سرشناسه : اميني گلستاني، محمد، 1317 -
عنوان و نام پديدآور : 111 پرسش و پاسخ درباره امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف/ محمد اميني گلستاني.
مشخصات نشر : قم: سپهر آذين، 1391.
مشخصات ظاهري : 294ص.
شابك : 40000ريال: 978-964-9910-80-2
وضعيت فهرست نويسي : فاپا
يادداشت : پشت جلد به انگليسي: Mohammad Amini Golestani. 111 questions and answers about Imam Mahdi( A. S).
يادداشت : عنوان ديگر: 111 پرسش و پاسخ درباره امام زمان (عج)
عنوان ديگر : 111 پرسش و پاسخ درباره امام زمان (عج).
عنوان گسترده : صد و يازده پرسش و پاسخ درباره امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف.
موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- پرسش ها و پاسخ ها
موضوع : مهدويت-- پرسش ها و پاسخ ها
رده بندي كنگره : BP51/35/الف77ص4 1391
رده بندي ديويي : 297/959
شماره كتابشناسي ملي : 2182724
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
پيشگفتار ..... 19
1 ..... 22
س- آيا جوامع بشرى به وجود امام عليه السلام زمان نيازى دارد؟! ...... 22
2 ..... 23
س- آيا در اديان قديم و كتاب هاى آسمانى پيشينيان ذكرى در باره آن ..... 23
حضرت، به ميان آمده است؟! ...... 23
3 ..... 24
س- آيا در ميان كاهنان و پيشگويان پيش از اسلام در باره آن حضرت صحبتى بوده يابعدها پديد آمده است؟! ...... 24
4 ..... 26
س- آيادر ميان عرفاء گذشته يادى از آن حضرت آمده و به آمدن او معتقد بوده اند يانه؟! ...... 26
5 ..... 28
س- آيا در قرآن كريم آياتى در باره آن حضرت وجود دارد؟! ...... 28
6 ..... 29
س- آيا از زبان مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در باره آن حضرت، مطالبى به ميان آمده و يا بياناتى صادر شده است؟! ...... 29
7 ..... 31
س- آيا در ميان فرقه هاى مختلف مسلمان ها به آمدن و وجود آن حضرت معتقدانى وجود دارد؟! ..... 31
ص: 5
8 ..... 33
س- آيا تكذيب مهدى عجل اللَّه تعالى فرجه و آمدن او از نظر شرعى چه حكمى دارد؟ ...... 33
9 ..... 34
س- مى گويند بردن نام آن حضرت حرام است آيا اين حرف درست است و چرا؟ ...... 34
10 ..... 36
س- چرابايد امام زمان در آخرالزمان ظهور كند و عالم را نجات دهد؟ ...... 36
11 ..... 37
س- آيا امام زمان متولد شده يا هنوز به دنيا نيامده است؟! ..... 37
12 ..... 41
س- در صورتى كه متولد شده، آيا امكان دارد بشر اين همه عمر طولانى را داشته باشد؟! ...... 41
13 ..... 46
س- بنابر اين كه براى آن حضرت اين عمر طولانى امكان پذير است پس اين مدت را در كجا زندگى مى كند؟! ...... 46
14 ..... 48
س- آيا آن حضرت زن و فرزند دارد؟! ...... 48
15 ..... 53
س- اگر امام عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف، وجود دارد پس چرا غايب شده و از منظر مردم، نامرئى گشته است اساساً غيبت چرا؟! ...... 53
ص: 6
16 ..... 58
س- حجّتى كه غايب است و به درد جامعه نمى خورد؛ بود و نبودش چه فرقى داردو اگرتولّدش نزديك ظهور انجام مى گرفت و جامعه را رهبرى مى كرد چه مى شد؟! ...... 58
17 ..... 63
س- لطفاً براى غيبت يك معناى صحيح ارائه نمائيد كه قابل قبول باشد؟.
..... 63
18 ..... 69
س- آيا خود امام عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف وقت ظهور را دقيقاً مى داند؟! ...... 69
19 ..... 72
س- آيا اساساً براى پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام وقتى براى ظهور او تعيين شده و دقيقاً وقت آن را مى دانستند يانه؟ ...... 72
20 ..... 76
س- چرا امام ظهور نمى كند آيا اين همه مدت براى غيبت كافى نيست؟! ...... 76
21 ..... 81
س- آيا امام وقتى كه ظهور نمود، دست به كشتار بى امان، خواهد زد يا مسئله چيز ديگرى است؟! ...... 81
22 ..... 82
س- آيا آن حضرت با مردم جهان چه رفتار و چگونه برخوردى خواهند داشت؟ ...... 82
ص: 7
23 ..... 84
س- آيا پيش از ظهور آن حضرت، در اوضاع جهان دگرگونى وتحول اساسى پيش خواهد آمد؟ ...... 84
24 ..... 90
س- آيا ظهور حضرت در اين گير ودار ها خواهد بود يا بعد ازآرامش؟ ...... 90
25 ..... 92
س- شنيده ايم در آن زمان در برابر يك مرد پنجاه زن خواهدبود كه در خواست سرپستى خواهند نمود آيا اين گفتار صحيح است؟ ...... 92
26 ..... 93
س- لطفاً در باره كسانى كه در مناطق قطبى زندگى مى كنند و از همه جا بى خبرند توضيح دهيد كه تكليفشان چهِ خواهد شد؟! ...... 93
27 ..... 94
س- آيا امام براى فصل كردن و انتقام جوئى مى آيد يا وصل كردن و مهربانى كه خواسته تمام شرايع آسمانى است؟! ...... 94
28 ..... 95
س- آيا امام با چه سيرتى پيش خواهد رفت؟! ...... 95
29 ..... 96
س- آيا زندگى امام به چه صورتى خواهد بود، مانند مردم عادى و فقيرانه و يا طاغوتى و متكبرانه؟! ...... 96
30 ..... 98
س- آيا خانه مسكونى امام در كجا خواهد بود؟ ...... 98
ص: 8
31 ..... 100
س- آيا خانه امامان رجعت كننده بعد از او، كجا خواهد بود؟ ...... 100
32 ..... 101
س- آيا پايتخت امام كجا و در كدام شهر خواهد بود؟ ...... 101
33 ..... 102
س- در روايات آمده است كه امام عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف در اماكن مقدسة تغييراتى خواهد داد، در كجا و چرا؟! ..... 102
34 ..... 104
س- در روايات آمده است كه امام عليه السلام سقف مساجد را بر ميدارد در اين صورت آيا تكليف مردم مناطق سرد سيرى بيش از 30 درجه زير صفر ياگرماى بالاى 50 درجه چه خواهد شد؟ لطفاً در اين باره بيشتر توضيح دهيد تا از شبهه بيرون آئيم ...... 104
35 ..... 107
س- آيا اساساً اين كارها اسراف و به هدر دادن بيت المال نيست؟! ...... 107
36 ..... 107
س- آيا مساجد نقش دار كه بنا مى شود، آن حضرت تخريب خواهد نمود؟! ..... 107
37 ..... 108
س- آيا در مقام ابراهيم عليه السلام تغييرى خواهد داد؟! ...... 108
38 ..... 109
س- آيا در خود كعبه و مسجدالحرام تغييراتى خواهد داد يا نه؟ ...... 109
ص: 9
39 ..... 111
س- آيا براى مسجد مدينه هم تغييراتى خواهد داد؟ ...... 111
40 ..... 112
س- آيا براى مسجد كوفه، مانند مكه و مدينه دگر گونى هائى انجام خواهد داد؟! ...... 112
41 ..... 114
س- با مأنوس بودن مسلمانها به اين امكنة آيا اين تغييرات ضرورت خواهد داشت؟! ..... 114
42 ..... 115
س- شنيده ايم كه در وسط مسجد كوفه چشمه هاى آب و نفت وجود دارد و در زمان آن حضرت بيرون مى آيد آيا اين مطلب صحت دارد يانه؟! ..... 115
43 ..... 116
س- آيا در دولت كريمه نسبت به اماكن خصوصى يا عمومى اصلاحاتى انجام خواهد گرفت؟! ...... 116
44 ..... 119
س- آيا در دولت كريمه قوانين راهنمايى و رانندگى خواهد بود، در صورت مثبت بودن جواب، به چه صورتى در خواهد آمد؟! ..... 119
45 ..... 121
س- آيا درست است كه امام عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف براى مستحبى ها اجازه طواف مستحبى نخواهد داد؟! ...... 121
46 ..... 122
س- روايات در بيان تسليحات نظامى امام در جنگ ها و پيكارها كه كُلًاّ با
ص: 10
كلمه «سيف و سيوف»؛ يعنى شمشير و شمشيرها، آمده است آيا همان شمشيرهاى قديم و عهد عتيق است و ارتش آن حضرت در برابر تسليحات پيشرفته و فوق مدرن جهان با اعجاز پيش روى خواهد كرد يا بگونه اى ديگر، لطفاً اين را روشن و شفاف بيان فرمائيد؟ ...... 123
47 ..... 126
س- آيا امام (عج) در مدت طولانى كره زمين را تسخير خواهد نمود يا كوتاه مدت؟! ...... 126
48 ..... 128
س- اساساً كيفيت پيشروى و تسخير كره زمين و تسليم قدرت هاى جهان در برابر ارتش آن حضرت به چه صورتى خواهد بود؟ ...... 128
49 ..... 132
س- آيا براى شناخته شدن كشور يك پارچه كره زمين، پرچم مخصوص خواهد بود ..... 132
50 ..... 134
س- آيا رنگ و جنس پرچم آن حضرت چگونه خواهد بود؟ ...... 134
51 ..... 135
س- آيا پرچم آن حضرت آرم بخصوصى هم خواهد داشت؟ ...... 135
52 ..... 135
س- آيا دنياى امروز با پيش كشيدن جنگ اتمى (چنان كه برخى پيش بينى كرده اند) آن چنان درهم كوبيده خواهد شد كه چاره اى جز باز گشت به گذشته نخواهند داشت يا با اين منوال، به مسابقه تسليحاتى خود ادامه خواهند داد كه سرانجام آن معلوم نخواهد بود؟! ..... 135
ص: 11
53 ..... 136
س- آيا رهبر اين نهضت بزرگ، براى تحقّق بخشيدن به آرمان هاى انبيا عليهم السلام و پيروزى ارتش حق، از سلاح هاى سنّتى اعصار پيشين استفاده خواهد كرد يا با سلاحى مدرن تر از امروز، دست به مبارزه مى زند؟! ..... 136
54 ..... 137
س- آيا آن حضرت مانند بعضى از انبياء عظام عليهم السلام با فرشتگان يارى خواهد شد؟ ...... 137
55 ..... 140
س- آيا امام عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف از جنيان نيز كمك خواهد گرفت يانه؟ ...... 140
56 ..... 141
س- لطفاً مقدارى از كيفيت و كميت كمك هاى انسيان براى ما توضيح دهيد متشكريم ..... 141
57 ..... 145
س- آيا دردولت كريمه آن حضرت وزير يا حاكم ايرانى وجود خواهد داشت؟ ...... 145
58 ..... 146
س- آيا در ميان فرماندهان ارتش آن حضرت، از ايرانى ها هم خواهند بود؟ ...... 146
59 ..... 147
س- آيا نام هاى ياران خاص و خاص الخاص امام عليه السلام مانند ياران امام حسين عليه السلام قبلًا براى آن حضرت مشخص است يانه؟ ...... 147
ص: 12
60 ..... 149
س- لطفاً درباره اوصاف و مشخصه هاى خاص ياوران و فرماندهان وارتشيان امام عليه السلام براى ما بيشتر توضيح دهيد ...... 149
61 ..... 157
س- آيا هزينه ارتش قوى امام از كجا تأمين و با چه وسيله اى حركت خواهند نمود؟ ...... 158
62 ..... 159
س- آيا فرماندهان و ياوران درجه يك حضرت كه در آن زمان هريك درگوشه اى از جهان خواهد بود، چگونه گردهم خواهند آمد؟ ...... 159
63 ..... 162
س- آيا از همديگر چگونه مطّلع مى شوند و آيا آنها از نظر درجات ايمانى در يك سطح هستند يا متفاوت؟! ...... 162
64 ..... 163
س- لطفاً اوصاف اوتاد و ابدال را براى ما توضيح دهيد؟ ...... 163
65 ..... 164
س- آيا اعلان ظهور در كجا و چگونه خواهد بود؟ ...... 164
66 ..... 165
س- آيا اداره كشورى به وسعت كره زمين، به چه صورتى خواهد بود؟ ...... 165
67 ..... 166
س- آيا در زمان امام قسمت فرهنگى كشور به چه صورتى در خواهد آمد؟! ...... 166
ص: 13
68 ..... 170
س- مى گويند در زمان آن حضرت بيمارى ها برچيده خواهد شد و مرضى وجود نخواهد داشت آيا اين گفتارها درست است؟! ...... 170
69 ..... 171
س- آيا در كشورى به وسعت كره زمين، ملاقات با آن حضرت چگونه خواهد بود؟! ...... 171
70 ..... 174
س- آيا وضع اجتماعى مردم در آن زمان چگونه خواهد بود؟ ...... 174
71 ..... 185
س- آيا ارتباطات در آن زمان به چه صورتى انجام خواهد گرفت؟ ...... 185
72 ..... 188
س- آيا كشور امام از نظر اقتصادى، به چه صورتى در مى آيد وچه فورمولهائى پياده مى شود؟! ...... 188
73 ..... 191
س- آيا وضع معيشتى و بطور كلّى وضع زندگى مردم چگونه خواهد بود؟.
..... 191
74 ..... 194
س- آيا در كشور امام عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف قسمت قضائى به چه حالتى در مى آيد؟ ...... 194
75 ..... 197
س- آيا در زمان امام زنان داراى مقام و يا مصدر كارى خواهند شد؟! ...... 197
ص: 14
76 ..... 198
س- آيا در دولت امام عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف عوامل نفوذى از منافقين و كفار، مى توانند خود را جا زنند و با نقاب دوستى وارد دستگاه شوند؟! ...... 198
77 ..... 200
س- آيا در زمان آن حضرت قانون اساسى بخصوصى وضع و تنظيم خواهد شد؟ ...... 200
78 ..... 204
س- آيا تكليف آنهائى كه ساليان طولانى در انتظار ظهور آن حضرت بودند و از دنيارفتند، چه خواهد شد؟ ...... 204
79 ..... 205
س- در روايات آمده است كه مثلًا مدت خلافت امام (عج) هفت سال برابر هفتاد سال خواهد بود، آيا اين جريان امكان پذير است و به نظام آفرينش لطمه نمى زند و بهم نمى خورد و چندين سؤال ديگر در اين زمينه؟! ...... 205
80 ..... 208
س- آيا مدت امامت آن حضرت هفتاد سال است يا چه مدتى طول خواهد كشيد؟ ...... 208
81 ..... 213
س- مى گويند شيطان در دست آن حضرت به هلاكت خواهد رسيد آيا اين سخن صحت دارد؟! ...... 213
82 ..... 216
س- آيا در زمان امام (عج) مردم مانند امروز اشتغالات فكرى و
ص: 15
گرفتارى هاى فعلى را خواهند داشت يابا خيال راحت زندگى خواهند كرد؟! ...... 216
83 ..... 217
س- آيا باپيشرفت زمان، علم و دانش امام هم روز افزون خواهد بود يانه؟.
..... 217
84 ..... 221
س- آيا در زمان امام ارتباط با كرات آسمانى برقرار خواهد شد و دانش فضائى مورد استفاده قرار مى گيرد؟ ...... 221
85 ..... 226
س- آيا امام بركرات ديگر حكومت خواهد داشت؟ ...... 226
86 ..... 228
س- در روايت آمده است كه در زمان آن حضرت، مردم از نور خورشيد بى نياز خواهند بود، اين مطلب به چه معناست؟ ...... 228
87 ..... 229
آيا از بانوان نيز در ارتش حضرت نقشى خواهند داشت يانه؟ ...... 229
88 ..... 231
س- آيا از انبياء عليهم السلام در ارتش حضرت حضور خواهند داشت؟ ...... 231
89 ..... 232
س- آيا حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام و دادن دستور العمل به آن حضرت صحت دارد؟ ...... 232
90 ..... 235
س- مى گويند حضرت سايه ندارد و پشت سر خود را مى بيند آيا اين
ص: 16
حرف ممكن است؟! ...... 235
91 ..... 236
س- آيا ظهور حضرت در چه روزى رخ خواهد داد؟ ...... 236
92 ..... 238
س- آيا در زمان امام اقليت مذهبى وجود خواهد داشت؟! ...... 238
93 ..... 245
س- آيا سلام كردن به امام كيفيت خاصى خواهد داشت ياطبق معمول؟ ...... 245
94 ..... 245
س- قبلًا فرموديد: در وجود مبارك امام عليه السلام زمان و مكان، اثر نخواهد گذاشت و در همه جا حضور عينى خواهد داشت، آيا با مردم با چه زبانى صحبت مى نمايد و يا زبان بين المللى آن زمان كدام زبان خواهد بود؟! ...... 245
95 ..... 246
س- آيا در زمان امام ترس و وحشت و نا امنى وجود خواهد داشت؟ ...... 246
96 ..... 247
س- آيا مسئله برقرارى ارتباط مردم با يكديگر در زمان امام چگونه خواهد بود؟ ...... 247
97 ..... 249
س- آيا در دولت امام اداره اطلاعات و امنيت وجود خواهد داشت، اگر جواب مثبت است، چگونه خواهد بود و اگر منفى است، پس كشور از نظر اطلاعاتى، به چه صورتى اداره خواهد شد؟! ...... 249
ص: 17
98 ..... 249
س- آيا در دولت امام عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف، نارضايتى وجود خواهد داشت؟! ...... 249
99 ..... 251
س- آيا در حكومت آن حضرت، آزادى بيان و انديشه، وجود خواهد داشت؟! ...... 251
100 ..... 254
س- آيا در زمان امام مردم حق انتقاد و اظهار نظر دارد يا كسى حق سخن گفتن نخواهند داشت و بايد سكوت كامل باشد و تعبد صرف؟! ...... 254
101 ..... 255
س- لطفاً از دوران حكومت امام و همچنين از اوضاع عمومى كشور، و ابعاد مختلف آن، ترسيم و تابلوئى براى ما بيان فرمائيد؟ ...... 255
102 ..... 259
س- آيا امام با مرگ طبيعى از دنيا مى رود، يا او هم به شهادت مى رسد؟! ...... 259
103 ..... 262
س- امام به هر وسيله اى از دنيا رفت، تكفين و تغسيل و تدفين و نماز او را چه كسى متكفل خواهد بود؟! ...... 262
104 ..... 263
س- آيا محل شهادت و دفن آن حضرت دركجا خواهد بود؟ ...... 263
105 ..... 264
س- در صورتى كه مسئله بازگشت امامان: به اثبات برسد، خود امام ..... 264
ص: 18
مهدى عليه السلام نيز بازگشتى خواهد داشت يانه؟! ...... 264
106 ..... 265
س- با توجه به مطالبى كه بيان فرموديد، پس آخرين دولت، دولت امام مهدى خواهد بود؟ ...... 266
107 ..... 268
س- بنا به فرمايش شما، آخرين حجت كهِ خواهد بود كه با رفتن او بعد از مدت كمى قيامت برپا مى شود؟! ...... 268
108 ..... 269
س- آيا امامان باز گشت كننده كه هريك پس از سپرى ساختن دوران امامت خود كه با اجل طبيعى از دنيا رفتند، در مراقد فعلى خود دفن مى شوند يا در قبرهاى تازه؟! ...... 269
109 ..... 271
س- برابر اعتقاد اكثريت شيعيان كه معصوم را بايد معصوم تجهيز نموده و دفن نمايد، آيا آخرين حجت خداوند و آخرين امام كه از دنيا رفت، چه كسى به او نماز خوانده و تجهيز مى كند؟! ...... 271
110 ..... 273
س- آيا مى توانيد از برنامه هاى بعد از شهادت امام عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف مطالبى براى ما بيان نماييد؟ ...... 273
111 ..... 282
س- طبق عقيده شيعيان، روى زمين بدون حجت نمى ماند آيا آخرين حجت الهى كه از دنيا رفت و حجت تمام شد، تكليف زمين و زمينيان چه مى شود؟! ...... 282
ص: 19
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
الحمد للّه ربّ العالمين والصّلوة والسّلام على سيّد الأنبياء و المرسلين و على أهل بيته الطّيّبين الطّاهرين سيّما على ولده بقيّة اللَّه الأعظم حجّة بن الحسن روحى وأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء.
واللّعنة الدّائمة الأبديّة على أعدائهم أجمعين من الان الى قيام يوم الدّين.
1
اشخاص بصير و بينا مى دانند كه ما در مقطعى از زمان و تاريخ قرار گرفته ايم كه رسم بر اين است براى روشن شدن افكار جامعه به ويژه جوانان عزيز، امّهات مسائل و معتقدات اسلامى، مخصوصاً اعتقادات خاصّ جهان تشيّع بالأخصّ در باره حضرت بقيّة اللَّه الأعظم روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف سؤالات زيادى را مطرح مى نمايند، و براى هر پرسشى، پاسخ كافى و قانع كننده مى خواهند! و اينجانب نيز بنا به اقتضاى شغل تبليغ و نويسندگى ام، در اماكن مختلف در تهران و اردبيل مخصوصاً در محل تبليغ پنجاه ساله ام شهر توريستى (سرعين) در استان اردبيل از اين مقوله مستثنى نبودم، در طول ساليان دراز، در جلسات مختلف، در تابستان ها و شبهاى ماه مبارك رمضان و محرم و صفر، مجالسى كه تشكيل مى گرديد، توسط گروهى از جوانان عزيز دانشجو و سايرين در
ص: 20
اين موارد سؤالاتى مطرح مى كردند و اينجانب نيز در حد اطلاعات خود و متناسب باحال و هواى افراد مجالس، پاسخ مى دادم.
لذا با درك نياز جامعه و احساس مسؤليت شرعى و دينى، خود را موظّف و مكلّف ديدم كه تعدادى از آن سؤالات و پاسخ هاى آنهارا به صورت فشرده و به صورت سؤال و جواب تنظيم كرده و اسناد پاسخ هارا نيز در پاورقى، ثبت نموده و با استعانت از دربار ملكوتى آن امام همام، در اختيار عزيزان پژوهشگر و حقيقت جو و نيز در منظر علاقمندان و دوستداران آن آخرين اميد جهان، قرار دهم، باشد كه از اين رهگذر، گروهى را آماده دفاع از مكتب اهل بيت عليهم السلام نموده و مشمول عنايت خاصّه آن حضرت قرار گرفته و ذخيره اى براى روز ناتوانى و درماندگى خود (يعنى قيامت) اندوخته باشم انشاءاللَّه تعالى.(1)
2
مطلبى كه تذكرش لازم است، چون سؤالات اين مجموعه در مجالس گوناگون و سالهاى متمادى و اماكن متعدد و عبارت هاى مختلف بوده لذا بعضى سؤال ها بگونه اى شبيه همديگر و يا تكرارى است به اين
ص: 21
خاطر از عزيزان پوزش مى طلبم.
3
در اين مجموعه براى رعايت اختصار، اسناد روايات ذكر نگرديده ولى مصدر آن در پاورقى آورده شده است تا در مورد نياز به آنجا مراجعه شود.
4
ممكن است در ضمن پاره از روايات، مطالبى نا معقول و يانامفهوم و يا اين كه با سليقه اشخاص، مورد قبول نباشد، در اين صورت يا بايد كل روايت را حذف نمود و يا روايت به طور كامل آورده شود؛ زيرا تقطيع روايت برخلاف امانت دارى است و خيانت محسوب مى شود.
5
اگر عزيزان در خلال مطالعه اين مختصر به اشتباهاتى برخوردند لطفاً به همراهم كه در شناسنامه كتاب مذكور است زنگ زده و اينجانب را آگاه نمايند تا در چاپ هاى بعدى اصلاح شود.
ص: 22
ج- پيش از پرداختن به پاسخ سؤال ها، از عزيزان استدعا دارم از ابتداء تا انتهاء اين مجالس دو مطلب را به خاطر داشته باشند و در ضمن سؤال هايتان آن دو مطلب را فراموش نفرمايند.
1- حضرت امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف در زمان امامت و دوران حكومت خود، كوچكترين عملى بر خلاف شريعت اسلام، انجام نخواهد داد و با سيره جدّ بزرگوارش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، رفتار خواهد نمود، پس در سؤالهايتان به اين نكته توجه داشته باشيد، اگر روايت يا مطلبى در باره آن حضرت بر خلاف اسلام و قرآن ديده يا شنيده باشيد، آن را مطرح ننموده و از آن صرف نظر نمائيد؛
2- اگر از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام مسئله ياجريانى در باره آن امام عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف، رسيده و مسلّم و ثابت شود اما در نظر ما صحيح نباشد، بايد آن را بپذيريم زيرا كارشناسان حقيقى قرآن و اسلام آنها هستند نه ما (أهل البيت أدرى بما فى البيت).
با توجه به دو تذكر بالا به پاسخ مورد سؤال مى پردازيم، اوّلًا به روشنى و بدون ابهام مشاهده مى كنيم كه، جوامع بشرى در همه ابعاد زندگى و زواياى كشف مجهولات، رو به ترقى روز افزون و پيشرفت عجيب مى رود، از جهت علمى و فرهنگى، اقتصادى و نظامى، اجتماعى و قضائى، به طور كلى، از هرحيث داراى ترقيات همه جانبه و فراگير است كه قابل شمارش نيست؛
اين پيشرفت هاى محيّرالعقول، ادامه خواهد يافت تا روزى برسد كه
ص: 23
بشريت لياقت برخوردارى از يك نظام آسمانى با عدالت واقعى و شايستگى پذيرش مصلح و نجات دهنده اى باشد كه تمامى دستورهاى الهى و فرامين خداوندى را در روى زمين، بى كم و كاست، پياده نموده و به صورت يك كشور واحد در آورد، يعنى در كل روى زمين، يك رهبر و يك دين و يك آئين، حكم فرما شود و ابناء آدم در زير يك پرچم زندگى نمايند و زمين از لوث وجود مستكبران و جنايت كاران و ستمگران، پاك شود و انسان ها روى خوشى و آرامش و امنيت فراگير را، لمس نمايند؛
بدينجهت جوامع بشرى به طور يقين به وجود چنين موقيعت وچنان شخصيتى، نياز مبرم پيدا خواهد كرد كه متناسب با لياقت و استعداد وو .. آن روزگاران باشد؛
آن شخصيت را با هر نامى مى خواهيد بناميد، منجى، مصلح جهانى، سوشيانس، پسر انسان، وو ... يا امام زمان عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف.
ج- در تمام اديان آسمانى و مذاهبى كه مخلوط و برگرفته از اديان آسمانى است مانند زرتشتى و هندوئى و غيره، با تعبيرهاى گوناگون و بيانات مختلف، از آن شخصيت بزرگوار، ذكرى به ميان آورده و خبر داده اند.(1)
ص: 24
ج- بلى اين مطلب در ميان آنها، شهرت تام داشته است، حتى در ميان دربار پادشاهان ايران مخصوصاً ساسانيان به گونه اى جا افتاده بود هنگامى كه در جنگ ميان مسلمانان و ايرانيان (ارتش مجهز ايران) در قادسيّه عقب نشينى كرد و قاصد آمد و قتل عام پنجاه هزار نفر را در جريان قادسيه و عقب نشينى ارتش از آن را به شاه گزارش داد.
يزدگرد (سوّم، آخرين پادشاه ساسانى) گمان كرد رستم فرّخ زاد سردار نامى ايران و ارتش فارس همگى كشته شده اند، با افراد خانواده اش آماده فرار شدند، (شاه) هنگام ترك كاخ با شكوه و مجلّل ايوان مداين، برابر ايوان ايستاد (و اين جملات را بر زبان راند) «سلام بر تو باد اى ايوان! من هم اكنون از تو رو بر مى تابم (و مى روم!، ولى به زودى يا) خودم بر مى گردم، يا مردى از فرزندانم كه هنوز زمان آمدنش نزديك نشده و وقت ظهور او نرسيده است، به سوى تو بر مى گردد».
سليمان ديلمى گويد: من به محضر امام صادق عليه السلام وارد شدم و مقصود يزدگرد از اين گفتار «يا يكى از فرزندان خود» را سؤال نمودم؟! فرمود: «او صاحب شما است كه به فرمان خداوند در آخر الزّمان ظهور مى كند، او ششمين فرزند من و فرزند دختر يزدگرد است يزدگرد نيز پدر او مى باشد.»(1)
ص: 25
البتّه روشن است كه مادر امام سجّاد عليه السلام «شاه زنان» يا «شهربانو» دختر يزدگرد بن شهريار آخرين پادشاه ساسانى است كه واقعاً از طرف مادر، پدر بزرگ امام قائم روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء است.
يا كاهنانى قبل از اسلام، مانند «سُطيح» كاهن و جز او پس از بيان طولانى از اوضاع جهان در تاريخ قبل از ظهور آن حضرت با صراحت كامل بدين گونه خبرداده است، ... اين جريان ها نزديك طلوع ستاره دنباله دار كه عرب ها از ديدن آن به وحشت خواهند افتاد؛
آن زمان باران نمى بارد و نهرها خشك مى شود و قيمت ها در همه جا، بالا رود (در اين هنگام) مى آيند بربرها با پرچمهاى زرد بر اسبان تاتارى تندرو تا فرود آيند بر (سرزمين) مصر، سپس خروج مى كند مردى از (اولاد) صخر، پرچم هاى سياه را به سرخ تبديل مى نمايد، و حرام هارا مباح گرداند و زنان را از پستان هايشان مى آويزد و اوست غارت كننده كوفه، چقدر (جسد) زنان در راه ها افتاده و در ميان اسب ها مانده و شوهرانشان كشته شده و واعضايشان مكشوفه، و آبروها ريخته ووو .... در اين هنگام فرزند پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مهدى عجّل اللّه فرجه ظهور مى كند و اين، آن وقت پيش خواهد آمد كه مظلومى در يثرب «مدينه» و پسر عمويش در حرم كشته شود ...
در آن زمان ظاهر مى شود (شخصيت) با بركت و پاك و هادى و مهدى و سيد علوى، پس با آمدنش با منت خدائى كه آنها را هدايت كرده، مردم
ص: 26
را نجات مى دهد، پس بانور خود، تاريكى را از ميان بر ميدارد وبسبب او حق بعد از مخفى ماندن، ظاهر شود و ميان مردم، مال به طور مساوى، پخش مى كند و شمشير (زنى) او را غمگين مى كند* پس خونهارا نمى ريزدو (در زمان او) مردم در شادى و گوا رائى، زندگى مى كند و آب عدالتش، چشم روزگار را از ريگ (فرورفته) مى شويدو حق را به شهرها بر مى گرداند ودر ميان مردم، ميهمانى و رفت و آمد، زياد مى شود و با عدالت او، ستمگرى و كورى، برداشته شود مانند اين كه، غبار آلود بود و روشن گرديد، پس پركند زمين را از عدل و داد و روزهارا از خوشى (و خرمى)، و (آمدن) اوست بلا شك نشانه قيامت (و رستاخيز).(1)
ومشابه اين سخنان را، سايركاهنان و پيشگويان بيان داشته اند كه نمونه هائى از آن را مرحوم علامه مجلسى قدس سره در بحارالأنوار: آورده است.
ج- بلى بنا به نقل شيخ سليمان قندوزى در ينابيع المودة و ساير
ص: 27
بزرگان اهل سنت، در ميان اعاظم و بزرگان عرفا؛ مانند محيى الدين عربى در «فتوحات مكية» و احمد جامى و نامقى و عطّار نيشابورى و شمس الدّين تبريزى و ملّاى رومى و شيخ نعمت اللَّه ولى و سيّد نسيمى وو ... اشعارى پيرامون امامان معصوم صلوات اللّه و سلامه عليهم أجمعين سروده اند و مدايح خود را با مدح «مهدى» موعود صلوات اللّه و سلامه عليه روحى و أرواح العالمين- لتراب مقدمه الفداء به پايان برده اند.(1)
هم چنين پيرامون حضرت مهدى موعود عليه السلام سخنان بسيار و بيانات فراوان آمده است. براى نمونه به چند مورد از آن اشاره مى شود.
عبدالوهاب شعرانى در كتاب «اليواقيت والجواهر» درمبحث 65 مى گويد: مهدى از اولاد امام حسن عسكرى عليه السلام است و ولادتش شب نيمه شعبان سال 255 مى باشد و او باقى مى ماند تا با عيسى بن مريم يك جا باشند.»(2)
و در ميان عرفاء خيلى هستند كه از آن حضرت ياد نموده و حتى ادعاء تشرف به خدمت آن حضرت را كرده اند، مانند.
محيى الدّين بن العربى گويد: او از عترت رسول خدا صلى الله عليه و آله و از اولاد فاطمة عليها السلام است، جدّ او حسين بن على و پدرش حسن عسكرى عليه السلام است.».(3)
شيخ عبدالوهاب شعرانى در كتاب انوار القدسية گويد: همانا بعضى از
ص: 28
مشايخ ما گفتند: ما با مهدى عليه السلام در دمشق شام بيعت كرديم و هفت روز هم مهمانش بوديم.»(1)
نيز گفت: در تاريخ 1273 هق. شيخ عبداللّطيف به من گفت: پدرم ابراهيم گفت: يكى از مشايخ مصر گفت: «بايعنا الإمام المهديّ؛ ما باامام مهدى عليه السلام بيعت كرديم.»
شيخ صدرالدّين قونوى اشعار لطيفى درباره حضرت مهدى موعود عجل اللَّه تعالى فرجه دارد كه اين گونه افتتاح مى كند.
يقوم بأمراللَّه في الأرض ظاهراً***على رغم شياطين يمحق الكفر
يؤيّد شرع المصطفى وهو ختمه***ويمتد من ميم بأحكامها يدري
تا آخر اشعار، طالبين به كتاب ينابيع المودّة: 3/ 133 باب 84 و منابع ديگر رجوع نمايد.
ج- بلى آياتى كه از امامان شيعه درباره حضرت- عجّل اللَّه فرجه الشريف- تأويل شده است متجاوز از 217(2) آيه است و در كتاب معجم أحاديث الامام المهدى 365 آيه ذكر كرده است، كه قسمتى از آن ها را عالم بزرگوار سيّد هاشم بن سليمان بحرانى قدس سره در كتاب خود به نام «المحجّة فيما نزل في القائم الحجّة» 161 آيه با روايات آن، گرد آورى كرده است و در كتاب مستدرك 14 آيه آورده است و اين حقير نيز 4
ص: 29
آيه از بحارالانوار ج 51 آوردم كه جمعاً مى شود 179 آيه قرآن درباره آن حضرت.(1) آيات از سوره بقره شروع و در سوره عصر و مستدرك آن از بقره شروع و در سوره مطفّفين پايان مى يابد.
طالبين تفصيل، به كتاب سيماى جهان و كتابهاى مذكور در پاورقى مراجعه نمايند.
ج- بلى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در روايات فراوان، صريحاً و با تعابير و عبارات گوناگون، از آن حضرت خبر داده است كه فقط چند مورد آن را مى آوريم.
1- جابر بن عبداللَّه انصارى مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مهدى از اولاد من است. نام او، نام من و كنيه او، كنيه من است. شبيه ترين مردم است به من، از حيث خِلقت و اخلاق؛ براى او غيبت و سرگردانى خواهد بود كه در آن، امّت ها گمراه خواهند شد؛ سپس مانند شهاب سوراخ كننده (برق آسا) مى آيد و زمين را از عدل و داد پر كند، آن گونه كه از ظلم و ستم پر شده است.».(2)
ص: 30
2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «امامان بعد از من دوازده نفرند، اوّل آن ها توئى اى على! و آخر آن ها «قائمى» است كه خداى عزّ و جلّ با دستان او مشرق ها و مغرب هاى زمين را مى گشايد.»(1)
3- صالح بن عقبه از پدرش از حضرت امام باقر عليه السلام و ايشان از پدران بزرگوارش: نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مهدى» از فرزندان من است. او غيبتى طولانى خواهد داشت و در آن شرايط، حيرت و سرگردانى سايه مى افكند و امتها در آن حيرت و سرگردانى، گمراه مى شوند. او با ذخاير انبيا مى آيد و جهان را همان گونه كه پيش از ظهورش از ظلم و ستم پر شده است، از عدالت و دادگرى لبريز خواهد ساخت.»(2)
4- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «خداوند اين دين را با على گشود و قتى كه شهيد شد، (كسى ويرانى آن را) اصلاح نمى كند، مگر مهدى.»(3)
5- على بن عاصم گويد كه ابى جعفر دوّم (امام جواد) عليه السلام از پدران بزرگواش عليهم السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله در وصف حضرت قائم عليه السلام به ابىّ بن كعب فرمود: خداى تعالى در صلب (حسن عسكرى عليه السلام) نطفه مبارك و پاك و طيّب و طاهر و مطهّر تركيب نمود، همه مؤمنانى كه پيمانش را در ولايت از او گرفته است، به آن راضى مى شوند و تمام منكران به او كافر مى شوند، پس او امام تقى، نقى، مرضى، هادى
ص: 31
مهدى عليه السلام است، به عدالت حكم مى نمايد و با آن امر مى كند، خداوند عزّو جلّ را تصديق مى نمايد و خدا نيز او را در گفتارش تصديق مى كند، وقتى كه دلايل و علامت ها آشكار شود از تهامه بيرون آيد، براى او گنج هايى است، نه از زر و سيم، بلكه اسبان زيبا و خوش منظر و مردان نشان دار كه خداوند از دورترين شهرها به تعداد اهل بدر سى صد و سيزده مرد جمع نموده است و صحيفه مهر شده اى با او باشد و در آن تعداد ياران او با نام و شهرها و طبيعت ها و زينت ها و كنيه هايشان است، ايشان زحمت كشان و تلاش كنندگان در اطاعت او (قائم عليه السلام) هستند.(1)
ج- بلى در ميان فرقه هاى اهل تسنّن دانشمندان زياد، در باره، آن حضرت كتاب هاى مستقل نوشته اند و ضمن روايات خود نيز مطالب فراوان آورده اند كه چند مورد از آن را مى آوريم و براى اطلاعات بيشتر به جلد اول «سيماى جهان در عصر امام زمان» مراجعه نماييد.
1- «مهدى ملتفت مى شود كه عيسى بن مريم فرود آمده است؛ مانند اين كه از موهايش، آب مى چكد. مهدى به او مى گويد: جلو ايستاده براى مردم نماز بخوان. مى گويد: يقيناً نماز به خاطر تو اقامه شده است، پس پشت سر مردى از اولاد من، (يعنى مهدى) نماز
ص: 32
مى گذارد.»(1)
2- «از مااست كسى (يعنى مهدى) كه عيسى بن مريم پشت سرش نماز مى خواند.»(2)
3- «مهدى طاوس اهل بهشت است.»(3)
4- «بعد از من دوازده امير است همگى از قريش مى باشد.»(4)
5- «مهدى از ما است و دين را به پايان مى برد آن گونه كه با ما (آغاز كرد و) گشود.»(5)
6- ابى سعيد خدرى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله بالاى منبر فرمود: «مهدى از عترت من و از اهل بيتم است كه در آخرالزّمان خروج مى كند.
آسمان قطراتش را به او فرو مى ريزد و زمين تخم هايش را مى روياند.
پس زمين را از عدل و قسط لبريز مى نمايد، آن گونه كه از ستم و بيداد پر شده است.»(6)
7- زرّبن حبيش از عبد اللَّه بن مسعود گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «دنيا پايان نمى يابد تا اين كه زمام امور امّتم را مردى از اهل بيت من به
ص: 33
دست گيرد كه به او مهدى گفته مى شود.»(1)
و در ميان شيعيان شهرت آن حضرت بگونه ايست كه به آوردن نمونه هم نياز نيست زيرا عقيده ايشان بر روى مورد سؤال استوار شده و اظهر من الشمس است.
ج- تكذيب هر يك از حجّت هاى الهى، كاشف از اين است كه اين فرد، خدا را قبول ندارد و قبول نداشتن خدا، كفر مطلق است؛ زيرا كسى كه خدا را قبول داشته باشد، بايد أمناء و حجّت ها و فرستادگان او را نيز بى چون و چرا بپذيرد و اطاعت نمايد، چون صحيح نيست كه كسى خدا را به ألوهيت و معبوديّت بپذيرد، امّا از عبوديت و بندگى او سرباز زند.
لذا:
1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «... من كذّب بالمهديّ فقد كفر؛(2) هر كس مهدى را تكذيب كند، به يقين كافر شده است».
2- امام سجّاد عليه السلام فرمود: «... ومن أبغضنا وردّنا أو ردّ واحداً منّا، فهو كافر باللَّه وبآياته؛(3) هركس به ما بغض ورزد و ما و يا يكى از ما را ردّ نمايد،
ص: 34
پس او به خدا و آياتش كافر شده است.»
3- أبان بن تغلب گويد: به ابى عبداللَّه عليه السلام عرض كردم: «من عرف الأئمّة ولم يعرف الإمام الّذي في زمانه، أ هو مؤمن؟ قال: لا. قلت: أ مسلم؟
قال: نعم؛(1) هركس همه امامان را بشناسد، ولى امام زمان خود را نشناسد، آيا او مؤمن است؟!
فرمود: نه، گفتم: مسلمان است؟ فرمود: بلى» زيرا اوتعدادى از امامان را مى شناسد و امام زمان خود را نمى شناسد ولى بغض ندارد و تكذيب نمى كند (تا مشمول دو روايت قبل شود).
ج- علماى يهود و نصارا حقّيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و رسالتش را مانند بچّه هاى خود مى شناختند،(2) امّا براى از دست ندادن رياست
و حفظ موقعيّت خود، او را تكذيب مى كردند و مى گفتند: «محمّد و احمد» كه در كتاب هاى آسمانى به ما خبر داده شده است، هنوز نيامده و در آخر الزّمان خواهد آمد.
در اثر اين تبليغ، قوم يهود و نصارا از رسول خدا صلى الله عليه و آله دورى جسته و تكذيبش كردند.
ص: 35
از سوى ديگر، رسول خدا صلى الله عليه و آله و أئمّه هدى عليهم السلام آمدن قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- را به مردم و مؤمنين مژده مى دادند و براى اين كه اذهان، از سوء تبليغ علماى يهود و نصارا، تخدير و تخريب نشود و جان امام مصون بماند، بردن نام «م ح م د» را تا ظهور او مجاز ندانسته و تحريمش كردند.
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «صاحب هذا الأمر لايسمّيه إلّاكافر؛(1) نام صاحب اين امر را نمى برد، مگر كافر.»
2- قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- فرمود: «ملعون ملعون من سمّاني في مجمع من الناس باسمي؛(2) ملعون است ملعون است كسى كه در جمع مردم، اسم مرا ببرد.»
اين روايت بردن نام را در جمع مردم نهى نموده است كه اشاعه نيابد و وجود مبارك او، از آسيب و خطر محفوظ بماند.
3- عبد العظيم حسنى از جانب امام جواد عليه السلام فرمود: «هو الّذي يخفى على الناس ولادته ويغيب عنهم شخصه ويحرم عليهم تسميته؛(3) او كسى است كه ولادتش بر مردم مخفى مى ماند و شخص او از مردم غايب و بردن نامش حرام مى شود».
4- از امام صادق عليه السلام پرسيدند: مهدى از كيست؟ آيا از اولاد شماست؟!
فرمود: «الخامس من ولد السابع يغيب عنكم شخصه ولايحلّ لكم تسميته
ص: 36
؛(1) پنجمين فرزند امام هفتم است، شخص او از شما غايب و بردن نامش حرام مى شود».
5- ابى هاشم جعفرى گويد: شنيدم اباالحسن صاحب العسكر امام هادى عليه السلام مى گفت: جانشين بعد از من، فرزندم حسن است، چگونه خواهيد بود (درباره) جانشين بعد از جانشين (من)؟
گفتم: خدا مرا فداى تو كند، چرا؟!
فرمود: زيرا شخص او را نمى بينيد و بردن نام او هم براى شما حلال نخواهد بود!
گفتم: پس او را چگونه نام ببريم؟
فرمود: «قولوا الحجّة من آل محمّد عليهم السلام».(2)
ج- آن گونه كه مى دانيم هر روز بلكه هرساعت كه از عمر دنيا سپرى مى شود، همه موجودات و تكنيك ها و صنعت ها به طور كلّى هرچيزى، رو به كمال و ترقى مى رود، مثلًا روزى بشر قدرت سوارشدن بر چهار پايان را هم نداشت، الان بافضا پيما در فضاى بيكران به پرواز در مى آيد و توان معالجه درد دندانى را نداشت، حالا سلولهاى بنيادى مى سازد و در اعمال ريزه كارى ها و مويرگهاى مغز
ص: 37
بازى مى كند و از فاصله شش هزار كيلومترى عمل جراحى انجام مى دهد و مثال هاى نامتناهى ديگر.
پس بشريت روزى و روزگارى از اين مسيرها به پايان راه و انتهاى آنها رسيده و سردوشى به كمال رسيدن را، بر دوش خود خواهد زد.
به موازات اين حركت هاى مادى حركت هاى معنوى نيز روزى بايد، به كمال برسد و شايستگى پذيرش و ظرفيت قبول اين كمال را از هر جهت داشته باشد و آن نخواهد بود مگر در زمانى كه خداوند شخصيت برگزيده و ذخيره نهائى خود را به جامعه ابناء بشر ارزانى دارد تا بادست او دين واقعى و عدالت حقيقى را در روى زمين پياده كرده و به اجرا درآورد.
چنانكه در روايات داريم كه علم 27 حرف است، تازمان ظهور 2 حرف آن پياده مى شود و 25 حرف آن به وسيله آخرين حجت الهى، پياده و به اجرا درخواهد آمد.
نتيجه اين كه علم و عقل به ما مى گويد: كه جريانهاى كمال مادى و معنوى، اين كره خاكى، در عرض هم و بموازات همديگر، پيش مى رود و بايد هم اين طور باشد پس الزاماً امام زمان عليه السلام بايد در آخر الزمان ظهور نمايد.
ج- بلى طبق روايات شيعه و وبرخى از اهل تسنّن، آنحضرت در سال 255 هجرى قمرى، به دنيا آمده و خيلى از اصحاب امام حسن عسكرى عليه السلام آن حضرت را ديده اند يا خود امام نيز او را به گروهى از
ص: 38
اصحاب، معرفى نموده است.
در كتاب هاى معتبر، در مورد معرّفى حضرت مهدى موعود عليه السلام «بشخصه وبعينه» توسّط امام حسن عسكرى عليه السلام براى اصحاب خاص و دوستان، روايات و سرگذشت هاى زياد ذكر شده است.(1)
1- جعفر بن مالك نقل مى كند: معاويه بن حكيم، محمّد بن ايوب و محمّد بن عثمان گفتند: ابا محمّد حسن (عسكرى) عليه السلام فرزندش را در منزل خود به ما نشان داد، در حالى كه ما چهل نفر بوديم و فرمود: «اين امام شماست و جانشين من است، بعد از من، او را اطاعت كنيد و بعد از من متفرّق نشويد تا در دينتان هلاك شويد، آگاه باشيد شما بعد از امروز، او را نخواهيد ديد.»(2)
2- عمر اهوازى گويد: ابومحمّد فرزندش را به من نشان داد و فرمود:
«هذا إمامكم بعدي اين بعد از من امام شماست!».(3)
3- خادم فارسى گويد: من دم در خانه (امام عسكرى) بودم، كنيزى از خانه بيرون آمد و همراه او چيز سرپوشيده اى بود، ابو محمّد به او فرمود: آن چه كه باتو است باز كن! باز كرد، ديدم پسرى سفيد رويى است، (حضرت) فرمود: «اين امام شما بعد از من است؛ ديگر بعد از آن او را نديدم».(4)
4- محمّد بن اسماعيل بن موسى كاظم- رضى اللَّه عنهم- كه
ص: 39
سالخورده ترين اولاد امام كاظم عليه السلام بود، گفت: «من فرزند ابى محمّد عسكرى را ديدم، او پسر بچّه اى بود».(1)
5- على بن مطهر گويد: «من فرزند ابى محمّد را ديدم جليل القدر
(بزرگوار بود)».(2)
6- كامل بن ابراهيم مدنى گفت: به محضر ابى محمّد حسن رسيدم، پرده اى به درآويخته بود، بادى آمد و پرده را كنار زد ناگهان پسرى مانند ماه را ديدم! ابومحمّد فرمود: «اى كامل! حاجتت را به تو خبر دادم (امامت را كه در جستجويش بودى، نشانت دادم بدان كه) اين است حجّت (خدا) بعد از من.»(3)
7- ابى غانم خادم گويد: براى ابومحمّد حسن (عسكرى) فرزندى متولّد شد نامش را «م ح م د» ناميد و در روز سوم آن را به اصحابش نشان داد و فرمود:
«اين امام شما بعد از من و جانشين من است و اوست قائمى كه كشيده مى شود به سوى او گردن ها با انتظار كشيدن پس زمانى كه زمين پر از ظلم و ستم شد او، خروج كرده و زمين را پر از عدل و داد مى كند.»(4)
8- ابراهيم بن ادريس گويد: من مهدى را بعد از در گذشت ابى محمّد عليه السلام ديدم، در حالى كه پسر نوجوان بود و دست ها و سر شريفش را بوسيدم.(5)
ص: 40
9- يعقوب بن منقوش (يا يعقوب بن منفوس) گويد: به خدمت امام عسكرى عليه السلام داخل شدم، بر روى سكويى نشسته بود و از كنار آن حضرت پرده اى آويزان بود، عرض كردم: مولاى من! بعد از شما صاحب اين امر (امامت) كيست؟!
فرمود: پرده را كنار بزن! پرده را كنار زدم، كودكى بيرون آمد ... و روى زانوى پدر نشست. امام خطاب به او (يعقوب) فرمود: اين صاحب شماست. پس درنگ كرده و فرمود: «يا بُني! أدخل إلى الوقت المعلوم، فدخل البيت وأنا أنظر اليه ...؛ فرزندم داخل شو تا وقت تعيين شده، پس حجّت خدا در حالى كه من او را مى نگريستم داخل خانه شد؛ آن گاه امام خطاب به من فرمود: اى يعقوب! نگاه كن ببين چه كسى در خانه هست؟! وارد خانه شدم و كسى را نيافتم!!(1)
10- محمّد بن صالح بن على بن محمّد بن قنبر بن قنبر الكبير گويد:
«صاحب الزمان به سوى عمويش جعفر (كذّاب) بيرون آمد، زمانى كه به مال ابى محمّد متعرّض شد و فرمود: اى عمو!! چرا به حقوق من متعرّض مى شوى؟! پس عمويش جعفر متحيّر و بهت زده شد و سپس حضرت غايب گرديد.»(2)
11- وقتى كه «امّ الحسن» مادربزرگ صاحب الزمان فوت كرد، وصيت كرد در خانه (امام حسن عسكرى عليه السلام پسرش) دفن شود، جعفر نزاع
ص: 41
كرد (مانع شد و) گفت: خانه من است (برادرم وارث نداشت به من رسيده است)، صاحب الزّمان بيرون آمد و فرمود: «اى عمو! آن خانه تو نيست، سپس حضرت غايب شد.»(1)
12- حمدان قلانسى گويد: به محمّد بن عثمان عمرى (از نوّاب خاص) گفتم: ابومحمّد از دنيا رفت؟! (در جوابم) به من گفت: «رفت وليكن در ميان ما جانشينى گذاشت كه گردن هاى ما در زير بيعت اوست» يعنى حضرت مهدى موعودعجل اللَّه تعالى فرجه.(2)
در كتاب هاى شيعه و سنّى از روايات فوق و جريان هاى مذكور، فراوان هست كه براى رعايت اختصار به اين تعداد اكتفا مى شود.
ج- اوّلًا خداى قادر مطلقى كه اين همه نظام آفرينش را ميلياردها سال سرپا نگهداشته، آيانمى تواند يكفرد از اولياء خود را ميليون ها سال نگهدارد!!.
و ثانياً پيرامون طول عمر قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- مباحث گوناگون و مقاله هاى مستقل و مطالب متقن و مبرهن زيادى نوشته شده است كه نيازى به اثبات آن نيست
وثالثاً امكان عمر طولانى، هم از نظرپزشكى و طبيعى و هم از نظر
ص: 42
نيروى مافوق طبيعى به اثبات رسيده است و جاى هيچ گونه ترديد و تشكيك وجود ندارد و عمر طبيعى به هيچ وجه، حدّ ثابتى ندارد.
هم چنين آزمايش هاى مختلف روى انسان ها و حيوان ها و گياهان ثابت كرده است كه عمر طولانى براى همه اين صنوف، امكان پذير بوده و هست و خواهد بود.
آنان كه در اين زمينه، دچار وسوسه مى شوند، فقط كافى است در اين باره به كتاب هاى علمى و تحقيقى مراجعه كرده و از كارشناسان فن جستجو نمايند.
درحالى كه خود اين افراد اشكال كننده، به طول عمر از اولياى خدا اعتراف دارند، حضرات خضر(1) و الياس و نوح 2300 كه در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است 850 سال پيش از بعثت خويش زيست و 950 سال به پيام رسانى گذرانيد و 500 سال هم پس از طوفان و نابودى ستمكاران بود كه از كشتى معروف خود فرود آمد، آب فروكش كرد و بناى شهرهاو زندگى نوين رانهاد و فرزندان خويش را در شهرها سكونت داد(2) و در روايت ديگرى آمده است كه «نوح عليه السلام 2500 سال (3) و نيز به طول عمر شيطان تا يوم وقت معلوم و دجّال
ص: 43
اعتراف دارند.
