخستين نشانه بندگى همان تواضع است.

تواضعى كه در تمام ذرات وجود آنان نفوذ كرده و حتى در راه رفتن آنها آشكار است.

و اگر مى بينيم يكى از مهمترين دستوراتى كه خداوند به پيامبرش مى دهد اين است كه وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا: در روى زمين از سر كبر و غرور گام بر مدار چرا كه نمى توانى زمين را بشكافى و طول قامتت هرگز به كوهها نمى رسد. (سوره اسراء آيه 37) نيز به خاطر همين است كه روح ايمان تواضع مى باشد.

راستى اگر انسان كمترين شناختى از خود و جهان هستى داشته باشد مى داند در برابر اين عالم بزرگ چه اندازه كوچك است؟ حتى اگر گردنش همطراز كوهها شود تازه بلندترين كوههاى زمين در برابر عظمت زمين كمتر از برآمدگى هاى پوست نارنج نسبت به آن است، همان زمينى كه خود ذره ناچيزى است در اين كهكشانهاى عظيم.

آيا با اين حال كبر و غرور دليل جهل و نادانى مطلق نيست؟! در حديث جالبى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم كه روزى از كوچه اى عبور مى كردند جمعى از مردم را در

ص: 130

يك نقطه مجتمع ديدند از علت آن سؤال كردند عرض كردند ديوانه اى است كه اعمال جنون آميز و خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته پيامبر آنها را به سوى خود فرا خواند و فرمود: مى خواهيد ديوانه واقعى را به شما معرفى كنم؟ همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش مى دادند: فرمود: المتبختر فى مشيه، الناظر فى عطفيه، المحرك جنبيه بمنكبيه الذى لا يرجى خيره و لا يؤمن شرّه، فذلك المجنون و هذا مبتلى!: كسى كه با تكبر و غرور راه مى رود و پيوسته به دو طرف خود نگاه مى كند، پهلوهاى خود را با شانه خود حركت مى دهد (غير از خود را نمى بيند و انديشه اش از خودش فراتر نمى رود) كسى كه مردم به خير او اميد ندارند و از شر او در امان نيستند ديوانه واقعى او است اما اين را كه ديديد تنها يك بيمار است.

دومين وصف آنها حلم و بردبارى است چنانكه قرآن در ادامه همين آيه مى گويد: و هنگامى كه جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مى دهند و به جهل و جدال و سخنان زشت مى پردازند در پاسخ آنها سلام مى گويند (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً) سلامى كه نشانه بى اعتنائى توأم با بزرگوارى است، نه ناشى از ضعف، سلامى كه دليل عدم مقابله به مثل در برابر جاهلان و سبك مغزان است، سلام وداع گفتن با سخنان بى رويه آنها است، نه سلام تحيت كه نشانه محبت و پيوند دوستى است، خلاصه سلامى كه نشانه حلم و بردبارى و بزرگوارى است.

آرى يكى ديگر از پديده هاى با عظمت روحى آنها تحمل و حوصله است كه بدون آن هيچ انسانى راه دشوار و پر فراز و نشيب عبوديت و بندگى خدا را طى نخواهد كرد مخصوصا در جوامعى كه افراد فاسد و مفسد و جاهل و نادان در آن فراوان است.

در دومين آيه به سومين ويژگى آنها كه عبادت خالصانه پروردگار است، پرداخته مى گويد آنها كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى كنند (وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً).

در ظلمت شب كه چشم غافلان در خواب است و جائى براى تظاهر و ريا وجود ندارد خواب خوش را بر خود حرام كرده و به خوشتر از آن كه ذكر خدا و قيام و سجود در پيشگاه با عظمت او است مى پردازند، پاسى از شب را به مناجات با

ص: 131

محبوب مى گذرانند، و قلب و جان خود را با ياد و نام او روشن مى كنند.

گرچه جمله يَبِيتُونَ دليل بر اين است كه آنها شب را با سجود و قيام به صبح مى آورند ولى معلوم است كه منظور بخش قابل ملاحظه اى از شب است، و يا اگر تمام شب باشد در بعضى از مواقع چنين است.

ضمنا تقديم سجود بر قيام به خاطر اهميت آن است هر چند در موقع نماز عملا قيام مقدم بر سجود است.

طرز مشى مؤمنان

در آيات فوق خوانديم كه يكى از نشانه هاى بندگان خاص خدا تواضع است، تواضعى كه بر روح آنها حكومت مى كند و حتى در راه رفتن آنها نمايان است، تواضعى كه آنها را بر تسليم در برابر حق وامى دارد، ولى گاه ممكن است بعضى تواضع را با ضعف و ناتوانى و سستى و تنبلى اشتباه كنند كه اين طرز فكر خطرناكى است.

تواضع در راه رفتن به اين نيست كه سست و بى رمق گام بردارند، بلكه در عين تواضع گامهائى محكم و حاكى از جديت و قدرت بردارند.

در حالات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم كه يكى از اصحاب مى گويد: ما رايت أحدا أسرع فى مشيته من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كانما الارض تطوى له و أنّا لنجهد أنفسنا و إنّه لغير مكترث: من كسى را سريعتر در راه رفتن از پيامبر نديدم، گوئى زمين زير پاى او جمع مى شد، و ما به زحمت مى توانستيم به او برسيم و او اهميتى نمى داد.

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه در تفسير آيه الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً فرمود: و الرجل يمشى بسجيته التى جبل عليها، لا يتكلف و لا يتبختر: منظور اين است كه انسان به حال طبيعى خودش راه برود و تكلف و تكبر در آن نداشته باشد.

در حديث ديگرى در حالات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمده: قد كان يتكفأ فى مشيه كأنما يمشى فى صبب: هنگامى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم راه مى رفت در عين اينكه عجولانه نبود با سرعت گام برمى داشت گوئى از يك سرازيرى پائين مى رفت.

به هر حال همان گونه كه گفتيم كيفيت راه رفتن به تنهائى مطرح نيست، بلكه

ص: 132

دريچه اى است براى پى بردن به وضع روحيات يك انسان، و در حقيقت آيه اشاره اى به نفوذ روح تواضع و فروتنى در جان و روح عباد الرحمان مى كند.(1)

28- ما شب را براى آرامش قرار داديم

نمل: 86 أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (86) نمل: 86 آيا نديدند كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم و روز را روشنى بخش؟! در اين امور نشانه هاى روشنى است براى كسانى كه ايمان مى آورند (و آماده قبول حقند).

در اين آيه به نشانه هاى قدرت و عظمت خداوند در عالم هستى، پرداخته چنين مى گويد: آيا آنها نديدند كه ما شب را براى آرامش آنها قرار داديم (أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ). و روز را روشنى بخش (وَ النَّهارَ مُبْصِراً).

در اين امور نشانه ها و دلائل روشنى است از قدرت و حكمت پروردگار براى كسانى كه آماده پذيرش ايمانند (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).

اين نخستين بار نيست كه قرآن از آثار حياتبخش شب و روز و نظام نور و ظلمت سخن مى گويد، همانگونه كه آخرين بار نيز نمى باشد، اين به خاطر آنست كه قرآن يك كتاب تعليم و تربيت و انسانسازى است و مى دانيم اصول تعليم و تربيت گاه ايجاب مى كند كه يك موضوع را در فواصل مختلف تكرار كنند و به ياد آورند تا كاملا خاطر نشان گردد و به اصطلاح جا بيفتد.

آرامشى كه از تاريكى شب به وجود مى آيد يك واقعيت مسلم علمى است پرده هاى تاريك شب نه تنها يك وسيله اجبارى براى تعطيل فعاليتهاى روزانه است بلكه اثر عميقى روى سلسله اعصاب انسان و ساير جانداران مى گذارد و آنها را در استراحت و خواب عميق- و به تعبير قرآن- سكوت، فرو مى برد.

همچنين رابطه روشنائى روز، و تلاش و حركت و جنبشى كه خاصيت تابش نور است نيز از نظر علمى جاى ترديد نيست، نه فقط نور آفتاب، صحنه زندگى را


1- تفسير نمونه ج: 15 ص: 146 ببعد.

ص: 133

روشن و چشم انسان را فعال مى سازد، بلكه تمام ذرات وجود انسان را بيدار كرده و به فعاليت وا مى دارد.

اين آيه گوشه اى از توحيد ربوبى را روشن مى سازد و از آنجا كه معبود واقعى همان ربّ و مدبّر عالم هستى است خط بطلان بر چهره بتها مى كشد و مشركان را به تجديد نظر در عقائد خود وا ميدارد.

توجه به اين نكته نيز لازم است كه انسان بايد خود را با اين نظام هماهنگ سازد، شب را استراحت كند، و روز را به تلاش و كوشش بپردازد، تا هميشه سالم و فعال باشد نه همچون هوسرانانى كه شب را بيدار مى مانند و روز را تا نزديكى ظهر در خواب فرو مى روند.

جالب اينكه مبصر كه در اصل به معنى بينا است صفت روز قرار داده شده است، در حالى كه وصف انسانها در روز مى باشد، اين يكنوع تاكيد زيبا است همانگونه كه گاه شب را توصيف به خواب رفتن مى كنند و مى گويند ليل نائم!.

و اين تفاوت تعبير كه در بيان فائده شب و روز در آيه مشاهده مى شود كه در يكجا لِتَسْكُنُوا فيه مى گويد و در جاى ديگر مُبْصِراً، ممكن است اشاره به اين باشد كه هدف اصلى شب سكونت و آرامش است، ولى هدف روشنائى روز ديدن نيست، بلكه ديدن ابزارى است براى رسيدن به مواهب حيات و بهره گيرى از آن (دقت كنيد).

به هر حال اين آيه گرچه مستقيما سخن از توحيد و تدبير عالم هستى مى گويد ولى مى تواند اشاره لطيفى به مسأله معاد نيز در برداشته باشد، چرا كه خواب همچون مرگ است، و بيدارى همچون زندگى پس از مرگ.(1)

29- آرامش شب يكى از رحمت خداست

قصص: 73 قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ


1- تفسير نمونه ج: 15 ص: 563 ببعد.

ص: 134

النَّهارَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (72) وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (73) قصص 73- 72 71

بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند شب را براى شما تا روز قيامت جاودان قرار دهد آيا معبودى جز خدا مى تواند روشنائى براى شما بياورد؟ آيا نمى شنويد؟!

بگو: به من خبر دهيد هر گاه خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان كند، كدام معبود غير از الله است كه شبى براى شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمى بينيد؟!

از رحمت اوست كه براى شما شب و روز قرار داد، تا هم در آن آرامش داشته باشيد و هم براى بهره گيرى از فضل خدا تلاش كنيد، شايد شكر نعمت او را بجا آوريد.

تفسير: نعمت بزرگ روز و شب

آيات مورد بحث سخن از بخش عظيمى از مواهب الهى مى گويد كه هم دليلى است بر مسأله توحيد و نفى شرك، و نمونه اى است از نعمتهاى خداوند كه به خاطر آن شايسته حمد و ستايش است، و گواهى است بر مختار بودن او در نظام آفرينش و تدبير اين جهان.

نخست به نعمت بزرگ نور و روشنائى روز كه مايه هر جنبش و حركت است اشاره كرده مى فرمايد: بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند شب را بر شما تا روز قيامت جاودان قرار مى داد آيا معبودى جز خدا مى توانست، نور و روشنائى براى شما بياورد؟ آيا نمى شنويد؟!.

در اينجا تعبير به ضياء (نور) مى كند، چرا كه هدف اصلى از روز همان نور و روشنائى است، همان نورى كه حيات و زندگى همه موجودات زنده بسته به آن است كه اگر نور آفتاب نبود، نه درختى مى روئيد و نه گلى مى خنديد، و نه مرغى پرواز مى كرد، نه انسان زنده اى وجود داشت و نه قطره بارانى مى باريد سرمد به معنى دائم و هميشگى است (بعضى آن را از ماده سرد به معنى پى درپى دانسته اند و ميم آن را زائده مى دانند، ولى ظاهر اين است كه خود اين ماده مستقلا به معنى

ص: 135

دائم و هميشگى مى باشد).

آيه بعد سخن از نعمت ظلمت و تاريكى به ميان مى آورد مى فرمايد: بگو به من خبر دهيد آيا اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان كند چه معبودى غير از الله است كه شبى براى شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمى بينيد؟!

و در سومين آيه كه در حقيقت نتيجه گيرى از دو آيه قبل است مى فرمايد: از رحمت الهى است كه براى شما شب و روز قرار داد، تا از يكسو در آن آرامش پيدا كنيد، و از سوى ديگر براى تامين زندگى و بهره گيرى از فضل خداوند تلاش كنيد، و شايد شكر نعمت او را بجا آوريد.

آرى گستردگى دامنه رحمت خدا ايجاب مى كند كه تمام وسائل حيات شما را تامين كند، شما از يكسو نياز به كار و كوشش و حركت داريد كه بدون

روشنائى روز ممكن نيست، و از سوى ديگر نياز به استراحت و آرامش كه بدون تاريكى شب كامل نمى شود.

امروز از نظر علمى ثابت شده است كه در برابر نور تمام دستگاههاى بدن انسان فعال و سرزنده مى شوند: گردش خون، دستگاه تنفس، حركت قلب، و ساير دستگاهها، و اگر نور بيش از اندازه بتابد، سلولها خسته مى شوند و نشاط جاى خود را به فرسودگى مى دهد.

و بر عكس، دستگاههاى بدن در تاريكى شب در آرامش و آسايش عميقى فرو مى روند و در سايه آن تجديد قوا و نشاط مى كنند.

جالب توجه اينكه هنگامى كه سخن از شب جاويدان مى گويد، در پايان آيه مى فرمايد: آيا نمى شنويد؟ و هنگامى كه سخن از روز سرمدى به ميان مى آورد مى فرمايد آيا نمى بينيد؟ اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه حس متناسب شب گوش است و شنوائى، و حس متناسب روز، چشم است و بينائى تا اين حد قرآن مجيد در تعبيرات خود دقت به خرج داده است.

اين نيز شايان توجه است كه در پايان اين سخن مسأله شكر را مطرح مى كند، شكر در برابر نظام حساب شده نور و ظلمت، شكرى كه خواه و ناخواه انسان را به شناخت منعم و معرفت او، وا مى دارد، و شكرى كه انگيزه ايمان در مباحث

ص: 136

اعتقادى است.(1)

30- از نشانه هاى او خواب شما در شب و روز است

روم: 23 وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (23) روم: 23 و از نشانه هاى او خواب شما در شب و روز است و تلاش و كوششتان براى بهره گيرى از فضل پروردگار (و تأمين معاش)؛ در اين امور نشانه هايى است براى آنان كه گوش شنوا دارند!.

تفسير: باز هم نشانه هاى عظمت او در برون و درون

خداوند در اين آيه پديده خواب را به عنوان يك پديده مهم آفرينش و نمودارى از نظام حكيمانه آفريننده آن مورد توجه قرار داده مى گويد: از آيات او خواب شما در شب و روز است، و نيز تلاش و كوشش شما براى بهره گيرى از فضل پروردگار و تامين نيازمنديهاى زندگى (وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ).

و در پايان مى افزايد: در اين امور آيات و نشانه هائى است براى آنها كه گوش شنوا دارند (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ).

اين حقيقت بر هيچ كس پوشيده نيست كه همه موجودات زنده براى تجديد نيرو و به دست آوردن آمادگى لازم براى ادامه كار و فعاليت نياز به استراحت دارند، استراحتى كه به طور الزامى به سراغ آنها بيايد، و حتى افراد پر تلاش و يا حريص را ناگزير به انجام آن سازد.

چه عاملى براى وصول به اين هدف بهتر از خواب تصور مى شود كه الزاما به سراغ انسان مى آيد و او را وادار مى كند كه تمام فعاليتهاى جسمانى و بخش مهمى از فعاليتهاى فكرى و مغزى خويش را تعطيل كند، تنها دستگاههائى از جسم همانند قلب و ريه و بخشى از فعاليتهاى مغزى كه براى ادامه حيات لازم است به كار خود ادامه مى دهند آنهم بسيار آرام و آهسته.


1- تفسير نمونه ج: 16 ص: 145 ببعد.

ص: 137

اين موهبت بزرگ الهى سبب مى شود كه جسم و روح انسان به اصطلاح سرويس شود، و با بروز حالت خواب كه يك نوع وقفه و تعطيل كار بدن است آرامش و رفع خستگى حاصل گردد، و انسان حيات و نشاط و نيروى تازه اى پيدا كند.

مسلما اگر خواب نبود روح و جسم انسان بسيار زود پژمرده و فرسوده مى شد، و بسيار زود پيرى و شكستگى به سراغ او مى آمد، به همين دليل خواب متناسب و آرام، راز سلامت، و طول عمر، و دوام نشاط جوانى است.

قابل توجه اينكه اولا خواب را قبل از ابتغاء فضل الله كه در آيات قرآن به معنى تلاش براى روزى است قرار داده، اشاره به اينكه پايه اى براى آن محسوب مى شود، چرا كه بدون خواب كافى ابتغاء فضل الله مشكل است.

ثانيا درست است كه خواب معمولا در شب است و تلاش معاش در روز، اما چنان نيست كه انسان نتواند اين برنامه را به هنگام لزوم تغيير دهد، بلكه خداوند انسان را چنان آفريده كه مى تواند برنامه خواب خود را تغيير داده، و بر ضرورتها و نيازها منطبق سازد، تعبير به مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ (خواب شما در شب و روز) گويا اشاره به همين نكته است.

بدون شك برنامه اصلى خواب مربوط به شب است، و شب به خاطر آرامشى كه از تاريكى پديد مى آيد اولويت خاصى در اين مورد دارد، اما گاه شرائطى در زندگى انسان پيدا مى شود كه مثلا مجبور مى شود شبانه سفر كند و روز استراحت نمايد، اگر برنامه تنظيم خواب در اختيار انسان نبود چه مشكلى پيش مى آمد؟ اهميت اين مطلب مخصوصا در عصر ما كه بسيارى از مؤسسات صنعتى و پزشكى و درمانى مجبورند بطور مداوم در تمام شبانه روز كار كنند و تعطيل برنامه هاى آنها ممكن نيست، و لذا كارگران در سه نوبت به كار مى پردازند، از هر زمان ديگرى روشنتر است.

نياز جسم و روح انسان به خواب به اندازه اى زياد است كه توانائى و تحمل انسان در برابر بى خوابى بسيار كم است و از چند شبانه روز تجاوز نمى كند، به همين جهت جلوگيرى از خواب هميشه به عنوان يكى از دردناكترين شكنجه ها نزد جباران و طاغوتيان شناخته شده است.

ص: 138

و نيز به همين دليل يكى از طرق درمان مؤثر بسيارى از بيماريها اين است كه بيمار را در خواب عميق فرو مى برند، و از اين راه توان و نيروى بيمار را افزايش مى دهند.

البته هيچ كس نمى تواند مقدار معينى را به عنوان مقدار خواب لازم براى عموم انسانها تعيين كند، چه اينكه اين امر بستگى به سن و سال و وضع و موقعيت اشخاص و چگونگى ساختمان روحى و جسمى آنها دارد، آنچه مهم است اينكه خواب كافى مقدارى است كه انسان بعد از آن احساس كند از اين نظر اشباع شده است، درست همانگونه كه در مورد آب و مقدار غذا احساس سيرى مى كند.

اين نيز قابل توجه است كه علاوه بر طول زمان خواب، عمق آن نيز اهميت ويژه اى دارد، اى بسا يك ساعت خواب عميق كار چند ساعت خواب سطحى را در بازسازى روح و جسم انسان انجام مى دهد.

البته در آنجا كه خواب عميق ممكن نباشد نعاس (خواب خفيف) هم يكى از نعمتهاى الهى است، چنانكه در آيه 11 سوره انفال در مورد مجاهدان بدر از آن ياد شده، چرا كه در ميدان جنگ خواب عميق نه امكان پذير است و نه مفيد و سودمند به هر حال نعمت خواب، و آرامش و آسايش ناشى از آن و نيز قدرت و نشاطى كه بعد از خواب پيدا مى شود از نعمتهائى است كه با هيچ بيانى قابل توصيف نيست.(1)

31- خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى كند

لقمان 29 أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (29) لقمان: 29 آيا نديدى كه خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى كند، و خورشيد و ماه را مسخّر ساخته و هر كدام تا سرآمد يعنى به حركت خود ادامه مى دهند؟! خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.

اين آيه تاكيد و بيان ديگرى است براى قدرت واسعه خداوند، روى سخن را به پيامبر كرده، مى گويد: آيا نديدى كه خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى كند؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ).


1- تفسير نمونه ج: 16 ص: 398 ببعد.

ص: 139

و نيز آيا نديدى كه خداوند خورشيد و ماه را در مسير منافع انسانها مسخر ساخته؟

(وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

و هر كدام تا سرآمد معينى به حركت خود ادامه مى دهند (كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).

و اينكه خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است؟ (و ان الله بما تعملون خبير).

ولوج در اصل به معنى دخول است، و داخل كردن شب در روز، و روز در شب ممكن است اشاره به افزايش تدريجى و كوتاه شدن شب و روز در طول سال باشد كه تدريجا از يكى كاسته، و به صورت نامحسوسى بر ديگرى مى افزايد، تا فصول چهار گانه سال با ويژگيها و آثار پر بركتش ظاهر گردد (تنها در دو نقطه از روى زمين است كه اين تغيير تدريجى و فصول چهار گانه نيست يكى نقطه حقيقى قطب شمال و جنوب است كه در طول سال، ششماه شب، و ششماه روز مى باشد، و ديگرى خط باريك و دقيق استوا است كه در تمام سال، شب و روز يكسان است.

و يا اشاره به اين باشد كه تبديل شب به روز، و روز به شب به خاطر وجود جو زمين بطور ناگهانى صورت نمى گيرد تا انسان و همه موجودات زنده را در برابر خطرات مختلف قرار دهد، بلكه نخستين اشعه آفتاب از هنگام طلوع فجر در اعماق تاريكى نفوذ كرده، كم كم نفوذ بيشترى پيدا مى كند، تا تمام صفحه آسمان را بگيرد، درست بعكس چيزى كه به هنگام پايان روز و دخول شب تحقق مى يابد.

اين انتقال تدريجى و كاملا منظم و حساب شده از مظاهر قدرت خدا است.

البته اين دو تفسير با هم منافاتى ندارند و ممكن است جمعا در معنى آيه منظور باشند.

در مورد تسخير شمس و قمر و ساير كرات آسمانى براى انسانها- چنانكه قبلا هم گفته ايم- منظور تسخير در راه خدمت به انسان است، و به تعبير ديگر لام در سخر لكم لام نفع است، نه لام اختصاص، و اين تعبير در قرآن مجيد در مورد خورشيد و ماه و شب و روز و نهرها و درياها و كشتيها آمده است، و همه اينها بيانگر عظمت شخصيت انسان و گستردگى نعمتهاى خداوند در مورد او است كه تمام موجودات زمين و آسمان به فرمان خدا سرگشته و فرمانبردار او هستند و با اينحال شرط

ص: 140

انصاف نيست كه او فرمان نبرد.

جمله كل يجرى لاجل مسمى اشاره به اين است كه اين نظام حساب شده و دقيق تا ابد ادامه نمى يابد، و پايان و سرانجامى دارد كه همراه با پايان گرفتن دنيا است، ارتباط جمله أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ با توجه به آنچه در بالا گفتيم با اين بحث روشن مى شود، چرا كه خداوندى كه خورشيد و ماه با عظمت را با آن حساب دقيق به كار گرفته، و شب و روز را با آن نظم مخصوص هزاران و ميليونها سال وارد يكديگر مى كند، چنين پروردگارى چگونه ممكن است از اعمال انسانها بى خبر بماند، آرى او هم اعمال را مى داند و هم نيات و انديشه ها را.(1)

32- پاداشهاى عظيمى كه هيچكس از آن آگاه نيست!

السّجدة 15 إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُونَ وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعِيدُوا فِيها وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ

ترجمه:

15- تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر وقت اين آيات به آنها ياد آورى شود به سجده مى افتند، و تسبيح و حمد پروردگارشان را بجاى مى آورند و تكبر نمى كنند.

16- پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مى شود (بپا مى خيزند و رو به درگاه خدا مى آورند) پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند، و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند.


1- تفسير نمونه ج: 17 ص: 80 ببعد.

ص: 141

17- هيچكس نمى داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمها مى گردد براى آنها نهفته شده، اين جزاى اعمالى است كه انجام مى دادند.

18- آيا كسى كه با ايمان باشد همچون كسى است كه فاسق است؟ نه، هرگز اين دو برابر نيستند!.

19- اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاويدان از آن آنها خواهد بود، اين وسيله پذيرائى (خداوند) از آنهاست در مقابل اعمالى كه انجام مى دادند.

20- و اما كسانى كه فاسق شدند (و از اطاعت پروردگارشان بيرون رفتند) جايگاه هميشگى آنها آتش است، هر زمان بخواهند از آن خارج شوند آنها را به آن باز مى گردانند و به آنها گفته مى شود بچشيد عذاب آتشى را كه انكار مى كرديد!.

تفسير: پاداشهاى عظيمى كه هيچكس از آن آگاه نيست!

مى دانيم روش قرآن اين است كه بسيارى از حقايق را در مقايسه با يكديگر بيان مى كند، تا كاملا مفهوم و دلنشين گردد.

در اينجا نيز بعد از شرحى كه در باره مجرمان و كافران در آيات پيشين بيان شد به صفات برجسته مؤمنان راستين مى پردازد، و اصول عقيدتى و برنامه هاى

عملى آنها را به طور فشرده ضمن دو آيه با ذكر هشت صفت، بيان مى دارد.

نخست مى فرمايد: تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر وقت اين آيات به آنها ياد آورى شود به سجده مى افتند، و تسبيح و حمد پروردگارشان را بجا مى آورند و تكبر نمى كنند (إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ).

تعبير به انما كه معمولا براى حصر است، بيانگر اين نكته است كه هر گاه كسى دم از ايمان مى زند و داراى ويژگيهائى كه در اين آيات آمده نيست در صف مؤمنان راستين نمى باشد، او فردى ضعيف الايمان است كه نمى توان وى را به حساب آورد.

ص: 142

در اين آيه چهار قسمت از صفات آنها بيان شده:

1- به محض شنيدن آيات الهى به سجده مى افتند، تعبير به خروا به جاى سجدوا اشاره به نكته لطيفى است كه اين گروه مؤمنان بيدار دل به هنگام شنيدن آيات قرآن چنان شيفته و مجذوب سخنان پروردگار مى شوند كه بى اختيار به سجده مى افتند و دل و جان را در اين راه از دست مى دهند.

آرى نخستين ويژگى آنها همان عشق سوزان و علاقه آتشينشان به كلام محبوب و معبودشان است.

همين ويژگى در بعضى ديگر از آيات قرآن به عنوان يكى از برجسته ترين صفات انبياء ذكر شده است، چنانكه خداوند در باره گروهى از پيامبران بزرگ مى گويد: اذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجدا و بكيا: هنگامى كه آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شد به خاك مى افتادند و سجده مى كردند و گريه شوق سر مى دادند (سوره مريم آيه 58).

گر چه آيات در اينجا به طور مطلق ذكر شده، ولى پيدا است كه منظور از آن بيشتر آياتى است كه دعوت به توحيد و مبارزه با شرك مى كند.

2 و 3- نشانه دوم و سوم آنها تسبيح و حمد پروردگار است، از يكسو خدا را از نقائص پاك و منزه مى شمرند، و از سوى ديگر او را به خاطر صفات كمال و جمالش، حمد و ستايش مى نمايند.

4- وصف ديگر آنها تواضع و فروتنى و ترك هر گونه استكبار است چرا كه كبر و غرور نخستين پله نردبان كفر و بى ايمانى است، و تواضع و فروتنى در مقابل حق و حقيقت نخستين گام ايمان است! آنها كه در راه كبر و خود بينى گام بر مى دارند نه در برابر خدا سجده مى كنند، نه تسبيح و حمد او را بجا مى آورند، و نه حق بندگان او را به رسميت مى شناسند، آنها بت بزرگى دارند و آن خودشان است! سپس به اوصاف ديگر آنها اشاره كرده مى گويد: پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مى شود بپا مى خيزند و رو به درگاه خدا مى آورند و به راز و نياز با او مى پردازند

(تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ).

آرى آنها به هنگامى كه چشم غافلان در خواب است مقدارى از شب را بيدار

ص: 143

مى شوند، و در آن هنگام كه برنامه هاى عادى زندگى تعطيل است و شواغل فكرى به حداقل مى رسد، و آرامش و خاموشى همه جا را گرفته و خطر آلودگى عبادت به ريا كمتر وجود دارد خلاصه بهترين شرائط حضور قلب فراهم است با تمام وجودشان رو به درگاه معبود مى آورند، و سر بر آستان معشوق مى سايند، و آنچه در دل دارند با او در ميان مى گذارند، با ياد او زنده اند و پيمانه قلب خود را از مهر او لبريز و سرشار دارند.

سپس مى افزايد: آنها پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند (يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً).

آرى دو وصف ديگر آنها خوف و رجا يا بيم و اميد است.

نه از غضب و عذاب او ايمن مى شوند، و نه از رحمتش مايوس مى گردند، توازن اين بيم و اميد كه ضامن تكامل و پيشروى آنها در راه خدا است همواره در وجودشان حكمفرما است.

چرا كه غلبه خوف بر اميد، انسان را به ياس و سستى مى كشاند.

و غلبه رجاء و طمع انسان را به غرور و غفلت وا مى دارد، و اين هر دو دشمن حركت تكاملى انسان در سير او به سوى خدا است.

آخرين و هشتمين ويژگى آنها اين است كه: از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ).

نه تنها از اموال خويش به نيازمندان مى بخشند كه از علم و دانش، نيرو و قدرت، رأى صائب و تجربه و اندوخته هاى فكرى خود، از نيازمندان مضايقه ندارند.

كانونى از خير و بركتند، و چشمه جوشانى از آب زلال نيكيها كه تشنه كامان را سيراب و محتاجان را به اندازه توانائى خويش بى نياز مى سازند.

آرى اوصاف آنها مجموعه اى است از: عقيده محكم، ايمان قوى، عشق سوزان به الله، عبادت و اطاعت، كوشش و حركت، و كمك در تمام ابعاد به بندگان خدا.

سپس در آيه بعد به پاداش عظيم و مهم مؤمنان راستين كه داراى نشانه هاى مذكور در دو آيه قبل هستند پرداخته، با تعبير جالبى كه حكايت از اهميت فوق العاده پاداش آنان مى كند مى فرمايد: هيچكس نمى داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه

ص: 144

روشنى چشمها مى گردد براى آنها نهفته شده است! (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ).

اين پاداش فوق العاده عظيم جزاى بر اعمالى است كه انجام مى دادند (جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).

تعبير به هيچكس نمى داند و نيز تعبير به قرة اعين (آنچه مايه روشنى چشمها است) بيانگر عظمت بيحساب اين مواهب و پاداشها است، مخصوصا با توجه به اينكه نفس به صورت نكره در سياق نفى آمده و به معنى عموم است، و همه نفوس را شامل مى گردد حتى فرشتگان مقرب خدا و اولياى پروردگار.

تعبير به قرة اعين بدون اضافه به نفس اشاره به اين است كه اين نعمتهاى الهى كه براى سراى آخرت به عنوان پاداش مؤمنان راستين تعيين شده چنان است كه مايه روشنائى چشم همگان مى گردد.

قرة از ماده قر (بر وزن حر) به معنى سردى و خنكى است، و از آنجا كه معروف است اشگ شوق همواره سرد و خنك، و اشك غم و حسرت داغ و سوزان است تعبير به قرة اعين در لغت عرب به معنى چيزى است كه مايه خنك شدن چشم انسان مى گردد، يعنى اشك شوق را از ديدگانش جارى مى سازد و اين كنايه لطيفى است از نهايت خوشحالى. ولى در فارسى اين تعبير وجود ندارد.

بلكه مى گوئيم: مايه روشنى چشم او شد، ممكن است اين تعبير فارسى امروز از داستان يوسف و يعقوب از قرآن گرفته شده باشد كه به گفته قرآن هنگامى كه بشارت دهنده نزد يعقوب آمد و پيراهن يوسف را بر صورت او افكند چشمان نابيناى او ناگهان روشن شد! (سوره يوسف آيه 96) و اين تعبير نيز كنايه از شدت سرور است.

در حديث مى خوانيم كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى گويد: ان الله يقول اعددت لعبادى الصالحين ما لا عين رأت، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر!:

خدا مى فرمايد: من براى بندگان صالحم نعمتهائى فراهم كرده ام كه هيچ چشمى نديده، و هيچ گوشى نشنيده، و بر فكر كسى نگذشته است!. (در مورد نماز شب، به بخش اخبار مراجعه كنيد).

ص: 145

در اينجا سؤالى پيش مى آيد كه مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در مجمع البيان آن را مطرح كرده و آن اينكه: چرا اين پاداش عظيم مخفى نگاهداشته شده است؟ سپس او سه جواب براى اين سؤال ذكر مى كند:

1- امور مهم و بسيار پر ارزش چنان است كه با الفاظ و سخن به آسانى حقيقت آن را نمى توان درك كرد، و با اين حال گاهى اخفا و ابهام آن نشاطانگيزتر است و از نظر فصاحت بليغتر.

2- اصولا چيزى كه مايه روشنى چشمها است آنقدر دامنه اش گسترده است كه علم و دانش آدمى به تمام خصوصيات آن نمى رسد.

3- چون اين پاداش براى نماز شب كه مخفى است قرار داده شده است متناسب اين است كه جزاى عمل نيز بزرگ و مخفى باشد (توجه داشته باشيد كه در آيه

قبل جمله تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ اشاره است به مساله نماز شب).

در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: ما من حسنة الا و لها ثواب مبين فى القرآن، الا صلوة الليل، فان الله عز اسمه لم يبين ثوابها لعظم خطرها، قال: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ: هيچ عمل نيكى نيست مگر اينكه ثواب روشنى در قرآن براى آن بيان شده، مگر نماز شب كه خداوند بزرگ ثواب آن را روشن نساخته به خاطر اهميت آن، لذا فرموده است: هيچكس نمى داند چه ثوابهائى كه مايه روشنائى چشمان است براى آنها نهفته شده است.

ولى از همه اينها گذشته به طورى كه قبلا نيز اشاره كرده ايم عالم قيامت عالمى است فوق العاده گسترده تر از اين جهان، و حتى گسترده تر از زندگى دنيا در برابر زندگى جنين در شكم مادر، و اصولا براى ما محبوسان در چهار ديوار دنيا ابعادش قابل درك نيست، و براى كسى قابل تصور نمى باشد.

ما تنها سخنى از آن مى شنويم و شبحى از دور مى بينيم، اما تا درك و ديد آن جهانى پيدا نكنيم درك اهميت آن براى ما ممكن نيست، همانگونه كه براى طفل در شكم مادر به فرض كه عقل و هوش كامل مى داشت درك نعمتهاى اين دنيا غير ممكن است.

همين تعبير در مورد شهيدان راه خدا آمده است كه وقتى شهيد روى زمين قرار

ص: 146

مى گيرد زمين مى گويد آفرين بر روح پاكيزه اى كه از بدن پاكيزه اى پرواز مى كند بشارت باد بر تو ان لك ما لا عين رأت، و لا اذن سمعت، و لا خطر على قلب بشر!.

آيه بعد مقايسه اى را كه در آيات گذشته بود به طور صريحتر روشن مى سازد مى گويد: آيا كسى كه مؤمن است همانند كسى است كه فاسق است؟! نه هرگز اين دو برابر نيستند (أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ).

جمله به صورت استفهام انكارى مطرح شده، استفهامى كه پاسخ آن از عقل و فطرت هر انسانى مى جوشد كه اين دو هرگز برابر نيستند، در عين حال براى تاكيد، با ذكر جمله لا يستوون اين نابرابرى را مشخص تر مى كند.

در اين آيه، فاسق در مقابل مؤمن قرار گرفته، و اين دليل بر آن است كه فسق، مفهوم گسترده اى دارد كه هم كفر را شامل مى شود، و هم گناهان ديگر را، چرا كه اين كلمه در اصل از جمله فسقت الثمرة (يعنى ميوه از پوستش خارج شد و يا در موردى كه هسته خرما از گوشت آن جدا مى شود و به بيرون مى افتد) گرفته شده، سپس به خارج شدن از اطاعت فرمان خدا و عقل، اطلاق گرديده است، و مى دانيم هر كس كفر مى ورزد و يا مرتكب گناهانى مى شود از فرمان پروردگار و خرد، خارج شده است اين نكته نيز قابل توجه است، كه ميوه مادامى كه در پوست خود قرار دارد سالم است، همينكه از پوست خارج شد، فاسد مى شود، و بنابر اين فاسق شدنش همان و فاسد شدنش همان! جمعى از مفسران بزرگ در ذيل اين آيه نقل كرده اند كه روزى وليد بن عقبه به على (عليه السلام) عرض كرد أنا ابسط منك لسانا و أحد منك سنانا: من از تو زبانى گسترده تر و فصيحتر و نيزه اى تيزتر دارم! (اشاره به اينكه به پندار خودش هم در سخنورى و هم در جنگ جوئى پيشتازتر است).

على (عليه السلام) در پاسخ او فرمود: ليس كما تقول يا فاسق!: اين چنين نيست كه تو مى گوئى اى فاسق! (اشاره به اينكه تو همان كسى هستى كه در داستان جمع آورى زكات از طايفه بنى المصطلق آنها را متهم به قيام بر ضد اسلام كردى

و خداوند در سوره حجرات در آيه 6 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا ... تو را تكذيب كرد و فاسق خواند.

بعضى در اينجا افزوده اند كه آيه أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً بعد از اين گفتگو

ص: 147

نازل شده، اما با توجه به اينكه سوره مورد بحث (سوره سجده) در مكه نازل گرديده و داستان وليد و بنى المصطلق در مدينه اتفاق افتاد به نظر مى رسد كه اين از قبيل تطبيق آيه بر يك مصداق روشن باشد.

ولى بنابر قول بعضى از مفسران كه آيه فوق و دو آيه بعد از آن را مدنى مى دانند، مشكلى از اين نظر باقى نمى ماند و مانعى ندارد كه اين سه آيه بعد از گفتگوى فوق نازل شده باشد.

به هر حال نه در ايمان عميق و ريشه دار امير مؤمنان على بن ابى طالب (عليه السلام) بحثى است و نه در فسق وليد كه به هر دو در آيات قرآن اشاره شده است.

آيه بعد، اين عدم مساوات را به صورت گسترده ترى بيان مى كند، مى فرمايد: اما آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاويدان از آن آنها خواهد بود (أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى).

سپس مى افزايد اين جنات ماوى، وسيله پذيرائى خداوند از آنها است در

مقابل اعمالى كه انجام مى دادند (نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).

تعبير به نزل كه معمولا به چيزى گفته مى شود كه براى پذيرائى مهمان آماده مى كنند اشاره لطيفى است به اين جهت كه از مؤمنان در بهشت دائما همچون ميهمان پذيرائى مى شود، در حالى كه دوزخيان- چنانكه در آيه بعد خواهد آمد- همچون زندانيانى هستند كه هر وقت هوس بيرون آمدن كنند باز گردانده مى شوند! و اگر مى بينيم در آيه 102 سوره كهف چنين آمده: انا اعتدنا جهنم للكافرين نزلا: ما جهنم را براى پذيرائى كافران آماده ساختيم در حقيقت از قبيل فبشرهم بعذاب اليم است، كنايه از اينكه بجاى پذيرائى، آنها را مجازات و بجاى بشارت آنها را تهديد مى كند.

بعضى معتقدند كه نزل نخستين چيزى است كه با آن از ميهمان تازه وارد پذيرائى مى شود (همان چاى و شربت در زمان ما) بنابر اين اشاره لطيفى است به اينكه جنات ماوى با تمام نعمتها و بركاتش نخستين وسيله پذيرائى از اين ميهمانان الهى است، و به دنبال آن مواهب در بركات ديگرى است كه هيچكس جز خدا نمى داند

ص: 148

!. تعبير به لهم جنات مى تواند اشاره به اين نكته نيز باشد كه خداوند باغهاى بهشت را عاريتى به آنها نمى دهد، بلكه براى هميشه به آنها تمليك مى كند، به گونه اى كه هرگز احتمال زوال اين نعمتها آرامش فكر آنها را بر هم نمى زند.

و در آيه بعد به نقطه مقابل آنها پرداخته مى گويد: اما كسانى كه فاسق شدند و از اطاعت پروردگارشان بيرون رفتند جايگاه هميشگى آنها آتش دوزخ

است (وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ).

