دانستنی های جوانان در سرزمین قرآن

مشخصات كتاب

سرشناسه : قاسمی، محمدعلی، 1348 -

عنوان و نام پديدآور : دانستنی های جوانان در سرزمین قرآن/ محمدعلی قاسمی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1389.

مشخصات ظاهری : 215 ص.

شابک : 20000 ریال : 978-964-540-225-7 ؛ 22500 ریال(چاپ دوم)

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

يادداشت : چاپ دوم : 1390.

یادداشت : کتابنامه: ص. 209 - 215؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : حج

موضوع : حج -- پرسش ها و پاسخ ها

موضوع : حج عمره

رده بندی کنگره : BP188/8/ق177د2 1389

رده بندی دیویی : 297/357

شماره کتابشناسی ملی : 2028738

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ديباچه

حج درياى عظيم معارف دينى است و سفر حج، انسان را در فضاى جديدى قرار مى دهد كه به دليل مسائل خاص فرهنگى و تحولات تاريخى، زمينه پرسش هاى زيادى را در ذهن زائران فراهم مى كند. به ويژه كه مكه و مدينه سرزمين پيدايش اسلام است و با خود خاطرات و تاريخى كهن از حوادث و رويدادهاى اسلام را به همراه دارد.

علاوه بر اين نكات، عظمت و عمق سفر معنوى حج، زائران بيت الله را در درياى عظيمى از اسرار و معارف دينى قرار مى دهد كه با ساير مناسك و معارف دينى تفاوتى آشكار دارد.

مجموعه اين ويژگى ها، پرسش هاى زيادى را در ذهن زائران ايجاد مى كند و رسالتى سنگين بر عمده روحانيان كاروان ها مى گذارد تا با استفاده از آمادگى ذهنى و انگيزه زائران با پاسخ به پرسش ها از زمينه مناسبى كه براى انتقال معارف دينى فراهم گرديده استفاده نمايند.

ص: 14

اثر حاضر حاصل زحمات جناب آقاى محمدعلى قاسمى است كه خود تجربه همراهى با كاروانيان سفر حج را داشته است و آنچه مربوط به اين سفر معنوى و پرسش هاى زائران بوده است را به رشته تحرير درآورده است. ضمن تقدير و تشكر از ايشان، اميد است اين اثر زمينه آشنايى هر چه بيشتر مشتاقان اين سفر معنوى را با راز و رمزهاى آن فراهم كند.

انه ولى التوفيق

گروه كلام و عقايد

مركز تحقيقات حج

ص: 15

مقدمه

سفر حج و عمره سفرى است كه هر مسلمانى آرزوى رفتن به آن را دارد. زيرا سبب پالايش روح از آلودگى ها مى گردد و مسير زندگى انسان را روشن مى كند و در انتخاب و بهبود مسير آينده زندگى انسان نقش بسزايى دارد. در اين سفر، نه تنها حج و عمره انجام مى شود، بلكه عبادت هاى ديگرى چون زيارت قبور امامان معصوم(عليهم السلام)، پيامبر(ص) و شهدا، تعظيم شعائر، شناخت تاريخ اسلام و ... نيز انسان را به سوى وصل به معبود رهنمون مى شود.

خدا به بنده توفيق داد تا در يك عمره به عنوان روحانى كاروان دانش آموزان، عازم اين سفر معنوى شوم. خاطره هاى زيباى اين سفر هيچ گاه از يادم نمى رود. جلسه هاى معنوى، دعا و گريه هاى جوانان پاك اين سرزمين، مرا بر آن داشت تا سعى كنم معنويت بيشترى را جست وجو كنم.

در اين سفر، بيشرين وقت من صرف پاسخ به پرسش هاى فراوان كاروانيان عشق، مى شد. سؤال هايى درباره عقايد شيعيان،

ص: 16

سبب رفتار اهل سنت، با زائران شيعه تفاوت آنان، عملكرد وهابيون، معارف عمره، فلسفه و اسرار اين عبادت همه و همه مرا بر آن داشت تا كتابى در اين زمينه بنويسم.

اميدوارم اين تلاش، بتواند به همه مسافران حج و عمره، به ويژه جوانان آگاهى و بصيرت بخشد و آنان را در برابر تبليغات مسموم دشمنان مصون نمايد.

از همه خوانندگان محترم، مى خواهم تا نارسايى ها و كمبودهاى اين نوشتار را با قلم لطف خويش همراه سازند و براى نويسنده ارسال فرمايند تا در پاداش معنوى آن سهيم گردند.

ص: 17

فصل اول: آداب سفر و سيرى در اعمال حج و عمره

اشاره

ص: 18

ص: 19

از نظر اسلام، سفر به ويژه سفر حج و عمره داراى آدابى است؟ كه به مهم ترين آنها متناسب با سفر مكه و مدينه اشاره مى شود:

آداب قبل از سفر

1. انتخاب دوست

يكى از آداب سفر اين است كه رفيق راه داشته باشيد.

رسول خدا(ص) مى فرمايد: «الرَّفِيقُ ثُمَّ الطَّرِيقُ» (1)؛ «ابتدا دوست پيدا كنيد، سپس به مسافرت برويد».

سفر مكه و مدينه، زمينه خوبى براى دوست يابى و آشنا شدن با انسان هاى با صفا است.

2. پرداخت بدهكارى و امانت هاى مردم

برگرداندن بدهى و امانت مردم، از واجباتى است كه مناسب است، قبل از سفر انجام شود. رسول گرامى اسلام(ص) هنگام


1- مستدرك سفينة البحار، ج 4، ص 179؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 299؛ تحرير الاحكام، ج 1، ص 90.

ص: 20

مهاجرت از مكه به مدينه، على(ع) را سفارش كرد تا امانت ها و بدهكارى هاى مردم را بپردازد و سپس در مسير به ايشان ملحق شود.

3. وصيت

از كارهايى كه در اسلام به آن سفارش شده، وصيت كردن است. اما انجام توصيه هاى لازم(براى جوانان و ديگران) قبل از اين سفر معنوى از اهميت بيشترى برخوردار است.

در روايت آمده: «كسى كه بدون وصيت بميرد گويا در دوران جاهليت مرده است». (1)

4. پرداخت حقوق شرعى (خمس و زكات)

پرداخت خمس و زكات يكى از واجبات مسلّم الهى است. در پاره اى از موارد، نپرداختن خمس بر اساس فتواى بعضى از فقها باعث باطل شدن اعمال حج و عمره مى گردد. (2) از اين رو مناسب است اگر كسى تاكنون دارايى هاى خود را مورد حسابرسى قرار نداده است اكنون كه عازم به سفرى معنوى و مهمانى الهى است، خمس اموال خود را بپردازد و خودش را مديون نكند.


1- حسن بن يوسف حلى(علامه حلى)، نهاية الاحكام، ج 2، ص 210.
2- مناسك حج، صص 617- 618.

ص: 21

5. خداحافظى با دوستان و خويشان

يكى از آداب سفر خداحافظى با دوستان و آشنايان و حلاليت طلبيدن از آنان است. پيامبر اسلام(ص) مى فرمايد:

حَقٌ عَلَي الْمُسلِمِ إذا أرادَ سَفَراً انْ يُعْلِمَ إخْوانَهُ وَ حَقٌّ عَلي إخْوانِهِ إذا قَدمَ انْ يَأتُوه. (1) بر هر مسلمانى لازم است هنگامى كه تصميم به مسافرت مى گيرد به برادرانش خبر دهد و بر برادران دينى است كه هنگام بازگشت به ديدار او بروند.

6. صدقه دادن

7. تهيه نيازمندى هاى ضرورى

اگر كسى از دارو يا وسيله اى استفاده مى كند، آن را همراه خود بردارد؛ لقمان حكيم به فرزندش مى فرمايد:

وَ تَزَوَّدْ مَعَكَ مِنَ الادْوِيَةِ ما تَنْتَفِعُ بِهِ انْتَ وَ مَنْ مَعَكَ. (2)

داروهايى كه خود و همراهانت در سفر از آنها استفاده مى كنيد، همراه بردار.


1- وسائل الشيعه، ج 11، ص 448؛ العروة الوثقى، ج 2، ص 413؛ اصول كافى، ج 2، ص 174.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 282؛ بحارالانوار، ج 72، ص 275؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 425.

ص: 22

آمادگى معنوى

اشاره

سفر عمره و حج دربردارنده عبادت هاى فراوانى است كه با تلاش زياد انجام مى گيرند.

مرحوم نراقى براى آمادگى هر چه بيشتر در اين زمينه امورى را يادآور شده است:

1. نيت خالص

طورى نيت خود را براى خدا خالص نمايد كه هيچ هدفى جز رسيدن به جايگاه بندگى او نداشته باشد. در زواياى دل خويش بنگرد تا در آن قصد ديگرى نداشته باشد. زيرا با تحمل اين همه سختى اگر هدفى جز رضايت الهى و سعادت ابدى داشته باشد، در زيانى فراوان گرفتار آمده است.

2. توبه از گناهان

گفتيم امانت ها و بدهى مردم را بپردازد و خود را از حق مردم رها سازد. بايد تصور كند كه به سفرى مى رود كه ديگر بر نمى گردد. از اين رو از همه گناهان توبه حقيقى نمايد و خويش را براى دريافت رحمت و مغفرت هر چه بيشتر پروردگار آماده سازد.

ص: 23

3. توجه به اهميت اين سفر

بايد بدانيم كه در مدينه مهمان رسول خدا(ص)، امامان معصوم(عليهم السلام) و حضرت زهرا(س) هستيم. و در مكه خداى متعال ميزبان ماست بنابر اين براى حضور در مهم ترين ضيافت عالم بايد از آلودگى ها پاك شويم. با آگاهى از اينكه به زيارت مالك هستى مى رويم و دعوت منادى او را اجابت مى كنيم بايد از همه علايق و دوستى هاى ديگر بگذريم تا دل به ملاقات خانه دولت آرام يابد.

به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند

كه تو در برون چه كردى كه درون خانه آيى

4. تهيه توشه حلال

لازم است زائر خانه خدا سعى كند، توشه سفر و خرجى راه را از اموال حلال تهيه كند. زيرا انجام اعمال با مال حرام اثرى نخواهد داشت. امام صادق(ع) مى فرمايد:

اگر كسى مال حرامى به دست آورد و با آن به حج برود، هنگامى كه «لبيك» مى گويد جواب مى شنود:

لا لبيك و لاسعديك(يعنى خداوند لبيك او را اجابت نمى كند). (1)


1- اصول كافى، ج 1، ص 124؛ ميزان الحكمه، ج 1، ص 538.

ص: 24

5. آمادگى برخورد با سختى ها

هر تلاشى در مسير اين سفر داراى پاداشى بزرگ خواهد بود. ازاين رو مناسب است كه مسافر حرمين شريفين آماده روبه رو شدن با دشوارى هاى اين سفر شود و هر كمبود مالى يا اذيت بدنى را نشانه قبولى حج و عمره خويش بداند. (1)

آداب در سفر

1. هماهنگى با جمع و مدير گروه

رسول خدا(ص) فرمودند: «هنگامى كه به سفرى مى رويد يك نفر را به عنوان سرپرست انتخاب كنيد»، (2) تا در برنامه ريزى و رهبرى گروه در سفر، مشكلى پيش نيايد. در سفر به مدينه نيز مدير، معاون و روحانى كاروان، زير نظر سازمان حج مسئول برنامه ريزى هستند. بنابراين بايد همراه اعضاى كاروان در برنامه هاى آنان شركت كرد.

در اين باره لقمان حكيم به فرزند خود مى فرمايد: «با همراهانت موافق و همراه باش؛ مگر در جايى كه به گناه منتهى شود». (3)


1- در اين باره ر. ك: ره توشه حج، ج 2، صص 35- 37.
2- ميزان الحكمه، ج 2، ص 1309؛ بحارالانوار، ج 73، ص 273.
3- وسائل الشيعه، ج 11، ص 425.

ص: 25

رسول خدا(ص) نيز در سخنى ديگر، كارهاى فردى و دورى از جمع را سرزنش كرده و فرموده اند:

لكِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يَكْرَهُ مِنْ عَبْدِهِ إذا كانَ مَعَ اصْحابِهِ انْ يَنْفَرِدَ مِنْ بَيْنِهِمْ. (1)

خداوند از بنده اى كه از جمع كناره گيرى كند، بدش مى آيد.

همچنين امام صادق(ع) فرمود: از نشانه هاى جوان مردى اين است كه در سفر كمتر با همراهانت مخالفت كنى؛ «قِلَّةُ الْخِلافِ عَلي مَنْ صَحِبَكَ». (2)

2. كمك به همسفران

خدمت كردن به هم سفران به ويژه زائران مدينه و مكه، ارزش زيادى دارد. رسول خدا(ص) در اين باره مى فرمايد: «آقاى گروه كسى است كه به ايشان خدمت كند». (3) شخصى هم خدمت امام صادق(ع) رسيد و گفت: «هنگامى كه به مكه رسيديم، همه دوستان و همراهان براى طواف حركت كردند و مرا براى نگهدارى اثاثيه گذاشتند».


1- بحارالانوار، ج 73، ص 157.
2- وسائل الشيعه، ج 8، ص 336؛ العروة الوثقى، ج 2، ص 415.
3- ميزان الحكمه، ج 2، ص 1309؛ الجهاد، عبدالله بن المبارك، ص 177.

ص: 26

آن حضرت فرمود: «انْتَ اعْظَمُهُمْ اجْراً» (1)؛ «ثواب تو از آنان بيشتر است».

امام زين العابدين(ع) براى اينكه بتواند به هم سفرانش خدمت كند به صورت ناشناس با كاروان هايى به سفر حج مى رفت كه او را نمى شناختند. اين كار تا اندازه اى با ارزش است كه پيامبر اكرم(ص) فرمود:

مَنْ اعانَ مُؤْمِناً مُسافِراً نَفَّسَ اللهُ عَنْهُ ثَلاثاً وَ سَبْعِينَ كُرْبَةً، وَ اجَارَهُ فِي الدُّنْيا مِنَ الْغَمِّ وَ الْهَمِّ. (2) كسى كه به مؤمن مسافرى كمك كند، خداوند هفتاد و سه مشكل او را حل مى كند و در دنيا و آخرت او را از غم و غصه در امان مى دارد.

3. مراقبت از همسفران

يكى از توصيه هاى اسلام، مراقبت از همسفران است. ازاين رو در مكه و مدينه مناسب است در زيارت ها و بازديد از اماكن مراقب همراهان و هم كاروانيان باشيم. از گم شدن و سرگردان شدن افراد جلوگيرى كنيم و اگر جوان هستيم، به سالمندان كمك نماييم. در


1- الكافى، ج 4، ص 545.
2- وسائل الشيعه، ج 11، ص 429؛ كشف الغطاء، ج 2، ص 424؛ المحاسن، ج 2، ص 362.

ص: 27

حديثى كه منسوب به حضرت صادق(ع) است آمده:

اگر كسى در راهى با برادر مؤمنش مى رود، چنانچه تا آنجا جلوتر از او راه برود كه از ديدش پنهان بماند و حادثه اى براى آن برادر دينى رخ دهد، در اين اتفاق شريك جرم است. (1)

4. توجه به عبادت ها، به ويژه نماز اول وقت

حج و عمره، سفرى عبادى و معنوى است. ازاين رو بايد در آن مراقب واجبات و شعائر الهى بود و سفر خويش را پربارتر نمود. سفر، عمرى كوتاه دارد. بنابراين بايد كارى كنيم تا پس از بازگشت، پشيمان نشويم كه چرا بهره لازم را نبرديم و از نسيم رحمت الهى كه به سوى ما مى وزيد استفاده نكرديم. در روايت آمده است:

هنگامى كه وقت نماز مى شود، به خاطر كارهاى ديگر آن را به تأخير مياندازيد، نماز را بخوانيد تا روح شما آسايش يابد. زيرا دَينى است كه به گردن داريد.

سعى كنيد كه نمازها را به جماعت بخوانيد، در حال سواره، قرآن تلاوت كنيد، هنگامى كه مشغول كارى هستيد به ذكر مشغول باشيد و در حال فراغت، دعا كنيد. (2)


1- وسائل الشيعه، ج 8، ص 305.
2- وسائل الشيعه، ج 8، ص 324؛ الحدائق الناظرة، ج 14، ص 58؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 297.

ص: 28

5. مشورت با همسفران

در سفر گروهى، هنگام حركت، انجام اعمال و عبادت، خريد و ... هم سفران نيازمند مشورت با يكديگرند.

از امام صادق(ع) نقل شده كه لقمان حكيم به فرزندش فرمود:

هرگاه با كسانى به سفر مى روى، در كارهاى خود و ايشان، با آنان مشورت كن و اگر آنها از تو هم فكرى خواستند در رأى واقع بينانه و سودمند تلاش كن، و تا اين نظر تثبيت و بازنگرى نشده، تصميم به اظهار آن مگير. (1)

6. مراقبت از پول و وسايل

پيشوايان دين در همه زمينه ها فرامين لازم را فرموده اند. در اين باره نيز از مسافران مى خواهند كه از پول و وسائل شخصى خود مواظبت نمايند؛ امام باقر مى فرمايند: «مِنْ قُوَّةِ الْمُسافِرِ حِفْظُ نَفَقَتِهِ» (2)؛ «از توانايى مسافر اين است كه وسائل سفرش را حفظ نمايد».

7. رعايت اخلاق اسلامى

اخلاق نيكو يكى از بهترين صفت هاى هر انسان است. اسلام نيز آن را مورد تأييد قرار مى دهد و هنگام مسافرت سفارش بيشترى بر


1- وسائل الشيعه، ج 8، ص 323.
2- وسائل الشيعه، ج 11، ص 419؛ اصول كافى، ج 4، ص 343؛ من لايحضره الفقيه، ج 2 ص 380.

ص: 29

آن دارد. در روايت آمده است: «ا كْثِرِ التَّبَسُّمَ فِي وُجُوهِهِمْ» (1)؛ «در سفر با هم سفران خوش رو باش».

رسول خدا(ص) براى آرامش روح مى فرمايد: «هزينه هاى مورد نياز كه لازم است جمع بپردازند را در ابتداى سفر بپردازيد تا خوش اخلاقى و آرامش شما بيشتر گردد». (2) در كتاب «محجة البيضاء» آمده است:

در سفر بايد گفتارمان خوب باشد. كرامت هاى اخلاقى را به نمايش بگذاريم. زيرا هنگام مسافرت است كه ديگران با شخصيت انسان آشنا مى شوند. (3) مسافرت و مشكلات آن موقعيتى مناسب براى شناخت انسان ها است. بى حوصلگى ها، دورى از وطن، كمبودها، تأخيرها و يا اشتباهات ديگران امتحان مناسبى براى انسان ها و همراهان كاروان مدينه و مكه است. از اين رو رعايت اخلاق اسلامى، خوش رويى، غلبه بر خشم، كنترل خويش، دورى از سخنان بى جا، بخشش و ... اهميت بيشترى مى يابد. رسول خدا(ص) فرمود:

حج مبرور، جز بهشت پاداشى ندارد. شخصى پرسيد: يا


1- وسائل الشيعه، ج 8، ص 324.
2- محجة البيضاء، ج 4، ص 56.
3- محجة البيضاء، ج 4، ص 56.

ص: 30

رسول الله! مبرور چيست؟ فرمود: آن است كه همراه با خوش كلامى و غذا دادن به ديگران باشد. (1)

آداب بازگشتن

اشاره

بازگشت از اين سفر معنوى نيز داراى رسوماتى است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. هديه

در دستورهاى اسلامى آمده است بسيار سزاوار است كه مسافر براى خانواده و نزديكانش هديه اى بياورد. رسول خدا(ص) فرمودند: «الْهَدِيَّةُ تُذْهِبُ الضَّغَائِنَ مِنَ الصُّدُور» (2)؛ «هديه كينه ها را از دل ها مى برد».

و در حديث ديگر فرموده اند: «هَدِيَّةُ الْحَجِّ مِنَ الْحَجِّ» (3)؛ «هديه حج از هزينه هاى حج به شمار مى رود».

البته به اين نكته بايد توجه داشت كه در سفر حج و عمره خريد سوغات نبايد مسافر را از بهره بردارى اين سفر معنوى محروم سازد. بلكه بايد به گونه اى برنامه ريزى كرد كه از خريدهاى مسرفانه پرهيز


1- محجة البيضاء، ج 2، ص 191.
2- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 74؛ خصال، شيخ صدوق، ص 27؛ وسائل الشيعه، ج 17، ص 132.
3- اصول كافى، ج 4، ص 280؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 225.

ص: 31

نمود و با انجام اعمال، طواف و زيارت از طرف خويشان و نزديكان آنان را نيز در اين پاداش بزرگ سهيم كرد.

2. وليمه دادن

وليمه دادن در پنج چيز سفارش شده است: عروسى، به دنيا آمدن كودك، ختنه كردن فرزند، خريد منزل و بازگشت از سفر حج.

روشن است كه در اين مهمانى ها نيز بايد از اسراف پرهيز كرد و نبايد به خاطر انجام يك امر مستحب، مرتكب كار حرام شد.

3. حفظ معنويت حج و عمره

از نشانه هاى قبول شدن حج و عمره اين است كه حال مسافر پس از بازگشت، از گذشته بهتر باشد. حاجى و عمره گذار اكنون بايد جايگاه خويش را بشناسد.

در روايت آمده است:

از نشانه هاى قبول شدن حج در پيشگاه الهى، ترك گناهانى است كه پيش از آن انجام مى دادند. دورى از هم نشينان بد، پرهيز از حضور در مجالس لهو، غفلت و گناه. (1)


1- ر. ك. محجة البيضاء، ج 2، ص 196.

ص: 32

توجه به خداوند، نماز اول وقت، خوش خلقى، دعا و مناجات، كمك به ديگران، ياد و ذكر امامان(عليهم السلام)، شركت در مراسم مذهبى از يادگارهاى اين سفر معنوى است كه پس از بازگشت بايد در حفظ و انجام آنها كوشش كرد.

بررسى اجمالى اعمال عمره مفرده

مناسك عمره مفرده به ترتيب عبارت است از:

1. احرام؛

2. طواف؛

3. نماز طواف؛

4. سعى؛

5. تقصير؛

6. طواف نساء؛

7. نماز طواف نساء.

كسى كه از مدينه به طرف مكه مى رود، در نزديكى مدينه(مسجد شجره) كه در مسير مكه واقع شده، مُحرم مى شود. مردها لباس احرام پوشيده و زنان با لباس هاى خود يا جامه هاى سفيد، نيت كرده، لبيك مى گويند تا هنگامى كه خانه هاى شهر مكه را ببينند، كه در اين موقع گفتن لبيك را قطع مى كنند.

با انجام احرام، بيست و چهار چيز بر مُحرم حرام مى شود كه

ص: 33

چهار موردش به مردان و دو مورد مختص زنان و هجده تاى آن، ميان مردان و زنان مشترك است.

زائران، پس از آنكه در ميقات محرم شدند، براى انجام بقيه اعمال، روانه مكه مى شوند. لحظه ورود به مسجدالحرام و ديدن كعبه، لحظه اى غير قابل توصيف است.

سپس با قصد اينكه عبادتش فقط براى خداست و با طهارت(وضو و غسل) به همراه پوشش داراى شرايط و بدنى پاك، طواف را از ركن حجرالاسود، آغاز مى كند و بعد از هفت دور در همان ركن پايان مى دهد. حفظ موالات، در سمت چپ بودن كعبه، وارد نشدن به حجر اسماعيل، نگه داشتن فاصله لازم و بيرون كعبه بودن از شرايط طواف اند.

بعد از پايان طواف، بدون فاصله زمانى زياد دو ركعت نماز طواف در پشت مقام ابراهيم به جا مى آورد. طورى كه مقام ابراهيم بين او و خانه كعبه واقع شود. البته بهتر است هر چه مى تواند نزدك تر بايستد، به شرط اينكه مزاحم ديگران نباشد.

پس از اقامه نماز طواف، بايد هفت بار فاصله بين «صفا» تا «مروه» را- كه امروزه به صورت سالنى ساخته شده- بپيمايد كه اين عمل، سعى ناميده مى شود. سعى بايد از صفا آغاز و در مروه تمام شود. در قسمتى از سعى، مستحب است مردها هروله كنند. يعنى كمى تندتر حركت نمايند.

ص: 34

بعد از خاتمه سعى، بايد «تقصير» كند. يعنى مقدارى از موى سر يا ناخن يا هر دو را بگيرد. با انجام تقصير هر چه با احرام بر انسان حرام شده بود حلال مى شود. اما بايد طواف نساء و نماز طواف نساء نيز انجام شود. اين عمل هم مانند طواف عمره و نماز طواف آن است، فقط نيت آن فرق مى كند.

بررسى اجمالى حج

اشاره

حج داراى دو بخش است: عمره تمتع و حج تمتع:

سيرى در اعمال عمره تمتع

1. براى احرام به «ميقات»- مسجد شجره يا جحفه- مى روند و در آنجا محرم مى شوند.

2. سپس براى انجام طواف و نماز طواف به مسجد الحرام مى آيند.

3. بعد از آن براى به جا آوردن سعى، به سالن هم جوار مسجدالحرام آمده و سعى مى نمايند.

4. پس از آن نيز تقصير مى كنند و اعمال عمره تمتع پايان مى يابد.

عمره تمتع، در اعمال، شرايط و محرمات تفاوتى با عمره مفرده ندارد، مگر در چند چيز:

ص: 35

1. محل احرام عمره تمتع، يكى از ميقات هاى پنج گانه است. ولى در عمره مفرده، كسى كه در مكه است مى تواند از منطقه حرم بيرون رود و از آنجا محرم شود.

2. عمره تمتع طواف نساء ندارد، ولى عمره مفرده دارد.

3. اعمال عمره تمتع بايد در ماه هاى حج(شوال، ذى قعده و ذى حجه) انجام شود، ولى عمره مفرده را در طول سال مى توان انجام داد.

4. در عمره تمتع، پس از تقصير، تمام كارهايى كه با انجام احرام، حرام شده بود حلال مى شود. اما در عمره مفرده، پس از تقصير، مرد و زن هنوز بر يكديگر حرام هستند و پس از طواف نساء و نماز آن، حلال مى شوند.

سيرى در اعمال حج تمتع

واجب است پس از انجام عمره تمتع حج تمتع نيز به جا آورده شود. حج تمتع هم مانند عمره با احرام آغاز مى شود. چگونگى احرام حج، همانند احرام عمره است فقط در نيت تفاوت دارد و از جهت زمان، بعد از اعمال عمره تمتع است تا زمانى كه بتواند به وقوف در عرفات(ظهر روز نهم ذى حجه) برسد. محل احرام شهر مكه است. هر جاى شهر مكه كه باشد اشكال ندارد، ولى مستحب است در حجر اسماعيل يا نزد مقام ابراهيم محرم شود.

ص: 36

حاجيان پس از احرام در مكه، بايد براى «وقوف» در عرفات- كه يكى از واجبات حج است- روانه آنجا شوند.

بعد از مغرب روز نهم ذى حجه(شب عيد قربان) حاجى ها از عرفات خارج مى شوند و براى انجام يكى ديگر از مناسك حج به طرف مشعرالحرام حركت مى كنند. شب دهم تا اذان صبح در آنجا مى مانند. از اذان صبح، بايد نيت وقوف در مشعرالحرام كنند و تا طلوع آفتاب در آنجا بمانند.

پس از طلوع آفتاب روز دهم ذى حجه

پس از انجام قربانى در روز عيد قربان، حاجى هايى كه اولين سال حضورشان است سر خويش را مى تراشند و ديگران ميان تقصير و تراشيدن سر صاحب اختيارند. پس از تقصير جز استعمال عطريات، اعمال زناشويى و شكار حيوان هاى صحرايى، بقيه محرمات احرام برايشان حلال مى شود اولى پس از طواف و نماز طواف حج و سعى و دومى بعد از طواف نساء حلال مى شود. ولى صيد تا زمانى كه در منطقه حرم هستند همچنان حرام است.

بعد از اعمال روز عيد قربان، حاجيان بار ديگر براى انجام پنج عمل از مناسك صبح دوباره به مكه برمى گردند. اما چون وقت اين اعمال تا پايان ماه ذى الحجه است، مى توانند براى انجام بقيه اعمالى كه در منا- شب هاى يازدهم و دوازدهم و روزهاى آنها انجام

ص: 37

مى شود، در آنجا بمانند و بعد از ظهر روز دوازدهم از منا خارج شوند و براى به جا آوردن بقيه مناسك به مكه بيايند.

اعمال مكه به ترتيب عبارت است از:

1. طواف حج؛

2. نماز طواف حج؛

3. سعى بين صفا و مروه؛

4. طواف نساء؛

5. نماز طواف نساء.

چگونگى انجام اين اعمال همانند عمره است و فقط نيت آنها فرق مى كند كه در اينجا بايد با نيت طواف حج، نماز و سعى آن انجام شود.

خوانندگان عزيز مى دانند كه مسائل عمره و حج بسيار زياد است كه در صورت لزوم مى توانند از روحانيون كاروان ها بپرسند.

ص: 38

ص: 39

فصل دوم: پرسش هاى اعتقادى

اشاره

ص: 40

ص: 41

مقدمه

در سفر به مكه و مدينه، براى شيعيان پرسش هاى اعتقادى فراوانى مطرح مى شود. آنان با مشاهده رفتار اهل سنت، سؤال هايى مطرح مى كنند كه بيشتر توسط جوانان از روحانيون كاروان ها پرسيده مى شود و آنان با مهربانى پدرگونه، در خور وقت و جايگاه سؤال، پاسخ مى دهند.

در اين فصل، پرسش هاى جوانان را طرح كرده و جواب هاى مناسب آن را با بيان قابل فهم اين عزيزان ارائه مى كنيم.

پرسش: هنگامى كه پا به سرزمين وحى مى گذارى، برخى برخوردها و مظاهرى را مى بينى كه اين سؤال بزرگ را به دنبال دارند كه منشأ مسلك وهابيت حاكم بر عربستان كجاست؟ و پايه هاى اعتقادى آنان چيست؟

پاسخ: آيين وهابيت منسوب به شيخ محمد، فرزند «عبدالوهاب» نجدى است. اين نسبت نيز برگرفته از نام پدر او «عبدالوهاب»

ص: 42

است. «محمد بن عبدالوهاب» در سال 1115 هجرى قمرى در شهر «عُيينَه» از شهرهاى «نجد» متولد شد. وى از آغاز جوانى بسيارى از كارهاى مذهبى مردم «نجد» را زشت مى دانست. در سفرى كه به زيارت خانه خدا رفت، پس از انجام مناسك، رهسپار مدينه شد. در آنجا توسل مردم به پيامبر(ص) در نزد قبر آن حضرت را ناپسند شمرد. سپس به نجد بازگشت. از آنجا راهى شهر احسا شد، سپس به شهر حريمله رفت.

پدرش، در سال 1139 به حريمله آمد. ميان او و فرزندش نزاع درگرفت، زيرا با اعتقادات مردم مخالفت مى كرد. پس از مرگ پدرش، به اظهار عقيده خود و انكار بسيارى از اعمال مذهبى مردم پرداخت. سپس به عيينه رفت. ابتدا «عثمان بن حميد» رئيس عيينه، به او احترام گذاشت. اما با نامه رئيس شهر «احسا» عذر او را خواست.

شيخ محمد در سال 1160 از عيينه بيرون رانده شد و رهسپار «درعيه» از شهرهاى نجد گرديد. در آنجا با ابن سعود، جد آل سعود، توافق كرد تا با يكديگر همكارى كنند.

از بزرگ ترين نقاط ضعف «محمد بن عبدالوهاب» اين بود كه مسلمان هايى كه از عقايد او پيروى نمى كردند، را «كافر حربى» مى دانست و براى جان و ناموس آنان ارزش قائل نبود.

