ساقى تشنه

مشخصات كتاب

سرشناسه : هادی منش، ابوالفضل، 1356 -

عنوان و نام پديدآور : ساقی تشنه/ ابوالفضل هادی منش؛ تدوین مرکز تحقیقات حج.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر ٬ 1390.

مشخصات ظاهری : 131 ص.

شابک : 10000ریال: 978-964-540-215-8

وضعیت فهرست نویسی : فاپا(چاپ دوم)

يادداشت : چاپ اول: زمستان 1388.

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : عنوان روی جلد: ساقی تشنه: نگاهی به زندگی حضرت ابوالفضل (ع).

یادداشت : کتابنامه: ص. [123] - 131؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان روی جلد : ساقی تشنه: نگاهی به زندگی حضرت ابوالفضل (ع).

موضوع : عباس بن علی (ع)، 26؟ - 61ق. -- سرگذشتنامه

موضوع : عباس بن علی (ع)، 26؟ - 61ق. -- زیارتنامه ها

موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق -- اصحاب

شناسه افزوده : حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت. مرکز تحقیقات حج

رده بندی کنگره : BP42/4 /ع2 ھ23 1390

رده بندی دیویی : 297/9538

شماره کتابشناسی ملی : 1944579

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ديباچه

سعادت واقعى انسان و شرط پويايى جوامع بشرى در سايه شناخت و كارآمد كردن سيره اولياى الهى است.

پرآشكار است كه سيره اولياى الهى، به ويژه اهل بيت خاندان وحى، به عنوان متقن ترين آموزه هاى تربيتى و اساسى ترين مؤلفه در فرهنگ اسلامى است. شناخت واقعيت هاى زندگى آنان و بهره گيرى از روش و منش و رفتار و گفتارشان، مى تواند زمينه هاى تعالى و سعادت واقعى انسان را فراهم سازد. از اين رو، پژوهش در آثار اولياى الهى، به ويژه جست وجو در احوال خاندان پاك نبوت، به منظور الگوگيرى از آنان، ضرورت انكارناپذير مراكز پژوهشى است.

گروه تاريخ مركز تحقيقات حج، در راستاى ايفاى رسالت خود، براى ترويج فرهنگ اصيل اهل بيت عليهم السلام، دست به انتشار شرح حال عده اى از مردان و زنان انسان ساز زده است كه از جمله آنان، شرح حال حضرت

ص: 12

ابوالفضل العباس عليه السلام، مجسمه ايثار و وفاست. اميد است كه اين نوشته مورد قبول آستان رفيع آن حضرت كه قبله گاه حاجات محتاجان است، قرار گيرد.

در پايان، مركز تحقيقات لازم مى داند كه از تلاش هاى پژوهشگران محترم و همه كسانى كه در به ثمر رساندن اين اثر تلاش كردند، سپاسگزارى نمايد.

گروه تاريخ و سيره

مركز تحقيقات حج

ص: 13

پيش گفتار

زندگانى حكمت آميز و غرورآفرين پيشوايان معصوم عليهم السلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نكات عالى و آموزنده در راستاى الگوگيرى از شخصيت كامل و بارز آنان بوده و نيز درس هاى تربيتى امامان عليهم السلام نسبت به فرزندان خويش، در تمامى زمينه هاى اخلاقى و رفتارى، سرمشق كاملى براى دوست داران فرهنگ متعالى اهل بيت عصمت عليهم السلام به ويژه براى نسل جوان، به شمار مى رود. از آنجا كه زندگانى پرخير و بركت اهل بيت عليهم السلام در بردارنده دو اصل استوار حماسه و عرفان است، بررسى دقيق بُعد حماسى و عرفانى آنان و فرزندانشان كه در معرض پرورش و تربيت ناب اسلامى آنان قرار داشته اند، براى همگان، جذّاب و آموزنده خواهد بود.

ص: 14

در نوشتار حاضر، سعى شده است با بررسى زوايايى از زندگانى حضرت عباس عليه السلام، پور بى هماورد حيدر عليه السلام، چهره روشن ترى از آن حضرت به تصوير كشيده شود.

ص: 15

1 از چشمه سار مهتاب

1. تولّد

دوان دوان خود را به مسجد رساند. بر آستانه در ايستاد و نفس زنان گفت: «مژده! مژده!» امام على عليه السلام سخن خود را با اصحاب قطع كرد و فرمود: «خير باشد قنبر!» عرقِ پيشانى خود را با گوشه آستينش پاك نمود و عرض كرد: «مولاى من! هم اكنون از خانه شما مى آيم.

خدا به شما فرزندى عنايت فرموده است؛ آمدم كه هم بشارت دهم و هم اسم و كنيه اش را بپرسم».

برق شادى در چشمان امام على جهيد و با تبسم فرمود: «اين نوزاد جايگاه بلندى بر آستانه ربوبى دارد و نام و كنيه و لقب هايش نيز بسيار است. اينك به منزل مى آيم و نام او را انتخاب خواهم كرد».

على عليه السلام داخل منزل شد و زينب عليها السلام، قنداقه كودك را به دست پدر داد. اشك شوق از بام نگاه على عليه السلام بر چهره نوزاد لغزيد و او را در آغوش فشرد. سپس در گوش

ص: 16

راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفت.

ميلاد او، چهارم شعبان سال بيست و ششم ه. ق (1)، هنگام ظهر بود.

2. نام گذارى

چشم ها منتظر و دل ها بى قرار بود تا ببينند امام على عليه السلام، نوزاد خويش را به چه مى نامد و به چه انگيزه اى، نام مى نهد.

امام او را عباس ناميد. عباس به معناى «در هم كشيدن بشره و گرفتگى صورت» (2) است. برخى عباس را به معناى شيرى كه ديگر شيرها از او مى گريزند، معنا كرده اند. (3)

3. كنيه هاى حضرت عباس عليه السلام

اشاره

در فرهنگ عربى به آن دسته از نام هايى كه با پيشوند ابْ(در مردان) و امّ(در زنان) همراه باشد، كنيه مى گويند.

سنتِ گذاشتن نامى در قالب كنيه براى افراد در ميان قبايل عرب، گونه اى بزرگداشت و تجليل نسبت به فرد به شمار مى آيد. (4)


1- محمد باقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 42، ص 75
2- محمد بن مكرم بن منظور، لسان العرب، ج 6، ص 129
3- محمد مهدى المازندرانى، معالى السبطين، ج 1، ص 437
4- على اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 11، ص 16452

ص: 17

در منابع تاريخى، براى حضرت عباس كنيه هاى متعددى برشمرده اند كه به برخى از مشهورترين آنها اشاره مى كنيم:

الف) ابوالفضل

در منابع بسيارى، كنيه حضرت عباس عليه السلام را ابوالفضل بر شمرده اند (1) كه در بين كنيه هاى ايشان مشهورترين است. اما ديگر كنيه هاى او يا غيرمشهورند يا اينكه پس از واقعه كربلا حضرت را بدان خوانده اند. در اينكه آن حضرت فرزندى به نام فضل داشته يا انتساب ابوالفضل به آن حضرت بر اساس نسبت رايج در ميان بنى هاشم بوده كه بر اساس آن هر كسى كه نامش عباس بود به اين كنيه خوانده مى شد، اختلاف است. (2)

ب) ابو القِربَة

در لغت عرب، قِربة به معناى «مشك آب» است.

حضرت عباس عليه السلام را به جهت آب رسانى اش در كربلا به اين كنيه ناميده اند. (3)


1- شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 332؛ عبداللَّه مامقانى، تنقيح المقال في احوال الرجال، ج 1، ص 128
2- عبدالواحد بن احمد مظفر، بطل العلقمى، ج 2، ص 9
3- احمد بن يحيى البلاذرى، أنساب الأشراف، ج 2، ص 192؛ فضل بن الحسن الطبرسى، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 203

ص: 18

از كنيه هاى ديگر آن حضرت، مى توان به ابوالقاسم (1)، ابن البدرية (2) و ابوالفَرجَة (3) اشاره كرد.

4. لقب هاى حضرت عباس عليه السلام

اشاره

حضرت عباس عليه السلام لقب هاى بسيارى دارد. براى ايشان بيش از بيست لقب برشمرده اند كه معروف ترين آنها عبارتند از:

الف) قمر بنى هاشم

حضرت عباس عليه السلام، جمال و زيبايى ويژه اى داشته است و چون از دودمان هاشم، جد پيامبر صلى الله عليه و آله بوده، او را «ماه فرزندان هاشم» مى خواندند. اين لقبى مشهور براى حضرت به شمار مى رود و بسيارى از منابع، آن را برشمرده اند. (4)

ب) باب الحوائج

در دوران زندگانى امام مجتبى عليه السلام و در زمان امامت امام حسين عليه السلام، هرگاه نيازمندى براى كمك خواستن نزد اين دو امام همام مى آمد، حضرت عباس عليه السلام مأمور اجراى دستور امام خويش مى شد. حضرت عباس عليه السلام


1- بطل العلقمى، ج 12، ص 8
2- همان، ص 91
3- همان، ص 10
4- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 108

ص: 19

جايگاه بلندى نزد برادرش امام حسين عليه السلام داشت.

نوشته اند:

همان گونه كه پدرش امير مؤمنان عليه السلام جايگاه بلندى نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله داشت و باب او بود و هر گاه مشكلى روى مى داد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ابتدا آن را با على عليه السلام در ميان مى گذاشت، عباس عليه السلام نيز چنين جايگاهى نسبت به امام حسين عليه السلام داشت و امام با پيشامد هر مشكلى از او مى خواست كه آن مشكل را برطرف نمايد. (1) اين مسئله سبب شد تا ايشان را باب الحوائج؛ «برآورنده نيازها» بخوانند. (2) البته به نظر مى رسد اين لقب بعدها در نتيجه توسل ها و كرامت هاى آن حضرت به ايشان داده شده است.

ج) سقّا

سقّا از مشهورترين لقب هاى حضرت عباس عليه السلام است كه پس از واقعه كربلا به ايشان نسبت داده شد. (3) يكى از بى رحمانه ترين حربه هاى جنگى دشمن در واقعه كربلا، بستن آب به روى لشكر امام حسين عليه السلام بود كه از روز هفتم ماه محرّم آغاز شد، اما حضرت عباس عليه السلام


1- بطل العلقمى، ج 3، ص 35
2- ابوالفرج اصبهانى، مقاتل الطالبيين، ص 55؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 40
3- محمد بن حبّان، الثقات، ج 2، ص 310

ص: 20

به همراه برخى ديگر از بنى هاشم، به فرات حمله مى برد و آب مى آورد. (1)

د) كَبْش الكتيبة (قوچ لشكر)

اصطلاحى نظامى است كه در جنگ ها به كار مى رفته و به فردى شجاع اطلاق مى شده كه در پيشانى لشكر به جنگ با دشمن مى پرداخته است. اين لقب پيش از حضرت عباس عليه السلام تنها به دو نفر داده شد؛ ابتدا به فردى قريشى از قبيله بنى عبدالدار كه از دشمنان سرسخت مسلمانان بود و طلحة بن ابى طلحة نام داشت كه در جنگ احد، حضرت على عليه السلام او را كشت. بعد از او مالك اشتر نخعى را كبش العراق مى خواندند. (2) پس از وى اين لقب به حضرت عباس عليه السلام رسيد آن گونه كه از زبان امام حسين عليه السلام سروده اند:

عَبَّاسُ عليه السلام كَبْشُ كَتِيبَتِى وَ كَنَانَتِى وَ سرُّ قَوْمِى بَلْ اعَزُّ حُصُونِى

عباس عليه السلام پهلوان لشكر و اهل بيت من، بلكه شكست ناپذيرترين دژ من است. (3)


1- محمد بن محمد بن نعمان الشيخ المفيد، الإختصاص، ص 78؛ ابو جعفر محمد بن الحسن، رجال الطوسى، ص 72
2- بطل العلقمى، ج 2، صص 53 و 54
3- همان، ص 60

ص: 21

ه) حامى الظَعِينة

در لغت عرب، ظعينة از ريشه ظَعَنَ(كوچ كرد) گرفته شده و به معناى زن هودج نشين (1)

است. اين لقب نيز پس از واقعه عاشورا به حضرت داده شد و به معناى پشتيبان زنان هودج نشين است؛ چرا كه دلگرمى زنان اهل حرم، به بازوى تواناى عباس عليه السلام بود.

علاوه بر لقب هاى ياد شده، القاب ذيل براى آن حضرت آمده است: شهيد (2)، عبد الصالح، مستجار(پشت و پناه)، فادى(فداكار)، ضَيغَم(شير)، مُؤثر(ايثارگر)، ظَهر الولاية(پشتيبان ولايت)، طيار (3)، اكبر (4)، مواسى(ايثار كننده)، واقى(پاسدار)، ساعى (5)(تلاشگر)، صدّيق(راست گفتار و درست كردار)، بَطَل(گُرد)، اطلس(چابك و شجاع: در لغت به معناى رنگارنگ يا دو رنگ بوده (6) و كنايه از فرد زيرك و چابك است)، حامل اللّواء(پرچمدار) (7)، صابر، مجاهد، حامى، ناصر. (8)


1- آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر، ص 213
2- سيد بن طاووس، مصباح الزائر، صص 245- 249؛ بحار الأنوار، ج 98، صص 222- 227
3- بطل العلقمى، ج 2، ص 108
4- بطل العلقمى، ج 2، ص 72؛ مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 305
5- سه لقب اخير در زيارت ناحيه مقدسه آمده است
6- لسان العرب، ج 6، ص 135
7- مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 108؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 40؛ بطل العلقمى، ج 2، ص 12
8- سيد بن طاووس، إقبال الاعمال، ص 334؛ بحار الأنوار، ج 98، ص 364؛ مصباح الزائر، ص 351

ص: 22

در كلام امامان معصوم عليهم السلام لقب هاى ديگرى نيز براى حضرت عباس آمده است كه از جايگاه والا و مقام ارجمند حضرت عباس عليه السلام حكايت مى كند.

5. مادر عباس عليه السلام

ازدواج حضرت على عليه السلام با امّ البنين عليها السلام بدين صورت بود كه ايشان از برادر خويش، عقيل، خواست كه براى او زنى از خانواده اى اصيل، شجاع و خداپرست برگزيند تا پسرى شجاع براى او به دنيا آورد. (1) عقيل بن ابى طالب، در عصر خود به نسب شناسى شهرت داشت.

چون عقيل از اصالت خاندان و جنگاورى نياكان حضرت امّ البنين عليها السلام آگاهى داشت (2)، وى را به امير مؤمنان على عليه السلام معرفى كرد. امام پس از مشورت با عقيل، از امّ البنين عليها السلام خواستگارى كرد. امّ البنين عليها السلام نيز با كمال رضايت، پيشنهاد امام را پذيرفت و با امام على عليه السلام ازدواج كرد.

فاطمه، ملقب به امّ البنينّ، دختر حزام بن خالد بن ربيعة، زنى با كمال، اديب و باوقار بود كه به عقد امير مؤمنان عليه السلام در آمد و صاحب چهار فرزند شد كه بزرگ ترين آنها عباس عليه السلام بود. او همواره خود را خدمتگزار فرزندان


1- شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج 2، ص 155
2- جمال الدين احمد بن على بن عنبة الحسنى، عمدة الطالب، ص 394؛ بطل العلقمى، ج 1، ص 97

ص: 23

امام مى دانست و فرزندان زهرا عليها السلام را بر فرزندان خويش مقدم مى داشت. وى پس از بازگشت كاروان آزادگان و سرافرازان حسينى به مدينه، به استقبال كاروانيان شتافت و پيش از هر چيز، از حسين عليه السلام سراغ گرفت و حتى از چهار فرزند دلاور و رشيد خود، سخنى نگفت. از اين رو، بيرق سوگ در عزاى فرزندان فاطمه عليها السلام برافراشت و بر آنان گريست و گفت: «همه فرزندانم و آن چه در زير اين آسمان كبود است، فداى حسين عليه السلام باد». (1)

6. خاستگاه تربيتى عباس عليه السلام

حضرت عباس عليه السلام در گستره اى چشم به جهان گشود كه رايحه دل انگيز وحى، فضاى آن را آكنده بود و در دامان مردى سترگ پرورش يافت كه بر كرانه هاى تاريخ ايستاده بود. عباس عليه السلام در محضر پدرى پرورش يافت كه پدرِ يتيمان شهر و غم خوار و هم زبان غريبان بود؛ پدرى مهربان كه يتيمان شهر را بر فرزندان خويش، مقدم مى دانست و لقمه هاى اشك آلود را با دست خود در دهان آنان مى نهاد تا گرد يتيمى بر چهره شان ننشيند.

عباس عليه السلام افزون بر پدر بزرگوار خويش، محضر سه


1- محمد على مدرسى، ريحانة الأدب، ج 8، ص 292؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 40

ص: 24

امام ديگر را درك كرد و از فيض حضور در مكتب آنان نيز برخوردار شد.

7. ازدواج حضرت عباس عليه السلام

حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام، لُبابَة دختر عبيداللَّه بن عباس را كه پسر عموى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود، به عقد خويش درآورد. (1) تاريخِ ازدواج وى مشخص نيست؛ اما از سن فرزندان حضرت عباس عليه السلام، مى توان حدس زد كه ازدواج او بين سال هاى 40 تا 45 ه. ق صورت گرفته و سن او هنگام ازدواج، بيست سال بوده است.

ثمره اين پيوند، فرزندانى به نام هاى عبيداللَّه، فضل، حسن، قاسم و يك دختر بود (2)؛ اما بين تاريخ نگاران، در تعداد آنها اختلاف است.

8. مدت عمر

حضرت عباس عليه السلام در سال 26 ه. ق ديده به جهان گشود و هنگامى كه به شهادت رسيد، 34 سال داشت. (3) او در مدت زندگانى پربركت خويش، مدت 14 سال محضر پدر بزرگوار خويش، حضرت على عليه السلام را


1- ابو عبد اللَّه بن المصعب الزبيرى، نسب قريش، ج 1، ص 79؛ ابو جعفرمحمد بن حبيب البغدادى، المحبّر، ج 1، ص 44
2- العباس، ص 195
3- عمدة الطالب، ص 394؛ إعلام الورى، ص 203

ص: 25

درك كرد، مدت 24 سال در خدمت برادرش امام مجتبى عليه السلام بود و در تمام مدت 34 سال عمر خويش، از دامان تربيت برادرش، اباعبداللَّه الحسين عليه السلام، فيض برد. (1)


1- سيدمحسن امين عاملى، اعيان الشيعة، ج 7، ص 429

ص: 26

ص: 27

2 ويژگى هاى فردى حضرت عباس عليه السلام

1. ويژگى هاى جسمى

حضرت عباس عليه السلام داراى زيبايى ويژه اى بود و چهره دلربايش، هر بيننده اى را به تحسين وا مى داشت. او، چون ماه تمام، در ميان هاشميان مى درخشيد. جدّ او، عبد مناف را ماه مكه و عبداللَّه، پدر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را ماه حرم مى خواندند. حضرت عباس عليه السلام نيز ماه بنى هاشم لقب گرفت. گذشته از آن، در گزارش هاى تاريخى آمده است:

عباس عليه السلام مردى زيبا، تنومند و آراسته بود كه هر گاه بر اسب تناورى سوار مى شد، پاهايش به زمين مى رسيد. (1) مشهور است امام على عليه السلام، از همان سنين كودكى، فنون رزمى، مانند: كشتى، شمشيرزنى، تيراندازى و


1- محمد باقر مجلسى، جلاء العيون، ص 678؛ مقاتل الطالبيين، ص 56؛ اعيان الشيعة، ج 7، ص 430

ص: 28

سواركارى را به او مى آموخت و گاه خود با او به ورزش مى پرداخت. (1)

2. ويژگى هاى روحى و اخلاقى

الف) جنگ آورى و شجاعت

حضرت عباس عليه السلام مردى درشت اندام و تنومند بود و از كودكى با ورزش و كارهاى سخت و طاقت فرسا انس داشت. نوشته اند: روزى مردى وارد مسجد شد و شمشيرى را از صندوقچه درآورد و به امام على عليه السلام هديه كرد و حضرت آن را به فرزندش، عباس داد. سپس به برازندگى شمشير بر اندام رشيد و تناور فرزندش نگريست و اشك بر محاسنش جارى شد. حاضران پرسيدند: «يا امير مؤمنان عليه السلام! چرا گريه مى كنيد؟» حضرت فرمود:

روزى را مى بينم كه او با اين شمشير، نفس دشمن را در سينه حبس مى كند و بى امان بر آنان مى تازد و سرانجام به شهادت مى رسد. (2) امام حسين عليه السلام نيز در واقعه كربلا با ديدن بدن غرق به خون او، شجاعتش را با جمله اى كوتاه، تفسيرى بلند مى كند و مى فرمايد:


1- عباس محمود عقّاد، نگرشى تحليلى به زندگانى امام حسين عليه السلام، برگردان مسعود انصارى، ص 57
2- مجيد زجاجى كاشانى، ابو القربة، ص 34

ص: 29

اليَومَ نَامَتْ اعْيُنٌ بِكَ لَمْ تَنَمْ وَ تَسَهَّدَتْ أُخْرى فَعَزَّ مَنَامُهَا (1)

چشم هايى كه ديشب از ترس تو نخوابيده بودند، امشب به خواب خواهند رفت.