آنها براى هميشه در اين جايگاه وحشتناك زندانى و محبوسند به گونه اى كه: هر زمان بخواهند از آن خارج شوند آنها را باز مى گردانند (كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعِيدُوا فِيها).

و به آنها گفته مى شود: بچشيد عذاب آتشى را كه پيوسته انكار مى كرديد (وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ).

بار ديگر در اينجا مى بينيم كه عذاب الهى در برابر كفر و تكذيب قرار گرفته و ثواب و پاداش او در برابر عمل.

اشاره به اينكه ايمان به تنهائى كافى نيست، بلكه بايد انگيزه بر عمل باشد ولى كفر به تنهائى براى عذاب كافى است هر چند عملى همراه آن نباشد.(1)

33- حاكميّت (در سراسر عالم) از آن اوست

فاطر: 13 يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ فاطر: 13 او شب را در روز داخل مى كند و روز را در شب؛ و خورشيد و ماه را مسخّر (شما) كرده، هر يك تا سرآمد معيّنى به حركت خود ادامه مى دهد؛ اين است خداوند، پروردگار شما؛ حاكميّت (در سراسر عالم)


1- تفسير نمونه ج: 17 ص: 143 ببعد.

ص: 149

از آن اوست: و كسانى را كه جز او مى خوانيد (و مى پرستيد) حتى به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند!.

تفسير: اين معبودهاى دروغين حتى صداى شما را نمى شنوند!

باز در اين آيات به قسمت ديگرى از آيات توحيد و نعمتهاى بى پايان پروردگار اشاره مى كند تا ضمن آگاهى دادن به انسان حس شكرگزارى آنان را در مسير شناخت معبود حقيقى برانگيزد، و از هر گونه شرك و پرستشهاى خرافى باز دارد، مى فرمايد: او كسى است كه شب را در روز و روز را در شب داخل مى كند (يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ).

يولج از ماده ايلاج به معنى داخل كردن است، و ممكن است اشاره به يكى از دو معنى و يا هر دو معنى زير باشد: افزايش و كاهش تدريجى شب و روز در طول سال كه مايه پيدايش فصول مختلف با آنهمه آثار و بركات مى باشد، انتقال تدريجى از شب به روز و از روز به شب به واسطه وجود شفق و بين الطلوعين كه از خطرات انتقال ناگهانى از ظلمت به نور و از نور به ظلمت جلوگيرى مى كند، و به انسان آمادگى كافى براى انتقال كاملا آرام و بى خطر را از يكى به ديگرى فراهم مى سازد.

بعد به مساله تسخير خورشيد و ماه اشاره كرده مى گويد: او خورشيد و ماه را مسخر شما نمود (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

چه تسخيرى از اين برتر و بالاتر كه همه آنها در مسير منافع انسان حركت مى كنند، و سرچشمه انواع بركات در زندگى بشرند، و ابر و باد و ماه و خورشيد و فلك در كار هستند تا انسان بتواند زندگى خود را تامين كرده و در غفلت فرو برود، و به ياد منبع اصلى اين مواهب باشد اما اين خورشيد و ماه در عين اينكه به طور كاملا منظم در مسير خود مى گردند و خدمتگزار لايق و خوبى براى انسانند نظامى كه حاكم بر آنهاست جاودانى نيست، حتى اين سيارات عظيم با آنهمه نور و روشنائى سرانجام تاريك مى شوند و از كار مى افتند، لذا به دنبال بحث تسخير مى افزايد: هر كدام از اين دو، تا زمان مشخصى كه براى آنها تعيين شده به حركت خود ادامه مى دهند

(كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).

و به مقتضاى إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ (سوره تكوير آيه 1 و 2)

ص: 150

سرانجام همگى رو به تاريكى و خاموشى خواهند نهاد.

بعضى از مفسران تفسير ديگرى براى اجل مسمى (سرآمد معين) در اينجا كرده اند و آن حركت دوريه خورشيد و ماه است كه اولى در يكسال تمام، و دومى در يك ماه پايان مى گيرد.

ولى با توجه به موارد استعمال اين تعبير در آيات متعددى از آيات قرآن مجيد كه به معنى پايان عمر آمده است روشن مى شود كه تفسير مزبور درست نيست، و حتى همان تفسير اول يعنى پايان عمر خورشيد و ماه است (به آيات 61- نحل 45- فاطر 42- زمر 4- نور و 67- غافر مراجعه فرمائيد).

سپس به عنوان نتيجه گيرى از اين بحث توحيدى مى فرمايد: اين است خداوند، پروردگار بزرگ شما (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ).

خداوندى كه نظام نور و ظلمت و حركات حساب شده خورشيد و ماه را با تمام بركاتشان مقرر فرموده است.

حاكميت در عالم مخصوص او است (لَهُ الْمُلْكُ).

و معبودهائى را كه شما جز او مى خوانيد حتى حاكميت و مالكيت به اندازه

پوست نازكى كه روى هسته خرما كشيده شده در سرتاسر عالم هستى ندارند (وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ).

قطمير بنا به گفته راغب در مفردات اثرى است كه در پشت هسته خرما وجود دارد، (فرورفتگى كوچكى است) و به گفته طبرسى در مجمع البيان و قرطبى در تفسيرش پوسته نازك سفيد رنگى است كه سراسر هسته را پوشانده، و در هر حال كنايه از موجودات بسيار كوچك و كم ارزش است.

آرى اين بتها نه مبداء سودى هستند، و نه منشاء زيانى، نه از شما دفاع مى كنند، و نه از خويشتن، نه حاكميت دارند و نه مالكيت حتى بر پوسته هسته خرمائى! با اين حال چگونه شما بيخردان آن را پرستش مى كنيد و حل مشكلاتتان را از آنها مى خواهيد؟!(1)

34- اين است تقدير خداوند قادر و داناست.


1- تفسير نمونه ج: 18 ص: 214

ص: 151

يس 37 وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (37) شب براى آنها آيه و نشانه اى است از عظمت خدا

تفسير:

مى فرمايد: شب براى آنها آيه و نشانه اى است از عظمت خدا (وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ).

در حالى كه نور آفتاب همه جا را فرا گرفته و سپاه ظلمت به عقب رانده شده ما نور آفتاب و روز را از آن برمى داريم، ناگهان تاريكى همه آنها را فرا مى گيرد (نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ).

تعبير نسلخ از ماده سلخ (بر وزن بلخ) كه در اصل به معنى كندن پوست حيوان است تعبير لطيفى است، گوئى روشنائى روز همچون لباس سفيدى است كه بر تن شب پوشانيده شده، به هنگام غروب آفتاب اين لباس را از تن او همچون پوستى مى كنند، تا باطن و درون او آشكار گردد.

دقت در اين تعبير اين نكته را بازگو مى كند كه طبيعت اصلى كره زمين تاريكى است، نور و روشنائى صفتى است عارضى كه از منبع ديگرى به او داده مى شود، همچون لباس كه بر تن كسى بپوشانند كه هر گاه آن لباس را بيرون آورد رنگ طبيعى تن آشكار مى شود!.

در اينجا قرآن مجيد روى تاريكى شب انگشت نهاده، گويا مى خواهد بعد از بيان زنده كردن زمين هاى مرده كه به عنوان آيتى از آيات خداوند قبلا گذشت، تبديل روشنائى روز را به تاريكى شب به عنوان نمونه اى از مرگ بعد از حيات بيان كند.

به هر حال هنگامى كه انسان در ميان ظلمت شب غرق مى شود به ياد نور و بركاتش، نور و هيجاناتش، نور و منبع وجودش مى افتد، و با يك مقايسه به خالق نور و ظلمت آشنا مى گردد.

در آيه فوق و آيات بعد از آن اشاره به دو موضوع كه از مهمترين مسائل زندگى انسانهاست به عنوان دو آيت از آيات الهى شده است: موضوع تاريكى شب، و موضوع خورشيد و نور آفتاب.

نور لطيفترين و پر بركت ترين موجودات جهان ماده است، نه تنها روشنائى و زندگى

ص: 152

ما كه هر حركت و جنبشى بستگى به نور آفتاب دارد، نزول قطرات باران، نمو گياهان، شكفتن غنچه ها، رسيدن ميوه ها، زمزمه جويبارها، رنگين شدن سفره انسانها از انواع مواد غذائى، حتى حركت چرخهاى عظيم كارخانه ها، و توليد برق و انواع محصولات صنعتى بازگشت به اين منبع بزرگ انرژى يعنى نور آفتاب مى كند خلاصه اينكه تمام انرژيهاى روى كره زمين (جز انرژى ناشى از شكستن هسته اتمها) همه از نور آفتاب مدد مى گيرد كه اگر او نبود همه جا خاموش و بى روح، بى نور و بى حركت و مرده بود.

تاريكى شب با اينكه بوى مرگ و فنا مى دهد از نظر تعديل نور آفتاب و تاثير عميق آن در آرامش جسم و جان و جلوگيرى از خطرات تابش يكنواخت نور خورشيد نيز يك امر حياتى براى انسانها محسوب مى شود، كه اگر تناوب شب و روز نبود حرارت در كره زمين آنچنان بالا مى رفت كه همه چيز را آتش مى زد، چنانكه در كره ماه كه شبها و روزهاى طولانى دارد (هر كدام به اندازه پانزده شبانه روز كره زمين است) روزهايش گرمائى كشنده، و شبهايش سرمائى نابود كننده دارد.

بنا بر اين هر يك از اين دو (نور و ظلمت) آيتى است عظيم از آيات الهى.

از اين گذشته نظم بسيار دقيقى كه بر اين دو حاكم است به وجود آورنده تاريخ منظم زندگى انسانهاست، تاريخى كه اگر نبود روابط اجتماعى به هم مى ريخت، و زندگى براى انسان بسيار مشكل مى شد، از اين نظر نيز اين دو از آيات الهى هستند.(1)

35- شب را بر روز مى پيچد و روز را بر شب؛

زمر: 5 خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (5) زمر: 5 آسمانها و زمين را بحقّ آفريد؛ شب را بر روز مى پيچد و روز را بر شب؛ و خورشيد و ماه را مسخّر فرمان خويش قرار داد؛ هر كدام تا سرآمد معيّنى به حركت خود ادامه مى دهند؛ آگاه باشيد كه او قادر و آمرزنده است! براى بيان


1- تفسير نمونه ج: 18 ص: 380 ببعد.

ص: 153

نشانه هائى از توحيد و عظمتش مى فرمايد: خداوند همه آسمانها و زمين را به حق آفريد (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).

حق بودن آنها دليل بر اين است كه هدفى بزرگ در كار بوده كه آن چيزى جز تكامل موجودات، و در پيشاپيش آنها انسان، و سپس منتهى شدن به رستاخيز نيست.

بعد از بيان اين آفرينش بزرگ به گوشه اى از تدبير عجيب و تغييرات حساب شده و نظامات شگرف حاكم بر آنها اشاره كرده، مى گويد: او شب را بر روز مى پيچد و روز را بر شب (يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ).

چه تعبير جالبى؟ اگر انسانى بيرون كره زمين ايستاده باشد و به منظره حركت وضعى زمين به دور خودش و پيدايش شب و روز بر گرد آن نگاه كند، مى بيند كه گوئى به طور مرتب از يكسو نوار سياه رنگ شب بر روشنائى روز پيچيده مى شود و از سوى ديگر نوار سفيد رنگ روز بر سياهى شب، و با توجه به اينكه يكور از ماده تكوير به معنى پيچيدن است و مخصوصا ارباب لغت پيچيدن عمامه و دستار را به دور سر نمونه اى از آن مى شمارند، نكته لطيفى كه در اين تعبير قرآنى، نهفته است روشن مى شود، هر چند بسيارى از مفسران بر اثر عدم توجه به اين نكته مطالب ديگرى ذكر كرده اند كه چندان مناسب با مفهوم تكوير نيست، نكته اين است كه زمين كروى است و به دور خود گردش مى كند، و بر اثر اين گردش، نوار سياه شب، و نوار سفيد روز، دائما گرد آن مى گردند، گوئى از يكسو نوار سفيد بر سياه و از سوى ديگر نوار سياه بر سفيد پيچيده مى شود.

به هر حال قرآن مجيد در مورد نظام نور و ظلمت و پيدايش شب و روز تعبيرات گوناگونى دارد كه هر كدام به نكته اى اشاره مى كند و از زاويه خاصى به آن مى نگرد:

گاه مى گويد: يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ:

شب را در روز تدريجا وارد مى كند، و روز را در شب (فاطر- 13).

در اينجا سخن از ورود مخفيانه و بى سر و صداى شب در روز و روز در شب است.

و گاه مى گويد: يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ: خداوند پرده هاى ظلمانى شب را بر روز مى پوشاند (اعراف- 54) و در اينجا شب به پرده اى ظلمانى تشبيه شده كه گوئى بر روشنائى روز مى افتد و آن را پنهان مى سازد.

ص: 154

و در آيات مورد بحث سخن از تكوير و پيچيده شدن اين دو بر يكديگر است كه آن نيز نكته اى دارد كه در بالا به آن اشاره شد.

سپس به گوشه ديگر از تدبير و نظم اين جهان پرداخته مى گويد: او خورشيد و ماه را مسخر فرمان خويش قرار داد كه هر كدام تا سرآمد معينى به حركت خود ادامه مى دهند (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).

نور خورشيد در حركتى كه به گرد خود دارد، يا حركتى كه با مجموع منظومه شمسى به سوى نقطه خاصى از كهكشان پيش مى رود كمترين بى نظمى از خود نشان مى دهد، و نه ماه در حركت خود به دور زمين و به دور خودش، و در همه حال سر بر فرمان او دارند، مسخر قوانين آفرينش اويند، و تا سرآمد عمرشان به وضع خود ادامه مى دهند.

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از تسخير خورشيد و ماه مسخر شدن آنها براى انسان به اذن پروردگار باشد، چنانكه در آيه 33 سوره ابراهيم آمده است وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ: او خورشيد و ماه كه دائما در حركتند مسخر شما قرار داده.

ولى با توجه به جمله هاى قبل و بعد در آيه مورد بحث، و نيز با توجه به اينكه تعبير به لكم در آيه مورد بحث وجود ندارد اين معنى بعيد به نظر مى رسد.

در پايان آيه به عنوان تهديد مشركان در عين گشودن راه بازگشت و لطف

و عنايت مى فرمايد: بدانيد او عزيز غفار است! (أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ).

به مقتضاى عزت و قدرت بى انتهايش هيچ گنهكار و مشركى نمى تواند از چنگال عذابش بگريزد، و به مقتضاى غفاريتش پرده بر روى عيوب و گناهان توبه كاران مى افكند و آنها را در سايه رحمتش قرار مى دهد.

غفار صيغه مبالغه از ماده غفران است كه در اصل به معنى پوشيدن چيزى است كه انسان را از آلودگى نگه دارد، و هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود مفهومش اين است كه عيوب و گناهان بندگان نادم را مى پوشاند و آنها را از عذاب و كيفر حفظ مى كند، آرى او در عين عزت و قدرت غفار است و در عين رحمت و غفران قهار، و ذكر اين دو وصف در پايان آيه براى ايجاد حالت خوف و رجاء در بندگان است كه

ص: 155

عامل اصلى هر گونه حركت تكاملى است.(1)

36- آيا شب زنده داران باغريقان خواب يكيست؟!

زمر: 9 أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ

زمر: 9 (آيا چنين كسى با ارزش است) يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مى ترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است؟! بگو: «آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مى شوند!»

تفسير: آيا عالمان و جاهلان يكسانند؟!

آيه فوق از روش مقايسه كه روش شناخته شده قرآن براى تفهيم مسائل مختلف است استفاده كرده مى گويد: آيا چنين كسى شايسته و با ارزش است يا كسى كه در ساعات شب به عبادت پروردگار و سجده و قيام مشغول است، با او راز و نياز مى كند، از عذاب آخرت مى ترسد و به رحمت پروردگارش اميد دارد.

آن انسان مشرك و فراموشكار و متلوّن و گمراه و گمراه كننده كجا و اين انسان بيدار دل و نورانى و با صفا كه در دل شب كه چشم غافلان در خواب است پيشانى بر درگاه دوست گذارده، و با خوف و رجاء او را مى خواند، كجا؟! آنها نه به هنگام نعمت از مجازات و كيفر او خود را در امان مى دانند، و نه به هنگام بلا از رحمتش قطع اميد مى كنند، و اين دو عامل همواره وجود آنان را در حركتى مداوم توأم با هوشيارى و احتياط به سوى دوست مى برد.

قانت از ماده قنوت به معنى ملازمت اطاعت توأم با خضوع است.

آناء جمع انا (بر وزن صدا و فنا) به معنى ساعت و مقدارى از وقت است.

تكيه روى ساعت شب به خاطر آن است كه در آن ساعات حضور قلب بيشتر و آلودگى به ريا از هر زمان كمتر است.


1- تفسير نمونه ج: 19 ص: 376 ببعد.

ص: 156

مقدم داشتن ساجدا بر قائما به خاطر آن است كه سجده مرحله بالاتر از عبادت است و مطلق بودن رحمت و مقيد نشدن آن به آخرت دليل بر وسعت رحمت الهى و شمول آن نسبت به دنيا و آخرت است.

در حديثى كه در علل الشرايع از امام باقر عليه السلام و همچنين در كتاب كافى از آن حضرت نقل شده مى خوانيم: كه آيه فوق (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ) به نماز شب تفسير شده است.

روشن است اين تفسير مانند بسيارى از تفاسير ديگرى كه در ذيل آيات مختلف قرآن بيان شده از قبيل بيان مصداق روشن است و مفهوم آيه را محدود به نماز شب نمى كند.

در دنباله آيه پيامبر را مخاطب ساخته مى فرمايد: بگو آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟! (قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ؟!). نه يكسان نيستند تنها صاحبان فكر و مغز متذكر مى شوند (إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).

گر چه سؤال فوق سؤالى است وسيع و گسترده، و مقايسه اى است آشكار ميان آگاهان و ناآگاهان، و عالمان و جاهلان، ولى نظر به اينكه قبل از ذكر اين سؤال، سؤال ديگرى در مورد نابرابرى مشركان با مؤمنان شب زنده دار مطرح شده، سؤال دوم بيشتر به همين مسأله اشاره مى كند، يعنى آيا كسانى كه مى دانند آن مشركان لجوج و كوردل با اين مؤمنان پاك و روشن ضمير و مخلص نابرابرند با كسانى كه از اين واقعيت روشن آگاه نيستند مساويند؟ به هر حال اين جمله كه با استفهام انكارى شروع شده، و جزء شعارهاى اساسى اسلام است عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن مى سازد، و از آنجا كه اين نابرابرى به صورت مطلق ذكر شده، معلوم مى شود اين دو گروه نه در پيشگاه خدا يكسانند، و نه در نظر خلق آگاه، نه در دنيا در يك صف قرار

دارند، و نه در آخرت، نه در ظاهر يكسانند و نه در باطن.

نكته ها:

در اين دو آيه اشارات لطيفى به نكته هاى جالبى شده است كه با كمى دقت روشن

ص: 157

مى گردد:

1- آيه با عمل و خودسازى شروع مى شود و با علم و معرفت پايان مى يابد، چرا كه تا خودسازى نباشد نور معرفت بر دل نمى تابد، و اصولا اين دو از يكديگر جدا نيستند.

2- تعبير به قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ كه به صورت اسم فاعل آمده با توجه به مطلق بودن كلمه الليل دليل بر تداوم و استمرار عبوديت و خضوع آنها در پيشگاه خدا است، چرا كه اگر عمل مداوم نباشد تاثير آن ناچيز است.

3- علم و آگاهى اضطرارى كه به هنگام نزول بلا حاصل مى شود و انسان را به مبدأ آفرينش پيوند مى دهد در صورتى مصداق حقيقى علم است كه بعد از فرو نشستن طوفان حادثه ادامه يابد، لذا آيات فوق كسانى را كه در لحظه بلا بيدار مى شوند و بعد از آن در فراموشى فرو مى روند در صف جاهلان قرار داده، بنابر اين عالمان واقعى آنها هستند كه در همه حال به او توجه دارند.

4- جالب اينكه در پايان آيه مى گويد: تفاوت علم و جهل را نيز صاحبان مغز مى فهمند! چرا كه جاهل ارزش علم را هم نمى داند!، در حقيقت هر مرحله اى از علم مقدمه براى مرحله ديگر است.

6- علم در اين آيه و آيات ديگر قرآن به معنى دانستن يك مشت اصطلاحات يا روابط مادى در ميان اشياء، و به اصطلاح علوم رسمى نيست، بلكه منظور از آن معرفت و آگاهى خاصى است كه انسان را به قنوت يعنى اطاعت پروردگار، و ترس از دادگاه او و اميد به رحمت خدا دعوت مى كند، اين است حقيقت علم، و علوم رسمى نيز اگر در خدمت چنين معرفتى باشد علم است، و اگر مايه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شود و از آن كيفيت و حالى حاصل نشود قيل و قالى بيش نيست.

7- بر خلاف آنچه بيخبران مى پندارند و مذهب را عامل تخدير مى شمرند مهمترين دعوت انبيا به سوى علم و دانش بوده است، و بيگانگى خود را با جهل در همه جا اعلام كرده اند، علاوه بر آيات قرآن كه از هر فرصتى براى بيان اين حقيقت استفاده مى كند تعبيراتى در روايات اسلامى ديده مى شود كه بالاتر از آن در

ص: 158

اهميت علم تصور نمى شود.

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مى خوانيم لا خير فى العيش الا لرجلين عالم مطاع او مستمع واع: زندگى جز براى دو كس فايده ندارد: دانشمندى كه نظرات او اجرا گردد، و دانش طلبانى كه گوش به سخن دانشمندى دهند.

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: انّ العلماء ورثة الأنبياء و ذاك ان الأنبياء لم يورثوا درهماً و لا ديناراً، و انّما أورثوا أحاديث من أحاديثهم، فمن أخذ بشى ء منها فقد أخذ حظاً وافراً، فانظروا علمكم هذا عمن تأخذونه فانّ فينا أهل البيت فى كل خلف عدولا ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين: دانشمندان وارثان پيامبرانند، چرا كه پيامبران درهم و دينارى از خود به يادگار نگذاشتند، بلكه علوم و احاديثى از آنها به يادگار ماند، هر كس بهره اى از آن داشته باشد بهره فراوانى از ميراث پيامبران دارد، سپس امام مى افزايد: بنگريد علم خود را از چه كسى مى گيريد (از علماى واقعى، يا عالم نماها؟) بدانيد در ميان ما اهل بيت در هر عصرى افراد عادل و مورد اعتمادى هستند كه تحريف تندروان، و ادعاهاى بى اساس منحرفان، و توجيهات جاهلان را از اين آئين پاك نفى مى كنند.

8- در آيه اخير از سه گروه سخن به ميان آمده: عالمان و جاهلان و اولو الالباب، در حديثى از امام صادق عليه السلام در تفسير اين سه گروه مى خوانيم: نحن الذين يعلمون و عدونا الذين لا يعلمون، و شيعتنا اولو الالباب: مائيم عالمان و دشمنان ما جاهلانند و شيعيان ما اولو الالباب هستند.

روشن است كه اين تفسير به عنوان بيان مصداقهاى واضح آيه است و عموميت مفهوم آيه را نفى نمى كند.

9- در حديثى آمده است: امير مؤمنان على عليه السلام شبى از مسجد كوفه به سوى خانه خويش حركت كرد در حالى كه كميل بن زياد كه از دوستان خاص آن حضرت بود او را همراهى مى كرد، در اثناء راه از كنار خانه مردى گذشتند كه صداى تلاوت قرآنش بلند بود، و اين آيه را أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ... با صداى دلنشين و حزين مى خواند، كميل در دل از حال اين مرد بسيار لذت برد، و از روحانيت او خوشحال شد، بى آنكه چيزى بر زبان براند، امام عليه السلام رو به سوى او كرد و فرمود: سر و صداى

ص: 159

اين مرد مايه اعجاب تو نشود او اهل دوزخ است! و به زودى خبر آن را به تو خواهم داد! كميل از اين مسأله در تعجب فرو رفت، نخست اينكه امام عليه السلام به زودى از فكر و نيت او آگاه گشت و ديگر اينكه شهادت به دوزخى بودن اين مرد ظاهر الصلاح داد، مدتى گذشت تا سرانجام كار خوارج به آنجا رسيد كه در مقابل امير مؤمنان عليه السلام ايستادند و حضرت با آنها پيكار كرد در حالى كه قرآن را آن گونه كه نازل شده بود حفظ داشتند، امير مؤمنان على عليه السلام رو به كميل كرد، در حالى كه شمشير در دست حضرت بود و سرهاى آن كافران طغيانگر بر زمين افتاده بود، با نوك شمشير به يكى از آن سرها اشاره كرد و فرمود: اى كميل! أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ: يعنى اين همان شخصى است كه در آن شب تلاوت قرآن مى نمود، و حال او اعجاب تو را بر انگيخت كميل حضرت را بوسيد و استغفار كرد.(1)

37- مرا بخوانيد تا اجابت كنم!

مؤمن: 61 وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ (60) اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (61)

مؤمن 60- پروردگار شما گفته است مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را اجابت كنم، كسانى كه از عبادت من تكبر مى ورزند به زودى با ذلت وارد دوزخ مى شوند.

61- خداوند كسى است كه شب را براى شما آفريد تا در آن بياسائيد، و روز را روشنى بخش قرار داد، خداوند نسبت به مردم صاحب فضل و كرم است هر چند اكثر مردم شكرگزارى نمى كنند.

تفسير: مرا بخوانيد تا اجابت كنم!

خداوند در اين آيات آغوش رحمتش را به روى توبه كنندگان مى گشايد، نخست مى گويد: پروردگار شما گفته است كه مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم (وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ).

بسيارى از مفسران دعا و خواندن را در اينجا به همان معنى معروفش تفسير كرده اند


1- تفسير نمونه ج: 19 ص: 389 ببعد.

ص: 160

و جمله أَسْتَجِبْ لَكُمْ و همچنين روايات متعددى كه در ذيل اين آيه در زمينه دعا و ثوابهاى آن آمده است، و بعدا به آن اشاره خواهيم كرد، نيز شاهد همين معنى است.

در حالى كه بعضى ديگر به پيروى از ابن عباس مفسر معروف احتمال داده اند كه دعا در اينجا به معنى توحيد و عبادت پروردگار است، يعنى مرا بپرستيد و به وحدانيتم اقرار كنيد ولى ظاهر همان تفسير اول است.

به هر حال از آيه فوق چند نكته استفاده مى شود:

1- دعا كردن محبوب الهى و خواست خود او است.

2- بعد از دعا وعده اجابت داده شده است، ولى مى دانيم اين وعده وعده اى است مشروط، و نه مطلق، دعائى به هدف اجابت مى رسد كه شرائط لازم در دعا و دعا كننده و مطلبى كه مورد تقاضا است جمع باشد.

3- دعا خود يك نوع عبادت است، چرا كه در ذيل آيه واژه عبادت بر آن اطلاق شده.

و در ذيل آيه تهديد شديدى نسبت به كسانى كه از دعا كردن ابا دارند كرده، مى گويد: كسانى كه از عبادت من استكبار مى ورزند به زودى با ذلت و خوارى وارد دوزخ مى شوند (إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ).

روايات متعددى كه از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و ساير پيشوايان بزرگ عليهم السلام نقل شده اهميت دعا و استجابت آن را كاملا روشن مى سازد:

1- در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم آمده است: الدعاء هو العبادة: دعا عبادت است.

2- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: يكى از يارانش سؤال كرد ما تقول فى رجلين دخلا المسجد جميعا كان أحدهما أكثر صلاةً، و الاخر دعاءً فأيّهما أفضل؟

قال كلّ حسن: چه ميفرمائى در باره دو نفر كه هر دو وارد مسجد شدند يكى نماز بيشترى بجا آورد، و ديگرى دعاى بيشترى، كداميك از اين دو افضلند؟ فرمود: هر دو خوبند.

سؤال كننده مجددا عرض كرد: قد علمت، و لكن أيّهما أفضل؟: مى دانم هر دو خوبند

ص: 161

ولى كداميك افضل است.

امام فرمود: اكثرهما دعاء، آنكس كه بيشتر دعا مى كند افضل است، اما تسمع قول الله تعالى مگر سخن خداوند متعال را نشنيده اى كه مى فرمايد: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ... سپس افزود هى العبادة الكبرى: دعا عبادت بزرگ است.

3- در حديث ديگرى از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه در جواب اين سؤال كه كدام عبادت افضل است؟ فرمود: ما من شى ء أفضل عند الله من أن يسئل و يطلب مما عنده، و ما أحد أبغض الى الله عز و جل ممن يستكبر عن عبادته، و لا يسئل ما عنده: چيزى نزد خدا افضل از اين نيست كه از او تقاضا كنند و از آنچه نزد او است بخواهند، و هيچكس مبغوض تر و منفورتر نزد خداوند از كسانى كه از عبادت او تكبر مى ورزند و از مواهب او تقاضا نمى كنند نيست!.

4- در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است: مقاماتى نزد خداوند است كه راه وصول به آن تنها دعاست: ان عند الله عز و جل منزلة لا تنال الَّا بمسالة، و لو أنّ عبداً سدّ فاه و لم يسئل لم يعط شيئا، فاسئل تعط، انّه ليس من باب يقرع الَّا يوشك أن يفتح لصاحبه!: نزد خدا مقامى است كه جز با دعا و تقاضا نمى توان به آن رسيد، و اگر بنده اى دهان خود را از دعا فرو بندد و چيزى تقاضا.

نكند چيزى به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو عطا شود، چرا كه هر درى را بكوبيد و اصرار كنيد سرانجام گشوده خواهد شد.

5- در بعضى از روايات دعا كردن حتى از تلاوت قرآن هم افضل شمرده شده، چنانكه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: الدعاء أفضل من قرائة القران.

در يك تحليل كوتاه مى توان به عمق مفاد اين احاديث رسيد، زيرا دعا از يكسو انسان را به شناخت پروردگار (معرفة الله) كه برترين سرمايه هر انسان است دعوت مى كند.

و از سوى ديگر سبب مى شود كه خود را نيازمند او ببيند و در برابرش خضوع كند، و از مركب غرور و كبر كه سرچشمه انواع بدبختى ها و مجادله در آيات الله است فرود آيد، و براى خود در برابر ذات پاك او موجوديتى قائل نشود.

ص: 162

از سوى سوم نعمتها را از او ببيند، و به او عشق ورزد، و رابطه عاطفى او از اين طريق با ساحت مقدسش محكم گردد.

از سوى چهارم چون خود را نيازمند و مرهون نعمتهاى خدا مى بيند موظف به اطاعت فرمانش مى شمرد.

از سوى پنجم چون مى داند استجابت اين دعا بى قيد و شرط نيست، بلكه خلوص نيت و صفاى دل و توبه از گناه و بر آوردن حاجات نيازمندان و دوستان از شرائط آن است خودسازى مى كند و در طريق تربيت خويشتن گام بر مى دارد.

از سوى ششم دعا به او اعتماد به نفس مى دهد، و از ياس و نوميدى باز.

مى دارد، و به تلاش و كوشش بيشتر دعوت مى كند.

نكته مهمى كه در پايان اين بحث فشرده لازم است ياد آورى شود اينكه دعا طبق روايات اسلامى مخصوص مواردى است كه تلاشها و كوششهاى انسان اثرى نبخشد، و يا به تعبير ديگر آنچه انسان در توان دارد انجام دهد، و بقيه را از خدا بخواهد.

بنا بر اين اگر انسان دعا را جانشين تلاش و كوشش كند قطعا مستجاب نخواهد شد.

لذا در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: اربعة لا تستجاب لهم دعوة: رجل جالس فى بيته يقول: اللهم ارزقنى، فيقال له ألم آمرك بالطلب؟ و رجل كانت له امراة فدعا عليها، فيقال له: ألم اجعل أمرها اليك؟ و رجل كان له مال فافسده، فيقول: اللهم ارزقنى، فيقال له: ألم امرك بالاقتصاد؟ ألم آمرك بالاصلاح؟ و رجل كان له مال فادانه بغير بينة، فيقال له:

ألم آمرك بالشهادة؟! چهار گروهند كه دعاى آنها مستجاب نمى شود: كسى كه در خانه خود نشسته و مى گويد: خداوندا! مرا روزى ده، به او گفته مى شود: آيا به تو دستور تلاش و كوشش ندادم؟ و كسى كه همسرى دارد (كه دائما او را ناراحت مى كند) و او دعا مى كند كه او از دستش خلاص شود، به او گفته مى شود: مگر حق طلاق را به تو ندادم؟ و كسى كه اموالى داشته و آن را بيهوده تلف كرده، مى گويد:

خداوندا! به من روزى مرحمت كن، اما به او گفته مى شود: مگر دستور اقتصاد و ميانه روى.

به تو ندادم؟ مگر دستور اصلاح مال به تو ندادم؟ و كسى كه مالى داشته و بدون

ص: 163

شاهد و گواه به ديگرى وام داده، (اما وام گيرنده منكر شده، او دعا مى كند خداوندا قلبش را نرم كن، و وادار به اداء دين فرما) به او گفته مى شود: مگر به تو دستور ندادم به هنگام وام دادن شاهد و گواه بگير؟.

روشن است در تمام اين موارد انسان تلاش و تدبير لازم را به خرج نداده و گرفتار پيامدهاى آن شده، و در برابر اين تقصير و كوتاهى و ترك تلاش دعاى او مستجاب نخواهد شد.

و از اينجا يكى از علل عدم استجابت بسيارى از دعاها روشن مى شود، چرا كه گروهى از مردم مى خواهند دست از تلاش لازم بردارند، و به دعا پناه برند، چنين دعاهائى مستجاب نمى گردد، اين يك سنت الهى است.

البته عدم استجابت بعضى از دعاها علل و عوامل ديگرى نيز دارد، از جمله اينكه بسيار مى شود كه انسان در تشخيص مصالح و مفاسد خود به اشتباه مى افتد، گاه با تمام وجودش مطلبى را از خدا مى خواهد كه به هيچوجه صلاح او نيست، حتى ممكن است خود او بعدا واقف به چنين امرى بشود، اين درست به اين مى ماند كه گاهى بيمار يا كودك غذاهاى رنگينى از پرستاران خود مى طلبد كه اگر به خواسته او عمل كنند بيماريش افزون مى شود، و يا حتى جان او را به خطر مى افكند، در اينگونه موارد خداوند رحيم و مهربان دعا را مستجاب نمى كند و براى آخرت او ذخيره مى سازد.

بعلاوه استجابت دعا شرائطى دارد كه در آيات قرآن و روايات اسلامى آمده است كه بايد به آنها عمل كرد.

شرائط اجابت دعاء

توجه به كيفيت اين شرائط نيز روشنگر حقايق تازه اى در زمينه مساله بظاهر بغرنج دعاء است، و اثر سازنده آن را آشكار مى سازد در روايات اسلامى شرائطى بر استجابت دعا مى خوانيم از جمله:

1- براى اجابت دعا بايد قبل از هر چيز در پاكى قلب و روح كوشيد، و از گناه توبه كرد، و خودسازى نمود، و از زندگى رهبران الهى الهام گرفت.

از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: ايّاكم أن يسئل احدكم ربّه شيئا من حوائج الدنيا و

ص: 164

الاخرة حتى يبدء بالثناء على الله و المدحة له و الصلاة على النبى و آله، ثم الاعتراف بالذنب، ثم المسالة: مبادا هيچ يك از شما از خدا تقاضائى كند مگر اينكه نخست حمد و ثناى او را بجا آورد و درود بر پيامبر و آل او بفرستد بعد به گناه خود نزد او اعتراف (و توبه) كند سپس دعا نمايد.

2- در پاكى زندگى از اموال غصب و ظلم و ستم بكوشد، و تغذيه او از حرام نباشد از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده: من أحبّ أن يستجاب دعائه فليطب مطعمه و مكسبه: كسى كه دوست دارد دعايش مستجاب گردد بايد غذا و كسب خود را پاك كند.

3- از مبارزه با فساد و دعوت بسوى حق خود دارى نكند، زيرا آنها كه امر بمعروف و نهى از منكر را ترك مى گويند دعاى مستجابى ندارند، چنانكه از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده: لتأمرنّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنكر، أو ليسلطنّ الله شراركم على خياركم و يدعوا خياركم فلا يستجاب لهم: بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيد و الا خداوند بدان را بر نيكان شما مسلط مى كند و هر چه دعا كنند مستجاب نخواهد شد!.

در حقيقت ترك اين وظيفه بزرگ نظارت ملى نابسامانيهائى در اجتماع به وجود مى آورد كه نتيجه آن خالى ماندن صحنه اجتماع براى بدكاران است، و دعا براى برطرف شدن نتايج آن بى اثر است زيرا اين وضع نتيجه قطعى اعمال خود انسان مى باشد.

4- عمل به پيمانهاى الهى

- ايمان و عمل صالح و امانت و درستكارى يكى ديگر از شرائط استجابت دعا است.

زيرا آن كس كه به عهد خويش در برابر پروردگارش وفا نكند نبايد انتظار داشته باشد كه مشمول وعده اجابت دعا از ناحيه پروردگار باشد.

كسى نزد امير مؤمنان على عليه السلام از عدم استجابت دعايش شكايت كرد و گفت با اينكه خداوند فرموده دعا كنيد من اجابت مى كنم، چرا ما دعا مى كنيم و به اجابت نمى رسد؟! اما در پاسخ فرمود: ان قلوبكم خان بثمان خصال: اولها: انكم عرفتم الله فلم تؤدوا حقه كما اوجب عليكم، فما اغنت عنكم معرفتكم شيئا.

ص: 165

و الثانية: انكم آمنتم برسوله ثم خالفتم سنته و امتم شريعته فاين ثمرة ايمانكم؟

و الثالثة: انكم قراتم كتابه المنزل عليكم فلم تعملوا به، و قلتم سمعنا و اطعنا ثم خالفتم!

و الرابعه: انكم قلتم تخافون من النار، و انتم فى كل وقت تقدمون اليها بمعاصيكم، فاين خوفكم؟

و الخامسة: انكم قلتم ترغبون فى الجنة، و انتم فى كل وقت تفعلون ما يباعدكم منها فاين رغبتكم فيها؟

و السادسة: انكم اكلتم نعمة المولى فلم تشكروا عليها!

و السابعة: ان الله امركم بعداوة الشيطان، و قال ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا، فعاد يتموه بلاقول، و واليتموه بلا مخالفة.

و الثامنة: انكم جعلتم عيوب الناس نصب اعينكم و عيوبكم وراء ظهوركم تلومون من انتم احق باللوم منه فاى دعاء يستجاب لكم مع هذا و قد سددتم ابوابه و طرقه؟ فاتقوا الله و اصلحوا اعمالكم و اخلصوا سرائركم و امروا بالمعروف و انهوا عن المنكر فيستجيب لكم دعائكم:.

قلب و فكر شما در هشت چيز خيانت كرده (لذا دعايتان مستجاب نمى شود):

1- شما خدا را شناخته ايد اما حق او را ادا نكرده ايد، بهمين دليل شناخت شما سودى بحالتان نداشته!.

2- شما به فرستاده او ايمان آورده ايد سپس با سنتش به مخالفت برخاسته ايد ثمره ايمان شما كجا است؟

3- كتاب او را خوانده ايد ولى به آن عمل نكرده ايد، گفتيد شنيديم و اطاعت كرديم سپس به مخالفت برخاستيد!

4- شما مى گوئيد از مجازات و كيفر خدا مى ترسيد، اما همواره كارهائى مى كنيد كه شما را به آن نزديك مى سازد ...

5- مى گوئيد به پاداش الهى علاقه داريد اما همواره كارى انجام مى دهيد كه شما را از آن دور مى سازد ...

6- نعمت خدا را مى خوريد و حق شكر او را ادا نمى كنيد.

7- به شما دستور داده دشمن شيطان باشيد (و شما طرح دوستى با او مى ريزيد)

ص: 166

ادعاى دشمنى با شيطان داريد اما عملا با او مخالفت نمى كنيد.

شما عيوب مردم را نصب العين خود ساخته و عيوب خود را پشت سر افكنده ايد ... با اين حال چگونه انتظار داريد دعايتان به اجابت برسد؟ در حالى كه خودتان درهاى آنرا بسته ايد؟ تقوا پيشه كنيد، اعمال خويش را اصلاح نمائيد امر به معروف و نهى از منكر كنيد تا دعاى شما به اجابت برسد.

اين حديث پر معنى با صراحت مى گويد: وعده خداوند به اجابت دعا يك وعده مشروط است نه مطلق، مشروط به آنكه شما به وعده ها و پيمانهاى خود عمل كنيد در حالى كه شما از 8 راه پيمان شكنى كرده ايد، و اگر به اين پيمان شكنى پايان دهيد دعاى شما مستجاب مى شود.

عمل به دستورات هشتگانه فوق كه در حقيقت شرائط استجابت دعا است براى تربيت انسان و به كار گرفتن نيروهاى او در يك مسير سازنده و ثمر بخش كافى است.

