حج گنجينه اسرار

مشخصات كتاب

سرشناسه : محقق، علی اکبر، 1337 -

عنوان و نام پديدآور : حج، گنجینه اسرار/ محمداکبر محقق.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1390.

مشخصات ظاهری : 256 ص.

شابک : 978-964-540-298-1

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : حج

رده بندی کنگره : BP188/8/م276ح3 1390

رده بندی دیویی : 297/357

شماره کتابشناسی ملی : 2324735

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ديباچه

الحَمدُ للهِ الَّذي جَعَلَ بَيْتَهُ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ امْناً وَصلَّي اللهُ عَلي اشرَفِ خَلقِهِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهرينَ الَّذينَ اذهَبَ اللهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وَطَهَّرهُم تَطهيراً

مراسم با شكوه حج از نظر اسلام داراى اهمّيت و جايگاه ويژه اى است، به طورى كه در ميان واجبات الهى، هيچ چيز ديگرى غير از نماز با آن برابرى نمى كند. در روايتى آمده است: «اما انَّهُ لَيسَ شَي ءٌ افضَل مِنَ الحَجِّ الَّا الصَّلاةُ»؛ (1) «هيچ چيزى برتر از حج نيست، مگر نماز ...».

و نيز فرموده اند: «مايَعدِلُهُ شَي ءٌ»؛ (2) «هيچ چيزى با حج برابرى نمى كند ...».

در حديثى ديگر رسول خدا(ص) فرمود: «الحَجُّ المَبرُورُ لَيسَ لَهُ جَزاءٌ الَّا الجَنَّةُ»؛ (3) «حجى كه مقبول خداوند واقع شود پاداش و اجر آن جز بهشت نمى باشد».

به هر حال اهميت و جايگاه حج، در اسلام به قدرى مهم و والاست كه بالاترين و برترين جهاد قلمداد شده است. چنان كه پيامبر اكرم(ص) در اين باره مى فرمايد: «افضَلُ الجِهادِ حَجٌّ مَبرُور»؛ (4) «برترين جهاد، حج صحيح و نيكوست».

در اهميت و ارزش حج، همين بس كه اگر كسى يك بار گرد خانه خدا طواف نمايد، خداوند متعال هشت «در بهشت» را بر روى او مى گشايد و مى فرمايد: از هر درى كه خواستى وارد بهشت شو. چنان كه حديثى از امام صادق(ع) در اين باره آمده


1- وسايل الشيعه، محمد بن الحسن الحر العاملي، ج 8، ص 77.
2- همان.
3- صحيح البخاري، محمد بن اسماعيل البخاري، ج 3، ص 18؛ نهج الفصاحة، علي اكبر ميرزايي، ص 221.
4- صحيح البخاري، ج 2، ح 1420.

ص: 15

است كه فرمود:

مَن طافَ بِهذَا البَيت طَوافاً واحِداً كَتَبَ اللهُ لَهُ الفَ حَسَنَةٍ وَ مَحي عَنهُ الفَ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ الفَ دَرَجَةً وَ غَرَسَ لَهُ الفَ شَجَرَةٍ فِي الجَنَّةِ وَ كَتَبَ لَهُ ثَوابَ عِتقِ الفَ نَسِمَةٍ حَتّي اذا صارَ الي المُلتَزَم فَتَحَ اللهُ لَهُ ثَمانِيَةَ ابوابِ الجَنَّة فَقالَ لَهُ: ادخُل مِن ايِّهَا شِئتَ ... (1)

هر كسى برگرد اين خانه، يك بار طواف كند، خداوند براى او هزار حسنه نويسد؛ و هزار گناه از او پاك سازد؛ و هزار درجه او را بالا برد؛ و هزار درخت در بهشت براى او بكارد؛ و پاداش آزاد نمودن هزار بنده را براى او مى نويسد تا آن هنگام كه چون به ملتزم(پشت خانه خدا كه مردم به آن مى چسبند و مى بوسند) برسد، خداوند هشت در بهشت را براى او باز گشايد و به او مى فرمايد: از هر كدام كه خواستى به درون بهشت گام بگذار ...

فقهاى اسلام در طول چندين قرن با تحمل رنج و مشقت فراوان، احاديث بسيارى را از بيانات معصومين(ع) پيرامون حج، در منابع فقهى (2) و مجامع حديثى (3) گرد آورده اند. محققان وپژوهشگران در دوره هاى اخير، نيز به نوبه خود با مراجعه به منابع ياد شده، پيرامون جايگاه و اسرار حج، وهمچنين در باره آثار مادى و معنوى و تربيتى آن، رساله هاى ارزشمندى از خود بر جا نهاده اند.

كتاب حاضر كه حج را از منظر قرآن و روايات مورد نگرش قرار داده كارى از همين دست به شمار مى آيد كه توسط فاضل ارجمند جناب آقاى محمد اكبر محقق نگارش يافته است. و با نظارت مدير محترم گروه كلام و معارف، حجتالاسلام و المسلمين آقاى باقر شيخانى، به انجام رسيده است. اميد آنكه اين تحقيق گامى باشد براى آشنايى زايران خانه دوست با اهميت سفرى كه در پيش دارند و راهى باشد براى معرفت و شناخت راز و رمزهاى اين سفر معنوى تا زمينه تقرب هر چه بيشر آنان به خداوند فراهم آيد.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف


1- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمد بن علي(شيخ صدوق)، ص 125.
2- مانند: جواهر الكلام، شرايع الاسلام و اللمعة الدمشقية.
3- مانند: اصول و فروع كافي، تهذيب، استبصار، من لا يحضره الفقيه، وسايل الشيعه، مستدرك الوسايل و جامع احاديث الشيعه.

ص: 16

مقدمه

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

حج، در قرآن و سنت از جايگاه والا و ارزشمندى برخوردار است، به طورى كه خداى سبحان، در تكريم زايران كعبه، دو پيامبر بزرگ خويش «ابراهيم و اسماعيل» را مأمور مى سازد تا خانه كعبه را براى زايران آن مهيا سازند و نقش خادمان حجّاج و زايران را ايفا كنند. خداوند متعال اهمّيت و جايگاه حج و حاجى را چنين بيان مى فرمايد:

(وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ)(بقره: 125)

ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان(نمازگزاران) پاك و پاكيزه كنند.

در جايى ديگر نيز فرمود:(وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ)(حج: 26)

سپس به قهرمان توحيد، دستور مى دهد كه پس از مهيا ساختن كعبه (1)، عاشقان و زايران خانه خدا را به سوى آن دعوت كند (2)، آنجا كه فرموده است:

(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ)(حج: 27)


1- وَ إِذْ بَوَّأْنا لإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ؛ «به خاطر بياور زماني را كه محل خانه كعبه را براي ابراهيم آماده ساختيم».(حج: 26)
2- تحليلي بر مناسك حج، علي اكبر بابازاده، ص 23.

ص: 17

و مردم را دعوت عمومى به حج كن تا پياده و سواره، بر مركب هاى لاغر، از هر راه دور(به سوى خانه خدا) بيايند.

در روايتى از امام صادق(ع) نقل شده است:

هنگامى كه ابراهيم چنين دستورى را دريافت داشت، عرض كرد: صداى من به گوش مردم نمى رسد امّا خداوند به او فرمود: «عَلَيكَ الأذانُ وَ عَلَيَّ البَلاغُ»؛ «تو اعلام كن، من به گوش آنان مى رسانم». ابراهيم(ع) بر بالاى سنگى(بنا بر قولى بر محل مقام) (1) قرار گرفت و رو به سوى شرق و غرب عالم كرد و با صداى بلند گفت:

أَيُّهَا النّاسُ كُتِبَ عَلَيكُمُ الحَجُّ الَي البَيتِ العَتيقِ فَأجيبُوا رَبَّكُم.

اى مردم؛ حج خانه خدا بر شما واجب شده، دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد.

خداوند متعال صداى او را به گوش جهانيان، حتّى كسانى كه در پشت پدران و رحم مادران بودند، رسانيد و آنها در پاسخ «لَبَّيكَ اللّهُمَّ لَبَّيك ...» گفتند و تمام كسانى كه از آن روز، تا روز قيامت، حج به جاى مى آورند از كسانى هستند كه در آن روز، دعوت حضرت ابراهيم(ع) را اجابت كرده اند». (2)

پس اگر زايران خانه خدا وظيفه دارند كه پس از «احرام»، «لبّيك» بگويند، در واقع تكرار همان «لبّيك هاى تكوينى» است كه در «ميقات» تظاهر مى نمايند. (3)

نوشتار حاضر، پژوهشى است كه در پنج بخش با فصول متعدد براى نماياندن جايگاه اين فريضه بزرگ و پر راز و رمز الهى از منظر قرآن و روايات، سامان يافته است. از خداوند مى طلبم تا آن را ذخيره آخرتم نموده، زيارت بيتش و قبر نبى(ص) وآل طاهرينش(ع) را نصيبم نمايد.


1- بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، ج 96، ص 182.
2- تفسير نور الثقلين، عبد علي بن جمعة العروسي الحويزي، ج 3، صص 488- 486؛ تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي و ديگران، ج 14، ص 69.
3- بحارالانوار، ج 96، ص 182؛ تحليلي بر مناسك حج، صص 24 و 103.

ص: 18

بخش اول: كليات

اشاره

فصل اول: معنا و مفهوم حج و عمره

فصل دوم: پيشينه تاريخى حج و مناسك آن

فصل سوم: اهميت حج در اسلام

ص: 19

ص: 20

فصل اول: معنا و مفهوم حج و عمره

1. معناى حج

در منابع لغوى، واژه حج به معانى مختلف و گوناگونى آمده است كه ما در اين جا به برخى از آنها اشاره مى نماييم: 1. قصد كردن؛ 2. آهنگ كردن؛ 3. پى در پى آمدن؛ 4. قصد زيارت كردن؛ 5. آمدن؛ 6. شاد شدن (1)؛ 7. بازداشتن و خوددارى كردن (2)؛ 8. رستگار شدن (3)؛ 9. پيروز شدن؛ 10. پناهنده شدن؛ 11. پاداش دادن؛ 12. ماندگار شدن. (4)

اما در اصطلاح و عرف اسلامى، معناى حج، قصد زيارت خانه خدا و انجام مناسك حج، در ايام معين مى باشد. چنانچه راغب اصفهانى در اين باره مى گويد:

اصلُ الحَجِّ، القَصدُ لِلزّيارَةِ، خُصَّ في تَعارُفِ الشَّرعِ بِقَصدِ بَيتِ اللهِ تَعالي اقامَةً لِلنُّسُكِ. (5)

اصل حج، به معناى قصد زيارت است، ولى در عرف شرع به قصد خانه خدا، جهت برگزارى مناسك حج اختصاص يافته است.

2. معناى عمره

در يك جمع بندى كلى، مى توان گفت كه واژه عمره در لغت به معناى زيارت آمده


1- المنجد عربي به فارسي، لويس معلوف، ج 1، ص 250؛ لسان العرب، محمّد بن مكرم بن منظور، ج 4، ص 37؛ فرهنگ الفبايي الرّائد عربي به فارسي، جبران مسعود، ج 1، ص 656.
2- تاج العروس من جواهر القاموس، محمّد مرتضي الزبيدي، ج 3، ص 314.
3- علل الشّرايع، محمّد بن علي(شيخ صدوق)، ج 2، ص 411؛ معاني الاخبار، ج 1، ص 378.
4- الرائد، ج 1، ص 656؛ اقرب الموارد، سعيد خوري شرتوني، ج 1، ص 194.
5- المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهاني، ص 107.

ص: 21

و در اصطلاح شرع مقدس به معناى زيارت بيت الله الحرام، استعمال گرديده است.

راغب اصفهانى در تعريف عمره مى گويد:

وَالعُمرَةُ، الزيارَةُ الَّتي فيها عِمارَةُ الوُدِّ وَ جُعِلَ فِي الشَّريعَةِ لِلقَصدِ المَخصوُص. (1)

عمره به معناى زيارت است كه با آن، مكان مورد علاقه آباد مى شود و در شريعت اسلام براى قصدى مخصوص قرار داده شده است.

مرحوم شيخ طوسى(ره) در تعريف عمره چنين فرموده است: «عمره، در لغت به معناى زيارت است و در شرع عبارت است از زيارت بيت الله الحرام جهت اداى مناسك مخصوص در هر وقت و زمان ايام سال». (2)

مرحوم طبرسى(ره) در اين زمينه، چنين مى فرمايد: «عمره به معناى زيارت و از عمارت، اخذ شده است، زيرا زائر، با زيارت خود، آن مكان را آباد مى كند. اما در شرع مقدس، زيارت خانه خدا، با عمل مشروع است (3)».

3. تعريف حج تمتّع

به اتفاق تمام فقهاى اسلام معناى حج تمتّع آن است كه در ابتدا اعمال عمره را در ماه هاى حج انجام دهد و پس از فراغت از عمره، براى حج تمتّع احرام ببندد و اعمال حج را به جا آورد. (4)

علت نام گذارى اين حج، به حج تمتّع آن است كه مكلف(زائر خانه خدا) پس از انجام اعمال عمره، از آنچه- در بين حج و عمره تمتّع- بر او حرام شده بود بهره مند


1- المفردات، ص 347؛ لسان العرب، ج 9، ص 393؛ مجمع البحرين، ج 3، ص 412.
2- التبيان، ج 2، ص 155.
3- مجمع البيان، ج 1، ص 439؛ تفسير الميزان، محمد حسين طباطبايي، ج 2، ص 112.
4- اللمعة الدمشقيه، محمد بن جمال الدين مكي العاملي(شهيد اول)، ج 1، صص 217- 218؛ الفقه علي المذاهب الخمسه، محمد جواد مغنيه، ص 305.

ص: 22

مى گردد. (1) اين حج بر كسانى واجب است كه فاصله سكونت آنان تا مكه از هر طرف 48 ميل و يا 16 فرسخ شرعى (2)(حدوداً 87 كيلومتر) باشد.

حج تمتّع، داراى دو عبادت به هم پيوسته؛ يعنى عمره تمتّع و حج تمتّع است كه هر دو در يك سال و به ترتيب عمره تمتّع و حج تمتّع انجام مى گردد. (3) عمره اى كه در غير ماه هاى حج، به تنهايى و جداى از حج تمتع انجام مى گيرد عمره مفرده نام دارد. عمره تمتّع با عمره مفرده در برخى موارد با هم تفاوت دارند.

1. عمره تمتّع بايد در ماه هاى حج (شوال، ذى قعده و ذى حجه) انجام شود، اما عمره مفرده، اختصاص به ماه هاى حج ندارد و مى توان آن را در طول سال نيز انجام داد.

2. در عمره مفرده، مرد بين انجام حلق و تقصير مخير است، اما در عمره تمتّع بايد تقصير نمايد. (تقصير، تعين دارد)

3. در عمره مفرده، طواف نساء و نماز طواف نساء واجب است. اما عمره تمتّع طواف نساء ندارد.

4. محل احرام عمره تمتّع يكى از ميقات هاى پنج گانه است، اما در عمره مفرده احرام از ادنى الحِلّ (نزديك ترين محل خارج از حرم) صحيح است.

5. در عمره تمتّع، واجب است كه عمره و حج، در يك سال انجام گردد، زيرا هر دو مرتبط و به هم پيوسته است. اما عمره مفرده، عملى مستقل است و ارتباطى با حج ندارد. «4»


1- الفقه علي المذاهب الاربعة، عبد الرحمن الجزيري، ج 1، ص 688؛ اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 217؛ رياض المسايل، السيد علي بن السيد محمد علي طباطبايي، ج 6، ص 101.
2- هر فرسخ حدود 5/ 5 كيلومتر است. فرهنگ اصطلاحات حج، ص 59.
3- اللمعة الدمشقيه، ج 1، ص 217؛ شرايع الاسلام، جعفر بن الحسن الحلي، ج 1، ص 236؛ الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، ص 688.

ص: 23

ص: 24

فصل دوم: پيشينه تاريخى حج و مناسك آن

1. حج در سيره پيامبران

آنچه از روايات اسلامى نيز به دست مى آيد اين است كه از روزى كه خداوند متعال، حضرت آدم را روى زمين سكنا داد، تاكنون كعبه معظمه، مطاف جهانيان بوده و هيچ پيامبرى از جانب خداوند نيامده، مگر اينكه به زيارت اين خانه مشرف شده است.

كعبه خانهاى است كه از اول براى هدايتگرى مردم بنا شده بود. چنان كه خداى تعالى مى فرمايد:

(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ)(آل عمران: 96)

نخستين خانه اى كه براى مردم در زمين قرار داده شد خانه اى است كه در مكه است، مبارك و هدايتگر جهانيان است.

حلبى در روايتى مى گويد: از امام صادق(ع) سؤال شد كه آيا كعبه معظمه را قبل از بعثت پيامبر اسلام(ص) هم به عنوان حج زيارت مى كرده اند؟ حضرت فرمود: «بلى! گواه بر اين مطلب در قرآن، گفتار حضرت شعيب مى باشد آن گاه كه خواست دختر خود را به موسى(ع) تزويج نمايد، گفت: مهر او اين است كه نفس خود را اجاره دهى و هشت حج برايم كار كنى و نگفت هشت سال».

(قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ

ص: 25

تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ)(قصص: 27)

من مى خواهم يكى از دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال(حج) براى من كار كنى.

آن گاه حضرت، حج چند نفر از انبيا را بيان مى فرمايد:

آدم و نوح، حج گزاردند و سليمان حج به جا آورد، در حالى كه همراه او گروهى از آدميان و پريان(جنيان) و پرندگان بودند و موسى(ع) حج به جا آورد، در حالى كه بر شتر سرخى سوار بود و فريادش را به شعار «لبيك لبيك» بلند ساخته بود. (1)

زراره نيز روايتى را به همين مضمون از حضرت امام محمد باقر(ع) نقل كرده است (2).

امام صادق(ع) در حديثى ديگر فرموده است:

لَمّا افَاضَ آدمُ مِن مِني تَلَقَّتهُ المَلائكَةُ، فَقالُوا يا آدمُ بُرَّ حَجُّكَ اما انَّهُ قَد حَجَّجنا هذَا البَيتَ قَبلَ ان تَحُجَّهُ بِالفَي عامٍ. (3)

چون حضرت آدم(ع) از منا كوچ كرد، فرشتگانى به استقبال او آمدند و گفتند: اى آدم! حجّت قبول، ما دوهزار سال پيش از حج تو، اين خانه را زيارت(و حج) كرده ايم.

در روايتى ديگر از حضرت امام رضا(ع) آمده است:

حضرت خضر از آب حيات نوشيد، پس زنده است و نمى ميرد تا صور دميده شود. او نزد ما مى آيد و سلام مى دهد و ما صدايش را مى شنويم، ولى خودش را نمى بينيم و همانا او در آنجا(مكه معظمه) حضور مى يابد كه ياد شود، پس هر يك از شما كه او را ياد كرد بر او سلام دهد و او هر سال در موسم حج، حضور مى يابد و همه عبادات را انجام مى دهد و در عرفات، وقوف مى كند و به دعاى مؤمنين آمين مى گويد. (4)

حضرت امام محمد باقر(ع) حج گزارى حضرت موسى بن عمران(ع) با پيامبران


1- البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 155؛ تفسير العياشي، محمد بن مسعود عياش السمرقندي، ج 1، ص 79.
2- البرهان، ج 1، ص 300.
3- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 148؛ الكافي، محمد بن يعقوب الكليني، ج 4، ص 194.
4- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 89.

ص: 26

ديگر را يادآورى مى كند و مى فرمايد:

حضرت موسى(ع) حج گزارد، در حالى كه همراهش هفتاد پيامبر از بنى اسرائيل بودند كه افسار شترانشان از ليفه بود، لبيك مى گفتند و كوه ها پاسخ لبيك را مى دادند و بر دوش موسى(ع) دو عباى پنبه اى بود و مى گفت: «لَبَّيكَ، عَبدُكَ ابنُ عَبدِك». (1)

هم چنين از امام محمد باقر(ع) روايت شده است:

حضرت ابراهيم(ع) در ميان مردم به حج ندا داد وگفت: اى مردم! منم ابراهيم، خليل خدا؛ خداوند فرمان داده است كه اين خانه را حج كنيد، پس آن را حج كنيد. پس هر كسى تا روز قيامت، حج مى كند او را پاسخ داده است. اولين كسى كه دعوتش را پاسخ گفت از اهل يمن بود. «وَحَجَّ ابراهيمُ هُوَ وَاهَلُه وَ وُلدُه»؛ «و ابراهيم با خانواده و فرزندانش حج گزاردند». (2)

بدين ترتيب مى توان گفت كه بر اساس روايات، خانه خدا دو هزار سال قبل از هبوط حضرت آدم(ع) بر زمين، مطاف فرشتگان بوده است و از زمان حضرت آدم(ع) تا زمان بعثت رسول خدا(ص) نيز پيامبران الهى در مقاطع گوناگون تاريخى، خانه خدا را زيارت كرده حج گزارده اند.

2. پيشينه تاريخى وجوب حج

اشاره

نكته مهم و اساسى كه در اين بخش، شايسته است، به آن پرداخته شود اين است كه وجوب حج، از چه زمانى به عنوان يك تكليف و حكم همگانى و هميشگى تشريع شده است؟

به عبارت ديگر، پيشينه تاريخى وجوب حج به چه زمانى برمى گردد و مناسك حج، از چه زمانى واجب شده است؟ در ميان مفسّران در اين زمينه دو ديدگاه وجود دارد:

الف) ديدگاه اول

بسيارى از مفسّران عقيده دارند كه پيشينه تاريخى وجوب حج، به زمان حضرت ابراهيم(ع) برمى گردد. به اين معنى كه حج به عنوان يك حكم همگانى و تكليف


1- فروع الكافي، محمد بن يعقوب الكليني، ج 4، ص 214.
2- همان، ج 4، ص 205؛ حج و عمره در قرآن و حديث، محمد محمدي ري شهري، ص 437.

ص: 27

هميشگى از زمان حضرت ابراهيم(ع) واجب شده است. زيرا خداوند متعال، طى خطابى به وى فرموده است:

(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ)(حج: 27)

مردم را به حج دعوت كن! كه پياده و سواره، بر مركب هاى لاغر از هر راه دور به سوى تو آيند.

بر اساس روايات، پس از آن خانه خدا، توسط حضرت ابراهيم(ع) تجديد بنا شد و براى عبادت كنندگان آماده گرديد. خداوند متعال به حضرت ابراهيم(ع) دستور داد كه در ميان مردم براى(انجام) حج اعلام كند. حضرت ابراهيم پس از اين دستور از جانب خداوند، عرض كرد: خداوندا! صداى من به گوش همه مردم نمى رسد؛ چگونه مى توانم به كسانى كه دور از مكه مى باشند وجوب حج را اعلام كنم؟ خداوند در جواب فرمود: «عَلَيكَ الاذانُ وَ عَلَيَّ البَلاغ»؛ «تو اعلام كن و من به گوش آنان مى رسانم».

حضرت ابراهيم(ع) از كوه ابوقبيس بالا رفت و انگشت خويش، در گوش گذارد و رو به سوى شرق و غرب كرد و صدا زد و گفت:

اى مردم! خداوند حج خانه خدا را بر شما واجب كرده است، دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد و همه دعوت او را اجابت نمودند، حتى كسانى كه در پشت پدران بوده اند، و اولين كسى كه دعوت او را پاسخ داد از اهل يمن بود. (1)

بنابر برخى از روايات، حضرت ابراهيم(ع) اين جمله را با صداى بلند اعلام كرد:

«هلمّ الحجّ هلمّ الحجّ». خداوند متعال صداى او را به گوش همگان، حتى كسانى كه در پشت پدران و رحم مادران بودند رسانيد و آنها در پاسخ گفتند: «لبّيك اللّهم لبّيك» تمامى كسانى كه از آن روز تا قيامت در مراسم حج شركت مى كنند از همان كسانى هستند كه در آن روز، دعوت


1- مجمع البيان، ج 7 ص 129؛ روح المعاني، السيد محمود الآلوسي، ج 17، ص 143.

ص: 28

حضرت ابراهيم(ع) را اجابت كرده اند. (1)

مرحوم صدوق(ره) در اين باره با ذكر حديثى مى فرمايد:

از اين رو، در ميان مردم اگر كسى ده بار لبّيك گفته در مقابل ده بار، حج به جا مى آورد و اگر كسى پنج بار لبّيك گفته، پنج بار، به حج مشرّف مى شود و هر كسى بيشتر از اينها گفته به همان اندازه، حج خواهد كرد و اگر كسى يك دفعه لبّيك گفته است، يك بار به حج مشّرف مى شود و هر كس كه در مقابل دعوت حضرت ابراهيم(ع) لبّيك نگفته است حج نصيب او نخواهد شد (2).

حضرت ابراهيم(ع) پس از آنكه مردم را دعوت كرد، از خداوند متعال خواست تا مناسك حج را به او تعليم دهد، چنانكه قرآن در اين باره فرموده است:

(وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ)(بقره: 128)

پروردگارا! طرز عبادت(اعمال و مناسك حج) ما را به ما نشان بده و توبه ما را بپذير كه تو توبه پذير و مهربانى.

جبرئيل از جانب خداوند متعال مأمور شد كه تمام مناسك حج را به حضرت ابراهيم و اسماعيل تعليم دهد، گرچه قبلًا هم طواف مى كردند لكن حضرت ابراهيم(ع) خواست اين خانه نوساز، يك عمل رسمى و اساسى با تمام تشريفات داشته باشد تا براى نسل هاى بعدى، هميشه قابل عمل باشد و پايدار بماند. از اين رو، حضرت جبرئيل به عنوان راهنماى آگاه از جانب خداوند به سوى حضرت ابراهيم و اسماعيل شتافت و تشريفات مذهبى و اعمال حج را برايشان روشن ساخت.

حضرت ابراهيم و اسماعيل روز هشتم ذى حجه در كنار كعبه معظمه احرام بسته، رهسپار منا شدند و همه جا حضرت جبرئيل همراه آنان بود. نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء و صبح را در منا به جا آوردند و روز نهم عازم عرفات گرديدند و تا غروب در


1- تفسير القمي، علي بن ابراهيم بن الهاشم القمي، ج 2، ص 83؛ تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 488؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 85.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 128؛ فروع الكافي، ج 4، ص 206.

ص: 29

عرفات ماندند. شب نهم به مزدلفه رفتند و نماز مغرب و عشا را خواندند و تا طلوع فجر خوابيدند. سپس نماز صبح را خوانده، با طلوع آفتاب از آنجا عازم منا شدند و بالاخره اعمال حج را يكى پس از ديگرى به پايان رساندند. (1)

بدين ترتيب، حج از زمان حضرت ابراهيم(ع) واجب شده و در شريعت مقدس پيامبر اسلام(ص) استمرار يافته است. زيرا آيه(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا ...)(حج: 27) خطاب به حضرت ابراهيم(ع) مى باشد.

مرحوم طبرسى در تفسير اين آيه شريفه فرموده است:

جمهور مفسران، معتقدند كه خطاب در «اذّن» به حضرت ابراهيم است. مى گويند: خداوند صداى ابراهيم را به گوش همه كسانى كه خداوند علم داشت كه حج مى كنند رسانيد. چنان كه صداى مورچه را با اينكه در روى زمين بود به گوش سليمان كه در ميان لشكريان بر مقام رفيعى بود رسانيد. (2)

علامه طباطبايى(ره) نيز در تفسير آيه شريفه فرموده است: «خطاب در آيه، به ابراهيم(ع) است و اينكه بعضى از مفسران مخاطب آن را رسول خدا(ص) دانسته اند از سياق آيات بعيد است». (3)

ب) ديدگاه دوم

برخى از مفسران عقيده دارند كه آيه:(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ ...) خطاب به رسول اكرم(ص) مى باشد كه مردم را براى انجام حج در حجة الوداع دعوت و اعلام عمومى نمايد. چنان كه در تفسير اين آيه شريفه به نقل از حسن و جبايى گفته اند: مخاطب «اذّنْ ...» پيامبر ما حضرت محمد(ص) مى باشد؛ يعنى اى محمد! مردم را براى انجام حج اعلام عمومى كن!


1- تاريخ الطبري، محمد بن جرير طبري، ج 1، ص 192؛ ابعاد گوناگون حج، ابوعلي خدا كرمي زنجاني، ص 308؛ فروع الكافي، ج 4، ص 207.
2- مجمع البيان، ج 7، ص 128؛ التبيان في تفسير القرآن، ج 7، ص 309.
3- الميزان، ج 14، ص 521؛ ج 2، ص 111.

ص: 30

و حضرت آنان را در حجة الوداع به وجوب حج اعلام نمود و ندا در داد. (1)

3. آغاز دوران تحريف در مناسك حج

اشاره

اعراب قبل از اسلام، بدون توجه به زمان مناسب حج، و مراعات اول ماه و رؤيت هلال، با شمارش ماه ها حج را به صورت تحريف شده و آلوده به شرك به جا مى آوردند تا اينكه خداوند متعال، زمان حج را منظم و موكول به رؤيت هلال كرد و فرمود:

(يَسْئَلُونَكَ عَنِ الأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ)(بقره: 189).

درباره هلال هاى ماه از تو سؤال مى كنند بگو: آنها بيان اوقات(وتقويم طبيعى) براى(نظام زندگى) مردم و(تعيين وقت) حج است.

آنچنان كه در روزه ماه رمضان، نيز اين نظام را مقرر فرمود كه در حديث نبوى(ص) آمده است: «صُومُوا لِرُؤيَتِهِ وَافطِرُوا لِرُؤيَتِهِ». (2)

در قرآن مجيد، مراسم توحيدى كعبه، به حج تعبيرشده (3) و اين نشانه آن است كه واژه حج، قبل از اسلام به همان مناسك خاص اطلاق مى شد. جالب آنكه معناى حج فقط قصد رفتن به سوى كسى و جايى است و بس (4)، و در حج ابراهيمى آنچه مهم و مطرح است، قصد و مقصد نهايى است.

برخى حج را از لغات سامى دانسته اند كه از ماده «ح، ك» گرفته شده و در عبرانى با تعبير «حك» آمده و اين دليل ديگرى بر توسعه حج، در ميان اقوام و ملل مختلف است. (5)

مردم همچنان به پيروى از پيامبران الهى، مناسك حج را به جا مى آوردند تا آنكه:(فَطالَ عَلَيْهِمُ الأمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ)؛ «سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و


1- مجمع البيان، ج 7، ص 128؛ روح المعاني، ج 17، ص 143؛ الكشاف، محمود بن عمر الزمخشري، ج 3، ص 152؛ كنز العرفان، مقداد بن عبدالله السيوري(فاضل)، ص 249؛ زبدة البيان، احمد(محقق) الاردبيلي، ص 297.
2- احكام القرآن، محمد بن عبدالله(ابن عربي)، ج 1، ص 140.
3- آل عمران: 197؛ بقره: 185- 196.
4- الرائد، ج 1، ص 656؛ فرهنگ اصطلاحات حج، محمد يوسف حريري، ص 56.
5- در راه برپايي حج ابراهيمي، عباس علي عميد زنجاني، صص 72- 73.

ص: 31

قلب هاى شان قساوت پيدا كرد».(حديد: 16)

به تدريج، فساد در زندگى و سپس تحريف در مناسك حج پديد آمد و حج با شرك آلوده گرديد و قدرت طلبان و سودجويان سلطه گر از موقعيت كعبه براى تثبيت موضع خود، سوء استفاده كردند و هر كدام در كعبه، براى خود خدا و آئينى ساختند. آنان در حقيقت، پايگاهى بدلى براى حفظ قدرت و منافع خود ايجاد كردند.

قبيله «جُرهم» بر ضد قبيله «سعد بن عدنان» قيام كرد و سپس «عمرو بن ربيعة بن حارثه» رئيس قبيله «خُزاعه» بر «عمرو بن حارث جرهمى»، رئيس قبيله جرهم شوريد و آن گاه قبيله «قُصَى بن كِلاب» براى نابودى قبيله خزاعه جنگ هاى زيادى به راه انداخت و هر كدام پس از پيروزى و تسلط بر كعبه، حاكميت خود را با بت جديد و مراسم شرك آلود ويژه اى تثبيت نمودند. (1)

«ابن كلبى»(متوفاى 204 يا 206 ه. ق) در كتاب «الاصنام» خود درباره تحريف مناسك حج و روى آوردن اعراب دوره جاهليت به بت پرستى، مطالبى جالب و مهم دارد. او در اين كتاب- همان طور كه از نام آن پيداست- اسامى تمام بت هايى كه در آن زمان مورد پرستش اقوام و گروه ها بوده اند، ذكر كرده است.

وى در اين باره مى گويد:

نخستين كس از اولاد اسماعيل و غير آنها از مردم كه اصنام(بت ها) را پرستش كرد و آنها را بنا بر يادگارى كه از آنان هنگام مفارقت از دين اسماعيل در خاطر داشت نام گذارى نمود، «هُذَيل» پسر «مُدرِكه» بود. اينان «سُواع» را به خدايى گرفتند و سپس آن را در «رهاط» از سرزمين «ينبع» كه خود، دهى از قريه هاى مدينه است، جاى دادند.

از سوى ديگر قبيله «كلب» در «دُومَة الجندل»، «وُد» را به خدايى گرفتند وقوم «مِدحَج» و اهل «جرش»، «يغوث» را به خدايى گرفتند. قبيله «خيوان» نيز «يعوق» را و به همين ترتيب قبيله «حِمير»، «نسر» را به خدايى گرفتند و در


1- فروع الكافي، ج 4، ص 211؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 76.

ص: 32

زمينى كه «بلخع» ناميده مى شد، به عبادتش پرداختند.

قديمى ترين بتى كه عرب مى پرستيد، منات بود؛ به گونه اى كه اوس و خزرج و هر كسى كه در مدينه و مكه و يا حوالى آن منزل داشت، منات را تعظيم مى كردند و به نام او قربانى مى نمودند و به او هديه مى دادند.

اوس و خزرج و كسانى كه پيرو آنان بودند- از اعراب يثرب و غير يثرب- حج مى گزاردند و در همه مواقف، با ديگر مردمان وقوف مى كردند و سر نمى تراشيدند و چون مى كوچيدند به زيارت منات مى شتافتند و پيش او سر مى تراشيدند.

از آن پس «عزى» را به پرستش گرفتند، زيرا عزى از لات و منات تازه تر بود. اين بت در نزد قريش بزرگ ترين بت ها بود. به همين علت به زيارتش مى شتافتند و برايش هديه مى دادند و قربانى مى كردند و به اين وسيله به او تقرب مى جستند. قريش در ضمن طواف كعبه مى گفتند:

وَاللّاتُ وَالعُزّي وَ مَناةُ الثالِثَةِ الاخري فَانَّهُنَّ الغَرانيقُ العُلي وَ انَّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرتَجي. (1)

سوگند به لات و عزى و به منات، سومين آنان، لك لك هاى عالم بالا(دختران خدايند نعوذ بالله منها) و شفاعت آنها مايه اميد است.

بر پايه نقلى ديگر، «عمروبن لحى» بزرگ قبيله خزاعه، آن هنگام كه سرپرستى كعبه را برعهده داشت، در سفرى به شام، بت معروف «هُبل» را با خود به مكه آورد و آن را در خانه كعبه قرار داد و اين اولين بتى بود كه در خانه كعبه قرار گرفت. سپس ديگران از او پيروى كردند و بت پرستى آن چنان در ميان مردم عرب رواج پيدا كرد كه هر قبيله اى براى خود بتى در داخل كعبه گذاشت تا اينكه شمار آنها به سيصد بت رسيد. آنان هرگاه كه مى خواستند حج بگزارند، نزد بت خود مى ايستادند و نماز مى خواندند و تلبيه مى گفتند تا به مكه مى رسيدند. (2)


1- ر. ك: الاصنام، هشام بن محمد بن كلبي، صص 8- 21.
2- سيرت جاودانه، سيدجعفر مرتضي عاملي، ج 1، ص 177.

ص: 33

ابرهه و انتقال مناسك حج به يمن

موقعيت ممتاز كعبه و ريشه دار بودن مناسك حج، هر قبيله قدرتمند، جاه طلب و سلطه جويى را به وسوسه تسخير اين مركز دل ها و مقصد آمال مى انداخت و هر كدام پس از پيروزى، ضمن نصب بت ويژه خود و ايجاد بدعتى جديد، سعى بر آن داشتند كه مراسم حج با شكوه تر و جذاب تر برگزار گردد.

در تمامى درگيرى ها و زد و خوردها كه بر سر حراست كعبه و تفاوت بت هاى ويژه و نوع پرستش آنها وجود داشت در يك جهت، متفق القول بودند و آن، اينكه برگزارى مراسم توحيدى حج، به زيان مقاصد و منافع تمامى آنان بوده، در نهايت، موجب زوال قدرت و نابودى مطامع آنها مى باشد. چنان كه هرگونه صدمه و زيان به اصل كعبه و مراسم حج، آنان را از بهره گيرى سرشار از يك موقعيت رايگان كه از گذشتگان به ايشان به ارث رسيده است محروم خواهد نمود.

پر كردن چاه زمزم توسط قبيله جرهم نيز نه به خاطر آن بود كه با ايجاد مشكل آب، از حج ممانعت كنند، بلكه اقدامى براى نفى زمينه «سيادت» ديگران محسوب مى شد.

على رغم اين تفكر سودجويانه، براى اولين بار، حادثه جديدى در تاريخ جاهلى رخ داد و فرمانرواى يمن بر آن شد كه اين موقعيت تاريخى را از مكه به يمن انتقال دهد و با حفظ اصل حج و جاذبه آن، محل برگزارى مناسك را تغيير دهد تا كليه بهره هاى مادى و معنوى حاصل از مراسم حج، نصيب دربار ابرهه گردد. ابرهه به منظور تحقق بخشيدن به اين آرزو، با سپاهى بزرگ براى ويران نمودن كعبه به سوى مكه حركت كرد. او در اين يورش از فيل هاى عظيم الجثه و سپاهيان ورزيده استفاده كرد و همه وسايل و ابزار ظاهرى را فراهم آورد. اما با اين همه تداركات، به وسيله ابابيل و سجيل نابود شدند و اين نقشه خطرناك و شوم عقيم ماند. (1) خداوند درباره اين رويداد فرموده است:

(أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ* أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ* وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ*


1- فروع الكافي، ج 4، ص 216.

ص: 34

تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ* فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ)(فيل: 1- 5)

آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران(لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟! آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟! و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد كه با سنگ هاى كوچكى آنان را هدف قرار مى دادند. سرانجام آنها را همچون كاه خورده شده و متلاشى، قرار داد.

نوسازى كعبه توسط قريش

خطر سرازير شدن سيلاب ها از يك سو و غارت رفتن اشيا از كعبه از سوى ديگر، قريش را بر آن داشت كه به خاطر استحكام و امنيت و شكوه بيشتر كعبه، آن را منهدم و سپس نوسازى نمايند. (1) گرچه اين حادثه، هم زمان با سيادت مجدد حاميان دين حنيف و آيين توحيدى ابراهيم بود- زيرا عبدالمطلب و فرزندانش پاسدار حرمت كعبه و اختياردار زمزم و متولى آب آشاميدنى حاجيان بودند و شخص پيامبر اكرم(ص) در دوران جوانى، قريش را در تجديد بنا، هدايت ميكرد و يارى ميداد- (2) اما كعبه همچنان جولانگاه بت داران و هياكل شرك بود و هر قبيله در خانه خدا، بتى داشت و از رهگذر آن، منافعى را مى طلبيد. (3)

حج رسول خدا (ص)

از روزى كه حضرت ابراهيم(ع) از بناى كعبه فراغت يافت و خداپرستان را به زيات اين خانه دعوت نمود، اين مركز همواره كعبه قلوب و مطاف ملت هاى خداشناس بوده است. همه ساله گروهى از اكناف جهان و نقاط مختلف عربستان به زيارت اين خانه مى شتافتند و مراسمى را كه از حضرت ابراهيم(ع) آموخته بودند انجام مى دادند.

چنان كه قبلًا اشاره شد، گذشت زمان، انقطاع مردم حجاز از رهبرى پيامبران،


1- علل الشرايع، ج 2، ص 449؛ فروع الكافي، ج 4، ص 217.
2- فروع الكافي، ج 4، صص 217- 218.
3- در راه برپايي حج ابراهيمي، صص 77- 78؛ الاصنام، صص 41- 6.

ص: 35

سلطه جويى و خودخواهى قريش و حكومت بت ها بر افكار جهان عرب، موجب شده بود كه مراسم حج از نظر زمان و مكان دستخوش تحريف و تغيير گردد و صورت اصلى خود را از دست بدهد. به همين علت پيامبر اكرم(ص) در سال دهم هجرت، از طرف خداوند مأموريت يافت كه در آن سال، شخصاً در مراسم حج شركت نمايد و عملًا مردم را به تكاليف خود آشنا سازد و هرگونه شاخه هاى كج و معوجى را كه علل ياد شده بر پيكر اين عبادت رويانده بود، از بين ببرد و حدود عرفات و مشعر و منا و موقع كوچ از آنها را به مردم تعليم دهد.

اين سفر، پيش از آنكه جنبه سياسى و اجتماعى داشته باشد، جنبه تعليمى داشت. پيامبرخدا(ص) در اين سال با گروه بسيارى از مؤمنان و مردم تازه مسلمان، حج به جا آورد و مسلمانان در اين مراسم باشكوه، اعمال پيامبر(ص) را به دقت، تحت نظر داشتند تا حج صحيح را بياموزند و اعمال خود را از آلودگى هاى شرك جاهلى به دور دارند. آنان از رسول خدا(ص) مى خواستند كه مناسك حج را مانند كسى كه تازه به دنيا آمده به آنان بياموزد. (1)

حلبى از امام صادق(ع) در بيان چگونگى وجوب حج تمتّع در زمان رسول خدا(ص) روايت كرده است: «رسول اكرم(ص) ده سال در مدينه بود و در اين مدت، حج به جا نياورده بود تا سرانجام خداوند متعال آيه شريفه(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ)(حج: 27) را نازل فرمود.

رسول خدا(ص) پس از نزول آيه شريفه به مؤذّنين، دستور داد كه با صداى بلند مردم را به حج دعوت كنند. تمامى مردم مدينه و اطراف آن، آگاه شدند كه پيامبر اكرم(ص) در اين سال قصد حج دارد. رسول خدا(ص) چهار روز مانده به آخر ذيقعده حركت كرد و عده اى از مردم مدينه و ساكنان اطراف آن در اين سفر حضرت را همراهى مى كردند. پيامبر اكرم(ص) به مسجد شجره رسيد و نماز ظهر را در آنجا به جا آورد و به طرف «بيداء» حركت نمود و در آنجا احرام بست و تلبيه گفت، در حالى كه يكصد شتر براى


1- فروع الكافي، ج 4، ص 245.

ص: 36

قربانى با خود همراه داشت. همه مردم، احرام به حج بستند و كسى نيت عمره نكرده بود و تا آن روز اصلًا نمى فهميدند كه متعه در حج چيست.

حضرت پيامبر(ص) در چهارم ذيحجه، به مكه مكرمه رسيد و طواف خانه را انجام داد و مردم همه با او طواف نمودند. سپس نزد مقام، دو ركعت نماز خواند و دست به حجرالاسود ماليد و سپس فرمود:

من به آنچه خداى عزوجل(در كتابش) ابتدا كرده بود، آغاز مى كنم، از اين رو به صفا آمد و سعى را از صفا شروع كرد و هفت نوبت بين صفا و مروه سعى نمود. همين كه سعى آن حضرت در مروه، خاتمه يافت، به خطبه ايستاد و مردم را دستور داد تا از احرام بيرون شوند و حج خود را عمره قرار دهند و فرمود: اين چيزى است كه خداى عزوجل مرا به آن امر فرموده است.

بنابر برخى از روايات هم فرمود:

يا ايُّهَا النّاسُ هذا جَبرَئيل- وَ اشارَ بِيَدِهِ الي خَلفِهِ- يَأمُرُني ان آمُرَ مَن لَم يَسُقْ هَدياً ان يَحِلَّ. (1)

اى مردم! اين جبرئيل است- و با دست خود به پشت سرش اشاره كرد- مرا امر مى كند تا دستور بدهم كسى كه با خود قربانى همراه ندارد از احرام بيرون شود.

پس مردم همه از احرام بيرون آمدند.

رسول خدا(ص) فرمود: «اگر من در اين باره پيش بينى مى داشتم و مى دانستم كه چنين دستورى مى رسد من نيز، مانند شما با خود قربانى نمى آوردم، ولى چون قربانى آورده ام نمى توانم مانند شما مُحل شوم زيرا بر كسى كه قربانى آورده جايز نيست محل شود تا زمانى كه قربانى به قربانگاه برسد، زيرا خداوند متعال فرمود:(وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ)؛ «و سرهاى خود را نتراشيد تا قربانى به محل خود برسد».(بقره: 196)

«سُراقة بن مالك بن خثعم كنانى» عرضه داشت: يا رسول الله(ص) امروز، تازه دين خود را شناختيم مثل اينكه همين امروز به دنيا آمده ايم. حال، به ما خبر بده آيا اين


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 153.

ص: 37

حكم، مخصوص امسال ماست يا براى هر سال و هميشه(ابد)؟

رسول خدا(ص) فرمود: اين دستور ابدى است».

ثُمَّ شَبَّكَ اصابِعَهُ بَعْضَها الَي بَعضٍ وَ قالَ: دَخَلتُ العُمرَة فِي الحَجِّ الي يَومِ القيامَة.

سپس حضرت انگشت دو دست خود را داخل هم قرار داد و فرمود: تا روز قيامت عمره را داخل حج كردم.

تيزبينى مسلمانان در فراگيرى مناسك توحيدى حج، به آن حد بود كه گاه با شگفتى، سؤال خود را به گونه اعتراض مطرح مى كردند. از آن جمله، هنگامى بود كه پيامبر(ص) به تمامى كسانى كه همراه خود هدى(قربانى) نياورده بود دستور داد، پس از انجام طواف و سعى، مُحِل شوند. در اين حال يكى از مسلمانان به صورت اعتراض آميز گفت: «ما به عنوان حج، خارج شده بوديم و اكنون از موهاى ما آب غسل مى چكد» (1) و هنگامى كه پيامبر(ص) به قصد انجام سعى، راهى مسعى شد بسيارى از مسلمانان گمان مى كردند سعى از مخترعات(پديده هاى) مشركين مكه است و با شگفتى عمل پيامبر را تعقيب مى كردند. (2)

مردى از ميان برخاست و عرضه داشت: «يا رسول الله(ص)! آيا ممكن است چند روز ديگر كه ما براى حج احرام مى بنديم قطرات آب غسلى كه با زنان نزديكى كرده ايم از سر و روى ما بچكد؟(اين چه حكمى است؟)» (3)

رسول خدا(ص) فرمود: «تو، تا ابد به اين حكم ايمان نمى آورى».

امام صادق(ع) مى فرمايد: «در همان ايام حضرت على(ع) از يمن آمد و به مكه وارد شد و ديد حضرت فاطمه(س) از احرام بيرون آمده و بوى خوش، استعمال كرده است. بنابراين نزد رسول خدا(ص) آمد و جريان را از حضرت سؤال نمود و رسول خدا فرمود: «من به مردم چنين دستور دادم؛ يا على! تو كه احرام بسته اى، به چه نيت و چگونه احرام بستى؟» حضرت عرض كرد: «به آنچه رسول خدا(ص) نيت كرده و احرام بسته است».


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 246.
2- همان؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، صص 79- 80.
3- البته در سنت جاهليت، پس از داخل شدن در مكه و انجام طواف، بيرون آمدن از احرام و همبستر شدن با زنان، از شنيع ترين گناهان محسوب مي شده است.

ص: 38

پيامبر اكرم(ص) فرمود: «پس تو هم نبايد از احرام درآيى(مانند من بر احرامت بمان) و تو در قربانى من شريك هستى». بنابراين سى و هفت شتر را به حضرت على(ع) داد و شصت و سه شتر براى خود نگه داشت و همگى را به دست خود نحر كرد و از هر شترى، قسمتى را گرفت و دستور داد آن را بپزند. آن گاه مقدارى از گوشت و آبگوشتش را تناول كرد و فرمود:

الآن مى توان گفت كه از همه شصت و سه شتر خورده ايم و كسى كه حج تمتّع به جا آورد، بهتر است از كسى كه حج «قران» انجام دهد و سوق هدى كند و نيز از كسى كه حج افراد انجام دهد بهتر است.

راوى مى گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: «رسول خدا(ص) در چه ساعتى محرم شدند؟» فرمود: «هنگام نماز ظهر». (1)

بدين ترتيب، اين، نخستين حج مسلمانان بود كه در آن هيچ گونه شركى راه نداشت و اولين بار بود كه بيش از يكصدهزار نفر در مراسم حج حضور داشتند و نيز آخرين حجى بود كه مردم با رسول خدا(ص) آن را به جا آوردند. از اين رو، اين حج در تاريخ به «حجة الوداع» معروف گرديده است.

آنچه كه از تاريخ و روايات به دست مى آيد، حضرت پيامبر اكرم(ص) هم قبل از بعثت همه ساله، حج را انجام مى داد و هم بعد از بعثت تا زمان هجرت، اما چون كه فرمان حج نرسيده بود كيفيت حج آن حضرت بيان نشده است.

بنابر روايات محدّثان اهل سنت، رسول خدا(ص) پيش از هجرت دوبار حج به جا آورده است (2). اما در روايات شيعه بيش از بيست بار نيز آمده است. (3) ولى هيچ كدام در وضعيتى كه حجة الوداع(حج سال دهم هجرت) انجام گرفته، نبوده است و نمى تواند معيار كامل حج توحيدى، ابراهيمى و محمدى باشد.


1- فروع الكافي، ج 4، ص 248؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 153؛ تهذيب الاحكام، ج 5، ص 454؛ تفسير الميزان، ج 2، صص 122- 123.
2- سنن ابي داوود، سليمان بن الاشعث السجستاني، ج 2، ص 189؛ سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد القزويني، ص 1027.
3- علل الشرايع، ج 2، ص 449؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 154.

ص: 39

اين حج به تناسب اهداف و ويژگى هايى كه داشته به نام هاى مختلف شهرت يافته است:

1. حجة الوداع: به جهت آن كه رسول خدا (ص) در جريان اين حج با مردم وداع گفت و اشاره كرد كه اين فرصت تكرار نخواهد شد و مسلمانان، ديگر با حضور او، حج نخواهند كرد.

2. حجة البلاغ: پيامبر (ص) با استفاده از اين فرصت طى مناسك حج بار ديگر كليات پيام وحى را به گوش مسلمانان رساند و مهم ترين و جامع ترين، مسئله بشرى را كه رهبرى و امامت است در عمل به نمايش گذاشت و با گفتار صريح، ابلاغ فرمود و در خطبه پايانى بارها فرمود: «الا هَل بَلَّغتُ؟»

3. حجة التّمام: در جريان اين سفر الهى و مناسك توحيدى، اين آيه نازل گرديد:

(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً)(مائده: 3)

امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين(جاودان) پذيرفتم.

و به اين مناسبت اين حج پيامبر عنوان حجة التّمام- كه نشانگر اتمام دين و به نمايش گزاردن تمام دين و تمامى پيام اسلام بود- به خود گرفت.

4. حجة الاسلام: ابن سعد، در طبقات مى گويد: ابن عباس، كراهت داشت نام حجةالوداع را بر حج رسول خدا بنهد و خود آن را حجة الاسلام ناميد. «1» شايد اصرار وى از آن جهت بود كه بزرگ ترين شاخص حج پيامبر (ص) آن بود كه در طى مناسك حج، اسلام با تمام محتوايش به نمايش گزارده شد و در برابر حج شرك آلود جاهلى، حج صحيح ارائه گرديد. «2»

ص: 40

فصل سوم: اهميت حج در اسلام

اشاره

حج در آيات و در سيره و سنت رسول خدا(ص) و اهل بيت او: از جايگاه و اهميت ويژه اى برخوردار است كه در اين فصل هر يك را جداگانه مورد بررسى قرار مى دهيم.

1. جايگاه حج از منظر قرآن

الف) حج، ميثاق مخصوص خداوند

حج با بزرگى و كرامت ويژه اى كه دارد، ميثاق و عهدى الهى است كه بدان تشرّف جسته مى شود. از اين رو، تعبير وجوب حج به سياق خطاب امرى نيست، برخلاف خطابى كه در مورد نماز و زكات آمده:(وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ)؛ «نماز را به پا داريد و زكات را ادا كنيد»(بقره: 43)، بلكه تعبير وجوب حج به زبان ميثاق و عهد مخصوص الهى است كه مى فرمايد:

(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا)(آل عمران: 97)

و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه(او) كنند آنها كه توانايى رفتن به سوى آن را دارند.

نظير چنين عهدى كه در آن كلمه اى مركب از لام(ل) و اسم جلاله آمده و متعلق خود، مقدم شده باشد در عبارات ديگر سابقه ندارد. اين تعبير خاصّ، به خوبى، نمايانگر اهمّيت و جايگاه حج در مكتب اسلام است، گرچه خداى متعال درباره روزه فرموده است: «الصَّوْمُ

ص: 41

لِي وَ انا اجْزِي عَلَيه» (1)؛ «روزه، براى من است و من پاداش آن را مى دهم».

امّا در حج، نيز روزه است، زيرا حج گزارى كه قربانى نيابد، بايد سه روز در حج و هفت روز در هنگام بازگشت روزه بگيرد.

(فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ)(بقره: 196)

اگر قربانى پيدا نشود و يا وضع مالى شما اجازه ندهد بايد سه روز، در همان ايام حج(روز هفتم، هشتم و نهم) و هفت روز پس از بازگشت كه مجموع آن، ده روز، مى شود روزه بگيرد.

همچنين، همه نكاتى كه درباره نماز وارد شده، در حج نيز تحقّق مى يابد؛ زيرا در حج، طواف، تشريع شده كه خود نماز است، الطواف بالبيت صلاة. (2)

افزون بر اينكه در حج، نماز هم هست، چون طواف كننده پس از طواف بر گرد خانه خدا، نزد مقام حضرت ابراهيم(ع) به نماز طواف مى ايستد، چنان كه خداى تعالى فرموده است:(وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي)؛ «از مقام ابراهيم نمازگاهى(عبادتگاهى) براى خود انتخاب كنيد».(بقره: 125)

زائر خانه خدا، با نماز خواندن در آنجا ستون دين خود را برپا مى دارد و به وسيله آن، به مولاى خويش تقرب مى جويد و به همه مزايايى كه در نماز است، نايل مى شود. از اين رو، روايت شده است كه: «انَّ الَحجَّ افضَلُ مِنَ الصَّلاةِ وَ الصّيامِ» (3)

؛ «حج برتر از نماز و روزه است».

از سوى ديگر حج گزار، به بركاتى كه در زكات است، دست مى يابد، زيرا در حج، انفاق مالى وجود دارد كه نابود كننده بخلى است كه در نهان مردم، نهادينه شده است. بذل مال در راه حج، جان ها را از آلودگى به اين بخل، در امان نگاه مى دارد و هر كس از بخل خويش، در امان نگه داشته شود، از رستگاران است.(وَ مَنْ يُوقَ شُحَ


1- وسايل الشيعه، ج 7، ص 290.
2- السنن الكبري، احمد بن الحسين بن علي البيهقي، ج 7، ص 186.
3- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 143.

ص: 42

نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ «و كسانى كه خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خويش، باز داشته، رستگارند».(حشر: 9)

بدين ترتيب، حج از عباداتى تشكيل يافته و شامل فضايل فراوان اين عبادات است (1). با اين وجود، خود نيز ويژگى هايى دارد كه در غير حج يافت نمى شود و آن عبارت از اين است كه حج، پيمان و عهد مخصوصى ميان خداى سبحان و بنده اوست.

با توجه به اين ويژگى است كه امام صادق(ع) در روايتى مى فرمايد:

وَدَّ مَن فِي القُبُورِ لَوْ انَّ لَهُ حَجَّةً بِالدُّنيا وَ مافيها. (2)

كسى كه در گور خفته است، دوست دارد كه دنيا و هر چه در آن است، از او بستانند و يك حج به او بدهند.

به اين معنا كه اى كاش، دنيا با آنچه در آن هست، از آن او مى بود و همگى آنها را مى داد و ثواب يك حج را در آخرت مى گرفت.

ب) حج، دين الهى بر مردم

در قرآن مجيد، از حج و انجام مناسك آن، به عنوان دين الهى سخن به ميان آمده است. زيرا خداى متعال فرموده است:(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ ...)(آل عمران: 96).

در اين آيه شريفه، دستور انجام حج، به همه مردم داده شده و از آن به بدهى و دين تعبير شده است كه از جانب خداى سبحان بر ذمّه عموم مردم مى باشد.

حج با اين ويژگى، بر هر انسانى كه توانايى داشته باشد، فقط يك بار در عمر واجب مى شود و از آيه شريفه نيز بيش از اين استفاده نمى شود. زيرا حكم، مطلق است و با يك بار انجام دادن، امتثال، حاصل مى شود.(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ ...) تنها شرطى كه در آيه شريفه، براى وجوب حج ذكر شده، مسئله استطاعت است كه با تعبير(... مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا)؛ «كسى كه توانايى راهپيمايى به سوى خانه


1- وسايل الشيعه، ج 8، صص 77- 83.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 145؛ صهباي حج، عبدالله جوادي آملي، صص 51- 52.

ص: 43

كعبه را داشته باشد» بيان شده است.

البته در روايات اسلامى و كتب فقهى، استطاعت به معنى داشتن زاد و توشه، مركب، توانايى جسمى و باز بودن راه و توانايى بر اداره زندگى به هنگام بازگشت از حج تفسير شده است. (1) ولى در حقيقت، همه اينها در آيه فوق، مندرج است. زيرا استطاعت در اصل به معناى توانايى است كه شامل تمام اين امور مى شود. (2)

اين موضوع كه حج به عنوان يك دين، بر ذمّه انسان هاست، در روايات اسلامى، نيز به آن پرداخته شده است. چنان كه عبدالله بن فضل روايت كرده است:

قُلتُ لَابي عَبدِالله(ع) انَّ عَلَيَّ دَيناً كَثيراً وَ ليَ عَيالٌ لا اقدِرُ عَلَي الحج، فَعَلِّمني دُعاءً ادعُو بِهِ، فَقَالَ: قُل في دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ مَكتُوبَةٍ: اللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاقضِ عَنّي دَينَ الدُّنيا وَ الآخِرة، فَقُلتُ لَه: امّا دَينُ الدُّنيا فَقَد عَلِمْتُهُ، فَما دَينُ الآخِرَة؟ فَقالَ: دَينُ الآخِرَة الحج. (3)

به امام صادق(ع) عرض كردم: بر ذمّه ام دين فراوان است و در عين حال، داراى زن و فرزند مى باشم و توانايى انجام حج را ندارم. مرا دعايى بياموزيد كه آن را بخوانم(و به بركت آن توفيق زيارت خانه خدا را بيابم) حضرت فرمود: بعد از هر نماز واجب بگو: بار خدايا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و دينِ دنيا و آخرتم را ادا كن. به حضرت عرض كردم: اما دينِ دنيا را مى دانم و مى شناسم، پس دين آخرت چيست و كدام است؟ حضرت فرمود: دين آخرت، حج(و زيارت خانه خدا) است.

ج) حج، آزمايش بزرگ الهى

بر اساس آيات قرآن مجيد، فلسفه آزمايش الهى اين است كه خداوند متعال، انسان ها را در مراحل حساس زندگى و تنگناها و كمبودها و وضيعت بحرانى، در بوته


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 23؛ تفسير العياشي، ج 1، ص 192؛ فروع الكافي، ج 4، ص 267؛ اللمعة، ج 1، ص 207؛ شرايع الاسلام، ج 1، ص 224.
2- تفسير نمونه، ج 3، ص 16.
3- مستدرك الوسايل، ميرزا حسين النوري الطبرسي، ج 8، ص 56.

ص: 44

آزمايش قرار مى دهد تا حقّ از باطل، خوب از بد و سالم از ناسالم جدا گردد. چنان كه اين حقيقت، در آياتى متعدد از قرآن بيان شده است:

(وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ)(محمد: 31)

ما همه شما را قطعاً مى آزماييم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از ميان شما كيانند و اخبار شما را بيازماييم.

در آيه اى ديگر آمده:

(أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ)(عنكبوت: 2)

آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: ايمان آورده ايم، آزمايش نخواهند شد؟!

در جايى ديگر هم فرموده:

(وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَالأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ)(بقره: 155)

قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها آزمايش مى كنيم و بشارت بده به استقامت كنندگان.

در آزمايش الهى، حتّى رسولان و پيامبران، نيز مستثنى نيستند و آزمايش هاى بزرگ را مى گذرانند، چنان كه خداوند متعال فرموده است:

(وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ)(بقره: 124)

[به خاطر آوريد] هنگامى كه خداوند، ابراهيم را به وسايل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده اين آزمايش ها برآمد.

