ترجمه تاریخ کربلا و حائر حسینی علیه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : کلیدار، عبدالجواد، 1890-1959م.

عنوان قراردادی : تاریخ کربلا و حائر الحسین علیه السلام . فارسی.

عنوان و نام پديدآور : ترجمه تاریخ کربلا و حائر حسینی علیه السلام / مولف عبدالجواد الکلیدار؛ مترجم مسلم صاحبی.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1389.

مشخصات ظاهری : 375 ص.

شابک : 37000 ریال : 978-964-540-248-6

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

موضوع : زیارتگاه های اسلامی -- عراق -- کربلا

موضوع : تربت حسینی

موضوع : کربلا (عراق)

موضوع : کربلا (عراق) -- تاریخ

شناسه افزوده : صاحبی، مسلم، 1332 -، مترجم

رده بندی کنگره : DS79/9 /ک4 ک83041 1389

رده بندی دیویی : 956/75

شماره کتابشناسی ملی : 2093383

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ديباچه

كربلا همواره با انوار آسمانى خود بر دل هاى پاك مى تابد و هميشه ايام نورافشان جان و جهانيان است. جاى جاى اين تربت مطهّر و قبه هاى نورانى يادآور شهامت و شجاعت و ايثار و از خودگذشتگى نيكان روزگار است. آنان كه از شراب سر به مُهر رَحِيقٍ مَخْتُومٍ نوشيدند و سرزندگى و بالندگى را به همگان اهدا نمودند و آرامگاهشان مأمن و پناهگاه كسانى شد كه نردبان قرب را به سوى حضرت دوست مى جويند.

از آن ميان، حائر حسينى، عطر و بوى ديگرى دارد و در اين مكان دعاها به استجابت قريب تر است. در اينكه حائر را به كجا نام نهاده اند، آرا و نظريات متفاوتى بيان شده كه پژوهشگر ارجمند «دكتر عبدالجواد كليددار» آن را به تحقيق و تفحص نشسته و جناب آقاى «مسلم صاحبى» آن را با ترجمه وزين خود، گويا كرده و تحفه ره پويان كوى حسينى نموده است.

بعضى از نويسندگان بر اين باورند كه حائر مجموعه صحن مقدس است، گروهى ديگر محدوده گنبد برافراشته را حائر مى دانند، دسته سوم روضه منوره و ساختمان هاى اطراف آن، مثل رواق ها، قتلگاه، خزانه و ... را حائر مى شمارند و حتى برخى از نظريه پردازان همه كربلا را حائر مى دانند. آنچه در فصول مختلف اين

ص: 12

پژوهش و ترجمه وزين آن آمده، كاوشى محققانه و بى طرفانه براى حقيقت يابى در نظريه هاى گوناگون حائر و نحوه مرمت و بازسازى آن در گذر تاريخ و پيش آمدهاى مهم آن مى باشد.

اميد كه مورد استفاده اهل تحقيق و زائران كوى دوست قرار گيرد و روزى به كارمان آيد كه يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ* إِلَّا مَنْ أَتَى اللهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ.

انه ولى التوفيق

گروه تاريخ و سيره

مركز تحقيقات حج

ص: 13

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين انّه خير ناصرٍ و معين

تقريظ كريمانه امام عالى مقام، شيخ محمدحسين آل كاشف الغطاء دامت بركاته

كتاب تاريخ كربلا، بى گمان از كتاب هاى ارزشمند و از آثار جاودانه به شمار مى رود و قطعاً شما با تأليف آن، حق ميهن و نياكان خود را ادا كرديد.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر؛ سرور گرامى و محقّق روشنگر، جناب دكتر عبدالجواد كليدار!

سلام و دعاى مرا پذيرا باش! نامه شما و آن بخش از تأليف جديد خود «تاريخ كربلا» را كه فرستاديد، به دستم رسيد. خواستار تقريظ اينجانب، در كنار ساير تقريظنويسان مى باشيد. در حالى كه كتاب شما خود، توصيف خويش و بر خويشتن، رهنمون است و تحسين و شگفتى هر خواننده اى را برمى انگيزد. مصداق اين بيت كه:

وإذا استطال الشى ء قام بنفسه وصفات ضوء الشمس تذهب باطلا

هرگاه سايه به حالت عمود درآيد، روى پاى خودش مى ايستد و آثار تابش خورشيد، كأن لم يكن مى گردد!

اين جانب به جاى تقريظ و معرفى كتابتان، به شما تبريك و تهنيت مى گويم كه خداى متعال توفيق اين خدمت بزرگ را به شما ارزانى داشته است. خدمتى كه نه تنها شيعه جعفرى، بلكه تمام بشريّت را برخوردار مى سازد. ترديدى وجود ندارد كه اين كتاب، از كتاب هاى ارزشمند و آثار ماندگار است و شما با تأليف آن، حق ميهن

ص: 14

و نياكان خود را ادا نموديد؛ چه اينكه شما، فرزند مخلص و پروريده صالح آنان مى باشيد.

آرى كتاب شما به تمامى، كاوش، كنكاش، امانت و متانت است؛ لذا از خداى متعال مى خواهم كه توفيق تكميل و اتمام آن را به شما عطا فرمايد. ما مشتاق اتمام آن مى باشيم، همچون اشتياق لب تشنه به آب. معذرت مى خواهم كه وضع مزاجى ام بيشتر از اين، يارى نمى كند. خداى متعال شما را با دعاى پدر روحانى تان محافظت فرمايد.

مدرسه علميه آل كاشف الغطاء- نجف اشرف- اوّل شعبان 1368 هجرى

محمدحسين آل كاشف الغطاء

تقريظ علامه بزرگوار شيخ عبدالحسين امينى، صاحب كتاب «الغدير»

اين كتاب، گم شده فقيه، خواسته محدّث، هدف محقق، آرزوى دينداران و آرمان همه جوامع بشرى است.

جناب دكتر سيد عبدالجواد كليدار حائرى! عزيز يگانه! درود بر شما؛ با احترام فراوان، نامه گرامى و بخشى از كتاب ارزشمندتان «تاريخ كربلا و حائر امام حسين(ع)» را دريافت نمودم.

وقتى عنوان كتاب را خواندم- كه مشتمل بر آن همه فضيلت و ارجمندى است- لرزه بر اندامم افتاد و گفتم: سبحان الله! آيا يك نويسنده مى تواند، راجع به تاريخ كربلا و حائر آن، چيزى بنگارد؟ آيا يك محقّق قادر است، بار سنگين نگارش درباره حائر مقدّس را بر دوش كشد، حال آن كه عقل ها در آن حيرانند و به حق، حائر(محلّ حيرت و سرگردانى) ناميده شده است؟ و آيا يك مورّخ متبحّر، توانايى آن را دارد كه پيرامون قبله گاه سازش ناپذيرى، كعبه شرف، مطاف فرشتگان، آوردگاه

ص: 15

عاشقان و ميدان مسابقه نام آوران مجد و عظمت، بال و پر گشايد؟

هر بار كه انديشه ام، سراسيمه عنوانِ كتاب مى گشت، بى درنگ آرام مى گرفت؛ در حالى كه با خود مى گفتم: خداى متعال، براى نبردها مردانى آفريده است!

بنابراين، جاى شگفتى نيست كه «اى جواد فضيلت!» در اين ميدان، جولان دهى؛ زيرا تو، زاده حائر و فرزند زمامدار آنى و تاخت و تاز در اين ميدان، راه و رسم خانواده و محيط تربيتى توست و كليدهاى شرف، در دستان شماست كه صاحب خانه به آنچه در آن است، آگاه تر است.

گويا تو، بدان جهت كه دل و جان امّت را متوجّه عظمت آن سرزمين مقدّس و اطمينان خاطر، نسبت به تقدّس آن و تقدّس صاحبش حسين سازش ناپذيرى و شهامت، حسين آقايى و شرافت، حسين بزرگى و عظمت، حسين حق و حقيقت و حسين روحانيّت و معنويّت، يافتى و بر گفتار قشرهاى مختلف، پيرامون بارگاه شرف- حائر- آگاه شدى؛ راجع به آن از ديدگاه فقه و حديث و لغت و تاريخ، داد سخن دادى. پس به راستى حق حائر را شناختى و به حق، آموزنده آن مى باشى و به درستى، حق مطلب را در حقيقت حائر ادا كردى.

از همين رو، كتاب «تاريخ كربلا و حائر امام حسين(ع)»، همانند بارگاه ارزنده آن، گم شده فقيه، خواسته محدّث، هدف محقّق، آرزوى دينداران و در يك كلام، آرمان همه جوامع بشرى است؛ خداى متعال از جانب همگان، جزاى خيرتان دهد و شما را ذخيره تحقيق و تدقيق گرداند و «براى مثل اين(پاداش)، بايد عمل كنندگان عمل كنند».

درود و رحمت و بركات خداوند بر شما باد

دوستدار شما، عبدالحسين امينى نجفى

نجف- اوّل شعبان 1368 هجرى

ص: 16

تعيين تاريخ و تقريظ جعفر نقدى، عضو دادگاه تجديد نظر شيعه

آقاى جواد، بهترين كتاب را به ما هديه داده است:

لأهل الفضل بشرى فى كتاب به الارشاد أشرق والرشاد

لحائر كربلا تاريخ صدق مباحثه عليها الاعتماد

به حاز الجواد السبق حقا فجاد بما أفاد كما يراد

لمن رام الكمال أقول أرّخ «بخير الكتب جاد لنا جواد»

براى اهل فضل و كمال، مژده و بشارت است؛ كتابى كه خورشيد روشنگرى و راهنمايى، با آن تابيده است. كتابى كه تاريخ راستين حائر حسينى- كربلاست و جاى جاى آن، قابل اعتماد و اطمينان است. با تأليف اين كتاب، آقاى جواد، گوى سبقت را از ديگران ربوده و چنان كه خود مى خواسته، اثر مطلوبى پديد آورده است. براى كسى كه آهنگ كمال دارد، مى گويم تاريخ بگذار كه آقاى جواد، بهترين كتاب را به ما هديه داده است.

بخير الكتب جاد لنا جواد

14+ 81+ 8+ 453+ 812/ 1368

تقريظ استاد بزرگوار سيد محمّد رشيد مرتضى

و با اين كتاب گران قدر، پرده برافكندى، و نقاب از روى حقيقت كشيدى!

و به راستى اين كتاب گران قدر و اثر بزرگ جاودانه، به زودى مورد ارج گزارى طالبان حقايق تاريخى، در هر عصر و زمان قرار خواهد گرفت و نويسنده دانشمند و تواناى آن، در جست وجوى علمى جامع و تتبّع دقيق و آزاد و تحليل تاريخى وسيع

ص: 17

و گسترده، آن هم با اين روش هنرمندانه استوار، به اين درجه از كمال نرسيده است، مگر بعد از تلاش جست وجوگرانه و كوشش انديشمندانه و جدّ و جهد فراوان كه هنرمندان و دانشوران هر عصر و زمان، مورد تقدير قرار خواهند داد و در آن به ديده تكريم و اعجاب خواهند نگريست.

بى گمان نويسنده، ثابت كرده كه سواركار ماهرى است و از عهده مسابقه در ميادين علم و دانش، به خوبى برمى آيد و از همين رو، برنده پيروزى است كه نمازگزار به گرد او نرسيده است و جاى شگفتى نيست. چه اينكه او، از چنان شهر مقدس اسلامى سخن مى گويد كه بايد در هر عصر و زمانى، بزرگ ترين شهر ناميده شود؛ زيرا اين شهر، مركز آمال و آرزوهاى دنياى اسلام و روزنه اميد تمام مسلمانان، براى خوشبختى و سعادت دنيا و آخرت است.

اين شهر، شهرى است كه همه ساله، صدها هزار زائر از سراسر جهان اسلام به سوى آن مى آيند و بر درهاى آن، معتكف مى شوند و براى بوسه زدن بر آستانش، هجوم مى برند تا تعظيم و احترام خود را به قهرمانِ قهرمانان كه در سينه آن آرميده است، نثار كنند.

اى استاد بزرگوار! شما با تأليف اين كتاب شريف، پرده برافكندى و نقاب از روى حقايقى كه غفلت و سستى چندين نسل، از ديده ها و انديشه ها پنهان ساخته بود، بركشيدى. اينك عظمت اين شهر مقدس، در برابر بينش ها و بصيرت ها، آشكار گشته و آرايه هاى درخشانش، دل ها و جان هاى بى شمارى را تسخير نموده و هوش ها و خردها را به بند كشيده است. هميشه و در هر كار خيرى، موفق باشيد.

محمّد رشيد مرتضى

مقيم عراق

ص: 18

تقريظ علامه بزرگوار و نويسنده سرشناس، سيد محمدمهدى اصفهانى كاظمى(دام فضله)

البتّه اين كتاب، در آينده منبعى براى تاريخ و مرجعى براى نويسندگان هر دوره، خواهد بود.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر؛ سپاس و ستايش، مخصوص خداى جهانيان است و درود بر پيامبر ما و خاندان پاكش باد.

امّا بعد، مدّت ها بود كه دوست داشتيم، دانشمندان صاحب نام شيعه، به تأليف تاريخ حرم هاى شريف «حائرى» و «غروى»- درود بر شرف دهنده آنها- اقدام كنند. چه اينكه راجع به آنها، كتاب شايسته توجه و تقديرى به رشته تحرير درنيامده بود تا اينكه خداى متعال، حائرىِ كوشا و متبحّر و محقّق آگاه و مورّخ توانا، استاد سيد عبدالجواد كليدار را به نگارش تاريخ حائر گمارد- و هم او، توفيق ادامه اين كار بزرگ را پيرامون تاريخ كربلا و حائر امام حسين(ع) به وى عطا فرمايد- و آن، همين كتاب است كه آن را با دقت مطالعه نموده، چنانش يافتيم كه نه، اندك توأم با كاستى و نه، بسيار همراه با خستگى است. حق مطلب را از هر جهت، با عباراتى روان و رسا، ادا كرده است؛ به گونه اى كه آن را طبع ها مى پذيرند و گوش ها با ميل و رغبت مى نيوشند. با اين توصيف، مى دانيم كه اين كتاب جناب دكتر كليدار، سيد و سرور ما، برترين كتاب در اين موضوع و بهترين تأليفى است كه در اين خصوص، پديد آمده است. البته جناب دكتر با تأليف خود، به جدّ بزرگوارشان امام حسين(ع) خدمت نموده است كه خداى متعال، پاداشِ تلاش و كوشش ايشان را از جانب جدّ بزرگوارش- درود خدا بر او باد- عطا فرمايد. اين كتابى است كه همگان، از آن بهره مند خواهند شد و در آينده، منبعى براى تاريخ و مرجعى براى نويسندگان هر دوران، خواهد بود و همواره به دعاى برادر(ايمانى)، موفق باد.

كاظمين- 17 رجب سال 1368 هجرى- بنده محتاج به رحمت پروردگار خود

محمدمهدى موسوى اصفهانى كاظمى

ص: 19

معرفى كتاب و نويسنده آن

شكّى نيست كه كتاب «تاريخ كربلا»، نوشته محقّق ژرف انديش، مرحوم دكتر سيّد عبدالجواد كليدار آل طعمه در سال 1368 ه/ 1949 م برگرفته از ارزنده ترين و جامع ترين منابع مربوط به يك تحقيق منظّم و پيوسته، درباره تاريخ اين شهر و آثار دينى آن و فتنه ها و محنت هايى است كه از سر وا كرده؛ همچنين اقداماتى كه زمامداران دين مبين اسلام و بزرگان آن، نسبت به عمران و آبادانى كربلا انجام داده اند.

او البتّه بخشى از حوادث اين شهر را به نحو جامع و كامل و با استناد به معتبرترين منابع و مآخذ، مورد بررسى قرار داده، بسيارى از نقاط پيچيده تاريخى را از دوران بنى اميّه تا كنون، تشريح نموده است. هر كس به «تاريخ كربلا» مراجعه كند، آن را مرجعى غنى و سرشار، براى مجد و عظمت اين شهر فرهنگى و تاريخى معروف، در عرصه هاى گوناگون فكرى و فرهنگى هر دوره، خواهد يافت.

دكتر سيد عبدالجواد، پسر سيد على كليدار، پسر سيد جواد كليدار آل طعمه، از نسل آل فائز موسوى است. او يكى از نويسندگان بنام و دانشمندان سرشناس عراق و از نوانديشانى به شمار مى رود كه سنگ بناى تدوين تاريخ كربلا را نهاده است. او نهايت سعى خود را به كار بسته و حوادث بغرنج را تبيين نموده و بر آنها حاشيه زده است. همچنين سال هاى طولانى را در تحقيق و تتبّع سپرى كرده و خود را در مسير آموزش و فراگيرى به زحمت افكنده تا خواننده را از رنج مراجعه به منابع و جست وجوى آنها، بى نياز كند. او به بيشتر كشورهاى اسلامى سفر كرد و به كتابخانه هاى آنها راه يافت و توفيق دسترسى به گفتار فقيهان و متكلّمان- كه در ده ها منبع مورد مراجعه بى وقفه وى، راجع به اين شهر اصيل به رشته تحرير درآمده- حاصل نمود و در نتيجه، اين ميراث گران بها را براى ما زنده كرد.

ص: 20

بايد اذعان كنم كه مرحوم دكتر سيد عبدالجواد، در تتبّع و تحقيق، الگو، و در حلّاجى و ريشه يابى، خلّاق و مبتكر بوده است.

آثار او از گنجينه هاى دانش و انديشه به شمار مى رود؛ نام اين كتاب جناب دكتر، بى گمان بر زبان ها افتاده و از هنگام انتشار آن تاكنون، آوازه اش در همه جا پيچيده و هر گزارشگر، يا مورّخ و يا محقّقى كه شهر كربلا را زيارت مى كند، سراغ آن را مى گيرد و چون افراد، به داشتن يك اثر فرهنگى پيرامون تاريخ حائر مقدّس نياز دارند، با اين كتاب آشنا مى شوند.

از آنجا كه نسخه هاى چاپ اوّل آن تمام شده و در كتابفروشى ها وجود ندارد، چاره اى جز تجديد چاپ آن، براى بار دوم و به صورتى بديع و زيبا نيست تا آسان تر به دست آيد و دلپذيرتر مورد مطالعه قرار گيرد. ترديدى وجود ندارد كه زنده كردن چنين كتاب نفيسى از ميراث مكتوب عربى، سزاوار ماندگارى و شايسته توجه و ارج گزارى است و ما به خواست خداى متعال، اميدواريم در آينده، كتاب هاى خطى نويسنده را به زيور طبع بياراييم و به عرصه نور و روشنايى درآوريم.

مؤلف محترم جناب دكتر سيد عبدالجواد، در سال 1890 م در شهر كربلا به دنيا آمد. پدر مرحومش سيّد على آل طمعه، خدمتكار حرم امام حسين(ع) بود. او در هشت سالگى وارد مدرسه رشديّه بغداد شد و سپس تحصيلات خود را در بغداد به پايان رساند. در سال 1925 م، بار سفر به كشور فرانسه بست و از دانشگاه سوربن پاريس، دكتراى حقوق گرفت. از آنجا به كشور بلژيك رفت و از دانشگاه بروكسل، ليسانس علوم سياسى دريافت كرد و در سال 1929 م به بغداد مراجعت نمود و كرسى استادى دانشكده حقوق را به دست آورد؛ ولى طولى نكشيد كه از سمت خود به خاطر اصطكاك با «توفيق سُوَيْدى» استعفا كرد.

ص: 21

در سال 1933 م روزنامه «الاحرار» را منتشر ساخت كه انتشارش در آن زمان، خوشايند حكومت وقت نبود و دستور توقيفش را داد. در سال 1937 م بار ديگر، اقدام به انتشار «الاحرار» نمود و با چاپ يك مقاله خطرناك، تحت عنوان «تدبير شبانه» امتياز روزنامه را لغو كردند. اين اتفاق، در نيمه سال 1939 م روى داد و جريان محاكمه و بازداشت جناب دكتر، چند ماه به طول انجاميد تا بالاخره آزاد شد و از آن پس، مقالات تحقيقى، تاريخى و ادبى خود را در روزنامه ها و مجله هاى عربى، همچون «العرفان»، «المرشد»، «الاعتدال»، «رساله الشرق» و ديگر نشريات به چاپ مى رساند.

سيره نگاران و شرح حال نويسان در آثار خود، از جناب دكتر نام برده اند؛ از جمله آنها، يكى جلد دوم كتاب «دراساتٌ ادبيّه» در شرح حال شاعران و اديبان كربلا، نوشته استاد «غالب الناهى» است و ديگرى، كتاب «الادب المعاصر فى كربلاء»، نوشته استاد «خضر عباس صالحى» مى باشد.

جناب دكتر در تاريخ 21 شعبان 1379 ه برابر با 27 كانون دوم (1) 1959 م بدرود زندگى گفت و تشييع باشكوهى كه شايسته جايگاهش بود، از وى به عمل آمد و در حرم مقدّس ابوالفضل العباس(ع)، در آرامگاه پدرش به خاك سپرده شد.

كربلا- رمضان سال 1386 ه

سلمان سيد هادى آل طمعه


1- اولين ماه شمسى عربى برابر با ژانويه. مترجم.

ص: 22

اهداى كتاب

- به ميليون ها انسان وارسته از امت اسلامى، در سراسر گيتى كه چشم هاى خود را همواره به جانب كربلا، قبله گاه سازش ناپذيرى و شهامت و الگوى برتر در شريعت اسلام، دوخته اند؛

- آنان كه دل هاى شان جهت آگاهى از اوضاع و احوال و آثار و نشانه هاى كربلا و تاريخ گذشته و حال آن، بال و پر مى زند؛

- آنان كه جان هايشان، مشتاق ديدن كربلا و زيارت آن در يك روز از روزهاى زندگى است؛

اين كتاب خود را- با كمال پوزش و معذرت- تقديم مى كنم تا به ميل و رغبت باطنى آنها به مثل چنين اثرى، پاسخ گفته باشم و هر توفيقى از خداى متعال است.

رجب 1368 ه- مؤلف

ص: 23

پيش گفتار

در شريعت اسلام كربلا، قبله گاه سازش ناپذيرى و مكّه، قبله گاه نماز است.

آنچه كربلا را كعبه دوم مسلمانان و قبله گاه آزادگان و انديشمندان سراسر تاريخ اسلام تاكنون- بلكه تا هميشه تاريخ- قرار داده، وجود قبر شريف امام حسين(ع) در آن است؛ همان كسى كه خود و خانواده و بستگان خويش را در اين سرزمين و در راه اصول عاليه اسلام و نمونه والاى انسانيّت، فدا كرد. چنان كه استاد بزرگ شيخ عبدالله علائلى در كتاب خود «سمو المعنى فى سموّ الذات، أو اشعه من حيات الحسين(ع)» با ابيات زير آورده است:

فيا كربلا، كهف الاباء مجسما ويا كربلا، كهف البطوله والعلا

ويا كربلا، قد حزت نفسا نبيله وصيرت بعد اليوم رمزا إلى السما

ويا كربلا، قد صرت قبله كل ذى نفس تصاغر دون مبدئها الدّنا

ويا كربلا، قد حزت مجدا مؤثلا وحزت فخارا ينقضى دونه المدى

فخارا لعمرى سطرته ضحيه فكان لمعنى المجد أعظم مجتلى

فللمسلم الاسمى شعار مقدس هما قبلتان للصلاه وللابا (1)

اى كربلا! اى دژ مجسم سازش ناپذيرى؛ و اى كربلا! اى دژ قهرمانى و سرفرازى؛ و


1- ر. ك: سموّ المعنى فى سموّ الذات او اشعهٌ من حيات الحسين 7، صص 126 و 127.

ص: 24

اى كربلا! به يقين شخص شريف و برجسته اى را در خود جاى دادى؛ و بعد از آن، رمز آسمان گرديدى. و اى كربلا! به قبله گاه هر صاحب نفسى بدل شدى؛ كه هر چيزى، غير از خالق خود را خوار و كوچك مى شمارد. و اى كربلا! به مجد و عظمت شريف و اصيلى نايل گشتى؛ و به افتخارى دست يافتى كه هر آرزويى جز آن، حقير و كوچك است؛ افتخارى كه به جان خودم سوگند! با فدا شدن ترسيم گرديد؛ و مفهوم عظمت و بزرگى را به بهترين صورت، آشكار ساخت. بنابراين، براى مسلمانان فرهيخته، شعار مقدسى است؛ كه كعبه و كربلا، دو قبله گاه نماز و سازش ناپذيرى مى باشند.

كربلا همواره با پرتوهاى آسمانى خود، بر دنياى عربى و اسلامى نورافشانى كرده است و در نتيجه مسلمان قرآن پژوه، مبادى دينى خود و غير مسلمان، حركت در مسير درست زندگانى را از آن، الهام گرفته است. به همين جهت كربلا امروز- به تعبير محمود عقّاد- حرمى است كه مسلمانان براى عبرت و تذكار و غير مسلمانان، براى ديدار و تفكّر، زيارتش مى كنند. امّا اگر جايگاه شريف و جاودانه اش مدّ نظر قرار گيرد، سزاوار است زيارتگاه هر انسانى شود كه براى همنوعان خود، سهمى از قداست و بهره اى از فضيلت قائل است؛ چه اينكه ما هيچ بقعه اى از بقعه هاى زمين، جز كربلا را- بعد از شهادت امام حسين(ع)- سراغ نداريم كه نامش با تمجيد و ستايش بالابلند انسانيّت همراه باشد؛ بنابراين، هر صفتى از صفات برجسته كه انسان، بدان ها انسان است و بدون آنها، جز حيوانى رها و بدون افسار محسوب نمى گردد، با يادكرد روزگار امام حسين(ع) در آن صحراى خشك و سوزان همراه است. (1) البته فاجعه طفّ، تأثير عميق خود را در دل و جان مسلمانان و غير آنها بر جاى


1- كتاب «ابوالشّهداء» نوشته محمود عقّاد مصرى، ص 154، چاپ مصر.

ص: 25

نهاد، تا جايى كه اين مصيبت عظمى، هر مصيبتى از مصائب گذشته و آينده تاريخ بشريت را تحت الشعاع قرار داده است؛ زيرا اين مصيبت، از محدوده سرزمين ها و نژادها فراتر رفته، زمان و مكان را درنورديده و به صورتى درآمده كه اكنون مانند مصائب ديگر در چارچوب تنگ و باريك يك مكان يا يك زمان خاص نمى گنجد؛ بلكه به مثابه نور در فضا پراكنده شده و به موجى عالمگير و اثرگذار بدل گرديده و در هر عصر و زمان با پويش نيرومند خود، امّت اسلامى و غير مسلمانان را به طور يكسان، تحت تأثير قرار داده است. اين فاجعه تاريخى دردناك، به گفته «گيبون»، مورّخ مشهور انگليسى، دل هاى كسانى را كه از كمترين عاطفه و احساس برخوردارند و حتى كسانى را كه قساوت قلب دارند آكنده از اندوه ساخته است. گيبون مى گويد:

همانا مصيبت جانكاه و بى بديل امام حسين(ع)، با وجود سابقه و قدمت و تفاوت خاستگاهش، ناگزير عواطف و احساسات هر خواننده اى را با كمترين احساس و حتى با قساوت قلب تحريك مى كند. (1) بنابراين شگفت نيست كه شهر كربلا، در ميان تمام شهرهاى مقدّس اسلامى، به تنهايى چنين شهرت عالم گيرى به دست آورد و عواطف ميليون ها انسان را در هر عصر و زمانى متوجه خود سازد و حرم محترمى براى مسلمان ها و غير آنها شود. در نتيجه مسلمان ها، به منظور عبرت و تذكار و غير مسلمان ها، به انگيزه ديدار و تفكّر، آن را زيارت مى كنند.

كربلا امروز، زيارتگاهى است كه خاص و عام از اقوام و قبيله هاى گوناگون، به زيارتش مى شتابند و تا وقتى دين اسلام، باقى است و خداپرستان و شيفتگان عدالت


1- سيد اميرعلى، تاريخ العرب، ترجمه رأفت رياض، ص 74.

ص: 26

و آزادگى در دنيا وجود دارند، كربلا چنين خواهد بود. با اينكه كربلا چنين قداستى دارد و از جايگاه بلند تاريخى برخوردار است و علاوه بر اين، از مراكز بزرگ دينى- اسلامى به شمار مى رود كه سالانه، حدود يك ميليون نفر از ملّت ها و نژادهاى مختلف، براى عبرت و تذكار آن را زيارت مى كنند، با اين همه، كربلا و نشانه هاى گذشته و حال آن در طول تاريخ، دستخوش اوضاع و احوال و رويدادهاى فراوانى قرار گرفته است. گرچه از تاريخ آن، جز مقدار اندك و ناچيزى كه در بعضى كتاب ها به طور ضمنى يا به صورت پاورقى درج شده، مطلب قابل توجّهى به ثبت نرسيده و نزديك است اين تاريخ بزرگ، به فراموشى سپرده شود.

از همه اينها گذشته، شئون عمومى كربلا، مورد چاره انديشى كافى قرار نگرفته است. چه اينكه در طول قرون گذشته، انگيزه اى براى گردآورى و پردازش اوضاع و احوال گوناگون آن در يك مجموعه، وجود نداشته تا خواننده را از گذشته و حال آن هر چند به طور مختصر، آگاه سازد. اين كمبود آشكار در تاريخ اين شهر مقدّس اسلامى طىّ سال هاى اخير، ما را بر آن داشت تا به اندازه توانمان، به جبران اين كمبود بپردازيم و مطالب تاريخى پراكنده اين شهر را از لابه لاى بعضى از كتاب هاى خطى و كمياب و يا كتاب هاى چاپ و منتشر شده، گردآورى نماييم و كتاب حاضر را به عنوان كمترين كار مورد نياز، پديد آوريم.

خواسته توأم با اصرار گروهى از فرهنگيان، بهترين مشوّق ما در تدوين و انتشار اين كتاب بوده است، بدون اينكه در اينجا، سختى هاى فراوان جست وجو، تجزيه و تحليل و آرايش و پيرايش مطالب كه پيش روى محقّق است از يك طرف و از سوى ديگر، چيره شدن بر اين سختى ها را مورد اشاره قرار دهيم؛ جز يادآورى اين نكته كه مداومت، كار و تلاش بى وقفه در تحقيق و تتبّع، رسيدن به هدف را تا حدودى تضمين مى كنند.

ص: 27

با اين وجود، ادّعا نمى كنيم كه حقّ مطلب را ادا كرده ايم. البته نه به خاطر كوتاهى در تلاش و جست وجو، بلكه به واسطه عدم دسترسى به بيشتر از آنچه تاكنون، ارائه داده ايم. شايد زمان به تنهايى، عهده دار اتمام موضوع و اداى حقّ آن باشد؛ زيرا آنچه ما در اين مجال، از تاريخ گذشته و حال كربلا، پيشكش دنياى عرب و جهان اسلام نموديم، جز با تلاش فراوان و زحمت طاقت فرسا به دست نيامده است؛ زحمتى كه براى محقق يك تاريخ كه شريان هاى آن بريده شده و اجزاى آن، در كتاب هاى قديم و جديد دور از دسترس، يا با قابليت دسترسى دشوار پراكنده گرديده، اجتناب ناپذير است.

متأسفانه هر كس پيش از اين، پيرامون تاريخ كربلا مطلبى نگاشته، حائر و حَيْر را درهم آميخته و شهر كربلا و قبر مطهّر امام حسين(ع) را، يك چيز پنداشته و رشته كلام را، گاهى به شهر كربلا و زمانى ديگر به قبر مطهّر و از زاويه ديگر كشانيده؛ هر چند از اعمال اين روش نيز گريزى نداشته است؛ چه اينكه تاريخ كربلا، متمّم تاريخ حائر و برعكس، تاريخ حائر نيز مكمّل تاريخ كربلاست، جز اينكه ما ترجيح داديم، هر يك از شهر كربلا و قبر مطهّر امام حسين(ع) را در يك بخش مجزّا مورد بررسى قرار داده، پيدايش و تحوّلات گوناگون و در عين حال فراوان آنها را در طوالى قرون واعصار، دنبال كنيم. از اين رو، يك بخش مستقل تحت عنوان «تاريخ عمومى كربلا» را به شهر كربلا اختصاص داده، تاريخ اين شهر را از روزگاران گذشته تا فتح آن به دست مسلمانان و از فتح اسلامى كربلا تا واقعه عاشورا در سال 61 هجرى و بعد از آن تاريخ تا زمان حاضر، آورديم.

چنان كه بخش ديگرى را به طور مستقل، براى حائر كه همان حائر امام حسين(ع) و ضريح مطهّر آن حضرت است، در نظر گرفتيم و تحوّلات سترگ و تغييرات مهم آن، همچون خرابى و ويرانى و مرّمت و بازسازى به دست بنى عباس و

ص: 28

غير آنها از سلاطين و زمامداران دوره هاى مختلف را كه براى آن پيش آمده است، جهت استفاده بهينه گردآورى نموديم و تقديم خوانندگان محترم مى كنيم.

اميدواريم كاستى مطلب و كوتاهى ما را خرده نگيرند و با تمام معلومات تاريخى خود كه پيرامون اين موضوع دارند، ما را يارى دهند تا در چاپ هاى بعد، به نام خود آنها بر كتاب بيفزاييم و هر كمك و توفيقى، از آن خداى متعال است.

ص: 29

ص: 30

ص: 31

بخش اول: حائر امام حسين (ع) و كربلا

فصل اول: حائر و حرمت و قداست آن در دين مبين اسلام

بحث و بررسى موضوع حائر، در حقيقت گفت وگو از مقدّس ترين بقعه و بارگاه، در دين مبين اسلام است. همان جايى كه در شرافت و منزلت، با كعبه معظّمه برابرى مى كند و با نور هدايت و آزادگى، بر جاى جاى كشورهاى اسلامى از شرق تا غرب، فضيلت و برترى يافته است.

البتّه اگر حائر با كعبه، پهلو زده و در شرافت، بر آن پيشى گرفته است، از اين روست كه حائر، بارگاهى صد در صد اسلامى و از پيرايه هاى جاهليّت، مبرّاست و پرستش بت ها و حضور بت پرستان را در خود به ياد ندارد. علاوه بر اين، با خونى كه از خون پيامبر خداست، درآميخته و ذرّه ذرّه آن با گوشتى عجين گشته كه از گوشت آن حضرت است؛ چنان كه حديث وارده از طريق شيعه و سنّى، بر اين مطلب صراحت دارد.

بدون شك آنچه در بحث و بررسى تاريخى اين كتاب، راجع به حائر مقدّس و كربلا به دست خواهد آمد، در حقيقت چيزى جز نتيجه رويارويى ميان دو گروه(حق جو و مادّى گرا) در دوران جاهليّت نيست كه متأسفانه زبانه هاى آن تا ظهور اسلام، امتداد يافته و در قالب فضيلت و رذيلت، نمايان گشته و كربلا و حائر را

ص: 32

پديد آورده است. البتّه كربلا از آغاز اسلام در منابع تاريخ و حديث، با نام هاى گوناگونى نظير: كربلا، غاضريّه، نينوا، عمورا، ساحل فرات و رود فرات، مطرح شده است. همچنين با نام هاى ماريه، نواويس، طفّ، طفّ فرات، قتلگاه امام حسين(ع)، حائر، حير و اسم هاى مختلف و فراوان ديگرى جز اينها، نام گذارى گرديده است. ولى مهم ترين اسم، در ميان همه اين اسم ها از نظر شريعت اسلام، «حائر» است؛ به خاطر حرمت و قداستى كه اين واژه را دربرگرفته و نيز به واسطه اعمال و احكامى كه در فقه و حديث تا روزگار ما، بدان اختصاص يافته است و با اينكه اين اسم، از چنين موقعيّت و اهميّتى برخوردار است، از لحاظ لغوى و تاريخى و فقهى و روايى به طور همه جانبه، مورد بحث و بررسى قرار نگرفته است و اين، همان چيزى است كه ما در اين كتاب به طور گسترده، بدان خواهيم پرداخت. در اين خصوص، رأى و نظر محقّقين علوم دينى و روايى و اهل لغت و مورّخين را گردآورى خواهيم نمود و برداشت محقّقانه از تجزيه و تحليل و پردازش اين آراء و نظريّات فراوان و گوناگون را تا دسترسى به هدف مورد نظر، دنبال و حقّ مطلب را تا حدودى و به اندازه وسع و توانمان، ادا خواهيم كرد.

آنچه از ظاهر امر به دست مى آيد، اين است كه نام «حائر»، بعد از اينكه در آغاز نام گذارى، واضح و آشكار بوده، به تدريج از بابت پيدايش خود، دستخوش پيچيدگى و ابهام شده است. سپس اين پيچيدگى و ابهام در معنى و موضوع حائر، پا به پاى زمان، جلو آمده و اين حقيقت با درآميختن نام حائر با اسم «حَيْر» در چند قرن اخير- كه به قول اهل لغت و در اصل مخفّف حائر است- آشكارتر گرديده است.

اين پيچيدگى در مورد نام حائر- چنان كه اكنون ملاحظه مى كنيم- و نيز آميختگى ميان حائر و حير كه گاهى كاربردى مرادف حائر دارد و زمانى ديگر، در

ص: 33

منابع تاريخى و حديثى، متفاوت با آن به كار مى رود، منجر به اشتباه بسيار در كاربرد حائر و درك و فهم معنى آن شده و بسيارى از شخصيت هاى بزرگ دينى، مورخين و واژه شناسان را به ترديد و دودلى افكنده است، به گونه اى كه امروزه، تحليل حائر و تفكيك مفهوم آن از حَير، از دشوارترين كارها در اين زمينه به شمار مى رود؛ زيرا شكّ و ترديدهاى بسيارى بر آن چيره شده است و به ويژه در چند قرن اخير به جاى افزايش تحليل و تفكيك مفهوم حائر و حير به نحو شايسته، به خاطر فاصله زمانى بيشتر با قرون آغازين، شكّ و ترديد پيرامون آن شدّت يافته است.

ما در فصل هاى آينده، تلاش خود را نسبت به تلفيق و هماهنگى ديدگاه هاى مختلف پيرامون اين موضوع، تا رسيدن به نتيجه مطلوب به كار خواهيم بست و از خداى متعال، توفيق مسئلت مى كنيم.

ص: 34

ص: 35

فصل دوم: حائر در لغت و تاريخ

اين بارگاه كه بزرگ ترين مصيبت تاريخ، در آن جريان يافته، بدان گونه كه تاريخ بازگو مى كند، نام هاى گوناگونى دارد. اين نام ها، بدون هيچ تفاوت و امتيازى بر اين بارگاه اطلاق مى شود. چنان كه پيش تر گذشت، به اين بقعه غاضريّه، نينوا، ماريه، عمورا، نواويس، رود فرات، ساحل فرات، طفّ، طفّ فرات، حائر، حير، قتلگاه امام حسين(ع) و كربلا گفته شده است و اين اسم آخرى(كربلا)؛ جز يكى از اسم هاى فراوان و مختلف شمارش شده، چيز ديگرى نيست. اسمى است كه مانند اسم هاى ديگر از گذشته هاى دور بر اين سرزمين اطلاق شده؛ ولى به مرور زمان، شايع گرديده و بر سر زبان ها افتاده و در عرف و تاريخ، رواج پيدا كرده است تا جايى كه در حال حاضر، اسم كربلا تنها نام بازمانده براى اين بقعه مباركه است و كسى، آن را جز با نام كربلا، نمى شناسد.

ظاهراً هيچ سرزمينى در سراسر عالم، همچون كربلا از اسم هاى فراوان، برخوردار نيست و نام هاى زياد براى يك بقعه، هر چند عرفاً و عادتاً امكان دارد و مانعى جهت آن وجود ندارد؛ امّا نام هاى گوناگون با اين كيفيّت و خصوصاً با اين فراوانى، براى يك سرزمين، ظاهراً دور از ذهن بوده، نيازمند بررسى سوابق و تأمّل و دقّت در

ص: 36

توجيه و استدلال مى باشد. از جمله اينكه برخى از اين اسم ها فراگير بوده، منطقه اى گسترده تر از بقعه وبارگاه را شامل مى شود و تعداد ديگرى از اين اسم ها، بخش هاى كوچك ترى از منطقه را در برمى گيرد؛ چنان كه وضعيت در هر جايى، چنين است؛ و يا اينكه محدوده هر يك از اين بخش ها، به خودى خود نامعلوم است و بعضى، در محدوده برخى ديگر قرار دارد، به نحوى كه اطلاق اسم هر يك بر ديگرى، بدون هيچ تفاوت و امتيازى رواست و با واقع و نفس الامر، تفاوتى ندارد.

البته براى محقّق، در نتيجه كاوش و بررسى تاريخى، آشكار مى گردد كه برخى از اين واژگان، اسم اند؛ در حالى كه بعضى ديگر، صفت، و در اينجا، براى تعيين يك محلّ، اسم و صفت با هم درآميخته اند.

امّا حائر و حير، هر دو در شمار آن اسم هاى فراوان قرار دارند كه از آغاز، بر اين محل اطلاق شده اند. حتى زمانى كاربرد اسم حائر، براى نسبت دادن به اين سرزمين از كربلا هم بيشتر رواج داشته و به كسى كه منسوب به اين سرزمين بوده، «حائرى» گفته شده است.

حائر در لغت، اسم فاعل از حار يحير حيراً و به معناى سرگردانى آب، هنگامى كه در جايى جمع شود و دور خود بچرخد، و نيز به معنى سرگردانى زمين به وسيله آب است، وقتى از آب پر و سرشار مى گردد. جمع حائر بنا به گفته مشهور، حوران و حيران مى باشد و آن، محلّى است كه برابر تعريف لغت شناسان، ميانه آن گود و محكم و لبه هاى آن، بلند و مرتفع است. به عبارت ديگر، محلّ پستى است به شكل حوضى گود و عميق كه اطراف آن بلند و برآمده است و آب، به هنگام بارش باران يا سرريز زمين هاى كشاورزى، در آنجا، جمع مى شود.

اين محلّ، از آن جهت حائر ناميده شده كه وقتى باد بر سطح آن مى وزد، آب هايى كه درون آن محصور شده، به حركت درمى آيند و به شكل دايره هايى از

ص: 37

وسط، در پى يكديگر مى چرخند تا به كناره بركه مى رسند و آب موّاج در آنجا، متحيّر و سرگردان مى شود و گويا نمى داند، چگونه جريان پيدا كند و به حركت خود ادامه دهد و همين تحيّر و سرگردانى آب، ميان بركه و حركتش از وسط، به كنار و بازگشتش از كنار به وسط است كه نام حائر را به آن ارزانى داشته است. شايد كربلا يا بعضى از قسمت هاى آن، به خاطر وجود پستى هايى كه آب باران در آنها جريان پيدا مى كرده، از قديم به اين اسم ناميده شده است.

بديهى است كه تاريخ، دروغ نمى گويد؛ زيرا هنوز اين قبيل پستى ها در اطراف شهر كربلا، به ويژه در بخش هاى جنوبى به چشم مى خورد كه مرداب هاى فراخى را شكل داده و شهردارى تا امروز نتوانسته آنها را بخشكاند يا از بين ببرد و جان هزاران انسان را كه هر ساله، قربانى امراض گوناگون عمومى و بيمارى هاى خانمان برانداز كه منشأ همه آنها، همان مرداب هاى زيان بار اطراف اين شهر مقدس است، نجات بدهد. (1) همه راويان و دانشمندان علم حديث و مورّخين و جغرافى دانان و لغت شناسان، بر نام گذارى كربلا به «حائر» به طور مطلق، اتّفاق نظر دارند و بنابر آنچه از ظاهر اخبار و روايات به دست مى آيد، كربلا از آغاز به اين نام، مشهور بوده است. در كتاب «الامم و الملوك» (2) طبرى، از آن به نام «حير» ياد شده است؛ در حالى كه حير نزد لغت شناسان، مخفّف لفظ حائر در زبان مردم است؛ مردم عادى كه به طور طبيعى، كوچك شدن نام ها را مى پسندند. (3)


1- شهردارى در اين راه، سعى زيادى مبذول داشته و وزارت كشور در سال 1946 م مبلغ 15 هزار دينار به اين امر حياتى اختصاص داد؛ امّا اين وضع اسف بار، همچنان به حال خود باقى است.
2- تاريخ طبرى، ج 10، ص 118.
3- ر. ك: معجم البلدان، ج 3، ص 203؛ طريحى، مجمع البحرين، مادّه حائر و لسان العرب، ج 5، ص 303.

ص: 38

به گفته ياقوت حموى در «معجم البلدان»، همانا «حائر، قبر امام حسين بن على(ع) است». سپس به گفته خود، اضافه مى كند كه: «مردم، هنگامى كه شهر كربلا را در نظر مى گيرند، به آن حير مى گويند، بدون اينكه چيزى بر آن بيفزايند».

بنابراين، ياقوت حموى، ميان حائر و حير فرق مى گذارد؛ به اين صورت كه اولى(حائر) اخصّ است و بر قبر امام حسين(ع) و پيرامون آن اطلاق مى شود؛ در حالى كه دومى(حير) نام شهر كربلاست و البته ديدگاه ياقوت، درست است؛ با اين تفاوت كه نقل طبرى- همان گونه كه قبلًا بدان اشاره شد- دلالتى بر تفاوت ميان دو اسم حائر و حير ندارد.

صاحب «مصباح» نيز در كتاب خود از حدّ مشهور، تجاوز نكرده و گفته است: «حائر، مشهور است؛ گفته اند، علّت نام گذارى حائر، اين است كه آب در آن سرگردان مى شود؛ يعنى به دور خود مى گردد». (1) ملاحظه مى شود كه فرهنگ «لسان العرب»، پس از تشريح كلمه حائر و نقل وجوه مختلفى كه مورّخين و جغرافى دانان، راجع به آن گفته اند، مى نويسد:

و حائر، كربلاست و به يكى از وجوهى كه لغت شناسان در معنى حائر ذكر كرده اند، حائر ناميده شده است؛ مثل اينكه محلّ جمع شدن آب، مى باشد يا حوضى است كه در مسير آب باران قرار دارد.

او به همين اندازه بسنده كرده و در توجيه نام گذارى كربلا به اين نام، حتّى يك گام ديگر جلو نرفته و اين مسئله را با همه پيچيدگى و ابهامى كه دارد، رها كرده است.

شبيه به عبارت لسان العرب در غموض و ابهام، عبارتى است كه در صحاح اللغه


1- فيومى، مصباح المنير، ماده حير و حار.

ص: 39

آمده است: «حير با فتح حاء، همانند: حضيره و حمى است و از آن جمله است حير به كربلا».

در ماده حير از كتاب «تاج العروس»، به بيش از اين تصريح شده: «حائر، اسم محلّى است كه قتلگاه امام مظلوم و شهيد، اباعبدالله الحسين(ع) در آن قرار دارد» و اشاره مى كند به اينكه قبر آن حضرت در وسط حائر بوده و حائر بر آن احاطه دارد.

شبيه سخن صاحب تاج العروس، گفته فيروزآبادى در كتاب قاموس است: «و حائر، جايى است كه قبر امام حسين(ع) در آن مى باشد». و نيز آنچه در كتاب «مراصد الاطلاع» آمده است كه: «حائر، جايى است كه قبر امام حسين(ع)، در آن واقع است؛ چه اينكه ميانه آن، گود و سخت و كناره هاى آن، برآمده و بلند است». (1) گفته طريحى در مجمع البحرين، چقدر نزديك به اين مطلب است كه: «و در روايت، حائر نقل شده و آن در اصل، محلّ جمع شدن آب مى باشد و مقصود از آن، حائر امام حسين(ع) است و آن، محلّى است كه ديوار حرم- بر شرف دهنده اش درود- آن را دربرگرفته است».

البته «دائره المعارف الاسلاميه» در مادّه حائر/

hair

، هر دو واژه حائر و حير را به سبك صاحب معجم البلدان چنان كه گذشت، نام كربلا دانسته است؛ ولى اخبار و رواياتى كه از ناحيه بزرگان دين وارد شده، حائر را گاهى به معنى كربلا و زمانى، جهت دلالت بر قبر مطهّر امام حسين(ع) به كار برده اند. بنابراين در اين جهت كه كربلا را گاهى حائر و زمانى حير ناميده اند- ميان اقوال گوناگون چنان كه قبلًا گفته شد- اختلافى وجود ندارد؛ جز اينكه منابع مورد استناد، به دو نكته اشاره مى كردند:

1. علّت نام گذارى كربلا به حائر يا حير.


1- مراصد الاطلاع، ص 126.

ص: 40

2. آغاز نام گذارى به اين اسم و اينكه آيا نام گذارى كربلا به اين نام، قبل از چيره شدن اسلام بر آن بوده، يا بعد از آن؟ و آيا اين نام گذارى، قبل از واقعه طف(قيام امام حسين(ع)) صورت گرفته، يا پس از آن؟

با اينكه اين پرسش ها اهميت تاريخى فراوانى دارد، همه منابع از جواب دادن به آنها ساكت اند و در نتيجه، ما اكنون دقيقاً نمى دانيم آيا عنوان حائر در اين مورد، چنان كه لغت شناسان مى گويند، صفت زمين و حالت طبيعى آن است، يا در حقيقت نام ساختمانى است كه در آغاز، پيرامون ضريح مقدّس بنا گرديده و حائر ناميده شده است؟ چه اينكه در حالت نخست، تاريخ نام گذارى حائر، ناگزير به قبل از قيام امام حسين(ع) و چه بسا به قبل از چيرگى اسلام بر اين سرزمين و به اعتبار حالت طبيعى آن در منطقه، بازگردد. البته اين مطلبى است كه تاكنون، دليلى بر آن اقامه نشده و به اثبات نرسيده است. بنا به حالت دوم، ناگزير تاريخ نام گذارى به بعد از شهادت امام حسين(ع) و در واقع، به زمان استقرار اوّلين ساختمان بر روى قبر مطهّر مربوط مى شود و اين مطلبى است كه در فصل هاى آينده، مورد توجه و بررسى ما قرار خواهد گرفت.

ص: 41

فصل سوم: كربلا و محل هاى ديگرى كه حائر ناميده شده است

چنان كه پيداست نام حائر، تنها به قبر امام حسين(ع)، اختصاص ندارد و جاهاى زيادى به نام حائر ناميده شده كه از جمله آنها، به نقل صاحب معجم البلدان (1)، «حائر مَلْهَمْ» در يمامه و «حائر حجّاج» (2) در بصره است.

صاحب لسان العرب در معرفى حائر حجّاج گفته: «معروف و خشك است و آبى در آن وجود ندارد و بيشتر مردم كه طالب خلاصه و كوتاه شدن اسم ها مى باشند، آن را حير مى نامند؛ همان گونه كه واژه عايشه را، عيشه مى گويند». (3) يكى ديگر از جاهايى كه حائر خوانده مى شود، به نقل دائره المعارف اسلامى- فرانسوى (4)، محلّه بزرگ پشت سامرّاست. اين حائر را، بلاذرى در تاريخ خود، فتوح البلدان آورده و گفته است: «سپس متوكّل در ماه ذيحجه سال 232 ه به خلافت رسيد و هارونى را، پايتخت خود قرار داد و كاخ بزرگى در آن بنا كرد و از پشت «حائر» سرّ من رأى، قطعاتى را كه معتصم تفكيك نموده بود، به مردم داد و


1- معجم البلدان، ج 3، ص 203؛ مراصد الاطلاع، ص 126.
2- مراصد الاطلاع، ص 126.
3- لسان العرب، ج 5، صص 303 و 304.
4- دائره المعارف اسلامى- فرانسوى، ماده حائر/hair .

ص: 42

مردم به ساخت و ساز آنجا، پرداختند. از اين گذشته متوكّل، مسجد جامع بزرگى در آن منطقه ساخت و پول زيادى در آن، هزينه كرد و دستور داد مناره بلندى بر آن قرار دهند تا از يك طرف، صداى اذان در منطقه پيچيده، همگان را از وقت نماز مطّلع سازد و از سوى ديگر، از راه هاى دور ديده شود و راهنماى مردم باشد؛ مردم نيز در اين مسجد گرد آمده، مسجد پيشين را رها كردند». (1) از آنچه گذشت و خصوصاً از محتواى دايره المعارف اسلامى به زبان فرانسوى، به دست مى آيد كه تنها كربلا، به نام حائر ناميده نشده است. دايره المعارف اسلامى- فرانسوى، ذيل ماده حائر آورده است: اين نام، در اصل به چندين محل اختصاص يافته كه يكى از آنها، «حائر حسينى» است و عبارت است از محوّطه مقدّسه قبر امام حسين(ع) در كربلا». (2)

اين روايت طبرى، به لحاظ تاريخى از اهميت فراوانى برخوردار است؛ چه اينكه در اين روايت، گواهى ارزشمندى در مورد پرستشگاه بودن كربلا از آغاز پيدايش آن در گذشته هاى دور، ارائه شده است؛ پرستشگاهى كه داراى خدمتكاران و مراقبان با ايمان بوده، هر يك وظايف مخصوصى داشته اند و حقوق خود را از اوقاف كه توسط امّ موسى، مادر مهدى خليفه عبّاسى به همين منظور تأسيس شده بود، دريافت مى كرده اند. اين روايت را كه دايره المعارف ياد شده نقل كرده، همان روايتى است كه طبرى در جلد دهم كتاب تاريخ خود- صفحه يكصدو هجده و ضمن نگارش رويدادهاى سال 193 هجرى- در دوران خلافت هارون الرشيد، آورده و گفته است:

على بن محمد به نقل از عبدالله گفت: قاسم بن يحيى با نقل روايتى، اظهار داشت:


1- بلاذرى، فتوح البلدان، ص 298 و منظور از مناره بلند و جامع ملويّه، سامراء و مسجد كنار آن است.
2- ياقوت حموى، معجم البلدان، ج 3، ص 203؛ طبرى، تاريخ طبرى، ج 10، ص 118؛ مراصد الاطلاع، ص 126.

ص: 43

هارون الرشيد، كسى را نزد «ابن داود» و خدمتكاران قبر امام حسين(ع) در حير فرستاد. راوى گفت: قاصد، آنان را آورد؛ حسن بن راشد به ابن داود نگاه كرد و گفت: تو را چه مى شود؟ ابن داود گفت: اين مرد- هارون الرشيد-، كسى را فرستاده و مرا احضار كرده و از او، بر جان خود بيمناكم. حسن بن راشد به او گفت: وقتى بر هارون الرشيد داخل شدى و از تو درباره كارت پرسيد، به او بگو: حسن بن راشد، اين مسئوليت را به من سپرده است. وقتى ابن داود، نزد هارون الرشيد رفت، همين سخن را گفت؛ هارون الرشيد اظهار داشت: شايسته نيست اين كار، از بى خردى حسن باشد! او را حاضر كنيد و چون حسن بن راشد آمد، خطاب به او گفت: به چه اجازه اى، اين مرد را به كار حير گماردى؟ حسن بن راشد گفت: رحمت خدا بر كسى كه وى را، بر كار حائر گمارده است. امّ موسى به من دستور داد تا او را بر كار حير بگمارم و هر ماه، سى درهم به او بپردازم. هارون الرشيد گفت: او را به حير بازگردانيد و اجرتى كه امّ موسى برايش مقرّر نموده، به وى بپردازيد. امّ موسى، دختر يزيد بن منصور (1) و مادر مهدى، خليفه عباسى است.

البته ما، اين روايت طبرى را كلمه به كلمه، نقل كرديم. به موجب اين سند تاريخى، روشن گرديد كه نام حير، بر خود شهر كربلا اطلاق مى شده است؛ همان گونه كه صاحب معجم البلدان، صحاح اللغه و غير آنها تصريح كرده اند. امّا حرم شريف مطابق اين روايت، به عنوان «قبر حسين بن على(ع)» ذكر شده و چنان كه پيداست، عنوان حير از قرن دوم هجرى، به مثابه عَلَم و نشانه كربلا مطرح گرديد و تا مدّت ها بعد از آن؛ يعنى قرن هفتم و هشتم هجرى و شايد پس از آن نيز در ميان مردم، شايع و رايج بوده است. زيرا ياقوت حموى كه در قرن هفتم مى زيسته


1- يزيد بن منصور حميرى، از شاهان يمن بوده است.

ص: 44

و در سال 626 ه از دنيا رفته، در كتاب خود، معجم البلدان- چنان كه پيش تر گذشت- حير را يكى از اسامى كربلا شمرده و نيز قبل از او، صاحب صحاح اللغه كه در قرن چهارم هجرى، زندگى مى كرده است.

همچنين از اين روايت، معلوم مى شود كه حائر در قرن دوم هجرى، نظام مند بوده و توليت و خدمتكاران ثابتى براى اداره امور خود داشته است. از جمله متولّيان امور حائر در آن زمان، ابن ابى داود كه ذكرش گذشت، بوده است. براى اوّلين بار در تاريخ اين آستانه مقدّسه، موقوفاتى مقرر گرديده كه صرف نگهدارى و حقوق خدمتكاران آن مى شده و از جمله آن موقوفات، اموالى بوده كه امّ موسى، مادر مهدى خليفه عباسى، به اين امر اختصاص داده بود.

هنگامى كه خشم هارون الرشيد بر ابن ابى داود و ساير خدمتكاران قبر امام حسين(ع) را در حير- كه از اين روايت به دست مى آيد- در كنار رويدادهاى پس از آن قرار دهيم، درمى يابيم كه هارون الرشيد، گرچه به ظاهر، خشم خود را نسبت به آنها فرو برد و حقوقى را كه قبلًا، مادر مهدى عباسى براى آنها مقرّر كرده بود، تثبيت نمود؛ ليكن از همان هنگام به گواهى رويدادهاى بعدى، تصميم خطرناكى گرفت و شدّت خشم وكينه اش، نسبت به خاندان رسالت، او را به تخريب كربلا از پايه و اساس، وادار كرد. لذا در همان سال 193 ه كه سال آخر عمرش بود، دستور اكيد صادر كرد تا حائر حسينى، گنبد مطهّر آن و خانه هاى اطراف را، ويران سازند و سدره را از ريشه بركنند و زمين ها را شخم بزنند تا هيچ اثرى از قبر شريف، بر جاى نماند؛ چنان كه بسيارى از مورّخين و اهل حديث و از جمله شيخ طوسى(قدس سره)، در كتاب خود «امالى» نقل كرده اند.

مرحوم شيخ طوسى با سند خود از يحيى بن مغيره رازى، روايت كرده كه گفت:

نزد جرير بن عبدالحميد بودم كه مردى از اهالى عراق، بر او داخل شد. جرير از او،

ص: 45

راجع به خبرى كه ميان مردم شايع شده بود، پرسيد و او در جواب گفت: هارون الرشيد را ترك كردم، در حالى كه قبر امام حسين(ع) را شخم زد و دستور داد سدره را قطع كنند و سدره، قطع گرديد. پس جرير، هر دو دست خود را بالا برد و گفت: الله اكبر! در مورد سدره، حديثى از پيامبر خدا(ص) به ما رسيده كه سه بار فرمود: لعنت خدا بر كسى كه سدره را قطع كند؛ امّا معنى آن را تا الان نمى دانستيم؛ چه اينكه مقصود از قطع سدره، محو حرم امام حسين(ع) است تا كسى، محل قبر آن حضرت را نشناسد. (1) سيد محمد بن ابى طالب نيز در كتاب خود «تسليه المجالس»، روايت شيخ طوسى را تأييد نموده و گفته است:

و چنان بود كه بر قبر امام حسين(ع)، مسجدى ساخته بودند و همواره اين مسجد، در زمان بنى اميّه و بنى عبّاس تا خلافت هارون الرّشيد، برپا بود؛ امّا هارون الرشيد آن را خراب كرده و درخت سدره اى را كه در جوارش روييده بود قطع نمود و محلّ قبر را شخم زد. (2) متوكّل، نرون عرب، نوه هارون الرشيد نيز از وى، پيروى نمود و قبر امام حسين(ع) و كربلا را در مدّت پانزده سال از دوران زمامداريش، چهار مرتبه تخريب كرد؛ چنان كه شرحش خواهد آمد.


1- شيخ طوسى، امالى، ص 206؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 304؛ مجالى الطف، ص 39؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 189؛ نزهه اهل الحرمين فى عماره المشهدين، ص 16.
2- سيد محمد بن ابى طالب، تسليه المجالس؛ نزهه اهل الحرمين فى عماره المشهدين، ص 16؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 304.

ص: 46

ص: 47

فصل چهارم: حائر، حير و حيره

با اينكه نام حير چنان كه از نظر گذشت تا قرن ها بعد بر كربلا اطلاق مى شد؛ ولى اكنون به طور دقيق معلوم نيست كه اين كاربرد، از چه زمانى متروك گشته، يا در چه قرنى از قرون اخير، اين نام به طور كلّى به فراموشى سپرده شده و تنها نام حائر به لحاظ عرفى و تاريخى، جايگزين آن و نمودار شهر كربلا و قبر امام حسين(ع) با هم گرديده است. در حالى كه در جنوب شهر كربلا و در فاصله اى نه چندان دور، جايى به نام «حيره» وجود دارد كه لفظ آن و واژه حائر از يك ريشه، مشتق شده است و اين دو نام، همان گونه كه ملاحظه مى شود، هر دو از مصدر حير يا حيره گرفته شده اند. از اين رو، هر دو نام حتّى در سبب نام گذارى، به ويژه با توجه به نزديكى هر دو محلّ، به يك اصل و ريشه بازمى گردند. بنابراين، آيا در اينجا رابطه تاريخى، يا جغرافيايى و يا رابطه ديگرى وجود دارد كه نام حائر و حير در كربلا و حيره در نجف را به يكديگر مربوط مى سازد؟ اين نكته از نكاتى است كه نمى توان به طور قطع و يقين به آن اذعان نمود؛ چون هيچ سند و مدرك تاريخى كه بتوان در اين زمينه، چيزى از آنها به دست آورد، وجود ندارد.

با اين حال، مجاورت دو محلّ و نزديكى دو نام و بازگشت لغوى آن دو، به يك

ص: 48

اصل و ريشه، پژوهشگر را به پرسش از علّت و سبب آن وامى دارد، يا دست كم به پرسش از هم نامى اين دو محلّ، سوق مى دهد و اينكه آيا اين هم نامى، پديده اى حقيقى و واقعى است، يا تنها يك تصادف و اتفاق.

به راستى بايد گفت نام گذارى حائر و حيره، خصوصاً حير و حيره، مايه تحيّر و سرگردانى است و جز اين، جاى هيچ پندار ديگرى وجود ندارد. ولى پژوهشگر تاريخ، نمى تواند ارتباط ميان اين دو نام را هر چند به صورت مجهول و مبهم، ناديده بگيرد. البته دايره المعارف اسلامى- فرانسوى، با بررسى تناسب و خويشاوندى ميان اين دو نام از نقطه نظر تاريخى، نسبت به تبيين آن تا حدودى اطلاع رسانى كرده و آورده است:

... بنا به گفته طبرى(1/ 745) (1)، بخت النّصر در نجف براى بازرگانان عرب كه در قلمرو حكومتش به تجارت مشغول بودند، حيرى به عنوان بازار محلى بنا كرد و ديوار اطراف آن را بالا برد و آنان را در آنجا گرد آورد. از اين بيان آشكار مى شود كه حائر، به معنى جاى محصور يا محلّى كه ديوارهاى اطرافش بلند و برآمده است، مى باشد و با اين حساب، شباهت كاملى ميان معنى حائر و نام حيره كه براى اوّلين بار به آن ناميده شده، وجود دارد.

دائره المعارف مذكور، سپس راجع به اصل كلمه حائر، به ديدگاه ديگرى اشاره كرده و گفته است:

اين احتمال وجود دارد كه كلمه حائر، واژه بيگانه اى باشد كه لباس عربى به تن كرده؛ ولى هيچ دليل و برهانى بر اين مدّعا، اقامه نكرده و اين ديدگاه تاكنون، مورد تأييد قرار نگرفته است.


1- اين مطلب با آنچه در ج 1، ص 291، چاپ مصر آمده، مغايرت دارد. بخت النصر، پادشاه كلدانى ها بوده كه دولت جديد بابل را از سال 604 تا سال 561 قبل از ميلاد مسيح 7، تأسيس كرد.

ص: 49

اقدام بخت النصر در برابر عرب ها و ساخت و ساز حير براى آنها در تاريخ طبرى و معجم البلدان، به طور مفصّل و مبسوط نقل شده است. صاحب معجم البلدان، در اين خصوص مى گويد:

بى گمان در آغاز فرود آمدن عرب ها در سرزمين عراق و استقرار در آن سامان و انتخاب «حيره» و «انبار»، به عنوان محلّ سكونت و زندگى، خداى متعال به «يوحنّا» پسر اختيار، پسر رزبابل، پسر شائيل پسر يهودا، پسر يعقوب پيامبر(ع)، وحى فرمود كه نزد بخت النصر برود و به او دستور دهد تا با عرب ها كه خانه هايشان، در و پيكر و چفت و بست ندارد، وارد جنگ شود و آنان را با سپاهيان خود، به محاصره در آورد؛ سپس مبارزان آنها را بكشد و مال و دارايى آنها را حلال و روا شمارد و او را از كفر ايشان به خداى متعال و پرستيدن معبودهايى، جز وى و دروغگو شمردن پيامبران و فرستادگانش، آگاه سازد ... لذا يوحنّا از سرزمين نجران، رهسپار بابل شد تا بر بخت النصر كه در آنجا بود، وارد شود و وحى الهى را برايش بازگو نمايد. اين ماجرا، در روزگار معد بن عدنان روى داد. راوى گفت: آنگاه بخت النصر، به بازرگانان عرب كه در قلمروش بودند، يورش برد و تمام كسانى را كه به دام افكند، در نجف گردآورى كرد و براى آنها، حيرى ساخت و برج و بارويش را استوار نمود. سپس آنها را در ميان حير، محصور كرد و نگهبانانى بر ايشان گمارد. (1) از اين روايت به دست مى آيد كه دشمنى يهود با قوم عَرب، ديرينه و پايدار بوده و به دوران هاى گذشته باز مى گردد؛ دورانى كه تمام توان خود را در جهت كيد و مكر عليه آنان به كار مى گرفته اند.

گذشته از اين توجيه و تعليل در نام گذارى حيره كه از ماده حير گرفته شده،


1- تاريخ طبرى، ج 1، ص 291؛ معجم البلدان، صص 376 و 377.

ص: 50

صاحب معجم البلدان، وجوه ديگرى را نيز آورده است. با توجه به آنچه از بيان معجم البلدان، راجع به حير و استدلال وى در اثبات وجوه يادشده در نام گذارى حيره و همچنين استدلال دائره المعارف اسلامى- فرانسوى در اين خصوص از نظر گذشت، واژه حير- كه مخفّف حائر است- اصالتاً اسم نوعى ساختمان مخصوص، به صورت قلعه يا دژ است كه ديوارهاى بلند و مرتفع، از هر طرف آن را در برگرفته باشند؛ درست مثل همان ساختمانى كه بخت النصر به نام حير، براى بازرگانان عرب در قلمرو حكومت خود ساخت و ايشان را در ميان آن، محصور كرد.

با اين حساب، ما خواهيم توانست، شمه اى از رابطه نژادى، تاريخى و جغرافيايى حائر و حيره را استنباط كنيم و دريابيم كه اين نوع ساختمان ها، در بخش جنوبى عراق و حاشيه كوير، از گذشته و به طور معمول به اين نام ها خوانده مى شده است.

بنابراين، حيره را به خاطر وجود حير- كه همان ساختمان مخصوص است- در آن، حيره گفته اند و قبر امام حسين(ع) و ساختمان محيط برآن را «حائر» ناميده اند؛ البته نه به خاطر اينكه حائر، صفت طبيعى اين نقطه از زمين است و نه به اين جهت كه آب، در آن سرگردان مى شود و پيرامون خود مى چرخد، بلكه از اين رو حائر ناميده شده كه پيرامون قبر شريف، همچون حائر، ساختمان و ديوار بنا گرديده است.

ص: 51

فصل پنجم: حائر در فقه و حديث

1. حدود و مساحت حائر

اشاره

بيشتر اوقات بحث و بررسى راجع به حائر، پيرامون اندازه و متراژ آن دور مى زند. امّا حائر از نظر لغوى و اصطلاحى چنان كه گذشت، به موقعيت جغرافيايى اين سرزمين، در روز وقوع حادثه يا قبل از آن، به هنگام نام گذارى اين بارگاه به اين نام و با توّجه به فراز و فرودهاى آن، به شكل حوضى عميق كه آب باران به سمت آن جارى مى شده، بستگى دارد و اين امر- با فرض درستى نام گذارى به اين صورت- امروزه به طور قطع و يقين، قابل اثبات نمى باشد. زيرا ساخت و سازهاى مكّرر و ويرانى هاى پياپى، در طول سال ها و قرن ها، تقريباً موجب تعديل فراز و فرودها و تساوى بخش هاى مختلف آن شده و تدريجاً و متناسب با ضرورت هندسى زمان، به پستى گراييده و پستى هاى آن، مرتفع شده و در نتيجه، نشانه هاى سرزمينى كه بتوان توسط آنها، حدود جغرافيايى دقيق يا تقريبى حائر را تعيين كرد، به مرور زمان از بين رفته است. امروزه در كربلا، جز پستى، بلندى هاى اندك كه به طور كلّى، در معرض زوال تدريجى است، چيزى باقى نمانده است.

ص: 52

حائر از نظر دلالت عرفى در تاريخ قديم

همان گونه كه قبلًا توضيح داديم، در خصوص تعيين حدود و مساحت حائر، ناگزيريم به اخبار و رواياتى مراجعه كنيم كه مورّخين و محدّثين از دوران نخست، نقل كرده اند و اين اخبار با وجود اختلافات بسيار- از نظرما- تنها مستندات تاريخى موثّق و مورد اعتماد، مى باشند كه محقق در مقام بررسى موضوعى- همانند موضوع مورد بررسى ما- چاره اى جز مراجعه به آنها ندارد. چه اينكه تنها آنها مى توانند، حدود حائر را براى ما ترسيم كنند و مفهوم و مدلول تاريخى آن را در حدود عرف و عادت جارى در دوران هاى گذشته، تشريح نمايند.

خلاصه اين اخبار به قرار زير است: راويان حديث درمعرفى حائر، ميان حرم و حائر، تفاوت قائل شده اند و اندازه حائر نزد ايشان، برابر آنچه از امام صادق(ع)، طىّ دو روايت نقل شده، بيست ذرع در بيست ذرع است؛ چنان كه در روايت عبدالله سنان از آن حضرت، آمده است: «قبر امام حسين(ع)، بيست ذرع در بيست ذرع از هرطرف و با فراز و فرود، بوستانى از بوستان هاى بهشت است» (1)؛ يا بيست و پنج ذرع در بيست و پنج ذرع از هر طرف قبر مطّهر مى باشد؛ چنان كه در روايت ديگرى كه اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) نقل كرده، آمده است:

جايگاه قبر حسين بن على(ع)، احترام آشكارى دارد؛ هر كس آن را بشناسد و در آن پناه گيرد، پناه داده مى شود. عرض كردم: فدايتان گردم! جاى آن را برايم، مشخص نماييد؛ حضرت فرمود: از محلّ كنونى قبر، به اندازه بيست و پنج ذرع از پايين پا و بيست و پنج ذرع از پيش رو و بيست و پنج ذرع از پشت سر و بيست و پنج ذرع از بالاى سر مى باشد؛ محل قبر آن حضرت از روزى كه به خاك سپرده


1- مزار بحارالانوار، ص 141؛ ابن قولويه، كامل الزيارات، ص 272؛ الحدائق الناضره، ج 3، ص 345.

ص: 53

شده، بوستانى از بوستان هاى بهشت است و نردبانى دارد كه اعمال زائرانش، از طريق آن به آسمان مى رود ... (1) مطابق دو روايت نقل شده، هرگاه يك ذرع را نيم متر يا نزديك به آن در نظر بگيريم، اندازه حائر در بيشترين متراژ ذكر شده، حدود ششصد و بيست و پنج متر مربع خواهد بود و اين مساحت، تقريباً با اندازه گيرى حدود حائر، توسط محمد بن احمد بن ادريس حلّى، متوفّاى سال 598 ه در كتاب «سرائر»، مطابقت دارد كه گفته است:

مقصود از حائر، محلّى است كه ديوارهاى حرم و مسجد، آن را در ميان گرفته است؛ چه اينكه حائر حقيقى، همين جاست و حائر در زبان عرب، مكان محصور و نفوذناپذيرى است كه آب، در ميان آن سرگردان مى شود و پيرامون خود مى چرخد. (2)

2. حرم و حائر

مطابق آنچه در اخبار و احاديث آمده، حرم از حائر بسيار گسترده تر است؛ زيرا شامل منطقه وسيعى با مركزيّت حائر است كه از هر طرف، يك فرسخ مى شود و حرم جمعاً، چهار فرسخ است كه قبر مطهر، در نقطه مركزى آن قرار دارد. چنان كه در روايت محمد بن اسماعيل با سند خود، از امام صادق(ع) آمده است: «احترام قبر امام حسين(ع)، يك فرسخ در يك فرسخ از چهار طرف آن مى باشد»؛ (3) يا به گفته اى، چهار فرسخ در چهار فرسخ است و به موجب نقل ديگر، پنج فرسخ از


1- ابن قولويه، كامل الزيارات، ص 272؛ مزار بحار، ص 140؛ نزهه اهل الحرمين ...، ص 24.
2- مزار بحارالانوار، ص 142؛ الحدائق الناضره، ج 7، ص 345؛ سرائر ابن ادريس، كتاب صلاه.
3- كامل الزيارات، ص 272؛ مزار بحار الانوار، ص 140؛ الحدائق الناضره، ج 2، ص 345.

ص: 54

چهار طرف قبر مى باشد؛ چنان كه در روايت منصور بن عباس از امام صادق(ع)، آمده است كه فرمود: «حريم قبر امام حسين(ع)، پنج فرسخ از چهار طرف قبر است». (1)

ولى بعضى اين قول را ضعيف شمرده، براى نماز گزار در آن مانند اقامه نماز در غير حائر، قائل به نماز شكسته مى باشند.

به منظور تعيين حائر، جهت اقامه نماز به صورت كامل، به جز معتبر شمردن بيست و پنج ذراع از هر طرف قبر مطهر، بر اساس بالاترين ميزان اندازه گيرى، چاره اى وجود ندارد كه به محدوده ساختمان اصلى حائر، باز مى گردد و حائر با اين ويژگى، دقيقاً همان محدوده اى است كه ابن ادريس در قرن ششم هجرى، مطرح كرده و گفته است: «منظور از حائر، محلّى است كه ديوارهاى حرم و مسجد، آن را در ميان گرفته است».

ديوار پيرامون حائر در زمان ابن ادريس- كه در سال 598 ه از دنيا رفته-، همان ديوارى است كه ابومحمّد حسن، پسر مفضّل، پسر سهلان رامهرمزى وزير سلطان الدوله، پسر بويه ديلمى، در سال 407 ه (2) و بعد از آتش سوزى مهيبى كه بر اثر افتادن دو شمع بزرگ در حرم امام حسين(ع) روى داد، ساخته بود.

اين ديوار به گواهى شواهد و قرائن، بر شالوده ساختمانى كه عضدالدوله، فناخسرو، پسر بويه ديلمى در سال 372 ه ساخته بود، استوار گرديد و اين عمارت خود بر شالوده اى استوار بود كه در ساخت و سازهاى پيشين، توسط «داعى صغير» حاكم طبرستان بعد از برادرش «داعى كبير» در سال 283 ه و نيز بناى منتصر عباسى در سال 247 ه و عمارت دوران امين و مأمون، بعد از هارون الرشيد و بالاخره


1- كامل الزيارات، ص 272؛ مزار بحار الانوار، ص 141؛ الحدائق الناضره، ج 2، ص 345.
2- ابن جوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، ج 7، ص 282؛ تاريخ ابن اثير، ج 9، ص 102؛ نزهه اهل الحرمين، ص 21؛ سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج 4، ص 306 و 307.

ص: 55

ساختمان اصلى حائر مقدس، در اواخر قرن اوّل و اوائل قرن دوّم هجرى، پى ريزى شده بود. بنابر آنچه گذشت، تعيين حدود حائر در هر صورت، به روزگار نخستين ساختمانى كه پيرامون قبر شريف و براى اوّلين بار ساخته شد و برابر مساحتى كه در روايات از امام صادق(ع) نقل شده است، باز مى گردد.

علاوه بر همه اينها، حائر بدان گونه كه اهل لغت گفته اند و ابن ادريس در آخرين بررسى خود معرفى كرده كه عبارت است از «مكان محصور و نفوذناپذيرى كه آب، در آن سرگردان مى شود و پيرامون خود مى چرخد» يك اصطلاح فنّى معمارى، براى آن دوران به شمار مى رود؛ نه كمتر و نه بيشتر، و اين اصطلاح، صفت و خصوصيّت هر ساختمانى است كه بر فضايى احاطه داشته، آب درون آن، راهى به بيرون پيدا نكند و قهراً سرگردان شود و پيرامون خود بچرخد.

3. حرم، حدود و اندازه آن

تفاوت محدوده حرم و حائر، نزد راويان اخبار و احاديث، ظاهراً از اينجا پديد آمده است كه حرم- همان گونه كه از نامش پيداست- منطقه اى است كه به خاطر قداستش، امنيّت دارد و مورد احترام مى باشد. چنان كه از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود: «حريم قبر امام حسين(ع)، يك فرسخ در يك فرسخ از چهار طرف قبر مى باشد» يا «حريم قبر امام حسين(ع)، پنج فرسخ از چهار طرف قبراست»، ولى اين منطقه گسترده در هر حال، بيرون از دايره شمول احكام حائر قرار دارد.

به بيان ديگر، حرم در اصل عبارت از زمين هايى است كه متراژ آن به چهار ميل در چهار ميل مى رسد و امام حسين(ع) هنگام ورود به كربلا، اين زمين ها را از صاحبان آنها كه ساكن غاضرّيه و نينوا بوده اند، به مبلغ شصت هزار درهم خريدارى نمود و به آنان بخشيد به شرط اينكه زائران حضرت را به قبر شريفش راهنمايى و

ص: 56

سه روز از آنها پذيرايى نمايند. چنان كه محمد بن احمد بن داودقمى، در كتاب زيارات از خطبه هاى سيّد رضى الدين، علىّ بن طاووس(قدس سره) روايت كرده و بهاء الدين محمد عاملى(قدس سره)، عين مطلب را در كتاب كشكول خود، به نقل از كتاب زيارات آورده كه متنش چنين است:

روايت شده كه امام حسين(ع)، زمين هاى اطراف محلّى كه قبر حضرت در آن قرار دارد، از مردم نينوا و غاضريّه، به مبلغ شصت هزار درهم خريدارى نمود و به آنها بخشيد و شرط كرد كه زائرانش را به قبر شريفش راهنمايى و آنان را به مدت سه روز مهمان كنند. (1) سپس در ادامه روايت، مساحت آن زمين ها را به عنوان حرم امام حسين(ع)، بيان كرده و گفته است:

امام صادق(ع) فرمود: حرم امام حسين(ع) كه زمين آن را خريدارى كرده، چهار ميل در چهار ميل است كه براى فرزندان و مواليانش، حلال و براى ديگران و خصوصاً مخالفانشان، حرام و در آن خير و بركت است.

امّا علت حلال بودن زمين ها، بر فرزندان و شيعيان امام حسين(ع)، بعد از آن بخشش اين است كه به نقل سيّد بن طاووس- كه ذكرش گذشت- مردم غاضريّه و نينوا، شرط امام حسين(ع) را رعايت نكردند. سيد بن طاووس(قدس سره)، به روايت محمّد بن داود استناد كرده و گفته است: «تصرّف در آن زمين با اينكه هبه بوده، حلال است، چون مردم غاضريّه و نينوا به شرط، وفا نكردند» و در ادامه افزوده است: «البته محمد بن احمد بن داود، در باب نوادر الزمان كتاب زيارات، بى وفايى مردم غاضريّه و نينوا به شرط امام حسين(ع) را نقل كرده است». (2)


1- شيخ بهايى، كشكول، ص 103.
2- همان.

ص: 57

يا اينكه حرم با رويكردى ديگر و از نگاه تحليلى گروهى تحليل گر، مجموعه منطقه اى است كه زمين هاى آن، در هم آميخته و خاكش با خون امام حسين(ع)، عجين گشته و در نتيجه، اين احترام و معنويت را به دست آورده است. اين، از آن روست كه آوردگاه امام حسين(ع) و جايى كه خون پاك آن حضرت ريخته شده، در وسط دايره حرم قرار داشته و ابتدا، خاك ميدان با اين خون پاك در آميخته، سپس ذرّات اين تربت بر اثر عوامل طبيعى، نظير باد و طوفان و باران و جويبارها و درگذر زمان، به اطراف اين منطقه در حالى كه ذراّت آن خون شريف و پاكيزه را به همراه داشته، پراكنده شده است و با مخلوط شدن ذرّات خون، با خاك سراسر آن منطقه دايره شكل، تمام منطقه- على رغم اختلاف نظر در متراژ آن- به حرم امن و حريم قبر امام حسين(ع) مبدل گرديده و حرمت و قداست خاصّ خود را به دست آورده است؛ چه اينكه خاكش با تربت آوردگاه امام حسين(ع)، درآميخته و خون آن حضرت- چنان كه مى دانيم- مقدس است، چون از خون پيامبر خدا(ص) مى باشد. (1) به هر حال منشأ تفكيك ميان حرم و حائر، نزد راويان خبر و حديث، اصولًا به يك حقيقت تاريخى باز نمى گردد؛ بلكه به يك مسئله دينى- عبادى صرف، پيرامون نماز مسافر مربوط مى شود كه كجا بايد، نماز خود را شكسته به جاى آورد و كجا مخير ميان قصر و اتمام است.

