سرشناسه : محمدی ری شهری، محمد، 1325 -
عنوان و نام پديدآور : فرهنگ نامه مرثیه سرایی و عزاداری سیدالشهدا عليه السلام / محمد محمدی ری شهری.
مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1387.
مشخصات ظاهری : 111 ص.
شابک : 8000 ریال:978-964-540-142-7
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه: ص. 101 - 108؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق. -- سوگواری ها.
موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق. -- مراثی.
رده بندی کنگره : BP260/3/م35ف4 1387
رده بندی دیویی : 297/74
شماره کتابشناسی ملی : 1303125
ص : 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
پيش گفتارمرثيه سرايى و عزادارى براى سيد الشهدا ، به دليل اهداف بلند و نقش سازنده فردى ، اجتماعى ، فرهنگى و سياسى آن ، از جايگاه ويژه اى در سخن و سيره اهل بيت برخوردار است . اما بايد توجّه داشت كه اين حركت پر بركت ، مانند همه اقدامات مفيد و سودمند ، بدون آفت نيست . بى ترديد شياطين جن و انس ، تلاش مى كنند تا هر حركت سازنده فرهنگى را دچار آفت نمايند تا آن را بى اثر كنند ، يا لااقل از آثار و بركات آن بكاهند ، و از اين رو ، هر چه فعاليت هاى فرهنگى مؤثرتر باشد ، آفات خطرناكترى آنها را تهديد مى نمايد . بدين جهت ، نقش فوق العاده سازنده فرهنگ عاشورا در زمينه سازى جهت حاكميت ارزش ها ، سبب شده تا دشمنان پيدا و ناپيداى اسلام ناب ، از ديرباز براى تحريف اين فرهنگ ، برنامه ريزى نمايند ، و اين تلاش ها پس از نقش آفرينى فرهنگ عاشورا در پيروزى انقلاب اسلامى ايران ، تشديد گرديده است .
.
ص: 8
و بدين سان ، بر همه مرزبانان اسلام ناب و پاسداران فرهنگ اصيل عاشورا ، و علاقه مندان به اهل بيت عليهم السلام ، فرض است ، كه همه توان خود را در جهت آفت زدايى و پالايش فرهنگ عاشورا ، و فرهنگ سازى صحيح مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهداء به كار گيرند ، و نقشه دشمنان را نقش بر آب نمايند . تا آن جا كه ما مى دانيم نخستين كتابى كه بدين منظور تأليف شده كتاب «لؤلؤ و مرجان»(1) نوشته محدّث نورى است ، همچنين استاد شهيد ، علامه مطهرى رحمه اللَّه عليه در «حماسه حسينى» همين هدف را تعقيب كرده است . اما فرهنگ نامه مرثيه سرايى و عزادارى سيد الشهدا ، ضمن ادامه راه «لؤلؤ و مرجان» و «حماسه حسينى» اشاره به اين نكته مهم دارد كه در نظام جمهورى اسلامى براى آفت زدايى فرهنگ عاشورا نبايد به گفتن و نوشتن و رهنمود بسنده كرد ، بلكه بايد به گونه اى برنامه ريزى نمود كه مرثيه سرايى و عزادارى به شيوه صحيحى كه مورد رضاى خدا و اهل بيت است به صورت يك فرهنگ ، همگانى گردد ، و همه نهادهاى فرهنگى نظام ، به ويژه صدا و سيما براى اين فرهنگ سازى ، برنامه ريزى و تلاش كنند . فصل يكم اين فرهنگ نامه (2) اختصاص به تبيين جايگاه مرثيه سرايى و عزادارى براى سيد الشهدا در سخن و سيره اهل بيت
.
ص: 9
دارد . در اين فصل ، به مرثيه سرايان آن حضرت پيش از واقعه كربلا و نخستين مرثيه سرايان ، پس از اين واقعه اشاره شده ، و زنده نگهداشتن ياد سيد الشهدا و تداوم عزادارى براى آن حضرت مورد تأكيد قرار گرفته است . در فصل دوم توضيح داده شده كه اصلى ترين فلسفه قيام وشهادتامام حسين عليه السلام جهل زدايى و زمينه سازى براى حاكميت ارزش هاى انسانى و اسلامى به رهبرى اهل بيت عليهم السلام است . فصل سوم كه بزرگترين فصل اين فرهنگ نامه است اختصاص دارد به آسيب شناسى فرهنگ عاشورا ، در اين فصل ، تحريف هدف عزادارى سيد الشهدا ، استناد به منابع غير معتبر در مرثيه سرايى ، گزارش هاى ذلت بار از واقعه كربلا ، غلو درباره اهل بيت ، دروغ در مرثيه سرايى ، و بدعت در نحوه عزادارى به عنوان مهم ترين آسيب هاى مرثيه سرايى و عزادارى ، مورد بررسى قرار گرفته است . در فصل چهارم توضيح داده شده كه مجالس عزادارى هدفمند داراى سه ويژگى است ، اول : خدا محورى ، دوم : ارائه تاريخ و تحليل صحيح از حادثه عاشورا ، و سوم : تبلور عاطفه وارادت به اهل بيت عليهم السلام . در فصل پنجم ، كتاب شناسى تاريخ عاشورا و عزادارى ، مورد بررسى قرار گرفته است ، در اين فصل ، منابع تاريخ عاشورا و عزادارى به چهار گروه تقسيم شده و منابع قابل استناد و غير قابل استناد كه آشنايى با آنها به شدت مورد نياز اهل منبر و مرثيه سرايان
.
ص: 10
است به تفصيل ، تبيين گرديده است .(1) در آخرين فصل اين فرهنگ نامه ، به تحليلى درباره متفرّدات منابع متأخّر پرداخته ايم، كه ابتدا دلائل بهره نبردن خود از منابع متأخّر و اقسام گزارش هاى اين منابع ، بيان شده و در ادامه ، شمارى از گزارش هايى كه در منابع متأخر آمده يا در افواه ، شهرت يافته اند ، امّا در منابع اصلى ديده نمى شوند ، گردآورى شده است . از خداوند منان مى خواهم كه در كنار دانش نامه امام حسين عليه السلام به اين فرهنگ نامه ، بركتى عنايت كند كه در سال نوآورى (2) ، حركتى نو در راه فرهنگ سازى صحيح مرثيه سرايى پديد آيد و دست اندركاران امور فرهنگى كشور ، و خطبا و مرثيه سرايان با مطالعه دقيق آن ، موجبات شكوفايى هر چه بيشتر فرهنگ عاشورا و بهره بردارى از آن در جهت زمينه سازى حكومت جهانى اسلام به رهبرى مهدى آل محمد صلى اللَّه عليه و آله را فراهم سازند ، آمين . اللّهمّ ارزقنا شفاعة الحسين عليه السلام يوم الورود وثبت لنا قدم صدق عندك مع الحسين وأصحاب الحسين الّذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السلام . محمدى رى شهرى 10 / 5 / 1387 28 رجب 1429
.
ص: 11
فصل يكم : جايگاه مرثيه سرايى عزادارى در سخن و سيره پيشوايان بر پايه روايات ، مرثيه سرايى براى سالار شهيدان و يارانش ، و عزادارى براى آنان و گريه بر مصايبى كه بر ايشان گذشت ، خصوصاً در دهه اول محرم و بالاخص در روز عاشورا مورد تأكيد خاندان رسالت است . عزادارى براى سيد الشهدا در حقيقت اظهار محبت به خاندان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله است كه قرآن مودت آنها را واجب كرده است :(قُل لَّا أَسَْلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى .(1) بگو در برابر اين (رسالت) مزدى از شما نمى خواهم ،جز دوست داشتن خويشاوندان (مرا)) . عزادارى براى سيد الشهدا ، اظهار همدردى در بزرگ ترين مصايبى است كه براى اهل بيت عليهم السلام و در واقع براى اسلام پيش آمد . شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه مى فرمايد : ...رَحِمَ اللَّهُ شيعَتَنا ، شيعَتُنا - وَاللَّهِ - هُمُ المُؤمِنونَ ، فَقَد - وَاللَّهِ - شَرِكونا
.
ص: 12
فِي المُصيبَةِ بِطولِ الحُزنِ وَالحَسرَةِ .(1) خداوند شيعيان ما را رحمت كند -به خدا سوگند- آنان حقيقتاً مؤمنند. به خدا سوگند، آنان در اندوه و حسرتى مدام، در عزاى ما سهيمند. و در روايت ديگرى از آن حضرت نقل شده :اللّهمّ ... وَارحَم تِلكَ الأَعيُنَ الَّتي جَرَت دُموعُها رَحمَةً لَنا ، وَارحَم تِلكَ القُلوبَ الَّتي جَزِعَت وَاحتَرَقَت لَنا ، وَارحَمِ الصَّرخَةَ الَّتي كانَت لَنا .(2) بار خدايا ... و بر آن چشم هايى كه از سر ترحم بر ما اشك هايشان روان شد، رحم كن، و بر آن دل هايى را كه بى تاب شدند و به حال ما سوختند، رحم نما، و بر شيون هايى كه براى ما بلند گرديدند، ترحم آور. عزادارى براى سيد الشهدا يكى از بزرگ ترين مصاديق تعظيم شعائر الهى و نشانه تقواى دل ها است .(3) تحقيقاً يكى از مهم ترين امتيازات جامعه شيعه ، برخوردارى از چشمه پر فيض نورانيت و معنويت عاشورا است . اين چشمه جوشان از نخستين روزى كه موضوع ذكر مصيبت سيد الشهدا و يارانش مطرح شد ، جريان يافت و تا امروز همچنان جارى است و پس از اين هم ادامه خواهد داشت .
.
ص: 13
ائمه اهل بيت عليهم السلام به جز تأكيدهاى مستقيم قولى به گونه هاى ديگرى نيز بر اهميت عزادارى و زنده نگه داشتن آن تأكيد داشته اند كه به مواردى اشاره مى گردد:
1. مرثيه سرايان سيد الشهدا پيش از واقعه كربلابر پايه روايات ، نخستين كسى كه قبل از واقعه كربلا براى سيد الشهدا مرثيه سرايى كرده خداوند متعال است كه آدم ابو البشر ، ابراهيم خليل و خاتم انبيا عليهم السلام را از مصايبى كه براى آن حضرت پيش خواهد آمد ، آگاه فرموده است ، و آنان بر اين مصيبت گريسته اند .(1) همچنين حضرت عيسى عليه السلام هنگام عبور از كربلا به مصيبت حسين عليه السلام اشاره كرده و همراه با حواريون خود بر مصايب آن حضرت گريسته است .(2) پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و امير المؤمنين عليه السلام نيز بارها به حوادث خونبار كربلا اشاره كرده و همراه با فاطمه زهرا عليها السلام بر فرزند عزيز خود اشك ريخته اند .(3)
.
ص: 14
2. نخستين مرثيه سرايان سيد الشهدا پس از واقعه كربلاپس از واقعه عاشورا ، نخستين مرثيه سرايان سيد الشهدا و يارانش فرزندش زين العابدين ، خواهر بزرگوارش زينب كبرا ، دختران امام ، امّ كلثوم و فاطمه صغرا و همسرش رباب بوده اند كه در كربلا ، كوفه و شام ، با مرثيه سرايى هاى هدفمند خود ، راه سالار شهيدان را ادامه دادند . اما در مدينه ، نخستين مرثيه سرا همزمان باشهادتامام حسين عليه السلام ، ام سلمه همسر بزرگوار پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بود ، يعقوبى در اين باره مى نويسد : كانَ أوَّلُ صارِخَةٍ صَرَخَت فِي المَدينَةِ اُمَّ سَلَمَةَ زَوجَ رَسولِ اللَّهِ . نخستين ضجه زننده اى كه در مدينه ضجّه اش بلند شد، ام سلمه همسر رسول خدا بود. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شيشه اى كه در آن خاكى قرار داشت به ام سلمه داده بود و فرموده بود كه : «هر گاه اين خاك تبديل به خون تازه شود حسين عليه السلام كشته شده است» . روز عاشوراى سال 61 هجرى آن خاك تبديل به خون تازه شد ، و ام سلمه با ديدن آن فرياد كشيد : وَا حُسَيناه! وا ابنَ رَسولِ اللَّهِ! واحسينا، وا پسر رسول خدا شيون و زارى و مرثيه سرايى ام سلمه براى امام حسين عليه السلام به
.
ص: 15
گونه اى بود كه به دنبال آن ، مدينه يكپارچه عزادار شد : وتَصارَخَتِ النِّساءُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ ، حَتَّى ارتَفَعَتِ المَدينَةُ بِالرَّجَّةِ الَّتي ما سُمِعَ بِمِثلِها قَطُّ.(1) و زنان شيون كردند تا اين كه در مدينه چنان ولوله اى شد كه تا آن زمان شنيده نشده بود. سال 61 هجرى سال حزن ناميده شد(2) و بر پايه گزارش دعائم الاسلام از امام صادق عليه السلام پس از واقعه عاشورا سه سال تمام بر آن حضرت مرثيه سرايى مى شد(3) ، همچنين طبق گزارشى ديگر ، ازشهادتآن حضرت تا هلاكت ابن زياد اهل بيت از عزا بيرون نيامدند : مَا اختَضَبَت مِنَّا امرَأَةٌ ، ولَا ادَّهَنَت ، ولَا اكتَحَلَت ، ولا رَجَّلَت ، حَتّى أتانا رَأسُ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ زِيادٍ ، وما زِلنا في عَبرَةٍ بَعدَهُ.(4) هيچ يك از زنان ما خضاب نكرد، و روغنى استفاده نكرد و سرمه نكشيد، و شانه نزد تا اين كه سر عبيداللَّه بن زياد را برايمان آوردند، ما همواره پس از آن ماجرا گريان بوديم.
.
ص: 16
3. پوشيدن لباس سياه در عزاى سيد الشهدانخستين كسانى كه در عزاى امام حسين عليه السلام لباس سياه پوشيدند ، ام سلمه همسر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و زن هاى بنى هاشم بودند .(1) اين اقدام ، نشان مى دهد كه لباس سياه از زمان هاى گذشته علامتِ عزا بوده ، ابو مسلم هم در آغاز قيام خود براى استفاده تبليغاتى عليه حكومت بنى اميه لباس سياه را انتخاب كرد . آنها مى گفتند : هذَا السَّوادُ حِدادُ آلِ مُحَمَّدٍ وشُهداءِ كَربَلا وزَيدٍ ويَحيى .(2) اين لباس سياه ، عزاى آل محمد و شهيدان كربلا و زيد و يحيى است . در زمان معاصر نيز در ميان پيروان اهل بيت عليهم السلام لباس سياه نشانه عزادارى است .
4. تأكيد بر زنده نگه داشتن ياد سيد الشهدادر روايات تأكيد فراوان بر تداوم ياد سيد الشهدا شده است ، در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده كه هنگام ياد آن حضرت سه بار بگو :صَلَّى اللَّهُ عَلَيكَ يا أبا عَبدِ اللَّهِ .(3) درود بر تو اى ابو عبداللَّه.
.
ص: 17
كه اين سلام از نزديك و دور به او ابلاغ مى شود . همچنين ياد كردن آن حضرت هنگام نوشيدن آب توصيه شده است :وما مِن عَبدٍ شَرِبَ الماءَ فَذَكَرَ الحُسَينَ عليه السلام وأهلَ بَيتِهِ ولَعَنَ قاتِلَهُ ، إلّا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ لَهُ مِئَةَ ألفِ حَسَنَةٍ ، وحَطَّ عَنهُ مِئَةَ ألفِ سَيِّئَةٍ ، ورَفَعَ لَهُ مِئَةَ ألفِ دَرَجَةٍ .(1) هيچ كس نيست كه آب بنوشد و ياد حسين عليه السلام و خاندانش كند و كشنده اش را لعن كند، مگر اين كه خداوند، برايش يك صد هزار حسنه بنويسد، و يك صد هزار گناه را از او بزدايد و يك صد هزار درجه برايش بدهد .(2) با عنايت به نياز مكرر انسان در شبانه روز به نوشيدن آب ، توصيه به سلام بر آن حضرت و لعن بر قاتلانش هنگام نوشيدن آب ، بدين معنا است كه پيروان اهل بيت عليهم السلام هيچ گاه نبايد ماجراى كربلا را فراموش كنند و خاطره مبارزه با ظلم و ظالم وشهادتجانگداز سلاله پاك رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در اين راه ، براى هميشه ، بايد در تاريخ زنده بماند .
5 . تأكيد بر تداوم عزادارى تأمل در توصيه اهل بيت عليهم السلام بر اقامه مجالس عزا براى شهداى كربلا و
.
ص: 18
زنده نگاه داشتن خاطره عاشورا ، تشويق آنان به سرودن شعر درباره اين فاجعه بزرگ تاريخ اسلام ، بشارت به پاداش هاى بزرگ در گرياندن و گريستن بر اين مصيبت عظمى ، تأكيد بر اهميت عزادارى در دهه اول محرم ، خصوصاً در روز عاشورا(1) ، به روشنى بيانگر اين حقيقت است كه عزادارى براى سيد الشهدا و يارانش ، هدف بزرگى را تعقيب مى كند كه تا آن هدف تحقق نيافته ، سنت عزادارى در ميان پيروان اهل بيت بايد تداوم يابد . بنا بر اين مسئله مهم اين است كه هدف و حكمت ضرورت تداوم عزادارى براى سيد الشهدا چيست ؟
.
ص: 19
فصل دوم : فلسفه عزادارى شناخت فلسفه عزادارى امام حسين عليه السلام ، نخستين گام در راه تأمين اهداف بلند اين سنت مهم و سرنوشت ساز پيروان اهل بيت عليهم السلام است . زيرا عزادارى بدون معرفت نه تنها ارزشى ندارد ، بلكه چه بسا به زيان اهداف اصلى اين حركت ارزشمند نيز باشد . بر پايه روايتى در رهنمودهاى امام على عليه السلام به كميل آمده كه مى فرمايد :ما مِن حَرَكَةٍ إلّا وأنتَ مُحتاجٌ فيها إلى مَعرِفَةٍ .(1) هيچ حركتى [براى انجام كارى] نيست، مگر اين كه تو در آن به شناخت نيازمندى. ممكن است در پاسخ به فلسفه عزادارى ، گفته شود كه مطابق نص صريح و روشن قرآن محبت خاندان رسالت واجب است (2) ، بنا بر اين مى توان گفت فلسفه گريه بر امام حسين عليه السلام و اقامه عزا براى مصايب ايشان ، اظهار ارادت به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام آن بزرگوار است .
.
ص: 20
بى ترديد ، اظهار محبت نسبت به خاندان پيامبر از طريق سوگوارى براى سالار شهيدان همانطور كه اشاره شده پسنديده و تعظيم شعائر الهى است ، ليكن تأمل در رواياتى كه توصيه و تأكيد بر تداوم اقامه ماتم بر سيد الشهدا دارند ايجاب مى كند كه عزادارى براى ايشان ، فلسفه اى بسيار فراتر از اظهار محبت به اهل بيت عليهم السلام داشته باشد . بلكه از نگاه سيد بن طاووس ، اگر امتثال امر كتاب و سنت نبود ، اظهار محبت نسبت به اهل بيت عليهم السلام ايجاب مى كرد كه به دليل منزلت والايى كه امام حسين عليه السلام و يارانش به واسطهشهادتبدان دست يافتند ، اظهار مسرّت و شادمانى كنيم ، متن سخن ايشان اين است : اگر نبود كه پوشيدن لباس سوگ و مصيبت ، به خاطر از ميان رفتن نشانه هاى هدايت و تأسيس پايه هاى گمراهى ، و تأسف بر سعادتى كه از دست داديم و افسوس بر چنين شهادتى امتثال امر كتاب و سنت است ، ما در برابر آن نعمت بزرگ لباس شادى و خوشحالى مى پوشيديم . و چون در بى تابى و سوگوارى ، خشنودى صاحب روز معاد هست و نيكان در آن غرضى دارند ، ما لباس عزا پوشيديم و همواره اشك ريختيم و به چشم هايمان ، گفتيم : همواره بگرييد و به دل هايمان گفتيم : همانند زنان جوان مرده ماتم بگيريد .(1) بنا بر اين ، بايد ديد حكمتِ آن همه تأكيد بر عزادارى و گريه براى ابى عبد اللَّه عليه السلام چيست ؟
.
ص: 21
بنا بر اين هر چه فلسفهشهادتاو باشد ، فلسفه عزادارى براى او نيز هست .
فلسفهشهادتامام حسين عليه السلام اصلى ترين فلسفه قيام وشهادتسيد الشهدا عليه السلام مبارزه با جهل و از اين طريق زمينه سازى براى حاكميت ارزش هاى انسانى و اسلامى به رهبرى اهل بيت عليهم السلام است . بر پايه آن چه بسيارى از منابع معتبر از امام صادق عليه السلام گزارش كرده اند ، ايشان در اين باره مى فرمايد :...وبَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ .(1) و خونش را به خاطر تو بذل كرد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانى گمراهى بيرون آورد . همه آن چه در تبيين فلسفه قيام وشهادتامام حسين عليه السلام ذكر شده (2) ، در فلسفه جهل زدايى خلاصه مى شود . جهل زدايى نه تنها فلسفه قيام سيد الشهدا بلكه فلسفه بعثت خاتم الانبيا و نزول قرآن است :(كِتَبٌ أَنزَلْنَهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَتِ إِلَى النُّورِ .(3) [اين قرآن] كتابى است كه آن را به سوى تو فرو فرستاديم، تا مردم
.
ص: 22
را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آورى) . فلسفه بعثت انبياء پيشين نيز جهل زدايى بوده است :(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بَِايَتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَتِ إِلَى النُّورِ .(1) ما موسى را با آيات خود فرو فرستاديم (ودستور داديم) قومت را از ظلمات به نور بيرون آر) . در حقيقت ، «جهل» ريشه همه مصايب و مفاسد جامعه بشر است ، چنان كه در روايتى از امام على عليه السلام آمده :الجَهلُ أصلُ كُلِّ شَرٍّ .(2) نادانى ، ريشه همه بدى هاست . و بر اين اساس اصلى ترين كار انبياء و اولياى الهى ريشه كن كردن بيمارى جهل از جامعه است ؛ زيرا تا اين بيمارى علاج نگردد نمى توان انتظار داشت كه ارزش هاى دينى بر جامعه حاكم گردد . امام حسين عليه السلام نيز براى تحقق اين آرمان بلند ، خون پاك خود را در راه خدا اهداء كرد و بدين سان اصلى ترين فلسفه زنده نگهداشتن مكتبشهادتبه وسيله عزادارى آن حضرت نيز ، جهل زدايى جامعه اسلامى است و تا درمان كامل اين بيمارى خطرناك اجتماعى و حاكميت مطلق ارزش هاى اسلامى در جهان ، تداوم اين مكتب ضرورى است .
