نقش مردم در انقلاب جهاني حضرت مهدي عليه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه:سليميان، خدامراد، 1346 -

عنوان و نام پديدآور:نقش مردم در انقلاب جهاني حضرت مهدي عليه السلام/ مولف خدامراد سليميان.

مشخصات نشر:قم: انتشارات مركز تخصصي مهدويت حوزه علميه قم، 1392.

مشخصات ظاهري:271 ص.؛ 14/5×21/5س م.

شابك:978- 600-94027-0-0

وضعيت فهرست نويسي:فيپا

يادداشت:كتابنامه: ص. [261] - 271؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع:مهدويت

موضوع:مهدويت—انتظار

رده بندي كنگره:BP224/س873ن7 1392

رده بندي ديويي:297/462

شماره كتابشناسي ملي:3189930

پيش گفتار

ايميل مؤلف:kh.salimian@yahoo.com

سايت مؤلف: www.khsalimian.ir

جامعة انساني از آن رو كه از افرادي با خواسته ها و انگيزه هاي گوناگون شكل يافته، به گونه اي ناگزير، نيازمند حكومت است؛ و نبود حكومت، بي درنگ، سبب هرج ومرج، نابساماني و ازهم گسيختگي بنيان هاي آن، خواهد شد. كه حكومت، در جايگاه پايه اي ترين ابزار در سامان بخشي كارهاي جامعه و تضمين اجراي قوانين در پيشرفت معنوي و مادّي گروه ها، نقشي اساسي و سرنوشت ساز دارد.

امير مؤمنان علي عليه السلام در پاسخ به پندار نادرست خوارج _ كه حكومت را فقط از آنِ خداوند بزرگ مي پنداشتند _ مردمان را ناگزير از داشتن امير و حاكم دانسته است؛ نيكوكردار باشد، يا تبه كار.(1)آن پيشواي معصوم به طور ويژه به بايستگي حاكم و حكومت اشاره فرموده و نشان داده در جامعة انساني اهميّتِ بودن حكومت و حاكم، به اندازه اي است كه حتي يك حكومت بدكار و سرپرستي سياسي فردي زشت كار، بهتر از هرج ومرج اجتماعي و نبود حكومت است؛(2)كه حكومت _ هر چند نامشروع و ناموجه _ برخي نياز هاي بنيادين جامعه را برطرف ساخته، پاره اي از كمبود ها و كاستي هاي اجتماعي را پاسخ داده و كارها را كم وبيش سامان مي دهد.

البته آن حضرت در ادامه، ويژگي هاي يك حكومت پذيرفتني، شايسته و نيكو را آن گونه مي داند كه در آن، انسانِ باايمان، كار خويش كند، و كافر، بي بهره نماند. در ساية آن حكومت، با دشمنان پيكار كنند، و راه ها را بي هراس سازند، و به نيروي او، حقِ ناتوان را از توانا بستانند، تا نيكوكردار، روز به آسودگي به شب رساند، و از گزند تبه كاران در امان ماند.(3)

در اين سخنان ارزشمند، حكومت پسنديده از سه ويژگي برجسته و محور پايه اي: «دين داري»، «عدالت محوري» و «مردم داري» برخوردار است. بي گمان پديدآمدن عيني و عملي اين شاخصه ها در جامعه، به وجود زمامداران و كارگزاران صالح و شايسته بستگي دارد. اگر رهبر و پيشواي جامعه در راه حق بود و بر پاية سنجه هاي ديني رفتار كرد، يعني پايه هاي نظري و رفتارهاي سياسي او هماهنگ با بنيان هاي شريعت و احكام دين بود، و كارگزاران او در مسئوليت هاي گوناگون از شايستگي در باور به پروردگار و رفتار درخور با مردم، برخوردار بودند، و مردم نيز به وظايف و تكاليف خود در برابر زمامداران و مديران به خوبي رفتار نمودند، سامان و سلامت جامعه در يك توازن اجتماعي و هماهنگي اركان گوناگون، برآورده خواهد شد.

دين اسلام به سبب دارابودن ويژگي هاي يادشده و مانند آن، در آموزه هاي خود، به مسئلة حكومت و حاكم، نگاهي ويژه كرده است؛ به گونه اي كه انبوهي از آيات و روايات اسلامي را مي توان گواه روشن بر اين سخن دانست.(4)


1- « وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر» ؛ (محمد بن حسين شريف رضي (د/ 406ق)، نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدي، خطبه40، ص39). يكي از مفسران بزرگ نهج البلاغه در دوران معاصر، پس از نقل فرمايش علي عليه السلام مي­نويسد: نبايد چنين تفسير شود كه حكومت صالح و ناصالح براي مديريت حيات اجتماعي مردم به طور مطلق مساوي است، بلكه عقلاي جامعه همان گونه كه دين الهي دستور مي­دهد بايد نهايت تلاش را براي به وجودآوردن حكومت صالحان انجام بدهند و اين يك تكليف قطعي و جهاني و عقل عملي و ديني است كه گمان نمي­رود حتي يك فرد خردمند كه از ماهيت و ارزش­هاي حيات انسان­ها و هدف اصلي آن مطلع باشد، آن را انكار كند يا ناديده بگيرد.
2- اين سخن در برخي منابع اهل سنت نيز نقل شده است مانند: علاء الدين علي متقي هندي، كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، ج5، ص779؛ ابو عبد الله نعيم بن حماد مروزي، الفتن، ص 71.
3- محمد بن حسين شريف رضي (د/ 406 ق)، نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، خطبه40، ص39.
4- نك: رضا استادي، الحكومة الاسلامية في احاديث الشيعة الامامية، انتشارات مؤسسه در راه حق. نويسنده در اين اثر، حدود 775 روايت از حدود هشتاد كتاب شيعي بيرون آورده و زير 140 عنوان، در رابطه با مباحث مربوط به حكومت اسلامي، نشان داده است.

بر اين پايه، روشن است كه دين اسلام، گرچه حكومت را به مثابه يك امر ناگزير اجتماعي پذيرفته، امّا بيشترين سفارش ها و پافشاري خود را بر برپايي حاكميت انسان هاي شايسته بر پاية دين و دين داري، متمركز كرده است؛ چرا كه حاكم نيكوكار است كه جامعة انساني را به نيكي ها و رستگاري رهنمون خواهد شد. و در پيِ آن است كه هدف آفرينش انسان، كه همانا بندگي خداوند است،(1)پديدار خواهد شد.

حقيقت پيش گفته در گذر تاريخ اسلام همواره در كانون توجه و سرلوحة تلاش پيشوايان معصوم عليهم السلام و دانشمندان بزرگ دين بوده است. واقعيت هاي آشكار تاريخي، گواه روشني است بر اين كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، پس از هجرت از مكه به مدينه، قبيله هاي اطراف مدينه را به اسلام فرا خواند و هماهنگي و همدلي به مركزيت «مدينةالنبي» پديد آورد. همواره برداشت مسلمانان از اين سازوكار چنين بود كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در مدينه حكومت برپا كرد تا در كنار پيام آوري و مسئوليت هاي تبليغي و ارشادي، سرپرستي سياسي مسلمانان را نيز بر عهده داشته باشد. و البته اين برپايي حكومت به دست آن حضرت، ريشه در آموزه هاي آسماني و دستورات پروردگار داشت و بي گمان سرپرستي سياسي پيامبر صلي الله عليه و آله، برخاسته از فرمان خداوند بود؛ كه پروردگار پيامبر را بر مؤمنان، از خودشان سزاوارتر [و نزديك تر] دانسته است.(2)و نيز آن حضرت را داور بين مردم شناسانده است.(3)و از سوي ديگر در آياتي از قرآن كريم از مسلمانان مي خواهد كه از فرمان هاي او پيروي كرده، دستورهاي او را همچون دستورات خداوند بپذيرند و بدان گردن نهند.(4)

شيعة دوازده امامي _ كه همچنان پس از رحلت پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله، آموزه هاي ديني را از زبان خاندان آن پيام آور بزرگ فرا مي گيرند _ بر اين باور است كه اين جايگاه و مسئوليت، البته، با درگذشت آن حضرت به پايان نرسيد، و همچنان در جانشينان او با گفتماني ويژه ادامه يافت. از اين رو در باب ولايت سياسي پس از آن حضرت، به «ديدگاه امامت» باورمند شد. به اين بيان كه امامان معصوم عليهم السلام در همة شئون پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله، مگر دريافت "وحي الهي"، جانشين او هستند. برآيند اين اعتقاد، آن باور شد كه پيشوايان معصوم عليهم السلام، افزون بر ولايت روحي و معنوي و رهبري ديني جامعه و آموزگاري حقايق ديني، داراي "سرپرستي سياسي" نيز هستند.

بنابراين ديدگاه دانشمندان شيعي در باب "ولايت سياسي" امام معصوم عليه السلام در دوران حضور، به طور كامل هماهنگ، صريح و روشن است. شيعه به ديدگاه امامت باورمند است و ولايت امّت را يكي از شئون پيشوايي امام معصوم عليه السلام مي داند. از اين رو، اين مذهب، همة حكومت هايي كه با ناديده گرفتن اين حقّ الهي پديد آمده را، غاصبانه و حكومت ستم گران مي داند.(5)و همچنين بر اين باورند كه در ادامة اين راه، قيام و حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه، به عنوان مهم ترين پديدة بشارت داده شده، بر زبان همة پيامبران و اولياي خداوند عليهم السلام، يگانه دوراني است كه همة شئونات امام، به ويژه ولايت سياسي او به همة معنا، پديدارخواهد شد. كه بر پاية ديدگاه اسلام _ به ويژه سخنان پيشوايان معصوم عليهم السلام _ مدينة فاضلة وعده داده شده در قرآن،(6)در حكومت حضرت مهدي عجل الله فرجه، شكل خواهد گرفت.(7)

آنچه در اينجا اهميت دارد اين كه در كنار نقش رهبران و امكانات مادي و معنوي، يكي از پايه هاي اساسي شكل گيري حكومت، مردم و چگونگي نقش آن ها در زمينه سازي، شكل گيري و برپايي حكومت است. كه البته با گوناگوني مباني، اندازه و چگونگي اين نقش، گوناگون خواهد بود.

شيعه دوازده امامي بر اين باور است كه در حكومت ولايي پيشوايان معصوم عليهم السلام، مردم اگر چه نقشي در "مشروعيت" بخشي به آن حكومت ندارند، اما پذيرش و همراهي آن ها _ كه از آن با عنوان "مقبوليت" ياد مي شود _ نقشي كليدي، محوري و اساسي دارد.


1- ذاريات (15)، آيه 56.
2- احزاب (33)، آيه 6.
3- نساء (4)، آيه 105.
4- نساء (4)، آيه 59.
5- رك: محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، خطبه سوم (شقشقيه)؛ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَي... : هان! به خدا سوگند _ فلان (ابوبكر) _ جامه خلافت را پوشيد و مي دانست خلافت جز مرا نشايد، كه آسيا سنگ، فقط گرد استوانه به گردش در آيد.
6- نور (24)، آيه 55.
7- امام صادق عليه السلام در پيِ آيه 55 سوره نور، فرمود: نَزَلَتْ فِي الْقَائِمِ وَ أَصْحَابِه؛ محمد بن حسن طوسي(د/460ق)، كتاب الغيبة، ص 173؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص240، ح35.