ب) دانش و بينش

حضرت عباس عليه السلام در عرصه دانايى و معرفت، شخصيت برجسته اى است. درباره دانش او گفته شده است: «وَ قَدْ كانَ مِن فُقَهاءِ أَوْلادِ الائمّةِ» (2)

؛ «عباس عليه السلام، از جمله فرزندان دانشمند امامان عليهم السلام است».

در روايتى، يكى از پيشوايان معصوم عليهم السلام، شخصيت علمى او را اين گونه ترسيم مى كند:

انَّ العَبَّاسَ بنَ عَلِىّ عليه السلام زَقَّ العِلمَ زَقّاً. (3)

به درستى كه عباس بن على عليه السلام، دانش را از سرچشمه نوشيده است، نوشيدنى!

امام صادق عليه السلام نيز در اين زمينه فرمود: «كانَ عَمُّنَا الْعَبّاسُ عليه السلام نافِذَ البَصِيرَة» (4)

؛ «عموى ما عباس عليه السلام بينشى ژرف داشته است».


1- معالى السبطين، ج 1، ص 443؛ وسيلة الدارين، ص 270
2- تنقيح المقال، ج 2، ص 128
3- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 393
4- اعيان الشيعة، ج 7، ص 430

ص: 30

ج) ادب و فروتنى

يكى از ارزش هاى والاى انسانى و اسلامى، رعايت ادب و فروتنى نسبت به افرادى است كه در مقايسه با انسان، داراى برترى باشند. در تاريخ، نمونه هاى گويايى از اين ويژگى در حضرت عباس عليه السلام به چشم مى خورد.

وى هرگز بدون اجازه در محضر امام حسين عليه السلام نمى نشست و پس از اجازه گرفتن نيز بسيار فروتنانه- به صورت دو زانو- مى نشست. (1) آن بزرگوار در طول عمر خود، هرگز برادرانش را به اسم يا كنيه، يا با خطاب «برادرم!» صدا نمى زد، بلكه با تعبيرهايى مؤدبانه، مانند «فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله!»، «مولاى من!» و «سرور من!»، جايگاه بلند ايشان را پاس مى داشت. (2)


1- معالى السبطين، ج 1، ص 443
2- بطل العلقمى، ج 2، صص 443 و 444

ص: 31

3 تلاش هاى سياسى حضرت عباس عليه السلام در دوران امامان عليهم السلام

1. عصر اميرمؤمنان على عليه السلام

درخشش در جنگ صفين

در جنگ صفين، جريان هاى گوناگونى رخ داد؛ درباره يكى از اين حوادث، اين گونه نگاشته اند: در گرماگرم نبرد صفين، جوانى، درحالى كه نقابى بر چهره داشت، از صفوف سپاه اسلام جدا شد. جلو آمد و نقاب از چهره اش برداشت. هنوز چندان مو بر چهره اش نروييده بود، اما صلابت از سيماى تابناكش خوانده مى شد. سنش را حدود هفده سال تخمين زدند. مقابل لشكر معاويه آمد و با نهيبى آتشين، مبارز خواست.

معاويه به ابو شعثاء كه جنگجويى قوى بود، رو كرد و به او دستور داد تا با وى مبارزه كند. ابو شعثاء با تندى به معاويه پاسخ گفت: «مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر مى دانند [حالا تو مى خواهى مرا به جنگ نوجوانى

ص: 32

بفرستى؟]» او هفت فرزند داشت. به يكى از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ حضرت برود. پس از لحظاتى نبرد، عباس عليه السلام او را به خون غلتاند. گرد و غبار جنگ كه فرو نشست، ابو شعثاء با نهايت تعجب ديد كه فرزندش در خاك و خون مى غلتد. فرزند ديگر خود را روانه كرد، اما نتيجه تغييرى نكرد تا جايى كه همگى فرزندان خود را به نوبت به جنگ با او فرستاد، اما آن جوان دلير، همگى آنان را به هلاكت رساند.

ابو شعثاء كه آبروى خود و پيشينه جنگاورى خانواده اش را بر باد رفته مى ديد، به جنگ با او شتافت؛ اما حضرت او را نيز به هلاكت رساند. ديگر كسى جرأت مبارزه با او به خود نمى داد و تعجب و شگفتى اصحاب امير مؤمنان عليه السلام نيز برانگيخته شده بود. هنگامى كه حضرت عباس عليه السلام به لشكرگاه خود بازگشت، حضرت على عليه السلام نقاب از چهره اش برداشت و غبار از چهره اش سترد ... (1) حضرت عباس عليه السلام پش از شهادت امام على عليه السلام، پيوسته مطيع امام حسن و امام حسين عليهما السلام بود، چنان كه در زيارت نامه اى كه براى آن حضرت از امام صادق عليه السلام نقل شده، آمده است: «سلام بر تو اى بنده نيكوكار و


1- محمدباقر خراسانى بيرجندى، كبريت الأحمر، ص 385؛ معالى السبطين، ج 1، ص 438

ص: 33

فرمانبردار خدا و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و مطيع امير مؤمنان و حسن و حسين عليهم السلام». (1)

2. عصر امام حسن مجتبى عليه السلام

شركت در خاك سپارى امام مجتبى عليه السلام

امام حسن عليه السلام وصيت كرد تا بدن ايشان را در جوار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله دفن نمايند. از اين رو، پس از شهادت ايشان، بنا بر وصيت، بدن مطهر را به سوى مزار تابناك رسول خدا صلى الله عليه و آله تشييع كردند. مروان، حاكم مدينه، از انگيزه تشييع كنندگان آگاه شد و به همراه گروهى از سربازان، با آرايش كامل نظامى، جلوى آنان را گرفت.

مروان فرياد زد: «آيا مى خواهيد او را كنار پيامبر صلى الله عليه و آله به خاك بسپاريد؟» از سوى ديگر، عايشه كه بر استرى سوار بود، نزديك آمد و گفت: «چگونه مى خواهيد كسى را كه من هرگز او را دوست نداشته ام، به خانه من بياوريد؟» مروان دوباره صداى خود را بلند كرد:

آيا اين درست است كه عثمان در دورترين جاى مدينه و در قبرستان به خاك سپرده شود و حسن بن على عليه السلام در جوار پيامبر صلى الله عليه و آله دفن گردد؟ هرگز! من با شمشير جلوى اين كار را خواهم گرفت.

سپس ميان بنى اميه و بنى هاشم درگيرى لفظى


1- نك: زيارت نامه حضرت

ص: 34

صورت گرفت، ولى بنا به وصيت امام، نبايد خونى ريخته مى شد. از اين رو، امام حسين عليه السلام با بردبارى فتنه را خوابانيد و فرمود:

به خدا سوگند اگر سفارش برادرم بر ريخته نشدن خون نبود، مى ديديد كه چگونه شما را با شمشيرهاى خدا آشنا مى ساختم. شما پيمان خود را با ما شكستيد و هر چه را كه شرط كرده بوديم، از ميان برديد. (1) آن گاه راه قبرستان بقيع را در پيش گرفت. در اين هنگام، مروان با آگاه شدن از وصيت امام و ايمنى از شمشيرهاى بنى هاشم، دست به حركتى زشت آلود زد.

او جلوى بنى هاشم را گرفت و به دستور او، بدن مطهر امام هدف تيرهاى كينه قرار گرفت و هفتاد تير به تابوت امام اصابت كرد. (2) حضرت عباس عليه السلام كه غيرت حيدرى در رگ هايش موج مى زد، با ديدن چنين صحنه اى برآشفت؛ سبوى بردبارى اش شكست و دست به قبضه شمشير برد. امام حسين عليه السلام سفارش امام مجتبى عليه السلام را يادآور شد. (3) عباس عليه السلام بار ديگر شكيبايى پيشه ساخت و چون تيغى


1- بحار الأنوار، ج 44، ص 157؛ محمد بن محمد بن النعمان الشيخ المفيد، الإرشاد، ص 174
2- مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 50
3- بحار الأنوار، ج 44، ص 158؛ الإرشاد، ج 2، ص 18؛ العباس عليه السلام، ص 156

ص: 35

برهنه، در كوره صبر، آبديده تر شد و در انتظار روزى نشست كه بتواند برّندگى اين تيغ را در احياى حق و حق طلبى به ستم پيشگان نشان دهد.

3. عصر امام حسين عليه السلام

اشاره

دوران امامت حضرت امام حسين عليه السلام به دو دوره پيش از قيام و دوره شكل گيرى قيام تقسيم مى شود.

در اينجا به يكى از جريان هاى پيش از قيام عاشورا كه حضرت عباس عليه السلام در آن حضور داشت، اشاره مى شود.

حفاظت از امام در ماجراى ديدار وليد با ايشان

وقتى معاويه مُرد، يزيد در دمشق نبود. او به محض رسيدن به دمشق در نامه اى به وليد بن عتبة بن ابى سفيان چنين نگاشت:

حسين عليه السلام را احضار كن و بى درنگ از او بيعت بگير و اگر سر باز زد، گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست. (1) وليد با مروان مشورت كرد. مروان در پاسخ وليد گفت: «اگر من جاى تو بودم، گردن او را مى زدم. او هرگز بيعت نخواهد كرد». سپس امام حسين عليه السلام را احضار كرد.


1- احمد بن ابى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 177

ص: 36

حضرت عباس عليه السلام نيز به همراه سى تن از بنى هاشم، امام را همراهى كردند.

امام داخل دارالاماره مدينه شد و بنى هاشم، بيرون از دارالاماره، منتظر فرمان امام شدند. وليد از امام خواست تا با يزيد بيعت نمايد، اما امام سرباز زد و فرمود: «بيعت به گونه پنهانى چندان درست نيست. بگذار فردا كه همه را براى بيعت حاضر مى كنى، مرا نيز احضار كن [تا بيعت نمايم]». مروان گفت: «امير! عذر او را نپذير، او بيعت نمى كند، گردنش را بزن». امام برآشفت و فرمود:

واى بر تو اى پسر زن آبى چشم! تو دستور مى دهى كه گردن مرا بزنند! به خدا كه دروغ گفتى و بزرگ تر از دهانت سخن راندى! (1) در اين لحظه، مروان شمشير خود را كشيد و به وليد گفت: «به جلادت دستور بده گردن او را بزند، قبل از اين كه بخواهد از اينجا خارج شود. من خون او را به گردن مى گيرم».

امام، بنى هاشم را مطلع كرد و حضرت عباس عليه السلام به همراه افرادش با شمشيرهاى آخته به داخل يورش بردند و امام را به بيرون هدايت نمودند. (2) امام صبح


1- محمد بن جرير الطبرى، تاريخ الطبرى، ج 3، ص 172؛ على بن موسى بن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 98
2- مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 88

ص: 37

روز بعد آهنگ هجرت به سوى مكّه نمود و حضرت عباس عليه السلام نيز بدون درنگ و تأمل در نتيجه يا تعلّل در تصميم گيرى، بار سفر بست و با امام همراه گرديد.

ص: 38

ص: 39

4 نقش آفرينى حضرت عباس عليه السلام در حماسه عاشورا

1. همراهى پيوسته با امام حسين عليه السلام

پس از فرود آمدن دو لشكر در كربلا، امام حسين عليه السلام پيكى براى عمر سعد فرستاد تا با او گفت وگو نمايد. (1) عمر سعد پذيرفت، اما براى اين كه مبادا خطرى او را تهديد كند، بيست سواره نظام با خود همراه ساخت و به سوى اردوگاه امام حسين عليه السلام به راه افتاد. ولى، هنگامى كه امام را با يار همراه و هميشگى اش حضرت عباس عليه السلام و على اكبر عليه السلام مشاهده كرد، سرافكنده شد و به سربازان خود اشاره اى كرد و همه آنها به جز پسر و غلامش را برگرداند. ولى به خيال خود، هم چنان جانب احتياط را رعايت كرده، به آنها دستور داد، فقط كمى دورتر بايستند.

شايد دليل اين كار، اين بود كه قدرت حضرت


1- بحر العلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 314

ص: 40

عباس عليه السلام را با تمامى افراد خود، برابر مى دانست. امام سخن را آغاز كرد و به او فرمود:

واى بر تو! آيا از خدايى كه به سوى او بازخواهى گشت، نمى ترسى؟ آيا با من سر جنگ دارى؟ با من، فرزند آن كسى كه او را مى شناسى؟! اين گروه را رها كن و با ما باش كه براى تو در پيشگاه خدا شايسته تر است.

عمر سعد پاسخ داد: «مى ترسم خانه ام را خراب كنند».

امام فرمود: «من آن را مى سازم».

گفت: «مى ترسم مزرعه ام را بگيرند».

امام فرمود: «من از دارايى خود در حجاز، بهتر از آن را جايگزينش خواهم كرد».

گفت: «بر خانواده ام مى ترسم».

امام فرمود: «من سلامت آنان را تضمين مى كنم».

عمر سعد سر به زير انداخت و سكوت كرد، اما سكوتش هرگز نشانه رضا نبود. امام با ديدن چهره فريب خورده و دنياپرست او فرمود: «چه شده تو را؟ خدا تو را هر چه زودتر در اين آسايش طلبى ات بكشد و تو را روز رستاخيز، نيامرزد! به خدا قسم كه جز اندكى از گندم رى نخواهى خورد». ابن سعد بى شرمانه پاسخ داد: «جوى آن مرا بس است». (1)


1- بحارالأنوار، ج 44، ص 388؛ الخوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ج 1، ص 246؛ ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 5، ص 164

ص: 41

2. آب رسانى

روز هفتم محرم، سه روز پيش از شهادت امام، عبيداللَّه بن زياد، حاكم كوفه به عمر بن سعد فرمانده لشكر كوفه نگاشت:

... به هوش باش! وقتى نامه ام به دستت رسيد، به حسين عليه السلام سخت بگير و اجازه نده از آب فرات حتى قطره اى بنوشد و با آنان، همان كارى را بكن كه آنان با بنده پرهيزگار خدا، عثمان بن عفان(خليفه سوم) كردند. والسلام. (1) تشنگى امام حسين عليه السلام و اصحابش بالا گرفت. در اين لحظه، امام، حضرت عباس عليه السلام را فرا خواند و سى سوار را به اضافه بيست پياده با او همراه كرد تا بيست مشكى را كه همراه داشتند، پر از آب نمايند و به اردوگاه امام بياورند. عمر سعد به عمر بن حجاج دستور داده بود تا با پانصد سواره نظام در كرانه فرات استقرار يافته، مانع برداشتن آب شوند. حضرت عباس عليه السلام خود به همراه چند تن از هم رزمانش مى جنگيدند و افراد پياده، مشك ها را پر مى كردند. وقتى همه مشك ها پر شد، حضرت عباس عليه السلام دستور بازگشت به اردوگاه را داد و محاصره دشمن را شكست و توانست


1- الاخبار الطوال، ص 255

ص: 42

آب را به اردوگاه برساند. (1) از آن پس، حضرت عباس عليه السلام به لقب سقّا مشهور شد. (2)

3. نمايندگى و سخنگويى از جانب امام

شب عاشورا يا تاسوعا، عمر سعد در برابر لشكر خود ايستاد و فرياد زد: «اى لشكريان خدا! سوار مركب هايتان شويد و مژده بهشت گيريد». امام حسين عليه السلام جلوى خيمه ها بر شمشير خود تكيه كرده بود. حضرت عباس عليه السلام با شنيدن سر و صداى لشكر دشمن، نزد امام آمد و عرض كرد: «لشكر حمله كرده است». امام حسين عليه السلام برخاست و به او فرمود:

يا عَبّاسُ! ارْكَبْ بِنَفِسِى أنْتَ يا اخِى حَتّى تَلقاهُمْ فَتَقُولُ لَهُمْ ما لَكُمْ و ما بَدا لَكُمْ؟ وَ تَسْأَلُهُمْ عَمّا جاءَ بِهِم.

عباس! جانم فدايت. سوار شو و نزد آنان برو و بدان ها بگو شما را چه شده و چه مى خواهيد؟ و از آن چه موجب آمدنشان شده، پرسش كن.

حضرت عباس عليه السلام به همراه بيست سوار كه در ميان آنها زهير بن قين و حبيب بن مظاهر ديده مى شد، به سوى


1- تاريخ الطبرى، ج 5، ص 412؛ نفس المهموم، ص 214
2- محمد بن حبان، السيرة النبوية، ج 1، ص 559؛ بحار الانوار، ج 44، ص 378؛ نجم الدين جعفر بن محمد بن نما الحلى، مُثير الاحزان، ص 51

ص: 43

لشكر دشمن رفت و از آنها پرسيد، چه مى خواهند؟

پاسخ دادند: «از امير(عبيداللَّه بن زياد) دستور رسيده كه به شما پيشنهاد كنيم به حكم او گردن نهيد و تسليم شويد و در غير اين صورت، با شما بجنگيم». حضرت عباس عليه السلام فرمود: «پس درنگ كنيد تا سخن شما را به عرض اباعبداللَّه عليه السلام برسانم». سپس بازگشت و پيغام آنان را به امام رساند. امام به او فرمود:

به سوى آنها باز گرد و اگر توانستى [حمله] آنان را تا فردا به تأخير بينداز و امشب آنان را از ما بازدار تا شبى را براى پروردگارمان به نماز بايستيم و او را بخوانيم و از او طلب آمرزش نماييم كه او مى داند من به نماز عشق مى ورزم و خواندن قرآن و دعاى بسيار و طلب بخشايش را دوست مى دارم.

حضرت عباس عليه السلام به سوى لشكرگاه دشمن بازگشت و پيام امام را تسليم آنان نمود. سخنگوى عمر سعد نيز در پاسخ گفت:

ما امشب تا فردا را به شما مهلت مى دهيم. پس اگر تسليم شديد شما را به نزد امير عبيداللَّه بن زياد خواهيم برد، وگرنه دست از شما برنمى داريم.

حضرت عباس عليه السلام نيز با موفقيت از تمديد مهلت آغاز جنگ، به سوى اردوگاه خود بازگشت. (1)


1- الإرشاد، ج 2، صص 92- 93

ص: 44

4. پشتيبانى از امام و شعارهاى عاشورا

از جمله تلاش هاى حضرت عباس عليه السلام در كربلا، حمايت از ولايت و لبيك گفتن به دستورهاى امام بود.