.
ص: 23
فصل سوم : آسيب شناسى مرثيه سرايى و عزادارى در عصر حاضر ، آشنايى با آفاتى كه هدف و فلسفه عزادارى سالار شهيدان را تهديد مى كنند ، مهم ترين و اساسى ترين گام در راه تحقق اهداف ارزشمند اين دستورالعمل سازنده اهل بيت عصمت و طهارت است و از اين رو اين مسأله با شرح و بسط بيشترى ارائه مى شود . نقش فرهنگ اصيل عاشورا در جهل زدايى جوامع اسلامى و زمينه سازى براى حكومت جهانى اسلام ، ايجاب مى كند كه اسلام ستيزان مستكبر - اعم از آنها كه رسماً در مقابل اسلام قرار دارند يا كسانى كه به نام اسلام بر مسلمين حكومت مى كنند - در دوران هاى مختلف تاريخ براى تحريف آن برنامه ريزى كنند ، چرا كه آنان از جهل مردم تغذيه مى كنند ، و بيدارى امت اسلامى بنياد حاكميت آنها را فرو مى ريزد . نقش فرهنگ عاشورا در پيروزى انقلاب اسلامى ايران و نهضت هاى آزاديبخش اسلامى ، موجب گرديده كه تلاش هاى استكبار جهانى و در رأس آنها آمريكا براى تحريف فرهنگ عاشورا
.
ص: 24
مضاعف گردد و با توطئه هاى پيچيده ترى وارد عرصه نبرد با اين ميراث گرانبهاى فرهنگى شوند .(1) اكنون بايد ديد چگونه فرهنگ اصيل عاشورا به وسيله دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه تحريف مى شود ؟ و چه آفاتى مجالس عزادارى سالار شهيدان را تهديد مى كند ؟ پاسخ اجمالى اين سؤال اين است كه : هر چه با فلسفه عزادارى يعنى : جهل زدايى جامعه اسلامى و نيز با ويژگى هاى مجالس عزادارى هدفمند ، يعنى : خدامحورى ، ارائه تحليل واقع بينانه از حادثه عاشورا و بهره گيرى صحيح از احساسات و عواطف مردم نسبت به اهل بيت عليهم السلام ، در تضاد باشد ، آفت مجالس عزادارى سيد الشهدا است . اينك براى توضيح اين اجمال به مهم ترين آسيب ها اشاره مى كنيم :
1 . تحريف هدف عزادارى خطرناكترين آفت عزادارى سيد الشهدا ، تحريف هدف آن است . پيش از اين اشاره كرديم كه فلسفه عزادارى امام حسين با فلسفهشهادتآن حضرت يكى است ، بنا بر اين تحريف هدف عزادارى ، تحريف هدفشهادتآن بزرگوار نيز هست .
.
ص: 25
اين تحريف به دو گونه مى تواند تجلى يابد : يكى آن كه به جاى روشنى بخشى و احياگرى تنها به آمرزش گناهان و پاك سازى معنوى خلاصه گردد . و ديگر آن كه به جاى تأكيد بر بُعد حماسى به جنايت يزيديان و ستمگران در اين حادثه پرداخته شود . اين سخن بدان معنا نيست كه آمرزش گناهان و پاكسازى معنوى بر عزادارى بار نيست و يا اين كه نبايد جنايت هاى ستم پيشگان را برشمرد ، بلكه غرض پرهيز از نگاه تجزيه اى است . اينك به توضيح اين دو مطلب مى پردازيم : اگر به جاى جهل زدايى و احياء ارزش هاى اسلامى ، فلسفه عزادارى براى سالار شهيدان ، در پاك سازى گنه كاران از گناه خلاصه شود ، در واقع هدفشهادتامام و عزادارى براى آن حضرت تحريف شده است ، يعنى دقيقاً همان تحريفى كه در آيين مسيحيت در مورد حضرت عيسى عليه السلام تحقق يافت . استاد شهيد مطهرى در اين باره مى گويد : من نمى دانم كدام جانى يا جانى هايى جنايت را به شكل ديگرى بر حسين بن على عليهما السلام وارد كردند، و آن اين كه هدف حسين بن على عليهما السلام را مورد تحريف قرار دادند و همان چرندى را كه مسيحى ها در مورد مسيح گفتند درباره حسين گفتند كه حسين كشته شد براى آن كه بار گناه امت را به دوش بگيرد ، براى اين كه ما گناه بكنيم و خيالمان
.
ص: 26
راحت باشد ، حسين كشته شد براى اين كه گناهكار تا آن زمان كم بود ، بيشتر بشود ... .(1) استاد مطهرى درباره نوعى ديگر از تحريف هدف عزادارى و گريه بر امام حسين عليه السلام چنين مى گويد : چرا ائمه اطهار عليهم السلام (حتى از پيغمبر اكرم روايت است) گفتند كه اين نهضت بايد زنده بماند ، فراموش نشود ، مردم براى امام حسين بگريند ؟ هدف آنها از اين دستور چه بوده است ؟ ما آن هدف واقعى را مسخ كرديم . گفتيم فقط به خاطر اين است كه تسلّى خاطرى براى حضرت زهرا عليها السلام باشد! با اين كه ايشان در بهشت همراه فرزند بزرگوارشان هستند ، دائماً بى تابى مى كنند تا ما مردم بى سر و پا يك مقدار گريه كنيم تا تسلى خاطر پيدا كنند ، آيا توهينى بالاتر از اين براى حضرت زهرا پيدا مى كنيد ؟!(2) خيال مى كنيم حسين بن على در آن دنيا منتظر است كه مردم برايش دلسوزى كنند يا العياذ باللَّه حضرت زهرا عليها السلام بعد از هزار و سيصد سال ، آن هم در جوار رحمت الهى ، منتظر است كه ... براى او گريه بكنند تا تسلّى خاطر پيدا كند! چند سال پيش در كتابى ديدم كه نويسنده مقايسه اى ميان حسين بن على و عيسى مسيح كرده بود ، نوشته بود كه عمل مسيحيها بر عمل مسلمين (شيعيان) ترجيح دارد ، زيرا آنها روزشهادتعيسى مسيح
.
ص: 27
را جشن مى گيرند و شادمانى مى كنند ، ولى اينها در روزشهادتحسين بن على مرثيه خوانى و گريه مى كنند . عمل آنها بر عمل اينها ترجيح دارد ، زيرا آنهاشهادترا براى عيسى مسيح موفقيّت مى دانند نه شكست ، و چون موفقيّت مى دانند شادمانى مى كنند . امّا مسلمينشهادترا شكست مى دانند و چون شكست مى دانند گريه مى كنند . خوشا به حال ملّتى كهشهادترا موفقيّت بشمارد و جشن بگيرد و بدا به حال ملّتى كهشهادترا شكست بداند و به خاطر آن مرثيه خوانى بكند . جواب اين است كه اوّلاً دنياى مسيحى كه اينشهادترا جشن مى گيرد ، روى همان اعتقاد خرافى است كه مى گويد عيسى كشته شد تا بار گناه ما بريزد ، و چون به خيال خودش سبكبال شده و استخوانش سبك شده آن را جشن مى گيرد ، در حقيقت او جشن سبكى استخوان خودش را به خيال خودش مى گيرد ، و اين يك خرافه است . ثانياً اين همان فرق اسلام و مسيحيّت تحريف شده است كه اسلام يك دين اجتماعى و مسيحيّت ، دينى است كه همه آن چيزى كه دارد اندرز اخلاقى است . از طرف ديگر گاه به يك حادثه از نظر فردى نگاه مى كنيم و گاه از نظر اجتماعى . از نظر اسلامشهادتحسين بن على عليهما السلام از ديدگاه فردى يك موفّقيّت بود .(1) گفتنى است كه آن چه تحريف هدف عزادارى براى امام حسين عليه السلام است خلاصه كردن آن در پاك سازى گناهان شبيه باور خرافى
.
ص: 28
مسيحيان درباره مصلوب شدن حضرت عيسى است و اين به معناى نفى نقش عزادارى در آمرزش گناهان نيست . به سخن ديگر ، هدف عزادارى بر امام حسين عليه السلام جهل زدايى و احياء ارزش هاى دينى است و عزادارى با اين هدف بركات فراوانى براى فرد و جامعه دارد(1) كه يكى از آنها آمرزش گناهان و سالم سازى روانى انسان هاست كه اين بركت نيز دقيقاً در جهت احياء ارزش هاى اسلامى قرار دارد . از سوى ديگر حادثه عاشورا در يك نگاه كلى و واقع بينانه ، داراى دو بُعد است : يكى بُعد جنايت و مظلوميت و ديگرى بُعد حماسه ، عزت و عظمت . از اين رو تحليل و تبيين صحيح اين حادثه در صورتى امكان پذير است كه اين دو بُعد در كنار هم ديده شود و ارائه گردد ، در غير اين صورت ، مخاطب درك درستى از اين جريان مهم تاريخ اسلام پيدا نخواهد كرد . استاد مطهرى قدس سرّه در اين باره مى گويد : حادثه عاشورا و تاريخچه كربلا دو صفحه دارد : يك صفحه سفيد و نورانى و يك صفحه تاريك ، سياه و ظلمانى كه هر دو صفحه اش يا بى نظير است و يا كم نظير . اما صفحه سياه و تاريكش از آن نظر سياه و تاريك است كه در آن فقط جنايت بى نظير و يا كم نظير مى بينيم ... .
.
ص: 29
از اين نظر حادثه كربلا يك جنايت و يك تراژدى است ، يك مصيبت است ، يك رثاء است . اين صفحه را كه نگاه مى كنيم ، در آن ، كشتن بى گناه مى بينيم ، كشتن جوان مى بينيم ، كشتن شيرخوار مى بينيم ، اسب بر بدن مرده تاختن مى بينيم ، آب ندادن به يك انسان مى بينيم ، زن و بچّه را شلاق زدن مى بينيم ، اسير را بر شتر بى جهاز سوار كردن مى بينيم . از اين نظر قهرمان حادثه كيست ؟ واضح است وقتى كه حادثه را از جنبه جنايى نگاه كنيم ، آن كه مى خورد قهرمان نيست ، آن بيچاره مظلوم است . قهرمان حادثه در اين نگاه يزيد بن معاويه است ، عبيد اللَّه بن زياد است ، عمر سعد است ، شمر بن ذى الجوشن است ، خولى است و يك عدّه ديگر . لذا وقتى كه صفحه سياه اين تاريخ را مطالعه مى كنيم ، فقط جنايت ورثاء بشريّت را مى بينيم . پس اگر بخواهيم شعر بگوييم چه بايد بگوييم ؟ بايد مرثيه بگوييم و غير از مرثيه گفتن چيز ديگرى نيست كه بگوييم . بايد بگوييم :ز آن تشنگان هنوز به عيّوق مى رسدفرياد العطش زبيابان كربلا(1) امّا آيا تاريخچه عاشورا فقط همين يك صفحه است ؟ آيا فقط رثاء است ؟ فقط مصيبت است و چيز ديگرى نيست ؟ اشتباه ما همين است . اين تاريخچه يك صفحه ديگر هم دارد كه قهرمان آن صفحه ، ديگر پسر معاويه نيست ، پسر زياد نيست ، پسر سعد نيست ، شمر نيست . در آنجا ، قهرمان حسين است . در آن
.
ص: 30
صفحه ، ديگر جنايت نيست ، تراژدى نيست ، بلكه حماسه است ، افتخار و نورانيّت است ، تجلّى حقيقت و انسانيّت است ، تجلّى حقّ پرستى است . آن صفحه را كه نگاه كنيم ، مى گوييم بشريّت حقّ دارد به خودش ببالد . امّا وقتى صفحه سياهش را مطالعه مى كنيم مى بينيم كه بشريّت سرافكنده است و خودش را مصداق آن آيه مى بيند كه مى فرمايد : (قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَآءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ)(1) . مسلّماً جبرئيل امين در مقابل اعلام خدا كه فرمود : (إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً)(2) سؤالى نمى كند ، بلكه آن دسته از فرشتگان كه فقط صفحه سياه بشريّت را مى ديدند و صفحه ديگر آن را نمى ديدند ، از خدا اين سؤال را كردند كه آيا مى خواهى كسانى را در زمين قرار دهى كه فساد كنند و خون ها بريزند ؟ و خدا در جواب آنها فرمود : (إِنِّى أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ) .(3) آن صفحه ، صفحه اى است كه ملك اعتراض مى كند ؛ بشر سرافكنده است و اين صفحه ، صفحه اى است كه بشريّت به آن افتخار مى كند . چرا بايد حادثه كربلا را هميشه از نظر صفحه سياهش مطالعه كنيم ؟ و چرا بايد هميشه جنايتهاى كربلا گفته شود ؟ چرا هميشه بايد حسين بن على از آن جنبه اى كه مورد جنايت جانيان است مورد
.
ص: 31
مطالعه ما قرار بگيرد ؟ چرا شعارهايى كه به نام حسين بن على مى دهيم و مى نويسيم ، از صفحه تاريك عاشورا گرفته شود ؟ چرا ما صفحه نورانى اين داستان را كمتر مطالعه مى كنيم ، در حالى كه جنبه حماسى اين داستان صد برابر جنبه جنائى آن مى چربد و نورانيت اين حادثه بر تاريكى آن خيلى مى چربد ، پس بايد اعتراف كنيم كه يكى از جانى هاى بر حسين بن على عليهما السلام ما هستيم كه از اين تاريخچه فقط يك صفحه اش را مى خوانيم و صفحه ديگرش را نمى خوانيم .(1)
2 . استناد به منابع غير معتبريكى از آسيب هايى كه خصوصاً در قرن هاى اخير عزادارى امام حسين عليه السلام را تهديد مى كند ، استناد و استفاده اهل منبر و مرثيه سرايان از منابع غير معتبر و غير قابل استناد(2) است . نكته قابل توجه اين كه تاريخ عاشورا بيش از هر موضوع ديگر ، داراى منابع معتبر و قابل استناد است ، و مرثيه سرايان متعهد و آگاه اصولاً نيازى به استفاده از منابع غير قابل استناد ندارند . به گفته شهيد مطهرى : اگر كسى تاريخ عاشورا را بخواند مى بيند از زنده ترين و مستندترين و
.
ص: 32
از پر منبع ترين تاريخ ها است . مرحوم آخوند خراسانى (1) فرموده بود آنها كه به دنبال روضه نشنيده مى روند ، بروند روضه هاى راست را پيدا كنند كه آنها را احدى نشنيده است .(2) شمارى از مرثيه سرايان مى پندارند هر چه چاپ و منتشر شد قابل استناد است و كارى با اعتبار منبع ندارند ، نويسنده ارجمند كتاب لؤلؤ و مرجان درباره برخى از مطالب نادرستى كه بر زيارت معتبر وارث افزوده شده مى گويد : روزى طلبه اى را ديدم كه آن دروغ هاى قبيحه را براى شهدا مى خواند ، دستى بر كتفش گذاشتم ، ملتفت من شد ، گفتم : از اهل علم قبيح نيست چنين اكاذيب در چنين محضرى ؟! گفت : مگر مروى نيست ؟ تعجب كردم ، گفتم : نه . گفت : در كتابى ديدم . گفتم : در كدام كتاب ؟ گفت : مفتاح الجنان (3) . ساكت شدم ، كسى كه در بى اطلاعى كارش به اينجا رسد كه جمع كرده بعضى عوام را كتاب شمرد و مستند قرار دهد ، قابل سخن گفتن نيست .(4)
.
ص: 33
بسيارى از مطالب بى اساس و دروغ كه موجب وهن اهل بيت عليهم السلام است و متأسفانه به عنوان مرثيه مطرح مى گردد ريشه در منابع غير معتبر دارد ، و از اين رو منبع شناسى (1) در كنار اخلاص نخستين شرط ذاكران و مرثيه سرايان راستين تاريخ خونبار عاشورا است و كسانى كه فاقد اين شرط باشند ، شايستگى براى ذكر مصيبت اهل بيت عليهم السلام ندارند : شخصى در شهر كرمانشاه خدمت عالم كامل جامع فريدى ، آقا محمدعلى صاحب مقامع و غيره - قدس سره - رسيده و عرض كرد : در خواب مى بينم به دندان خود گوشت بدن مبارك حضرت سيد الشهداء عليه السلام را مى كَنَم! آقا او را نمى شناخت ، سر به زير انداخت و متفكر شد ، پس به او فرمود : شايد روضه خوانى مى كنى ؟! عرض كرد : بلى . فرمود : يا ترك كن يا از كتب معتبره نقل كن .(2)
3 . گزارش هاى ذلّت بارحسين بن على عليه السلام مظهر عزّت الهى و عاشورا جلوگاه حماسه و عزّت حسينى ، و شعار دشمن شكن «هيهات منّا الذّلّة» ميراث گرانبهاى اوست ، در منابع معتبر گزارش شده كه آن حضرت ضمن يك سخنرانى حماسى در روز عاشورا خطاب به سپاه دشمن فرمود :ألا وإنَّ الدَّعِيَّ ابنَ الدَّعِيِّ قَد رَكَزَ بَينَ اثنَتَينِ ، بَينَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ ،
.
ص: 34
وهَيهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ ، يَأبَى اللَّهُ لَنا ذلِكَ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ ، وحُجورٌ طابَت ، وحُجورٌ طَهُرَت ، واُنوفٌ حَمِيَّةٌ ونُفوسٌ أبِيَّةٌ ، مِن أن تُؤثَرَ طاعَةُ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الكِرامِ .(1) هان ! خوانده شده ، پسر خوانده شده ، مرا ميان دو چيز قرار داده است : شمشير و خوارى . خوارى از ما دور است و خداوند ، آن را براى ما نمى پذيرد ، و نيز پيامبرش و مؤمنان و دامن هايى پاك و پاكيزه و جان هايى غيرتمند و خوددار كه اطاعت از لئيمان را بر مرگى كريمانه ، مقدّم نمى دارند . و نيز در پاسخ به كسانى كه به او گفتند :لا نُخَلّيكَ حَتّى تَضَعَ يَدَكَ في يَدِ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ زِيادٍ . تو را رها نخواهيم ساخت تا دست در دست عبيد اللَّه بن زياد نگذارى . فرمود :لا وَاللَّهِ ، لا اُعطي بِيَدي إعطاءَ الذَّليلِ ، ولا أفِرُّ فِرارَ العَبيدِ ، (إِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَ رَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ) (2)(إِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَ رَبِّكُم مِّن كُلِ ّ مُتَكَبِّرٍ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ) (3) .(4)
.
ص: 35
نه به خدا سوگند كه نه بسان ذلت زدگان ، دست ذلت به دست خود كامگان خواهم داد و نه بسان بردگان پا به فرار خواهم نهاد (من به پروردگار خويش وپروردگار شما پناه مى برم از اينكه مرا سنگباران نماييد) . (من از شرارت هر عنصر حق ناپذير ومتكبرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد به پروردگار خود وشما پناه مى برم) . بنا بر اين هر گزارشى از تاريخ عاشورا كه حاكى از پذيرش ذلت توسط آن حضرت است ، دروغ و ساخته و پرداخته دشمنان اوست مانند آن چه گزارش شده كه فرموده :اِختاروا مِنّي خِصالاً ثَلاثاً : إمّا أن أرجِعَ إلَى المَكانِ الَّذي أقبَلتُ مِنهُ ، وإمّا أن أضَعَ يَدي في يَدِ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ ، فَيَرى فيما بَيني وبَينَهُ رَأيَهُ ، وإمّا أن تُسَيِّروني إلى أيِّ ثَغرٍ مِن ثُغورِ المُسلِمينَ شِئتُم ، فَأَكونَ رَجُلاً مِن أهلِهِ ، لي ما لَهُم ، وعَلَيَّ ما عَلَيهِم .(1) يكى از سه پيشنهاد مرا بپذيريد:يا به همان جايى كه از آنجا آمده ام بازگردم و يا دستم را در دست يزيد بن معاويه بگذارم و ميان من و خود حكم كند و يا مرا به هر يك از مرزهاى مسلمانان كه مى خواهيد بفرستيد و من هم مانند يكى از ساكنان همانجا شوم با همان وظايف و حقوق. يا آن چه كتاب نور العين به آن حضرت نسبت داده كه وقتى شمر
.
ص: 36
مى خواست آن حضرت را به قتل برساند ، فرمود :إذاً ولا بُدَّ مِن قَتلي فَاسقِني شَربَةَ ماءٍ ، فَقالَ : هَيهاتَ أن تَذوقَ الماءَ! بَل تَذوقُ المَوتَ غُصَّةً بَعدَ غُصَّةٍ ، وجُرعَةً بَعدَ جُرعَةٍ .(1) بنابراين ، حال كه كشتنم قطعى است ، پس جرعه اى آب به من بده . او گفت : هرگز اگر قطره اى آب بچشى! بلكه مرگ را به صورت گلوگير و جرعه جرعه اى مى چشى . اين گونه گزارش ها علاوه بر اين كه با محكمات تاريخ عاشورا و موضع گيرى هاى امام در طول زندگى افتخارآميز او ، منافات دارد ، مخالف اصول باورهاى شيعه در مورد جايگاه والاى خاندان رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله است . و بر اين اساس يكى از آفات مجالس عزادارى سيد الشهداء مرثيه سرايى ذلت آميز براى آن حضرت است ، و بر ذاكران مخلص اهل بيت عليهم السلام فرض است كه از هر سخن و تعبيرى كه حاكى از اظهار ذلت آن بزرگوار و يا اهل بيت ايشان در حادثه عاشورا باشد ، جدّاً اجتناب كنند . در اين باره محدّث نورى در كتاب لؤلؤ و مرجان رؤياى صادقه اى را از روضه خوان معروفى بدون ذكر نام نقل كرده كه حقيقتاً تكان دهنده است !
چرا ذلت فرزندم حسين را خواندى ؟!«سيد فاضلى از معتبرين روضه خوانان ، شبى در خواب ديد كه : گويا
.