برخى از آزمايش هاى الهى، چهره مطلوب و پذيرفته شده دارد و آشكار است، آنجا كه خداى تعالى فرمود:(وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً)؛ «و خداوند مى خواست مؤمنان را به اين وسيله، به خوبى امتحان كند».(انفال: 17)

در آيه اى ديگر هم فرمود:(إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ)؛ «اين مسلماً همان امتحان آشكار است».(صافات: 106)

ص: 45

برخى از آزمايش ها، پيچيده و سنگين و ناپيداست به گونه اى كه قرآن مجيد از آنها به «بلاى عظيم» ياد مى كند، آنجا كه مى فرمايد:(وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ ...)؛ «و در اين، آزمايش بزرگى از سوى خدا بر شما بود».(اعراف: 141)

در اين ميان، حج از آزمايش هاى سخت و بزرگى است كه به گونه اى همگون، همه مؤمنان در تمام عمر يك بار در آن آزمايش مى شوند.

على(ع) در اين باره، در خطبه مهم اعتقادى، تاريخى، سياسى، علمى و اخلاقى قاصعه فرموده است:

الا تَرَونَ انَّ اللهَ سُبحانَهُ اختَبَرَ الاوَّلينَ مِن لَدُن آدَمَ عَلَيهِ السَّلام، الَي الآخِرينَ مِن هذَا العالَمِ بِاحجارٍ لا تَضُرُّ وَلا تَنفَعُ وَ لا تُبصِرُ وَ لا تَسمَعُ فَجَعَلَها بَيتَهُ الحَرامَ الَّذي جَعَلَهُ اللهُ لِلنَّاسِ قياماً ثُمَّ وَضَعَهُ بِاوعرِ بِقاعِ الارضِ حَجراً وَ اقَلِّ نَتائِقِ الدُّنيا مَدَراً وَ اضيَق بُطُونِ الاودِيَةِ قُطراً بَينَ جِبالِ خَشِنَةٍ وَ رِمالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَقُري مُنقطعةٍ لا يَزكُو بِها خُفّ وَ لا حافِرٌ وَ لا ظِلفٌ ... (1)

آيا مشاهده نمى كنيد كه خداى سبحان، انسان هاى پيشين از آدم(ع) تا آيندگان اين جهان را با سنگ هايى در مكّه آزمايش كرد كه نه زيان مى رسانند و نه نفعى دارند، نه مى بينند و نه مى شنوند؟ اين سنگ ها را خانه محترم خود، قرار داده و آن را عامل پايدارى مردم گردانيد. سپس كعبه را در سنگلاخ ترين مكان ها، بى گياه ترين زمين ها و كم فاصله ترين درّه ها، در ميان كوه هاى خشن، سنگريزه هاى فراوان و چشمه هاى كم آب و آبادى هاى از هم دور قرار داد كه نه شتر و نه اسب و نه گاو و گوسفند هيچ كدام در آن سرزمين آسايش ندارند.

سپس آدم(ع) و فرزندانش را فرمان داد كه به سوى كعبه بازگردند و آن را مركز اجتماع و سر منزل مقصود و باراندازشان گردانند تا مردم با عشق قلب ها، به سرعت از ميان فلات و دشت هاى دور و از درون شهرها، روستاها، دره هاى عميق و جزاير پراكنده دريا به سوى مكه روى آورند؛ شانه هاى خود را بجنبانند و گرداگرد كعبه، لا اله الا الله بر زبان جارى سازند و در اطراف خانه، طواف كنند و با موهاى آشفته و بدن هاى پرگرد و غبار در حركت باشند؛ لباس هاى


1- نهج البلاغه، خطبه 192(قاصعه)؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، صص 54- 58.

ص: 46

خود را كه نشانه شخصيت هر فرد است، در آورند و با اصلاح نكردن موهاى سر، قيافه هاى خود را تغيير دهند.

اين، آزمونى بزرگ و امتحانى سخت و آزمايشى آشكار براى پاك سازى و خالص شدن است كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد. اگر خداوند، خانه محترمش و مكان هاى مراسم حج را در ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاى سبز و هموار و پر درخت و ميوه، مناطقى آباد و داراى خانه ها و كاخ هاى بسيار و آبادى هاى به هم پيوسته، در ميان گندم زارها و باغ هاى خرّم و پر از گل و گياه و داراى مناظر زيبا و پر آب، در وسط باغستانى شادى آفرين و جاده هايى آباد قرار مى داد به همان اندازه كه آزمايش ساده بود، پاداش نيز سبك تر مى شد.

اگر پايه ها و بنيان كعبه و سنگ هايى كه در ساختمان آن به كار رفته، از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و داراى نور و روشنايى بود، دل ها ديرتر به شك و ترديد مى رسيدند و تلاش شيطان بر قلب ها كمتر اثر مى گذاشت و وسوسه هاى پنهان او در مردم كارگر نبود.

در صورتى كه خداوند، بندگان خود را با انواع سختى ها مى آزمايد و با مشكلات زياد به عبادت مى خواند؛ به اقسام گرفتارى ها مبتلا مى سازد تا كبر و خودپسندى را از دل هايشان خارج كند و به جاى آن، فروتنى آورد و درهاى فضل و رحمت خويش را بر رويشان بگشايد و وسايل عفو و بخشش خويش را به آسانى در اختيارشان قرار دهد.

د) سراسر اعمال حج، شعائر الهى

در مكتب اسلام جايگاه حج، آن چنان والا و ارزشمند است كه خداى تعالى، زمان و مكانى كه حج و عمره در آن انجام مى شود و نيز كسانى كه حج و عمره را به جا مى آورند، هم چنين قربانى حج، حتّى كفشى را كه به نشان قربانى بودن حيوان بر گردن آن مى آويزند، همه را از شعائر الهى ياد كرده است؛ چنان كه در اين باره مى فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللهِ وَ لَا الشَّهْرَ

ص: 47

الْحَرامَ وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلائِدَ وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً ...)(مائده: 2)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شعائر و حدود الهى [و مراسم حج را محترم بشمريد و مخالفت با آنها] را حلال ندانيد و نه ماه حرام را، و نه قربانى هاى بى نشان و نشان دار را، و نه آنها را كه به قصد خانه خدا براى به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودى او مى آيند.

بنابراين، نه تنها كسانى كه براى حج و عمره احرام بسته اند، بلكه افرادى كه به اين قصد از دورترين نقاط عالم حركت كرده اند و هنوز به ميقات نرسيده اند تا احرام ببندند، جزو شعائر الهى مى باشند. سراسر(اعمال) حج از كعبه گرفته تا آن قطعه آهن(نعل) يا كفشى كه آويخته بر گردن حيوان قربانى است، شعائر الهى است، از اين رو هيچ كس، نبايد آنها را حلال و آزاد دانسته، طبق ميل خود با آنها رفتار كند، بلكه واجب است آنها را گرامى بدارد. (1)

البته، خداى متعال نمونه هاى ديگرى از اصل كلّى «گرامى داشتن شعائر الهى» را در آيات ديگر قرآن درباره مناسك حج ذكر كرده است؛ چنان كه درباره «صفا و مروه» فرمود:(إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ)؛ «صفا و مروه، از شعائر(و نشانه هاى) خداست».(بقره: 158)

خداوند متعال براى ترغيب ديگران به تعظيم شعائر و حفظ حدود و حريم الهى، اصل كلّى ديگرى؛ يعنى آثار تعظيم شعائر الهى را بيان فرموده است:

(وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ)(حج: 30)

اين است(مناسك حج) و هر كس برنامه هاى الهى را بزرگ دارد، نزد پروردگارش براى او بهتر است.

و همچنين فرمود:

(ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ)(حج: 32)

اين است [مناسك حج] و هر كس شعائر الهى را بزرگ بدارد، اين كار نشانه


1- صهباي حج، ص 56.

ص: 48

تقواى الهى است.

با توجه به نكات ياد شده، در يك جمع بندى مى توان گفت كه سراسر حج و تمام اعمال و مناسك آن شعائر الهى است. (1)

ه) حج، مركز شهود آيات روشن حقّ

گرچه در آيات متعددى از قرآن كريم، سخن از آيت و نشان بودن هر چيزى، براى خدا به ميان آمده است. اما به لحاظ ويژگى هاى گوناگون زمانى و مكانى حج، درباره آن سخن از آيات روشن حقّ است. (2)(فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ)؛ «در اين خانه، نشانه هاى روشنى از خداپرستى و توحيد و معنويت به چشم مى خورد».

آثار و نشانه هايى كه از پيامبر بزرگى همچون ابراهيم(ع) در كنار آن باقى مانده، مانند زمزم، صفا و مروه، رُكن (3)، حَطيم (4)، حَجَر الاسود و حِجْر اسماعيل (5) كه هر كدام تاريخ مجسّمى از قرون و اعصار گذشته است، روشنگر خاطره هاى عظيم و جاويدان مى باشد و از ديگر نشانه هاست.

از ميان اين نشانه هاى روشن و مشهود، مقام حضرت ابراهيم(ع) داراى اهميت ويژه اى است، زيرا محلّى است كه در آن حضرت ابراهيم(ع) به جهت بناى كعبه، و يا براى انجام مراسم حج و يا دعوت عمومى مردم براى برگزارى اين مراسم بزرگ ايستاد و در هر حال از مهم ترين آيات روشن حقّ است و خاطرات بى نظيرى از فداكارى ها، اخلاص ها و اجتماع ها را زنده مى كند.

مفسّران در اينكه منظور از مقام ابراهيم، آن نقطه اى است كه هم اكنون سنگ مخصوصى كه اثر پاى ابراهيم(ع) بر آن نمايان است، يا منظور از آن، تمام «حرم مكه» و يا «تمام مواقف حج» است، اختلاف دارند. اما روايتى كه از امام صادق(ع) نقل


1- همان.
2- همان، ص 57.
3- هر يك از جوانب چهارگانه كعبه را ركن مي نامند.
4- حطيم، به فاصله ميان حجَرالاسود و در خانه كعبه گفته مي شود. به اين جهت به آن حطيم مي گويند كه ازدحام در آنجا بسيار شديد و محل توبه آدم(ع) است.
5- حجر اسماعيل، محل خاصّي است كه به صورت يك قوس در ضلع شمال غربي كعبه ساخته شده است. تفسير نمونه، ج 3، ص 15.

ص: 49

شده، به احتمال اوّل اشاره دارد؛ يعنى مقام ابراهيم(ع) همان جايى است كه سنگ مخصوصى كه اثر پاى حضرت ابراهيم(ع) در آن مشهود است، در آنجا گذاشته شده است. (1)

و) حج، واجب همگانى و عمومى

خداوند متعال، درباره وجوب و تشريع حج مى فرمايد:(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ).(آل عمران: 97)

از اطلاق آيه شريفه و تعبير به «علي النّاس» استفاده مى شود كه وجوب حج، وجوب عمومى و همگانى است و اختصاصى به مسلمانان ندارد، بلكه همه مكلّفند، حج را كه يك عبادت به تمام معنى است، به جا آورند.

در تفسير نمونه در اين باره آمده است:

از اين آيه، استفاده مى شود كه وجوب حج، مانند ساير قوانين اسلامى، اختصاصى به مسلمانان ندارد، بلكه همه موظّفند آن را انجام دهند و با قاعده معروف «الكُفّارُ مُكَلَّفوُنَ بِالفُروعِ كَما انَّهُم مُكَلَّفوُنَ بِالاصُول»؛ «كافران، همان طورى كه به اصول دين مكلّف مى باشند، به انجام فروع دين، نيز موظّفند»؛ آيه فوق و مانند آن تأييد مى شود. گرچه شرط صحيح بودن اين گونه اعمال و عبادت، اين است كه نخست، اسلام را بپذيرند و سپس آنها را انجام بدهند. اما بايد توجه داشت كه عدم قبول اسلام، مسئوليت آنان را در برابر اين گونه وظايف از بين نمى برد. (2)

از طرفى، حج از عبادات بزرگ اسلام است كه اختصاصى به افراد غنى و ثروتمند ندارد و بر همه مسلمانان واجب است، زيرا حج از نظر اسلام چهره اى مردمى دارد و بسيارى از افراد قادر به انجام آن مى باشند.

در قرآن مجيد، نيز هنگامى كه سخن از زائران خانه خدا در ميان آمده است، ابتدا نام افراد پياده را ذكر فرموده است:


1- همان.
2- تفسير نمونه، ج 3، ص 17.

ص: 50

(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ)(حج: 27)

مردم را دعوت عمومى به حج كن تا پياده و سواره بر مركب هاى لاغر، از هر راهى دور، به سوى تو بيايند.

چه بسا در ميان آنان افراد زيادى وجود دارند كه دارايى آنها، به اندازه اى نيست كه با مركب و وسيله نقليه به مكه بروند. اما مى توانند با پاى پياده به زيارت خانه خدا بروند، از اين رو، چون توان رفتن دارند، حج از آنها ساقط نمى شود.

در روايات اسلامى، نيز تصريح شده است كه حج بر همه مردم واجب است، فقير باشند يا غنى. چنان كه از عبد الرّحمن بن حجاج نقل شده است:

قُلتُ لَابي عَبدِ الله(ع): الحَجُّ عَلي الغَني وَالفَقير؟ فَقالَ: الحَجُّ عَلَي النّاسِ جَميعاً كِبارُهُم وَ صِغَارُهُم فَمَن كانَ لَهُ عُذرٌ عَذَّرَهُ الله. (1)

از امام صادق(ع) سؤال كردم؟ آيا حج بر فقير و غنى [هر دو] واجب است؟ امام فرمود: حج بر همه مردم از بزرگ آنان تا كوچكشان هست. پس هر كس، عذرى داشته باشد، خداى تعالى او را معذور مى دارد.

از ابو بصير نيز روايت شده است:

قُلتُ لَابي عَبدالله(ع) عَن قَولِ اللهِ عزَّوَجَلَّ:(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا) قالَ: يَمشي ان لَم يَكُن عِندَهُ، قُلتُ لا يَقدِرُ عَلَي المَشي قالَ: يَمشي وَ يَركَب، قُلتُ: لا يَقدِرُ عَلي ذلِكَ، قالَ: يَخدِمُ القَومَ وَ يَخرُجُ مَعَهُم. (2)

به امام صادق(ع) از معناى قول خداى عزّوجلّ:(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا) پرسيدم، حضرت فرمود: اگر استطاعت ندارد، پياده برود. گفتم: قدرت بر پياده رفتن ندارد. فرمود: گاهى پياده و گاهى سواره برود. گفتم: بر پياده رفتن هم قدرت ندارد. فرمود: ديگران [همراهان] را خدمت كند و با آنان به مكه برود.


1- فروع الكافي، ج 4، ص 265؛ نگرشي اجتماعي به حج از ديدگاه قرآن، سيد محمّد حسيني كشكوئيه، ص 173.
2- تهذيب الاحكام، ج 5، ص 459؛ الاستبصار، ج 2، ص 140.

ص: 51

معاوية بن عمار هم روايت كرده است: از امام صادق(ع) پرسيدم:

مردى بر ذمّه اش دين است، آيا حج بر ذمّه او(واجب) است؟ امام فرمود: بلى! حجة الاسلام بر كسانى از مسلمين كه توانايى راه رفتن دارند، واجب است. زيرا اكثر كسانى كه با رسول خدا(ص) حج گزارده اند، پياده ها بودند. (1)

همچنين در روايتى آمده است:

سُئِلَ الصّادقُ(ع) عَن رَجُلٍ ذي دَينٍ يَستَدينُ وَ يَحُجُّ؟ فَقالَ: نَعَم، هُوَ اقضي لِلدَّين. (2)

از امام صادق(ع) پرسيدند: مرد بدهكار، از مردم وام [قرض] مى گيرد و به حج مى رود، آيا اين عمل او رواست؟ امام فرمود: بلى! زيرا حج، بهترين وسيله براى اداى دين است.

يكى از نكاتى كه بايد تأمل گردد، اين است كه علّت تقدّم ذكر حجاج پياده بر سواره، در قول خداى تعالى:(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ)(حج: 27) چيست؟ در اين باره دو علّت ذكر شده است:

يك- مقام حجاج پياده، در پيشگاه خداوند متعال افضل است، زيرا رنج سفر را بيشتر تحمّل كنند. چنان كه در روايتى از رسول خدا(ص) آمده است:

لِلحاجِّ الرّاكِبِ بِكُلِّ خُطوَةٍ تَخطوُها راحِلَتُهُ سَبعوُنَ حَسَنَة وَ لِلحاجِّ الماشي لِكُلِّ خُطوَةٍ يَخطُوها سَبعُ مِائَةِ حَسَنةٍ مِنْ حَسَناتِ الحَرَم. قيلَ: وَ مَا حَسَناتُ الحَرَم؟ قالَ: الحَسَنَةُ بِمِأَةِ الفٍ حَسَنة. (3)

براى حج گزارى كه سواره حج به جا آورد، در برابر هر گامى كه مركب او بر مى دارد، هفتاد حسنه و پاداش دارد، اما براى كسى كه پياده، حج گزارد، هر گامى كه بر مى دارد، هفتصد حسنه از حسنه و پاداش حرم داده مى شود. پرسيدند: اى رسول خدا(ص) حسنه و پاداش حرم چيست؟ حضرت فرمود: پاداش و


1- الاستبصار، ج 2، ص 140.
2- الفقيه، ج 2، ص 143.
3- مجمع البيان، ج 7، ص 129؛ تفسير الكبير، ج 23، ص 70؛ سنن الكبري، ج 6، ص 447.

ص: 52

حسنه اى است كه هر كدام با يكصد هزار حسنه برابرى مى كند.

دو- اهمّيت حج و زيارت خانه خدا را مشخص مى كند كه بايد با استفاده از هرگونه امكانات به سوى مكه بيايند و هميشه در انتظار مركب سوارى ننشينند. (1)

ز) كعبه مايه قوام انسان ها

خداوند متعال مى فرمايد:

جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ ...)(مائده: 97)

خداوند كعبه را بيت الحرام و وسيله اى براى سامان بخشيدن به كار مردم [و مايه قوام آنها] قرار داده است.

در اينكه خانه كعبه، مايه قوام و آرامش و تقويت انسان هاست، هيچ گونه شكّ و ترديدى نيست، اما اينكه كعبه چگونه مى تواند براى انسان ها مايه قوام باشد، ميان مفسرّان اختلاف وجود دارد:

يك- بعضى گفته اند كه مراد، خود كعبه نيست، بلكه مراد، حج كعبه است كه مايه قوام انسان هاست؛ يعنى «جَعَلَ اللَّهُ حج الْكَعْبَةِ قِياماً لِلنَّاسِ ...؛ خداوند، حج خانه كعبه را مايه قوام انسان ها قرار داده است.» (2) چنان كه در روايات آمده است:

مادامَتِ الكَعبَة، يَحُجُّ النّاسُ الَيها لَم يَهلِكوُا فَاذا هُدِمَت وَ تَرَكُوا الحَجَّ، هَلَكُوا؛

مادامى كه كعبه مورد توجه مردم باشد، آنها هلاك نمى شوند، اما همين كه كعبه ويران و حج ترك شد هلاك مى شوند. (3)

دو- برخى نيز گفته اند:

مراد خود كعبه است كه مايه بركت و تجارت براى زندگى مردم است. زيرا، زيارت خانه كعبه، سود و منافع فراوانى را براى مردم در پى خواهد داشت. (4)

همان گونه، كه در آيه اى ديگر، خانه كعبه، خانه بركت معرفى شده است:


1- تفسير نمونه، ج 14، ص 70.
2- مجمع البيان، ج 3، ص 382؛ التبيان، ج 4، ص 30.
3- تفسير القمي، ج 1، ص 187؛ تفسير البرهان، ج 1، ص 506.
4- مجمع البيان، ج 3، ص 381.

ص: 53

(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ)(آل عمران: 96)

نخستين خانه اى كه براى مردم [و نيايش خداوند] قرار داده شد، در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است.

از اين رو، در روايات آمده است كه اگر كسى خانه خدا را زيارت كند و قصد هر چيزى از دنيا و آخرت را داشته باشد، به آن مى رسد. (1)

نيز در آيات ديگر، خداوند خانه كعبه را خانه امن معرفى كرده و مى فرمايد:

(وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً ...)(بقره: 125)

[به خاطر بياوريد] هنگامى كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن براى مردم قرار داديم.

از اين رو، در دوران جاهليت اگر كسى با قاتل پدر و فرزندش در حرم، برخورد مى كرد، به او دست درازى نمى كرد (2) و نيز اگر شخصى، جنايت كند و به خانه خدا پناه ببرد، مادامى كه در حرم قرار دارد، حدّ بر او جارى نمى شود، اما او را از نظر آب و غذا و خريد و فروش در مضيقه قرار مى دهند تا از حرم خارج گردد و چنين قانونى، مايه قوام شخص است. (3)

بنابراين، كعبه(خانه خدا) خانه سازندگى است و موجب سازندگى انسان ها در زندگى اجتماعى و فردى شان مى شود و آنان را در يك جهت سوق مى دهد. به همين جهت، كعبه، نقش مهمى در قيام و قوام زندگى انسان ها دارد. چنان كه امام صادق(ع) در تفسير آيه:(جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ ...) فرموده: «جَعَلَهَا اللهُ لِدينِهم وَ مَعايِشِهِم» (4)

؛ «خداوند متعال، كعبه را مايه قوام دين و زندگى مردم قرار داده است».

سه- خانه كعبه از اين جهت مايه قوام انسان هاست كه پايه حيات اجتماعى آنان و


1- همان، ص 382؛ تفسير البرهان، ج 1، ص 505.
2- مجمع البيان، ج 3، ص 382؛ التبيان، ج 4، ص 32.
3- مجمع البيان، ج 3، ص 383.
4- تفسير العياشي، ج 1، ص 374.

ص: 54

قبله گاه مردم براى نماز، ذبح حيوانات و دفن اموات مى باشد؛ زيرا مسلمانان، در هر شبانه روز پنج بار به طرف كعبه معظّمه نماز مى گزارند و اموات خود را به سوى آن دفن كرده، قربانى هاى خود را به سوى آن ذبح مى نمايند. در ايام حج، مسلمانان سراسر جهان، با انجام مناسك باشكوه حج، در كنار خانه خدا تجمع كرده، امّت واحدى را تشكيل مى دهند و منافع مادّى و معنوى نيز عايد آنان مى گردد. از اين رو، مى توان گفت: خانه كعبه مايه قوام و قيام انسان هاست. (1)

2. جايگاه حج از منظر روايات

اشاره

در اين بخش نيز از جهات گوناگون به جايگاه حج خواهيم پرداخت.

الف) برترى حج، بر اعمال ديگر

يك- برترى حج، بر صدقه

اول- عبد الرحمن بن ابى عبدالله روايت كرده است:

قُلتُ لَابي عَبدالله(ع) انَّ ناساً مِن هؤُلاءِ القَصّاص يَقُولُون: اذا حَجَّ رَجُلٌ حَجَّةً ثُمَّ تَصَدَّقَ وَ وَصَلَ كانَ خَيراً لَه، فَقالَ: كَذَبُوا لَو فَعَلَ هذَا النّاسُ لعَطَّلَ هذَا البيت(جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ). (2)

به امام صادق(ع) عرض كردم: برخى از قصه پردازان مى گويند: هر گاه كسى يك بار حج رود، سپس [به جاى دوبار حج كردن] صدقه بدهد و صله رحم انجام دهد، برايش بهتر است. حضرت فرمود: دروغ گفته اند؛ اگر مردم، چنين كنند، حج تعطيل مى شود. خداى تعالى اين خانه را مايه قوام، برپايى و استوارى براى مردم قرار داده است.

دوم- آن حضرت در حديثى ديگر فرمود:

حَجَّةٌ خَيرٌ مِن بَيتٍ مَملُوءٍ ذَهَباً يُتَصَدَّقُ بِهِ حَتّي يَفني. (3)

يك نوبت حج [كردن] بهتر است از خانه اى پر از طلا [زر] كه آن را به طور كامل صدقه بدهد.

سوم- ابراهيم بن ميمون روايت كرده است كه به امام صادق(ع) عرض كردم:


1- الميزان، ج 6، ص 209؛ جلوه هاي حج در قرآن، خسرو تقدسي نيا، صص 224- 226.
2- علل الشرايع، ج 2، ص 452؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 205.
3- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 143؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 79.

ص: 55

«سالى من حج مى گزارم و سالى شريك من». حضرت فرمود: «چه چيز تو را از حج گزاردن مانع مى شود؟» گفتم: «از جهت حج، خود را فارغ نمى دانم(در برابر حج بى تفاوت نيستم) فدايت شوم! به جاى حج كردن پانصد درهم صدقه بدهم؟» فرمود: «الحجّ افضل»؛ «حج برتر است».

گفتم: «يك هزار؟» فرمود: «الحجّ افضل». گفتم: «يك هزار و پانصد؟» فرمود: «الحجّ افضل». گفتم: «دو هزار؟» فرمود: «آيا در دو هزار(درهم و يا دينار) تو، طواف دور خانه خدا هست؟» گفتم: «نه». فرمود: «آيا در دو هزار تو، سعى صفا و مروه هست؟» گفتم: «نه». فرمود: «آيا در دو هزار تو، وقوف به عرفه هست؟» گفتم: «نه». فرمود: «آيا در دو هزار تو، رمى(سنگ زدن جمره ها) هست؟» گفتم: «نه». فرمود: «آيا در دو هزار تو، مناسك هست؟» گفتم: «نه». حضرت فرمود: «الحَجُّ افضَل». (1)

دو- برترى حج بر نماز و روزه

اول- رسول خدا(ص) در اين باره فرموده است:

لَحَجَّةٌ مَقْبُولَةٌ خَيرٌ مِن عِشرينَ صَلاةً نافِلَةً وَ مَن طافَ بِهَذا البَيتِ طَوافاً احصي فيهِ اسبُوعَهُ وَ احسَنَ رَكعَتَيهِ غَفَرَ اللهُ لَه. (2)

يك حج پذيرفته، بهتر از بيست نماز مستحب است و هر كس اين خانه را طواف كند و هفت بار آن را بشمارد و دو ركعت آن را نيكو به جا آورد خداوند او را مى آمرزد.

دوم- از امام صادق(ع) روايت شده است:

كانَ ابي يَقولُ: الحَجُّ افضَلُ مِنَ الصَّلاةِ وَالصّيامِ، انَّمَا المُصَلّي يَشتَغِلُ عَن اهلِهِ ساعَةً وَ انَّ الصّائِمَ، يَشتَغِلُ عَن اهلِهِ بَياضَ يَومٍ وَ انَّ الحاجَّ يَتعَبُ بَدَنَهُ وَ يَضجُرُ نَفسَهُ وَ يُنفِقُ مالَهُ وَ يُطيلُ الغَيبَةَ عَن اهلِهِ لا في مالٍ يَرجُوهُ وَ لا الي تِجارَةٍ. (3)

پدرم مى فرمود: حج از نماز و روزه برتر است. زيرا شخص نمازگزار، ساعتى از


1- وسايل الشيعه ج 8، ص 81.
2- اصول كافي، ج 3، باب دعائم الاسلام، ص 30، ح 5، دعائم الاسلام، نعمان بن محمّد التّميمي المغربي(قاضي ابوحنيفه)، ج 1، ص 293، حج و عمره در قرآن و حديث، ص 203.
3- الفقيه، ج 2، ص 143؛ علل الشرايع، ج 2، ص 456.

ص: 56

توجه به زن و فرزندش منصرف [و جدا از خانواده] است و روزه دار، يك روز، از اهل و عيال خود باز مى ماند ولى حج گزار، بدن خود را به رنج و جان خود را به ناراحتى مى افكند [و به حرارت اشعّه خورشيد مى سپارد] و مالش را انفاق مى كند و دورى از خانواده اش به درازا مى كشد [مدت طولانى از خانواده اش دور مى شود] نه اينكه اميد دست يافتن به مالى و نه بهره بردن از تجارتى داشته باشد.

سوم- همچنين كاهلى روايت كرده كه از امام صادق(ع) شنيدم كه درباره حج يادآورى كرده و بعد فرمود: رسول خدا(ص) فرمود:

هُوَ احَدُ الجِهادَين هُوَ جِهادُ الضُّعَفاء وَ نَحنُ الضُّعَفاء اما انَّهُ لَيسَ شَي ءٌ افضَلَ مِنَ الحَجِّ الَّا الصَّلاةُ فِي الحَجِّ، ها هُنا صَلاةٌ وَ لَيسَ فِي الصَّلاةِ حَجٌّ، لا تَدَعِ الحَجَّ وَ انتَ تَقدِرُ عَلَيه، اما تَري انَّه يَشعث فيهِ رَأسُكَ و يَقشفُ فيه جَلدُكَ و تَمتَنِعُ فيهِ مِن النَّظَرِ الَي النِّساء ... (1)

حج يكى از دو جهاد است، حج جهاد ضعفاست و ما ضعفا هستيم ... توجه داشته باش، هيچ عبادتى برتر از حج نيست، مگر نماز در حج. در حج نماز هست ولى در نماز، حج نيست، در حالى كه قدرت دارى حج را ترك نكن، آيا دقت نمى كنى [و نمى بينى] كه در حج، سر تو گردآلود [ژوليده] شده و پوست صورت و بدنت سوخته مى شود و از نظر به زنان، ممنوع هستى.

سه- برترى حج بر آزاد كردن بنده

در روايات، برترى حج بر آزاد كردن بنده با تعبيرهاى گوناگون ياد شده است، زيرا در بعضى روايات، از آزاد كردن ده بنده و در برخى ديگر از آزاد كردن هفتاد بنده، برتر شمرده شده است.

عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) روايت كرده كه حضرت فرمود: «... الحَجَّةُ افضَلُ مِن عِتقِ رَقَبَةٍ وَ رَقَبَةٍ وَرَقَبَةٍ حَتّي عَدَّ عَشراً ...». (2)

و نيز آن حضرت مى فرمايد:


1- علل الشرايع، ج 2، ص 457؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 77.
2- علل الشرايع، ج 2، ص 84.

ص: 57

الحَجُّ افضَلُ مِن عِتقِ عَشرِ رَقَباتٍ حَتّي عَدَّ سَبعينَ رَقَبَةً وَالطَّواف وَ رَكعتانِ افضَلُ مِن عِتقِ رَقَبَة. (1)

در حديثى ديگر هم فرمود: «حَجَّةٌ افضَل مِن سَبعينَ رَقَبة لي ...» (2)؛ «به جا آوردن يك حج، نزد من برتر از آزاد كردن هفتاد بنده است».

چهار- حج، برترين اعمال پس از جهاد

در ميان عبادات اسلامى، حج از جايگاه ويژه و فوق العاده اى برخوردار است و از اين رو، در روايات پس از جهاد در راه خدا، برترين اعمال معرفى شده است. چنان كه در روايتى آمده است:

سُئِلَ النَّبي(ص) ايُّ الاعمالِ افضَلُ؟ قالَ: ايمانٌ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ، قيلَ: ثُمَّ ماذا؟ قالَ: جِهادٌ في سَبيلِ اللهِ. قيلَ: ثُمَّ ماذا؟ قالَ: حَجٌّ مَبروُر. (3)

از رسول خدا(ص) پرسيدند: كدام يك از كارها بافضيلت تر(برتر) است؟ حضرت فرمود: ايمان به خدا و پيامبرش. پرسيدند: پس از آنچه؟ فرمود: جهاد در راه خدا. گفتند: پس از آنچه؟ فرمود: حج پذيرفته شده.

امام صادق(ع) نيز در اين باره مى فرمايد:

ما سَبيلَ مِن سُبُلِ اللهِ افضَلُ مِنَ الحَجِّ الّا رَجُلٌ يَخرُجُ بِسَيفِهِ فَيُجاهِدُ في سَبيلِ اللهِ حَتّي يُستَشهَد. (4)

هيچ راهى، از راه هاى خدا برتر از حج نيست، مگر آنكه مردى با شمشير قيام كند و در راه خدا بجنگد تا به شهادت برسد.

مردى، خدمت امام سجاد(ع) آمد و گفت:

قَد آثَرتَ الحَجَّ عَلَي الجِهادِ وَ قَد قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ:(إِنَّ اللهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ). فَقالَ لَهُ عَليُّ بنُ الحُسَينِ(ع): فَاقرَأ ما بَعدَها فقالَ:(التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ)، الي ان بَلَغَ آخِرَ الآية، فَقالَ: اذا رَأَيتَ هؤُلاءِ فَالجِهادُ مَعَهُم يَومَئِذٍ افضَلُ مِنَ الحَجّ. (5)


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 85؛ ثواب الاعمال، ص 122.
2- وسايل الشيعه، ج 8، ص 77.
3- صحيح البخاري، ج 2، ص 638؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 201.
4- دعائم الاسلام، ج 1، ص 293.
5- الفقيه، ج 2، ص 141؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 203.

ص: 58

حج را بر جهاد، مقدم داشته اى در حالى كه خداوند متعال مى فرمايد: خداوند جان ها و اموال مؤمنان را در مقابل بهشت خريدارى مى كند؟ تا آخر آيه. امام سجاد(ع) فرمود: بعدش را هم بخوان.(التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ)(توبه: 112) توبه كنندگان، عبادتگران ... تا به آخر آيه رسيد. آن گاه فرمود: هرگاه آنان را [با اين اوصاف] ديدى، آن روز، جهاد همراه آنان برتر از حج است.

ب) حج، جهاد مستضعفان

در روايات فراوانى، حج(زيارت خانه خدا) به عنوان جهاد، معرفى شده است. در اينجا به ذكر برخى از آن روايات اكتفا مى نماييم:

يك- رسول خدا(ص) فرمود: «الحَجُّ، جِهادُ الضَّعيف» (1)؛ «حج، جهاد هر ناتوان است».

دو- عبدالله بن يحيى كاهلى روايت كرده است:

سَمِعتُ ابا عَبدِالله(ع) يَقُولُ وَ يَذكُرُ الحَجَّ، فَقَالَ: قَالَ رَسولُ الله(ص): هُوَ احَدُ الجِهادَين، هُوَ جِهادُ الضُّعَفاء و نَحنُ الضُّعفاء. (2)

از امام صادق(ع) شنيدم كه سخن مى گفت و از حج ياد مى كرد، پس فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: حج، يكى از دو جهاد است، جهاد ضعيفان است و ما ضعيفانيم.

سه- امام حسين(ع) فرموده است:

جاءَ رَجُلٌ الَي النَّبي(ص) فَقالَ: انّي جَبانٌ وَ انّي ضَعيفٌ، قالَ: هَلُمّ الي جِهادٍ لا شَوكَةَ فيهِ، الحَجّ. (3)

مردى، نزد رسول خدا(ص) آمد و عرض كرد: من ترسو و ضعيف هستم. حضرت فرمود: بشتاب به سوى جهاد بدون خار! يعنى حج.

چهار- همچنين از رسول خدا(ص) روايت شده است كه فرمود: «الحَجُّ مِن الجِهاد وَ نَفَقَتُهُ تُضاعَفُ سَبعَ مِائَةَ ضِعفٍ» (4)

؛ «حج از قبيل جهاد است و هر آنچه خرج كنيد هفتصد برابر مى شود».


1- حج و عمره در قرآن و حديٍث، ص 201؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 69.
2- فروع الكافي، ج 4، ص 253؛ حج و عمره در قرآن، ص 201.
3- حج و عمره در قرآن و حديث، ص 201.
4- همان.

ص: 59

ج) ثبوت كفر براى تارك حج

در اهمّيت و جايگاه حج(و زيارت خانه خدا) در روايات همين بس كه تارك آن، در صورتى كه عذر شرعى نداشته باشد، كافر معرفى شده است. چنان كه رسول خدا(ص) در وصيتش به امام على(ع) فرمود:

يا عَليّ! كَفَرَ بِاللهِ العَظيم مِن هذهِ الامّة عَشرَة ... وَ مَن وُجِدَ سَعَةً فَماتَ وَ لَم يَحُجَّ يا عَليّ تارِكُ الحَجّ وَ هُوَ مُستَطيعٌ كافِر يَقُولُ اللهُ تَعالي:(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ) يا عَليّ! مَن سَوَّفَ الحَجَّ حَتّي يَموتَ بَعَثَهُ اللهُ يَومَ القيامَةِ يهوديّاً او نَصرانيّاً. (1)

اى على! از اين امّت ده گروه به خداوند كافر شده اند ... [يكى هم] كسانى كه توانگرند و بى آن كه به حج بروند از دنيا مى روند. اى على! ترك كننده حج در حال استطاعت كافر است. خداى متعال، مى فرمايد: براى خداست بر عهده مردم، حج خانه خدا براى كسى كه راهى [استطاعت و توانايى] داشته باشد و هر كس كفر ورزد، خداوند از جهانيان بى نياز است. اى على! هر كس حج را آن قدر تأخير اندازد تا مرگش فرارسد، خداوند در روز قيامت او را يهودى يا نصرانى برمى انگيزد [محشور مى كند].

ذريح محاربى از امام صادق(ع) روايت كرده است كه حضرت فرمود:

مَن ماتَ وَ لَم يَحُجَّ حَجَّةَ الاسلام لَم يَمنَعهُ مِن ذلكَ حاجَةٌ تَجحفُ بِه او مَرَضٌ لا يُطيقُ فيهِ الحَجّ او سلطانٌ يَمنَعُهُ فَليَمُت يَهوديّاً او نَصرانيّاً. (2)

كسى كه بعد از استطاعت، كوتاهى كند و حج واجب خود را به جا نياورد تا بميرد و علت تأخير نيازمندى شديد، مرض و بيمارى كه با آن توان حج را نداشته باشد و يا حاكم و پادشاهى مانع آن شود، نباشد بايد يهودى و يا نصرانى بميرد.

3. اهمّيت حج در سيره ائمه معصومين:

اشاره

در اين قسمت به طور جداگانه به سيره عملى امامان معصوم: درباره حج مى پردازيم:


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 20؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 251.
2- وسايل الشّيعه، ج 8، ص 19؛ فروع الكافي، ج 4، ص 269.

ص: 60

الف) جايگاه حج در سيره امام على (ع)

حضرت امام على(ع) درباره اهمّيت و جايگاه حج و تأثير آن در حيات اجتماعى و سياسى، و مادّى و معنوى بشريت به ويژه مسلمان ها، سخنان مهمى را بيان فرموده است.

آن حضرت در آخرين وصاياى خود به فرزندان بزرگوارش امام حسن و امام حسين(ع) و مسلمانان فرمود:

الله الله في بَيتِ رَبِّكُم لاتُخلّوُهُ ما بَقيتُم فَانَّه ان تُرِكَ لم تُناظَرُوا. (1)

خدا را خدا را! درباره خانه خدا تا هستيد آن را خالى نگذاريد، زيرا اگركعبه، خلوت شود، مهلت داده نمى شويد.

در تعداد حج آن حضرت در روايات آمده است: «... وَ حَجَّ مَعَ النَّبي(ص) عَشرَ حَجّ»؛ (2) «حضرت امام على(ع) همراه رسول خدا(ص) ده حج، انجام داده است».

ب) جايگاه حج در سيره امام حسن (ع)

در اهمّيت و جايگاه حج از منظر امام حسن(ع) همين بس كه آن حضرت 20 تا 25 بار حج پياده انجام داده است.

امام محمّد باقر(ع) روايت كرده است:

قالَ الحَسَنُ بنُ عَليّ(ع): انّي لأستحيي مِن رَبّي ان القاهُ وَ لَم امشِ الَي بَيتِهِ. (3)

امام حسن(ع) فرمود: من از خدايم حيا مى كنم و شرم دارم از اينكه او را ملاقات كنم در حالى كه پياده به سوى [زيارت] خانه اش نرفته باشم.

در حديثى ديگر امام صادق(ع) در اين باره فرموده است: «انَّ الحَسَنَ بنَ عَليّ(ع) حَجَّ خمساً وَ عِشرينَ حَجَّةً ماشياً» (4)

؛ «امام حسن(ع) 25 بار با پاى پياده و بدون مركب حج انجام داد».

در روايتى ديگر آمده است:


1- نهج البلاغه، نامه 47.
2- بحارالانوار، ج 41، ص 17.
3- همان، ج 43، ص 339؛ المناقب، ج 4، ص 14.
4- بحارالانوار، ج 43، ص 339.

ص: 61

امام حسن مجتبى(ع) در كنار خانه كعبه، در حالى كه خود را به ركن يمانى چسبانده بود، با خدا راز و نياز مى كرد: خدايا! به من نعمت هاى فراوان عطا كردى و مرا شكرگزار آن نيافتى، مرا آزمودى و صابر و شكيبا نيافتى، امّا به خاطر ناسپاسى، از من سلب نعمت نكردى و چون شكيبايى لازم را نكردم، به شدّت ابتلا و گرفتارى من نيفزودى، «الهي ما يَكونُ مِنَ الكَريمِ الَّا الكَرَم»؛ «خدايا از كريم جز كرامت و بزرگوارى سزاوار نيست». (1)

ج) جايگاه حج در سيره امام حسين (ع)

بهترين و مهم ترين شاهد بر اهمّيت حج، گفتار و به ويژه رفتار ائمه معصومين: نسبت به انجام حج و زيارت خانه خدا مى باشد كه با آن مقام والا و رفيع خويش، پياده و گاهى با پاى برهنه باكمال خضوع و فروتنى راه مكّه را مى پيمودند. بدون شك، پياده روى آنان، نه به دليل نداشتن مركب سوارى و نه از جهت خوددارى از مصرف و بذل مال در راه حج بود، بلكه دستور مى دادند مركب ها را به همراه مى كشيدند كه كسى آنان را به بخل نسبت ندهد.

از اين رو، درباره امام حسين(ع) در روايات آمده است:

لَقَد حَجَّ الحُسَينُ بنُ عَليّ(ع) خَمْساً وَ عِشرينَ حَجَّةً ماشياً وَ انّ النّجائبَ لَتقادُ مَعَه. (2)

امام حسين(ع) 25 بار، با پاى پياده حج انجام داد و افراد برگزيده و بزرگانى نيز، آن حضرت را همراهى مى كردند.

شيخ عباس قمى(ره) در اين باره مى گويد: «درباره زهد و عبادت آن حضرت روايت شده است كه 25 حج پياده به جا آورد، در حالى كه شتران، محمل ها را از عقب او مى كشيدند». (3)

روايت شده است كه گاهى در سفرهاى حج امام حسن و امام حسين 8 مردم به آنان اقتدا كرده، به احترامشان از مركب ها پياده مى شدند و پياده به راه مى افتادند و


1- همان، ج 96، ص 197.
2- همان، ج 44، ص 193.
3- منتهي الآمال، ج 1، ص 534؛ اسرار حج، علي عطائي اصفهاني، صص 8- 9.

ص: 62

مركب ها را يدك مى كشيدند. پس از طى مسافتى كه مردم از پياده روى به زحمت مى افتادند به آن دو امام بزرگوار، عرض مى كردند سوار شوند تا زائران خانه خدا از مشقّت پياده روى آسوده گردند. (1)

د) جايگاه حج در سيره امام سجّاد (ع)

در اهمّيت و جايگاه حج از منظر امام سجاد(ع) همين بس كه آن حضرت نيز همانند پدر بزرگوارش، بيست بار حج به جا آورد و بر مركبى كه با آن، سفر حج را به جا مى آورد حتّى يك شلاق هم به آن حيوان نزد.

امام صادق(ع) در اين باره فرموده است:

قالَ عَليُّ بنُ الحُسَين(ع) لابنِهِ مُحَمَّد(ع) حينَ حَضَرَتهُ الوَفاةُ: انَّني قَد حَجَجتُ عَلي ناقَتي هذهِ عِشرينَ حَجَّةً فَلَم اقرَعها بِسَوطٍ قَرعَةً فَاذا نَفَقَت فَادفِنها، لا تأكُل لَحمَهَا السِّباعُ فَانَّ رَسُولَ الله(ص) قالَ: ما مِن بَعيرٍ يُوقَفُ عَلَيه مَوقِفَ عَرَفَةَ سَبعَ حِجَجٍ الّا جَعَلَهُ اللهُ مِن نَعيمِ الجَنّةِ و بارَك في نَسلِهِ، فَلَمّا نَفَقَت حَفَرَ لَها ابُوجَعفَرٍ(ع) وَ دَفَنَها. (2)

امام سجّاد(ع) هنگام وفات خود به فرزندش امام محمّد باقر(ع) فرمود: من با اين شترم بيست بار حج كرده ام و آن را يك شلاق نزده ام. هرگاه اين شتر بميرد دفنش كن تا گوشت آن را درندگان نخورند، زيرا رسول خدا(ص) فرمود: شترى نيست كه هفت حج در موقف عرفه، وقوف كرده باشد مگر اينكه خداوند آن را از حيوانات بهشتى قرار مى دهد و نسل آن را مبارك مى گرداند. زمانى كه شتر از دنيا رفت، امام باقر(ع) آن را دفن كرد.

در روايتى نيز آمده است:

حَجَّ عَليُّ بنُ الحُسَينِ(ع) ماشياً فَسارَ عِشرينَ يَوماً مِنَ المَدينَةِ الي مكَ ة. (3)


1- مناقب آل ابي طالب، محمّد بن علي بن شهر آشوب، ج 3، ص 399.
2- بحارالانوار، ج 46، ص 70.
3- وسايل الشيعه، ج 8، ص 56.

ص: 63

امام سجاد(ع) پياده به حج مى رفت و بيست روز مسافت بين مكّه و مدينه را طى مى كرد.

لازم به يادآورى است كه مسافت فعلى بين مكّه و مدينه حدود 90 فرسخ(450 كيلومتر) است. (1)

از همه مهم تر و آموزنده تر، كيفيت تشرّف امام سجّاد(ع) جهت زيارت خانه خدا و گريه و زارى آن حضرت در كنار كعبه معظّمه و در حِجر اسماعيل مى باشد. چنان كه طاووس يمانى روايت كرده است: امام زين العابدين(ع) را ديدم كه از اواخر شب تا سحر، طواف و نماز انجام مى داد و در حالى كه همه به خواب رفته بودند، او با خدا راز و نياز و گريه سوزناكى داشت و به سجده مى رفت. به طورى كه من گمان كردم بى هوش شده است؛ كنارش رفتم و آهسته سرش را از زمين برداشتم و روى دامن خود گذاشتم و آن قدر گريه كردم كه اشك من به صورت آن حضرت ريخته شد. بلند شد و نشست و گفت: «مرا از ياد پروردگارم بازداشته است؟»

گفتم: «طاووس هستم، اى فرزند رسول خدا! اين همه ضجّه و بى تابى براى چيست؟ سزاوار است ما كه گنه كاريم اين چنين گريه و زارى كنيم. آخر پدر تو حسين بن على(ع) و مادرت فاطمه زهرا(س) و جدّ تو رسول خدا(ص) است. و ياوران زيادى براى شفاعت دارى». امام متوجّه شد و فرمود: «اى واى، اى واى، اى واى، اى طاووس(درباره حساب و كتاب روز قيامت) سخن از پدر و مادر و جدّ من به ميان نياور، زيرا:

خَلَقَ اللهُ الجَنَّةَ لِمَن اطاعَهُ وَ احسَنَ وَ لَو كانَ عَبداً حَبَشيّاً و خَلَقَ النّارَ لِمَن عَصاهُ وَ لَو كانَ وَلَداً قُرَشيّاً.

خداوند بهشت را براى هر كس كه او را اطاعت كند و نيكى نمايد آفريده است، اگر چه برده سياه پوست حبشى باشد؛ و دوزخ را براى هر كسى كه نافرمانى و عصيان خدا كند، آفريده اگر چه فرزند قريشى(رسول خدا(ص)) باشد.

اى طاووس! مگر سخن خدا را نشنيده اى:

(فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ)(مؤمنون: 101)


1- اسرار حج، ص 10.

ص: 64

وقتى در صور دميده شود هيچ گونه نسبى، ميان آنها نخواهد بود و از يكديگر تقاضاى كمك نمى كنند.

اى طاووس! به خدا سوگند فرداى قيامت فقط عمل صالحى كه پيش فرستاده اى به حال تو نفع خواهد داشت. (1)

ه) جايگاه حج در سيره امام باقر (ع)

افلح، خدمت گزار امام باقر(ع) روايت كرده است:

خَرَجتُ مَعَ مُحَمَّد بن عَليّ حاجّاً فَلَمّا دَخَلَ المَسجِدَ نَظَرَ الَي البَيتِ فَبَكي حَتّي عَلا صَوتَهُ فَقُلتُ: بِابي انتَ وَ امّي انّ النّاسَ يَنظُروُنَ الَيكَ فَلَو رَفَعتَ بِصَوتِكَ قَليلًا، فَقالَ لي: وَيحَكَ يا افلَح وَ لِم لا ابكي لَعَلَّ اللهَ تَعالي ان يَنظُرَ اليَّ مِنهُ بِرَحمَةٍ فَافُوز بِها عِندَهُ غَداً ... (2)

براى انجام حج همراه آن حضرت به مكّه رفتم، وقتى وارد مسجد الحرام شد و چشم او به خانه كعبه افتاد، با صداى بلند شروع به گريه نمود. عرض كردم: پدر و مادرم فدايت! مردم به شما نگاه مى كنند، آهسته تر گريه كنيد. امام(ع) فرمود: واى به حال تو، چرا بلند گريه نكنم؟ شايد خداوند به اين وسيله به من نظر رحمت كند و فرداى قيامت نزد او رستگار گردم. سپس امام(ع) طواف كعبه را انجام داد و آن گاه نزد مقام ابراهيم(ع) آمد و نماز خواند، چون سر از سجده برداشت، ديدم، جاى سجده از اشك هاى چشم آن حضرت، مرطوب شده است.

و) جايگاه حج در سيره امام جواد (ع)

«على بن مهزيار» روايت كرده است: امام جواد(ع) در سال 215 ه. ق براى انجام حج به مكّه آمد، صبح پس از بالا آمدن آفتاب، طواف كرد و در هر طوافى، ركن يمانى را لمس نمود، وقتى دور هفتم طواف تمام شد، حجَرالاسود را لمس(استلام) كرد و دست خود را به صورت كشيد. آن گاه نزد مقام ابراهيم آمد و دو ركعت نماز خواند. سپس نزد كعبه رفت و در حالى كه لباس خود را كنار زده بود و شكم مبارك را به ديوار كعبه


1- بحارالانوار، ج 46، صص 81- 82؛ حج از ميقات تا ميعاد، احمد صادقي اردستاني، ص 90.
2- بحارالانوار، ج 46، ص 290.

ص: 65

چسبانيده و مدت طولانى ايستاده بود، به دعا و نيايش ادامه داد. (1)

بدين ترتيب، ائمه معصومين: هم با گفتار و رفتار خويش، مقام و عظمت كعبه و جايگاه و اهمّيت حج را براى مسلمانان ارائه مى فرمودند تا مردم بدانند كه مقام و مرتبه خدا بالاتر از آن است كه آنها فكر مى كنند و اهمّيت حج، بيش از آن است كه آنان تصور كرده اند.

ز) حضور همه ساله امام زمان (عج) در حج

در اين قسمت نيز به ذكر رواياتى مى پردازيم.

يك- «محمّد بن عثمان عَمرى» كه يكى از نوّاب خاصّ امام زمان(عج) در غيبت صغرى بوده، درباره حضور همه ساله حضرت ولى عصر(عج) در مراسم حج، گفته است:

وَاللهِ انَّ صاحِبَ هذَا الامر لَيَحضُرُ المَوسِم كُلَّ سَنَةٍ فَيَرَي النّاسَ وَ يَعرِفُهُم وَ يَرَونَهُ وَ لا يَعرِفُونَه. (2)

به خدا قسم، حضرت صاحب الامر(ع) همه ساله در موسم حج، حضور مى يابد، مردم را مى بينند و مى شناسد و مردم، نيز او را مى بينند اما نمى شناسند.

دو- «عبدالله بن جعفر» روايت كرده است: از محمّد بن عثمان عمرى پرسيدم:

رَأَيتَ صاحِبَ هذَا الامر؟ فقالَ: نَعَم و آخِرُ عَهدي بِهِ عِندَ بَيتِ الحَرامِ وَ هُوَ يَقُولُ: اللّهُمَّ انجِز لي ما وَعَدتَني. (3)

آيا صاحب الامر [امام زمان] را ديده اى؟ گفت: بلى و آخرين بار كه ديدم، كنار خانه خدا بود، در حالى كه مى گفت: خدايا، آنچه را برايم وعده داده اى، محقّق ساز.

سه- محمّد بن عثمان عمرى روايت كرده است:

وَ رَأَيتُهُ صَلَواتُ اللهِ عَلَيه، مُتِعَلِّقاً بِاستارِ الكَعبَةِ وَ هُوَ يَقُولُ: اللّهُمَّ انتَقِم لي مِن اعدائِك. (4)

آن حضرت را ديدم كه در مستجار، به پرده هاى كعبه در آويخته و مى فرمايد: خدايا انتقام مرا از دشمنانت بگير.

چهار- امام صادق(ع) نيز، به حضور آن حضرت در مراسم حج، اشاره كرده، مى فرمايد:

يَفتَقِدُ النّاسُ اماماً يَشهَدُ المَوسِمَ يَراهمُ وَ لا يَرَونَهُ. (5)


1- فروع الكافي، ج 4، ص 532؛ حج از ميقات تا ميعاد، ص 92.
2- وسايل الشيعه، ج 8، ص 96؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 307.
3- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 307.
4- همان؛ حج و عمره در قرآن و حديث، صص 207- 209.
5- وسايل الشيعه، ج 8، ص 96؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 207.

ص: 66

مردم، امامى را نمى يابند كه در مراسم حج، حضور دارد، آنان را مى بيند ولى آنان حضرتش را نمى بينند.

ص: 67

ص: 68

بخش دوم: فلسفه حج

اشاره

فصل اول: فلسفه كليات حج

فصل دوم: فلسفه واجبات حج

ص: 69

ص: 70

فصل اول: فلسفه كليات حج

اشاره

در ميان واجبات الهى، حج از برجستگى و ويژگى خاصى برخوردار است. اين ويژگى مهم، مربوط به ابعاد وسيع و گسترده مناسك آن است و به دليل همين گستردگى در ابعاد مناسك حج است كه فلسفه اسرارآميز آن همچنان پويا و شگفتى آفرين مى باشد؛ هر چند كه براى بسيارى ناشناخته مانده است.

برخى از تحليل گران، احكام را به دو دسته «محكم» و «متشابه» تقسيم كرده اند- همانند قرآن كه آيات محكم و متشابه دارد- براى احكام «محكم» مثال جهاد را ذكر كرده اند كه انگيزه و هدف و نتيجه آن، روشن و سهل الوصول است و براى احكام «متشابه» حج را؛ بدين معنى كه حج، همانند قرآن بطون هفت گانه و يا هفتادگانه دارد. حج، گنجينه اى است با زواياى بى شمار كه هر كس به قدر فهم و دانش خود، آن را درك مى كند و با اين همه، حقايق آن تمام نشدنى است و پا به پاى حركت زمان و رشد انديشه بشر، رو به شكوفايى است و هر اندازه، به بحث و بررسى فلسفه حج بپردازند، نكات تازه ترى خواهند يافت.

بسيارى از روايات نيز به اين ژرفاى فناناپذير و چشمه جوشان حج اشاره دارند. چنان كه در اين زمينه، حديثى از «زرارة بن اعين» نقل شده است:

قُلتُ لَابي عَبدِالله(ع) جَعَلَني اللهُ فِداكَ اسئَلُكَ مِنَ الحَجِّ مُنذُ اربعينَ عاماً فَتَفتيني فَقالَ: يا زُرارَة، بَيتٌ يُحَجُّ قَبلَ آدمَ(ع) بِالفَي عامٍ، تُريدُ ان تَفْنَي مَسائلُهُ في اربعينَ

ص: 71

عاماً. (1)

به امام صادق(ع) عرض كردم فدايت شوم حدود چهل سال است كه مسايل حج را از شما مى پرسم و شما فتوا مى دهيد ...(و تمام نمى شود) حضرت فرمود: اى زراره، خانه اى كه فرشتگان آن را دو هزار سال پيش از آدم(ع) زيارت كرده و بدان حج گزارده اند، تو انتظار دارى كه مسايل آن طى چهل سال پايان پذيرد.

از اين رو يكى از عوامل مهم و اساسى كه مى تواند ما را در انجام حج واقعى و مورد رضايت خداوند متعال، يارى و رهنمون سازد، توجه عميق و همه جانبه به اسرار و فلسفه و روح حج است. زيرا وقتى ما با فلسفه و اسرار حج آشنا شويم و اهداف عالى شرع مقدس را از اين فريضه بزرگ به دست آوريم ديگر، به خود اجازه نمى دهيم كه به انجام مراسم تشريفاتى و اعمال خشك و بى روح اكتفا كنيم.

آشنايى با فلسفه و اسرار حج به ما مى آموزد كه كدام حج، حج صورى و بى روح و عارى از حقيقت عبوديت است و حج مسخ شده و جاهلى است و كدام حج، حج اسلام و رسول خدا(ص) مى باشد. در حقيقت حجى مى تواند حج واقعى و حجة الاسلام باشد كه داراى آن روح عظيم و آثار گران قدر حج و در جهت تأمين هدف هاى شناخته شده آن باشد. همچنين حجى كه راه گشاى حج گزار و امّت اسلامى در مسير رسيدن به اين اسرار و نتايج عالى گردد.

از طرفى، بايد در دست يابى به فلسفه و اسرارحج، راهى را طى نماييم كه در مرحله عمل، مورد اطمينان و در مكتب اسلام، قابل قبول باشد؛ يعنى از همان منبعى كه احكام و مناسك حج را به دست آورده ايم، به جست وجوى فلسفه و اسرار آن باشيم. زيرا، اين روش، مطمئن ترين و بهترين راه دست يابى به فلسفه و اسرار حج است. خوشبختانه، كتاب و سنّت، ما را در اين راه به خود ما وانگذاشته اند، بلكه بيان احكام، بخش عظيمى از اسرار و آثار و اهداف بزرگ و حياتى حج را توضيح داده است (2).


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 306؛ ابعاد سياسي و اجتماعي حج، محمدتقي رهبر، ص 15.
2- در راه برپايي حج ابراهيمي، صص 22- 23.

ص: 72

از اين رو، ما با استفاده از نصوصى كه در آيات قرآن مجيد و متون احاديث وجود دارد، به قسمت هايى از درياى بيكران لطايف، اسرار و فلسفه حج، اشاره مى نماييم:

1. فلسفه حج در قرآن

اشاره

خداوند متعال در قرآن به فلسفه حج اشاره كرده، مى فرمايد:

(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ ...)(حج: 28- 27)

اى ابراهيم، مردم را به حج [انجام اعمال حج] دعوت كن تا پياده به سوى تو آيند و سوار بر مركب هاى لاغر، از راه دور و دره هاى عميق، تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند و نام خدا را ياد كنند ...

در اين آيه شريفه، خداوند متعال به دو فلسفه مهم و حياتى حج اشاره كرده است:

الف) كسب منافع دنيوى و اخروى

بدون شك، مراسم با شكوه حج، براى امّت اسلام، منافع دنيوى و اخروى را در پى دارد. زيرا وقتى، اقوام و ملّيت هاى مختلف از اطراف و اكناف جهان، در آنجا جمع مى شوند با همه تفاوت هايى كه در نژادها، رنگ ها، آداب و سنن دارند، همگى با برقرارى ارتباط و شناخت همديگر، هماهنگ و متّحد، در انجام عملى واحد، بسيج مى شوند. در واقع مراسم حج، عمل واحد، كلمه واحد، معبود واحد و كعبه واحد است.

بدين ترتيب، مسلمانان جهان به بركت حضور و شركت در انجام مراسم حج، ضمن چاره جويى در حل مشكلات موجود جهان اسلام دست به دست هم داده و به يارى يكديگر مى شتابند. در واقع، روح اخوّت و برادرى در ميان مسلمانان حج گزار و امت اسلامى بيش از پيش تقويت و پايدارتر مى شود.

علامه طباطبايى(ره) در ذيل آيه شريفه:(لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ...) در توضيح

ص: 73

فلسفه حج كه همان تأمين منافع مردم است، چنين مى فرمايد:

منافع حج، دو نوع است: يكى دنيوى كه مربوط به همين زندگى اجتماعى دنياست و زندگى آدمى را صفا مى دهد و حوايج گوناگون او را برآورده، نواقص مختلف آن را برطرف مى سازد، مانند: تجارت، سياست، امارت، تدبير و اقسام رسوم و آداب و سنن و عادات و انواع تعاون و يارى هاى اجتماعى و غير آن. معلوم است كه وقتى اقوام و امّت هاى مختلف از مناطق گوناگون زمين با همه تفاوت هايى كه در انساب و رنگ و سنن و آداب آنهاست، در يك جا جمع شده، همديگر را مى شناسند كلمه واحد همه آنان، همان كلمه حق است، پس معبود همه يكى است كه او همان خداى عزّوجل است و وجهه همه يكى است و آن كعبه است.

