مجالس الزهراء (سلام الله عليها)

مشخصات كتاب

سرشناسه : طغیانی، محمدحسین، 1363 -

عنوان و نام پديدآور : مجالس الزهرا (س)/ محمدحسین طغیانی.

مشخصات نشر : قم: عطر عترت، 1394.

مشخصات ظاهری : 384 ص.

شابک : 140000 ریال 978-600-243-108-0 :

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- فضایل

رده بندی کنگره : BP27/2/ط75م3 1393

رده بندی دیویی : 297/973

شماره کتابشناسی ملی : 3756836

تنظيم: مؤسسه ي دارالصادق اصفهان

صفحه بندي و امور فني: خانم روزبهاني

مترجم متون عربي: خانم دكتر دهقان

طراح: خانم رضوي

چاپ اول: 1393

شمارگان: 1000 نسخه

قيمت: 14000 تومان

مراكز پخش:

قم، خيابان صفائيه، نگارستان عروس قلم

تلفن: 37748610 - 025

اصفهان، خيابان احمدآباد، خيابان شهيد توانا، مسجد قراولخانه، دفتر كانون

ريحانة النبي اصفهان تلفن: 32281040 - 031

اصفهان، خيابان صغير، كوچه لاله ، پلاك 70 ، مجموعه ي دارالصادق اصفهان

تلفن: 32317981 - 031

پست الكترونيك: Info@daralsadegh.com

آدرس سايت: www.daralsadegh.ir

«حق طبع مخصوص مؤلف است»

فهرست

ص: 1

ص: 2

ص: 3

مقدمه آيت الله حاج شيخ علي صافي اصفهاني ................................. 5

مقدمه محقق و مؤلف .......................................................................... 9

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و ولادت ايشان .......................................... 13

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و اهل البيت: در قرآن ............................ 23

حضرت زهراء (سلام الله عليها) در روايات .................................................... 67

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و عصمت از گناه ......................................... 83

حضرت زهراء (سلام الله عليها) اسوه ايمان و تقوي .................................... 111

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و علم ايشان .............................................. 121

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و اسماء ايشان .......................................... 165

حضرت زهراء (سلام الله عليها) پروش يافته دامن حضرت خديجه (سلام الله عليها) ..... 185

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و تسبيحات ايشان .................................... 195

حضرت زهراء (سلام الله عليها) الگوي زنان امت ...................................... 215

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و حديث كساء ......................................... 227

ص: 4

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و نماز توسّل و استغاثه ............................. 237

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و فدك غصب شده ايشان ....................... 241

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و شهادت حضرت محسن (عليه السلام) ................... 227

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و تاريخ شهادت و محل دفن ................... 295

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و شهادت حضرت در كتب اهل تسنن ............. 315

حضرت زهراء (سلام الله عليها) شهيده غدير .............................................. 335

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و برائت از غاصبين خلافت .................... 343

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و آخرين وصيت ....................................... 353

حضرت زهراء (سلام الله عليها) ميزان الهي ................................................. 363

منابع و مآخذ .................................................................................... 371

ص: 5

مقدمه حضرت آيت الله حاج شيخ علي صافي اصفهاني

در اين سال ها كه دنياطلبان و دشمنان هزار چهره قرآن و عترت و معارف حقه ي اهل بيت:، به هم داستاني يهود عنود قصد براندازي دين و كيان اين مملكت را كرده اند و كينه دوزان و كج انديشان دين فروش به پيروي از سلف ناصالح خود شخصيت والاي رهبران معصوم و آسماني ما را به خصوص آن دُرّ يكدانه ي خلقت، حضرت عصمت كبري و شفيعه ي محشر را مورد حملات كينه دوزانه و تبليغات خباثت بار خويش قرار مي دهند و براي خاموش كردن اين چراغ هاي هدايت از هيچ تلاشي دريغ نمي ورزند، در اين برخورد سپيدي با سياهي ها براستي شناخت اين شخصيت هاي آسماني در ابعاد مختلف بخصوص آشنايي با كمالات و مناقب چهره ي تابناك انسانيت حضرت ام الائمه النقباء و ام ابيها يعني الگوي بي همتاي بانوان جهان و بلكه همه ي انسان ها تا قيام قيامت جهت ساختن يك مدينه ي فاضله و دست يابي انسان ها به يك حيات طيبه، ضرورتي انكار ناپذير است.

براي نمونه به يك جلوه از جلوات كمالات نامتناهي اين كوثر رسالت و كانون نبوت و امامت كه «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ» به او و شوهر مظلومش

ص: 6

اشارت رفته است و «يخرج منها اللؤلو و المرجان» به دو فرزند زيبا و آسماني او يعني سيدا شباب اهل الجنه:

بالاترين مرتبه ي كمال در انسان كامل آنجايي است كه در وادي امن رضا به سير در محضر سبوح قدوس در آيد و به رضاي او راضي باشد و به خشم و غضب او خشمناك. اينان نيك بختان برگزيده ي عالمند كه كريمه ي شريفه ي «رضي الله عنهم و رضواعنه» منزلت آنان را اين چنين دل نشين پاس داشته است و چه زيباست خشم و خشنودي كه دائر مدار خشم و خشنودي خدا باشد «من احب في لله و ابغض في الله فهو من اصفياء الله». (1)

اما در مورد حضرت صديقه ي كبري (سلام الله عليها) بايد گفت كه تمامي اين مرزها با فاصله هاي نامتناهي از گردنه هاي افلاك گذشته تا به جايي رسيده كه خشم و خشنودي خدا دائر مدار خشم و خشنودي فاطمه ي زهرا (سلام الله عليها) مي شود و خداوند علي اعلي به رضاي فاطمه (سلام الله عليها) راضي و به غضب او غضبناك مي شود ( (إن الله يغضب لغضب فاطمه و يرضي لرضاها) ) (2)

سخن از بانوي بزرگواري است با عظمتي فراتر از عرش و كرسي و ملك و ملكوت كه انوار جهان نماي جلال و جمال باطني اين گنجينه ي بي انتهاي خلقت، اجلّ است از اينكه با عقول جزئيه بشريت ادراك شود، آري خدا و رسولش با شادي چنين بانويي شاد و با غضب چنين گوهر والايي غضبناك مي شوند و اين يك قانون بزرگ الهي است در قرآن عظيم كه حجت را بر تمامي مسلمين جهان تا قيام قيامت تمام كرده است.


1- 1 _ روضة المتقين 9/392
2- 2 _ كنزالعمال 12/111 ، طبراني در المعجم الكبير 1/108 ، المستدرك علي الصحيحين 3/154 و منابع بسياري ديگر از اهل سنت اين روايت را نقل كرده اند.

ص: 7

( (إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ الله وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ الله فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً.) ) (1)

و قال رسول الله (صلي الله عليه و آله) :

( (فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهَا مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى الله) ) (2)

و حق طلبان، نه آنان كه في قلوبهم مرض، بايد در لابلاي كتاب ها و اسناد معتبر اهل سنت و جماعت به كنكاش برخيزند تا براي آنها روشن شود كه چه چيز اين بانوي بزرگ اسلام را به غضب در آورد و براي چه آنچنان وصيتي كرد كه تنها يادگار خاتم الانبياء و بضعة الرسول بايد غسلش و تشييعش و تدفينش شبانه و مخفي باشد و شيفتگان تربت پاكش در طي قرون و اعصار متمادي در تب و تاب پيدا كردن مرقد مطهرش بسوزند.

شيخ عبدالرحمن صفوري شافعي صاحب «نزهة المجالس و منتخب النفائس» كه از اعاظم علماي اهل سنت است نقل كرده كه:

«فاطمه (سلام الله عليها) از پدرش خواست كه شفاعت امت صداق او باشد و حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) قبول فرمود و روز قيامت در سر پل صراط فاطمه (سلام الله عليها) مي آيد صداق خود را مي خواهد.»

بعد مي گويد:

من با جرأت مي گويم، من حق فاطمه (سلام الله عليها) را نمي توانم ضايع كنم خدا لعنت كند آنهايي را كه حق فاطمه (سلام الله عليها) را ضايع كردند.


1- 1 __ احزاب: 33 .
2- 2 _ بحار الانوار 43/204 .

ص: 8

اين يك نمونه اي است از اعترافات مخالفين ما در مورد حقانيت بضعة الرسول حضرت صديقه ي كبري (سلام الله عليها) . و صدها نمونه ي ديگر از اينگونه اعترافات در مدارك اهل سنت وجود دارد.

آيا وقت آن نرسيده كه شيعيان و پيروان اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز اين اعترافات را بر زبان و قلم جاري كنند و به نسل هاي آينده ي خود نيز منتقل نمايند و پرچم حقانيت حضرت صديقه ي كبري را در عالم به اهتزار در بياورند.

( (أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ الله وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ) ) (1)

كتاب حاضر كه يكي ديگر از تأليفات ارزشمند فاضل گرانمايه و پر تلاش حوزه ي علميه ي اصفهان حضرت حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاي شيخ محمد حسين طغياني مي باشد تا آنجا كه فرصت اجازه مي داد و اجمالاً مطالعه نمودم كتابي محققانه، سودمند، جذاب و بسيار مفيد براي عموم طبقات مردم است كه در شناسايي ابعاد شخصيتي بانوي بزرگ اسلام عصمت كبري حضرت فاطمه ي زهرا (سلام الله عليها) نگاشته شده است.

اميد است انشاءالله تحت توجهات حضرت بقية الله الاعظمارواحنا فداه خداوند اين شاگرد صادق مكتب امام صادق (عليه السلام) را در اين صراط مستقيم و نوراني پايدار و در اين وادي مقدس موفق تر و منشأ آثار و بركات فراواني براي ايتام آل محمد گرداند.

حوزه ي علميه ي اصفهان _ مدرسه ي صدر بازار

علي صافي اصفهاني

24 ربيع الاول 1436

مقدمه محقق و مؤلف


1- 1 _ حديد: 16

ص: 9

مقدمه محقق و مؤلف

مدتي بود در پي توفيقي جهت خدمت به صديقه طاهره (سلام الله عليها) ؛ به درگاه خداوند منان التجاء مي نمودم و از در گهش توفيق عرض ارادت و ادب مي طلبيدم، تا اينكه نظر رحمت و محبت الهي، با اين كمترين قرين شد و حقير موفق به نوشتن ذره اي از فضائل صديقه طاهره (سلام الله عليها) شدم؛ و از آن جهت كه معرِف بايد اجلي از معرَف باشد؛ به سراغ احاديث اهل البيت: رفتم تا حضرتش را از زبان پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و حضرات اهل البيت: به دنيا معرفي كنم و از آن جهت كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

( (فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا) )

پس هر كس بشناسد فاطمه (سلام الله عليها) را آنگونه كه شايسته است هر

ص: 10

آينه درك كرده است شب قدر را و بدرستي ناميده شد فاطمه (سلام الله عليها) ، فاطمه چرا كه خلق عاجزاند از معرفت فاطمه (سلام الله عليها) بر حقير آشكار شد كه اين شناخت، هم امر عظيم و سختي است و هم توفيق بزرگ و حسنه اي غير قابل وصف است؛ لذا در پي اين معرفت به سراغ صفات صديقه طاهره (سلام الله عليها) رفتم؛ و از آن جهت كه لازمه شناخت كامل اشخاص؛ آشنائي با پدر و مادر، ولادت، محل ولادت، محل زندگي، آداب معاشرت، حسن خلق، صفات دروني و نگاه ديگران در مورد آن شخص است، حقير نيز در اين سر فصل ها وارد شدم و پس از تشريح ولادت حضرت به صفاتي چون عصمت؛ ايمان و علم حضرت و... پرداختم و براي بيان همه اين مطالب از كتب اهل تسنن استفاده كردم تا حجتي باشد بر اهل خلاف،كه هم فاطمه (سلام الله عليها) شناس شوند و هم بدانند فاطمه (سلام الله عليها) كه معصومه از هر گناه و خطائي است دست از حمايت امام و پيشوايش، اميرالمؤمنين (عليه السلام) نكشيدند و در حالتي از دنيا رفتند كه به غاصبين خلافت غضب كردند و آنها را نفرين نمودند. آيا براستي كسي كه فاطمه شناس باشد، بعد از رسول الله (صلي الله عليه و آله) دست از دامن ولايت مي كشد در حالي كه مي داند پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند:

( (إنّ الله يغضب لغضبها و يرضى لرضاها) ) (1)


1- 1 _ الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم/462

ص: 11

خداوند متعال غضب مي كند از غضب فاطمه و راضي مي شود از رضاي فاطمه.

و همچنين قريب به همين مضمون در كتب اهل تسنن نقل شده است:

( (ان الله يرضي لرضي فاطمه و يغضب لغضبها) ) (1)

آيا از خود نمي پرسد فاطمه (سلام الله عليها) از چه كسي حمايت كردند و چه كسي را به عنوان امام خود معرفي كردند و در مسير حمايت از ولايت چه زحمت هايي را متحمل شدند، و اگر ذهن او را از دروغ پر كرده اند؛ چرا از خود نمي پرسد به چه علت حضرت شبانه دفن شدند؛ به چه علت قبر يگانه دختر رسول الله (صلي الله عليه و آله) مخفي است، مگر آنها نمي گويند: بين فاطمه (سلام الله عليها) و ابوبكر و عمر اختلافي نبوده است و هيچ لعن و نفريني نبوده است؛ پس چرا جوابي براي دفن شبانه و قبر پنهاني حضرت ندارند؟ جوابي كه اگر به زبانشان جاري شود و به آن اقرار نمايند سبب مي شود از خلفاي جعلي خود دست بكشند و به دامن اهل البيت: چنگ زنند. اما لازمه اين اقرار شجاعت و حق جوئي و دست كشيدن از دنيا طلبي است كه خود امر عظيمي است و هر سست عنصري را قدرت بر اين امر نيست .به هر حال اين دست نوشته چيزي جز، ذره اي ناچيز هديه


1- 1 _ صحيح بخاري 4/210 - 219 ؛ صحيح مسلم 7/141 ؛ سنن ترمذي 5/359

ص: 12

به حضرت زهراء (سلام الله عليها) ، نيست و اميد است خداوند متعال اين عمل ناچيز را از اين كم بضاعت در توفيق و خدمت، بپذيرد و ثواب عارفين در حق حضرتش را به لطف و كرمش به ما عطا كند انشاء الله.

مركز تحقيقاتي امام علي (علیه السلام)

محمد حسين طغياني

11/10/1393 مصادف با شام نهم ربيع 1435 ه ق

ساعت 23 : 45

ص: 13

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و ولادت ايشان

ص: 14

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و ولادت ايشان

لازمه شناخت حضرت زهراء (سلام الله عليها) و معرفت به اين بانوي بهشتي سير در زندگي ايشان از ولادت تا شهادت و بررسي ويژگي هاي اخلاقي، اجتماعي، عبادي، و همچنين توجه به فضائلي است كه از زبان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) و حضرات اهل البيت: در مورد ايشان صادر شده است. لذا در فصل اول اين كتاب به تاريخ ولادت و قضاياي ولادت ايشان اشاره مي كنيم تا قدم اول را در مسير شناخت ايشان برداشته باشيم به عون و مدد الهي و توجهات ويژه همسر معصوم ايشان؛ خليفه الله و وصي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) ، هم كفو زهراي بتول، يار رسول الله (صلي الله عليه و آله) ،كننده درب خيبر يعني وجود نازنين اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) .

ولادت با سعادت صديقه طاهره (سلام الله عليها) بنابر اصح اقوال پنج سال بعد از بعثت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ، مطابق با سال چهل و پنجم عام الفيل، بوده است. در ميان خاصه و عامه در ماه و روز ولادت آن سيده زنان جهانيان خلافي نيست، اما در سال ولادت آن حضرت اخبار مختلفه اي به چشم مي خورد؛ دسته اي در سال پنجم بعثت و گروهي دو سال بعد از بعثت و قليلي از عامه، پنج سال قبل از بعثت دانسته اند.

ص: 15

اما قول صحيح كدام است؟

اعتقاد به اينكه ولادت حضرت پنج سال قبل از بعثت بوده باشد، اقتضاء مي كند كه حضرت زهراء (سلام الله عليها) هنگام هجرت 18 سال و هنگام رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله) 26 سال داشته باشند و اگر دوسال بعد از بعثت هم گفته شود هنگام هجرت 11 سال و هنگام رحلت پدر شان 21 ساله بوده اند و اما مصادف بودن ولادت با زماني كه قريش خانه كعبه را بنا مي گذاردند،كه بنا بر بعضي اقوال حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) 35 سال و بنا بر قولي 25 سال داشته اند گويا 5 سال و 15 سال قبل از بعثت است و آنچه صحيح تر به نظر مي رسد 5 سال بعد از بعثت بوده است همانگونه كه در روايات به آن تصريح شده است.

1 _ حبيب سجستانى، گويد:

از امام باقر (عليه السلام) شنيدم كه فرمودند: فاطمه (سلام الله عليها) پنج سال پس از بعثت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) متولد شدند و 18 سال و 75 روز داشتند كه وفات كردند و پس از پدرشان 75 روز زنده بودند. (1)

2 _ بدان كه فاطمه زهراء (سلام الله عليها) پنج سال پس از مبعث و سه سال پس از معراج متولد شده اند و هشت سال همراه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در مكه بوده اند و سپس به مدينه هجرت و يكسال پس از آمدن به مدينه و به روايت صحيح ترى شش ماه پس از آن با على (عليه السلام) ازدواج كرده اند و به هنگام رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هيجده ساله بوده اند و پس از رحلت پدر بزرگوارشان هفتاد و دو روز زندگى كرده اند. (2)


1- 1 _ أصول الكافي، ترجمه كمره اى 3/319
2- 2 _ روضة الواعظين، ترجمه مهدوى دامغانى/239

ص: 16

3 _ از أبى جعفر محمد بن على روايت شده است؛

كه ولادت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) پنج سال بعد از آن بود، كه حق سبحانه و تعالى نبوت نبى را ظاهر گردانيد و بوى وحى فرستاد، و قريش بناء خانه كعبه كردند، و چون عمر شريفشان بهجده سال و هفتاد و پنج روز رسيد وفات يافتند، و در روايت صدفه آمده كه عمر شريفشان هجده سال و يكماه و پانزده روز بوده است و با پدر بزرگوارش هشت سال در مكه اقامت داشتند، و بعد از آن همراه رسول الله (صلي الله عليه و آله) به مدينه هجرت نمودند و ده سال با آن حضرت در مدينه اقامت نمودند، و بعد از وفات رسول الله (صلي الله عليه و آله) با اميرالمؤمنين (عليه السلام) هفتاد و پنج روز ديگر بودند و سپس رحلت فرمودند، و در روايت ديگري چنين بيان شده است كه بعد از رحلت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) چهل روز در قيد حيات بوده اند و طبق اين روايات هجده سال و يكماه و ده روز عمر شريف ايشان بوده است؛ و يازده ساله بوده اند كه امام حسن (عليه السلام) از ايشان متولد شدند،كه اين ولادت در سال سوم بعد از هجرت بوده است. (1)

اما كيفيت ولادت حضرت زهراء (سلام الله عليها)

تولد فاطمه زهرا (سلام الله عليها) آخرين فرزند پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) و خديجه (سلام الله عليها) از هر نظر با فرزندان قبلى متفاوت بود، چون در لوح محفوظ و علم الهى چنين مقدّر گشته بود كه او سرور زنان دو جهان و الگوى تمام عيّار انسان كامل باشد، بانوى برگزيده اى كه بايد نسل آخرين پيامبر، از ذريّه پاك ايشان باشد.


1- 1 _ كشف الغمة ، ترجمه و شرح زواره اى 2/5 .

ص: 17

از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت شده كه به فرمان جبرئيل، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مأمور شدند، چهل شبانه روز از خديجه (سلام الله عليها) فاصله بگيرند و در خلوت به عبادت و مناجات با قاضى الحاجات بپردازند و روزها را روزه بگيرند، سرانجام هنگام غروب روز چهلم، جبرئيل بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نازل شد و ميوه اى بهشتى براى آن حضرت آورد و به ايشان فرمان داد با نيمى از آن ميوه روزه خود را بگشايد و آنگاه به نزد خديجه باز گردند و نيم ديگر آن ميوه بهشتى را به خديجه (سلام الله عليها) دهند، اين چنين بود كه نطفه زهراى مرضيه (سلام الله عليها) از آن ميوه بهشتى منعقد شد و از همان آغاز دوران جنينى، اين كودك برگزيده، در رحم مادر به تسبيح و تقديس پروردگار مشغول بودند و با مادر خود سخن مى گفتند و او را دلدارى مى دادند چراكه زنان مكه به دليل ايمان حضرت خديجه (سلام الله عليها) به محمّد (صلي الله عليه و آله) او را از خود طرد كرده بودند و هيچ يك با آن حضرت ارتباط دوستانه اى نداشتند و تحمّل اين وضعيّت براى خديجه كبرى (سلام الله عليها) كه روزى از ثروتمندترين و معتبرترين تجّار عرب به شمار مى رفت و خدم و حشم فراوانى پيرامون او بودند، بسيار دشوار بود.

آرى، خداوند اراده كرده بود تا در محيط جهالت بار عربستان، كه وجود دختر، ننگ به شمار مى آمد و با زنان، مانند كالائي بي ارزش رفتار مى شد، دخترى برگزيده از دامان مادرى پاك متولّد شود كه نور او شرق و غرب عالم را تا قيام قيامت روشن سازد و نسل پيامبر خاتم و سرور انبياء (صلي الله عليه و آله) از دامان پاك او امتداد يابد و وجود نازنين او رابط ميان دو نور نبوّت و ولايت باشد تا

ص: 18

همگان بدانند زن هم مى تواند همپاى مرد تا بلندترين درجات قرب حقّ پيش رود و تكامل بيابد و به مقامى رسد كه ملائكه آسماني در حسرت آن سر به تواضع و سجده فرود آورند، پس وجود زهراى مرضيّه (سلام الله عليها) حجّت غير قابل انكار الهى است تا عذر و بهانه اى براى بهانه جويان باقى نماند.بايد متوّجه بود كه حكمت آفرينش فاطمه زهرا (سلام الله عليها) همان حكمت آفرينش پيامبران و اولياء الهى و امامان معصوم: است كه همه ايشان با ويژگيهاى متفاوت از ساير مردم و به منظور هدايت و پيشوايى آنها آفريده شده اند تا الگوى همه حقّ طلبان و راهنماى راه هدايت و تكامل آنان باشند.به هر حال دوران حمل اين انسيّه حوراء بسر رسيد و زمان وضع حمل خديجه (سلام الله عليها) نزديك شد، خديجه (سلام الله عليها) قاصدى به نزد زنان قريش فرستادند و از ايشان خواستند او را در وضع حمل كمك نمايند، امّا آنها كينه گذشته را بهانه كرده و كمك خود را از وى دريغ داشتند، خديجه (سلام الله عليها) ناراحت و نگران درد مى كشيدند و فقط از درگاه پروردگار تقاضاى كمك مى نمودند، ناگهان درب حجره خديجه (سلام الله عليها) گشوده شد و چهار زن نورانى و سپيد روى پاى به درون نهادند و گفتند: «اى خديجه مترس و اندوهى به خود راه مده، ما به مدد تو آمده ايم، من ساره همسر ابراهيم هستم و اين آسيه همسر فرعون است و اين مريم دختر عمران است و اين هم كلثوم خواهر موسى است». پس خديجه آرامش يافت و با كمك آن چهار زن بهشتى، فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به دنيا آمدند و جهان از نور وجودشان روشنى گرفت، بلافاصله پس از وضع حمل، اين مولود سر به سجده نهادند

ص: 19

و فرمودند: «گواهى مى دهم كه هيچ خدايى جز خداى يكتا نيست و پدرم رسول خدا سرور پيامبران و همسرم سرور اوصياء است و پسرانم سرور همه پيامبرزادگانند». (1)

و اين جاي تعجب ندارد همانگونه كه به قدرت الهي حضرت عيسي (عليه السلام) فرمودند:

( (قالَ إِنِّي عَبْدُ الله آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا) )

(ناگهان عيسى زبان به سخن گشود و) گفت: «من بنده خدايم؛ او كتاب (آسمانى) به من داده؛ و مرا پيامبر قرار داده است! (2)

به هنگام ولادت صديقه طاهره نيز چنين اتفاقي مي افتد و حضرت لب به سخن مي گشايند و اقرار به وحدانيت خداوند متعال مي كنند.

و همچنين از مفضّل بن عمر نقل شده است كه گفت:

به امام صادق (عليه السلام) گفتم: ولادت حضرت فاطمه (سلام الله عليها) چگونه بوده است؟ امام فرمودند: هنگامى كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با خديجه (سلام الله عليها) ازدواج كردند، زنان مكه از خديجه كناره گيرى نمودند و نزد وى نمى رفتند، به او سلام نمى كردند، و به هيچ زنى اجازه نمى دادند كه با او معاشرت و تماس داشته باشد. اين برخورد زنان سبب ناراحتى و اندوه خديجه شد، البته غم و اندوه وى بيشتر براى پيامبر اسلام (سلام الله عليها) بود كه مبادا آسيبى متوجّه وى گردد. وقتى خديجه


1- 1 _ قصص الأنبياء ( قصص قرآن، ترجمه قصص الأنبياء جزائرى/712 )
2- 2 _ مريم: 30

ص: 20

به حضرت فاطمه (سلام الله عليها) حامله شدند، فاطمه (سلام الله عليها) در رحم مادر همدم او بودند و با مادرشان سخن مى گفتند، و وى را به صبر توصيه مى نمودند، خديجه (سلام الله عليها) اين موضوع را از رسول خدا مخفى مى داشت تا اينكه يك روز پيامبر نزد خديجه آمدند و شنيدند كه او با كسى سخن مى گويد، پس به ايشان فرمودند: اى خديجه! با چه كسى سخن مى گويى؟ خديجه گفت: با اين بچه اى كه در رحم دارم، او با من سخن مى گويد و مونس ساعات تنهايى من است. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: اى خديجه! جبرئيل مرا بشارت داده كه او دختر است، و گفته كه او منشأ نسلى پاك و مبارك است و خداوند تبارك و تعالى مقدّر نموده كه نسل من از طريق او برقرار و پايدار بماند، و مقرّر فرموده كه فرزندان او پس از انقطاع وحى امام و خليفه خدا در زمين باشند. (1)

و همچنين نقل شده كه:

حضرت خديجه (سلام الله عليها) دائما در همين حال بودند تا اينكه هنگام وضع حمل وى فرا رسيد، پس كسى را نزد زنان قريش و بنى هاشم فرستادند كه بيائيد و مرا در امر تولّد فرزندم يارى نمائيد. آنان در جواب گفتند: چون تو سخن ما را در باره ازدواج با محمّد (صلي الله عليه و آله) ناديده گرفتى و با آن مرد فقير و يتيم ازدواج كردى، پس ما نزد تو نخواهيم آمد و تو را در اين امر يارى نخواهيم نمود.حضرت خديجه (سلام الله عليها) از شنيدن اين جواب غمگين شدند؛ در همان


1- 1 _ زندگانى حضرت زهرا (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 34

ص: 21

حال چهار زن گندمگون و بلند بالا كه خديجه (سلام الله عليها) فكر مى كردند از زنان بنى هاشم هستند نزد او حاضر شدند، هنگامى كه خديجه آنها را ديدند اظهار درد و ناراحتى كردند، يكى از آنان گفت: اى خديجه! نگران نباش، زيرا ما فرستاده خداييم تا تو را در امر زايمان كمك كنيم، ما خواهران تو هستيم، من ساره هستم، و اين بانو آسيه دختر مزاحم است كه در بهشت دوست و همراه تو خواهد بود، و اين مريم دختر عمران، و آن ديگرى كلثوم خواهر موسى بن عمران است، پس يكى از آنان در سمت راست خديجه، و يكى در طرف چپ وى، و ديگرى در مقابل او و چهارمى ايشان در بالاى سر او نشستند، و بدين ترتيب خديجه، حضرت فاطمه (سلام الله عليها) را در حالى كه پاك و پاكيزه بود، به دنيا آوردند. هنگامى كه آن حضرت متولّد شد نورى از او ساطع گرديد و داخل خانه هاى مكّه شد به طورى كه در شرق و غرب اين شهر خانه اى باقى نبود مگر آنكه نور در آن داخل شده بود، آنگاه ده تن از حور العين در حالى كه به دست هر كدامشان يك طشت و ابريقى (ظرف يا كوزه) از بهشت كه پر از آب كوثر بود داخل اتاق شدند، آن بانويى كه در پايين پاهاى خديجه قرار گرفته بود آن ظرفها را از دست ايشان گرفته و فاطمه (سلام الله عليها) را با آب كوثر شستشو داد، سپس طفل را در دو حوله سفيد و خوشبو پيچيد و بعد از آن از او خواست كه سخن بگويد، پس فاطمه (سلام

ص: 22

الله عليها) زبان گشودند و فرمودند: شهادت مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه وجود ندارد، و شهادت مى دهم كه پدرم رسول خدا و برترين پيامبران است و همسرم على (عليه السلام) برترين اوصيا، و فرزندانم برترين بازماندگان و سرور مردمان هستند، و پس از اين گفتار به آن بانوان سلام كرد و هر يك را به نامشان خطاب كرد، پس آنان خندان و شادمان گرديدند و تولّد او را به يكديگر تبريك گفتند و اهل آسمان نيز ولادت او را به يكديگر تبريك مى گفتند، و به واسطه تولّد فاطمه (سلام الله عليها) در آسمان نيز نور خيره كننده اى ظاهر گرديد كه ملائكه پيش از آن نظير آن را نديده بودند. پس آن زنان به خديجه (سلام الله عليها) گفتند: اين مولود پاك و مبارك را بگير كه در خود او و نسل او بركت قرار داده شده، خديجه (سلام الله عليها) در حالى كه خوشحال و مسرور بود فاطمه (سلام الله عليها) را در آغوش گرفت و پستان خود را در دهان او نهاد و شير در دهان او جارى نمود، و اين نوزاد از رشد فوق العاده اى برخوردار بود به طورى كه در هر روز به اندازه يك ماه، و در هر ماهى به اندازه يك سال رشد مى كرد. (1)


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 35

ص: 23

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و اهل البيت: در قرآن

اشاره

ص: 24

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و اهل البيت: در قرآن

بر همگان واضح است كه قرآن وسيله هدايت و ارشاد بشريت، به خصوص اهل ايمان وتقوي است و آنان كه خود را مسلمان و پيرو رسول الله (صلي الله عليه و آله) معرفي مي كنند ناگزير بايد تن به اوامر و نواهي اين كتاب آسماني دهند و مدح و ذم هاي قرآني را چراغ راه خويش قرار دهند و اهل دوستي با اولياء الهي و دشمني با دشمنان الهي باشند و ملاك محبت و دشمني آنها؛ خداوند متعال باشد؛ و اين امر تحقق پيدا نمي كند مگر بوسيله سير در آيات الهي و جستجو در اين درياي بي كران؛ لذا در اين فصل جهت آشنائي با حضرات اهل البيت: و حضرت زهراء (سلام الله عليها) ، همان ها كه حجت خداوند بر خلق و چراغ هاي هدايتند، به سراغ آيات و تفاسير آن مي رويم تا به اندازه ظرفيتمان با اين محبوبين و مقربين الهي آشنا شويم و سپس راه و طريقت آنها را؛ راه و طريقت خويش قرار دهيم ان شاء الله.

ا _ آيه اول:

اشاره

( (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ) ) . (1)


1- 1 _ آل عمران: 61

ص: 25

مباهله با مسيحيان نجران و حضور حضرت زهراء (سلام الله عليها) در مباهله

اين آيه به دنبال آيات قبل و استدلالاتى كه در آنها بر نفى خدا بودن حضرت مسيح (عليه السلام) نازل شده بود، به پيامبر (صلي الله عليه و آله) دستور مى دهد: هرگاه بعد از علم و دانش كه (در باره مسيح) براى تو آمده (باز) كسانى با تو در آن به محاجه و ستيز برخاستند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مى كنيم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مى نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (كسانى كه به منزله جان هستند) دعوت مى كنيم، شما هم نفوس خود را دعوت كنيد، سپس مباهله مى كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى دهيم. ناگفته پيدا است منظور از (مباهله) اين نيست كه اين افراد جمع شوند و نفرين كنند و سپس پراكنده شوند زيرا چنين عملى به تنهايى هيچ فايده اى ندارد، بلكه منظور اين است كه اين نفرين مؤثرواقع شود، و با آشكار شدن اثر آن، دروغگويان به عذاب گرفتار شوند و شناخته گردند. به تعبير ديگر، گرچه در اين آيه به تاثير و نتيجه مباهله تصريح نشده اما از آنجا كه اين كار به عنوان آخرين (حربه) ، بعد از اثر نكردن (منطق و استدلال) مورد استفاده قرار گرفته، دليل بر اين است كه منظور، ظاهر شدن اثر خارجى اين نفرين است نه تنها يك نفرين ساده.

نكته ها:

1 _ دعوت به مباهله يك دليل روشن بر حقانيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است؛

در آيه فوق خداوند به پيامبر خود دستور مى دهد كه هرگاه پس از استدلالات روشن پيشين، كسى درباره عيسى با تو گفتگو كند، و به جدال برخيزد، به او

ص: 26

پيشنهاد (مباهله) كن كه فرزندان و زنان خود را بياورد و تو هم فرزندان و زنان خود را دعوت كن و دعا كنيد تا خداوند دروغگو را رسوا سازد. مساله (مباهله) به شكل فوق شايد تا آن زمان در بين عرب سابقه نداشت و راهى بود كه حكايت از صدق و حقانيت دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى كرد. چگونه ممكن است كسى كه به تمام معنى، به ارتباط خويش با پروردگار ايمان نداشته باشد وارد چنين ميدانى گردد؟ و از مخالفان خود دعوت كند بياييد با هم به درگاه خدا برويم و از او بخواهيم تا دروغگو را رسوا سازد، و شما به سرعت نتيجه آن را خواهيد ديد كه چگونه خداوند دروغگويان را مجازات مى كند، مسلماً ورود در چنين ميدانى، بسيار خطرناك است زيرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان آشكار نشود نتيجه اى جز رسوايى، دعوت كننده نخواهد داشت، چگونه ممكن است آدم عاقل و فهميده اى بدون اطمينان به نتيجه، در چنين مرحله اى گام بگذارد؟ از اينجا است كه گفته اند دعوت پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) به مباهله، يكى از نشانه هاى صدق دعوت و ايمان قاطع ايشان است، قطع نظر از نتايجى كه بعدا از مباهله به دست آمد.

در روايات اسلامى وارد شده هنگامى كه پاى مباهله به ميان آمد نمايندگان مسيحيان نجران از پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) مهلت خواستند تا در اين باره بينديشند، و با بزرگان خود به شور بنشينند، نتيجه مشاوره آنها كه از يك نكته روان شناسى سرچشمه مى گرفت، اين بود كه به نفرات خود دستور دادند اگر مشاهده كرديد محمد (صلي الله عليه و آله) با سر و صدا و جمعيت و

ص: 27

جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله كنيد و نترسيد، زيرا حقيقتى در كار او نيست كه متوسل به جار و جنجال شده است، و اگر با نفرات بسيار محدودى از خاصان نزديك و فرزندان خردسالش به ميعادگاه آمد بدانيد كه او پيامبر خداست و از مباهله با او بپرهيزيد كه خطرناك است! آنها طبق قرار قبلى به ميعادگاه رفتند ناگاه ديدند كه پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) فرزندانش حسن و حسين (عليهما السلام) را در پيش رو دارند، و على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) همراه او هستند و به آنها سفارش مى كند هرگاه من دعا كردم شما (آمين) بگوييد، مسيحيان هنگامى كه اين صحنه را مشاهده كردند سخت به وحشت افتادند، و از اقدام به مباهله خوددارى كرده، حاضر به (مصالحه) شدند و به شرايط (ذمه) و پرداختن ماليات (جزيه) تن در دادند.

2 _ (مباهله) سند زنده اى براى عظمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) اهل بيت:

غالب مفسران و محدثان شيعه و اهل تسنن تصريح كرده اند كه آيه مباهله در حق اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) نازل شده است و پيامبر تنها كسانى را كه همراه خود به ميعادگاه برد، فرزندانش حسن و حسين: و دخترش فاطمه (سلام الله عليها) و على (عليه السلام) بودند، بنابراين منظور از (ابناءنا) در آيه منحصرا (حسن و حسين:) هستند، همانطور كه منظور از (نساءنا) فاطمه (سلام الله عليها) ، و منظور از (انفسنا) تنها على (عليه السلام) بوده است و احاديث فراوانى در اين زمينه نقل شده است.

براى روشن شدن اين حقيقت به تعدادي از كتب اهل تسنن و مطالب آنها اشاره مي كنيم.

ص: 28

قاضى نور الله شوشترى در جلد سوم از كتاب نفيس «احقاق الحق» طبع جديد صفحه 46 چنين مى گويد:

مفسران در اين مسئله اتفاق نظر دارند كه (ابناءنا) در آيه فوق اشاره به حسن و حسين: و (نساءنا) اشاره به فاطمه (سلام الله عليها) و (انفسنا) اشاره به علي (عليه السلام) است.

سپس در پاورقى كتاب مذكور، در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت را ذكر كرده ،كه تصريح نموده اند آيه مباهله درباره اهل بيت: نازل شده است و نام آنها و مشخصات كتب آنها را از صفحه 46 تا 76 مشروحاً آورده است.

از جمله شخصيت هاى سرشناسى كه اين مطلب از آنها نقل شده است، افراد زير هستند:

1 _ مسلم بن حجاج نيشابورى صاحب كتاب ، صحيح معروف كه از كتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است در جلد 7 صفحه 120 (چاپ محمد على صبيح _ مصر) .

2 _ احمد بن حنبل در كتاب مسند جلد 1 صفحه 185 (چاپ مصر) .

3 _ طبرى در تفسير معروفش در ذيل همين آيه جلد سوم صفحه 192 (چاپ ميمنيه _ مصر) .

4 _ حاكم در كتاب مستدرك جلد سوم صفحه 150 (چاپ حيدر آباد دكن) . تفسير نمونه، ج 2 ، ص: 584

5 _ حافظ ابونعيم اصفهانى در كتاب دلائل النبوة صفحه 297 (چاپ حيدر آباد) .

ص: 29

6 _ واحدى نيشابورى در كتاب اسباب النزول صفحه 74 (چاپ الهندية مصر) .

7 _ فخر رازى در تفسير معروفش جلد 8 صفحه 85 (چاپ البهيه مصر) .

8 _ ابن اثير در كتاب جامع الاصول جلد 9 صفحه 470 (طبع السنة المحمدية _ مصر) .

9 _ ابن جوزى در تذكرة الخواص صفحه 17 (چاپ نجف) .

10 _ قاضى بيضاوى در تفسيرش جلد 2 صفحه 22 (چاپ مصطفى محمد مصر) .

11 - آلوسى در تفسير روح المعانى جلد سوم صفحه 167 (چاپ منيريه مصر) .

12 _ طنطاوى مفسر معروف در تفسير الجواهر جلد دوم صفحه 120 (چاپ مصطفى البابى الحلبى_ مصر) .

13 _ زمخشرى در تفسير كشاف جلد 1 صفحه 193 (چاپ مصطفى محمد _ مصر) .

14 _ حافظ احمد بن حجر عسقلانى در كتاب الاصابة جلد 2 صفحه 503 (چاپ مصطفى محمد _ مصر) .

15 _ ابن صباغ در كتاب الفصول المهمة صفحه 108 (چاپ نجف) .

16 _ علامه قرطبى در تفسير الجامع لاحكام القرآن جلد 3 صفحه 104 (چاپ مصر سال 1936 ) .

ص: 30

در كتاب غاية المرام از صحيح مسلم در باب فضائل على بن ابى طالب نقل شده كه:

روزى معاويه به سعد بن ابى وقاص گفت: چرا ابو تراب (على (عليه السلام) ) را سب و دشنام نمى گويى؟! گفت: از آن وقت كه به ياد سه چيز كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) درباره على (عليه السلام) فرمود افتادم، از اين كار صرف نظر كردم... (يكى از آنها اين بود كه) هنگامى كه آيه مباهله نازل گرديد پيغمبر (صلي الله عليه و آله) تنها از فاطمه و حسن و حسين و على: دعوت كرد و سپس فرمود: اللهم هؤلاء اهلى: خدايا! اينها خاصان نزديك من هستند. نويسنده تفسير كشاف كه از بزرگان اهل تسنن است در ذيل آيه مى گويد: اين آيه قوى ترين دليلى است كه فضيلت اهل كساء را ثابت مى كند. مفسران و محدثان و مورخان شيعه نيز عموما در نزول اين آيه در باره اهل بيت: اتفاق نظر دارند، در تفسير نورالثقلين روايات فراوانى در اين زمينه نقل شده است.

از جمله به نقل از كتاب عيون اخبار الرضا درباره مجلس بحثى كه مامون در دربار خود تشكيل داده بود، اين چنين مى نويسد:

امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) فرمودند: خداوند پاكان بندگان خود را در آيه مباهله مشخص ساخته است و به پيامبرش چنين دستور داده:

( (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا...) )

و به دنبال نزول اين آيه، پيامبر، على و فاطمه و حسن و حسين: را با خود به مباهله برد...

ص: 31

اين مزيتى است كه هيچ كس در آن بر اهل بيت: پيشى نگرفته، و فضيلتى است كه هيچ انسانى به آن نرسيده، و شرفى است كه قبل از آن هيچ كس از آن برخوردار نبوده است.

3 _ نوه هاى دخترى فرزندان ما هستند.

ضمنا از آيه مباهله استفاده مى شود كه به فرزندان دختر نيز حقيقتا، «ابن» گفته مى شود برخلاف آنچه در جاهليت مرسوم بود كه تنها فرزندان پسر را فرزند خود مى دانستند، و مى گفتند:

بن_ونا ب_نو ابنائ__نا و بناتن_ا بنوهن ابناء الرجال الأباعد

يعنى، فرزندان ما تنها پسرزاده هاى ما هستند اما دخترزاده هاى ما، فرزندان مردم بيگانه محسوب مى شوند نه فرزندان ما! اين طرز تفكر مولود همان سنت غلطى بود كه در جاهليت عرب دختران و زنان را عضو اصلى جامعه انسانى نمى دانستند و آنها را در حكم ظروفى براى نگاهدارى پسران مى پنداشتند! چنان كه شاعر آنها مى گويد:

و انما امهات الناس اوع_ية مستودعات و للانساب اباء

مادران مردم، حكم ظروفى براى پرورش آنها را دارند، و براى نسب تنها پدران شناخته مى شوند! ولى اسلام اين طرز تفكر را به شدت در هم كوبيد و احكام فرزند را بر فرزندان پسرى و دخترى يكسان جارى ساخت.

ص: 32

در سوره انعام درباره فرزندان ابراهيم مى خوانيم:

( (وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ) ) (1)

از فرزندان (ابراهيم) ، داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون بودند و اين چنين نيكوكاران را پاداش مى دهيم و نيز زكريا و يحيى و عيسى و الياس كه همه از صالحان بودند.

در اين آيه حضرت مسيح از فرزندان ابراهيم شمرده شده در حالى كه ايشان از فرزندان دخترى بوده اند چرا كه براي ايشان پدرى نبوده است.در رواياتى كه از طرق شيعه و سنى درباره امام حسن و امام حسين: وارد شده اطلاق كلمه، ابن رسول الله (فرزند رسول الله) كرارا ديده مى شودكه از جمله آن روايات، اين روايتي است كه از ابن عباس نقل شده است كه پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند:

( (ان الله عزوجل جَعَلَ ذُرِّيَّةَ كُلِ نَبِيٍ مِنْ صُلْبِهِ وَ جَعَلَ ذُرِّيَّتِي مِنْ صُلْبِكَ يَا عَلِيّ) )

خداوند عزوجل ذريه هر پيغمبري را در صلب خودش قرار داد و ذريه مرا در صلب تو قرار داد يا علي. (2)

و همچنين علماء اهل تسنن از غاصب خلافت عمربن الخطاب نقل مي كنند كه مي گويد از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه فرمودند:


1- 1 _ نحل: 85 - 84
2- 2 _ الامالي صدوق 378 ، شب هاي پيشاور/ 105 ، به نقل از كتاب كفايت الطالب محمد ابن گنجي.

ص: 33

( (إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ الله (صلي الله عليه و آله) يَقُولُ كُلُّ حَسَبٍ وَ نَسَبٍ مُنْقَطِعٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا خَلَا حَسَبِي وَ نَسَبِي وَ كُلُ بَنِي أُنْثَى عَصَبَتُهُمْ لِأَبِيهِمْ مَا خَلَا بَنِي فَاطِمَةَ فَإِنِّي أَنَا أَبُوهُمْ وَ أَنَا عَصَبَتُهُم) ) (1)

هر حسب و نسبي منقطع است روز قيامت مگر حسب و نسب من و هر اولاد دختري عصبه«خويشاوند پدري» آنها از جانب پدر است مگر اولادهاي فاطمه كه من پدر و عصبه آنها هستم.

و همچنين (در آيات مربوط به زنانى كه ازدواج با آنها حرام است مى خوانيم: وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ (يعنى همسران پسران شما) (2)در ميان فقهاى اسلام اين مسئله مسلم است كه همسران پسرها و نوه ها، چه دخترى باشند و چه پسرى بر شخص حرام است و مشمول آيه فوق مى باشند. (3)

اما شرح الفاظ و تفسير آيه مباهله در تفاسير مختلف

1 _ تفسير أطيب البيان:

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مراد از محاجه همان مكابره و لجاج است بعد از اقامه دليل كه مفاد ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ است و اشاره به اينكه نصاراى نجران مكابره و لجاج مي نمودند. فَقُلْ تَعالَوْا خطاب بپيغمبر (صلي الله عليه و آله) كه آنها را دعوت نما، تعالوا جمع تعال بمعنى پيش آمدن است يعنى بيائيد. نَدْعُ أَبْناءَنا يعنى طرفين (مسيحيان


1- 1 _ ابن حجر مكي در صفحه 112 و محمد ابن يوسف گنجي شافعي در كفايت الطالب.
2- 2 _ نساء: 23
3- 3 _ تفسير نمونه 2/591

ص: 34

نجران) ، ما دعوت مي كنيم پسران خود را وَ أَبْناءَكُمْ شما هم دعوت كنيد پسران خود را و كلمه ندع متكلم مع الغير يعنى ما و شما وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ زن هاى ما و زن هاى شما، و از مناسبت حكم و موضوع و تعيين مورد، استفاده مي شود كه مراد عزيزترين ابناء و عزيزترين نساء است.

وَ أَنْفُسَنا شرحش گذشت و انفسكم هر كس كه بمنزله جان شما است كه علاقه به او بيشتر داشته باشيد.

ثُمَّ نَبْتَهِلْ پس از اجتماع طرفين مباهله مي كنيم فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ مراد از لعنة، نه مجرد دورى از رحمت است بلكه نزول عذاب است كه حق ظاهر شود و باطل از بين برود. (1)

2 _ تفسير البرهان:

و لما نزلت هذه الآية: نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ دعا رسول الله (صلي الله عليه و آله) عليا و فاطمة و حسنا و حسينا:، و قال: «اللهم هؤلاء أهل بيتي».

زماني كه اين آيه نازل شد أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ خواندند رسول الله (صلي الله عليه و آله) علي و فاطمه و حسن و حسين: را و فرمودند: خدايا اينها اهل بيت من هستند.


1- 1 _ أطيب البيان في تفسير القرآن 3/233 .

ص: 35

أخبرنا جماعة، عن أبي المفضل، قال: حدثني أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد ابن عبد الرحمن الهمداني بالكوفة، قال: حدثنا محمد بن المفضل بن إبراهيم بن قيس الأشعري، قال: حدثني علي بن حسان الواسطي، قال: حدثني عبد الرحمن بن كثير، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده علي بن الحسين:، عن عمه الحسن (عليه السلام) ، قال: «قال الحسن: قال الله تعالى لمحمد (صلي الله عليه و آله) حين جحده كفرة الكتاب و حاجوه: فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ فأخرج رسول الله (صلي الله عليه و آله) من الأنفس معه أبي، و من البنين أنا و أخي، و من النساء فاطمة أمي من الناس جميعا، فنحن أهله و لحمه و دمه و نفسه، و نحن منه و هو منا».

امام حسن (عليه السلام) فرمودند: خداوند متعال به هنگامي كه اهل كتاب او را (حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) ) انكاركردند و او را به محاجه خواندند، به محمد (صلي الله عليه و آله) فرمود:

( (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله عَلَى الْكاذِبِينَ) ) ؛

پس بيرون آورد رسول الله به همراه خود از جان ها (أَنْفُسَنا) پدرم را و از فرزندان (أَبْناءَنا) من و برادرم را و از بانوان (نِساءَنا) مادرم فاطمه را از ميان همه مردم پس مائيم خاندان او و گوشت او و خون او و جان او؛ ما از اوئيم و او از ماست. (1)


1- 1 _ البرهان في تفسير القرآن 1/631 .

ص: 36

تفاسير علماي اهل تسنن

3 _ شواهد التنزيل:

فمن حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت الله على الكذبين.

پس هر كه در اين (باره) پس از دانشى كه تو را (حاصل) آمده، با تو محاجّه كند، بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خويشان نزديك، و شما خويشان نزديك خود را فراخوانيم سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.آيه شريفه فوق در عظمت پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) و اهل بيت كرام آن حضرت است. حصين بن عبد الرّحمان از قول عمرو بن سعد بن معاذ، داستان آمدن رهبانان مسيحى و پيروانش به مدينه را نقل مى كند، كه آنان در مدينه به حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسيدند، و گفتند: يا محمد (صلي الله عليه و آله) ! شما از صاحب ما در كتاب خود نام مى برى. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پرسيدند: صاحب شما كيست؟ گفتند: صاحب ما، عيسى بن مريم (عليهما السلام) است.پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: او عبد خدا و رسول خدا بود. پرسيدند: به ما بگو، خلقت او چگونه بود؟ پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) : سخنى نگفت و از آنان جدا شد. جبرئيل نازل شد و آيه إنّ مثل عيسى عند اللّه كمثل آدم خلقه من تراب را براى جواب آن طايفه قرائت كرد. مجدداً روز بعد به حضور آن حضرت آمدند و گفتند: يا محمد (صلي الله عليه و آله) ! آيا بمثل خلقت صاحب ما خلقتى وجود دارد؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود:

ص: 37

بلى خلقت پيامبر شما مثل خلقت آدم (عليه السلام) است.سپس آيه إنّ مثل عيسى عند اللّه كمثل آدم را قرائت كردند.آن جماعت سخنان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را نپذيرفتند.پس آن حضرت به دستور خداوند بر طبق آيه تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم... مأمور به مباهله با آنان شدند. در روز مقرّر مصطفى (صلي الله عليه و آله) دست على و فاطمه و حسن و حسين: را گرفته، فرمود: اينان فرزندان و زنان و جان من هستند. چون آماده مباهله و نفرين شدند. بزرگ و مهتر آنان به پيروانش گفت: مباهله با اين بزرگان صحيح نيست. اگر درغگو باشند چيزى نصيب و عايد ما نمى شوند و اگر صادق باشند و نفرين و مباهله كنند همه ما مسيحيان هلاك مى شويم. پس با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مصالحه كردند و دادن جزيه را پذيرفتند. در پايان سيّد آنان گفت: قسم به آن كسى كه جانم در دست اوست در آنان به قدرى عظمت ديدم كه اگر مباهله و لعنت مى كردند احدى از ما باقى نمى ماند.

و همچنين ابن عباس داستان مسيحيان نجران را چنين بيان كرده است:

عدهّ اى از علماى مسيحى به رياست اسقف خويش كه نامش «عبد المسيح» بود در مدينه به حضور مصطفى (صلي الله عليه و آله) رسيدند، و پرسيدند: يا محمد! از صاحب ما عيسى مسيح (عليه السلام) ياد مى كنى، بيان كن كيفيت خلقت او چگونه بود؟ مصطفى (صلي الله عليه و آله) منتظر ماند تا جبرئيل نازل شد و آيه ( (انّ مثل عيسى عند اللّه كمثل آدم خلقه من تراب) )

ص: 38

را بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) قرائت كرد. چون مسيحيان لجاجت كردند، دستور مباهله از جانب پروردگار صادر شد و پيامبر (صلي الله عليه و آله) را مأمور به مباهله و ملاعنه كرد. مسيحيان نيز براى ملاعنه و مباهله آماده شدند. مصطفى (صلي الله عليه و آله) دست على، فاطمه، حسن و حسين: را گرفتند و به وعده گاه آوردند و فرمودند: ( (اللّهم هؤلاء ابناؤنا و نساؤنا و انفسنا) ) . چون مصطفى (صلي الله عليه و آله) آماده مباهله شد، سيّد مسيحيان گفت: با عظمتى كه اين پنج تن دارند ما هرگز با آنان مباهله نمى كنيم زيرا بيم هلاك ما وجود دارد.

پس با آن حضرت مصالحه كرده، حاضر به پرداخت جزيه سالانه شدند. در همان هنگام رئيس آنان گفت: به خدا سوگند اگر اين پنج تن با ما مباهله و ملاعنه مى كردند احدى از ما باقى نمى ماند و خداوند ظالمان را هلاك مى كرد.

همچنين شعبى از جابر بن عبدالله نقل مى كند:

گروهى از علماى مسيحى به حضور نبى (صلي الله عليه و آله) در مدينه رسيدند، چون آن حضرت آنان را به اسلام دعوت كردند، گفتند: ما قبل از حضور، مسلمان شديم، پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: در شما موانع مسلمانى را مى بينم و هنوز مسلمان نشده ايد، گفتند: يا محمد (صلي الله عليه و آله) ! اگر مى دانى ما را خبر ده! مصطفى (صلي الله عليه و آله) فرمود: حبّ صليب و شرب خمر و اكل لحم الخنزير (محبت به صليب و نوشيدن شراب و خوردن گوشت خوك) در وجود شماست و اينها مانع مسلمانى

ص: 39

شماست، پس آن حضرت را دعوت به ملاعنه و مباهله كردند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر طبق فرمان خداوند، در آيه ( (فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللّه على الكاذبين) ) . آماده مباهله شدند، و روز ديگر را موعد مباهله قرار دادند. چون آن روز فرارسيد آن حضرت دست على، فاطمه، حسن و حسين:را گرفته، براى ملاعنه و مباهله حاضر شدند. امّا آن گروه وقتى عظمت آن پنج تن را ديدند راضى به مباهله نشدند و با پرداخت خراج سالانه راضى به مصالحه شدند. شعبى مى گويد در آيه ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم منظور از ابناءنا حسن و حسين (عليهما السلام) و نساءنا يعنى فاطمه (سلام الله عليها) و انفسنا، على بن ابى طالب (عليهما السلام) است.

همچنين كلبى از ابى صالح نقل مى كند، ابن عباس در تفسير آيه:

فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين. بيان كرده است: آيه در شأن رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) و على (عليه السلام) با لفظ انفسنا و فاطمه (سلام الله عليها) با عبارت نساءنا، و حسن و حسين (عليهما السلام) با كلمه ابناءنا است. و دعا بر ضد كاذبين از علماى نجران، به نام هاى عاقب و سيّد و عبد المسيح و اصحاب آنان است.

ص: 40

همچنين عامر بن سعد از پدرش نقل كرده است:

زمانى كه آيه ( (ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم) ) نازل شد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) على، فاطمه و حسن و حسين: را فرا خواند، چون جمع شدند، فرمود: خدايا اينان عزيزان و اهل بيت من هستند.

همچنين جابر بن عبد الله انصارى نقل كرده است:

دو تن از علماى مسيحى به نام هاى عاقب و سيّد در مدينه به خدمت مصطفى (صلي الله عليه و آله) رسيدند. آن حضرت آنان را به اسلام دعوت كردند، آن دو نپذيرفتند. نبى (صلي الله عليه و آله) بر طبق فرمان خداى سبحان در آيه ( (فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم) ) آنان را به مباهله دعوت كردند، و در روز موعود به همراه على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) و حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) در جايگاه مباهله حاضر شدند. امّا آن دو، حاضر به مباهله نشدند، بلكه به خراج و جزيه راضى شدند، مصطفى (صلي الله عليه و آله) فرمود: به خدايى كه مرا به رسالت فرستاد، اگر به مباهله تن مى دادند در اين بيابان بر آنان آتش مى باريد.در اينجا شعبى از جابر بن عبدالله نقل مى كند: منظور از انفسنا، على بن ابى طالب (عليهما السلام) و ابناءنا، حسن و حسين (عليهما السلام) و از نساءنا، فاطمه (سلام الله عليها) است. (1)


1- 1 _ ترجمه شواهد التنزيل/ 71

ص: 41

4 _ تفسير الدر المنثور:

و أخرج الحاكم و صححه و ابن مردويه و أبو نعيم في الدلائل عن جابر قال قدم على النبي (صلي الله عليه و آله) العاقب و السيد فدعاهما إلى الإسلام فقالا أسلمنا يا محمد قال كذبتما إن شئتما أخبرتكما بما يمنعكما من الإسلام قالا فهات قال حب الصليب و شرب الخمر و أكل لحم الخنزير قال جابر فدعاهما إلى الملاعنة فوعداه إلى الغد فغدا رسول الله (صلي الله عليه و آله) و أخذ بيد علي و فاطمة و الحسن و الحسين ثم أرسل إليهما فأبيا أن يجيباه و أقرا له فقال و الذي بعثني بالحق لو فعلا لأمطر الوادي عليهما نارا قال جابر فيهم نزلت تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ الآية قال جابر أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ رسول الله (صلي الله عليه و آله) و علي و أَبْناءَنا الحسن و الحسين وَ نِساءَنا فاطم

... جابر گفت وارد شدند بر نبي (صلي الله عليه و آله) عاقب و سيد، و رسول الله (صلي الله عليه و آله) آنان را به اسلام دعوت كردند؛ و اينها گفتند ما اسلام آورديم اي محمد، حضرت فرمودند: دروغ مي گوييد، اگر بخواهيد شما را از آنچه مانع اسلامتان شده با خبر كنم.گفتند چه چيز است. حضرت فرمودند: محبت به صليب و خوردن شراب و خوردن گوشت خوك؛ جابر گفت: رسول الله (صلي الله عليه و آله) آنها را به ملاعنه خواند و وعده كردند براي فردا؛ پس فردا رسول الله (صلي الله عليه و آله) دست علي و فاطمه وحسن و حسين: را گرفتند و به سوي آنها رفتند پس امتناء كردند از اينكه جواب او را بدهند و اقرار كردند براي او پس رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند قسم به آن خدائي كه مرا به حق مبعوث به رسالت كرد، اگر اينها مباهله مي كردند آتش بر اينان مي باريد. (1)


1- 1 _ الدر المنثور في تفسير المأثور 2/39

ص: 42

5 _ تفسير الكشاف:

فَمَنْ حَاجَّكَ من النصارى فِيهِ في عيسى مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ أى من البينات الموجبة للعلم تَعالَوْا هلموا. و المراد المجي ء بالرأى و العزم، كما نقول تعال نفكر في هذه المسألة نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ أى يدع كل منى و منكم أبناءه و نساءه و نفسه إلى المباهلة ثُمَّ نَبْتَهِلْ ثم نتباهل بأن نقول بهلة اللَّه على الكاذب منا و منكم...

هر كس از نصاري در مورد او (عيسي) پس از آن كه علم و آگاهي يافتي (علم نسبت به خلقت عيسي (عليه السلام) ) مجادله كرد بگو بياييد بياوريم...

و منظور آوردن طرح و نقشه و نظر است، همانگونه كه مي گوييم: بيا در مورد اين قضيه فكر كنيم.

ندعُ ... ما فرزندانمان و شما هم فرزندانتان را دعوت كنيم يعني هر يك از ما وشما فرزندان و زنان خودمان را به مباهله فرا بخوانيم سپس با هم مباهله كنيم، به اين صورت كه بگوييم: لعنت خدا بر هر كدام از ما يا شما، اگر دروغگو باشد.

بهلۀ با فتح و ضم يعني لعنت و نفرين، و خداوند او را بُهلۀ كرد يعني او را لعنت كرد و از رحمت خود دور نمود، أبهله: به او توجهي نمود.

شتر باهل: يعني شتري كه پستان آن را مي بندند تا شيرش خورده نشود، و أصل ابتهال از اينجا مي آيد، سپس در هر دعايي كه پيوسته باشد به كار رفته حتي اگر لعن و نفرين نباشد، روايت

ص: 43

شده: هنگامي كه نصاري به مباهله دعوت شدند گفتند: به اين دعوت فكر مي كنيم (روي اين پيشنهاد فكر مي كنيم) ، سپس در خلوت و تنهايي خود از عاقب كه بزرگ ايشان بود پرسيدند: اي بنده مسيح، نظرت در مورد مباهله چيست؟ عاقب گفت: اي ياران نصاري (مسيح) حتماً (به يقين) مي دانيد كه محمد پيامبر خدا ست و از سوي صاحب شما، سخن حق آورده است، به خدا سوگند هر قومي كه با پيامبري مباهله كند بزرگانش پير مي شوند و از نسل آنها هيچ كس نمي ماند، اگر اين كار را بكنيد هلاك مي شويد و اگر نپذيريد (از مباهله سرباز زنيد) جز حفظ دين خود و مذهبتان اتفاقي نخواهد افتاد، پس با محمد (صلي الله عليه و آله) صلح كنيد و منصرف شويد، پس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در حالي كه حسين (عليه السلام) را كه دست در دست حسن (عليه السلام) بود آورد و فاطمه (سلام الله عليها) پشت سر آنها و علي (عليه السلام) پشت سر ايشان مي آمدند و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مي فرمودند: اگر من دعا كنم اينان در امان نخواهند ماند. اسقف نجراني گفت: اي نصاري، من چهره هايي مي بينم كه اگر از خدا بخواهند كوهي را از ميان ببرد خداوند به نداي آنان گوش مي دهد و اجابت مي كند پس با هم مباهله نكنيد كه هلاكت مي شويد، و هيچ نصراني تا روز قيامت بر روي زمين باقي نمي ماند، پس گفتند (به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ) : اي اباقاسم، ما نظرمان اين است كه با هم مباهله نكنيم و تو بر دين خود و ما هم بر دين خود بمانيم، پس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: پس اگر مباهله

ص: 44

را نمي پذيريد اسلام بياوريد تا آن چه مسلمانان دارند براي شما هم باشد و آن چه بر عهده آنان است بر عهده شما هم باشد (منافع مسلمانان و تكاليفشان شامل شما هم بشود) ، پس آنان نپذيرفتند، رسول خدا فرمود: من با شما نبرد مي كنم، پس گفتند: ما توانايي جنگ با عرب را نداريم، ولي با تو صلح مي كنيم تا با ما نبرد نكني و ما را نترساني و مارا از دينمان باز نداري و در مقابل، ما هم دو هزار لباس زينتي، هزار عدد در ماه صفر هزار عدد در رجب و سي زره آهني به تو مي دهيم.

پس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با آنان مصالحه كرد و فرمودند: به خداوندي كه جانم به دست اوست، هلاك و نابودي اهل نجران را، در مي يابد و اگر توجه نكنند به شكل ميمون و خنزير در مي آيند (مسخ مي شوند) و آتش بيابان برسر آنان شعله مي كشد و خداوند نجران و أهل آن را و حتي پرندگان روي درختان اين سرزمين را نابود مي كند و به يكسال نكشيده كه نصاري همگي از بين مي روند و از عايشه نقل شده كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از خانه خارج شدند در حالي كه عباي پشمين، نقش داري پوشيده بود، سپس حسن آمد و او را زير عبا كرد، سپس حسين آمد، سپس فاطمه، سپس علي و همگي وارد عبا شدند، سپس رسول خدا فرمود: به راستي خداوند مي خواهد از شما اهل بيت ناپاكي را بزدايد، حال اگر بپرسي: دعوت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به مباهله فقط براي اين بوده كه فرد دروغگو رسوا شود و اين امري است كه مربوط به وي و تكذيب كننده (دروغگو) است و چه ربطي به فرزندان و زنان

ص: 45

دارد؟ پاسخ داده مي شود (مي گوييم) : شركت دادن فرزندان و زنان در مباهله به نيكي اعتماد وي، به سخن حق خود و صداقتش را تأكيد مي كند (شركت دادن فرزندان و زنان در مباهله بيشتر تأكيد بر صدق گفتار پيامبر و راستي سخن او دارد) ، چرا كه عزيزان خود و پاره هاي جگرش كه بسيار نزد او دوست داشتني بودند را در معرض مباهله قرار داد و مباهله را فقط مختص به خود نكرده است، و از سوي ديگر اعتماد ايشان به گفتار دشمنانش را نشان مي دهد و اين كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مي دانست اگر مباهله تمام كذب شود دشمنانش با فرزندان و دوستان و عزيزانشان هلاك مي شوند.

و فرزندان و زنان را وارد مباهله نمودند چرا كه آنان عزيزترين اعضاي خانواده هستند و قلب انسان با آنان بيش تر پيوند خورده و چه بسا انسان خود را فداي خانواده اش كند. از اين رو در جنگ ها همسران خود را (كه عزيزترين افراد براي آنها بود) با خود همراه مي كردند تا آنان را از فرار از جنگ منع كنند و دفاع از همسران خود را حمايت از حق مي دانستند، بنابراين فرزندان و زنان را بر انفس (خود) مقدم ساخت تا جايگاه والاي آنان و نزديكي شان به انسان را ثابت كند و اين كه آنها را در قضيه ي مباهله فدا مي كند، خود براستي برتري اصحاب كساء را نشان مي دهد و دليل واضحي است بر صحت نبوت پيامبر (صلي الله عليه و آله) ، چرا هيچ يك از موافقان و مخالفان نتوانستند آن را انكار كنند. (1)


1- 1 _ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل 1/370

ص: 46

6 _ تفسير مفاتيح الغيب: مسأله ي چهارم

آيه نشان مي دهد حسن و حسين نيز در حكم پسران رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بودند، پيامبر (صلي الله عليه و آله) وعده دادند كه پسرانش را به مباهله فرا بخواند، پس حسن و حسين را فرا خواند، پس لازم است، اين دو پسران حضرت باشند، همانگونه كه خداوند در سوره انعام فرمود: از نسل او (نسل ابراهيم) داود، سليمان، ... زكريا، يحيي و عيسي هستند، و همه مي دانيم عيسي (عليه السلام) از طريق مادر به ابراهيم منسوب مي شود نه از طريق پدر، پس پسر دختر هم، در حكم پسر است. (1)

آيه دوم: ( (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً ا الا الموده) )

اشاره

اين آيه دومين آيه اي است كه گوياي عظمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) است و ذيل اين آيه احاديث متعددي از تفاسير شيعه و سني وجود دارد كه همگي عظمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) و اهل البيت: را ثابت مي كند.

تفاسير اهل تسنن

1 _ تفسير القرآن العظيم ابن أبي حاتم:

حدثنا علي بن الحسين، حدثنا رجل سماه، حدثنا حسين الأشقر عن قيس، عن الأعمش، عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: لما نزلت هذه الآية قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى قالوا: يا رسول الله من هؤلاء الذين أمر الله بمودتهم؟ قال: «فاطمة و ولدها:»


1- 1 _ تفسير مفاتيح الغيب ذيل آيه مباهله

ص: 47

علي بن حسين از فردي كه نام او را برده از حسين أشقر از قيس، از اعمش از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده كه گفت: هنگامي كه آيه ( (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ) ) نازل شد، مردم پرسيدند: اي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) اينان چه كساني هستند كه دستور به دوستي و مودت با ايشان شده است؟ فرمودند: فاطمه و فرزندانش: . (1)

2 _ تفسير الدر المنثور في تفسير المأثور:

و أخرج أبو نعيم و الديلمي من طريق مجاهد عن ابن عباس رضى الله عنهما قال قال رسول الله (صلي الله عليه و آله) لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ان تحفظوني في أهل بيتي و تودوهم بى...

ابونعيم و ديلمي از طريق مجاهد از ابن عباس نقل مي كند كه:

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: لا أسئلكم عليه أجراً...

يعني اين كه اهل بيت مرا مورد توجه و دوستي خود قرار دهيد.

ابن منذر از ابن عباس نقل مي كنند:

هنگامي كه آيه ( (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً...) ) نازل شد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) سؤال شد: اين نزديكان كه دوستي شان واجب شده چه كساني هستند؟ فرمودند: علي و فاطمه و فرزندانشان:. (2)

3 _ روح المعاني في تفسير القرآن العظيم

أخرج ابن المنذر و ابن أبي حاتم و الطبراني و ابن مردويه من طريق ابن


1- 1 _ تفسير القرآن العظيم (ابن أبي حاتم) 10/3278
2- 2 _ الدر المنثور في تفسير المأثور، ج 6

ص: 48

جبير عن ابن عباس قال: «لما نزلت هذه الآية قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ إلخ قالوا: يا رسول الله من قرابتك الذين وجبت مودتهم؟ قال علي و فاطمة و ولدها (عليهم السلام) على النبي و عليهم».

ابن منذر و ابن ابي حاتم و طبراني و ابن مردويه از سعيد بن جبير و او از ابن عباس نقل كردند كه هنگامي كه آيه ( (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً) ) ... نازل شد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پرسيدند: نزديكان تو كه دوستي شان واجب شده چه كساني هستند؟ فرمودند: علي و فاطمه و فرزندانشان: ... (1)

4 _ تفسير الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل:

روايت شده كه مشركان در جمع خود از يكديگر مي پرسيدند: (آيا به نظرتان محمد (صلي الله عليه و آله) در مقابل رسالت خود پاداش مي خواهد) ؟ سپس اين آيه نازل شد ( (إلاّ المودة في القربي) ) كه مي توان از نوع مستثني متصل باشد، يعني: لا أسئلكم أجراً إلاّ هذا پاداشي نمي خواهد جز اين... كه همان دوستي نزديكان و اهل بيت من است. و در حقيقت اين اجر و پاداش به حساب نمي آيد، زيرا دوستي پيامبر، دوستي آنان هست و ارتباط و دوستي با نزديكان پيامبر، مودّت و دوستي هم مي آورد. (لازمه دوستي و مودّت اهل بيت، ارتباط و نزديكي با آنان است)

و روايت شده هنگامي كه آيه نازل شد از پيامبر (صلي الله عليه و آله) پرسيدند: اي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ، اين خويشاوندان تو كه دوستي با آن ها بر ما لازم است چه كساني هستند؟ فرمود: علي و فاطمه و فرزندان آن دو. از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل شده كه فرمودند: «بهشت بر كسي كه


1- 1 _ روح المعاني في تفسير القرآن العظيم 13/32

ص: 49

اهل بيت من و خاندان من را بيازارد حرام شده و هر كس كار نيكي در حق يكي از فرزندان عبدالمطلب روا دارد و به خاطر آن پاداش نگيرد در روز قيامت من به او پاداش مي دهم».

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «هركس با حب و عشق آل محمد (اهل بيت محمد (صلي الله عليه و آله) ) بميرد شهيد مرده است، و هركس با حب آنان بميرد مورد بخشش واقع مي شود، و هركس با حب آنان بميرد توبه اش پذيرفته شده است، و هركس با حب آنان بميرد ايمانش كامل است، و هركس با حب آنان بميرد ملك الموت و نكير و منكر او را به بهشت بشارت دهد، و هركس با حب آنان بميرد به بهشت ره مي يابد (منزل مي يابد) همانگونه كه عروس به خانه ي شوهرش راه مي يابد، و هر كس با حب اهل بيت پيامبر بميرد دو در، از بهشت در قبرش باز مي شود، و هركس با حب اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) بميرد خداوند قبرش را محل زيارتگاه فرشتگان رحمت الهي قرار مي دهد و هركس با حب اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) بميرد، براساس سنت پيامبر وفات نموده است. اما هركس با دشمني اهل بيت: بميرد، در مقابلش مي نويسند: از رحمت خدا مأيوس شده است و هر كس با دشمني اهل بيت: بميرد كافر مرده است و هركس با دشمني اهل بيت بميرد بوي بهشت را هرگز استشمام نخواهد كرد.»

و روايت شده كه هيچ قبيله يا گروهي از قريش نيست مگر آنكه با رسول خدا نزديكي و خويشاوندي دارند، پس اگر او را تكذيب كنند يا با او بيعت نكنند، حقارت و نزول مي يابند. (1)


1- 1 _ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل 4/221 .

ص: 50

آيه ي سوم: ( (وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً ) )

اشاره

اين آيه هم سومين آيه اي ايست كه گوياي عظمت صديقه طاهره (سلام الله عليها) است.

1 _ شواهد التنزيل كلبى از ابى صالح نقل مي كند،كه ابن عبّاس در تفسير و توضيح آيه كريمه:

( (وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً) )

گفت: آيه فوق در تحسين على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) است وقتى كه سه قرص نان بيشتر نداشتند و آن را به مسكين و يتيم و اسير اطعام كردند و شب را گرسنه خوابيدند.

اسحاق بن نجيح از عطاء و او از ابن عبّاس در توضيح آيه شريفه ( (وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ ...) ) گفت:

حسن و حسين (عليهما السلام) به بيمارى شديدى مبتلا شدند. همه اصحاب مصطفى (صلي الله عليه و آله) از آن دو عيادت كردند، بعضى از اصحاب گفتند: يا ابا الحسن! اگر نذر كنى اميد است شفا زودتر حاصل شود. على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) و فضّه نذر كردند كه اگر دو سبط پيامبر (صلي الله عليه و آله) شفا يابند، سه روز، روزه بگيرند. چون حسن و حسين (عليهما السلام) از پدر و مادر كيفيت نذر را شنيدند گفتند، ما هم نذر مى كنيم كه روزه بگيريم. خداى سبحان به بركت نذر، آن دو سيّد را شفا عنايت فرمود. فرداى آن روز همه اهل خانه روزه دار بودند، على (عليه السلام) از

ص: 51

همسايه اش مقدارى پشم و سه صاع جو قرض كرد، سه روز پشت سر هم روزه گرفتند و هر روز افطارى خود را به مسكين و يتيم و اسير بخشيدند و فقط با آب افطار كردند.تا در روز چهارم، جبرئيل به زمين آمد و به حضور رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) رسيد و گفت: يا محمّد! خداى تعالى به تو و اهل بيتت تهنيت و تبريك مى گويد.

سپس آيه ( (أنّ الابرار يشربون من كأس...) ) را بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) قرائت كرد.مصطفى (صلي الله عليه و آله) ، على (عليه السلام) را فراخواند و آيه كريمه را برايشان تلاوت كردند و على (عليه السلام) به گريه افتادند و فرمودند: «الحمدللّه الّذى خصّنا بذلك» حمد و سپاس خداى را كه اين آيات را به ما اختصاص داد و اين نعمت ها را به ما عنايت فرمود.

ابن جريج از عطاء و او از ابن عبّاس در تفسير آيه وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ... نقل كرد:

على (عليه السلام) بابت آبيارى نخلستان اهل مدينه مقدارى جو اجرت گرفتند، ثلث آن را آسياب كرده، نان پختند. مسكينى به در خانه آمد، آن روز همه، نان ها را به مسكين بخشيدند، روز ديگر يتيمى به در خانه آمد و سهميه نان آن روز را گرفت و روز سوم اسيرى از مشركين به در خانه آمد، نان روز سوم را هم به آن اسير دادند.