از حضرت صادق عليه السلام روايت آمده است كه ... «امّا بنده صالح خدا خضر خداوند عمر اورا نه به خاطر رسالتش طولانى گردانيد و نه بخاطر كتابى كه به او نازل كند و نه به خاطر اين كه به وسيله او و شريعت او؛ شريعت پيامبران را نسخ كند و نه به خاطر امامتى كه بندگانش به او اقتدانمايند و نه به خاطر طاعتى كه خدا براو واجب ساخته بود، بلكه خداى جهان آفرين، بدان دليل كه اراده فرموده بود عمرگرامى قائم عليه السلام را در دوران غيبت او بسيار طولانى سازد و مى دانست كه بندگانش برطول عمر او، ايراد و اشكال خواهند نمود؛ به همين جهت عمر اين بنده صالح خويش «خضر» را طولانى ساخت كه به آن استدلال شود و عمر قائم عليه السلام بدان تشبيه گردد و بدينوسيله اشكال و ايراددشمنان و بد انديشان باطل گردد ...(1)
امام سجاد عليه السلام فرموده است: «فى القائم سنّة من نوح وهى طول العمر» در قائم خصلت و نشانى از نوح است و آن هم طول عمر مى باشد.(2)
قرآن كريم در بار ه حضرت يونس عليه السلام فرموده است «التقمه الحوت و هو مليم، فلولا كان من المسبّحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون»(3) ماهى اورا به كام خود فرو برد درحالى كه مورد ملامت بود و اگر نه اين بود كه او از تسبيح گويان بود، بى ترديد در شكم ماهى تا روز قيامت مى ماند.
در تفسير كشّاف گويد: ظاهر آيه شريفه «لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ» ماندن به
ص: 44
صورت زنده است تاروز رستاخيز است؛ ونظير اين را تفسير بيضاوى دارد(1)
و عوج بن عناق (از عمالقه) 3600 سال يا 3000 سال)(2)
ذومغ 3500 ساله،(3) (عناق دختر حضرت آدم عليه السلام 3000 سال، ريّان 1700 ساله، بخت نصر 1507 ساله،(4) (صاحب مهرگان 1500 سال، ضحاك ماردوش 1200 ساله، فريدون بالاى 1000 عمروبن مزيقيا 800 جلهمة بن أددبن زيد و يُحارب بن مالك هر كدام 500 سال)(5) يوشالفرس بن كالب 1000 سال، افرادى جزاين ها از 1000 سال به پايين، از اشخاص عادى انسان ها زياد است كه به جهت روشنى آن، نيازى براى شمردن آن ها نيست.
لقمان بن عاد 3500 سال (6)
«و لقمان حكيم 4000 سال و حضرت سليمان 930 شدادبن عاد 900(7) عمربن عامر 800 قس بن ساعدة 600 عزيزمصر 700 ريان پدر عزيز مصر 1700(8) حضرت آدم 930 لوط 732 شيث 912
ص: 45
كيومرث 1000 انوش 960 ميوشالح 960 قينان 920 عاد 1200 جمشيد 800 لمك 790 عمربن عامر 800 وو ...(1) مهلائل 895 وبرد 962 ادريس 965 و متوشلح 969 و لمك 767 و سام 600 سال عمر كرده اند وو ..(2)
هم چنين به وجود درختان 5000 ساله باقطر تنه 90 پا در اسكاتلند و 6000 ساله با طول قامت 100 متر و قطر طرف پايين 10 متر در كاليفرنيا و بيش از حدود 500 سال درختان از نوع (عندم) يا به تعبير ديگر (خون سياوش) در جزاير كانارى و ...(3) اعتراف دارند، امّا در مورد يك ذخيره الهى، دچار وسواس و شك شده اند.
در مناطق استوايى زمين درختانى وجود دارند با عمر جاويدان؛ يعنى مرتباً در حال ريشه زدن و جوانه زدن هستند و هيچ گاه عمرشان پايان نمى پذيرد.
در ميان گياهان و حلزون هاى باعمر چند هزارسال و كشف دانشمندان زيست شناس، ماهى هايى با عمر سه مليون سال در ميان
ص: 46
حيوانات خزنده و غيره را مى پذيرند و به همه اين مطالب، در جاى خود اعتراف مى كنند، امّا شگفت آور است هنگامى كه در مورد طول عمر حضرت مهدى موعود عجل اللَّه تعالى فرجه باعقيده شيعه روبرو مى شوند، انگشت حيرت به دندان مى گيرند و سرخود را به علامت انكار، تكان مى دهند و لبخندهاى تمسخرآميز مى زنند كه آيا اين گونه عقايد غير عاقلانه و غير منطقى نيست و مى تواند پيروانى داشته باشد؟!
ولى همان گونه كه مى دانيم مسأله طول عمر با قطع نظر از اعتقادات مذهبى خداپرستان، درباره اعجاز و قدرت خداوند، اگر ما به راستى خود را از قيد و بند پيش داورى ها، تعصب هاى خاص و عادات و رسومى كه به آن خو گرفته ايم، رها سازيم و با حرّيّت و آزادى كامل، تسليم دليل و منطق باشيم، با علوم طبيعى روز كاملًا مطابقت دارد؛
ج- برابر روايات وارده، حضرت در غيبت صغرى در مدينه، در كوه «رضوى» اقامت داشت (1) و «خواصّ» از مكان آن حضرت اطّلاع داشتند، ولى بعد از غيبت كبرى، ديگر براى آن حضرت مكانى معيّن نگرديده است و احدى از محلّ وى اطّلاع ندارد يعنى آن حضرت در
ص: 47
محل معينى زندگى نمى كند بلكه به تمام زواياى كره زمين اشراف دارد «كه در پاسخ معناى «غيبت» مشروحاً بيان خواهد شد.
1- ابى حمزه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: «به ناچار براى صاحب اين امر، غيبتى و به ناچار در غيبتش، عزلتى خواهد بود و چه منزل خوبى است «طيبة» و با وجود سى (نفر) وحشتى نيست.»(1)
2- ابى بصير از ابى جعفر عليه السلام فرمود: «به ناچار براى صاحب اين امر عزلتى و به ناچار در عزلتش قوّتى است و با سى نفر وحشتى نيست و چه خوب منزلى است طيبة.»(2)
3- عبد الأعلى مولا سام گفت: «همراه ابى عبد اللَّه عليه السلام بيرون رفتم، وقتى كه به «روحا» فرود آمديم، به سوى كوهى در آن جا نظر انداخت و به آن دقّت كرد، پس به من فرمود: اين كوه را مى بينى؟ اين كوهى است به آن «رضوى» گويند، از كوه هاى فارس است، ما را دوست داشت، پس خداوند آن را براى ما انتقال داد.
آگاه باش در آن از همه درختان غذائى وجود دارد و چه امان خوبى است براى ترسنده ها.
آگاه باش! براى صاحب اين امر در آن، دو غيبتى است، يكى كوتاه
ص: 48
و ديگرى طولانى.»(1)
با توجّه به روايات مختلف، چنين استفاده مى شود كه مكان زندگى آن حضرت در روزگاران غيبت:
1- در مدينه است.
2- در اطراف مكّه است.
3- در حوالى مكّه و مدينه است.
4- درهمه جا هست و از ديده ها مستور مى باشد.
ممكن است همه اين روايات صحيح باشد و در كوه هاى مكّه و مدينه منزل و مأوايى داشته و از نظرها غايب باشند، آن گونه كه درباره بهشت شداد و سدّ فولادين اسكندر يا «جزاير خضراء گفته مى شود و يا در اماكن مختلف كره زمين استراحتگاه داشته باشند».
ج- مسأله ازدواج و داشتن اولاد آن حضرت، از مسايلى است كه ندانستن آن مشكلى را به بار نمى آورد؛ زيرا از مسايل عقيدتى و اعتقادى نيست و نيز در اين باره به طور قطع و يقين، نمى توان اظهار نظر كرد، امّا آن چه مى توان گفت، طبق روايات زياد، آن حضرت تشابهى به انبياء سلف دارد و به صورت طبيعى زندگى مى كند و داشتن اهل و عيال و اولاد براى آن حضرت را قوّت مى بخشد؛ زيرا در زمان غيبت، ظاهر نبودن و شناخته نشدن آن حضرت منظور
ص: 49
است؛ نه بدون شناخت و حاضر نبودن. (شرح اين جمله در معناى غيبت مى آيد).
پس با قطع نظر از جنبه ملكوتى وجود شريف امام، او يك بشر و يك انسان است و مانند آباء كرام و اجداد طاهرينش و مانند ساير انبيا و اوليا عليهم السلام غريزه انسانى دارد و هيچ انسانى مبرّاء از غريزه جنسى نيست و هم چنين ازدواج يك اصل مسلّم براى هر انسان است و اين كار يك سنّت مؤكّد در شريعت و تبعيّت از اين سنّت را با آن همه تأكيدات و امتيازات، مورد تشويق قرار داده است و هم چنين «مجرّد» زيستن و «رهبانيت» پيشه ساختن را توبيخ و مذمّت نموده است.
بنابراين به نظر صحيح نمى آيد كه حضرت قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- اين مدّت طولانى را بدون تأهّل مانده باشد و عقل و شرع نيز، به ما حكم مى كند كه امام عليه السلام بايد در عمل به شريعت اسلام، از همه پيش قدم تر باشد، امّا اين كه اولاد و عيالاتش در كجا و چگونه و تحت چه شرايطى زندگى مى كنند و به چه صورتى با مردم معاشرت دارند؟! سؤالاتى است كه جوابش آسان نيست! امّا آن چه كه به نظر قابل قبول مى آيد، اين است كه آن ها نيز باتربيت صحيح خانوادگى در بطن همين جامعه به زندگى خود ادامه مى دهند.
علاوه بر اين، دعاهايى كه براى سلامتى وجود مبارك امام عليه السلام و ذريّه اش، به ما مى آموزند كه آن حضرت، مانند ديگر انبيا و رُسُلْ، در پشت پرده غيبت زندگى طبيعى دارد و نبايد با برداشت اخلاقى و عاطفى و با فكر عاميانه، به زندگى آن حضرت از اين جهت، جنبه ملكوتى داده و از مواهب الهى بى نصيب كرد.
ص: 50
با اين استدلال و دلايل ديگر، به نظر عاقلانه مى آيد كه عيال و اولاد داشتن «امام غايب عجل اللَّه تعالى فرجه» را بپذيريم و هيچ مشكلى هم پيش نمى آيد و هم چنين با مسايل و تكاليف غيبت هيچ گونه منافاتى ندارد و بعيد نيست كه حضرت به طور ناشناس ازدواج نموده و اولاد ناشناسى هم داشته باشد و هر گونه صلاح بداند، عمل كند و بعيد نيست پس از يكى دو پشت، مانند سادات ديگر به زندگيشان ادامه دهند بدون اينكه پدر يا پدر بزرگشان را آن گونه كه هست بشناسند.
به روايت هايى كه مشعر به داشتن اولاد آن حضرت است، توجّه فرماييد.
1- مفضّل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل كرد كه فرمود: «به محلّ او كسى مطّلع نمى شود نه از «اولادش» و نه از ديگران، مگر خادمى كه به كارهايش مى رسد.»(1)
برابر اين روايت آن حضرت در زمان غيبت، داراى اولاد مى باشد ولكن اولادش هم از محلّ استقرارش اطّلاعى ندارند؛ زيرا ايشان نيز جزء اين امّتند و معناى غيبت شامل حال آن ها نيز مى شود.
2- ابى بصير از ابى عبد اللَّه عليه السلام فرمود: «همين اكنون مى بينم نزول قائم عجّل اللَّه فرجه الشريف- را با اهل و عيالش در مسجد «سهله».
گفتم: آن جارا منزل خواهد نمود؟! فرمود: بلى.»(2)
ص: 51
3- صالح بن اسود گويد: پيش ابى عبد اللَّه عليه السلام صحبتى از مسجد سهله به ميان آمد، فرمود: «آگاه باش! زمانى مسجد سهله منزل صاحب ما است كه با اهلش آيد.»(1)
از جمله هاى دو روايت فوق (بأهله و عياله) در روايت اوّل و (بأهله) در روايت دوّم، صراحت دارد بر اين كه آن حضرت، داراى اهل و عيال است كه هنگام ظهور در مسجد سهله ساكن خواهد شد، وگرنه بايد صحت روايت ها را مورد ترديد قرار داد.
4- در صلواتى كه از ناحيه مقدّسه صادر شده است، مى فرمايد:
«خدايا به او عطا فرما، در جانش و ذريّه اش و شيعه اش و رعيتش و (دوستان) خاص و عامش و در (باره) دشمنانش و تمامى اهل دنيا، آنچه را كه چشمان او را روشن سازد»(2)
5- يونس بن عبدالرّحمن مى گويد: امام رضا عليه السلام امر مى فرمود، به دعا كردن از براى حضرت صاحب الأمر عليه السلام با اين دعا: «خدايا به او عطا فرما در خودش و اهلش و اولادش و ذريّه اش و امّت و جميع رعيّتش، آن چه را كه با آن، چشمش را روشن وخودش را شاد نمايى ...»(3)
امام رضا عليه السلام در اين دعاى شريف با صراحت تمام به اهل و عيال
ص: 52
و اولاد و ذريّه و تمام امّت و رعيّت امام زمان عليه السلام دعا مى نمايند.
پرواضح است كه اين دعا براى اهل و عيالى كه هنوز وجود ندارند و به دنيا نيامده اند، به نظر بى معنا و عبث و بيهوده مى آيد، پس به احتمال قوى در دوران غيبت، آنها وجود دارند كه براى ايشان دستور دعا كردن صادر شده است.
بنابر نوشته كتاب جنات الخلود، يك زوجه دايمى دارد كه نام و نشان او معلوم نيست و ايضاً معلوم نيست كه از او فرزند دارد يا نه؟! و هم چنين تعداد اولاد آن حضرت و مكان ايشان معلوم نيست و محتمل است كه اولاد بسيار به هم رسانيده و در اطراف عالم منتشر شده باشند؛ چرا كه حضرت ارباع و اقطار ربع مسكون را سياحت مى نمايد، به دليل اين كه در شريعت، ترك تأهّل جايز نيست، مروى است كه مادام هزار پسر رشيد قابل سوارى از او به هم نرسد، وفات نيابد.(1)
ناگفته نماند ممكن است آن حضرت در سال هاى طولانى، داراى همسر يا همسرانى باشد كه بر فرض آگاهى خود آن ها از شخصيّت واقعى امام عليه السلام، كسى را از آن مطّلع نساخته و موضوع را از فرزندانش بپوشاند و متناوباً با سپرى شدن دوران يك نسل، مسأله براى نسل بعد به صورت عادى در آيد.(2)
ص: 53
ج- درباره علت غيبت «مهدى موعود عليه السلام» روايت هاى گوناگون آمده و علت هاى زياد گفته شده است، از قبيل:
1- نبودن بيعت كسى در ذمّه اش
2- ترس
3- هر چه در امّت هاى گذشته بوده مانند غيبت هاى انبيا، در اين امّت نيز پيش مى آيد كه اين غيبت هم يكى از آن وقايع است!
حديث از شوق آن شه گوى و سرّ غيبتش كم جو***كه كس نگشود ونگشايد به حكمت اين معمارا
چيست باعث برخفاى مهدى آخر زمان***زين معماهيچ دانا درجهان آگاه نيست
مپرس سرّ نهان بودن امام اى فيض***كه كارهاى خدارا سؤال بى ادبيست
حديث سرّ نهان كه او چراست نهان***دقيقه ايست كه هيچ آفريده نگشادست
سبب غيبت مهدى زخرد جستم گفت***فيض اين قصه دراز است به قرآن كه مپرس
مپرس فيض زمن سرّ غيبتش كه در آن***به هيچ جا سخن دل نشان نمى بينم (1)
ص: 54
*** پيرامون حكمت و علّت غيبت قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- تا كنون نظريه ها و برداشت هاى زيادى اظهار و ابراز شده و در روايات وارده نيز در اين باره سخن ها رفته است، امّا آن چه كه معقول و مقبول است، اين مسأله اختصاصاً مربوط به تشكيلات خداوند و حكمت آن نيز انحصاراً در اختيار آن تشكيلات است و ما هرچه گوييم، زاييده فكر و برداشت و دانش شخصى خود ما است و ره به جايى نمى بريم!
چنان كه در سوره مباركه كهف مى خوانيم، حضرت موسى بن عمران عليه السلام با داشتن مقام رسالت و نبوّت و بودن يكى از پيامبران اولواالعزم و صاحب شريعت، از سرّ و حكمت، كارهاى حضرت خضر عليه السلام سر در نياورد و بر او مكشوف نگرديد مانند:
الف: شكستن و سوراخ نمودن كشتى كه بر آن سوار بودند.
ب: كشتن بچه نابالغى كه هنوز درحدّ تكليف نبود.
ج: اصلاح ديوار كسانى كه آن ها را به خانه هايشان، راه ندادند و مهمانشان نكردند.
و نهايتاً با اظهار عجز و ناتوانى از درك حكمت ها و كشف اسرار، از يكديگر جدا شدند!!
پس زير سؤال بردن چنين مسايل، دور از منطق و ادب است، متأسفانه بعضى ها تا جايى پيش رفته و به خود جرأت داده است كه به كار خدا چون و چرا كرده و به خيال خود، ايراد گرفته و اشكال تراشى
ص: 55
مى نمايد.
با توجّه به روايات ذيل، چشم پوشى از اين گونه سؤالات، مقرون به صواب است و عاقلانه! چون جولان نمودن در اين ميدان وسيع، در صلاحيت ما نيست و درك حكمت آن نيز بيرون از حيطه دانش من و شما و به گِلْ نشاننده مَركب فكر ما است.
1- جابر از امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «كار و سرگذشت ما سخت و سخت تر است و براى درك آن متحمّل نمى شود، مگر فرشته مقرّب يا پيامبر مرسل و يا بنده اى كه خداوند، دل او را با ايمان سنجيده و آزمايش كرده باشد.»(1)
2- امام باقر عليه السلام فرمود: «اى جابر! محقّقاً اين غيبت قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- امرى است از كارهاى خدا، و سرّى است از اسرار خدا، (فهميدن حكمت آن) پيچيده شده (و دور) از (فهم) بندگان خداست، مبادا در آن شك نمايى، چون شك در كارهاى خدا كفر است.»(2)
3- رسول خدا صلى الله عليه و آله در ضمن حديثى به جابر بن عبداللَّه انصارى
ص: 56
فرمود: «از شيعيانش غايب مى شود، به عقيده امامت او ثابت نمى ماند، مگر كسى كه خداوند قلبش را با ايمان، امتحان كرده باشد ... اين از مكنونات اسرار خدا، و گنجينه علم اوست، پس آن را پنهان بدار، مگر از اهلش.»(1)
4- سعيد بن جبير از عبداللَّه بن عباس از رسول خدا صلى الله عليه و آله در باره امام قايم عليه السلام بياناتى فرمود: «پس جابر بن عبداللَّه انصارى برخاست و گفت: اى رسول خدا! براى قائم از اولاد تو غيبتى است؟ فرمود: بلى، به پروردگار قسم! «تا مؤمنان را برگزيند و كافران را محو نمايد» اى جابر! محقّقاً اين (غيبت) كارى است از كارهاى خدا و سرّى است از اسرار خدا، پيچيده (و فوق فهم) بندگان خدا، مبادا در آن شك نمايى چون شك در كارهاى خدا كفر است.»(2)
5- امام صادق عليه السلام به عبداللَّه بن فضل هاشمى فرمود: «اى فرزند فضل! اين كار از كارهاى خداست و سرّى است از اسرار خدا، و غيبى است از غيب هاى خدا، وقتى كه مى دانيم خداى عزّ و جلّ حكيم است و كارهايش از روى حكمت انجام مى گيرد، تصديق مى كنيم همه كارهاى
ص: 57
او حكمت است، اگر چه سببش براى ما كشف «و روشن» نشود.»(1)
امّا آنچه كه بايد توجّه داشت و وجود مبارك قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- بر آن تأكيد دارد، ترك پرس و جو كردن از علّت «غيبت» است.
6- امام حسن عسكرى عليه السلام ضمن حديثى به احمد بن اسحاق قمى فرمود: «اى احمد فرزند اسحاق اين (غيبت) كارى است از كارهاى خدا و سرّيست از اسرار خدا و غيبى است از غيبهاى خدا، پس، بگير آنچه را كه به تو دادم و پنهانش دار و از شكركنان باش تا فردا در مقام عليين باشى».(2)
7- حضرت قائم عليه السلام در نامه اى به سفيرش محمّد بن عثمان رضى الله عنه نوشت: «... پس درهاى پرسش از آن چه را كه براى شما فايده ندارد، ببنديد و خود را به خاطر آن چه كه از شما خواسته نشده است، به زحمت نيندازيد و براى تعجيل فرج، زياد دعا كنيد، چون فرج شما در آن است.»(3)
ص: 58
ج- البته اين يك بحث داغى است كه فعلًا در ميان مخالفين و بد خواهان شيعيان و گروهى از نادانان و يا كنجكاوان خود شيعه، در جريان و رواج پيدا كرده و طولانى شدن مدت غيبت نيز، اين بحث را داغ تر كرده و زياد مطرح مى شود، امام و رهبرى كه در دسترس مردم نيست و يا خود او اداره كارها را مستقيماً به دست نمى گيرد، چه فايده اى براى مردم دارد؟! وو ..
در پاسخ بايد دقيقاً به چند مطلب، توجه داشت.
1- از پاسخ پرسش هاى گوناگون متوجه مى شويد كه، امام عجل اللَّه تعالى فرجه از ما غائب نيست، بلكه ما در اثر اعمال سوء خود، از او غائبيم و شايستگى ديدار او را نداريم، نه اين كه او از ما غائب است.
2- غيبت به معناى عدم ظهور است، نه عدم حضور، او، هميشه در بطن جامعه و در همه جاى حوزه مأموريّتش، كه به وسعت تمامى كره زمين است، حضور دارد، نه ظهور، و در همه جا حاضر است نه ظاهر. (اين مطالب بعداً مشروحاً بيان مى شود).
3- چون خداوند هركارى را روى حكمت مخصوص خود انجام مى دهد، روزى و روزگارى بايد روى زمين، گلستان و پر از عدالت واقعى و امنيت فراگير باشد ولى نه مردم و نه اوضاع و روند طبيعى زمين، هنوز آن آمادگى را پيدا نكرده است كه، برنامه نهائى خداوند، پياده شود و جهان از يوغ اسارت و نا بسامانى، ستمگران، نجات يافته
ص: 59
و عدالت واقعى در روى زمين بر قرار شود.
4- اگرچه خود امام عليه السلام ظهور ندارد اما نمايندگان او با صفات و شرائط خاص تعيين شده،(1) براى اداره كشور، در هر عصرى، حضور دارند و اگر مردم از برنامه هاى دينى آن نمايندگان، تبعيت نمايند، هيچگونه خللى به دين و امور دينى و مديريت كشور وارد نمى شود، اين مردمند كه بايد راه خود را، بسنجند و پيدا كنند و ربطى به غيبت و عدم ظهور امام عجل اللَّه تعالى فرجه ندارد.
و اما وجود امام عليه السلام در عصر عدم ظهور چه اثرات مثبت و منافعى دارد.
مى دانيم خورشيد يك سلسله اشعه نامرئى دارد كه از تركيب آنها باهم هفت رنگ معروف پيدا مى شود، و يك سلسله اشعه نامرئى كه به نام (اشعه مافوق بنفش) واشعه (مادون قرمز) ناميده مى شود.
همچنين يك رهبر بزرگ آسمانى خواه «نبى» باشد يا «امام» علاوه برتربيت تشريعى كه از طريق گفتار و رفتار و تعليم و تربيت عادى صورت مى گيرد، يك نوع تربيت روحانى و از راه نفوذ معنوى بر دلها و فكرها دارد كه، مى توان آن را تربيت تكوينى نام گذارى كرد، در آنجا الفاظ وكلمات و گفتار و كردار، كار نمى كند بلكه تنها جاذبه و كشش درونى كار مى كند.
ص: 60
در حالات بسيارى از پيشوايان بزرگ الهى مى خوانيم كه گاه بعضى از افراد منحرف و آلوده با يك تماس مختصر با آنها، به كلى تغيير مسير مى دادند، و سرنوشتشان يكباره دگرگون مى شد، و به قول معروف با يك چرخش 180 درجه، راه كاملًا تازه اى را انتخاب مى كردند يك مرتبه، فردى پاك و مؤمن و فداكار، از آب در مى آمدند كه از بذل همه وجود خويش نيز: مضايقه نمى كردند.
اين دگرگونى تند و سريع و همه جانبه، اين انقلابهاى جهش آسا و فراگير، آن هم با يك تماس مختصر (البته براى آنهائى كه در عين آلودگى، يك نوع آمادگى هدايت يافتن نيز داشتند) نمى تواند نتيجه تعليم و تربيت عادى باشد، بلكه معلول يك سلسله اثرات روانى نامرئى و يك جاذبه ناخود آگاه است كه گاهى از آن تعبير به نفوذ شخصيت نيز مى شود.
داستانهاى «بشر حافى» و همسايه ابوبصير و حرّ و زهير و اسعد بن زراره و يا كنيز عشوه گر، كه هارون براى به انحراف كشاندن امام هفتم عليه السلام، مأمور كرده بود و مانند آنها كه در تاريخ فراوان آمده، شاهد و مؤيد اين مطلب است.
وجود امام عليه السلام در پشت ابرهاى غيبت نيز اين اثر را دارد كه از اشعه نيرومند و پر دامنه نفوذ شخصيت خود، دلهاى آماده را در نزديك و دور، تحت تأثير جذبه مخصوص قرار داده و به تربيت و تكامل آنها مى پردازد و از آنها انسانهاى كامل مى سازند.
قطب هاى مغناطيسى زمين را با چشم خود نمى بينيم ولى اثر آنهارا روى عقربه هاى قطب نما كه، در درياها راهنماى كشتى ها، و در
ص: 61
صحراها و آسمانها راهنماى هواپيماها و وسائل ديگر است، مى بينيم؛
در سرتاسر زمين از بركت اين امواج مغناطيسى، ميليونها مسافر راه خود را به سوى مقصد پيدا كرده، يا وسائل نقليه بزرگ و كوچك، با فرمان همين عقربه هاى سرگردان، رهائى مى يابند.
آيا تعجب دارد اگر وجود امام عليه السلام در زمان غيبت با امواج جاذبه معنوى خود، افكار و جانهاى زيادى را كه در دور و نزديك قرار دارند، هدايت كرده و از سرگردانى رهائى بخشد.
ولى نمى توان و نبايد فراموش كرد كه همانگونه كه امواج مغناطيسى زمين روى هر آهن پاره بى ارزش اثر نمى گذارد بلكه روى عقربه هاى ظريف و حساسى كه آب مغناطيسى خورده اند و يك نوع سنخيت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطيسى پيدا كرده اند اثر مى گذارد، همان طور دلهائى كه راهى با «امام» دارند و شباهتى را درخود ذخيره نموده اند، تحت تأثير آن جذبه غير قابل توصيف روحانى قرار مى گيرند.
با در نظر گرفتن آنچه دربالا گفتيم، يكى ديگر از آثار وفلسفه هاى وجودى امام عليه السلام در چنين دورانى آشكار مى گردد.
پس علاوه به بركت وجودى امام عليه السلام در زمان غيبت، به تعدادى از اثرات مهم فراوان ديگر نيز، توجه فرماييد.
1- اگر وجود حجت الهى در روى زمين نباشد، زمين و زمان استقرار نخواهد يافت «لولاالحجّة لساخت الأرض» اگر حجّت نباشد، زمين فرومى ريزد.
ص: 62
2- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در جواب جابر بن عبداللَّه انصارى كه از اثر وجودى امام، در زمان غيبت پرسيد؟ فرمود «آرى سوگند به خدائى كه مرا به پيامبرى، بر انگيخته است، مردم از نور ولايتى (و رهبرى تكوينى) او در دوران غيبتش بدانگونه بهره مند مى شوند كه در هواى ابرى از آفتاب، بهره مى برند.(1)
مى دانيم كه خورشيد دو گونه نور افشانى و منافع دارد؛
الف: مستقيم و آشكار؛
ب: نور افشانى پنهانى و غير مستقيم؛
در هر دو صورت اثرات و بركات خود را، در رشد و نموّ وو ... انسانها و حيوانات و گياهان مى بخشد، به همان منوال است وجود امام و حجت زمان عجل اللَّه تعالى فرجه.
در توقيع مبارك ناحيه مقدسه كه در پاسخ اسحق بن يعقوب كلينى (برادر صاحب اصول كافى) به دست محمد بن عثمان (نائب خاص امام) كه عين اين پرسش را نموده بود، صادر گرديده است نوشت؛
3- انتفاع از وجود من در زمان غيبت مانند انتفاع از خورشيد است زمانى كه ابر او را از چشمها پنهان مى سازد.(2)
ص: 63
مى شود گفت: ابر كنايه از مخفى بودن عنوان و شخصيّت است و «خورشيد» كنايه از تأثير سود بخش آن حضرت در جامعه انسانى.(1)
4- سليمان اعمش گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مردم از وجود حجت غائب مستور، چگونه بهره مند مى شوند؟ فرمود: «آنطور كه از خورشيد بهره مند مى شوند هنگامى كه ابر آن را مى پوشاند.(2)
وانگهى غيبت او مانع از ايفاى وظيفه امامت و حجيّت او نيست، بلكه هفته اى يك بار اعمال مردم به حضرتش عرضه مى شود و بر آن نظارت دارد، خلاصه پاسخ كوتاه و مختصر به اين گونه سؤالات اين است، بنا به مثل مشهور «صلاح مملكت خويش خسروان داند» ما عبديم و به اطاعت از مولا مأموريم و معذور!
اى مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست***عِرض خود مى برى و زحمت ما مى دارى
ج- مسئله غيبت و چگونگى آن، از مسايل پيچيده و پر گفت و گو است كه:
1- آيا امام عليه السلام در ايّام غيبت در جاى به خصوصى زندگى مى كند و از هر چه غير آن، چشم پوشيده و در گوشه انزوا نشسته است؟!
2- آيا در همه جا هست و فقط از انظار غايب و با مردم و در جمع
ص: 64
مردم حضور دارد؟!
3- آيا با مردم قطع رابطه كرده و در موارد ضرورى ارتباط بر قرار مى كند؟!
پيش از پاسخ اين آياها، ابتدا به يك مطلب توجّه داشته باشيد، در روايات مربوط به حضرت قائم عليه السلام سه كلمه «ظهور» و «خروج» و «قيام» زياد به كار رفته است «كه فرق اين سه را در ج 1 و ج 2 كتاب «سيماى جهان در عصر امام زمان عليه السلام» مفصلًا توضيح داده ام براى اطلاع بيشتر به آنجا مراجعه شود.
امّا آن چه در اين جا لازم است بدانيم، فرق دو كلمه ظهور و حضور است، ظهور يعنى وجود آشكارى كه بايد ديده شود، ولى حضور اعم از آن است.
مى گوييم حضرت غايب است و ظاهر نيست؛ يعنى ظهور فيزيكى ندارد، نه اين كه حضور عينى ندارد.
آن حضرت را غايب ناميده اند، چون ظاهر نيست، نه آن كه حاضر نيست و غيبت به معناى حاضر نبودن، تهمت نارواست.
به عبارت ديگر، معناى غيبت او نامرئى بودن او نيست و نبايد چنين تصوّر شود كه حضرت در تمام مدّت غيبت تا وقت ظهور، يك وجود نامرئى است و ديده نمى شود، بلكه از روايات زياد استفاده مى شود، امام در ميان كوچه و بازار، در رفت و آمد، است و در مجالس مؤمنان و مردم شركت مى كند و به روى فرش هاى آن ها قدم مى گذارد، ولى شناخته نمى شود، نه اين كه به طور كلّى از ميان مردم خارج و در
ص: 65
گوشه اى از زمين زندگى مى كند و از جامعه بريده است.(1)
مگر او «امام زمان» نيست و نبايد از اوضاع دنيا اطّلاع داشته باشد، درست است كه هنوز به او ظهور و عمل به رهبريت ظاهرى اجازه داده نشده است، امّا رهبرى باطنى و تكوينى اش كه تعطيل نشده است!!
پس، آن حضرت تا زمان ظهور در ميان مردم به طور ناشناس، زندگى و رفت و آمد مى كند و به وظايف محوّله ولايى و تكوينى خود عمل مى نمايد و در ميان جماعت حضور دارد و همه را مى بيند و مى شناسد و مردم او را مى بينند، ولى نمى شناسند، مگر عاشقانى كه دايم در آتش عشق او مى سوزند و خاكستر مى شوند و تا روز وصل، شوق ديدار او را در دل مى پرورانند، از منظر او دور است؟!.
شاهد تفسير و توضيح بالا كه امام عليه السلام در ميان جمع حضور دارد و ظهور ندارد، معنا و مفهوم و مضمون احاديث ذيل است.
1- حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام در ضمن حديث طولانى كه در آن، آيات و نشانه هاى رسالت رسول خدا صلى الله عليه و آله را بيان داشته است، فرمود: «و (يكى) از اين آيات است كه امّ جميل زن ابولهب (2) بعد از
ص: 66
نزول سوره تبّت با عصبانيّت تمام، در حالى كه سنگى در دست داشت، به سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و ابوبكر بن ابى قحافة نيز با او بود، ابوبكر گفت: اى رسول خدا! ام جميل است و با عصبانيّت، به دنبال تو مى گردد و مى خواهد تو را بزند؟!
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: او مرا نمى بيند!! (ام جميل آمد و كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله ايستاد و) به ابى بكر گفت: رفيقت كجاست؟!
گفت: هر جا كه خدا خواهد.
گفت: اگر او را مى ديدم، اين سنگ را به سوى او پرتاب مى كردم، او مرا هجو كرده (وبدگفته) است. قسم به لات و عزّى! من هم شاعرم (او را هجو مى كنم).
ابوبكر (با تعجّب) گفت: اى رسول خدا! او تو را نديد؟!
فرمود: نه، خداوند ميان من و او حجاب زد (وپرده كشيد).(1)
2- ابوبصير گويد: همراه امام باقر عليه السلام به مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شديم، در حالى كه مردم به مسجد رفت و آمد مى كردند. حضرت به من فرمود: از مردم، حضور مرا بپرس، آيا مرا مى بينند يا نه؟! من از هر كس مى پرسيدم، آيا امام باقر عليه السلام را ديدى؟! مى گفت: نه، در حالى كه
ص: 67
ايشان همان جا ايستاده بود؛ تا اين كه ابوهارون مكفوف (نابينا) وارد شد، حضرت فرمود: از او هم بپرس. من گفتم: (اى ابا هارون) آيا اباجعفر را ديدى؟! او گفت: مگر اين جا نايستاده است! گفتم: از كجا فهميدى؟! گفت: چگونه ندانم در حالى كه نورى است درخشان، درست است كه من چشم ظاهرى ام را از دست داده ام، امّا چشم دلم باز است.(1)
پس با توجّه به اين روايات، روشن مى شود كه ما از او غايبيم، نه او از ما، ما شايستگى ديدارش را نداريم، ولى او با ما و مراقب اعمال ماست، زيرا حجّت الهى زمان ما اوست، هر چند ظهور فيزيكى ندارد، امّا حضور دارد و از اعمال ما بى خبر نيست!
3- امام صادق عليه السلام فرمود: به تحقيق، يوسف پادشاه مصر بود و ميان او و پدرش هيجده روز راه بود، اگر مى خواست جاى خود را به پدر نشان دهد، مى توانست! به خدا سوگند! يعقوب با فرزندانش پس از مژده (پيدا شدن يوسف) نُه روزه خود را به مصر رسانيد، پس چرا اين امّت، منكر آن هستند كه خداوند به حجّت خود، قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- آن كند كه به يوسف كرد و اين كه صاحب مظلوم و انكار حقّ شده شما (يعنى) صاحب اين امر، مانند يوسف باشد، در ميان آن ها تردّد كند و در بازارهايشان راه رود و روى فرش هايشان قدم زند، ولى او را نشناسند تا روزى كه خداوند اجازه دهد خود را بشناساند، هم چنان كه به يوسف اجازه داد و برادرانش كه او را فراموش كرده بودند، بعد از آن كه يوسف خود را به آن ها نشان داد، گفتند: آيا تو يوسفى؟! گفت: من يوسفم.(2)
ص: 68
امام صادق عليه السلام ايشان را به يوسف يعقوب تشبيه مى كند كه برادرانش او را مى ديدند، ولى نمى شناختند، يوسف زهرا عليها السلام نيز برادران دينى گناهكارش او را مى بينند، ولى نمى شناسند.
امام باقر عليه السلام نيز ظهورش را به درست شدن كار يوسف با خواب ديدن پادشاه مصر، تشبيه مى نمايد.(1)
4- امام صادق عليه السلام فرمود: امّا آن چه كه از سنّت هاى انبيا گذشته در مورد غيبت هايشان، به وقوع پيوسته است، همانا درباره قائم ما اهل بيت: اجرا خواهد شد.(2)
5- در روايت ديگر از امير آزادگان، على عليه السلام چنين آمده است:
«سوگند به خداى على! حجّت زمين، در روى زمين وجود دارد، در راه هاى آن، راه مى رود، به خانه ها و قصرهاى زمين داخل مى شود و در شرق و غرب زمين مى چرخد، گفتار مردم را مى شنود و بر ايشان سلام مى كند و آن ها را مى بيند.»(3)
بنابراين او در همه جا حاضر است، امّا بر نامحرمان ظاهر نيست، نور دهنده و شمع جمع است، امّا جمع از او غايب هستند!(4)
ص: 69
در كتاب هاى فراوان؛ مانند مكيال المكارم و غيره جهات مختلف شباهت امام به انبيا و ائمه عليهم السلام را به ترتيب از آدم تا حضرت سيد الشّهداء عليه السلام با استفاده از روايات، دسته بندى كرده و مرتّب نموده و بيان كرده است.
ج- درباره اين كه خود حضرت مهدى موعود عليه السلام وقت ظهور را مى داند يانه؛ دو نظريه وجود دارد
1- به استناد روايات وارده فراوان در باره حجج الهى بر اينكه خداوند علم «ماكان و ما يكون» را، در اختيار آنان قرار داده است وامتيازات زيادى برايشان، اختصاص داده است.
پس وقت ظهور را هم به آنان روشن ساخته است
و در بعضى روايات از لحن جمله ها و تعبيرهاى: «ما براى احدى وقت نگفته ايم.»(1)
و «ما براين امر وقت گذارى نمى كنيم.»(2) «ما اهل بيتى نيستيم كه وقت گذارى كنيم»(3)
و جز آن ها شايبه دانستن امامان وقت ظهور را مى رساند، منتهى روى مصالحى كه خود مى دانند از تعيين دقيق وقت آن، خود دارى
ص: 70
نموده اند.
2- به استناد روايات وارده در اين مورد استفاده مى شود، امام عليه السلام (وقت ظهور را) دقيقاً نمى داند، چون امامان پيشين و خود آن حضرت، زمانى كه در برابر اين سؤال قرار مى گرفتند، اظهار بى اطّلاعى مى كردند، ولى علايم نزديك ظهور را بيان مى فرمودند.
1- آياتى كه درباره «ساعة» مانند (يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ)(1) و (فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ)(2) و (عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ)(3) و (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ)(4) و (ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ)(5) و (يَسْتَعْجِلُ بِهَا)(6) و (إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ)(7) و جز آن ها را، در روايات به حالات و ظهور امام مهدى عليه السلام تأويل و معنا كرده اند.(8)
فرمود: او (يعنى قائم) آن «ساعتى» است كه خداوند در قرآن فرموده:
از تو از وقت ساعت سؤال كنند، بگو علم آن نزد خداست (9) چون «علم الساعة» را فقط خدا مى داند، پس علم ظهور هم مخصوص خداست.
2- اخبار و احاديثى كه فرموده است مسأله غيبت، سرّى از اسرار و ...
خداست. براى اطلاع تفصيلى در اين مورد به پاسخ سؤال 15 گذشته و كتاب «سيماى جهان در عصر امام زمان (عج)» ج 1 ص 209 ببعد، مراجعه شود.
ص: 71
3- خود آن حضرت هميشه براى تعجيل فرج دعا مى كند و شيعيان را نيز بر دعا كردن دستور مى دهد و ثواب هاى بى شمارى براى منتظران و دعاكنندگان بر تعجيل فرج، بيان و وارد شده است. بنابراين اگر وقت دقيق ظهور را بداند، اين دعاها اثرى نداشته و عبث و بى معنا خواهد بود، مگر اين كه بگوييم، اين دعاها با توجّه به اصل «بداء» براى جلو كشيدن وقت ظهور باشد، ولى اگر وقت دقيق برايش مشخّص شود، اين مسأله از جمله امور حتمية و تغييرناپذير مى شود.
باز در اين صورت عبث بودن دعاها پيش مى آيد، مگر اين كه وقت دقيق را نداند و دعا به تعجيل شود.
4- با دقّت به لحن روايات از لعن و تكذيب توقيت كنندگان و بيزارى از آن ها وو ... مطلب مقدارى براى ما روشن مى شود و ما را از بلا تكليفى در مى آورد.
5- ... ولى از آن روز و ساعت غير از پدر هيچ كس اطّلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم، پس برحذر باشيد و بيدار شده دعا كنيد؛ زيرا نمى دانيد كه آن وقت كى مى شود.(1)
امامان عليهم السلام طبق علايم حتميّه قريبه، وقت ظهور را تخمين مى زدند، نه به طور دقيق تعيين نمايند.
صعصعة بن صوحان (يكى از اصحاب بزرگوار) از اميرمؤمنان عليه السلام از وقت خروج دجّال كه مقارن ظهور آن حضرت خواهد بود سؤال نمود، آن حضرت فرمود: «واللَّه ما المسؤول بأعلم من السآئل ...؛(2) به
ص: 72
خدا قسم (در اين مورد) سؤال شونده داناتر از سؤال كننده نيست.» ولكن براى آن نشانه هاو جريان هائى است كه بعضى در پى بعضى مانند جاى نعل پاى اسب با همديگر، (مترادفاً) خواهد آمد اگر بخواهى آن علامت هارا به تو خبر مى دهم ...
امام عليه السلام در اين حديث به تعدادى از آن علامت ها اشاره مى كند و لى از تعيين دقيق وقت خروج دجال خود دارى مى نمايد چون طبق سوگندى كه ياد كرد خودش نيز وقت معين آن را نمى دانست. (طالبين تفصيل به كتاب «سيماى جهان در عصر امام زمان عج» و جز آن مراجعه نمايند).
ج- اين سؤال مانند سؤال قبل و جوابش هم مشابه آن است ولى از روايات فراوان استفاده مى شود كه علم آن مانند روز قيامت مخصوص خداست و از بشر مخفى نگهداشته شده است.
دليل:
1- فضيل گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم: «جعلت فداك! فمتى يكون ذلك؟!
ص: 73
قال: أما إنّه لم يوقّت لنا فيه وقت، ولكن إذا حدّثناكم بشي ء فكان كما نقول، فقولوا: صدق اللَّه ورسوله. وإن كان بخلاف ذلك، فقولوا: صدق اللَّه ورسوله، توجروا مرتين؛(1) فدايت شوم! اين (قضايا) كى خواهد آمد؟!
فرمود: آگاه باش! (در اين مورد) براى ما وقتى تعيين نشده است، ولكن هر وقت به شما حديثى گفتيم و درست درآمد، بگوييد: خدا و رسولش راست گفته اند و اگر برخلاف آن پيش آمد، باز بگوييد: خدا و رسولش درست گفته اند، (تا اين كه در برابر اين تسليم) دو بار اجر ببريد ...»(2)
2- ابراهيم بن مهزم از پدرش نقل مى كند: در خدمت امام صادق عليه السلام سخن از پادشاهان فلان خاندان به ميان آمد، فرمود: مردم از بس براى اين كار شتاب زدگى كردند هلاك شدند، خداوند با شتاب بندگان عجله نمى كند، همانا اين كار را پايانى هست كه بايد به آن برسد، همين كه به آن مرحله رسيد، نه يك ساعت جلو مى افتد و نه يك ساعت عقب.(3)
3- مفضّل پرسيد: آيا براى مهدى، آن مأمور منتظر وقت معيّنى هست كه مردم آن را بدانند؟!
فرمود: «حاشَ للَّه كه وقت معيّنى باشد كه شيعه ما بدانند»
گفت: چرا اى آقاى من! فرمود: چون او، آن «ساعتى» است كه خداوند
ص: 74
در قرآن فرموده: از تو از وقت ساعت سؤال كنند، بگو علم آن نزد خداست (1).
سپس حضرت چند آيه درباره انحصار علم ساعت كه براى خداست را تلاوت نمود.
دوباره مفضّل عرض كرد: آيا هيچ تعيين وقتى بر آن امكان پذير نيست!
فرمود: «اى مفضّل! من براى آن تعيين وقت نمى كنم و هيچ وقتى هم براى آن گذاشته نمى شود، به تحقيق، هر كس براى مهدى ما وقتى معين كند، پس او خود را در علم خدا شريك قرار داده و ادّعا مى كند كه بر سرّ خدا ظفر يافته است.»(2)
4- آن حضرت در توقيع مبارك صادر شده به اسحاق بن يعقوب فرمود: «و ظهور فرج، پس (علم) اين امر، تحقيقاً براى خداست و كذب الوقّاتون؛ وقت گذارندگان دروغ مى گويند.»(3)
5- به محمّد بن مسلم فرمود: «هركس براى تو (درمورد قائم- عجّل اللَّه
ص: 75
فرجه الشريف-) وقت معيّن كند، نترس او را تكذيب كن؛ چون ما براى احدى وقت نگفته ايم»(1).
6- امام صادق عليه السلام فرمود: «من وقّت لمهديّنا فقد شارك اللَّه في علمه وادّعى أنّه ظهر على سرّه؛(2) هركس به مهدى ما وقت تعيين نمايد، به تحقيق در علم خدا مشاركت كرده و ادّعا نموده است كه به سرّ خدا دست يافته است.»
7- حضرت رضا در روايت مفصّلى به دعبل خزاعى فرمود: «حديث كرد مرا پدرم از آباء خود از اميرمؤمنان: شخصى، از پيغمبر صلى الله عليه و آله سؤال كرد: «اى رسول خدا صلى الله عليه و آله چه وقت قائم خروج خواهد كرد؟ فرمود: مثل او، مانند ساعت (قيامت) است كه خدافرموده: «لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً؛(3) پرده از روى وقت آن برنمى دارد مگر او (خدا)، قضيه وقت در آسمان ها و زمين سنگين است، نمى آيد براى شما مگر ناگهان.»
از تمام اين روايات نتيجه گيرى مى شود كه علم قيام قائم- عجّل اللَّه فرجه
ص: 76
الشريف- مخصوص خداوند است و جز او، كسى از آن اطّلاع ندارد و نتيجه آن، اين است كه اگر امام اطّلاع داشت، اصحاب، از كنجكاوى دست بر نمى داشتند يا اگر مدّتى معيّن مى شد و يا شايد در لوح محو اثبات تغييرى پيش مى آمد، مردم از دين برمى گشتند، مانند وقت معيّن كردن حضرت موسى عليه السلام 30 روز به 40 روز تغيير كرد كه سبب شد بسيارى از قومش برگشتند و ساير مصالح ديگر كه از ما و بر ما، پوشيده است.
ج- أوّلًا بايد زمينه ظهور فراهم شود و جامعه براى پذيرش آن حضرت، آمادگى پيدا كند.
و ثانياً در مورد زمينه ظهور نيز سخن فراوان است، كه به سه مورد آن متذكرمى شويم.
1- وجود مقدّس مهدى موعود عليه السلام ذخيره الهى است و ظهورش صرفاً به مشيّت و خواست خداوندى بستگى دارد، هروقت خود مصلحت ديد، اجازه ظهور را صادر مى فرمايد (صلاح مملكت خويش خسروان داند).
2- هرگاه با گذشت زمان، استعداد و روحيّات و اخلاقيّات جوامع و انسان ها از جهت فكرى و روحى، به گونه اى ترقى يافت و به كمال رسيد كه شايستگى قبول و لياقت پذيرش حضرت بقيّة اللَّه الأعظم- روحى وأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء- را داشته باشد، اجازه ظهور و پياده كردن قوانين آسمانى در روى زمين داده مى شود.
ص: 77
زيرا تا زمانى كه انسان تحمّل و برداشت و ظرفيّت پذيرفتن برنامه ها و آورده هاى مترقّيانه حجّت الهى را نداشته باشد و راه درك حقايق و دريافت دانش پيشرفته دولت حقّ را بر خود هموار نكند، هنوز زمينه ظهور فراهم نشده است و ظهور نيز به تأخير خواهد افتاد!
3- تا زمانى كه روى زمين را فساد و ظلم و جور فرانگيرد و جوامع بشرى در انحطاط فكرى قرارنگيرد و در باتلاق شهوات و تجاوز فرو نرود و درلجن زار تباهى غرق نشود، هنوز زمينه ظهور فراهم نشده و بايد منتظر هم چون روزى بود و به انتظار چنين زمانى نشست!
گروه هايى از گفتار سه گانه بالا، نظريّه شماره 3 را انتخاب كرده اند و روى آن تبليغ مى كنند.
و مى گويند: تا روى زمين، پر از ظلم و ستم وو ..، نشود (آقا امام زمان- عجّل اللَّه فرجه الشريف-) ظهور نخواهد كرد، پس بهتر است كه هر چه زودتر فساد روى زمين را فراگيرد، تا ظهور «آقا» نيز نزديكتر شود! و امثال اين حرف ها.
اين برداشت ناهموار از چند جهت مردود است.
1- اگر بنا باشد ظهور حضرت مهدى موعود- عجّل اللَّه فرجه الشريف- به رهائى و آزادى مردم از بند اوامر و نواهى الهى و فرو رفتن در منجلاب فحشاء و فساد منكرات حيوانى، بستگى داشته باشد، بايد دَرِ وظايف «امر به معروف و نهى از منكر» را كه از ضروريّات دين است، بست و آيات و روايات بى شمار آن را، از صفحات قرآن كريم و كتب معتبر مذهبى محو ونابود ساخت! و بايد آن همه تشويق و تحريص بزرگان و دانشمندان دين، به خصوص امامان بزرگوار عليهم السلام را، براى تبليغ
ص: 78
و تعليم و تربيت، كه از بزرگ ترين تكاليف و وظايف دينى بشمار آورده و تنبلى و كسالت در اين مورد را، مذمّت و نكوهش نموده اند، بايد ناديده گرفت و روى آن ها قلم سرخ كشيد و دور ريخت، زيرا ديگر نيازى به اين كار نيست و ظهور را نبايد به تأخير انداخت!!.
2- يا گفته شود كه از زمان غيبت به بعد، شهدا و علما و صلحا و مؤمنين، همگى به بيراهه رفته اند و ره افسانه زده و معنا و مفهوم زمينه سازى «ظهور» را نفهميده و تشخيص نداده اند! و بايد آنان را زير ضربات توهين و سبّ و شتم قرار داد و زير سؤال بُرد كه چرا با فداكارى و زندان رفتن و شكنجه ديدن و صد هامسايل ديگر، ظهور امام را به تأخير انداخته اند!!
كدام عاقل با وجدانى به خود اجازه مى دهد كه چنين فكرى را از مخيله خود گذرانده و در مغز خويش بپروراند.
پس منظورِ روايات فراوانى كه پيرامون عباراتى هم چون «يملأالأرض قسطاً وعدلًا كما ملئت ظلماً وجوراً» آمده است؛ چيست؟
البتّه واضح و روشن است كه بايد به وظايف شرعى و اخلاقى خود عمل كنيم و در به كار بستن «امر به معروف و نهى ازمنكر» كوشا باشيم و هرچه در توان داريم، در پيش برد فرامين دين و قرآن، از تلاش و كوشش خود، دست بر نداشته و عقب نشينى نكنيم (گو اين كه با گذشت زمان و در عين اينكه استعداد پذيرش و تشخيص و درك مردم بالا مى رود، ولى آن فساد و ستم هاپيش خواهد آمد)؛ اما براى «زمينه سازى ظهور» تنها راه منحصر به آن نيست كه اين گروه تشخيص داده اند، بلكه «راه دوّمى» نيز وجود دارد و آن، اصلاح خود و جامعه
ص: 79
و عمل به دستورات قرآن و اسلام است، نه دورى جستن و دست برداشتن و كنار گذاشتن آن پس در مورد زمينه سازى ظهور از خود آن حضرت، الهام گرفته و از راه «مثبت» و رحمانى پيش برويم، نه از راه «منفى» و شيطانى (به مطالب بعد توجه نمائيد).
1- خود قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- در نامه مفصّلى به شيخ مفيد رضى الله عنه نوشت:
«... اگر شيعيان ما كه خداوند به اطاعت خود موفّقشان بدارد، با اجتماع دل ها به عهد قديم، وفادار بودند، بركت ديدن ما از آن ها به تأخير نمى افتاد، و البتّه سعادت مشاهده ما به خاطر حقّ معرفت و راستگويى آن ها، براى آن ها شتاب مى كرد (و رو مى آورد) پس حبس نمى كند ما را از آنها مگر اعمالى كه از آن ها به ما مى رسد كه دوست نداريم و از آن ها انتظار نداريم و خدا كمك كننده است و براى ما بس است و چه نيكو وكيلى است خدا.»(1)
2- در جريان مفصّل تشرّف علىّ بن مهزيار اهوازى رضى الله عنه به حضور مبارك مقام ولايت عظما، نكات مهمّ و جالبى را مى بينيم.
الف- او گويد مأمور قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- كه براى بردن من به حضور مبارك امام عليه السلام آمده بود: «سپس مرا در آغوش گرفت و گفت:
اى اباالحسن چه مى خواهى؟! گفتم: ديدار امامى كه از عالم محجوب مانده است.
گفت: او از شما پنهان نيست، بلكه اعمال بد شما، او را از شما پنهان
ص: 80
نموده است.»(1)
ب- وقتى كه به حضور حضرت رسيد، به او فرمود: «اى اباالحسن! ماشب و روز انتظار تو را داشتيم! سبب تأخير چه بود كه دير آمدى؟!
عرض كردم: اى آقاى من! من تا كنون كسى را نيافته بودم كه مرا راهنمايى كند.
(با تعجّب) به من فرمود: كسى را نيافته بودى راهنمايى ات كند؟!