5- ديگر از شرائط استجابت دعا توام گشتن آن با عمل و تلاش و كوشش است در كلمات قصار امير مؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم: الداعى بلا عمل كالرامى

بلا وتر! (نهج البلاغه- حكمت 337): دعا كننده بدون عمل و تلاش مانند تيرانداز بدون زه است!.

با توجه به اينكه وتر (زه) عامل حركت و وسيله پيش راندن تير به سوى هدف است نقش عمل در تاثير دعا روشن مى گردد.

مجموع شرائط پنجگانه فوق روشنگر اين واقعيت است كه دعا نه تنها نبايد جانشين اسباب طبيعى و وسائل عادى براى وصول به هدف گردد، بلكه براى اجابت آن بايد در برنامه هاى زندگى دعا كننده دگرگونى كلى به عمل آيد، روحيات شخص، نوسازى شود، و در اعمال پيشين تجديد نظر گردد.

آيا چسبانيدن عنوان مخدر به دعا با چنين شرايطى نشانه بى اطلاعى و يا اعمال غرض نيست؟!(1)

موانع استجابت دعا


1- تفسير نمونه ج: 1 ص: 644 ببعد.

ص: 167

در بعضى از روايات گناهان متعددى به عنوان موانع استجابت دعا ذكر شده از جمله سوء نيت، نفاق، تاخير نماز از وقت، بدزبانى، غذاى حرام، و ترك صدقه و انفاق در راه خدا است.

اين سخن را با حديثى پر معنى از امام صادق عليه السلام پايان مى دهيم: مرحوم طبرسى در احتجاج از آن حضرت چنين نقل مى كند: انه سئل ا ليس يقول الله ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ؟ و قد نرى المضطر يدعوه و لا يجاب له، و المظلوم يستنصره على عدوه فلا ينصره، قال ويحك! ما يدعوه احد الا استجاب له، اما الظالم فدعائه مردود الى ان يتوب، و اما المحق فاذا دعا استجاب له و صرف عنه البلاء من حيث لا يعلمه، او ادخر له ثوابا جزيلا ليوم حاجته اليه، و ان لم يكن الامر الذى سئل العبد خيرا له ان اعطاه امسك عنه: از آنحضرت سؤال كردند آيا خداوند نمى فرمايد دعا كنيد تا براى شما اجابت كنم؟ در حالى كه افراد مضطرى را مى بينيم كه دعا مى كنند و به اجابت نمى رسد، و مظلومانى را مى بينيم كه از خدا پيروزى بر دشمن مى طلبند ولى آنها را يارى نمى كند.

امام فرمود: واى بر تو! هيچكس او را نمى خواند مگر اينكه اجابت مى كند، اما ظالم دعاى او مردود است تا توبه كند، و اما صاحب حق هنگامى كه دعا كند اجابت مى فرمايد و بلا را از او برطرف مى سازد به طورى كه گاه خود او نمى داند، و يا آن را به صورت ثواب فراوانى براى روز نيازش به آن (روز قيامت) ذخيره مى كند، و هرگاه چيزى را كه بندگان تقاضا كنند مصلحت آنها نباشد خوددارى مى فرمايد.

و از آنجا كه دعا و تقاضاى از خدا فرع بر معرفت خداوند است در آيه بعد از حقايقى سخن مى گويد كه سطح معرفت آدمى را بالا مى برد، و يكى از شرائط دعا را كه اميد به اجابت است افزايش مى دهد.

مى فرمايد: خداوند كسى است كه شب را براى شما آفريد تا در آن بياسائيد (اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ).

چرا كه تاريكى شب از يكسو موجب تعطيل قهرى برنامه هاى روزانه است، و از سوى ديگر خود تاريكى آرام بخش و مايه استراحت تن و اعصاب و روح است، و نور مايه جنبش و حركت.

ص: 168

لذا به دنبال آن مى افزايد: و روز را بينا و روشنى بخش (و النهار مبصرا).

تا محيط زندگى انسانها را روشن سازد و براى هر گونه فعاليت آماده كند.

قابل توجه اينكه: مبصر به معنى بينا است، و توصيف روز به بينا بودن در حقيقت يكنوع تاكيد و مبالغه در بينا كردن مردم است.

سپس اضافه مى كند: خداوند نسبت به مردم صاحب فضل و كرم است، هر چند اكثر مردم شكرگزارى نمى كنند (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ).

اين نظام دقيق شب و روز، و برنامه متناوب نور و ظلمت، يكى از نمونه هاى.

فضل و كرم پروردگار بر بندگان است، و از عوامل مهم حيات انسانها و موجودات زنده است.

اگر نور نبود حيات و زندگى و حركت وجود نداشت، و اگر تاريكى متناوب نبود شدت نور همه موجودات را خسته و ناتوان و فرسوده مى كرد و گياهان را مى سوزانيد و نابود مى ساخت، ولى اكثر مردم از كنار اين مواهب عظيم الهى بى توجه مى گذرند و شكر او را بجا نمى آورند.

جالب اينكه قاعده بايد به جاى الناس دوم ضمير باشد و بفرمايد لكن اكثرهم لا يشكرون ولى ذكر كلمه الناس بجاى ضمير گويا اشاره به اين است كه طبع انسان

(تربيت نايافته) كفران نعمت است، چنانكه در آيه 34 سوره ابراهيم نيز مى خوانيم إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ: انسان بسيار ظالم و كفران كننده است.

اما اگر انسان چشمى بينا و قلبى دانا داشته باشد كه خوان نعمت بيدريغ الهى را كه همه جا گسترده است ببيند، و باران رحمت بيحسابش را كه همه جا رسيده است مشاهده كند، بى اختيار زبان به شكر و ثناى او مى گشايد و خود را در مقابل اينهمه عظمت و رحمت كوچك و مديون مى بيند.(1)

38- شب نشانه خداشناسى است


1- تفسير نمونه ج: 20 ص: 145 ببعد.

ص: 169

فصلت: 37 وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (37) فصلت: 37 و از نشانه هاى او، شب و روز و خورشيد و ماه است؛ براى خورشيد و ماه سجده نكنيد، براى خدايى كه آفريننده آنهاست سجده كنيد اگر مى خواهيد او را بپرستيد!

تفسير: فقط براى خدا سجده كنيد

اين آيات در حقيقت آغازگر فصل تازه اى در اين سوره، در زمينه توحيد و معاد، و بيان نبوت و عظمت قرآن است، و در حقيقت مصداقى است روشن از دعوت الى الله در برابر مشركان كه دعوت به سوى بت مى كردند.

نخست از مسأله توحيد شروع كرده، از طريق آيات آفاقى مردم را به سوى خدا دعوت مى نمايد، مى فرمايد: از آيات و نشانه هاى پروردگار، شب و روز و خورشيد و ماه است.

شب مايه آرامش، و روشنائى روز وسيله جنبش و حركت است، و اين دو توأما چرخهاى زندگى انسانها را به گردش منظم و متناوبى در مى آورند كه اگر هر كدام جاويدان و يا حتى طولانى بود، زندگى تمام موجودات زنده دستخوش فنا مى شد، لذا كره ماه كه شبهايش معادل 15 شبانه روز زمين، و روزهايش به همين اندازه است به هيچوجه قابل سكونت نيست، چرا كه در شبهاى سرد و تاريكش همه چيز منجمد مى شود، و در روزهاى سوزانش همه چيز آتش مى گيرد، به همين دليل زندگى كردن موجودات زنده اى همچون انسان در آنجا غير ممكن است.

اما خورشيد منبع همه بركات مادى در منظومه ما است، نور و گرما و حركت و جنبش و نزول بارانها، و روئيدن گياهان، و رسيدن ميوه ها، حتى رنگهاى زيباى گلها همه از پرتو وجود او است.

ماه نيز روشنى بخش شبهاى تار، و چراغ پر فروغ و زيباى رهروان بيابانها.

و گمشدگان صحراها است، و با جزر و مد خود نيز بركات فراوانى مى آفريند.

ولى بخاطر همين بركات گروهى در مقابل اين دو كوكب پر فروغ آسمان سجده مى كردند و آنها را پرستش مى نمودند، آنها در عالم اسباب، متوقف مانده، بى آنكه مسبب الاسباب را ببينند.

ص: 170

لذا قرآن بعد از اين بيان بلافاصله مى گويد: براى خورشيد و ماه سجده نكنيد، براى خدائى كه آفريننده آنها است سجده كنيد اگر مى خواهيد او را عبادت نمائيد

شما چرا به سراغ سرچشمه اين بركات نمى رويد؟ چرا سر بر آستان او نمى سائيد؟

چرا موجوداتى را مى پرستيد كه خود اسير قوانين آفرينش اند، و داراى طلوع و غروبند و دستخوش انواع تغييرات.

بايد به سراغ كسى رفت كه حاكم و خالق اين قوانين است هرگز غروب و افولى ندارد و دست تغيير و دگرگونى به دامان كبريايش دراز نمى شود.

به اين ترتيب يكى از شعبه هاى گسترده شرك و بت پرستى را كه به صورت پرستش موجودات مختلف طبيعت كه داراى فوائدى هستند نفى مى كند، و به همه آنها پيام مى دهد، به سراغ خالق اين موجودات برويد و در معلول متوقف نشويد، به دنبال علت العلل بگرديد.

در حقيقت در اين آيه از نظام واحدى كه بر خورشيد و ماه و شب و روز حاكم.

است استدلال بر وجود خداوند يكتا شده و از خالقيت و حاكميت او براى لزوم عبادتش اتخاذ سند كرده است.

جمله إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ در حقيقت اشاره به اين نكته دارد كه اگر قصد عبادت خدا را داريد غير او را حذف كنيد و چيزى را در عبادت او شريك قرار ندهيد، چرا كه عبادت او با عبادت ديگرى هرگز جمع نمى شود.(1)

39 نزول قرآن در شبى پربركت

الدخان 2 إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ (3) فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ (4) أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ (5) رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (6) سورة الدخان

ترجمه:

2- سوگند به اين كتاب آشكار.


1- تفسير نمونه ج: 20 ص: 288 ببعد.

ص: 171

3- كه ما آنرا در شبى پربركت نازل كرديم، ما همواره انذار كننده بوده ايم.

4- در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم مى گردد.

5- فرمانى بود از ناحيه ما، ما (محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) را) فرستاديم.

6- اينها همه بخاطر رحمتى است از سوى پروردگارت كه او شنونده و داناست.

تفسير:

نزول قرآن در شبى پربركت

در اين آيه به قرآن مجيد سوگند ياد كرده مى فرمايد قسم به اين كتاب آشكار (و الكتاب المبين).

كتابى كه محتوايش روشن، معارفش آشكار، تعليماتش زنده، احكامش سازنده، و برنامه هايش حساب شده است، كتابى كه خود دليل حقانيت خويش است، آفتاب آمد دليل آفتاب.

اما ببينيم اين سوگند براى چه منظورى ذكر شده است؟ آيه بعد اين حقيقت را روشن ساخته مى گويد: بطور مسلم ما قرآن را (كه سند حقانيت پيامبر اسلام است) در شبى پربركت نازل كرديم (انا انزلناه فى ليلة مباركة).

مبارك از ماده بركت به معنى سودمند و جاويدان و پردوام است.

اين كدام شب است كه مبدأ خيرات و سرچشمه خوبيهاى پايدار مى باشد؟ غالب مفسران آن را به شب قدر تفسير كرده اند، شب پربركتى كه مقدرات جهان بشريت با نزول قرآن رنگ تازه اى به خود گرفت، شبى كه سرنوشت خلايق و مقدرات يكسان در آن رقم زده مى شود، آرى قرآن در شبى سرنوشت ساز، بر قلب پاك پيامبر نازل شد.

اين نكته لازم به تذكر است كه ظاهر آيه اين است كه تمام قرآن در شب قدر نازل گرديد.

اما هدف اصلى از نزول آن چه بود؟ همان است كه در ذيل همين آيه به آن اشاره شده مى فرمايد: ما همواره انذار كننده بوديم (انا كنا منذرين).

اين يك سنت هميشگى ماست كه فرستادگان خود را براى بيم دادن ظالمان و مشركان ماموريت مى دهيم، و فرستادن پيامبر اسلام با اين كتاب مبين نيز آخرين

ص: 172

حلقه از اين سلسله است.

درست است كه پيامبران از يكسو انذار مى كنند، و از سوى ديگر بشارت مى دهند، اما چون پايه اصلى دعوت آنها را در مقابل قوم ظالم و مجرم بيشتر بيم و انذار تشكيل مى دهد غالبا از آن سخن گفته شده است.

نزول دفعى و نزول تدريجى قرآن

1- مى دانيم قرآن در طى بيست و سه سال دوران نبوت پيامبر نازل شده است، و از اين گذشته محتواى قرآن محتوائى است كه ارتباط و پيوند با حوادث مختلف زندگى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و مسلمانان در طول اين 23 سال دارد كه اگر از آن بريده شود نامفهوم خواهد بود.

با اينحال چگونه قرآن به طور كامل در شب قدر نازل شده است؟ در پاسخ اين سؤال بعضى قرآن را به معنى آغاز نزول قرآن تفسير كرده اند، بنا بر اين مانعى ندارد كه آغاز آن در شب قدر باشد، و دنبال آن در طول 23 سال.

ولى چنانكه گفتيم اين تفسير با ظاهر آيه مورد بحث و آياتى ديگر از قرآن مجيد سازگار نيست.

براى يافتن پاسخ اين سؤال بايد توجه داشت كه از يكسو در آيه مى خوانيم قرآن در ليله مباركه نازل شده است.

از سوى ديگر در آيه 185 سوره بقره آمده است شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ ماه رمضان را روزه بداريد، ماهى كه قرآن در آن نازل شده است.

و از سوى سوم در سوره قدر مى خوانيم: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ما آنرا در شب قدر نازل كرديم.

از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه آن شب مباركى كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده شب قدر در ماه مبارك رمضان است.

از اين كه بگذريم از آيات متعددى استفاده مى شود كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) قبل از نزول تدريجى قرآن از آن آگاهى داشت، مانند آيه 114 سوره طه وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ: پيش از آنكه

ص: 173

وحى در باره قرآن بر تو نازل شود نسبت به آن عجله مكن.

و در آيه 16 سوره قيامة آمده است: لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ: زبان خود را براى عجله به قرآن حركت مده.

از مجموع اين آيات مى توان نتيجه گرفت كه قرآن داراى دو نوع نزول بوده است:

اول نزول دفعى و جمعى كه يكجا از سوى خداوند بر قلب پاك پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در ماه رمضان و شب قدر نازل گرديده، دوم نزول تدريجى كه بر حسب شرائط و حوادث و نيازها در طى 23 سال نازل شده است.

شاهد ديگر اين سخن اينكه در بعضى از آيات قرآن تعبير به انزال و در بعضى ديگر تعبير به نزول شده است، از پاره اى از متون لغت استفاده مى شود كه تنزيل معمولا در مواردى گفته مى شود كه چيزى تدريجا نازل شود و به صورت پراكنده و تدريجى، اما انزال مفهوم وسيعى دارد كه هم نزول تدريجى را شامل مى شود و هم نزول دفعى را.

و جالب اينكه در تمام آيات فوق كه سخن از نزول قرآن در شب قدر و ماه مبارك رمضان است تعبير به انزال شده كه با نزول دفعى هماهنگ است، در حالى كه در موارد ديگرى كه سخن از نزول تدريجى در ميان است تنها تعبير به تنزيل شده است اما اين نزول دفعى بر قلب پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) چگونه بوده؟ آيا به شكل همين قرآن فعلى با آيات و سوره هاى مختلف؟.

يا مفاهيم و حقايق آنها به صورت فشرده و جمعى؟.

دقيقا روشن نيست، همين قدر از قرائن فوق مى فهميم كه يكبار اين قرآن در يك شب بر قلب پاك پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شده است و يكبار تدريجى در 23 سال.

شاهد ديگر براى اين سخن اينكه تعبير به قرآن در آيه فوق ظهور در مجموع قرآن دارد، درست است كه واژه قرآن به كل و جزء آن هر دو اطلاق مى شود، ولى نمى توان انكار كرد كه ظاهر اين كلمه به هنگامى كه قرينه ديگرى همراه آن نباشد مجموع قرآن است، و اينكه بعضى آيه مورد بحث را به آغاز نزول قرآن تفسير كرده اند، و گفته اند نخستين آيات قرآن در ماه رمضان و شب قدر نازل شده، خلاف

ص: 174

ظاهر آيات است.

و از آن ضعيفتر قول كسانى است كه مى گويند: چون سوره حمد كه عصاره و خلاصه اى از مجموع قرآن است در شب قدر نازل شده، تعبير به انا انزلناه فى ليلة القدر گرديده است! تمام اين احتمالات مخالف ظاهر آيات است، چرا كه ظاهر آن اين است كه تمام قرآن در شب قدر نازل شده.

تنها چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه در روايات متعددى كه در تفسير على بن ابراهيم از امام باقر و امام صادق و امام ابو الحسن (موسى بن جعفر) (عليه السلام) نقل شده مى خوانيم كه در تفسير إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ فرمودند:

هى ليلة القدر، انزل الله عز و جل القرآن فيها الى البيت المعمور جملة واحدة، ثم نزل من البيت المعمور على رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) فى طول عشرين سنة:

منظور از اين شب مبارك شب قدر است كه خداوند همه قرآن را يكجا در آن شب به بيت المعمور نازل كرد، سپس در طول بيست سال از بيت المعمور بر رسول الله تدريجا نازل فرمود (توجه داشته باشيد كه در اينجا نيز در مورد نزول دفعى تعبير به انزل و در مورد نزول تدريجى تعبير به نزل شده است).

در اينكه بيت المعمور كجا است در روايات متعددى تصريح شده است كه خانه اى است به محاذات خانه كعبه در آسمانها كه عبادتگاه فرشتگان است، و هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند، و تا قيامت به آن باز نمى گردند.

ولى در اينكه بيت المعمور در كدام آسمان است؟ روايات مختلف است، در بسيارى از آنها آسمان چهارم، و در بعضى آسمان نخست (آسمان دنيا) و در بعضى آسمان هفتم آمده است.

در حديثى كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان در تفسير سوره طور از على (عليه السلام) نقل كرده چنين مى خوانيم: هو بيت فى السماء الرابعة بحيال الكعبه معمرة الملائكة بما يكون منها فيه من العبادة، و يدخله كل يوم سبعون الف ملك ثم لا يعودون اليه ابدا: آن خانه اى است در آسمان چهارم در مقابل كعبه كه فرشتگان با عبادت خود آن را معمور و آباد مى كنند، هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند و تا ابد به آن بازنمى گردند!.

ص: 175

ولى در هر حال نزول قرآن در شب قدر بطور كامل به بيت المعمور هرگز منافات با آگاهى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) از آن ندارد چرا كه او را به لوح محفوظ كه مكنون علم خدا است راه نيست، امام به عوالم ديگر آگاهى دارد.

و به تعبير ديگر آنچه از آيات گذشته استفاده كرديم كه قرآن دو بار بر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شده يكبار نزول دفعى در شب قدر، و بار ديگر نزول تدريجى در طول 23 سال منافاتى با حديث فوق كه مى گويد در شب قدر بر بيت- المعمور نازل شد ندارد.

چرا كه قلب پيغمبر از بيت المعمور آگاه است.

با توجه به آنچه در پاسخ اين سؤال گفته شد پاسخ سؤال ديگرى كه مى گويد: اگر قرآن در شب قدر نازل شده پس چگونه طبق روايات مشهور آغاز بعثت پيغمبر در 27 ماه رجب صورت گرفته است؟ روشن گرديد.

زيرا نزول آن در ماه رمضان جنبه جمعى داشته، در حالى كه نزول اولين آيات در 27 رجب مربوط به نزول تدريجى آن است و به اين ترتيب مشكلى از اين نظر پيش نمى آيد.

آيه بعد توصيف و توضيحى است براى شب قدر، مى گويد: شب قدر شبى است كه هر امرى از امور بر طبق حكمت الهيه تفصيل و تبيين مى شود (فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ).

تعبير به يفرق اشاره به اين است كه همه امور و مسائل سرنوشت ساز در آن شب مقدر مى شود، و تعبير به حكيم بيانگر استحكام اين تقدير الهى و تغيير ناپذيرى و حكيمانه بودن آن است، منتها اين صفت در قرآن معمولا براى خدا ذكر مى شود ولى توصيف امور ديگر به آن از باب تاكيد است.

اين بيان هماهنگ با روايات بسيارى است كه مى گويد در شب قدر مقدرات يكسال همه انسانها تعيين مى گردد، و ارزاق، و سرآمد عمرها، و امور ديگر، در آن شب تفريق و تبيين مى شود.

شرح اين سخن و مسائل ديگرى در زمينه شب قدر، و عدم تضاد آن با آزادى اراده انسانها به خواست خدا مبسوطا در تفسير سوره قدر خواهد آمد.

ص: 176

در آيه بعد براى تاكيد بر اين معنى كه قرآن از ناحيه خدا است مى فرمايد: نزول قرآن در شب قدر فرمانى بود از ناحيه ما، و ما پيامبر اسلام را مبعوث كرده و فرستاده ايم

(أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ).

سپس براى بيان علت اصلى نزول قرآن و ارسال پيامبر و مقدرات شب قدر مى افزايد: همه اينها به خاطر رحمتى است از سوى پروردگارت (رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ آرى رحمت بيكران او ايجاب مى كند كه بندگان را به حال خود رها نكند، و برنامه و راهنما براى آنها بفرستد، تا در مسير پرپيچ و خم تكامل و سير الى الله آنها را رهنمون گردد، اصولا تمام عالم هستى از رحمت بى دريغش سرچشمه گرفته است، و انسانها بيش از همه مشمول اين رحمتند.(1)

40 كاخها و باغها و گنجها را گذاردند و رفتند!

الدخان 23 فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ فَأَسْرِ بِعِبادِي لَيْلًا إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ

موسى به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرم و گنهكارند 22 بندگان مرا شبانه حركت ده كه فرعون و لشكريانش به تعقيب شما خواهند پرداخت 23 هنگامى كه از دريا همگى به سلامت گذشتيد دريا را در آرامش و گشاده بگذارآنها لشكرى هستند كه غرق خواهند شد 24

چه بسيار باغها و چشمه ها كه از خود بجا گذاشتند و رفتند! 25

و زراعتها، و قصرهاى جالب و زيبا و پر ارزش 26


1- تفسير نمونه ج: 21 ص: 148 ببعد.

ص: 177

و نعمتهاى فراوان ديگرى كه در آن متنعم بودند و در ناز و نعمت زندگى مى كردند 27

آرى اينچنين بود ماجراى آنها، و ما همه اين سرمايه ها و ما ترك فرعونيان را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم! 28

نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين، و نه به هنگام نزول بلا به آنها مهلتى داده شد! 29.

تفسير: كاخها و باغها و گنجها را گذاردند و رفتند!

موسى (عليه السلام) از تمام وسائل هدايت براى نفوذ در دلهاى تاريك اين مجرمان استفاده كرد، ولى هيچ اثرى در فرعونيان نبخشيد، هر درى را مى توانست كوبيد ولى عاقبت زان در برون نامد سرى! لذا مايوس شد و چاره اى جز نفرين به آنها نديد، چرا كه قوم فاسدى كه هيچ اميدى به هدايتشان نباشد حق حيات از نظر نظام آفرينش ندارند، بايد عذاب الهى فرود آيد و آنها را درو كند و صفحه زمين را از لوث وجودشان پاك سازد.

لذا نخستين آيه مورد بحث مى گويد: موسى به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرم و گنهكارند (فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ).

چه نفرين مؤدبانه اى؟ نمى گويد خداوندا آنها را چنين و چنان كن، بلكه همين اندازه مى گويد: خداوندا اينها گروهى مجرمند كه اميدى به هدايتشان باقى نمانده.

خداوند نيز دعاى او را اجابت كرد، و به عنوان مقدمه نزول عذاب بر فرعونيان و نجات بنى اسرائيل به موسى (عليه السلام) چنين دستور داد: بندگان مرا شبانه حركت ده كه فرعون و لشكريانش به تعقيب شما خواهند پرداخت (فَأَسْرِ بِعِبادِي لَيْلًا إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ).

اما نگران نباش، لازم است آنها شما را تعقيب كنند تا به سرنوشتى كه در انتظار آنها است گرفتار آيند.

موسى (عليه السلام) مامور است شبانه بندگان مؤمن خدا يعنى بنى اسرائيل را كه به او ايمان آورده بودند، و جمعى از مردم مصر را كه قلبهائى آماده تر داشته و دعوت او را لبيك گفته اند با خود حركت دهد، و به ساحل نيل آيد، و به طرز اعجازآميزى

ص: 178

از نيل بگذرد و راهى سرزمين موعود يعنى فلسطين گردد.

درست است كه حركت موسى و پيروانش شبانه صورت گرفت، اما مسلما حركت جمعيت عظيمى مانند آنها نمى توانست براى مدتى طولانى از نظر فرعونيان مخفى بماند، شايد چند ساعتى بيشتر نگذشته بود كه جاسوسان فرعون خبر اين حادثه عظيم و به اصطلاح فرار دستجمعى بردگان را به گوش او رساندند، فرعون دستور داد با لشكرى عظيم آنها را تعقيب كنند، و جالب اينكه همه اين مطالب با يك اشاره كوتاه و موجز در آيات فوق آمده است انكم متبعون (شما تعقيب خواهيد شد).

آنچه در اينجا به عنوان اختصار حذف شده در آيات ديگرى از قرآن در عباراتى كوتاه بيان شده است، چنانكه در آيه 77 طه مى خوانيم: وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى:

به موسى وحى كرديم كه بندگانم را شبانه بيرون ببر، و براى آنها راهى خشك در دريا بگشا، نه از تعقيب دشمنان خواهى ترسيد، و نه از غرق شدن در دريا!.

سپس در آيات مورد بحث مى افزايد: هنگامى كه از دريا همگى به سلامت گذشتيد دريا را در آرامش و گشاده بگذار (وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً).

منظور از دريا در اين آيات همان رود عظيم نيل است.

مفسران و ارباب لغت براى رهو (بر وزن سهو) دو معنى ذكر كرده اند: آرام بودن و گشاده و باز بودن و جمع هر دو معنى در اينجا نيز بى مانع است.

اما چرا چنين دستورى به موسى (عليه السلام) داده شد؟ طبيعى است كه موسى (عليه السلام) و بنى اسرائيل مايل بودند هنگامى كه خود از دريا گذشتند بار ديگر آبها سر بر سر هم بگذارند و اين فاصله عظيم را پر كنند، تا آنها با سرعت و به سلامت دور شوند و به سرزمين موعود روى آورند، ولى به آنها دستور داده شد كه به هنگام گذشتن از درياى نيل عجله نكنيد، بگذاريد فرعون و لشكريانش تا آخرين نفر وارد شوند، چرا كه فرمان مرگ و نابودى آنها به امواج خروشان نيل داده شده است!.

لذا در پايان آيه مى افزايد: آنها لشكرى هستند كه غرق خواهند شد (إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ).

ص: 179

اين فرمان حتمى خدا در مورد اين گروه مغرور و طغيانگر است كه بايد همگى در همان رود عظيم نيل كه تمام ثروت و قدرتشان از آن سرچشمه مى گرفت دفن شوند، و عامل حياتشان، با يك فرمان الهى، تبديل به عامل مرگشان گردد.

آرى هنگامى كه فرعون و لشكريانش به ساحل نيل رسيدند بنى اسرائيل از سوى ديگر بيرون آمده بودند، با اينكه پيدايش چنين جاده اى در وسط درياى نيل كافى بود كه هر كودك ابجد خوانى را متوجه تحقق يك اعجاز بزرگ الهى سازد، ولى كبر و غرور به آن خيره سران اجازه درك اين واقعيت آشكار را نداد تا به اشتباهات خويش واقف گردند و رو به درگاه خدا آورند، شايد گمان مى كردند تغيير شكل نيل هم به فرمان فرعون است! و شايد همين سخن را به پيروانش نيز گفت و شخصا وارد جاده شد و پيروانش تا آخرين نفر به دنبال او آمدند، ولى ناگهان امواج نيل همانند ساختمان فرسوده اى كه پايه هاى آن را بشكند يكباره فرو ريخت و همگى غرق شدند.

نكته اى كه در اين آيات به خوبى جلب توجه مى كند اختصار فوق العاده آن در عين گويا بودن است كه با حذف جمله هاى اضافى كه از قرائن يا جمله هاى ديگر فهميده مى شود داستان مشروحى را در سه آيه يا سه جمله كوتاه بازگو كرده است، همين اندازه مى گويد: موسى به درگاه پروردگار عرضه داشت كه اينها مجرمند، به او گفته شد بندگانم را شبانه حركت ده و شما تعقيب خواهيد شد، دريا را گشاده و آرام رها كن كه آنها لشكرى غرق شده هستند! تعبير به غرق شده با اينكه هنوز غرق نشده بودند اشاره به قطعى و حتمى بودن اين فرمان الهى است.

اكنون ببينيم بعد از غرق فرعون و فرعونيان چه ماجراهاى عبرت انگيزى تحقق يافت قرآن در آيات بعد ميراث عظيم آنها را كه به بنى اسرائيل رسيد طى پنج موضوع كه فهرست تمام زندگى آنهاست بيان كرده: نخست مى فرمايد: چه بسيار باغها و چشمه ها كه از خود بجا گذاشتند و رفتند! (كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ) باغها، و چشمه ها، دو سرمايه از جالبترين و ارزنده ترين اموال آنها بود، چرا كه مصر به ببركت نيل سرزمينى حاصلخيز و پر باغ بود، اين چشمه ها ممكن است اشاره به چشمه هائى باشد كه از دامن بعضى از كوهها سرازير مى شد و يا شعبه هائى

ص: 180

باشد كه از نيل سرچشمه مى گرفت و از باغهاى سرسبز و خرم آنها مى گذشت.

و اطلاق چشمه (عين) بر اين شعبه ها بعيد نيست.

سپس مى افزايد: و زراعتها، و قصرهاى جالب و زيبا و پر ارزش (وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ).

و اين دو سرمايه مهم ديگر آنها بود، زراعتهاى عظيمى كه در بستر نيل در سرتاسر مصر از انواع و اقسام مواد خوراكى و غير خوراكى و محصولاتى كه هم خود از آن استفاده مى كردند و هم به خارج صادر مى كردند، و اقتصاد آنها بر محور آن مى چرخيد، و همچنين قصرها و مساكن آباد كه يكى از مهمترين وسائل زندگى انسان مسكن مناسب است.

البته كريم و پر ارزش بودن اين قصرها از نظر ظاهرى و از ديدگاه خود آنها بود، و گرنه در منطق قرآن اينگونه مسكنهاى پر زرق و برق طاغوتى و غفلت زا كرامتى ندارد.

بعضى نيز احتمال داده اند كه منظور از مقام كريم مجالس جشن و شادمانى، و يا منابرى باشد كه مداحان و شعرا بالاى آن مى رفتند و فرعون را ستايش مى كردند، ولى معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد.

و از آنجا كه غير از امور مهم چهارگانه فوق، وسائل تنعم فراوان ديگرى داشتند، به همه آنها نيز در يك جمله كوتاه اشاره كرده مى گويد: و نعمتهاى فراوان ديگرى كه در آن متنعم بودند و در ناز و نعمت زندگى مى كردند (وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ).

سپس مى افزايد: آرى اينچنين بود ماجراى آنها، و ما همه اين سرمايه ها و ما ترك فرعونيان را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم! (كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ).

منظور از قوما آخرين بنى اسرائيل است، چرا كه در آيه 59 سوره شعراء به آن تصريح شده است، و تعبير به ارث اشاره به اين است كه آنها بدون درد سر و خون جگر اينهمه اموال و ثروتها را به چنگ آوردند، همانگونه كه انسان ارث را بى زحمت به چنگ مى آورد.

قابل توجه اينكه آيه فوق و آيه همانند آن در سوره شعراء نشان مى دهد كه بنى

ص: 181

اسرائيل بعد از غرق فرعونيان به سرزمين مصر بازگشتند، و وارث ميراث فراعنه شدند و در آنجا حكومت كردند، و مسير حوادث نيز همين را اقتضا مى كند كه بعد از فرو ريختن پايه هاى قدرت فرعونيان در مصر، موسى (عليه السلام) هرگز اجازه نمى داد آن كشور گرفتار خلا سياسى گردد.

اما اين سخن با آنچه در آيات قرآن آمده است كه بنى اسرائيل بعد از نجات از چنگال فرعونيان به سوى سرزمين موعود سرزمين فلسطينى حركت كردند كه حوادث آن در قرآن مشروحا آمده منافات ندارد، ممكن است گروهى از آنها در سرزمين مصر كه به دست آنها افتاده بود به عنوان نمايندگانى از سوى موسى (عليه السلام) اقامت كرده باشند، و گروه بيشترى راهى ديار فلسطين شده اند.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين، و نه به هنگام نزول بلا به آنها مهلتى داده شد! (فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ).

گريه نكردن آسمان و زمين بر آنها ممكن است كنايه از حقارت آنها و عدم وجود يار و ياور و دلسوز براى آنها باشد، زيرا در ميان عرب معمول است.

هنگامى كه مى خواهند اهميت مقام كسى را كه مورد مصيبتى واقع شده بيان كنند مى گويند: آسمان و زمين بر او گريه كردند و خورشيد و ماه براى فقدان او تاريك شدند.

اين احتمال نيز داده شد كه منظور گريستن اهل آسمانها و زمين است زيرا آنها براى مؤمنان و مقربان درگاه خداوند گريه مى كنند، نه براى جبارانى همچون فرعونيان.

بعضى نيز گفته اند: گريه آسمان و زمين يك گريه حقيقى است كه به صورت نوعى دگرگونى و سرخى مخصوص (علاوه بر سرخى هميشگى به هنگام طلوع و غروب) خودنمائى مى كند.

چنانكه در روايتى مى خوانيم: لما قتل الحسين بن على بن ابى طالب (عليه السلام) بكت السماء عليه و بكائها حمرة اطرافها: هنگامى كه حسين بن على (عليهماالسلام) شهيد شد آسمان بر او گريه كرد، و گريه او سرخى مخصوصى بود كه در اطراف آسمان نمايان شد!.

ص: 182

روزيش از آن نازل مى شود، هنگامى كه مى ميرد اين دو در بر او گريه مى كنند!.

در ميان اين روايات منافاتى نيست، زيرا در مورد شهادت امام حسين (عليه السلام) و يحيى بن زكريا (عليهماالسلام) مساله جنبه عمومى در تمام آسمان داشته، و آنچه در روايت اخير ذكر شد جنبه موضعى دارد.

به هر حال ميان اين تفسيرها تضادى نيست، و مى تواند همه در مفهوم آيه جمع باشد.

آرى براى مرگ تبهكاران نه چشم فلك گريان و نى خاطر خورشيد پژمان گشت آنها موجودات خبيثى بودند كه گوئى هيچ ارتباطى با عالم هستى و جهان بشريت نداشته اند، هنگامى كه اين بيگانگان از عالم طرد شدند كسى جاى خالى آنها را احساس نكرد، نه در صحنه زمين، نه بر پهنه آسمان، و نه در اعماق قلوب انسانها، و به همين دليل هيچكس قطره اشكى بر مرگ آنها فرو نريخت.

سخن را در اين آيات با نقل روايتى از امير مؤمنان على (عليه السلام) پايان مى دهيم: در روايتى آمده است هنگامى كه امير مؤمنان على (عليه السلام) بر مدائن گذشت و آثار كسرى (انوشيروان و شاهان ساسانى) را مشاهده كرد كه نزديك به فروريختن است يكى از كسانى كه در خدمتش بود اين شعر را به عنوان عبرت قرائت كرد:

جرت الرياح على رسوم ديارهم فكانهم كانوا على ميعاد!: بادها بر آثار باقيمانده سرزمينشان وزيدن گرفت (و چيزى جز صداى باد در ميان قصر آنها به گوش نمى رسد)- گوئى آنها همگى وعده گاهى داشتند و به سوى وعده گاهشان شتافتند امير مؤمنان على فرمود: چرا اين آيه را نخواندى: كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ ... فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ.(1)

41 همه جا نشانه هاى او است

سورة الجاثية 5 وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ


1- تفسير نمونه ج: 21 ص: 174 ببعد.

ص: 183

ترجمه:

5- و نيز در آمد و شد شب و روز و رزقى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده، و همچنين در وزش بادها نشانه هاى روشنى است براى جمعيتى كه اهل تعقلند.

تفسير: همه جا نشانه هاى او است

در عبارت معروف و منسوب به امير مؤمنان على (عليه السلام) آمده است: اين انسان جرم صغيرى است كه عالم كبيرى در او خلاصه شده و آنچه در عالم كبير وجود دارد نمونه اى از آن در درون جسم و جان او است.

خصلتها و صفاتش معجونى است از خصائل و صفات مجموعه جنبندگان و موجودات زنده، و تنوع خلقتش عصاره اى است از مجموعه حوادث اين جهان بزرگ.

ساختمان يك سلول او به اندازه ساختمان يك شهر عظيم صنعتى اسرارانگيز است، و آفرينش يك موى او با ويژگيها و خصوصيات مختلفى كه با سرپنجه علم و دانش كشف شده است خود آيتى بزرگ از آيات الهى است.

وجود هزاران كيلومتر رگهاى كوچك و بزرگ و مويرگهاى فوق العاده ظريف در بدن او، و هزار كيلومتر رشته هاى ارتباطى و سيمهاى مخابراتى سلسله اعصاب، و چگونگى ارتباط آنها با مركز فرماندهى فوق العاده پيچيده و اسرارآميز و در عين حال قوى و نيرومند در مغز، و طرز كار هر يك از دستگاههاى داخلى بدن، و هماهنگى عجيب آنها به هنگام بروز حوادث ناگهانى، و دفاع سرسختانه نيروهاى محافظ تن در برابر هجوم عوامل خارجى، هر يك به تنهائى آيتى است.

و از انسان گذشته صدها هزار نوع جنبنده از حيوانات ذره بينى گرفته تا حيوانات غول پيكر، با ويژگيها و ساختمانهاى كاملا متنوع و رنگارنگ كه گاه براى مطالعه يكنوع از آنها بايد جمعى از دانشمندان تمام عمر خود را مصروف كنند، و با اينكه هزاران كتاب در باره اسرار آفرينش آنها نوشته شده هنوز آنچه در باره آنها مى دانيم در برابر آنچه نمى دانيم بسيار كم است، آرى هر يك به نوبه

ص: 184

خود آيتى و نشانه اى از علم و حكمت و قدرت بى پايان مبدأ آفرينش است.

ولى چرا گروهى دهها سال در لابلاى اين آيات رفت و آمد دارند، و كمترين آگاهى حتى از يكى از آنها ندارند؟ دليلش همان است كه قرآن مى گويد: اين آيات مخصوص طالبان ايمان و يقين و صاحبان انديشه و فكر است براى آنها كه درهاى قلب خود را گشوده و با تمام وجود تشنه يقين و علم و دانشند، حتى كمترين حركت و كوچكترين موجود را از نظر دور نمى دارند، و ساعتها در آن مى انديشند، و از آن نردبانى مى سازند براى ارتقاء به سوى الله و دفترى براى معرفت كردگار و با او به راز و نياز مى پردازند و جام دل را از باده عشقش لبريز مى كنند.

در آيه فوق از سه موهبت بزرگ كه هر يك نقش مهمى در حيات انسان و موجودات زنده ديگر دارد، و هر يك آيتى از آيات خدا است، نام مى برد: مساله نور و آب و هوا مى فرمايد: در آمد و شد شب و روز، و رزقى را كه خداوند از آسمان نازل كرده و به وسيله آن زمين را بعد از مرگش حيات بخشيده، و همچنين در وزش بادها، نشانه هائى است براى جمعيتى كه تعقل و انديشه مى كنند (وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).

مساله نظام نور و ظلمت و آمد و شد شب و روز كه هر يك با نظم خاصى جانشين و خليفه ديگرى مى شود بسيار حساب شده و شگفت انگيز است، هر گاه روز دائمى بود يا فوق طولانى آنقدر حرارت بالا مى رفت كه تمام موجودات زنده مى سوختند، و هر گاه شب جاويدان بود و يا بسيار طولانى همه از شدت سرما منجمد مى شدند!.

اين احتمال در تفسير آيه نيز وجود دارد كه اختلاف به معنى جانشينى يكديگر نباشد بلكه اشاره به همان تفاوتى است كه شب و روز در فصول سال پيدا مى كنند و بر اثر آن محصولات مختلف، گياهان و ميوه ها و نزول برف و باران و بركات ديگر عائد انسانها مى شود.