البته مسئله اقامه نماز مسافر به صورت كامل، مربوط به چهار محّل است، دو محلّ آن، مكّه و مدينه است كه تقريباً به اتفاق آراء (2)، واجب است كه مسافر نماز خود را كامل به جاى آورد. وجوب اقامه نماز مسافر به صورت كامل در تمام بلدالحرام(مكه معظمه)، چه داخل مسجد الحرام و چه بيرون آن، به خاطر آن است


1- بلكه فراتر از آن است و خون امام حسين 7، خون خداست؛ السلام عليك يا ثارالله. مترجم.
2- مشهور است كه مسافر درهر چهار مورد، مخير بين قصر و اتمام است. مترجم.

ص: 58

كه سراسر شهر مكّه، حرم الهى است. سپس مسجد پيامبر اكرم(ص) در مدينه منوّره كه فقط شامل محدوده اصلى مسجد، در آغاز تأسيس آن به دست پيامبر خدا(ص) مى شود، نه آنچه بعدها با انگيزه توسعه مسجد، بدان اضافه شده است. (1) همين امر است كه بر تعلّق مكه به جميع امت اسلام، دلالت روشن و آشكار دارد؛ يعنى مكّه مكّرمه، وطن حقيقى هر فرد مسلمان مى باشد و هر مسلمانى در شهر مكّه، چنان است كه گويى در خانه خويش است و حكم مسافر بر وى جارى نمى شود تا ضرورتاً، نماز خود را شكسته اقامه نمايد. مسجد پيامبر اكرم(ص) در مدينه نيز همين حكم را دارد و گويا اين مكان مقدس با اين ويژگى، به همه افراد مسلمان در سراسر كره زمين، بدون هيچ تفاوت و اختلافى، تعلّق داشته، ملك آنان محسوب مى گردد.

همچنين مسافر، در دو جاى ديگر نيز مخّير است نماز خود را كامل يا شكسته (2) به جاى آورد كه عبارت است از: مسجد كوفه و حائر امام حسين(ع)؛ هرچند گفته شده كه بهتر است مسافر در اين دوجا، نماز خود را به صورت كامل اقامه نمايد.

آرى حلّ اين مسئله عبادى بوده كه فقهاى عظيم الشأن را واداشته تا در آثار و تأليفات خود، از حدّ و اندازه حائر و حقيقت آن، در پرتو رواياتى كه راجع به حائر وارد شده، بحث و گفتگو كنند؛ سعى و تلاشى كه حاكى از اهمّيت تعيين حدود حائر و اندازه آن به لحاظ تاريخى است.

تعهد و پاى بندى راويان خبر و حديث، در گزارش حدود و اندازه آن با دقّت و


1- به فتواى امام خمينى و بعضى مراجع ديگر، مسجد پيامبر اكرم 9 هر اندازه توسعه يابد، مسافر مخير است ميان قصر و اتمام. ضمن اينكه فتواى تخيير در سراسر مدينه هم وجود دارد. مترجم.
2- پيش تر گفته شد كه مسافر، در هر چهار مورد مخير است. مترجم.

ص: 59

توّجه هرچه تمام تر چنان كه قبلًا گفته شد نيز، صرفاً به خاطر همين نكته عبادى در خصوص تخيير مسافر نمازگزار، ميان قصر و اتمام است كه مبادا از حدود حائر كه در زمان امام صادق(ع) تعيين شده بود، تجاوز نمايند.

از بحث و بررسى هاى گسترده آنان، آشكار مى شود كه ميان معنى حائر وحير، در آنچه به احكام حائر از جنبه شرعى مربوط مى گردد، اندكى آميختگى پيش آمده است. گويا اين آميختگى، ابتدا در ميان عوام پيدا شده و سپس در ذهن ديگران نفوذ كرده و تا اواخر قرن ششم هجرى و پيدايش ابن ادريس و تفكيك ميان حائر و حير- در كتاب الصلاه از «سرائر» در سال 588 ه كه گفته: «مقصود از حائر، محلّى است كه حرم را در برگرفته و نه محدوده ديوار شهر- باقى مانده است».

اين ماجرا، بيانگر اين حقيقت است كه مردم تا زمان ابن ادريس، ميان حائر و حير، يعنى ميان قبر مطهر و شهر كربلا، تفاوتى قائل نبودند و با آميختن آن دو به يكديگر، حير را مشمول احكام حائر مى دانستند كه تعيين حدود حائر توسط ابن ادريس، چنان كه گذشت، تفاوت آن دو را آشكار ساخت.

4. اختلاف نظر متأخرين در اندازه حائر

برخلاف آنچه از نظر گذشت، گاهى از بحث و بررسى دانشمندان متأخر، آشكار مى شود كه به هم در آميختن دو موضوع حرم و حائر و سپس فرض نوعى توسعه در حدود حائر، همواره ادامه داشته و شك و ترديد در مساحت آن دو، تا همين نزديكى ها، بر ذهن ها مستولى بوده است. زيرا علامه مجلسى(قدس سره) در قرن يازدهم هجرى، به گذشته بازگشته و همان موضوع(حدود حرم و حائر) را گسترده تر از قبل، مورد بحث و بررسى قرار داده است. او با نقل نظريات مختلف در جلد دهم دايره المعارف خود،(بحارالانوار)- كه تأليفش را در سال 1097 ه. تمام كرده- و

ص: 60

اثبات يك نوع توسعه در حائر، اين بررسى را به پايان برده و گفته است: «امّا حائر، به گفته بيشتر عالمان شيعه، حكم(تخيير) ظاهراً اختصاص به آن دارد».

شهيد اوّل در كتاب «ذكرى» (1) از شيخ نجيب الدين يحيى بن سعيد، حكايت كرده كه او، در كتابى كه راجع به احكام سفر نوشته، به اختيار مسافر ميان قصر و اتمام در موارد چهارگانه، حتى حائر مقدس، فتوا داده است؛ چون حديثى كه به دست ما رسيده، حرم امام حسين(ع) را مطرح و اندازه آن را، پنج فرسخ، چهار فرسخ ويك فرسخ، تعيين كرده است.

شهيد اوّل گفته، تمام اين محدوده تا مسافت پنج فرسخى، حرم است؛ هرچند در فضيلت متفاوت است و بعيد نيست، اين چنين باشد؛ چه اينكه شيخ وكلينى، به سند ضعيفى از امام صادق(ع)، روايت كرده اند كه فرمود:

هرگاه به زيارت امام حسين(ع) آمدى، در ساحل فرات غسل كن و لباس پاكيزه خود را بپوش، سپس پابرهنه روانه شو كه تو، در حرمى از حرم هاى خدا و پيامبرش مى باشى ....

و در حديثى مرسل (2)، از آن حضرت نقل كرده اند كه فرمود: «حرم امام حسين(ع)، يك فرسخ از چهار طرف قبر شريف است». و در حديث ديگرى با سند ضعيف، روايت كرده اند كه فرمود:

حرم امام حسين(ع) چهار فرسخ، از چهار طرف قبر شريف او است و احتياط اين است كه نماز، در حائر، كامل اقامه گردد و در غير حائر، بايد شكسته به جاى آورده شود.

در خصوص اندازه حائر، ابن ادريس گفته است:


1- كتاب فقهى ذكرى، نوشته شهيد اوّل.
2- حديث مرسل به حديثى گفته مى شود كه نام تمام يا برخى از راويان از سند حذف شده باشد. مترجم.

ص: 61

مقصود از حائر، محلى است كه در محدوده ديوارهاى حرم قرار دارد و مسجد، در ميان آن بنا شده است، نه محدوده ديوارهاى شهر؛ زيرا حائر حقيقى، همين جاست و حائر در زبان عرب، محلّ محصور و نفوذناپذيرى است كه آب، درآن سرگردان مى شود و راه به جايى نمى برد. شيخ مفيد(قدس سره) نيز در كتاب «ارشاد» خود، در مقام بيان خاندان امام حسين(ع) كه با آن حضرت كشته شدند و حائر، آنان را در برگرفته، غير از ابوالفضل العباس(ع) كه در «مسنّاه» به شهادت رسيد، همين مطلب را آورده و بر ضرورت رعايت احتياط درآن، استدلال كرده است؛ ازاين رو كه فقط حائر،(در تخيير) مورد اتفاق نظر علماى دين مى باشد. (1) شهيد اوّل(قدس سره) فرموده است:

اين محلّ، جايى است كه وقتى متوكل، دستور بستن آب را به قبر امام حسين(ع) صادر كرد تا آن را از بين ببرد، آب در آن سرگردان شد و به قبر آن حضرت نرسيد.

من(مجلسى) مى گويم: بعضى نويسندگان، بر اين باورند كه حائر، مجموعه صحن مقدس است و گروهى ديگر، محدوده گنبد بر افراشته را، حائر مى دانند و دسته سوّم، روضه منوّره و ساختمان هاى اطراف آن، مثل رواق ها، قتلگاه، خزانه و ... را حائر مى شمارند. ولى از نظر اين جانب، حائر مجموعه صحن قديم است؛ نه آنچه دولت فخيمه صفوّيه، بر آن افزوده است.

آنچه از روى شواهد و قرائن، به دست آورده و از بزرگان و معمرّين آن شهرهاى شريف و مقدس شنيده ايم، اين است كه صحن امام حسين(ع)، از جهت پيش رو(قبله) و سمت راست و سمت چپ، تغييرى نكرده؛ بلكه از پشت قبله بدان افزوده شده است و تمام قسمت هاى پَست و فرودست صحن و همه ساختمان هاى واقع


1- محمد بن ادريس حلى، كتاب السرائر، باب صلاه المسافر.

ص: 62

درآن، صحن قديم به حساب مى آيد و قسمت هاى بلند و برجسته صحن، جزو صحن قديم شمرده نمى شود. گويا علت رهاكردن صحن به دو صورت پست و بلند، براى تشخيص صحن جديد و قديم است و استدلالى هم كه از ابن ادريس نقل شده، منطبق بر اين مطلب است و در اينكه حائر، شامل اتاق هاى صحن از سه طرف توسعه نيافته بشود، اشكال است. ابن قولويه روايتى نيكو، به نقل از حسن بن عطيّه از امام صادق(ع)، نقل كرده كه فرمود:

وقتى داخل حير، و در برخى نسخه ها، حائر شدى، چنين مى گويى و دعا را آورده؛ سپس كمى راه مى روى و هفت مرتبه، الله اكبر مى گويى؛ سپس مقابل قبر مطهر مى ايستى و مى گويى ... تا اينكه فرمود: سپس اندكى راه مى روى و مى گويى ... تا اينكه باز فرمود: و دست هاى خود را بلند مى كنى و بر قبر مى گذارى. (1) اين روايت، دلالت مى كند بر اينكه وسعت حائر، بيشتر از روضه مقدسّه و ساختمانى است كه از سه طرف، متصل به آن است. حسين بن ثوير بن ابى فاخته، از امام صادق(ع) در آداب زيارت امام حسين(ع)، روايتى نقل كرده كه فرمود: «مى روى تا به ورودى حائر يا حير مى رسى؛ سپس به راه خود ادامه بده و از روبه روى حضرت داخل مى شوى». (2) ابوحمزه ثمالى، با سند معتبر از امام صادق(ع)، راجع به آداب زيارت امام حسين(ع)، روايت كرده كه فرمود:

سپس داخل حير يا حائر شو و چنين بگو ... تا اينكه فرمود: سپس اندكى راه برو و چنين بگو ... سپس گام بردار و قدم هاى خود را، كوتاه كن تا مقابل قبر مطهربرسى، آنگاه نزديك قبر مى شوى و مى گويى ... تا آخر حديث.


1- كامل الزيارات، ص 195.
2- كامل الزيارات، ص 198.

ص: 63

با اين حساب، اين اخبار و احاديث و نيز روايات ديگرى كه به خواست خداى متعال، در كتاب «مزار» خواهد آمد، بر توسعه و گسترش حائر مقدس، دلالت مى كنند. (1) خلاصه اين سخن، در جلد مزار بحارالانوار علامه مجلسى(قدس سره)، به شرح زير آمده است:

بدان كه گويش اصحاب در اندازه حائر، مختلف است. به گفته بعضى، حائر عبارت است از تمام آنچه ديوارهاى صحن، برآن احاطه دارد؛ لذا صحن شريف از چهار طرف و ساختمان هاى متصل به گنبد نورانى و مسجدى كه پشت ضريح مطهر قرار دارد، جزو حائر است. به نظر برخى ديگر، حائر عبارت است از فضايى كه در زير گنبد شريف قرار دارد و بس. به گفته گروهى، حائر عبارت از فضاى زير گنبد و ساختمان هاى متصل به آن، مانند مسجد، قتلگاه، خزانه و ...، ولى گفته نخست، قوى تر و قابل قبول تر است؛ زيرا اوّلًا، حائر در ميان ساكنان مشهد شريف كه آن را از پدرانشان گرفته اند، با اين ويژگى شهرت دارد؛ ثانياً، ظاهر سخنان بيشتر اصحاب در اندازه حائر، همين است؛ مثلًا ابن ادريس در كتاب سرائر گفته: مقصود از حائر، فضائى است كه ديوار حرم و مسجد، آن را در ميان گرفته است و در ادامه، اضافه كرده است كه: اصلًا مفهوم حقيقى حائر، همين است. چون حائر در زبان عرب، مكان محصور و نفوذناپذيرى است كه آب، در آن سرگردان مى شود و راه به جايى نمى برد.

شهيد اوّل نيز در كتاب «ذكرى» نقل كرده است هنگامى كه متوكل عباسى، دستور بستن آب را به قبر امام حسين(ع) صادر كرد تا آن را نابود سازد؛ آب در اين موضع، متحيّر و سرگردان شد و به محّل قبر شريف نرسيد.


1- بحارالانوار، ج 18، ص 753، باب الصلوه.

ص: 64

سيد فرهيخته و بزرگوار، امير شرف الدين على- خداى متعال، روانش را شاد كند- كه در جوار حرم امير مؤمنان(ع)، ساكن است و از دانشمندان بزرگ شيعه به شمار مى رود، فرموده است:

من از سالخوردگان برجسته و محترم نجف اشرف، شنيده ام كه حائر، فضايى است كه از سمت قبله و دو طرفِ راست و چپ، محصور به ديوار بلند است؛ امّا اندازه حائر را از سمتِ پشت قبله نمى دانم. گويندگان، اظهار داشتند كه حد حائر را از پيشينيان خود شنيده اند و اين پرسش كه آيا اتاق هاى صحن شريف، جزو حائر است يا خير، پاسخ روشنى ندارد. بعضى آن را جزو حائر ندانسته اند و خداى متعال مى داند كه جزو حائر به شمار مى رود يا نه؛ و بعيد نيست گفته شود، قسمت هاى گود صحن شريف، جزو حائر است و از سخنان اصحاب، شواهدى براين مدعا، دلالت دارد. (1) شيخ يوسف بحرانى در قرن دوازدهم هجرى، ظهور كرد و گفته هاى علّامه مجلسى(قدس سره) را راجع به نقل سخنان دانشمندان، پيرامون تعيين حدود و اندازه حائر، تكرار نمود و در يك جمع بندى اظهار داشت:

من [شيخ يوسف بحرانى] مى گويم: يكى از علماى نجف كه سال ها در آنجا، ساكن است و اين جانب به او اطمينان دارم؛ هنگامى كه به آستان بوسى آن آستانه مقدّسه، تشرّف يافتم و با او، راجع به سخنان علّامه مجلسى در خصوص تغيير صحن، از سمت پشت قبله گفت وگو كردم، چنين فرمود: علت تغيير صحن از پشت قبله، اين است كه اين مسجد جامع باشكوهى كه هم اكنون، در پشت قبله صحن شريف وجود دارد، قبلًا نبوده و حدود دويست سال است، ساخته شده. موقعى كه اين مسجد را ساختند، ديوار صحن را عقب بردند تا مانند سه طرف


1- بحارالانوار، كتاب مزار، بخش تعيين حدود حائر، ص 142.

ص: 65

ديگر، توسعه و گسترش پيدا كند. بنابراين، آنچه استاد مذكور در مورد اندازه حائر شريف پذيرفته، تمام صحن است و منحصر، به فضاى گنبد نورانى نيست. به عبارت ديگر، صحن و ساختمان هاى متصل به آن، حائر محسوب مى گردد و بعضى روايات كه در مورد آداب زيارت وارد شده نيز بر اين گفته دلالت دارد؛ چنان كه در روايت طولانى صفوان و نيز اخبار و احاديثى مانند آنكه همگى، حاكى از گستردگى حدّ فاصل حائر و قبر شريف اند، آمده است و بيانگر افزايش مساحت حائر، بر روضه منوره و ساختمان هاى متصل به آن مى باشد. (1) از مجموع آنچه گفته شد، ميزان اختلاف در مسئله تعيين حدود حائر كه به مرور زمان، نزد متأخرين پيدا شده، آشكار مى گردد. به اين ترتيب، بعد از اينكه حدود حائر، نزد همگان و برحسب تعيين امام صادق(ع) در اوائل قرن دوم هجرى و ظاهراً، براساس ساختمانى به مساحت بيست يا بيست و پنج ذرع كه از هر طرف وجود داشته، روشن و آشكار بوده است؛ رفته رفته و با توسعه ساختمان و گسترش آن از اطراف، اندازه حائر مورد شكّ و ترديد قرار گرفته و كار به جايى رسيده كه در قرن يازدهم هجرى و دوران علّامه مجلسى(قدس سره) و معاصرين او- چنان كه ديديم- سخن از نوعى توسعه حائر به ميان آمده است.

علامه مجلسى(قدس سره)، اين اختلاف نظر را در مقدمه كتاب «المزار»، آشكار ساخته و در جلد هجدهم دايره المعارف بحارالانوار، تشريح نموده و به بيان مستندات اصحاب، راجع به اختيار مسافر، ميان قصر و اتمام نماز خود در موارد چهارگانه، حتى حائر مقدّس، به خاطر ورود حديث در خصوص حرم امام حسين(ع)، پرداخته است؛ حال آنكه اين روايات، بر موضوع تعيين حدود حائر، انطباق ندارد؛ زيرا در خصوص آداب زيارت، شرف صدور يافته است. امّا از آنچه ابن ادريس نقل كرده،


1- الحدائق الناضره، ج 2، ص 345.

ص: 66

مساحت ساختمان روضه منوره و مسجد در آن زمان فهميده نمى شود؛ به علاوه كه اين ساختمان، بعد از ابن ادريس تا زمان علامه مجلسى(قدس سره)، چندين بار تغيير نموده و تجديد بنا شده است. نهايت مطلبى كه از گفته ابن ادريس به دست مى آيد، فرق ميان حائر مقدس و شهر كربلاست و اينكه ابوالفضل العبّاس(ع)، در خارج حائر به خاك سپرده شده است.

البته آنچه ابن ادريس، از شهيد اول(قدس سره) نقل كرده (1) كه آب در اين محّل- هنگامى كه متوكل عباسى، دستور بستن آب را به قبر امام حسين(ع) صادر كرد- دچار حيرت و سرگردانى شد، به عنوان دليل بر اثبات معنى مورد نظر خود از حائر كه محلّى، محصور و نفوذناپذير است و آب درآن، سرگردان مى شود و پيرامون خود مى چرخد، استدلالى ضعيف و نارساست؛ زيرا نام گذارى آنجا به حائر، به زمانى بالغ بر يك قرن، قبل از دوران متوكّل باز مى گردد.

علاوه بر اين، دقيقاً معلوم نيست منظور ابن ادريس از ديوار حائر، كدام ديوار است، يا اينكه سخن او را بايد بر كدام ديوار از ديوارهاى كنونى، منطبق ساخت؟ آيا مقصود او، ديوار صحن بيرونى است كه با وضع موجود، قطعاً بعد از ابن ادريس ايجاد شده است؛ يا مرادش، ديوار اطراف رواق ها و ساختمان از داخل مى باشد؛ در صورتى كه نمى دانيم، رواق ها و ساختمان در قرن هاى پنجم و ششم هجرى و دوران ابن ادريس، درهمين جاى كنونى بوده است يا خير؟ با اطلاع از اينكه تغيير بنا و توسعه آن بعد از ابن ادريس، قطعى و مسلّم است؛ يا اينكه منظور ابن ادريس، ديوار داخلى است كه در حال حاضر، حرم و مسجد را در ميان گرفته و او از آن به «المشهد و المسجد» تعبير نموده است با آگاهى از اينكه خود اين مسجد نيز حقيقتاً،


1- در متن چنين آمده است: ان ما نقله ابن ادريس عن الشهيد ... در حالى كه ابن ادريس مقدم بر شهيد اول است، لذا نمى تواند از شهيد اول مطلب نقل كند. بحارالانوار، ج 86، ص 88. مترجم

ص: 67

توسعه پيدا كرده، يا به گفته شيخ يوسف بحرانى (1)، اين ساختمان اصولًا در قرن دهم هجرى و در دوران صفوّيه، ايجاد شده و برابر شواهد تاريخى و ظاهر سخن وى، مقصود ابن ادريس، همين ديوار داخلى است كه طريحى در مجمع البحرين، بدان اشاره كرده است.

با وجود همه اينها، اندازه گيرى ابن ادريس، با عنايت به پيشينه و نزديكى او به قرن اوّل هجرى، از گفته كسانى كه بعد از وى آمده اند، به پيروى شايسته تر است. چنان كه گفتار او را بپذيريم، حائر شامل بخش هايى از روضه منوره و قسمتى از مسجد كه از آن، به «المشهد» تعبير كرده است، نمى شود. با اين حساب، اندازه گيرى ابن ادريس، با مساحتى كه امام صادق(ع)، به ميزان بيست ذرع يا بيست و پنج ذرع، از چهار طرف قبر شريف تعيين فرموده و در بالاترين حدّ، ششصد و بيست و پنج متر مربع مى باشد، تقريباً منطبق است.

اين حقيقت كه ما در بررسى خود، بدان دست يافتيم، با آنچه علّامه مجلسى(قدس سره) از قول متأخرين نقل كرده است، فرق مى كند. ديدگاه هايى كه مرحوم مجلسى در كتاب المزار و دايره المعارف بحارالانوار آورده، بر چهار قسم است:

1. اينكه اندازه حائر، محدوده گنبد افراشته و والاست؛ يعنى فضايى از روضه منوره كه زير گنبد قرار دارد، حائر است و اين ديدگاه، با اندكى مسامحه و چشم پوشى، برگفته ابن ادريس منطبق مى باشد.

2. اينكه روضه مقدّسه و ساختمان هاى قديمى اطراف آن، مانند رواق ها، مسجد، قتلگاه، خزانه و ...، جزء حائر است. صاحبان اين ديدگاه، اندازه حائر را بر ديوار داخلى صحن كه اطراف رواق ها و ساختمان موجود در وسط آن را فراگرفته، منطبق نموده اند؛ در حالى كه مى دانند، ساختمان هاى پيوسته به روضه شريفه، تمامى به


1- به گفتار پيشين او، در زيارتش از عتبات مقدّسه، مراجعه شود.

ص: 68

مرور زمان ايجاد شده است.

3. اينكه حائر، تمام صحن مقدس است. صاحبان اين رأى و نظر، اندازه گيرى ابن ادريس را بر ديوار خارجى صحن شريف، انطباق مى دهند و در نتيجه، صحن از تمام اطراف، توأم با ساختمان هاى متصل به گنبد نورانى و مسجد پشت آن، حائر به شمار مى رود، با علم و آگاهى از اين حقيقت كه دوران اين مستحدثات وسيع و جديد، به قرن ششم هجرى نمى رسد؛ چه اينكه بعضى از آن، به دورانِ سلطان اويس جلايرى و پسرش سلطان احمد، در قرن هشتم هجرى و قسمتى ديگر، به دوران صفوّيه در قرن دهم و يازدهم هجرى و بخشى نيز به دوران قاجار، در قرن سيزدهم هجرى باز مى گردد.

4. اينكه حائر، مجموع صحن قديم است و اين، ديدگاه خود مجلسى است كه با آرا و نظريّات ياد شده، متفاوت است؛ چه اينكه او، اندازه حائر را، مجموع صحن قديم مى داند و آن را با دو تعديل، تبيين مى نمايد:

الف) او توسعه صحن در دوران صفوّيه، يعنى قسمت شمالى را از حدود حائر، خارج مى سازد؛ دليل مجلسى(قدس سره) بر اينكه همه صحن قديم جزو حائر است، شنيده هاى وى از بزرگان و سالخوردگان آن شهرهاى مشرّفه است كه گفته اند: صحن، از سمت قبله و از طرف راست و چپ، تغيير نكرده؛ بلكه از سمت پشت قبله، توسعه يافته است. اين دليل- همان گونه كه ملاحظه مى شود-، واقعاً ضعيف است؛ چون به لحاظ واقعيّت و تاريخ، مغايرت دارد و دقيقاً به همان دليل كه بخش جديد، در سمت شمال از عنوان حائر جدا شده، بايد سه طرف ديگر نيز از عنوان حائر، خارج گردد؛ زيرا سه طرف ديگر صحن هم در روزگارانى، بعد از دوران نخست، ايجاد شده است.

ب) تعديل دوم مجلسى(قدس سره) اين است كه او، اتاق هاى پيرامون صحن از هر سه

ص: 69

طرف را كه از حائر شمرده اند، على رغم اينكه اين اتاق ها، داخل ديوار پيرامون صحن قرار دارند، جزو حائر نمى داند. گويا مجلسى(قدس سره) با اين سخن، تنها مكان بدون ديوار يا آنچه را به ديوار مربوط و متصل است، حائر تلقى كرده و هيچ دليلى هم براى اثبات گفته خود، نياورده است.

رواياتى كه مجلسى(قدس سره)، به نقل ابن قولويه از حسن بن عطيّه و ابن ابى فاخته و ابوحمزه ثمالى، جهت اثبات نوعى توسعه در حائر آورده، با موضوع بحث ما تناسب ندارد و اينجا، جاى نقل آنها نيست؛ چه اينكه تمام اين روايات و روايات ديگرى كه در تعيين حائر به اندازه بيست ذرع در بيست ذرع، يا بيست و پنج ذرع در بيست و پنج ذرع وارد شده، تمامى به طور همزمان و از يك منبع؛ يعنى وجود نازنين امام صادق(ع)، روايت شده است. آيا مى توان به بعضى از آنها، در مقابل بعضى ديگر كه نصّ صريح و آشكار در تعيين حائر به شمار مى روند، استدلال كرد؟

علاوه بر اين، برداشت و استدلال علامه مجلسى(قدس سره) از اين روايات، به منظور اثبات نوعى توسعه در حائر، از قبيل دستور امام به دوبار راه رفتن و قدم كوتاه برداشتن، بعد از ورود به حائر و نكته هاى ديگرى غير از اينها، به خودى خود دلالت بر توسعه و بزرگى جا و مكان ندارد؛ بلكه انجام چنين كارهايى، در يك محلّ محدود و كوچك نيز امكان پذير است.

تا اينجا براى قائلين به توسعه حائر، جز يك دليل باقى نمانده است؛ امّا آن را بر زبان نياورده، يا به حسب ظاهر بدان تصريح نكرده اند و آن دليل، اين است كه حائر، يك مفهومِ صددرصد انتزاعى دارد كه در دوران امام صادق(ع)، بيست ذرع در بيست ذرع، يا بيست و پنج ذرع در بيست و پنج ذرع تعيين شده است. همچنين در هر زمانى، به فراخور وسعت و گنجايش آن، مشخص مى گردد و بدين گونه حائر، ويژگى امتداد و انعطاف مى يابد و با توسعه ديوار پيرامون خود و ساخت و ساز

ص: 70

ساختمان هاى وابسته، گسترش پيدا مى كند و مساحت امروز آن، «ديوار بلند» ى است كه مجلسى(قدس سره) در كتاب المزار به نقل از امير شرف الدين على غروى، آورده است. امّا همان گونه كه اشاره شد، محقّقين به اين ديدگاه نپرداخته، بحث و بررسى هاى خود را بر محور شك و ترديد در اندازه حائر، دنبال كرده اند. ما نيز بحث و بررسى توسعه حائر را با اين گستردگى، جز به دو جهت دنبال نكرديم:

1. اينكه به تمام آنچه راجع به حائر، در لغت و تاريخ و فقه و حديث آمده اشراف و احاطه پيدا كنيم و حقّ آن را تا حدودى ادا نماييم.

2. اينكه به تبادل ديدگاه فقيهان پيشين و معاصر، به منظور دسترسى به يك نتيجه وضعى غير قابل تغيير، راجع به حائر و اندازه آن، به واسطه رابطه تنگاتنگى كه اين مسئله، با تاريخ بنا و تحولات و تغييرات و توسعه آن از آغاز تا امروز دارد، مبادرت ورزيم.

به علاوه، اين موضوع به خودى خود، چنين بحث و بررسى مبسوط و مفصّلى را مى طلبد. زيرا حائر حسينى به منزله حائر دينى بوده، در دل و جان مسلمانان، قداست دارد و با وجود ديدگاه هاى گوناگونى كه از نظر گذشت، معاصرين از عمل به آنها خوددارى نموده، به قدر متيقّن (1) حائر بسنده كرده اند.

يكى از اين بزرگواران، شيخ جعفر شوشترى از برجسته ترين فقيهان قرن سيزدهم هجرى است كه بعد از نقل كامل گفته هاى فقيهان شيعه، به گفته اى كه روضه مقدّسه امام حسين(ع) و اندازه آن را حائر دانسته، اكتفا كرده است؛ چنان كه خواننده گرامى، ديدگاه وى را در پايان سخنان او كه در پى خواهد آمد، ملاحظه خواهد كرد:

فقهاى ما در مساحت حائر، اختلاف نظر دارند. ابن ادريس- گفتار او، قبلًا از نظر گذشت- و بعضى ديگر براين باورند كه حائر، مجموع صحن مقدس است؛ گروهى گنبد بلند و والا را حائر دانسته و دسته اى گفته اند روضه منوّره و


1- آن اندازه كه مورد يقين و مورد اتقان است. مترجم.

ص: 71

ساختمان هاى قديمى اطراف آن، اعّم از رواق ها، قتلگاه، خزانه و ... حائر است. علامه مجلسى(قدس سره) گفته است: نزد اين جانب، مشهور اين است كه مجموع صحن قديم، تا پيش از توسعه دولت صفوى، حائر مى باشد و براى اثبات ديدگاه خود، به اخبار و احاديثى استدلال كرده كه از جمله مى گويند: وقتى داخل حائر شدى، مى ايستى و مى گويى ... سپس كمى راه مى روى و هفت مرتبه الله اكبر مى گويى؛ آنگاه مقابل قبر مطهر مى ايستى و مى گويى ... تا اينكه گفته است: سپس كمى راه مى روى و مى گويى ... تا اينكه آورده است: آنگاه دست هاى خود را بلند مى كنى و بر قبر شريف مى گذارى و از اين قبيل روايات كه در آنها، دستور به دو مرتبه راه رفتن و قدم هاى كوتاه برداشتن بعد از ورود به حائر، به چشم مى خورد و بر نوعى توسعه در حائر، دلالت دارد و اين ديدگاه، قوى و استوار است و اصل مسئله اقامه نماز در آنجا، آن را تأييد مى كند كه خود حاكى از نوعى توسعه، در حائر مقدس مى باشد. امّا اندازه و آنچه در اين خصوص از منابع تاريخى و حديثى به دست ما رسيده، مبهم و نامعلوم است و احتياط اين است كه در اندازه حائر، به روضه مقدسه اكتفا نماييم. (1) چون اندازه حائر و نقل دقيق آن از ميان ديدگاه هاى مختلف روشن نشده است، ازنظر آيت الله شيخ جعفر شوشترى، درست تر اين است كه بر مساحت مورد اتفاق همه كه عبارت از روضه مقدسه و همان داخل شبستان شريف است، اكتفا شود و اين سخن قهراً، به اصل تعيين اندازه حائر در دوران امام صادق(ع)، مربوط مى شود و بازگشتن به جاى اوّل است.


1- جعفر شوشترى، خصائص الحسينيه، صص 190 و 191.

ص: 72

ص: 73

فصل ششم: منطقه هاى حرم و حائر و ترتيب قاعده فضيلت و شرف ميان آن دو

مراد از حرم در اين بحث و بررسى، آنچه معمولًا «حرم امام حسين(ع)» ناميده مى شود و عبارت از داخل روضه مقدسه مى باشد، نيست؛ بلكه منظور از آن، مناطق اطراف قبر شريف است كه در روايات به عنوان حريم آن، مطرح شده و چنان كه از نظر گذشت، احترام خاص خود را دارد. اين منطقه ها به لحاظ وسعت و مساحت، مختلف است و از دايره كوچك پيرامون قبر مطهر، شروع مى شود و شعاع آن، دايره وار گسترش مى يابد تا به دايره بزرگى مى رسد كه تمامى سرزمين كربلا تا دوردست را شامل مى شود.

مساحت اين دايره، از بيست ذراع آغاز شده، تا بيست و پنج ذراع و يك فرسخى و چهار ميلى و چهار فرسخى و بالاخره تا پنج فرسخى از چهار طرف قبر مطهر، حسب روايات مختلف ادامه پيدا مى كند. گرچه بعضى از اين منطقه ها، در بعضى ديگر داخل است، امّا همه منطقه هاى حرم در فضيلت و شرف، با حائر برابر نيست؛ چه اينكه به موجب اخبار و احاديث فراوان، هر چه دايره حرم وسيع تر و گسترده تر شود و از مركز دايره و محيط حائر، دورتر گردد؛ قدر و منزلتش كاسته مى شود و

ص: 74

برعكس، هرچه به مركز دايره و محيط حائر نزديك تر باشد، حرمت و قداستش فزونى مى يابد.

علّامه مجلسى(قدس سره) در جلد المزار از دايره المعارف بحارالانوار، روايتى در همين راستا از كتاب «مصباح» نقل كرده كه چنين است:

علت اختلاف بيان روايات، اين است كه ترتيب فضيلت و شرف اين منطقه ها را بيان مى كنند؛ بدين صورت كه دورترين آنها، پنج فرسخ و نزديك ترين آنها تا قتلگاه، يك فرسخ مى باشد و شريف تر از يك فرسخ، بيست و پنج ذراع و شريف تر از آن، بيست ذراع و شريف تر از بيست ذراع، كمتر از آن مى باشد و اين، بيان متن حديث است و در كتاب «تهذيب» نيز مثل همين كلام، آمده است. (1) بنابراين، قاعده و ملاك فضيلت و شرف، ميان منطقه هاى پيرامونى قبر مطهّر، به ترتيب وقوع آنها و بر اساس قاعده «الاقرب فالاقرب؛ هرچه نزديك تر، شريف تر» تا محلّ خاكسپارى امام حسين(ع) مى باشد. به همين جهت حائر كه محدوده بيست ذراع در بيست ذراع قبر مطهّر است، شريف ترين قسمت در تمام منطقه هاى حرم به شمار مى رود.

بى گمان در دين مبين اسلام، تنها تربت كربلا به اين شرافت، ممتاز گشته و هيچ قطعه ديگرى از كره زمين، چنين احترام بزرگ و با عظمتى را به دست نياورده است. شايد يكى از دلايل اين عظمت و بزرگى- چنان كه پيش تر گفته شد- مخلوط شدن خاك كربلا، به ذرات تربت قتلگاه امام حسين(ع) باشد كه خود به خون پاك آن حضرت عجين گشته است و در نتيجه، همه آن منطقه ها به درجات متفاوت، تقدس يافته اند؛ قداستى نسبى، حَسَبِ ترتيب منطقه ها از نظر دورى و نزديكى، به مركز دايره در وسط حائر. لذا تمام اين منطقه هاى گسترده، به عنوان حرم، حريم حائر كه


1- كتاب المزار از دايره المعارف بحارالانوار، ص 141.

ص: 75

منطقه كوچكى در اطراف قبر مطهر است، گرديدند. با اين حساب، تمام اين منطقه ها به نام حرم، نام گذارى شدند؛ هر چند در فضيلت، متفاوت مى باشند.

شيخ و كلينى در همين خصوص از امام صادق(ع) روايت كرده اند كه فرمود:

هرگاه رهسپار زيارت امام حسين(ع) شدى، درساحل فرات غسل زيارت مى كنى و پيراهن پاك و نظيف خود را مى پوشى. سپس پابرهنه، حركت مى كنى؛ چه اينكه تو، در حرمى از حرم هاى خداى متعال وحرم پيامبر خدا(ص) هستى ... (1) با اين همه، علت محدود كردن حائر به يك دايره كوچك، در ميان آن منطقه وسيع و گسترده و على رغم برخوردارى از چنين جايگاه مهّم و باعظمت دينى، چيست؟ چه اينكه حائر، بر اساس مفادّ روايات وارده، محدود و منحصر به دايره كوچكى است كه تمام آن، ظاهراً از محدوده اوّلين ساختمانى كه بر روى قبر امام حسين(ع)، بعد از شهادتش ساخته و على رغم بازسازى و توسعه تدريجى، تا زمان امام صادق(ع) پابرجا بوده، فراتر نمى رود؛ روزگارى كه روايات فراوان و ازطرق گوناگون، در تعيين مساحت حائر مقدس به بيست ذراع در بيست ذراع، يا بيست و پنج ذراع در بيست و پنج ذراع، از آن حضرت نقل شده است.

تعيين حدود قبر شريف امام حسين(ع) كه روايات از آن گفت وگو مى كنند، به موجب تحليل تاريخى، محدوده ساختمانى است كه در آن روزگار، قبر امام حسين(ع) و اطراف آن را شامل مى شده است وگرنه، عقلانى نخواهد بود كه روايات، بر اساس يك خط فرضى موهوم، حدود حائر را تعيين كنند كه گاهى و به جهتى يا يا به جهاتى، بر محدوده ساختمان منطبق بوده و زمانى و از زاويه ديگر، بر آن انطباق نداشته است. از همين رو، گاهى داخل ساختمان و زمانى، بيرون از آن قرار مى گرفته است؛ چنان كه به هيچ وجه نمى توان گفت در پى ريزى بناى اوّليه، بعد


1- بحارالانوار، ج 18، ص 753.

ص: 76

ازواقعه عاشورا، تمام توسعه هاى بعدى به منظور تأييد حرمت و قداست حائر كه روايات بدان اشاره دارند، مراعات شده است.

اين تحليل، آشكارا بر اين حقيقت دلالت مى كند كه هيچ رابطه اى ميان واژه «حائر» در اينجا و ميان مفهوم جغرافيايى آن، كه زمين پست و پايين مى باشد و برابر تعريف لغت شناسان، آب در آن سرگردان مى شود و به دور خود مى چرخد، وجود ندارد. علاوه بر اين، رواياتى از امامان معصوم(عليهم السلام) راجع به حائر وارد شده كه از آن، به الفاظ مختلفى تعبير فرموده اند؛ الفاظى كه بر هر چيزى، جز مدلول جغرافيايى حائر دلالت مى كند؛ مثلًا ملاحظه مى شود كه اين روايات، گاهى از محلّ با عبارت «نزد قبر» و زمانى با عبارت «زير گنبد» و بار ديگر به «بوستان درخشان» تعبير كرده اند؛ چنان كه در روايتى از امام صادق(ع) مى خوانيم «قبر امام حسين(ع)، بيست ذراع در بيست ذراع، بوستانى از بوستان هاى بهشت است ...».

گاهى نيز از اين محل، به «مشهد شريف» تعبير كرده اند؛ همان گونه كه «حرم امام حسين(ع)» نيز گفته شده و منظور از آن، داخل روضه و اطراف قبر مطهر مى باشد و با حرم، به مفهومى كه قبلًا از نظر گذشت، تفاوت دارد. بالاخره از حائر، تعابير گوناگون ديگرى هم شده است. (1) آرى، ورود تعابير مختلف و تا اين اندازه زياد، جهت دلالت بريك محلّ با عنوان حائر، گوياى اين حقيقت است كه حائرخود، مدلول و مفهومى جز آنها ندارد و اين واژه، از لحاظ دلالت و معنى، يكى از همان تعابير لفظى و گوناگون به شمار مى رود.

خلاصه اينكه، دستاورد ما از بررسى اخبار و روايات در اين خصوص، اين است كه حائر، نام يك ساختمان است؛ همان ساختمانى كه براى نخستين بار بعد از واقعه


1- راجع به تعبيرهاى متعدد از حائر، ر. ك: الحدائق الناضره، ج 2، ص 346.

ص: 77

كربلا، بر روى قبر مطّهر امام حسين(ع)، ساخته شده و اين، نهايت چيزى است كه در نتيجه تحقيق و بررسى اين موضوع، نصيب محقق و پژوهشگر مى گردد.

سابقه نام گذارى اين محلّ به نام حائر، به قبل از اسلام كه سهل است، حتى به قبل از واقعه كربلا هم نمى رسد و بالاخره اينكه هيچ رابطه اى، ميان اسم حائر و خصوصيّت جغرافيايى زمين، وجود ندارد؛ زيرا هيچ دليلى به ويژه از نقطه نظر تاريخى، براى آن اقامه نشده است و علم لغت، شواهد و قرائن و نيز اخبار و احاديث، همگى در كنار يكديگر اين ديدگاه را تأييد مى كنند. چه اينكه حائر، به گفته «لسان العرب» عبارت است از: فضاى خانه يا مكانى كه يك چهار ديوارى، بر آن احاطه داشته باشد. لسان العرب آورده است:

مثلًا گفته اند: اين خانه، حائر وسيعى دارد؛ در محاورات عمومى، حَيْر مى گويند كه اشتباه است و حائر كربلا نيز به اعتبار يكى از اين جهات، نام گذارى شده است. (1) صاحب «صحاح اللّغه»، نزديك به همين معنى را ذكر نموده و گفته است: «حَيْر با فتح(ح)، منطقه امن و حفاظت شده و حير در كربلا، از همين ماده مشتق گرديده است».

هرگاه واژه حائر را به لحاظ ريشه و اشتقاقات آن، مورد توجه قرار دهيم، ملاحظه مى كنيم كه حائر و حار به لحاظ لغوى، ازيك ماده وريشه اند و حائر عبارت است از مجموعه منازل و ساختمان هاى مسكونى، يا چنان كه لغت شناسان گفته اند: عبارت است از: «هر محلّه اى كه خانه هايش، نزديك به هم باشد».

لذا مشاهده مى شود كه حائر، در فرهنگ لغت و به ويژه در چنين موردى، اسم


1- لسان العرب، ج 5، صص 303- 304.

ص: 78

ساختمان است و نه چيز ديگر و اين، همان مطلبى است كه در نوشته هاى فرهيختگان دينى، آمده است؛ چه اينكه حائر امام حسين(ع)، به گفته طُريحى در «مجمع البحرين»، عبارت است از «محلّى كه ديوار روضه منوّره امام حسين(ع)، آن را در ميان گرفته است»، و گفته ابن ادريس حلّى، راجع به معرفى حائر در كتاب «سرائر» كه قبلًا از نظر گذشت، همين گونه است؛ يعنى اينكه «حائر، محدوده اى است كه ديوار مشهد و مسجد، آن را در ميان گرفته است».

ص: 79

بخش دوم: حائر و حير و تحقيق تاريخى پيرامون آنها

فصل اول: تحقيق در مورد نام حائر و حير به لحاظ تاريخى

ص: 80

ص: 81

پس از اينكه حائر مقدس را از جوانب مختلف، در فصل هاى گذشته مورد بحث و بررسى قرار داديم، جا دارد آغاز پيدايش اين نام در تاريخ اسلامى، جهت معرفى قبر امام حسين(ع) را شناسايى كنيم. بنابراين، موضوع بحث و بررسى ما در اين باب، همين تحقيق با روش تحليلى است؛ به اين صورت كه دوره هاى مختلف تاريخى را يكى پس از ديگرى، مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهيم؛ در حالى كه حائر و حير از نظر تاريخ وحديث، به گونه اى مرتب و پيوسته، موضوع بحث ما خواهد بود و اميدواريم به طور قطع و يقين، گمشده خود را پيدا كنيم.

در تاريخ و حديث؛ قبل از واقعه عاشورا يا همزمان با آن و يا حتى مدّت كوتاهى بعد ازآن، از كربلا با نام حائر ياد نشده است. زيرا روايات پيامبر اكرم(ص) كه از كشته شدن امام حسين(ع)، در سرزمين عراق خبر داده اند، شامل هرنامى غير از حائر است.

بعضى از اين روايات، نام هاى كربلا، نينوا، طفّ، سرزمين طفّ، شط فرات و ساحل فرات را با خود دارند، امّا حتّى در يكى از آنها، نام حائر يا حير به چشم نمى خورد. اين در حالى است كه تمام نام هاى اين سرزمين، ضمن همين روايات

ص: 82

آمده است.

بعد از دوران پيامبر اكرم(ص) نيز اثرى از حائر، ديده نمى شود؛ مثلًا هنگامى كه اميرمؤمنان على(ع) در راه صفيّن، از كربلا عبور مى كند و با توقف و يادآورى شهادت امام حسين(ع) و يارانش در آن سرزمين، اشك مى ريزد؛ نامى از حائر و حير، به ميان نمى آيد. اگر يك گام تاريخى ديگر برداريم و به واقعه عاشورا نزديك شويم، ملاحظه مى كنيم كه امام حسين(ع)، وقتى به حدود كربلا رسيد و نقطه به نقطه را در جست وجوى آن كاويد و نام يكايك آبادى هاى منطقه را، جويا شد و نينوا، غاضريّه، شفيه، عقر، كربلا و غير اينها را براى حضرت برشمردند؛ يادى از حائر و حير در شمار آن اسم هاى گوناگون، مطرح نگشت.

پس از آن و از تاريخ فرود آمدن امام حسين(ع) در كربلا؛ يعنى روز دوّم محرم سال 61 هجرى، تا روز دهم آن، كه روز عاشورا و مصادف با شهادت آن حضرت است، هيچ گونه يادى يا دستِ كم اشاره اى، هر چند ظريف و غير ملموس به نام حائر، در ميان اخبار و احاديث مربوط به اين روزگار، صورت نگرفته است. از آن به بعد و از لحظه حركت اسيران و غارت شدگان خاندان امام حسين(ع)، از كربلا به كوفه و از كوفه به شام و سپس بازگشت آنان از شام به سوى مدينه و عبور ايشان، از سرزمين كربلا نيز ذكرى يا اشاره اى به نام حائر، به جاى كربلا و نيز در ميان تمام اخبار و احاديث مربوط به اين مدت از زمان، به چشم نمى خورد.

پس از آن نيز هرگاه ما ديدگان خود را از رويدادهاى تاريخى، به روايات دينى متوجه سازيم، خواهيم ديد كه اخبار واحاديثى كه از امام سجّاد و امام باقر(ع)، راجع به قبر امام حسين(ع) و فضيلت زيارت آن حضرت، يا موارد ديگر به دست ما رسيده، هيچ اشاره و ايمايى به نام حائر يا حير، در آنها نيامده است.

اكنون حوادث و رويدادهاى سال 114 هجرى قمرى؛ يعنى زمان شهادت

ص: 83

امام باقر(ع) را مرور مى كنيم؛ ولى هيچ گونه اثر و نشانه اى از نام حائر يا حير نمى بينيم. بنابراين، آغاز پيدايش نام حائر، چه وقت است؟!

تعيين زمان پيدايش واژه حائر يا حير، به طور دقيق امكان پذير نيست؛ هر چند ما با توجه به شواهد و قرائن، مى دانيم كه تا پيش از سال 114 ه مطرح نبوده است؛ ولى اگر حائر، ويژگى حالتى از زمين، يا چنان كه گمان مى رود، توصيف و تبيين گونه اى از آن به شمار مى رفت، شايسته بود آغاز پيدايش آن، به قبل از واقعه عاشورا و حتى قبل از ظهور اسلام و دورانى كه اين سرزمين، بيابانى بى حاصل و غير قابل سكونت بوده است، بازگردد و ياد و نامى از آن، در تاريخ و حديث ديده شود. حال آنكه مى دانيم نام و ياد حائر، جز در سال هاى بعد از دولت بنى اميّه، مطرح نشده است؛ آن هم در رواياتى مثل روايت حسين، نوه دخترى ابوحمزه ثمالى كه در آخر دولت بنى اميّه، قبر امام حسين(ع) را زيارت كرده- اين نام- آمده و از حائر با صراحت نام برده است. (1) همچنين در بعضى از روايات كه از امام صادق(ع)، در همان دوران، و قبل يا بعد از روايت فوق الذكر، راجع به فضيلت زيارت امام حسين(ع)، به دست ما رسيده است. البته نام حائر در تمام اين روايات، به چشم نمى خورد، بلكه تنها در بعضى از آنها، جهت تعيين محّل قبر مطهّر، مطرح گرديده است.

تمام آنچه از نظر گذشت، براين حقيقت دلالت دارد كه نام حائر براى كربلا، نامى قديمى و ديرينه نبوده، بلكه اسم جديدى مى باشد كه از پيشينه و شهرتى برخوردار نيست و هرگز پيوند آن، به قبل از اسلام، يا دوران پيامبر اكرم(ص)، يا


1- ر. ك: سيدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص 568؛ نزهه اهل الحرمين، صص 14 و 15؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 303؛ بحارالانور، ج 10، ص 300؛ كامل الزيارات، صص 111 و 112 و بخش حائر و توصيف آن در فصل اول اين كتاب.

ص: 84

هنگام واقعه عاشورا يا روزگار امام سجّاد و امام باقر(ع)- تا پايان قرن اوّل هجرى و اوائل قرن دوم، يعنى شهادت امام باقر(ع) در سال 114 هجرى- باز نمى گردد.

تعيين اين نام، براى اولين بار به منظور معرفى قبر امام حسين(ع)، در حدود سال 125 هجرى مطرح و آشكار شده است؛ چنان كه از گزارش حسين، نوه دخترى ثمالى كه قبلًا گفته شد و بعضى از روايات امام صادق(ع) فهميده مى شود و اين، همان چيزى است كه موجب پرسش، از علت پيدايش اين نام، براى كربلا در آن دوران گرديده است.

ص: 85

فصل دوم: حائر و علت پيدايش اين نام

گاهى رسيدن به نتيجه قطعى، در ماجرايى كه هزار و دويست و چهل سال بر آن گذشته، آسان به نظر نمى رسد. ولى تاريخ، حقيقتى است كه نمى توان از آن چشم پوشى كرد؛ چنان كه تاريخ نيز بعضاً از نشان دادن دلايل و قرائن لازم، مضايقه نمى كند. لذا هرگاه به صورت گسترده و با دقّت، به دوران امام صادق(ع) و رواياتى كه از آن حضرت نقل شده است، يا به طور كلّى و با رويكردى ديگر، اخبار و احاديث زمان آن بزرگوار را در خصوص موضوع مورد بحث بنگريم، خواهيم ديد كه دو نام حائر و حير، براى نخستين بار در اين دوران، پيدا شده اند و هر يك از اين دو نام، تنها در اين زمان به منابع تاريخ و حديث راه يافته، رايج شده و شهرت پيدا كرده اند و به نام هاى گوناگون ديگر كه كربلا، تا آن هنگام به آنها خوانده مى شده، پيوسته اند. با اين همه نام حائر و حير در آغاز پيدايش- جز به صورت تدريجى و اندك اندك- براى تعيين كربلا و قبر امام حسين(ع)، كاربرد داشته اند؛ چه اينكه اين دو نام، تنها در بعضى روايات كه در فضيلت زيارت امام حسين(ع) و تشويق و ترغيب به آن وارد شده است، به چشم مى خورند. (1)


1- ر. ك: روايات وارده از امام صادق 7 در «كامل الزيارات» ابن قولويه.

ص: 86

دليل اينكه نام حائر تا آن روزگار، ويژگى عَلَم و نشانه بودن را براى قبر امام حسين(ع) به طور قطع و يقين پيدا نكرده، بلكه اين خصوصيت را تقريباً بعد از ربع اوّل قرن دوم هجرى به دست آورده، گزارشى است كه به حسين، نوه دخترى ابوحمزه ثمالى مربوط مى شود. او حركت پياده خود از كوفه، به قصد زيارت امام حسين(ع) را گزارش كرده و طىّ آن چندين بار، به ذكر حائر و باب حائر به گونه اى طبيعى و مأنوس پرداخته است.

تاريخ نقل اين روايت- به موجب شواهد و قرائن- به بعد از ربع اوّل قرن دوّم هجرى؛ يعنى قبل از برچيده شدن دولت بنى اميه در سال 132 هجرى، باز مى گردد. بنابراين، سابقه پيدايش نام حائر و حير- همان گونه كه ملاحظه شد- به پيش از آغاز قرن دوّم نمى رسد، بلكه چه بسا از دستاوردهاى ربع اوّل اين قرن و بعد از شهادت امام باقر(ع)، در سال 114 ه باشد؛ زيرا اخبار و احاديث وارده تا اين تاريخ، از نام حائر وحير خالى اند. همچنين قبر مطهر امام حسين(ع)، با نام «حائر» معرفى نشده، مگر بعد از ساختن گنبد و سقف بر روى آن؛ و سپس محصور شدن اين ساختمان با ديوار بيرونى كه از همه اطراف، با ساختمان فاصله دارد و به شكل قلعه و دژ، درآمده است.

گويا منظور از ساختن ديوار خارجى، ظاهراً و در نگاه اوّل، محافظت و نگهدارى از ساختمان ميانى، در برابر حوادث و اتفاقات بيرونى و به ويژه هنگام شب بوده است، به گونه اى كه هيچ كس نتواند در آن آمد و شد داشته باشد، مگر از در اصلى آن و با گذشتن از حدّ فاصل ديوار تا حرم و بدين گونه، مراقبت از كسى كه داخل روضه مقدسه شده، يا از آن خارج مى گرديد، در شرايط سخت و حساس حاكميت ستمگرانه بنى اميّه، آسان تر صورت مى گرفت.

ص: 87

فصل سوم: حائر و علت نام گذارى آن

علّت نام گذارى كربلا به حائر- آنچه كه ظاهر قرائن و شواهد برآن دلالت مى كند- اين است كه در روزگاران قديم، به هر ساختمان عمومى كه به عنوان پناهگاه، يا محل گردهمايى و يا به هر دو منظور، مورد استفاده قرار مى گرفت، حائر اطلاق مى شد.

تاريخ نويسان و جغرافى دانان، ساختمان هاى زيادى را به نام حائر و گاه به نام حير- چنان كه قبلًا از نظر گذشت- شمارش كرده اند. از جمله ابن جرير طبرى، در كتاب تاريخ خود آورده است كه بخت النصر پادشاه كلدانى، در شهر حيره، براى گردآورى بازرگانان عرب كه در قلمروش به داد و ستد مشغول بودند، «حيرى» همانند بازار محلّى ايجاد كرد.

در كربلا نيز وقتى برروى قبر شريف امام حسين(ع)، ساختمانى بنا كردند و پيرامون آن را از چهار طرف، ديوار كشيدند؛ نام حائر را بر آن نهادند؛ چون نام ديگرى زيبنده آن نبود.

زيرا ساختمان بنا شده- برابر ضوابط شرعى- نه مسجد بود كه مسجدش بنامند و نه، جامع بود كه جامعش بخوانند؛ لذا كاملًا طبيعى بود كه نام گذارى آن، با رعايت

ص: 88

شرايط زمانى و مكانى، صورت گيرد و به اين نام كه زمان آن- چنان كه گفته شد- به بعد از واقعه عاشورا و نه پيش از آن، باز مى گردد، نام گذارى شود.

شايد اطلاق چنين اسمى بر اين نوع از ساختمان، در آن زمان معمول و رايج بوده است. شايد هم با نام گذارى قبر امام حسين(ع)، به اين نام ساده و معمولى، در صدد بوده اند تا عظمت آن را در دوران بنى اميّه، پوشيده و مخفى نگاهدارند تا مبادا حساسّيت حسودان و كينه توزان بى بصيرت بنى اميّه را برانگيزد و زائران آن، تحت فشار و مجازات شديد دولت بى رحم و مروّت آنان، در سراسر جهان اسلام قرار گيرند.

اين ساختمان، با اين شكل و صورت و ويژگى هايى كه دارد، همان ساختمانى است كه- به موجب اين بررسى و تحقيق- از آغازكار، حائر ناميده شده است؛ بررسى و تحقيقى كه استدلال و نتيجه گيرى بر اساس آن، نه تنها دور از واقعيت نيست، بلكه به حقيقت بسيار نزديك است. چه اينكه به گفته لسان العرب در مثال «اين خانه، حائر وسيعى دارد»، منظور از حائر در اين مثال، حسب ظاهر، نمى تواند چيزى جز بناى پيرامون خانه باشد؛ يعنى ديوارى كه خانه را از هر طرف، در ميان گرفته است.

با اين مقايسه و تطبيق، معنى حائر با تعبير اهل لغت كه آن را «سطحى صاف با كناره هاى بلند و مرتفع مى دانند، كاملًا هماهنگ است؛ چون اين قبيل ساختمان هاى محصور به ديوار نيز سطحى صاف و اطرافى بلند و مرتفع دارند، به گونه اى كه اگر آب، در ميان آنها رها شود، به دليل بسته بودن اطراف، راه برون رفتى پيدا نمى كند. با اين حساب نام حائر در آن دوران، اصطلاحى فنى، مهندسى و معمارى براى هر ساختمانى تعيين گرديده كه از چهار طرف محصور به ديوار بود و در اصطلاح فنى، آب درآن سرگردان مى شد. به همين جهت، قبر امام حسين(ع) نيز حائر ناميده نشده،

ص: 89

مگر بعد از اينكه- به حسب ظاهر- از هر طرف محصور به ديوار گرديده است. بنابراين، حائر در عرف آن زمان، همان ديوارى است كه قبر مطهر را به عنوان حريم آن و حفاظ آرامگاه شريف از حوادث- چنان كه گفته شد- در ميان گرفته است. چه بسا داخل اين ديوار به عنوان استراحتگاه زائرين غيرمقيم، مورد استفاده قرار مى گرفته؛ چنان كه اين روش بعد از آن و تا كنون هم ادامه يافته است. براى اين منظور در ساختار عتبات مقدس عراق و ايران ديوارهاى اطراف روضه منوره را از خارج گسترش داده، دور تا دور ديوار از سمت داخل، اتاق هايى ايجاد مى نمايند.

گاهى مى توان مصداق اين استدلال براى نام حائر را در گفتار بزرگان دين، مشاهده كرد؛ چنان كه ابن ادريس در كتاب «سرائر» گفته است: «حائر، عبارت است از محلى كه ديوار بارگاه و مسجد، آن را در ميان گرفته است».

سپس اين استعمال رفته رفته، موجب شد كه نام حائر از باب اطلاق نام ظرف بر مظروف، ديوار و آنچه در داخل آن قرار دارد را شامل گردد و در نتيجه تمام اين مجموعه، تحت عنوان حائر شناسايى شود. اين مدعا از گفتار متأخرينى مانند طريحى كه در مجمع البحرين گفته است: «مراد از حائر، حائر امام حسين(ع) است كه عبارت است از آنچه ديوار بارگاه حسينى- بر شرف دهنده اش سلام و درود- در ميان گرفته است» نيز به دست مى آيد. به همين دليل، نام حائر- چنان كه پيش تر گفته شد-، جز در بعضى روايات كه از امام صادق(ع) صادر شده، آن هم به صورت مجمل و مختصر و با جملاتى كوتاه نيامده است. مانند «هرگاه داخل حائر شدى، سلام بده» يا «چنان كه هنگام ورود به حائر گفتى ...» كه در روايت سعد بن مسلم كوفى، يكى از اصحاب مورد اعتماد نقل شده است (1)؛ يا مانند: «بنابراين، چون


1- كامل الزيارات، ص 219.

ص: 90

به در حائر رسيدى» در روايت ابوصامت (1)؛ يا مانند جملاتى كه در رواياتى، همچون روايت ابوحمزه ثمالى آمده كه: «سپس داخل حائر مى شوى و در هنگام ورود، چنين مى گويى ... (2) سپس حركت مى كنى و گام هاى كوتاه برمى دارى تا مقابل قبر مطهر مى رسى ... (3) آنگاه از شبستان، بيرون مى روى و مقابل قبور شهيدان، مى ايستى و به همه آنان اشاره مى كنى و چنين مى گويى ... (4) سپس در حائر، گردش مى كنى؛ در حالى كه چنين مى گويى ...». (5) اين فراز پايانى از زيارت بالا، به آداب زيارت امام حسين(ع)، اشاره دارد و مى گويد: وظيفه زائر است، بعد از طواف و زيارت قبر مطهر در داخل شبستان، از آن خارج شود و در برابر قبر شهيدان ايستاده با اشاره به همه آن گراميان، زيارت نامه ايشان را قرائت نمايد. سپس در حائر، طواف كند و دعاهاى وارده را بخواند. ضمن اينكه اين بخش از روايت، عقيده ما را در خصوص حائر، به عنوان مجموعه وسيعى كه تمام روضه مقدّسه و قبور شهيدان را، شامل مى شود و از چهار طرف بارگاه، از آن فاصله دارد، به گونه اى كه زائر مى تواند از داخل حائر، دورتادور بارگاه بچرخد، تأييد مى نمايد.

امروزه عادت بر اين است كه مجموعه ساختمان را گاهى «صحن امام حسين(ع)»، يا «حرم امام حسين(ع)» و زمانى «جامع امام حسين(ع)»، يا «مسجد امام حسين(ع)» و وقت ديگر «روضه حسين(ع)» و زمان ديگر «حضرت حسينى(ع)»، مى نامند و اينها همه، تعبيرهاى تازه و نوينى است كه به مرور زمان، پيدا شده و در


1- همان، ص 221.
2- همان، ص 229.
3- همان، ص 230.
4- همان، ص 242.
5- همان، ص 243.

ص: 91

آغاز كار، مشهور و زبانزد نبوده است. از اين رو شيعيان در گذشته، اين مجموعه را تنها با نام «حائر امام حسين(ع)»، يا «حائر حسينى(ع)»، معرفى مى كرده اند؛ چنان كه گفتار اهل لغت و تاريخ نويسان، حاكى از آن است؛ مثلًا صاحب معجم البلدان نوشته: «و حائر، قبر امام حسين بن على(ع) است» و در لسان العرب آمده: «و حائر، كربلاست»، يا صاحب صحاح اللغه آورده است: «و از مادّه حار يحير، حَيْر در سرزمين كربلاست» و گفتارهاى فراوان ديگر كه در اين زمينه، مطرح شده است.

آرى امروز بر خلاف آنچه، دوران خفقان بنى اميّه اقتضا مى كرد، در مقام بيان شكوه و عظمت قبر امام حسين(ع)، اوصاف و ويژگى هاى چشمگيرى كه به كار گرفته مى شود، بسيار است؛ لذا مرقد مطهر امام حسين(ع) و نيز مراقد مطهر ديگر امامان معصوم از بنى هاشم، در شهرهاى نجف، كاظمين و سامرّا، در زبان مردم و مكاتبات رسمى، با عنوان «اعتاب مقدسه» يا «عتبات عاليات»، مطرح مى شود. اين تعابير، اعلان و ابراز جايگاه والا و تكريم و احترام و عشق و علاقه شديدى است كه پيشوايان راه هدايت و حقيقت، به مرور زمان در دل تمام مسلمانان، پيدا كرده اند.

نام حائر، چند قرن متمادى، نشانه قبر مطهر سرور شهيدان بوده و در كتاب هاى لغت، تاريخ و حديث هر قرن نيز آمده است؛ ولى اندك اندك رو به فراموشى نهاده تا اينكه در حال حاضر، نه تنها در كتاب ها ذكر چندانى از آن، به چشم نمى خورد، بلكه در زبان مردم نيز از رواج و رونق افتاده است. امّا سؤال اين است كه چرا واژه حائر، از رونق افتاده و چه زمانى، به طور كلّى فراموش شده است؟

شايد آخرين مرحله از كاربرد واژه حائر، نقل آن در مجمع البحرين طريحى و در قرن يازدهم هجرى باشد.

ص: 92

ص: 93

فصل چهارم: حائر و حير و كنكاش تاريخى در نام حير

كربلا در گذشته، «حَيْر» ناميده مى شده است- چنان كه قبلًا از نظر گذشت- و حَيْر، هرچند به عقيده اهل لغت، مخفّف(كوچك شده) حائر است، مانند حرث و حارث، امّا واژه مخفف، معمولًا همان معناى واژه اصلى را مى دهد و هر كدام، بدون هيچ تفاوت و امتيازى، جانشين ديگرى مى شود؛ جز اينكه گويا عرف و تاريخ، در مورد كاربرد اين دو واژه، برخلاف قاعده رفتار كرده اند. چون اين دو، در دلالت و چگونگى اطلاق خود، با يكديگر متفاوتند و هر كدام به معنايى، غير از معناى ديگرى اختصاص يافته اند؛ هر چند دلالت اصلى هر دو واژه، نزديك به يكديگر است. در واقع حير، حسب ظاهر و به لحاظ كاربرد تاريخ نويسان و جغرافى دانان، نام شهر كربلاست، در حالى كه حائر، اسم قبر امام حسين(ع) مى باشد.

صاحب معجم البلدان در همين خصوص گفته است: «حائر، قبر امام حسين بن على(ع) است، حال آنكه آنها(مردم)، وقتى شهر كربلا را در نظر مى گيرند، واژه حير را بدون احساس كم و كاستى، برزبان مى آورند».

اين سخن كه حَيْر، به خودى خود و بدون اينكه نياز به توضيحى داشته باشد، نام كربلاست، براين حقيقت دلالت مى كند كه واژگان حائر وحير، اگر چه از يك

ص: 94

ريشه اند و يكى از آن دو(حير)، مخفف ديگرى(حائر) است؛ ولى آن دو، كاربرد يكسان و دلالتِ همگونى ندارند. چه اينكه تفاوت آن دو واژه در دلالت، درست مانند تفاوت نام هاى كربلا و روضه امام حسين(ع) در حال حاضر است. بنابراين، چه بسا كسى آهنگ كربلا كند، بدون حرم امام حسين(ع) و يا به عكس.

كربلا- از قرار معلوم- به صفت حير متصف نشده، مگر بعد از شهر شدن و برخوردارى، از خانه هاى مسكونى و بازار و بازارچه و فروشگاه ها و صرّافى ها، چنان كه اين مطلب، از خود واژه حير در مقايسه با بيان صاحب معجم البلدان، راجع به ساختن حير در ماجراى رفتار بخت النصر با بازرگانان عرب- كه هر كس از تجّار عرب را شناسائى نمود، گردآورد و در شهر نجف، حيرى ساخت و راه هاى نفوذ آن را مسدود كرد و آنان را درون آن قرار داد- به دست مى آيد. و دايره المعارف اسلامى- فرانسوى نيز واژه حير را در اين مورد، همين گونه تفسير نموده كه بخت النّصر «در آنجا، براى بازرگانان عرب كه در كشورش سرگرم داد و ستد بودند، حَيْرى بنا كرد؛ يعنى جايى همانند بازارچه محلّى و آنها را در آنجا، گرد آورد. بنابراين، در معنى حير با اين توصيف و تعريف، آبادانى و سكونت نهفته و شهرى است داراى بازار و محلّ حضور و رفت و آمد مردم. اين مطلب، نقل صاحب معجم البلدان در سبب نام گذارى حير، به اينكه: «تبّع بزرگ، چون آهنگ خراسان كرد، سپاهيان ناتوانش را در آن مكان، جاى داد و به آنان گفت: در اينجا حَيْر كنيد؛ يعنى اقامت كنيد» را مورد تأييد قرار مى دهد.

به اين ترتيب در معنى حَيْر، اقامت و سكونت و هر چه به اين دو تعلق دارد، اعّم از زندگى، تمدّن و پايبندى به مرام شهروندى، وجود دارد و اين مدلول اصطلاحى و تاريخى واژه حَيْر، چقدر به معنى لغوى كه اهل لغت، در خصوص آن بيان كرده اند، نزديك است. آنان گفته اند: «و حَيْر با فتح حاء، محلّ تجمع و گردهمايى، مكان امن

ص: 95

و حفاظت شده، بستان و ... و از همين قبيل است، حير در سرزمين كربلا» (1)، در تمام مفاهيم لغوى واژه حير، تمدن و تلاش و آبادانى و روح زندگى، فوران مى كند.

از زمانى كه نام «حير» بر كربلا اطلاق شده، ناگزير بايد با داشتن بازار و بازارچه، معمور و آباد بوده، مناسب سكونت و زندگانى باشد. لذا آغاز عمران و آبادى كربلا در گذشته، با داد و ستد و سكونت و زندگى، همچون يك شهر آباد و مترقى- بر حسب ظاهر- با شروع نام حير براى كربلا، همزمان است.

هرگاه ما درصدد آشنايى با آغاز آبادانى و عمران حقيقى و واقعى آن، برآييم و بخواهيم از شروع زندگى اجتماعى، اقتصادى و سياسى آن آگاه شويم، لازم است حدّاقل آغاز اطلاق نام حير بر كربلا را شناسايى كنيم. البته با اين سخن، نمى خواهيم هرگونه زندگى يا تلاش يا داد و ستد يا آبادانى كربلا قبل از نام گذارى آن به حير را انكار كنيم؛ بلكه منظور ما اين است كه كربلا از زمانى به صفت حير متصف گشت كه به شهر، تبديل گرديد؛ آن هم شهرى، مهمّ و در خور توجه، چه اينكه اخبار و احاديث، بيانگر اين حقيقت اند كه كربلا، در مدّت كوتاهى بعد از واقعه عاشورا:

اوّلًا، با توجه به موقعيّت دينى خود؛

ثانياً، به خاطر قرار داشتن در ميان مناطق حاصلخيز كشاورزى؛

ثالثاً، به دليل شهرت سريع و فراگيرى كه از توجه هر سمت و سويى براى زيارت به دست آورد، به صورت بار انداز كاروان ها و محلّ داد و ستد بازرگانان درآمد.

و از جمله رواياتى كه راجع به رونق تجارى كربلا، كمى بعد از واقعه عاشورا وارد شده، روايت سبط بن جوزى از سدى است كه گفته است:


1- ر. ك: صحاح اللغه و فرهنگ لغت هاى ديگر.

ص: 96

در كربلا فرود آمديم، در حالى كه كالاى تجارت با خود داشتيم؛ پس به خانه مردى درآمديم و شام را نزد او خورديم و از كشته شدن امام حسين 7 گفت وگو كرديم و اينكه هيچ كس در ريختن خون آن حضرت شركت نداشت، مگر اينكه به زشت ترين حالت مُرد [و به درك واصل شد]. در اين هنگام، مرد ميزبان گفت: شما چقدر دروغ مى گوييد! من خودم در ريختن خون حسين شركت داشتم و در شمار قاتلين او بودم و هيچ مشكلى برايم پيش نيامده است. وقتى شب به پايان رسيد، فرياد و فغان بلند شد. پرسيديم چه خبر شده است؟ در جواب ما گفتند: مرد صاحب خانه به تعمير و اصلاح چراغ پرداخت كه انگشتش آتش گرفت؛ سپس به تمام بدنش سرايت كرد و سوخت. سدى گفت: به خدا سوگند! او را ديدم، چنان كه خاكستر شده بود. (1) مفهوم اين بيان، اين است كه كربلا بعد از واقعه عاشورا، مناسب و شايسته حضور مردم و زندگانى و ساخت و ساز خانه هاى مسكونى گرديد و ساكنين آن، به داد و ستد با بازرگانان پرداختند. همان گونه كه اخبار و احاديث ديگرى، حاكى از اين است كه در مدت كوتاهى بعد از واقعه عاشورا، افراد زيادى از شهرهاى مختلف، به كربلا كوچ كردند و قبر مطهر امام حسين(ع) در آن زمان آشكار و آباد بود و مردم، دسته دسته براى زيارت آن حضرت و عرض حاجت به پيشگاه خداى متعال، آمد و شد داشتند و معجزات فراوانى ازآن، نمايان مى گشت و همگان از مؤمن و فاسق، آنها را مشاهده مى كردند.

در نسخه اصلى كتاب نوادر، نوشته علىّ بن اسباط كه از ياران امام صادق(ع) به شمار مى رود، نقل شده است كه:

در همان سال 61 هجرى كه امام حسين(ع) به شهادت رسيد، زنان نابارور از


1- ر. ك: اعيان الشيعه، ج 4، ص 297.

ص: 97

شهرهاى اطراف تصميم گرفتند، قبر آن حضرت را زيارت كنند؛ تا اينكه حدود يكصد هزار زن بر قبر شريفش، گرد آمدند و بدان، توسّل جستند و همگى باردار شدند و فرزند، به دنيا آوردند. (1) از اين روايات آشكار مى شود كه آغاز عمران و آبادانى كربلا، بعد از واقعه عاشورا، چندان به طول نينجاميد؛ امّا سؤال اين است كه كى و از چه زمانى، به عنوان حَيْر شناخته شد؟

شايد نام گذارى كربلا به نام حير، همزمان با آغاز عمران و آبادانى آن باشد كه با توجه به حريم و حفاظ موجود در آن، عموم مردم، كربلا را حير ناميده اند. سپس اين نام با آن همراه شد تا جايى كه در دوران نخستين تاريخ اسلام، عَلَمْ و نشانه كربلا گرديد و اين شهر، با آن نام شناخته مى شد. چه اينكه نام حير را نخستين بار، در اوايل قرن دوم هجرى و در روايات امام صادق(ع)، مشاهده مى كنيم و پيش تر هم ديديد كه طبرى، ضمن حوادث سال 193 هجرى؛ يعنى اواخر قرن دوّم از كربلا، با همين نام تعبير كرده است. ولى نام حير براى كربلا، مثل نام حائر براى بارگاه امام حسين(ع)، دوام چندانى نياورد و كاربرد آن، منتفى شد و به مرور زمان از بين رفت؛ زيرا بعد از قرن سوم و چهارم هجرى، ديگر يادى از آن نشده است.


1- نزهه اهل الحرمين، ص 14؛ خصائص الحسينيه، ص 160؛ بحارالانوار، ج 10، ص 244.

ص: 98

ص: 99

بخش سوم: حائر و اوضاع و احوال عمومى آن

فصل اول: حائر و ويژگى هاى آن در دوران نخست

ص: 100

ص: 101

حائر، همان گونه كه هر محقق روشن بينى، در لابلاى اخبار و احاديث ملاحظه مى كند، يك ساختمان چهار ضلعى است كه هر ضلع آن، حدود بيست يا بيست و پنج متر (1) طول دارد. اين ساختمان، بر سطحى صاف بنا شده و به موجب اصول معمارى معمول و رايج، در بخش جنوبى كشور عراق و از بيم نفوذ آب به پايه هاى آن، كمى بالاتر از سطح زمين قرار گرفته است و از چهار طرف، ديوارهاى بلند هندسى شكل و خوش تركيبى دارد كه از قسمت بيرونى با سيمان سفيد، برّاق شده است و از دور دست، در چشم هر بيننده اى مانند تخم شترمرغ، در وسط بيابان مى درخشد.

اين ساختمان ساده و زيبا، پوشيده از سقف بوده، بر روى سقف آن، گنبدى قرار دارد و اين، اولين گنبد از مجموعه گنبدهاى مقدس جاودانه اسلامى است كه براى نخستين بار، در شمال شرقى جزيره العرب، ميان ساحل فرات و حاشيه بيابان، برافراشته شده است.

از وسط ديوارهاى حائر، دو دروازه گشوده شده است؛ يكى در سمت جنوب


1- در مورد حدود و مساحت حائر، به فصل هاى پيشين رجوع شود.

ص: 102

قرار دارد كه ورودى اصلى حائر مقدس است و موقعيّت خود را تا امروز حفظ كرده و ديگرى در سمت مشرق، واقع است و آن، درى است كه حائر حسينى(ع) را از جانب بارگاه برادرش، ابوالفضل العباس(ع) كه در ساحل رود فرات قرار دارد، به شهر [در زمان تأليف كتاب] متصّل مى نمايد.

اطراف هر يك از اين درهاى ورودى، با خطّ قديمى كوفى و نقش هاى برجسته آيات قرآن عظيم، تزئين شده است. شايد در ميان آنها؛ بلكه پيشاپيش آنها، آيه شريفه اى خطّاطى شده كه از فضيلت شهادت و جاودانگى شهيدان، سخن مى گويد:

()(آل عمران: 169)

هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند؛ بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

شايد از اين روست كه اين آيه كريمه، واقعاً و حقيقتاً مناسب چنين مقام و جايگاهى است.

پيشينيان در نوشته هاى خود، به منظور بهره مندى بهتر و بيشتر ما، بعد از بيست و پنج سال اوّل قرن دوّم هجرى راجع به حائر و ويژگى هاى آن، مطالبى به يادگار گذاشته اند و ما اكنون، هرچند از فاصله دور، مى توانيم از آن تصورّى در ذهن خود داشته باشيم. از جمله اين مطالب، روايتى است كه به چند طريق از حسين، نوه دخترى ابوحمزه ثمالى از شيعيان برجسته و مورد اعتماد (1)، نقل شده كه گفته است:


1- ابوحمزه ثمالى در رديف اوّل، از موثق ترين سرشناسان شيعه و از بزرگان علم حديث به شمار مى رود و در خدمت چهار امام معصوم: و راهنما بوده است. در معرّفى شخصيّت ابوحمزه، ما را همين بس است كه نقل شده امام باقر و امام صادق 8، در تمجيد و تجليل او فرموده اند: ابوحمزه در زمان خود، همچون سلمان فارسى در روزگار خويش است. او در سال 150 هجرى، از دنيا رفته است.

ص: 103

در آخرين روزهاى دولت بنى اميّه، به منظور زيارت امام حسين(ع)، از كوفه بيرون رفتم تا به غاضريه رسيدم. وقتى مردم به خواب رفتند، غسل كردم؛ سپس رهسپار قبر مطهر شدم تا خود را، مقابل در حائر يافتم. مردى خوش سيما و معطّر با پيراهنى به سفيدى برف، بيرون آمد و گفت: بازگرد كه تو به خواسته ات نمى رسى. لذا به ساحل فرات بازگشتم و در آنجا ماندم تا شب به نيمه رسيد. بار ديگر غسل كردم و روانه زيارت قبر مطهر شدم. چون به در حائر رسيدم، همان مرد بيرون آمد و گفت: آقا جان! تو به خواسته ات نمى رسى. باز هم برگشتم و در آخر شب، مجدّداً غسل كردم و به جانب قبر مطهّر، حركت نمودم. هنگامى كه به در حائر رسيدم، همان آقا بيرون آمد و گفت: اى آقا! تو، به خواسته خود نمى رسى. به او عرض كردم: چرا به زيارت قبر فرزند پيامبر خدا(ص) و سرور جوانان اهل بهشت، نايل نمى شوم، در حالى كه پياده از كوفه آمده ام و امشب، شب جمعه است؟ بيم آن دارم كه شب را همين جا صبح كنم و مزدوران بنى اميّه، مرا به قتل برسانند. آن مرد، در جوابم گفت: بازگرد كه به خواسته خود، نمى رسى. با اصرار پرسيدم: چرا و به چه سبب به خواسته ام نمى رسم؟ او، علت آن را ذكر كرد. سپس بازگشتم و به ساحل فرات آمدم و همان جا ماندم تا صبح، طلوع كرد. آنگاه غسل نمودم و روانه حائر شدم و به روضه منورّه درآمدم، در حالى كه هيچ كس آنجا نبود. نماز صبح را كنار قبر مطهر، به جاى آوردم و از آنجا، رهسپار كوفه گرديدم. (1) از اين روايت نيز مانند رواياتى كه بعد ازاين خواهد آمد، استفاده مى شود كه حائر مقدّس در بيست و پنج سال اوّل قرن دوم هجرى و چه بسا در قرن اول، آشكار، آباد، مشهور و زبانزد بوده و زائرين، از جاى جاى جهان اسلام، به زيارت آن


1- كامل الزيارات، صص 111 و 112؛ اقبال الاعمال، 568؛ بحارالانوار، ج 10، ص 300؛ نزهه اهل الحرمين، صص 14- 15؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 303.

ص: 104

مى آمدند و ساختمان و سقف و گنبد و مسجد (1) هم داشته و در نزديكى آن، درخت سدر بلندى بوده است؛ همان درخت سدرى كه هارون الرشيد، در پايان عمر خود به سال 193 هجرى و بعد از اينكه قبر مطهّر را ويران كرد و محلّ آن را شخم زد تا روضه منوره امام حسين(ع) را از بين ببرد وكسى از محلّ قبر آن حضرت آگاه نگردد، آن را قطع نمود.

حائر، همان گونه كه از اخبار و احاديث پيداست، نظام تعريف شده اى داشته و مجموعه اى از مديران و خدمتكاران در آن خدمت مى كرده اند و هيچ كس، بدون اجازه آنان داخل حائر نمى شده و همگى در نهايت پاكيزگى و عطرآگين و با لباس هاى يك دست و سفيدرنگ، به خدمت مشغول بوده اند و چنان بوده كه زائران، از راه هاى نزديك و دور، به زيارت قبر امام حسين(ع)، مى شتافتند. بعضى از آنها، چنان كه از روايت قبلى فهميده مى شود، به خاطر ترس و دلهره از نگهبانان مسلّح بنى اميه، راه خود را پياده و خصوصاً در شب هاى جمعه مى پيمودند. چون در اطراف كربلا نگهبانانى گماشته بودند تا مانع ورود زائران شوند و كسانى را كه به چنگ آورند، تا سرحدّ مرگ، مجازات نمايند. (2) زائران دور از چشم آنها، در غاضريّه كه نزديك كربلا بود، فرود مى آمدند و مخفى مى شدند. امامان معصوم(عليهم السلام) و خصوصاً امام صادق(ع)، شيعيان خود را تشويق مى كردند كه زيارت حائر مقدس را رها نكنند و به آنان دستور مى دادند در نينوا يا غاضريّه توقف نمايند. روايت ابوحمزه ثمالى از امام صادق(ع)، بر اين مطلب دلالت دارد كه آن حضرت فرمود:


1- نزهه اهل الحرمين، صص 15- 20؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 304.
2- ر. ك: كامل الزيارات، پاورقى صفحه 261، در خصوص مطلب صفحه 176 آن و زيارت قبر امام حسين 7، توسط حسين ليثى كوفى كه از موثقين شيعه است.