آيه شريفه فوق براى عمل آن سه روز على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) نازل شد.

كه مسكين و اسير و يتيم را اطعام كرده، و سير كردند. (1)


1- 1 _ ترجمه شواهد/ 312

ص: 52

2 _ تفسير الكشف و البيان عن تفسير القرآن:

إن برأ ولداي مما بهما صمت ثلاثة أيام شكرا، و قالت فاطمة رضي الله عنها: إن برأ ولداي مما بهما صمت لله ثلاثة أيام شكرا ما لبس الغلامان العافية، و ليس عند آل محمد قليل و لا كثير، فانطلق علي رضي اللّه عنه إلى شمعون بن جابا الخيبري، و كان يهوديا فاستقرض منه ثلاثة أصوع من شعير، و في حديث المزني عن ابن مهران الباهلي فانطلق إلى جار له من اليهود يعالج الصوف يقال له: شمعون بن جابا، فقال: هل لك أن تعطيني جزّة من الصوف تغزلها لك بنت محمد (عليهما السلام) بثلاثة أصوع من الشعير...

در روايت مزني آمده كه از ابن مهران باهلي نقل كرده:

علي (عليه السلام) به سوي همسايه اش شمعون بن جاباكه يهودي بود و پشم مي ريسيد (مي بافت) رفت و به او فرمودند: آيا مي تواني مقداري پشم گوسفند بدهي تا دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آن را برايت ببافد و در مقابل سه صاع جو به ما دهي؟ گفت: آري، پس جو و پشم را به علي (عليه السلام) داد و فاطمه (سلام الله عليها) را از قضيه مطلع نمود و او نيز پذيرفت. سپس برخاست و جو را آرد نمود و پنج قرص نان پخت، براي هر نفر يك قرص نان، علي (عليه السلام) نيز با پيامبر (صلي الله عليه و آله) نماز مغرب گزارد. و هنگامي كه به خانه بازگشت كه افطار كند، فقيري در را كوبيد و گفت: سلام خدا بر اهل بيت محمد (صلي الله عليه و آله) ، من فقيري از فقراي مسلمان هستم، به من طعامي بدهيد تا از روزي بهشت به شما بدهند. علي (عليه السلام) سخن او را شنيد و سرود: اي فاطمه، اي دختر

ص: 53

بهترين مردمان، اي صاحب بزرگي و ايمان ، آيا نمي بيني فقيري را كه ناله كنان پشت در ايستاده و با شكوه و زاري از درگاه خدا گدايي مي كند و گرسنه و غمگين، از ما طلب دارد؟ هر انساني مرهون كاري است كه انجام مي دهد (عاقبت هر انساني در گرو كاري است كه انجام مي دهد) و نيكي كننده به خوبي آشكار مي شود. وعده گاه ما بهشت است كه خداوند آن را بر بخيل و خسيس حرام كرده، انسان بخيل جايگاه پستي در آتش جهنم دارد. از غسلين (درياچه اي در جهنم) مي نوشد اما هركس كار نيك انجام دهد فربه مي شود و هر زمان باشد وارد بهشت مي شود. پس فاطمه (سلام الله عليها) سرود: اي پسر عمو، از امر تو فرمانبري مي كنم و هيچ سرزنش و عتابي ندارم، از ناني كه پخته ام به او بده و من هيچ مشكلي در اين زمينه ندارم، اميدوارم اگر سير شد من هم همراه با نيكان وارد بهشت بشوم و شفاعت شوم، پس طعام خود را به او دادند و شب و روز خود را فقط با آب سپري نمودند، پس چون روز دوم فرا رسيد فاطمه (سلام الله عليها) به طرف صاع (پيمانه) جو رفتند تا آن را براي پختن نان خمير كنند، و علي (عليه السلام) نيز با پيامبر نماز گزارد، پس چون به منزل آمد غذا در مقابلش قرار داده شد، پس يتيمي از فرزندان مهاجرين (يتيمي از مهاجرين) در مقابل در ايستاد و گفت: سلام بر اهل بيت محمد، من يتيمي از مهاجرين هستم كه پدرم در جنگ عقبه كشته شده، به من طعامي بدهيد تا

ص: 54

خداوند شما را از سفره هاي بهشتي طعام دهد، پس علي (عليه السلام) كلام را شنيد و اين چنين سرود: فاطمه، اي دختر سيدي كريم و بخشنده، اي دختر پيامبري كه به فرومايگان منسوب نيست خداوند يتيمي را براي ما فرستاده كه هركس به او، امروز رحم كند مورد رحمت قرار مي گيرد. خداوند به او بهشت نعيم را بشارت داده و بهشت بر انسان بخيل و خسيس حرام شده است آيا مي شود راه مستقيم در آتش و منتهي به جهنم باشد؟! پس فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند: امروز هم او را طعام بده، مرا باكي نيست، من نيكي در راه خدا را بر خانواده ام ترجيح مي دهم. بر فرزندانم كه شب را گرسنه خوابيده و آنان شير زادگاني هستند كه كوچكترشان در نبردي ناجوانمردانه در كربلا كشته مي شود، واي بر قاتلش، مجازات قتل با او باشد، به پايين ترين درجه آتش جهنم روانه شود و در دستانش غل و زنجير باشد. هر لحظه بر سقوط و خاري اش افزوده شود. گفت: پس طعام خود را به آن يتيم دادند و سه روز و سه شب بدون آن كه چيزي جز آب بنوشند، گذراندند، پس چون روز چهارم فرا رسيد در حالي كه نذر خود را اداء كرده بودند، علي (عليه السلام) دست حسن را در دست راست خود و حسين را به دست چپ خود گرفت و نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمدند در حالي كه مانند گنجشكان از شدت گرسنگي بر خود مي لرزيد پس هنگامي كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) او را ديدند فرمودند: اي ابوالحسن، اين وضعي كه شما را در آن مي بينم چقدر مرا آزار مي دهد، بيا نزد فاطمه برويم، پس همگي به سوي

ص: 55

او رفتند در حالي كه در محرابشان مشغول نماز بودند و از شدت گرسنگي بر خود پيچيده بودند و چشمانشان بي سو شده بود، پس چون پيامبر (صلي الله عليه و آله) ايشان را ديدند فرمودند: پناه مي برم به خدا، اهل بيت محمد (صلي الله عليه و آله) از گرسنگي مي ميرند، پس جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد اين پيام را دريافت كن، خداوند به اهل بيت تو سلام و درود مي فرستد، و مي فرمايد: يوفون بالنذر، يعني علي، فاطمه، حسن، حسين و فضه (خدمتكارشان) نذر خود را اداء كردند.

ابن عباس مي گويد:

هنگامي كه بهشتيان در بهشت هستند ناگهان نوري همچون درخشندگي خورشيد مي بينند كه باغ هاي بهشت را نوراني مي كند، سپس بهشتيان مي گويند: خداوند فرموده، در بهشت هيچ گرمايي (خورشيدي) و هيچ سرمايي نيست، پس خداوند به آنان مي فرمايد: اين خورشيد و ماه نيست، اين نور چهره ي فاطمه و علي: است كه مي خندند و از خنده ي آنان بهشت نوراني شده است و خداوند آيه: هل أتي را، تا و كان سعيكم مشكوراً را در مورد ايشان نازل فرموده است. (1)

3 _ تفسير مفاتيح الغيب:

فروى عن ابن عباس رضي الله عنهما: ( (أن الحسن و الحسين (عليهما السلام) مرضا فعادهما رسول الله (صلي الله عليه و آله) في أناس معه ...) )


1- 1 _ الكشف و البيان عن تفسير القرآن 10/100 .

ص: 56

ابن عباس مي گويد:

هنگامي كه حسن و حسين بيمار شدند رسول خدا (صلي الله عليه و آله) همراه با گروهي از مردم به ديدن آن دو رفتند، پس مردم به علي (عليه السلام) گفتند: اي اباالحسن، اگر براي فرزندانت نذري كني بهبودي يابند، پس علي و فاطمه و فضه (كنيزشان) نذر كردند كه اگر آن دو شفا يابند سه روز روزه بگيرند، پس شفا يافتند، و چيزي نداشتند تا افطار كنند پس علي (عليه السلام) از شمعون خيبري يهودي، سه صاع آرد جو قرض گرفتند تا فاطمه (سلام الله عليها) از آن، نان تهيه كنند، پس فاطمه پنج قرص نان به تعدادشان پخت، و بر سر سفره گذاشت تا افطار كنند، ناگهان فقيري در را كوبيد و گفت: سلام بر اهل بيت محمد (صلي الله عليه و آله) ، من فقيري از فقراي مسلمان هستم، به من طعامي بدهيد تا خداوند از سفره هاي بهشتي به شما روزي دهد، پس او را بر خود ترجيح داده و شب را فقط با مقداري آب به صبح رساندند و روز را روزه گرفتند، پس هنگامي كه لحظه افطار فرارسيد و طعامي براي خوردن قرار دادند، يتيمي در را كوبيد پس او را هم بر خود ترجيح دادند، در روز سوم نيز اسيري آمد، پس باز هم آن گونه عمل كردند، پس هنگامي كه صبح شد علي (عليه السلام) دست حسن و حسين را گرفتند و نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رفتند. (1)

آيه چهارم: ( (إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) )

اشاره


1- 1 _ مفاتيح الغيب 30/747

ص: 57

1 _ تفسير أطيب البيان:

اين است و جز اين نيست اراده فرموده خداوند متعال كه ببرد و دفع كند رجس و پليدى را از شما اهل بيت و پاك و پاكيزه كند شما را پاك كردنى.

اول در مورد شأن نزول اين آيه شريفه كه مراد از اهل بيت كيانند مى گوييم اخبار بسيار از طرق عامه و خاصه فوق حد تواتر وجود دارد كه مراد خمسة النجباء هستند، پيغمبر و على و فاطمه و حسنين. طبرى در مجمع بعد از اينكه اخبار بسيارى از طرق عامه روايت كرده مي گويد.

( (و الروايات فى هذا كثيرة من طريق العامة و الخاصة لو قصدنا الى ايرادها لطال الكتاب و فيما اوردناه كفاية) ) و در برهان قريب چهارده صفحه نقل اخبار كرده. (1)

نكته: از آن جهت كه در فصل عصمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) مفصل به اين آيه پرداخته ايم، در اين فصل فقط به اشاره اي قناعت كرديم.

آيه پنجم: ( (بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ ) )

1 _ مجمع البيان في تفسير القرآن:

عن أبي بكر بن عياش و قيل هو كثرة النسل و الذرية و قد ظهرت الكثرة في نسله من ولد فاطمة (عليه السلام) حتى لا يحصى عددهم و اتصل إلى يوم القيامة مددهم و قيل هو الشفاعة ...


1- 1 _ أطيب البيان في تفسير القرآن 10/502 .

ص: 58

از ابوبكر بن عياش نقل شده كه كوثر، فراواني ياران و پيروان است، و نيز گفته شده فراواني نسل و ذريه است كه در نسل حضرت زهرا (سلام الله عليها) از فرزندان ايشان قابل مشاهده است كه تا روز قيامت تعدادشان شمردني نخواهد بود. از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده كه كوثر شفاعت است. اين كلمه مي تواند تمام اين معاني را شامل شود، چون خداوند خير فراوان را در دنيا به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ارزاني داشت و او را به خير فراوان در آخرت هم وعده داد. و همه اين روايت ها، بيانگر خير فراوان در دنيا و آخرت هستند.

فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ: خداوند در اينجا رسول الله (صلي الله عليه و آله) را به سپاسگزاري و شكر اين، خير كثير، دعوت مي كند، و مي گويد: نماز عيد بخوان.

2 _ خلاصة المنهج:

انَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ بدرستي كه ما عطا كرديم ترا خير بسيار كه آن اولاد و اعقاب بى شمارند و كثرة نسل و ذريه اطهار از فاطمه زهرا صلوات اللّه عليه، يعنى خاطر شريف را اندوهگين مگردان كه ما ترا كثرتى دهيم در عقب و نسل كه در زمين هيچ بقعه و خطه نماند كه فرزندان تو در آنجا نباشند و اين قصه مشهور است كه بعد از شهادت امام مظلوم ابى عبدالله الحسينعليه الصلوة و السلام بغير امام على زين العابدين (عليهما السلام) از ذكور اهل بيت او كسى نمانده بود حق تعالى انجاز وعده خود فرمود از نسل او همه عالم را پر گردانيده.

ص: 59

إِنَّ شانِئَكَ بدرستي كه دشمن تو، يعنى عاص بن وائل هُوَ الْأَبْتَرُ اوست دم بريده و منقطع از خير و نسل و ذريه و چنان شد كه خداى تعالى از آن خبر داد چه عاص و اتباع او كه در حق رسول اين سخن مي گفتند نه عقب ايشان ماند و نه اثر. اما آثار اقتدار حضرت سيد مختار (صلي الله عليه و آله) و آثار فضل بيشمار ايشان تا قيامت باقى ماند و در آخرة مزية و نهايت قربت ايشان نزد حضرت عزت چنان خواهد بود كه در تحت وصف در نيايد. (1)

3 _ جوامع الجامع

و عن ابن عبّاس أنّه فسّر الكوثر بالخير الكثير، فقال له سعيد بن جبير: إنّ ناسا يقولون هو نهر فى الجنّة، فقال: هو من الخير الكثير. و قيل هو كثرة النّسل و الذرّيّة، و قد ظهر ذلك فى نسله من ولد فاطمة _ عليها السّلام...

از ابن عباس نقل شده كه او: كوثر را خير فراوان تفسير كرده، سعيد بن جبير به او گفت: برخي معتقدند كه كوثر، نهري در بهشت است، كوثر از خير فراوان مي آيد، و برخي مي گويند: كوثر يعني نسل و ذريه فراوان داشتن، كه در نسل حضرت زهرا (سلام الله عليها) قابل مشاهده است. چرا كه تعداد نسل ايشان تا پايان روزگار منقطع و منحصر نمي شود كه نزول سوره كوثر خود گواه بر اين مطلب است، زيرا عاص بن وائل پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) را هنگامي كه پسرش عبدالله وفات يافت مقطوع النسل خواند، و قريش مي گفتند: محمد صنبور است (نخلي كه از ريشه بريده شده) پس نزول سوره كوثر،


1- 1 _ خلاصة المنهج 6/341

ص: 60

براي تسكين پيامبر (صلي الله عليه و آله) و گشايش او و نابودي تصور مشركان بود. كه نسل او را مقطوع مي دانستند.

و نيز مي گويند: كوثر يعني شفاعت، پس اين لفظ، احتمال داشتن همه ي اين معاني را دارد (مي تواند به معناي تمام اين مفاهيم باشد) ، زيرا اين خير و نيكي بي نهايت است. (1)

4 _ تفسير مجمع البحرين:

قوله: إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ اختلف الناس في معنى الكوثر فقيل هو نهر في الجنة أشد بياضا من اللبن و أشد استقامة من القدح...

إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ : در معناي كوثر اختلاف نظر است، برخي مي گويند نهري است در بهشت، كه از شير روشن تر و از قدح محكم تر است، در دو طرف اين نهر، سقف هايي از دُر و ياقوت است، پرندگان سبز رنگي كه گردن هاي معتدل و كشيده مانند گردن شترهاي بخاتي دارند وارد آن مي شوند.

و نيز گفته اند: كوثر يعني نسل و ذريه ي فراوان، كه نسل حضرت زهرا (سلام الله عليها) اينگونه است.

چون تعداد آنان تا روز قيامت محدود و منحصر نيست.

و نيز مي گويند: كوثر حوضي است كه مردم در روز قيامت بر آن وارد مي شوند.


1- 1 _ تفسير جوامع الجامع 4/548

ص: 61

ابا عبدالله (عليه السلام) مي فرمايند: كوثر حوضي است كه خداوند به جاي فرزند پيامبر (ابراهيم) به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) عطا نمود. (1)

5 _ تفسير نمونه:

ما به تو خير فراوان داديم، روى سخن در تمام اين سوره به پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است (مانند سوره و الضحى و سوره الم نشرح) و يكى از اهداف مهم هر سه سوره تسلى خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناك و زخم زبان هاى مكرر دشمنان است.

نخست مى فرمايد: ما به تو كوثر عطا كرديم ( (إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ) ) .

كوثر، وصف است كه از كثرت گرفته شده، و به معنى خير و بركت فراوان است، و به افراد سخاوتمند نيز كوثر گفته مى شود.

در اينكه منظور از كوثر در اينجا چيست؟ در روايتى آمده است كه وقتى اين سوره نازل شد پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بر فراز منبر رفت و اين سوره را تلاوت فرمودند، اصحاب عرض كردند: اين چيست كه خداوند به تو عطا فرموده؟ فرمودند: نهرى است در بهشت، سفيدتر از شير، و صافتر از قدح (بلور) در دو طرف آن قبه هايى از در و ياقوت است. در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمودند: كوثر نهرى است در بهشت كه خداوند آن را به پيغمبرش در عوض فرزندش (عبدالله كه در


1- 1 _ مجمع البحرين 3/470

ص: 62

حيات او از دنيا رفت) به او عطا فرمود.بعضى نيز گفته اند: منظور همان حوض كوثر است كه تعلق به پيامبر (صلي الله عليه و آله) دارد و مؤمنان به هنگام ورود در بهشت از آن سيراب مى شوند. بعضى آن را به نبوت تفسير كرده، و بعضى ديگر به قرآن، و بعضى به كثرت اصحاب و ياران، و بعضى به كثرت فرزندان و ذريه كه همه آنها از نسل دخترش فاطمه زهرا (سلام الله عليها) به وجود آمدند، و آن قدر فزونى يافتند كه از شماره بيرونند، و تا دامنه قيامت يادآور وجود پيغمبر اكرمند (صلي الله عليه و آله) ، بعضى نيز آن را به شفاعت تفسير كرده و حديثى از امام صادق (عليه السلام) در اين زمينه نقل نموده اند تا آنجا كه فخر رازى پانزده قول در تفسيركوثر ذكر كرده است، ولى ظاهر اين است كه غالب اينها بيان مصداق هاى روشنى از اين مفهوم وسيع و گسترده است، زيرا چنان كه گفتيم كوثر به معنى خير كثير و نعمت فراوان است، و مى دانيم خداوند بزرگ نعمت هاى فراوان بسيارى به پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ارزانى داشت كه هر يك از آنچه در بالا گفته شد يكى از مصداق هاى روشن آن است، و مصداق هاى بسيار ديگرى نيز دارد كه ممكن است به عنوان تفسير مصداقى براى آيه ذكر شود.

فراموش نبايد كرد اين سخن را خداوند زمانى به پيامبرش (صلي الله عليه و آله) مى فرمايد كه آثار اين خير كثير هنوز ظاهر نشده بود، اين خبرى بود از آينده نزديك و آينده هاى دور، خبرى بود اعجازآميز و بيانگر حقانيت دعوت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) .

ص: 63

اين نعمت عظيم و خير فراوان شكرانه عظيم لازم دارد، هر چند شكر مخلوق هرگز حق نعمت خالق را ادا نمى كند، بلكه توفيق شكرگزارى خود نعمت ديگرى است از ناحيه او، لذا مى فرمايد: اكنون كه چنين است، فقط براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن ( (فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ) ) .

آرى بخشنده نعمت او است، بنابراين نماز و عبادت و قربانى كه آن هم نوعى عبادت است براى غير او معنى ندارد، مخصوصا با توجه به مفهوم ربّ كه حكايت از تداوم نعمت ها و تدبير و ربوبيت پروردگار مى كند.

كوتاه سخن اينكه عبادت خواه به صورت نماز باشد، يا قربانى كردن مخصوص رب، و ولى نعمت است، و او منحصراً ذات پاك خدا است.

اين در برابر اعمال مشركان است كه براى بت ها سجده و قربانى مى كردند، در حالى كه نعمت هاى خود را از خدا مى دانستند! و به هر حال تعبير، لربك دليل روشنى است بر مساله لزوم قصد قربت در عبادات.

بسيارى از مفسران معتقدند كه منظور، نماز روز عيد قربان، و قربانى كردن در همان روز است، ولى ظاهرا مفهوم آيه مفهوم عام و گسترده اى است هر چند نماز و قربانى روز عيد يكى از مصداق هاى روشن آن است.

تعبير به، وَ انْحَرْ از ماده نحر كه مخصوص كشتن شتر است، شايد به خاطر اين است كه در ميان قرباني ها شتر از اهميت بيشترى برخوردار بود، و مسلمانان نخستين علاقه بسيار به آن داشتند، و قربانى كردن شتر بدون ايثار و گذشت ممكن نبود.

ص: 64

و در آخرين آيه اين سوره با توجه به نسبتى كه سران شرك به آن حضرت مى دادند مى فرمايد: تو ابتر و بلا عقب نيستى، دشمن تو ابتر است! ( (إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ ) ) .

شانئ از ماده شنئان (بر وزن ضربان) به معنى عداوت و كينه ورزى و بد خلقى كردن است، و شانئ كسى است كه داراى اين وصف باشد.

قابل توجه اينكه: ابتر در اصل به معنى حيوان دم بريده است و انتخاب اين تعبير از سوى دشمنان اسلام به منظور هتك و توهين بود، و تعبير شانئ بيانگر اين واقعيت است كه آنها در دشمنى خود حتى كمترين ادب را نيز رعايت نمى كردند، يعنى عداوتشان آميخته با قساوت و رذالت بود، در حقيقت قرآن مى گويد: اين لقب خود شما است نه پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) . از سوى ديگر همانگونه كه در شان نزول سوره گفته شد: قريش انتظار مرگ پيامبر (صلي الله عليه و آله) و برچيده شدن بساط اسلام را داشتند، چرا كه مى گفتند او بلا عقب است، قرآن مى گويد تو بلا عقب نيستى، دشمنان تو بلا عقب اند!

نكته:

فاطمه (سلام الله عليها) و كوثر، گفتيم كوثر يك معنى جامع و وسيع دارد، و آن، خير كثير و فراوان است، و مصاديق آن زياد است، ولى بسيارى از بزرگان علماى شيعه يكى از روشن ترين مصداق هاى آن را وجود مبارك فاطمه

ص: 65

زهرا (سلام الله عليها) دانسته اند، چرا كه شان نزول آيه مى گويد: آنها پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را متهم مى كردند كه بلا عقب است، قرآن ضمن نفى سخن آنها مى گويد: ما به تو كوثر داديم.

از اين تعبير استنباط مى شود كه اين خير كثيرهمان فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است، زيرا نسل و ذريه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به وسيله همين دختر گرامى در جهان انتشار يافت. نسلى كه نه تنها فرزندان جسمانى پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بودند، بلكه آئين او و تمام ارزش هاى اسلام را حفظ كردند، و به آيندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم اهل بيت: كه آنها حساب مخصوص به خود دارند، بلكه هزاران هزار از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) در سراسر جهان پخش شدند كه در ميان آنها علماى بزرگ و نويسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و فرماندهان عظيم بودند كه با ايثار و فداكارى در حفظ آئين اسلام كوشيدند. در اينجا به بحث جالبى از فخر رازى برخورد مى كنيم كه در ضمن تفسيرهاى مختلف كوثر مى گويد: قول سوم اين است كه اين سوره به عنوان ردّ بر كسانى نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكرم (عليهما السلام) خرده مى گرفتند، بنا بر اين معنى سوره اين است كه خداوند به او نسلى مى دهد كه در طول زمان باقى مى ماند، ببين چه اندازه از اهل بيت را شهيد كردند، در عين حال جهان مملو از آنها است، اين در حالى است كه از بنى اميه (كه دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذكرى در دنيا باقى نماند، سپس بنگر و ببين چقدر از علماى بزرگ در ميان آنها است، (مانند باقر و صادق و رضا و نفس زكيه و ... :)

ص: 66

6 _ تفسير: مقتنيات الدرر و ملتقطات الثمر

و قيل: هو كثرة النسل و الذرّيّة و قد ظهرت الكثرة في ولد فاطمة (سلام الله عليها) و لا تحصى عددهم و اتّصل إلى يوم القيامة ...

از اباعبدالله روايت شده كه فرمود:

كوثر نهري است در بهشت كه خداوند به جاي فرزند رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كه از دنيا رفت به او بخشيد، و روايت شده: كوثر همان قرآن است. و مي گويند: كوثر فراواني نسل و ذريه است كه در نسل حضرت زهرا (سلام الله عليها) نمايان است و تعداد آنها تا روز قيامت هم قابل شمارش نيست. و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده: كوثر همان شفاعت است. و اين كلمه خير فراوان است كه هر خيري را شامل مي شود. (1)


1- 1 _ مقتنيات الدرر و ملتقطات الثمر 12/243 .

ص: 67

حضرت زهراء (سلام الله عليها) در روايات

ص: 68

حضرت زهراء (سلام الله عليها) در روايات

از آن جهت كه معرِف بايد اجلاي از معرَف باشد هيچ راهي براي رسيدن به عظمت صديقه طاهره (سلام الله عليها) نيست الا به طريق كلمات معصومين: لذا در اين فصل به احاديث اهل البيت: درباره فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اشاره مي كنيم تا به گوشه اي از درياي بي كران عظمت صديقه طاهره (سلام الله عليها) پي ببريم وايشان را الگوي خود در زندگي قرار دهيم انشاء الله.

1 _ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) أَفْضَلُ نِسَاءِأَهْلِ الْجَنَّةِ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد (صلي الله عليه و آله) وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِم.

بهترين زنان اهل بهشت خديجه (سلام الله عليها) دختر خويلد و فاطمه (سلام الله عليها) دختر محمد (صلي الله عليه و آله) و مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم است. (1)

2 _ قَالَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله) الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ خَيْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ بَعْدِي وَ بَعْدَ أَبِيهِمَا وَ أُمُّهُمَا أَفْضَلُ نِسَاءِأَهْلِ الْأَرْض

حسن وحسين بهترين اهل زمين هستند بعد ازمن وپدرشان ،و مادرشان بهترين زنان زمين است. (2)


1- 1 _ الخصال 1/206 ، إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القديمة) ؛ النص/ 150
2- 2 _ عيون أخبار الرضا (عليه السلام) 2/62 )

ص: 69

3 _ وَ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ قَالَ رَسُولُ الله (صلي الله عليه و آله) إِنَّ مَلَكاً اسْتَأْذَنَ الله عَزَّ وَ جَلَّ فِي زِيَارَتِي فَبَشَّرَنِي بِمَا بَشَّرَنِي وَ أَخْبَرَنِي بِمَا أَخْبَرَنِي، أَنَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أُمَّتِي وَ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة

رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند: فرشته اي از خداوند اجازه گرفت كه مرا زيارت كند و به من بشارت دهد كه فاطمه (سلام الله عليها) بانوي بانوان امت من است وحسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت هستند. (1)

4 _ سأل رجل رسول الله: أ مريم أفضل أم فاطمة؟ فسكت، فقال [ثانية]: يا رسول اللّه أ فاطمة أفضل أم مريم؟ فقال النبيّ (صلي الله عليه و آله) : فاطمة فضلى في الدنيا و الآخرة فاطمة بضعة مني

سوال كرد مردي از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ، كه آيا فاطمه (سلام الله عليها) برتر است يا مريم؟ پس رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند: فاطمه (سلام الله عليها) در دنيا و آخرت برترين است، فاطمه پاره تن من است. (2)

5 _ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهَا مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي فَكَانَ كَمَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي وَ مَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: فاطمه پاره تن من است و من از او هستم و كسي كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده و هر كس مرا اذيت كند هر آينه خدا را اذيت كرده و كسي كه او را (فاطمه


1- 1 _ كشف اليقين في فضائل اميرالمؤمنين (عليه السلام) ؛ النص/ 305 .
2- 2 _ تفسير فرات الكوفي/ 20

ص: 70

(سلام الله عليها) ) بعد از مرگ من اذيت كند به مانند كسي است كه او را در حيات من اذيت كرده باشد و كسي كه او را در زمان حيات من اذيت كند مثل كسي است كه او را بعد از مرگ من اذيت كند. (1)

6 _ وَ قَوْلُهُ (صلي الله عليه و آله) لِعَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ:: «أَنَاحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ»

قول پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي علي و فاطمه و حسن و حسين:، من دشمنم با دشمنان شما ودوستم با دوستان شما . (2)

7 _ عَلِيٍّ (عليه السلام) : قَالَ رَأَيْنَا رَسُولَ الله... إِنِّي وَ إِيَّاكَ وَ هَذَيْنِ وَ هَذَا الْمُنْجَدِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي مَكَانٍ وَاحِد

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمودند: من و تو و اين دو (حسنين) و علي (عليه السلام) در روز قيامت در يكجا هستيم. (3)


1- 1 _ اعتقادات الإماميه (للصدوق) /105 ، الأمالي (للصدوق) ؛ النص/ 104 ، التعجب من أغلاط العامة في مسألة الإمامة/134 ، تقريب المعارف/ 337 .
2- 2 _ اعتقادات الإماميه (للصدوق) / 105 ، (شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - ترجمه روحانى/ 229 ، عيون أخبار الرضا (عليه السلام) 2/59 ، فضائل اميرالمؤمنين (عليه السلام) /28 .
3- 3 _ مناقب آل أبي طالب: (لابن شهرآشوب) 3/385 ،عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج 11 -قسم- 2 -فاطمةس/1169 )

ص: 71

8 _ قوله (صلي الله عليه و آله) :

«ان اللّه يغضب لغضبك» (قول رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) است كه خطاب به حضرت زهراء (سلام الله عليها) فرمودند: بدرستي كه خداوند متعال غضب مي كند از غضب تو. (1)

9 _ قَالَ (عليه السلام) يَا فَاطِمَةُ أَ مَا تَرْضَى بِأَنِّي قَدْ زَوَّجْتُكِ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَعْظَمَهُمْ حِلْماً وَ أَكْثَرَهُمْ عِلْماً

رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) خطاب به حضرت زهراء (سلام الله عليها) فرمودند: اي فاطمه آيا راضي نيستي به اينكه به ازدواج تو در آوردم كسي را كه پيش از همه آنها اسلام آورد و داراي حلمي عظيم تر از آنهاست و بيشتر از همه آنها علم دارد . (2)

10 _ «الاترضين ان تكون سيّدة نساء هذه الأمّة او نساء العالمين قالت يا أبت فاين مريم ابنة عمران و آسية امرأة فرعون؟ فقال: مريم سيّدة نساء عالمها و آسية سيّدة نساء عالمها»

پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خطاب به حضرت زهراء (سلام الله عليها) فرمودند: آيا راضي نيستي به اينكه سيده زنان امت، يا زنان دو عالم باشي؟ فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند: بابا جان پس جايگاه مريم دختر عمران و آسيه همسر فرعون كجاست؟ پس پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: مريم و آسيه هر دو سيده زمان خود هستند. (3)


1- 1 _ عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية 4/93 ،كشف اليقين في فضائل اميرالمؤمنين (عليه السلام) ؛ النص/ 351 ، نهج الحق و كشف الصدق/270 .
2- 2 _ عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية 4/94 .
3- 3 _ الطرائف/ترجمه داود إلهامى/ 380 .

ص: 72

11 _ ابْنِ الْبَطَائِنِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي خَبَرٍ طَوِيلٍ قَدْ أَثْبَتْنَاهُ فِي بَابِ مَا أَخْبَرَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله) بِظُلْمِ أَهْلِ الْبَيْتِ قَالَ (صلي الله عليه و آله) وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ وَ هِيَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ مَتَى قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً بَاكِيَةً تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَى نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزَةً فَعِنْدَ ذَلِكَ يُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِالْمَلَائِكَةِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ يَا فَاطِمَةُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ ثُمَّ يَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَيَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ تُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِي عِلَّتِهَا فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ يَا رَبِّ إِنِّي قَدْ سَئِمْتُ الْحَيَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْيَا فَأَلْحِقْنِي بِأَبِي

ص: 73

فَيُلْحِقُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِي فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَيْهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِينَ.

شيخ صدوق در امالى از ابن عبّاس ،روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: فاطمه (سلام الله عليها) دختر من برترين زنان از اوّلين تا آخرين آنهاست. فاطمه (سلام الله عليها) زهرا پاره تن من است. زهرا نور دو چشم من است. زهرا ميوه قلب من است. زهرا روح و جان من است. زهرا حوريّه اى است كه به قيافه انسان در آمده. هنگامى كه فاطمه (سلام الله عليها) در مقابل پروردگار خود در ميان محراب عبادت مى ايستد نور او براى ملائكه آسمان نظير نور ستارگان از براى اهل زمين مى درخشد.خداوند به ملائكه خود مى فرمايد: اى ملائكه من! به فاطمه كه برترين كنيزان من است نظر كنيد كه چگونه در مقابل من قرار گرفته است. اعضاء و جوارح او از خوف من مى لرزد. فاطمه با توجه قلبى، مشغول عبادت من شده است من شما را شاهد مى گيرم كه شيعيان وى را در امان مى گذارم. سپس پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: هر گاه زهرا را مشاهده مى كنم، آن ستم هايى به يادم مى آيد كه بعد از من در حقّ او خواهد شد. گويا مى بينم كه ذلّت داخل خانه وى شده و احترامش از دست رفته باشد. حقّش را غصب كرده باشند. از دريافت ارث خود منع شده باشد. پهلوى او شكسته شده باشد.

ص: 74

جنين وى سقط شده باشد و او فرياد مى زند: وا محمّداه! ولى كسى به دادش نمى رسد، استغاثه مى كند ولى كسى به فريادش نخواهد رسيد. لذا بعد از من دائما محزون، غصّه دار و گريان خواهد بود، گاهى يادآور مى شود كه وحى از خانه اش قطع شده، گاهى مفارقت مرا به خاطر خواهد آورد، شب ها براى اينكه صداى تلاوت قرآن مرا در نماز شب نمى شنود دچار وحشت خواهد شد. سپس خويشتن را بعد از آنكه در ايام پدر، عزيزترين افراد بود ذليل خواهد ديد.

در همين زمان است كه خداى رئوف ملائكه را مونس فاطمه (سلام الله عليها) قرار مى دهد. ايشان فاطمه (سلام الله عليها) را به همان گونه ندا مى كنند كه حضرت مريم را ندا كردند و به وى مى گويند: اى فاطمه! خداوند تو را از ميان زنان جهانيان انتخاب كرده است. اى فاطمه! فرمانبردار پروردگار خويش باش و با افراد سجده كننده و ركوع كننده سجود و ركوع نماى. سپس درد و بيمارى بر او غلبه خواهد كرد. آنگاه خداوند سبحان مريم بنت عمران را مى فرستد تا پرستار و مونس فاطمه (سلام الله عليها) باشد. در همين حال است كه فاطمه (سلام الله عليها) ) مى گويد:پروردگارا! من از زندگى سير شده و از مردم دنيا بيزارم، مرا به پدرم ملحق نما! خداى توانا او را به من ملحق مى نمايد، زهرا اوّل كسى است از اهل بيت من كه به من ملحق خواهد شد. فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در حالى كه محزون، غصّه دار، مغموم، با حقّى غصب گشته و شهيد شده، بر من وارد خواهد شد. من در آن هنگام مى گويم:

ص: 75

بار خدايا! هر كسى را كه به فاطمه (سلام الله عليها) ظلم كرده باشد لعن كن! آن كسى را كه حقّ زهرا (سلام الله عليها) را غصب نموده باشد عقاب و عذاب كن! آن كسى را كه فاطمه (سلام الله عليها) را ذليل كرده باشد، ذليل كن! آن كسى را كه ضربه به پهلوى فاطمه (سلام الله عليها) زد به طورى كه بچه خود را سقط نمود، او را در دوزخ جاودانى كن! ملائكه مى گويند: آمين! (1)

12 _ از روايات عجيبى كه علماى اهل سنت در فضيلت على (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) و نسل آنها روايت كرده اند، روايتى است كه شيخ المحدثين بغداد در جلد دهم كتاب خود به سند خود از «اسماء بنت واثله» نقل كرده است. راوى گفت:

شنيدم از «اسماء بنت عميس» كه مى گفت: شنيدم از بانويم فاطمه (سلام الله عليها) كه مى فرمودند: شبى على (عليه السلام) بر من وارد شد و مرا در بسترم گرياند، گفتم: اى سرور زنان عالم به چه سبب ترا گرياند؟ فرمود: شنيدم كه زمين با او تكلم مى كند و آن شب را با گريه و ناله صبح كردم، و جريان را به پدرم گفتم پدرم سجده طولانى كرد، بعد كه سرش را از سجده برداشت فرمود: اى فاطمه به جهت پاكى نسل، به تو بشارت مى دهم زيرا كه خداوند شوهر ترا نسبت به ساير مردم فضيلت و برترى داده است و به زمين دستور داده كه با او تكلم كند و اخبار خود و آنچه


1- 1 _ فرائد السمطين 2/34 شماره 371 - غاية المرام/ 48 شماره 10 ؛ تفسير نور الثقلين 1/337 ، الأمالي (للصدوق) ؛ النص/ 113 ، زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 596 .

ص: 76

بر روى آن از شرق و غرب عالم در آن جارى است، به او بگويد. سليمان بن احمد طبرانى از «هشام بن عروه» از «عايشه» روايت كرد كه گفت: مى ديدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نسبت به فاطمه (سلام الله عليها) بيشتر محبت مى كند و دست و صورت او مى بوسد عرض كردم اى رسول خدا (صلي الله عليه و آله) چرا اينقدر فاطمه (سلام الله عليها) را مى بوسى؟! فرمودند: اى حميرا وقتى مرا به آسمان بردند و به بهشت در آوردند، پاى درختى از درختان بهشت ايستادم كه هرگز چنين درخت زيبائى و چنين برگهاى سفيدى و ميوه پاكيزه اى نديده بودم، يكى از آن ميوه ها را چيدم و خوردم، آن ميوه نطفه فاطمه (سلام الله عليها) شد كه اينك هر وقت مشتاق بوى بهشت مى شوم، آن بوى را از فاطمه (سلام الله عليها) استشمام مى كنم اى حميرا، فاطمه (سلام الله عليها) مثل زنان ديگر نيست او حيض نمى بيند، چنان كه زنان ديگر مى بينند.

متن روايتى كه خطيب در تاريخ بغداد آورده چنين است:

( (عن عايشه، قالت: قلت يا رسول الله مالك اذا جاءت فاطمة قبّلتها حتّى تجعل لسانك في فيها كلّه كأنّك تريد ان تلعقها عسلا؟ قال: «نعم يا عايشة انّي لما أسرى بى الى السّماء ادخلنى جبرئيل الجنّة فناولنى منها تفّاحة فأكلتها، فصارت نطفة في صلبي فلمّا نزلت، واقعت خديجة ففاطمة من تلك النّطفة و هى حوراء انسيّة كلّما اشتقت الى الجنّة قبلتها) ) . (1)

در روايت مستدرك كه از سعد بن مالك آمده كه آن ميوه، به، بوده و در روايت محب طبرى، عايشه به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) اعتراض مى كند:


1- 1 _ تاريخ بغداد 5/87

ص: 77

چرا اين قدر فاطمه (سلام الله عليها) را مى بوسى؟ در پاسخ او داستان معراج و بوى بهشت را علت مى آورد و در روايت خطيب در تاريخ بغداد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بعد از نقل داستان شب معراج به عايشه فرمودند: «هى حوراء إنسية»

پس فاطمه حورائى است در قالب بشر (1)

و صواعق المحرقة از ابن عباس نقل كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به همه فرمود:

فاطمه (سلام الله عليها) حوريه است آدمى كه هرگز حيض نمى بيند و استحاضه نمى شود و اگر خداوند او را فاطمه (سلام الله عليها) ناميد، چون او و دوستان او را از آتش دوزخ بريده (فطم) كرد.

«ابنتى فاطمه حوراء آدميّة لم تحض و لم تطمث و انّما سمّاها فاطمة لأنّ اللَّه فطمها و محبّيها عن النّار».

و در روايت محب طبرى، اسماء با تعجب از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى پرسد كه او حسن را آورد، نه نفاسى از او ديديم نه استحاضه اى؟ فرمود دخترم طاهره مطهره است. (2)

و در روايت ديگر وى مى فرمايد:

جبرئيل برايم سيبى از بهشت آورد آن را خوردم و با خديجه (سلام الله عليها) همبستر شدم به فاطمه (سلام الله عليها) حامله شد و گفت حمل سبكى برداشته ام و چون تو يا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بيرون مى روى با من حرف مى زند و چون خديجه خواست وضع حمل كند نزد زنان قريش فرستاد تا به كمكش بيايند و آنها نيامدند و گفتند: چرا


1- 1 _ خطيب، تاريخ بغداد 5/87 _ و ج 12/331 و در روايت ديگر تاريخ بغداد
2- 2 _ محب طبرى، ذخائر العقبى/ 44 .

ص: 78

همسر محمد شدى؟ در همين حال چهار زن بسيار زيبا رو و نورانى كه نمى توان توصيف آنان را كرد آمدند، يكى گفت: من مادر بزرگ تو حوا هستم ، دومى گفت: من آسيه دختر مزاحمم، سومى گفت من كلثوم خواهر موسايم، چهارمى گفت: من مريم دختر عمران و مادر عيسايم، آمده ايم تا تو را كمك كنيم و چون بچه به دنيا آمد سر به سجده نهاد و انگشتان را به سوى آسمان گرفت.

ترمذى در صحيح خود روايتى آورده كه در آخر آن عايشه مى گويد:

چون فاطمه (سلام الله عليها) به حضور رسول خدا (صلي الله عليه و آله) وارد مى شد آن حضرت بر مى خاست و او را (يا دست او را) مى بوسيد و در جاى خود مى نشانيد. اين مضمون را ابو داود نيز در صحيح خود و عسقلانى در فتح البارى و ديگران در كتابهاى خود آورده اند. (1)

13 _ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ عُبَيْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَنَّهُ قَالَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا

ابي عبد الله فرمودند:

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر ليله، فاطمه (سلام الله عليها) و قدر خداوند است پس هر كس بشناسد فاطمه را آنگونه كه شايسته است هر آينه


1- 1 _ الطرائف، ترجمه داود إلهامى/ 266

ص: 79

درك كرده است شب قدر را و بدرستي ناميده شد فاطمه، فاطمه چرا كه خلق عاجزاند از معرفت فاطمه (سلام الله عليها) . (1)

14 _ وَ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّره قَالَ قَالَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله) يَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ مَعِي وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِي النَّارِ يَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ يَنْفَعُ فِي مِائَةٍ مِنَ الْمَوَاطِنِ أَيْسَرُ تِلْكَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ الْقَبْرُ وَ الْمِيزَانُ وَ الْحَشْرُ وَ الصِّرَاطُ وَ الْمُحَاسَبَةُ فَمَنْ رَضِيَتْ عَنْهُ ابْنَتِي رَضِيتُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِيتُ عَنْهُ رَضِيَ الله عَنْهُ وَ مَنْ غَضِبَتْ عَلَيْهِ فَاطِمَةُ غَضِبْتُ عَلَيْهِ وَ مَنْ غَضِبْتُ عَلَيْهِ غَضَبَ الله عَلَيْهِ وَ وَيْلٌ لِمَنْ يَظْلِمُهَا وَ يَظْلِمُ بَعْلَهَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً (عليه السلام) وَ وَيْلٌ لِمَنْ يَظْلِمُ ذُرِّيَّتَهَا وَ شِيعَتَهَا

(رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ) فرمودند: اي سلمان كسي كه فاطمه (سلام الله عليها) را دوست بدارد او در بهشت همراه من است و كسي كه او را دشمن بدارد در آتش است. اي سلمان حب فاطمه (سلام الله عليها) سود و نفع مي رساند در صد جايگاه و موطن،كه ساده ترين آنها مرگ و قبر و ميزان و حشر و صراط و محاسبه است پس كسي كه دخترم از او راضي شود من از او راضي مي شوم و كسي كه من از او راضي شوم خداوند از او راضي مي شود وكسي كه فاطمه (سلام الله عليها) به او غضب كند من به او غضب مي كنم و كسي كه من به او غضب كنم خداوند به او غضب مي كند و واي بر كسي كه به او


1- 1 _ تفسير فرات الكوفي/581 بحارالأنوار (ط - بيروت) 43/65 ، رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار 1/35 ، عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج 11 -قسم- 1 -فاطمةس/100 .

ص: 80

ظلم كند و ظلم كند به شوهر او، اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) و واي بر كسي كه ظلم كند به ذريه او و شيعيان او . (1)

حضرت زهراء (سلام الله عليها) در كتب اهل تسنن

1 _ و قد أخرج مسلم عن المسور بن مخرمة ان رسول الله (صلي الله عليه و آله) قال: فاطمة بضعة مني يريبني ما رابها و يؤذيني ما آذاها فمن أغضبها فقد اغضبني.

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: فاطمه (سلام الله عليها) پاره تن من است تعرض به او تعرض به من است و اذيت او اذيت من است و به غضب در آوردن او به غضب در آوردن من است. (2)

2 _ و قال (عليه السلام) : «إنما فاطمة بضعة مني، فمن أكرمها فقد أكرمني، و من أهانها فقد أهانني»...

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: بدرستيكه فاطمه پاره تن من است اكرام به او اكرام به من است و اهانت به او اهانت به من است. (3)

3 _ فاطمة بضعة منى يريبنى ما رابها، و يؤذينى ما آذاها و النبى (صلي الله عليه و آله) معصوم، فبضعته - أى جزؤه، و القطعة منه يجب أن تكون معصومة. و أما دليل العصمة في جميعهم، أعنى عليا و فاطمه و ولديهما.

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: فاطمه پاره تن من است تعرض به او تعرض به من است و اذيت به او اذيت به من است. (4)


1- 1 _ إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) 2/294
2- 2 _ الذخيرة في محاسن أهل الجزيرة 3/99
3- 3 _ رسائل المقريزِي/ 189
4- 4 _ تذكرة الخواص/ 279

ص: 81

4 _ رسول الله (صلي الله عليه و آله) : «إنما فاطمة بضعة منى يسرنى ما يسرها»

بدرستي كه فاطمه (سلام الله عليها) پاره تن من است آنچه او راخشنود كند مرا خشنود كرده. (1)

5 - قال عمر بن الخطاب: إني سمعت رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) يقول: كل سبب و نسب منقطع يوم القيامة إلا سببي و نسبي. و قال عليه الصلاة و السلام: فاطمة بضعة منّي فمن أغضبها فقد أغضبني.

گفت عمر ابن خطاب: بدرستي كه شنيدم از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كه مي فرمودند: همه سبب ها و نسب ها منقطع و بريده است روز قيامت، الا سبب و نسب من و فرمودند» پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) : فاطمه (سلام الله عليها) پاره تن من است پس كسي كه او را به غضب در آورد مرا به غضب در آورده است. (2)

6 _ و منه ما نقله الترمذي بسنده عن ابن الزبير عن رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) أنه قال: «فاطمة بضعة منّي يؤذيني ما يؤذيها و ينصبني ما ينصبها». و منه ما نقله الترمذي و رفعه بسنده و رواه عن جميع بن عمير التيمي قال: دخلت على عمتي عائشة، فقلت: أي الناس كان أحب إلى رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) من النساء؟، قالت: فاطمة قلت: و من الرجال قالت: زوجها.

رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند: فاطمه (سلام الله عليها) پاره تن من است اذيت مي كند


1- 1 _ رسائل المقريزي/ 197
2- 2 _ محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء 2/498

ص: 82

مرا آنچه او را اذيت مي كند و خسته و دلگير مي كند مرا آنچه او را خسته مي كند و از جميع بن عمير التيمي نقل شده است كه داخل بر عمه ام عايشه شدم و گفتم به او ،كدام يك از مردم از بين زن ها محبوبتر بودند نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ؟ گفت فاطمه،گفتم ازمردان كدام محبوبتربودند؟ گفت همسر فاطمه. (1)

7 _ ينقل (أحمد بن حنبل) في فضائل الصحابة بسنده عن سعيد بن جبير عن عامر: لما نزلت: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى قالوا: يا رسول اللّه! و من قرابتك؟ من هؤلاء الذين وجبت علينا مودّتهم؟ قال: «علي و فاطمة و ابناهما:»

نقل مي كند احمد بن حنبل در فضائل صحابه از سعيد بن جبير از عامر، (زماني كه نازل شد آيه ( (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ) ) گفتند يا رسول الله (صلي الله عليه و آله) ،كيانند قرباء شما؟ كيانند آن كساني كه واجب شد بر ما مودت و دوستي با آنها؟ رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند: علي و فاطمه و فرزندان علي و فاطمه) . (2)


1- 1 _ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول/ 47
2- 2 _ الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل 15/513 إحقاق الحق، المجلد الثّالث/ 2 ، كما ذكر القرطبي: أيضا هذه الرواية في نهاية الآية التي نبحثها المجلد الثامن/ 5843 .

ص: 83

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و عصمت از گناه

اشاره

ص: 84

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و عصمت از گناه

يكي ديگر از فضائلي كه در باب حضرت زهراء (سلام الله عليها) بايد دانست و به آن يقين پيدا كرد عصمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) است، عصمتي كه به معناي دوري از گناه و معصيت و سهو و خطاء مي باشد همان عصمتي كه مستند به آيات و روايات است و كثيري از علماي اهل تسنن به آن اقرار واعتراف نموده اند و روشنائي آن به مانند خورشيدي ماند كه پنهان كردن آن امكان پذير نمي باشد. لذا در اين فصل به بخشي از اين آيات و روايات و نظرات علماء اهل تسننن اشاره مي كنيم تا حجتي باشد براهل خلاف و اطمينان قلبي باشد، بر اهل معرفت.

عصمت در قرآن

اما آيه اول: ( (إِنَّما يُريدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً) )

اشاره

اين است وجز اين نيست كه خداوند اراده كرده است پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك و پاكيزه قرار دهد.

شكي نيست كه اين آيه دلالت بر اذهاب رجس و پليدي از گروه خاصي مي كند و نشان دهنده اراده خداوند بر تطهير گروه خاصي است و با توجه به آيه:

ص: 85

( (و لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ) )

و همگى را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را. (1)

بايد دانست كه افراد خاصي در اين عالم وجود دارند كه شيطان، به هيچ وجه به آنها تسلط ندارد و آنها از هرگونه گناه و معصيت پاك و مبراء هستند ولي از آن جهت كه شايد برخي از اهل عناد ممكن است در اين آيه و مصداقش تشكيك كنند، ناگزير بايد به معناي رجس، و مصاديق اهل البيت، اشاره كنيم، تا ابهامي كه برخي در مورد اين آيه دارند زدوده شود انشاء الله.

[رجس]
معاني رجس در قرآن

خداوند متعال در چهار سوره از سورهاي قرآن به كلمه رجس اشاره نموده و نُه چيز را رجس معرفي مي كند كه با توجه به اين معاني، مي توان به مصاديق رجسي كه در آيه تطهير به آن اشاره شده است پي ببريم.

1 _ ( (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) ) (2)

2 _ ( (قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ) ) (3)


1- 1 _ الحجر: 39
2- 2 _ مائده: 90
3- 3 _ انعام: 145

ص: 86

3 _ ( (قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَني في أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ) ) (1)

4 _ ( (سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ) ) (2)

طبق اين آيات، خمر و ميسر و انصاب و از لام و ميته و خون حيوان و گوشت خوك و قسم ناحق و پرستش غير خدا، رجس است. و اگر با دقت بنگري برخي از اينها، آلودگيهاي ظاهري، و برخي آلودگيهاي باطني است. و اين گوياي اينست كه خداوند متعال اراده كرده آلودگيهاي ظاهري و باطني را از آن گروه خاص دور نمايد، اما براي وضوح بيشتر اين معنا به كتب تفسيري علماء شيعه و سني اشاره مي كنيم تا هرچه بيشتر با معنا و مفهوم آيه مورد بحث آشنا شويم.

معناي رجس در كتب علماي اهل تسنن
1 _ فخر رازي در تفسيرش مي نويسد:

فقوله تعالى: لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أي يزيل عنكم الذنوب و يطهركم أى يلبسكم خلع الكرامة، ثم إن اللّه تعالى ترك خطاب المؤنثات و خاطب بخطاب المذكرين بقوله: لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ ليدخل فيه نساء أهل بيته و رجالهم، و اختلفت الأقوال في أهل البيت، و الأولى أن يقال هم أولاده و أزواجه و الحسن و الحسين منهم و علي منهم لأنه كان من أهل بيته بسبب معاشرته ببنت النبي (عليه السلام) و ملازمته للنبي


1- 1 _ اعراف: 71
2- 2 _ توبه: 95

ص: 87

پس قول خداوند متعال است كه مي فرمايد: تا رجس را از شما دور كند، يعني زائل كند از شما گناه را و شما را پاك گرداند يعني لباس كرامت را به شما بپوشاند، سپس خداوند خطاب مونثات را ترك مي كند و خطاب مي كند به خطاب مذكرين و مي فرمايد: لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ تا داخل شود در اين خطاب زنان اهل بيت و مردانشان، و اقوال متعددي در مورد اهل بيت وجود دارد و بهترين اقوال اينست كه گفته شود اهل بيت اولاد و زنان او (پيغمبر) هستند و حسن وحسين: از آنها هستند و علي (عليه السلام) از آنهاست چرا كه از اهل بيت پيغمبراست به طريق ازدواج با دختر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) و همراهيش با پيغمبر. (1)

2 _ جصاص در تفسيرش مي نويسد:

كما قال تعالى إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً يحتمل التطهير من الذنوب ...

همانگونه كه خداوند متعال مي فرمايد «إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً » احتمال دارد تطهير به معناي پاكي از گناه باشد و احتمال دارد تطهير از جنابت و حدث ها و نجاسات باشد به مانند قول خداوند متعال كه مي فرمايد وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا. (اگر جنب باشيد، خود را بشوييد و غسل كنيد) (2)


1- 1 _ مفاتيح الغيب فخر الدين رازي، ذيل آيه تطهير .
2- 2 _ احكام القران الجصاص 4/34 ذيل آيه ششم سوره مائده .

ص: 88

3 _ ابن عربي در تفسيرش مي نويسد:

المسألة السابعة _ قوله: إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. فيها أربعة أقوال: الأول- الإثم. الثاني- الشرك. الثالث- الشيطان. الرابع- الأفعال الخبيثة و الأخلاق الذميمة، فالأفعال الخبيثة كالفواحش ما ظهر منها و ما بطن، و الأخلاق الذميمة كالشح، و البخل، و الحسد، و قطع الرّحم.

مسأله هفتم، قول خداوند متعال است كه مي فرمايد: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً، كه در آن چهار قول وجود دارد. اول: گناه، دوم: شرك، سوم: شيطان، چهارم: خطا كاري وبد خلقي. پس خطا كاري مانند اعمال زشت آشكار و پنهان و اخلاق ناپسند مانند رشك و بخل و حسد و قطع ارتباط خويشاوندي. (1)

4 _ ميبدي در تفسيرش مي نويسد:

إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ... ربّ العالمين منّت مى نهد بر مصطفى عربى، كه خواست ما و حكم ما ،آنست كه اهل بيت تو پاك باشند از هر چه آلايش خلقيّت است و اوساخ بشريّت، تا (از خانه به كدخداى ماند همه چيز الطَّيِّباتُ


1- 1 _ ابن عربي محمد بن عبد الله بن ابوبكر، أحكام القرآن 3/1538 .

ص: 89

لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ) گفته اند كه «رجس» در اينجا افعال خبيثه است و اخلاق دنيّه، افعال خبيثه فواحش است ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ، و اخلاق دنيّه هوى و بدعت و بخل و حرص و قطع رحم و امثال آن، ربّ العالمين ايشان را بجاى بدعت، سنّت نهاد، و بجاى بخل، سخاوت و بجاى حرص، قناعت، و بجاى قطع رحم وصلت و شفقت. آن گه فرمود: وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً _ و شما را پاك مى دارد از آنكه بخود معجب باشيد يا خود را بر در الله دالّتى دانيد يا به طاعت و اعمال خود نظرى كنيد. (1)

5 _ ثعلبي در تفسيرش مي نويسد:

أَهْلَ الْبَيْتِ يعني يا أهل بيت محمّد وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً من نجاسات الجاهلية. و قال مجاهد (الرِّجْسَ) الشكّ «وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» من الشرك.

اهل البيت يعني اي اهل بيت محمد وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً، مراد پاكي از آلودگي هاي جاهليت است. و گفته است مجاهد، الرجس، شك است وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً، پاكي از شرك است. (2)


1- 1 _ كشف الأسرار و عدة الأبرار 8/57
2- 2 _ الكشف و البيان عن تفسير القرآن 8/45

ص: 90

معناي رجس در كتب شيعيان مولا امير المومنين (عليه السلام)
1 _ علامه طبرسي در مجمع البيان مي نويسد:

( (إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) ) .

فقط خدا مي خواهد كه از شما خاندان رسالت دور دارد پليدى را و پاك نمايد شما را پاك كردنى.

ابن عباس مي گويد: الرجس عمل شيطانى است و كاريست كه رضاى خدا در آن نيست. (1)

2 _ آيت الله فيض كاشاني در تفسيرش مي نويسد:

( (الرّجس هو الشّك) )

رجس و آن شك است. (2)

3 _ آيت الله مولا فتح الله كاشاني در تفسيرش مي نويسد:

وَ أَطِعْنَ الله و فرمان بريد خداى را در جميع فرايض و احكام وَ رَسُولَهُ و پيغمبر او را در سنن آن قُدوه انام (پيشواي خلق) و يا اطاعت خدا و رسول نمائيد در ساير آنچه امر و نهى كرده اند إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ جز اين نيست كه مي خواهد خدا لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ، تا ببرد از شما پليدى گناه را، أَهْلَ الْبَيْتِ اى اهل بيت پيغمبر وَ يُطَهِّرَكُمْ و پاك گرداند شما را از معاصى، تَطْهِيراً، پاك گردانيدنى استعاره رجس براى معصيت و ترشح به تطهير به جهت


1- 1 _ ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن 20/109
2- 2 _ تفسير الصافي 4/189

ص: 91

تنفير است از معصيت و باتفاق جميع امت مراد به اهل البيت، آل پيغمبرند (صلي الله عليه و آله) پس الف و لام البيت از براى عهد باشد اى اهل بيت النبوة و الرسالة و خلاصه معنى اينكه اى اهل بيت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) اراده الهى تعلق گرفته به اينكه خطيئات و سيئات و آثام را از شما دور دارد تا دامن عصمت شما بگرد عصيان آلوده و آغشته نشود و از كبيره و صغيره منزه باشيد و معصوم مى توان بود. (1)

4 _ علامه ابوالفتوح رازي در روح الجنان مي نويسد:

إِنَّما يُرِيدُ اللهُ، كه خداوند متعال مى خواهد كه رجس را، از شما، كه اهل البيت رسول الله (صلي الله عليه و آله) هستيد ببرد، و پاك كند شما را پاك كردنى.

ابن زيد گفت: رجس، شيطان است، و مراد به «اهل البيت» در آيه، اهل البيت رسول الله: هستند. (2)

اما مطلب دوم: اهل البيت چه كساني هستند؟
اشاره

به راستي معناي اهل البيت چيست؟؟ و مصاديق آن چه كساني هستند؟؟؟، طبق نظر اهل تسنن و اهل تشيع، اهل بيت مورد نظر آيه كيانند،كه خداوند متعال اراده كرده است آنان را پاك و پاكيزه از هر گناه و معصيتي قرار دهد؟

براي پاسخ به اين سوال ابتدا به كتب اهل تسنن اشاره مي كنيم و اقوال موجود در آن را ارائه مي دهيم و سپس به كتب شيعيان اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) تا ديگر جاي هيچ شكي باقي نماند و براي اهل خلاف عصمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) ثابت شود. انشاءالله


1- 1 _ تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين 7/284 .
2- 2 _ روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن 15/417 .

ص: 92

مصاديق اهل البيت در كتب تفسيري اهل تسنن

1 _ المسألة الثامنة _ قوله: أَهْلَ الْبَيْتِ.روى عن عمر بن أبى سلمة أنه قال: لما نزلت هذه الآية على النبي (صلي الله عليه و آله) : إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً في بيت أم سلمة دعا النبى (صلي الله عليه و آله) فاطمة و حسنا و حسينا، و جعل عليا خلف ظهره،....

مسأله هشتم قول خداوند متعال است: أَهْلَ الْبَيْتِ. روايت شده از عمر بن أبى سلمة كه گفت: زماني كه نازل شد اين آيه بر نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) :إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً، در بيت ام سلمه، خواند نبي الله (صلي الله عليه و آله) فاطمه وحسن و حسين: را، و قرار داد علي (عليه السلام) را پشت خود و آنها را با كساء پوشاندند وسپس فرمودند: خدايا اينها اهل بيت من هستند، پس رجس را از آنها دور كن و آنها را پاك و پاكيزه فرما.گفت ام سلمه من جزء آنها هستم اي نبي خدا. فرمودند: تو منزلت خود را داري وتو بر خير هستي. و روايت شده از انس ابن مالك كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) گذر مي كردند رسول الله (صلي الله عليه و آله) به مدت شش ماه از درب منزل فاطمه (سلام الله عليها) ، به هنگام نماز صبح و مي فرمودند: نماز، اي اهل بيت من: إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. (1)


1- 1 _ أحكام القرآن،ابن عربي 3/1538 .

ص: 93

2 _ و قوله تعالى إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ روى عن أبى سعيد الخدري أنها نزلت في على و فاطمة و الحسن و الحسين

روايت شده از أبى سعيد الخدري بدرستي كه نازل شده است اين آيه، در شان علي و فاطمه و حسن و حسين: . (1)

3 _ ابى يقظان از زاذان و او از حسن بن على (عليهما السلام) روايت كرد:

هنگامى كه آيه شريفه أنّما يريد الله ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت... نازل شد، جدّ بزرگوار ما، محمّد مصطفى (صلي الله عليه و آله) ، ما را فراخواند و در زير كساء خيبرى كه متعلق به امّ سلمه بود جمع كردند و فرمودند:

«اللّهمّ هؤلاء أهل بيتى و عترتى، فاذهب عنهم الرّجس و طهّرهم تطهيراً».

خدايا! اينها اهل بيت و عترت پاك من هستند. رجس و ناپاكى را از ايشان زايل فرما و طهارت و پاكى را نصيب آنان قرار ده.

از ابى جميله روايتى بدين مضمون نقل شده است:

روزى حسن بن على (عليهما السلام) در كوفه با مردم نماز جماعت اقامه مى كرد، نااهلى از خوارج خنجرى در ران آن جناب فرو كرد. كه بر اثر آن جراحت حضرت دو ماه بسترى شدند. حضرت پس از بهبودى به مسجد آمدند و بعد از حمد و ثناى الهى فرمودند: اى اهل عراق! تقوا داشته باشيد و اين قدر بى پروا


1- 1 _ أحكام القرآن (الجصاص) 5/230 .

ص: 94

نباشيد. ما أمرا و ميهمان سرزمين شما و اهل بيت نبى (صلي الله عليه و آله) شما هستيم كه خداى سبحان در شأن ما فرمود: أنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا. عامر بن سعد حكايت كرد، پدرم سعد در مدينه به معاويه گفت: اى معاويه! از رسول الله (صلي الله عليه و آله) در حقّ على (عليه السلام) سه فضيلت شنيدم كه اگر يكى از آنها برايم بود از شتران سرخ موى در نزدم محبوب تر و با ارزش تر بود. اى معاويه! روزى شاهد بودم كه نبى (صلي الله عليه و آله) دست فرزندانش حسن و حسين (عليهما السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) را گرفته، و خداى خويش را صدا زد و فرمود: خدايا! اينها اهل بيت من هستند، رجس و پليدى را از آنان دور كن و آنان را پاك و پاكيزه گردان. عامر بن سعد از پدرش سعد نقل كرد روزى معاويه پدرم را ديد و گفت: چرا ابوتراب (على (عليه السلام) ) را ناسزا و لعنت نمى گويى؟ پدرم گفت: چون از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در مورد فضيلت و بزرگوارى على (عليه السلام) سه روايت شنيدم كه مرا مانع از سبّ و ناسزا گفتن به او شده است. و بدان اگر يكى از آنها درباره من بود، برايم از شتران سرخ موى محبوب تر و گرانبهاتر بود. ابو عبدالرّحمان مسعودى از كثير النوا از عطيّه عوفى و او از ابوسعيد خدرى نقل كرد آيه كريمه أنّما يريد الله ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا، در پاكى روح و طهارت نفس پنج تن يعنى نبى (صلي الله عليه و آله) ، على، فاطمه، حسن و حسين:، نازل شد.

ص: 95

عبدالله بن مسلم ملائى از ابو جحّاف از عطيه عوفى از ابو سعيد خدرى نقل كرد:

رسول الله (صلي الله عليه و آله) مدّت چهل روز هنگام سحر به در خانه على (عليه السلام) مى آمدند و وقتى فاطمه (سلام الله عليها) را مى ديدند مى فرمودند: السّلام عليكم يا اهل بيت مصطفى! و رحمة اللّه و بركاته وقت نماز و زمان اقامه نماز است، خدايتان رحمت كند. سپس آيه كريمه أنّما يريد الله ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا را قرائت مى كردند. و مجدداً مى فرمودند: «أنا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم». من دشمن كسى كه با شما دشمن باشد هستم. و در صلح و سلامت با كسانى كه شما با آنان در صلح و سلم باشيد، هستم.

عطيّه عوفى از ابوسعيد خدرى روايت كرد:

هنگامى كه آيه كريمه و أمر أهلك بالصّلاة نازل شد، رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) مدّت هشت ماه در سحرگاهان به در خانه على (عليه السلام) مى آمدند و مى فرمودند: «الصّلاة رحمكم الله» اى اهل بيت مصطفى! هنگام نماز است. خدايتان رحمت كند. سپس آيه شريفه أنّما يريد الله ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا را با صداى بلند قرائت مى كردند، تا همگان بشنوند. ام سلمه مى گويد عرض كردم، يا رسول الله! آيا من هم از اهل بيت هستم؟ نبى (صلي الله عليه و آله) فرمودند: تو از زنان خوب و خيرانديش هستى، ولى از اهل بيت نيستى.

ص: 96

على بن زيد از شهر بن حوشب از امّ سلمه حكايت كرد، رسول الله (صلي الله عليه و آله) به فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند:

همسرت على و فرزندانت حسن و حسين را به نزد من دعوت كن. فاطمه (سلام الله عليها) به منزل خود رفت و آنان را فراخواند و همگى به خدمت رسول الله (صلي الله عليه و آله) رسيدند. نبى (صلي الله عليه و آله) كساء فدكى را برداشته بر شانه آنان انداخت و زير دستان خود جمع كرد و فرمود: ( (اللّهمّ إنّ هؤلاء آل محمّد فاجعل صلواتك على محمّد و آل محمّد، فأنّك حميد مجيد) )

خدايا! اينها آل محمد هستند، صلوات خود را بر آنان قرار ده، به درستى كه تو حميد و مجيد هستى. ام سلمه مى افزايد من گوشه كساء را كنار زدم تا در زير آن جاى گيرم امّا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بر من نهيبى زد و گوشه كساء را از دستم گرفت و فرمود تو از اهل بيت و آل محمد نيستى اما از زنان خوب هستى. (1)

4 _ و أخرج ابن جرير و ابن أبى حاتم و الطبراني عن أبى سعيد الخدري رضى الله عنه قال قال رسول الله (صلي الله عليه و آله) نزلت هذه الآية في خمسة في و في علي و فاطمة و حسن و حسين إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا. رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند: نازل شد اين آيه در مورد پنج نفر، در مورد من وعلي و فاطمه وحسن وحسين إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا.


1- 1 _ ترجمه شواهد/ 226

ص: 97

و أخرج ابن جرير و الحام و ابن مردويه عن سعد قال نزل على رسول (صلي الله عليه و آله) الوحى فادخل عليا و فاطمة و ابنيهما تحت ثوبه ثم قال اللهم هؤلاء أهلي و أهل بيتي

نازل شد بر رسول الله (صلي الله عليه و آله) وحي، در حاليكه علي و فاطمه و فرزندان آنها زير جامه (كساء) بودند. سپس رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند: خدايا اينان، خانواده من و اهل بيت من هستند.

و أخرج ابن مردويه عن ابن عباس رضى الله عنهما قال شهدنا رسول الله (صلي الله عليه و آله) تسعة أشهر يأتي كل يوم باب على بن أبى طالب رضى الله عنه عند وقت كل صلاة فيقول السلام عليكم و رحمة الله و بركاته أهل البيت إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً الصلاة رحمكم الله ...

ابن عباس مي گويد: شهادت مي دهم رسول الله (صلي الله عليه و آله) مدت نه ماه، در هر روز، در وقت همه نمازها مي آمدند، درب منزل على بن أبى طالب (عليهما السلام) و مي فرمودند: درود و رحمت خدا و بركات او بر شما اهل بيت؛ إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً؛ وقت نماز است خدا رحمت كند شما را . (1)

5 _ و قال سيدي محمّد بن أحمد بنيس في شرح همزيّة البوصيري: «إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» أكثر المفسّرين أنّها نزلت في عليّ و فاطمة و الحسنين رضي اللّه عنهم. اكثر


1- 1 _ الدر المنثور في تفسير المأثور 5/199

ص: 98

مفسرين قائلند آيه؛ إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً، در شان علي و فاطمه وحسن وحسين: نازل شده است.

و قال العلّامة سيدي محمّد جسوس في شرح الشمائل:

«... ثمّ جاء الحسن بن عليّ فأدخله، ثمّ جاء الحسين فدخل معهم، ثمّ جاءت فاطمة فأدخلها، ثمّ جاء عليّ فأدخله ثمّ قال: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً » و في ذلك إشارة إلى أنّهم المراد بأهل البيت في الآية» سپس حسن ابن علي آمد و او را (در زير كساء) جاي دادند سپس حسين (عليه السلام) آمد و پيامبر (صلي الله عليه و آله) او را نيز داخل كردند سپس فاطمه (سلام الله عليها) آمد و پيامبر او را وارد كرد سپس علي (عليه السلام) آمد او را همچنين وارد كردند و گفت: «إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» و در اين اشاره اي است به اينكه مراد از اهل بيت، در آيه (علي ، فاطمه، حسن و حسين) هستند.

و قال الإمام أحمد أيضا: حدثنا محمد بن مصعب، حدثنا الأوزاعي، حدثنا شداد أبو عمار قال: دخلت على واثلة بن الأسقع رضي الله عنه. و عنده قوم، فذكروا عليا رضي الله عنه فشتموه، فشتمته معهم، فلما قاموا قال لي: شتمت هذا الرجل؟ قلت: قد شتموه فشتمته معه...

ابوعمار گفت داخل بر واثلة بن الأسقع شدم در حالي كه گروهي نزد او بودند و آنها اسم علي (عليه السلام) را بردند و او را مورد

ص: 99

دشنام قرار دادند و من نيز اورا همراه آن جمع مورد دشنام قرار دادم. وقتي آن جماعت رفتند او به من گفت آيا تو هم علي (عليه السلام) را مورد دشنام قرار دادي؟ گفتم بله آن جماعت دشنام دادند من هم دشنام دادم. او گفت آيا تورا با خبر كنم از آنچه از رسول الله (صلي الله عليه و آله) ديدم،گفتم بله؛گفت وارد بر فاطمه (سلام الله عليها) شدم و از فاطمه (سلام الله عليها) سراغ علي (عليه السلام) را گرفتم، پس فاطمه گفت علي به نزد رسول الله (صلي الله عليه و آله) رفته است، پس نشستم منتظر آمدن او، تا اينكه آمدند رسول الله (صلي الله عليه و آله) و همراه او علي وحسن و حسين:بودند و دست هر كدام آنها را بدست گرفته بودند وداخل شدند و نزديك كرد رسول الله، علي و فاطمه: و نشاند آنها را در مقابل خود و نشاند حسن وحسين را، هر كدام را بر ران، سپس پيچاند لباسش را، (يا كساء) سپس تلاوت كرد (صلي الله عليه و آله) ، اين آيه را إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً و گفت خدايا اينها اهل بيت منند و اهل بيت من سزاوارترند. (1)

6 _ قال ابن أبي حاتم: حدثنا أبي، حدثنا سريج بن يونس أبوالحارث، حدثنا محمد بن يزيد عن العوام يعني ابن حوشب رضي الله عنه عن عم له قال: دخلت مع أبي على عائشة رضي الله عنها فسألتها عن علي رضي الله عنه...


1- 1 _ تفسير الكشف و البيان ثعلبي نيشابوري ذيل آيه تطهير

ص: 100

عوام از عمويش نقل مي كند كه: روزي همراه پدرم بر عايشه وارد شدم و از او در مورد علي (عليه السلام) پرسيدم. پس عايشه گفت، پرسيدي از مردي كه از محبوبترين مردم نزد رسول الله بود، و دختر او را به همسري داشت در حالتي كه او (فاطمه) محبوبترين مردم در نزد پيامبر بود! به تحقيق ديدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) علي و فاطمه و حسن و حسين را نزد خود خواند و لباس خود را به روي آنها انداخت و فرمود خدايا اينها اهل بيت منند پس پليدي را از آنها دور گردان و آنها را به بهترين وجه پاك گردان، پس من جلو رفتم و گفتم اي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آيا من نيز از اهل بيت هستم، رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند دور شو، تو بر خير هستي. (1)

مصاديق اهل البيت در كتب تفسيري علماء شيعه

1 _ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ رجس شامل تمام پليدي ها مي شود از شرك و كفر و ضلالت و جهالت و تمام صفات خبيثه و اخلاق رذيله و ملكات قبيحه و تمام معاصى از كبائر و صغائر و منافيات مروت كه تمام اينها رجس است و ذهاب از تمام اينها عصمت است و به اجماع تمام مسلمين شيعه و سنى غير اين خمسه در زمان نبى احدى داراى مقام عصمت نبود نه در خلفاء و نه در زوجات و نه در غير اينها و اهل بيت، اهل بيت پيغمبر است. (2)


1- 1 _ تفسير القرآن العظيم (ابن كثير) 6/366
2- 2 _ أطيب البيان في تفسير القرآن 10/501 .

ص: 101

2 _ إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً محمد بن يعقوب: عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن ابن فضال، عن المفضل بن صالح، عن محمد بن علي الحلبي، عن أبي عبدالله (عليه السلام) :

«و قوله: إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً يعني الأئمة: (1).»و قول خداوند متعال: انما يريد الله... يعني ائمه: .

3 _ الف و لام تعريف در آن الف و لام عهد است و مقصود از آن، بيت نبوّت و رسالت است. ابوحمزه ثمالى در تفسيرش گويد:

حديث كرد مرا حوشب از ام سلمه گويد، فاطمه (عليها السلام) نزد پيغمبر (صلي الله عليه و آله) آمده و حريره اى براى آن حضرت آورد، پيامبر فرمود شوهرت و دو پسرت را بخوان، پس فاطمه آنها را آورده و از آن حريره خوردند آنگاه پيغمبر كساء خيبرى را بر سر آنان انداخته و گفت، اللّهم هؤلاء اهل بيتى و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيرا؛ بار خدايا اينان خاندان و خويشان منند، پس ببر از ايشان پليدى را وايشان را پاك كن پاك كردنى. ام سلمه گويد: پس گفتم يا رسول الله و من با ايشانم، فرمود تو بخير و سعادتى.