جالب اينكه دانشمندان مى گويند با تمام تفاوتى كه مناطق مختلف روى زمين از نظر طول شب و روز دارند اگر مجموع ايام سال را حساب كنيم تمام مناطق دقيقا به

ص: 185

اندازه هم از نور آفتاب بهره مى گيرند!.

در مرحله دوم از رزق حياتبخش آسمانى، يعنى باران، سخن به ميان آمده كه نه در لطافت طبعش كلامى است، و نه در قدرت احياگريش سخنى، و همه جا نشانه زندگى و طراوت و زيبائى است.

چرا چنين نباشد در حالى كه قسمت اصلى بدن انسان و بسيارى از جانداران ديگر و گياهان را همين آب تشكيل مى دهد.

و در مورد سوم سخن از وزش بادها است بادهائى كه هواى پراكسيژن زنده را جابجا مى كنند، و در اختيار جانداران مى گذارند، هواى آلوده به كربن را براى تصفيه به دشتها و جنگلها و صحراها مى فرستند، و پس از تصفيه به شهرها و آباديها مى برند، و عجب اينكه اين دو دسته از موجودات زنده يعنى حيوانات و گياهان درست بر ضد هم عمل مى كنند، اولى اكسيژن را مى گيرد و گاز كربن مى دهد، و دومى كربن را مى گيرد و اكسيژن مى دهد تا تعادل در نظام حيات برقرار گردد، و با گذشت زمان ذخيره هواى مفيد زمين نابود نشود.

وزش بادهائى كه علاوه بر اين، تلقيح گر گياهان، و بارور كننده آنها، و افشاننده انواع بذرها در سرزمينهاى مختلف، و پرورش دهنده مراتع طبيعى و جنگلها، و موج آفرين در دل اقيانوسهاست، موجى كه به دريا حيات و حركت مى بخشد، و آب را از عفونت و فساد حفظ مى كند، و نيز همين بادها كشتى ها را بر صفحه اقيانوس ها به حركت درمى آورد.

جالب اينكه در آيات قبل از آيه مورد بحث نخست سخن از آيات آسمان و زمين مى گويد، و در پايان مى فرمايد: در اينها نشانه هائى براى مؤمنان است، سپس از آفرينش موجودات زنده سخن به ميان مى آورد، و مى گويد: در اين آياتى براى اهل يقين است، و بعد از نظام نور و ظلمت و باد و باران بحث مى كند، و مى گويد: در اينها نشانه هائى براى اهل تعقل است.

اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه انسان سه مرحله را در مسير معرفة الله مى پيمايد تا به مقصد رسد، نخست مرتبه تفكر سپس مرحله يقين و علم و بعد از آن مرحله ايمان و به اصطلاح عقد قلب است، و از آنجا كه از نظر شرافت

ص: 186

ايمان مرحله اول، يقين مرحله دوم، و تفكر مرحله سوم است اين ترتيب در آيات ذكر شده، هر چند از نظر وجود خارجى، تفكر در مرتبه اول، سپس يقين، و بعد ايمان است، و به تعبير ديگر آنها كه اهل ايمانند از مشاهده آيات الهى به اين مرحله عالى صعود مى كنند و آنها كه نيستند لااقل به مرحله يقين و يا حداقل به مرحله تفكر درآيند.

مفسران در اين زمينه وجوه ديگرى نيز ذكر كرده اند كه آنچه گفتيم مناسبتر است.(1)

42- شب و پشت سر سجده ها، ثناگوباش

ق: 40 فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (39) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (40) ق 39- در برابر آنچه آنها مى گويند شكيبا باش، و تسبيح و حمد پروردگارت را قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب بجا آور.

40- و در بخشى از شب او را تسبيح كن، و بعد از سجده ها!

تفسير:

بعد از ذكر دلائل مختلف معاد در آيات قبل و ترسيم صحنه هاى مختلفى از قيامت چون به هر حال گروهى تسليم حق نيستند و لجاجت و پافشارى بر باطل دارند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را مخاطب قرار داده مى گويد: در برابر آنچه آنها مى گويند شكيبا باش

(فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ).

چرا كه تنها با نيروى صبر و استقامت مى توان بر اين مشكلات پيروز شد، و توطئه هاى دشمن را در هم شكست، و نسبتهاى نارواى آنها را در مسير حق تحمل كرد.

و از آنجا كه صبر و استقامت نياز به پشتوانه اى دارد، و بهترين پشتوانه ياد خدا و ارتباط با مبدأ علم و قدرت جهان آفرين است در دنبال اين دستور مى افزايد: و تسبيح و حمد پروردگارت را قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن بجا آور (وَ


1- تفسير نمونه ج: 21 ص: 226 ببعد.

ص: 187

سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ).

همچنين در قسمتى از شب او را تسبيح كن و بعد از سجده ها (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ).

اين ياد مداوم و تسبيح مستمر همچون قطره هاى حياتبخش باران بر سرزمين قلب و جان تو مى ريزد، و آن را سيراب مى كند، دائما به تو نشاط و حيات مى بخشد و به استقامت در مقابل مخالفان لجوج دعوت مى كند.

در اينكه منظور از تسبيح خداوند در اين مواقع چهارگانه (قبل از طلوع آفتاب قبل از غروب، در شب، و بعد از سجده ها) چيست؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است بعضى معتقدند كه اين تعبيرات اشاره به نمازهاى پنجگانه روزانه و بعضى از نوافل پر فضيلت است، به اين ترتيب كه قبل طلوع الشمس اشاره به نماز صبح است، زيرا آخر وقت آن طلوع آفتاب مى باشد.

و قبل غروب الشمس اشاره به نماز ظهر و عصر است، چرا كه آخر وقت هر دو غروب آفتاب است.

وَ مِنَ اللَّيْلِ نماز مغرب و عشا را بيان مى كند، وَ أَدْبارَ السُّجُودِ نظر به نافله هاى مغرب دارد كه بعد از مغرب بجا آورده مى شود.

ابن عباس همين تفسير را پذيرفته، با اين قيد كه ادبار السجود را اشاره به تمام نمازهاى نافله، دانسته است كه بعد از فرائض انجام مى شود، ولى از آنجا كه در ميان نوافل روزانه به عقيده ما تنها نافله مغرب و عشاء است كه بعد از اين نمازها انجام مى شود اين تعميم صحيح نيست.

بعضى ديگر قبل طلوع الشمس را اشاره به نماز صبح، و قبل الغروب را اشاره به نماز عصر، و من الليل فسبحه را اشاره به نماز مغرب و عشاء، دانسته اند، و به اين ترتيب بدون هيچ دليل روشن سخن از نماز ظهر به ميان نيامده است، و اين دليل بر ضعف اين تفسير است.

در روايتى نيز از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: هنگامى كه از آيه وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ سؤال كردند فرمود: تقول حين تصبح و حين تمسى عشر مرات لا اله الا الله وحده لا شريك له، له الملك، و له الحمد، يحيى و يميت، و

ص: 188

هو على كل شى ء قدير: هنگام صبح و عصر ده بار اين ذكر را مى گوئى لا اله الا الله ....

اين تفسير با تفسير اول منافاتى ندارد و ممكن است هر دو در معنى آيه جمع باشد.

قابل توجه اينكه نظير همين معنى با تفاوت مختصرى در آيه 130 سوره طه نيز آمده است، آنجا كه مى فرمايد: وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى: قبل از طلوع آفتاب، و پيش از غروب آن، و همچنين در اثناء شب، و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور تا خشنود شوى.

جمله لَعَلَّكَ تَرْضى نشان مى دهد كه اين عبادات و تسبيحات نقش مهمى در آرامش فكر و رضايت خاطر آدمى دارد، و به او در برابر حوادث سخت نيرو و توان مى بخشد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيه 49 سوره طور چنين آمده است وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ: برخى از شب را تسبيح خدا كن و به هنگام پشت كردن ستارگان.

در حديث آمده است كه على عليه السلام فرمود: أَدْبارَ السُّجُودِ دو ركعت نافله اى است كه بعد از مغرب مى خوانند (توجه داشته باشيد نافله مغرب چهار ركعت است كه در اينجا فقط به دو ركعت آن اشاره شده) وَ إِدْبارَ النُّجُومِ دو ركعت نافله صبح است كه قبل از نماز صبح و به هنگام غروب ستارگان بجا مى آورند.

در روايتى نيز آمده است كه منظور از ادبار السجود همان نماز وتر است كه در آخر شب انجام مى شود.

به هر حال تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد هر چند وسعت و گسترش مفهوم تسبيح بسيارى از تفسيرهاى ديگر را كه در روايات به آن اشاره شده شامل مى گردد.

نكته: شكيبائى رمز هر پيروزى است

اين نخستين بار نيست كه قرآن مجيد روى صبر و شكيبائى در برابر مشكلات و افراد لجوج و معاند تكيه مى كند، مكرر در مكرر قرآن مجيد هم به پيامبر بزرگ اسلام، و هم به عموم مؤمنان اين مسأله مهم را خاطر نشان مى سازد، و تجربه هاى فراوان نيز

ص: 189

نشان داده كه غلبه و پيروزى از آن كسانى است كه سهم بيشترى از صبر و استقامت دارند.

در حديثى مى خوانيم كه امام صادق عليه السلام به يكى از دوستانش (كه شايد در شرائط سخت آن زمان بيتابى مى كرد) فرمود: عليك بالصبر فى جميع امورك: بر تو لازم است كه در تمام كارها صبر و شكيبائى داشته باشى.

سپس افزود خداوند محمد صلى الله عليه و آله و سلم را مبعوث كرد و او را به صبر و مدارا دستور داد، و او صبر كرد تا نسبت هاى بسيار ناروا به او دادند، تا آنجا كه سينه اش تنگ شد، خداوند اين آيه را بر او نازل كرد: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ: ما مى دانيم كه به خاطر سخنان آنها ناراحت مى گردى و سينه ات تنگ مى شود، تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور، و از سجده كنندگان باش.

باز او را تكذيب كردند و تيرهاى تهمت از هر سو به طرفش پرتاب نمودند، و از اين جهت محزون و غمگين شد، باز خداوند براى دلداريش اين آيه را نازل فرمود: قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا: ما مى دانيم كه سخنان آنها تو را اندوهگين مى كند، ولى آنها تو را تكذيب نمى كنند بلكه ستمگران آيات خدا را تكذيب مى كنند، پيش از تو نيز رسولان خدا را تكذيب كردند و آنها در برابر تكذيبها و آزارها صبر نمودند تا يارى ما به كمكشان آمد.

سپس امام عليه السلام مى افزايد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خود را وادار به صبر و شكيبائى كرد، اما در اين هنگام آنها از حد گذراندند و نام خدا را بردند، و نسبت به ساحت مقدسش تكذيب كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود من در برابر ناملايمات خود و خانواده و حيثيتم صبر كردم، ولى در برابر بدگوئى به پروردگارم شكيبايى ندارم، در اينجا خداوند عز و جل اين آيه (آيه مورد بحث) را نازل فرمود: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما ... ما آسمان و زمين و آنچه در ميان اين دو است در شش دوران آفريديم (و در آفرينش جهان شتاب و عجله نكرديم) و تعب و رنجى بما نرسيد، بنابر اين تو

ص: 190

هم عجله مكن و در برابر سخنان آنان صابر باش، اينجا بود كه پيامبر صبر و شكيبائى را در تمام حالات پيش گرفت (تا بر دشمنانش پيروز شد).(1)

43- پاداش سحرخيزان نيكوكار

الذاريات 17 إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ آخِذِينَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ).

ترجمه: 15- پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند.

16- و آنچه پروردگارشان به آنها مرحمت كرده دريافت مى دارند زيرا آنها پيش از آن (در سراى دنيا) از نيكوكاران بودند.

17- آنها كمى از شبها را مى خوابيدند.

18- و در سحرگاهان استغفار مى كردند.

19- در اموال آنها حقى براى سائل و محروم بود

تفسير: پاداش سحرخيزان نيكوكار

مى فرمايد: پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند (ان المتقين فى جنات و عيون).

درست است كه باغ طبيعتا داراى نهرهاى آب است، اما لطفش در اين است كه چشمه ها از درون خود باغ بجوشد، و درختان را دائما مشروب كند، اين امتيازى است كه باغهاى بهشت دارد، نه يك نوع چشمه كه انواع مختلفى از چشمه ها در آن موجود است.

سپس به نعمت هاى ديگر بهشتى اشاره كرده و به صورت سربسته مى گويد: آنچه را كه پروردگارشان به آنها مرحمت كرده دريافت مى دارند (آخذين ما آتاهم ربهم).

يعنى آنها با نهايت ميل و اشتياق و كمال رضا و رغبت و خشنودى اين مواهب الهى را پذيرا مى شوند.


1- تفسير نمونه ج: 22 ص: 287 ببعد.

ص: 191

و در دنبال آيه مى افزايد اين پاداشهاى عظيم بى جهت نيست، آنها پيش از آن در سراى دنيا از نيكوكاران بودند (إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُحْسِنِينَ).

احسان و نيكوكارى كه در اينجا آمده معنى وسيعترى دارد كه هم اطاعت خدا را شامل مى شود و هم انواع نيكيها به خلق خدا.

آيات بعد به توضيح چگونگى نيكوكار بودن آنها پرداخته، سه وصف را از ميان اوصاف آنها بيان مى كند.

نخست اينكه: آنها كمى از شبها را مى خوابيدند (كانوا قليلا من الليل ما يهجعون).

يهجعون از ماده هجوع به معنى خواب شبانه است.

بعضى گفته اند منظور اين است كه آنها اكثر شب را بيدار بودند و كمى از شب را مى خوابيدند، و به اصطلاح همواره شب زنده دار بودند.

ولى از آنجا كه اين حكم به صورت يك دستور عمومى براى پرهيزگاران و محسنين بعيد به نظر مى رسد اين تفسير مناسب نيست، بلكه منظور اين است كه آنها كمتر اتفاق مى افتاد تمام شب را بخوابند، و به تعبير ديگر ليل (شب) به صورت جنس و عموم در نظر گرفته شده.

بنابر اين همه شب بخشى را بيدار بودند و به عبادت و نماز شب مى پرداختند و شبهائى را كه تماما در خواب باشند و عبادت شبانه از آنها به كلى فوت شود كم بوده است.

اين تفسير در حديثى از امام صادق (عليه السلام) نيز نقل شده است.

براى اين آيه تفسيرهاى ديگرى ذكر كرده اند كه چون بعيد بود از بيان آن خوددارى شد.

دومين وصف آنها را چنين بيان مى كند: آنها پيوسته در سحرگاهان استغفار مى كردند (وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ).

در آخر شب كه چشم غافلان در خواب است، و محيط از هر نظر آرام، قال و غوغاى زندگى مادى فرو نشسته، و عواملى كه فكر انسان را به خود مشغول دارد خاموش است برمى خيزند، و به درگاه خدا مى روند، در پيشگاه معبود به راز و نياز مى پردازند، نماز مى خوانند، و مخصوصا از گناهان خود استغفار مى كنند.

ص: 192

بسيارى معتقدند كه منظور از استغفار در اينجا همان نماز شب است، از اين جهت كه قنوت نماز وتر مشتمل بر استغفار است.

اسحار جمع سحر (بر وزن بشر) در اصل به معنى پوشيده و پنهان بودن است، و چون در ساعات آخر شب پوشيدگى خاصى بر همه چيز حاكم است سحر ناميده شده.

واژه سحر (بر وزن شعر) نيز به چيزى گفته مى شود كه چهره حقائق را مى پوشاند و يا اسرار آن از ديگران پوشيده است.

در روايتى در تفسير در المنثور آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: انّ آخر الليل فى التهجد احب الى من اوله، لان الله يقول و بالاسحار هم يستغفرون: آخر شب براى تهجد (نماز شب) نزد من محبوبتر است از آغاز آن، زيرا خداوند مى فرمايد: پرهيزگاران در سحرگاهان استغفار مى كنند.

و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: كانوا يستغفرون الله فى الوتر سبعين مرة فى السحر: نيكوكاران بهشتى در نماز وتر به هنگام سحر هفتاد مرتبه از خدا طلب آمرزش مى كردند.

(در مورد نماز شب، به بخش اخبار مراجعه كنيد).

سپس به سومين وصف پرهيزگاران بهشتى اشاره كرده، مى افزايد: در اموال آنها حقى براى سائل و محروم بود (وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ).

تعبير به حق در اينجا يا به خاطر اين است كه خداوند بر آنها لازم شمرده است

(مانند زكات و خمس و سائر حقوق واجب شرعى) و يا آنها خود بر خويشتن الزام كرده اند و تعهد نموده اند، و در اينصورت غير حقوق واجب را نيز شامل مى گردد.

بعضى معتقدند اين آيه تنها ناظر به قسم دوم است، و حقوق واجب را شامل نمى شود، زيرا حقوق واجب در اموال همه مردم است، اعم از پرهيزگاران و غير آنها، و حتى كفار، بنابر اين وقتى مى گويد: در اموال آنها چنين حقى است يعنى علاوه بر واجبات آنها بر خود لازم مى دانند كه در راه خدا از اموال خويش به سائلان و محرومان انفاق كنند، ولى مى توان گفت كه فرق نيكوكاران با ديگران آن است كه

ص: 193

آنها اين حقوق را ادا مى كنند در حالى كه ديگران مقيد به آن نيستند.

اين تفسير نيز گفته شده كه تعبير به سائل در مورد حقوق واجب است، چرا كه حق سئوال و مطالبه دارد، و تعبير به محروم در حقوق مستحب است كه حق مطالبه در آن نيست.

فاضل مقداد در كنز العرفان تصريح مى كند كه منظور از حق معلوم حقى است كه خود آنها در اموالشان قرار مى دهند، و خويشتن را موظف به آن مى دانند.

نظير اين معنى در سوره معارج آيه 24 و 25 آمده است مى فرمايد: وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ.

و با توجه به اينكه حكم وجوب زكات در مدينه نازل شد، و آيات اين سوره همگى مكى است نظر اخير تاييد مى شود.

در رواياتى كه از منابع اهل بيت (عليهم السلام) رسيده نيز تاكيد شده كه منظور از حق معلوم چيزى غير از زكات واجب است.

در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: لكن الله عز و جل فرض فى اموال الاغنياء حقوقا غير الزكاة، فقال عز و جل: و الذين فى اموالهم حق معلوم للسائل، فالحق المعلوم غير الزكاة، و هو شى ء يفرضه الرجل على نفسه فى ماله ... ان شاء فى كل يوم و ان شاء فى كل جمعة و ان شاء فى كل شهر ...: ولى خداوند متعال در اموال ثروتمندان حقوقى غير از زكات قرار داده، از جمله اينكه فرموده است: در اموال آنها حق معلومى براى سائل و محروم است، بنابر اين حق معلوم غير از زكات است، و آن چيزى است كه انسان شخصا بر خود لازم مى كند كه از مالش بپردازد ... براى هر روز، و يا اگر بخواهد در هر جمعه و يا در هر ماه ....

در اين زمينه احاديث متعدد ديگرى با تعبيرات مختلف از امام على بن

الحسين (عليهماالسلام) و امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) نقل شده است.

و به اين ترتيب تفسير آيه روشن است.

در اينكه ميان سائل و محروم چه تفاوتى است؟ جمعى گفته اند: سائل كسى است كه از مردم تقاضاى كمك مى كند، ولى محروم شخص آبرومندى است كه براى

ص: 194

معيشت خود نهايت تلاش و كوشش را به خرج مى دهد اما دستش به جائى نمى رسد و كسب و كار و زندگيش بهم پيچيده است و با اين حال خويشتن دارى كرده، از كسى تقاضاى كمك نمى كند.

اين همان كسى است كه از او تعبير به محارف مى شود، زيرا در تفسير محارف در كتب لغت و روايات اسلامى آمده است او كسى است كه هر قدر تلاش مى كند درآمدى به دست نمى آورد گوئى راههاى زندگى به روى او بسته شده است.

به هر حال اين تعبير اشاره به اين نكته است كه هرگز منتظر ننشينيد نيازمندان نزد شما آيند و تقاضاى كمك كنند، بر شما است كه جستجو كنيد و افراد آبرومند محروم را كه به گفته قرآن (بقره- 273) يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ:

افراد بيخبر آنها را از شدت خويشتن دارى غنى مى پندارند پيدا كنيد، و به آنها كمك نموده، گره مشكلاتشان را بگشائيد و آبرويشان را حفظ نمائيد، و اين دستور مهمى است كه براى حفظ حيثيت مسلمانان محروم بسيار مهم است.

البته اين افراد را (به گفته قرآن در همان آيه بقره) مى توان از چهره هايشان شناخت تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ.

آرى گرچه خاموشند ولى در عمق چهره آنها نشانه هاى رنجهاى جانكاه درونى براى افراد آگاه آشكار است، و رنگ رخساره آنها از سر درونشان خبر مى دهد.

نكته ها:

1- توجه به خدا و خلق خدا

آنچه از اوصاف براى متقين و محسنين در اين آيات آمده در حقيقت در دو بخش خلاصه مى شود توجه به خالق آنهم در ساعاتى كه از هر نظر آمادگى براى راز و نياز با او و حضور قلب فراهم است، و عوامل اشتغال فكر و انصراف ذهن به حداقل مى رسد، يعنى در اواخر شب.

و ديگر توجه به نيازهاى نيازمندان اعم از آنها كه نياز خود را ظاهر مى كنند يا مكتوم مى دارند.

ص: 195

اين همان مطلبى است كه در آيات قرآن كرارا به آن توصيه شده است، و آياتى كه صلاة و زكات را پشت سر هم مى شمرد و روى هر دو تكيه مى كند اشاره به همين مساله است، چرا كه صلاة بارزترين مظهر پيوند با خالق است و زكات روشنترين راه پيوند با خلق خدا.

2- حق سائل و محروم

قابل توجه اينكه در آيات فوق خوانديم هميشه در اموال نيكوكاران حقى براى سائل و محروم است، اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه آنها خودشان را در برابر نيازمندان و محرومان مديون مى بينند، و آنان را طلبكار و صاحب حق مى شمرند، حقى كه به هر حال بايد پرداخته شود، و هيچگونه منتى در پرداختن آن نيست، درست مانند طلبهاى سائر طلبكاران.

و چنانكه گفتيم قرائن مختلفى نشان مى دهد كه اين تعبير مربوط به زكات واجب و امثال آن نيست، بلكه ناظر به انفاقهاى مستحبى مى باشد كه پرهيزگاران آن را دين خود مى شمرند.(1)

44- قسمتى از شب و پشت سر ستارگان، تسبيح گو

طور: 49 وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ (48) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (49) طور: 48 در راه ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن، چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار دارى! و هنگامى كه برمى خيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گوى!

طور: 49 (همچنين) به هنگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان (و طلوع صبح)!

مى فرمايد: در طريق ابلاغ حكم پروردگارت صبر و شكيبائى و استقامت كن (وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ).

اگر تو را كاهن و مجنون و شاعر مى خوانند صبر كن، و اگر آيات قرآن را افتراهائى


1- تفسير نمونه ج: 22 ص: 319 ببعد.

ص: 196

مى پندارند كه به خدا بسته شده است شكيبائى نما، و اگر در برابر اينهمه براهين منطقى باز به لجاج و عناد ادامه مى دهند استقامت به خرج ده،

مبادا دلسرد و يا ضعيف و ناتوان شوى. زيرا تو در برابر ديدگان علم ما قرار دارى و در حفاظت كامل ما هستى (فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا).

ما همه چيز را مى بينيم و از همه چيز باخبريم و تو را تنها نخواهيم گذارد.

جمله فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا تعبير بسيار لطيفى است كه هم حاكى از علم و آگاهى پروردگار و هم مشمول حمايت كامل و لطف او است.

آرى انسان هنگامى كه احساس كند شخص بزرگى ناظر و حاضر است و تمام تلاشها و كوششهاى او را مى بيند و او را در برابر دشمنان حمايت مى كند، درك اين موضوع به او توان و نيرو مى بخشد، و هم احساس مسئوليت بيشتر.

و از آنجا كه راز و نياز با خدا، و نيايش و عبادت او، و تسبيح و تقديس ذات پاك او، به انسان آرامش و نيرو مى بخشد به دنبال دستور صبر مى فرمايد: هنگامى كه برمى خيزى تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ هنگامى كه در سحرگاه براى عبادت و نماز شب برمى خيزى و هنگامى كه از خواب براى اداى نماز واجب برمى خيزى و هنگامى كه از هر مجلس و محفلى برمى خيزى حمد و تسبيح او كن.

مفسران در اين آيه تفسيرهاى گوناگونى دارند، ولى جمع ميان همه اينها نيز ممكن است، چه در سحرگاه براى نماز شب، و چه بعد از خواب براى اداى فريضه، و چه بعد از قيام از هر مجلس باشد.

آرى روح و جانت را به تسبيح و حمد خدا نور و صفا ببخش، زبانت را به ذكر او خوشبو كن، از ياد او مدد بگير، و براى مبارزه با كارشكنيهاى دشمن آماده شو! در روايات متعددى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگامى كه از مجلس برمى خاست تسبيح و حمد خدا بجا مى آورد و مى فرمود: انه كفارة المجلس: اين تسبيح و حمد كفاره مجلس است!.

از جمله در حديثى آمده است پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگامى كه از مجلس برمى خاست مى فرمود: سبحانك اللهم و بحمدك اشهد ان لا اله الا انت، استغفرك و

ص: 197

أتوب اليك. بعضى عرض كردند اى رسول خدا اين چه كلماتى است كه مى گوئى فرمود: هن كلمات علمنيهن جبرئيل، كفارات لما يكون فى المجلس: اينها كلماتى است كه جبرئيل به من آموخته و كفاره چيزى است كه در مجالس واقع مى شود.

سپس در آخرين آيه مى افزايد: همچنين در شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ).

بسيارى از مفسران جمله وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ را به نماز شب تفسير كرده اند، وَ إِدْبارَ النُّجُومِ را به دو ركعت نافله صبح كه در آغاز طلوع فجر و به هنگام پنهان شدن ستارگان در نور صبح انجام مى شود.

در حديثى از على عليه السلام نيز آمده است كه إِدْبارَ النُّجُومِ دو ركعت نافله صبح است كه قبل از نماز صبح، و به هنگام غروب ستارگان بجا مى آورند اما أَدْبارَ السُّجُودِ (كه در آيه 40 سوره ق آمده است) دو ركعت نافله اى است كه بعد از مغرب خوانده مى شود (البته نافله مغرب چهار ركعت است كه در اين حديث تنها اشاره به دو ركعت آن شده است).

به هر حال، عبادت و تسبيح و حمد خدا در دل شب، و در آغاز طلوع فجر، لطف و صفاى ديگرى دارد، و از تظاهر و ريا دورتر است، و آمادگى روحى براى آن بيشتر مى باشد، چرا كه كارهاى مشغول كننده زندگى روزانه تعطيل است استراحت شبانه به انسان آرامش بخشيده، قال و غوغا فرو نشسته، و در حقيقت همزمان با وقتى است كه پيامبر به معراج رفت، و در مقام قاب قوسين در آن خلوتگه راز قرار گرفت و با خداى خود به راز و نياز پرداخت.

و به همين دليل در آيات مورد بحث روى اين دو وقت تكيه شده است.

و در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم: ركعتا الفجر خير من الدنيا و ما فيها دو ركعت نافله صبح براى تو بهتر است از دنيا و آنچه در دنياست.

خداوندا! به ما توفيق سحرخيزى و راز و نياز با خود در طول عمر مرحمت فرما.

پروردگارا! قلب ما را به عشقت مطمئن، و به محبتت نورانى، و به لطفت اميدوار ساز.

بارالها! به ما صبر و شكيبائى و استقامت و ايستادگى در برابر نيروهاى اهريمنى و

ص: 198

كارشكنيهاى دشمنانت مرحمت كن، تا تأسى به پيامبرت نمائيم، با سنتش زندگى كنيم و با سنتش بميريم آمين يا رب العالمين.(1)

45- شب را در روز مى كند و روز را در شب

حديد: 6 يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (6) حديد: 6 شب را در روز مى كند و روز را در شب؛ و او به آنچه در دل سينه ها وجود دارد داناست.

در آيه فوق شاخه ديگرى از علم بى پايانش را بيان كرده، مى افزايد: آنچه را در زمين نفوذ مى كند، آنچه از آن برمى آيد، و آنچه از آسمان نازل مى شود، و آنچه به آسمان بالا مى رود، همه را مى داند، و از همه با خبر است (يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها).

گرچه تمام اين امور در تعبير هو بكل شى ء عليم كه در آيات قبل آمده جمع است، اما شرح اين معانى توجه بيشترى به انسان در زمينه وسعت علم خداوند مى دهد.

آرى او از آنچه در زمين فرو مى رود آگاه است: از تمام قطره هاى باران.

از امواج سيلابها.

از دانه هاى گياهان كه با كمك باد يا حشرات در زمين پراكنده مى شوند و نفوذ مى كنند.

از ريشه هاى درختان به هنگامى كه در جستجوى آب و غذا به اعماق زمين پيش فرو روند.

از انواع معادن و ذخائرى كه روزى بر صفحه زمين بوده و سپس در آن دفن شده.

از گنجها و دفينه ها.

از اجساد مردگان.

از انواع حشراتى كه در زمين لانه مى سازند.

آرى از همه اينها آگاه است.


1- تفسير نمونه ج: 22 ص: 467 ببعد.

ص: 199

و نيز از گياهانى كه از زمين برمى آيند.

از چشمه هائى كه از دل خاك و صخره ها مى جوشد.

از معادن و گنجينه هائى كه ظاهر مى شوند.

از انسانهائى كه از آن برخاسته اند.

از آتشفشانهائى كه از دل زمين زبانه مى كشد.

از حشراتى كه از لانه ها سر برمى آورند.

از گازهائى كه از زمين متصاعد مى شوند.

و از امواج جاذبه كه از درون آن برمى خيزد، خداوند از تمامى اينها جزء به جزء و ذره به ذره آگاه است.

و همچنين آنچه از آسمان نازل مى شود: از دانه هاى باران گرفته تا اشعه حياتبخش آفتاب.

از خيل فرشتگان گرفته تا امواج نيرومند وحى و كتب آسمانى.

از اشعه كيهانى گرفته تا شهابها و سنگريزه هاى سرگردان كه به سوى زمين جذب مى شوند، او از همه اينها مو به مو آگاه است.

و نيز آنچه به آسمان صعود مى كند: اعم از فرشتگان، ارواح انسانها، اعمال بندگان، انواع دعاها، اقسام پرندگان، و بخارات، و ابرها، و غير اينها، آنچه مى دانيم و آنچه نمى دانيم همه در پيشگاه علم او روشن و آشكار است.

اگر كمى در اين باره بينديشيم كه در هر لحظه ميليونها ميليون موجود مختلف وارد زمين مى شود، و ميليونها ميليون موجود از آن برمى خيزد، و ميليونها ميليون از آسمان نازل مى گردد، يا به آسمان صعود مى كند، كه از شماره واحد و حصر بيرون است، و هيچكس جز خدا نمى تواند آنها را احصا كند آنگاه به وسعت علم پروردگار آشنا مى شويم.(1)

46 آنها را شب و روز دعوت كردم!!

اشاره

نوح 5 قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهاراً فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا


1- تفسير نمونه ج: 23 ص: 306.

ص: 200

فِراراً (6) وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً (7) ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً (8) ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً (9)

ترجمه:

5- (نوح) گفت پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت كردم.

6- اما دعوت من چيزى جز فرار از حق بر آنها نيفزود!

7- و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند و تو آنها را بيامرزى انگشتان خويش را در گوشها قرار داده، و لباسهايشان را بر خود (پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند، و شديدا استكبار كردند.

8- سپس من آنها را آشكارا (به توحيد و بندگى تو) دعوت كردم.

9- و پنهان آنها را به سوى تو خواندم.

تفسير: از هر فرصتى براى هدايت آنها استفاده كردم، اما ...

در اين آيات در ادامه رسالت و ماموريت نوح براى دعوت قومش سخنانى از زبان خود او، هنگامى كه به پيشگاه پروردگار شكايت مى برد، نقل شده كه بسيار آموزنده است.

سخنان نوح در اين زمينه سخنانى است كه مى تواند راهگشا براى همه مبلغان دينى باشد، مى فرمايد: نوح گفت پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو دعوت كردم (قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهاراً) و لحظه اى در ارشاد و تبليغ آنها كوتاهى نكردم.

اما اين دعوت و ارشاد من چيزى جز فرار از حق بر آنها نيفزود (فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً) و اين عجيب است كه دعوت به سوى چيزى سبب فرار از آن شود، اما با توجه به اينكه تاثير دعوتهاى نياز به يك نوع آمادگى و سنخيت و جاذبه متقابل دارد جاى تعجب نيست كه در دلهاى تا آماده اثر معكوس و منفى ببخشد، و به تعبير ديگر افراد لجوج و دشمن حق هنگامى كه دعوت مردان خدا را مى شنوند در مقابل آن مقاومت به خرج مى دهند، و همين مقاومت آنها را از خدا دورتر مى كند و كفر و نفاق را راسختر مى سازد.

ص: 201

اين درست همانند چيزى است كه در آيه 80 سوره اسراء آمده است: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً ما در قرآن آياتى نازل كرده ايم كه مايه شفاء و رحمت براى مؤمنان است اما ظالمان را جز خسران و زيان نمى افزايد! و اينكه در آيات قرآن مى خوانيم اين كتاب آسمانى مايه هدايت پرهيزگاران است هدى للمتقين (بقره- 2) به خاطر همين است كه بايد مرحله اى از تقوا هر چند ضعيف، در وجود انسان باشد، تا آماده پذيرش حق گردد، اين مرحله همان روح حقيقت جوئى و آمادگى براى پذيرش گفتار حق است.

سپس نوح در ادامه اين سخن مى افزايد: خداوندا! من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند تا تو آنها را مشمول آمرزش خود قرار دهى، آنها انگشتان خويش را در گوشهاى خود قرار داده، و لباسهايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت و عدم ايمان اصرار ورزيدند و شديدا استكبار كردند (وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً).

گذاشتن انگشت در گوشها براى اين بوده كه صداى حق را نشنوند و پيچيدن لباس بر خويشتن يا به اين معنى است كه لباس بر سر مى انداختند تا پشتوانه اى براى انگشتان فرو كرده در گوش باشد و كمترين امواج صوتى به پرده صماخ آنها نرسد، و از آنجا كه پيامى به مغز منتقل نگردد! و يا مى خواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چشمانشان بر قيافه ملكوتى نوح اين پيامبر بزرگ بيفتد، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنيدن باز ماند و هم چشم از ديدن! اين راستى حيرت انگيز است كه انسان به اين مرحله از عداوت و دشمنى با حق برسد كه حتى اجازه ديدن و شنيدن و انديشيدن را به خود ندهد.

در بعضى از تفاسير اسلامى آمده است كه بعضى از آن قوم منحرف دست فرزندان خويش را گرفته و نزد نوح مى بردند، و به فرزند خود چنين مى گفتند:

از اين مرد بترس مبادا تو را گمراه كند اين وصيتى است كه پدرم به من كرده، و من الان همان سفارش را به تو مى كنم (تا حق وصيت و خير خواهى را ادا كرده باشم).

اين آيه نشان مى دهد كه نوح با عمر طولانى خود در طى چند نسل همچنان به دعوت الهى خويش ادامه مى داد و هرگز خسته نمى شد.

ص: 202

و ضمنا نشان مى دهد كه يكى از عوامل مهم بدبختى آنها استكبار و غرور بود، زيرا خود را بالاتر از اين مى ديدند كه در برابر انسانى مانند خود هر چند نماينده خدا باشد و قلبش كانون علم و دانش و تقوا سر تسليم فرود آورند، اين كبر و و غرور هميشه يكى از موانع مهم راه حق بوده و ثمره شوم آنرا در تمام طول تاريخ بشر در زندگى افراد بى ايمان مشاهده مى كنيم.

نوح همچنان به سخنان خود در پيشگاه پروردگار ادامه داده، مى گويد: خداوندا! سپس آنها را آشكارا به توحيد و عبادت تو دعوت كردم (ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً).

در جلسات عمومى و با صداى بلند آنها را به سوى ايمان فرا خواندم.

به اين نيز قناعت نكردم آشكارا و نهان، حقيقت توحيد و ايمان را براى آنها بيان داشتم (ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً).

به گفته بعضى از مفسران، نوح براى نفوذ در اين جمعيت لجوج و خود خواه دعوت خود را از سه طريق مختلف دنبال كرد: گاه تنها دعوت مخفيانه مى نمود كه مواجه با عكس العملهاى چهارگانه شد (انگشتها را در گوش گذاشته لباسها را به خود پيچيدند، و در كفر اصرار ورزيدند، و استكبار نمودند) و گاه تنها دعوت علنى و آشكار داشت، و گاه نيز از روش آميختن دعوت آشكار و نهان استفاده مى كرد ولى هيچ يك از اينها مؤثر نيفتاد.

اصولا ساختمان انسان چنين است كه اگر در مسير باطل آن قدر پيش برود كه ريشه هاى فساد در وجود او مستحكم گردد، و در اعماق وجودش نفوذ كرده به صورت طبيعت ثانوى در آيد نه دعوت مردان خدا در او اثر مى بخشد، و نه پيامهاى رساى الهى فايده اى مى دهد.

نكته ها:

1- راه و رسم تبليغ

آنچه در آيات فوق درباره دعوت نوح آمده در عين اين كه وسيله اى براى تسلى خاطر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و مؤمنان اندكى كه در مكه به او پيوستند بود

ص: 203

يك برنامه عمومى و همگانى را براى همه مبلغان راه خدا ارائه مى دهد.

او هرگز انتظار نداشت مردم دعوتش را اجابت كرده، در يك مركز عمومى شهر جمع شوند سپس با آرامش خاطر در حالى كه همگان چشم به دهان او دوخته و گوش به سخنانش دارند پيام الهى را به آنان برساند، بلكه از لحن آيات استفاده مى شود (و در بعضى از روايات نيز آمده) كه او گاه به سراغ مردم در خانه هايشان مى رفت، يا در كوچه و بازار آنها را به طور خصوصى صدا مى زد، و با حوصله و لحن محبت آميزى تبليغ مى كرد، و گاه در مجالس عمومى كه به منظورهاى ديگرى از قبيل جشن و عزا تشكيل شده بود مى آمد و با صداى بلند و آشكار فرمان خدا را بر آنها مى خواند، اما هميشه با عكس العملهاى نامطلوب و توهين و استهزاء، و گاه ضرب و جرح روبرو مى شد، ولى با اين حال هرگز دست از كار خود برنداشت.

اين حوصله عجيب، و آن دلسوزى عجيب تر، و پشتكار و استقامت بى نظير سرمايه او در راه دعوت به آئين حق بود.

و شگفت انگيزتر اينكه در طول نهصد و پنجاه سال دعوتش تنها حدود هشتاد نفر به او ايمان آوردند كه اگر اين دو عدد را بر يكديگر تقسيم كنيم روشن مى شود كه براى هدايت هر يك نفر به طور متوسط حدود دوازده سال تبليغ كرد!!.

آيا اگر مبلغان اسلامى از يك چنين استقامت و پشتكارى برخوردار باشند اسلام با اين محتواى غنى و جالب عالمگير نخواهد شد؟!

2- فرار از حقيقت چرا؟

گاه انسان تعجب مى كند كه مگر ممكن است در زير اين آسمان كسانى پيدا شوند كه حتى حاضر به شنيدن حرف حق نباشند و از آن فرار كنند؟ سخن از پذيرش نيست سخن تنها از شنيدن است.

ولى تاريخ مى گويد اين گونه افراد بسيار بوده اند.

نه تنها قوم نوح به هنگامى كه آنها را دعوت به توحيد مى كرد انگشت در گوش نهاده و جامه بر سر و صورت مى پيچيدند كه حق را نشنوند و نبينند، بلكه در عصر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) طبق صريح قرآن گروهى بودند كه وقتى صداى دل انگيز پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به آيات قرآن بلند مى شد با جار و جنجال

ص: 204

و سوت و صفير چنان غوغائى به راه مى انداختند كه هيچكس صداى او را نشنود، وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ: كافران گفتند: گوش به اين قرآن فرا ندهيد و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد تا پيروز شويد (فصلت 26).

در تاريخ خونين كربلا نيز آمده است هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) سالار شهيدان مى خواست دشمنان منحرف را ارشاد و بيدار كند چنان جنجالى به راه انداختند كه صداى امام در ميان آنها گم شد.

امروز نيز اين برنامه ادامه دارد منتهى در اشكال و چهره هاى ديگر، طرفداران باطل با انواع سرگرمى هاى ناسالم، موسيقى هاى مخرب مواد مخدر و مانند آن چنان جوى فراهم كرده اند كه مردم مخصوصا جوانان نتوانند صداى دلنواز مردان خدا را بشنوند(1)

47- اى به جامه پيچيده!