سپس در حالى كه با انگشت خود به زمين خط مى كشيد، فرمود: هر گز، ولكن اموالتان را زياد كرديد و بر ناتوانان مؤمنان ستم نموديد و رَحِمى كه در ميانتان بود را قطع كرديد، پس حال چه عذرى داريد؟! عرض كردم، توبه توبه درگذريد درگذريد ...»(2)
ج- سپس فرمود: «اى پسر مهزيار، اگر نبود استغفار شما براى همديگر، جز خواص شيعه كه- سخنانشان شبيه افعالشان است- هركه روى زمين است هلاك مى شد.»(3)
سه فراز بالا گوياى اين مطلب است كه توجّه دقيق امام عليه السلام به اعمال خوب و مثبت مردم است، نه اعمال بد و منفى، چنان كه فرمود: اگر استغفار خوبان بعضى از شما نبود، در اثر اعمال بدِ بدان، همه مردم روى زمين به هلاكت مى رسيدند.
با توجّه به مراتب بالا، امام عجل اللَّه تعالى فرجه به زمينه مثبت ظهور بيشتر علاقه مند است تا زمينه منفى آن و اگر زمينه منفى را مدّ نظر قرار
ص: 81
دهيم، باز از حيطه فكر ما بيرون است كه كى و چه وقت انجام خواهد گرفت!
ج- اين مطلب را همه مى دانيم كه خداى مهربان سنگ بناى جهان آفرينش را روى «رحمت و محبّت» قرار داده، چنان كه در آيات مكرّر قرآن كريم با بيان «رحمت (و بخشش) را به خود حتم كرده است»(1) «و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است».(2) و «اگر كلمه اى (اتمام حجّت، يا وسعت رحمت) از خدا سبقت نمى گرفت (مهلت داده نمى شديد)»،(3)
«اى خدايى كه رحمتش بر غضبش پيشى گرفته است»(4) مسئله را روشن نموده است آن گونه كه در زندگى مادّى، اصل را بر طهارت و پاكى بنا نهاده است؛
خداى تبارك و تعالى، خاتم الأنبيا صلى الله عليه و آله (5) وخاتم الأوصيا عليه السلام (6) را با آخرين درجه رحمت و رأفت و نهايى ترين رتبه كمال، مفتخر نموده
ص: 82
و به اوج عظمت ارتقا داده است.
پس حضرت مهدى موعود- عجّل اللَّه فرجه الشريف- را مانند جدّ بزرگوارش رسول خدا صلى الله عليه و آله «رحمت عالميان» قرار داده و اين مقام خاص را به او عطا فرموده است.
براى توضيح بيشتر به پاسخ سؤال بعدى نيز توجه نماييد.
ج- در مورد رفتار «قائم آل محمد» عليهم السلام بعد از ظهور و خروج، با مردم روى زمين، روايات و نظرهاى متفاوت به دست ما رسيده است.
1- اهل سنّت معتقدند به اندازه پَر پشه خون ريزى نخواهد شد و كل روى زمين، بدون مقاومت و سركشى به امام و ارتش او تسليم خواهند شد.
2- گروهى بر اين باورند كه امام عليه السلام ستمگران و كافران و ... را بدون سؤال و جواب از دَم تيغ شرر بار خواهد گذراند و كافر و خارج از اسلام، با آتش قهر امام كه آتش قهر خداست، سوخته و نابود خواهند گرديد.
دليل اعتقاد اين گروه، تأويل بعضى از آيات و روايات و عباراتى؛ مثل «أين قاصم شوكة الجبّارين وأين هادم أبنية الشرك والنفاق» و مانند اين است كه مورد استناد خود قرار داده اند و از آن فرزند «رحمةً للعالمين» نعوذ باللَّه، چهره سفّاك، خونريز، خشن و بدون گذشت ساخته اند، اما آن چه تأويل آيات، و صراحت اخبار و منطوق احاديث فراوان
ص: 83
و هم چنين عقل سليم، وجدان سالم و منطق صحيح حكم مى كند و عدلى كه امام- عجّل اللَّه فرجه الشريف- در روى زمين بر قرار خواهد ساخت و درايت كشور دارى و سيرت مديريتى كه خلاصه انبيا و چكيده اوليا، آن را داراست، مى گويد: راه سومى وجود دارد كه جز آن دو راه است و درخور شأن مقام ولايت و بر گرفته شده از صفات خداوندى مى باشد.
3- امام رحمت عالميان براى جلوگيرى از تلفات و نابودى و خونريزى زياد با اتمام حجّت و تفهيم راه درست و صحيح به وسيله رسانه هاى گروهى پيشرفته آن روزگاران و در نهايت با ايجاد رعب و وحشت تلاش خواهد كرد كه بندگان خدا را، به خدا متوجّه نموده و به راه او برگرداند و آرامش كامل را برقرار سازد؛ مخصوصاً بانزول حضرت عيسى عليه السلام و پخش كيفيت تسليم و خواندن نماز پشت سر آن حضرت، اكثريت نصارا و ديگر فرقه ها، از آن حضرت اطاعت خواهند كرد وو ... در غير اين صورت است كه دستورات دشمن شكن «با آن ها بجنگيد تا فتنه (كفر) برچيده شود و تمامى دين (روى زمين) براى خدا باشد»(1) و «هركجا پيدا كرديد آن ها را بكشيد (اعدام كنيد»(2) و
«هرجا آن ها را يافتيد بگيريد (اسير كنيد و) بكشيد ..»(3). و حكمى همانند اين آيات، پس از طى مراحل تبليغ و و ايجاد رعب و وحشت و غيره، بدون گذشت و دلسوزى بادست قهّار آن قهر الهى به اجرا در آمده، ريشه ظلم و فساد سوخته و جهان روى خوشبختى را ديده و طعم
ص: 84
زندگى درست را خواهد چشيد.
البتّه كسانى كه از اخبار و روايات ظهور و قيام و خروج حضرت «مهدى» موعود عليه السلام آگاهند، مى دانند كه بعد از قيام «قائم» عليه السلام مردم، نه به صورت دست بسته و دربست تسليم خواهند شد و نه با خواهش و تمنا، چون از ارتش سفيانى گرفته تا مكّيان و اهل مدينه و خروجيان مسجد و زيدى ها و بُتريّه ها و متمرّدين بازار «تمّارين» كوفه و بصريان متكبّر و .... در سراسر روى زمين، در برابر امام- عجّل اللَّه فرجه الشريف- ايستادگى و مقاومت خواهند كرد.
امّا آن گونه نخواهد شد كه امام- عجّل اللَّه فرجه الشريف- قهر سوزان الهى باشد و همه مخالفين خود را بى چون و چرا، به قتل عام رسانده و همه را يك جا بسوزاند و خاكستر كند، بلكه با همان راه سوم كه در بالا گفته شد، پيش خواهد رفت.
ج- از اوضاع عمومى جهان و پيشرفت اختراعات خطرناك و مسابقه تسليحاتى قدرت ها و تنزّل اخلاق بشريت، چنين به نظر مى رسد كه در طول زمان، دولت هاى بزرگ به يكديگر يورش خواهند برد و با سلاح هاى مخرّب و مرگ بار همديگر را در هم خواهند كوبيد و بسيارى از اقطار و اقشار را به خاك و خون خواهند كشيد و گروهى نيز در اثر اين جنگ ها، به امراض گوناگون از جمله طاعون مبتلا شده و جان خود را از دست خواهند داد.
ص: 85
علاوه بر آن، زلزله هاى مخرّب، جهان را فرا خواهد گرفت، به طورى كه مردم آرزوى مرگ خواهند نمود و بر سر قبرها آمده و مى گويند:
كاش من به جاى تو بودم!.
در اين زمان است كه اوضاع جهان بهم ريخته و خواسته و ناخواسته، گرفتار جنگ هاى ويران گر خواهد بود و زندگى به حدّى بر مردم فشار خواهد آورد كه همه مستأصل خواهند شد و دست به دعا برداشته و از خداوند راه نجات و رهايى خواهند خواست و زمينه براى پذيرش يك مصلح دلسوز و ارتش او فراهم خواهد شد به طورى كه با يك دعوت به او لبّيك گفته و تسليم خواهند شد.
در اين موقعيّت استثنايى است كه نداى آسمانى بلند شود كه «اى اهل عالم! مهدى آل محمّد: ظهور كرد، با او بيعت نماييد» و اين ندا در سراسر گيتى طنين انداز مى شود مرد و زن، كوچك و بزرگ، ايستاده و نشسته، خوابيده و بيدار و حتّى زنان پشت پرده، اين ندا را مى شنوند و آماده پذيرش و پاسخ دادن خواهند شد.(1)
1- على بن محمّد اودى از پدرش، از جدّش نقل مى كند: اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «بين يدي القآئم موت أحمر وموت أبيض وجراد في حينه وجراد في غير حينه أحمر كألوان الدم، فأمّا الموت الأحمر فالسيف، وأمّا الموت الأبيض فالطاعون؛(2) پيشاپيش قائم عجّل اللَّه فرجه الشريف-
ص: 86
مرگ سرخ و مرگ سفيد و ملخ سرخ به رنگ خون، وقت و بى وقت خواهد بود، امّا مرگ سرخ شمشير و مرگ سفيد طاعون است.»
2- ابى بصير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
اى ابامحمّد! به ناچار پيش از ظهور دو گونه طاعون سفيد و سرخ خواهد بود!
گفتم: فدايت شوم، طاعون سفيد و سرخ چيست؟!
فرمود: طاعون سفيد مرگ همگانى و سريع و طاعون سرخ مرگ با شمشير مى باشد.»(1)
اين روايت، جنگ جهانى ويران گرى كه دو سوّم مردم را از بين خواهد برد و پى آمد آن جنگ، از قبيل بروز طاعون و هجوم همگانى به موقع و بى موقع ملخ قبل يا بعد از جنگ قحطى و مرگ سرخ را تشريح مى كند.(2)
3- امام صادق عليه السلام فرمود:
«ترس، اهل عراق و بغداد را فرا مى گيرد، مرگ و مير شايع مى شود، نقص اموال جان ها و ثمرات پيش مى آيد»(3)
4- بزنطى گويد: شنيدم امام رضا عليه السلام فرمود: «پيش از اين امر (ظهور) مرگ بيوح خواهد بود. من معناى بيوح را ندانستم تا اين كه به حج مشرّف شدم و شنيدم يك اعرابى مى گفت: امروز روز بيوح است!
ص: 87
گفتم: بيوح چيست؟ گفت: گرماى شديد.»(1)
5- حسن بن محبوب از عبد اللَّه بن سنان نقل مى كند كه شنيدم امام صادق عليه السلام فرمود: «مردم را مرگ و كشته شدن فراگيرد تا اين كه به حرم پناهنده شوند و منادى از شدّت كشتار ندا كند چرا كشت و كشتار؟! صاحب شما فلانى است.»(2)
6- امام صادق عليه السلام فرمود: «و در آن هنگام اختلاف سال ها به وجود مى آيد و (شروع) سلطنت و رياست از اوّل روز و قتل و خلع (كشتن و برداشتن) در آخر روز خواهد بود!»(3)
كشتار سه ميليونى
1- محمّد بن مسلم و ابوبصير هردو گفتند: شنيديم امام صادق عليه السلام فرمود: «پس در آن روز سه ميليون نفر بين مغرب و مشرق كشته مى شوند، آن ها يكديگر را مى كشند و در آن روز تأويل اين آيه ظاهر مى شود؛ همواره سخن ايشان اين بود تا آن گاه كه آنان را درو شده و خاموش گردانيديم.»(4)
كشتار يك سوم
1- نعيم بن حماد سنّى در كتاب «الملاحم والفتن» رواياتى درباره امام
ص: 88
«مهدى» عليه السلام نقل كرده است از جمله آن كه با سند خود از ابن عباس روايت نموده، اين است كه از حضرت على عليه السلام شنيدم، فرمود:
«لا يخرج- المهديّ حتّى يُقتل ثلث ويموت ثلث ويبقى ثلث؛ مهدى ظهور نمى كند تا اين كه يك سوم (اهل زمين) كشته شوند و يك سوم (با طاعون و امراض ديگر) بميرند و يك سوم باقى بماند.»
2- كيسان رواش از قول مولايش گويد: از حضرت على عليه السلام شنيدم، فرمود: «مهدى» عليه السلام قيام نخواهد كرد تا آن كه يك سوم مردم كشته شوند و يك سوم مرده و يك سوم آن ها زنده بماند.(1)
كشتار دو سوم
1- محمّد بن مسلم و ابى بصير گفتند: شنيديم اباعبد اللَّه عليه السلام فرمود: «اين امر تحقّق نمى يابد تا دو سوم مردم از بين بروند! گفتيم: اگر دو سوم مردم از بين بروند پس چه كسى مى ماند؟ فرمود: آيا راضى نيستيد در يك سوم باقيمانده باشيد؟!»(2)
مرگ پنج- هفتم
1- سليمان بن خالد گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «پيش از قيام قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- دو مرگ واقع خواهد شد؛ يكى مرگ سرخ و ديگرى مرگ سفيد تا از هر هفت نفر، پنج نفر (از بين) برود، مرگ
ص: 89
سرخ كشته شدن است مرگ سفيد به وسيله طاعون خواهد بود.»(1)
كشتار هفت نهم
ابن شوذب از قول ابن سيرين گويد: «لا يخرج- المهديّ حتّى يقتل من كلّ تسعة سبعة؛(2) مهدى خروج نمى كند تا هفت نفر از نُه نفر كشته شوند!»
كشتار نُه دهم مردم
1- حسن بن محبوب از هشام بن سالم، از زراره گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: «آيا نداى آسمانى حقّ است؟ فرمود: بله، به خدا قسم! تا همه گروه ها (آن ندا را) با گوش خود بشنوند و اين نخواهد شد تا نُه دهم مردم از بين بروند.»(3)
از مجموع اين روايات نتيجه گرفته مى شود كه پيش از ظهور تحولات خونين زياد پيش خواهد آمد و بشريت گرفتار نابسامانى هاى خانمانسوز خواهدشد.
ج- از جواب سؤال هاى قبل پاسخ اين پرسش مشخص است زيرا
ص: 90
ظهور آن امام همام، هنگامى خواهد بود كه روى زمين را فساد، فرا گيرد و مردم از نا امنى ها مستأصل شوند، در اين موقعيت، با اين كه دنيا از نظر مسائل مادى و صنايع وو .. به حد كمال، نزديك مى شوند، حضرت هم به ظهور مأموريت يافته و با برقرارى آرامش و امنيت كامل، جهان را به سوى كمال معنوى و دنيوى، سوق داده و رهنمون خواهد بود به روايات ذيل توجه نمائيد.
1- ابو سعيد خدرى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مهدى را به شما مژده مى دهم در امّت من زمانى مبعوث مى شود كه اختلاف و زلزله مردم را فرا گيرد! ...»(1)
2- هم چنين سه بار فرمود: «مژده باد به شما «مهدى» كه در حال اختلاف مردم و زلزله شديد خروج مى نمايد ...»(2)
3- امام باقر عليه السلام فرمود: «اى اباحمزه! قائم قيام نمى كند مگر در هنگام فراگيرى ترس و زلزله و فتنه و بلايى كه به مردم مى رسد، پيش از آن نيز طاعون و شمشير برّان است. ميان عرب اختلاف شديد افتد. پراكندگى در ميان مردم رخ دهد. هم چنين در دينشان و تغييراتى در حالشان به وجود آيد كه مردم در ميان گرفتارى ها و خوردن مردم همديگر را صبح و شام مرگ را آرزو مى كنند و خروج او (قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف-) هنگام يأس و نوميدى خواهد شد! اى خوشا به حال آنان كه او را درك نمايند و از ياران او باشند! واى بر كسى كه با او مخالفت كند و به او
ص: 91
دشمنى ورزد!(1)
پيش از ظهور حضرت، نابسامانى و كشتارهاى طاقت فرسا به گونه اى خواهد بود كه هر كس كنار قبرى مى رسد، مى گويد: كاش من جاى تو بودم!
1- امام صادق عليه السلام ضمن حديثى فرمود: «تا آرزو كننده اى از گرفتارى هاى مردم، صبح و شام مرگ را آرزو مى كند.»(2)
2- «و در آن هنگام آرزوى مرگ كند و به قبرستان مى رود و خود را بر روى قبر مى افكند و مانند چارپايان در خاك مى غلطد و مى گويد: اى كاش من به جاى تو بودم!»(3)
3- «و مى گويد: نجات يافتى و نجات يافتى، كاش من به جاى تو بودم! تا اين كه نماند خانه اى مگر اين كه فتنه داخل آن شود و نماند هيچ مسلمانى مگر اين كه آسيبى به او مى رسد تا اين كه مردى از عترت من خروج كند.»(4)
ص: 92
خواست سرپستى خواهند نمود آيا اين گفتار صحيح است؟.
ج- طبيعى است نزديك ظهور كه آن همه كشتارهاى فجيع، توسط حكومت ها و دولت هاى خود كامه آن زمان پيش خواهد آمد، علاوه بر اين قحطى ها و طاعون ها و مرگ سرخ و سفيد كه مردم را مستأصل نموده و تا از بين رفتن دو سوم يا پنج هفتم و يا نُه دهم مردم منجر خواهد شد، اكثريت زنده ها را بانوان تشكيل خواهند داد كه در نتيجه به سر پرست و چرخش دهنده زندگيشان نياز مبرم پيدا خواهند كرد.
1- حذيفه گويد: «شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند جدا مى كند اوليا و اصفياى خود را تا اين كه زمين را پاك گرداند از منافقين و گمراهان و گمراه زادگان كه در اثر كشته شدن مردان، پنجاه زن به يك مرد مى رسد. زمانى كه زنان به مردى مى رسند، يكى مى گويد: اى بنده خدا! مرا بخر و ديگرى مى گويد بنده خدا! براى من جا و پناه بده.»(1)
2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «علم برداشته مى شود و جهل آشكار مى گردد و شراب خورده مى شود و زنا شيوع پيدا مى نمايد مردها كم و زنان بيشتر مى شود ميان پنجاه زن، يك مرد وجود خواهد داشت.»(2)
ص: 93
ج- اولًا: تا ظهور امام- عجّل اللَّه فرجه الشريف- در روى زمين با آن رسانه هاى گروهى پيشرفته، منطقه اى وجود نخواهد داشت كه از دنيا و جريانات مذهبى آن بى خبر بماند؛
و ثانياً: آن هايى كه در آخرين نقطه قطب شمال يا قطب جنوب و يا در بيابان هاى سرزمين سيبرى و امثال آن، زندگى مى كنند، از اسلام چيزى نشنيده اند و با روال عادى دين پدران و اجدادشان به وسيله پدران و مادران، به آن ها انتقال يافته و يا اساساً معتقد به دينى نيستند، بدون اتمام حجّت، و راههاى انسانى ديگر، برخورد نامناسب نخواهد شد بلكه با مهربانى و رأفت اسلامى و ولائى، روبرو گشته و تا آنجا كه ممكن است از خشونت و كشتار جلوگيرى خواهد شد.
و براى جلوگيرى از خونريزى بيشتر و مهار كردن افسار گسيختگان روى زمين، با ايجاد «رُعب ووحشت» به وسيله رعد و برق و باد و شايد با شكستن ديوار صوتى و بلكه با تجهيزات مافوق آن كه از فاصله يك ماه راه جلوتر از خود، حركت خواهد كرد. روح تكبر متكبران را شكسته و روحيه عموم مردم را متزلزل مى نمايد تا از تسليم و انقياد سرپيچى نكرده و با اظهار اطاعت و فرمانبردارى با «قائم»- عجّل اللَّه فرجه الشريف- روبرو شوند و از پايمال شدن زير سم اسبان و يا تانك و زره پوش هاى ارتش پيروز «امام» عليه السلام مصون بمانند.
بنابراين حضرت «مهدى» موعود عليه السلام بدون اتمام حجّت و پيش از آن كه از ايمان و هدايت مردم مأيوس شود، به جنگ و خونريزى اقدام نخواهد كرد، مگر اين كه راهى غير از آن پيدا نكند.
ص: 94
ج- آن حضرت، فرزند رحمةً للعالمين است، او سلاله كرم و بخشش و صاحب عفو و گذشت است. او براى وصل كردن مى آيد، نه براى فصل كردن، او مى آيد صفات كمال را در جامعه پياده نمايد و خُلق و خوى انسانى را به اجرا درآورد. او با اعمال اسلامى خود، به جوامع بشرى، درس سيادت و آقايى و اعمال مثبت، خواهد آموخت، نه درّنده خويى و كينه توزى و انتقام جويى و كردار زشت و اعمال منفى.
او كشور خود را روى پايه الفت و آرامش و نوع دوستى و هزاران كمالات انسانى بنا خواهد كرد و شالوده جاذبه را خواهد ريخت، نه دافعه و گريز از مركز را.
اوست كه سه بار با ياغيان مكّه و اعدام فرماندارش مواجه خواهد شد، اماباز خود براى مجازات و برانداختن آن ها نخواهد رفت، بلكه «لشكرى» از ارتش خويش را مى فرستد و مى فرمايد: «رحمت خدا همه موجودات را شامل است و من همان رحمتم نمى خواهم خودم براى تسويه آن ها بروم».
امام رضا عليه السلام فرمود: «او براى مردم از خودشان سزاوارتر و از پدران و مادرانشان مهربان تر و در برابر خداوند از همه متواضع تر است. آن چه به مردم فرمان مى دهد، خود بيش از ديگران به آن عمل مى كند و از
ص: 95
آن چه مردم را نهى كند، خود بيش از همگان از آن پرهيز مى كند.»(1)
ج- آن حضرت با سيرت جدّ بزرگوارش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، رفتار خواهد نمود، و در جنگ ها مانند او سمت فرماندهى خواهد داشت زيرا او مانند جدش رحمة للعالمين است، براى توضيح بيشتر به روايات ذيل توجه نماييد.
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «در ميان آن ها با سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتار مى كند و در ميان آن ها راه و روش او را (پياده مى كند و) عمل نمايد.»(2)
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «از سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله پيروى مى كند و شيوه زندگى اش هم چون اميرالمؤمنين عليه السلام (در سطح پائين) خواهد بود.»(3)
3- عبداللَّه بن عطا گويد: از بزرگ فقها، يعنى امام صادق عليه السلام از سيرت مهدى سؤال كردم كه چگونه خواهد شد؟
فرمود: «كارى را مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از او مى كرد، ويران مى كند آن را كه پيش از او بود (از بدعتها و بناهاى حرام) و اسلام را از نو مى سازد.»(4)
ص: 96
5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مهدى عليه السلام روش مرا دنبال مى كند و هرگز از روش من خطا نمى كند.»(1)
ج- از روايات متعدد چنين استفاده مى شود كه ائمّه عليهم السلام در دوران حكومت و زمامدارى خود تكليف خاصّ دارند، يكى از آن ها تطبيق دادن زندگى خود با فقيرترين افراد كشورش مى باشد تا اين قشر از جامعه از صبر بيرون نروند، چنان كه امير آزادگان على عليه السلام در پاسخ عاصم بن زياد بصرى كه گفت: شما اين گونه (فقيرانه) زندگى مى كنيد پس بايد ما از دنيا دست بكشيم؟!؛ فرمود: شما مانند ما نيستيد! ما در ايام حكومت مكلّف به تطبيق زندگى خود با كمترين فرد مملكت هستيم.
اميرمومنان عليه السلام فرمود: «خداوند مرا براى خلق خود امام قرار داد و بر من واجب گردانيده است كه در نفس و خوراك و نوشيدنى و پوشاك خود مانند ضعيفان مردم تقدير (وتطبيق) نمايم تا كه فقير به فقر من اقتدا كند و ثروت غنى او را به طغيان وا ندارد.»(2)
روش امام زمان- عجّل اللَّه فرجه الشريف- نيز در زندگى حكومتى، همان روش رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام «الفقر فخرى» خواهد بود، غذاى خشك و سخت و لباس زبر و خشن.
ص: 97
1- معلّى بن خنيس به امام صادق عليه السلام عرض كرد: اگر امر دست شما بود هر آينه با شما زندگى خوشى داشتيم؟
فرمود: قسم به خدا! اگر اين امر (حكومت) به دست ما آيد، نخواهد بود مگر خوراك خشن و پوشاك درشت.»(1)
2- به مفضّل فرمود: نخواهد بود مگر زندگى پيغمبر صلى الله عليه و آله و روش اميرمؤمنان عليه السلام.(2)
3- حماد بن عثمان گويد كه حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: على بن ابى طالب عليه السلام آن لباس را در آن زمان مى پوشيد، بر او خرده نمى گرفتند و اگر امروز آن لباس را بپوشد، لباس شهرت خواهد بود، بهترين لباس هر زمان لباس مردم آن زمان است.
اما «قائم» ما اهل بيت: زمانى كه ظهور مى كند، لباس على عليه السلام را مى پوشد و به شيوه آن حضرت عمل مى كند.(3)
ج- از روايات استفاده مى شود كه محل سكونت آن حضرت «مسجد سهله» كه در كنار كوفه است، خواهد بود.
دليل:
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «اى ابا محمّد! گويا مى بينم نزول «قائم عجّل
ص: 98
اللَّه فرجه الشريف-» را با اهل و عيالش در مسجد «سهله». گفتم: منزلش آن جاست؟ فرمود: بلى! آن منزل ادريس عليه السلام است و پيغمبرى مبعوث نشده مگر اين كه در آن جا نماز خوانده است، اقامت كننده در آن مانند مقيم در چادر رسول خدا صلى الله عليه و آله است و مؤمن و مؤمنه اى نيست، مگر اين كه دلش به سوى آن پَر مى زند، شب و روزى نيست، مگر اين كه فرشته ها رو به سوى آن مسجد مى آورند و در آن جا به عبادت خدا مشغول مى شوند. اى ابا محمد! آگاه باش! اگر من به آن مسجد نزديك بودم، نمازى نمى خواندم، مگر در آن، زمانى كه «قائم» ما قيام كرد، براى خدا و رسولش و براى ما انتقام مى گيرد.»(1)
2- هم چنين فرمود: «گويا مى بينم نزول «قائم عليه السلام را با اهل و عيال خود در مسجد سهله.
ابوبصير عرض كرد: فداى تو شوم! آيا منزل او در مسجد سهله خواهد بود؟
فرمود: بلى! منزل ادريس و ابراهيم خليل عليهما السلام در آن بوده و هيچ پيغمبرى را خداوند نفرستاده، مگر اين كه در آن نماز خوانده بود و
ص: 99
آن جا مسكن خضر عليه السلام است، اقامت كننده در آن مانند اقامت كننده در خيمه پيغمبر صلى الله عليه و آله است و هيچ مؤمن و مؤمنه اى نيست، مگر اين كه قلب او ميل كند به سوى آن و هيچ روز و شبى نيست، مگر اين كه ملايكه در آن مسجد وارد مى شوند، در آن عبادت خدا مى كنند.
اى ابا محمّد! اگر من در قرب شما بودم، هيچ جا نماز نمى خواندم، مگر در آن جا
عرض كرد: فداى تو شوم! قائم عليه السلام همواره در آن جا خواهد بود؟
فرمود: بلى! عرض كرد: پس حال كسانى كه بعد از وى باشند، (يعنى در رجعت) چگونه خواهد بود؟ فرمود: هر كس تابع او باشد، چنين خواهد بود تا انقضاى خلق.
گفت: آن گاه تكليف اهل ذمّة چه خواهد شد؟! فرمود: با آن ها مانند رسول خدا صلى الله عليه و آله مسالمت خواهد كرد و با حال حقارت دودستى جزيه پرداخت مى كنند.
گفتم: حال دشمنان شما چگونه است؟ فرمود: نه، اى ابا محمّد! هر كس با ما مخالفت نمايد، در دولت ما جايگاهى نخواهد داشت.
خداوند در زمان «قائم عليه السلام (ريختن) خون آن ها را به ما حلال كرده است، اماامروز خون آن ها براى ما و شما حرام است، كسى شما را نفريبد. زمانى «قائم عليه السلام» ما قيام كرد، خداوند انتقام ما و مؤمنان را از آن ها مى گيرد.(1)
ص: 100
ج- منزل امامان و پيشوايان بعد از او نيز همان «مسجد سهله» خواهد بود.
دليل:
1- ابى بصير گويد به امام صادق عليه السلام «گفتم: فدايت شوم! «قائم عليه السلام» هميشه در آن جا خواهد بود؟! فرمود: بلى! گفتم: بعدى ها چه؟ فرمود:
به همين منوال خواهد بود تا انقضاى خلق.»(1)
2- امام باقر و امام صادق عليهما السلام در يادى از كوفه فرمودند: «در آن جا مسجد سهيل (2) است كه خداوند پيغمبرى را مبعوث نكرده، مگر اين كه در آن نماز خوانده است و در آن «قائم عجّل اللَّه فرجه الشريف-» و قائم هاى بعد از او ساكن خواهند شد و آن است منزل هاى پيغمبران و اوصيا و صالحين.»(3)
ج- روايات وارده از ائمّه عليهم السلام بدون استثنا «كوفه» را پايتخت «قائم عليه السلام» تعيين نموده اند
ص: 101
دليل:
1- جابر جعفى گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «سپس به سوى كوفه روى مى آورد، پس منزلش در آن خواهد بود.»(1)
2- ابى بصير گويد: «سپس به كوفه متوجّه مى شود و خانه اش در آن است و خون هفتاد قبيله از قبايل عرب را مى ريزد.»(2)
بنا به روايات فروان دارالملك امام، كوفه و مسجد جامع آن مجلس حكم او خواهد بود.(3)
3- امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: «خوش بخت ترين مردم در زمان ظهور، مردم كوفه است.»(4)
4- حضرت باقر عليه السلام فرمود: هرگاه داخل كوفه شود هيچ مؤمنى نخواهد بود، مگر اين كه در آن حضور خواهد داشت.(5)
در زمان هاى پيشين نجف اشرف در يك فرسخى كوفه قرار داشت، در سال 1334 شمسى مطابق با 1374 قمرى به بعد، زمانى كه اين حقير تحصيلات خود را در جوار حرم ملكوتى مولاى متّقيان و امير آزادگان على عليه السلام، در شهر نجف اشرف مى گذراندم، ميان كوفه و نجف بيابان
ص: 102
شن زارى بود و مزار حضرت كميل بن زياد بالاى تلّى از ريگ و شن قرار داشت و از دور منظره زيبايى را مجسّم مى نمود، ولى در سال هاى 1381 شمسى مطابق با 1423 قمرى در زمان حكومت صدام حسين ديكتاتور عراق، و در سال 1383، پس از اشغال عراق توسط آمريكا، و در سال هاى بعد مكرر همراه خانواده كه براى زيارت عتبات عاليات مشرّف شدم، مشاهده نمودم با زمان تحصيلم، خيلى فرق دارد و هرسال هم بزرگ تر مى شود؛ زيرا الان كوفه به نجف اشرف متّصل شده و يك شهر حساب مى شود، بنابراين طبق روايات پايتخت حضرت «قائم عليه السلام» كوفه و نجف مى باشد و در زمان ظهور آن حضرت كوفه به كربلا و حيره متّصل و شهر عظيم و بزرگى را تشكيل داده و محلّ پايتخت و مقرّ فرماندهى آن حضرت قرار خواهد گرفت.
ج- بلى در مكه مكرمه و مدينه منوره و مسجد كوفه و ساير اماكن، تغييراتى خواهد داد زيرا روشن است كه تا ظهور امام عليه السلام اوضاع و كيفيّت ساختمان ها از نظر ساخت و ساز و مشرف بودن به حريم ديگران، بلند و مزاحم تغيير يافته و دگرگون خواهد شد، به خصوص در مساجد و اماكن مذهبى، محراب ها و سمت و سوى قبله ها تغييرات اساسى داده شده و احتمال دارد بر خلاف مقرّرات بنا شود.
بنابراين امام عليه السلام به ناچار طبق دستور شريعت اقدام به تخريب و نوسازى
ص: 103
كرده و تغييراتى در آن ها خواهد داد وگرنه مساجد و امكنه اى كه بدعتى در آن به كار نرفته و از مال حرام بنا نشده و اشكال شرعى در آن نبوده و عنوان مسجد «ضرار» رويش نيامده باشد، لزومى ندارد كه امام عليه السلام امر به تخريب آن نمايد و يا مرتكب تضييع اموال عمومى و اسراف كارى شود.
1- عبداللَّه بن عطا گويد: از شيخ الفقهاء (يعنى امام صادق عليه السلام) از سيره «قائم عليه السلام» سؤال كردند، فرمود: «كارى را انجام مى دهد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى داد و ويران مى نمايد، آن گونه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله كارهاى جاهليت را تخريب كرد و اسلام را از نو بنياد كند.»(1)
مراد از تخريب در اين روايت و ساير روايات در اين زمينه، ويران ساختن آن چه كه از سنّت هاى بد و عادت هاى زشت و قواعد باطل و قانون هاى ناقص و ظالم كه در آخرالزّمان ظاهر خواهد شد، مى باشد و اسلام را تجديد مى كند؛ يعنى مردم را دعوت مى كند به اعتراف و عمل به آن چه كه از شرايع اسلام كهنه شده است.(2)
2- در «دعاى ندبه» فرازهايى در طول دعا وجود دارد كه همگى به محو آثار ستمگران و ... برمى گردد؛ « (أينَ هادمُ أبنية الشرك والنفاق ... أين طامسُ اثار الزيْغِ الأهواء؛(3) كجاست ويران كننده بناهاى شرك و نفاق ... محو كننده آثار منحرفان و هوا پرستان كجاست.»
ص: 104
ج- در پاسخ پرسش قبل گفتيم: مسئله هدم مساجد آن طور كه از جمع بندى روايات استفاده مى شود، شامل مساجدى است كه از مال حرام و غصبى و ربا و به طور كلّى نامشروع ساخته شده باشد و يا از شكل مسجد بودن بيرون رفته و به شكل هاى غير اسلامى در آيد، يا آن قسمت هايى كه از مستحدثات و بدعت هاى بعد از رسول خداست، را از بين مى برد؛ زيرا مأموريتش آن است كه از بدعت جلوگيرى نمايد وگرنه مساجدى كه از راه مشروع و از مال حلال و مطابق شرع انور ساخته شده است، متعرّض آن ها نخواهد شد، به اين روايات دقت نمائيد.
1- امام باقر عليه السلام فرمود: «زمانى كه «قائم عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف» قيام كرد، با چه سيرتى با مردم رفتار خواهد كرد؟ باز فرمود: بناهاى (حرام) پيش از خود را خراب مى نمايد، همان طور كه رسول خدا صلى الله عليه و آله كرد و اسلام را از نو مى سازد.»(1)
2- حضرت صادق عليه السلام فرمود: آثار ظالمين را در مكه و مدينه و عراق و ساير اقاليم تخريب و نابود كند و قصر عتيق كوفه را ويران نمايد.(2)
ص: 105
3- اميرمؤمنان على عليه السلام در حديث طولانى، مواد پيمانى را كه هنگام بيعت امام «مهدى» از مردم خواهد گرفت، مشروحاً بيان فرموده است كه در ماده 11 آن پيمان نامه از اقشار مختلف مردم تعهد مى گيرد كه «مسجدى را خراب نكنند.»(1)
4- ابى هاشم جعفرى گويد: نزد امام حسن عسكرى عليه السلام بودم كه فرمود: «وقتى كه «قائم عليه السلام» قيام كرد، دستور مى دهد تمام مناره ها و جايگاه هاى مخصوص امام جماعت را در مساجد تخريب كنند. گفتم:
براى چه اين كار را مى كند؟! رو به من كرد و فرمود: معنايش اين است كه آن ها نو ظهور و بدعت است، نه پيغمبرى و نه حجّتى آن ها را بنا كرد.»(2)
5- «مسجدهاى بلند را تخريب كرده و سايبانى مانند سايبان موسى عليه السلام قرار مى دهد.(3)
البتّه در اين مضمون روايات ديگر نيز آمده است و اين در صورتى امكان پذير است كه:
الف: در اثر پيشرفت هاى علمى آن روز، براى گرمايش و سرمايش مردم وسايلى اختراع شود كه نيازى به وسايل نگهدارنده امروز نباشد.
ص: 106
ب: ممكن است در مناطق معتدل اين دستور اجرا شود وگرنه در جاهايى كه مردم در گرماى بالاتر 50 درجه و سرماى 30 درجه زير صفر زندگى مى كنند، عاقلانه نيست كه امام سقف ها را بردارد و مردم را در هواى باز زير گرما و سرما به امان خدا رها سازد؟!
ج: اين كه تا آن روز افق ها به گونه اى تغيير يابد كه هوا معتدل شود و براى عموم قابل زيست باشد و يا بدن ها مقاوم شود و سرما خوردگى و امراض گوناگون در بدن ها مؤثر نبوده و در سايه دانش كامل آن روز و پيشگيرى از بيمارى ها، نيازى به تشريفات كنونى نباشد، وگرنه در هواى سرد و گرم طاقت فرساى امروزى مناطق مختلف، به ديوار و سقف و وسايل گرما و سرما نياز مبرم مى باشد كه در آن صورت تخريب آنها معنائى نخواهد داشت مگر اينكه نوسازى شود.
ج- در طول اين مباحث يك نكته را فراموش نفرمائيد وقتى كه امام با سيره رسول خدا پيش خواهد رفت وخود نيز حجت خدا و امام زمان است، كارى كه انجام مى دهد، حق آن است و موافق شريعت؛ پس هر كارى را انجام دهد رضاى خدا در آن است؛ زيرا حفظ بيت المال را او عهده دار است و درس اسلاميت را او خواهد داد.
ص: 107
بنابراين امام- عجّل اللَّه فرجه الشريف- به ناچار طبق دستور شريعت اقدام به تخريب و نوسازى كرده و تغييراتى در آن ها خواهد داد وگرنه مساجد و امكنه اى كه بدعتى در آن به كار نرفته و از مال حرام بنا نشده و اشكال شرعى در آن نبوده لزومى ندارد كه امام- عجّل اللَّه فرجه الشريف- امر به تخريب آن نمايد و يا مرتكب تضييع اموال عمومى و اسراف كارى شود.
ج- بلى مسجدى كه از صورت سجده گاه بودن خارج شود را تخريب و به صورت مسجد و محل سجده واقعى در خواهد آورد.
«عمروبن جميع گويد: از امام باقر عليه السلام درباره نماز خواندن در مسجدهايى كه در آن نقاشى و تصوير شده است، سؤال كردم. فرمود:
من خوش ندارم وليكن امروز براى شما ضرر ندارد و اگر (امام) عدل قيام كند، خواهيد ديد چگونه رفتار خواهد كرد.»(1)
ج- بلى زيرا
1- مقام ابراهيم همان سنگى بود كه موقع بناى كعبه، حضرت ابراهيم و اسماعيل آن را زير پايشان مى گذاشتند و گِل و سنگ به ديوار بلند
ص: 108
مى كردند و به كعبه چسبيده بود، اعراب آن را بعدها به مقام فعلى گذاشتند. وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مبعوث شد، آن را به جاى اوّلى برگردانيد (و به بيت چسبانيد) در زمان پيامبر و ابوبكر به بيت چسبيده ماند، وقتى عمر به سر كار آمد، باز آن را به محلّ فعلى برگردانيد.(1)
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «و يردّ مقام ابراهيم إلى موضعه الأوّل من موضعه الان الّذى وضعه عمر ويضع البدع ويقيم السنّة؛(2) قائم عجل اللَّه تعالى فرجه، مقام ابراهيم را از مكان فعلى كه پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله عمر آن را در آن جا قرار داد، به محلّ اوّلش برمى گرداند و بدعت ها را از بين مى برد و سنّت را اقامه مى كند.»
ابن اجير گويد: مقام ابراهيم عليه السلام آن سنگى است كه براى بناى كعبه روى آن ايستاده بود، يا براى اعلان حج روى آن ايستاد. (از ديگران)
اما علوى و ابن جماعه گويند: آن زمان كه براى ندا كردن مأموريّت يافت، روى آن سنگ ايستاد و سنگ مانند بلندترين كوه هاى عالم شد و نداى (دعوت به حج را) سرداد.
ص: 109
ابن عباس گويد: وقتى كه ابراهيم عليه السلام براى پيدا كردن پسرش اسماعيل آمد و او را پيدا نكرد (در خانه اش نبود) زن اسماعيل (عروسش) گفت: پياده شو (اسماعيل نيست، خانه اش كه هست) پياده نشد. او گفت: پس اجازه ده سرت را بشويم. ابراهيم عليه السلام را كنار آن سنگ آورد، او در حالى كه سواره بود يك پايش را روى سنگ گذاشت و يك طرف سرش را شست. پس او را بلند كرد (ديد) پايش به سنگ فرو رفته و پاى ديگرش را براى شستن طرف ديگر سرش روى سنگ گذاشت، دوباره آن يكى پايش نيز به سنگ فرو رفت و خداوند آن سنگ را از شعاير (حج) قرار داد.(1)
ج- بلى تغييرات اساسى هم در خود كعبه و هم در مسجدالحرام انجام خواهد داد زيرا از روايت بعدى، معلوم مى شود تا آن روز در اين امكنه مقدسه تغييرات كلى پيش آمده و انجام مى گيرد آن گونه كه الان مى بينيم.
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «و كعبه را تخريب مى كند و آن را بر اساس ابراهيم و اسماعيل بنا مى نمايد و مسجدالحرام و مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله را خراب مى كند و آن دو را به صورتى كه در زمان پيغمبر بود مى سازد و مقام ابراهيم را از محلّ فعلى كه عمر گذاشته به محلّ اوّلش برمى گرداند و بدعت ها را مى نهد و سنّت ها را اقامه مى نمايد.»(2)
ص: 110
2- مفضّل گفت: اى آقاى من، با خانه (يعنى كعبه) چه مى كند؟!
فرمود: خراب مى كند و جز قواعد و پايه ها كه خداوند فرموده: (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً)(1) چيزى باقى نمى گذارد، آن گونه كه در عهد آدم بود و آن چه را كه ابراهيم و اسماعيل بالا بردند، اما آن چه كه بعد از آن دو بنا شده و پيغمبر يا وصىّ پيغمبرى بنا نكرده است، سپس آن را آن گونه كه خدا خواسته بنا مى نمايد.»(2)
3- ابي بصير گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: «قائم عليه السلام» مسجدالحرام را منهدم مى كند و به اساس اوّليه اش برمى گرداند و مسجد رسول صلى الله عليه و آله را تا بر اساسش و كعبه را به محلّش برمى گرداند و بر اساس نخستين آن بنا مى نمايد و دست هاى بنى شيبه، دزدان خانه خدا را قطع مى كند و به كعبه مى آويزد.»(3)
4- امام صادق عليه السلام فرمود: زمانى كه «قائم» قيام كند، ساختمان مسجد الحرام را خراب كند تا به صورت اوّليه اش برگردد و مقام ابراهيم
ص: 111
را نيز به محلّى كه قبلًا بوده، برمى گرداند.(1)
5- ابو بصير گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: زمانى كه «قائم» قيام كرد، مسجدالحرام را خراب نموده و به اساس نخست برمى گرداند و مقام را به محلّى كه بود، تغيير مى دهد و دستان بنى شيبه را بريده به دَرِ كعبه مى آويزد و بر آن مى نويسد: اينان دزدان كعبه هستند.»(2)
ج- بلى زيرا مى بينيم كه هرچند مدتى اضافاتى بر آن مسجد انجام مى گيرد و خواهد گرفت، پس به اين خاطر آن حضرت به حالت زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله مى آورد زيرا
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «و يهدم مسجدالحرام ومسجد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله ويصنعهما على ماكانا عليه في زمن النبىّ صلى الله عليه و آله؛(3) و مسجدالحرام و مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله را خراب مى كند و آن ها را مى سازد، آن طور كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بود.»
2- امام صادق عليه السلام فرمود: مسجد النّبى را درهم شكند، سپس فرمود:
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: «عريش كعريش موسى؛ سايه بانى باشد مانند سايبان موسى عليه السلام.»(4)
ص: 112
ج- بلى در اين مسجد نيز تغييراتى خواهد داد زيرا در اين مسجد اضافات هست و يا خواهد بود كه بادست حضرت اصلاح خواهد شد البته در نظر داشته باشيد اين تغييرات مساجد مانع از آن نخواهد بود كه حضرت مساجد خيلى بزرگتر از اينها را براى مردم در هرشهر و حتى در پايتخت مسجدهاى پانصد و هزار و دوازده هزار دَرى كه ظرفيت آن همه جمعيت پايتخت داشته باشد، بسازد.
1- حبّه عُرنى از قول اميرمؤمنين عليه السلام فرمود: مثل اين كه به شيعيان خودمان نگاه مى كنم كه در مسجد كوفه چادرها زده و قرآن را آن گونه كه نازل شده، آموزش مى دهند. هرگاه «قائم عليه السلام» ما قيام كند، مسجد كوفه را درهم شكند و قبله آن را راست گرداند.(1)
2- هم چنين فرمود: صدّيق اكبر با پرچم هدايت و شمشير ذوالفقار مى رود، در حالى كه تازيانه در دست، دوبار به زمين هجرت كه كوفه است، فرود آيد و خانه هاى جبابره را كه در اطراف مسجد است، خراب نمايد.(2)
3- اصبغ بن نباته گويد: آن وقت كه مسجد كوفه با گِل و كوزه شكسته و ظروف بنا شده بود، اميرمؤمنان عليه السلام به آن رو كرد و فرمود: واى بر
ص: 113
آن كس كه تو را خراب كند و واى بر آن كس كه تو را با آجر پخته بناكند! قبله نوح را تغيير خواهد داد؛ خوشا به حال آن كس كه خراب كردن تو را با «قائم» اهل بيت عليهم السلام من مشاهده كند! آنان اخيار امتند با ابرار عترت.(1)
4- حضرت صادق عليه السلام فرمود: مسجد كوفه را خراب كند و بر بنيان اوّل بنا كند.(2)
علاوه بر مسجد اعظم كوفه چندين مسجد ديگر را در كوفه ويران خواهد نمود.
5- ابى بصير در ضمن حديثى گويد: «زمانى كه «قائم عليه السلام» قيام نمود، وارد كوفه مى شود و دستور تخريب چهار(3) مسجد را صادر مى فرمايد
ص: 114
تا به اساس برسد و آن ها را مانند عريش موسى قرار دهد و همه مساجد همانند زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بدون مشرف و ديوار بلند خواهد بود.»(1)
ج- مسلمان ها با خيلى از اعمال نامشروع خو گرفته و عادت كرده و خواهند كرد، امام براى برچيدن بدعت ها و پايان دادن به نامشروع ها، مى آيد، مشركين خود و نياكانشان به بت پرستى عادت داشتند. عادت مردم، مانع از ريشه كن ساختن آن عادت ها و بدعتها وپياده كردن اسلام واقعى نخواهد بود.
ج- بلى رواياتى مانند روايت هاى ذيل در اين مورد، آمده است.
1- امام صادق عليه السلام فرمود: جدّم اميرمؤمنان عليه السلام در وصف مسجد كوفه مى فرمايد: «فى وسطه عين من دهن و عين من ماء شراب للمؤمنين و عين من ماء طهور للمؤمنين؛ در وسط مسجد چشمه اى از روغن
ص: 115
و چشمه اى از شير و چشمه اى از آب براى نوشيدن مؤمنان و چشمه اى از آب براى شستشوى مؤمنان وجود دارد.»(1)
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «ويظهر في مسجد الكوفة عين من دهن وعين من ماء للطّهور وعين من ماء للشّرب؛(2) و ظاهر مى شود (يامى كند) در مسجد كوفه، چشمه اى از روغن و چشمه اى براى شستشو و ديگرى براى شرب (نوشيدنى).»
چشمه هاى چهار گانه مذكور در مطالب فوق از دست آوردهاى مهم حضرت «قائم» مى باشد و هر كدام از آن ها فراوان و جواب گوى نفوس پايتخت به آن عظمت را خواهد داشت.
3- امام حسين عليه السلام در حديث طولانى به اصحابش فرمود: «ثمّ إنّ اللَّه يخرج- من مسجد الكوفة عيناً من دهن وعيناً من ماء وعيناً من لبن؛(3) سپس خداوند از مسجد كوفه چشمه اى از روغن و چشمه اى از آب و چشمه اى از شير بيرون مى آورد.»
پس اگر اين گونه روايت ها از نظر فنى اشكال نداشته باشد، مى دانيم كه عراق سرشار از معدن نفت است كه با حفّارى هاى گوناگون به مرور زمان آن را كشف كرده و مورد استفاده قرار مى دهند، از اين رو هيچ بُعدى ندارد كه در وسط مسجد كوفه هم «درى» از انبارهاى طبيعى نفت وجود داشته باشد كه بعد از ظهور «قائم عليه السلام» با دست آن
ص: 116
حضرت كشف گردد.
«عين من دهن» (چشمه اى از روغن) را به نفت معنا كرده اند؛ چون نفت روغن معدنى و قابل احتراق سريع است و به آن طلاى سياه نيز گفته مى شود و در بعضى روايات «الكبريت والنفط» تعبير شده است.(1)
ج- بلى روايات بسيارى پيرامون اصلاحات عمومى كه توسط مقام ولايت كبراى الهى انجام خواهد گرفت، آمده است و بزرگانى مانند شيخ طوسى رضى الله عنه در كتاب غيبت و نيز نعمانى قدس سره در كتاب غيبت خود، شيخ حرّ عاملى قدس سره در وسايل الشّيعه و مرحوم مجلسى قدس سره در بحارالانوار و ساير بزرگان در كتب خود آورده اند كه به پاره اى از آن ها اشاره مى كنيم.
خيابان كشى ها و بزرگراه ها
يكى از عوامل پيشرفت و آبادانى كشور، وجود راه ها و بزرگراه ها و خيابان هاى وسيع و تحرّك وسايل نقليه و رفت و آمد و تردّد زياد است. كارشناسان محيط زيست آن ها را به شريان و رگ هاى بدن تشبيه كرده اند، آن گونه كه «رگ ها» تأمين كننده وسايل «حيات» ساختمان بدن و خون رسانى به ريشه هاى ريز و درشت آن است،
ص: 117
همان گونه بزرگراه ها و خيابان هاى آباد و كوچه هاى گشاد و وسيع، عهده دار عمران و آبادانى كشور مى باشد.
در زمان «دولت كريمه» مسؤولين و گردانندگان كشور و در رأس آن مقام عظماى ولايت حضرت بقيّة اللَّه الأعظم- روحى وأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء- به اجراى پروژه هاى مهم ارتباطات زمينى و هوايى اقدام خواهد كرد، تا بندگان خدا كه به آن ها «عيال اللَّه» گفته مى شود، در رفاه و آسايش و با خاطر آسوده زندگى كنند.
ابى بصير گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «و يوسّع الطريق الأعظم؛(1) و بزرگ راه ها را توسعه مى دهد.»
رفع موانع از سر راه ها
«ويهدم كلّ مسجد في الطريق؛(2) و هر مسجدى كه در مسير راه قرار گرفته است خراب مى نمايد (چون جايى كه سد راه نمايد، صلاحيت مسجد شدن را ندارد و خواندن نماز در مسير مردم و سدّ معبر و ايجاد مزاحمت جايز نيست).»
پنجره هاى مشرف به راه
پنجره هاى مشرف بر گذرگاه ها نقش بزرگى در فساد و خيانت هاى جنسى و نظاير آن دارد كه وجود آن ها سبب مى شود هرچه در درون خانه ها مى گذرد، به بيرون انتقال يابد، به خصوص در تابستان ها
ص: 118
و روزهاى گرم سال كه در معرض ديد قرار مى گيرد.
«ويسدّ كلّ كوّة إلى الطريق؛(1) قائم عليه السلام دريچه ها و پنجره هاى باز شده به خيابان ها و كوچه ها را مسدود مى كند (ايجاد پنجره هاى جديد را به شوارع ممنوع اعلام مى دارد).»
برچيده شدن بالكن ها و ناودان ها
1- «ويسدّ كلّ جناح وكنيف وميزاب إلى الطريق؛(2) تمامى بالكن ها و فاضلاب ها و ناودان هايى كه مشرف و يا واقع در راه هاست را مى بندد.
(زيرا فضاى باز خيابان ها و كوچه ها حقّ مسلّم عموم است و اين كارها تجاوز به حقّ عمومى است).»
2- «و يخرّب كلّ رازونة وجناح إلى الطريق وكذاالميازيب؛(3) و همه روزنه ها و ايوان ها را تخريب مى نمايد، هم چنين ناودان ها (زيرا وجود اين عمليات باعث آلودگى محيط زيست و سبب لغزندگى و افتادن افراد سالخورده و زنان هنگام بارندگى و ده ها مسايل ديگر مى شود).»
3- ابى بصير گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «وكسر كل جناح خارج- عن الطريق؛(4) تمام بالكن هاى مزاحم بر راه ها را مى شكند.»
4- ابى بصير گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «و أبطل الكنيف والميازيب إلى
ص: 119
الطرقات و لا يترك بدعة إلا أزالها ولا سنة إلا أقامها؛(1) فاضلاب و ناودان هاى مشرف بر راه ها را نابود مى كند و بدعتى نمى گذارد، مگر اين كه آن را زايل مى گرداند و سنّت (تعطيل شده اى) نماند، مگر اين كه آن را پايدار سازد.»
تخريب خانه هاى مشرف به همسايه
1- «والبيوت الّتى تشرع إلى الجوار؛(2) و خانه هايى كه مشرف به (حريم) همسايه است را مسدود و يا تخريب مى نمايد.»
ج- بلى قوانين راهنمائى يكى از عوامل ايجاد امنيت اجتماعى و زندگى همگانى است، هر دولتى بايد اين قوانين را داشته باشد و گرنه نظم بهم مى خورد و عبور و مرور با مشكلات زياد، روبرو مى گردد، حكومت امام هم از اين قانون مستثنى نخواهد بود، به روايت بعدتوجه نمائيد.
سواره ها از وسط و پياده ها از كنار
1- علىّ بن سويد گويد: كه امام موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود: زمانى كه «قائم ما» قيام كند، مى فرمايد: اى گروه سواره ها! از وسط راه (خيابان يا جاده ها) حركت كنيد و اى گروه پياده ها! از كنار دو طرف راه (پياده روها) عبور و مرورنمائيد.