ص: 105

وقتى خواستى بازگردى، بعد از اتمام زيارت خود- كه بهتر است هر چه مى توانى تكرار كنى- بايد توقفگاه تو، در نينوا يا غاضريّه باشد و هرگاه قصد زيارت كردى، غسل كن و در پايان زيارت وداع انجام بده. (1) بنابراين، زائرين بعد از غسل زيارت و در تاريكى شب، به صورت انفرادى يا گروهى از غاضريه يا نينوا، رهسپار زيارت قبر مطهّر امام حسين(ع)، مى شدند و قبل از طلوع آفتاب، از بيم مزدوران بنى اميّه، باز مى گشتند. همچنين روشن مى شود كه ساحل فرات در آن دوران، از الآن (2) به حائر نزديك تر بوده و طبيعتى زيبا و چشم اندازى تازه و دلنواز داشته كه آدمى به آن، خو مى گرفته است.

و اين چشم اندازى حائر از گذشته هاى دور و آغاز قرن دوم هجرى است؛ يعنى نزديك به چهل سال، بعد از واقعه عاشورا.


1- كامل الزيارات، صص 253 و 254.
2- به اواخر حديث ابوحمزه ثمالى، رجوع شود و روشن مى گردد كه قبر ابوالفضل العباس 7 در ساحل فرات، واقع است. ر. ك: نزهه اهل الحرمين، ص 16؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 304.

ص: 106

ص: 107

فصل دوم: حائر و جايگاه والاى آن در دين مبين اسلام

امامان معصوم(عليهم السلام) و نيز شيعه، به پيروى از آن بزرگواران در هر عصر و دوره اى، براى حائر مقدس و زيارت آن، اهمّيت فراوانى قائل بودند و مردم را به زيارت حائر، حتى اگر شده يك بار در طول زندگى، ترغيب، تشويق و تشجيع مى كردند. از اين روى براى اين زيارت، ثواب و پاداش فراوانى نزد خداى متعال برمى شمردند. البتّه روايات زيادى از امامان معصوم(عليهم السلام) و به طور عمده از امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام هادى(عليهم السلام)، در اين خصوص وارد شده است.

از جمله اين روايات، روايتى است كه در فضيلت كربلا و قداست آن از امام سجّاد حضرت على بن الحسين(ع)، نقل شده كه فرمودند: «خداى متعال زمين كربلا را، حرم امن مبارك قرار داد، پيش از اينكه زمين كعبه را حرم قرار دهد ...» (1) مثل اين روايت، حديثى است كه از ابوجعفر امام محمدباقر(ع)، نقل شده كه:

خداى متعال زمين كربلا را بيست و چهار هزار سال قبل از خانه كعبه آفريد و به آن قداست و فرخندگى عطا كرد؛ بنابراين، قبل از آفرينش آفريدگان، همچنان مقدس و مبارك بوده و همواره، چنين خواهد بود تا اينكه خداى متعال آن را


1- كامل الزيارات، ص 268.

ص: 108

برترين نقطه بهشت قرار دهد و بهترين اقامتگاهى كه اولياى خود را در آن ساكن گرداند. (1) اين قداست فوق العاده كربلا، به واسطه قتلگاه امام حسين(ع) و خاكسپارى آن حضرت، در آن است؛ چنان كه در اين خصوص روايتى از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمودند: «به يقين خداى متعال به خاطر فضيلت قبر امام حسين(ع)، كربلا را به عنوان حرم امن مبارك برگزيد، قبل از اينكه مكّه را حرم قرار دهد». (2) از اين رو، قتلگاه امام حسين(ع) و قبر آن بزرگوار، در اين سرزمين است كه اين شرافت عظيم دينى- اسلامى را به آن بخشيده و آن را بر ساير بقعه هاى زمين، برترى داده است. روايات ديگرى نيز به بيان اين مطلب پرداخته اند، از جمله روايتى از امام صادق(ع)، راجع به اين فضيلت و برترى نقل شده كه فرمودند:

همانا خداى متعال، بعضى زمين ها و آب ها را بر برخى ديگر، برترى داد؛ لذا برخى، مباهات كردند و بعضى ديگر از حدّ خود، تجاوز نمودند و هيچ آب و سرزمينى نيست، مگر اينكه به جهت وانهادن تواضع و فروتنى در پيشگاه خداى متعال، مجازات شده است؛ تا جايى كه خداى متعال، بت پرستان را بر كعبه، مسلّط فرمود و آب شورى، روانه چاه زمزم ساخت تا مزّه اش فاسد گردد و زمين كربلا و آب فرات، اوّلين زمين و نخستين آبى (3) هستند كه خداى متعال، به آنها قداست


1- همان، ص 270.
2- همان، ص 267.
3- ياقوت حموى در معجم البلدان، ذيل كلمه «الفرات» با نقل روايتى از امام صادق 7 در فضيلت آب فرات، گفته است: «روايت شده كه ابو عبدالله، جعفر بن محمد الصادق 8 از آب فرات نوشيد؛ سپس نوشيد و نوشيد؛ بعد از آن حمد خدا به جاى آورد و فرمود: رودى كه بركتش چقدر زياد است و هرگاه مردم، از بركت آن آگاه بودند، هر آينه بر كناره آن ساخت و ساز مى كردند و اگر مداخله بعضى گناهكاران نبود، هيچ بيمارى در آن فرو نمى رفت، مگر اينكه بهبودى مى يافت. صاحب معجم، قبل از نقل اين روايت گفته است: فرات در اصل لغت عرب؛ گواراترين آب هاست؛ خداى متعال در آيه 53 سوره فرقان مى فرمايد:()؛ «اين يكى گوارا و شيرين و ديگرى شور و تلخ است».

ص: 109

بخشيده است. آرى خداى متعال به آن دو، فرخندگى و بركت عطا كرد و به زمين كربلا فرمود: آنچه خداى متعال تو را بدان فضيلت و برترى داده است، بازگو كن كه بى گمان زمين ها و آب ها، بريكديگر فخر و مباهات كرده اند. زمين كربلا عرضه داشت: من، زمين مقدس و مبارك خداى متعالم؛ در خاك و آب من، شفا است و افتخارى ندارد؛ بلكه فروتن و خاكسار آن كسى مى باشم كه اين ويژگى ها را به من داده و هيچ فخر و مباهاتى برديگران ندارم؛ تنها و تنها شكرگزار خداى متعالم. به همين جهت، خداى متعال آن را محترم و گرامى شمرد و به واسطه فروتنى و سپاسگزاريش در پيشگاه خداى متعال، به وجود مقدس امام حسين(ع) و يارانش، بر حرمت و قداست كربلا افزود. سپس امام صادق(ع) فرمود: هركس در پيشگاه خداى متعال فروتنى نمايد، سربلندش مى كند و هر كس سركشى كند، خداى متعال پست و زبونش مى گرداند. (1) مانند اين روايات، راجع به قداست و فضيلت و برترى كربلا، بسيار زياد است. (2) حتى بعضى از آنها، از كربلا به عنوان «قبه الاسلام» تعبير كرده اند. اين تعبير، در روايتى از امام صادق(ع)، به نقل از پدرانش، از اميرمؤمنان على(ع)، آمده كه فرمود:

پيامبر خدا(ص) فرمودند: پسرم، در سرزمينى كه به آن كربلا گفته مى شود، مدفون مى گردد. آنجا بقعه اى است كه «قبه الاسلام»، در آن قرار دارد؛ همان حقيقتى كه


1- كامل الزيارات، ص 271.
2- از دكتر مصطفى جواد، عجيب است كه كربلا را به عنوان مقدس ترين شهر، نزد شيعيان انكار كرده است؛ چه اينكه مسترلونكريك در صفحه 232 كتاب خود «اربعه قرون من تاريخ العراق» در اين مورد نوشته است: «تا اينكه هجوم وهابى ها به كربلا و غارت آن شهر، به دست آنان كه مقدس ترين و ثروتمندترين شهرهاى شيعيان است، فراگير شد» و دكتر ياد شده، بر نويسنده انگليسى خرده گرفته و گفته او را در پاورقى شماره 1 همان صفحه، با عبارت اين گفته نويسنده(مقدس ترين شهرهاى شيعيان)، مورد اشكال است؛ زيرا مقدس ترين شهر چنان كه معلوم است، نجف اشرف است.

ص: 110

خداى متعال، مؤمنان همراه نوح پيامبر(ع) را در قضيّه طوفان بدان خلاصى بخشيد. (1) امامان معصوم(عليهم السلام)، مردم را براى زيارت كربلا بر مى انگيختند و زيارت آن را به شيعيان خود، تأكيد مى كردند. امام باقر(ع) از فضيلت غاضريّه، در حالى كه منظور آن حضرت، كربلا بود سخن مى گفت؛ سپس بر وجوب زيارت كربلا، تأكيد مى كرد و مى فرمود: «قبرهاى ما را در غاضريّه زيارت كنيد». (2) امام صادق(ع) نيز همانند پدر بزرگوارشان بود و به شيعيان خود مى فرمود:

كربلا را زيارت كنيد و آن را، وامگذاريد كه كربلا، بهترين و گرامى ترين فرزندان پيامبر خدا(ص) را در آغوش گرفته است. آگاه باشيد كه فرشتگان، كربلا را هزار سال پيش از آنكه جدّم حسين(ع)، در آن جاى گيرد، زيارت كرده اند و هيچ شبى سپرى نمى شود، مگر اينكه جبرئيل و ميكائيل، آن بزرگوار را زيارت مى كنند. پس كوشش كن اى يحيى!- يحيى راوى حديث است- كه از آن، غايب نباشى. (3) با صدور چنين رواياتى از اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)، برترى و قداست كربلا در دل و جان شيعيان نفوذ كرد و زائران را از همان آغاز، در دسته هاى بزرگ به زيارت كربلا و جهت دست يافتن به پاداش و ثواب دنيا و آخرت، برانگيخت. لذا آنچه از جانب امامان معصوم(عليهم السلام)، در اين خصوص صادر شده، تنها اعلان يك خبر يا طرح يك فرضيّه نيست؛ بلكه بيان يك جريان حقيقى و واقعى و عقيده اى ثابت و استوار و قضيه اسلام و ايمان قاطع و خدشه ناپذير مى باشد. زيرا عمل امامان معصوم(عليهم السلام)، به مقتضاى اين روايات، حاكى از اين است كه اين روايت ها، برآمده از


1- كامل الزيارات، ص 269.
2- همان.
3- همان.

ص: 111

باورهاى حقيقى و واقعى است و صد البته، از شائبه هاى نفسانى و منيّت هاى بشرى، به دور است. از اين قبيل روايات، روايتى است كه به چندين طريق به صورت مرفوع، از امام هادى(ع)، در حالى كه بيمار بوده به دست ما رسيده است.

ابوهاشم جعفرى گفته است:

امام هادى(ع) درحال بيمارى، من و محمّد بن حمزه را به حضور طلبيد. محمّد بن حمزه، پيش از من شرفياب شد و به من خبرداد كه آن حضرت، پيوسته مى فرمود: زائر به سوى حائر، روانه كنيد. به محمد بن حمزه گفتم: آيا عرض نكردى كه ابوهاشم، روانه حائر است؟ سپس خدمت امام هادى(ع)، رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم! خودم رهسپار حائرم؛ حضرت فرمود: در سخن من، تأمل كنيد؛ سپس افزود: به يقين سرّى از اسرار زيد بن على (1)، در محمّد نيست و من خوش ندارم، سخن مرا بشنود. ابوهاشم گفت: فرمايش امام، راجع به حائر را با على بن بلال (2)، در ميان گذاشتم و او گفت: با حائر، چه كار دارد! در حالى كه او، خود حائر است؟ پس به سامرّا بازگشتم و خدمت امام هادى(ع)، رسيدم و چون خواستم برخيزم، به من فرمود: بنشين. وقتى با حضرت تنها شديم، سخن على بن بلال را يادآورى كردم، آن حضرت به من فرمود: آگاه باش كه من به على بن بلال گفتم: پيامبر خدا(ص)، دور كعبه طواف مى كرد و حجر الاسود را مى بوسيد؛ در حالى كه احترام پيامبر اكرم(ص) و احترام هر انسان مؤمنى، از احترام كعبه به مراتب، بالاتر است و خداى متعال به آن حضرت دستور داد، در صحراى عرفات وقوف نمايد. همانا مكان هايى وجود دارد كه خداى متعال دوست دارد در آنها پرستيده شود. من نيز دوست دارم در آن مكان ها، برايم دعا كنند و حائر، از اين قبيل مكان هاست. (3)


1- مراد، زيدبن على بن الحسين 8 است.
2- از اصحاب امام هادى 7 است.
3- كامل الزيارات، ص 273؛ مزار بحارالانوار، ص 141.

ص: 112

در نقل ديگرى از ابوهاشم، آمده كه گفت:

من و محمد بن حمزه، از امام هادى(ع) عيادت كرديم، در حالى كه بيمار بود. آن حضرت به ما فرمود: با هزينه من، گروهى را روانه حائر نماييد. وقتى از خدمتش خارج شديم، محمّد بن حمزه به من گفت: ما را به حائر حواله مى دهد، حال آنكه او خود به منزله كسى است كه در حائر حضور دارد؟ ابوهاشم گفت: خدمت حضرت بازگشتم و سخنان محمد بن حمزه را بازگو كردم؛ امام هادى(ع) فرمود: اين گونه نيست؛ همانا مكان هايى وجود دارد كه خداى متعال دوست دارد در آنها پرستش شود و حائر امام حسين(ع)، از آن مكان هاست. (1) ابوهاشم جعفرى، افزون برآنچه در دو حديث پيشين از نظر گذشت، گفته است:

خدمت امام هادى(ع) رسيدم، در حالى كه تب دار و مريض بود. آن حضرت به من فرمود: اى ابوهاشم! مردى از دوستان ما را به حائر بفرست تا برايم دعا كند و شفاى مرا از خداى متعال بخواهد، چون از نزد حضرت خارج شدم، به على بن بلال برخورد كردم و او را از سخنان حضرت، آگاه ساختم و از وى خواستم، همان مردى باشد كه روانه حائر مى شود. على بن بلال گفت: مطيع و فرمانبردارم، ولى به نظر من، آن حضرت از حائر برتر و گرامى تر است؛ زيرا به منزله كسى است كه در حائر، حضور دارد و دعاى آن بزرگوار در حقّ خودش، از دعاى من در حائر براى آن حضرت، بهتر و مؤثرتر است. سخنان على بن بلال را، به اطلاع امام هادى(ع) رساندم. آن حضرت به من فرمود: به على بن بلال بگو: پيامبر خدا(ص) از كعبه و حجرالاسود، برتر و گرامى تر بود، درحالى كه پيرامون كعبه، طواف مى كرد و به حجرالاسود، دست مى كشيد و به يقين خداى متعال را


1- همان.

ص: 113

بقعه هايى است كه دوست دارد در آنها، خوانده شود و خواننده خود را پاسخ دهد و حائر از آن بقعه هاست. (1) از تمام اين روايات، اهميّت والا و فوق العاده اى كه امامان معصوم(عليهم السلام)، براى حائر قائل بودند آشكار مى گردد. ديگر اينكه حائر، برترين و شريف ترين قطعه زمين در سراسر جهان است؛ جا و مكانى كه خداى متعال دوست دارد، او را در آنجا بپرستند و صدايش كنند و البته جواب خواننده خود را در حائر مى دهد و امامان معصوم(عليهم السلام)، بدين سان عمل مى كردند.


1- همان.

ص: 114

ص: 115

فصل سوم: حائر مقدس و نقش آن در دنياى اسلام

قتل امام حسين(ع) و دفن آن حضرت در كربلا- آن بارگاه قدسى- با هدف اصلى حزب اموى در به انحراف كشاندن اسلام، سازگار نيفتاد. (1) زيرا حائر، در


1- از كارهاى زياد بنى اميّه و توطئه هاى آنان براى وارونه ساختن دين مبين اسلام، يارى خواستن ابوسفيان از روميان و تحريك آنها بر ضدّ مسلمانان، در جنگ يرموك بود. عبدالله بن زبير با چشم خود ديد كه وقتى روميان به مسلمانان هجوم آوردند؛ ابوسفيان به آنها گفت: «بشتابيد، اى فرزندان نژاد زرد!» و چون مسلمانان ايشان را فرارى دادند، ابوسفيان اظهار داشت: «و فرزندان نژاد زرد، همان شاهان كشور روم هستند كه اثر قابل ذكرى از آنان باقى نمانده است(النزّاع و التخاصم مقريزى، ص 29).

ص: 116

حالى كه ميان ساحل فرات و حاشيه كوير و بر سر چهارسوى دنياى قديم، قرار داشت، پس از سرزمين حجاز و در قلب امپراطورى اسلام، به صورت مركز جديد دينى درآمد تا پرتو تابناك رسالت را از مدينه منوّره، به سراسر دنيا اعمّ از منطقه «هلال خصيب» و ايران و هند و قفقاز و تركستان و چين و ... بيفكند و شعاع آن را امتداد دهد. از سوى ديگر باعث شد تا كربلا و كعبه در كنار يكديگر، روياروى حزب فاسد اموى قرار گيرند و در نتيجه، مسلمانان راستين كه به آموزه هاى پيامبر اعظم(ص) و آيين پايدار خود، وفا دارند، ولى از درك حقيقت اين رويارويى، عاجز و ناتوانند، به درك و دريافت درست آن نايل آيند.

حائر بعدها و در ابتداى قرن سوم هجرى، گامى وسيع تر از گذشته، به جانب گستره شرق دور برداشت و بارگاه امام رضا(ع) در خراسان و بر دروازه هاى هند برپا شد تا اين پرتو تابناك را از خاستگاه آن؛ يعنى مدينه و كربلا به اطراف و نواحى گوناگون ديگر بيفشاند. بدين گونه هاشم قبّه هاى طلايى و بلند و والاى خود را در سراسر دنياى آباد و پررونق، از سرزمين حجاز(مكه و مدينه) و كناره هاى رود فرات و دجله و رود نيل (1) و درياى سفيد و آسياى ميانه (2) و رود بردى در سرزمين شام (3) و از خراسان به سوى هند (4) و چين (5)، برافراشت و اميّه، با ويژگى هاى ستم و تجاوز و


1- عتبات مقدسه عراق و مسجد جامع رأس الحسين 7، در قاهره پايتخت مصر.
2- مسجد جامع رأس الحسين 7، در عسقلان از شهرهاى جنوب فلسطين.
3- قبر سيّده زينب كبرى دختر اميرمؤمنان 3 بيرون شهر دمشق و قبرهاى بانو سكينه و بانو فاطمه صغرى دختران امام حسين 7 و قبر بانو امّ كلثوم، دختر امير مؤمنان 3 و مقام رئوس شهيدان كربلا كه 12 نفرند و تمامى در باب الصغير دمشق، قرار دارد. همچنين قبر حضرت رقيه، دختر امام حسين 3 در وسط شهر دمشق نزديك بازار بزرگ است.
4- قبر امام هشتم على بن موسى الرضا 7 در طوس(مشهد مقدس) مى باشد و در كشور هندوستان، حسينيه هايى وجود دارد كه ماكت كوچكى از حرم و قبر مطهر امام حسين 7 است و حضرت را در آنها زيارت مى كنند.
5- در شمال كشور چين قبرهايى از رهبران شيعه و شاهان علوى ايشان، وجود دارد كه در كتاب «شيعه و پيروزى آن بر دولت هاى مسيحى در آسياى ميانه»، نوشته شرق شناس فرانسوى «الف، بلوشه»، معرفى شده است. اين كتاب، توسط نويسنده تاريخ كربلا به عربى ترجمه شده كه تاكنون به چاپ نرسيده است.

ص: 117

طرد و نفى و خفّت و خوارى و نكبت و نفرين، بر جاى ماند.

با اينكه اين حزب فاسد، مضمحل و نابود گشت، امّا پيامد انديشه و آثار آن تا امروز باقى مانده است. شايد در مطالبى كه از نظر گذشت، شمّه اى از سّر و راز روايت «قدّامه بن زائده» از امام سجّاد، حضرت على بن الحسين(ع)، به شرح زير و با ذكر تمام سند طولانى آن، منعكس شده باشد:

ابوعبدالله احمد بن محمّد بن عيّاش، به نقل از ابوالقاسم جعفر بن محمّد بن قولويه، به نقل از ابوعيسى عبيد الله بن فضل بن محمد بن هلال الطائى البصرى(قدس سره)، به نقل از ابوعثمان سعيد بن محمّد، به نقل از محمد بن سلام بن يسار(يا سيّار) كوفى، به نقل از احمد بن محمد الواسطى، به نقل از عيسى بن ابى شيبه القاضى، به نقل از نوح بن درّاج، به نقل از قدامه بن زائده از پدرش روايت كرده كه:

امام على بن الحسين(ع) فرمود: اى زائده! به من خبر رسيد كه تو گاه گاهى قبر اباعبدالله الحسين(ع) را زيارت مى كنى. عرض كردم: البته چنين است كه گفته اند. حضرت فرمود: چرا چنين مى كنى؟ در حالى كه مقرّب درگاه سلطان هستى و او هيچ كس را در راه دوستى و عقيده به برترى ما و نقل فضائل و مناقب و حقوق واجب ما بر اين امت، تحمل نمى نمايد. عرض كردم: به خدا سوگند! جز به خاطر خداى متعال و پيامبر او، چنين نمى كنم و از خشم كسى باكم نيست و احساس ناخوشايندى از انجام اين كار ندارم. حضرت فرمود: به خدا سوگند! چنين است؟ عرض كردم: به خدا سوگند! اين گونه است. حضرت سه بار پرسيد و من نيز جوابم را سه مرتبه تكرار كردم.

آنگاه فرمود: مژده باد تو را! مژده باد تو را! مژده باد تو را. بنابراين، تو را از خبرى

ص: 118

آگاه سازم كه نزد من، در سويداى قلبم نهفته است. وقتى مصيبت جانسوز عاشورا، بر ما وارد شد و اباعبدالله الحسين(ع) و همراهان او، اعمّ از فرزندان و برادران و ساير خاندان و يارانش، كشته شدند و همسران و فرزندانش به اسارت در آمدند و ما را به جانب كوفه حركت دادند،(در قتلگاه) به كشته ها مى نگريستم كه عريان و بدون هيچ پوششى، برروى زمين افتاده اند. اين منظره بر من گران آمد و با تماشاى آن، به شدت مضطرب و پريشان شدم و نزديك بود، جان از تنم خارج گردد. عمه ام زينب(س) دختر على(ع)، متوجه من شد و حال مرا دريافت و فرمود: تو را چه مى شود! اى يادگار جدّ و پدر و برادرم! مى بينم كه با جان خود، بازى مى كنى!

عرض كردم: چگونه بى تابى نكنم و بى صبر و قرار نباشم، در حالى كه مى بينم، پدرم و برادرانم و عموها و عموزادگانم و تمام خانواده ام، در خون خود آغشته و برهنه برخاك افتاده و غارت گرديده اند؛ نه كفن برتن دارند و نه خاكسپارى شده اند؛ نه كسى بر بالينشان مى رود و نه انسانى به آنان نزديك مى شود؛ گويا ايشان از مردم خزر و ديلم اند. (1) عمه ام زينب(س) گفت: آنچه مشاهده مى كنى، بى صبر و بى تابت نسازد كه به خدا سوگند! اين جريان هر آينه، پيمانى از پيامبر خدا(ص) براى جدّ و پدر و عموى تو بوده و به يقين خداى متعال از برخى از جوانان اين امت كه فراعنه روى زمين، آنها را نمى شناسند، حال آنكه در ميان اهل آسمان ها زبانزدند، پيمان گرفته است كه اين بدن هاى پاره پاره و اعضاى پراكنده را گردآورى نموده، به خاك سپارند. آنان در اين سرزمين طفّ، پرچمى برروى قبر پدرت، سرور شهيدان برافرازند كه هرگز، اثرش كهنه نشود و باگذشت شب ها و روزهاى بى شمار، از بين نرود و اين در حالى است كه پيشوايان كفر و ياران گمراهى، البته كوشش خود را به كار


1- مردم خزر و ديلم در آن زمان، كافر بودند. مترجم

ص: 119

خواهند برد؛ امّا تلاش و كوشش آنان، جز بر درخشش آن اثر و رفعت و بلندى آن امر، نخواهد افزود.

به عمّه ام گفتم: اين پيمان چيست و اين خبر، كدام است؟ عمّه ام گفت: آرى، امّ ايمن به من گفت: يك روز پيامبر اكرم(ص) از خانه فاطمه(س) ديدار فرمود. فاطمه زهرا(س) براى آن حضرت حريره(نوعى سوپ) ساخت و على(ع)، آن را با مقدارى خرما در سينى نهاد و خدمت حضرت آورد. سپس امّ ايمن ادامه داد، من نيز ظرفى از شير و كره، براى آن بزرگوار برده بودم؛ پيامبر خدا(ص) و على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) از آن حريره(سوپ) ميل كردند و از شير نوشيدند و بعد از آن از خرما و كره نيز نوش جان فرمودند.

آن گاه پيامبر خدا(ص) دست خود را شست در حالى كه على(ع) آب مى ريخت. وقتى حضرت از شستن دست خود فارغ شد، بر صورتش دست كشيد و به على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام)، نگاه كرد؛ نگاهى كه حاكى از شادمانى و شعف در سيمايش بود. سپس گوشه چشمى، به آسمان افكند و اندكى طول كشيد. آن گاه رو به قبله نشسته، دست هاى خود را گشود و دعا كرد. سپس به سجده افتاد، در حالى كه گريه در گلويش گير كرده بود. سجده همراه با گريه را طول داد و ناگهان، فريادش بلند و اشكش جارى گشت. آن گاه سر از سجده برداشت و نگاهش را به زمين دوخت؛ درحالى كه مانند باران اشك مى ريخت. فاطمه و على و حسن و حسين(عليهم السلام)، غمگين شدند و من نيز با آنان، به خاطر تماشاى حالت پيامبر خدا(ص) غصّه دار شدم. همگى دوست داشتيم، علتّش را بپرسيم؛ امّا به طول انجاميد. سرانجام على و فاطمه(ع)، به حضرت عرض كردند: اى پيامبر خدا! چه چيز شما را به گريه واداشت؟ خداى متعال ديدگانتان را نگرياند كه البته دل هاى ما با تماشاى حال شما خون گرديد.

ص: 120

آن حضرت به على(ع) فرمود: اى على! در حضور شما چنان مسرور و شادمان شدم كه هرگز سابقه نداشت. همانا به شما مى نگريستم و شكر خداى را به جاى مى آوردم كه چنين نعمتى را به من ارزانى داشته است. ناگهان جبرئيل(ع)، فرود آمد و گفت: اى محمد! خداى متعال از آنچه در دل دارى، آگاه است و شادمانى تو را نسبت به برادرت على(ع) و دخترت فاطمه(س) و پسرانت حسن و حسين(ع) مى داند. پس نعمت خود را بر تو تمام، و بخشش خود را بر تو، گوارا فرموده كه ايشان و نسلشان و دوستان و پيروانشان را با تو در بهشت، جاى داده است. به ايشان همانند تو بخشش مى كند و همسان تو عطا مى فرمايد تا تو، خشنود شوى و فراتر از خشنودى و رضايتت؛ در مقابل، مصيبت هاى فراوانى را كه در دنيا به ايشان خواهد رسيد و ناملايماتى همچون مضروب شدن و به شدّت آزرده گشتن و به قتل رسيدن را- توسط كسانى كه از دين تو خارج اند؛ حال آنكه خود را از امّت تو مى شمارند و از خداى متعال و تو بيزارند- تحمّل خواهند كرد. قتلگاه هايشان مختلف و قرارگاه هاى آنان پررفت و آمد است و انتخابى نيكو از جانب خداى متعال، براى ايشان و براى تو در حق آنان است. تو نيز خداى متعال را بر اين انتخاب شكر و سپاس بگو و به قضاى او راضى باش؛ من نيز به خاطر انتخاب نيكوى خداى متعال براى شما، شكر او را به جاى آوردم و به قضايش تن دادم.

سپس جبرئيل به من گفت: اى محمد! همانا برادرت(على(ع))، مظلوم و ستمديده است و بعد از تو، مغلوب امّتت مى گردد و از دشمنان، رنج و زحمت بسيار مى بيند و سرانجام كشته مى شود. او را بدترين فرزندان آدم بلكه بدترين آفريدگان، شقى ترين فرد روى زمين، همتاى پِىْ كننده ناقه صالح پيامبر به قتل مى رساند؛ در شهر و ديارى كه به سوى آن، هجرت مى كند و آنجا، محل باليدن شيعيان او و شيعيان فرزندانش، مى باشد. در هر حال ابتلائات آنان در آنجا زياد و مصيبت هاى ايشان، بزرگ و سنگين خواهد بود و اين فرزندت- و با اشاره، امام حسين(ع) را

ص: 121

نشان مى داد- همراه گروهى از نوادگان و خاندانت و خوبان و نيكانى از امّتت، در حاشيه فرات و در سرزمينى كه به آن كربلا گفته مى شود، به قتل خواهند رسيد. از همين رو، رنج و محنتش براى دشمنان تو و دشمنان فرزندانت، در روزى كه رنج و محنتش پايان ندارد و حسرت و افسوسش به انجام نمى رسد، زياد است. آنجا، پاكيزه ترين نقطه روى زمين است و بيشترين و بزرگ ترين احترام را داراست؛ از اين روى كه فرزند تو و خاندانش، درآن كشته مى شوند و آنجا، گوشه اى از بطحاى بهشت است.

بنابراين هرگاه آن روز كه فرزند تو و خاندانش در آن كشته مى شوند و(بازماندگان) در محاصره سپاهيان سران كفر و نفرين قرار مى گيرند، فرا رسد؛ سراسر زمين به لرزه در خواهد آمد و كوه ها، كشيده خواهند شد؛ تكاپو و اضطراب آنها فزونى خواهد گرفت و درياها، با امواج خروشان خود، به تلاطم خواهند افتاد و آسمان ها، اهل خود را به جوش و خروش خواهند افكند. چه اينكه براى مظلوميت تو و فرزندانت و بزرگى و عظمت اهانت به ساحت قدسى تو و تلافى خوبى هاى تو با بدى و زشتى، نسبت به فرزندان و خاندانت، خشمگين مى گردند و هيچ موجودى نخواهد بود، مگر اينكه از خداى متعال اجازه خواهد خواست، به يارى اهل بيت مظلوم و ستم كشيده تو بشتابد؛ همان كسانى كه بعد از تو، حجّت خدا برآفريدگان او مى باشند.

آنگاه خداى متعال مردمى را از امّتت كه كافران، آنها را نمى شناسند و هرگز باگفتار و كردار و حتّى با نيت خود، با آن قتل و كشتار همراه نبوده اند، برخواهد انگيخت كه بدن هاى ايشان را دفن مى كنند و بر روى قبر سرور و سالار شهيدان در آن ريگستان، نشانه اى قرار مى دهند كه راهنماى حق جويان و وسيله رستگارى مؤمنان گردد. و هر شب و روز، صد هزار فرشته از هريك از آسمان هاى هفتگانه، آن تربت پاك را در آغوش مى گيرند و بر صاحب قبر، درود مى فرستند و پيرامون

ص: 122

قبر، طواف مى كنند و در كنار آن، به ذكر تسبيح خداى متعال مشغولند و براى زائرانش، از خداى متعال مغفرت و آمرزش مى خواهند و نام كسانى از امّتت را كه به قصد تقرّب به پروردگار متعال و تقرّب به سوى تو، آن حضرت را زيارت مى كنند، ثبت مى نمايند.

ديرى نخواهد پاييد كه گروهى از آنان كه سزاوار خشم و نفرين خداوند گرديده اند، تلاش خواهند كرد، قبر امام حسين(ع) را با خاك يكسان سازند و اثرى از آن، باقى نگذارند؛ امّا خداى متعال اين فرصت را، هرگز به آنان نخواهد داد.

سپس پيامبر خدا(ص) فرمود: اين بود آن چيزى كه مرا به گريه درآورد و اندوهگين كرد. عمه ام زينب(س) گفت: وقتى ابن ملجم- نفرين خدا بر او باد- پدرم على(ع) را مضروب و مصدوم ساخت و نشانه هاى مرگ را در او ديدم؛ به آن حضرت عرض كردم: پدرجان! امّ ايمن چنين و چنان گفته؛ دوست دارم سخنان او را، از زبان خودتان بشنوم. پدرم فرمود: دختر عزيزم! سخن، همان است كه امّ ايمن برايت گفته است و گويا من، تو و زنان خاندان تو را اسيران اين شهر و ديار مى بينم؛ خوار و خفيف؛ از چشم ها افتاده و ترسان و بيمناك از اين مردم كه مبادا هر لحظه هجوم آورند و شما را زير دست و پاى خود بگيرند؛ ولى صبر و بردبارى، پيشه كنيد. سوگند به خدايى كه دانه شكافت و جنبنده را آفريد، در آن روز و بر روى كره زمين، براى خداى متعال جز شما و دوستان و شيعيان شما، دوستى وجود نخواهد داشت.

پيامبر خدا(ص) هنگام نقل اين حديث هرآينه افزود:

ابليس ملعون در آن روز، از شادى و شعف دست افشانى مى كند و در سراسر زمين و در ميان فرزندان و پيروان خود، پايكوبى مى نمايد و به آنها مى گويد: اى فرزندان! و اى گروه اغواگر! ما البته در مورد فرزندان آدم، به مقصود خود نايل

ص: 123

شديم و به هدف خويش، رسيديم و ميراث آتش را به آنان سپرديم، مگر كسى كه به دامن اين جماعت- اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)- چنگ بزند. بنابراين همّ و غمّ خود را صرف بدبين كردن مردم به ايشان، با ايجاد شكّ و ترديد كنيد و مردم را به دشمنى آنان، وا داريد و عليه ايشان و دوستانشان، بشورانيد تا پايه هاى كفر و گمراهى را محكم و استوار سازيد و هيچ يك از فرزندان آدم از آتش دوزخ، نجات پيدا نكند.

البته ابليس كه بسيار دروغگو است اين حقيقت را به فرزندان و پيروانش، راست و درست گفته است. چه اينكه با دشمنى شما خاندان، هيچ كار نيكى سودمند، و با دوستى و پيروى شما، هيچ گناهى جز گناهان كبيره، زيان بار نخواهد بود. زائده گفت: امام سجاد حضرت على بن الحسين(ع) بعد از نقل اين حديث به من فرمود: اين روايت را به يادگار داشته باش و بدان كه اگر مدت يك سال با يك كاروان شتر، به جست وجوى آن مى پرداختى، اندك و ناچيز بود. (1) از سخنان امام سجاد(ع) كه در مقدّمه اين حديث شريف به زائده فرمود: «تو مقّرب درگاه سلطان خويشى و او هيچ كس را در راه محبت و دوستى و نقل برترى و فضائل و مناقب ما، تحمل نمى كند ...» به دست مى آيد كه زائده، از كارگزاران درجه يك، يا از نزديكان دولت بنى اميّه بوده، اما در عين حال از شيعيان مخلص و راويان مورد اعتماد، به شمار مى رفته است.

اين زائده، زائده بن قدّامه ثقفى است و شيخ طوسى(قدس سره) در كتاب «رجال» خود، او را از ياران امام باقر(ع) برشمرده است. ابوعلى بن اسماعيل در كتاب «منتهى المقال، فى احوال الرجال» (2) خود از پسر قدّامه نقل كرده كه قدّامه، از ياران امام صادق(ع)


1- كامل الزيارات، صص 260- 266 و 58؛ بحارالانوار، ج 10، ص 238.
2- ص 246.

ص: 124

است. صاحب كتاب «تنقيح المقال» نيز در شرح حال قدّامه، چنين نوشته است:

ابن قولويه در كتاب «الكامل»، روايتى را به نقل از قدّامه بن زائده، به نقل از پدرش زائده با سند خويش از امام سجّاد حضرت على بن الحسين(ع) آورده كه در بردارنده امر امامت اهل بيت(عليهم السلام) بعد از واقعه كربلا نيز هست. متن اين روايت بر صحت و درستى آن دلالت دارد؛ همان گونه كه سندش گوياى عظمت و بزرگى و ايمان كامل راويان آن مى باشد؛ جز اينكه در متن حديث قدّامه با عنوان ثقفى معرفى نشده است. ولى به نظر مى رسد كه اين قدّامه همان قدّامه بن زائده ثقفى است؛ چون در ميان راويان شيعه، قدّامه بن زائده ديگرى وجود ندارد. (1)


1- مامقانى، تنقيح المقال، ج 2، ص 28.

ص: 125

فصل چهارم: حائر و اوضاع و احوال عمومى آن در دوران نخست

اشاره

در دوران بنى اميّه، راه هاى كربلا از همه طرف در محاصره استحكامات نظامى مجهّز و محافظين و نگهبانان مسلّح و ورزيده اى قرار داشت كه مانع رسيدن زائرين به آن مى شدند. زائرى كه با دستگاه بنى اميّه مخالفت مى كرد، بيشتر وقت ها خود را در معرض شكنجه هاى گوناگون و حتّى مجازات قتل و مرگ، قرار مى داد. از سويى ورود به حائر، بسيار سخت بود؛ زيرا نگهبانان، رفت و آمد در اطراف آن را با نهايت دقّت و سخت گيرى، تحت نظر داشتند تا جايى كه هيچ كس از زائرين و واردين، از ديد آنها پنهان نبود؛ مگر اينكه از بيراهه اى مانند غاضريه يا نينوا- چنان كه بعداً خواهيم ديد- داخل مى گشت.

همين ترس و وحشت از محافظين، مانع بزرگى بر سر راه رسيدن به حائر در روزگار گذشته به شمار مى رفت. علّت جلوگيرى از زيارت حائر، معلوم و كاملًا طبيعى بود، چه اينكه توجّه و هجوم مردم به زيارت قبر دسته گل پيامبر خدا(ص)، اصولًا با سياست دولت بنى اميّه مغايرت داشت و حتى موجوديت اين دولت فاسد را تهديد مى كرد. دولتى كه ديروز، مرتكب جرم سنگين جنگيدن با آن حضرت و

ص: 126

كشتن او شده بود؛ چگونه مى توانست امروز، با زائران قبر شريفش به آسانى كنار بيايد؟ چون كنار آمدن با زيارت و زائر، به حقانيّت اين شهيد بزرگوار منجر مى گشت و آنها از مبارزه و پيكارى كه به رسوايى آنان و سقوط دولتشان مى انجاميد، به شدت پرهيز مى كردند. از همين رو، مانع ورود زائرين به حائر شده، نسبت به مردم با تمام قدرت و تهديد و مجازات شديد و گوناگون- به دست محافظينى كه به همين منظور در اطراف حائر گمارده بودند- سختگيرى مى كردند.

با اين وجود و على رغم آن همه آزار و شكنجه، يا قتل و كشتارى كه پيش روى زائران وجود داشت، هرگز رشته پيوند و اتّصال ايشان با حائر مقدس پاره نشد و آنان، شبانه و با استفاده از تاريكى، به زيارت حائر مى شتافتند و قبل از طلوع آفتاب- چنان كه در روايت حسين، نوه دخترى ابوحمزه ثمالى در فصل اوّل همين بخش از نظر گذشت- به محلّ استقرار خود باز مى گشتند. گويا اين حال و روز، بيشتر از هفتاد سال ادامه داشت؛ يعنى از مدّت كوتاهى بعد از واقعه كربلا تا انقراض دولت بنى اميّه در سال 132 هجرى. چون رواياتى كه به دست ما رسيده است، چنان كه خواهيم ديد، همگى گوياى اين واقعيت مى باشند.

آرى حائر، در ميانه اين ميدان و در حالى كه محافظين بنى اميّه از هر طرف و با چشم بيدار، آن را به محاصره در آورده بودند، چون سرو سرفراز، قد برمى افراشت و آن گاه كه شب، چادر سياهى بر سرمى كشيد، نمادهاى پويا در سراسر حائر ديده مى شدند. اين نمادها، زائرانى بودند كه تك تك يا گروه گروه از شهرها و روستاهاى دور و نزديك مثل غاضريّه، نينوا و روستاهاى مجاور ديگر و نيز كوفه و غير آن، به زيارت حائر مى آمدند.

حائر هر شب، خصوصاً شب هاى جمعه، آكنده از زائرين و واردين مى گشت؛ در حالى كه بعضى مشغول گريه و زارى، جمعى در حال ركوع و سجده و گروهى

ص: 127

سرگرم آستان بوسى و وداع بودند. سيل سرشكشان، جارى بود؛ قطرات اشك، مجال دم زدن به آنان نمى داد و جا داشت به خاطر ثواب وپاداش بزرگى كه خداى متعال، از اين زيارت براى ايشان مقرّر كرده، مورد رشك و غبطه قرار گيرند. سپس مشاهده مى شد كه همين حائر در روز و كمى قبل از طلوع آفتاب، پرده هايش افكنده و درهايش بسته و چونان روزه دار تا شبانگاه، هيچ پذيرشى خواه براى ورود و خواه براى خروج، از داخل و خارج نداشت. زيرا دوباره از جانب محافظين كاملًا مسلّح كه همه چيز را زير نظر داشتند، تحت مراقبت شديد قرار مى گرفت، لذا هرگونه رابطه اى ميان حائر و غير آن، قطع مى گشت.

اين، حال و وضع عمومى حائر، در دوران بنى اميّه ظالم و ستمگراست كه از لابه لاى اخبار و روايات وارده، آشكار مى گردد. اگر چه فشار بنى اميّه، در پيش گيرى از زيارت حائر مقدس، هفتاد سال به طول انجاميد، با اين حال آنها نتوانستند كارى از پيش ببرند. چون از عهده عوامل طبيعى برنيامدند و حريف باورهاى دينى مردم و چنگ زدن آنها، به دامن اهل بيت پيامبر(ص) نشدند. بنابراين، هر چه جلوگيرى از زيارت، شدّت پيدا كرد، مقاومت و ايستادگى مردم نيز بيشتر شد. چه اينكه مقاومت فعّال در برابر آن قدرت كور و بى منطق و آن گروه سركش، تنها سلاح و ابزارى بود كه مسلمانان در اختيار داشتند. به همين جهت، چه گردن هاى زيادى قطع شد و چه سرهايى كه از تن افتاد؛ و چه اعضا و جوارحى كه مُثله گشت و چه پيكرهايى كه به دار آويخته شد و چه بدن هايى كه زير سم اسب ها، توتيا گرديد. با اين همه، زائران حائر مقدس به واسطه عقيده استوار در ژرفاى وجودشان، دست از زيارت برنداشتند.

امّا عوامل نيرومندى كه مردم را- آن گونه كه گفته شد و على رغم وجود آن همه موانع بزرگ- عاشقانه به زيارت حائر مقدس وا مى داشت، زياد است كه مهم ترين آنها به قرار زير مى باشد:

ص: 128

1. ايمان كامل و عقيده نيرومند دينى، به خاندان نبوّت و رسالت.

2. تشويق امامان معصوم و نيز ترغيب و تشجيع شيعيان به زيارت و دعا در حائر.

3. وجود پناهگاهى در نزديكى حائر، مانند نينوا و غاضريّه، جهت پنهان شدن واقامت مخفيانه زائران.

اين عوامل و ساير موارد همگى با هم يا هر يك به تنهايى، نقش فوق العاده اى در دل هاى مشتاق و بى قرار، نسبت به آسان شمردن زيارت و خطرپذيرى در چنين راه مقدّسى برجاى نهادند كه ما در ادامه، تأثير هركدام از اين عوامل را به طور جداگانه، بررسى مى كنيم.

نقش عوامل معنوى و طبيعى در خطرپذيرى در راه زيارت امام حسين (ع)

الف) ايمان كامل و عقيده نيرومند دينى به خاندان نبوّت و رسالت

بى گمان عقيده و باور مردم، به خاندان رسالت و جاى گير شدن اين باور به گواهى تاريخ، در ژرفاى دل و جان امت اسلامى، بزرگ ترين عامل استقرار حائر و پابرجايى شعائر و روى آوردن به زيارت آن از سراسر دنيا به شمار مى رود. صدالبته، روايات فراوان و نشانه هاى بسيارى، دلالت دارد كه مردم از روز نخست، جهت زيارت و گرفتن حاجت هاى خود، آهنگ قبر مطهّر امام حسين(ع) كرده اند و معجزات آشكارى براى نيكان و بدكاران، پديد آمده است.

از جمله اين معجزات، روايتى است كه علىّ بن اسباط از ياران امام صادق(ع)، در كتاب «اصل النوادر» نقل كرده و علامه سيد حسن صدر، در كتاب خود «نزهه اهل الحرمين فى عماره المشهدين» آورده است كه:

در همان سالى كه امام حسين(ع) كشته شد، زنان نابارور از شهرهاى اطراف،

ص: 129

آهنگ قبر آن حضرت نمودند؛ تا اينكه حدود يكصد هزار زن، پيرامون قبر شريفش گرد آمده، به آن توسّل جستند و همگى باردار شدند و فرزند به دنيا آوردند. (1) بارى قبر مطهر امام حسين(ع)، زيارتگاه عموم مسلمانان و راز ماندگار قهرمانى و شعار پيوسته شهادت و كعبه آزادگان و انديشمندان شد؛ همان كسانى كه كاسه انديشه ها و آمالشان وارونه گشته، اوضاع و احوال به آنان پشت كرده و يا روزگار بر وفق مرادشان نمى چرخيد. اينان چنان بودند كه قبر حضرتش را، قبلگاه خود ساختند و با تكرار نام و يادش، خو گرفتند و هدف و مرامش را گرامى داشتند. از جمله اين افراد، مصعب بن زبير، سليمان بن صرد خزاعى و قبل از آنها، عبدالله بن حرّجعفى، مختار [بن ابوعبيده] ثقفى و گروه زياد ديگرى كمى بعد از واقعه عاشورا كه در سال 61 هجرى اتفاق افتاد، بودند.

ب) تشويق شيعيان از سوى امامان معصوم: جهت زيارت حائر و دعا در آنجا

امامان معصوم(عليهم السلام) از زمان امام سجّاد، حضرت على بن الحسين(ع) به بعد، شيعيان و دوستان خود را، نسبت به زيارت حائر و دعا در آن محيط مقدس، تشويق مى كردند و به آنها جهت انجام اين كار، جرئت و جسارت مى دادند. لذا هرچه فشار و جلوگيرى دستگاه بنى اميّه بيشتر مى شد، تشويق و تشجيع امامان معصوم(عليهم السلام) نيز در خصوص زيارت و ثواب فراوان و پاداش بى شمار آن نزد پروردگار متعال، فزونى مى يافت. و چنان بود كه اين دو قدرت؛ يعنى قدرت سياسى بنى اميّه و قدرت دينى امامان معصوم(عليهم السلام)، همواره رو در روى يكديگر، مبارزه و پيكار مى كردند و سرانجام، پيروزى از آنِ قدرت دينى در شكستن اسباب و وسايل جلوگيرى بود كه در نتيجه


1- بحارالانوار، ج 10، ص 244؛ شيخ جعفر شوشترى، خصائص الحسين 7، ص 160.

ص: 130

تأثير فعّال دين، در دل و جان مردم به دست آمد. اين انگيزه و علاقه پيوسته نسبت به زيارت حائر، به مثابه مقاومتى فعال، در برابر جلوگيرى و ممانعت از آن(زيارت) به شمار مى رفت و بالاخره شيعه در نتيجه اين مقاومت، بر بزرگ ترين قدرت ترور و وحشت كه تاريخ تا آن زمان به خود ديده بود، فائق آمد.

محافل و مجالس امامان معصوم(عليهم السلام)، هيچ گاه از ياد شهيد و فضائل شهادت و لعن و نفرين بر قاتلان شهيد، خالى نبود. در اين خصوص روايت قدّامه بن زائده ثقفى از امام سجّاد(ع)، در فصل هاى سابق از نظر گذشت. امام باقر(ع) نيز در قضيّه شهادت و تشويق به زيارت شهيدان، همچون پدر بزرگوارشان عمل مى كردند و سختى هاى زيارت را آسان مى شمردند و مى فرمودند: ثواب زيارت امام حسين(ع)، به ميزان خوف و بيم از آن است.

از جمله رواياتى كه در اين خصوص از آن حضرت نقل شده، روايتى طولانى است كه محمّد بن مسلم، از آن حضرت نقل كرده و گفته است:

امام باقر(ع) به من فرمود: آيا به زيارت قبر امام حسين(ع)، مى روى؟ عرض كردم: آرى، با ترس و بيم. حضرت فرمود: حتى اگر از اين، سخت تر هم باشد، پاداش زيارت به ميزان ترس و بيم آن است و هر زائرى كه در زيارت امام حسين(ع)، بيمناك شود، خداى متعال او را از خوف و هراس روز قيامت- روزى كه مردم در برابر عظمت پروردگار جهانيان به پا مى خيزند- ايمن مى سازد و با مغفرت و آمرزش از زيارت باز مى گردد و فرشتگان، به او سلام مى دهند ... (1) سپس امام باقر(ع)، به شمارش پاداش زائر امام حسين(ع) در هر قدم كه بر مى دارد، مى پردازد.

در روايت سدير صيرفى كه از صرّافان بزرگ و بازرگانان كوفه در آن زمان بوده،


1- كامل الزيارات، ص 127، شماره 5.

ص: 131

به نقل از آن حضرت آمده است كه گفت:

خدمت امام باقر(ع) بوديم كه جوانى، از قبر امام حسين(ع) سخن به ميان آورد. امام باقر(ع) فرمود: هيچ بنده خدايى، به زيارت امام حسين(ع) نمى شتابد و در راه زيارت آن حضرت، قدمى برنمى دارد؛ مگر اينكه خداى متعال براى هر قدمش، حسنه اى در نامه عمل او مى نويسد و گناهى از آن محو مى كند. (1) گويا جلوگيرى از زيارت، در اوايل دوران امام صادق(ع) و در زمان خلافت هشام بن عبدالملك، سخت تر شد. اين سخت گيرى، به واسطه قيام زيدبن على بن الحسين(ع) و كشته شدن او، در سال 121 هجرى قمرى صورت گرفته. بعد از آن، علاوه بر جلوگيرى از زيارت- چنان كه از روايت مسمع بن عبدالملك بصرى فهميده مى شود- به قطع دست و پا و زبان زائرانى كه به چنگ مزدوران بنى اميّه مى افتادند نيز مبادرت مى كردند.

مسمع در اين خصوص گفته است:

امام صادق(ع) به من فرمود: اى مسمع! تو از مردم عراقى، آيا به زيارت قبر امام حسين(ع) مى روى؟ عرض كردم: نه، نمى روم؛ من در ميان مردم بصره، سرشناسم و هواداران خليفه جور، پيش ما زندگى مى كنند و دشمنان زيادى در ميان قبيله هاى گوناگون ناصبى و غير آنها داريم و از اينكه گزارش مرا به خليفه بدهند و او، مرا مُثله نمايد، در امان نيستم. امام صادق(ع) فرمود: آيا مصائبى را كه بر آن حضرت وارد كرده اند يادآورى نمى كنى؟ عرض كردم: آرى، ياد آورى مى كنم. فرمود: آيا با يادآورى مصيبت هاى آن حضرت، ناله و شيون سرمى دهى؟ عرض كردم: آرى، به خدا سوگند! و گريه مى كنم به گونه اى كه خانواده ام، اثر آن را در من مشاهده مى نمايند و از خورد و خوراك، باز مى مانم و نشانه آن، در سيمايم آشكار مى گردد.


1- همان، ص 134، شماره 7.

ص: 132

حضرت فرمود: خداى متعال برگريه ات، رحمت آورد. آگاه باش كه تو، البته از كسانى هستى كه اهل ناله و زارى، براى ما مى باشند و در شادى ما شاد و در غم و اندوه ما، اندوهگين و براى ترس و بيم ما، خوفناك و در آسايش ما، آسوده اند. (1) اين ترس و بيم كه در عمق جان زائران نفوذ كرده، دل هاى آنان را آكنده بود، به زودى و با صدور روايات امام صادق(ع)، جاى خود را به آرامش و آسايش داد؛ رواياتى كه بر زيارت امام حسين(ع)، تأكيد داشت و شوق زيارت را جايگزين ترس شديد، از دستگاه مخوف بنى اميّه و مزدوران آنها نمود.

بعد از پخش و انتشار اين روايات، مردم با شيفتگى و اشتياق روز افزون، رهسپار زيارت مى شدند. اين روايات در سراسر جهان اسلام، بازتاب يافت و زبان ها و قلم ها، آنها را از شهرى به شهر ديگر منتقل مى كردند. در نتيجه همت ها را برانگيخت و جان هاى شيفته را از راه هاى دور و نزديك مثل اطراف و نواحى جزيره العرب و سرزمين ايران به زيارت گسيل داشت، در حالى كه لازم بود، رنج ها و سختى هاى فراوانى را در اين راه، تحمل كنند و همواره تا مراجعت به وطن خود، ترسان و هراسان باشند. از جمله اين روايات، حديثى است كه ابن بكير ارجانى از مردم جنوب ايران از امام صادق(ع) نقل كرده و گفته است:

به آن حضرت عرض كردم: اين جانب در ارجان، ساكنم و همواره قلبم، بر سر زيارت قبر جدّ بزرگوارتان با من، در ستيز است. هنگامى كه به قصد زيارت از وطن خارج مى شوم، از خليفه و جاسوسان و مزدوران او، پيوسته در بيم و هراسم تا زمانى كه باز مى گردم. آن حضرت فرمود: اى پسر بكير! آيا دوست ندارى خداى متعال تو را در راه ما، ترسان ببيند؟ آيا نمى دانى، هركس به خاطر ما ترسان گردد، خداى متعال او را در سايه عرش خود، جاى مى دهد و امام حسين(ع)، هم سخنش


1- كامل الزيارات، ص 101، شماره 6.

ص: 133

مى شود و خداى متعال از ناله و زارى روز قيامت- روزى كه مردم، ناله و زارى مى كنند و فريادرسى ندارند- ايمنش مى گرداند؛ حتى اگر زائر ترسان ما، ناله و شيون كند، فرشتگان، آرامش و سكونش مى بخشند و با مژده و بشارت، قلبش را تسكين مى دهند. (1) كاملًا پيداست كه سخت گيرى و مجازات، بعد از قيام جناب زيد، شدّت يافت و در حدّ مُثله كردن زائرين و قطع دست و پاى آنها، يا ساير اعضا و جوارح آنان، باقى نماند و مجازات مرگ مخالفان نيز به منظور جلوگيرى از هرگونه رفت و آمدى، ميان حائر و جاى جاى دنياى اسلام، بر آن افزوده گشت. ولى در همين حال، رواياتى صادر گرديد كه دل هاى زائران را تلطيف نمود و پاداش زيارت را، معادل ترس و بيمى كه به دل ها راه مى يافت و حتى بيشتر از آن، تعيين كرد. بدين گونه، هر مشكلى را براى زائران آسان نمود و راه مستقيم مبارزه با ظلم و ستم را به آنان نشان مى داد. اين، همان حقيقتى است كه صفوان جمّال از امام صادق(ع)، نقل كرده و گفته است:

عرض كردم: پاداش كسى كه نزد قبر او؛ يعنى امام حسين(ع)، به دستور سلطان جائر(خليفه ستمگر) كشته شود، چيست؟

حضرت فرمود: با اولين قطره خون او، همه گناهانش آمرزيده مى شود و فرشتگان، سرشتى را كه از آن آفريده شده، غسل مى دهند تا همچون پيامبران مخلص، خالص شود و ناخالصى هايى كه از گِل و لاى اهل كفر و فساد بدو آميخته، از وى زايل گردد و نيز قلب او را، شست وشو دهند و فراخ سازند و سرشار از ايمان كنند. در نتيجه با خداى خود ديدار مى كند، در حالى كه از تمام آميزه هاى تن و دل، پيراسته و خالص است و شفاعت در حقّ خانواده و برادرانش را به او، عطا نمايند و


1- كامل الزيارات، ص 125 و 126، ش 2.

ص: 134

فرشتگان، عهده دار اقامه نماز بر وى شوند. (1) به اين ترتيب و با صدور امثال اين روايت از محضر مبارك امام صادق(ع)، آرام و قرار به دل هاى زائران بازگشت و جهاد در راه خدا را تا پاى مرگ بر آنان، آسان كرد.

اين وضع ناگوار و ترسناك، در تمام دوران خلافت ظالم و ستمگر بنى اميه بر حائر و زائران آن، سايه افكنده بود و زائران، همواره از جانب آنها در بيم و هراس بودند. اخبار و احاديث، در تشويق و ترغيب زيارت و بى توجهى به موانع و مشكلات آن- هر چند بزرگ باشد- يكى پس از ديگرى صادر گرديد و بدين گونه ستيز و مبارزه، ميان قدرت سياسى حاكم از يك طرف و عقيده و ايمان راسخ و استوار از سوى ديگر، ادامه يافت.

بالاخره، قدرت ظاهرى و سياسى در اين ميدان و در برابر عقيده و ايمان، شكست خورد و متلاشى و نابود شد و پايه هاى دولت غاصب بنى اميّه، با اين مقاومت فعّال و مؤثر در سال 132 هجرى؛ يعنى در ميانه دوران نسبتاً طولانى امام صادق(ع)، فرو ريخت. چون اين جهاد مستمرّ و خستگى ناپذير، به بار نشست و كابوس بنى اميّه و دوران سرد و سياه آنها، سپرى گشت، ابرهاى تيره و تار وحشت از افق دنياى اسلام دست كم به طور موقّت، كنار رفت و كربلاى مظلوم و مقدس براى مدّت كوتاهى در دوران سفّاح و اوايل خلافت منصور دوانيقى، نفس تازه كرد و كارها، به مجراى عادى و طبيعى خود افتاد.

زائران از دور دست ها، آزادانه، آسوده و راحت و به طور دلخواه، جهت برخوردارى از خير و بركت و گرفتن حاجت و سرانجام خوشى كه در زيارت حائر


1- كامل الزيارات، ص 165 و 166، ش 3.

ص: 135

ديده و تجربه كرده بودند، آهنگ كربلاى معلّا مى نمودند.

اين مطلب از گزارش موسى بن قاسم حضرمى، راجع به زيارت مردى از ديار يمن كه در اوايل خلافت منصور دوانيقى در سال 137 هجرى، به زيارت حائر آمده بود، به دست مى آيد. اينك شما و گزارش موسى بن قاسم در اين راستا كه گفته است:

امام صادق(ع) در آغاز خلافت ابوجعفر منصور دوانيقى به نجف آمد و اقامت گزيد و به من فرمود: اى موسى! برو كنار جادّه اصلى و همان جا، بمان و جادّه را نظاره كن كه به زودى، مردى از جانب كربلا به سوى تو خواهد آمد. وقتى نزديك تو رسيد؛ به او بگو يكى از فرزندان پيامبر خدا(ص) اينجاست و تو را فرا مى خواند و او را با خود بياور.

موسى گفت: به دستور آن حضرت به راه افتادم تا به جاده اصلى رسيدم. روز بسيار گرمى بود و من، همچنان برسرپا ايستاده، انتظار مى كشيدم تا اينكه خسته شدم و نزديك بود از فرمان حضرت، سرپيچى كنم و بازگردم كه ناگهان از دور، چيزى همانند شتر سوار، توجّهم را جلب كرد. يك ريز او را مى نگريستم تا به نزديكم رسيد؛ به او گفتم: اى مرد مسافر! يكى از فرزندان پيامبر خدا(ص)، در اينجاست و تو را [به من معرفى كرده و] به حضور خود، فراخوانده است. مرد مسافر گفت: مرا نزد او ببر.

راوى گفت: او را تا نزديكى چادر بردم. آن مرد، شتر خود را همان جا خواباند كه حضرت، او را صدا زد و آن مرد مسافر، داخل چادر حضرت شد؛ من نزديك رفتم تا به ورودى چادر رسيدم و سخن آنان را مى شنيدم؛ ولى ايشان را نمى ديدم. امام صادق(ع) پرسيد: از كجا مى آيى؟ مرد مسافر گفت: از آخر يمن؛ فرمود: از فلان محلى؟ مرد مسافر گفت: آرى، من اهل آنجايم؛ حضرت پرسيد: چرا به اينجا

ص: 136

آمده اى؟ مرد مسافر گفت: براى زيارت امام حسين(ع)، آمده ام. امام صادق(ع) فرمود: بنابراين، به زيارت آمده اى و هيچ انگيزه ديگرى ندارى؟ عرض كرد: به زيارت آمده ام و هيچ انگيزه ديگرى ندارم؛ غير از اينكه كنار قبر شريفش، نماز به جاى آورم؛ زيارتش كنم؛ سلامش دهم و به خانه خود، نزد خانواده ام بازگردم.

امام صادق(ع) به او فرمود: در ثواب زيارت آن حضرت، چه مى بينيد؟ مرد مسافر گفت: در زيارت امام حسين(ع)، بركت در جان و مال و همسر و فرزند و زندگى و نيز برآمدن حوائج خود را مى بينيم. رواى گفت: امام صادق(ع) فرمود: اى مرد يمنى! آيا در فضيلت زيارت آن حضرت، چيزى برآنچه شمردى نيفزايم؟ او گفت: بيفزاييد اى فرزند پيامبر خدا! حضرت فرمود: البّته زيارت امام حسين(ع)، معادل يك حجّ قبول و پاكيزه، همراه پيامبر خدا(ص) است؛ مرد يمنى ازاين فضيلت تعجّب كرد؛ امام صادق(ع) فرمود: آرى، به خدا سوگند! بلكه معادل دو حجّ كامل و پذيرفته شده و پاكيزه، همراه پيامبر خدا(ص) مى باشد و شگفتى مرد يمنى، بيشتر شد. پس همچنان امام صادق(ع) بر فضيلت زيارت امام حسين(ع)، اضافه مى كرد تا اينكه فرمود: زيارت امام حسين(ع)، معادل سى حجّ كامل و پذيرفته شده و پاكيزه، همراه پيامبر خدا(ص) است. (1) هر زائرى در آن زمان از وطن خود، سواره به زيارت حائر مى شتافت و زيارت، بيشتر نصيب افراد بى نياز و ثروتمند مى شد و طبقات متوسط و فقير، به دليل ناتوانى از تأمين هزينه هاى آن، از زيارت و در نتيجه از گردهمايى هاى بزرگ دينى كه در كربلا و پيرامون قبر امام حسين(ع)، برگزار مى گرديد و زائران سراسر جهان اسلام از حال يكديگر آگاه مى شدند، محروم بودند.

شايد به خاطر حضور و مشاركت طبقات پايين در اين گردهمايى ها و درك


1- كامل الزيارات، صص 162 و 163.

ص: 137

فيوضات فراگير آنها بوده است كه روايات پياپى، راجع به پاداش فراوان زيارت با پاى پياده و براى هر قدمى كه زائر بر مى دارد، صادر گرديد.

چنان كه حسين بن ثويربن ابى فاخته، نقل كرده و گفته است:

امام صادق(ع) فرمود: اى حسين! هركس به قصد زيارت امام حسين بن على(ع)، از خانه خود بيرون آيد، اگر پياده باشد، خداى متعال براى هر قدمى كه برمى دارد، يك حسنه در نامه عملش مى نويسد و يك گناه از آن پاك مى كند و چون داخل حائر شود، خداى متعال نام او را در شمار رستگاران برگزيده، ثبت مى نمايد و هنگامى كه اعمال خود، از زيارت و دعا و نماز را به پايان رسانيد، خداى متعال او را در زمره فائزين قرار مى دهد. (1) سپس ضريب افزايش پاداش و ثواب و كاهش گناهان، به موجب روايت جابر مكفوف به نقل از ابوصامت، به نسبت بسيار بيشترى بالا مى رود. او مى گويد:

از امام صادق(ع) شنيدم كه مى فرمود: هركس پياده، رهسپار قبر اباعبدالله الحسين(ع) شود، البته خداى متعال براى هر قدمى كه برمى دارد، هزار حسنه در نامه عملش مى نويسد و هزار گناه از آن محو مى كند و جايگاه او را هزار درجه بالا مى برد. بنابراين، وقتى به رود فرات رسيدى، غسل كن و پاى خود را برهنه ساز و پابرهنه، راه برو؛ همچون راه رفتن بندگان خوار و ذليل، و چون به آستانه حائر رسيدى، چهار بار تكبير بگو. سپس كمى راه برو و چهار مرتبه، تكبير بگو. آن گاه بالاى سرحضرت بايست و بازچهار بار، تكبير بگو و سرانجام چهار ركعت نماز بگزار و حاجت خود را از خداى متعال، درخواست كن. (2) در آن دوران و به بركت اين روايات كه از امام صادق(ع)، صادر و منتشر شد و


1- همان، ص 132.
2- كامل الزيارات، ص 133، شماره 4.

ص: 138

در سرزمين هاى دور، توسط راويان حديث دهان به دهان چرخيد؛ حائر به مركز گردهمايى عمومى بدل گرديد. به گونه اى كه در مناسبت هاى معيّن، طبقات مختلف اجتماعى، اعمّ از متموّلين و ثروتمندان و فقيران و تهيدستان به طور مساوى و برابر در حائر، حضور پيدا مى كردند و هر فرد مسلمان، تا حدّ امكان از زيارت حائر، فروگزار نمى كرد. تا جايى كه مى توان گفت زيارت حائر به صورت عادت در آمد و در مناسبت هاى زيارتى و حتى در غير آنها، انجام مى شد.

صدور اين قبيل روايات، اثر عميق و فراوانى در توجيه و تشويق مؤمنان، براى عزيمت به كربلا برجاى نهاد. به گونه اى كه زائران، غذاها و خوردنى هاى لذيذ و خوشمزه و حلوا و شيرينى و جز آنها را، همراه خود مى بردند. گويى، جهت گردش و تفريح و وقت گذرانى به حائر مى رفتند.

در اين راستا، نهى شديدى صادر گرديد و «ابوالمضا» از اهالى رقّه، از توابع دمشق، نقل كرد كه امام صادق(ع) به او فرمود:

آيا به زيارت قبر اباعبدالله الحسين(ع)، مى رويد؟ عرض كردم: آرى. پرسيد: آيا خوراكى مخصوص با خود، مى بريد؟ عرض كردم: آرى. فرمود: امّا اگر به زيارت قبر پدران و مادرانتان مى رفتيد، چنين نمى كرديد؛ عرض كردم: پس چه غذائى بخوريم؟ فرمود: نان و شير. (1) مثل همين روايت است، حديثى كه به موجب آن، امام صادق(ع) فضل بن عمرو را با لحنى شديد، مورد خطاب قرار داد، در حالى كه به او مى فرمود:

زيارت كنيد، بهتر از ترك زيارت است و زيارت نكردن شما، بهتر از زيارت كردنتان است. فضل بن عمرو گفت: عرض كردم: كمرم را شكستيد. حضرت


1- كامل الزيارات، صص 129 و 130.

ص: 139

فرمود: به خدا سوگند! هر يك از شما، غمگين و غصه دار به فاتحه خوانى قبر پدرش مى رود؛ ولى با وسايل عيش و نوش به زيارت قبر امام حسين(ع)، شرفياب مى شويد؛ نه چنين است و زيارت شما، پذيرفته نيست مگر اينكه آن حضرت را پريشان و غبار آلود، زيارت نماييد. (1) صدور اين نهى شديد براى زائرين امام حسين(ع)، نسبت به اسباب و وسايل سفر و همراه بردن خوردنى هاى آنچنانى به حائر مقدس، موجب گرديد كه بعضى از شيعيان در صدد توجيه كار خود، در محضر امام صادق(ع) برآيند. از جمله محمّد بن مسلم كه خدمت حضرت رسيد و به منظور جلب نظر آن بزرگوار در اين خصوص، اظهار داشت، زائر در حركت به سوى حائر مقدس، همان نيازهايى را دارد كه حاجى، در سفر حجّ به آنها محتاج است؛ مانند زاد و توشه گوناگون و انواع و اقسام خوردنى ها و نوشيدنى ها.

امام صادق(ع) در جواب او، به نياز شديد زائر امام حسين(ع) به منش والاى اسلامى، نظير اخلاق نيكو، رفتار عالى و برجسته و اوصاف و خصال پسنديده كه مسلمان حقيقى را از غير حقيقى متمايز مى كند، اشاره فرمود.

محمّد بن مسلم مى گويد:

به امام صادق(ع) عرض كردم: وقتى به زيارت پدر بزرگوارتان مى رويم، آيا درسفر حجّ نيستيم؟ حضرت فرمود: آرى چنين است. عرض كردم: بنابراين ما هم به همان وسايلى كه مورد نياز حاجى است، نيازمنديم. حضرت فرمود: مثلًا چه چيزهايى؟ عرض كردم: وسايلى كه حاجى در سفر حجّ به آنها، محتاج است. حضرت فرمود: به خوش رفتارى با همراهان و كم سخن گفتن مگر در امر خير، و


1- همان، صص 130 و 131.

ص: 140

بسيار ذكر خدا گفتن و نظافت رخت و لباس و غسل، قبل از ورود به حائر و خضوع و خشوع [در همه حال] و بسيار نماز گزاردن و صلوات بر محمّد و آل محمّد فرستادن و از دخل و تصرف در مال ديگران، خوددارى كردن و از نامحرم، چشم پوشيدن و از همراهان نيازمند، احوال پرسيدن و در صورت لزوم به آنان كمك رساندن و تقيّه و رازدارى دينى را- كه استوارى ايمان [هر مؤمنى] بدان بستگى دارد- سرمشق خود قرار دادن و پرهيز از هر آنچه منع شده اى، و دورى از رفتار خصمانه و سوگند مكّرر و بگومگو كه ايمان مؤمن را از بين مى برد. اگر چنين كردى، حجّ و عمره ات كامل خواهد شد و به واسطه هزينه هاى سفر و دورى از خانواده خود و ميل و رغبت در آنچه بدان مايل و راغب شده اى، شايسته و سزاوار آن خواهى گشت كه به فضل پروردگار با برخوردارى از رحمت و مغفرت باز گردى. (1) همچنين به امام صادق(ع)، خبر رسيد كه گروهى از زائران حائر مقدس در آنجا منزل مى كنند و چند شبانه روز مى مانند و در نتيجه زائران تازه وارد را در مضيقه و تنگنا قرار مى دهند. لذا حضرت دستور دادند كه زائران در حائر نمانند و بعد از زيارت حائر و درخواست حاجت هاى خود، از آنجا خارج شوند. چنان كه على بن حكم از امام صادق(ع)، نقل كرده كه فرمود:

هنگامى كه خواستى، امام حسين(ع) را زيارت كنى، رنجور و غمگين و دل تنگ و پريشان و غبار آلوده، آن حضرت را زيارت كن. چه اينكه امام حسين(ع) با حُزن و اندوه و دل تنگى و پريشانى و غبار آلوده و گرسنه و تشنه، كشته شد. سپس حاجات خود را درخواست نموده، بازگرد و آنجا را وطن خود قرار مده. (2)


1- همان.
2- همان، ص 131، شماره 3.

ص: 141

با صدور اين قبيل اخبار و روايات كه از نيروى قانون گذارى آسمانى برخوردار است، امام صادق(ع) امور حائر مقدس را به بهترين وجه، سر و سامان داد. آن حضرت در دوران امامت نسبتاً طولانى خود، از سال 114 تا سال 148 هجرى كه مدّت 35 سال طول كشيد، توجّه عميق خود را به حائر و نظم و سامان بخشيدن به شئون مختلف و اوضاع و احوال آن، معطوف داشت؛ چه در مدينه يا كوفه بود، يا در خود حائر به سر مى برد. زيرا در تمام اين مدّت، آشكارا و با هر وسيله ممكن با جوّ ترور و وحشت بنى اميّه، مقابله و در برابر قدرت كور آنان، ايستادگى كرد.

آن حضرت شيعيان را از راه هاى دور و نزديك و به رغم وجود مشكلات و موانع و حتى خطر مرگ، به زيارت حائر مقدس برمى انگيخت و دل و جان آنان را از آلودگى و پليدى مى پيراست و وظيفه افراد و گروه هاى رهسپار حائر را معيّن مى فرمود. ايشان به موجب شواهد و قرائن، از هيچ كوششى در مسير آراستن حائر مقدس و استحكام و توسعه آن- متناسب با اوضاع و احوال جارى و درحدّ توان و امكان- از قبيل تعيين بودجه به همين منظور، يا جهت پرداخت مقررّى مديران و خدمتكاران، يا كمك به فقيران و نيازمندان و در راه ماندگان، فروگزار نفرمود. بنابراين مى توان ادّعا كرد كه در دوران امام صادق(ع)، هيچ برنامه اى، جز با دستور آن حضرت يا جلب نظر و موافقت آن بزرگوار، درباره حائر به اجرا در نيامده است.

ج) وجود نينوا و غاضريّه در نزديكى كربلا

يكى ديگر از عواملى كه زيارت و رفت و آمد زائران را آسان مى كرد، وجود نينوا و غاضريّه در كنار حائر بود، اين دو محلّ و به ويژه غاضريّه، بر سر راه قرار داشت و اين امكان را به زائران مى داد كه- در ظاهر- آن را هدف خود قرار دهند و در آنجا، فرود آيند و مدّتى استراحت كنند تا شكّ و شبهه مزدوران بنى اميه را از خود

ص: 142

دور سازند؛ سپس مخفيانه به زيارت حائر مقدّس، شرفياب شوند.

چه بسا، زائرين قبر امام حسين(ع) در تمام دوران سياه بنى اميّه، براى رهايى از جاسوسان و نگهبانان سخت گير، چنين مى كردند كه البته چاره اى جز آن، نداشتند. روايات زيادى در تأييد اين شيوه و روش، به دست ما رسيده كه از جمله آنها، روايتى است كه ابوحمزه ثمالى از امام صادق(ع) نقل كرده كه فرمود:

هرگاه خواستى بعد از فراغت از زيارت خود- كه تا مى توانى، آن را تكرار كن- بازگردى، بايد توقف گاه تو، نينوا يا غاضريّه باشد. هر وقت، آهنگ زيارت كردى، غسل زيارت انجام بده و در پايان، زيارت وداع به جاى آور و بعد از زيارت وداع، مقابل حضرت بايست و خود را به قبر بچسبان و چنين بگو ... (1) گويا به همين جهت، روايات زيادى در فضيلت غاضريّه صادر شده كه از آن جمله، روايت امام صادق(ع) است كه فرمود: «غاضريّه، تربتى از بيت المقدس است». (2) چنان كه در رواياتى ديگر، از كربلا به عنوان غاضريّه تعبير شده است.

از امام محمدباقر(ع) در حالى كه شيعيان و دوستان خود را به زيارت حائر و استراحت در غاضريّه تشويق مى كند، نقل شده كه فرمود: «قبرهاى ما در غاضريّه را، زيارت كنيد». (3) غاضريّه در آغاز، روستايى آباد بود و در منطقه وسيعى از شمال شرقى كربلا قرار داشته است و آرامگاه ابوالفضل العباس(ع) كه در محل شهادت خود در كنار رود فرات به خاك سپرده شده، در مسير آن، واقع است. بنابراين، موقعيت غاضريّه- حسب ظاهر- در وسط باغستان هايى بوده كه در سمت راست رود حسينى، در


1- كامل الزيارات، ص 254، شماره 2.
2- همان، ص 269، شماره 7.
3- همان، ص 69، شماره 6.

ص: 143

شمال شرقى شهر كربلا، ما بين «تل هيابى» و «مقام امام جعفر صادق(ع)» (1) و «اربع نهران»، قرار داشته و همواره به نام «غاضريّات»، زبانزد بوده است. غاضريّات، جمع غاضريّه و نام قديمى اين محّل است. در غاضريّه قديمى، گروهى از قبيله «بنى عامر» و گروهى از طايفه «بنى اسد»، سكونت داشته اند.

نينوا نيز همانند غاضريّه، روستاى آبادى بوده و از شرق حائر تا جنوب شرقى آن، امتداد داشته است. در نوشته هاى تاريخى، از نينوا به خاطر كثرت رفت و آمد زائرين به آنجا، بيشتر از غاضريّه نام برده شده است. از اين دو سنگر و گذرگاه بود كه زائران در دوران وحشت و ترور، مخفيانه به حائر نفوذ مى كرده و سپس باز مى گشته اند.

اين عوامل سه گانه؛ يعنى عقيده و ايمان استوار، تشويق و ترغيب زائران از سوى امامان معصوم(عليهم السلام) و مخفى گاه هاى نينوا و غاضريّه، مهم ترين عواملى بود كه شيعيان و دوستان اهل بيت(عليهم السلام) را در دوران نخستين، جهت زيارت حائر مقدس و استحكام نشانه ها و اجراى شعائر اسلامى آن، يارى مى نموده است. على رغم آنچه گذشت؛ يعنى فشار بنى اميه بر زائران و ايجاد جوّ ترور و وحشت، جا دارد هفتاد سالِ بعد از واقعه كربلا تا نابودى دولت بنى اميّه را كه بر حائر سپرى گشت، نسبت به دوران خلافت بنى عباس، از بهترين سال ها شمرده شود. چه اينكه بنى اميه، اگرچه با امام حسين(ع) جنگيدند و آن حضرت را به شهادت رساندند؛ امّا به همين گناه كبيره، بسنده كردند و متعرض قبر مطهر آن بزرگوار نشدند. ظاهراً اقداماتى نظير گماشتن نگهبان و محافظين در اطراف آن، به منظور جلوگيرى از زائران و دور كردن آنان، با


1- اين مقام، به عنوان يك اثر يادگارى در جايگاهى از ساحل فرات كه امام صادق 7، قبل از زيارت حائر مقدس، در آنجا غسل زيارت مى نموده، ساخته شده است. اين مقام تاكنون كه اين سطور رقم مى خورد، همچنان پابرجاست. با آرزوى اينكه دست تقدير، نجات آن را از ويرانى و تخريب برنامه ريزى شده باستانى و آثار غير باستانى كربلا به دست عبدالرسول خالصى كه جانشين طاهر القيسى، استاندار سابق كربلاست، رقم زند. اما اصطلاح «اربع نهران» به سبب علم بالغلبه(كثرت استعمال) است و همين گونه شهرت يافته است.

ص: 144

انگيزه پيش گيرى از شورش هاى داخلى و خطرات احتمالى كه به واسطه ازدحام جمعيت در حائر اتفاق مى افتاد- همچون قيام هاى عبيدالله بن حرّ جعفى، سليمان بن صرد خزاعى و ديگران- صورت گرفته است.

اين در حالى است كه بنى عباس، گويا به خاطر عدم مشاركت با بنى اميّه در ريختن خون پاك آن حضرت، قبر مطهرش را ويران ساختند و بارها در صدد محو آن برآمدند، تا جايى كه زبان ها به ملامت آنان دراز گشت و شاعران، به هجو و بدگويى ايشان پرداختند. از جمله [برخى از آنان] سرودند:

لله ان كانت أميه قد أتت قتل ابن بنت نبيها مظلوما

فلقد أتاه بنو أبيه بمثله هذا لعمرك قبره مهدوما

أسفوا على أن لايكونوا شار كوا فى قتله فتتبعوه رميما

به خدا سوگند! اگر بنى اميّه، فرزند دختر پيامبر خود را مظلومانه سربريدند. به يقين، عموزاده هاى او نيز چنان كردند. اين بار به جان تو سوگند! آرامگاهش را ويران ساختند. متأسف از اينكه با بنى اميّه، در كشتنش شريك نبودند. به كاويدن در آرامگاه و پاره هاى پيكرش پرداختند.

شايد دليل عدم تعرض بنى اميّه به حائر مقدس و دست اندازى مكرّر بنى عباس به آن، اصولًا به موقعيت پايتخت و مركز حكومت، در هر دوره و دولت باز مى گردد. نبايد از نظر دور داشت كه دورى و نزديكى مركز حكومت هر يك از بنى اميّه و بنى عباس، نسبت به حائر مقدس، تأثير ژرف و عميقى بر مقدرات حائر داشته است. زيرا خلافت مستقر در شام، به واسطه دورى از اين بارگاه در دوران بنى اميّه، نمى توانسته بر جريانات حائر و پيرامون آن، اشراف و احاطه داشته باشد؛ چنان كه بغداد در دوران بنى عباس و به خاطر نزديكى به حائر، از چنين اشراف و

ص: 145

احاطه اى، برخوردار بود.

همان گونه كه تصميمات اتخاذ شده در شام و بر ضد حائر، به علت دورى راه، اغلب اجرا نمى شد؛ برعكس دوران بنى عباس اين تصميمات، به دليل نزديكى حائر به مركز خلافت، سريعاً به اجرا درمى آمد. از همين رو، حائر در دوران بنى اميّه، دچار خرابى و ويرانى دوران بنى عباس، نگرديد. بايد اذعان كرد، نزديكى به بغداد كه مركز خلافت بنى عباس بود، علت اصلى دشمنى آنها با قبر امام حسين(ع) و حائر آن حضرت شمرده مى شود.

