نسيم بيدارى

مشخصات كتاب

سرشناسه : اسحاقی، حسین، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : نسیم بیداری/ابوسجاد اسحاقی.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1387.

مشخصات ظاهری : 132 ص.؛9 × 19/5س م.

شابک : 9000 ریال:978-964-540-133-5

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : وهابیه -- دفاعیه ها و ردیه ها.

رده بندی کنگره : BP208/6/الف46ن5 1387

رده بندی دیویی : 297/416

شماره کتابشناسی ملی : 1281731

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

پيش نوشت

يكى از انگيزه هاى تهاجم گسترده وهابيّت بر ضد مذهب اهل بيت عليهم السلام، هراس آنان از گسترش اين فرهنگ ناب و پوياست. مخالفان مكتب اهل بيت عليهم السلام هرگز تصور نمى كردند كه فرهنگ غنى شيعه بتواند دگرگونى هاى وسيعى را در سطح ايران و جهان به وجود آورد. به همين دليل، آنان موقعيت خود را در خطر مى بينند و براى حفظ آن به تلاش هاى گوناگونى دست مى زنند.

شيخ محمد مغراوى، يكى از نويسندگان مشهور وهابى مى نويسد:

«بعد انتشار المذهب الاثنى عشرى فى مشرق العالم الاسلامى فخفت على الشباب فى بلاد المغرب (1)؛ با گسترش مذهب تشيع در ميان جوان هاى مشرق زمين بيم آن دارم كه اين فرهنگ در ميان جوان هاى مغرب زمين نيز گسترش يابد.»

دكتر ناصر قفارى، استاد دانشگاه هاى مدينه هم مى نويسد:

«و قد تشيّع بسبب الجهود التى يبدلها شيوخ


1- مقدمه كتاب من سبَّ الصحابة و معاوية فأمّه هاوية، ص 4.

ص: 8

الاثنى عشريّه من شباب المسلمين و من يطالع كتاب" عنوان المجد فى تاريخ البصرة و نجد" يَهُولُه الأمر حيث يجدُ قبائل بأكملها قد تشيّعت (1)؛ اخيراً شمار زيادى از اهل سنّت به طرف مذهب شيعه گرويده اند و اگر كسى كتاب" عنوان المجد فى تاريخ البصرة و نجد" را مطالعه كند، به وحشت مى افتد كه چگونه برخى از قبايل عربى به صورت كامل، مذهب شيعه را پذيرفته اند.»

بايد دانست ابن تيميّه و شاگردانش، مبارزه خود با تشيع را قرن ها پيش با بهره گرفتن از حربه تكفير آغاز كرده بودند. با اين حال، با توجه به مخالفت هاى صريح علماى اهل سنّت و شيعه با روش آنان، در كار خود ناكام ماندند.

بعدها محمد بن عبدالوهّاب عقايد ابن تيميّه را به صورت فرقه و مذهب جديدى سامان تازه اى بخشيد كه با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شيعه تفاوت داشت.

محمد بن عبدالوهّاب، شيعيان را به جرم توسل به انبيا و اولياى الهى و مسائل ديگر، مشرك و بت پرست مى دانست. از اين رو، با تكفير شيعيان خون آنان را حلال و قتلشان را جايز اعلام كرد و اموال آنان را غنيمت جنگى شمرد. پيروان او به استناد همين فتوا، هزاران مسلمان بى گناه را به خاك و خون كشيدند و اين انديشه باطل امروزه


1- مقدمه أصول مذهب الشيعة الامامية الاثنى عشريّة، ج 1، ص 9.

ص: 9

نيز در گوشه و كنار جهان اسلام، انسان هاى بى شمارى را قربانى مى كند.

كشتار وهّابيان در عتبات عاليات چنان دهشتناك بود كه صلاح الدين مختار از پيروان وهابيت در اين باره مى نويسد:

«در سال 1216، امير سعود با لشكر انبوهى از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و ديگر نقاط به قصد عراق حركت كرد. در ماه ذى قعده به كربلا رسيد و تمام برج و باروى شهر را خراب كرد و بيشتر مردم را كه در كوچه و بازار بودند، به قتل رساند. نزديك ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شد. آن گاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيّه را به نسبت هر پياده، يك سهم و هر سواره، دو سهم بين لشكريان تقسيم كرد.» (1) شيخ عثمان نجدى از تاريخ نگاران وهّابى نيز مى نويسد:

«وهابيان به صورت غافلگيرانه وارد كربلا شدند و بسيارى از اهل آنجا را در كوچه و بازار و خانه ها كشتند. روى قبر حسين عليه السلام را خراب و آنچه در داخل قبّه بود، چپاول كردند و هر چه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا و قرآن هاى نفيس يافتند، ربودند. نزديك ظهر از


1- تاريخ المملكة السعودية، ج 3، ص 73.

ص: 10

شهر خارج شدند، در حالى كه قريب به دو هزار نفر از اهالى كربلا را كشته بودند. (1) به طور كلى، وهابيان در مدت نزديك به ده سال، چندين بار به شهر كربلا و نجف يورش بردند. (2) شايد بعضى چنين تصور كنند كه وهابيان فقط به مناطق شيعه نشين هجوم برده اند، ولى نگاهى به علمكرد آنان در حجاز و شام روشن مى كند كه حتى مناطق سنى نشين نيز از يورش وحشيانه آنان در امان نبوده است.

جميل صدقى زهاوى درباره حمله وهابيان به طائف كه همانند خودشان از مذهب حنبلى پيروى مى كردند، مى نويسد:

«از زشت ترين كارهاى وهّابيان در سال 1217، قتل عام مردم طائف است كه بر صغير و كبير رحم نكردند. طفل شيرخوار را بر روى سينه مادرش سر بريدند. جمعى را كه مشغول راگرفتن قرآن بودند، كشتند و حتى گروهى را كه در مسجد مشغول نماز بودند، به قتل رساندند و كتاب هايى را كه در ميان آنها، تعدادى قرآن و نسخه هايى از صحيح بخارى و مسلم و ديگر كتب حديث و فقه نيز بود، در كوچه و بازار افكندند و پايمال كردند. (3) وهابيان پس از قتل عام مردم طائف، در نامه اى به


1- عنوان المجد فى تاريخ نجد، ج 1، ص 121.
2- تاريخ المملكة السعودية، ج 1، ص 92.
3- الفجر الصادق، ص 22.

ص: 11

علماى مكه، آنان را به آيين خود دعوت كردند. علماى مكه در كنار كعبه گرد آمدند تا به نامه وهابيان پاسخ گويند كه ناگهان جمعى از ستم ديدگان طائف به مسجدالحرام آمدند و آنچه را بر آنان گذشته بود، بيان داشتند.

مردم سخت به وحشت افتادند، چنان كه گويى قيامت بر پا شده است. آن گاه علما و مفتيان مذاهب اربعه اهل سنّت كه از مكه مكرّمه و ديگر بلاد اسلامى براى اداى مناسك حج آمده بودند، به كفر وهابيان حكم كردند.

آنان در حكم خود بيان داشتند كه بر امير مكه واجب است به مقابله با وهابيان بشتابد و فتوا دادند كه بر مسلمانان واجب است تا در اين جهاد شركت كنند و در صورت كشته شدن، شهيد خواهند بود. (1) در شرايط كنونى وهابيت مى كوشد باورهاى شيعى را كه برگرفته از آموزه هاى قرآنى و مكتب اهل بيت عليهم السلام است، هدف تبليغات مسموم خود قرار دهد. از اين رو، خود را در صف اهل سنّت جا مى زند تا تشيع را بخشى جدا افتاده از جهان اسلام معرفى كند و حتى مذهب اربعه اهل سنت را نيز براى مبارزه با تشيع با خود همراه سازد. اين در حالى است كه وهابيان، عقايدى متفاوت با آموزه هاى اسلام دارند.


1- سيف الجهر المسلول على الاعداد، شاه فضل رسول قادرى، ص 2.

ص: 12

وهابيان با در پيش گرفتن سياست جداسازى شيعيان از اهل سنّت، به تدريج به مقابله با تك تك مذاهب شيعى و اهل سنت خواهند پرداخت. سوگمندانه بايد گفت علما و عوام و مذاهب نيز در دام توطئه وهابيون براى خرده گيرى و حمله به عقايد شيعه افتاده اند، غافل از اين كه پس از حمله به عقايد تشيع، نوبت به خود آنان خواهد رسيد؛ زيرا بين وهابيت و اهل سنّت اختلافات فاحشى وجود دارد.

اگر به مجموعه فتاواى علماى بزرگ وهابى بنگريم، درخواهيم يافت آنان، فرقه هاى اسلامى را تكفير كرده و شرط ورود به وهابيت را تكفير همه مسلمانان دانسته اند.

آنان با حلال دانستن جان و مال و ناموس مسلمانان، كافران واقعى را برادران خود گرفته و با استفاده ابزارى از كلمه مقدس «جهاد» بى گناهان را كشته اند و هنوز نيز در سرزمين هاى اسلامى، به اين رفتار ضد انسانى دست مى زنند. وهابيان گاهى بهشت را بهاى عمليات انتحارى مى دانند و با سوء استفاده از احساسات پاك نوجوانان، مسلمانان شيعه و سنى را از پير و جوان و زنان و كودكان بى گناه به خاك و خون مى كشند. در حقيقت، وهابيان، سنّت ها را بدعت و بدعت ها را سنّت مى شمارند.

آنچه در اين نوشتار مى آيد، در حقيقت، روشن گرى و شناسايى عقايد وهابيت و مخالفت ماهوى آموزه هاى

ص: 13

اين فرقه ساختگى با عقايد اصيل اهل سنّت و تشيع است.

بايد دانست بخش جدا افتاده از جهان اسلام، وهابيت است، نه تشيع. اين سخن نيز نه ادعاى صرف است، بلكه به گواهى متون و سخنان و نظر علما و بزرگان اهل سنت و دلايل قرآنى و روايى است كه در پى خواهد آمد.

در اين نوشتار، اختلافات آشكار بين وهابيت و اهل سنت به تصوير كشده شده و پاسخ وهابيان از مكتوبات علماى اهل سنت داده شده است.

انديشمندان اهل سنّت با وهابيت همراه نيستند، بلكه در مقابل آنان قرار دارند و حتى به تكفير بنيان گذاران اين فرقه دست زده اند.

آشنايى با اين نوشتار براى شيعيان به ويژه حجاج ارجمند، ضرورتى اجتناب ناپذير است و بايد به طور جدى آن را مطالعه كرد تا به جز بر كنار ماندن از سم پاشى وهابيان، در ارشاد و راهنمايى ديگر همراهان سفر نيز مؤثر باشد.

در اين سال ها ديده مى شود كه شمارى از عوامل وهابيت در اطراف و اكناف مدينه منوره و مكه معظمه با حاجيان ايرانى به بحث و جدل مى پردازند.

آنان مى كوشند در خيابان يا قبرستان بقيع يا صحن مسجدالنبى و اطراف مسجدالحرام، با مغالطه هايى همچون تمسّك جستن به بعضى روايات ضعيف، يا تفسير به رأى آيات الهى و درست پنداشتن برداشت خود از آيات

ص: 14

و روايات، به دليل نزول قرآن به زبان عربى- يعنى زبان مادرى آنان- و دور دانستن ايرانيان از زبان قرآنى، تكليف مباحث عقيدتى را در راه يا در قبرستان بقيع تمام شده تلقى كنند!

اين سخنان سطحى و بى پايه تنها در افرادى اثرگذار است كه از مبانى مكتب تشيع، آگاهى درستى ندارند و مرعوب سخنان مبلّغان وهابى مى شوند. در مقابل، حجاج بصير و دانا مى دانند كه اين مسائل ريشه اى را بايد در جاى خود بررسى كرد.

عقل و تدبير ايجاب مى كند اين گونه بحث هاى تخصصى به اهل فن احاله شود. حجاج بايد با مراجعه به روحانى كاروان يا مسئولان فرهنگى بعثه، ابهامات خود را برطرف كنند.

همچنين بايد دانست كه شتاب زدگى در داورى و نظر دادن بدون آگاهى و مشاوره با اهل فن شايسته نيست.

حجاج ارجمند بايد توجه داشته باشند اين نوشتار تنها براى آشنايى اجمالى با عقايد وهابيت و شبهه هاى بى اساس آنان نگاشته شده است.

ردّ تفصيلى هر يك از شبهه ها به بررسى جدّى تر و تخصّصى تر نياز دارد كه بايد در جاى خود آن را نقد و بررسى كرد و اين موارد به عهده علماى اعلام و متخصصان فن است.

ناگفته نماند امروز وهابيان در جهان اسلام، جمعيّت اندكى دارند، ولى به دليل برخوردارى از پشتيبانى بى دريغ

ص: 15

بعضى قدرت هاى منطقه اى و جهانى كه اسلام را قطعه قطعه مى خواهند نه يك پارچه، با بهره گيرى از امكانات مادى و تبليغى، به عوامل اثرگذارى تبديل شده اند.

حتى گاهى ديده مى شود در بعضى مناطق جهان اسلام كه مسلمانان با مبانى اصيل مكتب اهل بيت عليهم السلام آشنايى كامل ندارند اهل سنت محوريت را به دست گرفته اند.

يكى از شگردهاى وهابيان، استفاده تبليغى فراوان از موسم حج است كه در آن، صدها هزار حاجى مسلمان از سراسر دنيا در عربستان گرد مى آيند. وهابيان از اين موقعيّت به خوبى براى نشر افكار خود استفاده مى كنند و با گسيل داشتن مبلغان كه به زبان هاى مختلف سخن مى گويند، و اهداى كتاب و دعوت شخصيت هاى علمى به مراكز علمى خود، به تبليغ عقايد خود در ميان حاجيان مى پردازند.

به تازگى ديده شده است كه وهابيان در ميان حجاج ايرانى، كتاب هاى فارسى متعددى را با محتواى ضدّ شيعى در شمارگان بالا به طور رايگان پخش مى كنند.

اين كتاب ها بسيار مرموزانه نوشته شده و درصدد تثبيت عقايد وهابيت و تخريب عقايد شيعه و ديگر مذاهب اسلامى است.

وهابيان براى ترويج عقايد خود از نشر كتاب بهره مى گيرند براى مثال تنها 000/ 321 نسخه كتاب براى مسموم كردن افكار مسلمانان، براى بوسنى آماده كرده و

ص: 16

فرستاده اند.

آنان براى ترويج عقايد خود از ساخت مساجد نيز استفاده ابزارى مى كنند. ساخت 104 مسجد در فيليپين، ساخت و ترميم 90 مسجد در بوسنى، كمك به 300 مسجد در بلژيك، ساخت 18 مسجد در كردستان و سهيم شدن در ساخت 1359 مسجد در جهان، از اقدامات ديگر آنان است.

همچنين آنان هر ساله مبلغانى را پس از گذراندن دوره هاى آموزشى، براى فعاليت تبليغى به كشورهاى مختلف از جمله امارات متحده عربى، افغانستان، ايران، هند، نپال، موريتانى، بريتانيا، فرانسه، هلند، تاتارستان، آرژانتين، قزاقستان، كنيا، تايلند، سنگال، قرقيزستان، اوكراين، روسيه، چچن، آذربايجان و ...

گسيل مى دارند.

به راستى اگر همه اين هزينه ها و نيروهاى انسانى در راه تقويت بنيه اسلام و انسجام اسلامى و مبارزه با دشمنان اسلام به كار مى رفت، نتايج مثبتى به همراه داشت.

به همين دليل، بايد پرسيد چه كسانى از پراكندگىِ جهان اسلام سود مى برند. آيا زمان آن نرسيده است تا انديشمندان وهابيت به خود آيند و ببينند كه ره به كجا مى سپارند! «فَايْنَ تَذْهَبُونَ» (1)؟

مؤلف


1- تكوير، 26

ص: 17

مشرق سخن

ثانيه ها را مى شمارم، ولى انگار پاى لنگ شده است.

چه قدر زمان به كندى مى گذرد. چرا انتظار به سر نمى آيد.

بارها و بارها حرم نبوى، ائمه بقيع عليهم السلام و منزلگاه دوست، مركز هستى را در صحيفه جانم به تماشا نشسته ام، ولى اكنون كه قرار است به اين سفر معنوى بار يابم، حسّ و حال ديگرى دارم.

چگونه باور كنم كه بايد قبله ايمان را در مقابل ديدگانم ببينم و در هواى ملكوتى بيت اللَّه نفس بكشم. هنوز گام برداشتن در تربت پاك مدينةالنبى صلى الله عليه و آله را رؤيا مى بينم.

كوچه باغ هايى كه زمانى جاى پاى بهترين انسان ها را نقشينه جان خود كرده ا ست. يعنى زمان آن فرا رسيده تا مهمان پاك ترين و كامل ترين انسان از آغاز تا پايان خلقت گيتى باشم.

آيا گاه آن فرا رسيده است تا از پنجره مشبّك بقيع به آرامگاه ائمه بقيع خيره بمانم و آرام آرام، اشك شوق و غربت بر گونه هايم جارى شود، ولى نه، انگار تا خانه دوست، فاصله اى نيست. فقط چند روز ديگر مانده است.

مقدمات سفر را مرور مى كنم. از ساك و لباس و ديگر وسايل سفر، همه چيز را برداشته ام. چه خوب است كه

ص: 18

براى اطمينان بيشتر به افرادى مراجعه كنم كه پيش تر اين سفر روحانى را تجربه كرده اند. فكرى به ذهنم مى رسد.

بهتر است سراغ دوست شفيق و يار همراه و صاحب دلم بروم كه اين سفر روحانى را آزموده است و از او ره توشه برچينم.

نزديك اذان مغرب است. آواى آسمانى كريمه قرآنى از بلندگوهاى مسجد شنيده مى شود و عاشقان اللَّه، سبك بال، با گام هايى استوار، به سوى خانه خدا در حركتند.

آنان با شنيدن دعوت به گفت و گو با خدا آن هم در خانه خود، از دنيا و دل مشغولى هاى آن دست شسته اند و چون شهابى جهنده، با هواهاى نفسانى و موانع بازدارنده پا گذاشته و ره به خانه دوست سپرده اند.

با خود مى گويم حتماً بايد درميان نمازگزاران باشد. او را در چند قدمى ام حسّ مى كردم. وضو مى سازم.

طهارت وضو تا تار و پود وجودم نفوذ مى كند. انگار در شبستان درونم، چراغ معنويت روشن شده باشد.

ناگهان صدايى آشنا، ضربان قلبم را در قفس تنم دو چندان مى سازد. همان كلام هميشگى و صميمانه؛ سلام عليكم، چگونه اى مؤمن؟ با اشتياق به سوى محمد برمى گردم. انگار تمام دنيا را به من داده باشند. به راستى كه ديدار دوستان چه قدر آرامش بخش است. هر چند اشتياق زيادى به هم سخنى با او دارم، ولى حالش را مى شناسم و مى دانم در زمان عبادت و راز و نياز با خدا مى خواهد غريبه ها وارد نشوند. در اين حال، سخن از دنيا و مافيها را نمى پسندد و مى خواهد به راه آسمان و ملكوت

ص: 19

توجه كند. من هم روحيه و منشش را مى پسندم.

او كسى است كه پيش از نماز، دل و جان را از عطر دل انگيز ذكر و مناجات و شميم روح بخش آيات الهى سرشار مى سازد. هر دو، كتاب آسمانى را با احترام برمى داريم. خالصانه ترين بوسه ها را نثارش مى كنيم و رو به قبله مى نشينيم.

خدايا، تا نام قبله مى آيد، دوباره تپش قلبم زياد مى شود. اصلًا دلم فرو مى ريزد. باز هم پرِ پرواز مى يابم و در آسمان خيال سير مى كنم. با خود مى گويم بايد چنان بايستم كه با قبله هم سو باشم. اگر خدا بخواهد، به زودى، قبله مسلمانان جهان را لمس مى كنم آن هم از نزديك نزديك. اشك شوق بر گونه هايم مى لغزد و گرمى آن را بر گونه هايم حس مى كنم.

محمد كتاب آسمانى را گشوده است و با صدايى دل نشين، قرآن مى خواند. انگار سوره مؤمنون است:

«الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خشِعُونَ* وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ...» (1)

خدايا، تحفه آسمانى ام، كدام رشته نور و هدايت است. كتاب زندگى را مى گشايم و سوره نور نصيبم مى شود:

«رِجَالٌ لَّاتُلْهِيهِمْ تَجرَةٌ وَ لَابَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَآءِ الزَّكَوةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصرُ» (2)

؛ پاك مردانى كه هيچ كسب و تجارتى، آنان را از ياد خدا و به پا


1- مؤمنون، 2- 3
2- نور، 37

ص: 20

داشتن نماز و پرداختن زكات غافل نمى سازد و از روزى كه دل و ديده ها در آن روز حيران و مضطربند، ترسان و هراسانند.

غرق در آيات الهى ام كه ناگهان نغمه ملكوتى اذان بر گنبد دوّار زمان مى پيچد. ترنّم آن، آدمى را به بى كران آسمان ها مى برد و نمازگزاران در صفى يگانه، برادرانه و هم دلانه، به نماز و گفت و گو با ذات بى همتا دل مى سپارند و معراج جان را تجربه مى كنند. به امامت صالح ترين بندگان خدا، نماز را به پايان مى بريم و پس از تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام و دعاى فرج و دعاى هميشگى، نمازگزاران مانند دانه هاى تسبيح از رشته جماعت جدا مى شوند و زمان گپى دوستانه فرا مى رسد. با آرامشى خاص، پس از نماز به گفت وگوهاى صميمانه مى نشينيم.

محمد رو به من گفت:

«چه سعادتى! مسافر ديار وحى شدى؟ مى دانى تا صاحب خانه نخواهد، كسى را مهمان نمى كند! خوب پس معلوم است خدا تو را دوست دارد! مقدمات سفر را فراهم كردى؟

گفتم: آرى.

گفت: چه كار كردى؟

گفتم: به توصيه دوستان و مجريان سفر حج، آن چه لازم بود، از لباس احرام و كتاب دعا و وسايل ديگر آماده كردم. حتى واكسيناسيون را هم انجام داده ام.

خنديد و گفت: معلوم است هنوز واكسن اصلى را

ص: 21

نزده اى؟!

گفتم: واكسن اصلى يعنى چه؟

گفت: واكسن اعتقادى!

با تعجب گفتم: اين ديگه چه واكسنى است؟

گفت: تا زمانى كه آدمى در معرض سؤال قرار نگيرد و آزمايش نشود، از كمبودهاى دانسته هاى خود آگاه نيست.

ببين «هادى! تا زمانى كه در ايرانيم و اطراف ما را برادرانى هم فكر و هم عقيده گرفته اند، به نقيصه هاى خود پى نمى بريم و حتى فكر مى كنيم به خوبى از درون مايه هاى مكتب تشيع آگاهيم. پس هيچ وقت به صورت جدّى و استدلالى، به باورهاى مان نمى انديشيم و چون ضرورت ها را احساس نمى كنيم، درباره آن ها تحقيق نمى كنيم.

متأسفانه بعضى از افراد حتى حساب كوتاهى هاى خود را براى يادگيرى صحيح از مبانى و اصول حقه مكتب تشيع فراموش مى كنند و هنگام رو به رو شدن با پرسش هاى مغالطه آميز كه هر يك از آن ها جواب هاى مستدل و منطقى دارند، روحيه خود را مى بازند. پس دچار ترديد و تزلزل مى شوند و پيش خود با شتاب زدگى تصميم مى گيرند و فكر مى كنند كه نكند ما پاسخى برايشان نداشته باشيم. معمولًا كسانى هم كه اين جرقه هاى پرسش را در ذهن زائران ايجاد مى كنند، به سراغ افرادى مى روند كه كم ترين آگاهى را از مبانى مكتب تشيع ندارند و زود قافيه را مى بازند. وهابيان اگر با فردى آگاه رو به رو شوند و بازخورد او را ببينند، او را با خشونت مى رانند و مى گويند: شرك، كفر، بدعت، كذب، توقف نكن، برو، برو،

ص: 22

حج جاى بحث نيست برو مناسكت را بجا بيار و .... يكه خوردم. از درون احساس ضعف كردم. از بس كه در اشتياق زيارت بودم، از چنين مسئله مهمى غفلت كرده بودم. من چه چيزى از مكتب تشيع مى دانم؟ اگر در برابر پرسش هاى ريز و درشتى قرار بگيرم كه محمد مى گويد، چه بگويم. چه كسى مقصر است؟ چرا پايه هاى دينى بعضى ها آن گونه كه بايد و شايد، استحكام لازم را ندارد و با كوچك ترين وزش پرسشى در هم مى ريزد. حتماً مقصر اصلى منم.