ص: 120
پس هر سواره اى از پياده رو برود و كسى را معيوب كند، به پرداخت ديه الزام مى كنم و هر پياده اى از وسط راه (سواره رو) ادامه مسير دهد و عيبى به او برسد، (تصادف كند) براى او ديه پرداخت نمى شود.»(1)
2- در اثبات الهداة از قول امام كاظم عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: هرگاه قائم قيام نمايد، بگويد: اى سواره ها! از وسط جاده و اى پيادگان! از هر دو طرف جاده (از پياده روها) برويد.(2)
آقايان از ميانه راه و بانوان از كنار
1- امام كاظم عليه السلام فرمود: «لا ينبغى للمرأة أن تمشى في وسط الطريق ولكنّها تمشى إلى جانب الحائط؛(3) شايسته نيست زنان از وسط راه بروند ولكن آن ها از (كنار جاده) بغل ديوار رهسپار شوند (تا با مردان در راه تلاقى نداشته باشند).»
2- وليدبن صبيح گويد كه امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ليس للنّساء من سروات الطريق شي ء تمشى في جانب الحائط والطريق؛(4) بانوان حق ندارند از وسط راه ها راه بروند، بلكه از كنار
ص: 121
ديوار و راه رهسپار شوند.»
ج-- بلى، زيرا مى دانيم كه اداى يك عمل واجب، هزاران مرتبه از عمل مستحبّى مهم تر است؛ چون به جا نياوردن واجبات مسؤوليت شرعى دارد و در ذمّه فرد مى ماند، اما انجام ندادن مستحب هيچ گونه مسؤوليت و گناه شرعى ندارد. در زمان «قائم» كره زمين يكپارچه كشور واحد اسلامى خواهد بود و مسلمان ها موظف به انجام مناسك حج، بدون تشريفات گذرنامه و گمرك و غيره خواهند شد؛ در نتيجه محلّ طواف هر چه هم توسعه يابد، مقام ابراهيم از وسط برداشته شده و به محلّ اصلى (به بيت) چسبيده شود، باز هم جا تنگ و ظرفيت آن همه جمعيت حجاج را نخواهد داشت، پس اگر بنا باشد آنهائى كه با انجام اعمال مستحبى مطاف را اشغال كنند، واجبى ها از بجا آوردن اعمال واجب، ناتوان مانده و موفق نخواهند شد، در اين صورت ضرورت ايجاب خواهد كرد آن حضرت مستحبى هارا از اشغال جاى واجبى ها، منع نمايد. به اين جهت از دستورهاى اوليه «قائم عليه السلام» آن مى باشد، كسانى كه عمل واجب را به پايان رسانيده اند، محل را به نفع آن هايى كه عمل واجب را تمام نكرده اند، ترك نمايند
ص: 122
و با مستحبات جا را اشغال نكنند تا مسلمان هاى ديگر به اعمال واجب خود برسند.
امام صادق عليه السلام فرمود: «أوّل ما يظهر القائم عليه السلام من العدل (من الغد) أن ينادى مناديه أن يسلم صاحب النافلة لصاحب الفريضة الحجر الأسود والطواف (وللطّواف)؛(1) اوّلين قانون عدل كه از فرداى روز ظهور اعلام مى شود، اين است كه صاحبان اعمال مستحبّى در حج، حجرالاسود و محلّ طواف را به صاحبان اعمال واجب واگذارند و مزاحم آن ها نشوند.»
ج- ابتدا به يك نكته توجه نمائيد، در محاورات روز مره مثل هائى هست كه مى گويند: در برابر فلان موضوع سر تسليم فرود نياوريد-
ص: 123
حواله شما باشمشير است- و يا به زور شمشير، حق خود را مى گيرم- يا از قديم معروف بود، كشور با دو چيز اداره مى شود، قلم و شمشير- همه اين تعبيرها جنبه سمبوليك دارند و مفهوم آن تكيه بر قدرت و استفاده از نيروى نظامى است.
ضرب المثل هاى بسيارى امروز در اين زمينه در دست است، مثلًا مى گويند: «فلان كس شمشير را از رو بسته» يعنى آشكارا قدرت نمايى مى كند يا اين كه «شمشير ميان ما و شما حكومت خواهد كرد» اشاره دارد بر اين كه جز از راه جنگ مسأله حل نمى شود يا اين كه «شمشيرها را غلاف نمى كنيم تا به هدف برسيم» كنايه از اين است كه مبارزه را تا آخر ادامه مى دهيم، يا اين كه «فلان كس شمشيرش را غلاف كرده» يعنى دست از پيكار برداشته است، يا «فلان كس شمشير دو دم است» يعنى از دو سو مبارزه مى كند. تمام اين تعبيرات از شمشير، كنايه از قدرت و مبارزه است.
در روايات اسلامى نيز مى خوانيم «الجنّة تحت ظلال السّيوف» بهشت زير سايه شمشيرها است؛ «السّيوف مقاليد الجنّة» شمشيرها كليدهاى بهشتند؛ همه اين عبارات اشاره به جهاد و جانبازى و استفاده از قدرت است و اين گونه تعبيرات سمبوليك از «شمشير» يا «قلم» در زبان هاى مختلف فراوان است.
از اين جا روشن مى شود كه منظور از قيام مهدى عليه السلام با شمشير، همان اتّكا به قدرت است.
در اين گونه تعبيرها دو نوع معنا نهفته است.
1- چون در زمان ائمّه معصومين عليهم السلام، أسلحه كلاسيك و مدرن امروز
ص: 124
وجود نداشت، براى تفهيم مردم ناچاراً، از همان اسلحه مألوف و معهود، نام مى بردند چون راهى ديگر وجود نداشت، در اين صورت مى توان گفت، كه حضرت از تسليحات نظامى روز، استفاده خواهد كرد؛ و كلمه «سيف» به عنوان «سمبليك» آورده شده است، چون هيچ مانعى در كار نيست، بلكه به طور قطع و يقين خداوند دانش تمامى علوم بالأخص علم تسليحات مدرن و مترقى، تا آن روز را به حضرت مهدى- عجّل اللَّه فرجه الشريف-» عطافرمايد و با تعليم آن به متخصصين فنّ، در مقابل تمام سلاح هاى مدرن آن روز ايستادگى كرده و با قدرت سريع و قوى و برتر، عمليات آن ها را از دور و نزديك، خنثى كرده و تباه سازد؛ وانگهى مگر اميرمومنان عليه السلام به كميل نفرمود كه از 27 حرف علم فقط 2 حرف آن تا زمان قائم تفسير و در عهد او 25 حرف ديگر تفسير خواهد شد و نيز فرمود: من دَرِعلم را باز كردم و مهدى آن را كامل خواهد كرد(1)
پس كمال علم با وجود او و تمام فرمول هاى انواع علوم؛ از جمله تسليحات نظامى، در اختيار او قرار خواهد گرفت.
2- جهان گرفتار جنگ خانمان سوز (جنگ سوّم جهانى يا بالاتر) خواهد شد كه در اثر اين تسليحات مدرن و فوق مدرن؛ از قبيل «أتم» و غير آن، زير و زبر شده و همه اين تكنولوژى ها محو و نابود خواهد شد و بشريت دوباره با آن تسليحات ابتدايى و قديمى، سر و كار خواهند داشت.
ص: 125
در اين صورت كلمه «سيف» مصداق صحيح خود را باز خواهد يافت و امام عليه السلام نيز طبق اوضاع زمان خود، براى فراگيرى و برقرارى دين حق، از آلات و ادوات جنگى آن روز استفاده خواهد نمود.
به خاطر داشته باشيد
كه زمان هيچ وقت، عقب گرد نخواهد داشت و تسليحات فعلى و فورمول هاى آن، نابود نخواهد شد پس منظور از كلمه «سيف» در روايات، همان جريان سمبليك بودن ميباشد.
پس اين كه همواره گفته شده است «مهدى- عجّل اللَّه فرجه الشريف-» با شمشير قيام مى كند، چه بسا مراد، اقدام آن حضرت از موضع قدرت و قيام مسلّحانه باشد، نه در خصوص خود شمشير، و همچنين بعد از اتمام حجتها و تبليغات گوناگون و ارعاب و غيره، اگر تسليم نشدند، ديگر با مماشات و گذشت رفتار نخواهد كرد چون بيش از دو راه براى انسان ها باقى نمى ماند؛ ايمان آورده و تسليم شوند يا ايمان نياورده و نابود گردند؛ زيرا براى همه اتمام حجت خواهد شد، و چنين مقدّر است كه جهان بايد روزى روى خوشى و خرّمى و بسط عدالت و امنيّت فراگير وجز آن را ببيند و لمس نمايد.
ج- درباره مدّت جنگ حضرت «قائم- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف-» و تصفيه جوامع بشرى و برگشتن به حالت عادى، روايات گوناگون
ص: 126
و متفاوت، از 8 ماه (1) و 5 سال به بالا، نقل شده است ولى با در نظر گرفتن قدرت فوق مدرن آسمانى و زمينى و انسى و جنّى و جمادى و حيوانى و نظاير آن ها، كيفيت تسخير كره زمين در كمترين مدت ممكن روشن مى شود چون حركت ارتش با «باد» و «طىّ الأرض» (يا هوا پيماهاى مافوق سرعت صوت و بلكه چندين برابر بيشتر كه تا آن روز پيشرفت خواهد كرد يا با وسايل سرعت سير نور) انجام خواهد يافت و دستور العمل فرماندهان، هر وقت نياز داشتند، در كف دستشان نوشته خواهدشد و چون امام عليه السلام به پشت و سينه آن ها دست كشيده و احتياجات آن ها را برايشان روشن و شفاف ساخته و به هر سوى كره زمين اعزام مى كند، ترديدى باقى نمى ماند كه در كلّ روى زمين صداى دلنواز حق و حقيقت «أشهد أن لا إله إلّااللَّه وأشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه و ...» در كمترين مدت و زمان پيش بينى شده در گفتارهاى حجج الهى، طنين أفكنده و جاى جاى دور و نزديك اين كره خاكى را فرا خواهد گرفت.
پس همان مدت 8 ماه، معقول و قابل قبول است؛ زيرا اين ترقيات و تكامل روز افزون در ابعاد مختلف و هم چنين تكامل رشد فكرى انسان ها و قدرت نظامى و نيروى تهاجمى و واكنش سريع و وسعت تبليغاتى امام عليه السلام و تسلّط كامل آن حضرت به زواياى اسرارآميز گيتى و بلوغ افكار بشريّت و ... نشانگر آن است كه، همان مدّت 8 ماه، براى تسخير و تصرّف كره زمين و پياده كردن حكومت «اللَّه» كفايت مى كند.
ص: 127
مگر اين كه با پيش آمد غير مترقّبه و ناگهانى، اين همه تشكيلات و ترقيات و پيشرفت هاى بشريّت از جوامع جهانى رخت بر بسته و نابود شود و دوباره به عصر «حجر» برگشته و با آهن پاره هايى بنام شمشير و نيزه، جنگ و ستيز و پيكار شروع شود كه در آن صورت، مدّت زياد لازم خواهد بود.
ولى آن طور كه قبلًا نيز گفتيم: اين عقب گرد و ازبين رفتن تمامى فورمول هاى پيشرفته بشر، نه از جهت علمى قابل قبول است و نه عقل آن را مى پذيرد.
1- در چند حديث از امام باقر عليه السلام آمده است فرمود: هشت ماه شمشير بر دوش مى گذارد و آشوب گران و فتنه جويان را مى كشد و همواره دشمنان خدارا نابود مى سازد تا خدا راضى شود ابوبصير عرض كرد چگونه مى فهمد كه خدا راضى شد؟! فرمود: در دل او رحمت مى افكند.»(1)
ص: 128
ج- امام- عجّل اللَّه فرجه الشريف- علاوه بر تسليحات روز (طبق گفته روايات) از نيروهاى ديگر نيز برخوردار خواهد بود؛ مانند أبر و باد و رعد و برق و ساير وسايل رُعب آور طبيعى و هم چنين از نيروهاى ماوراء الطّبيعة (متافيزيكى)؛ مانند نامرئى ها و أجنّة و يا از عوامل آسمانى و نيروى غيبى؛ مانند فرشتگان و برگشت كنند گان مُردگان مؤمن و خورشيد و ماه در اختيار اوست و رُعب به مسافت مدت يك ماه پيشاپيش و در عقب او، حركت مى كند شمشيرها براى اصحاب او كه نام هركس روى آن نوشته شده است، از آسمان فرود آيد، اگر دشمن و كافرى در ميان درخت و يا سنگى، پنهان شود آن درخت يا سنگ ندا كند: اين دشمن خدا در من مخفى شده، آب زير فرمان او! و حيوانات نيز در طاعت اوست و عصاى موسى كه دريا را با آن شكافت و در دست او اژدها گرديد، با اوست!، و اصحاب او، بر كف پاى خود چيزى بنويسند و بر روى آب حركت مى كنند،
اين ها همه اسلحه تهاجمى جنگى و نيروهاى نظامى او را تشكيل مى دهد.
در روايات متعدّد آمده است كه حضرت با عصاى موسى عليه السلام و انگشتر سليمان عليه السلام و تابوت سكينة و ساير ودايع انبياء عليهم السلام مى آيد كه هر يك از اين ها، از اسلحه هاى قوى نبوّت و رسالت است كه امثال فرعون را، محو و نابود ساخت مخصوصاً در تعريف «تابوت سكينة» گفته شده است كه يكى از اسرار الهى است كه آن را به هر شهرى بفرستند، تمام شهر را طعمه حريق مى سازد، به هر طرف آن را ارسال كنند، آن كشور را از صفحه تاريخ بر مى دارد،، درست؛ مانند
ص: 129
بمب هاى اتمى و هيدروژنى و نيترونى امروز و قوى تر از آن ها و بدينسان خداوند حجّت خود را با اين تسليحات مسلّح مى سازد كه تسليحات مجهّز قرن حاضر، در برابر آن ها از هر واكنشى ناتوان است!.(1)
خلاصه با ايجاد رعب و وحشت در بين دشمنان پيش مى رود تا كشتار و خونريزى و تلفات كم باشد.
هنگام حركت به منطقه اى يك ماه جلوتر، از وسايل ارتباط جمعى فوق مدرن كه در اختيار خواهد داشت، تبليغات شروع مى شود، نيروى زمينى و آسمانى اش (تمامى فرشته هاى آسمانى است كه نازل شده به يارى انبياء عليهم السلام از آدم تا خاتم) و نيروهاى مختلف جنّيان عموماً، به يارى او خواهند شتافت،
باوزيدن بادهاى ترسناك و با صداى وحشتناك رعد و برق و شايد با شكستن ديوار صوتى و ما فوق صوت وغيره، ايجاد ترس و وحشت نموده و مردم را آماده تسليم و پذيرش سلطنت امامت مى نمايد و تلفات و خونريزى را، به حد اقل ممكن، مى رساند، پر واضح است كه هيچ نيرويى و لو با قدرت نجومى و فوق مدرن، در برابر اين ارتش مقتدر مطلق الهى، ياراى مقاومت و پايدارى نخواهد داشت.
به مضمون روايات ذيل دقت نمائيد.
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «قائم» ما يارى شده است باسپاه ترس و تأييد شده با كمك (خدا) است و زمين براى او، در هم پيچيده شود
ص: 130
و تمام گنجينه هاى خود را بر او آشكار سازد خداوند به دست او دينش را بر تمام اديان برترى بخشد، هرچند مشركان كراهت داشته باشند.(1)
2- عبداللَّه بن سنان گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: ..... و رعب از پيش و راست و چپ او در مسير يك ماه راه حركت كند ....(2)
3- امام باقر عليه السلام فرمود: «قائم» ما به وسيله ترسى كه از او در دل دشمنان مى افتد، يارى مى شود و با كمك و نصرت الهى پيروز گردد و زمين در برابر اراده او خاضع شود و گنجهايش را در مقابل او ظاهر سازد و تسلطش بر شرق و غرب گسترش يابد ...(3)
4- «خداوند هر سختى را براى او آسان نمايد.»(4)
5- در حديث معراج خداوند به پيامبر عليهم السلام فرمود: «... بادهارا مسخّر وى (حضرت قائم عليه السلام) گردانم و ابرهاى سخت را براى او رام مى كنم و او را به همه اسباب، ترقى دهم.(5)
ص: 131
6- امام موسى بن جعفر عليهما السلام در تفسير آيه «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»(1) فرمود: «و تمام سركش ها را به او ذليل (رام) مى كند.»(2)
7- عيسى مسيح عليه السلام: خداوند روى حكمتى كه خود مى داند، عيسى عليه السلام را به آسمان برده و ذخيره نمود تا در روز موعود به زمين فرود آيد و پشت سر «مهدى موعود عليه السلام» اقتدا كرده نماز بخواند و در رسانه هاى گروهى آن روز پخش گردد و مردم آگاهى يابند، در اين صورت است كه، تمامى پيروان او كه بيشترين افراد روى زمين از نظر تعداد و مذهب خواهند بود، با ديدن اين منظره و با بيان خود عيسى عليه السلام تسليم امام خواهند شد.
و يهود نيز با خواندن و بيرون آوردن تورات و بيان احكام آن تسليم شده و پيرامون امام را خواهند گرفت.
ج- «پرچم» كه در عربى آن را «عَلم» گويند، نشانه هويّت، استقلال، ارزش اجتماعى و شناسنامه هر ملّت، قوم و قبيله و كشورى است كه در آن زندگى مى كنند.
در اسلام نيز با به اهتزاز در آوردن پرچم، استقلال و حضور خود را
ص: 132
اعلام مى دارد.
در هنگام ظهور و خروج قائم عليه السلام پرچم بهشتى شناخته شده رسول خدا صلى الله عليه و آله برافراشته خواهد شد، با اين تفاوت كه در آن زمان پرچم متعدد وجود نخواهد داشت، بلكه در سراسر گيتى، يك كشور و يك پرچم وجود خواهد داشت.
پيرامون عَلم و پرچم «مهدى موعود عليه السلام» به روايات ذيل توجه فرماييد.
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «به درستى كه براى ما اهل بيت پرچمى است، هر كس از آن جلوتر رود، دزديده شود و هر كس از آن تأخير كند، نابود شود و هر كس پيرو او باشد (به مقصد) مى رسد ...»(1)
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه پرچم را به اهتزاز در آورد، مابين مشرق و مغرب زمين روشن مى شود و خداوند دستان مهدى عليه السلام را به سر بندگان مى گذارد و او را بر آن ها مسلّط مى نمايد، پس با ايمانى نماند، مگر اين كه دل او از پاره هاى آهن سخت تر مى شود و نيروى چهل مرد به او عطا شود.»(2)
3- ابى بصير گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامى كه اميرمؤمنان عليه السلام با اهل بصره به هم رسيدند، آن حضرت پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله را برافراشت و (مردم باديدن آن) قدم هايشان لرزيد و هنوز
ص: 133
شعاع آفتاب زرد نشده بود، گفتند: اى پسر ابوطالب! ايمان آورديم. در اين هنگام بود كه حضرت دستور داد اسيران را نكشند، كار زخمى ها را يكسره نكنند و آن را كه از ميدان جنگ فرار كرده اند، دنبال نكنند و هر كس اسلحه به زمين گذاشت، در امان است و هركس دَر خانه اش را ببندد، در امان است.
چون روز صفين فرا رسيد، از حضرت خواستند كه دوباره آن پرچم را بگشايد، حضرت نپذيرفت. حسن و حسين عليهما السلام و عمّار رضى الله عنه را واسطه قرار دادند، اميرمؤمنان عليه السلام به حسن عليه السلام فرمود: فرزندم براى مردم مدّتى معين شده است، كه به آن خواهند رسيد و اين پرچم پرچمى است كه بعد از من كسى آن را جز امام قائم عليه السلام نخواهد گشود.(1)
ج- براى حضرت قائم عليه السلام، پرچم هاى زرد وسفيد و سياه خواهدبود.
1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «پرچم او از مخمل ندوخته سياه، چهار گوشى است كه در آن گشادگى هست، از روزى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وفات
ص: 134
كرده، گشوده نشده است و باز نمى شود تا مهدى عليه السلام خروج نمايد، خداوند او را با سه هزار فرشته مدد مى كند كه به صورت دشمنانش مى كوبند و آن ها را نابود سازند.»(1)
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «و آن پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه در روز «بدر» جبرئيل با آن فرود آمد و با آن سير نمود سپس فرمود: اى ابا محمد (يعنى ابى بصير) به خدا قسم! آن پرچم نه از پنبه وكتان است ونه قزّ و حرير.
گفتم: از چيست؟ فرمود: از برگ بهشتى است ....»(2)
ج- بلى در روايتى از نوف بكالى و صدوق قدس سره آمده است، در پرچم مهدى نوشته شده است: «البيعة للَّه.»(3)
در روايتى ديگر «الرفعة للَّه» و يا «- الرفعة للَّه عزّوجلّ-» آمده است.
در (اثبات الهداة) از فضل بن شاذان آمده است كه دررايت مهدى عليه السلام نوشته شده است: «اسمعوا واطيعوا.»(4)
ص: 135
ج- كراراً گفته ايم دليلى ندارد، پيشرفت و ترقّى جامعه انسانى كه به سوى حق و عدالت پيش مى رود، ناگهان متوقف گردد و ياعقب گرد نمايد؛ زيرا عقب نشينى و گذشته گرايى با جهش و پيشرفت هيچ گونه تناسبى ندارد.
بنابراين قيام مصلح بزرگ براى استقرار عدل و آزادى در سراسر جهان، هيچ گاه سبب نمى شود كه جنبش صنعتى و ماشينى در شكل سالم و مفيدش برچيده و متوقف گردد.
فراموش نشود صنايع كنونى، نه تنها بسيارى از گره ها را از زندگى انسان ها گشوده است، بلكه يكى از پايه هاى استقرار حكومت واحد جهانى؛ از قبيل نزديكى و به هم پيوستگى دنيا از نظر وسايل ارتباطى و پيوندهاى اجتماعى است و اين موضوع بدون تكامل صنعتى ممكن نيست، ولى شكى نيست كه اين جنبش صنعتى و تكامل تكنولوژى، بايد از صافى دقيق بگذرد تا جنبه هاى ناسالم و زيان بخش آن حذف گردد و سرانجام در مسير منافع انسان ها و صلح
ص: 136
و عدالت بسيج شود و روزى يك حكومت طرفدار حق و عدالت اين كار را خواهد كرد، اين مطلب در مورد اصل پيشرفت صنعت و تكنولوژى است.
ج- درباره تسليحات آن حضرت قبلا هم سؤلاتى بود و جواب داديم علاوه بر آنها، در اين باره بايد گفت، حضرت كه براى استقرار چنان حكومتى، بايد حكومت هاى خود كامه و بيدادگر را از صحنه گيتى برچيند.
پس براى نابودى آن ها در شرايط آن زمان، «سلاح برترى» لازم است كه شايد تصورش امروز براى ما ممكن نيست، ولى آيا اين سلاح چيزى همانند «اشعه ليزرى يا ماوراء بنفش يا مادون قرمز و يا يك اشعه مرموز و مجهول» است كه كاربرد آن ماوراى سلاح هاى كنونى است و مى تواند همه آن ها را خنثى كند و نقشه استفاده ابر قدرت ها را از آن عقيم بگذارد؟ يا يك نوع تأثير مرموز روانى و از كار انداختن دستگاه هاى فكرى آن ها حتّى از راه هاى دور است كه نتوانند هيچ گونه فكرى براى به كار انداختن سلاح هاى مخرّب كنونى بنمايند؟ و يا چيزى از قبيل احساس يك نوع ترس و وحشت فوق العاده كه مانع هرگونه تصميم گيرى در اين زمينه شود؟! و يا چيز ديگر ...؟! نمى دانيم و نمى توانيم نوع اين سلاح را، نه از نظر مادى يا روانى بودن و نه از جهات ديگر تعيين كنيم؛ همين اندازه اجمالًا
ص: 137
مى توانيم بگوييم كه سلاح حضرت در آن زمان برتر خواهد بود و نيز مى دانيم آن سلاح، سلاحى نيست كه گناهكار و بى گناه را با هم نابود نمايد و پايه هاى عدالت آينده را بر ظلم و ستم امروز بگذارد.
ج- بلى طبق روايات وارده، تمامى فرشتگان يارى كننده به پيامبران گذشته همگى يارى كننده آن حضرت نيز خواهند بود، در اين باره روايات زياد آمده است كه براى نمونه به چندتاى آن اكتفاء مى نمائيم يكى از كنيزان امام حسن عسكرى عليه السلام گويد: بعد از تولّد آن حضرت (مهدى عليه السلام) پرندگانى از آسمان مى آمدند و بال هاى خود را به سر و صورت و ساير بدن او مى ماليدند و پرواز مى كردند. جريان را به امام عسكرى عليه السلام گفتم: فرمود: آن ها فرشته هاى آسمانى اند كه خود را متبرّك مى سازند و در هنگام خروج ياوران او خواهند بود.(1)
1- عبد الرحمان بن كثير گويد: كه امام صادق عليه السلام درباره آيه (أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ) فرمود: منظور امر ما است. خداى عزّ و جلّ امرنموده كه براى تحقّق آن شتاب به خرج ندهيم، (خداوند) آن را با سه لشكر يارى خواهد كرد، ملائكه و مؤمنين و «رُعب» و خروج او مانند خروج رسول خدا صلى الله عليه و آله خواهد بود و اين است منظور از گفته خداى عز و جل «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ .....»(2)
ص: 138
2- بطائنى گفت: امام صادق عليه السلام فرمود: زمانى كه «قائم عليه السلام» قيام نمود، فرشته ها فرود آيند با سى صد و سيزده نفر، يك سوّم سوار بر اسبان سفيد آميخته به نقطه هاى سياه و يك سوّم بر اسبان با پاى سفيد و سياه يا به رنگ سياه و سفيد و يك سوّم بر اسبان سرخ رنگ.»(1)
4- امام باقر عليه السلام فرمود: گويا مى بينم او را كه از مكّه به سوى كوفه حركت كرده با پنج هزار ملائكه، جبرئيل از راست و ميكائيل از چپ و مؤمنين در جلوى او و لشكر خود را در شهرها پراكنده مى سازد.(2)
5- امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى كه «قائم عليه السلام» قيام نمايد، فرشتگان بدر فرود خواهند آمد كه (تعدادشان) پنج هزار نفرند.(3)
6- ملائكه مُنزلين سه هزار(4)، ملائكه كرّوبيّين (5) ملائكه مقرّبين (6) خواهند بود. (براى دو قسم آخر تعداد بيان نشده است.) و
ص: 139
اين ها سَرخيلان فرشته ها، وفرماندهان ملائكند و همه اينها تحت فرمان امام عليه السلام خواهند بود، اماتعداد كلّ ملك ها از مرز چهل و شش هزار نفر خواهد گذشت.
7- امام صادق عليه السلام فرمود: عدد انصار او از ملائكه چهل و شش هزار خواهد بود.(1)
اين تعداد ملائكه در طول تاريخ، براى انبيا و امامان عليهم السلام تا موقع تولّد خود امام عليه السلام كه از آسمان نازل شده اند، مى باشند.(2)
در روايتى، مجموع اين چند مورد، طبق فرموده امام صادق عليه السلام به سيزده هزار و سى صد و سيزده تن خواهد بود.(3)
با اين حساب، خداوند نيروهايى كه براى همه انبياء داده بود؛ از قبيل تسخير باد براى سليمان و طوفان نوح و عصاى موسى عليهم السلام و .. همه را يكجا در اختيار آخرين حجّت خود قرار خواهد داد.
ج- بلى امام عليه السلام چون امام جنيان و پريان نيز هست، آنها هم به آن حضرت يارى مى رسانند و در خدمت او قرار مى گيرند. دليل:
يگان پريان و جنّيان
ص: 140
امام صادق عليه السلام به مفضّل بن عمر فرمود: مؤمنين جن او را يارى خواهند نمود، عرض كرد: آيا ملائكه و جن براى مردم ظاهر مى شوند؟! فرمود: بلى، به خدا قسم! با ايشان گفت و گو مى كنند، مانند اين كه شخصى با اهل و عيال و حواشى خود صحبت مى نمايد.
پرسيد: همراه او مى روند؟ فرمود: بلى، واللَّه، اى مفضّل! ايشان به ارض هجرت مابين كوفه و نجف فرود مى آيند و تعداد اصحابش از ملائكه چهل و شش هزار و از جنّيان شش هزار است
و در روايت ديگر فرمود: «ومثلُها من الجنّ وبهم ينصر اللَّه ويفتح على يديه؛(1) عدد ايشان، به تعداد فرشته ها، چهل و شش هزار خواهد بود، به وسيله آن ها به او كمك مى كند و با دست او فتح مى نمايد.»
ج- بدانكه، ياران امام عليه السلام از انسيان، بى شمار است؛ مانند يمانى با لشكرش و خراسانى با سپاهش و سيد حسنى با يارانش و گيلانى با اعوانش و جعفرى با جمعيّتش و شعيب بن صالح با بيرق هاى سياهش (2) و ده هزار نفر اهل عقد(3) و هفتادهزار نفر صدّيق
ص: 141
برانگيخته شده از پشت كوفه (وادى السلام)(1) و نجبا از مصر و ابدال از شام و دسته هاى عراق بيرون مى آيند، راهبان شب، شيران روزند. همانا دل هاى آن ها، پاره هاى آهن است، بين ركن و مقام با او بيعت مى نمايند و دوازده هزار ازموالى از عجم (2) و خزاين و مردانى ازطالقان كه دل هايشان مانند پاره هاى آهن است، در شناختن خدا شكّى بر دل هايشان راه پيدا نمى كند و از سنگ سخت تر است، اگر به كوه ها حمله كنند، از جا مى كَنند، با پرچم هايشان به شهرى رو نمى آورند، مگر اين كه آن را ويران سازند، نشستن آن ها بر اسبانشان، مثل اين كه روى عقاب (شاهين ها) نشسته اند، (از شدّت محبّتشان) خود را به زين امام مى مالند، با اين كار طلب بركت مى نمايند.(3) و
«مى آيد پرچم هاى سياه از سوى مشرق، گويى دلهايشان از آهن است، هر كس آمدن آن ها را بشنود، به سوى آنان برود، اگرچه با چهار
ص: 142
دست و پا باشد.»(1) و سر به زين گذاران امام صادق عليه السلام به ابى بصير در مورد حضور واحدى از خراسان فرمود: «با پايت به زمين بزن، ناگهان درياى آن زمين را مى بينى كه اطرافش را سوارانى گرفته اند كه گردن ها (سرهايشان) را بر زينهايشان گذاشته اند! آن ها از ياران مهدى هستند.»(2) و سايراحزاب شيعه كه در آن سال قيام خواهند كرد و يا آنان كه بعد از خروج به لشكرش ملحق مى شوند، ولى آن چه كه لازم به ذكر است، ياران خاصّ او است كه در هنگام ظهور و بيعت و خروج همراه امام عليه السلام خواهند بود.
پس ياران در مراحل اوليه بر دو قسمند؛ يكى خاصّ الخاص كه سى صد و سيزده نفرند و خاص كه ده هزار نفرند.(3)
1- عبدالعظيم حسنى گويد امام محمد تقى عليه السلام در ضمن خبرى فرمود: «فإذا كمل له العقد (العدد) وهو عشرة آلاف رجل خرج- بإذن اللَّه فلايزال يقتل أعدآء اللَّه حتّى يرضى اللَّه تعالى، قال عبدالعظيم: قلت له: يا سيّدي! وكيف يعلم أنّ اللَّه رضى؟ قال: يلقي اللَّه على قلبه الرحمة؛ پس وقتى كه عقد تكميل شد (يعنى عدد معهود) و آن ده هزار است، با اذن خدا، خروج كند پيوسته دشمنان خدا را مى كشد تاخدا راضى شود عبدالعظيم گفت: اى آقاى من از كجا مى داند كه خدا راضى شده است؟! فرمود: به دلش مهربانى مى اندازد (الهام مى شود).»(4)
ص: 143
2- مردى از اهل كوفه از امام صادق عليه السلام پرسيد: با «قائم»، چه تعدادى خروج خواهند نمود، مردم مى گويند به تعداد اهل بدر 313 تن؟ فرمود: خروج نمى كند مگر با أولى القوّة (صاحبان قدرت) كم تر از ده هزار نيستند.»(1)
3- نيز فرمود: «خروج نمى كند تا اين كه حلقه تمام شود» ابوبصير پرسيد: حلقه چقدر است؟ فرمود: «ده هزار».(2)
4- حضرت باقر عليه السلام فرمود: «هرگاه خروج كند به كعبه، تكيه دهد و سيصد و سيزده تن بر او جمع شوند، اوّل كلمه اى كه مى گويد: «بقيّة اللَّه خير لكم إن كنتم مؤمنين»(3) پس مى گويد: منم «بقيّة اللَّه»، و قتى به سوى او (عقد) گرد آيد و آن ده هزار نفر است، خروج نمايد.»(4)
فرق اين دو قسم از چند جهت است.
1- دسته اوّل از طرف امام عليه السلام در نواحى مختلف زمين در هنگام خروج و جنگ، فرمانداران و امرا (حكّام و علمدار) خواهند بود «... يارانش سى صد و سيزده نفر براى او آماده مى شوند، آنان پرچمدارانند»(5).
اما دسته دوّم، تا زمانى كه گروه اوّل در مكّه گرد هم نيايند، خود را
ص: 144
ظاهر و آشكار نمى كنند و در مسجدالحرام براى اخذ بيعت حاضر نمى شوند، ظهور و بيعت بر اجتماع دسته اوّل خواهد شد، اما دسته دوّم اين گونه نخواهد بود.
پس پيش از بيعت همگانى، از عده اى از گروه اوّل بيعت خصوصى اخذ خواهد شد و آن ها اطراف امام عليه السلام را خواهند گرفت و از او دفاع خواهند نمود، اما گروه دوّم در بيعت عمومى و يا بعد از آن جمع خواهند شد.
البتّه هر دو گروه اشخاص معيّنى هستند كه نام و نام پدرانشان و نام محلهايشان در كتابى مسطور و در نزد آن حضرت و ائمّه اطهار عليهم السلام مانند اصحاب سيّد الشهدا عليه السلام محفوظ است.
به عبارت ديگر امتياز آن ها در اين است كه بايد سى صد و سيزده تن جمع شوند تا حضرت خود را آشكار سازد و آن ها فرماندهان و پرچمدارانند و ده هزار نفر هم بايد باشند تا از مكّه بيرون شده و خروج نمايد و آن ها برگزيدگان سرى دوّم هستند، نه اين كه انصار و ياران امام، منحصر به اين افراد است و نه وجود سى صد و سيزده تن در اصل ظهور آن حضرت مدخليّت داشته باشد، بلكه اجتماع آن ها در بروز و ظهور مدخليّت دارد؛ چون ظهور آن حضرت، به انقضاى مدّت معيّن و سرآمد حكمت و تحقق شرايط و ظهور علامات بستگى دارد؛ زيرا براى غيبت مدّتى و براى حجاب مصلحتى و ظهور را شرايطى هست.
ص: 145
داشت؟.
ج- بلى در اخبار و احاديث مربوط به حضرت «مهدى موعود عليه السلام» از زبان مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمّه معصومين عليهم السلام تعاريف و توصيفاتى درباره عجم ها و به خصوص فارس بيان شده است كه اگر بخواهيم در اين رابطه، وارد تحقيق و بررسى شويم، از مطالب اصلى دور مى شويم.
بنابراين به طور گذرا به آوردن چند روايت اكتفانموده و تفصيل آن را به كتاب هاى مربوطه ارجاع مى دهيم.
1- حافظ ابونعيم از قول ابن عباس گويد: كه «در پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله سخنى از فارس به ميان آمد آن حضرت فرمود: فارس گروه ما و قدرت ما اهل بيت هستند.»(1)
2- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «وزيران مهدى عليه السلام از عجم هاست، در ميان آن ها عربى نباشد، اما با عربى صحبت مى كنند، در حالى كه آن ها خالص ترين وزرا و بافضيلت ترين وزيرانند.»(2)
3- موسى آبار گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: «هواى عرب را داشته باش، براى آن ها خبر بدى است، بدان كه يك نفر از عرب ها با قائم عليه السلام خروج نخواهند كرد.»(3)
4- «وقتى پرچم هاى سياه آمدند، فرس (ايرانيان) را اكرام نماييد،
ص: 146
همانا دولت شما با آنان است.»(1)
ج- بلى اسامى و ياران درجه يك آن حضرت كه به دست ما رسيده است، بيشترشان ايرانى هستند(2)
اميران ايرانى ارتش امام عجل اللَّه تعالى فرجه
رواياتى كه درباره سى صد و سيزده تن ياران خاص الخاص حضرت «قائم عليه السلام» وارد شده، همگى گواه بر اين است كه آن ها حاكمان و واليان و اميران ارتش حضرت «مهدى موعود عليه السلام» هستند و همه آن ها از عجم ها خواهند بود.
ابى الجارود گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: ياران «قائم عليه السلام» سى صد و سيزده مرد از فرزندان عجم خواهند بود كه بعضى از آن ها در روز در ميان ابر حمل مى شود و به نام خود و به نام پدرش با خصوصياتش معروف است و بعضى از آنان در بستر به خواب باشند و بدون قرار قبلى در مكّه (با امام عليه السلام) ديدار كنند.(3)
ص: 147
ج- بلى نه تنها به امام زمان عجل اللَّه تعالى فرجه بلكه به ساير امامان هم روشن بود كه در بعضى از روايات اسماء آنها را با ذكر مشخصات محل زندگى و غيره بيان نموده اند (و ما در كتاب «سيماى جهان درعصر امام زمان (عج)» مشروح آن را آورده ايم). دليل:
1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «با «قائم عليه السلام» صحيفه مهر شده اى است كه در آن تعداد و نام و شهرها و طبيعت ها و زينت ها و كنيه هايشان نوشته شده است، آنان هجوم برنده (به سوى دشمن و) تلاش كننده در طاعت خدا و طاعت او هستند.(1)
2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من نام آن ها و پدرانشان ونام اسبانشان را مى شناسم، آن ها بهترين سواران روى زمين يا از بهترين سواران بر روى زمين هستند.(2)
3- ابى بصير گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام از قول اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
«مردم دايم در ناقص شدن (دينشان رو به رو) هستند، تا جايى كه «اللَّه» هم گفته نمى شود، پس وقتى كه اين گونه پيش آمد، پادشاه دين خود را محكم كند. در اين حال، خداوند قومى را از اطراف زمين بر انگيزاند و مى آيند مانند پاره هاى ابرهاى متفرّق پاييز.
به خدا قسم! من آن ها را مى شناسم، نام و نام قبيله هايشان و نام اميرشان را مى دانم و آن ها گروهى هستند كه خداوند هر طور بخواهد آن ها را حمل مى كند، از قبيله اى يك و دو نفر تا به نُه نفر برسد و از
ص: 148
آفاق، سى صد و سيزده نفر به تعداد اهل بدر به هم مى پيوندند و آن است منظور از فرمايش خداوند (أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ) حتى مرد جامه اش را مى بندد و آن را نمى گشايد تا خداوند او را (به مكّه) برساند.»(1)
ابى بصير وقتى كه حديث اميرمؤمنان عليه السلام را از حضرت شنيد، از امام صادق عليه السلام سؤال نمود: فدايت شوم! آيا اميرمؤمنان عليه السلام هم، نام هاى اصحاب «قائم عليه السلام» را آن گونه كه تعدادشان را مى دانست، مى شناخت؟!
فرمود: به تحقيق نام هاى آن ها و پدرانشان را مى شناخت.(2)
اضافه كرد هر آن چه را كه اميرمؤمنان عليه السلام شناخته بود، (امام) حسن عليه السلام نيز مى شناخت (و همه امامان پشت سر هم) مى شناختند و صاحب شما (يعنى امام صادق عليه السلام) هم مى دانست.
ابى بصير پرسيد: نوشته شده است؟! امام صادق عليه السلام فرمود: در كتابى كه محفوظ در قلب است و ثبت شده در ذكر و فراموش شدنى نيست، نوشته شده است.(3)
ص: 149
امام عجل اللَّه تعالى فرجه براى ما بيشتر توضيح دهيد تا از اين جهت نيز آگاهى داشته باشيم.
ج- بلى كمى از اوصاف زياد مورد سؤال را بيان مى كنيم و مشروح آن را به كتاب «سيماى جهان درعصر امام زمان عجل اللَّه تعالى فرجه» ارجاع مى دهيم.
چنان كه مى دانيم، شرط مهم پيروزى بر دشمن، برترى نيروهاست و اين نيروها تنها شامل نيروهاى نظامى نمى شود، بلكه برترى از نظر روحى و ايمان و استحكام پايه هاى اقتصادى و اجتماعى نيز نقش اساسى دارند.
ارتش حضرت مهدى موعود عجل اللَّه تعالى فرجه عليه السلام را علاوه بر ملائكه و جن و حيوانات، اعم از چرنده و پرنده و خزنده و همچنين از جمادات، كوه و دشت و بيابان كه با مقام تكوينى و ولايى خود در اختيار خواهد داشت، انسيان زنده و مرده نيز تشكيل خواهند داد.
1- فرمانده كلّ در زره رسول خدا صلى الله عليه و آله
فرمانده كلّ ارتش روى زمين (يعنى قائم عجل اللَّه تعالى فرجه) هنگام ورود به پايتختش (كوفه)، در ميان ياران با زره رسول خدا صلى الله عليه و آله ظاهر شده و ارتش را فرماندهى و رهبرى خواهد نمود؛ زيرا خَلق و خُلق و منطق او شبيه رسول خدا صلى الله عليه و آله است و در روايت آمده است:
«وخروجه كخروج- رسول اللَّه؛ خروج او مانند خروج رسول خداست.»
ابان بن تغلب گويد: كه امام صادق عليه السلام فرمود: گويى قائم رامى بينم كه چون به پشت نجف برسد، زره سفيد رسول خدا صلى الله عليه و آله را مى پوشد، بدن او به آن زره قالب مى گردد، به طورى كه تمام بدن را فرا مى گيرد، پس
ص: 150
جامه اى از حرير بهشتى زره را مى پوشاند ....(1)
2- شعار ياران
1- امام باقر عليه السلام فرمود: «شعار الأنصار: أَمِتْ، أَمِتْ.(2) شعار ياوران، أمت، أمت، خواهد بود.»
2- امام صادق عليه السلام در توصيف نيروهاى طالقان فرمود: «شعارهم يالثارات الحسين ...(3) شعار آن ها يالثارات الحسين است.».
3- صفات ياران و ارتشيان
در معرّفى واحدها و يگان هاى ارتش امام عليه السلام از نظر مشخّصه هاى جسمى و روحى و شناساندن كمالات وجودى آن ها، روايت هاى فراوان وارد شده است كه تعدادى از آن هارا در جواب سؤال هاى گذشته گفتم و براى اطّلاع بيشتر عزيزان، تعداد ديگرى را نيز مى آوريم.
1- امام صادق عليه السلام فرمود: شيعيان ما در دولت «قائم عليه السلام» اركان بزرگ (ياكوهان) زمين و حكّام آن هستند، به هر مردى، نيروى چهل مرد داده مى شود
2- امام باقر عليه السلام فرمود: ألقى الرّعب فى قلوب شيعتنا من عدوّنا، فاذا وقع أمرنا و خرج مهديّنا كان أحدهم أجرى من اللّيث و أمضى من السّنان،
ص: 151
يطأ عدوّنا بقدميه ويقتله بكفّيه.(1)
(پيش از ظهور) ترس از دشمنان ما به دل هاى شيعيان ما انداخته مى شود، (ولى) وقتى كه امر ما واقع شد و مهدى ما خروج كرد، هر يك از آن ها بى باك تر از شير و تيزتر از نيزه مى شوند، دشمنان ما را با دو پايش (لگد مال) مى كند و با دستانش مى كشد.
3- امام باقر عليه السلام فرمود: گويا اصحاب «قائم عليه السلام» را مى بينم. در حالتى كه مابين مشرق و مغرب را احاطه كرده اند و هيچ چيز نيست مگر اين كه مطيع ايشان شده است، حتى درّندگان زمين و درّندگان پرنده (هوا)، همه چيز طالب رضاى ايشانند، حتى اين كه زمين بر زمين فخر مى كند و مى گويد: امروز مردى از اصحاب «قائم عليه السلام» از روى من عبور كرد.(2)
4- حضرت صادق عليه السلام فرمود: «لوط عليه السلام كه مى گفت: (لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ)(3) اى كاش من بر شما نيرويى داشتم يا به ركن استوارى، پناهنده مى شدم؛ اين را نمى گفت، مگر قوّت و قدرت «قائم عليه السلام» را آرزو مى كرد و اصحاب (قدرتمند) او را تمنّا مى نمود، چون بر هر مردى از آن ها قوّت چهل مرد داده مى شود و قلب او سخت تر
ص: 152
از پاره آهن است، اگر به كوه هاى آهنين گذر كنند، آن ها را پاره پاره مى نمايند، شمشيرهاى خود را باز نگيرند تا خداوند عزّ و جلّ راضى شود.(1)
5- امام زين العابدين عليه السلام فرمود: وقتى كه «قائم عليه السلام» قيام كند، خداوند از شيعيان آفت و مرض را ببرد و دل هاى ايشان را مانند پاره هاى آهن سازد و به هر مردى از آن ها قوّت چهل مرد دهد و حكّام زمين و بلند رتبه ها خواهند بود.(2)
6- سعد گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: سرگذشت ما سخت و سخت تر است، آن را تحمّل نكند، مگر ملك مقرّب يا نبى مرسل يا بنده اى كه از امتحان در آمده يا شهرى داراى دژ محكم باشد، پس زمانى كه امر ما واقع شد و مهدى عليه السلام ما آمد، هر مردى از شيعيان ما بى باك تر از شير و با نفوذتر از نيزه مى شود و دشمن ما را لگد كوب كند و با دستانش مى زند و اين قضايا هنگام نزول رحمت خدا و گشايشش بر بندگان خواهد شد.(3)
اخبار فراوان ديگر است كه به همين تعداد اكتفا مى شود، اين اخبار شامل حال همه ياران، بلكه همه شيعيان، حتى بعد از انقضاى جنگ هم مى شود.
ص: 153
4- شب زنده داران
1- فضيل بن يسار گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: «مردانى كه شب ها نمى خوابند، زمزمه شان در نماز مانند زمزمه زنبوران عسل است و شب تا صبح روى پايشان مى ايستند و سوار بر اسبان به صبح مى رسانند، راهبان شب و شيران روزند.»(1)
2- طارق بن شهاب از حذيفه نقل مى كند: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «... پس نجبا از مصر و ابدال از شام و دسته هاى عراق بيرون مى آيند، راهبان شب، شيران روزند ....»(2)
5- جان نثاران روز
1- فضيل بن يسار گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: «در جنگ ها به دور او مى پيچند (واطراف او را مى گيرند و حلقه مى زنند) و با جانشان از او نگهدارى مى كنند و هرچه از آن ها بخواهد، كفايت مى كنند (و برآورده مى سازند) آن ها نسبت به او از كنيزان برده نسبت به آقا (صاحبانشان) فرمانبردارترند ....(3)
6- دل هاى فروزان دارند و آرزويشان شهادت
1- فضيل بن يسار گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: «مانند چراغ هاى فروزان در قلب هايشان مانند قنديل ها آويزان است و آن ها از ترس خدا حيرانند و براى شهادت دعا مى كنند و آرزويشان كشته شدن در راه
ص: 154
خداست، شعارشان «يالثارات الحسين» است، زمانى كه سير مى كنند «رعب» در مسافت يك ماه راه در جلويشان در حركت است و به سوى مولا مى روند، رفتنى (عاشقانه)، خداوند به وسيله آن ها امام حق را نصرت دهد.(1)
7- ارتش جوان
1- امام باقر و اميرمؤمنان عليهما السلام فرمودند: اصحاب مهدى جوان ها هستند كه پير و كامل در ميان آن ها مانند سرمه در چشم و يا نمك در طعام است و نمك در طعام كم ترين چيزى است».(2)
2- امام باقر و صادق عليهما السلام فرمودند: «در حالى كه جوانان شيعه در پشت بام هاى خود در خوابند، ناگهان در يك شب بدون مواعده قبلى در مكّه نزد صاحب خود جمع مى شوند مانند ابر پاييزى از قبيله ها.»(3)
8- ارتش غضب
1- ابى جميله، از جابر روايت كرده است كه گفت: برايم حديث كرد كسى كه مسيّب بن نجبه را ديده بود او گفت: «مردى پيش اميرمؤمنان عليه السلام آمد و كسى (را دستگير كرده و) آورده بود كه به او فرزند سياه
ص: 155
مى گفتند. پس به اميرمؤمنان عليه السلام عرض كرد: اى اميرمؤمنان عليه السلام! اين مرد به خدا و رسولش دروغ مى بندد و تو را نيز به دروغش شاهد مى گيرد.
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: سخن عريض و طويل گفته (يعنى حرف زيادى زده است كه او را تكذيب مى كنى) چه مى گويد!؟ گفت: درباره «جيش الغضب»؛ يعنى ارتش غضب حرف مى زند! حضرت فرمود:
رهايش كنيد! آن ها (يعنى ارتش غضب) قومى هستند كه در آخرالزّمان مى آيند مانند ابرهاى پاييزى، يكى، دوتا و سه تا در هر قبيله اى تا جمع شوند و به نُه نفر برسند، آگاه باش، به خدا قسم! من امير آن ها و اسم و محلّ خوابيدن مركب هايشان را مى شناسم. سپس حضرت بلند شده و فرمود: باقراً، باقراً، باقراً و فرمود: او مردى است از ذريّه من، حديث (علم) را مى شكافد، چه شكافتنى.»(1)
2- احنف بن قيس گويد: «براى حاجتى به خدمت على عليه السلام رسيدم، پس ابن كوّا و شبث بن ربعى آمدند و اجازه ورود خواستند.
حضرت به من فرمود: تو به گفتن حاجت ابتدا كردى (نوبت اوّل تويى) مى خواهى تو اجازه بده! عرض كردم: اى اميرمؤمنان عليه السلام (از طرف من مانعى نيست) اجازه بدهيد، پس داخل شدند. حضرت به آن ها فرمود: چه باعث شد شما در «حرورا» به من خروج كرديد؟!
گفتند: دوست داشتيم تو از «غضب» باشى! فرمود: واى بر شما آيا در
ص: 156
ولايت من غضب هست؟!(1)
از مفاد دو روايت فوق، معلوم مى شود كه مسأله «جيش غضب» در آن زمان جا افتاده بوده است و در روايت دوّم آن دو نفر از بزرگان خوارج نهروان هم آرزو داشتند كه جزء جيش غضب باشند كه اميرمؤمنان عليه السلام آن ها را آگاه ساخت كه هنوز شرايطش موجود نيست، بايد امتحان ها پيش آيد تا ارتش غضب پيرامون فرماندهشان گرد آيند.
پس يك «واحد» از ارتش «قائم عليه السلام» جيش الغضب خواهد بود يا همان سى صد و سيزده نفرند كه در روايات بسيارى آمده است. واللَّه العالم.
9- در زمين ناشناخته و در آسمان معروفند
1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «پدر و مادرم فداى كسانى باد كه تعداد (و نام هايشان) در آسمان معروف و در زمين مجهول است!»(2)
2- هم چنين فرمود: «با كفّار مى جنگند قومى كه نزد متكبّران ذليلند، در زمين ناشناخته و در آسمان شناخته شدگانند.»(3)
10- در نَما شبيه همديگرند
1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «گويا من به آن ها مى نگرم در حالى كه شكل و قدّ و جمال و لباس يكى است، مانند اين است در جستجوى گمشده اى
ص: 157
هستند (در طلب چيزى اند كه گم كرده اند)، پس آن ها در كارشان متحيّرند تا اين كه در آخر روز از زير استار كعبه بيرون مى آيد مردى كه شبيه ترين خلق است به رسول خدا صلى الله عليه و آله از جهت آفرينش و اخلاق و زيبايى و جمال، پس مى پرسند: مهدى تويى؟! جواب مى دهد: منم مهدى، بيعت كنيد!»(1)
ج- با دقت در مفاد روايات ذيل، معلوم مى شود مشكلات، آذوقه ارتش امام- عجّل اللَّه فرجه الشريف- حل شده است و هيچ گونه كمبودى در لشكريان امام مشاهده نخواهد شد و زحمتى براى حمل وسايل سنگين آشپز خانه و خورد و خوراك و علوفه، نخواهد بود، و در پشت كوفه پايتخت و مقرّ سلطنتى امام- عجّل اللَّه فرجه الشريف-، از سنگ حضرت موسى عليه السلام كه با آن حضرت است آب و شير دائماً جريان خواهد داشت.
1- ابى الجارود مى گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «زمانى كه «قائم» ظهور كرد با پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله و انگشتر سليمان و سنگ و عصاى موسى، ظهور مى نمايد سپس منادى را امر مى كند كه اعلان نمايد، آگاه شويد! هيچ كس آب و غذا و علوفه، با خود برندارد، اصحابش مى گويند:
او مى خواهد ما و حيواناتمان را از گرسنگى و تشنگى نابود سازد! پس
ص: 158
مى رود و مى روند تا به منزل اوّل كه رسيدند، فرود مى آيند و سنگ را (به زمين گذاشته) و ضربتى به آن مى زند، از آن غذا، آب و علف، مى جوشد و مى خورند و مى نوشند و حيوانات را، سير مى كنند تا در پشت كوفه، به نجف فرود آيند.»(1)
2- ابى سعيد خراسانى گويد كه جعفربن محمد از قول پدرش عليهما السلام فرمود:
«زمانى كه «قائم» در مكّه، قيام نمود و خواست متوجه كوفه شود، منادى اش ندا كند، آگاه باشيد، هيچ كس، با خود آب و طعام برندارد و سنگ موسى بن عمران عليه السلام كه از آن (در آن زمان) دوازده چشمه (براى 12 قبيله جوشيده بود) را برمى دارد، پس در هر منزلى فرود آمدند، آن را نصب مى كند و چشمه ها از آن مى جوشد، پس هركس گرسنه باشد، سير شود و تشنه باشد، سيراب شود، اين توشه آن ها است، تا در كنار كوفه به نجف وارد شود، آن جا كه نزول كردند، از آن سنگ، به طور دائم، آب و شير مى جوشد، هركس از آن بخورد، سير
ص: 159
و سيراب مى شود.»(1)
ج- مانند ابرهاى پائيزى، گردهم آيند
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «پس خداوند 313 نفر اصحابش را بدون قرار قبلى؛ مانند ابر پاييزى، جمع مى كند و سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً» هرجا باشيد، خداوند شما را دسته جمعى مى آورد.