ص: 146

فصل پنجم: حائر، زمين مبارك و تربت مقدس آن

فضيلت كربلا و قداست تربت آن در دين مبين اسلام

اشاره

در دين حنيف اسلام به سرزمين كربلا، بيش از هر نقطه ديگرى از كره زمين، شرافت و امتياز داده شده است. لذا كربلا، سرزمين برگزيده خداوند، سرزمين مبارك و مقدس الهى، سرزمين فروتن و متواضع در پيشگاه خداى متعال شمرده شده است. همچنين حرم امنِ مبارك، حرمى از حرم هاى خداى متعال و پيامبر او(ص) و قبه الاسلام كه خداوند مؤمنان را همراه نوح پيامبر(ع) در ماجراى طوفان، به بركت آن نجات داد و از مكان هايى كه خداى متعال، دوست دارد در آنها پرستيده شود و بالاخره سرزمينى الهى كه تربتش شفابخش است (1)، خوانده شده است.

البته اين ويژگى ها و نظاير آن، كه همگى به كربلا تعلق گرفته، به هيچ نقطه ديگرى از سراسر كره زمين، حتّى كعبه معظّمه- چنان كه از نظر خواهد گذشت- تعلق نگرفته است.

بى گمان بعد از واقعه عاشورا تا به امروز، مقايسه كربلا و كعبه بر زبان شاعران و


1- كامل الزيارات، صص 267 تا 272.

ص: 147

قلم نويسندگان، جارى شده و با شيوه و روش هاى گوناگون شعر و متن، راجع به اثبات شرافت و برترى كربلا بر كعبه و قداست سرزمين آن، بر سراسر كره زمين، داد سخن داده اند.

اين سرزمين فرخنده در دين مبين اسلام، به اين شرافت و عظمت نايل نشده، مگر به بركت وجود امام حسين(ع). (1) چنان كه در روايتى، تصريح شده است: «و شرافتش را به واسطه فروتنى و سپاس گزارى در پيشگاه خداوند، به بركت وجود امام حسين(ع) و ياران آن حضرت، فزونى بخشيد». (2) رواياتى كه در فضيلت و قداست اين تربت، به دست ما رسيده، به روايات صادره از امامان معصوم(عليهم السلام) منحصر نمى شود. زيرا رواياتى از اين قبيل، در منابع ساير فرق اسلامى نيز به نقل از دانشمندان و محدثين آنان، مشهور و زبانزد است؛ مثلًا همين تربت است كه ابوريحان بيرونى در كتاب «الآثار الباقيه» خود، آن را «تربت فرخنده در كربلا» مى نامد. جلال الدين سيوطى نيز در كتاب «الخصائص الكبرى»، بيش از بيست روايت از راويان بزرگ و مورد اعتماد اهل سنّت، مانند حاكم نيشابورى، بيهقى، ابونعيم اصفهانى و ديگران، به نقل از «امّ الفضل دختر حارث»، «امّ سلمه» و «عايشه» همسران پيامبر(ص) و «انس بن مالك»، آورده و اكثراً از ابن عباس، ام سلمه و انس بن مالك نقل شده كه راوى در بيشتر آنها، اظهار مى دارد:

خدمت رسول اكرم(ص) رسيدم، در حالى كه حضرت حسين(ع)، در آغوشش جاى داشت و اشك از ديدگانش جارى بود و خاك سرخى در دست مباركش داشت. راوى از خاك سرخى كه در دست آن حضرت بوده، پرسش مى كند و


1- همان، ص 271.
2- شهادت امام حسين 7 و ياران او، سبب مزيد شرافت كربلا گرديد.

ص: 148

حضرت در جوابش مى فرمايد: «جبرئيل بر من فرود آمد و خبر داد كه امّتم، همين فرزند مرا خواهند كشت و از تربت سرخش به من عطا كرد و آن، همين است كه اكنون در دست من است».

در همين روايت و در بعضى روايات ديگر آمده است كه: «آن حضرت، در سرزمين عراق كشته خواهد شد و اين خاك سرخ، تربت آن سرزمين است».

همچنين آن بزرگوار تربت سرخ را به همسرش امّ سلمه سپرد و فرمود: «وقتى مشاهده كردى، اين تربت خون چكان است، بدان كه فرزندم حسين(ع) كشته شده است» و چنان بود كه امّ سلمه از آن محافظت مى كرد تا زمانى كه عاشوراى سال شهادت امام حسين(ع) فرارسيد، آن را خون چكان يافت و دانست كه امام حسين(ع)، به قتل رسيده است. (1) بنابراين، ميان مسلمانان مذاهب مختلف، در فضيلت كربلا و قداست تربت آن، اختلافى وجود ندارد. اگر تحريك برخى دروغگويان و مبلغان باطل، از جمله كسانى كه شيوه و روششان ياوه سرايى و راه و رسمشان تهمت و افتراست، نبود، در اين باب به بيان مطالبى به مراتب بيشتر از آنچه به موضوع اين بحث مربوط است، نمى پرداختيم. امّا توضيح و تشريح مطلب و روشن ساختن فكر و ذهن حق جويان و ردّ سخنان دروغ و دريدن پرده پندار باطل آنان را كه با حقيقت و واقعيّت، سازگارى ندارد، واجب و لازم ديديم.

عدّه اى نادان با انگيزه هاى سياسى و منفعت شخصى، شبهه اى بر ضدّ شيعه مطرح نموده، اقدام به نشر و گسترش آن كردند تا اينكه آن را حقيقى و واقعى جلوه داده، رفته رفته در ذهن افراد بى سواد، جايگير ساختند. اين شبهه به مرور زمان در ميان افراد جاهل و مستضعف به عقيده اى استوار، بدل گشت و از جانب اينان به اروپائيان


1- كاشف الغطاء، الارض و التربه، ص 56.

ص: 149

ساده دل، سرايت كرد.

اين تهمت هاى بى پايه و اساس در نوشته هاى شرق شناسان بينوا كه از عقايد مسلمانان و اختلافات مذهبى ايشان، به كلّى دور و به غايت بى خبرند، بازتاب يافت و كار به جايى رسيد كه برخى از اين بيگانگان، به پرس وجوى اين مسئله از مراجع تقليد برجسته شيعيان كشور عراق، با انگيزه ثبت نتيجه و جواب در «دايره المعارف بريتانيا» مبادرت نمودند. (1) اكنون ملاحظه كنيد كه آثار و تبعات تبليغات گمراه كننده و زيان بار به كجا رسيده است. از همين رو، سنجيدن بيهودگى و رسوايى اين شبهه و ترديد، لازم و ضرورى به نظر مى رسد.

اين شبهه، عبارت از اين است كه بعضى از دشمنان و به اصطلاح رقيبان مذهب تشيّع، چنين وانمود كرده اند كه سجده شيعيان بر تربت(مهر) در نماز، بدعت است و نوآورى در دين محسوب مى گردد. در صورتى كه اين كار، بسيار ساده و توجيه آن نيز در نهايت سهولت و سادگى است و هيچ طعن و تمسخرى، نسبت به مهم ترين مذهب از مذاهب اسلامى كه تمسك آن به اصول استوار دين اسلام و خاندان پيامبر اكرم(ص)، بيش از ديگران به اثبات رسيده است، موجب نمى گردد.

هنگامى كه ادعاى باطل اين مدّعيان لاف زن و دروغ پرداز، ريشه دوانيد و در ميان عوام، گسترش يافت و به مرور زمان، بارور شد و ميوه هاى تازه داد؛ پيرايه ديگرى بر آن بستند و گفتند: بت پرستى است! و سجده بر تربت امام حسين(ع)، نوعى پرستيدن بت به شمار مى رود؛ بدون اينكه ميان سجده بر چيزى و سجده براى چيزى، تفاوت و امتياز قائل شوند. به همين جهت، تربت را قرص، لوح، سنگ و گِلِ فشرده، ناميدند و به منظور اثبات مدّعاى خود و تأييد گفته هاى واهى و


1- ر. ك: الارض و التربه الحسيّنيه، مقدمه.

ص: 150

بى اساسشان، اسم ها و وصف هاى ديگرى هم بر آن نهادند.

ما در راستاى خدمت به حقّ و حقيقت و روشن ساختن افكار عموم مسلمانان كه با فتنه جويى سودجويان و فرصت طلبان در كار خود، فرو مانده اند و نيز جهت راهنمايى شرق شناسانِ اروپايى كه فريفته گفتار اين هوسبازان گمراه شده اند، لازم ديديم كه اين موضوع را از دو جهت تاريخى و دينى به سبب ارتباط با تربت امام حسين(ع) و قداست آن، مورد بررسى قرار دهيم. بنابراين، ابتدا قداست تربت در دين مبين اسلام و اختلاف نظر مذهب تشيّع با ديگر مذاهب در خصوص چيزهايى كه سجده بر آنها، جايز است يا چيزهايى كه سجده بر آنها، جايز نيست را مورد توجه قرار مى دهيم. سپس به بيان علت و دليل انتخاب تربت كربلا و رواياتى كه در اين زمينه، وارد شده و عمل امامان معصوم(عليهم السلام) به اين روايات، مى پردازيم. آنگاه راز سجده بر تربت امام حسين(ع) را از نظر دين حنيف، همراه با توضيح و تشريح تفاوت ميان سجده براى چيزى با سجده بر روى چيزى و رّد شبهه ياوه گويان، نسبت به مذهب تشيّع از جهت سجده بر تربت را از نظر مى گذرانيم.

از سوى ديگر خوى و خصلت مقدّس شمردن تربت و تبرّك جستن به آن را در دين مبين اسلام مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم.

1. بررسى قداست تربت در دين مبين اسلام از جهت تاريخى
الف) قداست تربت در آغاز ظهور اسلام

همانا خوى و خصلت مقدّس شمردن تربت، خصلتى ريشه دار است و به دوران پيامبر اكرم(ص) و آغاز دعوت مردم به دين اسلام، توسط آن بزرگوار باز مى گردد. چنان كه از كتاب هاى گوناگون اهل سنّت و به نقل از راويان آنها به دست مى آيد و هيچ روايتى از سوى راويان شيعه، در اين خصوص ملاحظه نشده است. لذا شيوه و

ص: 151

روش مقدّس شمردن تربت شهيدان راه خدا و تربت قبر پيامبر اكرم(ص) و تربت قبر بعضى از اصحاب آن حضرت و نيز شفا خواستن از آنها، راه و رسم رايج و معمول مسلمانان صدر اسلام بوده است.

ما، اين راه و رسم را در جامعه اسلامى، نخستين بار از سال سوّم هجرى؛ يعنى اندكى بعد از جنگ احُد كه حمزه سيدالشهدا به شهادت رسيد، ملاحظه مى كنيم و مى بينيم كه مسلمانان از تربت آن حضرت، براى شفاى بيمارى و درمان سردرد، بهره مى جستند. همچنين به خاك حرم پيامبر اكرم(ص) تبرك جسته، آن را به عنوان دارو به كار مى بردند، چنان كه برزنجى در كتابش «نزهه الناظرين فى تاريخ سيّد الأوّلين و الآخرين» به اين مطلب اتشاره كرده و ما آن را عيناً نقل مى كنيم:

لازم است بر كسى كه چيزى(از مدينه) خارج كرده، آن را به جاى خود بازگرداند و گناه او، جز با اين كار تا وقتى كه بر آن توانايى دارد، بخشيده نمى شود. آرى از اين قاعده، آنچه براى سفر مورد نياز است، استثنا شده؛ مانند ظرف هايى كه از خاك حرم ساخته شده، يا براى درمان مورد استفاده قرار مى گيرد؛ مثل خاك قبر حمزه سيدالشهدا(رضى الله عنه)، براى درمان سردرد و خاك قبر صهيب رومى(رضى الله عنه) (1) بدين جهت كه پيشينيان و معاصرين برجا به جايى آنها، اتفاق نظر دارند. (2) چون پيامبر اكرم(ص) رحلت فرمود، مسلمانان- به نقل سيّد نورالدين سمهودى شافعى در كتاب خود به نام «وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى»- برداشتن خاك قبر او را آغاز كردند. عبارت سمهودى چنين است:

و چنان بود كه مسلمانان از خاك قبر(پيامبر اكرم(ص)) برمى داشتند تا عايشه دستور


1- صهيب از اصحاب و ياران پيامبر اكرم 9 بود.
2- نزهه الناظرين، ص 116.

ص: 152

داد، ديوارى ساختند و از آن جلوگيرى كرد و در ديوار، پنجره اى بود و مسلمانان از پنجره، خاك برمى داشتند كه باز دستور داد، پنجره را مسدود كردند. (1) ولى علّت جلوگيرى عايشه از برداشتن خاك را، روشن نكرده كه آيا بدين جهت بوده كه مالكيّت خانه، به وى تعلّق داشته است؟

البّته اين عادت و روش از حدّ تربت شهيدان و پيامبر اكرم(ص)، فراتر رفت و تربت بعضى اصحاب آن حضرت را هم در برگرفت. مسلمانان به تربت صهيب رومى نيز تبرّك جسته، آن را به عنوان دارو به كار مى بردند، چنان كه برزنجى در كتاب «نزهه الناظرين» بر مصرف دارويى تربت صهيب رومى، تصريح كرده، هر چند از علت توجه به تربت صهيب رومى، جداى از ديگران سخنى به ميان نياورده است.

ب) تحول و دگرگونى اين روش در دوره هاى ميانى

كاملًا پيداست كه اين پديده در همين حدّ، باقى نماند و باگذشت زمان، ارتقا يافت و به جايى رسيد كه مسلمانان، به خاك پاى مردانِ برجسته نيز تبرّك مى جستند. از جمله اين موارد، نقل شيخ عبدالقادر فاكهى در كتاب خود، «حسن التوسّل فى زياره افضل الرسل» است كه به موجب آن شيخ بزرگوار امام سبكى، صورت خود را بر فرش و متكّاى خانه جديدى كه نواوى درآن استراحت كرده بود، نهاد تا بركت قدوم او را حس كند و فزونى شكوه و عظمتش را دريابد؛ چنان كه با گفتار خود، بدان اشاره كرده است:

وفى دار الحديث لطيف معنى على بسط لها أصبو وآوى

لعلى ان انال بحرّ وجهى مكانا مسه قدم النواوى

و در اقامتگاه جديد، معنى و مفهوم لطيفى وجود دارد، بر فرش و رختخوابى كه


1- سمهودى، وفاء الوفا، ج 1، ص 385.

ص: 153

برآن، آرام و قرار دارم. باشد تا صورت خود را بسايم، بر جايى كه پاى نواوى برآن رسيده است. (1) سپس كار مقدّس شمردن بزرگان، به تدريج از تبرّك جستن به خاك پاى خود آنان گذشت و تبرّك جستن به خاك پاى مركبِ سوارى ايشان، رواج يافت. از اين قبيل موارد، نقل ابن خلّكان در شرح حال جلال الدوله، فرزند الب ارسلان سلجوقى است كه گفته:

شيخ ابواسحاق در مدّتى، كمتر از چهار ماه به بغداد بازگشت و در آنجا (2) به بحث و مناظره با امام الحرمين، پرداخت و چون تصميم به مراجعت از نيشابور گرفت، امام الحرمين براى خداحافظى بيرون آمد و ركاب او را گرفت تا ابواسحاق سوار شود. سپس در خراسان، جايگاه بزرگى يافت و مردم، خاك پاى مركبش را برمى داشتند و به آن تبرّك مى جستند. (3) از همه اين نقل ها، معلوم مى شود كه راه و رسم مقدس شمردن تربت و در نتيجه، شفا خواستن از آن و تبرّك جستن به آن، اعمّ از تربت شهيدان و تربت پيامبر اكرم(ص) و خاك حرم، حتى مثل تربت صهيب رومى، نزد مسلمانان صدر اسلام معروف و مشهور بوده است؛ سپس تبرّك جستن به خاك پاى مردان برجسته و شفا خواستن از آن؛ همچون چهره ساييدن يا صورت نهادن، براى تيمّن و تبرّك و حتّى بسيار فروتر از اين، نظير تبرّك جستن به خاك پاى مركب سوارى آنان و مواردى غير از اينها، كارهايى است كه در دوره هاى ميانى تاريخ اسلام و بعد از آن، معمول و مرسوم بوده است.


1- ر. ك: حسن التوسل، چاپ شده در حاشيه الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 60 نواوى مورد اشاره، از سرشناس ترين بزرگان اهل سنت به شمار مى رود.
2- مقصود نيشابور است زيرا پيش از اين در نيشابور بوده. مترجم.
3- ابن خلّكان، وفيات الاعيان، ج 2، ص 122. شيخ ابواسحاق شيرازى، صاحب كتاب «المهذّب و التنبيه» است.

ص: 154

بنابراين، شگفتى ندارد كه مذهب تشيع، تربت امام حسين(ع) را با توجه به رواياتى كه راجع به آن، وارد شده و- هيچ روايتى در خصوص هيچ تربتى، غير از تربت رسول اكرم(ص) و حمزه سيدّالشهداء صادر نگرديده- پاكيزه تر از هر تربت ديگرى دانسته، مقدس بشمارد؛ در حالى كه بى گمان، تربت امام حسين(ع) از تربت رسول اكرم(ص) مى باشد.

2. بررسى قداست تربت در دين مبين اسلام از جهت دينى
الف) سبب اختلاف نظر شيعه با ديگران در سجده كردن

عادت عموم مسلمانان در سجده كردن بر زمين، به حديث مشهور پيامبر اكرم(ص) باز مى گردد كه فرمود: «زمين براى من، سجده گاه و پاك كننده، قرار داده شده است» (1)، لذا ملاك عمل شيعه و ديگران، همين حديث شريف است و بس.

با اين حال، دليل اختلاف نظر ميان شيعه و اهل سنّت در اين خصوص، چيست و چرا اين دو فرقه، در اين مسئله نيز همچون مسائل فرعى ديگر، اختلاف نظر دارند؟ در حالى كه ديگران، سجده كردن بر هر چيزى را جايز دانسته، صحيح مى شمارند؛ ولى شيعيان سجده كردن بر غير زمين و رستنى هايى كه قابل خوردن و پوشيدن هستند و همچنين سجده كردن بر معادن را روا نمى شمارند و منشاء اين اختلاف نظر- حسب ظاهر- اختلاف فقهى، ميان شيعه و اهل سنّت در خصوص تفسير و توضيح الفاظ و كلمات حديث پيشين است كه اختلاف اين دو فرقه را در دو مورد كه منجر به اختلاف عملى، ميان آن دو شده است آشكار مى سازد. نخستين مورد، اختلاف نظر در مفهوم زمين و چيستى آن است و مورد دوّم، اختلاف نظر در محلّ سجده و پاكى آن. ما در ادامه، به تبيين و تشريح اين دو مورد، مى پردازيم:


1- من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 240. مترجم.

ص: 155

يك- اختلاف نظر شيعه و اهل سنت، در معنى زمين و چيستى آن

اين اختلاف نظر، همان است كه جنگ و نزاع دينى يك فرقه از مسلمانان را عليه فرقه ديگر- كه هيچ كس، نمى تواند در درستى اسلام آنان، به هيچ وجه ترديد كند- برانگيخته است. اين مسئله به خودى خود، خيلى ساده است به گونه اى كه هرگاه به كودكى خردسال يا به بى سوادى ساده از هر نژاد و آئينى ارائه شود، به سرعت آن را مى فهمد و درستى و نادرستى اش را تشخيص مى دهد؛ چه رسد به خردمندان، فرهيختگان و وارستگان اهل درايت و بينش در مباحث دينى و اجتماعى.

از ديدگاه شيعه، مقصود از واژه «زمين» در اين حديث شريف، همان مفهوم لغوى آن است؛ يعنى همين زمين كه ما و هر انسان ديگرى، آن را درك مى كند و مى شناسد. به همين جهت، نزد شيعيان و مطابق آنچه از الفاظ و كلمات حديث فهميده مى شود، سجده كردن بر هر چيزى غير از زمين، صحيح نيست.

زمين از نظر اينان، همين «زمين» به استثناى مواد معدنى و هر چيزى كه از آن مى رويد، غير از مواد خوردنى و پوشيدنى است. چه اينكه مواد خوردنى و پوشيدنى و نيز مواد معدنى، در عنوان «زمين و خاك» قرار نمى گيرند؛ بنابراين، سجده كردن بر آنها، براى خداى متعال روا نيست. از همين رو در نظر شيعه، سجده كردن بر فرش و پارچه و لباس و نيز سجده كردن بر آهن و نقره و طلا و مس و معدن هاى ديگر و همچنين سجده كردن بر سنگ هاى معدنى اعمّ از مرمر و گرانيت (1) و مانند آنها و بالاخره سجده كردن بردانه ها و ميوه ها و خوردنى هاى آدمى مثل حبوبات وگوشت هاكه اسم زمين بر آنها، اطلاق نمى شود و در مفهوم زمين جاى نمى گيرند،


1- در اينجا مقصود از سنگ هاى معدنى، چيزهايى مانند عقيق، ياقوت و فيروزه است نه سنگ هايى كه براى بنا و ساختمان به كار مى رود كه به اتفاق علماى شيعه سجده بر آنها جايز است؛ مانند سنگ مرمر و گرانيت. از آنجايى كه نويسنده از دانشمندان دانشگاهى است نه حوزه اى به اين مطلب توجه نداشته است.

ص: 156

جايز و روا شمرده نمى شود.

از آنجا كه درك و فهم مانند اين مسئله فقهى كه صورت هاى مختلفى دارد و جداكردن چيزهايى كه سجده كردن بر آنها صحيح است از غير آنها، براى بسيارى از مردم به ويژه مردمان عامى و بى سواد، آسان نيست، لذا به منظور رهايى از پيچيدگى هاى اين مسئله، صرفاً بر خاك به عنوان اينكه به طور قطع و يقين زمين است، سجده مى نمايند. تا اينجا، نكته اى كه موجب ملامت شيعه، نسبت به سجده كردن بر خاك شود- كه مطلوب آيه كريمه در مسئله تيمّم است كه مى فرمايد: «پس تيمم كنيد بر خاك پاكيزه»- به چشم نمى خورد.

مرحله دوّم از اين مسئله، اين است كه چون هميشه و در همه جا و خصوصاً در زندگى متمدّن امروزى، خاك در دسترس نيست و همراه بردن آن نيز به خاطر پراكنده شدن، امكان پذير نمى باشد، لذا لازم است قطعه اى از خاك به همين منظور، مهيّا گردد و همراه باشد و بهتر است از گل فشرده، فراهم آيد تا شكسته و پراكنده نشود و هنگام سجده كردن در پيشگاه خداى متعال، پيشانى برآن قرار گيرد. اين خاك، همان خاك مربّع، يا دايره، يا مستطيل شكل است كه مخالفان شيعه به قصد توهين و تمسخر، آنها را «قرص ها و لوح ها» مى نامند و در حقيقت، چيزى غير از خاك؛ يعنى همان صعيد طيّب به شمار نمى رود كه شيعه، آن را سجده گاه خود قرار داده تا سجده او بر غير زمين، صورت نگيرد.

تعيين اين مهرها براى سجده، چيزى جز آسان سازى كار مردم عامى و بى سواد نيست، زيرا تشخيص چيزهايى كه سجده بر آنها جايز است، از چيزهايى كه سجده بر آنها روا نمى باشد، براى آنان سخت و دشوار است. با آگاهى از اين حقيقت كه شيعه، اين مهرها را مقدس نمى شمارد و چنان كه دشمنان مى پندارند، سجده كردن بر آنها را واجب و لازم نمى داند؛ بلكه شيعيان، نماز مى گزارند و در اين حال بر چيزى

ص: 157

كه مصداق زمين است؛ مانند چوب ها، برگ ها و ليف خرما (1) سجده مى كنند، بدون اينكه تفاوتى، ميان آنها قائل باشند.

تا اينجا نيز در كاركرد شيعه، مطلبى كه موجب توبيخ و شماتت آنان گردد، ديده نمى شود، جز اينكه شيعيان با ديگران در مفهوم «زمين»، اختلاف نظر دارند (2)؛ ديگران، سجده كردن بر هر چيزى را جايز مى دانند، درحالى كه شيعيان، سجده كردن بر فرش ها، پارچه ها، لباس ها، مواد معدنى از قبيل آهن و مس و طلا و نقره، و نيز سنگ ها (3)، مثل مرمر و گرانيت و همچنين خاك پخته شده با آتش(آجر) و محصولات كشاورزى و ميوه ها و خوردنى هاى آدمى، مانند حبوبات وگوشت ها و بالاخره سجده كردن برچرك ها و امثال آن را، روا نمى شمارند، چه اينكه واژه زمين در عرف مردم و در فرهنگ لغت، بر آنها اطلاق نمى شود. اكنون قضاوت كنيد كه كدام فرقه- شيعه يا سنى-، به حقيقت و واقعيت نزديك تر است؟!

دو- اختلاف نظر شيعه و اهل سنّت در پاكى زمين و سجده گاه

دومين اختلاف نظر شيعه و اهل سنّت، درباره سجده گاه يا محلّ سجده است. ديدگاه شيعه در اين خصوص اين است كه محلّ سجده انسان نمازگزار، بايد پاك و پاكيزه باشد و در حديث شريف «جُعِلَتْ لِىَ ألأَرْضُ مَسْجِداً و طهوراً»؛ «زمين براى من، سجدگاه و پاك كننده، قرار داده شده است.» از يك سو، واژه «مسجد» و از جانب ديگر، واژه «طهور» به عنوان صفت زمين بر اين مدّعا دلالت دارد. حال آنكه ديگران، پاكى محلّ ايستادن نمازگزار را لازم مى شمارند؛ امّا با كدامين قرينه و شاهد؟


1- موارد ذكر شده مصداق زمين نيستند، بلكه مصداق روييدنى هاى غير خوراكى و غير پوشيدنى هستند.
2- در اين مطلب هم اتفاق نظر دارند مشكل در جاى ديگر است كه نويسنده نتوانستند به آن دست يابند.
3- در اين باره ر. ك: پاورقى ص 154 همين كتاب.

ص: 158

به اين ترتيب، شيعيان در حال اقامه نماز به واسطه رواياتى كه از امامان معصوم(عليهم السلام)، رسيده است به پاكى و طهارت محلّ سجده و جايى كه پيشانى برآن ساييده مى شود، قائلند و به همين جهت، سجده كردن برگوشه هاى عبا را كه معمولًا به زمين كشيده مى شود و احتمال ناپاكى آن وجود دارد، درست نمى دانند. ديگرانى كه قائل به پاكى و طهارت محلّ ايستادن نمازگزار مى باشند، پا نهادن برگوشه هاى عبا در حال نماز را دقيقاً به همان دليل پيش گفته، جايز نمى شمارند. لذا شيعيان، يك قطعه خاك پاك و پاكيزه را جهت سجده كردن خويش برمى گزينند تا

اوّلًا. محلّ سجده ايشان، پاك و طاهر باشد.

ثانياً. سجده آنان برچيزى كه سجده كردن برآن جايز است و در مفهوم زمين مى گنجد و از نظر شريعت و لغت وعرف و عادت، زمين برآن دلالت مى كند صورت گيرد.

ما درصدديم كه اگر نيازى به روشن ساختن ذهن ديگران و ردّ اعتراض هاى گزافه گويان نباشد، از طرح اين مسائل، كريمانه چشم پوشى كنيم. زيرا محقق آگاه، قطعاً غافل از اين نيست كه مذهب و آيين شيعيان صد در صد منشأ و سرچشمه عربى دارد و مواليان از مردم فارس و ديگران كه از درك و فهم دلالت هاى الفاظ و مفاهيم شرعى آنها، ناتوان بوده اند، دخالتى در آن نداشته اند. اين نكته، روشن است كه شيعيان، دين خود را از امامان معصوم(عليهم السلام) گرفته اند و امامان معصوم(عليهم السلام)، فرزندان همان كسى هستند كه به فرموده خودش، فصيح ترين گويندگان حرف «ضاد» است و فهم و درك امامان معصوم(عليهم السلام)، نسبت به شريعت و احكام، غير از فهم و درك ديگران، حتى غير از فهم و درك عرب زبان ها، نسبت به آن مى باشد؛ زيرا امامان معصوم(عليهم السلام):

اوّلًا، خود از نژاد عرب هستند.

ص: 159

ثانياً، تشريع دين و احكام در خانه آنها، صورت گرفته است و دين و احكام دينى در حقيقت، ميراث آنان و دستاورد خرد و انديشه اين خاندان بزرگ و با عظمت است و تشريع دين به يقين، ميراث و دستاورد عقل و خرد هيچ خاندان عربى ديگرى، جز خاندان نبوّت و رسالت نيست.

با اين حساب، امامان معصوم(عليهم السلام) به مسائل نزول قرآن و تشريع احكام، از ديگران آشناترند. حتى بسيارى از اصحاب و ياران پيامبر اكرم(ص) على رغم ارتباطشان با دوران نبوّت و نزديكى ايشان به آن حضرت، در مقايسه با هر يك از امامان شيعه و حتى آخرين آنها، از درك و فهم اسرار دين، عاجز و ناتوانند. زيرا تشريع، ميراث اين خاندان و فرايند عقل و خرد ايشان است و در مَثَلْ به اين مى ماند كه مردم بلغارستان در مسئله تفسير و استنباط قانون، ميان مفسّر و كارشناس بلغارى در بلغارستان و مفسّر و كارشناس هر يك از كشورهاى تابعه و مستعمره خود، تفاوت قائلند.

بارى، مسلمانان زمانى در شريعت و احكام آن، دسته دسته شدند كه خلافت و زمامدارى، به دست مواليان افتاد و هريك از آنان، دين مبين اسلام را در آئينه انديشه شخصى خود، نگريست و منجر به اين دسته بندى و پراكندگى تلخ و ناخوشايند گرديد. سپس عدّه اى گمراه اغواگر، در آتش اين تفرقه و اختلاف دميدند و به آن، دامن زدند. اميد است كه اين اختلاف به وحدت و يگانگى، بازگردد و تفرقه از بين برود.

ب) سبب انتخاب مهر نماز از تربت كربلا

يك- تربت حمزه سيّدالشهدا در احد و مصيبت آن حضرت كه بر مسلمانان صدر اسلام وارد شد.

دو- تربت امام حسين(ع) در كربلا و مصيبت آن حضرت كه تمام اسلام را فراگرفت.

ص: 160

علّت انتخاب تربت از خاك كربلا، يا از تربت حائر امام حسين(ع)، رواياتى است كه در اين خصوص از امامان معصوم(عليهم السلام)، وارد شده است. ريشه اين عادت و روش به دوران پيامبر اكرم(ص) باز مى گردد؛ روزى كه در سال سوّم هجرى، نبرد دهشتناك احُد، ميان قبيله قريش از يك طرف و مسلمانان از سوى ديگر، روى داد و با كشته شدن حمزه بن عبدالمطلب، عموى پيامبر اكرم(ص) و برادر رضاعى آن حضرت- كه از بزرگ ترين حاميان او به شمار مى رفت- بزرگ ترين ركن اسلام، شكست. آن روز، مصيبت حضرت حمزه سيّدالشهدا بر پيامبر اكرم(ص) و عموم مسلمانان گران آمد، به ويژه كه هند جگرخوار- دختر عتبه و مادر معاويه بن ابى سفيان- آن شهيد بزرگوار را به صورت فجيع و دلخراشى مثله كرد؛ اعضا و جوارحش را بريد؛ سينه اش را شكافت و جگرش را، بيرون آورد و آن را به دندان كشيد. سپس اعضاى مثله شده او را قطعه قطعه كرد و آنها را، به صورت دستبند و خلخال، براى زينت و از روى توهين و تحقير حضرت حمزه، به دست و پاى خويش بست. او با اين كار خود، انتقام پدرش عتبه، سر سلسله كفر و شرك را گرفت كه در روز سرنوشت ساز بدر به دست حضرت حمزه، كشته شده بود.

به واسطه غم و اندوه فقدان آن بزرگوار و شدّت مصيبتش بر اسلام و مسلمين، پيامبر اكرم(ص) به زنان مسلمان دستور داد، براى آن حضرت مراسم سوگوارى برپا كنند و در ماتمش مرثيه سرايى نمايند. كار بزرگداشت حضرت حمزه، گسترش يافت و به جايى رسيد كه مسلمانان، خاك قبرش را بر مى داشتند و بدان، تبركّ مى جستند و هنگام سجده در پيشگاه خداى متعال، پيشانى برآن مى نهادند و از آن خاك، تسبيح درست مى كردند. در برخى روايات، صريحاً آمده است كه حضرت فاطمه(س)، چنين مى كرد و چه بسا آن بانوى بزرگوار، نخستين كسى باشد كه در ساختن مهر و تسبيح

ص: 161

ازتربت حضرت حمزه، پيش دستى نموده، مسلمانان ديگر نيز از آن حضرت پيروى كرده باشند.

وقتى حضرت حمزه در احُد به شهادت رسيد، به سيّدالشهدا ملقّب گرديد و نيز «اسدالله؛ شير خدا» و «اسد الرسول؛ شير پيامبر(ص)»، ناميده شد. اين مطلبى است كه علامه مجلسى(قدس سره)، متن آن را در كتاب «المزار» خود به نقل از «المزار الكبير» با سندآن، به نقل از ابراهيم بن محمد ثقفى، به نقل از پدرش از امام جعفر صادق(ع)، روايت كرده كه فرمود:

فاطمه دختر پيامبر خدا(ص)، نخ پشم تابيده شده اى را به تعداد ذكر الله اكبر(34 عدد)، گره زده بود و آن را در دست مبارك خود مى چرخانيد و به تعداد گره ها، ذكر الله اكبر و سبحان الله مى گفت تا اينكه حضرت حمزه بن عبدالمطلب كشته شد. از آن پس از تربت حضرت حمزه، تسبيح درست كرد و مردم نيز از آن بانوى بزرگوار، پيروى نمودند. وقتى امام حسين(ع) به شهادت رسيد، توجّه مسلمانان به آن حضرت معطوف شد و از تربت آن بزرگوار، به خاطر برترى و مزيتّش [بر تربت هاى ديگر]، تسبيح درست كردند. (1) چنان بود كه لقب سيّدالشهدا در اسلام، به حمزه بن عبدالمطلب اختصاص داشت و مسلمانان بر خاك قبرآن بزرگوار، سجده مى كردند. امّا بعد از كشته شدن امام حسين(ع)، اين جايگاه بزرگ، چنان كه علامه بزرگوار كاشف الغطاء در كتاب «الارض و التّربه» نقل كرده، به آن حضرت منتقل گرديد.

نقل كاشف الغطاء(قدس سره) از اين قرار است: «حضرت حمزه(قدس سره)، در احُد به خاك سپرده شد و سيّدالشهدا ناميده گشت و بر خاك قبر آن حضرت، سجده مى نمودند. چون امام حسين(ع) كشته شد، آن بزرگوار به سيّدالشهدا، ملقّب گرديد و از آن پس،


1- مزار البحار، ص 126.

ص: 162

مسلمانان بر تربت آن حضرت، سجده مى كردند». (1) همان گونه كه ملاحظه مى شود، امتياز شهادت و قربانى شدن در راه اصول انسانى- اسلامى بلند و والا، در اين دو شاخه شاداب و خرّم از طايفه «بنى هاشم» منحصر گرديد و به ديگران نرسيد، بلكه فقط در دو شاخه از اين خاندان؛ يعنى در ميان فرزندان على و فاطمه(ع)، تسلسل يافته است.

برابر نقل احاديث و اخبار، كار شيعيان در مسئله سجده تا دوران امام صادق(ع)، چنان بود كه همواره «خمره» اى با محتواى مقدارى خاك آماده با خودشان همراه داشتند تا هنگام نماز بر خاك سجده كنند. اين روش ادامه داشت تا اينكه خمره، عملًا به قطعه اى خاك فشرده به صورت مهر، تغيير كرد تا از يك سو، از پارگى و پراكندگى در امان باشد و از جانب ديگر، نمازگزاران آسوده و راحت باشند. هنگامى كه پيشانى بر خاك ساييدن و سجده كردن بر زمين، جهت نشان دادن خضوع و خشوع بهتر و بيشتر بنده در پيشگاه خداى متعال، واجب و لازم است، چرا بر خالص ترين، پاك ترين، بهترين، پاكيزه ترين و مقدس ترين خاك كره زمين كه تربت امام حسين(ع) است، صورت نگيرد؛ همان تربت پاك و مقدسى كه روايات فراوانى در فضيلت و برترى آن، صادرشده است.

آدمى در زندگى و براساس سنّت تكامل تدريجى، گام به گام به سمت و سوى كمال راه مى سپارد و در ميان موجودات، زيباترين و پسنديده ترين آنها را جست وجو مى كند. خاك حائر در ميان همه خاك ها، برترين و پسنديده ترين آنهاست. اين خاك، از گِل سرخ پاك و پاكيزه اى است كه آب فرات، از بلنداى كوه ها و ميانه دشت ها با خود مى آورد و در دو طرف رود فرات، در سرزمين كربلا برجاى مى گذارد و در نتيجه با خاك پاك و پاكيزه كربلا مخلوط مى شود.


1- الارض و التربه الحسينيه، ص 49.

ص: 163

معمولًا، مهرهايى كه شيعيان در حال نماز، مورد استفاده قرار مى دهند و شكل هاى گوناگون و اندازه هاى كوچك و بزرگ دارد، از همين گِلِ رسوب كرده در بستر رودخانه، ساخته مى شود. در هيچ كجاى اين كار، نكته عجيب و غريبى به چشم نمى خورد و انسان عاقل با آگاهى و اطلاع از اينكه به ندرت، اين مهرها از خاك قبر امام حسين(ع) ساخته مى شود، چيزى كه موجب سرزنش و ملامت، نسبت به كار شيعيان باشد پيدا نمى كند. بلكه بايد گفت: اصولًا ساختن مهر از خاك قبر مطهر، امكان پذير نيست؛ زيرا قبر مطهّر در ساختمان بزرگ و محكمى از سنگ هاى معدنى نظير مرمر و ... قرار دارد.

چه بسا در سال هاى نخست، برداشتن مقدار كمى از خاك حائر يا حتى خاك اطراف نزديك قبر، ممكن و ميسّر بوده، امّا امروزه بايد آن را از محالات به حساب آورد و بى گمان، چنين ادعايى تهمت و افتراست و هيچ پرتوى از حقيقت، درآن وجود ندارد. اينكه گفته مى شود اين مهر، تربت قبر مطهر است، سخنى تقريبى است؛ به اين معنى كه اين مهر، از خاك كربلا مى باشد و چنين گفته اى، صحيح و مطابق با واقع است.

ج) سجده امامان معصوم (عليهم السلام) بر تربت امام حسين (ع) و تشويق شيعيان بر اين كار

اين كار در آغاز، بدين صورت بود كه خاك را از قبر مطهر يا از اطراف نزديك آن و خصوصاً از طرف سر مبارك آن حضرت برمى داشتند. اولين كسى كه بر اين تربت سجده كرد و آن را مورد استفاده قرار داد، امام زين العابدين(ع)، چهارمين امام از دوازده امام معصوم شيعه (1) بود كه بعد از خاكسپارى بدن شريف پدر بزرگوار خود و خاندان و ياران شهيد آن حضرت، مشتى خاك از قبر مطهر برداشت و آن را


1- الارض و التربه الحسينيه، ص 51.

ص: 164

در كيسه چرمى كوچكى(خمره)، قرار داد و آن را محكم بست و با آن، مهر و تسبيح درست كرد و تسبيح آن را هنگام ورود به مجلس يزيد در شهر شام، در دست مبارك خود داشت. يزيد ملعون از آن حضرت پرسيد: اين چيست كه در دست خود، مى گردانى؟ امام سجاد(ع)، روايتى از جدّ بزرگوارش، براى يزيد نقل فرمود كه خلاصه آن، چنين است:

هر كس هنگام صبح، اين تسبيح را در دست خود بگيرد و دعاى وارده را قرائت كند، همواره ثواب ذكر تسبيح برايش نوشته مى شود، هرچند زبانش گوياى آن نباشد.

چون امام زين العابدين(ع) و خاندان و همراهانش به مدينه بازگشتند، آن حضرت به تربت پدربزرگوارش تبرّك مى جست و برآن سجده مى كرد و بعضى از بيمارى هاى خانواده خود را با آن، درمان مى فرمود و اين كار، در ميان علويان و شيعيان و پيروان آنان، نشر و گسترش يافت. (1) از اين روايت، آشكار مى شود كه امام سجّاد(ع)، نخستين كسى بود كه براين تربت، نماز گزارد و امامان بعد از آن حضرت نيز به اين كار، مبادرت كردند. فرزند بزرگوارش امام باقر(ع)، پنجمين امام معصوم، كار پدر را دنبال كرد و ياران و شيعيان خود را به آن، تشويق نمود و فضيلت و بركت تربت امام حسين(ع) را با تلاش و كوشش فراوان، تبليغ و ترويج فرمود. (2)

استفاده از تربت در روزگار امام صادق(ع)، رونق بيشترى يافت و آن حضرت از فضيلت و قداست اين تربت، براى شيعيان خود كه در آن هنگام، فراوان گشته و در فنون مختلف و دانش و فرهنگ، سرآمد طوايف و فرق اسلامى بودند، بيشتر سخن


1- همان، صص 50- 52.
2- همان.

ص: 165

مى گفت و آنان را به تبرّك جستن به تربت و سجده كردن برآن، تشويق و ترغيب مى فرمود.

شيخ طوسى(قدس سره) در كتاب «المصباح المتهجد»، از معاويه بن عمّار نقل كرده كه گفت:

امام صادق(ع)، كيسه اى از حرير زرد به همراه داشت كه تربت امام حسين(ع)، در آن بود و چون وقت نماز فرا مى رسيد، آن را در سجّاده خود قرار مى داد و برآن سجده مى كرد و سپس مى فرمود: البته سجده كردن برتربت اباعبدالله الحسين(ع)، حجاب هاى هفتگانه را مى شكافد. (1) امام صادق(ع)، در طول زندگى خود بر اين كار، مداومت داشت. صاحب كتاب «وسايل الشيعه» از ديلمى نقل كرده است كه گفت: «امام صادق(ع)، جهت فروتنى و خاكسارى در پيشگاه خداى متعال، جز بر تربت امام حسين(ع) سجده نمى كرد». (2) ديگر امامان معصوم از فرزندان امام صادق(عليهم السلام) نيز راه و روش آن حضرت را دنبال نموده، عواطف شيعيان خود را تحريك مى كردند و همّت هاى آنان را بر مى انگيختند و انگيزه هاى ايشان را جهت سجده بر تربت امام حسين(ع) و پايبندى به آن، بالا مى بردند. از اين رو در اخبار و احاديث خويش، از ثواب بزرگ و پاداش فراوان كسى كه به تربت آن حضرت، تبرّك جويد و برآن مواظبت نمايد، ياد مى كردند.

شيعيان در هماره تاريخ تا به امروز بر مواظبت از تربت، پايبند بوده، به آن توجه فوق العاده اى داشته و برايش اهمّيت فراوان قائل بوده اند. ظاهراً مدت زيادى سپرى


1- شيخ طوسى، مصباح المتهجد، ص 511، و كتاب «المزار».
2- الارض و التربه الحسينيّه، ص 53؛ [وسائل الشيعه، ج 5، ص 366. مترجم].

ص: 166

نگشت كه شيعيان از اين تربت، يا نهايتاً از تربت كربلا، مهرهايى براى نماز خود ساختند كه تاكنون، معمول و متعارف است.

ما، براى اين مهرهاى ساخته شده از تربت، سندى تاريخى داريم كه به اواسط نيمه دوم قرن سوم هجرى قمرى؛ يعنى دوران امام دوازدهم حضرت حجّه بن الحسن العسكرى(ع) باز مى گردد.

شيخ طبرسى در كتاب «احتجاج» خود از محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى، نقل كرده كه او طى نامه اى به محضر حضرت ولىّ عصر(عج) از فضيلت سجده بر مهرى كه از گِلِ قبر مطهر ساخته شده، پرسيد. حضرت در جواب او نوشتند: «سجده كردن بر مهر تربت جايز و داراى فضيلت و برترى است». (1)

مثل همين روايت، حديثى از آن حضرت در فضيلت ذكر با تسبيح تربت، وارد شده و آن، روايت شيخ طوسى(قدس سره) در كتاب «التهذيب» به نقل از همان راوى؛ يعنى محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى است كه گفت:

به محضر فقيه(امام عصر(عج)) نوشتم، آيا رواست مرد مؤمن با تسبيح گِل قبر مطهر امام حسين(ع)، ذكر بگويد و آيا در آن فضيلت و برترى است؟ حضرت جواب فرمودند و من نامه ايشان را خواندم و آن را بازنويسى كردم: با تسبيح تربت ذكر بگو كه ذكر گفتن با هيچ چيزى، بهتر و برتر از آن نيست ... (2) دست خطى كه در اين حديث شريف مورد اشاره قرار گرفته، همان دست خطى است كه در جواب نامه هاى شيعيان يا ابلاغ دستورهاى خاصّ به آنان از ناحيه مقدسه؛ يعنى از جانب امام دوازدهم(عج) در زمان غيبت صغرى- چنان كه معلوم است-، صادر گرديده است.


1- الارض و التربه الحسينيّه، ص 44؛ كتاب المزار، ص 146.
2- شيخ يوسف بحرانى، الحدائق الناضره، ج 3، ص 179.

ص: 167

د) راز سجده بر تربت امام حسين (ع)

امّا راز انتخاب تربت قبر مطهر، يا تربت حائر مقدس، يا نهايتاً تربت كربلاى معلّى، براى سجده كردن بر آن در نماز، علاوه بر رواياتى كه در فضيلت و قداست تربت وارد شده و افزون بر اينكه پاك ترين، پاكيزه ترين، خالص ترين و مقدس ترين تربت در ميان همه تربت هاست و اضافه بر اينكه سجده بر آن، موجب شكافتن حجاب هاى هفت گانه مى شود- و بالاخره فراتر از تمام گفته ها و نگفته ها- شايد راز و رمز سجده كردن بر تربت با توجّه به جنبه هاى روحى و عاطفى، اين است كه نمازگزار بر سكوى پرواز خود در اوقات پنج گانه نماز، مصيبت سنگينى را كه از كشته شدن شهيد، فرزند شهيد و پدر شهيدان به دست آن گروه ظالم و متجاوز، به دين مبين اسلام وارد شده به ياد مى آورد. از سوى ديگر مكر و حيله آنان را نسبت به اسلام و مسلمانان در دوران جاهليّت و حتى پس از گرويدن آنها به دين اسلام به خاطر مى آورد.

زيرا اين گروه ظالم و ستمگر در دوران جاهليت خود، مرتكب قتل حمزه سيّدالشهدا و مثله كردن آن حضرت به بدترين و زشت ترين صورت گرديد و با كشتن آن بزرگوار، بزرگ ترين ركن اسلام را شكست. هدف آنان از كشتن حمزه سيّدالشهدا، قلع و قمع دعوت و رسالت الهى از پايه و اساس بود؛ لذا مسلمانان، تربت قبر او را به مثابه شعارى براى خود قرار دادند و به آن، تبرّك جستند و از آن(به اذن خداى متعال)، طلب شفا كردند تا ياد او را جاودان سازند.

وقتى اين گروه ياغى و متجاوز، به دين مبين اسلام گرويد، به كشتن امام حسين(ع) دست زد تا بنياد نبوّت و پيامبرى را بركند. زيرا آن روز، نبوت و پيامبرى، غير از حسين بن على(ع)، بازمانده اى نداشت. آنان مى پنداشتند با كشتن امام حسين(ع)، پيامبرى و دعوت اسلامى هر دو به طور هم زمان از بين مى روند و چون

ص: 168

امام حسين(ع) از روى ستم و عداوت كشته شد، مسلمانان تربت قبر مطهر آن حضرت را شعار خود ساخته، در پيشگاه خداى متعال برآن سجده مى كنند. آنان با اين كار اين خاطره را كه نماز بعد از شهادت امام حسين(ع)، دستاورد قيام و قربانى شدن آن حضرت، خاندان و يارانش در ميدان شرف و عظمت در سرزمين كربلاست، زنده نگه مى دارند.

بنابراين، هرگاه نمازگزارى در شرق و غرب عالم و در پيشگاه خداى متعال براين تربت سجده مى كند، حجاب هاى ضخيم هفت گانه مادى كه ميان او و حقيقت، فاصله انداخته است از پيش چشم سر و دلش، كنار مى رود، زيرا نماز، چيزى جز سكوى پرواز مؤمن از نقطه فرودين خاك تا آسمان حقيقت نيست.

از همين روى قتلگاه امام حسين(ع) در برابر نمازگزار، جلوه گر مى شود؛ به ياد مصيبت هاى آن حضرت مى افتد و مصيبت سنگينى را كه از شهادت آن بزرگوار به دست شورشيان كافر و طغيان گر بنى اميه، به اسلام وارد گشت در ذهن خود، ترسيم مى كند. آن گاه بر تربت پاك و مقدس آن امام شهيد، سجده شكر به جاى مى آورد كه اگر امام حسين(ع) و شهادت آن حضرت نبود، هيچ كس از نعمت مسلمانى برخوردار نمى گرديد، زيرا نام و يادى از دين مبين اسلام بر روى كره زمين، باقى نمى ماند.

يكى از استوانه هاى علم و دانش اين روزگار، در خصوص راز سجده برتربت امام حسين(ع)، به همين ديدگاه پرداخته و گفته است:

و شايد يكى از اهداف بلند و والايى كه نمازگزار، هنگام گذاشتن پيشانى بر تربت امام حسين(ع) به خاطر مى آورد، رشادت آن حضرت جهت قربانى كردن خود و خاندان و اصحاب و ياران برگزيده خويش در راه عقيده توحيدى و نيز درهم شكستن نماد ظلم و ستم و فساد و تباهى و استبداد و استكبار بوده است. از آنجايى

ص: 169

كه سجده، بزرگ ترين ركن نماز به شمار مى رود و در حديث آمده است كه: «نزديك ترين حالت بنده، نسبت به پروردگار خود، حال سجده است»، مناسب خواهد بود كه نمازگزار با گذاشتن پيشانى خود بر آن تربت پاكيزه، كسانى را به ياد آورد كه قربانى راه حق شدند و اندام نازنين آنان بر روى آن خاك افتاد، در حالى كه روح آن عزيزان به آسمان پَر مى كشيد و بدين ترتيب، خضوع و خشوع پيدا كند و هم زمان با زمين و آسمان، هماهنگ گردد و اين دنياى فانى و سرمايه نابود شدنى اش را پست و كوچك شمارد. چه بسا مقصود از اين گفته كه «سجده كردن بر تربت، حجاب هاى هفت گانه را مى شكافد»؛ چنان كه در حديث آمده است، همين باشد. (1) اين دانشمند، در جايى ديگر به امتيازات طبيعى اين سرزمين و موقعّيت و احترام آن، نزد امت هاى پيش از اسلام اشاره كرده و نوشته است:

... به يقين نام آورترين بقعه و بارگاه و بهترين و پاكيزه ترين سرشت ها و خوشبوترين خاك ها، خاك كربلاست؛ همان خاك سرخ و پاكيزه اى كه قبل از ظهور اسلام، به عنوان آرامگاه و مركز پرستش خداى متعال و محلّ ويژه خاكسپارى امت هاى پيشين، مطرح بوده است. چنان كه سخنان امام حسين(ع) در يكى از خطبه هاى مشهورشان، گوياى اين حقيقت است كه فرمود: «و گويا چنان است كه گرگ هاى بيابان رگ هاى مرا در ميان «نواويس» و «كربلا» جدا خواهند كرد». (2) همچنين اين دانشمند به چگونگى قدر و منزلت اين تربت كه با ضميمه شدن شرف حسينى بر شرافت ذاتى اش، ناگزير آن را شريف ترين قطعه زمين قرار داده،


1- الارض والتربه الحسينيّه، ص 42- 43.
2- همان مدرك، ص 37.

ص: 170

استدلال كرده و آورده است: «آيا اين، محض حقيقت و حقيقت محض نيست كه پاك ترين بارگاه روى زمين، بارگاه و ضريح والاترين و گرامى ترين شخصيّت جهانى باشد؟»

آرى گيتى همواره تكاپو دارد تا كامل ترين فرد انسانى و جامع ترين كمالاتى را كه مى تواند در طبيعت بشرى، ظهور و بروز پيدا كند و بالنده ترين روح و روان را در قلمرو ملكوت و جبروت بيافريند. در اين راستا، نور واحدى پديدار كرد و آن را به دو نيمه، تقسيم نمود. سرور پيامبران، حضرت محمّد(ص) و سرور جانشينان، حضرت على(ع) سپس آن دو را بار ديگر، درهم آميخت و امام حسين(ع)، كانون آن دو نور و عصاره آن دو گوهر گرديد. چنان كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «حسين(ع) از من است و من، از حسينم» و آن گاه گيتى، براى هميشه از زادن مثل و مانند آنان، عقيم و نابارور شد.

هرگاه، حق زمين است كه برآن، سجده شود و سجده بر غير زمين، روا نيست، آيا بهتر و شايسته تر نخواهد بود كه سجده بر روى برترين و پاك ترين نقطه زمين كه عبارت از تربت حسينى است، صورت گيرد؟

راز اين برترى و پاكيزه ترى نيز اين است كه اين تربت، والاترين ماده، پاك ترين عنصر و خالص ترين گوهر، برروى كره زمين است. چگونه چنين نباشد كه شرافت ذاتى آن، ضميمه پاكى عنصرى اش گشته است و چون به لحاظ جسم و جان و حقيقت و صورت، منطبق و هماهنگ گرديده، ناگزير شريف ترين بقعه روى زمين شده است، همان گونه كه بعضى از نويسندگان برجسته معاصر (1)، صريحاً بيان كرده اند و بسيارى از احاديث و اخبار و شواهد و آثار، بر اين حقيقت گواهند.


1- مثل عبدالله علائلى در كتاب خود «سمّوالمعنى فى سموالذات ...» و محمود عقاد در كتاب «ابوالشهداء»، ص 154.

ص: 171

علامه بحرالعلوم(قدس سره) در منظومه فقهى مشهور خود و بيت معروف آن، همين مطلب را گوشزد كرده است: «از مقايسه كربلا و كعبه، بلندى جايگاه كربلا، آشكار شده است». (1)

ه) ردّ شبهه ياوه گويان و بيان تفاوت سجده بر چيزى و براى چيزى

مخالفان و خرده گيران بر شيعه درباره سجده بر تربت امام حسين(ع)- چنان كه معلوم است- از يك مسئله ساده دينى غافل بوده، فرق ميان سجده كردن براى چيزى و سجده كردن بر چيزى را تشخيص نداده اند. شايد آگاهانه و به منظور فريفتن مردم عامى و بى سواد و تحريك آنان، جهت اظهار دشمنى با شيعه و ايجاد تفرقه و اختلاف در صف امت اسلامى، مطابق ميل خود، ميان دو حالت سجده براى چيزى و سجده بر چيزى، تفاوتى قائل نشده اند.

البتّه صورت دوم، زشت تر و اسف بارتر از اين است كه جاهل به مسئله باشند. زيرا تجاهل(خود را به نادانى زدن) اينان، به شكاف صفوف به هم پيوسته و اختلاف كلمه، منتهى مى گردد؛ به ويژه با علم و آگاهى براين حقيقت كه سجده در هرحال، تنها از آن خداى متعال است، خواه بر خاك و خواه بر فرش و لباس و غير آن، صورت گيرد.

بنابراين، سجده در همه حال، مخصوص خداى يگانه و متعال است؛ با اين تفاوت كه سجده بر خاك، نسبت به فروتنى و خاكسارى در پيشگاه خداى متعال، گوياتر و رساتر است. چه اينكه سجده كردن بر خاك، واجب (2) و سجده بر غير آن، مستحبّ و تفاوت ميان واجب و مستحب در اعمال دينى، روشن و آشكار است.


1- الارض والتربه الحسينيّه، صص 38- 41.
2- در فقه شيعه سجده بر خاك واجب نيست. بله در ميان چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است، تربت امام حسين 7 از همه بهتر است.

ص: 172

روش امام صادق(ع) نيز چنان بود كه: «به منظور فروتنى و خاكسارى در پيشگاه خداى متعال فقط بر تربت امام حسين(ع) سجده مى كرد». (1) و چقدر زياد است، فضيلت سجده امام صادق(ع) بر تربتى كه جدّ بزرگوارش امام حسين(ع)، بر روى آن كشته شده است.

به هر حال آن حضرت، اين تربت را جهت سجده در پيشگاه خداى متعال، بر هر چيزى مقدم مى داشت؛ در حالى كه شكر گزار خداى متعال بود كه او را صابر و محتسب، پذيرفته است. در اين كار امام صادق(ع)، نهايت خاكسارى و خشنودى به چشم مى خورد و شيعيان نيز با صبورى و بردبارى و غم و اندوه فراوان، همچون امام صادق(ع) عمل مى كنند.

بنابراين، سجده، مخصوص خداى متعال است. آيا مى توان گفت كه سجده كردن بر فرش هاى بافته شده، سجده كردن، براى فرش هاست؟ همچنين آيا مى توان ادّعا كرد كه سجده كردن بر تربت امام حسين(ع)، سجده كردن براى امام حسين(ع) است. البته نه، زيرا امام حسين(ع)، معبود نيست و تنها، بنده اى از بندگان شايسته خداى معبود مى باشد؛ بلكه سجده بر تربت آن حضرت، سجده براى خداى يگانه قهّار است، نه سجده، براى چيزى ديگرى، آن گونه كه بيماردلان مى خواهند در ذهن مردم عامى و بى سواد، جايگير سازند. البته اگر اهل ايمان باشند، همين پاسخ كوبنده، آنان را كفايت مى كند.

اينك توجّه شما خواننده گرامى را به گفتار يكى از نخبگان دين و دانش در اين خصوص جلب مى كنيم كه گفته است:

و از سبك سرى و نادانى، يا تعصّب احمقانه بعضى از كينه ورزان نسبت به شيعه اين است كه گفته اند: تربتى كه شيعيان بر آن سجده مى كنند بت است!! اين در حالى


1- الارض والتربه الحسينيّه، ص 53 به نقل از «وسايل الشيعه» شيخ حرّ عاملى.

ص: 173

است كه شيعه، همواره فرياد مى زند و در گفته ها و نوشته هاى خود، آشكارا اعلام مى كند كه سجده كردن، جز براى خداى متعال روا نيست و سجده كردن بر تربت، سجده براى خداى متعال است و نه، سجده كردن براى تربت! ولى اين مسلمانان سست ايمان، گويا خوش ندارند كه ميان سجده بر چيزى و سجده براى چيزى، فرق بگذارند.

آرى بدون ترديد، سجده، مخصوص خداى متعال است؛ ولى [اين كار] بر زمينى مقدس و خاكى پاك و مطهر، صورت مى گيرد.

سجده فرشتگان نيز براى خداى متعال و به فرمان او، به منظور اداى احترام به آدم(ع) بود. آرى، سجده بر تربت امام حسين(ع) از گذشته هاى دور، شعار مخصوص و معروف شيعيان بوده، از آن مهرها مى ساختند و در جيب هاى خود مى گذاشتند تا با آن، نماز به جاى آرند و نيز آنها را در مساجد، قرار مى دادند. هم اكنون هم مى توان، آنها را در مساجد و عبادتگاه هاى آنان، جست وجو و مشاهده كرد. چه بسا، بعضى از مردم عامى و بى سواد شيعه گمان كنند كه نماز، جز با سجده كردن بر تربت امام حسين(ع) درست نيست. (1) با اين همه، اين پندار كه شيعيان نسبت به سجده كردن بر تربت، متعهد و پايبند هستند، يا نماز را بدون سجده بر تربت صحيح نمى دانند، خطايى نابخشودنى است.

از جهاتى گفتار اين ياوه گويان چقدر به ادّعاى نابخردانه ضرورت حرام شمردن دستاوردهاى انسان از پيشرفت تدريجى به سمت و سوى كمال(مثل بلندگو)، شباهت دارد و اين، نهايت درك و فهم كسى است كه از زندگى و مقتضيات ضرورى و اجتناب ناپذير آن، بى خبر است.

جالب اينجاست كه بعضى از اين فريب خوردگان، رهسپار نجف اشرف شدند و


1- الارض والتربه الحسينيّه، صص 47 و 48.

ص: 174

خدمت يكى از دانشمندان سرشناس رسيدند. در حال گفت وگو با وى از آن جناب، خواستار مهر تربتى شدند كه شيعيان در حال نماز برآن سجده مى كنند؛ آن هم به گمان دريافت معلوماتى كه آنها را نسبت به ياوه گويى هايشان بر ضد شيعه، يارى نمايد. ولى شيخ بزرگوار از نيّت آنان آگاه شد و جواب عملى بسيار ساده و در عين حال قانع كننده اى به آنان داد؛ به اين صورت كه يك عدد مهر برداشت. ابتدا آن را بوسيد و بر پيشانى خود گذاشت و گفت: اين مهر را مورد احترام قرار مى دهم از آن رو كه هنگام سجده در پيشگاه خداى متعال، سجده گاه(جاى پيشانى) است. سپس مهر را زير پاى خود شكست و گفت: به اين دليل كه قطعه اى از خاك است و نه چيز ديگر. در نتيجه پندار اين گروه باطل شد و در گِل فرو ماندند.

آرى به هيچ وجه، زيبنده نيست نام اين توطئه گران در صفوف امّت، مطرح شود.

پيش از اين نيز در حدود سال هاى 1922 يا 1923 ميلادى، مستر رايلى نماينده مستشار المعارف، از كربلا ديدارى داشت كه منشى وزارتخانه، او را همراهى نموده است. مستر رايلى كه مردى كنجكاو بوده و اين قبيل مسائل را پيگيرى مى كرده و به ويژه در بغداد، ذهن او را به بعضى مسائل، مشغول كرده بودند؛ وقتى در بازار كربلا قدم مى زده، به مغازه اى مى رسد كه مهر تربت به زائران مى فروخته است. با شگفتى و به گونه اى كه گويا نمى داند از منشى سؤال مى كند: اينها، چيست كه در اين مغازه به فروش مى رسد؟

منشى بى درنگ جواب مى دهد: اينها، تربت كربلاست و مانند سنگ ريزه هاى كليساى پطرس مقدس نزد شماست كه هر دانه آن، به مبلغ يك فرانك(معادل يك درهم) به زائران فروخته مى شود.

مستشار كه توقع اين پاسخ صريح و ناگهانى را نداشته، مى خندد و مى گويد: شما درست مى گوييد! ما نيز در اروپا، اين جور چيزها داريم و جاى شگفتى نيست؛ زيرا

ص: 175

هركس در شهر رم(پايتخت ايتاليا)، كليساى پطرس مقدس را زيارت مى كند، به قصد تيمّن و تبرّك و درخواست شفا، از سنگ ريزه هاى آن، خريدارى مى نمايد.

از اين جريان معلوم مى شود كه چنين عادات و رسومى در مورد مقدس شمردن بعضى از اشياى مربوط به دين و آئين، در ميان همه امت ها وجود داشته و دارد و هيچ امتى، از داشتن اين قبيل عادات و رسوم، خالى و مبرّا نيست. حتى مى توان گفت كه نزد امت هاى متمدن و پيشرفته اروپايى، پيش تر و فراتر از اينها، ديده مى شود.

با اين حساب، گفتار كسانى كه از اهداف زندگى انسانى و ساختارهاى دينى آن به شدت فاصله گرفته اند، چه ارزشى مى تواند داشته باشد! با همه اينها، نبايد ترديد كرد كه امثال اين ياوه گويان، با وجود برخوردارى از توانايى بالاى مغالطه و تظاهر به دين و ايمان، از اين قبيل حقايق علمى روشن و آشكار بى خبرند و تفاوت ميان سجده كردن براى چيزى و سجده كردن بر چيزى را تشخيص نمى دهند. اينان به يقين زرنگ تر و زيرك تر از اين حرف ها به نظر مى رسند، امّا متأسفانه تعصّب كور، ميان ايشان و حقيقت فاصله افكنده است.

ترديدى وجود ندارد كه گراميداشت پيامبر اكرم(ص) و خاندان آن بزرگوار از سوى شيعه و خصوصاً احترام ويژه شيعيان، نسبت به امام حسين(ع) و سجده بر تربت آن حضرت در پيشگاه خداى متعال، خُرد و خفيف كردن بنى اميه و هواداران آنهاست. همين واقعيت است كه خشم آنان را برانگيخته و دل هاى ايشان را به درد آورده و از همين رو، عليه شيعه، فتنه جويى و جنگ افروزى مى كنند كه چرا شيعيان در پيشگاه خداى متعال، بر تربت كسى كه بنى اميّه او را كشته اند، سجده مى نمايند.

حال آنكه از ديدگاه اين فرومايگان، اصالت عربى و گوهر ايمان و گنجينه اسلام و حقيقت دين، فقط در بنى اميّه [- نفرين خدا بر آنها باد-] خلاصه مى شود. حتى

ص: 176

در بررسى و كنكاش بى طرفانه هم، برخى از اين گزافه گويان براين باورند كه بنى اميّه، برگزيده بشريّت و خلاصه هستى به شمار مى روند؛ چنان كه بارها به زبان آورده اند كه: «عظمت و بزرگى بنى اميّه، رسالت آسمانى است». اين عنوان گزاف از جشن هاى «المعرى»، همواره به زواياى ذهن من آويخته و هيچ دليل و علتى، براى تهمت هاى واهى و باطل اينان، جز همين پندار نادرست پيدا نمى كنم.

نبايد از نظر دور داشت كه فعاليّت بنى اميّه در گوهر و ذات خود بر ضدّ بنى هاشم، چه در دوران جاهليّت و چه بعد از ظهور اسلام به شدّت مادّى و سودجويانه بود كه در هر دو مقطع تاريخى، حاميانى از ميان شهوت پرستان و طمع كاران داشته، فعاليّت هاى آزادى خواهانه را همواره در مقابل گزمه هاى مادّى گرايان زياده خواه با شكست مواجه كرده است؛ لذا جا دارد انسان از هر چه مى بيند يا مى شنود، شگفت زده نشود!

ص: 177

ص: 178

فصل ششم: حائر، مراسم تشرف و آداب زيارت آن

حائر حسب آنچه از محتواى روايات و تاريخ به دست مى آيد، از اماكن دينى- عبادى ساده نيست كه تنها براى زيارت، مهيّا شده باشد تا زائر، هر وقت اراده كند و هر طور بخواهد، آن را بدون رعايت برنامه ها و آداب مخصوص و معيّن زيارت نمايد. به همين جهت از آغاز تاريخ حائر، حقّ آن از قبيل تجليل و تقديس و گراميداشت، مدّنظر قرار گرفته و جايگاه والاى آن در شريعت اسلام، پذيرفته شده است. به گونه اى كه رعايت آداب حائر و توجه به مراسم شرفيابى به آن از جانب زيارت كننده، آن هم با دقت و عنايت تمام و كامل، از شرطهاى مهمّ و اساسى زيارت حائر است.

حائر حسينى(ع) و حرم مطهر آن بزرگوار، چنان كه در روايت آمده: «حرمى از حرم هاى خداى متعال و حرم پيامبر اكرم(ص) است»، (1) لذا از امامان معصوم(عليهم السلام)، رواياتى نقل شده كه همگى گوياى اين مطلب اند و براى زيارت قهرمان اسلام، شهيد فرزند شهيد و پدر شهيدان و نيز براى زيارت آرامگاه جاودانه او، مناسكى همچون مناسك حجّ خانه خدا، قرار داده اند. چه اينكه زائر در حضور آن بزرگوار،


1- كامل الزياره، ص 198.

ص: 179

در برابر يك شخصيّت بزرگ و باعظمت اسلامى، قرار گرفته است كه به موجب آيه كريمه()؛ «هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند؛ بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.»(آل عمران: 169) نمرده؛ بلكه زنده جاويد است.

كدام شهيد در پيشگاه خداى متعال، قدر و منزلتى عظيم تر و جايگاهى والاتر از حسين بن على(ع)، سرور شهيدان و پدر امامان پاك و معصوم و نيز از اصحاب و ياران با وفاى آن حضرت، دارد؟ البته اينان، شهيدانى هستند كه غير از شهداى بدر- همان كسانى كه جان خود را فداى تثبيت و استقرار پايه هاى دعوت اسلام كردند- نظير و همتا ندارند.

مناسك و برنامه هاى زيارت حائر مقدس به دو بخش تقسيم مى شود: يك بخش به خودسازى و پرورش جان و روان و آزادسازى آن، از قيد و بندهاى مادّى و تمايلات نفسانى و چنگ زدن به الگوهاى متعالى اسلام، اعمّ از كسب خُلق و خوى عالى و برجسته كه مسلمان حقيقى را از غير آن، ممتاز و مشخص مى سازد، مربوط مى شود. بخش دوم به چگونگى رفتن به سوى حائر، از لحظه خروج زائر از خانه خويش به قصد زيارت، تا هنگام ورود به كربلا و منطقه اى كه حائر مقدس در قلب آن قرار دارد و نيز از لحظه عبور از رود فرات، تا ورود به نينوا و غاضريّه و از غاضريّه تا رسيدن به حائر و از ورود به حائر، تا رسيدن به ضريح مطهر، ارتباط پيدا مى كند.

بخش نخست از برنامه هاى زيارت حائر مقدس، همان مواردى است كه در روايت محمّد بن مسلم از امام صادق(ع)، آمده است. او مى گويد:

به امام صادق(ع)، عرض كردم: وقتى به زيارت پدر بزرگوارتان، شرفياب مى شويم، آيا رهسپار حجّ نيستيم؟ حضرت فرمود: آرى رهسپار حج مى باشيد؛ عرض كردم: بنابراين، ما هم به نيازمندى هاى حاجى، محتاجيم. حضرت فرمود: از

ص: 180

چه قبيل نيازمندى ها؟ عرض كردم: همان چيزهايى كه حاجى، لازم دارد- در اينجا امام صادق(ع) به توضيح و تشريح نيازمندى هاى معنوى و روحانى زائر در سفر زيارت، پرداختند و فرمودند: در اين سفر [به اين موارد] نياز دارى؛ خوش رفتارى با همراهان و كم گويى، مگر در كار خير و زيادى ذكر و ياد خدا و پاكيزگى لباس و غسل، قبل از ورود به حائر، و خاضع و خاشع بودن و بسيار نمازگزاردن و صلوات بر محمد و آل محمد فرستادن، و از دخل و تصرف در مال ديگران خوددارى كردن، و چشم از نامحرم پوشاندن، و احوال همراهان خود را پرسيدن و به نيازمندان آنها كمك نمودن و تقيه كردن كه پايدارى دين و ايمان بدان بستگى دارد، و دورى جُستن از محرمات الهى، خصوصاً از سوگند دروغ و جدال بى مورد كه موجب كاستى ايمان مى شود. هرگاه چنين كردى، حجّ و عمره ات كامل خواهد بود و شايسته و سزاوار خواهى گشت تا به خواسته ها و مطالبات خويش، در قبال هزينه هايى كه پرداختى و دورى خانواده كه تحملّ كردى، از جانب كسى كه فرمانش را امتثال نمودى، برسى و با آمرزش گناهان و برخوردارى از رحمت و رضوان خداى متعال، به وطن خود باز گردى.

از اين روايت معلوم مى شود كه امامان معصوم(عليهم السلام)، براى حائر و زيارت آن و تأثير عميقى كه در پيرايش نفس از صفات رذيله و جلاى روح و روان و گسترش فضايل و كمالات اخلاقى اسلام در ميان گروه هاى مختلف دارد، چه اندازه اهميت و عظمت قائلند. اين، از آن روست كه سرزمين حجاز(عربستان سعودى)، دستخوش هوا و هوس ها شده و از دست پيروان اهل بيت عصمت و طهارت، خارج گشته است و اكنون جز همين خانه جديد و آباد(حرم امام حسين(ع)) به عنوان بزرگ ترين دانشگاه دينى- اسلامى، چيزى باقى نمانده است. بنابراين و با توجه به اين حقيقت انكار ناپذير، گفتار ياوه گويان چه قدر و قيمتى مى تواند داشته باشد.

ص: 181

بخش دوّم برنامه هاى زيارت حائر مقدس مربوط به مراسم حضور در حائر و آداب زيارت آن است كه تمام آنها، در رواياتى به نقل از:

1. حسن بن عطيّه، ابوناب محاربى كوفى كه از شيعيان مورد اعتماد است؛

2. حسين بن ثوير بن ابى فاخته كه از بزرگان شيعه و معتمدين آنها به شمار مى رود؛

3. ابوحمزه ثمالى كه از معتمدين سرشناس شيعه و از استوانه هاى نقل حديث و خدمتگزار چهار امام معصوم(عليهم السلام) بوده، آمده است.

در نكوداشت ابوحمزه ثمالى از امام باقر و امام صادق(ع)، روايت شده است كه: «ابوحمزه در روزگار خود، همچون سلمان در روزگار خويش است». ابوحمزه در سال 150 ه. ق و دو سال بعد از شهادت امام صادق(ع)، بدرود زندگى گفته است.

نظر به اينكه روايت ابوحمزه در ميان همه روايات، وظيفه زائر را در رعايت آداب و مراسم زيارت، كامل تر از بقيه بيان كرده است، به نقل آن در اين خصوص با ذكر سند، بسنده مى كنيم:

ابوعبدالرحمن، محمد بن احمد بن الحسين العسكرى و محمد بن الحسن، همگى به نقل از حسن بن علىّ بن مهزيار اهوازى، به نقل از پدرش علىّ بن مهزيار، به نقل از محمد بن ابى عمير، به نقل از محمد بن مروان، به نقل از ابوحمزه ثمالى روايت كرده اند كه گفت:

امام صادق(ع) فرمود: وقتى خواستى رهسپار قبر امام حسين(ع) شوى، روزهاى چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگير و چون خواستى از خانه خود خارج گردى، زن و فرزندانت را پيرامون خود، جمع كن و دعاى سفر بخوان و پيش از خارج شدن، غسل كن و در حال غسل، چنين و چنان بگو ...؛ هنگامى كه از خانه بيرون آمدى، چنين و چنان بگو و عطر مزن و سُرمه در چشم، مَكِشْ تا به رود فرات برسى و از سخن گفتن و شوخى و مزاح كردن خود بكاه و خداى متعال را

ص: 182

بسيار ياد كن.

در طول راه از شوخى و دشمنى ورزيدن، بپرهيز و در حال حركت، چه سواره و چه پياده، چنين بگو ... و هرگاه از چيزى بيمناك شدى، چنين بگو ... و چون به رود فرات رسيدى، قبل از عبور از آن، چنين بگو ... سپس از آن گذركن و چنين بگو ...، آن گاه به سرزمين نينوا مى رسى. سپس توشه خود را در آنجا بگذار و عطر مزن و سرمه در چشم مكش و تا در نينوا به سر مى برى، از گوشت و غذاى گوشتى، استفاده مكن.

سپس به ساحل فرات و موازات درخت، كنار قبر مطهر برو و با وقار و طمأنينه، غسل كن و در حال غسل، چنين بگو ... سپس پاك ترين جامه ات را بپوش و چون پوشيدى چنين بگو ... آن گاه پابرهنه و با وقار و متانت، راه برو كه: «تو در حرمى از حرم هاى خداى متعال و پيامبر او مى باشى» (1) و وظيفه تو، گفتن ذكر الله اكبر و لا اله الا الله و صلوات فرستادن بر پيامبر اكرم(ص) و خاندان اوست ...

اكنون كمى راه برو و گام هاى كوتاه بردار وقتى بر تلّ زينبيّه ايستادى، صورت خود را به جانب قبر مطهر بگردان و چنين بگو ... پس ده گام به جلو بردار و در حال راه رفتن، سى مرتبه الله اكبر بگو. سپس كمى راه برو و متانت و وقار خود و ذكر الله اكبر و لا اله الّا الله و الحمدلله در ستايش و بزرگداشت خداى متعال و درود و صلوات بر پيامبر اكرم(ص) و خاندان او را ترك مكن و گام هاى كوتاه بردار. آن گاه چون به در غربى(پشت به مشرق) رسيدى، كنار در بايست و چنين بگو ...، پس كمى نزديك تر برو و چنين بگو ...، پس داخل حائر برو و هم زمان، چنين بگو: «ألسلام على ملائكه الله الذين هم مقيمون فى هذا الحائر باذن ربهم، ألسلام على ملائكه الله الذين هم فى هذا الحائر يعملون ولامر الله مسلمون ...»؛ «درود و سلام بر


1- اين عبارت، در روايت ابن ابى فاخته آمده كه در صفحه 198 كتاب كامل الزيارات نقل شده است.

ص: 183

فرشتگان الهى، آنان كه به اذن پروردگار خود، در حائر اقامت دارند؛ درود و سلام بر فرشتگانى كه در حائر، فعاليّت مى كنند و تسليم فرمان خداى متعال مى باشند ...»

آن گاه راه برو و گام هاى كوتاه بردار تا مقابل قبر مطهر، برسى. قبله را در ميان شانه هاى خود قرار ده و روبه روى آن حضرت بايست و چنين بگو ...، آن گاه گونه راست خود را بر قبر بگذار و چنين بگو ...، سپس گونه چپ خود را بر قبر، قرار بده و چنين بگو ...، سپس از پايين پا به بالاى سر، دور بزن و از بالاى سر به پايين پا بازگرد و دست خود را بر قبر بگذار و چنين بگو ...، آن گاه صورت خود را بر قبر بگذار، در حالى كه چنين مى گويى ...

اكنون به جانب قبر على بن الحسين(على اكبر) كه در پايين پاى امام حسين(ع)، قرار دارد برو و چون بر آن ايستادى، چنين بگو ...، سپس جلوى قبر مطهر برپاشنه پا، بنشين و دست هاى خود را برآن بگذار و چنين بگو ...، سپس گونه خود را بر قبر على اكبر(ع) بگذار و چنين بگو ...، آن گاه از پشت سر امام حسين(ع)، دور بزن تا بالاى سر على اكبر(ع) قرار بگيرى و در آنجا، دو ركعت نماز زيارت اقامه كن ...

اكنون مقابل قبر مطهر بر پاشنه پا مى نشينى در حالى كه چنين مى گوئى ...، پس از زير سقف، خارج مى شوى و مقابل قبر شهيدان، مى ايستى و در حالى كه به همه آن عزيزان اشاره مى كنى، چنين مى گويى ...، سپس در ميان حائر دور بزن، در حالى كه چنين مى گويى ... (1) اين، موقعيّت حائر حسينى است و آنچه از نظر گذشت، برنامه هاى حضور در آن و آداب زيارت حائر است؛ همان گونه كه امامان معصوم(عليهم السلام) از آغاز به منظور گراميداشت شعائر آن كه در واقع، گراميداشت شعائر والاى اسلامى است، تعيين فرموده اند.

آيا از شگفتى هاى روزگار نيست كه با اين مركز بزرگِ خود آگاهى دينى و دانشگاه


1- كامل الزيارات، ص 222 تا 245.

ص: 184

عمومى و با عظمت، امروزه چنان برخورد مى شود كه هرگز، در خور مقام و موقعيّت والاى آن نيست! مهم ترين آثار آن، اعمّ از مساجد و مراكز تجمّع مردم و مدرسه هاى علوم دينى و حوزه هاى درسى فراوان كه بيشتر آنها از آثار باستانى مهم و ارزشمند است- كه همچون ستارگان پيرامون ماه، گرداگرد حائر مقدس را از هر طرف احاطه كرده اند- ويران مى شود! آرى همه اين آثار باشكوه تاريخى و دينى، يكباره و به منظور توسعه خيابان اطراف حرم مطهر(كمربندى)، خراب و ويران مى گردد.

به جاى آنها، مغازه هاى گوناگون، قهوه خانه ها، ورزشگاه ها و مراكز تفريحى و سرگرمى، ايجاد مى شود تا محل لهو و لعب مردم گردد كه در جشن و عروسى ها با خودروهاى آن چنانى خود و در حالى كه دايره و تنبك مى زنند و دف و نى مى نوازند، پيرامون اين مركز بزرگ اسلامى به گردش درآيند؛ چنان كه حدود دو ماه است، وضع اين چنين مى باشد و در آينده نيز همين گونه خواهد بود.

سهل است كه توّجه اداره اوقاف عمومى، براين معطوف شده كه كليه زمين هاى اطراف حائر را در دو طرف خيابان جهت ساخت و ساز مغازه و تحت عنوان وقف عام، تصاحب نمايد و منطقه كربلا را در شمار موقوفات خود قرار دهد. بدين گونه، اين مركز شعور و خود آگاهىِ عظيم اسلامى- كه به موجب روايت محمد بن مسلم، انسان در آن به خوددارى از دخل و تصرف در مال ديگران وادار مى گردد- به جايى مى رسد كه املاك مردم و حقوق مسلّم آنان، محترم شمرده نمى شود و ناگهان، به منظور توسعه خيابان از شمال وجنوب و شرق و غرب و از هر طرف، ويران مى گردد. اين كار، بدون هيچ حساب و كتاب و يا معاوضه، و صرفاً به خواست و اراده مديران ادارى، صورت مى گيرد.

آرى، اين حائراست؛ مركز گردهمايى بزرگ اسلامى كه آداب زيارت و برنامه هاى خاص خود را دارد و امروزه، چنين جايگاهى پيدا كرده است!

ص: 185

ص: 186

فصل هفتم: حائر و اوقات زيارتى آن

اشاره

نظر به اينكه حائر امام حسين(ع)، از مراكز بزرگ دينى به شمار مى رود و اخبار و روايات به فضيلتش معترف بوده و از منزلت و جايگاهش آگاهى داده اند و آن را در فرهنگ اسلامى به عنوان سوّمين حرم، بعد از مكّه و مدينه مطرح كرده اند و براى آن در پيشگاه خداى متعال، همان قدر و منزلت دو حرم مكّه و مدينه را قائل شده اند؛ در نتيجه زيارتگاه عموم مسلمانان گرديد و آن را همانند خانه خدا، زيارت مى كنند.