جنگ هايى كه وهابى ها در نجد، يمن، حجاز، سوريه و عراق

ص: 43

مى كردند ريشه در همين عقيده داشت. هر شهرى كه با پيروزى در نبرد به دست آنان مى افتاد، مال و جانش برايشان حلال بود. اگر كسى دعوت آنان را مى پذيرفت، بايد با او بيعت مى كرد و اگر كسى به هماوردى با آنان برمى خواست بايد كشته مى شد و اموالش تقسيم مى گرديد.

او در سال 1206 از دنيا رفت. پس از وى پيروانش روش او را ادامه دادند. در سال 1216 امير سعود وهابى، سپاهى با بيست هزار مرد جنگى تشكيل داد و به شهر كربلا حمله كرد و چند هزار نفر را به قتل رساند. پس از جنگ، وى متوجه خزانه هاى حرم امام حسين(ع) شد و هر آنچه در آن يافت را غارت كرد.

وهابيان به پيروى از «ابن تيميه» مى گويند: «خداوند هر شب به آسمان دنيا مى آيد و خطاب مى كند: آيا استغفار كننده اى هست كه از گناهانش طلب آمرزش كند؟ و در روز قيامت به محشر مى آيد. زيرا در قرآن آمده است: وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا؛ «و هرگونه بخواهد به بندگانش نزديك مى شود» (1)(فجر: 22).

نخستين كسى كه با عقايد «محمد بن عبدالوهاب» مخالفت كرد، پدرش «عبدالوهاب» و برادرش «سليمان بن عبدالوهاب» بودند كه هر دو از علماى حنبلى به شمار مى آمدند. سليمان در كتابى به نام


1- اين ترجمه بر اساس ديدگاه وهابيان است. ترجمه صحيح چنين است: و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند.

ص: 44

«الصواعق الالهية فى الرد على الوهابية» عقايد برادرش را رد كرد و چنين نوشت:

امورى كه وهابيان آن را موجب شرك و كفر مى دانند و آن را بهانه مباح شدن مال و جان مسلمانان مى پندارند، در زمان ائمه اسلام به وجود آمده بود. ولى از هيچ يك از ائمه اسلام شنيده و روايت نشده است كه مرتكبين اين اعمال را كافر يا مرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند و يا اينكه بلاد مسلمانان را، بلاد شرك و دارالكفر نامند.

قرن ها پيش از محمدبن عبدالوهاب، ابن تيميه و شاگردش ابن قيم، عقايدى شبيه وهابيت مطرح كردند اما انديشه ايشان در آن زمان به صورت مذهب در نيامد و طرفداران زيادى نداشت. در حقيقت جهانبينى ابن تيميه اساس و ريشه اعتقادات وهابيت را تشكيل مى دهد.

هنگامى كه ابن تيميه عقايد خود را آشكار كرد، علماى اهل سنت كتاب هايى در رد او منتشر كردند و مراجع اهل تسنن به تفسيق و گاهى تكفيرش پرداختند. آنها به اين وسيله بدعت گذارى او را فاش ساختند.

وقتى باورها او، درباره زيارت مرقد مطهر پيامبر(ص) را به «بدر بن جماعه» قاضى القضات مصر نوشتند وى در پاسخ اين گونه نگاشت:

ص: 45

زيارت پيامبر(ص) سنّت و داراى فضيلت است. همه علما بر آن اتفاق نظر دارند. كسى كه زيارت پيامبر(ص) را حرام بداند، بايد نزد علما توبيخ شود و از ابراز چنين گفتارى بازداشته شود و اگر مؤثر نيفتاد زندانى گردد و معرّفى شود تا مردم از او پيروى نكنند.

پس از مرگ ابن تيميه افكار وى به فراموشى سپرده شد تا آنكه در قرن دوازده بار ديگر توسط محمد بن عبدالوهاب افكار و انديشه و فتاواى وى زنده شد و با توجه به متلاشى شدن امپراطورى عثمانى و تقسيم كشورهاى عربى ميان ابرقدرت ها، بر مكه، مدينه و ساير آثار اسلامى دست يافتند و به از بين بردن آثار و اصالت ها و ويرانگرى قبّه ها و قبور اولياء الله، پرداختند. اولين كتابى كه از سوى علماى شيعه در رد عقايد وهابيت نوشته شد، «منهج الرشاد» است كه توسط مرحوم «شيخ جعفر كاشف الغطاء»، تأليف گرديد.

امروزه وهابيان به خاطر ثروت هنگفتى كه از فروش نفت به دست مى آورند، فتنه انگيزى خود را افزايش داده و هر روزه به مقّدسات اسلام حمله مى كنند و در صدد از بين بردن آثار اسلامى هستند.

از سويى حمايت هاى پشت پرده غرب كه از وحدت مسلمانان در هراسند به گسترش مذهب هاى دروغين، كمك مى كند. (1)


1- ر. ك. آيين وهابيت، صص 30- 35.

ص: 46

عقايد مهم وهابى ها

اشاره

1. وهابيان با هر گونه تعمير قبرهاى اولياى الهى و بنا بر آن مخالف اند.

2. از نظر آنها ساختن مسجد در كنار قبور صالحان حرام است.

3. اين گروه انحرافى زيارت قبر مؤمنان، تلاوت قرآن، گريه و مناجات در كنار آنان را حرام مى دانند.

4. توسل به اولياى الهى را تحريم مى كنند.

5. بزرگداشت ولادت ها و وفات اولياء الهى را بدعت مى دانند.

6. تبرك جستن به آثار اولياى الهى، از ديدگاه ايشان ممنوع است.

7. از نظر وهابيت درخواست كمك و شفاعت از اولياى الهى چه زنده باشند چه مرده، جايز نيست.

8. در انديشه اين فرقه باور داشتن به قدرت غيبى اولياى الهى شرك است.

9. آنان معتقدند سوگند دادن خداوند به اوليائش حرام و موجب شرك است.

10. در نظر وهابيان، نذر براى اهل قبور و صدا زدن آنان، شرك و حرام به شمار مى آيد.

پرسش: چرا شيعيان هنگام صلوات، بر آل محمد نيز درود مى فرستند، اما اهل سنت چنين كارى انجام نمى دهند؟

ص: 47

پاسخ: شيعيان بر اساس آنچه در روايت هاى شيعه و اهل سنت آمده است، به اين گونه صلوات مى فرستند.

كتاب «صحيح بخارى» و «صحيح مسلم» از نظر اهل سنت جزء معتبرترين كتاب ها به شمار مى روند و در اين دو كتاب رواياتى وجود دارد كه روش صلوات فرستادن تشيع را مورد تأييد قرار مى دهد.

از رسول خدا(ص) پرسيدند: «چگونه بر شما درود بفرستيم؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «بگوييد: اللهم صل على محمد و(على) آل محمد». (1) هنگامى كه آيه شريفه:

إنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِي يا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً(احزاب: 56)

همانا خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند، اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر پيامبر درود بفرستيد.

نازل شد، مسلمانان از رسول گرامى اسلام(ص) پرسيدند: «چگونه درود فرستيم؟» پيامبر(ص) فرمود: «لا تُصَلُّوا عَلَي الصَّلاةَ الْبَتْراءَ»؛ «صلوات ناقص بر من نفرستيد».

گفتند: «پس چگونه درود فرستيم؟» رسول خدا(ص) فرمودند:


1- صحيح مسلم، ج 2، صص 17 و 16؛ صحيح بخارى، ج 6، ص 27.

ص: 48

«بگوييد: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ». (1) شافعى رئيس مذهب شافعى(از مذاهب اهل سنت) در اشعار خود افزون بر لزوم محبت و دوستى با اهل بيت پيامبر(ص) مى گويد: كسى كه در نماز خويش بر آل پيامبر(ص) درود نفرستد نمازش باطل است و ارزشى ندارد.

يا اهل بَيتِ رَسُوُلِ اللهِ حُبُّكُم

فَرْضٌ مِنَ اللهِ فِى القُرآنِ أنزَلَهُ

كَفاكُمْ مِن عَظيمِ الْقَدْرِ أنَّكُم

مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيكُمْ لا صَلاةَ لَهُ (2) اى خاندان پيامبر! خداوند محبت شما را در قرآنى كه فرستاده، واجب كرده است. در بزرگى جايگاه شما، همين بس كه هر كس بر شما درود نفرستد، نمازش نماز نيست.

با توجه به وجود اين احاديث در منابع اهل سنت به نظر مى رسد نيازى به ثابت كردن اين مطلب در روايات شيعيان نيست. اما اين پرسش به جاست كه چرا اهل سنت كه در منابع صحيح خويش،


1- الصواعق المحرقه، ابن حجر، ص 146؛ الدر المنثور، ج 5، ص 216، ذيل آيه مذكور محدثانى مثل عبدالرزاق، ابن ابى شيبه، احمد و بخارى، مسلم، ابوداوود، ترمذى، نسائى، ابن ماجه، ابن مردويه از كعب بن عجره از رسول خدا روايت مى كنند.
2- الصواعق المحرقه، ص 88؛ مشارق الانوار، حمزاوى مالكى، ص 88؛ شرح المواهب، زرقانى، ص 119؛ نظم درر السمطين، ص 18؛ خصائص الوحى المبين، ص 20.

ص: 49

اين گونه صلوات فرستادن را نقل مى كنند، چطور خودشان به گونه ديگرى صلوات مى فرستند؟ آنان هستند كه بايد جواب دهند.

پرسش: چرا شيعيان بعضى از صحابه پيامبر(ص) را قبول ندارند، در حالى كه اهل سنت احترام ويژه اى نسبت به ياران پيامبر(ص) قائلند و همه آنان را عادل مى دانند؟

پاسخ: صحابى كسى است كه همراهى و هم زمانى پيامبر(ص) را درك كرده باشد. تاريخ نويسان، چند هزار نفر را در زمره اين گروه برشمرده اند. اما آيا همه آنان قابل احترام اند و انسان هاى پرهيزكارى بوده اند؟!

روشن است كه هم نشينى با پيامبر(ص) نمى تواند سبب شود همه ايشان تا آخر عمر در عدالت باقى بمانند. قرآن خود بهترين گواه اين سخن است كه در بين ياران پيامبر(ص) نيز كسانى بودند كه اهل نفاق و دورويى و داراى قلب هايى بيمار بودند.

البته ياران ظاهرساز پيامبر(ص) را مى توان به چند دسته تقسيم كرد:

1. منافقان شناخته شده

از ديدگاه قرآن برخى از افرادى كه نزد پيامبر(ص) آمدند، منافقانى بودند كه رسول خدا(ص) و مؤمنان راستين آنان را مى شناختند كه در

ص: 50

سوره منافقون به آن اشاره شده است.

بر اساس آيات اين سوره، روشن است كه تعدادى از كسانى كه نزد پيامبر(ص) به رسالت ايشان شهادت داده بودند و مصاحب پيامبر به حساب مى آمدند به شهادت صريح قرآن در زمره منافقان و دورويان بودند و دلشان با زبانشان همراه نبود.

آيا اين افراد را مى توان عادل و قابل احترام دانست؟!

2. منافقان ناشناخته

به فرموده قرآن، ميان اطرافيان پيامبر(ص) كسانى بودند كه اهل نفاق بودند اما ايشان و ساير مؤمنان آنها را نمى شناختند. اگر به قرآن مراجعه كنيد در آيه صد و يك سوره توبه به آنان اشاره شده است.

اهل مدينه، با پيامبر(ص) همراه و هم زمان بودند اما قرآن مى فرمايد: «در ميان ايشان منافقانى بودند كه خداوند عالِم به همه خفيات، آنان را مى شناسد». آيا به چنين كسانى كه وعده عذاب دنيا و آخرت به ايشان داده شده مى توان احترام گذاشت يا آنان را عادل و پرهيزگار دانست؟!

البته كسى نمى تواند بگويد اين منافقان از صحابى نبودند، زيرا معناى منافق اين است كه ظاهر و باطنش يكى نباشد. بنابراين اينان بايد در ظاهر مسلمان و جزء ياران پيامبر(ص) باشند ولى در حقيقت عقيده و نقشه اى ديگر در سر داشته باشند.

ص: 51

3. گنهكاران

بنا به نقل قرآن، گروه ديگرى از اصحاب رسول خدا(ص) بودند كه هم عمل صالح داشتند و هم مرتكب گناه شده بودند. آيا اين افراد قبل از توبه و بازگشت عادل اند؟!

وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(توبه: 102)

و ديگرانى كه به گناهان خويش اعتراف كردند، كردار شايسته را با كار زشت در هم آميختند، باشد كه خداوند توبه آنان را بپذيرد. خدا آمرزنده و مهربان است.

4. مريض قلب ها

بر اساس برخى آيه هاى قرآن كريم، گروهى از اطرافيان پيامبر(ص) كسانى بودند داراى قلب هاى مريض وعده هاى الهى را دروغ مى شمردند:

وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً(احزاب: 12)

هنگامى كه منافقان و بيماردلان مى گفتند: وعده خدا و پيامبرش فريبى بيش نيست.

بنابراين، از اين آيات به دست مى آيد كه همه صحابى در يك جايگاه نبوده اند. اگر چه گروهى از السَّابِقُونَ الاوَّلُونَ؛ «پيشگامان

ص: 52

نخستين»(توبه: 100) و گروهى «بيعت كنندگان تحت شجره» (1) و يا مهاجران خاص (2) و يا اصحاب فتح (3) بودند. اما گروه ديگرى از منافقان شناخته شده و يا دورويان ناشناخته و بيماردلان و گنهكاران بودند كه هيچ جايى براى احترام و فضيلت باقى نگذاشتند.

5. مسلمانان بى ايمان

گروه ديگرى نيز بودند كه پيامبر(ص) را درك كردند اما ايمان واقعى در قلبشان نفوذ نكرد:

قالَتِ الاعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا اسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الإيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ(حجرات: 14)

برخى از عرب ها گفتند: ايمان آورديم بگو: ايمان نياورديد، بلكه بگوييد: اسلام آورديم. هنوز ايمان در دل هاى شما وارد نشده است.

بنابراين، بعضى از مسلمانان، بى ايمان بودند و ايمان هنوز در قلبشان نفوذ نكرده بود. آيا اينان را مى توان مؤمن واقعى به شمار آورد؟


1- فتح: 18.
2- حشر: 8.
3- فتح: 29.

ص: 53

سرانجام بعضى از اصحاب در سخن پيامبر (ص)

اشاره

بخارى و مسلم روايت مى كنند كه پيامبر(ص) فرمود:

روز رستاخيز گروهى از اصحاب بر من وارد مى شوند. سپس از حوض كوثر دور مى شوند، آن گاه من مى گويم: خدايا اينان اصحاب من هستند. خداوند متعال مى فرمايد: تو به آنچه بعد از تو انجام دادند آگاهى ندارى. آنان پس از رحلت تو به همان حال گذشته و جاهلى بازگشتند. (1) ابوحازم از سهل بن سعد روايت مى كند كه رسول خدا(ص) به صحابى خود فرمود:

من شما را به سوى حوض كوثر روانه مى كنم، هر كس بر آن وارد شود از آن مى نوشد و هر كس از كوثر بنوشد، تا ابد تشنه نمى شود. گروه هايى بر من وارد مى شوند كه من آنان را مى شناسم و آنان نيز مرا مى شناسند. سپس ميان من و ايشان، جدايى مى افتد.

ابوحازم مى گويد: وقتى اين حديث را مى خواندم، «نعمان بن ابى عياش» شنيد و پرسيد: «آيا اين گونه حديثى را از سهل شنيدى؟»


1- «يرد علىّ يوم القيامة رهط من أصحابى- أو قال من امتى- فيحلؤون عن الحوض فاقول يا رب اصحابى فيقول انه لا علم لك بما احدثوا بعدك انهم ارتدّوا على أدبارهم القهقرى». جامع الاصول، ابن اثير، ج 11، ص 120؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 208؛ كنزالعمال، ج 14، ص 417؛ تفسير القرطبى(الجامع لأحكام القرآن)، ج 4، ص 168.

ص: 54

گفتم: آرى. گفت: «گواهى مى دهم كه ابوسعيد خدرى، اضافه اى به اين حديث نقل كرده است كه رسول خدا(ص) در ادامه به خداوند متعال مى گويد: «آنان از من هستند». گفته مى شود: «تو نمى دانى آنان بعد از تو چه كارهايى كردند!!» سپس من مى گويم: «هر كس بعد از من احكام را دگرگون مى سازد از رحمت خدا دور باد». (1) اكنون جواب پرسش ياد شده روشن تر مى شود كه شيعيان بر اساس برخى آيه و روايت ها بعضى از صحابه پيامبر(ص) را پيرو واقعى ايشان نمى دانند و آنان را قابل احترام نمى شمارند. بلكه حتى بايد از برخى از آنان به خاطر اينكه پيامبر(ص) را ناراحت كردند و عذاب جهنم در انتظار آنان است بيزارى جست.

پرسش: چرا اهل سنت از سجده شيعيان بر مهر يا حصير جلوگيرى مى كنند؟

پاسخ: از نظر اهل سنت سجده بر پشم، پنبه و مو جايز است. اما چنين مى پندارند كه سجده بر خاك و تربت قبر امام حسين(ع) به معناى پرستش آنها و نوعى شرك است. به همين سبب از سجده شيعيان بر تربت جلوگيرى مى كنند.

از ديدگاه فقهاى شيعه تنها سجده بر دو چيز جايز است:


1- جامع الاصول، حديث 7972.

ص: 55

الف) زمين، مانند خاك، سنگ و هر آنچه به عنوان زمين تلقى شود.

ب) آنچه از زمين مى رويد، به شرط اينكه پوشيدنى و خوردنى نباشد.

بنابر نظر فقيهان شيعه و بر اساس فتواى ايشان در غير ضرورت و تقيه، سجده بر فرش و مانند آن جايز نيست.

دليل حكم مورد نظر فقهاى شيعه متعدد است كه به برخى اشاره مى شود.

دليل نخست: سخنان پيامبر (ص)

رسول خدا(ص) در حديثى مى فرمايد: «هرگاه كسى از شما نماز گزارد، پيشانى و بينى خود را بر زمين قرار دهد، تا ذلت و خضوع خود را آشكار سازد». (1) روايت هاى ديگرى نيز بر اين نكته تأكيد دارند كه پيامبر(ص)، مسلمانان را به پيشانى نهادن بر خاك در هنگام سجده فرمان داد.

ام سلمه، همسر گرامى آن حضرت(ص)، نقل مى كند كه رسول خدا(ص) به افلح فرمود: «تَرِّبْ وَجْهَكَ لِلَّهِ» (2)؛ «صورت خويش را براى


1- نهايه ابن اثير، ج 2، ماده رغم.
2- كنز العمال، ج 7، ص 465؛ مسند احمد، ج 6، ص 301.

ص: 56

خدا بر خاك بگذار».

همچنين در كتب اهل سنت آمده است كه رسول خدا(ص) فرمود: «جُعِلَتْ لِي الارْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً» (1)؛ «زمين براى من محل سجده و وسيله طهارت(تيمم) قرار داده شد».

«جعل» به معناى قانون گذارى است. بنابراين سر نهادن بر خاك و سنگ و آنچه كه زمين به شمار آيد، يك قانون كلى به شمار مى آيد كه رعايت آن بر همه مسلمانان و يكتاپرستان واجب است.

دليل دوم: رفتار پيامبر (ص)

به فرموده قرآن، حضرت رسول(ص) بهترين الگوى بشر است: لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ «به درستى كه رسول خدا براى شما الگوى نيكويى است»(احزاب: 21).

رفتار ايشان در اين مورد نيز چراغ روشن راه مسلمانان است.

وائل بن حجر مى گويد:

رَأيْتُ النَّبي(ص) إذا سَجَدَ وَضَعَ جِبْهَتَهُ وَ انْفَهُ عَلَى الارْضِ. (2)

پيامبر(ص) را ديدم، وقتى كه سجده مى كرد پيشانى و بينى خود را بر زمين مى گذاشت.


1- صحيح بخارى، ج 1، ص 91؛ سنن بيهقى، ج 2، ص 433.
2- احكام القرآن، جصاص حنفى، ج 3، ص 272.

ص: 57

ميمونه يكى از همسران پيامبر(ص) مى گويد: «كانَ النَّبِي(ص) يُصَلّى عَلَى الْخُمْرَة» (1)؛ «روش پيامبر(ص) اين بود كه بر سجاده اى از ليف خرما نماز مى خواند».

همچنين نقل شده كه مردم وقتى شب ها به خانه هاى خود مى رفتند رسول خدا(ص) حصيرى مى آورد، پشت خانه حضرت على(ع) پهن مى كرد و نماز شب را روى آن مى خواند. (2) رسول خدا(ص) به همه فرمود: «صَلُّوا كَما رَأيْتُمُونِي اصَلّي» (3)؛ «نماز بخوانيد همان گونه كه مى بينيد من نماز مى خوانم».

ما شيعيان نيز بر اساس همين فرمان پيامبر(ص) و مانند او بر زمين و حصير سجده مى كنيم. هر كس كه خود را پيرو روش ايشان مى داند هم بايد مانند ما بر زمين، خاك يا حصير سجده نمايد.

دليل سوم: روش اصحاب

سخنان و رفتار صحابى و تابعين گوياى سنت پيامبر(ص) است:

جابر بن عبدالله انصارى مى گويد:

كُنْتُ اصَلِّي الظُّهْرَ مَعَ رَسُولِ الله(ص) فَآخذُ قَبْضَة مِنَ الْحَصاء


1- احكام القرآن، ج 3، ص 68.
2- سمهودى، وفاء الوفاء، ج 2، ص 450.
3- الخلاف، ج 1، ص 370؛ السنن الكبرى، ج 2، ص 345؛ تفسير القرطبى، ج 1، ص 39.

ص: 58

لِتَبْرَدَ فِي كَفّي اضَعُها لِجَبْهَتِي أسْجُدُ عَلَيْها لِشِدَّةِ الحَرِّ. (1)

با رسول خدا(ص) نماز ظهر مى خواندم. به خاطر گرماى شديد مشتى سنگ ريزه برداشتم و در دست خويش نگه داشتم تا خنك شود تا براى سجده پيشانى خويش را بر آن بگذارم.

ابن سعد، نويسنده كتاب «الطبقات الكبرى» درباره «مسروق بن أجدع» از تابعين و از اصحاب ابن مسعود، مى نويسد:

كانَ مَسْرُوقُ إذا خَرَجَ يُخْرِجُ بِلِبنَةٍ يَسْجُدُ عَلَيْها فِي السَّفِينَة. (2)

هنگامى كه مسروق بن اجدع به سفر مى رفت، خشتى را با خود برمى داشت تا در كشتى بر آن سجده نمايد.

در سنن بيهقى درباره عبدالله بن عمر آمده است:

انّ ابنَ عُمَر كان إذا سَجَدَ وَ عَلَيْهِ الْعِمامَةُ يَرْفَعُها حَتّي يَضَعَ جِبْهَتَهُ بِالأرْضِ. (3)

عبدالله بن عمر هنگام سجده، عمامه خود را برمى داشت تا پيشانى خود را بر زمين بگذارد.

زرين نيز درباره على بن عبدالله بن عباس مى گويد:

كَتَبَ إلَي عَلِى بنُ عَبْدِاللهِ بنِ عَباس أنِ ابْعَثْ إلَىّ بِلَوْحٍ مِن


1- سنن بيهقى، ج 1، ص 439؛ مسند احمد، ج 3، ص 327؛ سنن ابى داوود، ج 1، ص 100.
2- الطبقات الكبرى، ج 6، ص 79.
3- سنن بيهقى، ج 2، ص 105.

ص: 59

أحْجارِ الْمَرْوَةِ أسْجُدُ عَلَيْه. (1)

على بن عبدالله بن عباس براى من نوشت: لوحى از سنگ هاى كوه مروه را براى من بفرست تا بر آن سجده كنم.

دليل چهارم: نهى پيامبر (ص) از سجده بر پارچه

نقل شده كه در مواردى رسول خدا(ص) وقتى مشاهده مى فرمود كسى بر گوشه عمامه خود سجده مى كند، وى را از اين كار باز مى داشت. عياش بن عبدالله قرشى مى گويد:

رَأي رَسُولُ الله رَجُلًا يَسْجُدُ عَلى كَورِ عِمامَتِهِ فَأومَأ بِيَدِهِ ارْفَعْ عِمامَتَكَ وَ أومَأ إلي جِبْهَتِهِ. (2)

رسول خدا(ص) مردى را مشاهده كرد كه بر گوشه عمامه خويش سجده مى كند. به او اشاره كردند عمامه ات را بالا ببر و به پيشانى او اشاره فرمودند.

خلاصه كلام: گفتار و رفتار شخص پيامبر(ص)، همچنين روش اصحاب و تابعين و نهى پيامبر(ص) از سجده بر عمامه، اين نكته را اثبات مى كند كه سجده بر زمين، حصير و آنچه از زمين مى رويد در صورتى كه خوردنى و پوشيدنى نباشد نه تنها جايز، بلكه


1- اخبار مكه، ج 2، ص 151؛ السجود على الارض، ص 23.
2- سنن بيهقى، ج 2، ص 105.

ص: 60

لازم است و اهل سنت هستند كه بايد براى سجده بر فرش دليل بياورند.

پرسش: آيا سجده بر تربت شرك است؟

پاسخ: شريك قائل شدن براى خدا و قدرتى را مستقل از خداوند و هم عرض خداوند، داراى توانايى دانستن، همچنين عبادت و سجده در برابر چيزى، به منظور پرستيدن آن، شرك است.

پس آيا سجده شيعيان بر تربت، پرستش خاك است؟

روشن است كه اين گونه نيست، بلكه «السُّجُودُ عَلَى الارْضِ» سجده بر زمين است نه براى زمين. سجده بر مهر است نه براى مهر.

بنابراين، سجده كردن بر خاك، گياه، حصير و ... به معناى پرستش آنها نيست، بلكه سجده در برابر خدا است كه به خاطر خضوع و خشوع بيشتر در مقابل حضرت حق، بر خاك و مانند آن صورت مى گيرد.

از كلام امامان شيعه، آشكار مى شود كه سجده تنها بر زمين و آنچه از زمين مى رويد مشروط به اينكه خوراكى و پوشيدنى نباشد، جايز است. امام صادق(ع) فرمود: «السُّجُودُ عَلَى الارْضِ فَرِيضَةٌ وَ عَلى الْخُمْرَة سُنَّةٌ» (1)؛ «سجده بر زمين، حكم الهى و سجده بر حصير، سنت پيامبر است».


1- الحدائق الناظره، ج 7، ص 259؛ اصول كافى، ج 3، ص 331.

ص: 61

در حكمت سجده بر زمين گفته اند كه هاشم بن حكم به امام صادق(ع) عرض كرد: «سجده بر چه چيزهايى جايز است؟ و بر چه چيزهايى جايز نيست؟» ايشان در پاسخ فرمودند: «سجده جايز نيست مگر بر زمين و آنچه از زمين مى رويد به شرط اينكه خوردنى و پوشيدنى نباشد». هاشم بن حكم مى گويد: «عرض كردم: فدايت شوم، به چه علت سجده بر خوردنى ها و پوشيدنى ها جايز نيست؟»

حضرت فرمود:

سجده، خضوع و خشوع در مقابل خداوند است و سزاوار نيست بر چيزى كه خوردنى و پوشيدنى است سجده شود. زيرا دنيا پرستان علاقه مند به خوردنى ها و پوشيدنى ها هستند. بنابراين در حال سجده، سزاوار نيست انسان كه خدا را عبادت مى كند، پيشانى خود را بر معبود دنيا پرستان مغرور بگذارد. (1) بنابراين، ثابت مى شود كه سجده بر فرش جايز نيست و بايد بر زمين و چيزى كه از آن مى رويد باشد. اما بر فرض كه حقيقت روشن نشود و اين اختلاف در مذهب شيعه و وهابيت باقى باشد. آيا سزاوار است كه وهابيان بر شيعيان سخت بگيرند و از سجده بر مهر و خاك جلوگيرى كنند؟ اگر چنين است بايد نسبت به اختلاف


1- وسائل الشيعه، ابواب ما يسجد عليه، باب 1، حديث 1.

ص: 62

در سجده ميان مذاهب اهل سنت نيز همين سخت گيرى ها صورت بگيرد. به عنوان مثال، مالكى ها معتقدند گذاشتن بينى بر جايگاه سجده مستحب است، ولى حنبلى ها آن را واجب دانسته و ترك آن را موجب باطل شدن نماز مى دانند. (1)

از جانب ديگر اگر سجده بر خاك نشانه پرستش آن است پس سجده بر فرش نيز بايد پرستش آن محسوب گردد آيا ساير مذاهب اسلامى كه سجده بر فرش را جايز مى دانند، فرش را مى پرستند؟

پرسش: چرا در مكه و مدينه از دعا خواندن شيعيان جلوگيرى مى كنند؟

پاسخ: برخى از اهل سنت تندرو به نام وهابيت، معتقدند توسل به انبيا و اولياى الهى شرك است و گفتن يا رسول الله(ص)، يا على(ع) و كمك خواستن از ايشان سبب خروج از دين مى شود. از اين رو آنان از مناجات، توسل و گريه شيعيان در بين الحرمين و مسجد الحرام و جاهاى ديگر جلوگيرى مى كنند.

اكنون به بررسى اين ديدگاه نيز مى پردازيم تا روشن شود حق با كيست؟


1- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 161.

ص: 63

قرآن كريم به اهل ايمان فرمان مى دهد و مى فرمايد:

يا ايُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ(مائده: 35)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، تقواى الهى پيشه كنيد و وسيله اى براى تقرّب به سوى او بجوييد.

«وسيله، چيزى يا كسى است كه از آن براى نزديك شدن به ديگرى استفاده مى كنيم». (1) «پرستش خداوند و هر عملى كه باعث خشنودى او شود، وسيله تقرب به خداست». (2)

برادران يوسف(ع) پس از آن اشتباهى كه كردند، خدمت پدر خويش رسيدند و گفتند:

قالُوا يا ابانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ* قالَ سَوْفَ اسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(يوسف: 97 و 98)

اى پدر، بخشش گناهان ما را از خدا بخواه، همانا ما در اشتباه بوديم. حضرت يعقوب به ايشان فرمود: به زودى از خداى خود براى شما طلب آمرزش مى كنم. به درستى كه او بسيار آمرزنده و مهربان است.

فرزندان يعقوب(ع) به پدر متوسل شدند تا برايشان از خدا طلب


1- صحاح اللغه، ج 5، ص 1841؛ النهاية فى غريب الحديث، ج 5، ص 185.
2- الدر المنثور، ج 2، ص 280.

ص: 64

بخشش نمايد و آن پيامبر بزرگوار نه تنها به توسل آنان اعتراض نكرد، بلكه سخن آنها را پذيرفت و به ايشان وعده داد كه برايشان استغفار و دعا كند. اين رفتار پيامبر خدا، يعقوب(ع) الگويى براى همگان است و همين يك آيه كافى است تا ما هم اجازه داشته باشيم بندگان شايسته و آبرومند خدا را واسطه قرار دهيم و به آنان متوسل شويم تا برايمان دعا و طلب بخشش كنند.