پس در ميان ركن و مقام با او بيعت مى كنند و با اوست «عهد» رسول خدا صلى الله عليه و آله» بر آن عهد (گفتارهاى) پدران (ما) متواتر است و اگر (درباره قبول آن عهد) مشكلى پيش آيد، از صوت آسمانى كه (يقيناً) با نام و نام پدرش ندا شود كه، مشكلى پيش نمى آيد.(2)
2- جابر جعفى گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «و به خدا قسم مى آيد سيصد و چند ده نفر مرد و در ميان آن ها 50 نفر زن خواهد بود و بدون قرار قبلى در مكّه جمع شوند؛ مانند پاره هاى ابر پاييزى» چه زيبا است تعريف «قزعا كقزع الخريف» در عصرى كه سفرهاى آسمانى از فكر متفكّرترين شخصيت هاى بشر هم، خطور نمى كرد و به ذهنشان نمى آمد. گردهم آئى با اين شرايط، ياباپيشرفته ترين وسايل مسافرتى آن زمان، خواهد بود و يا از طريق قدرت مافوق بشرى؛ مانند آوردن آصف بن برخيا تخت سلطنت بلقيس را در يك چشم به هم زدن، صورت خواهد پذيرفت.» (به فصل بعد دقت كنيد!).(3)
ص: 160
2- در يك چشم به هم زدن
1- مفضّل گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: «و به سوى آن مى آيند و بر آن ها كم تر از يك چشم به هم زدن نمى گذرد مگر همگى در برابر امام عليه السلام بين ركن و مقام مى باشند (حضور به هم مى رسانند).»
2- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند آن ها را از مشرق زمين تا مغربش، در كم تر از دو چشم به هم زدن، نزد بيت اللَّه حرام، دورهم جمع مى نمايد.(1) (مانند اين روايت از اميرمؤمنان عليه السلام نيز آمده است.
ص: 161
اگر به عبارات اوليّه روايت دقت شود خيلى واضح و روشن در 14 قرن پيش، گرد آمدن ياران «قائم عليه السلام» را از مشرق تا مغرب در يك چشم به هم زدن يا باطى الارض و يا مانند آمدن تخت بلقيس از سبا به اصطخر در يك چشم بهم زدن، با وسايل فضايى مدرن يا با هواپيماهاى فوق مدرن و مافوق سرعت صوت، هزاران كيلو متر را طىّ كرده و سريعاً در نزد امام عليه السلام حضور به هم مى رسانند!
3- بدون وعده قبلى
1- ابى جارود مى گويد امام باقر عليه السلام فرمود: «اصحاب قائم 313 مرد از اولاد عجم هستند، بعضى ها در روز روشن، با ابر حمل مى شود نام ونام پدرش و نسبش و آرايشش، شناخته مى شود، بعضى ها، در رختخوابشان خوابيده اند و خود را بدون وعده قبلى، در مكّه مى بينند.»(1)
ج- هر كسى در رختخوابش مى خوابد و صبح بلند شد مى بيند زير سرش نوشته اى ايست «فرمانبردارى آشكار» از اين رمز مى فهمند كه امام عجل اللَّه تعالى فرجه ظهورش فرا رسيده است و درجه ايمانشان نيز متفاوت است.
ص: 162
دليل:
1- عبداللَّه بن عجلان گفت: نزد امام صادق عليه السلام يادى از خروج قائم عليه السلام پيش آمد، به او گفتم: ما چگونه خواهيم دانست؟ فرمود: «هر كسى از شما صبح بيدار شود زير سرش صحيفه اى است كه در آن نوشته شده: طاعة معروفة.»(1)
2- محمد بن سنان از مفضل بن عمر گفت: امام صادق عليه السلام فرمود: «اين آيه «أينما تكونوا «درباره گم شدگان (از رختخواب) از اصحاب «قائم عليه السلام» نازل شده است كه شب از رختخواب گم مى شوند و صبح در مكّه حضور يابند و بعضى ها روز با ابر حاضر مى شوند، نام و نام پدر و شمايل و نام خانوادگى شان، شناخته مى شود. گفتم: فدايت شوم كدام يك از آن ها ايمانش بزرگ تر است (گم شدگان، يا با ابر آيندگان)؟! فرمود: آن هايى كه در روز با ابر آيند.»(2)
ج- در جواب سؤال هاى قبل مقدارى از صفات آنان بيان گرديد علاوه بر آن.
شيخ ابراهيم كفعمى در حاشيه جنّة الواقيه در دعاى امّ داود در آن جا كه مى فرمايد، بعد از صلوات بر اوصيا و سعدا و شهدا و ائمّه هدى:
ص: 163
«اللهم صلّ على الابدال و الاوتاد السيّاح و العباد و المخلصين و الزهاد و اهل الجدّ والاجتهاد» كه گفته شده كه زمين خالى نيست از قطب و چهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجيب و سى صد و شصت صالح. پس قطب مهدى عليه السلام است و اوتاد كمتر از چهار نمى شود.
زيرا كه دنيا مانند خيمه است و مهدى- صلوات اللَّه عليه- مانند عمود است و اين چهار نفر طناب هاى آن خيمه اند و گاه مى شود كه اوتاد بيشتر از چهاراند و ابدال بيشتر از چهل و نجبا بيشتر از هفتاد و صلحا بيشتر از سى صد و شصت.
ظاهر اين است كه خضر و الياس از اوتادند، پس ايشان دائم با دايره قطب حضور دارند.
و امّا صفت اوتاد: پس ايشان قومى هستند كه غفلت نمى كنند از پروردگار خودشان طرفة العينى و جمع نمى كنند از دنيا مگر قوت روز و صادر نمى شود از ايشان لغزش هاى بد و شرط نيست در ايشان عصمت از سهو و نسيان. بلكه همان عصمت از فعل قبيح و شرط است اين، يعنى عصمت از سهو و نسيان در قطب.
و امّا ابدال: پس مقامشان پست تر از ايشانند در مراقبت و گاهى صادر مى شود از ايشان غفلت. پس تدارك مى كنند آن را با تذكّر و عمداً معصيتى نمى كنند.
و امّا نجبا: پس مقام ايشان پست تر از ابدال اند.
و امّا صلحا: ايشان پرهيزگارانند كه موصوفند به عدالت و گاهى صادر مى شود از ايشان معصيت. پس تدارك مى كنند آن را به استغفار و
ص: 164
پشيمانى. واللَّه العالم (1).
ج- مفضّل گويد: كه امام صادق عليه السلام در حديث طولانى فرمود: «ميان ركن و مقام مى ايستد، با صداى بلند مى گويد: اى دسته نقيبان من و اى اهل مخصوص من و اى كسانى كه خداوند پيش از ظهور من، آن ها را در روى زمين براى يارى من ذخيره نموده است!، با (اختيار و) اطاعت، به سوى من آييد. پس صداى او به همه آن ها مى رسد در حالى كه آن ها در محراب ها و روى فرشهايشان در شرق و غرب زمين هستند، پس آن ها، آن صدا را در گوش هر فرد و فرد با يك آهنگ (و نُتْ و تُنِ واحد)، مى شنوند و به سوى آن مى آيند و بر آن ها كم تر از يك چشم به هم زدن نمى گذرد مگر همگى در برابر امام عليه السلام بين ركن و مقام مى باشند (و حضور به هم مى رسانند). پس خداى عزّ و جلّ امر مى كند «نور» را از زمين تا آسمان به صورت عمود در آيد و هرمؤمنى در روى زمين است از آن نور روشنايى مى گيرند و به خانه اش مى تابد و با (ديدن) آن نور همه خوشحال مى شوند در حالى كه آن ها (هنوز) از ظهور «قائم» ما اهل بيت، بى اطلاعند ولى بامداد خود را در ركاب او ايستاده مى بينند و (تعداد) آن ها 313 نفر به تعداد اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز بدر مى باشند!»(2) توضيح اين كه جمله «فيسمعونه في صيحة واحدة في أذن
ص: 165
كل رجل؛ پس آن ها آن صدا را در گوش هر فرد فرد با يك آهنگ (نُتْ و تُنِ واحد)، مى شنوند.» نشان مى دهد حضرت «قائم عليه السلام» از رسانه هاى پيشرفته آن روز استفاده مى كند و نيازى به اظهار اعجاز نخواهد داشت.
ج- پيشرفت هاى روز افزون جهان در همه زمينه ها، نشان مى دهد كه در زمان امام اداره كشورى به وسعت كره زمين، مشكلى پيش نخواهد آورد، زيرا وقتى كه امام عليه السلام به كار گزارانش دستور خواهد داد «هر وقت به مشكلى برخورديد كه حكم آن را ندانيد، به كف دستتان نگاه كنيد!»(1) خواهند ديد كه تكليف چيست و وظيفه كدام، و جريانات اعجازآميز فراوان ديگر، پس كوچك ترين مشكلى در مديريت و اداره كشور، باقى نخواهد ماند.)
ج- پر واضح است كه در زندگى بشر مسأله آموزش و پرورش از
ص: 166
مسايل كليدى و قابل اهميّت است؛ زيرا علم و تربيت است كه كشور را دگرگون مى سازد.
در كشور و جامعه اى كه آموزش و پرورش ضعيف باشد، آن كشور قابليّت زندگى را ندارد، چون انسانيّت و وجدان و در رأس آن دين و ايمان در چنين جامعه اى مفهومى نخواهد داشت.
عيار هر مجموعه اى با ميزان دانش و تربيت آن سنجيده مى شود و بهاى هر فرد و يا اجتماع با ميزان آموزش و پرورش آن تعيين مى گردد.
در زمان حضرت قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- تعليم و تربيت به كمال مطلق و به حدّ اعلاى خود خواهد رسيد و در زواياى علم و تربيت چيزى مبهم و يا ناشناخته نخواهد ماند كه اسرار آن گشوده نشود چون تمامى بخش هاى 27 گانه علم با دست او تفسير خواهد شد و تمامى فرمول هاى مربوط به جهان آفرينش در زمان او و تحت نظر آن حضرت تعريف و توضيح داده مى شود و همه رؤياهاى دانشمندان در آن زمان تعبير شده و به حقيقت خواهد پيوست، زيرا هيچ برنامه انقلابى بدون يك جهش فكرى و فرهنگى، پويا نشده و تحقّق نيافته و بدون آن به رشد و تكامل لازم خود نخواهد رسيد.
لذا نخستين گام در تحقّق بخشيدن به چنين هدفى اقدام به يك انقلاب فرهنگى است كه افكار را از دو سو به حركت درآورد.
الف: در زمينه علوم و دانش هايى كه مورد نياز يك جامعه آباد، آزاد و سالم از نظر مادّى و رو بنايى است.
ب: در زمينه آگاهى به اصول يك زندگى صحيح انسانى آميخته با
ص: 167
ايمان در جهت معنوى و زير بنايى است.
در توضيح مطلب فوق، به نمونه هايى ازروايات پيشوايان توجّه نماييد.
1- اميرمؤمنان عليه السّلام فرمود: علم بيست و هفت حرف است، تمام آن چه پيغمبران آورده اند دو حرف است (يعنى از جهت عدم استعداد و آمادگى مردم بيش از اين نگفته اند، نه اين كه بلد نبودند؛ چون بايد «كلّموا الناس على قدر عقولهم»(1) رعايت شود، ولى در زمان قائم عليه السلام استعدادها شكوفا مى شود و مردم توانايى حمل هر گونه علم را خواهند داشت و مردم تا امروز، هنوز بيش از دو حرف آن را نشناخته اند و چون قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف- ما قيام كند، بيست و پنج حرف ديگر را بيرون آورد و آن دو حرف را به آن ها اضافه مى كند تا اين كه تمام بيست و هفت حرف را نشر دهد.(2)
2- اميرمؤمنان عليه السّلام به كميل بن زياد نخعى فرمود: اى كميل! هيچ علمى نيست، مگر اين كه من آن را مى گشايم و هيچ چيزى نيست، مگر اين كه «قائم- عجّل اللَّه فرجه الشريف-» آن را ختم مى كند.»(3)
ص: 168
3- هم چنين فرمود: «اى كميل! نيست علمى، مگر اين كه من گشاينده آنم و سرّى نيست، مگر اين كه «قائم عليه السلام» كاشف آن خواهد بود.»(1)
4- هم چنين فرمود: علم را در دل هاى مؤمنان مى اندازد پس هيچ مؤمنى به برادر خود در هيچ علمى نياز نخواهد داشت و در آن روز تأويل اين آيه ظاهر مى شود (يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ)؛(2) خداوند هر كس را از وسعت (وگشايش نعمت) خود بى نياز مى سازد.(3)
5- فرمود: «در زمان او حكمت داده خواهيد شد، حتى اين كه زن در خانه خود به كتاب خدا و سنّت رسول صلى الله عليه و آله قضاوت مى كند.»(4)
6- در سؤالات راهب از امام كاظم عليه السلام از هشت حرفى كه از آسمان نازل شده، چهار حرف آن در زمين ظاهر شد و چهار حرف ديگر در هوا (معلّق) مى ماند، آن ها بر چه كسى فرود آيد و چگونه تفسير خواهد كرد؟
فرمود: «قائم عليه السلام» ما خداوند آن ها را بر او نازل مى نمايد و او تفسير خواهد كرد و چيزى را به او فرو فرستد كه بر هيچ يك از صدّيقان و رسولان و هدايت شوندگان نازل نكرده است ....(5)
7- امام صادق از پدر خود عليهما السلام فرمود: هر گاه «قائم- عجّل اللَّه فرجه
ص: 169
الشريف-» قيام كند، در هر اقليمى از اقاليم زمين مردى را مى فرستد و مى گويد: عهد تو در كف دست تو است، هرگاه چيزى براى تو پيش آيد كه حكم آن را نمى دانى، به كف دستت نگاه كن و به آن چه در آن است عمل كن.(1)
اين احاديث به روشنى جهش علمى فوق العاده عصر پر بركت امام مهدى- عجّل اللَّه فرجه الشريف- را در هر زمينه اى مشخص مى سازد كه تحوّلى به ميزان بيش از دوازده برابر نسبت به تمام علوم و دانش هايى كه در عصر همه پيامبران راستين تا به آن روز به بشريّت اعطا شده، پيش مى آيد و درهاى همه شاخه هاى علوم مفيد و سازنده به روى انسان ها گشوده مى شود و راهى را كه بشر طى هزاران سال پيموده، به ميزان دوازده برابر در دوران آن امام عليه السلام مى پيمايد، چه جهشى از اين سريع تر و بالاتر و چه پيشرفتى از اين برتر و والاتر؟!
ج- پر واضح است با پيش رفت محيّرالعقول روزانه، تكنيك ها و علوم مختلف جامعه تا زمان آن حضرت به گونه اى خواهد بود و به مقامى
ص: 170
مى رسد كه عامه مردم، از زن و مرد و پير و جوان و كوچك و بزرگ، از نظر حفظ بهداشت و ساير مسائل طبى براى پيش گيرى و معالجه، خود كفا شده و نيازى به پزشك نخواهند داشت!.
1- امام زين العابدين عليه السلام فرمود: «هر گاه «قائم عليه السلام» قيام كند، خداوند از تمامى مؤمنان آفت و مرض را مى برد و نيروى (از دست رفته) را به او برمى گرداند.»(1)
2- ابى بكر حضرمى گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «هر صاحب نقاهت (بيمارى) يا ناتوانى، «قائم عليه السلام» اهل بيت عليهم السلام مرا درك كند، بهبود يافته و توانا مى شود.»(2)
3- امام سجاد عليه السلام فرمود: زمانى كه «قائم عليه السلام» ما قيام نمود، خداى- عزّ وجلّ- از شيعيان ما بيمارى را مى برد و دل هاى آنان را مانند پاره هاى آهن قرار مى دهد و به هر يك از آن ها قدرت چهل مرد مى دهد و فرمانروايان زمين و اركان آن مى شوند.(3)
4- امام حسين عليه السلام در تشريح رجعت خود بعد از «قائم عليه السلام» به
ص: 171
اصحاب خود در شب عاشورا فرمود: «و باقى نمى ماند در روى زمين نابينايى و زمين گيرى و گرفتارى، مگر اين كه خداوند بلا را به خاطر ما اهل بيت عليهم السلام از او برمى دارد ...»(1)
ج- از نظر علمى و تجربه، ثابت شده است كه در زندگى طبيعى، دو عنصر زمان و مكان، به وجود ما حكومت دارد، يعنى بشر هيچ وقت نمى تواند، در آن واحد و در يك چشم به هم زدن، بدون دخالت زمان و مكان، در فاصله دور يا نزديك حضور، يابد؛
اما اگر كسى در اثر عبوديت و بندگى و در سايه سلوك الى اللَّه، خود را به جائى و مقامى برساند كه حاكم به آن دو عنصر باشد و زمان و مكان را تحت سيطره خود در آورد، ديگر مسئله برايش حل شده است چون اين گونه اشخاص مى توانند در آن واحد، در همه جا حاضر شده و در برابر ديد انسان ها قرار گيرند، كه نمونه هائى از آن در قرآن كريم بيان شده است، مانند حاضر كردن آصف بن برخياء تخت عظيم بلقيس ملكه سبا را در يك چشم به هم زدن، از مسافت دوماه راه، در نزد حضرت سليمان عليه السلام و امثال اين خارق العادات ها، چون خداوند متعال در حديث قدسى فرموده است «عبدى أطعنى حتّى أجعلك مَثَلى
ص: 172
بنده من مرا فرمان بر، تا ترا همانند خود قرار دهم».
علاوه بر اين، در روايات زياد براى تقريب ذهن و تفهيم مطالبى كه براى اهل آن زمان قابل فهم نبود، كلمات و تعبيرهايى بيان شده است كه در ذهن آن ها جا بگيرد و براى آيندگان نقل كنند تا گذشت زمان پرده از روى اسرار آن بردارد و به حقيقت بپيوندد، مثلًا از فضا پيماها و وسايل كيهان نورد با عبارت اسباب سماوات و ابر غرّش كنان و سخت و ... بيان مى فرمودند.
در اين جا نيز مركبى را كه امام- عجّل اللَّه فرجه الشريف- سوار مى شود با توصيف ابلق و ادهم كه ميان دو چشمش سفيدى است و اسبش را حركت مى دهد، همه بلاد او را مى بينند و چيزى مى پوشد كه قالب بدنش مى شود و حركتى مى كند كه اهل همه شهرها او را مشاهده مى كنند و امثال اين تعبيرها، كه مى خواهد چيزى را به ما و انسان هاى پيش از ما و بشريت بعد از ما بفهماند.
اين مركب سوارى امام از چه جنسى خواهد بود و چگونه تركيب مى شود كه با يك حركت تمامى مردم دنيا او را خواهند ديد و آن زره يا پوشاك چيست كه با پوشيدن آن، آن همه نيرو و تحولات پيش مى آيد؟!
خيلى دقت مى خواهد كه براى فهم اين گونه روايت ها از چه منبع و تكنيكى استفاده كرده و با پيشرفت علوم تطبيق نموده و معنا كنيم وگرنه آن تعبيرهاى عجيب و غريب چه لزومى داشت، آن هم براى زمانى كه تمام علوم 27 حرف در روى زمين پياده خواهد شد ودانش روز، تمام فرمول هاى پنهانى را تفسير و آشكار خواهد ساخت!.
ص: 173
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «به مركب سياه و سفيد كه ميان دو چشمش سفيدى هست سوار مى شود، پس حركتى مى كند كه اهل شهرى نمى ماند، مگر اين كه او را مى بينند كه با آن هاست.»(1)
2- ابان بن تغلب گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: «گويى «قائم عليه السلام» رامى بينم كه چون بر پشت نجف برسد، زره سفيد رسول خدا صلى الله عليه و آله را بپوشد و بدن او به آن زره قالب آيد، به طورى كه تمام بدن را فراگيرد.
پس جامه اى از حرير بهشتى آن زره را مى پوشاند و اسب سياه و سفيدى كه او راست و در ميان دو چشمش سفيدى است سوار مى شود و با آن اسب چنان گردش كند كه اهل هيچ شهرى نمى ماند، مگر اين كه مى بينند حضرت با آن هاست و در شهر آن ها و پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله را مى گشايد كه عمودش از عمودهاى عرش خداست و بقيّه اش نصرت خداست.»(2)
3- حضرت صادق عليه السلام فرمود: هرگاه امور به صاحب اين امر منتهى شود، خداوند براى او هر پستى را بلند و هر بلند را پست كند تا اين كه دنيا در نزد او به منزله كف دست او باشد، پس كدام يك از شما اگر در كف دست او مويى باشد، او را نمى بيند(3)
ص: 174
ج-
كى آيد آن زمان كه در زير سايه ات***گرگ درنده را زعطوفت شبان كنى
دنيا در انتظار قدوم شريف تو است***پس كى گذر به مجمع دل خستگان كنى
اصلاح عالمى نبود كار هيچ كس***كارى كه هيچ كس نتواند تو آن كنى
مقدارى از وضع اجتماعى آن زمان، در پاسخ پرسش هاى قبلى بيان گرديد، علاوه بر آن، ارزش انسان ها و صفات پسنديده آن آشكار و به واقعيت خواهد رسيد از قبيل، امنيت كامل و فراوانى و حسن همجوارى، اعتماد به همديگر، احترام متقابل، زندگى سالم، دستگيرى از يكديگر، شكوفائى تمام ابعاد و زواياى دوست داشتنى زندگى و هزاران مسايل ديگر؛
براى توضيح بيشتر به اين مطلب توجه نمائيد، امنيت و آرامش در هر جامعه اى حرف اوّل را مى زند. اگر در منطقه يا ولايتى اين دو از بين برود، هيچ چيز روى پاى خود بند نمى شود و عزّت و شرافت و وجدان سالم از آن اجتماع رخت بربندد.
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: «نعمتان مجهولتان الصحّة والأمان؛ دو نعمت مجهول القدر است «صحّت بدن» و «امنيت» تا هر يك از اين ها از بين نرود، ارزش و قيمتش معلوم نمى شود. پس جامعه بدون امنيت، ارزش و بها ندارد و مردن بهتر از زنده بودن است.
فقدان امنيت نيز به يكى از عوامل زير برمى گردد.
1- محروميّت و فقر: اين عامل باعث مى شود كه شخص به دزدى
ص: 175
و امثال آن مرتكب شود؛ زيرا فقير محروم هميشه در تلاش است كه با هر وسيله اى از راه مشروع و نامشروع براى خود و خانواده اش زندگى فراهم آورد.
2- ضعف ايمان: اين عامل ممكن است در بعض موارد «فقر» سبب دزدى نباشد، اما ضعف ايمان و پليدى روح و زيادى حرص و طمع او را وادار مى كند كه به كارهاى خلاف و ناشايست دست بزند.
3- ضعف دولت: وقتى كه دولت از تعقيب مجرمان و مجازات گروه هاى بدكار عاجز بماند، ناامنى و جرم و جنايت و ده ها اقدامات انحرافى همه جا را فرا مى گيرد و زندگى را ناممكن مى سازد.
در زمان حكومت حضرت «قائم عليه السلام» اين عوامل به كلّى از بين مى رود، ديگر موردى براى اين گونه جرم و جنايت باقى نمى ماند، علاوه براين مردم نيز به مرحله والاى تكامل نفسى و علّو روانى و شرافت وجدانى مى رسند، به طورى كه خود را بالاتر از آن مى بينند كه خويشتن را به انواع گناه ها آلوده نمايند.
با توجّه به مراتب فوق چگونگى تحقّق امنيت و آرامش را در عهد امامت در مى يابيم.
آرامش در آن روز مقطعى و آميخته با خوف و هراس نيست، مانند امنيتى كه گاهى اوقات در جهان امروز پيدا مى شود و زاييده ترس از سلاح هاى مخوف و وحشت زاى طرف مقابل است، اين تعادل وحشت است نه امنيت و اين آرامش ناشى از خوف عظيم از عواقب دردناك جنگ است، نه آرامش واقعى؛ لذا هر روز تعادل وحشت به هم بخورد، پايه هاى امنيت و آرامش كاذب نيز فرو خواهد نشست.
ص: 176
ترسى وجود نخواهد داشت!
1- امام باقر عليه السلام فرمود: «يقاتلون واللَّه حتى يوحّد اللَّه ولا يشرك به شيئى وحتى يخرج- العجوز من المشرق تريد المغرب ولا ينهاها أحد؛(1) به خدا قسم! مى جنگند تا مردم خدا را به يگانگى بپذيرند و براى او شريك قرار ندهند و حتى پيرزنى از مشرق بيرون مى رود كه به مغرب برود (بدون خوف و ترس مى رود) و كسى مانع او نمى شود.
2- زراره گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «يقاتلون حتى يوحّدو اللَّه ولايشرك به شيئاً وتخرج- العجوزة الضعيفة من المشرق تريد المغرب لايؤذيها أحد؛(2) (لشكريان قائم عليه السلام) جنگ مى كنند تا (طرف مقابل) خدا را به به يگانگى بپذيرند و چيزى را شريك او قرار ندهند و زن پيرناتوان از مشرق بيرون مى رود و تا مغرب برود، كسى او را اذيت نمى كند.»
3- «تمشي المرأة بين العراق إلى الشام لا تضع قدميها إلّاعلى النبات وعلى رأسها زُبّيلها لا يهيّجها سبُع ولا تخافه؛(3) زنى بين عراق و شام را (بدون ترس از انسان و حيوان) مى پيمايد و قدم هايش را نمى گذارد، مگر روى سبزى ها و زنبيلش در سر و درنده اى او را به وحشت نمى آورد و
ص: 177
نمى ترساند.»
4- اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «تا جايى كه زن (تنها) ميان عراق و شام را مى پيمايد و در اين مسير جز بر روى گياهان گام نخواهد نهاد و زيورآلاتش همراه اوست. نه درنده اى او را ناراحت نمايد و نه از درنده اى مى ترسد.(1)
5- امام صادق عليه السلام فرمود: «يطفي ى ءُ به الفتنة الصمّاء وتأمن الأرض حتى أنّ المرئة لَتَحج- في خمس نسوة ما معهنّ رجل لايتّقينّ إلّااللَّه؛(2) (خداوند) به وسيله او فتنه سخت را خاموش مى نمايد و زمين امن مى شود تا جايى كه زن با پنج زن ديگر حج به جا مى آورند و مردى با آن ها نيست و غير از خدا از كسى هراس نمى كنند.»
درنده خوئى از درندگان برداشته شود
1- ابن عباس گويد: تا اين كه گرگ و ميش، گاو و شير و انسان و مار از يكديگر در امان باشند، به گونه اى كه موش به انبان صدمه نمى زند و سوراخ نمى نمايد و تا اين كه جزيه برداشته شود و صليب شكسته شود و خوك كشته شود.(3)
ص: 178
2- نه درنده اى كسى را آزار رساند و نه او از درنده بترسد.(1)
3- وحشى ها ايمن باشند تا اين كه در همه اطراف زمين، مانند چارپايان مى چرند.(2)
4- درندگان با بهايم صلح كنند تا اين كه زن از عراق تا شام برود، قدم خود را نگذارد، مگر بر گياه و زينت او بر بالاى سرش باشد. نه درنده اى كسى را آزار كند و نه او از درنده بترسد.(3)
وحشى بااهلى دوست شوند
1- امام مجتبى عليه السلام فرمود: «وتصطلح في ملكه السباع؛(4) در فرمانروايى او درنده ها با هم از درِ دوستى در آيند.»
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «وتأمن وحوشها وسباعها؛(5) وحشى ها و درندگانش در امنيت خواهند بود.»
3- اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «و اصطلحت السباع والبهائم» درندگان با اهلى ها هماهنگ مى شوند.»
ص: 179
4- هم چنين مولى الموحّدين على عليه السلام فرمود: ميش و گرگ در يك محل مى چرند و كودكان با مار و عقرب ها بازى مى كنند و اين گزندگان به آنان آسيبى نمى رسانند. بدى از بين رفته و نيكى باقى خواهد
ماند.(1)
در دوران او ستمگرى برداشته شود
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «وارتفع في أيّامه الجور وأمنت السبل؛(2) و در روزگار او ستم ها برداشته شود و راه ها امن گردد.
امنيت كامل
1- و در آن زمان امانت را به زمين فرو مى ريزم، پس هيچ شيئى به شيئى ضرر نمى رساند و چيزى از چيزى نمى ترسد و درندگان و چارپايان بين مردم مى باشند. پس بعضى بعض ديگر را اذيّت نمى كند و درنده خويى را از درنده مى گيرم و سَم همه گزندگان را
ص: 180
مى بَرم.(1)
2- حضرت صادق عليه السلام فرمود: «إذا قام حكم بالعدل وارتفع في أيّامه الجور وأمنت السبل؛(2) وقتى كه «قائم عليه السلام» قيام نمايد، به عدل حكم و در ايام او جور برداشته شود و راه ها امن گردد.»
اكنون سؤالى به ذهن خطور مى كند كه چگونه در حال صلح درندگان با يكديگر به سر مى برند با اين كه غريزه و سرشت آن ها درنده خويى است؟!
پاسخ: 1- آن خدايى كه هنگام سرازيرى قهرمان توحيد حضرت ابراهيم عليه السلام به سوى آتش با يك فرمان (يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ)(3) اى آتش! سرد و سالم باش براى ابراهيم، خاصيت سوزندگى را از آتش گرفت،(4) خو و سرشت حيوانات موذى را نيز با يك فرمان از آن ها مى گيرد.
2- اين صفات در اين گفتارها يا در واقع حقيقت پيدا خواهد كرد و يا در اثر بركت وجود امام عليه السلام درنده خويى از بين رفته و به اين حالت درمى آيند. اين حديث و امثال آن در مقام بيان شدّت امنيت كه با ظهور «مهدى موعود عليه السلام» در جهان حكم فرما خواهد شد را ارايه مى دهد.
ص: 181
در هر دو صورت، آن زمان جامعه در امنيت قرار مى گيرد و گرگ صفتان خون خوار نخواهند توانست از وجود مستضعفان جامعه بهره كشى نمايند و در اين گونه احاديث اشاره به برقرارى عدالت كامل در جهان و تغيير روش گرگ صفتان خون خوار است كه در طول تاريخ در سايه سازش با حكومت هاى جبّار، قرن ها به خوردن خون قشرهاى مستضعف جامعه انسانى ادامه داده اند. اما لحن روايات و تصريحات آن، گوياى به حقيقت پيوستن اين تغييرات خواهد بود كه حيوانات وحشى و درنده اهلى شده و خواص طبع آن ها دگرگون خواهد شد و حيوانات گوشت خوار سبزه خوار خواهند شد و از نعمت هاى ديگر خداوند استفاده خواهند نمود. بچه ها با مارهاى سمّى بازى مى كنند و مارها به آن ها ضرر نمى رساند.
سختى ها برچيده شود
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «يفرّج- اللَّه بالمهدى عن الأمّة يملأقلوب العبد عبادتاً ويسعهم عدله به يمحق اللَّه الكذب ويذهبُ الزمان الكَلَب؛(1) خداوند با «مهدى عليه السلام» امّت را نجات دهد و دل هاى مردم از عبادت پر شود و عدالتش همه را فرا گيرد و با او دروغ از بين رود و با وجود او زمان سختى برچيده شود.
اشرار نابود شود
1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «و تهلك الأشرار وتبقى الأخيار؛(2) (در آن
ص: 182
زمان) اشرار به هلاكت مى رسند (اجتماع از شرّ آنان رهايى يابد) و خوبان باقى مى ماند.»
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «و يذهب الشرّ ويبقى الخير؛(1) شر مى رود و خير مى ماند.»
3- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «وتعدم الفتن والغارات ويكثر الخير والبركات؛(2) و فتنه و غارتگرى ها معدوم مى شود و خير و بركت ها بيشتر مى شود.»
اداى امانات
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «و يُقبل الناس على العبادات وتؤدى الأمانات؛(3) مردم به عبادت رو مى آورند و امانت ها به صاحبانش داده مى شود.»
زنا و شراب و ربا ازبين رود
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «و يذهب الزنى وشرب الخمر ويذهب الربا؛(4) و زنا و شراب خوارى نابود شده و ربا نابود مى گردد.»
كينه از دل ها زدوده مى شود
1- مولاى متقيّان على عليه السلام فرمود: زمانى كه «قائم عليه السلام» ما قيام كند، بغض و كينه از دل هاى بندگان زدوده شود و چارپايان و درندگان در
ص: 183
حال صلح با يكديگر به سر خواهند برد.(1)
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «وتذهب الشحناء من قلوب العباد؛(2) كينه ها از دل بندگان نابود مى شود.
حق را به حق دار رساند
در صورت امكان احياى حقوق پايمال شده ديگران، يكى از وظايف انسانيّت و ديانت است و نيز براى هر شخص با وجدان كه صاحب غيرت است، در از بين رفتن حقّ ناتوانان و بيچارگان جلوگيرى كرده و از لگدمال شدن آن ها ممانعت به عمل آورد كه در آن زمان اين وظيفه با همه ابعاد آن به طور كامل به اجرا در مى آيد.
1- اگر حقّ كسى زير دندان ديگرى باشد، از زير دندان انسان متجاوز و غاصب بيرون كشد و به صاحب حق باز گرداند.(3)
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «و ردّ كلّ حق إلى أهله؛(4) و تمام حق را به صاحبانش برمى گرداند.»
دروغ محو گردد!
رسول خدا عليه السلام (در حديثى طولانى) فرمود: پس در اين هنگام خروج «مهدى عليه السلام» خواهد شد و او مردى است از فرزندان اين (به على عليه السلام اشاره نمود) خداوند به بركت «مهدى عليه السلام» دروغ را نابود
ص: 184
مى كند و فشار زمان و گاز گيرندگى آن را محو مى نمايد و به سبب او ذلّت را از گردن هاى شما برمى دارد.(1)
1- خداوند در ضمن جواب ابليس مى فرمايد: «وألقى في تلك الزمان الأمانة على الأرض فلايضرّ شي ء شيئاً ولايخاف شي ء من شي ء ... وألقى الرأفة والرحمة بينهم فيتواسون ويقتسمون بالسوية فيستغنى الفقير ولايعلو بعضهم بعضاً ويرحم الكبير الصغيرويوقر الصغير الكبير ويدينون بالحقّ وبه يعدلون ويحكمون أولئك أوليآئي؛(2) و در آن زمان امانت و امنيت را به زمين مى اندازم، پس هيچ چيز به چيز ديگر ضرر نمى رساند و هيچ چيزى از ديگرى نمى ترسد .... و مهربانى و محبت را در ميان آن ها قرار مى دهم، پس به همديگر مواسات مى كنند و به طور مساوى تقسيم مى كنند، پس فقير غنى مى شود و به همديگر فخر فروشى نمى كنند و بزرگ به كوچك رحم و كوچك به بزرگ احترام مى نمايد و پيرو دين حق مى شوند و با آن معتدل مى شوند و حكم مى كنند، آن هايند دوستان من.»
دشمنى و كينه و حسدنابودشود
1- «ولتذهبن الشحناء والتباغض والتحاسد؛(3) دشمنى و كينه و حسد از بين مى رود.»
با توجه به روايات و مطالب فوق در زمان دولت كريمه امام زمان روحى
ص: 185
لتراب مقدمه الفداء تمام صفات رذيله و ناپسند، رخت بر بسته و برچيده خواهد شد مانند؛ ستمگرى، دروغ، شرارت، تجاوز به حق ديگران، و زنا و شراب و ربا و صدها صفات زشت و دوست نداشتنى ديگر.
ج- درباره ارتباطات احاديث به ما مى گويد:
1- امام صادق عليه السلام: فرمود: «آگاه باش! همانا امام در بطن مادر مى شنود .... پس زمانى كه امر ولايت و امامت به او تفويض گرديد، خداوند براى او عمودى از نور قرار مى دهد كه اعمال شهرها را به او نشان مى دهد!»(1)
2- اميرمؤمنان عليه السّلام فرمود: «و براى او اسطوانه اى از نور نصب مى شود از زمين تا آسمان، تمام اعمال بندگان در آن منعكس و همه آن ها را خواهد ديد.»(2)
3- امام صادق عليه السلام فرمود: «از ما مؤمنى در شرق و غرب عالم پنهان نمى ماند».(3)
ص: 186
4- ابن بكير به امام موسى بن جعفر عليهما السلام عرض كرد: قربانت شوم! خلق بيش از اين است (كه يك نفر بر آن ها مسلّط شود و اداره نمايد).
فرمود: «هرگاه خداوند اراده كند، زياد را كم و كم را زياد مى نمايد(1) (يعنى اداره يك كشور به وسعت زمين مانند كف دست او است و برقرارى ارتباط با همه جاى زمين بر او مانند يك سينى در برابر چشم يك فرد عادى خواهد بود).
كوچكترين اعمال بندگان از دوربين ها و ماهواره هاى تمام عيار دولت او، مخفى نمانده و همه عمل هاى ريز و درشت انسان ها، به تصوير كشيده مى شود.
5- امام باقر عليه السلام فرمود: «آسمان ها و زمين نزد امام، مانند كف دست اوست. ظاهرش را از باطنش مى شناسد و بدكاران را از نيكوكاران تشخيص مى دهد.»(2)
6- امام باقر عليه السلام فرمود: «همانا دنيا براى امام «قائم عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف-» به اندازه گردو جلوه مى كند، پس از نظر او هيچ چيز مخفى نمى ماند و به اطراف زمين دسترسى دارد، مانند دسترسى يكى از شما به سفره خود، هر گونه كه دل بخواه اوست.»(3)
7- مفضّل بن عمر از ابى بصير روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:
ص: 187
«همانا زمانى كه كارها به صاحب اين امر منتهى شود خداى تبارك و تعالى براى او هر پستى را بلند و هر بلندى را پست خواهد كرد تا اين كه دنيا نزد او، مانند كف دستش خواهد بود، كدام يك از شما اگر مويى در كف دستش باشد آن را نمى بيند.»(1)
آن هايى كه اهل فنّ و متخصّص دانش هاى جديد هستند، مى دانند كه پستى و بلندى زمين در خيلى از رسانه ها و وسايل مخابراتى و ارتباطات و ... اثر كليدى دارد، در زمان «قائم عليه السلام» اين مسايل به گونه اى حل مى شود كه ديگر كوچك ترين مشكلى باقى نمى ماند، به خصوص از نظر رسانه اى ماهواره هاى مخابراتى و اطّلاعاتى و نظامى و ... به طورى دقيق خواهد بود كه كوچك ترين حركتى به اندازه سر مويى از آن ها پنهان نمى ماند.
اين دستگاه ها با پيشرفته ترين و مجهّزترين نوع خود زير نظر مستقيم امام- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف- قرار مى گيرد كه در زبان روايات به سينى يا مجموعه و گردو وو .. تشبيه شده است كه در جلوى همه امامان گذاشته شده باشد. در اين روايت به ظريف تر وكوچك تر از آن، يعنى به «كف دست» تشبيه شده و گوياى آن است كه حضرت به تمامى زوايا و گوشه هاى پنهان و آشكار مناطق كلّ كره زمين با اشعّه هاى حرارتى «مادون قرمز» و فوق آن شب و روز نظارت مستقيم خواهد داشت.
در اين زمينه سخن زياد است و بيرون از تخصّص ما، تفسير و توضيح
ص: 188
اين روايت و امثال آن را كه در كتاب هاى مفصّل روايى كم نيست، به متخصصين فنّ و دانشمندان مربوطه واگذارمى كنيم.(1)
ج- كره زمينى كه ما در آن زندگى مى كنيم، امكانات فراوان براى ما و نسل آينده و جمعيتى بسيار زيادتر از جمعيت كنونى دارد، اما عدم آگاهى كافى به منابع موجود و منابع بالقوه آن از يك سو و عدم وجود يك نظام صحيح براى تقسيم ثروت زمين از سوى ديگر، از جنبه هاى مختلف، سبب احساس كمبودى مى شود، تا آن جا كه در عصر ما همه روزه گروهى از انسان هاى گرفتار، از گرسنگى مى ميرند.
زيرا نظام حاكم بر اقتصاد جهان امروز، يك نظام استعمارى است كه در كنار خود يك نظام جنگى ظالمانه را هم پرورش مى دهد كه قسمت مهمّى از نيروهاى فكرى و انسانى را كه مى بايست به طور مداوم و پويا در جست و جوى منابع جديد براى بهسازى زندگى انسان ها به تلاش برخيزند، مى بلعد و نابود مى كند.
اما هنگامى كه اين نظام و نظام جنبى آن دگرگون شود، نيروها براى استخراج منابع بى شمار زمين به كار گرفته مى شود و علم و دانش پيشرو در اختيار اين برنامه قرار مى گيرد و به سرعت منابع جديدى كشف مى گردد و شكوفايى خاصّى به اقتصاد بشريت مى بخشد.
ص: 189
لذا در روايات مربوط به حكومت آن «مصلح بزرگ» اشاره هاى پر معنايى به اين توسعه اقتصادى ديده مى شود كه از هرگونه توضيح بى نياز است.(1)
براستى بايد چنين شود؛ زيرا ويرانى هاى زمين، نه به خاطر كمبود نيروى انسانى است و نه كمبود مالى، بلكه مولود ويرانگرى انسان ها و صرف بيهوده منابع مالى و انسانى و عدم احساس مسؤوليت است و هنگامى كه اين ها در پناه يك نظام صحيح اجتماعى برطرف گردد، آبادانى گفته شده محقّق و حتمى خواهد شد، به خصوص كه از پشتوانه منابع جديد فوق العاده اى نيز برخوردار خواهد بود.
پس مشكل اقتصادى و مسايل جنبى آن از گرفتارى هاى روزمّره و سنگين جوامع بشرى است كه هميشه بشريّت با آن دست و پنجه نرم مى كند و از حلّ كامل اين معضل، ناتوان و عاجز مانده است و هر طرح و برنامه اى ريخته مى شود، باز مشكل ديگرى به صورت ديگرى خودنمايى مى كند.
بى كارى، فقر، گرانى، تورّم، به هم خوردن تعادل تجارى و كمى توليد و زيادى تقاضا و حتى مسأله ازدواج و پيامدهاى آن و ده ها مسايل ديگر از مشكلات حل نشدنى جامعه است.
ولى در زمان حكومت امام- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف- محدوديت هاى تجارى و اقتصادى و ... از بين مى رود و ميدان براى فعاليت هاى
ص: 190
خصوصى باز مى گردد و بهره بردارى از مواهب و بركات زمين آزاد مى شود، خيرات و بركات بر مردم فرو باريده و همه اقشار را در برمى گيرد.
محروميت و گرسنگى و ندارى و نگرانى از آينده وو ... از ميان مردم برچيده مى شود و به طور معمول جرايمى كه هر روزه در جهان بر اثر ندارى و محروميت و بى كارى پيش مى آيد، ريشه كن شده و سوزانده خواهد شد.
احاديث در اين زمينه فراوان است كه در اثر تقسيم عادلانه و مساوى ثروت و در ماه دوبار شهريه و عطاى عمومى امام كه دو مرتبه در سال است و نزول خيرات و بركات آسمانى و به بيرون انداختن زمين خزاين خود را و ... مردم در بى نيازى و بى احتياجى كامل به سر خواهند برد و هيچ كس براى زكات و مصرف وجوه شرعى مستحقّى پيدا نخواهد كرد، هم چنين از طرف مقام عظماى ولايت، منادى ندا مى دهد كه هركس به مالى نياز دارد بيايد و تحويل بگيرد، كسى نخواهد آمد، فقط يك نفر كه آن هم پشيمان شده و مال را برمى گرداند، اما خزينه دار هم نمى پذيرد و پس نمى گيرد.(1)
اگر كسى از امام چيزى بخواهد و بگويد: اى مهدى به من بده (سه بار) تكرار كند، امام عليه السلام بر دامنش آن قدر مى ريزد كه توان حمل آن را نخواهد داشت.(2)
ص: 191
ج- يكى از برنامه هاى اوّليه حضرت «قائم عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف» رفع سريع نياز فقرا و ريشه كن ساختن فقر از جامعه حكومت علوى و فاطمى خواهد بود، هر ماه دو مرتبه حقوق براى عموم پرداخت خواهد شد و مردم در بى نيازى مطلق مادى زندگى مى كنند؛ به نوعى كه صاحبان وجوهات و صدقات بدهى هاى خود را در دست مى گيرند و در شهر مى چرخند، اما مستحقّى پيدا نمى كنند كه دَين خود را ادا نمايند.
خزاين دولتى به طور آزاد در اختيار همگان است و سكه هاى طلا و نقره و زر و سيم در دسترس عموم قرار مى گيرد و هر كس به اندازه احتياج خود استفاده مى كند و اعلان مى شود برداشت از آن ها براى عموم آزاد است. در اين صورت ذخيره سازى و انباشتن ثروت و زر اندوزى معنا و مفهوم خود را از دست خواهد داد؛ چون شب و روز هزينه زندگى دلخواه را مدام در اختيار دارد، ديگر دليلى ندارد كه جاى خودش را تنگ نمايد.
از آن سو تعليم و تربيت و فرهنگ مردم نيز به نوعى بالا مى رود كه كسى پيدا نمى شود بيش از احتياج و نياز خود از خزاين دولتى برداشت كند. آخر براى چه زحمت نگهدارى و حمل و نقل مال و منال را به خود روا دارد؟! به اميد آن روز، انشاءاللَّه تعالى!
1- حسين بن مسعود در كتاب شرح السنّه با سندهاى خود از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «قائم- عجّل اللَّه تعالى
ص: 192
فرجه الشّريف-
مردم را به سوى برداشتن مال فرا مى خواند اما كسى نمى پذيرد.»(1)
2- از سوى «مهدى- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف-» در ميان مردم ندا مى دهند: «من له حاجة الىّ، فما يأتيه أحد إلّارجل واحد» كيست كه (از نظر مالى) به من احتياج دارد؟ كسى نمى آيد، مگر يك نفر كه از حضرت درخواست (مالى) مى كند و حضرت مى فرمايد: برو پيش خزينه دار تا به تو دهد.
او نيز پيش خزينه دار مى آيد و مى گويد: من فرستاده «مهدى عليه السلام» هستم تا به من مالى بدهى! مى گويد: (هر قدر دلت مى خواهد) بردار.
آن قدر (از جواهرات و سكه هاى امام عليه السلام) جمع كند كه توان حمل ندارد، مقدارى مى ريزد و برمى دارد و در راه به خود مى گويد: من آزمندترين امّت محمّدم! نفس من طمع زياد دارد. همه امّت را فرا خواندند از اين جواهرات بردارند جز من كسى نيامد و سپس پشيمان مى شود و جواهرات را برمى گرداند و آن حضرت قبول نمى كند مى فرمايد: ما چيزى را كه داديم پس نمى گيريم.»(2)
ص: 193
3- مال را بدون شمارش تقسيم مى نمايد.»(1)
4- «مال را فراوان مى دهد و بى حساب مى ريزد و بى شمار مى دهد.»(2)
5- ابى سعيد خدرى گويد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «در آخر الزمان خليفه اى خروج مى كند كه مال را بى شمار مى دهد.»(3)
ج- يكى از اركان تأمين امنيت و آرامش زندگى هر جامعه، تشكيلات قضايى قوى و اجراى صحيح قوانين آن جامعه يا كشور است.
شكّى نيست كه در آن عصر، آموزش هاى اخلاقى با وسايل ارتباط جمعى فوق العاده پيشرفته، آن چنان وسعت مى گيرد كه اكثريت قاطع مردم جهان را براى يك زندگى صحيح انسانى آميخته باپاكى و عدالت اجتماعى آماده مى سازد.
مولى الموحّدين على عليه السلام فرمود: «... ميش و گرگ در يك محل
ص: 194
مى چرند وكودكان با مار و عقرب ها بازى مى كنند و اين گزندگان به آنان آسيبى نخواهند رسانيد، بدى از بين رفته و نيكى باقى خواهد ماند.»(1)
در توضيح اين مطلب مى توان گفت كه در اثر بركت وجود امام عليه السلام؛ با يك فرمان، درنده خويى از بين رفته و نابود خواهد شد، مانند از بين رفتن حرارت آتش با يك دستور الهى «يا نار كونى برداً وسلاماً على إبراهيم» گرگ هاى بيابان تغيير ماهيت مى دهند و ميش ها از حالت كنونى درمى آيند و مردم در اثر تربيت و تعليم صحيح و آشنائى با قوانين شرعى خود، در صورت داشتن جرمى، خود را به مراكز قضائى، معرّفى مى نمايد و اين مراكز، آن اندازه گسترده خواهد شد كه حتى بانوان در خانه هاى خود به قضاوت درست و حل كردن امور قضايى خواهند نشست؛ ديگر نيازى به اين دستگاههاى عريض و طويل و پرهزينه نخواهد بود؛ در هر صورت، جامعه در امنيت كامل به سر مى برند و گرگ صفتان خون خوار، وجود نخواهند داشت تا از وجود مستضعفان جامعه بهره كشى نمايند و در پرتو برقرارى عدالت واقعى در جهان، جامعه روى سعادت و رفاه و آسايش و آرامش را، خواهند ديد. آن ها در پناه نظام جديد يا به كلى تغيير روحيه مى دهند؛ چرا كه گرگ صفتى هيچ وقت جزء سرشتش نبوده و نيست و از نهادهاى عَرَضى قابل تغيير است، و يا حد اقل بر سر جاى خود مى نشينند و به جاى خوردن منافع ديگران در كنار آن ها از مواهب
ص: 195
الهى، به طور عادلانه بهره مى گيرند، همان گونه كه گرگ در كنار ميش بر سَرِ يك چشمه آب مى نوشند، در غير اين صورت مشمول تصفيه مى شوند و وجودشان از ميان برداشته خواهد شد و به خاطر مراقبت هاى شديد، حتى مجرمان (اگر وجود داشته باشند) در محيط خانه خود نيز در امان نخواهند بود، چرا كه ممكن است با وسايل پيشرفته اى كه در اختيار خواهند داشت، تحت كنترل باشند و حتى امواج صوتى آن ها بر روى ديوار قابل كنترل گردد كه اين خود اشاره ديگرى به وسعت ابعاد مبارزه با فساد در عصر حكومت اوست.
قضاوت او بر طبق قانون دادرسى «داودى عليه السلام» است، بلكه از طرق روانى و علمى براى كشف مجرمان اصلى آن چنان كه از عصر داود عليه السلام نقل شده است، اقدام مى كند نه تنها با گواه وشاهد، به علاوه در عصر امام عليه السلام به موازات پيشرفت علوم و دانش ها و تكنيك و صنعت، آن قدر وسايل كشف جرم تكامل مى يابد كه هيچ مجرمى نمى تواند ردّپايى كه با آن شناخته مى شود، و از خود به جا مى گذارد، از دست قانون گريخته و رهائى يابد.
در يكى از مطبوعات خبرى پيرامون شگفتى هاى مغز آدمى نوشته بود كه مغز انسان امواجى برابر اعتقادات درونى بيرون مى فرستد كه با اندازه گيرى آن مى توان به راستگويى و دروغگويى افراد دراظهاراتشان پى برد. به طور مسلّم اين وسايل تكامل مى يابد و وسايل ديگرى نيز اختراع مى گردد و با استفاده از روش هاى پيشرفته روانى، مجرمان كاملًا مهار مى شوند، هر چند مجرم در چنين جامعه اى اصولًا كم است (ولى همان كم نيز مهم است).
ص: 196
باز يادآور مى شويم اين اشتباه است كه ما تصوّر كنيم در عصر حكومت او همه اين مسايل از طريق اعجاز حل شود؛ چرا كه اعجاز، حكم يك استثنا را دارد و براى مواقع ضرورى به خصوص اثبات حقّانيت دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام است، نه براى تنظيم زندگى روزمرّه و جريان عادى كه هيچ پيامبرى براى اين مقصد از معجزه استفاده نكرده است.
بنابراين؛ مسير حكومت جهانى او از همان نمونه است كه اشاره نموديم، نه از نمونه اعجاز.
به هر حال آن چنان امنيتى در سايه حكومت او، جهان را فرا مى گيرد كه طبق روايتى يك زن تنها مى تواند از شرق جهان به غرب عالم برود، بدون اين كه كسى مزاحم او شود.
اگر مسأله ساده زيستن امام- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف- كه طبق روايات آمده، بر آن بيفزاييم، باز مسأله از اين روشن تر مى گردد؛ چرا كه عمل او سرمشق و الگويى مى شود براى مردمى كه تحت حكومت وى قرار دارند؛ يعنى براى مردم جهان، جهانى كه همه زير لواى اسلام به سرپرستى حجّت هاى الهى خواهد بود.
با توجّه به اين كه قسمت مهمى از جرايم و جنايات و مفاسد اجتماعى از تجمل پرستى و پرزرق و برق شدن زندگى و تشريفات بيهوده و پر خرج كمر شكن سرچشمه مى گيرد، يكى ديگر از دلايل برچيده شدن مفاسد در دوران حكومت او روشن مى شود.(1)
ص: 197
ج- در باره اشتغال زنان در آن زمان، روايت مشروح به دست نرسيده است تنها موردى كه به نظر حقير رسيده، مسئله قضاوت زنان است، مسأله مهم قضاوت و حكم سريع در دوران حكومت ولايت به گونه اى فراگير و گسترده خواهد شد كه حتى بانوان در خانه هايشان براى قضاوت و صدور حكم قطعى مجاز خواهند بود.
در اثر اين سرعت و وسعت، هيچ كس درباره دريافت نتيجه داورى و غيره كوچك ترين نگرانى و ناراحتى از نظر مدّت و احياى حق خود نخواهد داشت.