با اين تفاوت كه خانه خدا در طول سال(موسم حج تمتّع)، فقط يك بار و حدّاكثر، توسط افراد مستطيع زيارت مى شود، در حالى كه حائر حسينى در طول سال، مى تواند توسط يك نفر بارها مورد زيارت قرار گيرد. اخبار و احاديث نيز تكرار زيارت آن حضرت را در طول زندگى مورد تشويق و سفارش، قرار داده اند؛ چه اينكه ثواب زيارت آن حضرت در هر مرتبه، معادل يك حجّ يا بيشتر شمرده شده است.

زيارت حائر حسينى، دو بخش است: 1. زيارت عادى و معمولى؛ 2. زيارت رسمى و مخصوص.

زيارت عادى و معمولى حائر، آن است كه در هر زمانى و بدون هيچ محدوديتى،

ص: 187

زيارت مى شود و از همين رو، حائر حسينى در طول شب و روز، قبل از اذان صبح و قبل و بعد از ظهر و بعد از نماز عصر و قبل از مغرب و عشاء و بعد از آن، پذيراى زائران مى باشد. چه اينكه درهاى حائر در اين اوقات، به روى زائرين از اقوام و مليّت هاى مختلف، بدون استثنا و به طور مساوى در طول سال- در واقع از پيش از اذان صبح تا نيمه شب- گشوده است.

حائر حسينى، غير از اين قبيل زيارت هاى عادى و معمولى، در طول سال هشت مورد زيارت رسمى يا زيارت ويژه هم دارد كه شيعيان، در آن اوقات از سراسر جهان و از راه هاى دور و نزديك، رهسپار آن مى گردند. در فضيلت زيارت هاى ويژه و فراگير، روايات زيادى از امامان معصوم(عليهم السلام)، به دست ما رسيده است. اين زيارت هاى رسمى، ويژه و فراگير ازآغاز سال هجرى قمرى به شرح زير است:

1. زيارت روز دهم ماه محرم كه به زيارت عاشورا، معروف است؛

2. زيارت اربعين و آن، روز بيستم ماه صفر است كه زيارت «باز گرداندن سر مبارك» نيز ناميده مى شود؛

3. زيارت اوّل ماه رجب؛

4. زيارت نيمه ماه رجب؛

5. زيارت نيمه ماه شعبان؛

6. زيارت شب هاى قدر 19، 21 و 23 ماه مبارك رمضان؛

7. زيارت امام حسين(ع) درعيد سعيد فطر؛

8. زيارت امام حسين(ع)، در روز عرفه و عيد سعيد قربان.

اين زيارت هاى هشت گانه، همگى از نظر هجوم زائران و توجّه آنان به زيارت كربلا از راه هاى دور و نزديك، يكسان و برابر نيستند؛ بلكه بعضى، نسبت به برخى ديگر از اهميّت بيشترى برخوردارند. شركت زائران در بعضى از اين زيارت ها كمتر

ص: 188

و در بعضى، بيشتر است تا جايى كه از چند برابر وقوف در مكه مكّرمه، فراتر مى رود؛ به گونه اى كه در اين شهر بزرگ و وسيع، جاى پا نهادن پيدا نمى شود.

كثرت جمعيّت خارق العاده و اتفاقى در بعضى از اوقات سال، ظاهراً دستاويز حكومت قرار گرفته تا دست به توسعه خيابان هاى اطراف حرم بزند و به تخريب خانه ها و املاك مردم تا مسافت هاى دور، و نيز حوزه هاى علميّه و مساجد و مراكز دينى- عبادى و حتى آثار باستانى متعلق به حائر مقدس بپردازد.

با تخريب آنها، كربلا اكنون ديگر آن جايگاه بلند و والاى علمى را كه در طول ساليان گذشته و آرام آرام از رهگذر اقدامات زمامداران سابق، همچون دولت آل بويه در خلافت بنى عباس، دوران جلايريان و سپس حكومت صفويان و بالاخره قاجاريان در دوران اخير به دست آورده بود- كه همگى حائر مقدس را با آثار معمارى و مراكز علمى و مدرسه هاى دينى- اسلامى، توسعه داده بودند- از دست داده است. چه اينكه تمام اين ابنيه و آثار، يكباره و به دست عبدالرسول خالصى كه پرچم كربلا را غصب كرده است، در ماه هاى اول سال جارى و به بهانه سروسامان دادن به اوضاع و احوال حائر و تأمين رفاه زائران، در معرض چپاول و تخريب قرار گرفت.

در طول مدّت تخريب، هيچ گونه توجهى به حفظ آثار باستانى ارزشمند، صورت نگرفت. گويا اين جماعت، به خانه هايى از گِلْ زده اند، نه آثار باستانى بسيار با ارزش. البته، ناتوانى در ارزيابى تاريخ و هنر، موجب اين اقدام نابخردانه شده است، زيرا- حسب ظاهر- توسعه خيابان با پرهيز از تحميل اين ضرر و زيان جبران ناپذير به حائر حسينى نيز امكان پذير بوده است. به اين صورت كه خيابان را به فاصله بيست متر از ديوار صحن مقدس، توسعه مى دادند تا هم گنجايش خيابان، بيشتر مى شد و مقصود، حاصل مى گرديد و هم متعلقات حائر مقدس، محفوظ مى ماند.

جالب اينجاست وقتى كه از مجرى طرح پرسيديم چرا خيابان را از بعداز منطقه

ص: 189

مراكز دينى توسعه نداديد، چنان كه هم اكنون در خراسان، جريان دارد، در پاسخ ما گفتند: ايجاد خيابان در وسط مراكز دينى، آسان تر است! اين ديدگاه عالى و بلندى است كه پاسخى جز سكوت ندارد!

ولى آيا دولت و حكومت، كربلا را از اين وضعيت خارج خواهد ساخت و با ساختن مراكز علمى و مدارس دينى- اسلامى جديد، خسارت بزرگى را كه به حائر حسينى زده است جبران خواهد كرد؟! ما در حسن نيّت دولت ملّى خود، ترديدى نداريم و مى دانيم به زودى، نسبت به جبران خسارت هاى وارده اقدام خواهد كرد. زيرا براى امام حسين(ع) و حرم مطهر آن حضرت، تكريم و احترام فراوانى قائل است و براين دولت متين و موقّر، پوشيده نيست كه پديد آورندگان ماجراى كربلا، هيچ رابطه و پيوندى با كربلا و حتى با كسى كه كربلا را شرافت بخشيده است، نداشته و ندارند.

امّا گفت وگو راجع به زيارت هاى رسمى يا ويژه حائر مقدس بود كه به قرار زير است:

1. زيارت عاشورا

عبارت است از زيارت امام حسين(ع)، در روز دهم ماه محّرم هر سال. دهم محرم، روزى است كه آن حضرت و يارانِ بزرگوارش، در عرصه همين سرزمين و در سال 61 هجرى، كشته شدند. لذا زائران كربلا از روز اوّل ماه محّرم تا روز سيزدهم كه «روز سوّم امام(ع)»، محسوب مى شود به سبب رواياتى كه در فضيلت زيارت اين روز وارد شده، رهسپار زيارت مى گردند.

يكى از رواياتى كه در اين خصوص به دست ما رسيده، روايت جابر جعفى از شيعيان مورد اعتماد به نقل از امام صادق(ع) است كه فرمود: «هركس قبر امام حسين(ع) را در روز عاشورا، زيارت كند و شب را آنجا بيتوته، نمايد، مانند كسى

ص: 190

است كه در ركاب آن حضرت، شهيد شده است». (1) در روايتى ديگر، مداينى از امام صادق(ع)، نقل كرده كه حضرت فرمود: «هركس روز عاشورا، تشنگان را سيراب كند، همانند كسى است كه سپاه امام حسين(ع)، را سيراب نموده و با آن حضرت، شهيد شده است». (2) همچنين روايات ديگرى كه در خصوص فضيلت زيارت در اين روز، صادر گرديده است.

علت آن است كه زيارت كربلا در روز عاشورا، آشكار ساختن فداكارى شهيدان، يادآورى ماجراى شهادت ايشان و زنده نگاه داشتن دين مقدس اسلام است؛ بعد از اينكه آن گروه ظالم و متجاوز، در چنان روزى مرتكب آن پلشتى ها و فجايع دل خراش گرديدند. به همين علّت، مردم فراوانى در كربلا، حضور پيدا مى كنند و مجالس و محافل زيادى، داير مى شود و در كربلا و ديگر شهرهاى مسلمان نشين در سراسر جهان، مجالس عزا و سوگوارى برپا مى گردد تا جايى كه نقل شده، هندوها در كشور هندوستان از خوردن و آشاميدن، خوددارى مى كنند؛ ولى به ديگران، شيرينى و شربت مى دهند و به عشق شهيدان كربلا، داخل آتش مى روند. بارى جريانات روز عاشورا از شگفت انگيزترين، جريانات عالم آفرينش به شمار مى رود، هر چند فرصت سخن سرايى پيرامون آن وجود ندارد.

2. زيارت اربعين

شامل زيارت امام حسين(ع)، در روز بيستم ماه صفر هر سال است و از بزرگ ترين زيارت هاى كربلا به شمار مى رود. چه اينكه در روز اربعين، صدها هزار زائر كه از راه هاى دور و نزديك و از كشورهاى مختلف اسلامى، بار سفر بسته اند در


1- كامل الزيارات، ص 173.
2- همان، ص 174.

ص: 191

كربلا، گردهم مى آيند و عدّه بى شمارى به ويژه از شهرهاى گوناگون كشور عراق از شمال تا جنوب، با تشكيل دسته هاى بزرگ عزادارى به نام «مواكب الانصار»؛ «كاروان هاى كمك و يارى» كه تعداد همراهان هر دسته از پانصد تا هزار نفر است، كربلا را زيارت مى كنند. هر دسته عزادارى با غم و اندوه عميقى كه در چهره ها آشكار است، آرام و متين و با سروپاى برهنه، بيرون مى آيند؛ در حالى كه به نشانه عزادارى، لباس سياه برتن دارند و اشك مى ريزند و برسرو صورت خود مى زنند و به پيامبر اكرم(ص)، كشته شدن سبطش امام حسين(ع) را، تسليت و تعزيت مى گويند و آن را نشانه جور و جفاى امت، نسبت به آن حضرت مى شمارند. آنان پرچم هاى سياهى را كه علامت سوگوارى است و نام هر دسته و شهرى را كه دسته به آن تعلق دارد با خط قشنگ و خوانا بر آن نوشته شده است، پيشاپيش هر دسته به حركت در مى آورند.

اين حزن جانكاه و اندوه بزرگ و عميق فقدان شهيدان است كه در سينه احمدامين مصرى، نويسنده كتاب «فجر الاسلام» پيچيده و به فرياد دردناكى مبدّل گرديده است كه: «شيعيان، مذهب خود را با اندوهى عميق، رنگ آميزى كرده اند». زيرا در ماجراى عاشورا چيزى جز رسوايى آشكار، براى دولت مقتدر بنى اميّه به چشم نمى خورد.

شيعيان مراسم بزرگ سوگوارى در روز اربعين را به دو جهت برگزار مى كنند:

الف) به عنوان رسيدن اهل بيت عصمت و طهارت به كربلا، در راه بازگشت به مدينه در چنين روزى؛ در حالى كه جابربن عبدالله انصارى و تنى چند از بنى هاشم، در ورود به كربلا و زيارت امام حسين(ع) در همين روز، بر آنان سبقت گرفته بودند.

ب) اينكه سر مبارك امام حسين(ع) به بدن شريفش منتقل شده و اين زيارت، به

ص: 192

نام زيارت «بازگشت سر به بدن» نيز نام گذارى شده است. شمار زائران كربلا در روز اربعين، حدود نيم ميليون(000/ 500) تا سه چهارم ميليون(000/ 750) نفر برآورد شده است. اين تعداد اخير را(000/ 750 نفر) روزنامه «الاخبار»، چاپ بغداد در تاريخ يكشنبه 23 صفر سال 1365 هجرى، برابر با 27/ 1/ 1946 ميلادى، تحت عنوان «روز اربعين در كربلا»، بالغ بر يك ميليون و پانصد و چهل و شش هزار(000/ 546/ 1) نفر اعلام كرد كه عدد فوق العاده اى به نظر مى رسد. اين در حالى است كه شمار حجّاج بيت الله الحرام، در سال هاى فراوانى و ازدحام از يك سوّم اين جمعيّت هم كمتر است!

3. زيارت اوّل ماه رجب

زيارت كربلا در اوّل ماه رجب نيز از زيارت هاى رسمى و اعلام شده است؛ ولى بيشتر جنبه محلّى دارد و عرب هاى روستايى و چادرنشينان، همراه زائران خاصى از شهرنشينان، در آن روز امام حسين(ع) را زيارت مى كنند. در فضيلت اين زيارت از امام صادق(ع)، روايت شده است كه: «هركس امام حسين(ع) را در روز اوّل ماه رجب زيارت نمايد، البته خداى متعال او را مى آمرزد». (1)

4. زيارت نيمه ماه رجب

اين زيارت نيز از زيارت هاى ويژه است. عدّه زيادى از اطراف واكناف عالم، امام حسين(ع) را در اين روز، زيارت مى كنند. رواياتى در تشويق و ترغيب شيعيان به زيارت آن حضرت در روز نيمه ماه رجب و مثل آن در نيمه ماه شعبان، وارد شده است؛ مانند روايتى كه ابونصر بزنطى از امام رضا(ع)، نقل كرده و گفته است: «از


1- كامل الزيارات، صص 172 و 182.

ص: 193

امام رضا(ع) پرسيدم: در چه ماهى، امام حسين(ع) را زيارت كنيم؟ آن حضرت فرمود: در نيمه ماه رجب و نيمه ماه شعبان». (1)

5. زيارت نيمه ماه شعبان

اين زيارت، بدون ترديد بزرگ ترين و مهم ترين زيارت كربلا بوده، مقدم بر زيارت هاى ديگر است. چه اينكه در لابه لاى كتاب ها، بعضى دلايل و مستندات تاريخى به چشم مى خورد كه ما را به توّجه و اهتمام مردم در دوران نخست، به زيارت حائر مقدس در نيمه ماه شعبان، راهنمايى مى كند. اين زيارت تا امروز نيز از زيارت هايى است كه شمار زائران بسيارش، روز افزون مى باشد و هم در عدد و هم از نظر كيّفيت، نسبت به بعضى از زيارت هاى ديگر برترى دارد. به همين جهت زائران مشتاق از سراسر جهان اسلام و از دور و نزديك در نيمه شعبان، آهنگ زيارت امام حسين(ع) مى كنند. هرچند قبلًا به فضيلت زيارت آن حضرت در چنين روزى اشاره شد؛ امّا روايت صافى برقى از امام صادق(ع) نيز مشعر به آن است. امام صادق(ع) در اين روايت فرمود: «هركس امام حسين(ع) را سه سال پياپى، بدون فاصله ميان آنها در نيمه شعبان زيارت كند، خداى متعال گناهان او را مى آمرزد». (2)

6. زيارت امام حسين (ع) در شب هاى قدر

زائران حائر مقدس در شب هاى 19، 21 و 23 ماه مبارك رمضان از سراسر دنيا، خصوصاً از شهرهاى مختلف عراق، زياد مى شوند و بعد از زيارت حائر مقدس، به زيارت نجف اشرف مى روند.


1- همان، ص 182.
2- همان، ص 180.

ص: 194

7. زيارت امام حسين (ع) در عيد سعيد فطر

اين زيارت، از جمله زيارت هايى است كه عدّه زيادى و خصوصاً، خواصّ مردم در آن به زيارت حائر حسينى، نايل مى شوند.

8. زيارت امام حسين (ع) در روز عرفه و عيد قربان

اين زيارت، سرآغاز زيارت هاى مهّم است و محرم و صفر را به دنبال دارد. به همين جهت، افراد زيادى به ويژه از شهرهاى مختلف ايران، براى درك عرفه، رهسپار كربلا مى شوند تا بعد از زيارت عرفه، زيارت عاشورا و اربعين را درك نمايند. هر سه ماه ذيحجّه، محرم و صفر، مهم ترين اوقات زيارت امام حسين(ع) است. از جمله رواياتى كه امامان معصوم در تشويق شيعيان به زيارت امام حسين(ع) در روز عرفه صادر فرموده اند، روايت يعقوب بن عمّار از امام صادق(ع) است كه فرمود:

هركس درك عرفه در صحراى عرفات را از دست بدهد و روز عرفه، كنار قبر امام حسين(ع) باشد، چنان است كه عرفه در عرفات را از دست نداده است. همانا خداى متعال در كرم و بخشش و مغفرت و آمرزش، زائران قبر امام حسين(ع) را بر حاضرين در عرفات، مقدّم مى دارد. سپس فرمود: با زائران امام حسين(ع) همنشين مى شود و با آنان انس مى گيرد. (1) و اين موارد، خلاصه اى از اوقات مخصوص زيارت و زيارت هاى رسمى و اعلام شده حائر مقدس در طول سال است و به خاطر اثر بخشى مستقيم و بالفعل اين زيارت ها، در ابعاد فرهنگى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى و بالاخره شهرسازى، نيازمند توضيح و تشريح است كه به علت مجال اندك، به همين مقدار بسنده مى كنيم.


1- همان، ص 170.

ص: 195

ص: 196

فصل هشتم: حائر و نخستين سادات علوى ساكن درآن

از آنچه در فصل هاى پيشين از نظر گذشت، آشكار مى شود كه روى آوردن به حائر حسينى، بعد از واقعه كربلا و به واسطه عقيده و ايمان، روز به روز بيشتر شده و مردم از اقوام و مليّت هاى مختلف و از مناطق دور و نزديك به زيارت آن مى شتافتند. حائر مقدس، به سرعت به يكى از مراكز دينى- عبادى بدل گرديد و به صورت يكى از شهرهاى بزرگ اسلامى كه جايگاه عظيم و والايى در دل و جان مردم دارد، درآمد.

با توّجه به موقعيّت جغرافيايى و اقتصادى كربلا كه در ميان روستاهاى آباد و برخوردار، در ساحل رود فرات و حاشيه بيابان در ناحيه غربى منطقه «هلال الخصيب/ هلال حاصلخيز» واقع شده، به بار اندازى تبديل گرديد كه مركز رشد و رونق اقتصادى- تجارى، ميان شهرهاى مختلف اين بخش جنوبى در كشور عراق است كه ما پيش تر، در فصل «پژوهش در نام حير به لحاظ تاريخى» بدان اشاره كرده ايم.

آنچه تا اينجا گفته شد، در خصوص روى آوردن مردم به حائر حسينى و رونق فعاليت هاى اقتصادى آن، بعد از واقعه عاشورا بود. امّا اكنون وقت آن است كه نخستين خانواده علوى را كه با جاذبه عقيده و ايمان و رابطه خويشاوندى و معنوى،

ص: 197

مجاور حائر حسينى شده است شناسايى كنيم.

اوّلين خانواده از سادات حسينى كه- حسب ظاهر- مقيم حائر شده اند، خاندان ابراهيم مجاب هستند كه به ابراهيم ضرير كوفى، فرزند محمد عابد، فرزند امام موسى كاظم(ع)، مشهور است. بنابراين خاندان ابراهيم مجاب، نخستين كسانى هستند كه در حائر حسينى، سكونت اختيار كردند و هيچ كس از علويان در سكونت حائر، برآنان پيشى نگرفته است. زيرا دانشمندان نسب شناس، همگى محمد، فرزند ابراهيم را حائرى گفته و به حائر، نسبت مى دهند، حال آنكه شخص ابراهيم مجاب را با صفت كوفى، توصيف مى كنند و شايد خود ابراهيم مجاب نيز همراه پسرش محمد به حائر، كوچ كرده و از دنيا رفته و در حائر، به خاك سپرده شده است. زيرا اكنون، قبرى در گوشه شمال غربى رواق امام حسين(ع)، قرار دارد كه معروف به قبر اوست و ضريح زيبايى از جنس برنج، بر روى آن قرار گرفته است.

اين سخن كه ابراهيم مجاب در حائر دفن شده، مورد اتفاق همگان مى باشد و سيّد بزرگوار و نسب شناس، احمد بن على بن الحسين الحسينى در كتاب خود، «عمده الطالب فى انساب آل ابى طالب»، چنين نگاشته است:

و قبر ابراهيم مجاب در حائر حسينى، معروف و مشهور است و علّت ملقب شدن پدرش محمد به عابد، عبادت زياد او از قبيل روزه و نماز بود؛ چنان كه شيخ مفيد(قدس سره) در كتاب ارشاد و غير آن، نقل كرده است.

در اينجا برسر اينكه ابراهيم صاحب اين قبر، آيا همان فرزند محمد عابد است، يا اينكه او، ابراهيم المرتضى، فرزند امام كاظم(ع) مى باشد، اختلاف نظر وجود دارد. چه اينكه سيد بحرالعلوم در كتاب «الرّجالِ» ضمن شرح حال سيد مرتضى علم الهدى، چنين نوشته است:

ظاهراً قبر سيد مرتضى و قبر پدر و برادرش- رحمت الله عليهم- در محلّ معروف به

ص: 198

ابراهيم مجاب، واقع است و اين ابراهيم، جدّ سيّد مرتضى و فرزند امام موسى كاظم(ع) و معاصر «ابوالسّرايا»، پادشاه يمن مى باشد و خداى متعال بهتر مى داند. (1) سند اين گفتار- حسب ظاهر-، مطلبى است كه در كتاب «عمده الطالب» از قول شيخ ابوالحسن عمرى آمده كه ابراهيم المرتضى، فرزند كوچك امام موسى كاظم(ع)، در دوران ابوالسرايا در يمن، قيام كرد. (2) ولى به گفته ابونصر بخارى، ابراهيم فرزند بزرگ امام موسى كاظم(ع)، در يمن قيام كرد و يكى از امامان زيدّيه به شمار مى رود كه فرزندى ندارد.

سيد بزرگوار جمال الدين احمد بن مهنّاى عبيدلى هم كه نسب شناس است بر همين باور بوده و در شجره نامه خود، ابراهيم مجاب را آورده و راجع به وى گفته است: «همانا او، دانشمندى عابد و زاهد بود. وى دستيار ابوالسرايا نيست؛ بلكه برادر بزرگش، دستيار ابوالسرايا بوده است». در ادامه، آورده است: «قبرى كه در شش ذرعى پشت سر امام حسين(ع) قرار دارد، قبر ابراهيم برادر كوچك مى باشد».

از اين گفتار روشن مى شود كه مقصود از قبر اين ابراهيم، قبر معروف به ابراهيم مجاب نيست؛ زيرا اوّلًا، قبر ابراهيم مجاب از شش ذرع، دورتر است. ثانياً، قبر ابراهيم مجاب، در شمال غرب قبر مطهّر و بالاى سر امام حسين(ع)، قرار دارد و گويا قبر شريف سيّد رضى و سيد مرتضى و قبر پدر مرحومشان در ايوان مقابل ضريح، پشت قبر مطهر و در شمال مسجد واقع است و امروزه، هيچ نشانى هم ندارد، با اين حساب، در فاصله تقريبى شش ذرعى از قبر امام حسين(ع) است.


1- نزهه اهل الحرمين، ص 22.
2- عمده الطالب، ص 178.

ص: 199

خاندان ابراهيم مجاب كه در حائر، اقامت كردند به چند تيره و طايفه تقسيم شدند:

الف) خاندان ابوفائز؛ از نسل محمد حائرى، پسر ابراهيم مجاب به شرح زير: ابوفائز محمد، پسر محمد، پسر على، پسر ابوجعفر محمد حبر، پسر على مجدور، پسر احمد، پسر محمد حائرى، پسر ابراهيم مجاب.

ب) خاندان ابومزن؛ از نسل احمد بن محمد حائرى مذكور، به قرار زير: ابومزن على، پسر حسن، پسر محمد، پسر ابوجعفر محمّد، پسر على مجدور، پسر احمد، پسر محمد حائرى مورد نظر.

ج) خاندان رضىّ؛ از نسل هبه الله به اين شرح: هبه الله، پسر على مجدور، پسر احمد، پسر محمد حائرى مذكور.

د) خاندان اشراف؛ از نسل على بدين قرار: على، پسر هبه الله، پسر على مجدور، پسر احمد، پسر محمد حائرى مورد نظر.

ه) خاندان ابوحارث؛ از نسل محمد به اين ترتيب: محمّد، پسر هبه الله، پسر على مجدور، پسر احمد، پسر محمد حائرى مذكور.

اين پنج تيره و طايفه، همگى به على مجدور، پسر احمد، پسر محمد حائرى مى رسند و تمامى، مقيم حائر مى باشند. (1)

همچنين از خاندان ابراهيم مجاب در حائر حسينى، فرزندان ابومضيرند كه او، محمد پسر ابوتغلب، پسر محمد، پسر ابوفويزه على، پسر ابوطيب احمد، پسر حسن، پسر محمد حائرى نامبرده است وآنان، چند تيره به قرار زير مى باشند.

1. خاندان بشير؛ از نسل بشير، پسر سعدالله، پسر حسن، پسر هبه الله، پسر ابومضير مورد نظر.


1- عمده الطالب، ص 193.

ص: 200

2. خاندان ابومضر؛ از نسل ابو مضر، پسر هبه الله، پسر ابو مضير مورد نظر.

3. خاندان حترش؛ از نسل حترش كه نامش محمد و پسر هبه الله، پسر محمد، پسر ابومضير ياد شده است.

4. خاندان ابوريه؛ از نسل حسين، پسر ابو مضر مورد نظر كه اين افراد همگى، در حائر به سر مى برند؛ مگر شمار اندكى كه به غير حائر، منتقل شده اند. و نيز خاندان معصوم كه از نسل معصوم، پسر ابوطيب احمد، پسر احمد، پسر حسن، پسر محمد حائرى و پسر ابراهيم مجاب اند. اين ابوطيّب احمد، جدّ خاندان معصوم در حلّه و حائر حسينى است. (1) امّا خاندان زحيك كه جهانگرد مشهور، ابن بطوطه در ربع اوّل قرن هشتم هجرى در سفرنامه خود از آنها نام برده و گفته است:

مردم اين شهر، دو طايفه اند: يكى فرزندان زحيك و ديگرى فرزندان فائز و هميشه با يكديگر، در جنگ و ستيزند و همگى، شيعه و از نسل يك پدر مى باشند و به خاطر جنگ و ستيز آنان، اين شهر ويران شده است. (2) زحيك يحيى، پسر منصور، پسر محمد، پسر ابو حارث محمد، پسر ابو محمد، پسر عبدالله، پسر ابو حرث محمد، پسر على مشهور به ابوالحسن ابن ديلميّه، پسر ابوطاهر عبدالله، پسر ابوالحسن محمد محدّث، پسر ابوطيّب طاهر، پسر حسين قطعى، پسر موسى دوم ابوسبحه، پسر ابراهيم المرتضى كوچك، پسر امام موسى كاظم(ع) مى باشد و نخستين كسى كه از ميان اينان در حائر سكونت اختيار كرد. ابومحمد عبدالله، پسر ابوحرث محمد نامبرده است كه ساكن كرخ بود و به حائر حسينى منتقل شد و نسل او در حائر حسينى از چهار مرد به شرح زير، پا گرفت:


1- عمده الطالب، ص 193.
2- سفرنامه ابن بطوطه، ج 1، ص 139.

ص: 201

اوّل: ابوحرث محمد مورد نظر كه خاندان زحيك، يحيى، پسر منصور، پسر محمّد، پسر ابوحارث محمّد نام برده از فرزندان او هستند.

دوّم: على حائرى؛ جدّ خاندان دخينه است، به اين شرح: جعفر، پسر حمزه، پسر جعفر دخينه، پسر احمد، پسر جعفر، پسر على حائرى ذكر شده.

سوّم: نفيس كه به نسلش، فرزندان نفيس گفته شده و ابن بطوطه از ميان آنها، سيد فاضل ابوعبدالله محمد، پسر ابوالقاسم، پسر نفيس حسينى كربلايى را كه در اروپا با لقب عراقى، شهرت يافته، نام برده است.

چهارم: ابوالسّعادات محمد كه به نسلش، خاندان ابوالسعادات گفته شده است و مقيم حائر مى باشند. (1) از موسوى هاى مقيم حائر، خاندان مليطاند و او محمّد، پسر مسلم، پسر موسى، پسر على پسر جعفر، پسر حسن ملحق، پسر موسى، پسر جعفر، پسر امام موسى كاظم(ع) است. حسن ملحق را از اين جهت ملحق گفته اند كه به پدرش ملحق شده و نسبش، صحيح مى باشد و او برابر نقل صاحب كتاب عمده الطالب (2)، نياى خاندان مليط در حلّه و حائر حسينى است.

امّا كسانى كه از نسل حسين ذى الدمعه، پسر زيد شهيد، پسر امام زين العابدين(ع) در حائر بسر مى برند، چند طايفه به شرح زيراند:

1. خاندان هنفاله: او، ابوالحسن على، معروف به «ابن هنفاله»، پسر محمّد، پسر احمد ناصر، پسر ابى الصلب، پسر ابوعباس احمد، پسر على، پسر عيسى، پسر يحيى، پسر حسين ذى الدمعه نامبرده مى باشد. اينان(بنوهنفاله؛ پسر هنفاله) اند كه در حائر، سرپرستى، شوكت و دليرى دارند و جدّشان، على به ابن هنفاله شناخته مى شود. از


1- نزهه اهل الحرمين، ص 23؛ عمده الطالب، ص 191.
2- عمده الطالب، ص 194.

ص: 202

نسل او، تنها ابوطاهر محمد پا گرفت و رهسپار حائر گرديد و از نسل ابوطاهر، يكى ابوالحسن على، پسر محمد بود كه به فرزندانش بنو هنفاله(پسران هنفاله) مى گفتند.

2. پسران عيسى: ديگرى طاهر، پسر محمد بود كه فرزندانش بنو عيسى(پسران عيسى) ناميده مى شدند كه نسل او، تنها از عيسى پسر طاهر پاگرفت.

3. پسران مقرى: از همين خاندان، ابوعبدالله حسين مقرى، پسر محمّد، پسر عيسى مقرى، پسر محمد، پسر عيسى مورد نظر مى باشند كه به آنان بنو مقرى(پسران مقرى) مى گويند و همگى در حائر به سر مى برند.

4. فرزندان طوغان: از اينان «بنو طوعان»؛(فرزندان طوغان) اند كه سيد بدرالدين حسن، پسر مخزوم، پسر ابوالقاسم طوعان، پسر عبدالله حسن مقرى، پسر محمّد، پسر عيسى نامبرده از ايشان است. (1) 5. پسران ضنك: اما بنو ضنك(پسران ضنك) كه ضنك، پسر محمد، پسر حسن، پسرعلى، پسر حسن، پسر محمد، پسر حسين حسينى از نسل حسين ذى الدمعه، پسر زيد شهيد و مقيم حائرند. همچنين گفته شده است: فرزندان ضنك، محمدها از نسل محمد بن حنفيه، پسر امير مؤمنان على(ع) مى باشند؛ چنان كه در كتاب عمده الطالب آمده است. (2) 6. فرزندان طورى، همچنين بنو طورى(فرزندان طورى) در حائر، اقامت دارند. طور، لقب ابوالعزّ(پدر عزّت) زيد است؛ او ملّقب است به طورى، پسر حسن، پسر ابوالخطاب زيد، پسر قاسم، پسر محمّد، پسر احمد، پسر ابراهيم، پسر محمد مطبقى، پسر عيسى، پسر محمد رئيس، پسر على، پسر عبدالله، پسر جعفر طيّار. (3)


1- عمده الطالب، ص 237؛ نزهه اهل الحرمين، صص 23 و 24.
2- عمده الطالب، ص 333.
3- عمده الطالب، ص 37؛ نزهه اهل الحرمين، ص 24.

ص: 203

به اين ترتيب، مجموع خاندان هاى علوىِ ساكن حائر، به بيست و دو خاندان مى رسند كه شانزده خاندان آنها از فرزندان امام كاظم(ع) هستند كه به شرح زير است:

1. آل فائز؛ 2. بنو ابى مزن از نسل محمد بن على مجدور؛ 3. آل رضى؛ 4.

آل اشراف؛ 5. آل ابى الحارث از نسل هبه الله على مجدور؛ 6. بنو ابى مضير؛ 7. آل بشير؛ 8. آل ابى مضر؛ 9. آل حترش؛ 10. آل ابوريه كه همگى از نسل حسن؛ پسر محمد حائرى، پسر ابراهيم مجاب اند؛ 11. آل معصوم از نسل ابو طيّب احمد، پسر احمد، پسر حسن، پسر محمد حائرى، پسر ابراهيم مجاب؛ 12. آل زحيك؛ 13. آل دخينه؛ 14. بنونفيس؛ 15. آل ابى السعادات از نسل ابراهيم المرتضى كوچك، پسر امام موسى كاظم(ع) و ابراهيم اصغر كه عموى ابراهيم مجاب است؛ 16. آل مليط از نسل حسن، پسر موسى، پسر جعفر، پسر امام موسى كاظم(ع).

پنج طايفه ديگر عبارتند از: 1. بنو هنفاله؛ 2. بنوعيسى؛ 3. بنو مقرى؛ 4. بنو طوغان؛ 5. بنو ضنك از نسل حسين ذى الدمعه، پسر زيد شهيد، پسر امام سجّاد(ع).

ولى در مورد خاندان اخير(بنو ضنك)، اختلاف نظر وجود دارد. بعضى گفته اند بنوضنك، محمدها از نسل محمّد بن حنفيّه، پسر اميرمؤمنان على(ع) مى باشند. يك خاندان نيز به نام بنوطورى از نسل عبدالله، پسر جعفر طيّارند.

شجره نامه نويسنده كتاب از ميان خاندان هاى سادات علوى كه نخستين بار در حائر حسينى، سكونت اختيار كردند به ابوفائز محمد، باز مى گردد. بنابراين، دكتر عبدالجواد كليدار، پسر سيد على كليدار، پسر سيد جواد كليدار (1) پسر سيد حسن،


1- سيد جواد كليدار در سال 1289 ه، عهده دار مديريت(كليددارى) حائر مقدس شد. بعد از او در سال 1306 ه، پسرش حاج سيد على كليدار كه در روز دوّم محرم سال 1318 ه از دنيا رفته، عهده دار اين سمت گرديد. اين دومى؛ يعنى مرحوم سيدعلى، برابر نقل مورخين از بزرگان روزگار و برگزيدگان زمان خود بوده است، لذا چيزى را به مالكيت خويش در نياورد و تمام دارايى خود را هم بدون اينكه كسى آگاه شود، به بستگان، خدمتكاران و نيازمندان داد. وى شش فرزند پسر از خود به يادگار گذاشت.

ص: 204

پسر سيد سليمان، پسر سيد درويش، پسر سيد احمد، پسر سيد يحيى، پسر سيد خليفه، پسر سيد نعمت الله، پسر سيد طعمه سرپرست سادات- كه در سال 1025 ه. فدان ساده را وقف فرزندان ذكور خود كرد- پسر سيد علم الدين، پسر سيد طعمه(كه به فرزندان او، آل طعمه مى گويند)، پسرسيد شرف الدين، پسر سيد طعمه اوّل سرپرست سادات، پسر ابوجعفر احمد(ملقب به طراز)، پسر ضياءالدين يحيى، پسر ابوجعفر محمد، پسر سيد احمد الناظرلراس العين- كه در شفيثه، خاكسپارى شده و كنيه اش، ابوفراس و صاحب كشف وكرامات و قبرش زيارتگاه است- پسر ابوفائزمحمد، پسر ابوجعفر محمّد، پسر على غريق، پسر ابو جعفر محمّدحبر ملقب به خير العّمال(بهترين كارگزار)، پسر ابوالحسن على مجدور، پسر ابوعاتقه احمد- كه به فرزندانش، بنواحمد گفته مى شود- پسر محمد حائرى، پسر ابراهيم مجاب، پسر محمد عابد، پسر ابوابراهيم امام موسى كاظم(ع)، پسر امام جعفر صادق(ع)، پسر امام محمد باقر(ع)، پسر امام على بن الحسين سجّاد(ع)، پسر امام حسين شهيد(ع)، پسر امير مؤمنان امام على(ع)، پسر بتول عذرا فاطمه زهرا(س)، دخت محمّد رسول الله(ص)، پسر عبدالمطلّب، پسر هاشم، پسر عبدمناف، پسر قصىّ است.

آنچه اكنون توجّه به آن لازم به نظر مى رسد، اين است كه اين نسبت شريف را از ابوفائز محمد، پسر ابوجعفر به بالا- چنان كه گذشت- سيد بزرگوار و نسب شناس آگاه احمد، پسر على، پسر حسين حسينى در كتاب عمده الطالب خود، نقل كرده است. از ابافائز محمد نامبرده تا سيد نعمت الله، مورد توجه «ابن شدقم» در كتابش به نام «تحفه الازهار و زلال الانهار فى نسب اولاد ائمه الاطهار(عليهم السلام)» قرار گرفته است. همچنين از سيد نعمت الله به پايين در شجره نامه هاى خانوادگى، نزد همه خانواده ها وجود دارد.

خاندان سادات علوى در حائر فزونى يافت و مردان ايشان تا نيمه قرن چهارم

ص: 205

هجرى، بدان گونه كه از روايت سيّد بن طاووس به دست مى آيد، دو هزار و دويست(2200) تن بوده اند. اين تعداد در گزارش زيارت عضد الدوله ديلمى، در ماه جمادى الاوّل سال 371 ه از حائر مقدس و بذل و بخشش او به علويان و ديگران است كه در آن، آمده است:

... به طبقات مختلف مردم، بذل و بخشش نمود و مبلغى درهم در صندوق قرار داد و آنها را ميان سادات علوى تقسيم كرد كه به هر نفر، 32 درهم رسيد و شمار ايشان، دوهزار و دويست(2200) اسم بود و به مردم عادى و مجاورين حائر، ده هزار درهم عطا كرد. (1) از اين گزارش به دست مى آيد كه مردان علوى در آن زمان، به دوهزار و دويست تن مى رسيده است و هرگاه شمار بانوان و كودكان را هم همين تعداد يا بيشتر در نظر بگيريم، شمار علويان از زن و مرد بر پنج هزار تن، بالغ مى گردد. مبلغ پولى كه عضدالدوله در آن سفر به سادات علوى بخشيده است، حدود هفتاد هزار و چهارصد درهم برآورد مى شود؛ البته به استثناى بخشش هاى ديگر از قبيل گندم، خرما و پوشاك كه بخششى، بسيار سخاوتمندانه و بى نظير بوده است. زيرا عضدالدوله در محبّت اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) و بزرگداشت شعائر آنان و نگهدارى از فرزندانشان، فانى بود.


1- السيد عبدالكريم بن طاووس، فرحه الغرى، ص 59.

ص: 206

بخش چهارم: دوره هاى تاريخى حائر و ساخت و ساز آن

فصل اول: حائر و ساختمان استوار آن در اين روزگار

ص: 207

ص: 208

اين ساختمان برجسته و باشكوهى كه امروزه بر روى مرقد مطهر امام حسين(ع) با نقشه بديع، زيبايى هندسى، وسعت عرصه و فضا، عظمت فونداسيون و اسكلت، محكمى شالوده و اساس، نفاست آرايه ها و دقّت ساخت و ساز با وجود مناره ها و گنبد طلايى ارزشمند و برج هاى بلند با ساعت زنگى مشاهده مى شود و الگوى ساخت و ساز عتبات مقدسه ديگر مراقد امامان معصوم و روشنگر از نژاد عرب (1) و از نسل هاشم بن عبد مناف و خاندان عصمت و طهارت در كشورهاى عراق و ايران، اعمّ از نجف و كاظمين و سامرّا و مشهد امام رضا(ع) در خراسان، قرار گرفته، در اصل به همان بناى ساده اى باز مى گردد كه براى اولين بار، بعد از واقعه عاشورا و خاكسپارى بدن هاى شهيدان به مثابه سقف يا شبيه به آن، بر قبر مطهر امام حسين(ع) بنا شده است. آن ساختمان سرپوشيده ساده، رفته رفته و باگذشت زمان و تأثيرپذيرى از عقيده و ايمان، دگرگون شد و به وسعت و زيبايى و دلنوازى و شكوه و عظمت


1- در اين كتاب به طور مكرّر آمده است كه امامان معصوم: از «نژاد عرب» مى باشند؛ اما اين افتخارى براى اعراب محسوب نمى گردد؛ بلكه مهم محبت اهل بيت پيامبر و پيروى از آن بزرگواران است كه خداى متعال به آن سفارش فرموده است

ص: 209

كنونى رسيده است؛ بعد از اينكه در دوران زمامداران سركش بنى اميه و بنى عباس، همچون منصور دوانيقى، هارون الرشيد و متوكل و در شرايط و موقعيت هاى گوناگون، بارها تخريب و ويران گرديده است.

هرگاه ما، نگاهى گذرا به آثار قديم و جديد كربلا بيفكنيم؛ يعنى از زمانى كه براى نخستين بار، ساختمان ساده و كوچكى بر روى قبر مطهر امام حسين(ع) ساخته شد، تا اكنون كه اين ساختمان بزرگ و باعظمت برروى آن قرار دارد، خواهيم ديد كه حائر مقدس باگذشت قرن ها و پيدايش نسل ها، بيشتر از هشت مرتبه ويران شده و تجديد بنا گرديده است. به اين صورت كه اين ساختمان، ابتدا به شكل ساده و كوچك بناگشته، سپس ويران گرديد و بزرگ تر و با شكوه تر از قبل، تجديد بنا شد و بار ديگر دست هاى بازيگر، آن را ويران نمود. بدين گونه، ساخت و ساز و هدم و ويرانى به طور پياپى و بيش از هشت نوبت، براى قبر مطهّر پيش آمده كه به بحث و بررسى آن، خواهيم پرداخت.

ص: 210

فصل دوم: حائر و نخستين ساخت و ساز آن، بعد از واقعه عاشورا در قرن اوّل هجرى

نخستين ساختمانى كه بعد از واقعه عاشورا بر قبر مطهر امام حسين(ع)، ساخته شد در دوران خلافت بنى اميّه بود. در اين دوران، ساختمانى مسقّف و توأم با مسجد، بر آن ساخته شد و داراى دو در بود كه يكى از آنها به سمت مشرق باز مى شد. دقيقاً مشخصّ نيست، چه كسى براى اولين بار بر روى قبر مطهر، اقدام به ساخت و ساز كرده است و هرچه در اين خصوص بر زبان ها رفته، حدس و گمان است و بس.

بعضى گفته اند طايفه «بنى اسد» كه امام حسين(ع) و ساير شهيدان را به خاك سپرده اند، بر تربت آنان مسجد ساختند. (1) ولى صاحب كتاب «كنزالمصائب» بر اين باور است كه مختار ثقفى، اقدام به ساخت و ساز بر روى قبر مطهر نمود و اطراف آن را آباد كرد. (2) امّا ما ديدگاه ديگرى داريم كه در كتاب خود به نام «تاريخ عمومى كربلا»، مطرح خواهيم ساخت.


1- نزهه اهل الحرمين، ص 14.
2- همان؛ تاريخ كربلا معلى، ص 10؛ مجالى الطف، ص 38.

ص: 211

بارى، ساختمان اوليّه در تمام دوران زمامدارى بنى اميه، برقرار بود و گزمه ها، براى جلوگيرى از زيارت زائرانى كه رهسپار كربلا مى شدند، اطراف آن را به محاصره خود در آورده بودند. اين ساختمان و مسجد تا انقراض دولت بنى اميه و مدتى از خلافت بنى عباس، همچنان پايدار ماند و قبر مطهر امام حسين(ع) در تمام اين مدت از هرگونه بى حرمتى، در امان بود. زيرا دولت بنى عباس از يك سو، سرگرم استوارسازى پايه هاى دولت خود شدند و از جانب ديگر به سركوب داعيانى پرداختند كه در همان آغاز از ميان بنى عباس به پا خواستند و خواستار بازگرداندن خلافت به صاحبان اصلى آن؛ يعنى خاندان پاك و مطهر پيامبر اكرم(ص) بودند.

با آگاهى از اين حقيقت كه خواستاران بازگشت خلافت به صاحبان اصلى آن، اهل خراسان بودند و بيشتر آنان- اگر نگوييم تمامشان- از ياران و هواداران سادات علوى به شمار مى رفتند. همين كه قدرت و سلطنت بنى عباس، استوار گشت و توان سركوبى شورش هاى داخلى و پيروزى قطعى بر دشمنان خود را به دست آوردند، دشمنى پنهان خود با فرزندان ابوطالب و شيعيان آنها را آرام آرام و نخستين بار در دوران سفاّح، آشكار ساختند.

سپس به طور علنى در دوران منصور دوانيقى كشتار دسته جمعى بزرگان و سرشناسان از ذريّه امام حسن مجتبى(ع) شدّت يافت.

اين آتش كينه و دشمنى، براى مدتى در روزگار مهدى و هادى عباسى، فروكش كرد، امّا ناگهان در دوران هارون الرشيد، با تمام قوّت و شدت شعله ور شد و دامان سادات علوى را در هر جا و در هر شرايطى كه بودند، گرفت.

هارون الرشيد با بدترين و شديدترين وجه ممكن با آنان برخورد نمود و در نتيجه، سران آنان را به زندان افكند؛ به عزيزانشان، بى حرمتى روا داشت و بزرگان ايشان را مورد اهانت قرار داد. كينه شديد او نسبت به على(ع) و فرزندان آن

ص: 212

بزرگوار از زنده و مرده، وى را بر آن داشت تا در اواخر عمر ننگين خود، دستور دهد كربلا را ويران سازند؛ قبر امام حسين(ع) را شخم بزنند و درخت سدرى كه كنار قبر مطهر روييده و نشانه آن بود، قطع نمايند تا اثرى از قبر مطهر باقى نماند.

سيد محمد بن ابى طالب، اين مطلب را در كتاب تاريخى خود «تسليه المجالس»، نقل كرده و چنين نوشته است:

چنان بود كه بر قبر امام حسين(ع)، مسجدى ساخته بودند و اين مسجد در دوران بنى اميه و بنى عباس تا خلافت هارون الرشيد، همواره برپا بود. امّا هارون الرشيد، آن را خراب كرد و درخت سدرى را كه كنار قبر مطهر روييده بود قطع نمود و محلّ قبر را صاف و با زمين يكسان كرد. (1) با اين حساب، ماندگارى ساختمان اوّليه به سال 193 ه و دوران هارون الرشيد مى رسد.


1- اعيان الشيعه، ج 40، ص 304؛ نزهه اهل الحرمين، ص 16.

ص: 213

ص: 214

فصل سوم: حائر و نخستين تجديد بناى آن، بعد از سال 193 هجرى (خلافت امين و مأمون عباسى)

دومين ساختمانى كه برقبر مطهر امام حسين(ع) بعد از ويرانى ساختمان نخستين به دستور هارون الرشيد ساخته شد در سال 193 ه بود. اين ساختمان، مدّت چهل سال و تا خلافت متوكّل عباسى، نواده هارون الرشيد كه در كينه توزى، نسبت به سادات علوى و نابودى كربلا از جدّ خود، پيشى گرفته بود، برقرار بود. چه بسا بانى ساختمان دوم، بعد از مرگ هارون الرشيد، چنان كه برخى پنداشته اند، مأمون عباسى بوده است. زيرا او در دوران خلافت خود، نسبت به خاندان رسول الله(ص)، اظهار علاقه كرد (1) و به حقانيّت علويان، نسبت به خلافت و جانشينى پيامبر خدا(ص)، اعتراف نمود و امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا(ع) را به وليعهدى خويش برگزيد و لباس هاى سياه را كه شعار بنى عباس بود به پوشش هاى سبز رنگ كه شعار علويان بود، مبدّل ساخت. شيعيان از اين دستور او، احساس آرامش كردند و نفس راحتى كشيدند و در سراسر دوران وى، زندگى نسبتاً آسوده و راحتى داشتند.


1- [بايد دانست اين اظهار علاقه و اقدامات وى در اين جهت، بر اساس دورويى و سياست بود تا بتواند از شورش هاى علويان جلوگيرى كند. به شهادت رساندن امام رضا 7 دليل محكمى بر تزوير و دورويى اوست].

ص: 215

شكى نيست كه در روزگار مأمون، محل قبر مطهر امام حسين(ع) شناسايى و براى حائر، ساختمان عظيمى بنا گرديد و تا سال 232 ه و نشستن جعفر متوكّل بر تخت خلافت برپا بود.

خلافت متوكّل عباسى با سخت گيرى به شيعيان و طرد و نفى اجبارى آنان از شهر و ديارشان، آغاز گشت و طى پانزده سال، زمامدارى وى؛ يعنى از سال 232 ه تا سال 247 ه، چهار مرتبه دستور داد قبر مطهر امام حسين(ع) را خراب كنند و زمينش را شخم بزنند و اثرى از آن، برجاى نگذارند.

اوّلين بار در سال 232 ه و همزمان با شروع خلافتش بود؛ تنها به اين جهت كه زن آوازه خوان دستگاهش در ماه شعبان، به زيارت كربلا رفته بود. دومين بار در سال 236 ه، صورت گرفت. سومين مرتبه در سال بعد؛ يعنى سال 237 ه، واقع شد و چهارمين و آخرين بار در سال 247 ه، روى داد و بعد از آن، طولى نكشيد كه محافظين ترك او به خواسته فرزندش منتصر، او را به قتل رساندند كه مشروح آن در كتاب ما «تاريخ عمومى كربلا» خواهد آمد.

متوكّل در تمام مدّت زمامدارى اش، جاسوسانى را در اطراف كربلا گماشت تا زائرانى كه به زيارت قبر امام حسين(ع) مى آمدند، يا كسانى كه نشانى قبر مطهر را به زائران مى دادند، شناسايى كرده، تبعيد نمايند يا با بدترين و شديدترين وجه ممكن، مثل كشتن، به دارآويختن يا مثله كردن، مجازاتشان كنند. متوكّل عباسى به موقوفات حائر حسينى هم دستبرد زد و با مصادره اموال و دارايى خزينه حرم امام حسين(ع)، آنها را ميان لشكريان خود، تقسيم كرد و گفت: «قبر، نيازى به مال و ثروت ندارد.» (1)


1- ناسخ التواريخ، ج 6، ص 438.

ص: 216

شيعيان در دوران متوكّل، دچار مصيبت بزرگى شدند و تا زمان پسرش منتصر كه با محافظين ترك متوكّل در قتل پدرش، همراه شد، طعم آزادى را نچشيدند. محافظين ترك متوكّل در ماه شوّال سال 247 ه، او را كه مورّخين «نِرِون عرب» توصيف كرده اند، به قتل رساندند.

پسر متوكّل، جز از روى غيرت و حميّت، نسبت به خاندان پيامبر اكرم(عليهم السلام)، دست به خون پدرش نيالود. چه اينكه متوكّل به نقل ابن خلّكان و مورخين ديگر، بغض شديدى نسبت به على(ع) و فرزندان او، امام حسن و امام حسين(ع) داشت و كربلا و خانه هاى آن و هرچه را به حرم امام حسين(ع)، مربوط مى شد، از پايه و اساس خراب كرد.

او دستور داد محل قبر امام حسين(ع) را شخم بزنند، بذرپاشى كنند و آب بر آن ببندند و مردم را از رفتن به كربلا و زيارت قبر مطهر، باز دارند. (1) آنچه منتصر را برابر نقل ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب»، براى كشتن «نِرِون عرب» (2) مصمّم نمود، اين است كه شنيد پدرش، نسبت به فاطمه زهرا(س) بدگويى مى كند. منتصر كه نتوانست تحمل كند، قتل پدرش را با عالِمى در ميان گذاشت. آن عالِم گفت: كشتن متوكّل، واجب است؛ ولى هركس پدر خود را به قتل برساند، عمرش كوتاه مى شود. منتصر عرض كرد: اگر با كشتن متوكّل، خدا را اطاعت مى كنم، باكى ندارم كه عمرم، كوتاه شود و تمام اين حوادث، در مدت دو روز اتفاق افتاد. (3)


1- ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 1، ص 455.
2- ر. ك: سيداميرعلى، تاريخ العرب، ص 247. وى متوكّل را به «نيرون العرب» ملقّب نموده است؛ [البته نرون، امپراطورى روم و ضرب المثل بى رحمى و سنگ دلى است است. ر. ك: المنجد فى اللغه، بخش اعلام].
3- مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 190؛ بحارالانوار، ج 10، ص 296.

ص: 217

ص: 218

فصل چهارم: حائر و دومين تجديد بناى آن در ماه هاى پايانى سال 247 هجرى (روزگار زمامدارى المنتصر باللّه)

ساختمان سوم، همان است كه منتصر عباسى با نشستن بر تخت خلافت، بعد از كشتن پدرش در سال 247 ه بناكرد. البته شدّت و مصيبت آن دوران، جز با قيام منتصر و قتل متوكّل برطرف نمى شد. منتصر بر عكس پدرش متوكّل، پرهيزكار، عادل، كريم و بخشنده، پاكدامن، امانت دار و شديداً خواستار تدارك و تأمين وسيله خوشبختى و رفاه امّت بود. به همين جهت، قبر مطهر امام حسين و امام على(ع) در كربلا و نجف را تجديد بنا كرد و موقوفات خاندان عصمت و طهارت را كه متوكّل، مصادره كرده بود، آزاد نمود. همان گونه كه از تعرّض به اهل ذمه، جلوگيرى كرد، ليكن از بخت بد و در حالى كه بيشتر از شش ماه از حكومتش نگذشته بود، از دنيا رفت. (1) منتصر در همان مدّت كوتاه زمامدارى خود، اشتباهات پدرش متوكّل را جبران كرد و به گواهى تاريخ، خدمات ارزنده و مهمّى، نسبت به خاندان پاك پيامبر اكرم(ص) و شيعيان آنها از قبيل: توجه نمودن به حائر حسينى و غرّى، محلّ دفن على(ع) و اهتمام به امور آنها و نيز عدم تعرّض به قبر امامان معصوم(ع) و به طور كلّى، قبر خاندان ابوطالب، مبذول داشت.

مسعودى در كتاب «مروج الذهب»، در همين رابطه آورده است:


1- سيد اميرعلى، تاريخ العرب، ص 248- 249.

ص: 219

خاندان ابوطالب(علويان)، قبل از زمامدارى منتصر عباسى در اندوه بزرگ و ترس و بيم جانكاه، نسبت به مال و جان خود بودند و از زيارت قبر امام حسين(ع) و غرى(قبر امام على(ع))، حتى از فاصله نزديكى مثل كوفه، منع شده بودند. همچنين از حضور شيعيان غير مجاور در اين زيارت گاه ها جلوگيرى مى كردند؛ دستور متوكّل عباسى از سال 263 ه همين بود. متوكّل در اين سال(263 ه)، شخصى را كه به «ديزج» شهرت داشت، فرمان داد تا به جانب قبر امام حسين(ع) رفته، آن را ويران سازد و اثرش را از بين ببرد و زائرانش را مجازات نمايد.

سپس مسعودى در ادامه مى نويسد:

همواره وضع بر اين منوال بود تا اينكه منتصر در جاى متوكّل نشست و مردم را آزاد كرد و دستور داد از خاندان ابوطالب دست بردارند و با اخبار و گزارش هاى آنان، كارى نداشته باشند و از زيارت قبر امام حسين(ع) در حائر و نيز قبر ديگر افراد اين خاندان، جلوگيرى نكنند و فدك را به فرزندان امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) بازگردانند؛ خودش هم موقوفات سادات علوى را آزاد نمود و تعرض نسبت به شيعيان را ترك و آزار و اذيّت را از آنان دفع كرد ... (1) منتصر به واسطه علاقه شديدش نسبت به سادات علوى و خاندان ابوطالب، در تمام مدت حكومتش به آنان، نيكى كرد و مال و منال زيادى به ايشان بخشيد و زيارتگاه ها را به حال سابقشان، بازگردانيد. در همين رابطه، دستور تجديد بناى حائر را بعد از اينكه متوكّل، چندين بار در دوران حكومتش ويران كرده بود، صادر نمود و براى اين مرقد شريف، برج و باروى بلندى ساخت تا راهنماى زائران باشد و مردم را به زيارت امام حسين(ع)، تشويق و ترغيب كرد. (2) آرى سومين ساختمان حائر مقدس امام حسين(ع)،


1- مروج الذهب مسعودى، در حاشيه جلد نهم تاريخ ابن اثير، ص 164- 165؛ در اين كتاب، نام «الذيريح» آمده، درحالى كه درستش «الديزج» است؛ چنان كه در كتاب هاى ديگر نقل شده است.
2- نزهه اهل الحرمين، ص 17؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 350.

ص: 220

ساختمانى بود كه به فرمان منتصر عباسى در آغاز زمامدارى اش در سال 247 ه بنا گرديد.

ص: 221

فصل پنجم: حائر و سومين تجديد بناى آن در سال 283 هجرى به دست داعى صغير (حكمران مازندران)

چهارمين ساختمان حائر مقدس، در سال 283 ه، بنا گرديد. زيرا ساختمانى كه در دوران منتصر عباسى و در سال 247- 248 ه، بر روى قبر مطهر امام حسين(ع) ساخته شده بود، در ماه ذيحجه سال 273، يكباره فرو ريخت. گويا- حسب ظاهر- سقف ساختمان به طور ناگهانى و بدون سابقه هشدار، بر سرزائران فرو مى ريزد كه عده زيادى كشته مى شوند و گروهى نيز نجات پيدا مى كنند. چنان كه پيداست، اين رويداد در يك موسم زيارتى كربلا و هنگامى كه زائران فراوانى در حرم امام حسين(ع)، گرد آمده بودند؛ يعنى در زيارت عرفه كه به موجب روايات وارده امامان معصوم(عليهم السلام) از زيارت هاى ويژه كربلا به شمار مى رود، واقع شده است. بنابراين، اين حادثه بايد در روز نهم يا دهم ذيحجّه آن سال، اتفاق افتاده باشد، زيرا زائران در اين دو روز، خيلى زيادند.

از جمله كسانى كه در آن حادثه، حضور داشته و جان به سلامت برده، ابوعبدالله محمد، پسر عمران، پسر حجّاج است و چنان كه از سياق خبر پيداست، از سرشناسان كوفه بوده؛ چون پسر عمويش ابوالحسن على، پسر حسن، پسر حجّاج كه آخرين سند اين روايت به شمار مى رود، نقل كرده است كه:

با گروهى از بزرگان كوفه و از جمله عباس، پسر احمد عباسى در حضور پسر

ص: 222

عمويش ابوعبدالله محمد، پسر عمران، پسر حجاج نشسته و همگى آمده بودند تا سلامت اورا، تبريك و تهنيت بگويند. زيرا هنگام سقوط سقف حرم امام حسين(ع) در ذيحجه سال 273 ه، حضور داشته است. (1) اين تمام آن چيزى است كه ما، راجع به اين رويداد اسف بار به دست آورده ايم؛ بدون اينكه مطمئن باشيم اين اتفاق در مثل چنان زيارت عظيم و باشكوهى، طبيعى و معمولى بوده و به دور از دخل و تصرف هيئت حاكمه و تنها به دليل سستى پايه ها و عيب و نقص بنيان، سقف ساختمان خود به خود فرو ريخته است!

شايد حكومت از قبل، نسبت به بروز و ظهور اين حادثه دلخراش، ايفاى نقش نموده و بسان حادثه هاى مشابه و همگون در دوران منصور دوانيقى، هارون الرشيد و متوكّل عباسى كه به طور علنى و آشكار صورت مى گرفت؛ در اين دوران با اين شكل مرموز و پيچيده و در عين حال تازه تر و رسواتر از گذشته، همان سياست هدم و تخريب به اجرا درآمده است. زيرا همزمان با ويران سازى قبر مطهر، به كشتن بى گناهانى كه در چنين موقعى به زيارت امام حسين(ع)، آمده بودند نيز انجاميد.

البته جاى شگفتى نيست، زيرا اين شگردها و اقدامات از سياست حاكمه و روش هاى پيچيده و پنهان آن، كاملًا ساخته است! چگونه به كسى كه هيچ رابطه اى با خاندان عصمت و طهارت ندارد مى توان اطمينان كرد! امروزه (2) نيز چه بسيار از


1- اعيان الشيعه، ج 3، در بيان تعمير و مرمت قبر اميرمؤمنان على 7 و ج 4، ص 305؛ نزهه اهل الحرمين، ص 20 به نقل از كتاب امان الاخطار وفرحه الغرى، ص 61.
2- منظور دو سال پيش، هنگام نگارش اين فصول و در روزگار طاهر القيسى(فرماندار كربلا) است كه با خودرأيى تمام در كار تعمير و مرمت داخل روضه مقدسه و پايه هاى گنبد افراشته [و شايد در آرزوى گنج، مترجم]، دخالت مى كرد. چنان كه مردم در راه حائر مقدس، با ترس و لرز از آن، سخن مى گفتند. شگفت اينكه بيشتر متوليان كربلا، بعد از سال 1934 م، علاقه فراوانى نسبت به كار معمارى از خود نشان مى دهند؛ چنان كه گويى از مادر بنّا زاده شده اند، نه مدير اداره. البته علاقه معمارى ايشان نيز جز در يك دايره تنگ و كوچك، بروز و ظهور نمى يابد و به همين دليل، ساير شئون ادارى از اين جهت كه عمر خدمت مدير ادارى كفاف نمى دهد، مهمل و معطل باقى مانده است؛ لذا در اين دو سال اخير از جنبه هاى ادارى، اجتماعى، اقتصادى، بهداشت و درمان و غيره، هيچ پيشرفتى حاصل نشده است.

ص: 223

سستى و تزلزل پايه هاى گنبد افراشته در جهت توجيه تراشيدن ديوارها و كاستن تكيه گاه آنها، گفت وگو مى كنند بدون اينكه بدانيم، چه توطئه اى در كاراست و فردا، چه اتفاقى خواهد افتاد؟!

بعد از فرو ريختن سقف حائر در سال 273 ه، حائر مقدس- حسب ظاهر- به مدّت ده سال، رو باز بود تا اينكه در سال 283 ه توسط محمد، ملقّب به داعى صغير، پسر زيد، پسرحسن، پسر محمد، پسر اسماعيل سنگ چين، پسر حسن رازدار، پسر زيد، پسر جواد، پسر امام حسن سبط(ع)، پسر امام على(ع)، پسر ابوطالب(ع) تجديد بنا شد.

اين محمد كه ملقّب به داعى صغير بود، بعد از برادرش حسن كه داعى كبير خوانده مى شد، مدت بيست سال (1) بر مازندران حكومت كرد و هم او بود كه در دوران معتضد عباسى به ساخت و ساز حرم هاى امام على(ع) در منطقه غرى(نجف اشرف) وامام حسين(ع) در حائر مقدس مبادرت نمود.

محمد پسر ابوطالب در كتاب خود «تسليه المجالس»، بعد از نقل بازسازى و تعمير حرم هاى مقدس در روزگار منتصر عباسى، در اين خصوص آورده است:

تا اينكه داعيان كبير و صغير، حسن و محمد پسران زيد، پسر حسن به حكومت رسيدند. سپس محمد دستور داد حرم امير مؤمنان على(ع) و حرم امام حسين(ع) را بازسازى كنند و بر روى آنها، سقف بزنند. (2) حسن كه به داعى كبير(دعوت كننده بزرگ به سوى دين اسلام) ملّقب شده بود،


1- با آنچه از مدينه المعاجز و تحفه العالم در صفحات بعد نقل مى كند، منافات دارد. در آنجا به نقل از اين دو كتاب مدت حكومت رى را هفده سال و هفت ماه ذكر مى كند. [مترجم].
2- اعيان الشيعه، ج 4، ص 306؛ نزهه اهل الحرمين، ص 20؛ تاريخ كربلاى معلّى، ص 14.

ص: 224

توانست در ماه هاى نخست نيمه دوم قرن سوّم هجرى، شهرهاى مازندران را از پيكره امپراطورى عباسى، جدا كند و دين مقدس اسلام را در ميان مردم، رواج دهد و خود را حكمران آن سامان، معرفى نمايد. (1) بعد از او، برادرش محمد كه داعى صغير(دعوت كننده كوچك) خوانده مى شد، مدتى حدود بيست سال بر جاى وى نشست و بر منطقه مازندران، حكومت كرد.

او در سال هاى پايانى حكومت خود، رابطه اش را با معتضد عباسى- كه از سال 278 ه تا سال 299 ه، منصب خلافت را غصب كرده بود- بهبود بخشيد و موافقت او را جهت بازسازى حرمين شريفين امام على(ع) و امام حسين(ع)، به دست آورد. آن گاه داعى صغير، كربلا و بعد از آن نجف اشرف را زيارت كرد و از شهرهاى ايران، مال و ثروت فراوانى براى ساخت و ساز آنها، فرستاد و براى حائر مقدس، گنبد بلند و مرتفعى با دو در، بنا كرد و در اطراف گنبد، دو سقف ايجاد نمود. سپس پيرامون حائر را ديوار كشيد و به ساخت و ساز خانه هاى مسكونى در بيرون ديوار، مبادرت نمود و به ميزان تمكن و توان خود به ساكنين و مجاورين حرم مطهر، بذل و بخشش كرد.

محمّد پسر زيد درشكوه و عظمت ساختمان و زيبايى هندسى و استحكام شالوده و اساس بناى حائر، تلاش و كوشش فراوانى به كار برد. (2) شرح و تفصيل خبر داعى كبير و برادرش داعى صغير در كتاب هاى «مدينه المعاجز» و «تحفه العالم»، چنين آمده است:

بى گمان محمّد، پسر زيد، پسر محمد، پسر اسماعيل سنگ چين، پسر حسن، پسر زيد، پسر امام حسن مجتبى(ع) كه معروف به داعى صغير است، در سال 273 ه و بعد از برادرش حسن، پسر زيد ملقّب به داعى كبير اوّل به حكومت مازندران


1- تاريخ العرب، ص 251.
2- شيخ محمد سماوى، مجالى الطف صص 39- 40.

ص: 225

رسيد. داعى كبير در سال 250 ه در منطقه مازندران قيام كرد و در سال 270 ه از دنيا رفت. كتاب هاى «الجامع فى الفقه» و «البيان» و «الحجّه فى الامامه»، نوشته هاى اوست و نسلى از وى پا نگرفت. بعد از داعى كبير، خواهرزاده اش ابوالحسين احمد، پسر محمد، پسر ابراهيم، پسر على، پسر عبدالرحمن شجرى، پسر قاسم، پسر حسن، پسر زيد، پسر امام حسن مجتبى(ع) جانشين او شد. در اين موقع، برادر داعى كبير محمد، پسر زيد در گرگان به سر مى برد. وقتى خبر مرگ برادر و جانشينى خواهر زاده خود را شنيد، در سال 271 ه به جانب ابوالحسين، لشكركشى كرد و او را كشت و مازندران را به تصرف درآورد. او هفده سال و هفت ماه، بر مازندران حكومت نمود و سلطه خود را به شهرهاى مجاور، گسترانيد تا اينكه «رافع بن هرثمه» در نيشابور به نام او خطبه خواند. وقتى خبر اسارت عمرو ليث صفّارى را دريافت كرد، آهنگ تسخير خراسان نمود و با محمّد، پسر هارون سرخسى، فرمانده سپاه اسماعيل بن احمد سامانى كه براى مقابله با وى اعزام شده بود، مواجه گرديد و در بيرون شهر گرگان و در كنار قبر محمد معروف به ديباج، فرزند امام جعفر صادق(ع)، به دست اسماعيل بن احمد كشته شد.

داعى صغير مردى فاضل، دانشمند، دين دار و خوش رفتار بود. در هر صورت، اين محمد بر حرم مطهر امام حسين(ع)، گنبد بنا كرد و پيرامون حائر مقدس، ديوار كشيد. حتى گفته اند، او نخستين كسى است كه قبر جدّش اميرمؤمنان على(ع) را آشكار ساخت و نيز او، همان كسى است كه امام صادق(ع)، راجع به او فرمود: روزگار به پايان نخواهد رسيد تا اينكه خداى متعال مردى را كه با كشته شدن، مورد آزمايش قرار خواهد گرفت، برانگيزد و براى حرم امام على(ع)، ديوارى با هفتاد طاق بنا كند. راوى گفت: خودم اين روايت را شنيدم، قبل از اينكه بنايى بر قبر اميرمؤمنان، ساخته شود. سپس محمد پسر زيد، آهنگ آن كرد و بر روى قبر مطهر ساختمان ساخت. آن گاه روزگار سپرى نگشت تا اينكه محمد با كشته شدن،

ص: 226

آزموده شد. (1)


1- سيد جعفر آل بحرالعلوم، تحفه العالم، ج 1، صص 271- 272.

ص: 227

ص: 228

فصل ششم: حائر و چهارمين تجديد بناى آن در سال 369 هجرى به دست سلطان عضد الدوله بويه اى و قبر پادشاهان آل بويه در حائر مقدس

اشاره

چهارمين تجديد بناى حرم امام حسين(ع) را عضدالدوله، فنا خسرو پسر ركن الدوله، پسر بويه ديلمى كه بعد از پدرش و در دوران «طائع»، پسر «مطيع» خليفه عباسى به حكومت بغداد رسيد، انجام داد.

روزگار عضدالدوله، چندان به طول نينجاميد؛ زيرا فقط پنج سال حكومت كرد و در سال 372 هجرى از دنيا رفت. عضدالدوله، كربلا و نجف را زيارت كرد و تجليل و احترام اين دو حرم شريف و ساخت و ساز و تعيين موقوفات، براى غرى و حائر را به نهايت رساند؛ به طورى كه او همه ساله به زيارت كربلا و نجف، مشرّف مى شد.

شهر كربلا در دوران عضدالدوله و به طوركلّى در دوران آل بويه، درخشيد و در ابعاد دينى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى، پيشرفت نمود؛ تجارتش، توسعه و گسترش يافت و كشاورزى اش، رونق گرفت و دانش و فرهنگش، رشد و نموّ پيدا

ص: 229

كرد و در تن و جانش، روح زندگى و طراوت و شادابى دميده شد. در نتيجه، دانشمندان بزرگ و شاعران و اديبان برجسته درآن، پديد آمدند و خود به يك مركز علمى- دينى پيشرفته و سرآمد، بدل گرديد.

ابن اثير در كتاب تاريخ خود، راجع به توصيف عضدالدوله و خدمات ارزنده او به حرمين شريفين مكّه و مدينه و مشهدين مقدسين حائر و غرى، سخنان مشروح و مفصلى گفته است.

اقدامات مهم عضدالدوله و كوشش هاى ارزنده دينى- اسلامى او را، هرگز نمى توان انكار كرد. چه اينكه او به ساختمان سازى، پيرامون حرم شريف حسينى در حائر پرداخت و گنبد آن را تعمير و مرمت نمود و رواق هاى موجود در اطراف حرم را احداث كرد. او در نماسازى رواق ها و ضريح مطهر با چوب ساج (1) و پارچه حرير كوشيد و در اطراف حائر، خانه ها و بازارچه هايى ساخت و با احداث باروى بلندى پيرامون شهر كربلا، آن را به دژى نفوذ ناپذير تبديل نمود و امنيّت آن را به طور كامل برقرار كرد.

سپس جهت تأمين آب آشاميدنى ساكنان شهر و نور و روشنايى حائر مقدس همّت گماشت و در اين راستا با مهار آب هايى كه در سطح منطقه جارى بود، همه را به سمت شهر كربلا به جريان انداخت و موقوفاتى را به تأمين نور و روشنايى حائر مقدس، اختصاص داد. (2) بدين گونه و با ارادت خالصانه عضدالدوله به اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)، كربلا كه بر اثر سياست ظالمانه بنى عباس و شيوه هاى مخرّب و ويرانگر آنان نسبت


1- ساج نوعى درخت با چوب هاى محكم و مقاوم است.
2- قزوينى، رضى الدين، تظلم الزهرا 3، ص 222.

ص: 230

به حائر مقدس، نفس هاى آخر را مى كشيد، زندگى دوباره اى يافت.

شيخ بهايى در رساله خود به نام معرفه شهور السّنه(شناخت ماه هاى سال) و در شرح ماه شوال، عضدالدوله را نام برده و ساختن بارگاه اميرمؤمنان على(ع) و بارگاه امام حسين(ع) توسط او را آورده و گفته است:

در هشتم ماه شوال، سلطان گرانمايه عضدالدوله ديلمى از دنيا رفت. اين اتفاق در سال 372 ه افتاد و او كه خدايش رحمت كند، شيعه راسخ و پايبندى بود. از جمله اقدامات وى، ساختن بارگاه اميرمؤمنان على(ع) و بارگاه امام حسين(ع) است. (1) گزارش يكى از زيارت هاى حائر مقدس و نجف اشرف از سوى عضدالدوله، در كتاب هاى فرحه الغرى و تحفه العالم، چنين آمده است:

زيارت حرم هاى پاك و شريف غروى و حائرى از سوى عضدالدوله در ماه جمادى الاوّل سال 371 ه بود. ابتدا و چند روز مانده به پايان ماه جمادى الاوّل، داخل حرم آقا و مولاى ما، امام حسين(ع) شد و آن حضرت را زيارت كرد و به طبقات مختلف مردم، بذل و بخشش نمود. مبلغى نيز در صندوق حرم، قرار داد كه ميان سادات علوى، تقسيم شد و به هر كدام، 32 درهم رسيد كه تعداد آنان 2200 نفر بود. به مردم عادى و ساكنان آنجا، ده هزار درهم به علاوه يكصد هزار رطل(صد خروار) گندم و خرما و پانصد قطعه لباس بخشيد و به نگهبانان هم، هزار درهم داد.

او پنج روز مانده به پايان ماه جمادى الاوّل، از حائر مقدس، خارج شد و رهسپار كوفه گرديد. روز دوشنبه، دومين روز ورودش به كوفه به حرم امام على(ع)، مشرف شد و آن را زيارت كرد و مبلغى در صندوق حرم ريخت كه به هر يك از سادات علوى كه تعدادشان 1700 نفر بود، بيست و يك درهم رسيد. در ميان


1- همان.

ص: 231

حاضران و ساكنان نيز هزار و پانصد درهم، تقسيم نمود و هزار و پانصد درهم به زائران مسافر داد. به فقيهان و دانشمندان و نيز فقيران و مستمندان، سه هزار درهم و به حقوق بگيران حرم، اعمّ از خادمان و نگهبانان و دربانان، توسط ابوالحسن علوى و ابوالقاسم بن ابى عابد و مرحوم ابوبكربن سيّار، بذل و بخشش بسيار كرد. (1) در روزگار عضدالدوله، شخصى به نام «عمران پسر شاهين» در حائر، مبادرت به ساختن مسجد و رواقى كرد كه به «رواق عمران»، شهرت دارد. (2) عمران بن شاهين، اصالتاً از مردم جامده بود و مرتكب جرمى شد و از ترس سلطان، مجبور به فرار به منطقه بطحا گشته، رفته رفته، كارش درآن سامان، بالا گرفت و دولت مستقلى تشكيل داد. بعد از او نيز فرزندانش، قلمرو حكومت پدر را اداره كردند.

عمران بن شاهين در روزگار عضدالدوله، پرچم نافرمانى برافراشت و به حرم اميرمؤمنان على(ع)، پناه برد و عضدالدوله او را بخشيد. اين عمران، همان كسى است كه در حرم هاى شريف غروى و حائرى- درود خدا بر شرافت دهنده آنها- شبستان معروف به شبستان عمران را ساخت. (3) در خصوص انگيزه عمران، براى ساختن شبستان گفته اند كه او در پيشگاه خداى متعال نذر كرد كه اگر از عقوبت رهايى يابد، در هريك از سه حرم شريف نجف و كربلا و كاظمين، مسجدى بنا كند و چون از مجازات رهايى يافت، هرسه مسجد را ساخت. مسجد نجف، متصل به شبستان حرم مطهر بوده است. سپس با صحن شريفى كه شاه عباس صفوى بنا كرد، از حرم جدا شد و هم اكنون، دو در دارد؛ يك


1- فرحه الغرى، ص 59؛ تحفه العالم، ج 1، ص 273.
2- مجالى الطف، ص 40؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 306.
3- فرحه الغرى، ص 67. در اين كتاب داستان عمران شاهين، مشروح و مفصل نقل شده است.

ص: 232

درآن، موازى در طوسى است و در ديگر آن، در صحن قرار گرفته و كهنه و متروك شده است. اين مسجد در حال حاضر به نام مسجد عمران، شناخته مى شود. (1)

گورستان سلاطين آل بويه در حائر مقدس

خدمات ارزنده زمامداران آل بويه به اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)، انكار ناپذير و فراموش نشدنى است و تاريخ، بهترين شاهد و گواه براين مدّعاست. آنان تا زنده بودند با اخلاص بى نظيرى به عتبات مقدّسه، خدمت كردند و پس از مردن نيز در جوار تربت امامان معصوم(عليهم السلام)، پناه گرفتند. بعضى از ايشان، خاك نجف را آرامگاه ابدى خود قرار دادند وبرخى ديگر، حائر مقدس را برگزيدند و آرامگاه خود را در ناحيه شرقى حرم امام حسين(ع) و جايى كه هم اكنون به واسطه جدا شدنش از صحن شريف، صحن كوچك ناميده مى شود، قرار دادند. اين صحن كوچك عبارت است از يك فضاى وسيع ماندگار قديمى، از دوران عباسى دوّم، و زينت بخش ديوارهاى بلند و مرتفعش، كاشى هاى ابتكارى و ماندگار است. آرايه سقف هاى داخلى آن، گچ برى هاى هنرى دلپذيرى است كه به صورت استوانه هاى هندسى شكل، با زاويه ها و ضلع هاى متنوّع و به هم درآميخته و بسيار ظريف و چشم نواز، در طول هر سقف آويخته است و تماماً با بهترين و زيباترين شكل هندسى و كاملًا هنرمندانه، با سنگ گرانيت و كاشى معرّق از نوع قديمى- كه ممتاز، كمياب و بسيار گران بهاست- پوشيده شده است. زيرا اين ساختمان به طور كلى، دقيقاً به هزار سال قبل؛ يعنى از روزگار آل بويه تاكنون، باز مى گردد.

گچ برى سقف هاى داخل اين صحن كوچك، بسان گچ برى هاى موجود ديگر،


1- عبدالعزيز الجواهرى، آثار شيعه الاماميه، ص 127.

ص: 233

ولى بهتر و استوارتر از گچ برى برخى از سقف هاى داخلى صحن امام حسين(ع) است. اين بناى تاريخى و باشكوه، يا اين صحن كوچك- چنان كه امروزه گفته مى شود- از ناحيه غربى به صحن امام حسين(ع)، متصل است و ميان آن دو، راهروى بزرگ و فراخى وجود دارد كه تقريباً با همان آرايه هنرى؛ امّا ازنوع بهتر و استوارتر آن و نيز با سنگ گرانيت و كاشى قديم، تزيين شده است؛ تحفه هايى كه موزه هاى دنيا، جهت به دست آوردن امثال آنها، بريكديگر سبقت مى گيرند.

اين صحن از سمت مشرق، برگذرگاهى واقع است كه از راه هاى شمالى، شرقى و جنوبى، جدا مى شود و به بازار بزرگ در مركز شهر، منتهى مى گردد و دو دروازه دارد؛ يكى دروازه شمالى است كه امروزه «دَرِ صحن كوچك» ناميده مى شود و ديگرى دروازه شرقى است و «باب الصّافى» نام دارد. باب الصافى، منسوب به مقبره اى در كنار آن است كه به خاندان سيد مهدى صافى از سادات برجسته و صاحب منصبان قديمى كربلا، مربوط مى شود و از اين ورودى، يا ورودى ديگر است كه زائر، معمولًا بعد از زيارت امام حسين(ع) به زيارت حرم ابوالفضل العباس، تشرف پيدا مى كند.

زمامداران آل بويه، اين قسمت از حائر مقدس را آرامگاه خود قرار داده اند تا قبرهاى آنان در بين الحرمين، زير پاى زائران قرار گيرد. به همين جهت اين ساختمان فنى و مهندسى محكم و در عين حال چشم نواز را ساخته اند كه دركلّ، نماد هنرمندى و صنعت معمارى به شمار مى رود. اين ساختمان يكى از ماندگارترين آثار باستانى است كه به دوران خلافت بنى عباس در قرن چهارم و پنجم هجرى، مربوط مى شود و از ساختمان هاى متعلق به حائر مقدس است.

آرامگاه بيشتر زمامداران آل بويه، در زير زمين و در يك سرداب مرتّب و منظم در وسط ميدان، قرار گرفته است. مزار برخى ديگر در كنار دروازه اصلى- كه

ص: 234

دروازه شمالى ناميده مى شود- و در ميان دو اتاق بزرگ، و آراسته به بهترين و زيباترين آرايه هاى قديمى، واقع شده است. ديوارهاى اين دو اتاق نيز از داخل و خارج با كاشى قديمى و زيبا، تزيين گرديده و بالاى سر هر مقبره، اتاق مخصوصى بنا شده است. در وسط هر اتاق، يك مناره قديمى ماندگار، برپا شده كه به روزگار آل بويه باز مى گردد.

همچنين در دو طرف دروازه شمالى اين ساختمان، دو مناره قديمى كه آيات كريمه قرآن مجيد با خط كوفى بر آنها، نقش بسته و منسوب به آل بويه است به چشم مى خورد. ولى متأسّفانه سَر اين دو مناره، گويا در تعميراتى كه اخيراً صورت گرفته، قطع شده است. اندازه مناره ها در حال حاضر، از داخل ساختمان تا پشت بام است و هر كدام از سمت ميانى، پلكانى دارد كه به بالاى آن مى رود. در مناره غربى، ديدبانى تعبيه شده كه در آن روزگار كم آمد و شد، نگهبان آرامگاه در آنجا مى نشسته و از آن محافظت مى كرده است. اين ديدبانى، از مناره غربى تا پشت بام مقبره طباطبايى كنونى، از طريق پنجره هايى كه تا ورودى اين مقبره به كار رفته، امتداد داشته است.