علاوه بر اينكه توسل به انسان هاى مؤمن و آبرومند نزد خدا، از همان صدر اسلام روشن و رفتار صحابى پيامبر(ص) بوده است كه ما به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

توسل مرد نابينا به پيامبر (ص)

«احمد بن حنبل» در «مسند» خود آورده است: «مردى نابينا خدمت پيامبر اسلام(ص) رسيد و گفت: از خدا بخواه تا مرا عافيت و شفا بخشد. رسول خدا فرمود: اگر بخواهى دعا مى كنم و اگر موافق باشى دعا كردن را به تأخير مى اندازم كه اين بهتر است. مرد نابينا گفت: دعا بفرماييد. رسول خدا(ص) به او فرمودند تا وضو بگيرد، در وضوى خود دقت كند و دو ركعت نماز بخواند و پس از آن چنين دعا كند:

پروردگارا! من از تو درخواست مى كنم و به وسيله محمد پيامبر رحمت به تو روى مى آورم، اى محمد من درباره نياز و حاجتم،

ص: 65

به وسيله تو به خداى خويش متوجه مى شوم تا حاجتم را برآورده كنى. خدايا! او را شفيع من قرار بده. (1) ابن حنيف مى گويد: «به خدا قسم ما متفرق نشده بوديم و مشغول سخن گفتن بوديم كه ديديم آن مرد وارد شد در حالى كه هيچ اثرى از نابينايى در او نبود». (2) در اين حديث، رسول خدا(ص) به مرد نابينا و همه كسانى كه پيرو آن حضرت اند، مى آموزد تا پيامبر(ص) را واسطه ميان خود و خدا قرار دهند و از خدا بخواهند تا پيامبر را به عنوان شفاعت كننده بپذيرد.

بنابراين، توسل به پيامبر(ص) به منظور برآورده شدن نيازها جايز است. بدون شك اگر چنين كارى درست نبود، پيامبر(ص) هيچ گاه اين گونه دستور نمى فرمود. زيرا ايشان هرگز به كارى كه مورد رضايت خدا نباشد فرمان نمى دهد.

آرى، اين همان توسل به اولياى الهى در پيشگاه خداوند است. آيا كسى از اهل سنت مى تواند بگويد، مرد نابينا شرك ورزيده و رسول خدا فرمان شرك به او داده است.


1- مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138 به نقل از عثمان بن حنيف؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 441؛ مستدرك الصحيحين، حاكم نيشابورى، ج 1، ص 313؛ الجامع الصغير السيوطى، ص 59؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 229.
2- مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138 به نقل از عثمان بن حنيف؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 441؛ مستدرك الصحيحين، حاكم نيشابورى، ج 1، ص 313؛ الجامع الصغير السيوطى، ص 59؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 229.

ص: 66

توسل حضرت آدم به اهل بيت:

درباره اين آيه فَتَلَقّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ(بقره: 37) و اينكه كلماتى كه آدم به آنها متوسل شد تا توبه اش پذيرفته شد، چنين آمده:

هنگامى كه آدم كارى را كه نبايد انجام دهد، انجام داد، سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: به حق محمد از تو مى خواهم مرا ببخشى، خدا به او وحى كرد: محمد كيست؟ آدم جواب داد: اسم تو مبارك است. چون خلق شدم سرم را به سوى عرش بلند كردم ديدم بر آن نوشته: لا اله الّا الله و محمد رسول الله گفتم: هيچ كس نزد تو جايگاه او را ندارد كه اسمش را همراه اسم خود قرار داده اى، وحى شد او آخرين پيامبر از نسل تو است و اگر او نبود تو را خلق نمى كردم. (1) در احاديث شيعيان آمده كه منظور از «كلمات» پيامبر(ص) و اهل بيت(عليهم السلام) هستند. (2) اما اگر منظور فقط پيامبر(ص) هم باشد، مقصود ما را مى رساند كه توسل به پيامبر و مقربان درگاه الهى، جايز است. زيرا آدم چنين كرد و خدا توبه اش را پذيرفت.


1- روح المعانى، ج 1، ص 217؛ مستدرك الصحيحين، ج 2، ص 615؛ الدرّ المنثور، ج 1، ص 59.
2- بحارالانوار، ج 11، صص 191- 192؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 99.

ص: 67

توسل پيامبر به خود و انبياى ديگر

وقتى فاطمه بنت اسد از دنيا رفت و مى خواستند او را در قبر بگذارند، رسول خدا(ص) در قبر وى خوابيد و چنين فرمود:

اللهُ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ اغْفِرْ لُامِّي فَاطِمَةَ بِنْتِ اسَدٍ وَ وَسِّعْ عَلَيْها مَدْخَلَها بِحَقِّ نَبِيِّكَ وَ الانْبِياءِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِي. (1) اى خدايى كه زنده مى كنى و مى ميرانى و زنده اى كه نمى ميرد، بيامرز مادرم فاطمه را و قبرش را وسيع گردان، به حق پيامبرت و پيامبران قبل از من.

روشن است كه پيامبر(ص) خداوند را به حق خويش و پيامبران قبل از خود مى خواند و به آنان متوسل مى شود تا دعايش درباره فاطمه بنت اسد مستجاب شود. اگر واسطه قرار دادن ديگران و كسانى كه از دنيا رفته اند شرك است، پس چرا حضرت رسول(ص) به پيامبران پيشين متوسل مى شود و خدا را به حق آنان مى خواند؟

توسل خليفه دوم

وقتى قحطى رخ مى داد، عمر بن خطاب به وسيله عباس بن عبدالمطلب، عموى پيامبر(ص) طلب باران مى نمود و مى گفت:


1- كشف الارتياب، ص 312.

ص: 68

اللّهُمَّ إنّا كُنّا نَتَوَسَّلُ إلَيْكَ بِنَبِيِّنا فَتسقينا وَ إنّا نَتَوَسَّلُ إلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنا فَاسْقِنا، قالَ فَيَسْقُون. (1)

خدايا! وقتى پيامبر زنده بود به او متوسل مى شديم و تو باران رحمتت را بر ما نازل مى كردى. اكنون با واسطه قرار دادن عموى پيامبر(ص) به تو روى مى آوريم تا برايمان باران بفرستى. خداوند باران رحمتش را نازل مى كرد و آنها سيراب مى شدند.

اين موضوع، در صحيح بخارى نقل شده و نشان مى دهد خليفه، براى پيامبر و عموى ايشان چنان جايگاه والايى قائل بوده كه توسل به آنان را سبب استجابت دعا و نزول باران مى دانسته! بنابراين اگر عمر توسل را درست نمى دانست، به عباس متوسل نمى شد.

در حقيقت اين عمل مقتضاى آيه شريفه وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ است كه توضيح آن گذشت.

بنابراين، همان طور كه توسل به عموى پيامبر(ص) جايز است واسطه قرار دادن اهل بيت پيامبر(ص) هم بدون اشكال خواهد بود. زيرا آنان نيز همانند عموى پيامبر، بلكه بلند مرتبه تر از او هستند. ازاين رو اشكال وهابى ها به دعا، توسل و مجالس ادعيه ما، مبتنى بر دليل درست نيست.


1- صحيح بخارى، ج 2، صص 16 و 27؛ سنن الكبرى، ج 3، ص 353؛ كنز العمال، ج 13، ص 504؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 413.

ص: 69

امام عليع مى فرمايد: «بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْكَ وَ بِحَقِّكَ». (1) امام حسينع هم در دعاى عرفه مى گويد: «اللّهُمَّ إنّا نَتَوَجَّهُ إلَيْكَ ... بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ». (2)

در اشعار بسيارى از شاعران عرب نيز مى بينيم كه پيامبر گرامى اسلام(ص) در پيشگاه الهى واسطه قرار داده شده؛ بهترين شاهد شعر شافعى است كه مى گويد:

آلُ النَّبِىِّ ذَرِيعَتِى هُمْ إلَيْهِ وَسِيلَتِى

ارْجُو بِهِم اعْطِى غَداً بِيَدِ الْيَمِين صَحِيفَتِى

(3) خاندان پيامبر(ص) وسيله من به سوى خدايند، اميدوارم در روز قيامت به خاطر ايشان نامه عملم به دست راستم داده شود.

با توجه به آنچه از منابع اهل سنت آورده شد، روشن مى شود كه از ديدگاه آنها نيز توسل به آبروداران درگاه حضرت حق، نه تنها جايز، بلكه امرى رايج بوده است و اكنون آنان كه با اين امر مخالفت مى كنند بايد جوابى قانع كننده ارايه نمايند.

پرسش: آيا درخواست از مردگان نوعى شرك و پرستش آنهاست؟


1- الصحيفة العلوية، سماهيجى، ص 51.
2- مفاتيح الجنان، دعاى عرفه، ص 505.
3- الصواعق المحرقه، ص 178؛ مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 3.

ص: 70

وهابيان مى گويند: «درخواست از كسى كه فوت كرده و قدرت بر انجام كارى ندارد شرك و پرستش ميت به شمار مى آيد».

پاسخ: براى پاسخ گفتن به اين سؤال دو مرحله را طى مى كنيم:

مرحله نخست: بر فرض كه مردگان هيچ قدرتى نداشته باشند و يا اصلًا سخن ما را نشنوند، چرا اين عمل شرك باشد؟

بلكه نهايت چيزى كه مى توان ادعا نمود اين است كه عمل مذكور، كار بيهوده اى است اما پرستش و شرك نيست. زيرا ما آنها را عبادت نمى كنيم بلكه از آنان خواسته ايم كه در پيشگاه خدا براى ما دعا و استغفار كنند و واسطه درخواست حاجات از خدا باشند.

مرحله دوم: اولياى الهى، انبيا و شهدا، بلكه همه انسان ها زنده اند و داراى زندگى برزخى هستند زيرا قرآن مى فرمايد:

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللهِ امْواتٌ بَلْ احْياءٌ وَ لكِنْ لاتَشْعُرُونَ(بقره: 154)

به كسانى كه در راه خدا كشته شده اند مرده نگوييد بلكه آنان زنده اند ولى شما درك نمى كنيد.

و درباره انسان هاى بدكار مى فرمايد:

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ ادْخِلُوا

ص: 71

آلَ فِرْعَوْنَ اشَدَّ الْعَذابِ(مؤمن: 46)

هر صبح و شام، آل فرعون بر آتش عرضه مى شوند و هنگامى كه قيامت برپا شود، بر سخت ترين عذاب وارد مى شوند.

اگر آل فرعون مرده باشند و داراى هيچ دركى نباشند عرضه آنان به عذاب چه فايده اى دارد؟ روشن است كه اين عذاب صبحگاهى و شامگاهى با عذاب قيامت كه در ذيل آيه مطرح شده، فرق دارد. بنابراين، بدكاران نيز حيات برزخى دارند و عذاب و كيفر الهى را درك مى كنند.

سخن گفتن پيامبر با كشته هاى بدر

در بعضى از كتاب هاى اهل سنت آمده:

پيامبر(ص) بعد از فروكش كردن شعله هاى جنگ بدر دستور دادند جسد بيست و چهار نفر از كشته هاى قريش را در چاهى از چاه هاى بدر بياندازند. آن حضرت پس از سه روز همراه اصحاب به كنار چاه آمدند و يكايك آن كشته گان را به نام خود و نام پدرانشان صدا زدند و فرمودند: آيا خوشحال نمى شديد اگر از خدا و رسولش اطاعت مى كرديد؟ همانا ما حق بودن وعده هاى الهى را دريافتيم، آيا شما نيز حقانيّت و درست بودن آنچه را به شما وعده داده بود يافتيد؟ عمر

ص: 72

گفت: اى رسول خدا با جسدهاى بى روح سخن مى گويى؟ حضرت رسول پاسخ فرمود: قسم به آن كسى كه جان محمد در دست اوست، شما در شنيدن سخنان من، از آنان شنواتر نيستيد. (1) همان طور كه مى بينيم رسول خدا(ص) قسم مى خورد كه مردگان صداى او را مى شنوند و درك آنان را از اين سخنان را زندگان بيشتر مى داند.

سلام دادن به مردگان

پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه به زيارت اهل قبور مى رفت، آنان را مورد خطاب قرار داده مى فرمود:

السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اهْلَ الْقُبُورِ، يَغْفِرُ اللهُ لَنا وَ لَكُمْ، انْتُمْ سَلَفُنا وَ نَحْنُ بِالاثَرِ. (2)

سلام بر شما اى اهل قبور، خداوند شما و ما را بيامرزد، شما درگذشتگان ما و ما نيز در پى شماييم.

معناى اين كار پيامبر(ص)، آن است كه آنها سخن زندگان را مى شنوند. زيرا اگر نمى شنيدند، كار پيامبر بيهوده بود.


1- صحيح بخارى، ج 5، باب قتل ابى جهل؛ سيره ابن هشام، ج 2، ص 292.
2- سنن ترمذى، ج 2، ص 258؛ المعجم الكبير، ج 12، ص 84؛ كنزالعمال، ج 15، ص 647.

ص: 73

بنابراين روشن است كه مردگان قادر به شنيدن و درك مفهوم هستند و مخاطب قرار دادن اهل قبور هيچ مشكلى ندارد. زيرا حتى مشركان كشته شده در بدر هم صداى پيامبر(ص) را شنيدند. خداى توانا هم مى تواند قدرت پاسخ گويى يا حل مشكل را به شهيدان و اولياء الهى عنايت كند. شهيدانى كه نزد خدا روزى مى خورند با قدرت او مى توانند واسطه ميان انسان و خدا شوند.

علاوه بر اين اهل سنت خود روايت كرده اند كه رسول خدا(ص) فرمود:

ما مِنْ احَدٍ يُسَلِّمُ عَلَىَّ إلّا رَدَّ اللهُ عَلَىَّ رُوحِى حَتّى ارِدَّ عَلَيْهِ السَّلام. (1)

هر كس بر من سلام كند، خداوند روح مرا به من بر مى گرداند تا پاسخ سلام او را بدهم.

نوشته تابلوى بقيع

يكى از عبارت هايى كه بر تابلوى بقيع نوشته اند اين است:

سَلامٌ عَلَيْكُمْ اهْلَ دارِ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ وَ إنّا إنْ شاءَ اللهُ بِكُمْ لاحِقُونَ يَرْحَمُ اللهُ الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنّا وَ مِنْكُمْ وَ الْمُسْتَأخِرِينَ، نَسْألُ اللهَ لَنا وَ لَكُمُ الْعافِية اللّهُمَّ لا تَحْرِمْنا اجْرَهُمْ


1- سنن ابى داود، ج 1، ص 453؛ مسند احمد، ج 2، ص 527؛ فتح البارى، ج 6، ص 352.

ص: 74

وَ لا تَفْتِنّا بَعْدَهُمْ. (1) سلام بر شما اى گروه مؤمنان، ما ان شاءالله به شما ملحق خواهيم شد. خداوند گذشتگان و آيندگان ما و شما را رحمت كند، از خداوند براى خودمان و شما عافيت مى خواهيم. خداوندا! ما را از پاداش آنها محروم مگردان و ما را بعد از ايشان آزمايش مكن.

به گفته آنان اين نوشته را صحيح مسلم روايت كرده. پرسش ما اين است: در اين تابلو، براى سلام دادن به مردگان، چهار مرتبه از ضمير خطاب «كم»(شما) استفاده شده. اگر مردگان چيزى درك نمى كنند چرا آنان را اين گونه مورد خطاب قرار مى دهيد. بدون شك اين گونه سلام دادن، نشان مى دهد كه آنان صداى سلام دهنده را مى شنوند.

پرسش: آيا درخواست شفاعت از اولياى الهى شرك است؟

پاسخ: به وساطت شخصى براى نجات ديگرى را، شفاعت مى گويند. همه مسلمانان بر اين باورند كه شافعان در روز قيامت گناهكاران را شفاعت مى كنند. ما هم در اين دنيا درخواست مى كنيم تا پيامبر(ص)، اولياى الهى و كسانى كه با اجازه خدا، حق شفاعت دارند، در روز قيامت ما را شفاعت كنند.


1- صحيح مسلم، ج 3، ص 64.

ص: 75

در برابر تمامى اينها، فقط وهابيون مى گويند: درخواست شفاعت از پيامبر و اولياء الهى شرك است.

قرآن كريم مى فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً(نساء: 64)

اگر آنان هنگامى كه بر خويش ستم كردند، پيش تو آمدند و از خداوند طلب آمرزش كردند و پيامبر براى آنان طلب آمرزش كرد، خداوند را توبه پذير و رحم كننده مى يابند.

آنها پيش پيامبر(ص) مى آمدند و از او درخواست مى كردند تا براى آنان طلب آمرزش نمايد. زيرا اگر هدف فقط استغفار براى خودشان بود، نيازى نبود تا نزد پيامبر(ص) بيايند.

قرآن كريم حكايت مى كند كه فرزندان يعقوب نزد پدر آمدند و از او خواسند تا در پيشگاه الهى واسطه آنها شود و برايشان استغفار كند. يعقوب نيز با درخواست آنان موافقت كرد. (1)

اصحاب پيامبر (ص) و طلب شفاعت

«سنن ترمذى»- يكى از كتاب هاى مهم اهل سنت- از انس، صحابى پيامبر(ص) چنين نقل مى كند:


1- يوسف: 96.

ص: 76

سَألْتُ النَّبِي انْ يَشْفَعَ لِى يَوْمَ الْقِيامَةِ فَقالَ انَا فاعِلٌ، قُلْتُ فَأيْنَ اطْلُبُك؟ فَقالَ: عَلَى الصِّراط ...

از پيامبر(ص) خواستم تا در روز قيامت من را شفاعت كند، رسول خدا فرمود: اين كار را انجام مى دهم. گفتم: شما را كجا بيابم؟ فرمود: بر صراط ...

از اين نكته روشن مى شود كه «انس» از رسول الله(ص) طلب شفاعت كرد و ايشان نيز پذيرفت كه واسطه بخشودگى او شود. آيا اگر چنين كارى شرك بود، انس آن را به عنوان افتخار براى خود نقل مى كرد؟ و آيا رسول خدا(ص) آن را مى پذيرفت؟!

«تبّع» مردى بود كه قبل از تولد پيامبر(ص) زندگى مى كرد. او شنيده بود كه در سرزمين عربستان به زودى پيامبرى ظهور مى كند. وى پيش از مرگش، نامه اى نوشت و از نزديكان خود خواست كه اگر روزى چنين پيامبرى مبعوث شد، نامه او را به ايشان برسانند. در آن نامه چنين نوشته بود:

وَ إنْ لَمْ ادْرِكْكَ فَاشْفَعْ لِي يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا تَنْسِني. (1)

اگر من شما را درك نكردم، روز قيامت مرا مورد شفاعت قرار ده و مرا فراموش مكن.

هنگامى كه نامه وى را به حضرت دادند، پيامبر گرامى اسلام(ص)


1- بحارالانوار، ج 15، ص 314؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 11، ص 13.

ص: 77

سه بار فرمودند: «مَرْحَباً بِتُبَّعِ الأخِ الصّالح»؛ «آفرين بر تبّع برادر صالح من».

آيا مى توان تصور كرد كه اين كار تبّع شرك بوده است و آيا اگر چنين بود، پيامبر(ص) وى را برادر صالح خويش مى ناميد و به او آفرين مى گفت؟!

در «صحيح بخارى»، ديگر كتاب مهم اهل سنت، فصلى از احاديث وجود دارد با عنوان: «اذ استشفعوا الى الامام ليستسقى لهم لم يردهم» (1)؛ «هنگامى كه مردم از امام خود طلب شفاعت مى كنند براى آنان طلب باران مى نمايد و خواسته آنان را رد نمى كنند».

همچنين در كتاب ارزشمند نهج البلاغه مى خوانيم كه ابن عباس مى گويد: وقتى عليع پيامبر(ص) را غسل داد و كفن نمود، روى او را باز كرد و گفت: «بِابِي انْتَ وَ امِّى ... اذْكُرنا عِنْدَ رَبِّك» (2)؛ «پدر و مادرم به فدايت ... پيش خدا ما را از ياد مبر».

در قرآن كريم هم خداوند به پيامبر مى فرمايد: صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ؛ «در حق ايشان دعا كن، دعاى تو مايه آرامش آنان است»(توبه: 103).

بنابراين، دعاى پيامبر(ص) براى انسان ها مفيد و آرامش بخش


1- صحيح بخارى، ج 2، ص 18.
2- نهج البلاغه، تحقيق شيخ محمد عبده، خطبه 230.

ص: 78

است. پس چه اشكالى دارد انسان از پيامبر(ص) درخواست كند تا برايش دعا نمايد. زيرا شفاعت چيزى جز درخواست دعا نيست.

ازاين رو نه تنها درخواست «انس»، «تبّع» و گناهكاران ديگر از پيامبر اسلام(ص) و فرزندان يعقوب از پدرشان، شرك نيست بلكه داراى جايگاهى بس بلند است و مورد اجابت خدا قرار مى گيرد. به همين دليل تقاضاى شيعيان از كسانى كه در پيشگاه الهى داراى مقام هستند. با توجه به توانايى ايشان در برقرارى ارتباط با خداوند و اينكه بدون اجازه او كارى نمى كنند، هيچ اشكالى نخواهد داشت و با فطرت انسان هماهنگى كامل دارد.

پرسش: چرا در مكه مكرمه و مدينه منوره از دست زدن به در و ديوار حرم و بوسيدن آنها جلوگيرى مى كنند؟

پاسخ: وهابى ها، تبرك جستن و بوسيدن آثار پيامبر(ص) و اولياى الهى را شرك مى دانند. همچنين كسى را كه محراب، منبر، قبر مطهر پيامبر(ص) و قبور امامان را ببوسد، مشرك مى دانند. از اين رو به شدت از اين رفتارها جلوگيرى مى كنند و حال آنكه تبرك در قرآن آمده است.

يوسف(ع) براى شفاى چشم پدرش لباس خود را به عنوان

ص: 79

تبرك فرستاد و به برادران خود گفت: اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ ابِي يَأْتِ بَصِيراً؛ «پيراهن مرا ببريد و بر ديدگان پدرم بياندازيد، تا بينا گردد»(يوسف: 93).

آنان پيراهن را به حضرت يعقوب(ع) دادند. او جامه يوسف را بر ديدگان خود گذاشت و بلافاصله بينايى خود را به دست آورد.

فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً(يوسف: 96)

پس، چون بشير، بشارت يوسف را آورد و پيراهن او را بر رخسارش افكند، يعقوب بينا گشت.

چرا حضرت يوسف(ع) و پدرش يعقوب خودشان دعا نكردند و چرا يعقوب چنين كارى كرد؟

البته و صد البته بديهى است كه خدا بينايى را برمى گرداند. اما آيا وهابيت مى تواند يوسف و يعقوب- دو پيامبر بزرگ الهى به جهت تبرك جستن- را مشرك بداند؟!

در كتاب هاى اهل سنت نمونه هاى فراوانى را در تبرك جستن صحابى پيامبر به آثار آن حضرت(ص) مى توان يافت، كه با ديدن آنها هيچ شكى در مشروعيت و پسنديده بودن اين عمل باقى نمى ماند.

ص: 80

تبرك به آب وضوى پيامبر (ص)

كتاب «صحيح بخارى» در شرح ويژگى هاى پيامبر و يارانش، روايتى نقل كرده كه در آن چنين مى گويد:

وَ إذا تَوَضَّأ كادُوا يَقْتَتِلُونَ عَلى وُضُوئِه. (1)

هنگامى كه پيامبر(ص) وضو مى گرفت براى به دست آوردن آب وضوى ايشان گويا با يكديگر جنگ مى كردند.

«سائب بن يزيد» مى گويد:

خاله ام مرا نزد پيامبر(ص) برد و گفت: خواهر زاده ام بيمار است. رسول خدا(ص) وضو گرفت و از خداوند براى من بركت و شفاعت خواست. زمانى كه وضو مى گرفت من از آب وضوى ايشان نوشيدم. (2)

تبرك به دست هاى پيامبر (ص)

در برخى روايت ها آمده كه مردم دست هاى پيامبر(ص) را به صورت خويش مى كشيدند.

«وهب بن عبدالله» مى گويد: «من نيز دست آن حضرت را گرفته،


1- صحيح بخارى، ج 3، ص 180؛ ج 1، ص 55؛ جامع البيان، ج 26، ص 128؛ مسند احمد، ج 4، ص 329.
2- صحيح بخارى، ج 4، ص 227.

ص: 81

به صورت خود كشيدم. دست آن حضرت خوشبوتر از مشك بود». (1)

تبرك به موى پيامبر (ص)

در «صحيح مسلم» از «انس» نقل شده: «رسول خدا(ص) سر خود را مى تراشيد و يارانش در اطراف او بودند. هر تار موى ايشان در دست يكى از اصحاب بود». (2) آيا برداشتن تار موى پيامبر(ص) جز براى تبرّك بوده است؟!

تبرك به آبى كه پيامبر (ص) در آن دست فرو برده

در كتاب هاى ديگرى كه براى اهل سنت معتبر است آمده:

خدمتگزاران مدينه هنگام نماز صبح با ظرف آب نزد پيامبر(ص) مى آمدند. رسول خدا(ص) دست مبارك خود را در هر يك از آن ظرف ها فرو مى برد. چه بسا در بامدادى سرد خدمت ايشان مى رسيدند. باز پيامبر(ص) دست خود را در آن آب ها فرو مى برد. (3)


1- صحيح بخارى، ج 4، ص 226.
2- همان، كتاب فضائل صحابه.
3- صحيح مسلم، جزء 7، كتاب فضائل قرب نبى من الناس و تبركهم به، ص 79.

ص: 82

تبرك به دهانه مشك

«ام ثابت» روايت مى كند: «رسول خدا(ص) بر من وارد شد و از دهانه مشكى كه آويزان بود، آب نوشيد. من برخاستم و دهانه مشك را بريدم».

نووى در كتاب «رياض الصالحين» در اين توضيح مى گويد:

ام ثابت دهانه مشك را بريد تا جاى دهان پيامبر(ص) را نگهدارى كند و به آن تبرك جويد. (1) همچنين ياران آن حضرت تلاش مى كردند تا از جايى كه رسول خدا(ص) آب نوشيده، آب بنوشند.

تبرك جستن حضرت يعقوب(ع) به پيراهن فرزندش يوسف، همچنين صحابى پيامبر به آب وضو، تارهاى مو، دهانه مشك و دست هاى مبارك آن حضرت نشان مى دهد كه اين كار جايز است. بنابراين تبرك به ضريح و ديوار ضريح رسول خدا(ص) و آنچه به آن حضرت و اولياى الهى منسوب است، وسيله اى براى نشان دادن عشق و محبت به آن بزرگواران و راهى براى نزديك شدن به خداوند است. اين پيروان وهابيت هستند كه با روش تمامى مسلمانان در همه زمان ها مخالفت مى كنند و با تهمت مشرك بودن به همه فقط خودشان را بر حق مى دانند!!


1- رياض الصالحين، يحيى نووى، ص 274.

ص: 83

پرسش: چرا امامان بقيع گنبد و بارگاه ندارند؟

پاسخ: يكى از كارهايى كه وهابى ها به شدت با آن مخالف اند، تعمير قبور و ساخت بنا بر مزار پيامبران و اولياى الهى است. ازاين رو وقتى سعودى ها در سال 1344 هجرى قمرى بر مكه و مدينه و اطراف آن سلطه پيدا كردند، به فكر تخريب قبور و بارگاه امامان بقيع افتادند. آنان براى آماده كردن ذهن مردم، در صدد برآمدند تا در اين زمينه فتواى علماى مدينه را بگيرند. سرانجام «سليمان بليهد»، در اين زمينه به گونه اى سؤال را طرح كرد كه پاسخ مورد نظرشان به دست آمد و بارگاه ها را با شعار مبارزه با شرك ويران كردند.

بررسى و نقد

قرآن در حكايت سرنوشت اصحاب كهف مى فرمايد: هنگامى كه وضع اصحاب كهف براى مردم آن زمان روشن شد، مردم به جلوى غار آمدند و درباره مدفن آنها چنين گفتند: ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً؛ «بر روى قبر آنان بنايى بسازيد»(كهف: 21).

و گروهى ديگر گفتند:

قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً(كهف: 21)

گروه ديگر كه در اين كار پيروز شده بودند، گفتند: مدفن ايشان را به عنوان مسجد انتخاب مى كنيم.

ص: 84

بدون شك اين دو گروه، به خاطر بزرگداشت اصحاب كهف بود كه پيشنهاد ساخت مسجد و بنا را دادند. اگر چنين كارى شرك بود، قرآن از آنان انتقاد مى كرد و بر آنان اعتراض مى نمود. بنابراين احترام به قبر افراد با ايمان، در ميان ملت هاى قبل از اسلام نيز امرى رايج بوده. اكنون هم كه شيعيان و مسلمانان بر قبور بزرگان و صالحان بنا مى سازند هدفى جز تعظيم شعائر (1) و ابراز محبت (2) به آنان ندارند.

به عنوان نمونه مرقد حضرت اسماعيل و مادرش هاجر در حجر اسماعيل قرار دارد و داراى نشانه است. قبور پيامبرانى هم چون دانيال، هود، صالح، يونس و ذوالكفل در عراق و ابراهيم خليل الرحمن، اسحاق، يعقوب و يوسف- كه حضرت موسى از مصر به بيت المقدس آورده- همه داراى نشانه و بنا هستند.

اگر ساخت بارگاه بر قبور شرك است، مسلمانان عراق و سرزمين هاى ديگر بايد آنها را ويران مى كردند و از تجديد بناى آنها بپرهيزند، درحالى كه آنان در حفظ و نگهدارى اين بناها كوشيدند و اين خود بهترين نشانه پسنديده بودن آن است.

حتى خليفه دوم نيز هنگام فتح بيت المقدس بناى قبور پيامبران


1- حج: 32.
2- شورى: 23.

ص: 85

را نابود نكرد، زيرا اين اماكن در نظر مسلمانان براى بزرگداشت پيامبران الهى بود.

پيش از وهابيان تندرو و تسلط آنان بر حرمين شريفين، قبور صالحان آن سرزمين آباد و داراى نشانه بود و هيچ كس در اين باره اشكال شرعى وارد نمى دانست. اين سيره در همه سرزمين هاى ديگر نيز رواج داشت. چگونه مى شود چنين روشى سال هاى سال وجود داشته باشد اما يك مرتبه توسط گروهى، شرك شمرده شود.

مرقد پيامبر (ص)

اگر ساخت بنا بر قبرها حرام است، چرا مسلمانان پيامبر اسلام(ص) را در اتاقى داراى سقف، دفن كردند؟ بعدها ابوبكر و عمر را نيز در كنار ايشان، در همان حجره دفن كردند. در گذر زمان مطابق با معمارى هر دوره اى، آن حجره تعمير و يا تجديد بنا گرديد.

بناى كنونى هم توسط سلطان عبدالحميد در طول چهار سال، ساخته و تجديد بنا شد.

اكنون پرسش ما از وهابيان اين است كه اگر ساخت بنا بر قبرها حرام است، اين مرقد گنبد خضراء بر مزار پيامبر(ص) و قبر دو خليفه چيست و چرا در سال هاى متمادى به دست مسلمانان تجديد بنا گرديده؟

چرا مسلمانان پيكر مطهر رسول خدا(ص) را زير سقف دفن

ص: 86

كردند؟ در هر صورت، تلاش كردند تا قبر پيامبر(ص) داراى ساختمانى باشد. علاوه بر اينكه در بقاى آن و تعمير و تغيير آن كمك فراوانى كردند.

پرسش: چرا در مكه و مدينه از زيارت قبور به ويژه زيارت بقيع جلوگيرى مى شود؟

پاسخ: از ديدگاه عموم فقهاى مسلمان، زيارت قبور داراى آثار گران بهايى است. اما وهابيان، اگر چه به ظاهر با اصل زيارت قبور موافق اند، اما سفر براى زيارت قبور را حرام مى دانند. همچنين هر كارى مانند تبرك، چراغ روشن كردن، قرآن خواندن و ... در كنار قبور را جايز نمى دانند.

از اين رو از زيارت قبرهاى بقيع جلوگيرى مى كنند و فقط در زمانى محدود آن هم با شرايط ويژه و محدوديت هاى فراوان اجازه حضور در بقيع را مى دهند.

اگر چه جواز زيارت قبور بسيار روشن است اما اشاره به چند نكته آن را روشن تر مى كند.