خدايا، من چرا فقط شنونده معمولى بودم. چرا هيچ گاه در پى تحقيق چند و چونى مذهبم برنيامدم. چرا آن اندازه كه در پى تحكيم امور دنيايى از قبيل تثبيت و به دست آوردن مسكن و ماشين بودم، به تحكيم اصول اعتقادى ام نپرداختم.

غرق در افكارم بودم كه محمد گفت: بدجورى به هم ريختى مؤمن!

گفتم: محمد، چيزهايى به من گفتى كه هيچ گاه فكرش را نكرده بودم.

به راستى اگر در برابر پرسش هاى آنان قرار بگيرم، چه پاسخى بدهم؟ تازه دوستان و هم سفران هم انتظار دارند كه اطلاعات كامل ترى نسبت به آنها داشته باشم. اصلًا مگه اونا چى مى پرسند؟ افسوس كه آدمى دير به ضعف خود پى مى برد و فرصتى هم براى جبران نمى ماند؟!

محمد گفت: در اين قسمت با تو هم عقيده ام كه، تا در فراز و فرودها قرار نگيريم، به نقاط ضعف و قوّت خود پى

ص: 23

نمى بريم. خوشا به حال آنان كه اين تلنگرها را از ياد نبرند و آن گاه كه فرصت لازم را يافتند، در پى اصلاح خويش باشند.

البته اينكه مى گويى فرصت نداريم، اشتباه است. هنوز نعمت عمر داريم و نور هدايت فرا راهمان روشن است ولى مشكل اينجاست كه متأسفانه ما از فرصت هاى طلايى بهره نمى گيريم و زود ضعف هاى مان را از ياد مى بريم و به كارهاى غير ضرورى مشغول مى شويم تا زمان ديگرى در موقعيت قرار گيريم و باز هم فرصت بخواهيم.

هادى! يك چيز خيلى مهم است و آن اينكه براى جبران ضعف ها نبايد به انتظار فرداها نشست. بايد دم را غنيمت شمرد. از همين حالا بايد آغاز كرد. هنوز فرصت باقى است، مى توان حداقل هاى لازم را براى سفر به دست آورد. هميشه جوينده يابنده است. بايد اهم و مهم كرد و به مسائل اساسى تر و پرسش هاى مهم تر بيانديشى.

پرسش هايى را كه در اولويت دوم و سوم قرار دارند، مى توان در برنامه هاى فردا قرار داد.

با خود انديشيدم كه محمد چه قدر متين و منطقى صحبت مى كند. به راستى كه دوستان خوب، بهترين نعمت هايند. پيش خودم از داشتن چنين همراهى، احساس غرور مى كردم.

پس به او گفتم: آقاى دكتر محمد! پس مى توانى يك واكسن اعتقادى با دوز و مقدار پايين به من و همراهانم بزنى. اگر محتوياتش زياد باشد، پرده هاى مغزم متورم مى شود. همان طور كه در واكسن هاى معمولى با دوز

ص: 24

اضافى هم ممكن است ورم بازوها پيش بيايد.

محمد خنديد و گفت: بذله گويى هايت را فراموش نكردى هادى! خنده اش آرامش بيشترى به من بخشيد و گفتم: اى ناخداى امواج سهمگين پرسش ها، كشتى وجودم را به ساحل امن و نجات هدايت كن! اين بار سكوت كرد و گفت: هادى، مسئله خيلى جدى است.

بايد بكوشيم مرواريدهاى درخشان آموزه هاى قرآنى، روايى، تاريخى و ... را به دست بياوريم و با تمام وجود، آن را در اختيار ديگران قرار دهيم. اين آموزه ها را بايد از اهلش بياموزيم. در قرآن مجيد آمده: «فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذّكْرِ إِن كُنتُمْ لَاتَعْلَمُونَ» (1)

و در كريمه ديگر آمده:

«فَإِن تَنزَعْتُمْ فِى شَىْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ ذَ لِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» (2)

؛ و چون در چيزى كارتان به گفت و گو و نزاع كشد، به حكم خدا و رسول بازگرديد. اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، اين كار براى شما بهتر و خوش عاقبت تر خواهد بود.

دوست عزيز، گاهى اشاره اى و كلامى از يك اهل فن، دريچه هايى از نور و معرفت به روى آدمى مى گشايد كه سال ها جست و جوى انفرادى، اين دستاورد را ندارد.

آنچه مرا به سوى اين عالمان و كتاب هاى گران سنگ شان كشانيد، سكوت و حتى گاهى وازدگى


1- انبياء، 70.
2- نساء، 59.

ص: 25

بعضى از همراهان سفر بود.

چه بسيار كسانى كه با شنيدن يك پرسش يا شبهه بدون اينكه كوچك ترين اطلاعاتى از مبانى دينى خود داشته باشند، احساس ضعف مى كردند.

سپس آن گاه كه آن استاد معنوى كاروان، محقق و روحانى بيدار و آگاه با اشاره اى كوتاه از اطلاعات جامع خود، پاسخ شان مى داد، دوباره نور اميد و باورمندى را در چهره شان مى ديدم.

به همين دليل، با خود فكر كردم با وجود اين همه شخصيت ها و مراكز اعتقادى در جمهورى اسلامى ايران، چرا بايد اين قدر از مكتب خود بى خبر باشم؟ تازه بى خبرى و كوتاهى خود را هم به حساب كاستى مكتب تشيع مى گذاريم. چرا بايد من به عنوان يك سرباز مكتب تشيع، به علوم نورانى اهل بيت عليهم السلام تجهيز نشوم؟

با خود گفتم اگر آن روحانى با ما نبود، چه اتفاقى مى افتاد؟

از اين رو، پس از بازگشت از سفر حج، عزمم را جزم كردم و اطلاعات لازم را تا آنجا كه توانستم، از گوشه و كنار به دست آوردم و به بى ريشه گى و بى اساس بودن آن شبهه ها پى بردم.

نمى دانى چه قدر برايم لذّت بخش و افتخار آفرين است كه از فرزندان و پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام هستم و از پايه هاى اعتقادى مستحكمى برخوردارم. مانند كوهى راسخم و چون بيدى نيستم كه به هر بادى بلرزم و به هر صدايى كه از گوشه و كنار مى شنوم، پاسخ مثبت دهم.

ص: 26

گفتم: محمد! من چند روز ديگر بايد ره سپار سفر معنوى حج شوم. تا امروز به اين مسأله مهم نينديشيده بودم. با صحبت هايت، به ضرورت تحقيق و تفحّص رسيدم. پس از بازگشت از سفر حج، حتماً به طور جدى اين امر را پى گيرى مى كنم، ولى الآن چه كمكى مى توانى بكنى؟

گفت: فكر مى كنم بايد مانند بيمارى كه نياز به مسكن دارد، مهم ترين پرسش هاى مطرح وهابيت را با هم بررسى كنيم و بررسى تفصيلى و تحليلى را به بازگشت تو از سفر موكول كنيم.

بايد بدانى وهابيان در سفر حج از گوشه و كنار، پرسش هايى را براى ترديدافكنى در اذهان حاجيان ايجاد مى كنند و جالب است كه ادعاى بازگشت به فرهنگ اصيل اسلامى را هم دارند، در حالى كه كار اصلى شان، مخدوش كردن مكتب اهل بيت عليهم السلام است. دشمنان اهل بيت عليهم السلام در اين مورد سرمايه گذارى بى سابقه اى كرده اند.

آنان عناصر معلوم الحال را در اطراف و اكناف حرم نبوى و قبرستان بقيع به كار مى گيرند تا به شبهه افكنى ميان زائران بپردازند و كنار بيت اللَّه و حتى در مقام پاسخ گويى نيز صداى حق و حقيت را خاموش كنند. امروزه آنان از نشر آثار فرهنگى به صورت مكتوب و الكترونيك به شدت سود مى برند، به گونه اى كه تنها هشت ميليون نسخه از كتاب «الشيعه و التصحيح» در خرطوم، پايتخت سودان و دو ميليون در نقاط ديگر آن كشور چاپ و پخش كرده اند. افرادى كه در اين راستا فعالند، مى گويند هم اينك

ص: 27

چهل هزار پايگاه اينترنتى به تبليغ وهابيت مشغول است و تا كنون ده هزار عنوان كتاب و جزوه بر ضد تشيع در جهان منتشر شده است كه شمارگان برخى از آن ها ميليونى است.

بايد بگويم مكتب سلفى گرى كه ريشه اصلى وهابيت است، ابتدا در قرن چهارم به دست احمد بن حنبل و سپس در قرن هشتم به وسيله ابن تيميّه حرّانى دمشقى حنبلى گسترش يافت. وى به دليل افكار انحرافى اش، چهار بار به زندان رفت و بزرگان اهل سنّت از مذاهب گوناگون نيز به او انتقاد داشتند و او را تكفير كردند. نظر علماى اهل سنت نيز در اين باره شنيدنى است:

1- تقى الدين السبكى: از بزرگان شافعى (1)؛

2- محمد بن محمد بن عثمان ذهبى: تاريخ نگار و رجال شناس بزرگ و مورد احترام اهل سنت و شاگرد ابن تيميّه كه رساله اى به نام «بيان زغل العلم و الطلب» در ردّ وى نگاشته و با تأسف شديد درباره آرا و افكار ابن تيميّه سخن مى گويد. (2) 3- ابن حجر هيتمى: ابن تيميّه را بنده اى مى داند كه خدا او را خوار و گمراه و كور كرده است. (3) 4- قاضى القضاة تاج الدين السبكى: ابن تيميّه او را زيان زننده به علما مى داند و مى گويد: وى شاگردانش را به پرتگاه دوزخ برده است. (4)


1- مقدمه الدرر المضيئة فى الردّ على ابن تيميه.
2- اعلان بالتوبيخ، حافظ سخاوى، ص 77.
3- الفتاوى الحديثه، ص 144.
4- طبقات الشافعيه، ج 4، ص 76، رقم 759.

ص: 28

5- علامه تقى الدين الحصنى: ابن تيميّه را انسانى مى داند كه در دلش بيمارى و انحراف و فتنه جويى است. (1) 6- ابن حجر عسقلانى: شارح صحيح بخارى وى را امير حديث مى شناسد، به دادخواهى از احاديث و شخصيت امام على عليه السلام برخاسته است و درباره ابن تيميّه كه عفت كلام را رعايت نمى كند و به ردّ احاديث صحيح معروف مى پردازد، مى نويسد:

«وى بسيارى از احاديث معتبر را رد و در توهين و ناسزاگويى به افراد(مانند علامه حلى كه هم عصر ابن تيميّه است و كنيه وى ابن مطهر است، ولى ابن تيميّه او را ابن متنجس مى خواند) آن قدر افراط مى كند كه در مواردى موجب تنقيص على ابن ابى طالب مى شود.» (2) 7- آلوسى، صاحب تفسير نيز ابن تيميه را منحرف و همان ديدگاه ابن حجر را درباره افراطگرى هاى وى در ناسزاگويى مى آورد. (3) اينها را گفتم تا بدانى كه حساب وهابيت را از فرقه هاى اهل سنت مانند شافعى، حنبلى، حنفى و مالكى جدا كنيم.

اين فرقه، تافته اى جدابافته است كه با قرار دادن خود در صفوف اهل سنت، نه تنها خود به شيعه مى تازد، بلكه


1- دفع الشبهة عن الرسول و الرسالة، ص 83.
2- لسان الميزان، ج 6، ص 319.
3- روح المعانى، ج 1، ص 18 و 19.

ص: 29

وانمود مى كند همه دنياى اسلام و اهل سنت يك طرفند و مكتب تشيع در طرف ديگر.

اين در حالى است كه در واقع، خود وهابيت وصله نامبارك و ناچسب جهان اسلام است.

چگونه وهابيت مى تواند هماهنگ با مذاهب اربعه اهل سنت باشد، در حالى كه پافشارى ابن تيميّه بر موضع باطل خود در برابر حق سبب شد تا قضات هر چهار مذهب، حكم دستگيرى و زندان كردن او را صادر كنند.

به گفته ابن كثير، ابن تيميّه در روز پنج شنبه 22 رجب سال 720 ه. ق. به دليل صدور فتواهايى خارج از مبانى مذاهب اسلامى به دارالسعادة احضار شد. قضات هر چهار مذهب شافعى، حنبلى، حنفى و مالكى، او را نكوهش و به زندان محكوم كردند. او در دوم محرم 721 ه. ق. از زندان آزاد شد. با اين حال، سرانجام نيز در سال 728 ه. ق در زندان درگذشت. شوكانى مى گويد:

«پس از زندانى شدن ابن تيميه، بر اساس فتواى قاضى مالكى دمشقى كه حكم به كفر او داده بود، در دمشق ندا در دادند كه هر كس داراى عقايد ابن تيميّه باشد، خون و مالش حلال است.» (1) هادى: محمد مى توانى كمى بيشتر درباره تاريخچه و چگونگى پيدايش اين فرقه توضيح بدهى؟

محمد: بهتر است نظر يكى از علما را برايت بگويم.

محمد بن ابوزهره مى نويسد:


1- محمد بن على الشوكانى، البدر الطالع، بيروت، درالمعرفة، ج 1، ص 67.

ص: 30

«مقصود از سلفيه كسانى هستند كه در قرن چهارم هجرى ظاهر شدند. آنان تابع احمد بن حنبل بودند و گمان مى كردند تمام آراى شان به احمد بن حنبل منتهى مى گردد؛ كسى كه عقيده سلف را زنده كرد و براى آن جهاد كرد. آن گاه در قرن هفتم هجرى شيخ الاسلام ابن تيميّه مردم را به اين روش دعوت كرد و با اضافه كردن مسائلى به آن، مردم عصرش را به تفكر واداشت. آن گاه در قرن دوازدهم آراى او در جزيرةالعرب به دست محمد بن عبدالوهاب احيا شد كه تا كنون وهابيان آن را زنده نگه داشته اند.» (1) در حقيقت بايد گفت محمد بن عبدالوهاب، يكى از عالمان حنبلى قرن دوازدهم است كه مسلك وهابيت را پايه گذارى كرد و وهابيت از نام پدرش عبدالوهاب گرفته شده است. او در سال 1115 ه. ق. در شهر عُيينه واقع در صحراى نجد عربستان چشم به جهان گشود (2) و در سال 1206 ه. ق. ديده از جهان فرو بست. (3) پدرش، عبدالوهاب از عالمان حنبلى و مورد احترام مردم و قاضى شهر عيينه بود. محمد در آغاز از محضر جمعى از عالمان مكه و مدينه بهره برد، ولى در همان زمان، مطالبى بر زبان او جارى مى شد كه استادان و


1- المذاهب الاسلامية، محمد ابوزهره، ص 311.
2- حياة الشيخ محمد بن عبدالوهاب، حسين الشيخ خزعل، ص 55.
3- زعماء الاصلاح فى عصر الحديث، احمد امين، ص 10.

ص: 31

علماى صالح نسبت به آينده او بدبين بودند. آنان پيش بينى مى كردند اين شخص گمراه در آينده مردم را نيز به گمراهى خواهد كشيد. وى در جوانى به مطالعه زندگينامه مدعيان نبوت مانند مسيلمه كذاب، سجاج، اسود عنسى و طليعه اسدى علاقه خاصى داشت. (1) اين مطالب نشان مى دهد كه او از همان آغاز، دنبال شهرت و مقام بود. به همين دليل، پدرش از او راضى نبود و پيوسته او را سرزنش مى كرد و مردم را از او برحذر مى داشت. حتى بردارش، سليمان بن عبدالوهاب از مخالفان سرسخت وى بود و سخنان او را باطل مى دانست. سليمان در ردّ انديشه برادرش كتابى نوشت كه اولين كتاب در ردّ وهابيت است.

گفتم: چه جالب! اگر اطلاعات بيشترى از اين شخصيت دارى، برايم بگو. ممنون مى شوم.

محمد: خوب گرفتى او شخصيت اثرگذارى بود، محمد بن عبدالوهاب بر اثر فشارهاى عالمان و استادان خود، سرزمين پدرى اش را ترك كرد و به بصره رفت. در آنجا با مستر همفر، جاسوس مشهور انگليسى آشنا شد. آرام آرام دوستى بين آنان پررنگ تر شد تا جايى كه هميشه با هم غذا مى خوردند و در يك اتاق استيجارى كه اجاره بهاى آن را همفر مى پرداخت، زندگى مى كردند. همفر درباره چگونگى آشنايى خود با پسر عبدالوهاب مى نويسد:


1- كشف الارتياب فى اتباع محمد بن عبدالوهاب، سيد محسن امين، ص 7.

ص: 32

«بعد از رسيدن به بصره، مدتى در مسجدى اقامت گزيدم و سپس به دنبال مكان مناسب و كار بودم. با نجارى قرار گذاشتم كه در دكان او كار كنم. نجار، مرد مهربان و شريفى بود و با من مانند فرزند خود رفتار مى كرد. اسمش، عبدالرضا، شيعه و ايرانى و از اهل خراسان بود كه در بصره مقيم شده بود. من از فرصت استفاده كردم و نزد او زبان فارسى آموختم. شيعيان و ايرانى هاى مقيم بصره هر روز، هنگام عصر، در دكان او اجتماع مى كردند و درباره امور اقتصادى و سياسى سخن مى گفتند. در بين جمعيتى كه در اين دكان رفت و آمد مى كردند، جوانى را در لباس طلاب علوم دينى ديدم كه لغات سه گانه(عربى، تركى و فارسى) را به خوبى مى دانست.

اسمش محمد بن عبدالوهاب بود؛ جوانى بلندپرواز و عصبانى كه با حكومت عثمانى سخت مخالف بود. جهت دوستى او با صاحب دكان(عبدالرضا) اين بود كه هر دو نسبت به دولت عثمانى بدبين بودند.

وى جوانى آزادى خواه بود و هيچ گونه تعصبى در سنى گرى و شيعه گرى نداشت و به مذاهب چهارگانه هم چندان پاى بند نبود. مى گفت اين مذاهب را خدا نازل نكرده است.

خلاصه پس از مدتى آشنايى و مراوده با او، بدين نتيجه رسيدم كه محمد بن عبدالوهاب، فرد شايسته اى براى اجراى مقاصد بريتانيا در منطقه مى تواند باشد. او حس بى باكى و بلند پروازى،

ص: 33

جاه طلبى، غرور و دشمنى با علما و مراجع اسلام و رأى مستقل از نظر فهم از قرآن و حديث داشت و به هيچ يك از رهبران مذاهب، حتى نسبت به خلفاى چهارگانه هم اعتقاد و اعتنايى نداشت.

اين موارد از بزرگترين نقطه ضعف هاى او بود كه مى توانست مورد استفاده ما قرار بگيرد و اين امكان را به وجود مى آورد كه از طريق او مأموريت خود را در اجتماع مسلمانان عملى كنيم.

بدين ترتيب، هر چه مى توانستم، رابطه ام را با پسر عبدالوهاب محكم كردم و همواره به او تلقين مى كردم كه اگر تو در زمان پيامبر بودى، آن حضرت حتماً تو را جانشين خود قرار مى داد.

همواره به او گوشزد مى كردم كه آرزومنديم خداوند به دست تو اسلام را تجديد كند و تو تنها نجات بخشى هستى كه مى توانى اسلام را از اين سقوط و انحطاط خلاص كنى.» (1) در سال 1143 زمان بازگشت محمد بن عبدالوهاب به نجد بود كه بر اساس يك موافقت نامه سرّى بين انگليس و او مقرر شد با كمك مالى و نظامى اين اهداف به تدريج محقق شود. اين اهداف عبارت بود از:

1. تكفير تمام مسلمانان و حلال كردن قتل آنان و غارت اموال شان و هتك ناموس و فروختن آنان در بازار


1- وهابيت ايده استعمار، ص 70- 126 و مذاكرات مستر همفر، ص 27- 52.

ص: 34

برده فروشان، برده ساختن مردان و كنيز گرفتن زنان؛

2. نابود كردن «كعبه» به نام اينكه جزو آثار بت پرستى است و مانع شدن مردم از حج و تحريك عشاير و قبايل به غارت قافله هاى حجاج و كشتن آنان؛

3. كوشش براى ايجاد روح نافرمانى نسبت به خليفه عثمانى، تحريك مردم براى جنگيدن با او و تجهيز لشكرهايى براى اين منظور، مبارزه با شريف هاى حجاز با تمام وسايل ممكن و كاستن از نفوذ آنان؛

4- ويران ساختن قبه ها و ضريح ها و اماكن مقدسه و مورد احترام مسلمانان در مكه و مدينه و ديگر سرزمين هاى اسلامى به نام مبارزه با آثار بت پرستى و شرك و اهانت كردن به شخصيت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و خلفاى او و بزرگان اسلام؛

5. ايجاد هرج و مرج و آشوب و ترور در شهرهاى اسلامى؛

6. انتشار قرآنى با كاهش ها و افزايش هاى دل خواه بر اساس احاديثى تحريف شده.

در طول اين سفر، همفر به عنوان غلام شيخ محمد، سايه به سايه همراه او بود و وى را براى اجراى دستورها تشويق مى كرد. وى دو سال مجدانه تلاش كرد تا اينكه وزارت مستعمرات بريتانيا يكى از گماشتگان خود به نام محمد بن سعود را به همكارى و پشتيبانى با محمد بن عبدالوهاب ملزم ساخت. (1)


1- خاطرات سياسى و تاريخى مستر همفر، ص 180- 188 و وهابيت ايده استعمار، ص 188- 197.

ص: 35

با درگدشت پدر محمد بن عبدالوهاب در سال 1153 ه. ق، وى دعوت خود را ابتدا ميان مردم حريمله آشكار ساخت كه نزديك بود خونش ريخته شود. ناچار به زادگاه خود عيينه بازگشت و خواسته هاى خود را با امير آنجا، عثمان بن احمد بن معمر مطرح كرد. عثمان دعوتش را پذيرفت و براى استحكام پيمان، خواهر خود را به عقد وى درآورد. در آن عصر، در اطراف شهر عيينه پر از مساجد و زيارتگاه هاى صحابه و اولياء اللَّه بود. از جمله قبر زيد بن خطاب- برادر عمر- كه مردم آن ديار به آن احترام مى گذاشتند. محمد بن عبدالوهاب با شمارى از سربازان عثمان بن معمر به آنجا حمله و آن را با خاك يكسان كرد.

در پى اعتراض و قيام مردم، عثمان بن معمر، شيخ عبدالوهاب را بيرون كرد و او در سال 1160 منطقه درعيه؛ يعنى زادگاه مسيلمه كذّاب را براى سكونت برگزيد.

او پس از ورود به درعيه، با محمد بن سعود، نياى خاندان سعودى و امير اين منطقه تماس گرفت و همانند پيمان امير عيينه را با وى منعقد كرد. ابن سعود دو شرط گذاشت: نخست اينكه پس از موفقيت و كشورگشايى، ما را ترك نكنى.

دوم اينكه در فصل رسيدن ميوه ها، مالياتى را كه از مردم مى گيريم، تحريم نكنى.

عبدالوهاب گفت: تو را با ديگرى عوض نمى كنم و خدا در فتوحاتى كه نصيب ما مى كند، غنايمى قرار خواهد داد

ص: 36

كه تو را از اين ماليات ناچيز بى نياز مى سازد. (1) امير درعيه براى تحكيم روابط دو خانواده، دختر شيخ را به ازدواج فرزند خود، عبدالعزيز درآورد و بدين گونه پيوند خانوادگى ميان آن دو برقرار شد. اين رابطه تا كنون نيز در شعاع گسترده ترى ادامه يافته است. (2) پس از اين پيمان، محمد بن عبدالوهاب به رؤساى قبايل و تمام مردم نجد نامه نوشت و آنها را به قبول مذهب تازه خود فرا خواند.

برخى پيروى كردند و گروهى نيز اعتنايى نكردند. پس شيخ با عنوان جهاد عليه كفر و شرك و بدعت گذاران، به كمك ابن سعود، لشكرى تشكيل داد و عليه مسلمانان قيام كرد. او با حمله به شهرها و روستاهاى مسلمان نشين، مردم را به خاك و خون كشيد و اموال آنها را به عنوان غنايم جنگى غارت كرد. (3) بدين ترتيب، فرقه وهابيت با حمله به كسانى شكل گرفت كه گوينده «لا اله الّا اللَّه و محمّد رسول اللَّه» بودند.