قضاوت بانوان در عصر امام- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف- به خصوص در خانه خود براى بانوان يكى از مسايل رايج خواهد بود.
دليل:
1- پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «حتى زنان در خانه ها با كتاب خدا و سنّت پيامبر قضاوت مى كنند.»(1)
2- حمران از امام باقر عليه السلام روايت كرده است: «و در زمان او به شما حكمت (علم) داده مى شود، به طورى كه زن ها در خانه هايشان با كتاب خدا و سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله قضاوت مى نمايند.»(2)
ص: 198
ج- بلى وجود خواهد داشت، دليل:
1- سعدان بن مسلم از بعضى از رجالش روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: «در حالى كه مردى بالاى سر «قائم عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف» او را امر و نهى مى كند (حضرت او را به كارهايى وا مى دارد) ناگهان دستور مى دهد كه او را بچرخانيد و مى چرخانند به طرف جلوى او و امر مى كند كه گردنش را بزنند. پس در شرق و غرب كسى نماند، مگر اين كه از امام مى ترسد (و حساب مى برد).»(1)
2- ابى بصير گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: « «قائم عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف» با قضايايى حكم مى كند، بعضى از اصحابش كه در جلوى او شمشير زده، آن را انكار مى كند. دستور مى دهد كه او را به قتل برسانند در حالى كه آن حكم قضاوت آدم عليه السلام است. هم چنين در مرتبه دوّم قضاوتى مى كند، باز عده ديگرى از كسانى كه در جلويش شمشير مى زنند، آن را انكار مى كنند. باز گردن زده مى شوند در حالى كه آن قضاوت داود عليه السلام بود و در مرتبه سوم نيز حكم مى كند باز دسته ديگر انكار نمايند، باز گردن زده مى شوند با اين كه آن حكم قضاوت ابراهيم عليه السلام بود. در مرتبه چهارم حكم مى كند و آن هم قضاوت محمّد
ص: 199
(رسول خدا صلى الله عليه و آله) است، ديگر كسى (از ترس) انكار و اعتراض نمى كند.»(1)
لحن و سياق روايت فوق نشان مى دهد كه آن منكرين و معترضين به حكم امام از اشخاص نفوذى خواهند بود كه خود را به صورت دوست جا زده اند و امام عليه السلام با آن ها مدارا مى كرده است، اما وقتى كه ماهيت خود را در موقعيت مناسب آشكار كردند و به حكم و قضاوت امام عليه السلام اعتراض كردند با اين كه حكم يكى از انبيا بود و آن حضرت نيز چون از باطن آن ها مطّلع بود و ماندنشان در ارتش و جامعه غير از كارشكنى و به هم زدن آرامش مردم سودى نخواهد داشت، يا به علّت نزديك بودنشان با امام در صدد صدمه زدن ناگهانى به امام عليه السلام در مى آيند، دستور مى دهد كه همه آن ها را قلع و قمع نمايند، چون راه ديگرى وجود نخواهد داشت.
3- جابر گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «وى را «مهدى عليه السلام» ناميدند، چرا كه به امر پنهان هدايت مى شود، حتى او كسى را مى فرستد به سوى مردى كه مردم براى او گناهى نمى دانند، پس او را مى كشد (بعد از آن ديگر كسى از ترسش) در خانه خود حرف نمى زند؛ زيرا مى ترسد ديوار عليه او شهادت دهد.»(2)
4- امام صادق عليه السلام فرمود: «و از كسى غير از اسلام دينى را نمى پذيرد،
ص: 200
اى بسا مردى بالاى سر «مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف» ايستاده و منتظر امتثال امر و نهى اوست. پس به او نگاه مى كند و «مهدى» دستور مى دهد كه گردن او را بزنند، براى اين كه عمل زشتى (كفر يا ترور امام عليه السلام يا عملى كه خونش را هدر كند) را در دلش پنهان ساخته است.»(1)
ج- اصول اساسى دولت كريمه: قرآن كريم و سنّت رسول خدا صلى الله عليه و آله، بدون هيچ كم و زياد خواهد بود.
در توضيح مطلب مى گوئيم قوانين بر دو گونه است.
1- قوانين ثابت و همگانى و تغيير ناپذير و به اصطلاح ابدى كه دگرگونى به آن ها راه ندارد.
مثلًا هر انسانى با قطع نظر از شرايط مختلف مكانى و زمانى، داراى يك سلسله غرايز و روحيات و خواسته هاى درونى است كه معرّف وجود او بوده و او را از حيوانات جدا مى سازد و اين غرايز (فطرى) جزء حقيقت وجود او است و با گذشت زمان هرگز تغيير نمى يابد.
مانند اجتماعى بودن انسان، هم چنين او در زندگى خود به تشكيل خانواده نياز دارد اين دو اصل جزء حقيقت وجود او است و هرگز از او جدا نمى گردد.
ص: 201
هم چنين زندگى انسان بر اساس قانون تكامل نهاده شده است، بنابراين قوانين مربوط به اصول اجتماعى بودن و تكامل اجتماع بايد هميشه ثابت باشند.
علاقه پدر و مادر به فرزندان، يك علاقه فطرى و طبيعى است و حقوقى كه بر اين اساس؛ مانند ارث و تربيت وضع مى گردد، بايد ثابت و ابدى باشند.
در اين موارد نمونه هاى فراوان ديگرى وجود دارد
يك سلسله امورى هم هست كه براى مصالح و مفاسد فردى و اجتماعى ثابت و پايدارند و باگذشت زمان تغيير نمى يابد و طبعاً بايد قوانين ثابت داشته باشند؛ مثلا دروغ، خيانت، هرزگى، بى بند و بارى، همواره زشت و تباه كننده اجتماع بوده و خواهد بود. از اين نظر بايد تحريم و ممنوعيت آن ها ابدى و دايمى باشد؛ زيرا اگر چه قيافه اجتماع عوض مى شود، ولى زيان اين اعمال، همان است كه بوده.
هم چنين قوانين مربوط به تهذيب نفس و فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى؛ مانند وظيفه شناسى، نوع دوستى و رعايت عدالت و ده ها مانند اين مسايل، بايد هميشگى و دايمى باشد و تغيير و تبديل در آن ها راه پيدا نكند.
اسلام به همين دليل در اين موارد براى اجتماع، اصول حقوق افراد، روابط عمومى مردم، روابط خانوادگى، ازدواج، تجارت، مسايل مالى، و مانند آن ها قوانين ثابتى وضع نموده است.
2- اصول و مقررات متغيّر و متحوّل كه با تغيير شرايط و مقتضيات
ص: 202
زمان، تغيير و تبديل پيدا مى كند و آن چه مهم است، بيان ملاك قوانين ثابت و مقرّرات متغيّر و تشخيص اين دو نوع از يكديگر است.
انسان علاوه بر غرايز ثابت و تغيير ناپذير داراى سلسله شرايط زمانى و مكانى است كه با دگرگونى آن ها وضع او نيز تغيير خواهد نمود، در اين صورت كليه مقرّرات مربوط به اين موضوع بايد در حال تغيير بوده باشد. از اين نظر در اسلام براى اين نوع موضوعات، احكام خاصّى وضع نشده است و همواره تابع شرايطى است كه پيرامون آن ها وجود دارد.
البتّه تغيير و تحوّل در اين موضوعات به آن معنى نيست كه تحت هيچ قانونى داخل نباشد، بلكه اين قسم مقرّرات بايد با توجّه به يك سلسله اصول كلّى ثابت، استنباط و اجراگردند. براى توضيح روشن تر اين نوع مقرّرات به مثال هاى زير توجّه نماييد.
حكومت اسلامى درباره مناسبات خود با اجانب نمى تواند براى ابد نظر واحدى اتخاذ كند. گاهى شرايط ايجاب مى كند كه از در دوستى وارد گردد و مناسبات دوستانه اى برقرار سازد و روابط تجارى وسيعى به وجود آورد و گاهى شرايط ايجاب مى كند كه شدّت عمل به خرج داده و روابط خود را قطع كند و روابط تجارى را تا مدّتى تحريم يا محدود نمايد. موضوع معروف تحريم تنباكو كه به وسيله يكى از مراجع بزرگ پيشين در برابر يك دولت انحصار طلب استعمارى يكى از همين مواردى است كه در تاريخ معاصر رخ داده است.
اسلام در مسايل دفاعى و نوع اسلحه جنگى و نحوه حفظ استقلال و تماميت ارضى و جلوگيرى از نفوذ دشمنان، احكام خاصّى ندارد،
ص: 203
بلكه با در نظر گرفتن اوضاع و احوال موجود، مقرّرات و احكامى از طرف حكومت اسلامى در نظر گرفته شود و از راهى كه به حفظ مقاصد اسلام كمك كند، اقدام گردد.
از اين نظر اسلام در تقويت بنيه دفاعى به وضع يك اصل كلّى دست زده و مصداق و نوع سلاح و تاكتيك را معين نمى كند و مى فرمايد:
(وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ)(1) «هر نيرويى مى توانيد براى مقابله با آن ها (دشمنان) آماده سازيد» و اگر در ذيل آيه فرموده است كه اسبان نيرومندى تهيه نماييد، براى بيان مصداق رايج آن زمان بوده؛ زيرا نيرومندترين وسيله نقل و انتقال در آن زمان، اسب بوده است.
هم چنين در مسايل مربوط به فرهنگ و توسعه علوم و غيره حفظ امنيت داخلى و برقرارى نظم و آرامش و ... مقرّرات خاصّى وضع نكرده است و تمام اين امور را به نظر حكومت اسلامى و مقامى كه از نظر قوانين اسلام صلاحيت حكومت را دارد، موكول نموده است.
اسلام فقط به تحصيل دانش هاى مفيد دعوت نموده و توسعه و گسترش فرهنگ اسلامى و انسانى را خواستار شده است. مسلّم است كه وسايل گسترش و نحوه تحصيل نسبت به شرايط مكانى و زمانى تغيير مى يابد و دگرگون مى گردد و هم چنين موضوع برقرارى نظم و حفظ آرامش و ...
البتّه بايد توجّه نمود كه تشخيص احكام ثابت، از مقرّرات متغيّر در صلاحيت مراجع عالى شرع است و هيچ شخص و مقامى نمى تواند
ص: 204
بدون مراجعه و تصديق اين مقامات عالى شرع در اين موارد اظهار نظر كند.
ج- بلى آنهارا براى زنده شدن و در ركاب آن حضرت قرار گرفتن دعوت مى نمايند هركس دوست داشت زنده شده و بر مى گردد.
1- مفضّل مى گويد: روزى نزد حضرت صادق عليه السلام از «قائم عليه السلام» و كسانى كه به انتظار مُردند، يادى كرديم آن حضرت فرمود: «هرگاه «قائم» قيام كند به نزد قبر مؤمن مى آيند و به او مى گويند: اى فلانى! صاحب تو ظهور كرده، اكنون اگر مى خواهى برخيز و بر او ملحق شو و اگر مى خواهى هم چنين در كرامت حق بمان».(1)
البته مى دانيد تعداد منتظران در مقايسه با ديگر مردم جهان، خيلى كم و حتّى از خود شيعيان نيز، درصد منتظران كم است.
2- عبدالكريم خثعمى گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: «زمانى كه قيام «قائم» نزديك شد، ماه جمادى آخر و ده روز از رجب، براى مردم، باران مى بارد كه؛ مانند آن را نديده اند پس خداوند با آن باران گوشت هاى مؤمنان و بدن هاى آن ها را در قبرهايشان مى روياند! و گويا مى بينم آن ها از سوى «جهينة» (سرازير) مى شوند در حالى كه خاك سرهايشان را مى تكانند (پاك مى كنند).»(2)
ص: 205
ج- اگر در عالم خلقت چيزى محال نباشد (مانند گذراندن شتر از سوراخ سوزن بدون كوچك و بزرگ شدن آن ها و يا خلق شريك براى خدا و امثال اين ها) تغيير و تبديل شكل و يا صفات كاينات براى خدا و حجّت هاى خدا، چه از طريق اعجاز و چه از مجارى طبيعى امكان پذير و ميسور است و هيچ مشكلى براى آن ها پيش نمى آيد؛
زيرا آن ها حاكم بركاينات هستند و بر زمان و مكان حكومت دارند و در اثر حكومت خود مى توانند زمان را به عقب و جلو بكشند و تُند و كُند نمايند كه مشابه آن را آصف بن برخيا در آوردن تخت بلقيس در يك چشم بهم زدن و برگرداندن خورشيد توسط يوشع بن نون، وصى موسى بن عمران عليهما السلام و دو نيم كردن رسول خدا صلى الله عليه و آله ماه را انجام دادند.
با اين اعمال نشان دادند كه در جهان آفرينش غير از محالات، هيچ ناممكنى وجود ندارد، بلكه به قدرت ايمان و ميزان عبوديّت و ارزش معنوى عاملان آن ها در پيشگاه خداوند متعال بستگى دارد.
پس اين مسأله از جهت دينى براى مؤمنان به اديان الهى و معتقدان به نيروى غيبى، حل و از نظر علمى نيز امكان پذير است، چنان كه امام
ص: 206
باقر عليه السلام در روايت ذيل آيه 5 سوره مباركه سجده مى فرمايد: «امور اين جهان را از آسمان به سوى زمين تدبير مى كند؛ سپس در روزى كه كه مقدار آن هزار سال از سال هايى است كه شما مى شمريد به سوى او بالا مى رود» (و دنيا پايان مى يابد).(1)
يا در سوره معارج آيه 4 مى فرمايد: «فرشتگان و روح به سوى او عروج- مى كنند در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است.»(2)
پس كوتاه و بلند شدن روز و ماه و سال از مجارى طبيعى هم ممكن است زمان ها و روز و شب ستارگان بى شمار كه دانشمندان با شفافيّت تمام بيان داشته اند، اين است كه يك روز ستاره زهره همين منظومه شمسى و همسايه ما معادل 333 روز زمين است و يك سال پلوتون معادل 148 سال ما مى باشد و ميلياردها مشابه بالاتر از آن ها كه هنوز علم به صورت قطعى آن ها را حلّ نكرده است و در آينده به آسانى حل خواهد شد!.
هم چنين خداى- عزّ وجلّ- با درخواست حجّت خود، مى تواند شرايطى را كه در كرات ديگر كه روزهاى بلند و سال هاى طولانى دارد، به وجود آورده، در اين منظومه يا يكى دو تا از اعضاى خانواده آن نيز ايجاد كرده و حاكم نمايد!
پس بلند شدن سال ها بعد از ظهور «قائم عليه السلام» و تغييرات كونى در آن
ص: 207
زمان، و «حركت آرام افلاك»، دور از تحقيق نمى باشد؛
به علاوه تا آن روز چه مبانى علمى شگرفى پيش خواهد آمد و علوم بى پايان تفسير شده 27 حرف چه چيزهاى محيّر العقول را پيش خواهد آورد؟! (خدا مى داند!)
دليل:
1- ابوبصير گويد: كه امام باقر عليه السلام در حديث طولانى فرمود: «هفت سال مى ماند به اندازه هر سال، ده سال شما (مى شود هفتاد سال) و بعد از آن هرچه بخواهد مى كند.
گفتم: فدايت شوم! سال ها چگونه طولانى مى شود؟ فرمود: خداى تعالى به فلك ها دستور تأنى و كندى حركت را مى دهد! پس روزها و سال ها طولانى مى شود.
گفتم: آن ها (فلاسفه و اختر شناسان) مى گويند: كه اگر (برنامه) فلك تغيير يابد (نظام عالم بهم مى خورد و) فاسد مى شود؟!
فرمود: اين گفته زنديقها (خدا ناشناسان) است، اما مسلمان ها (كه خدا را به همه چيز قادر و توانا مى دانند و به قدرت مطلقه خدا معتقدند) راهى به اين طور عقايد ندارند، در حالى كه خداوند ماه را با درخواست پيامبرش شكافت و آفتاب را براى يوشع بن نون برگردانيد و به طولانى شدن روز قيامت خبر داده است و اين كه آن روز به اندازه هزار سال خواهد بود.»(1)
ص: 208
ج- يكى از مسايل مبهم در روايات و احاديث، مدّت واقعى دوران امامت و حكومت «قائم عليه السلام» بعد از ظهور مى باشد و تاكنون مدّت آن به طور قطع و يقين به دست نيامده است؛ لذا پيش از تحقيق و بررسى درباره آن، نخست تعدادى از روايات وارده را مى آوريم و سپس به جمع بندى آن ها مى پردازيم.
«بدون تاريخ تا قيامت»
1- مفضّل بن عمر از امام صادق عليه السلام پرسيد ... پس مدّت فرمانروايى او (امام زمان عجل اللَّه تعالى فرجه) چه قدر خواهد بود؟!
فرمود: خداى- عزّ وجلّ- فرموده است: «فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ ... آن روز (قيامت و زمان مجازات) كه فرا رسد هيچ كس جز به اجازه او سخن نمى گويد. گروهى بدبخت و گروهى خوش بختند، اما آن ها كه بدبخت
ص: 209
شدند در آتشند و براى آنان در آن جا «زفير و شهيق» (ناله هاى طولانى دم و باز دم) است و در آتش جاودانه خواهند ماند تا روزى كه آسمان ها و زمين برپاست، مگر آن چه پروردگارت بخواهد. پروردگارت هر چه بخواهد، انجام مى دهد و اما آن هايى كه خوشبخت و سعادتمند شدند، در بهشت جاودانه خواهند ماند تا آسمان ها و زمين برپاست، مگر آن چه پروردگارت بخواهد»(1) بخششى است قطع نشدنى، بلكه دايم و ابدى است و ملكى است تمام نشدنى، و حكمى است پايان ناپذير، و فرمانروائى است كه باطل نمى شود، مگر با اختيار و اراده و خواست خداى عزّوجلّ كه (تاريخ) آن را نمى داند مگر خدا. سپس روز قيامت است، به گونه اى كه خداوند در كتابش (قرآن كريم) آن را توصيف نموده است.(2)
2- مفضّل از امام صادق عليه السلام از مدّت حكومت «قائم- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف-» پرسيد؟ در جواب به طور مجمل فرمود: به اراده و مشيت خداست، جز او كسى نمى داند.(3)
اين دو روايت دلالت دارد براين كه مدّت سلطنت و فرمانروايى آن حضرت نامحدود است و تا روز قيامت امتداد خواهد يافت و پايان نمى پذيرد، مگر با اختيار خداوند و احتمال دارد منظور روايت اين باشد كه مملكت حضرت «قائم عليه السلام» و پيغمبر صلى الله عليه و آله و ساير امامان كه
ص: 210
بعد از او در رجعت، بازگشت خواهند كرد، با سلسله مراتب تا روز قيامت كشيده خواهد شد. (اين احتمال در روايات فراوان آمده است.)
اين احتمال نيز وجود دارد كه خود آن حضرت نيز رجعت خواهد كرد و آخرين رجعت كننده و آخرين دولت باشد كه پايانش به قيامت منتهى مى گردد.
309 سال
1- ابى الجارود گويد: كه امام باقر عليه السلام فرمود: «همانا «قائم- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف-» سى صد و نه سال مالك (زمين) مى شود، به تعداد ماندن اصحاب كهف در غارشان و زمين را لبريز از عدل و داد مى كند، آن گونه كه از ظلم و جور لبريز شده باشد.»(1)
«120 سال»
- در روايت ديگر فرمود: به اندازه عمر ابراهيم عليه السلام يك صد و بيست سال.(2)
ص: 211
و روايات گوناگون ديگر و در اخبار سنّى ها هفت و نه سال (1) و هشت سال نيز آمده است.(2)
جمع بندى روايات
در ميان روايات، آنچه مى تواند به واقعيت نزديك باشد، اين است كه مدّت سلطنت امام عليه السلام برابر روايات متعدّد سى صد و نه سال خواهد بود و روايات هفت و هشت و نُه كه موافق با عامّه است را مازاد بر «سى صد» سال حمل كنيم.
مطلب را اين گونه مى توان خلاصه كرد، احاديث گوناگون درباره مدّت حكومت امام- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف- در منابع گوناگون ديده مى شود كه از 5 تا 309 سال است، آغاز شكل گرفتن و پياده شدن و دوران نهائيش 309 سال باشد؛
در اينجا سؤالى پيش مى آيد كه آيا دور ازانصاف نيست بگوييم شيعيان و عاشقان آن حضرت، قرن ها براى ظهور و ديدار وجود مقدّس مولا و سرور خود امام زمان عليه السلام، انتظار كشيده وكشته ها داده و شكنجه ها كشيده و محروميت هاى بى شمار را تحمل كرده وزندان ها رفته اند و هزاران مصايب و تهمت و افترا را بجان خريده و سپرى كرده اند، به خاطر اين كه زمامدارى آن حضرت را در مدّت 19 يا 20 سال يا كمتر و يا كمى بيشتر ببينند و ديگر خلاص؟! كدام عاقل اين را
ص: 212
مى پذيرد. علاوه بر اين كه در دعاى سلامتى آن حضرت مى گوييم: «و تمتّعه فيها طويلًا» و از خداوند مدّت طولانى حكومت را براى آن حضرت درخواست مى كنيم، در صورتى كه تعيين اين مدّت هاى كوتاه درست باشد، اين درخواست ها عبث خواهد بود.
علّامه مجلسى قدس سره نيز در حلّ روايات مربوطه مى فرمايد: اخبار مختلفى درباره مدّت سلطنت آن حضرت آمده است، بعضى به تمام مدّت سلطنت و بعضى به زمان استقرار دولتش و بعضى با حساب ماه و سال هاى ما مى باشد و بعضى با حساب سال ها و ماه هاى طولانى است كه فقط خدا مى داند.(1)
ج- از جمع بندى مجموع روايات چنين استفاده مى شود كه چون خداوند در آيات قرآن همانند (أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ) وعده قطعى داده است كه روزى بندگان صالح خدا وارثين زمين خواهند بود و روزى فرا مى رسد كه دين كامل خدا با تمام جوانب آن با دست مصلح جهانى در سراسر گيتى پياده مى شود و در آن زمان هيچ گونه نافرمانى انجام نمى گيرد و تحقّق يافتن اين برنامه، مستلزم آن است كه ابليس و اصحابش از روى زمين، نابود و ريشه فساد سوزانده شود؛ زيرا او و لشكرش از فساد و گمراهى دست برنخواهند
ص: 213
داشت و از بنى آدم انتقام جويى خواهند كرد.
به اين جهت شيطان و اولادش در عصر «قائم عليه السلام» وجود نخواهد داشت وگرنه وعده الهى محقّق نخواهد شد و در برابر «عبادى الصالحون» عباد طالح نيز وجود خواهد داشت. پس در آن زمان برچيده شدن نژاد شيطان از روى زمين، ضرورت خواهد داشت، هم چنان كه روايات مكرر، كشته شدن و از بين رفتن آن نسل را بازگو كرده است.
بلى! مطلبى كه ذهن انسان را مشغول مى سازد و قابل بحث است، اين است كه تا «دارالتكليف» وجود دارد و تكاليف عباد برچيده نشده، بايد شيطان وجود داشته باشد، تا صالح از طالح متمايز شود اگر بعد از ظهور كشته شود، پس مردم آن زمان شيطانى و يا امتحانى نخواهند داشت؟!
البتّه اين ايراد و اشكال ها در صورتى وارد و صحيح است كه به سوى كمال رفتن انسان ها مانند امروز باشد، ولى بايد توجّه داشته باشيم در آن روز؛
1- نفس امّاره و جنود او (شرك، كبر، حسد، سخن چينى، مردم آزارى و ده ها صفات زشت ديگر از افراد لشكرآن) از بين نمى روند و تا روز نفخه صور رفيق راه انسان ها هستند؛ زيرا شيطان بيش از يك سوت زننده اى از بيرون نيست!، اما اين ها محرّك درونى براى عصيان هستند.
2- مسئله ديگرى به نظر مى آيد و آن اينكه ممكن است بعد از رجعت امام زمان عجل اللَّه تعالى فرجه كه حكومت حضرت منتهى مى شود
ص: 214
به 40 روز مانده به قيامت، امام صادق عليه السلام فرمود: «بين وفاة القائم وبين القيامة أربعون يوماً؛(1) ميان وفات «قائم عليه السلام» و قيامت چهل روز است.»(2)
كشته شدن شيطان نيز آن وقت در دست حضرت انجام گيرد(3) واللَّه العالم.
3- دست قدرتش را بر سر بندگان كشيده و آنان را به كمال خواهد رسانيد.
4- 25 حرف به علاوه 2 حرف «علم» وسيله حجّت خدا در جامعه آن روز تفسير و پياده خواهد شد، بنابراين جهالتى نمى ماند تا شيطان از نادانى آن ها استفاده نمايد.
پس انسان هاى آن زمان مانند انبيا و اوليا با وجود شهوات و نفس امّاره و زمينه نافرمانى منيّت هاى شيطانى، به مقام عصمت رسيده و با درجات بالاتر از فرشتگان زندگى خواهند كرد. كوتاه سخن اين كه ابزار و وسيله گناه و معصيت وجود دارد، اما به دنبال آن نخواهند رفت.
اكنون به ياد خاطره اى افتادم كه ذكر آن خالى از لطف نيست؛ علّامه بزرگوار حضرت آيت اللَّه العظمى آقاى سيّد محمّد حجّت كوه كمرى قدس سره كه از بزرگان فقها و مراجع تقليد در زمان ما بود، روزى
ص: 215
در جلسه درس از مقدّس اردبيلى قدس سره و ملكات قدسى او تمجيد مى كرد و اين كه پيرامون گناه و معصيت و مكروه نگشت، حتى به مباحات هم نپرداخت و فقط اعمالش واجب و مستحب بود. يكى از شاگردان اعتراض كرد كه چگونه ممكن است يك فرد عادى تا اين حد به مقام قدسى نايل آيد؟!.
فرمود: شما وقتى كه به دستشويى مى رويد، آيا به مغزتان خطور مى كند كه يك انگشت از مدفوع خود را بخوريد؟!
ايشان با كمال تنفر و بيزارى گفت: نه، مگر هم چون چيزى ممكن است؟!
فرمود: مقدّس اردبيلى در (تهذيب نفس و مقامات قدسى خود را به جايى رسانيده بود كه) معاصى و گناهان و حتى مكروهات و مباح را به آن صورت مى ديد.(1)
ج- در زندگى دنيوى و مادى تنها چيزى كه انسان ها را به اسارت و درماندگى مى كشد، نيازها و احتياجات است. وقتى كه انسان به چيزى نياز داشت، فكرش و ذهنش به سوى آن مشغول خواهد شد و اين اشتغالات فكرى سبب به اسارت كشيده شدن او خواهد بود.
ص: 216
در دولت و سلطنت امام «مهدى- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف-» از نخستين برنامه هايى كه پياده خواهد شد، اقدام به رفع نيازها و گرفتارى ها، به خصوص نيازهاى مادّى انسان ها خواهد بود،
وقتى كه انسان از هر جهت تأمين و گرفتارى هايش برطرف شد، ديگر لزومى به انباشتن ثروت و يا تلاش فراگير در به دست آوردن آن نخواهد داشت، (در جواب سؤال هاى پيشين مشروحاً بيان گرديد).
آن وقت است كه فكرها آزاد و هنرها آشكار و استعدادها شكوفا خواهد شد، هر كس در هر مقام و مرتبه اى است، در فكر سازندگى و هنرنمايى و خلّاقيت و حتى عبوديت و بندگى خواهد بود.
در دولت كريمه بى كارى وجود ندارد، براى همه كار هست. تنبل و باطل زيستن معنايى نخواهد داشت و اين خصلت ها مورد نكوهش قرار خواهد گرفت، كارها بابرنامه صحيح و منظم و عاقلانه و خردمندانه و در ساعت معين و وقت كافى، (اما نه خسته كننده و تلاش طاقت فرسا) انجام گرفته و زندگى به صورت ايده آل ادامه خواهد يافت.
ج- از روايات چنين استفاده مى شود كه براى حجّت خدا در روى زمين هر روز، هر هفته و هر سال از مجارى مختلف، علوم مورد نياز به سوى او سرازير مى شود و از علوم گوناگون آگاهى پيدا مى كند وگرنه علمشان به پايان رسيده و بى دفاع مى مانند. به روايات ذيل توجه فرمائيد.
ص: 217
به او وحى مى شود
1- ابى جعفر عليه السلام در مورد قائم عليه السلام فرمود: «و با سيرت سليمان بن داود سير مى كند و آفتاب و ماه را مى خواند تا به او جواب دهند و زمين زير پايش پيچيده مى شود و به او وحى مى شود. پس امر خدا را با وحى عمل مى كند.(1)
2- حضرت باقر عليه السلام فرمود: اين امر در شب و روز به سوى او وحى مى شود. ابوالجارود عرض كرد: وحى مى شود به سوى او؟ فرمود: اى اباالجارود! اين وحى نبوّت نيست، ليكن به او وحى مى شود، چنان كه به مريم و مادر موسى و زنبور عسل وحى شد. اى اباالجارود! قائم آل محمّد: نزد خدا از مريم و مادر موسى و زنبور گرامى تر است.(2)
از مجموع موارد استعمال وحى و مشتقات آن مى توان نتيجه گرفت كه وحى از سوى پروردگار دو گونه است:
1- وحى تشريعى: وحى تشريعى همان است كه بر پيامبران فرستاده مى شد و رابطه خاصّى ميان آن ها و خدا بود كه فرمان هاى الهى و حقايق را از اين طريق دريافت مى داشتند.
2- وحى تكوينى: در حقيقت همان غرايز و استعدادها و شرايط و قوانين تكوينى خاصّى است كه خداوند درون موجودات مختلف جهان قرار داده است.(3)
ص: 218
دانش روز
امام باقر عليه السلام در ضمن حديثى فرمود: «و اين كه براى ولىّ امر، غير از اين علم ها (كه وحى مى شود و شب قدر نازل مى گردد) علوم ديگر نيز هر روز پيش مى آيد از علم خاص خداى عزّوجلّ و علم مكنون عجيب و پنهان او به مقدار آن شب كه از كارها به او فرود آمده است. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: بگو اگر دريا براى (نوشتن) كلمات پروردگارم مركّب شود، دريا تمام مى شود پيش از آن كه كلمات پروردگارم پايان يابد، هر چند همانند آن دريا هفت درياى ديگر به آن مدد رسانند، كلمات پروردگار تمام نمى شود و خداوند بلند مرتبه و داناست.»(1)
پس حضرت «قائم عليه السلام» تا پايان عمر مباركش حدّاقل هر روز با دانش روز مسلّح مى شود؛ چون حجّت خدا نبايد خلع سلاح شده و دست خالى و عاجز بماند.
شب جمعه و علم مستفاد
1- امام صادق عليه السلام مى فرمود: ما در هر شب جمعه خوشحالى تازه اى داريم.
راوى گويد، عرض كردم: خداوند بر سرور و شادى شما بيفزايد! منظورتان از اين خوشحالى چيست؟
فرمود: «هنگامى كه شب جمعه مى رسد، رسول خدا صلى الله عليه و آله در عرش حضور مى يابد و (ارواح) ائمّه نيز با او ملاقات مى كنند و ما نيز با آن ها در آن جا حضور مى يابيم (درباز گشت) ارواح ما به بدن ما باز نمى گردد،
ص: 219
مگر با علم و دانش جديد و اگر چنين نبود، دانش ما به پايان مى رسيد.»(1)
2- در چندين روايت ديگر از امام باقر و امام صادق عليهما السلام آمده است:
«لولا أنّا نزداد لأنفدنا؛(2) اگر نبود زياد شدن (علم) براى ما (دانش) ما به پايان مى رسيد.»
3- در روايت ديگر امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ شيئى از نزد خدا بيرون نمى آيد، مگر اين كه اوّل به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سپس به اميرالمؤمنين عليه السلام داده مى شود و بعد از آن به يك يك (امامان) تا آخرى ما از اولى ما با علم تر نشود.»(3)
شب قدر و دانش جديد
در روايات شرح و بسط زيادى در مورد شب قدر و فضيلت آن وارد شده است و نسبت به آن شب سؤالاتى مطرح شده؛ از جمله اين كه آيا شب قدر مقطعى و منحصر به زمان پيامبر بود و بعد از رحلت آن حضرت برداشته شد يا در زمان ائمّه هم ادامه داشته و دارد؟
آن چه كه از تصريح روايات و كلمات علما استفاده مى شود، از نخستين روز خلقت شب قدر بوده و بر اوّلين پيامبر ابلاغ شده و تا قيام قيامت نيز ادامه خواهد داشت (4)؛ زيرا در آن شب، مقدّرات يك ساله
ص: 220
مخلوقات تقدير و به وسيله فرشتگان همراه ملك اعظم (روح) از آسمان نازل و به «حجّت الهى» و «ولىّ مطلق» هر زمان تحويل مى گردد و به اطّلاع او مى رسد، چون اين منصب از مناصب خاصّه حجّت خداست و زمين حتى يك روز از حجّت خالى نمى ماند، پس شب قدر با مشخصّات خاصّ خود تا قيامت ادامه خواهد يافت.
با اين استدلال و دلايل ديگر، در زمان «قائم آل محمّد عليه السلام» نيز فرشتگان در آن شب به آن حضرت نازل و مقدّرات هر سال را عرضه و تسليم مى دارند با اين تفاوت كه در آن اختلاف نظر وجود دارد؛ آيا امام عليه السلام فرشتگان را مى بيند يا فقط صدايشان را مى شنود؟ آن چه كه مسلّم است صداى «ملائكه» و «روح» را مى شنود و با آن ها حرف مى زند.
1- شيخ طوسى قدس سره در تفسير البرهان: از اباذر- عليه الرّحمه- روايت مى كند كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفتم: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله شب قدر در زمان انبيا بوده و امور مربوط به آن ها نازل مى گرديد و وقتى كه از دنيا مى رفتند، برداشته مى شد؟ فرمود: نه، بلكه آن شب تا روز قيامت هست.»(1)
2- امام صادق از پدر بزگوارش عليهما السلام در ادامه حديثى از اميرمؤمنان عليه السلام خطاب به عبداللَّه بن عبّاس فرمود: «همانا شب قدر در هر سال هست و در آن شب كارهاى مربوط به آن سال نازل مى شود و يقيناً بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله براى اين كار ولىّ امرى است.
ص: 221
پس من عرض كردم: آن ها كيستند (اى امير مومنان؟) فرمود: من و يازده نفر امامان حديث شده (وسيله فرشتگان) از نسل من.»
ج- چنان كه مى دانيد بشر پس از چندين هزار سال سعى و كوشش در راه تجربه و شناخت طبيعت جهان و پس از قرن ها آزمايش و تفكّر و عمل و تحمّل مشقّت و رنج و تعب و قربانى دادن و صرف هزينه هاى سنگين و تربيت هزاران دانشمند و متفكّر و آزمايش گر در طول قرون و اعصار و در علوم و فنون مختلف نتايج و حاصل كشش و كوشش ها و تلاش هاى خويش را به انسان هاى بعد از خود و آيندگان سپردند و رفتند.
فراموش نشود در اين راستا، به خصوص طبيعى دان ها و شيمى دان ها و ستاره شناسان و صاحبان رصدخانه ها و در نهايت صدها دانشمندان مسلمان و غير مسلمان؛ امثال خواجه نصيرالدين طوسى و زكريّاى رازى ها در كشف راز و رمز جهان خلقت، زحمت كشيده و فتح الباب نموده و چكيده پيگيرى هاى طاقت فرساى خود را به نسل هاى بعد تحويل دادند و به جهان باقى شتافتند.
اكنون چند سالى بيش نيست كه انسان مسأله سفر به فضا و نقل و انتقال هاى كيهانى و آسمانى، آن هم به صورت ابتدايى و بسيار محدود را آغاز نموده و رسيدن به آن را از اهداف خود قرار داده اند.
پيش از اين، سخنى از سفر انسان به آسمان ها و عملى ساختن آن در
ص: 222
جوامع بشرى مطرح نبود، بلكه سفر به آسمان و گذر از ضخامت آن ها را موجب (خرق والتيام) و شكافته شدن و به هم ريختن نظام آفرينش و در نهايت محال و كفر مى دانستند.
چون اطلاعات كيهان شناسى آن روز در محور هيأت (پوست پيازى) بطلميوس دور مى زد كه گاليله و امثال او را بالاى چوبه دار برد و يا در آتش سوزاند و تبديل به خاكسترشان كرد.
در اصل آنان فضا و كيهان را چيزى قابل مسافرت نمى دانستند، آن هم در مراكز تمدن آن روز نه جاهايى مانند شبه «جزيرة العرب».
در چنين جوّى و با معلومات ابتدايى و يا حتى نبودن كمترين دانشى در آن روزها، ناگهان مسأله سفر به آسمان ها و ابزار و وسايل و اسباب آن مسافرت ها و رفتن به كرات ديگر به سادگى و صراحت از حلقوم مبارك شخصيّت آسمانى و شماره يك جهان آفرينش، حضرت محمّد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله مطرح و با عبارت رساى «اى گروه جن و انس! اگر مى توانيد از مرزهاى آسمان هاو زمين بگذريد، پس بگذريد ولى هرگز نمى توانيد، مگر با تسلّط كامل و (نيروى فوق العاده)»(1) امكان مسافرت به آسمان ها و مجوّز سفر فضايى را صادر و اعلان نمود و همه معادلات آن زمان را به هم ريخت و افكار آگاه را به مسايل بنيادين و زير بناهاى اساسى متوجّه ساخت.
بنازم به اين دين و صاحب اين آيين كه پس از گذشت بيش از هزار و چهارصد سال از اين اعلان هنوز بشريّت مى خواهد به پلّه نخست
ص: 223
بيش از ميلياردها پله هاى آن قدم بگذارد.
به چند سخن از گفتارهاى خارق العاده و اعجاز برانگيز با بررسى آگاهانه در مورد موضوع سؤال و عصر «قائم آل محمّد عليهم السلام» توجّه نماييد.
1- شكافنده علوم امام باقر عليه السلام فرمود: مهدى عليه السلام بر مركب هاى پر صدايى كه آتش و نور در آن ها تعبيه شده است سوار مى شود و به آسمان ها همه آسمان ها سفر مى نمايد.(1)
2- در روايتى از روايات معراجيّه خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اى محمّد! من به دست آخرين وصىّ تو زمين را از وجود دشمنان خود پاك خواهم ساخت و حكومت شرق و غرب عالم را به او خواهم داد و البته بادها را مسخّر او خواهم نمود، ابرهاى (تندر آگين) سخت را به او ذليل (و رام) خواهم ساخت و حتماً او را به اسباب بالا مى برم و با لشكر خود او را نصرت و با فرشته هايم او را مدد (ويارى) خواهم كرد.» ...(2)
سخن از آسمان ها و به صورت جمع است، نه آسمان اوّل و يا كوچك ترين خانواده (منظومه شمسى) و يكى دو تا از اعضاى آن خانواده ماه و مرّيخ و زهره.
ص: 224
در هر دو روايت سخن از ابر سختى كه رعد و برق و صاعقه دارد به آسمان ها خواهد رفت و ... به ميان آمده است؛ بسيار مناسب است كه اين تعبير كنايه از مركبى باشد از نوع مركب هاى فضا پيماى جديد، يا مركبى سريع تر و مهم تر و پسشرفته تر كه بعدها ساخته خواهد شد و يا خود امام دستور ساخت آن را صادر خواهد نمود.
اگر هم ابر طبيعى منظور باشد، اهميّت خارق العاده بودن آن را روشن مى كند و تعبير به «اسباب السّموات» نيز كه در هر دو روايت آمده است، شايسته دقّت بسيار است؛ زيرا اين تعبير صرفاً در مورد سفر به آسمان به كار مى رود چنان كه در قرآن كريم در اين سوره ها: حج آيه 15، و ص آيه 10 و غافر آيه 37- 36 آمده است.
ناگفته نماند ابراز اين گونه مطالب علمى مدرن و فوق مدرن در آن روزگاران كه جز عبادت به هيكل هاى سنگى و چوبى و اعدام دختران و خوردن سوسمار و ده ها فجايع ديگر محصولى نداشت، ممكن نبود مگر با علم به غيب و اطّلاع از واقعيت بزرگ عالم هستى و كشف فرمول هاى مرموز و ناشناخته جهان آفرينش و اين حاصل نمى شود، مگر با اتّصال به منبع وحى و گرفتن سخن از آن مركز بى نهايت.
3- امام سجاد و امام باقر عليهما السلام فرمودند: «آگاه باش همانا ذوالقرنين را ميان دو گونه ابر (سخت و آرام) مخيّر ساختند، آرام را برگزيد و سخت (سركش را) براى صاحب شما ذخيره كردند. «راوى» گفت: سخت چيست؟ فرمود: ابرى كه در آن رعد و برق و صاعقه صاحب شما سوار مى شود و به هفت آسمان و هفت زمين پنج آباد و دو ويران سفر كند.» شايد در آن زمان دو قارّه از زمين در اثر جنگ يا حوادث و عوامل
ص: 225
ديگر ويران خواهد شد.»(1) يا عوامل ديگر كه فعلًا از آن بى خبريم.
4- سهل بن زياد ابى يحيى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «همانا خداوند ذوالقرنين را ميان دو ابر آرام و سركش مخيّر ساخت و او آرام را اختيار كرد در حالى كه رعد و برق در آن نبود و اگر سركش را اختيار مى كرد، به او داده نمى شد؛ چون آن ابر براى «قائم عليه السلام» ذخيره شده است.»(2)
به يقين در اين روايات منظور از ابر، ابرهاى معمولى نيست كه بتوان با آن سفر فضايى كرد؛ چون آن ها در داخل جوّ و نزديك زمين در حركتند و با زمين فاصله ناچيز دارند و نمى توانند از آن بالاتر بروند، بلكه به اندازه فهم انسان هاى آن روز، اشاراتى به وسايل فوق العاده و سريع السيرى نموده اند كه در آسمان ها به صورت توده اى ابر فشرده كه غرّشى همانند رعد و قدرت و شدّتى هم چون صاعقه و برق داشته باشد و به هنگام حركت، دل آسمان هارا با نيروى فوق العاده خود بشكافد و هم چنان به پيش رود كه به هر نقطه از تمامى آسمان هاى هفتگانه بخواهد، بتواند برسد و آن را تسخير نمايد، همان گونه كه تمامى كره زمين را تسخير خواهد كرد؛ وسايل فوق العاده مدرنى است كه دانش هاى گوناگون امروز، حتى خوابش را
ص: 226
نديده و به مغزش خطور نمى كند؛(1).
ج- سؤال قبل در برقرارى رابطه با كرات ديگربود و در اين پرسش صحبت از حكومت بر كرات آسمانى است، بنا به اعتقاد شيعيان آل محمّد عليهم السلام امامان معصوم در جهان آفرينش، خَلق نخست خدايند(2) و نيز در همه كاينات ولايت تكوينى و تشريعى دارند؛ يعنى مى توانند با اذن و قدرت خدا در همه مخلوقات تصرّف ولايى و امامى بنمايند و اگر بخواهند مى توانند بدون به هم خوردن نظام آفرينش و يا جايگزين نمودن نيروى ديگر در اوضاع كونيّه تصرّفاتى بنمايند؛ مانند «شق القمر» و «ردّ شمس» و غيره كه در كتاب هاى مهم مذهبى و در ميان اعجازهاى نبوّت به طور وضوح بيان گرديده و مشهور است و نيازى به تكرار آن نيست و مسأله اطاعت خورشيد و ماه از امام «قائم عليه السلام» نيز از اين معنا مستثنى نمى باشد.
با اين بيان روشن مى شود كه مقام عظماى ولايت مى تواند با قدرت و فضل خداوند تبارك و تعالى در آسمان ها و زمين تصرّفاتى داشته باشد، پس حكومت بر كرات ديگر نيز جزء همان قلمروهاى ولايى هستند؛ چون آنان «يداللَّه» و «خليفة اللَّه» هستند كه شكّى در آن نيست.
ص: 227
1- ابوسعيد خدرى گويد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مهدى عليه السلام را به شما مژده مى دهم زمين را پر از عدل و داد مى كند، آن طور كه از ظلم و جور پر شود (از حكومت او) ساكنان آسمان و زمين راضى مى شوند.»(1)
از اين حديث استفاده مى شود كه منظور از رضايت ساكنان آسمان ها از حكومت او اشاره به فرشتگان آسمان و ملائكه مقرّب پروردگار است و يا اشاره بر گسترش حكومت او بر كرات ديگر مسكونى و گشوده شدن راه آسمان ها و مسافرت هاى فضايى به نقاط دور دست جهان است.(2)
2- چنان كه در تفسير آيه مباركه سوره ق، آيه 15(3). از امام عليه السلام آمده است:
«خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفريده است تا آن جا كه مى فرمايد و حجّت آن ها هم منم.»(4)
ص: 228
ج- از تعبيرهاى روايات چنين بر مى آيد كه مسأله «نور و انرژى» در عصر ولايت به نوعى حل مى شود كه انسان در روز و شب از قوى ترين نورها كه مى تواند جانشين نور آفتاب گردد، بهره مند شود و ديگر به نور خورشيد نيازى نباشد، يا نور پرقدرت مقام عظماى ولايت با انعكاس به فضا و تابش از فضا به سوى زمين جهانيان را از نور خورشيد و روشنايى كره جامد و خاكى ديگر، مانند ماه مستغنى نمايد.
دليل:
1- امام رضا عليه السلام فرمود: «پس زمانى كه خروج كرد، زمين از نور او نورانى شود و در ميان مردم ميزان عدالت گذاشته مى شود، پس كسى به كسى ظلم نمى كند.»(1)
2- مفضّل بن عمر جعفى گويد كه شنيدم امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامى كه «قائم» ما- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف- قيام كند، زمين به نور پروردگارش روشن مى شود و بندگان خدا از نور آفتاب بى نياز مى شوند و شب و روز يكى مى شود و تاريكى از بين مى رود.»(2)
با توجه به روايت فوق تكامل علوم و صنايع به حدّى مى رسد كه
ص: 229
مردم با رهبرى آن رهبر بزرگ و توانا، قادر به كشف منبع نور و انرژى فوق العاده اى مى شوند كه حتى مى تواند جانشين نور خورشيد گردد.
ج- بلى
1- جابر جعفى گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «و به خدا قسم مى آيد سيصد و چند ده نفر مرد و در ميان آن ها 50 نفر زن خواهد بود، بدون قرار قبلى در مكّه جمع شوند؛ مانند پاره هاى ابر پاييزى، بعضى پشت سر بعضى و اين است منظور از آيه «أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ» پس مردى از آل محمد:
مى گويد: آن است قريه اى كه اهلش ستم گرانند.»(1)
2- حضرت صادق عليه السلام به مفضّل فرمود: با «قائم» سيزده زن خواهد بود، عرض كرد آن ها چه مى كنند؟ فرمود: مجروحين را مداوا و مريض ها را پرستارى مى كنند چنان كه با پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند».(2)
درخصائص فاطمية: مولى محمدباقر بن اسماعيل كجوئى ص 343 روايت كرده است كه در دولت حق 13 نفر زن براى معالجه زخمى هاى ياران مهدى عليه السلام به دنيا برمى گردند از جمله آن هاست
1- «صيانه»: آرايشگر دختر فرعون و همسر حزبيل مؤمن آل فرعون پسر عمو و خزينه دار فرعون، اين زن در ثبات ايمان و صبر و تحمل كارى كرد كه نظير آن در تواريخ كمتر ديده شده و شوهرش حزبيل بنا
ص: 230
به روايت على بن ابراهيم، ششصد سال خدا را پنهانى مى پرستيد ...(1)
2- ام ايمن: نامش بركة بنت ثعلبة بن عمرو بن حسن بن مالك بن سلمة بن عمرو بن جلائل بود.(2)
3- زبيده: نامش أمةالعزيز و كنيه اش ام جعفر و دختر جعفر بن ابى جعفر منصور و همسر هرون الرشيد، پسر عموى خود بود كه در سال 165 قمرى با وى ازدواج نمود.
4- حَبابة والَبِيّة: از بانوان شناخته شده و معروف به ولايت و تشيع است
5- سميّة مادر عمار بن ياسر. كنيز ابوحذيفة المخزومى بود، چون ياسر او را تزويج نمود، ابوحذيفة او را آزاد نمود و عمّار از او متولد شد سميّه و شوهرش ياسر اوّل شهيدان اسلام بودند.
6- قنوة (يا قنوا) دختر رُشيد هَجَرى رضى الله عنه: يكى از اصحاب با وفا و فدائى اميرمؤمنان عليه السلام بوده است.
7- نُسَيبة بنت كعب بن عمرو بن عوف بن مازن بن النجّار الأنصارية است كنيه او، ام عمارة است.
ص: 231
ج- بلى در روايات از حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله و حضرت خضر نبى عليه السلام و حضرت عيسى عليه السلام نام برده شده است.
1- از جمله ياران «قائم عليه السلام» حضرت «خضر عليه السلام» است كه هميشه با اوست.(1)
2- و هم چنين حضرت «عيسى عليه السلام» خواهد بود البته نه در آغاز خروج بلكه بعد از چند ماه، هنگامى كه براى جنگ سفيانى به شام عزيمت مى نمايد.(2)
3- الياس پيغمبر عليه السلام» نيز؛ مانند «خضر عليه السلام» در خدمت «قائم عليه السلام» خواهد بود.
ج- بلى: در منابع حديث شيعه اين مطلب بسيار نقل شده است كه برنامه كار و دستور العمل دوران امامت هر يك از امامان، از سوى خداوند تعيين شده و توسط پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به آن ها ابلاغ گرديده
ص: 232
است و هر امامى در زمان امامت خود طبق وظايفى عمل مى كرد كه بر عهده اش گذاشته شده بود.
در كتاب شريف اصول كافى، بابى را با اين عنوان اختصاص داده است كه
«امامان جز به عهد و فرمان خدا، چيزى را انجام نداده و نمى دهند و از آن تجاوز نمى كنند.»(1)
رواياتى را در اين زمينه آورده است كه چكيده اى از احاديث را نقل مى كنيم.
1- على بن حسين عليهما السلام فرمود: «پس (جبرئيل) دست «قائم» عليه السلام را مى گيرد و مصافحه مى نمايد و بر او سلام مى كند و مى گويد: بلند شو! و اسبى مى آورد كه به آن «براق»(2) گويند، پس (آن حضرت) سوار مى شود. سپس به كوه «رضوى» مى آيد و محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام مى آيند و عهد و منشورى برايش مى نويسند كه آن را براى مردم بخواند، و سپس به سوى مكه بيرون شود در حالى كه مردم درآن گرد آمده اند»(3)
ص: 233
2- ابى بصير گويد كه امام باقر عليه السلام در ضمن حديث طولانى فرمود: «پس نخستين كسى كه به دست او زده و بيعت مى نمايد جبرئيل و ميكائيل هستند و با آن ها رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام بلند شده، كتاب جديد مهر شده اى كه هنوز مهرش خشك نشده، به او مى دهند كه براى عرب ها خيلى سخت خواهد شد، پس به او مى فرمايند، عمل كن هرچه در آن كتاب است، آن سى صد نفر با نفرات كمى از اهل مكّه با او بيعت مى كنند.»(1)
روايت هاى فوق تصريح دارد بر اين كه در مراحل اوليه قيام «قائم» عليه السلام پيغمبر و على عليهما السلام حضور يافته و منشورى كه از سوى خداوند به آن ها تحويل گرديده بود، به قائم آل محمد عليهم السلام تسليم مى نمايند تا برابر آن به كار خود شروع كند.
3- روايت شده است كه امام صادق عليه السلام در تفسير آيه «إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ»(2) فرمود: «به خدا قسم! دنيا نمى گذرد، مگر اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرالمومنين عليه السلام، بر مى گردند و در نجف به همديگر مى رسند و در ثويّة (نام محلى است در كوفه) مسجد دوازده هزار دَرى بنا مى كند.»(3)
4- امام صادق عليه السلام در ذيل حديث طولانى فرمود: «به خاطر اين است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: تو برادر منى و وعده گاه بين من
ص: 234
و تو «وادى السّلام» است.»(1)
5- جبرئيل به رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «وعده گاه تو و على (وادى) السّلام است. ابان گفت: فدايت شوم «السلام» كجاست فرمود: اى ابان! (وادى) السّلام پشت كوفه است ...»(2)
6- بكير بن اعين گويد: به من گفت: «كسى كه شكى (در صحّت گفتار او) ندارم؛ يعنى امام باقر عليه السلام همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام به زودى برمى گردند!»(3)
7- ابوحمزه ثمالى گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «اگر «قائم» آل محمد عليهم السلام خروج نمايد، البتّه خداوند او را با فرشتگان كمك مى نمايد و اوّل كس كه به او تبعيّت (يابيعت) مى كند، محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام است.»(4)
8- امام حسين عليه السلام ضمن حديث طولانى فرمود: «و حتماً محمّد و على عليهما السلام نازل شوند و من و برادرم و تمامى آنان كه خداوند به آن ها منّت گذاشته است، فرود آيند، در مركب هايى از مراكب خدا، اسبانى ابلق از نور كه مخلوقى به آن ها سوار نشده است. سپس محمّد صلى الله عليه و آله پرچم خود را به اهتزاز درآورد و با شمشيرش به «قائم» عليه السلام ما تحويل دهد،
ص: 235
سپس بعد از آن مقدار كه خدا خواهد مى مانيم.»(1)
ج- بلى امام رضا عليه السلام فرمود: «ويرى من خلفه كما يرى من بين يديه؛(2) پشت سرش را مى بيند مانند ديدن روبروى خود.»
سايه در صورتى پيدا مى شود كه تابش نور به جسمى ضعيف تر و كم نورتر باشد، اما اگر نور، مساوى يا قوى تر از نور مقابل باشد، سايه اى وجود نخواهد داشت مانند انوار تابناك امامان عليهم السلام به خصوص حضرت «قائم عليه السلام» چون نور امام از نور خورشيد قوى تر و پر نورتر است، پس سايه اى هم وجود نخواهد داشت!
امام رضا عليه السلام در ضمن حديثى فرمود: «ولا يكون له ظلّ؛(3) براى او (يعنى قائم عليه السلام) سايه نخواهد بود.»