آن چه در اين پژوهش پي گرفته خواهد شد، تبيين نقش و جايگاه مردم در انقلاب جهاني حضرت مهدي عليه السلام از زمينه سازي براي اين قيام بزرگ و نيز دوران حكومت (در عرصه هاي اعتقادي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي) با توجه به مباني عقلي، نقلي و سنت هاي الهي است.

روشن است كه بررسي نقش و جايگاه مردم در شكل گيري و فرآيند قيام و حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه در انديشة مهدويت به طور عمده، بر پاية روايات معتبر از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و پيشوايان معصوم عليهم السلام پذيرفته خواهد بود؛ از اين رو، تلاش شده تا بنياد اين بررسي ها و محدودة مسئله، بر پاية آيات قرآن و سخنان معتبر معصومان عليهم السلام، بنا نهاده شود. و البته مباحث سياسي كه از بزرگان اين فن مطرح شده در محل خود محترم و قابل بررسي است كه در اينجا كمتر به آن مي پردازيم.

به نظر مي رسد با همة تلاش هاي ارزشمند دانشمندان و بزرگان شيعه در زمينة فهم و درك هرچه بهتر مباحث حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام و موضوعات مربوط به آن، همچنان برخي از امور نيازمند بررسي هاي بيشتر است كه مي توان به برخي از اين موارد اشاره كرد:

1. چگونگي تأثيرگذاري مردم در پيروزي قيام حضرت مهدي عجل الله فرجه؛

2. نقش مردم در گزينش حاكمان؛

3. نقش مردم در سياست گذاري ها و خط مشي ها؛

4. نقش مردم در منصب هاي حكومتي.

با توجه به پژوهش هاي درازدامن و گستردة نگارنده(1)در مباحث مربوط به مهدويّت و حضرت مهدي عجل الله فرجه، به نظر مي رسد عوامل زير، بحث در بارة موضوع يادشده را امري برجسته و گريز ناپذير مي نمايد:

1. نگاه جهاني به بحث نقش مردم در حاكميت ها؛

2. نبود بررسي هاي ژرف و قابل توجه در زمينة يادشده؛

3. ابراز علاقة دوستداران مباحث مهدوي به آگاهي از نقش مردم در قيام و حكومت حضرت مهدي عجل الله فرجه؛

4. پاسخ به برخي شبهه افكني هاي دشمنان و مخالفان، در زمينة نقش مردم در آن حكومت.

در اين اثر تلاش شده تا به تبيين جايگاه و نقش مردم در قيام و حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه، بپردازد و نيز با بررسي و تبيين چيستي و برجستگي هاي حكومت جهاني آن حضرت، از نگاه چگونگي حضور مردم، بر پايه روايات معتبر از پيشوايان معصوم عليهم السلام، ره آوردي پذيرفتني به دست دهد.

در اينجا شايسته است كوتاه و گذرا به پيشينة اين بررسي ها اشاره شود.

به روشني مي توان گفت كه قيام و حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه از مباحثي است كه همواره در منابع روايي بدان اهتمام فراواني شده است؛ از اين رو نقل روايات در اين باره در منابع عمومي و ويژه، همواره در كانون نگاه هاي علاقه مندان قرار گرفته است. و از سوي ديگر انديشمندان، پژوهشگران و نويسندگان، همواره بدان توجه و اهتمام داشته، كتاب ها و مقاله-هاي پر شماري در اين باره نوشته اند. اما پژوهشي فراگير و مستقل در بارة نقش مردم در آن قيام و حكومت بزرگ، نوشته نشده است. و فقط برخي كتاب ها و يا مقاله ها در كنار بحث هاي ديگر به اين موضوع پرداخته اند.


1- تا كنون به فضل الهي، چهار جلد درسنامه مهدويت، يك جلد فرهنگنامه مهدويت، يك جلد كتاب در بحث رجعت با نام بازگشت به دنيا در پايان تاريخ و برخي مقالات در مباحث مهدويت چاپ و منتشر شده است.

كتاب رهبري بر فراز قرون، اثر سيد محمد باقر صدر، يكي از آثار در اين زمينه است؛ وي در اين كتاب در كنار پرداختن به پاره اي مباحث عمومي با طرح اين پرسش كه آيا يك فرد مي تواند سرنوشت بشريت را تغيير دهد؟ و نيز اينكه در روز موعود به چه روشي دگرگوني ها صورت مي گيرد؟ به بحث هايي در پيوند با اين موضوع اشاره كرده است.

از ديگر آثار كتاب ارزشمند شهيد مرتضي مطهري با عنوان قيام و انقلاب مهدي عليه السلام از ديدگاه فلسفه تاريخ است كه در آن به مناسبت هايي به نقش مردم اشاره شده است. كتاب حكومت جهاني مهدوي، اثر آيت الله مكارم شيرازي از ديگر آثار در اين زمينه است. ايشان در اين اثر به موضوعات مربوط به حكومت آن حضرت پرداخته و در كنار مباحث ديگر، به بحث روش حكومت جهاني حضرت و نيز راه هاي پيروزي آن حضرت به طور گسترده پرداخته است. از ديگر آثار مي توان به كتاب چشم اندازي به حكومت مهدي عليه السلام اثر نجم الدين طبسي، اشاره كرد. وي كه بيشتر اهتمام به نقل روايات داشته و در نقل نيز اصراري به بيان اعتبار روايات نداشته، در مواردي نيز به تحليل و بررسي آنها اشاره كرده است.

از ديگر آثار در اين زمينه مي شود به كتاب عصر ظهور اثر علي كوراني اشاره كرد. وي كه به صورت گسترده با استناد به برخي روايات، اين دوران را تصوير كرده، در مواردي نيز به نقش مردم در اين دوران پرداخته است. البته برخي تطبيق هاي صورت گرفته از جريان ها و تحولات معاصر بر روايات در اين كتاب، محل تأمل است. و سرانجام در سال هاي گذشته كتاب آينده جهان(دولت و سياست مهدويت)، اثر رحيم كارگر با طرح برخي از بحث هاي مربوط به نقش مردم در دولت حضرت مهدي عليه السلام به پاره اي مطالب در اين زمينه اشاره كرده است.

افزون بر كتاب هاي پيش گفته در اين زمينه، برخي مقالات نيز تدوين شده كه از جملة آنها مقالة نقش و جايگاه مردم در نظام سياسي مهدوي، نوشتة غلامرضا بهروزي لك؛ به مناسبتي به بحث مورد نظر پرداخته است.

اگر چه آنچه در اين پژوهش انجام مي شود، به طور عمده بر پاية زحمات گذشتگان از دانشمندان و بزرگان پيرو مكتب اهل بيت عليهم السلام، و ادامة كار آنان است، اما در اين پژوهش تلاش شده تا:

يك. بررسي و تبيين موضوع نقش مردم در زمينه سازي و امكان نقش آفريني آنان در قيام جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه و نيز حضور آنان در سازمان سياسي حكومت جهاني مهدوي؛ به گونه اي ژرف، فراگير و مستقل صورت پذيرد؛

دو. اين بررسي ها به طور عمده بر پاية استناد به روايات معتبر مشهور صورت پذيرد؛

سه. در اعتبارسنجي روايات، افزون بر اعتبار سندي، به اعتبار دلالي و محتوايي نيز توجه شده است.

سازماندهي ابتدايي كه براي بحث پيش بيني شد، اين گونه است:

در بخش نخست، به برخي مفاهيم پرداخته شده و سپس به بررسي مباني نظري نقش مردم در قيام و حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه اشاره خواهد شد.

اگر چه مباني نظري نقش مردم در قيام و حكومت جهاني مهدوي، همان مباني نظري نقش آنان در اسلام و حكومت اسلامي است، اما به گونه اي ويژه با يادآوري شواهد در خصوص قيام و حكومت مهدوي به اين مباني اشاره مي شود. مهم ترين مباني در اين بخش، مباني معرفت شناختي، هستي شناختي، انسان شناختي و جامعه شناختي است. بخش دوم، با عنوان «مردم و حكومت جهاني مهدوي» مشتمل بر سه فصل است. فصل اول: نقش مردم در زمينه سازي انقلاب جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه؛ كه در اين فصل نقش مردم در زمينه سازي در سه عرصه اعتقادي، سياسي و نظامي و انتظامي بررسي مي شود. فصل دوم: نقش مردم در قيام و پيروزي حضرت مهدي عجل الله فرجه؛ كه در اين فصل به اقتضاي عنوان بحث، به طور عمده در دو محور: نظامي و فرهنگي، بررسي هايي انجام خواهد شد. فصل سوم: به نقش و جايگاه مردم در حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه مي پردازد.

اين فصل _ كه از جايگاه ويژه اي برخوردار است _ به طور عمده در محورهاي ذيل پي گرفته مي شود:

الف) چيستي حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه؛

ب) جايگاه مردم در مشروعيت و ساختار حكومت حضرت مهدي عجل الله فرجه (كارگزاران)؛ كه در اين محور در ساحت هاي سه گانه: سياسي، اقتصادي و فرهنگي بررسي هايي انجام مي گيرد. و در محور پاياني، موضوع احزاب و نهادهاي مدني در حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه به صورت كوتاه بررسي خواهد شد كه آيا به طور اساسي چنين اموري وجود خواهد داشت يا نه.

در پايان، بايسته است از جناب حجت الاسلام و المسلمين دكتر غلام رضا بهروزي لك، كه راهنمايي هاي عالمانه و دقيق ايشان بسيار سودمند و راه گشا بود و سهم مهمي در سامان يافتن اين اثر داشت و نيز از حجت الاسلام و المسلمين مجتبي كلباسي و همة بزرگواران در مركز تخصصي مهدويت، سپاس خود را اعلام نموده، از همة عزيزان قدرداني نمايم. و از خداوند متعالِ منّان، صحت، سلامتي و سعادت روزافزونشان را خواهانم.

هم چنين از پدر و مادر ارجمندم كه در زندگي، هميشه الطاف و دعاي خيرشان نصيبم گشته است، قدرداني مي كنم و دستشان را مي-بوسم.

همراهي صميمانة همسر گرامي ام و فرزندان عزيزم (مصطفي، فاطمه، محمد مهدي) را نيز ارج مي نهم و اميدوارم اگر خداوند بزرگ اين كمترين اثر را پذيرفت، همگان در پاداش آن سهيم باشند.

واپسين سخن

همة ستايش ها و سپاس ها از آن خداوند

خدامراد سليميان

بخش نخست: مفاهيم و مباني

فصل اول: مفاهيم

مقدمه

همواره در بهره مندي از دانش ها، بررسي واژگاني هر دانش از جايگاه ويژه-اي برخوردار است. انديشوران بزرگ ديني، پيوسته در تبيين كلمه ها، تركيب ها و اصطلاح هاي به كاررفته در متون ديني، تلاش هاي شايسته اي را از خود نشان داده اند. كتاب هاي دانش-نامه، فرهنگ نامه و اصطلاح نامه در كنار كتاب هاي لغت، گواه روشن اين مطلب است؛ به گونه اي كه امروزه كمتر موضوع و مبحثي را مي توان يافت كه اصطلاحات و مفاهيم آن بررسي نشده باشد.