آنان براى تبرئه خود، به بهانه هاى واهى همچون اعتقاد به توسل، شفاعت، زيارت، برپايى عزادارى، اعتقاد


1- حسين بن غنام، تاريخ نجد، ج 4، ص 81- 87 با تلخيص؛ تاريخ العربية السعودية، صص 112- 113.
2- تاريخ آل سعود، ناصر السعيد، ج 1، ص 30.
3- تاريخ نجد، ابن غنام، ص 95- 203.

ص: 37

به ارتداد صحابه، نذر، ازدواج موقت، رجعت، ساختن بنا بر قبور و مانند آن، شيعيان را از دين، خارج مى دانند و حكم به قتل آنان مى دهند.

همانطور كه گفتم اين فرافكنى ها تنها براى منحرف كردن پيروان اهل سنت از توجه به عقايد باطل وهابيت است.

آنان مى كوشند با ايجاد بغض نسبت به شيعيان كه آنها را رافضى مى خوانند، در حال حاضر، خود را برادر خوانده اهل سنت قلمداد كنند.

هادى: باور كنيد اين مطالب براى من بسيار تازگى داشت به ويژه شخصيت شناسى محمد بن عبدالوهّاب، دست هاى پنهان دشمن و اختلاف بين مذاهب اربعه و وهابيت. فكر مى كردم وهابيت و اهل سنت در يك طرف قرار دارند، ولى نكته اى كه اشاره كردى، آن هم عقايد خاص ابن تيميّه و وهابيت است. مى توانى چند مورد از اختلافات اهل سنت را با فرقه وهابيت برايم بازگو كنى تا بتوانم تفاوت هاى آنها را واقعى تر درك كنم؟

بسيارى از حاجيان مثل شما فكر مى كنند. بايد دانست كه بين عقايد وهابيت و اهل سنت تفاوت هاى بسيارى وجود دارد همان طور كه مى دانى، در اين فرصت كم به صورت تفصيلى نمى توان به آن پرداخت.

به چند مورد خاص اشاره مى كنم تا ان شاء اللَّه وقتى از سفر برگشتى، بيشتر با هم گپ بزنيم. شايد مهم ترين اختلاف نظرها در اين موارد باشد.

اول: از نظر وهابى ها، هر گاه كسى شهادتين را بر زبان جارى كند، ولى بدان عمل نكند، ارزشى ندارد و چنين كسى كافر و مشرك است و خون و مال او حلال است. در مقابل، همه مسلمانان معتقدند كه هر كس شهادتين را بر

ص: 38

زبان جارى كند، مال و خونش محفوظ و محترم است. (1) دوم: وهابيان به اصل اجتهاد آزاد معتقد هستند و تقليد از مذاهب چهار گانه را لازم نمى دانند. و بر خلاف آن مذاهب اجتهاد مى كنند. آنان مى خواهند بر اساس برداشت هاى خود، مطالبى بگويند كه اگر به اصل اجتهاد متوسل شوند، امكان طرح اين نظريه هاى تندروانه وجود ندارد. محمد بن اسماعيل صنعانى و يكى از بنيان گذاران مذهب وهابيت كه در دوره ابن عبدالوهاب مى زيست، در كتاب «تطهير الاعتقاد» مى نويسد:

«فقهاى مذاهب اربعه، اجتهاد بر خلاف آن مذاهب را جايز نمى شمارند، ولى اين سخنى است نادرست كه جز شخص جاهل و نادان لب به آن نمى گشايد.» (2) سوم: وهابى ها با استدلال به ظاهر برخى آيات و روايات، جسم و جهت براى خداوند اثبات مى كنند و به رؤيت حسى خداوند قائلند. (3) در مقابل، علماى اهل سنت، اعتقاد به تجسم خدا و رؤيت حسى خداوند را جايز


1- محمدحسن جان صاحب سرهندى، جزيرة العرب فى القرن العشرين، ص 341.
2- الجامع الفريد، رسالة تطهير الاعتقاد، ص 510.
3- كتاب التوحيد، محمد بن عبدالوهاب، ص 157.

ص: 39

نمى دانند. (1) چهارم: محمد بن عبدالوهاب معتقد بود همه اعمال مسلمانان به حد شرك رسيده است. از اين رو، مسلمانان سنى و شيعى را كه ديدگاه هاى او را قبول نداشتند، تكفير مى كرد. اين در حالى است كه ائمه اهل سنت به ويژه ابوحنيفه، تكفير اهل قبله را جايز نمى شمارند.

پنجم: آنان فضايل انبيا و اولياى الهى را انكار مى كنند.

از نظر وهابى ها نه عيسى بن مريم مى تواند بيمارى را با اذن خدا شفا دهد و نه آصف بن برخيا مى تواند تخت بلقيس را حاضر كند. و نه سليمان فهم و درك زبان مورچه ها را دارد و نه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى تواند از آينده(غيب) خبر دهد. (2) ديگر مسلمانان با توجه به آيات قرآن كه در اين زمينه ها وارد شده است، همه اين موارد را قبول دارند. (3) هادى: درباره مواردى كه ممكن است در طول سفر با آنها رو به رو شويم و با فرقه وهابيت، تفاوت نظر داريم كمى توضيح بده. در سخنرانى هاى داخل كاروان درباره مخالفت وهابيت با زيارت، نذر و توسل و شفاعت و عزادارى و ساخت بنا بر قبور چيزهايى شنيده ام.

درباره اين چيزها كمى بيشتر توضيح بده و بگو آيا ديگر مذاهب نيز با آنها هم عقيده اند يا خير؟

محمد: خوب گفتى. اين ها از مواردى است كه خواه ناخواه در مسير سفر با آن رو به رو مى شويد، ولى بدانيد كه اين مخالفت تنها از سوى وهابيان است و فرقه هاى ديگر


1- الأربعين فى أصول الدين، فخر رازى، ص 268- 277.
2- نك: سبأ 10- 13، نمل 15 و 16، 38- 40، كهف 65، جن 26- 27، آل عمران 41.
3- عمر بن عبدالسلام، مخالفة الوهابية للقرآن و السنة، بيروت، دارالهديه، ص 15.

ص: 40

با آن موافق نيستند. اگر به نظريه ها و مكتوبات اهل سنت و فرقه افراطى وهابيت توجه كنيم، مى بينيم:

1. وهابيان زيارت قبر انبيا و اوليا و سفر به قصد زيارت قبور آن بزرگواران را حرام مى دانند، ولى مذاهب چهارگانه بالاترين ثواب را براى زيارت قبر نبى و مسافرت براى آن قائلند. (1) 2. از نظر وهابى ها، سوگند دادن خداوند به حق مقام اوليا حرام و موجب شرك است، ولى حنفى ها و شافعى ها اين امر را مكروه(نه حرام و نه شرك) مى دانند. (2) 3. وهابى ها نذر براى مردگان و اهل قبور و اوليا را شرك مى دانند، در حالى كه اهل سنت مى گويند اگر نذر براى بت نباشد، لازم الوفا است. (3) 4. از نظر وهابيت، توسل، شفاعت، تبرّك جستن به پيامبر صلى الله عليه و آله، استغاثه و طلب حاجت از پيامبران و اوليا و جشن گرفتن ميلاد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جايز نيست، ولى تمام اهل سنت اينها را جايز مى دانند.

5. وهابى ها گريه بر ميت را جايز نمى دانند، ولى گروه شافعى قائل به جواز و حنابله قائل به مباح بودن هستند. (4) 6. وهابى ها ساخت بنا بر روى قبرها را حرام، ولى اهل سنت آن را مكروه مى دانند. (5)


1- الفقه على المذاهب الأربعة، عبدالرحمان جزرى، ج 2، ص 540.
2- سرگذشت وهابيون، احمد زينى دحلان، ص 16.
3- الفقه على مذاهب الأربعة، ج 1، ص 139.
4- الفقه على مذاهب الأربعة، ج 1، ص 533.
5- همان، ص 536.

ص: 41

7. از نظر وهابى ها، عزادارى براى مردگان حرام است، ولى از نظر اهل سنت، تا سه روز مستحب و پس از آن، مكروه است. (1) پس همان گونه كه مى بينى، اختلافات فاحشى بين وهابيت و اهل سنت وجود دارد.

- هادى: من شنيدم وهابى ها خيلى زود به ديگر مسلمانان حكم تكفير مى دهند و عملشان را بدعت مى دانند. چرا اين كار را مى كنند و از نظر آنها چه چيزهايى بدعت است؟

- محمد: در آيين وهابيت، هر چيزى كه با افكار آنان تطبيق نكند، آن را بدعت و شرك مى دانند و بى درنگ حكم به تكفير مى دهند.

براى مثال:

1. سجده بر تربت بدعت است. صالح فوزان، عضو هيأت افتاى سعودى مى نويسد:

«سجده بر تربت اوليا اگر به قصد تبرّك و تقرّب به اوليا باشد، شرك اكبر محسوب مى شود و اگر مقصود، تقرّب به خداوند متعال باشد، با اعتقاد به اين كه اين تربت همانند زمين مسجدالحرام و مسجدالنبى و مسجدالأقصى فضيلت دارد، بدعت در دين به شمار مى رود. (2)


1- همان، ص 539.
2- المنتقى من فتاوى الشيخ صالح الفوزان، ج 2، ص 86.

ص: 42

2. برگزارى مراسم ميلاد حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله بدعت است: بن باز، مفتى اعظم سعودى مى نويسد:

«مراسم ميلاد پيامبر گرامى جايز نيست؛ چون بدعت در دين محسوب مى شود. رسول گرامى و خلفاى راشدين و صحابه حضرت و ديگر تابعين، چنين مراسمى انجام نمى داده اند.» (1) 3. برگزارى مراسم سوگوارى پيامبران و صالحان بدعت است.

فتواى هيئت دايم افتاى سعودى در پاسخ به پرسش درباره مراسم سوگوارى مى نويسد:

«مراسم سوگوارى براى پيامبران و صالحان و همچنين مراسم بزرگداشت آنان جايز نيست و بدعت در دين و شرك به حساب مى آيد.» (2) 4. جشن تولد نوزادان و سالگرد ازدواج بدعت است.

شيخ عثيمين از نويسندگان و فعّالان گروه وهّابيّت مى نويسد:

«برپايى مراسم جشن تولد براى اطفال از عادات و سنّت هاى اسلامى نيست، بلكه از دشمنان به ارث برده شده است. رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است هر كس همانند ديگران شود، از آنان محسوب مى گردد.» (3)


1- فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة و الإفتاء، ج 3، ص 18؛ مجموع فتاوى و مقالات متنوعه، ج 1، ص 183.
2- فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة و الإفتاء، ج 3، ص 54.
3- فتاوى منارالاسلام، ج 1، ص 43.

ص: 43

هيئت دائم افتاى سعودى در پاسخ به پرسشى درباره مراسم جشن تولّد مى نويسد:

«و اعياد المواليد نوع من العبادات المحدثة فى دين اللَّه فلا يجوز عملها لأىّ من النّاس مهما كان مقامه أو دوره فى الحياة»؛ (1)

«جشن تولد(ولادت) بدعت در دين محسوب مى شود و براى هيچ فردى جايز نيست، هر چند از شخصيت هاى برجسته جامعه و داراى موقعيت ممتاز باشد.»

هيئت افتايى كه اين گونه سخت گيرى مى كند، با كمال شگفتى در رابطه با برپايى مراسم جشن هاى دولتى مى نويسد:

«اگر مقصود از مراسم برگزارى عيد به خاطر مصلحت ملّت و تنظيم امور كشور صورت پذيرد، همانند هفته پليس و شروع سال تحصيلى و گردهم آيى كارمندان دولتى و امثال آنها كه قصد تقرّب و عبادت در آن نيست، مانعى ندارد و شامل نهى پيامبر- «من أحدث فى امرنا ما ليس منه فهو ردّ؛ هر كس در دستورهاى دينى


1- فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 3، ص 83، رقم 5289.

ص: 44

ما چيزى بيفزايد، مردود است»- نمى شود.» (1) خواننده محترم شايد بتواند ميان برگزارى مراسم ولادت ائمه يا جشن تولد و مانند آن با ديگر جشن هاى مراسم دولتى، كه هر دو بدون قصد تقرّب و عبادت انجام مى شود، تفاوتى بيابد، جز اين كه فعل اول را شيعيان انجام مى دهند.

5. دعا كردن در كنار قبر رسول اكرم صلى الله عليه و آله به قصد اجابت، بدعت است.

شيخ صالح فوزان، عضو هيئت افتاى سعودى مى نويسد:

«رفت و آمد زياد كنار قبر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و نشستن در آنجا و سلام گفتن به حضرت، بدعت به شمار مى آيد و همچنين دعا كردن به اين نيّت كه شايد در آنجا به اجابت برسد، از بدعت ها به حساب مى آيد. (2) 6. دست كشيدن به پرده كعبه بدعت است.

شيخ عثيمين از مفتيان و علماى بزرگ سعودى مى نويسد:

«التبرّك بثوب الكعبة و التمسّح به من البدع لأنّ ذلك لم يرد عن النبى صلى الله عليه و آله (3)

؛ تبرّك جستن به پرده كعبه و دست كشيدن به آن بدعت به شمار


1- فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 3، ص 88، رقم 9403.
2- مجلة الدعوة، عدد 1612، ص 37.
3- مجموع الفتاوى لابن عثيمين، رقم 366.

ص: 45

مى رود؛ چون از رسول اكرم صلى الله عليه و آله دستورى در اين باره نرسيده است.»

7. اهداى ثواب نماز و قرآن به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و مردگان بدعت است.

لجنه دائم افتاى سعودى مى نويسد:

«لايجوز أن تهب ثواب ماصلّيت للميّت بل هو بدعة لأنّه لم يثبت عن النبى صلى الله عليه و آله و لا عن الصحابة رضى اللَّه عنهم (1)

؛ هديه كردن ثواب نماز به ميّت بدعت است، چون از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و اصحاب در اين باره چيزى نرسيده است.»

همچنين لجنه دائمى مى نويسد:

«لا يجوز إهدا الثواب للرسول صلى الله عليه و آله و لا ختم القرآن و لا غيره لأن السلف الصالح من الصحابة به رضى اللَّه عنهم و من بعدهم لم يفعلوا ذلك و العبادات توقيفيّة (2)

؛ همچنين اهداى ثواب و ختم قرآن براى رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله جايز نيست؛ چون اصحاب پيامبر و ديگران چنين كارى نكرده اند.»

8. قرائت قرآن براى ميّت بدعت است.

شيخ عثيمين از مفتيان و علماى بزرگ سعودى مى نويسد:


1- فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، ج 4، ص 11، الفتوى رقم 7482.
2- همان، ج 9، ص 158، الفتوى رقم 3582.

ص: 46

«اجتماع نزد مصيبت ديده و همچنين خواندن قرآن براى ميّت و توزيع خرما و گوشت از بدعت هايى است كه بايد از آن خوددارى كرد، چون اين كار سبب نوحه سرايى و گريه و حزن داغ ديدگان مى شود و تلخى مصيبت براى هميشه در قلب آنان مى ماند. من اين گونه افراد را نصيحت مى كنم كه از اين كار دست بردارند و توبه كنند.» (1) 9. قرائت قرآن و دعا به صورت دسته جمعى بدعت است:

لجنه دائم افتاى سعودى نوشته است:

«قرائت قرآن و همچنين خواندن دعا به صورت دسته جمعى پس از هر نماز بدعت است.» (2) 10. آغاز كردن جلسات با آيات قرآن بدعت است.

شيخ عثيمين مى نويسد:

«إتّخاذ افتتاح الندوات و المحاضرات بآيات من القرآن دائماً كانّها سنّة مشروعة فهذا لاينبغى (3)

؛ آغاز كردن جلسات و سخنرانى ها با آيات قرآن به صورت دائم در شرع وارد نشده است و شايسته نيست.»


1- فتاوى منار الإسلام، ج 1، ص 270.
2- فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة و الافتاء، ج 3، ص 481، فتوى رقم 4994.
3- نور على الدرب، ص 43.

ص: 47

11. ذكر با تسبيح بدعت است.

بن باز مفتى اعظم سعودى مى نويسد:

«ذكر گفتن با تسبيح در شرع مطهّر وارد نشده است، بهتر است به جاى تسبيح، با انگشتان دست ذكر گفته شود.» (1) 12. رفتن به غار حرا بدعت است.

لجنه دائم افتاى سعودى مى نويسد: رفتن به غار حرا از شعائر حج و آداب اسلامى به حساب نمى آيد، بلكه بدعت و از اسباب شرك است و بايد مردم را از اين كار باز داشت. (2) 13. شهادت به كفر مسلمانان، شرط ورود به آيين وهابيت است.

احمد زينى دحلان، مفتى مكه مكرمه مى نويسد:

«اگر كسى به مذهب وهابيت درمى آمد و قبلًا حج واجب انجام داده بود، محمد بن عبدالوهاب به وى مى گفت: بايد دوباره به زيارت خانه خدا بروى؛ چون حج گذشته تو در حال شرك صورت گرفته است و به كسى كه مى خواست وارد كيش وهابيت بشود، مى گفت:

پس از شهادتين بايد گواهى دهى كه در گذشته كافر بوده اى و پدر و مادر تو نيز در حال كفر از دنيا رفته اند.


1- فتاوى إسلاميّة، ج 2، ص 366.
2- اللجنة الدائمه، الفتوى رقم 5303.

ص: 48

همچنين بايد گواهى دهى كه علماى بزرگ گذشته، كافر مرده اند. اگر گواهى نمى داد، وى را مى كشتند.

او بر اين باور بود كه تمام مسلمانان در طول 12 قرن گذشته كافر بوده اند و هر كسى را كه از مكتب وهّابيّت پيروى نمى كرد، او را مشرك مى دانست و خون و مال او را مباح مى كرد.» (1) هادى: يك پرسش ساده دارم، بدعت با سنّت چه فرقى دارد؟

راستى بهتر نيست به وهابيان، اهل بدعت بگوييم چون بدعت خيلى جاها به كمك آنها آمده است.

- محمد: بايد دانست كه، سنت در لغت به معناى دستور، مقررات و قانون و در اصطلاح به معناى قول و فعل و تقرير معصوم است. بدعت نيز در لغت به معناى عمل بى سابقه و جديد است.

هر چيز تازه و نوظهورى كه بدون سابقه انجام گيرد و در اصطلاح چيزى است كه به دين افزوده يا كاسته و به اسم دين تمام شود، در حقيقت، نوآورى در دين است در حالى كه دليل موجود از آن در شرع نباشد.

هادى: پس منظورشان از بدعت اين است كه ما چيزهايى به جز قرآن و سنّت را ملاك عمل قرار مى دهيم، در حالى كه به شدت به حديث ثقلين معتقد هستيم و جز قرآن و عترت، چيزى را نمى پذيريم.


1- الدّرر السنيّة، ج 1، ص 46؛ الفجر الصادق لجميل صدقى الزهاوى، ص 17.

ص: 49

انگار محمد چيزى به يادش آمده باشد، يك باره پرسيد: راستى «هادى» ساعت چند است؟ امشب قرار است كه يكى از متخصصانى كه درباره وهابيت تحقيق انجام داده است، در يك نشست اعتقادى درباره كليات عقايد فرقه وهابيت و بررسى شبهه هاى آنها سخنرانى كند. نمى خواهم از اين همايش علمى محروم شويم. چون در اين جلسه ايشان بيشتر مطالبى را كه به شما گفتم عالمانه تر و مفصل تر بررسى مى كند. خوش به حالت شده هادى!

هادى: الان ساعت 7 بعد از ظهر است. چنان درباره مذاهب دقيق و زيبا صحبت كردى كه گذشت زمان را احساس نكردم. تازه داشتم لذّت مى بردم، بيشتر مطالبت براى من تازگى داشت، ولى آن جلسه كى برگزار مى شود؟

محمد: اين نشست مذهبى امشب بعد از نماز مغرب و عشا در «مؤسسه دينى ولايت» برگزار مى شود. سخنران اين جلسه، استاد فيّاض است كه واقعاً در اين زمينه كار كرده و سال ها از متون دينى و بزرگان علمى ره توشه برچيده است. اگر مايل باشى، مى توانيم در آن جلسه شركت كنيم، تا بيشتر با عقايد وهابيت آشنا شويد. البته اگر كار مهمى نداريد؟

هادى: در كنار شما بودن و حضور در اين نشست هاى علمى، براى من از هر چيزى ديگرى مهم تر است.

محمد: همان طور كه گفتم، از امروز تلاش مى كنم به هر شكل ممكن، به تقويت پايه هاى دينى و مذهبى خودم بپردازم و با ديدگاه هاى مذاهب ديگر آشنا شوم تا هنگام

ص: 50

ضرورت بتوانم از عقايدم دفاع كنم و گاهى هم اگر بتوانم، مثل شما در روشنگرى ديگران مؤثر باشم، من با كمال ميل آماده ام. محمد و هادى از مسجد خارج مى شوند، ولى هادى آن قدر احساس سبكى مى كند كه تو گويى بر بال فرشتگان گام برمى دارد.

او در درون خود از اينكه ساعت اخير عمر خود را با اشتياق به بهره گيرى از دانش و معرفت دوست خوبى چون محمد گذرانده است، احساس شادمانى مى كند. او خود را مديون دوستش مى بيند و از عمق جان برايش دعا مى كند.

اينك با كمك محمد دريچه اى نو از علم و معرفت به رويش گشوده شده است. هر دو به آرامى وارد مكان همايش مى شوند. جوانانى نورانى، با وقار و مصمم را در آنجا مشاهده مى كنند كه براى يادگيرى مبانى دينى و مذهبى با اشتياق، خود را آماده شنيدن مباحث علمى كرده اند. بعضى از آنها با محمد سلام و احوال پرسى مى كنند. هادى مى خواهد عقربه هاى ساعت به سرعت نور حركت كنند تا هر چه زودتر اين ده دقيقه باقى مانده سپرى شود، ولى لحظات انتظار چه سخت مى گذرد.

ناگهان ترنّم صلوات فضاى نشست علمى را معطّر مى سازد و استاد فيّاض با تبسّمى ملكوتى و اداى ا حترام حاضران، سخنرانى خود را با نام و ياد خدا آغاز مى كند.

البته قرار نيست هر آنچه را استاد فرموده است، بنويسم، ولى آنچه من از جلسه به اندازه فهم و توانايى هاى علمى ام، از عقايد وهابيت برداشت كردم، چنين بود. ايشان ابتدا درباره توحيد و شرك از منظر وهابيت سخن گفتند.

ص: 51

توحيد از منظر وهابيت

اشاره

اساسى ترين محورهاى اعتقادى وهابيت درباره توحيد و خداشناسى كه با ما شيعيان و اهل سنت تفاوت فاحش و اساسى دارند، عبارتند از:

1. اعتقاد به جسمانيت خداوند و رؤيت حسّى او

اشاره

ابن تيميه، با استدلال به ظاهر آيات و روايات رساله «عقيدة الحمويه» مى گويد:

«خداوند مى شنود. آگاه است. سخن مى گويد.

خشنود و غضبناك مى شود. مى خندد و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّى مى كند و هر شب هر طور كه بخواهد، به آسمان دنيا فرود مى آيد و مى گويد: آيا كسى هست كه مرا بخواند و من اجابتش كنم؟ آيا آمرزش خواهى هست كه او را ببخشم؟ آيا توبه كننده اى هست كه توبه او را بپذيرم؟ خداوند اين كار را تا طلوع فجر انجام مى دهد. هر كس فرود آمدن خدا را بر آسمان دنيا انكار يا تأويل كند، بدعت گذار و گمراه است. (1)


1- العقيدة الحموية، ص 451.

ص: 52

ابن بطوطه از عالمان هم عصر ابن تيميّه هم مى گويد: «من در دمشق بودم، روز جمعه بود. ابن تيميّه در مسجد جامع اين شهر براى مردم موعظه مى كرد كه من نيز در مسجد حضور يافتم. وى در بين سخنانش گفت: خداوند همچنان كه من از پله اين منبر فرود مى آيم، به آسمان دنيا فرود مى آيد. اين بگفت و يك پله از منبر فرود آمد. چون اين سخن بر زبان جارى كرد، فقيهى مالكى به نام ابن الزهرا به او اعتراض و سخنش را انكار كرد.

سخنان ابن تيميّه را در نوشته اى به اطلاع ملك ناصر رساندند. ملك ناصر فرمان داد ابن تيميّه را به زندان انداختند و او در زندن از دنيا رفت.» (1) وهابى ها در پيروى از ابن تيميّه و با استدلال به ظاهر بعضى از آيات و روايات، براى بارى تعالى اعضا و جوارح اثبات مى كنند.