نوع دوّم از منافع، منفعت هاى اخروى است كه همان وجود انواع تقرّب ها به سوى خداوند است. تقرّب هايى كه عبوديت آدمى را مجّسم مى سازد و اثرش در عمل و گفتار آدمى هويدا مى گردد. در واقع عمل حج با مناسكى كه دارد انواع عبادت و توجّه به خدا را شامل و متضمّن است. زيرا انجام حج، مشتمل بر ترك تعدادى از لذايذ زندگى و كارهاى دنيايى، كوشش ها براى ترك دنيا و تحمّل مشقّت هاست، و همچنين طواف پيرامون خانه او و نماز و قربانى و انفاق و روزه و غير آن. (1)

مرحوم طبرسى(ره) در تفسير منافع حج، سه قول ذكر كرده است:

1. مراد از منافع، تجارت است؛

2. مراد از منافع، تجارت در دنيا و اجر و ثواب در آخرت است؛

3. منافع، همان عفو و مغفرت است. (2)

بنابراين، منافع در آيه شريفه، اعم است از منافع دنيوى؛ مثل تجارت، و منافع اخروى؛ مثل اجر و پاداش و رحمت و مغفرت الهى. زيرا واژه منافع در اينجا(لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ...) به طور مطلق ذكر شده و از طرفى كاملًا روشن است كه هيچ گونه محدوديتى در اين لفظ نيست. بنابراين تمام منافع و بركات معنوى و نتايج


1- الميزان، ج 14، ص 521.
2- مجمع البيان، ج 7، ص 129؛ تفسير كبير، محمد بن الحسين فخر رازي، ج 23، صص 28- 49.

ص: 74

مادى، فوايد فردى و اجتماعى، فلسفه هاى سياسى و اقتصادى و اخلاقى و غيره را شامل مى شود.

بدين ترتيب، طبيعى است مسلمانانى كه از همه نقاط جهان و از ميان اقشار گوناگون، براى انجام مراسم حج آمده اند از نزديك، شاهد و ناظر اين منافع باشند و آنچه را كه با گوش شنيده اند با چشم خويش ببينند. (1)

از اين رو در كتاب كافى از امام صادق(ع) روايت شده است كه «ربيع بن خيثم»، از امام(ع) از تفسير واژه «منافع» سؤال نمود. حضرت فرمود: «منافع دنيا و منافع آخرت(هر دو) را شامل مى شود». (2)

ب) ياد خدا

فلسفه دوم حج، ياد خداست(وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ)(حج: 28) حج گزار، در ايام حج، ياد خدا و عبادت او را به جاى آورد. زيرا ياد و عبادت خداوند، در كعبه- قديمى ترين مركز عبادت- از اهميت خاصى برخوردار است و بر اساس روايات، ثواب و پاداش فراوان الهى را در پى دارد.

مفسّران در تفسير واژه ذكر، ديدگاه هاى گوناگونى، بيان نموده اند كه ما در اينجا به سه ديدگاه اشاره مى نماييم:

يك- مراد از ذكر خداوند، در اين ايام، «ايام معلومات» تكبير مخصوصى است كه بعد از نماز ظهر روز عيد قربان گفته مى شود و تا پانزده نماز ادامه دارد؛ يعنى بعد از نماز صبح روز سيزدهم خاتمه مى يابد. و آن ذكر اين است:

اللهُ اكبَرُ، اللهُ اكبَرُ، لا اله الَّا اللهُ وَاللهُ اكْبَرُ، اللهُ اكبَرُ لِلّهِ الحَمدُ، اللهُ اكْبَرُ عَلي ما هَدانا، وَاللهُ اكبَرُ عَلي ما رَزَقَنا مِن بَهيمَةِ الانعام. (3)

دو- مراد از واژه ذكر، در اين آيه شريفه، ذكر و نام خدا در هنگام ذبح قربانى است،


1- تفسير نمونه، ج 14، ص 72؛ روح المعاني، ج 10، ص 215.
2- فروع كافي، ج 4، ص 422؛ الميزان، ج 14، ص 532.
3- تفسير نمونه، ج 14، ص 75؛ مجمع البيان، ج 7، ص 129.

ص: 75

زيرا خداوند متعال در ادامه آيه شريفه فرموده است:(عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الأَنْعامِ ...) نام خدا را در روزهاى مقرّر، بر چهارپايانى كه خداوند روزى آنان نموده است، به هنگام قربانى كردن ذكر نمايند. (1)

سه- مراد از ذكر، همان ذبح قربانى است؛ زيرا ذبح در اينجا به همراه ذكر است و مى توان ذكر را گفت و ذبح(قربانى) را اراده كرد. (2)

همچنين در تفسير أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ) اقوال مختلفى از مفسّران بيان شده است، اما اكثريت علما گفته اند: مراد از أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ) دهه اول ذى حجه است. (3) علامه طباطبايى(ره) ايام معلومات را به ايام «تشريق»(روزهاى 11- 13 ذى حجه) تفسير كرده است؛ زيرا در روايات ائمّه اهل بيت: ايام معلومات را به همين ايام تفسير نموده اند. (4)

چنان كه در حديثى از امام باقر(ع) نقل شده است كه حضرت فرمود: مراد از أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ)، «ايام تشريق» است (5) و روايتى به همين مضمون از امام صادق(ع) نيز نقل شده است. (6)

2. فلسفه حج در روايات

اشاره

ائمّه معصومين:، به عنوان تربيت يافتگان مكتب نبوت و رسالت در طول تاريخ زندگى پربركت خويش با استفاده از شرايط و موقعيت هاى مناسب و فرصت هاى به وجود آمده، به تبيين احكام الهى پرداخته اند و به ويژه با مراجعه و پرسش اصجاب و پيروان مكتب ولايت، درباره فلسفه احكام از جمله فلسفه حج، بيانات جامع و مفصلى ارائه فرموده اند؛ با بهره گيرى از كلمات گهربار آن بزرگواران به گوشه هايى از فلسفه حج اشاره مى نمايم:


1- تفسير نمونه، ج 14، ص 74؛ تفسير الميزان، ج 14، ص 523؛ مجمع البيان، ج 7، ص 129.
2- الكشّاف عن حقايق غوامض التنزيل، الزّمخشري، ج 3، ص 153.
3- تفسير كبير، ج 23، ص 29؛ مجمع البحرين، ج 5، ص 120.
4- تفسير الميزان، ج 14، صص 523- 534.
5- مجمع البيان، ج 7، ص 129؛ التبيان، ج 7، ص 310.
6- البرهان في تفسير القرآن، السّيد هاشم البحراني الحسيني، ج 3، ص 87.

ص: 76

الف) فلسفه حج در كلام امام على (ع)

حضرت امير مؤمنان على(ع) با اشاره به وجوب حج از جانب خداى متعال، درباره اسرار و فلسفه آن چنين مى فرمايد:

وَ فَرَضَ عَلَيكُم حَجَّ بَيتِهِ الحَرامِ، الَّذي جَعَلَهُ قِبلَةً لِلَانامِ، يَرِدُونَهُ وُرودَ الانعامِ وَ يَألَهُونَ الَيهِ وُلُوهَ الحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبحانَهُ عَلامَةً لِتَواضُعِهِم لِعَظَمَتِهِ وَ اذعانِهِم لِعِزَّتِهِ وَاختارَ مِن خَلقِهِ سُمّاعاً اجَابُوا الَيهِ دَعوَتَهُ وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَواقِفَ انبيائِهِ و تَشَبَّهوا بِمَلائِكَةِ المُطيفينَ بِعَرشِهِ يُحرَزُونَ الارباحَ في مَتجَرِ عِبَادَتِهِ وَ يَتَبادَروُنَ عِندَه مَوعِدَ مَغفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبحانَهُ لِلاسلامِ عَلَماً وَ لِلعَائِذينَ حَرَماً فَرَضَ حَقَّهُ وَ اوجَبَ حَجَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيكُم وِفادَتَهُ فَقالَ سُبحانَهُ:(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ). (1)

خدا، حج خانه محترم خود را بر شما واجب كرد. همان خانه اى كه آن را قبله گاه انسان ها قرار داده است كه چون تشنگان، به سوى آن رو مى آورند و همانند كبوتران به آن پناه مى برند. خداى سبحان، كعبه را مظهر تواضع بندگان در برابر عظمت خويش و نشانه اعتراف آنان به بزرگى و قدرت خود قرار داد و در ميان انسان ها، شنوندگانى را برگزيد كه دعوت او را [براى حج] اجابت كنند و سخن او را تصديق نمايند و پاى بر جايگاه پيامبران الهى نهند. همانند فرشتگانى كه بر گرد عرش الهى طواف مى كنند و سودهاى فراوانى در اين عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست مى آورند و به سوى وعده گاه الهى مى شتابند. خداى سبحان، كعبه را براى اسلام، نشانه گويا و براى پناهندگان، خانه امن و امان قرار داد، اداى حق آن را واجب كرد و حج بيت الله را واجب شمرد و بر همه شما انسان ها مقرر داشت كه به زيارت آن برويد و فرمود: «آن كس كه توان رفتن به خانه خدا را دارد حج بر او واجب است و آن كس كه انكار كند، خداوند از همه جهانيان بى نياز است».

ب) فلسفه حج در كلام امام صادق (ع)

1- نهج البلاغه، خطبه اول.

ص: 77

امام صادق(ع) در پاسخ به سؤال «هشام بن حكم» درباره فلسفه حج فرموده است:

... فَجَعَلَ فيهِ الاجتماعَ مِنَ الشَّرقِ وَالغَربِ، لِيَتعارَفُوا، وَليَنزِعَ كُلّ قَومٍ مِنَ التِّجاراتِ مِن بَلَدٍ الي بَلَدٍ وَلِيَنتَفِعَ بِذلِكَ المَكاري وَالجِمّالُ وَلِتُعرَفَ آثارُ رَسولِ اللهِ وَ تُعرَفَ اخبارُهُ وَ يُذكَرَ وَ لايُنسي وَلَو كانَ كُلّ قَومٍ انَّما يَتَكَلَّموُنَ عَلي بِلادِهِم وَ ما فيها هَلَكُوا وَ خَرِبَتِ البلادُ وَ سَقَطَتِ الجَلَبُ وَالارباحُ فذلك علّة الحجّ ... (1)

خداوند متعال، حج را مركز اجتماع مسلمانان از شرق و غرب عالم قرار داد تا آنان همديگر را بشناسند و هر قوم تجارت هاى(اموال تجارتى) خود را از شهرى به شهرى ببرند و صاحبان مركب ها و چهارپايان باربر، سود نمايند و آثار و اخبار رسول خدا(ص) را بشناسند و در نظر داشته باشند و هرگز فراموش نكنند. و اگر هر قوم، از شهرهاى خود سخن بگويند همگى آنها نابود و بلاد(شهرهاى) شان خراب مى شود ورود اموال و سودهاى رايج در ميان آنان از بين خواهد رفت و اخبار واقعى در پشت پرده قرار مى گيرد و مردم بر آنها اطلاع پيدا نمى كنند، پس اينهاست فلسفه حج.

ج) فلسفه حج در بيان امام رضا (ع)

محمد بن سنان مى گويد: از امام رضا(ع) درباره فلسفه بعضى از احكام پرسيدم كه امام(ع) پاسخ دادند، از جمله درباره فلسفه حج چنين فرمود:

وَ عِلَّةُ الحَجِّ، الوِفادةُ الي اللهِ تَعالي وَ طَلَبُ الزيادَةِ وَالخُرُوجُ مِن كُلِّ مَا اقتَرَفَ العَبدُ، تائِباً ممّا مَضي، مُسْتَأنِفاً لِما يَستَقبِلُ مَعَ ما فيهِ مِنِ استِخراجِ(اخراج) الاموالِ وَ تَعَبِ الابدانِ وَ حَظَرِها عَنِ الشَهَواتِ وَاللَّذّاتِ والتَّقَرُّبِ فِي العِبَادَةِ الَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَالخُضُوعِ وَالاستِكانَةِ وَالذُّلِّ شاخِصاً الَيهِ فِي الحَرِّ وَالبَردِ وَالامنِ وَالخَوفِ دائِبَاً في ذلِكَ دائِمَاً وَ ما في ذلِكَ لِجَميعِ الخَلقِ مِنَ المَنافِعِ وَالرَّغبَةِ وَالرَّهبَةِ الَي اللهِ سُبحانَهُ وَ تَعالي وَ مِنهُ تَركُ قِساوَةِ القَلبِ وَ جِسارَةِ الانفُسِ وَ نِسيانِ الذِّكرِ وَانقِطاعِ الرَّجاءِ وَالعَمَلُ وَ تَجديدُ الحُقُوقِ وَحَظرُ النَّفسِ عَن الفَسادِ وَ مَنفَعةُ مَن فِي المَشرِقِ وَالمَغرِبِ وَ


1- علل الشرايع، ج 2، ص 404؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 8؛ بحارالانوار، ج 96، ص 32.

ص: 78

مَن فِي البَرِّ وَالبَحرِ مِمَّن يَحُجُّ و مِمَّن لا يَحُجُّ مِن تاجِرٍ وَ جالبٍ وَ بايِعٍ وَ مُشتري وَ كاسِبٍ و مِسكينٍ وَ قَضاءِ حَوائجِ اهلِ الاطرافِ وَ المَواضِعِ المُمكِنِ لَهُمُ الاجتِماعُ فيها كذلِكَ(لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ...). (1)

فلسفه حج، رفتن به مهمانى خدا و طلب كردن ثواب بسيار و بيرون شدن از همه گناهانى است كه از انسان صادر شده و براى اين است كه از گناهان گذشته اش توبه نمايد و نسبت به آينده اش تجديد عمل كند [راه و روش صحيح براى آينده انتخاب نمايد] و نيز در حج، انسان، موفق به بذل مال مى شود و بدن آدمى به زحمت مى افتد و در مقابل اجر مى برد و انسان را از شهوت ها و لذت ها باز مى دارد و به وسيله عبادت به درگاه خداى عزوجل نزديك مى شود و آدمى را به تواضع و فروتنى و اظهار ذلت در برابر آن بارگاه وامى دارد. حج دائماً انسان را دچار سرما و گرما و ايمنى و خوف [خاطر جمعى و ترس] مى كند و به اين حوادث عادت مى كند. و نتيجه آثارش اين است كه در عبادت دسته جمعى همه مردم سود مى برند و با رغبت [اميد] و ترس به سوى خدا رو مى آورند.

نتيجه ديگرش اين است كه قساوت را از قلب و خشونت [بى باكى] را از نفس و نسيان را از دل مى زدايد و اميد و ترس را از غير خدا بريده، آدمى را به عمل وامى دارد و حقوق خدا را تجديد كرده، نفس را از فساد جلوگيرى مى كند. و منافع همه كسانى كه در شرق و غرب عالم و يا در خشكى و يا در دريا زندگى مى كند- چه آنهايى كه به حج آمده اند و چه كسانى كه به حج نيامده اند- از حج تأمين مى گردد. زيرا در موسم حج، آمد و شد [رفت و آمد] تاجران و واردكنندگان و فروشندگان و مشتريان و كاسبان و مسكينان است. در حج، حوايج محتاجانى كه از اطراف آمده اند و مكان هايى كه در آنها اجتماع حجاج در آنها ممكن است برآورده مى شود. اينها منافعى است كه حج براى بشر دارد.(لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ...).


1- عيون اخبار الرضا(ع)، ج 2، صص 174- 175 و 225- 254؛ علل الشرايع، ج 2، ص 404؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 7؛ بحارالانوار، ج 96، ص 32؛ جلوه هاي حج در قرآن، ص 276.

ص: 79

فصل دوم: فلسفه واجبات حج

اشاره

در آيات و روايات رسول خدا(ص) و اهل بيت: از واجبات حج رمزگشايى شده و درباره فلسفه آنها به تفصيل سخن گفته شده است:

1. فلسفه احرام

اشاره

از آنجايى كه لباس دوخته و رنگارنگ، لباس زينت و زيبايى است و علاوه بر آن، گاهى افراد را از صفا و معنويت دور مى سازد، سبب تفاخر و خودآرايى آنان مى شود، و چه بسا ممكن است امتيازات ظاهرى لباس خود را به رخ ديگران بكشد.

از اين رو، احرام بستن از ميقات، خط بطلان كشيدن روى هواها و هوس ها و دست رد بر امتيازات و مبارزه با ظاهرگرايى ها و تجمل گرايى هاست. چنان كه كلمات گهربار ائمه معصومين: را مورد ارزيابى قرار بدهيم براى احرام، اسرار و فلسفه هايى ذكر شده است كه به برخى از آنها اشاره مى گردد.

الف) احرام، لباس فروتنى و خشوع

بر اساس روايات، لباس احرام باعث خشوع و فروتنى انسان مى گردد و لباسى است كه تسليم و فروتنى در برابر خداوند متعال را در پى دارد، زيرا زينت و زيبايى هايى كه آدمى را از معنويت دور نمايد در آن وجود ندارد.

در لباس احرام، توجه آدمى فقط به خداست و امتيازات ظاهرى و شخصى از وجود انسان برطرف گرديده است. به واسطه احرام، همه زائران خانه خدا با هم يك رنگ و يك شكل و به سوى هدف واحد در حركتند و شاه و گدا، فقير و غنى، سفيد و سياه،

ص: 80

زن و مرد و ... دوش به دوش يكديگر در حالى كه از زينت ها و لذت هاى دنيوى گريزان اند، در برابر خداوند سر تعظيم فرود مى آورند.

چنان كه امام رضا(ع) در اين باره فرموده است:

وَ انَّما يُأمَرُوا بِالاحرامِ لِيَخشَعُوا قَبلَ دُخولِهِم حَرَمَ اللهِ وَ امنِهِ وَ لِئلّا يَلْهُوا وَ يَشتَغِلوُا بِشَي ءٍ مِن امُورِ الدُّنيا وَ زينَتِها وَ لَذّاتِها وَ يَكُونُوا جادّينَ فيما هُم فيهِ قاصِدينَ نَحوَهُ، مُقبِلينَ عَلَيهِ بِكُلّيتِهِم، مَعَ ما فيهِ مِنَ التَّعظيمِ للهِ عزَّوجلَّ لِبَيتِهِ وَ التَذَلُّلِ لأنفُسِهِم عِندَ قَصدِهِم الَي اللهِ عَزَّوجلَّ وَ وِفادَتِهِم الَيه راجينَ ثَوابَهُ، راهبينَ مِن عِقابِهِ، ماضينَ نَحوَهُ مُقبِلينَ الَيهِ بِالذُّلِّ وَالاستِكانَةِ والخُضُوعِ. (1)

همانا به احرام دستور داده شد تا مردم خشوع و فروتنى پيدا كنند، پيش از اينكه به خانه امن الهى وارد شوند و نيز براى اينكه دست به كارهاى لهو و بيهوده نزنند و مشغول امور دنيا و زينت ها و لذت هاى آن نشوند و به آنچه اراده كرده اند توجه و كوشش داشته باشند و همگى به سوى چيزى روند كه قصد كرده اند.

به علاوه، در احرام، تعظيم خداوند و خانه او و ذليل و خوارشدن نفس هاى آنان است، در حالى كه قصدشان به سوى خداست و بر او وارد مى شوند و به ثواب و پاداش خداوند اميدوار و از عقاب و كيفر او هراسانند؛ به جانب خداوند مى روند و با كوچك شمردن خود و فروتنى و تواضع به سوى او روى مى آورند.

امام صادق(ع) در حديثى درباره بيرون آوردن لباس ها و راز پوشيدن لباس احرام فرموده است: «... وَالبِس كِسوَةَ الصِّدقِ وَالصَّفا وَالخُضوعِ وَ الخُشُوع ...؛ لباس صدق و صفا و خضوع و خشوع را بر تن كن». (2)

ب) احرام، لباس تكريم و احترام

سرزمين مقدس مكه، حرم امن الهى و مهبط وحى است و ورود به آن، آدابى دارد. يكى از آداب آن احرام در هنگام ورود به حرم الهى است، از اين رو، احرام، لباس تكريم حرم است. چنان كه امام باقر(ع) در روايتى به نقل از رسول خدا(ص)


1- وسايل الشيعه، ج 9، ص 3؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 259.
2- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 172.

ص: 81

فرموده است: «وَجَبَ الْاحرامُ لِعلّةِ الْحَرمِ» (1)

؛ «احرام به خاطر احترام و تكريم حرم الهى واجب شده است.»

همچنين در حديثى ديگر امام صادق(ع) در اين باره مى فرمايد:

حُرِّمَ المَسجِد لِعِلَّةِ الكَعبَةِ وَ حُرِّمَ الحَرَم لِعَلّ ةِ المَسجِد وَ وَجَبَ الاحرامُ لِعِلَّةِ الحَرَم. (2)

حرمت مسجد به خاطر كعبه و حرمت حرم به خاطر مسجدالحرام است و احرام به جهت حرمت [تكريم] حرم واجب شده است.

ج) لباس تحريم گناهان

يكى از اسرار و فلسفه هاى احرام اين است كه شخص زائر و حج گزار با درآوردن و كندن لباس دوخته از بدن خود، تمام زشتى ها و پليدى ها، كج روى ها و نافرمانى ها و شرارت ها و تجاوزگرى ها را نيز، دور مى اندازد و با پوشيدن لباس احرام، تمام معاصى و گناهان و هر آنچه را كه خداى تعالى حرام كرده است بر خود حرام مى سازد.

چنان كه امام زين العابدين(ع) در حديث معروف خود به شبلى در اين باره فرموده است:

... فَحينَ احرَمتَ، نَوَيتَ انَّكَ حَرَّمتَ عَلي نَفسِكَ كُلَّ مُحرَّمٍ حَرَّمَهُ اللهُ عَزَّوَجَلّ ... (3)

آيا موقع محرم شدن، متوجه اين معنى بودى كه تمام آنچه را كه خداوند حرام كرده است بر خود تحريم نمايى و هرگز پيرامون آن نگردى؟

از اين رو، مراد امام(ع) كه مى فرمايد: «حج گزار هنگام احرام بستن، قصد كند هر چه را خدا بر وى حرام كرده، او هم بر خود حرام كند»، ترك همه معاصى و گناهان است. پس احرام در ميقات، بدين معنى است كه خدايا! من تعهد مى كنم كه همه محرمات را بر خود تحريم كرده، و براى هميشه آنها را ترك كنم. (4)

در واقع، حج گزار، لباس دوخته را از تن در مى آورد تا با امام سجاد(ع) هم صدا گردد: «خدايا من ديگر لباس گناه به تن نمى كنم و از هر گناهى توبه مى كنم».

آن گاه لباس ندوخته(احرام) به تن مى كند كه هيچ گونه، رنگى نگرفته و حلال و


1- علل الشرايع، ج 2، ص 415.
2- همان؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 3.
3- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 166.
4- صهباي حج، ص 343.

ص: 82

پاك است. اين لباس، لباس طاعت است؛ زيرا تنها گناه نكردن مهم نيست، اطاعت كردن از معبود هم مهم است. بنابراين كندن لباس دوخته مرسوم، توبه از گناه و پوشيدن لباس ساده تازه، نشانگر اطاعت و امتثال (1) و تحريم همه گناهان است.

د) احرام، جايگزين قربانى

امام صادق(ع) در روايتى درباره فلسفه و تشريع احرام فرموده است:

كانَت بَنُو اسرائيل اذا قَرَّبَتِ القُربانَ، تَخرُجُ نارٌ فَتَأكُلُ قُربانَ مَن قُبِلَ مِنهُ وَانَّ اللهَ تَبارَكَ وَتَعالي جَعَلَ الاحرامَ مَكانَ القُربان. (2)

وقتى بنى اسرائيل، قربانى خود را آماده مى كردند آتشى پديدار مى شد و قربانى هر كسى را كه مورد قبول واقع شده بود مى خورد [مى بلعيد] آن گاه، خداوند متعال احرام را به جاى آن گونه قربانى قرار داد.

بدين ترتيب، فلسفه لباس احرام اين است كه خداوند متعال آن را جايگزين قربانى فرموده است.

ه) يادآورى از مرگ و قيامت

يكى از اسرار در بر كردن لباس مخصوص، در حال احرام اين است كه حج گزار، به ياد مرگ و قيامت باشد؛ يعنى انسان، روزى را در پيش دارد كه با لباس ندوخته وارد آن مى شود و آن روز، روز مرگ است كه كفن در بر مى نمايد. از اين رو، برخى از اسرار قيامت، در مناسك و مراسم حج، تجلى مى يابد و سفر مرگ و حضور در صحنه قيامت را در نظر افراد مجسم مى سازد. (3)

2. فلسفه تلبيه

الف) بر اساس برخى از روايات، تلبيه، شعار توحيدى و پاسخ به دعوت و نداى خداوند متعال مى باشد، چنان كه سليمان بن جعفر مى گويد: دليل و فلسفه تلبيه را از امام


1- از ميقات تا عرفات، عبدالله درويش، ص 41.
2- علل الشرايع، ج 2، ص 415؛ فروع كافي، ج 4، ص 335؛ حج از ميقات تا ميعاد، ص 63.
3- صهباي حج، ص 349.

ص: 83

موسى بن جعفر(ع) پرسيدم:

سَأَلتُ ابَا الحَسَن عَنِ التَّلبية وَ عِلَّتِها؟ فَقالَ: انَّ النّاسَ اذا أَحرَمُوا ناداهم اللهُ ذِكرَه فَقالَ: عبادي وَ امائي، لُاحَرِّمَنَّكُم عَلَي النّارِ كَما احرَمتُم لي فَيَقُولوُنَ لَبَّيكَ اللّهُمَّ لَبّيك ... اجابَةً لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ علي نِدائِهِ ايّاهُم. (1)

حضرت فرمود: وقتى مردم، محرم مى شوند خداوند متعال آنان را ندا مى كند و مى فرمايد: اى مردان و زنان از بندگان من، شما را از آتش دوزخ محفوظ داشتم همان طورى كه شما براى من احرام مى بنديد و آن گاه كه آنان لبّيك مى گويند: پاسخ به نداى خداى تعالى است كه آنها انجام مى دهد.

ب) بر اساس روايتى ديگر، تلبيه، پاسخ حضرت ابراهيم خليل است. چنان كه در روايت عبدالله بن على حلبى از امام صادق(ع) آمده است:

سَأَلتُهُ لِمَ جُعِلَتِ التَّلبيةُ؟ فَقالَ: انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ اوحي الي ابراهيم:(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ ...) فنادي فَاجيبَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ يَلبُّون. (2)

از حضرت سؤال كردم كه علت وجوب تلبيه چيست؟ حضرت فرمود: خداوند به حضرت ابراهيم(ع) وحى كرد كه مردم را دعوت عمومى به حجّ كن! ابراهيم(ع) ندا در داد و همه مردم از راه هاى دور، جواب و پاسخ دادند و تلبيه مى گفتند.

3. فلسفه طواف

اشاره

در روايات، براى طواف خانه خدا، علت هايى ذكر شده است كه در اين جا به دو مورد آن، اشاره مى گردد:

الف) پاك شدن از گناهان

محمد بن مروان از امام ششم(ع) روايت كرده است كه فرمود:

با پدرم حضرت باقر العلوم(ع) در حجر اسماعيل بوديم و آن حضرت نماز مى خواند. مردى آمد و خدمت ايشان نشست تا اينكه پدرم از نماز خواندن، فارغ


1- علل الشرايع، ج 2، ص 416؛ حج از ميقات تا ميعاد، ص 64.
2- علل الشرايع، ج 2، ص 416؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 49.

ص: 84

شد. سلام كرد و عرض كرد: «سه مسئله دارم كه احدى جز تو آن را نمى داند و يكى از آن سؤال ها اين است كه چه چيز و چه انگيزه اى در كار بوده است كه مردم طواف خانه خدا را انجام دهند؟» پدرم فرمود:

خداى تعالى زمانى كه به ملائكه امر نمود كه آدم را سجده نمايند، آنان نپذيرفتند و گفتند:(قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ)(بقره: 28) و خداوند بر آنها غضب كرد. سپس ملائكه از خداوند طلب توبه و بازگشت نمودند و خداى تعالى براى آنكه آنان را مورد بخشش قرار دهد، امر فرمود تا به طواف «ضراح» كه «بيت المعمور» است بپردازند. سپس ملائكه «هفت سال» طواف كرده، از آنچه گفته بودند طلب استغفار نمودند و خداوند نيز بازگشت آنان را پذيرفت و از آنها راضى گرديد. سپس خداى تعالى، براى فرزندان آدم، كعبه را در برابر ضراح قرار داد تا محل بازگشت به سوى او و پاك شدن آنان از گناهان باشد و اين اصل و فلسفه طواف است. آن مرد، اين جواب را شنيد، گفت: «صدّقت؛ درست فرمودى». (1)

شيخ صدوق در ذيل اين حديث شريف روايت كرده است كه خداى متعال، خانه كعبه را در برابر بيت المعمور بنا كرد و به آدم(ع) امر نمود تا بر گِرد آن طواف نمايد و آدم دور خانه طواف نمود. خداوند توبه او را پذيرفت و طواف دور كعبه، سنتى شد كه تا روز قيامت فرزندان آدم براى آمرزش و پاك شدن از گناهان انجام مى دهند. (2)

ب) همسان شدن با فرشتگان

محدّث بزرگ و فيلسوف والا مقام، فيض كاشانى در اين باره مى فرمايد:

بدان كه در عمل طواف به فرشتگان مقرب، شباهت مى يابى كه پيرامون عرش، حلقه زده، بر گرد آن طواف مى كنند و گمان مكن كه مقصود، طواف جسمانى به دور خانه است، بلكه مراد طواف به ذكر خداوندِ خانه است تا آن حد كه هيچ چيزى را جز به ياد او آغاز نكنى و پايان ندهى، همچنان كه طواف كننده طواف، از خانه شروع و به خانه ختم مى كند.

و بايد بدانى، همچنان كه طواف شريف، طواف به حضرت ربوبيت است و بر


1- فروع كافي، ج 4، ص 188؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 74؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 3، ص 172.
2- علل الشرايع، ج 2، ص 406.

ص: 85

همين اساس است كه فرموده اند: بيت المعمور، مقابل كعبه است و طواف فرشتگان بر گرد آن، مانند طواف آدميان به دور خانه كعبه است (1) و چون رتبه بيشتر مردم از طواف آن خانه، پايين تر است به آنها دستور داده شده به قدر امكان به فرشتگان تشبّه جويند و اين خانه را زيارت كنند(و با فرشتگان همسان شوند) و وعده داده اند كه هر كس به قومى تشبّه جويد از آنها به شمار خواهد آمد. (2)

آيت الله جوادى آملى در اين باره فرموده است:

خداى سبحان، براى اينكه انسان، فرشته خو شده، آثار فرشتگان در او ظاهر شود، همان طور كه با دستور روزه گرفتن و پرهيز از لذايذ طبيعى از انسان ها مى خواهد تا همانند فرشتگان، از خوردن و نوشيدن و ديگر كارهاى حيوانى برحذر باشند، هم چنين با قرار دادن كعبه در زمين كه محاذى بيت معمور و تمثّل عرش خداوند است به انسان ها امر كرد تا بر گرد آن طواف كرده، نام حق را زمزمه كنند و براى خود و ديگران از خدا آمرزش بخواهند و اين گونه به ملائكه عرش الهى اقتدا كرده، شباهت پيدا كنند. (3) زيرا فرشتگان به ويژه پس از آزمونى كه براى آنان در صحنه خلقت آدم(ع) و سجده بر او پيش آمد، بر گرد آن، حق را تسبيح و براى مؤمنان طلب آمرزش مى كنند. (4)

حضرت امام خمينى(ره) درباره فلسفه و راز طواف چنين مى فرمايد:

سزاوار است كه به هنگام طواف، قلب زائر پر از تعظيم، محبت، خوف و رجا باشد و بداند كه با عمل طواف، در نقش فرشتگان مقرب خداست كه پيرامون عرش الهى در حال طوافند:(وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ ...)(زمر: 75)؛ و فرشتگان را مى بينى كه پيرامون عرش الهى مشغول طواف و به تسبيح و ستايش خدا مشغولند ....

بنابراين، راز طواف و روح و حقيقت آن عبارت است از طواف دل به حضرت ربوبى، و خانه كعبه، مثال ظاهرى در عالم شهود براى حضرت ربوبى است كه با


1- علل الشرايع، ج 2، ص 406.
2- المحجة البيضاء، المولي محسن الفيض الكاشاني، ج 2، ص 202؛ راه روشن(ترجمه كتاب المحجة البيضاء)، سيد محمدصادق عارف، ج 2، ص 279.
3- بحارالانوار، ج 6، ص 97.
4- صهباي حج، ص 388.

ص: 86

چشم ظاهرى قابل مشاهده نيست ... و ما در اين طواف خود را به قدر امكان با فرشتگان مقرب شبيه مى سازيم كه «مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُم»؛ «هر كس شبيه به قومى شود از آن قوم مى گردد». (1)

4. فلسفه هفت شوط طواف

يكى از نكاتى كه بايد به آن بينديشيم فلسفه و راز و رمز عدد هفت، در بسيارى از اعمال و مناسك حج است. زيرا طواف دور خانه خدا هفت دور است و ميان صفا و مروه، بايد هفت دور سعى كرد و به هر جمره اى بايد هفت سنگ زده شود. اگر كسى گرفتار اخلال در حج شود، بايد پس از بازگشت به وطن هفت روز، روزه بگيرد (2)، و اركان حج نيز هفت چيز معرفى شده است. هم چنين محرمات احرام، به طور كلى هفت چيز شمرده شده است. (3) از اين رو، اين پرسش مطرح است كه فلسفه و راز عدد هفت(هفت شوط) در طواف چيست؟

بر اساس روايات، تعيين هفت شوط در طواف، همراه با حكمتى است كه خداوند متعال در آن قرار داده است. چنان كه ابوحمزه ثمالى روايت كرده: «از امام زين العابدين(ع) پرسيدم علت اينكه طواف، هفت دور تعيين شده است چيست؟» امام(ع) فرمود:

لَانَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالي قالَ: لِلملائكة:(إِنِّي جاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً) فَرُدُّوا عَلَي اللهِ تَبارَكَ وَ تَعالي وَ قالُوا:(أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ) قال اللهُ:(إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ).

خداوند به فرشتگان فرمود: من در روى زمين، جانشين و حاكمى قرار خواهم داد. آنان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى دهى كه فساد و خون ريزى مى كند؟ پروردگار متعال فرمود: من حقايقى را مى دانم كه شما نمى دانيد.

آن گاه خداوند كه هيچ گاه فرشتگان را از نور خود محروم نمى كرد، هفت هزار سال


1- مناسك حج، امام خميني(ره)، ص 24.
2- بقره: 196.
3- المحجة البيضاء، ج 2، صص 161- 162.

ص: 87

از نور خويش محروم كرد و فرشتگان هفت هزار سال به عرش خداوند پناه بردند و خداوند آنان را مورد رحمت قرار داد و توبه آنان را پذيرفت و براى آنان در آسمان چهارم «بيت المعمور» را براى عبادت و پاداش تعيين كرد و «بيت الحرام» را زير «بيت المعمور» قرار داد تا محل امن و عبادت و پاداش فرزندان آدم باشد.

فَصارَ الطَّوافُ سَبعَةَ اشواطٍ واجباً عَلَي العِبادِ لِكُلِّ الفِ سَنَةٍ شَوطاً واحِداً. (1)

آن گاه هفت دور، طواف براى بندگان واجب شد و براى هر هزار سال يك دور، طواف تعيين گرديد.

البته شايد اسرار ديگرى هم در اين اعداد(شوطهاى هفت گانه) وجود داشته باشد كه ما نمى دانيم. (2)

5. فلسفه استلام حجر

امام رضا(ع) در اين باره فرمود:

وقتى خداوند متعال از فرزندان آدم پيمان بندگى گرفت حجرالاسود را [به زمين] فرستاد و بدين جهت مردم را مكلف ساخت با آن تجديد بيعت و عهد كنند، لذا وقتى آنان استلام حجر مى كنند مى گويند: «امانتي ادّيتها ...»؛ «امانتم را ادا كردم و تكليف خود را انجام دادم و پيمان بندگى را تجديد كردم». (3)

ابن ابى عمير، در حديثى ديگر علت بوسيدن حجرالاسود را از امام باقر و يا امام صادق 8 پرسيد. امام(ع) فرمود:

حجرالاسود، سنگى سفيد و روشن در بهشت بود. حضرت آدم آن را مى ديد، وقتى خداوند حجر را به زمين فرستاد، آدم آن را بوسيد و خداوند بوسيدن آن را براى بندگان، سنت قرار داد. (4)

6. فلسفه نماز طواف


1- علل الشرايع، ج 2، ص 406.
2- حج از ميقات تا ميعاد، ص 79.
3- وسائل الشيعه، ج 9، ص 404.
4- همان، ص 407.

ص: 88

برخى گفته اند كه نماز طواف، نماز شكرانه حضور، در دربار معبود است. زيرا، زائر خانه خدا پس از انجام طواف، صاحب مقام و مرتبه شده و در حال استلام حجرالاسود با خداوند دست بيعت داده است. پس بايد در مقام ابراهيم نماز شكرانه به جا آورد. اين نماز شكرانه پيروزى در انجام وظيفه، توكل بر خداو شكر نعمت هاى اوست.

7. فلسفه سعى

اشاره

در روايات، براى سعى، اسرار و فلسفه هايى ذكر شده كه در اين جا به آنها اشاره مى گردد:

الف) به پا داشتن ذكر خدا

رسول خدا(ص) در فلسفه تشريع بعضى از احكام حج فرموده است:

انَّما جُعِلَ الطَّوافُ بِالبَيتِ وَالسَّعيُ بَينَ الصَّفا وَالمَروَة وَ رَميُ الجِمار لاقامَةِ ذِكرِ الله لا لِغَيرِه. (1)

خداوند طواف و سعى بين صفا و مروه و رمى جمرات را جهت اقامه ذكر و ياد خود قرار داده است، نه براى غير آن.

ب) ذليل ساختن ستمگران

امام صادق(ع) درباره حكمت و فلسفه تشريع سعى فرموده است: «جُعِلَ السَّعيُ بَينَ الصَّفا وَالمَروَة مَذَلَّةً لِلجَبّارين» (2)؛ «سعى بين صفا و مروه جهت ذلت و خوارى ستمگران قرار داده شده است».

هم چنين ابوبصير از امام صادق(ع) روايت كرده است كه حضرت فرمود:

ما مِن بُقعَةٍ احَبُّ الَي اللهِ مِنَ المَسعي لَانَّهُ يُذِلُّ فيها كُلَّ جَبّار. (3)

هيچ قطعه زمينى، نزد خداوند از محل سعى، دوست داشتنى تر نيست، زيرا خداوند هر سلطه گر ستيزه جويى را در آن خوار و ذليل مى كند.

ج) تجديد خاطره سعى هاجر در طلب آب

1- الدرالمنثور، جلال الدين السيوطي، ج 1، ص 161.
2- فروع الكافي، ج 4، ص 434؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 511.
3- بحارالانوار، ج 96، ص 234؛ علل الشرايع، ص 433.

ص: 89

امام صادق(ع) يكى از فلسفه هاى سعى را، تجديد خاطره سعى هاجر در طلب آب دانسته اند و مى فرمايد:

انَّ ابراهيمَ لَمّا خَلَفَ اسماعيلَ بِمَكَّة عَطَشَ الصَّبي فَخَرَجَت امُّهُ حَتّي قامَت عَلَي الصَّفا فَمَضَت حَتّي انتَهَت الَي المَروَة ... حَتّي صَنَعَت ذلِكَ سَبعاً فَاجرَي اللهُ ذلِكَ سُنّة. (1)

هنگامى كه ابراهيم(ع) فرزندش اسماعيل را در مكه سكونت داد بر اثر كم آبى تشنه شد ... مادرش هاجر، جهت تهيه آب به صفا و مروه رفت و هفت مرتبه بين اين دو كوه جهت پيدا كردن آب رفت و آمد كرد. خداوند همين عمل هاجر را سنت قرار داد.

د) صفا بخشيدن به روح

«كوه صفا» چنان كه از نامش پيداست، موجب تصفيه و تزكيه روح انسان مى شود و روح انسان را از گناهان پاك مى سازد. چنان كه امام صادق(ع) در حديثى فرموده است:

اذا ارَدتَ الحَجّ ... وَاصْفِ رُوحَكَ وَ سِرَّكَ لِلِقاءِ اللهِ تَعالي يَومَ تَلقاهُ بِوُقُوفِكَ عَلَي الصَّفا وَ كُن ذا مُرُوَّةٍ مِنَ الله تَقيّاً اوصافكَ عِندَ المَروَة ...

هنگامى كه قصد حج رفتن كردى ... و به صفا رسيدى، روح خود را براى ديدار خداوند در قيامت، تصفيه كن و با رسيدن به مروه، مروّت و جوانمردى براى خداوند پيشه ساز (2)

از اين رو، بايد سعى كرد، اما با صفا و بايد كوشيد، اما با مروّت و جوانمردى.

8. فلسفه هروله در سعى

هروله؛ يعنى سينه را جلو دادن و قدم ها را كوتاه و تند برداشتن و با شتاب حركت كردن است. به عبارت ديگر نوعى حركت و رفتار را كه ميان دويدن و راه رفتن است


1- تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 145؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 512؛ جلوه هاي حج در قرآن، صص 75- 76.
2- بحارالانوار، ج 96، ص 124.

ص: 90

هروله مى گويند. (1)

در بيان فلسفه هروله امام صادق(ع) فرموده است:

صار السَّعي بَينَ الصَّفا وَالمَروَة لَانَّ ابراهيمَ عُرِضَ لَهُ ابليس فَامَرَهُ جَبرَئيل(ع) فَشَدَّ عَلَيهِ فَهَرَبَ مِنه، فَجَرَت بِهِ السُّنَّه؛ يعني الهَروَلَة. (2)

سعى بين صفا و مروه از آن جهت واجب گرديد كه در اين مكان، ابليس بر حضرت ابراهيم(ع) ظاهر شد و جبرئيل به آن حضرت دستور داد تا ابراهيم(ع) باشتاب به سوى ابليس حركت كند(ابليس) نيز فرار كرد. اين دويدن ابراهيم به عنوان سنّت «هروله» مقررگرديد.

برخى نيز در فلسفه هروله در سعى گفته اند:

هاجر با فرزند خود اسماعيل، كنار بيت الله الحرام ساكن شدند. پس از اتمام آبى كه همراه آنان بود، هاجر فاصله بين كوه صفا و مروه را كه حدوداً 5/ 766 ذراع، برابر با 5/ 377 متر بود، هفت بار در جست وجوى آب طى كرد. قسمتى از اين مسير را كه امروزه(با چراغ سبز) روشن است با اضطراب شديدى كه ناشى از نگرانى نسبت به وضع فرزند خود بود مى گذشت ودر اصطلاح «هروله» مى كرد. از اين رو هروله در سعى صفا و مروه به عنوان سنّت ادامه يافت. (3)

ابن عباس مى گويد: «نخستين كسى كه ميان صفا و مروه دويد، مادر اسماعيل(هاجر) بود و به دنبال هفت مرتبه رفت وآمد هاجر، بين صفا و مروه، سعى، سنّت گرديد». (4)

9. فلسفه تقصير

گرچه در ظاهر، عمل تقصير كارى ساده به نظر مى رسد و ممكن است فلسفه آن نظافت و بهداشت ظاهرى تلقى گردد، اما در عين حال، براى تقصير هم اسرارى بسيار ذكر شده كه به برخى از آنها اشاره مى گردد:


1- لغت نامه دهخدا، ج 14، ص 20743؛ فرهنگ عميد، ص 1086؛ حج از ميقات تا ميعاد، ص 143.
2- علل الشرايع، ج 2، ص 432.
3- تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه و مدينه منوره، اصغر قائدان، ص 79.
4- قصص الانبياء من القرآن و الاثر، حافظ بن كثير الدمشقي، ص 135.

ص: 91

الف) انسان حج گزار، با كوتاه كردن مو و ناخن، مهياى يك زندگى جديد- غير از آنچه كه از اول بود- مى گردد، زيرا با اين برنامه هاى انسانى، يك فرد با تربيت به حساب مى آيد.

ب) پيش از اسلام، علامت و نشانه هايى در بين عرب معمول بوده كه براى بنده آزاد به كار مى رفته است، مانند: داغ زدن و حلقه به گوش نمودن و ... از اين رو، گرفتن ناخن و شارب و موى سر، كه تقصير عمره است، نشانه قبولى و وابستگى به حق است.

ج) انسان با اين عمل، از خستگى و كسالت و سر در گريبانى درمى آيد و تقصير، علامتى است كه عملش، پسنديده و مبرور است و آن گاه خداوند به حج گزار اجازه بهره مندى و تمتّع را تا موسم حج مى دهد.

د) تقصير، نشانه اى از نظافت ابراهيمى است و اشاره به اين است كه پيكر و اندام انسان با اينكه در حال نمو و رشد است، تغييرات هميشگى كه طبيعت بر عهده دارد آن را تعديل و يكنواخت مى سازد، اما مو و ناخن، حالت تعديل از خود نداشته و زيادروى آن محسوس است و انسان در اثر اندازه گيرى آنها هوشيار شده، به خود و جنبه هاى روحى و تمايلات و آرزوهاى نابرابرانه خويش نيز توجه نموده، آنها را اندازه گيرى مى نمايد.

) در سعى صفا و مروه، آدمى، تلاش دارد تا راهى براى زندگى پيدا كند و دارويى براى ادامه عمر بيابد. در اينجا مرحله خويشتن دارى به ميان مى آيد و همه اش براى خود تلاش مى كند و از ديگران جدا مى گردد. در چنين شرايطى، دستور تقصير آمده است؛ يعنى زائر خانه خدا، آرزوهاى دور و دراز را پايان مى دهد. او هم چنان كه موهايش را كوتاه مى كند، آرزوهاى مادى و دنيوى را نيز قطع و كوتاه مى سازد (1) تا از اين طريق جلوه هاى معنوى و روحانى حج، در او تقويت شده، سرانجام همه اعمال و آرزوهاى وى خدايى گردد.

بدين ترتيب، بخش اول مناسك «حج تمتّع» كه «عمره تمتّع» بود، با انجام عمل


1- ابعاد گوناگون حج، ابوعلي خدا كرمي زنجاني، ص 316.

ص: 92

تقصير پايان مى يابد و زائران خانه خدا در روز هشتم كه روز ترويه مى نامند با احرام بستن از شهر مكه كه اولين عمل «حج تمتّع» مى باشد و حركت به سمت عرفات، خود را براى انجام بخش دوم آن آماده مى سازند.

10. فلسفه نام گذارى عرفات

اشاره

در اينكه چرا عرفات را عرفات گفته اند، ديدگاه هاى مختلفى بيان شده است:

الف) آدم و حوا پس از رانده شدن از بهشت و فرود آمدن بر زمين، يكديگر را در عرفات ملاقات نمودند و همديگر را شناختند. از اين رو، اين سرزمين را عرفات ناميده اند. (1)

ب) گروهى عقيده دارند كه عرفات را عرفات گفته اند، زيرا مردم در آنجا به گناهان خود اعتراف مى كنند. (2)

ج) امام صادق(ع) در روايتى، پس از بيان ماجراى فرود آمدن آدم(ع) در عرفات و همراهى كردن حضرت جبرئيل(ع) با وى، فرموده است:

جبرئيل به آدم گفت: هنگامى كه خورشيد غروب كرد هفت مرتبه به گناه خود، اعتراف كن و هفت مرتبه نيز توبه و طلب آمرزش نما و آدم(ع) نيز اين كار را انجام داد. از اين رو، عرفات ناميده شد، زيرا آدم در آنجا به گناه خود اعتراف نمود و براى فرزندان آدم نيز سنّت شد كه(در اين سرزمين) به گناهان خود، اعتراف كرده، از خداوند متعال آمرزش بخواهند، آن گونه كه آدم چنان كرد. (3)

د) در حديثى ديگر، معاوية بن عمار روايت كرده است: از امام صادق(ع) سؤال كردم: «لم سمّيت عرفات»؛ «چرا عرفات را عرفات ناميده است؟» حضرت فرمود:

جبرئيل با ابراهيم(ع) در روز عرفه بيرون شد و به هنگام غروب آفتاب به ابراهيم(ع) فرمود: اى ابراهيم به گناهانت اعتراف كن و مناسك خود را بشناس، از اين رو عرفات گفته شد، زيرا به گفته جبرئيل كه گفت: اعتراف كن، او هم اعتراف كرد. (4)

) برخى گفته اند: ابراهيم(ع) در عرفات، براى قربانى كردن اسماعيل(ع) خواب


1- معجم البلدان، ياقوت بن عبدالله الحموي، ج 4، ص 104؛ مجمع البيان، ج 2، ص 526.
2- همان.
3- وسائل الشيعه، ج 8، ص 161.
4- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 26؛ علل الشرايع، ج 2، ص 436.

ص: 93

ديد، لذا نسبت به وظيفه خود آشنا و عارف شد. (1)

و) به اين سرزمين عرفات گفته اند، زيرا زائران خانه خدا، در اين سرزمين با يكديگر آشنا مى شوند و اين روز را، روز عرفه و اين سرزمين را عرفات نام نهاده اند. (2)

ز) علت، اين است كه اين سرزمين بلند است و رفعت دارد، «لِعُلُوّها وَ ارتِفاعِها». (3)

بدين ترتيب، از ميان گفته ها و علت هاى شش گانه شايد بتوان گفت كه اعتراف به گناه كه در وجه سوم و چهارم ذكر شد و امام صادق(ع) نيز آن را تأييد فرموده، بهترين دليل نام گذارى اين سرزمين مقدس به «عرفات» است. (4)

ز) علت، اين است كه اين سرزمين بلند است و رفعت دارد، «لِعُلُوّها وَ ارتِفاعِها». «3»

11. فلسفه وقوف به عرفات

اشاره

وقوف در عرفات، فلسفه و اسرار فراوانى دارد كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

الف) خودشناسى

مى توان گفت كه يكى از فلسفه هاى وقوف در عرفات اين است كه حج گزار خود را بشناسد. وقوف در اين مكان مقدس به اين معنى است كه انسان، بر نفس خود، واقف و آگاه گردد و در اقيانوس فكر فرو رود و بداند كه از كجا آمده است و به كجا مى رود؟

انسان بايد بداند كه خداوند متعال او را به اينجا دعوت كرده است تا آنچه را در دل دارد، بيان كند و آنچه را انجام داده است به زبان آورد و اقرار نمايد و نيز احضار شده است تا بخواهد و بخشيده شود.

بدين ترتيب، وقوف در عرفات، بهترين وقت و زمانى است كه زائر خانه خدا، پرونده اش را بازخوانى و در آن تفكر نمايد و ببيند تاكنون چه كرده است؟ زيرا در


1- تاريخ و آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 147.
2- احكام حج و اسرار آن، حسن بيگلري، ص 237.
3- مجمع البيان، ج 2، ص 526.
4- علل الشرايع، ج 2، ص 436؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 1618؛ حج در انديشه اسلامي، سيدعلي قاضي عسكر، ص 226.

ص: 94

مكتب اسلام، تفكر و تعقل بالاترين عبادت است. چنان كه رسول خدا(ص) فرمود: «فِكرَةُ ساعَةٍ خَيرٌ مِنْ عِبادةِ سَنةٍ» (1)؛ «يك ساعت فكر كردن، بهتر از يك سال عبادت است».

امام صادق(ع) در حديثى مى فرمايد: «در عرفات به خطاهاى خود اعتراف كن و در موضوع توحيد و توجه به پروردگار يگانه تجديد عهد كن». (2)

ب) خداشناسى (حقيقت شناسى)

به نظر مى رسد كه بعد از خودشناسى در عرفات، مهم ترين فلسفه وقوف در آن، شناخت حقيقت و خداشناسى است تا زائران خانه خدا، به دور از غوغاها و ناهنجارى هاى حاكم بر جامعه بشرى، در فضاى وسيع، آرام و سراسر معنوى عرفات، با تفكر بيشتر به قدرت و عظمت خداى سبحان پى برده، با خالق جهان آشنايى كامل پيدا كنند. چنان كه امام صادق(ع) در روايتى به اين معنى تصريح كرده است: «... وَ جَدِّد عَهدَكَ عِندَ اللهِ تَعالي بِوَحدانيَّتِهِ ...».

سرّ اينكه فضاى عرفات براى اين امر، اختيار شده از اين جهت است كه فضا هر چه بازتر باشد، جلوه حقيقت را بيشتر نمايش مى دهد. از اين رو، وقوف در عرفات، كلاس تكميل خداشناسى و طى نمودن مدارج عرفان و معرفت است، زيرا چنين معرفتى انگيزه و اساس كليه حركات و شناخت هاست.

بدين ترتيب، آشنايى حضرت آدم با حوا و آشنايى حضرت ابراهيم به وظيفه خود در قربانى كردن فرزند و مناسك خويش(وظيفه شناسى خليل خدا) در پرتو همين شناخت حق(خداشناسى) است. از سوى ديگر در سايه همين شناخت است كه در اين مكان، مسلمانان جهان از مناطق گوناگون، گرد هم جمع شده، يكديگر را مى شناسند و در ضمن اين شناسايى، به حقوق و حوايج خويش آشنا مى گردند، ضمن اينكه دشمنان اسلام را مى شناسند و وظايف خود را از هر جهت انجام مى دهند.


1- بحارالانوار، ج 68، ص 325.
2- همان، ج 96، ص 124.

ص: 95

ج) پذيرش توبه بندگان

امام حسن مجتبى(ع) فرموده است:

گروهى از يهوديان نزد رسول خدا(ص) آمدند و دانشمندترين آنها مسايلى را پرسيد از جمله اينكه چرا خداوند وقوف بعد از ظهر عرفات را دستور داده است. رسول خدا(ص) فرمود: عصر، وقتى است كه حضرت آدم در آن ساعت، مرتكب عصيان شد و از اين جهت خداوند متعال بر امّت من، وقوف و تضرع و دعا را در بهترين مكانى كه خود دوست داشت مقرّر فرمود و در مقابل آن، بهشت را براى آنان ضمانت كرد و ساعتى كه وقوف آنان پايان مى پذيرد، ساعتى است كه آدم(ع) كلماتى را از جانب خداوند دريافت نمود و آنها را بيان داشت و خداوند هم توبه او را پذيرفت، زيرا خداوند توبه پذير و مهربان است.

سپس رسول خدا(ص) فرمود:

قسم به خدايى كه مرا بر اساس حق براى بشارت و انذار مبعوث داشته است، خداوند درهاى آسمانى دارد كه باب رحمت، باب توبه و ... ناميده مى شود. هر كس در اين ساعات در عرفات حضور داشته باشد از جانب خداوند از مزاياى اين درها و منافع آنان بهره مند خواهد شد ... و خداوند رحمت خويش را بر اهل عرفات نازل مى گرداند و آن گاه كه آنان عرفات را ترك مى كنند، فرشتگان الهى گواهى مى دهند كه آنان از آتش دوزخ آزاد گرديده اند و خداوند بهشت را بر آنان واجب كرده است و سروش آسمانى از سوى خداوند صدا مى زند: برويد كه شما مورد مغفرت قرار گرفته ايد. مرا خشنود كرديد، من هم از شما راضى هستم.

د) يادآورى صحنه قيامت

وقوف در عرفات، انسان را به ياد روز رستاخيز انداخته، صحراى قيامت و محشر را در ذهن او تداعى مى كند. بدون شك، حضور در اين صحراى عارى از ساختمان ها، بناها، قفس هاى مصنوعى، زندگى ماشينى و امتيازات مادى موجب مى شود كه انسان، شخصيت فطرى و طبيعت مسخ شده خود را بازيافته، منظره قيامت و اجتماع خلايق را

ص: 96

در آن هنگامه اى عظيم در نظر آورد.

زيرا همه كسانى كه در اينجا گرد هم مى آيند، از زن و فرزند، خانه و امكانات و شغل و سرمايه خود جدا شده اند و لباس آنان همان لباس هاى ساده احرام و خانه هايشان چادرهايى است كه هيچ گونه تشريفات خاصى ندارد.

بديهى است كه اين صحنه و وضعيت، يادآور روزى است كه آدم ها با سر و پاى برهنه، در صحراى قيامت برانگيخته مى گردند و بر هيچ چيزى جز عمل خود، اتّكايى نخواهند داشت.

محدث بزرگ و حكيم عارف، فيض كاشانى در اين باره فرموده است:

از مشاهده ازدحام خلق و بلند شدن آوازها و اختلاف زبان ها و اينكه هر فرقه اى در اداى مناسك و آمد و شد به مشاعر، از ائمه خود پيروى كرده است و به طريقه آنها رفتار مى كند، صحراى محشر و اجتماع امت ها را با پيامبران و امامان خويش به خاطر مى آورى و اينكه هر امتى به پيامبر خود اقتدا مى كند و به شفاعت او چشم اميد دارد و در آن يگانه عرصه پهناور، متحير است كه شفاعت در مورد او رد يا پذيرفته خواهد شد و چون اين را به ياد آورى، زارى و تضرع به خداوند را ملازم دل خود كن تا در زمره رستگاران و مرحومان محشور شوى. (1)

ه) زود گذر بودن دنيا

عمل واجب در عرفات، وقوف است، هر چند كه خيلى اندك و به دقيقه اى باشد. به عبارت ديگر وقوف؛ يعنى درنگى كوتاه و زودگذر، و فلسفه آن اين است كه اى انسان حج گزار، دنيا و زندگى آن، دمى بيش نيست. در اين زمان كوتاه و اندك، بار سنگين گناه برمدار و آرزوهايت را دراز و طولانى نكن و بدان كه زمانى از اين دنيا خواهى رفت و كاروان عرفات، هميشه روان و در حال رفتن است و رفتن به سوى ابديت، و الى الله المصير.

12. فلسفه وقوف به مشعرالحرام

اشاره

شب مشعر(شب دهم ذى حجه) آموزش هاى زيادى دارد، مثل بيدارى، هوشيارى،


1- المحجة البيضاء، ج 2، ص 203.

ص: 97

عبادت، بندگى، اطمينان، تقوا، راز و نياز، دعا و تضرع كه همه آنها را بايد در اين شب و از اين سرزمين فرا گرفت. از اين رو، وقوف در مشعر نيز فلسفه و اسرار فراوانى دارد كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى گردد:

الف) پاك شدن از گناهان

اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ به اين پرسش كه چرا مشعرالحرام در حرم قرار داده شد- و فلسفه وقوف در آن چيست؟- فرمود:

زيرا خداوند به زائران، اجازه ورود داده و آنان را در آستانه در دوم [خانه كعبه] نگهداشته است. چون ناله ها و تضرعشان طول بكشد به آنان اجازه مى دهد كه قربانى خود را پيش آورند [جهت نزديكى به خداوند قربانى كنند] و چون آلودگى خود را رها سازند و از گناهان- كه بين آنان و خدا حجاب بود- پاك شوند به آنان اجازه دهد كه با پاكى، به زيارت خانه خدا بيايند. (1)

نزديك به همين مضمون از امام صادق(ع) روايت شده است:

حجاج، سپس از باب اول [عرفات] گذشته، به باب دوم كه مزدلفه باشد، مى رسند. به جهت كثرت دعا و تضرع و كوشش هاى بسيار آنان، خداوند آنها را مورد رأفت خود ساخته، امر مى كند كه براى تقرب، قربانى كنند و با انجام قربانى و تراشيدن سر و ناخن گرفتن، خود را از گناه پاك مى سازند، آن گاه است كه خداوند به آنان اجازه زيارت خانه خود را مى دهد. (2)

ب) آشنايى قلبى با شعار تقوا

يكى از فلسفه هاى وقوف در مشعر اين است كه حج گزار، پيش از تشرف به خانه خدا، قلب خويش را با شعار تقواى الهى و ايمان به خالق جهان، آشنا و آميخته سازد. چنان كه امام سجاد(ع) بر اين امر مهم، در حديث معروف شبلى تصريح فرموده است:

فَعِندَما مَرَرتَ بِالمَشعَرِ الحَرامِ نَوَيتَ انَّكَ اشعَرتَ قَلبَكَ اشعارَ اهلِ التَّقوي وَالخَوفِ للهِ عَزَّوَجَلّ. (3)


1- فروع الكافي، ج 4، ص 224؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 343؛ تهذيب الاحكام، ج 5، ص.
2- انوار البهية في تواريخ الحجج الالهيّة، شيخ عباس القمي، ص 137.
3- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 166.

ص: 98

آن گاه كه به مشعر الحرام عبور كردى، آيا قصد كردى كه قلب خود را با شعار تقوا و ترس از خدا آگاه كنى؟

امام صادق نيز در اين باره فرموده است:

وَاتَّقهِ بِالمُزدَلَفَةِ وَاصعِد بِرُوحِكَ الي المَلاءِ الاعلي بِصُعُودِكَ الَي الجَبَل ... (1)

در وقوف به مزدلفه [مشعر] تقوا پيشه كن و با بالا رفتن به كوه مشعر، روح خود را به سوى عالم بالا حركت بده.