و نيز ثعلبى به اسنادش روايت كرده:

از مجمع كه گويد من با مادرم وارد بر عايشه شديم، پس از خروجش بر على (عليه السلام) در روز جمل پرسيد، گفت: آن تقدير


1- 1 _ البرهان في تفسير القرآن 4/443

ص: 102

خداوند بود پس از على (عليه السلام) پرسيد، پس عايشه گفت مى پرسى از من از محبوب ترين مردم، او و همسرش فاطمه محبوب ترين مردم نزد رسول خدا بودند، بحقيقت ديدم على و فاطمه و حسن و حسين: را كه پيغمبر آنها را در زير پارچه اى كه بر سر آنها انداخته بود جمع نموده، آنگاه گفت: اللّهمّ هؤلاء اهل بيتى و حامتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا، گويد، پس گفتم يا رسول الله من از اهل شمايم فرمود دور شو كه تو بخيرى. (1)

4 _ بدانكه احمد حنبل در مسند خود از عطا ابن ابى رباح نقل كرده كه:

ام سلمه گفت كه روزى حضرت فاطمه (سلام الله عليها) طعامى پخته بودند و در ديگ گلين، نزد سيد عالمين آورد و آن روز آن سرور در خانه من بود چون فاطمه (سلام الله عليها) آن طعام را حاضر گردانيد، حضرت خواجه عالم فرمود: كه اى نور ديده من! على (عليه السلام) را با دو فرزند خود بطلب تا با من اين طعام بخورند پس چون ايشان حاضر شدند همه از آن طعام خوردند، جبرئيل از نزديك ملك جليل رسيد و اين آيه را آورد؛ إِنَّما يُرِيدُ الله الايه پس آن سرور دين و مركز دايره يقين كسائى را بر ايشان انداخت و فرمود: اللهم هؤلاء اهل بيتى و خاصتى اللهم فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا؛ پس چون من اين دعا را از آن حضرت شنيدم گفتم يا رسول الله (صلي الله عليه و آله) انا معكم. (من همراه شمايم) پيغمبر (صلي الله عليه و آله)


1- 1 _ ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن 20/111 .

ص: 103

فرمودند: انك على خير؛ يعنى تو رتبه اهل بيت من را ندارى اما زنى نيكو كردارى و بصفات حميده و خصال پسنديده موصوفى و مضمون اين خبر را، ابوالحسن اندلسى كه جامع صحاح است در جامع آورده است و ابوعبدالله محمد ابن عمران مرزبانى كه يكى از فضلاى اهل سنت است روايت مي كند از ابو الحمراء كه من ده ماه ملازم حضرت رسالت بودم هر روز مي ديدم كه آن سرور دين پرور در وقت صبحدم مي آمدند و دست مبارك بر در سراى شاه اولياء و فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مى نهادند و مى فرمودند: السلام عليكم و رحمت الله و بركاته و ايشان در جواب مى فرمودند: و عليك السلام يا رسول الله و رحمة الله و بركاته. و چون سيد عالم (صلي الله عليه و آله) جواب ايشان مي شنيد مى فرمود كه: إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً و بعد از تلاوت اين آيه بر ايشان مراجعت مى فرمودند و به مصلاى خود مي رفتند و مشغول نماز مي شدند و شبهه اي نيست كه كذب (دروغ) از رجس است و خلافى نيست در اينكه امير المؤمنين (عليه السلام) دعوى امامت كرده، پس در دعوى صادق باشد و اصحاب حق بوده باشند و در مجمع نيز از ابوسعيد خدرى و انس ابن مالك و واثلة ابن الاسقع و ام سلمه و عايشه مرويست كه آيه مختص است به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و على و فاطمه و حسن و حسين:. (1)


1- 1 _ تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين 7/285 .

ص: 104

5 _ ابوداود روايت كرد از ابو الحمراء، گفت:

نه ماه در مدينه اقامت كردم، جز يك روز، در وقت نماز رسول الله (صلي الله عليه و آله) به در حجره فاطمه و على: مي آمدند و مي فرمودند: الصّلاة رحمكم الله ...

إِنَّما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً. (1)

6 _ روايات متعددى از ابوسعيد خدرى صحابى معروف نقل شده كه با صراحت گواهى مى دهد اين آيه تنها درباره همان پنج تن نازل شده است ( (نزلت فى خمسة : فى رسول الله و على و فاطمه و الحسن و الحسين:) ) اين روايات به قدرى زياد است كه بعضى از محققين آن را متواتر مى دانند. از مجموع آنچه گفتيم چنين نتيجه مى گيريم كه منابع و راويان احاديثى كه دلالت بر انحصار آيه به پنج تن مى كند به قدرى زياد است كه جاى ترديد در آن باقى نمى گذارد تا آنجا كه در شرح، احقاق الحق بيش از هفتاد منبع از منابع معروف اهل سنت گردآورى شده، و منابع شيعه در اين زمينه از هزار هم مى گذرد؛ نويسنده كتاب شواهد التنزيل كه از علماى معروف اهل سنت است بيش از 130 حديث در اين زمينه نقل كرده است.

از همه اينها گذشته پاره اى از همسران پيامبر (صلي الله عليه و آله) در طول زندگى خود به كارهايى دست زدند كه هرگز با مقام عصمت سازگار نيست، مانند ماجراى جنگ جمل كه قيامى بود بر ضد امام وقت كه سبب خونريزى


1- 1 _ روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن 15/419

ص: 105

فراوانى گرديد و به گفته بعضى از مورخان تعداد كشتگان اين جنگ به هفده هزار نفر بالغ مى شد.بدون شك اين ماجرا به هيچ وجه قابل توجيه نيست و حتى مى بينيم كه خود عايشه نيز بعد از اين حادثه، اظهار ندامت مى كند كه نمونه اى از آن در بحث هاى پيشين گذشت.عيب جويى كردن عايشه از خديجه كه از بزرگترين و فداكارترين و با فضيلت ترين زنان اسلام است در تاريخ اسلام مشهور است، اين سخن به قدرى بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) ، ناگوار آمد كه از شدت ناراحتي فرمودند: به خدا سوگند كه هرگز همسرى بهتر از او نداشتم، او زمانى ايمان آورد كه مردم كافر بودند و زمانى اموالش را در اختيار من گذاشت كه مردم، همه از من بريده بودند. (1)


1- 1 _ تفسير نمونه 17/302 .

ص: 106

لازم به تذكراست، رواياتي كه در ذيل اين آيه در كتب شيعه وسني، وجود دارد بسيار زياد است واز آن جهت كه بناي ما در اين كتاب اختصار است، از آوردن همه كتب تفسيري و ذكر مطالبي كه عينا در كتب تفسيري ديگر بود اجتناب كرديم و تنها به آوردن يك كتاب تفسيري، بسنده كرديم.

عصمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) در احتجاجات علماء

1 _ ابن ابي الحديد، شارح معتزلي مذهب، در شرح نهج البلاغه، از علم الهديرحمه الله عليه نقل مي كند كه:

اينكه حضرتش معصوم از خطا و به دور از عمل ناپسند مي باشند و كسي كه داراي چنين صفتي باشد در ادعايش محتاج به شاهد و بينه نمي باشد. اگر گفته شود براي ما دو دليل اقامه كنيد تا گفتارتان به اثبات رسد ما گوئيم: بيان نخست گفتار حق تعالي است كه فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا؛كه اين آيه جمعي را، كه از جمله آنها فاطمه (سلام الله عليها) مي باشد را در بر مي گيرد آن هم به اخبار متواتري كه در اين زمينه وجود دارد و اراده در اين آيه دلالت بر وقوع فعل مورد نظر دارد. به علاوه گفتار پيامبر مدني هم دلالت بر اين سخن دارد آنجا كه مي فرمايد: «فاطمه بضعه مني من اذاها فقد اذاني و من اذاني فقد اذي الله عزوجل» اين گفتار دلالت بر عصمت صديقه كبري دارد چون اگر حضرت از كساني بودند كه به گناه نزديك مي شدند، ديگر اذيت رساندن به او سبب آزار و اذيت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نمي گرديد، بلكه اگر كسي جزاي لازم او را از ذم و يا اقامه حد، اگر اقتضاي آن را داشت مي داد موجب خشنودي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را فراهم كرده بود.

ص: 107

2 _ علامه اميني رحمه الله عليه گويد:

ما را نرسد كه در دفاع از خليفه آنچه را ابن كثير در تاريخ خود صفحه 249 از جلد 5 گفته برزبان آوريم كه؛ چه بگويم درباره اينگونه گزافه گوئي و غلط پراني هاي آن درباره ي آيه تطهير، كه در شان او و شوهر و پدر و فرزندانش در كتاب خداي عزيز نازل شده؟ چه بگويم درباره اين با آنكه اواي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در برابر خويش مي يابيم كه: «فاطمه بضعه مني فمن اغضبها اغضبني»؛ فاطمه پاره تن من است پس هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورد و در عبارتي: «فاطمه بضعه مني يوذيني ما اذاها و يغضبتي ما اغضبها». (1)

3 _ مقريزي گويد: «فاطمة بضعة منى يريبنى ما رابها، و يؤذينى ما آذاها» و النبى (صلي الله عليه و آله) معصوم، فبضعته _ أى جزؤه، و القطعة منه يجب أن تكون معصومة.

و أما دليل العصمة في جميعهم، أعنى عليا و فاطمه و ولديهما، مقريزي با توجه به حديث: «فاطمه پاره تن من است تعرض به او تعرض به من است و اذيت به او اذيت به من است» مي گويد: پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) معصوم است، پس پاره تن او يعني جزئي از او، و قطعه اي از او، واجب است كه معصوم باشد و اين دليل عصمت در جميع آنها، يعني علي و فاطمه و فرزندان علي و فاطمه است. (2)


1- 1 _ الغدير 16/231 به نقل كتاب فاطمه سرور دل پيامبر 338
2- 2 _ رسائل المقريزي/ 189

ص: 108

عجب از فريفته هاي دنيا كه زماني عصمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) را منكر شدند تا اعمال غاصبين خلافت را توجيه كنند و زماني غضب حضرت زهراء (سلام الله عليها) را نسبت به غاصبين خلافت منكر شدند و گفتند كه هيچ اختلافي بين حضرت و خلفاء نبوده، تا به اين طريق به اعمال آنها صحه گذارند و آنها را از ظلم هايشان مبرا كنند.

اما استدلال دوم براي عصمت حضرت زهراء (سلام الله عليها)

( (وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ الله اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمينَ) ) ؛

و (به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: «اى مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برترى داده است. (1)

اين آيه كه اثبات كننده عصمت و برتري حضرت مريم (سلام الله عليها) است وسيله اي است جهت بيان عظمت و عصمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) ، چرا كه وجود نازنين ايشان افضل از مريم (سلام الله عليها) است چرا كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) خطاب به حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمودند:

( (الاترضين ان تكون سيّدة نساء هذه الأمّة او نساء العالمين قالت يا أبت فاين مريم ابنة عمران و آسية امرأة فرعون؟ فقال: مريم سيّدة نساء عالمها و آسية سيّدة نساء عالمها) )


1- 1 _ آل عمران: 42

ص: 109

آيا راضي نيستي به اينكه سيده زنان امت، يا زنان دو عالم باشي؟ فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند: بابا جان پس جايگاه مريم دختر عمران و آسيه همسر فرعون كجاست؟ پس ييغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: مريم سيده زنان زمان خود و آسيه سيده زنان زمان خود است. (1)

پس اين افضليت در مقام عصمت هم مي باشد و همانگونه كه مريم (سلام الله عليها) معصوم از گناه مي باشد صديقه طاهره نيز داراي اين مقام مي باشند.

اما استدلال سوم براي عصمت حضرت زهراء (سلام الله عليها)

در استدلال سوم بايد گفت چگونه مي شود كسي كه غضب او غضب خدا و رضاي او رضاي خدا باشد معصوم از گناه نباشد، در حالتي كه انسان ها هميشه نفع خود را در نظر مي گيرند و راحتي خود را ملاك قرار مي دهند و اگر كسي بر خلاف رضاي آنها سخن بگويد به او غضب مي كنند مگر اينكه آن شخص، معصوم از هر خطائي باشد و در مورد حضرت زهرا (سلام الله عليها) بايد گفت: اگر معصوم از خطاء نباشند بي جهت غضب مي كنند و اين غضب سبب غضب خدا مي شود و اين مطلب با عدل خداوند در تعارض است، چرا كه لازم مي شود كسي را بي جهت عقاب كند، پس حضرت زهراء (سلام الله عليها) حتما بايد داراي مقام عصمت باشند همانگونه كه علماء اهل تسنن نيز چنين نقل كرده اند:


1- 1 _ الطرائف، ترجمه داود إلهامى/ 380 .

ص: 110

قال رسول الله (صلي الله عليه و آله) : «فاطمة بضعة منى يريبنى ما رابها، و يؤذينى ما آذاها» و النبى (صلي الله عليه و آله) معصوم، فبضعته _ أى جزؤه، و القطعة منه يجب أن تكون معصومة. و أما دليل العصمة في جميعهم، أعنى عليا و فاطمه و ولديهما،

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: فاطمه پاره تن من است تعرض به او تعرض به من است و اذيت به او اذيت به من است و پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) معصوم است، پس پاره تن او يعني جزئي از او، و جزئي از او، واجب است كه معصوم باشد و اين دليل عصمت در جميع آنها ،يعني علي و فاطمه و فرزندان علي و فاطمه است. (1)

و همچنين رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند:

«إنما فاطمة بضعة منى يسرنى ما يسرها»

بدرستي كه فاطمه پاره تن من است آنچه او را خشنود كند مرا خشنود كرده است. (2)


1- 1 _ رسائل المقريزي/ 189
2- 2 _ رسائل المقريزي/ 197 .

ص: 111

حضرت زهراء (سلام الله عليها) اسوه ايمان و تقوي

ص: 112

حضرت زهراء (سلام الله عليها) اسوه ايمان و تقوي

اگر كسي بخواهد به ايمان و يقين حضرت زهراء (سلام الله عليها) پي ببرد تنها كافيست به سراغ احاديث اهل البيت: برود تا آنها پرده از اين حقيقت كنار زنند و براي محبين، حقيقت ايمان حضرت زهراء (سلام الله عليها) را بازگو كنند لذا ما در پي اين حقيقت به سراغ احاديث پيغمبراكرم (صلي الله عليه و آله) و حضرات اهل البيت:رفتيم،كه ما حصل آن، اين روايات و سخنان گوهر بار است كه خود دريچه اي است به سوي معرفت و شناخت حضرت زهراء (سلام الله عليها) .

رسول گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) درباره دخترشان حضرت فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند:

«إِنَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ مَلَأَ الله قَلْبَهَا وَ جَوَارِحَهَا إِيمَاناً إِلَى مُشَاشِهَا» (1)

به تحقيق دخترم فاطمه، قلب و تمام جوارحش مملوّ از ايمان و يقين گشته، به طورى كه بالاتر از آن مرتبه، ايمان و يقينى قابل تصوّر نيست.

اما بر همگان واضح است كه ايمان را مراتبي است


1- 1 _ دلائل الإمامة (ط - الحديثة) 1 جلد.

ص: 113

اوّل: ايمان قلبى دوم: ايمان عملى

ايمان قلبى و باطنى آن است كه در درون انسان پديد مى آيد و از آن با تعبيراتى چون اعتقاد، باور درونى و معرفت ياد مى شود. وجود ايمان و باور درونى از ضروريات زندگى بشر است به طورى كه تصوّر اين امر كه فردى بدون اعتقاد و باور قلبى وجود داشته باشد غير قابل قبول است.مى دانيم كه خداوند متعال از اهل اسلام اعتقاد و باور درونى نسبت به امور ضرورى مانند وجود خداوند، پيامبران، روز حساب و... را خواسته است امّا تنها اعتقاد قلبى را براى يك مسلمان كافى نمى داند و از او مى خواهد كه ايمان باطنى خود را با عمل توأم نمايد. لذا پيامبر گرامى اسلام در اين مورد مي فرمايند:

«الإيمان ما خلص في القلب و صدّقته». (1)

(ايمان آن است كه در قلب ايجاد شود و عمل انسان بر اساس آن انجام پذيرد.) يعنى ايمانى كه فقط در باطن انسان جاى گيرد و عمل انسان را تحت تأثير خود قرار ندهد، آن ايمان حقيقى نبوده و مقبول حق تعالى قرار نمى گيرد.

و همچنين حضرت على (عليه السلام) در تعريف ايمان مى فرمايد:

«الإيمان إقرار باللّسان و معرفة بالقلب و عمل بالأركان» (2) .


1- 1 _ الأعمال تحف العقول/ 276 -معانى الاخبار/ 180 - كنز العمال، حديث شماره 11 .
2- 2 _ عيون اخبار الرضا 2/28 شماره 17 ؛ امالى شيخ صدوق/ 221 شماره 15 ؛ خصال 1/179 شماره 242 ؛ امالى شيخ طوسى 1/290 ؛ اعلام الدين/ 75 ؛ اخبار اصبهان 1/138 -سنن ابن ماجه 1/25 ؛ تاريخ بغداد 9/385 ؛ التدوين 1/492 - اصول كافى 2/27 - نزهة الناظر/ 23 - نهج البلاغه، حكمت 227 .

ص: 114

ايمان عبارت از اقرار در زبان، باور داشتن در قلب، و عمل كردن بر اساس آن است.

از همين روست كه در جاى ديگر مى فرمايد:

( (الإيمان و العمل أخوان توأمان و رفيقان لا يفترقان، لا يقبل الله أحدهما إلّا بصاحبه.) )

ايمان و عمل چون دو برادر به هم پيوسته اند و از يك ديگر جدايى نمى پذيرند.

و خداوند عزّ و جلّ هيچ يك از آنها را به تنهايى نمى پذيرد و هر دو را با هم مى خواهد. و امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «الإيمان عمل كلّه.»تمام ايمان عمل است و چيزى كه در آن عمل نباشد ايمان نيست.حال به حديث رسول گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) درباره حضرت فاطمه (صلي الله عليه و آله) باز مى گرديم و در مى يابيم كه ايمان فاطمه (سلام الله عليها) نه صرفا ايمان قلبى است كه در حدّ يك باور و اعتقاد درونى باشد و اعمال او تحت تأثير شرايط، محيط، عادت، تربيت و ...، و نه صرفا جنبه فعلى و عملى دارد بلكه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) درباره ايمان حضرت مي فرمايند:

«... ملأ الله قلبها و جوارحها إيمانا و يقينا...»؛

خداوند قلب و عمل او را مملوّ از ايمان كرده است.

و نكته ديگر اينكه ايمان فزونى و كاستى مى پذيرد: امام صادق (عليه السلام) در اين مورد مي فرمايند: «الإيمان حالات و درجات و طبقات و منازل» ايمان داراى حالات مختلف، درجات متعدد، طبقات و منازل متفاوت است.و نيز مي فرمايند:إنّ المؤمنين بعضهم أفضل من بعض: اشخاص داراى ايمان از نظر ايمانى برخى بر برخى ديگر برترى دارند.

ص: 115

و همچنين پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) در اين زمينه فرموده اند:

«الإيمان يزيد و ينقص»

ايمان زيادت پذير و كاستى پذير است.

و از اين روايات معلوم مى گردد كه تحت تأثير برخى علل و عوامل، ايمان انسان قوى يا ضعيف مى گردد تا آنجا كه در برخى به اوج مي رسد و به مرتبه «يقين» مى رسد و يا چنان حضيض پستي مى پذيرد كه كفر، شرك يا نفاق جايگزين آن مى شود.گاهى نيز چنين است كه ايمان در مدارج پايين تر قرار مى گيرد، و يا تحت تأثير عواملى ممكن است اوج گرفته و در درجات بالاتر استقرار يابد. امّا فاطمه زهراء (سلام الله عليها) چه در زمان حيات پيامبر و چه در مدّت كوتاه زندگانيش پس از رحلت او، از ايمانى در اوج برخوردار بود و از اين رهگذر است كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) درباره او فرمودند:

( (... ملأ الله قلبها و جوارحها ايمانا و يقينا إلى مشاشها...) )

قلب و اعضاء و جوارح فاطمه از يقين او مملوّ گرديده و او در اوج مراتب ايمان و يقين قرار گرفته است.

همان ايماني كه حضرت علي (عليه السلام) در موردش مي فرمايند:

( (غاية الايمان الإيقان) )

نهايت ايمان يقين است.

ص: 116

يعنى اگر ايمان در وجود انسان راسخ گرديد و به واسطه «عمل آگاهانه» تثبيت شد، دارنده آن به مقام يقين كه بالاترين رتبه ايمان است دست مى يابد. و يقين چيزى است كه در دنيا بالاتر از آن را نمى توان كسب كرد، رسول بزرگوار اسلام (صلي الله عليه و آله) در اين مورد فرمودند:

( (خير ما القى في القلب اليقين) ) .

برترين چيزى كه در قلب انسان نهاده مى شود يقين است.

و آن كه به درك مرتبه يقين توفيق يافت نجات مى يابد و رستگار مى شود.

( (باليقين تدرك الغاية القصوى) ) .

با يقين «غايت قصوى» به دست مى آيد.

و اميرالمومنين (عليه السلام) فرمودند:

( (من أيقن أفلح ) ) .

هر كه به مرتبه يقين رسيد رستگار مى شود و نجات مى يابد.

آرى، ايمان فاطمه (سلام الله عليها) به اوج خود رسيده بود تا آنجا كه مرتبه يقين را ادراك كرده، و در يقين نيز از آن جهت كه داراى مراتب و درجاتى است، در برترين منزل قرار گرفته بودند، از اين روست كه پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) درباره او فرمودند:

ص: 117

«ملأ الله قلبها و جوارحها ايمانا و يقينا إلى مشاشها».

فاطمه به مقامى رسيده كه بالاتر از آن متصوّر نيست.

ايمان به خداوند و روز رستاخيز چنان سراسر وجود مبارك دختر پيامبر (صلي الله عليه و آله) را در بر گرفته بود كه در ميان زنان زمان خود و پس از او هيچ زنى نبوده كه همتا و همپاى او باشد و در ميان تمام زنان جهان در طول دوران هستى فقط سه زن توانسته بودند به مقامات بسيار والايى نايل شوند، مريم و مادر بزرگوار فاطمه (سلام الله عليها) حضرت خديجه (سلام الله عليها) و آسيه همسر فرعون. تمام وجود فاطمه (سلام الله عليها) در ذات ربوبى ذوب گرديده بود و جز، وجه پروردگار و لقاى الهى چيز ديگرى نظر او را به خود جلب نمى كرد، هنگامى كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از او درباره كمبود و نيازهايش مى پرسد جوابى مى دهد كه براى ما تكان دهنده است، مىفرمايند: ( (شغلنى عن مسألته لذّة خدمته، لا حاجة لى غير النّظر إلى وجهه الكريم.) ) لذّتى كه از بودن در محضر حضرت حق نصيب من مى گردد چنان مرا در خود غرق مى نمايد كه از هر خواهش و حاجتى غافل و بى نياز مى گردم، و شوق وصال او همه نيازها را و كاستى ها را از يادم مى برد و مرا جز به تماشاى وجه مقام ربوبى به چيزى ديگر فرصت نمى دهد. آرى! عشق و ايمان فاطمه (سلام الله عليها) به خدايش چنان عميق و ريشه دار بود كه پس از يك كار سخت روزانه، تمام شب را بيدار مى ماند و به راز و نياز با

ص: 118

محبوب سپرى مى نمايند و آنقدر در محراب عبادت بر پاى مى ايستادند و دعا مى كردند كه پاهايشان تاول مى زد. تازه عروسان را ديده ايد كه چگونه در شبها و روزهاى اوّل زندگى، بلكه تا هفته ها وماهها، سبكبال و بى خيال پا در خانه همسر مى گذارند و ايّام متمادى را به شادمانى و خوشى سپرى مى سازند، امّا ايمان فاطمه (سلام الله عليها) چنان است كه در اوّلين شب زندگانى مشتركش با حضرت على (عليه السلام) اشك او را جارى مى سازد و در مقابل سؤال همسرش پاسخ مى دهد: ورود امروز من به خانه تو، مرا به ياد منزلگاه بعد از اين، و به ياد ورود در قيامت افكنده است و اينكه در آن روز بايد قيام كنم و به سؤالات ربوبى پاسخ گويم. حضرت فاطمه (سلام الله عليها) از چنين ايمانى برخوردار بودند، كه شايستگى آن را پيدا كردند كه پدرشان درباره ايشان بفرمايند:

( (اشتاقت الجنّة إلى أربع من النّساء: مريم و آسية و خديجة و فاطمة.) )

بهشت مشتاق چهار زن است: مريم، آسيه، خديجه و فاطمه.

و يا آنكه بفرمايند:

( (فاطمة سيّدة نساء هذه الامّة) )

فاطمه سرور زنان اين امّت و برترين آنهاست. (1)

و در آخر، آوردن اصل حديث رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در مورد ايمان حضرت زهراء (سلام الله عليها) خالي از لطف نيست.


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحارالأنوار) ترجمه روحانى/ 225

ص: 119

«رُوِيَ أَنَّ أَبَا ذَرٍّ قَالَ بَعَثَنِي رَسُولُ الله (صلي الله عليه و آله) أَدْعُو عَلِيّاً فَأَتَيْتُ بَيْتَهُ فَنَادَيْتُهُ فَلَمْ يُجِبْنِي أَحَدٌ وَ الرَّحَى تَطْحَنُ وَ لَيْسَ مَعَهَا أَحَدٌ فَنَادَيْتُهُ فَخَرَجَ وَ أَصْغَى إِلَيْهِ رَسُولُ اللهِ فَقَالَ لَهُ شَيْئاً لَمْ أَفْهَمْهُ فَقُلْتُ عَجَباً مِنْ رَحًى فِي بَيْتِ عَلِيٍّ تَدُورُ وَ لَيْسَ مَعَهَا أَحَدٌ قَالَ إِنَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ مَلَأَ الله قَلْبَهَا وَ جَوَارِحَهَا إِيمَاناً وَ يَقِيناً وَ إِنَّ الله عَلِمَ ضَعْفَهَا فَأَعَانَهَا عَلَى دَهْرِهَا وَ كَفَاهَا أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لله مَلَائِكَةً مُوَكَّلَيْنِ بِمَعُونَةِ آلِ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله) ». (1)

قطب الدين راوندى گويد، كه از ابوذر غفارى روايت شده كه فرمود: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مرا به خانه على (صلي الله عليه و آله) فرستادند تا به او بگويم كه براى كارى به نزد پيامبر بيايد، پس به طرف خانه وى رفتم و او را صدا كردم ولى كسى جوابم نداد، نگاه كردم و ديدم كه آسياب كار مى كند در حالى كه كسى آنجا نبود كه آن را بچرخاند، و دوباره او را صدا زدم كه على (عليه السلام) از منزل خارج شد و به حضور رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمد و رسول خدا سخنى در گوش او گفت كه من نفهميدم، پس از آن من گفتم: تعجب كرده ام از اين آسيايى كه در خانه على (صلي الله عليه و آله) خود به خود


1- 1 _ الثّاقب في المناقب/ 209 شماره 247 ؛ مناقب ابن شهر آشوب 3/385 ؛ ذخائر العقبى/ 98 ؛ سيره ملّا، به نقل ذخائر العقبى از آن؛ رياض النضرة 2/222 ؛ صواعق المحرقة/ 105 - عوالم العلوم 11/116 ب 1 ح 2 ؛ بحار الانوار 43/45 ضمن شماره 44 ؛ ينابيع المودّة/ 216 و 278 ؛ الاشراف على فضل الاشراف/ 97 .

ص: 120

مى گردد. پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: همانا خداوند متعال قلب و جوارح دخترم فاطمه را از ايمان و يقين انباشته است، و چون او بر ضعف و ناتوانى فاطمه (سلام الله عليها) عالم است لذا او را در كارهايش يارى و مدد مى رساند و او را بى نياز مى گرداند، تو مى دانى كه خداوند فرشتگانى دارد كه موظف به معونت و يارى آل محمّد مى باشند.

ص: 121

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و علم ايشان

اشاره

ص: 122

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و علم ايشان

يكي از جنبه هاي مورد غفلت در زندگاني حضرت زهراء (سلام الله عليها) جنبه علمي آن بانوي مكرمه مي باشد كه در اين فصل به بخشي از احاديث و مطالبي كه دلالت بر علم حضرت دارد اشاره مي كنيم، هرچند از جهت علمي و معرفتي بسيار تهيدست هستيم ولي به تعبير شاعر:

آب دريا را گر نت__وان كش_يد پس به قدر تشنگي بايد چشيد

ادله ي متعددي وجود دارد كه بر عالمه بودن حضرت دلالت مي كند كه به آنها اشاره مي كنيم:

دليل اول: احاديث كثيري است كه دلالت بر علم حضرت دارد.

1 _ يحيى بن سعيد گفت:

از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه در باره قول خداوند متعال، «مرج البحرين يلتقيان» فرمود: على و فاطمه دو درياى عميق از علم هستند كه يكى بر ديگرى ستم نمى كند. «يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» و از ميان آن دو حسن و حسين به وجود آمده اند. (1)

2 _ ( (وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ يَزِيدَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام) قَالَ: لَمَّا وُلِدَتْ فَاطِمَةُ (عليه السلام) أَوْحَى الله إِلَى مَلَكٍ فَأَنْطَقَ


1- 1 _ الخصال/ترجمه جعفرى 1/107

ص: 123

بِهِ لِسَانَ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله) فَسَمَّاهَا فَاطِمَةَ ثُمَّ قَالَ إِنِّي فَطَمْتُكِ بِالْعِلْمِ وَ فَطَمْتُكِ مِنَ الطَّمْثِ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَر (عليه السلام) وَ الله لَقَدْ فَطَمَهَا الله بِالْعِلْمِ وَ عَنِ الطَّمْثِ فِي الْمِيثَاقِ.) )

شيخ صدوق در علل الشرائع، از امام باقر (عليه السلام) روايت مى كند:

هنگامى كه دختر پيامبر (صلي الله عليه و آله) متولّد شدند خداى عزّوجلّ به يكى از فرشتگان وحى نمود تا كلمه فاطمه (سلام الله عليها) را بر زبان پيامبر جارى كند، لذا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نام اين دختر را فاطمه نهاد و به او فرمودند: من تو را با علم و دانش همراه، و از پليدى پاك نمودم. سپس امام باقر (عليه السلام) فرمودند: به خدا سوگند كه حق تعالى فاطمه را در روز عهد و ميثاق با علم قرين و از پليدي ها و حيض بر كنار نمود. (1)

3 _ ( (عن علىٍ (عليه السلام) قال: كنا عند رسول الله (صلي الله عليه و آله) فقال: اخبرونى اى شى ءٍ خير للنساء؟ فعيينا بذلك كلنا حتى تفرقنا، فرجعت الى فاطمة (عليهاالسلام) فاخبرتها بالذى قال لنا رسول الله (صلي الله عليه و آله) و ليس احدٌ منا علمه و لاعرفه. فقالت: ولكنى اعرفه: خير للنساء ان لايرين الرجال و لا يراهن الرجال، فرجعت الى رسول الله (صلي الله عليه و آله) فقلت: يا رسول الله (صلي الله عليه و آله) سألتنا: اى شى ءٍ خيرٌ للنساء؟ خير لهن ان لايرين الرجال و لا يراهن الرجال، فقال (صلي الله عليه و آله) : من اخبرك فلم تعلمه و انت عندى؟! فقلت: فاطمة، فاعجب ذلك رسول اللَّه (صلي الله عليه و آله) و قال: ان فاطمة بضعة منّى ) ) .


1- 1 _ الكافي (ط - الإسلامية) 1/460 ، زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحارالأنوار) ترجمه روحانى/ 148 .

ص: 124

على (عليه السلام) مى فرمايند: ما در حضور پيامبرخدا (صلي الله عليه و آله) نشسته بوديم، حضرت سؤالى را مطرح كردند ولى كسى جواب آن را نداشت و آن اين بود كه: «چه چيزى براى زنان خوب است؟»

چون من به خانه مراجعت نمودم، قضيه را به اطلاع فاطمه (سلام الله عليها) رساندم، آن بانوى عزيز فرمودند: من جوابش را مى دانم و آن اينكه: «زنان مردان را نبينند و مردها زنان را» على (عليه السلام) مى فرمايند چون من اين جواب را از فاطمه (سلام الله عليها) شنيدم، به حضور پيامبر رسيده و عرض كردم: يا رسول الله شما سؤالى فرموديد كه: «چه چيز براى زنان خوب است؟» اينك من جواب آن را مى گويم و آن اينكه: «زنان مردان را نبينند و مردها زنان را».

پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: يا على! تو هنگامى كه در نزد من بودى جواب اين سؤال را ندانستى. على (عليه السلام) مى فرمايند؛ جواب دادم: «من از فاطمه (سلام الله عليها) ياد گرفتم.» رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با تعجب فراوان از آگاهى فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند: فاطمه (سلام الله عليها) پاره ى تن من است. (1)

4 - ( (قَالَ: وَ حَضَرَتِ امْرَأَةٌ عِنْدَ الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ (سلام الله عليها) فَقَالَتْ: إِنَ لِي وَالِدَةً ضَعِيفَةً وَ قَدِ الْتَبَسَ عَلَيْهَا فِي أَمْرِ صَلَاتِهَا شَيْ ءٌ وَ قَدْ بَعَثَتْنِي إِلَيْكِ أَسْأَلُكِ فَسَأَلَتْ فَأَجَابَتْهَا عَنْ ذَلِكَ، ثُمَّ ثَنَّتْ فَأَجَابَتْ ثُمَّ ثَلَّثَتْ إِلَى أَنْ عَشَّرَتْ فَأَجَابَتْ، ثُمَّ خَجِلَتْ مِنَ الْكَثْرَةِ وَ قَالَتْ: لَا أَشُقُّ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ الله، قَالَتْ فَاطِمَةُ: هَاتِي سَلِي عَمَّا بَدَا لَكِ، أَ رَأَيْتِ مَنِ الَّذِي


1- 1 _ كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) 1/466

ص: 125

يَصْعَدُ يَوْماً إِلَى سَطْحٍ بِحِمْلٍ ثَقِيلٍ وَ كِرَاهُ مِأَةُ أَلْفِ دِينَارٍ أَ يَثْقُلُ عَلَيْهِ؟ فَقَالَتْ لَا، فَقَالَتْ: أَكْرَيْتُ أَنَا لِكُلِّ مِسْأَلَةٍ بِأَكْثَرَ مَا بَيْنَ الثَّرَى إِلَى الْعَرْشِ لُؤْلُؤاً فَأَحْرَى أَنْ لَا يَثْقُلَ عَلَيَّ، سَمِعْتُ أَبِي صَلَوَاتُ الله عَلَيْهِ يَقُولُ: إِنَّ عُلَمَاءَ شِيعَتِنَا يُحْشَرُونَ فَيُخْلَعُ عَلَيْهِمْ مِنْ خِلَعِ الْكَرَامَاتِ عَلَى قَدْرِ كَثْرَةِ عُلُومِهِمْ وَ جِدِّهِمْ فِي إِرْشَاد ) ) .

زني خدمت حضرت صديقه كبري (سلام الله عليها) آمد و عرضه داشت: مادر ضعيفي دارم كه در مورد نمازش دچار شبهه و سؤال شده است و مرا براي حل آن به محضر شما فرستاده است. حضرت فاطمه (سلام الله عليها) پاسخ وي را فرمودند: اما آن زن تا ده سؤال پرسيد و حضرت جواب همه ي آنها را بيان كردند. پس از سؤال و جواب ها، آن زن شرمنده شد و عرض كرد: من باعث زحمت براي شما فرزند رسول الله (صلي الله عليه و آله) نشوم! اما حضرت فاطمة (سلام الله عليها) فرمودند: هر مسأله اي برايت پيش آمد بيا و از من بپرس. آيا اگر كسي يك روز و در قبال يكصد هزار دينار اجير شود تا بار سنگيني را به پشت بام ببرد آيا اين عمل براي او سنگين و ناگوار است؟ آن زن پاسخ داد: خير. حضرت فرمودند: مزد من در برابر هر مسأله اي كه از من پرسيده شود، بيشتر از وزن مرواريدهايي است كه فاصله ي زمين تا عرش را پر كرده است پس شايسته است سوالاتي كه از من پرسيده مي شوند اصلاً باعث زحمت و ناخوشي من نشود. (1)


1- 1 _ الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل) 1/600

ص: 126

5 - ( ( عُيُونُ الْمُعْجِزَاتِ، رُوِيَ عَنْ حَارِثَةَ بْنِ قُدَامَةَ قَالَ حَدَّثَنِي سَلْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِي عَمَّارٌ وَ قَالَ أُخْبِرُكَ عَجَباً قُلْتُ حَدِّثْنِي يَا عَمَّارُ قَالَ نَعَمْ شَهِدْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (عليهما السلام) وَ قَدْ وَلَجَ عَلَى فَاطِمَةَ (سلام الله عليها) فَلَمَّا أَبْصَرَتْ بِهِ نَادَتْ ادْنُ لِأُحَدِّثَكَ بِمَا كَانَ وَ بِمَا هُوَ كَائِنٌ وَ بِمَا لَمْ يَكُنْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ حِينَ تَقُومُ السَّاعَةُ قَالَ عَمَّارٌ فَرَأَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) يَرْجِعُ الْقَهْقَرَى فَرَجَعْتُ بِرُجُوعِهِ إِذْ دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ (صلي الله عليه و آله) فَقَالَ لَهُ ادْنُ يَا أَبَا الْحَسَنِ فَدَنَا فَلَمَّا اطْمَأَنَّ بِهِ الْمَجْلِسُ قَالَ لَهُ تُحَدِّثُنِي أَمْ أُحَدِّثُكَ قَالَ الْحَدِيثُ مِنْكَ أَحْسَنُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ كَأَنِّي بِكَ وَ قَدْ دَخَلْتَ عَلَى فَاطِمَةَ وَ قَالَتْ لَكَ كَيْتَ وَ كَيْتَ فَرَجَعْتَ فَقَالَ عَلِيٌّ (عليه السلام) نُورُ فَاطِمَةَ مِنْ نُورِنَا فَقَالَ (عليه السلام) أَوَ لَا تَعْلَمُ فَسَجَدَ عَلِيٌّ شُكْراً لِلَّهِ تَعَالَى قَالَ عَمَّارٌ فَخَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) وَ خَرَجْتُ بِخُرُوجِهِ فَوَلَجَ عَلَى فَاطِمَةَ (سلام الله عليها) وَ وَلَجْتُ مَعَهُ فَقَالَتْ كَأَنَّكَ رَجَعْتَ إِلَى أَبِي (صلي الله عليه و آله) فَأَخْبَرْتَهُ بِمَا قُلْتُهُ لَكَ قَالَ كَانَ كَذَلِكِ يَا فَاطِمَةُ فَقَالَتْ اعْلَمْ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَنَّ الله تَعَالَى خَلَقَ نُورِي وَ كَانَ يُسَبِّحُ الله جَلَّ جَلَالُهُ ثُمَّ أَوْدَعَهُ شَجَرَةً مِنْ شَجَرِ الْجَنَّةِ فَأَضَاءَتْ فَلَمَّا دَخَلَ أَبِي الْجَنَّةَ أَوْحَى الله تَعَالَى إِلَيْهِ إِلْهَاماً أَنِ اقْتَطِفِ الثَّمَرَةَ مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَةِ وَ أَدِرْهَا فِي لَهَوَاتِكَ فَفَعَلَ فَأَوْدَعَنِي اللهُ سُبْحَانَهُ صُلْبَ أَبِي (صلي الله عليه و آله) ثُمَّ أَوْدَعَنِي خَدِيجَةَ بِنْتَ خُوَيْلِدٍ فَوَضَعَتْنِي وَ أَنَامِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ وَ مَا لَمْ يَكُنْ يَا أَبَا الْحَسَنِ الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِالله تعالي.) )

ص: 127

عمّار بن ياسر به من گفت: آيا مى خواهى چيز عجيبى را برايت نقل كنم؟گفتم: نقل كن اى عمار! گفت: آرى، من شاهد بودم كه روزى على بن ابى طالب (عليهما السلام) بر فاطمه (سلام الله عليها) داخل شدند، هنگامى كه چشمان فاطمه (سلام الله عليها) بر ايشان افتاد، فرمودند: نزديك بيا تا به تو بگويم كه در جهان هستى چه بوده، چه هست، و تا روز قيامت چه خواهد شد. عمّار گفت: در اين حال ديدم كه على (عليه السلام) بازگشت، پس من هم به دنبال او بازگشتم تا اينكه به حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسيدند، پس پيامبر (صلي الله عليه و آله) به او فرمودند: اى ابوالحسن! نزديكتر بيا، پس على (عليه السلام) نزديكتر رفتند و در كنار او نشستند و پيامبر (صلي الله عليه و آله) به وى فرمودند: حال تو مى گويى يا من بگويم؟ على (عليه السلام) فرمودند: شما بگوييد بهتر است. پس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: مثل اينكه فاطمه (سلام الله عليها) به تو چنين و چنان گفته است و تو نزد من آمده اى تا درباره آن جويا شوى. على (عليه السلام) پرسيد: آيا نور فاطمه (سلام الله عليها) از نور من است؟ پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: آيا ترديد دارى؟ البته كه چنين است. و على (عليه السلام) سجده شكر نموده و از حضور پيامبر خارج گرديد و من نيز با او خارج شدم. پس از آن على (عليه السلام) به خانه اش داخل شد و من نيز با او داخل شدم، فاطمه (سلام الله عليها) به او گفت: مثل اينكه نزد پدرم رفته بودى تا آنچه را كه به تو گفته بودم برايش نقل كنى؟ على (عليه السلام) گفت: چنين است اى فاطمه (سلام الله عليها) ! فاطمه (سلام الله عليها) گفت: اى

ص: 128

ابوالحسن! بدان كه خداى تعالى نور مرا (در عالم ذرّ) خلق كرد و او بلا فاصله مشغول تسبيح خداوند گرديد، سپس آن نور را به صورت درختى نورانى در بهشت درآورد، هنگامى كه پدرم در واقعه معراج داخل بهشت گرديد خداوند تعالى به او وحى نمود تا از ميوه هاى اين درخت برگرفته و بخورد، و پدرم چنين كرد و بدين وسيله خداوند مرا در صلب پدرم قرار داد و سپس در بطن مادرم خديجه دختر خويلد، و من از وى متولّد شدم، پس من از آن نورم، بدان كه نسبت به هر آنچه بوده، هست و خواهد بود عالم و آگاه هستم، اى ابو الحسن! مگر نه آن است كه مؤمن بوسيله نور خدا مى بيند و نظاره مى كند.

اين احاديث به صراحت به علم فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اشاره مي كند.

دليل دوم: هم شأن و هم كفو علي (عليه السلام) بودن

حضرت زهراء تنها هم شأن و هم كفو اميرمؤمنان، علي (عليه السلام) بودند وبا توجه به روايات متعددي كه وجود دارد اگر حضرت خلق نمي شدند هم كفوي براي حضرت علي (عليه السلام) نبود. و از آن جهت كه علم، يكي از اسباب كفويت است، بايد گفت كه حضرت زهراء (سلام الله عليها) نيز صاحب علم و فضيلت بودند چرا كه هم كفو ايشان، چنين بودند و خودشان فرمودند:

«بپرسيد از من از هر چيزي كه نمي دانيد و از هر چيزي كه مي خواهيد زيرا كه در اين سينه، علومي انباشته شده كه از پيامبر (صلي الله عليه و آله) فراگرفته ام و همواره دنبال مردمي هستم كه لياقت داشته باشند، تا آن را به آنها بياموزم».

ص: 129

پس فاطمه (سلام الله عليها) نيز داراي چنين مقام علمي بوده است. چرا كه هم كفو علي (عليه السلام) بوده است.

1 - ( (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنِ الْخَيْبَرِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ (عليه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) لِفَاطِمَةَ مَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ عَلَي ظَهْرِ الْأَرْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُونَهُ.) )

امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

اگر خداوند تبارك وتعالي خلق نكرده بود اميرالمؤمنين (عليه السلام) را براي فاطمه (سلام الله عليها) هيچ هم كفوي (نظيري) براي فاطمه (سلام الله عليها) بر روي زمين، از آدم وغير آدم نبود. (1)

2 - لَوْ لَا أَنَّ الله تَعَالَى خَلَقَ فَاطِمَةَ لِعَلِيٍ مَا كَانَ لَهَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ كُفْوٌ آدَمُ فَمَنْ دُونَه. (2)

3 _ حسين بن خالد از حضرت رضا (عليه السلام) و آن حضرت از پدران بزرگوار خود، و آنان از حضرت على (عليه السلام) نقل كرده اند كه:

حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به من فرمودند: اى علىّ! بزرگانى از قريش در مورد ازدواج فاطمه با تو مرا سرزنش كردند و گفتند: ما او را از تو خواستگارى كرديم ولى او را به ما ندادى بلكه به عقد على درآوردى، من هم به آنان گفتم: قسم به خدا من اين كار را نكرده ام، خداوند او را به شما نداد و به عقد علىّ درآورد،


1- 1 _ الكافي (ط - الإسلامية) 1/461
2- 2 _ روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) 8/123 .

ص: 130

جبرئيل بر من نازل گشت و گفت: اى محمّد! خداوند (جلّ جلاله) مى فرمايد: اگر علىّ را خلق نكرده بودم، براى دخترت فاطمه (سلام الله عليها) ، در روى زمين، از آدم تا خاتم، كفو و همتايى نبود. (1)

دليل سوم: احاديثي است كه حضرت را افضل همه زنان معرفي مي كند

( (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ الله قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ الْعَطَّارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِالله (عليه السلام) قَوْلُ رَسُولِ الله فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا قَالَ ذَاكَ مَرْيَمُ وَ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فَقُلْتُ فَقَوْلُ رَسُولِ الله (صلي الله عليه و آله) الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ قَالَ هُمَا وَ الله سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ.) )

حسن ابن زياد عطار گفت:

گفتم به امام صادق (عليه السلام) قول رسول الله (صلي الله عليه و آله) كه فاطمه (سلام الله عليها) سرور زنان اهل بهشت است. آيا سرور زنان زمان خود بود؟ حضرت فرمودند: آنكه (سرور زنان زمان خود بود) مريم بود و فاطمه (سلام الله عليها) سرور زنان اهل بهشت است از اولين و آخرين. سپس گفتم قول رسول الله (صلي الله عليه و آله) حسن وحسين سرور جوانان اهل بهشتند. حضرت فرمودند: آن دو به خدا سوگند: سرور جوانان اهل بهشتند از اولين و آخرين . (2)


1- 1 _ عيون أخبار الرضا 7/ترجمه غفارى و مستفيد 1/463
2- 2 _ ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي (للصدوق) ، 1 جلد، كتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376 ش.

ص: 131

بر همگان واضح است كه افضليت را اسباب و دلائلي است، كه يكي از آنها علم است همانگونه كه خداوند در قرآن مي فرمايند:

( (وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ الله يُؤْتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ. ) ) (1)

و پيامبرشان به آنها گفت: «خداوند (طالوت) را براى زمامدارى شما مبعوث (و انتخاب) كرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايسته تريم، و او ثروت زيادى ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشيده است. خداوند، ملكش را به هر كس بخواهد، مى بخشد؛ و احسان خداوند وسيع است؛ و (از لياقت افراد براى منصب ها) آگاه است.»

اين آيه خود گواهي است كه علم، وسيله شرافت و برتري است واگر فاطمه زهراء (سلام الله عليها) افضل از همه زنان هستند پس در جنبه علمي نيز بايد برتر باشند و به حق كه همين است.

دليل چهارم :مصحف حضرت زهراء (سلام الله عليها)

حماد بن عيسى گويد:

شنيدم از امام صادق (عليه السلام) كه فرمود: زنادقه در سال صد و بيست و هشت ظهور كنند من اين مطلب را در مصحف فاطمه (سلام الله عليها) ديدم،


1- 1 _ بقرة : 247

ص: 132

عرض كردم: مصحف فاطمه (سلام الله عليها) چيست؟ فرمودند: چون خداى تعالى پيغمبرش (صلي الله عليه و آله) را قبض روح فرمود، فاطمه (سلام الله عليها) را از وفات آن حضرت اندوهى گرفت كه جز خداى عز و جل مقدارش را نداند، بدان جهت خداوند فرشته اى برايش فرستاد كه او را دلدارى دهد و با او سخن گويد، فاطمه (سلام الله عليها) از اين داستان با اميرالمؤمنين (عليه السلام) شكايت كرد «يعنى گزارش داد و يا شكايتش از نظر ننوشتن سخنان فرشته بود» على (عليه السلام) فرمودند: چون آمدن فرشته را احساس كردى و صدايش را شنيدى، بمن بگو، پس فاطمه (سلام الله عليها) به اميرالمؤمنين (عليه السلام) خبر دادند و آن حضرت هر چه مي شنيد مي نوشت، تا آنكه از آن سخنان مصحفى ساختند، اما در آن مصحف چيزى از حلال و حرام نيست، بلكه در آن علم به پيش آمدهاى آينده است. (1)

2 _ و همچنين قول ابوبصير كه مي گويد_ ابى بصير گويد:

خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيدم و عرض كردم: قربانت، مى خواهم از شما پرسشى خصوصى كنم، در اينجا كسى هست كه سخن مرا بشنود؟ گويد: امام پرده اى كه ميان او و اتاق ديگرى آويخته بود را بالا زدند و سرى در آن كشيد، و سپس فرمود: اى ابو محمد، از هر چه مي خواهى بپرس، گويد: گفتم: قربانت، شيعيان مى گويند: كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به على (عليه السلام) بابى از دانش آموخته، كه از آن هزار باب براى وى گشوده شده؟ فرمودند:


1- 1 _ أصول الكافي/ ترجمه مصطفوى 1/347

ص: 133

اى ابا محمد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به على (عليه السلام) هزار باب آموخت كه از هر باب آن هزار باب گشوده مى شد، گويد: گفتم: بخدا علم اين است، ساعتى آن حضرت سر انگشت به زمين زد و سپس فرمود: محققاً اين علم است ولى باز آن علم كامل و نهائى نيست. و به راستى جامعه نزد ما است و مردم چه مى فهمند كه جامعه چيست؟ گفتم: قربانت، جامعه چيست؟ فرمود: يك دفترى است كه هفتاد ذراع به ذراع رسول خدا (صلي الله عليه و آله) طول دارد و به املاء آن حضرت است كه از زبان خود بيان كرده و على (عليه السلام) به دست خود نوشته، هر حلال و حرام و هر چه مورد نياز مردم باشد در آن است تا برسد به حكم ارش، يك خراش در تن، و دست بر من زد و فرمود: اى ابو محمد، به من اجازه مى دهى؟ گويد: عرض كردم: قربانت، من در اختيار شما هستم هر چه خواهيد بكنيد، گويد: يك فشاري به دست من داد ند و فرمود: حتى ارش اين عمل هم در آن ذكر شده و در اين حال چهره خشمگينى داشت، گويد: گفتم: به خدا علم اين است، فرمود: اين

ص: 134

هم علم است ولى باز علم نهائى و كامل نيست و ساعتى خاموش شدند و باز فرمودند: و به راستى در نزد ما است جفر و چه مى فهمند كه جفر چيست؟ گويد: عرض كردم كه: جفر چيست؟ فرمودند: يك ظرفى است از پوست كه در آن است علم انبياء واوصياء و علم دانشمندان گذشته از بنى اسرائيل، گويد: گفتم: به راستى اين است همان علم كامل، فرمودند: اين هم علمى است ولى باز آن علم نهائى و كامل نيست، و ساعتى خاموش شد و باز فرمودند: به راستى نزد ما است مصحف فاطمه (سلام الله عليها) و چه مى فهمند كه مصحف فاطمه چيست؟ گويد: گفتم: مصحف فاطمه (سلام الله عليها) چيست؟ فرمود:سه برابر اين قرآنى كه ميان شما است و به خدا يك كلمه از اين قرآن شما هم در آن نيست، گويد: گفتم: به خدا علم كامل اين است، فَرمود: اين هم علمى است ولى آن علم نهائى و كامل نيست، و ساعتى خاموش شدند و باز فرمودند: به راستى در نزد ما است علم آنچه بوده و علم هر چه خواهد بود تا قيام ساعت، گويد:گفتم: قربانت بخدا علم نهائى اين است، فرمودند: اين هم علمى است ولى آن علم نهائى نيست، گويد: عرض كردم: قربانت، پس علم نهائى و كامل چيست؟ فرمود: آن علمى كه در هر شب و روز نسبت به كارى دنبال كارى و چيزى دنبال چيزى پديد شود تا روز قيامت. (1)

دليل پنجم:خطبه ها و كلمات قصاريست كه از حضرت به جا مانده است

لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) فَدَكَ، إِجْمَاعُ أَبِي بَكْرٍ عَلَى مَنْعِهَا فَدَكَ لَاثَتْ خِمَارَهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا وَ أَقْبَلَتْ فِي لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا تَطَأُ ذُيُولَهَا، مَا تَخْرِمُ مِشْيَتُهَا مِشْيَةَ رَسُولِ الله (صلي الله عليه و آله) حَتَّى دَخَلَتْ


1- 1 _ أصول الكافي/ ترجمه كمره اى 2/235

ص: 135

عَلَى أَبِي بَكْرٍ- وَ هُوَ فِي حَشَدٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ غَيْرِهِمْ فَنِيطَتْ دُونَهَا مُلَاءَةٌ، فَجَلَسَتْ ثُمَّ أَنَّتْ أَنَّةً أَجْهَشَ الْقَوْمُ لَهَا بِالْبُكَاءِ، فَارْتَجَّ الْمَجْلِسُ، ثُمَّ أَمْهَلَتْ هُنَيْئَةً حَتَّى إِذَا سَكَنَ نَشِيجُ الْقَوْمِ وَ هَدَأَتْ فَوْرَتُهُمْ، افْتَتَحَتِ الْكَلَامَ بِحَمْدِ اللَّهِ وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ الله (صلي الله عليه و آله) ، فَعَادَ الْقَوْمُ فِي بُكَائِهِمْ فَلَمَّا أَمْسَكُوا عَادَتْ فِي كَلَامِهَا. فَقَالَتْ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) :

الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَى مَا أَلْهَمَ، وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَهَا، وَ سُبُوغِ آلَاءٍ أَسْدَاهَا، وَ تَمَامِ مِنَنٍ وَالاهَا، جَمَّ عَنِ الْإِحْصَاءِ عَدَدُهَا، وَ نَأَى عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُهَا، وَ تَفَاوَتَ عَنِ الْإِدْرَاكِ أَبَدُهَا، وَ نَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّكْرِ لِاتِّصَالِهَا، وَ اسْتَحْمَدَ إِلَى

ص: 136

الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا، وَ ثَنَّى بِالنَّدْبِ إِلَى أَمْثَالِهَا، وَ أَشْهَدُ أَنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِيلَهَا، وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا، وَ أَنَارَ فِي الْفِكْرَةِ مَعْقُولُهَا، الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْأَبْصَارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْأَوْهَامِ كَيْفِيَّتُهُ، ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْ ءٍ كَانَ قَبْلَهَا، وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا، كَوَّنَهَا بِقُدْرَتِهِ، وَ ذَرَأَهَا بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَى تَكْوِينِهَا، وَ لَا فَائِدَةٍ لَهُ فِي تَصْوِيرِهَا، إِلَّا تَثْبِيتاً لِحِكْمَتِهِ، وَ تَنْبِيهاً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ إِظْهَاراً لِقُدْرَتِهِ، وَ تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَإِعْزَازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوَابَ عَلَى طَاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ، زِيَادَةً لِعِبَادِهِ عَنْ نَقِمَتِهِ وَ حِيَاشَةً مِنْهُ إِلَى جَنَّتِهِ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِي مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ أَنِ يَجْتَبَلَهُ، وَ اصْطَفَاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ، إِذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْأَهَاوِيلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهَايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى بِمَائِلِ الْأُمُورِ، وَ إِحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْمَقْدُورِ.ابْتَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَى إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ، وَ عَزِيمَةً عَلَى إِمْضَاءِ حُكْمِهِ، وَ إِنْفَاذاً لِمَقَادِيرِ حَتْمِهِ، فَرَأَى الْأُمَمَ فِرَقاً فِي أَدْيَانِهَا، عُكَّفاً عَلَى نِيرَانِهَا، عَابِدَةً لِأَوْثَانِهَا، مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفَانِهَا، فَأَنَارَ اللَّهُ بِأَبِي ظُلَمَهَا، وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا، وَ جَلَى عَنِ الْأَبْصَارِ غُمَمَهَا، وَ قَامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدَايَةِ، فَأَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغَوَايَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَايَةِ، وَ هَدَاهُمْ إِلَى الدِّينِ الْقَوِيمِ، وَ دَعَاهُمْ إِلَى الطَّرِيقِ الْمُسْتَقِيمِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيَارٍ، وَ رَغْبَةٍ بمحمد (صلي الله عليه و آله) مِنْ تَعَبِ هَذِهِ الدَّارِ فِي رَاحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلَائِكَةِ الْأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَبِي نَبِيِّهِ وَ أَمِينِهِ عَلَى الْوَحْيِ وَ صَفِيِّهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ رَضِيِّهِ، وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. ثُمَّ الْتَفَتَتْ إِلَى أَهْلِ الْمَجْلِسِ، وَ قَالَتْ: أَنْتُمْ عِبَادَ اللَّهِ نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ حَمَلَةُ دِينِهِ وَ وَحْيِهِ، وَ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَ بُلَغَاؤُهُ إِلَى الْأُمَمِ، وَ زَعَمْتُمْ حَقٌّ لَكُمْ لِلَّهِ فِيكُمْ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَيْكُمْ، وَ بَقِيَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَيْكُمْ، كِتَابُ اللَّهِ النَّاطِقُ، وَ الْقُرْآنُ الصَّادِقُ، وَ النُّورُ السَّاطِعُ، وَ الضِّيَاءُ اللَّامِعُ، بَيِّنَةٌ بَصَائِرُهُ، مُنْكَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ، مُتَجَلِّيَةٌ ظَوَاهِرُهُ، مُديما للبرية استماعه قَائِدا إِلَى الرِّضْوَانِ اتِّبَاعُهُ، مُؤَدٍّ إِلَى النَّجَاةِ أشياعُهُ، بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَيِّنَاتُهُ الْجَالِيَةُ، وَ بَرَاهِينُهُ الْكَافِيَةُ، وَ فَضَائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرَائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ، فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِيمَانَ

ص: 137

تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكَاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ، وَ نَمَاءً فِي الرِّزْقِ، وَ الصِّيَامَ تَثْبِيتاً لِلْإِخْلَاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسِيقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ، وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اسْتِيجَابِ الْأَجْرِ، وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ، وَ بِرَّ الْوَالِدَيْنِ وِقَايَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ، وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِيضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِيَةَ الْمَكَايِيلِ وَ الْمَوَازِينِ تَغْيِيراً لِلْبَخْسِ، وَ النَّهْيَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِيهاً مِنَ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْكَ إِخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، فَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ أَطِيعُوا اللَّهَ فِيمَا أَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهَاكُمْ عَنْهُ فَإِنَّهُ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.ثُمَّ قَالَتْ:أَيُّهَا النَّاسُ! اعْلَمُوا أَنِّي فَاطِمَةُ وَ أَبِي مُحَمَّدٌ (صلي الله عليه و آله) ، أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولُ غَلَطاً، وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ، فَإِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِي دُونَ آبَائِكُمْ، وَ أَخَا ابْنِ عَمِّي دُونَ رِجَالِكُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِيُّ إِلَيْهِ (صلي الله عليه و آله) ، فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ، صَادِعاً بِالنِّذَارَةِ، مَائِلًا عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكِينَ، ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِأَكْظَامِهِمْ، دَاعِياً إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، يَكْسِرُ فِي الْمَصْدَرِ: يَجِفَّ. الْأَصْنَامَ، وَ يَنْكُثُ الْهَامَ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ، حَتَّى تَفَرَّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَ نَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ، وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ

ص: 138

الشَّيَاطِينِ، وَ طَاحَ وَشِيظُ النِّفَاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشِّقَاقِ، وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْإِخْلَاصِ فِي نَفَرٍ مِنَ الْبِيضِ الْخِمَاصِ، وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قَبْسَةَ الْعَجْلَانِ، وَ مَوْطِئَ الْأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتَاتُونَ الْوَرَقَ، أَذِلَّةً خَاسِئِينَ، تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ، فَأَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِأَبِي بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي، وَ بَعْدَ أَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ، وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ، أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّيْطَانِ، وَ فَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، قَذَفَ أَخَاهُ فِي لَهَوَاتِهَا، فَلَا يَنْكَفِئُ حَتَّى يَطَأَ صِمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ، وَ يُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَيْفِهِ، مَكْدُوداً دؤوبا فِي ذَاتِ اللَّهِ، وَ مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللَّهِ، قَرِيباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، سَيِّدَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً نَاصِحاً، مُجِدّاً كَادِحاً، لَا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَ أَنْتُمْ فِي رَفَاهِيَةٍ مِنَ الْعَيْشِ، وَادِعُونَ فَاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ، وَ تَتَوَكَّفُونَ الْأَخْبَارَ، وَ تَنْكِصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتَالِ، فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دَارَ أَنْبِيَائِهِ، وَ مَأْوَى أَصْفِيَائِهِ، ظَهَرَ فِيكُمْ حَسِيكَةُ النِّفَاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ، وَ نَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِينَ، وَ نَبَغَ خَامِلُ الْأَقَلِّينَ، وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْمُبْطِلِينَ، فَخَطَرَ فِي عَرَصَاتِكُمْ، وَ أَطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِينَ، وَ لِلْغِرَّةِ فِيهِ مُلَاحِظِينَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً، وَ أَحْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً، فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ إِبِلِكُمْ، وَ أَوْرَدْتُمْ غَيْرَ شِرْبِكُمْ،هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِيبٌ، وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرْ، ابْتِدَاراً

ص: 139

زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ، فَهَيْهَاتَ مِنْكُمْ! وَ كَيْفَ بِكُمْ؟! وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ وَ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ، وَ أَحْكَامُهُ زَاهِرَةٌ، وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ، وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ، وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ، أَ رَغْبَةً عَنْهُ تُرِيدُونَ، أَمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟! بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا، وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ، ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا إِلَّا رَيْثَ أَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتُهَا، وَ يَسْلَسَ قِيَادُهَا، ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَهَا، وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَهَا، وَ تَسْتَجِيبُونَ لِهُتَافِ الشَّيْطَانِ الْغَوِيِّ، وَ إِطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّينِ الْجَلِيِّ، وَ إِهْمَادِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ، تَشْرَبُونَ حَسْواً فِي ارْتِغَاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِي الْخَمْرَةُ وَ الضَّرَاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلَى مِثْلِ حَزِّ الْمُدَى، وَ وَخْزِ السِّنَانِ فِي الْحَشَا، وَ أَنْتُمْ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَلَّا إِرْثَ لَنَا أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟! بَلَى، تَجَلَّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ أَنِّي ابْنَتُهُ أَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ، أَ أُغْلَبُ عَلَى إِرْثِيَهْ؟!. يَا ابْنَ أَبِي قُحَافَةَ، أَ فِي كِتَابِ اللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاكَ وَ لَا أَرِثَ أَبِي؟! لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيًّا أَ فَعَلَى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتَابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ إِذْ يَقُولُ: وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ ؟! وَ قَالَ فِيمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا (عليه السلام) إِذْ قَالَ: فَهَبَ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ، وَ قَالَ: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ، وَ قَالَ: يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ، وَ قَالَ: إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ ،

ص: 140

وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حُظْوَةَ لِي وَ لَا أَرِثَ مِنْ أَبِي وَ لَا رَحِمَ بَيْنَنَا، أَ فَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِآيَةٍ أَخْرَجَ أَبِي (صلي الله عليه و آله) مِنْهَا؟! أَمْ تَقُولُونَ إِنِّ أَهْلَ الْمِلَّتَيْنِ لَا يَتَوَارَثَانِ؟!، أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِي مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ وَاحِدَةٍ؟! أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِي وَ ابْنِ عَمِّي؟! فَدُونَكُمَا مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقَاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ، فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعِيمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِيَامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لَا يَنْفَعُكُمْ إِذْ تَنْدَمُونَ، وَ لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ قال و ما رأيت اكثر باكية و باك منه يومئذ ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ الْأَنْصَارِ فَقَالَتْ: يَا مَعَاشِرَ النَّقِيبَةِ. وَ يَا عِمَادَ الْمِلَّةِ وَ حِصْنَةِ الْإِسْلَامِ، مَا هَذِهِ الْغَمِيزَةُ فِي حَقِّي، وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِي، أَ مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) أَبِي يَقُولُ: الْمَرْءُ يُحْفَظُ فِي وُلْدِهِ، سَرْعَانَ مَا أَحْدَثْتُمْ، وَ عَجْلَانَ ذَا إِهَالَةٍ، وَ لَكُمْ طَاقَةٌ بِمَا أُحَاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلَى مَا أَطْلُبُ وَ أُزَاوِلُ، أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ (صلي الله عليه و آله) ، فَخَطْبٌ جَلِيلٌ اسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ، وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ أَظْلَمَتِ الْأَرْضُ لِغَيْبَتِهِ، وَ كُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرِ وَ انْتَثَرَتْ النُّجُومُ لِمُصِيبَتِهِ، وَ أَكْدَتِ الْآمَالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ، وَ أُضِيعَ الْحَرِيمُ، وَ أُزِيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ، فَتِلْكَ وَ اللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرَى، وَ الْمُصِيبَةُ الْعُظْمَى، لَا مِثْلَهَا نَازِلَةٌ، وَ لَا بَائِقَةٌ عَاجِلَةٌ، أَعْلَنَ بِهَا كِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ فِي أَفْنِيَتِكُمْ مُمْسَاكُمْ وَ مُصْبَحِكُمْ، هُتَافاً وَ صُرَاخاً، وَ تِلَاوَةً وَ إِلْحَاناً، وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُكْمٌ فَصْلٌ وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ:وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى

ص: 141

عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي الله الشَّاكِرِينَ. إِيهاً بَنِي قَيْلَةَ! أَ أُهْضِمَ تُرَاثُ أَبِي وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًى مِنِّي وَ مَسْمَعٍ، تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ، وَ تَشْمَلُكُمُ الْخِبْرَةُ، وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ، وَ عِنْدَكُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوَافِيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِيبُونَ، وَ تَأْتِيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِيثُونَ، وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفَاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ وَ الصَّلَاحِ، وَ النُّخْبَةِ الَّتِي انْتَخَبْتُ، وَ الْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتِيرَتْ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتَ.قَاتَلَكُمْ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ نَاطَحْتُمُ الْأُمَمَ، وَ كَافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى إِذَا دَارَتْ بِنَا رَحَى الْإِسْلَامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْأَيَّامِ، وَ خَضَعَتْ ثَغْرَةُ الشِّرْكِ، وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الْإِفْكِ، وَ خَمَدَتْ نِيرَانُ الْكُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظَامُ الدِّينِ، فَأَنَّى حُرْتُمْ بَعْدَ الْبَيَانِ، وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْإِعْلَانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْإِقْدَامِ، وَ أَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْإِيمَانِ بُؤْساً لِقَوْمٍ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ أَلَا وَ قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ، وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بالضِّيقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذِي تَسَوَّغْتُمْ، فَ: إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ الذي قُلْتُ عَلَى مَعْرِفَةٍ مِنِّي بِالْخَذْلَةِ الَّتِي خَامَرَتْكُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْهَا قُلُوبُكُمْ، وَ لَكِنَّهَا فَيْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَيْظِ، وَ خَوْرُ الْقَنَاةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوهَا فَاحْتَقِبُوهَا دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، بَاقِيَةَ الْعَارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ اللَّهِ

ص: 142

مَوْصُولَةً بِ: نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ فَبِعَيْنِ اللَّهِ مَا تَفْعَلُونَ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ فَ: اعْمَلُوا... إِنَّا عامِلُونَ وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ فَأَجَابَهَا أَبُو بَكْرٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُثْمَانَ وَ قَالَ: يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) ! لَقَدْ كَانَ أَبُوكِ بِالْمُؤْمِنِينَ عَطُوفاً كَرِيماً، رَءُوفاً رَحِيماً، وَ عَلَى الْكَافِرِينَ عَذَاباً أَلِيماً، وَ عِقَاباً عَظِيماً، إِنِ عَزَوْنَاهُ وَجَدْنَاهُ أَبَاكِ دُونَ النِّسَاءِ، وَ أَخا إلفك، دُونَ الْأَخِلَّاءِ آثَرَهُ عَلَى كُلِّ حَمِيمٍ، وَ سَاعَدَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ جَسِيمٍ، لَا يُحِبُّكُمْ إِلَّا سَعِيدٍ، وَ لَا يُبْغِضُكُمْ إِلَّا شقِيٌّ بَعِيدٌ، فَأَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) الطَّيِّبُونَ، وَ الْخِيَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَيْرِ أَدِلَّتُنَا، وَ إِلَى الْجَنَّةِ مَسَالِكُنَا، وَ أَنْتِ يَا خِيَرَةَ النِّسَاءِ وَ ابْنَةَ خَيْرِ الْأَنْبِيَاءِ صَادِقَةٌ فِي قَوْلِكِ، سَابِقَةٌ فِي وُفُورِ عَقْلِكِ، غَيْرُ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ، وَ لَا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِكِ، وَ اللَّهِ مَا عَدَوْتُ رَأْيَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) وَ لَا عَمِلْتُ إِلَّا بِإِذْنِهِ، وَ إِنَّ الرَّائِدَ لَا يَكْذِبُ أَهْلَهُ، وَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ كَفَى بِهِ شَهِيداً أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) يَقُولُ: نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورِثُ ذَهَباً وَ لَا فِضَّةً وَ لَا دَاراً وَ لَا عَقَاراً وَ إِنَّمَا نُورِثُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ مَا كَانَ لَنَا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِيِّ الْأَمْرِ بَعْدَنَا أَنْ يَحْكُمَ فِيهِ بِحُكْمِهِ، وَ قَدْ جَعَلْنَا مَا حَاوَلْتِهِ فِي الْكُرَاعِ وَ السِّلَاحِ يُقَاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ يُجَاهِدُونَ الْكُفَّارَ، وَ يُجَالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذَلِكَ بِإِجْمَاعٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، لَمْ أنفرد بِهِ وَحْدِي، وَ لَمْ أَسْتَبِدَّ بِمَا كَانَ الرَّأْيُ عِنْدِي، وَ هَذِهِ حَالِي وَ مَالِي هِيَ لَكِ وَ بَيْنَ يَدَيْكِ لَا

ص: 143

نَزْوِي عَنْكِ وَ لَا نَدَّخِرُ دُونَكِ، وَ أَنْتِ سَيِّدَةُ أُمَّةِ أَبِيكِ، وَ الشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ لِبَنِيكِ، لَا نَدْفَعَ مَا لَكِ مِنْ فَضْلِكِ، وَ لَا نُوضَعُ مِنْ فَرْعِكِ وَ أَصْلِكِ، حُكْمُكِ نَافِذٌ فِيمَا مَلَكَتْ يَدَايَ، فَهَلْ تَرَيْنَ أَنْ أُخَالِفَ فِي ذَلِكِ أَبَاكِ (صلي الله عليه و آله) ؟!.فَقَالَتْ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) : سُبْحَانَ اللَّهِ! مَا كَانَ أَبِي رَسُولُ اللّهِ (صلي الله عليه و آله) عَنْ كِتَابِ اللَّهِ صَادِفاً وَ لَا لِأَحْكَامِهِ مُخَالِفاً، بَلْ كَانَ يَتْبَعُ أَثَرَهُ، وَ يَقْفُو سُوَرَهُ، أَ فَتَجْمَعُونَ إِلَى الْغَدْرِ اعْتِلَالًا عَلَيْهِ بِالزُّورِ و البهتان، وَ هَذَا بَعْدَ وَفَاتِهِ شَبِيهٌ بِمَا بُغِيَ لَهُ مِنَ الْغَوَائِلِ فِي حَيَاتِهِ، هَذَا كِتَابُ اللَّهِ حَكَماً عَدْلًا، وَ نَاطِقاً فَصْلًا، يَقُولُ: يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ يَقُولُ وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ فَبَيَّنَ عَزَّوَجَلَّ فِيمَا وُزِّعَ مِنَ الْأَقْسَاطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرَائِضِ وَ الْمِيرَاثِ، وَ أَبَاحَ مِنْ حَظِّ الذُّكْرَانِ وَ الْإِنَاثِ مَا أَزَاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلِينَ، وَ أَزَالَ التَّظَنِّيَ وَ الشُّبُهَاتِ فِي الْغَابِرِينَ، كَلَّا! بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: صَدَقَ اللَّهُ وَ صَدَقَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ ابْنَتُهُ، أَنْتِ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدَى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُكْنُ الدِّينِ، وَ عَيْنُ الْحُجَّةِ، لَا أُبَعِّدُ صَوَابَكِ، وَ لَا أُنْكِرُ خِطَابَكِ، هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمُونَ بَيْنِي وَ بَيْنَكِ قَلَّدُونِي مَا تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ مَا أَخَذْتُ، غَيْرَ مُكَابِرٍ وَ لَا مُسْتَبِدٍّ وَ لَا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذَلِكَ شُهُودٌ.فَالْتَفَتَتْ فَاطِمَةُ (عَلَيْهَاالسَّلَامُ) النَّاسَ وَ قَالَتْ: مَعَاشِرَ المُسْلِمينَ! الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِيلِ الْبَاطِلِ، الْمُغْضِيَةَ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبِيحِ الْخَاسِرِ أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها، كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِكُمْ، مَا أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ،

ص: 144

فَأَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ أَبْصَارِكُمْ، وَ لَبِئْسَ مَا تَأَوَّلْتُمْ، وَ سَاءَ مَا بِهِ أَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ مَا اغتصبتم، لَتَجِدُنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقِيلًا، وَ غِبَّهُ وَبِيلًا، إِذَا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطَاءُ، وَ بَانَ مَا وَرَاءَهُ من الْبَاسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ بَدَا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُوُنَ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ ثُمَّ عَطَفَتْ عَلَى قَبْرِ النَّبِيِّ (صلي الله عليه و آله) وَ قَالَتْ:

قَدْ كَانَ بَعْدَكَ أَنْبَاءٌ وَ هَنْبَثَةٌ

لَوْ كُنْتَ شَاهِدَهَا لَمْ تَكْثُرْ الْخَطْبُ

إِنَّا فَقَدْنَاكَ فَقْدَ الْأَرْضِ وَ ابِلَهَا

وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لَا تَغِبْ.