در كتاب هاى اهل سنت نقل شده كه رسول گرامى اسلام(ص) فرمودند: «زُورُوا الْقُبُورَ فَإنَّها تُذَكِّرُكُمُ الآخِرَة» (1)؛ «قبرها را زيارت كنيد،


1- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 500؛ جامع الصغير، ج 2، ص 31. به همين مضمون ر. ك: مسند احمد، ج 1، ص 145.

ص: 87

زيرا زيارت قبور آخرت را يادآورى مى كند».

همچنين از عايشه همسر پيامبر(ص) نقل شده كه مى گويد: «إنَّ رَسُولَ اللهِ(ص) رَخَّصَ في زِيارَةِ الْقُبُور» (1)؛ «همانا رسول خدا(ص) زيارت قبور را اجازه فرمودند».

پيامبر (ص) قبر مادر خود را زيارت كرد

زمانى كه پيامبر اكرم(ص) فقط شش سال داشت، همراه مادرش براى ديدن دايى هاى خود به مدينه رفت و در آنجا قبر پدر خود را نيز در «دار النابغه»- كه اكنون در مسجد النبى قرار گرفته- زيارت كرد. در راه بازگشت از اين سفر در منطقه «ابواء»، «آمنه» مادر آن حضرت درگذشت و همان جا به خاك سپرده شد. از زمان دولت عثمانى، بقعه اى روى قبر ايشان بود كه پس از سلطه وهابيان تخريب شد. (2) منطقه ابواء در بين راه مكه و مدينه قرار دارد؛ پيامبر گرامى اسلام(ص) قبر مادر خود را زيارت كرد و در كنار قبر او گريست و كسانى را كه همراه حضرت بودند، گرياند. (3) ايشان براى زيارت قبر مادرش به آنجا سفر كرد. آيا وهابى ها مى توانند بگويند: اين سفر شخصيت پرستى است؟


1- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 114.
2- آثار مكه و مدينه، ص 312.
3- صحيح مسلم، ج 3، ص 65؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 114؛ معجم البلدان، ج 1، ص 79.

ص: 88

آيا سفر براى طواف خانه كعبه، كعبه پرستى را و مسافرت براى بوسيدن حَجَرالاسود، سنگ پرستى را به دنبال دارد؟ به هر حال روايت هاى زيادى از پيامبر(ص) در مورد چگونگى زيارت قبور رسيده است. (1) همه اينها نشان مى دهد كه زيارت قبور مستحب و امرى رايج ميان صحابى بوده است.

پرسش: چرا از حضور بانوان در بقيع جلوگيرى مى شود؟

پاسخ: وهابى ها معتقدند، زيارت قبر فقط براى مردها جايز است و زيارت هيچ قبرى را براى زنان جايز نمى دانند. آنان با استدلال به روايتى كه سند آن هم ضعيف است(و در صحيح بخارى و صحيح مسلم نيامده) چنين فتوايى داده اند. به همين سبب از حضور زنان در بقيع جلوگيرى مى كنند.

براى پى بردن به حقيقت در اين رابطه توجه به چند جمله ذيل كافى است:

حضرت زهرا(س) در زمان پدرش، رسول خدا(ص) و بعد از ايشان، به زيارت قبر حضرت حمزه، عموى پيامبر(ص) و شهداى احد مى رفت و در آنجا نماز و دعا مى خواند و گريه مى كرد. (2)


1- صحيح مسلم، ج 3، ص 63.
2- السنن الكبرى، ج 2، ص 572؛ ج 4، ص 131؛ مستدرك حاكم، ج 1، ص 533.

ص: 89

اگر زيارت قبور براى زنان حرام بود، چرا پيامبر(ص) حضرت زهرا را از اين عمل باز نداشت و چرا هيچ يك از مسلمانان نيز از اين كار ايراد نگرفتند؟!

«عايشه» همسر پيامبر(ص) در مكه قبر برادرش(عبدالرحمن بن ابى بكر) را زيارت كرد. (1) يا بايد گفت عايشه از اين حرمت خبر نداشته است؟ يا بايد بگوييم كه عايشه از پيامبر(ص) شنيده بود كه زيارت قبور جايز نيست. اما با دستور پيامبر(ص) مخالفت كرده است.

انس مى گويد: «پيامبر(ص) زنى را ديد كه بر سر قبر عزيز از دست رفته خويش بسيار گريه مى كرد. حضرت به او فرمود: تقوا پيشه كن و صبر نما. آن زن پيامبر(ص) را نشناخت و گفت: مرا رها كن، به مصيبتى گرفتار شده ام كه تو گرفتار آن نيستى. هنگامى كه پيامبر(ص) رفت، به آن زن گفتند: اين شخص بزرگوار، پيامبر(ص) بود. زن قبر عزيز خود را رها كرد و به خانه پيامبر آمد و پوزش خواست كه حضرت را نشناخته است. رسول خدا(ص) فرمود: «الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدَمَةِ الأولَي» (2)؛ «همانا صبر هنگام مصيبت بهتر است».

رسول خدا(ص) او را به صبر در برابر مصيبت ها دعوت كرد. اگر زيارت قبور براى بانوان اشكال داشت، پيامبر گرامى اسلام او را از


1- مستدرك الحاكم، ج 1، ص 376.
2- صحيح بخارى، ج 2، ص 85؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 40.

ص: 90

اين كار نيز باز مى داشت.

علاوه بر همه اينها، فتواى مذاهب اربعه اهل سنت نيز در اين زمينه با عقيده وهابيت در تضاد است؛

حنفى ها و مالكى ها مى گويند: «براى زنان سالمند كه خروجشان از منزل مفسده ندارد، مستحب است ولى براى خانم هاى جوان كه خروجشان از منزل داراى مفسده است، حرام است».

حنبلى ها و شافعى ها مى گويند: «در كل زيارت اهل قبور براى زنان مكروه است- چه سالمند و چه جوان- مگر اين كه رفتن آنها به زيارت، داراى مفسده باشد كه در اين صورت حرام است». (1) ممكن است وهابى ها بگويند: «حضور زنان در كنار قبر مفسده دارد و حرام است و بايد از آن جلوگيرى كرد». مى گوييم از كجا معلوم مفسده داشته باشد؟ علاوه بر اين آيا حضور زنان در بازارها، خيابان ها، فروشگاه ها و مكان هاى ديگر بيشتر احتمال مفسده دارد يا در كنار قبور كه انسان را به ياد آخرت مى اندازد؟

بنابراين طبق دليل شما، بايد از حضور زنان در همه جا جلوگيرى كرد.

افزون بر اين، اگر كارى بر اساس يك مذهب فقهى حرام باشد، آيا طرفداران آن مذهب مى توانند جلوى همه مردم را بگيرند؟


1- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، كتاب صلاة، خاتمه در زيارت قبور.

ص: 91

در فقه شيعه زيارت قبور براى مرد و زن مستحب است و فرقى بين آنها نيست. البته ما هم قبول داريم كه نبايد با كار حرامى همراه شود. مثلًا نبايد بى صبرى و جزع و فزع شديد به دنبال داشته باشد. يا زنان نبايد در برابر نامحرم بدون حجاب ظاهر شوند. اما زيارت قبور هم براى زنان و هم براى مردان داراى آثار معنوى خواهد بود و ميان آنان فرقى نيست.

ص: 92

ص: 93

فصل سوم: پرسش هايى درباره اهل سنت

اشاره

ص: 94

ص: 95

پرسش: مذاهب چهارگانه اهل سنت بر چه اساسى شكل گرفته است؟

پاسخ: زائر خانه خدا، با ديدن تفاوت هايى در رفتار اهل سنت مى پرسد: اين اختلاف ها براى چيست و مذاهب اهل سنت چگونه به وجود آمده.

اهل سنت داراى چهار مذهب هستند:

1. مذهب حنفى؛

2. مذهب مالكى؛

3. مذهب شافعى؛

4. مذهب حنبلى.

ناگفته نماند كه در زمان خلفاى عباسى، مذاهب مختلف فقهى بسيارى ميان اهل سنت رواج داشت تا آنجا كه فراوانى مذاهب دشوارى هايى به وجود آورده بود. ازاين رو خلفاى عباسى تصميم گرفتند تا از پيروان هر مذهب هزاران هزار درهم و دينار بگيرند تا باقى بودن آن مذهب را بپذيرند.

ص: 96

بنابراين چون حنفى، شافعى، مالكى و حنبلى داراى طرفداران پيروان و ثروت زيادى بودند، اين پول را پرداختند و مذهب خويش را رسمى ساختند. سيد مرتضى به عنوان بزرگ ترين فقيه، تلاش زيادى كرد تا مقدار مالى را كه حكومت خواسته بود فراهم كند، اما دست تنگى شيعيان سبب شد كوشش وى به جايى نرسد و ناگزير مذهب شيعه كنار گذاشته شود.

1. مذهب حنفى

قديمى ترين مذهب چهارگانه اهل سنت، مذهب حنفى است. «ابوحنيفه، نعمان كوفى» كه در سال 80 متولد و در سال 150 در بغداد وفات يافت، پيشواى اين مذهب به شمار مى رود.

اين مذهب در كوفه كه وطن ابوحنيفه بود به وجود آمد و سپس در ديگر سرزمين ها گسترش يافت. پيروان اين مذهب كمتر به حديث استدلال مى كردند و استنادشان بيشتر به قياس بود. ازاين رو مهارت فراوانى در قياس كردن داشتند و به همين دليل به آنان «اهل رأى» مى گويند. ابوحنيفه با قياس و استحسان، فتاواى فقهى بسيارى داد كه بعدها تبديل به مذهب فقهى شد.

ابويوسف از شاگردان نامى ابوحنيفه بود. هنگامى كه هارون الرشيد به خلافت رسيد، او را به منصب قضاوت گمارد. او در سراسر سرزمين هاى عراق، خراسان، شام، مصر و بخش هايى از

ص: 97

آفريقا، فقط پيروان فقهى ابوحنيفه را بر منصب قضاوت انتخاب مى كرد. ازاين رو اين مذهب در همه سرزمين هاى اسلامى رواج يافت. (1)

2. مذهب مالكى

مالكى، دومين مذهب اهل سنت، است. پيشواى اين فرقه «مالك» پسر «انس اصبحى» در سال 93 متولد و در سال 179 درگذشت. «امام مالك» علاوه بر مدارك استنباطى كه ديگران آنها را معتبر مى دانند از منبع ديگرى نيز براى استنباط احكام فقهى بهره مى برد كه عبارت است از «عمل اهل مدينه».

اين مذهب ابتدا در مدينه و سپس در حجاز انتشار يافت و از آنجا به سرزمين هاى ديگر نيز سرايت كرد. در زمان دولت «ايوبى» براى فقهاى اين مذهب مدارسى ساخته شد كه تأثير بسزايى در رشد آن گذاشت.

گسترش مذهب مالكى در اسپانيا و ديگر مناطق مغرب زمين بدين جهت بود كه مسافرت اهالى اين سرزمين ها به حجاز بيشتر بود. زيرا در آن هنگام مدينه جايگاه دانش بود و آنان بر آموختن


1- براى توضيح بيشتر ر. ك. ادوار فقه، محمود شهابى، ج 3، صص 664- 655؛ تاريخ فقه و فقهاء، دكتر ابوالقاسم گرجى، صص 80- 83.

ص: 98

علم از عالمان مدينه ترغيب مى شدند. ازاين رو با مراجعه به مالك و پيروان او، طرفدار آيين فقهى او مى شدند. (1)

3. مذهب شافعى

اين مذهب به «محمد بن ادريس شافعى قرشى»، كه در سال 150 در غزه متولد و در سال 204 در مصر وفات كرد، انتساب دارد.

شافعى ابتدا دانش را از مالك، فرا گرفت و پس از آن خود مذهب خاصى را پديد آورد و مستقل گرديد.

بعد از مالك، او به عراق رفت و با پيروان ابوحنيفه ديدار كرده و از آنان دانش آموخت. سپس روش اهل حجاز را با شيوه اهل عراق ممزوج كرد و مذهب مخصوصى به وجود آورد كه در بسيارى از مسائل به مخالفت با مالك انجاميد.

مذهب حنفى و مالكى در مصر غالب بود تا اينكه امام شافعى به آنجا رفت. از همان موقع مذهب وى در مصر گسترش يافت و اكنون نيز بيشتر مصريان شافعى مذهب هستند.

گاهى وقت ها ميان شافعيه و حنفيه بر اثر تعصب ها مبارزاتى صورت مى گرفته كه باعث خونريزى زيادى مى گشت تا اينكه سلطان ميان آنان حكم مى كرده است.


1- براى توضيح بيشتر ر. ك. ادوار فقه، محمود شهابى، ج 3، صص 664- 655؛ تاريخ فقه و فقهاء، دكتر ابوالقاسم گرجى، صص 80- 83.

ص: 99

4. مذهب حنبلى

اين مذهب به «احمد بن حنبل شيبانى» انتساب دارد. او در سال 164 در بغداد به دنيا آمد و در سال 241 در همان جا بدرود حيات گفت.

وى از خواص اصحاب و شاگردان شافعى بوده و همواره از او علم مى آموخت است تا اينكه شافعى به مصر رفت. پس از آن مذهب حنبلى در بغداد پديد آمد و از آنجا به سرزمين هاى ديگر گسترش يافت. اما آنچه روشن است اينكه، پيروان و مقلّدان اين فرقه، در هر زمانى كم تعداد بوده اند و اين مذهب هيچ گاه در كشورى سيطره نيافت. فقط در سال 323 در بغداد رواج زيادى يافت و قدرت آنان باعث شد تا آشوبگرى نمايند. آنها به شدت با فرق ديگر مخالفت كردند و به آزار آنان پرداختند. البته ترديدى نيست كه اين فتنه انگيزى ها و آشوبگرى ها ناشى از تعصب عوام مردم بوده است كه با مخالفان خويش برخوردى جنگجويانه مى كرده اند. (1) پرسش: چرا نوع وضو گرفتن اهل سنت با ما تفاوت دارد؟

پاسخ: بر مبناى فقه اهل سنت، هر شخص مى تواند دست ها را از بالا به پايين يا برعكس بشويد. حتى آنها در اين موضوع هم رأى


1- ادوار فقه، صص 675- 687.

ص: 100

هستند كه شستن دست از سر انگشتان به بالا مستحب است. (1) ازاين رو در هنگام وضو دست ها را از پايين به بالا مى شويند.

در مورد مسح سر هم؛ مالكى ها مى گويند: مسح تمام سر واجب است، حنبلى ها نيز مسح تمام سر به همراه گوش ها را واجب مى دانند. حنفى ها نيز مسح يك چهارم سر را كافى مى دانند ولى از منظر فقه شافعى، مسح مقدارى از سر- هر اندازه كه باشد- كافى است. (2) بنابر عقيده شيعيان كه بر اساس روايات، پيامبر(ص) و امامان معصوم(عليهم السلام) شكل گرفته است، هنگام گرفتن وضو صورت و دست ها را از بالا به پايين مى شويند و بخشى از سر و روى پا را مسح مى كنند. به پيروان خويش نيز چنين آموزش مى دهند. (3) پرسش: چرا برادران سنى نمازهاى واجب را در پنج وقت مى خوانند؟

پاسخ: پيامبر گرامى اسلام(ص) در بيشتر وقت ها نمازها را در پنج وقت مى خواندند. در فقه شيعه نيز، خواندن نمازها در پنج نوبت مستحب و داراى فضيلت بيشترى است. البته گاهى اوقات هم پيامبر(ص) نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را به دنبال هم و بدون فاصله اقامه


1- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 65.
2- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 65.
3- وسائل الشيعه، ابواب وضو، باب 23.

ص: 101

مى كردند. اين نوع نماز خواندن پيامبر(ص) در كتاب هاى اهل سنت نيز روايت شده. (1) دليل خواندن نمازها به دنبال هم اين بود كه رسول خدا(ص) نمى خواست مسلمانان در زحمت و مشقت قرار گيرند.

ابن عباس مى گويد: «پيامبر(ص) در مدينه وقتى كه نه ترسى وجود داشت و نه باران مى آمد و نه مسافر بود، نماز ظهر و عصر را با هم خواند و نماز مغرب و عشاء را با هم». از ابن عباس پرسيدند: «چرا رسول خدا(ص) نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم خواند؟» ابن عباس پاسخ داد: «رسول گرامى نمى خواست هيچ يك از افراد امتش به زحمت بيافتند». (2) بنابراين اگر چه خواندن نمازعصر و عشاء در وقت مخصوص داراى فضيلت بيشترى است، اما اين گونه نيست كه خواندن اين نمازها با هم، بر خلاف سنت پيامبر(ص) باشد، در حالى كه ايشان نيز در جاهايى اين كار را كرده اند.

پرسش: چرا در مكه و مدينه شش بار در شبانه روز اذان مى گويند؟


1- صحيح مسلم، باب جمع الصلاتين، حديث 705.
2- «عن ابن عباس: ان النبى 9 جمع فى المدينة بين الظهر و العصر و بين المغرب و العشاء من غير خوف ولا مطر و لا سفر، قلت: لابن عباس لم فعل ذلك؟ قال: اراد ان لا يحرج احدا من امته». مسند احمد، ج 1، ص 354؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 151؛ السنن الكبرى، ج 3، ص 167.

ص: 102

پاسخ: اهل سنت براى نمازهاى واجب پنج مرتبه اذان مى گويند، پيش از طلوع فجر هم يك بار اين كار را انجام مى دهند. اذان پيش از طلوع براى اين است كه اگر كسى مى خواهد روزه بگيرد براى خوردن سحرى يا نماز شب و يا غسل، طهارت و آماده شدن براى نماز صبح، بيدار شود. (1) امّا در فقه شيعه، سخنى پيامبر(ص) و امامان معصوم(ص) درباره اذان گفتن قبل از طلوع فجر نرسيده است. در نتيجه مجوّزى براى گفتن اذان در اين وقت نداريم.

پرسش: چرا سنى ها در اذان صبح مى گويند: «الصلاة خير من النوم»؟

پاسخ: در بعضى از كتاب هاى اهل سنت ذكر شده كه اين جمله را «عمر بن خطاب» به اذان اضافه كردند. (2) در بعضى ديگر از اين منابع نقل شده كه رسول خدا(ص) وقتى اذان را آموزش مى داد، فرمان داد اين جمله را در اذان صبح بگويند. (3) اما آنچه در اين باره در اين كتاب ها آمده اعتبار ندارد و صحيح بخارى و صحيح مسلم اين جمله را درباره اذان نقل


1- «الآذان الأول قبل الفجر مشروع؛ ليرجع القائم و يوقظ النائم و ...» صلاة المؤمن، ص 149.
2- موطأ مالك، ج 1، ص 72.
3- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 237.

ص: 103

نكرده اند. (1) از نظر فقهاى شيعه، بنابر روايت هاى اهل بيت(عليهم السلام) در اذان چنين جمله اى وجود ندارد و اضافه كردن آن به عنوان جزء اذان بدعت حرام است. (2) پرسش: چرا اهل سنت هنگام شنيدن يا گفتن نام پيامبر(ص) صلوات نمى فرستند؟

پاسخ: هنگامى كه در مسجد النبى يا مسجد الحرام نشسته اى و مؤذن نام مبارك پيامبر(ص) را مى برد، در كمال ناباورى ديده مى شود كه نه گوينده و نه شنوندگان كه آن سيل عظيم جمعيت را تشكيل مى دهند، لب به صلوات نمى گشايند. اما وقتى به كتاب هاى آنان مراجعه مى كنى مى بينى، مانند شيعيان به صلوات اهميت مى دهند، اما در عمل كوتاهى مى كنند.

در كتاب «صحيح مسلم» نقل شده كه پيامبر(ص) فرمود:

هنگامى كه مؤذّن اذان مى گويد، جملات را مانند او تكرار كنيد. سپس بر من صلوات بفرستيد، زيرا هر كس يك بار بر من صلوات بفرستد، خداوند ده صلوات بر او مى فرستد. (3)


1- صحيح مسلم، باب صفة الاذان، حديث 379.
2- جواهر الفقه، قاضى ابن براج، ص 257؛ شرايع الاسلام، ج 1، ص 60.
3- صحيح مسلم، ج 2، ص 4. قال النبى 9: «اذا سمعتم المؤذن فقولوا مثل ما يقول ثم صلّوا على فانه من صلّى علىّ صلاةً صلّى الله عليه عشراً». مسند احمد، ج 2، ص 168، سنن ترمذى، ج 5، ص 247.

ص: 104

درود فرستادن بر پيامبر(ص) آن اندازه فضيلت دارد كه بعضى از محققان اهل سنت، در اين باره كتاب نوشته اند. قاضى «ابى اسحاق اسماعيل بن اسحاق» در كتاب «فضل الصلاة على النبى(ص)» روايت هاى فراوانى در ارزش صلوات جمع كرده. يكى از آن روايات اين است كه پيامبر(ص) فرمود:

إنَّ الْبَخِيلَ لَمَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ، فَلَمْ يُصَلِّ عَلَىَّ. (1)

همانا بخيل كسى است كه نزد او نام من برده شود و بر من صلوات نفرستد.

پرسش: چرا اهل سنت هنگام نماز دست هايشان را روى هم مى گذارند؟

پاسخ: اهل سنت، به خاطر وجود برخى حديث ها در كتاب صحيح بخارى و مسلم، مى گويند مستحب است در حال نماز دست راست را روى آرنج دست چپ بگذارند.

از نظر فقهاى شيعه، پيامبر و معصومين(عليهم السلام) در نماز، دست روى دست نمى گذاشتند، حتى امام باقر(ع) به پيروان خويش فرمود: «دست روى دست نگذاريد، اين كار را مجوسيان انجام مى دهند». (2)


1- السنن الكبرى، ج 6، ص 19؛ مستدرك الحاكم، ج 1، ص 549.
2- وسائل الشيعه، ابواب قواطع الصلاة، باب 15، حديث 3.

ص: 105

آنچه در فقه شيعه مستحب است، گذاردن دست ها روى ران ها است. ازاين رو از ديدگاه عالمان شيعه، گذاشتن دست روى دست به عنوان جزيى از نماز، سبب بطلان آن مى شود. (1) پرسش: امام جماعت اهل تسنن، چرا پس از تكبيرة الاحرام، مقدارى سكوت مى كند؟

پاسخ: از نظر اهل سنت، پس از تكبيرة الاحرام «دعاى استفتاح»(شروع نماز)، جزء نماز است و دعاهاى مختلفى در اين زمينه نقل كرده اند. يكى از آنها دعايى است كه از «ابوهريره» آورده شده است. وى مى گويد: «رسول خدا(ص) بعد از گفتن تكبيرة الاحرام و پيش از شروع قرائت نماز، مقدارى ساكت مى شدند. از ايشان پرسيدم: يا رسول الله(ص) بين تكبير و قرائت چه مى گوييد؟ حضرت فرمودند: مى گويم:

اللّهُمَّ باعِدْ بَيْنِي وَ بَيْنَ خَطاياي كَما باعَدْتَ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وِ الْمَغْرِبِ، اللّهُمَّ نَقِّنِي مِنْ خَطاياىَ كَما يُنَقَّي الثَّوْبُ الابْيَضُ مِنَ الدَّنَسِ، اللّهُمَّ اغْسِلْنِي مِنْ خَطاياي بِالثَّلْجِ وَ الْماءِ وَ الْبَرْدِ. (2) بارالها بين من و خطاهايم فاصله بيانداز همان گونه كه فاصله انداختى بين مشرق و مغرب، پروردگارا خطاهايم را پاك نما همانند پاك شدن لباس سفيد از چرك ها. پروردگارا مرا از خطاها با برف و سرما و آب شست شو ده.


1- شرايع الاسلام، ج 1، ص 72؛ كتاب الطهارة، ج 2، ص 290.
2- صلاة المؤمن، ج 1، ص 191.

ص: 106

گاهى دعاهاى طولانى تر ديگرى نيز مى خوانند. بنابراين امام جماعت برادران سنى، سكوت نمى كند بلكه يكى از دعاهاى آغاز نماز را كه در كتاب هاى خودشان نقل كرده اند، به طور آهسته مى خواند.

پرسش: چرا در ابتداى حمد و سوره «بسم الله الرحمن الرحيم» نمى گويند؟

پاسخ: در ميان مذاهب اهل سنت، اختلاف است كه آيا «بسم الله الرحمن الرحيم» بخشى از سوره هاى قرآن است يا خير؟ ازاين رو مالكى ها در نماز «بسم الله الرحمن الرحيم» نمى گويند. حنبلى ها بلند نمى گويند، شافعى ها بلند مى خوانند و حنفى ها يا نمى گويند يا آهسته مى گويند.

اما بنابر روايت هايى كه از اهل بيت(عليهم السلام) وارد شده، «بسم الله الرحمن الرحيم» جزيى از تمامى سوره ها غير از سوره برائت به شمار مى آيد. خواندن آن هم در ابتداى حمد و سوره واجب است. در نماز ظهر و عصر نيز مستحب است كه «بسم الله الرحمن الرحيم» بلند خوانده شود.

پرسش: چرا مسلمانان سنى موقع اقامة نماز جماعت، پس از تمام شدن حمد «آمين» مى گويند؟

پاسخ: اهل سنت به خاطر وجود يك روايت از «ابوهريره» بعد

ص: 107

از «حمد» آمين مى گويند.

اما از نظر شيعه و بر اساس احاديثى كه از اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده، اگر كسى در نماز به عمد «آمين» بگويد، نمازش باطل است. زيرا گفتن «آمين» جزء نماز نيست و اضافه كردن آن به نماز، حرام است.

فقهاى شيعه مستحب مى دانند كه مأموم بعد از شنيدن وَلَاالضَّالِّينَ امام جماعت، «الحمد لله رب العالمين» بگويد، زيرا امام صادق(ع) فرمود: «وقتى پشت سر امام جماعت نماز مى خوانى، بعد از تمام شدن سوره حمد بگو «الحمد لله رب العالمين» و «آمين» نگو». (1) پرسش: چرا اهل سنت در حال تشهد انگشت خود را حركت مى دهند؟

پاسخ: اهل سنت بر اساس بعضى از روايات كه در كتاب هاى خودشان نقل كرده اند، معتقدند: «پيامبر(ص) در حال تشهد انگشت اشاره خود را حركت مى داد و با آن اشاره مى كرد». مذاهب اهل سنت در برداشت از اين سخن اختلاف نظر دارند: «مالكى ها در حال تشهد انگشت خود را به صورت مكرر تكان مى دهند. حنفى ها هنگامى كه مى گويند «لا اله» انگشت را به طرف بالا مى برند و وقتى


1- وسائل الشيعه، باب 17، ابواب قرائت در نماز، حديث 1.

ص: 108

«الا الله» را مى گويند، پايين مى آورند. حنبلى ها وقتى نام خدا را بر زبان مى آورند با انگشت اشاره مى كنند. اما شافعى ها در تشهد اول با گفتن «الّا الله» انگشت را بالا برده و تا هنگام ايستادن بالا نگه مى دارند. در تشهد دوم نيز بدون حركت انگشت خود را تا پايان تشهد به طرف بالا نگه مى دارند». (1) اما به نظر شيعيان بر اساس آنچه از اهل بيت(عليهم السلام) روايت شده قرار دادن دست ها بر روى ران ها- بدون حركت- مستحب است و دليلى قابل اطمينان، بر آنچه اهل سنت انجام مى دهند، وجود ندارد.

پرسش: چرا برخى از نمازگزاران اهل سنت، هنگام نماز به شدت مانع رد شدن عابرين از روبه روى خود مى شوند؟

پاسخ: برخى از مذاهب اهل سنت مثل حنفى و مالكى عبور از مقابل نمازگزار را حرام مى دانند و معتقدند اين كار موجب باطل شدن نماز مى گردد. آنان مى گويند: «نمازگزار بايد هر طور شده از اين كار جلوگيرى كند».

شافعى ها اين عمل را در پاره اى موارد حرام مى دانند و از ديدگاه حنبلى ها اين كار مكروه به شمار مى آيد و بهتر است نمازگزار با


1- الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، الاشارة بالاصبع السبابة فى التشهد.

ص: 109

اشاره جلوى عابر را بگيرد». (1) از ديدگاه فقهاى شيعه، نماز خواندن در محل عبور و مرور مكروه است، مگر اينكه نمازگزار چيزى مانند تسبيح و مانند آن را روبه روى خود بگذارد. البته در اين صورت كراهت آن برطرف مى شود ولى نمازگزار نسبت به جلوگيرى از عبور ديگران هيچ وظيفه اى ندارد.

پرسش: چرا امام جماعت اهل سنت، گاهى در نماز سوره سجده دار مى خواند؟

پاسخ: بر اساس روايت هايى كه اهل سنت در كتاب هاى خود دارند، قرائت سوره هاى سجده دار را در نماز جايز مى دانند و اين كار را گاهى در نمازهاى صبح انجام مى دهند. (2)

وظيفه شيعيان

در فقه شيعه، بر اساس حديث هاى رسيده از اهل بيت(عليهم السلام) خواندن چهار سوره سجده دار در نمازهاى واجب جايز نيست. بنابراين، هنگامى كه شيعيان در نماز اهل سنت شركت مى كنند پس


1- الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، حكم المرور بين يدى المصلى.
2- صحيح بخارى، كتاب الاذان، باب القرائة فى العشاء بالسجدة، حديث 768 و باب الجهر فى العشاء، حديث 766؛ صحيح مسلم، كتاب المساجد، باب جود التلاوة، حديث 578.

ص: 110

از قرائت آيه سجده، بايد سجده كنند و پس از نماز بايد نماز را اعاده نمايند. (1) پرسش: چرا اهل سنت در نماز جماعت سوره هاى بلند مى خوانند و نماز را طولانى مى كنند؟

پاسخ: طولانى كردن نماز جماعت و قرائت سوره هاى بزرگ، خلاف دستور اسلام و رواياتى است كه در كتاب هاى اهل سنت آمده. در صحيح بخارى ومسلم نقل شده كه به رسول خدا(ص) خبر دادند كه امام جماعتى، نمازش را طولانى مى كند. حضرت غضب كرده به مسلمانان فرمود:

برخى از شما مردم را از شركت در جماعت باز مى دارند، هر كس امام جماعت شد بايد نماز را كوتاه و سبك برگزار نمايد، زيرا در ميان نمازگزاران مريض، ناتوان و صاحب حاجت وجود دارد. (2) بنابراين، طولانى كردن نماز جماعت، خلاف سنت و روش پيامبر(ص) و اهل بيت(عليهم السلام) است.


1- احتياط واجب است كه نماز را اعاده كنند.
2- «فأيكم امّ الناس فَلْيَخْفف فان فيهم المريض و الضعيف و الكبير و ذا الحاجة». صحيح بخارى، ج 1، ص 172؛ صحيح مسلم، حديث 466 و همانند آن در المسند شافعى، ص 51؛ مسند احمد، ج 2، ص 271.

ص: 111

پرسش: چگونه است كه در هنگام نماز جماعت در مكه و مدينه اكثر مغازه ها بسته مى شود؟

پاسخ: بر اساس نظر برخى مذاهب اهل سنت، شركت در نماز جماعت بر مردان واجب است. حنبلى ها مى گويند: «بر مرد چه حاضر باشد يا مسافر، واجب است نمازهاى پنج گانه شبانه روز را به جماعت بخواند». (1) به همين دليل مأموران پليس عربستان در وقت نماز، مغازه داران را وادار به بستن مغازه ها و حضور در مسجد مى كنند. در صورت تخلف هم مشمول جريمه هايى مى شوند كه براى آنان در نظر گرفته شده است.