در غروب روز تاسوعا (1) يا در شب عاشورا، امام اصحاب خود را جمع كرد و پس از حمد و سپاس پروردگار، فرمود:

همانا من يارانى با وفاتر از ياران خود نمى شناسم و خاندانى نيكوتر و مهربان تر از خاندان خود سراغ ندارم.

پس خدا شما را به خاطر [يارى نمودن] من پاداش نيكو دهد. بدانيد كه من [فردا را] روز آخر زندگى مان به خاطر اينان(دشمن) مى دانم و به شما اجازه مى دهم كه همگى آزادانه بازگرديد و از من، بر گردن شما چيزى نيست. اين تاريكى شب كه شما را در برگرفته، مركب خود كنيد(از تاريكى شب استفاده نماييد).

حضرت عباس عليه السلام بى درنگ برخاست و مصمم پاسخ داد:

لِمَ نَفعَلُ ذَلِكَ؟ لِنَبْقِىَ بَعْدَكَ؟ لا ارانَا اللَّهُ ذَلِكَ ابَداً. (2)

چرا چنين كنيم؟ آيا براى اينكه پس از تو زنده بمانيم؟


1- بحار الأنوار، ج 44، ص 394
2- الإرشاد، ج 2، ص 95

ص: 45

خدا هرگز آن [روز] را به ما نشان ندهد.

او با تمام قدرت بر موضع دفاع و پشتيبانى از امام پافشارى نمود و سخن شيوا و برنده او سبب يكرنگى دل ها و استوارى آنها گرديد و باعث شد كه افراد ديگرى، هم چون مسلم بن عوسجه اسدى، سعيد بن عبداللَّه حنفى، برادران مسلم بن عقيل عليه السلام و زهير بن قين نيز به پا خاسته و سخن او را تأييد نمايند. (1) حضرت زينب عليها السلام نيمه هاى شب عاشورا از خيمه اش بيرون مى آيد. تنهايى و غربت برادرش حسين عليه السلام بر دلش نيشتر مى زد. به خيمه حضرت عباس عليه السلام رفت تا او را براى يارى امام برانگيزد. كنار خيمه او كه رسيد، صداى همهمه اى شنيد. پشت در خيمه ايستاد و درون را نگريست. ديد حضرت عباس عليه السلام در جمع برادران و پسرعموها و برادر زادگانش دو زانو نشسته است و چون شيرى هژبر، براى آنان سخن مى رانَد و آنان را براى يارى امام خويش، بر مى شورانَد. آنان نيز سخن وى را تأييد مى كنند. (2) سرتاسر حديث ماندگار عاشورا، از سخن جوانمردى عباس عليه السلام و پشتيبانى او از امام خويش آكنده


1- شمس الدين ابوالبركات محمد بن احمد الباعونى، جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب عليه السلام، ج 2، ص 283
2- معالى السبطين، ج 2، ص 340(با تلخيص)

ص: 46

است و تا آخرين لحظه، نَمى از درياى موّاج يارى و پشتيبانى او كاسته نشد.

5. ردّ امان نامه دشمن

آوازه دلاورمردى هاى حضرت عباس عليه السلام دشمن را بر آن داشت تا با اقدامى جسورانه، وى را از صف لشكريان امام جدا سازد. در اين جريان، شمر بن شُرَحْبيل(ذى الجوشن) فردى به نام عبداللَّه بن ابى محل را كه حضرت امّ البنين عليها السلام عمه او مى شد، به نزد عبيداللَّه بن زياد فرستاد تا براى حضرت عباس عليه السلام و برادران او امان نامه بگيرد.

او خواسته خود را با ابن زياد در ميان گذاشت. عبيداللَّه به كاتب خود دستور داد تا امانى براى حضرت عباس عليه السلام و برادران او بنويسد. (1) شمر امان نامه را گرفت و به سوى كربلا حركت كرد.

پس از رسيدن به كربلا وقتى آتش جنگ را در حال شعله ور شدن ديد، به سوى اردوگاه امام به راه افتاد.

وقتى رسيد، فرياد برآورد: «أَيْنَ بَنُوا أُخْتِنا»؛ «خواهرزادگان ما كجايند؟»

حضرت عباس عليه السلام و برادرانش سكوت كردند. امام به آنها فرمود: «پاسخش را بدهيد، اگر چه فاسق است». (2)


1- تاريخ الطبرى، ج 5، ص 415؛ الفتوح، ج 5، ص 166
2- الخوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ج 1، ص 246

ص: 47

حضرت عباس عليه السلام به همراه برادرانش به سوى او رفتند و از او پرسيدند: چه مى خواهيد؟ شمر پاسخ داد:

اى خواهر زادگان! شما در امانيد پس خودتان را به خاطر حسين عليه السلام به كشتن ندهيد و از امر اميرالمؤمنين، يزيد، روى بر نتابيد.

حضرت عباس عليه السلام با قاطعيت پاسخ داد:

خدا تو و امانت را لعنت كند! آيا به ما امان مى دهى، درحالى كه پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله امان ندارد؟!

شمر با ديدن قاطعيت حضرت عباس عليه السلام و برادرانش خشمگين و سرافكنده به سوى لشكر خود بازگشت. (1)

6. پرچمدارى سپاه امام

از جمله درخشان ترين نقش هاى حضرت عباس عليه السلام در كربلا كه برگ افتخارآميزى در حماسه آفرينى اوست، پرچمدارى سپاه امام است. صبح عاشورا، وقتى امام از نماز و نيايش فارغ شد، لشكر دشمن آرايش نظامى به خود گرفت و اعلان جنگ كرد. امام افراد خود را آماده دفاع كرد. لشكر امام از سى و دو سواره و چهل پياده تشكيل شده بود. امام در چينش نظامى لشكر خود، زهير بن قين را در ميمنة (2)

و حبيب بن مظاهر را در ميسره (3)


1- الإرشاد، ج 2، ص 91؛ الخوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ج 1، ص 246
2- سمت راست لشكر
3- سمت چپ لشكر

ص: 48

گماشت و پرچم لشكر را در قلب سپاه، به دست برادر خود، حضرت عباس عليه السلام داد. (1)

7. پيش فرستادن برادران براى نبرد

وقتى حضرت عباس عليه السلام بدن هاى شهيدان بنى هاشم و ديگر شهدا را ديد، برادران مادرى خود، عبداللَّه، جعفر و عثمان را فراخواند و به آنها فرمود: «اى فرزندان مادرم! پيش بتازيد تا جانفشانى شما را در راه خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله شاهد باشم.» آنان كه خون على عليه السلام در رگ هايشان جارى بود، پيش تاخته و پس از مدتى نبرد با دشمن، پيش چشم حضرت عباس عليه السلام به شهادت رسيدند. (2)

8. شهادت فرزندان حضرت عباس عليه السلام

در تعداد و اسامى فرزندان حضرت عباس عليه السلام اختلاف نظر وجود دارد اما برخى منابع، از شهادت فرزندان حضرت در كربلا سخن به ميان آورده اند.

نوشته اند هنگامى كه حضرت عباس عليه السلام از روى اسب


1- بحارالأنوار، ج 45، ص 4؛ تذكرة الخواص، ص 251؛ ابوحنيفه احمد بن داود دينورى، الأخبار الطوّال، ص 256
2- يحيى بن الحسين بن اسماعيل الجرجانى، الامالى الخميسية، ج 45، ص 38؛ مقاتل الطالبيين، ص 54؛ إعلام الورى، ص 243؛ الإرشاد، ج 2، ص 113

ص: 49

خود بر زمين افتاد و در درگيرى با دشمنان به شهادت رسيد، امام حسين عليه السلام خود را به او رسانيد و وقتى كه حالت او را مشاهده نمود، فرياد برآورد:

وا غَوْثاه، بِكَ يا اللَّه، وا قِلَّةَ ناصِراه.

فرياد [از بى كسى] به تو پناه مى برم اى خدا! واى از كمى ياران!

در اين لحظه، محمد و قاسم صداى امام را شنيدند، نزد ايشان رفته و در پاسخ امام فرياد زدند: «لَبَّيْكَ يا مَولانا، نَحنُ بَينَ يَدَيكَ»؛ «در خدمت توايم اى سرور ما».

امام حسين عليه السلام رو به آنان كرد و فرمود: «بِشَهادَةِ ابِيكُمَا الْكِفايَة»؛ «شهادت پدرتان بس است»، اما آنان امتناع ورزيده و گفتند: «نه به خدا اى عمو!» سپس از امام اجازه گرفته و به ميدان نبرد شتافتند و پس از پيكار با دشمن، ابتدا محمد و پس از او قاسم به شهادت رسيد. (1) علامه سيد محسن امين، عبداللَّه بن عباس عليه السلام را نيز در شمار شهيدان كربلا ذكر مى نمايد. (2) اما بنا به گزارش برخى ديگر از تاريخ نگاران، تنها محمد در كربلا به شهادت رسيده است. (3) در اين زمينه نوشته اند:

در كربلا سه تن از فرزندان حضرت عباس عليه السلام با او


1- بطل العلقمى، ج 3، ص 433
2- اعيان الشيعة، ج 1، ص 610
3- بحار الانوار، ج 45، ص 62؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 12

ص: 50

حضور داشتند كه در بين آنها، حضرت عباس عليه السلام، محمد را از همه بيشتر دوست مى داشت و او را از خود جدا نمى كرد. او نوجوانى پارسا و خداترس بود و در ميان ابروانش، اثر سجده ديده مى شد. وقتى حضرت عباس عليه السلام برادر بزرگوار خويش امام حسين عليه السلام را بى ياور ديد، فرزند خود محمد را صدا زد و با دست خود، لباس جنگ بر تن او پوشاند و شمشير به كمر او بست. سپس دست او را گرفته و نزد امام خويش رفت و خود از امام اجازه پيكار او را گرفت. محمد دست امام را بوسيد و پس از خداحافظى با زنان خيمه، به ميدان رفته و مبارز طلبيد و پس از ساعتى نبرد، به شهادت رسيد. (1)


1- صدر الدين واعظ القزوينى، رياض القدس المسمى بحدائق الانس، ج 2، ص 63؛ رضى بن نبى، تظلم الزهراء عليها السلام، ص 240

ص: 51

5 پيكار و شهادت حضرت عباس عليه السلام

1. دريافت اجازه براى نبرد

روز از نيمه گذشته بود و تمامى سربازان سپاه امام و برادران و پسر عموهاى حضرت عباس عليه السلام به شهادت رسيده بودند و غير از امام و فرزندان او كه در خيمه بودند، كس ديگرى باقى نمانده بود. حضرت عباس عليه السلام براى دريافت اجازه جنگ، نزد امام رفت. امام به او فرمود:

اى برادرم! تو پرچمدار سپاه من بودى. پس اگر تو بروى، جمع ما از هم پاشيده مى شود و آبادانى ما رو به خرابى مى گذارد.

عباس عليه السلام پاسخ داد:

سينه ام تنگ شده و از زندگى بيزار شده ام و مى خواهم انتقام خود را از اين دو رويان بگيرم. (1)


1- بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 318؛ مثير الأحزان، ص 83

ص: 52

امام به او فرمود:

فَاطْلُبْ لِهؤلاءِ الْأطْفالِ قَلِيلًا مِنَ الْماءِ. (1)

پس حال كه مى خواهى بروى كمى آب براى اين كودكان بياور.

2. پنددهى به دشمن

وقتى حضرت عباس عليه السلام از امام اجازه براى كارزار گرفت، چون كوهى استوار در مقابل لشكر عمر سعد ايستاد و فرياد زد:

اى عمر سعد! اين حسين عليه السلام است، فرزند دخت رسول خدا صلى الله عليه و آله! شما اصحاب، برادران و پسر عموهايش را كشتيد و او را با فرزندان تشنه اش، تنها گذاشتيد كه جگرشان از تشنگى تفتيده است. آنان را جرعه اى آب بنوشانيد كه در آستانه مرگ قرار گرفته اند ...

كسى پاسخ حضرت عباس عليه السلام را نداد. در اين ميان شمر فرياد زد:

آى پسر ابوتراب! اگر تمام زمين را آب فرا مى گرفت و زير پاى ما مى بود، حتى قطره اى از آن به شما نمى داديم تا با يزيد بيعت نماييد. (2)


1- بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 317
2- معالى السبطين، ج 1، ص 444؛ المقرم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 335

ص: 53

3. نبرد با دشمن

حضرت عباس عليه السلام آنان را بسيار پند داد، اما در آنها اثرى نگذاشت. سپس به سوى آبراه فرات حمله ور شد.

چهار هزار نفر از آبراه نگاهبانى مى كردند (1) كه پانصد تن از آنها كماندارانى بودند كه به محض نزديك شدن كسى به فرات تير پرتاب مى نمودند.

امام حسين عليه السلام بر شترى سوار شد و به دنبال حضرت عباس عليه السلام حركت كرد. عمر سعد فرياد زد: «واى بر شما ميان او و فرات حائل شويد و نگذاريد به آب دست يابد» و گروهى را براى جلوگيرى از پيشروى امام، فرستاد.

امام در اين هنگام دست به دعا برداشت و فرمود:

«پروردگارا! تشنگى را به او بچشان!»

مردى از قبيله بنى دارم سخن امام را شنيد، عصبانى شد و تيرى بر چله كمان گذاشت و آن را به سوى امام پرتاب كرد. تير بر چانه امام اصابت نمود. امام دست زير چانه گرفت و آن را از خون پر كرد و به هوا پاشيد و فرمود: «بار خدايا! از آن چه به پسر دخت رسولت صلى الله عليه و آله روا مى دارند به تو شكايت مى كنم».

در اين ميان، حضرت عباس عليه السلام خود را به آب


1- محمدباقر مجلسى، جلاء العيون، ص 679

ص: 54

رسانيد. لشكر از آن سو به او حمله كرد و او را محاصره نمود. (1) او با صداى رسا ابياتى سرود كه ترجمه آن چنين است:

به خداوند شكست ناپذير و بزرگ و به حجون(كوهى در مكه) و حطيم(مكانى در مسجد الحرام) و زمزم، سوگند ياد مى كنم كه امروز پيكرم را به خونم آغشته مى كنم و در راه حسين عليه السلام كه پيشواى پر افتخار اهل فضل و بخشش است، جهاد مى نمايم. (2) آن گاه به سوى دشمن هجوم برد. حمله او به قدرى برق آسا بود كه سبب پراكنده شدن و فرار دشمن شد. اين حمله بى امان سبب شد تا دشمن از خيال نبرد رو در رو، بيرون آيد. بدين منظور اجازه دادند عباس عليه السلام آب بردارد تا آنان از اين فرصت استفاده كرده، در پشت نخل ها كمين كنند. (3) هنگامى كه حضرت مشك را از دوش خود برداشت و آن را پر نمود، دست زير آب برد تا مشتى از آن بنوشد؛ چرا كه جنگ، او را تشنه تر كرده بود. اما وقتى كه آب را نزديك لب هاى خود آورد، ياد تشنگى امام خويش و فرزندان او كرد و آب را روى آب ريخت و سرود:

اى نفس پس از حسين عليه السلام خوار باشى! و پس از او


1- الإرشاد، ج 2، ص 113؛ اللهوف، ص 117
2- الخوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ج 2، ص 30؛ الفتوح، ج 5، ص 207
3- مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 108

ص: 55

هرگز نخواهم كه زنده بمانى! اين حسين عليه السلام است كه دل از زندگانى شسته، اما تو آب سرد و گوارا مى نوشى؟! به خدا قسم كه اين شيوه دين من نيست. (1)

4. قطع شدن دستان

حضرت پس از برداشتن آب، اسب خود را نهيبى زد و به سرعت از آبراه خارج شد تا زودتر آب را به خيمه ها برساند. زيد بن ورقاء جُهَنى پشت نخلى كمين كرده بود و به محض خارج شدن او از آبراه، غافلگيرانه به حضرت حمله كرد و دست راست او را قطع نمود. حضرت عباس عليه السلام شمشير را به دست چپ خود گرفت و به آنها حمله ور شد و خشمگنانه سرود:

وَ اللَّهِ انْ قَطَعْتُمْ يَمِينِى انِّى احَامِى ابَداً عَنْ دِينِى

وَ عَنْ إمامٍ صادِقِ اليَقِينِ نَجْلِ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله الطّاهِرِ الْأمِينِ (2)

به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع كنيد همواره پشتيبان دينم و امامم كه يقين راستين دارد و نوه پيامبر صلى الله عليه و آله پاك و درستْ كردار است باقى مى مانم.

او به پيكار آن قدر ادامه داد كه خسته شد. حكيم بن


1- المقرم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 337؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 320
2- مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 108؛ مثير الأحزان، ص 84

ص: 56

طفيل با شيوه قبلى در پشت نخل ديگرى كمين كرد و با ديدن ضعف حضرت، به او حمله ور شد و با ضربه اى دست چپ او را نيز قطع نمود. حضرت عباس عليه السلام در گرماگرم جنگ، از اصابت تيرها به مشك نيز جلوگيرى مى كرد و سعى داشت به گونه اى حمله كند كه صدمه اى به مشك نرسد. نوشته اند پس از قطع شدن دست راست، او مشك را حمايل شانه چپ كرد و شمشير را به دست چپ گرفت. با قطع شدن دست چپ، حضرت به سرعت مشك را به دندان گرفت. او با اميد رسانيدن آن به خيمه ها، به پيشروى خود ادامه داد و اسب خود را با سرعت بيشترى به سوى خيمه ها هدايت نمود. اما در اثر تيراندازى دشمن، تيرى به مشك او خورد و مشك را از هم دريد. (1) اگر چه او محافظت فراوانى از مشك كرد، اما تيراندازان دشمن، او را زير باران تير خويش گرفته و شايد آگاهى يافتن آنان از انگيزه حفظ مشك و آب رسانى عباس به خيمه ها، سبب تيراندازى بيشتر آنان به سوى مشك او شده بود.

5. شهادت

پس از قطع شدن دستان و برداشتن زخم هاى بسيار، حكيم بن طفيل به حضرت يورش برد و با عمود يا


1- بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، صص 319- 323؛ جلاء العيون، ص 679

ص: 57

گرزى از آهن به سر او كوفت و او را به شهادت رسانيد. (1) پس از اينكه حضرت عباس عليه السلام به شهادت رسيد، قاتل او، حكيم بن طفيل، زره حضرت و برخى از وسايل او را به يغما برد و تيرى هم به بدن او زد. (2)


1- الإرشاد، ج 2، ص 114؛ تاريخ الطبرى، ج 5، ص 468
2- البلاذرى، جمل من أنساب الأشراف، ج 3، ص 406؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 375

ص: 58

ص: 59

6 وقايع پس از شهادت حضرت عباس عليه السلام

1. نخستين سوگوارى

نخستين كسى كه در سوگ حضرت عباس عليه السلام گريست و بالاى نعش او سوگوارى كرد، امام حسين عليه السلام بود. آن گاه كه تيرى به مشك عباس عليه السلام اصابت كرد و آب بر زمين ريخت، دشمن بدن او را به شدت هدف تير قرار داد. تيرها به سينه او اصابت كرد و از بالاى اسب به زمين افتاد. حضرت عباس عليه السلام برادر خود را صدا زد: «ادْرِكْنِى (1)

يا اباعَبدِاللَّهِ عَلَيْكَ مِنِّى السَّلامُ.» (2)

؛ «اى اباعبداللَّه مرا درياب! سلام من بر تو باد.»