وَ كُلُّ أَهْلٍ لَهُ قُرْبَى وَ مَنْزِلَةٌ

عِنْدَ الْإِلَهِ عَلَى الْأَدْنَيْنِ مُقْتَرِبٌ

أَبْدَتْ رِجَالٌ لَنَا نَجْوَى صُدُورِهِمْ

لَمَّا مَضَيْتَ وَ حَالَتْ دُونَكَ التُّرَبُ

تَجَهَّمَتْنَا رِجَالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنَا

لَمَّا فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْأَرْضِ مُغْتَصَبُ

وَ كُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً يُسْتَضَاءُ بِهِ

عَلَيْكَ يَنْزِلُ مِنْ ذِي الْعِزَّةِ الْكُتُبُ

وَ كَانَ جِبْرِيلُ بِالْآيَاتِ يُؤْنِسُنَا

فَقَدْ فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْخَيْرِ مُحْتَجَبُ

فَلَيْتَ قَبْلَكَ كَانَ الْمَوْتُ صَادَفَنَا

لَمَّا مَضَيْتَ وَ حَالَتْ دُونَكَ الْكُثُبُ

ص: 145

إِنَّا رُزِينَا بِمَا لَمْ يُرْزَ ذُو شَجَنٍ

مِنَ الْبَرِيَّةِ لَا عُجْمٌ وَ لَا عَرَبُ

ثُمَّ انْكَفَأَتْ (عَلَيْهَا السَّلَامُ) - وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) يَتَوَقَّعُ رُجُوعَهَا إِلَيْهِ وَ يَتَطَلَّعُ طُلُوعَهَا عَلَيْهِ- فَلَمَّا اسْتَقَرَّتْ بِهَا الدَّارُ، قَالَتْ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) :

يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍعَلَيْكَ السَّلَامُ: اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِينِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِينِ، نَقَضْتَ قَادِمَةَ الْأَجْدَلِ، فَخَانَكَ رِيشُ الْأَعْزَلِ، هَذَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ يَبْتَزُّنِي نَحْلَةَ أَبِي وَ بُلْغَةَ ابْنَيَّ، لَقَدْ أَجْهَدَ فِي خِصَامِي، وَ أَلْفَيْتُهُ أَلَدَّ فِي كَلَامِي، حَتَّى حَبَسَتْنِي قَيْلَةٌ نَصْرَهَا، وَ الْمُهَاجِرَةُ وَصْلَهَا، وَ غَضَّتِ الْجَمَاعَةُ دُونِي طَرْفَهَا، فَلَا دَافِعَ وَ لَا مَانِعَ، خَرَجْتُ كَاظِمَةً، وَ عُدْتُ رَاغِمَةً، أَضْرَعْتَ خَدَّكَ يَوْمَ أَضَعْتَ حَدَّكَ، افْتَرَسَتِ الذِّئَابُ وَ افْتَرَشْتَ التُّرَابَ، مَا كَفَفْتَ قَائِلًا، وَ لَا أَغْنَيْتَ طَائِلًا، وَ لَا خِيَارَ لِي، لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَنِيئَتِي وَ دُونَ ذِلَّتِي، عَذِيرِي اللَّهُ مِنْكَ عَادِياً، وَ مِنْكَ حَامِياً، وَيْلَايَ! فِي كُلِّ شَارِقٍ ويلاي فِي كُلِّ غَارِب مَاتَ الْعَمَدُ، وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَكْوَايَ إِلَى أَبِي، وَ عَدْوَايَ إِلَى رَبِّي، اللَّهُمَّ أَنْتَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلًا وَ أَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْكِيلًا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) : لَا وَيْلَ لَكِ بَلْ الْوَيْلُ لِشَانِئِكِ، نَهْنِهِي عَنْ وَجْدِكِ يَا ابْنَةَ الصَّفْوَةِ، وَ بَقِيَّةَ النُّبُوَّةِ، فَمَا وَنَيْتُ عَنْ دِينِي، وَ لَا أَخْطَأْتُ مَقْدُورِي، فَإِنْ كُنْتِ تُرِيدِينَ الْبُلْغَةَ، فَرِزْقُكِ مَضْمُونٌ، وَ كَفِيلُكِ مَأْمُونٌ، وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَكِ أَفْضَلَ مِمَّا قُطِعَ عَنْكِ، فَاحْتَسِبِي اللَّهَ.

فَقَالَتْ: حَسْبِيَ اللَّهُ ... وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ وَ أَمْسَكَتْ.

ص: 146

ترجمه خطبه

عبدالله بن الحسن مثنّى به اسناد خود از پدران گرامش (درود خداوند بر آنان باد) نقل مى كند: ابوبكر عزم خود را بر گرفتن فدك از فاطمه زهرا (سلام الله عليها) جزم كرد. چون خبر به سمع و نظر حضرت رسيد، سرپوش بر سر افكند و خود را در چادرى پيچيده با گروهى از زنان به جانب مسجد به راه افتادند. حضرت خود را سخت مستور كرده بود و همچون پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) بدون هيچ كاستى قدم برمى داشت، تا اينكه بر ابوبكر وارد شد. ابو بكر در مسجد نشسته بود و گروهى از مهاجرين و انصار بر گردش جمع شده بودند. براى دور ماندن حضرت از نگاه نامحرمان پرده اى در مسجد آويخته شد و فاطمه (سلام الله عليها) در پس آن قرار گرفتند.در ابتدا فاطمه زهرا (سلام الله عليها) صداى خود را به ناله اى دلخراش بلند كردند، مسجد لرزيد و حاضران به گريه افتادند. سپس لحظه اى سكوت كردند تا مجلس از جنب و جوش خود باز ايستاد. فريادها و همهمه ها چون به سكوت گراييد، كلام خود را با سپاس و ستايش از خداوند و درود بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آغاز نمودند. بار ديگر ناله ها به اوج خود رسيد. با برقرارى آرامش مجدد، فاطمه (سلام الله عليها) اينگونه ادامه دادند: خداوند را بر آنچه ارزانى داشت، سپاسگزار و بر انديشه نيكو كه در دل نهاد، شاكر و برنعمتهاى فراگيرش ثنا مى گويم. نعمت هايى كه از چشمه لطفش جوشيد. و عطاهاى فراوانى كه بخشيد و احسانى كه پياپى پراكند. نعمت هايى

ص: 147

كه از شمارش بيرون است و شكر و جبران (نعمتها) از توان افزون، و درك نهايتش نه در حد انديشه ناموزون. بندگان را براى فزونى نعمتها و استمرار عطايا به شكر خويش فراخوانده براى تكميل به ستايش آن متوجه نموده آنان را براى نعمتها دو چندان تشويق فرموده است.گواهى مى دهم كه معبودى جز او نيست و يكتايى است بى انباز و شريك. روح اين گواهى، دوستى بى آلايش و خلوص است، كه دلهاى مشتاقان با آن درآميخته آثارش در افكار پرتو افكن شده است. خدايى كه ديدگان را توانايى ديدن، زبان را ياراى بيان، و گمانها را قدرت بر ادراك او نيست. همه چيز را از نيستى به هستى در آورد، و آنان را بدون وجود الگو و نمونه اى ايجاد نمود. با دست قدرت خود همه را بالندگى داد و با اراده اش به خلق موجودات دست يافت، بى آنكه به آفرينش آنها نيازمند باشد و از اين صورتگرى طرفى ببندد. او مى خواست حكمتش را آشكار سازد و مردم را به فرمانبرداريش هشيار كند و بندگان را به عبوديتش رهنمون گرداند و براى دعوتش موجب سرافرازى باشد پس آنگاه پاداش را در اطاعت و كيفر را در نافرمانى نهاد تا بندگان را از خشم و عذاب خود رهانيده به سوى بهشت و كانون رحمتش سوق دهد.گواهى مى دهم كه پدرم، محمّد، بنده و فرستاده اوست. او را برگزيد و انتخاب كرد قبل از آنكه به سوى مردم براى هدايت آنان بفرستد و پيش از انتخاب كردن، نامى نيكو بر او نهاد و قبل از آنكه او را به پيامبرى برانگيزاند، از ميان مردم انتخاب كرد و

ص: 148

برگزيد و اين در آن هنگام بود كه بندگان در حجاب غيب مستور، در پس پرده نيستى و در پهنه بيابان عدم، سرگردان بودند. پروردگار بزرگ بر پايان هر كار دانا و بر دگرگوني ها محيط و به انجام هر چيز بينا بود.محمّد (صلي الله عليه و آله) را برانگيخت تا فرمانش را كامل، حكمش را نافذ و آنچه را مقدّر ساخته بود، به انجام رساند. پيامبر مشاهده نمود كه هر گروه آيينى را پذيرا گشته اند. دسته اى بر گرد آتش در طواف، گروهى در برابر بت به نماز، و همگان ياد خدايى را كه مى شناسند، از خاطر زدوده اند. پس خداوند به نور محمّد بساط ظلمت را برچيد، و دل ها را از تيرگى كفر رهانيد، و ابرهاى تيره و تار را از مقابل ديدگان به يك سوا فكند. او (پيامبر خدا) براى هدايت مردم به پاى خاست و آنها را از گمراهى و ناراستى رهايى بخشيد و چشمانشان را بينا ساخت. آنان را به آيين پا بر جاى اسلام رهنمون و به راه راست دعوت نمود. سپس از روى اختيار و مهربانى، و ميل و ايثار، جوار رحمت خود را به او ارزانى داشت، و او را از رنج اين جهان دل آسوده و راحت نمود و فرشتگانى مقرّب بر او گماشت. چتر دولتش را در همسايگى خود افراشت و طومار مغفرت و رضوان را به نام او نگاشت. درود و بركات بى پايان خداوندى بر محمّد پيام آور رحمت، امين وحى و رسالت و برگزيده امّت باد.سپس فاطمه (سلام الله عليها) نگاهى به اهل مجلس افكند و اين چنين به سخنان خود ادامه داد: شما بندگان خدا، نگهبانان حلال و حرام، حاملان دين و احكام، امينان خداوند بر

ص: 149

خويش و پيام آوران او به سوى امّت ها هستيد. حقّى از سوى خداوند بر عهده داريد و پيمانى را كه با او بسته ايد، پذيرفته ايد. و آنچه كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) پس از خود در ميان شما باقى گذارده، كتاب گوياى خداوند و قرآن صادق مى باشد كه نور او فروزان و شعاع او درخشان است. قرآن كتابى است كه دلايلش روشن، لطايف و دقايقش آشكار، ظواهرش نورانى، پيروانش پر افتخارند و جهانيان بديشان غبطه خورند و حسد برند. كتابى كه پيرويش راهگشاى روضه رحمت الهى است و شنونده اش رستگار در دو سرا. در پرتوى آن، دليل هاى روشن الهى را مى توان ديد و نيز تفسير احكام و واجبات او را دريافت. قرآن حرام هاى خداوندى را بازدارنده، حلال هاى او را رخصت دهنده و مستحبّات را نمايانيده است و بيانگر شريعت اسلام مى باشد.خداوند ايمان را سبب زدودن زنگار شرك از دل هاتان قرار داد و نماز را موجبى براى دورى شما از خودپرستى، و زكات را دست مايه بى آلايشى نفس و افزايش روزى بى دريغ و روزه را عامل تثبيت دوستى و اخلاص و حج را وسيله تقويت دين، و عدالت را مايه پيوند قلوب، و پيروى ما را سبب نظم و پيشوايى ما را مانع جدايى و افتراق، جهاد را وسيله عزّت شما و خوارى و ذلّت كفار و منافقين، و شكيبايى و صبر را موجبى براى جلب پاداش، فرمان به حلال و نهى از حرام را براى مصلحت مردم، و نيكى به پدر و مادر را موجب پيشگيرى از خشم الهى قرار داد. صله رحم را باعث

ص: 150

افزايش جمعيت، قصاص را سبب بقاى زندگانى، وفاى به نذر را موجب آمرزش و تمام پرداختن پيمانه و وزن را مانع از كم فروشى و كاهش (نعمات) قرار داد. بر كنار بودن از مى خوارگى را سبب پاكى از پليدي ها و پرهيز از تهمت و نسبت هاى ناروا را مانعى در برابر لعن و نفرين الهى و منع از دزدى را موجبى براى پوييدن راه عفت ساخت و پاكى و اجتناب از خوردن مال يتيمان و خوددارى از اختصاص غنيمت به خود و تقسيم آن در ميان اصحاب مستحق را باعث در امان ماندن از ظلم، و عدالت پيشگى در اجراى احكام را موجب راحتى و آرامش و ملايمت در امور مردم قرار داد. شرك را حرام نمود تا از سر اخلاص ره رستگارى پويند «پس چنان كه شايسته ترس از خداست از او بترسيد و تن به مرگ مدهيد جز آنكه در طريق اسلام باشيد» از خداوند در آنچه كه شما را فرموده و يا از آنچه كه بازداشته، فرمان بريد كه «از ميان بندگان تنها دانايان از خداوند مى ترسند».سپس فرمود: اى مردم بدانيد من فاطمه ام، و پدرم محمّد است _ كه صلوات و درود خداوند بر او و خاندانش باد _ آنچه كه در آغاز گفته ام، در پايان هم از آن سخن خواهم راند. در گفتارم ناراست نگويم و در كردارم راه خطا نپويم «همانا پيامبرى از ميان شما به سوى شما آمد كه رنج و محنت شما او را گران آمد، سخت به شما دل بسته است و براى مؤمنين مهربان و غمخوار است». اگر او را بشناسيد خواهيد ديد كه او پدر من است و نه پدر زنان شما. و برادر پسر عموى من بوده، نه برادر

ص: 151

مردان شما. چه پر افتخار است اين نسب _ درود خداوند، او و خاندانش را شامل باد. او رسالت خود را به مردم ابلاغ و آنان را از عذاب خداوندى بر حذر داشت. از روش مشركان روى گرداند و گردنهايشان را به ضرب تازيانه توحيد كوفت و حلقومشان را به سختى فشرد. او مردم را با دليل و برهان و اندرز سودمند به راه خداوند رهنمون بود. شوكت بت و بت پرستان را در هم شكست تا جمع آنها از هم گسيخت و ظلمت شب تار، زدوده شد و صبح ايمان دميد و برقع و نقاب از چهره حقيقت به يك سو فكند. زبان پيشواى دين به گفتار باز شد و عربده جويي هاى شياطين به خاموشى گراييد. افسر و تاج نفاق بر زمين فرو افتاد، گره هاى كفر و اختلاف گشوده شد و شما به همراه گروهى از سپيد رويان پاك نهاد (پارسايان آبرومندى كه از شدت خويشتن دارى و گرسنگى روزه سپيد روى و رنگ پريده بودند) گوياى كلمه اخلاص (لا اله الّا اللَّه) شديد و حال آنكه بر لب پرتگاه گودال جهنّم بوديد. به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر كس از راه مى رسيد، مى توانست شما را نابود كند، همچون جرعه اى براى تشنه و لقمه اى براى خورنده و شكار هر درنده و لگدكوب هر رونده و پايمال هر رهگذرى مى شديد. از آب گنديده و ناگوار مى نوشيديد و از پوست جانور و مردار سدّ جوع مى كرديد. پست و ناچيز بوديد و «از هجوم همسايه و همجوار در هراس». در چنين حالى خداوند تبارك و تعالى محمّد (صلي الله عليه و آله) پيام آور خود را به سوى شما گسيل

ص: 152

داشت. او پس از آن همه رنج ها كه ديد و سختى ها كه كشيد، شما را از ذلت و خوارى رهايى بخشيد. رزم آوران ماجراجو، سركشان درّنده خو، جهودان دين به دنيا فروش و ترسايان دور از حق از هر سو به او تاختند و با او به مخالفت برخاستند. «چون هر زمان آتش اخگر به هيزم و هيمه فتنه افكندند، خداوند آن را خاموش ساخت» و هرگاه شاخ شيطان، نمايان مى گشت و يا مشركى دهان به ياوه گويى مى گشود، او برادرش على (عليه السلام) را در كام آن مى افكند. على (عليه السلام) هم در مقابل، تا آن زمان كه بر مغز و سر مخالفان نمى كوبيد و بينى آنها را به خاك مذلّت نمى ماليد، ترك امر نمى نمود. او در راه خداوند كوشا، به رسول خدا نزديك، و مهتر اولياى نصيحت گر، تلاشگر و كوشنده بود، و شما در آن هنگام در آسايش مى زيستيد و از امنيت برخوردار بوديد. مترصّد تغيير جهت چرخ گردون عليه ما و گوش به زنگ اخبار بوديد. به هنگام كارزار عقب گرد مى كرديد و در ميدان نبرد فرار را بر قرار ترجيح مى داديد.چون خداوند سراى پيغمبرانش را براى پيامبر خود برگزيد و جايگاه برگزيدگانش را منزلگاه او ساخت، كينه ها و دورويى ها آشكار و پرده دين دريده شد. هر گمراهى مدّعى و هر گمنامى سالار و هر ياوه گويى در پى گرمى بازار خويش، شيطان سر از كمينگاه خود به درآورد و شما را به سوى خود فراخواند، و بسيارى از شما را آماده پذيرفتن دعوتش و منتظر فريبش يافت! شما هم سبكبار در پى او دويديد و به آسانى در دام

ص: 153

فريبش خزيديد. و او آتش انتقام را در دل هاتان برافروخت. آثار خشم در چهره شما نمايان گرديد و سبب شد كه بر غير شتر خود داغ نهيد و در غير آبشخور خود وارد شويد. اين در حالى بود كه هنوز دو روزى از مرگ پيامبرتان نگذشته، سوز سينه ما خاموش نشده، جراحت قلب ما التيام نيافته، و هنوز پيامبر خدا در دل خاك، جاى نگرفته بود. بهانه شما اين بود كه از بروز فتنه ها جلوگيرى مى كنيد «راهى جز راه حق مى پوييد» و گر نه كتاب خدا در ميان شماست! مطالب و موضوعاتش معلوم و احكام و دلايل آن روشن و درخشان، نشانه هايش نورانى و هويدا، نواهيش آشكار و اوامرش گوياست. امّا شما آن را به پشت سرافكنديد. آيا از كتاب خدا روى برتافته از آن اعراض مى كنيد؟ آيا داورى جز قرآن مى گيريد؟ يا به غير آن حكم مى كنيد؟ «ستمكاران بد جانشينى را براى قرآن برگزيده اند» «و هر كسى كيشى جز آيين اسلام را پذيرا گردد، از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود». حتى شما آن مقدار درنگ و تأمل نكرديد تا ستور و اسب سركش خلافت رام گردد و تسليمتان شود كه به راحتى بتوانيد از آن سوارى بگيريد و كينه و نفرتتان فروكش كند. هيزم در آتش فتنه افكنده آن را براى شعله ور شدن برهم زديد. نداى شيطان فريبكار را لبّيك گفتيد و به خاموش ساختن آيين حق و دين نورانى و از ميان برداشتن سنّت پيامبر برگزيده كمر بستيد. چنين ماند كه زدودن كف از روى شير را بهانه كرده آن

ص: 154

را پنهانى تا به آخر سر كشيديد. براى گوشه نشين كردن خاندان و فرزندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) در كمينگاه خزيديد. ما چاره اى جز شكيبايى نديديم، و همچون خنجر به گلو فرو رفته و تيغ برّان بر دل نشسته سكوت نموديم. شما مى پنداريد كه ما ارثى نداريم؟ «مگر رسم جاهليت را مى جوييد؟ براى مردم داراى يقين چه حكمى از حكم خداوند بهتر است؟» آيا آگاه نيستيد؟ چرا، آگاهيد و همچون آفتاب درخشان براى شما روشن است كه من دختر آن پيامبر هستم.شما اى مسلمانان! آيا رواست كه ميراث پدرم به زور از من ستانده شود؟آه! دردا! اى گروه مهاجر! چقدر عجيب و در عين حال سخيف است كه ارث پدرم مورد دستبرد و تجاوز قرار گيرد و من از آن محروم بمانم؟ اى فرزند ابو قحافه! خداوند گفته كه تو از پدرت ارث برى و من از پدرم ارث نبرم؟ «چه سخن ناروايى!» آيا از سر عناد و لجاج كتاب خدا را ترك و به پشت سر افكنده اى؟ در حالى كه او مى فرمايد: «سليمان از پدرش داود ارث برد.» و يا آنجا كه داستان يحيى فرزند زكريا _ كه درود خداوندى شاملشان باد _ را بازگو مى كند، مى فرمايد: «مرا از جانب خود فرزندى عطا كن كه وارث من و خاندان يعقوب باشد» و نيز مى فرمايد: «هرگاه يكى از شما را مرگ فرا رسد و مالى بر جاى نهد در باره پدر و مادر و خويشان به ديده انصاف سفارش كند كه اين شايسته پرهيزگاران است».شما به خيال باطل خود چنين پنداشتيد كه من هيچ بهره و ارثى از پدر ندارم؟ و هيچ خويشاوندى و قرابتى ميان

ص: 155

ما وجود ندارد؟ آيا خداوند آيه اى در خصوص شما فرو فرستاده كه پدرم از آن خارج است؟ يا بر اين رأى و نظريد كه من و پدرم هر يك به آيينى جدا سر نهاده ايم؟ يا اينكه دعوى آن داريد كه از پدرم و پسر عمويم به خاص و عام قرآن آگاهتر هستيد؟حال كه چنين است بگير آن شترى را كه آماده است و مهار زده و بر آن سوار شو! ليكن بدان در روز برپايى رستاخيز تو را ديدار مى كند و بازخواستت مى نمايد و آن روز چه روزيست! در آن ساعت «گمراهان زيان خواهند ديد» اما چه سود كه پشيمانى فايده اى نخواهد داشت. «كه براى هر خبر زمانى معيّن است و به زودى خواهد دانست كه چه كسى به عذابى كه خوارش مى سازد، گرفتار مى آيد و يا عذاب جاويد بر سر او فرود مى آيد».سپس حضرت فاطمه (سلام الله عليها) گروه انصار را مخاطب قرار داده فرمودند: اى جوانان و اى بازوان توانمند ملت و ياران اسلام، اين سهل انگارى شما در ستاندن حقّ من از چيست؟ اين چه سستى است كه در برابر ستمى كه بر من شده، روا مى داريد؟ آيا پدرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نمى فرمود: «بزرگداشت مرد را در باره فرزندان هم بايد پاس داشت»؟ چه زود اوضاع را واژگون نموديد و به بيراهه گام نهاديد، با اينكه توانايى بر احقاق حقوق مرا در بازو و عدّه كافى در اختيار داريد. آيا مى گوييد كه محمّد (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفت و با رفتن او همه چيز تمام شد؟ آرى مرگ او ضربه هولناكى بر پيكره اسلام بود، فاجعه بزرگى است كه بر همه غبار غم فرو ريخت كه شكافش هر

ص: 156

روز فراختر و پراكندگي آن دامنه دارتر و وسعتش فزونتر مى گردد. زمين از نبود اوتاريك و ظلمانى و در مصيبت حضرتش بهترين بندگان او محزون و اندوهگين شدند و خورشيد و ماه پشت ابرهاى تيره و تار پنهان، و به خاطر اين مصيبت ستارگان از هم جدا و پراكنده شدند. اميدها نااميد، كوهها متزلزل، حريم افراد شكسته، و حرمتها و گراميداشت پايمال شد. به خداوند سوگند مرگ او حادثه اى بزرگ، مصيبتى دهشتناك و ضايعه اى جبران ناپذير بود كه هيچ بليّه اى بدان پايه نمى رسد. اما به ياد داشته باشيد كه قرآن از پيش اين واقعه را گوشزد نموده بود. همان كتابى كه پيوسته در خانه هاى شماست و صبح و شامگاه با صداى بلند و زمانى آهسته و با الحان مختلف به تلاوت آن مى پردازيد. در اين مسير انبياى پيشين هم واقع شدند چرا كه مرگ، فرمان تخلف ناپذير الهى است: «جز اين نيست كه محمّد پيامبرى است كه پيش از او پيامبران ديگرى هم بوده اند، اگر او بميرد و يا كشته شود شما به آيين پيشين خود بازمى گرديد؟ بازگشت هر كس زيانى را متوجّه ذات حق نخواهد كرد. و خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».هيهات! پسران قيله (يعني قبيله هاى اوس و خزرج) پيش چشمان شما ميراث پدرم را ببرند! حرمتم بشكنند! در حالى كه شما آشكارا مى بينيد و مى شنويد و اخبارش به شما مى رسد. اما شما بيهوش و خاموش نشسته ايد؟ در حالى كه سرباز و نيروى بسيار داريد. ساز و برگ فراوان داريد و سلاح و سپر بى شمار.

ص: 157

دعوتم را مى شنويد و پاسخ نمى گوييد! فرياد من در ميان شما طنين افكن است اما چه سود كه به فرياد نمى رسيد! در حالى كه شما در شجاعت زبانزد خاص و عام، در خير و صلاح شهره آفاق، و برگزيدگان قبايل و اقوام هستيد. و نزد ما اهل بيت از بهترين مردمان محسوب مى شديد. با عرب درگير شده، رنج و محنت فراوان تحمل كرديد. شاخ هاى گردنكشان را شكستيد و با جنگجويان قدر، دست و پنجه نرم نموديد. شما بوديد كه پيوسته در راه ما، و سر به فرمان ما داشتيد، تا اينكه آسياى اسلام بر محور وجود ما به گردش در آمد و شير مادر روزگار رو به فزونى نهاد. نعره مشركان گلوگيرشان شد، لهيب دروغ، فروكش كرد، آتش كفر بى فروغ شد، فراخوانى به جدايى و تفرقه بازايستاد، و دين نظام يافت. اكنون پس از آن همه زبان آورى چرا دم فرو بستيد؟ و حقايق را پس از آشكار شدن مكتوم مى داريد؟ آن هم برابر مردمى كه پيمان خود را شكستند؟ و پس از قبول ايمان راه شرك را پيشه خود نمودند «آيا با مردمى كه سوگند خود را شكستند و آهنگ اخراج رسول كردند و بر ضد شما دشمنى آغاز كردند نمى جنگيد؟ آيا از آنها مى ترسيد؟ و حال آنكه اگر ايمان آورده باشيد سزاوارتر است كه از خداوند بترسيد و بس». اما مى بينم كه به تن آسايى خو، گرفته ايد، و كسى را كه از همه براى زعامت و اداره امور مسلمانان شايسته تر است دور ساخته ايد، و به آسودن در گوشه اى دنج و خلوت تن داده ايد، و از فشار و تنگناى مسئوليت به بى تفاوتى

ص: 158

روى آورده ايد. آرى آنچه از ايمان و آگاهى در درون داشتيد، بيرون افكنديد، و آب گوارايى كه نوشيده بوديد، به سختى از گلو برآورديد.«اگر شما و همه روى زمين كافر گردند خداوند بى نياز و در خور ستايش است». من آنچه شرط بلاغ است، با شما گفتم. اما مى دانم مردمى خوار، و در چنگال زبونى گرفتار، و خيانت پيشه هستيد و قلب هاى شما بدان گواه است. چه كنم كه دلى پر خون دارم. و از اين رو بازداشتن زبان شكايت از طاقتم بيرون است! اندوهى كه در سينه ام موج مى زند، بيرون ريختم، تا با شما اتمام حجت كنم و عذرى براى كسى باقى نماند. اكنون كه چنين است اين مركب خلافت ارزانى شما، به آن محكم درآويزيد و هرگز رهايش مسازيد. ولى آگاه باشيد كه پشت اين شتر مجروح و پاى آن تاول زده و سوراخ است. داغ ننگ بر خود دارد و نشانى از خشم خداوند و رسوايى ابدى با او همراه است. اما شما را آسوده نخواهد گذارد تا به آتش خشم خداوندى بيازارد «آتشى كه هر دم مى افزود و دل و جان را مى سوزاند». آنچه مى كنيد در نزد خداوند حاضر است «و ستمكاران به زودى درمى يابند كه به چه مكانى بازمى گردند» من دختر پيامبرى هستم كه شما را از عذاب الهى بر حذر مى داشت. آنچه در توان داريد انجام دهيد. «ما نيز به وظيفه خود عمل مى كنيم. شما انتظار بكشيد ما نيز منتظر مى مانيم». پس از سخنان فاطمه (سلام الله عليها) ابوبكر عبدالله بن عثمان در آن جمع، پاسخ دختر پيامبر (صلي الله عليه و آله) را چنين داد: اى دختر پيامبر خدا!

ص: 159

پدرت غمخوار مؤمنين بود و بر آنان چون دايه اى مهربان، و دشمن كافران بود و نشانى از قهر يزدان. اگر نسبت به او دقيق گرديم مى يابيم كه او پدر توست، و نه پدر ديگر زنان، برادر پسر عموى توست نه ديگر مردان، در ديده پيامبر، او (على) از همه خويشان برتر و در كارهاى بزرگ او را ياور. جز سعادتمند شما را دوست نمى دارد و جز بدكار شما را دشمن نمى دارد، چرا كه شما خاندان پاك رسوليد و برگزيده خوشنامان جهان. شما ما را به خير و صلاح راهبر و به سوى جنّت و رضوان راهنما بوديد. و تو، اى برگزيده بانوان اى دختر بهترين فرستادگان! در گفتارت راستگو و در وفور عقلت پيشگام هستى، هرگز از حقّت بر كنار نخواهى بود و در راستى گفتارت شك نخواهيم نمود. امّا به خداوند سوگند كه من گامى فراتر از آنچه كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود، ننهادم و جز به رخصتى كه او فرموده بود، اقدام نكردم. بدان كه راهبر قبيله به خيل و خويشان خود، از سر دروغ چيزى نمى گويد. من خداوند را به شهادت مى طلبم، كه خداوند بر اين گواهى مرا كفايت مى كند. من از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود: «ما پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى گذاريم، بلكه آنچه بر جاى مى نهيم، كتاب و حكمت و دانش و نبوّت است و آنچه طعمه، و وسيله ارتزاق داريم بر دوش ولىّ امر بعد از ما مى باشد، كه هرگونه بخواهد در باره اش حكم مى كند». و ما آنچه را كه تو در طلب آن هستى، در مصرف خريد اسب و اسلحه قرار داديم، تا مسلمانان با آن به ميدان كارزار رفته به جهاد با كفّار برخيزند و بر

ص: 160

سركشان بدكار پيروز شوند. من اين كار را به اتّفاق تمامى مسلمانان به انجام رساندم و در اين كار يك تنه وارد نگرديدم و بر رأى و نظر خود مستبدّانه عمل ننمودم. اينك اين حال من و اين مال من، براى تو و در اختيار تو. نه از تو دريغ داشته و نه براى ديگرى انباشته ام. تو بانوى امّت پدر خود و درخت بارور و پاك، براى فرزندان خود هستى. انكار فضايلى كه خاصّه توست، نخواهد شد و از شاخه و ساقه تو فروگذار نتوان نمود. حكم تو در آنچه كه من آن را مالكم، نافذ است. امّا تو خود روا مى دارى در اين باب خلاف گفتار پدرت عمل نمايم؟ حضرت (سلام الله عليها) در پاسخ او فرمود: هرگز پيامبر خدا از كتاب الهى رويگردان نبود و نسبت به احكام آن مخالف نبود و مخالف احكامش حكمى نمى فرمود، بلكه پيوسته، او پيرو قرآن بود و در طريق سوره هاى قرآن راه مى پيمود. آيا در سر داريد مكر و غدر را به زور پيرايه او كنيد؟ مشى شما پس از رحلت او همچون دامهايى است كه در زمان حيات براى هلاكتش گسترده مى شد. اين كتاب خداست كه ميان من و شما به ديده انصاف حكم خواهد نمود، چرا كه مبيّن حق و باطل است. اين كتاب مى گويد: «... كه وارث من و خاندان يعقوب باشد» و «سليمان از پدرش داود ارث برد»، (مى بينيد كه) خداوند در آنچه كه مربوط به سهميه وارث است، بيانى روشن دارد، و در باب واجبات و ميراث و آن بهره هايى كه از براى مردان و زنان مقرّر فرموده، به تفصيل سخن رانده است، و جاى بهانه گيرى براى پيروان باطل ننهاده و گمان و شبهه را از ذهن گمراهان زدوده

ص: 161

است. پس اين چنين نيست كه شما مى گوييد «بلكه نفس شما كارى را در انظارتان آراسته است. اكنون براى من صبر جميل بهتر است و خداوند را در اين باره بايد به مدد طلبيد». ابوبكر پاسخ داد: خداوند راست گفته و فرستاده او راستگو بود و دختر پيامبرش هم نيز گفتارى از سر صدق دارد. تو گنج حكمت، قلب هدايت و رحمت، و ستون دين هستى. سخن حق تو را دور از حقيقت نمى دانم و در مقام انكار و عيب جويى از آن برنمى آيم. اينك، اين مسلمانان حكم ميان من و تو. اين مسئوليتى كه به گردن گرفته ام، آنان به گردنم انداخته اند و آنچه را كه تصرّف كرده ام، به اتّفاق ايشان بوده است. نه اظهار كبر و بزرگى مى نمايم و نه بر رأى خويش پاى مى فشارم و نه آنچه را كه به تصرّف درآورده ام، از براى خود برداشته ام، كه اينان شاهد صدق ادعايم هستند.پس از اتمام سخن ابو بكر، حضرت فاطمه (سلام الله عليها) نگاهى به مردم افكنده، چنين فرمودند: اى مردم! كه براى شنيدن سخن بيهوده در شتاب هستيد، و كردار زشت و زيانبار را ناديده مى گيريد. «آيا در قرآن نمى انديشيد يا بر دلهايتان قفل است؟» خير، بلكه اين كردار زشت شماست كه بر صفحه دلهايتان تيرگى كشيده، گوش ها و چشم هايتان را فرا گرفته است. شما مآل انديشى كرديد. و آيات قرآن را تأويل نموديد و به بد راهى رهنمون شديد و بد معارضه كرديد به خداوند سوگند تحمّل اين بار برايتان سنگين و سرانجامى مالامال از وزر و وبال در پيش داريد. آنگاه كه پرده ها به

ص: 162

كنارى رود، خسران اين امر براى شما آشكار مى گردد. «و از خداوند بر ايشان چيزهايى آشكار شود كه هرگزحسابش را نمى كردند» «و آنجا آنان كه بر باطل بوده اند، زيان خواهند ديد.» سپس به قبر پدر نگريسته فرمودند:

قد كان بع__دك أن__باء و هنب__ثه

لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب

1 ) رفتى و پس از تو فتنه ها برخاست، كه اگر تو مى بودى آنچنان بزرگ رخ نمى نمودند.

2 ) همچون زمينى از باران گرفته شده، ما تو را از كف داديم. (قوم و ملت تو از هم پاشيدند) و ارزش ها در قومت به هم ريخت. بيا و ببين كه چگونه از راه مستقيم منحرف شده اند.

3 ) هر خاندانى اگر در نزد خداوند قرب و منزلتى داشت نزد بيگانگان هم محترم بود، جز خاندان ما.

4 ) تا از اين سرا به ديگر سراى رخت بر بستى و خاك ميان ما و تو جدايى افكند، مردانى از قومت، راز دل خود را بر ملا ساختند.

5 ) چون فقدان تو را مشاهده كردند بر ما يورش آورده خفيفمان داشتند و هر چه از تو ارث برده بوديم، غصب كردند.

6 ) پدر، تو ماه شب چهارده و چراغ فروزان زندگانى ما بودى، كه از جانب خداوند بر تو كتبى چند فرود مى آمد.

ص: 163

7 ) جبرئيل با آياتى از قرآن، همدم و مونس ما بود. امّا تو رفتى و خيرها از ما پوشيده شد.

8 ) اى كاش پيش از آنكه تو از ميان ما رخت بربندى و خاك تو را در درون خود پنهان نمايد، ما مرده بوديم.

9 ) به راستى ما بلا ديدگان در دام مصيبتى گرفتار آمديم كه هيچ مصيبت زده اى در عرب و عجم بدان مبتلا نگرديده بود.

در حالى كه امير المؤمنين (عليه السلام) به انتظار نشسته بود و براى بازگشت فاطمه (سلام الله عليها) لحظه شمارى مى كرد، بانوى بانوان (سلام الله عليها) به خانه مراجعت نمودند و با مشاهده اميرمؤمنان (عليه السلام) چنين فرمودند: اى پسر ابو طالب! آيا همچون جنين پرده نشين شده اى و چون مظنونين، در گوشه خانه نشسته اى؟ (تو همانى كه) شاه پرهاى شاهين را شكستى، حال چه شد كه دستخوش پرهاى كوچك شده اى؟ پسر ابوقحافه عطيّه پدر را از من و نان خورش از دو فرزندم سلب كرد. آشكارا به دشمنى من برخاست و از لجاج و عناد خود روى برنتافت. چندان كه انصار از من بريدند و مهاجرين ديده از حمايت من پوشيدند. مردم نيز از ياوريم فروگذار كردند. در دفع تركتازى از او نه ياورى دارم و نه مددكارى. خشم فرو خورده، از خانه بيرون شدم و خوار بازگشتم. آن روز كه منزلت خويش را ناديده گرفتى، همان روز خود را در مضيق ذلّت افكندى و چهره فروتنى و خوارى بر خاك ساييدى. تو شيرى بودى كه گرگ ها را در هم

ص: 164

شكستى، در حالى كه امروز در به روى خود بسته اى. آيا نمى توانى گوينده اى را از گفتار بيهوده اش بازدارى، و يا با ابطال باطل نفع و فايده اى به من عايد گردانى؟ چرا كه قدرت حمايت از خود ندارم. اى كاش پيش از اين خوارى مرده بودم. اگر سخن به تندى گفتم و يا از يارى نكردنت بر آشفتم، خداوند را پوزش مى طلبم. واى بر من! هر بامدادى كه خورشيد سر از بام خاور برمى دارد و به هنگام غروب خورشيد، اين كلام در وجودم طنين انداز است كه پناه من از دنيا رفت و بازويم ناتوان گرديد. چه كنم جز آنكه شكايت به نزد پدر برم و رعايت و يارى از حق طلبم؟ بارالها نيرويت از همه كس فزونتر و عذاب تو از حوصله بيرون است، تو خود داد من بستان! اميرمؤمنان، على (عليه السلام) فرمود: اى دختر برگزيده عالميان! و يادگار بهترين پيمبران! افسوس براى تو نيست بلكه براى دشمن توست. غم مخور (آه و ناله كردن تو را به حقّ خود نمى رساند بلكه دشمن تو را شادمان نيز خواهد كرد) .

من از سستى، گوشه نشين نشدم، بلكه آنچه در توانم بود، به كار بستم. اگر نان خورش مى خواهى روزى تو نزد خداوند، محفوظ است و او خود عهده دار آن مى باشد، آرام گير و آنان را به خداوند واگذار. فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: آنها را به خداوند وانهادم. (1)

اين بود خطبه ي حضرت زهراء (سلام الله عليها) كه خود گوياي علم و معرفت حضرت زهراء (سلام الله عليها) است و هر خواننده و شنونده اي با ديدن و شنيدن آن پي به عظمت علمي زهراء (سلام الله عليها) مي برد.


1- 1 _ زندگانى حضرت زهرا (عليها السلام ) ، (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 839

ص: 165

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و اسماء ايشان

ص: 166

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و اسماء ايشان

اسماء به دو گونه اند؛ اسم با مسمي و اسم بي مسمي؛ اسمائي كه با صفات افراد مطابقت دارد اسم با مسمي گويند، مثل اينكه كسي را صادق معرفي كنند و او حقيقتا اهل صدق و راستي باشد و اسم بي مسمي اسمي را گويند كه با صفات ظاهري يا باطني افراد در تعارض باشد مثل اينكه اسم كسي را كريم بگذارند در حالتي كه او بسيار خسيس و بخيل است، و انسان ها نوعا قادر به تشخيص و تعيين اين اسماء نمي باشند ولي پروردگار عالم كه از صفات دروني افراد مطلع است وقتي كسي را به اسمي مي خواند قطعا آن اسم، اسم با مسمي است و گوياي حقيقت افراد و صفات دروني آنها است و خود اين اسم، طريقي است براي رسيدن به صفات دروني اين افراد؛ و در اين بين بايد بدانيم طبق روايات متواتر؛ براي صديقه طاهره (سلام الله عليها) نيز اسمائي است كه با تدبر در آنها به صفات و ويژگي هاي حضرت (زهراء (سلام الله عليها) ) پي مي بريم لذا در اين فصل براي معرفت بيشتر، به صديقه طاهره (سلام الله عليها) به اين اسماء، و وجه تسميه آنها اشاره مي كنيم.

ص: 167

اسامي حضرت زهراء (سلام الله عليها)

( (الأمالي للصدوق علل الشرائع الخصال ابْنُ الْمُتَوَكِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِيِ عَنِ الْبَرْقِيِ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يُونُسَ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) لِفَاطِمَةَ (سلام الله عليها) تِسْعَةُ أَسْمَاءَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاطِمَةُ وَ الصِّدِّيقَةُ وَ الْمُبَارَكَةُ وَ الطَّاهِرَةُ وَ الزَّكِيَّةُ وَالرَّاضِيَةُ وَ الْمَرْضِيَّةُ وَ الْمُحَدَّثَةُ وَ الزَّهْرَاءُ) )

شيخ صدوق در كتاب هاى امالى، علل الشرائع و خصال، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه حضرت فرمودند: حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در نزد خداى متعالى داراى (صلي الله عليه و آله) اسم است: فاطمه، صدّيقه، مباركه، طاهره، زكيّه، راضيه، مرضيّه، محدّثه و زهرا.

چرا حضرت را فاطمه (سلام الله عليها) ناميدند؟

1 _ ( (عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ، قَالَ الصادق (عليه السلام) أَ تَدْرِي أَيُّ شَيْ ءٍ تَفْسِيرُ فَاطِمَةَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي يَا سَيِّدِي. قَالَ فُطِمَتْ مِنَ الشَّرّ) )

شيخ صدوق در كتابهاى نامبرده از يونس بن ظبيان روايت كرده كه امام صادق (عليه السلام) از من پرسيد: آيا مى دانى تفسير كلمه فاطمه چيست؟گفتم: شما بگوييد اى آقا و سرور من، فرمودند: يعنى شرّ و بدى از فاطمه دور شده است.

ص: 168

2 _ ( (عيون أخبار الرضا (عليه السلام) بِالْإِسْنَادِ إِلَى دَارِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيّ (عليه السلام) قَالا سَمِعْنَا الْمَأْمُونَ يُحَدِّثُ عَنِ الرَّشِيدِ عَنِ الْمَهْدِيِ عَنِ الْمَنْصُورِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ لِمُعَاوِيَةَ أَ تَدْرِي لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ فَاطِمَةَ قَالَ لَا قَالَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِيَ وَ شِيعَتُهَا مِنَ النَّارِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) يَقُولُهُ...) )

شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا نقل مى كند كه ابن عبّاس به معاويه گفت: آيا مى دانى كه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) براى چه فاطمه ناميده شد؟گفت: نمى دانم. ابن عبّاس گفت: براى اينكه او و شيعيانش از آتش دوزخ باز نگاه داشته شده اند و خداوند آنها را به آتش جهنّم عذاب نمى كند. من اين سخن را از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيده ام.

-----------------

3 _ ( (عيون أخبار الرضا (عليه السلام) بِالْأَسْنَادِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ (عليه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ الله (صلي الله عليه و آله) إِنِّي سَمَّيْتُ ابْنَتِي فَاطِمَةَ لِأَنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّارِ...) )

شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا، به سه سند از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) روايت مى كند كه فرمودند: نام دخترم را از آن جهت فاطمه گذاردم كه خداى عزّوجلّ او و دوستدارانش را بر آتش جهنّم حرام كرده است.

ص: 169

4 _ ( (علل الشرائع أَبِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْيَقْطِينِيِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ مَوْلَى بَنِي هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا شَيْخٌ لَنَا ثِقَةٌ يُقَالُ لَهُ نَجِيَّةُ بْنُ إِسْحَاقَ الْفَزَارِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ حَسَنٍ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ (عليه السلام) لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ فَاطِمَةَ قُلْتُ فَرْقاً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْأَسْمَاءِ قَالَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنَ الْأَسْمَاءِ وَ لَكِنَّ الِاسْمَ الَّذِي سُمِّيَتْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلِمَ مَا كَانَ قَبْلَ كَوْنِهِ فَعَلِمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) يَتَزَوَّجُ فِي الْأَحْيَاءِ وَ أَنَّهُمْ يَطْمَعُونَ فِي وِرَاثَةِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ قِبَلِهِ فَلَمَّا وُلِدَتْ فَاطِمَةُ سَمَّاهَا اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَاطِمَةَ لِمَا أَخْرَجَ مِنْهَا وَ جَعَلَ فِي وُلْدِهَا فَفَطَمَهُمْ عَمَّا طَمِعُوا فَبِهَذَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فَطَمَتْ طَمَعَهُمْ وَ مَعْنَى فَطَمَتْ قَطَعَتْ...) )

شيخ صدوق در كتاب علل الشرائع از عبدالله بن حسن بن حسن مجتبى عليهم السلام روايت كرده كه گفت: امام كاظم (عليه السلام) به من فرمودند : آيا مى دانى چرا دختر پيامبر فاطمه (سلام الله عليها) ناميده شد؟گفتم: براى اينكه با ساير نام ها فرق داشته باشد و بشود او را به آن نام مورد خطاب قرار داد. فرمودند: بله، فاطمه (سلام الله عليها) هم از نام هاست ولى به اين علت نام دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را فاطمه (سلام الله عليها) گذاردند كه خداوند نسبت به همه چيز قبل از آنكه به وجود بيايد آگاه است و مى دانست كه وقتى پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با برخى از قبايل وصلت نمايد آنان به دليل وراثت، در امر خلافت و جانشينى او طمع مى كنند لذا موقعى كه دختر رسول خدا متولّد شد او را فاطمه (سلام الله عليها) ناميد و امر خلافت و وصايت را براى فرزندان او قرار داد و بدين وسيله دست سايرين را از آن كوتاه نمود زيرا فاطمه به معنى كوتاه كردن و قطع دست طمع ديگران است.

ص: 170

5 _ ( (معاني الأخبار و علل الشرائع الْقَطَّانُ عَنِ السُّكَّرِيِّ عَنِ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ مُخْدَجِ بْنِ عُمَيْرٍ الْحَنَفِيِ عَنْ بَشِيرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَنْصَارِيِ عَنِ الْأَوْزَاعِيِ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي كَثِيرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ فَاطِمَةَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّارِ...) )

شيخ صدوق در معانى الاخبار و علل الشرائع، به سند خود از ابو هريره نقل مى كند:

دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فاطمه (سلام الله عليها) ناميده شد زيرا خداوند عزّ و جلّ او و دوستداران و شيعيانش را بر آتش حرام كرده است.

6 _ ( (علل الشرائع مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ يَزِيدَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام) قَالَ لَمَّا وُلِدَتْ فَاطِمَةُ (عليه السلام) أَوْحَى الله عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلَكٍ فَأَنْطَقَ بِهِ لِسَانَ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله) فَسَمَّاهَا فَاطِمَةَ ثُمَّ قَالَ إِنِّي فَطَمْتُكِ بِالْعِلْمِ وَ فَطَمْتُكِ عَنِ الطَّمْثِ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (عليه السلام) وَ اللَّهِ لَقَدْ فَطَمَهَا اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِالْعِلْمِ وَ عَنِ الطَّمْثِ بِالْمِيثَاقِ) )

شيخ صدوق در علل الشرائع، از امام باقر (عليه السلام) روايت مى كند: هنگامى كه دختر پيامبر متولّد شد خداى عزّوجلّ به يكى از فرشتگان وحى نمود تا كلمه فاطمه (سلام الله عليها) را بر زبان پيامبر (صلي الله عليه و آله) جارى كند، لذا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نام اين دختر را فاطمه نهاد و به او فرمود: من تو را با علم و دانش همراه، و از پليدى پاك نمودم.

ص: 171

سپس امام باقر (عليه السلام) فرمودند: به خدا سوگند كه حق تعالى فاطمه (سلام الله عليها) را در روز عهد و ميثاق با علم قرين و از پليدي ها و حيض بر كنار نمود.

7 _ شيخ صدوق در علل الشرائع به نقل از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) آورده كه:

آن حضرت فرمود: اى فاطمه! آيا مى دانى كه چرا نامت را فاطمه گذاردم؟ على (عليه السلام) فرمود: براى چه؟ اى رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ؟! فرمود: براى اينكه فاطمه و شيعيانش از آتش جهنّم نگاه داشته شده اند.

8 _ ( (علل الشرائع ابْنُ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (عليه السلام) يَقُولُ لِفَاطِمَةَ (سلام الله عليها) وَقْفَةٌ عَلَى بَابِ جَهَنَّمَ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ كُتِبَ بَيْنَ عَيْنَيْ كُلِّ رَجُلٍ مُؤْمِنٌ أَوْ كَافِرٌ فَيُؤْمَرُ بِمُحِبٍّ قَدْ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ إِلَى النَّارِ فَتَقْرَأُ فَاطِمَةُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مُحِبّاً فَتَقُولُ إِلَهِي وَ سَيِّدِي سَمَّيْتَنِي فَاطِمَةَ وَ فَطَمْتَ بِي مَنْ تَوَلَّانِي وَ تَوَلَّى ذُرِّيَّتِي مِنَ النَّارِ وَ وَعْدُكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ فَيَقُولُ الله عَزَّ وَ جَلَّ صَدَقْتِ يَا فَاطِمَةُ إِنِّي سَمَّيْتُكِ فَاطِمَةَ وَ فَطَمْتُ بِكِ مَنْ أَحَبَّكِ وَ تَوَلَّاكِ وَ أَحَبَّ ذُرِّيَّتَكِ وَ تَوَلَّاهُمْ مِنَ النَّارِ وَ وَعْدِيَ الْحَقُّ وَ أَنَا لَا أُخْلِفُ الْمِيعَادَ وَ إِنَّمَا أَمَرْتُ بِعَبْدِي هَذَا إِلَى النَّارِ لِتَشْفَعِي فِيهِ فَأُشَفِّعَكِ وَ لِيَتَبَيَّنَ مَلَائِكَتِي وَ أَنْبِيَائِي وَ رُسُلِي وَ أَهْلَ الْمَوْقِفِ مَوْقِفُكِ مِنِّي وَ مَكَانَتُكِ عِنْدِي فَمَنْ قَرَأْتِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مُؤْمِناً فَخُذِي بِيَدِهِ وَ أَدْخِلِيهِ الْجَنَّةَ) )

ص: 172

شيخ صدوق در كتاب علل الشرائع از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمودند:

حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در روز قيامت، در مقابل دروازه جهنّم توقّف خواهد نمود. پس در آن هنگام ميان چشمان هر كسى نوشته مى شود كه كافر است يا مؤمن، آنگاه به دوستدار فاطمه به دليل گناهانش امر مى شود كه داخل جهنّم گردد، هنگامى كه فاطمه (سلام الله عليها) در ميان دو چشم وى مى بيند كه او محبّ و دوستدار او بوده مى گويد: پروردگار من، اى آقاى من، مرا فاطمه (سلام الله عليها) ناميدى و وعده دادى كه به وسيله من، هر كس را كه شيعه من و فرزندانم باشد از آتش نجات دهى، وعده تو حق است و تخلّف نمى پذيرد. سپس خداوند عزّوجلّ مى گويد: راست مى گويى اى فاطمه (سلام الله عليها) ! من تو را فاطمه ناميدم و كسى را كه تو و فرزندانت را دوست داشته و شيعه شما باشد از آتش نجات مى دهم و وعده من حق است و خلف وعده نخواهم كرد، و به اين منظور دستور دادم او را به جهنّم ببرند كه تو براى او شفيع شوى و من شفاعت تو را بپذيرم تا مقام و منزلتى كه تو نزد من دارى براى ملائكه و پيامبران و اهل محشر معلوم شود، اكنون دست هر كس را كه در ميان دو چشم او مؤمن نوشته شده باشد بگير و داخل بهشت نما.

9 _ ( (الصَّادِقُ (عليه السلام) تَدْرِي أَيُّ شَيْ ءٍ تَفْسِيرُ فَاطِمَةَ قَالَ فُطِمَتْ مِنَ الشَّرِّ وَ يُقَالُ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ عَنِ الطَّمْثِ) ) .

ابن شهر آشوب از امام صادق (عليه السلام) روايت نموده است كه:

ص: 173

از ايشان پرسيدند: تفسير كلمه فاطمه چيست؟ امام فرمود: يعنى باز نگه داشته شده از شرّ و بدى، و گفته شده براى آن دختر پيامبر (صلي الله عليه و آله) را فاطمه (سلام الله عليها) ناميدند كه او از پليدى ها پاك شده است.

10 _ ( (الأمالي الشيخ جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زيد عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيّ (عليه السلام) قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ الله (صلي الله عليه و آله) يَقُولُ سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ اللَّهَ فَطَمَهَا وَ ذُرِّيَّتَهَا مِنَ النَّارِ مَنْ لَقِيَ اللَّهَ مِنْهُمْ بِالتَّوْحِيدِ وَ الْإِيمَانِ بِمَا جِئْتُ بِهِ ...) )

شيخ طوسى در امالى، به سندش از امام على بن ابى طالب (عليهما السلام) نقل كرده: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه مى فرمودند: دخترم، فاطمه (سلام الله عليها) ناميده شده زيرا خداوند تعالى او و ذرّيّه اش را از آتش جهنّم نجات بخشيده است، مشروط بر اينكه در زمان ملاقات پروردگارش به توحيد و آنچه از جانب پروردگارشان آمده، ايمان داشته باشند.

چرا حضرت را زهراء ناميدند؟

1 _ ( (إِسْمَاعِيلَ الدَّارِمِيِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهُرْمُزَانِيِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَتِ الزَّهْرَاءُ زَهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّهَا تَزْهَرُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) فِي النَّهَارِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ بِالنُّورِ كَانَ يَزْهَرُ نُورُ وَجْهِهَا صَلَاةَ الْغَدَاةِ وَ النَّاسُ فِي فِرَاشِهِمْ فَيَدْخُلُ بَيَاضُ ذَلِكَ النُّورِ إِلَى حُجُرَاتِهِمْ بِالْمَدِينَةِ فَتَبْيَضُّ

ص: 174

حِيطَانُهُمْ فَيَعْجَبُونَ مِنْ ذَلِكَ فَيَأْتُونَ النَّبِيَّ (صلي الله عليه و آله) فَيَسْأَلُونَهُ عَمَّا رَأَوْا فَيُرْسِلُهُمْ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ (سلام الله عليها) فَيَأْتُونَ مَنْزِلَهَا فَيَرَوْنَهَا قَاعِدَةً فِي مِحْرَابِهَا تُصَلِّي وَ النُّورُ يَسْطَعُ مِنْ مِحْرَابِهَا مِنْ وَجْهِهَا فَيَعْلَمُونَ أَنَّ الَّذِي رَأَوْهُ كَانَ مِنْ نُورِ فَاطِمَةَ فَإِذَا انْتَصَفَ النَّهَارُ وَ تَرَتَّبَتْ لِلصَّلَاةِ زَهَرَ نُورُ وَجْهِهَا ع بِالصُّفْرَةِ فَتَدْخُلُ الصُّفْرَةُ فِي حُجُرَاتِ النَّاسِ فَتُصَفِّرُ ثِيَابَهُمْ وَ أَلْوَانَهُمْ فَيَأْتُونَ النَّبِيَّ (صلي الله عليه و آله) فَيَسْأَلُونَهُ عَمَّا رَأَوْا فَيُرْسِلُهُمْ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ (سلام الله عليها) فَيَرَوْنَهَا قَائِمَةً فِي مِحْرَابِهَا وَ قَدْ زَهَرَ نُورُ وَجْهِهَا صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا بِالصُّفْرَةِ فَيَعْلَمُونَ أَنَّ الَّذِي رَأَوْا كَانَ مِنْ نُورِ وَجْهِهَا فَإِذَا كَانَ آخِرُ النَّهَارِ وَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ احْمَرَّ وَجْهُ فَاطِمَةَ فَأَشْرَقَ وَجْهُهَا بِالْحُمْرَةِ فَرَحاً وَ شُكْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَكَانَ تَدْخُلُ حُمْرَةُ وَجْهِهَا حُجُرَاتِ الْقَوْمِ وَ تَحْمَرُّ حِيطَانُهُمْ فَيَعْجَبُونَ مِنْ ذَلِكَ وَ يَأْتُونَ النَّبِيَّ (صلي الله عليه و آله) وَ يَسْأَلُونَهُ عَنْ ذَلِكَ فَيُرْسِلُهُمْ إِلَى مَنْزِلِ فَاطِمَةَ فَيَرَوْنَهَا جَالِسَةً تُسَبِّحُ اللَّهَ وَ تُمَجِّدُهُ وَ نُورُ وَجْهِهَا يَزْهَرُ بِالْحُمْرَةِ فَيَعْلَمُونَ أَنَّ الَّذِي رَأَوْا كَانَ مِنْ نُورِ وَجْهِ فَاطِمَةَ (سلام الله عليها) فَلَمْ يَزَلْ ذَلِكَ النُّورُ فِي وَجْهِهَا حَتَّى وُلِدَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) فَهُوَ يَتَقَلَّبُ فِي وُجُوهِنَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فِي الْأَئِمَّةِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتَ إِمَامٍ بَعْدَ إِمَامٍ ) ) .

شيخ صدوق در علل الشرائع از ابان بن تغلب روايت كرده: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: اى فرزند رسول خدا! چرا فاطمه را «زهرا» ناميدند؟ فرمودند: براى اينكه نور حضرت فاطمه (سلام الله عليها) روزى سه مرتبه براى اميرالمؤمنين على بن ابيطالب (عليهما السلام) جلوه مى كرد: نور او به هنگام اقامه نماز صبح در حالى كه مردمان در

ص: 175

خواب بودند، چنان مى درخشيد كه سفيدى آن داخل خانه هاى مدينه مى گرديد و فضاى خانه ها را روشن مى نمود، آنان از اين نور تعجّب مى كردند و به سوى رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى شتافتند تا در باره منشأ آن نور سؤال كنند، و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آنها را به جانب خانه حضرت فاطمه (سلام الله عليها) متوجه مى كرد، و هنگامى كه آنان به سوى خانه ايشان نگاه مى كردند مى ديدند كه فاطمه (سلام الله عليها) در محراب عبادت قرار گرفته و نورى از محراب ساطع مى شود، و آنگاه در مى يافتند كه نور مذكور همان نورى است كه از فاطمه (سلام الله عليها) ساطع مى گردد.

هنگامى كه ظهر فرا مى رسيد و فاطمه (سلام الله عليها) آماده نماز مى گرديد نور زردى از چهره وى ساطع مى گرديد و داخل خانه هاى اهل مدينه مى شد به طورى كه در و ديوار خانه ها، و لباس و رنگ ايشان همه به زردى مى گراييد، پس هرگاه از آن نور پرسش مى نمودند، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ايشان، را روانه خانه فاطمه (سلام الله عليها) مى كردند و آنان مى ديدند كه دختر پيامبر (صلي الله عليه و آله) در ميان محراب مشغول عبادت است و اين نور از وى ساطع مى گردد. و هنگامى كه آفتاب غروب مى كرد چهره فاطمه به سرخى مى گراييد و نور قرمزى از او ساطع مى شد و فاطمه (سلام الله عليها) از اين امر خوشحال گرديده، شكر خدا را به جاى مى آورد، پس آن نور داخل خانه هاى مردم مى گرديد و تمام آنها را سرخ مى نمود، مردم مدينه از اين امر تعجّب مى كردند و درباره آن با يك ديگر به گفتگو مى پرداختند و هر كسي نظرى مى داد، بنابراين نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى آمدند

ص: 176

و علّت آن را جويا مى شدند و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ايشان را به سوى خانه فاطمه (سلام الله عليها) مى فرستاد و آنها مى ديدند كه فاطمه (سلام الله عليها) در محراب به عبادت ايستاده و آن نور از صورت وى ساطع مى گردد و مى فهميدند كه منشأ آن نور از كجاست. پس آن نور در چهره فاطمه (سلام الله عليها) باقى بود تا زمانى كه حسين (عليه السلام) از وى متولّد گرديد و آن نور به او منتقل شده و به ما رسيده است و همچنان در نزد ما خواهد بود، امامى بعد از امام ديگر، تا قيامت فرا رسد.

2 _ ( (أَبُو هَاشِمٍ الْعَسْكَرِيُ سَأَلْتُ صَاحِبَ الْعَسْكَرِ (عليه السلام) لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءَ (سلام الله عليها) فَقَالَ كَانَ وَجْهُهَا يَزْهَرُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ كَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ وَ عِنْدَ الزَّوَالَ كَالْقَمَرِ الْمُنِيرِ وَ عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ كَالْكَوْكَبِ الدُّرِّيِ) ) .

ابوهاشم عسكرى گويد: از امام حسن عسكرى (عليه السلام) پرسيدم: چرا حضرت فاطمه را زهرا ناميدند؟ فرمود: زيرا چهره او براى اميرالمؤمنين در اوّل روز، مانند آفتاب روشن و به هنگام زوال، مانند ماه درخشان و به هنگام غروب، آفتاب مانند ستاره مى درخشيد.

3 _ ( (الْحَسَنُ بْنُ يَزِيدَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِالله (عليه السلام) لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءَ قَالَ لِأَنَّ لَهَا فِي الْجَنَّةِ قُبَّةً مِنْ يَاقُوتٍ حَمْرَاءَ ارْتِفَاعُهَا فِي الْهَوَاءِ مَسِيرَةُ سَنَةٍ مُعَلَّقَةً بِقُدْرَةِ الْجَبَّارِ لَا عِلَاقَةَ لَهَا مِنْ فَوْقِهَا فَتُمْسِكَهَا وَ لَا دِعَامَةَ لَهَا مِنْ تَحْتِهَا فَتَلْزَمَهَا لَهَا مِائَةُ أَلْفِ بَابٍ عَلَى كُلِّ بَابٍ أَلْفٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ يَرَاهَا

ص: 177

أَهْلُ الْجَنَّةِ كَمَا يَرَى أَحَدُكُمُ الْكَوْكَبَ الدُّرِّيَّ الزَّاهِرَ فِي أُفُقِ السَّمَاءِ فَيَقُولُونَ هَذِهِ الزَّهْرَاءُ لَفَاطِمَةُ سلام الله عليها.) )

حسن بن زيد گويد: به امام صادق (عليه السلام) گفتم: چرا فاطمه (سلام الله عليها) ، زهرا ناميده شد؟ فرمود: زيرا او قصرى از ياقوت سرخ در بهشت دارد كه ارتفاع آن به اندازه يكسال راه است و آن به قدرت خدا در هوا معلّق مانده است، و آن قصر داراى صد هزار در است و برهر درى هزار ملك ايستاده است. اهل بهشت اين قصر را چنان مى بينند كه شما ستاره ها را مي بيند، پس مى گويند: اين قصر درخشان به فاطمه تعلّق دارد.

4 _ ( (علل الشرائع أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَعْقِلٍ الْقِرْمِيسِينِيِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ الْجَزَرِيِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيِّ عَنْ عَبْدِالله بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ سألت أَبَا عَبْدِ اللهِ (عليه السلام) لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ زَهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّ الله عَزَّوَجَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا وَ غَشِيَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِكَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لله سَاجِدِينَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا مَا هَذَا النُّورُ فَأَوْحَى الله إِلَيْهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي) )

ص: 178

شيخ صدوق در علل الشرائع به نقل از جابر جعفى روايت مى كند كه گفت: به امام صادق (عليه السلام) گفتم: چرا حضرت فاطمه (سلام الله عليها) زهرا ناميده مى شود؟ امام فرمود: زيرا خداوند متعال او را از نور با عظمت خود آفريد، و هنگامى كه نورش درخشيدن گرفت آسمانها و زمين به نور او روشن شدند و چشمان ملائكه خيره ماند، پس سجده نموده و از خداى سبحان پرسيدند: خدايا! اين چه نورى است؟ خداوند فرمود: اين شعبه اى از نور من است كه آن را آفريده ام و از صلب يكى از پيامبرانم كه او را بر ساير پيامبران برترى داده ام، خارج مى نمايم. و از اين نور، رهبران و امامانى به وجود مى آيند كه پس از انقطاع وحى مردم را به سوى حق هدايت مى نمايند.

5 _ ( (عَنِ ابْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ الله (عليه السلام) عَنْ فَاطِمَةَ لِمَ سُمِّيَتْ زَهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّهَا كَانَتْ إِذَا قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ) ) .

شيخ صدوق در كتاب معانى الاخبار و علل الشرائع از محمّد بن عماره كندى روايت كرده و گويد: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: چرا فاطمه را زهرا ناميدند؟ امام فرمود: براى اينكه هرگاه فاطمه در محراب عبادت مى ايستاد و به عبادت مشغول مى شد نور او براى اهل آسمان مى درخشيد همان طور كه ستارگان براى اهل زمين مى درخشند.

ص: 179

6 _ ( ( إِرْشَادُ الْقُلُوبِ، مَرْفُوعاً إِلَى سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ ره قَالَ كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ النَّبِيِّ (صلي الله عليه و آله) فِي الْمَسْجِدِ إِذْ دَخَلَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَسَلَّمَ فَرَدَّ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله) وَ رَحَّبَ بِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ الْمَعَادِنُ وَاحِدَةٌ فَقَالَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله) إِذاً أُخْبِرَكَ يَا عَمِّ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِيّاً وَ لَا سَمَاءَ وَ لَا أَرْضَ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ وَ لَا لَوْحَ وَ لَا قَلَمَ فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَدْوَ خَلْقِنَا تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَكَانَتْ نُوراً ثُمَّ تَكَلَّمَ كَلِمَةً ثَانِيَةً فَكَانَتْ رُوحاً فَمَزَجَ فِيمَا بَيْنَهُمَا وَ اعْتَدَلَا فَخَلَقَنِي وَ عَلِيّاً مِنْهُمَا ثُمَّ فَتَقَ مِنْ نُورِي نُورَ الْعَرْشِ فَأَنَا أَجَلُّ مِنَ الْعَرْشِ ثُمَّ فَتَقَ مِنْ نُورِ عَلِيٍّ نُورَ السَّمَاوَاتِ فَعَلِيٌّ أَجَلُّ مِنَ السَّمَاوَاتِ ثُمَّ فَتَقَ مِنْ نُورِ الْحَسَنِ نُورَ الشَّمْسِ وَ مِنْ نُورِ الْحُسَيْنِ نُورَ الْقَمَرِ فَهُمَا أَجَلُّ مِنَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ تُسَبِّحُ الله تَعَالَى وَ تَقُولُ فِي تَسْبِيحِهَا سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ مِنْ أَنْوَارٍ مَا أَكْرَمَهَا عَلَى الله تَعَالَى فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ يَبْلُوَ الْمَلَائِكَةَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ سَحَاباً مِنْ ظُلْمَةٍ وَ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ لَا تَنْظُرُ أَوَّلَهَا مِنْ آخِرِهَا وَ لَا آخِرَهَا مِنْ أَوَّلِهَا فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنَا مَا رَأَيْنَا مِثْلَ مَا نَحْنُ فِيهِ فَنَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَنْوَارِ إِلَّا مَا كَشَفْتَ عَنَّا فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأَفْعَلَنَّ فَخَلَقَ نُورَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءَ (عليه السلام) يَوْمَئِذٍ كَالْقِنْدِيلِ وَ عَلَّقَهُ فِي قُرْطِ الْعَرْشِ فَزَهَرَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءَ وَ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ تُسَبِّحُ اللَّهَ وَ تُقَدِّسُهُ فَقَالَ الله وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأَجْعَلَنَّ ثَوَابَ تَسْبِيحِكُمْ وَ تَقْدِيسِكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لِمُحِبِّي هَذِهِ الْمَرْأَةِ وَ أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا قَالَ سَلْمَانُ فَخَرَجَ الْعَبَّاسُ فَلَقِيَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي

ص: 180

طَالِبٍ (عليهما السلام) فَضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ قَالَ بِأَبِي عِتْرَةَ الْمُصْطَفَى مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ مَا أَكْرَمَكُمْ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى) ) .

ديلمى در ارشاد القلوب از سلمان فارسى روايت مى كند:

در مسجد نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نشسته بودم كه عبّاس بن عبد المطّلب عموى رسول خدا (صلي الله عليه و آله) وارد شده وسلام كرد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) سلام او را جواب داده و به او خوش آمد گفتند. پس از آن عبّاس گفت: اى رسول خدا! چرا خداوند على بن ابى طالب (عليهما السلام) را بر ما فضيلت و برترى داده در صورتى كه ما همگى از يك خاندان مى باشيم؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: هنگامى كه خداى توانا، من و على را خلق كرد آسمان و زمين، بهشت و دوزخ، لوح و قلمى در كار نبود. و زمانى كه خدا تصميم گرفت ما را بيافريند سخنى گفت كه از آن نورى به وجود آمد، سپس سخن ديگرى گفت كه از آن نورى ديگر پديد آمد، آنگاه آنها را با يكديگر ممزوج نمود، و من و على را از آن به وجود آورد، و نور عرش را از نور من خلق كرد؛ بنابراين، من از عرش برترم، و نور آسمانها را از نور على خلق كرد پس على نيز از آسمان ها برتر است؛ و نور آفتاب را از نور حسن و نور ماه را از نور حسين آفريد، پس آنان از آفتاب و ماه برترند. ملائكه خداى سبحان را تسبيح مى كنند و مى گويند: پاك و منزّه است خدا كه اين نورها در نزد او گرامى هستند.هنگامى كه خداوند اراده نمود تا ملائك را مورد آزمايش قرار دهد ابرى تاريك بر

ص: 181

ايشان فرستاد طورى كه نتوانند يك ديگر را ببينند، در اين حال، ملائكه گفتند: پروردگارا! از آن روزى كه ما را آفريده بودى، هرگز چنين چيزى را نديده بوديم، تو را به حق اين نورها سوگند مى دهيم كه اين تاريكى و ظلمت را از ما دور نمايى؟ و در اين حال خداى متعال نور فاطمه (سلام الله عليها) را آفريد و آن را مانند قنديل بر كنار عرش آويخت و از آن نور آسمانها و زمين هاى هفتگانه را خلق كرد، و به اين جهت فاطمه (سلام الله عليها) ، را زهرا ناميده اند. ملائكه خدا را تسبيح و تقديس مى كردند، پس خداوند به ايشان فرمود: به عزّت و جلالم، ثواب تسبيح و تقديس شما را براى اينان _ يعنى فاطمه (سلام الله عليها) ، پدر، شوهر و فرزندانش قرار خواهم داد. سلمان مى گويد: عبّاس برخاسته خارج شد و در اين حال با على بن ابيطالب (عليه السلام) مواجه گرديد، پس على (عليه السلام) را در آغوش گرفت و ميان دو چشم وى را بوسيد و به او گفت: پدرم به فداى اهل بيت مصطفى باد، چقدر شما در نزد خداى تعالى عزيز و گرامى هستيد!

چرا حضرت را بتول ناميدند؟

1 _ ( (معاني الأخبار علل الشرائع بِإِسْنَادِ الْعَلَوِيِ عَنْ عَلِيٍّ (عليه السلام) أَنَّ النَّبِيَّ (صلي الله عليه و آله) سُئِلَ مَا الْبَتُولُ فَإِنَّا سَمِعْنَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ تَقُولُ إِنَّ مَرْيَمَ بَتُولٌ وَ فَاطِمَةَ بَتُولٌ فَقَالَ (عليه السلام) الْبَتُولُ الَّتِي لَمْ تَرَ حُمْرَةً قَطُّ أَيْ لَمْ تَحِضْ فَإِنَّ الْحَيْضَ مَكْرُوهٌ فِي بَنَاتِ الْأَنْبِيَاءِ.) )

ص: 182

شيخ صدوق از على بن ابى طالب (عليهما السلام) روايت كرده: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) سؤال شد: بتول يعنى چه؟ اى رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ! همانا از تو شنيده ايم كه گفته اى، مريم و فاطمه هر دو بتول هستند.پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند: بتول آن زنى را گويند كه حيض نمى شود زيرا حيض براى دختران انبياء ناپسند است.

تذكر: «البتل» به معنى قطع است يعنى فاطمه به دليل عدم مشاهده حيض با زنان زمان خود متفاوت است. و در «النهاية» آمده است: زنى را بتول مى گويند كه از مردان منقطع گرديده، شهوتى نسبت به آنان نداشته باشند، و مريم و فاطمه را از آن جهت بتول گفته اند كه از جهت فضل و دين و حسب غير از زنان زمان خود بودند، و گفته شده آنها را بتول گفته اند به دليل اينكه ايشان از دنيا قطع علاقه نموده متوجه خداوند تعالى گرديده اند.

2 _ ( (و منه أَبُو صَالِحٍ الْمُؤَذِّنُ فِي الْأَرْبَعِينَ سُئِلَ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله) مَا الْبَتُولُ قَالَ الَّتِي لَمْ تَرَ حُمْرَةً قَطُّ وَ لَمْ تَحِضْ فَإِنَّ الْحَيْضَ مَكْرُوهٌ فِي بَنَاتِ الْأَنْبِيَاءِ) ) .

ابن شهر آشوب به نقل از ابوصالح مؤذّن در اربعين آورده است: از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) سؤال شد كه معنى بتول چيست؟ فرمود: بتول يعنى كسى كه خون نمى بيند و حيض نمى شود زيرا حيض براى دختران انبياء ناپسند است.

( (وَ قَالَ النبي لِعَائِشَةَ يَا حُمَيْرَاءُ إِنَّ فَاطِمَةَ لَيْسَتْ كَنِسَاءِ الْآدَمِيِّينَ لَا تَعْتَلُّ كَمَا تعتلن) )

و ابن شهر آشوب از ابو صالح مؤذن روايت كرده:

ص: 183

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به عايشه فرمودند: اى حميرا! فاطمه مانند ساير زنان نمى باشد و مانند آنها دچار حيض نمى شود.

3 _ ( (و منه أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَرَّمَ الله النِّسَاءَ عَلَى عَلِيٍّ مَا دَامَتْ فَاطِمَةُ حَيَّةً لِأَنَّهَا طَاهِرَةٌ لَا تَحِيضُ) )

ابن شهر آشوب از امام صادق (عليه السلام) روايت نموده كه فرمود: خداوند تعالى تا زمانى كه حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در قيد حيات بود زنان ديگر را بر على (عليه السلام) حرام نمود، زيرا كه وى هرگز مبتلا به حيض نمى شد.

4 _ ( (وَ عنه قَالَ عُبَيْدٌ الْهَرَوِيُّ فِي الْغَرِيبَيْنِ سُمِّيَتْ مَرْيَمُ بَتُولًا لِأَنَّهَا بُتِلَتْ عَنِ الرِّجَالِ وَسُمِّيَتْ فَاطِمَةُ بَتُولًا لِأَنَّهَا بُتِلَتْ عَنِ النَّظِيرِ) )

ابوعبيد هروى در غريبين گويد: حضرت مريم را از آن جهت بتول ناميدند كه به مردان تمايلى نداشت و فاطمه (سلام الله عليها) را به آن سبب بتول گفتند كه مثل و نظير نداشت.