آلوسى از طرفداران سرسخت وهابيت مى گويد:

«وهابى ها مى گويند: روز قيامت، خدا به صحراى محشر مى آيد؛ زيرا خود او فرموده است: «وَ جَآءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا» (2)

و خداوند به هر يك از آفريده هاى خود هر طور كه


1- ابن بطوطه، رحلة، ص 113.
2- فجر، 22.

ص: 53

بخواهد نزديك مى شود. همچنان كه فرموده است: «... وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (1)

آنان به موجب آيه «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» (2)

، دو دست و از ظاهر آيه «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا» (3)

، دو چشم و از آيه «فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (4)

، صورت و چهره براى خدا اثبات مى كنند! (5) يكى از نكته هايى كه از سخنرانى استاد فيّاض برداشت كرده ام، اين بود كه ابن عبدالوهاب هم در كتاب التوحيد، براى اثبات انگشتان براى خدا، اين روايت را از ابن مسعود نقل مى كند:

«دانشمندى يهودى به حضور پيامبر عرض كرد:

اى محمد!(ما در كتاب هاى خويش) دريافتيم كه(روز قيامت) خداوند تمام آسمان ها را بر يك انگشت، زمين ها را بر يك انگشت و درخت ها را بر يك انگشت، آب را بر يك انگشت، خاك را بر يك انگشت و ديگر آفريده ها را بر يك انگشت قرار مى دهد و مى فرمايد: تنها من پادشاهم.

پيامبر صلى الله عليه و آله با تصديق اين گفته خنديد، به گونه اى كه دندان مباركشان نمايان گشت.

سپس اين دو آيه مباركه را تلاوت فرمود: «وَ مَا


1- ق، 16.
2- مائده، 64.
3- هود، 37.
4- بقره، 115.
5- سيد محمود آلوسى، تاريخ نجد، صص 91 و 90.

ص: 54

قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ى وَالْأَرْضُ جَمِيعًا» (1)

و خدا را آن چنان كه بايد، به بزرگى نشناخته اند و حال آنكه روز قيامت زمين يك سره در قبضه(قدرت) اوست. (2) وى پس از نقل روايت هاى متعدد براى اثبات اعضا و جهت براى خداوند از مجموع آن نتيجه مى گيرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله گفته هاى دانشمند يهودى را با تبسم تأييد كرد و اين حديث بر اثبات دست براى خداوند صراحت دارد!» (3) البته محمد بن عبدالوهاب نظر خود را بر اساس ديدگاه اسلاف خود به ويژه ابن تيميّه پايه گذارى كرده است. يكى از مسائلى كه «ابن تيميّه»، بنيان گذار فكرى وهابيت به نشر آن پرداخت، جسمانيت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانيت مانند قرار گرفتن بر كرسى و خنديدن و راه رفتن و مانند اينها بود. وى مى گويد:

«در كتاب خدا و سنّت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و همچنين در گفتار سلف امّت(صحابه) و پيشوايان دينى نيامده است كه خداوند جسم نيست و صفات او از جسمانيت و عرض بودن منزّه است و انكار معنايى كه شرع و عقل آن را نفى نكرده، نوعى نادانى و گمراهى است!» (4) وى همچنين مى گويد:

«و ليس فى كتاب اللَّه و سنّة رسوله و لا قول احدٌ من سلف الأمة و ائمّتها أنّه ليس بجسم (5)؛


1- زمر، 67.
2- كتاب التوحيد، محمد بن عبدالوهاب، ص 157.
3- همان، صص 158- 160.
4- التأسيس فى ردّ أساس التقديس، ج 1، ص 101.
5- التأسيس فى ردّ أساس التقديس، ج 1، ص 101.

ص: 55

در كتاب خدا و سنّت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و همچنين در گفتار سلف امت(صحابه) و پيشوايان دينى نيامده است كه خداوند جسم نيست.»

خنده خدا

استاد فيّاض فرمود:

«خداى وهابيت به عقيده ابن تيميّه در رساله عقيدة الحمويّة چنين است: خداوند مى خندد و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّى مى كند.» (1)

پايين آمدن خدا از عرش

استاد بزرگوار از قول ابن تيميّه مى گويد:

«هر شب هر گونه كه بخواهد، به آسمان دنيا فرود مى آيد و مى گويد: آيا كسى هست كه مرا بخواند و من اجابتش كنم و آمرزش خواهى هست كه او را ببخشم ... خدا اين كار را تا طلوع فجر انجام مى دهد. وى پس از نقل اين مطلب مى نويسد:" فمن أنكر النّزول أو تأوّل فهو مبتدعٌ ضالٌّ"؛ هر كس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انكار يا توجيه كند، بدعت گذار و


1- مجموعه الرسائل الكبرى، رساله يازدهم، ص 451.

ص: 56

گمراه است.» (1)

قابل رؤيت بودن خدا

ابن تيميّه در كتاب «منهاج السنّة» كه در ردّ كتاب «منهاج الكرامة» علّامه حلّى نوشته است، مى نويسد:

«عموم منسوبين به اهل سنت براى اثبات رؤيت خدا اتفاق دارند و اجماع سلف بر اين است كه ذات احديّت را در آخرت، با چشم مى تواند ديد، ولى در دنيا نمى توان ديد.» (2)

ناله كرسى به دليل سنگينى خدا

نكته ديگر در سخنان استاد اين بود كه از قول سيوطى در اين باره گفت:

«زنى خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد دعا كن خداوند مرا وارد بهشت سازد. رسول گرامى اسلام خدا را به عظمت ياد كرد و فرمود:

كرسى خداوند سراسر آسمان و زمين را فراگرفته است و هنگامى كه خداوند روى كرسى قرار مى گيرد، به دليل سنگينى حق، ناله اى همانند ناله بچه شتر از كرسى خارج مى شود.» (3)

نشستن پيامبر وهابيت در كنار خدا

«ابن قيّم» شاگرد ابن تيميّه مى نويسد:


1- همان.
2- مختصر منهاج السنّة، ج 2، ص 420.
3- الدرّ المنثور، ج 1، ص 328.

ص: 57

«خداوند روى عرش مى نشيند و رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز در كنار او مى نشيند و اين همان مقام محمود و شايسته اى است كه قرآن وعده داده است.» (1)

دويدن خداى وهابيت

لجنه افتاى سعودى درباره صفت هروله گفته اند كه صفت هروله(دويدن) خدا در حديث قدسى كه بخارى و مسلم نقل كرده اند، آمده است. خداوند فرموده است:

«اگر بنده اى يك وجب به من نزديك شود، من يك ذراع(نيم متر) به او نزديك خواهم شد و اگر او يك ذراع به طرف من بيايد، من به قدر فاصله دو كف دست(بيش از يك متر) به او نزديك خواهم شد. اگر او قدم زنان به طرف من بيايد، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت.» (2) استاد در ادامه گفت: اين نظريه بيشتر در ميان فرقه وهابيت ديده مى شود و بسيارى از علما و فرقه هاى اهل سنت اين عقيده را نمى پذيرند و حتى آن را رد مى كنند.

همانگونه كه گفته شد، اين سخنان ابن تيميّه و وهابيت، مخالف كتاب و سنت است، ولى بعضى از اهل سنت با اين عقيده مخالفند. بيهقى از شخصيت هاى علمى اهل سنت مى گويد:

«احمد بن حنبل نظريه قائلين به جسمانيّت حق تعالى را باطل دانسته و گفته است: اسم ها از


1- بدايع الفوائد، ج 4، ص 39.
2- فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث و الإفتاء، ج 3، ص 196.

ص: 58

شريعت و لغت گرفته مى شود و اهل لغت كلمه «جسم» را در برابر چيزى كه قرار داده اند، كه داراى طول، عرض، ارتفاع، تركيب و صورت باشد.

خداوند متعال از تمامى اين ها منزّه است و شايسته نيست كه او را جسم بناميم؛ زيرا او از هر گونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در شريعت نيز اين لفظ وارد نگرديده است.

بنابراين، عقيده به جسمانيت باطل است.» (1) علماى ديگر اهل سنت مانند قرطبى پس از نقل سخنان ديگر عالمان درباره مجسمه مى گويد:

«و الصحيح القول بتكفيرهم، إذ لا فرق بينهم و بين عبّاد الأصنام والصور (2)

؛ قول صحيح اين است كه قائلين به جسمانيت حقل تعالى كافر هستند؛ زيرا ميان آنان و بت پرستان و چهره پرستان تفاوتى نيست.»

نَوَوى از علماى بزرگ اهل سنت مى گويد:

«فَمِمَّنْ يُكَفّر من يجسّم تجسيماً صريحاً و من ينكر العلم بالجزئيّات (3)

؛ از جمله كسانى كه كفر آنان ثابت است، قائلين به جسمانيّت حق تعالى كسانى است كه علم به جزئيات او را


1- طبقات الحنابله، ج 2، ص 298 و اعتقاد الامام ابن حنبل للتميمى، ص 298.
2- تفسير القرطبى، ج 4، ص 14.
3- المجموع، ج 4، ص 253.

ص: 59

انكار مى كنند.»

عبدالقاهر بغدادى(متوفاى 429) از متكلمان بلند آوازه اهل سنت مى گويد:

«اهل سنت اجماع دارند كه خداوند متعال را نه مكانى در برگرفته است و نه زمانى بر وى مى گذرد. ذات اقدسش فراتر از زمان و مكان است، بر خلاف قول باطل شهاميّه و كراميّه كه مى گويند: ذات اقدس ربوبى با عرش در تماس است. امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايد: خداوند، عرش را به خاطر قدرت نمايى آفريده، نه براى جايگاه خويش.» (1) ابن نجيم(متوفاى 970 ه. ق.) از فقيهان بزرگ اهل سنت مى گويد:

«والمشبّهة إن قال: انّ للَّه يداً أوْ رِجْلًا كما للعباد فهو كافر و إن قال: انّه جسم لا كالأجسام فهو مبتدع (2)

؛ مشبهه(آنان كه خداوند را به بندگان تشبيه مى كنند) اگر بگويند كه خداوند همانند بندگان دست و پا دارد، كافر هستند و اگر بگويند خداوند جسم دارد، ولى نه مانند اجسام، بدعت گذار است.»

نظريه مخالف علماى اهل سنّت در اين باره فراوان است. از آن ميان، سخن غزالى، عالم بلندآوازه اهل سنت


1- الفرق بين الفرق، ص 40.
2- البحر الرائق، ج 1، ص 611.

ص: 60

و شهرستانى را واپسين كلام قرار مى دهيم. غزالى مى گويد:

«اگر كسى به ذهنش خطور كند كه خداوند تعالى داراى جسمى هست كه از عضوهاى متعدد تشكيل يافته، بت پرست است؛ زيرا هر جسمى، مخلوق و آفريده شده است و به اجماع تمام علما و پيشوايان دينى در تمام زمان هاى پيش و نزديك، پرستش مخلوق، كفر و بت پرستى است.» (1) شهرستانى اين عقايد را برگرفته از اسرائيليات مى داند و در ملل و نحل مى نويسد:

«بسيارى از يهوديان كه به طرف اسلام كشيده شدند، احاديث متعددى را در جسمانيّت حق تعالى ساختند و وارد شريعت اسلامى كردند و تمامى احاديث تجسيم از تورات سرچشمه گرفته است.» (2) استاد فيّاض ادامه داد:

بايد به وهابيون گفت: چگونه قائل به تجسيم هستيد، در حالى كه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ ى شَىْ ءٌ» (3)

و «وَ لَمْ يَكُن لَّهُ و كُفُوًا أَحَدُم» (4)

، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (5)

، «اللَّهُ الصَّمَدُ» (6)


1- إلجام العوام عن علم الكلام، ص 209.
2- الملل و النحل، ج 1، ص 117.
3- شورى، 11.
4- اخلاص، 4.
5- همان، 1.
6- همان، 2.

ص: 61

از آيات الهى اند و شما آن را انكار مى كنيد. بر اساس آراى شما بايد آن چه علماى اهل سنّت مانند امام حنبل؛ نووى، ابن نجيم، غرابى، حاكم نيشابورى و ذهبى و ديگران به آن شهادت داده اند، خارج از سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله باشد.

آيا نظر شما درست است يا اهل سنت؟

وقتى با اصل اول عقايد اسلامى، اين قدر بين شما و اهل سنت فاصله وجود دارد، چه طور خود را از آنها مى دانيد، مگر نه اينكه ابن تيميّه، بنيانگذار فرقه وهابيت به دليل همين عقايد باطل و تجسيم، به زندان محكوم شد.

ابوالفداء در تاريخ خود در اين باره مى نويسد:

«استدعى تقى الدين أحمد بن تيميّه من دمشق الى مصر و عقد له مجلس و أمسك و أودع الاعتقال بسبب عقيدته فانّه كان يقول بالتجسيم (1)

؛ ابن تيميّه از دمشق به مصر احضار شد و پس از محاكمه، وى را دستگير و به سبب عقيده اش زندانى كردند؛ زيرا معتقد بود خداوند متعال جسم دارد.»

همچنين بعضى از علماى شاخص اهل سنت مانند


1- تاريخ ابى الفداء، ج 2، ص 392.

ص: 62

ابن حجر عسقلانى و قاضى مالكى اعلام كردند: «فقد ثبت كفره؛ كفر ابن تيميه ثابت است.» (1) اينك قضاوت با شما- خواننده- است. چگونه عقيده كسى كه علماى اهل سنت به تكفير وى فتوا داده اند، معيار تشخيص توحيد و شرك يا تعيين بدعت است؟

چگونه پيروانش مى توانند به بهانه هاى پوشالى مانند گرايش شيعيان به توسل، برپايى عزادارى، اعتقاد به تحريف قرآن و مانند آن، به پيروان ناب ترين عقيده كه بر گرفته از مكتب اهل بيت عليهم السلام است، تهمت كفر و شرك و بدعت بزنند؟

آيا سزاوار نيست كه فرقه وهابيت ابتدا كاستى هاى خود را برطرف كند و عقايد خود را دست كم با آموزه هاى اهل سنت تطبيق دهد. به يقين، در اين صورت، به راحتى به ديگر فرقه هاى اسلامى برچسب تكفير نخواهد زد. مطمئنّاً آنچه سبب شده است فرقه وهابيت چنين تصميمى بگيرد، همين ديدگاه هاى نادرستى است كه ابن حنبل، ابن تيميّه و محمد بن عبدالوهاب به اين فرقه تزريق كرده اند.

چگونه مى توان شيعيان را كه به اصول اساسى اسلام؛ يعنى اصول دين معتقدند، مشرك، بدعت گذار و كافر دانست. بى شك، استنباط فقهى وهابيان در ديدگاه اسلامى هيچ ريشه اى ندارد و از نظريه هاى مطرود ابن تيميّه و محمد بن عبدالوهاب گرفته شده است.

سپس استاد فيّاض ادامه داد: البته مى توان به موارد اختلافى يا عقايد سخيف وهابيت پرداخت. البته بنده مى خواهم به نكاتى بپردازم كه در ايام سفر حج بيشتر با


1- الدرر الكامنه، ج 1، ص 145.

ص: 63

آن درگيريد. همه شما خواه ناخواه به زيارت قبر نبىّ مكرم اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه مظلوم بقيع عليهم السلام مشرف مى شويد و در اين مورد عوامل تندرو فرقه وهابيت با برخوردهاى تند و زننده با شما رو به رو مى شوند. از اين رو، از ميان انبوه مشكلات فقهى و اعتقادى گروه وهابى به مسأله زيارت قبور خواهيم پرداخت.

يكى از عقايد وهابيان عادى جلوه دادن مقامات پيامبران و اولياى الهى و كاستن از جايگاه و مقام آنان است. از نظر ابن تيميّه، پيامبران و اولياى الهى پس از مرگ، كوچك ترين تفاوتى با افراد عادى ندارند. به گفته وى: «لَيْسَ فى وجود القبور امانٌ؛ قبرها نمى تواند پناهى براى امت باشد.» (1) حتى وى مشاهده قبر پيامبر را نيز ممنوع مى دانست. (2) با بهره گيرى از همين عقيده خاص است كه مأموران، اطراف قبر مطهّر نبوى حضور دارند و نمى گذارند كسى آن جا بايستد.

بر اساس ديدگاه ابن تيميه، هر گونه مسافرت به قصد زيارت قبور انبيا، صالحان و نذر كردن، سوگند خوردن و بوسيدن و مسح كردن مزار آنان حرام و مايه شرك است.

به نظر اين تيميّه، هر كس به قصد زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مسافرت كند و هدف اصلى سفر او، رفتن به مسجد آن حضرت نباشد، از اجماع مسلمانان مخالفت كرده و از شريعت سيدالمرسلين خارج است. (3) به نظر او، هر گونه زيارت قبور، چه قبر پيامبر و غير آن شرك و حرام است. (4) وى مى نويسد:


1- احمد بن تيميّه، كتاب الردّ على الاخنايى، ص 54.
2- همان، ص 99.
3- همان، ص 18
4- همان، ص 52.

ص: 64

«مسح و بوسيدن هر قبرى و لو قبر پيامبران شرك است. (1) دست گذاشتن روى قبر پيامبر و بوسيدن قبر، جايز نيست و مخالف توحيد است.» (2) به دليل همين عقايد بدعت آميز، اهل سنت بر(ابن تيميّه) شوريدند. او بارها دستگير شد و به زندان افتاد و ده ها كتاب بر ردّ انديشه هاى وى نگاشته شد. با وجود اين همه مخالفت ها، بعدها محمد بن عبدالوهاب به تأييد نظريه ابن تيميّه پرداخت و يكى از علماى آنان حتى ادعاى اجماع كرد و گفت:

«به اجماع علما، استلام(دست ماليدن) قبور انبيا و غير اين ها(يعنى اوليا و ائمه معصومين عليهم السلام و مسح(تبرّك) آن و نماز خواندن و دعا كردن نزد اين قبور جايز نيست؛ زيرا اين عمل، شرك و عبادت بت هاست.» (3) به نظر او، عبدالوهاب هم مى گفت كه هر گونه نذر كردن براى غير خدا و پناه بردن و استغاثه به غير خدا و خواندن غير خدا شرك است. (4) توسل به ميت و طلب حاجت از او همان چيزى است كه بت پرستان در زمان جاهليت انجام مى دادند. (5)


1- ابن تيميّه، الجامع الفريد، ص 438.
2- كتاب الردّ على الاخنايى، ص 31.
3- محمد بن ابراهيم النعمان، الجامع الفريد، ص 383.
4- كتاب التوحيد، ص 157.
5- محمد بن ابراهيم بن النعمان، الجامع الفريد، ص 501.

ص: 65

محمد بن عبدالوهاب در نظريه ديگرى گفت:

«نماز خواندن در مساجدى كه بر قبور انبيا و صالحان بنا شده است، جايز نيست و بناى مسجد بر قبور حرام است.» (1) همين عقيده محمد بن عبدالوهاب پايه اى شد تا وهابيت براى تخريب بناى قبرهاى ائمه بقيع دست به كار شوند. حتى بعضى از آنها انديشه تخريب گنبد خضرا را در سر مى پروراندند كه اگر ترس از مسلمانان سراسر جهان اسلامى نبود، نه تنها از اين كار خوددارى نمى كردند، بلكه آن را بالاترين ثواب براى خود مى شمردند.

جاى سؤال است كه چرا وهابيون با توجه به خشم و اندوه فراوان شيعيان، دست به تخريب بقعه هاى ائمه بقيع و ديگر ابنيه مذهبى زدند؟ شايد نظريه بعدى آنان، پاسخ اين پرسش را در دل خود داشته باشد.

2. انكار فضايل اهل بيت عليهم السلام

اشاره

يكى از باورهاى سلفى ها و وهابيان، انكار فضايل مسلّم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام است كه در صحاح و مسانيد اهل سنت بر اين فضايل تأكيد شده است. با اين همه، ابن تيميّه در كتاب «منهاج السنّة»، احاديث مربوط به


1- محمد بن ابراهيم بن النعمان، الجامع الفريد، كتاب الزياره، ص 383.

ص: 66

فضايل و مناقب اميرالمؤمنين على عليه السلام و خاندان وى را كه بسيارى از محدثان به آنها تصريح كرده اند، بدون هيچ مدركى انكار مى كند و همه را مجعول مى داند. براى نمونه به باور وى:

الف: به اتفاق اهل علم نزول آيه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ و» (1)

درباره على عليه السلام دروغ است. (2) اين در حالى است كه بيش از 64 محدث و دانشمند مسلمان به نزول آن درباره امام على عليه السلام تصريح كرده اند. (3) ب: نزول آيه «قُل لَّآأَسَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» (4)

درباره خاندان رسالت دروغ است. (5) در حالى است كه بيش از 45 محدث و دانشمند مسلمان همين آيه را نقل كرده اند. (6) در پايان بخش اول سخنانم بايد بگويم كه بقاى مذهب وهابيت در مخالفت با اعتقادات تشيع به گونه اى و ديگر مسلمانان به روش هاى ديگر است.

مهم ترين تكيه كلام وهابيان چهار چيز است:

1- كفر

2- شرك

3- كذب

4- بدعت

هر جا كه مسلمانان در پاسخ به آنها با تأكيد بر روايتى، استدلالشان را محكوم مى كنند، بى درنگ از واژه «كذب»


1- مائده: 55.
2- احمد بن تيميّه، مختصر منهاج السنّة، ج 2، ص 611.
3- الغدير، امينى، ج 3، ص 156- 172.
4- شورى، 23.
5- مختصر منهاج السنّة، ج 1، ص 352.
6- الغدير، ج 3، ص 156- 172

ص: 67

مدد مى گيرند.

محمد بن عبد الوهاب در رساله «كشف الشبهات» بارها مسلمانان را مشرك، كافر، بت پرست، مرتد، منافق، منكر توحيد، دشمن توحيد، دشمنان خدا، اهل باطل، نادان و شياطين خوانده است و تصريح كرده است كه مشركان زمان ما(مسلمانان) غليظتر از مشركان و بت پرستان گذشته اند؛ چون مشركان گذشته در حال رفاه، شرك مى ورزيدند و هنگام گرفتارى اخلاص مى ورزيدند، ولى مشركان زمان ما در هر دو حالت به خدا شرك مى ورزند. (1) در اينجا استاد فيّاض از حاضران براى حوصله اى كه در شنيدن عقايد وهابيت و بررسى چند شبهه از آنها به خرج دادند سپاس گزارى كرد.

بخش اول سخنرانى استاد فيّاض به پايان رسيد و مجرى مراسم براى استراحتى كوتاه، حاضران را آزاد گذاشت. با اين حال، بيشتر افراد غرق در افكارشان بودند كه در محور سخنان ارزشمند استاد دور مى زد. آنان با يكديگر گفت و گويى آرام و صميمى داشتند. من هم مثل آنها در فكرهايم غوطه ور بودم. سپس محمد كه حال مرا ديد، گفت: چه شده است هادى؟ بدجورى توى لاك خودت فرو رفتى.

گفتم: راستش تصميم گرفتم دو تا كار مهم انجام بدهم.


1- كشف الشبهات فى التوحيد، محمد بن عبدالوهاب، ص 23 و 24.

ص: 68

محمد گفت: چه كارى؟

گفتم: اول اين كه تصميم گرفتم تمام گفت و شنودهايم با شما و اين جلسه ارزشمند را مكتوب كنم و در اختيار ديگران قرار دهم. بنابراين، يك زحمت براى شما دارم و آن اينكه يادداشت هايتان را كه با تكيه به آنها اين مطالب ارزشمند را بيان كرديد، در اختيارم قرار دهيد. نوار سخنرانى استاد را هم پياده مى كنم. پيشنهاد ديگرى هم به استاد عزيز دارم كه در پايان نشست با ايشان در ميان مى گذارم.

محمد گفت: چه فكر خوبى است. نگارش يك متن مختصر براى حاجيان بسيار پسنديده است. امام على عليه السلام مى فرمايد: «العلم صيدٌ و الكتاب قيدٌ؛ علم مثل صيد است و نوشتن مانند بستن آن است.»

پيشنهاد ديگرتان چيست؟ گفتم: محمد! اگر اجازه بدهيد، آخر جلسه مى گويم. محمد خنديد و گفت: آن وقت با هم براى صرف نوشيدنى خنك مكان جلسه را ترك كرديم. نيم ساعت تنفس خيلى زود گذشت. حتى عده اى زودتر از موعد مقرر به محل نشست بازگشتند.

گويا فكر مى كردند با دير رسيدن، از دريافتن نكته اى باز مى مانند. من و محمد هم به حاضران پيوستيم.

استاد فيّاض با متانت و آرامشى خاص پشت تريبون قرار گرفت. موضوع جلسه ساعت دوم، نقد و بررسى مهم ترين انديشه هاى وهابيت مانند معيار توحيد و شرك، توسل و تبرّك جستن و زيارت قبور و

ص: 69

ساختن بنا بر قبور بود.