ص: 37
قيامت برپا شده و خلق در نهايت وحشت و حيرت ، و هر كس به حال خود مشغول ، و ملائكه ايشان را مى رانند به سوى حساب ، و با هر تنى دو موكل بود . من چون اين داهيه را ديدم در انديشه عاقبت خود كه با اين بزرگى امر به كجا خواهد كشيد ؟ در اين حال دو نفر از آن جماعت مرا امر نمودند به حضور در محضر خاتم النبيين صلى اللَّه عليه و آله ، چون مآل كار خطرناك بود مسامحه كردم ، قهراً مرا كشاندند ، يكى در پيش ، ديگرى در عقب و من در وسط . هراسان و ترسناك سير مى كرديم كه ديدم عمارى بسيار بزرگى بر دوش جماعتى از طرف راست راه مى روند ، با الهام الهى دانستم كه در آن عمارى سيده زنان عالم است - صلوات اللَّه عليها - و چون به عمارى نزديك شدم فرصت را غنيمت دانسته از دست موكلان فرار و خود را به زير عمارى رساندم . آن را قلعه اى محكم و محل منيعى ديدم كه پيش از من جمعى از گناه كاران به آنجا پناه برده بودند ، و موكلين را ديدم از عمارى دور و قدرت بر نزديك شدن به عمارى ، ندارند و به همان اندازه دورى با ما سير مى كنند و به اشاره التماس كردند برگرديم ، قبول نكرديم ، آن گاه به اشاره ما را تهديد كردند ، چون تكيه گاه خود را محكم ديديم ما نيز ايشان را تهديد مى كرديم . و با همين قوت قلب سير مى كرديم كه ناگاه رسولى از جانب رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيد و به آن معظمه از جانب آن جناب گفت كه : جمعى از گناهكاران امت به تو پناه آورده اند ، ايشان را روانه كن كه به حساب ايشان برسيم ، پس آن مخدره اشاره فرمود كه موكلان از هر
.
ص: 38
طرف رسيدند و ما را به موقف حساب كشاندند . در آنجا منبرى ديديم بسيار بلند كه پله هاى زيادى داشت و سيد انبياء صلى اللَّه عليه و آله بر بالاى آن نشسته و اميرالمؤمنين عليه السلام بر پله اول آن ايستاده و مشغول است به رسيدن حساب خلايق . و آنها در پيش روى آن حضرت صف كشيده ، چون نوبت حساب به من رسيد مرا مخاطب كرد و به نحو سرزنش و توبيخ فرمود : «چرا ذلت فرزندم حسين را خواندى و او را به مذلت و خوارى نسبت دادى ؟» . پس در جواب متحير شدم و جز انكار چاره اى نديدم ، پس منكر شدم كه نخواندم . پس ديدم دردى به بازويم رسيد گويا ميخ آهنى در آن فرو رفته ملتفت شدم به طرف خود مردى را ، ديدم كه در كفش طوماريست ، آن را به من داد ، گشودم ديدم صورت مجالس من در آن بود و در هر جا و هر وقت و هر چه خوانده بودم در آن ثبت شده بود و از آن جمله همان فقره كه از من سؤال كردند . پس حيله ديگر به خاطرم آمد ، گفتم : مجلسى رحمه اللَّه عليه آن را در جلد دهم بحار ذكر كرده ، پس به يكى از خدام حاضرين فرمود : برو از مجلسى آن كتاب را بگير ، پس ملتفت شدم ديدم از طرف راست منبر صفوف بسيار است كه اول آن جنب منبر و آخر آن خداى داند كه به كجا منتهى مى شود و هر عالمى مؤلفاتش در پيش رويش گذاشته ، شخص اول در صف اول مرحوم مجلسى است . چون رسول حضرت پيغام را به او رساند در ميان كتب آن كتاب را برداشت به او داد ، گرفت آورد . اشاره فرمود به من دهد ، گرفتم و در بحر تحير فرو
.
ص: 39
رفتم ؛ زيرا كه غرض از آن حيله و افتراء خلاصى از آن مهلكه بود . پس پاره اى اوراق آن را بيهوده به هم زدم ، در آن حال حيله ديگر به خاطرم آمد ، پس گفتم : آن را در مقتل حاجى ملا هادى برغانى ديدم ، باز به خادمى فرمود : برو به او بگو كتاب را بياورد ، و رفت و گفت : در صف ششم يا هفتم شخص ششم يا هفتم حاجى مذكور بود ، كتاب را خود برداشت و آورد . پس امر فرمود آن فقره را در آن كتاب پيدا كنم ، دو مرتبه خوف برگشت و مضطرب شدم و راه چاره از هر طرف بسته شد ، بيهوده مشغول بر گرداندن اوراق بودم با قلب هراسان . تا آن كه مى گويد : چون از خواب بيدار شد جماعتى از اهل صنف خود را جمع كرد و آنچه در خواب ديده بود نقل نمود و گفت : اما من پس در خود قوه اقامه شروط روضه خوانى را نمى بينم ، آن را ترك مى كنم و هر كه مرا تصديق مى كند سزاوار است او نيز دست از آن بكشد . با آنكه ساليانه مبالغ خطيرى از اين راه به او مى رسيد از آن چشم پوشيده دست از روضه خوانى كشيد» .(1)
4 . غلوّگزارش هاى ذلت بار ، پايين آوردن و غلوّ بالاتر بردن اهل بيت عليهم السلام از جايگاه واقعى آنها است كه متأسفانه ، هر دو آفت در برخى مجالس
.
ص: 40
مرثيه سرايى مشاهده مى شود . شيخ المحدثين ، ابن بابويه روايتى را از امام رضا عليه السلام نقل كرده كه دلالت دارد بر اين كه غلوّ يك توطئه حساب شده دشمنان اهل بيت عليهم السلام براى بدبين كردن مردم به آنان و منزوى كردن خاندان رسالت بوده است ، متن سخن امام اين است :إنَّ مُخالِفينا وَضَعوا أخباراً في فَضائِلِنا وجَعَلوها عَلى ثَلاثَةِ أقسامٍ : أحَدُهَا الغُلُوُّ ، وثانيهَا التَّقصيرُ في أمرِنا ، وثالِثُها التَّصريحُ بِمَثالِبِ أعدائِنا ؛ فَإِذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فينا كَفَّروا شيعَتَنا ونَسَبوهُم إلى القَولِ بِرُبوبِيَّتِنا ، وإذا سَمِعُوا التَّقصيرَ اعتَقَدوهُ فينا ، وإذا سَمِعوا مَثالِبَ أعداءِنا بِأَسمائِهِم ثَلَبونا بِأَسمائِنا .(1) مخالفين ما سه نوع خبر در فضايل ما جعل كرده اند : 1 - غلو ، 2 - كوتاهى در حق ما ، 3 - تصريح به بدى هاى دشمنان ما ودشنام به آنان. وقتى مردم اخبار غلو را مى شنوند، شيعيان ما را تكفير مى كنند ومى گويند: شيعه قائل به ربوبيت ما مى باشد ووقتى كوتاهى در حق ما را مى شنوند به آن معتقد مى شوند ووقتى بدى هاى دشمنان ما را مى شنوند ما را دشنام مى دهند. بنا بر اين ، كسانى كه در مجالس عزادارى ، اهل بيت عليهم السلام را جايگزين خدا مى كنند و به جاى خدا محور كردن مجالس امام حسين عليه السلام و پيوند دادن دل ها به خدا از طريق اهل بيت كه ابواب الهى
.
ص: 41
هستند ، مردم را به «حسين اللهى» شدن و «زينب اللهى» گرديدن دعوت مى نمايند و يا براى بزرگداشت اهل بيت ، انبياء بزرگ الهى را كوچك جلوه مى دهند ، آگاهانه يا ناخودآگاه ، در خدمت اهداف دشمنان اهل بيت قرار گرفته اند و سيد الشهدا از آنان بيزار است .(1)
5 . دروغ زشت ترين و خطرناك ترين دروغ ها(2) ، دروغ بستن به خدا و پيامبر خدا و اهل بيت است كه از گناهان كبيره شمرده شده و موجب بطلان روزه مى گردد .(3) مرثيه سرايانى كه بدون حجت شرعى ، سخنى را به خدا و اهل بيت نسبت مى دهند نه تنها خادم و ذاكر امام حسين عليه السلام نيستند بلكه بايد بدانند كه كار آنها گناه كبيره است . حقيقتاً براى بسيارى از مردم باور كردن اين معنا سخت است كه روضه خوانى دروغ مرثيه سرايى كند ، ولى با كمال تأسف بايد به اين واقعيت تلخ اعتراف كرد ، بلكه براى اين مصيبت بزرگى كه تاريخ عاشورا بدان مبتلا گرديده بايد بيش از مصيبت عاشورا گريست ، چرا كه اين مصيبت پامال كردن نهضت مقدس حسينى است!
.
ص: 42
براى توضيح اين اجمال ، علاقمندان مى توانند به كتاب لؤلؤ و مرجان كه توسط محدّث نورى در سال 1319 هجرى قمرى تأليف شده و كتاب حماسه حسينى اثر استاد شهيد مطهرى مراجعه كنند . و اينك نگاهى كوتاه به اين دو كتاب از اين منظر :
دروغ در مرثيه سرايى در دوران گذشته مى توان گفت از موقعى كه كتاب روضة الشهداء نوشته شد يعنى حدود سال نهصد هجرى آسيب دروغ وارد عرصه مرثيه سرايى گرديد ، و به تدريج اين آفت گسترش يافت به گونه اى كه در اوايل قرن چهاردهم محدّث نورى از گسترش اين آفت احساس خطر كرد و به پيشنهاد يكى از علماى هندوستان اقدام به نوشتن كتاب لؤلؤ و مرجان كرد(1) . وى درباره انگيزه نوشتن اين كتاب در آغاز آن مى گويد : جناب العالم العامل الجليل الفاضل الكامل ... سيد محمّد مرتضى جونپورى هندى - ايده اللَّه تعالى - مكرر از آنجا به حقير شكايت از ذاكرين و روضه خوانان آن صوب كرده كه در گفتن دروغ حريص و بى باك[اند ]و اصرار تام در نشر اكاذيب و مجعولات دارند ، بلكه نزديك به آن رسيده كه آن را جايز دانند و مباح شمارند ، چون سبب گريانيدن مؤمنين است از دائره عصيان و قبح او را بيرون دانند! و امر
.
ص: 43
فرمود كه چند كلمه در اين باب به طريق موعظه و مجادله حسنه نوشته ، شايد سبب تنبه و دست برداشتن از اين قبايح شود . ظاهراً جناب ايشان گمان دارند كه در عتبات عاليات و بلاد مقدسه ايران اين طايفه از اين غائله آسوده و دامن عفت ايشان به لوث كذب و افترا آلوده نيست و اين خرابى دينى منحصر است در همان بلاد ، غافل از آن كه نشر خرابى از سرچشمه در هر جا منتشر شده منتهى به مركز علم و حوزه اهل شرع اعتاب عاليه است ؛ چه اگر اهل علم مسامحه نمى كردند و مراقب تميز صحيح و سقيم و صدق و كذب گفتار اين طايفه مى شدند و از گفتن اكاذيب نهى مى كردند كار خرابى به اينجا نمى رسيد .(1) محدث نورى در بخشى ديگر از كتاب لؤلؤ و مرجان مى گويد : سكوت متمكنين سبب تجرّى و بى مبالاتى اين طايفه بى انصاف شده حتى در حرم هاى شريفه و روضات متبركه ، خصوص ، حرم صاحب عزا حضرت سيد الشهداء - روحنا و روح العالمين له الفداء - در غالب اوقات ، سيّما در اسحار كه موسم گريه و ناله و استغفار است به اقسام دروغ هاى عجيبه و گاهى به آوازهاى مطربه ، آن محضر انوار را تاريك نمايند .(2)
نمونه هايى از روضه هاى دروغ از نگاه محدث نورى اينك به چند نمونه از مرثيه سرايى هاى دروغين كه محدث نورى در
.
ص: 44
كتاب «لؤلؤ و مرجان» آورده توجه فرماييد :
1 . اضافات داستان آمدن طبيب براى معالجه امام على عليه السلام در بسترشهادت نقل كنند از حبيب بن عمرو كه رفت خدمت امير المؤمنين عليه السلام بعد از رسيدن ضربت به فرق مباركش ، و اشراف و رؤساء قبايل و شرطة الخميس در محضر انورش بودند . مى گويد : وما مِنهُم أحَدٌ إلّا ودَمعُ عَينَيهِ يَتَرَقرَقُ عَلى سَوادِها حُزناً عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام . يكايك آنها بر اندوه بر اميرالمؤمنين چشمانشان آكنده از اشك شد . و به فرزندان آن جناب نظر كردم كه سرها را به زير انداخته وما تَنَفَّسَ مِنهُم مُتَنَفِّسٌ إلّا وظَنَنتُ أنَّ شَطايا قَلبِهِ تَخرُجُ مِن أنفاسِهِ . كسى از آنها نبود مگر اين كه گمان بردم كه پاره هاى قلبش با نفس هايش بيرون مى آيد . مى گويد : اطبا را جمع كردند و اثير بن عمر ريه گوسفند را باد كرد و داخل آن جراحت كرد و بيرون آورد . ديد به مغز سر آلوده است . حاضرين پرسيدند : فَخَرِسَ وتَلَجلَجَ لِسانُهُ ؛ به لكنت افتاد و زبانش بند آمد . مردم فهميدند و مأيوس شدند ، پس سرها به زير انداخته آهسته مى گريستند از ترس آنكه زنان بشنوند ، جز اصبغ بن نباته كه طاقت نياورد و نتوانست خوددارى كند «دُونَ أنْ شَرِقَ بِعَبرَتِهِ» بلند گريست . پس حضرت چشم باز كرد . و بعد از كلماتى حبيب مى گويد :
.
ص: 45
گفتم : يا أبَا الحَسَنِ ، لا يَهولَنَّكَ ماتَرى ، وإنَّ جُرحَكَ غَيرُ ضائِرٍ ، فَإِنَّ البَرَدَ لا يُزيلُ الجَبَلَ الأَصَمَّ ، ونَفحَةَ الهَجيرِ لا يُجَفِّفُ البَحرَ الخِضَمَّ ، وَالصِّلَّ يَقوى إذَا ارتَعَشَ ، وَاللَّيثَ يَضرى إذا خُدِشَ . اى ابوالحسن ، آنچه مى بينى ، تو را به هراس نيندازد ، جراحتت آسيبى به تو نمى زند .تگرگ صخره را از جا نمى كند وباد گرم نيمروزى ، اقيانوس را نمى خشكاند . بچه افعى آن گاه نيرومند مى شود كه مرتعش شود و شير آن گاه خطرناك مى شود كه زخمى شود . بعد حضرت جوابى داد و ام كلثوم شنيد و گريست . حضرت او را خواست، داخل شد خدمت پدر بزرگوارش . و ظاهر اين نقل چنين است كه در حضور همه آن جماعت آمد و عرض كرد : أنتَ شَمسُ الطّالِبِيّينَ ، وقَمَرُ الهاشِمِيّينَ ، دَسّاسُ كُثُبِهَا المُتَرَصِّدُ ، وأرقَمُ أجِمَّتِها المُتَفَقِّدُ ، عِزُّنا إذا شاهَتِ الوُجوهُ ذُلاًّ، جَمعُنا إذَا المَوكِبُ الكَثيرُ قَلّا ... . تو خورشيد خاندان طالب ، و ماه بنى هاشمى ، اژدهايى هستى كه در كمين نشسته و مار سهمگينى كه مخفى وآماده حمله است، تو عزت مايى وقتى چهره ها از خوارى سر افكنده مى شوند، تو مايه وحدت و كثرت مايى هنگام كمى ها .تاآخر اين خبر مسجع مقفى كه از شنيدنش نفس محظوظ مى شود و
.
ص: 46
لكن صد حيف كه اصل ندارد . و در اصل شريف ثقه جليل عاصم بن حميد خبر عمرو و آمدن جراح را دارد ، ابداً از اين كلمات در آن چيزى يافت نمى شود .(1) و همچنين ابو الفرج در مقاتل الطالبيين (2) معالجه اثير بن عمر را ذكر كرده بدون اين شرح و حواشى .(3)
2 . آب آوردن ابا الفضل براى سيد الشهدا در كودكى!نمونه ديگرى از دروغ در مرثيه سرايى ، داستانى است كه محدث نورى آن را در كتاب خود به عنوان نمونه ديگر از دروغ پردازى آورده و شهيد مطهرى هم مى گويد من آن را مكرر شنيده ام و آن داستان ساختگى اين است : روزى اميرالمؤمنين عليه السلام در بالاى منبر خطبه مى خواند ، حضرت سيد الشهداء عليه السلام تشنه شد ، آب خواست ، حضرت به قنبر امر فرمود : آب بياور ، عباس در آن وقت طفل بود ، چون شنيد تشنگى برادر را دويد نزد مادر و آب براى برادر گرفت در جامى و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف مى ريخت ، به همين قسم وارد مسجد [شد] ، چشم پدر بر او افتاد گريست و فرمود : امروز چنين و روز عاشورا چنان ، و قدرى از مصائب او ذكر نمود الخ .(4)
.
ص: 47
محدث نورى پس از اشاره به اين داستان دروغ ، در تبيين مجعول بودن آن مى گويد : «اين قصه البته در كوفه بود و اگر در مدينه بود بايد اول خلافت آن حضرت باشد ؛ زيرا كه قبل از آن مسجد و منبرى براى آن حضرت نبود . عمر شريف حضرت ابى عبد اللَّه عليه السلام در آن زمان زياده از سى سال بود ، اظهار تشنگى كردن در آن مجلس عام و تكلم كردن در اثناء خطبه مكروه است يا حرام ، با مقام امامت بلكه با اول درجه عدالت بلكه با رسوم متعارفه انسانيت مناسبتى ندارد» .(1) محدث نورى در ادامه براى توضيح بيشتر دروغ بودن اين داستان مى افزايد كه : از آنجا كه دروغگو حافظه ندارد ، جاعل اين داستان از يك سو حضرت اباالفضل را كودكى خردسال معرفى مى كند و از سويى مى گويد : در جنگ صفين كه دو سه سال پس از اين واقعه بوده ، وى هشتاد نفر را به هوا پرتاب مى كرد به گونه اى كه وقتى نفر هشتادم را به هوا پرتاب كرد هنوز اولى برنگشته بود و هر كدام بر مى گشت با شمشير او را دو حصه مى نمود(2) !
3 . پيمان گرفتن زينب عليها السلام از حبيب بن مظاهرنمونه اى ديگر از گزارش هاى دروغ اين كه مى گويند : جناب زينب عليها السلام در شب عاشورا به جهت همّ و غم و خوف از اعداء در ميان خيمه ها سير مى كرد براى استخبار حال اقربا و انصار ،
.
ص: 48
ديد حبيب بن مظاهر اصحاب را در خيمه خود جمع كرده و از آنها عهد مى گيرد كه فردا نگذارند احدى از بنى هاشم قبل از ايشان به ميدان بروند به شرحى طولانى ، آن مخدره مسروراً آمد پشت خيمه ابوالفضل ، ديد آن جناب نيز بنى هاشم را جمع كرده و به همان قسم از ايشان عهد مى گيرد كه نگذارند احدى از انصار پيش از ايشان به ميدان رود . مخدره مسرور خدمت حضرت رسيد و تبسم كرد ، حضرت از تبسم او تعجب كرد و سبب پرسيد ، آنچه ديد عرض كرد ... تا آخر خبر كه واضعش را در اين فن مهارتى بود تمام .(1)
4 . احوال پرسى امام حسين عليه السلام از زين العابدين عليه السلام در روز عاشورانقل كنند با سوز و گداز كه در روز عاشورا بعد ازشهادتاهل بيت و اصحاب ، حضرت به بالين امام زين العابدين عليه السلام آمد ، پس از پدر حال معامله آن جناب را با اعدا پرسيد ، خبر داد كه به جنگ كشيد ، پس جمعى از اصحاب را اسم برد و از حال آنها پرسيد ، در جواب فرمود : قتل قتل تا رسيد به بنى هاشم و از حال جناب على اكبر و ابوالفضل سؤال كرد ، به همان قسم جواب داد و فرمود : بدان در ميان خيمه ها غير از من و تو مردى نمانده . خلاصه اين قصه است و حواشى بسيار دارد و صريح است در آنكه آن جناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابداً از
.
ص: 49
حال اقرباء و انصار و ميدان جنگ خبرى نداشت .(1)
5 . داستان اسب امام حسين عليه السلام خبر عجيب كه متضمن است طلب كردن حضرت هنگام عزم رفتن به ميدان ، اسب سوارى را ، و كسى نبود آن را حاضر كند ، پس مخدره زينب رفت و آورد و آن حضرت را سوار كرد بر حسب تعدد منابر ، مكالمات بسيار بين برادر و خواهر ذكر مى شود و مضامين آن در ضمن اشعار عربى و فارسى نيز در آمده و مجالس را با آن رونق دهند و به شور در آرند و الحق جاى گريستن است اما نه بر اين مصيبت بى اصل ، بلكه در گفتن چنين دروغ واضح و افترا بر امام عليه السلام در بالاى منابر و نهى نكردن آنان كه متمكنند از نهى كردن به جهت بى اطلاعى يا ملاحظه عدم نقص در بعضى شئونات .(2)
6 . داستان عروسى حضرت قاسم به گفته محدث نورى اولين كسى كه اين داستان را نوشت ملا حسين كاشفى در كتاب روضة الشهداء است (3) و همان طور كه استاد مطهرى فرموده اصل داستان صد در صد دروغ است (4) ، چگونه مى توان به امام
.
ص: 50
نسبت داد كه در هنگام نبرد با دشمن و در حالى كه مجال نماز خواندن هم به امام و يارانش داده نمى شود امام بگويد آرزو دارم عروسى دخترم را ببينم و در همين جا دخترم را براى پسر برادرم عقد مى كنم و مراسم عروسى برپا مى كنم ؟!