مزمل: 1 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ اى جامه به خود پيچيده!

مزمل: 2 قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا (2) شب را، جز كمى، بپاخيز!

مزمل: 3 نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا (3) نيمى از شب را، يا كمى از آن كم كن،

مزمل: 4 أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا (4) يا بر نصف آن بيفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان؛

5 إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا (5) چرا كه ما بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد!

محتواى سوره مزمل

لحن آيات سوره به خوبى نشان مى دهد كه با سوره هاى مكى هماهنگ است، و به اين ترتيب احتمال نزول آن در مدينه، چنانكه بعضى گفته اند، بعيد به نظر مى رسد


1- تفسير نمونه ج: 25 ص: 62 ببعد.

ص: 205

ولى تفاوت لحن آغاز و انجام آيه نشان مى دهد كه در ميان اين آيات فاصله زمانى قابل ملاحظه اى بوده است كه بعضى از مفسران آن را هشت ماه و بعضى يكسال و بعضى حتى ده سال نوشته اند.

بسيارى از آيات اين سوره نشان مى دهد هنگامى نازل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دعوت علنى خود را شروع كرده بود، و مخالفان در برابر او به مخالفت و تكذيب برخاسته بودند، و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور پيدا مى كند در اين مرحله با آنها مدارا نمايد.

لذا اين احتمال كه تمام سوره در آغاز دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده باشد بسيار بعيد به نظر مى رسد، ممكن است آيات نخستين آن چنين باشد، ولى مسلّماً همه آيات آن چنين نيست، چرا كه تعبيراتش نشانه گسترش اسلام، لااقل در سطح مكه، و قيام مخالفين به مخالفت و مبارزه است، و مى دانيم چنين چيزى در سه سال آغاز دعوت وجود نداشت.

شان نزولى كه براى سوره يا قسمتى از آيات آن در روايات آمده نيز متفاوت است.

در بعضى از روايات آمده است كه وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اولين پيام الهى و وحى را دريافت كرد وحشت زده نزد خديجه آمد (احساس ناراحتى جسمانى داشت و به استراحت پرداخت) و فرمود: مرا در جامه اى بپيچيد اينجا بود كه جبرئيل نازل شد، و يا ايها المزمل را براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آورد.

در حالى كه در روايات ديگرى آمده است كه اين ماجرا زمانى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دعوت خود را آشكار كرده بود، و قريش در دار الندوة جمع شدند تا در كار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بينديشند، و براى مقابله با او نام و شعارى انتخاب كنند، بعضى گفتند او كاهن است، ولى گروهى با اين پيشنهاد مخالفت كردند، بعضى ديگر گفتند او مجنون است، اما باز گروهى مخالفت كردند بعضى عنوان ساحر را ترجيح دادند، آن را نيز نپذيرفتند.

سرانجام گفتند هر چه هست او ميان دوستان جدائى مى اندازد (بنابر اين ساحر است) سپس مشركان پراكنده شدند.

اين سخن به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد، خود را در لباسهايش پيچيد (و به استراحت پرداخت) در اين هنگام جبرئيل آمد و يا ايها المزمل و يا ايها المدثر را بر آن

ص: 206

حضرت خواند.

نتيجه اينكه همانطور كه قبلا اشاره كرديم ظاهرا اين سوره در مكه نازل شده، و قطعا قسمتى از آن بعد از ظهور علنى اسلام، و نفوذ نسبى آن در مكه بوده است، هر چند احتمال دارد، آياتى از آغاز سوره در اول بعثت نازل شده باشد.

به هر حال محتواى سوره را مى توان در پنج بخش خلاصه كرد:

بخش اول: آيات آغاز سوره است كه پيامبر را به قيام شبانه براى عبادت و تلاوت قرآن دعوت مى كند، و براى آمادگى براى پذيرش يك برنامه سنگين آماده مى سازد بخش دوم سوره: او را به صبر و شكيبائى و مقامت و مدارا با مخالفان در اين مقطع خاص دعوت مى كند.

بخش سوم: بحث هائى پيرامون معاد، و ارسال موسى بن عمران به سوى فرعون و سركشى و سپس عذاب دردناك او را بيان مى دارد.

بخش چهارم: دستورات شديدى را كه در آغاز سوره پيرامون قيام شبانه آمده است به خاطر گرفتاريهاى مسلّماًنان تخفيف مى دهد.

بخش پنجم: يعنى آخرين بخش سوره، بار ديگر دعوت به تلاوت قرآن، و خواندن نماز و دادن زكات و انفاق فى سبيل الله و استغفار مى نمايد.

فضيلت تلاوت سوره

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم آمده است: من قرأ سورة المزمل رفع عنه العسر فى الدنيا و الاخرة: هر كس سوره مزمل را بخواند سختى ها در دنيا و آخرت از او برداشته مى شود.

و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: من قرأ سورة المزمل فى العشاء الاخرة، او فى آخر الليل كان له الليل و النهار شاهدين مع السورة، و احياه الله حياة طيبة و اماته ميتة طيبة: هر كس سوره مزمل را در نماز عشاء دوم (منظور همان نماز عشاء است زيرا گاه به مغرب عشاء اول گفته مى شود) يا در آخر شب بخواند، شب و روز و همچنين خود اين سوره، گواه او در روز قيامت خواهد بود، و خداوند او را حيات پاكيزه و مرگ پاكيزه اى خواهد داد!.

مسلّماً اين فضائل بزرگ در صورتى است كه محتواى سوره دائر به قيام شبانه و

ص: 207

تلاوت قرآن و صبر و استقامت و ايثار و انفاق عملى گردد، نه تلاوتى خالى از عمل.(1)

تفسير: اى جامه به خود پيچيده بپاخيز!

همانگونه كه از لحن آغاز اين سوره بر مى آيد دعوتى است آسمانى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى استقامت، و آمادگى جهت پذيرش يك وظيفه بزرگ و سنگين، كه بدون خودسازى قبلى انجام آن ممكن نيست، مى فرمايد: اى جامه به خود پيچيده! شب را جز كمى بپا خيز! نيمى از شب را يا كمى از آن كم كن يا بر نصف بيفزا و قرآن را با تامل و دقت و در نهايت روشنى و فصاحت تلاوت كن.

جالب اينكه مخاطب در اين آيات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است ولى نه به عنوان يا أَيُّهَا الرَّسُولُ و يا أَيُّهَا النَّبِيُ بلكه به عنوان يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ، اشاره به اينكه دوران جامه به خود پيچيدن و در گوشه انزوا نشستن نيست، بلكه دوران قيام و خودسازى و آمادگى براى انجام رسالتى عظيم است.

و انتخاب شب براى اين كار به خاطر اين است كه اولا چشم و گوش دشمنان در خواب است، و ثانيا كارهاى زندگى تعطيل مى باشد و به همين دليل انسان آمادگى بيشترى براى انديشه و تفكر و تربيت نفس دارد.

همچنين انتخاب قرآن به عنوان متن اصلى اين برنامه به خاطر آن است كه تمام درسهاى لازم را در اين زمينه در بر دارد، و بهترين وسيله تقويت ايمان و استقامت و تقوى و پرورش نفوس است.

تعبير به ترتيل كه در اصل به معنى تنظيم و ترتيب موزون است، در اينجا به معنى خواندن آيات قرآن با تأنّى و نظم لازم، و اداء صحيح حروف، و تبيين كلمات، و دقت و تأمل در مفاهيم آيات، و انديشه در نتايج آن است.

بديهى است چنين قرآن خواندنى مى تواند به سرعت به انسان رشد و نمو معنوى، و شهامت اخلاقى، و تقوا و پرهيزگارى ببخشد، و اگر بعضى از مفسران آن را به معنى نماز خواندن تفسير كرده اند به خاطر آن است كه يكى از بخشهاى مهم نماز تلاوت قرآن است.


1- تفسير نمونه ج: 25 ص: 161 ببعد.

ص: 208

تعبير به قيام در جمله قُمِ اللَّيْلَ به معنى برخاستن در مقابل خوابيدن است، نه فقط روى پا ايستادن است.

و اما تعبيرات مختلفى كه در باره مقدار شب زنده دارى در اين آيات آمده، در حقيقت براى بيان تخيير است، و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را مخير مى كند كه نيمى از شب، يا چيزى كمتر، يا چيزى بيشتر را بيدار بماند، و تلاوت قرآن كند، در مرحله اول تمام شب را جز مقدار كمى ذكر مى كند، و بعد تخفيف داده و آن را به نيمى از شب مى رساند و سپس كمتر از نيم.

بعضى گفته اند منظور تخيير در ميان دو سوم و نصف و يك سوم شب است، به قرينه آيه اى كه در آخر همين سوره خواهد آمد كه مى فرمايد: إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ.

ضمنا از همين آيه آخر سوره به خوبى استفاده مى شود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در اين قيام شبانه، تنها نبود، بلكه گروهى از مؤمنان نيز در اين برنامه خودسازى و تربيتى و آمادگى، همگام و همراه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بودند، و او را به عنوان اسوه و الگوئى در اين راه پذيرفته بودند.

بعضى از مفسران گفته اند كه منظور از جمله قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا اين است كه تمام شبها را جز بعضى از شبها بپا خيز، و به اين ترتيب استثناء در اجزاء شب نيست، بلكه در افراد شبها است، ولى اين تفسير با توجه به مفرد بودن ليل و تعبير به نصف و كمتر از آن، درست به نظر نمى رسد.

سپس هدف نهائى اين دستور سخت و مهم را چنين بيان مى كند: ما به زودى سخنى سنگين را به تو القا خواهيم كرد (إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا) گرچه مفسران در تفسير قول ثقيل هر كدام بيانى دارند كه ناظر به يكى از ابعاد مسأله است ولى چنين به نظر مى رسد كه سنگين بودن اين قول كه منظور از آن بدون شك قرآن مجيد است، از جهات و ابعاد مختلف است.

سنگين از نظر محتوا، و مفهوم آيات! سنگين از نظر تحمل آن بر قلوب و دلها، تا آنجا كه خود قرآن مى گويد: لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ: اگر اين قرآن را بر كوهها نازل مى كرديم آن را خاشع و از هم شكافته

ص: 209

مى ديدى! (حشر 21).

سنگين از نظر وعده ها، و وعيدها، و بيان مسؤوليت ها، سنگين از نظر تبليغ، و مشكلات راه دعوت، سنگين در ترازوى عمل و در عرصه قيامت، و بالاخره سنگين از نظر برنامه ريزى و اجراى كامل آن.

آرى خواندن قرآن گرچه سهل و آسان و زيبا و دلنشين است، ولى تحقق بخشيدن به مفاد آن به همان نسبت سنگين و مشكل مى باشد، مخصوصا در آغاز دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و قيام او در مكه كه محيط را ابرهاى تيره و تار جهل و بت پرستى و خرافات فرا گرفته بود، و دشمنان متعصب و لجوج و بيرحم در برابر او دست به دست هم داده بودند، ولى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ياران اندكش با استمداد از تربيت قرآن مجيد، و استعانت به نماز شب و استفاده از تقرب به ذات پاك پروردگار، توانستند بر تمام اين مشكلات فايق آيند، و بار اين قول ثقيل را بر دوش كشند و به منزل مقصود برسانند!

نكته ها:

1- قيام شبانه براى تلاوت قرآن و نيايش

گفتيم گرچه مخاطب در اين آيات، شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است، ولى ذيل سوره نشان مى دهد كه مؤمنان هم در اين برنامه با شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همگام بودند، اكنون سخن در اين است كه آيا اين قيام و شب زنده دارى در اوائل دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر همگان واجب بوده است يا نه؟ بعضى از مفسران معتقدند، اين امر واجب بوده، بعدا آيه آخر سوره اين حكم را نسخ كرده، و فاصله آن حدود يكسال بوده است.

حتى بعضى معتقدند كه اين حكم قبل از تشريع نمازهاى پنجگانه بوده، و پس از آنكه نمازهاى پنجگانه تشريع شد، اين حكم نسخ گرديد.

ولى همانطور كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان نيز آورده، در ظاهر آيات اين سوره چيزى كه دليل بر نسخ باشد به چشم نمى خورد، و بهتر آن است كه گفته شود، اين قيام و عبادت، مستحب و سنت مؤكد بوده، و هرگز جنبه وجوب نداشته است، جز در مورد شخص پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه طبق بعضى از آيات ديگر قرآن نماز شب بر او واجب بوده است، و مانعى ندارد كه اين مسأله براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم واجب باشد

ص: 210

، و بر مسلمين مستحب، از اين گذشته آنچه در آيات فوق آمده منحصر به نماز شب نيست، چرا كه نماز شب نيمى از شب، يا دو ثلث از شب و يا حتى يك ثلث از شب را اشغال نمى كند آنچه در آيه مطرح است قيام براى ترتيل قرآن است.

بنابر اين در اوائل كار اين حكم به صورت مستحب مؤكدى بوده، و بعد تخفيف داده شده است، و با توجه به اينكه در آغاز هر كار مخصوصا در اوائل يك انقلاب بزرگ هميشه توان و نيروى بيشترى لازم است، جاى تعجب نيست كه يك چنين دستور فوق العاده به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مسلمانان داده شده باشد كه قسمت زيادى از شب را بيدار بمانند، و به محتواى اين برنامه جديد و تعليمات انقلابى آن آشنا گردند، و علاوه بر آگاهى، خود را براى پياده كردن آن از نظر روحيه بسازند.

2- معنى ترتيل.

آنچه در آيات فوق روى آن تكيه شده مسأله قرائت قرآن نيست، بلكه مسأله ترتيل است.

در تفسير ترتيل رواياتى از معصومين عليهم السلام نقل شده كه هر كدام به يكى از ابعاد وسيع آن اشاره مى كند.

در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام مى خوانيم كه: بيّنه بيانا و لا تهذه هذا الشعر، و لا تنثره نثر الرمل، و لكن اقرع به القلوب القاسية، و لا يكونن همّ أحدكم آخر السورة: ترتيل يعنى آن را به طور روشن بيان كن، نه مانند اشعار، سريع و پشت سر هم بخوان، و نه مانند دانه هاى شن آن را پراكنده ساز، لكن چنان بخوان كه دلهاى سنگين را با آن بكوبى و بيدار كنى، هرگز هدف شما اين نباشد كه حتما به آخر سوره برسيد (مهم آن است كه محتواى آيات را درك كنيد).

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام در تفسير ترتيل مى خوانيم اذا مررت باية فيها ذكر الجنة فاسال الله الجنة، و اذا مررت باية فيها ذكر النار فتعوذ بالله من النار: وقتى از كنار آيه اى مى گذرى كه در آن نامى از بهشت است توقف كن و از خدا بهشت را بطلب (و خود را براى آن بساز) و هنگامى كه از آيه اى مى گذرى كه در آن نام دوزخ است از آن به خدا پناه بر (و خويشتن را از آن دور دار).

و در روايت ديگرى از همان امام عليه السلام آمده كه در تفسير ترتيل فرمود: هو ان تتمكث

ص: 211

فيه و تحسن به صوتك: ترتيل آن است كه در آيات مكث كنى، و با صداى خوب آن را بخوانى، و نيز در حديث ديگرى از همان حضرت چنين نقل شده: ان القرآن لا يقرأ هذرمة، و لكن يرتل ترتيلا، اذا مررت باية فيها ذكر النار وقفت عندها و تعوذت بالله من النار: قرآن را سريع و تند نبايد خواند، بلكه بايد با ترتيل خوانده شود، هر گاه از آيه اى مى گذرى كه در آن سخنى از دوزخ است مى ايستى، و از آتش دوزخ به خدا پناه مى برى.

و بالاخره در حالات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه آن حضرت آيات را از يكديگر جدا مى كرد، و صداى خود را مى كشيد.

اين روايات و روايات ديگرى كه به همين معنى در اصول كافى و نور الثقلين و

درّ المنثور و ساير كتب حديث و تفسير نقل شده همگى گواه بر اين حقيقت است كه نبايد آيات قرآن را به عنوان الفاظى خالى از محتوا و پيام، تلاوت كرد، بلكه بايد به تمام امورى كه تاثير آن را در خواننده و شنونده عميق مى سازد توجه داشت، و فراموش نكرد كه اين پيام الهى است، و هدف تحقق بخشيدن به محتواى آن است.

ولى متاسفانه امروز بسيارى از مسلمانان از اين واقعيت فاصله گرفته، و از قرآن تنها به الفاظى اكتفا نموده اند، و همشان فقط ختم سوره و ختم قرآن است، بى آنكه بدانند اين آيات براى چه نازل شده؟ و چه پيامى را ابلاغ مى كند؟ درست است كه الفاظ قرآن نيز محترم، و خواندن آن داراى فضيلت است، ولى نبايد فراموش كرد كه اين الفاظ و تلاوت مقدمه بيان محتوا است.

3- فضيلت نماز شب

اين آيات بار ديگر اهميت شب زنده دارى، و نماز شب، و تلاوت قرآن را در آن هنگام كه غافلان در خوابند گوشزد مى كند، و چنانكه قبلا نيز اشاره كرده ايم عبادت در شب، مخصوصا در سحرگاهان و نزديك طلوع فجر، اثر فوق العاده در صفاى روح، و تهذيب نفوس، و تربيت معنوى انسان، و پاكى قلب و بيدارى دل و تقويت ايمان و اراده، و تحكيم پايه هاى تقوا در دل و جان انسان دارد كه حتى با يك مرتبه آزمايش انسان آثار آن را به روشنى در خود احساس مى كند.

و به همين دليل علاوه بر آيات قرآن در روايات اسلامى نيز تأكيد فراوان روى آن

ص: 212

شده است.

از جمله در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: ان من روح الله تعالى ثلاثة: التهجد بالليل و افطار الصائم، و لقاء الاخوان: سه چيز از عنايات مخصوص الهى است:

عبادت شبانه (نماز شب) و افطار دادن به روزه داران، و ملاقات برادران مسلمان.

و در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم كه در تفسير آيه إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ (كارهاى نيك اثر كارهاى بد را از بين مى برد) فرمود: صلاة الليل تذهب بذنوب النهار: نماز شب گناهان روز را از بين مى برد.

(به فصل نماز شب در بخش اخبار مراجعه شود.)

48- نماز و عبادت شبانه پابرجاتر است!

مزمل: 6 إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا (6) مسلّماً نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامت تر است!

7 إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا (7) و تو در روز تلاش مستمر و طولانى خواهى داشت!

8 وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا (8) و نام پروردگارت را ياد كن و تنها به او دل ببند!

9 رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا (9) همان پروردگار شرق و غرب كه معبودى جز او نيست، او را نگاهبان و وكيل خود انتخاب كن.

10 وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا (10) و در برابر آنچه آنها (دشمنان) مى گويند شكيبا باش و به طرزى شايسته از آنها دورى نما.

تفسير: تأثير نيايش در دل شب

اين آيات همچنان به بحث پيرامون عبادت شبانه، و آموزشهاى معنوى در پرتو تلاوت قرآن در دل شب، ادامه مى دهد، و در حقيقت به منزله بيان دليلى است براى آنچه در آيات قبل آمده است، مى فرمايد: اين دستور عبادت و تلاوت شبانه به خاطر آن است كه برنامه (عبادت و تعليم) شب پابرجاتر و با استقامت تر است

ص: 213

(إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا).

ناشئة از ماده نشى ء (بر وزن نثر) به معنى حادثه است و در اينكه منظور از آن در اينجا چيست سه تفسير براى آن ذكر شده: نخست اينكه منظور ساعات شب است كه يكى بعد از ديگرى حادث مى گردد، يا خصوص ساعات آخر شب و سحرگاه.

ديگر اينكه منظور برنامه قيام براى نماز و عبادت و تلاوت قرآن است همانگونه كه در حديثى از امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: هى القيام فى آخر الليل الى صلاة الليل: منظور قيام در آخر شب براى نماز شب است.

و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه آمده: قيامه عن فراشه لا يريد الا الله: منظور برخاستن از بستر است كه هدفى جز خدا نداشته باشد.

سوم اينكه منظور آن حالات معنوى و روحانى و نشاط و جذبه ملكوتى است كه در دل و جان انسان در اين ساعات مخصوص شب به وجود مى آيد كه آثارش در روح انسان عميقتر و دوامش بيشتر است.

البته اين تفسير و تفسير قبل از آن لازم و ملزوم يكديگرند و مناسب است كه هر دو در معنى آيه جمع باشد.

وطئا در اصل به معنى گام نهادن و همچنين به معنى توافق كردن است.

تعبير به اشد وطئا يا به معنى مشقت و زحمتى است كه قيام و عبادت شبانه دارد، و يا به معنى تاثيرات ثابت و راسخى است كه در پرتو اين عبادات در روح و جان انسان پيدا مى شود (البته معنى دوم مناسب تر است).

اين احتمال نيز وجود دارد كه به معنى توافق بيشترى است كه در اين لحظات در ميان قلب و چشم و گوش انسان و بسيج همه آنها در مسير عبادت پيدا مى شود.

اقوم از ماده قيام به معنى پابرجاتر و صافتر است، و قيل به معنى سخن گفتن است كه در اينجا اشاره به ذكر خدا و تلاوت قرآن است.

رويهمرفته اين آيه از آياتى است كه با تعبيرات پرمحتوايش رساترين سخن را در باره عبادت شبانه و نيايش سحرگاهان، و راز و نياز با محبوب، در ساعاتى كه اسباب فراغت خاطر از هر زمان فراهم تر است، و همچنين تاثير آن در تهذيب نفس، و پرورش روح و جان انسانى، بيان كرده است، و نشان مى دهد كه روح آدمى در آن

ص: 214

ساعات آمادگى خاصى براى نيايش و مناجات و ذكر و فكر دارد.

در آيه بعد مى افزايد: اين به خاطر آن است كه در روز تلاش و كوشش مستمر و فراوانى خواهى داشت (إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا).

دائما مشغول هدايت خلق و ابلاغ رسالت پروردگار، و حل مشكلات زندگى جمعى و فردى هستى، و مجال كافى براى عبادت و نيايش حاصل نمى شود، بنابر اين عبادت شبانه را جانشين آن كن.

احتمال ديگرى كه در تفسير آيه وجود دارد و از جهاتى جالبتر، و با آيات قبل و بعد هماهنگ تر است اين است كه مى فرمايد: چون در طول روز وظائف سنگين و تلاش و كوشش فراوان بر دوش دارى، بايد با عبادت شبانه خود را تقويت كنى، و آمادگى لازم براى اين فعاليتهاى بزرگ و گسترده را از آن قيام شب به دست آورى.

سبح (بر وزن مدح) در اصل به معنى حركت و رفت و آمد است و گاه به شنا كردن نيز اطلاق مى گردد، چرا كه حركات مداومى دارد.

گوئى جامعه انسانى را به اقيانوس بيكرانى تشبيه مى كند كه گروه كثيرى در آن در حال غرق شدن مى باشند، امواج خروشانش به هر سو حركت مى كند كشتيهاى سرگردان در آن پناهگاهى مى جويند، و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم تنها منجى غريق در اين دريا، و قرآنش تنها كشتى نجات در اين اقيانوس است.

اين شناگر بزرگ بايد با عبادات شبانه خود را براى اين ماموريت و رسالت عظيم روزانه آماده سازد.

بعد از دستور قيام عبادت شبانه و اشاره اجمالى به آثار عميق آن به ذكر پنج دستور كه مكمل آن است پرداخته مى فرمايد: نام پروردگارت را ياد كن و اذكر اسم ربك مسلم است منظور تنها ذكر نام نيست، بلكه توجه به معنى است چرا كه ياد لفظى مقدمه ياد قلبى است، و ذكر قلبى روح و جان را صفا مى بخشد، و نهال معرفت و تقوا را در دل آبيارى مى كند.

تعبير به رب اشاره به اين است كه هر گاه نام مقدس او را مى برى توجه به نعمتهاى بى پايان و تربيت مستمر او نسبت به خويش داشته باش.

يكى از مفسران براى ذكر پروردگار مراحلى بيان كرده: مرحله اول ذكر نام او است

ص: 215

كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده.

در مرحله بعد نوبت به يادآورى ذات پاك او در قلب مى رسد، كه در آيه 205 سوره اعراف ذكر شده است وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف ياد كن.

سرانجام مرحله سوم فرا مى رسد، در اين مرحله از مقام ربوبيت خداوند فراتر مى رود و به مقام مجموعه صفات جمال و جلال خدا كه در الله جمع است مى رسد چنانكه در آيه 41 سوره احزاب مى فرمايد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را بسيار ياد كنيد.

و به اين ترتيب اين ذكر همچنان ادامه مى يابد و مرحله به مرحله تكامل پيدا مى كند و صاحب آن را با خود به اوج كمال مى برد. در

دستور دوم مى فرمايد: دل به خدا ببند و از غير او قطع اميد كن و خالصانه به عبادتش برخيز (وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا).

تبتل از ماده بتل (بر وزن حتم) در اصل به معنى انقطاع است، و لذا به مريم بتول گفته شده، چرا كه هيچ همسرى براى خود انتخاب نكرده بود، و اگر به بانوى اسلام فاطمه زهرا عليها السلام نيز بتول گفته مى شود به خاطر اين است كه او از زنان عصر خود از نظر اعمال و رفتار و معرفت جدا و برتر، و به حالت انقطاع الى الله رسيده بود.

به هر حال تبتل آن است كه انسان با تمام قلبش متوجه به خدا گردد، و از ما سوى الله منقطع شود، و اعمالش را فقط به خاطر او بجا آورد و غرق در اخلاص گردد.

و اگر در روايت از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده: لا رهبانية، و لا تبتل فى الاسلام در اسلام نه رهبانيت است و نه تبتل اشاره به اين است كه ترك دنيا به آن معنى كه در ميان راهبان مسيحى معمول است در اسلام وجود ندارد آنها براى ترك دنيا هم ازدواج را ترك مى كنند، و هم هر گونه فعاليت اجتماعى را، اما يك مسلمان واقعى در عين اينكه در قلب اجتماع زندگى مى كند تمام توجهش به خدا است.

در بعضى از روايات، از ائمه معصومين نقل شده كه تبتل به معنى بلند كردن دست در نماز است ولى روشن است كه اين در حقيقت بيان يكى از مظاهر اخلاص و انقطاع الى الله مى باشد.

ص: 216

به هر حال آن ياد پروردگار و اين اخلاص سرمايه عظيم مردان خدا در برنامه سنگين هدايت خلق است. سپس به

سومين دستور پرداخته مى افزايد: همان پروردگار مشرق و مغرب كه معبودى جز او نيست، او را وكيل و حافظ و ياور خود انتخاب كن (رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا).

در اينجا بعد از مرحله ذكر الله و اخلاص مرحله توكل و واگذارى همه كارها به خدا فرا مى رسد، خداوندى كه مشرق و مغرب عالم، يعنى مجموعه جهان هستى در زير سيطره حكومت و ربوبيت او قرار دارد، و تنها معبود شايسته پرستش او است، اين تعبير در حقيقت به منزله دليلى است براى موضوع توكل بر خدا، چگونه انسان بر او توكل نكند، و كار خويش را به او نسپارد، در حالى كه در پهنه جهان هستى غير از او حاكم و فرمانروا و منعم و مربى و معبود نيست. و بالاخره در

چهارمين و پنجمين دستور مى فرمايد: در برابر آنچه دشمنان مى گويند صابر و شكيبا باش، و از آنها دورى كن، اما دورى شايسته و جميل (وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا).

و به اين ترتيب در اينجا مقام صبر و هجران فرا مى رسد، چرا كه در مسير دعوت به سوى حق، بدگوئى دشمنان، و ايذاء و آزار آنان، فراوان است، و اگر باغبان بخواهد گلى را بچيند بايد در برابر زبان خار صبر و تحمل داشته باشد.

بعلاوه گاهى در اينجا بى اعتنائى و دورى لازم است، تا هم از شرشان در امان بماند و هم درسى از اين طريق به آنان بدهد، ولى اين هجران و دورى نبايد به معنى قطع برنامه هاى تربيتى، و تبليغ و دعوت به سوى خدا باشد.

به اين ترتيب آيات فوق نسخه جامع و كاملى به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و تمام كسانى كه در خط او گام بر مى دارند مى دهد كه از عبادات شبانه و نيايش پروردگار در سحرگاهان، مدد بگيرند، و سپس اين نهال را با آب ياد خدا و اخلاص و توكل و صبر و هجران جميل، آبيارى كنند، چه نسخه جامع و جالبى؟!

تعبير به رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ (خداوند مشرق و مغرب) اشاره به حاكميت و ربوبيت او بر تمام جهان هستى است، همانگونه كه در تعبيرات روزمره مى گوئيم:

ص: 217

فلانكس شرق و غرب زمين را در سيطره خود قرار داد، يعنى تمام روى زمين را، نه فقط نقطه مشرق و مغرب.

هجر جميل (دورى و جدائى شايسته) همانگونه كه اشاره كرديم به معنى هجران توأم با دلسوزى و دعوت و تبليغ به سوى حق است، كه يكى از روشهاى تربيتى در مقطع هاى خاصى محسوب مى شود، و هرگز منافات با مسأله جهاد در مقطع هاى ديگر ندارد كه هر كدام جائى و هر نكته مقامى دارد، و به تعبير ديگر اين دورى، بى اعتنائى نيست، بلكه خود نوعى اعتنا است و به هر حال اينكه بعضى حكم آيه فوق را منسوخ با آيات جهاد دانسته اند صحيح نيست.

مرحوم طبرسى در مجمع البيان در ذيل آيه مى گويد: و فى هذا دلالة على وجوب الصبر على الاذى، لمن يدعو الى الذين و المعاشرة باحسن الاخلاق و استعمال الرفق ليكونوا اقرب الى الاجابة: اين آيه دلالت مى كند كه مبلغين اسلام، و دعوت كنندگان به سوى قرآن، بايد در مقابل نا ملائمات شكيبائى پيشه كنند، و با حسن خلق، و مدارا، با مردم معاشرت نمايند، تا سخنان آنها زودتر پذيرفته شود.(1)

49- نصف يا ثلث شب را به پا مى خيزيد

مزمل: 20 إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا (19) إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (20) مزمل

: 20 پروردگارت مى داند كه تو و گروهى از آنها كه با تو هستندنزديك دو سوم از شب يا نصف يا ثلث آن را به پا مى خيزند؛ خداوند شب و روز را اندازه گيرى


1- تفسير نمونه ج: 25 ص: 161 ببعد.

ص: 218

مى كند؛ او مى داند كه شما نمى توانيد مقدار آن را (به دقّت) اندازه گيرى كنيد (براى عبادت كردن)، پس شما را بخشيد؛ اكنون آنچه براى شما ميسّر است قرآن بخوانيد او مى داند بزودى گروهى از شما بيمار مى شوند، و گروهى ديگر براى به دست آوردن فضل الهى (و كسب روزى) به سفر مى روند، و گروهى ديگر در راه خدا جهاد مى كنند (و از تلاوت قرآن بازمى مانند)، پس به اندازه اى كه براى شما ممكن است از آن تلاوت كنيد و نماز را بر پا داريد و زكات بپردازيد و به خدا «قرض الحسنه» دهيد [/ در راه او انفاق نماييد] و (بدانيد) آنچه را از كارهاى نيك براى خود از پيش مى فرستيد نزد خدا به بهترين وجه و بزرگترين پاداش خواهيد يافت؛ و از خدا آمرزش بطلبيد كه خداوند آمرزنده و مهربان است!

تفسير: هر چه براى شما امكان دارد قرآن بخوانيد

ن آيه كه طولانى ترين آيات اين سوره است مشتمل بر مسائل بسيارى است كه محتواى آيات گذشته را تكميل مى كند.

در اينكه اين آيه ناسخ دستور آيات آغاز اين سوره است، يا توضيح و تفسيرى براى آن، و همچنين در اينكه آيا اين آيه در مكه نازل شده يا در مدينه؟ در ميان مفسران سخت گفتگو است.

پاسخ اين سؤالها بعد از تفسير آيه روشن خواهد شد.

نخست مى فرمايد: پروردگارت مى داند كه تو و گروهى از كسانى كه با تو هستند نزديك دو سوم از شب يا نصف يا ثلث آن را به پا مى خيزند، چگونه خداوند از آن آگاه نيست در حالى كه اندازه گيرى شب و روز به وسيله او است (إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ).

اشاره به همان دستورى است كه در آغاز سوره به پيامبر داده شده، تنها

چيزى كه در اينجا اضافه دارد اين است كه گروهى از مؤمنان نيز در اين عبادت شبانه، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را همراهى مى كردند (به عنوان يك حكم استحبابى و يا احتمالا يك حكم وجوبى زيرا شرائط آغاز اسلام ايجاب مى كرد كه آنها با تلاوت قرآن كه مشتمل بر انواع درسهاى عقيدتى و عملى و اخلاقى است و همچنين

ص: 219

عبادات شبانه خود را بسازند و آماده تبليغ اسلام و دفاع از آن گردند).

ولى به گونه اى كه از بعضى روايات استفاده مى شود جمعى از مسلمانان در نگهداشتن حساب ثلث و نصف و دو ثلث گرفتار اشكال و دردسر مى شدند (چرا كه وسيله سنجش زمان در آن عصر وجود نداشت) و به همين جهت ناچار احتياط مى كردند، و اين امر سبب مى شد كه گاه تمام شب را بيدار بمانند، و مشغول عبادت باشند، تا آنجا كه پاهاى آنها به خاطر قيام شبانه ورم كرد! لذا خداوند اين حكم را بر آنها تخفيف داد و فرمود: او مى داند كه شما نمى توانيد مقدار مزبور را دقيقا اندازه گيرى كنيد، به همين جهت شما را بخشيد، اكنون آن مقدارى كه از قرآن براى شما ميسر است تلاوت كنيد (عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ).

لن تحصوه از ماده احصاء به معنى شماره كردن است، يعنى شما نمى توانيد دقيقا وقت شب را از نظر مقدار دو ثلث و نصف و يك ثلث تعيين كنيد، و به زحمت مى افتيد.

بعضى نيز گفته اند منظور اين است كه شما نمى توانيد بر اين كار در تمام ايام سال مداومت كنيد.

حتى امروز هم كه با وسائلى مى توان به موقع از خواب بيدار شد تعيين دقيق اين مقادير، در تمام طول سال، مخصوصا با تفاوت مستمر شب و روز، كار آسانى نيست.

جمله تاب عليكم را غالب مفسران به معنى تخفيف اين تكليف ذكركرده اند، نه به معنى توبه از گناه اين احتمال نيز وجود دارد كه وقتى حكم وجوب برداشته شود گناهى صورت نمى پذيرد، و در نتيجه همچون آمرزش الهى خواهد بود.

در اينكه منظور از جمله فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ آنچه از قرآن براى شما ميسر است بخوانيد چيست؟ گفتگو بسيار است: جمعى آن را به نماز شب تفسير كرده اند كه در لابلاى آن حتما آيات قرآن خوانده مى شود، و بعضى گفته اند منظور همان تلاوت قرآن است هر چند در اثناء نماز نباشد، سپس بعضى مقدار آن را به پنجاه آيه، و بعضى به يكصد آيه، و بعضى دويست آيه، تفسير كرده اند، ولى

ص: 220

هيچيك از اين اعداد دليل خاصى ندارد، بلكه مفهوم آيه اين است كه هر مقدارى كه انسان به زحمت نمى افتد از قرآن بخواند.

بديهى است منظور از تلاوت قرآن در اينجا تلاوتى است به عنوان درس و فراگيرى براى خودسازى و پرورش ايمان و تقوا.

سپس به بيان دليل ديگرى براى اين تخفيف پرداخته مى افزايد: خداوند مى داند كه گروهى از شما بيمار مى شوند، و گروهى ديگر براى تحصيل معاش و ابتغاء فضل الهى راهى سفر مى كردند، و گروه ديگرى در راه خدا جهاد مى كنند، و اين امور مانع از آن خواهد شد كه عبادات شبانه را در نصابى كه قبلا تعيين شده به طور مداوم انجام دهند (عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ).

و همين سبب ديگرى براى تخفيف اين برنامه است، لذا بار ديگر تكرار مى كند حال كه چنين است آن مقدار كه براى شما ممكن است و توانائى داريد در شب از قرآن تلاوت كنيد (فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ).

روشن است كه ذكر بيمارى، و مسافرتهاى ضرورى، و جهاد فى سبيل الله، به عنوان سه مثال براى عذرهاى موجه است، ولى منحصر به اينها نيست، منظور اين است چون خداوند مى داند شما گرفتار مشكلات مختلف زندگى در روز خواهيد شد، و اين مانع تداوم آن برنامه سنگين است، به شما تخفيف داده است.

اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه آيا اين حكم آنچه را كه در آغاز سوره آمده است نسخ مى كند؟ يا به صورت استثنائى براى آن است؟ ظاهر آيات نسخ حكم سابق مى باشد، در حقيقت لازم بود اين برنامه مدتى اجرا بشود و اجرا شد، و منظور از اين حكم كه جنبه موقت و فوق العاده داشت حاصل گرديد، و بعد از پايان اين مدت به صورت خفيف ترى باقى ماند، زيرا ظاهر آيه اين است كه به خاطر وجود معذورين اين حكم در باره همه تخفيف داده شده، نه فقط در باره گروه معذوران، و به اين ترتيب نمى تواند استثنا باشد بلكه بايد نسخ باشد (دقت كنيد) در اينجا سؤال ديگرى پيش مى آيد كه: آيا تلاوت مقدار ممكن از قرآن كه در اين آيه دو بار به آن امر شده، واجب است، يا جنبه مستحب دارد؟ بعضى گفته اند: مسلّماً

ص: 221

مستحب است، و بعضى احتمال وجوب داده اند، چرا كه تلاوت قرآن موجب آگاهى بر دلائل توحيد، و ارسال رسل، و اعجاز اين كتاب آسمانى، و فراگيرى ساير واجبات دين مى گردد، بنابر اين تلاوت قرآن مقدمه واجب است و واجب مى باشد ولى بايد توجه داشت كه در اين صورت لازم نيست قرآن را شبانه بخوانند، و يا در اثناء نماز شب، بلكه بر هر مكلفى واجب است كه به مقدار لازم براى تعليم و تربيت، و آگاهى بر اصول و فروع اسلام، و همچنين حفظ قرآن و رساندن آن به نسلهاى آينده تلاوت كند بدون اينكه وقت و زمان خاصى در آن مطرح باشد.

ولى حق اين است كه ظاهر امر در جمله فَاقْرَؤُا ... وجوب است چنانكه در اصول فقه بيان شده) مگر اينكه گفته شود اين امر به قرينه اجماع فقهاء بر عدم وجوب يك امر استحبابى است، و نتيجه اين مى شود كه در آغاز اسلام به خاطر وجود شرائطى اين تلاوت و عبادت شبانه واجب بوده، و بعد هم از نظر مقدار و هم از نظر حكم تخفيف داده شده، و به صورت يك حكم استحبابى آن هم به مقدار ميسور در آمده است، ولى به هر حال وجوب نماز شب بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم تا آخر عمر ثابت ماند (به قرينه ساير آيات قرآن و روايات).

در روايتى از امام باقر عليه السلام نيز مى خوانيم: حكم مربوط به دو ثلث از شب، يا نيمى از آن، و يا ثلث آن، منسوخ شده، و به جاى آن فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ قرار گرفته است.

قابل توجه اينكه سه نوع عذر در آيه مورد بحث ذكر شده كه يكى جنبه جسمانى دارد (بيمارى) و ديگرى جنبه مالى دارد (مسافرت براى كسب و كار) و سومى جنبه دينى دارد (جهاد فى سبيل الله) و لذا بعضى گفته اند از اين آيه استفاده مى شود كه تلاش براى معاش همرديف جهاد فى سبيل الله است! و نيز اين جمله را دليلى دانسته اند بر اينكه خصوص اين آيه در مدينه نازل شده، چرا كه وجوب جهاد در مكه نبود، ولى با توجه به اينكه مى فرمايد سَيَكُونُ (به زودى خواهد بود) ممكن است اين جمله خبر از تشريع جهاد در آينده باشد، يعنى چون عذرهائى در حال داريد و عذرهائى در آينده براى شما پيدا مى شود، اين حكم به صورت دائمى در نيامد، و به اين صورت با مكى بودن آيه منافات ندارد.

ص: 222

سپس به چهار دستور ديگر در پايان اين آيه اشاره كرده، و برنامه خودسازى ارائه شده را به اين وسيله تكميل مى كند، مى فرمايد: نماز را بر پا داريد، و زكات را ادا كنيد، و از طريق انفاقهاى مستحبى به خداوند قرض الحسنه دهيد، و بدانيد آنچه را از كارهاى خير براى خود از پيش مى فرستيد آن را نزد خداوند به بهترين وجه بزرگترين، پاداش خواهيد يافت.

(وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً).

و استغفار كنيد، و از خداوند آمرزش بطلبيد كه خداوند غفور و رحيم است (وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

اين چهار دستور (نماز، زكات، انفاقهاى مستحبى، و استغفار) به ضميمه دستور تلاوت و تدبر در قرآن كه در جمله هاى قبل آمده بود مجموعا يك برنامه كامل خودسازى را تشكيل مى دهد كه در هر عصر و زمان به خصوص در آغاز اسلام تأثير انكارناپذيرى داشته و دارد.

منظور از نماز در اينجا نمازهاى واجب پنجگانه و منظور از زكات زكات واجب است، منظور از دادن قرض الحسنه به خداوند همان انفاقهاى مستحبى است، و اين بزرگوارانه ترين تعبيرى است كه در اين زمينه تصور مى شود، چرا كه مالك تمام ملكها، از كسى كه مطلقا چيزى از خود ندارد قرض مى طلبد، تا از اين طريق او را تشويق به انفاق و ايثار و كسب فضيلت اين عمل خير كند، و از اين طريق تربيت شود و تكامل يابد.

ذكر استغفار در پايان اين دستورات ممكن است اشاره به اين باشد كه مبادا با انجام اين طاعات خود را انسان كاملى بدانيد و به اصطلاح طلبكار تصور كنيد، بلكه همواره بايد خود را مقصر بشمريد، و عذر به درگاه خدا آوريد، ورنه سزاوار خداونديش كس نتواند كه بجا آورد.

بعضى از مفسران معتقدند تكيه روى اين دستورات به خاطر آن است كه تصور نشود اگر تخفيفى در باره قيام شبانه و تلاوت قرآن قائل شده به ساير برنامه ها و دستورات دينى نيز سرايت مى كند بلكه آنها همچنان به قوت خود باقى است.

ص: 223

ضمنا ذكر زكات واجب را در اينجا دليل ديگرى بر مدنى بودن اين آيه گرفته اند، زيرا حكم زكات در مدينه نازل شد نه در مكه، ولى بعضى گفته اند اصل زكات در مكه نازل شد، اما نصاب و مقدارى براى آن بيان نگرديده بود، آنچه در مدينه تشريع شد مسأله نصاب و مقدار زكات بود.

نكته ها:

1- ضرورت آمادگى عقيدتى و فرهنگى

براى انجام كارهاى مهم اجتماعى مخصوصا ايجاد يك انقلاب وسيع و گسترده در تمام شؤون زندگى قبل از هر چيزى يك نيروى مصمم انسانى لازم است كه با اعتقاد راسخ، و آگاهى كامل، و تعليمات لازم فكرى و فرهنگى، و پرورشهاى اخلاقى، براى اين كار ساخته شده باشد.

و اين دقيقا كارى بود كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در مكه در سالهاى نخستين بعثت بلكه در تمام دوران عمرش انجام داد، و به همين دليل و به خاطر وجود همين زير بناى محكم، نهال اسلام به سرعت نمو كرد، و جوانه زد، و شاخ و برگ آورد.

آنچه در اين سوره آمده است نمونه زنده و بسيار گويائى از اين برنامه حساب شده است: دستور به عبادت دو سوم يا حداقل يك سوم از شب، آن هم توأم با تلاوت و دقت در آيات قرآن مجيد تاثير عجيبى در روح مسلمانان گذارد، و آنها را براى قبول قول ثقيل و سبح طويل آماده ساخت، اين حركتها و ناشئه هاى شبانه كه به تعبير قرآن اشد وطا و اقوم قيلا بود سرانجام كار خود را كرد، و گروهى اندك از توده هاى محروم و قشرهاى مستضعف و در بند چنان ساخته شدند كه شايستگى براى حكومت بر بخش عظيمى از جهان را پيدا كردند.

و امروز هم اگر ما مسلمانان بخواهيم عظمت و قدرت ديرين را باز يابيم، راه همين راه، و برنامه همين برنامه است، هرگز نبايد انتظار داشته باشيم با افرادى ضعيف و ناتوان از نظر تفكر و ايمان، افرادى كه پرورشهاى لازم فرهنگى و اخلاقى را نيافته اند سيطره يهود را از قلب كشورهاى اسلامى بر اندازيم، و دست زورگويان و ابر جنايتكاران را از ممالك اسلامى كوتاه كنيم اين سخنى است دامنه دار، اما آنجا كه كس است يك حرف بس است!

ص: 224

2- تلاوت قرآن همراه با تفكر

از روايات اسلامى به خوبى استفاده مى شود فضيلت تلاوت قرآن در زياد خواندن آن نيست، بلكه در خوب خواندن و تدبر و انديشه در آن است.

جالب اينكه در ذيل آيه فوق كه دستور مى دهد آنچه از قرآن براى شما ميسر است بخوانيد فاقرؤوا ما تيسر منه روايتى از امام على بن موسى الرضا عليهما السلام آمده است كه از جدش چنين نقل مى فرمايد: ما تيسّر منه لكم فيه خشوع القلب و صفاء السر!: آن مقدار بخوانيد كه در آن خشوع قلب و صفاى باطن و نشاط روحانى و معنوى باشد! چرا چنين نباشد در حالى كه هدف اصلى تلاوت، تعليم و تربيت است.

و روايات در اين زمينه بسيار است.

3- تلاش براى معاش همرديف جهاد

در آيه فوق- چنانكه ديديم- تلاش براى زندگى را در كنار جهاد فى سبيل الله قرار داده، و اين نشان مى دهد كه اسلام براى اين موضوع اهميت زيادى قائل است، چرا چنين نباشد در حالى كه يك ملت فقير و گرسنه و محتاج به بيگانه، هرگز استقلال و عظمت و سربلندى نخواهد يافت، و اصولا جهاد اقتصادى بخشى از جهاد با دشمن است.

در اين زمينه جمله اى از عبد الله بن مسعود صحابى معروف نقل شده است كه مى گويد: ايما رجل جلب شيئا الى مدينة من مدائن المسلمين، صابرا محتسبا، فباعه بسعر يومه، كان عند الله بمنزلة الشهداء، ثم قرأ و آخرون يضربون فى الارض ... هر كس متاعى را به يكى از شهرهاى مسلّماًنان ببرد، و زحمات خود را در اين راه براى خدا محسوب دارد، سپس آن را به قيمت عادلانه آن روز بفروشد چنين كسى در پيشگاه خدا به منزله شهيدان است سپس اين جمله از آيه آخر سوره مزمل را به عنوان شاهد تلاوت كرد: وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ.

خداوندا! به ما توفيق جهاد در تمام ابعادش مرحمت فرما.

بار الها! توفيق قيام شبانه و تلاوت قرآن كريم و ساختن خويشتن در پرتو اين نور آسمانى به همه ما لطف كن.

پروردگارا! جامعه اسلامى ما را با الهام از اين سوره پر محتوا به مقام شايسته و

ص: 225

عظمت ديرين برسان. آمين يا رب العالمين.(1)

50- سوگند به شب هنگامى كه پشت كند

مدثر: 33 كَلَّا وَ الْقَمَرِ (32) وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ (33) وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ (34) إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ (35) نَذِيراً لِلْبَشَرِ (36) لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ (37)

مدثر: 32- اينچنين نيست كه آنها تصور مى كنند، سوگند به ماه.

33 و به شب، هنگامى كه (دامن برچيند و) پشت كند،

34- و به صبح هنگامى كه چهره بگشايد.

35- كه آن (حوادث هولناك قيامت) از مسائل مهم است.

36- هشدار و انذارى است براى همه انسانها.

37- براى كسانى از شما كه مى خواهند تقدم جويند يا عقب بمانند (به سوى هدايت خيرات پيش روند يا نروند).

تفسير:

در ادامه بحث با منكران نبوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم، و انكار رستاخيز، در

اين آيات سوگندهاى متعددى ياد كرده و بر مسأله قيامت و رستاخيز و دوزخ و عذاب آن تاكيد مى نمايد.

مى فرمايد: چنين نيست كه آنها تصور مى كنند، سوگند به ماه (كلا و القمر).

كلا حرف ردع است، و معمولا براى نفى سخنانى كه طرف قبلا ذكر كرده مى باشد، و گاهى نيز براى نفى سخنان بعد است، و در اينجا به قرينه آيات گذشته پندار مشركان را كه منكر دوزخ و عذاب آن بودند، و عدد فرشتگان خازن جهنم را به باد سخريه مى گرفتند، نفى مى كند.

ذكر سوگند به ماه به خاطر آن است كه يكى از آيات بزرگ الهى است، هم از نظر خلقت، و هم گردش منظم، و هم نور و زيبائى، و هم تغييرات تدريجى كه خود تقويم زنده اى براى مشخص ساختن روزها است.


1- تفسير نمونه ج: 25 ص: 174 ببعد.

ص: 226

سپس مى افزايد: و سوگند به شب هنگامى كه پشت كند و دامن برچيند (و الليل اذا أدبر).

و قسم به صبح هنگامى كه نقاب از چهره برگيرد (وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ).

در واقع اين سه سوگند به يكديگر مربوط، و مكمل يكديگرند، زيرا مى دانيم:

جلوه گرى ماه در شبها است، و نور ماه به هنگام روز تحت الشعاع نور خورشيد است و مطلقا جلوه اى ندارد.

شب نيز گرچه آرام بخش است و خاموش، و هنگام راز و نياز عاشقان حق، اما اين شب تاريك آن زمان جالب است كه پشت كند و رو به صبح روشنى پيش رود و آخر سحرگاه باشد، و طلوع صبح كه پايانگر شب تاريك است از همه زيباتر و دل انگيزتر است كه هر انسانى را به وجد و نشاط مى آورد و غرق در نور و صفا مى كند.

اين سوگندهاى سه گانه در ضمن تناسبى با نور هدايت قرآن و پشت كردن ظلمات شرك و بت پرستى و دميدن سپيده صبحگاهان توحيد دارد.

بعد از بيان اين سوگندها به چيزى مى پردازد كه سوگند به خاطر آن ياد شده، مى فرمايد: مسلّماً حوادث هولناك قيامت و دوزخ و فرشتگان عذاب از مسائل مهم است (إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ).

ضمير در انها يا به سقر (دوزخ) برمى گردد، يا جنود و لشكريان پروردگار، و يا مجموعه حوادث قيامت، و هر كدام باشد عظمت آن روشن است.

سپس اضافه مى كند هدف از آفرينش دوزخ هرگز انتقامجوئى نيست، بلكه اين وسيله اى است براى انذار انسانها (نَذِيراً لِلْبَشَرِ).

تا همگان را بيم دهد، و از عذاب وحشتناكى كه در انتظار كافران و گنهكاران و دشمنان حق است برحذر دارد.

و سرانجام براى تاكيد بيشتر مى افزايد: اين انذار مخصوص گروه معينى نيست بلكه براى همه افراد بشر است براى كسانى از شما كه مى خواهند تقدم جويند، و به سوى خيرات و اطاعت فرمان خدا پيش روند، و چه آنها كه مايلند از اين قافله عقب بمانند (لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ).

هر كس راه تقدم را پيش گيرد خوشا به حال او، و هر كس راه تاخر و عقب گرد را

ص: 227

بپيمايد بدا به حال او.

بعضى نيز احتمال داده اند كه منظور از تقدم و تاخر در اينجا تقدم به سوى آتش دوزخ و تاخر از آن است.

و بعضى نيز گفته اند منظور تقدم نفس انسانى و تكامل او و يا انحطاط و تاخر او مى باشد.

معنى اول و سوم مناسبتر است و تفسير دوم چندان تناسبى ندارد.(1)

51- در شبانگاه براى او سجده كن

انسان: 26 فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً 24 وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا (25) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا (26) انسان:

24 اكنون كه چنين است در طريق تبليغ و اجراى احكام پروردگارت صابر و شكيبا باش از هيچ گنهكار و كافرى از آنها اطاعت مكن

25 و نام پروردگارت را هر صبح و شام به ياد آور.

26- و در شبانگاه براى او سجده كن، و مقدارى طولانى از شب، او را تسبيح گوى تفسير: پنج دستور مهم براى موفقيت در اجراى حكم خدا

پنج دستور مهم به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى دهد كه نخستين آن دعوت به صبر و استقامت است، مى فرمايد: اكنون كه چنين است در طريق تبليغ و اجراى احكام پروردگارت صابر و شكيبا باش (فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ).

از مشكلات و موانع راه و كثرت دشمنان و سرسختى آنها ترس و هراسى به خود راه مده، و همچنان به پيش حركت كن.

قابل توجه اينكه: دستور به استقامت را (با توجه به فاء تفريع در فاصبر) فرع بر نزول قرآن از سوى خدا مى گيرد، يعنى چون پشتيبان تو خدا است قطعا در اين راه استقامت كن، و تعبير به رب اشاره لطيف ديگرى به همين معنى است.

و در دومين دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از هر گونه سازش با منحرفان بر حذر داشته


1- تفسير نمونه ج: 25 ص: 245 ببعد.

ص: 228

مى گويد: از هيچ گنهكار و كافرى از آنها اطاعت مكن (وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً): در حقيقت اين حكم دوم تاكيدى است بر حكم اول چرا كه جمعيت دشمنان تلاش مى كردند كه از طرق مختلف پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در مسير باطل به سازش بكشانند، چنانكه نقل شده كه عتبة بن ربيعه و وليد بن مغيره به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى گفتند از دعوت خود باز گرد، ما آنقدر ثروت در اختيار تو مى گذاريم كه راضى شوى، و زيباترين دختران عرب را به همسرى تو در مى آوريم، و پيشنهادهاى ديگرى از اين قبيل، و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به عنوان يك رهبر بزرگ راستين بايد در برابر اين وسوسه هاى شيطانى، يا تهديداتى كه بعد از بى اثر ماندن اين تطميعات عنوان مى شود، صبر و استقامت به خرج دهد، نه تسليم تطميع گردد، و نه تهديد.

درست است كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هرگز تسليم نشد، ولى اين تأكيدى است بر اهميت اين موضوع در مورد آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم و سرمشقى است جاودانى براى ساير رهبران راه خدا.

گرچه بعضى از مفسران آثم را به عتبة بن ربيعه و كفور را به وليد بن مغيره يا ابو جهل كه هر سه از مشركان عرب بودند تفسير كرده اند، ولى روشن است كه آثم (گنهكار) و كفور (كافر و كفران كننده) مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه همه مجرمان و مشركان را شامل مى گردد، هر چند اين سه نفر از مصداقهاى روشن آن بودند.

اين نكته نيز قابل توجه است كه آثم مفهوم عامى دارد كه كفور را نيز شامل مى شود، بنابر اين ذكر كفور از قبيل ذكر خاص بعد از عام و براى تاكيد است.

ولى از آنجا كه صبر و استقامت در برابر هجوم اين مشكلات عظيم كار آسانى

نيست، و پيمودن اين راه را دو توشه خاصى لازم دارد، در آيه بعد مى افزايد: نام پروردگارت را هر صبح و شام به ياد آور (وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا).

و شبانگاه براى او سجده كن، و مقدار زيادى از شب او را تسبيح گوى (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا).

تا در سايه آن ذكر و اين سجده و تسبيح، نيروى لازم و قدرت معنوى و پشتوانه كافى براى مبارزه با مشكلات اين راه فراهم سازى.

ص: 229

بكرة (بر وزن نكته) به معنى آغاز روز است و اصيل نقطه مقابل آن يعنى شامگاهان و آخر روز است.

بعضى گفته اند اطلاق اين واژه بر آخر روز با توجه به اينكه از ماده اصل گرفته شده، به خاطر آن است كه آخر روز اصل و اساس شب را تشكيل مى دهد.

از بعضى از تعبيرات استفاده مى شود كه اصيل گاه به فاصله ميان ظهر و غروب اطلاق مى گردد (مفردات راغب).

و از بعضى ديگر بر مى آيد كه اصيل به اوائل شب نيز گفته مى شود، زيرا كه آن را به عشى تفسير كرده اند و عشى آغاز شب است چنانكه نماز مغرب و عشا را عشائين مى گويند، حتى از بعضى كلمات استفاده مى شود كه عشى از زوال ظهر تا صبح فردا را نيز شامل مى شود.

ولى با توجه به اينكه اصيل در آيه شريفه در مقابل بكرة (صبحگاهان) قرار گرفته، و بعد از آن نيز سخن از عبادت شبانه به ميان آمده، روشن مى شود

كه منظور همان طرف آخر روز است.

به هر حال اين دو آيه در حقيقت بيانگر لزوم توجه شبانه روزى و مستمر به ذات مقدس پروردگار است.

بعضى آنرا به خصوص نمازهاى پنجگانه، يا به اضافه نماز شب، يا خصوص نماز صبح و عصر و مغرب و عشا تفسير كرده اند، ولى ظاهر اين است كه اين نمازها مصداقهائى از اين ذكر مستمر الهى، و تسبيح و سجده در پيشگاه مقدس اوست.

تعبير به ليلا طويلا اشاره به اين است كه مقدار زيادى از شب را تسبيح خدا كن، در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليهما السلام در تفسير آن آمده كه در پاسخ اين سؤال كه منظور از اين تسبيح چيست؟ فرمود: منظور نماز شب است!.

ولى بعيد نيست كه اين تفسير نيز از قبيل بيان مصداق روشن باشد، چرا كه نماز شب در تقويت روح ايمان، و تهذيب نفوس، و زنده نگهداشتن اراده انسان در طريق اطاعت خدا، تاثير فوق العاده اى دارد.

در اينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه دستورهاى پنجگانه آيات فوق گرچه به صورت برنامه اى براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ذكر شده، ولى در حقيقت سرمشقى

ص: 230

است براى همه كسانى كه در مسير رهبرى معنوى و انسانى جامعه بشرى گام بر مى دارند.

آنها بايد بدانند بعد از اطمينان و ايمان كامل به هدف و رسالتى كه دارند لازم است صبر و استقامت پيشه كنند، و از انبوه مشكلات راه، وحشت نداشته باشند، چرا كه هدايت يك جمعيت به خصوص زمانى كه در مقابل انسان افراد ناآگاه و دشمنان لجوج وجود داشته باشند، هميشه توام با مشكلات عظيم بوده و هست،

و اگر صبر و استقامت رهبران نباشد هيچ رسالتى به ثمر نمى رسد.

و در مرحله بعد بايد در برابر وسوسه هاى شياطينى كه مصداق آثم و كفورند، و با انواع حيل و تزوير سعى در منحرف ساختن رهبران و پيشوايان مى كنند، تا رسالت آنها عقيم ماند، با كمال قدرت مقاومت كنند، نه فريب تطميع بخورند و نه واهمه اى از تهديد به خود راه دهند.

و در تمام مراحل براى كسب قدرت روحى، و نيروى اراده، عزم راسخ، و تصميم آهنين، هر صبح و شام به ياد خدا باشند، و پيشانى را بر درگاهش بسايند، مخصوصا از عبادتهاى شبانه و راز و نياز با او مدد گيرند كه اگر اين امور رعايت شود پيروزى حتمى است.

و اگر در پاره اى از مراحل مصيبت و شكستى رخ دهد در پرتو اين اصول مى توان آنها را جبران كرد، برنامه زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و دعوت و رسالت او سرمشق مؤثرى براى رهروان اين راه است.(1)

52- خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم.

نبأ: 10 وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً (9) وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً (10) وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً (11)

9- و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم.

10- و شب را پوششى (براى شما).

11- و روز را وسيله اى براى زندگى و معاش.


1- تفسير نمونه ج: 25 ص: 375 ببعد.

ص: 231

تفسير: همه از بهر تو سر گشته و فرمانبردار ...

در اين آيه به پديده خواب كه از مواهب بزرگ الهى بر انسان است اشاره كرده، مى فرمايد: ما خواب شما را مايه آرامش و آسايش شما قرار داديم (وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً).

سبات از ماده سبت (بر وزن وقت) در اصل به معنى قطع نمودن است، و سپس به معنى تعطيل كار به منظور استراحت آمده، و اينكه روز شنبه در لغت عرب يوم السبت ناميده شده، به خاطر آن است كه اين نامگذارى متاثر از برنامه هاى يهود بوده كه روز شنبه را روز تعطيلى مى دانستند.

تعبير به سبات اشاره لطيفى به تعطيل قسمتهاى قابل توجهى از فعاليتهاى جسمى و روحى انسان در حال خواب است، و همين تعطيل موقت سبب استراحت و بازسازى اعضاى فرسوده، و تقويت روح و جسم، و تجديد نشاط انسان، و رفع هرگونه خستگى و ناراحتى، و بالاخره آمادگى براى تجديد فعاليت ميشود.

با اينكه يك سوم زندگى انسان را خواب فرا گرفته، و هميشه انسان با اين مسأله مواجه بوده، هنوز اسرار خواب به خوبى شناخته نشده است، و حتى اينكه چه عامل سبب مى شود كه در لحظه معينى بخشى از فعاليتهاى مغزى از كار بيفتد، و سپس پلك چشمها بر هم آمده، و تمام اعضاى تن در سكون و سكوت فرو رود، هنوز به درستى روشن نيست! ولى اين مسأله روشن است كه خواب نقش عظيمى در سلامت انسان دارد، و به همين دليل پزشكان روانى تلاش مى كنند كه خواب بيماران خود را به صورت عادى تنظيم كنند، چرا كه بدون آن، تعادل روانى آن ممكن نيست.

افرادى كه به صورت طبيعى نمى خوابند افرادى پژمرده، عصبانى، افسرده، غمگين و ناراحتند، و به عكس كسانى كه از خواب معتدلى بهره مندند به هنگامى كه بيدار مى شوند نشاط و توان فوق العاده اى در خود مى بينند.

مطالعه بعد از يك خواب آرام بخش بسيار سريع پيش مى رود، و كارهاى فكرى و جسمى بعد از چنين خوابى هميشه قرين موفقيت است، و اينها همه بيانگر نقش پر اهميت خواب در زندگى انسان است.

ص: 232

كمتر شكنجه اى براى انسان به اندازه بى خوابى اجبارى و اضطرارى

دردناك و جانكاه است و تجربه نشان داده تحمل انسان در برابر بى خوابى بسيار كم است، و بعد از مدت كوتاهى سلامت خود را از دست مى دهد و بيمار مى شود.

البته آنچه درباره اهميت خواب گفته شد، منظور از آن يك خواب متعادل و مناسب است و گرنه پر خوابى مانند پرخورى از صفات زشت و موجب بيماريهاى مختلف است.

و عجب اينكه مقدار خواب طبيعى براى انسانها يكسان نيست، و هيچگونه حد معينى براى آن نمى توان در نظر گرفت و لذا هر كس بايد با تجربه نياز خويش را به خواب با توجه به ميزان فعاليتهاى جسمى و روحى خود دريابد.

و عجيب تر اينكه به هنگام بروز حوادث سخت كه انسان ناچار است مدتها بيدار بماند مقاومت انسان در برابر بى خوابى موقتا افزايش مى يابد، خواب از سر انسان مى پرد، و گاه به حداقل لازم يعنى يك يا دو ساعت مى رسد، ولى بسيار ديده شده كه اين كمبود به هنگام عادى شدن اوضاع جبران مى گردد، و جسم و روح انسان طلب خود را از خواب باز مى ستاند!.

البته به ندرت كسانى يافت مى شوند كه ماهها پشت سر هم بيدار بمانند، و لحظه اى خواب به چشمانشان نرود، و به عكس افرادى هستند كه حتى در موقع راه رفتن در كوچه و خيابان و حتى موقعى كه با شما سخن مى گويند خواب به آنها دست مى دهد و اگر كسى همراه آنها نباشد خطرناك است، ولى اين افراد مسلّماً افراد سالمى نيستند، و خواه ناخواه گرفتار ضايعات جسمى و روحى مى گردند.

خلاصه اين تحول و دگرگونى عجيبى كه به نام خواب در انسان پيدا مى شود شگفتيهاى زيادى دارد كه آن را شبيه يك معجزه مى كند.

گرچه آيه فوق ناظر به خواب به عنوان يك نعمت الهى است، ولى از آنجا كه خواب شباهتى به مرگ و بيدارى شباهتى به رستاخيز دارد، مى تواند اشاره اى به اين مطلب نيز باشد.

سپس در رابطه با مسأله خواب سخن از موهبت شب به ميان آورده، مى فرمايد: ما شب را پوششى قرار داديم (وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً).

ص: 233

و بلافاصله مى افزايد: و روز را وسيله اى براى زندگى قرار داديم (وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً).

به عكس آنچه ثنويين (دو گانه پرستان) بر اثر بى اطلاعى از اسرار آفرينش مى پنداشتند كه نور و روشنائى روز نعمت است، و ظلمت و تاريكى شب شر و عذاب، و براى هر كدام خالقى قائل بودند، يكى را از يزدان و ديگرى را از اهريمن مى دانستند، با كمى دقت روشن مى شود كه هر يك در جاى خود نعمتى است بزرگ و سرچشمه نعمتهائى ديگر.

مطابق آيات فوق پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمين، و تمام موجودات زنده اى كه روى آن زيست مى كنند، فعاليتهاى خسته كننده زندگى را به حكم اجبار تعطيل مى كند، و تاريكى را كه مايه سكون و آرامش و استراحت است بر همه چيز مسلط مى سازد، تا اندامهاى فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجديد نشاط كند، چرا كه خواب آرام جز در تاريكى ميسر نيست.

از اين گذشته با فرو افتادن پرده شب، نور آفتاب بر چيده مى شود كه اگر به طور مداوم بتابد تمام گياهان و حيوانات را مى سوزاند، و زمين جاى زندگى نخواهد بود! به همين دليل قرآن مجيد كرارا روى اين مسأله تكيه كرده، در يك جا مى فرمايد:

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ: بگو به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاويدان كند، چه كسى غير از خدا است كه شب براى شما آورد تا در آن آرامش يابيد؟! (قصص 72) و به دنبال آن مى فرمايد: وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ: از رحمت او است كه براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش يابيد، و هم براى بهره گيرى از فضل خدا تلاش كنيد

(قصص 73). در فصل تشريح آيه مطالبى دراين باره گذشت.

قابل توجه اينكه در قرآن مجيد به بسيارى از موضوعات مهم يكبار قسم ياد شده، در حالى كه به شب هفت بار سوگند ياد شده است! و مى دانيم سوگند به امور مهم ياد مى شود، و اين خود نشانه اهميت پرده ظلمت شب است.

آنها كه شب را با نور مصنوعى روشن مى سازند، و تمام شب را بيدارند و بجاى آن

ص: 234

روز را مى خوابند، افرادى رنجور و ناسالم و فاقد نشاط مى باشند.

در روستاها كه به عكس شهرها شب را زود مى خوابند، و صبح زود برمى خيزند مردمى سالمتر زندگى مى كنند.

شب منافع جنبى نيز دارد چرا كه سحرگاهانش بهترين وقت براى راز

و نياز به درگاه محبوب، و عبادت و خودسازى و تربيت نفوس است، همانگونه كه قرآن مجيد در توصيف پرهيزگاران مى گويد: وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ آنها در سحرگاهان استغفار مى كنند (ذاريات- 18).

روشنائى روز نيز خود نعمتى است بى نظير، جنب و جوش و حركت مى آفريند، انسان را براى كار و تلاش آماده مى سازد، گياهان را در پرتو نور خود مى روياند، و حيوانات در پرتو آن رشد مى كنند، و به حق تعبير بالا كه مى فرمايد: روز را وسيله معاش و زندگى شما قرار داديم تعبيرى است از هر نظر رسا كه نياز به شرح و توصيف ندارد.

آخرين سخن اينكه آمد و شد شب و روز و نظام دقيق تغييرات تدريجى آنها يكى از آيات خلقت و نشانه هاى خدا است، بعلاوه سرچشمه پيدايش يك تقويم طبيعى براى نظام بندى زمانى زندگى انسانها محسوب مى شود.(1)

53- قسم به شب وقتى كه به آخر رسد

تكوير: 17 وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ (17) وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ (18) تكوير: 17 و قسم به شب، هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد،

17- و قسم به شب هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد،

18- و صبح هنگامى كه تنفس كند،

قسم به شب هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد (وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ).

عسعس از ماده عسعسة در اصل به معنى تاريكى رقيق است و از آنجا كه در ابتدا و انتهاى شب تاريكى رقيقتر مى شود اين معنى در مورد روى آوردن يا پشت كردن


1- تفسير نمونه ج: 26 ص: 14 ببعد.

ص: 235

شب به كار مى رود، و اطلاق كلمه عسس به مأموران شب گرد نيز به همين مناسبت است.

اين واژه در اينجا به قرينه آيه بعد كه سخن از صبح مى گويد منظور همان پايان گرفتن شب است، و در حقيقت شبيه سوگندى است كه در آيه 33 سوره مدثر آمده وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ.

اصولا شب همانگونه كه قبلا اشاره كرده ايم يكى از مواهب بزرگ الهى است، هم مايه آرامش روح و جسم است، و هم سبب تعديل حرارت آفتاب و ادامه حيات موجودات، ولى تكيه روى پايان شب ممكن است به خاطر اين باشد كه رو به سوى روشنائى و نور مى رود، و از اين گذشته بهترين زمان براى نيايش و عبادت پروردگار است، و آغاز حركت و جنبش در عالم حيات.

و سر انجام به سراغ سومين و آخرين قسم رفته، مى فرمايد: و سوگند به صبح هنگامى كه تنفس كند! (وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ).

چه تعبير جالبى؟ صبح را به موجود زنده اى تشبيه كرده كه نخستين تنفسش با طلوع سپيده آغاز مى شود، و روح حيات در همه موجودات مى دمد، گوئى در زير دست و پاى لشكر زنگى شب نفسش بريده بود، و با درخشيدن اولين شعاع نور از زير چنگال او آزاد مى شود و نفس تازه مى كند!.

اين تعبير شبيه تعبيرى است كه در سوره مدثر بعد از سوگند به شب آمده است كه مى فرمايد: وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ: سوگند به صبح هنگامى كه نقاب از چهره بر گيرد گوئى ظلمت شب همچون نقاب سياهى بر صورت صبح افتاده، به هنگام سپيده دم نقاب را كنار مى زند و چهره نورانى و پر فروغ خود را كه نشانه زندگى و حيات است به جهانيان نشان دهد.(1)

54- سوگند به شب و آنچه را جمع آورى مى كند

انشقاق: 17 فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (16) وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ


1- تفسير نمونه ج: 26 ص: 188 ببعد.

ص: 236

16- سوگند به شفق!

17- و سوگند به شب و آنچه را جمع آورى مى كند.

لا در جمله فلا اقسم زائده و براى تاكيد است، هر چند بعضى احتمال داده اند كه براى نفى باشد، يعنى سوگند ياد نمى كنم، به خاطر اينكه مطلب عيان است و حاجتى به سوگند ندارد، و يا اينكه مطلب بقدرى مهم است كه درخور اين سوگندها نيست، و يا اينكه اين امورى كه به آن سوگند ياد شده است آنقدر اهميت دارد كه سزاوار است به آن قسم ياد نشود.

ولى معنى اول (زائده و تأكيد بودن) از همه مناسبتر است.

شفق به گفته راغب در مفردات آميخته شدن روشنائى روز به تاريكى شب است، و لذا واژه اشفاق به معنى توجه و عنايت آميخته با ترس به كار مى رود، فى المثل هر گاه انسان نسبت به كسى علاقه داشته باشد و در عين حال از حوادثى در باره او بيمناك گردد به اين حالت اشفاق گويد و آن شخص را مشفق.

ولى فخر رازى معتقد است كه واژه شفق در اصل به معنى رقت و نازكى است، و لذا به لباس بسيار نازك شفق مى گويند و حالت شفقت به همان حالت رقت قلب اطلاق مى شود (ولى گفته راغب صحيحتر به نظر مى رسد).

به هر حال منظور از شفق در اينجا همان روشنى آميخته با تاريكى در آغاز شب است، و از آنجا كه در آغاز شب نخست سرخى كمرنگى در افق مغرب پيدا مى شود و بعد جاى خود را به سفيدى مى دهد، اختلاف شده است

كه آيا شفق به آن سرخى اطلاق مى شود، يا سفيدى، مشهور و معروف در ميان علما و دانشمندان و مفسران همان معنى اول است كه در اشعار نيز روى آن تكيه شده است، و شفق را به دماء الشهداء (خون شهيدان) تشبيه كرده اند.

ولى بعضى معنى دوم را انتخاب كرده اند كه بسيار ضعيف به نظر مى رسد، به خصوص اينكه اگر ريشه لغوى اين واژه را رقت بدانيم تناسب با همان سرخى كمرنگ كه نور رقيق آفتاب است دارد.

به هر حال از آنجا كه ظهور شفق خبر از يك حالت تحول و دگرگونى عميق در جهان مى دهد، و اعلام پايان روز و آغاز شب است، بعلاوه جلوه و زيبائى خاصى دارد،

ص: 237

و از همه گذشته وقت نماز مغرب است، خداوند به آن سوگند ياد فرموده تا همگان را وادار به انديشه در اين پديده زيباى آسمانى كند.

و اما سوگند به شب به خاطر آثار و اسرار زيادى است كه در آن نهفته شده و در گذشته مشروحا از آن سخن گفته ايم.

تعبير به ما وسق با توجه به اينكه وسق به معنى جمع كردن پراكنده هاست اشاره به بازگشت انواع حيوانات و پرندگان و حتى انسانها به خانه ها و لانه هاى خود به هنگام شب است، كه نتيجه آن آرامش و آسايش عمومى جانداران مى باشد، و يكى از اسرار و آثار پر اهميت شب محسوب مى شود، چنانكه در آيه 61 سوره غافر مى خوانيم: اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ: خداوند كسى است كه شب را براى شما آفريد تا در آن آرامش و سكون پيدا كنيد.

و از اينجا روشن مى شود كه تعبير به إِذَا اتَّسَقَ كه از همان ماده است نيز به معنى جمع و جور شدن و در اينجا به معنى كمال نور ماه در شب چهاردهم است و مى دانيم كه ماه در اين حالت جلوه فوق العاده اى دارد كه تمام چشمها را به سوى خود جلب مى كند، نور و فروغ آن صفحه زمين را روشن مى كند، روشنائى كمرنگى كه مزاحم آرامش شب نيست، و در عين حال راه را براى رهروان شب مى گشايد، لذا آيتى از آيات بزرگ خداوند است، و به همين دليل به آن سوگند ياد فرموده.

قابل توجه اينكه هر چهار موضوعى كه در اين آيات به آن سوگند ياد شده است (شفق- شب- موجوداتى كه شب آنها را گردآورى مى كند- ماه در حالت بدر كامل) همه موضوعاتى است مربوط به هم، و مكمل يكديگر، و مجموعه اى زيبا و منسجم را تشكيل مى دهد كه انديشه انسان را تحريك مى كند، تا در قدرت عظيم آفرينش بينديشد، و از اين دگرگونيهاى سريع به مسأله معاد و قدرت خداوند بر آن آشناتر شود.

و جالب اينكه اين قسمتها اشاره به حالات و دگرگونيهائى است كه پشت سر هم در عالم آفرينش رخ مى دهد، خورشيد سر در نقاب فرو مى برد، شفق كه بقاياى نور آن است ظاهر مى شود، موجودات زنده به سرعت به لانه هاى خود باز مى گردند، ماه

ص: 238

در صورت بدر كامل طلوع مى كند.(1)

55- سوگند به شبهاى دهگانه

فجر: 4 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْفَجْرِ (1) وَ لَيالٍ عَشْرٍ (2) وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (3) وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ (4) هَلْ فِي ذلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ (5)

بنام خداوند بخشنده مهربان

1- به سپيده دم سوگند.

2- و به شبهاى دهگانه.

3- و به زوج و فرد.

4- و به شب هنگامى كه (به سوى روشنائى روز) حركت مى كند سوگند (كه پروردگارت در كمين ظالمان است).

5- آيا در آنچه گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان خرد نيست؟!

تفسير: به سپيده صبح شما سوگند!

در آغاز اين سوره به پنج سوگند بيدارگر اشاره شده: نخست مى فرمايد: قسم به فجر و شكافتن پرده سياه شب (وَ الْفَجْرِ).

و قسم به شبهاى دهگانه (وَ لَيالٍ عَشْرٍ).

فجر در اصل به معنى شكافتن وسيع است، و از آنجا كه نور صبح تاريكى شب را مى شكافد از آن تعبير به فجر شده است، و مى دانيم فجر بر دو گونه است كاذب و صادق.

فجر كاذب همان سپيدى طولانى است كه در آسمان ظاهر مى شود و آن را تشبيه به دم روباه مى كنند كه نقطه باريك آن در طرف افق است و قاعده مخروط آن در وسط آسمان.

فجر صادق از همان ابتدا در افق گسترش پيدا مى كند، صفا و نورانيت و شفافيت خاصى دارد، مانند يك نهر آب زلال افق مشرق را فرا مى گيرد، و بعد در تمام


1- تفسير نمونه ج: 26 ص: 311 ببعد.

ص: 239

آسمان گسترده مى شود.

فجر صادق اعلام پايان شب، و آغاز روز است، در اين موقع روزه داران بايد امساك كنند، و وقت نماز صبح وارد مى شود.

بعضى فجر را در اين آيه به معنى مطلق آن يعنى سپيده صبح تفسير كرده اند كه مسلّماً يكى از نشانه هاى عظمت خداوند است، نقطه عطفى است در زندگى انسانها و تمام موجودات زمينى، و آغاز حاكميت نور و پايان گرفتن ظلمت است، آغاز جنبش و حركت موجودات زنده، و پايان يافتن خواب و سكوت است، و به خاطر اين حيات خداوند به آن سوگند ياد كرده. ولى بعضى آن را به معنى فجر آغاز محرم كه آغاز سال جديد است تفسير كرده اند.

و بعضى به فجر روز عيد قربان كه مراسم مهم حج در آن انجام مى گيرد، و متصل به شبهاى دهگانه است.

و بالاخره بعضى به صبحگاهان ماه مبارك رمضان و يا فجر صبح جمعه.

ولى آيه مفهوم وسيعى دارد كه همه اينها را شامل مى شود، هر چند بعضى از مصداقهاى آن از بعضى ديگر روشنتر و پراهميت تر است.

بعضى معنى آيه را از اين هم گسترده تر دانسته اند، و گفته اند منظور از فجر هر روشنائى است كه در دل تاريكى مى درخشد.

بنابر اين درخشيدن اسلام و نور پاك محمدى صلى الله عليه و آله و سلم در تاريكى عصر جاهليت يكى از مصاديق فجر است، و همچنين درخشيدن سپيده صبح قيام مهدى عليه السلام به هنگام فرو رفتن جهان در تاريكى و ظلمت ظلم و ستم، مصداق ديگرى از آن محسوب مى شود (همانگونه كه در بعضى از روايات به آن اشاره شده است).

و قيام عاشوراى حسينى در آن دشت خونين كربلا، و شكافتن پرده هاى تاريك ظلم بنى اميه، و نشان دادن چهره واقعى آن ديوصفتان مصداق ديگر بود.

و همچنين تمام انقلابهاى راستينى كه بر ضد كفر و جهل و ظلم و ستم در تاريخ گذشته و امروز انجام مى گيرد.

و حتى نخستين جرقه هاى بيدارى كه در دلهاى تاريك گنهكاران ظاهر مى شود و آنها را به توبه دعوت مى كند فجر است.

ص: 240

ولى البته اين يك توسعه در مفهوم آيه است در حالى كه ظاهر آيه همان فجر به معنى طلوع سپيده صبح است.

و اما ليال عشر (شبهاى دهگانه) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است كه شاهد بزرگترين و تكاندهنده ترين اجتماعات عبادى سياسى مسلمين جهان است.

اين معنى در حديثى از جابر بن عبد الله انصارى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است بعضى نيز آن را به ده شب آخر ماه مبارك رمضان كه شبهاى قدر در آن است تفسير كرده اند.

و بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم.

جمع ميان اين تفسيرهاى سه گانه نيز كاملا ممكن است.

در بعضى از رواياتى كه اشاره به بطون قرآن مى كند فجر به وجود حضرت مهدى عليه السلام و ليال عشر به ده امام قبل از او، و شفع كه در آيه بعد مى آيد به حضرت على و فاطمه زهرا عليهما السلام تفسير شده است.

به هر حال سوگند به اين شبهاى دهگانه به هر تفسيرى كه باشد دليل بر اهميت فوق العاده آنها است چرا كه هميشه سوگند به امور مهمه ياد مى كنند جمع ميان معانى نيز ممكن است.

سپس سوگندها را ادامه داده مى افزايد: قسم به زوج و فرد (وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ).

در اينكه منظور از شفع و وتر (زوج و فرد) در اين آيه چيست؟ مفسران اقوال و احتمالات فراوانى ذكر كرده اند: بعضى بالغ بر بيست قول و بعضى از آن هم فراتر رفته و بالغ بر سى و شش قول نقل كرده اند!.