استاد فيّاض با توجه به محدوديت وقت، مباحث خود را در چند محور مطرح كرد. ايشان فرمود: پس از آشنايى بسيار مختصر، اينك زمان آن رسيده است تا با بعضى از شبهه هاى وهابيت آشنا شويم. از اين رو، پيرامون چند موضوع مهم با شما سخن مى گويم:

1- مفهوم عبادت و معيار شرك در عبادت

همه مى دانيم كه يكى از مراتب توحيد، توحيد در عبادت است؛ يعنى عبادت و پرستش مخصوص خداست.

عبادت در لغت هم به معناى فروتنى و خاكسارى است. و در اصطلاح به معناى كرنش در برابر موجودى است كه او را اله، ربّ و خالق هستى مى دانيم. خالقى كه امور تكوينى(خلق) رزق، زنده كردن و ميراندن و امور تشريعى(قانون گذارى، شفاعت و مغفرت) همه به دست اوست.

بنابراين، عبادت براى كسى است كه اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت و قدرت مطلقه او داشته باشيم. اگر كرنش بدون اين قصد و اعتقاد باشد و تنها براى تعظيم و بزرگداشت باشد، در اين حالت، انسان خاضع، نه مشرك است و نه عملش، شرك آميز. و همين نكته ظريف، اساسى ترين تفاوت ميان وهابيت و شيعيان و ديگر فرقه هاى اسلامى در مسأله توحيد عبادى است.

مسلمانان در تعريف توحيد عبادى مى گويند: «توحيد

ص: 70

عبارت است از منحصر دانستن خداوند سبحان به عبادت.» (1) آن گاه در تعريف عبادت مى گويند: «عبادت، نهايت خضوع و خاكسارى است و اين كلمه تنها در مورد خضوع براى خداوند به كار مى رود.» (2) بايد بدانيم كه تفاوت ما با وهابيان در اختلاط معناى لغوى و اصطلاحى عبادت است. آنان عبادت را به معناى لغوى؛ يعنى مطلق خضوع و خاكسارى گرفته اند و با اين تعريف، دايره شرك از منظر آنان خيلى گسترده شده است.

بر اساس اين تعريف، آنان هر گونه زيارت قبور، توسل، شفاعت از پيامبران و اوليا را شرك مى شمارند و اصلًا به معناى اصطلاحى عبادت؛ يعنى اعتقاد به اولوهيت و ربوبيت كارى ندارند.

اين در حالى است كه شيعيان و ديگر فرقه هاى اسلامى، نيّت عمل در عبادت را شرط درستى و نادرستى آن مى شمارند. اگر كرنش در دايره اعتقاد به الوهيت و استقلال نباشد، شرك نيست، بلكه نوعى تعظيم و تكريم است، مانند خضوع در مقابل اولياى الهى يا فرزند در برابر پدر. در كريمه قرآنى هم آمده است:

«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَللِكَةِ اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّآ إِبْلِيسَ» (3)

؛ و(ياد كن) زمانى كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده و خضوع كنيد.» پس همگى سجده كرده، جز ابليس.


1- الجامع الفريد، ص 219.
2- همان، ص 218.
3- بقره، 34.

ص: 71

البته اين آيه، دليل محكمى است بر اينكه هر تعظيمى در برابر غير خدا، عبادت شمرده نمى شود. در آيه ديگرى آمده است:

«وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ و سُجَّدًا وَ قَالَ يأَبَتِ هذَا تَأْوِيلُ رُءْيىَ» (1)

؛ پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگى در مقابل او به سجده افتادند. گفت: پدر! اين تعبير خوابى است كه پيش تر ديدم.

در اين آيه هم صرف سجده كردن عبادت شمرده نشده است. همه مى دانيم كه اين سجده براى عبادت يوسف نبود؛ زيرا در ميان سجده كنندگان، حضرت يعقوب عليه السلام نيز حضور داشت كه در توحيد، با اخلاص بود.

همچنين اگر به يوسف سجده مى شود، خود او نيز به اين كار راضى نبود و آنان را از اين كار باز مى داشت.

از آنچه گذشت، درمى يابيم كه صرف خضوع، خاكسارى، تكريم و احترام به انبيا و اولياى الهى، عبادت نيست تا انجام دهنده آن را مشرك بدانيم.

اگر ابن تيميّه راه احتياط را در پيش مى گرفت و به كفر و شرك توسل جوينده حكم نمى كرد، امروزه وهابيت با پيروى از او، مسلمانان را تكفير نمى كردند و خون و مال و آبروى آنان را حلال نمى شمردند. آن هم به بهانه جرمى(!) كه خداوند آن را موجب خروج از دين و كافر


1- يوسف، 100.

ص: 72

شدن نمى داند، بلكه آن را حلال و جايز مى داند. چگونه مى توان با تحكّم به افرادى نسبت كفر داد و از نيّت آنان پرده بر داشت و با مكابره نيتشان را از خودشان بهتر دريافت.

استاد فيّاض فرمود: از اين مسئله نقبى مى زنيم به توسل از نگاه شيعيان. در ادامه، براى آشنايى بيشتر آن را كالبد شكافى مى كنيم و خواهيم ديد كه توسل از منظر شيعه و اهل سنت پذيرفته شده است و تنها وهابيت با آن مخالفند.

2- توسل

توسل را به سه دسته مى توان تقسيم كرد:

الف: توسل به اعمال صالح

جلال الدين سيوطى در ذيل آيه «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجهِدُواْ فِى سَبِيلِهِ ى لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (1)

؛ اى مؤمنان، پرهيزكار باشيد و به سوى خداى بزرگ وسيله فراهم سازيد و در راه او مبارزه كنيد. باشد كه رستگار شويد، چنين روايت كرده است:

«عن قَتادة فى قوله تعالى «وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ: قال: تقربوا إلى اللَّه بِطاعته و العمل بما يرضيه (2)

؛ قتاده در مورد آيه «وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» مى گويد: با اطاعت خدا و عملى كه


1- مائده، 34.
2- درالمنثور، ج 2، ص 280.

ص: 73

مورد خشنودى وى باشد، به پروردگار نزديك شويد.»

ب: توسل به دعاى بندگان شايسته

خداوند در قرآن كريم از زبان برادران يوسف مى فرمايد:

«قَالُوا يأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خطِينَ* قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبّى إِنَّهُ و هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (1)

(فرزندان يعقوب به پدر خويش) گفتند: اى پدر، از خداى بزرگ بخشايش گناهان ما را بخواه كه ما در اشتباه به سر مى برديم.(يعقوب) گفت: به زودى، از پروردگار خود براى شما بخشايش مى خواهم كه او بسيار آمرزنده و مهربان است.

از اين آيه به روشنى درمى يابيم كه فرزندان يعقوب به دعا و استغفار پدر خويش متوسل شدند و آن را وسيله بخشودگى خود دانستند. حضرت يعقوب نيز نه تنها به توسّل آنان اعتراض نكرد، بلكه به آن ها وعده دعا و استغفار هم داد.

ج: توسل به شخصيت هاى معنوى آبرومند نزد خدا

احمد بن حنبل در مسند خود از عثمان بن حنيف چنين روايت مى كند:

«انَّ رَجُلًا ضريرَ الْبَصَرِ أتى النبى صلى الله عليه و آله فقال ادع


1- يوسف، 97- 98.

ص: 74

اللَّه أن يعافينى، قال إن شئت دعوت لك و ان شئت أخّرت ذاكَ فهو خير، فقال أدعه فأمره أن يتوضّأ فيحسن وضوئه فيصلى ركعتين و يدعو بهذا الدّعاء اللهمّ إنّى أسئلك و أتوجّه إليك بنبيّك محمد نبىّ الرّحمة يا محمّد إنّى توجّهت بك إلى ربّى فى حاجتى هذه، فتقضى لى اللهمّ شفعه فىّ. (1)

مردى نابينا نزد پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: از خدا بخواه تا مرا عافيت بخشد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر مى خواهى دعا كنم و اگر مايل هستى، به تأخير مى اندازم و اين بهتر است.

مرد نابينا عرض كرد: دعا بفرما.

پيامبر گرامى او را فرمان داد تا وضو بگيرد و در وضوى خود دقت كند و دو ركعت نماز بگزارد و اين چنين دعا كند:

پروردگارا! من از تو درخواست مى كنم و به وسيله محمد، پيامبر رحمت به تو روى مى آورم.

اى محمّد، من در مورد نيازم به وسيله تو به پروردگار خويش متوجّه مى شوم تا حاجتم را برآورده فرمايى. خدايا! او را شفيع من گردان.

محدّثان در درستى اين روايت اتفاق نظر دارند.

محمد نسيب الرفاعى در كتاب التوصل الى حقيقة التوسّل مى نويسد:

«لا شكّ أن هذا الحديث صحيح و مشهور ... و


1- مسند احمد بن حنبل، ص 138.

ص: 75

قد ثبت فيه بلا شكّ و لا ريب ارتداد بصر الأعمى بدعاء رسول اللَّه صلى الله عليه و آله له (1)

؛ ترديدى نيست كه اين حديث، صحيح و مشهور است. در اين روايت ثابت شده است كه با دعاى رسول خدا صلى الله عليه و آله بينايى آن مرد نابينا به وى بازگشت.»

از اين روايت برمى آيد كه توسّل به پيامبر گرامى براى برآورده شدن نياز به وسيله وى، جايز است. وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله به آن مرد نابينا فرما داد تا آن گونه دعا كند و با وسيله قرار دادن پيامبر بين خود و خدا از پروردگار جهان درخواست كند. اين معنا همان توسّل به اولياى الهى و عزيزان درگاه خداوند است.

البته روايت ابوعبداللَّه بخارى در صحيح خود هم قابل توجه است و به مسأله توسل مقبوليت بيشترى مى بخشد:

«إنّ عمر بن الخطّاب رضى اللَّه عنه كان إذا تحطوا استسقى بالعباس بن عبدالمطلب فقال: اللّهم إنّا كنّا نتوسّل إليك بنبيّنا فتسقينا و إنّا نتوسّل إليك بعمّ نبيّنا فاسقنا قال فيسقون. (2)

هرگاه قحطى رخ مى داد، عمر بن خطاب به وسيله عباس بن عبدالمطلب- عموى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله طلب باران مى كرد و مى گفت: خدايا، در زمان حيات پيامبر به او متوسل مى شديم و باران رحمت خود را بر ما نازل مى فرمود. اكنون


1- التوصل الى حقيقة التوسل، ص 158.
2- صحيح بخارى، جزء 2، كتاب الجمعه، باب الاستسقاء، ص 27.

ص: 76

به عموى پيامبر به سوى تو متوسّل مى شويم تا ما را سيراب كنى و سيراب مى شدند.»

از منظر رهبر مذهب شافعى نيز اصل توسل پذيرفتنى است. شافعى نيز در اين دو بيتى، به اين حقيقت اشاره مى كند.

آل النّبىَّ ذريعتى هم إليه وسيلَتى أرجو بهم اعطى غداًبيدى اليمين صحيفتى (1)

خاندان پيامبر، وسيله من به سوى خدا هستند، اميدوارم كه به خاطر آنان، نامه عملم به دست راستم داده شود.

علماى ديگر اهل سنت نيز بر اين امر صحه گذاشته اند. به دليل اهميت مسأله توسل، به چند مورد ديگر هم اشاره مى كنيم:

نورالدين سمهودى مى نويسد:

«استغاثه و شفاعت و توسل به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و جاه و بركت او نزد خداوند از كردار انبيا و سيره سلف صالح بوده و در هر زمانى انجام مى گرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن. حتى در حيات دنيوى و در برزخ. هرگاه توسل به اعمال صحيح است، همان گونه كه در حديث غار آمده، توسل به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اولى است.» (2)


1- الصواعق المحرقه(ابن حجر عسقلانى)، ص 178.
2- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1372.

ص: 77

قسطلانى مى نويسد: «بر زائر رسول خدا صلى الله عليه و آله سزاوار است كه زياد دعا و تضرّع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاك رسول خدا صلى الله عليه و آله كند.» (1) الحاج ابوعبيد اللَّه عبدرى مالكى نيز مى نويسد:

«مرده اى كه به زيارتش مى رويم، اگر از كسانى باشد كه اميد بركت از او مى رود، بايد به او توسل جست و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در رأس آنها است.» (2) زينى دحلان مى نويسد: «هر كس كه ذكرهاى پيشينيان و دعاها و اوراد آنان را دنبال كند، در آنها مقدار زيادى از توسل به ذوات مقدسه مى يابد و كسى بر آنان ايراد نگرفت تا اين كه اين منكران(وهابيان) آمدند و اگر قرار باشد كه نمونه هاى توسل را جمع كنيم، كتابى عظيم مى شود.» (3) دكتر عبدالملك سعدى نوشته است: هر گاه كسى بگويد: «اللّهم انّى توسلت إليك بجاه نبىّ أو صالح»، كسى نبايد در جواز آن شك كند؛ زيرا جاه همان ذات كسى نيست كه به او توسل شده، بلكه مكانت و مرتبه او نزد خداوند است و اين حاصل و خلاصه اعمال صالح او است.

خداوند متعال در مورد حضرت موسى عليه السلام مى فرمايد: «وَ كَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهًا»؛ (4)

و نزد خدا آبرومند بود. (5)


1- المواهب اللدنية، ج 4، ص 593.
2- المدخل، ج 1، ص 254.
3- ذينى دحلان، الدرر السنيّة، ص 31.
4- احزاب: 69.
5- البدعة فى مفهومها الاسلامى، ص 45.

ص: 78

از اين نمونه ها درمى يابيم كه ادّعاى شرك و بدعت شمردن توسل از ديدگاه وهابيان، تنها براى خود آنان پذيرفتنى است. و اهل سنت و شيعه به دليل مكابره وهابيت، اين امر را وانخواهند گذاشت. و اهل سنت و شيعه توسل را در لغت به معناى تقرب و نزديكى يا وسيله رسيدن به چيزى از روى اشتياق و ميل و رغبت مى دانند. (1) در اصطلاح نيز مى گويند: «اگر كسى موجود گرانمايه اى را براى رسيدن به اهداف و رسيدن به مقام قرب الهى ميان خود و خدا، وسيله قرار بدهد» (2)، آنان اين كار را توسل مى نامند و به آن عمل مى كنند. در مقابل، فرقه وهابيت به شدت با اين نظر مخالفت مى كنند.

از اساسى ترين اشكال وهابيت به مسلمانان، متهم ساختن آنان به شرك به بهانه توسّل به رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و صالحان است.

ابن تيميّه، بنيان گذار مكتب وهابيت مى گويد:

«هر كس كنار قبر پيامبر يا يكى از افراد صالح بيايد و از آنان بخواهد كه بيمارى او را شفا دهد يا قرض او را ادا كند، مشرك است؛ زيرا هيچ كس جز خداوند، قدرت انجام چنين اعمالى را ندارد. پس واجب است چنين شخصى را به توبه وادار كند و اگر توبه نكرد، بايد كشته شود.» (3)


1- المفردات فى غريب القرآن، ص 523.
2- لسان العرب، ج 15، ص 301.
3- زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ص 156.

ص: 79

محمد بن عبدالوهاب هم اعلام كرد:

«هركس به پيامبران و صالحان توسل جويد و آنان را شفيع خود سازد، خونش حلال و قتل آن جايز است.» (1) به گفته شيخ عبدالعزيز عبداللَّه آل شيخ، يكى از دلايل مخالفت وهابيان اين است كه ارتباط پيامبر پس از مرگ با اين دنيا قطع مى شود و ديگر بر هيچ كارى توانايى ندارد و حتى نمى تواند براى كسى دعا كند. بنابراين، از نظر عقلى توسل به عاجز باطل و شرك است. (2) اين در حالى است كه بسيارى از علماى اهل سنت، حيات پيامبران را پذيرفته اند.

هيثمى از نويسندگان و دانشمندان مشهور اهل سنت در كتاب «مجمع الزوايد» از عبداللَّه بن مسعود از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«زندگى و حيات من براى شما خير و بركت است؛ زيرا با همديگر گفت وگو مى كنيم. شما سخن مى گوييد و من هم با شما سخن مى گويم.

مرگ من هم براى شما بركت است؛ چون كارهاى شما بر من عرضه مى شود و هر كار


1- كشف الشبهات، ص 58.
2- valiasr- aj. com

ص: 80

خوبى را كه ديدم، خدا را شكر مى كنم و براى هر كار ناپسندى از خدا آمرزش مى خواهم. (1) عبداللَّه مى گويد، اين حديث را بزّاز نقل كرده و راويان اين حديث همه ثقه هستند.

از اين روايت برمى آيد كه رابطه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حتى پس از مرگ با پيروانش برقرار است.

حتى در روايتى ديگر تصريح شده است كه بدن پيامبر صلى الله عليه و آله نيز از بين نمى رود. به دليل اهميت مطلب، عين روايت را مى آوريم. رسول اللَّه صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«فأكثروا علىّ من الصلاة فيه(يوم الجمعه) فإنّ صلاتكم معروضة علىّ. قالوا: يا رسول! و كيف تعرض صلاتنا عليك و قد أرمت؟ قال: انّ اللَّه حرَّمَ على الأرض أن تأكل أجساد الأنبياء. (2)

روز جمعه زياد بر من درود بفرستيد؛ زيرا درودهاى شما بر من عرضه مى شود.

پرسيدند: اى رسول خدا! بدن شما پس از مرگ مى پوسد. درودهاى ما چگونه به محضر شما مى رسد؟

فرمود: زمين به بدن پيامبران آسيب نمى رساند؛ زيرا خداوند، خوردن و نابودى بدن هاى آنان را بر زمين حرام فرموده است.»

حاكم نيشابورى پس از نقل اين حديث مى گويد: «هذا حديث صحيح.» (3)


1- مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.
2- المغنى لابن قدامه، ج 2، ص 208، مسند احمد، ج 4، ص 8؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 345؛ كنز العمال، ج 1، ص 499 و ....
3- المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 278.

ص: 81

ناگفته نماند كه بسيارى از علماى اهل سنت اين قضيّه را از مسلّمات شمرده و برخى از آنان كتاب مستقلّى نيز درباره زندگى پيامبران نگاشته اند. براى مثال ابن حجر عسقلانى مى گويد:

«بيهقى كتابى بسيار زيبا درباره زندگى پيامبران پس از مرگ گردآورى كرده و اين حديث را از انس نقل كرده است كه «أنّ الأنبياء أحياء فى قبورهم يصلّون؛ پيامبران در درون قبر زنده اند و نماز مى خوانند.» (1) قسطلانى نيز مى گويد:

«شكى نيست كه زنده بودن پيامبران پس از مرگ امرى ثابت و روشن و جاودانه است و پيامبر ما چون برتر از همه پيامبران است، زندگى او پس از مرگ كامل تر از ديگر پيامبران خواهد بود.» (2) آن چه گفته شد، سخنان علماى اهل سنت در برابر وهابيت است. بايد بدانيم كه زندگى پس از مرگ صالحان و پاكان ريشه قرآنى دارد.

ادّعاى وهابيان در قطع ارتباط افراد پس از مرگ با زندگى دنيا صحيح نيست. خداوند به صراحت به زندگى


1- فتح البارى، ج 6، ص 352.
2- المواهب اللدنيّه، ج 3، ص 413.

ص: 82

شهيدان پس از مرگ اشاره مى كند و مى فرمايد:

«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ تَا م بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبّهِمْ يُرْزَقُونَ* فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَلهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ى وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ* يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَايُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ» (1)

هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپنداريد، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته اند، شادى مى كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى شوند. بر نعمت و فضل خدا و اينكه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمى گرداند، شادى مى كنند.

در اين آيات، بهره مندى شهيدان از نعمت هاى الهى و خشنودى از آنچه به دست آورده اند، دليل بر زندگى دوباره آنان است. به راستى چگونه مى توان پذيرفت كسانى كه در راه دين به شهادت رسيده اند، پس از شهادت زنده باشند، ولى پيامبر كه آورنده دين و پيشواى شهيدان است، زندگى پس از مرگ نداشته باشد.

همچنين در آيه ديگر بر زندگى سردمداران كفر و نفاق پس از مرگ تأكيد شده است:

«وَ حَاقَ بَالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ* النَّارُ


1- آل عمران، 169- 171.

ص: 83

يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُواْ ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» (1)

و فرعونيان را عذاب سخت فرو گرفت. هر صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند و روزى كه رستاخيز بر پا شود،(فرياد مى رسد كه) فرعونيان را در سخت ترين(انواع) عذاب درآوريد.

استغاثه به پيامبران در دوران زندگى آنان نيز ريشه قرآنى دارد. خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:

«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا» (2)

اگر آنان وقتى بر خود ستم كرده بودند، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز براى آنان آمرزش مى خواست، همانا خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.

يكى از ادله علماى اهل سنت هم آيه شريفه «وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» (3)

است كه خداوند در آن مى فرمايد: «وسيله اى براى تقرّب به سوى خداوند بجوييد.»

در مقابل، وهابيان معتقدند رفتگان از دنيا ناتوانند. پس نبايد به آنان توسل بجوييم. ما هم مى گوييم، توسل جستن به ناتوان حتى اگر زنده هم باشد، خلاف عقل


1- غافر، 45 و 46.
2- نساء، 64.
3- مائده، 35.

ص: 84

است، نه معيار شرك. با اين حال، اگر متوسل، معتقد باشد كسى نزد خداوند آبرو دارد و مى تواند براى قضاى حاجاتش، واسطه شود يا درخواست او را به اذن خداوند انجام دهد، شرك نيست.

مسلمانان معتقدند پيامبران و اولياى الهى هم به صورت مستقل و بدون استفاده از قدرت الهى نمى توانند حاجت هاى مردم را برآورند؛ چون مؤثر اصلى تنها ذات احديت است.

مسلمانان اين اعتقاد را از كريمه قرآنى دريافته اند آنجا كه حضرت عيسى عليه السلام، زنده كردن مردگان و شفايابى بيماران را به اجازه پروردگار مى داند و مى فرمايد:

«أَنّى أَخْلُقُ لَكُم مّنَ الطّينِ كَهَيَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرَم ا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ» (1)

«من از گل چيزى به شكل پرنده مى سازم. سپس در آن مى دمم و به اجازه خدا پرنده مى شود. كور مادرزاد و مبتلايان به بيمارى پيسى را به اذن خدا شفا مى دهم و مردگان را به فرمان خدا زنده مى كنم.»

تمسّك و توسل شيعيان به پيامبر و اولياى الهى، به دليل استقلال آنان در برآوردن حاجت نيست. بسيارى از اهل سنت هم مانند شيعيان مى انديشند، چنانكه سمهودى شافعى هم در بيانى كوتاه به همين نكته اشاره


1- آل عمران، 49.

ص: 85

كرده است:

«گاهى توسل به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى گرفتن حاجت براى اين است كه چون او را وسيله اى براى درخواست و شفيع نزد پروردگار قرار مى دهيم و او هم چون اين مقام را داراست، قدرت انجام دادن آن را دارد كه در حقيقت، درخواست از او به درخواست از خداوند برمى گردد، مثل اينكه كسى از پيامبر بخواهد در بهشت همنشين او باشد و قصدش اين باشد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سبب و وسيله هم نشينى را فراهم كند.» (1) از آنچه گذشت، درمى يابيم كه با توجه به ريشه هاى قرآنى، روايى و جواز توسل نزد علماى اهل سنت، توسل مجاز است. حتى نظر فقيهان حنابله هم بر جواز توسل است. براى مثال، ابن قدامه از فقيهان بزرگ حنبلى مى نويسد:

«مستحب است هنگام ورود به مسجد پيامبر، با پاى راست داخل شود. آن گاه نزد قبر حضرت بيايد و بگويد: اينك نزد تو آمده ام و از گناهان خويش استغفار مى كنم. پس تو را نزد خداوند متعال شفيع خود قرار مى دهم.» (2) با وجود تأييد شيعيان و بعضى از علماى اهل سنت كه


1- وفاء الوفاء، ج 2، ص 421.
2- كشاف القناع، ج 2، ص 68 و المبدع، ج 2، ص 204.

ص: 86

نظرياتشان گذشت و برخى ديگر كه در پى مى آيد، خواهيم ديد كه وهابيت در مخالفت با توسل تنهاست. شوكانى از فقيهان حنفى مى گويد:

«و يتوسّل إلى اللَّه بأنبيائه والصالحين (1)

؛ به واسطه پيامبران و صالحان بايد به خداوند توسل جست.»