پرسش: اگر در هنگام اذان يا بعد از آن، در حال خروج از مسجد باشى، به شدت مورد اعتراض واقع مى شوى، علت چيست؟

پاسخ: همان گونه كه در قسمت پيشين گفته شد، بعضى از آنان شركت در نماز جماعت را واجب مى دانند. علاوه بر اين گروهى از ايشان خارج شدن از مسجد پس از اذان را حرام مى دانند و فقط به خاطر تجديد وضو يا ضرورت، آن را جايز مى شمارند. به همين سبب كسى كه در حال خروج است به شدت مورد اعتراض


1- الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، الامامة فى الصلاة، حكم الامامة فى الصلوات الخمس و دليله.

ص: 112

قرار مى گيرد.

از ديدگاه اهل بيت(عليهم السلام) نيز خارج شدن از مسجد بعد از اذان يا هنگام نماز امرى ناپسند و مكروه است، اما نه اينكه حرام باشد. با اين حال بسيار مناسب است كه شيعيان در مكه و مدينه از اين كار بپرهيزند تا مورد اتهام و نسبت بى موالاتى به نماز قرار نگيرند.

پرسش: چرا در نماز جماعت مكه و مدينه بدون اينكه صف هاى نماز به هم متصل باشد به امام جماعت اقتدا مى كنند؟

پاسخ: اهل تسنن بر خلاف آنچه شيعيان معتقدند، اتصال در نماز جماعت را شرط نمى دانند. برخى از آنان تنها زير يك سقف بودن، را كافى مى دانند. عده اى ديگر نيز اقتدا در خارج از مسجد و روى بام را صحيح مى دانند. البته به شرط اينكه صداى امام جماعت- اگر چه با بلندگو باشد- شنيده شود. گروهى ديگر هم تا صد و پنجاه متر فاصله را- اگر در يك مكان باشد- جايز مى دانند.

پرسش: چرا اهل سنت براى شركت در نماز جمعه اهتمام جدى دارند؟

پاسخ: دليل شركت عموم آنان و اهتمامشان به نماز جمعه، اين است كه همه مذاهب چهارگانه آنان، شركت در نماز جمعه را براى

ص: 113

مردان واجب عينى مى دانند، و فقط مسافران را از اين قاعده مستثنى كرده اند. (1) پرسش: گاهى متوجه مى شويم كه در هتل هاى مكه و مدينه، دستشويى دقيقاً رو به قبله است. چرا اين مسأله را رعايت نمى كنند؟

پاسخ: بيشتر پيروان اهل سنت معتقدند، اگر انسان در مكانى كه داراى ديوار است، تخلى كند؛ مى تواند رو به قبله يا پشت به قبله باشد. اما اگر در بيابان و مكان بدون حصار باشد، تخلى رو به قبله و پشت به آن حرام است. ازاين رو در ساختن هتل ها به اين امر توجه نمى كنند.

در ميان مذاهب چهارگانه، مالكى ها، حنبلى ها و شافعى ها مى گويند:

تخلى كردن رو و پشت به قبله، چنانچه در ساختمان باشد حرام نيست، اما اگر در صحرا باشد، حرام است. و حنفى گفته است: اين كار مطلقاً جايز نيست. (2) البته اين فتوا با بعضى از روايات خود اهل سنت، در تضاد است. به اين روايت توجه كنيد:


1- الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، مباحث الجمعة و دليله.
2- همان، كتاب طهارت، آداب قضاء حاجت.

ص: 114

ابوايوب انصارى مى گويد، رسول خدا(ص) فرمودند:

إذا اتي احَدَكُمُ الْغائِط فَلا يَسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ وَ لا يُوَلِّها ظَهْرَهُ شَرِّقُوا او غَرِّبُوا. (1)

هنگامى كه يكى از شما مى خواهد تخلى كند، نبايد رو يا پشت به قبله باشد، بلكه به سمت شرق يا غرب قرار بگيرد.

همان گونه كه مى بينيد به روشنى از حديث برمى آيد كه هنگام تخلى رو يا پشت قبله بودن جايز نيست. اما اينكه به چه دليل اهل سنت به اين روايت عمل نمى كنند براى ما هم مشخص نيست.

در فقه شيعه، هنگام تخلى نبايد جلوى بدن يعنى شكم و سينه رو به قبله و پشت به قبله باشد.

به همين دليل اگر كسى متوجه شد كه دستشويى هتل، يا هر مكان ديگر رو به قبله يا پشت به آن است، بايد رعايت كند، اما گفتن به ديگران نياز نيست.

پرسش: چرا برخى از سلفى ها ريش خود را بسيار بلند مى گذارند؟

پاسخ: گروهى مانند وهابى ها، تراشيدن و كوتاه كردن ريش را


1- صحيح بخارى، ج 1، ص 45؛ المصنف، ج 1، ص 176؛ المعجم الكبير، ج 4، ص 143.

ص: 115

حرام مى دانند. از اين رو، افرادى همانند مأموران امر به معروف و نهى از منكر، يا كسانى كه در مسير علوم دينى آنها هستند، براى نشان دادن دين دارى خويش چنين مى كنند.

پرسش: چرا اهل سنت در نماز، قنوت نمى گيرند؟

پاسخ: شيعيان قنوت را مستحب و محل آن را قبل از ركوع دوم مى دانند. اما اهل سنت در اصل و محل قنوت اختلاف دارند. آنان هنگام بروز حوادث و پيش آمدهاى ناگوار، خواندن قنوت را مستحب مى دانند.

البته ناگفته نماند كه خواندن قنوت در ركعت آخر نماز شب- نماز وتر- را مستحب مى دانند. همچنين در ركعت آخر نماز «تراويح» كه در شب هاى ماه رمضان به جماعت مى خوانند، گاهى بعد از ركوع ركعت دوم، قنوت مى گيرند.

پرسش: وقتى «مسجد الحرام» نجس مى شود، چرا آن را بسيار سطحى، تطهير مى كنند؟

پاسخ: هنگامى كه زمين مسجد نجس مى شود، كمى مايع مى ريزند و با پارچه اى آن را پاك مى كنند، در اصل گويا تطهيرى انجام نمى دهند. به اين دليل كه از نظر اهل سنت از بين رفتن عين نجاست براى پاك شدن اشياى صيقلى كافى است و نيازى به آب

ص: 116

كشيدن نيست؛ جزيرى مى گويد:

از بين رفتن و زايل شدن عين نجاست در اشياى صيقلى، از پاك كننده ها به شمار مى رود. همين كه عين نجاست از مثل سنگ، آهن، مس، شمشير، آينه، ناخن، استخوان و امثال آن، برطرف شد، پاك مى شود. زمين نجس هم به محض اينكه خشك شود پاك مى گردد. (1) ديدگاه شيعيان اين است كه، زمين نجس بايد با آب شسته شود و اگر آب قليل است باقى مانده آن جمع شود و برداشته شود. همچنين آفتاب كه يكى از پاك كننده هاست، با پنج شرط زمين، ديوار و ساختمان را پاك مى كند، كه در بيشتر وقت ها شروط لازم براى پاك شدن آن فراهم نمى شود.

پرسش: چرا اهل سنت پس از برخاستن از ركوع، توقفى نسبتاً طولانى مى نمايند؟

پاسخ: ايستادن آنان پس از ركوع براى خواندن دعايى است كه بعد از گفتن «سمع الله لمن حمده» آن را مستحب مى دانند. آن دعا چنين است:

رَبَّنا لَكَ الْحَمْدُ، مِلْ ءَ السَّماواتِ وَ مِلْ ءَ الارْضِ وَ مِلْ ءَ


1- الفقه على المذهب الاربعة، ج 1، كتاب طهارت.

ص: 117

ماشِئْتَ مِنْ شَىْ ءٍ بَعْدُ اهْلَ الثَّناءِ وَ الْمَجْدِ احَقَّ ما قالَ الْعَبْدُ وَ كُلُّنا لَكَ عَبْدٌ اللّهُمَّ لا مانِعَ لِما اعْطَيْتَ وَلا مُعْطِي لِما مَنَعْتَ وَ لا يَنْفَعُ ذَا الجَدِّ مِنْكَ الجَدّ ... (1)

پرسش: چرا مكبّر «مسجد الحرام» و «مسجد النبى» بعد از ركوع مى گويد: «ربّنا و لك الحمد»؟

پاسخ: چون آنها بعد از ركوع، خواندن دعايى كه در پاسخ سؤال قبل آمد را، مستحب مى دانند، از آن جايى كه جمله اول اين دعا «ربنا و لك الحمد» است، مكبّر آنان اين عبارت را مى گويد تا نمازگزاران به خواندن آن مشغول شوند.

پرسش: چرا قبل از مغرب اذان مغرب را مى گويند؟

پاسخ: هنگامى كه آفتاب غروب مى كند، اهل سنت اذان مى گويند. زيرا آنان پنهان شدن خورشيد را در افق، نشانه مغرب مى دانند؛ در كتاب «الفقه على المذاهب الاربعه» درباره مغرب آمده است: «يبتدأ المغرب من مغيب جميع قرص الشمس» (2)؛ «هنگامى كه تمام قرص خورشيد در افق پنهان شود، مغرب آغاز مى شود».

بنابر اين بر اساس فقه اهل سنت، به محض غروب خورشيد


1- صحيح مسلم، ج 2، ص 47؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 285؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 195.
2- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1.

ص: 118

مغرب آغاز مى شود و مى توان نماز خواند. ازاين رو اگر منتظر جمع شدن مردم براى نماز جماعت نباشند، بلافاصله نماز مى خوانند. در ماه رمضان هم، با غروب خورشيد، افطار مى كنند.

اما به نظر مشهور فقهاى شيعه، افطار در اين وقت جايز نيست و هنوز وقت نماز مغرب داخل نشده. اما چون به طور معمول آنان بعد از اذان حدود ده دقيقه صبر مى كنند تا مردم براى نماز آماده شوند، مغرب از ديدگاه فقهاى شيعه نيز رخ داده و مى توان با آنان نماز خواند. ولى در صورتى كه انسان نداند وقت داخل شده و با آنان نماز بخواند، اين نماز كافى نيست.

پرسش: چرا اهل سنت در افطار روزه عجله مى كنند؟

پاسخ: همان طور كه گفته شد در فقه ايشان، با غروب خورشيد، مغرب فرا مى رسد. اما عجله آنها براى افطار و منتظر نشستن سر سفره از پيش از افطار، به اين دليل است كه مستحب مى دانند پس از غروب خورشيد با عجله افطار كنند. (1) دليل آنها، حديثى از پيامبر(ص) است كه در كتاب هاى خودشان نقل كرده اند: «لا يَزالُ النّاسُ بِخَيْرٍ ما عَجَّلُوا الْفِطر» (2)؛ «مردم پيوسته در


1- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1.
2- صحيح بخارى، ج 2، ص 241؛ كتاب المسند(شافعى)، ص 104؛ مسند احمد، ج 5، ص 331؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 131.

ص: 119

خير و نيكى هستند تا وقتى كه در افطار كردن عجله كنند».

در فقه ما مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پيش از افطار بخواند. ولى اگر كسى منتظر اوست يا ميل زيادى به غذا دارد كه نمى تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار كند. ولى تا آنجا كه ممكن است نماز را در وقت فضيلت آن به جا آورد. (1) پرسش: چرا اهل تسنن، نماز ميت را در مسجد مى خوانند؟

هنگامى كه نماز جماعت در مسجد النبى تمام مى شود، بيشتر وقت ها نماز ميت مى خوانند. در نتيجه اين پرسش مطرح مى شود كه چرا آنها نماز ميت را در مسجد مى خوانند.

پاسخ: بنابر آنچه در فقه اهل سنت آمده، اصل نماز ميت واجب كفايى است. يعنى اگر يك يا چند نفر نماز ميت را بخوانند، كافى بوده و از ديگران ساقط مى شود. اما شركت كردن در اين نماز، براى ديگران نيز مستحب است. همچنين مستحب است نماز را به جماعت و در مكانى بخوانند كه جمعيت بيشترى در آن حضور دارند. از اين رو، نماز ميت را در مسجد و بعد از نماز جماعت مى خوانند.


1- توضيح المسائل مراجع.

ص: 120

پرسش: سنى ها چگونه نماز ميت مى خوانند و نماز آنان چه تفاوتى با نماز ميت شيعيان دارد؟

پاسخ: آنها در نماز ميت، چهار تكبير مى گويند. بعد از تكبير اول، «اعوذ بالله و بسم الله و حمد» را آهسته مى خوانند و مستحب مى دانند يك سوره كوتاه يا چند آيه خوانده شود.

پس از تكبير دوم هم چنين مى خواند:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد.

سپس تكبير سوم را مى گويند و دعاهاى مختلفى(كوتاه يا بلند) براى ميت مى خوانند. آن گاه تكبير چهارم را گفته و بعد از آن مى گويند: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ». (1)

احكام نماز ميت در فقه شيعه

بر اساس فقه شيعه، نماز ميت داراى پنج تكبير است. بعد از تكبير اول گفته مى شود: «اشْهَدُ انْ لا إلهَ إلَّا اللهُ وَ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» بعد از تكبير دوم: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»، بعد از تكبير


1- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 481؛ سنن ابى داوود، ج 2، ص 78.

ص: 121

سوم: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ»، بعد از تكبير چهارم اگر مرد است: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَيِّت» و اگر زن است: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّتَة» و سپس تكبير پنجم را مى گويند و نماز تمام مى شود.

البته پس از هر تكبير دعاهاى مستحبى وارد شده كه در منابع فقهى آمده است.

پرسش: چرا اهل سنت بعد از سجده دوم بى درنگ بلند مى شوند؟

پاسخ: اهل سنت، جلسه استراحت را واجب نمى دانند و به آن پاى بند نيستند. ازاين رو بلافاصله پس از سجده دوم بلند مى شوند. البته كتاب هاى معتبر اهل سنت، روش نماز خواندن پيامبر(ص) چنين ذكر كرده اند:

إذا رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السَّجْدَةِ الثّانِيَةِ جَلَسَ وَاعْتَمَدَ عَلَى الارْضِ ثُمَّ قام. (1)

رسول خدا(ص) بعد از سجده دوم مى نشست، سپس مى ايستاد.

بر اساس نظر برخى از فقهاى شيعه در ركعت اول و سوم نماز كه داراى تشهد نيست، احتياط واجب اين است كه نمازگزار بعد از سجده دوم قدرى بى حركت بنشيند و بعد برخيزد. (2)


1- صحيح بخارى، ج 1، ص 200.
2- توضيح المسائل مراجع، ج 1.

ص: 122

پرسش: چرا اهل سنت در هنگام سلام نماز، به سمت راست و چپ برمى گردند و به هر طرف يك سلام مى دهند؟

پاسخ: اهل سنت و برخى از فقهاى شيعه مستحب مى دانند كه نمازگزار هنگام سلام، ابتدا صورتش را به سمت راست برگرداند و سلام دهد و سپس به طرف چپ برگشته، سلام ديگرى بگويد. (1) پرسش: هنگام تمام شدن نماز چرا اهل سنت تكبير نمى گويند؟ و وقتى از شيعيان اين كار را مى بينند ناراحت مى شوند؟

پاسخ: آنها تكبير گفتن بعد از سلام نماز را مستحب نمى دانند، ازاين رو در هنگام سلام تكبير نمى گويند. (2) اما در فقه شيعه مستحب است، پس از سلام آخر نماز سه مرتبه تكبير گفته شود و هنگام تكبير دست ها بلند گردد. (3) پرسش: چرا بعضى از اهل تسنن هنگام طواف، لباس


1- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 249.
2- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 249.
3- توضيح المسائل مراجع.

ص: 123

احرام را از زير بغل راست به شانه چپ مى اندازند، طورى كه شانه راست آنان برهنه و شانه چپ پوشيده مى شود؟

پاسخ: بعضى از سنى ها معتقدند: مستحب است مردان در حال طواف، لباس احرام را به گونه اى بر شانه چپ بياندازند كه شانه راست آنان برهنه باشد. (1) امّا فقه شيعه، مردان بايد به گونه اى لباس احرام بر شانه بياندازند كه «ردا» بر آن صدق كند و دو شانه را بپوشاند.

پرسش: چرا امام جماعت اهل تسنن، پس از سلام نماز، به طور كامل به قبله پشت مى كند و به طرف نمازگزاران برمى گردد؟

پاسخ: از نظر ايشان، مستحب است امام جماعت پس از نماز، به طرف مأمومين برگردد. زيرا رواياتى نقل مى كنند كه رسول خدا(ص) بعد از نماز به سوى نمازگزاران برمى گشت و براى مردم صحبت مى فرمود. (2) البته قحطانى در كتاب خود دليل ديگرى هم آورده است. وى مى گويد:


1- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 655.
2- صحيح بخارى، ج 1، ص 205.

ص: 124

دليل اين كار آن است كه امام جماعت، به علت حق امامت، بر نمازگزاران پشت مى كند. پس از تمام شدن نماز اين حق وجود ندارد. بنابراين، براى برطرف شدن حسّ برترى جويى امام بر مأمومين، به سوى آنان رو مى كند و به طرف آنان مى نشيند. (1)


1- صلاة المؤمن، ص 26.

ص: 125

فصل چهارم: پرسش هايى درباره اسرار و فلسفه اعمال

اشاره

ص: 126

ص: 127

مقدمه

اشاره

حس كنجكاوى انسان، او را وا مى دارد تا در جست وجوى يافتن دليل كارهايى باشد كه انجام مى دهد. يكى از پرسش هاى مهم در بين حج و عمره گزاران، پرسش از اسرار و حكمت اعمال و مناسك است.

بايد توجه داشت كه فلسفه هاى احكام، علت كامل تشريع نيستند و پى بردن به اسرار، پس از اطمينان و استخراج احكام از قرآن، روايات و عقل در محدوده اى مشخص، صورت مى گيرد و هر چند در انجام دستورات الهى هر مسلمانى مى بايست شرط بندگى را به جاى آورد و بدون چون و چرا تسليم باشد و انجام دهد اما توجّه به اسرار و فلسفه احكام، اراده انسان را تقويت مى كند كه با توجّه و علاقه بيشترى آنها را انجام دهد. از طرفى به او آرامشى دو چندان مى بخشد و سبب شادابى معنوى اش مى شود.

پرسش: حكمت احرام چيست؟

پاسخ: پس از نيت حج يا عمره و پوشيدن لباس احرام؛ با گفتن «تلبيه»(لبيك اللهم لبيك ...) احرام محقق مى شود. احرام داراى حكمت هاى مختلفى است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

ص: 128

1. نزديك شدن به خدا

تمام راز حج و عمره، تقرّب به خدا و رسيدن به رحمت الهى است، در اين ميان احرام انسان را به طور ويژه براى نزديك شدن به خدا آماده مى كند. زيرا از آن جايى كه لباس دوخته و رنگارنگ، لباس زينت و زيبايى است و سبب تفاخر بر امتيازات ظاهرى مى شود، احرام بستن خط بطلان كشيدن بر روى هوا و هوس ها و دست رد بر امتيازات و مبارزه با ظاهر گدايى و تجمل گرايى هاست از اين رو حج و عمره از كسى قبول خواهد شد كه با پوشيدن لباس احرام، تمرين تقوا و اهميت دادن بر لباس تقوا را بنمايد نه بر تجملات ظاهرى.

2. براى خشوع

يكى از حكمت هاى وجوب احرام، اين است كه انسان در برابر حضرت حق، خاشع شود. امام رضا(ع) مى فرمايد:

إنَّما امِرُوا بِالإحْرامِ لِيَخْشَعُوا قَبْلَ دُخُولِهِمْ حَرَمَ الله وَ أمْنَه. (1)

همانا مردم به احرام مأمور شدند تا قبل از داخل شدن در حرم خداوند و منطقه امن او، خاشع شوند.


1- وسائل الشيعه، ج 12، ص 313؛ ميزان الحكمه، ج 1، ص 538.

ص: 129

3. براى توجه به خدا و دورى از دنيا

لباس ساده احرام، انسان را به سوى زيبايى هاى روح و درون، هدايت مى كند. چراكه اگر انسان مى خواهد به ملاقات خداوند برود، بايد دل را از وابستگى هاى دنيا و مظاهر آن، رها سازد.

امام رضا(ع) مى فرمايد: مردمان دستور يافتند تا احرام بپوشند، «لِئَلّا يَلْهُوا وَ يَشْتَغِلُوا بِشَي ءٍ مِنْ امُورِ الدُّنْيا وَ زِينَتِها وَ لَذّاتِها» (1)؛ «تا از امور دنيا و زيبايى ها و لذت هاى آن روى برگردانند».

4. عزم راسخ

يكى از رازهاى احرام، اين است كه حاجى، يا عمره گذار با عزمى راسخ به سوى مقصود خويش حركت كند و دشوارى هاى مسير او را خسته نكند. امام رضا(ع) در روايت ديگرى مى فرمايد:

وَ يَكُونُوا صابِرِينَ [جادّينَ] فِيما هُمْ فِيهِ قاصِدِينَ نَحْوَه، مُقْبِلِينَ عَلَيْهِ بِكُلِّيَّتِهِمْ. (2)

از اسرار احرام اينكه، انسان در مسيرى كه به سوى آن حركت مى كند، عزمى استوار داشته باشد و با تمام وجودش به سوى او روى آورد.


1- وسائل الشيعه، ج 12، ص 313؛ ميزان الحكمه، ج 1، ص 538.
2- علل الشرايع، ج 1، ص 274؛ وسائل الشيعه، ج 12، ص 314؛ ميزان الحكمه، ج 1، ص 538.

ص: 130

پرسش: اسرار چيزهاى كه بايد در احرام ترك شوند، چيست؟

پاسخ: پس از احرام بيست و چهار چيز بر محرم حرام مى شود كه هجده مورد آن ميان مردان و زنان مشترك، چهار مورد اختصاصى مردان و دو مورد اختصاص به زنان دارد.

محرمات مشترك ميان زن و مرد:

1. استفاده از هر نوع بوى خوش مثل مشك، زعفران، كافور، عود و عنبر و پوشيدن لباسى كه به آن عطر زده اند.

2. نگريستن در آينه.

3. سرمه كشيدن براى زينت.

4. روغن ماليدن به بدن اگر چه بوى خوش هم نداشته باشد.

5. انگشتر به دست كردن براى زينت، ولى اگر براى ثواب باشد اشكالى ندارد.

6. شكار كردن حيوان هاى صحرايى.

7. هرگونه لذت جنسى زن و مرد از يكديگر. مثل بوسيدن، دست زدن با شهوت و مسائل زناشويى.

8. استمنا.

9. عقد كردن، به عقد درآمدن، شاهد عقد بودن.

10. زدودن مو از بدن خود يا ديگران چه محرم باشند يا نباشند.

11. كشيدن دندان.

ص: 131

12. چيدن ناخن دست و پا با هر وسيله.

13. فسوق، دروغ گفتن، فحش دادن(فخر به ديگران نيز فسوق به شمار مى آيد).

14. جدال(گفتن «لا والله» و «بلى والله» و كلمه هايى به معناى آن).

15. كشتن جانوران ساكن در بدن، مثل شپش و كيك(كك).

16. سلاح بستن.

17. كندن گياهى كه در حرم روييده باشد.

18. بيرون آوردن خون از بدن.

محرمات مخصوص مردان

1. استظلال(سايه قرار دادن مرد بالاى سر خود) ولى براى زنان و بچه ها اشكال ندارد.(اين حرمت اختصاص به طى منزل (1) دارد).

2. پوشيدن لباس دوخته شده مثل پيراهن، قبا و مانند آن.

3. پوشيدن آنچه روى پا را به طور كامل مى گيرد. بنابراين پوشيدن كفش، جوراب و مانند آنكه روى پا را مى پوشاند حرام است.


1- مراد از طى منزل، رفتن از مدينه به مكه و يا از مكه به سوى عرفات و منى در روز آفتابى است كه در حال رفتن نبايد زير ماشين سقف دار و يا چتر باشد.

ص: 132

4. پوشاندن سر با چيزهاى پوششى براى مردان و خشك كردن سر با حوله، دستمال و مانند آن.

محرمات مخصوص زنان

1. استفاده از زيور.

2. پوشاندن رو با نقاب، روبند، برقع و يا هر پارچه ديگر. بنابراين زن محرم نمى تواند حوله را به صورت خود بچسباند. (1) حرام شدن اين امور بر محرم داراى حكمت است. امام صادق(ع) در بيان اسرار كلى محرمات احرام مى فرمايد:

وَ احْرِمْ عَنْ كُلِّ شَىْ ءٍ يَمْنَعُكَ عَنْ ذِكْرِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ يَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ. (2)

محرم از زمانى كه احرام مى بندد بايد بر خود حرام كند، هر آنچه او را از ياد خداوند باز مى دارد و مانع اطاعت خداوند مى گردد.

انسان با پوشيدن لباس احرام، جامه بندگى خداوند را مى پوشد. بنابراين بايد از دروغ، فحش و فخر فروشى كه سبب خشم خداوند مى گردد، دورى كند. زيرا اين كارها با روح حج و عمره سازگار نيست.

حاجى و عمره گذار با بر تن كردن لباس احرام، سير معنوى خود


1- براى توضيح هر يك از اين موارد ر. ك: مناسك حج، صص 193- 254.
2- محجة البيضاء، ج 2، ص 207.

ص: 133

را به سوى خداوند آغاز مى كنند. ازاين رو در اين سفر از لذت هاى جنسى و حيوانى دورى مى كنند تا غير از خدا هيچ گونه دل مشغولى نداشته باشند. تا جايى كه از تصرف در بدن خود و ديدن آن در آينه و زينت خويش نيز بايد پرهيز كنند.

رمز حرمت نگاه در آينه، اين است كه بايد از خود گذشت و خويش را ناديده گرفت. زيرا ديدن خود، از ديدن خدا جلوگيرى مى كند.

محرم سلاح برنمى دارد، حيوانات را نمى كشد و حتى درختان حرم را از بين نمى برد، تا تمرين كند با عالَم و آدم چگونه رفتار نمايد و امنيت و آرامش را براى همگان بخواهد و بياموزد كه چطور گوش به فرمان آفريدگار باشد و فرامين كوچك و بزرگِ او را اطاعت كند.

پرسش: اسرار و فلسفه طواف چيست؟

پاسخ: بر اساس آنچه در احاديث آمده، دو هزار سال پيش از فرود آمدن آدم(ع)، فرشتگان دور خانه خدا طواف مى كردند و هنگام طواف «سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لا إلهَ إلَّا اللهُ وَ اللهُ اكْبَر» مى گفتند.

فرشتگان بعد از بناى كعبه، شيوه طواف كردن را به حضرت آدم(ع) آموختند. آنان پيش روى او حركت مى كردند، تا اينكه آدم(ع) هفت دور طواف نمود.

ص: 134

داشتن وضو و غسل و پاكيزگى از نجاست از شرايط طواف است. رمز اين شرط از شرايط طواف آن است كه به طواف كننده بگويد، بدون پاك شدن ظاهر و باطن، لايق طواف خانه معبود نمى شود.

لباس طواف هم بايد مباح باشد و از مال حلال تهيه شود تا حاجى تمرين كند در ديگر لحظه هاى زندگى نيز از اموال حلال استفاده كند. همچنين نبايد از ابريشم خالص باشد تا بداند كه بايد از تجمل، فخر فروشى و زينت هاى اضافى دورى نمايد.

در طواف نبايد از «مطاف» خارج شد و بايد شرايط آن را رعايت كرد، تا نشانه بندگى و عشق به خدا آشكار گردد و طواف كننده متوجه باشد كه نبايد از چارچوب بندگى خارج شود.

شروع و پايان اين عمل با «حجر الاسود» است تا انسان دريابد كه آغاز و پايان انسان به خداوند متعال منتهى مى شود. زيرا اين سنگ با ارزش نشانه اى از خداوند است.

پرسش: حكمت نماز پشت مقام چيست؟

پاسخ: بر اساس برخى آيه هاى قرآن، خداوند كعبه را موجب برپايى مردم قرار داده است:

جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ(مائده: 95)

خداوند كعبه- بيت الحرام- را وسيله اى براى استوارى و سامان بخشى به كار مردم قرار داده.

ص: 135

نماز نيز ستون دين و قبله نماز هم كعبه است. ازاين رو پيوندى محكم بين كعبه و نماز وجود دارد.

مقام، سنگى است كه نشانى از ابراهيم خليل دارد. نماز در پشت مقام، اين نكته را بيان مى كند كه رسيدن به وصال خداوند نيازمند امام و راهنما است.

ابى حمزه مى گويد: امام باقر(ع) در مسجد الحرام نشسته بود و طواف كنندگان را مى نگريست. به من فرمود: اى ابى حمزه، اين مردم به چيزى امر شده اند؟ گفتم: نمى دانم. امام فرمود:

إِنَّمَا امِرُوا انْ يَطُوفُوا بِهَذِهِ الاحْجارِ ثُمَّ يَأْتُونا فَيُعْلِمُونا وَلايَتَهُم. (1)

آنان فرمان يافته اند كه پس از طواف اين سنگ ها نزد ما آيند و ولايت شان را بر ما عرضه كنند.

بنابراين، نماز پشت مقام، قرار گرفتن پشت سر امام و رهبر و هدايت به سوى خداوند است.

پرسش: حكمت سعى ميان صفا و مروه چيست؟

پاسخ: صفا در جنوب شرقى و مروه در شمال مسجد الحرام واقع شده اند و فاصله آن دو 420 متر است. طبق آنچه در احاديث


1- وسائل الشيعه، ج 14، ص 324؛ اصول كافى، ج 1، ص 393.

ص: 136

آمده، اصل سعى، شيوه اى ابراهيمى بوده و نشانه تلاش هاجر، مادر حضرت اسماعيل است.

حضرت ابراهيم(ع) به فرمان خداوند، همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل را در سرزمين خشك مكه رها كرد و رفت. اسماعيل تشنه بود و هاجر، در پى آب. نخست به صفا رفت و صدا زد: «هَلْ بِالْوادِي مِنْ انِيسٍ»؛ «آيا در اين سرزمين مونس و همدمى هست؟»

سپس به مروه رفت. اين كار را هفت بار تكرار كرد. آن گاه نزد فرزندش اسماعيل آمد و ديد زير پاى او چشمه اى جوشان(زمزم) پيدا شده است. (1) با سعى ميان صفا و مروه، تلاش هاجر- آن زن با ايمان- يادآورى مى شود. انسان بين ترس و اميد قرار مى گيرد. شخصى كه ميان اين دو كوه سعى مى كند، همچون كسى است كه در درگاه پادشاهى رفت و آمد مى كند و اظهار خلوص خدمت مى نمايد. اين آمد و شد جلوه اى از اوج و فرود همه موجودات عالم است. حكمت ديگر سعى ميان صفا و مروه را امام صادق(ع) چنين بيان مى كند:

توقف بر صفا زمينه ساز صفاى روح و ضمير براى ملاقات الهى


1- بحارالانوار، ج 12، ص 106؛ ج 96، ص 233؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 470.

ص: 137

در روز رستاخيز است و با رسيدن به مروه، مروت و جوان مردى را براى خدا پيش گيرد و صفات زشت را در خويش از بين ببرد. (1) لازم به يادآورى است كه در عصر جاهليت، مشركان بالاى كوه صفا، بتى به نام «اساف» و بر بلنداى مروه، بتى به نام «نائله» نصب كرده بودند. به همين دليل مسلمانان مى پنداشتند كه سعى ميان صفا و مروه كار ناپسندى است. آيه 158 سوره بقره نازل شد و صفا و مروه را از نشانه هاى الهى معرفى كرد و به آنان گفت كه كار ناپسند جاهلان نبايد شما را از سعى ميان صفا و مروه بازدارد. (2) در بخشى از سعى، «هروله»(دويدن) بر مردان مستحب است، امام صادق(ع) مى فرمايد: «به گونه اى در اين بخش هروله كن كه از هواى نفس فرار كرده و آن را زير پا نهاده و از قدرت و غرور خويش دورى گزينى». (3) پرسش: حكمت عرفات چيست؟

پاسخ: عرفات بيابانى با وسعت هجده كيلومتر مربع، در بيست


1- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 173.
2- تفسير نمونه، ج 1، ص 537؛ تفسير قمى، ص 54؛ بحارالانوار، ح 99، ص 235.
3- بحارالانوار، ج 99، ص 124.