و مهمترين آنها اقوال زير است.

1- منظور اعداد زوج و فرد است، مطابق اين تفسير خداوند به كل اعداد كه از زوج و فرد تشكيل شده است سوگند ياد كرده، اعدادى كه همه محاسبات و نظامها بر محور آن مى چرخد، و سراسر عالم هستى را فرا مى گيرد، گوئى فرموده است قسم به نظم و حساب، و در حقيقت مهمترين مطلب در جهان هستى همين مسأله نظم و حساب و عدد است و در زندگى انسانها نيز پايه اصلى را تشكيل مى دهد.

2- منظور از شفع مخلوقات است چرا كه همه آنها داراى زوج و قرينى هستند و

ص: 241

منظور از وتر خدا است كه هيچ شبيه و نظير و مانند ندارد، بعلاوه ممكنات همگى مركب از ماهيت و وجود هستند كه در فلسفه از آن تعبير به زوج تركيبى مى شود، تنها هستى بى انتها و بدون ماهيت ذات پاك خدا است (اين تفسير در بعضى از روايات معصومين به آن اشاره شده است).

3- منظور از زوج و فرد كل مخلوقات جهان است كه از يك نظر بعضى زوجند و بعضى فرد.

4- منظور نمازها است كه بعضى از نظر تعداد ركعات زوج است و بعضى فرد (اين معنى نيز در روايتى از معصومين عليهم السلام نقل شده است) يا اينكه منظور همان نماز شفع و وتر است كه در آخر نافله شب خوانده مى شود.

5- منظور از شفع روز ترويه (هشتم ماه ذى الحجة كه حاجيان آماده كوچ به عرفات مى شوند) و منظور از وتر روز عرفه است كه زائران خانه خدا در عرفاتند، يا اينكه منظور از شفع روز عيد قربان (دهم ذى الحجه) و منظور از وتر روز عرفه است (اين تفسير نيز در روايات معصومين آمده است).

عمده آن است اگر الف و لام در اين دو كلمه براى عموم باشد همه اين معانى در آن جمع مى گردد، چرا كه هر كدام از اين تفسيرها و غير اينها بيان مصداقى است از مصداقهاى شفع و وتر، و ذكر هر يك به خصوص به معنى انحصار در آن مفهوم نيست، بلكه از قبيل تطبيق بر يك مصداق روشن است.

ولى اگر الف و لام در آنها براى عهد باشد اشاره به زوج و فرد خاصى است، و در اينجا به تناسب سوگندهاى گذشته دو معنى از همه مناسبتر است نخست اينكه منظور روز عيد و روز عرفه باشد كه با شبهاى دهگانه آغاز ذى الحجه مناسبت كامل دارد، و مهمترين قسمتهاى مناسك حج در آنها انجام مى شود، و يا اينكه نمازها است به تناسب سوگند به فجر كه وقت سحرگاهان و وقت راز و نياز به درگاه پروردگار است به خصوص اينكه هر دو تفسير در رواياتى كه از معصومين نقل شده نيز وارد است.

و بالاخره در آخرين سوگند مى فرمايد: و قسم به شب هنگامى كه به

سوى صبحگاهان و روشنائى روز پيش مى رود (وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ).

ص: 242

چه تعبير جالبى كه راه رفتن را به خود شب نسبت داده است؟ آن هم راه رفتن در شب (زيرا يسر از ماده سرى (بر وزن شما) به گفته راغب در مفردات به معنى راه رفتن در شب است).

گوئى شب موجود زنده اى است و داراى حس و حركت كه در تاريكى خود گام برمى دارد، و به سوى صبحى روشن حركت مى كند.

آرى قسم به آن تاريكى ياد شده كه رو به سوى روشنائى است، تاريكى متحرك نه ايستا و ثابت، تاريكى آن گاه وحشتناك است كه به صورت ثابت در آيد، اما اگر در آن حركتى باشد به سوى نور، پر ارزش است.

بعضى نيز گفته اند كه ظلمت شب بر صفحه كره زمين در حال حركت است و اصولا آنچه از شب مهم و مفيد و حياتبخش است همين شبى است كه در حال حركت مى باشد، يعنى دائما و به طور متناوب جاى خود را با روز عوض مى كند كه اگر شب در نيمى از كره ميخكوب شود هم آن نيم مى ميرد، و هم نيم ديگر كه در برابر تابش دائم آفتاب قرار گرفته است! در اينكه منظور از شب در اينجا چيست؟ آيا همه شبهاست يا شب خاصى؟ باز در ميان مفسران گفتگو است، اگر الف و لام آن به معنى عموم باشد تمام شبها را شامل مى شود كه خود آيتى است از آيات خدا، و پديده اى است از پديده هاى مهم آفرينش.

و اگر الف و لام آن عهد باشد اشاره به شب معينى است، و به تناسب سوگندهاى گذشته منظور شب عيد قربان است كه حاجيان از عرفات به مزدلفه (مشعر الحرام) و بعد از گذراندن شب را در آن وادى مقدس

به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمين منى روان مى شوند (اين تفسير در رواياتى كه از معصومين نقل شده نيز آمده است).

كسانى كه از نزديك منظره آن شب را در عرفات و مشعر ديده اند مى دانند كه چگونه از هر گوشه و كنار هزاران هزار نفر در حال حركتند، گوئى احساس مى كند كه شب با تمام وجودش در آنجا حركت مى كند، درست است كه حجاج در حركتند اما اين حركت عمومى به قدرى گسترده است كه گوئى تمام زمين و زمان در حركت است و اين تنها وقتى احساس مى شود كه انسان شب عيد را در آن سرزمين باشد و معنى و

ص: 243

الليل اذا يسر را با چشم خود ببيند.

به هر حال شب به هر معنى بوده باشد (عام يا خاص) از آيات عظمت الهى است، و از موضوعات پر اهميت عالم هستى، شب حرارت هوا را تعديل مى كند، و به همه موجودات آرامش مى بخشد، و جو آرامى براى راز و نياز به درگاه خدا فراهم مى سازد، و اما شب عيد قربان كه آن را ليله جمع مى نامند، آن نيز از عجيب ترين شبهاى سال در آن وادى مقدس مشعر الحرام است.

به هر حال پيوند اين قسمهاى پنجگانه (سوگند به فجر، و شبهاى دهگانه، و زوج، و فرد، و شب به هنگامى كه حركت مى كند) در صورتى كه همه را ناظر به ايام ذى الحجه و مراسم بزرگ حج بدانيم روشن است.

در غير اين صورت اشاره به مجموعه اى از حوادث مهم عالم تكوين و تشريع شده كه نشانه هائى هستند از عظمت خداوند و پديده هائى هستند شگفت انگيز در عالم هستى.

بعد از ذكر اين قسمهاى پر معنى و بيدارگر مى افزايد: آيا در آنچه

گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان عقل و خرد وجود ندارد؟! (هَلْ فِي ذلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ).

حجر در اينجا به معنى عقل است و در اصل به معنى منع مى باشد مثلا گفته مى شود قاضى فلانكس را حجر (بر وزن زجر) كرد، يعنى او را از تصرف در اموالش ممنوع ساخت، و يا اينكه به اطاق حجره گفته مى شود چون محلى است محفوظ و ممنوع از اينكه ديگران وارد آن شوند، و به دامان نيز حجر (بر وزن فكر) گفته مى شود، به خاطر حفظ و منع ديگران، و از آنجا كه عقل نيز انسان را از كارهاى نادرست منع مى كند از آن تعبير به حجر شده، همانگونه كه خود واژه عقل نيز به معنى منع است، لذا به طنابى كه بر زانوى شتر مى بندند تا مانع حركت او شود عقال مى گويند.

در اينكه مقسم به (چيزى كه اين سوگندها به خاطر آن ياد شده است) چيست؟ دو احتمال وجود دارد: نخست اينكه جمله ان ربك لبالمرصاد (پروردگار تو در كمينگاه است) جواب اين قسمها است.

ص: 244

ديگر اينكه جواب قسم محذوف است و آيات آينده كه سخن از مجازات طغيانگران مى گويد گواه بر آن است، و در معنى چنين است: قسم به آنچه گفته شد كه ما كفار و طغيانگران را عذاب مى كنيم. و به اين ترتيب قسم و مقسم به روشن مى گردد.(1)

56- قسم به شب آن هنگام كه صفحه زمين را بپوشاند

شمس: 4 وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها (4) شمس: 4 و به شب آن هنگام كه زمين را بپوشاند،

قسم به شب، آن هنگام كه صفحه زمين (يا خورشيد) را بپوشاند (وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها).

شب با تمام بركات و آثارش، كه از يكسو حرارت آفتاب روز را تعديل مى كند، و از سوى ديگر مايه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است، كه اگر تاريكى شب نبود، و آفتاب پيوسته مى تابيد آرامشى وجود نداشت، زيرا حرارت سوزان آفتاب همه چيز را نابود مى كرد، حتى اگر نظام شب و روز بر خلاف وضع كنونى بود همين مشكل پيش مى آمد، چنانكه در كره ماه كه شبهايش معادل دو هفته كره زمين است و روزهايش نيز معادل دو هفته، در وسط روز حرارت به حدود سيصد درجه سانتيگراد مى رسد كه هيچ موجود زنده اى كه ما مى شناسيم در آن شرائط باقى نمى ماند، و در وسط شب مقدار زيادى زير صفر مى رود كه اگر در آنجا موجود زنده اى باشد حتما يخ مى زند و نابود مى شود.

قابل توجه اينكه در آيات سابق افعال به صورت ماضى آمده بود، و در اين آيه به صورت مضارع است، اين تفاوت تعبير ممكن است اشاره به اين باشد كه حوادثى همچون ظهور روز و شب مخصوص زمانى نيست، گذشته و آينده را همه شامل مى شود و لذا بعضى به صورت فعل ماضى، و بعضى به صورت فعل مضارع آمده، تا عموميت اين حوادث را در بستر زمان روشن سازد.(2)


1- تفسير نمونه ج: 26 ص: 440 ببعد.
2- تفسير نمونه ج: 27 ص: 37 ببعد.

ص: 245

57- قسم به شب در آن هنگام كه جهان را بپوشاند.

والّيل: 1 وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى (1) ليل: 1 قسم به شب در آن هنگام كه (جهان را) بپوشاند،

شان نزول سوره الليل

مفسران براى كل اين سوره شان نزولى از ابن عباس نقل كرده اند كه ما مطابق آنچه مرحوم طبرسى در مجمع البيان آورده است روايت را مى آوريم: مردى در ميان مسلمانان بود كه شاخه يكى از درختان خرماى او بالاى خانه مرد فقير عيالمندى قرار گرفته بود، صاحب نخل هنگامى كه بالاى درخت مى رفت تا خرماها را بچيند، گاهى چند دانه خرما در خانه مرد فقير مى افتاد، و كودكانش آن را برمى داشتند، آن مرد از نخل فرود مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت (و آنقدر بخيل و سنگدل بود كه) اگر خرما را در دهان يكى از آنها مى ديد انگشتش را در داخل دهان او مى كرد تا خرما را بيرون آورد!.

مرد فقير به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شكايت آورد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: برو تا به كارت رسيدگى كنم.

سپس صاحب نخل را ملاقات كرد و فرمود: اين درختى كه شاخه هايش بالاى خانه فلانكس آمده است به من مى دهى تا در مقابل آن نخلى در بهشت از آن تو باشد، مرد گفت: من درختان نخل بسيارى دارم، و خرماى هيچكدام به خوبى اين درخت نيست (و حاضر به چنين معامله اى نيستم).

كسى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين سخن را شنيد، عرض كرد: اى رسول خدا! اگر من بروم و اين درخت را از اين مرد خريدارى و واگذار كنم، شما همان چيزى را كه به او مى داديد به من عطا خواهى كرد؟ فرمود: آرى.

آن مرد رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفتگو كرد، صاحب نخل گفت: آيا مى دانى كه محمد حاضر شد درخت نخلى در بهشت در مقابل اين به من بدهد (و من نپذيرفتم) و گفتم من از خرماى اين بسيار لذت مى برم و نخل فراوان دارم و

ص: 246

هيچكدام خرمايش به اين خوبى نيست.

خريدار گفت: آيا مى خواهى آن را بفروشى يا نه؟ گفت: نمى فروشم مگر آنكه مبلغى را كه گمان نمى كنم كسى بدهد به من بدهى گفت چه مبلغ؟ گفت چهل نخل خريدار تعجب كرد و گفت عجب بهاى سنگينى براى نخلى كه كج شده مطالبه مى كنى، چهل نخل!

سپس بعد از كمى سكوت گفت: بسيار خوب، چهل نخل به تو مى دهم.

فروشنده (طمعكار) گفت اگر راست مى گوئى چند نفر را به عنوان شهود بطلب! اتفاقا گروهى از آنجا مى گذشتند آنها را صدا زد، و بر اين معامله شاهد گرفت.

سپس خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و عرض كرد اى رسول خدا! نخل به ملك من در آمد و تقديم (محضر مباركتان) مى كنم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه گفت اين نخل از آن تو و فرزندان تو است.

اينجا بود كه سوره و الليل نازل شد (و گفتنى ها را در باره بخيلان و سخاوتمندان گفت در بعضى از روايات آمده كه مرد خريدار شخصى بنام ابو الدحداح بود.

به شب در آن هنگام كه جهان را بپوشاند سوگند (وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى).

تعبير به يغشى ممكن است به خاطر آن باشد كه تاريكى شب همچون پرده اى بر نيمى از كره زمين مى افتد، و آن را زير پوشش خود قرار مى دهد،

و يا به خاطر اينكه چهره روز يا چهره آفتاب عالمتاب با فرا رسيدن آن پوشانده مى شود، و به هر حال اشاره اى است به اهميت شب و نقش مؤثر آن در زندگى انسانها، از تعديل حرارت آفتاب گرفته، تا مسأله آرامش و سكون همه موجودات زنده در پرتو آن، و نيز عبادت شب زنده داران بيدار دل و آگاه.(1)

58- سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد،

ضحى: 2 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الضُّحى (1) وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى (2) ضحى: 2


1- تفسير نمونه ج: 27 ص: 67 ببعد.

ص: 247

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر

1- قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب بر آيد (و همه جا را فرا گيرد).

2- و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد.

شأن نزول:

در باره شأن نزول اين سوره روايات زيادى نقل شده كه از همه روشنتر روايت زير است.

ابن عباس مى گويد: پانزده روز گذشت، و وحى بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل نشد، مشركان گفتند: پروردگار محمد، او را رها كرده، و دشمن داشته، اگر راست مى گويد مأموريت او از سوى خدا است، بايد وحى به طور مرتب بر او نازل مى شد، در اينجا سوره فوق نازل گشت (و به سخنان آنها پاسخ گفت).

قابل توجه اينكه طبق حديثى وقتى اين سوره نازل شد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به جبرئيل فرمود: دير كردى در حالى كه سخت به تو مشتاق بودم، جبرئيل گفت و انا كنت اشد اليك شوقا: من به تو مشتاق تر بودم، ولى من بنده مأمورم و جز به فرمان پروردگار نازل نمى شوم! در حديث ديگرى آمده است كه جماعتى از يهود خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم رسيدند، و از داستان ذى القرنين و اصحاب كهف و آفرينش روح سؤال كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود فردا به شما خبر خواهم داد، و ان شاء الله نگفت، و همين سبب شد كه وحى الهى ايامى از او قطع شود و زبان دشمنان به شماتت باز گشت، و از اين جهت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم غمگين شد سوره نازل شد تا مايه تسلى خاطر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گردد (ولى اين شأن نزول بعيد به نظر مى رسد چرا كه تماس يهود با پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اينگونه سؤالات معمولا در مدينه بود نه در مكه).

در بعضى از روايات نيز آمده است جمعى از مسلمانان عرض كردند: اى رسول خدا! چرا وحى بر شما نازل نمى شود؟ فرمود: و كيف ينزل علىّ الوحى و أنتم لا تنقون براجمكم و لا تقلمون أظفاركم: چگونه وحى بر من نازل شود در حالى كه شما مفاصل انگشتان خود را پاكيزه نمى كنيد، و ناخن هاى خود را نمى گيريد!؟.

در اينكه مدت انقطاع وحى چقدر بود؟ روايات مختلف است، بعضى دوازده روز، بعضى پانزده، بعضى نوزده، بعضى بيست و پنج، و حتى بعضى چهل روز نقل

ص: 248

كرده اند.

و در روايتى نيز فقط دو سه شبانه روز نقل شده است.

در آغاز اين سوره با دو سوگند روبرو مى شويم: سوگند به نور و سوگند به ظلمت مى فرمايد: قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب بر آيد و همه جا را فرا گيرد (وَ الضُّحى).

و سوگند به شب در آن زمان كه آرام گيرد و همه جا را در آرامش فرو برد (وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى).

ضحى به معنى اوائل روز است آن موقعى كه خورشيد در آسمان بالا بيايد و نور آن بر همه جا مسلط شود، و اين در حقيقت بهترين موقع روز است، و به تعبير بعضى در حكم فصل جوانى است، در تابستان هوا هنوز گرم نشده، و در

زمستان سرماى هوا شكسته شده است، و روح و جان انسان در اين موقع آماده هر گونه فعاليت است.

سجى از ماده سجو (بر وزن سرد، و بر وزن غلو) در اصل به معنى سكون و آرامش است، و به معنى پوشاندن و تاريك شدن نيز آمده است و لذا هنگامى كه ميت در كفن مى پيچند مسجى به او گفته مى شود، ولى در اينجا همان معنى اصلى را مى بخشد كه سكون و آرامش است، به همين جهت شبهائى كه باد نمى وزد ليلة ساجية (شب آرام) مى گويند و به درياى خالى از طوفان و امواج خروشان بحر ساج (درياى آرام) گفته مى شود.

در هر حال آنچه در شب مهم است همان آرامشى است كه بر آن حكمفرما است، و طبعا اعصاب و روح انسان را در آرامش فرو مى برد، و براى تلاش و كوشش فردا و فرداها آماده مى سازد، و از اين نظر نعمت بسيار مهمى است كه شايسته است سوگند به آن ياد شود.

ميان اين دو قسم و محتواى آيه شباهت و رابطه نزديكى وجود دارد، روز همچون نزول نور وحى بر قلب پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است و شب همچون انقطاع موقت وحى كه آن نيز در بعضى از مقاطع لازم است.

نكته: فلسفه انقطاع وحى

ص: 249

از مجموع آيات فوق به خوبى روشن مى شود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هر چه دارد از ناحيه خدا است حتى در نزول وحى از خود اختيارى ندارد، هر زمان خدا بخواهد وحى قطع مى شود، و هر زمان بخواهد برقرار مى گردد، و شايد انقطاع وحى نيز به همين منظور بود تا پاسخى باشد به آنها كه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تقاضاى معجزات اقتراحى و بر طبق ميل خود داشتند، يا به او پيشنهاد مى كردند كه فلان حكم يا فلان آيه را تغيير ده، و او مى فرمود من در اين امور اختيارى از خود ندارم (همان گونه كه در آيه 15 سوره يونس آمده است).(1)

59- شب قدر شب نزول قرآن!،

قدر 1 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ (2) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3) تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (4) سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده مهربان

1- ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل كرديم.

2- و تو چه مى دانى شب قدر چيست؟!

3- شب قدر بهتر از هزار ماه است!

4- فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدير) هر كار نازل مى شوند.

5- شبى است مملو از سلامت (و بركت و رحمت) تا طلوع صبح!

تفسير: شب قدر شب نزول قرآن!

از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه قرآن مجيد در ماه مبارك رمضان نازل شده است: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ (بقره 185) و ظاهر اين تعبير آن


1- تفسير نمونه ج: 27 ص: 95 ببعد.

ص: 250

است كه تمام قرآن در اين ماه نازل گرديد.

و در نخستين آيه سوره قدر مى افزايد: ما آن را در شب قدر نازل كرديم (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ).

گر چه در اين آيه صريحا نام قرآن ذكر نشده ولى مسلم است كه ضمير انا انزلناه به قرآن باز مى گردد و ابهام ظاهرى آن براى بيان عظمت و اهميت آن است.

تعبير به انا انزلناه (ما آن را نازل كرديم) نيز اشاره ديگرى به عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى است كه خداوند نزول آن را به خودش نسبت داده مخصوصا با صيغه متكلم مع الغير كه مفهوم جمعى دارد و دليل بر عظمت است.

نزول آن در شب قدر همان شبى كه مقدرات و سرنوشت انسانها تعيين مى شود دليل ديگرى بر سرنوشت ساز بودن اين كتاب بزرگ آسمانى است.

از ضميمه كردن اين آيه با آيه سوره بقره نتيجه گيرى مى شود كه شب قدر در ماه مبارك رمضان است، اما كدام شب است؟ از قرآن چيزى در اين مورد استفاده نمى شود، ولى روايات در اين باره بحث فراوان كرده اند كه در پايان تفسير اين سوره به خواست خدا در اين زمينه و مسائل ديگر سخن خواهيم گفت.

در اينجا سؤالى مطرح است و آن اينكه هم از نظر تاريخى و هم از نظر ارتباط محتواى قرآن با حوادث زندگى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مسلم است كه اين كتاب آسمانى به طور تدريجى و در طى 23 سال نازل گرديد، اين امر چگونه با آيات فوق كه مى گويد در ماه رمضان و شب قدر نازل شده است سازگار مى باشد؟ پاسخ اين سؤال- به گونه اى كه بسيارى از محققان گفته اند اين است كه قرآن داراى دو نزول بوده است.

نزول دفعى كه در يك شب تمام آن بر قلب پاك پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) يا بيت المعمور يا از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل گرديد.

و نزول تدريجى كه در طول بيست و سه سال دوران نبوت انجام گرفت (شرح اين مطلب را ذيل آيه 3 سوره دخان بيان كرده ايم).

بعضى نيز گفته اند آغاز نزول قرآن در ليلة القدر بوده نه تمام آن ولى اين بر خلاف

ص: 251

ظاهر آيه است كه مى گويد ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم.

قابل توجه اينكه: در باره نازل شدن قرآن در بعضى از آيات تعبير به انزال و در بعضى تعبير به تنزيل شده است، و از پاره اى از متون لغت استفاده مى شود كه تنزيل معمولا در جائى گفته مى شود كه چيزى تدريجا نازل گردد، ولى انزال مفهوم وسيعترى دارد كه نزول دفعى را نيز شامل مى گردد اين تفاوت تعبير كه در آيات قرآن آمده مى تواند اشاره به دو نزول فوق باشد.

در آيه بعد براى بيان عظمت شب قدر مى فرمايد: تو چه مى دانى شب قدر

چيست؟ (وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ).

و بلافاصله مى گويد: شب قدر شبى است كه از هزار ماه بهتر است (لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ).

اين تعبير نشان مى دهد كه عظمت اين شب به قدرى است كه حتى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) با آن علم وسيع و گسترده اش قبل از نزول اين آيات به آن واقف نبود.

مى دانيم هزار ماه بيش از هشتاد سال است، به راستى چه شب با عظمتى است كه به اندازه يك عمر طولانى پر بركت ارزش دارد.

در بعضى از تفاسير آمده است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

يكى از بنى اسرائيل لباس جنگ در تن كرده بود و هزار ماه از تن بيرون نياورد و پيوسته مشغول (يا آماده) جهاد فى سبيل الله بود، اصحاب و ياران تعجب كردند و آرزو داشتند چنان فضيلت و افتخارى براى آنها نيز ميسر مى شد، آيه فوق نازل گشت و بيان كرد كه شب قدر از هزار ماه برتر است.

در حديث ديگرى نيز آمده است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) از چهار نفر از بنى اسرائيل كه هشتاد سال عبادت خدا را بدون عصيان انجام داده بودند سخن به ميان آورد، اصحاب آرزو كردند كه اى كاش آنها هم چنين توفيقى پيدا مى كردند آيه فوق در اين زمينه نازل شد.

در اينكه عدد هزار در اينجا براى تعداد است يا تكثير؟ بعضى گفته اند: براى تكثير است، و ارزش شب قدر از هزاران ماه نيز برتر مى باشد، ولى رواياتى كه در بالا نقل

ص: 252

كرديم نشان مى دهد كه عدد مزبور براى تعداد است،

و اصولا عدد هميشه براى تعداد است مگر اينكه قرينه روشنى بر تكثير باشد.

سپس به توصيف بيشترى از آن شب بزرگ پرداخته، مى افزايد: فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى تقدير هر كار نازل مى شوند (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ).

با توجه به اينكه تنزل فعل مضارع است، و دلالت بر استمرار دارد (در اصل تتنزل بوده) روشن مى شود كه شب قدر مخصوص به زمان پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) و نزول قرآن مجيد نبوده، بلكه امرى است مستمر و شبى است مداوم كه در همه سال تكرار مى شود.

در اينكه منظور از روح كيست؟ بعضى گفته اند: جبرئيل امين است كه روح الامين نيز ناميده مى شود، و بعضى روح را به معنى وحى تفسير كرده اند، به قرينه آيه 52 سوره شورى و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا: همانگونه كه بر پيامبران پيش وحى فرستاديم بر تو نيز به فرمان خود وحى كرديم.

بنابر اين مفهوم آيه چنين مى شود: فرشتگان با وحى الهى در زمينه تعيين مقدرات در آن شب نازل مى شوند.

در اينجا تفسير سومى وجود دارد كه از همه نزديكتر به نظر مى رسد، و آن اينكه روح مخلوق عظيمى است ما فوق فرشتگان، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه شخصى از آن حضرت سؤال كرد: آيا روح همان جبرئيل است؟ امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود: جبرئيل من الملائكة، و الروح اعظم من الملائكة، ا ليس ان الله عز و جل يقول: تنزل الملائكة و الروح؟ جبرئيل از ملائكه است، و روح اعظم از ملائكه است، مگر خداوند

متعال نمى فرمايد: ملائكه و روح نازل مى شوند؟.

يعنى به قرينه مقابله، اين دو با هم متفاوتند، تفسيرهاى ديگرى نيز براى كلمه روح در اينجا ذكر شده چون دليلى براى آنها نبود از آن صرفنظر گرديد.

منظور از من كل امر اين است كه فرشتگان براى تقدير و تعيين سرنوشتها و آوردن هر خير و بركتى در آن شب نازل مى شوند، و هدف از نزول آنها انجام اين امور است.

ص: 253

يا اينكه هر امر خير و هر سرنوشت و تقديرى را با خود مى آورند.

بعضى نيز گفته اند منظور اين است كه آنها به امر و فرمان خدا نازل مى شوند، ولى مناسب همان معنى اول است.

تعبير به ربهم كه در آن تكيه روى مساله ربوبيت و تدبير جهان شده است.

تناسب نزديكى با كار اين فرشتگان دارد كه آنها براى تدبير و تقدير امور نازل مى شوند و كار آنها نيز گوشه اى از ربوبيت پروردگار است.

و در آخرين آيه مى فرمايد: شبى است آكنده از سلامت و خير و رحمت تا طلوع صبح (سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ).

هم قرآن در آن نازل شده، هم عبادت و احياء آن معادل هزار ماه است، هم خيرات و بركات الهى در آن شب نازل مى شود، هم رحمت خاصش شامل حال بندگان مى گردد، و هم فرشتگان و روح در آن شب نازل مى گردند.

بنابر اين شبى است سرتاسر سلامت، از آغاز تا پايان، حتى طبق بعضى از

روايات در آن شب شيطان در زنجير است و از اين نظر نيز شبى است سالم و توأم با سلامت.

بنابر اين اطلاق سلام كه به معنى سلامت است بر آن شب (به جاى اطلاق سالم) در حقيقت نوعى از تاكيد است همانگونه كه گاه مى گوئيم فلانكس عين عدالت است.

بعضى نيز گفته اند كه اطلاق سلام بر آن شب به خاطر اين است كه فرشتگان پيوسته به يكديگر يا به مؤمنان سلام مى كنند، يا به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و جانشين معصومش مى رسند و سلام عرضه مى دارند.

جمع ميان اين تفسيرها نيز امكان پذير است.

به هر حال شبى است سراسر نور و رحمت و خير و بركت و سلامت و سعادت و بى نظير از هر جهت.

در حديثى آمده است كه از امام باقر سؤال شد: آيا شما مى دانيد شب قدر كدام شب است؟ فرمود: كيف لا نعرف و الملائكة تطوف بنا فيها: چگونه نمى دانيم، در حالى فرشتگان در آن شب در گرد ما دور مى زنند!.

ص: 254

در داستان ابراهيم (عليه السلام) آمده است كه چند نفر از فرشتگان الهى نزد او آمدند و بشارت تولد فرزند براى او آوردند و بر او سلام كردند (هود- 69) مى گويند لذتى كه ابراهيم (عليه السلام) از سلام اين فرشتگان برد با تمام دنيا برابرى نداشت، اكنون بايد فكر كرد كه وقتى گروه گروه فرشتگان در شب قدر نازل مى شوند و بر مؤمنان سلام مى كنند چه لذت و لطف و بركتى دارد؟! وقتى ابراهيم (عليه السلام) را در آتش نمرودى افكندند فرشتگان آمدند و بر او سلام كردند، و آتش بر او گلستان شد، آيا آتش دوزخ به بركت سلام فرشتگان بر مؤمنان در شب قدر برد و سلام نمى شود؟

آرى اين نشانه عظمت امت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) است كه در آنجا بر خليل (عليه السلام) نازل مى شوند و در اينجا بر اين امت اسلام.

نكته ها:

1- چه امورى در شب قدر مقدر مى شود؟

در پاسخ اين سؤال، كه چرا اين شب، شب قدر ناميده شده؟ سخن بسيار گفته اند، از جمله اينكه:

1- شب قدر به اين جهت قدر ناميده شده كه جميع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعيين مى شود، شاهد اين معنى سوره دخان است كه مى فرمايد: انا انزلناه فى ليلة مباركة انا كنا منذرين فيها يفرق كل امر حكيم: ما اين كتاب مبين را در شبى پر بركت نازل كرديم، و ما همواره انذار كننده بوده ايم، در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم و تعيين مى گردد (دخان- 3 و 4).

اين بيان هماهنگ با روايات متعددى است كه مى گويد: در آن شب، مقدرات يكسال انسانها تعيين مى گردد، و ارزاق و سرآمد عمرها، و امور ديگر، در آن ليله مباركه تفريق و تبيين مى شود.

البته اين امر هيچگونه تضادى با آزادى اراده انسان و مساله اختيار ندارد، چرا كه تقدير الهى به وسيله فرشتگان بر طبق شايستگيها و لياقتهاى افراد، و ميزان ايمان و

ص: 255

تقوى و پاكى نيت و اعمال آنها است.

يعنى براى هر كس آن مقدر مى كنند كه لايق آن است، يا به تعبير ديگر زمينه هايش از ناحيه خود او فراهم شده، و اين نه تنها منافاتى با اختيار ندارد

و بلكه تاكيدى بر آن است.

2- بعضى نيز گفته اند آن شب را از اين جهت شب قدر ناميده اند كه داراى قدر و شرافت عظيمى است (نظير آنچه در آيه 74 سوره حج آمده است ما قدروا الله حق قدره آنها قدر خداوند را نشناختند).

3- گاه نيز گفته اند به خاطر آن است كه قرآن با تمام قدر و منزلتش بر رسول والا قدر، و به وسيله فرشته صاحب قدر نازل گرديد.

4- يا اينكه شبى است كه مقدر شده قرآن در آن نازل گردد.

5- يا اينكه كسى كه آن شب را احيا بدارد صاحب قدر و مقام و منزلت مى شود.

6- يا اينكه در آن شب، آنقدر فرشتگان نازل مى شوند كه عرصه زمين بر آنها تنگ مى شود، چون تقدير به معنى- تنگ گرفتن نيز آمده است مانند و من قدر عليه رزقه (طلاق- 7).

جمع ميان تمام اين تفسيرها در مفهوم گسترده ليلة القدر كاملا ممكن است هر چند تفسير اول از همه مناسبتر و معروفتر است.

2- شب قدر كدام شب است؟

در اينكه ليلة القدر در ماه رمضان است ترديدى نيست، چرا كه جمع ميان آيات قرآن همين معنى را اقتضا مى كند، از يكسو مى گويد: قرآن در ماه رمضان نازل شده (بقره- 185) و از سوى ديگر مى فرمايد: در شب قدر نازل گرديده (آيات مورد بحث).

ولى در اينكه كدام شب از شبهاى ماه رمضان است؟ گفتگو بسيار است، و در اين زمينه تفسيرهاى زيادى شده، از جمله شب اول، شب هفدهم، شب نوزدهم، شب بيست و يكم، شب بيست و سوم، شب بيست و هفتم، و شب بيست و نهم.

ولى مشهور و معروف در روايات اين است كه در دهه آخر ماه رمضان و شب

بيست و يكم يا بيست و سوم است، لذا در روايتى مى خوانيم كه در دهه آخر ماه

ص: 256

مبارك پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) تمام شبها را احيا مى داشت و مشغول عبادت بود.

و در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه شب قدر شب بيست و يكم يا بيست و سوم است، حتى هنگامى كه راوى اصرار كرد كداميك از اين دو شب است و گفت: اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت كنم كداميك را انتخاب نمايم؟! امام (عليه السلام) تعيين نفرمود، و افزود، ما ايسر ليلتين فيما تطلب: چه آسان است دو شب براى آنچه مى خواهى!.

ولى در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام) رسيده است بيشتر روى شب بيست و سوم تكيه شده، در حالى كه روايات اهل سنت بيشتر روى شب بيست و هفتم دور مى زند.

در روايتى از امام صادق (عليه السلام) نيز نقل شده كه فرمود: التقدير فى ليلة القدر تسعة عشر، و الابرام فى ليلة احدى و عشرين و الامضاء فى ليلة ثلاث و عشرين.

تقدير مقدرات در شب نوزدهم، و تحكيم آن در شب بيست و يكم، و امضاء در شب بيست و سوم است و به اين ترتيب بين روايات جمع مى شود.

ولى به هر حال هاله اى از ابهام شب قدر را به خاطر جهتى كه بعدا به آن اشاره مى شود، فرا گرفته است.

3- چرا شب قدر مخفى است؟

بسيارى معتقدند مخفى بودن شب قدر در ميان شبهاى سال، يا در ميان شبهاى

ماه مبارك رمضان براى اين است كه مردم به همه اين شبها اهميت دهند، همانگونه كه خداوند رضاى خود را در ميان انواع طاعات پنهان كرده تا مردم به همه طاعات روى آورند، و غضبش را در ميان معاصى پنهان كرده تا از همه بپرهيزند، دوستانش را در ميان مردم مخفى كرده تا همه را احترام كنند، اجابت را در ميان دعاها پنهان كرده تا به همه دعاها رو آورند، اسم اعظم را در ميان اسمائش مخفى ساخته تا همه را بزرگ دارند، و وقت مرگ را مخفى ساخته تا در همه حال آماده باشند.

و اين فلسفه مناسبى به نظر مى رسد.

ص: 257

4- آيا شب قدر در امتهاى پيشين نيز بوده است؟

ظاهر آيات اين سوره نشان مى دهد كه شب قدر مخصوص زمان نزول قرآن و عصر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نبوده، بلكه همه سال تا پايان جهان تكرار مى شود.

تعبير به فعل مضارع (تنزل) كه دلالت بر استمرار دارد، و همچنين تعبير به جمله اسميه سلام هى حتى مطلع الفجر كه نشانه دوام است نيز گواه بر اين معنى است.

بعلاوه روايات بسيارى كه شايد در حد تواتر باشد نيز اين معنى را تاييد مى كند.

ولى آيا در امتهاى پيشين نيز بوده است يا نه.

صريح روايات متعددى اين است كه اين از مواهب الهى بر اين امت مى باشد، چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) آمده است كه فرمود:

ان الله وهب لامتى ليلة القدر لم يعطها من كان قبلهم: خداوند به امت من شب قدر را بخشيده و احدى از امتهاى پيشين از اين موهبت برخوردار نبودند.

در تفسير آيات فوق نيز بعضى از روايات دلالت بر اين مطلب دارد.

5- چگونه شب قدر برتر از هزار ماه است؟

ظاهر اين است كه بهتر بودن اين شب از هزار ماه، به خاطر ارزش عبادت و احياى آن شب است، و روايات فضيلت ليلة القدر و فضيلت عبادت آن كه در كتب شيعه و اهل سنت فراوان است اين معنى را كاملا تاييد مى كند.

علاوه بر اين، نزول قرآن در اين شب، و نزول بركات و رحمت الهى در آن، سبب مى شود كه از هزار ماه برتر و بالاتر باشد.

در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه به على بن ابى حمزه ثمالى فرمود: فضيلت شب قدر را در شب بيست و يكم و بيست و سوم بطلب، و در هر كدام از اين دو يكصد ركعت نماز بجاى آور، و اگر بتوانى هر دو شب را تا طلوع صبح احيا بدار و در آن شب غسل كن.

ابو حمزه مى گويد: عرض كردم: اگر نتوانم ايستاده اينهمه نماز بخوانم؟ فرمود:

ص: 258

نشسته بخوان، عرض كردم: اگر نتوانم؟ فرمود: در بستر بخوان، و مانعى ندارد در آغاز شب خواب مختصرى بكنى و بعد مشغول عبادت شوى، درهاى آسمان در ماه رمضان گشوده است، و شياطين در غل و زنجيرند، و اعمال مؤمنين مقبول است و چه ماه خوبى است ماه رمضان؟!.

6- چرا قرآن در شب قدر نازل شد؟

از آنجا كه در شب قدر سرنوشت انسانها براى يكسال، بر طبق لياقتها و

شايستگيهاى آنها، تعيين مى شود، بايد آن شب را بيدار بود، و توبه كرد و خودسازى نمود و به درگاه خدا رفت و لياقتى بيشتر و بهتر براى رحمت او پيدا كرد.

آرى در لحظاتى كه سرنوشت ما تعيين مى شود نبايد انسان در خواب باشد، و از همه چيز غافل و بيخبر كه در اين صورت سرنوشت غم انگيزى خواهد داشت! قرآن چون يك كتاب سرنوشت ساز است، و خط سعادت و خوشبختى و هدايت انسانها در آن مشخص شده است بايد در شب قدر،! شب تعيين سرنوشتها، نازل گردد، و چه زيبا است رابطه ميان قرآن و شب قدر؟ و چه پر معنى است پيوند اين دو با يكديگر؟

7- آيا شب قدر در مناطق مختلف، يكى است؟

مى دانيم آغاز ماههاى قمرى در همه بلاد يكسان نيست، و ممكن است در منطقه اى امروز اول ماه باشد و در منطقه ديگرى دوم ماه، بنابر اين شب قدر نمى تواند يكشب معين در سال بوده باشد، چرا كه فى المثل شب بيست و سوم در مكه ممكن است شب بيست و دوم در ايران و عراق باشد، و به اين ترتيب قاعدتا هر كدام بايد براى خود شب قدرى داشته باشند، آيا اين با آنچه از آيات و روايات استفاده مى شود كه شب قدر يك شب معين است سازگار است؟! پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه: شب همان سايه نيم كره زمين است كه بر، نيم كره ديگر مى افتد، و مى دانيم اين سايه همراه گردش زمين در حركت است، و يك دوره كامل آن در بيست و چهار ساعت انجام مى شود، بنابر اين ممكن

ص: 259

است شب قدر يك دوره كامل شب به دور زمين باشد، يعنى مدت بيست و چهار ساعت تاريكى كه تمام نقاط زمين

را زير پوشش خود قرار مى دهد شب قدر است كه آغاز آن از يك نقطه شروع مى شود و در نقطه ديگر پايان مى گيرد (دقت كنيد).(1)

خداوندا! به ما آنچنان بيدارى و آگاهى عطا كن كه از فضيلت ليلة القدر بهره كافى گيريم.

پروردگارا! چشم اميد ما به لطفت دوخته است مقدرات ما را بر وفق آن تعيين فرما.

بارالها! ما را از محرومان قرار مده كه محروميتى از آن بالاتر نيست.

آمين يا رب العالمين.

اخبار

اشاره

اخبار در فضايل و مناقب شب و عمل هاى آن زياد است، چون در شبها مناجات با قاضى الحاجات و خلوت با خالق ارض و السماوات انجام مى گيرد.

و در شب است شبهاى ماه رمضان و دعاهاى آن و شبهاى قدر و اعمال خاص آن و در شب اعمال بخصوصى به جا آورده مى شود كه در روز نيست، مانند اعمال شبهاى ولادت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و امامان بزرگوار عليهم السلام از قبيل شب 13 ماه رجب و 15 ماه شعبان و غيره.

تاريكى شب است كه تضرّع و زارى و عشق عاشقان را مى پوشاند و ديگر ريا و


1- تفسير نمونه ج: 27 ص: 180 ببعد.