بنابه نظريه زينى دحلان، مفتى مكه مكرّمه: «هر كس آثار گذشتگان را بجويد و دعاها و اوراد آنان را مطالعه كند، موارد زيادى از توسل آنان به انبياء و صالحان را خواهد يافت.» (2) سُبكى از دانشمندان بلندآوازه اهل سنت(متوفاى 756) هم مى نويسد:

«جواز توسل و درخواست شفاعت از رسول اكرم صلى الله عليه و آله براى هر مسلمانى، روشن و واضح است و عمل پيامبران و سيره صالحان گذشته و علما و دانشمندان حتى عوام بر او گواهى مى دهد. هيچ آدم دين دارى اين كار را انكار نكرده و در هيچ زمان اين سخن باطل به گوش نرسيده است تا اين كه ابن تيميّه با سخنان باطل خود، قضيّه را بر افراد ضعيف و نادان مشتبه كرد و بدعتى را پايه گذارى كرد كه در هيچ عصرى سابقه نداشت.» (3) ابن تيميّه گفته است:


1- الذاكرين، ص 37.
2- الدرر السنيه، ص 31.
3- شفاء السقام، تقى الدين السبكى، ص 293.

ص: 87

«هر كس سفرش را به قصد زيارت قبر رسول اكرم صلى الله عليه و آله انجام دهد، مثل كسانى كه به قصد زيارت قبور پيشوايانشان در مدينه و مساجدى كه اطراف آن است، سفر مى كنند، با اجماع مسلمانان مخالفت كرده و از شريعت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خارج شده است. (1) زيارت قبر پيامبر يا غير او و غير خدا را خواندن و شريك كردن آنان در كارهاى خدايى، حرام و شرك است.» (2) وهابيت پس از برداشت جمودگرايانه خود مبنى بر جواز نداشتن توسل بر قبور انبيا، در گام ديگر، به انكار فضايل اهل بيت عليهم السلام مى پردازند. ابن تيميّه آيه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ و» (3)

را در حق على عليه السلام انكار كرده است و مى گويد:

«بعضى از دروغ گويان حديثى را جعل كرده و گفته اند آيه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ و» در شأن على عليه السلام نازل شده است. آن هم هنگامى كه در نماز، انگشترش را به فقير صدقه داد. به اجماع اهل علم، اين مطلب دروغ است و دروغ بودن آن آشكار است.» (4) او اين نظريه را در حالى مى گويد كه بيش از 66 نفر از


1- الردّ على الأخنائى، ص 18.
2- همان، ص 25.
3- مائده، 55.
4- منهاج السنّة، ج 2، ص 30.

ص: 88

محدّثان و دانشمندان اهل سنت بر نزول آيه در حق امام على عليه السلام مهر تأييد نهاده اند. (1) آلوسى از علماى بزرگ اهل سنت مى گويد:

«غالب الأخبارييّن على أن هذه الآية نزلت فى علىّ كرّم اللَّه وجهه؛ غالب اخبارى ها معتقدند كه اين آيه درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است.» (2) ابن تيميّه در قدم بعدى، موقعيت علمى حضرت على عليه السلام را انكار كرده و گفته است:

«على در هفده مورد دچار اشتباه شده است و با نصّ قرآن مخالفت كرده است كه يكى از آن ها درباره عدّه زن شوهر مرده است كه طولانى ترين زمان را تعيين كرده است.» (3) او حتى چنين مى نويسد:

«عثمان قد جمع القرآن كلّه بلا ريب و كان أحياناً يقرؤه فى ركعة واحدة و على قد اختلف فيه هل حفظ القرآن كلّه ام لا. (4)

عثمان قرآن را جمع كرد و بعضى از اوقات تمام قرآن را در يك ركعت نماز قرائت مى كرد، ولى در اين كه على]« [تمام قرآن را حفظ بود يا


1- الغدير، ج 3، ص 154- 162.
2- روح المعانى فى تفسير القرآن، ج 3، ص 154- 162.
3- منهاج السنة، ج 7، ص 536.
4- همان، ج 8، ص 229.

ص: 89

نه، اختلاف است.»

اين گونه نگاه به مقام شامخ على عليه السلام، ابن تيميه را وامى دارد تا به ستايش قاتل امام على عليه السلام؛ يعنى ابن ملجم مرادى بپردازد و بگويد:

«آن كسى كه على را كشت، اهل نماز و روزه بود و قرآن مى خواند و معتقد بود كه كشتن على مورد رضايت خدا و پيامبر است و اين كار را به خاطر به دست آوردن محبّت خدا و پيامبر انجام داد، اگر چه در اين عقيده دچار گمراهى شده بود.»

ابن تيميّه در حالى ابن ملجم را مدح مى كند كه بنا به روايت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه در كتاب هاى مهم اهل سنت آمده، او را از شقى ترين انسان ها و در رديف پى كننده ناقه ثمود شمرده است. (1) ابن تيميّه براى ردّ فضايل على عليه السلام حتى به تمجيد از معاويه و يزيد هم پرداخته است:

«شيعه نمى تواند ايمان و عدالت على عليه السلام را ثابت كند؛ چون اگر به اسلام و هجرت و جهاد على كه به تواتر ثابت شده است، استدلال كند، خواهيم گفت كه اسلام معاويه و يزيد و خلفاى بنو اميّه و بنو عباس و همچنين نماز و روزه و جهاد آنان نيز به تواتر ثابت شده است.» (2)


1- مسند ابى يعلى، ج 1، ص 431.
2- منهاج السنّة، ج 2، ص 62.

ص: 90

استاد حسن سقاف از دانشمندان معاصر اردنى در كتاب خود مى نويسد:

«برخى از مردم به ابن تيميّه، شيخ الاسلام مى گويند وى ناصبى و دشمن اميرالمؤمنين على عليه السلام است و به ساحت حضرت صديقه طاهره جسارت كرده و مى گويد:" بأنّ فيها شعبةٌ من النفاق؛ در او(نستجير باللَّه) شعبه اى از نفاق وجود داشت.» (1) اين مخالفت و دشمنى با فضايل و مناقب اهل بيت عليهم السلام براى سرد كردن شيعيان و دوستداران اين خاندان از هماهنگى با مذاهب مختلف اهل سنت در عشق ورزى نسبت به اهل بيت عليهم السلام است. آنها نيك مى دانند تا زمانى كه عشق به اهل بيت عليهم السلام و عمل به آموزه هاى نورانى آنها در دستور كار پيروانشان قرار دارد، هيچ گاه زير بار پذيرش چنين عقايد سخيفى نخواهند رفت.

پس از بررسى مسأله توسل كه به حق مطالب ارزنده و قابل تأملى داشت، استاد فيّاض بحث زيارت قبور را پيش كشيد و گفت: چون فراوان ديده مى شود كه در ايام سفر حج، زائران با چشمى گريان به زيارت قبور پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه هدى عليهم السلام مى روند، شايسته است اين مسأله را به


1- التنبيه و الردّ على معتقد قدم العالم و الحدّ، ص 7.

ص: 91

دقت ارزيابى كنيم و ره توشه لازم را براى رويارويى با ابهام زايى وهابيت در كنار اين مراقد شريف داشته باشيم.

استاد فرمود: يكى ديگر از اشكال هاى مهم وهابيت به ديگر مسلمانان، مسأله زيارت قبور است كه آن را حرام مى دانند. ابن تيميّه بنيان گذار تفكر وهابيت مى گويد:

«هر كس قبر پيامبر و غير او(از اوليا و صالحان) را زيارت كند، به غير خدا رو آورده و به خداوند شرك ورزيده است. پس اين عمل، حرام و شرك به خداوند است.» (1) همچنين وى در كتاب الجواب الباهر فى زوار المقابر مى گويد:

«زيارت قبور انبيا و اوليا و صالحين، بدعت و نامشروع است.» (2) مهم ترين دليل وهابيان به حرمت زيارت قبور، روايت ابى هريره از رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود:

«شدّ رحال و بار سفر بستن جايز نيست مگر به سوى سه مسجد: مسجدالنبى، مسجدالحرام و مسجدالاقصى.» (3) بر اساس قول اهل سنت، اولين كسى كه از زيارت قبور نهى كرد، مروان حكم بود. حاكم نيشابورى(متوفاى 405 ه. ق.) از داود بن ابوصالح نقل مى كند:

«روزى مروان حكم ديد كه شخصى صورت


1- كتاب الردّ على الأخنايى، ص 52.
2- الجواب الباهر فى زوار المقابر، ص 14.
3- صحيح بخارى، ج 2، ص 136 و صحيح مسلم، 4، ص 126.

ص: 92

خود را بر قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذاشته است. با شتاب به سوى او آمد و گردن او را گرفت، از جاى بلند كرد و گفت: مى دانى چه مى كنى؟

منظور وى اين بود كه چرا به زيارت سنگ و كلوخ آمده اى؟

زائر كه ابوايوب انصارى از صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود، گفت: آرى خوب ميدانم كه چه مى كنم. من هرگز به زيارت سنگ نيامده ام، بلكه به زيارت پيامبر آمده ام. آنگاه گفت: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: بر دين خدا گريه نكنيد، اگر متوليانش اهل بودند و آن گاه كه نااهلان بر آن حكم راندند، برايش بگرييد.» (1) جالب است كه اين حديث را حاكم و ذهبى هر دو صحيح مى دانند. تقى الدين سبكى مى گويد: علما بر استحباب زيارت قبور اجماع كرده اند. (2) سمهودى مى گويد: بر اساس روايت صحيح زيارت قبور يك امر اجماعى است. (3) در مورد روايت ابوهريره دليل وهابيت بر حرمت سفر هم دو احتمال است.

اوّل اينكه مستثنى فيه «مسجدٌ من المساجد» باشد. در آن صورت، حرمت شدّ رحال براى زيارت قبر پيامبر نيست، زيرا قبر پيامبر مسجد نيست.

دوم اينكه اخذ به عموم روايت هم ممكن نيست؛ زيرا


1- مستدرك حاكم، ج 4، ص 560.
2- شفاءالسقام، ص 184.
3- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1362.

ص: 93

لازمه آن حرمت هر نوع سفر است، اگرچه به قصد زيارت هم نباشد.

اساساً بايد دانست كه علماى مذاهب چهارگانه درباره تبرّك يا مسّ منبر و قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يا قبور صالحين، نظر مثبت دارند. احمد بن حنبل، رييس مذهب حنبلى، رملى شافعى، محب الدين طبرى، ابوالصيف يمانى، زرقانى مالكى، غرامى شافعى و ديگران بر اين امر صحّه گذاشته اند. براى مثال، عبداللَّه بن احمد بن حنبل مى گويد:

«از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسول اللَّه و تبرّك با مسّ آن و بوسيدن و يا مسّ و متبرّك شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب، چه حكمى دارد؟ پدرم گفت: هيچ اشكالى ندارد.» (1) رملى شافعى هم مى گويد: تبرّك به قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام آن ايرادى ندارد. (2) از محبّ الدين طبرى شافعى هم رسيده است كه بوسيدن قبر و دست گذاشتن روى آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است. (3) از نظر تاريخى هم ثابت شده است كه مردم از خاك پاك قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و حضرت حمزه عليه السلام، بلكه از كل مدينه به عنوان تبرك برمى داشتند.


1- الجامع فى العلل و معرفة الرجال، ج 2، ص 32.
2- كنز المطالب، ص 219 و فاء الوفاء، ج 4، ص 414.
3- اسنى المطالب، ج 1، ص 331.

ص: 94

رواياتى نيز داريم كه تربت مدينه، شفاى هر دردى است. از جمله زركشى مى گويد: تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاك حرمين استثنا شده است؛ زيرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براى معالجه صداع است. (1) سمهودى در اين باره مى نويسد: «روش صحابه و ديگران اين بود كه از خاك قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برمى داشتند.» (2) اكنون مى پرسيم چگونه ممكن است بدون مسافرت و رسيدن به قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله چنين آثار مثبتى نصيب انسان شود؟ چگونه است كه امروز با وجود دلايل روايى و سيره صحابه، وهابيت به شدّت از شيعيان انتقاد مى كنند.

نظريه فرقه هاى اهل سنت گواه و تاييد اين سنت ها است.

ابن ادريس شافعى مى گويد: «زيارت قبور اشكالى ندارد، ولى هنگام زيارت قبور چيزى نگوييد كه موجب غضب پروردگار مى شود.» (3) از سخنان علماى اهل سنت، استحباب قبور هم برمى آيد، چنانكه حاكم نيشابورى مى گويد: «زيارت قبور سنت مستحب است.» (4) شيخ منصور على ناصف مى گويد: «نزد جمهور اهل سنت مستحب است.» (5) شيخ منصور على ناصف مى گويد: «نزد جمهور اهل


1- وفاءالوفاء، ج 1، ص 69.
2- همان، ص 544.
3- معرفة السنن و الآثار، شافعى، ج 3، ص 203.
4- مستدرك حاكم، ج 1، ص 377.
5- مستدرك حاكم، ج 1، ص 377.

ص: 95

سنت زيارت قبور مستحب است.» (1) گذشته از تأييد نظر اهل سنت، نمونه هاى رفتارى و عملكرد آنها از اين حكايت مى كند كه اهل سنت به جنازه يا قبر بزرگانشان تبرّك مى جستند. ابن سعد و ذهبى مى گويند:

«شخصى مقدارى از خاك قبر سعد بن معاذ را برداشت. سپس به آن نگاهى كرد. ناگهان آن را مشك يافت.» (2) ابونعيم اصفهانى و ابن حجر عسقلانى نيز مى گويند:

«حرّانى در سال 183 ه. ق. در روز هشتم ذى الحجه- يوم الترويه- كشته شد و مردم از خاك قبر او همانند مشك برمى داشتند و در لباس و پيراهن خود قرار مى دادند.» (3) محمد بن ادريس شافعى به قبر ابوحنيفه و احمد بن حنبل به قبر شافعى متوسل مى شدند. (4) ابن خلكان و ذهبى مى گويند: «مردم براى طلب باران به قبر ابن فورك اصفهانى(متوفاى 406 ه) متوسل مى شدند.» (5) بنابراين، آنچه مسلّم است، سنت مسلمانان به زيارت قبور پيامبران و صالحان و اوليا گواهى مى دهد. دلايل قرآنى و روايى نيز براى اثبات مدّعا وجود دارد.


1- التاج الجامع للاصول، ج 1، ص 381.
2- طبقات الكبرى، ج 3، ص 10 و سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 289.
3- تهذيب التهذيب، ج 5، ص 310.
4- مناقب ابى حنيفه، ج 2، ص 199.
5- وفيات الأعيان، ج 4، ص 272.

ص: 96

1. دلايل قرآنى

براى مشروعيت زيارت قبور به ويژه قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى توان به آيه زير استشهاد كرد:

«وَلَا تُصَلّ عَلَى أَحَدٍ مّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ ى إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ى وَمَاتُوا وَهُمْ فسِقُونَ» (1)

«هرگز بر مرده هيچ يك از آنان(منافقان) نماز مگزار و بر قبر آنان(براى آمرزش خواهى) نايست. آنان به خدا و پيامبر او كفر ورزيده و در حالى كه فاسق و بدكارند، مرده اند.»

در اين آيه، خداوند براى كوبيدن شخصيت منافق به پيامبر دستور مى دهد كه هيچ گاه بر جنازه هيچ يك از منافقان نماز نگزارد و بر قبر آنان نايستد. مفهوم اين سخن آن است كه اين كار درباره غير منافق(مؤمنان) خوب و شايسته است.

بايد دانست برخى از مفسران مانند بيضاوى و نويسنده روح البيان از اطلاق آيه «وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ» معناى گسترده آن؛ يعنى توقف هنگام دفن و پس از آن را برداشت كرده اند.

نكته قابل توجه اينكه سلام كردن، غير از زيارت كردن است. يكى از عالمان اهل سنت مى نويسد:

«پس از آنكه برترى و مشروعيت سلام گفتن بر


1- توبه، 84.

ص: 97

پيامبر در زمان حيات ايشان ثابت شد، پس از رحلت نيز ثابت خواهد بود؛ زيرا با ادله ديگر به اثبات رسيده است كه پيامبر پس از رحلت، زندگى برزخى دارد و سلام مردم را مى شنود و جواب مى گويد و اعمال مردم بر او عرضه مى شود.» (1) خداوند در آيه 64 سوره نساء مى فرمايد:

«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا» (2)

اگر آنان وقتى بر خود ستم كرده بودند، پيش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز براى آنان آمرزش مى خواست، همانا خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتيد.

از اين رو، دانشمندان اسلامى از اين آيه، معناى عموم را فهميده و آن را شامل زندگى و مرگ پيامبر دانسته اند.

حتى گفته اند مستحب است اين آيه كنار قبر آن حضرت تلاوت شود. (3) سبكى در شفاء السقام مى گويد:

اگرچه آيه مربوط به حال حيات پيامبر است ولى اين رتبه و مقامى است كه با موت حضرت قطع نمى شود. (4)


1- كشف الارتياب فى أتباع محمد بن عبدالوهاب، ص 3365.
2- نساء، 64.
3- كشف الارتياب فى اتباع محمد بن عبدالوهاب، ص 3365.
4- شفاء السقام، ص 81.

ص: 98

محمد بن حرب هلالى مى گويد:

«وارد مدينه شدم و به زيارت قبر پيامبر رفتم. آن را زيارت كردم و در برابر قبر شريف نشستم. در اين هنگام عربى آمده و گفت:

سلام بر تو اى رسول خدا. شنيده ام خداوند فرموده است: اگر آنان وقتى بر نفس خويش ستم كردند، به حضور تو برسند و توبه كنند و رسول خدا درباره آنان آمرزش بخواهد، خدا را توّاب و رحيم مى يابند.

اينك با پشيمانى و استغفار از گناه خويش آ مدم تا اين بنده گناهكار را در پيش گاه خداوند شفاعت كنى.

سپس گريه كرد و اشعارى را سرود و استغفار كرد.» (1)

2. روايات

روايات و احاديث بسيارى از رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در تشويق به زيارت قبر شريف خود، پس از رحلتش، نقل شده است.

از جمله ايشان فرمود:

«مَنْ زار قَبْرى وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتى (2)

؛ هر كس مرا


1- وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفى، ج 4، ص 1361.
2- السنن الكبرى، ج 5، ص 245.

ص: 99

زيارت كند، مشمول شفاعتم قرار مى گيرد.

رسول اللَّه درباره توصيه به زيارت قبور از لسان ابى ذر غفارى مى فرمايد:

«زُرِ القُبُورَ تَذْكُرْ بِها الآخرة (1)

؛ قبرها را زيارت كن و به وسيله آن، مرگ را به ياد بياور.»

عايشه همسر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نيز از ايشان چنين نقل مى كند:

«انَّ رَسُولَ اللَّهِ رَخَّصَ فى زيارة الْقُبورِ (2)

؛ پيامبر خدا، زيارت قبور را اجازه داد.»

در كتاب هاى ديگر اهل سنت نيز آمده است:

«فزوروُا القُبُورَ فَإنَّها تُذَكِّركُمْ الْمَوتُ (3)

؛ قبور را زيارت كنيد؛ زيرا زيارت قبرها، مرگ را به ياد مى آورد.»

در مورد زيارت قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله احاديث فراوانى رسيده است. براى نمونه آمده است:

«مَنْ زارَنى بَعْدَ موتى كان كمن زارَنى فى حياتى (4)

؛ هر كس پس از مرگم، مرا زيارت كند، مانند اين است كه مرا در زندگى زيارت كرده است.»

«من جاءنى زائراً(لاتحْمِلُه) الّا زِيارتى كانَ حَقّاً


1- مستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 377.
2- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 500.
3- صحيح مسلم، شرح النووى، ج 4، جزء 7، ص 46.
4- المعجم الكبير، ج 12، ص 309.

ص: 100

عَلىَّ أنْ أَكُونَ شَفيعاً يَوْمَ الْقِيامَة (1)

؛ هر كس به قصد زيارت به سوى من آيد، بر من است كه در روز قيامت، شفيع او باشم.»

ابن عدى از عبداللَّه بن عمر نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس حج خانه خدا را به جاى آورد، ولى مرا زيارت نكند، به من جفا كرده است.» (2) قسطلانى مى گويد: «شايسته است كه زائر نزد قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله زياد دعا و استغاثه كند و متوسل شود و شفاعت بخواهد و بى تابى كند و سزاوار است كه خداوند شفاعت پيامبر را در حق او بپذيرد.» (3) قاضى عياض هم مى گويد:

«زيارت قبر پيامبر سنت است و مسلمانان بر آن اجماع دارند. (4) سمهودى نيز مى گويد:

«هرگاه عبداللَّه بن عمر از سفرى بازمى گشت، نزد قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمد و به آن حضرت سلام مى داد.» (5)


1- وفاء الوفاء بأخبار المصطفى، ج 4، ص 1340 و شفاء السقام، ص 37.
2- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1342.
3- المواهب اللدنيه، ج 3، ص 417.
4- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1362.
5- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1340.

ص: 101

زيارت در سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اصحاب و بزرگان

بلال پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله به شام هجرت كرد.

شبى از شب ها رسول خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديد كه به او فرمود: اى بلال! اين چه جفايى است در حق ما كردى؟ آيا وقتش نشده است كه به زيارت ما بيايى؟

بلال سراسيمه از خواب بيدار شد و سوار بر مركب گرديد و به مدينه رسيد و به طور مستقيم بر سر قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد. پس گريست و صورت خود را به قبر مبارك ماليد. (1) خود رسول اللَّه و ائمه هدى و صحابه به زيارت قبور مى رفتند. ابوهريره مى گويد:

«زار النّبىُّ قَبْرَ امِّهِ فَبَكى وَ أَبْكى مَن حَوْلَهُ وَ قالَ فَزوروا القبورَ فَإِنَّها تُذَكِّرُكُمْ الْمَوْتَ (2)

؛ پيامبر صلى الله عليه و آله قبر مادر خود را زيارت كرد و در كنار قبر او گريست و كسانى را كه دور او بودند، گرياند. و فرمود: قبرها را زيارت كنيد؛ زيرا زيارت آنها مايه يادآورى مرگ است.»


1- اسدالغابة، ج 1، ص 307 و تهذيب الكمال، ج 4، ص 289.
2- المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 375.

ص: 102

امام سجاد عليه السلام مى فرمود:

«فاطمه عليها السلام دختر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در هر روز جمعه به زيارت قبر عموى خود حمزه مى رفت و كنار قبر او نماز مى خواند و گريه مى كرد. (1) گفته اند: فاطمه زهرا عليها السلام از تربت قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برداشت و بر چشمانش گذاشت و چند بيت شعر سرود. (2) نيز آمده است كه بلال حبشى خود را روى قبر شريف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله انداخت و بدن خود را به قبر مى ساييد. (3) نافع بن هلال مى گويد: بيش از صد بار ديدم كه عبداللَّه عمر به زيارت قبر پيامبر مى آمد و مى گفت: «السّلام على النّبى» (4)

عايشه همسر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله هم مى گويد:

«پيامبر زيارت قبور را به من ياد داد و گفت:

پروردگارم دستور داد كه به بقيع بيايم و براى آنها آمرزش بخواهم. گفتم: يا رسول اللَّه، من چه بگويم؟ فرمود: بگو سلام بر اهل اين ديار از مؤمنان و مسلمانان. خدا گذشتگان از ما و بازماندگان از ما را رحمت كند! ما به همين زودى به شما ملحق مى شويم.» (5)(اين روايت، دليل بر جواز زيارت بانوان هم هست.)

همچنين گفته اند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به زيارت قبر شهيدان و مؤمنان هم مشرف مى شد.

طلحة بن عبيداللَّه مى گويد:


1- السنن الكبرى، ج 1، ص 377 و وفاء الوفاء، ج 2، ص 112.
2- ارشاد السارى، ج 3، ص 352.
3- سير أعلام النبلاء، ج 1، ص 358.
4- احياء علوم الدين، ج 6، ص 175.
5- الجامع الصحيح(صحيح مسلم)، ج 3، ص 63.