مباحث مهدويت نيز چون ديگر مباحث، داراي واژه هاي ويژه و تخصصي فراوان است كه توجه به مفهوم شناسي آن، داراي اهميت است. و مي تواند در تبيين دقيق بحث هاي مربوط، به طور كامل مفيد باشد؛ به گونه اي كه ندانستن مفهوم اين واژه ها، افق هاي بسياري را در اين عرصه، مبهم و يا پنهان نگه مي دارد.

واژه ها و اصطلاحات اساسي

اشاره

برخي از مفاهيم اين پژوهش از اين قرارند:

_ ظهور حضرت مهدي عجل الله فرجه

از اصطلاحات رايج و شناخته شده در فرهنگ مهدويّت واژة «ظهور» است. اين كلمه از نگاه لغت به معناي آشكارشدن چيزي كه پيش تر آشكار نبوده است.(1)و در اصطلاح، ظاهرشدن حضرت مهدي عجل الله فرجه، پس از يك دوران پنهان زيستي طولاني (غيبت صغرا و كبرا)، براي قيام و برپايي حكومت عدل جهاني است.

واژة «ظهور» افزون بر آشكارشدن حضرت مهدي عجل الله فرجه،(2)بر موارد ديگري چون آشكارشدن دولت اهل حق وحقيقت(3)و پيروزي آن حضرت(4)نيز به كار رفته است.

در بارة چگونگي اين آشكارشدن، سخني روشن در روايات نيامده است؛ اما از آنجا كه اين ظهور، پايان دوران غيبت دانسته شده، مي توان اين آشكارشدن را بر پاية رواياتي كه به چگونگي غيبت اشاره كرده اند، تعريف كرد. برخي روايات غيبت را "ناپيدايي" دانسته اند.(5)بر اين پايه، ظهور حضرت، به معناي "كناررفتن پرده" از مقابل ديدگان مردم و آشكارشدن ناگهاني او است. در حالي كه بر اساس رواياتي كه غيبت را به معناي "ناشناسايي"(6)دانسته، ظهور به معناي "شناخته شدن" است كه اين شناخته شدن به زبان خودش به مردم است.


1- ابو عبد الرحمان خليل بن احمد فراهيدي (د/ 175ق)، كتاب العين، ج4، ص37.
2- محمد بن علي بن حسين بن بابويه، علل الشرايع، ج1، ص246، ح9؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص329، ح274.
3- امام علي عليه السلام در خطبه اي مي فرمايد: … سَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَ يَمْحَقُ الْبَاطِلَ ها هَا طُوبَى لَهُمْ عَلَى صَبْرِهِمْ عَلَي دِينِهِمْ فِي حَالِ هُدْنَتِهِمْ وَ يَا شَوْقَاهْ إِلَى رُؤْيَتِهِمْ فِي حَالِ ظُهُورِ دَوْلَتِهِمْ… ؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص335، ح3.
4- فَإِذَا خَرَجَتْ ظَهَرَ عَلَي مَنْ ظَهَرَ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَتَلَهُم. محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص641.
5- امام صادق عليه السلام فرمود: يَفْقِدُ النَّاسُ اِمامَهُمْ يَشْهَدُ المَوسِمَ فَيَراهُمْ وَلا يَرَوْنَهُ؛ مردم امام خويش را گم مي كنند؛ پس آن امام در موسم حج حضور مي يابد و مردم را مي بيند؛ ولي مردم او را نمي بينند. محمد بن يعقوب كليني, الكافي, ج 1، ص333 و ص 337، ح 6؛ و نيز نك: محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 175، ح 14؛ محمد بن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص346 و ص370؛ شيخ طوسي, كتاب الغيبة، ص 161، ح 119.
6- نايب خاص آن حضرت محمد بن عثمان در اين باره مي گويد: وَ اللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَيَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ يَرَي النَّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ؛ به خدا سوگند! همانا صاحب اين امر، هر سال در موسم حج حاضر مي شود؛ مردم را مي بيند و آن ها را مي شناسد و مردم او را مي بينند؛ ولي نمي شناسند. شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص362؛ محمد بن علي بن حسين بن بابويه، من لايحضره الفقيه، ج2، ص520.
_ قيام حضرت مهدي عجل الله فرجه

از مشهورترين واژگان براي شناساندن مفهوم انقلاب جهاني حضرت مهدي عليه السلام _ به ويژه در منابع شيعه _ واژة "قيام" است.(1)اين واژه به معناي ايستادن و در برابر معناي نشستن است.(2)و در اصطلاح، عبارت است از: نهضت جهاني حضرت مهدي عليه السلام برابر ستم گران، براي برپايي قسط و عدل در سراسر كرة زمين. و البته چنين حادثه اي بس بزرگ و برجسته است كه در روايات از روز قيام آن حضرت، يكي از «ايام الله» ]روزهاي خداوند[ ياد شده است.(3)اين برجستگي، سبب شده تا لقب «قائم» در ميان لقب هاي آن حضرت، در روايات شيعه، از جايگاه ويژه اي برخوردار شود و لقبي به اندازة آن به كار نرفته باشد. و مي توان گفت مهم ترين سبب نام بردن به اين لقب، آن است كه او، در برابر اوضاع سياسي و كج روي هاي ديني و اجتماعي، بزرگ ترين قيام تاريخ را رهبري خواهد كرد. البته همة امامان عليهم السلام "قائم به حق" هستند؛(4)اما ويژگي هاي قيام امام مهدي عليه السلام، آن حضرت را از ديگر امامان متفاوت ساخته است.


1- اين واژه و مشتقات آن جز در كتاب الفتن اثر نعيم بن حماد (د/288ق) يا كساني كه از وي نقل كرده اند، در منابع اهل سنت يافت نشد. نك: نعيم بن حماد، الفتن، ص260، 962 و 974؛ و نيز نك: متقي هندي (د/975ق)، كنز العمال، ج11، ص247، شماره 31400.
2- جمال الدين بن محمد بن مكرم ابن منظور (د/711ق)، لسان العرب، ج5، ص345؛ فخر الدين طريحي (د/1085ق)، مجمع البحرين، ج3، ص 1531.
3- محمد بن علي بن حسين بن بابويه، الخصال، ص108، ح75؛ و نيز رك: ابو الحسن علي بن ابراهيم قمي، تفسير قمي، ج1، ص367.
4- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص536، ح2.
يك بررسي مهم
اشاره

در برخي روايات، «ظهور» و «قيام» در يك مفهوم به كار رفته است(1)و اين خود سبب شده تا افرادي، هر دو را در يك معنا به كار برند. اما از برخي روايات به دست مي آيد كه ظهور مي تواند با قيام، متفاوت باشد و قيام، مرحله اي است كه پس از ظهور رخ مي دهد. كه برخي روايات در اين باره عبارتند از:


1- محمد بن ابراهيم نعماني در كتاب خود در بابي با عنوان "باب ما جاء في ذكر أحوال الشيعة عند خروج القائم عليه السلام و قبله و بعده" رواياتي را نقل كرده كه افزون بر چگونگي ظهور به گستره عصر ظهور و قيام نيز اشاره كرده است. الغيبة، ص 317؛ و نيز نك: علي بن ابراهيم قمي، تفسير قمي، ج2، ص204.
قيام پس از ظهور

محمد بن يعقوب كليني(د/329ق) از امام صادق عليه السلام دربارة فرمايش خداوند عزوجل: «فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ»؛(1)با يادآوري سند، اين روايت را نقل كرده است كه:

إِنَّ مِنَّا إِمَاماً مُظَفَّراً مُسْتَتِراً فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ إِظْهَارَ أَمْرِهِ نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً فَظَهَرَ فَقَامَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي؛(2)همانا امام پيروز و پنهان از ما خاندان است كه چون خداي بزرگ بخواهد امر او را آشكار سازد، در دلش نكته اي مي گذا رد، پس آشكار مي شود و سپس به امر خداي تبارك و تعالي به پا خيزد.

اين روايت را افزون بر محمد بن يعقوب كليني، محمد بن عمر كشي(د/ نيمه قرن چهارم) در كتاب رجال،(3)محمد بن ابراهيم نعماني(د/قرن چهارم) در الغيبه،(4)و محمد بن حسن طوسي(د/460ق) در كتاب الغيبه(5)با اندك تفاوتي نقل كرده اند. به نظر مي رسد اين فراواني شمار نقل ها _ به خاطر وجود برخي قرائن كه به دست ما نرسيده است _ نزد اين بزرگان از اعتبار روايت حكايت داشته است.

توجه به حرف «فاء» در «فقام» مي تواند چنين برداشتي را بيشتر به ذهن نزديك كند كه قيام پس از ظهور است. شيخ صدوق در روايت ديگري نيز با يادآوري سند(6)از امام جواد عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت پس از اشاره به فراهم شدن ياران ويژه براي حضرت مهدي عليه السلام فرمود:

فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هَذِهِ الْعِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الْإِخْلَاصِ أَظْهَرَ اللَّهُ أَمْرَهُ فَإِذَا كَمَلَ لَهُ الْعَقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ؛(7)و چون اين شمار از اهل اخلاص به گرد او فراهم مي آيند، خداوند بزرگ، امرش را آشكار سازد (ظهور كند) و چون عقد _ كه عبارت از ده هزار مرد باشد _ كامل شد، به خواست پروردگار بزرگ قيام مي كند.

روشن است در اين روايت، «اظهار امر» و «خروج» دو چيز متفاوت دانسته شده است؛ كه مي تواند مقصود از بخش نخست، ظهور و از بخش دوم، قيام و خروج باشد.

اين روايت را افزون بر شيخ صدوق، علي بن محمد خزاز قمي در كفاية الاثر(8)و مرحوم طبرسي _ كه در مقدمه، سبب نياوردن سندهاي روايات كتاب را به خاطر معتبربودن آن ها يادآوري كرده،(9)_ نيز در الاحتجاج(10)نقل كرده اند. كه با توجه به نقل شيخ صدوق و طبرسي مي توان آن را معتبر دانست.

در روايتي ديگر روشن تر به اين مطلب اشاره شده است. كه در آن شيخ صدوق با يادآوري سند(11)نوشته است محمّد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: قائم ما ياري شده به ترس دشمنان است و تأييدشده به ياري خداوند، زمين براي او درنورديده شود و گنج هاي خود را آشكار سازد، پس از ادامة روايت در پاسخ به اين پرسش كه: قائم شما كي خروج مي كند؟ با اشاره به برخي نشانه ها فرمود:

إِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَي الْكَعْبَةِ وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ أَوَّلُ مَا يَنْطِقُ بِهِ هَذِهِ الْآيَةُ: بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ خَلِيفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَيْكُمْ فَلَا يُسَلِّمُ عَلَيْهِ مُسَلِّمٌ إِلَّا قَالَ :السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ. فَإِذَا اجْتَمَعَ إِلَيْهِ الْعِقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ فَلَا يَبْقَي فِي الْأَرْضِ مَعْبُودٌ دُونَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ... ؛(12)در اين هنگام است كه قائم ما خروج كند و چون ظهور كند به خانه كعبه تكيه زند و سيصد و سيزده مرد به گرد او اجتماع كنند و اوّلين سخن او اين آيه قرآن است: «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»، سپس مي گويد: منم بقيّه اللَّه در زمين و منم خليفة خداوند و حجّت او بر شما و هر درود فرستنده اي به او چنين سلام گويد: السّلام عليك يا بقيّة اللَّه في ارضه! و چون براي بيعت ده هزار مرد به گرد او اجتماع كنند خروج خواهد كرد. و در زمين هيچ پرستيده اي مگر پروردگار نباشد و....»