ج- آن چه مسلّم است در ماه رمضان ندا داده مى شود و ايشان از محل غيبت بيرون آمده و در مكّه ساكن خواهد شد، شوال و ذى قعده و ذى حجه را در مكّه بوده امابراى كسى ظاهر نيست و بعد
ص: 236
از ماه ذى حجه قيام عام نموده و براى عموم ظاهر خواهد شد.
1- وُهيب بن حفص از ابى بصير نقل كرده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:
«همانا به نام قائم عليه السلام در شب 23 (رمضان) ندا شود و روز عاشورا، روزى كه حسين بن على عليهما السلام شهيد شد، قيام مى كند.»(1)
1 روز شنبه:
2- ابى بصير گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: «و روز عاشورا قيام مى كند و روز شنبه دهم محرم ظهور مى كند و ميان ركن و مقام (براى گرفتن بيعت) مى ايستد.»(2)
2- روز جمعه:
بسيارى از روايات ظهور آن حضرت را روز جمعه گفته اند، جمعه اى كه با گردش سال به روز عاشورا افتاده باشد و از قديم الايّام شيعيانش
ص: 237
در هر روز جمعه منتظر خروج امام عليه السلام مى شوند. در زيارت روز جمعه آمده است: «هذا يوم الجمعة وهو يومك المتوقّع فيه ظهورك والفرج- فيه على يديك.»(1)
امام صادق عليه السلام فرمود: «قائم» ما اهل بيت، روز جمعه خروج مى نمايد.»(2)
3- روز نوروز:(3)
جمع بين روايات
اين روايات همگى ناطق بر اين است كه خروج و قيام آن حضرت روز عاشورا خواهد بود، اماروز نوروز به احتمال قوى درگردش سال قمرى مصادف با دهم محرم مى شود و شنبه و جمعه را به چند صورت مى توان احتمال داد.
1- روز جمعه ابتداى خروج ايشان است براى عدّه اى، و فرداى آن روز شنبه خروج عام خواهد بود.
2- روز شنبه اوّل هفته براى عدّه اى ظاهر و روز جمعه آخر هفته ظهور عام خواهد بود.
3- جمعه روز تاسوعا ظهور و روز شنبه عاشورا قيام خواهد كرد و بيعت عام خواهد گرفت.
ص: 238
4- راوى اين روايات را برابر مشهور تنظيم كرده است، چون معروف است عاشوراى شهادت امام حسين عليه السلام روز شنبه بوده است.
5- راوى به اشتباه جمعه را شنبه گفته است و عاشورا هم روز جمعه خواهد بود.
6- در روايتى امام صادق عليه السلام فرمود: «يقوم يوم عاشورا و يظهر يوم السّبت، قيام روز عاشورا (روز جمعه) و ظهور روز شنبه خواهد بود واللَّه العالم».
ج- از روايت هاى گوناگون مى توان اين بحث را بدين گونه معنا كرد كه مسأله پياده كردن حكومت «اللَّه» در تمامى نقاط روى زمين مراحل گوناگون خواهد داشت.
1- در ابتداى كار با اقشار مختلف با رأفت اسلامى و نرمش نبوى وارد مذاكره خواهد شد و با عطوفت و بزرگ منشى رفتار خواهد كرد و از گروه هائى، جزيه قبول كرده و در زير لواى اسلام زندگى خواهند نمود ولى با گذشت زمان يا در اثر تبليغات آزاد و آرام رسانه هاى گروهى متأثّر شده و به اسلام خواهند گرويد و يا خباثت و عدم شايستگى وجودى آنان باعث مى شود كه از مهربانى و گذشت مسؤولين امر و مسلمان ها سوء استفاده كرده و ايجاد مزاحمت نمايند، در اين صورت به مرحله دوّم اقدام خواهد نمود.
ابوبصير ضمن روايتى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم «فمايكون من أهل الذمّة عنده؟ قال يسالمهم كما سالم رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و يؤدّون الجزيه
ص: 239
عن يد وهم صاغرون»(1) چگونه خواهد بود اهل ذمه نزد آن حضرت؟
فرمود با آنها مسالمت نمايد آن گونه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مسالمت نمود بادست خود با ذلت (وخوارى) جزيه دهند.(2)
2- امام باقر عليه السلام فرمود: «إذا قام القائم عرض الإيمان على كلّ ناصب فان دخل فيه بحقيقة وإلّا ضرب عنقه أو يؤدّالجزية كما يودّيها اليوم أهل الذمّة ويشدّ على وسطه الهميان ويخرجهم من الأمصار إلى السواد؛(3) زمانى كه «قائم عليه السلام» قيام كرد، ايمان را به همه ناصبى ها ارايه مى دهد. اگر با حقيقت قلب قبول نمود، چه بهتر وگرنه گردن زده مى شوند و يا مانند اهل ذمّه (يهود و نصارى) جزيه پرداخت نمايند و به كمرش هميان مى بندد و آن ها را از شهرها به كوه و دشت بيرون مى كند (تبعيد مى نمايد).»
3- امام باقر عليه السلام فرمود: «إذا قام قائم أهل البيت و يستخرج- التوراة وسائر كتب اللَّه عزّوجلّ مِنْ غارٍ بأنطاكية يحكم بين أهل التوراة بالتّوراة وبين أهل الإنجيل بالإنجيل وبين أهل الزبور بالزّبور وبين أهل القرآن بالقرآن؛(4) وقتى كه «قائم» اهل بيت عليهم السلام قيام كرد، تورات و ساير كتاب هاى آسمانى را از غارى در انطاكيه (از شهرهاى سوريه) بيرون آورد و بين
ص: 240
اهل تورات با تورات و با اهل انجيل با انجيل و اهل زبور با زبور و بين اهل قرآن با قرآن قضاوت مى كند.»
از روايت فوق استفاد مى شود كه اقليّت ها در «دولت كريمه» از آزادى كامل برخوردار گشته و از نظر قضايى و غيره آزاد خواهند بود و در دعاوى و منازعات و اختلافات مخصوص خود خواهند توانست به دادگاه هاى خود مراجعه كنند و چنان چه دادگاه ويژه نداشته باشند و يا با افراد مسلمان نزاعى داشته باشند با اطمينان خاطر و اعتماد كامل به حاكم مسلمان ها مراجعه مى كنند و او نيز طبق عدل واقعى در ميان آن ها برابر كتاب خودشان قضاوت مى نمايد.
به احتمال قوى اين خوش رفتارى و زندگى مسالمت آميز مسلمان ها با اقليّت ها در دولت «مهدى عليه السلام» سبب خواهد شد؛
1- آن ها مدّت طولانى دوام بياورند و باقى بمانند.
2- آن ها با مرور زمان به دين اسلام و مسلمان ها عادت نموده و در دراز مدّت يا كوتاه مدّت دين اسلام را بپذيرند.
3- براى جلوگيرى از خونريزى زياد با ارعاب و ايجاد ترس و وحشت كه به وسيله ابرهاى خشن و شديد و با ايجاد رعد و برق و صاعقه و ...
111 پرسش و پاسخ درباره امام زمان «عجل الله تعالى فرجه الشريف» ؛ ص240
شايد تعبير از شكستن ديوار صوتى يا مافوق آن باشد) براى كشاندن آنان زير لواى اسلام اقدام خواهد نمود و در اين مرحله نيز بدون شك گروه ديگرى زير لواى قرآن قرار گرفته و به مسلمان ها خواهند پيوست و اگر در اين مرحله هم عدّه اى در مقام عناد و لجاجت ايستادگى كردند، آن وقت است كه مرحله سوّم شروع خواهد شد.
1- محمدبن مسلم گويد امام باقر عليه السلام فرمود ألقائم منّا منصور
ص: 241
بالرّعب ..... قائم ما يارى شده با ترس است.(1)
2- و ينصره بالرّعب. .. و او را با ترس كمك مى كند(2)
3- عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام فرمود .... و رعب از پيش و راست و چپ او، در فاصله يك ماه راه حركت نمايد.(3)
3- اين مرحله، مرحله غربال نمودن، ريشه كن كردن، نابود ساختن و به فنا دادن آنان خواهد بود. آن وقت است كه شمشير شرر بار غضب و انتقام خداوندى با دست «ولىّ مطلق» و خلاصه تمامى انبياء و اوصياء از آدم تا خاتم و از خاتم الانبياء تا خود خاتم الاوصياء عليهم السلام كشيده خواهد شد و برگردن ستمگران و ياغيان و منافقان و زورگويان فرود خواهد آمد و بر پيكر سوء استفاده كنندگان از سيادت و بزرگوارى آن «مصلح جهانى» خواهد نشست.
1- امام باقر عليه السلام فرمود: «فيفتح اللَّه شرق الأرض وغربها ويقتل الناس حتى لايبقى إلّادين محمّد؛(4) پس خداوند شرق و غرب زمين را براى او مى گشايد و مردم را مى كُشد و جز دين محمّد چيزى (دينى) باقى نمى ماند.»
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «إذا خرج- القائم لم يكن بينه وبين العرب
ص: 242
والفرس إلّاالسيف لايأخذها إلّابالسّيف ولا يعطيها إلّابه؛(1) زمانى كه «قائم عليه السلام» خروج نمود، بين او و عرب و فارس غير از شمشير هيچ چيز نخواهد بود و آن را نمى گيرد، مگر با شمشير و عطا نمى كند، مگر با شمشير.»
3- «ويهلك اللَّه في زمانه الملل كلهاإلّاالاسلام؛(2) خداوند در زمان او غير از اسلام تمام ملّت ها (اديان) را نابود مى سازد (از بين مى برد).»
محمّد بن صبّان گويد: همانا «مهدى عليه السلام» پا به پاى رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رود و خطا نكند (چون براى او) مَلكى است كه راهنمايى مى كند.
اسلام را با او بعد از ذلّت، عزّت مى بخشد و بعد از مرگش آن را زنده مى كند «ويضع الجزية ويدعوا إلى اللَّه بالسّيف فمن أبي قُتِلَ ومن نازعه خذل؛ و جزيه را فرو گذارد و با شمشير به سوى خدا فرا خواند، هر كس سرپيچى نمايد، كشته شود و هر كس با او مبارزه كند، خوار گردد.»
4- «أين قاصم شوكة المعتدين أين هادم أبنية الشرك و النفاق أين مُبيد أهل الفسوق والعصيان والطغيان وأين حاصد فروع الغىّ والشقاق أين طامس آثار الزيغ والأهواء أين قاطع حبائل الكذب والإفتراء أين مُبيد العتاة والمردة أين مستأصل أهل العناد والتضليل والإلحاد؛ كجاست درهم شكننده شوكت متجاوزان، كجاست ويران كننده بناهاى شرك و نفاق، كجاست نابود كننده اهل نادرستى و عصيان و طغيان، كجاست درو كننده شاخه هاى متمرّدان و تفرقه افكنان، كجاست محو كننده آثار گمراهان و
ص: 243
هوس بازان، كجاست قطع كننده طناب هاى دروغ گويان و تهمت زنان، كجاست از ميان بردارنده گردنكشان و تمرّد كنندگان، كجاست از بنيان كن اهل عناد و گمراه كنندگان و ملحدان.»
5- محمّد بن فضيل گويد از امام سجاد عليه السلام درباره از آيه «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ» سؤال نمودم؟
در پاسخ فرمود: «هو أمراللَّه ورسوله (هوالّذى أمر رسوله) بالولاية لوصيّه والولاية هي دين الحق قلت: (ليظهره على الدين كلّه) قال ليظهره على جميع الأديان عند قيام القائم عليه السلام؛(1) آن امر خدا و رسول است (ابلاغ) ولايت به وصىّ اش و ولايت دين حقّ است.
گفتم: (منظور از) ليظهره ... چيست؟
فرمود: تا آن دين را به تمام اديان غالب گرداند، بعد از قيام «قائم عليه السلام».»
نتيجه: از سوى امام عليه السلام مبلّغين فراوان به طور عادلانه، نه آمرانه اقشار مختلف جامعه را به دين اسلام دعوت كرده و فرا مى خوانند و به صورت گوناگون اتمام حجّت مى نمايند. اگر با اين روش زير بار نرفتند با تشكيلات مخوف رعد و برق و صاعقه و غيره كه در فاصله يك ماه راه پيش از امام عليه السلام در حركت خواهد بود، رفتار خواهند كرد كه شايد با رعب و وحشت متنبّه شده و زير پرچم اسلام درآيند و اگر باز زير بار نرفته و اسلام و قوانين آن را نپذيرند، ديگر جز اعدام و نابودى و تطهير روى زمين از پيكرهاى كثيف آن ها راهى وجود نخواهند داشت. امام- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف- با از بين بردن طواغيت
ص: 244
و تخريب آثار و نابود ساختن نشانه هاى آنان، زمين را از وجود مضرّ آن ها پاك مى كند.
مطلبى كه ناگزير بايد به آن اشاره شود، اين است كه ممكن است رشد و كمال دولت ها و ملّت هاى اسلامى تا آن روز به صورتى درآيد كه اكثريت مردم در اثر ترّقيات فكرى و كمال والاى خود، امام عليه السلام را با آغوش باز بپذيرند و يا در اثر خونريزى هاى وحشت زاى قبل از ظهور به تنگ آمده و هر روز چندين بار آرزوى مرگ خواهند كرد و به صداى يك منجى و يك مصلح، پاسخ مثبت داده و به نداى او لبيك گويند.
واللَّه العالم.
ج- بلى امام باقر عليه السلام فرمود: «علم به كتاب خدا و سنّت پيغمبرش صلى الله عليه و آله در دل «قائم عليه السلام» ما، مى رويد، چنان چه كشت و زرع با بهترين وجه مى رويد، پس هر كس باقى ماند تا او را ببيند، هنگام ديدن او بگويد: «السلام عليكم يا أهل بيت الرحمة والنبوة، ومعدن العلم وموضع الرسالة، السلام عليك يا بقيّة اللَّه في أرضه.»(1)
ص: 245
ج- برابر روايات وارده، امامان عليهم السلام همگى به تمام لغات و زبان ها، آشنا هستند و با هر قومى با زبان خودشان صحبت مى كنند، مخصوصاً حضرت بقيّة اللَّه الأعظم روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء كه بر كلّ كره زمين حكومت خواهد نمود به صورت كامل باهمه گفتگو خواهند نمود.
دليل:
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند حجّتش را از ساير خلقش جدا ساخته و به او شناختن همه اشيا را عطا فرموده است. پس او تمامى لغت ها و نسب ها و حوادث را مى شناسد و اگر اين گونه نبود، ميان حجّت و كسى كه براى او حجّت آمده (فرقى) نمى شد.»(1)
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «از امام پرسيده مى شود و پاسخ مى گويد:
اگر از او ساكت شوند، او ابتدا به گفتن سخن مى كند و با قوم با هر زبانى حرف مى زند!»(2)
ص: 246
ج- در پاسخ سؤال هاى گذشته در اين مورد جواب هائى به عرض رساندم كه فقدان امنيت به يكى از عوامل زير برمى گردد.
1- محروميّت و فقر 2- ضعف ايمان: 3- ضعف دولت
در زمان حكومت حضرت «قائم» اين عوامل به كلّى از بين مى رود، ديگر موردى براى جرم و جنايت باقى نمى ماند، علاوه براين مردم نيز به مرحله والاى تكامل نفسى و علّو روانى و شرافت وجدانى مى رسند، به طورى كه خود را بالاتر از آن مى بينند كه خويشتن را به انواع گناهان آلوده سازند.
لحن روايات فراوان و تصريحات آن، گوياى اين حقيقت است كه حيوانات وحشى و درنده اهلى شده و خاصيت هاى طبيعى آن ها دگرگون خواهد شد و حيوانات گوشت خوار سبزه خوار مى شوند و از نعمت هاى ديگر خداوند استفاده مى نمايند.
بچه ها با مارهاى سمّى بازى مى كنند، مارها نيش نمى زنند و به آن ها ضرر نمى رساند.(1)
كى آيد آن زمان كه در زير سايه ات***گرگ درنده را زعطوفت شبان كنى
دنيا در انتظار قدوم شريف تو است***پس كى گذر به مجمع دل خستگان كنى
ص: 247
اصلاح عالمى نبود كار هيچ كس***كارى كه هيچ كس نتواند تو آن كنى
ج- در پاسخ سؤال 71 مسأله ارتباطات را بيان كرديم علاوه برآن در هر دولتى ارتباطات از مسايل مهم و كليدى است؛ زيرا قسمت اعظم اداره كشور مربوط به قوى بودن، منظم بودن، وسيع و فراگير بودن آن است، به خصوص ارتباط مستقيم با رئيس و زمامدار مملكت باشد.
در زمان حضرت «قائم عليه السلام» در اثر تكنولوژى قوى و صنعت نيرومند و پيشرفت عظيم علم و دانش مردم كره زمين از هر گوشه و كنار آن مى توانند به طور مستقيم با امام عليه السلام و با همديگر رابطه بر قرار نموده و رفع نياز نمايند، همان گونه كه آفتاب را مى بينند امام را نيز خواهند ديد. به روايات ذيل توجّه نماييد.
1- ابى الربيع الشامى گويد كه شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: «زمانى كه «قائم ما عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف» قيام نمود، خداوند گوش ها و چشم هاى شيعيان مارا يارى دهد، به طورى كه ميان آن ها و «قائم عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف» قاصد نمى باشد و مى شنوند و به او نگاه مى كنند در حالى كه او در جاى خودش است.»(1)
ص: 248
2- ابن مسكان گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود: همانا مؤمن در زمان «قائم عليه السلام» برادرش را در مغرب مى بيند در حالى كه خود در مشرق باشد و هم چنين آن كه در مغرب است، برادرش را در مشرق مى بيند.»(1) البته اين ديدنها باوسايل ارتباط و تكنولوژى هزاران بار بيشتر و بهتر و پيشرفته تر از حالا خواهدبود.
ج- جواب مثبت است زيرا؛ امام كه ظهور كرد، همه آن (كافر و مشرك) ها از ظهور او اكراه نمايند (و خوشحال نمى شوند)، حتى اگر كافر يا مشركى در دل سنگى برود، آن سنگ بگويد: اى مؤمن! در جوف من كافرى است، مرا بشكن و او را بكش! (كنايه از اين كه كسى پشت من مخفى شده يا اندرون سنگ هاى تو خالى پنهان شده باشد).(2)
پس مأمورين اطلاعاتى امام جز جن و انس، از سنگ و درخت و كوه و در و ديوار و هوا با امواجش و حتى حيوانات خواهند بود مگر تشكيلات او از حضرت سليمان كمتر است كه همه چيز، چرنده و
ص: 249
پرنده و خزنده و كوه و صخره ها و بالاخرة جن و انس وو .. در تسخير او بودند.
ج- براى آدمى زمانى زندگى شيرين و دلچسب و رضايت بخش است كه توأم با مهربانى و الفت باشد. تمامى سفيران الهى در دوران نبوّت خود به اين موضوع تأكيد داشته اند و جوامع بشرى را به سوى اين خصلت خدا پسندانه راهنمايى نموده اند.
در زمان «مهدى» علاوه بر اين كه در اثر تربيت تشكيلات «امامت» خود مردم داراى اين صفت خواهند بود، خداوند نيز با نظر لطف خود محبت را در ميان مردم ارزانى مى دارد.
خداوند در بيان صفات مؤمنان آخرالزّمان براى ابليس فرمود: «و ألقى الرأفة والرحمة بينهم؛(1) مهربانى و رحمت به همديگر را در بين آن ها مى اندازم.»
روايات اطاعت از امامان به طور عموم و اطاعت از «قائم» به طور خاص و رضايت از كارها و نافرمانى نكردن از او بسيار است.
1- امام صادق عليه السلام فرمود: اگر ببينى كه «قائم عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف» به شخصى صد هزار درهم داد و به ديگرى يك درهم، در سينه تو بزرگ نيايد، زيرا كه امر به او تفويض شده است.(2) (همه رفتار و كردار
ص: 250
و گفتارش خدايى و آسمانى و جزء وظايفى است از پيش تعيين شده و مأمور به اجراى آن است).
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «يرضى عن خلافته أهل الأرض وأهل السماء والطير في الجوّ؛(1) از خلافت او اهل آسمان و زمين و پرندگان هوا راضى مى شوند.»
3- هم چنين فرمود: «يُلعقُ المساكين الزُّبد! وفي أيّام دولته تطيب الدنيا وأهلها؛(2) به مساكين كره مى خوراند و در روزگاران دولت او دنيا و اهل دنيا به پاكى مى رسند.»
ج- اصل آزادى بيان در دين مقدّس اسلام از جمله مسايلى است كه براى زنده نگه داشتن آن اهميّت بسيارى داده شده و از آن پشتيبانى نموده است و براى انسان ها آزادى بيان و نقد و بررسى عالمانه را مجاز دانسته، از ايجاد محيط خفقان و اعمال خشونت با بيان هاى گوناگون جلوگيرى كرده است؛ مانند «در قبول دين اكراه (و اجبارى)
ص: 251
نيست، (زيرا) راه درست از راه انحرافى روشن شده است ...(1) » و «ما راه را به او نشان داديم، خواه شكر گذار باشد يا ناسپاس (2)» اصل عدالت و مساوات در حقوق فردى و اجتماعى را اعلام نموده است. جريان ها و داستان هاى آموزنده در عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله و هر يك از امامان در مورد آزادى بيان پيش آمده است كه براى هر شخص منصف و صاحب وجدانى جاى شك و ترديد نگذاشته است كه دين اسلام مدافع سرسخت اين مسأله است. از قضاياى فراوان يكى را براى نمونه ياد آور مى شويم.
روايت شده است قومى به حضور اميرمؤمنان عليه السّلام آمدند كه در حال خطبه خواندن بود و مى فرمود: «سلونى قبل أن تفقدوني؛ از من سؤال كنيد، پيش از آن كه مرا از دست بدهيد» من از عرش پايين تر از هر چه بپرسيد، جواب مى دهم و بعد از من هر كسى اين حرف را بزند، او يا مدّعى محض و تو خالى است و يا دروغگوى تهمت زن.
ناگهان مردى با موهاى فِر، قد بلند و چاق كه كتابى مانند مصحف در گردن آويخته بود، بلند شده و با صداى رسا خطاب به على عليه السلام گفت: اى ادّعا كننده نادان و اقدام كننده بر چيزى كه نمى فهمد! من از تو (مسايلى) مى پرسم (اگر مى توانى) جواب بده!
اصحاب و شيعيان آن حضرت به سوى آن مرد خيز برداشتند و قصد او را كردند (كه جلوى جسارت ها و حرف زشتش را بگيرند و يا اذيّتش كنند، شايد هم بكشند.) حضرت (مانع شده و جلوى آن ها را
ص: 252
گرفت و) از آن مرد دور ساخته و فرمود: شتاب نكنيد، او را آزاد گذاريد! (بگذاريد حرفش را بزند) دين خدا و حجّت هاى الهى با اكراه و اجبار پايدار نمى ماند و برهان هاى خدا با برخورد عجولانه (و خشونت موذيانه) پيش نمى رود.
روى مبارك را (با مهربانى) به آن مرد كرد و فرمود: با تمام قدرت علمى و با هر زبانى كه مى توانى سؤال كن! من هم باعلمى پاسخ مى گويم كه شك بر او راه نيابد و شبهه اى آن را خراب نكند «و لاحول ولاقوة إلّاباللَّه العلىّ العظيم.»
آن شخص سؤالات گوناگون نموده و جواب كافى شنيد و در هر جوابى كه مى شنيد، مى گفت: «صدقت» راست گفتى تا اين كه اين سؤال را كرد: «عرش خدا پيش از آفرينش زمين و آسمان چه مدّت بر روى آب ماند؟»
فرمود: «حساب كردن را خوب بلدى!؟ مرد گفت: بلى، فرمود: شايد تو حسابگرى را خوب ندانى؟ مرد گفت: علم حساب كردن را به خوبى بلدم.»
حضرت فرمود: اگر بين زمين و آسمان را پر از خردل كنند و مدّت عمرت را به آن اندازه طولانى نمايند و به تو (با ناتوانى كه دارى) مأموريّت دهند كه دانه دانه آن خردل ها را از مغرب تا مشرق ببرى (قدرت اين كار را هم به تو بدهند، اين را بدان) اگر با آن قدرت و طول عمر خردل ها را جابه جا كرده و بشمارى، برايت آسان تر از شمارش سال هاى مدّت توقّف عرش خدا (پيش از آفرينش زمين و آسمان) بر آب است. تازه اين توصيف برايت تقريب ذهن بود وگر نه يك دهم از ده جزء يك صد هزارم
ص: 253
آن نبود و «استغفراللَّه من التقليل والتحديد» به خاطر كم گويى و بيان مدّت كم از خدا طلب مغفرت مى كنم.
آن مرد سرش را تكان داده و اين شعر را خواند:
أنت أصل العلم يا هادي الهدى***تجلو من الشك الغياهيبا
حُزتَ أقاصي كلّ علم فما***تبصر أن غولبت مغلوباً
لا تنثني عن كلّ أشكولة***تبدي إذا حلّت أعاجيبا
للَّه درّ العلم من صاحب***يطلب انساناً ومطلوباً(1)
تويى اصل و ريشه علم! اى هدايت كننده هدايت گر! پرده تاريكى هاى شب را كنار مى زنى و دور دورها را مى بينى تمامى و همه علم را تصاحب كرده اى و هيچ وقت ديده نمى شود كه در مصارعه (كُشتى گيرى علمى) مغلوب شوى.
خسته نمى شوى از حلّ هيچ مشكلى و سر باز نمى زنى و هر اعجوبه و مشكلى كه پيش آيد، آن را از پرده بيرون مى كشى. خدا جزاى خير دهد بر علم از صاحب علمى كه انسان ها را مى خواند و مورد توجّه انسان هاست!
ج- اظهار نظر و انتقاد در صورتى پيش مى آيد كه در جامعه نيازها و
ص: 254
گرفتارى ها، به خصوص نيازهاى مادّى گوناگون حكمفرما شود،
وقتى كه انسان از هر جهت تأمين و گرفتارى هايش برطرف شد، وقتى كه فرهنگ مردم به معرفت واقعى و امام خود استقرار يافت وو ...
ديگر انتقاد كردن معنائى نخواهد داشت و وقتى كه برنامه هاى امام از آسمان تعيين مى شود، جائى براى اظهار نظر نمى ماند؛
كراراً گفتيم كه در دولت كريمه بى كارى وجود ندارد، براى همه كار هست. تنبل و باطل زيستن بى معناخواهد بود و اين خصلت ها مورد نكوهش قرار خواهد گرفت، كارها بابرنامه صحيح و منظم و عاقلانه و خردمندانه و در ساعت معين و وقت كافى، (اما نه خسته كننده و تلاش طاقت فرسا) انجام گرفته و زندگى به صورت ايده آل ادامه خواهد يافت.
ج- در خلال پاسخ ها به تعدادى از اوضاع و احوال، دوران زمامدارى امام عليه السلام بيان گرديد مضافاً بر آن نخست روايتى كه قسمتى از دوران عصر حضرت «قائم» را ترسيم نموده است نقل مى شود با اين كه قسمتى از آن ها نيز، ضمن سؤال ها، گذشت اما خواندن يك جا و كامل آن مسرّت بخش است.
امام صادق عليه السلام فرمود: زمانى كه «قائم» قيام كرد، مؤمن پرنده را از هوا پايين كشيده و ذبح مى نمايد و آن را مى پزد و گوشتش را مى خورد و استخوانش را نمى شكند، سپس به آن پرنده دستور مى دهد كه زنده
ص: 255
شو با اذن خدا! پس زنده شده و به پرواز در مى آيد و هم چنين آهوان صحراها و (قائم) روشنايى زمين و نور آن مى شود و محتاج خورشيد و ماه نمى شوند و در روى زمين اذيت كننده و شرّ و فساد وجود نخواهد داشت. فراخوانى آسمانى است و زمينى نيست و براى شيطان در زمين وسوسه و فعّاليت و حسد و چيزى از فساد نخواهد بود. در زمين خار و درخت بيهوده پيدا نمى شود و زمين هميشه زنده مى ماند و هر چه از آن چيده شود از جايش روييده مى شود و به حالت اوّليه برمى گردد و مرد براى بچه اش لباس مى پوشاند و هرچه بزرگ تر شود، آن هم بلند مى شود و به هر رنگى دوست دارد و بخواهد درمى آيد و اگر كافرى به سوراخ موشى داخل شود يا در پشت سنگى و يا درختى پنهان شود، خداوند آن را به سخن در مى آورد و ندا دهد كه اى مؤمن! كافرى در پشت سر من است، او را گرفته و بكشيد! پس مى گيرند و مى كشند و براى ابليس هيكلى نباشد كه در آن سكونت نمايد و هيكل به معناى بدن است. مؤمنان با فرشتگان مصافحه مى كنند و براى آن ها وحى مى نمايند و با اذن خدا مرده ها را زنده كرده و گرد هم مى آيند و مى گويند: زمانى براى مردم مى آيد مؤمن يا در كوفه مى باشد و يا دلش براى آن مى تپد.»(1)
در دوران حكومت حق، تربيت فردى و اجتماعى به تدريج، به گونه اى پياده خواهد شد كه جامعه آن روز معناى واقعى امنيت، آرامش، رفاه، خودسازى و اعمال خدا پسندانه، نوع دوستى، ادب،
ص: 256
معرفت، انسانيت و ... مصداق صحيح پيدا خواهد كرد.
بچه ها چشم باز كرده، جامعه اى را لمس مى كنند كه همه آمال و آرزوهاى خود را در آن فراهم مى بينند؛ ديگر از جهت مادى، بى كارى و بى خانمانى و فقر و تنگدستى و غم و غصه و قحطى و خشكسالى و بدبيارى و در نهايت بيمارى و ... و از جهت اخلاقى، از كبر، نخوت، دغل، حيله، مكر، بى وفايى، مردم آزارى و ... اثر و خبرى نخواهد ماند.
همه مردم عابدان شب و شيران روز خواهند بود،
هنگام كسب و كار همه كاسب و كارگرانند،
و هنگام حفظ امنيت جامعه، همه نيروى انتظامى و نگهبانان اجراى قوانين
و براى حفظ بهداشت و سلامتى محيط زيست، همه احساس مسؤليت مى كنند و از صميم قلب، مراقب نظافت و تميزى، كوتاه سخن اين كه همه يك انسان كامل و صاحب عقل سالم مى باشند!؛ زيرا دست قدرت خدا و دست رأفت و مهربانى ولىّ خدا بر سر مردم كشيده شده است و «كملت عقولهم وأحلامهم».
پس از گذشت يك قرن و سپرى شدن يك نسل، ديگر نشانى از ناملايمت و مردم آزارى، تحقير، بى احترامى، شكستن حرمت ها و ...
نخواهد ماند.
چشم باز كرده جامعه اى سالم و پويا، پر از ايمان و معنويت و ايثار و از خود گذشتگى و ... را ديده و با آن تربيت خواهند شد و تمام رذايل اخلاقى و خلق و خوى حيوانى رخت بر بسته و به دست فراموشى
ص: 257
سپرده خواهد شد.
در زير لواى اسلام و پرچم قرآن و در سايه رهبرى آسمانى و الهى آن دوران از هيچ گونه بيمارى و افسردگى و فرسايش بيهوده جسم و ناراحتى روح و روان، نشانى نخواهد ماند. دنياى دوست داشتنى و زندگى لذت بخش و بهره بردارى صحيح از عمر طولانى و غيره خواهد بود.
با به كار گرفتن تكنيك هاى فوق مدرن آن روز و استفاده از مواهب كرات ديگر و دسترسى به بركات خلقت و جهان آفرينش، براى همگان ميسر خواهد شد.
در هر لحظه اى كه دلت بخواهد امامِ خود و يوسف زهرا عليها السلام را آشكار وبى پرده و حايل و مانع، خواهى ديد و چهره به چهره سخن خواهى گفت و نيازهاى خود را (اگر بوده باشد) به صورت زنده و روبرو اظهار خواهى داشت.
شايد براى عدّه اى پذيرفتن اين گفت و گوى رو در رو مشكل باشد، اما مى دانيم كه فرمول ابتدايى و ضعيف اين گونه سخن گفتن را پيدا كرده در تلفن هاى تصويرى متقابل پياده كرده اند، البته تا آن روز هزاران بار پيشرفته تر از امروز خواهد بود؛ چون تمامى حروف 27 گانه علم در آن دوران تفسير و معنا خواهد شد و دانش بشرى به كمال نهايى خود خواهد رسيد. آن دوران، دوران تكامل و كمال عقل و انسانيت و دورى از جهل و نادانى و ساير رذايل اخلاقى و غيره است كه در آن زمان اثرى از آن ها نخواهد ماند. به اميد آن روز، ان شاءاللَّه تعالى!
در زمان حضرت «قائم» مردم تمامى صفات رذيله (ترساندن و درنده
ص: 258
خويى، اذيت و آزار رساندن، بالاخره بدرفتارى و بدكردارى) را از خود دور نموده و جامعه سالم و دوست داشتنى به وجود مى آورند و خداوند نيز به آن ها كمك خواهد كرد.
1- خداوند در ضمن جواب ابليس مى فرمايد: «و در آن زمان امانت و امنيت را به زمين مى اندازم، پس هيچ چيز به چيز ديگر ضرر نمى رساند و هيچ چيزى از ديگرى نمى ترسد .... و مهربانى و محبت را در ميان آن ها قرار مى دهم، پس به همديگر مواسات مى كنند و به طور مساوى تقسيم مى كنند، پس فقير غنى مى شود و به همديگر فخر فروشى نمى كنند و بزرگ به كوچك رحم و كوچك به بزرگ احترام مى نمايد و پيرو دين حق مى شوند و با آن معتدل مى گردند و حكم مى كنند، آن هايند دوستان من.»(1)
2- «ولتذهبن الشحناء والتباغض والتحاسد؛(2) دشمنى و كينه و حسد از بين مى رود.»
3- حضرت صادق عليه السلام فرمود: «إذا قام حكم بالعدل وارتفع في أيّامه الجور و أمنت السبل؛(3) وقتى كه «قائم عليه السلام» قيام نمايد، به عدل حكم و در ايام او جور و ستم برداشته شود و راه ها امن گردد.»
4- «تمشي المرأة بين العراق إلى الشام لا تضع قدميها إلّاعلى النبات وعلى رأسها زُبّيلها لا يهيّجها سبُع ولا تخافه؛(4) زنى بين عراق و شام را (بدون
ص: 259
ترس از انسان و حيوان) مى پيمايد و قدم هايش را نمى گذارد، مگر روى سبزى ها و زنبيلش در سر و درنده اى او را به وحشت نمى آورد و نمى ترساند.»
اين ها نمونه اى از دوران زندگى در زمان فرمان روائى امام زمان است.
ج- مسأله شهادت آن حضرت مانند بعضى از مسايل ديگر كه با دست چه كسى پيش خواهد آمد و چگونه انجام مى گيرد، از جمله اسرار و مسايل حل نشده است، ولى در ميان محدّثين شيعه و علماى مذهب، مشهور است كه اهل بيت عليهم السلام به طور عام و همگى با مقام رفيع «شهادت» از دنيا مى روند، نه با مرگ طبيعى.
به روايت ذيل توجّه نماييد.
1- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: امر خلافت را يازده امام از صلب على و فاطمه عليهما السلام مالك خواهند شد، هيچ يك از ما نيست، مگر اين كه مسموم يا مقتول گردد.(1)
2- امام حسن مجتبى عليه السلام به جُناده بن اميّه فرمود: واللَّه رسول خدا صلى الله عليه و آله به ما خبر داده است كه اين امر را يازده امام از فرزندان على و فاطمه عليهما السلام مالك خواهند شد و هيچ يك از ما نيست، مگر آن كه مسموم يا مقتول مى شود.
3- جابر بن يزيد گويد كه امام باقر عليه السلام فرمود: «ليس من مؤمن إلّاوله
ص: 260
قتلة وموتةإنّه من قُتل نُشر حتّى يموت ومن مات نُشر حتّى يقُتل؛(1) از مؤمنان نيست، مگر اين كه براى او يك كشته شدن و يك مرگى هست.
همانا كسى كه كشته شده، برمى گردد و با مرگ طبيعى مى ميرد و اگر با مرگ طبيعى رفته، برمى گردد تا كشته شود.»
بنابراين امام «مهدى» نيز از اين عمومات مستثنى نيست و مسموم يا مقتول بالاخره شهيد از دنيا مى رود.
قاتل
1- هنگام عبور آن حضرت از راهى، زنى از بنى تميم كه نامش (سعيده) است و داراى ريشى مانند ريش مردان است، «هاونى» را از پشت بام بر آن حضرت پرتاب كرده و او را شهيد مى كند. بعد از آن كه ايشان از دنيا رفت، مراسم غسل و كفن و دفن او توسط امام حسين عليه السلام رجعت مى كند، انجام مى شود.(2)
2- «و قيل تقتله امرأة اسمها سعيدة بجاون من حديد من فوق سطحها؛(3) گفته شده است كه (امام «قائم عليه السلام» را) زنى به نام سعيده با هاون آهنى كه از پشت بام خانه اش مى اندازد، شهيد خواهد كرد.»
3- امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامى كه كار به اتمام رسيد، مرگ حجّت خدا فرا مى رسد. پس زنى از بنى تميم كه به نام سعيده است و مانند مردان ريش و سبيل دارد، سنگ بزرگى را هنگام عبور امام از پشت بام به
ص: 261
سوى آن حضرت پرتاب مى كند.»(1)
در كتاب جنّات الخلود فوت آن حضرت را به عنوان شهادت از ضربتِ زنى ريش دار به نام «مليحه» ذكر كرده است واللَّه العالم.(2)
در برخى روايات قاتل را زن زاغ چشم و سرخ مو با زهر، معرفى شده است؛ شايد صفات همين زن باشد كه با آهن مسموم يا با وسيله ديگر سمّى حضرت را به شهادت مى رساند.
بااين حساب رجعت آن حضرت نيز محرز مى شود زيرا تمام شهدا براى گذراندن بقيه عمر خود، باز خواهند گشت و روايت مشهور از امام صادق عليه السلام فرمود: «من لم يقل برجعتنا فليس منّا» هركس به بازگشت ما قائل نشود ازما نيست، آن حضرت نيز باز مى گردد تا بقيه عمر و امامت خود را سپرى نموده و درنهايت تشكيلات اين جهان بامرگ او، برچيده خواهد شد و رستاخيز برپامى شود.
«يوم نطوى السّماء كطىّ السّجل للكتب كما بدئكم تعودون» روزى كه آسمان را مى پيچيم مانند پيچيدن طومار بر نوشته ها آن گونه كه شروع كرد به همان حال بر مى گرديد».
ج- در معتقدات شيعه، از جمله مطالب جا افتاده و مورد قبول اين است كه امام معصوم عليهم السلام را بايد معصوم تغسيل و تكفين نمايد و به
ص: 262
او نماز بخواند اگرچه بعضى ها اين را نمى پذيرند. طبق اين عقيده براى «مهدى موعود» كدام معصوم كارهاى فوق را انجام مى دهد؟!.
1- امام صادق عليه السلام در تأويل آيه (ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ) فرمود: تأويل آيه مباركه به خروج حسين عليه السلام با 70 تن از اصحابش كه بر سر آن ها كلاه خود طلايى است و بر هر كلاهى دو روى (جلو و عقب) مى شود و به مردم اعلام مى كنند كه اين حسين عليه السلام است كه خروج كرده است تا مؤمنان به او شك نكنند كه او دجّال و شيطان است، در حالى كه حجّت در ميان شماست. پس از استقرار يافتن شناسايى در دل هاى مؤمنان كه او خود حسين عليه السلام است، مرگ حجّت فرا مى رسد. پس آن كه عهده دار غسل و كفن و حنوط و دفنش مى شود، حسين بن على عليهما السلام خواهد بود (زيرا) وصى را وصى غسل دهد و كفن و دفن مى كند.»(1)
2- امام صادق عليه السلام فرمود: حسين بن على عليهما السلام مى آيد و «قائم» خاتم را (شايد خاتم سليمان كه جزء مواريث انبيا است) به وى تسليم مى كند و امام حسين عليه السلام نيز عهده دار غسل و كفن و دفن و حنوط وى مى باشد و آن حضرت را درون قبر مى گذارد.(2)
ص: 263
ج- درباره محلّ شهادت آن حضرت «قائم»- روحى لتراب مقدمه الفداء- روايت صريحى را نديده ام كه آيا در پايتخت و مركز حكومت خود «كوفه» واقع مى شود كه در آن صورت انتقال بدن مبارك از عراق به مدينه منوّره صحيح به نظر نمى آيد و در اصل بايد در آن جا دفن شود؛ چون مرقدهاى مطهّر اجداد طاهرينش در عراق واقع شده است و بى اعتنايى به آن ها تلقى مى شود،.
روايت از اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «ثمّ يموت ويدفن عند قبر جدّه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله؛(1) سپس مرگش فرا رسد و در كنار جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله دفن مى شود.»
شايد كلمه «يموت» اشاره به مرگ طبيعى بعد از رجعتش باشد.
طبق اين روايت محلّ دفن را كه مدينه منوّره ذكر نموده است، يا سفرى به مدينه خواهد داشت كه در آن جا از راهى كه عبور مى كند، هاون را بر او پرتاب كرده و شهيد مى نمايند و در كنار جدّ بزرگوارش دفن خواهد شد؟! و يا اين اتفاق در شام مى افتد و بدن شريف به مدينه منتقل مى شود.
فراموش نشود اين سخنان و اظهار نظرها در حدّ احتمال است (واللَّه العالم).
ص: 264
ج- در اين مورد مطالبى در پاسخ پرسش هاى گذشته گفته شد علاوه بر آن، بعد از قبول «رجعت ائمّه عليهم السلام» با دلايل و برهان هاى مذكور در كتاب هاى مربوطه و برگرفته از قرآن و احاديث، رجعت امام «قائم» هم پيش آمده و محقّق خواهد شد، زيرا از عموم روايات در اين باره استفاده مى شود كه براى امام «قائم عليه السلام» نيز رجعتى خواهد بود، چون آن حضرت نيز به وسيله زنى به نام سعيده شهيد خواهد شد، پس بايد برگشته و عمر طبيعى خود را بگذراند و هم چنين دوران كامل امامت خود را پايان بخشد.
رواياتى كه آخرين حجّت را با عبارت هاى ... وإذا رُفِعَتِ الحجّة أغلق باب التوبة فلاينفع نفساً ايمانها لم تكن آمنت من قبل ...(1) يا «تُرفع الحجّة»(2) بيان كرده و چهل روز بعد از آن متعاقباً قيامت برپا خواهد شد، مشعر بر اين است كه اين جريان در پايان دوران «رجعت امام قائم» پيش خواهد آمد؛ و رواياتى كه نقل مى كند آخرين دولت، دولت او خواهد بود نيز مؤيّد اين مطلب است كه پايان دنيا با پايان يافتن دولت او انجام مى يابد.
پس لزوماً بالا برده شدن آخرين حجت در پايان برنامه و اصل مسلّم رجعت انجام مى گيرد و بعد از 40 روز دنيا به آخر خواهد رسيد.
ص: 265
در اين مورد من تحقيقات مفصل قابل قبول ومتقن دارم كه حتماً به جلد دوم «سيماى جهان در عصر امام زمان» عجل اللَّه تعالى فرجه مراجعه و از مطالب مفيد آن بهره مند شويد و به پاسخ و روايات سؤال بعدى نيز توجه نمائيد.
ج- از روايات استفاده مى شود كه آخرين دولت و حكومت در دنيا براى اهل بيت عليهم السلام اختصاص دارد و طبق نظريّه رجعت «قائم» و بعضى از روايات، آخرين دولت نيز با وفات طبيعى او پايان مى پذيرد و بعد از چهل روز قيامت برپا مى شود.
دليل:
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «ليس بعد دولة القائم لأحد دولة؛(1) نيست بعد از دولت «قائم» براى احدى دولتى.»
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «انتهاء ملكه من أشراط الساعة اذ جاء في القرآن «و إنّه لعلم للسّاعة» أي انذار بها واشارة اليها؛(2) پايان ملك او از شرايط قيامت است؛ چون در قرآن آمده است «و او نشانه (يا دانش) قيامت است»؛ يعنى ترساندن و اشاره به قيامت است.»
3- امام صادق عليه السلام فرمود: «و إنّه لعلمٌ للسّاعة، هو المهدىّ يكون في آخر
ص: 266
الزمان وبعد خروجه يكون قيام الساعة وإماراتها ودلالاتها وقيامها؛(1) منظور از «اوست نشانه ساعت» «مهدى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف» است كه در آخر زمان مى باشد و بعد از خروج او، قيام قيامت و نشانه ها و دلالت هاى آن پيش مى آيد.»
4- امام صادق عليه السلام فرمود: «دولته آخر الدول وخير الدول تعقب جميع الملوك بحيث لم يبق أهل بيتٍ لهم دولة إلّاملكوا قبله لئلّا يقولوا إذا رأو سيرته: إذا ملكنا سرنا بسيرة هؤلاء وهو قول اللَّه «والعاقبة للمتّقين؛(2) دولت او آخرين دولت ها و بهترين دولت هاست كه پشت سر همه پادشاهان مى آيد، به طورى كه خانواده اى نمى ماند كه برايشان سلطنت نوشته شده باشد، همگى پيش از او سلطنت مى نمايند تا وقتى كه سيرت او را ديدند نگويند: اگر ما هم به رياست مى رسيديم، مانند اين ها رفتار مى كرديم و آن است منظور آيه «و عاقبت براى پرهيزكاران است.»
5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هذه الأمّة مرحومة فمنها نبيّها ومنها مُهديّها بنا فتح هذالأمر وبنا يُختم ولنا مُلكٌ مؤجّل وليس بعد ملكنا ملكٌ لأنّنا أهل العاقبة والعاقبة للمتّقين.(3) اين امّت رحمت شده است، پيامبرش از خود و «مهدى» اش نيز از خودش مى باشد. اين كار با ما گشوده شد و با ما نيز
ص: 267
پايان مى پذيرد و براى ماست رياست مهلت داده شده و بعد از ملك ما سلطنتى نخواهد بود؛ زيرا ما اهل عاقبتيم و عاقبت نيز براى پرهيزكاران است.»
6- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بنا فُتح الأمر و بنا يختم وبنا استنقذاللَّه الناس في أوّل الزمان وبنا يكون العدل في آخر الزمان؛(1) با ما گشوده شد و با ما بسته مى شود و خداوند در آغاز اين امر به وسيله ما مردم را نجات داد و عدالت در آخرالزّمان با ما مى باشد.
7- امام صادق از قول امام باقر عليهما السلام فرمود: «دولتنا آخر الدُّوَل ولن يبقى أهل بيت لهم دولة إلا ملكوا قبلنا لئلا يقولوا إذا رأوا سيرتنا: إذا ملكنا سرنا مثل سيرة هؤلاء وهو قول اللَّه- عزّ وجلّ- (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)؛(2) دولت ما آخرين دولت هاست و اهل بيتى باقى نمى ماند كه براى آن ها دولتى (مقدّر) شده باشد، مگر اين كه پيش از ما سلطنت كنند تا وقتى كه سيرت ما را ديدند نگويند: اگر ما هم صاحب ملك بوديم، اين گونه رفتار مى كرديم و اين است گفته خداى- عزّ وجلّ- «عاقبت براى پرهيزكاران است».
ص: 268
ج- در مورد تعيين آخرين حجّت الهى در روى زمين كه از دنيا مى رود و متعاقباً قيامت برپا مى شود، روايات و برداشت هاى گوناگون به دست ما رسيده است كه خلاصه آن ها را بدون اظهار نظر در اختيار عزيزان قرار مى دهيم.
1- بزرگانى مانند شيخ طوسى در كتاب «غيبت» و شيخ طبرسى در «اعلام الورى» و شيخ مفيد در كتاب «ارشاد» معتقدند كه حضرت «مهدى» آخرين حجّت بدون رجعت خواهد بود كه از دنيا مى رود و چهل روز بعد از او قيامت برپا مى شود.
2- بعد از رجعت امامان، حضرت «قائم» آخرين امام مى باشد كه رجوع مى نمايد و مالكيت و سلطنت دوره دوّم او شروع و پايان آن چهل روز قبل از قيامت يا همزمان با شروع قيامت خواهد بود.
3- بنابه روايات «دابّة الارض» آخرين حجّت خدا اميرمؤمنان عليه السلام است.
پس آخرين حجت حضرت قائم عليه السلام و آخرين دولت، دولت او خواهد بود. و امّا اگر آخرين قبض روح شونده طبق روايت معراج و غيره امير آزادگان امير مؤمنان على عليه السلام بوده باشد، بايد آخر اضافى بدانيم يعنى آخرين حجت از برگشت كنندگان اميرمؤمنان عليه السلام و متعاقب آن آخرين شخصيت به معناى حقيقى حضرت بقيّةاللَّه عليه السلام باشد
ص: 269
ج- در مورد مدفن رجعت كنندگان به طور عام و ر سول خدا صلى الله عليه و آله و امامان به طور خاص، حقير در اين مورد، روايت بخصوصى نديده ام، اما بنا به دلايل ذيل و آن چه كه با عقل و منطق منطبق و از روايات استفاده مى شود، اين است كه در آن زمان نيز دوباره در حرم هاى فعلى خود دفن خواهند شد.
دليل:
1- در روايات آمده است كه هركس از هر تربتى آفريده شود، در آن جا نيز دفن مى شود.(1)
2- امام صادق عليه السلام فرمود: همانا نطفه كه در رَحِم واقع شد، خداى عزّوجلّ ملكى را مبعوث مى كند از تربتى كه در آن دفن خواهد شد برمى دارد و با نطفه مخلوط مى كند. به همين دليل مدام دلش به سوى آن خاك مشتاق است تا در آن دفن شود.(2)
ص: 270
نقل شده است كه ملك الموت در حضور حضرت سليمان عليه السلام به يكى از هم نشينان او با تعجّب مى نگريست. آن مرد از حضرت پرسيد: اين كيست؟!
فرمود: ملك الموت.
گفت: مثل اين كه او مرا مى خواهد. لطفاً به باد دستور دهيد تا مرا به دور دست ترين نقطه هندوستان ببرد. اين دستور را داد.
ملك الموت گفت: (اتفاقاً) تعجّب من نيز از اين بود كه من تا به حال مأمور بودم او را در هندوستان قبض روح كنم، ولى ديدم پيش تو است، ولى با درخواست خود به آنجا انتقال يافت.(1)
با در نظر گرفتن روايات فوق مى توان گفت كه محلّ دفن انسان از قبل معيّن شده است، چنان كه در روايات فراوان آمده است كه اميرمؤمنان عليه السلام و خود امام حسين عليهما السلام اين اماكن را قبل از شهادتشان و همچنين محل و كيفيّت شهادت و نخل را به اصحاب خود همانند ميثم تمّار و رشيد هجرى و حبيب غيرهم- رضى اللَّه عنهم اجمعين- نشان دادند.
بنابراين نمى توان گفت تربت كسى را از دو محل برداشته و به نطفه ممزوج كرده اند و از اين تعبيرها استفاده مى شود كه رجعت كنندگان پس از مرگ طبيعى باز در همان محل اولى دفن خواهند شد.
ص: 271
ج- بنا به پذيرش احاديث «رجعت» و بررسى هاى مورد قبول، آخرين نفر از امامانى كه رجعت مى كند، امام «قائم» خواهد بود. بنابراين آخرين حجّت قبض روح شده نيز او مى باشد؛ چون با مرگ يا «رُفِع» آخرين حجّت، نظام فعلى جهان به هم مى خورد و به پايان مى رسد.
البتّه چندين بار عرض كرده ام دانستن اين گونه مطالب براى ما ضرورتى ندارد و ندانستش هم مسؤوليت آور نيست و در اين موارد نيز نمى توان نظر قطعى داد؛ چون از معصوم عليهم السلام مستقلًا چيزى به دست نيامده است.
طبق روايات، آخرين حجّت چهل روز قبل از قيامت از روى زمين بالا برده مى شود.
دليل:
امام صادق عليه السلام فرمود: «بين وفاة القائم وبين القيامة أربعون يوماً؛(1) ميان وفات «قائم عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف» و قيامت چهل روز است.»
در بعضى از روايات جملات «رُفِعَتِ الحجّة و (أغلق) غُلّق باب التّوبة ...(2)
ص: 272
بنابراين اگر منظور جمله «رُفعت الحجّة» بالا بردن باشد، پس تشريفات مخصوص به او هم در جايى كه برده اند، انجام مى يابد. اما اگر معناى آن برداشته شدن باشد، ديگر بودن حجّت در روى زمين لزومى ندارد؛ چون تكليف برچيده شده و باب توبه هم بسته شده است.
پس هركس از موجودين ميتواند آن حضرت را تجهيز و تدفين نموده و نماز بخواند اگر همزمان با «نفخ صور» همه موجودات خاموش شدند.
كه ديگر مطلبى باقى نمى ماند! واللَّه العالم.
ج- (توجه داشته باشيد مورد سؤال
الف- اگر براى بعد از شهادت است كه در اين صورت مواردى در روايات وجود دارد كه به چند مورد اشاره مى شود.
1- رجعت امامان عليهم السلام.
امام سجّاد عليه السلام در تأويل آيه «إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ»(1) فرمود: پيامبر و اميرالمؤمنين و ائمّه عليهم السلام دوباره باز مى گردند.(2)
هم چنين فرمود: نخستين كسى كه در رجعت برمى گردد، حسين بن على عليهما السلام است و چهل سال زندگى مى كند، به گونه اى كه ابروانش بر
ص: 273
روى دو چشمش مى ريزد.(1)
از حضرت صادق عليه السلام درباره رجعت سؤال نمودند؟ فرمود: حقّ است. پرسيدند: نخستين كسى كه برمى گردد كيست؟
فرمود: حسين است كه به دنبال «قائم عليه السلام» مى آيد.(2)
2- دوازده مهدى
دسته اى از روايات اين گونه آمده است كه بعد از «قائم عليه السلام» دوازده مهدى پشت سرهم با برنامه هاى از پيش تعيين شده حضرت «قائم عليه السلام» در دنيا حكومت خواهند نمود و در نهايت رستاخيز به وقوع مى پيوندد.