ص: 260

خودنمائى، در آن وجود ندارد و در اظهار اخلاص و عبوديت و بندگى در آن، براى رياء كوچكترين راهى باقى نمى ماند.

شب تاريك است كه مردان خدا آن را به روز روشن تبديل مى كنند و به آفريدگار خود عشق مى ورزند و با او خلوت مى كنند.

1- وظايف روز و شب

1- عبداللّه بن مغفّل گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: عيسى بن مريم عليهما السلام گفت: اى گروه حواريين «الصّلاةجامعة» پس حواريون بيرون رفتند در هيئت عبادت شكمها بهم چسبيده و چشمها فرو رفته و رنگ ها به زردى گرائيده، پس عيسى آنهارابه بيابانى از زمين بُرد، پس بر تل بلندى ايستاد و حمد و ستايش خدا را نمود سپس شروع به خواندن آيات و حكمت خدا را نمود و فرمود: اى گروه حواريون!، بشنويد آنچه را كه به شما مى گويم: من البته مى يابم در كتاب نازل شده خداكه در انجيل چيزهاى معلومى، پس به آن عمل نمائيد، گفتند: اى روح خدا چيست آن!؟! فرمود: خلق اللّيل لثلاث خصال و خلق النّهار لسبع خصال، فمن مضى عليه الّيل و النّهار و هو فى غير هذه الخصال، خاصمه يوم القيامة، خلق اللّيل لتسكن فيه العروق الفاترة الّتى أتعبتها فى نهارك، وتستغفر لذنبك الّتى كسبته فى النّهار ثمّ لاتعود فيه، و تقنت فيه قنوت الصّابرين، فثلث تنام، و ثلث تقوم و ثلث تتضرّع الى ربّك، فهذا ما خلق له الّيل، و خلق النّهار لتؤدى فيه الصلاة المفروضة الّتى عنها تسأل و بها تحاسب، وتبرّ والديك، و أن تضرب الأرض تبتغى المعيشة معيشة يومك، و أن تعودوا فيه وليّاًللّه كيما يتغمّدكم اللّه برحمته، و أن تشيّعوا جنازة كيما تنقلبوا مغفوراً لكم، و أن تأمروا بالمعروف و أن تنهوا عن منكر، فهو ذروة الإيمان و قوام الدّين، و أن تجاهدوا فى سبيل اللّه تزاحموا ابراهيم خليل الرّحمن فى قبّته، و من مضى عليه الّيل و النّهارو هو فى غير هذه الخصال، خاصمه الّيل و النّهار يوم القيامة، فخصماه عند مليك مقتدر.(1) آفريدشب را براى سه خصلت و روز را براى هفت خصلت؛ پس براى هركس شب و روز بگذرد و او در اين صفات نباشد، روز قيامت اورا محاكمه نمايد (و محكوم نمايد).

1- شب را آفريد تا آرام گيرد رگها (وبدن) تو كه روز آنهارا خسته كرده اى؛


1- الدّرّالمنثور: 5/ 356؛ بحارالأنوار: 58/ 207 ح 38 بنقل از آن.

ص: 261

2- و از خدا طلب مغفرت (و بخشش) نمائى برگناهت كه در روز آن را انجام داده اى، سپس ديگر به آن برنگردى (و اصرار نورزى)

3- و در شب قيام كنى مانند قيام شكيبايان (و صبر كنندگان).

پس يك سوم (شب) بخوابى و يك سوم قيام كنى (به عبادت) و يك سوم به خدا تضرّع (وناله و مناجات) نمائى؛ اين آن چيزيست كه براى شب است؛

و آفريد روز را تا؛

1- نمازهاى واجبت را ادا نمائى كه از آن سؤال كرده شوى و به آن محاسبه گردى؛

2- به والدينت نيكى كنى (و در اطاعت آنان باشى)؛

3- تا تكاپو (و كوشش) كنى در زمين براى معيشت و معيشت روزانه ات؛

4- و در آن عيادت نمائى دوستى براى خدا را تا خداوند بپيچد شمارا به رحمت خودش؛

5- و تشييع جنازه بكنيد كه بر گرديد با بخشوده شدن شما؛

6- و امر به معروف ونهى از منكرنمائيد، پس آن است قله شامخ ايمان و سبب پايدارى دين است.

7- و اينكه جهاد كنيد در راه خدا تا مزاحمت (وبرابرى) نمائيد به ابراهيم خليل الرحمان در قبه (و كاخ بهشتى اش)؛

و براى هركس شب و روز بگذرد و او در سواى اين خصلت ها باشد، شب و روز با او در روز قيامت مخاصمه كرده و اورا محكوم نمايند نزد (خداو) پادشاه قدرتمند.

پس يكى از الطاف مهم خداوند براى بندگان، وجود «شب» و تاريكى آن است، شبى كه در قرآن كريم براى آشكار ساختن عظمت آن، حد اقل در هفت مورد به او سوگند ياد مى كند و انجام خيلى از كارها را در آن قرار داده و به آن موكول نموده است كه نمونه هائى را بطور اختصار ذيلًا مى آورم و مشروح آن را به مطالعه اين كتاب ارجاع مى دهم؛

1- راز ونياز با پروردگار «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا* نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا* أَوْ زِدْ عَلَيْهِ» شب را جز كمى بپاخيز* نيمى از شب را يا كمى از آن كم كن* يا بر نصف آن

ص: 262

بيفزا.(1)

2- خواندن قرآن «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا» و قرآن را با دقت و تأمّل بخوان.

3- عبادت شبانه «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا» مسلّماً نماز و عبادت شبانه پا برجا و با استقامت تر است.(2)

4- تسبيح گوئى شبانه «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا» و در شبانگاه براى او سجده كن، و مقدارى طولانى از شب، او را تسبيح گوى.(3)

استغفار شبانه «كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ* وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» آنها كمى از شب را مى خوابيدند و سحرگاهان استغفار مى كردند.(4)

5- وعده هاى ملاقات و بده و بستان هاى خود با پيامبرانش «وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ...» (وبه ياد آوريد) هنگامى راكه با موسى چهل شب وعده گذارديم

(و او براى گرفتن فرمان هاى الهى به ميعادگاه آمد).(5)

6- تقدير و تعيين سرنوشت و مباركى در شب «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ* فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» ما آن (قرآن) را در شبى پر بركت نازل كرديم ما همواره انذار كننده هستيم، در آن شب هر امرى بر اساس حكمت (الهى) تدبيرو جدا مى گردد.(6)

7- نزول قرآن درشب «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» ما قرآن را شب قدر نازل كرديم (7)

8- پوشش انسان ها «وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً» و شب را پوششى (براى شما) قرار داد.(8) 9- «وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً» شب را مايه آرامش قرار داده است.(9)

2- دستورهاى خاص شبانه


1- مزمّل: 2.
2- مزمّل آيات 1 تا 6.
3- دهر: 26.
4- الذاريات: 18- 17.
5- بقرة: 51.
6- الدّخان: 2- 3.
7- سوره قدر: آيه 1.
8- نبأ: 10.
9- انعام: 96.

ص: 263

1- به حضرت لوط عليه السلام دستور داده مى شود، خانواده اش بجز زنش را شبانه از ميان قوم بيرون برده و نجات دهد

هود: 81 قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (81) هود: 81 (فرشتگان عذاب) گفتند: «اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توايم! آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانواده ات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شما پشت سرش را نگاه نكند؛ مگر همسرت، كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است؛ آيا صبح نزديك نيست؟!»

(در آيات گوناگون وسوره هاى مختلف).

2- به حضرت موسى عليه السلام دستور مى رسد بنى اسرائيل را شبانه حركت داده از فرعون و فرعونيان نجات بدهد

الدخان 23 فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (22) فَأَسْرِ بِعِبادِي لَيْلًا إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ (23) وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (24) كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (25) وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ (26) وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ (28) فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ (29) موسى به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرم و گنهكارند 22 بندگان مرا شبانه حركت ده كه فرعون و لشكريانش به تعقيب شما خواهند پرداخت 23 هنگامى كه از دريا همگى به سلامت گذشتيد دريا را در آرامش و گشاده بگذارآنها لشكرى هستند كه غرق خواهند شد 24 چه بسيار باغها و چشمه ها كه از خود بجا گذاشتند و رفتند! 25 و زراعتها، و قصرهاى جالب و زيبا و پر ارزش 26

و نعمتهاى فراوان ديگرى كه در آن متنعم بودند و در ناز و نعمت زندگى مى كردند 27 آرى اينچنين بود ماجراى آنها، و ما همه اين سرمايه ها و ما ترك فرعونيان را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم! 28 نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين، و نه

ص: 264

به هنگام نزول بلا به آنها مهلتى داده شد! 29.

(آيات متعدد در اين مورد در سوره هاى مختلف با عبارت هاى متفاوت).

3- نماز شب

شب خيز كه عاشقان به شب راز كنند!

در باره نماز شب در توضيح آيات، خاصه در تفسير آيات سوره مزمل و سوره سجده و ساير موارد، مطالب فراوان گذشت، در اين جاهم به اين مناسبت روايات و شرحى بر آنها اضافه مى كنيم.

پرواضح است كه اشتغالات زندگى روزانه از جهات مختلف، توجه انسان را به خود جلب مى كند و فكر آدمى را به وادى هاى گوناگون مى كشاند، به طورى كه جمعيت خاطر و حضور قلب كامل، در آن بسيار مشكل است، اما در دل شب و به هنگام سحر و فرو نشستن غوغاى زندگى مادى، و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقدارى خواب، حالت توجه و نشاط خاصى به انسان دست مى دهد كه بى نظير است.

آرى در اين محيط آرام و دور از هر گونه ريا و تظاهر و خودنمائى و توأم با حضور قلب حالت توجهى به انسان دست مى دهد كه فوق العاده روح پرور و تكامل آفرين است.

به همين دليل دوستان خدا هميشه از عبادتهاى آخر شب، براى تصفيه روح و حيات قلب و تقويت اراده و تكميل اخلاص، نيرو مى گيرند.

در آغاز اسلام نيز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با استفاده از همين برنامه روحانى مسلمانان را پرورش داد، و شخصيت آنها را آنقدر بالا برد كه گوئى آن انسان سابق نيستند، يعنى از آنها انسانهاى تازه اى آفريد، مصمم، شجاع، با ايمان، پاك و با اخلاص.

بررسى رواياتى كه در منابع اسلام در فضيلت نماز شب وارد شده نيز روشنگر همين حقيقت است، به عنوان نمونه:

1- پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: خيركم من اطاب الكلام و اطعم الطعام و صلى بالليل و

ص: 265

الناس نيام: بهترين شما كسانى هستند كه در سخن گفتن مؤدبند گرسنگان را سير مى كنند و در شب در آن هنگام كه مردم خوابند نماز مى خوانند.

2- امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايد: قيام الليل مصحة للبدن و مرضاة للرب عز و جل و تعرض للرحمة و تمسك باخلاق النبيين: قيام شب موجب صحت جسم و خشنودى پروردگار و در معرض رحمت او قرار گرفتن و تمسك به اخلاق پيامبران است.

3- در حديثى مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام) به سليمان ديلمى (يكى از يارانش) فرمود: لا تدع قيام الليل فان المغبون من حرم قيام الليل: دست از قيام شب برمدار، مغبون كسى است كه از قيام و عبادت شب محروم گردد.

4- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: من صلى بالليل حسن وجهه بالنهار: كسى كه نماز شب بخواند صورت (و سيرتش) در روز نيكو خواهد بود.

حتى در بعضى از روايات مى خوانيم كه اين عبادت بقدرى اهميت دارد كه جز پاكان و نيكان موفق به آن نمى شوند!.

5- مردى نزد على امير مؤمنان عليه السلام آمد و عرض كرد، من از نماز شب محروم شدم على عليه السلام فرمود: انت رجل قد قيدتك ذنوبك: تو كسى هستى كه گناهانت تو را به بند كشيده است!

6- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: ان الرجل ليكذب الكذبة و يحرم بها صلوة الليل فاذا حرم بها صلوة الليل حرم بها الرزق: انسان گاهى دروغ مى گويد و سبب محروميتش از نماز شب مى شود، هنگامى كه از نماز شب محروم شد از روزى (و مواهب مادى و معنوى) نيز محروم مى شود.

7- با اينكه مى دانيم كسى همچون على عليه السلام هرگز ترك نماز شب نمى كرد در عين حال اهميت موضوع تا آن پايه است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در وصايايش به او فرمود:

اوصيك فى نفسى بخصال فاحفظها- ثم قال اللهم اعنه- ... و عليك بصلوة الليل، و عليك بصلوة الليل، و عليك بصلوة الليل! تو را به امورى سفارش مى كنم همه را حفظ كن- سپس فرمود: خداوندا! او را بر انجام اين وظائف يارى فرما- تا آنجا كه فرمود: بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب بر تو باد به نماز شب!

8- پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به جبرئيل فرمود: مرا پند ده جبرئيل گفت: يا محمد عش ما

ص: 266

شئت فانك ميت، و احبب ما شئت فانك مفارقه، و اعمل ما شئت فانك ملاقيه، و اعلم ان شرف المؤمن صلوته بالليل، و عزه كفه عن اعراض الناس:

اى محمد هر چه مى خواهى عمر كن اما بدان كه سرانجام خواهى مرد، و به هر چه مى خواهى دل ببند اما بدان سرانجام از آن جدا خواهى شد، و هر عملى مى خواهى انجام ده ولى بدان سرانجام، عملت را خواهى ديد، و نيز بدان كه شرف مؤمن نماز شب او است، و عزتش خوددارى از ريختن آبروى مردم است.

اين اندرزهاى ملكوتى جبرئيل كه همه حساب شده است نشان مى دهد كه نماز شب آنچنان شخصيت و تربيت و روحانيت و ايمانى به انسان مى دهد كه مايه شرف و آبروى او است همانگونه كه ترك مزاحمت نسبت به مردم، سبب عزت خواهد شد

9- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ثلاثة هن فخر المؤمن و زينة فى الدنيا و الاخرة، الصلوة فى آخر الليل و يأسه مما فى ايدى الناس و ولاية الامام من آل محمد: سه چيز است كه افتخار مؤمن و زينت او در دنيا و آخرت است نماز در آخر شب، و بى اعتنائى به آنچه در دست مردم است، و ولايت امام از اهلبيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم.

10- از همان امام نقل شده كه فرمود: هر كار نيكى كه انسان با ايمان انجام مى دهد پاداشش در قرآن صريحا آمده جز نماز شب كه خداوند به خاطر اهميت فوق العاده اش آنرا با صراحت بيان نفرموده، همينقدر فرموده است: تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ- فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ: آنها شب هنگام از بسترها برمى خيزند و پروردگارشان را با بيم و اميد مى خوانند و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند، اما هيچكس نمى داند خداوند چه پاداشهائى كه موجب روشنى چشمها مى شود در برابر اعمالشان قرار داده است.

البته نماز شب آداب فراوانى دارد ولى بد نيست ساده ترين صورت آنرا در اينجا بياوريم تا عاشقان اين عمل روحانى بتوانند بهره بيشتر گيرند، نماز شب بطور كاملا ساده يازده ركعت است كه به ترتيب ذيل به سه بخش تقسيم مى شود.

الف- چهار نماز دو ركعتى كه مجموعا هشت ركعت مى شود و نامش نافله شب

ص: 267

است.

ب- يك نماز دو ركعتى كه نامش نافله شفع است.

ج- نماز يك ركعتى كه نامش نافله وتر است، و طرز انجام اين نمازها درست همانند نماز صبح مى باشد، ولى اذان و اقامه ندارند و قنوت وتر را هر چه طولانى تر كنند بهتر است.(1)

در آيه 17 الذاريات در باره صفات متقين چنين بيان مى كند: آنها پيوسته در سحرگاهان استغفار مى كردند (وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ).

در آخر شب كه چشم غافلان در خواب است، و محيط از هر نظر آرام، قال و غوغاى زندگى مادى فرو نشسته، و عواملى كه فكر انسان را به خود مشغول دارد خاموش است برمى خيزند، و به درگاه خدا مى روند، در پيشگاه معبود به راز و نياز مى پردازند، نماز مى خوانند، و مخصوصا از گناهان خود استغفار مى كنند.

بسيارى معتقدند كه منظور از استغفار در اينجا همان نماز شب است، از اين جهت كه قنوت نماز وتر مشتمل بر استغفار است.

اسحار جمع سحر (بر وزن بشر) در اصل به معنى پوشيده و پنهان بودن است، و چون در ساعات آخر شب پوشيدگى خاصى بر همه چيز حاكم است سحر ناميده شده.

واژه سحر (بر وزن شعر) نيز به چيزى گفته مى شود كه چهره حقائق را مى پوشاند و يا اسرار آن از ديگران پوشيده است.

در روايتى در تفسير در المنثور آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: انّ آخر الليل فى التهجد أحب الىّ من أوّله، لان الله يقول وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ: آخر شب براى تهجد (نماز شب) نزد من محبوبتر است از آغاز آن، زيرا خداوند مى فرمايد: پرهيزگاران در سحرگاهان استغفار مى كنند.

و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: كانوا يستغفرون الله فى الوتر سبعين مرة فى السحر: نيكوكاران بهشتى در نماز وتر به هنگام سحر هفتاد مرتبه


1- تفسير نمونه ج: 12 ص: 215 ببعد.

ص: 268

از خدا طلب آمرزش مى كردند.

در تفسير جمله تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ (شبانگاه پهلوهاى آنها از بستر دور مى شود) دو تفسير در روايات اسلامى وارد شده: تفسيرى به نماز عشاء و اشاره به اينكه مؤمنان راستين بعد از نماز مغرب و قبل از نماز عشاء به بستر نمى روند مبادا خواب آنها را بگيرد، و نماز عشايشان از دست برود.

(زيرا در آن زمان معمول بوده كه در آغاز شب به استراحت مى پرداختند و نماز مغرب و عشاء را- طبق دستور استحباب جدائى ميان نمازهاى پنجگانه- از هم جدا مى كردند و هر كدام را در وقت فضيلت خود بجا مى آورند) هر گاه بعد از نماز مغرب و قبل از وقت عشا مى خوابيدند ممكن بود براى نماز عشا بيدار نشوند.

اين تفسير را ابن عباس طبق نقل درّالمنثور از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل كرده، و در امالى شيخ نيز از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است.

اما در بيشتر روايات و كلمات مفسران، به برخاستن از بستر و براى اداء نماز شب تفسير شده است.

در روايتى از امام باقر (عليه السلام) چنين مى خوانيم كه به يكى از يارانش فرمود: الا اخبرك بالاسلام اصله و فرعه و ذروة سنامه: آيا ريشه و شاخه و بلندترين قله اسلام را به تو معرفى كنم؟.

راوى عرض كرد بفرمائيد: فدايت شوم.

فرمود: اما اصله الصلوة، و فرعه الزكاة، و ذروة سنامه الجهاد!: ريشه اش نماز است و شاخه اش زكات، و قله مرتفعش جهاد است.

سپس افزود: اگر بخواهى تمام ابواب خير را به تو معرفى كنم.

راوى مى گويد: بفرمائيد فدايت شوم.

امام فرمود: الصوم جنّة، و الصدقة تذهب بالخطيئة، و قيام الرجل فى جوف الليل بذكر الله، ثم قرأ تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ: روزه سپرى است در مقابل آتش و صدقه محو كننده گناه است، و بر خاستن انسان در دل شب او را به ياد خدا مى اندازد، سپس آيه تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ را تلاوت فرمود.

در تفسير مجمع البيان از معاذ بن جبل چنين نقل شده كه در غزوه تبوك در خدمت

ص: 269

رسولخدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بودم، گرما همه را سخت ناراحت كرده بود

و هر كس به گوشه اى پناه مى برد، ناگهان ديدم كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) از همه به من نزديكتر است، خدمتش رفتم عرضكردم: اى رسولخدا (صلى الله عليه وآله وسلم)! عملى به من بياموز كه مرا وارد بهشت كند، و از آتش دوزخ دور سازد.

فرمود: سؤال بزرگى كردى، اما پاسخ آن براى كسى كه خدا بر او آسان كرده است مشكل نيست سپس افزود: تعبد الله و لا تشرك به شيئا و تقيم الصلوة المكتوبة و تؤدى الزكوة المفروضة و تصوم شهر رمضان: خدا را پرستش كن و چيزى را شريك او قرار نده نمازهاى واجب را انجام ده و زكات واجب- حق مستمندان- را اداء كن و ماه رمضان را روزه بگير.

بعد فرمود: و اگر بخواهى از ابواب خيرات به تو خبر مى دهم عرض كردم اى پيامبر بفرمائيد فرمود: الصوم جنة من النار و الصدقه تكفر الخطيئه و قيام الرجل فى جوف الليل يبتغى وجه الله ثم قرأ هذه الايه تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ: روزه سپرى است در برابر آتش و انفاق در راه خدا كفاره گناهان است، و قيام انسان در دل شب براى خشنودى خدا.

سپس آيه تَتَجافى جُنُوبُهُمْ را قرائت فرمود.

گر چه هيچ مانعى ندارد كه آيه مفهوم وسيعى داشته باشد، هم بيدار ماندن در آغاز شب را براى نماز عشاء شامل شود، و هم بر خاستن در سحرگاه را براى نماز شب، ولى دقت در مفهوم تتجافى معنى دوم را بيشتر در ذهن منعكس مى كند، زيرا ظاهر جمله اين است كه قبلا پهلوها در بستر آرام گرفته سپس از آن دور مى شود و اين مناسب قيام در آخر شب براى انجام نماز است، بنابر اين دسته اول از روايات از قبيل توسعه در مفهوم و الغاء خصوصيت است.

گر چه در باره اهميت اين نماز پر بركت همان چند روايت فوق كافى به نظر مى رسد ولى اين نكته قابل ذكر است كه در روايات اسلامى آن قدر اهميت به اين عبادت داده شده است كه در باره كمتر عبادتى چنين سخن گفته شده است.

دوستان حق، و رهروان راه فضيلت به اين عبادت بى ريا كه قلب را روشنائى و دل

ص: 270

را نور و صفا مى بخشد همواره اهميت بسيار مى دادند.

ممكن است بعضى هميشه توفيق بهره گيرى از اين عبادت پر بركت را نداشته باشند، ولى چه مانعى دارد كه در بعضى از شبها كه اين توفيق حاصل است بهره گيرند، و در آن هنگام كه خاموشى همه جا را فرا گرفته، و اشتغالات روزانه همه تعطيل است، كودكان در خواب، و محيط آماده حضور قلب و راز و نياز با خدا است، بر خيزند و به در خانه خدا روند و دل را به نور عشق دوست روشن سازند.(1)

توجه داشته باشيد با اينكه نماز شب از نمازهاى نافله و مستحب است، ولى كرارا در قرآن مجيد به آن اشاره شده، و اين نشانه اهميت فوق العاده آن مى باشد، تا آنجا كه قرآن آن را وسيله وصول به مقام محمود (سوره اسراء- 79) و مايه روشنى چشم (چنانكه در آيه 17 سوره الم سجده آمده) شمرده است.

در روايات اسلامى نيز فوق العاده روى اين راز و نياز شبانه و بيدارى در سحرگاهان تكيه شده است: در يكجا پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آن را كفاره گناهان مى شمرد و مى فرمايد: يا على ثلاث كفارات، منها التهجد بالليل و الناس نيام: سه چيز است كه كفاره گناهان است يكى از آنها تهجد در شب است در حالى كه مردم در خوابند.

در حديث ديگرى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آمده است: اشراف امتى حملة القرآن و اصحاب الليل شريفان امت من حاملان قرآنند و اصحاب عبادتهاى شبانه.

و باز در حديث ديگرى در وصاياى آن حضرت به على (عليه السلام) آمده است كه چهار مرتبه تكرار فرمود: عليك بصلوة الليل: نماز شب را هرگز ترك مكن.

و از امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه مورد بحث (كانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ) چنين نقل شده: كانوا اقل الليالى تفوتهم لا يقومون فيها: كمتر شبى بر آنها مى گذشت كه بيدار نشوند و عبادت نكنند.

باز در حديث ديگرى آمده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: الركعتان فى جوف الليل احب الىّ من الدنيا و ما فيها: دو ركعت نماز در دل شب از دنيا و آنچه در آن


1- تفسير نمونه ج: 17 ص: 145 ببعد.

ص: 271

است نزد من محبوبتر است!.

و نيز امام صادق (عليه السلام) به سليمان ديلمى (يكى از يارانش) فرمود: لا تدع قيام الليل فان المغبون من حرم قيام الليل: قيام شب را براى عبادت فراموش مكن، مغبون است كسى كه از قيام شبانه محروم گردد.

البته روايات در اين زمينه بسيار است و تعبيرات فوق العاده جالبى در آنها ديده مى شود، مخصوصا نماز شب به عنوان يك وسيله مؤثر براى آمرزش گناهان، بيدارى فكر و انديشه، روشنائى دل، و جلب رزق و روزى فراوان و تندرستى معرفى شده است كه اگر جمع آورى شود كتاب مستقلى خواهد شد.

4- شبانه دعوت حضرت نوح عليه السلام

(قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهاراً) نوح گفت پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو دعوت كردم و لحظه اى در ارشاد و تبليغ آنها كوتاهى نكردم.

اما اين دعوت و ارشاد من چيزى جز فرار از حق بر آنها نيفزود (فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً)

5- اى حسن گناه روز چيست!

حسن بن مسعود گويد: داخل شدم به (محضر) ابى الحسن علىّ بن محمد (امام على النقى) عليهما السلام در حالى كه انگشتم ضربة ديده بود و سواره اى مرا ملاقات كرد و به شانه ام صدمه زد و در ازدحام مردم گير كردم و بعضى لباسم را پاره كردند پس گفتم: خداوند از شرّ امروز مرا كفايت كند و (و نگهدارد) چه روز شومى بود (براى من)!

حضرت به من فرمود: يا حسن، هذا و أنت تغشانا؟! ترمى بذنبك من لا ذنب له اى حسن اين گونه مى گوئى در حالى كه تو باما رفت و آمد دارى گناهت را به گردن كسى مى اندازى كه گناه نكرده است؟!

حسن گويد: عقلم برگشت و به خطايم پى بردم و گفتم: از خدا طلب مغفرت مى كنم پس فرمود: ياحسن ماذنب الأيّام تتشّأمون بها اذا جوزيتم بأعمالكم فيها؟! قال الحسن:

أنا أستغفراللّه أبداً وهى توبتى يابن رسول اللّه، قال واللّه ما ينفعكم ولكنّ اللّه يعاقبكم

ص: 272

بذمّها على ما لا ذمّ عليها فيه، أما علمت ياحسن أنّ اللّه هو المثيب و المعاقب و المجازى بالأعمال عاجلًا و آجلًا؟! قلت بلى يامولاى، قال: لاتعد و لا تجعل للأيّام صُنعاً فى حكم اللّه.(1) اى حسن گناه روزها چيست كه شما به آن نفوس بد مى زنيد وقتى كه به خاطر گناهانتان مجازات مى شويد در آن؟!؛

حسن گفت: من استغفار مى كنم از خدا براى هميشه و آن توبه (وبازگشت) من است اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، فرمود: به خدا قسم براى شما نفعى ندارد و لكن خداوند شما را عقوبت دهد به خاطر مذمّتى كه اصلًا در آن مورد مذمّت نبود، آيا ندانستى اى حسن خداست پاداش دهنده و عذاب كننده و جزا دهنده اعمال دير يا زود؟! گفتم: آرى اى مولاى من، فرمود: ديگر (به اين گونه گفتارها) برنگرد، و قرار نده براى روزها دخالتى در حكم (و كارهاى) خدا.

6- علّت برترى و فضيلت شب

در كتاب العلل: محمدبن ابراهيم گويد: علّة فضل اللّيل على النّهار أنّ بالليل يكون البيات، ويرفع العذاب، وتقلّ المعاصى، و فيه ليلةالقدر هى خير من ألف شهر.(2) علت اينكه شب بر روز فضيلت (وبرترى) دارد، زيرا

1- درشب خوابيدن (و آرامش يافتن) است

2- و عذاب برداشته مى شود

3- و معصيت هاكم مى گردد

4- و در شب است شب قدر.

7- شب عروس به خانه بخت رود!

خداوند شب را براى حفظ آبروها و آشكار نشدن اسرار و مايه آرامش وو .. قرار داده است، بدينجهت در روايات فرستادن عروس را به خانه بخت و اطاق زفاف، شب را توصيه نموده است! به روايات ذيل توجه نمائيد.


1- تحف العقول: ص 482؛ بحارالأنوار: 59/ 2 ب 14 ح 6 بنقل از آن.
2- العلل: لمحمدبن ابراهيم: بحارالأنوار: 59/ 3 ب 14 ح 8 از آن.

ص: 273

در روايت سكونى از امام صادق عليه السلام فرمود: زفّوا عرايسكم ليلًا و أطعموا ضحىً عروس هايتان را شب هنگام به خانه شوهر بفرستيد و روز اطعام نمائيد.(1)

8- شب ازدواج كن!

ميسر بن عبد العزيز گويد: أبى جعفر عليه السلام فرمود: يا ميسر تزوّج باللّيل فإنّ اللَّه جعله سكناً، ولا تطلب حاجة بالليل فإن الليل مظلم، ثم قال: ان للطارق لحقّاً عظيماً، وإن للصاحب لحقّاً عظيماً. اى ميسر شب ازدواج كن خداوند شب را مايه آرامش قرار داده است و شب پى كارى نرو زيرا شب تاريك است (و خالى از خطر نيست) سپس فرمود:

همانا بروارد شونده حق بزرگيست و بر همنشين حقيست بزرگ.(2)

حسن بن على الوشاء، گفت: شنيدم أبا الحسن الرضا عليه السلام، در باره تزويج فرمود من السّنّة التّزويج بالليل، لأنّ اللَّه جعل اللّيل سكناً، والنساء إنّما هنّ سكن. از سنّت است ازدواج در شب زيرا خداوند شب را مايه آرامش قرار داده است و زن هم مايه آرامش است (پس با سبب آرامش در زمان آرامش وصلت نما).(3)

حسن بن على ابن بنت إلياس گفت: سمعت أبا الحسن الرضا عليه السلام مى فرمود: إنّ اللَّه جعل الليل سكناً و جعل النساء سكناً، ومن السّنّة التزويج بالليل وإطعام الطعام. همانا خداوند شب را سبب آرامش و زنان را سبب سكون قرار داده است و از سنّت است ازدواج و اطعام (وليمه) در شب انجام گيرد.(4)

9- شب بيدارى براى سه چيز


1- الكافى 5: 366/ 2 والتهذيب 7: 418/ 1676.( 1) الفقيه 3: 254/ 1203. مكارم الأخلاق: 238؛ بحارالأنوار: 103/ 266؛ الإمامة و التّبصرة: از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم. وسائل الشّيعة: 20/ 91 ح 2( 25114)
2- الكافى 5: 366/ 3.
3- الكافى 5: 366/ 1. التهذيب 7: 418/ 1675.
4- تفسيرعياشى: 1/ 371.

ص: 274

سكونى، از جعفر بن محمد، از پدرانش عليهم السلام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لا سهر إلّا فى ثلاث:

متهجّد بالقرآن، أو فى طلب العلم، أو عروس تهدى إلى زوجها. شب بيدارى (سزاوار) نيست مگر در سه چيز، در تلاوت قرآن و طلب علم يا عروسى كه به شوهرش راهنمايى (و فرستاده) شود.(1)

در اين باره روايات زياد و رعايت اختصار به سزاست.

10 نظام نور و ظلمت در زندگى بشر:

موضوع تاريكى شب، و موضوع خورشيد و نور آفتاب، دو آيت از آيات الهى است نور لطيفترين و پر بركت ترين موجودات جهان ماده است، نه تنها روشنائى و زندگى ما كه هر حركت و جنبشى بستگى به نور آفتاب دارد، نزول قطرات باران، نمو گياهان، شكفتن غنچه ها، رسيدن ميوه ها، زمزمه جويبارها، رنگين شدن سفره انسانها از انواع مواد غذائى، حتى حركت چرخهاى عظيم كارخانه ها، و توليد برق و انواع محصولات صنعتى بازگشت به اين منبع بزرگ انرژى يعنى نور آفتاب مى كند خلاصه اينكه تمام انرژيهاى روى كره زمين (جز انرژى ناشى از شكستن هسته اتمها) همه از نور آفتاب مدد مى گيرد كه اگر او نبود همه جا خاموش و بى روح، بى نور و بى حركت و بى بركت و مرده بود.

تاريكى شب از نظر تعديل نور آفتاب و تأثير عميق آن در آرامش جسم و جان و جلوگيرى از خطرات تابش يكنواخت نور خورشيد نيز يك امر حياتى براى انسانها محسوب مى شود، كه اگر تناوب شب و روز نبود حرارت در كره زمين آنچنان بالا مى رفت كه همه چيز را آتش مى زد، چنانكه در كره ماه كه شبها و روزهاى طولانى دارد (هر كدام به اندازه پانزده شبانه روز كره زمين است) روزهايش گرمائى كشنده، و شبهايش سرمائى نابود كننده دارد.

بنا بر اين هر يك از اين دو (نور و ظلمت) آيتى است عظيم از آيات الهى.


1- الخصال: 112/ 88 وسائل الشّيعة: 20/ ح 5( 25117)؛ نوادرالرّاوندى: ص 13.

ص: 275

از اين گذشته نظم بسيار دقيقى كه بر اين دو حاكم است به وجود آورنده تاريخ منظم زندگى انسانهاست، تاريخى كه اگر نبود روابط اجتماعى به هم مى ريخت، و زندگى براى انسان بسيار مشكل مى شد، از اين نظر نيز اين دو از آيات الهى هستند.

جالب اينكه قرآن مى گويد: وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ(1) شب از روز پيشى نمى گيرد، اين تعبير نشان مى دهد كه روز قبل از شب آفريده شده، و شب به دنبال آنست.

درست است كه اگر كسى از بيرون به كره زمين نگاه كند اين دو را مانند دو موجود سياه و سفيد مى بيند كه مرتبا بر گرد كره زمين مى چرخند، و در اين حركت دايره مانند قبل و بعدى تصور نمى شود.

اما اگر توجه كنيم كه اين كره زمين ما نخست جزء آفتاب بوده و در آن روز همه جا روز بود و شبى وجود نداشت اما به محض اينكه از آن جدا و دور شد و سايه مخروطى شكل آن در جهت مخالف نور آفتاب افتاد شب پديد آمد شبى كه به دنبال روز در حركت است، دقت و ظرافت اين تعبير روشن مى شود.

البته نه تنها خورشيد و ماه در اين فضاى بيكران شناورند بلكه شب و روز هم در اين فضا بر گرد كره زمين شنا مى كنند، و هر يك براى خود مدار و مسير دورانى دارند.

در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت نقل شده نيز به اين معنى تصريح شده است كه خداوند روز را قبل از شب آفريد.

در روايتى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه فرمود: خلق النهار قبل الليل روز را قبل از شب آفريد.

و در روايت ديگرى از امام على بن موسى الرضا عليها السلام آمده است: النهار خلق قبل الليل سپس امام عليه السلام به آيه لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ در اين زمينه استدلال فرمود.

همين معنى از امام باقر عليه السلام نيز به صورت زير نقل شده است: ان الله عز و جل خلق الشمس قبل القمر، و خلق النور قبل الظلمة: خداوند بزرگ خورشيد را قبل از ماه و نور را قبل از ظلمت آفريد.(2)

قابل توجه اينكه در قرآن مجيد به بسيارى از موضوعات مهم يكبار قسم ياد شده،


1- يس: 40.
2- تفسير نمونه ج: 18 ص: 391 ببعد.

ص: 276

در حالى كه به شب هفت بار سوگند ياد شده است! و مى دانيم سوگند به امور مهم ياد مى شود، و اين خود نشانه اهميت پرده ظلمت شب است.

آنها كه شب را با نور مصنوعى روشن مى سازند، و تمام شب را بيدارند و روز را مى خوابند، افرادى رنجور و ناسالم و فاقد نشاط مى باشند.

در روستاها كه به عكس شهرها شب را زود مى خوابند، و صبح زود برمى خيزند مردمى سالمتر زندگى مى كنند.

شب منافع جنبى نيز دارد چرا كه سحرگاهانش بهترين وقت براى راز و نياز سحر خيزان و عشق ورزى عاشقان به درگاه محبوب، و عبادت و خودسازى و تربيت نفوس است، همانگونه كه قرآن مجيد در توصيف اين بزرگان و پرهيزگاران مى گويد:

وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ آنها در سحرگاهان استغفار مى كنند (ذاريات- 18).

روشنائى روز نيز خود نعمتى است بى نظير، جنب و جوش و حركت مى آفريند، انسان را براى كار و تلاش آماده مى سازد، گياهان را در پرتو نور خود مى روياند، و حيوانات در پرتو آن رشد مى كنند، و به حق تعبير بالا كه مى فرمايد: روز را وسيله معاش و زندگى شما قرار داديم تعبيرى است از هر نظر رسا كه نياز به شرح و توصيف ندارد.

آخرين سخن اينكه آمد و شد شب و روز و نظام دقيق تغييرات تدريجى آنها يكى از آيات خلقت و نشانه هاى خدا است، بعلاوه سرچشمه پيدايش يك تقويم طبيعى براى نظام بندى زمانى زندگى انسانها محسوب مى شود.(1)

«شب و على»

على آن شير خدا شاه عرب***ألفتى داشت با اين دل شب

شب ز اسرار على آ گاه است***دل شب محرم سرّاللّه است

شب على ديد به نزديكى ديد***گرچه او نيز به تاريكى ديد

شب شنفته است مناجات على***جوشش چشمه عشق ازلى

شاه را ديد به نوشينى خواب***روى بر سينه ديوار خراب


1- تفسير نمونه ج: 26 ص: 23 ببعد.

ص: 277

قلعه بانى كه به قصر أفلاك***سر دهد ناله زندانى خاك

اشگبارى كه چو شمع بيزار***ميفشاند زر ومى گريد زار

دردمندى كه چو لب بگشايد***در و ديوار به زينهار آيد

كلماتى چو دُر آويزه گوش***مسجد كوفه هنوزش مدهوش

فجر تا سينه آفاق شكافت***چشم بيدار على خفته نيافت

روزه دارى كه به مهر اسحار***بشكند نان جوين افطار

ناشناسى كه به تاريكى شب***مى برد شام يتيمان عرب

پادشاهى كه به شب برقع پوش***مى كشد بار گدايان بردوش

تا نشد پردگى آن سرّ جلى***نشد افشاكه على بود على

شاهبازى كه ببال و پر راز***مى كند در ابديّت پرواز

شهسواريكه ببرق شمشير***در دل شب بشكافد دل شير

عشقبازى كه هم آغوش خطر***خفت در خوابگه پيغمبر

آن دم صبح قيامت تأثير***حلقه دَرْشد از او دامنگير

دست در دامن مولا زد دَرْ***كه على بگذر و از ما مگذر

***

شال شه وا شد و دامن بگرو***زينبش دست به دامن كه مرو

شال مى بست و ندائى مبهم***كمر بند شهادت ببندد محكم

پيشوائى كه زشوق ديدار***مى كند قاتل خود را بيدار

ماه محراب عبوديّت حق***سر به محراب عبادت منشق

مى زند پس لب او كاسه شير***مى كند چشم اشارت به اسير

چه اسيرى كه همان قاتل اوست***توخدائى مگر اى دشمن دوست

در جهانى همه شور و همه شر***ها علىّ بشر كيف بشر

كفن از گريه غسّال گريست***پيرهن از رخ وصّال گريست

شبروان مست ولاى تو على***جان عالم به فداى تو على

***

(1)


1- ديوان شهريار: ص 604. در( ساعت 5/ 3- 5/ 11/ 1362 هجرى شمسى؛ در منزل دوست عزيز آقاى حاج اصغر رشيدى نظامى در فلكه صادقيّه تهران نسخه بردارى شد)

ص: 278

منابع و مصادر

1- قرآن كريم.

2- الدّرّالمنثور: جلال الديّن سيوطى.

3- الخصال: شيخ صدوق.

4 الكافى 5: محمدبن يعقوب كلينى.

5 التهذيب 7: شيخ طوسى.

6- العلل: لمحمدبن ابراهيم

7- الفقيه 3: شيخ صدوق.

8- الإمامة و التّبصرة:

9- بحارالأنوار: علّامه محمد باقر مجلسى.

10- تفسير نمونه: ناصر مكارم شيرازى و جمعى با او.

11- تحف العقول: ابن شعبه حرانى.

12- تفسيرعياشى: ابن شهراشوب.

13-. مكارم الأخلاق: صدوق؛.

14- ديوان محمدحسين شهريار

15- وسائل الشّيعة: شيخ حرّ عاملى.

16- نوادرالرّاوندى:.

منابع و مصادر

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109