از اين رو، زائر خانه خدا، با وقوف در مشعر، قلب خود را با شعار تقوا آگاه كرده، تقوا و خوف از خداوند را شعار دل خود قرار مى دهد تا قلب او با تقوا شناخته شود، زيرا شعار هر قومى، معرّف آن قوم است. بنابراين، اگر چه تقوا در همه مناسك حج مطرح است، اما تجلى ويژه آن، هنگام وقوف در مشعرالحرام، مشهود واقفان بر اسرار است. (2)

ج) اجازه ورود يافتن به حرم الهى

مرحوم فيض كاشانى، درباره فلسفه و راز وقوف در مشعر فرموده است:

در وقوف در مشعر، بايد بدانى كه مولايت، پس از آن كه از تو روگردانده و تو را از درگاهش رانده و طرد كرده بود، رو به سويت كرده و به تو اجازه داده است كه وارد حرم شوى، زيرا مشعر الحرام جزئى از حرم است و عرفه خارج از آن است. بنابراين، درآستانه رحمت الهى قرار گرفته اى و نسيم رأفت برتو وزيده و با اجازه دخول در حرم، سلطان وجود، خلعت قبول بر تو پوشانده است. (3)

د) كسب شعور و خودآگاهى لازم

وقوف در مشعر، براى تفكر، تعمق و انديشه است. از اين رو، بايد وقوف در مشعر در شب انجام بگيرد. آن گونه كه وقوف در عرفات بايد در روز باشد. زيرا، عرفات مرحله شناسايى است. شناسايى بايد با چشم و نور انجام پذيرد. اما وقوف در مشعر


1- مصباح الشريعه، ص 118.
2- صهباي حج، ص 435.
3- المحجة البيضاء، ص 204؛ راه روشن، ج 2، ص 281.

ص: 99

(محل شعور و دانستن از طريق حس (1) و جاى فكر و انديشه) نور لازم ندارد، بلكه آرامش و خودآگاهى لازم است، زيرا شعور به خودى خود تابناك و روشن است و به نور احتياجى ندارد. (2)

ه) آمادگى لازم براى مبارزه با دشمن

صحراى مشعر، مركز مهمّات و وسايل دفاعى حجاج است. آنان بايد براى مبارزه با دشمن، از مشعر مسلّح گرديده، وسايل دفاعى را از اين جا تهيه كنند. راز وقوف در مشعر اين است كه حج گزاران، در اين سرزمين مقدس پيش بينى هاى دفاعى را انجام داده، گلوله هاى نبرد با دشمن را نيز تدارك نمايند.

گر چه طبق روايات، ريگ هايى را كه حجاج براى رمى جمرات نياز دارند مى توانند از غير مسجدالحرام و مسجد خيف، از هر نقطه حرم نيز جمع آورى نمايند. (3)

بدين ترتيب، گرچه براى رمى جمرات(مبارزه با دشمن) در روزهاى دهم تا دوازدهم ذى حجه بيش از 49 ريگ، لازم نيست، ولى ممكن است برخى از ريگ ها در موقع پرتاب به طرف جمره(دشمن) خطا رود و به هدف نخورد و يا كسى ناچار شود كه روز سيزدهم نيز در «منا» بماند، بنابراين سفارش شده كه هفتاد ريگ(گلوله) جمع آورى گردد و هر كدام از آن ها به اندازه بند انگشت باشد. (4)

13. فلسفه جمع آورى ريگ ها

امام سجاد(ع) درباره راز و فلسفه جمع آورى ريگ ها و بهره معنوى و عرفانى و تربيتى آن در گفت وگوى خود با شبلى مى فرمايد:

وقتى به مشعر الحرام رفتى و ريگ ها را جمع كردى، آيا نيت كردى كه هر گناه و


1- معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي، ج 6، ص 504.
2- راهنماي حرمين شريفين، ابراهيم غفاري، ج 4، ص 67.
3- فروع الكافي، ج 4، ص 477.
4- المحجة البيضاء، ج 2، ص 178؛ تحريرالوسيله، روح الله الموسوي الخميني، ج 1، ص 443؛ حج از ميقات تا ميعاد، ص 186.

ص: 100

نادانى را از خود برطرف كنى و هر گونه علم و عمل و رفتار صحيح را در وجود خود استوار سازى؟ ... شبلى در جواب امام(ع) عرض كرد: نه! امام(ع) فرمود: پس در واقع، درست به مشعر نرفته اى و به درستى ريگ ها را جمع آورى نكرده اى. (1)

بنابراين، راز جمع آورى ريگ ها در مشعر اين است كه حج گزار تمام گناه و نادانى را از خود براند و دانش و عمل صحيح را در وجودش استوار سازد.

14. فلسفه رمى جمرات

اشاره

براى رمى جمرات، اسرار زيادى ذكر شده است كه ما در اينجا به ذكر برخى از آنها اكتفا مى نماييم:

الف) راندن شيطان توسط حضرت ابراهيم (ع)

امام صادق(ع) از امام باقر(ع) روايت كرده است كه على(ع) درباره سنگ زدن به جمره ها، فرمود:

چون جبرئيل، محل هاى عبادت را به حضرت ابراهيم نشان داد، ابليس بر او نمايان شد. جبرئيل به آن حضرت فرمان داد كه شيطان را براند، او هم شيطان را با هفت سنگ راند. شيطان، كنار جمره اول زير زمين پنهان شد و كنار جمره دوم سر برآورد و حضرت ابراهيم با هفت سنگ ديگر او را راند. شيطان در جاى دوم به زير زمين رفت و از محل جمره سوم آشكار شد، پس حضرت ابراهيم با هفت سنگ شيطان را زد و او در همان جا زير زمين رفت. (2)

حضرت امام صادق(ع) در حديثى ديگر مى فرمايد:

انَّ عِلَّةَ رَميِ الجَمَرات انَّ ابراهيمَ(ع) تراءَي لَهُ ابليسُ عِندَها فَامَرَهُ جَبرَئيلُ بِرَميِهِ بِسبعِ حَصَياتٍ وَ ان يُكَبِّرَ مَعَ كُلِّ حَصاةٍ فَفَعَلَ وَ جَرَت بِذلِكَ السُّنَّةُ. (3)

علت رمى جمره ها اين است كه نزديك آن محل، شيطان بر حضرت ابراهيم(ع)


1- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 166.
2- بحارالانوار، ج 12، ص 10؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 353.
3- كنز الفوائد، ج 2، ص 82.

ص: 101

نمايان شد. جبرئيل به آن حضرت دستور داد كه با هفت سنگ ريزه، شيطان را بزند و با هر سنگ تكبير بگويد. آن حضرت نيز چنان كرد و سنت بر اين جارى شد.

ب) راندن شيطان توسط رسول خدا (ص)

ابن عباس روايت كرده است كه جبرئيل(ع) نزد رسول خدا(ص) آمد و آن حضرت را با خود همراه ساخت تا عبادتگاه ها را نشان دهد، كوه «ثبير» شكافته شد و شيطان كنار جمره بر پيامبر(ص) نمايان گشت، حضرت با هفت سنگ او را زد تا اينكه پنهان شد و از كنار جمره دوم سر برآورد، پيامبر(ص) دوباره با هفت سنگ او را زد تا اينكه ناپديد شد. سپس در آخرين جمره، آشكار شد، سپس آن حضرت هفت سنگ بر او زد تا اينكه پنهان گشت. (1)

ج) تشبّه جستن به ابراهيم (ع)

مرحوم ملا محسن فيض كاشانى(ره) در اين باره فرموده است:

در رمى جمرات، تشبّه جستن به ابراهيم(ع) باشد. چه شيطان، در اين محل به نزد او آمد تا در حج او شبهه اى پديد آورد يا با ارتكاب گناهى او را دچار فتنه اى سازد. خداوند به ابراهيم(ع) دستور داد كه با انداختن سنگ او را از خود، دور و مأيوس سازد.

اينك اگر از دلت بگذرد كه ابراهيم به شيطان سنگ انداخت و او را از پيش خود دور ساخت براى اين بود كه شيطان بر او وارد شده بود و ابراهيم او را ديد. اما شيطان نزد من نيامده و من او را نديده ام، ديگر سنگ انداختن چه معنى دارد؟ بايد بدانى اين خيال از شيطان است و او آن را در دل تو انداخته تا اراده ات را در رمى جمرات سست گرداند و به دلت اندازد كه اين كار بيهوده و شبيه بازى كودكان است كه نبايد به آن مشغول گردى. اما تو بايد با جدّيت و كوشش، در رمى، او را پيش خود برانى و دماغش را به خاك بمالى و بدانى كه تو در ظاهر


1- حج و عمره در قرآن و حديث، ص 353.

ص: 102

به سوى عقبه سنگ مى اندازى، اما در واقع سنگ را بر چهره شيطان مى زنى و پشت او را با اين كار مى شكنى، زيرا خوارى و مقهوريت شيطان جز با تعظيم و امتثال امر الهى و به مجرد فرمان او- بى آن كه عقل و نفس در آن دخالتى كند- حاصل نمى شود. (1)

بدين ترتيب، در رمى جمرات و پرتاب سنگ به سوى شيطان، معانى فراوانى نهفته است كه ذيلًا به آنها اشاره مى گردد:

يك- زائر خانه خدا كه به شيطان زمان حضرت ابراهيم(ع) سنگ مى زند حتماً بايد به شيطان زمان خود نيز سنگ ها بزند.

دو- حج گزارى كه به جاى شيطان سنگ مى زند، بايد به خود شيطان، سنگ ها بزند.

سه- زائرى كه در رمى جمرات سنگ مى زند، بايد سنگ ها را پرتاب كند؛ يعنى در برابر شيطان(دشمن) حالت تهاجمى داشته باشد.

چهار- حج گزار بايد يقين كند كه شيطان را رمى كرده است، شك و گمان فايده اى ندارد و تا يقين نكرده است كه ابليس را زده، از مبارزه و تهاجم عليه او دست برندارد.

پنج- سنگ زدن، بايد تكرار گردد(هفت بار باشد) و معناى آن اين است كه در مبارزه با شيطان، يك هجوم كافى نيست، چون او خنّاس است و با رفت و آمدهاى پى درپى و چهره هاى گوناگون و زمان هاى مختلف، آهسته آهسته، آن قدر وسوسه خود را تكرار مى كند تا موفق شود و چنين شيطانى، با يك بار پرتاب سنگ از بين نمى رود. از اين رو، حج گزار بايد هجوم خود را عليه او تا نابودى كامل تكرار كند.

شش- حضور شيطان در سرزمين مكه و منا، آن هم در كنار حضرت ابراهيم(ع) به ما مى آموزد كه شيطان همه جا هست و از هيچ كس دست بر نمى دارد. از طرفى فاصله هايى كه در مورد پرتاب سنگ هاست، به هم نزديك است و شايد معنايش اين باشد كه شيطان زود به زود، به سراغ انسان مى آيد، پس حج گزار نيز، هر لحظه، بايد آماده مبارزه عليه شيطان باشد. (2)


1- المحجة البيضاء، ج 2، ص 204؛ راه روشن، ج 2، ص 282.
2- حج، محسن قرائتي، صص 136- 137.

ص: 103

15. فلسفه قربانى

اشاره

براى قربانى، فلسفه و اسرار فراوانى ذكر شده است كه در اينجا، به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

الف) كمك به فقيران و بينوايان

رسول خدا(ص) در حديثى مى فرمايد:

انَّما جَعَلَ اللهُ هذَا الاضحي لِتَشبَعَ(لِتَتَّسِعَ) مَساكينُكُم مِنَ اللَّحمِ فَاطعِمُوهُم. (1)

خداوند متعال، قربانى را براى اين مقرّر كرده كه بينوايان و مسكينان از گوشت آن سير شوند و در رفاه قرار گيرند، پس آنها را اطعام كنيد.

خداوند متعال، نيز به اين حقيقت پرداخته، آنجا كه فرموده است:(فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ)؛ «از گوشت آنها بخوريد و بينواى فقير را نيز اطعام كنيد».(حج: 37)

خداوند در جاى ديگرى مى فرمايد:(فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ)؛ «از گوشت هاى قربانى هم خودتان بخوريد و هم به قانع و معتر بدهيد».(حج: 36)

«قانع»، فقيرى است كه به آنچه كه مى گيرد بسنده كند، ولى «معتر» فقيرى است كه علاوه بر تقاضاى كمك، اعتراض مى كند. (2) اين امر، نشان دهنده بينش وسيع اسلام است كه سفارش مى كند نه خود را فراموش كنيد و نه ديگران را و در تقسيم گوشت قربانى و احكام، پاى بند تملق يا دعا و تواضع فقير نباشيد و او را سير كنيد، گرچه با شنيدن زخم زبان باشد. (3)

ب) كسب مغفرت و آمرزش الهى

ابو بصير مى گويد: از امام ششم(ع) سؤال كردم:

ما عِلَّةُ الاضحِيَّة؟ فَقالَ: انَّه يُغفَرُ لِصاحِبِها عِندَ اوَّلَ قَطرَةٍ تَقطُرُ مِن دَمِها الَي الارضِ وَ لِيَعلَمَ اللهُ تَعالي مَن يَتَّقيهِ بِالغَيبِ، قالَ اللهُ تعالي:(لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ) ثُمَّ قالَ: انظُر، كَيفَ قَبِلَ اللهُ


1- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 129؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 147.
2- كتاب الوافي، مولي محسن فيض الكاشاني، ج 14، ص 1162؛ بحارالانوار، ج 96، ص 288.
3- حج، ص 145.

ص: 104

قُربانَ هابيل وَ رَدَّ قُربانَ قابيل. (1)

علت و فلسفه قربانى چيست؟ فرمود: همانا به محض اينكه قطره اى از خون قربانى بر زمين بريزد، موجب آمرزش گناهان صاحبش مى شود. زيرا خداى تعالى مى داند كسى كه داراى تقواست و ايمان به غيب دارد، قربانى را با اخلاص و انقياد امر پروردگار خود انجام مى دهد. خداى عزّوجلّ مى فرمايد: چيزى از گوشت ها و خون هاى قربانى به خدا نمى رسد و آنچه به او مى رسد، تقوا و پرهيزگارى شماست. بنگر، چگونه خدا قربانى هابيل را قبول فرمود و قربانى قابيل را رد نمود.

ج) تقرب به خدا و آزادى از جهنم

مرحوم فيض، در اين باره فرموده است:

اما كشتن قربانى؛ بدان كه، آن مايه تقرب به حق تعالى و راه امتثال امر اوست و بايد قربانى را كامل به جا آورى و اميد داشته باشى كه حق تعالى در برابر هر جزئى از آن، جزئى از وجود تو را از آتش دوزخ آزاد مى گرداند و به همين گونه وعده داده اند. و هر قدر قربانى بزرگ تر و اجزاى آن كامل تر باشد، رهايى اجزاى بدنت از آتش بيشتر و كامل تر خواهد بود. (2)

شايد هم اشاره به همين علت باشد كه رسول خدا(ص) در حديثى مى فرمايد:

استَفرِهُوا ضَحاياكُم فَانَّها مَطاياكُم عَلَي الصِّراطِ. (3)

قربانى هاى خود را نيكو و بى عيب(سالم و فربه) انتخاب كنيد؛ زيرا آنها به منزله مركب سوارى شما در عبور از صراط است.

د) كشتن هواى نفس

يكى از فلسفه ها و رازهاى قربانى، كشتن هواى نفس و آزمندى و طمع است. چنان كه امام صادق(ع) در اين باره فرموده است: «وَ اذْبَحْ حَنجرَةَ الْهَوَي وَ الطَّمَعِ عِندَ الذَّبيحَة ...» (4)؛ «هنگامى كه خواستى ذبح قربانى كنى، حلقوم هوا و طمع


1- علل الشرايع، ج 2، ص 437؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 4، ص 135.
2- المحجة البيضاء، ج 2، ص 204؛ راه روشن، ص 282.
3- علل الشرايع، ج 2، ص 438.
4- مصباح الشريعه، ص 118.

ص: 105

را ذبح كن». از اين بيان استفاده مى شود كه ذبح حيوان، رمز ذبح هوى و طمع است.

امام سجاد(ع) نيز در اين باره مى فرمايد: «فلسفه ذبح قربانى اين است كه حج گزار، در موقع ذبح قربانى، قصد كند كه با تمسك به حقيقت پرهيز و ورع، حنجره طمع را ببرد و از سنت ابراهيم(ع) پيروى نمايد كه با ذبح فرزند و ميوه قلب و آرام بخش دلش، سنت بندگى با اخلاص و تقرب به درگاه خدا را براى آيندگان پس از خودش تأسيس نمود».

فَعِندَ ما ذَبَحتَ هَديَكَ نَوَيتَ انّكَ ذَبَحتَ حَنجَرَةَ الطَّمَع بِما تَمَسَّكتَ بِهِ مِن حَقيقَةِ الوَرَعِ وَ انَّكَ اتّبَعَتَ سُنّةَ ابراهيمَ عَلَيهِ السَّلام بِذِبْحِ وَلَدِهِ وَ ثَمَرَةِ فُؤادِهِ (1) ...

ه) كسب تقواى الهى

بدون شك، هدف اصلى و فلسفه مهم قربانى، رسيدن به مقام عالى تقواست. چنان كه خداوند متعال در اين باره مى فرمايد:

(لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى)(حج: 36)

قربانى هايى كه زائران خانه خدا در سرزمين منا ذبح مى كنند، گوشت ها و خون هاى آنها هرگز به خدا نمى رسد، بلكه آنچه به خدا مى رسد تقواى شماست.

زيرا خداوند متعال جسم نيست و نيازى به گوشت ها و خون هاى قربانى ندارد. قربانى، در واقع گذشت از مال در راه خدا، براى خدا و با نام خداست كه اين امر، موجب كسب تقواى الهى مى گردد. (2)

علّامه طباطبايى(ره) در اين باره مى فرمايد:

اين قربانى ها براى آورنده اش اثرى معنوى دارد و آن صفات و آثار معنوى است كه جا دارد به خدا برسد؛ به معناى اينكه به سوى خداى تعالى صعود و صاحبش را به خدا نزديك كند، و آن قدر نزديك كند كه ديگر حجابى بين او و خدا نماند. (3)


1- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 171؛ حج برنامه تكامل، سيدمحمد ضياء آبادي، ص 362.
2- حج، ص 135.
3- تفسير الميزان، ج 14، ص 530.

ص: 106

و) پيروى از سنّت حضرت ابراهيم (ع)

يكى از رازهاى قربانى در سرزمين منا، پيروى از سنّت حضرت ابراهيم خليل(ع) و زنده نگه داشتن ياد و خاطره ايثار و فداكارى آن حضرت و فرزندش اسماعيل ذبيح مى باشد. چنان كه امام سجاد(ع) در گفت وگوى خود با شبلى به آن پرداخته، مى فرمايد:

... فَعِندَ ما ذَبَحتَ هَديَك ... انَّكَ اتَّبعتَ سُنَّةَ ابراهيمَ(ع) بِذِبحِ وَلَدِهِ وَ ثَمَرَةِ فُؤادِهِ وَ رَيحانِ قَلبِهِ حاجَّهُ سُنَّتُهُ لِمَن بَعدَهُ وَ قَرَّبَهُ الَي اللهِ تَعالي لِمَن خَلفَه؟ (1)

امام رضا(ع) نيز در اين باره فرمود:

چون اسماعيل براى ذبح تسليم شد، خداوند متعال «قوچى» براى او از بهشت فرستاد. پس هر چه، در منا تا روز قيامت، قربانى شود فداى حضرت اسماعيل(ع) است. (2)

16. فلسفه حَلق (تراشيدن)

اشاره

شايد در عمل «حلق» حكمت ها و فلسفه هاى گوناگونى نهفته باشد. ما در اين قسمت به دو راز و فلسفه آن اشاره مى نماييم:

الف) نشانه بندگى

به نظر مى رسد كه يكى از فلسفه هاى حلق اين است كه حج گزار، با تراشيدن سر خود، نشانه عبوديت و بندگى خداوند را بر خود نهاده، تسليم بودن بى قيد و شرط خويش را در برابر اوامر الهى ثابت مى كند.

چنان كه در دوران هاى پيشين، در ميان اعراب معمول بوده است كه بر پيشانى افراد برده(بنده) داغ مى نهادند و يا به گوش آنان حلقه مى انداختند تا از اين طريق، افراد برده از غير آن(افراد آزاد) شناخته شوند. اما مكتب اسلام، در اينجا «حلق» و تراشيدن سر را نشانه عبوديت مطلق و علامت پذيرش در پيشگاه ذات احديت قرار داده است. (3)


1- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 171.
2- عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 430.
3- راهنماي حرمين شريفين، ج 4، ص 151.

ص: 107

از امام صادق(ع) درباره فلسفه وجوب حلق بر كسى كه بار اول به حج مشرف مى شود پرسيده شد كه آن حضرت در جواب فرمود:

لِيَصيرَ بِذلِكَ مَوسِماً بِسِمَةِ الآمِنينَ الا تَسمَعُ اللهَ تَعالي يقُولُ:(لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ). (1)

زيرا با سر تراشيدن، علامت و نشانه ايمان را در خود ظاهر نموده است. آيا شنيده ايد گفتار خداوند را كه فرمود: به طور قطع، همه شما به خواست خداوند و در نهايت امنيت به مسجدالحرام وارد مى شويد، در حالى كه سرهاى خود را تراشيده و ناخن ها(و موهاى) خود را كوتاه كرده ايد و از هيچ كس، ترس و وحشت نداريد.

از اين رو، حج گزار با تراشيدن سر خود، نشانه بندگى و خضوع و خشوع خود را در برابر پروردگارش آشكار مى سازد.

ب) پاك شدن از پليدى ها

يكى از رازها و حكمت هاى حلق اين است كه زائر خانه خدا با تراشيدن سر، تمام پليدى ها، زشتى ها و كثافت هاى روحى را از خود دور كرده، از پيامدهاى هرگونه بدى به انسان هاى ديگر نيز خود را پاك كند. چنانچه امام سجاد(ع) در اين باره فرموده است:

فَعِندَما حَلَقتَ رَأسَكَ نَوَيتَ انَّكَ تَطَهَّرتَ مِنَ الادناسِ وَ مِن تَبِعَةِ بَني آدَم وَخَرَجتَ مِنَ الذّنوُبِ كَما وَلَدَتكَ امُّك. (2)

آيا در موقعى كه سر مى تراشيدى به اين نيت بودى كه از تمام پليدى ها وكثافت ها پاك گشته، از تبعات سوء به آدميان، خود را تطهيرسازى، و از گناهان بيرون شوى، همچون روزى كه از مادر به دنيا آمدى؟

امام صادق(ع) در اين باره مى فرمايند:

وَ احلِقِ العُيوبَ الظّاهِرَةِ وَالباطِنَةِ بِحَلقِ شَعرِك. (3)

با تراشيدن سر، عيب هاى ظاهر و باطن خود را بتراش.


1- وسائل الشيعه، ج 10، ص 187؛ حج و عمره در قرآن، ص 365؛ جلوه هاي حج در قرآن، ص 341.
2- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 171.
3- مصباح الشريعه، ص 178؛ جلوه هاي حج در قرآن، ص 340.

ص: 108

17. فلسفه وقوف در منا

اشاره

گر چه سرزمين منا، از مشاعر مقدس سه گانه است، اما از نظر جغرافيايى، دره اى است كوهستانى كه نه جايى براى ديدار است و نه مركز مهمى براى تجارت و نه گردشگاهى براى تفريح و نه آبادى براى زندگى، پس بايد انديشيد كه چرا بايد سه روز در دره خشك منا ماند و علت وقوف در آن چيست؟ ممكن است در وقوف به منا، راز و فلسفه هاى زيادى نهفته باشد، ولى ما در اينجا با بررسى كلمات ائمه معصومين(ع) تنها به ذكر دو فلسفه اكتفا مى نماييم:

الف) بهره مندى از عنايت خداوند

به نظر مى رسد كه يكى از فلسفه هاى مهم وقوف در منا اين است؛ اينك كه حج گزار، با انجام وقوف، برنامه ها و مناسك حج را با موفقيت به پايان رسانده، زمينه بهره مندى خويش را از عنايت خاصه خداوند فراهم ساخته است. زيرا پايان يافتن برنامه هاى حج، مرحله گرفتن اجر و پاداش(اخذ نتيجه كار) است.

در واقع پايان يافتن برنامه هاى حج، رسيدن به كمال و معنويت و پاك شدن از گناهان و برآورده شدن تمام خواسته هاى زائر است. چنان كه امام سجاد(ع) در اين باره فرموده است:

... فَنَوَيتَ عِندَ ما وَصَلتَ مِني وَ رَميتَ الجِمارَ انّكَ بَلغَتَ الي مَطلَبِكَ وَ قَد قَضي رَبُّكَ لَكَ كُلَّ حاجَتِكَ ... (1)

آيا هنگام رسيدن به منا و رمى جمرات، اين توجه را داشتى كه بايد به نتيجه كار و غايت اعمال رسيده باشى و خداوند تمام حوايج تو را برآورده و خواسته هايت را عطا فرموده باشد؟

بدين ترتيب، كسى كه از عنايت خداوند بهره مند گردد، به مرحله اى از كمال خواهد رسيد كه مردم از دست و زبان او در امان باشد. چنان كه از بخش ديگرى از سخنان امام على(ع) در حديث شبلى استفاده مى گردد كه حج گزار، با رفتن به منا، به پايه اى از كمال برسد كه بندگان خدا از دست و دل و زبانش آسيب نبيند. «نَوَيتَ انَّكَ آمَنتَ


1- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 171؛ حج برنامه تكامل، ص 367.

ص: 109

النّاسَ مِن لِسانِكَ وَ قَلبِكَ وَ يَدِك؟» (1)

ب) بيرون شدن از غفلت

يكى از رازها و حكمت هاى وقوف به منا اين است كه حج گزار با رفتن در منا و انجام دعا و نيايش و راز و نياز، رحمت و رضاى خداى عزّوجلّ را جلب نموده (2)، خود را از غفلت و بى خبرى و بى توجهى به ارزش هاى دينى و اخلاقى، بيرون سازد.

چنان كه امام صادق(ع) در اين باره مى فرمايد:

وَاخرُج مِن غَفلَتِكَ وَ ذَلّاتِكَ بِخُرُوجِكَ الي مِني وَ لا تَمَنَّ ما لا يَحِّلُ لَكَ وَ لاتَستَحِقُّه. (3)

با رفتن به منا، از غفلت و لغزش هاى خود، بيرون آى و هرگز آرزوى آنچه بر تو حلال نيست و يا شايستگى آن را ندارى، منما.

بدين ترتيب، بيرون شدن از غفلت و بى خبرى، سبب خواهد شد كه زائر خانه خدا، خود را بشناسد و به خويش بازگشت نمايد. بدون ترديد خودشناسى و بازگشت به خويش، دو عامل مهم، براى رسيدن به قله كمال و معنويت خواهد شد و از اين پس، به جايى خواهد رسيد كه به فرموده امام صادق(ع) ديگر آنچه را كه بر او حلال نمى باشد و يا شايستگى آن را ندارد، هرگز در دل خود آرزو نخواهد كرد.


1- مستدرك الوسايل. ج 10، ص 166.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 135.
3- مصباح الشريعه، ص 116.

ص: 110

بخش سوم: ابعاد حج

اشاره

فصل اول: بعد معنوى حج

فصل دوم: بعد اقتصادى حج

فصل سوم: بعد سياسى حج

ص: 111

ص: 112

فصل اول: بعد معنوى حج

اشاره

يكى از ابعاد مهم حج، بعد معنوى و روحانى آن است. حج گزار در مناسك حج با بهره گيرى از اين بعد سرنوشت ساز حج، خود را از تعلّقات و وابستگى هاى مادّى خارج ساخته، خودش را به مقام قرب الهى پيوند مى دهد. اين بعد از حج از سه جهت عبادى، اخلاقى و معرفتى تأثيرگذار است كه هر يك از ديگرى، مهم تر و پرسودتر است كه هر يك را جداگانه مورد بررسى قرار خواهيم داد.

1. بعد عبادى حج

روح عبوديت در حج، بيش از هر عبادتى متجلى است و قالب هاى ظاهرى مناسك حج، بيش از هر عبادتى از آن بهره وافى دارد. مراسم حج و زيارت خانه خدا، از مهم ترين عبادات الهى، بزرگ ترين شعار اسلام و ارزشمندترين اعمال قرب به خدا (1) و اركان دين (2) به شمار مى رود. حج، مهمانى خداى تعالى، مايه جلب رحمت الهى، عامل خودسازى و پاكى از گناهان، وسيله خضوع و تذلّل انسان در پيشگاه حق (3) و يادآور نام و ياد خداست. (4)

خداوند در قرآن دو تعبير در خصوص حج دارد:

الف) درباره وجوب حج فرموده است:


1- جواهر الكلام، ج 17، ص 214.
2- همان.
3- وسايل الشيعه، ج 8، ص 7.
4- همان.

ص: 113

(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ)(آل عمران: 97)

و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه(او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند و هر كس كفر ورزد(و حج را ترك كند)، خداوند از همه جهانيان بى نياز است.

خداوند متعال، در اين آيه شريفه درباره افراد مستطيعى كه حج به جا نمى آورند «وَ مَن تَرَكَ الحَجّ» نفرموده، بلكه از آنان به(مَنْ كَفَرَ) تعبير كرده است. تعبير از «ترك حج» به «كفر» نشانه آن است كه حج از بزرگ ترين عبادات و تكاليف الهى است. (1) البته، منظور از كفر، در اينجا كفر عملى است نه كفر اعتقادى.

ب) خداوند در آيه اى ديگر مى فرمايد:

(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ ...)(حج: 27- 28)

و مردم را دعوت عمومى به حج كن، تا پياده و سواره بر مركب هاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند، تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند و در ايام معينى نام خدا را بر چهارپايانى كه به آنها داده است(به هنگام قربانى كردن) ببرند.

از اين رو، حضرت ابراهيم(ع) بر محل مقام بر آمد و رو به سوى شرق و غرب عالم كرد و همه انسان ها را، در طول تاريخ براى انجام مراسم حج دعوت نمود و گفت: «ايُّها النّاسُ كُتِبَ عَلَيكُمُ الحَجُّ الي البَيتِ العَتيقِ فَاجيبُوا رَبَّكم» و خداوند صداى او را به گوش همگان، حتّى كسانى كه در پشت پدران و رحم مادران بودند، رسانيد و آنها در پاسخ گفتند: «لَبَّيكَ اللّهُمَّ لَبَّيكَ ...».

نكته جالب توجه در اين آيه شريفه اين است كه خداوند متعال حجاج پياده را مقدم بر سواره ذكر كرده است. يكى از علل تقدم، اين است كه اهمّيت زيارت خانه خدا را مشخص كند و بُعد عبادى آن را برجسته سازد. بدين معنا كه بايد با استفاده از هرگونه


1- وسايل الشيعه، ج 1، ص 23؛ صهباي حج، ص 54.

ص: 114

امكانات به سوى او بيايند و هميشه در انتظار مركب سوارى ننشينند. (1)

در روايات اسلامى نيز در زمينه اهمّيت بعد عبادى حج، از رهبران معصوم(ع) روايات فراوانى رسيده است كه در اينجا به ذكر برخى از آنان اكتفا مى شود.

الف) رسول خدا(ص) در وصاياى خود به حضرت على(ع) فرمود:

يا عَليّ! كَفَّرَ بِاللهِ العَظيم مِن هذِهِ الامَّةِ عَشَرَةٌ ... وَ مَن وَجَدَ سَعَةً فَماتَ وَ لَم يَحُجّ، يا عَليّ! تارِكُ الحَجّ وَ هُوَ مُستَطيعٌ كافِرٌ يَقُوُل الله تَبارَكَ وَ تَعالي:(وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ). (2)

اى على! از اين امت، ده گروه به خدا كافر شده اند ... كسانى كه توانايى مالى دارند، اما به حج نمى روند تا بميرند. اى على! ترك كننده حجّ، در حالى كه مستطيع باشد، كافر است، زيرا خداوند فرمود: و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه او كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن را دارند و هر كس كفر ورزد(و حج را ترك كند)، خداوند از همه جهانيان بى نياز است.

ب) على(ع) درباره اهمّيت بعد عبادى حج فرموده است:

وَ فَرَضَ عَلَيكُم حَجَّ بَيتِهِ الحَرامِ الَّذي جَعَلَهُ قِبلة لِلَانامِ يَرِدونَهُ وُرُودَ الانعامِ وَيَألَهونَ الَيه وُلُوهَ الحَمامِ وَ جَعَلَهُ سُبحانَهُ عَلامَة لِتَواضُعِهِم لِعَظَمَتِه وَ اذعانِهِم لِعِزَّتِه ... (3)

خدا، حج خانه محترم خود را بر شما واجب كرد؛ همان خانه اى كه آن را قبله گاه انسان ها قرار داد كه همانند تشنگان به سوى آن روى مى آورند و چونان كبوتران به آن پناه مى برند. خداى سبحان كعبه را مظهر تواضع بندگان در برابر عظمت خويش و نشانه اعتراف آنان به بزرگى و قدرت خود قرار داد ... خداى سبحان كعبه(حج) را نشانه گوياى اسلام و براى پناهندگان، خانه امن و امان قرار داد.

ج) امام باقر(ع) نيز درباره اهمّيت حج و نقش بعد عبادى آن در اسلام مى فرمايد:

بُنِيَ الاسلامُ عَلي خَمسَةِ اشياءٍ: عَلَي الصَّلاةِ وَ الزَّكوةِ وَ


1- تفسير نمونه، ج 14، ص 70.
2- وسايل الشيعه، ج 8، ص 20.
3- نهج البلاغه، خطبه اول.

ص: 115

الصَّومِ وَ الحَجِّ وَ الوِلايَة. (1)

اسلام بر پنج چيز استوار است؛ بر نماز، زكات، روزه، حج و ولايت.

د) امام صادق(ع) در اين باره فرمودند:

لا يَزالُ الدّينُ ما قامَتِ الكَعبَة. (2)

مادامى كه كعبه معظّمه، پايدار است(و مردم به حج آن مى روند) دين خدا پايدار و استوار است.

ه) همچنين آن حضرت به عيسى بن منصور فرمود:

انِ استَطَعتَ ان تَأكُلَ الخُبزَ وَ المِلحَ وَ تَحُجَّ في كُلِّ سَنَة. (3)

اگر بتوانى نان و نمك(نان خشك) بخورى، ولى همه ساله به حج بروى، چنين كن.

حج، با چنين بعد وسيع معنوى و روحانى، دوره كاملى از خودسازى و رياضت در جهت پيرايش از ناخالصى ها و آراستگى به مظاهر اسماء و صفات الهى است. چنان كه رسول خدا(ص) در حديثى فرمود:

ابَدلنا بِها الجِهادَ وَ التَّكبيرَ عَلي كُلِّ شَرَفٍ. (4)

ما به جاى رهبانيت، جهاد را برگزيده ايم و نيز تكبير گفتن بر هر بلندى را.

بدين ترتيب، در ميان عبادات الهى پى بردن به راز مناسك حج، دشوار است؛ بدين معنا كه اسرار بسيارى از آنها با عقل بشرى قابل تبيين نيست. از اين رو، تعبّد در حج، بيش از ساير دستورهاى دينى است. آن گونه كه از رسول خدا(ص) نقل شده است كه به هنگام لبيك گفتن، به خدا عرض كرد:

لَبَّيكَ بِحَجَّةٍ حَقّاً تَعَبُّداً وَ رِقّاً. (5)

خدايا! من با رقيت و عبوديت محض «لبيك» مى گويم و مناسك حج را انجام مى دهم.

بنابراين مراسم و مناسك حج، با بندگى محض و رقيت صرف و عبوديت تام،


1- اصول كافي، ج 3، ص 30؛ وسايل الشيعه، ج 1، صص 7- 12.
2- وسايل الشيعه، ج 8، ص 14.
3- همان، ص 9.
4- وسايل الشيعه، ج 8، ص 197؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، صص 28- 33.
5- محجة البيضاء، ج 2 ص 197.

ص: 116

هماهنگ تر است و هر حجى كه فاقد روح عبوديت، معنويت، پاكى، خلوص و ارتقاى روحانى باشد، به هر اندازه هم كه باشكوه و جلوه ظاهرى و پر زرق و برق برگزار شود، ضجيجى بيش نخواهد بود. ابو بصير مى گويد: در يكى از سال ها كه به حج مشرّف بودم، در محضر امام(ع) با تعجب گفتم: «ما اكثَرَ الحَجيج و اعظَمَ الضَّجيج»؛ «چه بسيارند زائران خانه خدا و چه ناله هايى دارند».

امام باقر(ع) فرمود: «ما اكثَرَ الضَّجيج وَ اقَلَّ الحَجيج»؛ «حاجيان اندك مى باشند، اما ناله ها و فريادها بسيار است».

ابوبصير مى گويد: آن گاه حضرت، دست مبارك خويش را بر چشمانم كشيد. در اين حال، آن جمع را حيواناتى گوناگون ديدم كه تنها انسان معدودى در ميان آنها بودند.

فَنَظَرتُ فِاذاً اكثَر النّاس قِرَدَةً وَ خَنازير وَالمُؤمِنُ بَينَهُم مِثل الكَوكَبِ اللّامِعِ فِي الظُّلَماء. (1)

ديدم كه اكثر مردم به شكل خوك و خنزير مى باشند و مؤمن [حج گزار واقعى] در ميان آنان، همانند ستاره درخشان در تاريكى ها بود.

در حديثى ديگر نيز آمده است: امام سجّاد(ع) به زهرى فرمود:

به نظر شما امسال تعداد زائران چقدر است؟ زهرى عرض كرد: چهارصد يا پانصد هزار نفر حج گزار كه همگى خدا را قصد كرده اند. امام سجّاد(ع) فرمود: گر چه ضجّه و ناله زياد است، اما حاجيان واقعى، بسيار كم مى باشند. «ما اكثَرَ الضَّجيج وَ اقَلَّ الحَجيج». آن گاه حضرت گوشه هايى از اسرار ملكوت را به زهرى نشان داد، آن گونه كه او سيرت حيوانى بسيارى از حجاج را ديد. (2)

2. بعد اخلاقى حج

يكى از ابعاد حج، دگرگونى اخلاقى است كه در حج گزاران به وجود مى آيد. مراسم «احرام» كه نخستين عمل از مناسك حج است، انسان را به طور كلى، از دل بستگى هاى


1- بحارالانوار، ج 46، ص 261.
2- همان، ج 96، ص 258؛ صهباي حج، ص 336.

ص: 117

مادّى و امتيازهاى ظاهرى و لباس هاى رنگارنگ و پوشش هاى گوناگون و زر و زيور، بيرون مى برد. با تحريم لذّت ها و پرداختن به خودسازى كه از وظايف انسان محرم است، او از جهان ماده، جدا مى شود و در عالمى از نور و معنويت و صفا و روحانيت فرو مى رود. اين مراسم كسانى را كه در حال عادى، بار سنگين امتيازات موهوم، درجه ها و مدال ها را بر دوش خود احساس مى كنند، يك مرتبه سبك بار و راحت و آسوده مى كند.

بدون شك، مراسم حج كه يكى پس از ديگرى شروع مى شود، علاقه هاى معنوى انسان را با خدايش لحظه به لحظه محكم تر و رابطه هاى او را نزديك تر و قوى تر مى سازد؛ او را از گذشته تاريك و گناه آلودش بريده، به آينده روشن و پر از صفا و نور پيوند مى دهد.

علاوه بر آن، توجّه به اين حقيقت كه مراسم حج در هر قدم يادآور خاطرات ابراهيم بت شكن، اسماعيل ذبيح الله و مادرش هاجر است و مجاهدت ها، گذشت ها و ايثارگرى هاى آنان را لحظه به لحظه در برابر چشم انسان مجسّم مى كند، تحول روحى حج گزار را بيشتر مى كند. همچنين توجّه به اين نكته كه سرزمين مكّه عموماً و مسجدالحرام و خانه كعبه و محل طواف، خصوصاً يادآور خاطرات رسول خدا(ص) و پيشوايان بزرگ و مجاهدت هاى مسلمانان صدر اسلام است، اين تحوّل تاريخى، عميق تر مى گردد، به گونه اى كه در هر گوشه اى از مسجد الحرام و سرزمين مكّه، انسان چهره پيامبر(ص) و على(ع) و ساير پيشوايان اسلام را مى بيند و صداى آواى حماسه هاى آنها را مى شنود.

بدين ترتيب، همه اين موارد دست به دست هم مى دهد و زمينه يك انقلاب اخلاقى را در دل هاى آماده فراهم مى سازد و به گونه اى توصيف ناشدنى، ورق زندگانى انسان را برگردانده، صفحه نوينى را در حيات او آغاز مى كند. (1)

از اين رو، در روايات اسلامى به نقل از امام باقر(ع) آمده است:

مَن امَّ هذَا البَيتَ حاجّاً او مُعتمِراً مُبَرَّاءً مِنَ الكِبرِ، رَجَعَ مِن ذُنُوبِهِ كَهَيئَةِ يَومٍ وَلَدَتهُ امُّه. (2)

كسى كه به نيت حج و يا عمره به زيارت اين خانه بيايد و از كبر، مبرّا باشد،


1- تفسير نمونه، ج 14، صص 75- 76.
2- وسايل الشيعه، ج 8، ص 64.

ص: 118

بى گناه برمى گردد، همانند روزى كه مادرش، او را زاده است.

امام صادق(ع) نيز در اين باره فرموده است: «... يَخرُجُ مِن ذُنُوبِهِ كَهَيئَةِ يَومٍ وَلَدَتهُ امُّهُ». (1)

همچنين امام سجّاد(ع) مى فرمايد:

الحاجُّ مَغفُورٌ لَهُ وَ مَوجُوبٌ لَهُ الجَنَّةُ وَ مُستَأنَفٌ له العَملُ وَ مَحفُوظٌ في اهلِهِ وَ مالِهِ. (2)

حج گزار، آمرزيده است و بهشت براى او واجب شده است و عمل را از سر مى گيرد و خانواده و مال او در حفظ خدا است.

امام صادق(ع) در حديثى ديگر فرمود: «الحاجُّ لايزالُ عَلَيهِ نُورُ الحَجِّ ما لَم يَلمَّ بِذَنبٍ» (3)؛ «حج گزار تا خود را به گناهى نيالوده است، نورانيت حج، با او است».

3. بعد معرفتى حج

اشاره

تأثير معرفتى و آگاهى بخشى حج از چند منظر قابل توجه است كه هر يك را جداگانه مورد بررسى قرار خواهيم داد:

الف) آگاهى عرفانى

بدون شك، هر يك از مناسك حج(احرام، طواف، نماز، سعى صفا و مروه، وقوف در عرفات، مشعر، بيتوته در منا، رمى جمره، قربانى) و اذكار و ادعيه، با مفاهيم متعالى و بار معنوى و عرفانى اش، در ارتقاى معرفت و بالا بردن سطح شناخت حج گزار، نقشى بنيادين دارد. به ويژه آنكه با پيوند دادن آن معرفت و شناخت به عشق و احساس، روشن بينى و شعور را در اعماق جان ها مى پرورد و با تصفيه روح و جان انسان ها، از وابستگى هاى مادّى و زدودن غبار معاصى، ايمان به خدا را در قلب آنان ريشه دارتر مى سازد و پرده هاى جهل و تاريكى هاى هواى نفس را در درون حج گزاران درنورديده، روح آنها را با تجلّيات بيشتر نور حق، آماده مى كند.


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 65؛ بحارالانوار، ج 96، ص 26.
2- فروع الكافي، ج 4، ص 252.
3- همان، ص 255.

ص: 119

از اين نظر بايد گفت كه حج، كانون معارف اسلامى است؛ زيرا سير و سلوك باطنى و سفر معنوى حج با سير بيرونى و آفاق توأم گرديده و با آيات بينات در قله هاى بلند توحيد و مناره هاى ايمان ومشعل داران هدايت در تاريخ، پيوند خورده است كه ره آورد آن، معرفت و كمال و رشد معنوى و هدايت انسان هاست.

وقتى جريان حضرت ابراهيم(ع) را مطالعه مى كنيم و حركت او را آن گونه كه قرآن بيان مى كند (1)، پى مى گيريم و آوردن فرزند و همسرش را به صحراى مكّه (2) و سپس ذبح اسماعيل و آمدن نداى آسمانى (3) و به دنبال آن بناى كعبه (4) و آن گاه، اعمال حج را بررسى مى كنيم، دوره كاملى از سير عبادتى و سلوك روحانى و معنوى انسان را از تنگناى خود و خودپرستى تا اوج قرب به خدا و رستن از وابستگى هاى مادى و پيوستن به مقام رب و ركون به دارالكبريا مى يابيم. (5)

گرچه در ظاهر، جريان حضرت ابراهيم(ع) و همچنين اعمال و مناسك حج، تركيبى از چند عمل جداگانه است، ولى مطالعه دقيق آن، نشانگر اين حقيقت است كه اين مناسك، سلسله اعمالى به هم پيوسته، در تعقيب هدف واحدى است. اين هدف به اصطلاح «عارفان» مراحل سير وسلوك روحانى و مراتب طلب و حضور و مراسم حبّ و عشق و اخلاص و بالاخره بيرون آمدن از جلد خود و پيوستن به درياى بيكران هستى را در بطن خود دارد كه هر چه بيشتر، دقت شود، نكات لطيف ترى عايد انسان مى شود. (6)

اين سلوك روحانى است كه در تمامى عبادات، مغز و روح عبوديت محسوب مى گردد. چنان كه در حديثى رسول خدا(ص) فرمود:

انَّما فُرِضَتِ الصَّلاةُ وَ امِرَ بِالحَجِّ وَالطَّوافِ و اشعَرَتِ المَناسِكُ لِاقامَةِ ذِكرِ اللهِ فِاذا لَم يَكُن في قَلبِكَ لِلمَذكُورِ الَّذي هُوَ المَقصُود وَ المُبتَغي عَظَمَةً وَ لا هَيبَةً فَما قيمَة ذِكرِك. (7)


1- بقره: 125- 126.
2- ابراهيم: 37.
3- صافّات: 102- 105.
4- بقره: 127.
5- تفسير الميزان، ج 1، ص 448.
6- تفسير الميزان، ج 1، ص 448.
7- جامع السعادات، محمّد مهدي نراقي، ج 3، ص 327.

ص: 120

نماز واجب شد و به حج و طواف امر شد و مناسك براى اقامه و ذكر خداوند تشريع گرديد، هرگاه زمانى كه در قلبت، براى ذكر شده اى كه در آن مقصود و مطلوب است، عظمتى و هيبتى نباشد، پس قيمت ذكر تو چيست؟!

در اين سيرِ «انسان تا خدا» نخستين شرط، رهايى از خود و تنگناى عالم ماده و «سنخيت با سالكان الى الله» يافتن است، آن گونه كه امام صادق(ع) در اين باره فرمود:

اذا ارَدتَ الحَجَّ فَجَرِّد قَلبَكَ لِلّهِ تَعالي مِن كُلِّ شاغِلٍ ثُمَّ اغتَسِلْ بِماءِ التَّوبَةِ الخالِصَةِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ دَعِ الدُّنيا وَ الرّاحَةَ وَ الخَلقَ. (1)

هنگامى كه قصد حج كردى، قلب خود را به خاطر خدا از هر مشغول كننده اى خالص گردان، سپس با آب توبه اى خالصانه، از گناهان خود غسل كن و دنيا و مردم و آسايش طلبى را رها كن.

امام سجّاد(ع) نيز طى حديثى مفصّل به شبلى گوشه هايى از مسايل معنوى و روحانى اعمال حج را بيان مى كند و در پايان آن مى فرمايد:

به هنگام بازگشت به مكّه و انجام طواف بازگشت(وداع) آيا نيت آن داشتى كه با بهره گيرى از رحمت خدا، اكنون به اطاعت او بازگشته اى و به دوستى او تمسّك جسته اى و واجبات او را ادا كرده، به قرب او رسيده اى ...؟ آن گاه در پايان فرمود: بازگرد كه به حقيقت، حج نكرده اى. (2)

به همين دليل است كه ائمّه معصومين(ع) هنگامى كه در ميقات، در جايگاه لبيك گفتن مى ايستادند- براى به دست آوردن آمادگى لازم- حالشان دگرگون مى شد و خشيت قلب در سيما و چهره هاى آن بزرگواران اثر مى گذاشت و گاه، دقايقى سپرى مى شد كه آنان را ياراى لبيك گفتن نبود.

سفيان بن عيينه روايت كرده است: امام سجّاد(ع) براى حج آمده بود. هنگامى كه در ميقات احرام بست و بر شترش سوار شد، رنگش زرد گرديد و لرزه بر اندامش افتاد و چنان مى لرزيد كه نتوانست تلبيه بگويد. به آن حضرت گفته شد:


1- مصباح الشّريعه، ص 111.
2- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 171. اين حديث بسيار طولاني است و در موارد متعدّد از محتواي عالي آن در اين نوشتار استفاده شده است.

ص: 121

لِمَ لا تُلَبّي؟ فَقالَ: اخشي ان يَقولَ لي رَبّي: لا لَبَّيكَ وَ لا سَعدَيكَ.

چرا تلبيه نمى گويى؟ فرمود: مى ترسم كه پروردگارم به من بگويد: «لا لَبَّيكَ وَ لا سَعدَيك».

راوى حديث مى گويد:

فَلَمَّا لَبَّي غَشِي عَلَيه وَ سَقَطَ مِن راحِلَتِهِ، فَلَم يَزَل يَعتَريهِ ذلِكَ حَتّي قَضي حَجَّه. (1)

زمانى كه تلبيه گفت، بيهوش شد و از روى شتر بر زمين افتاد. اين حالت، پيوسته به او دست مى داد تا آن گاه كه حج خود را به پايان رسانيد.

اين روح عبوديت و سلوك روحانى و تقرب و خالى شدن از دين و تجرّد از جهان مادّى و پيوستن به ملكوت و مقام قرب الهى، در تمام مراحل و اعمال و مناسك حج، همچنان ادامه مى يابد و حج گزار در تمامى حالات حج، جذبه آن را احساس مى كند. از اين رو، قرآن كريم، خانه كعبه را خانه اى مبارك و مايه هدايت انسان دانسته است و مى فرمايد:(إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ).(آل عمران: 96)

بنابراين، نور هدايت و معرفت و شعور و شناخت در تار و پود حج، تعبيه شده است و زائران خانه خدا، زمانى از اين خصلت هدايت گرى و نور عرفان حج، بهره خواهند گرفت كه روح ابراهيمى و شريعت محمّدى(ص) را در اعمال و مناسك حج جارى سازند تا مناسك و مشاعر را معنا و مفهوم بخشند و از «عرفات»، عرفان و از «مشعر»، شعور و از «منا» صدق و صفا و از «مشاهد»، شهود و از «سعى»، انقطاع و از طواف، عشق و فنا و از «زمزم»، علم نافع را (2) به ارمغان آورند و با غناى روحى و ره توشه اى وافر برگردند.

در اين ميان، نقش عالمان دين و روحانيون و مبلّغان دينى، بسيار تعيين كننده است. آنان بايد حج را به يك دانشگاه و كانون انسان سازى تبديل نمايند و از فرصت هاى


1- المحجّة البيضاء، ج 2، ص 201.
2- در روايات آمده است: موقع نوشيدن آب زمزم بگويد: «اللّهُمَّ اجعَلهُ عِلماً نافِعاً وَ رِزقاً واسعاً وَ شِفاءً مِن كُلّ داءٍ وَ سُقم». فروع الكافي، ج 4، ص 430.

ص: 122

درخشان و لحظه هاى روحانى و معنوى كه در طول سفر حج، فراهم است، بهترين و بيشترين استفاده را ببرند و حج گزاران را با روح و محتواى فريضه بزرگ حج آشنا سازند. (1)

ب) آگاهى اجتماعى

استفاده از فضاى معنوى، موقعيت زمانى و مكانى حج و ارتباطهاى مردمى و وضعيت مساعد آن، جهت اعلام مسايل حياتى اسلام و آگاهى مسلمين و بيدارى حج گزاران، نيز ويژگى خاص فرهنگى به حج مى بخشد. به همين جهت پيام هاى حياتى و سرنوشت ساز؛ مانند: اعلان برائت از مشركين در روز عيد قربان، داستان بسيار مهمّ غدير خم و اعلام امامت و خلافت امير مؤمنان(ع) در حجة الوداع و نيز خطبه پيامبر خدا در مسجد خيف و نيز سخنرانى مهمّ آن حضرت در عرفات (2) كه در آن بر وحدت و برادرى ميان مسلمانان تأكيد شده و هم چنين اعلام دستورها و برنامه هاى مهمّ اسلام، در مراسم بزرگ حج صورت گرفته است.

بدين ترتيب در موسم حج و در منطقه آزاد حرم كه خانه مردم و قبله اهل ايمان و كانون هدايت است، مناسب ترين مكان و موقعيتّى است كه مسلمانان مى توانند سطح معرفت خود و ديگران را بالا ببرند.

با توجّه به اين امر مهمّ است كه حضرت امام على بن موسى الرّضا(ع) ضمن بيان و منافع و اسرار حج، به كسب علم و فقه و نشر آثار و نقل اخبار ائمّه(ع) اشاره فرموده است:

... مَعَ ما فيهِ مِنَ التَفَقُّهِ وَ نَقلِ اخبارِ الائِمَّةِ الي كُلِّ صَقعٍ وَ ناحيَةٍ كَما قالَ اللهُ تَعالي:(فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ). (3)

از ديگر آثار و منافع حج اين است كه حج گزاران، فقه و علم دين را بياموزند و آثار ائمّه(ع) را منتشر سازند و اخبار آنان را براى ديگران بازگو كنند و به جاى جاى جهان(تمام شهرها و ناحيه ها) برسانند، همان گونه كه خداوند بزرگ


1- ابعاد سياسي و اجتماعي حج، صص 324- 325.
2- همگام با پيامبر در حجّة الوداع، حسين واثقي، صص 141- 148.
3- عيون اخبار الرّضا، ج 2، ص 255؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 7.

ص: 123

فرموده است: چرا از هر فرقه و جمعيتّى، گروهى سفر نمى كنند تا فقه و دانش و دين را فراگيرند و مردمشان را در بازگشت از سفر، ارشاد كنند و بيم دهند شايد آنها بترسند و خوددارى كنند.

مى توان گفت كه تفقّه در اين آيه شريفه، به فقه اصطلاحى كه همان معرفت به احكام تكليفى و فرعى اسلام است، محدود نيست، بلكه شامل علم و معرفت به اصول و فروع و مبانى و احكام و اخلاق و معارف اسلامى مى شود؛ يعنى تمام آنچه را كه يك مسلمان بايد بياموزد. (1)

البته بايد توجه داشت كه بركت و نعمت نشر معارف و فرهنگ اسلام، در مراسم حج، اختصاص به مسلمانانى كه از نقاط دور و نزديك، براى حج آمده اند، ندارد. زيرا هر يك از اين افراد آشنا شده به معارف اسلام و آموزه هاى دينى، در بازگشت خود به وطن، فرهنگى را كه با خود از سفر معنوى و روحانى حج آورده اند، در محيط و شهر و آبادى خود نشر داده، به ديگران انتقال مى دهند و به اين وسيله، نقش فرهنگى حج، ابعاد گسترده اى پيدا مى كنند كه با توجه به تكرار آن در هر سال، عاملى قوى، در بقا و تقويت دين و ضامنى براى جاودانگى اسلام محسوب مى گردد.

چنان كه اين حقيقت، در سخن كوتاه، ولى پرمغز امام على(ع) چنين آمده است: «فَرَضَ اللهُ ... وَالحَجَّ تَقويَةً لِلدّينِ» (2)

؛ «خداوند، واجب كرد ... و حج را واجب نمود تا دين اسلام تقويت گردد».

بنابراين، رشد فرهنگى و معرفتى مسلمانان، هدفى است كه مكتب اسلام در مراسم با شكوه حج پى مى گيرد و زمينه اين تفكّر را تقويت مى كند كه همه انسان ها على رغم تفاوت ها در رنگ و پوست و نژاد و زبان و خصوصيت اقليمى و تاريخى و طبقاتى، از فطرتى يگانه برخورداراند و همين فطرت همگون در انسان هاست كه به فرهنگ انسانى، يگانگى مى بخشد و از ماهيت اصيل فرهنگ، تصويرى عمومى و جهانى و همگانى ترسيم مى كند و فرهنگ را كه همان فرهنگ فطرت است، به عنوان فرهنگ مشترك به


1- ابعاد سياسي و اجتماعي حج، صص 240- 247؛ تفسير نمونه، ج 8، ص 193.
2- نهج البلاغه، حكمت 252.

ص: 124

صورت عينى و نمادين ارائه مى دهد.

در مراسم حج، انسان ها از هر نژاد و اقليم و ملّتى كه باشند نه تنها چيزى از ارزش فرهنگ ها و عادت ها و رسوم اختصاصى خود را- در زمينه مسايل مربوط به شكل زندگى، نه محتوا و برنامه- از دست نمى دهند، بلكه توحيد خالص ابراهيمى را كه اصالت بخش فرهنگ انسانى است، بهتر درك مى كنند و در طى مناسك حج آن را جذب فكر و عقيده خويش مى نمايند. (1)

از سوى ديگر، حج مى تواند به يك كنگره عظيم فرهنگى تبديل گردد و انديشمندان و عالمان بزرگ جهان اسلام، در ايامى كه جهت برگزارى مراسم عبادى و روحانى حج، در شهر مكّه به ويژه در مشاعر مقدّسه به سر مى برند، گرد هم آيند و افكار و انديشه هاى خويش را به ديگران عرضه كنند. (2)

علاوه بر آن، در اين كنگره فرهنگى، علماى دين مى توانند با تفاهم كامل، براى رشد فكرى و فرهنگى مسلمانان در سراسر جهان، تدابير لازم را اتخاذ نمايند و راه كارهاى اساسى را جهت مبارزه با تهاجم فرهنگى بيگانگان دشمنان اسلام ارائه كنند.

ج) آگاهى تاريخى

بدون شك، يكى از برنامه هاى فرهنگى حج، مطالعه ميدانى در تاريخ و مشاهده آثار پيامبر(ص) در سرزمين مكّه و مدينه، و يادآورى خاطرات نورانى آن حضرت است؛ از آن لحظه اى كه تولّد يافت و نور نبوّت در سيمايش درخشيد و پيوسته رو به شكوفايى نهاد تا آن گاه كه در غار حرا به خطاب:

(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ* خَلَقَ الإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ* اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأَكْرَمُ ...)(علق: 1- 3)

بخوان به نام پروردگارت [كه جهان را] آفريد، انسان را ازخون بسته اى خلق كرد، بخوان كه پروردگارت ازهمه بزرگوارتر است.

به رسالت مبعوث گرديد و پس از 13 سال تحمّل رنج ها و ستم هاى فراوان و


1- در راه برپايي حج ابراهيمي، صص 40- 41.
2- تفسير نمونه، ج 14، ص 80.

ص: 125

طاقت فرسا با جمع مؤمنان به مدينه هجرت كردند و رايت اسلام را از شهرى به شهرى و از ديارى به ديارى بر دوش كشيدند و نظام توحيدى را در مدينه، استوار ساختند. و نيز آنجا كه در سال هشتم هجرى شهر مكّه را فتح كرد و قدرت كافران و مشركان را در هم شكستند و بالاخره با دفاع و نبرد و جهاد و مقاومت و تعليم و تربيت و اخلاق، بنيان بزرگ ترين آيين آسمانى و الهى را مستحكم ساختند.

نقش آثار و اخبار رسول خدا(ص) در رشد و بالندگى و ترويج فرهنگ اسلام به ويژه بعد فرهنگى حج، آن چنان سرنوشت ساز و تعيين كننده است كه امام صادق(ع) در پاسخ به پرسش هشام بن حكم، يكى از اسرار و فلسفه حج را شناسايى آثار و اخبار رسول خدا(ص) دانسته اند و چنين مى فرمايد:

... فَجَعَلَ فيهِ الاجتماع مِنَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ لِيَتَعارَفوا ... وَ لِتُعرفَ آثارُ رَسولِ اللهِ وَ تُعرفَ اخبارُهُ وَ يُذكَرَ وَ لا يُنسي. (1)

خداوند متعال، در حج، اجتماع مردم را از مشرق و مغرب فراهم آورد تا يكديگر را بشناسند و آثار رسول خدا(ص) شناخته شود و نيز، اخبار وى معلوم و شناسايى و يادآورى شود و فراموش نگردد.

امام صادق(ع) در اين روايت، دو نكته را در بعد تاريخى فرهنگى حج، يادآور شده است: يكى شناسايى مسلمين و ارتباطات ايمانى آنها در جامعه و فرهنگ و سياست كه نقشى اساسى دارد. بدين لحاظ، زائران خانه خدا بايد جمعى مرتبط و همفكر باشند، نه پراكنده و جداى از هم. نكته ديگر، شناسايى آثار و اخبار مرتبط با پيامبر خدا(ص) و نشر آن در جامعه اسلامى است كه بايد هميشه از آن ياد شود و فراموش نگردد.

شناخت اين آثار و اخبار و نشر آن، امّت را با هويت تاريخى خود پيوند مى دهد و گذشته پر افتخارى را كه زيربناى علم و تمدن و فرهنگ جهانى است، به آنان ارائه مى دهد. همان طور كه اخبار و آثار ائمّه(ع) نيز تداوم بخش همان آثار و اخبار رسالت است. (2)


1- علل الشرايع، ج 2، ص 405؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 8.
2- ابعاد سياسي و اجتماعي حج، صص 248- 251.