امام به سرعت خود را بالاى سر او رسانيد و با ديدن بدن غرق در خاك و خون او به شدت گريست و فرمود:

اى بدترين مردم! با كردارتان [بر ما] ستم كرديد و از دين پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سرپيچى نموديد. آيا برترين


1- مثير الأحزان، ص 84
2- سليمان بن ابراهيم قندوزى، ينابيع المودّة، ج 2، ص 341.

ص: 60

پيامبران به شما در مورد [پاسداشت] ما سفارش نكرد؟ آيا ما از دودمان پيامبر صلى الله عليه و آله نيستيم؟ آيا زهرا عليها السلام مادر من نيست؟ آيا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برترين آفريدگان خدا نيست؟ به خاطر جنايت هايى كه كرديد رسوا خواهيد شد و از رحمت پروردگار دور مى شويد و به زودى به آتش عذاب او در خواهيد آمد.

در اين هنگام امام حسين عليه السلام دست بر كمر گرفت و فرمود:

الآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِى وَ قَلَّتْ حِيلَتِى (1) وَ شَمَّتْ بِى عَدُوِّى. (2)

اكنون كمرم شكست و بى چاره شدم و دشمنم نسبت به من، پرده در و مغرور شد.

2. وداع امام با عباس عليه السلام

وقتى امام بالاى سر حضرت عباس عليه السلام رسيد، پس از گريه بر بالين سر او و خواندن اشعارى كه از شدت اندوه سرچشمه مى گرفت، اندكى فرصت يافت چند جمله اى در واپسين لحظات، با او صحبت نمايد. ابتدا امام تصميم گرفت بدن او را برداشته و به خيمه گاه ببرد. اما حضرت عباس عليه السلام چشم هاى خود را گشود و وقتى امام را بالاى


1- مثير الأحزان، ص 84؛ الخوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ج 2، ص 30
2- بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 322

ص: 61

سر خود ديد، عرض كرد: «برادر مى خواهى چه كنى؟» امام پاسخ داد: «مى خواهم تو را به خيمه ببرم» عباس عرض كرد:

برادرم! به حقّ جدت رسول خدا صلى الله عليه و آله از تو مى خواهم كه مرا [به خيمه] نبرى و در همين مكان رهايم سازى.

امام غمگنانه پرسيد: «چرا برادرم؟» عباس عليه السلام گفت:

زيرا از روى دختر تو سكينه عليها السلام شرمگينم؛ چرا كه من به او وعده آب داده ام، ولى نياوردم. (1) پس از لحظاتى، جان از پيكر او پر كشيد و امام ناله «وا عَبّاساه» سر داد. (2) امام بدن او را واگذاشت و به سوى خيمه ها بازگشت. (3)

3. سوگوارى در خيمه گاه

امام با دلى شكسته و قلبى آكنده از اندوه و چشمانى اشكبار، راه خيمه گاه را در پيش گرفت، درحالى كه با گوشه آستين، اشك هاى خود را پاك مى كرد تا اهل حرم اشك اندوه او را نبينند. در اين ميان، دشمن نيز با مشاهده بى پناهى خيمه ها، به سوى اردوگاه امام حمله ور شد. امام فرياد برآورد: «آيا فريادرسى نيست كه به فرياد ما برسد؟»


1- بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 324
2- معالى السبطين، ج 1، ص 450؛ موسوى زنجانى، وسيلة الدارين، ص 274
3- بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 324

ص: 62

در اين هنگام سكينه عليها السلام از پدر پرسيد: «عمويم عباس عليه السلام كجاست؟ او رفته بود براى ما آب بياورد؟» امام با بغضى سنگين در گلو پاسخ فرمود: «عمويت كشته شد!» صداى گريه از نهاد او برخاست. زنان خيمه صداى آنان را شنيدند. حضرت زينب عليها السلام نيز به نوحه سرايى برخاست و گفت: «واى عباسم! واى برادرم! فرياد از بى كسى پس از تو!» امام نيز گريست و فرمود:

إى وَ اللَّهِ وا ضَيْعَتاه وَ انْقِطاعُ ظَهْراهُ بَعْدَكَ اباالفَضْل عليه السلام! يَعُزُّ عَلَىَّ وَ اللَّهِ فِراقُكَ. (1)

آرى به خدا! فرياد از بى كسى و شكستن كمر [من] پس از تو اى ابالفضل! جدايى تو [چقدر] بر من گران خواهد بود.

4. سوگوارى امّ البنين عليها السلام

وقتى بشير بن جذلم، مأموريت يافت مردم مدينه را از فاجعه اى كه در كربلا رخ داده، آگاه سازد، حضرت امّ البنين عليها السلام جلو آمد و با گريه گفت: «بشير! از حسين عليه السلام مرا با خبر كن!» بشير در پاسخ او گفت:

«اى امّ البنين! خداى تو را صبر دهد! عباس عليه السلام تو كشته شد». امّ البنين عليها السلام دوباره گفت: «از حسين عليه السلام


1- بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 324؛ المقرم، مقتل الحسين عليه السلام، صص 329- 340

ص: 63

بگو!» بشير شرح شهادت فرزندان او را بازگفت. او در خلال سخن بشير گفت: «فرزندان من و آنچه زير اين آسمان است، فداى اباعبداللَّه عليه السلام باد!» وقتى بشير چگونگى شهادت امام حسين عليه السلام را گفت، امّ البنين عليها السلام ناله اى زد و گفت: «اى بشير! بند دلم را پاره كردى». (1) امّ البنين در مدينه مجلس سوگوارى برپا ساخت و هر روز زنان مدينه را جمع مى كرد و در سوگ امام حسين عليه السلام مى گريست. (2) او هر روز به قبرستان بقيع مى آمد و نوحه سرايى مى كرد و مى گريست. (3) اهل مدينه نيز با ديدن گريه او مى گريستند، به طورى كه نگاشته اند: حتى مروان بن حكم كه از دشمنان امام و از مخالفان سرسخت اهل بيت عليهم السلام بود از گريه امّ البنين عليها السلام و نوحه گرى او متأثر مى شد. (4) او در قبرستان بقيع نوحه گرانه مى سرود:


1- تنقيح المقال، ج 2، ص 70؛ ذبيح اللَّه محلاتى، رياحين الشريعة، ج 3، ص 293؛ محمدعلى مدرسى، ريحانة الأدب، ج 8، ص 292
2- المقرم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 440؛ شرح الأخبار، ج 3، ص 186؛ رياحين الشريعة، ج 3، ص 292
3- بحار الأنوار، ج 45، ص 40؛ مقاتل الطالبيين، ص 56؛ العوالم، ج 17، ص 283؛ نفس المهموم، ص 334
4- بحارالأنوار، ج 45، ص 40؛ جلاء العيون، ص 678؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 325

ص: 64

لا تَدعُوَنِّى وَيْكِ امُّ الْبَنِينِ تُذَكِّرِينِى بِلُيُوثِ الْعَرِينِ

كانَتْ بَنُونٌ لِى ادْعى بِهِم وَ الْيَوْمَ اصْبَحْتُ وَلا مِنْ بَنِينِ

ارْبَعَةٌ مِثْلُ نُسوُرِ الرَّبى قَدْ وَصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ

تَنازَعَ الْخُرْصانُ أَشْلاءَهُم فَكُلُّهُم أمْسى صَرِيعاً طَعِين

يا لَيْتَ شِعْرِى أَكَما أَخْبَرُوابِانَّ عَبّاساً قُطِعَ الْيَمِين (1)

اى زنان مدينه! ديگر مرا امّ البنين عليها السلام مخوانيد كه مرا به ياد شيران شكارى [خويش] مى اندازيد.

[روزگارى] مرا پسرانى بود كه به سبب آن، مرا امّ البنين عليها السلام مى گفتند، ولى امروز بى پسر شده ام. چهار پسر، مانند باز شكارى داشتم كه مرگ با قطع شاه رگشان، آنان را دريافت و دشمنان، پيكرهاى آنان را به خاك و خون كشيدند. اى كاش مى دانستم آن گونه كه به من خبر داده اند، آيا دست هاى عباس عليه السلام را جدا كرده اند؟

ذوق سرشار و طبع لطيف او در سوز دل و اشك چشمش تنيده مى شد و تار سوز و پود شعر به هم بافته


1- بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 325؛ نفس المهموم، ص 663

ص: 65

شده، سوگوارى او را در پرده نگار مى آورد. او ابياتى مى سرود كه ترجمه آن چنين است:

اى كسى كه عباس عليه السلام مرا ديده اى كه با دشمن مى جنگد و پشت سر او، ديگر فرزندان حيدر عليه السلام، همگى مانند شيران شجاع هستند. به من خبر داده اند كه عمود آهنين بر فرق او زده اند. واى بر من از [سوگ] فرزندم! اگر شمشير تو [اى عباس عليه السلام] در دستانت بود(دست در بدن داشتى) احدى به تو نزديك نمى شد. (1)


1- نفس المهموم، صص 663- 664؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، صص 325- 326؛ اعيان الشيعة، ج 8، ص 389

ص: 66

ص: 67

7 بازماندگان و نوادگان حضرت عباس عليه السلام

اشاره

تاريخ نگاران اتفاق نظر دارند كه نسل حضرت عباس عليه السلام از طريق فرزند او، عبيداللَّه، گسترش يافته است. (1) او هنگام حركت امام حسين عليه السلام از مدينه به سوى كربلا كودك بود، ولى بعدها مردى دانشمند و فرزانه در دين و از فرهيختگان دوره خود گرديد. (2) او با سه زن از زنان پاكدامن و فهيم مدينه، به نام هاى رقية دختر امام مجتبى عليه السلام، دختر معبد بن عبداللَّه بن عباس و دختر مسوّر بن مخزمة زبيرى (3)

ازدواج نمود و صاحب دو فرزند به نام عبداللَّه و حسن شد كه نسل او نيز از طريق حسن گسترش يافت. (4) ازاين رو، بايد حسن بن عبيداللَّه بن عباس عليه السلام را


1- ابو الحسن على بن الحسين المسعودى، التنبيه و الأشراف، ص 299؛ ابومحمد على بن الحزم الأندلسى، جمهرة أنساب العرب، ج 1، ص 67؛ ابونصر سهل بن عبداللَّه بن داود غمارى، سرالسلسلة، ص 89؛ ابوالحسن على بن ابى القاسم بن زيد بيهقى، لباب الأنساب، ج 1، ص 357
2- المجدى، ص 231؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 358
3- بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 315؛ العباس عليه السلام، ص 197؛ سرّ السلسلة، ص 89
4- المجدى، ص 231؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 358

ص: 68

سرشاخه اصلى نوادگان حضرت عباس عليه السلام برشمرد. بر اين اساس، به معرفى و بررسى زندگانى نوادگان حضرت عباس عليه السلام از نسل حسن بن عبيداللَّه بن عباس عليه السلام مى پردازيم.

1. فرزندان حسن بن عبيداللَّه بن عباس عليه السلام

اشاره

حسن بن عبيداللَّه 67 سال عمر نمود (1) و صاحب پنج فرزند، به نام هاى عباس، عبيداللَّه، فضل، حمزة و ابراهيم گرديد. (2) شايد اين تيره از نسل حضرت عباس عليه السلام، بلند آوازه ترين طايفه از تبار آن حضرت باشد كه به شرح كوتاهى از سرگذشت آنان پرداخته مى شود.

الف) عباس بن الحسن

فردى شجاع و صريح اللهجه بود به گونه اى كه نوشته اند: كسى از بنى هاشم در جرأت و صراحت لهجه، مانند او نبود. وى در ايام خلافت هارون الرشيد به بغداد آمد. هارون به خاطر فضل، ادب، شجاعت و بى پردگى او، همواره او را به كنيه مى خواند. (3)


1- المجدى، ص 233
2- سرّ السلسلة، ص 90؛ لباب الأنساب، ج 1، ص 357؛ جمال الدين احمد بن على بن عنبة الحسنى، الفصول الفخرية، ص 201
3- ابو بكر احمد بن على الخطيب البغدادى، تاريخ بغداد، ج 12، صص 126- 127؛ اعيان الشيعه، ج 7، ص 413

ص: 69

او به اندازه اى شيوا شعر مى سرود كه او را برترين شاعر از فرزندان امام على عليه السلام مى دانستند. (1) او ده فرزند داشت كه از جمله آنان، عبداللَّه بن العباس است. مأمون پس از درگذشت او، گفت: «بعد از تو اى فرزند عباس، همه مردم مساوى شدند(تو با ديگران تفاوت داشتى)».

مأمون جنازه او را پياده تشييع نمود و شيخ بن شيخ خواندش. (2)

ب) عبيداللَّه بن الحسن

درباره اش گفته اند: مردى به سان او، پرهيبت و شكوه، ديده نشده بود. وى امارت حرمين شريفين مكه و مدينه را بر عهده داشت و امر قضاوت در اين دو شهر نيز بر عهده او بود. (3) مأمون، او را در سال 204 ه. ق به سرپرستى امور حجاج بيت اللَّه الحرام منصوب كرد و در دوران مأمون نيز از دنيا رفت. به بازماندگان و نوادگان او كه در سرزمين دمياط بودند، بنى هارون و به دسته اى از آنان كه در فساى امروزى بودند، بنى هدهد مى گفتند. گروهى از احفاد و دودمان او نيز در يمن سكنا گزيدند. عبيداللَّه بن الحسن، داراى يازده فرزند شد. از جمله آنان، قاسم بن عبيداللَّه بود كه پست جد خويش، امارت و قضاوت در


1- تاريخ بغداد، ج 12، ص 126؛ اعيان الشيعة، ج 7، ص 413
2- جمهرة أنساب العرب، ج 1، ص 67؛ المجدى، ص 235؛ العباس عليه السلام، ص 198؛ الفصول الفخرية، ص 202
3- العباس عليه السلام، ص 200؛ الفصول الفخرية، ص 203

ص: 70

حرمين شريفين را عهده دار گرديد؛ او از نزديكان امام حسن عسكرى عليه السلام هم بود. (1)

ج) ابراهيم بن الحسن

معروف به جردقة و در شمار پارسايان و اديبان زمان خود بود. (2) وى صاحب نوزده فرزند گرديد و در سال 264 ه. ق درگذشت. از فرزندان او، على بن ابراهيم جردقة، فردى سخاوتمند و والا مقام بود. نوه او، عبداللَّه بن على به بغداد آمد و از آنجا به مصر رفت و به بيان حديث پرداخت و كتابى به نام جعفرية نگاشت كه حاوى مطالب عالى در فقه شيعه بود. او در رجب سال 312 ه. ق وفات يافت. (3)

د) فضل بن الحسن

او مردى دانشمند، سخنور، شجاع و مورد بزرگداشت خلفاى وقت خود و معروف به ابن الهاشمية بود. از او سه فرزند به نام هاى، جعفر، عباس الاكبر و محمد به جاى ماند كه آنان نيز داراى جايگاهى ويژه نزد مردم


1- ابو الفتوح بن سليمان اليمانى، النفحة العنبرية فى أنساب خير البرية، ص 134؛ عبداللَّه بن محمد الرفاعى المخزومى، صحاح الأخبار فى نسب السادة الفاطمية الأخيار، ص 10
2- فخر رازى، الشجرة المباركة، ص 199؛ محمد بن على بن طباطبا، الأصيلى فى أنساب الطالبيين، ص 328
3- العباس عليه السلام، ص 197

ص: 71

بودند و هر يك داراى فرزندانى بزرگوار، چون خود، بودند. از جمله آنان، فضل بن محمد است كه مردى سخن دان و شاعر بود كه بازماندگان او در قم و طبرستان پراكنده هستند. او اشعار زيادى در مدح دلاورى جد خود حضرت عباس عليه السلام در كربلا سروده است. (1)

ه) حمزة بن الحسن

او بسيار به امام على عليه السلام شبيه بود و در روزگار مأمون عباسى مى زيست. (2) از آنجا كه عباسيان، خود را از نوادگان ابن عباس مى دانستند، اين موضوع را در بسيارى مواقع، دستاويزى براى توجيه اعمال خود قرار مى دادند. مأمون بدين منظور نامه اى با دستخط خود براى حمزه نوشت و در ضمن آن، بيان كرد: «به حمزة بن الحسن هزار درهم به جهت شباهت وافرش به امير مؤمنان على عليه السلام بخشيده شود». او با زينب از نوادگان عبداللَّه جعفر ازدواج كرد. مردم او را زينبى مى خواندند؛ زيرا او با زينب عليه السلام، دختر امير مؤمنان عليه السلام نسبت داشت.

از نوادگان حمزة بن الحسن، مى توان شاعرى بلندآوازه را به نام محمد بن على نام برد كه در بصره مى زيست و احاديثى را هم از امام هشتم عليه السلام و برخى


1- همان؛ سر السلسلة، ص 90
2- الأصيلى، ص 328؛ الفصول الفخرية، ص 202

ص: 72

ديگر از امامان، روايت كرده است. او در سال 286 ه. ق درگذشته است. از جمله بستگان حمزة بن الحسن، مى توان به برادر زاده اش كه هم نام اوست، اشاره كرد. هم اكنون مقبره او در شهر حله است و داراى گنبد و بارگاه با شكوهى مى باشد.

نوشته اند: مادر امام زمان عليه السلام، مدتى در خانه او مهمان بوده است. او را نيز از راويان احاديث آل محمد صلى الله عليه و آله و فردى درستكار و محترم و مورد اطمينان، ذكر كرده اند. (1) از فرزندان او، قاسم بن حمزة است كه از دانشمندان و فقيهان زمان خود بود. او مردى بسيار زيباروى و ثروتمندى بخشنده در يمن بود كه ثروت او، به صد هزار دينار مى رسيد. (2)

2. ديگر نوادگان حضرت عباس عليه السلام

حمزة بن قاسم كه از جمله نوادگان حضرت عباس عليه السلام و مشايخ بزرگ و علماى بنام شيعه، در دوره خود بود.

حضرت عباس عليه السلام جدّ پنجم اوست و نسب كامل او، عبارت است از: ابويعلى حمزة بن قاسم بن على بن حمزة بن الحسن بن عبيداللَّه بن عباس عليه السلام.

درباره او نگاشته اند: ابويعلى از دانشمندان شيعه و


1- العباس عليه السلام، ص 197
2- سرّ السلسلة، صص 90- 91

ص: 73

بنام و برخاسته از خاندان وحى و درختى تناور در بوستان دانشمندان شيعى است. وى از راويان احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بوده و دانشمندان بسيارى شاگرد او بودند (1) و وى را فردى مورد اعتماد و بلند مرتبه در نقل روايات امامان معصوم عليهم السلام دانسته اند. (2) از او كتاب هاى زيادى بر جاى مانده است كه عبارت است از: كتاب التوحيد، الزيارات و المناسك، ردّ محمد بن جعفر اسدى و ... او در دستْ نوشته هاى خود، احاديث بسيارى را از امام صادق عليه السلام نقل كرده است. (3) او در قرن چهارم ه. ق مى زيسته است و مرقد شريف او، در جنوب شهر حله، بين رود دجله و فرات و در دهكده اى به نام قريه حمزة قرار دارد. پيش تر در مورد محل دفن او اختلاف بوده و مردم مى پنداشتند مرقد او متعلق به حمزة بن موساى كاظم عليه السلام است (4) و با اين پندار، او را زيارت مى كردند، اما داستان جالبى سبب برطرف شدن اين پندار شد.