و در اين روايت نيز سخن از دو خروج به ميان آمده كه مي توان يكي را "ظهور" و ديگري را همانا "قيام" دانست.

در سخني ديگر امام صادق عليه السلام در پاسخ به مردي از اهالي كوفه كه پرسيد: چند نفر در قيام، قائم عليه السلام را همراهي مي-كنند؟ مردم مي گويند با سيصد و سيزده نفر، به شمار اهل بدر. فرمود:

وَ مَا يَخْرُجُ إِلَّا فِي أُولِي قُوَّةٍ وَ مَا تَكُونُ أُولُو الْقُوَّةِ أَقَلَّ مِنْ عَشَرَةِ آلَافٍ(13)او جز به همراه ياوراني نيرومند خروج نمي كند و آن كمتر از ده هزار تن نيست.


1- پس چون در صور دميده شود؛ سورة مدثر(74)، آية 8.
2- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص 343، ح30.
3- محمد بن عمر كشي، رجال الكشي، ص192، ش338.
4- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص187، ح40.
5- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص164.
6- حدثنا محمد بن أحمد الشيباني رضي الله عنه (اگر چنانچه ترضي صدوق را بر وثاقت حمل كنيم، موثق است) قال حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي (وي در اسناد كامل الزيارات آمده است. نك: ابولقاسم خوئي، معجم رجال الحديث، ج4، ص270) عن سهل بن زياد الأدمي(نك: ابولقاسم خوئي، معجم رجال الحديث، ج8، ص341) عن عبد العظيم بن عبد الله الحسني.
7- محمد بن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص377، ح2.
8- علي بن محمد خزاز قمي، كفاية الاثر، ص282.
9- لا نأتي في أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده إما لوجود الإجماع عليه أو موافقته لما دلت العقول إليه أو لاشتهاره في السير و الكتب بين المخالف و المؤالف؛ احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج، ج1، ص 14.
10- همان، ج2، ص 449.
11- حدثنا محمد بن محمد بن عصام رضي الله عنه (ترضي محمد بن علي بن حسين بن بابويه) قال حدثنا محمد بن يعقوب الكليني قال حدثنا القاسم بن العلاء (و كان جليل القدر؛ رجال طوسي، ص 436، ش6243) قال حدثني إسماعيل بن علي القزويني قال حدثني علي بن إسماعيل (ثقة علي التحقيق؛ نرم افزار نور الدرايه) عن عاصم بن حميد الحناط(أبو الفضل مولي كوفي ثقة عين صدوق؛ رجال نجاشي، ص301، ش 821) عن محمد بن مسلم الثقفي (از اصحاب اجماع) قال سمعت أبا جعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام يقول.
12- محمد بن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص330، ح16.
13- همان، ص 654.
خروج مهدي عليه السلام شبيه بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله

علاوه بر روايات يادشده، از رواياتي كه خروج حضرت مهدي عليه السلام را مانند برانگيخته شدن پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله دانسته،(1)نيز مي توان استفاده كرد، حضرت پيش از قيام فراگير و جهاني خود، آشكار شده و ضمن رساندن پيام خويش براي قيام برابر دشمنان، حجت را بر آنان تمام مي كند، چرا كه يك فاصلة زماني مناسبي بين بعثت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم و مبارزه آن حضرت با كفار و مشركان وجود داشته كه در آن فاصله پيامبر به بيان دستورات الهي، دعوت مردمان و اتمام حجت بر دشمنان دست زد.


1- امام صادق عليه السلام فرمود: وَ خُرُوجُهُ _ عليه السلام _ كَخُرُوجِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله و سلم؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص198، ح9؛ ص199، ح14؛ ص 243، ح 43.
نپذيرفتن توبه پس از آغاز قيام

همچنين رواياتي وجود دارد كه در آن گفته شده كساني كه تا آغاز قيام حضرت مهدي عليه السلام به وي ايمان نياورده اند؛ اگر چنانچه با آغاز قيام ايمان بياورند آن ايمان سودي براي آن ها نخواهد داشت.(1)كه روشن است اگر قيام همان ظهور دانسته شود معناي روايت آن است كه هرگاه حضرت ظهور كرد ديگر ايمان از كسي پذيرفته نيست؛ در حالي كه كسي چنين نگفته، و حضرت پس از عرضة ايمان بر مخالفان و اتمام حجت با آنان، به قيام جهاني خود دست خواهد زد.


1- امام صادق عليه السلام در بارة آيه: يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ: روزى كه پاره اى از نشانه هاى پروردگارت [پديد] آيد، كسى كه پيش از آن ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمى بخشد. (انعام؛ آيه 158)؛ فرمود: الْآيَاتُ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الْآيَةُ الْمُنْتَظَرَةُ هُوَ الْقَائِمُ عليه السلام فَيَوْمَئِذٍ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ قِيَامِهِ بِالسَّيْفِ وَ إِنْ آمَنَتْ بِمَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ آبَائِهِ عليهم السلام. محمد بن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص18 و ص 30. محمد بن علي بن حسين بن بابويه روايت را با دو سند در سه جا نقل كرده است. نخست در دو جا نوشته: حدثنا أبي رحمه الله قال حدثنا سعد بن عبد الله قال حدثنا محمد بن الحسين بن أبي الخطاب عن الحسن بن محبوب عن علي بن رئاب عن أبي عبد الله عليه السلام. و در جاي ديگر نوشته: حدثنا بذلك أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال حدثنا علي بن إبراهيم عن أبيه عن محمد بن أبي عمير و الحسن بن محبوب عن علي بن رئاب و غيره عن الصادق جعفر بن محمد عليه السلام.
ديدگاه نگارنده

1. اگرچه از برخي روايات و سخنان برخي از بزرگان، يگانگي ظهور و قيام استفاده مي شود، اما برخي روايات نيز قيام را رخدادي پس از ظهور دانسته است.

2. با متفاوت دانستن ظهور با قيام مي توان بين رواياتي كه زمان هاي گوناگوني را براي ظهور و قيام بيان كرده جمع كرد؛ به اين بيان كه برخي روايات به زمان ظهور و برخي به زمان قيام اشاره كرده است.(1)

3. متفاوت دانستن ظهور با قيام، با آموزه هاي ديني و منطق اهل بيت عليهم السلام سازگاري بيشتري دارد، چرا كه يكي دانستن ظهور با قيام بدين معنا است كه حضرت همين كه ظهور كرد قيام جهاني خود را آغاز مي كند، در حالي كه با توجه به جهاني بودن قيام، اين دگرگوني بزرگ، نياز به زمينه ها و مقدماتي دارد؛ از جمله اينكه مردم با دقت و انتخاب خود، حضرت را بپذيرند و نه از ترس شمشير.

4. اگر چه فراهم شدن ياران خاص(313 نفر) از شرايط ظهور دانسته شده، اما در برخي روايات، گردآمدن ياوران براي كمك در آن قيام جهاني پس از ظهور دانسته شده است؛ چه اينكه در روايات گفته نشده به طور لزوم، همة ياوران حضرت پيش از ظهور، شرايط ياري حضرت را به دست مي آورند.

بنابراين دست كم اين كه قيام، متفاوت از امر ظهور و متأخر بر آن است، دور از ذهن نخواهد بود.


1- در روايات به روزهاي گوناگوني اشاره شده كه برخي از اين قرارست: يك. رواياتي كه جمعه را روز ظهور معرفي كرده است؛ محمدبن علي بن حسين بن بابويه، الخصال، ج2، ص394؛ دو. رواياتي كه روز ظهور را مصادف با روز عاشورا ذكر كرده است؛ محمد بن حسن طوسي، تهذيب الاحكام، ج4، ص300؛ سه. رواياتي كه روز ظهور را شنبه دانسته است؛ محمد بن حسن طوسي، تهذيب الاحكام، ج4، ص333؛ محمد بن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص653.
خروج حضرت مهدي عجل الله فرجه

از واژگاني كه در بارة ظهور و قيام حضرت مهدي عجل الله فرجه به كار رفته، «خروج» است. «خروج» در لغت، برابر «دخول»، به معناي بيرون شدن(1)و در اصطلاح، به معناي ظهور يا معناي قيام است.(2)

البته بررسي ها نشان مي دهد «خروج» در روايات و سخنان دانشمندان ديني، بيشتر همان قيام است؛ چه اينكه شيخ صدوق در كتاب خود براي روايات قيام، اين عنوان را قرار داده است: «باب علامات خروج القائم»(3)و «ما روي في علامات خروج القائم».(4)


1- خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين، ج4، ص158؛ ابن منظور، لسان العرب، ج2، ص235؛ فخر الدين طريحي، مجمع البحرين، ج1، ص501.
2- نك: محمد بن يزيد قزويني (د/275)، سنن ابن ماجه، ج2، ص1366(باب خروج المهدي)؛ متقي هندي، كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، ج14، ص261، (خروج المهدي) يادآوري مي شود هرگاه اين واژه در روايات اهل سنت به كار مي رود به طور قطع و لزوم، مقصود ظهور حضرت مهدي عليه السلام بر پايه ديدگاه شيعه نخواهد بود، بلكه به معناي قيام است.
3- محمد بن علي بن حسين بن بابويه، الخصال، ج1، ص303.
4- همو، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص649.
حكومت حضرت مهدي عجل الله فرجه

حكومت، در كتاب هاي لغت، بيشتر از كلمه «حكم» به معني «داوري» آمده است. اما به معاني ديگري نيز مانند: فرمان دادن، امركردن، فرمان روايي كردن، سلطنت كردن، پادشاهي كردن، نيز به كار رفته است.(1)ابن فارس گويد: حكم به معناي منع و جلوگيري است، و حكم را حكم گويند؛ زيرا از ظلم و جور جلوگيري مي-كند، همچنان كه افسار حيوانات را «حكمه» گويند، چون حيوان را از حركت و سركشي باز مي دارد. دانش را نيز حكمت خوانند؛ چون صاحب خود را از جهل و اعمال نابخردانه نگه مي-دارد.(2)

و در اصطلاح به گونه هاي مختلفي تعريف شده از جمله: گفته شده حكومت يا نظام سياسي عبارت است از: مجموعه اي از سازمان هاي اجتماعي كه براي تأمين روابط طبقات اجتماعي و حفظ انتظام جامعه به وجود مي آيند.(3)يا حكومت به معناي كوششي است كه براي تحت قاعدة مشخص درآوردن و تبيين نحوة پيوند عناصر يك نظام سياسي خاص صورت مي گيرد. نظام سياسي را همچنين مجموعة محسوس نهادها و انگيزه هايي مي دانند كه ساخت قدرت را ممكن مي سازد.(4)يا اينكه گفته شده، حكومت عبارت است از: فرمانروايي يك شخص و يا يك هيئت حاكمه يا هيئت هاي مختلف بر جامعه به منظور تنظيم و اصلاح امور اجتماعي و انتظام امر معاش آن جامعه.(5)

يكي از اساتيد معاصر پس از اشاره به اين نكته كه تعريف هاي گوناگوني از اين واژه در كتاب هاي علوم سياسي ارائه شده است، در بيان ساده اي، حكومت را ارگاني رسمي دانسته كه بر رفتارهاي اجتماعي افراد جامعه، نظارت داشته، و تلاش مي كند به رفتارهاي اجتماعي مردم جهت ببخشد.(6)

بر پاية ديدگاه «تشكيل حكومت جهاني»، با ظهور امام غايب عجل الله فرجه، اسلام، يگانه دين حق و كامل و داراي شريعت فراگير، پذيرفتة همگان خواهد شد. در آن زمان، ستم گران و زورگويان از بلنداي قدرت به زير كشيده مي شوند. پس از آن، حكومت جهاني اسلام با پيشوايي و رهبري امام معصوم و دادگر برپا شده و عدالت بر بنياد ديانت و اخلاق در گستره اي به بزرگي همة جمعيت كرة زمين اجرا مي گردد.