چرا حضرت را طاهره ناميدند؟

1 _ ( (مِصْبَاحُ الْأَنْوَارِ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ (عليه السلام) قَالَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ الطَّاهِرَةَ لِطَهَارَتِهَا مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ طَهَارَتِهَا مِنْ كُلِّ رَفَثٍ وَ مَا رَأَتْ قَطُّ يَوْماً حُمْرَةً وَ لَا نِفَاساً) )

ص: 184

شيخ هاشم بن محمّد در مصباح الانوار از امام باقر و او از پدران بزرگوارش: روايت نموده است: فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را به سبب پاك بودنش از هر ننگ و پليدى، طاهره ناميدند، و او هرگز حيض و نفاس نديد.

چرا حضرت را انسيه ناميدند؟

1 _ ( ( الأمالي و عيون أخبار الرضا للصدوق الْهَمَذَانِيُ عَنْ عَلِيٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْهَرَوِيِ عَنِ الرِّضَا (صلي الله عليه و آله) قَالَ قَالَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله) لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيل (عليه السلام) فَأَدْخَلَنِي الْجَنَّةَ فَنَاوَلَنِي مِنْ رُطَبِهَا فَأَكَلْتُهُ فَتَحَوَّلَ ذَلِكَ نُطْفَةً فِي صُلْبِي فَلَمَّا هَبَطْتُ إِلَى الْأَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِيجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ (عليه السلام) فَفَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ فَكُلَّمَا اشْتَقْتُ إِلَى رَائِحَةِ الْجَنَّةِ شَمِمْتُ رَائِحَةَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ.) )

در كتاب عيون اخبار الرضا و امالى شيخ صدوق به نقل از امام رضا (عليه السلام) آمده: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: هنگامى كه به آسمان عروج كردم، جبرئيل دستم را گرفته وارد بهشت نمود و خرمايى بهشتى به من داد، پس خرما را خوردم و در اثر آن نطفه اى در بطن من پديدار شد، هنگامى كه به زمين بازگشتم، با خديجه هم بستر شدم و خديجه (سلام الله عليها) به فاطمه (سلام الله عليها) حامله گرديد، پس فاطمه حوريّه اى به شكل انسان است و من هرگاه مشتاق بوى بهشت مى شوم، بوى دخترم فاطمه (سلام الله عليها) را استشمام مى كنم.(1)


1- 1 _ زندگانى حضرت زهرا عليها السلام (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/35

ص: 185

حضرت زهراء (سلام الله عليها) پروش يافته دامن حضرت خديجه (سلام الله عليها)

ص: 186

حضرت زهراء (سلام الله عليها) پروش يافته دامن حضرت خديجه (سلام الله عليها)

بر همگان معلوم و واضح است كه لازمه وجود فرزندان نيكو و متدين، وجود پدران و مادران پاك سرشت است و اگر فرزندي در خانواده غير متدين و دور از اخلاق متولد شود صفات پدر و مادر بر او اثر مي گذارد و به مانند والدين خود پرورش ميابد و اگر چه داراي ظاهري نيكو باشد ولكن بايد از او دوري كرد به خاطر صفات درونيش همانگونه كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند: از گياه روييده در مزبله اجتناب كنيد. سؤال شد: اي رسول خدا! مقصود از چنين گياهي چيست؟ فرمودند: زن زيبائي كه در خانواده ي نا صالح رشد كرده است با توجه به اين مطالب بايد گفت ولادت فرزندي چون فاطمه زهراء (سلام الله عليها) گوياي عظمت پدر و مادري چون رسول الله (صلي الله عليه و آله) و حضرت خديجه (سلام الله عليها) است لذا در اين فصل به بخشي از صفات و ويژگيهاي حضرت خديجه (سلام الله عليها) مي پردازيم تا بيشتر با ام المؤمنين خديجه (سلام الله عليها) آشنا شويم و بدانيم كه صديقه طاهره (سلام الله عليها) مادري چون خديجه (سلام الله عليها) دارند.

ص: 187

صفات و ويژگي هاي حضرت خديجه (سلام الله عليها)

1 _ نگاه الهي حضرت به مسائل

بانوئي كه از نظر مالي در اوج قرار دارند و بسياري از اشراف عرب طالب ازدواج با ايشان هستند، ملاك خود را براي ازدواج، صداقت و پاكي قرار مي دهند و از آن جهت كه تنها وجود نازنين رسول الله (صلي الله عليه و آله) در اوج اين صفات قرار دارند، ايشان را جهت ازدواج انتخاب مي كنند و به ايشان مي فرمايند:

( (يابْنَ عَمّ! اِنّي قَدْ رَغِبْتُ فِيكَ لِقِرابَتِكَ مِنّي وَ شَرَفِكَ في قَوْمِكَ وَ اَمانَتِكَ عِنْدَهُمْ وَ حُسْنِ خُلْقِكَ وَ صِدْقِ حَدِيثِكَ) ) ؛

اي پسر عمو! من به خاطر خويشاوندي ات با من، و شرف و امانتداري ات در ميان قوم خود، و به جهت اخلاق نيك و راستگويي ات، به تو تمايل پيدا كردم. (1)

جملات فوق به خوبي نشان مي دهد كه محبت و ارادت حضرت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براساس عشق مجازي و محبت شهواني نبوده، بلكه بر اثر معرفت و شناخت عميقي بوده است كه از شخصيت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) داشت. اما افرادي كه چنين نگاهي نداشتند، از جمله گروهي از زنان قريش سخت خديجه را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند، تا آنجا كه گفتند: او با اين همه حشمت و شوكت با يتيم ابوطالب كه جواني فقير است تن به ازدواج داد. چه ننگ بزرگي، اما حضرت خديجه كه


1- 1 _ بحارالأنوار (ط - بيروت) 16/9 ، كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) 1/510

ص: 188

انتخابش از سر شناخت و معرفت بود، محكم و قرص بر انتخاب خويش پاي فشرد و در جواب سخنان ناشي از جهالت و بي خبري آنها گفت:

«اي زنان! شنيده ام شوهران شما [و خودتان] در مورد ازدواج من با محمد خرده گرفته ايد و عيب جويي مي كنيد، من از خود شما مي پرسم آيا در ميان شما، فردي مانند محمد (صلي الله عليه و آله) وجود دارد؟ آيا در شام و مكه و اطراف آن شخصيتي به سان ايشان در فضائل و اخلاق نيك سراغ داريد؟ من به خاطر اين ويژگي ها با او ازدواج كردم و چيزهايي از او ديده ام كه بسيار عالي است.» (1)

ايمان و اسلام محكم و پايدار

همان نگاه الهي حضرت و بصيرت ژرف كه باعث انتخاب حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) براي همسري آينده ايشان شد، عامل ايمان و اسلام ايشان نيز گشت، و باعث شد كه لقب اول زن مسلمان را به خود اختصاص دهدند.

«ابن عبد البر» به سند خود از پدر «ابي رافع» نقل مي كند كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) در روز دوشنبه (مبعث) نماز گذارد و خديجه (سلام الله عليها) در (ساعات) آخر همان روز نماز خواند. (2)

و همچنين حضرت علي (عليه السلام) نيز بر ايمان و اسلام حضرت خديجه (سلام الله عليها) اينگونه صحه گذاشتند و فرمودند:


1- 1 _ بحارالانوار 16/81 و 103/374 .
2- 2 _ استيعاب 2/419 ، ش 13

ص: 189

( ( لَمْ يجْمَعْ بَيتٌ واحِدٌ يؤْمَئِذٍ في اْلاِسْلامِ غَيرَ رَسُولِ اللّه وَ خَديجَةَ وَ اَنَا ثالِثُهُمْ. اَري نُورَ الْوَحْي وَ الرِّسالَةِ وَ اَشُمُّ ريحَ النُّبُوَّةِ) ) ؛

خانه اي واحد در آن روز در اسلام جمع نشد غير از خانه ي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و خديجه و من كه سومين آنان بودم. نور وحي و رسالت را مي ديدم و بوي نبوت را استشمام مي كردم. (1)

برترين بانوان

وجود نازنين حضرت در كنار فرزند معصومه شان از برترين زنان بهشتي هستند همانگونه كه در روايات اشاره شده است. ابن اثير از انس بن مالك از پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نقل كرده كه فرمودند:

( (خَيرُ نِساءِ الْعالَمينَ مريمُ، آسِيةُ، خديجةُ وَ فاطِمةُ ) ) ؛

برترين زنان عالم مريم، آسيه، خديجه و فاطمه: هستند. (2)

و همچنين «عكرمه» از « ابن عباس» نقل مي كند كه حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند:

( (اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَديجةُ بِنْتُ خُوَيلَدٍ وَ فاطِمةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْيمُ ابْنَةُ عِمْرانَ وَ آسِيةُ بِنْتُ مُزاحِمٍ اِمْرَأةُ فِرْعَوْنَ) ) ؛

بهترين زنان بهشت اينانند: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد و مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون. (3)


1- 1 _ تاريخ طبري 2/208 وشرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 13/197
2- 2 _ خصال صدوق، باب خصال اربعه)
3- 3 _ اسدالغابة 5/437 ؛ استيعاب 4/1821 .

ص: 190

برترين همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) همسران متعددي داشتند، ولي از نظر درجات يكسان نبودند.

تعدادي از آنها در حال حيات و بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سخت حضرت را اذيت و آزار دادند، و بر خلاف دستورات او حركت كردند، كه همين امر باعث تنزل مقام و منزلت او گرديد، ولي برخي از آنها مانند خديجه كبري (سلام الله عليها) با تمام وجود و هستي خويش در راه اطاعت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و جلب رضايت او كوشيدند و در نتيجه در بين تمام همسران رتبه ممتاز را كسب نمود ند، همانگونه كه از عايشه نقل شده است كه مي گويد:

( (كان رسول الله (صلي الله عليه و آله) لا يخرج من البيت حتى يذكر خديجة فيحسن الثناء عليها، فذكرها يوما من الأيام فأخذتني الغيرة فقلت: هل كانت إلا عجوزا قد أبدلك الله خيرا منها، فغضب ثم قال: لا و الله ما أبدلني خيرا منها، آمنت بي إذ كفر الناس، و صدقتني إذ كذبني الناس، و واستني بمالها إذ حرمني الناس، و رزقني الله منها الولد دون غيرها من النساء) ) .

عايشه گويد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از خانه بيرون نمي آمد، مگر اينكه خديجه (سلام الله عليها) را ياد مي كرد و برايش استغفار مي نمودند. روزي از او (خديجه) ياد كرد و من حسد بردم وگفتم او پير زني بيش نبود خدا بهتر از او را به شما عوض داده است، رسول الله (صلي الله عليه و آله) خشمگين شدند و فرمودند نه، به خدا

ص: 191

قسم كه بهتر از آن را به من نداده، و ديگر كجاست مثل خديجه، او به من ايمان آورد آن هنگام كه مردم مرا انكار مي كردند او مرا تصديق كرد آنگاه كه مردم مرا تكذيب مي نمودند و او با مال خود مرا ياري كرد و خداوند از ميان همسران فقط از خديجه به من فرزند داد. (1)

مادر زهرا (سلام الله عليها)

يكي ديگر از شاخصه هاي حضرت خديجه (سلام الله عليها) ، مادر فاطمه (سلام الله عليها) بودن است كه از ميان زنان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) تنها ايشان لياقت داشتن فاطمه (سلام الله عليها) را داشتند.

سخاوت و انفاق بي بديل

ثروت حضرت خديجه (سلام الله عليها) در آن دوران زبانزد خاص و عام بود. ثروتي كه حتي «ابوجهل» و «عقبة بن ابي معيط» كه از ثروتمندان بودند در مقابل ايشان، فقيري بيش نبودند.

مورخان ثروت خديجه را بدين ترتيب شمرده اند:

1 _ هزاران شتر كه اموال تجارتي او را حمل مي كردند.

2 _ قبه اي از حرير سبز با طناب هاي ابريشمي بر بام خانه اش افراشته بود. اين امر نمايانگر ثروت فراوان او بود و فقرا نيز از روي اين علامت براي استعانت و كمك مراجعه مي كردند.


1- 1 _ مكاتيب الرسول (صلي الله عليه و آله) 3/655 .

ص: 192

3 _ چهار صد غلام و كنيز كه خدمات ارجاعي او را انجام مي دادند. اما پس از ازدواج با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ، حضرت خديجه (سلام الله عليها) تمامي اين ثروت را در اختيار رسول خدا (صلي الله عليه و آله) قرار دادند و عرض كردند:

( (اَلْبَيتُ بَيتُكَ وَ اَنَا اَمَتُكَ) ) ؛

خانه (من) خانه تو، و من هم كنيز تو هستم. (1)

ورقة بن نوفل، عموي خديجه، بعد از اين قضيه كنار كعبه آمد و بين زمزم و مقام ابراهيم ايستاد و با صداي بلند گفت:

«اي عرب! بدانيد كه خديجه شما را شاهد مي گيرد كه خود، همه ثروتش را از غلامان و كنيزان، املاك، دامها، مهريه و هدايايش را به محمد (صلي الله عليه و آله) بخشيده است و همه آنها هديه اي است كه محمد (صلي الله عليه و آله) آن را پذيرفته است و اين كار خديجه (سلام الله عليها) به خاطر علاقه و محبت او به محمد (صلي الله عليه و آله) است. شما در اين باره گواه باشيد و گواهي دهيد. (2)

و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيز از اين اموال براي پيش برد اسلام و اهداف آن نهايت استفاده را برد. به همين جهت خود آن حضرت فرمود:

«هيچ ثروتي، هرگز مانند ثروت خديجه به من سود نرساند.» (3)


1- 1 _ الوقايع و الحوادث، محمد باقر ملبوبي/ 13 ؛ بحارالانوار 17/309 و 16/22 .
2- 2 _ بحارالانوار 16/75 _ 77
3- 3 _ بحارالانوار 16/75 _ 77

ص: 193

صبر و بردباري حضرت خديجه (سلام الله عليها)

فردي مانند حضرت خديجه (سلام الله عليها) كه در درون ثروت فراوان بزرگ شده طبعا بايد نازپرورده و كم تحمل باشد؛ اما خديجه با برخورداري از نعمتها بعد از ازدواج و ايمان به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خود را براي تحمل همه سختي ها آماده كرد، تحمل فشارهاي مختلف مشركان مكه، سرزنش هاي بستگان، محاصره اقتصادي در شعب ابي طالب و... مخصوصا محاصره اقتصادي سخت او را اذيت و آزار داد و با كهولت سن ( 63 - 65 سالگي) تحمل و بردباري نهايي را به عرصه نمايش گذاشت. بنت الشاطي در اين زمينه مي گويد:

«خديجه در سني نبود كه تحمل آن همه رنج برايش آسان باشد، و از كساني نبود كه در جريان زندگي با تنگي معيشت خو گرفته باشد، اما در عين حال و با وجود كهولت سن، سختي هايي را كه در اثر محاصره در شعب وارد مي شد تا سر حد مرگ تحمل كرد.» (1)

حامي رسالت و محب امامت

چهار زن در اين دنيا به حد كمال رسيده اند و به عنوان زنان نمونه و شايسته هستي شناخته شدند: آسيه، مريم، خديجه، فاطمه (سلام الله عليها) . از مهم ترين اشتراكات اين چهار زن، حمايت و اطاعت از رهبران و پيشوايان زمان خود بوده است. حضرت آسيه تا پاي جان از رهبري و رسالت حضرت (موسي (عليه السلام) ) حمايت نمود، حضرت مريم با تحمل تهمت و


1- 1 _ خديجه كبري، نمونه زن مجاهد مسلمان

ص: 194

رنجها پايه هاي رسالت حضرت عيسي (عليه السلام) را محكم نمود، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) تا مرز شهادت از امام خويش علي بن ابيطالب (عليهما السلام) پشتيباني و دفاع نمود و سر انجام شهيد راه امامت و ولايت گشت و اما حضرت خديجه (سلام الله عليها) از حاميان راستين رسالت بود. او نيز جان و مال خويش را تقديم رسالت نمود. او هم رسالت مدار بود و هم امامت محور. هم حامي و همگام رسالت بود و هم محب و طرفدار امامت.

در روايات آمده است كه حضرت آدم در بهشت نگاهي به زندگي حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) و خديجه (سلام الله عليها) انداخت و گفت:

«يكي از برتريهاي محمد بر من اين است كه همسر او براي اجراي اوامر خداوند با شوهرش همكاري و مساعدت نمود و حال آنكه همسر من مرا در نافرماني خداوند تشويق نمود.» (1)

اما در مورد محبت و ارادت خديجه (سلام الله عليها) نسبت به حضرت علي (عليه السلام)

مرحوم محلاتي به نقل از مجلسي رحمه الله مي گويد:

«روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) خديجه را نزد خود خواستند و فرمودند: اين جبرئيل است و مي گويد: براي اسلام شروطي است: اول اقرار به يگانگي خداوند، دوم: اقرار به رسالت پيامبران، سوم: اقرار به معاد و عمل به اصول و مهمات شرع، چهارم: اطاعت اولي الامر [يعني علي] و ائمه طاهرين: از فرزندان او و برائت از دشمنان آنها.» خديجه هم به آنها اقرار نمود و آنها را تصديق كرد. (2)


1- 1 _ طبقات ابن سعد 1/134
2- 2 _ محلاّتي، رياحين الشريعه 2/209

ص: 195

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و تسبيحات ايشان

ص: 196

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و تسبيحات ايشان

تسبيح از ديدگاه ائمه اطهار: عبارت از ذكرى است كه در همه حال و همراه با هر كارى مى توان آن را زمزمه كرد و به وسيله آن به خداوند متعال تقرّب جست، زيرا نه محتاج مقدّمات است و نه آداب ويژه اى مى طلبد. فاطمه زهرا (سلام الله عليها) جزء نادر كسانى است كه به سبب اطلاع از موضع قرآن درباره تسبيح و شناخت عظمت مقام خداوندى، لحظه اى از ياد خداوند غافل نبوده اند، لذا در هر حال و ضمن هر كاري، خداوند متعال را به وسيله ذكرهايى تسبيح و تمجيد مى نمودند. و يكي از آن اذكاري كه، حضرت دائما بوسيله آن عبادت مي كردند، همان تسبيحاتي كه به تسبيحات حضرت زهراء (سلام الله عليها) معروف است و در فضيلت آن از ائمه اطهار: احاديث زيادي به ما رسيده است كه به بخشي از آن اشاره مي كنيم.

فضيلت تسبيحات حضرت زهراء (سلام الله عليها) .

1 _ حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) درباره تسبيح حضرت زهرا (سلام الله عليها) مى فرمايد:

خداوند متعال به چيزى برتر از تسبيح حضرت زهرا (سلام الله عليها) عبادت نشده است، همانا اگر چيزى با فضيلت تر و برتر از آن وجود داشت، رسول خدا آن را به دخترش تعليم مى نمود. (1)


1- 1 _ كافى 3/343 _ تهذيب 1/164 - مصباح المبتدى/ 297 _ مفتاح الفلاح/ 49 .

ص: 197

2 _ امام صادق (عليه السلام) در اين باره مي فرمايند:

هر كس خداوند را به وسيله تسبيح حضرت زهرا (سلام الله عليها) مورد ستايش قرار دهد، همانا خداوند را به ذكر كثير (برترين ذكر) ياد نموده است. (1)

3 _ امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند:

ما فرزندانمان را به تسبيح حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمان مى دهيم، همان طور كه آنها را به نماز فرا مى خوانيم. (2)

تسبيحاتي كه حضرت زهراء (سلام الله عليها) به وسيله آنها با خداوند راز و نياز مى نمودند:

1 _ تسبيحى كه ابتدايش عبارت سبحان ذى الجلال الباذخ العظيم است.

2 _ تسبيحى كه ابتدايش عبارت سبحان من استتار بالحول و القوّة است.


1- 1 _ معانى الاخبار/193 - تفسير عياشى 1/68 - وسائل الشيعه 4/1022 و 1023 - بحار الانوار 82/331 - بحار الانوار 86/24 - بحار الانوار 82/335 ، به نقل از امام باقر (عليه السلام) - مكارم الاخلاق/ 301 ، به نقل از امام باقر (عليه السلام) - مجمع البيان 4/362 ، به نقل از امام باقر (عليه السلام) - تفسير صافى 4/57 ، به نقل از امام باقر (عليه السلام) - هداية الامّة 3/186 ، به نقل از امام باقر (عليه السلام) - تفسير لاهيجى 3/404 ، به نقل از امام باقر (عليه السلام) - ترتيب التهذيب 1/303 ، به نقل از امام باقر (عليه السلام) - كنز الدقائق 9/525 ، به نقل از امام باقر (عليه السلام) - مرآة العقول 12/129 ، به نقل از امام باقر (عليه السلام) - مرآة الانوار 1/152 ، به نقل از امام باقر (عليه السلام) .
2- 2 _ تهذيب 1/164 - كافى 3/343 - امالى صدوق/ 345 - ثواب الاعمال/ 163 - مفتاح الفلاح/ 48 و 49 - بحار الانوار 82/328 .

ص: 198

3 _ تسبيحى كه ابتدايش عبارت سبحان من تواضع كلّ شى ء لعظمة است.

4 _ تسبيحى كه ابتدايش عبارت سبحان من يعلم جوارح القلوب است.

5 _ تسبيحى كه مشهورترين و رايج ترين تسبيحات آن حضرت است كه در آن ذكرهاى الله اكبر (سى و چهار مرتبه) و سبحان الله (سى و سه مرتبه) و الحمدلله (سى و سه مرتبه) گفته مى شود. (1)

تسبيحات حضرت زهراء (سلام الله عليها) و آثار آن

1 _ از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمودند:

دو برادر نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمدند و عرض كردند اى رسول خدا! ما قصد داريم براى بازرگانى بشام رويم دعائى تعليم فرما كه آن را بخوانيم، حضرت فرمودند: بعد از آنكه در منزلى سكونت نموديد، نماز عشاء را بخوانيد و هر يك از شما چون پهلوى خود را بر بسترش نهاد (بجهت خوابيدن) پس تسبيح حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را بگويد سپس آية الكرسى را بخواند، پس البته او از (شر و زيان) هر چيز محفوظ و سلامت خواهد ماند، و همانا دزدانى چند در پى آنها شدند (هنگام مسافرت، دزدان بدنبال ايشان بودند) تا در مكانى فرود آمدند و منزل كردند، پس دزدان غلام خود را بطرف ايشان فرستادند كه ببيند آنها در چه حالى هستند، آيا خوابيده اند يا بيدارند پس غلام بآنها رسيد در حالى كه يكى از آن دو برادر پهلويش را بر بسترش نهاده (كه بخوابد) و آية الكرسى را خواند و تسبيح حضرت زهراء (سلام الله عليها) را گفت، حضرت فرمودند: و در


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراعليها السلام (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 962

ص: 199

اين موقع دو ديوار ساخته شده اى، بر اطراف آن دو نفر نمودار بود كه آنان را احاطه كرده بود، پس آن غلام آمد و به اطراف آن دو گرديد و بهر طرف كه مي گشت جز دو ديوار (چيز ديگر و كسى را) نديد، پس نزد ياران خود بازگشت و گفت نه چنين است بخدا سوگند، من جز دو ديوار بناشده اى را نديدم، پس يارانش باو گفتند خدا تو را خوار گرداند، البته دروغ ميگوئى و ضعف و ناتوانى و ترس و بيم بر تو غالب گشته، پس آنها خود برخاستند (و به آن مكان آمدند) و نظر كردند و جز دو ديوار ساخته شده (چيزى و كسى) را نيافتند، پس در اطراف آن دو ديوار گرديدند و انسانى را نديدند پس به محل خود باز گشتند، و چون صبح شد به جانب آن دو برادر آمده و گفتند شما (ديشب) كجا بوديد؟ گفتند نبوديم مگر در همين جا و (از جاى خود) برنخاستيم، پس گفتند ما آمديم و جز دو ديوار بنا شده نديديم، پس بما بگوئيد كه داستان شما چيست؟ آن دو برادر گفتند ما خدمت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رفتيم و حضرت آية الكرسى و تسبيح حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را بما آموخت و ما هم بدستور حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) عمل نموديم، پس آنها (به آن دو برادر) گفتند به مقصد خويش رهسپار شويد، بخدا سوگند هيچ گاه در پى شما نخواهيم بود و هيچ دزدى پس از تعليم اين سخن، كه از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) ياد گرفته ايد، بر شما توانائى نخواهد داشت. (1)


1- 1 _ طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، ترجمه 2/269 ، اخبار و آثار حضرت امام رضا 7/583

ص: 200

2 _ ابو خالد قمّاط مى گويد كه از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه فرمود:

تسبيح حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) پس از هر نماز در نزد من از هزار ركعت نماز در هر روز محبوبتر است. عبدالله بن سنان از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود: كسى كه بعد از نماز واجب پيش از آنكه از جاى برخيزد، تسبيح حضرت زهرا را بگويد، خداوند او را خواهد آمرزيد، و اول با «اللَّه أكبر» شروع نمايد. (1)

3 _ امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

هر كس تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها) را بعد از هر نماز واجب بجا آورد، پيش از آنكه برخيزد، خداوند او را مى آمرزد. (2)

4 _ ( (وَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ شَكَوْتُ إِلَيْهِ ثِقْلًا فِي أُذُنِي فَقَالَ (عليه السلام) عَلَيْكَ بِتَسْبِيحِ فَاطِمَة ) )

از بعضي از اصحاب امام صادق (عليه السلام) است كه گفت، شكايت كردم به امام صادق (عليه السلام) از سنگيني گوشم و امام (عليه السلام) فرمودند بر تو باد به تسبيح فاطمه (سلام الله عليها) . (3)


1- 1 _ پاداش نيكى ها و كيفر گناهان/ 416
2- 2 _ گلچين صدوق (گزيده من لا يحضره الفقيه) 1/161 .
3- 3 _ الدعوات (للراوندي) /سلوة الحزين، النص/ 198 ، عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد؛ ج 11 -قسم- 1 -فاطمةس/290 )

ص: 201

5 _ ( (عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام) مَنْ سَبَّحَ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ ثُمَ اسْتَغْفَرَ الله غَفَرَ لَهُ وَ هِيَ مِائَةٌ بِاللِّسَانِ وَ أَلْفٌ فِي الْمِيزَانِ يَطْرُدُ الشَّيْطَانَ وَ يُرْضِي الرَّحْمَن) )

از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمودند: كسي كه تسبيح گويد به تسبيح فاطمه (سلام الله عليها) سپس طلب استغفار كند از خداوند؛ مي آمرزد گناه او را؛ وآن تسبيح صد تا است به زبان، ولي هزار تا است در ميزان و دور مي كند شيطان را و راضي مي كند خداوند رحمن را . (1)

در توضيح اين حديث بايد گفت، مراد حضرت اينست كه شايد به حسب ظاهر اين عمل كوچك باشد و زمان بر نباشد ولي ثواب بسيار زيادي دارد و سبب دور شدن شيطان و رضايت پروردگار مي شود.

6 _ ( (علل الشرائع الْقَطَّانُ عَنِ السُّكَّرِيِّ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَسْلَمَ عَنِ ابْنِ عُلَيَّةَ عَنِ الْحَرِيرِيِّ عَنْ أَبِي الْوَرْدِ بْنِ ثُمَامَةَ عَنْ عَلِيٍّ (عليه السلام) أَنَّهُ قَالَ لِرَجُلٍ مِنْ بَنِي سَعْدٍ أَ لَا أُحَدِّثُكَ عَنِّي و َعَنْ فَاطِمَةَ إِنَّهَا كَانَتْ عِنْدِي وَ كَانَتْ مِنْ أَحَبِّ أَهْلِهِ إِلَيْهِ وَ أَنَّهَا اسْتَقَتْ بِالْقِرْبَةِ حَتَّى أَثَّرَ فِي صَدْرِهَا وَ طَحَنَتْ بِالرَّحَى حَتَّى مَجِلَتْ يَدَاهَا وَ كَسَحَتِ الْبَيْتَ حَتَّى اغْبَرَّتْ ثِيَابُهَا وَ أَوْقَدَتِ النَّارَ تَحْتَ الْقِدْرِ حَتَّى دَكِنَتْ ثِيَابُهَا فَأَصَابَهَا مِنْ ذَلِكَ ضَرَرٌ شَدِيدٌ فَقُلْتُ لَهَا لَوْ أَتَيْتِ أَبَاكِ فَسَأَلْتِيهِ خَادِماً يَكْفِيكِ ضُرَّ مَا أَنْتِ فِيهِ مِنْ هَذَا الْعَمَلِ فَأَتَتِ النَّبِيَّ (صلي الله عليه و آله) فَوَجَدَتْ عِنْدَهُ حُدَّاثاً فَاسْتَحَتْ فَانْصَرَفَتْ قَالَ فَعَلِمَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله) أَنَّهَا جَاءَتْ لِحَاجَةٍ قَالَ فَغَدَا عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) ...) )


1- 1 _ جامع الأخبار (للشعيري) / 56

ص: 202

شيخ صدوقرحمه الله روايت كرده كه حضرت على (عليه السلام) به مردى از بنى سعد فرمود:

بگذار تا قصّه اى در باره خودم و فاطمه برايت بگويم: فاطمه همسر من در ميان خانواده رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از محبوبترين افراد بود، او با مشك به قدرى آب مى آورد كه اثر آن در سينه اش به جاى مانده بود، و به قدرى با آسياب كار مى كرد كه دستهايش پينه بسته بود، و به قدرى خانه را جارو مى كرد كه گرد و غبار بر لباس هايش مى نشست، و به قدرى در زير ديگ آتش مى افروخت كه لباس هايش سياه و چركين مى شد، و او به سبب اين كارها دچار زحمت و رنج شديدى شده بود. يك روز به فاطمه (سلام الله عليها) گفتم: كاش نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى رفتى و از آن حضرت تقاضا مى كردى كه خادمى برايت در نظر بگيرد تا در كارهاى خانه به تو كمك نمايد. هنگامى كه فاطمه (سلام الله عليها) براى بيان اين تقاضا به حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله) رفتند، ديدند كه عده اى در اطراف پيامبر (صلي الله عليه و آله) نشسته و با او مشغول گفتگو هستند و لذا خجالت كشيدند و مراجعت نمودند، پيامبر از اين عمل فاطمه متوجه شدند كه فاطمه (سلام الله عليها) براى حاجتى نزد او آمده لذا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرداى آن روز صبح زود، به خانه ما آمدند.... فرمودند: چه حاجتى داشتى كه ديروز به نزد من آمدى؟ من پيشدستى كردم و گفتم: فاطمه به قدرى مشك

ص: 203

آب آورده كه اثر آن بر سينه اش مانده است، و به قدرى آسيا ب كرده كه دست هايش پينه بسته، و به قدرى جارو كرده كه گرد و خاك لباس هايش را غبار آلود نموده، و به قدرى در زير ديگ آتش افروخته كه لباس هايش سياه و چرك شده است، و به دليل اين مشقّتى كه او متحمّل مى شود، من به او گفتم كه نزد شما بيايد و خادمى مطالبه نمايد تا در اين گونه كارها ياور او باشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: آيا بهتر نيست چيزى به شما تعليم نمايم كه از خادم براى شما بهتر باشد، پس هرگاه خواستيد بخوابيد سى و سه مرتبه سبحان اللَّه، و سى و سه مرتبه الحمد للَّه، و سى و چهار مرتبه اللَّه اكبر بگوييد. (1)

خاتمه و توصيه

همان طور كه پيش از اين مكرّر يادآور شديم، تسبيحات حضرت فاطمه (سلام الله عليها) از ذكرهاى مجرّب و مشهور است كه به جاى آوردن آن در همه حال و همه جا مطلوب است و اينكه در برخى از موارد خاص مانند: بعد از اقسام نمازها، قبل از خواب، به هنگام سفر، بعد از به جاى آوردن نمازهاى نافله و غيره توصيه شده است مانع از آن نمى شود كه با به جاى آوردن آن در ساير مواقع و در همه حال، از فوايد و آثار مترتّب بر تسبيح كه همان فوايد و آثار مترتّب بر ذكر است بهره مند نباشيم، بنا بر اين به جاى آوردن تسبيح مشهور حضرت فاطمه (سلام الله عليها) را در همه حال توصيه مى شود.


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراعليهاالسلام (ترجمه جلد 43 بحارالأنوار) ترجمه روحانى/ 382

ص: 204

دعاى حضرت فاطمه (سلام الله عليها) براى بعد از نماز صبح و مغرب

قال النبي (صلي الله عليه و آله) لفاطمة:

إذا صليت الصبح فقولي «لا إله الا الله، وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت، بيده الخير و هو على كلّ شى ء قدير». عشر مرات بعد صلاة الصبح، و عشر مرات بعد صلاة المغرب

پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) به فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند:

پس از نماز صبح و نماز مغرب، ده بار اين ذكر را بگو:«لا إله الا اللَّه، وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت، بيده الخير و هو على كلّ شى ء قدير».

دعاى تعقيب نماز صبح، معروف به دعاى حريق

( (اللَّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ أُشْهِدُكَ وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً وَ أُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِكَ وَ سُكَّانَ سَمَاوَاتِكَ وَ أَرَضِيكَ وَ أَنْبِيَاءَكَ وَ رُسُلَكَ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكَ وَ جَمِيعِ خَلْقِكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ وَ أَنَّ كُلَّ مَعْبُودٍ مِنْ دُونِ عَرْشِكَ إِلَى قَرَارِ الْأَرَضِينَ السَّابِعَةِ) )

نيست معبودى جز خداوند، يكتاست و شريكى ندارد، حكومت مطلق از آن اوست و حمد مطلق براى او زنده مى كند و مى ميراند، خير و نيكى به دست اوست، و او بر هر كارى قادر و تواناست.

ص: 205

( (السُّفْلَى بَاطِلٌ مَا خَلَا وَجْهَكَ الْكَرِيمَ فَإِنَّهُ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ وَ أَجَلُّ مِنْ أَنْ يَصِفَ الْوَاصِفُونَ كُنْهَ جَلَالِهِ أَوْ تَهْتَدِيَ الْقُلُوبُ لِكُلِّ عَظَمَتِهِ يَا مَنْ فَاقَ مَدْحَ الْمَادِحِينَ فَخْرُ مَدْحِهِ وَ عَدَا وَصْفَ الْوَاصِفِينَ مَآثِرُ حَمْدِهِ وَ جَلَّ عَنْ مَقَالَةِ النَّاطِقِينَ تَعْظِيمُ شَأْنِهِ صل على محمد و آله، و افعل بنا ما أنت أهله تَقُولُ ذَلِكَ ثَلَاثاً ثُمَّ تَقُولُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ وَ تَقُولُ ذَلِكَ إِحْدَى عَشْرَةَ مَرَّةً ثُمَّ تَقُولُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْحَلِيمِ الْكَرِيمِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْمَلِكِ الْحَقِّ الْمُبِينِ عَدَدَ خَلْقِ اللَّهِ وَ زِنَةَ عَرْشِهِ وَ مِلْ ءَ سَمَاوَاتِهِ وَ أَرْضِهِ وَ عَدَدَ مَا جَرَى بِهِ قَلَمُهُ وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ وَ رِضَا نَفْسِهِ تَقُولُ ذَلِكَ إِحْدَى عَشْرَةَ مَرَّةً ثُمَّ تَقُولُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْمُبَارَكِينَ وَ صَلِّ عَلَى جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ وَ حَمَلَةِ عَرْشِكَ وَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ صَلِّ اللَّهُمَّ عَلَيْهِمْ حَتَّى تُبَلِّغَهُمُ الرِّضَا وَ تَزِيدَهُمْ بَعْدَ الرِّضَا مِمَّا أَنْتَ أَهْلُهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مَلَكِ الْمَوْتِ وَ أَعْوَانِهِ وَ رِضْوَانَ وَ خَزَنَةِ الْجِنَانِ وَ صَلِّ عَلَى مَالِكٍ وَ خَزَنَةِ النِّيرَانِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِمْ حَتَّى تُبَلِّغَهُمُ الرِّضَا وَ تَزِيدَهُمْ بَعْدَ الرِّضَا مَا أَنْتَ أَهْلُهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى الْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ وَ السَّفَرَةِ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ الْحَفَظَةِ لِبَنِي آدَمَ وَ صَلِّ عَلَى مَلَائِكَةِ السَّمَاوَاتِ الْعُلَى وَ مَلَائِكَةِ الْأَرَضِينَ السَّابِعَةِ السُّفْلَى وَ مَلَائِكَةِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْأَرَضِينَ وَ الْأَقْطَارِ وَ الْبِحَارِ وَ الْأَنْهَارِ وَ

ص: 206

الْبَرَارِي وَ الْقِفَارِ وَ صَلِّ عَلَى مَلَائِكَتِكَ الَّذِينَ أَغْنَيْتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِيسِكَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِمْ حَتَّى تُبَلِّغَهُمُ الرِّضَا وَ تَزِيدَهُمْ بَعْدَ الرِّضَا مِمَّا أَنْتَ أَهْلُهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى أَبِي آدَمَ وَ أُمِّي حَوَّاءَ وَ مَا وَلَدَا مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ صَلِّ اللَّهُمَّ عَلَيْهِمْ حَتَّى تُبَلِّغَهُمُ الرِّضَا وَ تَزِيدَهُمْ بَعْدَ الرِّضَا مِمَّا أَنْتَ أَهْلُهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ وَ عَلَى أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ وَ أَزْوَاجِهِ الْمُطَهَّرِينَ وَ عَلَى ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى كُلِّ نَبِيٍّ بَشَّرَ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلَى كُلِّ نَبِيٍّ وَلَدَ مُحَمَّداً وَ عَلَى كُلِّ مَرْأَةٍ صَالِحَةٍ كَفَّلَتْ مُحَمَّداً وَ عَلَى كُلِّ مَنْ صَلَاتُكَ عَلَيْهِ رِضًا لَكَ وَ رِضًا لِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله) صَلِّ اللَّهُمَّ عَلَيْهِمْ حَتَّى تُبَلِّغَهُمُ الرِّضَا وَ تَزِيدَهُمْ بَعْدَ الرِّضَا مِمَّا أَنْتَ أَهْلُهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ وَ بَارَكْتَ وَ رَحِمْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ اللَّهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً الْوَسِيلَةَ وَ الْفَضْلَ وَ الْفَضِيلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا أَمَرْتَنَا أَنْ نُصَلِّيَ عَلَيْهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِعَدَدِ مَنْ صَلَّى عَلَيْهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِعَدَدِ كُلِّ صَلَاةٍ صَلَّيْتَ عَلَيْهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِعَدَدِ كُلِّ حَرْفٍ فِي صَلَاةٍ صَلَّيْتَ عَلَيْهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِعَدَدِ شَعْرِ مَنْ صَلَّى عَلَيْهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِعَدَدِ شَعْرِ مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِعَدَدِ

ص: 207

نَفَسِ مَنْ صَلَّى عَلَيْهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِعَدَدِ نَفَسِ مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِعَدَدِ سُكُونِ مَنْ صَلَّى عَلَيْهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِعَدَدِ سُكُونِ مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِعَدَدِ حَرَكَةِ مَنْ صَلَّى عَلَيْهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بِعَدَدِ حَرَكَاتِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ وَ دَقَائِقِهِمْ وَ سَاعَاتِهِمْ وَ عَدَدِ زِنَةِ ذَرِّ مَا عَمِلُوا أَوْ لَمْ يَعْمَلُوا أَوْ كَانَ مِنْهُمْ أَوْ يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ وَ الشُّكْرُ وَ الْمَنُّ وَ الْفَضْلُ وَ الطَّوْلُ وَ النِّعْمَةُ وَ الْعَظَمَةُ وَ الْجَبَرُوتُ وَ الْمُلْكُ وَ الْمَلَكُوتُ وَ الْقَهْرُ وَ الْفَخْرُ وَ السُّؤْدُدُ وَ السُّلْطَانُ وَ الِامْتِنَانُ وَ الْكَرَمُ وَ الْجَلَالُ وَ الْجَبْرُ وَ التَّوْحِيدُ وَ التَّمْجِيدُ وَ التَّهْلِيلُ وَ التَّكْبِيرُ وَ التَّقْدِيسُ وَ الْعَظَمَةُ وَ الرَّحْمَةُ وَ الْمَغْفِرَةُ وَ الْكِبْرِيَاءُ وَ لَكَ مَا زَكَا وَ طَابَ مِنَ الثَّنَاءِ الطَّيِّبِ وَ الْمَدْحِ الْفَاخِرِ وَ الْقَوْلِ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ الَّذِي تَرْضَى بِهِ عَنْ قَائِلِهِ وَ تَرْضَى بِهِ مِمَّنْ قَالَهُ وَ هُوَ رِضًا لَكَ فَتَقَبَّلْ حَمْدِي بِحَمْدِ أَوَّلِ الْحَامِدِينَ وَ ثَنَائِي بِثَنَاءِ أَوَّلِ الْمُثْنِينَ وَ تَهْلِيلِي بِتَهْلِيلِ أَوَّلِ الْمُهَلِّلِينَ وَ تَكْبِيرِي بِتَكْبِيرِ أَوَّلِ الْمُكَبِّرِينَ وَ قَوْلِي الْحَسَنِ الْجَمِيلِ بِقَوْلِ أَوَّلِ الْقَائِلِينَ الْمُجْمِلِينَ الْمُثْنِينَ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ مُتَّصِلًا ذَلِكَ كَذَلِكَ مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. وَ بِعَدَدِ زِنَةِ ذَرِّ الرِّمَالِ وَ التِّلَالِ وَ الْجِبَالِ وَ عَدَدِ جُرَعِ مَاءِ الْبِحَارِ وَ عَدَدِ قَطْرِ الْأَمْطَارِ وَ وَرَقِ الْأَشْجَارِ وَ عَدَدِ النُّجُومِ وَ عَدَدِ زِنَةِ ذَلِكَ وَ عَدَدِ الثَّرَى وَ النَّوَى وَ الْحَصَى وَ عَدَدِ زِنَةِ ذَرِّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ مَا بَيْنَ ذَلِكَ وَ مَا فَوْقَ ذَلِكَ مِنْ لَدُنِ الْعَرْشِ إِلَى

ص: 208

قَرَارِ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَى وَ عَدَدِ حُرُوفِ أَلْفَاظِ أَهْلِهِنَّ وَ عَدَدِ أَزْمَانِهِمْ وَ دَقَائِقِهِمْ وَ سُكُونِهِمْ وَ حَرَكَاتِهِمْ وَ أَشْعَارِهِمْ وَ أَبْشَارِهِمْ وَ عَدَدِ زِنَةِ مَا عَمِلُوا أَوْ لَمْ يَعْمَلُوا أَوْ كَانَ مِنْهُمْ أَوْ يَكُونُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ أُعِيذُ أَهْلَ بَيْتِ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله) وَ نَفْسِي وَ مَالِي وَ ذُرِّيَّتِي وَ أَهْلِي وَ وُلْدِي وَ قَرَابَاتِي وَ أَهْلَ بَيْتِي وَ كُلَّ ذِي رَحِمٍ لِي دَخَلَ فِي الْإِسْلَامِ وَ جِيرَانِي وَ إِخْوَانِي وَ مَنْ قَلَّدَنِي دُعَاءً أَوْ أَسْدَى إِلَيَّ بِرّاً أَوِ اتَّخَذَ عِنْدِي يَداً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِاللَّهِ وَ بِأَسْمَائِهِ التَّامَّةِ الشَّامِلَةِ الْكَامِلَةِ الَّتِي لَا يُجَاوِزُهُنَّ بَرٌّ وَ لَا فَاجِرٌ وَ بِأُمِّ الْكِتَابِ وَ خَاتِمَتِهِ وَ مَا بَيْنَهُمَا مِنْ سُورَةٍ شَرِيفَةٍ وَ آيَةٍ مُحْكَمَةٍ وَ شِفَاءٍ وَ رَحْمَةٍ وَ عُوذَةٍ وَ بَرَكَةٍ وَ بِالتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ بِصُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ بِكُلِّ كِتَابٍ أَنْزَلَ اللَّهُ وَ بِكُلِّ رَسُولٍ أَرْسَلَ اللَّهُ وَ بِكُلِّ حُجَّةٍ أَقَامَهَا اللَّهُ وَ بِكُلِّ بُرْهَانٍ أَظْهَرَهُ اللَّهُ وَ بِكُلِّ نُورٍ أَنَارَهُ اللَّهُ وَ بِكُلِّ آلَاءِ اللَّهِ وَ عَظَمَتِهِ أُعِيذُ وَ أَسْتَعِيذُ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ كُلِّ ذِي شَرٍّ وَ مِنْ شَرِّ مَا أَخَافُ وَ أَحْذَرُ وَ مِنْ شَرِّ مَا رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنْهُ أَكْبَرُ وَ مِنْ شَرِّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الشَّيَاطِينِ وَ السَّلَاطِينِ وَ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ مِنْ شَرِّ مَا فِي النُّورِ وَ الظُّلْمَةِ وَ مِنْ شَرِّ مَا دَهَمَ أَوْ هَجَمَ وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ هَمٍّ وَ غَمٍّ وَ آفَةٍ وَ نَدَمٍ وَ مِنْ شَرِّ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ مِنْ شَرِّ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دَابَّةٍ رَبِّي آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ) )

ص: 209

پروردگارا، (شب را) صبح كردم و در اين صبحگاه تو را شاهد مى گيرم _ و مرا شهادت و گواهى تو كفايت مى كند _ همچنين فرشتگان، و حاملان عرش و ساكنان آسمان ها و زمين ها، پيامبران و رسولان، بندگان صالح و تمام مخلوقاتت را شاهد مى گيرم به اينكه شهادت دهم كه معبودى جز تو نيست، يگانه و بى شريكى؛ و آنچه غير از تو عبادت شود همگى موهوم و باطل است.همانا برتر و بزرگوارتر و بالاتر از آن است كه توصيف كنندگان، قادر به وصف واقعيت بزرگى و جلالش باشند و يا قلب ها، عظمت آن را در يابند. سپس سه مرتبه مى گويى: «اى آنكه مدح و توصيف او بالاتر از وصف مدّاحان، و اسباب ثنا و سپاسش فراتر از ستايش ستايشگران، و عظمت و كبرياى او بالاتر از گفتار گويندگان است، بر محمّد و خاندان او درود فرست، و براى من آن را انجام ده كه از چون تويى، انتظار مى رود».و بعد از آن يازده مرتبه مى گويى: «نيست معبودى جز خداى يگانه بى شريك، حكومت مطلق و تمام حمد و ستايش مخصوص اوست، زندگى مى بخشد و مى ميراند، اوست كه حيات دائم دارد و مرگ در او راه ندارد، كليد همه خيرها به دست اوست و او بر همه چيز قادر و تواناست». و سپس يازده مرتبه مى گويى: «پاك و منزّه است خداوند، حمد و ستايش مخصوص اوست، نيست معبودى به جز او و بزرگتر از آن است كه در وصف آيد، هر چه بخواهد همان مى شود، نيرو و توانى نيست مگر به خواست و

ص: 210

اراده او كه بردبار، كريم، برتر و بزرگ است. بخشنده و مهربان است، همو كه فرمانرواست، حقّ است و بيان كننده حق و باطل و جداكننده آنها از هم، به تعداد آفريدگان و سنگينى عرش و تمام آسمان و زمين، و هر آنچه كه قلمش بر آن جارى، و كتابش آن را شمرده و براى خود پسنديده، او را تسبيح مى گويم».و بعد مى گويى:خداوندا! بر محمّد و خاندان با بركت او درود فرست، و جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل، حاملان عرش و فرشتگان مقرّبت را نيز درود فرست، خدايا، بر همگى آنان درود و رحمت خود را نثار فرما تا آنجا كه آنان را به مقام «رضا» برسانى و بعد از آن، به هر اندازه كه خود شايسته آنى بر آن بيفزا، اى رحم كننده ترين رحم كنندگان. خداوندا! بر فرشته مرگ و دستياران او، و بر رضوان و نگهبانان بهشت، و بر مالك و مأموران دوزخ درود فرست، خداوندا، بر همگى آنان درود و رحمت خود را نثار فرما تا آنجا كه آنان را به مقام «رضا» برسانى و پس از رضا به هر اندازه كه خود شايسته آن هستى بر آن بيفزا، اى رحم كننده ترين رحم كنندگان. خداوندا! بر ثبت كنندگان اعمال، و بر نمايندگان و فرستادگان نيكوكار، و نگهبانان فرزندان آدم درود فرست، و بر فرشتگان آسمان بالا و فرشتگان زمين هاى هفت گانه پايين، و فرشتگان شب و روز، زمين و كرانه هاى آن، درياها و رودخانه ها، صحراها و دشتها، و بر آن گروه از فرشتگانت كه به وسيله پرستش و ستايشت از خوردن غذا و آب بى نيازشان

ص: 211

ساخته اى درود فرست، خدايا، بر همگى آنان درود فرست و رحمت خويش را نصيبشان فرما تا آنجا كه آنان را به مقام «رضا» برسانى، و پس از رضا به هر اندازه كه خود شايسته آن هستى بر آن بيفزا، اى رحم كننده ترين رحم كنندگان. خداوندا! و بر پدرمان حضرت آدم و مادرمان حوّا و پيامبران و صدّيقين و شهدا و صالحان درود فرست، تا آنجا كه آنان را به مقام «رضا» برسانى كه راضى شوند، و پس از رضا به هر اندازه كه خود شايسته آن هستى بر آن بيفزاى، اى رحم كننده ترين رحم كنندگان. خداوندا! بر محمّد و اهل بيت پاك او، و بر ياران برگزيده اش، و همسران پاكش، و بر ذرّيّه محمّد، و بر هر پيامبرى كه به آمدن محمّد (صلي الله عليه و آله) نويد داده، و پيامبرانى كه در سلسله اجداد او قرار مى گيرند، و بر هر بانوى صالحه اى كه سرپرستى و كفالت محمّد را بر عهده گرفت، درود فرست و بر آنانى درود فرست كه در فرستادن درود بر آنان خوشنودى تو و پيامبرت محمّد (صلي الله عليه و آله) حاصل شود، خدايا بر ايشان درود و رحمت خود را نثار نما تا آنجا كه راضى شوند، و بعد از آن به هر اندازه كه شايسته توست بر آن بيفزا، اى رحم كننده ترين رحم كنندگان.خداوندا! همانند درود، بركت و رحمتى كه نثار ابراهيم (عليه السلام) نمودى، بر محمّد و خاندان او درود فرست، و همان طور بر محمّد و خاندان محمّد بركت ده. و همانند آنان رحمت خود را نثار ايشان فرما همانا تو ستايش شده و بزرگوار هستى. خدايا، بر محمّد وسيله ، برترى،

ص: 212

فضيلت و مقام رفيع عطا بفرما. خداوندا! بر محمّد و خاندان او درود فرست همان طور كه به ما دستور داده اى بر او درود فرستيم، خداوندا! بر محمّد و خاندان او درود فرست به تعداد همه كسانى كه بر او درود فرستادند، خداوندا! بر محمّد و خاندان او درود فرست به تعداد همه درودهايى كه تو بر او فرستاده اى. خداوندا! بر محمّد و خاندان او به تعداد حروف به كار رفته در درودى كه تو بر او مى فرستى درود فرست، خداوندا! به تعداد موهاى كسانى كه بر او درود فرستاده اند، بر محمّد و خاندانش درود خود را نثار نما، خداوندا! به تعداد موهاى كسانى كه بر او درود و صلوات نثار نمى كنند، بر محمّد و خاندانش درود فرست. خداوندا! به عدد نفس هاى كسانى كه بر او صلوات فرستادند و به عدد نفس آنهايى كه از صلوات بر او خوددارى مى كنند، بر محمّد و خاندانش درود بيكران نثار بفرما؛ و به تعداد سكون كسانى كه بر او درود فرستاده اند و نيز به تعداد سكون كسانى كه بر او درود نمى فرستند، بر محمّد و خاندانش درود بيكران نثار بفرما؛ خداوندا! بر محمّد و خاندانش به تعداد حركات آنها و دقايق و ساعاتى كه بر آنها گذشته، و به وزن كارهايى كه انجام داده يا نداده اند، و به اندازه كارهايى كه از آنها صادر شده يا تا روز قيامت خواهد شد، درود فرست.خداوندا! حمد و شكر، تقدير و تفضيل، بخشش و نعمت، بزرگى و شكوه، فرمانروايى و پيروزى، شدّت و آقايى، سرورى و سلطه، بزرگوارى و كرم،

ص: 213

عظمت و قدرت و جبر، توحيد و تمجيد، تهليل و تكبير، پاكى و رحمت، آمرزش و بزرگى، همه اش از آن توست، و هر گونه ثنا و ستايش خالص، مدح شايسته، و سخن نيكو كه از مدّعى و گوينده اش راضى شوى به تو اختصاص دارد.پس حمد و ستايش مرا بپذير همراه با حمد اوّلين ستايشگر، و ثناى مرا بپذير همراه ثناى اوّلين سپاسگزار، و تهليل مرا به همراه تهليل اوّلين گوينده، و تكبيرم را به همراه تكبير اوّلين تكبير گوينده، و گفتار زيبايم را به همراه اوّلين ثناگو و گوينده سخن نيكو در باره آفريدگار عالميان، در حالى كه از اوّلين روز دنيا تا روز قيامت ادامه داشته باشد، و به تعداد و وزن ذرّات شن ها و تپه ها و كوه ها، و به تعداد جرعه هاى آب درياها، و به تعداد قطرات باران ها و برگ درختان، و به تعداد ستارگان و وزن آنها، و به تعداد خاك ها و دانه ها و سنگريزه ها، و به تعداد ذرّات آسمان ها و زمين و آنچه در آنها و بين آنها و زير آنها و بالاى آنهاست از عرش تو تا ژرفاى زمينهاى هفت گانه، و به تعداد حروف الفاظى كه اهل زمين و آسمان به كار مى برند، و به تعداد زمان ها، دقيقه ها، حركت و سكونها و موها و پوستهاى آنان و به تعداد اعمالى كه انجام داده و يا نداده اند، يا آنچه از آنان صادر شده و يا تا روز قيامت از آنان صادر مى شود.خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) ، جان، مال، فرزندان، خويشان و اهل بيتم، و هر فردى از بستگانم كه مسلمان شده، و همسايگان و برادرانم، و هر كه از زنان و مردان

ص: 214

مؤمن كه براى من دعا كرده، يا كار نيكى در حقّ من انجام داده، يا نعمتى را به من ارزانى داشته، همگى اينها را به خداوند و به اسماء تامّش كه كامل و شامل همه چيز است و هيچ خوب و بدى بر آنها راه ندارد، پناهنده مى دارم، و به قرآن كريم و خاتميّت آن و آنچه كه در آن است از سوره شريفه و آيه محكم و شفا و رحمت و پناه و بركت، و به تورات و انجيل و زبور، و به مصحف ابراهيم و موسى، و به هر كتابى كه خداوند نازل كرده، و به هر پيامبر كه خدا فرستاده، و به هر حجّتى كه برپا داشته، و هر برهانى كه ظاهر نموده، و به هر نورى كه آن را منوّر نموده، و به تمام نعمت هايى كه عطا فرموده و بزرگى آن به خداوند پناه مى برم، و پناه مى برم و پناه مى جويم از شرّ هر شرورى و آنكه از او مى ترسم و هراسناكم، و از شرّ آنچه كه خداوند از آنها برتراست، و از شرّ جنّ و انس فاسق، و شياطين، و پادشاهان، و ابليس و سربازان و دوستان و پيروانش، و از شرّ آنچه در نور و ظلمت است، و از شرّ آنچه هجوم آورد، و از شرّ همّ و غم و آفت و پشيمانى، و از شرّ آنچه از آسمان فرود مى آيد يا به آسمان مى رود، و از شرّ آنچه داخل زمين شده و از آن خارج مى شود، و از شرّ هر جنبنده اى كه خداوند متعال زمام او را در دست دارد، به او پناه مى برم، پس به درستى كه پروردگارم بر صراط مستقيم است، پس اگر روى گرداندند بگو: خداوند مرا كفايت كند، معبودى جز او نيست، بر او توكّل مى كنم كه او پروردگار عرش عظيم است. (1)


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 1024

ص: 215

حضرت زهراء (سلام الله عليها) الگوي زنان امت

ص: 216

حضرت زهراء (سلام الله عليها) الگوي زنان امت

همانگونه كه در فصل هاي متعدد اين كتاب اشاره كرديم، وجود نازنين رسول الله (صلي الله عليه و آله) با تعابير مختلفي، چون غضب فاطمه، غضب خداست و رضاي او رضاي خداست، حضرت زهراء (سلام الله عليها) را الگوي امت خويش معرفي مي كنند و به امت تفهميم مي كنند كه هر آنچه ايشان انجام مي دهند مورد رضاي الهي است لذا در اين فصل به بخشي از اعمال حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) اشاره مي كنيم تا حجتي باشد بر دختران وخواهران ومادران مسلمانمان تا با اقتداي به ايشان خود را در زمره محبوبون الهي قرار دهند انشاء الله.

1 _ فاطمه زهراء (سلام الله عليها) الگوي عفت در نگاه

( (الرَّاوَنْدِيِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ (عليه السلام) قَالَ قَالَ عَلِيّ (عليه السلام) اسْتَأْذَنَ أَعْمَى عَلَى فَاطِمَةَ (عليه السلام) فَحَجَبَتْهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) لَهَا لِمَ حَجَبْتِيهِ وَ هُوَ لَا يَرَاكِ فَقَالَتْ (عليه السلام) إِنْ لَمْ يَكُنْ يَرَانِي فَإِنِّي أَرَاهُ وَ هُوَ يَشَمُ الرِّيحَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) أَشْهَدُ أَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنِّي) ) .

حضرت على (عليه السلام) فرمودند: شخصى كه نابينا بود از حضرت فاطمه اجازه خواست تا به حضور او برود، حضرت فاطمه اجازه داد ولى در طول ملاقات حجاب بر

ص: 217

سر داشت. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) به او فرمودند: چرا حجاب خود را حفظ نمودي در حالى كه او تو را نمى ديد؟ حضرت فاطمه (سلام الله عليها) گفت: اگر او مرا نمى بيند، من او را مى بينم، و او بوى تن مرا نيز حسّ مى كند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند: شهادت مى دهم كه تو پاره اى از وجود من هستى. (1)

لازم به تذكر است كه بانوي دو عالم با اين عملشان اين آيه از قرآن را به خواهران گوشزد مي كنند:

( (وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ وَ يحَْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْيَضْرِبْنَ بخُِمُرِهِنَّ عَلىَ جُيُوبهِِنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَائهِنَّ أَوْ ءَابَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنىِ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنىِ أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيرِْ أُوْلىِ الْارْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُواْ عَلىَ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يخُْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُواْ إِلىَ اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكمُ ْ تُفْلِحُون) )

و به زنان با ايمان بگو چشم هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فروگيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را _ جز آن مقدار كه نمايان است _ آشكار ننمايند و (اطراف) روسرى هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) ، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان، يا پدرانشان، يا پدر شوهرانشان، يا پسرانشان، يا پسران همسرانشان، يا برادرانشان، يا پسران برادرانشان،


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحارالأنوار) ترجمه روحانى/ 398

ص: 218

يا پسران خواهرانشان، يا زنان هم كيششان، يا بردگانشان [كنيزانشان]، يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند، يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند؛ و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود (و صداى خلخال كه برپا دارند به گوش رسد) . و همگى بسوى خدا بازگرديد اى مؤمنان، تا رستگار شويد! (1)

و همچنين بناي حضرت تذكر اين حديث نبوي است كه فرمودند:

( (اشْتَدَّ غَضَبُ الله عَلَى امْرَأَةٍ ذَاتِ بَعْلٍ مَلَأَتْ عَيْنَهَا مِنْ غَيْرِ زَوْجِهَا) ) .

زن همسر داري كه با لذت و شهوت به غير همسرش نگاه كند غضب خدا بر او شديد مي گردد. (2)

و همچنين تنبهي است جهت اجتناب از سهل انگاشتن گناه نگاه به نامحرم، همان نگاهي كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند :

( (لِكُلِّ عُضْوٍ مِنِ ابْنِ آدَمَ حَظٌّ مِنَ الزِّنَى فَالْعَيْنُ زِنَاهُ النَّظَرُ وَ اللِّسَانُ زِنَاهُ الْكَلَامُ وَ الْأُذُنَانِ زِنَاهُمَا السَّمْعُ وَ الْيَدَانِ زِنَاهُمَا الْبَطْشُ وَ الرِّجْلَانِ زِنَاهُمَا الْمَشْيُ وَ الْفَرْجُ يُصَدِّقُ ذَلِكَ [كُلَّهُ] وَ يُكَذِّبُه) )

براي هر عضوي از اعضاي انسان بهره اي از زناست، زناي چشم نگاه به نامحرم و زناي زبان سخن گفتن شهوت انگيز با او و زناي گوش لذت بردن از شنيدن صداي او و زناي دست رساندن و زدن آن به او وزناي قدم ها رفتن به سوي نامحرم و عورت انسان اين مراحل زنا را تصديق و گاهي تكذيب مي كند . (3)


1- 1 _ نور: 31
2- 2 _ بحارالأنوار (ط _ بيروت) 101/39
3- 3 _ مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل 14/269

ص: 219

2 _ فاطمه زهراء (سلام الله عليها) الگوي پوشش و حجاب

( (وَ رُوِيَ عَنْ عَلِيٍّ (عليه السلام) قَالَ كُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) فَقَالَ أَخْبِرُونِي أَيُّ شَيْ ءٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ فَعَيِينَا بِذَلِكَ كُلُّنَا حَتَّى تَفَرَّقْنَا فَرَجَعْتُ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ فَأَخْبَرْتُهَا الَّذِي قَالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَّا عَلِمَهُ وَ لَا عَرَفَهُ فَقَالَتْ وَ لَكِنِّي أَعْرِفُهُ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ فَرَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ سَأَلْتَنَا أَيُّ شَيْ ءٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ وَ خَيْرٌ لَهُنَّ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ قَالَ مَنْ أَخْبَرَكَ فَلَمْ تَعْلَمْهُ وَ أَنْتَ عِنْدِي قُلْتُ فَاطِمَةُ فَأَعْجَبَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) وَ قَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌمِنِّي) )

از حضرت على (عليه السلام) روايت شده كه فرمودند:

ما نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نشسته بوديم كه آن حضرت فرمودند: به من بگوييد كه چه چيزى براى زنان بهتر است؟ همه ما از جواب بازمانديم و متفرّق شديم، و من نزد فاطمه (سلام الله عليها) آمدم و آنچه را كه پيامبر از ما پرسيده بود و ما نتوانسته بوديم جواب دهيم، براى او باز گفتم. فاطمه (سلام الله عليها) گفت: ولى من جواب اين سؤال را مى دانم، بهترين

ص: 220

چيز براى زنان آن است كه مردان را نبينند و مردان نيز آنان را نبينند. على (عليه السلام) گويد: من به نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بازگشتم و به آن حضرت گفتم: اى رسول خدا! من پاسخ آن سؤال را مى دانم و آن اين است كه بهترين چيز براى زنان آن است كه مردان را نبينند و مردان نيز آنها را نبينند. رسول خدا (عليه السلام) فرمودند: چرا هنگامى كه نزد من بودى اين جواب را بيان نكردى، بگو بدانم چه كسى آن را به تو تعليم داده است؟ گفتم: فاطمه (سلام الله عليها) ، پس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از اين امر تعجّب كردند و گفتند: همانا فاطمه پاره اى از تن من است. (1)

بر همگان واضح است كه اين مطلب هم گوياي دستور خداوند متعال در قرآن است كه به رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرمودند:

( (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً ) )

اى پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «جلبابها [چادرهاي] خود را بر خويش فرو افكنند، اين كار براى اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است؛ (و اگر تا كنون خطا و كوتاهى از آنها سر زده توبه كنند) خداوند همواره آمرزنده رحيم است. (2)

3 _ فاطمه زهراء (سلام الله عليها) الگوي خانه داري

( (سَأَلَ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله) أَصْحَابَهُ عَنِ الْمَرْأَةِ مَا هِيَ قَالُوا عَوْرَةٌ قَالَ فَمَتَى تَكُونُ أَدْنَى مِنْ رَبِّهَا فَلَمْ يَدْرُوا فَلَمَّا سَمِعَتْ فَاطِمَةُ (عليه السلام) ذَلِكَ قَالَتْ أَدْنَى مَا تَكُونُ مِنْ رَبِّهَا أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَيْتِهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي) )


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراعليهاالسلام (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 319
2- 2 _ أحزاب: 59

ص: 221

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از اصحابش پرسيد: زن چيست؟ گفتند: زن موجودي است كه بايد پوشيده شود. پيامبر (صلي الله عليه و آله) سؤال فرمودند: در چه هنگامى زن به خداوند نزديكتر است؟ ولى اصحاب پيامبر نتوانستند به اين سؤال وى پاسخ بگويند؛ هنگامى كه اين سؤال به فاطمه (سلام الله عليها) عرضه شد، فرمودند: هنگامى زن به خداوند نزديكتر است كه در كُنج خانه اش قرار داشته و از اختلاط با نامحرمان به دور باشد. چون اين پاسخ به گوش رسول خدا رسيد فرمود: همانا فاطمه پاره اى از وجود من است. (1)

و اين مطلب حضرت هم گوياي اين آيه از قرآن است كه خداوند متعال مي فرمايند:

( (وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً ...) ) (2)

و در خانه هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد؛ خداوند فقط مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 399
2- 2 _ أحزاب: 33

ص: 222

و همچنين گوياي اين حديث نبوي است كه فرمودند:

گرامي ترين بانوان بعد از زنان انبياء زن هاي با ايماني هستند كه مطيع همسران خويش بوده و در خانه هاي خويش نشسته باشند. (1)

و همچنين امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

امير المومنين (عليه السلام) و فاطمه زهراء (سلام الله عليها) رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را درباره كارهاي مربوط به منزل به داوري فرا خواندند. رسول الله (صلي الله عليه و آله) حكم فرمودند: فاطمه كارهاي داخل خانه را به عهده گرفته و امير المومنين (عليه السلام) كارهاي بيرون خانه را انجام دهند.حضرت زهراء (سلام الله عليها) مي فرمايند جز خدا كسي نمي داند از اين كه رسول الله مرا از برخورد با مردان معاف كردند چقدر خوشحال شدم. (2)

4 _ فاطمه زهراء (سلام الله عليها) الگوي شوهر داري

زماني كه غاصبين خلافت جهت مصالح خود از امير المومنين (عليه السلام) طلب كردند كه با فاطمه (سلام الله عليها) سخن بگويند تا اذن ملاقات به آنها بدهند حضرت علي (عليه السلام) در خواست آنها را به حضرت زهراء (سلام الله عليها) منتقل كردند و حضرت در جواب فرمودند:

( (قَالَتِ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُكَ افْعَلْ مَا تَشَاءُ ) )


1- 1 _ مواعظ العدديه/158 .
2- 2 _ وسائل الشيعه 20/172 .

ص: 223

فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فرمودند:

خانه خانه تو مى باشد و من همسر تو. هر عملى كه مى خواهى انجام بده. (1)

اين كلام حضرت گوياي عوج اطاعت پذيري حضرت است، با اينكه ظالمين در حق حضرت درخواست ملاقات كردند، ايشان امر را به همسرشان واگذار مي كنند، يعني علي جان با وجود دشمني آنها نسبت به ما، من تابع امر و خواسته شما هستم. اين عمل حضرت هم گوياي يكي ديگر از احاديث نبوي است كه حضرت در جواب كسي كه راجع به حقوق مرد بر زن سوال كرد، فرمودند:

( (أَنْ تُطِيعَهُ وَ لَا تَعْصِيَهُ وَ لَا تَصَدَّقَ مِنْ بَيْتِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ لَا تَصُومَ تَطَوُّعاً إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ لَا تَمْنَعَهُ نَفْسَهَا وَ إِنْ كَانَتْ عَلَى ظَهْرِ قَتَبٍ وَ لَا تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِهَا إِلَّا بِإِذْنِه...) )

اين كه از همسرش اطاعت و فرمانبرداري كرده و با دستور او مخالفت نكند و از اموال خانه او صدقه ندهد مگر با اجازه او و روزه مستحبي نگيرد الا به اذن او، و او را از نفسش (كامجوئي از خودش) منع نكند اگر چه بر پشت شتر باشد و خارج نشود از خانه اش الا به اذن او. (2)


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 646 .
2- 2 _ الكافي (ط - الإسلامية) 5/507

ص: 224

و همچنين در اين مورد امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

( (أَيُّمَا امْرَأَةٍ بَاتَتْ وَ زَوْجُهَا عَلَيْهَا سَاخِطٌ فِي حَقٍ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهَا صَلَاةٌ حَتَّى يَرْضَى عَنْهَا) )

هر زني كه شب را به صبح آورد و همسرش در مورد حقي بر او غضبناك باشد، خدا نمازش را نمي پذيرد مگر زماني كه همسرش از او راضي گردد. (1)

اما در مورد اجر اين اطاعت پذيري از همسر بايد به اين روايت اشاره كرد.

( (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ: إِنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) خَرَجَ فِي بَعْضِ حَوَائِجِهِ فَعَهِدَ إِلَى امْرَأَتِهِ عَهْداً أَلَّا تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِهَا حَتَّى يَقْدَمَ قَالَ وَ إِنَّ أَبَاهَا مَرِضَ فَبَعَثَتِ الْمَرْأَةُ إِلَى النَّبِيِّ (صلي الله عليه و آله) فَقَالَتْ إِنَّ زَوْجِي خَرَجَ وَ عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أَخْرُجَ مِنْ بَيْتِي حَتَّى يَقْدَمَ وَ إِنَّ أَبِي قَدْ مَرِضَ فَتَأْمُرُنِي أَنْ أَعُودَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) لَا اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَثَقُلَ فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ ثَانِياً بِذَلِكَ فَقَالَتْ فَتَأْمُرُنِي أَنْ أَعُودَهُ فَقَالَ اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَمَاتَ أَبُوهَا فَبَعَثَتْ إِلَيْهِ إِنَّ أَبِي قَدْ مَاتَ فَتَأْمُرُنِي أَنْ أُصَلِّيَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَا اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَدُفِنَ الرَّجُلُ فَبَعَثَ إِلَيْهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) أَنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَكِ وَ لِأَبِيكِ بِطَاعَتِكِ لِزَوْجِكِ) ) .


1- 1 _ روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) 8/365

ص: 225

امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

مردي از انصار در زمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) براي كاري از منزل خود بيرون رفت و از زنش عهد و پيمان گرفت كه از منزل بيرون نرود تا او باز گردد. در اين مدت پدر او بيمار شد آن زن شخصي را خدمت رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرستاد تا برايش اجازه بگيرد و به عيادت پدرش رود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند: در خانه ات بنشين و فرمان همسرت را اطاعت كن. حال پدر آن زن بسيار بد شد، براي بار دوم شخصي را نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرستاد تا برايش اجازه بگيرد. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: در خانه ات بنشين و همسرت را اطاعت كن. پدرش از دنيا رفت، شخصي را پيش رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرستاد و پيام داد: پدرم از دنيا رفت، آيا به من دستور مي دهيد كه بر او نماز بخوانم؟ فرمودند نه در خانه ات بنشين و دستور همسرت را اطاعت كن. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند: همين كه پدر زن دفن شد. رسول الله (عليه السلام) شخصي را پيش آن زن فرستادند و او پيام حضرت را چنين برايش تلاوت كرد: خداوند بپاس فرمانبري تو از همسرت، گناهان خودت و پدرت را بخشيد. (1)

اما در آخر بايد به اين مطلب اشاره كنيم كه دستورات دين اسلام تنها به زنان اختصاص ندارد و تنها به حقوق مرد بر زن نپرداخته است بلكه به حقوق زن ها نيز اشاره كرده است كه به نمونه اي از آنها اشاره مي كنيم.


1- 1 _ الكافي (ط - الإسلامية) 5/513

ص: 226

( (قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ يَعُولُ.) )

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: از رحمت خدا به دور است از رحمت خدا به دور است؛كسي كه حقوق كساني را كه تحت كفالت او هستند ضايع كند. (1)

و همچنين فرمودند:

آنقدر جبرئيل راجع به زن (و رعايت حقوق او) به من سفارش كرد كه من گمان كردم، طلاق او جايز نيست مگر در صورتي كه عمل زشت آشكاري از او سر زند . (2)

و بر همگان معلوم است كه محبين و پيروان حضرت زهراء (سلام الله عليها) بايد در تمام مسائل ديني، اجتماعي و اخلاقي بايد ايشان را الگوي خويش قرار دهند.


1- 1 _ الكافي (ط - الإسلامية) 4/12
2- 2 _ وسائل الشيعه 20/168 باب 86

ص: 227

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و حديث كساء

ص: 228

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و حديث كساء

يكي از گوهرهاي با ارزشي كه گوياي عظمت و ولايت حضرات اهل البيت: مي باشد حديث شريف كساء است كه در بر دارنده محتوائي قرآني و روائي و اثبات كننده عصمت و ولايت اهل البيت: و معرفي آنها مي باشد لذا در اين فصل به معرفي اين حديث و اسناد آن مي پردازيم تا قدري با عظمت اين حديث شريف آشنا شويم.

اسناد حديث شريف شريف كساء

در مورد حديث شريف كساء اسناد متعددي وجود دارد؛ ولي قبل از بيان آن بايد متذكر شويم آنچه در اينجا به آن اشاره مي شود اسنادي است كه عين متن حديث (دعاي) شريف كساء را نقل كرده اند و الا كليت حديث در حد تواتر است همانگونه كه در بحث عصمت به آن اشاره كرديم.

1 _ علامه طبرسي متولد سال 600 هجري قمري در كتاب غرر الاخبار:

( (حتّى أنّهم ذكروا لمّا دخلوا تحت الكساء قال سبحانه و تعالى للملائكة: ياملائكتي وسكّان سماواتي،ماخلقت سماء مبنيّة، و لا أرض مدحيّة، و لا قمر يسري، و لا فلك يجري، إلّا لأجل الخمسة الذين تحت الكساء.

ص: 229

فقال جبرئيل (عليه السلام) : يا إلهي و سيّدي و مولاي، و من تحت الكساء؟فقال جلّ جلاله: «فاطمة و أبوها و بعلها و بنوها».فقال: يا ربّ، أ تأذن لي أن أنزل إليهم و أبشّرهم و أكون معهم؟فقال: «نعم».فنزل، و قال: السلام عليكم يا حبيبي يا محمّد، أ تأذن لي أن أكون معكم فأكون سادسكم؟فقال: «نعم، قد أذنت لك»...) ) (1)

2 _ مقريزي متولد سال 766 هجري قمري در كتاب رسائل المقريزي:

( (أنه صلى اللّه عليه و سلّم أرسل خلف على و فاطمة و ولديهما _ رضى الله عنهم _ فجاؤوا فأدخلهم تحت الكساء ثم جعل يقول: «اللهم إليك لا إلى النار أنا و أهل بيتى. اللهم هؤلاء أهل بيتى و خاصتى _ و في رواية حامّتى_ اللهم أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا» ) ) (2)

3 _ شهيد ثاني متوفي سال 966 هجري قمري در كتاب مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد:

( (بسم الله الرّحمن الرّحيم روى عن فاطمة الزّهراء (سلام اللّه عليها) انّها قالت دخل عليّ ابى رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) في بعض الايام و قال يا فاطمة إنّي لاجد في بدنى ضعفا فقلت اعيذك باللّه يا ابتاه من الضّعف فقال (صلي الله عليه و آله) ايتينى بالكساء اليمانيّ و غطّينى به قالت فاطمة (عليها السّلام) فاتيته به و غطّيت به و صرت انظر الى وجهه فاذا وجهه يتلالأ كأنّه البدر ليلة تمامه و كماله فما كان الّا ساعة و إذا بولدى الحسن (عليه السلام) قد اقبل و قال السّلام عليك يا امّاه فقلت و عليك السّلام يا قرّة عينى


1- 1 _ غرر الأخبار/298 .
2- 2 _ رسائل المقريزي/ 191 .