7 . نسبت دادن شعر ابو الحسن تهامى به امام حسين عليه السلام ابو الحسن تهامى (م 416) قصيده اى در رثاء فرزندش سروده كه ضمن آن آورده :يا كَوكباً ما كانَ أقصَرَ عُمرَهُ وَكَذا تَكونُ كَواكِبُ الأَسحارِ(1)اى ستاره اى كه چه عمر كوتاهى داشت آرى! چنين اند ستارگان سحرى محدث نورى مى گويد كه اين شعر را در بالاى منبر با صراحت به امام حسين عليه السلام نسبت مى دهند كه در بالاى سر حضرت على اكبر خواند و خود در بعضى از كتابهاى بافته جديد ديدم كه در قصهشهادتعلى اكبر به آن حضرت نسبت داده با چند بيت ديگر از آن قصيده .(2)
8 . آمدن زينب عليها السلام به بالين برادر در قتلگاه برخى از مرثيه سرايان به حضرت زينب چنين نسبت داده اند كه در آخرين لحظات امام به بالين حضرت آمد و چنين كرد : ورَأَتهُ يَجودُ بِنَفسِهِ ، ورَمَت بِنَفسِها عَلَيهِ وهِيَ تَقولُ : أنتَ أخي ، أنتَ رَجانا ، أنتَ كَهفُنا ، أنتَ حِمانا ، الخ . و ايشان را ديد كه در حال جان دادن بود ، خود را به روى او انداخت و چنين مى گفت : تو برادر منى ، تو اميد و پناه گاه ما و امان مايى . محدث نورى اين داستان را هم يكى از دروغ هاى مرثيه سرايان شمرده است .(3)
.
ص: 51
9 . اسيرى در اين خانواده نبودخبرى است لطيف و متكى بر مقدماتى كه احتمال دروغ را از ذهن سامعين محو كند و سند را به ابوحمزه ثمالى بيچاره منتهى كنند كه روزى آمد در خانه حضرت امام زين العابدين عليه السلام و در را كوبيد ، كنيزكى آمد ، چون فهميد ابو حمزه است خداى را حمد كرد كه او را رساند كه حضرت را تسلى دهد ، چون امروز دو مرتبه بيهوش شدند ، پس داخل شد و تسلى داد به اينكهشهادتدر اين خانواده عادت و موروثى است ، جد و عم و پدر و عم پدر همه شهيد شدند . در جواب او را تصديق نمودند و فرمودند : و لكن اسيرى در اين خانواده نبود ، آنگاه شمه اى از حالت اسيرى عمه ها و خواهران بيان كردند !(1)
10 . چگونگى حضور امام صادق عليه السلام در مجلس عزادارى داستان مجعول ديگرى را محدث نورى خلاصه آن را از مرثيه سرايان
.
ص: 52
نقل مى كند كه به گفته ايشان سند آن را به هشام بن حكم مظلوم مى رسانند كه گفت : روزى بعضى از شيعيان او را دعوت به مجلس عزاى جد بزرگوارش كرد ، عذر خواست كه بايد در آن محضر حاضر باشم . گفت : رخصت بگير . گفت : نشود كه اسم اين مطلب را در حضورش برد كه طاقت ندارد . گفت : بى اذن بيا ، گفت : روز بعد كه مشرف شدم جويا مى شوم ، نتوانم راست گفت . بالاخره او را برد ، بعد از آن مشرف شد . حضرت جويا شد ، بعد از تكرار عرض كرد ، فرمود : «گمان دارى من در آنجا نبودم (يا در چنين مجالس حاضر نمى شوم)» عرض كرد : جنابت را در آنجا نديدم . فرمود : «وقتى كه از حجره بيرون آمدى در محل كفش ها چيزى نديدى ؟» عرض كرد : جامه در آنجا افتاده بود . فرمود : «من بودم كه عبا بر سر كشيدم و روى زمين افتادم» .(1)
دروغ در مرثيه سرايى در عصر حاضرنمى دانم تلاش هاى محدث نورى در راه مبارزه با دروغ گويى در مرثيه سرايى تا چه اندازه مؤثر بوده ولى در دوران زندگى ما نيز اگر وضع مرثيه سرايى اسف بارتر از آن چه ايشان توصيف كرده نباشد ، بهتر از آن نيست .
.
ص: 53
«حماسه حسينى» استاد شهيد مطهرى ، تلاشى است نو براى مبارزه با دروغ پردازى در مرثيه سرايى در دوران معاصر ، استاد ، درباره رواج اين آفت در دوران معاصر مى گويد : اگر بخواهيم روضه هاى دروغى را كه مى خوانند جمع آورى كنيم شايد چند جلد كتاب پانصد صفحه اى بشود!(1) اينك چند نمونه از مرثيه سرايى هاى دروغين كه علامه مطهرى خود در مجلس عزا بوده و شنيده :
1 . دعاى ليلا براى على اكبرداستان مجعول منسوب به امام حسين عليه السلام كه هنگامى كه على اكبر به ميدان رفت امام به همسرش ليلا فرمود : «برو در خلوت دعا كن براى فرزندت ...» از زمان محدث نورى (2) ميان مرثيه سرايان رايج بوده ، استاد مطهرى نيز از اين داستان به عنوان نمونه ديگر از تحريف وقايع عاشورا ياد مى كند و مى فرمايد : نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا كه يكى از معروفترين قضايا شده است و حتّى يك تاريخ هم به آن گواهى نمى دهد قصّه ليلا مادر حضرت على اكبر است . البتّه ايشان مادرى به نام ليلا داشته اند ، ولى حتّى يك مورخ نگفته كه ليلا در كربلا بوده است . امّا ببينيد كه
.
ص: 54
چقدر ما روضه ليلا و على اكبر داريم ، روضه آمدن ليلا به بالين على اكبر . حتّى من در قم ، در مجلسى كه به نام آيت اللَّه بروجردى تشكيل شده بود كه البته خود ايشان در مجلس نبودند ، همين روضه را شنيدم كه على اكبر به ميدان رفت ، حضرت به ليلا فرمود كه : «از جدّم شنيدم كه دعاى مادر در حقّ فرزند مستجاب است ، برو در فلان خيمه خلوت موهايت را پريشان كن ، در حقّ فرزندت دعا كن شايد خداوند اين فرزند را سالم به ما برگرداند!» اولاً ليلايى در كربلا نبوده كه چنين كند . ثانياً اصلاً اين منطق ، منطق حسين نيست . منطق حسين در روز عاشورا ، منطق جانبازى است . تمام مورّخين نوشته اند كه هر كس اجازه مى خواست ، حضرت به هر نحوى كه مى شد عذرى برايش ذكر كند ، ذكر مى كرد ، به جز براى على اكبر ، فاستأذن في القتال اباه فأذن له . يعنى تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها كه سروده نشد! از جمله اين شعر كه مى گويد :خيز اى بابا از اين صحرا رويم نك بسوى خيمه ليلا رويم (1)
2. نذر كردن ليلا براى سلامتى على اكبرنمونه ديگرى در همين مورد را كه خيلى عجيب است من در همين تهران ، در منزل يكى از علماى بزرگ اين شهر ، در چند سال پيش ، از
.
ص: 55
يكى از اهل منبر كه روضه ليلا را مى خواند شنيدم و من در آنجا چيزى شنيدم كه به عمرم نشنيده بودم . گفت : بعد از اينكه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان كرد ، نذر كرد كه اگر خدا على اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد . يعنى نذر كرد كه سيصد فرسخ راه را ريحان بكارد! اين را گفت و يك مرتبه زد زير آواز :نَذرٌ عَلَيَّ لَئِن عادوا وإن رَجَعوالَأَزرَعَنَّ طَريقَ التَّفتِ رَيحاناً من نذر كردم كه اگر اينها برگردند راه تفت را ريحان بكارم . اين شعر عربى بيشتر براى من اسباب شد كه اين شعر از كجا پيدا شده ؟ بعد به دنبال آن رفتم و گشتم ، ديدم اين تفتى كه در اين شعر آمده كربلا نيست ، بلكه اين تفت سرزمين مربوط به داستان ليلى و مجنون معروف است كه ليلى در آن سرزمين سكونت مى كرده و اين شعر مال مجنون عامرى است براى ليلى ، و اين آدم اين شعر را براى ليلا مادر على اكبر و كربلا مى خوانده . تصوّر كنيد كه اگر يك مسيحى يا يك يهودى يا يك آدم لامذهب آنجا باشد و اين قضايا را بشنود ، آيا نخواهد گفت كه تاريخ اينها چه مزخرفاتى دارد ؟ آنها كه نمى فهمند كه اين داستان را اين شخص از خودش جعل كرده است ، بلكه مى گويند - العياذُ باللَّه - زنهاى اينها چقدر بى شعور بوده اند كه نذر مى كردند از كربلا تا مدينه را ريحان بكارند .(1)
.
ص: 56
3 . داستان پيرزنى كه زمان متوكل به زيارت امام حسين عليه السلام مى روداستاد مطهرى مى گويد : «در ده ، پانزده سال پيش كه به اصفهان رفته بودم ، در آنجا مرد بزرگى بود ، مرحوم حاج شيخ محمّد حسن نجف آبادى اعلى اللَّه مقامه ، خدمت ايشان رفتم و روضه اى را كه تازه در جايى شنيده بودم و تا آن وقت نشنيده بودم ، براى ايشان نقل كردم . كسى كه اين روضه را مى خواند اتفاقاً ترياكى هم بود . اين روضه را خواند و بقدرى مردم را گرياند كه حدّ نداشت . داستان پيرزنى را نقل مى كرد كه در زمان متوكّل مى خواست به زيارت امام حسين برود و آن وقت جلوگيرى مى كردند و دستها را مى بريدند تا اينكه قضيّه را به آنجا رساند كه اين زن را بردند و در دريا انداختند . در همان حال اين زن فرياد كرد : يا ابا الفضل العبّاس! وقتى داشت غرق مى شد سوارى آمد و گفت ركاب اسب مرا بگير . ركابش را گرفت ، گفت : چرا دستت را دراز نمى كنى ؟ گفت : من دست در بدن ندارم ، كه مردم خيلى گريه كردند . مرحوم حاج شيخ محمّد حسن تاريخچه اين قضيه را اين طور نقل كرد كه : يك روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر (جريان ، قبل از ايشان اتّفاق افتاده و ايشان از اشخاص معتبرى نقل كردند) مجلس روضه اى بود كه از بزرگترين مجالس اصفهان بود و حتّى مرحوم حاج ملّا اسماعيل خواجويى كه از علماء بزرگ اصفهان بود در آنجا شركت داشت . واعظ معروفى مى گفت كه من آخرين منبرى
.
ص: 57
بودم ، منبرى هاى ديگر مى آمدند و هنر خودشان را براى گرياندن مردم اعمال مى كردند . هر كس مى آمد روى دست ديگرى مى زد و بعد از منبر خود مى نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببيند ، تا ظهر طول كشيد ديدم هر كس هر هنرى داشت بكار برد ، اشك مردم را گرفت . فكر كردم من چه كنم ؟ همانجا اين قضيّه را جعل كردم ، رفتم قصّه را گفتم و از همه بالاتر زدم . عصر همان روز رفتم در مجلس ديگرى كه در چارسوق بود ، ديدم آنكه قبل از من منبر رفته همين داستان را مى گويد . كم كم در كتابها نوشتند و چاپ هم كردند!(1) اكنون بايد ديد كه ريشه اين دروغ پردازى ها چيست ؟ و چرا عده اى براى گرياندن مردم در مصيبت امام حسين عليه السلام به راحتى بر خدا و رسول و امامان دروغ مى بندند و بدين سان تاريخ افتخارآميز عاشورا را تحريف مى كنند .
ريشه دروغ در مرثيه سرايى از نگاه محدث نورى از نگاه محدث نورى دو عامل عمده ، موجب دروغ پردازى در مرثيه سرايى شده :
1 . تجويز دروغ در تعزيه!خلاصه مطلبى كه براى جايز شمردن دروغ در عزادارى براى امام حسين عليه السلام مرحوم نورى از برخى دروغ پردازان نقل كرده اين است :
.
ص: 58
احاديثى كه توصيه به گريانيدن در مصيبت آن حضرت مى كنند مطلق هستند ، بنا بر اين هر چه سبب گريه كردن مردم گردد هر چند دروغ باشد ، نيكو است ، و فضاى اين روايات آن است كه آن چه در نكوهش دروغ وارد شده هر چند كه در نهايت اعتبار است ولى اختصاص به غير از ذكر مصيبت ابا عبد اللَّه دارد !(1) استاد مطهرى پس از نقل اين مطلب از محدث نورى اضافه مى كند : اين همان حرفى است كه امروزى ها در مكتب «ماكياول» در آوردند كه هدف وسيله را مباح مى كند . هدف خوب باشد ، وسيله هر چه شد شد!(2) محدث نورى در پاسخ به اين سخن مى گويد : به اين بيان ، [مى]توان بسيارى از معاصى كبيره را مباح بلكه مستحب كرد و براى فساق جاده وسيعى از سوى آن معاصى باز نمود ؛ زيرا كه اخبار فضيلت و مدح ادخال سرور در قلب مؤمن و قضاى حوايج و اجابت خواهش او و سعى و كوشش در انجاح آن اضعاف اخبار اِبكا است، پس هر فاسقى هر زنى را كه ديد و خواهش نمود بوسه برويش زند يا... بر زن رواست به مقتضاى اخبار استحباب ادخال سرور يا اخبار استحباب قضاى حاجت و غير آنها اجابت نمايد و خود را تسليم كند!... .(3)
.
ص: 59
2 . تسامح در ابواب فضايل ، قصص و مصايب مطلب ديگرى كه از منظر محدث نورى دومين عامل عمده در دروغ پردازى در مرثيه سرايى است ، تمسك به سيره علما مبنى بر ضبط و نقل روايات ضعيفه در مؤلفات خود و تسامح در ابواب فضايل و قصص و به خصوص مصايب است . ايشان پس از توضيح اين شبهه به تفصيل توضيح مى دهد كه اين سخن مغالطه اى بيش نيست و هرگز علماى درستكار كه سيرشان در خطوط مستقيمه موازين عدليه است از كتابى كه صاحبش را نشناسند نقل نكنند و نيز از كتابى كه مؤلفش بى مبالات و فرقى ميان خبر موهون و غير موهون نگذاشته و در مقام نقل تميزى براى آنها مقرر نداشته خبرى بيرون نياورند .(1) به هر حال ترديدى نيست كه تسامح در نقل فضايل ، قصص و مصايب ، مجوز دروغ پردازى و نسبت دادن هر مطلبى كه در ابواب و موضوعات ياد شده در هر كتاب يافت ، به اهل بيت عليهم السلام نيست .
ريشه هاى اصلىِ دروغ در مرثيه سرايى به نظر مى رسد آن چه در ريشه يابىِ دروغ پردازى در مرثيه سرايى بدان اشاره شد ، در واقع بهانه دروغ پردازان است ، نه ريشه اصلىِ آن . زيرا هر كس كه از كمترين معلومات دينى برخوردار باشد با اندك
.
ص: 60
تأمل مى داند كه اسلام اجازه نمى دهد با دروغ كه گناهى كبيره است زمينه گريستن بر امام حسين عليه السلام كه مستحب است را فراهم كرد ، يا هر مطلب مكتوب و غير مكتوبى را بدون بررسى به اهل بيت عليهم السلام نسبت داد . به نظر ما ريشه هاى دروغ پردازى در مرثيه سرايى امور ديگرى است كه اين گونه بهانه تراشى ها نيز ريشه در آنها دارد ، آن ريشه ها عبارت اند از :
الف - جهل شمارى از مرثيه سرايان اگر بدانند آن چه مى خوانند دروغ است قطعاً از آن اجتناب مى كنند ليكن از آنجا كه نه شناخت درستى از تاريخ عاشورا دارند و نه توان و يا حوصله تحقيق و بررسى ، هر مطلبى را در هر كتابى ببينند و يا از ديگرى بشنوند ، در صورتى كه براى گرياندن مردم مفيد تشخيص دهند ، بدون تأمل در صحت و سقم آن ، مورد استفاده قرار مى دهند . بنا بر اين ، نخستين گام براى اصلاح مرثيه سرايى ، آموزش مرثيه سرايان و زنده كردن روح تحقيق در آنان و همچنين معرفى منابع معتبر و غير معتبر تاريخ عاشورا به آنها است .
ب - سوء استفاده از زبان حال بهره گيرى از زبان حال در مرثيه سرايى با دو شرط بى اشكال ، و در
.
ص: 61
واقع نوعى هنرمندى در ذكر مصيبت است : شرط اول اين كه : مرثيه سرا ، توان تشخيص حال كسى را كه مى خواهد زبان حال او را بيان كند داشته باشد ، و اين توان در صورتى تحقق مى يابد كه سراينده زبان حال ، اطلاع كافى از هدف نهضت حسينى ، تاريخ عاشورا ، و خصوصيات روحىِ كسى كه حال او را مى خواهد بازگو نمايد داشته باشد . شرط دوم اين كه : سخنى را به امام حسين عليه السلام و اهل بيت او نسبت ندهد ، بلكه تصريح كند آن چه مى گويم تشخيص من است . متأسفانه بدون در نظر گرفتن دو شرط ياد شده ، بسيارى از مرثيه سرايان مطالبى را خصوصاً به صورت شعر به امام و اهل بيت آن بزرگوار نسبت مى دهند كه واقعيت ندارد . به نظر مى رسد سوء استفاده از زبان حال در مرثيه سرايى يكى از عوامل راه يافتن دروغ به مقتل هاى مكتوب باشد . از باب نمونه شعر معروف منسوب به امام حسين عليه السلام :إن كانَ دينُ مُحَمَّدٍ لَم يَستَقِم إلّا بِقَتلي يا سُيوفُ خُذيني اين شعر البته از نظر مضمون ايرادى ندارد ولى انتساب آن به امام دروغ است ، اين سخن بخشى از قصيده اى است از يكى از شعراى عرب به نام شيخ محسن الهويزى ، كه در رثاء امام حسين عليه السلام ضمن اين ابيات آمده :أعطَيتُ رَبِّيَ مَوثِقاً لا يَنتَهي إلّا بِقَتلي فَاصعَدي وذَرينيإن كانَ دينُ مُحَمَّدٍ لَم يَستَقِم إلّا بِقَتلي يا سُيوفُ خُذينيهذا دَمي فَلتُروَ صادِيَةُ الظُّبامِنهُ وهذا لِلرِّماحِ وَتيني (1)با پروردگارم عهدى بسته ام كه انجام نمى شودجز با كشته شدنم ، پس مرا بالا ببر و بيفكناگر دين محمد استوار نماندجز به كشته شدن من ، اى شمشيرها مرا برگيريداين خون من است ، پس شمشيرهايى تشنه از آن سيراب شوندو اين رگ گردنم آماده براى نيزه هاست . بديهى است كه شاعر ، اين ابيات را به عنوان زبان حال امام گفته ، ليكن به تدريج به عنوان سخن امام رواج يافته است . همچنين ، جمله مشهور منسوب به آن حضرت :إنَّ الحَياةَ عَقيدَةٌ و جِهادٌ همانا زندگى عقيده و جهاد است . اين جمله مصرعى از سروده شاعر متأخر احمد شوقى است و تمام بيت چنين است :قِف دونَ رَأيِكَ فِي الحَياةِ مُجاهِداًإنَّ الحَياةَ عَقيدَةٌ وجِهادُ(2)در راه باورت ايستادگى و مجاهدت كن كه زندگى ، باور و مجاهدت است
.
ص: 63
ج - تلاش براى ارائه مصيبتى نو!به صورت شغل در آمدن مرثيه سرايى از يك سو ، و يكنواخت بودن مجالس عزادارى و مستمعان از سويى ديگر به طور طبيعى ايجاب مى كند كه مرثيه سرايان دائماً در صدد يافتن مصيبتى جديد در باره واقعه كربلا باشند ، و از آنجا كه مصايب كربلا محدود است ، تلاش براى دست يابى به مصايب جديد ، زمينه ساز ورود انواع دروغ ها و مطالب سست در عرصه مرثيه سرايى است . براى مبارزه با اين خطر بايد نوآورى در ارائه مصايبى كه در منابع معتبر آمده ، جايگزين تلاش براى يافتن مصايب جديد گردد .
د - دنياطلبى اصلى ترين و خطرناكترين ريشه هاى دروغ در مرثيه سرايى ، دنياطلبى است ، در حديثى از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آمده :حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ خَطيئَةٍ ، ومِفتاحُ كُلِّ سَيِّئَةٍ ، وسَبَبُ إحباطِ كُلِّ حَسَنَةٍ .(1)
.
ص: 64
دنيا دوستى سرآمد هر خطايى و كليد هرگناه و مايه از ميان رفتن هر خوبى است . گفتنى است كه انواع انگيزه هاى غير الهى از مرثيه سرايى ، چه كسب درآمد مادى باشد و چه تحصيل شهرت و محبوبيت و چه غير آنها ، دنياطلبى است و تا اين ريشه خطرناك علاج نشود ، و تا اخلاص براى مرثيه سرايان حاصل نگردد ، همه تلاش ها براى اصلاح امر مرثيه سرايى عقيم خواهد ماند .
6 . بدعت در نحوه عزادارى آسيب هايى كه تاكنون برشمرديم ، آفاتى بود كه محتواى مجالس عزادارى سيد الشهدا را تهديد مى كنند ، اما شمارى از آفات مربوط به شكل و چگونگى عزادارى مى شوند . از نظر فقهى ، عبادات اعم از واجب و يا مستحب ، توقيفى است ، بدين معنا كه اصل عبادت و چگونگى آن بايد توسط ادله شرعى اثبات شود ، در غير اين صورت ، عملى كه به عنوان عبادت انجام مى شود ، بدعت محسوب مى گردد و نه تنها مطلوب نيست بلكه ممنوع و محرم است . استحباب عزادارى براى سالار شهيدان بر پايه ادله قطعيه ثابت است و با عنايت به آثار و بركات فردى و اجتماعى آن از بزرگترين عبادات محسوب مى گردد ، اما در مورد چگونگى انجام اين عبادت ، معيار ، عزادارى هاى مرسوم در عصر صدور و روايات مربوط به
.