در برخي آيات قرآن، به اين حاكميت اشاره شده و آيات در بارة جهاني بودن اسلام نيز مؤيد اين معناست.(7)جهاني بودن دين اسلام و ويژه نبودن آن براي گروه يا منطقه اي ويژه، از امور ضروري اين آيين الهي است و نيز كساني كه باور به آن ندارند، مي دانند كه فراخواني اسلام، همگاني بوده و به منطقة جغرافيايي ويژه اي محدود نبوده است.

روايات فراواني در منابع شيعه و اهل سنت، حكومت حضرت مهدي عليه السلام، را امري ناگزير دانسته كه پيش از برپايي رستاخيز، اگر چه يك روز از عمر جهان باقي مانده باشد، پديد خواهد آمد.(8)


1- نك: محمد معين، فرهنگ معين، واژه حكومت.
2- احمد بن فارس بن زكريا(د/395ق)، معجم مقاييس اللغة، ج2، ص91.
3- غلامرضا علي بابايي، فرهنگ اصطلاحات و روابط بين الملل، ص100.
4- همان، ص245
5- حيدر علي قلمكاري، حكومت اسلامي، ص6.
6- مصباح يزدي، محمد تقي، پرسش­ها و پاسخ­ها، ج1.
7- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، از امام صادق عليه السلام، در تفسير آيه: هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَدينِ الْحَقّ ِ لِيظْهِرَهُ عَلَي­الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ: او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه آيين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند. (توبه (9)؛ آيه 33؛ صف (61) آيه 9، نقل مي­كند كه: وَ اللَّهِ مَا نَزَلَ تَأْوِيلُهَا بَعْدُ وَ لَا ينْزِلُ تَأْوِيلُهَا حَتَّي يخْرُجَ الْقَائِمُ... ؛ : به خدا سوگند! هنوز تأويل اين آيه نازل نشده و نخواهد شد، تا آنكه قائم عليه السلام خروج كند... ؛ محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج، 2، ص670
8- رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم ­در اين باره فرموده است: لوْ لَمْ يبْقَ مِنَ الدُّنْيا إِلَّا يوْمٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيوْمَ حَتَّي يبْعَثَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَيتِي يمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً...: اگر از دنيا بيش از يك روز باقي نماند، خداوند آن روز را چنان طولاني خواهد كرد تا اينكه مردي از اهل بيتم بر انگيخته شود و زمين را از عدل و قسط آكنده كند؛ آن گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد. ابي داود (د/275ق)، سنن ابي داود، ح 4282.

واژگان حكومت

اشاره

اگرچه تعبير حكومت در بارة چيرگي حضرت مهدي عليه السلام پس از قيام، بر كرة زمين _ در بحث هاي مربوط _ بسيار رايج و شناخته شده است، اما بررسي هاي سخنان بزرگان دين، حكايت از آن مي كند كه اين واژگان در هيچ روايتي آنگاه كه به اين دوره اشاره مي-شود، به كار نرفته است و اگر برخي مشتقات آن در روايتي به كار رفته، مقصود حكومت نيست، بلكه قضاوت و داوري است.(1)

اما برخي تعبيرهايي كه براي اشاره به دوران حكومت آن حضرت از آن بهره برده شده از اين قرارند:


1- امام باقر عليه السلام فرمود: إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه وآله حَكَمَ بِحُكْمِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ لَا يَسْأَلُ بَيِّنَةً؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص397؛ ج2، ص 503؛ نك: محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج، 2، ص671.
1. مُلك

مُلك در لغت به معناي تسلط بر چيزي به گونه اي كه اختيار آن به دست او باشد.(1)و مَلِك كسي را گويند كه امر ونهي در تصرف اوست و اين ويژگي سياست انسان-هاست.(2)پاره اي از روايات از دوران حكومت حضرت با عنوان ملك ياد كرده است.(3)كه با تعبيرهايي چون "يملك" و "ليملكن" _ كه اشاره به حتمي بودن دارد _ در روايات آمده است.


1- حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص 163.
2- راغب اصفهاني (د/ حدود 425ق)، مفردات الفاظ القرآن، ج1، ص774.
3- امام صادق عليه السلام فرمود: يملك القائم عليه السلام تسع عشرة سنة و أشهرا؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص331؛ نيز نك: محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص474.
2. خلافت

خلافت در لغت به معناي جانشين و كسي كه پس از ديگري مي آيد.(1)اين خلافت در بارة حضرت مهدي عليه السلام مي تواند به معناي جانشيني از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و يا از پدران بزرگوار خود امامان معصوم عليهم السلام باشد. برخي روايات به اين دوران با واژه خلافت نام برده-اند.(2)


1- حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص 107.
2- پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: المهدي من ولدي ... يرضى بخلافته أهل السماء و الطير في الجو يملك عشرين سنة؛ محمّدبن جرير بن رستم طبري، دلائل الامامه، ص 233؛ نيز نك: علي بن عيسي اربلي، كشف الغمة، ج2، ص469.
3. دولت

دولت در لغت به معناي: گشتن از حالي به حالي، گردش نيك بختي و پيروزي از شخصي به ديگري، اقبال،(1)امري است كه از كسي به ديگري مي رسد.(2)و نيز به معناي گذر از سختي ها و شدّت به آرامش و آسايش است.(3)از تعبيرهايي كه كم و بيش در برخي روايات و نيز دعاها در اميدواري حضور در حكومت حضرت نقل شده، "دولت" است.(4)

«دولت» به معناي فراگير كلمه عبارت است از جامعه اي كه در آن قدرت سياسي بر پاية «قوانين اساسي» تعيين و تشريح شده است. به معناي محدودتر، دولت عبارت است از قدرتي كه سرنوشت جامعه را در دست دارد. در مفهوم عمومي، دولت به معناي مجموعة سازمان هاي اجرايي است كه قدرت ادارة جامعه به آن واگذار شده است.(5)


1- نك: محمد معين، فرهنگ معين، واژة دولت.
2- حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص 281.
3- فخر الدين طريحي (د/1085ق)، مجمع البحرين، ج5، ص 374.
4- امام باقر عليه السلام فرمود: فَإِنَّ لَنَا دَوْلَةً إِذَا شَاءَ اللَّهُ جَاءَ بِهَا؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج2، ص22؛ و نيز آن حضرت فرمود: دولتنا آخر الدول؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص473؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص194.
5- محمد رضا مرندي، مباني مشروعيت نظام سياسي در اسلام، ص 21.
4. سلطنت

سلطنت به معناي پادشاهي و حكومت، يكي ديگر از تعبيرهايي است كه برخي روايات براي اشاره به دوران حاكميت حضرت به كار رفته است.(1)


1- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج8، ص210.
5. ولايت

اگرچه همة پيشوايان معصوم عليهم السلام داراي ولايت هستند، اما در برخي روايات براي اشاره به دوران حكومت واپسين حجت الهي از تعبير "ولايت" استفاده شده است.(1)

بنابراين اگرچه مفهوم حكومت از برخي واژگان يادشده استفاده مي شود، اما شايسته است در مجالي گسترده تر روايات مربوط، به گونه اي كامل بررسي شود.


1- پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: لا تذهب الدنيا حتى يلي أمتي رجل من أهل بيتي يقال له المهدي؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص182.

زمينه سازي قيام حضرت مهدي عجل الله فرجه

از انجام همة كارهايي كه براي بسترسازي اين انقلاب بزرگ صورت مي-گيرد، مي توان به عنوان زمينه سازي ياد كرد. كه هر حركت اصلاح گرانه و تحول آفرين، زماني به نتيجه مي رسد كه براي آن زمينه سازي هاي بايسته فراهم شده باشد و گروهي باورمند، پاك باخته و فداكار، آن را ياري كنند و به پيش ببرند. افزون بر بيشتر مردم كه به جهت فراگيري و جهاني بودن اين تحوّل بزرگ، با پذيرش خود به نوعي زمينه سازي مي كنند، برخي از سلسله قيام ها و انقلاب ها _ كه از سوي حق پويان صورت مي گيرد _ بر پاية آنچه در برخي از روايات آمده، زمينه را براي حركت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه، آماده مي كند. اين زمينه سازي _ كه پس از اين، گسترده بدان خواهيم پرداخت(1)_ در عرصه هاي اعتقادي، سياسي، اجتماعي و نظامي و انتظامي سفارش شده است.


1- نك: فصل نخست از بخش دوم اين نوشتار.

فصل دوم: مباني نظري نقش مردم در انقلاب جهاني حضرت مهدي عليه السلام

مقدمه

ناهمگوني بيشتر مكتب هاي سياسي، برخاسته از حوزة مباني و پيش فرض-هاي باورهاي آن هاست. مباني: هستي شناسي، انسان شناسي و جامعه شناسي از مهم ترين اين مباني به شمار مي آيد.

بي گمان، فهم چرايي شكل گيري و نيز چگونگي استمرار قيام و حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام در مقايسه با ديگر انقلاب ها و قيام ها در مباني ويژة آن است. در اينجا به مهم ترين اين مباني، به طور كوتاه اشاره مي شود:

الف) مباني هستي شناختي

1. جهان هستي، آفريدة پروردگار است.(1)بدين جهت، او به شايستگي ها و تباهي هاي آفريده ها و سازوكار آن، آگاه تر از هر كس ديگري است.(2)پس، انسان نمي تواند دور از پروردگار، همه نيازهاي زندگي خويش را آن گونه كه بايسته و شايسته است، تدبير كند.(3)

2. خداوند، آفريدگار هستي، مالك آن و در نتيجه مَلِك است. از اين رو، ورود در شئون تشريعي بشر مانند شئون تكويني وي، از آنِ اوست و اين حق ورود، در چارچوب خاص به انسان هاي ويژه، واگذار شده است.