آنچه گفته شد، توصيف جامع و كاملى از ساختمان آرامگاه زمامداران آل بويه بود كه هم اكنون در ناحيه شرقى حرم امام حسين(ع) و كنار در ورودى بازار كربلا، به چشم مى خورد و بخشى از حائر مقدس به شمار مى رود.

ولى آيا آل بويه با آن قدرت و شوكت و ثروت فراوانى كه داشتند، براى آرامگاه خود يا حرم امام حسين(ع)، موقوفاتى باقى نگذاشتند؟ [و اگر باقى گذاشتند] آن موقوفات كجاست؟ آيا آن موقوفات، جزو اموالى بوده كه سلطان مراد چهارم عثمانى، به هنگام فتح عراق درسال 1638 م از اموال و املاك و موقوفات شيعيان، مصادره كرده است؟ زيرا «مسترلونكريك» انگليسى در كتاب خود به نام چهار قرن

ص: 235

از تاريخ عراق، نوشته است:

سلطان مراد چهارم به مفتى يحيى، نوشت تا آرامگاه شيخ عبدالقادر گيلانى را بازسازى كند و موقوفات زيادى به آن اختصاص داد كه بيشتر آنها، از املاك شيعيان بود. (1) چه بسا كه «خان پاشاى بزرگ» نزديك صحن امام حسين(ع) و موقوفات «تكيه خالده» در بازار نجف و غير اينها نيز ازجمله اموالى است كه سلطان مراد چهارم از موقوفات عتبات مقدسه در كربلا و نجف، مصادره كرده است.

وگرنه عبدالقادر گيلانى و خالدبن وليد به چه مناسبت و چه موقوفاتى در عتبات مقدسه كربلا و نجف دارند. اكنون بايد پرسيد كه آن موقوفات، چه شده و چه برسرآنها، آمده است؟! مثل همين موقوفات، مناره اى از موقوفات حسينى است كه به «مناره عبد»، شهرت دارد و ظالمانه در سال 1354 ه ويران گرديد؛ بناى عظيم و باشكوهى كه نه تنها از پايه و اساس مادّى، بلكه از ژرفاى تاريخى استوار خود، قلع و قمع شد و تعمير و مرمت بناهاى ديگر، دستاويز ويرانى آن گشت.

البته چنين تعريف و توصيفى از آرامگاه زمامداران آل بويه و صحن كوچك و ساختمان هاى متعلق به حائر مقدس، به قبل از تخريب و ويرانى آنها مربوط مى شود. وگرنه، امروزه از عالم وجود زايل گشته، اثرى از آنها بر جاى نيست، مگر در ژرفاى دل و جانى كه نسبت به آثار باستانى كشور خود به عنوان افتخارات ملّى، عشق مى ورزد. ما نيز نمونه چنين افتخاراتى را داشته و داريم و متأسفانه از آنها بى خبريم!

از عجايب روزگار در كشور عراق، اختلاف نظر شهردارى ها- كه به ميل خود، آثار باستانى را منهدم مى سازند- با مديريّت آثار باستانى است كه نهايت كوشش


1- چهار قرن از تاريخ عراق، صص 79 و 80.

ص: 236

خود را به منظور حفظ و حراست از كوچك ترين اثر تاريخى به كار مى گيرد تا اوّلًا، از آثار باستانى محافظت نمايد و ثانياً، مبلّغ و معرّف عراق در خارج كشور باشد. لذا اين يكى با جديب تمام از چارچوب دَرِ ساده «خانِ پاشا» و شانه طاق «بازار عطاران» نگهدارى مى كند و ديگرى، ساختمان هاى تاريخى دوران بنى عبّاس را در شهر كربلا، يكى پس از ديگرى و بدون هيچ مانع و رادعى، از بين مى برد!

اكنون جاى اين سؤال وجود دارد كه آيا دو كار ضد و نقيض در يك شهر و با دو انگيزه متفاوت، صورت مى گيرد، يا در دوشهر؟! به راستى اين كار، شگفت انگيز است و هيچ توجيه و تأويلى را بر نمى تابد!

چند روز قبل از ماه محّرم سال 1368 ه عبدالرسول خالصى به استاندارى كربلا، منصوب شد و روز چهارشنبه 22 محرم همان سال، برابر با 24/ 11/ 1948 م (1)، در آن زمستان سخت و موسم زيارتى امام حسين(ع)، بى درنگ وارد عمل گرديد و آلات و ابزار تخريب و ويرانى را بر صحن كوچك حرم امام حسين(ع)، مسلط كرد و صحن كوچك و تمام آثار ارزشمند معمارى آن را در مدت دو يا سه روز، ويران و منهدم ساخت؛ گويى خانه هايى از گِل را هدف گرفته بود، نه ساختمان هاى تاريخى و آثار باستانى ارزشمند را. ما خود شاهد اين ويرانى اسف بار بوديم و ديديم كه به خاطرآن، تمام نيروهاى دولتى، اعمّ از نظامى و انتظامى و كاركنان و معاونان و كارگران شهردارى، همه و همه را به كار گرفتند؛ راه ها را از هر طرف بستند وعبور و مرور را


1- پيش از آن نيز همين فرد در روز دوشنبه 13 محرم الحرام سال 1368 ه برابر با 15/ 11/ 1948 م كه روز سوّم امام 7 و روز آمدن طايفه بنى اسد به كربلاست و انبوه زائران در آنجا گرد آمده بودند، به تخريب «مدرسه زينبيه» كه ازمراكز مهم دينى در حائر مقدس بود، دست زد. چنان كه در روز پنج شنبه 16 محرم سال 1368 ه برابر با 18/ 11/ 1948 م به تخريب و ويرانى مدرسه علميه «سردار حسن خان» كه بزرگ ترين موسسه آموزش دينى اسلامى بود و بسيارى از بزرگان و برجستگان دين و دانش دركربلا از آن فارغ التحصيل شده بودند، مبادرت كرد.

ص: 237

به كلّى، قطع كردند و با شتاب و سرعت شگفت آورى، كار تخريب را به انجام رسانيده؛ مناره هاى آل بويه و توده ديوارهاى عريض را بر روى هم قرار دادند.

علت اين عجله و شتاب، آن بود كه برخى از رجال برجسته دينى در اعتراض به تخريب اين مراكز مهم، نماز جماعت را تعطيل كردند، ولى به معرفى به محاكم عرفى(دادگاه هاى عمومى) تهديد شدند. چنان كه بعضى از كسانى هم كه برق خود را در اعتراض به اين اقدامات ويرانگر، قطع كرده بودند و تعدادشان به پنجاه خانوار مى رسيد؛ مورد چنين تهديدى قرار گرفتند.

گويى دادگاه هاى عمومى به جاى محكوم ساختن رژيم غاصب صهيونيستى و نجات كشور اسلامى فلسطين از خطر، براى اين قبيل اقدامات پيش پا افتاده، تأسيس شده اند! بارى، عده ديگرى را به تبعيد و اخراج از عراق، تهديد نمودند و با اين ترفندها، ساختمان عظيم و باشكوه حرم را بعد از هزار سال تمام، نابود كردند و آن را بخشى از خيابان، قرار دادند. در حالى كه خيابان مى توانست، چند متر دورتر باشد و حائر مقدس نيز با متعلقاتش، نگهدارى شود.

متأسفانه كسى باور نمى كند كه باب تفاهم با دولت، بسته است، چه اينكه دولت بايد با شهروندان مهربان باشد و رفاه و آسايش آنان را در نظر بگيرد و جهت تحقّق خواسته هاى ملّى و دينى ايشان، تلاش و كوشش به عمل آورد.

حائر مقدس، پيش از اين و با وجود صحن كوچك در ناحيه شرقى، در ورودى شايسته و درخورى، براى ورود و خروج بزرگان و صاحب منصبان داشت. ولى اكنون در ورودى آن، كوچك و تاريك شده و چند پلّه به سمت پايين قرار گرفته است و گويى به سردابى در زيرزمين، منتهى مى گردد. در حالى كه آن ساختمان تاريخى و باشكوه، به فضاى بازى به مساحت 15 متر در 25 متر تبديل شده كه قبلًا از دو سوى شرقى به ميدان بزرگى مى رسيد و از شمال شرقى و جنوب شرقى اين

ص: 238

ميدان، خيابان على اكبر(ع) به سوى حرم ابوالفضل العباس(ع)، امتداد مى يافت و اكنون چنان است كه گويى اصلًا نبوده است.

خواننده گرامى مى داند كه اگر ما به نقل اين حوادث و رويدادها، مبادرت كرديم؛ صرفاً به دليل ارتباط تنگاتنگ آنها با حائر مقدس است و نيز رعايت صداقت و امانت در نقل تاريخ كه وظيفه قطعى و مسلّم مورّخ مى باشد.

ص: 239

فصل هفتم: حائر و پنجمين تجديد بناى آن به دست ابن سهلان رامهرمزى

پس از آتش سوزى حرم امام حسين(ع) در سال 407 ه ساختمان حائر مقدس در اوايل قرن پنجم، براى پنجمين بار تجديد بنا شد. زيرا ساختمانى كه عضدالدوله، پسر ركن الدوله بويه در حدود سال هاى 369 تا 370 ه بر قبر مطهر امام حسين(ع) بنا كرد، به پايان عمر خود رسيد و بر اثر قضا و قدر، يا به واسطه يك حادثه ناگهانى كه در حائر مقدس به وقوع پيوست، فرو ريخت.

شرح رويداد از اين قرار است كه در ماه ربيع الاوّل سال 407 ه وشب هنگام، آتش سوزى مهيب و وحشتناكى در داخل حرم مطهر، اتفاق افتاد كه ابتدا پرده ها و آويزها را مشتعل ساخت و سپس به رواق ها و حتى گنبد افراشته، سرايت كرد و همه ساختمان به جز بخش كوچكى از حرم و ديوارهاى بيرونى را طعمه خود نمود.

ابوالفرج بن جوزى، نزديك ترين تاريخ نويس به اين رويداد، يك قرن و نيم بعد از آن، در كتاب تاريخ الملوك و الامم خود به توصيف اين حادثه و اسباب و علل ظاهرى آن پرداخته و نوشته است:

در ماه ربيع الاوّل سال 407 ه، حرم امام حسين(ع) و رواق هاى آن در آتش

ص: 240

سوخت و علت آن، اين بود كه خدمتكاران حرم، دو شمع بزرگ(لوستر مانند) را روشن كرده بودند. هنگام شب، اين دو شمع بزرگ بر روى فرش سقوط كرده، فرش ها را به آتش مى كشند و آتش سوزى، گسترش پيدا مى كند. (1) سپس ابن اثير، اين رويداد را در كتاب تاريخ خود، راجع به حوادث سال 407 ه با شرح و تفصيل بيشترى آورده و گفته است:

در اين سال و در ماه ربيع الاوّل، گنبد حرم امام حسين(ع) و رواق هاى آن در آتش سوخت و دليل و علتش، آن بود كه دو شمع بزرگ در حرم، روشن كرده بودند. هنگام شب اين دو شمع روشن، برروى فرش سقوط مى كند و آتش سوزى، گسترش مى يابد. (2) اين آتش سوزى، يا در اواخر دهه اوّل يا اوايل دهه دوّم ماه ربيع الاوّل، در حائر مقدس اتفاق افتاد؛ كارى كه نمى تواند بدون دليل و علّت، صورت گرفته باشد. القادربالله عباسى در آن سال ها كه دوران خلافت او به شمار مى رفت، از اين فتنه ها و رويدادها در سراسر جهان اسلام، بركنار نبود؛ چنان كه ما در فصل هاى بعد به بحث و بررسى آن، خواهيم پرداخت.

وقتى در پرتو دسيسه هاى القادر، رشته امنيت گسست و آسايش، متزلزل گشت، ناگزير منصب وزارت را به مردى مخلص و توانا و با تجربه و سياستمدار سپردند تا اوضاع و احوال آشفته و پريشان را به سامان آورد و امنيت و آسايش از دست رفته را برقرار سازد و آرام و قرار را به دل ها و جان هاى بى قرار، بازگرداند. به همين جهت در روزهاى نخست ماه، بعد از اين رويدادهاى ناگوار(ربيع الثانى)، ابن سهلان رامهرمزى وزير سلطان الدوله بويه را به اين سمت، منصوب كردند؛


1- المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، ج 7، ص 822.
2- تاريخ ابن اثير، ج 9، ص 102؛ البدايه والنهايه، ج 12، صص 4 و 5.

ص: 241

چنان كه ابن جوزى در تاريخ خود، آورده است:

در ماه ربيع الثانى، خلعت وزارت به دست سلطان الدوله، بر قامت ابومحمد، حسن پسر فضل رامهرمزى، پوشيده شد و او همان كسى است كه ديوار حائر حسينى را بنا كرد. (1) بنابراين، نخستين كسى كه در جهت جبران اشتباهات سياست ظالمانه حاكم، دستور داد براى حائر مقدس ديوار بسازند، ابن سهلان بود؛ چنان كه ابن جوزى و ابن كثير شامى (2) به صراحت، اعلام كرده اند. ديوارى كه به دستور ابن سهلان در همان سال، براى حائر ساخته شد، همان ديوارى است كه ابن ادريس در كتاب سرائر و هنگام تعيين حدود حائر در سال 588 ه از آن نام برده است.

ابن سهلان ديوار خارجى را احداث نمود و ساختمانى به مراتب بهتر از گذشته، بر قبر مطهر ساخت و اين، همان ساختمانى است كه ابن بطوطه در سفر خود به كربلا در سال 727 ه، آن را ديده و معرفى كرده است. علاوه بر اين، ابن سهلان هفت سال قبل از اقدام به ساختن ديوار حائر، اقدام به ساختن ديوار صحن اميرالمؤمنين على(ع) در نجف اشرف كرده بود. چنان كه ابن اثير در كتاب الكامل فى التاريخ خود، ضمن نقل رويدادهاى سال 400 ه آورده و گفته است:

در آن سال؛ يعنى سال 400 ه ابومحمد، پسر سهلان بيمار شد و مرضش، شدّت يافت؛ لذا نذر كرد كه اگر بهبود يابد، براى حرم امير مؤمنان على(ع)، ديوارى بنا كند و چون بهبود يافت، دستور ساختن ديوار را صادر كرد و ديوار در همان سال به پايان رسيد و مسئوليّت ساختن آن، برعهده ابواسحاق ارجانى بود. (3)


1- المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، ج 7، ص 282.
2- البدايه و النهايه، ج 12، ص 16.
3- الكامل فى التاريخ، ج 9، ص 75.

ص: 242

حال و روز كربلا درگذشته، اين چنين بود. امّا امروز، جوانان ما را وادار مى كنند كه هرگاه به مناصب دولتى دست يابند، بدون هيچ درنگ و ملاحظه اى، آثار و متعلقات حائر مقدس را ويران سازند!

همانا ابن كثير كه در البدايه و النهايه، آورده است:

حسن بن فضل بن سهلان، ابومحمد رامهرمزى، وزير سلطان الدوله و همان كسى كه ديوار حائر در حرم امام حسين(ع) را ساخت، در شعبان همان سال؛ يعنى سال 414 ه به قتل رسيد. (1) گويا مى خواهد بگويد كه علّت كشتن او، ساختن ديوار حائر مقدس بوده كه واقعاً، عجيب و شگفت انگيز است.

بيش از يك قرن بر ششمين ساختمان حائر، توسط ابن سهلان سپرى شد و خوشبختانه، هيچ اتفاق ناگوار و قابل توجهى، براى قبر مطهر روى نداد؛ مگر آنچه در سال 526 ه و در دوران المسترشد بالله عباسى به وقوع پيوست و چنان بود كه گويا سياست تهديد و ترور، بار ديگر و در اين روزگار، عودت كرده، بسيط زمين را براى شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)، تيره و تار ساخت.

المسترشد به خزانه حائر حسينى كه مملو از نذورات و هداياى نفيس و گران بها بود، دستبرد زد و همچون متوكل عباسى، آنها را تصاحب كرد و قسمتى را به سپاهيانش بخشيد؛ در حالى كه مى گفت: قبر به خزانه و مال و ثروت، نيازى ندارد. او ظاهراً به دخل و تصرف در نذورات و موقوفات، اكتفا نمود و نسبت به حائر مقدس و قبر مطهر، دست درازى نكرد. (2) بايد گفت كه او در اين خصوص، از


1- البدايه و النهايه، ج 12، ص 16.
2- بحارالانوار، ج 10، ص 297؛ تظلم الزّهراء، ص 219؛ تاريخ كربلاى معلّى، ص 13.

ص: 243

ديگران برخورد و رفتار بهترى داشت.

ص: 244

فصل هشتم: حائر و ششمين تجديد بناى آن در سال 620 هجرى به دست احمدالناصر لدين الله عباسى

در طول قرن هاى پنجم و ششم هجرى حادثه اى كه موجب تجديد بنا يا تعمير و مرمت ساختمان حائر مقدس شود، روى نداد، به جز دستبرد المسترشد عباسى به خزانه سرشار از نذورات و هداياى نفيس و گران بها و غارت آنها در سال 526 ه كه قبلًا از نظر گذشت. بنابراين ساختمانى كه ابن سهلان، وزيرسلطان الدوله ديلمى در سال 407 ه در حائر مقدس بنا كرد تا روزگار ابوالعباس احمد الناصر لدين الله عباسى(575- 622) برقرار بود.

الناصر لدين الله- به گواهى تاريخ- زمامدارى نيرومند و توانا بوده و دوران زمامدارى نسبتاً طولانى و 47 ساله او، دوران رفاه و آسايش و پيشرفت هاى نظامى شمرده شده است. او ارتش قدرتمندى تشكيل داد و مورد تكريم و احترام بود و سلاطين همسايه وى از اقتدارش، حساب مى بردند. خلاصه اينكه در آن روزگار، صلح و آرامش برقرار بود و همگان در امنيّت و آسايش به سر مى بردند. (1) الناصرلدين الله، علاوه بر عظمت و بزرگى و خوى و خصلت هاى برجسته اى كه


1- تاريخ العرب، ص 328.

ص: 245

داشت، دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) و برخلاف نياكان و پيشينيان خود، شيعه آنان بود.

على بن انجب در اين خصوص آورده است:

چنان بود كه الناصرلدين الله پسر مستضيئى، اظهار تشيع مى كرد و برعكس نياكانش، تمايل به مذهب شيعه اماميه داشت و حرم امام موسى كاظم(ع) را براى هركس كه بدان پناهنده مى شد، محلّ امن و امان قرار داده بود. لذا مردم به منظور دست يافتن به خواسته هاى خود، حلّ مشكلات خويش و عذر تقصير خطاهايى كه از ايشان سر مى زد، به آنجا پناه مى بردند. الناصر نيز خواسته هاى آنان را تأمين مى كرد؛ مشكلاتشان را برطرف مى ساخت و از جرم و گناهشان، چشم پوشى مى نمود. (1) كربلا و تمام عتبات مقدّسه در دوران الناصر، سرسبز و خرّم بود و زائران از اطراف و اكناف به زيارت آن، تشويق و ترغيب شدند. او در دوران نيم قرن زمامدارى نسبتاً طولانى خود، براى پيشرفت حائر همّت كرد و با اينكه ساختمان ابن سهلان وزير در اوايل قرن پنجم ه بر قبر مطهر امام حسين(ع)، نيازى به بازسازى و تجديد بنا نداشت، ولى الناصر با انگيزه ارادت و اخلاص در صدد برآمد تا بر شكوه و جلال آن بيفزايد. لذا به وزير توانمند خود «مؤيد الدين محمد مقدادى قمى» دستور داد تا نسبت به اصلاح امور حائر و تعمير و مرمت آن، متناسب با مقام و موقعيت و شأن و جايگاهى كه برازنده آن است، اقدام نمايد. وزير نيز در سال 620 ه و در اواخر زندگى الناصر به بازسازى قبر مطهر امام حسين(ع)، پرداخت و آن جايگاه رفيع و مقام بالا بلند را به بهترين وجه، بازسازى نمود و ديوارهاى حرم را از داخل با چوب براق و مقاوم ساج، آراست و با حرير راه راه و پرنيان، تزيين كرد.

او همچنين به انجام چنين اقداماتى در ديگر اعتاب مقدسه و از جمله سامرا،


1- على بن انجب، مختصر اخبار الخلفاء، ص 111.

ص: 246

مبادرت نمود و فرمان داد «سرداب غيبت» در آنجا، ساخته شد و در داخل سرداب، پنجره هاى چوبى از جنس آبنوس درجه يك يا از جنس ساج قرار داده، اين آيه شريفه را بر آنها، كنده كارى كردند:

()(شورى: 23)

به نام خداوند بخشنده مهربان. بگو من هيچ پاداشى از شما براى رسالتم درخواست نمى كنم، جز دوستى نزديكانم(اهل بيتم) و هر كس كار نيكى انجام دهد، بر نيكى اش مى افزاييم؛ چرا كه خداوند آمرزنده و سپاس گزار است.

او بر چهار چوب در ايوان سرداب غيبت، نام خود و تاريخ اتمام بنا را نوشت: «اين ساختمانى است كه آقا و مولاى ما، امامى كه اطاعت و فرمانبرداريش بر همه مردم واجب است، ابوالعباس احمد الناصر لدين الله، دستور ساخت آن را داد. بر چوب ساج داخل ايوان مذكور و بر پيشانى ديوار، چنين نقش كرد:

بِسم الله الرحمن الرحيم؛ محمد رسول الله، امير المؤمنين علىّ ولى الله، فاطمه، الحسن بن على، الحسين بن على، على بن الحسين، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، الحسن بن على، القائم بالحق(عليهم السلام). (1) درى كه در وسط پنجره هاى چوبى ايوان نصب شده، هم اكنون وجود دارد و به قدرى تميز و سالم است كه گويى صنعتگران، همين الآن از ساختن آن فراغت يافته اند. اين در، يكى از آثار هنرى و گران بهاى اواخر دوران بنى عباس به شمار مى رود و همواره اصلاحات فراوان و افتخار آميز الناصر لدين الله در مشاهد مشرّفه را بازگو مى كند. بدين گونه تاريخ، نام نيك او راهمراه با تمجيد و ستايش، نسبت به


1- شيخ عباس قمى، الكنى و الألقاب، ج 3، ص 196.

ص: 247

كارهاى ارزنده اش در دل خود نگاه داشته است.

ص: 248

ص: 249

فصل نهم: حائر و هفتمين تجديد بناى آن در سال 767 هجرى به دست سلطان اويس جلايرى

ساختمان آل بويه كه ابن سهلان، وزير سلطان الدوله ديلمى در سال 407 ه و بعد از آتش سوزى در حرم امام حسين(ع)، در حائر مقدس بنا كرد؛ همراه با تعمير و مرمّت و زيبا سازى مؤيدالدين محمّد مقدادى قمى، وزير الناصر لدين الله عباسى و به دستور وى، ظاهراً بيش از سيصد و شصت سال؛ يعنى در طول قرن هاى پنجم، ششم و هفتم تا اواخر قرن هشتم هجرى، صحيح و سالم و بدون هيچ گونه صدمه و آسيبى، پايدار ماند و درنتيجه، سقوط امپراطورى عباسى و تشكيل دولت مغول، اعمّ از ايلخانى و جلايرى در كشور عراق را پشت سرگذاشت. اين ساختمان، همان است كه ابن بطوطه، طى زيارت خود از كربلا در سال 727 هجرى آن را در سفرنامه اش معرّفى نموده و گفته است:

سپس به شهر كربلا و آرمگاه امام حسين(ع)، رفتيم. كربلا، شهر كوچكى است و ديدنى هاى آن، نخلستان هاى خرمايى است كه با آب فرات، آبيارى مى شوند. حرم مطهّر در وسط آن قرار دارد و در جنب حرم، دانشگاه بزرگ و مهمان سراى مجهزّى به چشم مى خورد كه در آنجا از زائران، پذيرايى مى كنند. بر دَرِ حرم،

ص: 250

نگهبانان و خدمتكارانى گماشته اند كه هيچ كس نمى تواند بدون اجازه آنها، داخل حرم شود و زائر هنگام ورود، عتبه شريفه و چهارچوب را(در ورودى) كه از جنس نقره است مى بوسد. بر روى ضريح، پوشش هايى از طلا و نقره و بر درهاى ورودى، پرده هايى از حرير آويخته است. مردم اين شهر، دو طايفه اند:

يكى فرزندان زحيك و ديگرى فرزندان فائز، و هميشه در حال جنگ و ستيزند و همگى، شيعه دوازده امامى و از نسل يك پدر مى باشند و به واسطه نزاع و درگيرى آنان، شهر كربلا پيشرفتى نكرده است. (1) ساختمان كنونى حرم امام حسين(ع)، چنان كه ميان مردم شهرت دارد، منسوب به آل بويه نيست. زيرا تاريخ احداث آن به سال 767 ه؛ يعنى قرن هشتم و بيش از سه قرن بعد از انقراض دولت آل بويه كه در سال 447 ه روى داده، باز مى گردد. بنابراين فاصله ميان تاريخ انقراض آل بويه تا زمان احداث ساختمان كنونى، بالغ بر سيصد و بيست سال مى باشد.

همچنين اين ساختمان، با بنى عباس هم نسبتى ندارد، چون كه انقراض دولت آنان در سال 656 ه و حدود يكصد و يازده سال، قبل از احداث اين بنا به وقوع پيوسته است.

ترديدى نيست كه اين ساختمان در دوران سلطان اويس، پسر شيخ حسن جلايرى به اتمام رسيده است. چه اينكه او ساخت و ساز مسجد و حرم را در سال 767 ه؛ يعنى چهل سال تمام، بعد از زيارت كربلا توسط ابن بطوطه به پايان برده است. سپس فرزندان سلطان اويس به نام هاى سلطان حسين و سلطان احمد، پس از او به توسعه و تكميل بناى حائر پرداختند.

تاريخ احداث اين ساختمان در آن سال، بر روى محلّى كه هم اكنون، نزد عموم


1- سفرنامه ابن بطوطه، ج 1، ص 139.

ص: 251

مردم به «نخله مريم» (1) معروف است و در جنوب غربى حرم امام حسين(ع) و پشت سر مطهر آن حضرت قرار دارد، نوشته شده است. اين نوشته را- چنان كه در كتاب تاريخ كربلا نقل شده- محمد پسر سليمان، پسر ورزير سليمانى به چشم خود ديده و تا سال 1216 ه نيز كه وهّابى هاى رذل و پليد به سركردگى «ابن سعود» به كربلا، حمله كردند و تا جايى كه مى توانستند به نهب و غارت و تخريب و ويرانى آن، دست زدند و بيش از ده هزار آدم بى گناه، اعمّ از مردان بى سلاح و زنان و كودكان را كشتند، باقى بوده است. ولى عثمانى ها در همان سال، اين نوشته را از محلّ خود برداشته، در روزگار خويش، اثرى از آن برجاى نگذاشتند.

ساختمانى كه سلطان اويس در حائر مقدس بنا كرد، ظاهراً به صورت اوليه خود باقى نماند؛ بلكه بارها توسط دولتمردان شيعه، عثمانى ها و ديگران، بازسازى شد و به مرور زمان، توسعه پيدا كرد؛ چنان كه بعد از اين به نقل آنها، خواهيم پرداخت.

امّا علّت آمدن سلطان اويس جلايرى به عراق و تجديد بناى حائر مقدس اين است كه سلطان اويس، بعد از پدرش شيخ حسن- بنيان گذار سلسله جلايريّه كه پايتختش تبريز بود- به حكومت عراق و خراسان رسيد و غلام خود «اميرمرجان»- كه تاريخ حبيب السيّر از او، بدين گونه نام برده؛ امّا به «مرجان» شهرت دارد و مسجد جامع مرجان، واقع در اوّل بازار شورجه بغداد، متعلق به وى است- را به استاندارى بغداد گمارد. ولى مرجان تصميم گرفت، عراق را از حكومت مركزى جدا كند و از همين روى پرچم مخالفت برافراشت و از فرمانبردارى صاحب اختيار خود، سرپيچى كرد.

سلطان اويس نيز براى اينكه او را ادب كند و سرجاى خودش بنشاند، سپاه


1- طاهر القيسى، به واسطه دخالت هاى بيش از اندازه در امور روضه مقدسه و آثار و ساختمان آن، جهت نابودى محلّ تاريخى «نخله مريم» بسيار پافشارى كرد.

ص: 252

مجهّزى را به جانب عراق، گسيل داشت و چون به نزديك بغداد رسيد، مرجان به سبب پراكندگى ياران و هم پيمانانش، نتوانست مقاومت كند و چاره اى جز تسليم نداشت. ولى تسليم شدن او به سلطان اويس نيز به چيزى، جز كشته شدن او منتهى نمى گشت، لذا با ياران نزديك خود، مشورت كرد كه نظر آنان، پناهندگى به حرم امام حسين(ع) بود. به همين جهت، مرجان، همه چيز خود را برداشت و به كربلا گريخت. سلطان اويس نيز پيروزمندانه، وارد بغداد شد.

ابن كثير شامى، اين مطالب را عيناً، نقل كرده و گفته است:

و در اين ماه(شعبان سال 767 ه) خبر رسيد كه سلطان اويس، پسر شيخ حسن جلايرى پادشاه عراق و خراسان، بغداد را از مرجان سركش كه كارگزار وى در آنجا بود و از فرمان سلطان سرپيچى نمود، بازپس گرفت. زيرا او با سپاه گرانى، رهسپار بغداد گرديد و مرجان پا به فرار گذاشت و سلطان اويس، فاتحانه به بغداد درآمد و آن روز، ديدنى بود. (1) مرجان نيز با فرار از بغداد، به كربلا رفت و به حرم امام حسين(ع)، پناه برد و با مال و ثروت خود، به ساخت و ساز يك مناره تك در گوشه شرقى حائر- كه به «مناره عبد»، مشهور است- و يك مسجد در كنار آن، مبادرت كرد و املاك خود در بغداد، كربلا، رحاليّه، عين التمر و غير آن را وقف حرم امام حسين(ع) نمود تا در آمد آنها، صرف مناره و مسجد منسوب به وى گردد.

وقتى سلطان اويس از حقيقت كار مرجان، آگاه شد و دانست كه او، تمام دارايى خود را به حرم امام حسين(ع) بخشيده است، از مجازات او صرف نظر كرد و دستور داد، وى را حاضر كردند و مرجان را به خاطر كارهاى نيكش، مورد تكريم و احترام قرار داد و پست و مقامش را به او باز گرداند.


1- البدايه والنهايه، ج 14، ص 320.

ص: 253

ابن كثير شامى به دليل هم زمانى با سلطان اويس و مرجان و آگاهى از حوادث و رويدادهاى آن زمان با ديدن و شنيدن- چه اينكه هفت سال بعد از آن حادثه، درگذشته است- اين مطلب را به صورت خلاصه و كوتاه، نقل كرده و گفته است:

پس از اينكه سلطان اويس، بغداد را از مرجان سركش پس گرفت، او را به حضور طلبيد و احترامش كرد و پست استاندارى را به وى، بازگرداند و هردو، هم صدا شدند كه اصل فتنه، مربوط به سردار احمد، برادر وزير است. لذا سلطان اويس، سردار احمد را فراخواند و با يك ضربت، شكمش را دريد وبه يكى از فرماندهان خود دستور داد، او را به قتل برساند. (1) هنگامى كه سلطان اويس، اقدامات غلام خود(مرجان) نسبت به گراميداشت شعائر حائر مقدس و صرف مال و ثروت و وقف املاك خود، بر آن را مشاهده نمود و دريافت كه بايد خود در انجام اين كارها، پيشدستى مى كرده است- چنان كه پيشتر گفته شد- دست به كار تجديد بناى حائر مقدس گرديد. پسران او، سلطان حسين و سلطان احمد، كار پدر را در تكميل و توسعه ساختمان حائر دنبال كردند. با اين وجود مناره عبد در سال 1354 ه به واسطه دست اندازى به موقوفات فراوان آن، ناجوانمردانه ويران گرديد.

تمام اين مطلب، توسط علامه بزرگوار «شيخ محمّد سماوى»، يكى از دانشمندان سرشناس نجف اشرف در كتاب مجالى الطّف بارض الطّف به نظم درآمده است (2) كه ما از نقل آن، صرف نظر مى كنيم.


1- همان، ج 14، ص 319.
2- ر. ك: مجالى الطف، ص 41.

ص: 254

ص: 255

بخش پنجم: حائر و دوران تخريب و ويرانى و نهب و غارت

فصل اول: حائر و دوران تيره و تاريكى كه بر آن گذشته است

اشاره

ص: 256

ص: 257

خرابى و ويرانى و دست درازى و غارت حائر مقدس، از سوى ستمگران و متجاوزان، ادامه يافت؛ همان گونه كه مرمّت و بازسازى آن، برابر نقل امام سجاد(ع) از جدّ بزرگوارشان پيامبر اكرم(ص) از جانب مسلمانان حقيقى و غيرتمند، پيگيرى و دنبال شد.

در روايت امام سجاد(ع) از پيامبر اكرم(ص)، آمده است:

و در سرزمين كربلا، نشانه اى براى قبر سيّد الشهدا(ع)، نصب مى شود كه اثرش، هرگز كهنه نخواهد شد و جايگاهش با گذشت شب ها و روزها از ميان نخواهد رفت و هر آينه، پيشوايان كفر و رهروان گمراهى در جهت محو و نابودى آن، خواهند كوشيد؛ ولى تلاش و كوشش آنان، اثر حائر را آشكارتر و موقعيتش را برجسته تر خواهد ساخت. (1) همه كسانى كه شخصاً يا با واسطه در تخريب و ويرانى قبر سيد و سالار شهيدان و محو و نابودى آثار و پنهان ساختن نشانه ها و يا كاستن از قدر و منزلت و يا كم رنگ كردن جلال و شكوه آن، تلاش نموده اند، به موجب اين حديث شريف


1- كامل الزيارات، ج 1، ص 262.

ص: 258

نبوى، دو دسته اند: يك دسته، پيشوايان كفر و دسته دوم، رهروان گمراهى. به اين معنى كه كارگزاران و دستور دهندگان، پيشوايان كفر بوده و مجريان دستور، رهروان گمراهى، محسوب مى گردند؛ مسلمان باشند يا غير مسلمان!

بر قبر مطهر امام حسين(ع) از روز نخست، چند مرحله و مقطع سپرى شده است كه پيشوايان كفر و دنباله هاى آنان از رهروان گمراهى، جهت ويرانى قبر مطهر ريحانه رسول اكرم(ص) و نابودى آثار و ناپديد كردن همه، يا بعضى از نشانه هاى آن كوشيدند؛ امّا هربار اثرش اشكارتر و شأن و مقامش برجسته تر گرديد.

شايد مقطعى كه بعد از حادثه عاشورا تا پايان زمامدارى بنى اميّه بر قبر مطهر امام حسين(ع) گذشت، بهترين دوران بود. زيرا بنى اميّه به حسب ظاهر، به جرم و جنايت زشت و وقيحانه اى كه در حق صاحب قبر روا داشتند [ديگر متعرض قبر مطهر شدند] اكتفا كردند! حتى عبدالملك بن مروان، ناگزير شد به كارگزار خود، حجّاج بن يوسف ثقفى كه «هلاكو» (1) ى روزگار خود بود، بنويسد! «مرا از كشتن آل ابوطالب(عليهم السلام)، دور نگاهدار؛ چه اينكه مرگ را ديدم كه از آل حرب(بنى اميّه) به واسطه ريختن خون ايشان، هراسان است؛ حجّاج نيز به خاطر ترس از زوال دولت بنى اميه و نه، ترسيدن از آفريدگار عزيز وگرامى از خون آل ابوطالب(عليهم السلام)، دورى كرد».

بارى بنى اميه به هر دليل، اعمّ از ترس زوال دولت خود، يا هر انگيزه ديگرى، متعرض قبر مطهر امام حسين(ع) نشدند. اما بنى عباس بعد از آنان، دست به تعرّض زدند. بنى اميه فقط با هر وسيله ممكن، از جمله، گماردن افراد مسلّح در اطراف كربلا، مانع آمد و شد زائران مى شدند و اگر به آنان دسترسى پيدا مى كردند، ايشان را


1- جعفر بن سيد محمد علوى، الحسين 7 و مواسم الادب، ج 1، ص 47.

ص: 259

با بدترين صورت به مجازات قتل، بريدن دست و پا و مثله كردن مى رساندند.

با انقراض دولت بنى اميه و برپايى دولت بنى عباس، سختى ها و مرارت هاى زائران كربلا، آغاز گشت. چون بنى عباس، تعرض و دست درازى به حائر مقدس را قانونى نمودند و نخستين كسانى بودند كه اين بدعت را گذاشتند؛ چنان كه پس از اين، مورد بحث و بررسى ما قرار خواهد گرفت.

ويرانى حائر، نخستين بار در آغاز خلافت منصور دوانيقى

اولين كسى كه از بنى عباس، بدعت دست درازى به حائر مقدس را پايه گذارى كرد، منصور دوانيقى بود. او در رأس همه كسانى است كه به حريم حائر مقدس و قبر مطهر تجاوز كرده اند.

وقتى قدرت و دولت بنى عباس، مستقر شد و آنها توانستند، جنبش هاى داخلى را سركوب و دشمنان اموى خود را قلع و قمع نمايند؛ اندك اندك دشمنى خود با آل ابوطالب(عليهم السلام) و پيروانشان را آشكار ساختند؛ همان دشمنى كه در آغاز كار و در روزگار سفّاح(مؤسّس دولت بنى عباس) پوشيده و پنهان بود.

روى كار آمدن منصور، بعد از برادرش و با زشتكارى معروف و مشهورى كه در حق مردان برجسته و سرشناس از نسل امام حسن(ع) روا داشت و آنان را با كشتار بى رحمانه، نيست و نابود كرد، اين دشمنى علنى شد و شدت يافت؛ آن هم به منظور رهايى از بيعتى كه براى محمد، پسر عبدالله، پسر حسن مثنّى؛ ملقّب به «نفس زكيّه» برگردن داشت. پس از اين، تجاوز و دست درازى او از حريم زنده ها گذشت و به مردگان، سرايت نمود. به همين جهت بغض و كينه وى، نسبت به سادات علوى و مفاخر و آثار ايشان، او را بر آن داشت تا به قبر مطهّر امام حسين(ع)، دست درازى نمايد:

ص: 260

ساختمانى برفرازش، گنبدى افراشته همچنين، سقفى كه بودستى پناه زائران

رشك منصور دوانيقى سبب شد تا كه او بركَنَدْ اسُّ و اساس محكم اين ساختمان

(1) كار منصور دوانيقى، سرمشق جانشينان وى شد و هارون الرشيد و پس از او متوكّل، راه او را ادامه دادند. ظلم و ستم منصور دوانيقى و پرده درى هاى او به جايى رسيد كه عالمان دينى به مقابله شديد با وى، برخاستند و دونفر از پيشوايان چهار مذهب زمان منصور به نام هاى «ابوحنيفه» و «مالك بن انس»، براى اهل مدينه فتوا دادند؛ بيعتى كه منصور دوانيقى براى خود گرفته، چون از روى رضا و رغبت نبوده و با زور و اجبار گرفته شده است، بيعت صحيح شرعى نيست.

حتى ابوحنيفه از اين فراتر رفته و با جرأت و جسارت تمام، افزوده است: هرگاه منصور و امثال او، درصدد ساختن مسجدى برآيند و از وى(ابوحنيفه) بخواهند، آجرهاى آن را شمارش كند، هرگز دست به چنين كارى نمى زند؛ زيرا آنها فاسق اند و فاسق، صلاحيّت امامت و رهبرى ندارد.

اين فتوا در نظر بيشتر مفسرين با آنچه در قرآن كريم آمده، مطابقت دارد؛ آنجا كه خداى متعال به ابراهيم خليل(ع)، فرمود:()؛ «تو را امام و پيشواى مردم، قرار دادم.» حضرت ابراهيم(ع) پرسيد:()؛ «و از فرزندان من نيز؟»، خداى متعال فرمود:()؛ «پيمان من، ستمگران را شامل نمى شود!»(بقره: 124)

اين خبر به منصور دوانيقى رسيد و ابوحنيفه را دستگير كرد و به زندان افكند و آن قدر او را در زندان نگاه داشت تا از دنيا رفت؛ ابوحنيفه سختى و تلخى زندان را به خاطر اين فتوا كه به گفته علامه مجلسى(قدس سره) در كتاب


1- مجالى الطف، ص 29.

ص: 261

تذكره الأئمه (1)، موجب علاقه و محبت شيعيان گرديد، تحمل كرد. (2) اما مالك بن انس كه منصور به كارگزار خود، جعفر بن سليمان در مدينه دستور داد، هفتاد تازيانه به او بزند. سپس جعفر بن سليمان را به واسطه اجراى دستور، توبيخ كرد و وى نيز به عذرخواهى از مالك به خاطر كار خود، مبادرت نمود. (3)


1- ص 130.
2- كتاب.Theshi ,Itereligion ,Byd .m در احوال امام صادق 7-Donaldson London ,3391 ص 134.
3- ابن قتيبه دينورى، الامامه و السياسه، ج 2، ص 162.

ص: 262

ص: 263

فصل دوم: حائر و ويرانى آن در سال 193 هجرى و روزگار هارون الرشيد

از ميان بنى عباس بعد از منصور دوانيقى، هارون الرشيد در اواخر دوران خويش، قبر مطهر امام حسين(ع) را ويران ساخت. او ساختمان حائر را از بين برد و محلّ قبر مطهر را هموار كرد و درخت سدرى را كه نزد آن، روييده بود از ريشه بيرون آورد تا اثر قبر شريف را به كلّى محو و نابود نمايد.

با اينكه دوران وى، نويد بخش خير و بركت فراوان بود و سياست خود را همچون پدرش، مهدى عباسى با نرمش و ملاطفت و خوش رفتارى با بستگان خود و مهربانى با شيعيان اهل بيت(عليهم السلام)، آغاز كرد؛ امّا اين سياست، ديرى نپاييد و به سخت گيرى بسيار بر ضد سادات علوى، بدل گشت. او امام موسى بن جعفر(ع) را به زندان افكند تا اينكه آن حضرت در سال 183 ه به شهادت رسيد. سپس با پيروى از سياست جدّ خود منصور دوانيقى، سادات علوى را در تنگنا قرار داد و امانى كه به يحيى بن عبدالله بن حسن مثنّى- كه در سال 176 ه در مازندران قيام كرد- داده بود را نقض نمود و او را بازداشت كرد و پس از آن، پسرش جعفر را كشت و پيمان خود با برمكيان را بر هم زد.

ص: 264

هارون در هفده سال نخست حاكميّت خود، در فاصله سال هاى 170 تا 187 ه، منويات خويش نسبت به حائر مقدس را ظاهراً به واسطه موانعى كه وجود داشت، آشكار نساخت؛ هرچند كه آنها را در اواخر خلافت خود علنى كرد.

هنگامى كه رشك و حسد هارون الرشيد، نسبت به سادات علوى و جايگاه والاى آنان در دل و جان مردم، خشم و كين او را برانگيخت و ديگر توجه مردم به كربلا و زيارت قبر مطهر امام حسين(ع) را بر نتافت و مشاهده نظم و سامان و اداره زيباى حرم امام حسين(ع) و عظمت و قداست آن بارگاه و عنايت كامل به شئون آن، از جانب مديران، خدمتكاران و نگهبانان، جان او را به لب رسانيد، دستور داد مدير ارشد حائر مقدس، «ابن ابى داود» را حاضر كنند تا مزد او را به خاطر خوش خدمتى به حرم امام حسين(ع) بپردازد.

چون او را به نزد وى آوردند، در حالى كه از خشم و غضب برخود مى لرزيد، پرسيد: چه انگيزه اى، تو را به حضور در حير وادار نموده است؟ ابن ابى داود، جواب داد: البته «حسن بن راشد»، مرا به حائر گمارده است. هارون الرشيد با شنيدن اين جواب، سرخود را خشم آگين تكان داد و گفت: چقدر ناگوار است كه اين كار، از ناسپاسى هاى حسن باشد! او را بياوريد.

وقتى حسن بن راشد را حاضر كردند، به او گفت: چرا اين مرد را در حير، گماردى؟ حسن بن راشد گفت: خدا رحمت كند، گمارنده او را در حير؛ امّ موسى (1) مرا وادار كرد كه او را در حير بگمارم و هر ماه، سى درهم به وى بپردازم. در اين موقع، هارون الرشيد سكوت اختيار كرد و واكنشى نشان نداد؛ سپس اظهار داشت: او را به كار خود در حير، بازگردانيد و حقوقى را كه امّ موسى، برايش تعيين


1- امّ موسى، مادر مهدى خليفه عباسى است.

ص: 265

كرده به وى پرداخت نماييد. (1) چشم پوشى هارون الرشيد از ابن ابى داود، مدير ارشد حرم مقدس امام حسين(ع) در آن موقع و پذيرش ظاهرى خدمت او در حائر- همان گونه كه امّ موسى تعيين كرده بود- به گواهى حوادث بعدى، نشان دهنده تصميم او به خطرناك ترين و در عين حال، ترسناك ترين كار ممكن در آن لحظه بود. چه اينكه بغض و كينه بى اندازه اش، او را به ويرانى كربلا از پايه و اساس واداشت. به همين جهت دستور داد، گنبد افراشته و خانه هاى اطراف حرم را تخريب و نابود سازند و درخت سدر را از ريشه درآورند و زمين حرم را شخم بزنند تا همان گونه كه بسيارى از مورخين و محدّثين، نوشته اند با اين كار خود، ردّ و اثر قبر مطهّر را به كلّى از بين ببرد.

شيخ طوسى(قدس سره) در كتاب امالى با سند خود از «يحيى بن مغيره رازى»، نقل كرده است كه گفت:

نزد جرير بن عبدالحميد بودم كه مردى از اهالى عراق، داخل شد. جرير از او پرسيد: مردم چه مى گويند؟! او در جواب گفت: از رشيد جدا شدم، در حالى كه قبر امام حسين(ع) را با خاك، يكسان كرد و دستور داد، درخت سدر را قطع كنند و اين دستور، اجرا شد.

در اين هنگام جرير، دست هاى خود را به آسمان بلند كرد وگفت: الله اكبر! راجع به درخت سدر، روايتى از پيامبر خدا(ص) به ما رسيده كه آن حضرت فرمود: خداوند قطع كننده درخت سدر را لعنت كند و اين سخن را سه بار، تكرار فرمود. ولى ما تا الان منظور آن حضرت را نفهميده بوديم، زيرا قصد و غرض از قطع درخت سدر، تغيير جايگاه قبر امام حسين(ع) است تا مردم، به آن دسترسى پيدا


1- تاريخ طبرى، ج 10، ص 118. حسن بن راشد، از بزرگان شيعه است كه از امام صادق 7، نقل روايت نموده است.

ص: 266

نكنند. (1) مثل همين روايت است، روايتى كه سيد محمد بن ابى طالب در كتاب تسليه المجالس خود، نقل كرده و گفته است:

چنان بود كه بر قبر امام حسين(ع)، مسجدى ساخته شد و اين مسجد، بعد از دوران بنى اميه و در روزگار بنى عباس تا خلافت هارون الرشيد، همواره برقرار بود. امّا او، مسجد را خراب كرد و درخت سدرى را كه نزد آن روييده بود، قطع نمود و قبر امام حسين(ع) را با زمين يكسان كرد. (2) آنچه «محمد بن على»، مشهور به «طقطقى» در كتاب الفخرى نقل كرده، رذالت هاى هارون الرشيد نسبت به سادات علوى و حائر مقدس را مورد تأييد قرار مى دهد. متن الفخرى، چنين است:

هارون الرشيد از خداى متعال، بيم و هراسى نداشت و كردار زشت و ناپسند او با بزرگان و نام آوران خاندان على بن ابى طالب(ع)- در حالى كه ايشان فرزندان دختر پيامبر خدا(ص) بودند، آن هم بدون هيچ جرم و گناهى- گوياى اين است كه او از خداى متعال نمى ترسيد. (3) در جلد دهم دايره المعارف بحارالانوار، ويرانى قبر مطهر امام حسين(ع) و شخم زدن و كوبيدن محلّ آن و محو و نابود ساختن اثرش به دست موسى بن عيسى بن موسى عباسى كارگزار هارون الرشيد در منطقه كوفه و به دستور او، به طور مشروح و مفصل، نقل شده است.


1- شيخ طوسى/، امالى، ص 206؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، 189؛ بحارالانوار، ج 10، ص 297؛ تظلم الزهرا، ص 218؛ مجالى الطف، ص 39؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 304؛ نزهه اهل الحرمين، ص 16.
2- نزهه اهل الحرمين، ص 16؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 304.
3- الفخرى، ص 17.

ص: 267

هارون الرشيد پس از ويرانى حائر مقدس، عمر زيادى نكرد، چه اينكه از بغداد، رهسپار «رى» شد و از آنجا، راهى خراسان گشت و در ميانه راه، دچار بيمارى گرديد و پزشك مخصوص وى، «جبرئيل بن بختيشوع» در معالجه اش، به خطا رفت و به همين دليل، بيمارى اش شدت يافت. هارون الرشيد به اشتباه طبيب خود پى برد و تصميم گرفت در همان شبى كه از دنيا رفت با بدترين شيوه ممكن از وى، انتقام بگيرد و اعضا و جوارح او را پاره پاره نمايد؛ چنان كه اين كار را پيش از اين با «بشير بن ليث»، كرده بود. بنابراين، پسر بختيشوع را به حضور طلبيد؛ ولى او مهلت خواست و به هارون الرشيد گفت: تا فردا به من فرصت بدهيد و مطمئن باشيد كه تا صبح، بهبود خواهيد يافت. سپس جبرئيل بن بختيشوع در همان شب و پيش تر از آنكه به دست هارون الرشيد به قتل برسد، كار او را ساخت.

بدين گونه هارون الرشيد درهمان روز كه مصادف با روز شنبه، سوم جمادى الآخر سال 193 ه بود، مُرد و در همان جا به خاك سپرده شد. بعد از ده سال به كنار قبر مطهر على بن موسى الرضا(ع)، نواده همان امامى كه هارون الرشيد، قبلًا و در پايان عمر خود، قبر مطهرش را ويران كرد و محل آن را با خاك يكسان نمود، منتقل گرديد.

على بن موسى الرضا(ع)، كسى است كه هارون الرشيد در كنار تربت شريفش، علاوه بر ايمنى و حفاظت، شرافت بزرگى نيز به دست آورد. شرافتى كه نظير و مانندش را قبل از آن، هريك از ابوبكر و عمر در كنار تربت پيامبر اكرم(ص)، به دست آورده بودند و اين، پديده نو و تازه اى نيست؛ چه اينكه پيامبر اكرم(ص) و خاندان آن حضرت، پناهگاه روحانى و معنوى همه كسانى بودند كه در حال حيات به ايشان پناه مى بردند و نجات بخش از حوادث روزگار براى كسانى كه به شرافت مجاورت آنان نايل شوند.

ص: 268

همين حقيقت است كه محمود عقاد مصرى، نويسنده بزرگ و نامدار معاصر را واداشته است تا بعد از گذشت دوازده قرن، با خلق يك محاكمه تاريخى زيبا و هنرى، ميان خود از يك طرف و روح هارون الرشيد از سوى ديگر به او بگويد:

گويا بازماندگان تو، بيمناك بودند كه مبادا، شيعيان على- درود خدا بر او باد- قبر تو را بشكافند؛ به همين جهت در كنار اين امام بزرگوار كه از فرزندان على(ع) است، تو را به خاك سپردند تا قبر تو، بعد از مرگت از شناخته شدن و مورد تحقير و توهين قرار گرفتن، در امان بماند.

اين از شگفتى هاى روزگار است كه نوباوه هاى على(ع) به دستگاه طويل و عريض تو، پناه آورند و تو، آنان را در تنگنا قرار دهى، حال آنكه بستگان تو در جست وجوى جايى برآيند تا از تن بى جان صاحب آن دستگاه طويل و عريض، بعد از مرگش محافظت نمايد و آن را در آرامگاه يكى از همان پناه جويان بى آرام و قرارى كه از شرّ دستگاه ظالم و ستمگر تو، آواره شهرها مى باشند، بيابند! (1) درست است كه اين حقيقت از چشم نويسندگان معاصر، دور نمانده است؛ امّا مقايسه اين دو حالت متفاوت، مدّ نظر شاعران پيشين و حتى دوران خود هارون الرشيد نيز قرار داشته است. چنان كه شاعر مشهور دعبل خزاعى، وقتى از شهادت امام رضا(ع) آگاه مى شود، اين دو حالت متفاوت را در چند بيت به شرح زير، به تصوير مى كشد:

أربع بطوس على قبر الزكى به ان كنت تربع من دين على فطر

قبران فى طوس خير الناس كلهم و قبر شرهم هذا من العبر

ما ينفع الرجس من قبر الزكى وما على الزكى بقرب الرجس من خور


1- مجلّه الهلال، شماره اكتبر سال 1947 م، ص 25، مقاله «گفتگو با هارون الرشيد» نوشته استاد محمود العّقاد.

ص: 269

هيهات كل امرى ء رهن بما كسبت له يداه فخذ ما شئت أو قذر

(1) در شهر طوس و برآرامگاه آن پاكيزه سرشت، درنگ كن. اگر به راستى بر ديانت فطرى، پايدارى. در شهر طوس، دو آرامگاه وجود دارد؛ يكى آرامگاه سرآمد همه مردم و ديگرى، آرامگاه بدترين مردم؛ اين البته مايه عبرت است. پليد و آلوده از مجاورت پاك سرشت، سودى نمى برد و بر پاك سرشت نيز از همسايگى پليد و آلوده، عار و ننگى نخواهد بود. هيهات! هركس درگرو اعمال و رفتار خويش است و دستاوردش از آن اوست؛ بنابراين هرچه خواهى بردار و هرچه خواهى بگذار!


1- عيون اخبار الرضا 7، ص 360.

ص: 270

ص: 271

فصل سوم: حائر و ويرانى آن به دست متوكّل عباسى

اشاره

هنوز بيشتر از چهل سال از تخريب حائر مقدس به دست هارون الرشيد، نگذشته بود كه نوبت به نواده او، جعفر متوكل، پسر معتصم، پسر هارون الرشيد، رسيد و بار ديگر حائر مقدس، مورد تهديد و تخريب قرار گرفت.

او در مدّت پانزده سال زمامدارى خود، در مقاطع مختلف و با تأسّى به سيره و روش پيشينيان خويش مانند منصور و رشيد، چهار مرتبه قبر امام حسين(ع) را ويران كرد؛ محلّش را شخم زد و به زير كشت برد. به راستى كُنيه «نِرون عرب»، برازنده متوكل بود، زيرا بى رحمى، سنگدلى و بيدادگرى او به اوج خود رسيد. متلاشى شدن امپراطورى عباسى در دوران وى، آغاز گشت و فساد در اركان دولتش نفوذ كرد؛ در حالى كه او، سرگرم عيش و نوش و تسليم هوا و هوس خويش و دائم الخمر بود.

دوران خلافت وى، آميزه اى از ترس و ارعاب و فشار، بر اقشار مختلف امّت بود و آزادانديشان از كارهاى دولتى، دورى مى جستند. متوكّل بزرگان معتزله را به ژرفاى زندان ها افكند و املاك و دارايى آنها را مصادره نمود. او از بددلى نسبت به علىّ بن ابى طالب(ع) و خاندان آن حضرت، كارش به جايى رسيد كه قبر امام حسين(ع) را ويران ساخت و دستور داد، محلّ آن را كشت كنند و آبيارى نمايند؛ همان گونه كه

ص: 272

مردم را از زيارت آن منع نمود و تهديد كرد كه هر كس از فرمانش سرپيچى نمايد، او را با انواع شكنجه ها، مجازات مى كند. همچنين زمين فدك را كه به سادات علوى، بازگردانده بودند؛ مصادره كرد. (1) ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبيين خود از كردار متوكل، پرده برداشته و گفته است:

متوكل، نسبت به آل ابى طالب(عليهم السلام)، سخت گير، تند و خشن، دقيق و حسّاس، حسود و كينه توز و مشكوك و بدگمان بود و اتفاقاً، وزير او «فتح بن خاقان» نيز در بدخواهى آنان، با متوكل همدلى و همزبانى داشت و بدرفتارى با آل ابى طالب(عليهم السلام) را مى پسنديد. به همين جهت، سخت گيرى بر آنان را به حدّى رساند كه در ميان زمامداران بنى عباس پيش از او، سابقه نداشت. از جمله، قبر امام حسين(ع) را زير و رو كرد و آثار آن را، محو نمود و بر تمام راه هاى ورود زائران، نگهبان گمارد تا هر زائرى را كه شناسايى كرده، نزد او ببرند تا وى را با قتل يا حبس يا اعمال شاقّه، مجازات نمايد. (2) ديگر تاريخ نويسان نيز از ابراز خشم و نفرت نسبت به كارهاى متوكل، كوتاهى نكرده اند و هر يك از «طبرى» و «ابن اثير» در اين خصوص، گفته اند:

متوكل چنان بود كه نسبت به على بن ابى طالب(ع) و خاندان گرامى اش كينه شديدى داشت و هرگاه به دوستدار على و خاندان وى(عليهم السلام) دست مى يافت، جان و مالش را مى ستاند ... (3)

«ابوالفداء» در نقل حوادث سال 236 ه، همانند آن دو سخن گفته و آورده است:


1- تاريخ العرب، صص 247 و 248.
2- مقاتل الطالبيين، صص 203 و 204.
3- تاريخ طبرى و ابن اثير، حوادث سال 236 ه.

ص: 273

«متوكّل، كينه شديدى نسبت به على بن ابيطالب و خاندان آن حضرت(عليهم السلام)، داشت». (1) اين بغض و كينه فراوان، او را به دشمنى با قبر امام حسين(ع)، برانگيخت؛ لذا در طول مدت زمامدارى اش از سال 233 تا 247 ه، چهار مرتبه دستور داد، آن را خراب و ويران كنند؛ آب برآن ببندند؛ آن را شخم بزنند و كشت و زرع نمايند.

[در اين بخش هر چهار دوره تخريب قبر مطهر امام حسين(ع) را جداگانه بررسى مى كنيم:]

1. تخريب قبر امام حسين (ع) در شعبان 233 ه

ابوالفرج اصفهانى علت اين اقدام متوكل را در كتاب مقاتل الطالبيين، چنين نقل كرده است:

بعضى عشرتكده ها، زنان خدمتكار خود را نزد متوكل- پيش از آنكه به خلافت برسد- مى فرستادند تا در حال مستى، برايش آواز بخوانند. متوكل يك بار قاصدى فرستاد و آوازه خوان خود را احضار كرد؛ امّا عشرتكده بسته بود و سرپرستش نيز حضور نداشت و به زيارت قبر مطهر امام حسين(ع) رفته بود. چون خبر احضار متوكل به او رسيد، سراسيمه مراجعت كرد و بى درنگ، آوازه خوان مورد نظر متوكل را نزد وى فرستاد.

متوكل از آوازه خوان پرسيد: عشرتكده تعطيل بود؛ شما كجا رفته بوديد؟ آوازه خوان جواب داد: سرپرست ما، رهسپار حجّ شد و ما نيز به همراهش رفتيم. از آنجا كه اين جريان، مصادف با ماه شعبان بود، متوكل سؤال كرد: در ماه شعبان، كجا حجّ گزارديد؟ كنيزك آوازه خوان، عرض كرد: به سوى قبر امام حسين(ع)!


1- تاريخ ابى الفداء، ج 2، رخدادهاى سال 236 ه.

ص: 274

با شنيدن اين سخن، متوكّل با عصبانيت از جا پريد و سريعاً سرپرست عشرتكده را احضار و از وى بازجويى كرد و املاك و دارايى او را مصادره نمود. سپس مردى از ياران خود به نام ديزج- يهودى زاده اى كه مسلمان شده بود- را به سوى قبر امام حسين(ع)، فرستاد و به او دستور داد، آنجا را پس از تخريب، شخم بزند؛ بذر بپاشد و آبيارى كند و تمام ساختمان هاى پيرامون آن را ويران سازد. ديزج نيز دستور متوكّل را اجرا كرد و با تخريب حائر و ساختمان هاى اطراف، حدود يكصد جريب زمين را شخم زد؛ امّا وقتى به قبر امام حسين(ع) رسيد؛ هيچ كس به آن دست نزد؛ لذا عدّه اى يهودى را فراخواند تا آن را ويران كنند.

سپس اطراف آن را آب انداخت و در تمام راه هاى ورودى، به فاصله يك ميل در يك ميل، نگهبان گماشت تا هر زائرى، آهنگ زيارت كند، بازداشتش نموده، او را نزد متوكل ببرند تا با قتل و زندان، مجازاتش كند. (1) از روايت ابوالفرج اصفهانى، پيداست كه:

1. نخستين ويرانى قبر مطهر امام حسين(ع)، در ماه شعبان سال 233 ه و آغاز خلافت متوكل، روى داده است.

2. هيچ مسلمانى، دست به تخريب آن نزده است.

3. ابراهيم ديزج كه ذاتاً يهودى بوده، عده اى از يهوديان قوم خود را، جهت ويران ساختن قبر مطهر، گردآورى نموده است.

4. در اين مرحله، فقط يهوديان عهده دار تخريب قبر مطهر امام حسين(ع) بوده اند.

5. ابراهيم ديزج به فرمان متوكل، به ويرانى قبر مطهر اكتفا نكرده؛ بلكه ساختمان هاى اطراف را نيز ويران ساخته است و در نتيجه، تمام كربلا را ويران نموده است.


1- مقاتل الطالبيّين، صص 203- 204.

ص: 275

6. علّت اقدام متوكّل عباسى به اين كار زشت و رسوا، محروميت از شنيدن صداى آوازه خوان مورد علاقه اش، در حال ميگسارى و سرمستى، تنها براى مدت كوتاهى بوده است.

بدين گونه، فجايع و جناياتى كه بنى عباس در راه رسيدن به شهوت و هواى نفس خود مرتكب شده اند، آشكار مى شود. اين جريان تلخ و تأسف بار، نشانه، آن است كه اين اقدام ويرانگر در سال 233 ه و در اوايل خلافت متوكل، صورت گرفته؛ زيرا كنيزك آوازه خوان، قبل از خلافتش با وى مأنوس بوده است. متوكل در ماه ذيحجه سال 232 ه به خلافت رسيد و در ماه شعبان درپى او فرستاده ولى حضور نداشته است. اين ماه شعبان- همان گونه كه از روايت فهميده مى شود- نخستين شعبان، بعد از خلافت متوكل بوده است. آنچه سيّد محمّد بن ابى طالب حسينى در كتاب تسليه المجالس خود و بعد از نقل ساخت و ساز قبر مطهر در روزگار مأمون و غير او آورده، اين گفته را تأييد مى نمايد:

... تا اينكه خلافت، به متوكل عباسى رسيد. او دستور داد قبر مطهر امام حسين(ع) و ياران شهيد آن حضرت را، ويران كنند و محلّ آنها را شخم بزنند و در آنجا، آب جارى سازند. (1)

2. تخريب قبر مطهر امام حسين (ع) در سال 236 ه

متوكّل كار زشت خود، نسبت به حائر مقدس را تكرار نمود و در سال 236 ه، دستور داد براى بار دوّم، آن را ويران سازند. از اين اقدام ناپسند، روشن مى شود كه قبر مطهر در طول مدتى كه از نخستين تخريب آن به دست متوكّل مى گذشت، تجديد بنا شده بود. همچنين مساجد و خانه هاى اطراف آن نيز همچون گذشته،


1- اعيان الشيعه، ج 4، ص 305؛ بحارالانوار، ج 10، ص 170.

ص: 276

بازسازى شده بود؛ بدون اينكه تاريخ، به نام كسى كه در اين مدت كوتاه، اقدام به تجديد بناى آن كرده است، اشاره نمايد.

ولى ساختن يك ساختمان ساده، گوياى اين حقيقت است كه ساكنان كربلا، خود شخصاً مبادرت به تجديد بنا كرده اند. البته همه مورّخين، ويرانى دوم در سال 236 ه را به صورت روشن و آشكار، در كتاب هاى خود نقل كرده اند و اين، حقيقتى است كه مى تواند دليل شدت و وسعت اين تخريب، نسبت به ويرانى مرحله پيش قرار گيرد.

اين واقعه را طبرى و ابن اثير ضمن بيان رويدادهاى همان سال، آورده و نوشته اند:

در اين سال(236 ه)، متوكل دستور داد، قبر مطهر امام حسين(ع) و ساختمان هاى اطراف آن، اعمّ از مساجد و خانه ها را ويران كنند و محلّ قبر مطهر را شخم بزنند و بذر بپاشند و آبيارى نمايند و مردم را از رفتن به زيارت آن حضرت، باز دارند.

به دنبال اين فرمان، رئيس شرطه طى اطلاعيه اى به سراسر منطقه، اعلام نمود كه از سه روز ديگر، هر كس را نزد قبر مطهر امام حسين(ع) بيابند، بازداشتش مى كنند و در زندان «باستيل»، به بندش مى كشند. در نتيجه، مردم از اطراف قبر مطهر، پراكنده شده از رفتن به زيارت آن حضرت، خوددارى كردند. كارگزاران متوكل، آن محلّ را با گاوآهن، شخم زدند و آنجا و پيرامون آن به زمين كشاورزى، تبديل گشت. (1) مسعودى نيز در كتاب مروج الذهب به نقل اين واقعه، پرداخته و چنين آورده است:

و در سال 236 ه، متوكل به شخصى معروف به «ذيريح» فرمان داد تا به سوى قبر مطهر امام حسين(ع)، برود و آن را ويران و زمينش را هموار و نشانش را از بين


1- تاريخ طبرى و ابن اثير، رويدادهاى سال 236 هجرى.

ص: 277

ببرد و هر كس را نزد آن بيابد، مجازات نمايد. لذا براى زائران قبر شريف، هر ارزشى خوار و بى مقدار شد و همگان از مجازات، ترسيدند و ذيريح، بيلى برداشت و بلندى هاى قبر مطهر را خراب كرد و در اين هنگام كارگران، در آن مشغول كار شدند. (1) و همين گونه است، آنچه «ابن خلكّان» در رابطه با اشعار «سامىِ» بلند آوازه با مطلع:

تالله ان كانت أميه قد أتت قتل ابن بنت نبيها مظلوما

به خدا سوگند! اگر بنى اميه، فرزند دختر پيامبر خود را مظلومانه، سربريدند ...

نقل كرده و آورده است:

متوكل قبر حسين بن علىّ بن ابى طالب(ع) را در سال 236 ه، ويران كرد. او نسبت به على(ع) و فرزندانش امام حسن و امام حسين(ع)، بغض و كينه شديدى داشت؛ لذا كربلا و هر چه متعلق به آن بود، از جمله خانه هاى آن را از بنيان، ويران ساخت و دستور داد در محلّ قبر مطهّر، كشت و زرع كنند و آن را آبيارى نمايند و از رفتن مردم به زيارت قبر مطهر، جلوگيرى كرد. (2) محمد بن شاكر بن احمد كلبى مصرى نيز مثل ديگر مورخين در كتاب فوات الوفيات خود، نوشته است:

متوكّل در سال 236 ه، دستور تخريب قبر امام حسين(ع) و خانه هاى اطراف آن و كشت و زرع در محلّ قبر مطهر را صادر نمود و مردم را از زيارت آن، منع كرد و آنجا، تبديل به بيابان گرديد و متوكّل به ناصبى(دشمنى خاندان پيامبر خدا(ص))


1- مروج الذهب مسعودى، ج 2، صص 401- 402. امّا ذيريح، شايد اشتباه چاپى است و درست آن، چنان كه در روايت ابى الفرج و غيره آمده، ديزج است.
2- ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 1، ص 455.

ص: 278

شهرت يافت و مسلمانان از اين بابت، رنجور و متأسف شدند و مردم بغداد به نام او بر ديوارهاى شهر، ناسزا نوشتند و شاعران، هجوش كردند. (1) ابوالفداء ملك المؤيد نيز ضمن نقل حوادث سال 236 ه، آورده است:

متوكل در اين سال، دستور تخريب قبر امام حسين(ع) و خانه هاى اطراف آن را صادر كرد و مانع رفتن مردم، به زيارت آن حضرت گرديد. او بغض و كينه شديدى، نسبت به على بن ابيطالب و خاندان او(عليهم السلام) داشت. (2) آنچه از نظر گذشت، گواهى تنى چند از تاريخ نويسان، نسبت به ويران ساختن قبر مطهر امام حسين(ع) به دستور متوكّل و براى بار دوّم در سال 236 ه، بود. ما در كتاب «تاريخ عمومى كربلا» از روزگاران گذشته تا فتح آن به دست مسلمانان و از آن هنگام تا زمان حال به توضيح و تشريح اين مطلب خواهيم پرداخت.

3. تخريب قبر امام حسين (ع) در سال 237 ه

آتش خشم متوكل سركش و طغيان گر با دوبار ويران ساختن قبر مطهر ريحانه پيامبر اعظم(ص)، در مدّت كوتاه سال هاى 233 و 236 ه- چنان كه گذشت- فرو ننشست. به همين جهت در سال 237 ه و براى بار سوم، كار زشت خود را تكرار كرد. اين اقدام بسيار ناپسند، زمانى صورت گرفت كه به متوكّل خبر دادند، مردم عراق به منظور زيارت امام حسين(ع) در سرزمين نينوا، گرد آمده اند و تعدادشان، بسيار زياد است. اين حقيقت را «تاج الدين عبدالوهاب» پسر تقى الدين سبكى در كتاب خود به نام طبقات الشافعيه و «القرمانى» در كتاب اخبار الدّول خويش و در ضمن نقل رويدادهاى سال 237 ه، آورده اند كه:


1- نزهه اهل الحرمين، ص 18.
2- تاريخ ابى الفداء، ج 2، رويدادهاى سال 236 ه.

ص: 279

متوكل دستور داد، قبر امام حسين(ع) و خانه هاى اطراف آن را، ويران سازند و محلّ آنها را كشت و زرع نمايند و مردم را از زيارت آن، بازداشت و آنجا به دشت و صحرا، بدل گشت. لذا مسلمانان از اين كار متوكّل، رنجور و متأسف شدند و مردم بغداد، بر ديوارهاى شهر به نام او، ناسزا نوشتند و دعبل خزاعى و برخى ديگر از شاعران، به هجو و تمسخر وى پرداختند.

چند بيت زير از جمله شعرهايى است كه در هجو متوكل، سروده شده است:

تالله ان كانت أميه قد أتت قتل ابن بنت نبيها مظلوما

فلقد أتاه بنو ابيه بمثله هذا لعمرك قبره مهدوما

أسفوا على ان لايكونوا شاركوا فى قتله فتتبعوه رميما

به خدا سوگند! اگر بنى اميّه، فرزند دختر پيامبر خود را مظلومانه سربريدند، به يقين عموزاده هاى او نيز چنان كردند. اين بار به جان تو سوگند! آرامگاهش را ويران ساختند، متأسف از اينكه با بنى اميّه، در كشتنش شريك نبودند، به كاويدن آرامگاه و پاره هاى پيكرش پرداختند.

مخالفت عمومى جوامع اسلامى با متوكّل و كارهاى ظالمانه او، توهين و تحقير وى را به جايى رساند كه «على بن عباس رومى»، شاعرى كه به «ابن رومى» شهرت دارد، قصيده اى بلند در نكوهش همه زمامداران بنى عباس سروده، ضمن فرو ريختن شعله هاى خشم خود برسرآنان، به مرثيه سرايى براى سادات علوى، پرداخته و به شكافتن قبر مطهر امام حسين(ع) به دست متوكّل، اشاره كرده است.

مطلع اين قصيده طولانى، از اين قرار است:

امامك فانظر أى نهجيك تنهج طريقان شتى مستقيم واعوج

پيش رويت را نظاره كن! به كدام راه مى روى؟ راه راست و مستقيم، يا راه كج و انحرافى؟! ...

ص: 280

سپس بنى عباس را مخاطب قرار داده، به مقايسه آنها با اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) مبادرت كرده و گفته است:

أفى الحق ان يمسوا خماصا وانتم يكاد اخوكم بطنه يتنعج

وتمشون مختالين فى حجراتكم ثقال الخطا اكفالكم تترجرج

وليدهم بادى الطوى و وليدكم من الريف ريان العظام خدلج

تذودونهم عن حوضهم بسلاحهم ويشرع فيه ارتبيل وابلج

و قد الجمتهم خيفه القتل منكم و فى القوم حاج فى الحيازيم حوج

و لم تقنعوا حتّى استثارت قبورهم كلابكم منها بهيم وديزج

آيا جز اين است كه اهل بيت(عليهم السلام) زاهدانه زندگى مى كنند، در حالى كه هريك از شما با شكم بارگى، پروار مى شويد! و با تكبّر و تبختر و گام هاى شمرده، شمرده رهسپار خانه هايتان مى گرديد! نوباوه ايشان از گرسنگى [زاهدانه] جان مى سپارد و فرزند شما از رفاه و برخوردارى، فربه و داراى استخوان هاى ستبر است. آنان را با سلاح خودشان، از حق مسلمشان محروم نموديد، در حالى كه حق ايشان را به دشمنانشان، واگذاشتيد. بيم كشتار ناجوانمردانه شما، مُهرى است بر دهان ايشان، حال آنكه بسيارى از آنان، خار در چشم و استخوان در گلويند. به اينها بسنده نكرديد تا تربت ايشان را سگ هاى شما، همچون «بهيم» و «ديزج» (1) كاويدند.

اين حال و هوا، گوياى آن است كه در اين مرحله متوكّل سركش و طغيان گر از يك طرف، تحت تأثير افكار عمومى و از سوى ديگر، رويارويى سپاهيانش با مقاومت شديد ساكنان كربلا و روستاهاى اطراف- چنان كه بسيارى از راويان و


1- ديزج، كلمه اى فارسى و به معنى الاغ سياه بينى و لقب ابراهيم ديزج است؛ همان كسى كه به دستور متوكلّ قبر امام حسين 7 را ويران كرد. او يهودى الاصل است.

ص: 281

تاريخ نويسان، نقل كرده اند- توفيق مراحل قبلى را به دست نياورد.

شيخ طوسى(قدس سره) در كتاب امالى با سند خود از قاسم بن احمد، پسر معمّر اسدى كوفى كه از دانشمندان سيره(شرح حال نويسى) مى باشد، روايت كرده كه:

جعفر متوكّل، پسر معتصم عباسى با خبر شد كه مردم عراق، براى زيارت قبر مطهر امام حسين(ع) در سرزمين نينوا، گرد آمده اند و گروه زيادى به كنار تربتش رسيده اند. لذا يكى از فرماندهان خود را با سپاهيان بسيار، فرستاد تا زائران قبر مطهر امام حسين(ع) را متفرق كنند و مردم را از زيارت آن حضرت و گرد آمدن در اطراف قبر شريفش، باز دارند.

فرمانده متوكّل با سپاهيان خود، رهسپار منطقه شد تا فرمان متوكّل را اجرا كند، ولى مردم عراق، براو شوريدند و محاصره اش نمودند و به وى گفتند: حتى اگر تا آخرين نفر هم كشته شويم، بازماندگان ما از زيارت امام حسين(ع)، دست نخواهند كشيد و بدين گونه، راز و رمز مقاومت جانانه خود را، آشكار ساختند. فرمانده متوكّل، عين جريان را طى نامه اى، گزارش داد. متوكّل نيز در جوابش نوشت، زائران را به حال خود رها كند و در حالى كه تظاهر به مأموريت جديد مى نمايد، راهى كوفه شده، به بغداد بازگردد. كار بر اين منوال، سپرى گشت تا سال 240 ه، فرا رسيد در حالى كه اين رويداد، به سال 237 ه مربوط مى شود. (1) از اين روايت نيز مانند گزارش هاى ابن سبكى و قرمانى، روشن مى شود كه فرمانده، دستور متوكّل را مبنى بر تخريب قبر مطهر امام حسين(ع) در سال 237 ه، اجرا كرده است؛ حقيقتى كه بر بازسازى ساختمان آن، بعد از ويرانى سال 236 ه چنان كه پيش تر گفته شد، دلالت مى كند.


1- شيخ طوسى، امالى، ص 209؛ بحارالانوار، ج 10، ص 296؛ ناسخ التواريخ، ج 6، ص 438؛ تظلّم الزهراء 3، صص 217- 218؛ شرح الشافيه، ص 208؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 287.

ص: 282

امّا به راستى، چه كسى اين ساختمان ويران را با سرعت و درآن مدّت كوتاه، تجديد كرده است؟ ناگزير بايد گفت: مردم عراق و خصوصاً ساكنان منطقه و كربلا، على رغم سخت گيرى هاى متوكّل، دست به اين كار زده اند. البته متن روايت نيز گوياى اين حقيقت است كه مردم، على رغم سخت گيرى و فشار، به سوى قبر مطهر امام حسين(ع)، مى شتافتند و عدّه زيادى كنار قبر شريفش، گرد مى آمدند.

اين زائران، زمين خالى را زيارت نمى كردند؛ بلكه بدون ترديد، بارگاهى آباد و بازسازى شده را زيارت مى نمودند كه در همين مدّت اندك، تجديد بنا شده بود. همچنين از اين روايت، فهميده مى شود كه دستگاه متوكّل در نتيجه اصرار بر تخريب و نابودى حائر مقدس كربلا، سست و كم هيبت شده، قدرت و صلابت خود را ازدست داده بود. به گونه اى كه از اقدام ناپسند خود، به لرزه افتاد و قيام و اقدام ساكنان در مقابل سپاه حكومت و تهديد مقابله به مثل، متوكّل را مجبور به خويشتن دارى؛ بلكه وادار به عقب نشينى كرد.

افشاگرى هاى «زيد مجنون» (1)، نسبت به متوكّل و كردار رسواى او، تأثير بسزايى بر عملكرد زمامدار سركش بنى عباس داشت، و به همين جهت تا مدّت ها از دست درازى به قبر مطهر، بيمناك بود.

4. تخريب قبر مطهر امام حسين (ص) در نيمه شعبان 247 ه

اشاره

قبر مطهر امام حسين(ع) به مدّت ده سال از تعرض و دستبرد متوكّل، آسوده و در امان بود. اين آرامش، مَرهون افشاگرى هاى زيد مجنون بود كه با تقليد كردار زشت و ناپسند متوكّل، افكار عمومى را تحريك نمود و او را نسبت به كنترل خواسته هاى خود، ناگزير ساخت. متوكّل حتى به خواسته زيد مجنون در خصوص


1- بحارالانوار، ج 10، ص 298. زيد مجنون فردى عالم، فاضل و اديب بود كه در مصر اقامت داشت.

ص: 283

بازسازى قبر مطهر امام حسين(ع) و آزاد گذاشتن زائران، جهت زيارت آن حضرت، گردن نهاد. زيد نيز از نزد او، خرسند و شادمان بيرون آمد و در هر كوى و برزن مى گرديد؛ در حالى كه با صداى رسا فرياد مى زد: هركه دارد هوس كرب و بلا بسم الله؛ زائر قبر مطهر امام حسين(ع)، براى هميشه آزاد است.

به همين جهت حائر مقدس در طول ده سال آخر حكومت متوكّل بدكردار، از دشمنى هاى او بركنار بود تا اينكه در سال 247 ه، بار ديگر- و به عنوان آخرين بار- به حائر دست درازى كرد تا اينكه به دست فرزندش «منتصر» و با كمك نيروهاى تُرك تحت فرمانش شديداً به مجازات رسيد.

علت دست درازى متوكل به حائر مقدس در سال 247 ه، اين بود كه به متوكّل خبر دادند، مردم عراق و خصوصاً اهل كوفه، براى زيارت امام حسين(ع)، رهسپار كربلا مى باشند و شمارشان بسيار زياد و بازار بزرگى نيز براى آنان، برپا شده است. لذا متوكّل، فرمانده اى با سپاهى بسيار، فرستاد تا جلوى زائران را بگيرد و دستور بيزارى جستن از زائران قبر امام حسين(ع) را در همه جا اعلام نمايد. بدين گونه قبر مطهر آن حضرت را شكافت؛ زمينش را شخم كرد و بذر پاشيد و مردم را از زيارت آن بزرگوار بازداشت. او آشكارا به جست وجوى آل ابى طالب(عليهم السلام) و شيعيان ايشان پرداخت، امّا پيش از آنكه به اهداف خود دست يابد، كشته شد. (1) اين رويداد در كتاب ناسخ التواريخ به شرح زير آمده است:

بار ديگر به متوكّل خبر دادند كه مردم عراق از قبايل مختلف و شهرهاى گوناگون به سرزمين نينوا، آمد و شد مى كنند و آنجا، همانند خانه خدا، مطاف آنها شده است و نزديك قبر مطهر، بازارهاى بزرگى برپا كرده اند. اين خبر، خشم او را


1- بحارالانوار، ج 10، ص 296؛ ابوفراس، شرح شافيه، ص 208؛ ناسخ التواريخ، ج 6، ص 438؛ نزهه اهل الحرمين، ص 18؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 287 و ...