مى گويند: عالمى ربانى و فقيهى بزرگ به نام سيد مهدى قزوينى، جهت تبليغ معارف دينى به حله رفت. او گهگاه از كنار مرقد ابويعلى حمزة بن قاسم مى گذشت،


1- العباس عليه السلام، ص 201
2- ابو العباس احمد بن على النجاشى، رجال النجاشى، ص 334
3- همان؛ شيخ محمد تقى تسترى، قاموس الرجال، ج 4، ص 46
4- قاموس الرجال، ج 4، ص 46؛ رجال النجاشى، ص 334

ص: 74

اما به زيارت مرقد او نمى رفت. اين موضوع، موجب كم رغبتى مردم آن منطقه نسبت به زيارت آن مرقد شريف گرديد. روزى از او خواستند به زيارت مرقد برود، او در پاسخ گفت به زيارت كسى كه نمى شناسد، نمى رود.

روز بعد او به دهكده مذكور رفت و در اواخر شب براى خواندن نماز شب، برخاست. نزديكى هاى طلوع آفتاب، سيدى از اهل همان روستا كه مورد اعتماد آن عالم ربانى بود، نزد وى رفت و دليل زيارت نكردن او را پرسيد، ولى همان پاسخ پيشين را شنيد.

آن سيد علوى گفت:

چه بسيار امور مشهورى هستند كه اصلى ندارند، اين مرقد متعلق به حمزة بن موساى كاظم عليه السلام نيست كه به اشتباه اين گونه مى پندارند، بلكه اين مرقد متعلق به ابويعلى حمزة بن قاسم، از نوادگان حضرت عباس عليه السلام است كه از علما اجازه حديث داشته و دانشمندان رجال، او را بر وثاقت و پارسايى ستوده اند.

سيد مهدى قزوينى گمان كرد كه او اين سخن را از علما شنيده و هرگز نمى پنداشت كه او از كتاب هاى رجالى و روايى چيزى بداند. از اين رو، به آن سيد علوى چندان توجهى نكرد.

سيد علوى خارج شد و سيد مهدى قزوينى در

ص: 75

سجاده خود به تعقيبات نماز مشغول گرديد تا آفتاب دميد. سپس به كتاب هاى رجالى كه در دسترس داشت، مراجعه كرد و ديد گفته آن سيد علوى درست است. فردا در بين جمعيت، همان سيد علوى را يافت. نزد او رفت و پرسيد: مطلبى را كه ديشب پيش از سحر به او گفته از كجا به دست آورده است. سيد علوى انكار كرد كه سحر پيش او بوده و سوگند خورد كه شب گذشته اصلًا در روستا نبوده و بيرون از روستا به سر مى برده است و حتى ادعا كرد: اصلًا سيد مهدى قزوينى را نمى شناسد.

سيد مهدى بى درنگ سوار مركب خود شد و عازم زيارت مرقد ابويعلى گرديد و به مردم گفت:

اكنون بر من واجب شد كه به زيارت او بشتابم؛ زيرا شك ندارم آن سيد علوى كه ديشب ديدم، امام زمان عليه السلام بوده است.

از آن پس مرقد او رونق بيشترى گرفت و مردم توجه بيشترى به زيارت او نشان دادند. سيد مهدى قزوينى بعدها در كتاب فُلك النجاة خود تصريح كرد كه مرقد مذكور، متعلق به ابويعلى حمزة بن قاسم، از نوادگان حضرت عباس عليه السلام است. (1)


1- العباس عليه السلام، صص 205- 206

ص: 76

ص: 77

8 الگوگيرى از شخصيت حضرت عباس عليه السلام

1. ضرورت الگوگيرى از عاشورا

يكى از مهم ترين راه كارهاى بهره گيرى از قيام عاشورا، الگوسازى است. اين حادثه بزرگ، الگوهاى بسيار بالنده اى در خود جاى داده است كه سهم مهمى در فرهنگ سازى جامعه خواهد داشت؛ زيرا آدمى به طور ذاتى مى كوشد از شخصيت هاى برجسته مكتب خويش تأثير بپذيرد و رفتار خود را با شيوه رفتارى آنان، سازگار كند.

در فرهنگ عاشورا، ميراثى گران بها وجود دارد كه مجموعه اى از بهترين اسوه ها را در خود، گرد آورده است. در اين ميان، حضرت عباس عليه السلام نيز بهترين سرمشق براى نسل جوان به شمار مى رود.

2. الگوگيرى از شخصيت حضرت عباس عليه السلام

الف) الگوى جانبازى

چهره يك سرباز فداكار و جان بركف، وقتى به خوبى آشكار مى شود كه براى دفاع از ارزش هاى خود، بدون

ص: 78

هيچ گونه چشم داشتى تلاش مى كند. اين چهره، هنگامى سرمشق جانبازى است كه در روزگار تنهايى، پاى بندى او به ارزش ها و اعتقادات، مانع از زمين گذاشتن سلاحش مى شود. حضرت عباس عليه السلام در چنين روزگارى مى كوشد برخلاف بى وفايى ديگران و كوشش دشمن براى از هم گسيختن صفوف مبارزان، به وسيله تهديد و تبليغات سوء، بر مرام خود پافشارى كند و پرچم وفادارى را بر زمين نگذارد.

سرباز فداكار، اگر چه مرگ را پيش چشمان خود مى بيند، نمى ترسد و هم چنان با روحيه عالى به مبارزه خويش ادامه مى دهد. خون چنين سربازى، بزرگ ترين تضمين براى بقاى ارزش هاى اوست؛ زيرا سبب بيدارگرى چشم هاى خواب آلوده و فطرت هاى غبار گرفته مى شود.

حركت و حضور حضرت عباس عليه السلام در نهضت حسينى و شهادت او در راه رسيدن به اهداف عالى خود، گوياى بزرگىِ حماسه و عرفان اوست.

او كه در آغاز حركت، بى وفايى ياران را ديد، اما از حركت و پويايى باز نايستاد؛ زيرا از كودكى براى جانبازى در راه حق، آموزش ديده بود. هم او بود كه باران تير و سيل شمشيرها در آخرين لحظات، سبب ايستايى او نگرديد و از مبارزه، آن هم با دستانى كه

ص: 79

جدا شده بود، باز ننشست و هم چنان مشك را به سينه فشرد.

هم او بود كه رمز بقاى خود و آيين خود را در فناى خويش جست وجو مى كرد و به آن نيز دست يافت.

كورت فريشلر در ترسيم جانبازى حضرت عباس عليه السلام مى نويسد:

بعد از اينكه دست راست حضرت عباس عليه السلام قطع شد، شمشير را به دست چپ خود گرفت و به جنگيدن ادامه داد. اين موضوع نشان مى دهد كه عباس بن على عليه السلام قادر به شمشير زدن با دست چپ نيز بوده است.

سلحشوران قديم تلاش مى كردند شمشير زدن با هر دو دست را فرا گيرند تا اگر در ميدان جنگ دست راستشان از كار افتاد، بتوانند با دست چپ بجنگند.

در اروپا نيز استادان شمشيربازى، دست راست كارآموز را به كمرش بسته و به او تعليم مى داده اند. او توانسته با قطع شدن دست راست، بى درنگ شمشير را از دست راست بگيرد تا شمشير به زمين نيفتد. اما مسئله حمل مشك آب، دشوارى جنگ او را دو چندان مى نمايد؛ زيرا او يك مشك سنگين آب بر دوش داشته و با دست چپ نيز مى جنگيده است و مشك علاوه بر سنگينى، حجيم هم بوده و جلوى دست چپ او را براى شمشير زدن مى گرفته است،

ص: 80

گذشته اينكه او تلاش مى نموده تا مشك را هم سالم به خيمه ها برساند. (1) او حماسه و جانبازى حضرت را با فرهنگ اساطيرى خود سنجيده و مى افزايد:

تصور اين مسئله واقعاً دشوار است. مورخان اين موضوع(قطع شدن دستان و دست نكشيدن از نبرد و اميد به رساندن آب) را بسيار ساده نوشته و توضيحى در ارتباط با آن نداده اند، اما جنگ او بين صدها نفر كه قصد جانش را كرده بودند، آن هم با يك دست و مشكى پر از آب و بعد قطع شدن دست چپ و ... بيشتر شبيه يك فاجعه انسانى است تا جنگ و جانبازى او.

نظير آن را نه در ايلياد (2) مى توان يافت و نه در تراژدى هاى شكسپير. (3) مقام معظم رهبرى در تبيين حركت ايثارگرانه و جانبازانه شهيدان كربلا و رمز بقاى آنان در تاريخ مى فرمايد:

فرق است بين آن سرباز فداكار و انسان پرشورى كه وقتى به ميدان مى رود، مردم براى او شعار مى دهند و


1- امام حسين عليه السلام و ايران، صص 381- 382
2- ايلياد، مجموعه حماسى و منظوم شاعر يونانى «هومر» است كه از ارزش ادبى و فرهنگى زيادى بين ملل اروپا برخوردار بوده و بسيار در بين آنان معروف است
3- امام حسين عليه السلام و ايران، صص 381- 382

ص: 81

از او تمجيد مى كنند و مى داند كه در ميدان نبرد، انسان هاى پر شورى مثل خود او، اطرافش را گرفته اند و اگر مجروح يا شهيد بشود، مردم با چگونه شورى با او برخورد خواهند كرد. با انسانى كه در آن چنان غربت و ظلمتى قرار دارد و تنها و بدون ياور و هيچ گونه اميد كمكى از طرف مردم، على رغم تبليغات وسيع دشمن، مى ايستد و مبارزه مى كند و تن به قضاى الهى مى سپارد و آماده كشته شدن در راه خدا مى شود.

عظمت شهداى كربلا در اين است. (1)

ب) اسطوره وفادارى

پيروزى و سربلندى هر نهضت و حركتى مرهون وفادارى يارانى است كه در آن حضور يافته اند تا نهضت با تكيه به وفا و پاى بندى آنان، به اهداف شكوهمندانه خود دست يابد. در زيارت نامه حضرت عباس عليه السلام مى خوانيم:

اشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفاء و النَّصِيحَة لِخَلَفِ النَّبِى.

گواهى مى دهم كه از جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله [پيشواى خود] پيروى كامل داشتى و نسبت به او راست كردار و وفادار و خيرخواه بودى.


1- سخنرانى مقام معظم رهبرى در تاريخ 12/ 11/ 71؛ ابوالفضل هادى منش، آيين ستايشگرى، صص 51- 52

ص: 82

اين همان پيمانى بود كه حضرت عباس عليه السلام در شب عاشورا تجديد كرد و اعلان كرد كه هرگز از امام خود جدا نمى شود و تا پاى جان، به حسين عليه السلام وفادار خواهد ماند.

او تا اندازه اى به پيشواى خود وفادار و هم پيمان باقى ماند كه شگفتى دشمن را برانگيخت. او قهرمانانه در راه وفادارى به آيين خود، برادران و فرزندان خويش را به ميدان جنگ فرستاد و براى اين كه پاى بندى خويش را به اين پيمان بيشتر به اثبات رساند، با شهادت آنان، خم به ابرو نياورد و خود نيز جان بر سر اين پيمان نهاد.

او آن قدر در اين راه از خود رشادت نشان داد كه دشمن، آن هنگام كه پرچم به غارت رفته او را ميان غنائم ديدند، لب به تحسين گشودند و از وفادارى اش سخن راندند. هم او كه وقتى دستانش از بدن جدا شد، پرچم را رها نكرد و بازوان بريده اش آن را در فراز نگه داشته بود تا اينكه با ضربه عمود آهنين، به همراه پرچم به زمين افتاد. (1) ابو حنيفه دينورى از تاريخ نويسان اهل سنت، درباره وفادارى او مى نويسد:

وَ بَقِىَ الْعَبّاسُ بْنُ عَلىٍّ عليه السلام قائِماً لِإِمامِ الْحُسَينِ عليه السلام يُقاتِلُ دُونَهُ وَ يَمِيلُ مَعَهُ حَيْثُ مالَ حَتَّى قُتِلَ رَحْمَةُ


1- معالى السبطين، ج 1، ص 440

ص: 83

اللَّهِ عَلَيْهِ. (1)

و عباس بن على عليه السلام هم چنان پيش روى امام حسين عليه السلام باقى ماند، نزد او مى جنگيد و به هر سو كه امام مى رفت او نيز مى رفت تا اينكه كشته شد؛ درود خدا بر او باد.

ج) اسوه ولايت پذيرى

پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله، مسلمانان دو دسته شدند:

برخى به سنت هاى او وفادار ماندند و برخى در پى احياى جاهليت هاى رنگ باخته و بى روح برآمدند.

پيدايش خلافت، به بدعت و جهالت و جنگيدن با پسر پيامبر صلى الله عليه و آله و خروج بسيارى از دايره دين انجاميد. با اين حال، از آنجا كه ولايت پذيرى و پيروى از جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله، محور همبستگى و انسجام امّت اسلامى بود، رويارويى اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله با خاندان اموى كه رويارويى حق و باطل بود، آغاز شد. تلاش براى بازگرداندن خلافت اسلامى و حاكميت مسلمانان به مسير درست و اصيل خود و از بين بردن سلطه جائرانه حاكمان باطل، از اهداف مهمّ قيام عاشورا بود؛ در عاشورا، دسته اى با پذيرفتن ولايت الهى امام، در جبهه حق، صف آراستند و دسته ديگر با پذيرفتن آن، به جبهه


1- الأخبار الطِّوال، ص 380

ص: 84

باطل پيوستند.

مسلمان بايد راه سياسى و فكرى خود را در جامعه نسبت به اين دو جريان مشخص كند و بى طرف نماند.

مسلمان بايد پيرو راه ولايت و ستيز با دشمنان باشد و اين پيروى او، پيوندى باطنى باشد و از حد شعار و گفتار فراتر رود. امام رضا عليه السلام فرموده است: «كمال دين، ولايت ما و دورى جستن از دشمنان ماست». (1) ولايت پذيرى در اصل، به معناى ايجاد توازن در پذيرش سرپرستى و دوستى پيشوايان دينى و بيزارى از دشمنان آنهاست. در اين باره به امام صادق عليه السلام عرض كردند: «شخصى دوست دار شماست، ولى در بيزارى از دشمنان شما، ناتوان مى نمايد». حضرت فرمود: «هيهات! دروغ مى گويد كسى كه مدعى ولايت ماست، ولى از دشمنان ما بيزار نيست». (2)

حضرت عباس عليه السلام كه باور و اعتقادش، تمام تلاش و موضع گيرى او را در مسير ولايت قرار داده است، بهترين اسوه ولايت پذيرى است؛ چون خط سياسى او پيوسته بر اطاعت از امام و مخالفت رفتارى و گفتارى با دشمنان امام استوار بود.

او، اين ويژگى را تا لحظه شهادت زنده نگه داشت كه


1- بحار ألانوار، ج 27، ص 58
2- اعلام الورى، ص 120

ص: 85

بهترين گواه بر اين سخن، تقاضاى دشمن براى جدا شدن او از صف هواداران ولايت و رد كردن آن از سوى حضرت عباس عليه السلام بود.

در عصر تاسوعا، دشمن كوشيد با استفاده از روابط قومى و قبيله اى، عباس عليه السلام را از لشكر حسينيان جدا سازد. به همين منظور، براى رسيدن به مقصود خود، به حضرت امان نامه تسليم كرد. دشمن كه برق شمشير و توفان دستان عباس عليه السلام در دفاع از ولايت را در جنگ هاى پيشين ديده بود، مى خواست با اين حربه پوسيده، شكست را بر سپاه امام تحميل كند. رفتار حضرت در اين مورد، گوياى سرسختى او در دفاع از حريم ولايت و برائت از دشمنان است.

او بدون كوچك ترين توجه به مناسبات قبيله اى و قوم گرايى ها، فرياد ولايت پذيرى برآورد و منصوروار، دار عشق خود، بر دوش كشيد و اين گونه بر چكاد افتخار ايستاد و بلندترين چكامه را در ايفاى برادرى و برابرى سرود.

ص: 86

ص: 87

9 گلبرگى از كرامات

مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى، در دست نوشته هاى خويش، كرامتى از حضرت عباس عليه السلام درباره پدرش حضرت آيت اللَّه شيخ عبدالكريم حائرى، مؤسس حوزه علميه قم، بيان كرده است. او مى نويسد:

پدرم در اثر بيمارى سختى بسترى شدند. پزشكان مختلفى را براى درمان ايشان آورديم، ولى حال وى هر روز وخيم تر مى شد تا اينكه به ما فرمودند:

گوسفندى را نذر ساحت مقدس حضرت عباس عليه السلام كنيد و سر ببريد. ما نيز گوسفندى را كشتيم و آن را بين مستمندان تقسيم كرديم، ولى باز هم افاقه نكرد. ايشان پس مدتى متوجه شدند كه بايد همان گوسفندى كه هنگام نذر كردن در نظر داشته اند، ذبح مى كردند، ولى ما گوسفند ديگرى را قربانى كرده بوديم. بعد از آن، همان گوسفند را يافته، سر بريديم. اين نذر سبب بهبودى سريع ايشان شد و آثار بيمارى كاملًا از بين رفت. (1)


1- چهره درخشان قمر بنى هاشم، ص 423.

ص: 88

مرحوم آيت اللَّه العظمى مامقانى رحمه الله مجتهد بزرگ نجف اشرف(متوفاى 1323 ه. ق) كه از دانشمندان بزرگ اسلامى در زمان خود بوده و داراى آثار برجسته اى از جمله شرح مكاسب محرمه است، نقل مى كند:

در تجزيه و تحليل يكى از مسائل باب ارث كه احتياج زيادى به محاسبه داشت، درماندم. هر چه سعى كردم، نتوانستم آن مسئله را حل كنم. ناچار دست توسل به بى كرانه دانش ها، اهل بيت اطهار عليهم السلام زدم و آن گاه به حضرت عباس عليه السلام متوسل شدم و عرض نيازمندى فراوانى كردم.

شب، در عالم رؤيا حضرت را در خواب ديدم. ايشان پاسخ آن مسئله فقهى دشوار را به من گفت، سپس از من پرسيد: مى دانى چرا نتوانستى آن مسئله را حل كنى؟ پاسخ دادم: خير. فرمود: چون براى لحظه اى دچار خود بزرگ بينى شدى و از انديشه ات گذشت كه گذشتگان ما كه محاسبات رياضى بلد نبودند، چطور اين گونه مسئله ها را حل مى كردند؟ همين سبب گرفتارى تو شد و خدا هم خواست با اين مسئله آگاهت كند. (1)


1- چهره درخشان قمر بنى هاشم، ص 423

ص: 89

مرحوم آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى رحمه الله به نقل از يكى از علماى بزرگ نجف مى گويد:

مشكل بزرگى برايم پيش آمد و طبق معمول، كبوتر نياز به سوى پرچين نيايش پرواز دادم و براى حاجت روا شدن به مسجد جمكران رفتم و از امام زمان(عج) خواستم تا از خدا بخواهد مشكلم را حل كند. چندين بار به مسجد جمكران مشرّف شدم، ولى هيچ نتيجه اى نگرفتم. روزى هنگام نماز گزاردن آنجا، دلم شكست و بعد از نماز خدمت امام زمان(عج) عرض كردم: آيا جايز است كه در منزل شما و در مسجد شما باشيم، ولى پاسخ مرا ندهيد؟ آيا درست است در منزل شما به ديگرى متوسل شوم؟

شما امام من هستيد. درست نيست با وجود امام، من به علمدار امام حسين عليه السلام متوسل شوم و او را شفيع قرار دهم!