3. آفرينش هستي و انسان، هدف مند و فرجام مدار است،(4)حساب و كتابي دارد و آفريدگار بزرگ از آفرينش آن هدفي را پي مي گيرد.(5)خداوند در برخي آيات قرآن، اين هدف داربودن را يادآوري كرده،(6)كساني كه آفرينش انسان را بيهوده و بي هدف پنداشته اند، سرزنش كرده است.(7)

بر پاية اين آيات، همة پديده هاي اختياري و غيراختياري و طبيعي و غير طبيعي از آغازي يگانه، يعني «الله» برخوردار بوده و در كنار كثرت هاي گوناگون كه پديده ها به ازاي ماهيت گوناگون خود دارند، از جهت گيري يگانه و يك هدف گذاري در رسيدن به يگانگي نهايي و نهايت يگانه، يعني پروردگار برخوردار هستند.

بنابراين، آفريدگار از آفرينش هستي و انسان، هدفي دارد و اين هدف، شدني است و دنيا به همين روندي كه هست پيش نخواهد رفت.

از آنجا كه هدف از آفرينش انسان، بندگي آفريدگار بلندمرتبه دانسته شده؛ اين هدف در زمان حكومت جهاني موعود منجي عليه السلام به طور كامل، همگاني و فراگير شكل خواهد گرفت(8)و نقش مردم در اين رخداد بزرگ انكارناپذير است. بررسي چگونگي گسترة جهان هستي، ما را به اين رهنمون مي سازد كه روزي بشر نيز خودخواسته در برابر ساختارمندي جهان هستي، سر همرنگي و همنوايي فرود خواهد آورد و از دستورهاي منظم و عادلانة خداوند، فرمانبرداري و پيروي خواهد كرد.

براين پايه همة مردم براي رسيدن به آن جايگاه بلند، همرنگي و همنوايي موعود منجي عليه السلام را همراهي كرده، او را در برطرف ساختن موانع تا پاي جان ياري خواهند داد و از هيچ گونه مبارزه اي با ستمگران هراس نخواهند داشت.


1- بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ؛ انعام (6)، آيه 101.
2- وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ؛ بقره (2)، آيه 220.
3- وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ بقره (2)، آيه 216.
4- وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ؛ انبياء (21)، آيه 16.
5- أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ؛ مؤمنون (23)، آيه 115.
6- الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ؛ بقره (2)، آيه 156.
7- مؤمنون (23)، آيه 115.
8- امام باقر عليه السلام فرمود: ثم يظهره الله عز و جل فيفتح الله على يده مشارق الأرض و مغاربها ... و لا تبقى في الأرض بقعة عبد فيها غير الله عز و جل إلا عبد الله فيها و يكون الدين كله لله و لو كره المشركون؛ محمد بن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 345، ح31.

ب) مباني انسان شناختي

اشاره

بي گمان هيچ ديدگاه سياسي را نمي توان بدون توجه به نگاهش دربارة انسان و ابعاد و ويژگي هاي زندگي او بررسي كرد. در حقيقت هر ديدگاه سياسي بر انسان شناسي ويژة خود پايه گذاري شده است. بر اين پايه، توجه به مباني انسان شناختي حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام و نقش مردم در آن ضرورت دارد.

در نگاه آموزه هاي ديني اسلام (به ويژه آيات قرآن) انسان، گل سرسبد هستي و برخوردار از آفرينش برتر از ديگر آفريده ها است؛(1)كه با واژة «انسان»(2)و هم معناهاي آن، مانند: «بشر»،(3)«بني آدم»(4)و «ناس»،(5)فراوان به كار رفته است. و اين فراواني به كارگيري، اهميت و جايگاه انسان را از نگاه قرآن نشان مي دهد، تا انسان ها هر چه بيشتر به شناخت خود پرداخته،(6)بتوانند از اين نردبان، به كمال خواسته شده برسند.

البته قرآن براي انسان تعريف ويژه اي نكرده است، بلكه او را در دو ساحت گوناگون ياد كرده و درآن، او را تعريف كرده است:

نخست: ويژگي هايي كه او را هم رديف فرشتگان و بلكه بالاتر از آن ها قرار مي دهد(7)و ديگر: ويژگي هايي كه وي را در شمار حيوانات و بلكه پست تر از آنان قرار داده است.(8)

شاخصه هاي انسان شناسي دولت مهدوي و كاركرد انسان شناسانه آن به مثابة راه حلي براي رفع دغدغه هاي بشر امروزي، با توجه به دو دسته ويژگي هاي يادشده را مي توان _ با بهره مندي از آيات قرآن و روايات پيشوايان معصوم عليهم السلام _ بررسي كرد.

در اينجا به مباني انسان شناسي ديني(9)در مباحث مهدوي اشاره مي-كنيم.(10)

اين مباني بدين قرارند:


1- ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ؛ مؤمنون (23)، آيه 14.
2- خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ؛ نحل (16)، آيه 4.
3- قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُريدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبينٍ؛ ابراهيم (14)، آيه 10.
4- وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ؛ اسراء (17)، آيه 70.
5- يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛ بقره (2)، آيه 21.
6- امام علي عليه السلام در سخناني ارزشمند در بارة معرفت نفس و اهميت آن مي فرمايد: المعرفة بالنفس أنفع المعرفتين؛ : شناخت نفس سودمندترين دو شناخت است. أفضل المعرفة معرفة الإنسان نفسه؛ : برترين معرفت همانا شناخت انسان از خويش است. أفضل الحكمة معرفة الإنسان نفسه؛ : برترين حكمت شناخت انسان از خويشتن است. غاية المعرفة أن يعرف المرء نفسه؛ : آخرِ معرفت آن است كه انسان خود را بشناسد. كفى بالمرء معرفة أن يعرف نفسه؛ : در شناخت انسان كافي است، كه خود را بشناسد. من عرف نفسه عرف ربه؛ : هر كس خويش را شناخت خداي خود را شناخته است. من عرف نفسه فقد انتهى إلى غاية كل معرفة و علم؛ : هر كس خويش را شناخت به همه شناخت ها و دانش دست يافته است. معرفة النفس أنفع المعارف؛ : خودشناسي برترين شناخت ها است. عبد الواحد بن محمد تميمي آمدي، غرر الحكم، ص 232، ش 4640 _ 4630.
7- وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ؛ بقره (2)، آيه 34؛ اعراف (7)، آيه 11؛ اسراء (17)، آيه 61.
8- وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ؛ اعراف (7)، آيه 179؛ فرقان (25)، آيه 44.
9- انسان شناسي، به اعتبار روش شناسي، به انسان شناسي: ارزشي يا اخلاقي، عرفاني يا شهودي، فلسفي يا عقلي، ديني يا مذهبي، علمي يا تجربي تقسيم مي­شود.
10- اگر چه مباني انسان­شناختي مهدويت، در واقع، همان مباني انسان­شناختي ديني است، اما مي­توان در رواياتي كه به مباحث مهدوي اشاره كرده است، شواهدي بر اين مباني اقامه نمود.
1. جانشيني خداوند

انسان در آموزه هاي اسلامي، يگانه جانشين خداوند در روي زمين است.(1)و نه از يك نوع آفريده اي زميني پيش از انسان(2)و نيز به نوع انسان مربوط است و نه ويژة آدم عليه السلام.(3)خداوند پيش از آفرينش آدم، به فرشتگان، اين حقيقت را به روشني بازگو كرده،(4)و برخي را بر ديگران برتري داده است. (5)

حضرت مهدي عليه السلام بر پاية رسالت خويش در آن قيام جهاني پس از نفي هر گونه شرك در زندگي انسان ها، به دنبال زنده كردن همة ارزش هاي نهفته در درون انسان ها _ كه در طول تاريخ به فراموشي سپرده شده بود _ كرامت آن ها را به مثابه «خليفة الله» به فعليت مي رساند.(6)


1- ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج1، ص172.
2- رك: محمد حسين طباطبايي، الميزان، ج1، ص148 و نيز: ج2، ص154
3- رك: همان، ج1، ص148. ايشان براي تعميم خلافت به همه فرزندان آدم عليه السلام به اين آيات نيز استناد كرده است: اعراف (7)، آيه 68، يونس (10)، آيه 14، نحل (16)، آيه 62.
4- وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً؛ بقره (2)، آيه 30.
5- وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ؛ انعام (6)، آيه 165.
6- إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً؛ بقره (2)، آيه 30.
2. آفريده اي دو ساحتي (ماهيت دوگانه)

از برجستگي هاي ويژة انسان، چگونگي آفرينش اوست. او تركيبي دوگانه از: جسم و روح، خاك و افلاك، ماده و معنا، صورت و سيرت و ملك و ملكوت است كه اين آميختگي دوگانه است كه راهي براي نزديكي انسان تا هدف خواسته شده(1)او هموار مي سازد.(2)

قيام و حكومت حضرت مهدي عليه السلام تلاشي است تا اين هستي دوگانة الهي _ شيطاني، معنوي _ مادي و انساني _ حيواني انسان را شكوفا سازد و او را به جايگاه حقيقي و وجودي خود _ كه بلنداي «بندگي خالص»(3)و «خليفة اللهي»(4)است _ برساند.


1- فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها؛ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها؛ شمس (91)، آيه 8 و9.
2- محمد بن علي بن حسين بن بابويه، علل الشرايع، ج1، ص4، ح1.
3- وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ؛ ذاريات (51)، آيه 56.
4- إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً؛ بقره (2)، آيه 30.
3. اراده و اختيار

مقصود از اختيار انسان، اين است كه انسان داراي توان گزينش هاي دروني گوناگوني است كه مي تواند با خواست خود، يكي را بر ديگري برتري دهد و در پايان برگزيند.(1)خواستي كه سرنوشت او و ديگران را رقم زده و زمينة دگرگوني سرنوشت الهي را در پي خواهد داشت.(2)

بنابراين، انسان دوگانه به واقع، انتخاب گري دوگانه است، كه در حركت انساني خود، زمينة رسيدن به پايان هر دو سوي جسماني و روحاني را داراست.


1- وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمينَ ناراً؛ كهف (18)، آيه 29؛ انفال (8)، آيه 42.
2- إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ؛ رعد (13)، آيه 11.
4. فطرت يگانه پرستانه

انسان به سبب ملكوتي بودن آفرينش خود، داراي فطرتي خداجو و خداپرستانه است؛(1)فطرتي كه از روز نخست در درون او به امانت گذارده شده(2)تا سرشت جان او از اين فطرت جان گرفته، رو به سوي آفريدگار آورد.(3)در اين ديدگاه، پديدآورندة ايمان در روح و جان مؤمنان، فقط خداوند است.(4)

بي گمان، مهم ترين دغدغة انسان ها در آستانة قيام جهاني حضرت مهدي عليه السلام ازبين رفتن ارزش هاي الهي _ انساني و جايگزيني زشتي ها، ستم ها، جنگ ها و افزون خواهي به جاي آن است. از اين رو اولويت نخست در قيام حضرت مهدي عليه السلام، نجات انسان از گرداب هاي ستم و ستم گران و بازگرداندن آنان به نهاد يگانه پرستي است تا در پرتو اين بازگشت بتوانند ارزش هاي انساني را پاية رفتار فردي و گروهي خود قرار دهند.(5)

امير مؤمنان علي عليه السلام افزون بر هزار و چهار صد سال پيش حقيقت تبلور بازگشت انسان به آموزه هاي وحياني را در حكومت جهاني موعود منجي عليه السلام، اين گونه بيان فرموده است:

يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ؛(6)خواهش نفسانى را به هدايت آسمانى بازگرداند، و آن هنگامى است كه _ مردم _ رستگارى را تابع هوى ساخته اند، و رأى آنان را پيرو قرآن كند، و آن هنگامى است كه قرآن را تابع رأى خود كرده اند.


1- فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها؛ روم (30)، آيه 30.
2- وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا؛ اعراف (7)، آيه 172.
3- فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً؛ روم (30)، آيه 30.
4- أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ؛ مجادله (58)، آيه 22.
5- رك: محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص432، ح91.
6- محمد بن حسين شريف رضي (د/ 406 ق)، نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدي، خطبه138، ص135.
5. شرافت و كرامت

قرآن، بزرگواري و شرافت را براي انسان گزارش كرده است.(1)انسان، افزون بر كرامت خداخواسته _ كه به اعتبار انسان بودنش از آن برخوردار است _ از كرامت خودخواسته _ كه از راه دريافت شناخت هاي بلندمرتبة الهي و پرهيزگاري به دست مي آيد _ نيز برخوردار است كه در اين كرامت خودخواسته به هر اندازه كه در به دست آوردن خشنودي و نزديكي خداوند بكوشد از بزرگواري بيشتري برخوردار خواهد شد.(2)

كرامت خداخواستة انسان از چيزهايي است كه در حاكميت انسان بر گزينش سرنوشت خويش، نقش به سزايي دارد. با نگاه به ويژگي-هاي حكومت حضرت مهدي عليه السلام، كرامت انساني، دغدغه و هدف اساسي روش سياسي حضرت مهدي عليه السلام خواهد بود. در آن حكومت است كه رسيدن به كرامت انساني (خداخواسته و خودخواسته) (3)فراهم خواهد شد.


1- وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً؛ اسراء (17)، آيه 70.
2- إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ؛ حجرات (49)، آيه 13.
3- مقصود كرامت ذاتي و اكتسابي است.

ج) مباني جامعه شناختي

آموزه هاي الهي و وحياني، به ويژه دين مقدس اسلام، آيندة اميدواركننده و درخشاني را نويد مي دهند.(1)كه حركت روبه رشد او گواهي روشن بر اين ادعاست. از روزي كه انسان به خود، آگاهي و شناخت پيدا كرده، هيچگاه گواه زندگي يكنواخت نبوده و همواره در كوشش و تلاش بوده تا خود و جامعة خود را به رشد، پيشرفت و شكوفايي برساند. رشد و دگرگوني همه جانبة انسان در سويه هاي گوناگون زندگي، گواه و گوياي عشق دروني او به پيشرفت، شكوفايي، رشد و كمال است.

به نظر مي رسد مهم ترين اصل در اين بخش، اصل برابري انسان هاست. اين اصل از جمله پايه هاي زيربنايي مهمي است كه در گسترة سياست و حاكميت به اصل حاكميت انسان ها بر سرنوشت خويش پايان خواهد داد . در آموزه هاي دين مقدس اسلام بر اصل برابري انسان ها به منزلة يك اصل فطري پافشاري شده و اين اصل به نخستين پاية نظام اجتماعي اسلام تبديل شده است.

يكسان بودن همة انسان ها در بهره مندي از آفريده هاي خداوند، گسترده ترين و مهم ترين حق آنان است.(2)قرآن كريم بر اين نكته پافشاري مي كند كه از نگاه اسلام، همة انسان ها، به اعتبار آفرينش انساني و اصل انسان بودن با هم برابرند و كسي را بر ديگري هيچ گونه برتري نيست و به گفتة قرآن، همة انسان ها از يك نفس يگانه اي آفريده شده اند.(3)

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، نيز مبارزه با نابرابري بين انسان ها و بايستگي پاي بندي آنان به برابري طبيعي _ كه در آن هيچ گونه تفاوتي جز پرهيزگاري نمي تواند سنجة برتري انسان ها بر يكديگر به شمار آيد _ را همواره يادآوري كرده است.(4)


1- تكرار تعبير: وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين؛ گواه اين سخن است. اعراف (7)، آيه 128؛ هود (11)، آيه 49؛ طه (20)، آيه 132؛ قصص (28)، آيه 83.
2- يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا؛ حجرات (49)، آيه 13.
3- هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ؛ اعراف (7)، آيه 189.
4- رك: محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج5، ص344، ح2.

جمع بندي و نتيجه گيري

انسان، بيت الغزل آفرينشي هدف دار است كه بزرگواري و كرامت انساني جزو جدايي ناپذير هستيِ اوست. او با آگاهي از جايگاه بلند انساني خويش، خود را از بندگي و برد گي غير خداوند رها خواهد ساخت و اين مهم جز در جامعه مهدوي به طور كامل و فراگير شدني نيست. از آنجا كه دين اسلام، از جامعيت و شمول بايسته برخوردار است، به همة عرصه هاي زندگي آدمي از جمله روش هاي رفتار و احكام رفتاري خاص در همة زمينه ها، به ويژه حكومت و سياست پرداخته است و بخش هاي گوناگون اين دين هماهنگ با يكديگر و در پيوندي ناگسستني هستند.

حكومت مهدوي بر پايه شاخصه هاي فضيلت محور _ كه همان پاسداشت اخلاق و معيارهاي اخلاقي است _ بنا شده و در انديشة ساختن مدينة فاضله اي است كه در آن شهروندانِ فضيلت مدار و ارزش مدار زندگي مي كنند.

بخش دوم: مردم و حكومت جهاني مهدوي

فصل اول: نقش مردم در زمينه سازي انقلاب جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه

مقدمه

از مهم ترين آموزه هاي ديني در انديشة سياسي اسلام درباره سرنوشت گروه هاي انساني، بر اين پايه، پاگرفته است كه پديد آوردن هرگونه دگرگوني در گروه هاي انساني در گرو اراده و خواست انسان ها و به دست خود آنان شدني است و پاية هر نوع دگرگوني در چگونگي هاي اجتماعي، به تغيير و تحول آدمي از درون بستگي دارد.

دگرگوني دروني در هر فرد، _ در جايگاه دگرگوني در زيرساخت هاي ارزشي جامعه _ بستر و زمينة برجسته اي براي دگرگوني هاي اجتماعي است؛ زيرا با تحوّل در انديشه و خِرد آدمي، ارادة جمعي همگون با آن انديشه و آرمان شكل خواهد گرفت. بنابراين، اگر دگرگوني دروني وابستة به اراده و گزينش آدمي است، تغييرهاي اجتماعي نيز از اراده و خواست انسان ها بر مي خيزد. قرآن، بارها بر اين امر پافشاري كرده است كه رهبران الهي، فرستاده شده اند تا مردم را براي حمايت و پيروي از خود براي برپايي حكومت عدل فراخوانند، نه آنكه با زور و گرفتن حق انتخاب از مردم، بر آن ها سروري كنند.(1)

قرآن كريم درباره ضابطه مندي نظام آفرينش و سرنوشت فردي و گروهي انسان، روش خداوند را اين گونه بازشناسانده است:

ذَالِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيرًِّا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلىَ قَوْمٍ حَتىَ يُغَيرُِّواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيم؛(2)اين [كيفر] بدان سبب است كه خداوند نعمتي را كه بر قومي ارزاني داشته تغيير نمي دهد، مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند تغيير دهند، و خدا شنواي داناست.

و در آيه اي ديگر فرمود:

إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ؛(3)در حقيقت، خدا حال قومي را تغيير نمي دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند.

امام صادق عليه السلام نيز در بارة اين روش الهي در هستي مي فرمايد:

أَبَي اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ سَبَباً؛(4)خداوند از اين كه جريان امور هستي را جز از راه اسباب و علل آن انجام دهد، پرهيز مي كند. به همين علت، براي هر چيزي سببي قرار داده است.

از آنجايي كه انسان آفريده اي است با ويژگي اختيار و انتخاب، و پاداش و كيفر او با اين ويژگي مفهوم پيدا مي كند، روش خداوند بر اين پايه استوار است كه هرگونه دگرگوني در سرنوشت فردي و گروهي انسان در سوي فرومايگي و يا نيك فرجامي، فقط با ارادة و گزينش خود انسان، پديد مي آيد. آيه پيش گفته نيز، اين سنت الهي را دربارة انسان، باز مي گويد و دگرگوني زندگي و سرنوشت هر قوم و طايفه اي را وابسته به كارهاي آنان مي داند.

البته يكي از اساتيد معاصر در اين باره پس از دو آية يادشده، مي نويسد:

آنچه قطعي و يقيني و مسلم است اين است كه مادام كه مردم نعمت هاي الهي را قدرداني و سپاسگزاري مي كنند آنها را از دست نخواهند داد؛ ناسپاسي و عدم تحقق اين امور بستگي دارد به اينكه سنت ديگري حاكم بر اين سنت بشود يا نه؛ و اينكه آيا كدام سنت ديگر حكومت و رجحان مي يابد براي ما انسان ها معلوم نيست و فقط به علم و حكمت و تدبير و تقدير الهي باز بسته است.(5)

كه منافاتي با برداشت يادشده از آيات ندارد و مي تواند در بارة كساني كه حال خويش را از بد به نيكو تبديل مي كنند نيز صادق باشد.

يكي از تفاسير معاصر نيز به دنبال آية ياد شده زير عنوان "هميشه تغييرات از خود ما است! (يك قانون كلى)"، مي نويسد:

/////دو آية يادشده يك قانون كلى و عمومى را بيان مى كند، قانونى سرنوشت ساز و حركت آفرين و هشدار دهنده! اين قانون كه يكى از پايه هاى اساسى جهان بينى و جامعه شناسى در اسلام است، به ما مى گويد مقدرات شما قبل از هر چيز و هر كس در دست خود شما است، و هر گونه تغيير و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت مى كند.

به تعبير ديگر: اين اصل قرآنى كه يكى از مهمترين برنامه هاى اجتماعى اسلام را بيان مى كند به ما مى گويد هر گونه تغييرات برونى متكى به تغييرات درونى ملتها و اقوام است، و هر گونه پيروزى و شكستى كه به قومى رسيد از همين جا سرچشمه مى گيرد، بنا بر اين آنها كه هميشه براى تبرئه خويش به دنبال "عوامل برونى" مى گردند، و قدرت هاى سلطه گر و استعماركننده را همواره عامل بدبختى خود مى شمارند، سخت در اشتباهند، چرا كه اگر اين قدرتهاى جهنمى پايگاهى در درون يك جامعه نداشته باشند، كارى از آنان ساخته نيست.

اين اصل قرآنى مى گويد: براى پايان دادن به بدبختي ها و ناكامي ها بايد دست به انقلابى از درون بزنيم، يك انقلاب فكرى و فرهنگى، يك انقلاب ايمانى و اخلاقى، و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختي ها بايد فورا به جستجوى نقطه هاى ضعف خويشتن بپردازيم، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوئيم، تولدى تازه پيدا كنيم و نور و حركتى جديد، تا در پرتو آن بتوانيم ناكامي ها و شكست ها را به پيروزى مبدل سازيم، نه اينكه اين نقطه هاى ضعف كه عوامل شكست است در زير پوشش هاى خود خواهى مكتوم بماند و به جستجوى عوامل شكست در بيرون جامعه خود در بيراهه ها سرگردان بمانيم! (6)

بنابراين، خواست انسان ها يكي از برترين سبب هاي فراهم كنندة رخداد ظهور است و اگرچه همة سبب به شمار نمي آيد.