ص: 65
عزادارى است . بلكه مى توان گفت : اطلاق اين روايات ، شامل انواع عزادارى هاى مرسوم در اعصار مختلف نيز مى گردد ، مشروط به اين كه آن چه رايج شده صدق عزادارى كند و موجب وهن مكتب اهل بيت و يا همراه با انجام عملى نامشروع نباشد . بنا بر اين ، آن چه در شمارى از مجالس عزادارى به تدريج مرسوم شده ، مانند : استفاده از ابزار موسيقى ، آهنگ هاى مبتذل ، تشبه مرد به زن ، و همچنين قمه زدن ، بدعت در عزادارى محسوب مى شود . به ويژه قمه زدن كه در عصر حاضر موجب تبليغات سوء بر ضد پيروان اهل بيت و وهن مكتب تشيع است ، رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آية اللَّه خامنه اى در اين باره مى فرمايد : قمه زدن هم از كارهاى خلاف است ... نمى شود در مقابل اين كار غلط سكوت كرد ، ... كار غلطى است كه عده اى قمه به دست بگيرند و به سر خودشان بزنند و خون بريزند . كجاى اين حركت عزادارى است ؟! البته ، دست بر سر زدن عزادارى است . شما بارها ديده ايد ، كسانى كه مصيبتى برايشان پيش مى آيد ، بر سر و سينه خود مى كوبند . اين نشانه عزادارى است ، اما شما تا به حال كجا ديده ايد كه فردى به خاطر رويكرد مصيبت عزيزترين عزيزانش با شمشير بر مغز خود بكوبد و خون جارى كند ؟ كجاى اين كار عزادارى است ؟! قمه زدن سنّتى جعلى است . از امورى است كه مربوط به دين نيست و بلاشك ، خدا هم از انجام آن راضى نيست ، علماى سلف دستشان بسته بود و نمى توانستند بگويند : «اين كار غلط و خلاف است» .
.
ص: 66
امروز روز حاكميت اسلام است و روز جلوه اسلام است . نبايد كارى كنيم كه آحاد جامعه اسلامى برتر ، يعنى جامعه محب اهل بيت عليهم السلام كه به نام مقدس ولى عصر - ارواحنا فداه - به نام حسين بن على عليه السلام و به نام امير المؤمنين عليه السلام مفتخرند در نظر مسلمانان و غير مسلمانان عالم ، به عنوان يك گروه آدم هاى خرافى بى منطق معرفى شوند ... قطعاً اين يك بدعت است .(1) و آخرين سخن در اين باب ، اين كه فرهنگ عاشورا اگر آن گونه كه هست و بدون تحريف به جهانيان عرضه شود ، از قدرت اعجازآميزى برخوردار است كه مى تواند به نظام سلطه و استكبار در جهان ، پايان دهد و بدينسان نه تنها امت مسلمان ، بلكه همه مستضعفان جهان را از ستم چپاولگران ، زورمداران و غارتگران بين المللى رهايى بخشد و به گفته رهبر انقلاب اسلامى آيت اللَّه خامنه اى : امروز حسين بن على عليه السلام مى تواند دنيا را نجات دهد ، به شرط آن كه با تحريف ، چهره او را مغشوش نكنند .(2) يادم نمى رود در دوران رياست جمهورى ، ايشان شبى نخستين رهبر جهاد اسلامى فلسطين شهيد دكتر فتحى شقاقى را به منزل خود دعوت كردند ، جمعى از روحانيون و مسئولان كشور نيز حضور
.
ص: 67
داشتند ، يكى از حضار از شهيد دكتر فتحى شقاقى پرسيد كه تا چه اندازه به موفقيت راه خود اطمينان داريد ؟ وى با اين كه پيرو مذهب اهل سنت بود پاسخى داد كه همه را در بهت و شگفتى فرو برد . پاسخ او اين بود كه : ما اصولاً به اين موضوع فكر نمى كنيم! ما موفقيت و پيروزى خود را در انتخاب راه حسين بن على عليه السلام مى دانيم ، هدف ما انجام تكليف الهى است! بارى ، همه پيروان راستين اهل بيت و علاقمندان آگاه سيد الشهداء در پاسدارى از فرهنگ اصيل عاشورا در برابر توطئه دشمنان آگاه و تحريف دوستان ناآگاه ، مسئولند . اما بى ترديد ، مسئوليت مراجع تقليد ، فرهيختگان ، عالمان دين باور ، گويندگان ، نويسندگان و مرثيه سرايان متعهد ، سنگين تر است . (ثُمَّ لَتُسَْلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ) .(1)
.
ص: 68
.
.
ص: 69
فصل چهارم : مجالس عزادارى هدفمندبا عنايت به فلسفه عزادارى سيد الشهدا ، و آسيب هايى كه ممكن است آن را فراگيرد و بايد از آن پرهيز داشت مجالس عزادارى آن حضرت در صورتى مى توانند عزاداران را در جهت اين هدف ، هدايت كنند كه داراى سه ويژگى باشند :
1 . خدا محورى مجاهدت سيد الشهدا و همه شهداى راه حق و فضيلت در طول تاريخ براى آشنا كردن با خداوند متعال و استقرار يگانه پرستى در سايه حكومت دينى در جهان بود ، بنا بر اين بدون معرفت صحيح دينى نمى توان تحليل درستى از نهضت عاشورا ارائه كرد و از اين رو خدامحورى و پيوند دل ها با خدا و ارزش هاى معنوى بايد اساس برنامه هاى مجالس عزادارى و سخنرانى ها و مرثيه سرايى ها باشد و اين درس بزرگى است كه امام حسين عليه السلام براى ارائه آن به عموم مسلمانان به خصوص پيروان خود ، در عصر تاسوعا از دشمن يك
.
ص: 70
شب مهلت خواست . برپايه گزارش منابع معتبر تاريخى عصر نهم محرم ابن سعد دستور حمله به ياران امام را صادر كرد ، آن حضرت هنگامى كه آمادگى سپاه دشمن براى درگيرى را ملاحظه كرد به برادرش عباس عليه السلام فرمود :اِرجِع إلَيهِم ، فَإِنِ استَطَعتَ أن تُؤَخِّرَهُم إلى غُدوَةٍ وتَدفَعَهُم عِندَ العَشِيَّةِ ؛ لَعَلَّنا نُصَلّي لِرَبِّنَا اللَّيلَةَ ، ونَدعوهُ ونَستَغفِرُهُ ، فَهُوَ يَعلَمُ أنّي قَد كُنتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ ، وتِلاوَةَ كِتابِهِ ، وكَثرَةَ الدُّعاءِ وَالاِستِغفارِ !(1) به سوى آنان بازگرد و اگر توانستى آنها را تا صبح به تأخير بينداز و امشب بازشان گردان، شايد كه امشب براى خدايمان نماز بخوانيم و او را بخوانيم و از وى آمرزش بخواهيم كه او خود مى داند من نماز براى او، تلاوت كتابش و دعا و استغفار فراوان را دوست دارم. و بدين سان ، شب عاشورا ، آخرين شب انس امام حسين عليه السلام و اصحابش با انيس ذاكران بود : فَباتَ الحُسَينُ عليه السلام تِلكَ اللَّيلَةَ [لَيلَةَ عاشوراءَ] راكِعاً ساجِداً باكِياً مُستَغفِراً مُتَضَرِّعاً ، وباتَ أصحابُهُ ولَهُم دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحلِ .(2) شب در رسيد و حسين عليه السلام شب عاشورا را به ركوع و سجود و گريه و استغفار و تضرّع و زارى پرداخت و يارانش زمزمه اى مانند آواى
.
ص: 71
زنبور [بدون وقفه ]داشتند. از عالم ربانى آيت اللَّه ميرزا جواد تهرانى (رضوان اللَّه عليه) نقل شده است كه ايشان خطاب به جمعى از روحانيون اهل منبر مى فرمود : كارى كنيد كه خدا در مجلس امام حسين عليه السلام فراموش نشود! و اين نكته اى است بس مهم و قابل توجه و تأمل ، در واقع فراموش شدن خدا در مجلس امام حسين عليه السلام آفت خطرناكى است كه مانع آشنايى عزاداران با فلسفه عزادارى و روح نهضت حسينى مى گردد .
2 . ارائه تاريخ و تحليل صحيح از حادثه عاشورابدون تحليل واقع بينانه از نهضت عاشورا امكان ندارد كه عزاداران با اهداف بلند عزادارى آشنا شوند و در آن مسير گام بردارند ، از اين رو گويندگان و مرثيه سرايان در مجالس عزادارى سيد الشهدا بايد بر پايه تحليل درست واقعه عاشورا ، سخنرانى و مرثيه سرايى خود را تنظيم نمايند ، و بدين منظور استفاده از منابع معتبر در تبيين اين حادثه ، و اجتناب از آسيب هاى مجالس عزادارى ضرورى است و بهترين راه براى رسيدن به اين هدف ، خواندن متن مقتل از منابع معتبر است . به فرموده رهبر انقلاب اسلامى آيت اللَّه خامنه اى : اگر براى ذكر مصيبت كتاب «نفس المهموم» محدث قمى را باز كنيد و از رو بخوانيد ، براى مستمع گريه آور است و همان عواطف جوشان را
.
ص: 72
به وجود مى آورد ، چه لزومى دارد كه ما به خيال خودمان ، براى مجلس آرايى كارى كنيم كه اصل مجلس عزا از فلسفه واقعى اش دور بماند ؟(1) و بدين سان مرثيه سرايى براى سيد الشهدا اگر توأم با اخلاص و صداقت باشد ، كارى است بس ارزشمند و اگر هدف مجلس آرايى و دنياطلبى باشد بسيار زيانبار و خطرناك است .(2)
.
ص: 73
3 . تبلور عاطفه و ارادت به اهل بيت عليهم السلام تحليل صحيح نهضت حسينى نمى تواند جايگزين تلاش و به كارگيرى هنر در جهت جوشش عواطف و احساسات مردم نسبت به حادثه خونين كربلا گردد ، در سازندگى معنوى ، عاطفه و احساسات نقش ويژه اى دارد كه هيچ چيز ديگر نمى تواند جاى آن را پر كند و لذا اهل بيت عليهم السلام تأكيد ويژه اى در مورد گرياندن و گريستن بر مصايب سيد الشهدا داشتند ، و خود نيز با تشويق مرثيه سرايان و استماع مرثيه آنان (1) زمينه گسترش اين فرهنگ را در ميان پيروان خود فراهم مى كردند ، چنان كه از يكى از شعراى معاصر امام باقر عليه السلام به نام كميت نقل شده كه پس از مرثيه سرايى نزد آن حضرت و گريستن آن
.
ص: 74
بزرگوار ، فرمود :ما مِن رَجُلٍ ذَكَرَنا أو ذُكِرنا عِندَهُ ، فَخَرَجَ مِن عَينَيهِ ماءٌ ولَو قَدرَ مِثلِ جَناحِ البَعوضَةِ ، إلّا بَنَى اللَّهُ لَهُ بَيتاً فِي الجَنَّةِ ، وجَعَلَ ذلِكَ حِجاباً بَينَهُ وبَينَ النّارِ.(1) هيچ كس نيست كه ما را ياد كند و يا در نزدش ياد شويم و از چشمانش اشكى بيايد، هر چند كه به اندازه بال پشه، مگر اين كه خداوند، برايش خانه اى در بهشت بنا مى كند، و آن را ميان او و آتش حجاب قرار مى دهد . مرثيه سراى هنرمند آن است كه با تكيه بر منابع معتبر و بر پايه تحليل و تبيين صحيح حادثه عاشورا ، بيشترين نقش را در تبلور عاطفه و احساسات مردم نسبت به سالار شهيدان ايفا نمايد ، و بدين سان خدامحورى و ارادت به خاندان رسالت را در جامعه گسترش دهد .
.
ص: 75
فصل پنجم : كتاب شناسى تاريخ عاشورا و عزادارى درباره تاريخ عاشورا و بويژه عزادارى و مقتل كتاب هاى بسيارى در طول تاريخ نگاشته شده است كه اين خود نشان از اهتمام عالمان و محققان شيعى بدين مسأله است.(1) اين منابع در اعتبار و دقت در نقل و تحليل يكسان نيستند و مى توان آنها را به دو دسته كلى قابل استناد و ضعيف تقسيم كرد . اين تقسيم بندى در كتاب هاى در دسترس قابل انجام است ، اما دسته ديگرى به نام منابع مفقود را نيز بايد در نظر داشت ، منابعى كه تنها در فهرست ها به آنها اشاره شده و اكنون به آنها دسترسى مستقيم نداريم ، هر چند برخى اخبارشان به كتاب هاى ديگر راه يافته است . بنا بر اين با سه گروه منبع ، مُواجهيم: 1 . منابع قابل استناد، 2. منابع غير قابل استناد ، 3 . منابع معاصر .
.
ص: 76
مقصود ما از منابع قابل استناد ، آن دسته مآخذى هستند كه هويت تاريخى داشته و نويسندگان آنها ، معلوم ، سرشناس و از عالمان روشمند بوده اند ، هر چند ديده نقد خود را بر يك يك روايات آنان باز نگاه مى داريم . منابع غير قابل استناد و ضعيف را منابعى داستانى ، بى سند و بى پشتوانه تاريخى مى دانيم كه اخبار گزارش شده در آنها را تنها به شرط يافتن مؤيدات تاريخى و تقويت به وسيله ديگر مآخذ ، مى پذيريم . ما ابتدا به معرفى توصيفى منابع مهم قابل استناد مى پردازيم و همين كار را درباره منابع ضعيف اما مشهور به انجام مى رسانيم و سپس منابع معاصر را به اجمال مورد بررسى قرار مى دهيم .(1)
.
ص: 77
(1)منابع قابل استنادخوشبختانه منابع متعدد و قابل اتكايى از پنج قرن نخست به دست ما رسيده كه به گزارش نهضت عاشورا پرداخته اند . اين منابع را مى توان به دو دسته مستقل و مشتمل تقسيم نمود : منابعى كه ويژه گزارش دهى نهضت عاشورا و حماسه سازان اين واقعه بى نظير است و منابعى كه تنها بخش و فصل هايى از آنها ، درباره قيام امام حسين عليه السلام است . ما در اينجا همه اين منابع را به ترتيب تاريخى گزارش مى كنيم . گفتنى است اين منابع از اعتبار يكسانى برخوردار نيستند ، اما همه آنها قابليت ارجاع و استناد را دارند و به وسيله پژوهش هاى تاريخى روشمند قابل بررسى و پذيرش اند : 1 . طبقات الكبرى ، ابن سعد (متوفى 230) 2 . انساب الاشراف ، بلاذرى (متوفى 279) 3 . اخبار الطوال ، دينورى (متوفى 283) 4 . تاريخ الطبرى (متوفى 310) اين كتاب از مهمترين منابع قيام حسينى است.
.
ص: 78
5 . الفتوح ، ابن اعثم كوفى (متوفى حدود 314) 6 . مقاتل الطالبيين ، ابوالفرج اصفهانى (متوفى 356) 7 . المعجم الكبير، طبرانى (متوفى 360) 8 . شرح الأخبار ، قاضى نعمان (متوفى 363) 9 . كامل الزيارات ، ابن قولويه (متوفى 368) 10 . الامالى، صدوق (متوفى 381) 11 . الارشاد ، مفيد (متوفى 413) 12 . روضة الواعظين ، ابن فتال نيشابورى (متوفى 508) 13 . اعلام الورى ، طبرسى (متوفى 548) 14 . مقتل الحسين، خوارزمى (متوفى 568) 15 . تاريخ دمشق ، ابن عساكر (متوفى 571) 16 . المناقب، ابن شهر آشوب (متوفى 588) 17 . الكامل فى التاريخ ، ابن اثير (متوفى 630) 18 . مثير الأحزان ، ابن نما (متوفى 645) 19 . تذكرة الخواص ، سبط ابن جوزى (متوفى 653) 20 . الملهوف على قتلى الطفوف (اللهوف)، سيد بن طاووس (متوفى 664) 21 . كشف الغمة ، اربلى (متوفى 692) 22 . سير اعلام النبلاء ، ذهبى (متوفى 748)
.
ص: 79
(2)منابع غير قابل استنادحادثه عاشورا از پيشامدهاى شگفت تاريخ است. قهرمانانى اندك شمار در برابر خيل عظيم جنگجويان سفاك و بيرحم تا واپسين لحظه حيات و آخرين قطره خون مقاومت كردند و از همه چيز در راه محبوب خود گذشتند. اين مقاومت شجاعانه و فداكارى قهرمانانه، از آغازين لحظه هاى پيدايش ، در درازناى تاريخ و تاكنون، چشم ها را خيره كرده و زبان ها و قلم ها را به سوى خود كشيده است. تاريخ نگاران و سيره نويسان، از نخستين كسانى بودند كه به گزارش اين واقعه با بسيارى از رخدادهاى پيرامونى و حادثه هاى جزيى آن پرداختند و حتى آن دسته مورّخان حكومتى كه نان امويان را مى خوردند نتوانستند، آفتاب دلاورى ها، رشادت ها و حماسه سرايى هاى اين تعداد به ظاهر اندك و به باطن، با همه انسانيت انسان ها برابر، را ناديده و يا آن را زير ابر تيره، گيرند. كتاب هاى تاريخ و سيره ، چه در ميان شيعيان و چه اهل سنّت و حتى غير مسلمانان ، واقعه عاشورا را به عنوان يك نقطه عطف و يك پيشامد مسلّم گزارش
.
ص: 80
كرده و اركان و وقايع اصلى آن از مشهورات، متواترات و قطعيات تاريخى است، اما تفصيل ها و جزئيات آن، مانند هر واقعه تاريخى ديگرى با تفاوت هايى در نقل ها و يا كاستى ها و مبالغه هايى قابل انتظار همراه بوده است. اين در حالى است كه با گذشت زمان و دورتر شدن از اصل واقعه، انتظار تغيير و تحريف بيشتر مى شود ، نكته اى كه قاعده لزوم مراجعه به منابع كهن و نزديك تر به حادثه تاريخى را مدلّل مى سازد. خوشبختانه منابع كهن تاريخى و سيره نگارى چنان دقيق و با تفصيل به عاشورا و كربلاء پرداخته اند كه غرض ورزى ها، اشتباهات و كم دقتى هاى همزاد انسان، را به آسانى نشان مى دهد. مبناى ما در سنجش اعتبار و سنديت كتاب هاى نوشته شده در دوره هاى بعد، همين منابع كهن و مشتركات تاريخى در كنار حفظ معيارهاى نقد متون و اسناد تاريخى است. همچنين از آن رو كه حادثه عاشورا، يكى از سرخ ترين جلوه هاى گل فام امامت شيعه است، گزارش ها و مآخذ پيرامون عاشورا را بايد با سنجه عصمت امام عليه السلام نيز سنجيد و سيره رفتارى امامت شيعه را بر آنچه به آنان نسبت مى دهند حاكم كرد . بر اين اساس، كتاب ها و منابعى كه گزارش هاى خود را نقادى نكرده و آنها را با منابع اصلى تاريخى برابر ننموده و يا به تعارض آنها با سيره و كرامت و شخصيت امام حسين عليه السلام و يارانش توجه نكرده اند، دچار ضعف گشته و از گردونه اعتبار و نقل و استناد خارج مى شوند.
.
ص: 81
هر اندازه تعداد اين گزارش هاى بدون اصل و سند و يا نامتجانس با شخصيت كرامتمندانه و عزتمندانه عاشورائيان در كتابى بيشتر باشد، بر ضعف آن افزوده مى شود و هر اندازه اين گزارش ها كمتر، كتاب از اعتبار بيشتر بهره مند مى گردد . اين بدان معناست كه نقد ما در اين عرصه، متوجه به كتاب و محتواى آن است و نه نويسنده و گردآورنده آنها، چه، برخى از مؤلفان اين گونه كتاب ها جزو كسانى هستند كه از سرِ شيفتگى به اين حماسه تاريخى و شخصيت اعجاب انگيز امام حسين عليه السلام و همراهانش و به پاس قدردانى از فداكارى هاى آنان، قلم به دست گرفته و بدون آن كه تخصص اصلى آنها تاريخ و سيره باشد، در عرصه اى قلم زدند كه تفاوت اصلى با اندوخته هاى علمى آنها مانند فقه و تفسير قرآن داشت. احساس دَين به امام حسين عليه السلام با شورى كه از مطالعه نهضت عاشورا به هر انسانى دست مى دهد، آميخته شد و اين مؤلفان شيفته را گاه به تساهل در رويارويى با گزارش هاى بى پايه كشاند و سبب شد آنان حتى به گزارش هاى شفاهى كه از زبان اين و آن و يا برخى واعظان و مرثيه خوانان شنيده اند، اعتماد كنند و افزوده هايى ناسازگار با واقعه اصلى عاشورا و در تعارض با اهداف آن را در كتاب هاى خود بياورند ، تا چه رسد به كتاب هاى كم اعتبار، مجهول و يا حتى مجعول . زمينه ها و عامل هايى چند، نيز اين جريان را شدت بخشيد كه از
.
ص: 82
جمله آنها، پيدايش سبك داستان پردازى و ارائه قرائت جذاب و مخاطب محور ، از واقعه عاشورا بود. سبكى كه برپايه گرايش طبيعى انسان به حكايت و نقل زيبايى وقايع روى داده، شكل گرفت و ميل فطرى آدميان به بزرگ داشتن و بزرگتر كردن قهرمانان خود، به آن كمك نمود . در اين ميان كسانى آيات و روايات باز دارنده از دروغ پردازى را با جعل اصطلاح «زبان حال» كنار زدند و يا حتى در برخى نمونه هاى معدود، دروغ را تجويز كردند. راه يافتن اين زبان تخيلى، احساسى و داستانى به منبر و مرثيه و تعزيه ، چرخه نقل شفاهى و نگارش كتبى را كامل كرد و پس از مدّتى آنچه به عنوان يك مرثيه يا مداحى و نقل حكايت و به منظور برانگيختن احساسات ساخته و خوانده شده بود، به كتاب ها راه يافت و از سوى برخى كه ميان منابع كهن و نزديك به واقعه عاشورا با كتاب هايى كه قرنها پس از آن به نگارش درآمده اند تفاوت چندانى نمى نهند، به صورت يك سند تاريخى و قابل ذكر درآمد. اين ها، همه افزون بر اشتباهات ناخواسته انسانى است كه در نقل هاى تاريخى پيش مى آيد، مانند خطاى حافظه در نقل شفاهى و خطاى باصره در هنگام نوشتن كه به گاه نگارش و قرائت نسخه ها پيش مى آيد ، بويژه اگر نسخه، مغلوط و يا بدخط باشد . آنچه مايه اميدوارى پژوهشگران است، شكل هرمى اين جريان ناخجسته است. به اين معنا كه هر چند ممكن است تعداد كتاب هاى كنونى كه مطالب
.