ص: 126

فصل دوم: بعد اقتصادى حج

اشاره

احكام و شرايع الهى، تأمين كننده سعادت و مصالح و منافع بشر در دنيا و آخرت، آن هم در ابعاد گوناگون حيات مادّى و معنوى است. از اين رو، درباره هر يك از اين احكام- حتّى عبادى آنها- از آثار و اهداف معيشتى و دنيوى، با فلسفه خاص خود، مى توان سخن گفت. اين ويژگى در حج به دليل بعد جهان شمولى و بين المللى اش، بيشتر جلب نظر مى كند.

اين نكته، از همان آغاز در دعاى حضرت ابراهيم(ع) در تأسيس ام القرى توحيد(كعبه معظّمه) آمده است. آن حضرت ضمن نيايش خود، از خداوند خواست تا خاندان وى و ساكنان اين سرزمين مقدّس را از ثمرات، روزى دهد و در آن بيابان خشك و سوزان، نعمت هاى خود را ارزانى دارد تا سپاس گزار حقّ باشند.

(رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ)(ابراهيم: 27)

پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى، در كنار خانه اى كه حرم توست، ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند، تو دل هاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزى ده، شايد آنان شكر تو را به جا آورند.

اراده خداوندى بر اين تعلق گرفته كه اين سرزمين بى حاصل براى هميشه آباد گردد و رونق چشم گيرى پيدا كند و حرم امن الهى از نعمت هاى فراوان برخوردار باشند.

ص: 127

قرآن مجيد از اين عنايت مستمر الهى، اين گونه سخن مى گويد:

(أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ)(قصص: 57)

آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم كه ثمرات هر چيزى [از هر شهر و ديارى] به سوى آن آورده مى شود.

وگرنه چگونه باوركردنى است شهرى كه در ميان سنگ هاى سخت و صخره هاى سياه ممتد، محاصره شده است، بتواند بارانداز و محل داد و ستد كالاها و ارزاق و اشياى گوناگون از سراسر جهان باشد. خداوند متعال، طى خطابى به حضرت ابراهيم(ع) ضمن اعلام وجوب حج، به نقش مهم و حياتى بعد اقتصادى حج پرداخته، مى فرمايد:

(وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ ... لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ)(حج: 27- 28)

مردم را دعوت عمومى به حج كن ... تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند.

خداوند متعال در بيان فلسفه حج، منافع را به طور مطلق ذكر كرده است كه يكى از مصاديق آن، منافع مادى و اقتصادى است؛ چنان كه در اخبار و اقوال مفسّران نيز به تبيين و تفسير منافع پرداخته شده و مراد از آن، منافع مادّى و معنوى، دنيوى و اخروى دانسته شده است.

مرحوم طبرسى(ره) در تفسير منافع سه ديدگاه نقل فرموده است:

1. مراد از منافع اين است كه: مردم در سفر حج، افزون بر بهره هاى معنوى و روحى و عبادى- در كنار برنامه حج- به تجارت و داد و ستد نيز بپردازند.

2. مراد از منافع اين است كه تجارت دنيا و پاداش آخرت نصيب مردم گردد.

3. مراد از منافع، آخرت است؛ يعنى گذشت و آمرزش خداوند كه نصيب آنان مى شود. (1)

علّامه طباطبايى(ره) منافع را شامل منافع دنيوى و اخروى(مادى و معنوى) دانسته، چنين مى فرمايد:

منافع در اينجا مطلق ذكر شده است و نفرموده، منافع دنيوى يا اخروى، زيرا منافع دو نوع است: يكى منافع دنيوى كه در همين زندگى اجتماعى سود بخشيده


1- مجمع البيان، ج 7، ص 129؛ التبيان، ج 7، ص 310.

ص: 128

و زندگى آدمى را صفا مى دهد ...، مانند تجارت، سياست، امارت، تدبير و انواع تعاون و يارى هاى اجتماعى و غيره. (1)

فخر رازى نيز در تفسير خود مى گويد: «مراد از منافع در آيه شريفه، منافع دنيوى و اخروى است، زيرا منافع، نكره آورده شده است. همچنين منافع دنيوى و اخروى مختص عمل حج است و در سايرعبادات وجود ندارد». (2)

ابن كثير نيز با نقل روايتى از ابن عباس در تفسير آيه كريمه گفته است:

مَنافِعُ الدُّنيا وَ الآخِرَة، امّا مَنافِعُ الآخِرَةِ فَرِضوانُ اللهِ تَعالي، و امّا مَنافِعُ الدُّنيا فَما يُصيبُونَ مِن مَنافِعِ البُدنِ وَ الذَبائِحِ و التِّجارات. (3)

منافع ياد شده در آيه كريمه عبارت است از: منافع دنيا و آخرت. منافع آخرت، خشنودى خداوند است و منافع دنيا آن چيزى است كه مردم از گوشت قربانى و تجارت به دست مى آورند.

بررسى

بدين ترتيب، در يك جمع بندى كلى بايد گفت، مراد از منافع در آيه شريفه:(لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ...) منافع مادّى و معنوى و دنيوى و اخروى است، زيرا:

اوّلًا: منافع، به طور مطلق ذكر شده (4) و شامل منافع مادى و اقتصادى حج، نيز مى شود و اين نكته را در رابطه با بعد اقتصادى حج، تفهيم مى كند كه ملّت هاى مسلمان با ارائه مظاهر رشد اقتصادى و نمونه كالاهاى توحيدى خود در ايام حج، همه مسلمانان را در جريان وضعيت كلّى اقتصادى جهان اسلام قرار دهند و از اين رهگذر، زمينه هاى هم فكرى و تعاون و مشاركت هاى اقتصادى، مبادلات و داد و ستدهاى تجارى را در ميان مسلمانان جهان فراهم آورند. از طرفى اين گونه مبادلات و داد و ستدهاى تجارى در بالا بردن رشد اقتصادى كشورها و ملّت هاى عقب افتاده و فقير مسلمان كمك


1- ترجمه تفسير الميزان، ج 14، ص 521.
2- تفسير الكبير، ج 23، ص 28.
3- تفسير القرآن العظيم، اسماعيل بن كثير الدّمشقي، ج 3، ص 188.
4- الميزان، ج 14، ص 521؛ تفسير الكبير، ج 23، ص 28.

ص: 129

شايانى خواهد كرد. (1)

ثانياً: اين معنى، در روايات نيز بيان شده كه نمونه هايى را ذكر مى كنيم:

1. امام رضا(ع) درباره فلسفه و اسرار حج در جواب مسائل محمّد بن سنان فرموده است:

... وَمَنْفَعَةُ مَن فِي المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَ مَن فِي البَرّ وَ البَحرِ، مِمَّن يّحُجُّ وَ مِمَّن لايَحُجُّ مِن تاجرٍ وَ جالبٍ وَ بايِعٍ وَ مُشتَري وَ كاسِبٍ وَ مِسكينٍ وَ قَضاءِ حَوائِجِ اهلِ الاطرافِ وَ المَواضِعِ المُمكِنِ لَهُم الاجتِماعُ فيها كَذلِكَ،(لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ...). (2)

از جمله فلسفه حج ... منتفع شدن و بهره بردن كسانى كه در مشرق و مغرب و در خشكى و در دريا مى باشند. اعم از آنكه به زيارت حج آمده يا نيامده باشند، تاجر باشند و يا غير تاجر، بايع باشند يا مشترى، كاسب باشند يا مسكين و نيز برآمدن حاجات و نيازمندى هاى اهل اكناف و كسانى كه مى توانند در اطراف، اجتماع گرد هم بيايند تا شاهد منافع خويش باشند(لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ...).

2. هشام بن حكم روايت كرده كه امام صادق(ع) در زمينه فلسفه حج فرموده است:

... وَ لِيَنزِعَ كُلُّ قَومٍ مِنَ التِّجاراتِ مِن بَلَدٍ الي بَلَدٍ وَ يَنتَفِعَ بِذلِكَ المُكاري وَ الجَمّالُ ...

تا هر ملّت و قومى، بخشى از تجارت هاى خود را از شهرى به شهرى ببرند.

در ادامه اين روايت نيز آمده است:

لَو كانَ كُلّ قَومٍ انَّما يَتَكَلَّمُونَ عَلي بِلادِهِم وَ ما فيها هَلَكُوا و خَرِبَتِ البلادُ وَ سَقَطَتِ الجَلبُ وَ الارباحُ ... (3)

اگر هر قومى، از شهرهاى خود سخن بگويد، كشورها و شهرهايشان خراب مى گردد و همگى نابود مى شوند و سرمايه ها و منافع آنان از بين خواهد رفت.

3. امام زين العابدين(ع) حج گزاردن را مايه افزايش روزى و ايمان دانسته، مى فرمايد:

حُجُّوا وَاعتَمِرُوا ... وَ تَتَّسِعْ ارزاقُكُم وَ يَصْلُحْ ايمانُكُم وَ


1- در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 59.
2- علل الشرايع، ج 2، ص 404؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 7.
3- علل الشرايع، ج 2، ص 405؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 9.

ص: 130

تُكْفَوا مَؤُونَةَ النّاسِ وَ مَؤُونَةَ عِيالاتِكُم. (1)

حج و عمره به جا آوريد تا روزيتان افزون و ايمانتان شايسته تر شود و در تأمين معاش مردم و زندگى خويش و معاش خانواده تان خودكفا شويد.

4. على(ع) حج بيت الله را بهترين درمان فقر و تنگدستى دانسته، در حديثى فرموده است:

انَّ افضَلَ ما تَوَسَّلَ بِهِ المُتَوَسِّلُون ... وَ حَجُّ البَيتِ وَ اعتِمارُهِ فَانَّهُما يَنفِيانِ الفقرَ و يُرَخِّصانِ الذَّنب. (2)

از بهترين وسايلى كه مى توان به آن توّسل جست ... حج خانه خدا و به جا آوردن عمره است كه فقر را از ميان مى برد و گناهان را پاك مى گرداند و مى شويد.

5. رسول خدا(ص) در اين باره فرمود:

انَّ الحَجَّ وَالعُمرَةَ يَنْفيانِ الفَقرَ كَما يَنفِي الكَيرُ خُبثَ الحَديد. (3)

حج وعمره، فقر را از ميان مى برد، همان گونه كه كوره آهنگرى، زنگار آهن را از بين مى برد.

6. همچنين آن حضرت در حديثى، بهترين و جامع ترين تعبير را در ارائه بعد اقتصادى حج و تشويق مسلمانان به بهره گيرى هاى مشروع از اين عبادت بزرگ به كار برده، مى فرمايد:

مَعاشِرَ النّاسِ حُجُّوا البَيتَ فَما وَرَدَهُ اهلُ بَيتٍ إلا اسَتغنَوا وَ لا تَخَلَّفُوا عَنهُ الّا افتَقَرُوا. (4)

اى گروه مردم! حج خانه خدا را به جا آوريد، پس هيچ خانواده اى وارد خانه خدا نمى شوند، مگر آن كه بى نياز گردند و از حج گزاران تخلف نمى كنند مگر آنكه تنگدست و فقير مى شوند.

7. همچنين آن حضرت در يك جمله كوتاه و رسا فرمود: «حُجُّوا تَستَغنُوا» (5)

؛ «حج به جاى آوريد تا بى نياز شويد». همچنين فرمود: «حُجُّوا لَن تَفتَقِروا» (6)

؛ «حج


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 9؛ فروع الكافي، ج 4، ص 252.
2- نهج البلاغه، خطبه 110؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 245.
3- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 144؛ حج و عمره، ص 245.
4- حج و عمره در قرآن و حديث، ص 245.
5- همان؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 7.
6- حج و عمره در قرآن و حديث، ص 245.

ص: 131

كنيد، تا هرگز نيازمند نشويد».

بنابراين، براى رسيدن به خودكفايى نهايى جهان اسلام و استغناى همه جانبه جامعه اسلامى بايد با برنامه ريزى هاى حساب شده و دقيق از فرصت خدادادى حج بهره گيرى كرد و بدون آن كه لطمه اى به قداست و معنويت حج وارد شود، همه مسلمانان، به شكل مناسب از اين خوان گسترده الهى استفاده كنند. (1)

از آن جايى كه ممكن بود در زمينه فعاليت هاى تجارى و اقتصادى در ايام حج، در ذهن بعضى از افراد، شبهه و اشكالى به وجود بيايد، خداوند متعال براى رفع اين شبهه، فرموده است:

(لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ)(بقره: 198)

گناهى بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان [و از منافع اقتصادى در ايام حج] طلب كنيد.

در شأن نزول اين آيه شريفه از ابن عبّاس نقل شده است كه مى گويد:

در جاهليت، ذوالمجاز و عكّاظ، محل تجارت مردم بود، پس از ظهور و پيروزى اسلام، مردم نسبت به تجارت، كراهت داشتند. از اين رو اين آيه نازل شد كه در موسم حج، گناهى بر شما نيست كه فضل خداوند را طلب كنيد. (2)

مرحوم طبرسى در تفسير اين آيه فرموده است: مردم، تجارت در حج را گناه مى دانستند و خداوند با نزول اين آيه شريفه، گناه را از كسانى كه در حج تجارت مى كنند برداشت.

وَ في هذا تَصريحٌ بِالاذنِ فِي التِّجارِةِ وَ هُوَ المَرويُّ عَن ائِمَّتِنا. (3)

در اين عبارت، به اذن در تجارت تصريح كرده و از ائمّه معصومين(ع) نيز، در اين باره رواياتى وارد شده است.

علّامه طباطبايى(ره) نيز در تفسير آيه شريفه گفته است: اين آيه شريفه مى خواهد بفرمايدكه در خلال انجام حج، داد و ستد حلال است و چيزى كه هست از بيع و داد و


1- در راه برپايي حج ابراهيمي، صص 59- 61.
2- اسباب النّزول، علي بن احمد واحدي، ص 38.
3- مجمع البيان، الطبرسي، ج 2، ص 527؛ روح المعاني، ج 2، صص 87- 86.

ص: 132

ستد، تعبير(به طلب فضل پروردگار) فرموده است. و اين تعبير، در سوره جمعه نيز آمده، آنجا كه مى فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللهِ ... فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ)(جمعه: 9- 10)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته مى شود به سوى ذكر خدا بشتابيد و خريد و فروش را ترك كنيد ... و هنگامى كه نماز پايان گرفت، در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد.

در اين دو آيه، نخست از داد و ستد، به بيع تعبير كرده و سپس از همان، تعبير به طلب رزق خدا نموده است و به همين جهت است كه در سنّت، نيز از ابتغاى فضل خدا در آيه مورد بحث، به بيع تفسير شده است. پس آيه شريفه دليل بر اين است كه داد و ستد درخلال حج، مباح و جايز است. (1)

در تفسير عياشى از امام صادق(ع) در تفسير جمله(لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ) روايت شده است كه حضرت فرمود: «منظور از فضل پروردگار، رزق است كه پس از آن كه محرم از احرام خارج شد، مى تواند در موسم حج، به خريد و فروش بپردازد». (2)


1- الميزان، ج 2، ص 117؛ نگرشي اجتماعي به كعبه و حج، ص 182.
2- تفسير العياشي، ج 1، ص 115.

ص: 133

ص: 134

فصل سوم: بعد سياسى حج

اشاره

مراسم حج، در عين اينكه خالص ترين و عميق ترين عبادات را عرضه مى كند، مؤثرترين وسيله، براى پيشبرد اهداف سياسى اسلام است. زيرا روح عبادت، توجّه به خدا و روح سياست، توجّه به خلق خداست و اين دو همانند تار و پود، در حج به هم آميخته اند.

حج، عامل مؤثرى براى وحدت صفوف مسلمانان است. حج، عامل مبارزه با تعصّبات ملى و نژادپرستى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافيايى است. حج، وسيله اى است براى شكستن سانسورها و از بين بردن خفقان نظام هاى ظالمانه اى است كه در كشورهاى اسلامى پديد مى آيد. حج، وسيله و رسانه اى است براى انتقال اخبار سياسى كشورهاى اسلامى از نقطه اى به نقطه ديگر و بالاخره، حج عامل مؤثرى است براى شكستن زنجيرهاى اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمانان.

با توجّه به اين ويژگى هاى حج، در دوران هايى كه حاكمان جبار، همچون بنى اميه و بنى عبّاس بر سرزمين مقدّس اسلامى، حكومت مى كردند و هرگونه تماس، ميان قشرهاى مسلمان را زير نظر مى گرفتند تا هر حركت رهايى بخش را سركوب نمايند؛ فرارسيدن ايام حج، دريچه اى به سوى آزادى و تماس و ارتباط حلقه ها و اقشار جامعه بزرگ اسلامى با يكديگر و طرح مسايل مختلف سياسى بود.

از اين رو، على(ع) آن گاه كه فلسفه فرايض و عبادات اسلامى را برمى شمارد، درباره حج مى فرمايد: «الحَجَّ تَقوِيَةً لِلدّين» (1)

؛ «خداوند متعال حج را براى تقويت دين


1- نهج البلاغه، حكمت 252.

ص: 135

اسلام تشريع كرد». حتّى در روايات اسلامى به عنوان جهاد افراد ضعيف، برشمرده شده است. (1) چنان كه كنانى روايت كرده است:

روزى در خدمت امام صادق(ع) بودم، سخنى از حج به ميان آمد، آن حضرت به روايت از جدّش رسول خدا(ص) فرمود:

الحَجُّ احَدُ الجِهادَينِ وَ هُوَ جِهادُ الضُّعَفَاءِ وَ نَحنُ الضُّعَفاء ... (2)

حج يكى از دو نوع جهاد است، حج جهاد افراد ضعيف است و ما از ضعفاء هستيم.

در حديثى ديگر از امام صادق(ع) آمده است: «الحَجُّ جِهادُ الضُّعَفاءِ وَ نَحنُ الضُّعَفاء» (3)

؛ «حج، جهاد ضعيفان است و ما ضعفاء هستيم».

از اين رو، مى توان گفت كه حج، جهادى است كه حتّى پيرمردان و پيرزنان و افراد ناتوان، با حضور در صحنه آن، مى توانند شكوه و عظمت امّت اسلامى را منعكس سازند و با تشكيل حلقه هاى به هم پيوسته نماز جماعت در گرد خانه خدا و سردادن آواى وحدت و تكبير، پشت دشمنان اسلام را به لرزه درآورند. (4)

با توجه به اين نكته است كه در حديثى به نقل از رسول خدا(ص) حج بيت الله، شكوهمندترين و برترين جهاد معرفى شده است، آنجا كه مى فرمايد: «احسَنُ الجِهادِ وَ اجمَلُهُ الحَجّ» (5)

؛ «حج، نيكوترين و شكوهمندترين و برترين جهاد است».

از سوى ديگر براى آن كه هرگونه ترديد و شبهه اى در اين زمينه از دل ها زدوده شود، در بيانى ديگر از رسول خدا(ص) چنين نقل شده است: «النَّفَقَةُ فِي الحَجِّ كَالنَّفَقَةِ في سَبيلِ اللهِ» (6)؛ «صرف كردن مال در راه حج، همانند خرج نمودن مال در راه خدا و جهاد است».

بنابراين در شرايطى كه مسلمانان، از رويارويى مستقيم با دشمنان اسلام، احساس


1- تفسير نمونه، ج 14، ص 77.
2- علل الشرايع، ج 2، ص 457؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 74.
3- وسايل الشيعه، ج 8، ص 71.
4- تفسير نمونه، ج 14، ص 78.
5- المسند، احمد بن حنبل، ج 9، ص 359؛ صحيح البخاري، ج 2، ص 639.
6- مسند ابن حنبل، ج 5، ص 355؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 48.

ص: 136

عجز مى كنند و تجهيزات و امكانات لازم را براى مقابله با آنان ندارند، لازم است به حج و زيارت خدا، پناه ببرند تا از طريق برگزارى اين مراسم عبادى و سياسى و كنگره بزرگ اسلامى، آمادگى هاى لازم را كسب كنند و با خلوص نيت، روح و جان خود را از قدرت لايزال الهى و ارتباط معنوى با آن تقويت سازند و در كنار ياران همدل و حج گزاران هم رزم در مراسم حج، كالبد خويش را از روح جمعى و وحدت اسلامى پر نمايند. زائران خانه خدا در بازگشت از حج، همانند رزمندگانى كه در ميدان مانور، آموزش ديده اند، آنچه را كه در حج به دست آورده اند در كارزار واقعى با تمام نيروهاى استكبارى و دشمنان قسم خورده اسلام به كار مى گيرند. (1)

1. اثرات و دستاوردهاى بعد سياسى حج

اشاره

چنانچه، بعد سياسى حج را با دقت بيشترى مورد مطالعه و ارزيابى قرار دهيم به خوبى روشن خواهد شد كه اين بعد حياتى حج، اثرات و دستاوردهاى مهم و بزرگى را براى مسلمانان، به ويژه حج گزاران در پى دارد كه ذيلًا به برخى از آنها اشاره مى گردد:

الف) تحكيم پايه هاى وحدت و تفاهم دينى

اجتماع عظيم و سالانه مسلمانان در ايام حج، مرزهاى جغرافيايى، نژادى، قومى و امتيازها و تفاخرهاى موهوم را در مى شكند و به جاى آن، پايه هاى وحدت و همدلى، برابرى و برادرى را در صفوف امّت اسلامى تحكيم مى بخشد؛ زيرا، همه حج گزاران، خود را در يك صف و در يك جهت و گرد يك محور مى يابند.

از اين رو، وقتى اقوام و امت هاى گوناگون از مناطق و سرزمين هاى مختلف، با همه تفاوت هايى كه از نظر انساب و الوان و سنن و آداب دارند، در يك جا جمع مى شوند و همديگر را مى شناسند و با هم انس پيدا مى كنند، در حالى كه كلمه همه، واحد(و آن كلمه حقّ است) و معبود(خداى) همه يكى و وجهه(قبله) همه، يكى است. اين اتّحاد روحى آنان را به اتّحاد جسمى و وحدت كلمه، آنها را به تشابه در عمل مى كشاند.

در نتيجه، جامعه هاى كوچك به صورت يك جامعه بزرگ و نيروهاى جزئى به


1- در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 46.

ص: 137

نيروى كلّى، تبديل مى شوند كه هيچ دشمنى، توان مقاومت در برابر آنان را ندارند. جان كلام اينكه هيچ راهى، به سوى حل مشكلات به مانند تعاضد و تعاون نيست و هيچ راهى، به سوى تعاون چون تفاهم نيست و هيچ راهى به سوى تفاهم، مانند تفاهم دينى نيست. (1) در حقيقت، مصداق كامل و روشن وحدت و همدلى، و تعاون و هميارى و تفاهم دينى، در مراسم باشكوه و عظيم سالانه حج، مشاهده مى گردد.

امام خمينى(ره) به عنوان رهبر دلسوز و در عين حال آگاه و آشنا به مبانى دينى و اسلامى، در پيام خود به حجاج كشورهاى اسلامى شركت كننده در مراسم حج، مسئله وحدت و همبستگى را به طور جدّى، مورد تأكيد قرار داده، اين چنين مى فرمايد:

حجاج محترم بايد بدانند كه يكى از فلسفه هاى مهم اجتماع عظيم از سراسر جهان، در اين مقام مقدّس و مهبط وحى، به هم پيوستن مسلمانان جهان و تحكيم وحدت بين پيروان پيامبر اسلام(ص) و پيروان قرآن كريم، در مقابل طاغوت هاى جهان است و اگر خداى نخواسته، از اعمال بعضى زائران، در اين وحدت، خللى وارد شود موجب سخط رسول الله(ص) و عذاب خداوند قادر خواهد شد.

زائرين محترم كه در جوار خانه خدا و محل رحمت او هستند، با همه بندگان خدا با رفق و مروّت و اخوّت اسلامى رفتار كنند و همه را بدون در نظر گرفتن رنگ و زبان و منطقه و محيط، از خود بدانند و همه با هم، يد واحده و ملّت واحد قرآنى باشند تا بر دشمنان اسلام و انسانيت، چيره شوند. (2)

ايشان در جايى ديگر، چاره اساسى حلّ مشكلات و گرفتارى هاى جهان را در وحدت مسلمانان و مستضعفان مى داند و فرموده است:

يك چاره اى كه اساس چاره هاست و ريشه اين گرفتارى ها را قطع مى كند و فساد را از بن مى سوزاند، وحدت مسلمانان، بلكه تمامى مستضعفان و دربند كشيدگان جهان است. و اين وحدت را كه اسلام شريف و قرآن كريم بر آن پافشارى كرده اند، با دعوت و تبليغ دامنه دار بايد به وجود آورد و مركز اين دعوت و تبليغ، مكّه معظّمه در زمان اجتماع مسلمين براى فريضه حج است كه


1- تفسير الميزان، ج 14، ص 522.
2- صحيفه امام، ج 19، ص 340.

ص: 138

ابراهيم خليل الله و محمّد(ص) حبيب الله شروع [كرده اند] و در آخر الزمان حضرت بقيه الله(عج) ارواحنا لمقدمه الفداء، تعقيب مى كند. (1)

ب) يادآورى نبرد هميشگى ايمان و كفر

مراسم حج، يادآور نبرد هميشگى كفر و ايمان است. از زمان حضرت ابراهيم تا محمّد(ص) و از على(ع) تا حسين(ع) و تا هميشه تاريخ، كعبه و حج، يادآور نبرد بى امان ابراهيم بت شكن است؛ قهرمانى كه يك تنه، به پيكار نمروديان و مشركان رفت و در راه مبارزه با كفر و بى دينى و شرك و بت پرستى، سختى هاى آن را به جان خريد و از رفتن در درون آتش هرگز نهراسيد و در راه اجراى فرمان خداوند متعال، حاضر شد اسماعيل فرزند عزيزش را قربانى كند.

همچنين حج، يادآور مبارزات پى گير حضرت محمّد(ص) در غربت و تنهايى، عليه ابوسفيان ها و ابوجهل ها و يادآور شكنجه هاى ياران رسول خدا(ص) است. همچنين در كنار آن، خاطرات فتح مكّه را توسط مسلمانان به ياد مى آورد.

اعلان برائت حضرت امير مؤمنان على(ع) هنوز از اعماق تاريخ به گوش مى رسد و وداع آخرين امام حسين(ع) و حركت تاريخ ساز آن حضرت از مكّه به سوى كوفه، همچنان قيام آفرين و بيداركننده است. به هر حال هر كدام از اين وقايع، نقش مؤثرى در احياى روح مبارزه و جهاد دارند، به گونه اى كه اگر ذرّه اى غيرت و همّت در مسلمانان باشد از كنار اين حوادث به آسانى نخواهند گذشت و در راه يارى كردن حقّ و قيام در برابر باطل، از هيچ گونه فداكارى و ايثار دريغ نخواهند كرد. (2)

بى جهت نيست كه يكى از سياستمداران بيگانه، در گفتار پر معنى خود مى گويد: «واى به حال مسلمانان، اگر معناى حج را بفهمند و واى به حال دشمنانشان اگر آنان معنى حج را درك كنند». (3)

از اين رو، با توجّه به بعد سياسى و آمادگى هاى رزمى در حج، در قالب تداوم نبرد


1- همان، ج 20، ص 94.
2- نگرشي اجتماعي به كعبه و حج از ديدگاه قرآن، صص 191- 192.
3- تفسير نمونه، ج 14، ص 78.

ص: 139

حقّ و باطل و ايمان و كفر بود كه على(ع) ترك حج بيت الله را مايه هلاكت و نابودى امت اسلامى برمى شمارد، آنجا كه فرمود: «لا تَترُكُوا حَجَّ بَيتِ رَبِّكُم فَتَهلِكُوا»؛ «حج خانه خدايتان را ترك نكنيد كه هلاك مى شويد». (1)

در حديثى ديگر نيز آن حضرت، رهبران بعد از خود و مسلمانان را هشدار مى دهد كه اگر حج، احيا نشود، عزّت و شخصيت و سيادت خود را در برابر بيگانگان از دست خواهيد داد و در پيشگاه خداوند به حساب نخواهيد آمد:

اللهَ اللهَ في بَيتِ رَبِّكُم لا تُخْلُوه ما بَقيتُم فَانَّهُ ان تُرِكَ لَم تُناظَرُوا (2)

خدا را، خدا را، در مورد خانه خدايتان؛ آن را هرگز خالى نگذاريد، زيرا اگر حج را ترك كرديد، خدا هرگز به شما نمى نگرد.

امام صادق(ع) با بيانى ديگر همين مضمون را در حديثى مى فرمايد:

اما انَّ النّاسَ لَو تَرَكُوا حَجَّ هذَا البَيتِ لَنَزَلَ بِهِمُ العَذابُ وَ ما نُوظِرُوا. (3)

آگاه باشيد هر گاه مردم، حج اين خانه را ترك كنند بر آنها عذاب فرود مى آيد و هرگز مورد لطف خداوند قرار نمى گيرند.

بنابراين، حضور ميليونى زائران و حج گزاران، در سرزمين وحى به ويژه، در كنار خانه خدا و نيز صفا و مروه، عرفات، مشعر و منا جهت انجام مناسك حج، يادآورى نبرد هميشگى ايمان و كفر، حقّ و باطل، و توحيد و شرك است. مسلمانان با استفاده از فيوضات و بركات مواقف كريمه و پيروى از ابراهيم بت شكن و حضرت محمّد(ص) روحيه مبارزه طلبى و ستيزه جويى را با دشمنان اسلام در درون خويش تقويت مى نمايند تا اين نبرد مقدّس، در ميان امّت اسلامى تا فرجام تاريخ همچنان ادامه يابد.

امام خمينى(ره) در اين زمينه، خطاب به زائران خانه خدا مى فرمايد:

زائران عزيز! از بهترين و مقدّس ترين سرزمين هاى عشق و شعور و جهاد، به كعبه بالاترى رهسپار شوند و هم چون سالار شهيدان امام حسين(ع) از احرام


1- عقاب الاعمال، شيخ صدوق، ص 543؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 15.
2- نهج البلاغه، نامه 47؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 45.
3- بحارالانوار، ج 96، ص 19؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 14.

ص: 140

حج، به احرام حرب و از طواف كعبه و حرم به طواف صاحب بيت و از توضّوء زمزم به غسل شهادت و خون، رو آورند و به امّتى شكست ناپذير و بنيانى مرصوص، مبدّل گردند ... كه مسلماً روح و پيام حج، چيز ديگرى غير از اين نخواهد بود كه مسلمانان، هم دستورالعمل جهاد با نفس را بگيرند و هم برنامه مبارزه با كفر و شرك را. (1)

ج) ايجاد رعب و وحشت در دل دشمنان

مراسم حج، علاوه بر اينكه خالص ترين عمل و برترين عبادت الهى است، يك كنگره بزرگ سياسى و بين المللى اسلام است، زيرا برگزارى هر ساله اين مجمع باشكوه، براى مسلمانان جهان، سبب وحدت و تفاهم دينى، عزّت و اقتدار و عامل زنده شدن روحيه اميد در ميان آنان و مايه خير و بركت همگانى و به تعبير قرآن مجيد «شهود منافع» (2) مى باشد، امّا براى دشمنان اسلام، باعث هراس و نگرانى و موجب رعب و وحشت در دل آنان خواهد شد. زيرا حج زيارت خانه خداست؛ و خانه اى كه به ظاهرعبادت مى شود (3) و جايگاه امن و قبله و سمت همه عبادت هاست و «گوشه اى از بهشت رضوان» و «راه غفران خدا» و «تجلّى گاه عظمت و جلال خداوند» و «نقطه نخستين آفرينش زمين» است. (4)

حج، آيينه تمام نماى مكتب اسلام و قالب فشرده اى براى تمامى اسلام است، آن گونه كه رسول خدا(ص) حج را معرف تمامى شريعت اسلام ناميد و فرمود: «وَ الخامِسَةُ الحَجُّ وَ هِيَ الشَّريعَة ...» (5)؛ «پنجم از اجزاى ده گانه اسلام، حج است و آن شريعت اسلام است».


1- صحيفه امام، ج 20، صص 315 و 316.
2- حج: 28.
3- اشاره به اين حديث است: «هذا بَيتٌ استَعبَدَ اللهُ بِه خَلقَهُ لِيَختَبِرَ طاعَتَهُم في اتيانِهِ فَحَثَّهُم عَلي تَعظيمِهِ وَ زِيارَتِهِ ...». فروع الكافي، ج 4، ص 198. و نيز به اين آيه اشاره دارد: وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ(حج: 27).
4- اشاره به اين حديث است: «فَهُوَ شُعبَة مِن رِضوانِهِ وَ طَريقٌ يُؤَدّي الي غُفرانِهِ ... وَ مجمَعُ العَظَمَة و الجَلال، خَلَقَهُ اللهُ قَبلَ دَحوِ الارضِ بِالفي عامٍ ...». فروع الكافي، ج 4، ص 198.
5- علل الشرايع، ج 1، ص 249.

ص: 141

از اين رو گفته اند: «اسلام در قالب كلمات، قرآن، و در قالب انسان ها امام(رهبرى) و در قالب حركات، حج است و هر آنچه را كه خداوند خواسته است به انسان ها بگويد همه را يك جا، در حج ريخته است». (1)

حج، بهترين وسيله تقويت دين (2)، مايه خودسازى و پاك شدن از گناهان (3)، عامل بسيج و گرد آمدن مسلمانان از شرق و غرب جهان، مركز مهم براى شناخت آثار و اخبار رسول خدا(ص)، جايگاه فهم و انتشار اخبار ائمه معصومين(ع)، عامل وحدت و همبستگى مسلمانان (4) و پايگاه فرياد برائت و بيزارى جستن از مشركان و دشمنان اسلام است. (5)

يقيناً حج، با چنين ويژگى هاى مهم سياسى و فرهنگى، تهديد جدى براى همه دشمنان اسلام و باعث رعب و وحشت آنان خواهد بود. در عظمت و جايگاه حج، همين بس كه خواب راحت از چشم سياستمداران جهان ربوده و آنان را در راه رسيدن به اهداف استعمارى خود عاجز ساخته است. چنان كه «گلادستون» رئيس الوزراى وقت و هوشيار بريتانيا در مجلس عوام آن كشور صريحاً اعلام كرده بود «مادامى كه نام محمّد(ص) در مأذنه ها به عظمت ياد شود و قرآن، برنامه زندگى مسلمانان باشد و حج(كنگره بزرگ اسلامى آنان، سالى يك بار) برگزار گردد، نصرانيت در خطر عظيم است و ما سياستمدران جهان از اصلاح عالم؟! عاجزيم». (6)

امروز، نيز قدرت هاى زورگو و سياستمداران هوشيار آنان كه تلاش بى وقفه اى براى در هم شكستن قدرت اسلام و مسلمانان جهان دارند، بيش از هر چيز ديگر، از برگزارى حج واقعى در كنار خانه خدا و مهبط وحى وحشت دارند. از اين رو، اين جمله پرمعنى و بسيار زيبا و الهام بخش حضرت آيت الله خامنه اى «دام ظله العالى» را بايد پذيرفت كه: «حج بى برائت، حج بى وحدت، حج بى تحرك و قيام و حجى كه از آن


1- در راه برپايي حج ابراهيمي، صص 20- 19.
2- «الحج تقوية للدّين». نهج البلاغه، حكمت 252.
3- علل الشرايع، ج 2، ص 404.
4- همان، ص 405.
5- توبه: 1- 3.
6- ابعاد گوناگون حج، ص 214.

ص: 142

تهديد كفر و شرك برنخيزد، حج نيست». (1) و انجام مراسم آن، جز تشريفات ظاهرى و اعمال بدون حقيقت و معنويت نخواهد بود.

د) اعلام برائت از مشركان

برائت از دشمنان خدا و آنچه مانع رشد و تكامل انسان و سدّ راه سعادت و خوشبختى اوست، قبل از آنكه بعد سياسى و اجتماعى داشته باشد، جنبه اعتقادى و تربيتى دارد. انسان مؤمن به حكم انگيزه ايمانى و با تأسى به خدا و رسول او، بايد از هر چه سدّ راه خدا و هر كس كه در مقام خصومت با خلق اوست، تبرى و بيزارى بجويد و علقه روحى و عملى خود را قطع كند و با دشمنان خدا طرح دوستى نيفكند.

قرآن مجيد به اين اصل مهم ايمانى، اهتمام ورزيده و در آيات متعدد، بارها آن را متذكر شده است از جمله، خطاب به رسول خدا(ص) مى فرمايد:

(لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(مجادله: 22)

هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند، نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران و خويشان آنها باشند؛ آنها كسانى هستند كه خداوند ايمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحى از ناحيه خود آنها را تقويت فرموده است و آنها را در باغ هايى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است. جاودانه در آنجا مى مانند، خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا خشنودند، آنها حزب خدا هستند، بدانيد كه حزب خدا پيروز است.

نكته مهمى كه در اين آيه شريفه بدان اشاره و تأكيد شده، ويژگى «حزب خدا» و جامعه مؤمن و متشكّل اسلامى است و آن عبارت است از: «برائت از دشمنان خدا و


1- در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 109.

ص: 143

قطع رابطه دوستى با آنها». تنها در چنين صورتى است كه شاهد پيروزى بر احزاب و گروه هاى ضد خدا و ضد عظمت اسلام و مؤمنان خواهند بود. قرآن مجيد در مقام نقل سخن حضرت ابراهيم(ع) با آزر و گروه بت پرست چنين مى فرمايد:

(وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ)(زخرف: 26)

و آن گاه كه ابراهيم به پدر خود [عمويش آزر] (1) و قومش گفت: من از آنچه شما مى پرستيد بيزارم.

همچنين مؤمنان را به تأسى جستن از ابراهيم و همراهانش فرا مى خواند و فرموده است:

(قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ ...)(ممتحنه: 4)

براى شما در [سيره] ابراهيم و يارانش الگو و سرمشق نيكويى [نيكى] است، هنگامى كه به قوم مشرك خود گفتند ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد، بيزاريم و ما نسبت به شما كافريم و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است و اين وضع، همچنان ادامه دارد تا به خداى يگانه ايمان بياوريد ...

بدين ترتيب، بايد گفت كه ابراهيم(ع)، بانى كعبه و حج، و پيامبرى كه آيين حنيف او اساس و معيار در آيين اسلام است، در مسئله برائت از مشركان و دشمنان خدا، اسوه و سرمشق قرار گرفته است و اين برائت و بيزارى جستن تا آنجا پيش مى رود كه به صورت كينه اى آشتى ناپذير، نسبت به مشركان در مى آيد تا زمانى كه آنان به صراط مستقيم توحيد و يكتا پرستى بازگردند.

از اين رو، بر مؤمنان و حج گزاران است كه قهرمان توحيد، ابراهيم خليل(ع) را به عنوان اسوه حسنه، سرمشق خود قرار دهند و برائت از دشمنان خدا و بت ها و اقطاب شرك و كفر را كه كمر به نابودى اسلام و به ذلت كشيدن مسلمانان بسته اند، طرد و نفى


1- پدر ابراهيم(ع) تارخ و آزر عموي ايشان بود و از آنجا كه تربيت و سرپرستي ابراهيم(ع) را داشته، به عنوان پدر ناميده شده است. البرهان، ج 1، ص 537؛ مجمع البيان، ج 4، ص 497؛ تفسير نمونه، ج 5، صص 303- 306.

ص: 144

كنند. (1) در واقع ايام حج و سرزمين وحى، بهترين زمان و مكان، براى اعلام برائت و بيزارى جستن از حكومت هاى زورگو و قدرت هاى متجاوز به حقوق اسلامى و انسانى مسلمانان و سرزمين هاى آنان است و به همين دليل حضرت امام خمينى(ره) مى فرمايد: «حج بى برائت، حج نيست و مراسم حج را بايد تبديل به نهضتى براى انقلاب درونى بر ضد هواى نفس و انقلابى بيرونى بر ضد شيطان بزرگ كرد». (2)

خداوند متعال، علاوه بر آنكه برائت از مشركان را در آياتى به صورت عام بيان فرموده است- و ما به ذكر دو آيه شريفه اكتفا كرديم- در سوره برائت(توبه) به طور صريح و قاطع و توأم با استدلال به اين موضوع دستور داده و مى فرمايد:

(بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَسِيحُوا فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ وَ أَنَّ اللهَ مُخْزِي الْكافِرِينَ وَ أَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ ...)(توبه: 1- 3)

اين اعلام بيزارى خدا و پيامبر او به كسانى از مشركان است كه با آنها عهد بسته ايد و چهار ماه فرصت داريد كه در زمين [آزادانه] سير كنيد و بدانيد شما نمى توانيد خدا را ناتوان سازيد و خداوند خواركننده كافران است و اين اعلامى است از ناحيه خدا و رسولش به [عموم] مردم در روز حج اكبر [روز عيد قربان] كه خداوند و پيامبر او از مشركان بيزارند.

اهميت و اصالت شعار «برائت از مشركان» تا حدى است كه در ميان اصول و احكام مختلف و متعدد اين سوره، يكى از عناوينى كه براى اين سوره، انتخاب شده «برائت» است. (3) برائت در اين آيه، با تأكيد نوعى استدلال همراه است و براى مستدل ارائه شدن اين اصل اعتقادى و فقهى به خصلت عهدشكنى مشركان نيز اشاره شده و نشان دهنده اين حقيقت انكارناپذير است كه با مشركان به دليل عهدشكنى آنان، رفتارى جز برائت نمى توان داشت. (4)


1- ابعاد سياسي و اجتماعي حج، صص 95- 97.
2- در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 109.
3- تفسير نمونه، ج 7، ص 271؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 97.
4- الميزان، ج 9، ص 197.

ص: 145

2. اعلام برائت در موسم حج

اشاره

بر اساس روايات، هنگامى آيات برائت سوره توبه، در سال نهم هجرى نازل شد كه رسول خدا(ص) قصد شركت در مراسم حج را نداشت. زيرا در سال هشتم هجرى كه سال فتح مكه بود، پيامبر اكرم(ص) در مراسم حج، حضور يافته بود و تصميم داشت كه در سال آينده(سال دهم هجرت) نيز، حج به جا آورد كه بعدها در تاريخ «حجة الوداع» ناميده شد.

از اين رو، ناچار بود كه شخصى را براى ابلاغ پيام الهى و اعلام برائت از مشركان، در مراسم حج، اعزام نمايد. بدين منظور، رسول خدا(ص) ابوبكر(خليفه اول) را به حضور طلبيد و آيات برائت را به وى سپرد تا در روز عيد قربان در منا براى مردم و حج گزاران قرائت نمايد.

پس از آن كه ابوبكر(و همراهانش) براى انجام اين امر، به راه افتادند، ناگهان وحى الهى توسط جبرئيل نازل شد و به پيامبر(ص) دستور داد: «لا يُؤَدّيها عَنكَ الّا انتَ او رَجُلٌ مِنكَ» يا «لا يُؤَدّي عَنكَ الّا انتَ او رَجُلٌ مِنكَ»؛ «اين پيام را بايد خودت يا كسى از خاندان تو به مردم برساند».

رسول خدا(ص) حضرت على(ع) را به حضور طلبيد و به او دستور داد كه روانه مكه شود و آيات شريفه را از ابوبكر بگيرد و براى مردم در مكه قرائت نمايد. على(ع) به دستور حضرت پيامبر اكرم(ص) به همراه گروهى از ياران، روانه مكه گرديد و سخن پيامبر(ص) را به ابوبكر رسانيد. او نيز آيات را به على(ع) داد و على(ع) روانه مكه شد و در روز دهم ذيحجه، قطع نامه برائت را كه مشتمل بر سوره برائت و يا به قولى سيزده آيه از سوره برائت و كلماتى چند از قول پيامبر اكرم(ص) در خصوص روابط آينده مسلمين و مشركين بود، در منا اعلام كرد. (1)

مى گويند هنگامى كه ابوبكر از عزل خود، آگاه شد از همان جا به نزد رسول خدا(ص) بازگشت و عرض كرد: آيا درباره من آيه اى نازل شده؟ حضرت فرمود: «لا، الا خَيراً


1- الميزان، ج 9، ص 216؛ تفسير نور الثّقلين، ج 2، ص 182؛ روح المعاني، ج 10، ص 44؛ الجامع لاحكام القرآن، محمّد بن احمد انصاري قرطبي، ج 8، ص 68؛ جلوه هاي حج در قرآن، صص 233- 234.

ص: 146

وَ لكن لا يُؤَدّي عَنّي الا انَا او رَجُلٌ مِنّي»؛ «لا يَذهَبُ بِها الا رَجُلٌ مِنّي وَ انَا مِنهُ» (1)؛ «نه، اما من مأمور شده ام كه خودم و يا مردى از خاندانم اين پيام(آيات برائت) را براى مردم اعلام كند».

در اين مطلب، مفسّران و مورّخان و محدّثان شيعه و سنى اتّفاق نظر دارند. هر چند در جزئيات آن ديدگاه هاى مختلفى بيان شده است.

مرحوم طبرسى(ره) در اين باره فرموده است:

مفسّران اتّفاق نظر دارند و در روايات، نيز آمده است كه چون سوره برائت نازل شد، پيامبر(ص) اول آن را به ابوبكر سپرد و سپس از او گرفت و به على بن ابيطالب داد و به دنبال اين مأموريت على(ع) بر ناقه پيامبر(ص) به نام «عضبا» سوار شد و خود را در ذى الحليفه به خليفه اوّل رسانيد و پيام رسول خدا(ص) را در خصوص تحويل دادن آيات به ابوبكر ابلاغ كرد و او نيز آيات برائت را به على(ع) داد و از همان جا بازگشت. (2)

فخر رازى مى گويد:

هنگامى كه سوره برائت نازل شد، پيامبر(ص) على(ع) را مأمور ساخت كه به موسم حج برود و آن را براى مردم ابلاغ كند. خدمت حضرت پيامبر(ص) عرض شد كه چرا اين مأموريت را به ابوبكر واگذار نكرديد؟ فرمود: جز مردى از(خاندان) من آن را ابلاغ نكند. آن گاه على(ع) در روز عيد قربان، نزديك جمره عقبه ايستاد و خود را معرفى كرد و گفت: ايهاالنّاس! من، فرستاده رسول خدا(ص) به سوى شما هستم. سپس سى يا چهل آيه و به قول مجاهد، سيزده آيه از سوره برائت را براى آنان(در قالب قطع نامه برائت) ابلاغ كرد. (3)

الف) مواد قطع نامه برائت در سال نهم هجرى

گرچه قرآن مجيد، اعلام بيزارى و برائت خدا را از مشركان به صورت سربسته بيان كرده است، اماّ از روايات اسلامى، استفاده مى شود كه على(ع) مأمور بود، چهار موضوع را به مردم ابلاغ كند:


1- مجمع البيان، ج 5، ص 6؛ تفسير نمونه، ج 7، ص 275؛ تفسير الميزان، ج 9، ص 216.
2- مجمع البيان، ج 5، ص 6.
3- تفسير كبير، ج 15، ص 218.

ص: 147

1. الغاى پيمان مشركان؛

2. عدم حقّ شركت مشركان در حج سال آينده؛

3. ممنوع بودن طواف افراد عريان و برهنه كه تا آن زمان، در ميان مشركان رايج بود؛

4. ممنوع بودن ورود مشركان در خانه خدا.

البته در بعضى از روايات، موضوع چهارم، عدم ورود مشركان به بهشت ذكر شده است. (1)

در تفاسير مجمع البيان (2)، عياشى (3) و نور الثّقلين (4) از امام باقر(ع) نقل شده كه على(ع) در مراسم حج آن سال خطبه اى خواند و فرمود:

لا يَطُوفَنَّ بِالبَيتِ عُريانٌ وَ لا يَحُجَّنَّ البَيتَ مُشرِكٌ وَ مَن كانَت لَهُ مُدَّةٌ فَهُوَ الي مُدَّتِهِ وَ مَن لَم يَكُن لَهُ مُدَّةُ فَمُدَّتُهُ اربَعَةَ اشهُر. (5)

از اين پس هيچ برهنه اى نبايد به طواف خانه خدا بيايد [كسى حق ندارد از اين به بعد، برهنه در اطراف خانه خدا طواف كند] و هيچ بت پرستى، حقّ شركت در مراسم حج [از سال آينده] ندارد و آنهايى كه پيمانشان با پيامبر مدت دارد تا پايان مدت محترم است و آنها كه پيمان شان مدت ندارد، مدّتش چهار ماه خواهد بود.

ب) خطبه سياسى رسول خدا (ص) در مراسم حج

بر اساس منابع تاريخى و روايى، رسول خدا(ص) در سال دهم هجرى، به زيارت خانه خدا مشرّف شد و آخرين حج خود را در تاريخ به نام «حجة الوداع» ثبت و ضبط نمود. پيامبر اكرم(ص) در اين سفر، خطبه تاريخى خود را ايراد فرمود تا سيماى واقعى و سياسى حج را براى مردم تا ابد ترسيم نمايد و از طرفى، دستورهاى جامع اسلامى و دينى را نيز، براى مسلمانان بازگو كند، آن هم در جمع يكصد و بيست هزار نفر از حجاج و زائران خانه خدا كه اكثراً از برگزيدگان جهان اسلام بودند. «بدون كم و زياد» پنج بار تكرار فرموده است: دو نوبت در عرفات(قبل از نماز ظهر و بعد از نماز ظهر) دو نوبت


1- سنن الترمذي، محمّد بن عيسي الترمذي، ص 222.
2- مجمع البيان، ج 5، ص 6.
3- تفسير العياشي، ج 2، ص 79.
4- تفسير نور الثّقلين، ج 2، ص 82.
5- تفسير نمونه، ج 7، ص 289؛ تفسير الميزان، ج 9، صص 216- 219.

ص: 148

در منا و مسجدخيف(روز دهم و يازدهم) و يك نوبت كنار كعبه، در مسجدالحرام. (1)

در اينجا بخش هايى از خطبه تاريخى رسول خدا(ص) را ذكر مى نماييم:

حضرت پس از حمد و ثناى الهى و سفارش مردم به تقوا فرمود:

اى مردم! آنچه براى شما بيان مى كنم، بشنويد. شايد پس از امسال شما را ديگر در اينجا نبينم.

يك- اى مردم! خون و آبروى شما تا قيامت بر يكديگر حرام است به مانند حرمت امروز، در اين سرزمين. آگاه باشيد! آيا رساندم؟ بار الها گواه باش. هر كس امانتى نزد اوست، به صاحبش برگرداند، رباى دوران جاهليت لغو شد و اوّلين ربايى كه لغو مى كنم رباى(عمّوى خودم) عبّاس بن عبد المطّلب است. خون دوره جاهليت ناديده گرفته مى شود. و اوّلين آنها خون عامر بن ربيعة بن حارث بن عبدالمطّلب(از بستگان خودم) است. همه رسم هاى دوره جاهليت، به جز نگهدارى كعبه و سرپرستى آن(و زمزم) باطل اعلام مى شود. جنايت عمدى، قصاص دارد و جنايت شبه عمد؛ مثلًا اگر به عصا يا به سنگ كشته شود، يك صد شتر ديه دارد. هر كه از اين بيشتر بگيرد از جاهليت پيروى كرده است ...

دو- اى مردم! زنان بر شما حقوقى دارند و شما نيز بر آنان حقوقى داريد. حقّ شما بر آنان اين است كه با كسى ديگر جز شما رابطه نداشته باشند و كسانى را كه دوست نداريد، بدون اجازه شما به خانه تان راه ندهند و مرتكب پليدى نشوند. اگر چنين كردند، خداوند به شما اجازه داده، آنان را منع كنيد و در بستر از آنان دورى كنيد و آنان را آرام بزنيد. اگر از گناه دست برداشتند و از شما اطاعت كردند، بايد غذا و لباس آنان را به مقدار متعارف بدهيد. آنان امانت الهى در دست شمايند كه بر طبق كتاب خدا بر شما حلال شده اند. درباره(رعايت حقوق) آنان، تقواى الهى پيشه و آنان را به نيكى سفارش كنيد.

سه- اى مردم! همه مؤمنان با هم برادرند. (2) و براى هيچ كس، جايز نيست از اموال برادرش بردارد، مگر با رضايت او. هشدار! آيا رساندم؟ پروردگارا گواه


1- ابعاد گوناگون حج، ص 217.
2- حجرات: 10.

ص: 149

باش! در آينده از اسلام برنگرديد و كافر نشويد و يكديگر را نكشيد. من در ميان شما يادگارى گذاشته ام كه اگر به آن چنگ بزنيد گمراه نمى شويد؛ كتاب خدا و خاندانم. هشدار! آيا رساندم؟ پروردگارا گواه باش!.

چهار- اى مردم! خداى همه شما يكى و پدر همه شما يكى است. همه شما از نسل آدم و آدم از خاك است. «گرامى ترين شما در پيشگاه خداوند باتقوى ترين شماست» (1) هيچ عربى، بر عجم برترى ندارد، مگر به تقوا. هشدار! آيا رساندم؟ حاضران پاسخ دادند: آرى. حضرت فرمود: پس اين پيام را حاضران به غائبان برسانند ... (2).

در بعضى از منابع اين بخش ها نيز آمده است:

پنج- اى مردم! خداوند در پرتو اسلام، افتخارات دوران جاهليت و مباهات به وسيله نسب ها را از ميان شما برداشت. همگى از آدم و آدم از گل، آفريده شده است. بهترين مردم، كسى است كه بنده پرهيزگار باشد. عرب بودن، جز ذات شما نيست، بلكه تنها زبانى گوياست و هر كس در انجام وظيفه خود كوتاهى كند، افتخارات پدرى، او را به جايى نمى رساند و كمبود عمل او را جبران نمى كند.

شش- همه مردم از زمان حضرت آدم تا حالا، مانند دانه هاى شانه، مساوى و برابرند و عرب بر عجم و سرخ بر سياه برترى ندارند. ملاك فضيلت، تقوا و پرهيزگارى است.

هفت- مسلمان، برادر مسلمان است ومسلمانان برادر يكديگرند و در برابر بيگانگان، حكم يك دست را دارند. خون هر يك با ديگرى، برابر است. كوچك ترين آنها ازطرف مسلمين مى توانند تعهد نمايند. (3)

در حاشيه خطبه سياسى و تاريخى رسول خدا(ص)

يك- چنان كه اشاره شد اين سخنرانى رسول خدا(ص) در جمع هزاران نفر ايراد شد و صداى حضرت به آن همه جمعيت نمى رسيد و امكانات صوتى امروز هم در آن روزگار نبود. در آن زمان، براى رساندن صداى سخنران به مردم، تنها اين راه وجود داشت كه كسى كه صدايى رسا داشت عبارت ها را بند، بند با صداى بلند براى مردم


1- حجرات: 13.
2- تحف العقول، صص 53- 56؛ بحارالانوار، ج 21، صص 381 و 405.
3- آيين وهابيت، جعفر سبحاني، صص 361- 363؛ الروضة من الكافي، ج 1، ص 56.

ص: 150

تكرار كند. به همين جهت، رسول خدا(ص) به ربيعة بن امية بن خلف كه جوانى نورس بود و صدايى رسا داشت، دستور داد تا اين كار را انجام دهد. (1)

دو- حضرت براى سخنرانى، در ميان اين جمع بسيار، نياز به منبر داشت تا مردم حضرت را ببينند و صداى او را بشنوند. به همين جهت، ايشان در حالى كه سوار بر شتر خود بود، به ايراد خطبه پرداخت. (2)

سه- شگفت تر از همه اين بود كه هرگاه پيامبر اكرم(ص) از جمله اى فارغ مى شد، اقرار مى گرفت كه آيا شنيديد آنچه را كه گفتم؟! و آيا رساندم؟ همين كه مردم اقرار مى كردند. حضرت مى فرمود: «خدايا شاهد باش»، سپس به بيان مطلبى ديگر مى پرداخت.

چهار- خطبه تاريخى رسول خدا(ص) در عرفات كه داراى 10 تا 14 ماده بوده است، به طور مستقيم و غير مستقيم درباره حفظ حقوق بشر و امنيت جهان مى باشد و عجيب است كه در هيچ يك از ماده ها از نماز، روزه، خمس و زكات سخنى به ميان نيامده، بلكه آنچه بيان شده است، همه در رابطه با سعادت عمومى جهان بشريت و امنيت جامعه و حفظ حقوق انسان هاست، زيرا در سايه امنيت است كه مى توان فرايض الهى را اقامه نمود. (3)

پنج- اين خطبه تاريخى، در اكثر منابع روايى و تاريخى اهل سنت، با اندك تفاوتى نيز ذكر شده است. در اين زمينه، مى توان از كتب: كنز العمال (4)، دلايل النبوة (5)، تاريخ الطبرى (6)، سيره ابن هشام (7)، سنن ابن ماجه (8)، الجامع الصحيح ترمذى (9)، صحيح بخارى (10) و طبقات ابن سعد (11) نام برد.

ج) بهرهبردارى سياسى رسول خدا (ص) از عمرة القضا

1- السيرة النبوية، عبدالملك بن هشام، ج 4، ص 252.
2- سنن الترمذي، ج 5، ص 662.
3- ابعاد گوناگون حج، ص 218؛ صهباي حج، صص 474- 479.
4- كنز العمال، ج 5، صص 126- 132.
5- دلايل النبوة، احمد بن حسين البيهقي، ج 5، صص 442- 436.
6- تاريخ الطبري، ج 2، صص 402- 403.
7- سيره ابن هشام، ج 4، صص 250- 252.
8- سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد القزويني، صص 703 و 709.
9- سنن الترمذي، ج 5، ص 662.
10- . صحيح البخاري، ج 3، صص 6- 7.
11- . طبقات الكبري، ج 2، صص 167- 172 و 180- 181

ص: 151

رسول گرامى اسلام(ص) در تبيين بعد سياسى حج، به بيان و گفتار اكتفا نمى كرد. گاهى به طور صريح و گاهى به نحو اشاره مى رساند كه جزئى ترين اعمال حج، از بعد سياسى دور نيست. تا آنجا كه براى مقابله با توطئه مشركان در سعى صفا و مروه، در نقطه خاصّى به مشى و راه رفتن خود سرعت بخشيد تا از اين طريق، شايعه مشركان را كه مهاجرين و ياران پيامبر خدا(ص) در اثر بدى آب و هواى مدينه، ضعيف و ناتوان شده اند، تكذيب كند و قدرت و توان بدنى و جسمى خود را در معرض نمايش گذارند.

از اين رو، رسول خدا(ص) در عمره قضا، هم در طواف و هم در سعى، دستور داد كه به سرعت و با حالت دويدن طواف و سعى كنند تا قدرت و قوت خود را در برابر مشركان نشان دهند. (1)

چنان كه نقل شده است: پيامبر خدا(ص) روى همان شترى كه قرار داشت، خانه خدا را طواف كرد و به يارانش فرمود:

اكشِفُوا عَنِ المَناكِبِ وَ اسعَوا فِي الطَّوافِ لِيَري المُشرِكُونَ جَلدَهُم وَ قُوَّتَهُم. (2)

هنگام طواف، شانه هاى خود را عريان كنيد و به گونه اى طواف كنيد تا مشركان، بازوان قوى و پرتوان آنها را بنگرند.

وقتى صداى «لبيك اللّهم لبيك» پيامبر(ص) و يارانش در فضاى كعبه، طنين انداز مى شد، رعب و ترسى مخصوص، در دل مشركان به وجود مى آمد. (3)

د) انتخاب سوره هاى سياسى در نماز طواف توسط پيامبر (ص)

رسول خدا(ص) در نماز طواف، در ركعت اوّل، سوره توحيد و در ركعت دوّم سوره كافرون را تلاوت مى كرد. اين امر، نشان دهنده اعلان اتّحاد و برادرى، ميان مسلمانان و برائت و بيزارى از كافران و مشركان بود. (4) از طرفى، مفاهيم عالى اين دو سوره مباركه، ابعاد وسيعى از خدا شناسى و مبارزه با كفر و كافران را در بر دارد و هر نوع، انديشه غير


1- آيين وهّابيت، جعفر سبحاني، ص 365.
2- بحارالانوار، ج 2، ص 336.
3- منتهي الآمال، ج 1، ص 157؛ جلوه هاي حج در قرآن، ص 236.
4- جلوه هاي حج در قرآن، ص 238.

ص: 152

توحيدى و يا پيوستن به اردوگاه كفر و بى دينى را به طور قاطع و صريح رد و منع مى كند. (1)

ه) خطبه سياسى امام حسين (ع) در منا
اشاره

امامان معصوم(ع) در هر سالى كه به حج، مشرّف مى شدند مراسم حج را تنها به عنوان يك عبادت خشك و بى روح انجام نمى دادند، بلكه در كنار مراسم حج، با تكيه بر بعد سياسى آن، بر ضدّ طاغوت عصرشان قيام مى كردند و از بت هاى زمان خود، برائت مى جستند و مردم را نيز، به اين امر تشويق مى نمودند.