ص: 103

«ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله از مدينه براى زيارت قبور شهيدان خارج شديم. همين كه به منطقه «حرّ واقم» رسيديم، قبرهايى را ديديم. پس عرض كرديم: اى رسول خدا! آيا اين قبرهاى برادران ماست؟ فرمود اين قبرهاى اصحاب ماست و هنگامى كه به قبور شهيدان رسيديم، فرمود: اين قبرهاى برادران ماست.» (1) مسلم از عايشه نقل مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آخر شب به طرف بقيع مى رفت و بر اهل بقيع اين گونه سلام مى كرد: «السلام عليكم دار قوم مؤمنين». (2)

ابن ابى شيبه هم نقل مى كند: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هر سال به زيارت قبر شهيدان احد مى آمد و به آنان اين گونه سلام مى كرد: «السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدّار» (3)

حتى محب الدين طبرى در مورد خليفه دوم، عمر بن خطاب گفته اند كه در سفرى با عده اى از اصحابش به حج رفت. در بين راه، پيرمردى به او استغاثه كرد. پس از بازگشت به آن محلّ، از احوال آن پيرمرد پرسيد. گفتند از دار دنيا رفته است. راوى مى گويد: عمر را ديديم كه با سرعت به طرف قبر او آمد و در آن جا نماز خواند. پس قبر را در بغل گرفت و گريه كرد. (4) همچنين آمده است كه محمد بن حنفيه پس از وفات امام حسن مجتبى عليه السلام بر سر قبر آن حضرت آمد. پس


1- سنن ابى داوود، ج 2، ص 218، ح 357.
2- صحيح مسلم، ج 2، ص 363، ح 102.
3- مستدرك حاكم، ج 1، ص 533، ح 1396.
4- الرياض النضرة، ج 2، ص 330.

ص: 104

بغض گلوى او را گرفت. آن گاه به سخن درآمد و آن حضرت را ستود. (1) ابوخلال، شيخ حنابله در عصر خود نيز مى گويد:

«هيچ مشكلى برايم پيدا نمى شد، مگر آن كه قصد زيارت قبر موسى بن جعفر عليه السلام را مى كردم و در آن جا به حضرت متوسل مى شدم و خداوند نيز مشكلم را آسان مى كرد.» (2) عسقلانى مى گويد: در زمان خلافت خليفه دوم، مردم گرفتار خشك سالى شدند. شخصى از اصحاب به قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله متوسل شد و گفت: يا رسول اللَّه: «اسْتَسْق لأُمَّتِكَ فَانَّهُمْ قَدْ هَلَكوا.» (3)

ابن حبّان(متوفاى 350 ه. ق.) در كتاب الثقات مى نويسد:

«بارها به زيارت قبر على بن موسى الرضا عليه السلام رفتم. در مدتى كه در توس بودم، هر وقت مشكلى بر من عارض مى شد، به زيارت قبر آن حضرت مى رفتم. و از خداوند مى خواستم كه مشكلم را برطرف كند و الحمد للَّه مشكلم بر طرف مى شد. اين معنا را مكرّر امتحان كردم و نتيجه گرفتم.» (4) در احوالات ابن خزيمه آمده است كه وى چنان در برابر بارگاه على بن موسى الرضا عليه السلام در توس تعظيم و


1- العقد الفريد، ج 3، ص 13.
2- تاريخ بغداد، ج 1، ص 120.
3- فتح البارى، ج 2، ص 557.
4- كتاب الثقات، ج 8، ص 456.

ص: 105

تواضع كرد كه همه همراهان وى درشگفت شدند. (1) علماى فريقين(شيعه و سنى) قصد كردن زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را حج دانستند و در برابر ابن تيميّه كه شبهه حرمت را مطرح كرد، به شدت موضع گرفتند. قسطلانى مى گويد:

«قول ابن تيميّه حيث منع زيارة قبر النبى صلى الله عليه و آله وَ هُوَ من أشبع المسائل المنقولة عنه (2)؛ گفتار ابن تيميّه در منع زيارت قبر رسول اللَّه از بدترين مسائلى است كه از او نقل شده است.»

غزالى هم گفته است:

«هر كس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را در حال حيات مى ديد، متبرّك مى شد. پس از وفات ايشان نيز با زيارت حضرت، متبرّك خواهد شد و زيارت پيامبر جايز است.» (3) از آنچه گذشت درمى يابيم كه زيارت قبور نه تنها بدعت نيست، بلكه از سنّت و سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، اصحاب و تابعين به شمار مى آيد و علماى اسلام بر آن اجماع دارند و فلسفه اين عمل را نيز بى اعتنايى به دنيا و ياد كردن سفر آخرت مى دانند. سپس استاد فيّاض گفتند، با توجه به حضور زنان در سفر حج، جا دارد كمى هم درباره زيارت زنان صحبت كنيم.


1- تهذيب التهذيب، ج 7، ص 339.
2- ارشاد السارى، ج 2، ص 329.
3- احياء العلوم، ج 1، ص 258.

ص: 106

زنان و زيارت قبور

وهابيان زيارت قبور را براى مردان بدون شدّ رحال (1) اجازه مى دهند، ولى به زنان به طور مطلق اجازه زيارت قبرها را نمى دهند. اعضاى دايمى وهابيون در استفتاى خود مى گويند:

«زيارت قبور تنها براى مردان مشروع است. آن هم بدون شدّ رحال و در شهر خود، ولى براى زنان به طور مطلق مشروع نيست.» (2) ناگفته نماند كه وهابيت به دليل روايتى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله از سه طريق ضعيف نقل شده است، زنها را از زيارت منع مى كنند، در حالى كه در طريق اوّل نقل روايت، ابن خثيم است كه به احاديث او احتجاج نمى شود. در آن حديث آمده است: «لَعَنَ اللَّهُ زائرات القُبُور.» (3)

در طريق دوم، باذان است كه او هم مورد احتجاج نيست. (4) در طريق سوم، عمر بن ابى سلمه است كه او هم ضعيف است. (5) بنابراين، به اين روايت نمى توان عمل كرد.


1- «شدّ رحال» كنايه از مسافرت كردن است. به عقيده وهابيان، مسافرت جهت زيارت قبور ممنوع است.
2- اللجنة الدائمة، ج 1، ص 288.
3- ميزان الاعتدال، ج 2، ص 459.
4- تهذيب الكمال، ج 4، ص 6.
5- سير أعلام النبلاء، ج 6، ص 33.

ص: 107

در مقابل، رواياتى داريم كه همگى در مقابل اين روايت هستند، مانند:

«إنّ فاطِمَةَ كانَتْ تَزوُر قَبْرَ عَمِّها حَمْزَة كُلّ جُمُعَةٍ فَتُصَلّى وَ تَبكى عِنْدَهُ (1)

؛ فاطمه زهرا عليها السلام هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مى رفت و آن جا نماز مى خواند و گريه مى كرد.»

همچنين ابن أبى مليكه مى گويد:

«رَأَيْتُ عائِشَةَ تَزُورُ قَبْرَ أَخيها عَبْدُ الرَّحْمن وَماتَ بالْحُبشى وَ قُبر بمكة (2)

؛ عايشه به زيارت قبر برادرش، عبدالرحمان در مكه مى رفت. او در منطقه اى به نام حُبشى كه در نزديكى مكه است، مُرد و به مكه انتقال يافت.»

حديث بُريده، روايت ديگرى است كه در منابع اهل سنت آمده است كه حديث «لعن اللَّه زائرات القبور» را نسخ مى كند يا با آن معارض است، چنان كه حاكم نيشابورى و ذهبى به آن تصريح كرده اند. بُريده مى گويد:

«نَهى رَسوُل اللَّه صلى الله عليه و آله عَنْ زِيارَةِ القُبُورِ ثُمَّ أَمَرَ بِزِيارَتِها (3)

؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله ابتدا زنان را از


1- سنن الكبرى، ج 4، ص 132 و مصنف، عبدالرزاق، ج 4، ص 572.
2- مصنف، عبدالرزاق، ج 3، ص 570 و معجم البلدان، ج 2، ص 214.
3- السنن الكبرى، ج 4، ص 131؛ مستدرك حاكم، ج 1، ص 374.

ص: 108

زيارت قبور منع كرد، ولى بعدها دستور به زيارت زنان داد.»

ناگفته نماند كه حتى در پاره اى از موارد، علماى اهل سنت به استحباب زيارت قبور براى زنان هم فتوا داده اند.

ابن عابدين مى گويد:

«هل تستحبُّ زيارة قبره للنساء؟ الصحيح: نعم بلا كراهة، بشروطها على ما صرّح به بعض العلماء أما على الأصحّ من مذهبنا و هو قول الكرخى و غيره: من أنّ الرّخصة فى زيارة القبور ثابتة للرجال والنساء جميعاً فلا إشكال و أما على غيره فذلك نقول بالاستحباب لاطلاق الأصحاب بل قيل واجبةٌ». (1)

«آيا زيارت قبور براى زنها استحباب دارد؟ آرى، هيچ كراهتى هم ندارد. البته بر اساس ضوابط و شرايطى كه بعضى از علما بدان اشاره كرده اند، صحيح تر نزد ما و كرخى و ديگران اين است كه جواز زيارت قبور براى مردان و زنان ثابت است و هيچ اشكالى در آن نيست، ولى بنابر غير مذهب و مبناى ما باز هم قائل به استحباب هستيم، چون اصحاب به طور مطلق به استحباب فتوا داده و ويژه مردها ندانسته اند، بلكه بعضى قائل به وجوب آن شده اند.»


1- ردّ المختار، ج 2، ص 263: الم. اهب اللدنيّة، ج 3، ص 405.

ص: 109

خواندن دعا و نماز كنار قبور

استاد فياض گفت: گاهى در سفرها مشاهده مى شود كه مسافران در مقابر و امامزاده ها در كنار قبور نماز مى خوانند كه وهابيان به شدت اعتراض مى كنند يا براى زيارت اماكن مقدسه مكه و مدينه مى روند و در كنار قبورى كه مسجد نباشد، نماز مى خوانند، لذا اين مسأله را هم بررسى مى كنيم.

بسيارى از علماى اهل سنت به جواز نماز خواندن در مقبره ها فتوا داده اند كه مالك بن انس از جمله آنها است:

«كان مالك لايرى بأس بالصلاة فى المقابر و هو اذا صلّى فى المقبرة كانت القبور بين يديه و خلفه و عن يمينه و شماله؛ مالك مى گويد: نماز خواندن در قبرستان اشكال ندارد و چنين مى پنداشت كه اگر در اطراف نماز گزار قبرهايى باشد، باز هم مشكلى به نظر نمى رسد.

همچنين از مالك نقل شده است:

«لا بأس بالصلاة فى المقابر و قال بلغنى إنّ بعض اصحاب النبى كانوا يصلّون فى المقبرة (1)

؛ نماز خواندن در قبرستان اشكال ندارد. وارد شده كه بعضى از اصحاب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در


1- المدونة الكبرى، ج 1، ص 90.

ص: 110

قبرستان، نماز مى خواندند.»

عبدالغنى نابلسى هم مى گويد:

«اگر قبرى، مسجد شود يا در راه واقع شود و يا قبر يكى از اولياى الهى باشد يا عالمى از محققان باشد براى تعظيم روان تابناك او- براى اعلام و آگاهى دادن به اينكه او يكى از اولياءاللَّه است- مى شود در آنجا نماز و دعا خواند، تا براى استجابت دعا مردم به او تبرّك جويند و دعا كنند؛ البته اين كار جايز است و منعى ندارد.» (1) بنابراين نمازگزاردن در كنار قبور اوليا و صالحان يا قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اشكال ندارد.

آمده است كه فاطمه زهرا عليها السلام هر هفته- روز جمعه- كنار قبر حضرت حمزه حضور مى يافت و در آنجا نماز مى گزارد و گريه مى كرد. حاكم نيشابورى براى تأييد اين حديث گفته است كه راويان اين حديث همگى ثقه هستند. (2) ناگفته نماند كه سيره مسلمانان نيز بر اين امر استوار بوده است. براى مثال، ابن خلكان مى گويد:

«سيده نفيسه، دختر حسن بن زيد بن الحسن بن على عليه السلام در محله اى به نام «درب السباع» به خاك سپرده شده و قبر او- در مصر- معروف به استجابت كننده دعا است و بسيار هم مجرّب است.» (3)


1- الحديقة الندية، ج 2، ص 630.
2- مستدرك حاكم، ج 1، ص 377.
3- وفيات الأعيان، ج 5، ص 424.

ص: 111

شافعى هم هميشه به زيارت قبر ابوحنيفه مى رفت و دو ركعت نماز مى گزارد. (1) درباره حديث «لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ اتَّخَذوا قُبُورَ انبيائِهِمْ مَساجِدَ» (2)

و حديث «اللَّهُمَّ لاتَجْعَلْ قَبْرى وَثَناً» (3)

بايد گفت: اولًا افرادى كه در سند اين حديث آمده اند، يا ضعيف اند يا مجهول. براى مثال عبدالوارث نزد علماى رجال اهل سنت مردود است؛ چون قَدَرى مسلك بوده است. ابوصالح مردّد بين ضعاف و ثقات است. عبداللَّه بن عثمان نيز منكر حديث و ابن بهمان هم ناشناخته است.

پس حديث از نظر سند مشكل دارد. از سوى ديگر، حديث هيچ دلالتى بر حرمت نمازگزارى و دعا كردن در جوار قبور ندارد؛ زيرا به روايت كنيسه حبشه اشاره دارد كه هنگام مرگ فردى از صالحان خود، مسجدى بر روى قبرش بنا ميكردند و عكس هايى روى آن مى گذاشتند و به سوى آن عكس ها و قبر سجده مى كردند. اين معنا به خواندن نماز براى خداوند و رو به كعبه ايستادن در كنار قبور صالحان ارتباطى ندارد. پس چگونه مى توان از اين روايت، حكم به حرمت نماز در كنار قبور براى مسلمانان كرد؟


1- تاريخ بغداد، ج 1، ص 124.
2- خداوند، يهود را لعنت كند؛ چون قبور پيامبران خود را مسجدو محل عبادت قرار دادند.
3- بار خدايا! قبر مرا بت قرار مده؛ مسند احمد، ج 2، ص 246 و المؤطّا، ج 1، 172.

ص: 112

قرطبى در اين باره توضيح مى دهد كه:

نياكان آنان عكس هايى از مردگان خود ترسيم كردند تا به آن انس گيرند و به ياد افراد صالحشان باشند. هم چنين تلاش كنند و در كنار قبرشان به عبادت خدا بپردازند، ولى بازماندگان آن ها به اهداف نياكان خود جاهل بودند. شيطان هم وسوسه كرد و به آنان چنين القا كرد كه نياكان شما اين عكس ها را مى پرستيدند و آن را تعظيم مى كردند. پس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مردم را از اين انحراف برحذر داشت.» (1) بيضاوى در ردّ رويه يهود و نصارى مى گويد:

«لمّا كانت اليهود و النصارى يسجدون القبور الأنبياء تعظيماً لشأنهم و يجعلونها قبلة يتوجّهون فى الصّلاة نحوها و اتّخذوها اوثاناً لعنهم النّبى صلى الله عليه و آله.» (2)

چون يهود و نصارا بر قبور پيامبران سجده مى كردند و آن را قبله- و جهت- نماز قرار مى دادند و همانند بت با آنان رفتار مى كردند، به لعن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دچار شدند.

بايد دانست اين مفهوم با زيارت قبر پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين و اولياى الهى و نماز خواندن براى خداوند در آنجا هيچ ارتباطى ندارد. مسلمانان هر جا بخواهند نماز بخوانند، قبله آنان خانه خداست، نه قبور افراد. حتى در كنار قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نيز رو به قبله نماز مى گزارند.


1- ارشاد السارى، ج 3، ص 497.
2- همان.

ص: 113

ساختن بنا روى قبور

از ديگر مسائلى كه جناب استاد بر آن تأكيد كرد، مسأله ساختن بنا روى قبور بود. ايشان در اين مورد گفتند: در قبرستان بقيع، حجاج با قبورى مسطح كه تنها سنگ كوچكى بر آن نهاده شده، روبه رو مى شوند و اين پرسش مهم در ذهنشان نقش مى بندد كه چرا وضعيت قبور به اين شكل درآمده است. بنابراين، جا دارد كمى در اين باره سخن بگوييم.

قسطلانى از علماى اهل سنت مى گويد:

«السنّة فى القبر تسطيحه و انّه لايجوز ترك هذه السنة لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض و انّه لامنافات بين التسطيح و حديث ابى هياج: لانّه لم يُرَد تسويته بالأرض و انّما أراد تسطيحه جمعاً بين الأخبار». (1)

سنّت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله همان مسطح كردن قبر است و اين سنّت چون شعار پيروان مذهب شيعه شده است، جايز نيست كه رها شود و ميان مسطح كردن قبر و روايت أبى الهياج هيچ منافاتى نيست؛ زيرا منظور روايت، صاف كردن قبر و برابر كردن آن با زمين نيست، بلكه مراد، مسطح كردن در مقابل تسنيم است و اين معنا را از جمع ميان روايات به دست مى آوريم.


1- ارشاد السارى، ج 2، ص 468.

ص: 114

در صحيح مسلم نيز آمده كه دليلى بر حرمت اين كار، جز روايت ابى الهياج نيست. مسلم از يحيى بن مكى و ابوبكر بن ابى شيبه و زهير بن حرب از وكيع از سفيان از حبيب بن ابى ثابت از ابى وائل از ابى الهيّاج اسدى نقل مى كند كه على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:

«تو را به مأموريتى مى فرستم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به آن فرستاد: اين كه هيچ تمثالى نيابى، مگر آن كه محو كنى و هيچ قبر مشرفى نيابى مگر آن كه مساوى سازى.» (1) اين روايت از نظر سند اشكال دارد؛ زيرا وكيع و حبيب ابن ابى ثابت از راويان سند اين حديث هستند. اهل سنت درباره هر دو بحث دارند. در دلالت حديث نيز جاى بحث و گفت و گوست. (2) به طور كلى بايد دانست كه «و لا قبراً الّا سوّيته» به معناى تخريب بناى قبور نيست، بلكه به معناى مسطح كردن در مقابل تسنيم؛ يعنى بلند كردن قبر و بالا آوردن آن همانند كوهان شتر است.

يكى ديگر از دلايل جواز ساخت بنابر قبور، سيره و روش مسلمانان است. مسلمانان همواره روى قبرها بنا مى ساختند كه از آن جمله به اين موارد مى توان اشاره كرد:

1. بناى حجره شريف نبوى.

2. قبور ائمه بقيع كه وهابيان در سال 1345 ه. ق. آن را ويران كردند.


1- صحيح مسلم، ج 3، ص 61.
2- ر. ك: تهذيب التهذيب، ج 11، ص 123، 115، 179 و ج 4، ص 362.

ص: 115

3. قبر ابراهيم فرزند رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در خانه محمد بن زيد بن على كه وهابيان خراب كردند.

4. بناى مسجد روى قبر حمزه عليه السلام در اوايل قرن دوم هجرى كه وهابيان نابود كردند.

5. بناى قبر سعد بن معاذ كه اين قبر در خانه ابن افلح بود و در زمان عمر بن عبدالعزيز بر روى آن گنبد ساختند. (1) 6. بنا بر روى قبر باهلى(سال 275 ه. ق) در بصره. (2) 7. بنا بر روى قبر امير مؤمنان حضرت على بن ابى طالب عليه السلام در قرن دوم. (3) 8. بنا بر روى قبر سلمان فارسى. (4) 9. بنا بر روى قبر ابوعوانه(سال 316 ه. ق.) (5) 10. عمر بن خطاب دستور داد تا خيمه اى روى قبر زينب دختر جحش زده شود و كسى او را نهى نكرد. (6) به طور كلى، سيره مسلمانان از شيعه و سنى بر اين است كه بر قبور بزرگان دين، حرم و بارگاه بسازند و اين سيره در تمام سرزمين هاى اسلامى همچنان ادامه دارد.

قبور ائمه اطهار: در نجف، كربلا، كاظمين، سامرا و مشهد؛ قبور بزرگان اهل سنت ابوحنيفه و عبدالقادر در بغداد و بخارى در سمرقند، شاهد اين مدعاست. تنها وهابيان هستند كه در حجاز با اين سيره مسلمانان به مخالفت


1- وفاء الوفاء، ج 2، ص 545.
2- سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 285.
3- موسوعة العتبات، ج 6، ص 97.
4- تاريخ بغداد، ج 1، ص 163.
5- سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 419.
6- طبقات، ابن سعد، ج 8، ص 80.

ص: 116

برخاسته اند. شايد مستند آنها روايتى است كه از مسلم نقل شده است:

«نَهى رَسول اللَّه صلى الله عليه و آله أن يجصّص القبر و أن يعقد عليه و أن يبنى عليه». (1)

اين روايت نيز علاوه بر منافات داشتن با سيره قطعيّه مسلمانان، از نظر سند كاملًا مخدوش است؛ زيرا در سند آن، ابوالزبير محمد بن مسلم آمدى قرار گرفته است.

علماى رجال و حديث اهل سنت چون احمد بن حنبل و ابن عيينه و شعبه و ابوحاتم او را ضعيف مى دانند. (2)

همچنين در سند آن، حفص بن غياث است كه علماى رجال همچون يعقوب بن شيبه درباره او نظر منفى دارند. (3) بايد دانست باز در سند روايت، شخصى به نام ربيعه است كه ازدى و ابن أبى شيبه و ساجى درباره او تأمل دارند. (4) با اين مشكلاتى كه در روايت وجود دارد، باز هم ابن تيميّه مى گويد:

«مشاهدى كه بر روى قبر پيامبران و صالحان از عامه و اهل بيت بنا شده، همه از بدعت هاى حرامى است كه در دين اسلام وارد شده است.» (5) متأسفانه از زمان ابن تيميّه، بناها و گلدسته ها از مظاهر شرك شناخته شده تا اين كه با روى كار آمدن آل


1- صحيح مسلم، ج 3، ص 63.
2- تهذيب الكمال، ج 2، ص 407.
3- همان، ص 360 و سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 31.
4- ميزان الاعتدال، ج 3، ص 545 و تهذيب التهذيب، ج 9، ص 143.
5- منهاج السنّة، ج 2، ص 435- 437.

ص: 117

سعود، آنان به مخالفت آشكار با آن پرداختند و با پشتوانه فتوايى كه از علماى وهابى به دست آوردند، گنبد و بارگاه ها و گلدسته ها و بناهاى قبور را به جز بارگاه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ويران كردند. در ويران نكردن بارگاه پيامبر هم از خشم همگانى مسلمانان بيم داشتند.

اعضاى استفتاى دايمى وهابيان مى نويسند:

«بنا بر قبور ساختن، بدعت و منكرى است كه در آن، علوّ در تعظيم صاحب قبر و راهى به سوى شرك است. پس بر ولىّ امر مسلمانان يا نايب اوست كه بناهايى را كه روى قبور ساخته شده، ويران و آن ها را با زمين يكسان سازد تا به طور عملى با اين بدعت مقابله و راه شرك بسته شود.» (1) بيشتر اين كارها براى مبارزه با مكتب تشيع است و وهابيان به پيروى از سلف خود، ابن تيميه آن را انجام مى دهند. وى مى گويد:

«شيعه مشاهدى را كه روى قبور ساخته اند، تعظيم مى كنند. شبيه مشركان در آن ها اعتكاف مى كنند و براى آن ها حج انجام مى دهند، همان گونه كه حجاج به سوى بيت عتيق حج انجام مى دهند.» (2) به راستى آيا بناى قبر در سيره شيعيان به دليل هاى پيش گفته ابن تيميه است يا اين كه بر اساس كريمه قرآنى از باب تعظيم شعائر الهى است؟ (3)


1- اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء، رقم فتوى 7210.
2- منهاج السنة، ج 1، ص 474- 479
3- «وَ مَن يُعَظّمْ شَعَائرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»، و هر كس شعائر دين خدا را بزرگ و محترم دارد، اين صفت دل هاى باتقوا است.(حج، 32)

ص: 118

شعائر جمع شعيره به معناى دليل و علامت است.

شعائر اللَّه؛ امورى كه دليل و نشانه به سوى خداست. صفا، مروه و مشعر هم از نشانه هايى است براى حركت به سوى توحيد و دين حنيف، از اين رو، محترمند.

شكى نيست كه وجود پيامبران و اوليا نيز از بزرگ ترين نشانه هاى دين خداوند است. حال كه چنين است، حفظ آثار و قبورشان نيز ارشمند است.

همچنين قرآن كريم به صراحت، به مودّت و محبت اقرباى پيامبر اسلام دستور داده است، آن جا كه مى فرمايد:

«قُل لَّآأَسَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» (1)

؛ بگو: از شما پاداش نمى خواهم مگر مودّت ذوى القربى را.

آشكار است كه بناى بر قبور اقرباى پيامبر از مصداق هاى اظهار محبت و مودّت به اهل بيت: است.