ص: 138

و دو كيلومترى جنوب شرقى مكه(ميان راه مكه و طائف) است. در روز عرفه حجاج بايد از ظهر تا مغرب شرعى در اين منطقه حضور داشته باشند.

اما درباره فلسفه نام گذارى اين سرزمين به «عرفات»، لازم است بدانيم كه جبرئيل به ابراهيم(ع) گفت: «إعْتَرِف بِذَنْبِكَ وَ اعْرِفْ مَناسِكَك»؛ «به گناهت اعتراف نموده مناسك را بشناس».

چون فرمود: اعتراف كن نام اين مكان را عرفات ناميدند. (1) برخى ديگر گفته اند: چون حضرت آدم و حوا، در اين سرزمين يكديگر را شناختند، عرفات ناميده شد. (2) بعضى هم معتقدند: اين سرزمين را عرفات ناميده اند زيرا محيطى آماده براى معرفت و شناخت پروردگار است. (3) حكمت وقوف در عرفات اين است كه زائر با وقوف در عرفات، مشعر و منا و مشاهده سيل جمعيت از مليت هاى گوناگون با دو لباس ساده و سفيد كه در حال گريه و ناله به درگاه الهى هستند، ياد محشر، روز رستاخيز و حضور در پيشگاه خداوند مى افتد. (4)


1- علل الشرايع، ج 2، ص 436.
2- تفسير نمونه، ج 2، ص 60.
3- تفسير نمونه، ج 2، ص 60.
4- ر. ك: پرتوى از مشعل هدايت، اسرار و معارف حج، ص 22.

ص: 139

از اميرمؤمنان على(ع) پرسيدند كه چرا عرفات خارج از مكه واقع شده است؟ امام(ع) پاسخ فرمود:

كعبه اتاق خداوند و حرم خانه او است. هنگامى كه مهمانان او مى خواهند وارد منزل و خانه او شوند، بر درِ خانه مى ايستند و به سوى او تضرع و ناله مى كنند. (1) بنابراين، راز ديگر اين سرزمين آن است كه انسان آمادگى پيدا كند و پاك گردد تا بتواند به حريم امن الهى وارد شود.

تجلّى امامت و ولايت

يكى از اسرار وقوف در عرفات، پيوند محكم اين سرزمين با ولايت و امامت است. زيرا بر اساس بعضى از روايات آيه اكمال دين:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً(مائده: 3)

امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين جاودان شما پذيرفتم.

در اين سرزمين نازل شد. (2)


1- اصول كافى، ج 4، ص 224.
2- درّ المنثور، ذيل همين آيه؛ الميزان، ج 5، صص 178 و 209.

ص: 140

اما پيامبر(ص) به خاطر ترس از مخالفت دشمنان، آن را ابراز نكرد و در انتظار فرصتى ماند تا اينكه در روز غدير، با نزول آيه:

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ(مائده: 67)

اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده كاملًا به مردم برسان و اگر نكنى رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از خطرات احتمالى مردم نگاه مى دارد.

دستور اكيد رسيد و رسول خدا(ص) به طور آشكار امامت على(ع) را بيان كرد. (1) «محمد بن عثمان عمرى» از نواب خاص امام زمان(عج) هم در اين باره مى گويد:

وَاللهِ إنَّ صاحِبَ هذَا الامْرِ لَيَحْضُرُ الْمُوسِمَ كُلّ سَنَةٍ، يَرَى النّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لا يَعْرِفُونَه. (2)

به خدا قسم! همانا حضرت صاحب الامر(ع(عج)، هر سال در مراسم حج حاضر مى شود مردم را مى بيند و آنان را مى شناسد. مردم او را مى بينند اما او را نمى شناسند.

افزون بر اين، خواندن دعاى عرفه در آن بيابان و يادآورى


1- الميزان، ج 5، صص 178 و 209.
2- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 520.

ص: 141

گريه ها و اشك هاى امام حسين(ع) سبب معنويت و استحكام رابطه مردم با امامت است.

حكمت زمان وقوف چيست؟

از پيامبر گرامى اسلام(ص) پرسيدند: «چرا زمان وقوف در عرفات عصر روز نهم ذى الحجه است؟»

آن حضرت در پاسخ فرمود:

هنگام عصر بود كه حضرت آدم نافرمانى پروردگار را كرد(ترك اولى انجام داد). خداوند بر امت من فرمان داد در آن ساعت، در بهترين مكان توقف كنند و زارى و دعا نمايند و بهشت را براى آنان فراهم ساخت. ساعتى كه مردم از عرفات خارج مى شوند، همان زمانى است كه حضرت آدم با كلمات خاصى، در پيشگاه الهى توبه كرد و توبه اش پذيرفته شد. (1) پرسش: اسرار «مشعر الحرام» چيست؟

پاسخ: «مشعر»، سرزمينى است حدود دوازده كيلومترى عرفات، كه در بين دو تنگه و دو كوه مأزمين و وادى محسر واقع شده. پس از غروب آفتاب، حاجيان از عرفات به مشعر مى آيند و تا صبح در


1- وسائل الشيعه، ج 13، باب 19، حديث 8.

ص: 142

آنجا مى مانند.

«مشعر» را به اين سبب مشعر خوانده اند كه محلى براى شعار حج و نشان خداجويى است و نشان راه خداشناسى و عبادت است. همچنين به آن «مزدلفه» مى گويند، زيرا به معناى نزديك شدن يا اجتماع است و جبرئيل به ابراهيم(ع) گفت: «إزْدَلِف إلَى الْمَشْعَرِ الْحَرام» (1)؛ «به سوى مشعر الحرام حركت كن و به آن نزديك شو».

از اميرمؤمنان(ع) دليل قرار گرفتن «مشعر الحرام» را در حرم پرسيدند. ايشان پاسخ فرمود:

زيرا وقتى به حاجيان رخصت ورود به مكه داده شد، آنان را در حجاب دوم متوقف كردند. سپس هنگامى كه گريه و زارى آنان در مشعر زياد شد، به آنان رخصت دادند تا براى قربانى آماده شوند. (2) آيت الله جوادى آملى درباره اسرار مشعر الحرام مى نويسد:

راز وقوف و بيتوته در مشعر الحرام اين است كه حج گزار قلب خود را با شعار تقوا آگاه كرده، پرهيزكارى و ترس از خداوند را شعار دل خود قرار دهد؛ تا قلب او با تقوا شناخته شود كه شعار هر قومى، معرف آن قوم است. بنابراين،


1- بحارالانوار، ج 96، ص 266؛ علل الشرايع، ج 2، ص 436؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 237.
2- تهذيب الاحكام، ج 5، ص 448.

ص: 143

اگر چه تقوا در همه مناسك حج مطرح است، ليكن تجلى ويژه آن هنگام وقوف در مشعر الحرام، مشهود واقفان بر اسرار است. (1) پرسش: حكمت «رمى جمرات» چيست؟

پاسخ: حاجى ها روز دهم ذى الحجه، تعداد هفت سنگ به «جمره عقبه» مى زنند. روز يازدهم و دوازدهم نيز «جمرة اولى و وسطى و عقبه» را رمى مى كنند.

بنا به فرموده حضرت على(ع) وقتى شيطان خود را به ابراهيم نشان داد، جبرئيل به او فرمان داد كه با پرتاب هفت سنگ، شيطان را از خود براند. (2) بعدها مكان هايى كه حضرت ابراهيم(ع) در آنجا به سوى شيطان سنگ انداخت، «جمرات» ناميده شد.

امام صادق(ع) در حكمت رمى جمرات مى فرمايد: «در رمى جمرات، شهوات، پستى ها و صفات نكوهيده را از خويش دور كن. آنان را با سنگ هاى خود مورد هدف قرار بده». (3)


1- صهباى حج، ص 435.
2- الحج و العمرة فى الكتاب و السنه، ص 230؛ علل الشرايع، ج 1، ص 437.
3- «وارم الشهوات و الخساسة و الدناءة و الأفعال الذميمة عند رمى الجمرات». فرهنگ نامه اسرار و معارف حج، صص 218- 219؛ ميزان الحكمه، ج 1، ص 538.

ص: 144

سنگ باران شيطان، نمادى از مبارزه انسان با اوست. در حقيقت، حاجى با اين كار هواى نفس(شيطان درونى) و ابليس(شيطان بيرونى) را از خويش دور مى كند تا جاى آن در جان و دل را فرشته رحمانى بگيرد.

اما پى در پى بودن اين كار نشانگر اين است كه مبارزه با شيطان بايد مستمر باشد تا غفلت و سستى اوج نگيرد. بايد همواره از وسوسه هاى او به خدا پناه ببرد و با دور كردن او از خود، از پليدى ها دور شود.

تعدد رمى جمرات(جمرة اولى، وسطى، عقبه) نشان مى دهد كه براى رسيدن به حق بايد از مانع هاى گوناگون گذشت. موانعى كه، ممكن است در هر قدم از زندگى، وجود داشته باشد كه بايد همه آنها را پشت سر گذاشت.

پرسش: راز قربانى كردن چيست؟

پاسخ: انجام نخستين قربانى در تاريخ، به زمان هابيل و قابيل باز مى گردد. (1) حضرت نوح(ع) هم پس از طوفان، دومين قربانى را ذبح كرد. سپس ابراهيم(ع) به فرمان خداوند، مأمور به قربانى نمودن اسماعيل شد. (2) و در نهايت رسول خدا(ص) در حجة الوداع، صد شتر


1- مائده: 27 و 30.
2- صافات: 102 و 107.

ص: 145

قربانى كرد كه 66 شتر از طرف خود ايشان و 34 شتر براى حضرت على(ع) بود.

امام صادق(ع) مى فرمايد: «إذْبَح حَنْجَرَتَي الْهَوي وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِيحَة» (1)؛ «هنگام قربانى، گلوى نفس و طمع را پاره كن».

افزون بر ايثار، تسليم و تقرب به خداوند، سرّ قربانى اين است كه حاجى با كشتن گوسفند، نفس حيوانى خويش را بكشد و ديگر دنبال هوا و هوس نرود، تا خواهش هاى شهوانى نفس و وسوسه هاى شيطانى، در او اثر نكند.

ابوبصير از امام صادق(ع) پرسيد: سبب انجام قربانى چيست؟ امام(ع) فرمود: «در حقيقت با ريخته شدن اولين قطره خون قربانى بر زمين، صاحبش آمرزيده مى شود. دليل ديگر آن اين است كه خداوند مى خواهد علم خويش را آشكار سازد كه چه كسى در نهان از او مى ترسد. خداوند مى فرمايد:

لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ(حج: 37)

نه گوشت ها و نه خون ها، هرگز به خدا نمى رسد. آنچه به او مى رسد، تقوا و پرهيزگارى است.

سپس امام(ع) فرمود: ببين چگونه خداوند قربانى هابيل را


1- مصباح الشريعه، ص 49؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 173؛ بحارالانوار، ج 96، ص 125.

ص: 146

پذيرفت و قربانى قابيل را رد كرد». (1) يكى ديگر از حكمت هاى اين كار، بهره مندى و استفاده نيازمندان از گوشت قربانى است.

رسول خدا(ص) درباره فلسفه ديگر اين عمل مى فرمايد:

إنَّما جَعَلَ اللهُ هذَا الاضْحَي لِشَبْعِ مَساكِينِهِمْ مِنَ اللَّحْمِ فَاطْعِمُوهُمْ. (2)

همانا خداوند حكم وجوب قربانى را قرار داد تا فقرا از گوشت آنها استفاده كنند، بنابراين آنان را با گوشت قربانى پذيرايى كنيد.

امام صادق(ع) فلسفه ديگر قربانى كردن را گشايش اقتصادى و بهره مندى بى نوايان مى داند. (3) پرسش: فلسفه و سرّ حلق و تقصير چيست؟

پاسخ: «حلق» يعنى تراشيدن سر و «تقصير» يعنى كوتاه كردن مقدارى از موى سر يا گرفتن ناخن، كه پس از قربانى انجام مى شود.


1- وسائل الشيعه، ج 14، ص 206.
2- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 200؛ وسائل الشيعه، ج 14، صص 167 و 205؛ مستدرك سفينه البحار، ج 6، ص 452.
3- علل الشرايع، ص 437.

ص: 147

تراشيدن سر، نشانه اى بر بندگى است. همان طور كه مى دانيد موى سر، سبب زيبايى و آراستگى مردان است. اين كار سبب مى شود انسان از زينت در گذرد و سر تسليم در مقابل خداوند فرود آورد.

پاك شدن از آلودگى هاى ظاهرى و باطنى را مى توان به عنوان يكى از اسرار حلق برشمرد. امام صادق(ع) مى فرمايد: «احلِقِ الْعُيُوبَ الظّاهِرَةَ وَ الْباطنَةَ بِحَلْقِ رَأسِكَ» (1)؛ «با ترشيدن سر، زشتى هاى ظاهرى و باطنى را از خود دور كن».

تراشيدن سر يعنى از بين بردن هوس، شهرت و دنياپرستى. بريدن مو(تقصير) كه در عمره مفرده نيز انجام مى شود- به فرموده حكيم رفيعى قزوينى- اشاره به بريدن زيادى هاى زندگى است. به معنى اينكه از همه چيز بايد گذشت و محبت آنها را از دل بيرون كرد و تنها خدا را در دل جا داد. (2) راز ديگر حلق، اين است كه نشانه اى براى فروتنى در برابر خداوند متعال است. امام صادق(ع) مى فرمايد: «فَأحلِق رَأسَكَ تَواضُعاً لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ» (3)؛ «حضرت سر خويش را به خاطر تواضع و فروتنى در مقابل خداوند تراشيد».


1- مصباح الشريعه، ص 76؛ ميزان الحكمه، ج 1، ص 538.
2- اسرار و معارف حج، ص 56.
3- بحارالانوار، ج 96، ص 30؛ اصول كافى، ج 4، ص 193؛ علل الشرايع، ج 2، ص 401.

ص: 148

زمانى از امام صادق(ع) پرسيدند: چرا تراشيدن سر بر صروره(كسى كه براى اولين سال به حج مى رود) واجب شده؟ امام پاسخ فرمود: زيرا با اين كار، نشانه امنيت را در خود ظاهر كرده است، مگر نشنيده ايد كه خداوند مى فرمايد:

لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللهُ آمِنِينَ(فتح: 27)

همه شما به خواست خداوند وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت. (1)


1- بحارالانوار، ج 10، ص 187.

ص: 149

فصل پنجم: پرسش هاى تاريخى

اشاره

ص: 150

ص: 151

پرسش: تاريخچه مسجد النبى(ص) چيست و داراى چه قسمت هايى است؟

پاسخ: نخستين اقدام رسول خدا(ص) پس از ورود به مدينه، ساختن مسجد بود. اين مكان شريف ترين و والاترين مسجد، پس از مسجد الحرام به شمار مى رود. رسول خدا(ص) درباره نماز خواندن در آنجا فرمود:

صَلاة فِي مَسْجِدِى هذا أفْضَل مِن أَلفِ صَلاةٍ فِي غَيْرِهِ إلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرام. (1)

يك نماز در مسجد من، با فضيلت تر از هزار نماز در مساجد ديگر است، مگر مسجد الحرام.

مسجد النبى(ص) در گذر زمان، به مرور گسترش زيادى كرد كه بيشترين آن در زمان پادشاهى «ملك فهد» بود. مسجد فعلى داراى ده مناره و 2104 ستون است.

از قسمت هاى متبرك آن مى توان به اينجاها اشاره كرد:


1- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 15؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 281؛ مسند احمد، ج 1، ص 184؛ صحيح بخارى، ج 2، ص 57.

ص: 152

1. روضه شريفه

حدّ فاصل ميان منبر و مزار پيامبر(ص) «روضه شريفه» يا «روضه مطهره» نام دارد كه رسول خدا(ص) آن را قطعه اى از بهشت معرفى فرمود. مرقد پيامبر(ص)، «منبر» و «محراب» ايشان در آنجا قرار دارد.

2. قبة الخضراء

در سال 678، «سلطان قلاوون مملوكى»، گنبدى بر مرقد مطهر پيامبر(ص) بنا كرد. در سال هاى 853، 878 و 881 هم سنگ فرش كردن كف حجره و تعمير گنبد صورت گرفت. سال 886 در اثر آتش سوزى گنبد مسجد آسيب ديد ازاين رو در سال 887 تعمير و بازسازى شد.

سال 1233، در روزگار «سلطان محمود عثمانى»، نيز گنبد بازسازى شد. تا آن زمان رنگ آن كبود بود و در روزگار «سلطان عبدالحميد عثمانى» گنبد به رنگ سبز تغيير يافت و به «قُبةالخضراء» مشهور شد.

3. منبر

در آغاز رسالت رسول خدا(ص) هنگام سخنرانى، بر درخت خرمايى تكيه مى كرد. پس از جدا شدن ايشان از آن، درخت مانند شتر،

ص: 153

ناله هايى پى درپى سر داد. رسول خدا دستى روى آن كشيد تا آرام شد.

سپس به پيشنهاد يكى از اصحاب، منبرى ساختند تا پيامبر(ص) بر آن بنشيند اين منبر، شايد در سال هاى اوليه سكويى از گل بود. تا اينكه در سال هفتم هجرى، منبرى چوبى ساختند كه تا زمان هاى متوالى داراى سه پله بود. بعدها يك نجّار، شش پله ديگر به آن افزود. در سال 654، مسجد نبوى آتش گرفت. منبر در آتش سوخت و در مكان منبر كنونى دفن شد. در سال 665، منبر جديدى توسط حاكم مصر «بَيبَرس» براى مسجد النبى(ص) فرستاده شد. در سال 797 و 820 منبر ديگرى نصب شد كه آن هم در آتش سوزى سال 886 از بين رفت. سال 889 قايتباى منبرى فرستاد كه در سال 998 با منبرى كه «سلطان مراد عثمانى» فرستاد عوض شد كه تا امروز باقى است. (1)

4. محراب

محل نماز خواندن پيامبر(ص) به طور دقيق مشخص بود. هنگامى كه «وليد» دستور توسعه مسجد را داد و «عمر بن عبدالعزيز» آن را اجرا كرد، در مكان نماز ايشان محرابى ساختند. اين محراب در دوره عثمانى با آيه هاى قرآن تزيين شد.

علاوه بر محراب اصلى، دو محراب ديگر- در سمت قبله- وجود


1- آثار مكه و مدينه، صص 178- 179.

ص: 154

دارد. يكى محراب «عثمانى» است كه در ديوار جنوبى مسجد قرار دارد. محرابى كه امروزه امام جماعت در آنجا مى ايستد. دوم محراب سليمانى است كه در غرب محراب رسول خدا(ص) قرار دارد.

افزون بر اين در انتهاى ديوار شمالى ضريح پيامبر(ص) محراب «تهجّد» قرار دارد. دليل اين نام گذارى آن است كه پيامبر(ص) برخى شب ها نماز شب را در آنجا اقامه مى فرمود.

5. حجره و مرقد پيامبر (ص)

هنگام ساخت مسجد، در قسمت شرقى آن، حجره هايى براى زندگى رسول الله(ص) و همسرانش ساخته شد كه تا حدود نود سال پس از ايشان نيز پابرجا بود. رسول خدا(ص) در همان حجره اى كه از دنيا رفت، دفن شد. سپس خليفه اول و دوم را در كنار آن حضرت دفن كردند.

محدوده حجره كه مرقد و خانه حضرت زهرا(س) در آن قرار دارد داراى 240 متر(16 متر طول و 15 متر عرض) مساحت است كه ضريحى در اطراف آن نصب شده.

6. ستون هاى مسجد

اشاره

مسجد قديم، داراى ستون هايى با سابقه تاريخى و معنوى خاص بود كه در تجديد بناهاى مختلف نيز، اگر چه شكل آنها تغيير كرد

ص: 155

اما با نام خاص خودشان در تاريخ جاودانه شدند. اكنون اين ستون ها از ديگر ستون ها متمايز و مشخص است.

الف) ستون سرير

اين ستون در محلى است كه رسول خدا(ص) ايام اعتكاف را در آنجا به سر مى برد اصحاب برگ هايى از درخت خرما يا تختى براى استراحت پيامبر(ص) در آنجا قرار داده بودند.

ب) ستون حرس

نقل شده كه اميرمؤمنان على(ع) در اين مكان براى حفاظت از پيامبر(ص) به نگهبانى مى پرداخت. به همين دليل به آن اسطونه «حرس» يا «مَحْرس» مى گويند.

ج) ستون وفود

«وفد» به معناى هيأت نمايندگى است كه جمع آن مى شود: «وفود». پيامبر(ص) اين مكان را براى ديدار با نمايندگان و بزرگان قبايل، مشخص كرده بود و در آنجا با آنان به صحبت مى پرداخت. اين مكان، بعدها به «اسطوانة الوفود» معروف شد.

د) ستون توبه

يهوديان بنى قريظه با پيامبر(ص) پيمان بسته بودند كه با مشركين

ص: 156

بر ضد ايشان، همكارى نكنند. اما در جنگ احزاب پيمان شكنى كردند. از اين رو، رسول خدا(ص) آنان را در محاصره قرار داد. «ابولبابه» از طرف پيامبر(ص) نزد يهود رفت تا با آنان صحبت كند و طرف مشاوره آنان قرار گيرد. يهودى ها از او پرسيدند: چه كنيم؟ وى با اشاره به آنان فهماند، چون نقض عهد كرده اند، مرگ در انتظارشان است. اين جمله مى توانست يهود را به جنگى سخت با مسلمانان وادار كند.

«ابولبابه» متوجه اشتباه خود شد. از قلعه يهوديان بيرون آمد. مستقيم به سوى مسجد رفت و خود را به يكى از ستون هاى مسجد بست و شروع به گريه و توبه كرد. خداوند ضمن آياتى (1) توبه او را پذيرفت. ازاين رو اين ستون را «اسطونه توبه» ناميدند.

ه) ستون مهاجرين (قرعه عايشه)

نام قرعه براى اين ستون به اين دليل است كه، عايشه از قول پيامبر(ص)، نقل كرد كه: «در كنار اين ستون، زمينى است كه اگر مردم ارزش آن را مى دانستند براى نماز خواندن در آن قرعه كشى مى كردند».

چون عايشه اين حديث را نقل كرده آن را عايشه و به خاطر


1- توبه: 102.

ص: 157

اينكه مهاجران در اطراف آن جمع مى شدند، نام مهاجرين را بر آن نهادند.

و) ستون مخلَّقه

«مُخَلَّقه» به معناى معطر است. اين استوانه را از آن جهت به اين نام مى خواندند كه عود بر آن مى گذاشتند تا فضاى مسجد معطر شود. اين كار از زمان «مهدى عباسى» و به وسيله همسر او «خيزران» رسم شد و پس از او ادامه يافت.

7. مقام جبرئيل

چون جبرئيل از اين مكان بر رسول خدا(ص) وارد مى شد آن را مقام جبرئيل ناميدند. همچنين درِ ورودى خانه حضرت فاطمه(س) آنجا بود. اين استوانه، «مربعة القبر» نيز ناميده شده و در حال حاضر داخل حجره شريفه قرار گرفته و قابل دسترسى نيست.

8. استوانه تهجد

اشاره

در انتهاى ديوار شمالى خانه حضرت زهرا(س) محراب «تهجد» قرار دارد. سمت چپ كسى كه در آن بايستد، باب جبرئيل و سمت راستش مقام جبرئيل است. حضرت رسول(ص) نماز شب را در اين مكان اقامه مى كردند، در آن زمان اين محل خارج از مسجد قرار داشت.

ص: 158

پرسش: نام ائمه دوازده گانه(عليهم السلام) از چه زمان بر اطراف صحن مسجد النبى(ص) نوشته شده است؟

پاسخ: مسجد النبى(ص) داراى دو صحن است كه بر ديوارهاى آن لوح هايى نصب شده. اگر در صحن اول مسجد رو به قبله بايستيد، بالاى ديوار مقابل، روايتى از رسول خدا(ص) در فضيلت نماز در مسجد النبى(ص) مشاهده مى كنيد:

صَلاة فِي مَسْجِدِي هذا افْضَل مِنْ الفِ صَلاةٍ فِي غَيْرِهِ إلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرامِ. (1)

يك نماز در مسجد من با ارزش تر از هزار نماز در مساجد ديگر است مگر مسجد الحرام.

در اطراف اين صحن، لوح هايى با زمينه رنگ سبز وجود دارد كه اين نام ها بر آنها نوشته شده: «ابوهريره، حسن، عثمان، ابوبكر الصديق، الله عزوجل، ماشاء الله، محمد رسول الله، و كفى بالله شهيدا، عمر الفاروق، على المرتضى، حسين السبط، عباس».

در سمت راست نوشته شده است: «طلحه، حبيب بن التميم الدارى، اسامة بن زيد، سعد بن ابى وقاص، حمزه».

اما آنچه در سمت چپ مكتوب است: «زبير، سعيد بن عاص، عبدالرحمن بن عوف، على الرضا، زيد بن حارثه».


1- وسائل الشيعه، ج 5، ص 281.

ص: 159

در پشت سر نيز نوشته شده: «على زين العابدين، جعفر الصادق، مالك بن انس، محمد بن الحسين، محمد بن ادريس، نعمان بن مالك».

در صحن دوم، رو به قبله اسامى: «عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبير، عبدالله بن مسعود، محمد المهدى، على النقى، انس بن مالك»، قرار دارد.

و در سمت راست نوشته شده: «ابوعبيده، محمد الباقر، موسى الكاظم، محمد التقى، حسن العسكرى».

بر سمت چپ نگاشته شده: «معاذ بن جبل، بلال حبشى، زيد بن ثابت، عبدالله بن ثمر، سلمان فارسى».

در پشت سر نيز نوشته است: «صهيب رومى، حذيفة بن اليمان، سعد بن معاذ، سعد بن عباده، ابى بن كعب، خالد بن وليد».

همان گونه كه مشاهده مى كنيد نام مبارك دوازده امام(عليهم السلام)، همراه نام عشره مبشره و اسامى چهار امام مذهب اهل تسنن با خطى زيبا در اطراف ديوار حيات اول و دوم نوشته شده است. در ميان آنها نام امام زمان(عج) به صورت محمد المهدى(عج)، به صورت بسيار زيبايى نوشته شده كه از دور «حى» يعنى زنده خوانده مى شود. هر چند در ساليان اخير وهابيت به صورتى نامناسب كلمه «ح» را از «ى» جدا نمودند تا كلمه حى خوانده نشود.

اين نوشته از زمان عثمانى وجود دارد و در سفرنامه هاى دوره قاجار ياد شده است. در گذشته اى نه چندان دور، در امپراطورى

ص: 160

عثمانى و بسيارى از كشورهاى ديگر، اهل سنت، در كنار خلفاى نخست و ائمه مذاهب چهارگانه خودشان، به ائمه دوازده گانه: نيز علاقه مند بوده اند. به همين دليل نامشان را در اين بزرگ ترين مسجد دنياى اسلام نوشته اند. (1) پرسش: چرا مرقد مطهر حضرت زهرا(س) پنهان است؟

پاسخ: هر شيعه اى كه وارد مدينه، شهر پيغمبر مى شود، هنگامى كه به زيارت مرقد مطهر رسول خدا(ص) مى رود و پس از آن به زيارت قبور امامان بقيع و ديگر قبور، مشرّف مى شود، حيران و نگران با عقده اى ناگشودنى يك پرسش برايش باقى مى ماند: بانوى باعظمت اسلام، تنها بازمانده پيامبر اكرم(ص) كه حضرتش گاهى دست او را مى بوسيد، چرا مخفيانه دفن شد؟

هر مسلمانى حق دارد بپرسد: قبر دختر پيامبر كجاست؟ وقتى پاسخ مى شنود كه مرقد او معلوم نيست، خواهد پرسيد: چرا؟ و اين پرسش دريچه اى خواهد شد براى بازگو كردن حقايق.

قبر مخفى بيانگر حقيقت ها

قبر فاطمه(س)، سند مظلوميت و مدرك اعتراض و خشم او نسبت به كسانى است كه به او و خاندانش ظلم كردند.


1- آثار اسلامى مكه و مدينه، صص 187- 188.

ص: 161

تاجرى از اهالى تهران مى گفت: «هر سال به مكه معظمه مى رفتم و در مدينه طيبه، در منزل يك نفر خياط سكونت مى گزيدم. روزى به او گفتم: سال هاست كه من به منزل شما در مدينه مى آيم و شما هم در تهران مهمان من مى شويد. سؤالى دارم كه دوست دارم جواب آن را بدهيد. گفت: بگو. گفتم: در مدينه، مزار تمام بزرگان مشخص است. بگو قبر حضرت فاطمه(س) كجاست؟»

مرد خياط با شنيدن اين حرف، دست بر پيشانى خود نهاد و به فكر فرو رفت. من بسيار ترسيدم، طورى كه وسايلم را به سرعت جمع كردم و به تهران برگشتم.

پس از چند روز در حجره و محل كار بودم كه مرد خياط وارد شد. سلام كرد و گفت: ترسيدى و از مدينه فرار كردى؟ گفتم: آرى همين طور است.

گفت: حاج احمد، همين مسأله مخفى بودن قبر حضرت فاطمه زهرا(س) سبب شده كه من و جمع زيادى شيعه شويم!

آن روز كه شما رفتيد، من نزد قاضى ها رفتم و اين مطلب را پرسيدم. آنها پاسخ هاى متفاوتى دادند. سرانجام نزد قاضى القضاة حجاز رفتم و به او گفتم: يك شيعه از من چنين پرسيده است. گفت: قبر حضرت زهرا(س) مخفى است. گفتم: چرا؟ گفت: چون خودش وصيت كرده بود. پرسيدم: چرا اين گونه وصيت نمود؟ گفت: چون عده اى او را بسيار اذيت كردند، او به همسرش وصيت كرد مرا شبانه

ص: 162

دفن نما تا دشمنان در تشييع جنازه و نماز من حاضر نشوند.

پس از آن، خيلى تحقيق كردم. مظلوميت آن بانو بر من ثابت شد. به همين سبب، من و عده ديگرى شيعه شديم. (1)

حضرت فاطمه (س) از چه كسانى خشمگين بود؟

پاسخ اين سؤال در منابع شيعه، روشن است. اكنون با بيان يك مقدمه، بر اساس منابع اهل سنت، به اين پرسش پاسخ مى گوييم:

در كتاب «صحيح بخارى» چنين آمده:

إنَّ رَسُولَ الله(ص) قالَ: فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي؛ فَمَنْ اغْضَبَها اغْضَبَنِي. (2)

پيامبر اسلام(ص) فرمود: فاطمه پاره تن من است، پس هر كس فاطمه را خشمگين كند، مرا خشمگين ساخته است.

در كتاب «صحيح مسلم» نيز نقل شده كه رسول خدا(ص) فرمود:

فَإنَّما إبْنَتِي بَضْعَةٌ مِنِّي يَرِيبُنِي ما رابَها وَ يُؤذِينِي ما آذاها. (3)

همانا دخترم پاره تن من است. مرا ناراحت مى كند هر آنچه او را ناراحت مى كند و اذيت مى كند مرا هر آنچه او را اذيت كند.


1- كرامات الفاطميه، ص 66.
2- صحيح بخارى، ج 4، ص 210؛ كنز العمال، ج 12، ص 108.
3- صحيح مسلم، ج 7، ص 141؛ سنن الترمذى، ج 5، ص 359؛ سنن الكبرى، ج 7، ص 307.