امام حسين(ع) در سال 58 ه. ق، در مراسم حج شركت فرمود. در اين مراسم، فرزندان هاشم و شخصيت هاى بزرگ و علاقه مندان آنان و حتّى گروهى از انصار و شيعيان را كه حدود دو هزار نفر بودند در سرزمين منا گرد آورد. در اين موقع، فرزند پيامبر، در حالى كه صحابه و فرزندانشان سراپا گوش بودند، سخنان پر شورى را در جمع آنان ايراد فرمود:

امّا بَعد فَانَّ هذَا الطّاغِيَة قَد صَنَعَ بِنا قَد عَلِمتُم وَ رَأَيتُم وَ شَهِدتُم وَ بَلَغَكُم وَ انّي اريدُ ان اسئَلُكُم عَن اشياءٍ فَان صَدَقتُ فَصَدِّقُوني وَ ان كَذِبتُ فَكَذِّبُوني، اسمَعُوا مَقالَتي وَ اكتُمُوا قَولي ثُمَّ ارجِعوا الي امصارِكُم وَ قَبائِلِكُم مَن امِنتُم وَ وَثَقتُم بِه فَادعُوهُم الي ما تَعلَمونَ فَانّي اخافُ ان يَندَرِسَ هذَا الحَقُّ وَ يَذهَبَ وَ اللهُ مُتِمُّ نورِهِ وَ لَو كَرِهَ الكافِرُونَ ... (2)

پس از ستايش خدا و درود بر پيامبر او، اى مردم! بدانيد كه اين طغيانگر [معاويه] همان طورى كه مى دانيد و ديده ايد و به شما رسيده است چه كارهاى بدى درباره ما انجام داد، من از شما امورى را سؤال مى كنم كه اگر راست مى گويم، مرا تصديق كنيد و اگر دروغ مى گويم سخن مرا تكذيب كنيد. هم اكنون سخن مرا بشنويد و آن را در دل پنهان داريد، سپس به بلاد و اوطان و ميان قبايل خود بازگرديد، هر فردى را كه امين مى شماريد و به او اعتماد داريد او را به آنچه مى دانيد [به وظيفه شرعى] دعوت كنيد. من مى ترسم كه آيين حقّ


1- آيين وهّابيت، ص 365.
2- بحارالانوار، ج 44، ص 127.

ص: 153

فرسوده گردد و محو شود. هر چند خداوند تمام كننده نور خود است.

آن گاه امام حسين(ع) بخشى از آياتى را كه در حقّ خاندان پيامبر(ص) نازل شده بود، تلاوت مى كرد و به مردم سوگند داد كه در بازگشت به بلاد(و شهرهاى) خود، سخنان او را به آن گروه از مردم كه اعتماد دارند، برسانند. سپس از كرسى خطابه، پايين آمد و مردم متفرق شدند. (1)

بدين ترتيب، امام حسين(ع) با اين سخنان پر شور، ازطاغوت عصرخود، برائت و بيزارى جست و حج را با بعد سياسى آن، كه برائت از مشركان و حاكمان زورگو و فاسد بود، توأم ساخت و حج را از عبادت خشك و بى روح خارج كرد و از اجتماع عظميم و با شكوهى كه در سرزمين مناجمع شده بودند، كمال بهره بردارى را نمود.

جمع بندى

با توجه، به مباحث گذشته، در يك جمع بندى مى توان گفت، بدون ترديد، برائت از مشركين هيچ محدوديتى از نظر زمان و مكان ندارد و بر همه واجب است كه در هر زمان و در هر مكان كه ضرورت داشته باشد، برائت خود را به صورت انفرادى و اجتماعى از مشركين اعلام نمايند.

البته در صورتى كه رهبر و ولى امر مسلمين، زمان و مكان و شكل خاصى را براى انجام اين امر و فريضه مهم اسلامى تعيين كند، اطاعت از رهبر و ولى امر، نيز واجب مى گردد.

اما مسئله مهم اين است كه كدام مكان و زمان براى اظهار برائت عمومى مسلمانان جهان از مشركان، مناسب تر و ثمر بخش تر است؟ با توجّه به روش و شيوه رسول خدا(ص) و نيز امامان معصوم(ع) مى توان گفت كه سرزمين وحى و خانه توحيد، شايسته ترين مكان، و موسم حج، بهترين زمان براى ابراز برائت مسلمانان جهان از شرك و مشركان(و قدرت هاى زورگو و متجاوز) است. چنان كه امام خمينى(ره) در اين باره مى فرمايد:

كدام خانه اى سزاوارتر از كعبه و خانه امن و طهارت ناس(مردم) است كه در آن به هر چه تجاوز و ستم و استثمار و بردگى و يا دون صفتى و نامردمى است، عملًا و قولًا پشت شود و در تجديد ميثاق(أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ) بت آلهه ها و(أَرْبابٌ


1- آيين وهّابيت، ص 368؛ جلوه هاي حج در قرآن، ص 238- 239.

ص: 154

مُتَفَرِّقُونَ) شكسته شود و خاطره مهم ترين و بزرگ ترين حركت سياسى پيامبر(ص) در(وَ أَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ)(توبه: 1) زنده بماند و تكرار شود. چرا كه سنّت پيامبر(ص) و اعلام برائت كهنه شدنى نيست، و نبايد تنها اعلان برائت به ايام و مراسم حج منحصر شود، كه بايد مسلمانان، فضاى سراسر عالم را از محبّت و عشق به ذات حق و نفرت و بغض عملى نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند ... و چه بسا جاهلان متنسّك (1) بگويند كه قداست خانه حق و كعبه معظّمه را به شعار و تظاهرات و راهپيمايى و اعلان برائت نبايد شكست و حج، جاى عبادت و ذكر است، نه ميدان صف آرايى و رزم. و نيز چه بسا عالمان متهتّك (2) القا كنند كه مبارزه و برائت و جنگ و ستيز، كار دنيا داران و دنيا طلبان بوده است و ورود در مسايل سياسى آن هم در ايام حج، دون شأن روحانيون و علما مى باشد كه خود اين القائات نيز از سياست هاى مخفى و تحريكات جهان خواران به شمار مى رود. (3)


1- جاهلان زاهد.
2- عالمان پرده در(رسوا و بي حيا).
3- صحيفه امام، ج 20، ص 316.

ص: 155

بخش چهارم: آداب سفر حج

اشاره

فصل اول: آداب شايسته پيش از سفر حج

فصل دوم: آداب شايسته در سفر حج

فصل سوم: آداب شايسته پس از حج

فصل اول: آداب شايسته پيش از سفر حج

اشاره

حج، از مهم ترين و بزرگ ترين عبادات الهى است كه همه ساله، ده ها هزار انسان مسلمان و دل باخته حريم كبريايى، از شهر و ديار خود به سوى سرزمين حج حركت مى كنند تا با انجام عمره و حج، يكى از شكوهمندترين عبادات دينى را انجام دهند.

بدون شك، زائران خانه خدا، نسبت به انجام اين فريضه بزرگ الهى، شئون(حالات) متفاوت و گوناگونى دارند و هر يك به ميزان آگاهى و شناخت خويش از آن بهره مى گيرند. تعدادى از حجاج، در پايان اين عمل، قلب خود را از عشق و محبّت خدا لبريز نموده و پيروزمندانه، با حجى مقبول، شادمان و مسرور به شهر و ديار خود باز مى گردند. گروهى نيز همچون انسان فرو رفته در خواب، به ناگاه از جا پريده، همه چيز را خاتمه يافته مى بينند و پس از سفر حج، به يك باره از خواب غفلت بيدار مى شوند و از اين كه فرصت هاى گران بها و ارزشمندى را به آسانى از دست داده اند، در حسرت و اندوه عميقى به سرمى برند. در حالى كه عمرى در آرزوى زيارت خانه خدا و مرقد مطهر رسول اكرم(ص) و ائمّه بقيع بودند و هر روز و شب از خدا مى خواسته اند كه: «اللّهُمَّ ارزُقني حَجَّ بَيتِكَ الحَرامِ في عامي هذا وَ في كُلِّ عامٍ ... وَ زيارَةَ قَبرِ نَبِيّكَ ...». (1)

اين گروه كه دعاى آنان براى سفر حج به اجابت رسيده بود، به جاى بهره گيرى از اين سفر الهى، چند روزى را در بازار مكه و مدينه گردش كرده اند (2)، اما اينك با پايان


1- مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، ص 289.
2- حج در انديشه اسلامي، صص 23- 24.

ص: 156

ى

افتن مناسك حج، مشاهده مى كنند كه آن همه فرصت هاى گران بها ديگر به آسانى برايشان قابل جبران نخواهد بود.

ازاين رو، با توجّه به جايگاه والاى حج، درمكتب اسلام و نقش مهم و سازنده آن در زندگى زائران خانه خدا، به ويژه حج گزاران واقعى، حضور مؤثّر و سرنوشت ساز، در كنگره عظيم جهانى حج، و انجام مناسك آن، آداب ويژه اى دارد كه برخى از آنها را تحت عنوان «آداب حج» در سه بخش ذكر مى كنيم:

1. آمادگى

حضرت على(ع) در اين باره مى فرمايد:

اذَا ارَدتُمُ الحَجَّ فَتَقَدَّموا في شِراءِ الحَوائِجِ بِبَعضِ ما يُقَوّيكُم عَلَي السَّفَرِ فَانَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ:(وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً). (1)

هرگاه خواستيد به حج برويد، ابتدا، آنچه كه شما را در سفر تقويت مى كند، خريدارى كنيد، چراكه خداى سبحان مى فرمايد: «اگر آنها اراده داشتند كه خارج شوند، وسيله اى براى آن فراهم مى كردند».

امام صادق(ع) در حديثى به عيسى بن ابى منصور فرمود:

يا عيسي! انّي احِبُّ ان يَراكَ اللهُ عَزَّوَجَلّ فيما بَينَ الحَجِّ الَي الحَجِّ وَ انتَ تَتَهَيَّاءُ لِلحَجّ. (2)

اى عيسى! دوست دارم كه خداوند تو را در فاصله دو حج، در حال آماده شدن، براى حج ببيند.

آن حضرت در روايتى ديگر، درباره آمادگى براى انجام حج و يارى خداوند مى فرمايد:

لَو انَّ احَدَكُم اذا رَبحَ الرِّبحَ اخَذَ مِنهُ الشَّي ءَ فَعَزَلَهَ فَقَالَ: هذا لِلحَجِّ وَ اذا رَبِحَ اخَذَ مِنهُ وَ قَالَ: هذا لِلحَجّ، جاءَ ابّانُ الحَجِّ وَ قَدِ اجتَمَعَت لَهُ نَفَقَةٌ عَزَمَ اللهَ فَخَرَجَ وَلكِن احَدكُم يَربَحُ الرِّبحَ فَينفِقُهُ فَاذا جاءَ ابّانُ الحَجِّ ارادَ ان يُخْرِجَ ذلِكَ


1- بحارالانوار، ج 96، ص 119؛ كتاب الخصال، شيخ صدوق، ص 617؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 373.
2- فروع الكافي، ج 4، ص 281.

ص: 157

مِن رَأسِ مالِهِ فَيَشُقُّ عَلَيه. (1)

هرگاه يكى ازشما از سودى كه مى برد، چيزى برداشته و كنار بگذارد و بگويد «اين براى حج» باز اگر سودى برد، مقدارى كنار گذاشته و بگويد «اين براى حج» موسم حج كه فرارسد نزد او خرجى سفر، فراهم باشد خدا هم براى او، حج مقدّر مى كند و او به حج مى رود، ولى برخى از شما، سودى به دست آورده، خرج مى كند، هنگام حج كه مى رسد، مى خواهد هزينه سفر را از سرمايه بردارد، در نتيجه برايش، دشوار مى آيد.

2. توبه

سفر حج و زيارت خانه خدا، سفرى معنوى و الهى است و راهيان حرم كبريايى و زائران خانه خدا، پيش از چنين سفرى، بايد براى راه يابى و حضور در اين مكان مقدس خود را آماده نموده، رنگ خدايى به خود بگيرند و زنگارهاى گناه ونافرمانى را از جان و دل بزدايند تا زمينه را براى پذيرش خود در پيشگاه حضرت حق، فراهم سازند و گذشته سياه و زندگى آلوده به گناه خود را با آب توبه بشويند.

امام صادق(ع) در اين باره فرموده است:

اذَا ارَدتَ الحَجَّ ... ثُمَّ اغتَسِلَ بِماءِ التَّوبَةِ الخالِصَةِ مِنَ الذُّنُوبِ وَالبِس كَسوَةَ الصِّدقِ وَالصَّفا وَالخُضُوعِ وَالخُشُوع. (2)

هرگاه قصد حج كردى، با آب توبه خالص، گناهانت را بشوى و لباس راستى و پاكى و خضوع و خشوع [فروتنى] را بر تن كن.

خداوند متعال، نيز در موارد زيادى، با صيغه امر، به توبه كردن فرمان مى دهد، چنان كه در اين باره فرموده است:(تُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)؛ «و همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤمنان، تا رستگار شويد».(نور: 31)


1- همان، ص 280.
2- مصباح الشريعه، ص 114؛ حج در انديشه اسلامي، ص 25.

ص: 158

در جاى ديگرى مى فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ ...)(تحريم: 8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد به سوى خدا توبه كنيد، توبه اى خالص، اميد است [با اين كار] پروردگارتان، گناهانتان را ببخشد.

رسول گرامى اسلام(ص) با اذعان به اين حقيقت كه انسان ها در معرض خطا هستند، مى فرمايند:

كُلُّ بَني آدم خَطاء وَ خَيرُ الخَطّائينَ التَّوّابون. (1)

تمامى فرزندان آدم در معرض خطا هستند و بهترين خطاكاران، كسانى هستند كه توبه كنند.

توبه، همان رجوع و «بازگشتن» (2) و «دست باز داشتن و پشيمانى از گناه» است (3)، در واقع، نخستين و مهم ترين گام براى جبران گناهان خواهد بود. چنان كه امام سجاد(ع) مى فرمايد:

اللّهُمَّ ان كانَ النَدَمُ تَوبَةً الَيكَ فَانَا اندَمُ النّادِمينَ، وَ ان يّكُنِ التّركُ لِمَعصيَتِكَ انابَةً فَانَا اوّلُ المُنيبين وَ ان يَكُنِ الاستغفارُ حِطَّةً لِلذّنوبِ فَانّي لَكَ مِنَ المُستَغفرينَ. (4)

بار خدايا! اگر پشيمانى از گناه، توبه است. من پشيمان ترين پشيمان هايم و اگر به جا نياوردن گناه تو، توبه و بازگشت به سوى توست، پس من نخستين توبه كنندگانم، و اگر درخواست آمرزش، سبب ريختن گناهان است پس من، به درگاه تو، از درخواست كنندگان آمرزشم.

توبه حقيقى، مراحلى دارد، بدين معنا كه گناهكار، ابتدا بايد پشيمان شود و سپس گناه را ترك كند و بعد از آن تصميم بگيرد كه خود را به معاصى آلوده نكند. اگر مالى از ديگران بر ذمه اوست، آن را به صاحبان اصلى اش برگرداند و اگر صاحبان اصلى آن


1- المحجّة البيضاء، ج 7 ص 81؛ ره توشه حج، جمعي از نويسندگان، ص 84.
2- لغت نامه دهخدا، ج 5، ص 6220.
3- فرهنگ المعجم الوسيط(عربي- فارسي)، فؤاد افرام البستاني، ج 1، ص 185.
4- صحيفه سجاديه، دعاي 31.

ص: 159

را نمى شناسد، به امام مسلمين و مرجع دينى زمان خود بسپارد و اگر خداى نخواسته، آبروى كسى را برده و غيبت كرده، از آنان حلاليت طلب نمايد.

چنانچه، دسترسى به آنان ندارد تصميم بگيرد در اولين فرصت ممكن، آنان را يافته، عذرخواهى كند و در صورتى كه امكان دست يابى به آنان وجود ندارد، از خداوند طلب مغفرت كند و براى صاحبان حق، دعا نمايد و اگر حقّى الهى به گردن دارد، مثلًا نمازى نخوانده يا روزه اى نگرفته، آن را جبران كند و تدارك نمايد. در نتيجه، طبق فرمايش امام صادق(ع) پس از آنكه با آب توبه خالص، گناهان خود را شست وشو داد (1)، آماده راه يابى به درگاه ربوبى شود. (2)

3. وصيت

وصيت در همه حال، از سنّت هاى دينى است و به ويژه پيش از سفر به خصوص، قبل از عزيمت به حج، امر بسيار مطلوب و پسنديده اى به شمار مى آيد و در آيات و روايات نيز بر آن، تأكيد و سفارش شده است و در زمره آداب حج، شمرده مى شود.

از جمله آياتى كه درباره وصيت، تأكيد كرده، اين آيه شريفه است كه خداوند مى فرمايد:

(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ)(بقره: 180)

بر شما نوشته شده هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چيز خوبى [مالى] از خود به جاى گذارده، براى پدر و مادر و نزديكان به طور شايسته وصيت كند. اين حقّى است بر پرهيزگاران.

از اين جمله كه خداوند فرموده است:(إِذا حَضَرَ أَحَدَكمُ الْمَوْتُ)؛ «وقت رسيدن مرگ وصيت كنيد»، نبايد چنين استفاده كرد كه فقط بايد به هنگام فرا رسيدن مرگ وصيت كنيد و در زمان هاى ديگر نمى شود وصيت كرد، بلكه مى توان اين نكته را برداشت نمود كه زمان مرگ، آخرين فرصت براى وصيت است. از اين رو، در روايات


1- مصباح الشريعه، ص 114.
2- حج در انديشه اسلامي، صص 25- 26.

ص: 160

بر اصل وصيت و نيز آماده بودن وصيت نامه در هر زمان، تأكيد فراوان شده است.

چنان كه رسول خدا(ص) مى فرمايد: «الوَصِيَّةُ حَقٌّ عَلي كُلِّ مُسلِمٍ» (1)؛ «وصيت كردن بر هر مسلمان حق [واجب] است».

آن حضرت در جاى ديگرى نيز فرموده است:

لَيسَ يَنبَغي لِلمُسلِمِ ان يَبيتَ لَيلَتَينِ الا وَ وَصيَّتُةُ مَكتُوبَةٌ عِندَ رَأسِهِ. (2)

براى مسلمانى سزاوار [شايسته] نيست كه دو شب را پشت سر بگذراند، مگر آنكه وصيت او در زير سرش، نوشته شده باشد.

همچنين امام صادق(ع) مى فرمايد:

مَن مَاتَ بِغَيرِ وَصيَّةٍ ماتَ ميتَةً جاهِليَّة. (3)

كسى كه بدون وصيت بميرد، به مرگ جاهليت مرده است.

با توجه به اينكه مسافرت، هميشه با خطرهاى فراوان همراه بوده و در مواردى خسارات مالى و تلفات جانى نيز در پى داشته است؛ زيرا در گذشته، راه هاى طولانى و ناهموار، دزدان مسلح، نبودن امكانات غذايى و بهداشتى و ناامن بودن راه ها، سبب مى شد تا تعدادى از مسافران، جان خود را از دست داده، مظلومانه در گوشه اى به خاك سپرده شوند. در عصر كنونى نيز كه امكانات فراوانى، براى مسافران فراهم شده است باز، خطرهاى فراوانى، جان انسان ها را تهديد مى كند و آنان در زمين و آسمان، امنيت لازم را ندارند. گاهى، هواپيماهاى مسافربرى، بر اثر نقص فنّى، سقوط مى كند و صدها نفر كشته مى شوند و زمانى، برخورد و تصادف وسايل نقليه، جان سرنشينان بى گناهش را مى گيرد. بنابراين، هيچ كس نمى تواند آينده اش را پيش بينى كرده، از بازگشت سالم خود، اطمينان داشته باشد. از اين رو، نوشتن وصيت(وصيت كردن) براى هر انسان مسلمان، به ويژه، زائران خانه خدا امرى لازم و ضرورى است تا وارثان آنها دچار مشكل نشده، تكليفشان را بدانند.

امام صادق(ع) مى فرمايد: «مَن رَكِبَ راحِلَةً فَليُوصِ» (4)؛ «كسى كه بر مركبى،


1- وسائل الشيعه، ج 13، ص 352.
2- مستدرك الوسائل، ج 14، ص 87.
3- وسايل الشيعه، ج 13، ص 352؛ ره توشه حج، صص 95- 96.
4- وسايل الشيعه، ج 8، ص 267؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 309.

ص: 161

سوار مى شود بايد وصيت كند».

4. اخلاص در نيت

يكى از آداب مهم حج، اين است كه زائران خانه خدا، با نيت خالص و كسب رضاى خداى متعال آماده سفر حج شوند تا بتوانند با روحى پاك در سرزمين وحى، گام نهند، زيرا آنان كه دل به غير حق بسپارند، به قرب الهى راه پيدا نمى كنند. خداوند متعال، بر ضرورت اخلاص در عبادات تأكيد كرده، مى فرمايد:

(وَ ما أُمِرُوا إِلا لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ)(بينه: 4)

به آنها دستور داده نشده بود، جز اينكه خدا را بپرستند، در حالى كه دين خود را براى او خالص كنند.

از سوى ديگر، خداوند پيش از آنكه به اعمال انسان ها بنگرد به نيت هاى آنان نظر مى كند. رسول خدا(ص) در اين باره فرمود: «انَّمَا الاعمالُ بِالنّيّات» (1)؛ «عمل ها بر اساس نيت ها است».

بدين ترتيب، اخلاص، شرط اساسى در تمام عبادات است و هر كسى عبادتى را براى خودنمايى و ريا و يا دست يابى به امور مادى و دنيوى انجام دهد، كارى بيهوده كرده است و از آن بهره اى نخواهد گرفت.

امام صادق(ع) در حديثى مى فرمايد:

اذَا ارَدتَ الحَجَّ، فَجرِّد قَلبَكَ للهِ عَزَّوَجَلَّ مِن قَبلِ عَزمِكَ مِن كُلِّ شاغِلٍ وَ حُجبِ حاجِبٍ وَ فَوِّض امورَكَ كُلّها الي خالِقِك ... (2)

هرگاه كه خواستى حج به جاى آورى، قلب خود را پيش از شروع كردن در عمل، متوجّه پروردگار خود كن و آن را از هرگونه، اشتغال فكرى و هر گونه حجاب و مانع بازدارنده(خلوص) پاك گردان و همه امور را به خالق خويش واگذار كن.

اخلاص در عمل حج و انجام آن به منظور اطاعت از خداوند متعال و تقرّب به ذات


1- وسايل الشيعه، ج 1، ص 34.
2- مصباح الشريعه، ص 111؛ بحارالانوار، ج 96، ص 124.

ص: 162

اقدس الهى، آن چنان اهمّيت دارد كه امام صادق(ع) در حديثى، زائران خانه خدا را به دو گروه تقسيم مى كند و مى فرمايد:

الحَجُّ حَجّانِ: حَجُّ لله وَ حَجُّ لِلنّاس، فَمَن حَجَّ للهِ كانَ ثَوابُهُ عَلَي اللهِ الجَنَّةَ وَ مَن حَجَّ لِلنّاسِ، كانَ ثَوابُهُ عَلَي النّاسِ يَومَ القيامَةِ. (1)

حج، دو گونه است: حج براى رضاى خدا و حج براى جلب نظر مردم. پس هر كس براى خدا حج انجام دهد پاداش او از جانب خدا، بهشت است و هر كس براى مردم، حج گزارد، روز قيامت بايد پاداش خود را از مردم بگيرد.

با توجه به نيت خالصانه(اخلاص در نيت) و پاداش معنوى آن است كه امام صادق(ع) در بيانى ديگر فرمود:

مَن حَجَّ يُريدُ بِهِ اللهَ وَ لايُريدُ بِهِ رِيائاً وَلا سُمعَةً، غَفَرَ اللهُ لَهُ البَتَّةَ. (2)

هر كسى كه خداجويانه، حج گزارد و براى خودنمايى و شنيدن مردم نباشد، بى گمان خدا او را مى بخشد.

رسول خدا(ص) در يك تقسيم بندى، به عنوان نشانه هاى مردم آخر زمان، حجاج امّت خود را سه دسته كرده، مى فرمايد:

يَأتي عَلَي النّاسِ زَمانٌ يَكونُ فيه حَجُّ المُلوكِ نُزهَةً وَ حَجُّ الاغنياء تِجارَةً وَ حَجُّ المَساكينِ مَسألَةً. (3)

زمانى بر مردم خواهدآمدكه حج زمام داران، تفريح، حج ثروتمندان، تجارت و حج فقيران، درخواست است.

انس بن مالك روايت كرده است كه:

حَجَّ النَّبيُّ(ص) عَلي رَحلِ رَثٍّ وَ قَطيفَةٍ تُساوي اربَعَة دَراهِم او لا تُساوي، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ حَجَّةً لا رِياءَ لَها وَ لا سُمعَة. (4)

پيامبر خدا(ص) با وسايل كهنه و قطيفه اى كه به چهار درهم مى ارزيد و يا به آن


1- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 126.
2- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 126؛ حج از ميقات تا ميعاد، صص 241- 240.
3- حج در قرآن وحديث، ص 375.
4- بحارالانوار، ج 96 ص 120؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 669؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 375.

ص: 163

هم نمى ارزيد، حج انجام داد؛ سپس فرمود: خدايا! حجى است كه در آن ريا و سمعه نيست.

بدين ترتيب، خلوص نيت، پاكى قلب و جان از ريا و خودنمايى و مردم زدگى و دورى از هواهاى نفسانى و عدم آلودگى به امور مادّى از آداب مهم و شرط اساسى معنوى حج مى باشد.

5. شتاب در انجام امور سفر حج

شتاب در تدارك امور و انجام برنامه هاى سفر حج، يكى از آداب حج است كه زائران خانه خدا و مشتاقان وصول بارگاه ربوبى، بايد آن را در نظر داشته باشند. چه بسا، در مواردى ممكن است حوادث و گرفتارى هاى سياسى، اجتماعى، فردى و خانوادگى باعث گردد كه سعادت توفيق زيارت خانه خدا از آنان سلب گردد.

در حديثى از رسول خدا(ص) در اين باره روايت شده است:

مَن ارادَ الحَجّ فَليَتَعَجَّل فَانَ ه قَد يَمرِضُ المَريضُ وَ تَضِلُّ الضّالَةُ وَ تَعرِضُ الحاجَةُ. (1)

هر كس اراده حج كردن دارد، بايد عجله كند، چون شايد بيمار شود و راه را گم كند و يا كارى پيش آيد.

آن حضر ت در حديثى ديگر مى فرمايد:

عَجِّلوُا الخُروج الي مَكة، فَانَّ احدَكم لايَدري ما يَعرِضُ لَهُ مِن مَرَضٍ او حاجَةٍ. (2)

در رفتن [خروج] به سوى مكّه، عجله كنيد، همانا كسى از شما نمى داند كه چه برايش پيش مى آيد، بيمارى و يا كارى.

6. تهيه زاد و توشه حلال

يكى از آداب مهم سفر حج، تهيه زاد و توشه حلال است. شخص حج گزار، بايد از بهترين و پاك ترين مال، براى خود زاد و توشه تهيه نمايد. رسول خدا(ص) در حديثى


1- سنن ابن ماجه، ص 667؛ السنن الكبري، ج 6، ص 463؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 375.
2- السنن الكبري، ج 6، ص 463.

ص: 164

درباره نقش مستقيم زاد و توشه حلال، در پذيرش حج فرمود:

مَن تَجَهَّزَ وَ في جِهازِهِ عَلَمُ حَرامٍ لَم يَقبَلِ اللهُ مِنهُ الحَجّ. (1)

هر كس خود را براى سفر حج، آماده سازد و در وسايل او [حتى] پرچم حرامى باشد، خداوند حج او را نمى پذيرد.

رسول خدا(ص) در حديثى ديگر مى فرمايد:

هر گاه كسى با خرج پاك و حلال، براى حج بيرون شود و پا در ركاب نهد و بگويد: «لبيّك اللهم لبيّك» منادى از آسمان او را ندا دهد: «لبيّك و سعديك» توشه ات حلال، و مركبت حلال و حج تو پذيرفته است و بدون گناهى. اما اگر با خرجى ناپاك(حرام) بيرون رود و پا در ركاب نهد و بگويد: «لبيّك» منادى از آسمان ندايش دهد: «لا لبيّك و لاسعديك» ره توشه ات حرام و خرجى ات حرام است و حج تو گناه آلود و غير مقبول است. (2)

امام صادق(ع) نيز درباره تأثير مستقيم و اساسى زاد و توشه، در پذيرش و عدم پذيرش حج، مى فرمايد:

اذَا اكتَسَبَ الرَّجُل مالًا مِن غَيرِ حِلِّه، ثُمَّ حَجَّ، فَلَبّي، نُودِيَ: لا لَبَيّكَ وَ لا سَعدَيك وَ ان كانَ مِن حِلّه فلبّي، نُودِيَ: لَبيَ ك و سَعدَيك. (3)

هرگاه كسى از راه غير حلال، مالى به دست آورد و سپس به حج مشرف شود و لبيك بگويد، ندا مى رسد كه نه لبيك و نه سعديك! و اگر از راه حلال باشد ندا مى رسد، لبّيك و سعديك.

امام باقر(ع) درباره آثار وضعى سوء مال حرام و صرف آن در راه عبادت و كارهاى خير و تعهّدهاى اجتماعى فرموده است:

انَّ الرَّجُلَ اذا اصابَ مالًا مِن حَرامٍ لَم يُقبَل مِنهُ حَجٌّ وَ لا عُمرَةٌ وَ لاصِلَةُ رَحِمٍ حَتّي انّهُ يُفسِدُ فيهِ الفَرج. (4)


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 103؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 385.
2- حج و عمره در قرآن و حديث، ص 385.
3- حج و عمره در قرآن و حديث، ص 385؛ فروع الكافي، ج 5، ص 124.
4- بحارالانوار، ج 96، ص 125.

ص: 165

اگر كسى، به مال حرامى دست يابد و آن را در راه حج و عمره و صله رحم خرج كند، اين اعمال او قبول نخواهد شد و حتّى اگر كابين ازدواج قرار دهد [موجب فساد نكاح مى شود] و آن زن بر او حلال نخواهد بود.

امام موسى كاظم(ع) درباره اهمّيت زاد و توشه حلال در انجام و پذيرش حج، اين چنين مى فرمايد:

انّا اهلُ بَيتٍ حَجُّ صَرورتنا و مُهور نِسائِنا و اكفانِنا مِن طُهورِ أموالِنا. (1)

ما اهل بيتى هستيم كه اوّلين حج خاندان ما و مهريه زنان و كفن هاى ما از دارايى و اموال پاكيزه ماست.

حج گزاردن با نيت خالص و زاد و توشه حلال، به اندازه اى اهميت دارد كه خداوند چنين حج گزارانى را در ملكوت اعلا قرار داده و در روز قيامت، آنان را با پيامبران و صدّيقين محشور مى كند.

چنان كه امام صادق(ع) در روايتى فرموده است: «حضرت موسى(ع) پس از انجام حج از جبرئيل سؤال كرد: «پاداش كسى كه با نيت خالص و مال حلال حج كند چيست؟» جبرئيل جواب آن را از جانب خداوند متعال آورد و خداوند فرمود:

مَن حَجَّ هذَا البَيتَ بنيَّةٍ صادِقَةٍ وَ نَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ اجعَلهُ في الرَّفيقِ الاعلي مَعَ النَّبيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ والصّالِحينَ وَ حَسُنَ اولئكَ رَفيقاً. (2)

هر كس، حج اين خانه را با نيت خالص و صادقانه و با پول حلال انجام دهد، او را در ملكوت اعلا قرار مى دهم و روز قيامت او را با پيامبران و صدّيقين و شهدا و صالحين، هم نشين مى گردانم و آنان، دوستان و هم نشينان خوبى مى باشند.

از اين رو، لازم است كه زائر خانه خدا، زاد و توشه سفر الهى حج را از پاك ترين مال خود تهيه كند؛ زيرا كسى كه غذا و پوشاك خود را از راه حرام، تهيه كرده و با حرام رشد يافته باشد، نبايد انتظار پذيرش حج را در پيشگاه خداوند


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 102؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 120.
2- وسايل الشيعه، ج 8، صص 102 و 103.

ص: 166

متعال داشته باشد.

امام صادق(ع) روش امام سجاد(ع) را در تهيه زاد و توشه سفر حج، در حديثى چنين بيان مى فرمايد:

كانَ عَليُ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلي(ع) اذا سَافَرَ الي مَكَّة لِلحَجِّ وَ العُمرَةِ، تَزَوَّدَ مِن اطيَبِ الزّادِ مِنَ اللَّوزِ وَالسُّكرِ وَ السَّويقِ المُحمَّضِ والمَحلّي. (1)

امام سجاد(ع) هر گاه قصد سفر، به سوى مكّه جهت انجام حج و عمره را داشت از پاك ترين مال خود، از بادام، شكر و آرد [بسيار نرم و بو داده] و ترش و شيرين، برمى داشت [و تهيه مى كرد].

همچنين امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) روايت كرده است كه حضرت فرمود:

مِن شَرَفِ الرَّجُلِ ان يُطَيِّبَ زادَهُ اذا خَرَجَ في سَفَره. (2)

از شرف و بزرگى مرد، آن است كه هر گاه براى سفر بيرون شود زاد و توشه [خرجى] پاك و حلال بردارد.

از آن جايى كه زاد و توشه(مال و خرجى) حلال، نقشى اساسى و تعيين كننده در پذيرش اعمال صالح به ويژه عبادات انسان ها دارد، خداوند متعال، طى دو خطاب جداگانه به پيامبران خود و مؤمنان، بر استفاده از نعمت هاى(روزى هاى) حلال و پاكيزه الهى تأكيد مى كند، آنجا كه فرموده است:

(يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ)(مؤمنون: 51)

اى پيامبران! از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح انجام دهيد كه من به آنچه انجام مى دهيد، آگاهم.

و نيز در جاى ديگر مى فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ)(بقره: 172)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از نعمت هاى پاكيزه اى كه به شما روزى داده ايم


1- كتاب المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقي، ج 2، ص 360؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 184.
2- كتاب المحاسن، ج 2، ص 360؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 184؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 310.

ص: 167

بخوريد و شكر خدا را به جا آوريد، اگر او را پرستش مى كنيد.

7. تهيه زاد و توشه كافى

بدون شك، يكى از آداب مهم سفر حج، اين است كه حج گزار، زاد و توشه اى كافى، براى رفت و برگشت خود تهيه كند تا ضمن چشم نداشتن به مال ديگران، بتواند با خاطرى آرام، حج آبرومندانه اى به جا آورد.

تهيه زاد و توشه كافى، در سفر حج، از نظر اسلام مورد اهتمام ويژه قرار دارد؛

زيرا:

اوّلًا: در اين سفر، استطاعت مالى شرط است.

ثانياً: بر شخص حج گزار و زائر بيت الله، مهمان خدا اطلاق شده است. از اين رو، بايد امكانات و تشريفات سفر وى، از هر جهت آبرومندانه باشد. علاوه بر آن، يكى از فلسفه هاى سفر حج، اين است كه افراد مستضعف از نظر مالى، از پرتو حجاج و زائران خانه خدا بهره مند گردند.

امام صادق(ع) زاد و توشه فراوان را در سفر، از نشانه هاى مردانگى دانسته و مى فرمايد:

انَّ مِنَ الْمُرُوءَةِ فِي السَّفَرِ كَثرَةَ الزّادِ وَ طيبَه وَ بَذلَهُ لِمَن كانَ مَعَك. (1)

از نشانه هاى جوانمردى و مردانگى در سفر، اين است كه زاد و توشه زياد و پاكيزه باشد و براى كسى كه با او همراه است بذل كند.

از اين رو، شايسته نيست كه شخص حاجى، بدون زاد و توشه كافى، يا گدامنشى از وطن و كشور خود، عازم زيارت خانه خدا شود، زيرا ممكن است موفّق به انجام اعمال و مناسك حج نگردد. از طرفى، چنين زائرى، بارى بر دوش ديگران است كه با عزّت يك انسان مسلمان، سازگارى ندارد، چه رسد به زائر خانه خدا.

خداوند متعال درباره تهيه زاد و توشه سفر مى فرمايد:

(ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 310.

ص: 168

التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الأَلْبابِ)(بقره: 197)

آنچه از كارهاى نيك انجام دهيد، خدا آن را مى داند. و زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه، پرهيزگارى است و از من بپرهيزيد اى خردمندان.

ابن عباس در شأن نزول اين آيه شريفه گفته است: «گروهى، بدون زاد و توشه، حج مى گزاردند، پس خداوند متعال اين آيه شريفه را نازل فرمود:(وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى)؛ «و توشه برگيريد و تهيه كنيد كه همانا بهترين توشه، تقواست».

عكرمه و مجاهد و ديگران، نيز گفته اند:

گروهى از اعراب، بدون همراه داشتن غذا و مواد خوراكى لازم، به حج مى آمدند و مى گفتند ما توكّل كننده بر خدا هستيم. برخى نيز مى گفتند: چگونه ممكن است كه ما حج خانه خدا را انجام دهيم و او به ما غذا ندهد، و با اين فكر و روش، بارى بر دوش مردم مى شدند و غذاى آنان را ديگران تأمين مى كردند. خداوند متعال آيه شريفه:(وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى) را نازل كرد و آنها را از اين كار، منع فرمود. (1)

اينكه خداوند متعال، در اين آيه شريفه، پس از بيان برخى از احكام حج، به برداشتن زاد و توشه سفر دستور داده است، خود، دليلى محكم و حجتى روشن بر اين است كه اين سفر، غير از سفرهاى ديگر است و لازم است كه زاد و توشه شخص زائر، كامل باشد.

در روايات آمده است كه در سفر حج، توسعه در خرج و مصرف امرى مطلوب است.

چنان كه امام صادق(ع) به نقل از رسول خدا(ص) در اين باره مى فرمايد:

ما مِن نَفَقَةٍ احَبُّ الَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِن نَفَقَةِ قَصدٍ وَ يُبغِضُ الاسرافَ الا في حَجّ او عُمرَةٍ فَرَحِمَ اللهُ مُؤمِناً كَسَبَ طَيِّباً وَ انفَقَ مِن قَصدٍ او قَدَّمَ فَضلًا. (2)

در نزد خداى سبحان، هيچ خرج و مصرفى محبوب تر از ميانه خرجى [و ميانه روى] نيست و خداوند از اسراف نفرت دارد، مگر در حج و عمره، پس


1- جامع البيان في تفسير القرآن(تفسير طبري)، محمد بن جرير الطّبري، ج 2، ص 162؛ الدّر المنثور بالمأثور، جلال الدّين السّيوطي، ج 1، صص 220- 221؛ التبيان، ج 2، ص 165؛ مجمع البيان، ج 2، ص 525؛ حج در انديشه اسلامي، ص 32.
2- وسائل الشيعه، ج 8، ص 305؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 387.

ص: 169

رحمت خداوند بر مؤمنى كه مال پاكيزه، به دست آورد و با ميانه روى خرج كند يا نيكى و احسانش را پيش فرستد.

همچنين از رسول خدا(ص) روايت شده است:

كُلُّ نَعيمٍ مَسئُولٌ عَنهُ صاحِبُهُ الا ما كانَ في غَزوٍ او حَجٍّ. (1)

از هر صاحب نعمتى، نسبت به آن نعمت سؤال خواهد شد [كه چگونه خرج كرده است] مگر آنچه، در جهاد و حج مصرف شود.

با توجه، به اهميت مصرف كردن در راه حج، امام صادق(ع) در روايتى فرموده است:

مَن انفَقَ دِرهماً فِي الحَجِّ كانَ خَيراً لَهُ مِن مِائَةِ الفِ دِرهَمٍ يُنفِقُها في حَقٍّ. (2)

كسى كه در راه حج، يك درهم خرج كند براى او از صد هزار درهم كه در راه ديگر [حق] خرج كند، بهتر است.

آن حضرت در حديثى ديگر نيز مى فرمايد:

انَّ دِرهماً فِي الحَجِّ افضَلُ مِن ألْفَيْ الفِ دِرهَمٍ فيما سَواهُ في سَبيلِ اللهِ عَزَّوَجَلّ. (3)

يك درهم در راه حج، بهتر از هزار هزار [يك ميليون] درهم در غير حج، در راه خداى عزّوجلّ است.

بدين ترتيب، از نظر روايات اسلامى، نه تنها شخص حج گزار، به تهيه زاد و توشه اى كافى و كامل، سفارش شده است، بلكه افزايش و توسعه دادن در آن نيز، موجب رضايت و خشنودى خداى متعال مى گردد. بهترين نمونه و الگو، در تهيه زاد و توشه و خرج و سفر حج، عمل رسول خدا(ص) در سفر حجة الوداع است كه آن حضرت يكصد شتر، براى قربانى با خود به منا آورد و همه آنها را در راه خدا ذبح نمود. (4)


1- حج و عمره در قرآن و حديث، ص 387؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 142.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 145.
3- همان؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 2، صص 45- 46.
4- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 153؛ فروع الكافي، ج 4، صص 245- 250.

ص: 170

8. پرداختن دين (حقوق النّاس)

يكى از امورى كه لازم است حج گزار، قبل از سفر انجام دهد، پرداختن دين و حقّ مردم است؛ زيرا نپرداختن حقوق ديگران از روى عمد، در حكم غصب كردن حقّ آنهاست، از اين رو، شخص بدهكارى كه قصد به جا آوردن حج را دارد، در قدم اوّل، بايد خود را از زير بار حقّ الناس رها و آزاد سازد.

«ابى تمامه» روايت كرده است خدمت امام نهم حضرت جواد الائمه(ع) شرفياب شدم و عرض كردم: مى خواهم در مكّه يا مدينه بمانم و مديون هستم، شما چه مى فرماييد؟ حضرت فرمود:

ارجِع فَأَدِّهِ الي مُؤَدّي دَينِك وَانظُر ان تَلقَي اللهَ عَزَّوَجلَّ وَ لَيسَ عَليكَ دَينٌ، انَّ المُؤمِنَ لا يَخوُن. (1)

نزد طلبكار خود برگرد و بدهى خود را ادا كن و مواظب باش، خدا را در حالى ملاقات كنى كه مديون نباشى، همانا مؤمن خيانت نمى كند.

«عبدالرحمن بن سيابه» در روايتى مى گويد: چون پدرم وفات نمود، مردى از دوستان او نزد من آمد و پس از تسليت، گفت: «آيا پدرت براى شما مالى به جا گذاشته است؟» گفتم: «نه». سپس او كيسه اى كه هزار درهم در آن بود، به من داد و گفت: «اينها را سرمايه خود، قرار بده». من خوشحال شدم و نزد مادرم رفتم و جريان را به او گفتم. در اين ميان، با يكى از دوستان ديگر پدرم ملاقات كردم و با مشورت او شغل پيراهن فروشى را انتخاب كردم و خداوند مرا از آن شغل، بهره فراوان داد. همان سال، آهنگ سفر حج نمودم. مادرم گفت: «هزار درهم دوست پدرت را ادا كن و بعد از آن حج را به جا آور». پس پول او را دادم و حج انجام دادم. پس از انجام مناسك حج، به مدينه رفتم و در جمع مردم خدمت امام صادق(ع) مشرّف شدم، در حالى كه جمعيت زيادى در خدمت امام(ع) بودند. پس از آنكه مردم، پرسش هاى خود را مطرح كردند و جمعيت كم شد، به سوى من اشاره فرمود، نزديك حضرت رفتم؛ پس به من فرمود: «آيا چيزى مى خواهى؟» خود را معرفى كردم كه عبدالرحمن فرزند سيابه هستم. حضرت از حال پدرم جويا شد. عرض


1- فروع الكافي، ج 5، ص 94.

ص: 171

كردم: «فوت نموده است». امام(ع) اندوهناك شد و براى پدرم طلب آمرزش نمود. سپس پرسيد: «آيا مالى براى شما گذاشته است؟» گفتم: «نه». فرمود: «تو از كجا توانستى به حج مشرف شوى؟» من داستان كمك دوست پدرم را عرض كردم.

عبدالرحمن مى گويد: «حضرت، به من فرصت نداد تا تمام جريان را شرح دهم و فرمود، تو كه به حج آمده اى، با هزار درهم آن مرد چه كردى؟» گفتم: «آن را پرداخت كردم».

فَقالَ لي: قَد احسَنتَ وَ قالَ لي: الا اوصيكَ؟ قُلتُ: بَلي جُعِلتُ فِداك، فَقالَ: عَليكَ بِصِدقِ الحَديثِ وَ اداءِ الامانَةِ، تَشرِك النّاسَ في اموالِهِم هكذا وَ جَمَعَ بَينَ اصابِعِه قالَ: فَحَفِظتُ ذلِكَ عَنهُ فَزَكَّيتُ ثَلاثَ مِائَةِ الفِ دِرهَمٍ.

حضرت فرمود: كار خوبى كردى، وسپس فرمود: آيا تو را نصيحت و سفارشى كنم؟ عرض كردم: بلى! فداى شما گردم. فرمود: بر تو باد! بر راست گويى و اداى امانت و اينكه با مردم در مالشان شريك باش و حضرت انگشتان دست خود را داخل همديگر نمود.

عبدالرحمان مى گويد: «اين سفارش امام(ع) را عمل كردم و از بركت آن، به سيصد هزار درهم دست پيدا كردم». (1)

از اين رو، اگر بر ذمّه حج گزار، حق و طلبى وجود دارد، او بايد آن را به صاحب حق بدهد و يا موافقت و رضايت او را جلب نمايد تا پس از بازگشت، آن را پرداخت نمايد، وگرنه اعمال و عبادات او در سفر حج، مورد پذيرش خداوند متعال نخواهد بود؛ زيرا زائر خانه خدا بايد از حقّ النّاس، برى الذّمّه باشد تا حج او، مورد قبول قرار بگيرد.

امام صادق(ع) در حديثى، يكى از آداب مهم حج را اداى حقّ مردم دانسته، مى فرمايد: «اذا ارَدتَ الحَجَّ ... وَ اخرُج مِن حُقوقٍ تُلزِمُكَ مِن جَهَةِ المَخلُوقين» (2)؛ «هرگاه اراده حج كردى ... حقوقى را كه از مردم در گردن تو هست، ادا


1- فروع الكافي، ج 5، ص 134؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 2، ص 36.
2- مصباح الشريعه، ص 112.

ص: 172

كن».

9. پرداختن حقوق شرعى و الهى

حج گزار، پس از رسيدگى به اموال خود، نسبت به حقّ النّاس، چنانچه حقوق الهى(مانند خمس، زكات، نذر و ...) بر عهده داشته باشد بايد آنها را بپردازد. در صورتى كه در وقت تشرّف به حج، به علّت بدهى زياد و يا عذر شرعى ديگر، توانايى پرداختن آن را ندارد، بايد به مرجع تقليد خود و يا نمايندگان با صلاحيت وى مراجعه نمايد و تكليف شرعى خود را حل كند؛ زيرا نپرداختن حقوق الهى، در حكم غصب حقّ امام(ع) و ساير مستحقّين است. پس مهم ترين وظيفه حج گزار، قبل از انجام سفر حج، پرداختن حقوق الهى و شرعى است.

بدين ترتيب، پرداختن حقوق شرعى و الهى، از يك طرف، باعث آزاد(برى) شدن ذمّه حج گزار و از جانب ديگر، سبب رفع نيازهاى مادى مستمندان و مايه جلب رضايت خداى متعال خواهد گرديد.

بنابراين، زائر خانه خدا نبايد بدون پرداختن حقّ امام(ع) به حج برود؛ زيرا نپرداختن حقوق شرعى، گذشته از اينكه حج گزار را از پاداش بزرگ حج، محروم مى سازد، در پاسخ لبيك وى «لا لبيّك» و «لا سعديك» ندا داده خواهد شد. (1)

10. تأمين مخارج زن و فرزند

يكى از آداب مهم حج اين است كه زائر خانه خدا، بايد قبل از تشرّف به حج، مخارج زندگى زن و فرزندانش را تأمين كند و آن گاه راهى زيارت خانه خدا گردد؛ زيرا كسى كه توان تأمين زندگى و هزينه خوراك و پوشاك خانواده خود را ندارد و مستطيع نباشد، حج بر او واجب نيست.

امام صادق(ع) روايت كرده است كه پدر بزرگوارش در پاسخ سؤال از معناى سبيل در آيه شريفه:(مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا)(آل عمران: 97) فرموده اند:


1- فروع الكافي، ج 5، ص 124؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 385.

ص: 173

السَّبيل: السّعةُ في المالِ اذا كانَ يَحُجُّ بِبَعضٍ وَ يَبقي بَعضاً لِقُوتِ عِياله. (1)

سبيل، به معناى گستردگى در مال است. به طورى كه با قسمتى از آن، حج انجام بدهد و با باقى مانده آن خوراك و پوشاك [مخارج زندگى] زن و فرزندانش را تأمين كند.

يعنى آن قدر مال داشته باشد كه پس از انجام حج، مقدارى از آن مال، براى مخارج زندگى عيال وى باقى بماند.

آن حضرت در حديثى ديگر، رجوع به كفايت را در حج، شرط دانسته و مى فرمايد:

وَ حَجُّ البَيتِ واجِبٌ عَلي مَنِ استَطاعَ الَيهِ سَبيلًا وَ هُوَ الزّادُ وَالرّاحِلَةُ مَعَ صِحَّةِ البَدَنِ وَ ان يَكُونَ لِلانسانِ ما يُخلِفُهُ عَلي عِيالِهِ وَ ما يَرجِعُ الَيهِ بَعدَ حَجِّه. (2)

حج خانه خدا بر كسى واجب است كه استطاعت داشته باشد و استطاعت؛ يعنى داشتن زاد و راحله، صحّت بدن و داشتن هزينه مخارج عيال و خانواده پس از حج.

از اين رو، فقهاى اسلام نيز فرموده اند (3) كه در وجوب حج، استطاعت عقلى، كفايت نمى كند، بلكه استطاعت شرعى نيز شرط است؛ يعنى حج گزار بايد بتواند علاوه بر تأمين مخارج سفر حج، مخارج زندگى زن و فرزند خود را نيز تا پس از بازگشت تأمين نمايد و اگر كسى، اين توانايى را نداشته باشد حج بر او واجب نمى باشد؛ چنان كه مرحوم محقّق حلّى(ره) در اين باره فرموده است:

شرط چهارم از شرايط وجوب حج، داشتن مؤونه كافى است؛ يعنى علاوه بر تأمين مخارج مورد نياز سفر حج، مخارج زندگى خانواده خود را تا پس از بازگشت نيز تأمين نمايد و اگر توان مالى او كمتر از اين باشد حج، بر او واجب نيست. (4)

11. خداحافظى با بستگان و دوستان


1- ر. ك: جواهر الكلام، ج 17، ص 273؛ اللمعة، ج 1، ص 208.
2- وسائل الشيعه، ج 8، ص 25؛ مجمع البيان، ج 2، ص 799.
3- رك: جواهر الكلام، ج 17، ص 273؛ اللمعة الدمشيقه، ج 1، ص 208.
4- شرايع الاسلام، ج 1، ص 226.

ص: 174

شايسته است كه زائر خانه خدا، پيش از رفتن به سفر حج، با بستگان، دوستان و حتّى اموات(درگذشتگان) خداحافظى نمايد. چه بهتر كه حج گزار، در خداحافظى، اموات و درگذشتگان به خصوص آنهايى را كه حقّ بيشترى دارند، مثل پدر و مادر بر زنده ها ترجيح دهد و با رفتن بر مزار آنان، ضمن طلب مغفرت از خداوند، تعهّد كند كه براى آنها در اماكن متبرّكه(مشاهد مشرّفه و مواقف كريمه) دعا نمايد. اگر زيارت اموات و خداحافظى با آنان در عصر روز پنجشنبه باشد كه روحشان آزادتر است بهتر خواهد بود. بديهى است اگر دعاى خير اموات، به ويژه پدر و مادر زائر بدرقه راه وى باشد، باعث گشايش و سهولت امور مسافر خواهد بود.

همچنين خداحافظى با اقوام، بستگان و دوستان، علاوه بر جلب محبّت قلبى و رضايت خاطر آنان، حقّى بر آنها نيز ثابت مى كند كه زائر خانه خدا در حين عزيمت سفر، با دعاى خير اقوام و آشنايان بدرقه مى گردد و از طرفى، در غياب وى از اهل عيال و مال او مواظبت و در بازگشت از سفر، او را استقبال و زيارت مى كند.

امام صادق(ع) به نقل از رسول خدا(ص) در اين باره فرموده است:

حقٌّ عَلَي المُسلِمِ اذَا ارادَ سَفَراً ان يُعلِمَ اخوانَهُ وَ حَقٌّ عَلي اخوانِهِ اذا قَدِمَ ان يَأتوُه. (1)

بر شخص مسلمان لازم است كه هرگاه قصد مسافرت داشت، برادران دينى خود را خبر كند. و بر برادران دينى او لازم است كه هرگاه وى از مسافرت برگشت به ديدار او بيايند.

امام باقر(ع) در حديثى مى فرمايد:

كانَ رَسولُ الله(ص) اذا وَدَّعَ مُسافِراً اخَذَ بِيَدِهِ ثُمَّ قالَ: احسَنَ الله لَك الصَّحابَةَ وَ اكمَلَ لَكَ المَعُونَةَ وَ سَهَّلَ لَكَ الحُزونَةَ وَ قَرَّبَ لَكَ البَعيدَ وَ كَفاكَ المُهِمَّ وَ حَفِظَ لَكَ دينَكَ وَ امانَتَك. (2)

رسول خدا(ص) هرگاه، مسافرى را وداع مى فرمود، دست او را مى گرفت و


1- وسائل الشيعه، ج 8، ص 329؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 2، ص 43.
2- وسائل الشيعه، ج 8، ص 298.

ص: 175

مى گفت: خداوند متعال، همسفرهايت را خوب، و زاد و توشه ات را تكميل و سختى هاى سفر را بر تو آسان نمايد و دورى را بر تو نزديك و مشكلات تو را حل، و دين و دنياى تو را حفظ كند.

از ديدگاه مكتب اسلام، يكى از وظايف دينى اقوام و آشنايان و دوستان هر مسافر، به ويژه زائر خانه خدا اين است كه در غياب وى از خانواده و مال او حفاظت كنند (1) تا از اين طريق، علاوه بر آنكه وظيفه اسلامى خويش را انجام مى دهند از اجر و پاداش الهى نيز بهره مند گردند.

چنان كه امام زين العابدين(ع) در روايتى از اجر و پاداش كسى كه در غياب حج گزار، از خانواده و مال وى مواظبت كند، فرموده است:

مَن خَلَفَ حاجّاً في اهلِهِ وَ مالِهِ كانَ لَهُ كَاجرِهِ حَتي كانَ كَانَّهُ يَستَلِمُ الاحجار. (2)

هر كس، خانواده و مال شخص حاجى را مواظبت كند، اجر و پاداش او به اندازه حج كننده است، حتى مثل اين است كه او حجرالاسود و اركان كعبه را بوسيده و استلام كرده است.

12. نتراشيدن موى سر

مى توان گفت كه تراشيدن موى سر و ريش، براى كسى كه قصد حج دارد، در ماه ذى قعده كراهت دارد؛ زيرا در بعضى از روايات آمده است: كسى كه قصد حج دارد، در ماه هاى حج، موى سر و ريش خود را كوتاه نكند و از آن چيزى نگيرد.

«ابى الصّباح كنانى» روايت كرده است:

سَأَلتُ ابا عَبدِالله(ع) عَنِ الرَّجُلِ يُريدُ الحَجَّ ايَأخُذُ مِن شَعرِهِ في أَشْهُرِ الحَجّ؟ قالَ: لا وَ لا مِن لِحيَتِهِ وَ لكِن يَأخُذُ مِن شارِبِه وَ اظفارِهِ. (3)

از امام صادق(ع) پرسيدم: مردى كه مى خواهد حج برود آيا مى تواند در ماه هاى


1- همان، صص 545- 548.
2- وسائل الشيعه، ج 8، ص 316؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 147.
3- الاستبصار، محمد بن الحسن الطوسي، ج 2، ص 161.

ص: 176

حج موى خود را كوتاه كند؟ امام فرمود: از موى سر و ريش خود نگيرد، بلكه از شارب و ناخن هاى خود بگيرد.

عبدالله بن سنان نيز از آن حضر ت روايت كرده است كه فرمود:

لا تَأخُذ مِن شَعرِكَ اذا ارَدتَ الحَجَّ في ذِي القَعدَة وَ لا فِي الشَّهرِ الَّذي تُريدُ فيهِ العُمرَة. (1)

هرگاه قصد داشتى كه در ذيقعده حج به جا آورى از موى سر خود نگير [چيزى كم نكن] همچنين در ماهى كه اراده عمره دارى، اين كار را انجام نده.

امام صادق(ع) در حديثى ديگر فرموده است:

الحَجُّ اشهُرُ مَعلُوماتٍ: شَوّال وَ ذوالقَعدَة وَ ذوالحَجَّة فَمَن ارادَ الحَجَّ وَفَّرَ شَعرَهُ اذا نَظَرَ هِلالَ ذِي القَعدَة وَ مَن ارادَ العُمرَةَ وَفّرَ شَعرَهُ شَهراً.

حج در ماه هاى معينى است: شوّال، ذيقعده و ذيحجه. هر گاه كسى قصد حج دارد از ماه ذيقعده موى سر خود را بگذارد و كسى كه قصد عمره دارد از يك ماه، موى خود را بگذارد. (2)

اسحاق بن عمّار مى گويد: از امام موسى كاظم(ع) سؤال كردم:

كَم اوَّفِرُ شَعري اذا ارَدتُ العُمرَة؟ قالَ: ثَلاثينَ يَوماً. (3)

هرگاه قصد عمره نمايم چه مقدار و چه زمانى موى سر خود را بگذارم؟ فرمود: سى روز.

13. توكل و اميد به عنايت خداوند

يكى از نشانه هاى اوّليه عبوديت و بندگى اين است كه انسان مسلمان و مؤمن، در هر حال و شرايط و همه جا، به عنايت خداوند اميدوار بوده و توكّل بر آن داشته باشد. البته اين امر، بدان معنى نيست كه در انجام كارى، بدون تهيه امكانات و وسايل مورد نياز، در گوشه اى بنشيند و دست روى دست بگذارد و آن را توكّل بر خداوند و اميد به عنايت الهى نام نهد. توكل به اين معناست كه انسان مؤمن، در حالى كه براى رسيدن به هدف و انجام امرى، لوازم و مقدِّمات آن را تهيه مى كند، امّا مستقلًا به آنها اعتماد ندارد،


1- تهذيب الاحكام، ج 5، ص 445.
2- الفقيه، ج 2، ص 197.
3- تهذيب الاحكام، ج 5، ص 445.

ص: 177

بلكه موفقيت خود را در هر امرى، از لطف و عنايت ويژه الهى مى داند، نه از سرمايه و امكانات مادى و يا جوانى و قدرت بازو و رفيق و آشنا.

امام صادق(ع) در اين باره فرموده است:

اذا ارَدتَ الحَجَّ ... وَ لا تَعمِد عَلي زادِكَ وَ راحِلَتِك وَ اصحابِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ شَبابِكَ وَ مَالِكَ ... (1)

هرگاه اراده حج كردى ... بر توشه و مركب و همراهان و نيروى جوانى و مال خود، اعتماد نداشته باش، مبادا كه وبال و دشمن تو شوند. همانا هر كس مدعى خشنودى خدا باشد، ولى به چيز ديگرى اعتماد كند، خداى تعالى آن را دشمن و وبال او مى گرداند تا بداند كه هيچ نيرو و تدبيرى براى احدى نيست، مگر اينكه خدا توفيق و يارى عنايت كند. و در اين راه خود را به اندازه اى آماده كن كه گويا اميد بازگشت براى تو نيست، و در مصاحبت و همراهى ديگران، خوش رفتار و نيكو كردار باش.

14. آموزش مناسك حج

زائر خانه خدا، بايد قبل از سفر، احكام و مناسك حج را به طور كامل ياد بگيرد تا در حين انجام عمل، دچار مشكل نشود. چه بسا در مواردى ممكن است به علت بى توجّهى، مرتكب كفّاره گردد و يا خداى نخواسته، كارى انجام دهد كه صحّت حج وى مخدوش شود.

حضرت ابراهيم(ع) پس از آنكه به همراهى فرزندش حضرت اسماعيل(ع)، پايه هاى خانه خدا را بالا بردند(پس از تكميل آن) چند چيز را از خداوند متعال درخواست كردند؛ چنان كه سه درخواست در آيه 128 سوره بقره ذكر شده كه يكى از آنان، نشان دادن(و آموزش) مناسك حج بوده است. آنجا كه به خداوند متعال گفت:

(رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ)(بقره: 128)


1- مصباح الشريعه، ص 112.

ص: 178

پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما، امّتى كه تسليم فرمانت باشند [به وجود آور] و طرز عبادت را به ما نشان [و آموزش] ده و توبه ما را بپذير كه تو، توبه پذير و مهربانى.

سرانجام حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل 8 با راهنمايى و آموزش حضرت جبرئيل، مناسك و اعمال حج خود را به جا آوردند. (1)

رسول خدا(ص) در حديثى آموختن مناسك حج را جزء دين دانسته و مى فرمايد:

تَعَلَّمُوا مَناسِكَكُم فَانَ ها مِن دينِكُم. (2)

مناسك حج خود را بياموزيد كه جزء دين شماست.