آيا چنين عملكردهايى را در راستاى مبارزه با اهل بيت: نمى توان تفسير كرد؟

مسأله آن گاه قابل تأمل مى شود كه بدانيم ابن تيميه، كسى است كه به شدت از بنى اميه به ويژه معاويه و يزيد دفاع مى كرد و كتابى در فضايل معاويه و يزيد نگاشت و براى آنها فضايلى دروغين برشمرد.

اين در حالى است كه ذهبى از احمد بن حنبل نقل مى كند كه هيچ روايتى در مورد فضايل معاويه صحيح نيست. (2) براى نمونه، اهل دمشق از نسايى خواستند كه در مدح


1- شورى: 23
2- سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 132

ص: 119

معاويه حديثى نقل كند. او در پاسخ گفت:

«من فضيلتى در حق او نمى دانم مگر آن كه پيامبر درباره او فرمود: خدا شكمت را سير نكند.» (1) حسن بصرى مى گويد:

«چند خصلت در معاويه بود كه يكى از آنها هم سبب عذاب است: خلافت را با زور و شمشير غصب كرد. فرزندش را كه مست و شراب خوار بود، به خلافت منصوب كرد. لباس حرير مى پوشيد. تنبور مى زد. ادعائى كه در مورد زياد كرد(او را پسر پدر خود خواند) و حجر بن عدى و يارانش را مظلومانه شهيد كرد.» (2) ابن تيميه به شدت از جنايت هاى يزيد بن معاويه دفاع مى كرد و با هر حيله و توجيهى درصدد پاك سازى شخصيت يزيد برآمد. براى نمونه نوشت:

«يزيد به كشتن حسين راضى نبود و حتى از اين امر اظهار نارضايتى كرد.» (3) اين در حالى است كه تفتازانى مى گويد:

«حق اين است كه رضايت يزيد به قتل حسين: و خوشحالى او از اين امر و اهانت به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله از جمله متواتر است و ما در كفر او شكّى نداريم. لعنت خدا بر او و بر انصار و اعوانش باد.» (4) ابن تيميه در جايى ديگر، به اسارت رفتن اهل بيت


1- همان، ج 14، ص 125 و وفيات الأعيان: ج 1، ص 77
2- كامل بن اثير، ج 3، ص 487
3- رأس الحسين، ص 207
4- شرح العقائد النسفيه، ص 181

ص: 120

امام حسين: را انكار كرده (1) و نوشته است:

«يزيد به كشتن حسين امر نكرد. سرها را نزد او نياوردند و با چوب بر دندان هاى حسين نزد، بلكه اين عبيداللَّه بن زياد بود كه اين كارها را انجام داد.» (2) ابن اثير از وى پرسيده است: پس چرا عبيداللَّه را از مقامش عزل نكرد (3) و حتى او را بر اين عمل توبيخ نكرد؟ (4) همه اين سخنان در حالى است كه در نقطه مقابل ابن تيميه، بنيان گذار وهابيت، علماى اهل سنت نظر ديگرى دارند و يزيد بن معاويه را به دليل شهادت امام حسين: و ديگر جنايت هايش به شدت سرزنش كرده اند.

آلوسى مى گويد:

«هر كسى بگويد: يزيد با اين كارش معصيت نكرده است و لعنش جايز نيست، بايد در شمار انصار يزيد قرار گيرد.» (5) تفتازانى نيز مى گويد:

«رضايت يزيد در كشتن حسين و خوش حالى او به آن و اهانت اهل بيت: از متواترات معنوى است.» (6) جاحظ مى گويد:

«جنايت هايى كه يزيد مرتكب آن شد، از قبيل


1- منهاج السنة، ج 2، ص 226
2- سئوال فى يزيد بن معاويه، ص 16
3- كامل ابن اثير، ج 3، ص 319
4- همان، ص 301
5- تفسير روح المعانى، ج 26، ص 73
6- شرح عقايد نسفيه، ص 181

ص: 121

كشتن حسين، به اسارت بردن اهل بيتش، چوب زدن به دندانها و سر مبارك حضرت، ترساندن اهل مدينه و خراب كردن كعبه، همگى بر قساوت و غلظت و نفاق و خروج از ايمان دلالت دارد. پس او فاسق و ملعون است و هر كس كه از دشنام دادن ملعون جلوگيرى كند، خودش معلون است.» (1) در مخالفت پايه گذار مكتب وهابيت همين بس كه علامه زاهد كوثرى مى گويد:

«از كلمات او آثار بغض و دشمنى با على عليه السلام ظاهر مى شود.» (2) و حسن بن على سقّاف هم مى گويد:

«ابن تيميه كسى است كه او را" شيخ الاسلام" مى نامند و گروهى نيز به كلماتش استدلال مى كنند، در حالى كه او ناصبى و دشمن على عليه السلام است و به فاطمه عليها السلام نسبت نفاق داده است.» (3) در حقيقت، منافق كسى است كه به فرموده امام على عليه السلام در صحيح مسلم، صحيح ترمذى و سنن ابن ماجه، بغض على عليه السلام را در دل داشته باشد. اميرالمؤمنين على عليه السلام مى فرمايد:

«قسم به كسى كه دانه را شكافت و خلايق را آفريد، عهد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به من اين است كه دوست


1- رسائل جاحظ، ص 298
2- الحاوى فى سيرة الطحاوى، ص 26
3- التنبيه و الردّ، سقاف، ص 7

ص: 122

ندارد مرا مگر مؤمن و دشمن ندارد مرا مگر منافق. (1) در اين جا استاد فياض با عذرخواهى از حاضران گفت:

هر چند مسائل فراوانى براى نقد و بررسى وجود دارد، ولى وقت جلسه بيش از اين گنجايش ندارد. از اين رو، براى امروز مباحث را كافى مى دانم و اميدوارم كه يك بار ديگر توفيق الهى شامل حال همه ما شود و در نشستى ديگر مباحث ديگر را بررسى كنيم. آن گاه رايحه دل انگيز صلوات فضاى جلسه را معطر ساخت. «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ».

محمد: اصلًا گذشت زمان را احساس نكرديم. ساعت 30/ 10 دقيقه شب است. چه قدر خوب است كه عمر آدم در چنين جلساتى بگذرد.

هادى: عجب جلسه خوبى بود. يكى از بهترين روزهاى عمر من به شمار مى آيد. تا امروز اين قدر درباره عقايد وهابيان و شبهه هاى آنها نمى دانستم. بايد از شما تشكر كنم كه مرا به چنين جلسه اى راهنمايى كرديد تا جدّى تر به اين مسائل فكر كنم.

محمد: راستى نگفتى پيشنهاد دومتان چه بود؟

هادى: از وقتى كه به ديدارت آمدم و با شنيدن صحبت هاى استاد فياض، به اجراى يك برنامه فرهنگى در كاروان ها فكر مى كنم. به نظر من همه حجاج براى تشرف به سفر حج بايد واكسينه اعتقادى شوند و آمادگى لازم را براى رويارويى با شبهه ها پيدا كنند.


1- صحيح مسلم، ج 1، ص 120، ح 131، كتاب الايمان و صحيح ترمذى، ج 5، ص 601، ح 3736 و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42، ح 114

ص: 123

برنامه ريزان فرهنگى حج بايد اين كار را انجام دهند ظاهراً روحانيان كاروان تا حدودى با شبهه شناسى و عقايد مخالفان آشنا مى شوند تا پاسخ گوى نيازهاى اوليه حجاج باشند، ولى به نظر من، بايد به اين كار تخصصى تر نگاه كرد.

لازم است در كنار آن، آموزش عقايدى كه براى مدير معنوى كاروان در نظر مى گيرند، هر كاروان، يك يا دو نشست تخصصى با تمام حجاج به فراخور مخاطبان در نظر بگيرند و از استادانى همچون استاد فيّاض نيز كه به حمداللَّه تعدادشان كم نيست، استفاده كنند. حضور ايشان(استاد فياض) در ميان حجاج مشتاق و برپايى جلسه پرسش و پاسخ مى تواند بسيار مؤثر باشد. نظر شما چيست؟

محمد: بسيار خوب است. اين استادان مى دانند كه با مخاطبان خاص چگونه سخن بگويند و پيشاپيش آنها را براى پاسخ گويى به پرسش هاى شبهه آميز آماده سازند.

هادى: حالا كه نظر شما هم مثبت است، مى خواهم به روحانى و مدير كاروانمان تلفن كنم و از باب «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَات» (1)

، اگر خدا بخواهد، اولين نشست تخصصى را پيش از سفر حج برگزار كنيم و اگر خدا بخواهد، اولين كاروانى باشيم كه اين فكر را اجرا كنيم.

محمد: هادى جان! از تدبيرى كه به خرج مى دهيد و قبل از انجام اين كار، با روحانى و مدير كاروان هماهنگ مى كنيد، بسيار خوشحالم؛ چون در آن صورت، درصد اجراى موفق كار بالا مى رود.

هادى: پس اگر اجازه بدهيد، ابتدا به روحانى كاروان و


1- بقره، 148، مائده، 48

ص: 124

بعد هم با مدير محترم هماهنگ كنم. از نظر مديريت معنوى و اجرايى، هر دو اين بزرگواران در سطح بالايى هستند و بسيار مدبّر و مجرّبند، و هميشه از پيشنهادهاى خوب حجاج استقبال مى كنند. شايد براى جلب موافقت آقايان با برگزارى اين جلسه، با توجه به شناختى كه از آنها دارم، وقت زيادى لازم نباشد. بگذاريد تا فرصت باقى است و دوستان سرگرم صحبت با استاد فياض در پايان جلسه هستند، با آنها هماهنگ كنم و در آن صورت، از جناب فياض هم دعوت به عمل مى آوريم.

هادى(پس از هماهنگى با روحانى و مدير كاروان):

محمد نمى دانى چه قدر خوشحال شدند به ويژه روحانى مقرّر كاروان. ظاهراً آشنايى نسبى با استاد فياض هم داشتند و حتى شكسته نفسى فرمود و گفت بنده هم به چنين نشست هايى نياز دارم تا چه رسد به حجاج.

مدير كاروان هم با سعه صدر و بزرگوارى گفت اگر روحانى گرامى بپذيرند، بنده حرفى ندارم و با افتخار، مقدّمات برگزارى اين نشست را آماده مى كنم و تبليغات لازم و وسايل پذيرايى از حجاج را فراهم مى آوريم.

بنابراين، همه چيز آماده برگزارى يك سنّت حسنه؛ يعنى يك نشست تخصصى با عنوان آشنايى با عقايد وهابيت و اهل سنت است. نمى دانى محمد جان! از شادى در پوستم نمى گنجم. جوانان مشتاق در كاروان حج همه سراپا منتظر شنيدن سخنان استاد فياض خواهند بود و با ديد بازترى به اين سفر روحانى خواهند رفت.

محمد: ظاهراً صحبت مدعوين با جناب فياض در حال

ص: 125

تمام شدن است. بهتر است برويم خدمتشان و اگر مقدور بود از ايشان وقت بگيريم.(هر دو با هم پيش استاد مى رويم).

محمد: جناب استاد فياض، ايشان آقا هادى، دوست بنده و مسافر ديار وحى هستند، ايده اى دارد كه مى خواهد خدمت شما عرض كند. هر چند خسته ايد، ولى سعى مى كنيم مزاحمت مان كوتاه باشد.

استاد فياض: بسيار خوش وقتم(با هادى احوال پرسى مى كند)

ايده تان چيست؟ منتظرم بشنوم.

هادى: استاد! بر خودم فرض مى دانم از باب «مَنْ عَلَّمَنى حَرْفَاً فَقَدْ صَيَّرَنى عَبْدَاً؛ هر كه كلمه اى به من ياد دهد، مرا بنده خود گردانيده است.» (1) از جناب عالى سپاس گزارى كنم. من احساس مى كنم كه مسافران حج به يك نشست تخصصى و ويژه با حضور استادانى همچون شما نياز داشته باشند تا براى رويارويى با شبهه ها و پرسش هاى وهابيت آمادگى پيدا كنند. اهميت كار هم وقتى بيشتر مى شود كه بگويم كاروان ما شامل جوانان مشتاق است.

استاد فياض: بحمد اللَّه هر كاروانى از نعمت داشتن يك مدير معنوى و روحانى فاضل برخوردار است. با وجود اين، چه ضرورتى به حضور بنده است؟

هادى: حضرت استاد! حضور يك استاد متخصص كه سال ها در اين زمينه كار تحقيقى و تخصصى انجام داده و


1- اين جمله، از حديث معروف حضرت على عليه السلام گرفته شده است كه مى فرمايد: «مَنْ تَعَلَّمْتُ مِنْهُ حَرْفَاً صِرْتُ لَهُ عَبْدَاً»(عوالى اللئالى، ج 1، ص 292.

ص: 126

از نزديك با پيروان مذاهب مختلف برخورد كرده است، حتى مدتى را در مناطق ويژه سپرى كرده و كوله بارى از علم و تجربه آموخته، بسيار براى كاروانيان مغتنم است. در مورد اين جلسه هم با ايشان و مدير كاروان ها هماهنگ شده است. آنان از ما مشتاق تر بودند.

استاد فياض: ببينم روحانى كاروان شما چه كسى است؟

هادى: جناب آقاى حقّانى هستند. ايشان الگوى علم و عمل براى همه ما بوده و هستند و در جلسه هاى قبل از سفر حج، بسيار از ايشان سوده برده ايم.

استاد فياض: نسبت به ايشان مقدارى شناخت دارم.

شنيده ام درباره مهدويت تحقيقات زيادى انجام داده اند.

يكى از تأليفاتشان را هم مطالعه كردم و استفاده خوبى بردم. بسيار مايلم ايشان را از نزديك ببينم. همين طور حضور در ميان جوانان را هم دوست دارم، به شرطى كه پيش از جلسه پرسش و پاسخ، جناب حقّانى يك بحث مهدويت را مطرح كنند.

هادى: حضرت استاد! بسيار ممنونم. ان شاء اللَّه بتوانيم به صورت مطلوب از ارمغان علمى شما براى سفر معنوى مان توشه برداريم. در مورد پيشنهادتان هم سعى مى كنيم با جناب حقانى صحبت كنيم و از هر دو شما بزرگوار بهره بگيريم.

براى انجام جلسه جنابعالى چه روزى فرصت داريد؟

استاد فياض(به برنامه هاى خود نگاهى مى اندازد) و مى گويد: بعد از ظهر سه شنبه برنامه اى ندارم. بنابراين، مى توانم خدمتتان باشم.

هادى: پس برنامه ما براى روز سه شنبه ساعت 3 بعد

ص: 127

از ظهر. اگر ممكن است شماره تماستان را هم جهت هماهنگى داشته باشيم، ممنون مى شويم.

هادى و محمد پس از دريافت شماره تماس از استاد فياض خداحافظى مى كنند و در بين راه، هادى از محمد هم دعوت مى كند كه در اين جلسه شركت كند و تا آنجا كه مى تواند، او را در سامان دهى اين حركت فرهنگى كمك كند. محمد هم به گرمى استقبال مى كند.

بى ترديد، اين رخداد فرهنگى و استفاده از مطالب آن مى تواند ره توشه اى گران بها براى همه مسافران ديار وحى باشد. از اين رو، سفارش مى شود كه براى آشنايى با مسائلى كه در آن جلسه مطرح شد، جلد دوم اين نوشتار را نيز مطالعه كنيد و بر آشنايى خود از مذهب تشيع و ديگر مذاهب اسلامى بيفزاييد. همچنين اميد كه نگارنده مشمول رحمت و آمرزش بى پايان خداوند مهربان قرار گيرد.

در پايان، آرزو داريم زمانى فرا رسد كه همه مذاهب اسلامى، اختلاف سليقه را كنار نهند و چون بنيانى مرصوص در كنار هم باشند. چه قدر شيرين خواهد بود كه بررسى اختلافات كوچك فقهى و اعتقادى برعهده كارشناسان نهاده شود تا در فضايى آرام و علمى به حلّ و فصل آن بپردازند. در عوض، بايد كوشيد به مشتركات اصيل مذاهب اسلامى همچون توحيد، نبوت، معاد، نماز، حج و جهاد و مانند آن تأكيد شود تا به وحدت و هم دلى بيشتر نزديك شويم و زمينه مناسبى براى سربلندى اسلام و مسلمانان فراهم آوريم. آن روز دير نيست كه شاهد كلمه توحيد و توحيد كلمه و پاى بندى به اصل اتّحاد

ص: 128

و انسجام اسلامى و وانهادن تفرقه و درگيرى و اختلافات داخلى جهان اسلام باشيم.

آيا زمان آن فرا نرسيده است كه با توطئه هاى دشمنان اسلام آشنا شويم؛ كسانى كه بقاى آنها به پر رنگ شدن اختلافات داخلى جهان اسلام وابسته است؟

پس بياييم يك بار ديگر وضعيت كنونى جهان ا سلام را مرور كنيم و ببينيم هر ساله چه تعداد از مسلمانان با مذاهب مختلف اسلامى با توطئه دشمنان در سراسر كشورهاى اسلامى از فلسطين، عراق، لبنان، افغانستان، چچن و بوسنى و ... از دست مى روند.

بايد دانست بسيارى از زيان هاى مادى و معنوى را خود مسلمانان به تحريك دشمنان بر پيكر اسلام وارد مى آورند و حتى دشمن متحمّل هزينه هم نمى شود.

دشمن براى دست يابى به اهداف شيطانى خود از بعضى مسلمانان استفاده ابزارى مى كند و بر اين بى تدبيرى و دنباله روى بعضى از مسلمانان ساده لوح و متعصّب از آموزه هاى خرافى پوزخند مى زند.

در جلد دوم اين نوشتار به بررسى پرسش هاى وهابيت براى دامن زدن به كشمكش هاى اعتقادى و شبهه پراكنى ميان مذاهب اسلامى مى پردازيم. همين شبهه ها مقدمه اى براى عمليات هاى انتحارى و كشتارهاى وسيع است كه اكنون با طراحى دشمنان اسلام به ويژه استكبار جهانى، وهابيان در سراسر جهان اسلام به آن دست مى يازند.

به اميد بصيرت و بينايى هر چه بيشتر مسلمانان

ايام عزّت و سربلندى تان مستدام باد

ص: 129

پرسش نامه

1. اكنون حدوداً چند پايگاه اينترنتى به تبليغ وهابيت مشغولند؟

الف) 20000 ب) 30000 ج) 40000

2. كدام يك از علماى اهل سنت ابن تيميه را تكفير كردند و به او انتقاد وارد آوردند؟

الف) تقى الدين السبكى و ابن حجر هيثمى ب) ابن حجر عسقلانى و آلوسى ج) همه موارد

3. نخستين بار چه كسى سلفى گرى را در قرن چهارم هجرى بنيان نهاد؟

الف) احمد بن حنبل ب) ابن تيميه ج) محمد بن عبدالوهاب

4. به عقيده وهابى، اگر كسى شهادتين را بر زبان جارى كند، ولى بدان عمل نكند، ....

الف) كافر و مشرك است ب) خون و مال او حلال است ج) هر دو مورد

5. مستمر همفر با كدام يك از شخصيت هاى زير دوستى ديرينه و پايدار داشته است؟

الف) ابن تيميه ب) محمد بن عبدالوهاب ج) محمد بن مسعود

6. از ديدگاه وهابيت، كدام يك از موارد زير بدعت است؟

الف) سجده بر تربت و قرآن بر ميّت ب) برگزارى جشن ميلاد و ذكر با تسبيح ج) هر دو

7. به نوشته احمد زينى دحلان، مفتى مكه مكرمه، شرط ورود به آيين وهابيت از ديدگاه محمد بن عبدالوهاب چيست؟

الف) شهادت به كفر اهل سنت ب) شهادت به كفر شيعيان ج) هر دو

8. از ديدگاه وهابيت، توحيد و خداوند چگونه معرفى مى شود؟

الف) اعتقاد به جسمانيت خداوند و رؤيت حسى او ب) از عرش پايين آمدن خداوند در هر شب ج) هر دو مورد

9. غزالى، دانشمند معروف اهل سنت درباره عقيده به توحيد و خداوند چه نظرى دارد؟

ص: 130

الف) كسى كه به ذهنش خطور كند خداوند تعالى جسم دارد، بت پرست است ب) اگر كسى بگويد خداوند دست و پا دارد، كافر و بدعت گزار است ج) هيچ كدام

10. مهم ترين واژه هايى كه وهابيت براى پاسخ به اهل سنت و شيعيان به كار مى گيرند، چيست؟

الف) كفر، شرك، كذب، بدعت ب) كفر و بدعت ج) بدعت

11. كدام يك از گزينه هاى زير، نظر ابن تيميه از پايه گذاران فرقه وهابيت است؟

الف) دست گذاشتن روى قبر پيامبر و بوسيدن آن جايز نيست و مخالف توحيد است ب) هر گونه زيارت قبور، چه قبر پيامبر و غير آن شرك و حرام است ج) هر دو گزينه صحيح است

12. كدام يك از علماى اهل سنت به زيارت قبر پيامبراكرم صلى الله عليه و آله سفارش كرده اند؟

الف) نورالدين سمهودى- قسطلانى ب) بن باز ج) هيچ كدام

13. اين نظريه را چه كسى مطرح كرده است: «ارتباط پيامبر بعد از مرگ با اين دنيا قطع مى شود و بر چيزى توانايى ندارد»

الف) محمد بن عبدالوهاب ب) شيخ عبدالعزيز بن عبداللَّه آل شيخ ج) ابن تيميه

14. كدام يك از علماى اهل سنت، زندگى پس از مرگ پيامبران را قبول دارند؟

الف) ابن حجر عسقلانى ب) قسطلانى ج) هر دو

15. كدام يك از گزينه هاى زير در مورد نظر شيعيان درباره توسل درست است؟

الف) متوسّل معتقد است كه كسى نزد خداوند آبرو دارد و مى تواند براى قضاى حاجتش واسطه شود ب) پيامبران و اوليا هم به صورت مستقيم و بدون استفاده از قدرت الهى، نمى توانند حوايج انسان ها را برآورده سازند ج) گزينه الف و ب درست است

ص: 131

16. كدام يك از فرقه ها توسل را نمى پذيرند؟

الف) شافعى ها ب) حنفى ها ج) وهابيت

17. چه كسى قاتل امام على عليه السلام را ستوده و وى را تبرئه كرده است؟

الف) احمد بن حنبل ب) حنفى ها ج) وهابيت

18. چه كسى مى گويد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله زيارت قبور را به من ياد داد؟

الف) عايشه ب) خليفه دوم ج) عبداللَّه بن عمر

19. كدام يك از علماى اهل سنت مى گفت براى رفع مشكلش به زيارت قبر موسى بن جعفر عليه السلام مى رفت؟

الف) ابوخلال شيخ حنابله ب) محمد بن حنفيه ج) ابن ابى شيبه

20. كدام يك از علماى اهل سنت جواز زيارت زنان از قبور را به نقل از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تصريح كرده اند؟

الف) حاكم نيشابورى و ذهبى ب) ابن عابدين ج) الف و ب

21. كدام يك از علماى اهل سنت به جواز خواندن نماز در مقبره ها فتوا داده اند؟

الف) مالك بن انس ب) عبدالغنى نابلسى ج) هر دو

22. كدام يك از دلايل زير ساختن بنا بر روى قبر را اثبات مى كند؟

الف) سيره و روش مسلمانان ب) مخدوش بودن روايات منهى ج) هر دو

23. چه كسى از بنى اميه، به ويژه معاويه و يزيد دفاع مى كند و چه كسى هر گونه فضايلى در معاويه را رد مى كند؟

الف) محمد بن عبدالوهاب- نسايى ب) ابن تيميه- احمد بن حنبل ج) محمد بن عبدالوهاب- حسن بصرى

24. كدام يك از شخصيت هاى زير به اسارت رفتن اهل بيت امام حسين عليه السلام را انكار كرده است؟

الف) نسفى ب) ابن اثير ج) ابن تيميه

25. اين جمله از كدام يك از علماى اهل سنت است:

«رضايت يزيد به كشتن حسين و خوش حالى او به آن و اهانت اهل بيت عليهم السلام از متواترات معنوى است»

الف) آلوسى ب) جاحظ ج) تفتازانى

ص: 132

پاسخ نامه

نام و نام خانوادگى ................ ................ ................ شماره شناسنامه ................ ................ ..

تاريخ تولد ................ ........ ميزان تحصيلات ................ ........

شماره كاروان ................ ........ استان ................ ................ ...... شهرستان ................ .................

نشانى و تلفن ................ ................ ................ ................ ................ ................ ................ ................ ........

الف ب ج

1.

2.

3.

4.

5.

6.

7.

8.

9.

10.

11.

12.

13.

14.

15.

16.

17.

18.

19.

20.

21.

22.

23.

24.

25.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109