ص: 163

بر اساس اين مقدمه، هر كس فاطمه(س) را خشمگين كند، رسول خدا(ص) را آزرده ساخته است و آنكه رسول خدا(ص) را اذيت نمايد مورد لعن و نفرين الهى قرار مى گيرد و عذابى دردناك در انتظار او خواهد بود، زيرا قرآن كريم مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً(احزاب: 57)

همانا كسانى كه خدا و رسولش را اذيت مى كنند، خداوند در دنيا و آخرت لعنتشان مى كند و برايشان عذابى دردناك آماده كرده است.

در بعضى از روايات اهل تسنن از قول عايشه نقل شده: «پس از رحلت رسول خدا(ص)، فاطمه(س) ارث و آنچه از پدرش به جاى مانده بود را از ابوبكر مطالبه كرد. اما ابوبكر گفت: رسول خدا(ص) فرموده است: «ما ارث نمى گذاريم و آنچه پس از ما مى ماند صدقه است». عايشه مى گويد:

فَغَضِبَتْ فاطمةُ بِنْتُ رَسُولِ الله(ص) فَهَجَرَتْ ابابَكْرٍ فَلَم تَزَلْ مُهاجِرَتُهُ حَتّي تُوُفِّيَتْ.

پس فاطمه غضب نمود و ابوبكر را ترك كرد و تا زنده بود با ابوبكر حرف نزد و براى هميشه با او قهر كرد. فاطمه پس از رسول خدا(ص) شش ماه زندگى كرد.

ص: 164

عايشه در ادامه مى گويد:

فاطمه(س) سهم خود از آنچه رسول خدا از خيبر، فدك و صدقه مدينه به جا گذاشته بود را از ابوبكر مطالبه كرد اما ابوبكر از دادن آن به حضرت، خوددارى كرد. (1) در ادامه حديث ديگرى، پس از بيان مطالب ياد شده، آمده است:

هنگامى كه فاطمه(س) از دنيا رفت، شوهرش على(ع) شبانه او را دفن كرد و به ابوبكر اجازه حضور نداد و خود بر جنازه فاطمه(س) نماز خواند ... (2) ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد:

وَ الصَّحِيحُ عِنْدِي إنَّها ماتَتْ وَ هِي واجِدَةٌ عَلى ابي بَكر وَ عُمَر وَ انَّها اوْصَت ان لا يُصَلّيا عَلَيْها. (3)

به عقيده من، ديدگاه درست اين است كه فاطمه(س) در حالى از دنيا رفت كه نسبت به ابوبكر و عمر ناراحت بود و وصيت كرد كه آن دو نفر بر جنازه اش نماز نخوانند.

وى در جاى ديگرى مى گويد: «نقل هاى متواتر و مستفيضه


1- صحيح بخارى، كتاب فرض الخمس، حديث 3092، 3093.
2- صحيح بخارى، كتاب فرض الخمس، حديث 4240، 4241.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 6، ص 50.

ص: 165

اين گونه است كه فاطمه(س) وصيت كرد كه او را شبانه دفن كنند و از على(ع) عهد گرفت كه چنين كند». (1) ابن قتيبه مى نويسد: «وقتى فاطمه(س) بيمار بود، عمر و ابوبكر گفتند: ما او را ناراحت كرده ايم. او دختر پيامبر است، بايد به عيادت او برويم. وقتى به عيادت آن حضرت رفتند، فاطمه(س) خطاب به آنان فرمود:

فَإنِّي اشْهِدُ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ انَّكُما اسْخَطتُماني وَ ما ارْضَيْتُمانِي وَ لَئِن لَقَيْتُ النَّبِي(ص) لَاشْكُوَنَّكُما إلَيْهِ. (2)

همانا من خدا و فرشتگانش را شاهد مى گيرم كه شما دو نفر مرا خشمگين ساختيد و رضايت مرا كسب نكرديد. وقتى پيامبر را ملاقات كنم، شكايت شما را به ايشان مى نمايم.

نتيجه گيرى را بر عهده شما خوانندگان محترم مى گذارم. اما بايد نوشت كه راز وصيت نامه و رفتار على(ع) راه راست را بر همگان آشكار خواهد ساخت.

فاطمه(س) به على(ع) گفت: «مرا شبانه غسل بده، شبانه بر من نماز بگذار و مرا مخفيانه و در هنگام شب دفن كن و مدفنم را مخفى بدار. مبادا مردمى كه بر من ستم كردند- به خصوص آن دو


1- شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 281.
2- الامامة و السياسة، ابن قتيبة دينورى، ج 1، صص 31 و 30؛ من حياة الخليفة عمر بن خطاب، ص 88.

ص: 166

نفر- در تشيع جنازه، نماز و دفنم حاضر شوند و از محل دفن شدنم آگاهى يابند».

آرى، فاطمه(س) در زمان زندگى خويش، با تفكر و بينش درست، از حقيقت دفاع كرد. پس از شهادت هم مى خواست به دشمنانش بگويد كه دود آتش ظلمى كه برافروختند نه فقط به چشم خودشان بلكه به چشم تاريخ و انسانيت خواهد رفت. به همين دليل دنيا تا روز ظهور يا روز حشر، از زيارت مرقدش محروم ماند. چه سند مظلوميتى از اين جاودانه تر؟ اما از آنجا كه هميشه خشك و تر با هم مى سوزند مؤمنان نيز بايد هميشه در آرزوى زيارت، مزارش اشك فراق بريزند.

يا على رفتم بقيع اما چه سود

هر چه گشتم فاطمه آنجا نبود پرسش: تاريخچه بقيع چيست و از چه جايگاهى برخوردار است؟ پاسخ: «بقيع» در لغت به معناى زمين وسيعى است كه داراى درخت فراوان يا ريشه آن باشد. در گذشته اين مكان، محل رويش درختان خاردارى معروف به «غَرقَدْ» بوده، ازاين رو آنجا را «بقيع الغرقد» ناميدند.

اين زمين در ناحيه شرقى مسجد النبى(ص) و در فاصله صد مترى آن قرار دارد و از مقدس ترين قبرستان هاى اسلامى است. بيش از ده

ص: 167

هزار نفر از بزرگان دين و اصحاب پيامبر(ص) در آن مدفون هستند. مهم ترين آنها چهار امام از امامان شيعه هستند كه در آنجا مدفونند. بزرگى جايگاه هر يك از آنها به تنهايى كافى بود تا آن سرزمين داراى گنبد و بارگاهى باشكوه باشد.

«عثمان بن مظعون» يكى از ياران باوفاى پيامبر(ص) بود كه بعد از جنگ بدر درگذشت. او از نخستين افراد مهاجر است كه در بقيع دفن شد. پيامبر(ص) توجهى ويژه به بقيع داشت، به زيارت قبور آن مى رفت و براى آنان طلب آمرزش مى كرد و خطاب به آنان مى فرمود: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اهْلَ الْقُبُورِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ». (1) عباسيان هم، براى حفظ قبر «عباس»، بنايى بر آن ساختند. از آنجا كه اين قبر در كنار مزار چهار امام(عليهم السلام) و قبر فاطمه بنت اسد قرار داشت، بقعه ياد شده، همه آنها را در برگرفت. در همان زمان بقعه هايى نيز براى همسران پيامبر(ص)، عمه ها، امام مالك و ديگران ساخته شد.

با تسلط وهابيت همه اين بقعه ها تخريب شد. آنان در سال 1344 بقعه هايى كه دوباره ساخته شده بود را نيز، تخريب كردند و با نفوذى كه تا امروز داشته اند آن را به صورت ويرانه نگه داشته اند. (2)


1- فروع كافى، ج 4، ص 559؛ كنز العمال، ج 15، ص 647؛ تاريخ المدينة المنوره، ج 1، ص 94.
2- ر. ك: آثار اسلامى مكه و مدينه، صص 263- 264.

ص: 168

پرسش: مسجد الحرام داراى چه مختصاتى است؟

پاسخ: ساختمان كعبه از روزگار «عبدالله بن زبير» و «حجاج ثقفى» تا امروز باقى مانده است.

طول ضلع ركن اسود تا ركن عراقى 68/ 11 متر و طول ركن عراقى تا شامى 90/ 9 متر، طول ركن شامى تا ركن يمانى 04/ 12 متر و ركن يمانى تا ركن اسود 18/ 10 متر است.

پرده كعبه

درباره پرده خانه خدا گفته اند: حضرت اسماعيل(ع) براى اولين بار پرده اى بر روى كعبه كشيد. بعدها قريش اين روش را ادامه دادند. رسول خدا(ص) نيز پس از فتح مكه پرده آن را عوض كرد.

در زمان هاى مختلف اين، پرده توسط حاكمان و سلاطين سرزمين هاى دور و نزديك تهيه مى شد. تا اينكه در سال 1346 هجرى قمرى «عبدالعزيز» فرمان داد، كارگاه بافت ويژه اى براى بافت جامه كعبه احداث گردد. اين كارگاه به مرور زمان به وسايل جديد مجهز شد. در سال 1359 هنگام وليعهدى «ملك فهد»، كارگاه جديدى ساخته شد كه داراى دو بخش است. در بخش نخست، پوشش داخلى كعبه و پرده و كمربند آن بافته مى شود و روى آن با رشته هاى نقره اى طلا فام، تزيين مى گردد. در بخش دوم هم كه به ابزارهاى مدرن مجهز است، جامه خارجى كعبه را مى بافند.

ص: 169

در ميان مربع هاى پرده، كلمه «لا اله الّا الله» و «محمد رسول الله» نوشته شده. آيه هاى فراوانى هم درباره حج، كعبه و خانه خدا، با رشته هاى نقره اى طلا فام بر روى آن نگاشته شده است.

بر اساس آنچه در روايات آمده و همچنين از روش اهل بيت عصمت، برمى آيد بر گرفتن پرده كعبه و تضرع و دعا تأكيد شده است.

اركان كعبه

طواف از ركن حجرالاسود آغاز مى شود و به ركن عراقى مى رسد، سپس به ركن شامى و بعد از آن به ركن يمانى مى رسد و در حجرالاسود يك شوط تمام مى شود.

البته فضيلت ركن يمانى و ركن أسود از اركان ديگر بيشتر است. امام باقر(ع) فرمود: «رسول خدا دو ركن يمانى و اسود را لمس مى كرد و آنها را مى بوسيد و صورتش را بر آنها مى نهاد». (1) همچنين ايشان در حديثى مى فرمايد: «مسح حجرالاسود و ركن يمانى، گناهان انسان را پاك مى كند». (2) امام صادق(ع) نيز ركن يمانى را به عنوان درى از درهاى بهشت


1- «كان رسول الله 9 لا يستلم الا الركن الأسود و اليمانى، ثم يقبّلها و يضع خدّه عليها». الكافى، ج 4، ص 408؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 533.
2- «مسح الحجر والركن اليمانى، يحُطّ الخطايا حَطّاً». كنز العمال، ج 12، ص 216؛ مسند احمد، ج 2، ص 89.

ص: 170

معرفى مى كند. ايشان مى فرمايد: «از روزى كه گشوده شده، بسته نشده و از جاهايى است كه دعا در آنجا به اجابت مى رسد».

حجر الاسود

«حجرالاسود» از سنگ هاى بهشتى است كه همراه حضرت آدم(ع) به زمين فرود آمد. به فرموده رسول خدا(ص) مانند دست راست خداوند است كه در روى زمين قرار گرفته و مردمان با دست كشيدن بر آن با خدا بيعت مى كنند. ايشان در جاى ديگر مى فرمايد: «در روز قيامت خداوند، حجرالاسود را زنده مى كند، در حالى كه دو چشم بينا و زبانى گويا به او، عطا مى نمايد، شهادت مى دهد كه چه كس آن را لمس كرده است». (1) امام صادق(ع) هم فرمود: «اگر حجر الاسود خلوت بود بر آن دست بزن و در صورت شلوغى از دور اشاره كن». (2)

ملتزم

قسمتى از ديوار و پايين ديوار كعبه را، كه در يك سوى آن حجرالاسود و در طرف ديگرش درِ كعبه قرار دارد «ملتزم» مى نامند. اين محل را از آن روى متلزم مى نامند كه مردم آنجا مى ايستند و به


1- الحج و العمرة فى الكتاب و السنه، ص 102.
2- كافى، ج 4، ص 605.

ص: 171

ديوار ملتزم شده، مى چسبند و دعا مى خوانند. (1) امام صادق(ع) فرمود: «ملتزم جايى است كه خداوند متعال در آن توبه حضرت آدم(ع) را پذيرفت». (2)

مستجار

در سوى ديگر كعبه،- روبه روى ملتزم- ديوار كنار ركن يمانى را «مستجار» مى نامند. مستجار به معناى پناه بردن است.

حطيم

«حطيم»، نيم دايرة حدّ فاصل حجر الاسود و مقام ابراهيم است كه مردم براى دعا در اين قسمت جمع مى شوند و به يكديگر فشار مى آورند. به ديگر سخن، از حجر الاسود تا مقام ابراهيم و از آنجا تا درِ كعبه، مثلثى به وجود مى آيد كه آن را حطيم مى نامند. البته در مقدار گستردگى آن اختلاف است.

شاذروان

برآمدگى اطراف ديوارهاى كعبه در قسمت پايين را، «شاذروان»


1- آثار اسلامى مكه و مدينه، ص 80.
2- «هو الموضع الذى تاب الله فيه على آدم» وسائل الشيعه، ج 5، ص 275؛ بحارالانوار، ج 96، ص 231.

ص: 172

مى گويند كه جزيى از كعبه محسوب مى شود. «حجّاج بن يوسف» اين قسمت را بيرون از كعبه قرار داد. اين بنا در سه طرف كعبه قرار دارد و ابعاد آن از سمت حجر اسماعيل 12* 20 سانتى متر است.

حجر اسماعيل

«حجر اسماعيل» بين دو ركن شامى و عراقى واقع شده و به صورت نيم دايره است. و يك متر و نيم ارتفاع دارد. طول داخل آن 10 متر و 68 سانتى متر، عرض آن 8 متر و 77 و ضخامت آن 1 متر و 30 سانتى متر است.

بنا به فرموده امام صادق(ع)، قبر اسماعيل(ع)، دختران او و مادرش هاجر در حجر است. اين مكان بعد از حطيم بهترين نقطه در مسجد الحرام براى نماز خواندن(غير از نماز طواف) به شمار مى رود. (1)

مقام ابراهيم

بر اساس احاديث، «مقام ابراهيم» سنگى بهشتى است. امام صادق(ع) مى فرمايد: «خداوند به ابراهيم(ع) فرمان داد تا اعلام حج نمايد. ابراهيم(ع) سنگى را كه اكنون جاى پاى او بر آن است، در


1- كافى، ج 4، ص 210؛ مستدرك سفينة البحار، ج 2، ص 221.

ص: 173

كنار كعبه قرار داد و روى آن ايستاد و با صداى بلند، فرمان الهى را اعلام نمود. آن سنگ تحمل وى را نداشت و دو پاى ايشان در آن فرو رفت.

سپس ابراهيم(ع) با سختى پاى خود را از آن بيرون كشيد». (1) بر اساس نقل هاى ديگر، پيدايش اين مكان مربوط به زمانى است كه حضرت ابراهيم(ع)، ديوارهاى كعبه را بالا برد. آن گاه كه ديوار طورى بلند شد كه دست به آن نمى رسيد. سنگى آوردند. ابراهيم(ع) روى آن ايستاد، سنگ ها را از دست اسماعيل(ع) گرفت و ديوار كعبه را بالا برد. (2) اين سنگ به شكل تقريبى شبيه مربع است، با طول و عرض 40 و ارتفاع تقريبى 50 سانتى متر رنگ آن، رنگى بين زرد و قرمز متمايل به سفيد است. در زمان «مهدى عباسى»، با طلا پوشانده شد و در محفظه اى قرار گرفت تا صدمه نبيند. (3) بر اساس برخى گفته ها، «مقام ابراهيم» تا هنگام فتح مكه داخل كعبه قرار داشت. رسول خدا(ص) پس از فتح مكه آن را بيرون آورد و كنار كعبه، نزديك در نصب كرد: زمانى كه آيه وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ


1- علل الشرايع، ص 423.
2- آثار مكه و مدينه، ص 82.
3- آثار مكه و مدينه، ص 82.

ص: 174

إبْراهيمَ مُصَلًّى نازل شد، آن حضرت دستور داد تا مقام را در جايى كه اكنون قرار گرفته انتقال دهند. (1)

زمزم

پس از آنكه ابراهيم(ع) همسر و فرزندش را ترك كرد، تشنگى بر آنان چيره شد. خداوند به وسيله جبرئيل، چاه زمزم را براى حفظ جان اسماعيل و هاجر پديد آورد و نشانه اى از قدرت خويش را آشكار ساخت. آبى كه هرگز بو نمى گيرد و رنگ، بوى و طعم آن تغيير نمى كند.

نام هاى ديگر زمزم عبارتند از: 1. ركضه جبرئيل؛ 2. چاه اسماعيل؛ 3. حفيرة عبدالمطلب؛ 4. مضنونه؛ 5. طعام طعم؛ 6. شفاء سقم- سقيا- رواء- شباعة.

نوشيدن و پاشيدن مقدارى از آب زمزم گوارا پس از طواف مستحب است. آرى خداوند براى پذيرايى از زائران خود همه چيز را فراهم كرده است.

ناودان كعبه

از وقتى خانه خدا سقف داشته، ناودانى چوبى نيز بر آن نصب شده بود. تا اينكه در سال 959 قمرى ناودانى از جنس نقره براى


1- آثار مكه و مدينه، ص 82، به نقل از التاريخ التقويم، ج 4، ص 43.

ص: 175

كعبه ساختند. در سال 1173 از طرف «سلطان عبدالحميد» پادشاه عثمانى ناودانى از جنس طلا بر روى كعبه قرار دادند كه طول آن 195 سانتى متر و ارتفاع لبه هايش 23 و عرض آن 26 سانتى متر است. امام صادق(ع) مى فرمايد: «زير ناودان، جايگاه جبرئيل است كه از آنجا اجازه تشرف به محضر پيامبر(ص) را يافت. دعاى هيچ كس زير آن رد نمى شود». (1)


1- كافى، ج 4، ص 557.

ص: 176

ص: 177

فصل ششم: نكته ها و توصيه ها

اشاره

ص: 178

ص: 179

اكنون كه قدم در راه سفر عشق گذارده اى و روح و جان خويش را آماده پرواز به ملكوت كرده اى، حال كه مى خواهى به زيباترين مهمانى بروى، قشنگ ترين لباس- تقوا- را بپوش، در زلال ترين آب غسل كن، زمزمه هاى عاشقانه لبيك را بر لب جارى كن، دعوتش را اجابت نما و آيه هاى صفا را بر لب بياور تا در ساحل آرامش الهى آرام گيرى.

شايد بتوان با رعايت نكته هايى، مهمانى خانه دوست را بهتر خاتمه داد و آن را براى هميشه عمر در خاطره ماندگار ساخت.

1. اخلاص و دل پاك

ملاك و معيار سنجش هر عملى، مقدار اخلاص آن است. زائر خانه حق، بايد نيت خود را اصلاح كند و هر چه غير خدا را از روح خويش بزدايد و همه زحمت هاى اين راه را فقط براى رضايت معبود انجام دهد و به جان دل بخرد.

ص: 180

2. بخشش

مسافر خانه خدا، كينه ها را قبل از آغاز سفر از دل بيرون كند و همه را ببخشد. از تمامى خويشان و دوستان خود حلاليت بخواهد تا با خاطرى آسوده و قلبى سراسر محبت و مهربانى قدم در اين راه گذارد.

3. وسايل مورد نياز

شايسته است همه نيازمندى هاى سفر را همراه خود برداريد. زيرا گاهى، مقدارى نخ و سوزن، خودكار و دفتر يادداشت و ... مى تواند بسيار ضرورى باشند. اگر از قرص يا دارو استفاده مى كنيد، حتماً آنها را همراه برداريد.

مردها وسايل لباس احرام را فراموش نكنند(دو عدد حوله، كمربند، قيچى، صابون بى بو، كفشى كه رويش باز باشد و دكمه لباس احرام).

4. خوش اخلاقى و كمك به همسفران

بدانيد كه هر چه با هم سفران خود، هر اندازه رفتار شايسته ترى داشته باشيد و بخشش بيشترى نماييد، امام راستگويان حضرت صادق(ع) تضمين مى كند و قسم ياد مى كند كه خداوند شما را به اندازه يك جوان مرد روزى دهد و كارهايتان را پاداش مى بخشد. (1)


1- وسائل الشيعه، ج 8، ص 317.

ص: 181

5. رعايت حقوق ديگران

گاهى انسان ها به قصد ثواب كارهايى انجام مى دهند كه در حقيقت از بين بردن حقوق ديگران به شمار مى آيد. ايجاد سر و صدا، رعايت نكردن آرامش در مكان هاى شلوغ و ... از اين قبيل است. بنابراين مناسب است در طول سفر، هنگام سوار شدن به اتوبوس ها و در مكان هاى زيارتى، سر وقت حضور يابد و براى رفتن به زيارت دوره و برگشت از آن، رعايت حقوق ديگران را بنماييم.

6. بوسيدن حجرالاسود

بوسيدن و ماليدن دست بر حجرالاسود ثواب زيادى دارد. اما گاهى با مزاحمت، ازدحام و يا بهانه گيرى مأموران سعودى همراه مى شود. و آنان به پيمانه تلصيق و خوردن بدن زن و مرد در اين مكان به يكديگر افراد را دستگير و زندانى مى نمايند ازاين رو مناسب است به توصيه مدير و روحانى كاروان توجه نماييد و از دور به حجرالاسود اشاره نمايند و سلام دهند. امام صادق(ع) به «سيف تمّار» فرمود:

إنْ وَجَدْتَهُ خالِياً وَ إلّا فَسَلِّم مِنْ بَعِيد. (1)

اگر ازدحام نبود حجر الاسود را ببوس و اگر شلوغ بود از دور به آن سلام بده و با دست به آن اشاره كن.


1- الكافى، ج 4، ص 405.

ص: 182

7. يادداشت خاطره ها

هنگام بازگشت از اين سفر معنوى، تصور مى كنى آنچه را ديده اى، در خواب بوده. تا آنجا كه روزهاى اول مراجعت باورت نمى شود كه از چه سرزمينى جدا شده اى. بنابراين، چه خوب است كه خاطرات اين سفر را يادداشت كنى تا براى هميشه در دفتر دلت بماند و يادآورى آن روزها، عشق و معنويت را در تو زنده نمايد.

8. ارزش لحظه ها

اشاره

از آنجا كه معلوم نيست بار ديگر اين سفر معنوى نصيبت شود و اين لحظه هاى سراسر نور را مشاهده كنى، پس قدر لحظه لحظه آن را بدان و توشه اى گران بها تهيه كن.

در مدينه

اگر جاى پاى يكى از معصومين(عليهم السلام) را بيابى آن را طوطياى چشم خود مى كنى. اكنون در شهرى به سر مى برى كه عموم پيشوايان معصوم(عليهم السلام) بر زمين آن قدم نهاده اند و آرامگاه با عظمت بزرگ ترين پيشواى عالم بشريت، خاتم پيامبران حضرت محمد(ص) و يگانه دختر گرامى وى حضرت فاطمه(س) و چهار نفر از امامان بزرگوار، در آن قرار دارد.

در هيچ جاى عالم نمى توانى، اين تعداد معصوم را زيارت كنى،

ص: 183

جايى كه عمرى آرزوى ديدارش را داشتى، اكنون در برابر ديدگان توست. بنابراين، تلاش كن از صميم قلب و از عمق روح و جان، در پيشگاه آنان عرض ادب كنى و هر چه بيشتر به زيارت ايشان نائل شوى.

نماز در مسجد النبى (ص)

مسجد النبى(ص) يكى از بزرگ ترين و مقدس ترين اماكن مذهبى است. در اهميت آن همين بس كه با فضيلت ترين مسجد، بعد از مسجدالحرام است و نماز در آن برابر با ده هزار نماز در ديگر مساجد است.

طبق فرموده رسول خدا(ص) باغى از باغ هاى بهشت ميان قبر و منبر ايشان است.

مناسب است تا جاى ممكن نمازهاى واجب را در مسجد النبى(ص) بخوانيم. همچنين نمازهاى ديگر، يا نمازهايى كه از ما قضا شده را در آن مكان مقدس به جا آوريم.

امام صادق(ع) مى فرمايد:

در مسجد النبى(ص)، زياد نماز بخوانيد و تا مى توانيد مشغول نماز باشيد كه براى شما بهتر است. مناسب است انسان در امر آخرت خويش زيرك باشد [و از فرصت استفاده كند]. (1)


1- وسايل الشيعه، ج 10، ص 274.

ص: 184

9. نماز شب

ارزش و اندازه ثواب نماز شب را تنها خداوند مى داند. سعى كنيد در مكه و مدينه چند شبى را با يازده ركعت نماز عشق به ديدار معشوق برويد. چهار نماز دو ركعتى به نيت نماز شب، دو ركعت نماز شفع و يك ركعت هم نماز وتر. براى دانستن چگونگى آن به مفاتيح مراجعه كنيد و يا از روحانى كاروان بپرسيد.

10. درك سحرهاى مدينه

يكى از باصفاترين وقت هاى اين سفر معنوى، درك سحر و حضور در بين الحرمين و دعا خواندن گروهى در آن مكان مقدس است. هميشه خاطره ها، در جمع خاطره مى شوند. بنابراين اگر چه دعا خواندن در بين الحرمين، گاه با دشوارى و جلوگيرى مأموران سعودى همراه است، اما هيچ گاه نمى توان ارزش و جايگاه يك سحرگاه و زيارت بقيع در آن را تصور كرد.

11. معرفى شيعه

سفر حج و عمره جلوه اى از رفتار مردمان، با فرهنگ و مذاهب گوناگون است. در اين ميان شيعيان بيش از ديگران مورد توجه هستند. ازاين رو رفتار هر يك از زنان و مردان، دختران و پسران شيعه مى تواند معرف مذهب شيعه باشد. بنابراين شايسته است در

ص: 185

همه لحظه هاى حضور در اماكن عبادى، بازار و ... مواظب رفتار و حركات خود باشيم و نمونه زيباى اخلاق اسلامى شيعه و تقوا و همچنين عبادت درست را آشكار سازيم.

12. رعايت حجاب

مناسب نيست آنان كه با شيعيان ميانه خوبى ندارند، بر ما انتقاد كنند و گاهى رعايت نكردن حجاب كامل اسلامى بانوان، بهانه به دست آنان دهد. بلكه خانم هايى كه حضرت زهرا(س) الگوى آنان است بايد در هر زمان و مكانى در برابر نامحرمان با عفت و زينت حجاب ظاهر شوند و از حضور به تنهايى در مغازه ها و بازارهاى خلوت بد چشمان پرهيز كنند.

13. لباس پوشيدن مردان

همچنين به جا است كه جوانان ايرانى در مجامع عمومى مكه و مدينه لباس هاى مناسب بپوشند و از پوشيدن لباس هاى آستين كوتاه يا داراى نوشته هاى غربى بپرهيزند.

14. خريد و بازار

بسيارى از كالاهايى كه زائران خريدارى مى كنند، از نظر قيمت با بازارهاى ايران برابر است، و چه بسا با در نظر گرفتن

ص: 186

هزينه، وقت، حمل و نقل و خروج سرمايه از كشور، اين خريدها به صرفه نباشد. بنابراين مناسب است وقت خويش را به اندازه متعارف صرف خريد نماييم و از گذراندن فرصت كم اين سفر در جاهاى غير لازم كه بعدها از آن پشيمان مى شويم، دورى كنيم.

15. حضور در نماز جماعت اهل سنت

از نظر برخى مذاهب اهل سنت، خروج از مسجد بعد از گفتن اذان و يا در هنگام نماز حرام است. بنابراين بر ما لازم است تا جايى كه ممكن است و ضرورتى پيش نيامده، از مسجد خارج نشويم. زيرا آنان بر ما ايراد مى گيرند كه به نماز اهميت نمى دهيم. بنابراين مناسب است زائران- به ويژه جوانان- به شكل منظم در نمازهاى جماعت آنان شركت نمايند. همان طور كه نماز خواندن با ايشان، دستور پيشوايان معصوم(عليهم السلام) است.

مقام معظم رهبرى در پاسخ به پرسشى درباره خروج از مسجدالحرام و مسجد النبى(ص) در وقت نماز مى فرمايد:

اين گونه برخورد با نماز جماعت مسلمين بسيار زشت و ناپسند است و اگر موجب هتك نماز و وهن مذهب و تحريك ديگران به اعتراض و عيب جويى باشد حرام است.

ص: 187

16. پرهيز از انجام بعضى كارها

انجام بعضى كارها گرچه از ديدگاه شيعيان اشكالى ندارد، اما سبب توهين و برخورد زشت مأموران وهابى عربستان مى شود. بنابراين مناسب است اين گونه اعمال، همچون نماز در پشت ديوار بقيع، برداشتن خاك از آنجا و فيلم بردارى با گوشى همراه و ... را انجام ندهيم.

17. حركت در صف جماعت

سعى كنيم در صف هاى جماعت از مقابل نمازگزاران حركت ننماييم. زيرا حركت از جلوى نمازگزار در نزد آنان ناپسند است.

18. بعد از نماز

بعد از تمام شدن نماز هم نبايد سريع از جاى خود بلند شويم، بلكه بايد كمى صبر كنيم.

19. نماز در هتل

چنانچه نماز را در هتل به جا مى آوريم، هنگام سجده بايد سر را بر چيزى بگذاريم كه سجده بر آن جايز است و سجده بر فرش جايز نيست.

ص: 188

20. ايام عذر بانوان

دختران و بانوان گرامى در ايام عادت نمى توانند به مسجد النبى(ص) و مسجد الحرام وارد شوند.

21. دخيل بستن

از بستن پارچه(دخيل بستن) به درختان، نرده ها، بقيع، احد و ... به طور جد خوددارى نماييد.

22. تك روى

گرچه چند بار به حج يا عمره آمده ايد، اما باز هم سعى كنيد از تك روى خوددارى نماييد و اعمال عمره و حج خود را همراه جمع و زير نظر روحانى كاروان انجام دهيد تا هم از بركات عبادت در جمع بهره مند شويد و هم از اشتباه احتمالى در اعمال جلوگيرى نمايد.

نويسنده خود به ياد دارد افرادى را كه با اعتماد به دانسته هاى خود، به تنهايى اعمال و مناسك را انجام داده اند و بعد متوجه بطلان آن شده اند.

23. نماز روبروى امام جماعت

در مسجد الحرام سعى كنيم براى انجام نماز، محلى را كه

ص: 189

روبروى امام جماعت قرار دارد انتخاب نكنيم، زيرا از نظر بسيارى از مراجع اين نماز باطل است.

24. اولين نگاه به كعبه

ارزش اولين نگاه به كعبه را بدانيد و با هماهنگى روحانى كاروان آن را به خاطره اى ماندگار تبديل كنيد.

غلام امام باقر(ع) مى گويد:

با حضرت باقر(ع) به زيارت حج مشرف شديم. هنگامى كه امام وارد مسجد الحرام شد تا چشم ايشان به كعبه افتاد با صداى بلند گريستند. گفتم: پدر و مادرم فداى شما باد، مردم شما را نگاه مى كنند، بهتر است صدايتان آهسته باشد. امام فرمود: واى بر تو، چرا گريه نكنم، شايد كه خداوند با نظر رحمت به من بنگرد تا فرداى قيامت در پيشگاه او رستگارم شوم ... (1) مناسب است ابتدا سر خود را به زير افكنيم و به فكر گناهان، توبه و بازگشت به سوى خدا باشيم. هنگام ديدن كعبه هم سجده كنيم و با اشك و آه از او بخواهيم كه اين مهمان گناهكار را نيز بپذيرد.