از اين رو، با توجّه به جايگاه و اهميت ويژه آموزش مناسك حج، پيامبر خدا(ص) در سال دهم هجرت، از جانب خداوند متعال مأموريت يافت كه در آن سال، شخصاً در مراسم حج شركت كند و عملًا مردم را به تكاليفشان آشنا سازد و انحرافات و خرافه هايى را كه بر پيكر اين عبادت افزوده شده است، از بين ببرد و حدود «عرفات» و «منا» و موقع كوچ كردن از آنها را به مردم آموزش بدهد. در واقع اين سفر، بيش از آنكه جنبه سياسى و اجتماعى داشته باشد، جنبه آموزشى داشت. (3)

«حذيفه» در روايتى، نقل كرده است:

پيامبر خدا(ص) به مؤذّنان دستور داد تا در ميان مردم، منطقه پايين و بالا، اعلام كردند آگاه باشيد كه پيامبر خدا(ص) امسال آهنگ حج دارد تا به مردم، حج آنان را تفهيم كند و مناسكشان را به آنان بياموزد تا براى هميشه در ميان آنان سنّت باشد پس، از آنانى كه مسلمان شده بودند، باقى نماندند، مگر اينكه همگى در سال دهم، با پيامبر خدا(ص) حج گزاردند تا شاهد منافعشان باشند و پيامبر(ص) حجشان را به آنان بياموزد و مناسك را به آنان بشناساند. (4)

بدين ترتيب، سفر حج رسول خدا(ص) در سال دهم هجرت كه به حجة الوداع


1- فروع الكافي، ج 4، صص 202 و 207؛ تاريخ الامم و الملوك(تاريخ طبري) ج 1، صص 184- 183؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 383.
2- حج و عمره در قرآن و حديث، ص 377.
3- فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام(ص)، جعفر سبحاني، ص 504.
4- بحارالانوار، ج 28، ص 95؛ ج 37، ص 115؛ ج 21، ص 383؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 379.

ص: 179

معروف است، براى مردم جنبه آموزشى مناسك حج را داشته است. از اين رو، در پايان اين حج اعلام فرمود:

آيين حضرت ابراهيم(ع) را براى آنان برپا داشته و همه آنچه را كه مشركان پس از او(حضرت ابراهيم(ع)) پديد آورده بودند، از آن اعمال زدوده و حج را به حالت نخستين آن بازگردانده است. (1)

بدون ترديد، مناسك حج، داراى چنان ابعاد وسيع و گسترده اى است كه آموزش همه جانبه و كامل آن، تلاش هاى مؤثّر و دراز مدت زائران خانه خدا را مى طلبد تا با فراهم نمودن شرايط و زمان مناسب و دقّت و حوصله اى بيشتر، احكام و مناسك حج را فرا گيرند.

«زراره» در حديثى نقل مى كند: به امام صادق(ع) عرض كردم: «فدايت شوم! چهل سال است كه درباره حج از شما مى پرسم و شما براى من فتوا مى دهيد!» فرمود: «اى زراره! آيا مى خواهى احكام و مسائل خانه اى كه دو هزار سال پيش از آدم(ع) حج و زيارت مى شده، در چهل سال تمام شود؟» (2)

از اين رو، از مهم ترين آداب حج، آموزش و يادگيرى مناسك آن است كه زائر خانه خدا، بايد قبل از سفر خود با مراجعه به افراد آگاه و آشنا به مسايل و احكام حج، آن را ياد بگيرد و با آشنايى و دقّت هر چه بيشتر، حجى را به جا آورد كه مقبول درگاه الهى واقع شود كه به حق، چنين حجى از تمام دنيا و هر چه در آن است بهتر خواهد بود.

در روايتى آمده است: «حَجَّةٌ مَقبولَة خَيرٌ مِنَ الدُّنيا وَ ما فيها» (3)؛ «حج مقبول، از دنيا و هر چه كه در آن است بهتر است».

همچنين در روايتى ديگر آمده است: «انَّ الحَجَّ المَبرورَ لا يَعدِلُهُ شَيٌ ء» (4)؛ «بدون شك، هيچ چيزى با حج مقبول، برابرى نمى كند».

در روايتى از رسول خدا(ص) نيز نقل شده است كه فرمود: «الحَجُّ المَبرور


1- همان.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 306؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 7.
3- بحارالانوار، ج 96، ص 11.
4- جواهر الكلام، ج 17، ص 214؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 77.

ص: 180

لَيسَ لَهُ جَزاءٌ الّا الجَنَّة» (1)؛ «پاداش حج مقبول، چيزى جز بهشت نخواهد بود».

15. غسل

مستحب است زائر خانه خدا در آستانه حركت، غسل كند و در آن هنگام بگويد: «بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِالله» (2) و نيت غسل را، غسل توبه، حاجت، زيارت، طلب خير، نماز و دعا قرار دهد.

البته اگر در روز جمعه، غسل مى كند، غسل جمعه را نيز به نيت خود اضافه كند. به عبارت ديگر براى همه آنها يك غسل كفايت مى كند. (3)

16. صدقه دادن

مستحب است مسافر، به ويژه زائر خانه خدا در آغاز سفر و نيز در ادامه آن، صدقه بدهد تا جان و مال خود را بيمه كند. امام صادق(ع) در حديثى فرمود: «تَصَدَّقْ وَاخرُج ايَّ يَومٍ شِئت» (4)؛ «صدقه بده و هر روزى كه خواستى خارج شو و مسافرت كن».

«حماد بن عثمان» مى گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: «آيا در بعضى از روزها مثل چهارشنبه و غير آن، سفر مكروه است؟» حضرت فرمود: «افتَتِح سَفَرَكَ بِالصَّدَقَة وَ اخرُج وَ اقرَاء آيَةَ الكُرسي اذَا بَدَا لكَ» (5)

؛ «سفر خود را با صدقه دادن آغاز كن و بيرون شو و آيةالكرسى را بخوان».

در حديثى ديگر از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمود:

قرار بود زمينى بين من و مردى تقسيم گردد. آن مرد از علم نجوم آگاهى داشت و كار را به تأخير انداخت تا اينكه ساعتى را انتخاب كرد كه به اعتقادش آن ساعت براى او خوب و براى من بد بود. چون زمين تقسيم گرديد و به نفع من تمام


1- مستدرك الوسائل، ج 8، ص 41.
2- وسائل الشيعه، ج 8، ص 268.
3- همان.
4- همان، ص 272.
5- همان، ص 272.

ص: 181

شد، آن مرد ناراحت شد و دست راست خود را بر دست چپ مى زد و مى گفت: مثل اين روز را هرگز در زندگى ام نديدم. پرسيدم: مگر چه شده است؟ جواب داد: من مرد منجّمى هستم، در ساعت خوبى بيرون آمدم و ساعت بد را براى شما انتخاب كردم، ولى اينك، كار برعكس شده و قسمت بهتر نصيب شما گرديده است.

گفتم: به تو حديثى بياموزم كه پدرم برايم نقل كرده است كه رسول خدا(ص) فرمود: هر كه مايل است و دوست دارد كه از نحوست روزش جلوگيرى شود، صبحگاهِ آن روز را صدقه بدهد، پس خداوند نحس و بدى روز را با صدقه برطرف مى كند ... من در آغاز حركت و خروج از منزل صدقه دادم و اين صدقه دادن، بهتر از علم نجوم است. (1)

زائر خانه خدا با دادن صدقه پيش از سفر، جان و مال خود و نيز خانواده اش را از گرفتارى ها و حوادث اتفاقى بيمه مى كند و نجات مى دهد.

چنان كه امام باقر(ع) در حديثى مى فرمايد:

البِرُّ وَالصَّدَقَةُ يَنفيانِ الفَقر وَ يَزيدانِ في العُمرِ وَ يَدفَعانِ تِسعينَ مِيتَةَ السُّوء. (2)

كارهاى نيك و صدقه دادن، فقر را از بين مى برد و عمر را طولانى مى كند و نود مرگ بد را از انسان دفع مى كند.


1- فروع الكافي، ج 4، ص 6.
2- همان، ص 2.

ص: 182

فصل دوم: آداب شايسته در سفر حج

1. يادآورى نعمت هاى خداوند

هر شخص مسافر، به ويژه زائر خانه خدا، آنگاه كه بر مركب(و وسيله نقليه) سوار مى شود، مستحب است، نعمت هاى خداوند را به ياد آورده، سپاس گزارى نمايد و بگويد:

الحَمدُ للهِ هَدانَا الاسلام وَ عَلَّمنا القُرآن و مَنَّ عَلَينا بِمُحَمَّد(ص)(سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ* وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ) والحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمين. (1)

سپاس مخصوص خدايى است كه ما را به اسلام هدايت كرد و به ما قرآن را آموخت و با فرستان [رسولش] محمد بن عبدالله بر ما منّت نهاد، «و پاك و منزّه است كسى [خدايى] كه اين [وسيله] را مسخّر ما ساخت وگرنه ما توانايى تسخير آن را نداشتيم». ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.

حضرت على(ع) به نقل از رسول خدا(ص) فرمود: هر كس بر مركب سوار شد، نعمت هايى را كه خداوند به او داده به ياد آورد و آيه(سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا ...) را بخواند و بگويد:

استغفرُ اللهَ الَّذي لا اله الّا هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ وُ اتُوبُ الَيه. اللّهُمَّ اغفِرلي ذُنُوبي، فِانَّهُ لا يَغفِرُ الذُّنوب الّا انت. (2)

مولاى كريم و خداى بخشنده مى فرمايد: اى فرشتگان من، بنده من مى داند كه گناهان اورا جز من، كسى نمى بخشد، شما شاهد باشيد كه من گناهان او را آمرزيدم.


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 281.
2- همان، ص 282؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 178؛ حج در انديشه اسلامي، ص 41.

ص: 183

2. دعا و ذكر درحال حركت

از آنجايى كه پيمودن زمين و آسمان، همراه با فراز و نشيب و اوج و فرود است و وسيله نقليه(اتومبيل) جاده هاى پر پيچ و خم كوهستان ها و بيابان ها را طى كرده، با رفتن به قلّه ها سرازير مى شود و هواپيما، نيز از فرودگاه(ميدان هوايى) برمى خيزد و اوج مى گيرد و با رسيدن به مقصد، در فرودگاهى ديگر، بر زمين مى نشيند؛ زائر خانه خدا، در تمامى اين مراحل سفر، سزاوار است كه ياد خدا را بر لب، زمزمه كند.

در روايت آمده است: «رسول خدا(ص) در سفر، آن گاه كه در مسيرى فرود مى آمد «سبحان الله» و زمانى كه بالا مى رفت «الله اكبر» مى گفت». (1)

«حذيفة بن منصور» مى گويد: «همراه امام صادق(ع) به طرف مكّه حركت كرديم، پس از نماز، حضرت فرمود: «اللّهُمَّ خُلَّ سَبيلَنا و احسِن تسييرَنا وَ احسِن عافيتَنا» و هرگاه از بلندى بالا مى رفت، مى فرمود: «اللّهُمَّ لَكَ الشَّرَفُ عَلي كُلِّ شَرَف». (2)

همچنين آن حضرت مى فرمايد: اگر به جايى رسيدى كه احساس خوف و ترس كردى اين آيه شريفه را بخوان:

(رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً)(اسراء: 80)

پروردگارا! مرا با صداقت وارد كن و با صداقت خارج ساز و از سوى خود، حجتى يارى كننده برايم قرار ده.

و نيز آية الكرسى را بخوان. (3)

امام صادق(ع) در حديثى ديگر فرمود:

روزى دو برادر خدمت رسول خدا(ص) شرفياب شدند و عرض كردند: ما به قصد تجارت، عازم شام مى باشيم. به ما بفرماييد چه بگوييم؟ حضرت فرمود: هرگاه به


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 258؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 179.
2- وسايل الشيعه، ج 2، همان، ص 286.
3- همان، ص 287.

ص: 184

منزلى فرود آمديد نماز عشاء را بخوانيد و هنگام خوابيدن، تسبيحات حضرت فاطمه زهرا(س) را بگوييد و سپس آية الكرسى را بخوانيد [در اين صورت] تا به صبح از هر بلايى، در امان خواهيد بود. (1)

همچنين آن حضرت، با بيان اهمّيت و فضيلت آية الكرسى، بر خواندن آن در رفع گرفتارى و سختى(شر و بدى) تأكيد كرده اند و مى فرمايد:

انَّ لِكُلِّ شَي ءٍ ذَروَةً وَذَروَةُ القُرآنِ آيَةُ الكُرسي، مَن قَرَأ آيَةَ الكُرسي مَرَّةً، صَرَفَ اللهُ عَنهُ الفَ مَكروهٍ مِن مَكارِهِ الدُّنيا وَ الفَ مَكروهٍ مِن مَكارِهِ الآخِرَة، ايسَرُ مَكروهِ الدُّنيا الفَقرُ وَ ايسَرُ مَكروهِ الآخِرةِ عَذابُ القَبر وَ انّي لَاستعينُ بِها عَلي صُعودِ الدَّرَجَة. (2)

هر چيزى، بلندى و اوجى دارد و بلندى و اوج قرآن، آية الكرسى است. كسى كه آية الكرسى را يك بار بخواند، خداوند هزار شرّ و بدى [زشتى و ناپسندى] از شرّ و بدى هاى دنيا و هزار شر و بدى، از شرّ و بدى هاى آخرت را از او دور كند و بازگرداند؛ آسان ترين شرّ و بدى [زشتى و ناپسندى] دنيا، فقر، و آسان ترين شر و بدى آخرت، عذاب قبر است. و من هميشه، به سبب آية الكرسى بر بالا رفتن از قلّه و گردنه [مقام، منزلت و مرتبه] كمك مى جويم.

همچنين امام صادق(ع) در حديثى فرمود: «كسى كه تنها سفر مى كند، اين دعا را بخواند: «ما شاءَ الله لا حَولَ و لا قُوّةَ الّا بِاللهِ، اللّهُمَّ آنِس وَحشَتي وَ اعِنّي عَلي وَحدَتي وَ ادّ غيبتي». (3)

3. جوانمردى در سفر

مستحب است كه مسافران، به ويژه زائر خانه خدا در سفر، جوانمردى از خود نشان بدهند. رسول خدا(ص) در حديثى شش خصلت و ويژگى را از مروّت ذكر فرموده است:

سه خصلت در وطن و سه خصلت در سفر؛ تلاوت قرآن، حضور(و ملازمت) در مساجد و همراهى با برادران در حل مشكلات و نيازهاى آنان، نشانه جوانمردى


1- همان، ص 288.
2- وسايل الشيعه، ج 8، ص 288.
3- همان؛ حج در انديشه اسلامي، صص 42- 43.

ص: 185

در وطن است. فراوانى و خوبى زاد و توشه، بخشش به همراهان و خوش خلقى و شوخى بدون معصيت نيز نشانه هاى جوانمردى در سفر است. (1)

امام صادق(ع) نيز در حديثى فرمود:

لقمان به فرزندش گفت: اگر با گروهى مسافرت كردى در كار خود و آنان، فراوان مشورت نما؛ در چهره آنان زياد لبخند بزن؛ از خوراكى ها و توشه هايى كه همراه دارى بر آنان ببخش و با آنان كريمانه عمل كن؛ دعوت آنان را پاسخ بگو و اگر از تو يارى خواستند شهادت بده؛ هرگاه همراهان تو پياده راه مى پيمايند با آنان همراهى كن و اگر به كارى مشغول مى باشند با آنها كار نما ...؛ سخن سالمندانى را كه سنّ آنان از تو بيشتر است پذيرا باش و اگر تو را به چيزى امر نمودند پيروى كن و اگر چيزى از تو خواستند پاسخ مثبت بده و جواب منفى به آنان نده ... (2).

4. مواظبت بر اقامه نماز اوّل وقت

يكى از نكات مهمى كه زائر خانه خدا در سفر حج بايد به آن توجه جدّى نمايد، مواظبت بر اقامه نماز اول وقت است؛ زيرا نماز، از بزرگ ترين و مهم ترين واجبات الهى و از اركان اساسى دين اسلام است. (3) بنابراين هر زائرى بايد اين فريضه بزرگ را در اول وقت به جا آورد تا مبادا حضور در اين سفر مقدس و پر بركت، سبب بى اعتنايى به اقامه نماز اول وقت گردد.

امام صادق(ع) در روايتى مى فرمايد:

اختَبِروُا اخوانَكُم بِخَصلَتَين فَان كانَتا فيهِم وَالّا فَاعزُب ثُمَّ اعزُب ثُمَّ اعزُب، المُحافَظَةِ عَلَي الصَّلَواتِ في مَواقيتِها وَ البِرِّ بِالاخوانِ في العُسرِ وَ اليُسر. (4)

برادران مسلمانتان را با دو خصلت بيازماييد، اگر اين دو خصلت در آنها وجود داشت با آنان باشيد، وگرنه جدا شو [سه بار فرمود] و آن دو خصلت: محافظت


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 320.
2- همان، ص 323؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 194؛ حج در انديشه اسلامي، ص 52.
3- وسايل الشّيعه، ج 1، ص 7.
4- وسايل الشّيعه، ج 8، ص 503.

ص: 186

بر نمازها در اوّل وقت آنها و نيكويى به برادران خود در تنگنا و گشايش [سختى و آسانى، غم و شادى است].

لقمان حكيم در وصيتش به فرزند خود گفت:

يا بُنَيّ اذا جاءَ وَقتُ الصَّلاةِ فلا تُؤخِّرها لِشَي ءٍ وَ صَلِّها وَ استَرِح مِنها فَانَ ها دَينٌ وَ صَلِّ في جَماعَةٍ وَ لَو عَلي رَأسِ زُجٍّ. (1)

فرزندم آن گاه كه وقت نماز فرا رسيد، آن را به خاطر هيچ چيزى تأخير نينداز، نماز را به جاى آور و خود را از اين دين رها ساز، نماز را با جماعت بخوان، گرچه مكان نماز تنگ باشد، گويى بر نوك نيزه ايستاده اى.

5. اقامه نماز در مساجد

يكى از موفقيت هاى بزرگ سفر حج، دست يابى به ثواب فراوان نمازگزارى در مسجد پيامبر اكرم(ص) و مسجدالحرام است. يك ركعت نماز در مسجدالنّبى(ص) ثواب يك هزار ركعت و در مسجدالحرام ثواب ده هزار ركعت پاداش دارد.

در برخى از روايات، امام صادق(ع) به نقل از پدرانش فرموده است:

قالَ رَسولُ الله(ص): صَلاةُ مَسجِدي هذا تَعدِلُ عِندَ اللهِ عَشرَةَ آلافِ صَلاةٍ في غَيرِهِ مِنَ المَساجِدِ الَّا المَسجدَ الحَرامِ. فَانَّ الصَّلاةَ فيهِ تَعدِلُ مائَةَ الفِ صَلاةٍ. (2)

رسول خدا(ص) فرمود: يك نماز در مسجد من با ده هزار نماز در غير مسجد من در نزد خداوند برابرى مى كند، مگر مسجدالحرام كه نماز در آن برابر با يكصد هزار نماز است.

از سوى ديگر، دستور امام صادق(ع) به شيعيان و پيروانشان اين است كه: «عَلَيكُم بِالصَّلاةِ في المَساجِد» (3)؛ «بر شما باد به نماز خواندن در مساجد؛ يعنى در جماعت مسلمانان شركت كنيد».

از اين رو، شايسته است زائر خانه خدا هنگام اقامه نماز جماعت، به مساجد مشرّف


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 194؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 323.
2- وسائل الشيعه، ج 3، صص 543 و 536.
3- اصول كافي، ج 4، ص 447.

ص: 187

شود و در اجتماعات مسلمانان شركت كند تا هم بهره معنوى بگيرد و هم از بركات زندگى جمعى و انس با مردم بهره مند گردد. بنابراين، شخص حاجى نه تنها بايد خودش در نماز جماعت شركت كند، بلكه همراهان را نيز به اين امر مقدّس ترغيب نمايد. امام صادق(ع) در حديثى مى فرمايد: «وَاحضُروا مَعَ قَومِكُم مَساجِدَكُم» (1)؛ «با قوم خود در مسجدها حاضر شويد».

6. خدمت به همراهان

مستحب است زائر خانه خدا، در طول سفر به همراهان خود كه مانند او راهى خانه خدا هستند خدمت كند و اين، بزرگ ترين سعادتى است كه نصيب وى خواهد شد.

رسول خدا(ص) فرمود:

مَن اعانَ مُؤمِناً مُسافِراً فَرَّجَ اللهُ عَنه ثَلاثاً وَ سَبعينَ كُربَةً وَ اجارَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ مِنَ الغَمِّ وَ الهَمِّ وَ نَفَّسَ كَربَهُ العَظيمَ يَومَ يَعِضُّ النّاسُ بِانفاسِهِم. (2)

كسى كه مسافر مؤمن را يارى كند خداى تعالى هفتاد و سه گرفتارى و اندوه او را برطرف مى كند و او را در دنيا و آخرت از غم نجات مى دهد و اندوه بزرگ روز قيامت را از او دور مى نمايد.

از امام صادق(ع) روايت شده است:

امام سجاد(ع) بيشتر اوقات با كسانى مسافرت مى نمود كه آن حضرت را نمى شناختند و با آنها شرط مى كرد تا در طول سفر به آنان كمك و خدمت كند. در يكى از سفرها، مردى حضرت را شناخت و به همراهان خود گفت: آيا مى دانيد اين مرد كيست؟ گفتند: نه. آن مرد گفت: اين، على بن الحسين(ع) است. آنان خدمت امام سجاد(ع) آمده، دست و پايش را بوسيدند و عذرخواهى كردند. وقتى از آن حضرت علت اين امر را جويا شدند حضرت فرمود: در سفر،


1- همان، ص 448؛ حج در انديشه اسلامي، ص 54.
2- وسايل الشيعه، ج 8، ص 314.

ص: 188

با گروهى بودم كه مرا مى شناختند و به احترام رسول خدا(ص) به من احترام فراوانى مى نمودند، ترسيدم كه شما نيز آن گونه عمل نماييد، پس دوست داشتم كه حقيقت را پنهان بدارم. (1)

از اين رو، از پيامبر بزرگوار(ص) روايت شده است كه فرمود: «سَيِّدُ القَومِ خادِمُهُم فِي السَّفَر» (2)؛ «بزرگ قوم، در مسافرت به آنان كمك و خدمت كند».

بدين ترتيب، يكى از ارزشمندترين عبادات در سفر حج، خدمت به زائران خانه خداست.

«اسماعيل خثعمى»، روايت كرده است:

قُلتُ لَابي عَبدِالله(ع): انّا اذا قَدِمنا مَكَّة، ذَهَبَ اصحابي يَطوُفُونَ وَ يَترُكُوني احفَظُ مَتاعَهُم، قالَ: انتَ اعظَمُهُم اجراً. (3)

به امام صادق(ع) عرض كردم ما چون به مكّه رسيديم، همراهان من براى انجام طواف رفتند و مرا در منزل گذاشتند تا از اثاث و توشه آنان حفاظت نمايم و طواف من به تأخير افتاد. حضرت فرمود: بزرگ ترين اجر را تو داشته اى؛ [يعنى اجر و پاداش تو بزرگ تر و بيشتر از آنان است].

«ابى المعتمر» در روايتى مى گويد:

سَمِعتُ اميرَ المُؤمنينَ(ع) يَقولُ: قالَ رَسوُلُ اللهِ(ص) ايُّما مُسلِمٍ خَدَمَ قَوماً مِنَ المُسلِمينَ الّا اعطاهُ اللهُ مِثلَ عَدَدِهِم خُدّاماً فِي الجَنَّة. (4)

شنيدم كه امام على(ع) مى فرمود: رسول خدا(ص) فرموده است: هرگاه، مسلمانى، به گروهى از مسلمانان خدمت كند، خداى متعال به شمار آنان در بهشت، خدمتكارانى به وى خواهد بخشيد.

9. حل مشكلات همراهان

حج گزار در طول سفر بايد تلاش كند كه مشكلات همراهان خود را حل كند و اگر در مواردى، يكى از همسفران از او كمك بخواهد او را يارى نمايد، زيرا كمك به ديگران


1- همان.
2- مكارم الاخلاق، ج 1، ص 485؛ نهج الفصاحه، ص 121.
3- وسايل الشيعه، ج 9، ص 397.
4- اصول كافي، ج 3، ص 296.

ص: 189

و برآوردن نيازهاى آنان ثوابى بس عظيم دارد. در روايتى از امام صادق(ع) آمده است:

قَضاءُ حاجَةِ المؤمِنِ افضَلُ مِن طَوافٍ وَ طَوافٍ وَ طَوافٍ حَتّي عَدَّ عَشراً. (1)

برآوردن حاجت مؤمن، بهتر است از طواف و طواف و طواف و ... تا اينكه ده طواف را حضرت برشمرد.

«ابو احمد» مى گويد:

با امام صادق(ع) در طواف بودم و دست حضرت در دست من بود. مردى(از برادران مسلمان) از كنار مطاف، مرا به جهت حاجتى كه داشت صدا كرد. با دستم اشاره كردم و گفتم: «همان جا باش(همان جا بمان) تا از طواف فارغ شوم». امام(ع) فرمود: «قضيه چيست؟» عرض كردم: «مردى براى حاجت خود مرا مى خواند». فرمود: «آيا او مسلمان است؟» گفتم: «بلى». حضرت فرمود: «برو، حاجت او را برآور». عرض كردم: «گرچه در طواف واجب باشد؟» فرمود: «بلى!» ابواحمد مى گويد: سپس امام فرمود:

كسى كه برادر مسلمان خود را در(برآورده شدن) حاجت او همراهى كند، خداوند هزار هزار(يك ميليون) حسنه و پاداش براى او مى نويسد و هزار هزار گناه از او محو مى كند و هزار هزار درجه او را بالا مى برد. (2)

روايتى به همين مضمون از «ابان بن تغلب» نيز نقل شده است. (3)

«ابو ايوب خَزّاز» روايت كرده است كه امام صادق(ع) فرمود:

هر كه در برآورده شدن حاجت برادر مسلمانش بكوشد و رضاى خداى تعالى را بجويد خداوند براى او هزار هزار حسنه مى نويسد و بدان سبب خويشاوندان و همسايگان و برادران و آشنايانش آمرزيده شوند و اگر كسى در دنيا به او احسانى كرده، به او گويند: در آتش درآى و هر كس را بيابى كه در دنيا به تو احسانى كرده، به اذن خدا او را خارج كن، مگر اينكه ناصبى [دشمن ائمه] باشد. (4)


1- وسايل الشيعه، ج 9، ص 450.
2- همان، ص 450؛ فروع الكافي، ج 4، ص 414؛ راهنماي حرمين شريفين، ص 83.
3- وسايل الشيعه، ج 9، ص 451.
4- اصول كافي، ج 3، ص 283.

ص: 190

8. گرامى داشتن همراهان

زندگى جمعى، ويژگى هاى خاصّى دارد و از آنجا كه حجاج بيت الله الحرام در سفر الهى و معنوى حج، به شكل گروهى زندگى مى كنند، احترام به همراهان و گرامى داشتن آنان لذت اين سفر را دو چندان خواهد كرد. از اين رو، امام باقر(ع) در حديثى فرمود:

عَظِّمُوا اصحابَكُم وَ وَقِّروهُم وَ لايَتَهَجَّم بَعضُكُم عَلي بَعضٍ وَ لا تُضارّوا ولاتُحاسِدوا وَ ايّاكُم وَالبُخلَ كوُنوُا عِبادَ اللهِ المُخلِصينَ(الصالحين). (1)

ياران و همراهان خود را بزرگ بشماريد و احترام كنيد، بعضى از شما بر بعضى ديگر هجوم نبريد و به هم زيان نزنيد و به هم حسد نورزيد و از بخل بپرهيزيد تا از بندگان با اخلاص [و شايسته] خدا باشيد.

رسول خدا(ص) طى دستورالعملى مى فرمايد:

سه چيز دوستى مرد با برادر مسلمانش را گرم تر و باصفاتر مى كند:

1. هميشه با روى خوش با او ديدار كند؛

2. هرگاه در مجلس رو به روى او بنشيند، برايش جا باز كند؛

3. به بهترين نامى كه دوست دارد او را صدا بزند.

3. به بهترين نامى كه دوست دارد او را صدا بزند. (2)

امام صادق(ع) نيز از آن حضرت روايت كرده است كه فرمود:

مَن اكرَمَ اخاهُ المُسلمَ بِكَلِمَةٍ يَلطِفُهُ بِها وَ فَرَّجَ عَنهُ كُربَتَه، لَم يَزَل في ظِلِّ اللهِ المَمدودِ عَليهِ الرّحمَة ما كانَ في ذلك. (3)

هر كه برادر مسلمان خود را با سخن محبت آميز گرامى بدارد و گرفتارى اش را برطرف سازد تا زمانى كه در اين كار باشد زير سايه رحمت واسع خداوند قرار دارد.

9. رعايت اخلاق اسلامى

زائر خانه خدا، در برخورد با ديگران به ويژه مسلمانان ساير كشورها، اخلاق اسلامى را رعايت كند تا از اين طريق، علاوه بر تحكيم پايه هاى وحدت و همبستگى اسلامى در


1- همان، ج 4، ص 450.
2- همان، ص 457؛ حج در انديشه اسلامي، ص 56.
3- اصول كافي، ج 3، ص 294.

ص: 191

حج، مظهرى از رأفت و محبت، دوستى و مهرورزى اسلامى در ميان مسلمانان باشد.

«معاوية بن وَهَب» كه از ياران نزديك امام صادق(ع) است در روايتى مى گويد: به آن حضرت عرض كردم: «با قوم خود و آنان كه هم مذهب ما نيستند، سزاوار است كه چگونه رفتار كنم؟» حضرت فرمود:

به پيشوايان خود كه از آنها پيروى مى كنيد بنگريد و همان گونه كه آنها عمل مى كنند رفتار كنيد. به خدا سوگند! امامان شما، بيماران آنان را عيادت كرده، در تشييع جنازه هاى آنان حاضر مى شوند و به سود و زيان آنها گواهى مى دهند و امانتشان را به آنان باز مى گردانند. (1)

امام باقر(ع) در حديثى، حسن اخلاق را مصداق كامل ايمان دانسته، مى فرمايد: «انَّ اكمَلَ المؤمِنينَ ايماناً احسَنُهُم خُلقاً» (2)؛ «كامل ترين مؤمنان از نظر ايمان، خوش خلق ترين آنها است».

از نظر امام، كسانى بالاترين و كامل ترين درجه ايمان را دارند كه اخلاق آن ها از همه نيكوتر و بهتر باشد.

امام صادق(ع) درباره اهمّيت خوش اخلاقى با ديگران فرموده است:

البِرُّ وَ حُسنُ الخُلقِ يَعمُرانِ الدّيارَ وَ يَزيدانِ فِي الاعمَارِ. (3)

نيكى كردن و حسن خلق [خوش اخلاقى] با ديگران، شهرها [محله ها] را آباد و عمرها را افزايش مى دهد.

همچنين از آن حضرت روايت شده است:

انَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالي لَيُعطِي العَبدَ مِنَ الثَّوابِ عَلي حُسنِ الخُلقِ كَما يُعطِي المُجاهِدَ في سَبيلِ الله يَغدو عَلَيه وَ يَروح. (4)

خداوند تعالى، بنده اش را در برابر حسن خلق با ديگران پاداشى اعطا مى كند همانند مجاهدى كه شب و روز در راه خدا تلاش مى كند.

رسول خدا(ص) كه خداوند منّان در قرآن مجيد از آن وجود مقدس به عنوان «خلق


1- همان، ج 4، ص 488.
2- وسائل الشيعه، ج 8، ص 503.
3- همان، ص 504.
4- وسائل الشيعه، ج 8، ص 505.

ص: 192

عظيم» ياد كرده است. (1) در روايتى، نتيجه اخلاق نيكو را وصول به بهشت و نتيجه بداخلاقى را ورود به جهنم دانسته و همه مسلمانان را به حسن خلق سفارش فرموده است:

عَلَيكُم بِحُسنِ الخُلقِ فَانَّ حُسنَ الخُلقِ فِي الجَنَّةِ لا مَحالَة و ايّاكُم وَسوءَ الخُلقِ، فَانَّ سُوءَ الخُلقِ فِي النّارِ لا مَحالة. (2)

شما را به خلق نيك [اخلاق نيكو] سفارش مى كنم، زيرا اخلاق نيك، ناگزير در بهشت است [اخلاق نيك صاحبش را در بهشت داخل مى كند] و شما را از بداخلاقى برحذر مى دارم، زيرا خلق بد، سرانجام درآتش جهنم است.

از نظر اسلام، رعايت اخلاق اسلامى و برخورد نيكو و شايسته با ديگران، آن چنان اهمّيت ويژه اى دارد كه نصف دين اسلام معرفى شده است؛ چنان كه رسول خدا(ص) در اين باره مى فرمايد: «حُسنُ الخُلقِ، نِصفُ الدّينِ» (3)؛ «اخلاق نيكو و خوش رفتارى در برخوردها نصف دين است».

رعايت اخلاق اسلامى و حسن معاشرت با ديگران به ويژه در حال مسافرت، آن چنان مهم است كه رسول خدا(ص) در سفرى كه عازم حج بود، فرمود: «مَن كانَ سَيِّي ءَ الخُلقِ وَالجَوارِ فلا يُصحِبنا» (4)؛ «آدم بد اخلاق با ما مصاحبت و همراهى نكند».

ازاين رو، هر انسان مسلمان، به ويژه بايد حاجى در سفر، اخلاق اسلامى را رعايت كند و در برخورد با ديگران با بردبارى عفو و تواضع رفتاركند و از بدخلقى، تفاخر، خودفروشى، بدگويى و سرانجام از تمام اعمال زشت و گفتارهاى ركيك و ضد اخلاقى پرهيز نمايد.

امام باقر(ع) در حديثى فرمود:

ما يُعْبَأُ بِمَن يَؤُمٌّ البَيت اذا لَم يَكُن فيهِ ثلاثُ خِصالٍ: وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَن مَعاصِي الله تَعالي وَ حِلمٌ يَملِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حَقُّ الصَّحابَةِ لِمَن صَحِبَه. (5)


1- وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ «تو اخلاق عظيم و برجسته اي داري».(قلم: 4)
2- وسائل الشيعه، ج 8، ص 506.
3- همان، ص 507.
4- مكارم الاخلاق، ج 1، ص 478.
5- كتاب الخصال، ج 1، ص 148.

ص: 193

هر كس به زيارت خانه خدا مى رود، اگر سه خصلت در او نباشد، حج او هيچ است [به آن حاجى اعتنا نمى شود]: تقواى الهى كه او را از گناهان باز دارد؛ حلمى كه با آن غضب خود را كنترل كند [مالك خشم خود باشد]؛ خوش خلقى با هر كس كه رفيق او باشد.

امام صادق(ع) از پدرانش نقل فرمود: امير مؤمنان على(ع) با مردى ذمّى(كسى كه در پناه اسلام است) همسفر شد. مرد ذمّى به حضرت گفت: «اى بنده خدا! به كجا مى روى؟» حضرت فرمود: «به كوفه مى روم». هر دو سر دوراهى رسيدند و مرد ذمّى به جاى ديگرى مى رفت و چون وى به سوى آن راه روان شد، حضرت على(ع) نيز به سوى آن راه روان گرديد. مرد ذمّى گفت: «مگر به كوفه نمى روى؟» حضرت فرمود: «به كوفه مى روم». مرد ذمّى گفت: «چرا راه كوفه را رها كردى؟» حضرت فرمود: «مى دانم، اما اين امر از پايان رساندن خوش رفاقتى است كه رفيق سفر را بايد چند قدم بدرقه كرد و پيامبر اكرم(ص) به ما اين گونه دستور داده است». مرد ذمّى گفت: «اين گونه دستور داده است؟» حضرت فرمود: «بلى!» مرد ذمّى گفت: «پس به طور مسلّم، هر كه از او پيروى كرده، به جهت همين كردارهاى بزرگوارانه او بوده است و من تو را گواه مى گيرم كه پيرو دين تو و بر كيش شمايم.

وَ رَجَعَ الذِمّيُ مَعَ اميرِالمُؤمنينَ(ع) فَلَمّا عَرَفَهُ اسلَمَ. (1)

مرد ذمّى همراه حضرت امير مؤمنان(ع) برگشت و همين كه او را شناخت، مسلمان گرديد.

10. سلام كردن به ديگران

سلام هرچند از آداب مختص حج نيست بلكه از آداب برخورد در اسلام است ولى در حج از اهميت بيشترى برخوردار است؛ زيرا محبت و دوستى، رأفت و مهربانى، الفت و علاقه دينى از زيباترين ارمغان هاى اسلام به مسلمانان است، و سلام كردن در ايجاد و تحكيم محبّت و علاقه دينى، نقش به سزايى دارد.


1- اصول كافي، ج 4، ص 494.

ص: 194

امام صادق(ع) مى فرمايد: «انَّ اللهَ عَزّوَجَلَّ يُحِبُّ افشاءَ السَّلام» (1)؛ «خداى سبحان سلام كردن(آشكار سلام كردن) را دوست دارد».

در حديثى ديگر نيز آن حضرت فرمود: «مِنَ التَّواضُعِ ان تُسَلِّمَ عَلي مَن لَقيتَ» (2)؛ «از نشانه هاى تواضع و فروتنى آن است بر كسى كه با تو ملاقات و ديدار كند سلام كنى».

رسول خدا(ص) درباره اهمّيت و جايگاه سلام در مكتب اسلام تأكيد كرده، مى فرمايد:

اولَي النّاسِ بِاللهِ وَ رَسوُلِهِ مَن بَدَءَ بِالسَّلام. (3)

نزديك ترين و سزاوارترين مردم به خدا و رسول او كسى است كه در سلام كردن، پيش بيفتند.

يعنى سعى كند كه او اوّل سلام كند. سلام كردن به برادران مسلمان، آن چنان اهمّيت دارد كه رسول خدا(ص) در حديثى فرمود: «مَن بَدَأَ بِالكَلامِ قَبلَ السَّلامِ فَلاتُجيبوُه» (4)؛ «كسى كه بدون سلام كردن، سخن آغاز كند، پاسخ او را ندهيد».

همچنين از آن حضرت در معرفى عاجزترين و بخيل ترين انسان ها روايت شده است كه فرمود:

انَّ اعجَزَ النَّاسِ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعا وَ انَّ ابخَلَ النّاسِ مَن بَخِلَ بِالسَّلام. (5)

عاجزترين مردم كسى است كه از دعا و ارتباط برقرار كردن با خدا عاجز باشد و بخيل ترين مردم، كسى است كه از سلام كردن به ديگران بخل ورزد.

سلام كردن به برادران مسلمان، از حقوق مسلّم آنها و بر عهده مسلمان است، و همانند ساير حقوق آنان بايد ادا گردد؛ چنان كه امام صادق(ع) درباره حقوق برادر مسلمان نسبت به برادر مسلمان ديگرش مى فرمايد:

لِلْمُسلِمِ عَلَي المُسلِمِ مِنَ الحَقِّ ان يُسَلِّمَ اذا لَقِيَهُ وَ يَعودَهُ اذا مَرِضَ وَ يَنصَحَ لَهُ اذا غاب ... (6)


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 438.
2- همان.
3- همان، ص 436.
4- همان؛ حج در انديشه اسلامي، ص 56.
5- وسايل الشيعه، ج 8، ص 440.
6- همان، ص 545.

ص: 195

حق مسلمان بر مسلمان آن است كه هرگاه او را ملاقات كند به او سلام كند و اگر مريض شد او را عيادت كند و در غياب او، خيرخواهى او را نمايد.

رسول خدا(ص) در وصيتش به حضرت امير مؤمنان(ع) فرمود:

يا عَلي! ثَلاثٌ كَفّاراتٌ: افشاءُ السَّلامِ وَ اطعامُ الطَّعامِ وَ الصَّلاةُ بِاللَّيلِ وَ النّاسُ نيامٌ. (1)

يا على! سه چيز كفاره گناهان است: 1. سلام كردن؛ 2. غذا دادن به ديگران؛ 3. نماز شب خواندن در حالى كه مردم در خواب باشند.

از اين رو سلام كردن به ساير مسلمانان در موسم حج وعمره سبب انس و الفت بين آنان ميگردد.

11. واگذار نكردن كارهاى خود به ديگران

زائر خانه خدا بايد در طول سفر، كارها و امور مربوط به خود را شخصاً انجام دهد و به ديگران واگذار نكند؛ زيرا كسى كه داراى سلامت جسمى باشد، ولى در سفر تنبلى را پيشه سازد تا ديگران كارهاى او را انجام دهند، از يك طرف در دل همراهان خود ايجاد نفرت مى كند و از طرفى اين كار با آداب و اخلاق اسلامى سازگارى ندارد.

در محضر رسول خدا(ص) نام مردى به ميان آمد، حاضران از او تعريف كردند و گفتند: «يا رسول الله! او با ما در سفر حج، بيرون آمده بود، چون فرود مى آمديم همواره ذكر خدا مى گفت تا وقتى كه حركت مى كرديم. و هنگامى كه حركت مى كرديم پيوسته ذكر خدا را بر زبان داشت تا موقعى كه فرود مى آمديم. پيامبرخدا(ص) فرمود: «فَمَن كانَ يَكفيه عَلَفاً وَ صَنَعَ طَعَامَه؟» «پس چه كسى، علف مركبش و غذاى او را فراهم مى كرد؟»

آنها گفتند: «افتخار اين كارها با ما بود. او فقط به ذكر و عبادت خدا مشغول بود». حضرت فرمود: «همه شما از او برتر بوده ايد». (2)

در يكى از مسافرت ها رسول خدا(ص) با جمعى از اصحاب، همسفر بود. در يكى از منازل، تصميم بر اين شد كه گوسفندى براى غذا ذبح نمايند. ياران پيامبر اكرم(ص)


1- همان، ص 439.
2- مكارم الاخلاق، ج 1، ص 509.

ص: 196

كارها را تقسيم كردند. يكى سر بريدن گوسفند را به عهده گرفت و ديگرى كندن پوست و سومى پختن گوشت و چهارمى ...؛ رسول اكرم(ص) فرمود: «جمع كردن هيزم از صحرا با من».

اصحاب عرض كردند: «اى رسول الله(ص)! شما زحمت نكشيد و راحت باشيد. ما همه با كمال افتخار اين كارها را انجام مى دهيم». حضرت فرمود:

عَرَفتُ انَّكُم تَكفوني وَلكِنَّ اللهَ عَزَّوَجلَّ يَكرَهُ مِن عَبدِهِ اذا كانَ مَعَ اصحابِهِ ان يَنفَرِدَ مِن بَينِهِم، فَقامَ يَلقُطُ الحَطَبَ لَهُم. (1)

مى دانم كه شما انجام مى دهيد، ولى خداى تعالى دوست ندارد بنده اش را در ميان يارانش با وضع متمايز ببيند كه براى خود، نسبت به ديگران امتيازى قائل شده است. سپس حضرت به صحرا تشريف بردند و مقدارى هيزم را با خود از صحرا جمع كردند و براى پختن گوشت گوسفند آوردند.

12. همراه داشتن نيازمندى هاى سفر

مستحب است مسافر، خصوصاً زائر خانه خدا نيازمندى هاى اوّليه سفر، همچون: آينه، شانه، مسواك، دارو، سوزن نخ، دمپايى، ظرف، ليوان آب و لباس به قدر كافى با خود بردارد.

در روايتى آمده است پيامبر خدا(ص) هرگاه به سفر مى رفت چند چيز را همراه خود برمى داشت: آينه، سرمه دان، شانه، مسواك و قيچى. (2)

امام صادق(ع) در روايتى به مسافران توصيه فرموده است كه مقدارى تربت سالار شهيدان امام حسين(ع) را با خود برداشته، آن را ببوسند و بر چشمانشان بگذارند و اين دعا را بخوانند:

اللّهُمَّ انّي اسأَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ التُّربَة وَ بِحَقِّ صاحِبِها وَ بِحَقّ جَدِّهِ وَ بِحَقِّ ابيهِ وَ بِحَقِّ امِّهِ وَ اخيهِ وَ بِحَقِّ وُلدِهِ الطاهِرينَ، اجعَلها شِفاءً مِن كلِّ داءٍ وَ اماناً مِن كُلِّ خَوفٍ وَ حِفْظاً مِن كُلِّ سُوءٍ. (3)

و سپس آن را در جيب خود بگذارد كه چنين كسى پيوسته در پناه خداوند است.


1- همان، ص 482.
2- وسايل الشيعه، ج 8، ص 312.
3- همان، ص 313؛ حج در انديشه اسلامي، ص 46.

ص: 197

13. مراقبت از پول و وسايل همراه

زائر خانه خدا، بايد از پول و وسايل همراه خود، مراقبت و محافظت كند تا در طول سفر، آن هم در كشور و شهر ناآشنا و حضور چند ميليونى زائران دچار مشكل نشود.

«صَفوان بن جَمّال» مى گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: «مى خواهم به حج، مشرف شوم و خانواده ام نيز همراه من است. پول و هزينه سفرم را در هميانى كه دارم در كمرم ببندم». امام(ع) فرمود: «بلى، پدرم پيوسته مى فرمود: «مِن قُوّةِ المُسافِرِ حِفظُ نَفَقَته» (1)؛ «از توانمندى مسافر اين است كه بتواند پول(و وسايل) خود را حفظ كند».

14. ترك خصومت و درگيرى

خصومت و درگيرى و بگو مگوى بيهوده از صفات ناپسند است كه انسان مسلمان و مؤمن در هر حال بايد از آن خوددارى كند، به خصوص در سفر حج كه به نوعى سير الى الله است و ناپسندى آن افزون تر خواهد بود.

از اين رو، زائر خانه خدا در طول سفر، بايد از خصومت و درگيرى با ديگران به ويژه با حجاج ساير كشورهاى اسلامى جدّاً خوددارى كند. به خصوص از شركت، در بحث هاى دينى و مذهبى كه توان اثبات آن را ندارد پرهيز نمايد.

امام صادق(ع) روايت كرده است كه امام على(ع) فرمود: «از خصومت و جدال دورى كنيد، زيرا خصومت و جدال، قلب برادران دينى را بيمار ساخته و موجب نفاق خواهد شد». (2)

همچنين آن حضرت به نقل از رسول خدا(ص) مى فرمايد:

سه طايفه در قيامت هرگاه كه بخواهد، خدا را ملاقات مى نمايند و از هر درى كه بخواهند، وارد بهشت مى شوند:

1. كسى كه در برخورد با ديگران خلقش نيكو باشد؛


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 307؛ حج در انديشه اسلامي، ص 35.
2- وسايل الشيعه، ج 8، ص 567.

ص: 198

2. كسى كه در خلوت و جلوت از خدا بترسد؛

3. كسى كه ترك خصومت و جدال كند، گرچه حق با او باشد (1).

امام صادق(ع) جدال را مايه هلاكت دانسته و بر ترك آن تأكيد فرموده است:

ايّاكَ وَ المِراءَ فَانَّهُ يُحبِطُ عَمَلَكَ وَ ايّاكَ وَالجِدالَ فَانَّهُ يُوبِقُكَ وَ ايَّاكَ وَ كَثرَةَ الخُصومَةِ، فَانّها تُبعِدُكَ مِنَ الله. (2)

از مجادله و ستيزه كردن بپرهيز كه كردارت را بر باد دهد و از جر و بحث بپرهيز كه تو را هلاك مى سازد و از خصومت خوددارى كن كه تو را از خدا دور مى كند.

امام حسن عسكرى(ع) در بخشى از دستورالعملى گويا و جامع به شيعيان و دوستداران خود، درباره برخورد با ديگران مى فرمايد:

شما را به تقواى الهى و پارسايى در دينتان و تلاش براى خدا و راست گويى و امانت دارى درباره كسى كه شما را امين دانسته- نيكوكار باشد يا بدكار- و طول سجود و حسن همسايگى سفارش مى كنم و حضرت محمّد(ص) براى همين آمده بود.

در ميان جماعت هاى آنان نماز بخوانيد و بر جنازه هاى آنان حاضر شويد و بيمارشان را عيادت و حقوقشان را ادا كنيد؛ زيرا هر يك از شما چون در دين خود، پارسا و در سخن خود، راستگو و امانتدار و با مردم خوش اخلاق باشد گفته مى شود كه اين، يك شيعه است. اين كارهاست كه مرا خوشحال مى كند. «اتَّقُو اللهَ وَ كُونُوا زَيناً و لا تَكُونُوا شَيناً»؛ «تقواى الهى داشته باشيد و مايه زينت باشيد، نه زشتى». (3)

15. اذيت نكردن همراهان

سفر حج، سفرى مقدس و در واقع سير الى الله است. چنانچه آيه شريفه:(فَفِرُّوا إِلَى اللهِ)؛ «پس به سوى خدا بگريزيد»(ذاريات: 5) در روايات، بر حج، تطبيق شده است. (4) حج گزار نبايد در طول سفر باعث اذيت و آزار همراهان خود شود، زيرا اذيت


1- همان.
2- تحف العقول، ص 554.
3- همان، ص 890.
4- وسايل الشيعه، ج 8، ص 5.

ص: 199

كردن بندگان خدا و آزار رساندن به آنان در اين سفر، از بزرگ ترين گناهان در پيشگاه خداوند متعال خواهد بود.

«هِشام بن سالم» مى گويد: شنيدم كه امام صادق(ع) فرمود:

قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: لِيأذَنْ بِحَربٍ مِنّي مَن آذي عَبديَ المُؤمِنَ وَ ليَأمَنْ غَضَبي مَن اكرَمَ عَبدي المُؤمِنَ. (1)

خداى عزّوجلّ فرمود: با من اعلان جنگ دهد كسى كه بنده مؤمن مرا بيازارد و از خشم من، آسوده خاطر باشد كسى كه بنده مؤمن مرا گرامى بدارد.

«مُفضّل بن عُمر» در حديثى از آن حضرت روايت كرده است كه مى فرمايد:

چون روز قيامت شود منادى ندا مى كند كجايند روگردانان از دوستان من؟ پس دسته اى كه صورت آنها گوشت ندارند برمى خيزند. آن گاه گفته مى شود كه اينها كسانى هستند كه مؤمنان را اذيت كرده و با آنان دشمنى و عناد ورزيده اند و آنها را در دينشان، با درشتى سرزنش كرده اند، سپس فرمان داده مى شود كه آنان را به جهنّم ببرند. (2)

اگر اذيت و آزار همراهان توأم با اهانت و تحقير آنان باشد، گناه آن دو برابر خواهد بود. چنانكه رسول خدا(ص) در اين باره مى فرمايد:

قالَ اللهُ تَبارَكَ وَ تَعالي: مَن اهانَ لي وَليّاً فَقَد ارصَدَ لِمُحارَبتي. (3)

خداى تعالى فرمود: هر كس به يك دوست من اهانت كند، به جنگ با من كمين كرده است.

بدين ترتيب، زائر خانه خدا بايد در طول سفر مواظب باشد كه از هرگونه عمل و حركت و رفتار و گفتارى كه سبب اذيت همراهان او مى گردد خوددارى كند تا خداى نخواسته در اين سفر مقدس مورد خشم و غضب الهى قرار نگيرد.

16. شريك ساختن ديگران در ثواب حج

مستحب است كه حج گزار، ديگران را در ثواب حج خويش شريك سازد تا از اين


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 587؛ اصول كافي، ج 4، ص 52.
2- همان.
3- اصول كافي، ج 4، ص 52.

ص: 200

طريق، هم صله رحم انجام داده باشد و نيز پاداش ديگرى را به وسيله آن بهره مند گردد. امام صادق(ع) در پاسخ «هِشام بن حَكَم»، كه درباره كسى كه پدر و برادر و بستگانش را در حج خود شريك سازد، پرسيده بود، فرمود:

اذاً يُكتَبُ لَكَ حَجٌّ مِثلُ حَجِّهِم وَتَزدادُ اجراً بِما وَصَلتَ. (1)

در اين صورت، براى تو پاداش حجى، مثل حج آنان نوشته مى شود و پاداشى هم به خاطر صله رحم به تو افزوده مى گردد.

آن حضرت در حديثى ديگر مى فرمايد:

لَو اشرَكتَ الفاً في حَجَّتِكَ لَكانَ لِكُلِّ واحدٍ حَجَّةٌ مِن غَيرِ ان تَنقُصَ حَجَّتُكَ شَيئاً. (2)

اگر هزار نفر را در حج خود شريك سازى، براى هر يك [پاداش] يك حج خواهد بود، بى آنكه از [پاداش] حج تو كاسته شود.

17. انجام طواف به نيابت از امامان (ع)

شايسته است زائر خانه خدا، پس از انجام مناسك حج خود در حين تشرّف به مسجدالحرام به نيابت از امامان معصوم(ع) طواف مستحبّى انجام دهد، زيرا اين امر موجب رضايت خداى تعالى و خشنودى ائمّه معصومين(ع) مى گردد.

با توجّه به اهمّيت و جايگاه ويژه طواف، در روايات سفارش شده است:

كسانى كه به مكه مى آيند مستحب است 360 طواف انجام دهند و اگر قدرت ندارند 360 شوط(دور) انجام دهند و اگر توانايى ندارند تا زمانى كه در مكه به سر مى برند هر چه مى توانند طواف كنند، (3) زيرا طواف، زينت كعبه است.

چنان كه رسول خدا(ص) فرمود: «زَينُ الكَعبة الطَّواف». (4)

«موسى بن قاسم» مى گويد: به امام جواد عرض كردم:

قَد ارَدتُ ان اطوفَ عَنكَ وَ عَن ابيكَ فَقيلَ لي: انَّ الاوصياء لا يُطافُ عَنهُم. فقالَ لي: بَل طُف، ما امكَنَكَ


1- فروع الكافي، ج 4، ص 316.
2- فروع الكافي، ج 4، ص 317؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 393.
3- وسايل الشيعه، ج 9، ص 396.
4- بحارالانوار، ج 96، ص 206.

ص: 201

فَانّ ذلِكَ جايِز.

تصميم گرفتم به نيابت از شما و پدرتان طواف كنم، ولى به من گفتند: به نيابت از اوصياء طواف نمى كنند. حضرت فرمود: هر چه مى توانى، طواف كن كه جايز است.

سه سال بعد به آن حضرت عرض كردم، پيشتر از شما درباره طواف به نيابت از شما و پدرتان اجازه گرفتم اجازه داديد و من از سوى شما طواف بسيار كردم. سپس چيزى بر دلم افتاد و به آن عمل كردم. پرسيد: «چه بود؟» گفتم: «يك روز از جانب پيامبر خدا(ص) طواف كردم. حضرت سه بار فرمود: «صَلَّي اللهُ عَلي رَسولِ الله»؛ «درود خدا بر پيامبر».

سپس روز دوم به نيابت از اميرالمؤمنين(ع) و روز سوم به نيابت از امام حسن(ع) و روز چهارم به نيابت از امام حسين(ع)، روز پنجم به نيابت از امام سجاد(ع)، روز ششم به نيابت از امام محمد باقر(ع)، روز هفتم به نيابت از امام جعفر صادق(ع)، روز هشتم به نيابت از سوى جدّ شما موسى بن جعفر(ع)، روز نهم به نيابت از پدرت على بن موسى(ع) و روز دهم به نيابت از شما سرورم. و اينان كسانى هستند كه من به ولايتشان معتقدم. حضرت فرمود: در اين صورت، به دينى معتقدى كه خداوند جز آن را از بندگانش نمى پذيرد. عرض كردم: گاهى هم از سوى مادرتان حضرت فاطمه(س) طواف كرده ام. گاهى، هم نه، فرمود:

استَكثِر مِن هذا فَانَّه افضَلُ ما انتَ عامِلُهُ ان شاءَ الله. (1)

اين را زياد انجام بده. [از طرف مادرم حضرت زهرا زياد طواف انجام بده] اين برترين كارى است كه انجام مى دهى ان شاءالله.


1- وسايل الشيعه، ج 11، ص 200؛ التهذيب، ج 5، ص 450؛ الكافي، ج 4، ص 314.

ص: 202

فصل سوم: آداب شايسته پس از حج

اشاره

در اين فصل، به آداب و اعمالى اشاره مى كنيم كه بهتر است حج گزار آنان را پس از حج خود انجام دهد.

1. انجام عمره مفرده

مستحب است حاجى، پس از فراغت از اعمال حج، در صورتى كه مقدور باشد عمره مفرده به جا آورد. البته در اعتبار فاصله بين اين عمره و عمره سابق، ميان فقها اختلاف وجود دارد.

2. وداع با خانه خدا

همان گونه كه مبدأ جهان هستى، خداوند است، پايان آن نيز ذات اقدس او است(هُوَ الاوَّلُ وَالآخر)(حديد: 3) همچنين آغاز همه موجودات جهان آفرينش از خدا و انجام و خاتمه كار همه آنها به سوى اوست.(إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ)(بقره: 156) و(أَلا إِلَى اللهِ تَصِيرُ الأُمُورُ)(شورى: 53) از اين رو، انسان موحّد و خداشناس بايد هر كارى را كه انجام مى دهد ابتداى آن به نام خدا و انتهاى آن نيز به ياد او باشد و هيچ كارى را بدون نام خدا شروع نكند و از هيچ عملى، بدون ياد حق خارج نشود. چنان كه خداى تعالى به اين اصل مهم اشاره كرده مى فرمايد:

(وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ)(اسراء: 80)

بگو: پروردگارا! مرا صادقانه وارد كن و صادقانه خارج نما و از سوى خود،

ص: 203

سلطان و ياورى براى من قرار بده.

بنابراين، ورود در حج بايد با احرام و لبيك گفتن بر اساس توحيد و صدق نيت باشد و خروج از آن، با وداع كعبه و برپايه توحيد و صدق ارادت. (1)

«معاوية بن عَمّار» از امام صادق(ع) در اين باره چنين روايت مى كند:

اذا ارَدتَ ان تَخرُجَ مِن مَكَّةَ وَ تَأتي اهلَك فَوَدّع البَيتَ وَ طُف بِالبَيت اسبوعاً وَ انِ استَطَعتَ ان تَستَلِمَ الحَجَرَ الاسوَدَ وَ الرُّكنَ اليَماني في كُلِّ شَوطٍ فَافعَل والا فَافتَح بِهِ وَ اختِم بِهِ فَان لَم تَستَطِع ذلكَ فَمُوسَّعٌ عَلَيك. (2)

هرگاه خواستى از مكه خارج شوى و نزد خانواده ات برگردى، با كعبه وداع كن و هفت بار، طواف به جا آور و اگر بتوانى، در هر دور بر حجرالاسود و ركن يمانى دست بكش، وگرنه در آغاز و پايان هر طواف چنان كن، و اگر اين را هم نتوانى، آزادى.

طواف كننده بايد در حين طواف وداع، با تمام وجود خويش به ذات احديت توجّه كند و توحيد و يكتاپرستى و نفى هر گونه طاغوت و معبود دروغين را اساس و پايه طواف پايانى قرار بدهد، چنان كه «ابراهيم بن ابى محمود» نقل مى كند: امام كاظم(ع) را ديدم كه خانه خدا را وداع مى كرد، چون خواست از در مسجد خارج شود، به سجده افتاد، سپس برخاست و رو به كعبه كرد و گفت: «اللّهُمَّ انّي انَقلِبُ عَلي ان لا اله الَّا الله» (3)؛ «خدايا! من برمى گردم بر اين عقيده كه جز تو معبودى نيست».

چنين تفكّر و عقيده اى به معناى توحيد محض و طرد هرگونه شرك و معبود دروغين در زندگى انسان است و زائرى كه با اين تفكّر و انديشه، خانه خدا را وداع كند، حج گزارى است كه نور حج همواره بر او تابش دارد. (4) چنان كه امام صادق(ع)


1- صهباي حج، ص 469.
2- وسايل الشيعه، ج 10، ص 231؛ فروع الكافي، ج 4، ص 530.
3- وسايل الشيعه، ج 10، ص 232؛ فروع الكافي، ج 4، ص 531.
4- صهباي حج، ص 470.

ص: 204

فرمود: «الحاجُّ لا يَزال عَلَيهِ نورُ الحَجِّ ما لَم يَلُمُّ بِذَنبٍ» (1)؛ «حاجى تا خود را به گناه آلوده نكند نورانيت حج با اوست».

3. شتاب در بازگشت

هر مسافرى بايد پس از پايان يافتن كارش، به ويژه حاجى، پس از انجام اعمال حج، در بازگشت به سوى خانواده اش عجله نمايد. چنان كه امام سجّاد(ع) در اين باره فرموده است:

السَّفَرُ قِطعَةٌ مِنَ العَذابِ فَاذا قَضي احَدُكُم سَفَرَهُ فَلْيُسرِعِ العَودَ الي اهلِه. (2)

سفر، پاره اى از عذاب و ناراحتى است هر يك از شما كه سفرش را پايان پذيرفت [و كارش تمام گرديد] در بازگشت به سوى خانواده اش عجله كند.

رسول خدا(ص) در حديثى فرمود:

اذا قَضي احَدُكُم حَجَّهُ فَليُعَجِّل الرَّحلَةَ الي اهلِهِ فَانَّهُ اعظَمُ لِأَجرِه. (3)

هرگاه يكى از شما حج خود را انجام داد، زود به سوى خانواده اش بازگردد كه اين كار پاداش او را بزرگ تر مى كند.