ص: 83
آميخته از درست و نادرست دارند، فراوان به نظر رسد، اما پى يابى جريان نقل آنها، پژوهشگر را به تعداد انگشت شمارى از منابع مشخّص مى رساند كه سرچشمه ورود اين ادبيات تخيّلى و بدون پشتوانه تاريخى به جريان گزارش دهنده حماسه كربلا هستند. محققان اين مجموعه با بررسى صدها گزارش و مأخذيابى مرحله به مرحله هر يك از نقل ها، اين چند كتاب معدود را شناسايى كرده و ساختار و ضعف هاى آنها را گوشزد كرده اند. اين بدان معنا نيست كه همه مطالب اين كتاب ها نادرست و تحريف شده است، چه در اين كتاب ها، گزارش هاى معتبر از كتاب هاى كهن و اصلى تاريخ و سيره نيز نقل شده است. مقصود ما آن است كه بسيارى از گزارش هاى نادرست و يا بدون منبع و پشتوانه تاريخى در اين كتاب ها يافت مى شود ، كه برخى با عملكرد و سيره رفتارى امام حسين عليه السلام و اهل بيت گراميش ناسازگار است و برخى تنها احتمال وجودشان در منابع به ما نرسيده مى رود ، وبدين جهت مطالب اين گونه كتاب ها بدون ارزيابى قابل استناد نيستند، اين منابع عبارت اند از:
1. مقتل منسوب به ابومخنف ابو مخنف ، لوط بن يحيى بن سعيد ، در گذشته به سال 158 هجرى قمرى ، از مورّخان مورد اعتماد و از اصحاب امام صادق عليه السلام است ، او به احتمال فراوان شيعه و مقبول مورّخان فريقين است و از اين رو
.
ص: 84
تاريخ نگاران و سيره نويسان متعدد از كتاب او درباره قيام امام حسين عليه السلام نقل كرده اند . از اين ميان مى توان به محمد بن عمر واقدى (م 207) و محمد بن جرير طبرى (م 310) در تاريخش ، ابن قتيبه (م 322) در الامامة والسياسة ، ابن عبدربّه (م 328) در العقد الفريد ، على بن حسين مسعودى (م 345) شيخ مفيد (م 413) در الارشاد و نيز النصرة فى حرب البصرة ، شهرستانى (م 548) در الملل والنحل ، خوارزمى (م 568) در مقتل الحسين و در آخرين حلقه ها به ابن عساكر (م 571)(1) ، در تاريخ دمشق ، ابن اثير (630) در الكامل ، سبط ابن جوزى (م 654) در تذكرة الخواص و ابوالفداء (م 732) اشاره كرد(2) . سوگمندانه اصل كتاب ابومخنف ناپيدا شده و ما تنها مى توانيم از جمع آورى گزارش هاى اين مورّخان ، به بخشى از كتاب او دست بيابيم . در دوره معاصر آقاى حسن غفارى و محمد هادى يوسفى غروى به اين كار همّت گماشته و آن بخش از كتاب ابو مخنف را كه طبرى در تاريخ خود گزارش كرده ، گردآورده و با نام هاى «مقتل الحسين» و «وقعة الطّف» منتشر ساخته اند .
.
ص: 85
پيشتر از اين دو ، كتابى به نام مقتل ابى مخنف منتشر شده است كه نه تنها دليلى بر صحّت انتساب آن به مؤلف در دست نيست ، بلكه تفاوت فراوان و آشكار مطالب آن با نقل طبرى از ابومخنف ، قرينه نادرستى اين انتساب است . دليل ديگر ، وجود برخى مطالب موهن به شخصيت بزرگوارانه امام حسين عليه السلام است كه تأليف آنها از نويسنده اى مشهور و موثّق همچون ابومخنف ، بسى بعيد است . جالب توجه آن كه ميان اين كتاب چاپ شده ناشناخته ، با متن برخى نسخه هاى خطى آن تفاوت بيش از حدّ متعارفى به چشم مى آيد و اعتماد به آن را از ميان مى برد .(1) متأسفانه، نياز به مقتل أبي مخنف ،موجب شده، بسيارى به همين نسخه متداول و رايج روى آورده و بيشتر مطالب آن را نادانسته به أبو مخنف نسبت دهند . گفتنى است كه در دو سده اخير ، بسيارى از محدثان ، مورخان و كتابشناسان ، پس از تأييد ابو مخنف و كتاب اصلى او ، كتاب كنونى، متداول و در دسترس «مقتل ابومخنف» را بى اعتبار و غير قابل استناد دانسته اند . از اين ميان مى توان به محدّث نورى ،(2) ميرزا محمد
.
ص: 86
ارباب ،(1) حاج شيخ عباس قمى ،(2) سيد عبدالحسين شرف الدين ،(3) سيد حسن امين (4) و شهيد قاضى طباطبايى (5) اشاره كرد .(6)
2. نور العين فى مشهد الحسين عليه السلام نور العين ، مقتلى منسوب به ابو اسحاق اسفرائنى است و اين عنوان منصرف به ابراهيم بن محمد بن ابراهيم اسفرائنى ، فقيه شافعى و در گذشته به سال 417 يا 418 هجرى است ، اما هيچ يك از منابع كهن ، تأليف چنين كتابى را در شرح حال او گزارش نكرده اند .(7) در ميان كتابشناسان متأخر ، ابتدا اسماعيل پاشا(8) و پس از او شيخ آقا بزرگ تهرانى (9) و يوسف اليان سركيس (10) اين كتاب را به او منسوب داشته اند . آنچه نظر اسماعيل پاشا را كم اعتبار مى كند ، اشاره وى به
.
ص: 87
مأخذ خود ، وفيات الاعيان است ، حال آن كه ما چنين مطلبى را در وفيات الاعيان نيافتيم و اسماعيل پاشا خود در كتاب ديگرش ، ايضاح المكنون ، كتاب را بدون ذكر مؤلف آن معرفى كرده است .(1) كتابشناسان معاصر مانند سيد عبدالعزيز طباطبايى رحمه اللَّه عليه نيز بر اين اعتقادند كه اين كتاب را بر اسفرائنى بربسته اند ؛ زيرا اسلوب و سبك آن با كتاب هاى تأليف شده در قرن چهارم ، يعنى سال هاى تدريس و تأليف اسفرائنى ، همسان نيست .(2) و نكته آخر آن كه مطالب كتاب ، بدون سند و مأخذ است و گاه چنان غير معتبر و دور از عقل است (3) كه تأليف آن را از سوى يك فقيه دانشمند، بعيد مى سازد واز اين رومحققان خبره در سيره و تاريخ امام حسين عليه السلام را به انكار آن سوق داده است .(4)
3 . روضة الشهداءكمال الدين حسين بن على واعظ كاشفى (م 910) مبتكر سبك قصه پردازى و پردازش پندگونه از وقايع تاريخى است . او كه سنى
.
ص: 88
بودن و يا شيعه بودنش معلوم نيست شيفته اهل بيت عليهم السلام بود و براى جذب عوام ، حوادث تاريخى بويژه ، حادثه عاشورا را با نثرى دلپسند به داستان درآورد و در اين ميان مطالب معتبر و غير معتبر و مستند و بدون سند را با هم درآميخت . سبك جديد، فارسى بودن و انگيزه مؤلف براى خواندن كتاب در مجالس عزا ، موجب شد تأليف كاشفى نه يك اثر تاريخى كه يك اثر تبليغى و حتى تخيّلى ، شمرده شود . متأسفانه عدم توجه به اين مطلب و قرائت و استنساخ متكرر آن - تا آنجا كه سخنرانان مجالس سوگوارى امام حسين عليه السلام را ، «روضه» خوان ناميدند- ، زمينه ورود بسيارى از اطلاعات نادرست اين كتاب را به فرهنگ عاشورا فراهم ساخت و در موارد متعددى «زبان حال» ، جانشين «زبان قال» حماسه سرايان كربلا گشت . مصحّح و حاشيه نگار كتاب ، علامه ابوالحسن شعرانى نيز در مقدمه اش بر كتاب به اين موضوع اشاره كرده است : «از نقل ضعيف در روضة الشهداء عجب نبايد داشت ، چون در اداى مقصود واعظ ، قوى است ، اگر چه براى مقصود مورّخ كافى نيست»(1) . پيش از شعرانى ، نيز ، ميرزا عبداللَّه افندى ، همكار عالم و كتابشناس علامه مجلسى رحمه اللَّه عليه ، اكثر روايات اين كتاب و بلكه همه آن را مأخوذ از كتب غير مشهوره و غير قابل اعتماد دانسته (2) ، سيد محسن امين نيز اين
.
ص: 89
سخن را تأييد نموده است .(1) محدّث نورى برخى گزارش هاى كتاب را بدون پشتوانه تاريخى خوانده (2) و شهيد مطهرى آن را پر از دروغ ،و تأليف و نشر اين كتاب را مانع مراجعه به منابع اصلى و مطالعه تاريخ واقعى امام حسين عليه السلام دانسته است .(3) شهيد قاضى طباطبايى نيز مطالب آن را در مقام تعارض با مقاتل معتبر ، ساقط و بى ارزش مى داند .(4) نمونه هاى متعددى از اين گونه اخبار غير قابل باور را مى توان در جاى جاى كتاب ديد .(5)
4 . المنتخب فى جمع المراثى و الخطب فخرالدين بن محمد على بن احمد طريحى (م 1085) مؤلف مجمع البحرين ، مجموعه اى از احاديث و مراثى درباره امام حسين عليه السلام و برخى ديگر از امامان را گرد آورد و به قصد گرياندن مؤمنان و تشويق به سوگوارى، آنها را به صورت جُنگ سامان داد . المنتخب تاريخ نگارى علمى زندگى يا قيام امام حسين عليه السلام نيست ،اكثر مطالب كتاب بدون ذكر مأخذ و احاديث آن به صورت مرسل آمده و غث و سمين در آن
.
ص: 90
به هم درآميخته است .واز اين روآن را متناسب با هدف و شيوه مؤلف ، المجالس الطريحيه و يا المجالس الفخريه نيز ناميده اند . ضعف ديگر كتاب ،اختلافات موجود در نسخه هاى متفاوت آن است كه مى تواند نشانگر تصرّفات بعدى در آن باشد .(1) محدّث نورى منتخب طريحى را مشتمل بر مطالب موهون و غير موهون مى داند(2) و ميرزا محمد ارباب قمى ، مسامحات فراوان در آن را گوشزد كرده و روايات مختص آن را معتبر ندانسته است .(3) برخى مطالب ضعيف كتاب قابل ترديد و ردّ هستند كه خوانندگان را به صفحات ذيل ارجاع مى دهيم .(4)
5 . محرق القلوب محرق القلوب ، نوشته ملا مهدى نراقى (م 1209 ق) است . او با اقتباس از روضة الشهداء ، به عرضه مطالبى دست يازيد كه به گونه اى شورانگيز ، عواطف و احساسات مردم را به سوى واقعه كربلا سوق دهد ، اما چون مأخذ نراقى ، روضة الشهداء ، كتابى ضعيف و مخلوط از مطالب درست و نادرست بود ، نوشته او نيز بر اخبار ضعيف
.
ص: 91
و غير معتبر مشتمل گشت . نراقى خود به ضعيف بودن برخى گزارش هاى كتابش تصريح كرده (1) و از اين رو مورد انتقاد برخى از عالمان پس از خود قرار گرفته است . ميرزا محمّد تنكابنى برخى از اخبار آن را مظنون يا مقطوع الكذب دانسته (2) و محدث نورى با ابراز شگفتى از تأليف چنين كتابى از چنان عالم بزرگى ، برخى مطالب آن را منكر ناميده است .(3) شهيد مطهرى نيز نراقى را فقيه بزرگى خوانده ولى او را در تاريخ عاشورا ، صاحب اطلاع نمى داند و برخى مطالب او را نقد كرده است .(4) گفتنى است انتساب كتاب به نراقى، مشهور و ترديدى در آن نرفته (5) ، اما محتمل است كه آن را در اوايل سنّ تحصيل و پيش از رسيدن به مراتب كمال علمى ، نوشته باشد .
6 . اكسير العبادات فى اسرار الشهادات «اسرار الشهادة»آغا بن عابد دربندى شيروانى مشهور به فاضل دربندى (م 1285 يا 1286) از نويسندگانى است كه افزون بر رشته تخصصى خود ، فقه ، در ديگر رشته ها ، مانند تاريخ عاشورا نيز كتاب نوشت . او با جمع
.
ص: 92
اخبار قوى و ضعيف و به قصد حل اختلاف و تحليل آنها يكى از بزرگ ترين نگاشته ها را درباره واقعه عاشورا سامان داد . او شيفته امام حسين عليه السلام بود و انگيزه زيبايى در نگارش اين كتاب داشت ، اما به دليل استفاده از منابع ضعيف در كنار منابع اصلى و نقل برخى گزارش هاى بدون سند نتوانست مقتل معتبرى ارائه دهد . او همچنين مبناى نادرستى برگزيد و براساس آن از كتاب هايى كه مشتمل بر اخبار مظنون الكذب بودند نيز نقل كرد . مبناى او اين بود كه نشانه هاى كذب هر چند به درجه ظنّ برسد ، مانع نقل نيست و نقل چنين اخبارى در بيان سيره و تاريخ ، بى اشكال است . محدّث نورى يكى از منابع ضعيف دربندى را نسخه بدون سروته ، مجهول و پر از دروغى مى داند كه سيد عربِ روضه خوانى براى كسب تأييد نزد عالمان نجف آورده و سپس به دست دربندى مى رسد . نسخه اى كه به گفته محدث نورى ، از كثرت اشتمال بر اكاذيب واضحه و اخبار واهيه احتمال نمى رود كه از مؤلّفات عالمى باشد .(1) سخن محدّث نورى را بسيارى از عالمان ديگر تأييد كرده اند و بسيارى از نقل هاى نادرست و غير قابل باور كتاب را به عنوان گواه ارائه كرده اند . از اين ميان مى توان به ميرزا محمد تنكابنى (2) ، شاگرد
.
ص: 93
فاضل دربندى ، محدّث نورى (1) ، شيخ ذبيح اللَّه محلاتى (2) ، سيد محسن امين (3) ، ميرزا محمدعلى مدرس تبريزى (4) ، شيخ آقا بزرگ تهرانى (5) و استاد علامه شهيد مرتضى مطهرى (6) ، اشاره نمود . گفتنى است بسيارى از تحليل هاى نويسنده كتاب براى قابل
.
ص: 94
پذيرش كردن گزارش هايى است كه به سادگى قابل قبول نيستند .(1)
7 . ناسخ التواريخ ميرزا محمدتقى سپهر ، مشهور به لسان الملك (م 1297 ق) از شاعران و منشيان دربار قاجار است . او در كنار كار ديوانى ، مأمور شد تا كتابى را درباره تاريخ جهان از آدم عليه السلام تا آن زمان ، بنگارد .(2) كتابى كه همه آنچه را گفته اند و امكان وقوع دارد ومحال نيست ، در خود جاى دهد هر چند دور از ذهن باشد . او اين تفصيل را در بخش مربوط به امام حسين عليه السلام حفظ كرده و از اين رو «هر قصّه را كه در كتب معارف مورّخين و محدّثين»(3) ديده ، آورده است . او هر چند، گاه به گاه به نقد پاره اى منقولات دست مى يازد ، اما خود نيز اشتباهات تاريخى دارد و مطالب ضعيف به كتابش راه يافته است و از اين رو با وجود استفاده اهل منبر و مرثيه از آن ، نمى توان متفردات آن را معتبر دانست . شهيد قاضى طباطبايى اشتباهات آن را فراوان دانسته و محتويات بدون مدرك آن را قابل اعتماد ندانسته است .(4) شهيد مطهرى نيز هر چند
.
ص: 95
مؤلّف را متدين خوانده ، اما تاريخش را چندان معتبر ندانسته و برخى از اشتباهات تاريخى او را گوشزد كرده است .(1)
8 . عنوان الكلام ملا محمد باقر فشاركى (م 1314) از فقيهان قرن سيزدهم و چهاردهم اصفهان است . رشته اصلى او فقه اما صاحب منبر وعظ و خطابه نيز بوده است . او بدون آن كه قصد بيان تاريخ عاشورا را داشته باشد در پايان سخنرانى هايش چند جمله اى ذكر مصيبت مى كرد . او سپس بخشى از اين سخنرانى ها را كه در شرح دعاهاى هر روز ماه مبارك رمضان بود به نگارش درآورد و سپس دو عشريه كه نوشته هاى ويژه مصائب امام حسين عليه السلام و در قالب مجالس دهگانه بود به آن افزود . فشاركى در مقام تاريخ نويسى نيست و قصدش ذكر مصيبت و گرياندن مردم است ، از اين رو در بسيارى از موارد سندى براى گفته هاى خود ارائه نمى دهد و حتى گاه با وجود تصريح به نبودن برخى مطالب در كتب معتبر و مشهور(2) ، تنها به گمان و احتمال ، آن را نقل مى كند .
.
ص: 96
كتاب عنوان الكلام مرجع و مستند كتاب هاى پژوهشى و تاريخى واقع نشده ، اما به دليل ذكر برخى مواعظ حديثى و داستانى گاه مورد استناد اهل منبر قرار مى گيرد . تأخر زمانى مؤلف ، نقص ارجاع علمى به كتب و منابع و گزارش هاى منفرد و بدون شاهد(1) كتاب را مى توان دليل عدم استفاده علمى از آن دانست .(2)
9 . تذكرة الشهداءملا حبيب شريف كاشانى (م 1340 ق) از عالمان و فقيهان پر نويس قرن چهاردهم است . او نزديك به 200 نوشته دارد كه از جمله آنها ، تذكرة الشهداء است . كار اصلى شريف كاشانى فقه و علوم وابسته به آن بوده ، اما به دليل شيفتگى به امام حسين عليه السلام تاريخ مفصّلى در شرح حال شهيدان عاشورا نگاشت . شريف كاشى در اين كتاب از همه گونه منابع قوى و ضعيف ، نقل كرد و از اين رو با وجود ردّ برخى اخبار از سوى مؤلّف ، تعدادى از روايت هاى ضعيف در كتاب باقى مانده است . اين اخبار پشتوانه تاريخى ندارند وقرائن ديگرى در كنار آنها وجود ندارد و از اين رو همه گزارش هاى كتاب قابل اعتماد
.
ص: 97
نيست . نمونه هاى گزارش هاى متفرّد و تأييد ناشده اين كتاب را مى توان در صفحات متعددى مشاهده كرد . گفتنى است برخى از اين اخبار محال و يا خارق العاده نيستند ، اما سند و منبع قابل اتكايى ندارند .(1)
10 . معالى السبطين محمد مهدى حائرى مازندرانى از نويسندگان قرن چهاردهم (م 1385) دو كتاب ديگر نيز درباره اهل بيت عليهم السلام دارد كه يكى با نام «شجره طوبى» و ديگرى «الكوكب الدرّى فى احوال النبىّ والبتول والوصىّ» است . مرحوم حائرى مازندرانى در كتاب «معالى السبطين» اندكى به شرح حال امام حسن و بقيه كتاب را به امام حسين عليه السلام پرداخته است . او مطالب كتاب را با داستان و شعر درهم آميخته و آن ها را به شكل مطالب مناسب مجالس سوگوارى عرضه كرده است . او مطالب تاريخى ، حديثى و گوناگون را نقل مى كند تا زمينه مناسبى براى گزارش مقتل و وقايع عاشورا ، فراهم آورد و در اين ميان از نقل مطالب ضعيف و استفاده از كتب و منابع غير قابل اعتماد - مانند روضة
.
ص: 98
الشهداء ، اسرار الشهادات ، منتخب طريحى و ... - خوددارى نمى كند . شهيد قاضى طباطبايى كه با مؤلف آشنايى و مكاتبه داشته نيز نقليات كتاب را چندان قابل اعتماد نمى داند و آن را آميخته از صحيح و ضعيف خوانده و از اين رو ناظر كتاب را به دقت در آن فرا مى خواند .(1) نمونه هايى از اخبار ضعيف و حتى متفرد كتاب را مى توان در اين صفحات ديد .(2)
.
ص: 99
(3)منابع معاصرمنابع پس از قرن 9 و 10 آن اندازه متعددند كه نمى توان به همه آنها پرداخت . اما به گونه ى كلى مى توان گفت اعتبار اين كتب ، تابع اعتبار منابع مورد استفاده آنها است . به سخن ديگر ، هر اندازه گزارش كتب متأخر و معاصر متكى به كتاب هاى كهن تر و معتبرتر باشد و در نقل خود دقت كرده و رعايت امانت بيشترى كرده باشد ، قابل اعتمادتر خواهد بود . نمى توان كتابى مانند «الكبريت الاحمر» را با وجود عالم بودن نويسنده آن ، محمدباقر بيرجندى (1276 - 1352 ق) كه كتاب خود را با تتبع فراوان گردآورده معتبر و يا غير معتبر دانست ؛ زيرا برخى منابع آن ، قابل اعتماد و برخى ضعيف هستند و هر چند مؤلف گاه به نقد برخى گزارش ها پرداخته ، اما نقل بدون داورى مطالب از كتابهاى ضعيف نيز در آن كم نيست . گفتنى است بر همين اساس اعتبار بحارالأنوار ، نفس المهموم و منتهى الآمال بيشتر است ؛ زيرا اكثر گزارش هاى آنها قابل قبول و مستند به كتب كهن و معتبر هستند ، به ويژه آن كه محدث قمى رحمه اللَّه عليه با عنايت به منابع غير قابل استناد در پاره اى
.
ص: 100
از موارد به ارزيابى روايات نيز پرداخته و لذا استفاده از آنها بلا مانع است ، مشروط به اين كه مطالبى كه در اين كتابها از اهل بيت عليهم السلام نقل شده به منبع گزارش نسبت داده شود ، نه به اهل بيت عليهم السلام . نتيجه اين سخن آن است كه تنها به دليل وجود يك گزارش تاريخى در كتاب هاى معاصر ، هر چند مشهور و مورد توجه ، نمى توان آن را يك سند قابل اتكاى تاريخى دانست و به استناد آن ، مطلبى را به اهل بيت عليهم السلام نسبت داد ، بلكه بايد منبع آن نيز معلوم و سنجيده گردد .
.
ص: 101
فصل ششم : تحليلى در باره متفرّدات منابع متأخّرمطالعه تفصيلىِ گزارش هاى مربوط به واقعه عاشورا ، كه در منابع كهن آمده (1) ، اين پرسش را براى پژوهشگر پديد مى آورد كه : چرا شمارى از مطالب مشهورى كه در منابع متأخّر آمده اند و بسيارى از مرثيه سرايان در تبيين واقعه عاشورا مطرح مى كنند ، در اين منابع نيست ؟ آيا مُتفرّدات منابع متأخّر(2) ، معتبر نيستند و اصولاً اين گزارش ها اساسى ندارند؟ و يا دليل ديگرى در اين باره وجود دارد؟
دلايل بهره نبردن از منابع متأخّردر فصول گذشته نكاتى در اين باره بيان شد ؛ ولى با توجّه به اهمّيت موضوع و براى روشن تر شدن پاسخ پرسش هاى ياد شده ، در اين جا نيز به دلايل عدم استفاده ما از منابع متأخّر و نيامدن شمارى از گزارش هاى مشهور واقعه عاشورا در دانش نامه امام حسين عليه السلام و در اين فرهنگ نامه ، مى پردازيم :
.