ص: 284

برانگيخت و سپاهى به كربلا فرستاد تا قبر مطهر امام حسين(ع) را خراب كرده، شخم بزنند و بذر پاشى نمايند و هر كس از آل ابى طالب(عليهم السلام) و شيعيان آنها را يافتند، به قتل برسانند. ولى خداى متعال، شرّ او را به خودش باز گرداند و به دست پسرش منتصر، كشته شد. (1) شيخ طوسى در كتاب امالى، همانند اين خبر را با سند خويش از «عبدالله بن رابيه الطورى» نقل كرده كه گفت:

در سال 247 ه، حجّ گزاردم و در بازگشت از حجّ، داخل عراق شدم و با ترس و بيم از حكومت، امير مؤمنان على(ع) را زيارت كردم. سپس آهنگ زيارت قبر مطهر امام حسين(ع) نمودم، امّا زمين آن را هموار كرده و آب در آن به جريان انداخته بودند و با گاوآهن، شخم مى زدند. با چشم خود ديدم كه گاوآهن، زمين آن را مى شكافت و زمين نيز شكافته مى شد تا به محل قبر مطهر رسيدند و گاوها از راست و چپ به آن نزديك نمى شدند؛ حتى آنها را به شدّت مضروب كردند؛ امّا به هيچ وجه و بدون هيچ مانعى، به قبر مطهر نزديك نشدند. به همين جهت نتوانستم، آن حضرت را زيارت كنم و رهسپار بغداد شدم؛ در حالى كه مى گفتم:

به خدا سوگند! اگر بنى اميّه فرزند

دختر پيامبر خود را سر بريدند ...

وقتى داخل بغداد شدم، شايعه اى به گوشم رسيد. پرسيدم: چه خبر شده؟ گفتند: پرنده با قتل جعفر متوكّل، سقوط كرد. از اين اتفاق، شگفت زده شدم و گفتم: خداوند! يك شب در مقابل يك شب! (2) آرى پسر متوكل منتصر، خون او را هدر دانست و با نيروهاى تُرك زبان در


1- ناسخ التواريخ، ج 6، ص 438.
2- شيخ طوسى/، امالى، ص 209؛ بحارالانوار، ج 10، ص 296؛ تظلم الزهراء 3، ص 218.

ص: 285

كشتنش، هم صدا شد و او را بعد از آخرين تخريب قبر مطهر امام حسين(ع)، در شب چهارشنبه سوّم شواّل سال 247 ه، به قتل رساند.

ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبيين، كربلا و قبر مطهر و حال و روز زائران آن را به نقل از «محمد بن حسين اشنانى»، اين گونه توصيف كرده است:

بعد از يك بار زيارت در آن روزگار ترسناك، بار ديگر خطر زيارت را به جان خريدم؛ در حالى كه يكى از عطرفروشان نيز همراه من شد. لذا به قصد زيارت، روانه گشتيم؛ روزها، پنهان مى شديم و شب ها راه مى سپرديم تا به منطقه غاضرّيه، رسيديم.

نيمه شب، حركت كرديم و از ميان دو نفر نگهبان مسلّح كه در خواب بودند، گذشتيم تا به حدود قبر مطهر رسيديم؛ ولى آن را نيافتيم. ناگزير سمت و سوى آن را اندازه گيرى كرده، به جست وجوى جهت آن مبادرت نموديم تا بدان رسيديم؛ در حالى كه صندوق نزديك آن، سوخته بود و بر قبر مطهر، آب بسته بودند؛ به گونه اى كه محلّ سنگ قبر در آب فرو رفته، به صورت خندق درآمده بود. پس آن حضرت را زيارت كرديم و مدتى آنجا مانديم و چنان بوى خوشى استشمام كرديم كه هرگز مانند آن را در خاطر نداشتيم.

به هم سفر عطرفروشم گفتم: اين بوى خوش چيست؟ او جواب داد: نه! به خدا سوگند! هرگز مانند آن را استشمام نكرده ام. سپس زيارت وداع خوانديم و پيرامون قبر مطهر، چند نشانه قرار داديم و چون متوكّل به قتل رسيد، با گروهى از طالبيين و شيعيان گرد آمده، به جانب قبر مطهر رفتيم و نشانه ها را يافتيم و قبر را به حالت اوّل در آورديم. (1) در اين روايت، مشاهده مى شود كه گروه نجاتى، متشكّل از اين آزادگان مخلص


1- مقاتل الطالبيين، ص 204، شرح شافيه، ص 210.

ص: 286

در يارى حق، هرگاه در آن دوران تاريك و دشوار، فرصتى به دست مى آوردند، بى درنگ و شتابان نشانه هاى قبر مطهر را برپا كرده، به تجديد بناى آن مى پرداختند. به همين دليل، حائر مقدس در مقاطع مختلف شبيخون متوكّل در دوران خلافتش، هيچ گاه براى مدّتى طولانى به صورت مخروبه و متروك، باقى نماند و آمد و شد زائرانش حتى يك لحظه هم قطع نشده است.

همان گونه كه از اين روايت پيداست، محلّ قبر مطهر نزد آنان مشهور بوده است و نشانه هاى آن را به طور مخفيانه و دست به دست، منتقل كرده اند.

با كمك و يارى اين آزادگان مخلص و ارادتمند نسبت به خاندان پاك پيامبر اكرم(ص) و غير ايشان، قبر مطهر تا امروز ازحوادث و دگرگونى هاى روزگار، مصون و محفوظ مانده است. به علاوه، اين آزادگان مخلص، تربتى را كه امام حسين(ع) در آن دفن شده مى شناختند و آن را با عطر دل انگيزى كه از آن استشمام مى كردند، از خاك هاى ديگر تميز و تشخيص مى دادند.

از همه اينها گذشته، روايات ديگرى كه به خواست خداى متعال، آنها را در كتاب تاريخ عمومى كربلا به طور مشروح و مفصّل خواهيم آورد، گوياى آن است كه آخرين اقدام متوكّل در تخريب قبر مطهر امام حسين(ع)، مصادف با نيمه شعبان سال 247 ه- كه موسم زيارت بوده و زائران زيادى در كربلا گرد آمده بودند- بوده است.

مجريان و عاملان تخريب قبر مطهر

نام كسانى كه شخصاً و با دستور متوكّل، اقدام به تخريب قبر مطهر امام حسين(ع) كرده اند، برابر نقل اخبار و روايات به شرح زير است:

1. در سال 233 ه: ابراهيم ديزج كه يهودى زاده بود و با كمك و يارى يهوديان

ص: 287

قوم خود، محلّ قبر مطهر را زير و رو كرد؛ شخم زد و سپس بر آن، آب بست. (1) 2. در سال 236 ه: ذيريج و شايد همان ديزج پيش گفته است. چنان كه مسعودى در مروج الذهب نقل كرده و گويا در ذكر نام او هنگام نسخه بردارى، اشتباهى صورت گرفته و به ذيريح، تغيير يافته است. (2) 3. در سال 237 ه: عمر بن فرج الرخجى؛ چنان كه در امالى شيخ طوسى(قدس سره) و بحارالانوار علامه مجلسى و شرح شافيه (3)، آمده است؛ ولى در شرح شافيه به جاى عمر بن فرج، عمر بن نوح درج شده كه احتمالًا اشتباه چاپى مى باشد.

4. در سال 247 ه: هارون مغربى(يا معرّى) با هم دستى ابراهيم ديزج؛ چنان كه در امالى شيخ طوسى(قدس سره)، بحارالانوار مجلسى، مناقب ابن شهر آشوب، ناسخ التواريخ حسين قلى خان سپهر و شرح شافيه آمده است. (4) 5. جعفر بن محمّد بن عمار، قاضى كوفه كه ابراهيم ديزج، زير نظر و با نظارت و مراقبت او، عمل مى كرد. (5)


1- مقاتل الطالبيين، صص 203 و 204.
2- مروج الذهب مسعوى، ج 2، صص 401 و 402.
3- امالى شيخ طوسى، ص 207؛ بحارالانوار، ج 10، ص 297؛ شرح شافيه، ص 208.
4- امالى شيخ طوسى، صص 207 و 208 و بحار الانوار ج 10، ص 296 و مناقب ابن شهر آشوب ج 2، ص 190 و ناسخ التواريخ ج 6، ص 437 و شرح شافيه، صص 208 و 209.
5- امالى شيخ طوسى، ص 207 وبحار الانوار ج 10، صص 295 و 296 و ناسخ التواريخ ج 6، ص 437.

ص: 288

ص: 289

فصل چهارم: حائر و فرو ر يختن سقف آن در دوران الموفق

منتصر با نشستن بر تخت خلافت در چهارم ماه شوال سال 247 ه بعد از كشته شدن متوكّل عباسى، بلافاصله دستور داد حائر را تجديد بنا كنند و چنان كه مشروح آن- در فصل «سوّمين تجديد بناى حائر»- از نظر گذشت در مدت شش ماهه خلافت او، كار بازسازى قبر مطهر به پايان رسيد؛ جز اينكه ساختمان منتصر، بيش از ربع قرن(25 سال) دوام نياورد و بار ديگر در ماه ذيحجّه سال 273 ه و در روزگار الموفق، پسر ديگر متوكّل، فرو ريخت و نابود شد.

اين رويداد به موجب قرائن و شواهد، حاكى از آن است كه همان سياست ظالمانه و خطّ و مشى خشن و بى رحمانه اى كه متوكّل در دوران خود، نسبت به قبر ريحانه رسول اكرم(ص) و زائران آن ترسيم كرده بود؛ در تمام اين مدت، هر چند با تغيير شيوه و روش يا دگرگونى شكل و عنوان، ادامه و استمرار يافت.

پيدايش اين حادثه ناگهانى و ناباورانه براى بارگاه امام حسين(ع)، در نيمه دوّم قرن سوّم هجرى، اهميت تاريخى خود را دارد. زيرا گواه ما، ميزان خشم وكينه اى است كه از شكوه و عظمت قبر مطهر امام حسين(ع) و حرمت و قداستى كه مسلمانان، براى آن قائل بودند، در دل بسيارى از زمامداران بنى عباس، بعد از هارون

ص: 290

الرشيد و متوكّل نفوذ يافته است. خصوصاً كه الموفق در اين مورد، همتاى پدر بوده، از ارتكاب اين قبيل جرائم، پروايى نداشته است؛ به همين جهت، تاريخ بر اين رويدادها پرده افكنده و به جزئيات آن، نپرداخته است و تنها، خلاصه اين رويداد- ضمن روايتى كه بيشتر راويان و محدثين آن را باسند خود از ابوالحسن، على بن الحسن الحجاج نقل كرده اند- آمده است:

آنها در منزل عمويش ابوعبدالله، محمد بن عمران بن الحجاج، همراه عدّه اى از بزرگان كوفه و با حضور عباس بن احمد عباسى، نشسته بودند. اينان همگى آمده بودند تا سلامتى محمد بن عمران را تبريك و تهنيت بگويند. زيرا او هنگام فروريختن سقف حرم مولايم امام حسين(ع) در ذيحجّه سال 273 ه، حضور داشته است. ولى در همان حال كه آنان نشسته بودند و گفت وگو مى كردند، ناگهان اسماعيل بن عيسى عباسى داخل مجلس شد. حاضران از هيبت او، سكوت اختيار نمودند و نشستن وى نيز به درازا كشيد. (1) اين، خلاصه جريانى مى باشد كه توسط گزارشگران، نقل شده است. امّا علل و عواملى كه موجب سقوط ناگهانى سقف بر سر زائران شده است، آن هم در چنان وقتى كه موسم زيارت بوده و زوّار فراوانى، داخل روضه منوره حضور داشته اند در هيچ منبع و مأخذى نيامده و كريمانه! از آن، چشم پوشى شده و مخفى و مجهول مانده است. چه بسا، بسيارى از مسائل ديگر نيز همين گونه و به علت اينكه شرايط و موقعيّت سياسى- اجتماعى، فرصت اعلان به موقع آن را نمى دهد تا ابد، پوشيده و پنهان بماند و لذا امروزه، چيزى ازآن روشن و آشكار نباشد.

اكنون جاى اين سؤال وجود دارد كه آيا سقوط سقف حرم مطهر، حقيقتاً پديده اى طبيعى بوده و رژيم حاكم هيچ دخالتى در آن نداشته يا همانند روزگاران


1- فرحه الغرى، ص 61؛ نزهه اهل الحرمين، ص 20؛ تاريخ كربلاى معلى، ص 14؛ اعيان الشيعه، ج 3، صص 588 و 589 و ج 4، ص 305؛ مجالى الطف، ص 39؛ بحارالانوار، ج 9، ص 679؛ شرح شافيه، ص 207.

ص: 291

منصور دوانيقى، هارون الرشيد و متوكّل كه آشكارا دست به چنين اقداماتى مى زدند، مخفيانه ولى به صورتى تازه تر و دردناك تر از مراحل قبلى، روى داده است! چه اينكه همزمان با ويرانى قبرمطهر، زائران بى گناهى را كه در اين موسم زيارتى امام حسين(ع) گرد آمده بودند به شهادت رسانده است. اين، نكته مهمى است كه محقق را در پذيرش طبيعى بودن حادثه، دچار ترديد مى كند.

نخستين فرضيه در خصوص طبيعى بودن رويداد، اين است كه به واسطه وجود عيب و نقص در پايه هاى ساختمان روى داده باشد، امّا اين فرضيه با توجه به حقايق تاريخى، قابل اثبات به نظر نمى رسد. چه اينكه ساختمان تازه ساز بوده و عمر آن در روز فرو ريختن در ماه ذيحجّه سال 273 ه از بيست و پنج سال، بيشتر نبوده؛ بنابراين، معقول نيست ساختمان نوسازى كه فقط بيست و پنج سال عمر دارد، خود به خود و به طور ناگهانى برسر زائران فرو ريزد، بدون اينكه پنهانى، طرحى در اندازند! يا ماده اى به آن تزريق كنند؛ ماده اى كه امروزه به نام «المائله للانهدام/ وسيله ويرانى» شهرت دارد و بسيارى از مشكلات بزرگ و حساس به آن باز مى گردد. (1) اگر به ادامه روايت پيش گفته با سند آن، از اسماعيل بن عيسى عباسى كه گفته است عمويش داود عباسى در همان هنگام و به صورت مخفيانه، درصدد تخريب قبر مطهر امير مؤمنان على(ع) بوده است، به ديد عبرت بنگريم، حقيقت فرو ريختن سقف بر سر زائران حرم امام حسين(ع) در نهم ذيحجه سال 273 ه و دوران الموفق، پسر متوكّل عباسى، و اين حقيقت كه او راه و رسم پدرانش را پيموده و اين رويداد به هيچ وجه، طبيعى نبوده، بلكه رژيم حاكم در پيدايش آن دست داشته است، روشن و آشكار خواهد شد. ما اين بررسى را در كتاب تاريخ عمومى كربلا به صورت مشروح و مفصل آورده ايم.


1- ويرانى مناره عبد در سال 1354، به وسيله مائله الانهدام، صورت گرفت.

ص: 292

ص: 293

فصل پنجم: حائر و غارت آن به دست ضبّه بن محمد اسدى

حائر مقدس همان گونه كه به دست منصور دوانيقى، هارون الرشيد و متوكّل گرفتار خرابى و ويرانى گرديد و حتى متوكّل، اموال و دارايى آن را نيز غارت نمود، (1) اين اتفاق ناگوار، بارها و بارها براى حائر مقدس و اموال و دارايى هاى نفيس و گران بهايش، پيش آمده است. از جمله، مردى از طايفه «بنى اسد» به نام ضبّه بن محمد اسدى، در سال 369 ه اموال حائر، اشياء گران بهاى خزانه و موقوفات آن را به يغما برد. ضبّه بن محمد اسدى، خود را سركرده گروهى از دزدان و راهزنان مى پنداشت و «عين التمر» را مركز خود قرارداد. او همراه با گروهش از آنجا به غارت و چپاول مناطق اطراف و شبيخون به شهرها و راه ها و كاروان ها مى پرداخت، زيرا در دوران «الطائع بالله» عباسى(363- 381) در شهرها امنيّت و آسايش وجود نداشت.

امّا زمامدار آل بويه عضدالدوله ديلمى در همان سال(369) گروهى از سپاه خود را به عين التمر كه «شفاثه» كنونى است، به منظور تنبيه و سركوبى ضبّه گسيل داشت. او، غافل گيرانه به محاصره درآمد و ناگزير شد، اموال و دارايى و همسر و


1- ناسخ التواريخ، ج 6، ص 438، در باب مصادره اموال و خزانه حائر توسط متوكّل و تقسيم آن، ميان سپاهيان خود.

ص: 294

فرزندان خود را رها كند و پا به فرار گزارد تا خود را از لشكريان عضدالدوله، نجات دهد.

ابن اثير ضمن نقل حوادث سال 369 ه دركتاب تاريخ خود، به دزدى ها و غارت گرى هاى اين گروه از حرم امام حسين(ع) و عقوبتى كه بدين خاطر ضبّه بدان گرفتار آمده، اشاره كرده و گفته است:

در اين سال(369)، عضدالدوله گروهى از سپاهيان خود را مخفيانه به عين التمر فرستاد، در حالى كه ضبّه بن محمد اسدى در آنجا، مستقر شده و دزدى و راهزنى را پيشه خود كرده بود. ضبه، غافل گيرانه به محاصره درآمد و ناگزير، مال و ثروت و خانواده خود را رها كرد و از حلقه محاصره پا به فرار گذاشت و جان خود را نجات داد. سپاهيان عضدالدوله، عين التمر را تصرف كردند و مال و منال او را مصادره و خانواده اش را اسير نمودند. ضبّه بن محمد اسدى، پيش از اين حرم امام حسين(ع) را غارت كرده بود و گويا به همين عقوبت، اين گونه مجازات گرديد. (1) اين خلاصه اى از نهب و غارت حائر مقدس، در سال 369 ه به دست ضبّه بن محمد اسدى، برابر نقل ابن اثير در كتاب تاريخ خود بود؛ بدون اينكه ما چيزى راجع به جزئيات سرقت و غارت حائر مقدس و خزانه آن به دست اين سارق و راهزن بدانيم و چه بسا كه ما در آينده، نسبت به توضيح و تشريح اين قضايا، بيش از گذشته با مشكل مواجه گرديم، جز اينكه ما با مقايسه رويدادها و سنجيدن بعضى با بعضى ديگر تا حدودى به تشخيص اين حقيقت خواهيم رسيد كه- ظاهراً- تنها به غارت حائر بسنده نشده و دست تعدّى سركشان به ساختمان حائر نيز رسيده و موجب تجديد بناى آن در همان سال گشته؛ چنان كه مشروح آن در فصل «پنجمين


1- الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 236، رويدادهاى سال 369 ه.

ص: 295

تجديد بناى حائر» توسط عضدالدوله، پسر ركن الدوله بويه اى از نظر گذشت.

ابن اثير، ضمن نقل حوادث آن سال با اشاره به اين مطلب، نوشته است:

در سال 369 هجرى، عضدالدوله راه بغداد به مكّه- خداى متعال شرافتش بخشد- را سامان داد و اقامه نماز را براى خانواده ها، شريفان و افراد ضعيف و ناتوانانى كه در مكه و مدينه سكونت دارند، آزاد كرد و همين كار را نسبت به حرم هاى مطهر امام على و امام حسين(ع) انجام داد.

شايد دستور عضدالدوله جهت تجديد بناى حائر در آن زمان، ضرورتى بود كه غارتگرى هاى ضبّه بن محمد اسدى و گروه متجاوز او، ايجاب كرده بودند.

ص: 296

ص: 297

فصل ششم: حائر و ويرانى آن از طريق آتش افروزى، در دوران القادرباللّه

در ماه ربيع الاوّل سال 407 ه و در دوران القادر بالله عباسى، آتش فتنه دنباله دارى، سراسر كشورهاى اسلامى را فراگرفت و سرانجام جرقّه آن در ماه ربيع الاول سال 407 ه، به حرم امام حسين(ع) رسيد. آتش، ابتدا به فرش ها و پرده ها افتاد؛ سپس به رواق ها و بخش هاى ديگر، سرايت كرد و آنگاه تا گنبد افراشته، زبانه كشيد و تمام ساختمان به علت اين آتش سوزى بسيار شديد، شبانه فرو ريخت و غير از ديوارهاى بيرونى و بخش كوچكى از حرم، ظاهراً چيزى باقى نماند.

خبر اين آتش سوزى در «تاريخ الملوك و الامم»، ابوالفرج بن جوزى و «الكامل فى التاريخ» ابن اثير جزرى، به اقتضاى موقعيّت، آمده است.

ابن جوزى نوشته است:

در ماه ربيع الاوّل سال 407 ه، حرم امام حسين(ع) و رواق هاى آن، در آتش سوخت و علت آن، چنان بوده است كه خدمتكاران، دو شمع بزرگ موجود را در شمعدان هاى آويخته از سقف، روشن كرده بودند؛ ولى در دل شب بر فرش سقوط

ص: 298

كرده، فرش ها شعله ور مى گردد و آتش به قسمت هاى ديگر سرايت مى كند. (1) گفته ابن اثير نيز عيناً همچون سخن ابن جوزى است.

از اين دو نقل رسمى يا شبه رسمى؛ ولى متناسب با مقتضيات تاريخى آن دوران خفقان كه زير نظر حكومت يا با رضايت آن صورت گرفته، به دست مى آيد كه آتش سوزى به طور اتفاقى و بدون قصد و غرض، پيش آمده است. اما نگرش علمى به رويدادهاى سال 407 ه در سراسر جهان اسلام و در روزگار احمد القادر بالله عباسى نشان مى دهد كه درگيرى هاى مستبدّانه و خودخواهانه او، بر ضدّ آزادانديشى و تحريم آزادى براى مسلمانان و سخت گيرى فراوان، نسبت به افكار و عقايد فرقه معتزله و كافر شمردن كسانى كه به اصول آنان، گردن نهند؛ سپس كافر شمردن فاطميان و ملعون دانستن آنان و ايجاد كينه و دشمنى ميان طوايف مختلف اسلامى از طريق فتاواى به اصطلاح دينى كه از فقيهان معلوم الحال مى ستانده، شهره و زبانزد بوده است. چه بسا پرتوى از حقيقت بر حادثه آتش سوزى حرم امام حسين(ع)، در ماه ربيع الاول سال 407 ه برافكند. به ويژه اگر رويدادهاى سال 407 ه از آغاز محرم همان سال، به طور پيوسته و پيش از آتش سوزى حرم امام حسين(ع) مدنظر قرار گيرد. همچنين اختلافاتى كه ميان فرقه هاى گوناگون اسلامى در قارّه آفريقا و در دوران «المعزّ بن باديس» به وقوع پيوست و ابن اثير، آشكارا گفته كه شيعيان در سراسر آفريقا (2)، مورد هجوم و غارت قرار گرفتند و كشته و تارومار گرديدند و همين طور فتنه هاى داخلىِ بعد از آتش سوزى حرم امام حسين(ع) كه بيش از ده روز به طول نيانجاميد.


1- تاريخ الملوك والامم، ج 7، ص 282؛ الكامل فى التاريخ، ج 9، ص 102.
2- الكامل فى التاريخ، ج 9، ص 122، حوادث محرم سال 407 ه.

ص: 299

اين حقيقتى است كه ابن جوزى و ابن اثير، آن را نقل كرده اند:

و در آن ماه- خود ربيع الاوّل- ميان شيعيان فتنه پيوسته و دامن گير، روى داد و حريم شيعيان و حتى زيديّه در «واسط»، غارت گرديد و آتش زده شد و چهره هاى برجسته و سرشناس شيعه و سادات علوى، متوارى شدند و آهنگ «على بن مزيد» كردند و از او، كمك و يارى خواستند. (1) از اينها گذشته، آيا شگفت آور نيست كه تمام رويدادهاى مشابه و به هم پيوسته آفريقا و واسط، در ماه هاى نخست آن سال و در دوران القادر بالله و با خودكامگى ويرانگرش، صورت گيرد، ولى در عين حال، حادثه آتش سوزى حرم امام حسين(ع)، عادى و طبيعى و بدون هيچ دليل و علّتى، به قضا و قدر نسبت داده مى شود؟! با اينكه امثال و نظاير اين رويداد به طور هم زمان در ساير مناطق، چنان كه خود گواه آنند، اتفاق افتاده است؛ چنان كه اين قضيه، فراگير شده و همه جا را بدون استثناء، در برگرفته است. همان طور كه به فاصله ده روز بعد از آتش سوزى حرم امام حسين(ع) و در بيستم ماه محرّم، حرم عسكرييّن در سامرا نيز دچار آتش سوزى گشت و دقيقاً در همان روز، مناطق مسكونى شيعيان در بغداد و در سمت و سوى «كرخ»، مانند محلّه «نهر طابق»، محلّه «دارالقطن» و بخشى از محلّه «باب البصره» آتش زده شد.

دسيسه هاى القادر بالله، همچنان گسترش يافت و سرانجام به خانه خداى متعال و مسجد پيامبر اكرم(ص) و بيت المقدس رسيد. زيرا در همان روز و به طور هم زمان، ركن يمانى كعبه معظمه آسيب ديد و ديوار مقابل قبر پيامبر اكرم(ص)، سقوط كرد و قبه الصخره در بيت المقدس، فرو ريخت. (2) بر اثر اجراى دستورهاى فتنه انگيز و


1- المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، ج 7، ص 282؛ الكامل فى التاريخ، ج 9، صص 122 و 123.
2- همان.

ص: 300

دسيسه هاى القادر بالله، اين گونه بلا و مصيبت گسترش پيدا كرد و پريشانى و نابسامانى، هم زمان سراسر جوامع اسلامى را فرا گرفت.

القادر در طول چهل و دو سال زمامدارى طولانى خود از سال 381 تا سال 422 ه، كشورهاى اسلامى را بازيچه خود قرار داد؛ در آنها آتش افروزى كرد؛ خون هاى زيادى ريخت و خانه ها و شهرها و حتى اماكن مقدسه و مشاهد مشرّفه را، ويران ساخت و مسلمانان تمام فرقه ها را با پشتيبانى فقيهان معلوم الحال، مورد تهديد و تطميع و تحت فشار، قرار داد و دورانى رقم زد كه از لحاظ سنگدلى و رسوايى، نِروُن عرب(متوكل) را روسفيد كرد.

القادر سياست ترور و وحشت خود را با فتنه انگيزى ميان فرقه هاى اسلامى، پيش از ماه ذيحجه سال 389 ه (1) و نيز ماه محرم سال 390 ه آغاز كرد و در اواخر عمر خويش با تجديد فتنه هاى بغداد، در سال 422 ه، كامل نمود.

ابن اثير مى گويد:

ساكنان باب البصره، به گروهى از مردم قم كه قصد زيارت امام على و امام حسين(عليهما السلام) را داشتند، اعتراض نموده، سه نفر از آنان را به قتل رساندند و از زيارت حرم امام موسى بن جعفر(عليهما السلام)، جلوگيرى كردند. (2) در همان هنگام كه القادر، سياست تفرقه افكنانه را در اين منطقه اجرا مى كرد، در بخش شرقى سرزمين اسلامى، سياستى متفاوت و در تقابل با اقدامات ويرانگر او جريان داشت. زيرا سلطان محمود غزنوى در سال 421 ه، بدون ترديد نهايت سعى و تلاش خود را جهت ساختن بنايى شايسته و باشكوه بر روى قبر امام على بن موسى الرضا(عليهما السلام)، امام هشتم شيعيان در شهر طوس، از توابع خراسان و نيز تشويق


1- تاريخ ابن اثير، ج 9، ص 54، رويدادهاى سال 389 ه.
2- همان، ج 9، ص 145.

ص: 301

زائران به زيارت آن حضرت و جلوگيرى از اذيت و آزار آنان به كار بست.

ابن اثير و ديگر مورخين، ضمن نقل رويدادهاى سال 421 ه، آورده اند كه:

عين الدوله، محمود بن سبكتكين پادشاه غزنه در اين سال، بارگاه طوس را كه قبر مطهر امام على بن موسى الرضا(ع) در آن قرار دارد به طرز باشكوهى (1) تجديد بنا كرد؛ در حالى كه پدرش سبكتكين، آن را خراب كرده بود و چنان بود كه مردم طوس، زائران آن حضرت را اذيّت و آزار مى كردند؛ ولى سلطان محمود، آنان را از اين كار بازداشت. دليل كار او اين بود كه اميرمؤمنان على(ع) را در خواب ديد كه به او فرمود: تا كى بايد چنين باشد؟ و او متوجه شد كه منظور آن حضرت، مشهد است. لذا دستور بازسازى آن را صادر كرد. (2)

و از آنجا كه اوضاع و احوال، آشفته و پريشان و سررشته امنيّت و آسايش، به واسطه فتنه انگيزى ميان فرقه ها و ويرانى اماكن مقدّسه و آتش افروزى در حرم امام حسين(ع) و حرم عسكريين(عليهما السلام) در سامرّا، گسسته بود؛ ناگزير پست وزارت


1- ساختمان حرم امام رضا 7، حقيقتاً از ابهت و عظمت زيادى برخوردار است. چه اينكه براى اداره امور آن، سيستم شاهانه اى نظير هيئت امنا، نظم و انضباط، پرده دارى، نگهبانى و كاركنان فعّال، بسان دربار سلاطين و پادشاهان، تعيين شده است. همچنين بخش هاى زياد و گوناگونى همچون مهمانخانه حضرت، موزه نگهدارى هدايا و نذورات گران بها و كتابخانه عمومى با صدها هزار جلد كتاب كه آماده مطالعه و بهره بردارى مى باشد ولى متأسفانه كمتر مورد استفاده قرار مى گيرد؛ چه اين كه از مديريّت متخصص و آشنا به اصول و برنامه هاى اداره كتابخانه هاى عمومى بى بهره است و اين بزرگ ترين عيب و نقص اين كتابخانه باعظمت مى باشد. برابر اطلاع ما، بخشى از كتاب هاى خطى اين كتابخانه، سال گذشته مفقود شده، در حالى كه مديريت آن با فردى از خاندان قاجار شاهان پيشين كشور ايران بوده كه تخصصى در اين كار نداشته است؛ بلكه تنها به خاطر حمايت و مساعدت، يا به عنوان حق السكوت به اين سمت منصوب گرديده است؛ به همين جهت، مراجعين به خواسته خود نمى رسند و محقق به كارى جز مطالعه داستان هاى فارسى خرافى و بى پايه و اساس مانند: «اسكندرنامه»، «حسين كرد»، «مغول در ايران» و ... تشويق نمى شود. گويا مقصود از تشويق به مطالعه اين قبيل داستان هاى خيالى كه ذهن خواننده را به دوران قاجار نزديك مى كند، تحريك به شورش و بازگشت به حالت سابق است.
2- تاريخ ابن اثير، ج 9، ص 139.

ص: 302

را به ابن سهلان رامهرمزى واگذاردند تا اوضاع و احوال نابسامان را به سامان آورد؛ امنيّت از دست رفته را باز گرداند و سكون و آرامش را تأمين كند. آرى ابن جوزى نوشته است:

به خاطر اين اتفاقات ناگوار، در ماه ربيع الثانى خلعت وزارت از طرف سلطان الدوله بر قامت ابومحمد، حسن بن فضل رامهرمزى، پوشيده شد و او همان كسى است كه ديوار امام(ع) را ساخت. (1)


1- المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، ج 7، ص 282.

ص: 303

فصل هفتم: حائر و غارت اموال و خزانه آن به دست المسترشد باللّه عباسى

سياست ويرانى و تخريب و كشت و زرع و آتش افروزى با ابزار و آلات و آب و آتش نسبت به قبر امام حسين(ع) با پايان يافتن دوران سوّم زمامدارى بنى عباس تا مدتى فروكش كرد. ولى سياستى تازه و در مقايسه با گذشته، سبك تر و آرام تر و در حقيقت، دنباله رو همان هدف نخستين و به منظور كاستن از جايگاه اين آستان مقدس، از طريق غارت دارايى حائر و ربودن خزانه و موقوفات آن و زدودن جلوه هاى شكوه و عظمتش- كه در فرش ها و پرده هاى گران بها و چراغ هاى طلاكارى شده و خزانه سرشار از نذورات و هداياى نفيس و ارزشمند آن زمان نمودار بود- آغاز گرديد. المسترشد بالله پسر المستظهر عباسى، اين سياست جديد را در ربع اوّل قرن ششم ه، نسبت به حائر مقدس در پيش گرفت.

علّامه مجلسى(رحمه الله) در «بحارالانوار»، به نقل از «مناقب» ابن شهر آشوب آورده است:

المسترشد به دارايى حائر و كربلا، دستبرد زد و گفت: قبر، نيازى به خزانه ندارد و آنها را ميان سپاه خود تقسيم كرد؛ وقتى بيرون آمد، او و پسرش «راشد» كشته

ص: 304

شدند. (1) در زمام دارى المسترشد، زمين با همه فراخى اش براى شيعيان تنگ و كوچك شد. زيرا المسترشد اعلام كرد، در خزانه قبر هر اندازه دارايى و جواهرات، گرد آمده، برمى دارد و ميان لشكريان خود، قسمت مى كند و بر اين عقيده و باور است كه قبر، به خزانه احتياجى ندارد؛ هرچند نسبت به ساختمان، اقدام ناشايستى انجام نداد. (2) البته المسترشد در اين هنگام، مهيّاى تجهيز سپاه و گردآورى جنگاوران مى شد تا شورش هاى داخلى اواخر خلافت خود را كه در سال 525 ه و مدت كوتاهى بعد از مرگ سلطان محمود پديد آمده بود سركوب كند. به همين جهت، نياز شديدى به نقدينگى داشت، بنابراين به حائر مقدس دستبرد زد و اموال آن را مصادره نمود و در راه تحكيم پايه هاى دولت خود، در جنگ هايى كه بر ضد مسعود شاه، برادر سلجوق شاه به راه انداخته بود، در اواخر سال 526 ه هزينه كرد.

ميان دو طرف، نبردى درگرفت و جنگ به زيان المسترشد به پايان رسيد و او به اسارت دشمن درآمد و در حالى كه ميان چادر خود بود، ناگهان گروهى از باطنيه غافلگيرش كردند و او را كشتند و بعد از اينكه- برابر نقل پيشين-، اموال حائر مقدس را تصرف كرد، به هلاكت رسيد.


1- بحارالانوار، ج 10، ص 297.
2- تاريخ كربلاى معلى، ص 13.

ص: 305

فصل هشتم: حائر و غارت آن به دست مشعشعييّن

اشاره

بعد از رويدادهاى مذكور در اوايل هر يك از دو قرن پنجم و ششم هجرى، از جمله آتش سوزى مهيب حرم امام حسين(ع) با دسيسه القادر بالله عباسى در سال 407 ه و دستبرد المسترشد به اموال حائر در سال 526 ه، مدت زيادى(حدود چهارصد و پنجاه سال) سپرى شد و به حسب ظاهر سوءقصدى نسبت به حائر صورت نگرفت و به حرم امام حسين(ع) در تمام اين مدّت، اهانت نشد، يا قربانى هوا و هوس هاى پست و پليد سياسى قرار نگرفت؛ بلكه برعكس در اين مدت نسبتاً طولانى به گواهى شواهد و قرائن، مورد تجليل و احترام فراوان سلاطين و زمامداران و طبقات مختلف مردم در سراسر جهان اسلام بود تا اينكه حادثه هاى نيمه دوّم قرن نهم ه به دست «علىّ بن محمد بن فلاح»، معروف به مشعشعى پيش آمد.

در اوايل اين قرن دولتى عربى در جنوب عراق تأسيس شد كه تدريجاً قلمرو خود را گسترش داد و حويزه، اهواز، جزاير خليج فارس و بخشى از شهرهاى خوزستان را ضميمه خود كرد و بيش از دو قرن، يعنى از سال 808 ه كه توسط فلّاح بن محمد آل مشعشع(متوفّاى سال 854 ه) تأسيس گشت تا سال 1025 ه ادامه يافت. سپس قدرت ايشان كاسته شد و دست نشانده شاهان صفوى گرديدند.

ص: 306

برخى پنداشته اند، آل مشعشع از ساداتند؛ ولى ما تاكنون به خاطر اختلاف نظر روشن و آشكار مورخين در نسبشان، به صحت و درستى اين پندار نرسيده ايم.

آل مشعشع، بر دو دسته اند: يك دسته، غُلات اند (1) و دسته ديگر، متظاهر به مذهب تشيّع اند. نخستين فرد از آنان كه به سلطنت حُويزه- پيش از روييدن موى صورتش- رسيد فلّاح بود كه در كودكى، پدرش را از دست داد و شيخ احمد، پسر شيخ فهد حلّى با مادرش ازدواج كرد و تربيت او را برعهده گرفت.

فلّاح در سال 854 ه از دنيا رفت. (2) محمد پسر فلاح، از شاگردان شيخ بود؛ ولى ادعاى باطلى كرد و شيخ ناگزير، فتواى قتل او را صادر و خونش را به فرمانروا امير منصور بن قيان بن ادريس عبادى مباح اعلام نمود. لذا فرمانروا او را به بند كشيد تا به قتلش برساند، امّا او توانست با فريب و نيرنگ، خود را از مرگ نجات دهد. سپس بخت يارى اش كرد و در مدت كوتاهى عرب هاى قبايل مختلف در اطرافش گرد آمدند. نخستين كسانى كه با او بيعت نمودند، «بنى سلامه» بودند. او اين رويداد را به فال نيك گرفت و آن را نشانه سلامتى و عافيت تلقّى كرد و سرانجام بر منطقه خوزستان تسلّط يافت و دست به كارهاى خطرناكى زد و جنگ هاى زيادى (3) به راه انداخت؛ از جمله آنها هجوم به نجف اشرف و آتش زدن بارگاه امام على(ع) و تبديل آن به آشپزخانه براى مدت شش ماه بود.

علامه «ضامن بن شَدقم» در كتاب تحفه الأزهار نقل كرده است كه:

بر سراسر منطقه اهواز، از ساحل فرات تا حلّه، استيلا يافت و نيروهايش پانصد نفر بودند و از هيچ سلاحى استفاده نمى كردند؛ چون برخى «اسم» ها را به كار


1- غلات، جمع غالى و به معنى غلوكننده است؛ مانند على اللهى ها.
2- ر. ك: آثار الشيعه.
3- مجالس المؤمنين، ص 404.

ص: 307

مى بردند. او خود مذهب غُلاه(غلوّكنندگان نسبت به ائمه)، داشت و به عراق سفر نمود و پوشش دايره شكل بارگاه امام على(ع) را به آتش كشيد و آن را به مدت شش ماه، آشپزخانه قرار داد، زيرا مى گفت: «او(على(ع))، خداست و خداى متعال، فناناپذير است». (1) محمّد بن فلّاح، قيام و دعوت خود را نخستين بار در ماه رجب سال 844 ه آشكار كرد و در سال 866 يا 870 ه از دنيا رفت. (2)

على بن محمّد بن فلّاح و ويرانى حائر مقدس به دست او

على بن محمد در دوران حيات پدرش، سررشته امور را در دست گرفت و شخصاً رهبرى مردم را عهده دار شد و آنان را به قبول ادعاى خويش، مبنى بر اينكه روح اميرمؤمنان على(ع)، در وى حلول كرده و آن حضرت زنده است، فراخواند.

او نيروهاى خود را شتابان به عراق برد و مشاهد مشرّفه را غارت نمود و نسبت به عتبات مقدسه، بى ادبى و بى احترامى كرد. پدرش در تربيت و ارشاد او، فرو ماند و همواره سلاطين و زمامداران در نامه هايى كه ردّ و بدل مى شد، به كارهاى فرزندش استناد مى كردند، اما او اظهار عجز و درماندگى مى نمود.

از برخى نوشته هايش كه در ميان ياران او پخش و منتشر شده، آشكار مى گردد كه ادعاى «مهدويّت» كرده است. (3) او به همين اندازه اكتفا نكرده و چنان كه نقل مى كنند، ادعاى الوهيّت(خدايى) نيز نموده است.

على بن محمد به «مولى على»، شهرت داشت و در تبهكارى و گردن كشى، پا


1- آثار الشيعه، صص 58 و 59.
2- مجالس المؤمنين، ص 405.
3- همان، صص 405 و 406.

ص: 308

جاى پاى پدر مى گذاشت و در قساوت قلب، سرآمد مردم زمان خود بود. بعضاً گفته شده در پايان كار خويش به ادعاهاى واهى پدرش بسنده نكرده و ادعاى خدايى نمود. او حج گزاران را در سال 858 ه و بدون هيچ واهمه و پروايى، در نجف اشرف به قتل رساند و اموال ايشان راغارت كرد. همچنين او در پايان عمر پدرش بر وى تسلط يافت و سررشته كارها را در دست گرفت و رهبرى آن گروه سركش و متجاوز را عهده دار گرديد.

على بن محمد در دوران حيات پدرش به مشاهد مشرفه عراق شبيخون زد و هرچه در آنها بود به يغما برد و سنگدلى بى سابقه اى ابراز نمود. (1) گفته شده «مشعشعى» از كنيه هاى على بن محمد بن فلاح است كه حكمران الجزاير و بصره بوده و در ماه صفرِ سال 858 ه حرم هاى مقدس نجف و كربلا را غارت نموده و مردم آنها را آشكارا به قتل رساند و بازماندگانشان را اسير كرده، به دارالحكومه خود در بصره يا الجزاير، انتقال داده است.

مشهور است كه دسته اى از مشعشعيان گمراه، شمشير مى خوردند، چنان كه در كتاب «رياض العلماء»، نقل شده است:

يكى از گروه اينان در روزگار ما خدمت سلطان رسيد و در حضور خدمتكاران او سخنى گفت و ندانستم، معنى اين سخن چيست. (2) على بن محمد، زندگانى خود را با همين شيوه و روش ادامه داد تا اينكه در سال 861 ه بر اثر اصابت يك تير در مخفى گاه خود در قلعه بهبهان، كشته شد و پس از گذشت سه سال از زمان دست درازى به حائر مقدس، به سزاى اعمال زشت و ناپسند خود رسيد.


1- علامه امينى/، شهداء الفضيله، ص 305.
2- روضات الجنات، صص 265 و 353.

ص: 309

تحليل حوادث و رويدادهاى ياد شده و دستاوردهاى بزرگ آنها

يادكرد ما از غاليانى كه شرف سيادت را، جز با زور و بهتان به خود نبستند- آن هم با اين شرح و تفصيل- صرفاً به منظور به تصوير كشيدن عواملى بود كه به آشفتگى و پريشانى اوضاع و احوال آن روز منتهى گشت و نيز رويدادهايى كه براى حائر مقدس و مشاهد مشرّفه از قبيل غارت، سرقت و ويرانى از يك جانب توسط محمد بن فلّاح در نجف اشرف و از سوى ديگر به دست پسرش على بن محمد در كربلا پيش آمد.

اگرچه بعد از اين هم به شرح و بسطى بيش از آنچه از نظر گذشت، راجع به كارهاى على بن محمد بن فلاح، همانند آنچه ضبّه بن محمد اسدى، قبل از وى انجام داد- مانند غارت اموال حائر و كشتن برق آساى عدّه زيادى از زائران و ساكنان و اسير كردن بازماندگان و انتقال آنان به مركز حكومت خود در الجزاير و بصره- دسترسى پيدا نخواهيم كرد؛ ولى مى توانيم به موجب شواهد و قرائن تاريخى، ارزيابى كنيم كه خسارت حائر در اين مرحله، به مراتب بيشتر از سال 526 ه بوده است. زيرا حائر مقدس در اين مدّت زمان طولانى بعد از المسترشد تا سال 858 ه گسترش پيدا كرده، درآمد و موقوفاتش، فزونى يافت و خزانه اش از تحفه هاى نفيس و چشمگير و هديه هاى گران قيمت كه سلاطين و زمامداران متأخر دولت بنى عباس، خصوصاً احمد الناصر بالله و نيز پادشاهان شيعه، هم چون محمود غازان(694- 703 ه) و سلطان محمد خدابنده(703- 716 ه) و پسرش بهادرخان(716- 736 ه)؛ سپس سلطان اويس جلايرى(757- 775 ه) و فرزندانش، سلطان حسين(775- 784 ه) و سلطان احمد(784- 808 ه)، پيشكش كرده بودند، پُر و سرشار بوده است و هر كدام از سلاطين جلايرى مذكور، آثار بزرگ و باعظمتى براى حائر مقدس باقى گذارده اند.

اين در حالى است كه بهره و نصيب شاهان «قره قويونلو»، اعم از «قرايوسف»(815- 827 ه) و فرزندانش اسكندر(827- 840 ه) و ميرزا جهانشاه(840- 872 ه)

ص: 310

و فرزند ميرزا جهانشاه، حسينعلى(872- 873 ه) در خدمت كردن به حائر و حفظ موقعيّت و جايگاه آن، هرگز كمتر از ديگران نبوده است و به همين خاطر، حائر در اين مقطع از قرن نهم هجرى از شكوه و عظمت فوق العاده اى برخوردار و خزانه آن، آكنده از ثروتى بيكران، اعمّ از هداياى نفيس و فاخر و گران بها و كمياب بوده است.

اين حقيقت تا حدودى، از توصيف و تبيين مكرّر شكوه و عظمت حائر، از سوى ابن بطوطه در سال 727 ه فهميده مى شود كه گفته است:

... و روضه مقدسه، داخل آن قرار دارد و بر روى آن، مدرسه بزرگى ساخته اند و يك سالن بزرگ پذيرايى كه از عموم مراجعين در آن پذيرايى مى شود و بر دَرِ روضه منوّره مراقبان و نگهبانان ايستاده اند و هيچ كس بدون اجازه آنان داخل روضه نمى رود. هنگام ورود، عتبه شريفه كه از جنس نقره است، بوسيده مى شود و بر ضريح مطهر، لوسترهاى طلا و نقره و بر درهاى ورود و خروج، پرده هاى حرير آويخته است ...

البته زيارت كربلا توسط ابن بطوطه، به قبل از تشكيل دولت جلايريان بازمى گردد؛ همان كسانى كه در راه تعظيم و گراميداشت مشاهد مشرّفه و بالا بردن شأن و جايگاه آنها به ويژه نسبت به حائر مقدس در دوران سلطان اويس و فرزندانش، سلطان حسين و سلطان احمد و سپس در روزگار قرايوسف و فرزندان او، اسكندر و جهانشاه هر چيز نفيس و ارزشمندى را فدا كردند.

با اين وجود، توصيفى كه ابن بطوطه از كربلا در آغاز قرن هشتم هجرى ارائه كرده، از موقعيت آن در قرن نهم هجرى و روزى كه على بن محمد بن فلّاح بدان دستبرد زده، به مراتب كوچك تر به نظر مى رسد. كربلا بعد از زيارت ابن بطوطه، به ويژه در دوران سلطان اويس در سال 767 ه تجديد بنا شد و نيز مرجان، فرماندار بغداد موقوفات زيادى از اموال شخصى خود را- در شهرهاى بغداد، كربلا، عين التمر و رحاليّه به مسجد جامع و مناره بزرگى كه همان موقع، براى حائر حسينى

ص: 311

ساخت- اختصاص داد. اين مناره در سال 1354 ه ظالمانه ويران گرديد و موقوفات آن كه خيلى زياد بود، چپاول شد.

از آنچه از نظر گذشت، ميزان حيف و ميل داشته هاى حائر مقدس به دست آن گروه ياغى و متجاوز، دانسته مى شود و نيز آشكار مى گردد كه اين حادثه در دوران ميرزا جهانشاه(840- 872 ه)، روى داده است.

در هر صورت، اين خسارت و حيف و ميل از نظر شدت و وسعت، از آنچه به دست مهاجمان وهابّى در سال 1216 ه نسبت به حائر صورت گرفت، به هيچ وجه كمتر نبود. بدون ترديد آن ثروت عظيم و سرشارى كه در طول چهارصد سال از قرن ششم تا قرن نهم هجرى در خزانه حائر گرد آمده بود، به واسطه اين رويداد در كمتر از يك چشم برهم زدن به يغما رفت؛ همان گونه كه يك بار ديگر، ثروتى همانند آن ثروت عظيم و بى كران كه در طول چهار قرن(از قرن نهم تا اوايل قرن سيزدهم هجرى) انباشته شده بود، به دست گروه ياغى و متجاوز ديگرى كه در نادانى و تعصّب كور، همتاى گروه نخست بود، مسير غارت و يغما را درنورديد.

كارشناسان، غارت اموال و جواهرات و هداياى نفيس و گران قيمت حائر را در سال 1216 ه به دست مهاجمان وهابى، بالغ بر دو ميليون دينار طلا، برآورد كرده اند كه ظاهراً، سهم و حصّه اين غارتگران از سهم و نصيب گروه گردن كش نخست، كمتر نبوده است.

در هر صورت آنچه مشعشعيون از حائر مقدس غارت كردند، بالغ بر دو ميليون دينار طلا بوده كه دقيقاً يا تقريباً به اندازه غارت وهابّى ها بعد از چهار قرن مى باشد. زيرا آنچه غاليان و وهابى ها در هر مرتبه، از حائر به يغما برده اند؛ اموال و هداياى نفيسى بوده كه در طول چهار قرن در خزانه آن جمع آورى شده بود. بدين گونه كار غلات و وهّابى ها در هر دو حالت يكسان است.

ص: 312

ص: 313

فصل نهم: حائر و ويرانى، آتش سوزى، غارت و كشتار به دست وهابى ها

سال 1216 ه يادآور تمام مصائب كربلا

همانا بزرگ ترين فاجعه تاريخى كه بعد از واقعه عاشورا، براى كربلا پيش آمده، حمله و هجوم وهابى ها به آن در سال 1216 ه است. فاجعه اى كه صداى آن، همواره در جوامع اسلامى و مجامع اروپايى مى پيچد و مورّخين، اعم از مسلمانان و مستشرقين، نسبت به زشتى و رسوايى آن حيرانند و از بازتاب آن در هنر شعر، خبر داده اند.

آرى شعرا اين فاجعه زشت و كريه را در قصيده هاى طولانى به تصوير كشيده، زواياى دل خراش آن را با دقت هر چه بيشتر توصيف نموده و آن را عاشوراى ديگرى در دل تاريخ، برشمرده اند. ما نمى خواهيم در مورد اين فاجعه بزرگ، قبل از ديگران اظهارنظر كنيم. به همين جهت فرصت را در ابتدا به مورّخان اروپايى و بعد از آن به مورّخان مسلمان مى دهيم تا آن فاجعه عظيم و كشتار هولناك را توصيف و ترسيم كنند و ديدگاه خود را درباره آن ابراز دارند.

بنابراين، رشته كلام را نخست به «مستر استفان هميسلى لونكريك» انگليسى

ص: 314

مى سپاريم تا با صراحت لهجه و آزادگى مخصوص به خود در برابر تاريخ و افكار عمومى جهان، به ايراد سخن در اين محاكمه تاريخى بپردازد. اكنون به سخنان او در كتاب «چهار قرن از تاريخ عراق» گوش فرا دهيد كه چنين مى گويد:

عرب هاى سرزمين نجد در عقيده و مذهب، با ديگر مسلمانان تا اواخر قرن دوازدهم هجرى اختلافى نداشتند تا اينكه آموزه هاى جديد «محمد بن عبدالوهاب»، ميان آنان پخش و منتشر گرديد و با طبع اوليّه ايشان كه از تمدن بويى نبرده بودند و در تأمين نيازمندى هاى زندگى، به جنگ و خونريزى تكيه داشتند، موافق بود و از جانب فرمانده آنها(محمد بن سعود) نيز مورد استقبال قرار گرفت.

محمد بن عبدالوهاب، فارغ التحصيل دانشكده دينى بغداد بود و فرصتى به دست آورد تا ديدگاه بزرگان را نسبت به محل اقامت خود جلب نمايد.

او از بغداد به مدينه و سپس به عوينه در نجد منتقل شد و سرانجام، مجبور به فرار از آنجا گرديد و به محمد بن سعود امير «درعيّه» پناهنده گشت و از او خواست اجازه دهد نزدش اقامت نمايد. مدت دو سال آنجا ماند و بر انديشه محمد بن سعود تسلط يافت. در نتيجه، آن دو نفر، نيروهاى مادّى و معنوى خود را متحد ساختند كه از پيوستن آنها دولت بسيار كوچكى پديد آمد و افكار خود را پيروزمندانه، نشر و گسترش دادند. (1) امير محمد بن سعود در سال 1179 ه(1765 م) از دنيا رفت و عبدالعزيز بن سعود، جانشين او شد. هنوز سال 1189 ه(1775 م) فرا نرسيده بود كه عبدالعزيز، قدرت عظيمى در شبه جزيره به دست آورد و از همان زمان به عنوان امپراطور سعودى نجد با عقيده وهابى شناخته شد و از آن پس، جنگ و ستيزهاى دينى خود را از هر جهت گسترش داد.


1- چهار قرن از تاريخ عراق، ص 227.

ص: 315

البتّه عراق قبل از سال 1205 ه(1790 م) وجود همسايه جديد و بى ثباتى را احساس مى كرد، (1) ولى اين همسايه بى ثبات، بارها به عراق حمله كرد. حتى قرارداد صلحى هم كه در سال 1214 ه(1799 م) منعقد گشت، سودى نبخشيد؛ زيرا صلحى كه از يك طرف با تعصب خصمانه آميخته است و از جانب ديگر با عرف منطقه تعارض دارد، به ادامه و استمرارش اميدى نخواهد بود. لذا وهابى ها به فاصله حدود يك سال، بعد از امضاى قرارداد صلح، در نزديكى نجد به حُجّاج «خزاعل» شبيخون زدند. در نوبتى ديگر و در همان محل، حُجّاج ايرانى مورد هجوم وهابى ها قرار گرفتند. هنوز خبر نزديك شدن نيروهاى مهاجم به حوالى «شفاثه»، نرسيده بود كه وزير مختار انگليس در بغداد، سريعاً در نزديكى بغداد اردو زد. (2)

در اينجا، مستر لونكريك، مات و مبهوت از غارت زشت و كريه كربلاى مظلوم و خالى و بى دفاع، به توصيف آن پرداخته و گفته است:

علاوه بر اين، اين فاجعه بسيار بزرگ، مصداق(قابَ قَوَسَينِ او أدنى) به اندازه دو كمان يا نزديك تر» به شمار مى رفت و چنان بود كه بر نهايت بى رحمى و بى شرمى و حرص و طمع فرقه اى دلالت مى كرد و در عين حال به نام دين صورت گرفت!

در هر حال مهاجمان وهابى براى كارزار ويژه ماه ربيع به حركت درآمدند و وزير مختار انگليس به مأموريت هند اعزام شد. امّا هنوز بغداد را ترك نكرده بود كه خبر هجوم وهابى ها را به كربلا و غارت آنكه مقدس ترين و ثروتمندترين شهرهاى شيعيان به شمار مى رفت دريافت كرد.

سپس مستر لونكريك به توضيح و تشريح هجوم وهابى ها به كربلا و غارت و


1- ر. ك: همان صص 227 و 228.
2- همان، ص 231.

ص: 316

تخريب حائر مقدس پرداخته و گفته است:

خبر نزديك شدن وهابى ها به كربلا شامگاه روز دوّم برج نيسان (1) سال 1801 م و هنگامى كه بيشتر ساكنان شهر، به زيارت نجف اشرف رفته بودند، منتشر شد. لذا حاضران در شهر با عجله و شتاب، درها را بستند. امّا وهابى ها كه ششصد نفر پياده و چهارصد نفر سواره برآورد شده اند، فرود آمدند و چادرهاى خود را برپا كردند و نيروهاى خود را به سه دسته تقسيم نمودند. آنان از زاويه يكى از زائرسراها در ناحيه «باب المخيّم»، روزنه اى در ديوار گشودند و به طور ناگهانى، داخل يك زائرسرا شدند و به نزديك ترين دروازه هاى شهر، حمله كردند و با گشودن ساده و راحت آن، داخل شهر شدند. ساكنان وحشت كردند و سراسيمه پا به فرار مى گذاشتند و نمى دانستند چه كارى انجام دهند.

وهابى هاى خشن، راه خود را به سوى روضه مقدسه گشودند و شروع به تخريب آن كرده، كليه آرايه هاى معمارى نظير قضيب معدنى، كتيبه هاى چوبى از جنس ساج و آيينه هاى بزرگ را از جا كندند و هداياى نفيس و نذورات گران بها، اعمّ از پيشكش هاى صاحب منصبان و زمامداران و سلاطين و شاهان فارس را غارت نمودند و نيز طلاجات ديوارها و سقف را جدا ساختند و شمعدانى ها و سجّاده هاى فاخر و قيمتى و آويزهاى ارزشمند را برداشتند و درهاى كنده كارى شده و خلاصه هر وسيله اى از اين قبيل را جمع آورى نموده، به بيرون حرم انتقال دادند. (2) سپس مستر لونكريك، پرونده هزاران زن و مرد و پير و جوان و كودك را كه قربانى وحشى گرى هاى مهاجمان شده اند فراروى عدالت انسانى، گشوده و گفته است:

افزون بر اين كارها، حدود پنجاه نفر را نزديك ضريح و پانصد نفر را نيز بيرون


1- ماه چهارم از سال شمسى عربى، پس از آذار و پيش از ايار و برابر با ماه آوريل.
2- چهار قرن از تاريخ عراق، ص 233.

ص: 317

حرم و در صحن به قتل رساندند. اين مهاجمان وحشى در شهر هم، دست به فساد و تخريب زدند و به هر كسى رسيدند، او را بى رحمانه كشتند. همچنان كه به هر خانه اى، دستبرد زدند و به هيچ پير كهنسال يا كودك خردسالى، رحم نكردند و حرمت هيچ زن و مردى را نگاه نداشتند. از همين روى، هيچ جنبنده اى از كشتار وحشيانه يا اسارتشان در امان نماند.

بعضى شمار كشته شدگان را، هزار نفر و برخى ديگر پنج برابر آن(پنج هزار نفر) برآورد كرده اند.

ص: 318

رسيدن وزير مختار انگليس به كربلا هم سودى نداشت؛ چه اينكه او نيروهاى تحت امر خود را در كربلا و حلّه و كفل، مستقر نمود و خزينه نجف اشرف را به بغداد، منتقل كرد؛ سپس به منظور حراست و نگهبانى از كربلا ديوار خاصى را در اطراف شهر كشيد و با اين حساب براى انتقام از كردار شنيع دشمن بى منطق، اقدامى صورت نداد.

البته اقدام زشت و نكوهيده وهابى ها، ضربه سنگين و كشنده اى براى «سليمان پاشا»، پاشاى بزرگ و فرماندار بغداد به شمار مى رفت كه در تمام عمرش، بى سابقه بود. ترس و پريشانى، سراسر تركيه و ايران را فراگرفت و به اين ترتيب، خود سرانِ وحشى سرزمين نجد به زادگاه خود، بازگشتند؛ در حالى كه شترانشان بار سنگينى از

ص: 319

هداياى نفيس و غيرقابل ارزيابى، حمل مى كردند. (1) بسيارى از مورّخان، اين رويداد دردناك را براى اين شهر مقدس اسلامى و برخوردار از امنيّت، به سانِ مسترلونكريك با شگفتى و زشتى و رسوايى توصيف نموده اند.

در بيان آنان، همانند نقل لونكريك، ويرانى حائر مقدس و غارت شهر كربلا و كشتن هزاران انسان بى گناه، اعم از بزرگسالان، جوانان، كودكان، مردان و زنان، فراوان آمده است، مانند اعيان الشيعه (2)، تحفه العالم (3)، روضات الجنّات (4) و شهداء الفضيله (5) اثر گران سنگ علامه شيخ عبدالحسين امينى و ديگر كتاب هاى تاريخى كه اينك مجال ذكر تمام آنها نيست و به همين چند مورد جهت مراجعه بسنده مى شود. امّا توصيف و تشريح حيرت انگيز اين غارت شرم آور و آنچه از اموال و خزانه حائر مقدس و اسباب و وسايل روضه منوره ربودند و كارهاى ويرانگرى كه در آن، انجام دادند، به طور مشروح و مفصل در كتاب «تاريخ كربلاى معلى» به قرار زير آمده است:

«كربلاى معلّى، مدت مديدى بالغ بر سه قرن- بعد از غارت مشعشعى ها در سال 858 ه تا غارت وهابى ها در سال 1216 ه- با خاطرى آسوده، باقى ماند و در تمام اين مدت، پديده اى كه صفاى ساكنان آن را تيره و تار نمايد، روى نداد تا اينكه سال 1216 ه فرا رسيد. امير سعود وهّابى، سپاه انبوهى مركب از بيست هزار شمشيرزن،


1- همان.
2- ج 4، ص 307.
3- ج 1، ص 289.
4- صص 265- 353.
5- ص 288.

ص: 320

مهيّا ساخت و با محافظان و ساكنان كربلا، نبرد شديدى كرد؛ در حالى كه ديوار شهر، عبارت از يك لايه شاخه هاى به هم پيوسته نخل، پشت سدّى از گل بود. مهاجمان وهابى در اين پيكار چنان جنايتى مرتكب شدند كه زبان از نقلش عاجز است تا جايى كه گفته شده، در يك شب بيست هزار نفر را كشتند. بعد از اينكه فرمانده سعودى به اهداف نظامى خود رسيد، به جانب خزانه قبر مطهر كه سرشار از اموال و هداياى نفيس بود، رفت و تمام آنها را غارت كرد. نقل شده كه او مُهر گنجى را گشود كه جمله «از زوّار جمع آورى شده است» بر روى آن نوشته شده بود. از جمله اموالى كه ربود، عبارت است از: يك لؤلؤ بزرگ، بيست عدد شمشير با روكش طلا و كنده كارى شده، سنگ هاى قيمتى، ظرف هاى طلا و نقره، فيروزه، الماس و ذخاير نفيس و ارزشمند ديگر.

گفته اند، از جمله موارد ديگرى كه سعود وهّابى غارت كرد، اسباب و اثاثيه حرم، فرش هاى آن، چهار هزار شال كشمير، دو هزار شمشير نقره فام و تعداد زيادى انواع سلاح هاى ديگر بود. كربلا بعد از اين حادثه دلخراش، حزن انگيز و درخور مرثيه سرايى گشت. بعضى افراد كه از اين رويداد جان سالم به در برده بودند به كربلا بازگشتند و خرابى هاى آن را بازسازى نمودند و رفته رفته عمران و آبادى را به آن، باز گرداندند.

در اوايل قرن نوزدهم ميلادى، يكى از سلاطين هندوستان، كربلا را زيارت كرد و از وضعيت نابسامان آن، متأثر گرديد، لذا بازارهاى زيبايى براى كربلا ساخت و خانه هاى وسيعى بنا كرد و گروهى از مصيبت ديدگان را در آنها مستقر كرد. او براى جلوگيرى از هجوم دشمنان، ديوار محكمى پيرامون شهر ايجاد نمود و در اطراف آن، سنگر و پست هاى نگهبانى قرار داد و مطابق معمول زمان، ابزارآلات دفاعى نصب كرد؛ لذا دور از دسترس مهاجمان قرار گرفت و ضريب امنيتى آن، بالا رفت و

ص: 321

در نتيجه، ترقى و پيشرفت بدان روى آورد.

بارى ديده ها در اين فاجعه، خون گريست و دل مسلمانان سراسر جهان اسلام به درد آمد و تمام دنياى اسلام بر خود لرزيد. زيرا با اين رويداد جان خراش، مصيبت هاى كربلا و غم و اندوه عاشورا بار ديگر زنده گشت؛ چنان كه حاج محمدرضا أزرى شاعر متوفى به سال 1240 ه از آن چنين ياد كرده است:

ونادى به نادى الصلاح مؤرخا لقد عاودتنا اليوم ارزاء كربلا

و آواز داد بدان آوازدهنده خير، در حالى كه تعيين تاريخ مى كرد. هر آينه امروز، مصيبت ها كربلا، براى ما تازه گرديد!

حتى مراكز دولت هاى اسلامى به نقل مستر لونكريك در كتاب تاريخ خود، شديداً به تكاپو افتادند. تهران و استانبول هم زمان، تجاوز وهابى ها را كاملًا زير نظر داشتند و ايران يك صدا، دفاع از كربلا و ضريح مقدس امام حسين(ع) را فرياد كرد. (1) اين مورخ به علت كشته شدن سركرده وهابى ها به فاصله حدود يك سال از غارت گسترده اين شهر ايمن، اشاره كرده و گفته است:

مردم بر اين باورند كه كشته شدن عبدالعزيز بن سعود، آن پير فرتوت در سال 1218 ه(1803 م) با تحريك و تشويق پاشاى بغداد، صورت گرفت و قاتل، فردى به نام «مُلّا» و تبعه افغانستان و ساكن بغداد بود كه با كشتن او، انتقام فرزندان خود را كه در واقعه كربلا به قتل رسيده بودند گرفت. (2) صاحب كتاب مجالى الطف با سرودن چند بيت، غارت وهّابى ها را اين گونه


1- چهار قرن از تاريخ كربلا، ص 261.
2- همان، ص 246.

ص: 322

توصيف كرده است:

فشد لا يثنى هواه الثانى ومزق الكتاب والمثانى

وهدم الشباك والرواقا واستلب الحلى والاعلاقا

وقتل النساء والاطفالا إذ لم يجد فى كربلا رجالا

لانهم زاروا الغدير قصدا فارخوه(بغدير) عدا(1216)

پس هجوم آورد و فطرت اوليه بر ميل ثانوى اش فائق نگشت و قرآن كريم و آيات شريفه آن را پاره كرد! و پنجره ها و شبستان را ويران ساخت و زيورها و آويزها را ربود! و زنان و كودكان را به قتل رساند! زيرا در شهر كربلا، مردى نيافت. آنان آهنگ(نجف و) زيارت غدير، كرده بودند. تاريخ اين غارت را(ب، غ، د، ى، ر/ 1216) تعيين نمودند.

ص: 323

ص: 324

فصل دهم: حائر و مناره مشهور به «مناره عبد»، تاريخ تأسيس آن و ويرانى اش در سال 1354 هجرى

اشاره

تصويرى منحصر به فرد از تخريب اين اثر كه عبارت است از مناره مرجان و مشهور به مناره عبد- در سمت شمال شرقى صحن امام حسين(ع)- كه از آثار باستانى بزرگ و با عظمت است پيش روى خواننده قرار دارد. مناره سرفراز و استوارى كه در سال 1354 ه(1935 م) از بنيان كَنده شد؛ در حالى كه كارگرانى كلنگ به دست، مشاهده مى شدند كه مشغول تخريب قسمت فوقانى آن بودند.

اهميّت اين تصوير از جنبه تاريخى اين است كه انسان را به انديشه و تفكر، درباره گذشته وامى دارد؛ گذشته اى كه پيش از اين، سند اطمينان بخشى از آن در اختيار نداشته، نمى دانستيم حائر مقدس در روزگاران گذشته و در دوران متوكل و غير او چگونه و به چه صورت ويران شده است. اين، ويژگى بارزِ اين تصوير منحصر به فرد در نوع خويش است. آنچه در پى مى آيد، مختصرى در خصوص معرفى مناره عبد و خلاصه اى از تاريخ ساخت و موقوفات و نيز تعمير آن در دوران شاه طهماسب صفوى است. همچنين بيان كوتاهى است در علل و اسباب تخريب آن و انديشه توسعه صحن شريف- از طرفى كه اين مناره، در آن واقع است- و

ص: 325

بالاخره اشعار شاعران در تأسف از تخريب و ويرانى آن.

1. مناره هاى سه گانه صحن و حرم امام حسين (ع)

صحن امام حسين(ع) و گنبد برافراشته آن تا سال 1354 ه با مناره هاى سه گانه كه جلوه و آرايه حائر به شمار مى رفتند، مشخص مى گرديد. دو مناره در جلوى ساختمان حرم و يك مناره در انتهاى آن و در ناحيه شرقى صحن شريف، قرار داشتند. مناره سوّم و انتهايى، همان مناره باستانىِ پايدارى بود كه بر شكوه حائر مقدس و زيبايى چشم انداز آن، مى افزود. اين مناره همان گونه كه از تصوير چاپ شده در صفحه آخر كتاب، آشكار مى شود، در جانب شرقى صحن و متصل به ديوار آن، به فاصله بيست متر از زاويه شمال شرق، ساخته شده و در سمت چپ زائرى قرار دارد كه به حرم ابوالفضل العباس(ع) مى رود.

بلى تبقى محكم الاساس شمال من يمضى إلى العباس

قامت افراشته اى كه با شالوده استوارش پايدار است و در شمال زائرى كه به سوى [حرم] عباس(ع)، مى رود، واقع شده است.

مناره عبد از تمام مناره هاى موجود در عتبات مقدس كربلا، نجف، كاظمين و سامرّا بزرگ تر و استوارتر بود و به لحاظ ارزش و جايگاه در ميان آثار باستانى عراق دومين اثر تاريخى بعد از «ملويه» و مسجد جامع متوكّل در سامرّا قرار داشت. قطر قاعده آن، حدود بيست متر بود و ارتفاع آن به چهل متر مى رسيد؛ در حالى كه با دو اثر بديع سنگ مرمر و كاشى قديمى كه وجود آنها امروزه در آثارِ باستانى عراق و ايران جداً كمياب است، نماكارى شده بود و دقيقاً معلوم نيست بعد از ويرانى آن در سال 1354 ه(1935 م) بر سر زخارف گران بهاى آن چه آمد.

2. تاريخ و علّت ساخت مناره و سازنده و موقوفات آن

ص: 326

چنان كه پيش تر گفته شد، امير مرجان از طرف سلطان اويس جلايرى، به فرماندارى عراق رسيد. او كه غلام زرخريد سلطان اويس بود، پرچم سركشى و مخالفت برافراشت؛ لذا سلطان اويس، سپاه زيادى از تبريز گسيل داشت كه ياران مرجان را تارومار كردند. وقتى مرجان يكه و تنها ماند، به كربلا گريخت و به حرم امام حسين(ع)، پناه برد و اين مناره پايدار و مشهور به «مناره عبد» را با مسجد جامع متصل به آن، بنا كرد. او املاك خود را در بغداد و كربلا و عين التمر و رحاليّه و جز آنها وقف نمود تا درآمد آنها صرف مسجد و مناره گردد و تمام آنها عنوان موقوفات حسينى به خود گرفتند.

امّا خود مرجان در مسجد جامعى كه خود ساخت، معتكف شد و به امام حسين(ع) پناه برد. هنگامى كه اويس از ماجراى غلام خود مرجان مطلع شد، او را فراخواند و احترامش كرد و از خطا و تقصيرش درگذشت و به واسطه خدمات ارزنده اى كه در سال 767 ه به حائر مقدس كرده بود، او را به فرماندارى عراق بازگرداند و خود وى نيز نسبت به گراميداشت حائر مقدس، همت گماشت و در همان سال، اقدام به تجديد بناى آن كرد.

3. تعمير و مرمت مناره عبد در سال 982 ه به دست شاه طهماسب صفوى

بعد از گذشت دو قرن از احداث مناره عبد به دست مرجان(فرماندار سابق عراق) اين مناره، به مرمّت و بازسازى نماى بيرونى نياز پيدا كرد. به همين جهت شاه طهماسب پسر شاه اسماعيل صفوى، دست كرم و بخشش گشود و در سال 982 ه ضمن انجام اصلاحات و تعميرات بنيادين در حائر مقدس و توسعه صحن شريف از سمت شمال، به اصلاح و تعمير اين مناره نيز پرداخت.

صحن امام حسين(ع)، حسب ظاهر به شكل صحن كاظمين(عليهما السلام)، تنها داراى سه

ص: 327

جهت شرقى، غربى و جنوبى بود و به گفته علامه مجلسى(قدس سره) شاه طهماسب صفوى بود كه جهت شمالى آن را احداث نمود. ايشان مى گويد:

آنچه نزد اين جانب آشكار و معتبر است، اين است كه حائر، عبارت از مجموع صحن قديم است، غير از آنچه در دولت شكوهمند صفوى كه خداى متعال پايه هاى آن را استوار فرمايد، بر آن افزون شده است. آنچه از قراين و شواهد براى اين جانب(علامه مجلسى(قدس سره)) معلوم گشته و از بزرگان و معمرين آن شهرها شنيده ام، اين است كه صحن شريف، از سمت و سوى قبله و راست و چپ تغيير نيافته؛ بلكه از ناحيه پشت قبله، گسترش پيدا كرده است. (1) صاحب كتاب مجالى الطفّ در توصيف و تبيين تعمير و مرمّت مناره عبد، توسط شاه طهماسب، آورده است:

ثم تداعى ظاهر المناره للعبد واستدعى له عماره

فمد كفه لها طهماسب وعسرت بما لها يناسب

وارخت ما بين عجم وعرب «انكشت يار» تعنى «خنصر الاحب»

(2) سپس ظاهر مناره عبد، آسيب ديد و [با زبان بى زبانى] خواستار بازسازى شد، لذا شاه طهماسب دست [جود و كرم] گشود و آن را به طور شايسته، مرمّت كرد و در ميان عجم و عرب، تاريخ گزارى شد. انگشت يار؛ يعنى خنصر الأحبّ.

توضيح اينكه واژه هاى انگشت يار و خنصر الاحب، به فارسى و عربى، حروف مشابهى دارند و برابر ابجد 982 مى شوند كه سال هجرى تعمير مناره عبد به دست شاه طهماسب صفوى است.

4. ويرانى اثر تاريخى مناره عبد در سال 1354 ه و علت آن


1- بحارالانوار، ج 18، ص 753.
2- مجالى الطف، ص 42.

ص: 328

اين مناره تاريخى و استوار، شش قرن صحيح و سالم برپا بود و از روزى كه در سال 767 ه ساخته شد تا سال 1354 ه كه آخرين سال عمر آن، بر روى زمين و در صحن امام حسين(ع) بود از هر حادثه اى دور ماند. ولى در آن سال، كلنگ فتنه بر پيشانى اش فرود آمد و يكباره از بالاترين نقطه تا پايه و اساس آن در دل زمين، خراب و ويران گرديد. علت تخريب، آن بود كه گفتند كج شده و خطرناك است و بايد پيش از اينكه براى حائر مقدس، مشكلى ايجاد كند، ويران شود.

البته اين سخنى است كه از ديگران شنيده ايم، زيرا در آن زمان كه مصادف با تعطيلات تابستانى بود، خارج از عراق به سر مى برديم و در همين مدت، آن را به كلّى ويران كردند و جز همين عكس كه در حال تخريب گرفته شده، چيزى از آن باقى نمانده است؛ امّا اينكه چه كسى و چرا گفته كه مناره، كج و مايل به ويرانى است، نمى دانيم. آيا به راستى با كج شدن در معرض ويرانى قرار گرفته و لازم بود براى رفع خطر تخريب شود و آيا از ريشه و پايه كج شده بود و جز با تخريب آن از اساس، خطرش برطرف نمى گشت؟ از پاسخ اين پرسش ها، آگاه نيستيم! زيرا اين ها از امور علمى و فنّى است و از ديدگاه ما راه صحيح هر تصميمى را علم و تكنيك تعيين مى كند و دانش و فن است كه مى تواند اعلام كند، آيا باقى ماندن مناره خطرآفرين بوده است يا خير؟ و آيا اين خطر، با فرض اينكه وجود داشته باشد، به ميزان انحناى رأس آن بوده يا تا ريشه و اساس آن در دل زمين، پيشرفت كرده بوده است؟

اين ها، مسايل علمى و فنى است و هيچ كس نمى تواند در آنها خدشه وارد نمايد. چه بسا دانش و تخصص، ضرورت ويرانى آن را از ريشه مقرّر كرده است و چه كسى مى داند؟!

امّا سخنان مردم به نقل از يك متخصّص مصرى كه در آن تاريخ به عراق اعزام

ص: 329

شده بود تا به امور اوقاف رسيدگى كند و تصوير سندهاى اصلى را از استانبول دريافت نمايد و خطاى وى در جابه جايى موقوفات مناره عبد و مسجد جامع آن، جاى تأمل دارد. همچنين از همان زمان تاكنون، راجع به اقدامات اين متخصص كه باعث قلع و قمع اين مناره تاريخى و استوار از عالم وجود گرديد، گفت وگوهاى ديگرى بر سر زبان ها افتاده است؛ هر چند امكان دسترسى به حقيقت اين گفته ها يا برداشت ها، تاكنون فراهم نيامده است. جز اينكه مناره عبد و مسجد جامع آن، در دوران عثمانى و حتى در حال حاضر حقوق بگيران رسمى داشته و دارد؛ بنابراين، هزينه آنها از كجا تأمين مى شود؟ ما نمى دانيم.

به هر حال، اگر در اظهارات و گفته هاى روزانه مردم، پرتويى از حقيقت وجود داشته باشد، ناگزير بايد روشن شود وگرنه، همانند خود مناره از عالم وجود ناپديد مى گردد و غير از جايى كه در زاويه شمال شرق حائر مقدس، اشغال كرده بود و همچنان با رنگ و ويژگى كاشى هاى متفاوت، از دو طرف ديگر ممتاز و مشخص است، چيزى از آن باقى نخواهد ماند.

5. انديشه گسترش صحن امام حسين (ع) از سمت مشرق

امروزه انديشه و تفكّر به ظاهر تازه و جديدى پيدا شده كه در واقع، كهنه و قديمى است و به پانزده سال پيش و روزى كه مناره عبد(اين اثر تاريخى) را ويران كردند باز مى گردد. اين انديشه به توسعه صحن مطهر از سمت مشرق، اشاره دارد تا دو ركن بارز در زاويه جنوب شرقى و زاويه شمال شرقى كه مناره عبد در آن قرار داشته است را بردارند. زيرا همچنان بر ديوار صحن، با تفاوت رنگ و كاشى جديد كه در محل آن نصب شده، با كاشى قديم كه در دو طرف آن به كار رفته، ردّ پايى بر جاى نهاده است. اگر اين دو ركن را كه امروزه به عنوان هدف اصلى مدنظر است

ص: 330

بردارند، هرگونه اثر و نشانه مناره مذكور به كلّى از بين مى رود و چنان مى شود كه گويى چنين چيزى در عالم وجود نبوده و هيچ كس آن را نديده است.

صاحب كتاب مجالى الطف، توجه خواننده را به اين نكته جلب كرده، مى گويد:

متصلا مع الجدار الغربى فى باب صحن السبط أو فى القرب

وربما يزال كالسبيل ان بنى الصحن على التعديل

(1) در حالى كه به ديوار غربى متصل است، كنار در صحن امام حسين(ع)، يا نزديك آن قرار دارد. چه بسا كه از بين برود و به راه عبور و مرور تبديل شود، هرگاه توسعه و تعديل صحن، عملى گردد.

داستان مناره «كفل» همواره در ذهن ها جاى دارد و هنوز مردم راجع به آن گفت وگو مى كنند. اين انديشه چنان كه در عبارت پيشين مورد اشاره قرار گرفت، انديشه جديد و تازه اى نيست و طرح و تصميم معروف و مشهورى است و گويا اكنون، زمان تحقق و اجراى آن فرا رسيده است. حتى برخى انديشمندان بر اين باورند كه خيابان اطراف صحن شريف هم زاييده همين ديده و انديشه است وگرنه دور كردن خيابان از مراكز دينى و مدارس علمى و آموزشى پيوسته به حائر مقدس، امكان پذير بود. بالاخره اين حقيقت كه آيا مناره عبد و مسجد جامع آن نيز موقوفاتى در اطراف صحن داشته اند يا نه، پرسشى است كه پاسخ روشنى براى آن وجود ندارد.

6. شكل هندسى بارگاه امام حسين (ع) ضريح مطهر و صحن شريف

هر بارگاهى از مشاهد مشرفه عراق با شكل هندسى مخصوص به خود، شناخته


1- كتاب مجالى الطف، ص 45.

ص: 331

مى شود. چنان كه مى توان با مقايسه تصوير آنها اين واقعيت را ملاحظه نمود. در اين ميان بارگاه امام حسين(ع) با گنبد افراشته طلايى و مناره هاى سه گانه آن، مشخص و ممتاز بوده و با ويرانى اين مناره(مناره عبد)، يكى از اركانِ حائر نابود شده است. همچنان كه ضريح مطهر و صحن شريف آن حضرت با شكل هندسى شش ضلعى از ساير مشاهد ممتاز و مجزّا مى گردد؛ چه اينكه ضريح مطهر داراى شش ضلع است؛ دو ضلع آن متعلق به فرزندان آن حضرت(على اكبر و على اصغر(عليهما السلام)) مى باشد؛ همان گونه كه خود صحن نيز متناسب با شكل هندسى ضريح مطهر، شش ضلعى است و مى توان در تصوير شماره دو كتاب، آن را ملاحظه نمود. اين شكل، همان شكل هندسى مورد نظر است و چه بسا رازى از رازهاى دين حنيف در آن نهفته باشد.

بنابراين چرا مى خواهند به بهانه توسعه صحن شريف، آن دو را از ميان بردارند؟ و كاركنان ادارى با چه مجوزى در اين قبيل مسايل كه رابطه تنگاتنگى با عقايد مردم دارد، دخالت مى كنند؟

مردم با دلهره و اضطراب مى پرسند، علت مداخله زياد كاركنان ادارى در امور عتبات شيعه و مقدسات دينى ايشان، برخلاف مذاهب ديگر و به خصوص مداخله در عتبات مقدس كربلا از سال 1935 م تا روزگار طاهر القيسى و از آن زمان تا امروز، چيست؟ در حالى كه هر كس اظهارنظر كند با «به بيگارى كشيدن» «كشتن» و «تبعيد شدن»، مورد تهديد قرار مى گيرد!