از شدت ناراحتى، بعد از نماز، در حال خواب و بيدارى فرو رفتم. ناگهان وجود تابنده امام زمان(عج) را زيارت كردم. بى اختيار سلام دادم. حضرت با محبت پاسخ داد و فرمود: نه تنها با وجود من، توسل تو به عباس عليه السلام ناپسند نيست، بلكه خوشحال هم مى شوم و خودم تو را براى توسّل به او راهنمايى مى كنم كه چگونه حاجت خود را از او بگيرى؛ زيرا او مقام بلندى نزد ما دارد. هر گاه از او حاجت خواستى،

ص: 90

بگو: «يا ابَا الْغَوْثِ ادْرِكْنِى»؛ «اى فريادرس كمكم كن! (1) «بيمارى ام قابل معالجه نبود. همه پزشكانى كه مرا معالجه كردند، از بهبودى من نااميد بودند. ديگر نبايد حرف مى زدم؛ چون بيمارى ام را تشديد مى كرد. سرطان حنجره هيچ علاجى نداشت و من فقط بايد با پرهيز از سخن گفتن، با اين درد كنار مى آمدم، ولى خيلى برايم سخت بود. چون من يكى از سخنرانان شهر بودم و از دوستى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله براى مردم مى گفتم و در شب هاى محرم و ماه رمضان از حنجره ام براى اهل بيت عليهم السلام كار مى كشيدم، اينكه ديگر نبايد به سبب بيمارى ام سخنرانى كنم، بيشتر ناراحتم مى كرد.

نااميدانه از تهران به شهر خود برگشتم. در راه چيزى به سنگينىِ بغض، گلويم را فشار مى داد. من از خدمتگزارى به اهل بيت عليهم السلام و سخنرانى براى آنان محروم شده بودم. روزها به سختى در كنج خانه مى گذشت. محرم نزديك مى شد و ناراحتى من از وضع جسمانى ام بيشتر. مردمى كه از اطراف براى شركت در مجلس سخنرانى من و گفتن مصيبت هاى اهل بيت عليهم السلام شركت مى كردند، امسال جاى مرا خالى خواهند ديد.

روزى در بستر افتاده بودم كه مطلب مهمى از ذهنم


1- ابو القربة، ص 181(با تلخيص)

ص: 91

گذشت. در كتاب العباس عليه السلام مرحوم مُقرّم خوانده بودم:

اگر كسى حاجتى داشته باشد و متوسل به حضرت امّ البنين عليها السلام، مادر قمر بنى هاشم عليه السلام شود و روز شنبه را هم به نيت ايشان روزه بگيرد، حاجتش برآورده خواهد شد.

در همان لحظه توسلى پيدا كردم و نذرى هم نموده و به حضرت امّ البنين عليها السلام عرض كردم: خانم، من هر سال در چنين شبى براى مردم از فرزند برومند تو مى گفتم و اشك مى ريختم، ولى امسال در بستر بيمارى افتاده ام و از سخن گفتن منعِ پزشكى شده ام، خودت عنايتى كن!

نماز مغرب و عشا را خواندم و بى اختيار به سمت مسجد، به راه افتادم. مردم كه از وضعيت جسمى من آگاهى داشتند، به محض اينكه مرا ديدند، گريه كردند.

من هم از اينكه نمى توانستم صحبت كنم، متأثر شدم، ولى پس از آنكه وارد مسجد شدم، بى اراده به سمت منبر حركت كردم و از پله هاى آن بالا رفته و بر منبر نشستم.

خودم هم نمى دانستم براى چه بالاى منبر مى روم و چه مى خواهم بگويم. بسم اللَّه را گفتم و بدون هيچ گونه آمادگى قبلى، يك ساعت و نيم با صداى بلند صحبت كردم و بدون اينكه به بيمارى ام توجه كنم، فقط كَرم و احسان حضرت اباالفضل عليه السلام را مجسّم كردم و براى مردم سخنرانى نمودم.

پس از سخنرانى، تازه متوجه كسالتم شدم و ديدم كه

ص: 92

هيچ اثرى از بيمارى در من نيست. فهميدم كه توسلّم نتيجه داده، شفا گرفته ام و تا امروز كه سى سال از آن جريان مى گذرد، هيچ اثرى از سرطان حنجره در من نيست». (1) «مرحوم آيت اللَّه العظمى ميرزا مهدى شيرازى رحمه الله از بزرگان دوره خود و داراى تأليفات و شاگردان فراوانى بوده است. او در اواخر عمر شريف خود به ناراحتى كبد- حدود هشت سال پيش از فوت- مبتلا شد. ناراحتى او به حدى بود كه حتى خوابيدن هم برايش مقدور نبود و مدام در رنج به سر مى برد.

يكى از شب هاى ماه مبارك رمضان به عيادتش رفتم و ديدم كه وضع جسمى او بسيار وخيم است، ولى دائم شكر و سپاس خدا را به جاى مى آورد و صبر مى كرد. من داماد او بودم و از وضعش بسيار ناراحت شده و وقتى از پيش او رفتم، به حرم مقدس حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مشرف شدم. حرم خيلى خلوت بود. شايد به تعداد انگشتان دست، مردم در حرم حضور داشتند. كنار ضريح نورانى حضرت نشستم و متضرعانه شبكه هاى ضريح را در دست فشردم و حضرت را به درگاه خدا شفيع قرار دادم. عاجزانه در حال توسل بودم و اشك


1- شيخ عباس عاشورى به نقل از فرزند آيت اللَّه العظمى گلپايگانى رحمه الله، برگرفته از: چهره درخشان قمر بنى هاشم، ص 417

ص: 93

مى ريختم كه ناگهان صداى غرّش بلند و عجيبى به گوشم رسيد. كمى ترسيدم و باز به توسل پرداختم، ولى باز هم آن صدا را شنيدم. ترس عجيبى در دلم سايه انداخته بود و گويى فقط من اين صدا را مى شنيدم.

بى اختيار بلند شدم و به طرف خانه رفتم. حتى سحرى هم نتوانستم بخورم.

نماز صبح را خواندم، ولى هر كار كردم كه چند لحظه اى بخوابم، خواب به چشمم راه نمى يافت. پس از مدتى، لحظه اى چشمانم روى هم رفت و در عالم رؤيا نامه اى كه دو سطر بيشتر نداشت، به من دادند كه مضمون آن اين گونه بود: ما براى ميرزا مهدى شفاعت كرديم و خدا او را شفا خواهد داد. با ترس از خواب پريدم. بدنم مى لرزيد. خدمت مرحوم شيرازى رسيدم و جريان را تعريف كردم. او نيز منقلب شد و گريه كرد. پس از آن، ديگر اثرى از ناراحتى در كبد او ديده نشد و تا هنگام فوت، هيچ ناراحتى خاصى پيدا نكرد». (1) «تيرماه سال 68 بود كه در بيمارستان فيروز آبادى به علت عارضه چشم بسترى بودم. يك شب كه در اثر مصرف داروهاى مختلف خوابم نمى برد، به من قرص خواب آور دادند، ولى نخوردم و گفتم ذكر گفتن از قرص


1- مرحوم آيت اللَّه سيد محمد كاظم قزوينى، چهره درخشان قمر بنى هاشم، ص 481

ص: 94

خواب بهتر است. نيمه هاى شب با چشمانى اشك آلود دست توسل به سوى علمدار باوفاى امام حسين عليه السلام دراز كردم و ذكر مخصوص «يا كاشِفَ الْكَربِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَيْنِ اكْشِفْ كَرْبِى بِحَقِّ اخِيكَ الْحُسينِ» را چند مرتبه گفتم و خوابم برد.

نزديك اذان صبح در خواب ديدم حضرت آيت اللَّه سيد صدر الدين صدر رحمه الله(م 1373 ه. ق) به همراه فرزندشان، آيت اللَّه سيد رضا صدر به عيادتم آمده اند.

ايشان به آقا سيد رضا فرمود: مقدارى پول و يك كتاب به من بدهند. من گفتم به پول احتياجى ندارم. او با اصرار پول و كتاب را داد و بعد فرمود هديه ايشان را بياور. آقا سيد رضا هم يك قطعه طلا به من داد كه روى آن كلمه اللَّه حك شده بود. از خود پرسيدم كه اينها را براى چه به من مى دهند من كه اظهار نياز نكرده بودم؟!

او فرمود: اينها حق توست؛ زيرا تو نام جد ما را بردى. بيدار شدم. صبح دكتر مصطفى بهشتى، پزشك معالجم براى معاينه آمد. [پيش از اين] نظر همه دكترها اين بود كه بينايى من ديگر برنمى گردد و خون ريزى داخلى، سبب نابينايى من شده است. دكتر بهشتى سرگرم معاينه شد؛ ولى پس از مدتى با دقت بيشترى معاينه كرد و با تعجب گفت: چه كرده اى؟ اثرى از خون ريزى نيست! از روى تعارف گفتم: پيش دكتر بهشتى آمدم!

ص: 95

گفت: نخير، بهشتى از اين معالجه ها زياد داشته، ولى اين كار من نيست. گفتم: وقتى فهميدم كه ديگر بينايى ام را به دست نمى آورم، بسيار ناراحت شدم و با قلبى شكسته به حضرت عباس عليه السلام متوسل شدم. گويا توسل اين بنده ناچيز خود را پاسخى زيبا داده اند». (1)


1- حجت الاسلام شيخ محمد على رسولى اراكى، برگرفته از: چهره درخشان قمر بنى هاشم، ص 471(با تلخيص و تصرف)

ص: 96

ص: 97

10 حضرت عباس عليه السلام در آينه روايات و زيارات

1. حضرت عباس عليه السلام در آينه روايات

الف) گفتار حضرت على عليه السلام

امام على عليه السلام پس از تولد فرزندش، عباس عليه السلام، وى را در آغوش كشيد و فرمود:

عباس عليه السلام در پيشگاه خداوند داراى مقام بسيار ارجمندى است. خداوند به جاى دستان او كه در دفاع از دين خدا از پيكر جدا مى شود، به او دو بال خواهد داد و او با آن دو بال، بسان جعفر طيار، در فضاى بهشت، چونان فرشتگان، پرواز مى كند. (1)

ب) گفتار حضرت فاطمه عليها السلام

در روايتى از امام باقر عليه السلام آمده است:

وقتى قيامت برپا مى شود، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايد: به فاطمه عليها السلام بگو براى


1- العباس عليه السلام، ص 75

ص: 98

شفاعت امت چه چيز را به پيشگاه خداوند عرضه مى دارى؟ حضرت على عليه السلام پيام ايشان را مى رساند و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در پاسخ مى فرمايد: دو دست بريده پسرم عباس عليه السلام براى اين مقام [شفاعت] كافى است. (1)

ج) گفتار امام حسين عليه السلام

سخنان بسيارى از حضرت امام حسين عليه السلام در شأن حضرت عباس عليه السلام نقل شده است كه از علاقه فراوان ايشان حكايت مى كند. عصر عاشورا با سخنى در اوج عشق و علاقه به حضرت عباس عليه السلام فرمود: «ارْكَبْ بِنَفْسِى انْتَ ...» (2)

؛ «فدايت شوم، سوار بر اسب شو.»

امام در فراق او، دست هاى خويش را بر كمر مى گيرد و مى فرمايد:

الآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِى وَ قَلَّتْ حِيلَتِى (3) وَ شَمَّتْ بِى عَدُوِّى. (4)

اكنون كمرم شكست و راه چاره بر من بسته شد و دشمنم نسبت به من پرده در شد.


1- همان، ص 452
2- الإرشاد، ج 2، صص 92- 93
3- مثير الأحزان، ص 84؛ الخوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ج 2، ص 30
4- بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه السلام، ص 322

ص: 99

د) گفتار امام سجاد عليه السلام

امام سجاد عليه السلام در ذيل حديثى طولانى، عمويش عباس عليه السلام را چنين توصيف مى كند:

خدا عباس عليه السلام را رحمت كند كه ايثار كرد، آزموده شد و جانش را فداى برادرش ساخت، تا آنجا كه دو دستش از تن جدا شد و خداى پاك و بلند مرتبه به جاى دو دستش، دو بال به او داد تا در بهشت همراه با فرشتگان، به وسيله آنها پرواز كند؛ همان گونه كه براى جعفر بن ابى طالب عليه السلام مقرر ساخت. به راستى كه عباس عليه السلام را در پيش خداى بلندمرتبه و سترگ، جايگاهى ويژه است كه همه شهيدان در روز رستاخيز، بدان غبطه مى خورند و رشك مى برند». (1)

ه) گفتار امام صادق عليه السلام

امام صادق عليه السلام فرمود:

عموى ما، حضرت عباس بن على عليه السلام، داراى بينشى ژرف و ايمانى استوار بود. در ركاب برادرش جهاد نمود و از آزمون الهى پيروز درآمد و با شهادت، رحل زندگى برچيد. (2)


1- شيخ صدوق، الامالى، ص 547
2- اعيان الشيعه، ج 7، ص 430

ص: 100

2. حضرت عباس عليه السلام در آينه زيارات

زيارت مخصوص امام حسين عليه السلام

يك- در زيارتى به نام زيارت مخصوص امام حسين عليه السلام نام حضرت عباس عليه السلام نيز آمده است. در آن مى خوانيم:

... السَّلامُ عَلَى الْعَبّاسِ بْنِ أَمِيرِالْمُؤمِنِينَ عليه السلام الشَّهِيدِ، السَّلامُ عَلَى الشُّهَداءِ مِنْ وُلْدِ أَمِيرِالْمُؤمِنِينَ. (1)

سلام خدا بر عباس عليه السلام پسر امير مؤمنان عليه السلام كه شهيد شد. سلام بر شهيدانى كه از فرزندان امير مؤمنان عليه السلام هستند.

دو- در زيارت ديگرى كه از امام صادق عليه السلام رسيده است و در هر روز از سال مى توان امام حسين عليه السلام را با آن زيارت كرد، در فرازى آمده است:

... السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ أمِيرِالْمُؤمِنِين عليه السلام السَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ المُطِيعُ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ، اشْهَدُ انَّكَ جَاهَدْتَ وَ نَصَحْتَ وَ صَبَرْتَ حَتّى آتاكَ الْيَقِينُ، لَعَنَ اللَّهُ الظّالِمِينَ لَكُم مِنَ ألْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ أَلْحَقَهُم بِدَرَكِ الْجَحِيمِ. (2)

سلام بر تو اى بنده نيكوكار و فرمانبردار خدا و رسولش صلى الله عليه و آله! شهادت مى دهم كه تو [در راه خدا]


1- مصباح الزائر، صص 245- 249
2- بحار الأنوار، ج 98، صص 256- 257

ص: 101

جهاد كردى و خيرخواهى نمودى و بردبارى پيشه ساختى تا اينكه به مرتبه يقين رسيدى. خداوند ظلم كنندگان به تو را از اولين آنها تا آخرينشان لعنت كند و آنان را در پايين ترين درجه جهنم، به هم ملحق سازد.

علاوه بر موارد بالا در زيارتى كه امام صادق عليه السلام به صفوان جمال آموخت (1) و در زيارت روز اربعين (2) و زيارت روز اول رجب و نيمه شعبان (3)، زيارت شب و روز نيمه رجب (4) و در زيارت روز عرفه، بخش هايى از زيارت به حضرت عباس اختصاص يافته است. (5)


1- همان
2- عماد الدين الطبرى، بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص 74
3- بحارالانوار، ج 98، ص 336؛ مصباح الزائر، ص 291
4- همان، ص 245
5- اقبال الاعمال، ص 334

ص: 102

ص: 103

11 حرم مطهر حضرت عباس عليه السلام

1. تاريخچه حرم

اشاره

آستان مقدس حضرت عباس عليه السلام يكى از مهم ترين زيارتگاه هاى شيعيان جهان است كه تاريخچه مشتركى با حرم سيدالشهداء عليه السلام دارد. افراد قبيله بنى اسد، نخستين كسانى بودند كه مزار پاك حضرت عباس عليه السلام را بنا نهادند تا با گذشت زمان، از بين نرود. نخستين زائر مزار نورانى ايشان، عبيداللَّه بن حر جعفى از برجستگان شيعه در كوفه بود. سپس در بيستم صفر، صحابى مشهور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، جابر بن عبداللَّه انصارى به زيارت مزار او شتافت. (1)

الف) نخستين بناها

مختار ثقفى در سال 66 ه. ق به كمك گروهى از عرب ها و ايرانيان كه از شيعيان امير مؤمنان على عليه السلام بودند، دست به


1- بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، ص 74.

ص: 104

قيام گسترده اى بر ضد دستگاه حكومت وقت زد. وى با شعار خونخواهى شهيدان كربلا به دستگيرى و كشتن قاتلان آنان پرداخت و در بين النهرين، به قدرت رسيد. او در دوران حكومتش، نخستين عمارت را بر مزار حضرت بنا كرد. از آن پس، كربلا رو به آبادانى پيش رفت و مردم، دسته دسته در آن سكونت گزيدند. عمارتى كه مختار ساخته بود، در سال 170 ه. ق به دستور هارون الرشيد، خليفه عباسى، به كلى ويران شد.

ب) بناى دوم

مأمون، خليفه عباسى كه در سال 198 ه. ق به قدرت رسيد، برخلاف پدرش، براى مردم فريبى و جلب رضايت عمومى، به ويژه شيعيان خراسان، به بناى دوباره آستان حضرت عباس عليه السلام پرداخت. پس از او، متوكل عباسى در سال 232 ه. ق بر تخت نشست. او كه از دشمنان سرسخت اهل بيت عليهم السلام و شيعيان بود، دستور داد تا اين آستان بلند و شهر كربلا را ويران سازند، آن را شخم بزنند و بر آن آب بندند. بدين ترتيب، دومين بناى مزار حضرت عباس عليه السلام نيز ويران شد.

ج) بناى سوم

پس از متوكل، فرزند او المنتصر بر اريكه قدرت تكيه زد. وى نيز هم چون مأمون، سياست دو گانه اى نسبت به

ص: 105

شيعيان در پيش گرفت. به همين دليل، اموال زيادى را ميان علويان تقسيم كرد و دستور داد كه آستان حضرت عباس عليه السلام را تجديد بنا كنند و شهر كربلا را از نو ساخت.

شيعيان دوباره از اطراف و اكناف به سوى كربلا آمدند و اين شهر، دوباره رونق گرفت. (1)

د) بناى چهارم

در سال 367 ه. ق عضدالدوله ديلمى پس از ورود به بغداد، به زيارت كربلا و نجف شتافت و با ديدن اوضاع حرم، دستور داد مرقد شكوه مندى براى حضرت عباس عليه السلام بنا كنند. كار بناى جديد حرم، ازهمان سال آغاز شد و تا سال 372 ه. ق ادامه يافت. بناى امروزى حرم، از آثار عضدالدوله است. (2)

ه) عصر جلايريان

پس از تأسيس دولت جلايريان در ايران و به قدرت رسيدن شيخ حسن ايلكانى در سال 740 ه. ق، سلطان اويس، فرزند شيخ حسن، تعميرات گسترده اى را در اين آستانه مطهر آغاز كرد. كار تعمير به طول انجاميد و در عصر فرزند او سلطان احمد به پايان رسيد كه تاريخ پايان آن را


1- محمد محمدى اشتهاردى، پرچمدار نينوا، ص 212
2- اعيان الشيعة، ج 1، صص 538 و 628

ص: 106

سال 786 ه. ق بيان كرده اند. پس از پايان اين كار، هداياى فراوانى به آنجا فرستاده شد.

و) عصر صفويه

شاه اسماعيل صفوى، هنگامى كه در 25 جمادى الثانى 914 ه. ق، فاتحانه وارد بغداد شد، مورد استقبال بى نظير شيعيان قرار گرفت. او فرداى آن روز به زيارت كربلا رفت و در حرم اباعبداللَّه الحسين عليه السلام معتكف شد. سپس به زيارت آستان مقدس علمدار كربلا شتافت و دستور بازسازى حرم ايشان را صادر كرد.