ص: 230

و ثمرة فؤادى فقال يا امّاه انّى اشمّ عندك رائحة طيّبة كانّها رائحة جدّى رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) فقلت نعم انّ جدّك نائم تحت الكساء فاقبل الحسن عليه السّلام نحو الكساء و قال السّلام عليك يا جدّاه السّلام عليك يا رسول اللّه أ تأذن لى ان ادخل معك تحت هذا الكساء فقال قد اذنت لك فدخل الحسن معه تحت الكساء فما كان الّا ساعة و إذا بولدى الحسين عليه السّلام قد اقبل و قال السّلام عليك يا امّاه فقلت و عليك السّلام يا قرّة عينى و ثمرة فؤادى فقال يا امّاه انّى اشمّ عندك رائحة طيّبة كانّها رائحة جدّى رسول اللّه قلت نعم انّ جدّك مع اخيك الحسن نائمان تحت الكساء فاقبل الحسين (عليه السلام) نحو الكساء و قال السّلام عليك يا جدّاه السّلام عليك يا من اختاره اللّه أ تأذن لى ان ادخل معكما تحت هذا الكساء فقال قد اذنت لك فدخل الحسين تحت الكساء فعند ذلك اقبل أبوالحسن عليّ بن أبي طالب (عليهما السلام) و قال السّلام عليك يا بنت رسول اللّه فقلت و عليك السّلام يا ابا الحسن فقال انّى اشمّ عندك رائحة طيّبة كانّها رائحة اخى و ابن عمّى رسول اللّه فقلت نعم ها هو مع ولديك تحت الكساء فاقبل أبو الحسن نحو الكساء و قال السّلام عليك يا رسول اللّه أ تأذن لي ان ادخل معكم تحت هذا الكساء فقال نعم قد اذنت لك فدخل عليّ (عليه السلام) معهم تحت الكساء قالت فاطمة (سلام اللّه عليها) ثمّ اقبلت نحو الكساء و قلت السّلام عليك يا ابتاه السّلام عليك يا رسول اللّه أ تأذن لي ان ادخل معكم تحت هذا الكساء فقال قد اذنت لك فدخلت معهم فلمّا اكتملوا و اجتمعوا تحت الكساء قال اللّه عزّ و جلّ يا ملائكتى و سكّان سماواتى و عزّتى و جلالى انّى ما خلقت سماءمبنيّة

ص: 231

و لا ارضا مدحيّة و لا شمسا مضيئة و لا قمرا منيرا و لا فلكا يدور و لا بحرا يجرى و لا فلكا يسرى الّا لمحبّة هؤلاء الخمسة الّذين هم تحت الكساء فقال الأمين جبرائيل يا ربّ من تحت الكساء فقال تعالى هم أهل بيت النبوّة و معدن الرّسالة و هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها فقال جبرائيل (عليه السلام) يا ربّ أ تأذن لى ان اهبط الى الأرض لاكون لهم سادسا فقال اللّه عزّ و جلّ قد اذنت لك فهبط الأمين جبرائيل (عليه السلام) الى الأرض و اقبل نحو الكساء فقال السّلام عليك يا رسول اللّه انّ العلىّ الأعلى يقرئك السّلام و يخصّك بالتّحيّة و الإكرام و يقول و عزّتى و جلالى انّى ما خلقت سماء مبنيّة و لا ارضا مدحيّة و لا شمسا مضيئة و لا قمرا منيرا و لا فلكا يدور و لا بحرا يجرى و لا فلكا يسرى الّا لاجلكم و لمحبّتكم و قد اذن لي ان ادخل معكم تحت الكساء فهل تاذن لي انت يا رسول اللّه فقال نعم قد اذنت لك فدخل جبرائيل معهم تحت الكساء و قال انّ اللّه تعالى قد أوحى اليكم يقول إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً فقال عليّ (عليه السلام) يا رسول اللّه اخبرنى ما لجلوسنا تحت هذا الكساء من الفضل عند اللّه تعالى فقال النّبىّ (صلي الله عليه و آله) و الّذى بعثني بالحقّ نبيّا و اصطفانى بالرّسالة نجيّا ما ذكر خبرنا هذا في محفل من محافل أهل الأرض و فيه جمع من شيعتنا و محبّينا الّا و نزلت عليهم الرّحمة و حقّت الملائكة و استغفرت لهم الى ان يتفرّقوا فقال عليّ (عليه السلام) إذا و اللّه فزنا و سعدنا و كذلك شيعتنا فازوا و سعدوا و ربّ الكعبة ثمّ قال النّبىّ (صلي الله عليه و آله) ثانيا يا عليّ و الّذى بعثني بالحقّ نبيّا و اصطفانى بالرّسالة نجيّا ما ذكر خبرنا هذا في محفل من محافل أهل الأرض و فيه جمع من شيعتنا و محبّينا و فيهم

ص: 232

مهموم الّا و فرّج اللّه همّه و لا مغموم الّا و كشف اللّه غمّه و لا طالب حاجة الّا و قضى اللّه حاجته فقال عليّ (عليه السلام) إذا و اللّه فزنا و سعدنا و كذلك شيعتنا فازوا و سعدوا في الدّنيا و الآخرة ) ) (1)

4 _ علامه بحراني اصفهاني متوفي قرن دوازدم در كتاب عوالم العلوم

( (رأيت بخطّ الشيخ الجليل السيّد هاشم، عن شيخه السيّد ماجد البحراني عن الحسن بن زين الدين الشهيد الثاني، عن شيخه المقدّس الأردبيلي، عن شيخه عليّ بن عبد العالي الكركي، عن الشيخ عليّ بن هلال الجزائري عن الشيخ أحمد بن فهد الحلّي، عن الشيخ عليّ بن الخازن الحائري، عن الشيخ ضياء الدين عليّ بن الشهيد الأوّل، عن أبيه، عن فخر المحقّقين، عن شيخه العلّامة الحلّي، عن شيخه المحقّق، عن شيخه ابن نما الحلّي، عن شيخه محمّد بن إدريس الحلّي، عن ابن حمزة الطوسي صاحب «ثاقب المناقب» عن الشيخ الجليل محمّد بن شهر اشوب، عن الطبرسي صاحب «الاحتجاج» عن شيخه الجليل الحسن بن محمّدابن الحسن الطوسي، عن أبيه شيخ الطائفة، عن شيخه المفيد، عن شيخه ابن قولويه القمّي، عن شيخه الكليني، عن عليّ بن إبراهيم، [عن أبيه إبراهيم] بن هاشم عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر البزنطي، عن قاسم بن يحيى الجلاء الكوفي، عن أبي بصير، عن أبان بن تغلب البكري، عن جابر بن يزيد الجعفي ؛عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري، عن فاطمة الزهراء (عليها السّلام) بنت رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) :قال: سمعت فاطمة أنّها قالت: دخل عليّ أبي رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) في بعض


1- 1 _ كتاب مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد/153

ص: 233

الأيّام فقال: السلام عليك يا فاطمة، فقلت: و عليك السلام، قال: إنّي أجد في بدني ضعفا؛فقلت له: أعيذك باللّه يا أبتاه من الضعف،فقال: يا فاطمة، ايتيني بالكساء اليماني فغطّيني به، فأتيته بالكساء اليماني فغطّيته به و صرت أنظر إليه و إذا وجهه يتلألأ كأنّه البدر في ليلة تمامه و كماله.فما كانت إلّا ساعة و إذا بولدي الحسن (عليه السلام) قد أقبل و قال:السلام عليك يا امّاه، فقلت: و عليك السلام يا قرّة عيني و ثمرة فؤادي؛فقال لي: يا امّاه، إنّي أشمّ عندك رائحة طيّبة، كأنّها رائحة جدّي رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) .فقلت: نعم إنّ جدّك تحت الكساء، فأقبل الحسن نحو الكساء و قال:السلام عليك يا جدّاه يا رسول اللّه، أ تأذن لي أن أدخل معك تحت الكساء؟قال (عليه السلام) : و عليك السلام يا ولدي و يا صاحب حوضي قد أذنت لك؛فدخل معه تحت الكساء، فما كانت إلّا ساعة و إذا بولدي الحسين عليه السّلام قد أقبل، و قال: السلام عليك يا امّاه، فقلت: و عليك السلام يا ولدي و يا قرّة عيني و ثمرة فؤادي، فقال لي: يا امّاه، إنّي أشمّ عندك رائحة طيّبة كأنّها رائحة جدّي رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) ، فقلت: نعم يا بنيّ إنّ جدّك و أخاك تحت الكساء؛فدنى الحسين نحو الكساء، و قال: السلام عليك يا جدّاه، السلام عليك يا من اختاره اللّه، أ تأذن لي أن أكون معكما تحت الكساء؟ فقال (صلي الله عليه و آله) : و عليك السلام يا ولدي، و شافع أمّتي قد أذنت لك، فدخل معهما تحت الكساء. فأقبل عند ذلك أبو الحسن عليّ بن أبي طالب عليه السّلام و قال: السلام عليك يا بنت رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) ، فقلت: و عليك السلام يا أبا الحسن و يا أمير المؤمنين، فقال:يا فاطمة، إنّي أشمّ عندك رائحة طيّبة كأنّها رائحة أخي و ابن

ص: 234

عمّي رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) .فقلت: نعم ها هو مع ولديك تحت الكساء. فأقبل عليّ (عليه السلام) نحو الكساء،و قال: السلام عليك يا رسول اللّه، أ تأذن لي أن أكون معكم تحت الكساء؟ قال له: و عليك السلام يا أخي و يا وصيّي و خليفتي، و صاحب لوائي قد أذنت لك، فدخل عليّ (عليه السلام) تحت الكساء، ثمّ أتيت نحو الكساء، و قلت: السلام عليك يا أبتاه يا رسول اللّه، أ تأذن لي أن أكون معكم تحت الكساء؟ قال: و عليك السلام يا بنتي و يا بضعتي، قد أذنت لك، فدخلت تحت الكساء.فلمّا اكتملنا جميعا تحت الكساء، أخذ أبي رسول اللّه بطرفي الكساء، و أومئ بيده اليمنى إلى السماء، و قال: اللهمّ إنّ هؤلاء أهل بيتي، و خاصّتي و حامّتي، لحمهم لحمي، و دمهم دمي، يؤلمني ما يؤلمهم، و يحزنني ما يحزنهم، أنا حرب لمن حاربهم، و سلم لمن سالمهم، و عدوّ لمن عاداهم، و محبّ لمن أحبّهم، إنّهم منّي و أنا منهم، فاجعل صلواتك و بركاتك و رحمتك و غفرانك و رضوانك عليّ و عليهم و اذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيرا. فقال اللّه عزّ و جلّ: يا ملائكتي، و يا سكّان سمواتي، إنّي ما خلقت سماءمبنيّة، و لا أرضا مدحيّة، و لا قمرا منيرا، و لا شمسا مضيئة، و لا فلكا يدور، و لا بحرا يجري، و لا فلكا تسري، إلّا في محبّة هؤلاء الخمسة الّذين هم تحت الكساء.فقال الأمين جبرائيل: يا ربّ، و من تحت الكساء؟فقال عزّ و جلّ: هم أهل بيت النبوّة و معدن الرسالة، و هم فاطمة و أبوها و بعلها و بنوها.فقال جبرائيل: يا ربّ، أ تأذن لي أن أهبط إلى الأرض لأكون معهم سادسا؟ فقال اللّه: نعم قد أذنت لك. فهبط الأمين جبرائيل و قال: السلام عليك يا رسول اللّه، العليّ الأعلى يقرئك السلام و يخصّك بالتحيّة و الاكرام و يقول

ص: 235

لك: و عزّتي و جلالي إنّي ما خلقت سماء مبنيّة و لا أرضا مدحيّة، و لا قمرا منيرا، و لا شمسا مضيئة، و لا فلكا يدور، و لا بحرا يجري، و لا فلكا تسري، إلّا لأجلكم و محبّتكم،و قد أذن لي أن أدخل معكم فهل تأذن لي يا رسول اللّه؟ فقال رسول اللّه: و عليك السلام يا أمين وحي اللّه، نعم، قد أذنت لك. فدخل جبرائيل معنا تحت الكساء فقال لأبي:إنّ اللّه عزّ و جلّ قد أوحى إليكم يقول:إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.فقال عليّ لأبي: يا رسول اللّه، أخبرني ما لجلوسنا هذا تحت الكساء من الفضل عند اللّه؟ فقال النبيّ (صلي الله عليه و آله) : و الّذي بعثني بالحقّ نبيّا، و اصطفاني بالرسالة نجيّا، ما ذكر خبرنا هذا في محفل من محافل أهل الأرض و فيه جمع من شيعتنا و محبّينا، إلّا و نزلت عليهم الرحمة، و حفّت بهم الملائكة و استغفرت لهم إلى أن يتفرّقوا. فقال عليّ: اذا و اللّه فزنا و فاز شيعتنا و ربّ الكعبة. فقال أبي رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) : يا عليّ، و الّذي بعثني بالحقّ نبيّا، و اصطفاني بالرسالة نجيّا، ما ذكر خبرنا هذا في محفل من محافل أهل الأرض و فيه جمع من شيعتنا و محبّينا، و فيهم مهموم إلّا و فرّج اللّه همّه، و لا مغموم إلّا و كشف اللّه غمّه، و لا طالب حاجة إلّا و قضى اللّه حاجته؛فقال عليّ: إذا و اللّه فزنا و سعدنا، و كذلك شيعتنا فازوا و سعدوا في الدنيا و الآخرة بربّ الكعبة.

أقول: قال السيّد عبد الرزّاق المقرّم في كتابه وفاة الصدّيقة عليها السّلام: ص 47 ، بعد نقله هذا الحديث الشريف:قال الثعالبي في «ثمار القلوب»: ص 484 ، و من هنا قيل فيهم:) ) (1)


1- 1 _ عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج 11 -قسم- 2 -فاطمةس/ 935

ص: 236

5 _ علامه مازندرانى، درشرح كتاب الكافي و الروضة

( ( «خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلى» و قوله «ما خلقت سماء مبنية و لا أرضا مدحية الى قوله _ الالاجلكم و محبتكم») ) (1)


1- 1 _ شرح الكافي _ الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) 4/307

ص: 237

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و نماز توسّل و استغاثه

ص: 238

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و نماز توسّل و استغاثه

يكي از راه هاي كسب تقرب به درگاه خداوند منان وكسب رضاي او و اجابت دعا، ايستادن به درگاه او و خواندن نماز مي باشد همان نمازي كه خداوند متعال ما را به استعانت از آن امر مي كند و مي فرمايد:

( (وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ) )

از صبر و نماز يارى جوييد؛ (و با استقامت و مهار هوس هاى درونى و توجه به پروردگار، نيرو بگيريد؛) و اين كار، جز براى خاشعان، گران است. (1)

و همچنين مي فرمايد:

( (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ) ) .

اى افرادى كه ايمان آورده ايد! از صبر (و استقامت) و نماز، كمك بگيريد! (زيرا) خداوند با صابران است. (2)


1- 1 _ بقرة: 45
2- 2 _ بقرة: 153

ص: 239

يكي از نمازهائي كه به طريق آن مي توان به خداوند متعال متمسك شد نماز حضرت زهراء (سلام الله عليها) است كه به دو طريق خوانده مي شود.

نماز حضرت زهراء (سلام الله عليها)

طريق اوّل : حسن بن فضل طبرسىگويد: به هنگام حاجت و نياز به حضرت فاطمه (سلام الله عليها) متوسّل شويد، براى توسّل به حضرتش ابتدا دو ركعت نماز به جاى آوريد و پس از سلام سجده كرده صد مرتبه بگوئيد: يا فاطمه، و سپس سمت راست صورت را بر زمين بگذاريد و صد مرتبه يا فاطمة بگوئيد و بعد از آن، سمت چپ صورت را بر زمين گذاشته صد مرتبه ديگر يا فاطمة مى گوئيد و پس از آن اين دعا را مى خوانيد:

( (يا آمنا من كل شى ء، و كل شى ء منك خائف حذر، و أسألك بأمنك من كل شى ء و خوف كل شى ء منك: أن تصلى على محمد و آل محمد، و أن تعطيني أمانا لنفسى و أهلى و مالى وولدى حتى لا أخاف أحدا، و لا أحذر من شى ء أبدا، إنك على كل شى ء قدير.) )

طريق دوم: سيّد بن طاوس (رحمه الله عليه) گويد: مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده: به هنگام حاجت و بروز مشكلات به حضرت فاطمه (سلام الله عليها) متوسل شويد و ابتدا دو ركعت نماز به جاى آوريد و پس از سلام سه مرتبه تكبير بگوييد و بعد از آن تسبيح حضرت فاطمه (سلام

ص: 240

الله عليها) را به جاى آورده سپس سجده كرده صد مرتبه بگوييد: يا مولاتي فاطمة أغيثينى، و سپس سمت راست صورت خود را بر زمين گذاريد و صد مرتبه مثل آن را گفته و بعد سمت چپ صورت را بر زمين گذاريد و همان را مى گوييد و سپس سجده نموده همان ذكر را صد و ده مرتبه ديگر بر زبان مى آوريد و پس از آن حاجت هاى خود را از خداوند طلب مى كنيد . (1)


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 959 ، مكارم الأخلاق/ ترجمه ميرباقرى 2/138

ص: 241

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و فدك غصب شده ايشان

ص: 242

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و فدك غصب شده ايشان

يكي ديگر از موضوع هاي مورد برسي در زندگي حضرت زهراء (سلام الله عليها) مسئله غصب فدك است كه هم برگي از مظلوميتي حضرت و هم دليلي بر بي ديني مخالفان، هماناني كه خود را جانشين به حق رسول الله (صلي الله عليه و آله) معرفي نمودند در حالتي كه حق مسلم دختر بزرگوار ايشان را غصب كردند. اما براستي فدك چيست؟ و از آن چه كسي بوده؟ و چگونه غصب شده؟

فدك قريه آباد و حاصل خيزي بود، در سرزمين حجاز نزديك خيبر كه ميان آن و مدينه دو يا سه روز راه بود بعضي اين فاصله را 140 كيلومتر نوشته اند و در آن چشمه اي جوشان و نخل هاي فراواني بود. (1)

و اين سرزمين پس از جنگ خيبر و رشادت هاي اميرالمومنين علي (عليه السلام) كه منجر به پيروزي مسلمانان در مقابل يهوديان خيبر شد، (همان افرادي كه قبائل اعراب را براي كوبيدن حكومت اسلامي شوراندند و با كمك هاي مالي خود و تحريك اعراب آنها را در شروع


1- 1 _ معجم البلدان، ماده فدك .

ص: 243

جنگي به نام خندق تشويق كردند) و پس از درخواست اهل خيبر جهت كوچ كردن و در امان بودن آنها، و رسيدن اين خبر به اهل فدك، آنها نيز نماينده اي نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرستادند و از ايشان درخواست نمودند در مقابل اموال و ميوه هاي فدك از آنها بگذرد و به آنها امان دهند،كه با موافقت رسول الله (صلي الله عليه و آله) مواجه شد و بدين صورت فدك بدونه جنگ و خون ريزي به رسول الله (صلي الله عليه و آله) واگذار شد و پس از آن طبق دستور خداوند متعال و نازل شدن آيه و ات ذي القربي حقه، اين سرزمين به حضرت زهرا (سلام الله عليها) واگذار شد و پس از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) توسط غاصبين خلافت غصب شد و بسياري از مفسرين اهل تسنن اين واقعه را بيان مي كنند كه در اين فصل به آن اشاره مي كنيم.

اعطاي فدك به حضرت زهراء (سلام الله عليها) در تفاسير علماء اهل تسنن

1 _ حسكاني متولد قرن پنجم در شواهد التنزيل

أخبرنا أبو بكر بن أبي سعيد الحيري قال: حدثنا أبو عمرو الحيري قال: أخبرنا أبو يعلى الموصلي قال: قرأت على الحسين بن يزيد الطحان، [عن] سعيد بن خثيم، عن فضيل، عن عطية عن أبي سعيد قال: لما نزلت هذه الآية: وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ دعا النبي (صلي الله عليه و آله) فاطمة و أعطاها فدكا. (1)


1- 1 _ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل 1/439

ص: 244

عطيه از ابي سعيد نقل مي كند كه گفت:

زماني كه آيه وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ نازل شد رسول الله (صلي الله عليه و آله) فاطمه را خواندند و عطي كردند فدك را به فاطمه (سلام الله عليها) . (1)

2 _ ثعلبي متولد قرن پنجم در الكشف والبيان

فروى غير واحد منهم عن بشير بن الوليد و الواقدي و بشر بن عتاب في أحاديث يرفعونها إلى محمّد (صلي الله عليه و آله) نبيّهم لما فتح خيبر اصطفى لنفسه قرى من قرى اليهود، فنزل عليه جبرائيل (عليه السلام) بهذه الآية (وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ) . فقال محمّد (صلي الله عليه و آله) : و من ذو القربى و ما حقّه؟قال: فاطمة (سلام الله عليها) تدفع إليها فدك،....

زماني كه خيبر فتح شد، برگزيد رسول الله (صلي الله عليه و آله) دهكده اي از دهكدهاي يهود را، سپس جبرئل نازل شد با اين آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» و گفت رسول الله (صلي الله عليه و آله) اي جبرئيل ذوي القربي چه كساني هستند و حق آنان چيست؟؟ جبرئيل جواب داد فاطمه (سلام الله عليها) است، فدك را به سوي او برگردان. سپس عطا كرد بلندي ها را به او بعد از نزول اين آيه؛ پس فاطمه از آن (فدك ) بهرمند مي شدند تا اينكه پدرشان محمد (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفتندو با ابوبكر بيعت شد، ابوبكر او (فاطمه) را از فدك منع كرد پس فاطمه (سلام الله عليها) در مورد برگردان فدك و


1- 1 _ إسراء: 26

ص: 245

عوالي با او صحبت كرد و گفت بدرستي كه آن از من است و پدرم آن را به من عطا كرده است. پس ابوبكر گفت من آنچه پدرت به تو عطا كرده است را از تو منع نمي كنم. پس تصميم گرفت نوشته و قباله اي براي او بنويسد پس عمر بن خطاب او را متوقف كرد و گفت بدرستي كه او زن است بايد بينه اي براي ادعاي خود بياورد، پس دستور داد ابوبكر كه فاطمه (سلام الله عليها) بينه اي بياورد، پس فاطمه (سلام الله عليها) همراه ام ايمن واسماء بنت عميس، همراه علي ابن ابيطالب (صلي الله عليه و آله) آمدند و همگي شهادت دادند به نفع فاطمه در مورد فدك، آنگاه ابوبكر قباله اي براي او نوشت، پس در اين هنگام عمر را مطلع كرد و او آمد و ابوبكر اورا از اين موضوع با خبر كرد پس عمر، آن قباله وصحيفه را گرفت و پاره كرد. (1)

3 _ ميبدي متولد قرن ششم در كشف الاسرار

عن فضيل بن مرزوق عن عطية العوفى عن ابى سعيد الخدرى قال لما نزل قوله: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» أعطى رسول الله (صلي الله عليه و آله) فاطمة فدكا.

... عطيه از ابي سعيد خدري نقل مي كند كه او گفت زماني كه نازل شد كلام خداوند متعال «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» عطا كرد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فدك را به فاطمه (سلام الله عليها) . (2)


1- 1 _ الكشف و البيان عن تفسير القرآن 4/360 .
2- 2 _ كشف الأسرار و عدة الأبرار 5/545

ص: 246

4 _ سيوطي متولد قرن دهم ه ق در الدر المنثور

و أخرج البزار و أبو يعلى و ابن أبى حاتم و ابن مردويه عن أبى سعيد الخدري رضى الله عنه قال لما نزلت هذه الآية وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ دعا رسول الله (صلي الله عليه و آله) فاطمة فأعطاها فدك.

...كه گفت: زماني كه آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» نازل شد رسول الله (صلي الله عليه و آله) فاطمه (سلام الله عليها) را خواندند و عطي كردند فدك را به فاطمه (سلام الله عليها) . (1)

5 _ الوسي متولد قرن 13 در كتاب روح المعاني في تفسير القرآن العظيم

رووا أن أبا بكر لما رأى فاطمة رضي الله تعالى عنها انقبضت عنه و هجرته و لم تتكلم بعد ذلك في أمر فدك كبر ذلك عنده فأراد استرضاءها فأتاها فقال: صدقت يا بنت رسول الله (صلي الله عليه و آله) فيما ادعيت ...

روايت كردند، ابوبكر چون غضب حضرت زهراء (سلام الله عليها) را نسبت به خود ديد و اينكه با او سخن نگفت؛ پس از غضب كردنش، در امر فدك اين امر بر ابوبكر بسيار سنگين شد و تصميم به رضايت فاطمه (سلام الله عليها) گرفت، پس به سوي فاطمه (سلام الله عليها) رفت و گفت تو، راست گفتي اي دختر رسول خدا (سلام الله عليها) در آنچه ادعا كردي ... (2)


1- 1 _ الدر المنثور في تفسير المأثور 4/178
2- 2 _ روح المعاني في تفسير القرآن العظيم 2/431

ص: 247

6 _ شوكاني زيدي متولد قرن 13 در كتاب فتح القدير

و أخرج البزار و أبو يعلى و ابن أبي حاتم و ابن مردويه عن أبي سعيد الخدري قال: لما نزلت هذه الآية وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ دعا رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) فاطمة فأعطاها فدك

... ابي سعيد خدري گفت: زماني كه آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» نازل شد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فاطمه (سلام الله عليها) را خواندند و فدك را به او عطا كردند. (1)

7 _ زحيلي متولد قرن 15 در كتاب التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج

أخرج الطبراني و غيره عن أبي سعيد الخدري قال: لما نزلت: وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ دعا رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) فاطمة، فأعطاها فدك.

... ابي سعيد خدري گفت: زماني كه آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» نازل شد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فاطمه را خواندند وفدك را به او عطا كردند. (2)


1- 1 _ فتح القدير 3/268
2- 2 _ التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج 15/52 .

ص: 248

8 _ ابن كثير متولد قرن هشتم هجري در تفسير القرآن العظيم

و قال الحافظ أبوبكر البزار: حدثنا عباد بن يعقوب، حدثنا أبو يحيى التميمي، حدثنا فضيل بن مرزوق عن عطية عن أبي سعيد قال: لما نزلت وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ دعا رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) فاطمة فأعطاها فدك

زماني كه آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» نازل شد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فاطمه را خواندند و فدك را به او عطا كردند. (1)

اما تفاسير علماء شيعه در مورد آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»

1 _ شيخ مفيد متولد قرن 4 در كتاب تفسير القران المجيد

لمّا ورد أبو الحسن موسى (عليه السلام) على المهدي وجده يردّ المظالم فقال له: ما بال مظلمتنا لا تردّ يا أمير المؤمنين؟ فقال له: و ما هي يا أبا الحسن؟ فقال: إنّ اللّه تعالى لمّا فتح على نبيّه (صلي الله عليه و آله) فدك و ما والاها، و لم يوجف عليها بخيل و لا ركاب، أنزل اللّه تعالى على نبيّه (صلي الله عليه و آله) : وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ، فلم يدر رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) من هم، فراجع في ذلك جبرئيل (عليه السلام) ، فسأل اللّه تعالى عن ذلك، فأوحى إليه: أن ادفع فدك إلى فاطمة (صلوات اللّه عليها) ، فدعاها رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) فقال لها: يا فاطمة إنّ اللّه سبحانه أمرني أن أدفع إليك فدك فقالت...


1- 1 _ تفسير القرآن العظيم (ابن كثير) 5/64 .

ص: 249

هنگامي كه حضرت موسي ابن جعفر (عليهما السلام) بر مهدي خليفه عباسي وارد شد مشاهده نمود كه خليفه مشغول رد مظالم است، پس فرمودند: قضيه دادخواهي (مظالم) ما چيست كه آن را به ما بر نمي گرداني؟ خليفه گفت؟ مظالم شما كدام است اي ابا الحسن؟ فرمودند: خداوند هنگامي كه فدك و اطراف آن را كه هيچ اسب و حيوان براي گرفتن آن نتاختند در اختيار پيامبر (صلي الله عليه و آله) گذاشت، خداوند اين آيه را نازل نمود «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، پس رسول خدا نمي دانست ذا القربي چه كساني هستند، پس از جبرئيل سوال كرد و او نيز از خداوند سؤال نمود پس به او وحي شد كه فدك را به فاطمه (سلام الله عليها) بدهد سپس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در حق او دعا كرد و به او گفت: اي فاطمه (سلام الله عليها) خداوند دستور داده فدك را به تو بدهم، فاطمه پاسخ داد: اي پيامبر از خداوند و از شما پذيرفتم، پيوسته در اختيار او بود تا ابوبكر خلافت را گرفت و آن را از مالكيت فاطمه (سلام الله عليها) خارج كرد پس دختر رسول (صلي الله عليه و آله) خدا نزد ابوبكر آمد و خواست كه آن را به او بازگرداند پس به فاطمه (سلام الله عليها) گفت: كسي را از غلام يا مولا بياور تا شهادت بدهد، پس زهرا (عليه السلام) علي و حسن و حسين و ام ايمن را آورد تا شهادت دادند، پس ابوبكر فدك را بازگرداند، فاطمه (سلام الله عليها) بازگشت در حالي كه سند فدك

ص: 250

به دستش بود، عمر او را در راه ديد و پرسيد: اين چيست؟ فرمود: سندي كه ابو قحافه برايم در مورد فدك نوشته، گفت: به من نشان بده، پس زهرا ممانعت نمود، عمر آن را از دست او بيرون كشيد و آب دهان خود بر آن انداخت و آن را پاره نمود و گفت: فدك زماني مال تو بود كه پدرت در زمان حيات خود نه اسبي بر آن راند و نه حيواني تاخت اما اكنون او از دنيا رفته است. (1)

2 _ شيخ طوسي متولد قرن 5 دركتاب التبيان في تفسير القرآن

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» و هو أمر من اللَّه لنبيه (صلي الله عليه و آله) ان يعطي ذوي القربى حقوقهم التي جعلها اللَّه لهم، فروي عن ابن عباس و الحسن: انهم قرابة الإنسان. و قال علي بن الحسين (عليه السلام) : هم قرابة الرسول،و هو الذي رواه ايضاً أصحابنا. و روي انه لما نزلت هذه الآية استدعى النبي (صلي الله عليه و آله) فاطمة (سلام الله عليها) و أعطاها فدكاً و سلمه اليها، و كان و كلاؤها فيها طول حياة النبي (صلي الله عليه و آله) ، فلما مضى النبي (صلي الله عليه و آله) أخذها ابو بكر، و دفعها عن النحلة. و القصة في ذلك مشهورة، فلما لم يقبل بيّنتها، و لا قبل دعواها طالبت بالميراث، لأن من له الحق إذا منع منه من وجه جاز له ان يتوصل اليه بوجه آخر، فقال لها: سمعت رسول (صلي الله عليه و آله) يقول (نحن معاشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة) فمنعها الميراث أيضاً (آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»


1- 1 _ كتاب التفسير 2/288

ص: 251

دستوري از جانب پروردگار به پيامبر است تا حق نزديكان رسول خدا كه خداوند مقرر نموده بپردازد، از ابن عباس و حسن روايت شده كه منظور از ذوي القربي نزديكان انسان هستند، از علي بن حسين نقل شده كه منظور نزديكان رسول خدا هستند، كه دوستان ما هم همين را روايت كرده اند. روايت شده هنگامي كه اين آيه نازل شد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فاطمه (سلام الله عليها) را فراخواند و فدك را به او بخشيد، و در طول حيات پيامبر در اختيار او بود تا اينكه رسول خدا از دنيا رفت، پس ابوبكر آن را گرفت و از مهريه فاطمه (سلام الله عليها) خارج كرد، كه اين قصه معروف است و دليل و حجت زهرا (سلام الله عليها) را نپذيرفت، بنابراين دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) تصميم گرفت كه ارث خود را مطالبه كند چرا كه طبيعي است اگر انسان از حق خود منع شود به طريقي آن را باز ستاند، اما ابوبكر گفت: شنيدم رسول خدا فرموده ما پيامبران از خود ارثي به جا نمي گذاريم و آنچه از ما مي ماند صدقه است، بنابراين ابوبكر او را از ارث خود محروم كرد. (1)

3 _ ابن شهر آشوب متولد قرن 6 در كتاب متشابه القرآن و مختلفه

ما روى علماؤهم مثل مالك بن أنس و أبو يعلى الموصلي عن حميد و عطية عن الخدري و السدي و مجاهد أنه لما نزلت قوله وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ دعا النبي (صلي الله عليه و آله) فاطمة و أعطاها فدك . (2)


1- 1 _ التبيان في تفسير القرآن 6/469 .
2- 2 _ متشابه القرآن و مختلفه 2/61

ص: 252

4 _ سيد ابن طاووس متولد قرن (عليه السلام) در كتاب سعد السعود للنفوس منضود

حدثنا محمد بن محمد بن سليمان الأعبدي و إبراهيم بن خلف الدوري و عبدالله بن سليمان بن الأشعب و محمد بن القاسم بن زكريا قالوا حدثنا عباد بن يعقوب قال أخبرنا علي بن عباس و حدثنا جعفر بن محمد الحسيني قال حدثنا

ص: 253

علي بن المنذر الطريفي قال حدثنا علي بن عباس قال حدثنا فضل بن مرزوق عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال لما نزلت وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ دعا رسول الله (صلي الله عليه و آله) فاطمة و أعطاها فدكا يقول علي بن موسى بن طاوس و قد ذكرت في الطرائف روايات كثيرة عن المخالف و كشفت عن استحقاق المولاة المعظمة فاطمة لفدك بغير ارتياب و ما ينبغي أن يتعجب من أخذها منها من هو عارف بالأسباب لأن خلافة بني هاشم أعظم من فدك بكل طريق و أهل الإمامة من الأمة لا يحصيهم إلا الله مذ ستمائة سنة و زيادة إلا أن يدينوا بدين الله تعالى إن الخلافة كانت حقا من حقوقهم و إنهم منعوا منها كما منع كثير من الأنبياء و الأوصياء عن حقوقهم و من وقف على كتاب الطرائف عرف ذلك على التحقيق فيما نذكره من الوجهة الثانية من القائمة الأولة من الكراس الثاني من الجزء الثالث من كتاب محمد بن العباس بن مروان و هذا الجزء الأول من قالب نصف الورقة من المجلد الثاني من أصل الكتاب...

محمد بن محمد بن سليمان الأعبدي و إبراهيم بن خلف الدوري و عبد الله بن سليمان بن الأشعب و محمد بن القاسم بن زكريا از عباد بن يعقوب از علي بن عباس از جعفر بن محمد الحسيني از علي بن المنذر الطريفي از علي بن عباس از فضل بن مرزوق از عطية العوفي از أبي سعيد الخدري نقل كرده اند: هنگامي كه آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» نازل شد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ، فاطمه (سلام الله عليها) را فراخواندند و فرمودند و فدك را به او بخشيدند، علي بن موسي بن طاووس مي گويد: در كتاب الطرائف روايات فراواني از (از اهل خلاف) نقل شده كه حق مسلم فاطمه از فدك را بدون هيچ شك و ترديدي ثابت مي كند و آنچه بايد بيشتر از آن تعجب كرد خلافتي است كه از بني هاشم سلب شد زيرا خلافت آنان از فدك هم مهمتر است و شايستگان امامت را فقط خداوند مي شمارد پس خلافت حقي از حقوق ائمه است كه از آن منع شدند همانگونه كه بسياري از انبياء خدا و جانشينان او از حقوق خود منع مي شدند، و هر كس كتاب الطرائف را بخواند آن را در مي يابد. (1)

5 _ شيخ طبرسي متولد قرن 7 دركتاب مجمع البيان في تفسير القرآن

قال إن علي بن الحسين (عليهما السلام) قال لرجل من أهل الشام حين بعث به عبيد الله بن زياد إلى يزيد بن معاوية أ قرأت القرآن قال نعم قال أ ما قرأت «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» قال و إنكم ذو القربى الذي أمر الله أن يؤتى حقه قال نعم ...


1- 1 _ سعد السعود للنفوس منضود/103 .

ص: 254

امام زين العابدين (عليه السلام) به فردي از اهل شام كه فرستاده عبيدالله بن زياد به يزيد بن معاويه بود فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ گفت: آري، فرمود: آيا آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» را خوانده اي؟! گفت: آري، شما نزديكان پيامبر هستيد كه خداوند دستور داده حقتان پرداخت شود، فرمود: آري. (1)

6 _ راوندي متولد قرن 6 در كتاب فقه القرآن في شرح آيات الأحكام

روي أنه لما نزل قوله تعالى ( (ما أَفاءَ الله عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ) ) الآية قال رسول الله (صلي الله عليه و آله) لجبرئيل لمن هذا الفي ء فأنزل الله قوله وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ فاستدعى النبي (صلي الله عليه و آله) فاطمة (سلام الله عليها) فأعطاها فدكا و سلمها إليها فكان وكلاؤها فيها طول حياة النبي من عند نزولها فلما مضى رسول الله أخذها أبو بكر و لم يقبل بينتها و لا سمع دعواها فطالبت بالميراث لأن من له حق إذا منع من وجه جاز له أن يتوصل إليه بوجه آخر فقال لها سمعت رسول الله يقول نحن معاشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة فمنعها الميراث بهذا الكلام و هذا مشهور

روايت شده هنگامي كه آيه ( (ما أَفاءَ الله عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ) ) ، نازل شد رسول خدا از جبرئيل سوال كرد اين مال متعلق به


1- 1 _ مجمع البيان في تفسير القرآن 6/634

ص: 255

كيست؟ پس اين آيه نازل شد «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، از اين رو رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فاطمه (سلام الله عليها) را فراخواند و فدك را به او بخشيد اما زماني كه رسول خدا از دنيا رفت ابوبكر فدك را گرفت و ادعاي حضرت زهرا (سلام الله عليها) را در مورد آن نپذيرفت، پس حضرت حق خود را مطالبه نمود، و كاملا طبيعي است كه انسان زماني كه از حق خود به طريقي منع شود راهي را براي بازستاني آن بيابد، پس ابوبكر به زهرا (سلام الله عليها) گفت: من از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيد كه فرمودند: از ما پيامبران به كسي ارثي نمي رسد و هر آنچه از ما بماند صدقه است. پس ابوبكر با اين سخن فدك را از زهرا (سلام الله عليها) منع نمود. (1)

7 _ جرجاني متولد قرن 10 در كتاب آيات الأحكام

از امام كاظم (عليه السلام) روايت شده كه:

چون در آمدند، نزد مهدى عباسى درحالتى كه رد مظالم مى كرد يعنى حقوقى كه از مردم بظلم و ستم گرفته شده بود پس مى داد به ايشان گفت كه (ما بال مظلمتنا لا ترد) . يعنى چيست حال مظلمه ما كه پس داده نمى شود به ما و چرا حق ما را كه از ما بظلم گرفته اند بما نمى دهيد هارون گفت كه چيست آن حق شما كه بظلم از شما گرفته اند، اى ابو الحسن آن حضرت فرمودند:


1- 1 _ فقه القرآن في شرح آيات الأحكام 1/248 .

ص: 256

در آن وقت كه خداى تعالى فتح كرد بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) قريه فدك و ساير مواضع خيبر را فرو فرستاد بر آن حضرت اين آيه را كه و آت ذى القربى حقه، ليكن معلوم نشد كه مراد از ذى القربى كيست پس جبرئيل (عليه السلام) برگشت بسوى آسمان و پرسيد از خداى تعالى معنى ذى القربى را پس وحى فرستاد خداى تعالى بسوى پيغمبر (صلي الله عليه و آله) كه بده فدك را به فاطمه (سلام الله عليها) پس پيغمبراكرم (صلي الله عليه و آله) طلب نمود سيدة النساء را و گفت كه خداى تعالى امر كرده است مرا كه فدك را به تو دهم سيدة النساء گفت يا رسول اللَّه قبول كردم از خدا و از تو، بعد از آن امام كاظم (عليه السلام) قضيه مجادله و مكابره ابوبكر و عمر با سيدة النساء را در باب فدك بيان فرمودند، پس گفت هارون آن حضرت را كه حد (اندازه) كن فدك را و بگير پس حد كرد امام (عليه السلام) فدك را پس گفت هارون، كه اين فدك كه حد كردى بسيار است و از اينجا معلوم مى گردد كه مراد از ذى القربى در اين آيه مطلق اقرباء پيغمبر (صلي الله عليه و آله) است. امام (عليه السلام) فرمودند: اين توسعه بيان حدود مطلق فيئى است از فدك و آن چه پس از پيغمبر (صلي الله عليه و آله) مثل فدك بدست مسلمين رسيده بدون واسطه جنگ، همه آنها راجع به امام (عليه السلام) است از جهت وجود مناط كه در آيه فيئى خداى تعالى فرموده است چنانچه خود امام (عليه السلام) فرمود: «هذا كله مما لم يوجف اهله على رسول الله (صلي الله عليه و آله) بخيل و لا ركاب» و بنا

ص: 257

بر اين مراد از ذى القربى در اين آيات امام و فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است نه مطلق اقرباء پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بموجب اخبارى كه از اهل سنت و شيعه رسيده است چنانچه در سابق اشاره گرديد و مراد امام (عليه السلام) از اين خبر هم قرابت مختصه است نه مطلقه. (1)

8 _ شيباني متولد قرن 7 در كتاب نهج البيان عن كشف معاني القرآن

وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ؛ يعني: فاطمة و ولديها، فنحلها النّبيّ (صلي الله عليه و آله) فدك و العوالي (2)

9 _ ابوالفتوح رازي متولد قرن 6 در كتاب روض الجنان و روح الجنان

در خبر است كه چون اين آيه آمد، رسول الله (صلي الله عليه و آله) فاطمه (سلام الله عليها) را بخواند و فدك را به او داد. مدّت حيات رسول الله (صلي الله عليه و آله) در دست او بود و در تصرّف او و دخلش و خرمايش مصروف با مصالح او و فرزندان او. چون رسول (صلي الله عليه و آله) از دنيا برفت، از او باز گرفتند. چون طلب ميراث پدر كرد، گفتند: تو را از پدر ميراث نرسد كه ما شنيديم كه رسول (صلي الله عليه و آله) گفت: نحن معاشر الانبياء لا نورث، ما جماعت پيغامبران را ميراث نباشد، ما تركناه صدقة، آنچه ما رها كنيم، صدقه بود. (3)


1- 1 _ آيات الأحكام (الجرجاني) 1/329
2- 2 _ نهج البيان عن كشف معاني القرآن 3/213
3- 3 _ روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن 12/215

ص: 258

10 _ آيت الله طيب متولد قرن 14 دركتاب اطيب البيان في تفسير القرآن

( (وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيرا) )

و بده، اى رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بذى القربى حق او را و بمسكين و ابن سبيل و تبذير مكن تبذير كردنى «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّه» اخبار بسيارى داريم در كافى و برهان و مجمع كه مراد از ذا القربى فاطمه (سلام الله عليها) است و حق او فدك است كه بدون خيل و ركاب بدست پيغمبر رسيد و ملك شخصى او بود و نحله فاطمه (سلام الله عليها) قرار داد و در زمان حضرت رسالت در تصرف فاطمه بود و أبا بكر غصب كرد و در زمان عمر ابن عبد العزيز او به اولاد فاطمه (سلام الله عليها) برگردانيد و باز غصب كردند تا زمان مأمون او باز به اولاد فاطمه (سلام الله عليها) برگردانيد سپس باز غصب كردند و اخبار در اين باب از طريق سنى و شيعه بسيار است در بحار و تفسير برهان و مجمع البيان و ساير كتب مسطور است. و البته اين مصداق آتِ ذَا الْقُرْبى است و منافى با عموم آيه نيست كه تمام ائمه: ذا القربى هستند و حق آنها خمس است چنانچه در آيه خمس مِي فرمايد:

( (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى) ) (انفال: 42 ) . (1)


1- 1 _ أطيب البيان في تفسير القرآن 8/241 .

ص: 259

11 _ سيد ابن طاوس در الطرائف

«سمهودى» مورخ معروف مدينه متوفى ( 911 ه) مى نويسد:

فدك هفت قطعه زمين و ملك يك يهودى به نام «مخيريق» بوده كه او شخصا به پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بخشيد و به جنگ احد رفت و در آن جنگ كشته شد و بعضى هم نوشته اند به مرگ طبيعى مرده و پيش از مرگ نوشته و وصيت كرده پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) هرگونه تصرفى را در املاك او بنمايد، مختار است. پيامبر (صلي الله عليه و آله) دهكده فدك را به دخترش فاطمه (سلام الله عليها) بخشيد و تا پايان زندگى پيامبر فدك در دست فاطمه (سلام الله عليها) بود، فاطمه (سلام الله عليها) درآمد اين ملك را كه سالانه بالغ بر هفتاد هزار دينار بوده بين بينوايان و فقراء تقسيم مى كرد.

«فدك» در سال هفتم هجرى به دست پيامبر اسلام افتاد جريان از اين قرار بود كه پيامبر پس از محاصره خيبر و درهم شكستن قدرت يهود در آن منطقه و عطوفت و مهربانى آن حضرت نسبت به چند قريه از آن آباديها، اهالى فدك حاضر شدند با پيامبر (صلي الله عليه و آله) مصالحه كنند كه نصف سرزمين آنها اختصاص به پيامبر داشته باشد و نصف ديگر از آن خودشان، و در عين حال كشاورزى سهم پيامبر به عهده آنها باشد و در برابر زحماتشان مزد دريافت دارند، بنا بر اين با توجه به آيه (صلي الله عليه و آله) سوره حشر كه مى فرمايد:

( (وَ ما أَفاءَالله عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ.) )

ص: 260

اين قسمت زمين، ملك پيامبر (صلي الله عليه و آله) گرديد و پيامبر به آنگونه كه مى خواستند در آن تصرف مى كردند. تا آيه: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّه»ُ حق ذوى القربى را ادا كن نازل شد، پيامبر از جبرئيل پرسيد منظور از اين آيه چيست؟ پاسخ داد: فدك را به فاطمه (سلام الله عليها) ببخش تا براى او و فرزندانش مايه زندگى باشد و عوض از ثروتى باشد كه خديجه (سلام الله عليها) در راه اسلام مصرف كرده است پيامبر (صلي الله عليه و آله) فاطمه (سلام الله عليها) را خواست و فدك را به او بخشيد، از اين ساعت ملكيت پيامبر پايان يافت و فدك ملك فاطمه شد، اين جريان تا زمان وفات پيامبر ادامه داشت. (1)

اما چند سوال در مورد فدك

1 _ آيا فدك جزء بيت الامال نبود؟ كه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) به فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بخشيدند؟

2 _ آيا پيامبران ارث به جا مي گذارند؟

3 _ درآمد فدك و وسعت ان چقدر بوده است؟

4 _ چرا غاصبين خلافت به فكر غصب فدك افتادند؟

5 _ عاقبت فدك چه شد و چرا در زمان حضرت علي (عليه السلام) برگردانده نشد؟


1- 1 _ الطرائف-ترجمه داود الهامى/ 392

ص: 261

اما جواب سوال هاي فدك

1 _ اولا فدك جزء اموال شخصي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) محسوب مي شود چرا كه اين سرزمين بدونه جنگ و خونريزي بدست آمده و خداوند متعال آنها را فى ء معرفي مي كند و مي فرمايد:

( (وَ ما أَفاءَ الله عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ الله يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ الله عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ ما أَفاءَ الله عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا الله إِنَّ الله شَديدُ الْعِقاب) ) . (1)

و آنچه را خدا از آنان [يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد،) نه اسبى تاختيد و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مى سازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است! آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا (صلي الله عليه و آله) براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) ، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!


1- 1 _ حشر : 7

ص: 262

«افاء» از ماده فى ء در اصل به معنى رجوع و بازگشت است، «اوجفتم» از ماده ايجاف به معنى راندن سريع است كه معمولا در جنگ ها اتفاق مى افتد.خيل به معنى اسب ها است؛ ركاب از ماده ركوب معمولا به معنى شتران سوارى مى آيد.

با استناد به اين آيه و اخبار معتبر، اصلا براي به دست آوردن فدك جنگي صورت نگرفت و اسب و شتري حركت داده نشد تا اينكه مسلمان مدعي اين مطلب شوند كه فدك غنيمت جنگي بوده وتعلق به بيت المال مسلمين دارد. هرچند در قسمت بالا به تفصيل بيان كرديم كه فدك عطا شده به حضرت زهرا (سلام الله عليها) و ليكن در اين قسمت هم به تفاسير اهل تسنن كه به فيي بودن فدك اذعان نموده اند اشاره مي كنيم تا حجت بر همگان تمام شود انشاء الله.

1 _ ( (ما أَفاءَ الله عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى الفى ء فى اللغة: الرجوع و هو فى الشّرع عبارة عن كلّ مال يرجع من الكفّار الى المسلمين بغير قتال و لا ايجاف خيل و ركاب كمال يصالحون عليه او ينهزمون عنه، و كالجزية و عشور تجارتهم و مال من مات منهم فى دار الاسلام لا وارث له. و معنى الآية: ما أَفاءَ الله عَلى رَسُولِهِ من اموال «أَهْلِ الْقُرى» يعنى: قريظة و النضير و فدكا و خيبرا. و قرى عرنية و ينبع جعلها الله سبحانه لرسوله (صلي الله عليه و آله) ...) )

ص: 263

آنچه را خداوند، از مردم اين آبادي به پيامبرش باز گردانيد... الفيء در لغت به معناي رجوع و بازگشت است، و در شرع عبارت است از هر مالي كه بدون جنگ و خونريزي وتاختن اسب و حيوان از كافران به مسلمانان بازگردانده شود مانند اموالي كه هنگام صلح يا شكست در جنگ به دست مي آيد و يا جزيه و يا يك دهم مال تجاري يا مال هر كس از اهالي بلاد اسلامي كه از دنيا رفته و وارثي ندارد. و منظور از اهل قري در آيه اهالي قريظه و بني نضير و فدك و خيبر است. و منظور از قري عدينه و ينبع است كه خدا براي رسولش قرار داده. (1)

2 _ ( (وَ ما أَفاءَ الله عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ الله عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ؛ قال المبرد: يقال فاء يفي ء إذا رجع، و أفاءه اللَّه إذا رده، و قال الأزهري: الفي ء ما رده اللَّه على أهل دينه، من أموال من خالف أهل دينه بلا قتال، إما بأن يجلوا عن أوطانهم و يخلوها للمسلمين، أو يصالحوا على جزية يؤدونها عن رؤوسهم، أو مال غير الجزية يفتدون به من سفك دمائهم، كما فعله بنو النضير حين صالحوا رسول الله (صلي الله عليه و آله) على أن لكل ثلاثة منهم حمل بعير مما شاءوا سوى السلاح، و يتركوا الباقي، فهذا المال هو الفي ء، و هو ما أفاء الله على المسلمين، أي رده من الكفار إلى المسلمين،...) )


1- 1 _ كشف الأسرار و عدة الأبرار 10/38

ص: 264

مبرد مي گويد فاء يفئي يعني بازگشت و افاء يعني خداوند آن را باز گرداند. ازهري مي گويد منظور از فيء مالي است كه خداوند به بندگان خود بر گرداند، شامل اموالي كه بدون جنگ از غير مسلمانان كه ديار خود را براي مسلمانان خالي كردند به دست آيد يا جزيه اي كه از طريق صلح به اموال آنان مثل دام تعلق يابد، يا مال غير جزيه كه در ازاي خونريزي به عنوان ديه داده شود، همانگونه كه بني نضير هنگامي كه با رسول خدا صلح كردند هر يك سه بار شتر به غير از سلاح براي خود برداشتند و بقيه را براي مسلمانان رها كردند، كه اين مال همان فيء است، كه خداوند از كافران به مسلمانان بازگردانده است. منهم: منظور يهوديان بني نضير است، ما أوجفتم: از وجف يعني دويدن شتر و اسب، وأوجفه يعني تاختن حيوان، عليه: يعني بر آنچه خداوند آن را بازگردانده، من خيل ولار كاب: ركاب يعني شتري كه سوار بر آن مي شوند، و لفظ مفردي از واژه ركاب وجود ندارد و لفظ مفرد آن راحله است، عرب ها لفظ راكب را فقط بر كسي كه بر شتر سوار مي شود اطلاق مي كنند، و سوار بر اسب را فارس مي نامند، شرح آيه اين است كه صحابه رسول خدا از وي خواستند همانگونه كه غنيمت را بين آنان تقسيم مي كند فيء را نيز تقسيم كند، پس خداوند فرق بين فيء و غنيمت را برشمرد، كه غنيمت همان چيزي است كه براي به

ص: 265

دست آوردنش به سختي افتاديد و اسب و حيواني تاختيد اما در به دست آوردن فيء هيچ سختي متحمل نمي شويد پس امر فيء به رسول خدا واگذار شده كه هر طور صلاح مي داند آن را تقسم كند. در اينجا سوالي مطرح است: اموال بني نضير پس از چند روز كه محاصره بودند و جنگيدند و كشته شدند و صلح كردند و مكان خود را ترك كردند به دست پيامبر رسيد، بنابراين بايد اين اموال غنيمت به حساب آيد نه فيء، مفسران در اينجا دو نكته در جواب سوال بيان مي كنند، اول اينكه: اين آيه در شأن بني نضير نازل نشده چون مسلمانان بر آنان اسب تاختند و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آنان را محاصره كرد، بلكه آيه در مورد فدك است، چون اهل فدك از آنجا بيرون رانده شدند و آن سرزمين ها و اموال بدون جنگ به دست رسول خدا (صلي الله عليه و آله) افتادپس از درآمد فدك نفقه خود و عائله خود را مي داد و بقيه آن را براي خريد اسب و سلاح قرار مي داد، پس از وفات پيامبر (صلي الله عليه و آله) فاطمه ادعا كرد كه رسول خدا فدك را مهريه او قرار داده، ابوبكر گفت: تو نزد فقرا عزيزترين مردم و نزد ثروتمندان دوست داشتني ترين هستي ولي من راستي سخن تو را نمي دانم و نمي توانم حكمي صادر كنم، پس ام ايمن و غلام رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به صداقت قول زهرا (سلام الله عليها) شهادت دادند... (1)


1- 1 _ مفاتيح الغيب 29/507

ص: 266

اما جواب سوال دوم:

آيا پيامبران ارث به جا مي گذارند يا نه؟

در جواب اين سوال ابتدا بايد به كتاب بلاغات النساء اشاره اي نمود تا معلوم شود غاصبين ولايت، با چه ترفندي فدك را غصب كردند و سپس به جواب اين سوال پرداخت.

حدثني عبدالله بن أحمد العبدي عن حسين بن علوان عن عطية العوفي:

أنه سمع أبا بكر رحمه الله يومئذ يقول: لفاطمة (سلام الله عليها) : يا ابنة رسول الله لقد كان ص بالمؤمنين رءوفا رحيما و على الكافرين عذابا أليما و إذا عزوناه كان أباك دون النساء و أخا ابن عمك دون الرجال آثره على كل حميم و ساعده على الأمر العظيم لا يحبكم إلا العظيم السعادة و لا يبغضكم إلا الردي ء الولادة و أنتم عترة الله الطيبون و خيرة الله المنتخبون...

... از ابوبكر شنيدم كه آن روز مي گفت: اي دختر رسول خدا، محمد (صلي الله عليه و آله) نسبت به مومنان مهربان و دلسوز و نسبت به كافران عذابي دردناك بود، از نظر اصل و نسب، پدر توست نه ديگر زنان، و دوست و برادر پسر عمويت است، كه او را بر هر دوستي ترجيح داده و در هر امر و كار بزرگي ياري رسانده، فقط انسان بزرگ و سعادتمند شما را دوست دارد و فقط انسان فرومايه شما را خشمگين مي كند، حال آنكه شما عترت پاك خداوند

ص: 267

و برگزيده او هستيد كه به سوي آخرت و بهشت برين هدايت مي نماييد، اما منع تو از حقي كه طلب نمودي كار من نيست، و اما اگر تو را از فدك و حقي كه پدرت براي تو قرار داده، پس من ستمگر خواهم بود، اما در مورد ادعاي ارث، حتما مي داني كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرموده اند: ما ارثي به جاي نمي گذاريم و هر آنچه از ما باقي بماند صدقه است، پس زهرا (سلام الله عليها) فرمود: خداوند در مورد پيامبري از پيامبرانش فرموده: از من و از خاندان يعقوب ارث به جاي مي ماند، ونيز فرموده: سليمان از داوود ارث برد. پس اين دو، پيامبر خدا هستند و تو خوب مي داني كه نبوت ارثي نيست بلكه غير از آن، به ارث گذاشته مي شود، پس چرا من از ارث پدرم محروم شوم؟ آيا غير از اين است كه در كتاب خدا آمده كه فاطمه (سلام الله عليها) دختر رسول خداست، پس مرا اقناع كن. گفت: اي دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ، تو خود دليل و حجت هستي، نمي توانم پاسخي بدهم يا سخن درست تو را رد كنم اما ابو الحسن همان كسي بود كه مرا از حقي كه دنبال آن هستي مطلع كرد و مرا از آنچه داشتي و اكنون نداري مطلع كرد، پس فرمود: اگر اينگونه است كه مي گويي پس تلخي حقيقت را بپذير و صبر پيشه و حمد و ستايش مخصوص خداست. (1)


1- 1 _ بلاغات النساء/32 .

ص: 268

اما براستي چگونه رسول الله (صلي الله عليه و آله) ارث به جا نمي گذارد در حالتي كه در قران به ارث به جا گذاشتن انبياء الهي اشاره مي كند و از طرفي در قرآن از ارث به جا گذاشتن منعي نشده است لذا ابتدا به دو آيه اي كه در اين ضمينه است اشاره مي كنيم و پس از آن به دلائل عقلي و نقلي كه در اين مورد وجود دارد مي پردازيم اما آيات ارث انبياء.

1 _ ( (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبينُ) ) (1)

و سليمان وارث داوود شد، و گفت: «اى مردم! زبان پرندگان به ما تعليم داده شده، و از هر چيز به ما عطا گرديده؛ اين فضيلت آشكارى است.

و اگر كسي بگويد مراد از ارث در اين آيه علم و نبوت است نه مال و ثروت مي گوييم اين چنين نيست زيرا نبوت و علم موهبتي الهي بوده است كه خداوند متعال به اين دو پيامبر (كه پدر و پسر بوده اند) عطا كرده است و از طرفي چون نبوت حضرت سليمان در زمان حيات پدرشان بوده است خود قرينه است كه ان ارثي كه بعد از فوت حاصل مي شود نبوت و علم نبوده و مراد مال است همانگونه كه در اين آيه اشاره مي شود:

( (فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلينَ) ) (2)


1- 1 _ نمل: 16
2- 2 _ أنبياء: 79

ص: 269

ما (حكم واقعى) آن را به سليمان فهمانديم؛ و به هر يك از آنان (شايستگى) داورى، و علم فراوانى داديم؛ و كوه ها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختيم، كه (همراه او) تسبيح (خدا) مى گفتند؛ و ما اين كار را انجام داديم!

2 _ ( (يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا) ) (1)

كه وارث من و دودمان يعقوب باشد؛ و او را مورد رضايتت قرار ده!

ثانيا: اين حديث نحن معاشر الانبياء لا نورث ... را كسي جز ابوبكر از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نشنيده است.

ثالثا: اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) ارث به جا نميگذارد چرا عايشه و حفصه ادعاي ارث كردند و خانه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را تصرف كردند و پدرانشان را در آن دفن كردند؛ اين عمل انها طبق كدام حكم شرعي بوده است؟ براي وضوح حقيقت، مطالعه اين مناظره خالي از لطف نيست.

روزى فضال بن حسن بن فضال كوفى بر ابو حنيفه وارد شد و پيش او جمعى كثيري از مردم بودند و بر ايشان مى خواند چيزى از فقه و حديث مذهب خود را. پس فضال به رفيقش گفت: و الله نمى روم از اينجا تا ابوحنيفه را خجل نكنم! رفيقش گفت: ابوحنيفه كسى است كه آوازه او بلند شده و حجت وى ظاهر گرديده! فضّال گفت: ساكت شو! آيا تو


1- 1 _ مريم : 6

ص: 270

گمان دارى كه حجت كافرى بر مؤمن غلبه مى كند؟! بعد از آن نزديك ابوحنيفه رفت و سلام كرد. ابوحنيفه جواب سلام گفت و جميع آن مردم نيز جواب سلام گفتند. فضال گفت: يا ابا حنيفه! من برادرى دارم مى گويد بهترين خلق بعد از رسول الله (صلي الله عليه و آله) على بن ابى طالب است و من مى گويم ابوبكر است و بعد از او عمر پس تو چه مى گوئى؟ ابوحنيفه ساكت شد و لحظه اى سر به زير انداخت بعد از آن سر برداشت و گفت: براى كرم و فخر ايشان همين كافيست كه مكانشان پيش رسول الله (صلي الله عليه و آله) است و در جنب او مدفونند. آيا نمى دانى كه ايشان در قبر، ضجيع (كنار) رسول الله (صلي الله عليه و آله) اند يعنى در كنارهم پهلو بر زمين گذاشته اند؟ پس چه حجت و دليل براى تو از اين واضح تر است. فضال گفت: من اين را به برادرم گفتم جواب گفت و الله اگر اين موضع از رسول (صلي الله عليه و آله) بود نه از ايشان پس ايشان ظلم كردند به سبب دفن خود در موضعى كه ايشان را در آن حقى نيست و اگر از ايشان بود و ليكن به رسول (صلي الله عليه و آله) بخشيده بودند پس بد كردند به سبب آنكه برگشتند از بخشيدن و شكستند عهد خويش را.

ابوحنيفه ساعتى ساكت شد بعد از آن گفت: نبود از رسول الله (صلي الله عليه و آله) و نه از ايشان تنها و ليكن ايشان نظر كردند در حق عايشه دختر ابو بكر و حفصه دختر عمر پس مستحق دفن آنجا شدند به قدر حصه دختران خود.

فضال به او گفت: اين را به برادرم گفتم جواب گفت تو مى دانى كه نبى (صلي الله عليه و آله) رحلت نمود و ازايشان نه زن باقي ماند. و ما نظر كرديم ديديم كه به هر يك از ايشان يك حصّه از نه حصّه از هشت يك آن مى رسد.

ص: 271

(زيرا حصه زن هر چند نفر كه باشد هشت يك، مال است، پس چون نه زن باشند آن نه حصّه خواهد شد براى هر يك، يك حصّه) باز درمقدار آن حصّه نظر كرديم ديديم يك شبر (وجب) در يك شبر مى شود. پس چگونه ايشان مستحق اكثر از يك شبر شدند و به قدر قبر تصرف كردند. (1)

اما سوال سوم

درآمد و منفعت، فدك و وسعت آن چقدر بوده است؟

طبق كتاب كشف المحجة سيد ابن طاوس، منافع (فدك) سالانه بيست و چهار هزار دينار بوده است و ديگران آن را هفتاد هزار دينار گفته اند اما در عين حال حضرت زهراء (سلام الله عليها) و شوهر بزرگوارشان و پدر والامقامشان در بخشندگى مانندى نداشته اند و در زهد و تقوى نظيرى، و اندكى از آن منافع براى گذران زندگي ايشان با كمال گشاده دستى بس بود. اما ارباب معرفت با خداى تعالى در كم و بيش گفتگويى ندارند. پس تصرف آنان در مال دنيا كه عطاياى الهى است مانند تصرف خداى تعالى است نسبت به خود آنان پس در مقابل اراده و مشيّت الهى تسليم محضند؛ در دنيا با پرهيزگارى زيست مى كنند و از دنيا خارج مي شوند. اما در بيان وسعت فدك بايد گفت مي نويسند: هنگامي كه معاويه به خلافت رسيد فدك را ميان سه نفر تقسيم كرد، مروان بن حكم، عمربن عثمان و يزيد فرزند خودش.


1- 1 _ دفاع از تشيع، بحث هاى كلامى شيخ مفيد (ره) /162 فصل 34

ص: 272

( (وَ ذَكَرَ أَبُو هِلَالٍ الْعَسْكَرِيُّ فِي كِتَابِ أَخْبَارِ الْأَوَائِلِ أَنَّ أَوَّلَّ مَنْ رَدَّفَدَكَ عَلَى أَوْلَادِ فَاطِمَةَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ وَ كَانَ مُعَاوِيَةُ أَقْطَعَهَا لِمَرْوَانَ بْنِ الْحَكَمِ وَ عُمَرَ بْنِ عُثْمَانَ وَ يَزِيدَ ابْنَهُ أَثْلَاثاً ثُمَّ غُصِبَتْ فَرَدَّهَا عَلَيْهِمُ السَّفَّاحُ ثُمَّ غُصِبْتَ فَرَدَّهَا عَلَيْهِمُ الْمَهْدِيُّ ثُمَّ غُصِبْتَ فَرَدَّهَا عَلَيْهِمُ الْمَأْمُونُ.) ) (1)

بدرستيكه اولين نفري كه فدك را به اولاد فاطمه برگرداند عمر بن عبد العزيز بود درحاليكه معاويه آن را بين مروان بن حكم و عمر بن عثمان ويزيد فرزند خودش به سه قسم تقسيم كرده بود.سپس غضب شد و سفاح آن را به فرزندان حضرت زهراء (سلام الله عليها) برگرداند؛ سپس غصب شد و مهدي برگرداند سپس غصب شد و مامون آن را به اولاد فاطمه (سلام الله عليها) برگرداند.

پس اين مطلب گوياي آن است كه فدك در زمانهاي متعدد مورد غصب واقعه شده و به طريق برخي از حاكمان به فرزندان حضرت زهراء (سلام الله عليها) برگردانده شده است و اين خود گوياي اينست كه فدك مال فاطمه (سلام الله عليها) بوده است.

اما سؤال چهارم

چرا غاصبين خلافت به فكر غصب فدك افتادند؟

بر همگان واضح است در ترويج دين و احكام اسلامي وجود ثروت نقش مهمي ايفاء مي كند تا جائي كه اگر شما بناي كار فرهنگي كوچكي در حد يك مسجد داشتنه باشيد ناگزير محتاج به منابع مالي مي باشيد ودر


1- 1 _ نهج الحق و كشف الصدق/357

ص: 273

امور ديني در كنار تقوا، علم ومديريت به مالي نياز داريم تا بتوانيم در جذب و تاليف قلوب از آن استفاده كنيم و بواسطه آن افرادي را كه به خاطر فقراز مسائل ديني دور شده اند را در مسير دين قرار دهيم و بر همگان واضح است افرادي كه بيشتر به مردم رسيدگي مي كنند و احتياجات آنها را مرتفع مي كنند در نزد مردم محبوبترند لذا غاصبين فدك با در نظر گرفتن اين حقيقت جهت دور كردن مردم ازحضرت علي (عليه السلام) و حضرت زهراء (سلام الله عليها) فدك را غصب كردند و اين راهي است كه عمر به ابوبكر ياد مي دهد و مي گويد :

( (إِنَ النَّاسَ عَبِيدُ هَذِهِ الدُّنْيَا لَا يُرِيدُونَ غَيْرَهَا، فَامْنَعْ عَنْ عَلِيٍّ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْخُمُسَ، وَ الْفَيْ ءَ، وَ فَدَكاً، فَإِنَّ شِيعَتَهُ إِذَا عَلِمُوا ذَلِكَ تَرَكُوا عَلِيّاً وَ أَقْبَلُوا إِلَيْكَ رَغْبَةً فِي الدُّنْيَا وَ إِيثَاراً وَ مُحَابَاةً عَلَيْهَا، فَفَعَلَ أَبُو بَكْرٍ ذَلِكَ وَ صَرَفَ عَنْهُمْ جَمِيعَ ذَلِكَ) ) (1)

مردم بندگان اين دنيا هستند و جز آن هدفي ندارند، توخمس و فيء و فدك را از علي بگير. وقتي مردم و پيروان او دست او را خالي ديدند او را رها مي كنند و به خاطر رغبتشان به دنيا ،به تو متمايل مي گردند.

و ثانياً جهت تسلط بيشتر خود وارام كردن مخالفين خود از ثروت فدك بهرمند شدند.


1- 1 _ بحارالأنوار (ط - بيروت) 29/194 ،عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد؛ ج 11 -قسم- 2 -فاطمةس؛ ص 634 ، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل 7/292 .

ص: 274

اما سؤال پنجم

عاقبت فدك چه شد و چرا در زمان حضرت علي (عليه السلام) برگردانده نشد؟

علامه حلي در نهج الحق آورده است: نخستين كسى كه فدك را به فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) باز گرداند، عمر بن عبد العزيز بود، در حالى كه معاويه آن را به مروان بن حكم، عمر بن عثمان و يزيد، بخشيده بود. و بهره هر كس ثلث اراضى بود. سپس آن املاك غصب شد و سفاح به ايشان بخشيد. آنگاه دوباره غصب گشت و مهدى آنها را بازگرداند و چون دگر باره غصب شد مامون فرمان باز گرداندن زمين ها را داد.

ابوهلال مى افزايد:

«اراضى فدك چند بار ديگر نيز غصب شد واثق، معتمد، معتضد و راضى آنها را باز گرداندند.» (1)

و در جواب اينكه چرا در زمان خلافت حضرت علي (عليه السلام) فدك گرفته نشد بايد گفت حضرت علي (عليه السلام) به خاطر جو ناسالمي كه توسط خلفاي پيشين فراهم شده بود و در جامعه بسياري از بدعت ها جاي سنت ها را گرفته بود و بسياري از حقايق اسلامي دستخوش تغيير شده بود به طوري كه شافعي در كتاب الام ، از وهب بن كيسان نقل مي كند:

( (كلّ سنن رسول اللّه قد غيرت حتى الصلاة) )

يعني تمام سنت و شريعت پيامبرگرامي (صلي الله عليه و آله) تغيير يافته بود حتي نماز. (2)


1- 1 _ نهج الحق و كشف الصدق، ترجمه كهنسال/ 370
2- 2 _ كتاب الام 1/208

ص: 275

مالك از جدش مالك نقل مي كند كه گفت:

( (ما أعرف شيئاً مما أدركت الناس إلا النداء بالصلاة) ) (1)

از مردم جز دعوت به نماز، چيزي را نمي بينم .

حسن بصري از علما و فقهاي بزرگ اهل سنت مي گويد:

( (لو خرج عليكم أصحاب رسول اللّه ما عَرَفوا منكم إلاّ قبلكتم.) ) (2)

اگر صحابه پيامبر به ميان شما بيايد از اسلام شما جزاين كه به طرف قبله مي ايستيد چيز ديگري مشاهده نخواهند كرد.

از همين جهت است كه طبق روايت بخاري در صحيح خود از عمران بن حصين صحابي پيامبركه در بصره وقتي پشت سر علي بن ابي طالب (عليهما السلام) نماز مي خواند، مي گويد: نماز علي يادآور نمازي است كه با پيامبر گرامي به جاي مي آورديم.

عن عمران بن حُصين قال:

( (صلّى مع علي بالبصرة فقال: ذَكّرنا هذا الرجل صلاة كنّا نصلّيها مع رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) ) ) (3)

و مشابه اين روايت را از مطرف بن عبد اللّه نقل مي كند.


1- 1 _ الموطّأ: 1/93 و شرحه: 1/122
2- 2 _ جامع بيان العلم: 2/244
3- 3 _ صحيح البخاري: (161ح 784) 1/200ط. دار الفكر _ بيروت الاوفست عن طبعة دار الطباعة باستانبول. باب إتمام التكبير في الركوع من كتاب الأذان.

ص: 276

با توجه به نكات ياد شده معلوم مي شود كه در اثر انحراف جامعه اسلامي از مسير خود و كنار گذاشتن خليفه و جانشين بحق پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) و روي كار آمدن كساني كه صلاحيت رهبري جامعه اسلامي را نداشتند، چه مشكلاتي بر سر شريعت اسلام آمده است.

و علي (عليه السلام) احساس نمودند كه اگر چنان كه بخواهند ناهمواري هاي گذشته را اصلاح نمايند و بدعت ها را برگردانند، جامعه آن روز تاب تحمل آن را ندارد.

به عنوان نمونه: نماز تراويح كه توسط غاصب خلافت يعني عمر تاسيس شد و بنا به نقل بخاري عمربا صراحت گفت:

( (نعم البدعة) )

چه بدعت خوبي است. (1)

حضرت علي (عليه السلام) در زمان حكومت خويش به امام حسن (عليه السلام) دستور دادند كه مردم را از خواندن اين نماز مستحبي به جماعت، منع كنند ولي مردم همه فرياد بر آوردند وا عمراه، وا عمراه، حال خود قضاوت كنيد چگونه مي شود اين حق مسلم را دوباره پس گرفت در حالتي كه اين مردم بي وفاه حتي در مقابل ترك بدعتي كه خود اعتراف به بدعت بودن آن نموده اند صدا به اعتراض بلند مي كنند.


1- 1 _ صحيح بخاري 1 /342.

ص: 277

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و شهادت حضرت محسن (عليه السلام)

ص: 278

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و شهادت حضرت محسن (عليه السلام)

حضرت محسن (عليه السلام) آخرين فرزند حضرت علي و فاطمه:است همان كسي كه در قرآن از او به عنوان (زنده به گور) ياده شده وتوسط پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نام گذاري شده و توسط ايشان و حضرات اهل البيت: به مظلوميت و مصائبشان اشاره شده است همان محسني كه طبري به عنوان فرزند حضرت علي (عليه السلام) از او ياد مي كند و مي گويد (و على (عليه السلام) را از فاطمه (رضى الله عنها) سه پسر آمد الحسن و الحسين و المحسن، و اين محسن بخردكى (كودكي) از دنيا برفت، و حسن و حسين بزرگ شدند. (1)

حضرت محسن در قرآن

يكي از آياتي كه به شهادت حضرت محسن (عليه السلام) اشاره مي كند اين آيه است ( (وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ) ) وقتي به احاديثي كه ذيل اين ايه وجود دارد رجوع مي كنيم مي بينيم كه اين آيه گوياي مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) و حضرت زهراء (سلام الله عليها) و شهادت فرزند بزرگوارشان حضرت محسن (عليه السلام) است .