گويا مردم اين ديار بايد پاسخ گوى بى تدبيرى كسانى باشند كه با قدرت حاكم، رابطه دوستانه و نزديكى دارند. البته سوءتفاهم نشود كه ما خواهان اصلاح و نوآورى نيستيم، بلكه به نظر ما انجام اصلاحات در اين قبيل مسايل، حدّ و حدودى

ص: 332

دارد. همچنان كه اداره داخلى و ديدگاه هاى اصلاحى آن از جهات مختلف نيز اهميّت خاص خود را داراست و مى دانيم كه دستگاه حاكم به وسيله القائات كارگزاران خود و نامه هايى كه در راستاى منافع خويش به مقامات، مى نويسند يا موافقت هايى كه از ياران و دوستان وابسته به دستگاه، از طريق تأمين منافع مشترك به دست مى آورند، در جريان اين قبيل اقدامات قرار مى گيرند. كارگزاران حكومت در همه اين موارد، حقيقت را وارونه جلوه مى دهند و اشتباهى به گوش دستگاه مى رسانند.

اى كاش از مداخله در امور عتبات، مى كاستند و نيرو و نشاط خود را صرف خدمت به پرچم(خدمت به كشور) از جنبه هاى گوناگون آن مى كردند كه خير و صلاح همگان در آن است، زيرا مداخله هاى آنان تاكنون، نتيجه خوبى نداشته است. البته نه از اين جهت كه خيرخواه نبوده اند، بلكه به خاطر عدم تخصص و صلاحيّت انجام كار؛ مثلًا يكى از نتايج مداخله طاهر القيسى، امروز و حسب گفته كارشناسان با بروز برخى مشكلات براى گنبد افراشته آشكار شده است. اكنون چه كسى پاسخ گوى آن است؟

اين، داستان تازه اى است كه به روز شنبه 22 ماه رجب سال 1368 ه باز مى گردد؛ چگونه مقدمات كار فراهم مى شود و چه كسى در آينده، پاسخ گوى اقداماتى است كه امروز صورت مى گيرد؟ به راستى چه كسى پاسخ گوى آنها خواهد بود؟ ما آنچه لازم بود گفتيم و كار را به كسى وانهاديم كه اهميّت آن را احساس مى كند و بر رسول، جز ابلاغ پيام نيست.

به منظور اداى وظيفه خدمتگزارى به دستگاه حاكمه، ناگزير به علّت اين مداخله، اشاره مى كنيم. علت، اين است كه برخى از كارگزاران ادارى، با عَلَم كردن ماجراى كربلا از سال 1935 م آن را ديباچه ترّقى و پيشرفت ادارى و برنامه زندگى سياسى خود، قرار داده اند و از قِبَلِ آن به پست هاى حساس و برجسته دولتى، رسيده و در

ص: 333

شمار «دوستان» درآمده اند كه ديگران، گوش به فرمان آنها مى باشند. لذا كربلا از آن زمان در معرض ويرانى و تخريب و بى چيزى و محروميّت قرار گرفت تا زمامدارانش به پست هاى وزارت برسند و در نتيجه، فقر و نوميدى بهره كربلا، و رفاه و ثروت اندوزى و حكمرانى، نصيب آنان گرديد، در واقع كربلا، نردبان حزب و مَناصبى براى جاه طلبان گشت و چنان شد كه شاعر گفته است:

كعصفوره فى كف طفل يهينها تذوق مرار الموت والطفل يلعب

بسان يك گنجشك در دست كودكى كه او را خوار و كوچك مى شمارد و در حالى كه گنجشك، طعم تلخ مرگ را مى چشد، كودك سرگرم بازى خويش است.

آرى، كودك، بازى خود را مى كند و از درد و رنج گنجشك در مشت خويش، احساسى ندارد. با اينكه كربلا در دوران عثمانى و در زمان اشغال و حتى در دولت ملّى كنونى، مقدّس و مورد احترام بوده و هست؛ ولى متأسفانه جوانان محرومى كه به مال و ثروت و موقعيت و مقام، چشم دوخته بودند، كار آن را خوار و سبك شمردند.

آيا از شگفتى هاى روزگار در تاريخ حائر مقدس نيست كه فرماندار، گروهى را مركب از مديران حرمين شريفين و سرشناسان محلّ، تشكيل دهد و سپس آنان را از شهرى به شهر ديگر، گسيل دارد تا براى تعمير و مرمّت بارگاه امام حسين(ع) اعانه جمع آورى كنند؟!

اين كار، اهانت به اين بارگاه شريف و جسارت به دولت محترم است؛ زيرا كى و در چه زمانى، حكومت از آغاز پيدايش خود تا امروز، از تعمير و اصلاح عتبات مقدسه، چه از محلّ درآمد نفت يا ماليات يا موقوفات و يا غير اينها، كوتاهى كرده است. آيا تمام تعميراتى كه طى اين مدّت صورت گرفته، توسط حكومت نبوده است؟

ص: 334

بنابراين، اعزام هيئت و درخواست كمك و اعانه از اينجا و آنجا، براى چيست؟

معنى و مفهوم اين كار، اين است كه حكومت مركزى اقدامى انجام نداده يا نمى دهد و اين، تهمت و افترا و در حقيقت ناديده گرفتن خدمات و خوبى هاست؛ علاوه بر اين در كدام دوره تاريخى بازسازى عتبات مقدسه با كمك و اعانه صورت گرفته است؟

آيا سلاطين و زمامداران در هر دوره اى از تاريخ تا به امروز، به قصد تقرّب به خداى متعال و خدمت به ساحت مقدس امام حسين(ع)، اقدام به ساخت و ساز و تعمير و مرمّت بارگاه آن حضرت نكرده اند؟ اگر باور نداريد، اكنون اين كتاب در دسترس شماست و اين حقيقت را با استناد به منابع تاريخى بازگو مى نمايد.

استفاده از اين روش هاى نكوهيده و ناپسند، جهت تعمير و مرمّت صحن شريف امام حسين(ع)، بى حرمتى به كرامت حائر مقدس، و بى ادبى و جسارت نسبت به حكومت ملّى و خدمتگزار است كه در رأس آن، عنصرى افتخارآفرين براى عراق و امت عربى قرار دارد، زيرا او از والاترين نسل و شريف ترين دودمان در سراسر جهان عرب است. پس رحمت به كربلا و اينكه حائر مقدس را همان صدمه هاى سنگينى كه در سال 1934 م بر آن وارد آوردند، بس است؛ صدماتى مخرّب و ويرانگر! و مى بينيم كه بعد از آن حتى يك وجب را آباد نكردند؛ بلكه ويرانى، هر روز ادامه يافت و ما هرگز مصلحت انديشى مهندسان شهردارى در مورد تخريب حائر را از ياد نمى بريم! فقط كافى است نيم نگاهى، به روزگار طاهر القيسى و عمليات تخريب روزانه شهر كربلا بيفكنيم! لازم به يادآورى است كه طرح اين قبيل مسائل از جانب ما، تنها و تنها از سر خيرخواهى و آگاه سازى مقامات و صاحب منصبان صورت مى گيرد.

ص: 335

7. مرثيه مناره عبد در شعر شاعران و گفته هاى مردم

با ويرانى مناره عبد، نقصى آشكار براى حائر و حسرت و افسوسى پايدار در دل هاى دوستداران تاريخ و هنر معمارى بر جاى ماند؛ همچنان كه ويرانى آن، يادآور مصائب گذشته اى است كه به دست غاليان و وهابيان بر سر حائر آمد و دل ها را به طپش و ديده ها را به گريه واداشت و شاعران را به مرثيه سرايى برانگيخت.

از جمله آنها مرثيه اى است كه به دوران ساخت و ساز حائر در سال 767 ه تعمير و مرمّت آن در سال 982 ه ويرانى اش در سال 1354 ه و سرانجام بركندن مناره عبد از جاى خود، اشاره دارد و آن را الگويى نمونه براى هر چيزى كه ويران مى شود و از عالم هستى محو و ناپديد مى گردد، برمى شمارد. در كتاب مجالى الطّف آمده است:

ثم بنى المسجد والمناره فاتتسبت للعبد ذى الاماره

وكان ذا فى السبع والستينا من بعد سبع قد خلت مئينا

ثم تداعى ظاهر المناره للعبد واستدعى له عماره

فمد كفه لها طهماسب وعمرت بما لها يناسب

وأخرت ما بين عجم وعرب «انكشت يار» تغنى «خصر الاحب»

سپس مسجد(جامع) و آن مناره ساخته شد و ساخت و ساز آن دو، به بنده صاحب حكومت و فرمان(مرجان) منسوب گشت. اين كار، در سال شصت و هفت، بعد از گذشت هفتصد سال انجام گرديد. سپس سيماى مناره عبد، فرسوده شد و خواستار تعمير و مرمّت گشت، لذا شاه طهماسب صفوى دست كرم گشود و آن را به صورت مناسبى مرمّت كرد. مردم عجم [فارس] در تعيين تاريخ آن گفته اند: «انگشت يار» كه به معنى «خنصر الاحبّ» در ميان مردم عرب است.

ص: 336

در اينجا، بغض شاعر در ژرفاى وجودش مى تركد و بر زبانش جارى مى شود كه:

وهدمت مناره العبد فلم يبق لها من أثر ولا علم

لقولهم بأن عظمها وهن فى الاربع والخمسين من هذا الزمن

بلى تبقى محكم الاساس شمال من يمضى إلى العباس

متصلا من الجدار الغربى فى باب صحن السبط أو فى القرب

مناره عبد، ويران گشت و ديگر هيچ اثر و نشانه اى از آن بر جاى نيست؛ زيرا گفتند: ستونش به سستى گراييده. در سال 1354 از اين روزگار، ساختمانى كه با شالوده استوار، بر جا بود و در ناحيه شمالىِ كسى كه به زيارت حضرت عباس(ع) مى رفت، قرار داشت، در حالى كه به ديوار غربى متصل بود، كنار در ورودى صحن امام حسين(ع) يا نزديك آن.

آنگاه توجه خواننده را به اين حقيقت كه محل آن نيز در آينده نه چندان دور از بين خواهد رفت، جلب مى كند و مى گويد:

وربما يزال كالسبيل ان بنى الصحن على التعديل

و چه بسا(محلّ آن نيز) نابود و به راه عبور و مرور، تبديل شود، اگر درصدد توسعه و گسترش صحن شريف برآيند.

و سرانجام، مناره عبد را رمز و نماد هر چيزى كه از عالم وجود زوال مى پذيرد، برمى شمارد و اظهار مى دارد:

فنصبت بين سبيل أحمد ومأذن العبد فويق المسجد

فمأذن العبد عرفت حاله وأنه المناره المزاله

پس ميانه راهى كه كشيده شد، قرار گرفت، حال آنكه مناره عبد بر فراز مسجد بود. اكنون حال و روز مناره عبد را دانستى و آگاه شدى كه از بين رفته است.

ص: 337

گويا در نام گذارى اين مناره به «مناره عبد»، سرّ و رازى از نوع ساختار و پيش گويى آغاز و انجام آن نهفته است تا جايى كه گفته اند: اين مناره، جادويى است، زيرا عاملان تخريب در پايه و اساس آن، دعا و تعويذ و چيزهايى از اين قبيل به دست آورده اند. همچنين گفته شده كه مرجان، وقتى آن را ساخت، ايمنى ساخت و ساز را با دقّت هر چه تمام تر در آن رعايت كرد؛ چه اينكه همين مناره، او را از چنگال مرگ رهانيد و به همين جهت هر كس را به آن سوءقصد كند يا ويرانش سازد مورد لعنت و نفرين، قرار داده است؛ همان گونه كه شكافنده قبر «توت، عنج آمون» فرعون مصر باستان، مورد لعن او قرار گرفته و هيچ يك از كسانى كه در شكافتن گور وى شركت داشتند، از عقوبت رهايى نيافتند و هر كدام طعم تلخ نفرين او را چشيده، با مرگ شگفت انگيزى از دنيا رفتند.

اكنون بايد پرسيد كه چه كسى دچار لعن مرجان شد، خراب كننده مناره يا دستوردهنده آن؟ چنان كه نقل شده، گفت وگو پيرامون اين موضوع در سال هاى گذشته و در سرزمين شام، فراوان بوده است كه نمى خواهيم با نقل آنها، سخن را بيش از اين به درازا بكشيم. امّا شعرهايى در سوگ مناره عبد، سروده شده كه در بردارنده تعرض صريح و كنايى است و به خاطر اينكه ممكن است براى بعضى از افراد ناخوشايند باشد از نقل آنها خوددارى مى كنيم.

8. سرانجام مناره عبد پس از ويرانى در سال 1354 هجرى

بعد از ويرانى مناره عبد، مردم همواره درباره آن گفت وگو كرده، از سرانجام آن پرس وجو مى نمايند. آنان مى گويند، اگر واقعاً اين مناره، كج شده و در معرض ويرانى قرار گرفته بود، چه مانعى براى تجديد بناى آن وجود داشت؛ چنان كه پيش

ص: 338

از آن، وقتى مناره غربى به همين علت ويران گرديد، نسبت به تجديد بناى آن، اقدام كردند. اين پرسش، بسيار بجا و پسنديده است؛ ولى ما براى آن پاسخى نداريم! چه اينكه دانش هر چيزى، نزد خداى متعال است.

ص: 339

بخش ششم: حائر و اصلاحات بعدى

فصل اول: حائر و اصلاحات شاه اسماعيل صفوى در سال 914 هجرى

ص: 340

ص: 341

ساختمانى كه امروزه بر قبر مطهر امام حسين(ع) قرار دارد، در اصل همان ساختمانى است كه سلطان اويس جلايرى، در سال 767 ه بنا كرد و بعد از او فرزندانش سلطان حسين و سلطان احمد در سال 786 ه آن را به پايان رسانده اند. بعد از آن، سلاطين و زمامداران چندى از ايران و عثمانى به منظور تقرب جستن به آستان مقدس و بهره مندى بيشتر از سهم تعمير و اصلاح آن، بر يكديگر پيشى مى گرفتند و هر از چندى، يكى از آنان نسبت به تعمير و مرمّت يك بخش يا مجموعه قابل توجهى از حائر مقدس، به تناسب حال و وضع موجود اقدام مى كرد.

شاه اسماعيل صفوى، سرآمد زمامدارانى است كه بهره وافرى از تعمير حائر مقدس در اوايل قرن دهم هجرى نصيب خود كرد. زيرا امپراطورى نوپاى صفوى كه شاه اسماعيل ايجاد نمود، ظاهراً دستاورد انگيزه دينىِ استوار بر ايمان نيرومند شيعى و برخوردار، از فرهنگ و تمدن بود؛ چنان كه مستر لونكريك در كتاب چهار قرن از تاريخ عراق خود، گفته است كه مَثَلِ دولت صفويّه در اين سامان و برپايى آن در

ص: 342

ايران، همچون دولت فاطميان مصر است و با آن تفاوتى ندارد. (1) به موجب اين عِرْق دينى، شاه اسماعيل در براندازى حكومت تركمانان آق قويونلو در كشور عراق شتاب كرد و بغداد را در اواخر سال 1508 م(914 ه) تحت فرماندهى «حسين بك لاله» زير فرمان خود درآورد.

پيوستن عراق به قلمرو حاكميّت نوپاى شيعه- به گفته مستر لونكريك- شاه اسماعيل را به زيارت هر چه سريع تر عتبات مقدس عراق تشويق كرد، زيرا «هنوز سپاهيانش كاملًا در بغداد مستقر نشده بودند كه رهسپار زيارت ضريح هاى مقدس كربلا و نجف گرديد». (2)

به همين جهت، گروهى از مورخان، قيام امپراطورى صفوى و نبرد با ترك ها و تركمانان را شيوه جديدى از ناسيوناليسم عربى، بعد از گذشت چند قرن از خاموشى آن تلقى كرده اند، زيرا: «نسبت صفوى ها به حضرت امام موسى كاظم(ع)، امام هفتم شيعيان مى رسد» (3) و از نژاد عرب اصيل به شمار مى روند. خدمات ارزنده آنان به مشاهد مشرّفه و امامان معصوم(عليهم السلام) و عكس آن، نسبت به اماكن ديگر از ديدگاه اينان(مورخان) محرّكى جز تعصب عربى محض و جانبدارانه كه در ژرفاى دل آنان نهفته بود نداشته است، لذا مى كوشيدند جامعه اسلامى را به صبغه عربى، رنگ آميزى كنند. همچنان كه شاه اسماعيل در زيارت خود از عتبات مقدس كربلا و نجف، به تعميرات و اصلاحات لازم دست زد كه به عمران و آبادانى شهر كربلا منجر شد، «و در آنجا اصلاحاتى انجام داد كه از همان زمان «نهرشاه»، ناميده گشت و چون امام موسى كاظم(ع)، جدّ اعلاى خود را زيارت كرد، دستور داد پيرامون ضريح آن


1- چهار قرن از تاريخ عراق، ص 20.
2- وزارت فرهنگ و ارشاد عراق، تاريخ جديد، ص 10.
3- همان، ص 9.

ص: 343

بزرگوار، ساختمان باشكوهى احداث نمايند». (1) تاريخ حبيب السّير شمّه اى از گزارش زيارت كربلا، توسط شاه و خدمات ارزنده او نسبت به روضه مقدس حسينى و ساكنان و مجاوران آن را چنين آورده است:

بعد از اينكه بغداد فتح شد، شاه اسماعيل در تاريخ 25 جمادى الثانى سال 914 ه پيروزمندانه و در ميان هلهله و شادى و شعف ساكنان آن، وارد شهر گرديد و در روز دوّم، رهسپار كربلا و عازم عتبه مقدس حسينى شد. با ورود به كربلا، مراسم زيارت را با دقّت هر چه تمام تر به جاى آورد و شرايط تشرف را با نهايت ادب و احترام، رعايت نمود و عتبه مقدس را خاشعانه و عاشقانه بوسيد و در حالى كه با روح بلند و ملكوتى سرور و سالار شهيدان، راز و نياز مى كرد، گونه هاى خود را بر خاك آن آستانه بلند و والا، ساييد و از خداى متعال ادامه و استمرار نصرت و يارى او را خواستار شد. سپس انواع هديه و بخشش را به مجاوران روضه منورّه، عطا كرد و ضريح مطهّر را با انواع پوشش هاى حرير فاخر، داراى حاشيه هاى زربافت از جنس طلا و نقره، پوشانيد و بر فراز آن دوازده لوستر از طلاى خالص آويخت كه هر كدام، چونان خورشيد در وسط روز، پرتوافشانى مى كرد.

همچنين روضه شريفه را با انواع فرش هاى دست بافت زيبا و ريزنقش، مفروش نمود و براى مديران آستان مقدس و خدمتكاران آن، پذيرايى هاى تشريفاتى و شاهانه ترتيب داد. اين پادشاه بزرگ علوى، يك شب كامل را از اوّل شب تا طلوع آفتاب در حائر مقدس، معتكف گشت، در حالى كه قبر جدّ بزرگوارش امام حسين(ع) را در آغوش گرفته بود.

صاحب تاريخ حبيب السّير در ادامه، به توصيف زيارت شاه از نجف اشرف و


1- چهار قرن از تاريخ عراق، ص 20؛ تاريخ جديد، ص 10.

ص: 344

كاظمين(عليهما السلام) و سامرّا، مى پردازد و مى نويسد:

وقتى به بغداد بازگشت، بار ديگر آهنگ تكريم و احترام و گراميداشت عتبات مقدس نمود و دستور داد براى هر يك از آنها «نقّاره خانه» بسازند و به رسم ديرينه قصرها و كاخ هاى سلطنتى در بامدادان و شامگاهان با نواختن نقاره، آيين سلام و احترام ملوكانه، نسبت به آن مشاهد مشرفه را به اجرا درآورند؛ همان سان كه اكنون در حرم مطهر امام رضا(ع)، جريان دارد. سپس فرمان داد، استادان برجسته و خلّاق را در هنر خاتم كارى با نقش و نگار و كنده كارى در چوب از سراسر قلمرو خود، گرد آوردند و آنان را به ساختن شش صندوق خاتم كارى شده و آراسته به نقش و نگار «اسليمى» و «ختايى» به جاى صندوق هاى قديمى تربت پاك امامان معصوم(عليهم السلام) در كربلا و نجف و كاظمين(عليهما السلام) و سامرّا وادار نمود.

شاه اسماعيل هر چه در توان داشت، جهت تجليل و احترام عتبات مقدس به كار گرفت و در فاصله ميان زيارت اوّل وى از عراق و درگذشتش در سال 930 ه(1524 م)، عراق به اندازه عمر نيمى از يك نسل را در صلح و آرامش سپرى نمود؛ همان گونه كه وضعيت و اثرپذيرى عتبات مقدس، دين مدارى حكومت جديد را تأييد مى كرد. (1) حكومتى كه به دوران سياه استبداد، پايان داد، جز اينكه خيلى زود، ميان شاه اسماعيل و عثمانى ها با نشستن سليم پاشا در سال 918 ه(1512 م) بر تخت سلطنت، كشمكش درگرفت. زيرا سليم پاشا، منش و كنش غير متعادل و ناهمگونى داشت و در عين حال كه متشخص و با فكر و فرهنگ به نظر مى رسيد، مستبّد و خودكامه هم بود؛ چنان كه گاهى زرنگ و زيرك و زمانى ديگر، كودن و احمق نشان مى داد.

به هر صورت، شكوه و عظمت دولت نوپاى شيعى، بر او گران آمد، چون اين


1- چهار قرن از تاريخ عراق، ص 20.

ص: 345

دولت آذرى نبود و پشتيبان اصيل دين مبين اسلام به شمار مى رفت. به همين جهت غلبه و سلطه مذهب تسنّن نخستين دست آويزى بود كه سليم پاشا براى اعلان جنگ به آن تمسّك جست ... و بدين گونه او چند ماه اول حكومت خود را با قتل عام شيعيان در هر كجا كه يافت مى شدند، تثبيت نمود. (1) در تمام اين جنگ ها، مذهب دستاويز كشورگشايى و استيلا قرار گرفت و سرانجام عراق در سال 941 ه(1534 م) به دست سلطان سليمان قانونى، پسر سليم پاشا فتح شد.

گويا صندوقى كه شاه اسماعيل دستور ساخت آن براى حائر مقدس را صادر كرد در سال 932 ه مهيّا گرديد؛ چنان كه نقل آن در صفحه 15 كتاب تاريخ كربلاى معلى آمده است. (2)


1- همان.
2- ليكن تاريخ صندوق نفيس خاتم كه هم اكنون بر قبر مطهر قرار دارد، به سال 1133 ه باز مى گردد كه نصب آن، مصادف با دوران شاه طهماسب صفوى بوده است. اين تاريخ در زاويه جنوب شرقى صندوق و مقابل در ضريح، به چشم مى خورد؛ در حالى كه با عاج سفيد، نوشته شده است. بازسازى آن در سال 1225 ه و در دولت قاجار صورت گرفته؛ چنان كه اين عبارت بر آن نقش بسته است: «بعد از اينكه دشمنان خدا در سال 1216 ه اين صندوق را شكستند، خان جان قاجار در سال 1225 ه اقدام به بازسازى آن كرد. نويسنده: صالح الكلكاوى»؛ زيرا وهّابى ها اين صندوق را آتش زدند و درهم شكستند و معلوم نشد براى صندوقى كه شاه اسماعيل پيشكش كرده بود، چه اتفاقى افتاد.

ص: 346

ص: 347

فصل دوم: حائر و اصلاحات سلطان سليمان قانونى در سال 941 هجرى

عراق در سال 941 ه به تصرف سلطان سليمان قانونى درآمد؛ ولى او به علت اختلاف و دودستگى موجود در عراق، گرفتار ترس و بيم و شك و ترديد بود. به ويژه كه اين دودستگى تحت عنوان «دشمنان سلطنت» و «دوستداران شاه» از عتبات مقدس به گونه اى نافذ و اثرگذار، انعكاس مى يافت. لذا عراق به گواهى سه قرن بعدى، به عرصه طبيعى كشمكش هاى اين دو دسته رقيب، بدل گرديد. (1) از اين رو، سلطان سليمان، تمام توان خود را براى اثبات همدلى با عتبات مقدس، به كار گرفت و مطالبات عواطف و احساسات دينى را صميمانه، اجابت كرد و از آنجا كه پيشينيان او از سلسله صفويه، قدرت و نفوذ دينى فراوانى داشتند؛ لازم ديد كه در اين جهت، پايين تر از آنان قرار نگيرد. لذا با تجليل و گراميداشت حقيقى و واقعى، بارگاه مطهر امام موسى كاظم و امام محمد تقى(عليهما السلام) را زيارت كرد و دستور داد تا ساختمان مسجد جامع بزرگ كاظمين(عليهما السلام) را كه شاه اسماعيل صفوى، شروع كرده بود به اتمام برسانند. سپس موقوفات گران بهايى


1- چهار قرن از تاريخ عراق، صص 30 و 31.

ص: 348

به منظور تحقّق اهداف دينى، اعمّ از اهداف شيعى و سنّى به طور مساوى اختصاص داد. (1) سياست دلجويى و جلب رضايت و خشنودى شاه در عراق در همين حدّ متوقف نگشت و بار ديگر توجّه او به زيارت عتبات مقدس در فرات ميانى و انجام اقداماتى، فراتر از آنچه زائر صفوى در دوران اخير انجام داده بود، معطوف گرديد. او مشاهده كرد كه شهر مقدس كربلا در منطقه حائر، دستخوش طغيان رود فرات است، (2) لذا با ايجاد سدّى كه همواره تا امروز «روف سليمانيّه» خوانده مى شود، اين شهر مقدس را از خطر غرق شدن رهانيد و دستور داد نهر حسينى را سروسامان دهند و با اصلاح آن، آبش جهت آبيارى باغات و زمين هاى كشاورزى مورد بهره بردارى قرار گرفت.

اين كانال در زمينى واقع است كه همگان مى پنداشتند بلندتر از سطح نهر اصلى قرار دارد و به همين جهت آن را به عنوان معجزه به يكديگر، تبريك و تهنيت مى گفتند و امام حسين(ع) و شاه ترك، تمام شگفتى ها و تمجيد و ستايش ها را ميان خود قسمت كردند (3) و با اين خدمت بزرگ، آوازه سلطان در همه جا به نيكى پيچيد.

شرح زيارت عتبات مقدّس توسط سلطان سليمان در «تخفه العالم»، چنين آمده است:

سلطان سليمان عثمانى در 18 جمادى الاوّل سال 941 ه وارد بغداد شد و بارگاه امام


1- همان، ص 27؛ تاريخ جديد، ص 21. امّا موقوفاتى كه سلطان سليمان به عتبات اختصاص داد توسط سلطان مراد چهارم به فاصله يك قرن در سال 1638 م مصادره گرديد. همچنين سلطان مراد چهارم موقوفات اصلى عتبات مقدس را هم تصرف نمود و حسب ظاهر با ملك و املاكى كه از شيعيان گرفت، ضميمه اوقاف عمومى كرد. چهار قرن از تاريخ عراق، صص 79 و 80.
2- همان، ص 27.
3- تاريخ جديد، ص 21.

ص: 349

موسى كاظم و امام جواد(عليهما السلام) در پشت بغداد را زيارت نمود. سپس آهنگ زيارت دو بارگاه ملكوتى اميرمؤمنان على(ع) و امام حسين(ع)- به منظور يارى جستن از روح مطهر ايشان- كرد. هنگامى كه رهسپار نجف اشرف گرديد و چشمش از فاصله چهار فرسنگى به گنبد نورانى افتاد، از مركب خود فرود آمد. برخى از فرماندهان علّت آن را جويا شدند. شاه در جواب گفت: وقتى چشمم به گنبد نورانى افتاد، اعضا و جوارحم به لرزه درآمد به طورى كه نتوانستم بر روى مركب بمانم! عده اى اظهار داشتند: راه تا نجف، دور است و شايد سلطان نتوانند آن را پياده، طى كنند. سلطان گفت: به كتاب خدا قرآن مجيد، تفأل مى زنم. چون قرآن كريم را گشودند، اين آيه آمد:(فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى)؛ «كفش هايت را بيرون آر كه تو در سرزمين مقدّس «طوى» هستى»(طه: 12).

بنابراين سواره و پياده راه پيمود تا داخل روضه منوّره گرديد و با زبان حال، چنين گفت:

إذا نحن زرناها وجدنا نسيمها يفوح لنا كالعنبر المتنفس

ونمشى حفاتا فى ثراها تأدبا نرى اننا نمشى بواد مقدس

وقتى آن روضه منوره را زيارت كرديم، نسيم جان بخشش، بسان عنبر بر ما مى وزيد. زمينش را از روى ادب و احترام، پا برهنه پيموديم، چون مشاهده كرديم كه در وادى مقدس، راه مى سپاريم.

سپس داستان «مره بن قيس» را براى او، نقل كردند كه سلطان بى درنگ، اين دو بيت را سرود:

تزاحم تيجان الملوك ببابه ويكثر عند الاستلام ازدحامها

إذا ما رأته من بعيد ترجلت وان هى لم تفعل ترجل هامها

تاج شاهان بر درش در ازدحام ازدحام افزون شود در استلام

تا ببيند گنبدش، افتد به زير ورنه مغزش مى شود خرد و خمير

از آنچه گفته شد به دست مى آيد كه قدرت و نفوذ و اثرگذارى عتبات مقدس

ص: 350

عراق، نسبت به ايجاد تعادل و توازن ميان كشورهاى شرق اسلامى چه اندازه بالا و فراوان بوده است و سلاطين و زمامداران چگونه در امور مهمى نظير استحكام بخشى پايه هاى سلطنت و بنياد حكومت خود به آنها نزديك مى شدند و از آنها استمداد مى جستند و در آنها پناه مى گرفتند!

علاوه بر اين سلطان سليمان قانونى، قهرمان جنگ ها و كشورگشايى هايى بود كه سراسر اروپا را در مدت زمامدارى خود به خضوع و انعطاف واداشت و طومار كشورهاى اروپاى شرقى را در هم پيچيد و بر دروازه «فينا»، (1) مركز بزرگ ترين امپراطورى آن زمان، اردو زد و با اين حال چگونه و تا چه اندازه تلاش مى كرد تا به عتبات مقدس كربلا و نجف، نزديك شود و رضايت و خشنودى و محبّت و دوستى آنها را جلب نمايد. اكنون سؤال اين است كه اين قدرت و نفوذ معنوى كجا رفت و چه كسى آن را هدر داد؟!

سلطان در ازاى پاسداشت و خدماتى كه به عتبات مقدس و امامان معصوم(عليهم السلام) كرد؛ از قبيل فرود آمدن از اسب هنگام مشاهده گنبد نورانى از راه دور، پياده رفتن به نجف اشرف، بريدن زبان ياوه گويى كه داستان مره بن قيس را دروغ انگاشت و كشتن خيره سرى كه وى را به عنوان خليفه حاضر، بر اميرمؤمنان على(ع)، ترجيح و برترى داد، خواستار تثبيت و تداوم حكومت خود بود.

آرى تمام اين پاسداشت ها و خدمت ها انجام نگرفت؛ مگر براى جلب توجه عمومى شيعيان و دست يافتن به علاقه و محبت عتبات مقدّسه در راستاى استقرار پايه هاى حكومت خويش در عراق؛ عتبات مقدسى كه تأثير به سزايى در توازن منطقه اى شرق، داشت و چنان بود كه قدرت و توان نافذ و مؤثر از آنها مى تراويد (2) و


1- فينا يكى از بزرگ ترين شهرهاى اروپاست و در كنار رود دانوب قرار دارد.
2- چهار قرن از تاريخ عراق، ص 30.

ص: 351

سرانجام، سلطنت و حكومت اين منطقه به ارتباط با آنها، بستگى داشت.

ص: 352

فصل سوم: حائر و اصلاحات آن در دولت صفويّه به دست شاه طهماسب، شاه عباس كبير و سپس نادرشاه افشار

شاهان صفويّه، بعد از شاه اسماعيل هم سهم فراوان خود را در گراميداشت حائر و اصلاح شئون آن حفظ كردند و در فرصت هاى مختلف هر وقت ضرورتى پيش مى آمد اقدام مى كردند؛ چه هنگامى كه عراق در تصرف آنان بود و چه زمانى كه تحت سيطره عثمانى قرار داشت.

شاه طهماسب در مدّت 54 سال حكومت نسبتاً طولانى از سال 930 تا 984 ه بارها دست كرم و سخاوت گشود. از جمله كارهايى كه در حائر مقدس به دست او انجام گرفت، تجديدبناى مناره عبد در اواخر روزگار وى در سال 982 ه بود كه قبلًا از نظر گذشت و تاريخ اين تعمير را «انگشت يار» گفته اند. تعميرات فراوان ديگر در داخل روضه مطهره و توسعه مسجد بزرگى كه هم اكنون در حرم شريف وجود دارد و ساختن رواق شمالى و نيز احداث قسمت شمالى صحن، از جمله كارهاى اوست؛ چنان كه علّامه مجلسى(قدس سره) در جلد هجدهم بحارالانوار، بدان اشاره كرده و گفته

ص: 353

است: «از نظر اين جانب، درست تر اين است كه حائر، مجموع صحن قديم است؛ نه آنچه در دولت فخيمه صفوّيه به آن، افزوده شده است». (1) مرحوم مجلسى آن گاه افزايش صحن در دولت صفوى را تعيين نموده و افزوده است: «صحن شريف از سمت قبله و از ناحيه شرق و غرب نسبت به گذشته تغييرى نيافته؛ بلكه از ناحيه پشت قبله توسعه پيدا كرده است». (2)

اگر آنچه را كه در كتاب الحدائق الناضره، نوشته شيخ يوسف بحرانى آمده است، مدنظر قرار دهيم، حقيقت آشكارتر مى شود. او مى گويد:

مسجد جامعى كه هم اكنون در پشت گنبد افراشته قرار دارد، قبلًا وجود نداشته و حدود دويست سال است كه ساخته شده است و پس از احداث آن، ديوار صحن را به انتهايش امتداد داده اند تا صحن از اين طرف نيز مانند سه طرف ديگر توسعه يابد. (3)

اين در حالى است كه شيخ يوسف در سال 1186 ه بدرود زندگى گفته است و هرگاه مسجد و صحن شمالى، دويست سال قبل از زيارت شيخ يوسف و در اواخر زندگى او احداث شده باشند، دقيقاً مصادف با روزگار شاه طهماسب صفوى است.

بنابراين مسجد كنونى و رواق و صحنى كه در آن جهت قرار دارند، از مستحدثات شاه طهماسب ياد شده كه جداً بناى با عظمتى است و خزانه صفويان، مبلغ گزافى صرف آن نموده كه بر رابطه عميق آنان با مشاهد مشرّفه امامان معصوم(عليهم السلام)، دلالت دارد.

البته خدمات صفويان به همين اندازه، خلاصه نمى شود، زيرا آنان در هر فرصتى،


1- بحارالانوار، ج 18، ص 752.
2- همان.
3- الحدائق الناضره، ج 2، صص 346 و 234.

ص: 354

به خدمات ارزنده دست مى زدند؛ مثلًا شاه عباس كبير(996- 1038 ه) هنگام فتح بغداد در سال 1032 ه(1623 م) خدماتى به حائر مقدس ارائه داد كه در كتاب مجالى الطف با زبان شعر، اين گونه معرفى شده است:

ثم أتى العباس فى الاملاك فصير الصندوق فى شباك

وزين القبه بالكاشانى والبهو فى شأن يغيظ الشانى

ورق الرواق والصحن نظم واستجلب الفراش من صنع العجم

واطلق الكف بفضل وافر لسادن الروضه والمجاور

للاثنتين والثلاثين قفا الف فارخوه(بالحسن ضفا 1032)

(1) سپس شاه عباس، موقوفاتى از ملك و املاك آورد و صندوق روضه منوره را در ضريح مشبك، قرار داد و گنبد نورانى را با كاشى نفيس، زينت كرد و گنبد چنان جلوه و بهائى يافت كه دشمن را خشمگين ساخت و رواق و صحن را سروسامان بخشيد و براى آنها، فرش هاى دست بافت ايرانى تهيه كرد و دست خود را در بذل و بخشش به خدمتكاران حرم و ساكنان شهر كربلا گشود. اين خدمات، در سال سى و دو، بعد از هزار، صورت گرفت كه در تعيين تاريخ آن گفته اند: «بالحسن ضفا؛ 1032 ه».

شاه عباس، بسيار دَم از تشيّع مى زد؛ زيرا تركان عثمانى، مذهب تسنّن را دست آويز جنگ و ستيز خود قرار داده بودند.

سرجان ملكم انگليسى در كتاب تاريخ ايران خود مى نويسد: «شاه عباس كبير چند بار به زيارت امام رضا(ع)، مشرّف شد و يك مرتبه نيز او و تمام وزيران و


1- مجالى الطف، ص 42.

ص: 355

فرماندهانش مسافت اصفهان تا خراسان را به قصد زيارت، پياده طى كردند». (1)

مستر لونكريك نيز از توجه فراوان شاه عباس به حائر مقدس و خدمتكاران آن، سخن گفته و مى نويسد:

هرگاه شاه به اختلافات دو فرقه(شيعه و سنّى) مى انديشيد، ناخوشايندى دينى وى بيشتر مى شد تا اينكه گفت وگوهاى كليددار، توليت آستان قدس كربلا او را از انديشه نابودى اهل سنّت بازداشت. آرى اين سيّد- كليدار توليت آستان امام حسين(ع)- بدون هيچ مشكلى موفّق به حفظ حيات اهل تسنّن شهر بغداد شد و هنگام تقديم اسامى خدمتكاران، شمار زيادى از افراد سنّى مذهب را در رديف آنان جاى داد. (2) بدين گونه توليت حرم امام حسين(ع)، زندگى هزاران نفر از اهل سنّت را نجات داد كه مى رفت تا قتلشان واكنشى باشد به اقدام سلطان سليم عثمانى در سال 1512 م نسبت به قتل عام شيعيان، هر كجا كه در دسترس قرار گيرند (3) و يا جنايتى كه سلطان مراد چهارم در سال 1638 م با كشتن سى هزار شيعه از عجم و عرب و در يك زمان مرتكب شد و با اين كشتار اخير، عطش سلطان خون آشام، فرو نشست. (4) اين كشتار وحشتناك نژادپرستانه و تاريخى(كشتار شيعيان) جز با انگيزه تداوم و استمرار سياست جارى كه به موجب آن، مذهب دستاويز تحكيم پايه هاى سلطنت و كشورگشايى گرديده بود، روى نداد.

نادرشاه افشار نيز كه بعد از صفويان، بر تخت پادشاهى ايران زمين نشست از


1- تاريخ ايران، ص 251.
2- چهار قرن از تاريخ عراق، ص 62.
3- همان، ص 12.
4- همان، ص 80.

ص: 356

خدمت به عتبات مقدس، فروگذار نكرد. مى توان گفت كه او از ديگران، سهم بيشترى داشت، زيرا نادرشاه هندوستان را فتح كرد و خزانه هاى آن را كه سرشار از كالاى نفيس و ارزنده بود به ايران آورد و بخش عظيمى از آن را به عتبات مقدس و به ويژه به نجف اشرف بخشيد. خزانه هايى كه به گفته سيد جمال الدين اسدآبادى در «العروه الوثقى»، انگليس همواره از آنها با تأسف و حسرت ياد مى كند كه چرا نادرشاه به فاصله كوتاهى از استعمار هند، توسط آنان به آنها دسترسى پيدا كرده است. سپس همسر نادرشاه كه دختر شاه سلطان حسين صفوى بود، در سال 1135 اقدام به تعمير و مرمّت مسجد حرم مطهّر نمود و چنان كه در تاريخ كربلاى معلّى و غير آن آمده در اين راه، مال و ثروت فراوانى هزينه كرد. (1)


1- ر. ك: تاريخ كربلاى معلى، ص 15.

ص: 357

ص: 358

فصل چهارم: حائر و اصلاحات مهم آن در دوران قاجار به دست سلطان آقا محمدخان، فتحعلى شاه و ناصرالدين شاه

دولت جديد ايران؛ يعنى قاجار در گراميداشت شعائر حائر، بهره فراوانى نصيب خود كرد. زيرا در دوران قاجار، اصلاحات مهم و بى سابقه اى صورت گرفت و دولت قاجار، براى اين منظور دست خود را به بذل و بخشش گشود.

حائر مقدس، اگرچه از آغاز چنان كه امروز نيز ملاحظه مى شود، ساختمان بزرگ و باشكوهى داشت؛ ولى گنبد افراشته و مناره هاى آن با كاشى هاى نفيس و قديمى نماكارى شده بود و سمت غربى صحن شريف نيز به لحاظ وسعت و گسترش به اندازه اى كه هم اكنون ديده مى شود، نبود. در دوران قاجار گنبد نورانى و مناره ها طلاكارى شد و صحن شريف از سمت غربى، توسعه يافت و مسجد جامعى هم در همين ناحيه غربى صحن شريف، احداث گرديد.

در اين دوره، اصلاحات گوناگون ديگرى نيز به انجام رسيد. در مدت كوتاهى- حدود شصت و پنج سال از دوران نخست دولت قاجاريّه- گنبد افراشته سه

ص: 359

مرتبه، طلاكارى شد. نخستين بار در اوايل تأسيس دولت قاجار و دوران بنيان گذار آن، سلطان محمدخان بود كه در اواخر زندگانى خود، دستور تذهيب گنبد را صادر كرد و در سال 1207 ه و ده سال پيش از غارت وهابى ها، به اجرا درآمد. بار دوّم به فاصله كوتاهى از مرتبه نخست، بعد از محمّدخان و در روزگار فتحعلى شاه، طلاكارى صورت گرفت، زيرا تذهيب اول، سياه شده بود و مردم كربلا، طى نامه اى، موضوع را به اطلاع شاه رساندند و شاه دستور داد، خشت هاى طلاى كهنه و قديمى را بردارند و طلاى جديد را جايگزين سازند. خشت هاى طلاى قديمى نيز بعد از اصلاح و بازسازى جهت پوشش دو گنبد نورانى كاظمين(عليهما السلام) با طلا، مورد استفاده قرار گرفت. (1) البته بعد از نهب و غارت وهابى ها، اصلاحات زيادى براى حائر مقدس به دست فتحعلى شاه قاجار و به همّت مرحوم شيخ جعفر آل كاشف الغطاء كه براى ملاقات با شاه، درباره تعمير حائر مقدس رهسپار تهران شده بود، انجام گرديد. سپس شيخ جعفر، سفرهاى تبليغى خود را به سراسر ايران گسترش داد تا مردم را جهت كمك به تعمير حائر، تشويق و ترغيب نمايد؛ چنان كه در كتاب مجالى الطف، اين گونه به نظم درآمده است:

فانتهض الشاه له فتح على وارخص التبر لغالى العمل

وانشأ الصندوق ساجا ورقى وجعل الشباك فيه ورقا

وألبس القبه ثوبا من ذهب وصدر ايوان على البهو انتصب

وعمر القبه بالكاشانى على أبى الفضل العظيم الشأن

وجد فى تجديد ما قد نهبا من الحسين واخيه المجتبى


1- سيد جعفر بحرالعلوم، تحفه العالم، ص 380.

ص: 360

وتم ذا فى الالف والمئتين ثم الثلاثين مع الثنتين

بهمه الكاشف للغطاء جعفر فى العلم وفى العطاء

فقد سعى قصدا إلى طهران وجد للحسين فى العمران

وطاف فى طريقه يحرض على البناء من لديه عرض (1)

بنابراين، فتحعلى شاه براى اصلاح حائر، دست به كار شد و طلاى زيادى براى كارى بزرگ، هزينه كرد و صندوق زيبايى از چوب ساج ساخت و آن را بديع و زيبا و مشبّك قرار داد و بر گنبد آن روكشى از طلا پوشانيد و بر سينه ايوان نيز طلاى ناب، اندود كرد و گنبد [حرم] ابوالفضل العباس(ع) را با كاشى نفيس، تعمير و مرمت نمود و در بازسازى ويرانى هاى وهابيان، كوشش به خرج داد. چه در حرم امام حسين(ع) و چه حرم برادر برگزيده اش و كار اصلاح و بازسازى به پايان رسيد در سال هزار و دويست و سى و سه به همت شيخ جعفر كاشف الغطاء كه از دانش و بخشش، سرشار است و با تلاش و كوشش، آهنگ تهران نمود و براى تعمير و مرمت حرم جدش امام حسين(ع)، جديّت به خرج داد. و راه خود را به صورت چرخشى پى گرفت، در حالى كه با هر كس مواجه مى شد، او را به ساخت و ساز [حرم امام حسين(ع)] تشويق مى كرد.

پيش از اين تاريخ در سال 1220 ه(1805 م)، پسرش محمد على ميرزا- كه استاندار كرمانشاه تا مرز ميان ايران و عراق بود- بعد از تخريب حائر به دست وهابى ها، افرادى را به تعمير و بازسازى آن واداشت و دستور داد هر چه سريع تر حرم امام حسين(ع) را تعمير و تزيين نمايند و چنان كه در كتاب تاريخ كربلاى


1- مجالى الطف، ص 43.

ص: 361

معلّى نقل شده، مبالغ زيادى به اين منظور هزينه كرد.

درهاى نقره اى پيش روى ضريح مبارك كه در اين كتاب از آنها ياد شده، همان درهايى است كه متأسفانه با اصرار طاهر القيسى- كسى كه بسيار زياد و به صورت غير متعارف در شئون حائر دخالت مى كرد- از جاى خود برداشته شده است. طاهر القيسى با دخالت هاى بى اندازه خود در كارهاى حائر مقدس، تاريخ حائر و آثار آن را از بين برد و سرمشق روزانه تمام جانشينان خود شده است و آثار و ثمرات فعاليت ها و اهداف او، اكنون نمايان گرديده است! ناگفته نماند كه در اين دوره از زمامدارى فتحعلى شاه، همسر او با هزينه خود به طلاكارى هر دو مناره حرم اقدام كرد.

و اما سوّمين مرحله از تذهيب گنبد افراشته، چنان كه بر روى كتيبه هاى قسمت زيرين گنبد، روى پنجره هاى طلاكارى شده داخل حرم مطهّر و ضمن آيات كريمه قرآن مجيد پيرامون گنبد نورانى با خط طلا نوشته شده و نيز توسعه صحن از سمت غربى، همچنين ساخت و ساز مسجد جامع ناصرى بالاى سر مطهر؛ تمامى در دوران ناصرالدين شاه قاجار، جانشين فتحعلى شاه و در اوايل ربع آخر قرن سيزدهم هجرى، يعنى قبل از گذشت نود سال از تذهيب اول، انجام گرفته است.

ماجرا از اين قرار است كه شاه در سال 1276 ه، بزرگ ترين دانشمند ايرانى مرحوم «شيخ عبدالحسين طهرانى» را با اندوخته فراوان، رهسپار كربلا نمود تا نيازمندى هاى عتبات مقدسه اعمّ از اصلاح، تعمير و تجديدبنا را برطرف سازد؛ چنان كه خلاصه آن در كتاب تحفه العالم چنين آمده است:

در سال 1276 ه شيخ عبدالحسين طهرانى به دستور ناصرالدين شاه قاجار، به كربلا آمد و تذهيب گنبد امام حسين(ع) را تجديد نمود و ساختمان صحن شريف و ايوان هاى آن را با كاشى رنگى، تعمير و مرمّت كرد و آن را از بالاى سر مطهر،

ص: 362

توسعه داد.

چون اين اقدامات را به انجام رساند؛ در شهر كاظمين بيمار شد و از دنيا رفت و جنازه او به كربلا منتقل گرديد. (1) مرحوم شيخ عبدالحسين، دو سال قبل از زيارت عتبات مقدس توسط ناصرالدين شاه، در سال 1288 ه و در روزگار «مدحت پاشا» والى بغداد از دنيا رفت و در زاويه شمال غربى صحن مقدس در ناحيه شمال «باب سلطانيه» و در آرامگاه مخصوص خود، خاكسپارى شد و هم اكنون آرامگاه او در داخل صحن و همان جا موجود است. گفته شده كه وى مالك آرامگاه خويش است، اين مطالب در مجموعه ارزشمند مجالى الطف، ضمن چند بيت آمده است كه:

ثم أتى الناصر للدين فعم مشاهد القدس بفضل ونعم

وابتاع دورا ثم زاد الصحنا وزاد اعمارا وشاد مبنى

وأطلق الراحله بالانجاز على يدى عبدالحسين الرازى

لدى الثلاث والثمانين سنه والمئتين بعد ألف بينه

وزار بعد أربع للطف فوجد الشيخ وقد توفى

من بعد ما شيد كربلاءا وروضه الزورا وسامراءا

(2) سپس ناصرالدين شاه آمد و مشاهد مشرفه را با جود و بخشش خويش تعميم داد. خانه هاى چندى خريدارى نمود و صحن را وسعت بخشيد و ساختمان ها را افزود و شالوده ها را استوار ساخت. دست را براى انجام كار، باز گذاشت. توسط شيخ عبدالحسين رازى طهرانى به تاريخ روشن و آشكار سال دويست و هشتاد و سه بعد از هزار و با گذشت چهار سال، طف را زيارت نمود ولى شيخ عبدالحسين را مرده


1- تحفه العالم، ص 308.
2- مجالى الطف، صص 43 و 44.

ص: 363

يافت. پس از اينكه كربلا و حرم كاظمين و سامرّا را ساخت.

اصلاحات ناصرالدين شاه، محدود و منحصر به حائر مقدس نبود؛ بلكه شامل كاظمين(عليهما السلام) و سامرّا نيز گرديد.

از جمله اصلاحات دوران قاجار، ساختن دوباره صندوق خاتم براى قبر مطهر امام حسين(ع) بود كه خان جان قاجار در سال 1225 ه به آن مبادرت كرد. زيرا وهّابى ها در سال 1216 ه صندوق نفيس و ارزنده آن را شكسته و به آتش زدند. چنان كه قبلًا از نظر گذشت، نوشته آن را در صندوق جديد، مى توان مشاهده كرد.

ص: 364

فصل پنجم: حائر و آخرين اصلاحات آن، به دست سيدطاهر سيف الدين

پس از اصلاحات مهمّى كه تا اواخر قرن سيزدهم هجرى و توسط دولت پيشين قاجار، در حائر مقدس و مشاهد مشرّفه صورت گرفت- و پيش تر بدان اشاره شد- موج مادّى گرايى در سراسر جهان و از جمله ايران و تركيه، خصوصاً بعد از اعلام قانون در سال 1908 م به راه افتاد و رفته رفته، زائران و خيرانديشان بزرگ در جهان اسلام، كاهش يافتند و اصلاحات مهمّ حائر مقدس از اوايل قرن چهاردهم هجرى تا بعد از نيمه آن، متوقف گرديد.

در طول اين مدّت، هيچ يك از سلاطين و زمامداران و رجال برجسته به منظور تجديد آثار و نشانه ها و اصلاح امور عمومى و دينى حائر، اقدام شايسته و قابل ذكرى انجام ندادند تا اينكه خداى متعال بعد از نيمه قرن چهاردهم هجرى، فرزند صالح و شايسته اى از خاندان عصمت و طهارت(عليهم السلام) به نام سلطان سيد طاهر سيف الدين را برانگيخت.

سلطان سيد طاهر پس از سال 1355 ه، كربلا را زيارت كرد و شخصاً به وضعيّت حائر مقدّس، اشراف حاصل نمود و از نيازمندى هاى ساختمان و امور عمومى آن نظير

ص: 365

بازسازى، تعمير و ديگر اصلاحات لازم و ضرورى مطلع گشت و دست خود را جهت تجديد بناى حائر و گراميداشت نياكان بزرگوار خود با سخاوت و بخشش بى نظيرى گشود كه تاريخ، خدمات ارزنده او را جاودانه خواهد ساخت.

در اين ميان گويى مناره غربى حرم امام حسين(ع) به سيد طاهر خوش آمد گفت و نگاه ملتمسانه اى به وى افكند! سيّد بى درنگ، خواسته او را اجابت كرد و دستور داد تا آن را تجديد بناكنند. در نهايت اين مناره را از پايه و اساس و به مراتب بهتر از گذشته، تجديد بنا نمودند. سپس پنجره هاى ضريح مقدس را تعويض كرد و نقره هاى ساخت هندوستان را در سال 1358 ه جايگزين نقره هاى قديمى نمود؛ چنان كه اكنون در حرم مطهّر، مشاهده مى شود. آنگاه بر خدمات ارزنده خود افزود و در سال 1360 ه به تذهيب هر دو مناره از پايين تا بالا پرداخت.

كارها و بخشش هاى چشمگير او نسبت به حائر مقدس در كتاب مجالى الطفّ و ضمن چند بيت، اين گونه معرفى شده است:

ثم استمرت التجددات تقيمها الملوك والسادات

فجدد الشباك سيف الدين طاهر باللجين لا اللجين

وصاغ بالشباك عند الرأس وصب فيها ذهبا جديرا

من فضه قدرها تقديرا دائره منيره كالشمس

فانظر لها عليه وهى تحكى ترسا على درع بديع الشبك

اشاره منه إلى افتدائه بكل ما يمكن من أدائه

فلاح منها حبه الصريح وأرخوا «قد برج الضريح»

وجدد المناره المنقضه بالذهب الا بريز لا بالفضه

من بعد ما أستأصلها بالنقض من رأسها إلى تخوم الارض

ص: 366

ثم بناها محكما أساسها مرخما بدنها ورأسها

ودسر المعدن فوق البدن وأفرغ الا بريز فوق المعدن

حتى اجتلاها ذهبا مهذبا فذا وأرخوا «أنارت ذهبا»

(1) سپس تجديد بنا و ساخت و ساز ادامه يافت با اقدام زمامداران و سادات علوى. ضريح مشبك را سيف الدين تعويض كرد. شخصاً و نه دسته جمعى، با قطعات كوچك نقره. نزد سر مطهر، پنجره هايى ساخت دايره شكل و نورافشان چون خورشيد، از نقره فراوان و به مقدار كافى. در حالى كه طلاى خالص به نقره درآميخت. به آن بنگر در حالى كه از حفاظ فلزى و روزنه هاى تازه و ابتكارى، حكايت مى كند. اشاره اى است از سيد طاهر، براى فدا كردن هر چيزى كه در قدرت و توان او باشد. دوستىِ بى چون و چراى سيّد از خدمات او، آشكار است و تاريخ آن را با «قد برج الضريح؛ 1358 ه» تعيين كرده اند و مناره شكسته را تجديد بنا كرد بعد از اينكه با شكسته شدن، كارش تمام بود. با طلاى خالص، نه با نقره از بالاترين نقطه تا ريشه آن در دل زمين. سپس آن را با شالوده اى استوار، ساخت. پيكر و سرش را از سنگ مرمر تراشيد و فلز را بر سراپايش اندود كرد؛ يعنى طلا را بر روى سنگ كشيد تا سراپا، طلاى خالص گردد و اين كار را با «أنارت ذهباً؛ 1360 ه» تاريخ نهادند.

خدمات ارزنده سيد طاهر، يادآور اقدامات پيشين داعى صغير، محمد بن زيد بن حسن حسنى پادشاه طبرستان است كه ساختمان حائر مقدس را در سال 283 ه، تجديد بنا نمود و اين دو سيّد از خاندان پاك و عظيم الشأن علوى مى باشند.


1- مجالى الطف، صص 44 و 45.

ص: 367

ص: 368

فصل ششم: حائر و متعلقات آن

اشاره

اين متعلقات شامل مدرسه ها و كتابخانه ها و مراكز علمى- آموزشى و مساجد جامع بزرگ و تاريخى و آثار باستانى تا پيش از احداث خيابان در اطراف آن است.

كربلاى معلّى از مراكز بزرگ اسلامى است كه از هر دو جنبه دينى و علمى، به موقعيّت برجسته و ممتازى نايل شده است؛ يعنى هم زمان با برخوردارى از جايگاه بلند و والاى دينى به مركز مهم علمى دست يافته است. زيرا از روز اوّل دين پژوهان و تشنگانِ حقيقت و كمال از فِرَق مختلف اسلامى، بدان روى آوردند و در نتيجه، مكاتب علمى و مدارس دينى تا سطوح بالا- و به مرور زمان- در آن پديدار گرديد.

سران دولت هاى اسلامى، اين تأسيسات را پيرامون حائر مقدس، ايجاد كردند و طولى نكشيد كه حائر مقدس، همچون ماه در هاله اين مراكز علمى، مدارس دينى و مساجد تاريخى قرار گرفت؛ چنان كه نيبور آلمانى دو قرن جلوتر و در سال 1769 م، هنگام زيارت كربلا، ضمن معرفى حرم امام حسين(ع) و مراكز دينى و علمى پيرامون آن در سفرنامه خود، آورده است: «اين جامع بزرگ در متراژ وسيعى واقع شده كه خانه هاى علما و دانشمندان و بزرگان دين از چهار طرف، آن را در ميان گرفته اند». (1)


1- سفرنامه نيبور، ج 2، ص 218.

ص: 369

امّا امروز نيبور آلمانى پيرامون حائر مقدس، جز خيابانى خالى كه گاه به تفرّجگاهى در اين مركز مقدس دينى و در اين محلّ خودآگاهى بزرگ اسلامى بدل مى شود، چيز ديگرى نخواهد يافت. آن مراكز دينى كه نيبور به آنها اشاره كرده بود و تا دو سال پيش، كربلا به آنها مى باليد، لقمه لذيذ و گواراى اين خيابان گرديد و هيچ نفعى براى حائر نداشت.

سزاوار نبود كه اين مجموعه، فداى آن شود، گذشته از اين كه احداث اين خيابان، ضرر و زيان جبران ناپذيرى به حائر مقدس و شهر كربلا و موقعيت والاى علمى آن، وارد كرد و اين مصيبت بزرگ از سال 1934 م، روزى كه انديشه تخريب و نابودى مناره عبد به بهانه انحناى اين اثر تاريخى پا گرفت، براى كربلا آغاز گشت و ما پيش تر به آن اشاره كرديم.

بدون ترديد آن مدارس بزرگ دينىِ متعلق به دين پژوهان، و مراكز علمى مربوط به شيفتگان علم و دانش و مساجد و جوامع تاريخى عمومى به عنوان شعائر اسلامى پيرامون حائر، همگى بيانگر شكوه وعظمت حائر مقدس و موقعيّت برجسته دينى و جايگاه والاى علمى آن به شمار مى رفتند.

بدون شك در دوره هاى تاريخى گوناگون، دين پژوهان و فقيهان برجسته و متبحّرى از آنها فارغ التحصيل شدند؛ دانشمندان بزرگى كه آثار گران سنگى در زمينه علوم دينى و قوانين و مقررات اسلامى از خود به يادگار گذاشتند و تا اين زمان نسبت به نشر و گسترش فرهنگ اسلامى اقدام نموده اند و خدمات والا و ارزنده به دين و دانش را مديريت كرده اند؛ نظير آنچه دانشگاه الازهر كه مايه افتخار كشور مصر است، عهده دار آن مى باشد.

نكته قابل توجهى كه ذهن هر فرد بااخلاصى را به خود مشغول كرده، اين است كه چرا دولت عراق درصدد تأسيس دانشگاهى مثل الازهر در نجف يا بغداد كه نياز

ص: 370

شديدى به آن وجود دارد، برنمى آيد. با فرض اينكه عذر و بهانه اى در ترك اين كار لازم و ضرورى در راستاى خدمت به فرهنگ دينى وجود داشته باشد، دليلى ندارد كه جهت تخريب و نابودى مدرسه ها، كتابخانه ها و جوامعى كه پيشينيان در كربلا ايجاد كرده اند، اقدام كند؛ آن هم به خاطر انگيزه ها و اهداف بيهوده اى همچون احداث خيابان وسيع، به جاى آن تأسيسات علمى و دينى كه صحن امام حسين(ع) را در ميان گرفته بودند.

آرى، شهردارى تصميم گرفت و مؤسّسات و مراكز دينى مهمّ و مساجد جامع بزرگ و آثار تاريخى، هنرى و باستانى ارزشمند، فداى اين خيابان گرديد! آنچه به موجب اين اقدام ويرانگر در غرب حائر از ميان رفت، عبارت است از:

1. مدرسه زينبيّه: اين مدرسه با توجه به موقوفات آن، از مراكز مهم علمى به شمار مى رفت.

2. مسجد جامع بزرگ ناصرى.

3. مدرسه صدراعظم نورى: اين مدرسه، يكى از مهم ترين مراكز علمى كربلا محسوب مى گرديد.

آنچه در شمال حائر فداى خيابان كمربندى گشت، به قرار زير است:

1. مسجد جامع رأس الحسين(ع): كه از روز اول در وسط اين جامع بزرگ و تاريخى، مقام خاطره انگيز و ماندگارى برپا شد. زيرا سر مطهر امام حسين(ع) قبل از حركت به سوى كوفه در اين محل قرار داشته است و همه شيعيان براى اين مسجد جامع و اين مقام رأس الحسين(ع) كه نزد آنان در شمار مقدسات دينى است، اهميّت فراوانى قائل بودند.

2. مسجد جامع سردار حسن خان: اين مسجد، نمونه برجسته هنر معمارى و شاهكار هنرى شمرده مى شد.

ص: 371

3. مدرسه سردار حسن خان: اين مدرسه، بزرگ ترين مؤسسه دينى- پژوهشى كربلا بود و در همه مشاهد مشرفه، مثل و مانندى نداشت و در گذشته و حال، دانشمندان بزرگ، برجسته و متخصصى از آن بيرون آمدند. موقوفات زياد اين مدرسه نيز با احداث خيابان از بين رفت.

شهر كربلا با اجراى اين پروژه و تخريب مدرسه ها و مراكز علمى و دينى، اين امتياز خود را از دست داد؛ همان گونه كه زيبايى هنرى- تاريخى ماندگارش نيز از ميان رفت و در مقابل اين ضرر و زيان بزرگ فرهنگى و معنوى، چيزى عايدش نگشت؛ جز يك خيابان كمربندى كه فرنگى ها و غير آنها، مى توانند بدون گام زدن، پيرامون آن جولان دهند! آرى، تمام دستاورد پروژه همين است و لاغير! پيش تر گفته ايم كه از روز نخست، نصيب و قسمت كربلا تخريب و ويرانى بوده است.

شكوائيه علماى كربلا

توطئه و طرّاحى تخريب و نابودى متعلقات حائر مقدس، ظاهراً همواره بدون رضايت ساكنان شهر و بزرگان دين به اجرا درآمده است. از جمله موارد اعتراضى كه روزنامه هاى گوناگون پايتخت به چاپ و نشر آن پرداخته اند، مطلبى است كه در روزنامه «النداء» چاپ بغداد آمده است:

ظهر ديروز، اين تلگراف را از كربلا دريافت كرديم: «روزنامه النداء بغداد! شهردارى كربلا تصميم گرفته است اطراف صحن شريف امام حسين(ع) را بدون هيچ ضرورت و الزامى ويران كند و آنها را به تصرف خود درآورد. اين، مصيبتى بزرگ و حادثه اى دردناك است كه موجب تأسف و تأثّر دل و جان همه مسلمان ها مى شود؛ چه اينكه اين اقدام، موجب محو و نابودىِ آثار و اماكن دينى و اسلامى از يك طرف و از سوى ديگر، آوارگى و سرگردانى بينوايان و مستمندانى

ص: 372

كه خانه و كاشانه خود را از دست مى دهند، خواهد گشت. اينان در اين موقعيّت سخت و دشوار، پناهگاهى ندارند تا به آن پناه ببرند؛ بنابراين ما، شكايت خود را با صداى بلند به عرض مقام عالى سلطنت و به منظور دفع اين مصيبت بزرگ و صدور دستور جلوگيرى و چشم پوشى از اين انديشه فجيع مى رسانيم؛ در حالى كه به تخت سلطنت چنگ مى زنيم و از خاندان والا و شكوهمند هاشمى درخواست كمك مى كنيم- روزگار به كامتان باد».

هيئت علماى كربلا

محمد طباطبايى و ...

متولّى مدرسه سردار حسن خان نيز عرض حالى فرستاد و ملتمسانه درخواست كرد كه از تعرض به اين قبيل ساختمان هاى دينى- تاريخى، جلوگيرى شود. متن اين عرض حال، چنين است:

همانا شهردارى كربلا ويرانى مدرسه بزرگ دينى- تاريخى حسن خان را در دستور كار خود قرار داده و طلبه هاى آن را پريشان ساخته است. با توجه به اينكه اين جانب متولّى آن مى باشم، از اولياى امر استدعا دارم تا دستور عدم تعرض به اين مدرسه را صادر كنند، در حالى كه تأييديه آيت الله قمى دام ظلّه و بيانات صريح و شفاف سرور ارجمند سيّد عبدالمهدى دام علاه را در خصوص تعرض نكردن به اين قبيل ساختمان هاى دينى و تاريخى اعلام مى دارم.

متولّى مدرسه سردار حسن خان

عباس طباطبايى

متولى مدرسه سردار حسن خان، طى اين عريضه به تلگراف آيت الله قمى و اعلام صريح سيّد عبدالمهدى در سخنانى كه روز پنجشنبه(28/ 3/ 1946 م) در مجلس اعيان ايراد كرده، اشاره نموده كه گفته است:

ص: 373

خيابان كشى شهرهاى قديمى بر اساس ساختار جديد و به شيوه امروزى، به دليل وجود مساجد و ساختمان هاى نفيس و باستانى كه شايسته محافظت و نگهدارى است، امكان پذير نيست و هرگاه بخواهيم شهرهايى متناسب با الگوهاى جديد بسازيم، بايد شهرهاى جديدى خارج از قلمرو شهرهاى قديمى بنا كنيم. (1)

سپس يكى از استوانه هاى علم و دانش و شخصيتى معروف و سرشناس درخواست عمومى زير را صادر كرد:

اعلام عمومى

به نام خداوند بخشنده مهربان

بر اولياى امور- كه خداى متعال، آنها را به خيرانديشى و خدمت گزارى به عموم مردم موفق گرداند- پوشيده نيست كه ساكنان كربلا از اين حركت ناروا كه عبارت است از ويرانى خانه ها و آوارگى و سرگردانى خود و خانواده هايشان در اين موقعيت دشوار، تقاضاى كمك و يارى مى كنند و شكايت دردمندانه خود را فرياد مى زنند. ترديدى نيست كه مسئولان امر به شكواييه آنان توجّه كرده، با ايشان مدارا مى نمايند و كار تخريب و ويرانى را كه ضرورت اجتناب ناپذيرى هم ندارد به زمان ديگرى كه گشايش حاصل شود و معيشت آسان تر گردد، موكول مى نمايند. خداى متعال همگان را موفق گرداند. (2) در اينجا تلگراف ها و شكواييه هاى ديگرى وجود دارد كه ملتمسانه، جهت حفظ و نگهدارى حائر قديم و متعلقات دينى و علمى آن، درخواست كمك و يارى كرده اند؛ ولى نقل آنها، لازم به نظر نمى رسد. تنها اشاره به اين نكته، كافى است كه


1- روزنامه ساعت، شماره 445 مورخ جمعه 29/ 2/ 946 ه.
2- متن اين اعلام عمومى با خط علامه بزرگوار نزد ما موجود است.

ص: 374

اقدام شهردارى به اين كار و تخريب مراكز دينى و علمى، برخلاف ميل و رضايت بزرگان دين، علما و دانشمندان و ساكنان كربلا بوده است.

بارى ويرانى مراكز دينى و علمى كربلا، تأثير منفى زيادى بر روح و روان مردم بر جاى نهاد. با اين همه نمى توان گفت كه برنامه ريزى يا اجراى اين طرح، بدون تأييد بعضى افراد معلوم الحال كه بدان تمايل داشته اند، صورت گرفته باشد. البته اين كار، براى آنان منافع چشمگيرى داشته كه سستى كردن در انجام آن را روا ندانسته اند.

بخشى از اين منافع مربوط به شهر كربلا و حوزه كارى آنان است و بخشى ديگر به منازل مسكونى ايشان مربوط مى شود. در واقع اجراى اين پروژه، آنها را از كوچه پس كوچه هاى تنگ و باريك رها ساخته، به خيابان وسيع متصل مى نمايد تا به راحتى اتومبيل خود را به پاركينگ خانه هاى خويش در «باب زينبيه» منتقل كنند و به سادگى تردد نمايند.

گروه ديگرى از اهالى كربلا كه به عنوان مثال در شهر كاظمين سكونت داشتند، در پىِ منافع ديگرى بودند. (1) به جز اين افراد، كسانى هم بودند كه پنهانى، اين طرح را مورد تأييد قرار داده، اجراى آن را تشويق مى نمودند و هر كدام، منافع خاص خود را دنبال مى كردند. هر چند بايد اذعان كرد كه نقش اصلى اين طرح ويرانگر را يك نفر برعهده داشت و كار تخريب و ويرانى را از پشت پرده هدايت و مديريت مى كرد، امّا دليل آن را كسى نمى داند.


1- بسيار شگفت انگيز است كه اين افراد جهت احداث اين خيابان و ويرانى و نابودى متعلقات حائر مقدس به خاطر منافع خاص خود، تلاش و كوشش به خرج دادند در حالى كه در شهر كاظمين از امتداد خيابان جسر تا در ورودى صحن شريف به خاطر حفاظت از منازل مسكونى خود كه به تازگى از طريق شركت در مزايده خرايدارى كرده بودند، جلوگيرى نمودند. بنگر كه تا چه اندازه، اين امور را بازيچه خود كرده اند!

ص: 375

ذيلًا نقشه حائر مقدس و مراكز پيرامونى آن، قبل از احداث خيابان كمربندى از نظر مى گذرد:

1. موقوفات مدرسه زينبيّه.

2. مدرسه بزرگ زينبيّه كه در ورودى آن، از داخل حائر مقدس بود، اين مدرسه و موقوفات آن در روز دوشنبه 13 محرم الحرام سال 1368 ه(15/ 11/ 1948 م) به دست عبدالرسول خالصى، منهدم گرديد.

3. مسجد جامع با شكوه ناصرى كه عبدالرسول خالصى در ماه ربيع الاول سال 1368 ه آن را خراب كرد.

4. مدرسه صدر اعظم نورى كه از مهم ترين مدرسه هاى دينى به شمار مى رفت و طاهر القيسى آن را ويران نمود.

5. مسجد جامع تاريخى و باشكوه رأس الحسين(ع).

6. مقام رأس الحسين(ع)، در وسط مسجد جامع كه به دست طاهر القيسى خراب گشت.

ص: 376

7. مسجد مدرسه بزرگ سردار حسن خان.

8. مدرسه باشكوه سردار حسن خان و موقوفات آن كه عبدالرسول خالصى در روز پنجشنبه 16 محرم الحرام سال 1368 ه(18/ 11/ 1948 م) منهدم ساخت.

9 و 10. مناره هاى گورستان سلاطين آل بويه.

11. گورستان سلاطين آل بويه كه تمامى به دست عبدالرسول خالصى، در روز چهارشنبه 22 محرم الحرام سال 1368 ه(24/ 11/ 1948 م) ويران گرديد.

12. سرداب ورودى تاريخى و نفيس «باب قاضى الحاجات» كه ناگزير به زودى خراب خواهد شد.

13. ملحقات «تكيه بكداشيّه»، در حائر مقدس كه در روزگار عبدالرسول خالصى از بين رفت.

ص: 377

ص: 378

فصل هفتم: حائر و حرم ابوالفضل العباس (ع)

اشاره

در فاصله حدود سيصد مترى شمال شرق حائر مقدس، بارگاه حضرت عباس(ع) قرار دارد؛ جايى در كنار رود فرات كه در همان جا به شهادت رسيد و در همان محلّ، بيرون حائر به خاك سپرده شد. بارگاه بزرگ و باعظمت آن حضرت به سبك و سياق بارگاه برادرش، امام حسين(ع) و بارگاه امامان شيعه(عليهم السلام) در ديگر عتبات مقدس، ساخته شد.

جريان شهادت آن بزرگوار چنان بود كه عباس(ع) به شريعه فرات رفت تا براى لب تشنگان حرم برادرش آب بياورد. وقتى مشك آب خود را پر كرد دشمنان او را محاصره نمودند؛ لذا حضرت با آنان جنگيد تا به شهادت رسيد و تا آخرين نفس از مشك آب نگهدارى نمود، شايد آن را به لب تشنگان حرم كه زنان و كودكان و طفل شيرخوار بودند، برساند.

عباس(ع) به شهادت رسيد، امّا ضرب المثل فداكارى و از خودگذشتگى شد. زيرا وقتى به آب فرات- در حالى كه خيلى تشنه بود- رسيد و خواست آب بنوشد، تشنگى برادرش حسين(ع) و خاندان او را به ياد آورد و از نوشيدن آب، پيش از

ص: 379

آنكه آنان آب بنوشند، صرف نظر كرد.

حضرت عباس(ع) جايگاه بلند و والا و موقعيّت بزرگ و برجسته اى دارد؛ زيرا برادرى وفادار براى امام حسين(ع) بود. به همين دليل، قبر مطهر آن بزرگوار به سبك و سياق قبر مطهر امام حسين(ع) و با همان بزرگى و عظمت ساخته شده است؛ آن حضرت به نقل شيخ مفيد(قدس سره) در كتاب «الارشاد» و ديگران در «مسناه»؛ «راه آب»، خاكسپارى شده است؛ جايى كه در آن روزگار، رود نينوا از شمال به جنوب جريان داشته و روستاى نينوا در امتداد ساحل آن واقع بوده است. شايد خيابانى كه امروزه «شارع العباس» ناميده مى شود، در آن هنگام محلّ جريان رود فرات محسوب مى گرديده است.

بارگاه قمر بنى هاشم(ع) در نهايت بزرگى و عظمت و متشكل از روضه باشكوه ساخته شده از سنگ مرمر است كه ضريح منوّر در وسط آن قرار دارد و شبستان ها از چهار طرف، آن را در ميان گرفته اند؛ درست مثل شبستان هاى حرم امام حسين(ع) كه ضريح مطهر را احاطه كرده اند. بر روى چهار ديوار محكم و استوار آن، گنبد بزرگى قرار گرفته كه با كاشى هاى زيبا و هنرمندانه پوشيده شده است. (1) پيشاپيش گنبد، دو مناره وجود دارد كه نماى آن دو، كاشى و قطعه هاى كوچك سنگ مرمر رنگارنگ و فوق العاده ظريف و چشم نواز در حدّ چينى يا فراتر از آن مى باشد. قسمت فوقانى مناره ها تا بالاترين نقطه آنها با طلاى خالص اندود شده است و روبه روى مناره ها بر فراز «باب القبله» برج بزرگى تعبيه گرديده كه يك ساعت بزرگ بر روى آن قرار دارد و صداى كوبنده زنگ آن در فضا مى پيچد و فضا را آكنده از ابهت و متانت مى سازد.


1- اين گنبد نورانى در حال حاضر طلاپوش است و نماى كاشى مربوط به زمان تأليف كتاب مى باشد.

ص: 380

اين ساختمان بزرگ و با عظمت بر روى سرداب هاى زيرزمينى قرار گرفته كه زير آن، خالى است و هوا از داخل آن، جريان دارد و در نتيجه مانع از رسيدن رطوبت به ساختمان مى شود. برعكس حرم امام حسين(ع) كه ساختمان مستقيماً بر روى زمين بنا شده است.

حرم ابوالفضل العباس(ع) را از چهار طرف، صحن هاى زيبا با ساختار جديد و خوش تركيب با ديوارهاى بلند، در ميان گرفته است؛ با اين تفاوت كه حائر خيلى وسيع تر است و تمام مراحلى كه بر حائر مقدس گذشته، اعم از تخريب و ويرانى و نهب و غارت و تعمير و مرمّت، حسب ظاهر بر بارگاه عباس(ع) نيز گذشته است؛ چنان كه صاحب كتاب مجالى الطّف به اين مطلب اشاره كرده و آورده است:

وكل من شاد بناء السبط شاد بنا أخيه بين الرهط

فهو العفرناه الشديد الباس و من ترى كالضيغم العباس

(1) و هر كس حرم سبط(امام حسين(ع)) را ساخت، حرم برادرش عباس را هم ميان دشمن، بنا كرد. پسر او شجاع، نيرومند و سختگير است و چه كسى را مانند شير بيشه شجاعت، عباس مى توان يافت.

حضرت عباس(ع) در ميان مردم به هيبت و صلابت و سخت گيرى، شهرت دارد و به همين جهت به ضيغم(شير بيشه) و غضنفر(شير بيشه) ملقب شده است و مردم از شيعيان گرفته تا فرقه هاى اسلامى ديگر به زيارتش مى شتابند و هديه ها و نذوراتى، بيشتر از روى بيم و اميد پيشكش مى نمايند. اين ترس و بيم از هيبت آن حضرت است؛ چنان كه هيچ كس به نام او سوگند دروغ ياد نمى كند و در اين


1- مجالى الطف، ص 45.

ص: 381

خصوص، رواياتى هم نقل شده است. اميدوارى به فضل و كرم آن بزرگوار، از آن جهت است كه حوايج آنان را برآورد! (1)

شعرى درباره حائر فرخنده و مبارك

اينك اشعارى كه خطيب مشهور كاظمين، استاد سيد محمد حسين حيدرى نويسنده كتاب المعارف الحسينيّه در تقريظ كتاب تاريخ كربلا و حائر حسينى، سروده است از نظر مى گذرانيم:

لله نفس قد حوت بمقامها الرتب الرفيعه

فبنت على العيوق صر حا بالفضائل للشريعه

تلك المكارم للجواد اللو ذعى أتت وسيعه

أكرم به من كاتب شكر الاله له صنيعه

حاز السباق بوصفه الارض المقدسه المنيعه

خدم الحسين موضحا للناس أسرارا رفيعه

ان عدت الكتاب كان لجميعهم أبدا طليعه

فلنثره ود البديع لو أنه يحكى بديعه

ولسفره جاء البيان تذللا يهوى ربوعه

يا صاحب السفر الذى ضمنته غررا نصيعه

اعلم بأنى عاجز عن مدح سدتك الرفيعه

«للحائر» الميمون قد شيدت أسوارا منيعه

وأقمت نبراس الحقيقه للشهيد على الشريعه

بيراعك الخلاب قد سطرت آيات بديعه


1- نزد خداى متعال از آنان شفاعت كند تا حوايج آنان را برآورده سازد.

ص: 382

خذها اليك فانها مقطوعه جاءت مطيعه

عذرا فمثلى مدح مثلك شعره لن يستطيعه

پاداش جانى كه جايگاهش مراتب بلند و والايى را در بر گرفته، با خداى متعال است؛ پس براى شريعت، نردبان فضائلى ساخت كه سر به كهكشان مى سايد. به نويسنده اى اداى احترام كن كه شيوه و روش او شكرگزارى خدا است. كسى كه در معرفى پسر زمين مقدس و والاى، گوى سبقت از ديگران ربوده است. او در راه خدمت به امام حسين(ع) اسرارِ گران بهايى را براى مردم، آشكار ساخته است. هرگاه نويسندگان، سرشمارى شوند، او پيشاپيش تمام آنان، قرار دارد.

متن نوشتارش، جديد و جذّاب است، هر چند محتواى آن نيز تازه و زيباست.

نطق و بيان خاضعانه، شيفته تر و تازگى كتابش مى باشد. اى صاحب كتابى كه مشتمل بر گوهرهاى گران بهاست! بدان كه من از ستايش خدمت ارزنده تو، عاجز و ناتوانم. تو براى حائر فرخنده و مبارك، ديوارهاى سر به فلك كشيده بنا كردى و پرچم حقيقت را بر تربت شهيد راه شريعت برافراشتى. براى نوآورى فريباى تو، آيات زيبا و دلپذيرى نگاشتم. بگيرشان! اينها پيشكش توست و تنها به تو تعلق دارد. مرا ببخش كه مثل من از ستايش چون تو با زبان شعر، البته عاجز و ناتوان است.

سخن علامه شيخ مرتضى خالصى در تقريظ كتاب تاريخ كربلا و حائر حسينى:

عبدالجواد آيه بينه ومعجزه

كنز خفى لم يزل يراعه قد ابرزه

لله ما ابدعه من قلم واحرزه

مفصلا تبيانه ولفظه ما اوجزه

ص: 383

ابدع ما اودع فى تأليفه وارتجزه

معدن علم كنزه سبحان من قد كنزه

أخرس سحبانا به وقس فيه أعجزه

اذاك سحر بابل أم سحر لفظ جوزه؟

افضل كل عمل ما كان منه احمزه (1)

آمن من فى عصره به لما قد احرزه

لذاك خروا سجدا لآيه والمعجزه

عبدالجواد نشانه اى آشكار و خود، يك معجزه است. خداوند، پاداش ابتكار كسى را كه از قلمش تراويده و به چنگش آورده است بدهد، در حالى كه محتوياتش، گسترده و لفظ آن كوتاه و اندك است، ودايع تأليف خود را در قالبى نو و بى سابقه ارائه كرده است. معدن علم و دانشى نهفته و پنهان، پاك و منزه است كسى كه آن را پنهان ساخته است. سحبان وائل، ضرب المثل فصاحت و بلاغت را با تأليف خود، الكن نمود و با سنجش و مقايسه شكستش داد. آيا اين اثر، سحر بابل است؟ يا سحر لفظ است كه از آن، فراتر رفته است؟! برترين همه كارها سخت ترين آنهاست. معاصرين او، به واسطه اثر وى و موقعيتى كه به دست آورده است، درامانند. به همين خاطر و در برابر نشانه الهى بودن و اعجاز آن، به سجده درآمدند.

اداى وظيفه شكرگزارى

بهترين شكر و سپاس خود را به محضر مبارك علماى اعلام و هدايت گران افكار عمومى كه در آسمان علم و ادب مى درخشند، تقديم مى كنم؛ به كسانى كه براى


1- «افضل الاعمال احمزها». بحارالانوار، ج 67، ص 191.

ص: 384

كتاب «تاريخ كربلا و حائر امام حسين(ع)» با تراوش هاى قلم خود به صورت نظم و نثر، تقريظ نوشتند و اين جانب را از الطاف عاليه و اعتماد ارزنده خويش، برخوردار ساختند. آرى بيشترين سپاس و دلپذيرترين جملات تمجيد و ستايش من، پيشكش آنان باد.

پايان

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109