او دوازده قنديل طلاى ناب را كه با خود آورده و بر هر يك از آنها نام مقدس يكى از امامان معصوم عليهم السلام حك شده بود، به آستانه مقدس حضرت اهدا كرد و تمامى حرم و رواق ها را با فرش هاى گران بهاى ابريشمى كه در اصفهان بافته شده بود، پوشاند. شمارى خدمتگزار نيز براى نگهدارى از حرم و حفظ روشنايى قنديل هاى آن گمارد كه بعدها در كربلا به آلِ قنديل شهرت يافتند.

هم چنين دستور داد: گنبد حرم را كاشى كارى كنند كه اين كاشى كارى، تا سال 1302 ه. ق، هم چنان باقى بود.

ز) عصر افشاريه

نادرشاه در سال 1153 ه. ق تعميرات گسترده اى را در معمارى و زيباسازى آستان حضرت عباس عليه السلام انجام داد

ص: 107

و هداياى فراوانى نيز عطا كرد. در 18 ذى حجه سال 1216 هنگامى كه مردم براى پاس داشت عيد بزرگ غدير از كربلا به نجف مى رفتند، مورد حمله گسترده مسعود بن عبدالعزيز وهابى قرار گرفتند. در اين هجوم، شهر كربلا به تاراج رفت و حرم حضرت عباس عليه السلام نيز ويران شد. در اين حمله جنايت آميزِ وهابيان، همه هدايايى كه در دوره صفويه و افشاريه و ديگر دوره ها به حرم آورده شده بود، به يغما رفت.

ح) عصر قاجاريه

پس از حادثه غارت وهّابيان كه سال 1216 ه. ق اتفاق افتاد و اشياى گران بهايى به غارت رفت، فتحعلى شاه قاجار آن چه از اين حرم به غارت رفته بود، به حرم بازگردانيد و گنبد حضرت عباس عليه السلام را كاشى كارى نمود. وى گنبد امام حسين عليه السلام و جلوى ايوان درب حرم از سمت قبله را نيز طلاكارى كرد و صندوقى از ساج بر مرقد امام حسين عليه السلام نهاد و ضريح را نقره كارى كرد و دستور داد ضريحى از نقره خالص براى مرقد حضرت عباس عليه السلام بسازند. (1) سقف ضريح را نواب بهراء با هزينه خود تجديد كرد.

اين كار به دست ميرزا محمد باقر راجه حائرى انجام گرفت و نجّار باشى اسطه (2) اسماعيل آن را زينت كارى نمود.


1- سيد عبد الرزاق المقرم، قمر بنى هاشم، ص 127
2- مقصود همان اوستا است كه تعبير محاوره اى استاد مى باشد

ص: 108

حاج شكراللَّه فرزند بدل بك افشارى نيز نسبت به حرم مطهر حضرت عباس عليه السلام خدمات زيادى انجام داد و هزينه طلاكارى ايوان جلوى حرم را را تأمين كرد. اين كار با پيشنهاد فقيه بزرگ، شيخ زين العابدين حائرى انجام گرفت. گلدسته هاى حرم در سال 1221 ه. ق كاشى كارى شده است. به نظر مى رسد صدر اعظم اصفهانى(جدّ اعلاى خاندان نظام الدوله و خاندان صدرى در كربلا) آن را كاشى كارى كرده باشد. در تعميرات اخير حرم، اين جمله روى ضريح نقش بسته است: «يا اباالفضل العباس ادركنى سنه 1246 ق».

در سال 1304 ه. ق حاج محمد صادق شوشترى چهار طرف صحن را بنا كرد و در سال 1305 ه. ق گنبد را كاشى كارى نمود.

محمد على شاه لكنهورى ايوان كوچكى را كه جلوى درب اول قرار دارد و از قديم به ايوان طلا معروف بوده، احداث كرد. احترام الدوله، همسر ناصرالدين شاه قاجار نيز، نماى درب قبله را طلاكارى نمود، و سيد حسن، ملقب به مقتدر السّلطنه، نماى غربى ايوان را طلاكارى كرد. تاريخى كه بر ديوار غربى ثبت شده است، سال 1319 ه. ق را نشان مى دهد.

سلطان عبدالحميد عثمانى در سال 1306 ه. ق، ايوان مزبور را با چوب ساج و چوب جنگل مسقّف ساخت،

ص: 109

هم چنان كه از تاريخ بالاى درب قبله كه همراه با اشعارى تركى نگاشته شده است، برمى آيد. (1)

2. دورنمايى از حرم فعلى

آستان نورانى حضرت عباس عليه السلام در 350 قدمى شمال شرقى حرم مطهر حضرت سيدالشهداء عليه السلام قرار دارد و ميدان بزرگى هر دو آستان را در بر گرفته است.

قبر مطهر علمدار باوفاى كربلا در وسط حرم شريف ايشان واقع شده كه هديه حضرت آيت اللَّه العظمى سيد محسن حكيم رحمه الله است كه با پنجه هنرمندان ايرانى در اصفهان و با به كار بردن 400 مثقال نقره و 8 هزار مثقال طلا پس از سه سال كار شبانه روزى ساخته شده است. چهار گوشه حرم، داراى چهار رواق قرينه است كه ابهت خاصى به حرم بخشيده است و به همديگر منتهى مى شود.

آينه كارى داخل رواق ها و طلاكارى گنبد را نيز هنرمندان ايرانى انجام داده اند. در قسمت جنوبى حرم نيز ايوانى وجود دارد كه سرپوشيده است و در وسط آن در طلايى ميناكارى ساخت اصفهان و در ضلع شرقى و غربى آن نيز دو در كوچك وجود دارد كه هر سه به رواق جنوبى گشوده مى شود و در دو طرف ايوان جنوبى حرم، دو مأذنه با معمارى چشم نوازى طرّاحى شده است.


1- قمر بنى هاشم، ص 127

ص: 110

آستانه حضرت عباس عليه السلام داراى يك صحن چهار گوش است كه بناى حرم، وسط آن قرار دارد.

در اطراف صحن نيز حجره هايى بنا شده است كه شمار زيادى از علماى شيعه و پادشاهان و حاكمان شيعى در آن دفن شده اند. هم چنين صحن، هشت در ورودى و خروجى دارد.

در ضلع جنوبى حرم، درب قبله يا باب الرّسول و در سمت شمال، باب الجواد قرار دارد. در ضلع غربى، چهار در به نام هاى باب الحسن عليه السلام، باب الحسين عليه السلام، باب صاحب الزمان(عج)، باب موسى بن جعفر عليه السلام و در بخش شرقى نيز دو در، به نام هاى باب امير مؤمنان عليه السلام و باب على بن موسى الرضا عليه السلام وجود دارد.

مساحت كلى حرم، افزون بر 4370 متر مربع و در نقشه و سبك معمارى، مانند حرم سيدالشهداء عليه السلام، ولى در ابعادى كوچك تر است. (1)

3. مقام ها

الف) محل دفن سر

پس از واقعه كربلا، سرهاى شهيدان را به كوفه و از آنجا به شام بردند. گروهى معتقدند سر حضرت را در شام، در قبرستان باب الصغير دمشق دفن كردند. گروهى


1- چهره درخشان قمر بنى هاشم، صص 270- 273،(با تلخيص و تصرف)

ص: 111

نيز بر اين باورند كه سر او را به كربلا بردند و به بدن ملحق كردند. در اين باره، نظريه هاى ديگرى نيز مطرح است كه به دليل ضعف و كم اعتبار بودن آنها، از بيان آن خوددارى مى كنيم.

در تأييد ديدگاه نخست آمده است:

در سال 1321 ه. ق در قبرستان باب الصغير در دمشق، روى مقبره اى حك شده بود: اينجا محل دفن سرهاى عباس بن على عليه السلام، على اكبر بن حسين عليه السلام و حبيب بن مظاهر رحمه الله است؛ (1) ولى پس از گذشت مدتى، سنگ مقبره در اثر ويرانى بنا گم شد و ضريحى بر روى آن مقبره گذاشتند. (2)

ب) مقام دست راست حضرت عباس عليه السلام

در كربلا، دو زيارتگاه به نام مقام دست راست و مقام دست چپ حضرت عباس عليه السلام معروف است. مقام دست راست، در سمت شمال شرقى دروازه بغداد، نزديك در شرقى صحن مطهر حضرت عباس عليه السلام قرار دارد. اين نقطه، جايى است كه دست راست حضرت ابوالفضل عليه السلام در اثناى نبرد با دشمن از بدنش جدا شده است. بر ديوار اين مقام، ضريح كوچكى از برنز نصب شده است و بر


1- اعيان الشيعة، ج 1، ص 627
2- همان

ص: 112

كتيبه آن، اشعار زير نقش بسته است:

افتاد دست راست خدايا ز پيكرم بر دامن حسين عليه السلام رسان دست ديگرم

دست چپم به جاست اگر نيست دست راست اما هزار حيف كه يك دست بى صداست

بر ديوارش تصويرى زيبا با تاريخ 1324 ه. ق و دو شعر فارسى كه نام سراينده آن نيامده، نقش بسته است.

عكس دو بازوى قطع شده كه زير آن نوشته شده، اينجا دو دست ابوالفضل العباس عليه السلام از بدن جدا شد روى ديوار به چشم مى خورد. معروف است كه اين بنا در اواسط قرن سيزدهم ه. ق بر بقاياى نهرى كه در آن زمان به نهر مقبره عباس عليه السلام معروف بوده و از بقاياى نهر علقمه محسوب مى شده، احداث گرديده است. (1)

ج) مقام دست چپ حضرت عباس عليه السلام

در فاصله 50 مترى درب قبله صحن حضرت عباس عليه السلام در نزديكى دهانه بازار باب الخان، جايگاه ديگرى به چشم مى خورد كه در آن نقطه، دست چپ حضرت عباس عليه السلام از بدن جدا شده است. اين نقطه داراى پنجره كوچكى از برنز است و با قطعات كوچك، آيينه كارى شده است. بر اين پنجره تابلوهايى از دعا


1- ميراث كربلا، ص 100

ص: 113

نصب گرديده است. (1) بر فراز پنجره عكس يك دست به چشم مى خورد. نقل شده است كه اين جايگاه را محمد على آل شنطو در سال 1327 ه. ق، بر اثر خرابى كه ديده بود، بنا كرد. مى گويند وى در خواب ديد دست حضرت عباس عليه السلام در اين نقطه از بدن جدا شده است. اين خواب، او را بر آن داشت كه صبح روز بعد، ديوار خانه اش را بشكافد و براى جاويد ماندن جاى قطع شدن دست آن حضرت، بناى مزبور را احداث نمايد. (2)

4. پاداش زيارت حضرت عباس عليه السلام

پس از حضرت اباعبداللَّه الحسين عليه السلام، حضرت عباس عليه السلام، ممتازترين شهيد عاشوراست و همان گونه كه امامان معصوم عليهم السلام او را ستوده اند، جايگاهى دارد كه همه شهيدان بر آن غبطه مى خورند. هم چنين در فرازهاى بلند زيارت نامه اى كه حضرت صادق عليه السلام به ابو حمزه ثمالى آموخته، اين معنا نهفته است.

صفوان بن مهران مى گويد:

سرورم امام صادق عليه السلام به من فرمود: در روز اربعين هنگام ظهر به زيارت امام حسين عليه السلام و يارانش برو و آنان را زيارت نما سپس به زيارت حضرت عباس عليه السلام


1- العباس عليه السلام، ص 177
2- ميراث كربلا، ص 100

ص: 114

برو و پس از زيارت امام حسين عليه السلام او را هم زيارت نما. زيارت آنان چه در روز اربعين و چه در روز عاشورا و چه در ديگر روزهاى سال از سيره پاكان است. (1) مرحوم شهيد اول رحمه الله پس از اينكه زيارتى را براى حضرت عباس عليه السلام روايت مى كند، پاداش اين زيارت را برابر با زيارت در عرش خدا دانسته و مى نويسد:

وقتى زيارت نامه را خواندى و به پايان رسيد، دو جمله «انَّا لِلّهِ وَ انَّا الَيهِ رَاجِعُونَ» و «لا حَوْلَ وَ لا قَوَّةَ الّا بِاللّهِ العَلِىِّ العَظِيمِ» را آن قدر بگوى تا به اندازه اى از مزار دور شوى كه ديگر آن را نبينى. اگر چنين كردى به سان كسى خواهى بود كه خدا را در عرش اش زيارت نموده است. (2) بسيارى از بزرگان و انديشمندانِ شيفته بارگاه او، هنگام زيارت كربلا نخست به آستان بوسى حضرت عباس عليه السلام مى شتافتند، سپس به زيارت امام حسين عليه السلام شرف ياب مى شدند. (3) آنان با اين كار، نخست رخصت زيارت امام را دريافت مى كردند؛ زيرا او برآورنده حاجت هاى دوست داران امام خويش است.


1- اقبال الاعمال، صص 592- 589
2- بحار الأنوار، ج 98، صص 352- 355؛ مصباح الزائر، صص 329- 333
3- العباس عليه السلام، ص 190

ص: 115

شيوه زيارت حضرت عباس عليه السلام، مانند ديگر امامان معصوم عليهم السلام است. بايد اذن دخول خواند، سپس رو به قبله ايستاد و اعمالى را كه در زيارت ائمه هدى عليهم السلام وارد شده است، انجام داد. همين مسئله گوياى مقام بلند عباس عليه السلام و پاداش فراوان زائران اوست.

5. زيارت نامه

ابوحمزه ثمالى از امام صادق عليه السلام، زيارت حضرت عباس عليه السلام را اين گونه نقل مى كند:

سَلامُ اللَّهِ و سَلامُ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ انْبِيائِهِ الْمُرسَلِينَ وَ عِبادِهِ الصّالِحِينَ وَ جَمِيعِ الشُّهَداءِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الزّاكِياتِ الطَّيِّباتِ فِيما تَغْتَدِى وَ تَرُوحُ عَلَيْكَ يَابْنَ امِيرِالْمُؤْمِنِينَ.

أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِىِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّلِيلِ الْعالِمِ وَ الْوصِىِّ المُبَلِّغِ وَ الْمَظْلومِ المُهْتَضَمِ فَجَزاكَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِم افْضَلَ الْجَزاءِ بِما صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ وَ أَعَنْتَ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ. لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حالَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ماءِ الْفُراتِ. اشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَكُمْ ما وَعَدَكُم. جِئْتُكَ يَابْنَ أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ وافِداً الَيْكُم وَ قَلْبِى مُسَلِّمٌ لَكُم وَ انَا لَكُم تابِعٌ وَ نُصْرَتِى لَكُم مُعَدَّةٌ حَتّى يَحْكُمَ اللَّهُ

ص: 116

وَ هُوَ خَيْر الْحاكِمِينَ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ. انِّى بِكُمْ وَ بِإيابِكُمْ مِنَ المُؤْمِنِينَ وَ بِمَنْ خالَفَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ مِنَ الْكافِرِينَ قَتَلَ اللَّهُ امَةً قَتَلَتْكُمْ بِالْأَيْدِى وَ الْأَلْسُنِ.

درود خدا و سلام فرشتگان مقربش و پيامبران فرستاده اش و بندگان شايسته اش و تمام شهيدان و راستگويان و درود پاكان و پاكيزگان در هر صبح و شام بر تو اى فرزند امير مؤمنان. گواهى مى دهم كه تو تسليم بودى و تصديق كردى و وفا و خيرخواهى كردى نسبت به يادگار پيامبر فرستاده شده و نوه برگزيده آن حضرت و راهنماى دانشمند و جانشين او كه رساننده احكام خدا بود و آن ستم ديده اى كه حقش پايمال شد. پس خداوند از جانب رسولش و اميرمؤمنان و حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد، بهترين پاداش ها را به تو دهد به سبب آن بردبارى ات و كمكى كه كردى و چه جايگاه نيكويى براى خود رقم زدى. خدا لعنت كند كسى كه تو را كشت و خداوند لعنت كند كسى را كه به حق تو جاهل بود و لعنت كند كسى را كه حرمت تو را نگاه نداشت و لعنت كند كسى را كه ميان تو و آب فرات مانع شد.

گواهى مى دهم كه مظلوم كشته شدى و خدا به وعده اى كه به شما داده است، وفا كند. به درگاه تو آمده ام اى فرزند اميرمؤمنان! نزد شما آمده ام، دلم تسليم شماست و خود نيز پيرو شما هستم.

يارى ام به شما مهياست تا آن هنگام كه خدا حكم كند كه او بهترينِ دستور دهندگان است. با شما هستم با شما، نه با دشمنان شما. من نسبت به شما و بازگشتتان ايمان دارم و با هر كه با شما

ص: 117

مخالفت كرده و شما را به قتل رسانده است، دشمن هستم. خدا بكشد مردمى را كه شما را با دست و زبان كشتند.

پس داخل روضه شو و خود را به ضريح بچسبان و بگو:

السَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِيعُ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ و الْحُسَيْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ سَلَّمَ.

السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضوانُهُ عَلى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ اشْهَدُ وَ اشْهِدُ اللَّهَ انَّكَ مَضَيْتَ على ما مَضى بِهِ الْبَدْرِيّونَ وَ الْمُجاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ الْمُناصِحُونَ لَهُ فِى جِهادِ اعْدائِهِ الْمُبالِغوُنَ فِى نُصْرَةِ اوْلِيائِهِ الذّابُّونَ عَنْ احِبّائِهِ فَجَزاكَ اللَّهُ افْضَلَ الْجَزاءِ وَ اكْثَرَ الْجَزاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزاءِ وَ أَوْفى جَزاءِ احَدٍ مِمَّنْ وَفى بِبَيْعَتِهِ وَ اسْتَجابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ اطاعَ وُلاةَ امْرِهِ. اشْهَدُ انَّكَ قَدْ بالَغْتَ فِى النَّصِيحَةِ وَ أَعْطَيْتَ غايَةَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَكَ اللَّهُ فِى الشُّهَداءِ وَ جَعَلَ رُوحَكَ مَعَ ارْواحِ السُّعَداءِ وَ أَعْطاكَ مِنْ جِنانِهِ افْسَحَها مَنْزِلًا وَ افْضَلَها غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِكرَكَ فِى الْعالَمِينَ فِى عِلِّيِّينَ وَ حَشَركَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِينَ وَ حَسُنَ اولئِكَ رَفِيقاً. اشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ وَ إِنَّكَ مَضَيْتَ عَلى بَصِيرةٍ مِنْ امْرِكَ مُقْتَدِياً بِالصّالِحِينَ وُ مُتَّبِعاً لِلنَّبِيِّينَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ رَسُولِهِ وَ اوْلِيائِهِ فِى مَنازِلِ الْمُخْبِتِينَ فَإِنَّهُ ارْحَمُ الرّاحِمِينَ. (1)


1- كامل الزيارات، ص 785

ص: 118

سلام بر تو اى بنده شايسته و پيرو پروردگار و رسولش و اميرمؤمنان و حسن و حسين كه درود خداوند بر ايشان باد. سلام و رحمت و آمرزش و خشنودى خداوند بر روح و جسم تو باد.

گواهى مى دهم و نيز خدا را گواه مى گيرم كه به راستى تو به همان راهى رفتى كه جنگجويان بدر و پيكاركنندگان راه خدا و خيرخواهان او در پيكار با دشمنانش و كوشندگان در يارى دوستانش و دفاع كنندگانشان رفتند. خدا تو را به بهترين پاداش جزا دهد؛ به بهترين، شايان ترين و كامل ترين پاداش كه به هر يك از آنانى كه با او بيعت كردند و دعوتش را پذيرفتند و از واليان امر او پيروى كردند، مى دهد. گواهى مى دهم كه تو به راستى كوشش خود را در خيرخواهى انجام دادى و نهايت تلاش خود را در اين راه به كار بستى. خدايت در زمره شهيدان برانگيزاند و روح تو را با ارواح نيك بختان قرار دهد و وسيع ترين خانه و برترين غرفه را به تو در فردوس برين دهد و نامت را در فراز بالاترين جايگاه ها قرار دهد و تو را با پيامبران و راستگويان و شهيدان و شايستگان برانگيزاند كه آنان بهترين دوستانند. گواهى مى دهم كه هرگز سستى نكردى و سر نتافتى و به راهى رفتى كه از روى آگاهى كامل بود. به مردم شايسته اقتدا كردى و از پيامبران پيروى نمودى. خداوند، ما و تو و پيامبر و دوستانش را در جايگاه فروتنان حق گرد آورد كه او مهربان ترين مهرورزان است.