ص: 102
1 . ارائه مستند واقعه عاشورانخستين دليل بهره نگرفتن از منابع متأخّر در دانش نامه امام حسين عليه السلام ، ارائه تاريخ معتبر و مستند زندگى آن امام هُمام و بويژه واقعه عاشوراست . از اين رو ، روش ما در نگارش اين دانش نامه ، بهره گيرى از كهن ترين منابع قرن اوّل تا هفتم و بعضاً تا قرن نهم هجرى بوده است . بر اين اساس ، گزارش هايى كه در مصادر بعدى آمده اند و ريشه در منابع اصلى و كهن ندارند ، مورد استناد ما قرار نگرفته اند . البتّه اين سخن ، بِدان معنا نيست كه هر چه در منابع كهن وجود دارد ، معتبر است ؛ بلكه مقصود ، اين است كه مطالب منابع جديدى كه ريشه در مصادر اصلى ندارند ، اساساً قابل استناد نيستند ، و گر نه ، اعتبار مطالب منابع كهن و قابل استناد نيز منوط به ارزيابى هاى لازم است ، چنان كه ما در دانش نامه امام حسين عليه السلام ، موارد قابل توجّهى از مطالب اين منابع را مورد نقد قرار داده ايم .
2 . عدم نياز به گزارش مُتفرّدات منابع متأخّرچنان كه پيش از اين اشاره كرديم تاريخ عاشورا ، بيش از هر موضوع ديگرى ، داراى منابع معتبر و قابل استناد است و اصولاً نيازى به گزارش هاى منابع غير قابل استناد ، نيست .(1)
.
ص: 103
3 . تمايز روشن گزارش هاى منابع كهن و منابع جديداين نكته ، تنبّه آفرين است كه گزارش منابع كهن تا قرن نهم در باره واقعه عاشورا ، تفاوت و تمايز روشنى با گزارش كتاب هاى سده هاى پس از آن دارد ، از جمله اين كه : الف - در منابع سده هاى اخير ، صدها بلكه هزارها گزارش نو ديده مى شوند كه در منابع كهن ، اثرى از آنها نيست . ب - شيوه اى كه مصادر ضعيفِ سده هاى اخير براى گزارش واقعه عاشورا انتخاب كرده اند ، شيوه داستان سرايى به جاى نقل مستندِ تاريخى است . از اين رو ، گزارش هاى كوتاهِ منابع اصلى ، در اين گونه كتاب ها ، به داستان هايى بلند با جزئيات فراوان ، تبديل شده اند . ج - بسيارى از منابع ياد شده ، براى تحريك عواطف مردم ، حتّى تا مرز ناديده گرفتن عزّت و كرامت خاندان رسالت ، پيش رفته اند .
يك نكته ممكن است در دفاع از گزارش هاى منابع سده هاى اخير ، گفته شود : نبودن اين گزارش ها در منابع اصلىِ فعلى ، دليل عدم استناد آنها نيست ؛ زيرا ممكن است تهيّه كنندگان آنها به منابعى دسترسى داشته اند كه نزد آنها معتبر بوده ؛ امّا به دست ما نرسيده است . پاسخ اين سخن ، اين است كه : اوّلاً ، هيچ يك از نويسنده هاى
.
ص: 104
كتاب هاى ضعيف مشهور،ادّعا نكرده اند كه به نسخه اى معتبر دسترسى داشته اند كه ديگران از آن بى بهره بوده اند و معمولاً گزارش هاى آنان ، مستند نيست ، وگاه گزارش هاى خود را مستند به كتاب هايى نظير خود كرده اند (كه بعضاً همين استنادها هم نادرست است (1) ) . ثانياً ، اين گونه كتاب ها در پاره اى از موارد ، گزارش هاى خود را به منابع معتبر ، مستند مى كنند ؛ امّا با مراجعه به منابع ياد شده ، مشخّص مى شود كه استناد آنها اشتباه است .(2)
اقسام گزارش منابع متأخّرگزارش هاى منابع متأخّر را به سه دسته مى توان تقسيم كرد : دسته اوّل ، گزارش هايى كه خلاف واقع بودن آنها ، روشن و قطعى است ؛ مانند : شمارى از مطالب كتاب هاى روضة الشهداء ؛ أسرار الشهادة
.
ص: 105
و المنتخب، طُرَيحى و ساير منابع متأخّر ضعيفى كه در مبحث «آسيب شناسى مرثيه سرايى و عزادارى» ، مورد اشاره قرار گرفت و ريشه يابى گرديد . دسته دوم ، گزارش هايى كه متن آنها ايرادى ندارد ؛ ولى نه تنها دليلى بر صحّت آنها ارائه نشده ، بلكه به دليل آن كه در منابع اصلى ديده نمى شوند و در كنار مطالبى قرار دارند كه دروغ بودن آنها واضح است ، واقعيت داشتن آنها ، جدّاً مورد ترديد است . دسته سوم ، گزارش هايى كه در منابع اصلى تاريخى و حديثى نيز وجود دارند . به نظر ما ، تنها دسته سوم از گزارش هاى منابع متأخّر ، قابل نقل و استنادند ، و اگر كسانى اين نظريه را نمى پذيرند و به دليل هيجان انگيز بودن متفرّداتِ منابع ضعيف و براى گرم كردن مجالس ، نمى توانند از نقل آنها صرف نظر كنند ، بهره گيرى از اين دانش نامه ، حدّ اقل اين فايده را براى آنها خواهد داشت كه بتوانند مطالب دستِ اوّل را كه در منابع كهن آمده ، از گزارش هايى كه در منابع اصلى وجود ندارند ، تفكيك كنند تا بويژه در نسبت دادن سخنى به اهل بيت عليهم السلام براى امرى مستحب ، مرتكب حرامِ مسلّم و نهىِ قطعىِ (وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ)(1)نگردند .
.
ص: 106
نمونه هايى از متفرّدات منابع متأخّراكنون براى نمونه ، به شمارى از گزارش هايى كه در منابع متأخّر آمده يا در زبان مرثيه سرايانْ شهرت يافته اند ، امّا در منابع اصلى ديده نمى شوند ، به طور اجمال ، اشاره مى كنيم :
1 . فتواى شُرَيح قاضى در باره امام حسين عليه السلام در منابع اصلى،نقش شُرَيح قاضى در ماجراى دستگيرى وشهادتهانى بن عروه بيان شده است ؛(1) امّا آنچه شهرت يافته كه وى ، فتواى قتل امام حسين عليه السلام را صادر كرده ، تنها در منابع متأخّر (مانند : تذكرة الشهداء(2) كه در قرن چهاردهم نگارش يافته) ديده مى شود .
2 . نوازش دختر مسلم در كتاب المنتخب، طُرَيحى ، ضمن گزارش رسيدن خبرشهادتمسلم عليه السلام به امام حسين عليه السلام در راه كوفه ، آمده است : مسلم ، دخترى يازده ساله داشت كه همراه حسين عليه السلام بود . حسين عليه السلام زمانى كه از مجلس برخاست ، به سمت خيمه آمد ، آن دخترك را نوازش كرد و به خود ، نزديك نمود و چون همان گونه كه با يتيمان رفتار مى كنند ، به سر و پيشانى او دست كشيد ، به دخترك ، احساس
.
ص: 107
ناخوشى دست داد . پس گفت : عمو جان ! قبلاً نديده بودم كه با من ، چنين كنى . گمان مى كنم كه پدرم بهشهادترسيده است ! پس حسين عليه السلام نتوانست خود را نگاه دارد ، گريست و فرمود : «دخترم ! من ، پدر تو اَم و دخترانم ، خواهران تو اَند ...» .(1) ظاهراً منبع اصلى اين گزارش ، كتاب روضة الشهداء(2) است كه صاحب كتاب المنتخب ، آن متن را تعريب كرده است ؛ ولى اين گزارش ، در منابع كهن و قابل استناد ، نيامده است .
3 . دستور خاموشى در شب عاشورامشهور است كه در شب عاشورا ، امام حسين عليه السلام دستور داد كه چراغ ها را خاموش كنند تا هر كس كه مى خواهد ، برود . پس چراغ ها را خاموش كردند و همراهان امام عليه السلام شروع به رفتن كردند . ظاهراً اصل اين ماجرا ، برگرفته از كتاب ضعيف الدمعة الساكبة است كه مطلبى را از كتابى ضعيف تر از خود ، يعنى كتاب نور العين ، نقل مى كند(3) و اين گزارش را به سكينه عليها السلام نسبت مى دهد كه گفته است : من در شبى مهتابى ، در وسط چادر نشسته بودم كه از پشت آن ، صداى گريه و شيون شنيدم . دامن كشان ، از خيمه بيرون رفتم و ناگهان ، پدرم را ديدم كه نشسته و يارانش دورش هستند . پدرم مى گريست و شنيدم كه مى گفت : «بدانيد كه با من بيرون آمديد ، چون مى دانستيد كه من به سوى مردمى مى روم كه با من از دل و زبان ، بيعت كرده اند ؛ امّا اوضاع ، كاملاً دگرگون شد ؛ چون شيطان بر آنها چيره گشت و خدا را از يادشان برد ، و اكنون ، جز كشتن من و كشتن هر كه در راه من تلاش مى كند ، و نيز اسارت خانواده ام پس از غارتشان ، هدفى ندارند . من نگرانم كه شما نسبت به آنچه مى دانيد ، خجالت بكشيد . نيرنگ زدن ، در نزد ما اهل بيت ، حرام است . پس هر يك از شما كه دوست ندارد بماند ، برود . شب ، تاريك است و راه ، باز و زمان ، به هنگام . و هر كس به ما كمك كند ، همراه ما در بهشت خواهد بود و از خشم خداى مهربان ، در امان . جدّم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «پسرم حسين ، در سرزمين كربلا ، تنها و بى كس و تشنه و غريب ، كشته مى شود . هر كه به او كمك كند ، به من كمك كرده است و نيز به فرزند او قائم - كه خداوند در فَرَج او تعجيل نمايد - كمك كرده است . هر كس با زبانش به ما كمك كند ، در قيامت با حزب ما خواهد بود» . به خدا سوگند ، هنوز سخن پدرم به پايان نرسيده بود كه جمعيت ، ده تا و بيست تا ، پراكنده شدند و با او جز 71 نفر نماند . به پدرم نگاه انداختم كه سرش به زير بود . اشك گلوگيرم شد ... .(4)
.
ص: 108
گفتنى است كه دستور خاموش كردن چراغ ها توسّط امام عليه السلام ، حتّى در مَقتل هاى ضعيف هم ديده نشده است ، چنان كه هيچ منبع معتبرى ، گزارش نكرده كه شب عاشورا ، كسى از ياران امام عليه السلام ، از ايشان جدا شده باشد ؛ بلكه به عكس ، در مقابل پيشنهاد امام عليه السلام مبنى بر ترك كربلا ، همگى ضمن حقير شمردن مرگ ، دليرانه سرود مقاومت سر دادند و با سخنانى شورانگيز در ابراز جانبازى در راه خدا، حماسه اى جاويد آفريدند.(1)
.
ص: 109
4 . داستان هلال و حبيب و آوردن اصحاب به كنار خيمه اهل بيت كتاب الدمعة الساكبة ، داستان مفصّل و شورانگيزى را گزارش كرده كه اجمال آن ، اين است كه در واقعه عاشورا ، شبى امام حسين عليه السلام از خيمه ها بيرون آمد . هلال بن نافِع براى پاسدارى از جان امام عليه السلام به دنبال ايشان راه افتاد . امام عليه السلام وقتى متوجّه وى شد ، بعد از گفتن مطالبى ، به وى پيشنهاد داد كه كربلا را ترك كند و خود را نجات دهد ؛ امّا او اين پيشنهاد را نپذيرفت . هلال مى گويد : سپس امام عليه السلام از من جدا شد و به خيمه خواهرش وارد شد . زينب عليها السلام كه از وفادارى ياران امام عليه السلام دچار ترديد شده بود ، به ايشان گفت : برادرجان ! انگيزه يارانت را آزموده اى؟ من مى ترسم كه تو را در هنگام حمله و برخورد نيزه ها ، تسليم دشمن كنند !
.
ص: 110
در اين جا امام عليه السلام به گريه افتاد و فرمود : «هلا ! به خدا سوگند ، آنها را ارزيابى كرده و آزموده ام . در ميان آنان ، جز انسان سرافرازِ سرسخت نيست ، كه اشتياقشان به مرگ در راه من ، همانند اشتياق كودك به شير مادر است ...» . در ادامه ، از هلال ، نقل شده كه با شنيدن اين سخنان ، به گريه افتاد . پس حبيب بن مُظاهر را خبر كرد و حبيب ، در همان دلِ شب ، ياران امام عليه السلام را صدا زد و آنها را اطراف خيمه اهل بيت امام عليه السلام ، جمع كرد و آنها با سخنان عجيب و شگفت انگيزى ، حمايت خود را از ايشان اعلام كردند . در اين حال ، زنان از خيمه ها بيرون آمدند و گريه سر دادند و از آنها ، تقاضاى حمايت كردند . در باره اين داستان مفصّل - كه نگارنده الدمعة الساكبة ، آن را در بيش از دو صفحه بيان كرده - ، بايد گفت كه هيچ اثرى از آن در منابع معتبر ، ديده نمى شود و احتمالاً ، وى نخستين كسى است كه اين ماجرا را گزارش كرده است . البتّه وى اين گزارش را به شيخ مفيد ، نسبت داده ؛(1) ولى اين مطلب ، در هيچ يك از كتب موجود شيخ مفيد و بلكه در هيچ كتاب معتبر ديگرى نيز وجود ندارد . ضمناً بايد توجّه داشت كه هلال بن نافع - كه اين گزارش به او نسبت داده شده - ، از ياران امام عليه السلام نيست ؛ بلكه از سپاه دشمن است و نام صحابى امام ، «نافع بن هلال» بوده است .
.
ص: 111
فهرستِ شمارى ديگر از متفرّدات منابع متأخّراگر بخواهيم متفرّدات منابع متأخّر در باره واقعه عاشورا را همانند نمونه هاى پيش گفته گزارش كنيم ، چه بسا لازم باشد كه كتابى در اين باره تاليف گردد .(1) از اين رو ، براى آگاهى پژوهشگران ، تنها فهرستوار به شمارى ديگر از آنها اشاره مى كنيم : - گزارش سخنرانى منسوب به امام عليه السلام پس از نماز ظهر عاشورا ؛(2) - گزارش حضور جابر بن عُروه غِفارى (از اصحاب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله) در كربلا و فرمايش امام به او كه : شكر اللَّه سعيك يا شيخ ؛ خداوند ، تلاش تو را پاداش دهد ، اى پيرمرد! ؛(3) - گزارش ملاقات حبيب بن مُظاهر با مسلم بن عَوسَجه در مغازه عطّارى در بازار كوفه براى خريد رنگ مو ، و چگونگى رسيدن حبيب به كربلا و ابلاغ سلام زينب عليها السلام به وى هنگام ورودش به كربلا ،(4) - گزارش همبازى بودن زُهَير بن قين با امام حسين عليه السلام در كودكى ، در دوران حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، و اين كه او در همان زمان ، خاك هاى زير قدم هاى امام عليه السلام را بوسيده و مورد ملاطفت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قرار گرفته
.
ص: 112
است ؛(1) - بسيارى از گزارش هاى معالى السبطين ، اسرار الشهادات و عنوان الكلام در بارهشهادتعلى اكبر عليه السلام ،(2) - گزارش اين كه امام حسين عليه السلام ، على اصغر را روى دست گرفت و به سپاه كوفه فرمود : «وى را يك جرعه آب دهيد كه از غايت تشنگى ، شير در پستان مادرش نمانده» ؛(3) - گزارش اختلاف افتادن در لشكر عمر بن سعد در باره آب دادن به على اصغر و دستور ابن سعد به حَرمَله براى قطع نزاع ؛(4) - گزارش سخن حرمله به مختار ، با اين مضمون كه : «اكنون كه مرا مى كُشى ، بگذار كارهاى خود را بگويم تا قلبت را بسوزانم : من ، سه تير سه شاخه زهرآلود داشتم . يكى را به گلوى على اصغر زدم ، دومى را به قلب حسين ، و با سومى ، گلوى عبد اللَّه بن حسن را هدف گرفتم» ؛(5) - گزارش تبسّم على اصغر به امام حسين عليه السلام پس از تير خوردنش ،(6) - گزارش آمدن شير در سينه مادر على اصغر ، پس از خوردن آب
.
ص: 113
در شب يازدهم محرّم ، و اين كه وى پستان هاى خود را سرِ دست گرفته و گفته : «نورِ ديده ، على اصغر ! كجايى كه پستان هاى من ، پُر از شير است ؟» ؛(1) - گزارش بيرون آورده شدن قُنداقه على اصغر از زير خاك و جدا كردن سر او و به نيزه كردن آن ؛(2) - گزارش سفارش امير مؤمنان عليه السلام در شب 21 ماه رمضان به عبّاس عليه السلام كه : «مبادا در روز عاشورا آب بخورى ، در حالى برادرت حسين ، تشنه است!» ؛(3) - گزارش توصيه امير مؤمنان عليه السلام به فرزندان خود در باره امام حسن عليه السلام و سپردن امام حسين عليه السلام به عبّاس عليه السلام به عنوان امانت خدا و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليها السلام و خودِ ايشان ؛(4) - گزارش سخن حضرت عبّاس عليه السلام به امام حسين عليه السلام كه : «مى خواهم يك بار ديگر صورتت را ببينم ؛ ولى حرمله تير بر چشمان من زده است» ؛(5) - گزارش سخن فاطمه كِلابى (اُمُّ البَنين) كه وقتى به خانه امير
.
ص: 114
مؤمنان عليه السلام رفت ، تقاضا كرد كه ايشان ، او را «فاطمه» خطاب نكند تا فرزندان زهرا عليها السلام به ياد مادرشان نيفتند ؛(1) - گزارش ماجراى جلوگيرى برخى از اهل بيتِ امام عليه السلام از حركت اسب ايشان و تقاضاى پايين آمدن از اسب و يا بوسيدن زيرِ گلوى ايشان ،(2) و نيز گفتن جمله «مَهلاً مهلاً ، يا ابن الزهراء!» . گفتنى است كه اين جمله ، حتّى در منابع ضعيف هم يافت نشد . تنها در أسرار الشهادات آمده است كه : فأرادَ عليه السلام أنْ يَخرُجَ مِنَ الخيمة ، فلَصَقَت بِهِ زَينبُ عليها السلام فقالت : مَهلاً يا أخى ! توقَّف حتّى اُزَوِّدَ مِن نَظَرى و اُوَدّعَك .(3) امام عليه السلام تصميم گرفت كه از خيمه بيرون برود ، كه زينب عليها السلام خود را به اوچسبانْد و گفت : برادرجان ! آهسته ! درنگ كن تا تو را كاملاً ببينم و با تو خداحافظى كنم . - گزارش سراسيمه آمدن زينب عليها السلام نزد امام زين العابدين عليه السلام در خيمه ، پس ازشهادتامام حسين عليه السلام و پرسيدن علّت دگرگون شدن اوضاع عالَم ، و سخن امام عليه السلام به وى كه : «اى عمّه ! دامن خيمه را بالا بزن» و نگاه كردن امام عليه السلام به سر بُريده پدر و مخاطب قرار دادن زينب عليها السلام كه : «اى عمّه ! مُهيّاى اسيرى باشيد ، كه پدرم را شهيد
.
ص: 115
كردند» ؛(1) - گزارش هاى مربوط به هجوم به خيمه ها ، مانند: تصريح به كتك خوردن اهل حرم امام عليه السلام (2) و كشيدن زيرانداز از زير امام زين العابدين عليه السلام و بر زمين افكندن ايشان ،(3) و زيرِ دست و پا ماندن برخى از كودكان (4) و دستور امام زين العابدين عليه السلام به عمّه اش زينب عليها السلام كه : «عَلَيكُنَّ بِالفرار ؛ بر شما بادْ فرار!» در پاسخ چاره جويى او ،(5) و سرشمارى كودكان كاروان در پايان كار و مشخّص شدن اين كه دوتن از آنان در نقطه اى جان داده اند ،(6) - گزارش چگونگى آمدن بنى اسد براى دفن اجساد شهدا و اين كه امام زين العابدين عليه السلام در باره كمك آنان در دفن پدر بزرگوارش فرمود: «مَعى مَن يُعينُنى ؛ همراه من ، كسى هست كه مرا يارى كند» و خطاب به پدرش فرمود : «أمّا الدُنيا فَبَعدك مُظلمة ؛ دنيا پس از تو ، تاريك است» و اين كه روى قبر پدر با انگشت نوشت : «هذا قَبرُ حُسَينِ بنِ عَلِىِّ بنِ أبى طالِبٍ الَّذى قَتَلوهُ عَطشاناً غَريباً ؛ اين ، قبر حسين بن على بن ابى طالب است كه
.
ص: 116
او را تشنه و غريب ، كُشتند» ؛(1) - گزارش سخن زينب عليها السلام خطاب به جسد برادر : «هل أنت أخى؟ هل أنت ابن أبى ؟ ؛ آيا تو برادر منى ؟ آيا تو پسر پدر(2) منى ؟»(3) و بوسه زدنش بر حنجر و رگ هاى بُريده برادر(4) و گفتن «اللّهمّ تقبّل منّا هذا قليل القربان ؛ خداوند ! اين قربانى اندك را از ما بپذير» ؛(5) - گزارش هاى مربوط به شمارى از اقدامات سَكينه در كربلا به عنوان كودكى خردسال ،(6) در صورتى كه بر پايه گزارش منابع قابل استناد ، وى در آن هنگام ، ازدواج كرده و همراه شوهرش به كربلا آمده بود ؛(7) - گزارش مسلمِ جَصّاص در باره حضور اهل بيت امام عليه السلام در كوفه، نان و خرما دادن كوفيان به كودكان آنها و جلوگيرى اُمّ كلثوم عليها السلام از اين اقدام به دليل حرمت صدقه بر آنها و نيز اين كه زينب عليها السلام سرش را به چوب مَحمل زد و اشعارى خواند كه با اين بيت ، آغاز مى شود :
.