1- شيخ طوسى قدس سره با سند خود در ضمن روايت طولانى چنين آورده است: امام صادق عليه السلام به ابوحمزه فرمود: «يا أبا حمزة انّ منّا بعد القائم أحد عشر مهديّاً؛(3) اى اباحمزه! بعد از «قائم عليه السلام» از ما (اهل بيت) يازده «مهدى» خواهد بود.»
2- ابى بصير گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: «يابن رسول اللَّه سمعت من أبيك أنّه يقول: يكون بعد القائم اثنى عشر مهديّاً؟ فقال إنّما قال اثنى عشر مهديّاً ولم يقل اثنا عشر إماماً ولكنّهم قوم من شيعتنا يدعون الناس إلى موالاتنا ومعرفة حقّنا؛(4) اى فرزند رسول خدا عليه السلام! از پدرت شنيدم كه
ص: 274
مى فرمود: بعد از «قائم عليه السلام» دوازده مهدى خواهد بود؟
فرمود: دوازده مهدى فرموده است، نه دوازده امام ولكن آن ها گروهى از شيعيان ما هستند كه مردم را به دوستى و معرفت ما دعوت مى كنند.»
3- امام صادق از پدران بزرگوارش از اميرالمؤمنين عليه السلام چنين روايت كرده است: «قال رسول اللَّه في الليلة الّتى كانت فيها وفاته لعلىّ: يا أبا الحسن أحضر صحيفة ودواة؛ فأملى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله وصيّته حتى انتهى (الى) هذالموضع فقال: يا على! انّه سيكون بعدى إثنا عشر إماماً وبعدهم إثناعشر مهديّاً فأنت يا على أوّل الإثناعشر إمام ... وساق الحديث إلى أن قال: وليسلّمها الحسن (يعنى الإمام العسكرى عليه السلام) إلى إبنه «محمّد» المستحفظ من آل محمّد صلى الله عليه و آله فذلك إثنى عشر اماماً ثمّ يكون من بعده إثنا عشر مهديّاً فإذا حضرته الوفاةفليسلّمها إلى إبنه أوّل المهديّين ....؛(1) رسول خدا صلى الله عليه و آله در شبى كه وفات نمود، به على عليه السلام فرمود: اى ابالحسن! كاغذ و دوات حاضر كن! پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وصيّتش را املا كرد تا رسيد به اين محل و گفت: يا على! به زودى بعد از من دوازده امام
ص: 275
و بعد از آن ها دوازده مهدى خواهد بود. پس تو اى على اوّل دوازده امامى .... تا فرمود: و حسن (عسكرى) هم (امامت را) به پسرش «م ح مّ د» نگهدارى شده از آل محمّد تسليم مى كند، اين است دوازده امام.
سپس بعد از آن ها دوازده «مهدى» مى باشد. وقتى كه مرگ او فرا رسيد (حكومت را) به فرزندش نخستين نفر از مهدييّن تسليم مى كند ...
ب- آخرين دولت
اگر منظور بعداز رجعت امام زمان عليه السلام و بعد از حكومت ائمه عليهم السلام است در اين صورت از روايات استفاده مى شود كه آخرين دولت و حكومت در دنيا براى قائم عليه السلام اختصاص دارد و طبق نظريّه رجعت «قائم عليه السلام» و بعضى از روايات، آخرين دولت نيز با وفات طبيعى او پايان مى پذيرد و بعد از چهل روز قيامت برپا مى شود.
1- امام صادق عليه السلام فرمود: «ليس بعد دولة القائم لأحد دولة؛(1) نيست بعد از دولت «قائم عليه السلام» براى احدى دولتى.»
2- امام صادق عليه السلام فرمود: «انتهاء ملكه من أشراط الساعة اذ جاء في القرآن «و إنّه لعلم للسّاعة» أي انذار بها واشارة اليها؛(2) پايان ملك او از
ص: 276
شرايط قيامت است؛ چون در قرآن آمده است «و او نشانه (يا دانش) قيامت است»؛ يعنى ترساندن و اشاره به قيامت است.»
3- امام صادق عليه السلام فرمود: «و إنّه لعلمٌ للسّاعة، هو المهدىّ يكون في آخر الزمان وبعد خروجه يكون قيام الساعة وإماراتها ودلالاتها وقيامها؛(1) منظور از «اوست نشانه ساعت» «مهدى عليه السلام» است كه در آخر زمان مى باشد و بعد از خروج او، قيام قيامت و نشانه ها و دلالت هاى آن پيش مى آيد.»
4- امام صادق عليه السلام فرمود: «دولته آخر الدول وخير الدول تعقب جميع الملوك بحيث لم يبق أهل بيتٍ لهم دولة إلّاملكوا قبله لئلّا يقولوا إذا رأو سيرته: إذا ملكنا سرنا بسيرة هؤلاء وهو قول اللَّه «والعاقبة للمتّقين؛(2) دولت او آخرين دولت ها و بهترين دولت هاست كه پشت سر همه پادشاهان مى آيد، به طورى كه خانواده اى نمى ماند كه برايشان سلطنت نوشته شده باشد، همگى پيش از او سلطنت مى نمايند تا وقتى كه سيرت او را ديدند نگويند: اگر ما هم به رياست مى رسيديم، مانند اين ها رفتار مى كرديم و آن است منظور آيه «و عاقبت براى پرهيزكاران است.»
5- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هذه الأمّة مرحومة فمنها نبيّها ومنها مُهديّها بنا فتح هذالأمر وبنا يُختم ولنا مُلكٌ مؤجّل وليس بعد ملكنا ملكٌ لأنّنا أهل
ص: 277
العاقبة والعاقبة للمتّقين.(1) اين امّت رحمت شده است، پيامبرش از خود و «مهدى عليه السلام» اش نيز از خودش مى باشد. اين كار با ما گشوده شد و با ما نيز پايان مى پذيرد و براى ماست رياست مهلت داده شده و بعد از ملك ما سلطنتى نخواهد بود؛ زيرا ما اهل عاقبتيم و عاقبت نيز براى پرهيزكاران است.»
6- رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بنا فُتح الأمر و بنا يختم وبنا استنقذاللَّه الناس في أوّل الزمان وبنا يكون العدل في آخر الزمان؛(2) با ما گشوده شد و با ما بسته مى شود و خداوند در آغاز اين امر به وسيله ما مردم را نجات داد و عدالت در آخرالزّمان با ما مى باشد.
7- امام صادق از قول امام باقر عليهما السلام فرمود: «دولتنا آخر الدُّوَل ولن يبقى أهل بيت لهم دولة إلا ملكوا قبلنا لئلا يقولوا إذا رأوا سيرتنا: إذا ملكنا سرنا مثل سيرة هؤلاء وهو قول اللَّه- عزّ وجلّ- «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»؛(3) دولت ما آخرين دولت هاست و اهل بيتى باقى نمى ماند كه براى آن ها دولتى (مقدّر) شده باشد، مگر اين كه پيش از ما سلطنت كنند تا وقتى كه سيرت ما را ديدند نگويند: اگر ما هم صاحب ملك بوديم، اين گونه رفتار مى كرديم و اين است گفته خداى- عزّ وجلّ- «عاقبت براى پرهيزكاران
ص: 278
است».»
8- رسول خدا صلى الله عليه و آله در حديث معراج فرمود: «و لأداولنّ الأيّام بين أوليائى إلى يوم القيامة؛(1) و البتّه روزها (روزگارها) را بين دوستانم (دست به دست) مى گردانم تا روز قيامت.»
9- هم چنين رسول خدا صلى الله عليه و آله در حديث معروف ثقلين فرمود: (انّى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوابعدى احدهما اعظم من الاخر كتاب اللَّه وعترتى)؛(2) من در ميان شما دو وزنه سنگين ترك كرده (به امانت مى گذارم) مادام كه بعد از من به آن دو چنگ زده ايد، گمراه نمى شويد، يكى بزرگ تر از ديگرى است؛ كتاب خدا؛ و عترت (اهل بيت من).»
پيرامون اين حديث، بزرگانى از علما و محقّقان اهل سنّت بيانات بسيار مهمّى دارند كه به يكى از آن ها اشاره مى شود.
محدث معروف ابن حجر هيتمى مكّى شافعى، مؤلّف كتاب هاى متعدّد از جمله؛ «الصواعق المحرقة» گويد: «و في احاديث الحثّ على التمسك بأهل البيت اشارة إلى عدم انقطاع متأهّل منه التمسّك به إلى يوم القيامة كما أنّ كتاب اللَّه العزيز كذالك وبهذا كانوا أماناً لأهل الأرض؛(3) در احاديث تشويق به تمسّك به اهل بيت (كه از جمله آن ها حديث «ثقلين» است) به غير از اثبات اصل «امامت» تداوم امامت را نيز (تا
ص: 279
قيامت) اثبات مى كند. اين حديث نبوى بيان مى دارد كه هدايت با دو ركن تحقّق مى يابد، همان گونه نيز تداوم بقاى امام و امامت را- مانند تداوم بقاى قرآن- به ثبوت مى رساند.(1).
با پايان عمر شريف حضرت «قائم» بعد از چهل روز، قيامت بر پا مى شود. امام صادق عليه السلام فرمود: «بين وفاة القائم وبين القيامة أربعون يوماً؛(2) ميان وفات «قائم عليه السلام» و قيامت چهل روز است.»
نظريه ديگر
شيخ مفيد قدس سره نيز در اين باره فرمود: «ليس بعد دولة القائم لأحد دولة إلا ما جاءت به الرواية من قيام ولده إنشاء اللَّه ذلك لم يرد على القطع والثبات وأكثر الروايات أنّه لن يمضى مهدىّ الأمّة إلا قبل القيامة بأربعين يوماً يكون فيها الهرج- وعلامة خروج- الأموات وقيام الساعة للحساب والجزاء واللَّه أعلم؛(3) بعد از دولت «قائم عليه السلام» براى احدى دولتى نيست، مگر رواياتى كه آمده است از قيام برخى فرزندانش (در مقام او) ان شاءاللَّه. اما (اين روايت ها) با قطعيّت و ثبوت وارد نشده است و اكثر روايات اين است كه «مهدى عليه السلام» از دنيا نمى رود، مگر چهل روز پيش از قيامت و در آن چهل روز هم هرج و علامت خروج مردگان و قيام قيامت براى حساب و پاداش خواهد بود و خدا مى داند.»
ص: 280
شيخ طبرسى قدس سره نيز در اعلام الورى در آخر باب الرابع گويد: «أنّه قد جائت الرواية الصحيحة أنّه ليس بعد دولة المهدىّ عليه السلام دولة إلّاماورد من قيام ولده مقامه إلّاماشاءاللَّه ولم ترد القطع والبتّ وأكثر الروايات أنّه لن يمضى من الدنياإلّاقبل القيامة بأربعين يوماً يكون فيها الهرج- وعلامة خروج- الأموات وقيام الساعة واللَّه أعلم؛(1) روايت صحيحه اى آمده است بر اين كه بعد از دولت «قائم عليه السلام» دولتى نخواهد بود، مگر روايات قيام فرزندانش در مقام او و در اين باره نيز روايت قطعى و حتمى وارد نشده است؛ چون بيشترين روايات با عبارت ابداً (قائم عليه السلام) از دنيا نمى رود، مگر چهل روز پيش از قيامت و در آن (چهل روز هم) دنيا را هرج (مرج) فرا مى گيرد و علامت بيرون آمدن اموات و قيام قيامت براى حساب پس دادن و پاداش گرفتن است و خدا به همه چيز دانا است.»
بعضى از معاصرين نيز نظريه شيخ مفيد قدس سره و گفتار شيخ طبرسى قدس سره را در اين باره تأييد كرده است و مسأله «رجعت» و «مهديّون» را نيز كاملًا رد مى كند؛ چون بيان او تصريح دارد بر اين كه دولت «قائم عليه السلام» آخرين دولت و قيامت نيز چهل روز بعد از جريان «سيُرفع» بالا بردن حجّت يا وفات او خواهد بود.
بنابراين اشكالات و انتقاداتى كه متوجّه قائلين به «رجعت» يا «مهديّون» است، كاملًا مرتفع خواهد شد.
ولى عبارات روايات كه با تأكيد مى فرمايد: «ليملكنّ منّا أهل البيت رجل» يا «فليُسلّمها إلى ابنه اوّل المهديّين» گوياى خلاف اين بيان است و با آن
ص: 281
نظريه هم خوان نيست، مگر اين كه چنين روايت ها از نظر فنّى و رجالى مردود شناخته شود.
به طور خلاصه بعد از رحلت «قائم عليه السلام» اخبار دوازده مهدى و دوازده امام و رجعت امام حسين عليه السلام و رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام، به خصوص آمدن اميرمؤمنان عليه السلام به دفعات و كرّات و با عنوان «دابّه الارض» و سلطنت 50 هزار سال رسول خدا صلى الله عليه و آله و 44 هزار ساله اميرمؤمنان عليه السلام و كمك همه انبيا به او و يا هيچ كدام، بلكه با وفات «قائم عليه السلام» چهل روز بعد قيامت برپا مى شود، از مشكلات اخبار و غوامض آثار و مطالبى است كه به تحقيق و بررسى بيشتر نياز دارد كه در اين مجالس براى آن فرصتى نيست، طالبين تفصيل و اسناد و مدارك، به كتاب وزين «سيماى جهان در عصر امام زمان عليه السلام» مراجعه نمايند.
ج- ازپاسخ پرسش هاى قبل بايد متوجه مى شديد كه بعد از رفتن آخرين حجت نه كسى مى ماند و نه تكليفى خواهد بود و نه به اين سؤال جوابى! زيرا.
1- امام صادق عليه السلام فرمود: اگر مردم دو نفر باشد، يكى بر ديگرى امام مى شود و فرمود: آخرين كس كه مى ميرد امام است، تا احدى به خدا
ص: 282
احتجاج نكند كه او را بدون حجّت خدا ترك كرده است.»(1)
2- وشّا گويد: از امام رضا عليه السلام سؤال كردم: آيا زمين بدون امام مى ماند؟!
فرمود: نه، عرض كردم: به ما روايت رسيده است كه زمين بدون امام نمى ماند، مگر آن كه خداى- عزّ وجلّ- به بندگانش خشم كند؟!
فرمود: مى ماند و هنگامى كه زمين بى امام باشد، فرو مى ريزد.(2)
توجيه روايت اين است كه اگر امام نباشد، تكليف برداشته مى شود؛ وقتى كه تكليف برداشته شد، قيامت فرا مى رسد، بنا براين آن چهل روز فاصله مرگ آخرين حجت و قيام قيامت، دوران بلا تكليفى است كه در بعضى از روايات هم آمده، قيامت برشرار خلق برپا مى شود.
اللهمّ اجعل عواقب أمورنا خيراً ولا تسلّط علينا من لاير حمنا و لا تجعل الدّنيا أكبر همّنا و لامبلغ علمنا واحفظنا عن شرور أنفسنا بمحمّد و آله الطّاهرين عليهم الصّلوات و السّلام آمين.
تو برتر از هزاران يوسف كنعانى
اگر راز دلم گويم حديثش را تو مى دانى***مرا از لطف خود هردم به بزم خويش مى خوانى
خليلى، يوسفى، نوحى، سليمانى نمى دانم***دمِ پاك مسيحا و كف موسى بن عمرانى
ص: 283
حديث ليلة القدرى هزاران ماه را ماهى***نزول آيه سبز و صفابخش بهارانى
اگر حسن تو را وصفى شود من فاش مى گويم***تو برتر از هزاران يوسف كنعانى!
جمالت را در اين عالم اگر تمثيل بگذارند***تو تفسير تمام آيه هاى لوح پنهانى
لبت گر وا شود اى مخزن علم خداوندى***حكيمان را بياموزى زحكمت هاى لقمانى
الا روح مجسّم در كنار آيه تطهير***سزد آن كه جمالت را ز ناپاكان بپوشانى
بيا اى مهر بى همتا لواى نور برپا كن***تو غمخوار تمام بى پناهان و ضعيفانى
تو آن گنجينه لطف و عطا و جود واحسانى***يقين دارم گدايان را ز دربارت نمى رانى
تويى مرهم به زخم بى شمار مادرت زهرا***بيا با مقدمت روشن نما آن قبر پنهانى
تو كه ناگفته مى دانى حكايت هاى پنهان را***اگر راز دلم گويم حديثش را تو مى دانى
سيد عبّاس صدرالدينى
ص: 284
منابع و مئاخذى كه از آن هابيواسطه يا با واسطه نقل شده است
1- القرآن الكريم.
2- الأنوار المضيئه فى أحوال الحجة الغائب: سيد عَلَم الدين المرتضى على بن جلال الدين عبدالحميد النسّابة بن شمس الدين فخاربن معدالموسوى الحائرى.
3- الأنوار النّعمانيه: سيّد نعمة اللَّه بن عبداللَّه جزايرى (م 1112 ه. ق) تبريز، انتشارات شركت چاپ.
4- الأخبار الدّخيلة: شيخ محمّد تقى شوشترى، مؤلّف قاموس الرّجال.
5- الأربعون خاتون آبادى.
6- الإحتجاج: ابى منصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى (588 ه. ق) از دانشمندان قرن ششم، بيروت- مؤسسه أعلمى 1410 ه. ق.
7- الإمام المهدى من الولادة الى الظّهور: سيّد محمّد كاظم قزوينى چاپ دوم 1379 ترجمه دكترحسين فريدنى.
8- الإمام المهدى: على محمّد على دخيل (چاپ نجف)
9- الإرشاد: شيخ مفيد محمّد بن محمّد بن نعمان عكبرى بغدادى (م 413 ه. ق).
10- الإختصاص: شيخ مفيد محمّد بن محمّد نعمان عكبرى بغدادى (م 413 ه. ق) قم،
11- البرهان فى علامات مهدى آخرالزّمان: علاءالدين علىّ بن حسام الدين مشهور به متقى هندى جونپورى (975 ه. ق)
12- البيان فى اخبار صاحب الزمان: حافظ امام صادق محمّد بن يوسف بن محمّد نوفلى گنجى شافعى (658 ه. ق) (چاپ نجف 1324 و چاپ 1362 ه. ق)
13- التّشريف بالمنن فى التّعريف بالفتن: معروف به الملاحم والفتن، رضى الدين على بن موسى بن جعفر بن طاووس (م 664 ه. ق).
14- الجامع الصّحيح (سنن ترمذى): ابو عيسى محمد بن سوره ترمذى (و 279 ق)
15- الجوهر الثّمين- ازمنابع كتاب بيان الأئمّة: محمّد مهدى نجفى المكتبة الإسلامية-
ص: 285
1408 ه. ق.
16- الحجّة فى ليلةالقدر:
17- الحاوى على الفتاوى: «بخش العرف الوردى فى أخبارالمهدى» جلال الدين سيوطى.
(م 911 ه. ق) چاپ مصر سال 1959 ميلادى.
18- الخرائج و الجرايح: قطب الدين ابى الحسين سعيدبن هبةاللَّه راوندى (م 573 ه. ق).
19- الخصال: شيخ صدوق، تهران انتشارات علميه اسلاميه.
20- الخطب: عبدالعزيزبن يحيى الجلّودى:
21- السّرّ المكنون: ازمنابع بيان الأئمّة: محمّد مهدى نجفى المكتبة الإسلامية- 1408 ه. ق.
22- الدعوات: قطب راوندى.
23- السنن: المقرى.
24- السنن: نعيم بن حماد.
25- السّيرة الحلبيّة: على بن برهان الدين حلبى شافعى (و 1044 ق).
26- الطّرائف: سيّد ابن طاووس (و 664 ق)
27- الطّبقات الكبرى: ابو محمد بن سعد بن منيع بصرى الزهرى (و 230 ق)
28- العرائس الواضحة: عبد الهادى ابيارى.
29- العرف الوردى فى أخبار المهدى: جلال الدين سيوطى (م 910 ه. ق).
30- العددالقويّة: الحلّى.
31- العوالم (عوالم العلوم): البحرانى ج 11.
32- الغوالى اللئالى: محمدبن ابراهيم بن ابى جمهرالشّيبانى الاحسائى.
33- الفتن: ابن كثير.
34- الصواعق المحرقة: شهاب الدين احمدبن حجر هيثمى شافعى مكى (م 974 ه. ق). 35- 36- الفائق فى غريب الحديث: ابوالقاسم جاراللَّه محمود زمخشرى (537 ه. ق).
ص: 286
37- الفتوحات المكّيّة: محيى الدّين ابى عبداللَّه محمّد بن على، معروف به ابن عربى الحاتمى الطايى (م 638 ه. ق).
38- الفصول المهمّة فى معرفة احوال الأئمّة:: على بن محمد بن احمد مغربى مالكى ابن صبّاغ المالكى (و 855 ق).
39- الكتاب المنير: ازمنابع بيان الأئمّة: محمّد مهدى نجفى المكتبة الإسلامية- 1408 ه. ق.
40- الكتاب المبين: ازمنابع بيان الأئمّة: محمّد مهدى نجفى المكتبة الإسلامية- 1408 ه. ق.
41- المهدى: سيّد صدرالدّين صدر (طبع ايران سنة 1353 ه. ق). انتشارات جامعه مدرسين.
42- الهيئة و الإسلام» (اسلام و هيئت) علّامه سيّد هبة الدّين شهرستانى
43- المحجة البيضاء: فيض كاشانى محمّد (حسن) بن مرتضى (م 1091 ه. ق). 44
45- المحجّة فيما نزل فى القائم الحجّة: سيّد هاشم بن سليمان بن اسماعيل بحرانى (م 1107 يا 1109 ه. ق) بيروت- مؤسسة النّعمان- 1413 ه. ق.
46- المزارالكبير: محمد بن جعف المشهدى. 47- المستجاد من الإرشاد: حسن بن مطهر علامه حلّى (م 726 هق) قم، مؤسسة المعارف الأسلاميه 1417 ه. ق.
48- الملاحم و الفتن: رضى الدين ابى القاسم على بن موسى بن جعفر بن محمّد سيد بن طاووس الحسنى الحسينى (م 664 ه. ق).
49- الملاحم و الفتن: نعيم بن حماد مروزى معروف به فارضى (م 228 ه. ق).
50- المهذّب: ابن فهد حلّى.
51- النّصّ و الاجتهاد: سيّد عبدالحسين شرف الدّين.
52- النجم الثاقب فى احوال امام الغايب: حسين بن محمّد تقى بن على محمّد نورى طبرسى (م 1263 ه. ق) قم؛ انوار الهدى 1415 ه. ق.
ص: 287
53- اليواقيت و الجواهر: سيّد عبدالوهاب شعرانى (م 976 ه. ق).
54- اخبار الدّول وآثارالأول: ابوعباس احمد بن يوسف قرمانى دمشقى (م 1019 ه. ق) چاپ 1282 ه. ق بغداد.
55- أمالى: ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى «شيخ طوسى»- (و 460 ق) قم- دارالثقافة 1414 ه. ق) ..
56- أمالى: محمد بن محمد بن نعمان عكبرى بغدادى «شيخ مفيد» (و 413 ق). قم، انتشارات جامعه مدرسين 1403 ه. ق.
57- از مباهله تا عاشورا: محمّد امينى گلستانى (مؤلّف كتاب) چاپ 1383 ه. ش
58- اثبات الهداة بالنّصوص و المعجزات: محمّد بن حسن حرّ عاملى (م 1104 ه. ق). 59
60- اسعاف الرّاغبين فى سيرة المصطفى و أهل بيته الطّاهرين: شيخ محمّد الصبّان (م 1306 ه. ق) در حاشيه نور الأبصار چاپ مصر سال 1380 ه. ق.
61- إكمال الدّين و اتمام النّعمة: شيخ صدوق.
62- إلزام النّاصب فى اثبات الحجة الغائب: شيخ على يزدى حائرى (م 1333 ه. ق) قم انتشارات رضى 1362 (ه. ش).
63- اثبات الوصيّة للإمام علىّ بن أبى طالب عليه السلام: على بن حسين بن على مسعودى (م 346 ه. ق).
64- اعلام الورى بأعلام الهدى: ابو على فضل بن حسن طبرسى از علماى قرن ششم صاحب تفسير مجمع البيان.
65- انوار القدسية: شيخ عبدالوهاب شعرانى.
66- ارشاد القلوب: ابو محمد حسن بن على بن محمد ديلمى (و 771 ق).
67- اصول كافى: ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب كلينى رازى (م 328 يا 329 ه. ق).
68- بحارالأنوار: محمّد باقر بن محمّد تقى مجلسى (م 1111 هق) تهران دارالكتب الإسلاميه.
ص: 288
69- بشارة الإسلام: سيد مصطفى آل سيّد حيدر كاظمى (م 1336 هق) تهران مؤسسه بعثت 1410 ه. ق.
70- بشارة المصطفى صلى الله عليه و آله لشيعة المرتضى: أبى جعفرمحمد بن ابى القاسم محمد بن على الطّبرى (از علماى قرن 6).
71- بصائر الدّرجات: ابوجعفر محمّد بن حسن صفّار قمى (م 290 يا 300 ه. ق) تهران- انتشارات اعلمى 1374 هق.
72- بيان الأئمّة: محمّد مهدى نجفى المكتبة الإسلامية- 1408 ه. ق.
73- پاسخ به شبهات احمد الكاتب سيّد سامى بدرى، مترجم: ناصر ربيعى، چاپ اول بهار 1380 انتشارات: انوار الهدى.
74- تاريخ ابن عساكر: ابى القاسم علىّ بن حسن هبة اللَّه شافعى (م 527 ه. ق).
75- تاريخ الغيبة الكبرى: سيّد محمّد صدر، چاپ دوم دار التعارف للمطبوعات 1400 ه. ق بيروت.
76- تاريخ الخلفاء: جلال الدين سيوطى (و 911 ق).
77- تاريخ الكامل: على بن ابى الكرم الشّيبانى ابن أثير الجزرى (و 630 ق).
78- تاريخ الأمم والملوك: (تاريخ طبرى) ابوجعفر محمد بن جريرطبرى (و 310 ق).
79- تفسير عياشى: ابونصرمحمّد بن مسعود بن عياش سلمى سمرقندى از دانشمندان قرن سوم (م 320 ه. ق) بيروت- مؤسسه اعلمى 1411 ه. ق.
80- تفسير غريب القرآن: فخرالدّين طريحى.
81- تفسير كنزالدّقائق: ميرزا محمّدالمشهدى بن محمّدرضابن جمال الدين القمى (م حدود 1125 ه. ق).
82- تفسير ابوالفتوح رازى.
83- تفسير البرهان: منسوب بهامام حسن عسكرى 7.
84- تفسير الجامع لأحكام القرآن: محمّدبن احمد الأنصارى القرطبى.
ص: 289
85- تفسير الدّرّالمنثور فى التّفسير بالمأثور: عبد الرّحمن سيوطى (و 911 ق).
86- تفسير روح المعانى: المفتى شهاب الدين سيّد محمود بن عبداللَّه آلوسى بغدادى (م 1270 ه. ق).
87- تفسير غريب القرآن: فخرالدّين طريحى.
88- تفسير فى ظلال القرآن: سيّد قطب.
89- تفسير كبير: فخر رازى.
90- تفسير مجمع البيان: ابوعلى فضل بن حسن طبرسى از علماى قرن ششم.
91- تفسير: ابوالقاسم فرات بن ابراهيم الكوفى (معاصر كلينى).
92- تفسيركشّاف: چاپ دارالمعرفة بيروت؛
93- تفسيربيضاوى: چاپ مؤسسه أعلمى- بيروت.
94- تفسيرنورالثّقلين: عبد على بن جمعة عروزى الحويزى (م 1112 ه. ق).
95- جزيره خضراء، افسانه يا واقعيّت: ابوالفضل طريقه دار.
96- جزيره خضراء در ترازوى نقد: علّامه سيّد جعفر عاملى.
97- جمال الأسبوع: سيّد بن طاووس.
98- جنّات الخلود: ميرزا محمدرضامدرّس.
99- جنّات الخلود: خاتون آبادى.
100- جنّة الامان الواقيه و جنّة الايمان الباقية (المصباح): شيخ ابراهيم كفعمى.
101- جواهر الكلام فى شرح شرايع الإسلام: تأليف شيخ محمّد حسن النّجفى
102- چشم اندازى به حكومت مهدى: نجم الدين طبسى.
103- حكومت جهانى مهدى: ناصر مكارم شيرازى چاپ هشتم، 1376 ه. ش.
104- حق اليقين: علّامه حلّى.
105- خريطةالعجائب وفريدةالغرائب: قاضى زين الدين بن عمربن الوردى البكرى القرشى.
106- خصائص فاطمية: در فضائل فاطمة، مولى محمّد باقربن اسماعيل كجويى متوفى
ص: 290
1313 ه. ق.
107- دادگستر جهان: ابراهيم امينى: چاپ هيجده، 1378 ه. ش.
108- دلائل الإمامة: ابى جعفر محمّد بن جرير طبرى صغير از دانشمندان قرن چهارم ه. ق، قم.
109- رجال كشّى: ابو جعفر محمد بن حسن بن على طوسى كشّى (460 ق)
110- رياحين الشريعة: شيخ ذبيح اللَّه محلاتى.
111- روزگار رهايى: ترجمه يوم الخلاص، على اكبر مهدى پور، نشر آفاق 1376 تهران.
112- روضة الكافى: محمّد بن يعقوب كلينى (م 329 ه. ق)- تهران- دارالكتب الإسلاميه.
113- روضة الواعظين: ابى على محمّد بن فتّال نيشابورى (م 508 ه. ق) قم، انتشارات شريف رضى 1368 (ه. ش).
114- زندگانى امام زمان عليه السلام: ميرزا مهدى صادقى چاپ اوّل 1380 طلوع آزادى.
115- زندگانى امام رضا عليه السلام: منصور كريميان.
116- سفينة البحار: حاج شيخ عباس قمى.
117- سرچشمه حيات: محمّد أمينى گلستانى- قم، انتشارات مكتب اسلام، چاپ دوم، زمستان 1382
118- سيماى جهان در عصر اما زمان (عج) محمد امينى گلستانى قم انتشارات مسجد مقدس جمكران.
119- سعدالسّعود ابن طاووس.
120- شرح اصول كافى: محمّد صالح مازندرانى.
121- شرح نهج البلاغة: عبد الحميد بن ابى الحديد معتزلى مداينى (م 656 ه. ق) قم، كتابفروشى اسماعيليان.
122- شوق المهدى: فيض كاشانى.
123- صحيح بخارى: ابو عبداللَّه محمّد بن اسماعيل بخارى (م 256 ه. ق).
ص: 291
124- صحيح مسلم: ابوالحسين مسلم بن الحجاج القشيرى (م 261 ه. ق).
125- ظهور حضرت مهدى عليه السلام سيد اسدالله هاشمى انتشارات مسجد جمكران.
126- عصر الظهور: الكورانى العاملى.
127- عقد الدّرر فى أخبار المنتظر: يوسف بن محيى بن على بن عبدالعزيز مقدسى شافعى سلمى از دانشمندان قرن هفتم.
128- علل الشّرائع: محمّد بن على بن حسين بن بابويه قمى شيخ صدوق (م 381 هق) قم كتابفروشى داورى.
129- عيون أخبارالرّضاء: شيخ صدوق، قم كتابفروشى طوس 1363 (ه. ش).
130- غايةالمرام فى حجة الخصام: سيدهاشم بحرانى.
131- غيبت طوسى: شيخ الطّائفة ابى جعفر محمّد بن حسن طوسى (460 هق) قم، مؤسسه معارف اسلامى 1417 هق.
132- غيبة النّعمانى: محمّد بن ابراهيم بن جعفر نعمانى، ابن ابى زينب از دانشمندان قرن سوم هق- بيروت- مؤسسه أعلمى 1403 ه. ق.
133- فروع كافى ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب كلينى رازى (م 328 يا 329 هق) تهران دارالكتب الإسلاميه 1376 (ه. ش).
134- فرائد السمطين: شيخ ابراهيم بن مؤيد ذهبى جوينى خراسانى شافعى (م 730 ه. ق).
135- قرب الأسناد: ابى جعفر محمّدبن عبداللَّه بن جعفرالحميرى قمى (م 290 ه. ق).
136- قادتنا كيف نعرفهم: سيّد محمّد هادى حسينى ميلانى، قم 1413 ه. ق.
137- قصص الأنبياء: للسيّد أبى الرّضا فضل اللَّه الرّاوندى.
138- كامل الزّيارات: جعفر بن محمّد بن قولويه (م 367 ه. ق)
139- كتاب فضل بن شاذان.
140- كشف الأستار: حاج ميرزاحسين محدث نورى.
141- كتاب سرور أهل الايمان فى علامات ظهورصاحب الزّمان عجّل اللّه فرجه: سيد
ص: 292
بهاءالدين على بن عبدالكريم النيلى.
142- كتاب محتضر: حسن بن سليمان
143- كتاب الخطب عبدالعزيز بن يحيى جلودّى.
144- كشف السُّترة عن وجه الغيبة: سيّد محمّد وحيدى معاصر. قم- انتشارات وفايى 1379 (ه. ش)
145- كشف الغمّة: شيخ على بن عيسى أربلى (م 693 هق) قم، چاپخانه علميه 1381 ه. ق.
146- كمال الدين: شيخ صدوق.
147- كفاية الأثرفى النّصوص على الأئمّة الإثنى عشر: أبى القاسم على بن محمّد بن على الخزّاز الرازى، به او قمى هم مى گويند و از شاگردان شيخ صدوق است.
148- كنز العمال: علاءالدين علىّ بن حسام الدين مشهور به متقى هندى جونپورى (975 ه. ق).
149- گفتمان مهدويت: صافى گلپايگانى، چاپ كوثر 1377 ه. ش.
150- لسان العرب: جمال الدين ابوالفضل محمّد بن مكرّم ابن منظور مصرى.
151- مأثرالنّفيسة
152- مثيرالأحزان: جعفربن محمد بن نما.
153- مختصر بصائر الدّرجات: عزّالدّين حسن بن سليمان حلّى از بزرگان قرن نهم- نجف- منشورات مطبعة الحيدريه 1370 ه. ق.
154- مختار الصّحاح: محمّد بن عبدالقادر.
155- مسند: احمد بن حنبل شيبانى (م 241 ه. ق)
156- مصباح المتهجّد: شيخ طوسى.
157- معانى الأخبار: شيخ صدوق (م 381 ه. ق).
158- معجم احاديث الإمام المهدى: مؤسّسة المعارف الإسلاميّة قم- 1411 هق.
159- معجم الملاحم و الفتن: سيّد محمودبن سيّد مهدى موسوى ده سرخى اصفهانى، معاصر، قم- 1420 ه. ق.
ص: 293
160- معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرّواة: سيّد ابوالقاسم خويى؛ چاپ مركز نشر آثار شيعه.
161- مفاتيح الجنان: حاج شيخ عباس قمى.- م 1359 (ه. ق).
162- مكيال المكارم فى فوائد الدعا للقائم: سيّد محمّد تقى موسوى اصفهانى.
(م 1348 ه. ق) چاپ دوّم 1398 ق.
163- منتهى الامال: شيخ عباس قمى.
164- مشارق الأنوار شيخ برسى.
165- مهدى منتظر: شيخ محمّد جواد خراسانى. قم- نور الأصفياء 1382 ه. ش.
166- مكارم الأخلاق: رضى الدّين ابى نصر حسن بن فضل بن حسن طبرسى.
167- مناقب آل ابى طالب: ابوجعفر رشيد الدين محمّدبن على بن ابن شهرآشوب.
168- مناقب المهدى: حافظ ابو نعيم اصفهانى.
169- منتخب الأثر: لطف اللَّه صافى گلپايگانى- قم- مؤسسة المعصومة (1419 ه. ق).
111 پرسش و پاسخ درباره امام زمان «عجل الله تعالى فرجه الشريف» ؛ ص293
1- منتخب الأنوار المضيئة فى ذكر القائم الحجة عليه السلام: بهاءالدين على بن عبد الكريم النيلى النّجفى از دانشمندان قرن نهم، قم- مؤسسة الإمام الهادى 7 1420 ه. ق
171- منهاج الدموع: قرنى گلپايگانى.
172- من لايحضره الفقيه: شيخ صدوق قم- انتشارات جامعه مدرسين 1364 ه. ش.
173- ناسخ التواريخ، ميرزا تقي سپهر، ص 119.
174- نورالابصار، في مناقب آل البيت النبي المختار، سيد مومن بن حسن بن مومن الشبلنجي؛
175- نجم الثاقب: ميرزا حسين نورى؛ مسجد مقدس جمكران، 1385؛ دو جلدى.
176- نهج البلاغة: سيد رضى الدين.
177- نهج الفصاحة: گرد آورى ابوالقاسم پاينده.
178- نور الأبصار فى مناقب آل بيت النّبىّ المختار: سيّد مؤمن شبلنجى (م بعد از 1308 ه. ق). چاپ مصر؛
179- وسائل الشّيعة الى تحصيل مسائل الشّريعة: محمّد بن حسن حرّ عاملى (م 1104 (ه. ق) بيروت دار احياء التّراث العربى 1391.
ص: 294
180- ياد مهدى: محمّد خادمى شيرازى، انتشارات مسجد جمكران چاپ 1371 ه. ش.
181- ينابيع المودة لذوى القربى: سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى (م 1294 هق) قم- انتشارات اسوه 1416 (ه. ق).
182- يوم الخلاص في ظلّ القائم عليه السلام: كامل سليمان چاپ اوّل 1382 (ه. ش) چاپ نگين.
183- يوم الوقت المعلوم: محمّد حسين گنجى فرد، چاپ نگين زمستان 1378.
مختصرى از زندگى نامه مؤلّف كتاب
نام: محمد نام خانوادگى: امينى گلستانى ش ش 15 فرزند: حاج سردار مرحوم كشور: ايران، استان: اردبيل.
تخصّص: فلسفه و فقه و اصول، تفسير، تبليغ. تأليفات (22).
تحصيلات (خارج فقه و اصول و فلسفه). استادان معروف (11 نفر).
در سال 1329 شمسي از زادگاهش قريه گلستان در 30 كيلومتري اردبيل به مدرسه علميه ملا ابراهيم اردبيل وارد و پس از گذراندن دوره مقدماتي صرف و نحو و منطق از استاد سيد مسلم خلخالي و شيخ سعيد اصغري و غيرهما.
در سال 1331 به حوزه علميه قم وارد شده و نزد اساتيد آنجا (آقايان شيخ عبدالكريم ملائي و سيد جواد خطيبي و ميرزا احمد پاياني و مسلم ملكوتي و ميرزا محسن دوزدوزاني وغيرهم) استفاده نموده است، و در نيمه دوم سال 1334 به نجف اشرف وارد شده و از اساتيد آنجا (آيات عظام سيد ابوالقاسم خويي و سيد محسن حكيم و شيخ مجتبي لنكراني و عارف بزرگ شيخ محمدعلي سرابي و آقاي تسوجي وسيد اسدالله مدني آذرشهري و غيرهم دروس فقه و اصول و فلسفه و تفسير وغيره)، استفاده نموده است. و درتاريخ 1340 از نجف اشرف مراجعت نموده و در شهر توريستي سرعين اردبيل با صبيه آيت الله حاج شيخ علي عرفانى از شاگردان علامه محمدحسين نائيني و هم دوره آيات عظام سيد ابوالقاسم خوئي و سيد محسن حكيم ازدواج كرده و به مدت يازده سال در آن شهر كه آن وقت يك روستاي كوچك بيش نبود اقامت نموده است. در طول اين مدت مشغول كارهاي تبليغي و علمي و فرهنگي شده و بناهاي مفيد و مجلل از خود به يادگار گذاشته.
مانند.
1- مسجد مجلل و بزرگ حضرت بقية الله الأعظم امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به مساحت 800 متر به اضافه كتابخانه و شبستان زنانه و ساير متعلقات و فضاى باز مسجد 1400 متر.
2- احداث چشمه هاي آب شرب چندين روستاي اطراف سرعين.
4- تأسيس صندوق هاي خيريه بنام حضرت باب الحوائج ابوالفضل (عليه السلام) كه اول از 17 صندوق شروع و فعلًا بيشتر مناطق استان اردبيل را فراگرفته است.
در سال 1351 شمسي از سرعين به اردبيل مهاجرت نموده و مقيم گشته و در خلال مدت 14 سال اقامت در اردبيل به كارهاي روحانيت و تبليغاتي اسلامي و 11 سال سرپرستي حجاج بيت الله الحرام را ادامه داده است.
در سال 1357 شمسي از اردبيل به تهران مهاجرت كرده و در بحبوحه انقلاب اسلامي در نازي آباد ساكن شده و پس از پيروزي انقلاب.
در سال 1359 به اردبيل برگشته مشغول كارهاي روحانيت خود شده و به تدريس و تفسير قرآن مجيد اشتغال داشته است. تا اينكه در سال 1365 دوباره به تهران برگشته و در خانه خيابان دانشگاه جنگ ساكن گشته و مشغول تبليغ و تفسير وكارهاي مربوط به روحانيت شده است. تا اين كه در سال 1375 از تهران به قم هجرت نموده و در خانه پشت صدا و سيما ساكن شدند.
در سال 1375 شمسي در اردبيل زلزله ويرانگر به وقوع پيوست كه در اثر آن تعداد يك صد و يازده روستا را از 25 درصد تا صد در صد ويران و گروه زيادي را به كام مرگ فرستاد.
در سال 1381 بنا به دعوت بزرگان سرعين جهت تبليغ ماه مبارك رمضان، به آنجارفته و با ديدن وضع مسجد امام زمان (عليه السلام) كه در اثر زلزله مقاومت خود را از دست داده بود بازسازي و تقويت و توسعه داده و تعداد چهار باب مغازه براي هزينه مسجد، و ايجاد گنبد و مناره هاو كاشيكاريهاى آنرا انجام داده است.
در اين سفر باز به كارهاى امور خير شروع و ادامه داده است از جمله.
1- مسجد مجلل باب الحوائج حضرت ابوالفضل عليه السلام به مساحت 1500 متر با متعلقات آن كه در سال 1382 تا سال 1392 ادامه پيدا كرد، و الان مورد استفاده مردم محل و دهها هزار مسافر شهرتوريستي مي باشد و در نظر است كه تأسيس حوزه علميه و درمانگاه عمومي و 15 باب مغازه براي هزينه هاي مسجد را شروع نمايند انشاءالله.
2- در زادگاهش روستاي گلستان، كه در اثر زلزله دو مسجد آنجا خراب شده بود، مسجد اميرالمومنين (عليه السلام) را بنا و تأسيس نموده و به پايان رساند.
3- در سال 1382 مسجد مجلل در روستاي (جن قشلاقي) از دهستان هاي يورتچي احداث و در سال 1384 تقريباً به اتمام رسيد و مورد استفاده قرار گرفت.
4- احداث غسال خانه هاي متعدد در روستاهاي اطراف سرعين.
5- با حصاركشى قبرستان سرعين كه در وسط شهر، زير پاي حيوانات و مورد تجاوز ساكنين دور و بر قبرستان بود، محافظت نمود.
در دوران سكونت جديد قم مشغول تأليفات متعدد گشته كه تعدادي از آنها را از نظر خوانندگان عزيز مى گذرانيم.
تاليفات چاپ شده از مؤلّف.
1- سرچشمه حيات- وزيرى يك جلد 402 صفحه.
در اين كتاب مطالب ارزنده علمى و دينى و فلسفى و طبى، درباره آب و آفرينش مخلوقات از آن از نظر قرآن و روايات و كلمات بزرگان فن كه مورد استقبال دانشمندان و محققان داخل و خارج كشور قرار گرفت كه در مدت كوتاه 4 مرتبه چاپ شد و فعلًا كمياب مى باشد.
2- سيماي جهان در عصر امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در دوجلد ضخيم وزيري 1283 صفحه در باره كيفيت كشورداري و مديريت آن حضرت كشوري به وسعت كره زمين را از نظر فرهنگي و قضائي واقتصادي و نظامي و اجتماعي و هزاران مطالب نو و متنوع در اين مورد كه امتيازش را به انتشارات مسجد مقدس جمكران، واگذار و آن را چاپ و نشر مي كند.
خواب سيده سكينه خانم طباطبائى
در 29 ماه صفر سال 1386 در روز آخر روضه دخترم امينه خانم در شهر قدس من صحبت كردم و براى خانمها مسائل گفته و موعظه كرده و درنهايت چون روز شهادت امام رضا عليه السلام بود، به امام رضا عليه السلام توسل نمودم، چند روز بعد دخترم امينه گفت: بابا يك نفر سيده خانم هست به نام سكينه طباطبائى كه آن روز در مجلس روضه حضور داشت باگريه شديد گفت: از مجلس شما كه رفتم شب خوابيدم در خواب ديدم درمجلس روضه شما هستم، ناگهان يك نفر سيد نورانى كه من تا آن روز شخصيت چنانى با آن نورانيت نديده بودم وارد شد و مستقيماً رفت پيش حاجى آقا روبرو نشست و حاجى آقا در دستش دو جلد كتاب بود و با زبان عربى باهم صحبت زياد نمودند و من هم پشت سر آن آقا نشسته گريه مى كردم و به من متوجه شده و فرمود: زياد گريه نكن چشمهايت خراب مى شود تو كه هرهفته نزد من هستى، دوباره با حاجى آقا به صحبت ادامه دادند و مى دانستم راجع به آن كتاب صحبت مى كردند، حاجى آقا آن دو جلد كتاب را به آن آقا تحويل داد و ايشان هم تحويل گرفتند و چون آش شما را من تقسيم مى كردم آن آقا به من فرمود: به هركس كه از آش مى دهيد هم نامش را بنويسيد و هم آن را مهر نموده به من دهيد و ما هم به اين دستور عمل كرديم و تمامى آنها را لاى كتاب حاجى آقا گذاشت و با خود برد، در اين حال من به صداى گريه خودم از خواب بيدار شدم.
البته آن دو جلد كتاب (سيماى جهان در عصر امام زمان عليه السلام) است كه در باره حالات و نحوه مديريت و حكومت آن حضرت بعد از ظهور نوشته ام كه انشاء اللّه مورد قبول آن آخرين اميد قرار گرفته است و امتياز آن را مسجد مقدس جمكران قم از من گرفت و خودشان چاپ كردند كه خدا را شكر مورد قبول اقشارمختلف جامعه قرار گرفته است كه در مدت يك سال دوبار با تيراژ بالا 16 هزار جلد چاپ شده است والحمدللّه.
3- از مباهله تا عاشورا- در يك جلد وزيري 684 صفحه در باره مباهله رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با نصاراي نجران و سر انجام تسليم آنها و مقايسه آن جريان باسرگذشت پنج تن آل عبا عليهم السلام و عدم تسليم مسلمان نماهاي دشت كربلا به امام حسين عليه السلام فرزند آن حضرت و شهيد كردن آن امام را با مظلوميت تمام. اين كتاب حاوي مطالب جالب و مفيد فراوان مي باشد.
4- والدين دو فرشته جهان آفرينش- در يك جلد وزيري در 320 صفحه در باره حقوق متقابل والدين و اولاد در برابر هم از نظر آيات و اخبار وگفتار بزرگان و مطالب فراوان در اين مورد.
5- آداب ازدواج و زندگي خانوادگي- وزيرى 276 صفحه. كتابيست تحقيقي و تحليلى درباره ازدواج جوانان عزيز و راهنمائى آنها در انتخاب همسر و كيفيت زندگى مادام العمر، از منظر آيات و اخبار و ...
كه در واقع مكمّل كتاب والدين دو فرشته جهان آفرينش مى باشد.
6- كتاب مهم اسلام فراتر از زمان- درباره پاسخ به كسانى است كه ايراد نموده و اشكال مى گيرند، دين اسلام چگونه مى تواند تا دامنه قيامت، دنياى رو به ترقى روزانه را اداره نمايد و اساساً رهبران اين دين چه جايگاهى از علم و دانش داشتند كه مديريت جهان را تا آخر دنيا به دست گيرند. در اين كتاب قسمت مهمى از پيشگوئيهاى بزرگان اسلام آورده شده است (مانند فرمايش اميرمؤمنان عليه السلام به كميل: يا كميل بن زياد هاهنا موضع قبرك ثمّ أشار بيده المباركة يميناً و شمالًا و قال ستبنى من هاهنا و هاهنا دور و قصور ما من بيت فى ذلك الزّمان الّا و فيه شيطاناً أريل.
كلمه أريل لغت انگليسى است كه به گيرنده و آنتن أريال گويند، حضرت 1400 سال پيش نه انگليسى بود و نه از صنعت آنتن اثرى اين بيان را داشتند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: سيأتى: زمان على أمّتى يُخربون قباب الأئمّة بالبناديق به زودى مى آيد زمانى بر امت من، قبه (و گنبد) هاى قبرهاى امامان را با بندق ها (يعنى با نارنجك يا بمب) ويران سازند!!. دقت بفرمائيد اين كلام در زمانى گفته شده است كه نه امامى شهيد شده و نه در جائى مدفون شده بود و نه از گنبد حرمها و اختراع بمب خبرى بود كه پس از قرنها در سامرا و قبلًا نيز در بقيع اتفاق افتاد يا روايت در مورد ازدواج همجنسها يتزوّج الرّجال بالرّجال و يتزوّج النساء بالنساء، و روايت لعن اللَّه المتشبّهين من الرّجال بالنّساء و المتشبّهات من النّساء بالرّجال درباره تغيير جنسيت دهندگان و صدها امثال اين روايتها، در 688 صفحه وزيرى. پيشگوئي هاى آيات و روايات، از بزرگان دين در باره پيشرفت علوم آيندگان و اوضاع حيرت انگيز جهان، اين كتاب در نوع خود منحصر به فرد و حاوي مطالب نو آوري زياد مي باشد.
7- آغلار ساولان- سبلان گريان يا سبلان مي گريد: رقعى 50 صفحه.
با زبان آذري در باره زلزله سال 1375 استان اردبيل و تخريب 111 بخش و روستا از 25 در صد تا صد در صد كه يكي از آنها روستاي گلستان زادگاه مؤلف و كشته شدن و زير آوار ماندن 77 نفر ا ز نزديكان نسبي و سببي او و بيان نام تك تك آنها.
8- 111 پرسش و پاسخ در بار امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف- رقعي در 295 صفحه سوال و جواب هاي متنوع در طول سال هاي تبليغي مؤلف در شهر توريستي و ييلاقي سرعين اردبيل و بيان مطالب نو.
9- فلسفه قيام و عدم قيام امامان- در 198 صفحه جيبي در باره اين كه چرا بعضي از آن بزرگواران قيام و اكثرشان قعود نمودند و اساسا قيامى از آنها وجود داشت يا برايشان تحميل نمودند و مطالب متنوع و مفيد ديگر.
10- گلستان سخنوران شامل 110 مجلس سخنرانى مذهبى در دو جلد وزيرى 1511 صفحه چكيده اى از تبليغات متنوع مؤلف چاپ و در دسترس عزيزان قرار گرفت..
كتاب هاى آماده چاپ و در دست تأليف
1- آيا و چرا- درباره زير سؤال بردن برادران اهل سنت و علماي آنان و آوردن دلايل فراوان از كتاب هاي معتبر خود آنان در بار ه اميرمؤمنان و فاطمه زهراء عليهماالسلام و به زير سوال بردن آنها در عمل نكردن به اين دليلها و اسناد خودشان.
2- 600 مجلس سخنرانى مذهبى از منبرهاي 55 ساله مؤلّف و بيان مطالب متنوع ديني و اسناد و روايات فراوان در هر مقوله، كه سخنرانان مذهبي و منبري هاي محترم را از مراجعه به كتاب هاي متفرقه و جمع آوري مطالب براي بيان در سخنراني هايشان. بى نياز مى سازد در 12 جلد و در دست تنظيم و آماده سازيست و بخواست خدا، بتدريج به چاپ خواهد رسيد.
3- رحمت واسعه- در باره رحمت عالمگير و فراگير خداي متعال و آوردن آيات و روايات متنوع و جريان هاي توبه كنند گان و شمول غفران الهي در باره آنها. اين كتاب اميد دهنده گناهكاران و دور ساختن آنان از يأس و نوميدي و جذب دور شدگان از خدا را به سوي پروردگار بخشنده و مهربان.
4- شب- كتابيست در باره بركات و فضايل و امتيازات شب و اينكه شب مردان خدا روز جهان افروز است و شب خود از مورد توجه بزرگان عالم و خلوتگه راز و نياز آنان با معبودشان و مطالب فراوان در اين موارد.
5- عتابات قرآن- در باره اين كه چرا خداوند متعال بعضي از انبياء عليهم السلام را، مورد عتاب قرار داده و آيا اين عتاب ها با عصمت آنها منافات دارد؟ مانند (عفا الله عنك لم اذنت لهم) يا مسئله چيز ديگر است.
6- خاطرات زندگي يا سرگذشت تلخ و شيرين من- اين نوشته حاوي شرح حال دوران زندگي از بدو تولد تا امروز 30/ 11/ 1393 كه به 400 صفحه رسيده است و هنوز هم خلاصه و امهات اوضاع و زواياي زندگي اش را مي نويسند.
7- دعاى عرشيان برفرشيان- درباره استغفار فرشتگان و حاملان عرش خدا براي بني آدم به استناد آيه 7 سوره غافر و ساير آيات، نزديك به اتمام.
8- نشانه هائى از او- كتابيست در باره آيات بيان كننده نشانه هاي خدا شناسي و روايات پيرامون آن.
9- مرزهاي زندگي- از ديد آيات و روايات و سيره پيشوايان.
10- مرزخوراكى ها و نوشيدنى ها- از منظر آيات و احاديث و پزشكى.
11- نوادر- روايات و سرگذشت ها و نوادر جريان هاي گوناگون به صورت كشكول.
12- شيطان: علت وجودى او و پرسش و پاسخهائى درباره وى.
13- متفّرقات مطالب گلچينى شده از كتاب هاى فراوان گوناگون.
و چندين كتاب ديگر ناتمام و در دست تأليف و مقاله هاى زياد.