سپس بالاى سر او رفته و پس از دو ركعت نماز و

ص: 119

درخواست برآورده شدن حاجت ها خوانده مى شود:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لا تَدَعْ لِى فِى هذَا الْمَكانِ الْمُكَرَّمِ وَ الْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ذَنْباً الّا غَفَرْتَهُ وَ لا هَمّاً إِلّا فَرَّجْتَهُ وَلا كَرْباً إِلّا كَشَفْتَهُ وَلا مَرَضاً إِلّا شَفَيْتَهُ وَلا عَيْباً إِلّا سَتَرْتَهُ وَلا رِزْقاً إِلّا بَسَطْتَهُ وَلا خَوْفاً إِلّا آمَنْتَهُ وَلا شَمْلًا إِلّا جَمَعْتَهُ وَلا غَائِباً إِلّا حَفِظْتَهُ وَ ادْنَيْتَهُ وَلا حَاجَةً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ لَكَ فِيها رِضىً وَ لِىَ فِيها صَلاحٌ إِلّا قَضَيْتَها يا ارْحَمَ الرّاحِمِينَ.

پروردگارا! بر محمد و خاندان او درود فرست و مرا در اين مكان بلند مرتبه و شهادت گاه سِتُرگ به خودم وا مگذار مگر اينكه همه گناهانم را بخشيده باشى، گرفتارى هايم را برطرف كرده باشى، اندوهم را زدوده باشى، بيمارى ام را سلامتى داده باشى، عيبم را پوشانيده باشى، روزى ام را گسترش داده باشى، هراسم را ايمنى بخشيده باشى، پراكندگى ام را گردآورى و شخص غائب را نگاهدار باشى و ديدارش را نزديك گردانى و نيازهاى دنيا و آخرتم را كه خشنودى تو و صلاح من در آن است مرتفع ساخته باشى، اى بخشنده ترين مهرورزان!

سپس پايين پاى حضرت آمده و خوانده مى شود:

السَّلامُ عَلَيْكَ يا ابَالفَضْلِ العَبّاسِ بْنِ امِيرِالْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اوَّلِ الْقَوْمِ اسْلاماً وَ اقْدَمِهِم ايماناً وَ اقْوَمِهِم بِدِينِ اللَّهِ وَ احْوَطِهِم عَلَى الْإِسْلامِ اشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَخِيكَ، فَنِعْمَ

ص: 120

الْأخُ الصّابِرُ الْمُجَاهِدُ الْمُحامِى النّاصِرُ، وَ الْأخُ الدّافِعُ عَنْ أَخِيهِ، أَلْمُجِيبُ إِلى طاعَةِ رَبِّهِ، أَلرّاغِبُ فِيما زَهِدَ فِيهِ غَيْرُهُ مِنَ الثَّوابِ الْجَزِيلِ وَ الثَّناءِ الْجَمِيلِ فَأَلْحَقَكَ اللَّهُ بِدَرَجَةِ آبائِكَ فِى دارِ النَّعِيمِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ.

سلام بر تو اى ابالفضل العباس، پسر امير مؤمنان! سلام بر تو اى فرزند سرور جانشينان، سلام بر تو اى پسر نخستين كسى كه اسلام آورد و در ايمان پيشرو بود و در دين خدا از همه استوارتر بود و بيشترين احاطه را بر اسلام داشت. شهادت مى دهم كه در راه خدا و رسولش و برادرت خير خواستى. [تويى] بهترين برادر كه بردبار، جهادگر، پشتيبان و ياريگر [برادرش] بود و [تويى آن] برادر كه از برادرش دفاع كرد و فرمان بردار پروردگارش بود و به آن چه ديگران از خير بهره آن دورى جستند(جهاد) تمايل نشان داد. خداوند تو را در منزلگاه بهشتى پدرانت به آنان ملحق كند كه او ستايش شده و بزرگ است.

سپس خوانده مى شود:

اللَّهُمَّ إِنِّى تَعَرَّضْتُ لِزِيارَةِ اوْلِيائِكَ رَغْبَةً فِى ثَوابِكَ وَ رَجاءً لِمَغْفِرَتِكَ وَ جَزِيلَ إِحسانِكَ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرِينَ وَ انْ تَجعَلَ رِزْقِى بِهِم دارّاً وَ عَيْشِى بِهِمْ قارّاً وَ زِيارَتِى بِهِمْ مَقْبُولَةً وَ حَياتِى بِهِمْ طَيِّبَةً وَ ادْرِجْنِى إِدْرَاجَ الْمُكَرَّمِينَ وَ اجْعَلْنِى مِمَّنْ يَنْقَلِبُ مِن زِيارَةِ مَشاهِدِ احِبَّائِكَ مُنْجِحاً قَدِ اسْتَوْجَبَ غُفْرانَ الذُّنُوبِ وَ سَتْرَ الْعُيُوبِ وَ كَشْفَ الْكُرُوبِ إِنَّكَ أَهلُ الْتَّقْوى وَ أَهلُ الْمَغْفِرَةِ.

ص: 121

پروردگارا! من به زيارت دوستان تو آمده ام به دليل اينكه به پاداشت و به آمرزش و لطف بى پايانت اميدوارم. از تو مى خواهم كه بر محمد و خاندان پاكش درود فرستى و روزى ام را به حق آنان ريزان، خوشبختى ام را پايدار، زيارتم را- به حق آنان- پذيرفته و زندگانى ام را پاك گردانى و مرتبه ام را چون مرتبه بزرگان بلند دارى و مرا از جمله كسانى قرار دهى كه به خاطر زيارت بارگاه هاى دوستانت به سوى نجات و رستگارى راه مى يابند و برازنده آمرزش گناهان، پوشش عيب ها و برطرف شدن اندوه ها قرار مى گيرند كه همانا تو اهليت پارسايى و بخشايش بندگان را دارى.

هنگام خداحافظى با مرقد حضرت عباس عليه السلام بالاى سر حضرت ايستاده و خوانده مى شود:

أسْتَوْدِعُكَ اللَّه وَ أَسْتَرْعِيكَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلام آمِناً بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِكِتابِهِ وَ بِما جاءَ بِهِ مِن عِنْدِ اللَّهِ اللّهُمَّ اكْتُبنا مَعَ الشّاهِدِينَ اللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِن زِيارَةِ قَبْرِ وَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَخِى رَسُولِكَ وَ ارْزُقْنِى زِيارَتَهُ ابَداً ما أَبْقَيْتَنِى وَ احْشُرْنِى مَعَهُ وَ مَعَ آبائِهِ فِى الْجِنانِ وَ عَرِّفْ بَيْنِى وَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَسُولِكَ وَ اولِيائِكَ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَوَّفَنِى عَلَى الْإِيمانِ بِكَ وَ التَّصْدِيقِ بِرَسُولِكَ وَ الْوِلايَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابِى طالِبٍ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ الْبَرائَةِ مِن عَدُوِّهِم فَإِنِّى رَضِيتُ بِذلِكَ وَ

ص: 122

صَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. (1)

تو را به خدا مى سپارم و از خداوند مى خواهم كه نگاهبان تو باشد و بر تو درود مى فرستم، درحالى كه به خدا و رسول و كتابش و به آن چه رسولش از جانب خدا آورده ايمان دارم.

پروردگارا! ما را جزو شاهدان [روز جزا] قرار ده. خدايا اين زيارت را آخرين زيارت مزار دوستت و فرزند برادر پيامبرت قرار مده و زيارتش را تا آن دم كه زنده ام روزى ام گردان و مرا با او و پدرانش در بهشت محشور كن و بين من و بين او و پيامبرت و دوستدارانت را آشنايى بينداز. خدايا بر محمد و خاندان محمد درود فرست و مرا بر ايمان به خودت و تصديق پيامبرت و دوستى على بن ابى طالب و امامان- كه سلام بر آنها باد- و نيز بر بيزارى از دشمنانشان بميران كه من فقط بدان خشنود مى شوم.

خدايا بر محمد و دودمان محمد درود فرست.

پس از زيارت، فرد زائر به دعا براى خود، پدر و مادر و مؤمنان پرداخته و هر دعايى كه بخواهد، مى تواند بنمايد.


1- المزار، ج 3- 5، صص 121- 126؛ بحار الأنوار، ج 98، صص 206- 217؛ مصباح المتهجد، صص 670- 668؛ مصباح الزائر، صص 217- 214؛ كامل الزيارات، ص 786

ص: 123

كتاب نامه

*. قرآن كريم.

*. نهج البلاغه.

1. آذرتاش، آذرنوش، فرهنگ معاصر، چاپ اول، تهران، نشر نى، 1379 ه. ش.

2. آل طعمه، سلمان هادى، ميراث كربلا، ترجمه محمد رضا انصارى، چاپ اول، تهران، مركز چاپ و انتشار سازمان تبليغات اسلامى، 1373 ه. ش.

3. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، دار احياء الكتب العربية، 1378 ه. ق.

4. ابن ابى يعقوب، احمد، تاريخ اليعقوبى، نجف، مكتبة المرتضوية، بى تا.

5. ابن الاثير الجزرى، عزالدين ابوالحسن على بن محمد، الكامل فى التاريخ، چاپ دوم، بيروت، دار الكتاب العربية، 1378 ه. ق.

ص: 124

6. ابن اعثم الكوفى، الفتوح، قم، نشر دار الهدى، 1379 ه. ش.

7. ابن حبّان، محمد، السيرة النبوية، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الثقافية، 1407 ه. ق.

8. ابن حبّان، محمد، الثقات، چاپ اول، دائرة المعارف العثمانية، 1395 ه. ق.

9. ابن الحزم الأندلسى، ابو محمد على بن احمد بن سعيد، جمهرة أنساب العرب، چاپ سوم، مصر، دار المعارف، 1391 ه. ق.

10. ابن داود الدينورى، ابو حنيفه احمد، الاخبار الطوّال، چاپ اول، بيروت، دار الكتب العلمية، 1421 ه. ق.

11. ابن سليمان اليمانى، ابو الفتوح، النفحة العنبرية فى أنساب خير البرية، چاپ اول، قم، مكتبة السيد المرعشى النجفى، 1419 ه. ق.

12. ابن منظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، چاپ اول، بيروت، دار الاحياء التراث العربى، 1407 ه. ق.

13. ابن شهر آشوب السروى المازندرانى، ابو جعفر محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، قم، مطبعة العلمية، بى تا.

14. ابن طاووس، على بن موسى بن جعفر، الإقبال، چاپ دوم، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1390 ه. ق.

15. ابن طاووس، على بن موسى بن جعفر، اللهوف على قتلى الطفوف، تهران، انتشارات جهان، بى تا.

ص: 125

16. ابن طباطبا، محمد بن على، الأصيلى فى أنساب الطالبيين، چاپ اول، قم، مكتبة السيد المرعشى النجفى، 1418 ه. ق.

17. ابن عنبة الحسنى، جمال الدين احمد بن على، الفصول الفخرية، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1363 ه. ش.

18. ابن عنبة الحسنى، جمال الدين احمد بن على، عمدة الطالب فى أنساب آل ابى طالب، چاپ دوم، نجف، المطبعة الحيدرية، 1380 ه. ق.

19. ابن كثير الدمشقى، الحافظ ابوالفداء اسماعيل، البداية و النهاية، چاپ اول، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ه. ق،

20. ابن محمد التميمى، قاضى النعمان، شرح الاخبار فى فضائل ائمة الاطهار عليهم السلام، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الاسلامية، 1412 ه. ق.

21. ابن نبى، رضى، تظلم الزهراء عليها السلام، قم، منشورات الشريف الرضى، 1360 ه. ش.

22. ابن نما الحلى، نجم الدين جعفر بن محمد، مثير الأحزان، تهران، كارخانه خداداد، 1318 ه. ش.

23. الإصبهانى، ابو الفرج، مقاتل الطالبيين، نجف، مطبعة الحيدرية، 1385 ه. ق.

ص: 126

24. امين العاملى، سيد محسن، اعيان الشيعة، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406 ه. ق.

25. الباعونى، شمس الدين ابو البركات محمد بن احمد، جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب عليه السلام، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، بى جا، بى تا.

26. بحر العلوم، محمد تقى، مقتل الحسين عليه السلام، چاپ دوم، بيروت، دار الزهراء، 1405 ه. ق.

27. البخارى، ابو نصر سهل بن عبداللَّه بن داود، سرّ السلسلة العلوية، نجف، مطبعة الحيدرية، 1381 ه. ق.

28. البغدادى، ابو جعفر محمد بن حبيب، المحبّر، بيروت، منشورات دار الآفاق الجديدة، بى تا.

29. البلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، أنساب الاشرف، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1394 ه. ق.

30. البلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، جمل من أنساب الأشراف، چاپ اول، بيروت، دارالفكر، 1417 ه. ق.

31. البيهقى، ابوالحسن على بن ابى القاسم بن زيد، لباب الأنساب، چاپ اول، قم، مكتبة السيد المرعشى النجفى، 1410 ه. ق.

32. التسترى، الشيخ محمد تقى، قاموس الرجال، چاپ دوم، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1415 ه. ق.

33. الجرجانى، يحيى بن الحسين بن اسماعيل، الأمالى الخميسية، بيروت، مكتبة المتنبّى، بى تا.

ص: 127

34. الحائرى، السيد عبد المجيد، ذخيرة الدارين، نجف، المطبعة المرتضوية، 1345 ه. ق.

35. الخراسانى البيرجندى، محمد باقر، كبريت الأحمر فى شرائط اهل المنبر، چاپ دوم، تهران، انتشارات الاسلامية، 1376 ه. ش.

36. المكى الخوارزمى، موفق بن احمد، مقتل الحسين عليه السلام، قم، مكتبة المفيد، بى تا.

37. ربانى خلخالى، على، چهره درخشان قمر بنى هاشم عليه السلام، چاپ پنجم، قم، مكتب الحسين، 1378 ه. ش.

38. الرفاعى المخزومى، عبداللَّه بن محمد بن عبداللَّه، صحاح الأخبار فى نسب السادة الفاطمية الأخيار، بمبئى، مطبعة نخبة الأخبار، بى تا.

39. زجاجى كاشانى، مجيد، ابو القربه، چاپ دوم، تهران، انتشارات سبحان، 1379 ه. ش.

40. سبط ابن الجوزى، تذكرة الخواص، نجف، مطبعة الحيدرية، 1383 ه. ق.

41. الصدوق، ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى، الأمالى، چاپ چهارم، تهران، كتابخانه اسلامية، 1404 ه. ق.

42. ابن قولويه قمى، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، برگردان محمد جواد ذهنى تهرانى، چاپ اول، تهران، انتشارات پيام حق، 1377 ه. ش.

ص: 128

43. الطبرسى، فضل بن الحسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، چاپ دوم، نجف، مكتبة الحيدرية، 1390 ه. ق.

44. الطبرى، ابوجعفر محمد بن جرير بن يزيد، تاريخ الطبرى، چاپ سوم، بيروت، مؤسسة عزالدين، 1413 ه. ق.

45. الطبرى، الحسن بن على بن محمد عماد الدين، بشارة المصطفى صلى الله عليه و آله لشيعة المرتضى عليه السلام، چاپ دوم، نجف، بى نا، 1383 ه. ق.

46. الطوسى، ابو جعفر محمد بن الحسن، رجال الطوسى، چاپ اول، نجف، مطبعة الحيدرية، 1381 ه. ق.

47. عقاد، عباس محمود، نگرشى به زندگانى امام حسين عليه السلام، برگردان: مسعود انصارى، تهران، نشر پرديس، 1380 ه. ش.

48. عمرى العلوى النسابه، على بن محمد، المجدى في انساب الطالبيين، قم، مكتبة المرعشى، 1422 ه. ق.

49. العكبرى البغدادى(المفيد)، محمد بن محمد بن النعمان، الإختصاص، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1402 ه. ق.

50. العكبرى البغدادى(المفيد)، محمد بن محمد بن النعمان، المزار، چاپ اول، بى جا، المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد، 1413 ه. ق.

51. الفخر الرازى، الشجرة المباركة، چاپ دوم، قم، مكتبة السيد المرعشى النجفى، 1419 ه. ق.

ص: 129

52. فريشلر، كورت، امام حسين عليه السلام و ايران، ترجمه:

ذبيح اللَّه منصورى، چاپ دهم، تهران، انتشارات جاويدان، 1373 ه. ش.

53. القزوينى، صدر الدين واعظ، رياض القدس المسمى بحدائق الانس، تهران، كتاب فروشى اسلامية، بى تا.

54. قمى، شيخ عباس، نفس المهموم، قم، منشورات مكتبه بصيرتى، بى تا.

55. قمى، شيخ عباس، سفينة البحار، تهران، كتابخانه سنايى، بى تا.

56. القندوزى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة، نجف، مكتبة الحيدرية، 1411 ه. ق.

57. المازندرانى، محمد مهدى، معالى السبطين، چاپ دوم، قم، منشورات الشريف الرضى، 1363 ه. ش.

58. المامقانى، عبداللَّه، تنقيح المقال فى احوال الرجال، نجف، مطبعة الحيدرية، 1352 ه. ق.

59. المجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ه. ق.

60. المجلسى، محمد باقر، جلاء العيون، چاپ اول، قم، انتشارات سرور، 1373 ه. ش.

61. محدث نورى، ميرزا حسين، لؤلؤ و مرجان، چاپ اول، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1375 ه. ش.

ص: 130

62. محدث نورى، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، چاپ دوم، بيروت، مؤسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1408 ه. ق.

63. محلاتى، ذبيح اللَّه، رياحين الشريعة، تهران، دار الكتب الاسلامية، بى تا.

64. محمدى اشتهاردى، محمد، پرچمدار نينوا، چاپ دوم، قم، انتشارات مسجد مقدس جمكران، 1378 ه. ش.

65. مدرسى، محمد على، ريحانة الأدب فى تراجم المعروفين بالكنية و اللّقب، بى جا، كتاب فروشى خيام، بى تا.

66. المسعودى، ابوالحسن على بن الحسين، التنبيه و الأشراف، ليدن، مطبعة بريل، 1893 م.

67. المصعب الزبيرى، ابو عبد اللَّه المصعب بن عبد اللَّه، نسب قريش، دار المعارف للطباعة و النشر، 1953 م.

68. المظفر، عبد الواحد بن احمد، بطل العلقمى، نجف، مطبعة الحيدرية، بى تا.

69. المقرم، عبدالرزاق، العباس عليه السلام، نجف، مطبعة الحيدرية، بى تا.

70. المقرم، عبدالرزاق، قمر بنى هاشم، نجف، مطبعة الحيدرية، 1369 ه. ق.

71. موسوى الزنجانى، وسيلة الدارين فى انصار الحسين عليه السلام، چاپ اول، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1395 ه. ق.

ص: 131

72. النجاشى، ابو العباس احمد بن على، رجال النجاشى، چاپ اول، بيروت، دار الاضواء، 1408 ه. ق.

73. هادى منش، ابوالفضل، آيين ستايشگرى، چاپ اول، قم، انتشارات مشهور، 1380 ه. ش.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109