امام صادق(ع) در حديثى، زود برگشتن به خانه(وطن) را سبب اشتياق بيشتر در آينده به زيارت خانه خدا دانسته و مى فرمايد:

اذا فرغتَ مِن نُسُكِكَ فَارجِع فَانَّهُ اشوَقُ لَكَ الي الرُّجوع. (4)

هرگاه از اعمالت فارغ شدى بازگرد كه اين امر، تو را براى بازگشت [به حج] مشتاق تر مى سازد.

اما در اين زمان كه بازگشت براساس زمانبندى سازمان حج است لازم است حجاج پس از انجام مراسم و مناسك حج بار سفر خود را مرتب نموده و گوش به فرمان مدير و ساير عوامل كاروان براى بازگشت باشند و تا آخرين لحظه در بازارها پرسه نزنند تا با انجام اين مستحب نيز ثوابى ببرند.


1- وسايل الشيعه، ج 8، ص 68.
2- همان، ص 330.
3- حج و عمره در قرآن و حديث، ص 419.
4- فروع الكافي، ج 4، ص 230؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 419.

ص: 205

4. تهيه سوغاتى و هديه

مستحب است كه شخص حاجى، هنگام بازگشت از سفر براى زن و فرزندان، و اقوام و دوستان خود سوغاتى و هديه بخرد. در روايات اسلامى، خريدن سوغاتى جهت كسانى كه انتظار آن را دارند به حج گزار سفارش شده است.

امام صادق(ع) در اين باره فرموده است: «هَديَّةُ الحَجِّ مِنَ الحَجِّ؛ وَ الهَديَّةُ مِن نَفقَةِ الحَجّ» (1)

؛ «سوغات حج، جزئى از هزينه حج است».

آن حضرت، آوردن هديه و سوغات را در هر سفرى براى انسان يك اصل مهم دينى و عاطفى دانسته و مى فرمايد:

اذا سافَرَ احَدُكُم فَقَدِمَ فَليَأتِ اهلَهُ بِما تَيسَّرَ وَ لَو بِحَجَرٍ.

هرگاه يكى از شما از سفر خود برگشت بايد براى اهل [زن و فرزندان] خود، چيزى [به عنوان سوغاتى] كه براى او مقدور است بياورد، اگر چه يك قطعه سنگ باشد.

آن حضرت در ادامه، داستان ابراهيم خليل(ع) را چنين بيان مى فرمايد:

وقتى ابراهيم(ع) تنگدست شد براى تهيه گندم نزد قبيله خود رفت. آنها چيزى نداشتند كه به او بدهند. حضرت ابراهيم با دست خالى برگشت و خورجين خود را در مسير راه پر از شن(ريگ) كرد و به منزل آمد. مشغول نماز شد و ساره، همسر حضرت، خورجين را گشود و پر از آرد گندم ديد و از آن نان پخت. سپس حضرت ابراهيم را براى خوردن نان صدا كرد. وقتى حضرت آمد و نان را ديد سؤال كرد كه اين نان را از كجا تهيه كرده اى؟ همسرش گفت: از آرد خورجين. حضرت ابراهيم(ع) به سجده افتاد و فرمود: «اشهَدُ انَّكَ خَليلٌ»؛ «خدايا! گواهى مى دهم بر اينكه تو خليل هستى». (2)

رسول خدا(ص) نيز بر تهيه سوغاتى در بازگشت از سفر تأكيد كرده و مى فرمايد:

اذا خَرَجَ احَدُكُم الَي السَّفَرِ ثُمَّ قَدِمَ عَلي اهلِهِ فَليُهدِهِم و ليُطرِفهُم وَ لو حِجارَةً. (3)

هرگاه يكى از شما به سفر مى رود وقتى به سوى خانواده اش بازمى گردد براى


1- فروع الكافي، ج 4، ص 280.
2- وسايل الشيعه، ج 8، ص 337؛ راهنماي حرمين شريفين، ج 2، ص 92.
3- مكارم الاخلاق، ج 1، ص 511.

ص: 206

آنها هديه بياورد گرچه آن هديه، سنگى باشد.

5. صدقه دادن

حاجى پس از آن كه اعمال حج را به پايان رساند و قصد خروج از مكه را داشت، شايسته است مقدارى صدقه بدهد تا از اين طريق، كفّاره اى را كه شايد متوجّه نشده است، بپردازد.

امام صادق(ع) در روايتى مى فرمايد:

يَنبَغي لِلحاجِّ اذا قَضي نُسُكَهُ وَ ارادَ ان يَخرُجَ ان يَبتاعَ بِدِرهَمٍ تَمراً، يَتَصدَّقُ بِهِ فَيَكونُ كَفّارَةً لِما لَعَلَّهُ دَخَلَ عَلَيهِ في حَجِّهِ مِن حَكٍّ او قُمُّلَةٍ سَقَطَت او نحوِ ذلِك. (1)

وقتى، حاجى اعمالش را انجام داد و خواست از مكه خارج گردد سزاوار است كه يك درهم خرما بخرد و آن را صدقه بدهد تا كفّاره چيزى باشد كه شايد در حج، بر گردنش آمده است، مثل خاراندن بدن يا شپشى كه افتاده باشد و يا مانند آن.

آن حضرت در حديثى ديگر نيز فرمود:

يُستَحَبّ لِلرَّجُلِ وَ المَرأَةِ ان لا يَخرُجا مِن مَكَّة حتي يَشتَريا بِدِرهَمٍ تَمراً فَيَتَصدَّقا بِهِ لِما كانَ مِنهُما في احرامِهِما وَ لِما كانَ في حرَمِ اللهِ عَزَّوَجلَّ. (2)

براى زن و مرد، مستحب است كه از مكّه بيرون نشوند، مگر آنكه يك درهم خرما بخرند و به خاطر آنچه در حال احرامشان و در حرم خداى عزّوجلّ از آنان سر زده است، صدقه بدهند.

6. قصد بازگشت مجدّد

مستحب است زائر خانه خدا، پس از انجام مناسك حج، تصميم بر بازگشت مجدّد، براى زيارت كعبه معظّمه داشته باشد و در اوقات تشرّف به مسجد الحرام و انجام طواف بر دور خانه و حضور در حجر اسماعيل، ملتزم و حطيم به ويژه در حين طواف وداع، دعا كند


1- فروع الكافي، ج 4، ص 33.
2- وسايل الشيعه، ج 10، ص 234.

ص: 207

و از خداوند بخواهد كه براى بار ديگر، اين سعادت بزرگ را نصيب او گرداند.

امام صادق(ع) به «معاوية بن عَمّار» فرمود: هرگاه خواستى از مكه خارج شوى و نزد خانواده ات برگردى با كعبه وداع كن و هفت بار طواف به جا آور و بگو:

اللّهُمَّ ان امِتَّني فَاغفِرلي وَان احيَيتَني فَارزُقنيهِ مِن قابِلٍ اللّهُمَّ لا تَجعَلُه آخِرَ العَهدِ مِن بَيتِكَ ... (1)

خدايا! اگر مرا ميراندى، پس مرا بيامرز و اگر زنده ام داشتى، سال آينده نيز حج را روزيم كن. خدايا! اين را آخرين زيارت خانه ات برايم قرار مده ...

«عبدالله بن سَنان» از آن حضرت روايت كرده است كه حضرت فرمود:

مَن رَجَعَ مِن مَكة و هُوَ يَنوِي الحَجَّ مِن قابلٍ زيدَ في عُمُرِه. (2)

كسى كه از مكّه برگردد، در حالى كه در آينده، نيت حج را داشته باشد، عمر او زياد و طولانى مى گردد.

«محمد بن حمزه» نيز از امام باقر(ع) روايت كرده است كه حضرت فرمود:

مَن خَرَجَ مِن مَكَّة وَ هُوَ لايُريدُ العَودَ اليها فَقَدِ اقتَرَبَ اجَلُهُ وَ دنا عَذابُه. (3)

كسى كه از مكّه، بيرون شود و نيت بازگشت به آن را نداشته باشد، اجل او نزديك و عذابش زودتر مى رسد.

7. ختم به مدينه

زائرانى كه براى انجام مناسك حج عمره، از مدينه به مكّه مى آيند از فضيلت محرم شدن در مسجد شجره كه رسول خدا(ص) از آنجا احرام بسته بود، بهره مند مى شوند، امّا براى كسانى كه بعد از حج به مدينه مى آيند فضيلت ديگرى است كه روايات آن را بيان كرده است.

چنان كه امام باقر(ع) در پاسخ كسى كه پرسيده بود آيا ابتداى سفر حج را در مدينه


1- همان، ص 231.
2- فروع الكافي، ج 4، ص 281.
3- مستدرك الوسايل، ج 8، ص 53؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 141.

ص: 208

قرار دهم يا مكّه؟ فرمود: «ابدَء بِمكَّة وَاختِم بِالمَدينَة فَانَ هُ افضَل» (1)؛ «از مكّه آغاز و به مدينه ختم كن كه اين افضل و برتر است».

از امام صادق(ع) نيز روايتى به اين مضمون نقل شده است. (2)

خداوند متعال مى فرمايد:(وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ)(بقره: 196) گرچه از لحاظ فقهى، اين آيه شريفه دلالت بر تحصيل اجزا و شرايط حج و پرهيز از موانع دارد، اما در برخى روايات، مصداق ديگرى، براى اتمام حج ذكر شده است و آن اينكه حج گزار پس از انجام مناسك حج به زيارت امام(ع) مشرّف گردد و حج خود را با روح ولايت و امامت پيوند دهد.

امام باقر(ع) در حديثى مى فرمايد:

انَّما امِرَ النّاسُ ان يَأتُوا هذهِ الاحجارَ فَيَطُوفوا بها ثُمَّ يَأتونا فَيُخبِرُونا بِوِلايَتِهِم وَ يَعرِضوا عَلَينا نَصرَهُم. (3)

فرمان داده شد تا مردم به سوى اين سنگ ها [كعبه] بيايند و برگرد آن طواف كند و سپس به حضور ما آمده با ما تجديد عهد كنند و ولايتشان را به ما اعلام كرده، يارى خود را بر ما عرضه نمايند.

در روايتى ديگر آن حضرت فرمود: «تَمامُ الحَجِّ لِقاءُ الامام»؛ بدين معنا كه مصداق بارز اتمام حج، تشرف به حضور امام(ع) مى باشد. (4) از اين رو، حجى كه در آن، لقاى امام(ع) نباشد، ناتمام است.

«ذَريح مَحارمى»، از اصحاب خاص امام صادق(ع)، روايت مى كند: از آن حضرت درباره معناى قول خداوند متعال:(ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ)(حج: 29) سؤال كردم. حضرت فرمود: «منظور از آن تشّرف به حضور امام(ع) است». (5)

در جاى ديگرى نيز آن حضرت مى فرمايد:

اذا حَجَّ احَدُكُم فَليَختِم بِزيارَتِنا لانَّ ذلِكَ مِن تَمامِ الحَجّ. (6)


1- وسايل الشيعه، ج 10، ص 252.
2- همان.
3- همان.
4- همان، ص 254.
5- همان، ص 253.
6- همان، ص 254.

ص: 209

هرگاه كسى از شما حج انجام داد، بايد به زيارت ما ختم كند، زيرا اين امر، از كمال و تمام حج است.

8. استقبال از حاجى

امام سجّاد(ع) در اين باره مى فرمايد:

يا مَعشَرَ مَن لَّم يَحُجَّ استَبشِرُوا بِالحاجِّ وَ صافِحوهُم وَ عَظِّموهُم فَانَّ ذلِكَ يَجِبُ عَلَيكُم تُشارِكُوهُم فِي الاجر. (1)

اى كسانى كه حج به جا نياورده ايد بازگشت حجاج را مژده دهيد و با آنان دست دهيد و آنها را بزرگ بشماريد كه اين بر شما لازم است. در اين صورت، با پاداش آنان شريك خواهيد شد.

از اين رو، در روايات اسلامى تأكيد شده است كه پس از بازگشت حاجى از سفر حج، اقوام، دوستان و آشنايان به زيارت او بشتابند تا آنان از اجر و پاداش بزرگ زيارت زائر خانه خدا بهره مند گردند. چنان كه امام صادق(ع) در اين باره فرموده است:

مَن عانَقَ حاجّاً بِغُبارِهِ كانَ كَانّمَا استَلَمَ الحَجَرَالاسود. (2)

كسى كه با حج گزار تازه از گرد راه رسيده، معانقه كند گويا حجرالاسود را لمس كرده است.

همچنين از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:

مَن لَقِيَ حاجّاً فَصافَحَهُ كَانَ كَمَنِ استَلَمَ الحَجَر. (3)

كسى كه به زيارت حاجى، برود و با او دست دهد همچون كسى است كه حجرالاسود را لمس كرده است.

9. وليمه دادن

شايسته است كه حاجى، پس از بازگشت از سفر مكه، وليمه دهد؛ يعنى از مؤمنين(اقوام و دوستان و آشنايان) پذيرايى كرده، آنان را اطعام كند.


1- همان، ج 8، ص 327؛ ج 10، ص 264.
2- وسايل الشيعه، ج 8، ص 328؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 196؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 423.
3- وسايل الشيعه، ج 8، ص 328؛ ثواب الاعمال، ص 126.

ص: 210

واژه وليمه در لغت به معناى «طناب و ريسمان» است و چون اطعام به مؤمنين به منزله ريسمان محبّت است به آن وليمه گفته شده است. (1) بعضى در معناى وليمه گفته اند: به هر طعامى كه براى گروهى فراهم گردد، وليمه گفته مى شود. (2)

در روايات اسلامى سفارش شده است كه هنگام «عروسى»، «تولّد»، «ختنه»، «خريد منزل» و «بازگشت از سفر حج» وليمه دهيد. چنان كه رسول خدا(ص) در اين باره فرموده است:

لا وَليمَةَ الّا في خَمسٍ، في عُرسٍ أو خُرسٍ أو عِذارٍ أو وَكارٍ أو رِكاز. (3)

وليمه نباشد مگر در پنج مورد: زفاف(عروسى)، تولد فرزند، ختنه، خريد منزل و بازگشت از سفر حج.

اطعام كردن و غذا دادن در موارد پنج گانه از سنت هاى ديرينه اسلام و حتى قبل از اسلام است. در تاريخ آمده است كه بعد از خطبه عقد خديجه و رسول خدا(ص)، خديجه به آن حضرت گفت: به عمويت بفرما براى وليمه عروسى، شترى بكشد. (4) همچنين روايت شده كه پيامبر اكرم(ص) در مراسم ازدواج با «زينب بنت جَحش» و «ميمونة بنت حَرث» وليمه داد. (5)

درباره وليمه حج، به اين نكته در روايات اشاره شده است كه اطعام و وليمه، بعد از بازگشت از سفر حج، جنبه خودنمايى، اظهار سخاوت و رقابت نداشته باشد.

چنان كه از امام باقر(ع) روايت شده است كه فرموده:

الوَليمَةُ يَومٌ وَ يَومان مَكرَمَةٌ وَ ثَلاثَة ايام رِياءٌ وَ سُمعَة. (6)

اطعام در يك روز، وليمه؛ در دو روز احترام و كرامت، و سه روز آن ريا و خودنمايى است.

در روايتى ديگر امام صادق(ع) به نقل از رسول خدا(ص) فرموده است:


1- مجمع البحرين، ج 6، ص 184.
2- معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي، ج 10، ص 422.
3- وسايل الشيعه، ج 14، ص 65.
4- بحارالانوار، ج 16، ص 14.
5- معارف و معاريف، ج 10، ص 422.
6- وسايل الشيعه، ج 14، ص 65.

ص: 211

الوَليمَةُ اوَّلُ يَومٍ حَقٌ وَ الثاني مَعروفٌ وَ ما زادَ رياءٌ وَ سُمعَة. (1)

وليمه، در روز اول «حق» و در روز دوّم «معروف» و مازاد بر آن ريا و خودنمايى است.

البته در بعضى از روايات آمده است كه حضرت امام موسى كاظم(ع) در وليمه يكى از فرزندان خود سه روز اهل مدينه را از غذاهاى متنوع اطعام فرمود كه مجموعه هاى خوراك را به مساجد و كوچه هاى شهر مى بردند. (2)

بدين ترتيب مى توان گفت كه وليمه دادن پس از بازگشت از سفر پر بركت حج براى مؤمنان از سنت هاى اصيل و ريشه دار اسلامى است. حاجى براى رضاى خداوند متعال و به شكرانه توفيق زيارت خانه خدا و قبور مطهر رسول خدا(ص) و حضرت فاطمه(س) و ائمه معصومين(ع) در بقيع، حداكثر به مدت سه روز اقوام، دوستان و آشنايان، به ويژه مستمندان را اطعام و پذيرايى كند.


1- وسايل الشيعه، ج 14، ص 65؛ حج، ص 282.
2- بحارالانوار، ج 48، ص 110؛ معارف و معاريف، ج 10، ص 422.

ص: 212

بخش پنجم: پاداش حج

اشاره

فصل اول: پاداش كلى حج

فصل دوم: پاداش واجبات حج

ص: 213

ص: 214

فصل اول: پاداش كلى حج

اشاره

درباره عظمت حج و پاداش حج گزار، روايات فراوان و در حدّ تواتر وارد شده است. ما در اينجا به عنوان نمونه، به ذكر چند روايت اكتفا مى نماييم:

1. پاداش بى شمار

الف) امام صادق (ع) فرمود:

انَّ رَسولَ الله(ص) لَقِيهُ اعرابيٌّ فَقالَ لَه: يا رَسولَ اللهِ انّي خَرَجتُ، اريدُ الحَجَّ فَفاتَني وَ انا رَجُلٌ مُميلٌ، فَمُرني ان اصنَعَ في مالي ما ابلُغُ بِهِ مِثلَ اجرِ الحاجّ، فَالتَفَتَ الَيهِ رَسولُ الله(ص) فَقالَ: انظُر الي ابي قُبيسٍ فَلَو انَّ اباقُبَيسٍ لَكَ ذَهَبَةٌ حَمراءُ انفَقَتهُ في سَبيلِ اللهِ ما بَلَغتَ بِهِ ما يَبلُغُ الحاجّ ... (1)

هنگامى كه رسول خدا(ص) به عرفات ره مى پيمود، در بيابان، صحرانشينى آن حضرت را ملاقات كرد و گفت: اى رسول خدا به راستى، من آهنگ حج نمودم ولى مشكلى پيش آمد و از حج بازماندم. من مرد دارا و ثروتمندى هستم بفرماييد كه با دارايى ام چه كارى انجام دهم كه به آنچه حج گزاران دست مى يابند، برسم.

پيامبر خدا(ص) به كوه ابوقبيس رو نمود و فرمود: «چنان كه هم سنگ كوه ابوقبيس طلاى سرخ داشته باشى و آن را در راه خدا انفاق كنى، به آنچه كه


1- تهذيب الاحكام، ج 5، ص 19.

ص: 215

حج گزاران، دست يافته اند، نمى رسى». سپس حضرت فرمود: هرگاه زائر خانه خدا(حاجى) شروع به تهيه وسايل سفرش كند، چيزى را برنمى دارد و بر زمين نمى گذارد، مگر اينكه خداوند متعال، ده حسنه براى او مى نويسد و ده گناه از او محو مى كند و ده درجه براى او مى افزايد. و هرگاه بر گرد خانه خدا طواف كند، از گناهانش خارج(پاك مى شود)؛ و هرگاه بين صفا و مروه، سعى كند از گناهانش خارج مى شود؛ و هرگاه در مشعرالحرام وقوف كند از گناهانش خارج مى شود. آن گاه حضرت، مواقف حج را يكى پس از ديگرى برشمرد و فرمود: حاجى از گناهانش، پاك مى شود و سپس ادامه داد و فرمود: «انّي لَكَ ان تَبلُغَ ما يَبلُغُ الحاجّ»؛ «كجاست براى تو كه به آنچه كه حج گزار به آن دست يافته است برسى».

و نيز آن حضرت به مردى از انصار فرمود:

فاذا طُفَت بِالبَيتِ الحرامِ اسبوعاً كانَ لَكَ بِذلِكَ عِندَ اللهِ عَهدٌ وَ ذِكرٌ يَستَحيي ان يُّعَذِّبَكَ بَعدَهُ أبداً فاذا صَلَّيتَ الرَّكعَتَينِ خَلفَ المقامِ كان لك بِهِما ألفا حَجَّةٍ مُتَقَبّلةٍ فاذا، سَعيَتَ بَينَ الصَّفا وَ المَروةَ كانَ لَكَ مِثلُ اجرِ مَن حَجَّ ماشياً مِن بِلادِهِ وَ مِثلُ اجرِ مَنْ اعتَقَ سَبعينَ رَقَبَةً مُؤمِنَة ... فِإذا وَقَفتَ بِعَرَفاتٍ الي غُروبِ الشَّمسِ فَإن كانَ عَلَيكَ مِنَ الذُّنوبِ مِثلُ رَملِ عالجٍ اوْ بِعَدَدِ نُجومِ السّماءِ أوْ قَطِر المَطَرِ لَغَفَرَهَا اللهُ لَك ... (1)

هرگاه، خانه خدا را هفت بار، طواف كردى، نزد خدا پيمان و يادى خواهى داشت كه از آن پس، خداوند متعال، شرم مى كند تو را عذاب كند. وقتى كنار مقام ابراهيم دو ركعت نماز طواف خواندى، خداوند به پاداش آن، ثواب دو هزار حج مقبول برايت مى نويسد و هرگاه ميان صفا و مروه،(هفت بار) سعى كردى، پاداش تو نزد خداوند، مثل پاداش كسى است كه از ديار خود، پياده به حج آمده است و همچون پاداش كسى كه هفتاد برده مؤمن را آزاد كرده است و چون تا غروب آفتاب، به عرفات وقوف كردى، اگر گناهانت به اندازه ريگ هاى صحرا يا ستارگان آسمان يا قطرات باران باشد، خداوند مى بخشايد.


1- تهذيب الاحكام، ج 5، ص 20.

ص: 216

همچنين از رسول خدا(ص) روايت شده كه در آخرين خطبه خود فرمود:

هر كه براى به جا آوردن حج و يا عمره، از خانه بيرون شود تا بازگردد، در هر گامى كه برداشته، هزار هزار(يك ميليون) حسنه از آن او شود و هزار هزار گناه او پاك شود و او را هزار هزار درجه بالا ببرند؛ و به ازاى هر درهمى كه در اين سفر به همراه خويش برد، در نزد خويش او را هزار هزار درهم باشد؛ و به ازاى هر كار نيكى كه در اين سفر انجام دهد، هزار هزار حسنه از آن او شود تا آن كه بازگردد و پيوسته در امان(ضمان) خدا خواهد بود. پس اگر در اين سفر جان بسپارد، در بهشت در آيد و چون بازگردد، پيروزمند و بخشوده شده و حاجت روا بازگردد. پس دعاى حج گزاران را غنيمت بشماريد كه به راستى خداوند دعايش را باز نگرداند و در روز قيامت، شفاعت او در مورد صد هزار مرد پذيرفته آيد و هر كس خانواده حج گزار و يا عمره گزار را به نيكى سرپرستى كند، پاداش كاملى مانند پاداش آن حج گزار خواهد داشت، بى آنكه از پاداش حج گزار، چيزى كاسته شود. (1)

رسول خدا(ص) فرمود: «مَن ارادَ دُنيا وَ آخِرَة فَليُؤَمّ هذا البَيت» (2)؛ «هر كس كه دنيا و آخرت را بخواهد، پس بايد آهنگ اين خانه كند».

2. بخشايش تمام گناهان زائر

يكى از بركات معنوى كعبه معظّمه اين است كه اگر كسى در اين مكان مقدّس، حج به جا آورد تمام گناهان او، آمرزيده مى شود.

رسول خدا(ص) در حديثى فرمود:

مَن حَجَّ هذَا البَيتَ(لله) فَلَم يَرفِث و لَم يَفسِق خَرَجَ مِن ذُنُوبِه كَيَومٍ وَلَدَتهُ امُّه. (3)

كسى كه حج(خالص براى خدا) به جا آورد و آميزش(در حال احرام) و گناه انجام ندهد، از گناهانش خارج مى شود، همانند روزى كه از مادر زاده شده است.


1- ثواب الاعمال، ص 674.
2- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 219.
3- مستدرك الوسائل، ج 8، ص 41؛ جامع احاديث الشّيعه، ج 10، ص 150؛ مجموعه فضائل صدقات و حج، محمّد زكريا، ص 635؛ كنزالعمال، ج 5، ص 12.

ص: 217

همچنين رسول خدا در حديثى فرمود: «لَيسَ لِلحَجَّةِ المَبرورَةِ ثَوابٌ الَّا الجَنَّة» (1)؛ «پاداش حج نيكو، جز بهشت نيست».

همچنين آن حضرت فرمود:

هر كس، براى حج و عمره از خانه اش بيرون شود، با هر گامى كه برمى دارد و مى گذارد گناهانش از بدنش مى ريزد، آن گونه كه برگ از درخت فرو ريزد؛ چون وارد مدينه شود و با سلام با من مصافحه كند، فرشتگان با سلام با او مصافحه مى كنند؛ و چون به ذوالحليفه وارد شود و غسل كند، خداوند او را از گناهان پاك مى كند؛ و چون جامه احرام بپوشد و لبيك بگويد، خداوند متعال هم با لبيك و سعديك در پاسخ او مى گويد، كلامت را مى شنوم و به تو مى نگرم؛ و چون وارد مكه شود و طواف كند و سعى ميان صفا و مروه به جا آورد، خداوند، خيرات را براى او پيوسته مى دارد؛ و چون در عرفات وقوف كنند و صداى ناله ها به نياز برآيد، خداوند به آنان بر فرشتگان هفت آسمان مباهات كرده، مى گويد: اى فرشتگانم و ساكنان آسمان هايم! آيا به بندگانم نمى نگريد كه از هر دره عميق(و راه دورى) ژوليده و غبارآلود نزد من آمده اند، پول ها را خرج كرده و بدن ها را به رنج افكنده اند؟ به عزّت و شكوهم سوگند، بدكاران آنان را به نيكوكارانشان خواهم بخشيد و از گناهان، مانند روزى كه مادرانشان آنان را زادند بيرون(پاك) خواهيم كرد؛ چون رمى جمره كنند و سرها بتراشند و كعبه را زيارت كنند، يك منادى از دل عرش ندا مى دهد: بازگرديد كه بخشوده شديد و كار(عمل) از سر گيريد. (2)

امام صادق(ع) نيز فرموده است:

مَن حَجَّ يُريدُ بِهِ اللهَ وَ لا يُريدُ بِهِ رِياءً وَ سُمعَةً غَفَراللهُ لَهُ البَتَّة. (3)

كسى كه با اخلاص و به خاطر خدا، حج كند و قصد ريا و شهرت طلبى نداشته باشد خداوند حتماً او را مى بخشد.


1- مستدرك الوسايل، ج 8، ص 41؛ حج و عمره در قرآن و حديث، ص 217.
2- حج و عمره در قرآن و حديث، ص 217.
3- ثواب الأعمال، ص 126.

ص: 218

«منصور بن حازم» روايت كرده است:

قُلتُ لابي عَبدِالله(ع): ما يَصنَعُ اللهُ بِالحاجّ؟ قالَ: مَغفورٌ وَ اللهِ لَهُم لا استَثني فيه. (1)

به امام صادق(ع) عرض كردم خداوند با حج گزاران چه مى كند؟ فرمود: به خدا سوگند كه همه آنان، بدون استثنا بخشيده شوند.

امام صادق(ع) مى فرمايد:

مَن امَّ هذا البَيتَ حاجّاً أو مُعْتَمِراً مُبرّاءً مِنَ الكِبرِ، رَجَعَ عَن ذُنوبِهِ كَهَيئةِ يَومٍ وَلَدَته امُّه. (2)

كسى كه به قصد حج يا عمره، آهنگ اين خانه كند در حالى كه از كبر، مبرّا باشد، بى گناه برمى گردد، مانند روزى كه مادرش او را زاده است.

3. بخشايش گناهان خانواده و بستگان حاجى

«سَكونى» از امام صادق(ع) روايت كرده است كه حضرت فرمود:

انّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَيغفِر لِلحاجّ ولاهلِ بَيتِ الحاجِّ وَ لِعَشيرة الحاجِّ وَلِمَن يَستَغفِر لَهُ الحاجُّ بَقيَّةَ ذي الحَجَّة وَالمُحَرّم وَصَفَر وَشَهرَ رَبيعِ الاوَّلِ وَعَشراً مِن رَبيعِ الآخِر. (3)

خداوند بزرگ، حج گزار، خانواده، خويشاوندان و آنان كه حج گزار براى آنها آمرزش مى طلبد بقيه ذى حجه، محرّم، صفر، ربيع الاول و ده روز از ربيع الثّانى را مى بخشايد.

همچنين از آن حضرت پرسيده شد:

الرَّجُلُ يَحجُّ عَن آخَرٍ ما لَهُ مِنَ الثَّوابِ؟ قالَ: لِلَّذي يَحجُّ عَن رَجُلٍ لَهُ اجر آخر وَ ثَواب عَشرَ حِججٍ وَ يُغفَرُ لَهُ وَ لَابيهِ وَ لُامِّهِ وَ لابنِهِ وَ لابنَتِهِ وَ لَاخيهِ وَ لُاختِهِ وَ لِعَمِّهِ وَ لِعَمَّتِهِ وَ لِخالِهِ وَ لِخالَتِهِ انّ اللهَ واسِعٌ كَريم. (4)

كسى كه از جانب ديگرى حج به جا مى آورد، اجر و پاداش ده حج به او تعلّق مى گيرد و او پدر و مادر، پسر و دختر، برادر و خواهر، عمو و عمّه، دايى و خاله اش آمرزيده مى شود، زيرا خداوند گشوده دست [گشايش دهنده] و بزرگوار است.


1- همان، ص 124.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 133.
3- وسائل الشيعة، ج 11، ص 103؛ ثواب الأعمال، ص 118؛ مصباح الحرمين، ص 31.
4- بحارالانوار، ج 96، ص 117؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 116؛ مصباح الحرمين، ص 31.

ص: 219

4. ورود به بهشت

رسول خدا(ص) در حديثى فرموده است: «الحَجُّ المَبرور لَيسَ لَهُ جَزاءٌ الَّا الجَنَّة» و يا «وَلَيسَ لِحَجَّةٍ مَبرورَةٍ جَزاءٌ الَّا الجَنَّة» (1)

؛ «حج خالص و مقبول را اجرى نيست مگر بهشت».

اين حديث شريف در منابع متعدّد شيعه (2) و سنّى (3) ذكر شده و از روايات متواتر و اجماعى است.

همچنين از آن حضرت روايت شده است كه فرمود: «الحَجَّةُ ثَوابُها الجَنَّة وَ العُمَرةُ كَفّارَةُ كُلِّ ذنبٍ» (4)؛ «پاداش حج بهشت است و عمره گزاردن، كفّاره تمام گناهان است».

5. نورانى شدن حاجى

امام صادق(ع) در حديثى فرمود: «الحاجُّ لا يَزال عَلَيه نورُ الحَجّ ما لَم يَلُمَّ بِذَنبٍ»؛ (5) «حج گزار تا خود را به گناهى نيالايد، نور حج [بر او همى درخشد] با اوست».


1- مستدرك الوسائل، ج 8، ص 41.
2- جامع احاديث الشّيعه، ج 10، صص 150 و 155؛ مصباح الحرمين، ص 29.
3- كنزالعمال، ج 5، صص 4 و 13؛ مجموعه فضائل صدقات و حج، ص 637؛ سنن ابن ماجه، ص 668.
4- الوافي، ج 12، ص 213؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 294.
5- بحارالانوار، ج 96، ص 10؛ فروع الكافي، ج 4، ص 255.

ص: 220

فصل دوم: پاداش واجبات حج

1. پاداش طواف

اشاره

در روايات، براى طواف، پاداش فراوانى ذكر شده و طواف كنندگان در پيشگاه خداوند متعال از جايگاه ويژه و مقام والايى برخوردارند. در اينجا با استفاده از روايات، به برخى از پاداش طواف اشاره مى گردد:

الف) آمرزش گناهان

يك- امام صادق(ع) فرموده است:

انَّ لِلكَعبَةِ لَلَحظَةً في كُلِّ يَومٍ يُغفَر لِمَن طافَ بِها ... (1)

خانه كعبه، در هر روز، داراى لحظه اى است. هر كسى در آن لحظه، طواف كند گناهانش بخشيده مى شود.

دو- در حديثى ديگر از آن حضرت روايت شده است: «مَن طافَ بِالبَيتِ خَرَجَ مِن ذُنُوبِه» (2)؛ «هر كس، خانه خدا را طواف كند از تمام گناهانش خارج مى گردد».

سه- رسول خدا(ص) فرمود:

مَن طافَ بِالبَيتِ خَمسينَ مَرَّةً خَرَجَ مِن ذُنُوبِهِ كَيَومٍ وَلَدتْهُ امُّهُ. (3)

كسى كه دور خانه خدا را پنجاه مرتبه طواف كند، از تمام گناهانش خارج


1- الكافي، ج 4، ص 240.
2- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 207.
3- الجامع الصغير، ج 2، ص 921.

ص: 221

مى گردد، همانند روزى كه از مادر متولّد شده است.

چهار- همچنين از آن حضرت روايت شده است:

مَن طافَ بِالبَيت سَبعاً وَ صَلّي خَلفَ المقامِ رَكعَتَين وَ شَرِبَ مِن ماءِ زَمزَم غَفَر اللهُ لَهُ ذُنوبَهُ كُلّها ... وَ اخرَجَهُ اللهُ مِن ذُنوبِهِ كَيَومٍ وَلَدتهُ امُّه. (1)

كسى كه هفت دور، طواف خانه خدا را انجام دهد و پشت مقام، دو ركعت نماز گزارد و از آب زمزم بنوشد، خداوند تمام گناهان او را مى بخشد ... و از گناهان خارج مى شود، مانند روزى كه از مادر متولد گرديده است.

پنج- «على بن ميمون صايغ» از امام سجاد(ع) روايت كرده است كه حضرت فرمود:

مَن قَدِمَ حَاجّاً وَ طافَ بِالبَيتِ وَ صَلّي رَكعَتَينِ، كَتَبَ اللهُ لَهُ سَبعينَ الفَ حَسَنَةٍ وَمَحي عَنهُ سَبعينَ الفَ سَيّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ سَبعينَ الفَ دَرَجَةٍ. (2)

كسى كه براى انجام حج، گام بردارد و دور خانه خدا طواف كند و دو ركعت نماز طواف را انجام دهد، خداوند براى او هفتاد هزار حسنه مى نويسد و هفتاد هزار گناه را از نامه عمل او محو مى كند.

شش- از رسول خدا(ص) روايت شده است:

مَن طافَ بهذا البَيتِ اسبوعاً وَ احسَنَ صَلاةَ رَكعَتيَه غُفِرَ لَهُ. (3)

كسى كه دور خانه خدا طواف كامل(هفت شوط) كند و دو ركعت نماز طواف را نيكو انجام دهد، خداوند او را مى بخشد.

امام صادق(ع) فرمود: «هزاران گناه از او محو مى شود».

ب) برخوردارى از پاداش عظيم

محمد بن مسلم روايت كرده است: مردى، خدمت امام موسى كاظم(ع) وارد شد. امام(ع) به او فرمود: «آيا از حج باز مى گردى؟» عرض كرد: «بلى!» امام فرمود: «آيا مى دانى كه براى حج گزار چه پاداشى است؟» عرض كرد: «جانم به فدايت نمى دانم». امام(ع) فرمود:

هر كه براى حج گزاردن گام بردارد و تا به مكّه گام نهد، فروتن و متواضع باشد و


1- كنز العمال، ج 5، ص 52.
2- الكافي، ج 4، ص 411.
3- دعائم الاسلام، ج 1، ص 293.

ص: 222

چون وارد مسجدالحرام شود از بيم خداى سبحان، گام ها را كوتاه بردارد و پس از آن بر گرد خانه خدا به نيكى طواف كند و دو ركعت نماز گزارد، خداوند براى او هفتاد هزار حسنه مى نويسد و هفتاد هزار گناه او را فرو ريزد، و او را هفتاد هزار درجه بالا برد و وساطت او را در هفتاد هزار حاجت بپذيرد، و آزاد نمودن هفتاد هزار بنده را براى او محسوب دارد كه بهاى هر بنده، ده هزار درهم باشد.

ج) جلب رحمت الهى

يكى از ثمرات طواف خانه خدا و پاداش آن براى طواف كننده، كسب و جلب رحمت خداوند متعال است. چنان كه «معاويه بن عمار» از امام صادق(ع) روايت كرده است:

انَّ للهِ تَبارَكَ وَ تَعالي، حَولَ الكَعبَةِ مِائَةَ وَ عِشرين رَحمَةٍ: مِنها سِتّونَ لِلطّائِفينَ و اربَعونَ لِلمُصَلّين وَ عِشرونَ لِلنّاظرينَ. (1)

به راستى، براى خداى سبحان 120(يكصد و بيست) رحمت، در گرد(دور) كعبه است كه شصت رحمت براى طواف كنندگان و چهل رحمت براى نمازگزاران و بيست رحمت براى تماشاگران است.

همين روايت، در منابع اهل سنت نيز به نقل از رسول خدا(ص) ذكر شده است.

«حسان بن عطيه» پس از نقل اين روايت مى گويد: «چون دقت كنيم تمام يكصد و بيست رحمت خداوند به طواف كنندگان برمى گردد، زيرا آنان پس از طواف، نماز مى گزارند و به كعبه نظر مى كنند».

به عبارت ديگر طواف كنندگان، هم طواف مى كنند و هم نماز مى گزارند و هم به كعبه نظر مى كنند. از اين رو، تمامى يكصد و بيست رحمت خداوند از آن طواف كنندگان مى باشد.

د) باز شدن درهاى بهشت به روى طواف كننده

اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) روايت كرده است كه حضرت فرمود:

يا اسحاق! مَن طافَ بِهذَا البَيتِ طَوافاً واحداً كتَبَ اللهُ لَهُ الفَ حَسَنَةٍ وَ مَحا عَنهُ الفَ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ الفَ دَرَجة وَ غَرَسَ لَهُ الفَ شَجَرَةٍ في الجَنَّة وَ كَتَبَ لَهُ ثَوابَ عِتقِ الفِ نَسِمَةٍ حتّي اذا صارَ الي المُلتَزَم فَتَحَ اللهُ لَهُ ثَمانيَةَ


1- الكافي، ج 4، ص 240.

ص: 223

ابوابِ الجَنَّة فَقَالَ لَه: ادخُل مِن ايِّها شِئت. (1)

اى اسحاق! هر كه بر گرد اين خانه طواف كند، خداوند براى او هزار حسنه نويسد؛ و هزار گناه از او پاك كند و هزار درجه او را بالا ببرد؛ و هزار درخت براى او در بهشت بكارد؛ و پاداش آزاد نمودن هزار بنده را براى او مى نويسد تا آن هنگام كه چون به «ملتزم» برسد، خداوند درهاى بهشت را براى او بازگشايد؛ پس به او فرمايد: از هر در بهشت كه خواهى، به درون گام بگذار(داخل شو).

راوى مى گويد: عرض كردم: «فدايت شوم همه اين پاداش، از آن طواف كننده است؟» امام(ع) فرمود: «بلى!»

2. پاداش سعى

اشاره

در روايات، براى انجام عمل سعى پاداشى فراوان ذكر شده است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

الف) برخوردارى از شفاعت ملائكه

امام سجاد(ع) در اين باره فرموده است:

السّاعي بَينَ الصَّفا والمَروَة تَشفَع لَهُ المَلائِكَة فَيُشفَّعُ فيهِ بِالايجاب. (2)

ملائكه براى سعى كنندگان بين صفا و مروه، شفاعت مى كنند؛ شفاعتى كه مورد قبول قرار مى گيرد.

ب) بهره مندى از ثواب حج پياده

رسول خدا(ص) در حديثى به مردى از انصار مى فرمايد:

اذا سَعَيتَ بَينَ الصَّفا وَالمَروَة كانَ لَكَ عِندَ اللهِ اجر مَن حَجَّ ماشياً مِن بِلاده. (3)

هرگاه ميان صفا و مروه سعى كنى، نزد خداوند پاداش كسى كه پياده از شهر


1- وسائل الشيعه، ج 13، ص 304.
2- همان، ص 469.
3- تهذيب، ج 5، ص 20.

ص: 224

خود به مكّه آمده باشد خواهى داشت، و همچنين از ثواب آزاد كردن هفتاد بنده مؤمن بهره مند مى شوى.

ج) آمرزش گناهان

امام صادق(ع) از پيامبر گرامى اسلام در اين باره نقل مى كنند: «انَ الحاجَّ اذا سَعي بَينَ الصَّفا وَالَمروَة خَرَجَ مِن ذُنوبِه» (1)؛ «هرگاه زائر خانه خدا بين صفا و مروه سعى كند از تمام گناهانش خارج مى شود».

3. پاداش وقوف به عرفات

اشاره

سرزمين عرفات، از مقدس ترين اماكن و مشاعير الهى است كه پيامبران از حضرت آدم(ع) تا نبى خاتم حضرت محمد بن عبدالله(ص) و از اوصياى آن حضرت، امير مؤمنان على بن ابيطالب تا مهدى موعود(ع) در آنجا حضور داشته و دارند و شيوه دعا كردن و بهره بردارى از چنين روز ارزشمندى را به ديگران به ويژه پيروانشان آموخته اند.

عرفات، سرزمين آمرزش و پذيرش دعا و ميعادگاه عاشقان و عارفان است، و كدام عارفى است كه در عرفات، دعاى پرمحتوا و زيباى عرفه امام حسين(ع) را بخواند و تحت تأثير آن همه عشق و زيبايى، و معنويت و معرفت قرار نگيرد؟

از اين گذشته، در روايات اسلامى، براى وقوف در عرفات پاداش فراوانى ذكر گرديده است كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى گردد:

الف) آمرزش گناهان

در روايات، درباره آمرزش گناهان در سرزمين عرفات، به حدّى سخن گفته اند كه همراه با شنيدن نام عرفه و عرفات، مغفرت و رحمت الهى در ذهن ها متجلّى مى شود. اينك رواياتى را در اين زمينه ذكر مى نمايم:

يك- على(ع) در روايتى مى فرمايد: زمانى كه رسول خدا(ص) در حجة الوداع، حج به جا آورد و در عرفات وقوف كرد، رو به مردم نموده و سه بار فرمود: «مَرحَباً بِوَفدِ اللهِ ثَلاثَ مرّات»؛ خوش آمديد فرستادگان خداوند، آنها كسانى هستند كه


1- وسائل الشيعه، ج 1، ص 233.

ص: 225

اگر درخواست كنند به آنان عطا شود و فرداى قيامت در پاداش هر درهم، يك هزار حسنه دريافت مى كنند. سپس فرمود: «اى مردم آيا بشارت بدهم براى شما؟» گفتند: «بلى! يا رسول الله». حضرت فرمود:

انَّهُ اذا كانَت هذه العَشيَّة، باهي اللهُ بِاهلِ هذَا الموقِف، المَلائِكَةَ، فَيَقولُ:(يا مَلائِكَتي) انظُروا الي عَبيدي وَ امائي أَتَوْني مِن اطرافِ الارضِ، شُعثاً غُبراً هَلْ تَعْلَمون ما يَسأَلون؟ فَيَقولونَ: رَبَّنا يَسأَلونكَ المَغفِرَة، فَيَقولُ اشهِدُكُم انّي قَد غَفرتُ لَهُم فَانصَرِفوا مِن مَوقِفِكم مَغفوراً لَكُم(ما سَلَف). (1)

هنگامى كه غروب اين روز(عرفه) فرا رسد، خداوند در برابر ملائكه به وقوف كنندگان در عرفات، مباهات كرده، مى فرمايد:(فرشتگان من) به بندگان و كنيزان من بنگريد كه از گوشه و كنار زمين، ژوليده مو و غبارآلوده به سوى من آمده اند، آيا مى دانيد آنها چه مى خواهند؟ فرشتگان مى گويند: پروردگارا! از تو آمرزش گناهان را مى طلبند. خداوند مى فرمايد: شما را شاهد مى گيرم كه همانا من اينها را آمرزيدم. پس از مكانى كه در آن وقوف كرده ايد، آمرزيده و پاك بازگرديد.

دو- در روايت آمده است:

انَّ مِنَ الذُّنوبِ ما لايغُفَرُ الّا بِعَرفةَ وَ الْمشعرِ الْحَرامِ قال الله تعالي:(فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ). (2)

گناهان بخشيده نمى شوند مگر در عرفات و مشعر الحرام؛ زيرا خداوند فرمود: هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد.

سه- امام صادق(ع) در روايتى در فضيلت عرفات و پاداش وقوف در عرفات مى فرمايد:

الحاجُّ اذا دَخَلَ مَكَّة وَكَّل اللهُ عَزَّوجَلّ بِهِ مَلَكَين يَحفَظانِ عَلَيهِ طَوافَهُ وَ صَلاتَهُ وَ سَعيَه، فَاذا وَقَفَ بِعَرَفَةَ ضَرَبا عَلي منكَبِهِ الايمَنِ، ثُمَّ قالا: امّا ما مَضي، فَقَد كُفيتَه فَانظُر كَيفَ تَكونُ فيها تَستَقبِل. (3)


1- دعائم الاسلام، ج 1، ص 293.
2- بحارالانوار، ج 96، ص 261.
3- وسايل الشيعه، ج 11، ص 103.

ص: 226

حاجى و زائر خانه خدا وقتى وارد مكه مى شود، خداى عزّوجل دو ملك فرشته را موظف مى كند كه طواف و نماز و سعى او را مراقبت كنند. وقتى به عرفات وارد شد و وقوف كرد، آن دو ملك بر شانه راست او مى زنند و به او مى گويند: آنچه تاكنون انجام دادى بخشوده شدى. مواظب و مراقب كارهاى آينده ات باش.

چهار- در سخنى ديگر آن حضرت فرمود:

اعظَمُ النّاسِ جُرماً مِن اهلِ عَرَفاتٍ الَّذي يَنصَرِفُ مِن عَرَفاتٍ وَ هُوَ يَظُنُّ انَّهُ لَم يُغفَر لَهُ؛ يَعني الَّذي يَقنَطُ مِن رَحمَةِ اللهِ عَزَّوَجَلّ. (1)

گناهكارترين اهل عرفات، كسانى هستند كه از عرفات، باز مى گردند و گمان مى كنند كه خدا آنان را نبخشيده است؛ يعنى كسانى كه از رحمت الهى مأيوس مى شوند.

پنج- رسول خدا(ص) مى فرمايد: «مِنَ الذُّنُوبِ ذُنوبٌ لا تُغفَر الّا بِعَرَفاتٍ» (2)؛ «بخشى از گناهان، گناهانى است كه جز در عرفات، بخشيده نمى شود».

شش- همچنين از آن حضرت روايت شده است:

اذا كانَت عَشيَّةُ عَرَفَة، يَقُولُ اللهُ لِمَلائِكَتِهِ: انظُروا الي عَبدي وَ امائي شُعثاً غُبراً، جاؤني مِن كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ، لَم يَرَوا رَحمَتي وَ لا عَذابي؛ يَعني الجنَّةَ وَ النّارَ. اشهِدُكُم مَلائِكَتي انّي قَد غَفَرتُ لَهُم الحاجَّ وَ غَيرَ الحاجِّ، فَلَم يَرَ يَوماً اكثرَ عُتَقاءَ مِنَ النّارِ مِن يَومِ عَرَفَة وَ لَيلَتها. (3)

هرگاه شام عرفه فرا مى رسد، خداوند به فرشتگان مى فرمايد: بندگان مرا، از مرد و زن بنگريد كه ژوليده مو و غبارآلود، از هر نقطه دورى، به اينجا آمده اند در حالى كه هنوز، رحمت و عذاب مرا(يعنى بهشت و جهنم) را نديده اند(ولى اين گونه راز و نياز دارند) اى فرشتگان! شما را به گواهى مى گيرم كه همه آنهايى كه در اين جا براى حج آمده اند و يا اينكه نيامده اند مورد آمرزش و مغفرت قرار دادم. هيچ وقت، غير از روز عرفه و شام آن، اين قدر افراد آمرزيده و آزاد شده از آتش دوزخ ديده نمى شود.

ب) استجابت دعا

1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 211.
2- دعائم الاسلام، ج 1، ص 294.
3- مستدرك الوسايل، ج 10، ص 32.

ص: 227

امام رضا(ع) روايت كرده است كه امام باقر(ع) فرمود:

ما مِن بَرٍّ وَ لا فاجِرٍ يقِفُ بِجبالِ عَرَفاتٍ فَيَدعُو الله الّا استَجابَ اللهُ لهُ، امَّا البَرُّ فَفي حَوائجِ الدُّنيا وَ الآخِرَة وامَّا الفاجِرُ فَفي امرِ الدُّنيا. (1)

هيچ كس از افراد نيكوكار و فاجر، در دامنه كوه هاى عرفات، وقوف و دعا نمى كند، مگر اينكه خداوند دعاى آنها را مستجاب مى گرداند. درباره شخص نيكوكار، خداوند، حاجت هاى دنيا و آخرت او را برآورده مى كند، امّا درباره فاجر و گناهكار، خداوند حاجت هاى دنياى او را برآورده مى سازد.

ج) برخوردارى از رحمت الهى

رسول خدا(ص) در حديثى طولانى و در پاسخ دانشمند يهودى مى فرمايد:

... قسم به خدايى كه مرا به حقّ و درستى براى بشارت و انذار مبعوث كرد، خداوند درهايى آسمانى دارد كه باب رحمت، باب توبه، باب حاجات، باب تفضّل، باب كرم و باب عفو ناميده مى شود. و هركس در اين ساعات، در عرفات حضور داشته باشد از جانب خداوند از مزاياى اين درها و منافع آنها بهره مند خواهد شد. خداوند متعال، صد هزار فرشته كه هر يكى، صد و بيست هزار فرشته به همراه دارند، به عرفات مى فرستد و رحمت خويش را بر اهل عرفات نازل مى گرداند وآن گاه كه آنان، عرفات را ترك مى گويند فرشتگان الهى گواهى مى دهند كه آنان از آتش دوزخ آزاد گرديده، خداوند بهشت را بر ايشان واجب كرده است.

در حديثى نيز از آن حضرت روايت شده است:

شيطان هيچ روزى كوچك تر، حقيرتر و خشمگين تر از روز عرفه ديده نشده است و اين به جهت آن است كه خداوند رحمت خود را نازل كرده است و از گناهان بزرگ، مگر آنچه كه در روز بدر ديده شد مى گذرد.

4. پاداش وقوف به مشعر

در روايات، براى وقوف به مشعر، پاداش فراوانى ذكر شده است كه يكى از آنها


1- همان، ج 10، ص 26.

ص: 228

آمرزش گناهان است. در اين زمينه رواياتى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى شود.

الف) در حديثى آمده است:

انَّ مِنَ الذُّنوبِ ما لا يُغفَر الّا بِعَرَفَةَ وَ المَشعَرِ الحَرامِ، قالَ الله تَعالي:(فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ). (1)

گناهانى است كه بخشيده نمى شود مگر در عرفات و مشعرالحرام؛ زيرا خداوند فرموده است: هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد خدا را نزد مشعرالحرام ياد كنيد.

ب) امام صادق(ع) از پدرانش از رسول خدا(ص) روايت نموده كه حضرت فرمود: «انَّ الحاجَّ ... اذا وَقَفَ بِالمَشعَر خَرَجَ مِن ذُنوبِهِ ...» (2)؛ «زائر خانه خدا ... هنگامى كه به مشعر، وقوف نمايد، از گناهانش درآيد ...».

ج) «بلال بنِ رياح» روايت كرده است:

انَّ النَّبي(ص) قالَ لَهُ غَداةَ جُمَعٍ: يا بَلال! اسكِتِ النّاسَ- او انصِتِ النّاسَ ثُمَّ قالَ: انَّ اللهَ تَطَوّلَ عَلَيكُم في جُمُعِهِ هذا فَوَهَبَ مُسيئَكُم لِمُحسِنِكُم وَ اعطي مُحسِنَكم ما سَأَلَ. ادفَعوا بِاسمِ الله. (3)

صبح گاه مزدلفه، پيامبر(ص) به من فرمود: اى بلال! مردم را ساكت كن يا بگو گوش دهند؛ سپس فرمود: خداوند در اين مشعرش بر شما نعمت بخشيد و گناهكارتان را به خاطر نيكوكارتان بخشود و به نيكوكاران هر چه طلب نمود بخشيد، با نام خدا حركت كنيد.

5. پاداش رمى جمرات

علاوه بر اينكه «رمى جمرات» يكى از وظايف زائران در ايام تشريق و از اعمال مهم حج است و به خاطر كثرت جمعيت حج گزاران، اين عمل، گاهى با سختى و دشوارى و حتى با تلفات جانى صورت مى گيرد، به همين علت پاداش زيادى براى آن در روايات آمده است:

الف) رسول خدا(ص) فرموده است: «رَميُ الجِمارِ ذُخرُ يَومِ القِيامَة» (4)؛


1- بحارالانوار، ج 96، ص 261.
2- وسائل الشيعه، ج 11، ص 233.
3- حج و عمره در قرآن و سنت، ح 603.
4- الكافي، ج 4، ص 261.

ص: 229

«سنگ زدن به جمره ها، ذخيره روز قيامت است».

ب) امام باقر(ع) روايت كرده است: رسول خدا(ص) به يكى از انصار فرمود:

اذا رَمَيتَ الجِمارَ كان لَكَ بِكُلِّ حَصاةٍ عشرُ حَسَناتٍ تُكتَبُ لَكَ فيما يَستَقبِلُ مِن عُمُرِك. (1)

هرگاه ريگ ها را به جمره مى زنى، براى زدن هر ريگ، هر سال ده پاداش [حسنه] تا زنده هستى براى تو نوشته مى شود.

ج) همچنين از رسول خدا(ص) روايت شده است: «الحاجُّ اذا رَمي الجِمارَ خَرَجَ مِن ذُنُوبِه» (2)؛ «زائر خانه خدا هرگاه بر جمره ها سنگ بزند، از گناهانش بيرون مى آيد».

د) امام صادق(ع) در پاداش رمى جمرات فرموده است:

مَن رَمَي الجِمار يُحَطُّ عَنهُ بِكُلِّ حَصاةٍ كَبيرَةٌ مُوبِقَةٌ. (3)

كسى كه بر جمره ها سنگ بزند، در برابر هر سنگى كه مى زند، گناه كبيره هلاكت بارى، از او محو مى شود.

ه) رسول خدا(ص) در حديثى مى فرمايد:

چون روز عرفه شود، خداوند حاجيان خالص را مى بخشايد و چون شام مزدلفه فرا رسد خداوند متعال، بازرگانان خالص را مى آمرزد و چون روز منا فرا رسد، خداوند شترداران(و كرايه چيان) را مى آمرزد. هر گاه زمان حضور در جمره عقبه فرا رسد، خداوند درخواست كنندگان را مى بخشايد. از آن انبوه مردم «لا اله الا الله» گوى، كسى نمى ماند مگر آن كه خداوند او را مى آمرزد. (4)

6. پاداش قربانى

در روايات براى حج گزارى كه در سرزمين مقدّس منا قربانى كند، اجر و پاداشى بزرگ نقل شده است كه در اينجا به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:


1- وسائل الشيعه، ج 14، ص 54.
2- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 214.
3- همان.
4- بحارالانوار، ج 96، ص 16.

ص: 230

الف) امام سجاد(ع) در حديثى مى فرمايد:

اذا ذَبَحَ الحاجُّ كانَ فِداهُ مِنَ النّار. (1)

هرگاه، حاجى، قربانى خود را ذبح كند، اين عمل «فدا» و موجب نگهدارى او از آتش جهنّم مى شود.

ب) على(ع) روايت كرده است: رسول خدا(ص) روز عيد قربان خطبه خواند و فرمود:

امروز، روز «ثج» و «عج» است. ثجّ؛ خون قربانى هايى است كه مى ريزيد. پس هر كس صادق باشد، اولين قطره خون قربانى اش كفّاره گناهان اوست. و عجّ؛ دعاست، پس به درگاه خداوند دعا كنيد. قسم به آنكه جان محمّد(ص) در دست اوست، هيچ كس از اينجا برنمى گردد مگر اينكه آمرزيده شود، جز كسى كه گناه كبيره انجام داده و بر آن اصرار ورزد و در دل خود، تصميم بر ترك آن ندارد.

ج) بشير بن يزيد در حديثى گفته است: رسول خدا(ص) به فاطمه زهرا(س) فرمود: «در صحنه قربانى خود حاضر باش، همانا با اوّلين قطره خون آن، خداوند همه گناهان تو را مى آمرزد و از خطاهايت درمى گذرد». بعضى از مسلمانان پرسيدند: «اى رسول خدا! آيا اين مخصوص خاندان توست يا براى همه مسلمانان است؟» فرمود: «خداوند مرا وعده داده كه هيچ يك از عترت و خاندان مرا آتش نچشاند. اين، براى همه است».

د) على(ع) در روايتى فرموده است:

اگر مردم اهميت و فضيلت قربانى را مى دانستند، پول قرض مى گرفتند و قربانى مى كردند، زيرا اوّلين قطره خون قربانى كه بر زمين مى ريزد، سبب آمرزش صاحبش مى شود.

در پايان، اين نكته را يادآورى مى كنم كه ذبح قربانى، آداب و شرايطى دارد كه در كتب روايى، فقهى و به خصوص مناسك حج مراجع عظام به طور مفصّل ذكر شده است و از آن جايى كه قربانى، عمل پنجم از اعمال «حج تمتّع» مى باشد، بايد با نيت خالص و براى اطاعت خداوند متعال ذبح گردد.

7. پاداش حلق

بر اساس روايات، حج گزارانى كه در سرزمين منا، عمل «حلق» را به جا آورند از اجر و


1- همان، ص 288.

ص: 231

پاداش بزرگ الهى برخوردار خواهند گرديد. ما در اين زمينه، رواياتى را بر مى شماريم:

الف) امام باقر(ع) فرمود:

استَغفَرَ رَسولُ اللهِ لِلمُحَلّقين ثَلاثَ مَرّاتٍ وَ لِلمُقَصِّرين مَرّةً.

رسول خدا(ص) براى كسانى كه سر مى تراشيدند سه بار، طلب مغفرت مى فرمود و براى آنها كه تقصير مى كردند يك بار.

ب) در روايت آمده است:

انَّ مَن حَلَقَ رَأسَهُ بِمِني كانَ لَهُ بِكُلِّ شَعرَةٍ نورٌ يَومَ القيامَة. (1)

هر كسى كه در منا سر خود را بتراشد در برابر هر تار مو، نورى در قيامت خواهد داشت.

ج) امام صادق(ع) در حديثى مى فرمايد:

انَّ العَبدَ المُؤمنَ ... اذا حَلَقَ رَأسَهُ لَم يَسقُط شَعرُهُ الّا جَعَلَ اللهُ لَهُ بِها نوراً يَومَ القيامَة. (2)

همانا بنده مؤمن ... چون سر بتراشد، موى او نمى ريزد، مگر آن كه خداوند در عوض آن، نورى، براى او در قيامت قرار مى دهد.

د) حضرت على(ع) از رسول خدا(ص) روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: «اللّهُمَّ ارحَم المُحَلِّقين»؛ «خدايا! بر كسانى كه حلق مى كنند رحمت بفرست». پس عرض كرد: «اى رسول خدا(ص) پس مقصرين چه مى شوند؟» آن حضرت دوباره فرمود: «پروردگارا بر كسانى كه سر مى تراشند رحمت بفرست». دوباره، راوى سؤال كرد: «پس مقصّرين چه مى شوند؟» آن حضرت در مرتبه چهارم فرمود: «خدايا! بر مقصرين رحمت بفرست».

بنابراين، حلق، افضل و برتر است و تقصير، مجزى است و خداوند عزّوجلّ فرموده است:(لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ)(فتح: 27).

از اين رو، در روايات سفارش شده است كه زائران خانه خدا حتّى كسانى.


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 215.
2- تفسير العياشي، ج 1، ص 100.

ص: 232

كه بار دوّم و سوّم و ... به حج مشرّف مى شوند، سر بتراشند و موى سرشان را در منا دفن نمايند.

چنان كه از امام صادق(ع) در اين باره حديثى نقل شده است:

انَّ المُؤمِنَ اذا حَلَقَ رَأسَهُ بِمِني ثُمَّ دَفَنَه، جاءَ يَومَ القيامَةِ وَ كُلُّ شَعرَةٍ لَها لِسانٌ طَلْقٌ تَلَبّي بِاسمِ صاحِبِها. (1)

هرگاه مؤمنى، در منا سر خود را بتراشد و موى آن را دفن كند، روز قيامت به محشر مى آيد در حالى كه هر تار مو، زبانى گويا دارد كه به نام صاحبش لبيك مى گويد.


1- الكافي، ج 4، ص 502.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109