ص: 117
«يا هِلالاً لِما استتمّ كمالاً... ؛ اى هلالى كه كامل نشده ... !» ؛(1) - گزارش منسوب به امام زين العابدين عليه السلام كه در پاسخ اين پرسش كه : «در طول سفر ، كجا به شما سخت تر گذشت ؟» ، سه بار فرمود:
.
ص: 118
«امان از شام !» ؛(1) - گزارش هاى ريختن آب و آتش و خاكستر بر سر اهل بيت امام حسين عليه السلام و افتادن آتش بر عمامه امام زين العابدين عليه السلام و سوختن سر ايشان در شام ؛(2) گزارش بستن اهل بيت امام عليه السلام به ريسمانى كه يك طرف آن به امام زين العابدين عليه السلام بسته بود و طرف ديگر آن به زينب عليها السلام و ... ؛(3) - گزارش هايى كه حاكى اند قنداقه زينب را هنگامى كه در كودكى آرام نمى گرفت ، در دامن حسين عليه السلام گذاشتند و آرام شد ،(4) يا اين كه زينب عليها السلام در كودكى ، در آفتاب خوابيده بود و حسين عليه السلام كه او را چنين ديد ، مانع تابش نور آفتاب به او شد ... تا اين كه ماجراى كربلا پيش آمد و بدن امام عليه السلام در آفتاب ماند... ؛(5) اين گزارش كه زينب عليها السلام هنگام ازدواج با عبد اللَّه بن جعفر ، شرط ضمنِ عقد كرد كه او را از مسافرت با امام حسين عليه السلام منع نكند ،(6) يا اين كه امام حسين عليه السلام در وداعِ آخر به وى فرمود : «مرا در نافله شب ،
.
ص: 119
فراموش مكن» ،(1) يا اين كه زينب عليها السلام شب يازدهم يا در برخى منازل راه شام ، نماز شبش را نشسته خواند(2) و هنگامى كه به مدينه بازگشت ، شوهرش عبد اللَّه بن جعفر ، او را نشناخت ؛(3) و صدها گزارش ديگر ، از اين قبيل . كوتاه سخن ، اين كه علّتِ عدم اعتماد ما بر متفرّدات منابع متأخّر درباره واقعه عاشورا و تاريخ زندگى امام حسين عليه السلام ، معتبر نبودن و قابل استناد نبودن آنهاست ، هر چند ممكن است برخى از آنها ، در واقع ، درست باشند ، امّا دليلى يا دستِ كم ، قرينه اى بر صحّت آنها وجود ندارد . بر اين اساس ، مى توان گزارش هايى را كه اشكال عقلى و نقلى ندارند ، با استناد به منابع آنها نقل كرد . البتّه براى آن كه شنونده گم راه نشود ، اشاره به ضعفِ منبع ، ضرورى است ، هر چند با توجّه به اين كه رعايت اين نكات ، عملاً براى همه ميسور نيست ، توصيه مؤكّد ما ، خوددارى كامل از نقل گزارش هاى مستند به منابع ضعيف است .
.
ص: 120
. .
ص: 121
فهرست منابع و مآخذ1 . الأخبار الطوال ، أحمد بن داوود الدينَوَرى (م 282 ق ) ، تحقيق : عبد المنعم عامر ، قم : منشورات الشريف الرضى ، 1409 ق ، اوّل. 2 . أربعين حسينية ، محمّد أرباب ، تهران : اسوه ، 1372 . 3 . الإرشاد فى معرفة حجج اللَّه على العباد ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم ، مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1413 ق ، اوّل . 4 . إرشاد القلوب ، الحسن بن محمّد ديلمى (م 711 ق ) ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1398 ق ، چهارم . 5 . الاُصول الستّة عشر ، عدّة من الرواة ، قم : دار الشبسترى ، 1405 ق ، دوم . 6 . إعلام الورى بأعلام الهدى ، الفضل بن الحسن الطبرسى (م 548 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1417 ق ، اوّل. 7 . أعيان الشيعة ، السيّد محسن الأمين الحسينى العاملى الشقرائى (م 1371 ق ) ، به كوشش : السيّد حسن الأمين ، بيروت : دار التعارف ، 1403 ق ، پنجم. 8 . الإقبال بالأعمال الحسنة فى ما يعمل مرّة فى السنة ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : جواد القيّومى ، قم : مكتب الإعلام الإسلامى ، 1414 ق ، اوّل. 9 . اكسير العبادات فى أسرار الشهادات = أسرار الشهادة ، آغا بن عابد الشيروانى المعروف بالفاضل الدربندى ، تحقيق : محمّد جمعه بادى و عباس ملاعطية الجمرى ، قم : دار ذوى القربى ، 1420 ق . 10 . الاحتجاج على أهل اللجاج ، أحمد بن على الطَبَرسى (م 620 ق ) ، تحقيق : إبراهيم البهادرى ومحمّد هادى به ، تهران : دار الاُسوة ، 1413 ق ، اوّل . 11 . الإمام الحسين عليه السلام وأصحابه ، فضل على القزوينى ، تحقيق : السيد أحمد الحسينى ، قم : محمود شريعت المهدوى ، 1415 ق . 12 . الإمامة والسياسة (المعروف بتاريخ الخلفاء) ، عبد اللَّه بن مسلم الدينورى (ابن قتيبة) (م 276 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، قم : مكتبة الشريف الرضى ، 1413 ق ، اوّل. 13 . الأمالى ، محمّد بن الحسن الطوسى (م 460 ق ) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : دار الثقافة ، 1414 ق ، اوّل. 14 . الأمالى ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : مؤسسة البعثة ، 1407 ق ، اوّل. 15 . أنساب الأشراف ، أحمد بن يحيى البلاذرى (م 279 ق ) ، تحقيق : سهيل زكّار و رياض زركلى ، بيروت : دار الفكر ، 1417 ق ، اوّل. 16 . اهل بيت در قرآن و حديث ، محمّد محمّدى رى شهرى ، ترجمه : حميدرضا شيخى و حميدرضا آژير ، قم : دارالحديث ، 1379ش ، اوّل . 17 . أهل البيت فى المكتبة العربية ، السيد عبد العزيز الطباطبايى (ت 1308 - 1374) ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1417 ق . 18 . إيضاح المكنون فى الذيل على كشف الظنون ، اسماعيل پاشا البغدادى (1839 - 1920 م) ، بيروت : دارالكتب العلمية ، 1413 ق . 19 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهم السلام ، محمّد باقر بن محمّد تقى المجلسى (العلّامة المجلسى) (م 1111 ق ) ، بيروت : مؤسسة الوفاء ، 1403 ق ، دوم . 20 . البداية والنهاية ، إسماعيل بن عمر الدمشقى (ابن كثير) (م 774 ق ) ، تحقيق : مكتبة المعارف ، بيروت : مكتبة المعارف . 21 . بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ، محمّد بن محمّد الطبرى (م 525 ق ) ، نجف : المطبعة الحيدريّة ، 1383 ق ، دوم . 22 . تاريخ الطبرى (تاريخ الاُمم والملوك) ، محمّد بن جرير الطبرى (م 310 ق ) ، تحقيق : محمّد أبو الفضل إبراهيم ، مصر : دار المعارف . 23 . تاريخ مدينة دمشق ، على بن الحسن بن هبة اللَّه (ابن عساكر الدمشقى) (م 571 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار الفكر ، 1415 ق ، اوّل. 24 . تاريخ اليعقوبى ، أحمد بن أبى يعقوب (ابن واضح اليعقوبى) (م 284 ق ) ، بيروت : دار صادر . 25 . تأملى در نهضت عاشورا ، رسول جعفريان ، قم : انصاريان ، 1381 ش . 26 . تبيين كذب المفترى ، لأبى القاسم على بن الحسين الدمشقى المعروف بابن العساكر (ت 499 - 571 ق) ، دمشق : دارالقلم ، 1399 ق . 27 . تحف العقول عن آل الرسول صلى اللَّه عليه و آله ، الحسن بن على الحرّانى (ابن شعبة) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1404 ق ، دوم . 28 . تحقيق درباره اول أربعين حضرت سيد الشهدا عليه السلام ، شهيد محمّد على قاضى طباطبايى (1291 - 1358) ، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1382 ش . 29 . التذكرة الحمدونية ، محمّد بن الحسن بن حمدون (ت 495 - 592 ق) ، تحقيق : احسان عبّاس ، بيروت : دار صادر ، 1996 م . 30 . تذكرة الخواصّ (تذكرة خواصّ الاُمّة فى خصائص الأئمّة عليهم السلام ) ، يوسف بن فُرغلى (سبط ابن الجوزى) (م 654 ق ) ، به مقدمه : السيّد محمّد صادق بحر العلوم ، تهران : مكتبة نينوى الحديثة . 31 . تذكرة الشهداء ، ملا حبيب الله شريف الكاشانى (ت 1262 - 1340) ، تحقيق و نشر : تهران : مؤسسه شمس الضحى ، 1384 ش . 32 . التذكرة فى أحوال الموتى واُمور الآخرة ، محمّد بن أحمد القرطبى (م 671 ق ) ، تحقيق : مجدى فتحى السيّد ، طنطا : دار الصحابة للتراث ، 1415 ق ، اوّل. 33 . ثواب الأعمال وعقاب الأعمال ، محمّد بن على ابن بابويه القمى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفارى ، تهران : مكتبة الصدوق . 34 . الجمل والنصرة لسيّد العترة فى حرب البصرة ، محمّد بن محمّد بن النعمان العكبرى البغدادى (الشيخ المفيد) (م 413 ق ) ، تحقيق : السيّد على مير شريفى ، قم : المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد ، 1413 ق ، اوّل . 35 . حماسه حسينى ، شهيدمرتضى مطهرى، (1299-1358)، تهران: صدرا، 1371ش. 36 . الخرائج والجرائح ، سعيد بن عبد اللَّه الراوندى (قطب الدين الراوندى) (م 573 ق ) ، تحقيق : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، قم : مؤسسة الإمام المهدى(عج) ، 1409 ق ، اوّل . 37 . الخصال ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، چهارم . 38 . دانش نامه عقايد اسلامى از نگاه قرآن و حديث ، محمّد محمّدى رى شهرى [و همكاران] ، قم : دارالحديث ، 1385 . 39 . دعائم الإسلام وذكر الحلال والحرام والقضايا والأحكام ، النعمان بن محمّد التميمى المغربى (م 363 ق ) ، تحقيق : آصف بن على أصغر فيضى ، مصر : دار المعارف ، 1389 ق ، سوم . 40 . دنيا و آخرت از نگاه قرآن و حديث ، محمّد محمّدى رى شهرى ؛ با همكارى سيد رسول موسوى ، مترجم : حميدرضا شيخى ، قم : دارالحديث ، 1384 ش . 41 . ديوان محتشم كاشانى ، به كوشش : مهرعلى گرگانى ، كتابفروشى محمودى . 42 . الذريعة إلى تصانيف الشيعة ، محمّد محسن بن على المنزوى (آقا بزرگ الطهرانى) (م 1348 ق) ، بيروت : دارالأضواء ، 1403 ق ، سوم . 43 . روضة الشهداء ، ملّا حسين واعظ كاشفى سبزوارى (م 910 ق) ، قم : نويد اسلام . 44 . روضة الواعظين ، محمّد بن الحسن الفتّال النيسابورى (م 508 ق ) ، تحقيق : حسين الأعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1406 ق ، اوّل . 45 . رياحين الشريعة ، ذبيح اللَّه محلاتى ، تهران : دارالكتب الاسلامية . 46 . رياض العلماء وحياض الفضلاء ، ميرزا عبد اللَّه أفندى الإصبهانى (ق 12 ق ) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسينى ، قم : مكتبة آية اللَّه المرعشى العامّة ، 1401 ق ، اوّل . 47 . ريحانة الأدب ، محمّد على المدرس (م 1373 ق) ، تبريز : مكتبة الخيام ، دوم . 48 . سير أعلام النبلاء ، محمّد بن أحمد الذهبى (م 748 ق ) ، تحقيق : شُعيب الأرنؤوط ، بيروت : مؤسسة الرسالة ، 1414 ق ، دهم . 49 . شجرة طوبى ، محمّد مهدى حائرى مازندرانى (1300 - 1385 ق) ، قم : دارالقلم ، 1425ق . 50 . شرح الأخبار فى فضائل الأئمّة الأطهار ، النعمان بن محمّد المصرى (القاضى أبو حنيفة) (م 363 ق) ، تحقيق: السيد محمّد الحسينى الجلالى ، قم: مؤسسة النشر الإسلامى ، 1412 ق ، اوّل . 51 . طبقات الشافعية ، عبد الرحيم بن حسن الإسنوى (م 772 ق) ، تحقيق : عبد اللَّه الجبورى ، بغداد : مطبعة الإرشاد ، 1971م ، اوّل .
.
ص: 122
. .
ص: 123
. .
ص: 124
. .
ص: 125
52 . الطبقات الكبرى ، محمّد بن سعد (كاتب الواقدى) (م 230 ق ) ، بيروت : دار صادر . 53 . العقد الفريد ، أحمد بن محمّد الأندلسى (ابن عبد ربّه) (م 328 ق ) ، تحقيق : أحمد الزين و إبراهيم الأبيارى ، بيروت : دار الأندلس ، 1408 ق ، اوّل. 54 . عنوان الكلام ، محمّد باقر فشاركى ، تهران : اسلاميه . 55 . عيون أخبار الرضا عليه السلام ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381ق)، تحقيق : السيّد مهدى الحسينى اللاجوردى ، تهران : منشورات جهان. 56 . غرر الحكم ودرر الكلم ، عبد الواحد الآمدى التميمى (م 550 ق ) ، تحقيق : مير جلال الدين محدّث اُرمَوى ، تهران : دانشگاه تهران ، 1360 ش ، سوم . 57 . الفتوح ، أحمد بن أعثم الكوفى (م 314 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار الأضواء ، 1411 ق ، اوّل. 58 . فلسفه تاريخ ، شهيد مرتضى مطهرى (1299-1358ق) ، تهران : صدرا ، 1371ش. 59 . قصص العلماء ، محمّد بن سليمان تنكابنى (1234 - 1302 ق) ، مشهد : بنياد پژوهشهاى اسلامى ، 1380 . 60 . الكافى ، محمّد بن يعقوب الكلينى الرازى (م 329 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، بيروت : دار صعب ودار التعارف ، 1401 ق ، چهارم . 61 . كامل الزيارات ، جعفر بن محمّد بن قولويه (ابن قولويه) (م 367 ق ) ، تحقيق : جواد القيّومى ، قم : نشر الفقاهة ، 1417 ق ، اوّل. 62 . الكامل فى التاريخ ، على بن محمّد الشيبانى الموصلى (ابن الأثير) (م 630 ق ) ، تحقيق : على شيرى ، بيروت : دار إحياء التراث العربى ، 1408 ق ، اوّل. 63 . الكبريت الأحمر فى شرائط المنبر ، محمّد باقر بيرجندى (1238 - 1312 ق) ، تحقيق : محمّد شعاع فاخر ، بيروت : دار الحوراء . 64 . كتاب شناسى امام حسين عليه السلام ، نجفقلى حبيبى ، تهران : مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى رحمه اللَّه عليه ، 1374 ش . 65 . كتاب شناسى تاريخى امام حسين عليه السلام ، محمّد اسفنديارى ، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، سازمان چاپ و انتشارات ، 1380 ش . 66 . كشف الغمّة فى معرفة الأئمّة ، على بن عيسى الإربلى (م 687 ق ) ، تصحيح : السيّد هاشم الرسولى المحلّاتى ، بيروت : دار الكتاب ، 1401 ق ، اوّل. 67 . كفاية الأثر فى النصّ على الأئمّة الإثنى عشر ، على بن محمّد الخزّاز القمّى (ق 4 ق) ، تحقيق : السيّد عبد اللطيف الحسينى الكوه كمرى ، قم : بيدار ، 1401 ق . 68 . كمال الدين وتمام النعمة ، محمّدبن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381ق) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1405 ق ، اوّل . 69 . الكنى والألقاب ، عبّاس القمّى (م 1359 ق ) ، تهران : مكتبة الصدر ، 1397 ق ، چهارم . 70 . الكوكب الدرى فى احوال النبى والبتول والوصى ، محمّد مهدى الحائرى المازندرانى (1261 - 1344 ق) ، قم : المكتبة الحيدرية ، 1995 م. 71 . لغت نامه ، على اكبر دهخدا (ت 1956 م) ، تهران : دانشگاه تهران - دانشكده ادبيات ، چاپ چاپخانه سيروس ، 1968 م . 72 . لؤلؤ و مرجان ، محدّث نورى . 73 . مثير الأحزان ، محمّد بن جعفر الحلّى (ابن الحلّى) (م 645 ق) ، قم : مدرسة الإمام المهدى(عج). 74 . المحاسن ، أحمد بن محمّد البرقى (م 280 ق ) ، تحقيق : السيّد مهدى الرجائى ، قم : المجمع العالمى لأهل البيت عليهم السلام ، 1413 ق ، اوّل . 75 . محرق القلوب ، ملّا مهدى نراقى . 76 . المزار الكبير ، محمّد بن جعفر المشهدى (ق 6 ق ) ، تحقيق : جواد القيّومى الإصفهانى ، قم : قيّوم ، 1419 ق ، اوّل. 77 . مستدركات أعيان الشيعة ، السيّد حسن الأمين ، بيروت - دار التعارف ، 1408 ق . 78 . المصباح فى الأدعية والصلوات والزيارات ، إبراهيم بن على العاملى الكفعمى (م 900 ق ) ، قم : منشورات الشريف الرضى . 79 . مصباح المتهجّد ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق ) ، تحقيق : على أصغر مرواريد ، بيروت : مؤسسة فقه الشيعة ، 1411 ق ، اوّل. 80 . المعجم الكبير ، سليمان بن أحمد اللخمى الطبرانى (م 360 ق ) ، تحقيق : حمدى عبد المجيد السلفى ، بيروت : دار إحياءالتراث العربى ، 1404 ق ، دوم . 81 . معجم المطبوعات العربية والمعربة ، يوسف الياس سركيس (ت 1351 ق) ، كتابخانه آية اللَّه مرعشى نجفى - قم ، 1410 ق . 82 . معجم المؤلفين (تراجم مصنّفى الكتب العربية) ، لعمر رضا كحّالة (معاصر) ، نشر مكتبة المثنى ، دار إحياء التراث العربى : بيروت . 83 . معرفى و نقد منابع تاريخ عاشورا ، سيد عبداللَّه حسينى ، قم : پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى ، 1386 ش . 84 . معالى السبطين ، محمّد مهدى مازندرانى (م 1344 ق) ، تبريز : مكتبة القرشى ، 1356 ق . 85 . مفتاح الجنان فى الأدعية والأعمال ، مجهول المؤلّف . 86 . مقاتل الطالبيّين ، على بن الحسين الأصبهانى (أبوالفرج) (م 356 ق ) ، تحقيق : السيّد أحمد صقر ، قم : منشورات الشريف الرضى ، 1405 ق ، اوّل . 87 . مقتل أبو مخنف = وقعة الطف ، لأبى مخنف لوط بن يحيى الغامدى (م 157 ق) ، تحقيق : محمّد هادى اليوسفى ، قم : مؤسسة النشر الاسلامى ، 1367 ش . 88 . مقتل الحسين عليه السلام ، موفّق بن أحمد المكّى الخوارزمى (م 568 ق ) ، تحقيق : محمّد السماوى ، قم : مكتبة المفيد . 89 . الملل والنحل ، محمّد بن عبد الكريم الشهرستانى (م 548 ق ) ، بيروت : دار المعرفة ، 1406 ق . 90 . الملهوف على قتلى الطفوف ، على بن موسى الحلّى (السيّد ابن طاووس) (م 664 ق ) ، تحقيق : فارس تبريزيان ، تهران : دار الاُسوة ، 1414 ق ، اوّل. 91 . مناقب آل أبى طالب (المناقب لابن شهر آشوب) ، محمّد بن على المازندرانى (ابن شهرآشوب) (م 588 ق ) ، قم : المطبعة العلميّة . 92 . مناقب الإمام أمير المؤمنين عليه السلام (المناقب للكوفى) ، محمّد بن سليمان الكوفى القاضى (م 300 ق ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودى ، قم : مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة ، 1412 ق ، اوّل . 93 . المنتخب للطريحى ، لفخر الدين طريح بن محمّد الرماحى (ت 1058 ق) ، قم : منشورات الرضى ، 1362 ش . 94 . منتهى الآمال ، حاج شيخ عبّاس قمى (1254 - 1319 ق) ، قم : مؤسسه انتشارات هجرت ، 1410 ق . 95 . الموسوعة الشوقية ، احمد شوقى . 96 . مؤلّفو الشيعة فى صدر الإسلام ، عبد الحسين شرف الدين (1873 - 1958 م) ، بغداد : مكتبة الاندلس ، [1385 ق] . 97 . ناسخ التواريخ ، محمّد تقى خان سپهر (ت 1297 ق)، تصحيح : محمّد باقر بهبودى ، تهران - كتابفروشى اسلاميه . 98 . النصرة فى حرب البصرة ، المفيد . 99 . نفس المهموم ، حاج شيخ عبّاس قمّى (ت 1359 ق) ، قم : ذوى القربى ، 1421 ق . 100 . نور العين فى مشهد الحسين عليه السلام ، لأبى اسحاق الاسفراينى (ت قرن 10 ق) ، تونس - چاپخانه منار . 101 . وفيات الأعيان ، أحمد بن محمّد البرمكى (ابن خَلِّكان) (م 681 ق ) ، تحقيق : إحسان عبّاس ، بيروت : دار صادر . 102 . هدية الأحباب فى ذكر المعروف بالكنى والألقاب والأنساب ، حاج شيخ عباس قمّى ، تهران : امير كبير ، 1363 ش . 103 . هدية العارفين ، إسماعيل پاشا البغدادى (1839 - 1920 م) ، بيروت : دارالكتب العلمية ، 1413 ق .
.
ص: 126
. .
ص: 127
. .
ص: 128
. .
ص: 129
. .
ص: 130
فهرست تفصيلى .
ص: 131
. .
ص: 132
. .
ص: 133
. .