1- بحارالانوار، ج 46، ص 290.

ص: 190

25. لحظه هاى حضور در مكه را غنيمت بشماريد

اشاره

مكه، سرزمينى است كه همانند ندارد و مسجد الحرام در فضيلت و شرافت يگانه است. عبادت در آن بى نظير است و از سويى زمان سفر كوتاه. بنابراين از همه زائران كعبه عشق مى خواهيم كه فرصت را از دست ندهند و لحظه لحظه آن را غنيمت شمرند.

ارزش نماز در مسجد الحرام

پس از انجام مناسك، تا مى توانيد نمازهاى واجب، قضا، مستحبى را در مسجد الحرام به جا آوريد.

امام صادق(ع) مى فرمايد:

مكه حرم خداوند و حرم رسول الله(ص) و حرم امير مؤمنان على(ع) است. يك نماز در آن مساوى صد هزار نماز و يك درهم صدقه در آن برابر صد هزار درهم صدقه در مكان هاى ديگر است. (1) امام باقر(ع) نيز مى فرمايد: «كسى كه دو ركعت نماز نزد مقام ابراهيم بخواند، معادل آزاد كردن شش بنده ثواب برده است». (2)


1- كامل الزيارات، ص 29.
2- وسائل الشيعه، ج 9، ص 359.

ص: 191

شايسته است براى بستگان فوت شده، نماز بخوانيم. اگر پدر و مادرمان زنده هستند دو ركعت نماز مستحبى بخوانيم و ثواب آن را به ايشان هديه كنيم و اگر از دنيا رفته اند برايشان نماز قضا و نماز مستحبى به جا آوريم.

ارزش قرائت قرآن

امام سجاد(ع) فرمود:

مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَكَّةَ لَمْ يَمُتْ حَتَّي يَرَى رَسُولَ اللهِ وَ يَرَي مَنْزِلَهُ فِي الْجَنَّة. (1)

كسى كه در مكه قرآن را ختم كند، نمى ميرد تا اينكه رسول خدا(ص) را ببيند و جايگاه خويش را در بهشت مشاهده نمايد.

و امام باقر(ع) فرمود:

كسى كه قرآن را از يك جمعه تا جمعه ديگر يا كمتر از آن يا بيشتر از آن، ختم كند، خداوند پاداش و ثواب از اولين جمعه عمرش تا آخرين جمعه آن را مى نويسد، همچنين است اگر در روزهاى ديگر ختم كند. (2) بنابراين، زائر خدا، با يك ختم قرآن در مكه و مسجد الحرام،


1- وسائل الشيعه، ج 9، ص 382.
2- اصول كافى، ج 2، ص 612.

ص: 192

ارزش وقت خويش را مى داند و خود را در مسير فيض و رحمت الهى قرار مى دهد.

نگاه به كعبه

بنا به فرموده رسول خدا(ص): «نگاه كردن به كعبه عبادت است و سبب آمرزش گناهان مى شود. يكى از زمان هايى كه درهاى آسمان گشوده مى شود و دعا مستجاب مى گردد، هنگام ديدن و نظر به كعبه است». (1) اميرمؤمنان على(ع) نيز مى فرمايد:

زياد به كعبه نگاه كنيد زيرا خداوند صد و بيست رحمت خويش را نزد كعبه قرار داده كه شصت عدد آن براى طواف كنندگان، چهل تاى آن براى نمازگزاران و بيست عدد آن براى تماشا كنندگان كعبه است. (2) و امام صادق(ع) مى فرمايد:

كسى كه به كعبه نگاه كند پيوسته برايش ثواب نوشته مى شود و گناهانش محو مى گردد تا هنگامى كه نگاه خويش را از كعبه بردارد. (3)


1- السنن الكبرى، ج 3، ص 502.
2- الخصال، ص 617؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 364.
3- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 205؛ الكافى، ج 4، ص 240.

ص: 193

بنابراين در جايى كه نگاه كردنش تا اين اندازه پاداش دارد، شايسته است قدر زمان را در آن بدانيم و عمر خويش را بيهوده صرف نكنيم.

ارزش طواف

طبق فرموده رسول مهربانى(ص): «طواف» زينت كعبه است (1) و خداوند به طواف كنندگان كعبه مباهات مى كند (2) و هر روز برايشان شصت رحمت مى فرستد. (3) در هر قدمى كه برمى دارند پاداشى نوشته مى شود و گناهى را محو مى كند. او را درجه اى بالا مى برد و هر قدم ارزش آزاد كردن بنده اى را دارد. (4) بايد توجه داشت، هنگام شلوغى مى توان طواف مستحب را در خارج از مطاف نيز انجام داد. نماز آن را هم در هر جاى مسجد بخوانند درست است. منظور از «طواف» يعنى هفت بار گرد خانه خداوند چرخيدن. بنابراين هر هفت دور يك طواف است و آن را مى توان به نيت ديگران انجام داد، يا به نيت امامان(عليهم السلام) به خصوص


1- «زين الكعبه الطواف» جامع الاحاديث قمى، ص 85.
2- «ان الله يباهى بالطائفين» تاريخ بغداد، ج 5، ص 369.
3- «ينزل الله كل يوم عشرين و مأة رحمة، ستّون منها للطائفين و اربعون للعاكفين حول البيت و عشرون منها للناظرين الى البيت» الكافى، ج 4، ص 240.
4- السنن الكبرى، ج 5، ص 176.

ص: 194

امام زمان(عج) طواف كرد.

موسى بن قاسم مى گويد به امام محمد تقى(ع) گفتم:

من براى هر يك از پدران شما طواف كردم و گاه و بيگاه هم از طرف مادرت فاطمه(س) طواف مى كنم. حضرت فرمود: از اين گونه طواف بسيار به جاى آور كه با فضيلت ترين اعمال است.

يك طواف و نماز به نيت همه

بايد توجه داشت شريك كردن ديگران در عبادت، نه تنها هيچ ثوابى از انسان كم نمى كند بلكه بر آن مى افزايد. مى توان يك طواف و نماز از طرف همه خويشان و مؤمنان به جا آورد. شخصى به امام موسى كاظم(ع) عرض كرد:

هنگامى كه عازم مكه بودم، فردى به من گفت يك طواف و دو ركعت نماز از جانب او به جا آورم و من فراموش كرده ام. اكنون كه برگشته ام نمى دانم جواب او را چه بگويم؟

حضرت فرمود:

همين كه وارد مكه شدى و اعمالت را انجام دادى، يك طواف و دو ركعت نماز انجام بده و بگو: خدايا اين طواف و نماز را از طرف پدر، مادر، همسر، فرزندان و اطرافيان و تمام همشهرى هاى خودم انجام دادم. پس هنگامى كه برگشتى به آن مرد بگو من از

ص: 195

طرف تو طواف كردم و نماز خواندم و راست گفته اى.

و وقتى كه به زيارت مرقد مطهر پيامبر(ص) رفتى و آنچه را به عهده داشتى انجام دادى، دو ركعت نماز بخوان، سپس كنار قبر پيامبر(ص) بايست و بگو: «السَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِىَّ الله» از جانب پدر، مادر، همسر، فرزند و همه اطرافيان و اهل سرزمينم. آن گاه وقتى برگشتى، اگر به آن شخص بگويى سلام تو را به پيامبر(ص) عرضه داشتم، دروغ نگفته اى.

26. احتياط در عبور و مرور

بى احتياطى برخى از شهروندان سعودى، به خصوص جوانان اين كشور در رانندگى مى تواند خطر آفرين باشد. بنابراين ضرورى است در عبور از خيابان ها احتياط كنيم تا از حوادث تلخ جلوگيرى شود.

27. وسايل قيمتى

از گذاشتن اشياى قيمتى در اتاق هاى هتل خوددارى كنيد.

28. مراقبت از كودكان

از تنها گذاشتن كودكان در اتاق هاى هتل، بپرهيزيد، زيرا گاهى خطرآفرين خواهد بود.

ص: 196

29. دورى از جدل

از بحث و جدل با مأموران سعودى به طور جد بپرهيزيد كه اين كار نه تنها هيچ فايده اى ندارد، بلكه باعث لجاجت و سخت گيرى بيشتر آنان مى شود.

30. توزيع كتاب توسط عوامل سعودى

توزيع كتب به وسيله عوامل سعودى با نوسان در شدت و ضعف ادامه دارد، ضرورى است زائران گرامى از گرفتن كتاب از آنان خوددارى كنند.

31. پاشيدن گندم

پاشيدن گندم براى كبوتران، انداختن عريضه داخل بقيع، عكس بردارى، فيلم بردارى و برداشتن خاك از قبرستان از عواملى است كه موجب وهن مذهب تشيع مى شود. بنابراين از اين رفتارها پرهيز كنيد.

32. زيارت دوره

در رفتن به زيارت دوره كوتاهى نكنيد، زيرا افزون بر بازديد مكان هاى تاريخى و يادگار صدر اسلام، ترك آنها سزاوار نيست.

به عنوان مثال رسول خدا(ص) مى فرمايد: «هر كس مرا زيارت كند

ص: 197

و عمويم حمزه را زيارت نكند، به من جفا كرده است». (1) همچنين نماز خواندن در بسيارى از مساجد مورد بازديد، ثواب بسيارى دارد. ازاين رو تأكيد مى كنيم كه در زيارت دوره شركت كنيد و از آن بهره كامل ببريد.

33. استعمال دخانيات

كشيدن سيگار در تمام قسمت هاى ساختمان و اتاق ها ممنوع است. بنابراين در صورت ناتوانى در ترك سيگار بايد از محوطه خارج هتل و فضاهاى باز و غير عمومى استفاده كرد.

34. غذا خوردن

در خوردن و آشاميدن خود مديريت كنيد و از پرخورى و درهم خورى پرهيز نماييد تا دچار مشكلاتى همچون بيمارى نشويد. براى آشاميدن آب هم از آب معدنى استفاده كنيد.

35. برخورد با مسئولين

شايسته است در همه مراحل برخوردى شايسته و همراه با آرامش با مسؤلين كاروان و هتل داران داشته باشيد و اگر پيشنهاد و


1- مستدرك الوسايل، ج 10، ص 198.

ص: 198

تذكرى داريد آن را به صورت خصوصى و دوستانه مطرح كنيد و از پيش داورى بپرهيزيد.

36. مسائل شرعى

مسائل شرعى و مشكلات احتمالى و سؤال هاى دينى خود را تنها از روحانى كاروان بپرسيد و به دانسته هاى خود يا ديگران اكتفا نكنيد.

37. مسائل اجرايى

مسائل اجرايى، تاريخ حركت، زمان ها، بازديدها و زيارت دوره را از مدير و معاون كاروان بپرسيد و سر وقت براى رفتن حاضر شويد.

38. جلسه هاى معنوى

مهم ترين بخش معنوى اين سفر، جلسات مناسك است كه توسط روحانى كاروان اداره مى شود. اين نشست ها افزون بر اطلاعات و آموزش مناسك حج و عمره، به معنويت و حالت دعا و توسل شما كمك مى كند. شايسته است با خوش بينى، علاقه و اخلاص در اين جلسه ها شركت كنيد.

ص: 199

39. انتظارات نابه جا

واقع بين باشيم و از توقعات و انتظارات رؤيايى پرهيز كنيم. خود را جاى مسؤلين قرار دهيم. آنان را درك كنيم و بدانيم نمى توان كاروان را با سليقه فردى رهبرى كرد.

40. هنگام انجام اعمال

هنگام عزيمت به ميقات ها، حرمين و مشاعر شريفه، حواسمان به سخنان روحانى كاروان باشد تا در صورت برخورد با مشكل، نسبت به رفع آن اقدام شود.

41. كمك به ديگران

تلاش كنيد با هماهنگى مسؤلين كاروان تا آنجا كه مى توانيد به هم كاروانيان خود كمك كنيد كه اين كار پاداشى غير قابل تصور دارد.

42. صبورى در مشكلات

سعى كنيد در همه زمان هاى سفر صبور و آرام باشيد. بخصوص در دشوارى هاى غير قابل پيش بينى مثل گم شدن افراد، تأخيرهاى غير قابل پيش بينى، تأخير در غذا و ...

ص: 200

43. آدرس و شماره تلفن هتل

در مكه و مدينه همواره كارت هتل را همراه خود داشته باشيد و آدرس دقيق هتل را به خاطر بسپاريد. در صورت لزوم از مسؤلين هتل هاى ايرانيان كمك بگيريد.

44. حفاظت از مدارك هويت

در حفاظت از گذرنامه تان كه به شما سپرده مى شود، تلاش كنيد. زيرا گم شدن يا ربوده شدن و جاگذاشتن آن مشكلات فراوانى را به دنبال خواهد داشت.

45. وقت هاى آزاد

براى زمان هايى كه در اختيار خودتان قرار داده مى شود برنامه ريزى كنيد و نسبت به زيارت، استراحت و بازار و ... با برنامه عمل كنيد تا به همه آنها برسيد.

46. روحيه قدردانى

نسبت به كسانى كه براى شما كارى انجام مى دهند روحيه تشكر و قدرشناسى داشته باشيد و نپنداريد همه كارهايى كه ديگران انجام مى دهند وظيفه آنان است، بلكه چه بسا بيشتر از وظيفه خود تلاش مى كنند. علاوه بر اين مقابل انجام وظيفه درست نيز بايد تشكر كرد.

ص: 201

47. نظم و نظافت

در نظم بخشيدن و پاكيزگى اتاق و محل زندگى چند روزه خويش بكوشيد و دقت كنيد كه وسائل شما در هتل جا نماند. اگر چنين چيزى رخ داد آن را به اطلاع مدير كاروان برسانيد.

48. نگه داشتن دوستان سفر

آنچه از رفاقت مهم تر است، حفظ و نگهدارى دوستان اين سفر معنوى است. ازاين رو به جاست شماره تلفن دوستان، روحانى كاروان و مديران كاروان را داشته باشيد و دوستى خود را با آنان ادامه دهيد.

49. نماز اول وقت

در طول سفر، نماز اول وقت را فراموش نكنيد بخصوص هنگام بازگشت از اين سفر معنوى، اگر به وقت نماز برخورد كرديد، نماز خود را متناسب با شرايط سفر در اولين وقت ممكن بخوانيد.

50. زيارت وداع

برخى از مردم مى پندارند شركت در زيارت وداع موجب مى شود كه ديگر به اين سفر دعوت نشوند. در حالى كه دقيقاً برعكس است و در اين زيارت از خداوند و اولياى الهى درخواست

ص: 202

مى كنيم كه اين سفر را آخرين سفر ما قرار ندهد و بار ديگر اين توفيق را نصيب ما گرداند. بنابراين در زيارت و طواف وداع شركت كنيد و قدر لحظه هاى پايانى سفر را بدانيد.

51. آخرين ساعت هاى سفر

شايسته است هنگام بازگشت از اين سفر معنوى، كمى در فرودگاه منتظر بمانيم تا با دوستان و مسؤلين كاروان خداحافظى كنيم. زيرا چند دقيقه صبر، نشانگر شخصيت و وفادارى انسان است.

52. در بدو ورود به هتل، وجوه نقد، ارز و وسايل قيمتى خود را تحويل صندوق امانات نموده، رسيد دريافت داريد.

53. كارت شناسايى زائر را كه دربردارنده آدرس، شماره تلفن هتل و مشخصات شماست، در همه حال همراه داشته باشيد.

54. از ورود نيروهاى خدماتى ناشناس و بدون كارت به درون اتاق جلوگيرى كرده و به مدير كاروان يا مدير ثابت هتل اطلاع دهيد.

55. هنگام استراحت در اتاق در را از داخل قفل نماييد و از ورود افراد غريبه جلوگيرى كنيد.

56. در وقت خروج از اتاق از قفل بودن در و پنجره ها مطمئن شويد.

ص: 203

57. هنگام ترك حرم، بازار، سرويس هاى بهداشتى، وسايل نقليه و سالن غذاخورى، وسايل و لوازم شخصى خود را جا نگذاريد.

58. موقع تردد و عبور از عرض خيابان مواظب خود باشيد، اگر رانندگان احتياط نمى كنند، شما مراقب باشيد و به صورت جمعى از عرض خيابان عبور كنيد.

59. از انداختن لباس روى آباژور خوددارى فرماييد.

نكاتى كه بايد در مسجد الحرام رعايت شوند

60. پشت به حرم مطهر ننشينيد.

61. هنگام خواندن قرآن و دعا، پاهاى خود را دراز نكنيد.

62. از نوشتن يادگارى يا هر مطلب ديگر، روى ديوارها، درها، قرآن ها و ... پرهيز كنيد.

63. برادران از بر تن كردن لباس هاى نامناسب بخصوص پيژامه خوددارى كنند.

64. خانم ها از پوشيدن لباس احرام كه با عرق كردن به بدن شان مى چسبد و آن را نمايان مى سازد، خوددارى كنند.

65. روى دمپايى، نام و نام خانوادگى خود را كه به اسم خداوند و ائمه(عليهم السلام) شباهت دارد، ننويسيد.

66. قرآن را با دست چپ حمل نكنيد.

67. هيچ گاه قرآن را روى زمين يا فرش، نگذاريد.

ص: 204

68. موقع اذان و نماز با هم صحبت نكنيد.

69. زن و مرد در صف جماعت كنار هم ننشينند.

70. در هنگام برگزارى نماز جماعت از خواندن نماز به صورت انفرادى اجتناب نماييد.

71. ذكر ركوع و سجده را آهسته بگوييد و با صداى بلند صلوات نفرستيد.

72. كفش خود را در كيسه اى مخصوص قرار دهيد و در جاى مطمئن بگذاريد و شماره جا كفشى را به خاطر بسپاريد.

73. با پاى كثيف و جوراب بدبو داخل حرم نشويد.

74. بردن وسايل حجيم به داخل حرم ممنوع است. بنابراين، وقت خريد خود را به گونه اى تنظيم كنيد كه با وقت نماز هم زمان نشود.

75. هرگز در حرم سيگار نكشيد.

76. از كارهايى كه موجب تفرقه مى شود، بپرهيزيد و با مأموران و مسؤلان حرم مشاجره نكنيد.

77. از خواندن قنوت در نمازهاى جماعت با اهل سنت اجتناب كنيد.

توصيه هاى بهداشتى و پزشكى

78. دست ها را به طور مرتب با آب و صابون بشوييد.

79. از نوشابه هاى سرد و آب سرد كمتر استفاده كنيد.

ص: 205

80. هنگام خروج از هتل، كولرها را روشن و هنگام ورود خاموش نماييد تا در مقابل باد مستقيم كولر قرار نگيريد.

81. از ظروف، ليوان و وسايل تميز و بهداشتى استفاده كنيد.

82. از سوپ و مايعات گرم بيشتر استفاده كنيد.

83. در صورت بروز بيمارى، استراحت كامل نماييد تا زودتر بهبودى يافته و از بقيه زمان سفر استفاده نماييد.

84. در صورت لزوم از ماسك استفاده كنيد.

توصيه به خواهران گرامى

85. حجاب و چادر هويت زن مسلمان ايرانى است. ازاين رو خواهران گرامى در حفظ حجاب و شأن زن مسلمان ايرانى دقت لازم را بفرمايند.

86. تنها و بدون همسر يا همراه ديگر از كاروان به بازار بخصوص در اماكن خلوت و دور نرويد.

87. از آرايش كردن و پوشيدن لباس هاى نامناسب، خوددارى كنيد.

88. هنگام خريد از صحبت زياد، خنديدن و كارهايى كه در شأن يك زن با حجاب نيست، خوددارى نماييد.

89. موقع پرداخت پول، مواظب باشيد كم يا زياد نپردازيد.

90. در وقت خريد و سوار شدن به اتوبوس ها از هياهو و

ص: 206

هيجان زدگى خوددارى كنيد.

91. تنهايى از سوار شدن به تاكسى و خودروهاى متفرقه براى رفتن به حرم، بازار و ساير اماكن جداً خوددارى نماييد.

92. در صورت بروز هرگونه حادثه اى از قبيل توهين و تعرض، درگيرى، سرقت، تصادف و غيره در كم ترين زمان مراتب را از طريق مدير كاروان به مدير ثابت هتل و ستاد مدينه يا مكه اطلاع دهيد.

93. مواظب پول هاى خود باشيد تا سرقت نشوند.

94. بدون حضور مدير يا معاون كاروان يا يكى از مردان و عوامل ايرانى هتل، از خدمه بومى نخواهيد كه اتاق شما را نظافت كنند.

در همه مراحل سفر رعايت كنيد

95. از شتاب و عجله در همه مراحل سفر بخصوص هنگام سوار شدن به آسانسور، اتوبوس و هواپيما بپرهيزيد.

96. ناملايمات و مشكلات سفر، قسمتى از آن است و صبر و شكيبايى مقابل آنها، داراى ثواب و اجر فراوانى است. پس با صبر و حوصله با آنها برخورد كنيم.

97. رعايت نوبت و حقوق ديگران به ويژه كهنسالان را بنماييد.

98. در هنگام حركت و بازگشت در وقت تعيين شده حاضر

ص: 207

باشيم و به حقوق ديگران احترام بگذاريم.

99. با حضور به موقع در سالن غذاخورى و هنگام نشستن روى صندلى جهت صرف غذا به راهنمايى هاى مسؤلين غذاخورى توجه فرماييد.

توصيه هاى قبل از خريد

100. پيش از خريد به طور كامل بيانديشيد، بعد تصميم به خريد بگيريد.

101. در تهيه جنس مورد نظر عجله نكنيد، چون پس دادن يا تعويض آن با مشكلات بسيارى همراه است.

102. وقتى را براى خريد انتخاب كنيد كه با نماز يكى نباشد.

103. هنگام شنيدن اذان، خريد را ترك كنيد و به صف نمازگزاران بپيونديد.

104. در وقت نماز، از جمع شدن در برابر هتل و مغازه ها خوددارى كنيد.

105. به تفاوت ارزشى ميان پول عربستان و ايران و يا دلار، دقت فرماييد تا كم و يا زياد نپردازيد.

106. در بازار و خيابان دست در دست همسر خود حركت نكنيد.

107. در معامله اظهار فقر و ندارى نكنيد، زيرا اين كار در شأن

ص: 208

مسلمان ايرانى نيست.

108. از چانه زدن بى مورد و قسم خوردن پرهيز كنيد.

109. فروشنده يا راننده تاكسى ممكن است فارسى بدانند، پس حرف هايى نزنيد كه شنيدن آن براى ديگران مناسب نيست.

110. كالاهاى هم قيمت با كشورمان و يا كالاهاى چينى و معيوب را خريدارى نكنيد.

ص: 209

كتابنامه

* قرآن كريم.

* نهج البلاغه، تحقيق الشيخ محمد عبده، بيروت، دار المعرفة، بى تا.

1. آثار اسلامى مكه و مدينه، رسول جعفريان، چاپ چهارم، تهران، نشر مشعر، 1380 ه. ش.

2. احكام القرآن، ابى بكر احمد بن على الرازى الجصاص، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415 ه. ق.

3. اخبار مكة و ما جاء فيها من الآثار، محمد بن عبدالله الأزرقى، مكة، محقق، 1424 ه. ق.

4. ادوار فقه، محمود شهابى، چاپ سوم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369 ه. ش.

5. اصول كافى، ابى جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى، تحقيق على اكبر غفارى، چاپ چهارم، قم دارالكتب الاسلامية، 1365 ه. ق.

6. الامامة و السياسة، ابى محمد عبدالله بن مسلم بن قتيبة الدينورى، تحقيق على شيرى، قم، انتشارات شريف رضى، 1413 ه. ق.

7. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، چاپ دوم، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه. ق.

8.

ص: 210

تاريخ المدينة المنورة، عمر بن شبه النميرى، تحقيق فهيم محمد شلتوت، قم، دار الفكر، بى تا.

9. تاريخ فقه و فقهاء، ابوالقاسم گرجى، تهران، انتشارات سمت، 1381 ه. ش.

10. تاريخ مدينة دمشق، على بن حسن بن عساكر، تحقيق على شيرى، بيروت، دار الفكر، 1415 ه. ق.

11. تحرير الاحكام، حسين بن يوسف حلّى، مشهد، مؤسسة آل البيت:، بى تا.

12. تفسير الثعالبى، عبدالرحمن بن محمد بن مخلوف ابى زيد الثعالبى المالكى، تحقيق عبدالفتاح ابوسنة و ...، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1418 ه. ق.

13. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1353 ه. ش.

14. تهذيب الاحكام، محمد بن الحسن طوسى، قم، دار الكتب الاسلامية، 1365 ه. ش.

15. جامع البيان عن تأويل آى القرآن، ابى جعفر محمد بن جرير طبرى، بيروت، دار الفكر، 1415 ه. ق.

16. الجامع الصغير، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر سيوطى، بيروت، دار الفكر، 1401 ه. ق.

17. الجامع لاحكام القرآن، ابى عبدالله محمد بن احمد الانصارى قرطبى، بيروت، مؤسسة التاريخ العربى، 1405 ه. ق.

18.

ص: 211

الجهاد، عبدالله بن مبارك، تحقيق دكتر نزيد حماد، جدة، دارالمطبوعات الحديث، بى تا.

19. جواهر الفقه، قاضى ابن براج، تحقيق ابراهيم بهادرى، قم، جامعه المدرسين، 1411 ه. ق.

20. الحدائق الناظره، يوسف بحرانى، تحقيق محمد تقى ايروانى، قم، جامعه المدرسين، بى تا.

21. خصائص الوحى المبين، شمس الدين يحيى بن الحسن الاسدى الربعى الحلى بن البطريق، تحقيق شيخ مالك المحمودى، قم، دار القرآن الكريم، 1417 ه. ق.

22. الخصال، محمد بن على بن بابويه صدوق، تحقيق على اكبر غفارى، قم، جامعه مدرسين، بى تا.

23. الخلاف، ابى جعفر محمد بن الحسن طوسى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417 ه. ق.

24. الدر المنثور، جلال الدين سيوطى، چاپ اول، جدة، دار المعرفه، 1365 ه. ق.

25. ره توشه حج، جمعى از نويسندگان، چاپ دوم، تهران، نشر مشعر، 1382 ه. ش.

26. السجود على الارض، چاپ چهارم، بى جا، مركز الجواد، 1414 ه. ق.

27. سنن ابن ماجة، محمد بن يزيد القزوينى، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقى، بيروت، دار الفكر.

28.

ص: 212

سنن ابى داود، سليمان بن الأشعث سجستانى، تحقيق محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410 ه. ق.

29. سنن الترمذى، محمد بن عيسى ترمذى، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، بيروت، دار الفكر، 1403 ه. ق.

30. السنن الكبرى، احمد بن الحسين بن على بيهقى، بيروت، دار الفكر، بى تا.

31. سنن النسائى، احمد بن شعيب نسائى، بيروت، دار الفكر، 1348 ه. ق.

32. شرايع الاسلام، جعفر بن الحسن حلى، تحقيق صادق شيرازى، تهران، انتشارات استقلال، 1409 ه. ق.

33. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء التراث العربى، بى تا.

34. الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، اسماعيل بن حماد جوهرى، بيروت، دار الملايين، 1407 ه. ق.

35. صحيح البخارى، محمد بن اسماعيل بخارى بيروت، دار الفكر، افست از طبعة دار الطباعة العامرة باستانبول، 1401 ه. ق.

36. صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج النيسابورى، بيروت، دار الفكر(مجلدات، 8).

37. الصحيفة العلوية، عبدالله بن صالح السماهيجى، بيروت، دار التعارف، بى تا.

38. صلاة المؤمن، سعيد بن على قحطانى، رياض، مؤسسة الجريسى للتوزيع و الاعلان، 1423 ه. ق.

39.

ص: 213

الصواعق المحرقة، احمد بن حجر الهيتمى المالكى.

40. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، بيروت، دار صادر، بى تا.

41. العروة الوثقى، كاظم يزدى، چاپ دوم، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1409 ه. ق.

42. علل الشرايع، محمد بن على بن بابويه صدوق، نجف، المكتبة الحيدرية، 1386 ه. ق.

43. عيون اخبار الرضا، محمد بن على بن بابويه صدوق، تحقيق حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1404 ه. ق.

44. الغدير، عبدالحسين امينى، چاپ چهارم، بيروت، دار الكتاب العربى، 1397 ه. ق.

45. فتح البارى شرح صحيح البخارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى، چاپ دوم، بيروت، دار المعرفة للطباعة و النشر، بى تا.

46. فرهنگ نامه اسرار و معارف حج، معاونت امور روحانيون، قم، دار الحديث، 1385 ه. ش.

47. الفقه على المذاهب الأربعة.

48. كتاب الدعاء، سليمان بن احمد طبرانى، تحقيق مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1413 ه. ق.

49. كتاب الطهارة، مرتضى انصارى، تحقيق لجنة التحقيق، قم: مؤسسة الهادى، 1418 ه. ق.

50. كشف الغطاء، جعفر الغطاء، چاپ سنگى، اصفهان، مهدوى، بى تا.

51.

ص: 214

كنز العمال، علاء الدين على المتقى الهندى، تحقيق بكرى حيانى و صنوة السقا، بيروت، مؤسسة الرسالة، بى تا.

52. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نور الدين هيثمى، بيروت، دار الكتب العلمية، 1408 ه. ق.

53. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقى، تحقيق سيد جلال الدين حسينى، قم، دار الكتب الاسلاميه، بى تا.

54. المدونة الكبرى، مالك بن انس، مصر، السعادة، بى تا.

55. مستدرك الحاكم، محمد بن محمد الحاكم نيسابورى، تحقيق دكتر يوسف مرعشلى، بيروت، دار المعرفة، 1406 ه. ق.

56. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، حسين نورى، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1408 ه. ق.

57. مستدرك الوسائل، على نمازى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1419 ه. ق.

58. مسند احمد، احمد بن حنبل، بيروت، دار صادر، بى تا.

59. المسند، محمد بن ادريس شافعى، بيروت، دار الكتب العلمية، بى تا.

60. مصباح الشريعة، الامام جعفر الصادق، بيروت، مؤسسة الأعلمى، 1400 ه. ق.

61. المصنف، عبدالله بن محمد بن ابى شيبة الكوفى، تحقيق سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1409 ه. ق.

62. معجم البلدان، ياقوت الحموى، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى تا.

63. المعجم الكبير، سليمان بن احمد بن ايوب اللخمى الطبرانى، چاپ دوم، قاهره، مكتبة ابن تيمية، بى تا.

64.

ص: 215

مغنى اللبيب، جمال الدين بن هشام الانصارى، تحقيق محمد محيى الدين عبدالحميد، قم، مكتبة آيت الله العظمى المرعشى، 1405 ه. ق.

65. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، قم، جاويدان، 1373 ه. ش.

66. مكارم الاخلاق، حسن بن الفضل طبرسى، چاپ ششم، قم، منشورات الرضى، 1392 ه. ق.

67. من حياة الخليفة عمر بن الخطاب، عبدالرحمن احمد البكرى، بيروت، الارشاد، بى تا.

68. من لا يحضره الفقيه، محمد بن على بن بابويه صدوق، تحقيق على اكبر غفارى، قم، جامعة المدرسين، 1404 ه. ق.

69. مناقب آل ابى طالب، محمد بن على بن شهر آشوب، نجف، مطبعة الحدرية، 1376 ه. ق.

70. ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، قم، دار الحديث، بى تا.

71. نظم درر السمطين، جمال الدين محمد بن يوسف الزرندى الحنفى، نسخه خطى مكتبة الامام امير المؤمنين، 1377 ه. ق.

72. النهاية فى غريب الحديث، المبارك بن محمد بن اثير، قم، مؤسسة اسماعيليان، 1364 ه. ش.

73. وسائل الشيعه، محمد بن حسن الحر العاملى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1414 ه. ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109