1- 1 _ ترجمه تفسير طبرى 5/1376

ص: 279

1 _ ثم قال المفضّل:

( (ما تقول يا مولاي في قوله تعالى: وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ؟ قال: يا مفضّل الموؤدة و اللّه محسن، لأنّه منّا لا غير، فمن قال غير هذه فكذّبوه.) )

... مفضل به امام صادق (عليه السلام) گفت؛ چه مي گوئيد، اي مولاي من در مورد اين آيه (در آن هنگام كه از به گور شده سؤال شود) ؟ حضرت فرمودند: اي مفضل به خدا سوگند الموؤدة محسن است؛ بدرستي كه او از ماست نه از غير ما، پس اگر كسي غير از اين را گفت تكذيبش كنيد. (1)

2 _ قال: «يا مفضّل الموؤدة و الله محسن، لأنه منّا لا غير، فمن قال غير هذا فكذبوه». ثم قال المفضّل: ثم ماذا يا مولاي؟ فقال (عليه السلام) : «تقوم فاطمة بنت رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) فتقول: اللهم انجز وعدك و موعدك لي فيمن ظلمني و غصبني و ضربني و أجزعني بكل أولادي. (2)

امام صادق (عليه السلام) فرمود: اي مفضل به خدا سوگند، منظور از مؤودة در اين آيه، محسن است چرا كه او از ما اهل بيت است و لاغير، و هر كس غير از اين را بگويد، او را تكذيب كنيد، سپس مفضل گفت: اي مولاي من سپس چه مي شود؟ فرمود: فاطمه (سلام الله عليها) دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بر مي خيزد


1- 1 _ حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار: 6/396
2- 2 _ رياض الأبرار في مناقب الائمه اطهار: 2/230

ص: 280

و مي گويد: خدايا، وعده ي عذاب خود را محقق فرما در مورد كساني كه به من ستم كردند و مرا زدند و با داغ فرزندم مرا به ناله و جزع در آوردند.

3 _ ثمّ قال المفضّل: يا مولاي، ما تقول في قوله تعالى:

( (وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ* بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ قال: يا مفضّل؛

و الموؤدة _ واللّه _ محسن لأنّه منّا لا غير، فمن قال غير هذا فكذّبوه) ) (1)

مفضل گفت: اي مولاي من (امام صادق (عليه السلام) ) در مورد آيه: «إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَت» چه بگوئيم؟

فرمود: اي مفضل، المؤودة، به خدا سوگند، همان محسن است زيرا او از ما اهل بيت: است، و لا غير، و هر كس غير از اين را بگويد او ا تكذيب كنيد.

4 _ ( (قَالَ يَا مُفَضَّلُ وَ الْمَوْؤُدَةُ وَ الله مُحَسِّنٌ لِأَنَّهُ مِنَّا لَا غَيْرُ فَمَنْ قَالَ غَيْرَ هَذَا فَكَذِّبُوهُ قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلَايَ ثُمَّ مَا ذَا قَالَ الصَّادِقُ (عليه السلام) تَقُومُ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) فَتَقُولُ اللَّهُمَّ أَنْجِزْ وَعْدَكَ وَ مَوْعِدَكَ لِي فِيمَنْ ظَلَمَنِي وَ غَصَبَنِي وَ ضَرَبَنِي وَجَزَعَنِي بِكُلِّ أَوْلَادِي فَتَبْكِيهَا مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ سُكَّانُ الْهَوَاءِ وَ مَنْ فِي الدُّنْيَا وَ مَنْ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى صَائِحِينَ صَارِخِينَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى) ) . (2)


1- 1 _ عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد؛ ج 11 -قسم- 2 -فاطمةس؛ ص 942 )
2- 2 _ بحار الأنوار (ط - بيروت) 53/23 .

ص: 281

در اين روايت مفضل نقل كرده كه امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه: «إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَت»، فرمود: اي مفضل، به خدا سوگند منظور از المؤودة در اين آيه محسن (عليه السلام) است، چرا كه او از ما اهل بيت است و لا غير، سپس هر كس حرفي غير از اين را گفت او را تكذيب كنيد، سپس مفضل پرسيد: اي سرور و مولايم سپس چه مي شود؟ فرمود: در اين هنگام حضرت زهرا (سلام الله عليها) ، دختر پيامبر (صلي الله عليه و آله) بر مي خيزد و مي گويد: خداوندا، وعده ي عذاب خود را و قرارت را محقق فرما در مورد كساني كه به من ظلم كردند و حق مرا غصب كردند و مرا به خاطر يكايك فرزندانم به جزع و ناله در آوردند، سپس در اين هنگام، ملائكه هفت آسمان و حاملان عرش خدا و ساكنان آسمان و زمين و هر كس زير زمين است، همگي با زهرا (سلام الله عليها) گريه مي كنند و به درگاه خدا فرياد و شيون مي زنند.

حضرت محسن (عليه السلام) در روايات

1 _ ( ( ابْنِ الْبَطَائِنِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي خَبَرٍ طَوِيلٍ قَدْ أَثْبَتْنَاهُ فِي بَابِ مَا أَخْبَرَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله) بِظُلْمِ أَهْلِ الْبَيْتِ قَالَ (صلي الله عليه و آله) وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ وَ هِيَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ مَتَى قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهَا جَلَّ

ص: 282

جَلَالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً بَاكِيَةً تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَى نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزَةً فَعِنْدَ ذَلِكَ يُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِالْمَلَائِكَةِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ الله اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ يَا فَاطِمَةُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ ثُمَّ يَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَيَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ تُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِي عِلَّتِهَا فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ يَا رَبِّ إِنِّي قَدْ سَئِمْتُ الْحَيَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْيَا فَأَلْحِقْنِي بِأَبِي فَيُلْحِقُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِي فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَيْهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ.) )

ص: 283

شيخ صدوق (رحمه الله عليه) در امالى از ابن عبّاسرحمه الله روايت كرده كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: فاطمه (سلام الله عليها) دختر من برترين زنان از اوّلين تا آخرين آنهاست. فاطمه زهرا پاره تن من است. زهرا نور دو چشم من است. زهرا ميوه قلب من است. زهرا روح و جان من است. زهرا حوريّه اى است كه به قيافه انسان در آمده. هنگامى كه فاطمه (سلام الله عليها) در مقابل پروردگار خود در ميان محراب عبادت مى ايستد نور او براى ملائكه آسمان نظير نور ستارگان از براى اهل زمين مى درخشد. خداوند به ملائكه خود مى فرمايد: اى ملائكه من! به فاطمه كه برترين كنيزان من است نظر كنيد كه چگونه در مقابل من قرار گرفته است. اعضاء و جوارح او از خوف من مى لرزد. فاطمه (سلام الله عليها) با توجه قلبى مشغول عبادت من شده است من شما را شاهد مى گيرم كه شيعيان وى را در امان مى گذارم. سپس پيامبر (صلي الله عليه و آله) خدا فرمودند: هرگاه زهرا را مشاهده مى كنم، آن ستم هايى به يادم مى آيد كه بعد از من در حقّ او خواهد شد. گويا مى بينم كه ذلّت داخل خانه وى شده باشد. احترامش از دست رفته باشد. حقّش را غصب كرده باشند. از دريافت ارث خود ممنوع شده باشد. پهلوى او شكسته شده باشد. جنين وى سقط شده باشد و او فرياد مى زند: وا محمّداه! ولى كسى به دادش نمى رسد، استغاثه مى كند ولى كسى به فريادش نخواهد رسيد. لذا بعد از من دائما محزون، غصّه دار و گريان خواهد بود، گاهى يادآور مى شود كه

ص: 284

وحى از خانه اش قطع شده، گاهى مفارقت مرا به خاطر خواهد آورد، شبها براى اينكه صداى تلاوت قرآن مرا در نماز شب نمى شنود دچار وحشت خواهد شد. سپس خويشتن را بعد از آنكه در ايام پدر، عزيزترين افراد بود ذليل خواهد ديد. در همين زمان است كه خداى رئوف ملائكه را مونس فاطمه (سلام الله عليها) قرار مى دهد. ايشان فاطمه را به همان گونه ندا مى كنند كه حضرت مريم را ندا كردند و به وى مى گويند: اى فاطمه! خداوند تو را از ميان زنان جهانيان انتخاب كرده است. اى فاطمه! فرمانبردار پروردگار خويش باش و با افراد سجده كننده و ركوع كننده سجود و ركوع نماى. سپس درد و بيمارى بر او غلبه خواهد كرد. آنگاه خداوند سبحان مريم بنت عمران را مى فرستد تا پرستار و مونس فاطمه (سلام الله عليها) باشد. در همين حال است كه فاطمه مى گويد: پروردگارا! من از زندگى سير شده و از مردم دنيا بيزارم، مرا به پدرم ملحق نما! خداى توانا او را به من ملحق مى نمايد، زهرا اوّل كسى است از اهل بيت من كه به من ملحق خواهد شد. فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در حالى كه محزون، غصّه دار، مغموم، با حقّى غصب گشته و شهيد شده، بر من وارد خواهد شد. من در آن هنگام مى گويم: بار خدايا! هر كسى را كه به فاطمه ظلم كرده باشد لعن كن! آن كسى را كه حقّ زهرا را غصب نموده باشد عقاب و عذاب كن! آن كسى را كه فاطمه را ذليل كرده باشد، ذليل كن! آن كسى را كه ضربه به پهلوى فاطمه (سلام الله عليها) زد به طورى كه بچه خود را سقط

ص: 285

نمود، او را در دوزخ، جاودانى كن! ملائكه مى گويند: آمين! (1)

2 _ فقال له الصادق (عليه السلام) :

( (و لا كيوم محنتنا بكربلاء، و إن كان يوم السقيفة، و إحراق النار على باب أمير المؤمنين فاطمة و الحسن و الحسين و زينب و أمّ كلثوم: و فضّة؛ و قتل محسن بالرفسة، أعظم و أدهى و أمرّ، لأنّه أصل يوم العذاب) ) .

امام صادق (عليه السلام) فرمودند :

هيچ روزي مثل كربلا نيست از جهت سختي و محنت اگرچه روز سقيفه و آتش به پا كردن بر در خانه اميرالمومنين و حسن و حسين و فاطمه و زينب و ام كلثوم و فضه و كشتن محسن با ضرب لگد بالاترين و سخت ترين و تلخ تر است چرا كه اصل روز عذاب و سختي آن است. (2)

3 _ ( (اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ بكل جَنِينٍ أَسْقَطُوهُ وَ ضِلْعٍ دَقُّوهُ وَ صَكٍّ مَزَّقُوهُ) )

خدايا به خاطر جنيني كه سقط كردند و پهلوئي كه شكستند و سندي كه پاره كردند آنان را لعنت كن. (3)


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحارالأنوار) ترجمه روحانى/ 596 بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) 2/199 -الفضائل (لابن شاذان القمي) / 10 - الأمالي (للصدوق) ؛ النص/114 منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) 13/17
2- 2 _ عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال؛ مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد؛ ج 11 _ قسم 2 _ فاطمةس؛ ص 567
3- 3 _ المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية) /552 ، طرف من الأنباء و المناقب/ 397

ص: 286

4 _ ( (وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ أَسْبَاطٍ رَفَعَهُ إِلَى الرِّضَا (عليه السلام) أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَوْلَادِ الْبَرَامِكَةِ عَرَضَ لِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (عليهما السلام) فَقَالَ لَهُ مَا تَقُولُ فِي أَبِي بَكْرٍ قَالَ لَهُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ فَأَلَحَّ السَّائِلُ عَلَيْهِ فِي كَشْفِ الْجَوَابِ فَقَالَ (عليه السلام) كَانَتْ لَنَاأُمٌ صَالِحَةٌ مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاخِطَةٌ وَ لَمْ يَأْتِنَا بَعْدَ مَوْتِهَا خَبَرٌ أَنَّهَا رَضِيَتْ عَنْهُمَا) ) (1)

علي بن اسباط روايت مي كند كه فردي از فرزندان برمكيان نزد علي بن موسي الرضا (عليهما السلام) آمد و از او پرسيد: نظرتان در مورد ابوبكر چيست؟ حضرت فرمودند: پاك و منزه است خدا، سپاس خداي را كه جز او پروردگاري نيست، خداوند بزرگ است.

اما آن فرد بر سؤال خود اصرار كرد تا جواب را بفهمد، حضرت فرمودند: ما مادري شايسته داشتيم او از دنيا رفت در حالي كه از آن دو نفر خشمگين بود و بعد از وفات ايشان خبري به ما نرسيده كه آن حضرت از آنان راضي و خشنود شده باشد.

5 _ ( (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ (عليه السلام) قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) سَمُّوا أَوْلَادَكُمْ قَبْلَ


1- 1 _ عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ؛ ج 11 -قسم- 1 -فاطمةس/157 ، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف 1/252 .

ص: 287

أَنْ يُولَدُوا فَإِنْ لَمْ تَدْرُوا أَ ذَكَرٌ أَمْ أُنْثَى فَسَمُّوهُمْ بِالْأَسْمَاءِ الَّتِي تَكُونُ لِلذَّكَرِ وَ الْأُنْثَى فَإِنَّ أَسْقَاطَكُمْ إِذَا لَقُوكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَمْ تُسَمُّوهُمْ يَقُولُ السِّقْطُ لِأَبِيهِ أَلَّاسَمَّيْتَنِي وَقَدْسَمَّى رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) مُحَسِّناً قَبْلَ أَنْ يُولَد) ) . (1)

برخي از ياران و دوستان ما از احمد بن محمد از قاسم بن يحيي و او از پدر بزرگوارش حسن بن راشد از ابوبصير از ابوعبدالله نقل كرده اند كه: ابوعبدالله (عليه السلام) فرمود: پدرم از قول جدم نقل مي كند كه حضرت علي (عليه السلام) فرمودند: فرزندانتان را قبل از اينكه متولد شوند نامگذاري كنيد، و اگر نمي دانستيد جنين دختر است يا پسر، او را نامي بگذاريد كه هم براي پسر مناسب است و هم براي دختر، چرا كه فرزنداني را كه سقط مي شوند در روز قيامت شما را مي بينند و اگر نامي براي آنها نگذاشته باشيد به پدران خود مي گويند: چرا براي من نامي انتخاب نكردي؟ حال آن كه پيامبر براي فرزندش نام محسن را قبل از تولد انتخاب كردند.

نحوه هجوم به خانه و شهادت حضرت محسن (عليه السلام)

1 _ قال الصادق (عليه السلام) :

( (... وَ أَخَذَتِ النَّارُ فِي خَشَبِ الْبَابِ وَ إِدْخَالِ قُنْفُذٍ يَدَهُ لَعَنَهُ اللَّهُ يَرُومُ فَتْحَ الْبَابِ وَ ضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِالسَّوْطِ عَلَى عَضُدِهَا حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ الْأَسْوَدِ وَ رَكْلِ الْبَابِ بِرِجْلِهِ حَتَّى أَصَابَ بَطْنَهَا وَ هِيَ حَامِلَةٌ بِالْمُحَسِّنِ


1- 1 _ الكافي (ط - الإسلامية) 6/18

ص: 288

لِسِتَّةِ أَشْهُرٍ وَ إِسْقَاطِهَا إِيَّاهُ وَ هُجُومِ عُمَرَ وَ قُنْفُذٍ وَ خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ وَ صَفْقِهِ خَدَّهَا حَتَّى بَدَا قُرْطَاهَا تَحْتَ خِمَارِهَا وَ هِيَ تَجْهَرُ بِالْبُكَاءِ وَ تَقُولُ وَا أَبَتَاهْ وَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنَتُكَ فَاطِمَةُ تُكَذَّبُ وَ تُضْرَبُ وَ يُقْتَلُ جَنِينٌ فِي بَطْنِهَا وَ خُرُوجِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) مِنْ دَاخِلِ الدَّارِ مُحْمَرَّالْعَيْنِ حَاسِراً حَتَّى أَلْقَى مُلَاءَتَهُ عَلَيْهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِِ وَ صَاحَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) بِفِضَّةَ يَا فِضَّةُ مَوْلَاتَكِ فَاقْبَلِي مِنْهَا مَا تَقْبَلُهُ النِّسَاءُ فَقَدْ جَاءَهَا الْمَخَاضُ مِنَ الرَّفْسَةِ وَ رَدِّ الْبَابِ فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) فَإِنَّهُ لَاحِقٌ بِجَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) فَيَشْكُو إِلَيْهِ) ) (1)

امام صادق (عليه السلام) فرمودند: آتش به چوب در خانه گرفت. قنفذ با دست فشار مي داد و مي خواست در را باز كند عمر با تازيانه بر بازوي فاطمه (سلام الله عليها) چنان زد كه مانند بازو بند سياه شد ونيز چنان با لگد به در زد كه به شكم فاطمه (سلام الله عليها) اصابت كرد در حالي كه به محسن (عليه السلام) شش ماهه باردار بود و اين فرزند در معرض سقط قرار گرفت. عمر و قنفذ و خالد به خانه هجوم آوردند. عمر چنان سيلي بر روي فاطمه (سلام الله عليها) زد كه پوشش سر كنار رفت و گوشواره آن حضرت ديده شد، در حاليكه آن حضرت با صداي بلند گريه مي كرد و مي فرمود (اي پدر، اي رسول خدا سخن دخترت فاطمه را دروغ پنداشتند و او را زدند و جنين او را كشتند) اميرالمومنين (عليه السلام) در اين حال از داخل خانه با چشمان سرخ شده و آستين با لا زده بر خواست؛


1- 1 _ بحار الأنوار (ط - بيروت) 53/20 .

ص: 289

و عباي خود را روي فاطمه (سلام الله عليها) انداخت و آن حضرت را به سينه چسبانيد... و فرياد زد «فضه بانوي خود را درياب كه فرزند او از ضرب لگد در حال سقط است» اميرالمومنين (عليه السلام) درب، شكسته را به جاي خود باز گردانيد؛ و در همان حال محسن (عليه السلام) سقط شد. حضرت فرمودند: محسن (عليه السلام) به جدش ملحق مي شود و نزد آن حضرت شكايت مي نمايد.

2 _ ( (فَأَلْجَأَهَا قُنْفُذٌ لَعَنَهُ اللَّهُ إِلَى عِضَادَةِ بَابِ بَيْتِهَا وَ دَفَعَهَا فَكَسَرَ ضِلْعَهَا مِنْ جَنْبِهَافَأَلْقَتْ جَنِيناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّى مَاتَتْ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهَا مِنْ ذَلِكَ شَهِيدَةً ) ) (1)

قنفذ حضرت زهراء (سلام الله عليها) را پشت چهار چوب در قرار داد و سپس در را فشار داد. در نتيجه يكي از استخوان هاي پهلوي زهراء (سلام الله عليها) شكست و جنين خود را سقط كرد. از همين جا آن حضرت در بستر بيماري افتاد تا به شهادت رسيد.

3 _ قال الصادق (عليه السلام) :

( (فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ وَ كَانَتْ حَامِلَةً بِابْنٍ اسْمُهُ الْمُحَسِّنُ فَأَسْقَطَتِ الْمُحَسِّنَ مِنْ بَطْنِهَا ثُمَّ لَطَمَهَافَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قُرْطٍ فِي أُذُنِهَا حِينَ نُقِفَتْ) ) (2)

عمر با پا به فاطمه (سلام الله عليها) زد در حاليكه به پسري به نام محسن باردار بود و در اثر اين ضربه، آن پسر سقط شد. سپس سيلي به روي مبارك آن حضرت زد به طوري كه گويا مي بينم گوشواره حضرت در گوشش شكست.


1- 1 _ كتاب سليم بن قيس الهلالي 2/589
2- 2 _ الإختصاص؛ النص/ 185

ص: 290

4 _ قال فاطمه (سلام الله عليها) :

( (وَ رَكَلَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَرَدَّهُ عَلَيَّ وَ أَنَا حَامِلٌ فَسَقَطْتُ لِوَجْهِي وَ النَّارُ تَسَعَّرُ، وَ صَفَقَ وَجْهِي بِيَدِهِ حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِي مِنْ أُذُنِي وَ جَاءَنِي الْمَخَاضُ فَأَسْقَطْتُ مُحَسِّناً قَتِيلًا بِغَيْرِ جُرْمٍ) ) (1)

عمر با پا يش به در كوبيد و در را روي من برگردانيد در حاليكه بار دار بودم من به صورت روي زمين افتادم و در همان حال آتش شعله مي كشيد و به صورتم مي خورد. عمر چنان سيلي زد كه گوشواره از گوشم افتاد و حالت وضع حمل بر من عارض شد و من محسن بي گناه را سقط نمودم.

5 _ و في إرشاد القلوب 2/358 _ و نقله عنه العلّامة المجلسي في بحار الأنوار 8/231 _ قول الزهراء (سلام الله عليها) و هي تحكي ما حلّ بها: فجمعوا الحطب الجزل على بابنا، و أتوا بالنار ليحرقوه و يحرقونا، فوقفت بعضادة الباب، و ناشدتهم باللّه و بأبي أن يكفّوا عنّا و ينصرونا، فأخذ عمر السوط _ من يد قنفذ؛ مولى أبي بكر_ فضرب به عضدي حتّى صار كالدملج، و ركب الباب برجله فردّه عليّ و أنا حامل، فسقطت لوجهي، و النار تسعر و تسفع وجهي، فضربني بيده حتّى انتثر قرطي من أذني، و جاءني المخاض، فأسقطت محسنا قتيلا بغير جرم...


1- 1 _ الهداية الكبرى/ 179 ، رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار 3/227 ،إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشريف 2/221 .

ص: 291

در ارشاد القلوب 2/358 و علامه مجلسي در بحارالانوار 8/231 ، نقل كرده كه حضرت زهرا (سلام الله عليها) در مورد آنچه برايش اتفاق افتاده سخن گفتند: هيزم فراوان بر در خانه جمع كردند، و آتش آوردند تا ما و خانه را به آتش بكشند، من بر چارچوب در ايستادم و آنان را به خداوند و روح پدرم سوگند دادم كه از اين كار دست بردارند و ما را ياري كنند پس عمر شلاق را از دست قنفذ، غلام آزاد شده ي ابوبكر، گرفت و طوري با شلاق بر بازويم زد كه اثر آن هم چون رگه هاي بازو بند در بازويم باقي ماند و در را با پايش لگد زد پس علي (عليه السلام) او را گرفت حال آنكه من حامله بودم، پس با صورت بر زمين افتادم و آتش بر چهره ام زبانه مي كشيد و مرا مي سوزاند، پس او با دستش مرا مي زد طوري كه گوشواره از گوشم قطع شد و درد زايمان مرا گرفت پس محسن (عليه السلام) بي گناه را سقط كردم.

6 _ ( (فَذَكَرْتُ أَحْقَادَ عَلِيٍّ وَ وُلُوعَهُ فِي دِمَاءِ صَنَادِيدِ الْعَرَبِ، وَ كَيْدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَكَلْتُ الْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَى الْمَدِينَةِ أَسْفَلَهَا، وَ قَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ، وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَهِيَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْت) ) (1)


1- 1 _ طرف من الأنباء و المناقب/ 395 ،بحارالأنوار (ط - بيروت) 30/294 .

ص: 292

عمر مي گويد : (آنگاه كه به خانه فاطمه آمدم) كينه هاي علي و ولع او را به خون بزرگان عرب و حيله و سحر محمد را به ياد آوردم. لذا لگد به در زدم در حاليكه فاطمه (سلام الله عليها) خود را به درب خانه چسبانده بود و با كمك در از جنينش محافظت مي كرد. او فريادي كشيد كه گمان كردم مدينه را زير و رو كرد و گفت: «اي پدر يا رسول الله (صلي الله عليه و آله) آيا قبلا هم با حبيبه تو و دخترت چنين مي كردند؟ آه اي فضه مرا درياب كه فرزندم را كشتند.»

7 _ ( (حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ (صلي الله عليه و آله) إِلَى السَّمَاءِ قِيلَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَخْتَبِرُكَ فِي ثَلَاثٍ لِيَنْظُرَ كَيْفَ صَبْرُكَ قَالَ أُسَلِّمُ لِأَمْرِكَ يَا رَبِّ وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى الصَّبْرِ إِلَّا بِكَ فَمَا هُنَّ قِيلَ لَهُ أَوَّلُهُنَّ الْجُوعُ وَ الْأَثَرَةُ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَى أَهْلِكَ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ قَالَ قَبِلْتُ يَا رَبِّ وَ رَضِيتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْكَ التَّوْفِيقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا الثَّانِيَةُ فَالتَّكْذِيبُ وَ الْخَوْفُ الشَّدِيدُ وَ بَذْلُكَ مُهْجَتَكَ فِي مُحَارَبَةِ أَهْلِ الْكُفْرِ بِمَالِكَ وَ نَفْسِكَ وَ الصَّبْرُ عَلَى مَا يُصِيبُكَ مِنْهُمْ مِنَ الْأَذَى وَ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ وَ الْأَلَمِ فِي الْحَرْبِ وَ الْجِرَاحِ قَالَ قَبِلْتُ يَا رَبِّ وَ رَضِيتُ وَ سَلَّمْتُ وَ مِنْكَ التَّوْفِيقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ فَمَا يَلْقَى أَهْلُ بَيْتِكَ مِنْ بَعْدِكَ مِنَ الْقَتْلِ أَمَّا أَخُوكَ

ص: 293

عَلِيٌّ فَيَلْقَى مِنْ أُمَّتِكَ الشَّتْمَ وَ التَّعْنِيفَ وَ التَّوْبِيخَ وَ الْحِرْمَانَ وَ الْجَحْدَ [وَ الْجُهْدَ] وَ الظُّلْمَ وَ آخِرُ ذَلِكَ الْقَتْلُ فَقَالَ يَا رَبِّ قَبِلْتُ وَ رَضِيتُ وَ مِنْكَ التَّوْفِيقُ وَ الصَّبْرُ وَ أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِي تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِلٌ وَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا وَ عَلَى حَرِيمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَيْرِ إِذْنٍ ثُمَّ يَمَسُّهَا هَوَانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لَا تَجِدُ مَانِعاً وَ تَطْرَحُ مَا فِي بَطْنِهَا) ) . (1)

جناب جعفر بن قولويه قمي از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت مي كند وقتي پيغمبر (صلي الله عليه و آله) را به معراج بردند به ايشان گفته شد: خداوند تو را در سه چيز امتحان مي فرمايد تا صبر تو را ببيند. عرض كرد: پروردگارا! در مقابل خواسته ي تو تسليم؛ البته توان و نيرويي بر تحمل آن جز كمك خودت ندارم. اما آن ها چيست؟ بيان شد: اول آنها گرسنگي و برتري نيازمندان بر خود و خانواده ات است.

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) عرض كرد: پروردگارا! قبول كردم و راضي شدم و تسليم خواسته ي توام؛ و صبر و توفيق، در اين را از تو مي خواهم. اما دوم آنها: تكذيب و تهديد جدي بر جانت و بخشش آنچه داري براي من، و جنگ با مال و جانت عليه كفر؛ و صبر بر ظلم هايي كه از ناحيه ي آنها و منافقان به تو مي رسد؛ و داد و جراحاتي كه در جنگ برايت حاصل مي شود.


1- 1 _ كامل الزيارات؛ النص/ 332

ص: 294

اما سومي؛ قتل و كشتاريست كه پس از تو به خاندانت مي رسد! اما برادرت علي (عليه السلام) از جانب امتت، شماتت و تضعيف؛ توبيخ و محروميت؛ دشمني و مخالفت مي بيند.

از ظلم و ستم شروع مي شود و آخر هم به شهادت ختم مي شود. عرض كرد: پروردگارا! تسليم امر توام و قبول كردم؛ توفيق و صبر بر آن را از تو مي خواهم. اما دخترت: به او ظلم مي شود؛ حقش را غصب و او را از آن محروم مي كنند، همان حقي كه تو به او دادي؛ و با اين كه حامله است كتكش مي زنند؛ بدون اجازه داخل منزلش مي شوند، و اهميتي به او نمي دهند و او را خوار نمايند، با اين همه، مانعي در مقابل جنايات خود نمي بينند، آنگاه به او و بچه اي كه در شكم داشت صدمه مي زنند و فرزندش را مي كشند و خودش هم از آن ضربات شهيد مي شود.

ص: 295

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و تاريخ شهادت و محل دفن

ص: 296

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و تاريخ شهادت و محل دفن

در مظلوميت حضرت زهراء (سلام الله عليها) همين بس كه تاريخ شهادت و محل شهادت حضرتش نيز نامعلوم است، البته بر اهل تحقيق واضح است كه اين به جهت خيانتهائيست كه برخي مورخين، به جهت مخفي كردن حقائقي، از جمله حمله به خانه حضرت و كشته شدن حضرت محسن (عليه السلام) شش ماهه حضرت و غضب حضرت زهرا (سلام الله عليها) به ابوبكر و عمر، انجام داده اند تا به بوسيله تشكيك در تاريخ شهادت؛ وقايع هجوم به خانه را غير واقعي جلوه دهند ولي با اين وجود توسط علماء شيعه و محبين اهل البيت: و مورخين از آنها تلاش هاي زيادي صورت پذيرفت تا مانعي در مقابل غرض هاي شيطاني آنها باشد و سند مظلوميت حضرت زهراء (سلام الله عليها) تا قيام قيامت باقي بماند؛ لذا در اين فصل به اقوال متعدد در اين ضمينه، اشاره مي كنيم و عين مطالب نقل شده در كتب متعدد ذكر مي كنيم.

تاريخ شهادت صديقه طاهره (سلام الله عليها)

1 _ روز وفات از ايام هفته: روز دوشنبه وقت عصر، بقولى در شب شنبه.

ص: 297

روز وفات از ايام ماه: بيست و پنجم ماه بقول صحيح سوم ماه

ماه وفات: ماه جمادى الثانية، بقولى ماه رجب.

سال وفات: سال سيزدهم هجرى.

محل دفن: در مدينه طيبه در خانه خودشان، بقولى در بقيع، بقولى ما بين قبر و منبر رسول خدا 6666

قاتل: عمر بن خطاب.

علت وفات: لگدى بود كه عمر به لنگه درب زد و لنگه درب به پهلوى آن بى بى زده شد.

مدت عمر: هجده سال بكسرى هفده روز. (1)

2 _ حضرت زهراء (سلام الله عليها) در سوم جمادى الآخرة سال يازدهم از هجرت وفات كردند، و مدت نود و پنج روز و يا چهار ماه پس از پدر بزرگوارشان در جهان زندگى كردند. (2)

3 _ سپس فاطمه (سلام الله عليها) سخت بيمار شدند و چهل روز بيمارى ادامه يافت تا رحلت فرمودند، درودهاى خدا بر او باد. (3)


1- 1 _ ترجمه إثبات الوصية، متن/ 236 .
2- 2 _ زندگانى چهارده معصوم:، متن/ 227 (زندگانى چهارده معصوم:/ ترجمه إعلام الورى.
3- 3 _ روضة الواعظين/ ترجمه مهدوى دامغانى/ 252 .

ص: 298

4 _ علامه مجلسي در بحارالانوار به اقول متعدي اشاره مي كند:

الف: در كتاب قصص الأنبياء، از شيخ صدوق، از عبدالله بن عبّاس روايت شده است كه گفت: فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در آن بيمارى كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رحلت نمودند، به حضور آن حضرت آمدند. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: گريان مباش! زيرا تو بعد از من بيشتر از هفتاد و دو روز و نيم زنده نخواهى بود كه به من ملحق مى شوى و به من ملحق نمى شوى تا اينكه از ميوه هاى بهشتى به عنوان تحفه به تو عطا شود. حضرت فاطمه (سلام الله عليها) پس از شنيدن اين بشارت خندان شدند.

ب: قطب الدين راوندى در الخرائج و الجرائح از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده:

حضرت فاطمه (سلام الله عليها) بعد از پدر بزرگوارشان مدت هفتاد و پنج روز زنده بودند و از فراق پدر خود دچار غم و اندوه شديدى شده بودند. جبرئيل نزد آن بانو مى آمد و او را تسلّى و از مكان پدرش كه در بهشت است خبر مى داد. و نيز او را از مصائبى كه بعداً، فرزندانش به آن مبتلا مى شدند آگاه مى كرد و حضرت على (عليه السلام) اين گونه مطالب را مى نوشت.

ج: ابوجعفر طبرى در دلائل الامامة از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است:

حضرت فاطمه (سلام الله عليها) روز سه شنبه، سوم ماه جمادى الثانى سال يازدهم هجرى از دنيا رحلت نمودند. علّت وفات آن حضرت

ص: 299

همان ضربه اى بود كه قنفذ غلام عمر به امر او (به حضرت زهرا (سلام الله عليها) ) وارد كرده بود.حضرت زهرا (سلام الله عليها) به علت آن ضربه محسن را سقط نمود ند و بدين جهت به شدّت بيمار شدند و اجازه ندادند، احدى از آن افرادى كه وى را اذيت كرده بودند نزد او وارد شوند.آن دو نفر كه از اصحاب پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) بودند (ابو بكر و عمر) از حضرت على (عليه السلام) تقاضا نمودند نزد فاطمه (سلام الله عليها) براى ايشان شفاعت نمايد. حضرت امير (عليه السلام) ، براى آنان اجازه گرفت و به حضور آن حضرت رفتند و گفتند: اى دختر پيغمبر! حال شما چطور است؟ فرمود: خداى را شكر، خوبم. آنگاه به ايشان فرمودند: آيا نشنيديد كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) مى فرمودند: فاطمه پاره اى از تن من است، كسى كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده و كسى كه مرا اذيت كند خداوند را اذيت كرده؟ گفتند: شنيده ايم. حضرت فرمودند: به خداوند سوگند كه شما مرا اذيت كرده ايد. آنان از نزد فاطمه (سلام الله عليها) خارج شدند در حالى كه آن بانو همچنان بر آنان خشمناك بود.محمّد بن همام مى گويد: روايت شده: حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در روز بيستم ماه جمادى الآخر از دنيا رحلت نمود. عمر مباركش هجده سال و هشتاد و پنج روز بوده است، بزرگان اهل مدينه اجتماع كردند و به حضور اميرالمؤمنين على (عليه السلام) آمدند و گفتند: اى ابوالحسن! فاطمه (سلام الله عليها) شب و روز گريه

ص: 300

مى كند، هيچ كدام از ما شب در رختخواب به خواب نمى رويم، در حالى كه روزها به علّت مشغله و طلب معاش قرار و آرام نداريم، ما از تو تقاضا مى كنيم كه فاطمه يا شب گريه كند و يا روز. حضرت امير (عليه السلام) فرمودند: مانعى ندارد. حضرت على (عليه السلام) اين موضوع را با فاطمه (سلام الله عليها) در ميان نهادند ولى متوجّه شد ند، كه آن حضرت از گريه دست بر نمي دارد و تسليت گفتن براى او ثمرى ندارد. در اين حال فاطمه (سلام الله عليها) گفت: اى ابوالحسن! من چندان مكثى در ميان اين مردم نخواهم كرد و به زودى از ميان اين مردم مى روم، على جان به خداوند سوگند من شب و روز از گريه آرام نخواهم گرفت تا اينكه به پدرم ملحق شوم.حضرت امير (عليه السلام) فرمودند: هر طور كه ميل داريد انجام دهيد. على (عليه السلام) بعد از آن، اطاقى خارج از شهر مدينه براى حضرت فاطمه (سلام الله عليها) ساختند كه آن را بيت الاحزان مى گفتند. به هنگام صبح فاطمه (سلام الله عليها) حسن و حسين: را برمى داشتند و به بقيع مى رفتند و همچنان تا شب مشغول گريه بودند. و چون شب فرا مى رسيد حضرت امير (عليه السلام) مى آمدند و فاطمه (سلام الله عليها) را به منزل باز مى گرداندند. حضرت فاطمه (سلام الله عليها) پس از فوت پدر بزرگوارشان مدت بيست و هفت روز اين برنامه را انجام مى دادند، آنگاه مريض شدند و تا چهل روز زنده بودند و سپس از دنيا رحلت كردند.

ص: 301

ف: در مناقب ابن شهر آشوب روايت شده است:

موقعى كه پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) از دنيا رحلت كردند از عمر، حضرت فاطمه (سلام الله عليها) هجده سال و هفت ماه گذشته بود، بعد از پدر بزرگوارش مدت هفتاد و دو روز زنده بودند. هفتاد و پنج روز و چهار ماه هم گفته شده است .

قربانى گفته:

چهل روز زنده بودند و اين قول صحيح است. فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در شب يك شنبه، سيزدهم ماه ربيع الاوّل سال يازدهم پس از هجرت از دنيا رحلت نمودند. قبر مقدّسش در بقيع است. گفته اند: قبرشان در خانه خودشان مى باشد. قول ديگر آن است كه قبرشان ما بين قبر و منبر پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) است.

گروهى از علماى اهل تسنّن از جابر نقل نموده اند كه گفت:

پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) قبل از رحلت خود به حضرت على بن ابى طالب (عليهما السلام) فرمودند: سلام بر تو باد، اى پدر دو نوگل من! من درباره اين دو گل دنيوى خود به تو توصيه مى كنم، طولى نمى كشد كه دو ركن تو از بين خواهد رفت.جابر مى گويد: هنگامى كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفتند، حضرت على (عليه السلام) فرمودند: اين يكى از آن دو ركن من بود كه پيغمبر خدا فرمودند. و هنگامى كه فاطمه (سلام الله عليها) از دنيا رفتند على (عليه السلام) فرمودند: اين دومين ركن من بود.

ص: 302

ل: و نيز در كشف الغمه، از كتاب الذرّيّة الطاهرة تأليف دولابى روايت شده:

حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) مدت سه ماه بعد از پدر خود زنده بودند. ولى ابن شهاب زهرى و عايشه و عروة بن زبير گفته اند: آن بانو شش ماه بعد از رحلت پدر خود زندگى كردند.حضرت امام محمّد باقر (صلي الله عليه و آله) مى فرمايند: فاطمه زهرا (سلام الله عليها) مدّت نود و پنج روز بعد از پدر بزرگوارش زنده بودند و در سال يازدهم هجرى از دنيا رفت. ابن قتيبه مى گويد: مدت صد روز زنده بودند. (1)

5 _ در مصباح شيخ طوسى آمده است:

وفات حضرت زهرا (سلام الله عليها) بنا بر قول ابن عبّاس در روز بيست و يكم ماه رجب بود.

مؤلف گويد:

اكثر تواريخ راجع به ولادت و وفات و مدّت عمر شريف حضرت زهراء (سلام الله عليها) با يك ديگر قابل تطبيق نيستند. نيز تواريخ وفات آن بانو با آن روايت صحيحى كه از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) قبلا گذشت كه فرمود: مدّت عمر آن حضرت بعد از پدر بزرگوارش هفتاد و پنج روز بود تطبيق نمى كنند. زيرا اگر وفات پيامبر خدا در روز بيست و هشتم ماه صفر بوده باشد


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 574 تا 632 .

ص: 303

وفات حضرت زهراء (سلام الله عليها) در اواسط ماه جمادى الاولى بوده و اگر رحلت رسول خدا چنانچه اهل سنّت مى گويند، در روز دوازدهم ماه ربيع الاوّل بوده باشد وفات فاطمه (سلام الله عليها) اواخر ماه جمادى الاولى بوده است.

آن روايتى را كه ابو الفرج از امام محمّد باقر نقل كرده كه:

حضرت (فاطمه (سلام الله عليها) ) مدّت سه ماه بعد از پدرشان زنده بودند، مى توان با اينكه مشهور است شهادت آن حضرت در سوم جمادى الآخر بوده تطبيق كرد و آن روايتى كه ابو بصير به روايت طبرى از حضرت صادق (عليه السلام) نقل نموده است نيز اين موضوع را تأييد مى نمايد و ممكن است كه متعرّض آن چند روز اضافى نشده باشد. (1)

6 : حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمودند:

حضرت فاطمه (سلام الله عليها) هفتاد و پنج روز بعد از حضرت سيد كائنات زنده بودند ...

و اما در صحاح سته بطرق متكثره از عايشه روايت كرده اند:

شش ماه بعد از آن حضرت زنده بودند و اهل خانه آگاهترند به آن چه در خانه است و آن چه در خانه واقع مى شود و غرض ايشان از وضع كردن شش ماه آنست كه مخفى سازند شهادت محسن و حضرت فاطمه (سلام الله عليها) را و ليكن در اين احاديث


1- 1 _ مصباح المتهجّدين/ 566 .

ص: 304

طولانى كه بخارى نقل كرده است حال همه ايشان خصوصاً ابوبكر و عمر ظاهر مى شود اگر كسى نيكو، تدبر نمايد. (1)

7 _ مكاتيب الرسول (صلي الله عليه و آله)

و اختلف في وفاتها صلى الله عليها و لا بأس بنقل الأقوال إجمالا أنها توفيت في ثالث جمادى الآخرة يوم الثلاثاء . (2)

8 _ چون رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را وفات نزديك آمد فاطمه (سلام الله عليها) ، عايشه را بگفت كه «گريستن من از آن جهت بود كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) مرا خبر دادند كه وفاتش نزديك است و خنده من از آن بود كه مرا بشارت داد شد به زودى من به او مي رسم». و هم چنان بود كه وفات فاطمه (سلام الله عليها) صد روز پس از مرگ رسول الله (صلي الله عليه و آله) بود، و گفته اند شش ماه بيش تر زنده نماندند. إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى: بدرستى كه او مى داند آشكارا و نهان را. (3)


1- 1 _ لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه 2/468 .
2- 2 _ 3/675 ، رواه الطبري في دلائل الامامة: 45 ط نجف بسند صحيح) و راجع البحار 170 : 43 عن الدلائل و: 215 . عن المصباح للشيخ الكفعمي و: 196 عن الاقبال و العوالم: 225 و 253 و اختاره المفيد في مساره 54 : 7 من آثار المفيد المطبوعة في المؤتمر العالمي للمفيد رحمه الله تعالى) و الشيخ في المصباح: 793 الطبع الحروفي) و نسبه في الاقبال: 623 إلى جماعة فقال: روينا عن جماعة من أصحابنا ذكرناهم في كتاب التعريف للمولد الشريف: أن وفاة فاطمة كانت يوم ثالث جمادى الآخرة.
3- 3 _ تفسير سور آبادى 4/2803 ؛ عالم سني

ص: 305

9 _ حضرت زهراء (سلام الله عليها) در سوم جمادى الآخرة سال يازدهم از هجرت وفات كردند، و مدت نود و پنج روز و يا چهار ماه پس از پدر بزرگوارش در جهان زندگى كردند.

روايت شده كه حضرت زهراء (سلام الله عليها) در سوم جمادى الآخرة سال يازدهم از هجرت وفات كردند ، و مدت نود و پنج روز و يا چهار ماه پس از پدر بزرگوارش در جهان زندگى كردند. (1)

10 _ فاطمه (سلام الله عليها) ،پنج سال بعد از مبعث رسول خدا (صلي الله عليه و آله) متولد شدند و زمانى وفات كردند ، كه 18 سال و 75 روز داشتند و بعد از پدرشان 75 روز زندگى كردند. امام صادق (عليه السلام) فرمودند: فاطمه (سلام الله عليها) بعد از پيغمبر (صلي الله عليه و آله) 75 روز زنده بودند و از مرگ پدرش اندوه سختى او را گرفته بود، جبرئيل نزدشان مى آمد و او را در مرگ پدرش تعزيت مي گفت و خوش دلش مي ساخت و از حال پدرش و مقام او و آنچه بعد از وى براى ذريه اش پيش مى آيد گزارش مي داد و على (عليه السلام) آنها را مي نوشت. (2)


1- 1 _ زندگانى چهارده معصوم :/ترجمه إعلام الورى/277
2- 2 _ أصول الكافي/ترجمه مصطفوى 2/356 .

ص: 306

محل دفن صديقه شهيده (سلام الله عليها)

1 _ احمد بن محمّد بن ابى نصر مي گويد:

بحضرت ابى الحسن (عليه السلام) گفتم: قبر فاطمه زهراء (سلام الله عليها) كجا است؟ فرمود: حضرت زهراي اطهر در ميان حجره خودشان دفن شدند.موقعى كه بنى اميه مسجد حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) را توسعه دادند قبر آن بانوى معظمه جزء مسجد شد. در هنگام وفات، اميرالمؤمنين (عليه السلام) ايشان را غسل و كفن كردند و اسماء بنت عميس نيز به آن جناب كمك مي كرد. اسماء گويد: فاطمه (سلام الله عليها) وصيت كردند كه مرا جز علي و شما ديگرى نبايد غسل دهد، در اثر اين وصيت من و علي او را غسل داديم، و در نماز او: علي، حسنين، عمار، مقداد، عقيل، زبير، ابوذر، سلمان، بريده، و گروهى از بنى هاشم شركت داشتند و او را در دل شب طبق وصيتشان دفن كردند در محل دفن حضرت فاطمه (سلام الله عليها) اختلاف كرده اند، گروهى گفته اند ايشان را در بقيع دفن كردند، جماعتى معتقدند وى را در خانه اش بخاك سپرده اند، و پس از اينكه بنى اميه مسجد را بزرگ كردند قبر فاطمه (سلام الله عليها) در مسجد قرار گرفته است.

گروهى مي گويند: حضرت زهراء (سلام الله عليها) در بين قبر حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) و منبر دفن شده است، اينان به استناد قول پيغمبراكرم (صلي الله عليه و آله) كه فرمودند: بين قبر و منبر من باغى است از

ص: 307

باغ هاى بهشت، اين عقيده را پيدا كرده اند. قول اول كه حضرت زهراء (سلام الله عليها) در بقيع دفن شده باشند بعيد است، و دو قول اخير به صواب نزديك است، و ليكن احتياط اين است كه در هر سه موضع آن حضرت را زيارت كنند. (1)

2 _ در مدينه طيبه در خانه خودشان، بقولى در بقيع، بقولى ما بين قبر و منبر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) قاتل: عمر بن خطاب. علت وفات: لگدى بود كه عمر به لنگه درب زد و لنگه درب به پهلوى آن بى بى زده شد. مدت عمر: هجده سال بكسرى هفده روز. (2)

3 _ مسلم و واقدى و ابن عباس و ديگران روايت كرده اند كه :

حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) وصيت كردند: ابو بكر و عمر بجنازه اش نماز نخوانند، و جنازه اش را شبانه بخاك بسپارند. در تاريخ طبرى مي نگارد: فاطمه اطهر (سلام الله عليها) شبانه دفن شدند، و غير از عباس و على (عليه السلام) و مقداد و زبير كسى در تشييع


1- 1 _ زندگانى چهارده معصوم:، متن/ 227 (زندگانى چهارده معصوم :/ ترجمه إعلام الورى.
2- 2 _ ترجمه إثبات الوصية، متن/ 236

ص: 308

جنازه آن بانو حاضر نشد. در روايات ما نقل شده كه: حضرت امير، حسن، حسين، عقيل، سلمان ابوذر، مقداد عمار و بريده (بضم باء و فتح راء) بنابر روايتى: عباس و پسرش: فضل طبق روايت ديگرى حذيفه (بضم حاء و فتح ذال) و ابن مسعود بجنازه آن بانوى معظمه نماز خواندند. اصبغ بن نباته (بضم نون) مي گويد: از حضرت امير (عليه السلام) درباره اينكه فاطمه (سلام الله عليها) شبانه دفن گرديدند جويا شدم، حضرت فرمودند: بعلت اينكه فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بر گروهى خشمناك بود ند و راضى نبودند كه آنان براى تشييع جنازه ايشان حاضر شوند و بر كسى كه آنان را دوست نداشته باشد حرام است كه بر جنازه احدى از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) نماز بخوانند. روايت شده: حضرت امير (عليه السلام) قبر فاطمه اطهر (سلام الله عليها) را با زمين يكسان نمودند.

گفته اند: على (عليه السلام) تعداد هفت قبر شبيه به قبر فاطمه اطهر (سلام الله عليها) تشكيل دادند كه قبر آن بانو شناخته نشود. روايت شده كه تعداد چهل قبر براى حضرت زهراء (سلام الله عليها) درست كردند، تا قبر واقعى آن بانو تشخيص داده نشود و كسى حتى بر قبر ايشان نماز نخواند. از سلمى زوجه ابو رافع روايت شده كه گفت: من حضرت فاطمه اطهر (سلام الله عليها) را در آن مريضى كه از دنيا رفت پرستارى مي كردم. يك روز حضرت امير (عليه السلام) بدنبال كار خود رفتند و حضرت زهراء (سلام الله عليها) بمن فرمودند: آب بياور تا من غسل كنم. وقتى آب آوردم آن بانو برخاستند و نيكوترين غسل را بجاى آوردند، آنگاه لباس هاى جديد خود را پوشيدند، سپس به من فرمودند: رختخواب مرا

ص: 309

در ميان اطاق بينداز، وقتى رختخواب وى را انداختم ايشان رو بقبله خوابيدند و فرمودند: من قبض روح مي شوم.

چون غسل كرده ام لذا مبادا كسى بدنم را برهنه كند، اين را فرمودند و صورت خود را روى دست خويشتن نهادند و از دنيا رحلت كردند.

و ابو الحسن خزار قمى مي نگارد:

از امام جعفر صادق (عليه السلام) پرسيدند: چه كسى فاطمه اطهر (سلام الله عليها) را غسل داد؟ فرمود: حضرت امير (عليه السلام) . زيرا چون حضرت زهراى اطهر (سلام الله عليها) ، صديقه بودند غير از شخص صديق كسى حق نداشت وى را غسل دهد.

روايت شده: موقعى كه حضرت على بن ابى طالب (عليهما السلام) جنازه مبارك فاطمه اطهر را نزديك قبر شريف آوردند دستى از قبر بيرون آمد و آن جنازه را بر گرفت و بازگشت عبد الرحمن همدانى (بسكون ميم) و حميد طويل نقل كرده اند: حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) اشعارى را بر لب قبر فاطمه زهراء (سلام الله عليها) سرودند كه اول آنها اين است:

ذك__رت ابا ودى فبت كاننى برد الهموم الماضيات وكيل

يعنى من دوستدار خود را بخاطر آوردم و گويا من به رد كردن غم و اندوه هاى گذشته وكيل مي باشم. براى اجتماع هر دو نفر دوستى افتراق و جدائى خواهد بود، و كليه آنها در مقابل فراق و جدائى قليل و

ص: 310

اندك مي باشد. از دست دادن من فاطمه (سلام الله عليها) را بعد از حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) دليل بر اين است كه هيچ دوستى دائمى نخواهد بود.

هاتفى در جواب آن حضرت اين اشعار را گفت:

يريد الفتى ان لا يموت خليله و ليس له الا الم___مات س_بيل

يعنى جوانمرد اراده دارد كه دوستش نميرد، در صورتى كه غير از مردن راهى براى وى نخواهد بود. پس مرگ و نابود شدن را چاره اى نيست، و بقاء من بعد از شما قليل و اندك است. وقتى مدتى از موت من گذشت گريه گريه كنندگان قليل مى شود. بزودى از ياد من خواهى رفت و دوستى مرا فراموش خواهى كرد و دوست ديگرى در عوض من خواهد آمد. در كتاب مناقب: از شيخ طوسى نقل مي كند كه فرموده: قبر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در روضه مقدسه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) است. عقيده شيخ طوسى را قول پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه مي فرمايند:

ما بين قبر و منبر من يكى از باغ هاى بهشت است تأييد مي كند.

و ... احمد بن محمّد بن ابى نصر مي گويد:

بحضرت ابى الحسن (عليه السلام) گفتم: قبر فاطمه زهراء كجا است؟ فرمودند: حضرت زهراء اطهر (سلام الله عليها) در ميان حجره خودشان دفن شدند. موقعى كه بنى اميه مسجد حضرت رسول را توسعه دادند قبر آن بانوى معظمه جزء مسجد شد.(1)


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (نجفى) / 198 روايت شده زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (نجفى) 198 ، بخش هفتم مظلوميت و گريه و رحلت حضرت زهراء (سلام الله عليها) .../173

ص: 311

4 _ در اين هنگام فاطمه (سلام الله عليها) كه درودهاى خداوند بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش باد رحلت كردند. همه مردم مدينه بانگ شيون برداشتند و زنان مدينه در خانه فاطمه (سلام الله عليها) جمع شدند و چنان بانگ شيون برداشتند كه نزديك بود مدينه به لرزه درآيد، و مى گفتند: اى بانوى ما، اى دختر رسول خدا! و مردان، همچون موهاى يال اسب كه بر گردن آن جمع است به حضور على (عليه السلام) رسيدند كه نشسته بودند و حسن و حسين هم جلوي پدر نشسته بودند و مى گريستند و مردم از گريه آن دو مى گريستند. در اين هنگام ام كلثوم در حالى كه روبنده بر چهره افكنده بود و ردايى بر خود پوشانده و دامن آن بر خاك كشيده مى شد بيرون آمدند و مى گفتند: اى پدر بزرگ جان، اى رسول خدا! اكنون ما ديگر ترا چنان از دست داديم كه هرگز پس از آن ديدارى نخواهد بود. مردم جمع شدند و نشستند و منتظر بودند كه جنازه را بيرون آورند و بر آن نماز بخوانند. ابوذر از درون خانه بيرون آمد و گفت: برويد كه بيرون آوردن جنازه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به تأخير افتاد. مردم برخاستند و رفتند و چون شهر آرام گرفت و پاسى از شب گذشت، على و حسن و حسين: و عمار و مقداد و عقيل و زبير و ابو ذر و سلمان و بريده و تنى چند از بنى هاشم و خواص دوستان على (عليه السلام) جنازه را بيرون آوردند و بر آن نماز خواندند و در دل شب به خاك سپردند و على (عليه السلام) اطراف آرامگاه فاطمه (سلام الله عليها) صورت هفت گور ديگر هم پديد آورد تا آرامگاه آن حضرت شناخته نشود. برخى از خواص اصحاب على (عليه السلام) نقل كرده اند كه على (عليه السلام) آرامگاه فاطمه (سلام الله عليها) را

ص: 312

با سطح زمين يكسان و صاف قرار داد و آن را با ماله هموار و صاف فرمود، آنچنان كه كسى جاى آن را نشناسد.

و گفته اند مرقد فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در بقيع نيست، بلكه آرامگاهشان در فاصله مرقد پيامبر (صلي الله عليه و آله) و منبر آن حضرت قرار دارد و به اين گفتار پيامبر (صلي الله عليه و آله) كه فرموده اند ميان قبر و منبر من باغى از باغهاى بهشت است استناد كرده اند و گفته اند مقصود مرقد فاطمه (سلام الله عليها) است. (1)

5 _ محمّد بن همام مى گويد: روايت شده:

حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در روز بيستم ماه جمادى الآخر از دنيا رحلت نمودند عمر مباركشان هجده سال و هشتاد و پنج روز بود. حضرت على (عليه السلام) آن بانو را غسل دادند. به هنگام غسل دادن حضرت غير از حضرت على (عليه السلام) ، حسنين (عليهما السلام) ، زينب، امّ كلثوم، فضه خادمه و اسماء بنت عميس كسى ديگر حضور نداشت. آنگاه جنازه آن بانو را شبانه با حضور حسنين (عليهما السلام) به جانب بقيع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارك خواندند، و كسى از فوت ايشان مطّلع نشد، احدى از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادى كه گفته شد. على (عليه السلام) بدن مباركشان را در روضه مقدسه دفن و موضع قبرشان را پنهان كردند. صبح آن شبى كه فاطمه (سلام الله عليها) را دفن نمودند اثر چهل قبر جديد در قبرستان بقيع مشاهده مى شد.


1- 1 _ روضة الواعظين/ترجمه مهدوى دامغانى/ 254 .

ص: 313

هنگامى كه مسلمانان از رحلت حضرت فاطمه (سلام الله عليها) آگاه و متوجه بقيع شدند با چهل قبر جديد مواجه گرديدند، نتوانستند قبر حضرت زهرا (سلام الله عليها) را از ميان آن چهل قبر تشخيص دهند. عموم مردم از اين مصيبت ضجّه كردند و يك ديگر را ملامت نمودند و گفتند: پيغمبر شما بيش از يك دختر يادگارى ننهاد، فاطمه (سلام الله عليها) رحلت كرد و دفن شد و شما به هنگام مردنش حاضر نشديد، نماز بر جنازه اش نگذاشتيد و محل قبر او را هم نمى دانيد! بزرگان قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار كنيد كه اين قبرها را بشكافند تا جنازه فاطمه (سلام الله عليها) را به دست بياوريم و بر بدن او نماز بخوانيم و قبرش را زيارت كنيم. هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب (عليهما السلام) رسيد، در حالى آمدند كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى پوشيدند و دست بر ذوالفقار گرفته بود، آمدند تا وارد بقيع شدند. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب (عليهما السلام) است كه با اين حالت آمده و سوگند مى خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد. عمر در حالى كه با يارانش بود، با حضرت امير (عليه السلام) ملاقات كرد و گفت: اى ابوالحسن! چه منظور دارى؟

ص: 314

به خداوند سوگند ما قبر فاطمه (سلام الله عليها) را مى شكافيم و بر جنازه اش نماز مى گزاريم. حضرت امير (عليه السلام) لباس هاى وى را گرفتند و او را از جاى بلند كردند و بر زمين زدند و فرمودند: اى ابو السوداء! من حقّ (يعنى مقام خلافت) خود را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند. اما درباره قبر فاطمه (سلام الله عليها) به حقّ آن خدايى كه جان على در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت راجع به اين قبرها عملى انجام دهيد زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. عمر! از اين خيال در گذر! پس از عمر؛ ابو بكر با حضرت امير (عليه السلام) ملاقات نمود و گفت: اى ابو الحسن! تو را به حقّ پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و آن كسى كه بالاى عرش است سوگند مى دهم كه از عمر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نمى پسندى خوددارى مى كنيم. راوى مى گويد: على (عليه السلام) عمر را رها كرد و مردم پراكنده شدند و دست از حفر قبرستان و جستجوي قبر حضرت زهرا (سلام الله عليها) برداشتند. (1)


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 595

ص: 315

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و شهادت حضرت در كتب اهل تسنن

ص: 316

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و شهادت حضرت در كتب اهل تسنن

يكي از مطالبي كه توسط اهل تسنن و محبين غاصبين خلافت مورد انكار واقع مي شود، هجوم به خانه حضرت زهراء (سلام الله عليها) و آتش زدن خانه حضرت است، لذا در اين فصل به كتب اهل تسنن كه، اين واقعه را گزارش كرده اند و به تعدادي از شبهات آنها نيز اشاره ميكنيم تا مظلوميت حضرت و دشمني و پليدي غاصبين خلافت يعني ابوبكر و عمر بر همگان واضح شود.

1 _ ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيب دينوري (معروف به ابن قُتَيبَة) متوفي سال 276 هجري، در كتاب خود بنام الامامة والسياسة جلد اول صفحه 12 ، چاپ سوم، 2 جلد در يك مجلد، تحت عنوان كيفَ كانَت بيعة علي أبي طالب كرَّمَ الله وجهه (علي كرم الله وجهه چگونه بيعت كرد) با ذكر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاري روايت كرده كه گفت:

همانا روزي ابوبكر از عدهاي كه از بيعت با او سرپيچي كرده و نزد علي (عليه السلام) جمع شده بودند، سراغ گرفت. پس عمر را به دنبال آنها _ كه در خانه علي (عليه السلام) جمع شده بودند؛ فرستاد، پس آنها

ص: 317

از خارج شدنِ از خانه خودداري نمودند، در اين هنگام عمر دستور داد كه هيزم حاضر كنيد و خطاب به اهل خانه گفت: «قسم به آن كس كه جان عمر در دست اوست بايد خارج شويد و الا خانه را با اهلش به آتش ميكشم.» شخصي به عمر گفت: اي ابا حفض، آيا ميداني در اين خانه فاطمه است؟! عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد!

در همان كتاب جلد 1 صفحه 13 با ذكر سند ميگويد:

... پس از چندي كه گذشت عمر به ابوبكر گفت بيا تا نزد فاطمه (سلام الله عليها) برويم، چرا كه ما او را به غضب درآوردهايم. پس به اتفاق يكديگر نزد فاطمه (سلام الله عليها) رفته واز او اجازه ورود گرفتند، لكن فاطمه (سلام الله عليها) به آنها اجازه ورود نداد، ناچار نزد اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) آمده و با او سخن گفتند، تا آنكه آنها را بر فاطمه (سلام الله عليها) وارد كرد. پس همين كه آن دو نزد فاطمه نشستند، فاطمه (سلام الله عليها) صورت خود را به ديوار برگرداند. در اين هنگام آن دو به فاطمه (سلام الله عليها) سلام كردند، لكن او جواب سلام آنها را نداد، لذا ابوبكر شروع به سخن كرده و گفت: اي حبيبه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آيا ما در مورد ارث پيامبر (صلي الله عليه و آله) و همچنين در مورد شوهرت تو را به غضب درآورديم؟ فاطمه (سلام الله عليها) گفت: چه ميشود تو را، كه اهل و خانوادهات از تو ارث ببرند، لكن ما از محمد (صلي الله عليه و آله) ارث نبريم! سپس فاطمه (سلام الله عليها) گفت: آيا اگر حديثي از پيامبر (صلي الله عليه و آله) را

ص: 318

به ياد شما بياورم قبول ميكنيد، و به آن اعتقاد پيدا ميكنيد؟ عمر و ابوبكر گفتند: آري. پس فاطمه (سلام الله عليها) گفت: شما را به خدا قسم آيا از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نشنيديد كه ميگفت: «رضايت فاطمه (سلام الله عليها) ، رضايت من و غضب فاطمه، غضب من است. پس هر كس فاطمه دختر مرا دوست داشته باشد، همانا مرا دوست داشته و هر كس فاطمه (سلام الله عليها) را راضي كند مرا راضي كرده است و هر كس فاطمه (سلام الله عليها) را به غضب آورد، همانا مرا به غضب آورده است. عمر و ابوبكر گفتند: آري از پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) شنيديم. فاطمه (سلام الله عليها) گفت: پس همانا من، خداوند و ملائكه را شاهد مي گيرم كه شما دو نفر مرا به سخط و غضب درآورديد و مرا راضي نكرديد، و هرگاه پيامبر (صلي الله عليه و آله) را ملاقات كنم از شما دو نفر به او شكايت خواهم كرد. در اين هنگام، ابوبكر شروع به گريه كرد در حالي كه فاطمه (سلام الله عليها) گفت: به خدا قسم تو را (ابوبكر) در هر نمازي كه بخوانم نفرين خواهم كرد.

2 _ ابن شهر آشوب سروي (متوفي سال 588 هجري) در كتاب المناقب خود جلد سوم صفحه 132 از كتاب المعارف ابن قُتَيبِه دينوري در بيان ذكر اولاد فاطمه (سلام الله عليها) چنين نقل ميكند:

فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) عبارتند از: حسن ،حسين، زينب، ام كلثوم و محسن:كه همانا از ضربه قنفذ كشته شد.

لازم به تذكر است كه در چاپهاي امروزي كتاب المعارف

ص: 319

ابن قتيبه چنين آمده است: پس علي (عليه السلام) داراي چند فرزند شد به نامهاي حسن، حسين، ام كلثوم و زينب كبري كه مادرشان فاطمه (سلام الله عليها) دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بود، لكن محسن ابن علي در سن كودكي به هلاكت رسيد!

3 _ ذهبي مورخ مشهور (در گذشته سال 748 هجري) در كتاب خود بنام «لسان الميزان» جلد اول صفحه 268 ، شماره 824 تحت عنوان «احمد» با ذكر سند ميگويد:

«محمدبن احمد حماد كوفي» (از حافظين حديث اهل سنت) گفته است: «بدون شك عمر چنان لگدي به فاطمه (سلام الله عليها) زد كه محسن از او سقط شد.

4 _ عمر رضا كحاله از علماي معاصر اهل سنت، در كتاب خود بنام «اعلام النساء» چاپ پنجم بيروت سال 1404 _ قسمت حرف«فاء» فاطمة بنت محمد (صلي الله عليه و آله) با ذكر سند ميگويد:

تا آنكه ابوبكر از عدهاي كه از بيعت با او سر باز زده و تخلف كرده بودند و نزد علي بن ابيطالب (عليهما السلام) جمع شده بودندٰ مانند عباس و زبير و سعد بن عباده سراغ گرفت، و آنها در خانه فاطمه (سلام الله عليها) از بيعت با ابوبكر باز نشسته بودند. پس ابوبكر، عمر بن الخطاب را به سوي آنان فرستاد. عمر روانه منزل فاطمه (سلام الله عليها) شده و فرياد كشيد و آنان را به خارج از خانه جهت بيعت فراخواند. آنان از بيرون آمدن خودداري كردند، در اين

ص: 320

هنگام عمر هيزم طلبيده و گفت: قسم به آن كس كه جان عمر در دست اوست يا از خانه خارج ميشويد و يا آنكه خانه را با اهلش به آتش ميكشم. شخصي به عمر گفت: اي ابا حفض (كُنيه عمر) ، در اين خانه فاطمه است! عمر گفت: اگر چه فاطمه در اين خانه باشد، آن را به آتش ميكشم!

5 _ يعقوبي در تاريخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بيروت تحت عنوان «ايام ابي بكر» (دوران حكومتي ابوبكر) نقل ميكند:

زماني كه ابوبكر مريض شد، يعني در همان مرضي كه مرد، عبدالرحمن بن عوف به عيادت او رفته و از او پرسيد: اي خليفه پيامبر، حالت چگونه است؟ ابوبكر گفت: همانا من بر هيچ چيز تأسف نمي خورم مگر بر سه چيز كه انجام دادم و اي كاش انجام نداده بودم... اما آن سه چيز كه انجام دادم و اي كاش انجام نداده بودم: اي كاش قلاده خلافت را به گردن نينداخته بودم... اي كاش خانه فاطمه (سلام الله عليها) را تفتيش نكرده و مورد هجوم، آن عده را قرار نداده بودم، اگر چه با من اعلان جنگ ميكردند.

6 _ احمدبن يحيي معروف به «بلاذري» متوفي سال 279 هجري در كتاب خود بنام «انساب الاشراف» چاپ مصر جلد اول صفحه 586 تحت عنوان «امر السقيفة» (گزارشي از سقيفه) حديث شماره 1184 ميگويد:

ص: 321

ابوبكر براي بيعت گرفتن از علي (عليه السلام) به دنبال وي فرستاد، پس علي (عليه السلام) بيعت نكرد. در اين هنگام عمر با شعلهاي آتش روانهي خانه ي علي (عليه السلام) شد. فاطمه (سلام الله عليها) در پشت درب با او مواجه شده و گفت: اي پسر خطاب آيا تو را در حال آتش زدن خانهام ميبينم؟ عمر گفت: آري! و آن چنان به اين عمل مُصر و محكم هستم، چنانكه پدرت بر ديني كه آورده بود محكم بود.

7 _ بلاذري در همان كتاب، صفحه 587 ، حديث شماره 1188 از ابن عباس روايت مي كند:

زماني كه علي (عليه السلام) از بيعت خودداري نمود و در خانه كناره گيري كرده بود، ابوبكر عمر را به سوي علي (عليه السلام) فرستاد و به وي دستور داد علي (عليه السلام) را با بدترين صورت نزد من حاضر كن! پس چون عمر نزد علي آمد، بين آن دو سخناني رد و بدل شد. علي (عليه السلام) گفت: اي عمر بدوش، كه نيمي از آن مال توست، به خدا قسم آنچه امروز تو را چنين بر امارت و حكومت ابوبكر حريص كرده چيزي نيست جز آنكه فردا حكومت را به تو بسپارد!

8 _ ابن ابي الحديد معتزلي در شرح خود جلد بيستم صفحه 16 و 17 تحت عنوان ايراد كلام أبي المعالي الجويني في أمر الصحابه و الرد عليه (نقل اعتراضات أبي المعالي جويني در امور صحابه و رد برآنان) ميگويد:

ص: 322

اگر گفته شود كه خانه فاطمه (سلام الله عليها) مورد هجوم واقع شد، و صيانتش شكسته شد به خاطر حفظ نظام اسلام و به خاطر جلوگيري از تفرقه مسلمانان، چرا كه مسلمانان آن زمان از دين بر ميگشتند و دست از اطاعت بر ميداشتند، در جواب گفته مي شود كه: همين كلام و جواب را بدهيد آنجا كه در جنگ جمل هودج عايشه مورد هتك واقع شد (چرا كه عايشه بر عليه خليفه رسمي مسلمانان قيام كرده) و هودج او مورد حمله قرار گرفت تا آنكه ريسمان اطاعت پاره نشود و اجتماع مسلمين از هم نپاشد و خون مسلمانان به هدر نرود. پس وقتي كه جائز باشد حمله به خانه فاطمه (سلام الله عليها) به خاطر امري كه هنوز واقع نشده بود، بدون شك جائز است حمله به هودج عايشه به خاطر امري كه واقع شده بود.

9 _ شهاب الدين احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسي در كتاب العقد الفريد 4/260 چنين مينويسد:

علي (عليه السلام) و عباس و زبير در خانه فاطمه (سلام الله عليها) نشسته بودند تا اينكه ابوبكر، عمر را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (سلام الله عليها) بيرون كند، و به او گفت اگر بيرون نيامدند با آنان نبرد كن. عمر ابن خطاب با مقداري آتش به سوي خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بكشد. در اين هنگام فاطمه (سلام الله عليها) با او روبرو

ص: 323

شد و گفت: اي فرزند خطاب آمدهاي خانه ما را بسوزاني! عمر گفت: بلي، مگر اينكه شما نيز آن كنيد كه امت كردند. (يعني بيعت با ابوبكر)

چرا حضرت علي (عليه السلام) با آن همه شجاعت از حضرت فاطمه (سلام الله عليها) دفاع نكرد؟

بحث درباره دفاع از مظلوميت حضرت زهرا (سلام الله عليها) توسط امام علي (عليه السلام) مبتني بر اين است كه رويكرد و سكوت اميرالمومنين (عليه السلام) در برابر خلفا را مورد برسي قرار دهيم .

اولا: سكوت حضرت علي (عليه السلام) در برابر خلفا در راستاي حفظ دين و وحدت اسلامي و فراهم نبودن شرايط قيام بود. از اين رو آن حضرت بارها از وضع موجود و ظلمهايي كه بر خاندان ايشان روا داشته شد، شكايت كردند.

آن حضرت، در خطبه شقشقيه در كتاب «نهج البلاغه»، خود علل سكوتشان در برابر خلفا را بيان كرده و ميفرمايند:

«من رداي خلافت را رها ساختم، دامن خود را از آن در پيچيدم (كنار رفتم) ، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها (بدون ياور) به پاخيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتي كه پديد آوردهاند، صبر كنم؟ محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را مانند

ص: 324

واپسين دم زندگي (دم جان دادن) به رنج وا ميدارد. (عاقبت) ديدم بردباري و صبر، به عقل و خِرَد نزديكتر است، شكيبايي ورزيدم، ولي به كسي ميماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود ميديدم ميراثم را به غارت ميبرند.» (1)

اين سخنان را امام (عليه السلام) در وضعي بيان كردند كه دين اسلام در خطر بود و جهان اسلام نيز نياز به وحدت داشت، زيرا هم در حوزه اسلام عواملي تهديد كننده وجود داشت و هم دشمن خارجي جهان اسلام را تهديد ميكرد.

خطرهاي زيادي كه ميتوان به اين ترتيب دسته بندي كرد:

1 _ اگر حضرت علي (عليه السلام) با توسل به قدرت و قيام مسلحانه درصدد قبضه حكومت و خلافت بر ميآمدند، دشمنان با ايجاد شبهه جاه طلبي حضرت، سبب مي شدند، بسياري از افرادي را كه از جان و دل به امامت و رهبري ايشان معتقد بودند، ازايشان و دين اسلام كناره گيري كنند.

2 _ از آن جا كه بسياري از گروهها و قبايلي كه در سالهاي آخر عمر پيامبر (صلي الله عليه و آله) مسلمان شده بودند، هنوز آموزشهاي لازم اسلامي را نديده بودند، پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت پرستي را برميافراشتند و بنابراين عملا با حكومت اسلامي مخالفت ميكردند و اين خطري جدي پيش روي مسلمانان بود.


1- 1 _ نهج البلاغه، خطبه شقشقيه

ص: 325

3 _ علاوه بر خطر مرتدين، مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند «مسليمه كذاب»، «طليحه» و «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نيروهايي دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكاري و اتحاد مسلمانان پس از زحماتي، نيروهاي آنان شكست خوردند.

4 _ خطر حمله احتمالي روميان نيز ميتوانست مايه نگراني ديگري براي جبهه مسلمانان باشد؛ زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با روميان، رو در رو، درگير شده بودند و آنان مسلمانان را خطري جدي تلقي ميكردند و در پي فرصتي بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. در چنين وضعي بود كه حضرت به حفظ دين و وحدت مسلمين پرداختند و فرمودند:

به خدا سوگند، هرگز فكر نمي كردم كه عرب خلافت را از خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) باز دارد. مرا به تعجب وانداشت جز توجه مردم به ديگري كه دست او را به عنوان بيعت مي فشردند. از اين رو، دست نگاه داشتم. ديدم كه گروهي از مردم از اسلام بازگشته اند و مي خواهند آيين محمد (صلي الله عليه و آله) را محو كنند. ترسيدم كه اگر به ياري اسلام و مسلمانان نشتابم، رخنه و ويراني در پيكر آن مشاهده كنم كه مصيبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگتر از حكومت چند روزه اي است كه به زودي مانند سراب يا ابر از ميان مي رود. پس به مقابله با اين حوادث برخاستم. مسلمانان را ياري كردم تا آن كه باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام بازگشت. (1)


1- 1 _ نهج البلاغه عبده، نامه ي 62

ص: 326

با در نظر گرفتن نكات ياد شده، روشن ميشود كه چرا امام علي (عليه السلام) بعد از آن كه مكرر حق خود را درخواست كردند و شديداً بر غاصبان حقش اعتراض كردند، اما صبر را بر قيام ترجيح دادند و با صبر، تحمل، تدبير و دورانديشي، جامعه اسلامي را از خطرهاي بزرگ نجات دادند. اگر علاقهاي به اتحاد مسلمانان نداشتند و از عواقب وخيم اختلاف و دودستگي نميترسيدند، هرگز اجازه نميداد رهبري مسلمانان از دست اوصيا و خلفاي راستين پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) خارج شود و به دست ديگران افتد.

ثانيا: در مرحله اول و زمانى كه آنها قصد تعرض به حضرت زهراء (سلام الله عليها) را داشتند، حضرت علي (عليه السلام) از خود واكنش نشان دادند و با عمر برخورد كردند، او را بر زمين زدند، با مشت به صورت و گردن او كوبيدند؛ اما از آن جايى كه مأمور به صبر بودند از ادامه مخاصمه منصرف شدند. در حقيقت با اين كار مىخواست به آنها بفهماند كه اگر مأمور به شكيبائى نبودم كسى جرأت نمىكرد كه اين فكر را حتى از مخيلهاش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل هميشه تابع فرمانهاى الهى بوده است

سليم بن قيس هلالى كه از ياران مخلص اميرمؤمنان (عليه السلام) است، در اين باره مىنويسد:

عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد! حضرت زهرا (سلام الله عليها) به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول الله!

ص: 327

عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: يا رسول الله، ابوبكر و عمر، با بازماندگانت چه بد رفتار مىكنند!

ناگهان حضرت علي (عليه السلام) از جا برخاستند و گريبان عمر را گرفتند و او را به شدت كشيدند و بر زمين زدند و بر بينى و گردنش كوبيدند و خواستند او را بكشد؛ ولى به ياد سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله) و وصيتى كه به او كرده بودند افتادند، فرمودند: اى عمر! قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى كه پيامبر با من بسته است، نبود، مى دانستى كه تو نمى توانى به خانه من داخل شوى». (1)

ثالثا:آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شكيبائى در برابر اين مصيبتهاى عظيم بودهاند و طبق همين فرمان بود كه دست به شمشير نبردند.

و همچنين «سليم بن قيس هلالى» نقل مىكند:

رسول الله (صلي الله عليه و آله) نگاهى به علي (عليه السلام) كردند و فرمودند: اى علي! تو به زودى پس از من، از قريش و متحد شدنشان عليه خودت


1- 1 _ الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي 80 ه_) ، كتاب سليم بن قيس الهلالي/ 568 ، ناشر: انتشارات هادى _ قم، الطبعة الأولي، 1405

ص: 328

و ستمشان سختى خواهى كشيد. اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و به وسيله موافقينت با آنان بجنگ، و اگر كمك كار و ياورى نيافتى صبر كن و دست نگهدار و با دست خويش خود را به نابودى مينداز. (1)

رابعا: به همان دليل از خود واكنش نشان ندادند، كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در هنگام كشته شدن سميه، مادر عمار ياسر توسط مشركان و تعرض آنها به وي، از خود واكنشى نشان نداد.

ابن حجر عسقلانى از علماي اهل سنت در الإصابة مىنويسد:

سميه دختر خباط... مادر عمار ياسر هفتمين كسى است كه اسلام آورد، ابوجهل او را اذيت مىكرد و آن قدر نيزه بر پايين شكمش زد تا به شهادت رسيد، و او نخستين زن شهيد در اسلام است. آل بنومغيره، چون مسلمان شده بود و دست بردارد نبود او را آزار و اذيت كردند؛ تا كشته شد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ، منظره شكنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مكه مىديدند و مىفرمودند: اى خاندان ياسر! صبور باشيد كه وعدهگاه شما بهشت است. (2)


1- 1 _ الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي 80 ه_) ، كتاب سليم بن قيس الهلالي/ 569 ، ناشر: انتشارات هادى _ قم، الطبعة الأولي، 1405 ه_ .
2- 2 _ العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبوالفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة 7/712 ، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل -بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 _ 1992

ص: 329

با اين كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مىديدند كافرى همچون ابوجهل متعرض ناموس مسلمانان مىشود؛ ولى در عين حال هيچ واكنشى از خود نشان نمىداد و به آنان نيز فرمان مىدادند كه صبر نمايند.

مگر نه اين است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) غيورترين و شجاعترين فرد عالم است، پس چرا از ناموس مسلمانان دفاع نكردند؟! چرا شمشيرشان را برنداشت تا گردن ابوجهل را از تنش جدا كنند؟!

اهل تسنن، هر پاسخى دادند، ما نيز عين همان را در باره صبر اميرمؤمنان (عليه السلام) و شمشير نكشيدن آن حضرت خواهيم داد، ولي در ضمن بر ما واضح است كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) به اين مطلب واقف بودند كه اينها با انجام اين عمل قصد تحريك مسلمانان را دارند و اين در حالتي است كه مسلمين هنوز قدرتي ندارندو بايد از هر جنگ و درگيري اجتناب كنند تا بدينوسيله تعداد آنها و قدرت و نفوذشان در منطقه زياد شود.

چرا حضرت زهراء (سلام الله عليها) براي باز كردن در آمدند؟

أوّلاً: آن چه كه از برخى از روايات استفاده مى شود: حضرت فاطمه (سلام الله عليها) نزديك در ورودى منزل نشسته بودند و با ديدن عمر و همراهان وى، در را به روى آنان بستند.

مرحوم عياشى در تفسيرشان، شيخ مفيد در الإختصاص و... نوشتهاند:

( (قال: قال عمر قوموا بنا إليه فقام أبو بكر و عمر و عثمان وخالد بن الوليد و المغيرة بن شعبة وأبو عبيدة بن الجراح وسالم مولى أبي

ص: 330

حذيفة و قنفذ وقمت معهم فلما انتهينا إلى الباب فرأتهم فاطمة صلوات الله عليها أغلقت الباب في وجوههم وهي لا تشك أن لا يدخل عليها إلا باذنها، فضرب عمر الباب برجله فكسره، وكان من سعف، ثم دخلوا فأخرجوا عليا (عليه السلام) ملببا...) ) .

عمر گفت: برخيزيد تا پيش او (علي) برويم، پس ابوبكر، عمر، عثمان، خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة، ابوعبيد جراح، سالم مولى ابوحذيفة، قنفذ و من به همراه او راه افتاديم، چون نزديك خانه رسيديم، فاطمه (سلام الله عليها) آنان را ديد و لذا در را بست و شك نداشت كه بدون اجازه وارد نخواهند شد، عمر در را كه از شاخههاي خرما ساخته شده بود، با لگد شكست، سپس وارد خانه شدند و علي (عليه السلام) را بيرون آوردند در حالى كه كمرهاي خود را بسته بودند. (1)


1- 1 - الف: السمرقندى المعروف بالعياشي، أبى النضر محمد بن مسعود بن عياش السلمى (متوفاي 320 ه_) ، تفسير العياشي 2/67 ، تحقيق: تحقيق و تصحيح و تعليق: السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر: المكتبة العلمية الإسلامية _ طهران. ب: الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبدالله العكبري، البغدادي (متوفاي 413 ه_) الاختصاص/ 186 ، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة و النشر و التوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414 ه_ - 1993 م. ج : المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111 ه_) ، بحار الأنوار 28/227 ، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.)

ص: 331

و در روايت سليم نيز آمده:

( (ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةُ (عليهما السلام) قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَنَحَلَ جِسْمُهَا فِي وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ [افْتَحِ الْبَابَ] فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَلَكَ لَا تَدَعُنَا وَمَا نَحْنُ فِيهِ قَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَإِلَّا أَحْرَقْنَاهُ عَلَيْكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَمَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَتَهْجُمُ عَلَى دَارِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ.) )

عمر آمد تا به خانه رسيد، فاطمه (سلام الله عليها) پشت در نشسته بودند، سرشان را بسته بودند و بدنشان از غم از دست دادن پدر نحيف و لاغر شده بود، عمر در را كوبيد و گفت: اى پسر ابوطالب! در را باز كن، فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند: اى عمر به ما چه كار دارى؟ ما را با مصيبتى كه گرفتارش شدهايم تنها بگذار. عمر گفت: در را باز كن وگرنه آن را به آتش مىكشم. فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند: آيا از خداوند نمىترسى كه وارد خانه ما مىشوي، عمر بازنگشت و آتش خواست و آتش را بر در خانه افكند و آن را سوزاند. (1)


1- 1 _ الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي 80 ه_) كتاب سليم بن قيس/ 864 ، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ناشر: انتشارات هادى _ قم، الطبعة الأولي، 1405 ه_.

ص: 332

ثانياً: حضرت صديقه گمان نمي كردند كه جمعيت بدون اذن داخل منزل شوند؛ چون نص قرآن است كه بدون اجازه وارد خانه كسى نشويد. (اى افرادى كه ايمان آورده ايد! در خانه هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد اين براى شما بهتر است شايد متذكّر شويد!

و اگر كسى را در آن نيافتيد، وارد نشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگرديد!» بازگرديد اين براى شما پاكيزه تر است و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است! (1)

و از طرفى خانه انبياء احترام ويژه اى دارد كه كسى حق ورود بدون اجازه ندارد:

( (يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاتَدْخُلُواْ بُيُوتَ النَّبِىِ ّ إِلا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ.) ) (2)

اى افرادى كه ايمان آورده ايد! در خانه هاى پيامبر (صلي الله عليه و آله) داخل نشويد مگر به شما اذن داده شود.

و شكى نيست كه خانه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) خانه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) محسوب مى شود همانطورى كه در تفاسير متعدد اهل سنت ذيل آيه شريفه:

( (فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ و يُسَبِّحُ لَهُ و فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْأَصَالِ.) ) (3)

در خانه هايى كه خدا رخصت داده كه (قدر و منزلت) آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آن (خانه) ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مى كنند.


1- 1 _ نور : 27 و 28 .
2- 2 _ أحزاب : 53 .
3- 3 _ نور: 36 .

ص: 333

سيوطى و ديگران از قول ابوبكر از نبى مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل كرده اند كه خانه علي و زهرا: از با فضيلت ترين خانههاى انبياء محسوب مى شود:

( (و أخرج ابن مردويه عن أنس بن مالك وبريدة قال: قرأ رسول الله (صلي الله عليه و آله) هذه الآية) في بيوت أذن الله أن ترفع (فقام اليه رجل فقال: أي بيوت هذه يا رسول الله قال: بيوت الأنبياء. فقام اليه أبو بكر فقال: يا رسول الله هذا البيت منها _ البيت علي وفاطمة _ قال: نعم من أفاضلها.) )

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) اين آيه را تلاوت فرمودند، شخصى پرسيد: اين كدام خانهها است؟ فرمودند: خانههاى پيامبران. ابوبكر پرسيد: آيا خانه علي و فاطمه هم از همان خانهها است؟ فرمود: بلي، از برترين آن است. (1)


1- 1 _ السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي 911 ه_) ، الدر المنثور 6/203 ، ناشر: دار الفكر _ بيروت _ 1993 م؛ الثعلبي النيسابوري أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي 427 ه_) الكشف والبيان، (متوفاي 427 ه_ - 1035 م) 7/107 ، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1422 ه_- 2002 م؛ الثعالبي، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفاي 875 ه_) ، الجواهر الحسان في تفسير القرآن 7/107 ، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات _ بيروت. الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي 1270 ه_) ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني 18/174 ، ناشر: دار إحياء التراث العربي _ بيروت.

ص: 334

ثالثاً: افزون بر اين گمان مي رفت كه با توجه به موقعيت حضرت زهرا (سلام الله عليها) و احترام رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مردم با ديدن حضرت صديقه (سلام الله عليها) خجالت بكشند و حضرت متعرض نشوند همچنان كه عدّه اى با شنيدن صداى حضرت صديقه (سلام الله عليها) برگشتند.

( (قام عمر فمشى ومعه جماعة حتى أتوا باب فاطمة فدقوا الباب، فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها باكية: يا رسول الله ما ذا لقينا بعد أبي من ابن الخطاب و ابن أبي قحافة! فلما سمع القوم صوتها وبكاءها انصرفوا باكين، فكادت قلوبهم تتصدع وأكبادهم تنفطر، وبقي عمر معه قوم) ) .

عمر همراه عدهاى به طرف خانه فاطمه (سلام الله عليها) آمد و در را كوبيد، فاطمه (سلام الله عليها) با شنيدن سر و صداى جمعيت با صداى بلند و همراه گريه فرياد زد: اى رسول خدا (صلي الله عليه و آله) چه مصيبتهايى پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه مىبينيم. گروهى با شنيدن گريه فاطمه (سلام الله عليها) دلشان به درد آمد و با گريه آنجا را ترك كردند؛ اما عمر با گروهى ديگر باقى ماندند. (1)


1- 1 _ الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي 276 ه_) ، الإمامة و السياسة 1/16 ، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418 ه_ - 1997 م، با تحقيق شيري 1/37 ، و با تحقيق، زيني 1/24 .

ص: 335

حضرت زهراء (سلام الله عليها) شهيده غدير

ص: 336

حضرت زهراء (سلام الله عليها) شهيده غدير

تا به اينجا متوجه شديم كه فاطمه زهراء (سلام الله عليها) داراي عصمت، علم، ايمان، و محبوبيت نزد خدا و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بودند ولي نبايد از اين مطلب غافل ماند كه فاطمه (سلام الله عليها) از بزرگترين مدافعان ولايت و امامت بودند و در اين زمينه از تمام وجودشان و از همه سرمايه خود، در مسير حمايت از اميرالمؤمنين (عليه السلام) و غدير، مايع گذاشتند و اين امر سبب شد دشمنان ولايت بر عليه ايشان تاختند و به خانه ايشان حيوان وار، حمله ور شدند تا دگر زهرائي نباشد كه از علي (عليه السلام) حمايت كند. اما براي وضوح اين مطلب تنها كافي است به بخشي از سخنان حضرت بعد از پدر بزرگوارشان توجه شود تا معلوم شود كه حضرت چگونه مدافعي بودند و دشمنان ايشان چگونه دشمناني بودند.

1 : ( (انسيتم قول رسول الله (صلي الله عليه و آله) يوم غديرخم: من كنت مولاه فعلي مولاه و قوله (صلي الله عليه و آله) : انت مني بمنزله هارون من موسي ) ) . (1)

...حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمودند : آيا كلام رسول الله (صلي الله عليه و آله) را فراموش كرديد كه در روز غدير خم فرمودند:


1- 1 _ ابوالخير محمد جزري شافعي (متوفاي 833 ق) اسني المطالب/ 50 ، الغدير 1/97

ص: 337

«هركس را كه من مولاي او باشم، پس علي نيز مولاي اوست؟» و كلام ديگر رسول خدا كه فرمود : «يا علي، جايگاه تو نسبت به من، همانند موقعيت هارون نسبت به موسي ميباشد».

2 _ حضرت فاطمه (سلام الله عليها) به پشت درب منزل آمدند و خطاب به آن جماعت (كه هجوم به خانه آوردند) فرمودند:

( (لَا عَهْدَ لِي بِقَوْمٍ أَسْوَأَ مَحْضَراً مِنْكُمْ تَرَكْتُمْ رَسُولَ الله (صلي الله عليه و آله) جِنَازَةً بَيْنَ أَيْدِينَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَكُمْ بَيْنَكُمْ لَمْ تَسْتَأْمِرُونَا وَ صَنَعْتُمْ بِنَا مَا صَنَعْتُمْ وَ لَمْ تَرَوْا لَنَا حَقّا...) ) (1)

من قومي همانند شما سراغ ندارم كه اين چنين عهد شكن و بد برخورد باشند! پيكررسول خدا (صلي الله عليه و آله) را بر روي دستان ما گذاشته و رها كرديد و عهد و پيماني كه در ميان خود داشتيد قطع كرديد و برخلاف عمل نموديد، ولايت و رهبري ما اهل بيت را انكار كرديد و زمام امر را از دست ما خارج ساختيد و هيچ حقي براي ما قائل نشديد، گويا از سخنان رسول الله (صلي الله عليه و آله) در روز غديرخم آگاهي نداشتيد! به خدا سوگند رسول خدا در آن روز (غديرخم) ولايت و رهبري را براي علي (عليه السلام) تعيين كرد تا اميد و طمع شما را از خلافت قطع نمايد ولي شما رشتههاي پيوند ميان خود و پيامبر را پاره كرديد، بدانيد كه خداوند در دنيا و آخرت بين ما و شما داوري خواهد كرد.


1- 1 _ الاحتجاج، طبرسي 1/202 ؛ الامامه و السياسه 1/30 ، الامالي، شيخ مفيد، مجلس 6 ، ح 9 ؛ بحارالانوار 28/204 و 356 ؛ نهج الحياه، محمد دشتي/ 127 و 128 الأمالي (للمفيد) ؛ النص/50

ص: 338

3 _ در دوران غربت بعد از پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله) كه توام با اختناق نيز بود، از جمله جاهايي كه مردم ميتوانستند با حضرت زهرا (سلام الله عليها) ديداري داشته باشند و سؤالاتشان را مطرح نمايند، در خارج از شهر مدينه، بر سر مزار شهداي احد و حمزه سيدالشهدا بود، از جمله كساني كه در كنار مزار شهدا با حضرت زهرا (سلام الله عليها) ملاقات كرده، محمود بن لبيد است، او ميگويد :

پس از وفات رسول الله (صلي الله عليه و آله) فاطمه زهرا (سلام الله عليها) را در كنار قبر حمزه در احد مشاهده كردم ، در حالي كه به شدت منقلب بود و اشك ميريختند، صبر كردم تا آرام گرفتند، آنگاه به حضور ايشان رسيدم و عرضه داشتم: اي بانوي من! سوالي برايم پيش آمده است، اجازه ميفرمائيد؟ فرمود : بپرس ! عرض كردم: آيا رسول خدا قبل از وفات خود، تصريحي بر امامت علي (عليه السلام) داشته است و آيا از طرف ايشان نصي بر اين مطلب وجود دارد؟ فرمود : «واعجباه ! انسيتم يوم غديرخم ؟ شگفتا و عجبا! آيا روز غديرخم را فراموش كرده ايد؟» عرضه داشتم: روز غدير را ميدانم (و آن غير قابل انكار است) از آن اسراري كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با شما در ميان گذاشته، مرا آگاه كنيد، فرمودند:

( (قَالَتْ أُشْهِدُ اللهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ عَلِيٌ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِيكُمْ وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَ سِبْطَايَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِينَ مَهْدِيِّينَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ

ص: 339

لَيَكُونُ الِاخْتِلَافُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ قَالَتْ يَا بَا عُمَرَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ الله (صلي الله عليه و آله) مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي أَوْ قَالَتْ مَثَلُ عَلِيٍّ ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ لَمَا اخْتَلَفَ فِي اللَّهِ تَعَالَى اثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَ لَكِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَّرَهُ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اللَّهُ حَتَّى إِذَا أَلْحَدَ الْمَبْعُوثُ وَ أَوْدَعُوهُ الْجَدَثَ الْمَجْدُوثَ وَ اخْتَارُوا بِشَهْوَتِهِمْ وَ عَمِلُوا بِآرَائِهِمْ تَبّاً لَهُمْ أَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا اللهَ يَقُولُ وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ

ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ بَلْ سَمِعُوا وَ لَكِنَّهُمْ كَمَا قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ هَيْهَاتَ بَسَطُوا فِي الدُّنْيَا آمَالَهُمْ وَ نَسُوا آجَالَهُمْ فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنَ الْحَوْرِ بَعْدَ الْكَوْر) ) (1)

خدا را شاهد ميگيرم كه شنيدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: علي بهترين كسي است كه او را جانشين خود در ميان شما قرار ميدهم، علي (عليه السلام) امام و خليفه بعد از من است و دو فرزندم (حسن و حسين) و نه تن از فرزندان حسين پيشوايان و اماماني پاك و نيكند، اگر از آنها اطاعت كنيد، شما را هدايت خواهند نمود و اگر مخالفت ورزيد، تا روز قيامت بلاي تفرقه و اختلاف در ميان شما حاكم خواهد شد. پرسيدم: بانوي من پس چرا علي (عليه السلام) سكوت كرد و براي گرفتن حق خويش قيام


1- 1 _ كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر/199 .

ص: 340

نكرد؟ حضرت زهرا (سلام الله عليها) در پاسخ فرمودند: اي اباعمر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: مثل امام (عليه السلام) (مثل علي) همانند كعبه است كه مردم به سراغ آن ميروند، نه آنكه كعبه به سراغ مردم بيايد، سپس حضرت زهرا (سلام الله عليها) ادامه دادند، آگاه باش، به خدا سوگند اگر حق را به اهلش واگذارميكردند و از عترت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) اطاعت مينمودند، دو نفر هم (در حكم خداوند) با يكديگراختلاف نميكردند و امامت همانگونه كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) معرفي فرمودند از علي (عليه السلام) تا قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ما، فرزند نهم حسين، از جانشيني به جانشيني ديگر به ارث ميرسيد، اما كسي را مقدم داشتند كه خدا او را كنار زده بود و كسي را كنار زدند كه خدا او را مقدم داشته بود، نتيجه آن شد كه محصول بعثت را انكار كردند و به بدعتها روي آوردند، آنها هوا پرستي را برگزيدند و براساس راي و نظر شخصي عمل كردند، هلاكت و نابودي بر آنان باد! آيا نشنيدند كلام خدا را كه فرمود:

«پروردگار تو هر چه بخواهد ميآفريند و هرچه بخواهد بر ميگزيند، آنان (در برابر او) اختياري ندارند» آري شنيدند، اما همان گونه كه قرآن فرمود :

«چشمهاي ظاهر نابينا نميشود، بلكه دلهايي كه در سينههاست كور ميشود، افسوس كه آنان آرزوها و هوسهاي خود را

ص: 341

تحقق بخشيدند و از مرگ و قيامت غافل ماندند! خدا نابودشان گرداند و آنان را در كارهايشان گمراه كند پروردگارا، به تو پناه ميبرم از كمي ياران پس از فراواني آنان .»

4 _ ( (قَالَتْ سَيِّدَةُ النِّسْوَانِ فَاطِمَةُ (سلام الله عليها) لَمَّا مُنِعَتْ فَدَكَ وَ خَاطَبَتِ الْأَنْصَارَ فَقَالُوا يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ لَوْ سَمِعْنَا هَذَا الْكَلَامَ مِنْكِ قَبْلَ بَيْعَتِنَا لِأَبِي بَكْرٍ مَا عَدَلْنَا بِعَلِيٍّ أَحَداً فَقَالَتْ وَ هَلْ تَرَكَ أَبِي يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً. ) ) (1)

آيا پدرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پس از حادثه غديرخم، جايي براي عذرآوردن باقي گذاشته بود؟

در كتاب « دلائل الامامه» نقل شده است:

بعد از اينكه حضرت زهرا (سلام الله عليها) آن خطبه غرا را ايراد فرمودند، در هنگام بازگشت از مسجد، رافع بن رفاعه به دنبال حضرت آمد و خطاب به ايشان عرضه داشت:

( (يَا سَيِّدَةَ النِّسَاءِ، لَوْ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ تَكَلَّمَ فِي هَذَا الْأَمْرِ وَ ذَكَرَ لِلنَّاسِ قَبْلَ أَنْ يَجْرِي هَذَا الْعَقْدُ، مَا عَدَلْنَا بِهِ أَحَداً.) ) (2)

اي سرور زنان، اگرعلي (عليه السلام) قبل ازاينكه مردم با ابوبكر بيعت كنند، با آنان سخن ميگفت و روشنگري مينمود، ما از او رويگردان نميشديم و با فرد ديگري بيعت نميكرديم !حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمودند:


1- 1 _ الخصال 1/173
2- 2 _ دلائل الإمامة (ط _ الحديثة) /122 .

ص: 342

فَقَالَتْ لَهُ يَرُدَّنَّهَا: «إِلَيْكَ عَنِّي، فَمَا جَعَلَ الله لِأَحَدٍ بَعْدَ غَدِيرِ خُمٍّ مِنْ حُجَّةٍ وَ لَا عُذْرٍ».

مرا به حال خود بگذار كه خداوند بعد از جريان غديرخم، براي هيچ كس عذر و بهانهاي قرار نداده است.

پس از ديدن اين كلمات گوهر بار صديقه طاهره به اين مطلب پي ميبريم كه دشمنان ولايت چون ديدند علي (عليه السلام) حامي بزرگي، چون فاطمه (سلام الله عليها) دارند همان حامي كه غضبش غضب خدا و رضايش رضاي خداوند متعال است و وسيله تشخيص حق از باطل است،گفتند چارهاي براي از بين بردن اين حمايت و دوري مردم از ولايت نداريم جز اينكه فاطمه (سلام الله عليها) و اموال فاطمه (سلام الله عليها) را كه در مسير پيشبرد اهداف حضرت است را از بين ببريم لذا غصب فدك و هجوم به خانه فاطمه (سلام الله عليها) همه و همه به جهت مخالفت با ولايت و امامت علي (عليه السلام) بود و صديقه طاهره (سلام الله عليها) نيز كه خودشان آگاه به اين مطلب بودند اقدامات متعددي براي ازبين بردن اين توطئه انجام دادند، اقداماتي چون نقل و ترويج خطبه غدير، آگاهي اصحاب از آنچه در غدير گذشت و حتي گريههاي حضرت، وسيلهاي بود تا ايشان مردم را با حق غصب شده اميرالمؤمنين (عليه السلام) آشنا كنند و مردم را به حمايت از ولايت حضرت تشويق كنند.

ص: 343

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و برائت از غاصبين خلافت

ص: 344

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و برائت از غاصبين خلافت

يكي از مسائلي كه در دين مبين اسلام مورد توجه ويژه شارع مقدس است، مساله برائت از دشمنان دين است و امري است كه سبب اكمال دين مي شود و در كنار تولي، مكملي است براي كمال دين، همانگونه كه امام رضاء (عليه السلام) فرمودند:

( (كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا ثُمَّ قَالَ الصَّفْوَانِيُّ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَتِمُّ الْوَلَايَةُ وَ لَا تَخْلُصُ الْمَحَبَّةُ وَ لَا تَثْبُتُ الْمَوَدَّةُ لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا بِالْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ...) ) (1)

كامل بودن دين به ولايت ودوستي ما و بيزاري از دشمنان ماست، سپس فرمودند: صفواني بدان تمام نميشود ولايت وخالص نميشود محبت و ثابت نميشود دوستي به آل محمد (صلي الله عليه و آله) الا بوسيله برائت از دشمنان آنها.

و بر همگان واضح است دشمني با حضرت زهراء (سلام الله عليها) دشمني با خدا و پيغمبر خدا (صلي الله عليه و آله) است لذا در اين فصل به بخشي از آيات تبري و احاديث آن اشاره ميكنيم تا نسبت به اين فريضه الهي غافل نمانيم و اهل دوستي با دشمنان خداوند متعال نشويم انشاء الله.


1- 1 _ بحار الأنوار (ط _ بيروت) 27/58

ص: 345

آيات تبري

1 _ ( (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ الله عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ ) ) (1)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! با قومى كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نكنيد؛ آنان از آخرت مأيوسند همان گونه كه كفار مدفون در قبرها مأيوس مى باشند!

2 _ ( (لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) ) (2)

هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند؛ آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دل هايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغ هايى از بهشت وارد مى كند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مى مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از خدا خشنودند؛ آنها«حزب الله»اند؛ بدانيد«حزب اللَّه» پيروزان و رستگارانند.


1- 1 _ ممتحنة : 13
2- 2 _ مجادلة : 22

ص: 346

3 _ ( ( لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في شَيْ ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ ) ) (1)

افراد باايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند؛ و هر كس چنين كند، هيچ رابطه اى با خدا ندارد (و پيوند او بكلّى از خدا گسسته مى شود) ؛ مگر اينكه از آنها بپرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقيّه كنيد) . خداوند شما را از (نافرمانى) خود، بر حذر مى دارد؛ و بازگشت (شما) به سوى خداست.

4 _ ( (الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً) ) (2)

همانها كه كافران را به جاى مؤمنان، دوست خود انتخاب مى كنند. آيا عزّت و آبرو نزد آنان مى جويند؟ با اينكه همه عزّتها از آن خداست؟!

5 _ ( (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ تُريدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبيناً) ) (3)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! غير از مؤمنان، كافران را ولّى و تكيه گاه خود قرار ندهيد! آيا مى خواهيد (با اين عمل،) دليل آشكارى بر ضدّ خود در پيشگاه خدا قرار دهيد؟!


1- 1 _ آل عمران: 28
2- 2 _ نساء: 139
3- 3 _ نساء: 144

ص: 347

6 _ ( (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ ) ) (1)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! افرادى كه آيين شما را به باد استهزاء و بازى مى گيرند، ولىّ خود انتخاب نكنيد و از خدا بپرهيزيد اگر ايمان داريد!

7 _ ( (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ) ) (2)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه پدران و برادران شما، كفر را بر ايمان ترجيح دهند، آنها را ولىّ (و يار و ياور و تكيه گاه) خود قرار ندهيد! و كسانى از شما كه آنان را ولىّ خود قرار دهند، ستمگرند!

8 _ ( (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في سَبيلي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ) ) (3)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد! شما نسبت به آنان اظهار محبّت مى كنيد، در


1- 1 _ مائدة: 57
2- 2 _ توبة: 23
3- 3 _ ممتحنة: 1

ص: 348

حالى كه آنها به آنچه از حقّ براى شما آمده كافر شده اند و رسول الله و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مى رانند؛ اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كرده ايد؛ (پيوند دوستى با آنان برقرار نسازيد!) شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان يا آشكار مى سازيد از همه داناترم! و هر كس از شما چنين كارى كند، از راه راست گمراه شده است!

برائت در احاديث اهل البيت:

1 _ تفسير العياشي عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ:

( (قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (عليه السلام) يَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّمَا يَعْبُدُ الله مَنْ عَرَفَ الله وَ أَمَّا مَنْ لَا يَعْرِفُ الله كَأَنَّمَا يَعْبُدُ غَيْرَهُ هَكَذَا ضَالًّا قُلْتُ أَصْلَحَكَ الله وَ مَا مَعْرِفَةُ الله قَالَ يُصَدِّقُ الله وَ يُصَدِّقُ مُحَمَّداً رَسُولَ الله (صلي الله عليه و آله) فِي مُوَالاةِ عَلِيٍّ وَ الِايتِمَامِ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى مِنْ بَعْدِهِ وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللَّهِ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ كَذَلِكَ عِرْفَانُ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَكَ الله أَيُّ شَيْ ءٍ إِذَا عَمِلْتُهُ أَنَا اسْتَكْمَلْتُ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ قَالَ تُوَالِي أَوْلِيَاءَ الله وَ تُعَادِي أَعْدَاءَ الله وَ تَكُونُ مَعَ الصَّادِقِينَ كَمَا أَمَرَكَ الله قَالَ قُلْتُ وَ مَنْ أَوْلِيَاءُ الله فَقَالَ أَوْلِيَاءُ الله- مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْنَا ثُمَّ ابْنِي جَعْفَرٌ وَ أَوْمَأَ إِلَى جَعْفَرٍ وَ هُوَ جَالِسٌ فَمَنْ وَالَى هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَالَى أَوْلِيَاءَ الله وَ كَانَ مَعَ الصَّادِقِينَ كَمَا أَمَرَهُ الله قُلْتُ وَ

ص: 349

مَنْ أَعْدَاءُ الله أَصْلَحَكَ الله قَالَ الْأَوْثَانُ الْأَرْبَعَةُ قَالَ قُلْتُ مَنْ هُمْ قَالَ أَبُو الْفَصِيلِ وَ رُمَعُ وَ نَعْثَلٌ وَ مُعَاوِيَةُ وَ مَنْ دَانَ دِينَهُمْ فَمَنْ عَادَى هَؤُلَاءِ فَقَدْ عَادَى أَعْدَاءَ الله) ) (1)

ابوحمزه ثمالي مي گويد كه امام باقر (عليه السلام) فرمودند:

كسي بندگي خدا را مي كند كه شناخت به او داشته باشد و اما كسي كه شناخت به او ندارد مانند كسي است كه عبادت وپرستش غير را انجام مي دهد اين چنين در گمراهي. عرض كردم خدا امور شما را اصلاح فرمايد، معرفت و شناخت خدا چيست؟ حضرت فرمودند شناخت خدا و معرفت به او چنين است كه در پيروي از اميرالمومنين علي (عليه السلام) و اقتدا به او وپيشوايان هدايت بعد از او و برائت و بيزاري از دشمنان ايشان تائيد خدا و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را بكند. ابوحمزه مي گويد: عرض كردم خدا امور شما را اصلاح فرمايد، چه عملي را انجام دهم، حقيقت ايمان را كامل كنم. حضرت فرمودند: دوستي كني با دوستان خدا و دشمني كني با دشمنان خدا و با راستگويان باش همانطور كه خدا تو را امر فرمود.ابوحمزه گويد: عرض كردم: دوستان خدا چه كساني هستند؟ حضرت فرمودند: دوستان خدا حضرت محمد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و علي و حسن و حسين و علي بن حسين وسپس امر به من منتهي مي شود وسپس فرزندم جعفر و اشاره كردند به سوي فرزندشان جعفر كه نشسته بود


1- 1 _ بحار الأنوار (ط - بيروت) 27/58

ص: 350

پس هركس كه دوست بدارد ايشان را همانا دوستان دوستان خداست و با راستگويان است همانطور كه خدا به او فرمان داده است. عرض كردم: و دشمنان خدا چه كساني هستند، خدا امور شما را اصلاح فرمايد؟ حضرت فرمودند: چهار بت هستند. عرض كردم كيانند: حضرت فرمودند: ابوالفصيل و رمع ونعثل و معاويه و هر كس كه متدين به دين آنها باشد. پس هركس با آنان دشمني كند همانا با دشمنان خدا دشمني كرده است.

2 _ ( (كذب من ادّعى محبّتنا و لم يتبرّء من عدوّنا.) ) (1)

(امام صادق (عليه السلام) ) فرمودند: دروغ مي گويد كسي كه گمان مي كند دوستدار ماست اما از دشمنان ما برائت نمي جويد.

3 _ امام رضا (عليه السلام) فرمودند :

( (كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا ثُمَّ قَالَ الصَّفْوَانِيُّ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَتِمُّ الْوَلَايَةُ وَ لَا تَخْلُصُ الْمَحَبَّةُ وَ لَا تَثْبُتُ الْمَوَدَّةُ لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا بِالْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ ...) ) (2)

كامل بودن دين به ولايت ودوستي ما و بيزاري از دشمنان ماست، سپس فرمودند صفواني بدان تمام نمي شود ولايت و خالص نمي شود محبت و ثابت نمي شود دوستي به آل محمد (صلي الله عليه و آله) الا بوسيله برائت از دشمنان آنها.


1- 1 _ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) 9/76
2- 2 _ بحار الأنوار (ط - بيروت) 27/58

ص: 351

4 _ قَالَ رَسُولُ الله ( (مَنْ تَأَثَّمَ أَنْ يَلْعَنَ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ الله) ) . (1)

كسي كه گناه بداند لعن نمودن كسي را كه خدا وند او را لعنت نموده، لعنت خدا بر او باد.

آيا دشمنان حضرت زهراء (سلام الله عليها) دشمنان خدا نيستند

بر همگان واضح است كه ظلم به خدا و دين الهي و ظلم به وجود نازنين حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) سبب لعن و عذاب الهي است همانگونه كه خداوند متعال در قرآن مي فرمايند:

( (إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ الله وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ الله فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً) ) (2)

آنها كه خدا و پيامبرش را آزار مى دهند، خداوند آنان را مورد لعن قرار داده و از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خواركننده اى آماده كرده است.

و از طرفي بر همگان واضح است كه ظلم به خداوند متعال ،يعني مخالفت با دين واحكام الهي و مقابله با پيامبران واولياء الهي ،و ظلم به وجود نازنين پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) هم ، همان ايستادگي در مقابل دستورات ايشان و تعرض به وجود نازنين حضرت و اهل بيت مطهرشان، همان اهل بيتي كه خداوند متعال در شأن ايشان فرمودند:

( (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى) ) (3)


1- 1 _ رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال ؛ النص/ 529
2- 2 _ أحزاب: 57
3- 3 _ شورى: 23

ص: 352

همان اهل بيتي كه فرمودند:

( (إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ الله وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي وَ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ) ) (1)

اما براستي آيا فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اهل بيت پيغمبر نبودند؟ آيا اذيت ايشان اذيت رسول الله نبود؟ آيا كشتن حضرت، جفاي به رسول الله (صلي الله عليه و آله) نبود؟ چرا والله كه چنين است ظلم به صديقه طاهره (سلام الله عليها) ظلم به رسول الله (صلي الله عليه و آله) است چرا كه حضرت فرمودند:

قَالَ النَّبِيُّ (صلي الله عليه و آله) وَ سَلَّمَ: «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي، مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي، وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِي وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي» (2)

بدرستيكه فاطمه پاره تن من است كسي كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده و كسي كه او را غضبناك كند مرا به غضب آورده و كسي كه او را مسرور كند مرا مسرور كرده است.

پس بر همگان معلوم است كه ظلم به صديقه طاهر (سلام الله عليها) ظلم به رسول الله (صلي الله عليه و آله) است و ظالمين در حق رسول الله (صلي الله عليه و آله) دشمنان خدا هستند و دشمني با دشمنان خدا وظيفه ماست، همان دشمناني كه درب خانه صديقه طاهره را آتش زدند و محسن (عليه السلام) ايشان را كشتند.


1- 1 _ كتاب سليم بن قيس الهلالي 2/647 .
2- 2 _ اعتقادات الإماميه (للصدوق) /105 .

ص: 353

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و آخرين وصيت

ص: 354

حضرت زهراء (سلام الله عليها) و آخرين وصيت

وصيت حضرت زهراء (سلام الله عليها) به اميرالمومنين (عليه السلام) نيز خود گوياي مظلوميت حضرت و كثرت علاقه حضرت به امير المومنين (عليه السلام) و نهايت تنفر حضرت از غاصبين خلافت است است كه در اين فصل به آن اشاره مي كنيم.

1 _ روضة الواعظين:

( (مَرِضَتْ فَاطِمَةُ (سلام الله عليها) مَرَضاً شَدِيداً وَ مَكَثَتْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً فِي مَرَضِهَا إِلَى أَنْ تُوُفِّيَتْ صَلَوَاتُ الله عَلَيْهَا فَلَمَّا نُعِيَتْ إِلَيْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَيْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِيٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي وَ إِنِّي لَا أَرَى مَا بِي إِلَّا أَنَّنِي لَاحِقٌ بِأَبِي سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أَنَا أُوصِيكَ بِأَشْيَاءَ فِي قَلْبِي قَالَ لَهَا عَلِيٌّ (عليه السلام) أَوْصِينِي بِمَا أَحْبَبْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ ثُمَّ قَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ (عليه السلام) مَعَاذَ الله أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ

ص: 355

أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ الله مِنْ أَنْ أُوَبِّخَكِ بِمُخَالَفَتِي قَدْ عَزَّ عَلَيَّ مُفَارَقَتُكِ وَ تَفَقُّدُكِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ الله جَدِّدْتِ عَلَيَّ مُصِيبَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُكِ وَ فَقْدُكِ فَ إِنَّا لله وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِيبَةٌ لَا عَزَاءَ لَهَا وَ رَزِيَّةٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَكَيَا جَمِيعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلَى رَأْسِهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أُوصِينِي بِمَا شِئْتِ فَإِنَّكِ تجدني فِيهَا أَمْضِي كَمَا أَمَرْتِنِي بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَكِ عَلَى أَمْرِي ثُمَّ قَالَتْ جَزَاكِ الله عَنِّي خَيْرَ الْجَزَاءِ يَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ الله أُوصِيكِ أَوَّلًا أَنْ تَتَزَوَّجَ بَعْدِي بِابْنَةِ أُخْتِي أُمَامَةَ فَإِنَّهَا تَكُونُ لِوُلْدِي مِثْلِي فَإِنَّ الرِّجَالَ لَا بُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّسَاءِ قَالَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) أَرْبَعٌ لَيْسَ لِي إِلَى فِرَاقِهِ سَبِيلٌ - بِنْتُ أَبِي الْعَاصِ أُمَامَةُ أَوْصَتْنِي بِهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله) ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ يَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِي نَعْشاً فَقَدْ رَأَيْتُ الْمَلَائِكَةَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِيهِ لِي فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ذَاكَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ

ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ أَنْ لَا يَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِي مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ ظَلَمُونِي وَ أَخَذُوا حَقِّي فَإِنَّهُمْ عَدُوِّي وَ عَدُوُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) وَ لَا تَتْرُكُ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّي فِي اللَّيْلِ إِذَا هَدَأَتِ

ص: 356

الْعُيُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّيَتْ صَلَوَاتُ الله عَلَيْهَا وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا فَصَاحَتْ أَهْلُ الْمَدِينَةِ صَيْحَةً وَاحِدَةً وَ اجْتَمَعَتْ نِسَاءُ بَنِي هَاشِمٍ فِي دَارِهَا فَصَرَخُوا صَرْخَةً وَاحِدَةً كَادَتِ الْمَدِينَةُ أَنْ تَتَزَعْزَعَ مِنْ صُرَاخِهِنَّ وَ هُنَّ يَقُلْنَ يَا سَيِّدَتَاهْ يَا بِنْتَ رَسُولِ الله وَ أَقْبَلَ النَّاسُ مِثْلَ عُرْفِ الْفَرَسِ إِلَى عَلِيٍّ (عليه السلام) وَ هُوَ جَالِسٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) بَيْنَ يَدَيْهِ يَبْكِيَانِ فَبَكَى النَّاسُ لِبُكَائِهِمَا وَ خَرَجَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ عَلَيْهَا بُرْقُعَةٌ وَ تَجُرُّ ذَيْلَهَا مُتَجَلِّلَةً بِرِدَاءٍ عَلَيْهَا تُسَبِّجُهَا وَ هِيَ تَقُولُ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ الله الْآنَ حَقّاً فَقَدْنَاكَ فَقْداً لَا لِقَاءَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَجَلَسُوا وَ هُمْ يَضِجُّونَ وَ يَنْتَظِرُونَ أَنْ تُخْرَجَ الْجِنَازَةُ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهَا وَ خَرَجَ أَبُو ذَرٍّ وَ قَالَ انْصَرِفُوا فَإِنَّ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله) قَدْ أُخِّرَ إِخْرَاجُهَا فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ فَقَامَ النَّاسُ وَ انْصَرَفُوا فَلَمَّا أَنْ هَدَأَتِ الْعُيُونُ وَ مَضَى شَطْرٌ مِنَ اللَّيْلِ أَخْرَجَهَا عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) وَ عَمَّارٌ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَقِيلٌ وَ الزُّبَيْرُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ بُرَيْدَةُ وَ نَفَرٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ خَوَاصُّهُ صَلَّوْا عَلَيْهَا وَ دَفَنُوهَا فِي جَوْفِ اللَّيْلِ وَ سَوَّى عَلِيٌّ (عليه السلام) حَوَالَيْهَا قُبُوراً مُزَوَّرَةً مِقْدَارَ سَبْعَةٍ حَتَّى لَا يُعْرَفَ قَبْرُهَا وَ قَالَ بَعْضُهُمْ مِنَ الْخَوَاصِّ قَبْرُهَا سُوِّيَ مَعَ الْأَرْضِ مُسْتَوِياً فَمَسَحَ مَسْحاً سَوَاءً مَعَ الْأَرْضِ حَتَّى لَا يُعْرَفَ مَوْضِعُهُ) )

ص: 357

در كتاب روضة الواعظين روايت شده است:

حضرت فاطمه (سلام الله عليها) به شدّت بيمار شدند و بيماري ايشان مدت چهل روز ادامه داشت تا اينكه وفات يافتند، هنگامى كه يقين به مرگ پيدا كردند، امّ ايمن و اسماء بنت عميس را خواستند و فرستادند تا حضرت امير (عليه السلام) هم آمدند، آنگاه فرمودند: پسر عمو! اجل من فرا رسيده، من ساعت به ساعت خودم را اين طور مى بينم كه دارم به پدرم ملحق مى شوم. درباره اين مطالبى كه در قلب خود دارم به تو وصيّت مى كنم.

حضرت على (عليه السلام) فرمودند: اى دختر پيغمبر هر وصيّتى كه دوست دارى بكن، سپس بالاى سر حضرت زهرا (سلام الله عليها) نشستند و دستور دادند تا افرادى كه در اطاق بودند خارج شوند.پس از آن حضرت فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: پسر عمو! آيا در اين مدّتى كه تو با من معاشرت داشتى، دروغ و خيانت و مخالفتى از من ديدى؟ حضرت امير (عليه السلام) فرمودند: ابدا!! به خداوند پناه مى برم! تو به وجود خداوند داناترى و نيكوكارتر و پرهيزكارتر و گرامى تر و از خدا خائف تر از آنى كه من تو را به علّت مخالفت كردن سرزنش نمايم. حقّا كه فراق و فقدان تو براى من بسيار ناگوار است، ولى چه بايد كرد، چاره اى نيست.

ص: 358

به خداوند سوگند كه تو مصيبت پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) را براى من تجديد كردى، حقّا كه فوت و از دست رفتن تو خيلى براى من سنگين و بزرگ است. انّا لله و انّا اليه راجعون به خداوند سوگند كه اين مصيبت دردناكترين و غصّه دارترين مصيبتى است كه هيچ تسليت و تعزيتى با آن برابرى نمى كند و جانشين آن نخواهد شد!! سپس حضرت على و زهرا (عليهما السلام) مدّتى گريستند، آنگاه حضرت على (عليه السلام) سر مبارك فاطمه (عليها السّلام) را بلند كردند و به سينه خود نهادند و به آن بانو فرمودند: هر وصيّتى كه دارى بكن، زيرا من هر دستورى كه تو صادر كنى اجرا مى نمايم و امر تو را بر امر خودم مقدّم مى دارم. حضرت فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند: اى پسر عموى پيغمبر (صلي الله عليه و آله) ، خداوند تو را بهترين جزا عطا كند! من اولاً به تو وصيّت مى كنم كه بعد از من با اُمامه دختر خواهرم ازدواج نمايى، زيرا او براى فرزندانم نظير خودم خواهد بود، و مردان چاره اى ندارند جز آنكه ازدواج نمايند. لذا حضرت على بن ابى طالب (عليهما السلام) مى فرمايد: چهار چيز است كه من نمى توانم از آنها مفارقت نمايم. يكى از آنها امامه دختر ابوالعاص است. زيرا حضرت زهرا (سلام الله عليها) وصيّت كرده من با وى ازدواج كنم.سپس حضرت فاطمه (سلام الله عليها) فرمودند: پسر عمو! من به تو وصيّت مى كنم كه تابوتى برايم

ص: 359

تهيه نمايى، زيرا كه ملائكه شكل و تصويرى از آن تابوت را به من نشان دادند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: اوصاف آن تابوت را براى من شرح بده. زهرا (سلام الله عليها) مشخصات آن را شرح دادند و على (عليه السلام) آن را تهيه نمودند. آن تابوت اوّلين تابوتى بود كه در روى زمين ساخته شد، كسى قبلاً نظير آن را نديده بود و بعدا هم ساخته نشد.حضرت فاطمه (سلام الله عليها) پس از اين جريان به حضرت على (عليه السلام) رو كردند و فرمودند: مبادا احدى از اين گروهى كه در حقّ من ظلم روا داشتند و حقّ مرا غصب كردند براى تشييع جنازه ام حاضر شوند!! زيرا ايشان دشمن من و دشمن رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى باشند. مبادا بگذارى احدى از آنان و پيروانشان به جنازه ام نماز بخوانند!! مرا شبانه در آن هنگام كه چشمها همه به خواب رفته باشند، دفن كن. پس از اين وصيّت بود كه فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از دنيا رفتند.

آنگاه اهل مدينه عموماً صدا به ضجّه و فرياد بلند كردند، زنان بنى هاشم در ميان خانه حضرت فاطمه (سلام الله عليها) اجتماع نمودند و به نحوى صدا به صيحه و گريه بلند كردند كه نزديك بود مدينه طيّبه به علّت گريه آنان از جا كنده شود! مردم فرياد مى زدند: يا سيدتاه! يا بنت رسول الله! مردم همچنان پشت سر يك ديگر به حضور حضرت على بن ابى طالب (عليهما السلام)

ص: 360

وارد مي شدند و آن بزرگوار نشسته بودند و حسنين (عليهما السلام) در حضور آن حضرت مشغول گريه بودند و مردم به واسطه گريه آنان اشك مى ريختند! امّ كلثوم در حالى خارج شد كه روبنده به صورت داشت و دامن لباسش به زمين كشيده مى شد، فرياد مى زد و مى گفت: اى پدر بزرگوارم، يا رسول الله! گويا كه هم اكنون تو را به نحوى از دست داديم كه بعداً ملاقاتى در كار نخواهد بود! مردم مدينه اجتماع كردند و نشستند، در انتظار بودند كه جنازه حضرت فاطمه (سلام الله عليها) خارج شود و بر آن نماز بخوانند. ولى ابوذر بيرون آمد و به مردم گفت: برگرديد، زيرا خارج كردن جنازه دختر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) به تأخير افتاد. مردم برخاستند و رفتند. هنگامى كه چشم مردم به خواب رفت و قسمتى از شب گذشته بود على بن ابى طالب و حسنين: با عمّار، مقداد، عقيل، زبير، ابوذر، سلمان، بريده و گروهى از بنى هاشم جنازه مبارك حضرت زهرا (سلام الله عليها) را خارج نمودند و بر بدن آن بانو نماز خوانده او را شبانه به خاك سپردند. آنگاه حضرت على (عليه السلام) در اطراف قبر فاطمه (سلام الله عليها) صورت هفت قبر تشكيل دادند كه قبر مطهّر فاطمه (سلام الله عليها) تشخيص داده نشود. بعضى از خواص گفته اند كه قبر حضرت زهرا را با زمين يكسان نمودند تا محلّ قبر مشخص نباشد. (1)


1- 1 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحارالأنوار) ترجمه روحانى/ 629

ص: 361

2 _ از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه به ابو بصير فرمود:

آيا وصيت فاطمه (سلام الله عليها) را برايت بخوانم؟ ابو بصير گفت: آرى. آن حضرت از حقّه اى (1) نوشته اى بيرون آوردند و خواندند:

بسم الله الرحمن الرحيم، اين وصيت نامه فاطمه (سلام الله عليها) دختر پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) براى على بن ابيطالب (عليهما السلام) است: بستانها و مزرعه هاى هفتگانه ام را كه عبارتند از: عواف، دلال، برقه، مبيت، حسنى، صافيه و مزرعه امّ ابراهيم همه در اختيار على (عليه السلام) است و پس از او در اختيار حسن و سپس حسين و پس از او بزرگترين فرزندانم متولّى آنها خواهند بود. بر اين وصيت نامه مقداد و زبير را شاهد مى گيرم. (2)

3 _ زيد بن على از امام حسن (عليه السلام) روايت مى كند كه فرمودند:

«اين وصيت فاطمه (سلام الله عليها) دختر محمد (صلي الله عليه و آله) است كه در آن اختيار باغ هاى هفتگانه اش: عواف، دلال، برقه، مبيت، حسنى، صافيه و مال امّ ابراهيم را به على (عليه السلام) واگذار مى كند و پس از على (عليه السلام) به حسن بن على، آن گاه به برادرش حسين (عليه السلام) و سپس به ترتيب به بزرگترين فرزند پيامبر (صلي الله عليه و آله) واگذار مى كند. سپس من درباره خودم به تو وصيت مى كنم كه پس از وفاتم مرا به دست


1- 1 _ ظرف كوچكي براي نگهداري جواهر يا اشياء ديگر.
2- 2 _ زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى/ 880

ص: 362

خود غسل بده و حنوط و كفن كن و شبانه به خاك بسپار و فلانى و فلانى را حاضر نكن. بيش از اين به تو وصيتى ندارم و تا ديدار مجدد تو را به خدا مى سپارم. خداوند در خانه اش و همسايگى اش ما را به يكديگر برساند. حضرت على (عليه السلام) آن را به دست خود نوشتند.» (1)


1- 1 _ منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة) 24/247

ص: 363

حضرت زهراء (سلام الله عليها) ميزان الهي

ص: 364

حضرت زهراء (سلام الله عليها) ميزان الهي

در اين فصل كه اخرين فصل از كتاب مجالس الزهراء (سلام الله عليها) مي باشد، به فضيلت ديگري از فضائل حضرت؛ يعني ميزان بودن حضرت زهراء (سلام الله عليها) اشاره مي كنيم تا پس از ذكر همه فضائلي كه براي حضرت زهراء (سلام الله عليها) بيان شد به نتيجه اصلي اين كتاب؛ يعني حجت و ميزان بودن صديقه طاهره (سلام الله عليها) پي ببريم و متوجه شويم كه حمايت حضرت؛ از حضرت علي (عليه السلام) حمايت از حق و غضب حضرت به ابوبكر و عمر يعني مخالفت با باطل و غضب فاطمه (سلام الله عليها) يعني غضب خدا و غضب حضرت به اين افراد يعني منحرف شدن آنها از جاده خدا و پيغمبر خدا (صلي الله عليه و آله) ، و براي اثبات اين مطلب به آيات و رواياتي اشاره مي كنيم تا حقيقت براي حق طلبان معلوم شود انشاء الله.

خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

( (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ) ) (1)


1- 1 _ الحديد: 25

ص: 365

ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (وسيله تشخيص حقّ از باطل) نازل كرديم تا مردم (بوسيله آن) قيام به عدالت كنند.

خداوند متعال كه هادي بشر است طبق اين آيه براي هدايت انسان ها رسولاني را فرستاده و بر همگان معلوم است كه پذيرش هر ادعائي بدونه دليل و برهان سبب گمراهي و ظلالت است؛ چه بسيار افراد شيادي كه مدعي رسالت يا امامت شدند و افراد جاهل پيرو آنها شدند و به نداي آنها لبيك گفتند وخود را در مسير ظلالت قرار دادند لذا خداوند متعال براي اينكه نمايندگان او با ديگر افراد متمايز باشند به آنها بينه عطا مي كند و بينه همان دليل روشني است كه اثبات نبوت، نبي مي كند مثل عصاي حضرت موسي (عليه السلام) و شفاي كور مادر زاد توسط حضرت عيسي (عليه السلام) و شق القمر،كه توسط پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و برهان هاي قاطعي كه توسط آنها صورت پذيرفت همه در راستاي اظهار بينه بوده است. اما در كنار اين بينه كه اثبات كننده رسالت انبياء الهي است خداوند متعال به آنها دو چيز نازل فرمود ه است، يكي كتب آسماني؛ يعني تورات و انجيل و قرآن و كتب ديگري كه به انبياء ديگر نازل شد ه است و ديگري ميزان؛ اما در مورد اين دو منزول (نازل شده) الهي بايد گفت؛ بسياري از مردم با وجود كتاب آسماني با هم اختلاف دارند و به مسئله واحدي نرسيدند و اين كتب آسماني، به تنهائي سبب برچيدن شدن ظلم و بر پائي عدالت نشده است.

ص: 366

به عنوان مثال افرادي كه گفتند ما قرآن داريم و اين كتاب آسماني ما را كفايت مي كند، خود به وضوح مي بينند كه پيروان قرآن 73 گروه شدند و همه آنها ادعاي حق بودن مي كنند و اختلافات عقيدتي ميان آنها بسيار است لذا خالق بشر براي برچيده شدن اين اختلافات در كنار قرآن ميزان كه همان وسيله سنجش حق از باطل است را نازل مي كند تا مردم با استفاده از آن حقيقت قرآن را بفهمند و از اختلاف و چند دستگي اجتناب كنند. اما حقيقتاً اين ميزان الهي چيست؟ آنچه در كنار قرآن وجود دارد و به عنوان عِدل قرآن و يا همان ميزان الهي است چيست؟ بر همگان واضح است كه نبي اكرم (صلي الله عليه و آله) از هر كسي به اين موضوع واقف ترند و ايشان كه نسبت به امت بسيار دلسوز و مهربانند از معرفي اين وسيله نجات و برپائي عدالت؛ امتناء نمي كنند، پس بايد با سير در روايات ببينيم پيغمبرمان چه چيزي را به عنوان عِدل قرآن و ميزان الهي معرفي مي كنند. پس از كمي دقت مي بينيم كه پيغمبراكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايند:

( (أيها الناس، إني تارك فيكم الثقلين، إنه لن تعمى أبصاركم، و لن تضل قلوبكم، و لن تزلّ أقدامكم، و لن تقصر أيديكم، كتاب اللّه سبب بينكم و بينه، طرفه بيده و طرفه بأيديكم، فاعملوا بمحكمه، و آمنوا بمتشابهه، و أحلوا حلاله، و حرموا حرامه، ألا و أهل بيتي و عترتي، و هو الثقل الآخر، فلا تسبوهم فتهلكوا) ) (1)

هان اى مردم دو چيز گرانقدر و ارزشمند در ميان شما بجاى گزاردم، اوّل كتاب خدا كه با سبب قرار دادن و متمسك شدن


1- 1 _ البحر المحيط في التفسير 1/24 المستقيم؛ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن 1/30

ص: 367

آن هرگز ديدگانتان نابينا، دلهايتان گمراه و گامهاتان لغزان و دستهاتان قاصر از عمل نخواهد شد به حكم و محكمش عمل كنيد و به متشابهش ايمان داشته كه آن ديگر بازمانده گرانقدر عترت و اهل بيت من است، آنها را ناروا مگوئيد كه هلاك مى شويد.

با ديدن اين حديث كه اتفاقاً توسط علماي اهل تسنن نقل شده است متوجه اين مطلب مي شويم كه اهل بيت رسول الله: همان ميزان الهي هستند همان اهل بيتي كه خداوند متعال اراده كرده در كنار قرآن هدايتگر بشر باشند و روشن كننده معاني و مفاهيم و تاويلات قرآن باشند؛ چراكه اين قرآن آيات محكم و متشابه دارد همانگونه كه خداوند مي فرمايد:

( (هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ) ) (1)

او كسى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات«محكم» (صريح و روشن) است؛ كه اساس اين كتاب مى باشد؛ (و هرگونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، برطرف مى گردد.) و قسمتى از آن، «متشابه» است (آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى رود؛ ولى با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار مى گردد.) اما آنها كه در


1- 1 _ آل عمران: 7

ص: 368

قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند) ؛ و تفسير (نادرستى) براى آن مى طلبند؛ در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى دانند. (آنها كه به دنبال فهم و دركِ اسرارِ همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نمى شوند (و اين حقيقت را درك نمى كنند) .

راسخون در علم چه كسانى هستند؟

در اصول كافى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است كه فرمودند:

پيامبر خدا بزرگ ترين راسخان در علم بودند و تمام آنچه را خداوند بر او نازل كرده بود از تاويل و تنزيل قرآن مى دانستند، خداوند هرگز چيزى بر او نازل نكرد كه تاويل آن را به او تعليم نكند و او و اوصياى وى همه اينها را مى دانستند.

پس افراد بدونه رجوع به پيغمبر و امام: نمي توانند از آن بهره برداري كنند لذا ناگزير بايد به سراغ ميزان الهي بروند؛ همان ميزاني كه در تفاسير متعدد به وجود امام معصوم (عليه السلام) تفسير شده است.

( (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ قال الميزان الإمام) ) (1)


1- 1 _ تفسير القمي 2/353 البرهان في تفسير القرآن 5/304 تفسير الصافي 5/139 الأصفى في تفسيرالقرآن 2/1270 الجوهر الثمين في تفسير الكتاب المبين 6/167 تفسير نور الثقلين 5/249

ص: 369

همان امامي كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) در وصفشان فرمودند:

( (مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ نُجُومِ السَّمَاءِ كُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ حَتَّى إِذَا نَجْمٌ مِنْهَا طَلَعَ نجم اخر) ) (1)

و همچنين فرمودند:

( ( مَثَلُ اهل بيتى فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَى، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ) ) (2)

و خود اين احاديث گوياي اين مطلب است كه وسيله تشخيص حق از باطل وجود نازنين امام معصوم است و اگر امام نباشد مردم درفهم آيات و تاويل آن عاجز مي مانند و هر كدام طبق سليقه خود عمل مي كنند لذا آن ميزان و سنجش الهي وجود امام است. اما از آن جهت كه پيغمبر ما مي دانستند كه بعد از ايشان مردم همه اين سفارشات را به فراموشي مي سپارند و در بحث امامت نيز تشكيك مي كنند ميزان ديگري را به عنوان ميزان امامت معرفي مي كنند تا مردم به اقتداء به او، پيرو امامت و ولايت اهل البيت: شوند و از ظلالت فاصله بگيرند و آن ميزان كسي جز حضرت زهراء (سلام الله عليها) نبوده است كه در وصفشان فرمودند:

( (إنّ الله يغضب لغضبها و يرضى لرضاها) ) (3)

خداوند متعال غضب مي كند از غضب فاطمه و راضي مي شود از رضاي فاطمه.


1- 1 _ الغيبة ( للنعماني) ؛ النص/ 155
2- 2 _ مقتضب الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر؛ المقدمة/13
3- 3 _ الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم/462

ص: 370

و همچنين قريب به همين مضموم در كتب اهل تسنن نقل شده است:

( (ان الله يرضي لرضي فاطمه و يغضب لغضبها) ) (1)

فاطمه اي كه مردم مي ديدند پيغمبرمان دست او را مي بوسند و مي فرمايند هرگاه مشتاق بوي بهشت مي شوم فاطمه (سلام الله عليها) را مي بويم اين فاطمه (سلام الله عليها) ميزاني بودند كه بعد از رسول الله (عليه السلام) هدايت گر مردم و سوق دهنده آنها به سمت ولايت و امامت اميرالمومنين (عليه السلام) بودند همان فاطمه اي كه با غضبشان به ابوبكر و عمر، به عالم فهماندند اينها ملعون و منفور درگاه الهي هستند و جالب است بدانيم كه علت كتمان شهادت حضرت زهراء (سلام الله عليها) و احراق بيت هم از همين جهت است. آنها با كتمان اين مطلب قصد تبرعه كردن غاصبين خلافت و انكارغضب حضرت به غاصبين ولايت را دارند؛ اما چه سود كه عقلاي عالم حقيقت را مي فهمند و پليدي آنها براي حق جوياي واضح است؛ اما در آخر بايد گفت كه ما پيرو فاطمه اي هستيم كه حتي حجتند بر ائمه اطهار: و اين مطلبي است كه از حديث امام حسن عسكري (عليه السلام) برداشت مي شود:

( (نحن حجّة الله على الخلق، و فاطمة حجّة علينا) ) (2)

پس بايد هزار مرتبه در شبانه روز خدا را شكر كنيم كه ما را اهل محبت و ارادت به حضرت زهراء (سلام الله عليها) قرار داده است.


1- 1 _ صحيح بخاري 4/210 - 219 ؛ صحيح مسلم 7/141 ؛ سنن ترمذي 5/359 .
2- 2 _ تفسير أطيب البيان 13/225 .

ص: 371

من___ابع و م_آخ___ذ

1 - قرآن

2 - نهج البلاغه

3 - روضة المتقين

4 - كنزالعمال

5 - بحارالانوار

6 - الدر النظيم في مناقب الأئمة

7 - صحيح بخاري

8 - صحيح مسلم

9 - أصول الكافي، ترجمه كمره اى

10 - روضة الواعظين

11 - كشف الغمة، ترجمه و شرح زواره اى

12 - قصص الأنبياء

13 - قصص قرآن، ترجمه قصص الأنبياء جزائرى

14 - زندگانى حضرت زهراء (سلام الله عليها) ، ترجمه روحانى

15 - الامالي صدوق

16 - شب هاي پيشاور

17 - كفايت الطالب

18 - تفسير نمونه

19 - أطيب البيان في تفسير القرآن

20 - البرهان في تفسير القرآن

21 - ترجمه شواهد التنزيل

22 - الدر المنثور في تفسير المأثور

23 -الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل

ص: 372

24 - تفسير مفاتيح الغيب

25 - تفسير القرآن العظيم (ابن أبي حاتم)

26 - روح المعاني في تفسير القرآن العظيم

27 - الكشف و البيان عن تفسير القرآن

28 - خلاصة المنهج

29 - تفسير جوامع الجامع

30 - مجمع البحرين

31 - مقتنيات الدرر و ملتقطات الثمر

32 - الخصال

33 - إعلام الورى بأعلام الهدى

34 - عيون أخبار الرضا (عليه السلام)

35 - كشف اليقين في فضائل اميرالمؤمنين (عليه السلام)

36 - النص

37 - تفسير فرات الكوفي

38 - اعتقادات الإماميه (للصدوق)

39 - مناقب آل أبي طالب (لابن شهرآشوب)

40 - عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال

41 - عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية

42 - نهج الحق و كشف الصدق.

43 - الطرائف، ترجمه داود إلهامى

44 - فرائد السمطين

45 - غاية المرام

46 - تاريخ بغداد

47 - ذخائر العقبى

48 - رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار

ص: 373

49 - إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)

50 -الذخيرة في محاسن أهل الجزيرة

51 - رسائل المقريزِي

52 - تذكرة الخواص

53 - محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء

54 - مطالب السؤول في مناقب آل الرسول

55 - الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل

56 - إحقاق الحق

57 - احكام القران الجصاص

58 - كشف الأسرار و عدة الأبرار

59 - ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن

60 - تفسير الصافي

61 - تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين

62 - روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن

63 - أحكام القرآن،ابن عربي

64 - الغدير

65 - دلائل الإمامة

66 - تحف العقول

67 - معانى الاخبار

68 - امالى شيخ صدوق

69 - التدوين

70 - نزهة الناظر

71 - الثّاقب في المناقب

72 - ذخائر العقبى

73 -ينابيع المودّة

ص: 374

74 - الخصال، ترجمه جعفرى

75 - كشف الغمة في معرفة الأئمة

76 - الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)

77 - عيون أخبار الرضا (عليه السلام) ، ترجمه غفارى و مستفيد

78 - استيعاب

79 - تاريخ طبري

80 - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد

81 - اسدالغابة

82 - مكاتيب الرسول (صلي الله عليه و آله)

83 - الوقايع

84 - طبقات ابن سعد

85 - رياحين الشريعه

86 - تهذيب

87 - تفسير عياشى

88 - وسائل الشيعه

89 - هداية الامّة

90 - تفسير لاهيجى

91 - كنز الدقائق

92 - مرآة العقول

93 - پاداش نيكى ها و كيفر گناهان

94 - گلچين صدوق (گزيده من لا يحضره الفقيه) .

95 - الدعوات (للراوندي)

96 - جامع الأخبار (للشعيري)

97 - مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل

98 - مواعظ العدديه.

ص: 375

99 - غرور الأخبار.

100 - كتاب مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد

101 - الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)

102 - شواهد التنزيل لقواعد التفضيل

103 - كشف الأسرار و عدة الأبرار

104 - فتح القدير

105 - التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج

106 - كتاب التفسير

107 - التبيان في تفسير القرآن

108 - متشابه القرآن و مختلفه

109 - سعد السعود للنفوس منضود

110 - فقه القرآن في شرح آيات الأحكام

111 - نهج البيان عن كشف معاني القرآن

112 - بلاغات النساء

113 - دفاع از تشيع، بحث هاى كلامى شيخ مفيد (ره)

114 - نهج الحق و كشف الصدق، ترجمه كهنسال

115 - كتاب الام

116 - الموطّأ

117 - جامع بيان العلم

118 - حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار:

119 - رياض الأبرار في مناقب الائمه اطهار:

120 - ترجمه تفسير طبرى

121 - لفضائل (لابن شاذان القمي)

122 - منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)

123 - المصباح للكفعمي

ص: 376

124 - طرف من الأنباء و المناقب

125 - كتاب سليم بن قيس الهلالي

126 - كامل الزيارات

127 - ترجمه إثبات الوصية.

128 - زندگانى چهارده معصوم:، ترجمه إعلام الورى.

129 - مصباح المتهجّدين

130 - لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه

131 - تفسير سور آبادى

132 - ترجمه إثبات الوصية

133 - نهج الحياه، محمد دشتي

134 - كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر

135 - منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)

136 - رجال الكشي

137 - منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة)

138 - البحر المحيط في التفسير المستقيم؛ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن

139 - تفسير القمي

140 - تفسير الصافي

141 - الأصفى في تفسيرالقرآن

142 - الجوهر الثمين في تفسير الكتاب المبين

143 - الغيبة (للنعماني)

144 - مقتضب الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر

145 - الدر النظيم في مناقب الأئمة

146 - سنن ترمذي

147 - تفسير أطيب البيان

ص: 377

هدف ما از نشر اين كتاب،

آشنائي افراد جامعه اسلامي، به خصوص نسل جوان،

با عظمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) ،

و پي بردن به، فضائل و مناقب صديقه طاهره (سلام الله عليها) است، و از آن جهت كه اين شناخت و معرفت طريقي است كه طالبان قرب الي الله را، همره و پيروه واقعي،

حبيبه الله، عصمت الله، انسيه حوراء يعني

حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) قرار مي دهد،

لذا از شما مطالعه كنندگان محترم خواهشمند است

با دقت اين كتاب را مطالعه فرمائيد

و در صورت برگزاري مسابقه كتابخواني از اين كتاب،

پرسشنامه را پر كرده و به محل توزيع كتاب

تحويل فرمائيد.

جهت اطلاعات بيشتر و دادن هرگونه نظر و پيشنهاد به نويسنده كتاب با شماره تلفن 03132281040 _ 09131683694

تماس حاصل فرمائيد.

ص: 378

1 _ كلمه (نسائنا) متعلق به چه سوره اي است و مراد از نسائنا چه كسي مي باشد؟

الف : بقره، عايشه

ب: آل عمران، خديجه (س)

ج: آل عمران، فاطمه (س)

د: نساء، آسيه

2 _ آيه ذوي القربي در چه سوره ايست و متعلق به چه كساني مي باشد؟

الف: شوري، اهل بيت پيغمبر (صلي الله عليه و آله)

ب: بقره، زنان پيغمبر (صلي الله عليه و آله)

ج: توبه، بني هاشم

د: نساء، قريش

3 _ بهترين زنان اهل بهشت كيانند ؟

الف: مريم، كلثوم، زينب، فاطمه

ب: مريم، فاطمه، خديجه، كلثوم

ج: مريم، خديجه، فاطمه، اسماء

د: خديجه، فاطمه، مريم، آسيه

4 _ كدام آيه اثبات كننده عصمت حضرت زهراء (سلام الله عليها) است و براي رجس در قرآن چند معني ذكر شده است ؟

الف: آل عمران آيه 69 پنج بار

ب: احزاب آيه 32 نه بار

ج: تحريم آيه 6 سه بار

د: كوثر آيه 9 يك بار

5 _ اين سخن از كيست و خطاب به چه كسي صادر شده است؟

«اني قد رغبت فيك لقرلبتك وشرفك في قومك...»

الف: خديجه (س) ، رسول الله 6666

ب: حضرت فاطمه (س) ، حضرت علي (عليه السلام)

ج: زينب، عبدالله

د: مريم، عيسي

ص: 379

6 _ اولين كساني كه به رسول الله (صلي الله عليه و آله) ايمان آوردند چه كسي بودند؟

الف: ابوطالب، خديجه

ب: عبدالمطلب، ابوطالب

ج: حضرت علي (عليه السلام) ، ابوطالب

د: خديجه (س) ؛ حضرت علي (عليه السلام)

7 _ امام صادق (عليه السلام) فرمودند: ما فرزندانمان را به ... فرمان مي دهيم همانطور كه آنها را به ... فرمان مي دهيم.

الف: روزه، حج

ب: جهاد، ازدواج

ج: تسبيحات، نماز

د: نماز، حج

8 _ اين كلام از كيست و به چه چيزي دلالت مي كند؟

«خير لهن ان لا يرين الرجال و لا يراهن الرجال...»

الف: حضرت زهراء (س) ، خانه نشيني زن

ب: حضرت خديجه، جهاد

ج: حضرت علي (عليه السلام) ؛ عفت

د: حضرت فاطمه (س) ، جهاد

9 _ اين عبارت از كيست و به چه چيزي دلالت مي كند؟

« البيت بيتك؛ الحره زوجتك»

الف: فاطمه (س) ، خانه داري

ب: فاطمه (س) ، شوهر داري

ج: فاطمه (س) اطاعت از شوهر

د: خديجه (س) ، اطاعت پذيري

ص: 380

10 _ پس از نزول آيه، وات ذي القربي، رسول الله (صلي الله عليه و آله) مامور به اعطاي ..... به ..... شد .

الف: فدك، بني هاشم

ب: خيبر، علي(عليه السلام)

ج: خيبر، بني هاشم

د: فدك، فاطمه (س)

11 _ طبق نظر سيد ابن طاووس منافع ساليانه فدك چقدر بود، و اولين كسي كه آن را پس از غصب ابوبكر وعمر برگرداند چه كسي بود؟

الف: 10 هزار دينار، عمر ابن عبد العزيز

ب: 24 هزار دينار، عمر ابن عبد العزيز

ج: 50 هزار دينار، مامون

د: 200 هزار دينار، مامون

12 _ علامه طبرسي در كدام كتاب به حديث شريف كساء اشاره كرده اند و اين كتاب متعلق به چه قرني است؟

الف: غرر الاخبار، قرن 8

ب: نجم الثاقب، قرن 12

ج: بحار قرن، 10

د: نجم الثاقب، قرن 14

13 _ به چه علت حضرت زهراء (سلام الله عليها) شبانه دفن شدند؟

الف: خوف از وجود دشمنان

ب: بيزاري از مردم مدينه

ج: نبود اصحاب با وفا ء

د: غضب حضرت زهراء (سلام الله عليها) به ابوبكر و عمر و عدم رضايت حضرت به حضور اينها در تشيع جنازه

ص: 381

14 _ طبق خطبه شقشقيه ،چرا حضرت علي (عليه السلام) اقدام به جنگ با غاصبين خلافت نكردند ؟

الف: دشمنان زياد

ب: خوف از انحراف دين

ج: نبود ياران فداكار

د: حمله روميان

15 _ اين عبارت «انسيتم قول رسول الله يوم غدير خم» از كيست و دلالت بر چه چيزي مي كند؟

الف: حضرت علي (عليه السلام) ؛ سقيفه

ب: حضرت زهراء (س) ولايت حضرت علي(عليه السلام)

ج: حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) ؛ مباهله

د: حضرت زهراء (س) ، بعثت

16 _ طبق كلام امام رضاء (عليه السلام) كمال دين در گروه چه چيز است؟

الف: نماز و بندگي

ب: حج و جهاد

ج: ولايت ما و برائت از دشمنان

د: ولايت ما و جهاد

17 _ حديث «من تاثم ان يلعن من لعنه الله فعليه لعنه الله...» از چه كسي است و دلالت بر كدام دستور ديني مي كند؟

الف: امام رضاء (عليه السلام) ولايت

ب: امام علي (عليه السلام) برائت

ج: امام سجاد (عليه السلام) محبت

د: رسول الله (صلي الله عليه و آله) برائت

18 _ طبق تفسير البرهان، مراد از ميزان الهي چيست ؟

الف: امام

ب: قرآن

ج: معجزه

د: رسول

ص: 382

19 _ حديث (فاطمه حجه علينا) از چه كسي است و دلالت به چه چيزي مي كند؟

الف: امام سجاد (عليه السلام) تقوي

ب: امام رضاء (عليه السلام) علم حضرت

ج: امام حسن عسكري (عليه السلام) ميزان بودن حضرت زهراء (س)

د: امام جواد (عليه السلام) زهد حضرت

20 _ آيه مباهله در چه سوره اي است و چه كساني همراه رسول الله (صلي الله عليه و آله) در مباهله بودند؟

الف: آل عمران، آيه 61 ؛ فاطمه، حسنين :

ب: آل عمران آيه 54 ، زنان پيغمبر 6666

ج: بقره آيه 9 ، قريش

د: تحريم آيه 3 ، ابوبكر و عمر

ص: 383

ص: 384

پاسخنامه سؤالات مجالس الزهراء (سلام الله عليها)

الف ب ج د

11 _

12 _

13 _

14 _

15 _

16 _

17 _

18 _

19 _

20 _

الف ب ج د

1 _

2 _

3 _

4 _

5 _

6 _

7 _

8 _

9 _

10 _

نام: نام خانوادگي:

نام پدر: سال تولد:

شماره شناسنامه: تلفن ثابت:

آدرس و كدپستي:

نام مسجد يا حسينيه:

هرگونه كپي از اين صفحه جهت حضور

در مسابقه ممنوعت شرعي و قانوني دارد

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109