اين نكته را از واژة «يغيروا» در آية يادشده مي توان فهميد؛ زيرا اين آيه، تأثيرگذاري انسان را در دگرگوني هاي "انفسي" و "آفاقي"، شرط بايسته براي خواست و ارادة خداوند مي داند. پديدآمدن تغييرها و شكل گيري خواست هاي انسان، بر پاية اين آيه، به كار او در زمينة پديدآوردن دگرگوني دروني و مديريت پديده هاي بيروني، مشروط است.

بنابراين نقش مردم در فرآيند ظهور موعود منجي، دست كم در شكل علت فراهم كننده (مُعِدّه)، موضوعي ناگزير و انكارناپذير است؛ چرا كه "انتظار ظهور"، چيزي جز چشم داشتِ ازميان بردن نظام هاي ستمگرانه مسلط بر جهان و جاي گزين كردن نظام عدل جهاني به جاي آن، نيست و مأموريت اساسي حضرت مهدي عجل الله فرجه نيز در عصر ظهور فراهم كردن همين تحوّل در اوضاع جهان است. دگرگوني اي كه پيش از وي هيچ كس شرايط پديدآوردنش را به طور كامل و فراگير نداشته است. او افزون بر دگرگون ساختن نظام هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بشر، زمين را از قسط و عدل پر مي كند. از اين رو مي توان گفت شايع ترين و فراگيرترين واژگاني كه در شمار فراواني از روايات به كار رفته، «قسط و عدل» است. كه اين مضمون را به حدّ "تواتر" رسانده است.(7)

اين دگرگوني در عصر ظهور و فراگيرشدن عدالت، بي گمان با هم گرايي، ميل، رغبت و خواست عمومي مردم همراه است و حضرت مهدي عليه السلام، ناچار با رهزنان اين روند، به ناگزير برخورد خواهد كرد.

كوتاه سخن اينكه تا زماني كه نگرش هاي همگاني دگرگون نشود، حكومت ديني نزد مردم جايگاه و ارزش نيابد و آنان حضور رهبري الهي را براي رهايي خويش بايسته ندانند و او را نخواهند، ظهوري پديد نخواهد آمد.

ظهور حضرت مهدي عجل الله فرجه، سرآغازي است بر انقلابي بزرگ، گسترده و فراگير كه همة بنيان هاي اعتقادي، اخلاقي، اجتماعي و سياسي بشر را دگرگون مي سازد. اين تحول بزرگ در جهان آفرينش _ همانند قيام و نهضت همة پيامبران و شايستگان _ كه به طور عمده با اسباب و علل طبيعي شكل مي گيرد،(8)نيازمند فراهم شدن شرايط(9)و زمينه هايي بايسته و شايسته است. حضور مردم در اين انقلاب از شرايط مهم اين شكل گيري است.

نتيجه اين كه، پديدآمدن ظهور موعود منجي _ به عنوان بزرگ ترين دگرگوني اجتماعي، با گسترة جهاني، كه بشريت چشم به راه آن است، _ به فراهم شدن زمينه ها و مقدماتي بستگي دارد كه عوامل انساني و آمادگي اوضاع اجتماعي، بخشي مهم از اين بسترها و زمينه ها است.


1- لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ؛ بقره (2)، آيه 256.
2- انفال (8)، آيه 53.
3- رعد (13)، آيه 11.
4- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص183.
5- مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ، ص 457.
6- مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 10، ص 145.
7- ده­ها روايت به اين تعبير در سخنان پيشوايان معصوم عليهم السلام آمده است. نك: گروهي از پژوهشگران، معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام.
8- اگ__ر چه پايه اين قي__ام بزرگ، بر روال طبيعي و سنت هاي جاري خداوند است؛ اما به اقتضاي عظمت و گستردگي آن در همه كره زمين، و نيز مجهز بودن دشمنان به امكانات بسيار و پيشرفته، خداوند برخي از نيروهاي پنهان و فوق طبيعي (امدادهاي غيبي) را در اختيار او قرار خواهد داد تا موجبات پيروزي ايشان، هر چه بهتر فراهم شود. نك: محمد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، ج1، ص197؛ محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص257، ح2؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 198، ح9.
9- «شرط» در لغت به معناي چيزي است كه تحقّق مشروط، به آن بستگي دارد و جمع آن شرايط و شروط است. رك: حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص 39. مقصود از شرايط ظهور، زمينه هايي است كه تحقق ظهور امام عصر عليه السلام، به آن­ها بستگي دارد و آن را امري منطقي و لازم مي نماياند؛ به گونه اي كه با فراهم شدن آن­ها، ظهور حضرت مهدي عليه السلام براي برپايي حكومت عدل جهاني به طور حتمي تحقق خواهد يافت. رك: نگارنده، درسنامه مهدويت، جلد 3، درس شرايط ظهور حضرت مهدي عليه السلام.

نقش مردم در پيش يا پس افتادن ظهور

با توجه به سخنان پيش گفته، يكي از بحث هايي كه در زمينه سازي بدان پرداخته مي شود اينكه: آيا رفتار مردم در پيش انداختن و يا پس انداختن ظهور نقش دارد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا امر ظهور اختياري است يا اجباري؟

با توجه به روايات دردست، دربارة زمان ظهور دو ديدگاه شكل گرفته است:

يك . ظهور، امري اختياري است كه مردم در آن نقش دارند؛ از اين رو گاه آن را رفتار انسان ها تعيين مي كند.

دو . زمان ظهور در اختيار خداوند است و پيش افتادن و پس افتادن در آن راه ندارد.

ديدگاه نخست، اختياري بودن

اشاره

اين ديدگاه بر آن است تا با اشاره به برخي روايات ثابت كند كه ظهور در انتخاب ما است. بر پاية اين ديدگاه، هر چه آمادگي براي ظهور زودتر فراهم شود، ظهور، نزديك تر پديد مي آيد.(1)كساني كه چنين ديدگاهي را به ميان افكنده اند، نخست به برخي آيات استناد كرده اند كه سرنوشت انسان ها را در دست خود آن ها دانسته است.(2)

در پاسخ گفته مي شود: دليل آوردن به اين گونه آيات، جايي پذيرفته است كه سفارش شده باشيم فقط سرنوشت خود را با پديدة ظهور حضرت مهدي عليه السلام، دگرگون سازيم؛ در حالي كه آزمايش - كه از سنت هاي الهي است - در هر دوره هماهنگ آن دوره قرار داده شده است و تغيير سرنوشت و رسيدن به نيك فرجامي، متناسب آن دوره خواسته شده است. به بيان ديگر، ما در هيچ روايتي سفارش نشده ايم كه كاري انجام دهيم تا زمان ظهور پيش بيفتد و آن گاه با رفتار خود در آن دوران تغيير يافته، به سعادت دست يابيم، بلكه به تكليف هاي ويژة همان دوره مكلف شده ايم.

شايد كسي بگويد كه پايه اي ترين سبب غيبت حضرت مهدي عليه السلام، رفتار ما انسان ها است، بنابراين، انسان ها هستند كه با دگرگوني در رفتار خود مي توانند ظهور را نزديك كنند. حاصل اين سخن، آن مي شود كه ظهور در اختيار انسان ها است.

گفته مي شود: اگر دليل هاي ديگر غيبت و نيز آزمايش انسان ها در اين دوران را ناديده بگيريم، رواياتي غيبت آن حضرت را رازي از رازهاي خداوند دانسته اند؛ همان گونه كه ظهور آن حضرت، سرّي از اسرار الهي دانسته شده است. حقيقت سرّبودن اين امر را رسول گرامي صلي الله عليه و آله وسلم چنين بيان فرموده است:

يَا جَابِرُ إِنَّ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ عِلْمُهُ مَطْوِيٌّ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ إِيَّاكَ وَ الشَّكَّ فِيهِ فَإِنَّ الشَّكَّ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كُفْرٌ؛(3) اي جابر! همانا اين امر، امري است از امر خداوندي و سِرّي است از سِرّ خدا كه بر بندگان او پوشيده است. بر حذر باش كه دچار ترديد شوي. همانا شك درباره امر خدا كفر است.

بي گمان اين حكمت، از اساسي ترين دليل ها بر اين رخداد بزرگ است؛ بنابراين در كنار اين كه مردم در غيبت حضرت نقش داشته اند، حكمت ها و دليل هاي غيبت، فراتر از نقش مردم است؛ از اين رو نمي توان گفت با رفتار مردم به طور بايسته ظهور، قطعي خواهد بود.

از دليل هاي ديدگاه نخست بر نقش مردم، روايتي است كه ابو حمزه ثمالي از امام باقر عليه السلام نقل كرده است كه فرمود:

يَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي قَدْ كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَي عَلَي أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَي أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ فَكَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ؛(4) اي ثابت! همانا خداوند تبارك و تعالي اين امر را در هفتاد وقت گذاشت. چون حسين _ صلوات اللَّه عليه _ كشته شد، خشم خداي متعال بر اهل زمين سخت شد و آن را تا صد و چهل به تأخير انداخت. سپس كه ما به شما خبر داديم، آن خبر را فاش كرديد و از مطلب پوشيده، پرده برداشتيد. بعد از آن، خدا براي آن وقتي نزد ما قرار نداد. خدا هر چه را خواهد محو كند و ثابت گذارد و اصل كتاب نزد او است.

ابو حمزه گويد: «من اين حديث را به امام صادق عليه السلام عرض كردم؛ فرمود: چنين بوده است».(5)

ايشان بر اين باورند چون برخي رفتار مردم سبب پس افتادن ظهور مي شود، پس به ناگزير با انجام برخي كارها مي توان ظهور را نيز پيش انداخت. البته توجه به نكاتي در بارة روايت لازم است:


1- رك: سيد محمد مرتضوي، ظهور حضرت مهدي عجل الله فرجه در انتخاب ماست، مشرق موعود، ش11، 1388، ص139.
2- مانند: سوره رعد(13)، آيه 11.
3- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص287.
4- محمّدبن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص368.
5- نعماني اين حديث را _ با اندك تفاوتي در متن _ از كليني با همان سند كتاب كافي نقل كرده است. محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص293. شيخ طوسي نيز روايت را با اندك تفاوتي در سند و متن نقل كرده است. محمّدبن الحسن طوسي، كتاب الغيبة، ص428)
بررسي روايت

در همة نقل هاي اين روايت، حسن بن محبوب از ابو حمزه نقل كرده است، در حالي كه بر حسب كتاب هاي رجال ابو حمزه ثمالي از طبقه چهارم محدثان بوده و وفات او در سال 150 قمري، واقع شده است. حسن بن محبوب كه طبق سند، اين خبر را از ابو حمزه روايت كرده، از طبقه ششم است كه در هفتاد و پنج سالگي (در سال 224 ق) در گذشته است. بنابر اين حسن بن محبوب در سال وفات ابو حمزه، يك سال بيشتر نداشته و در اين صورت، روايت او از ابو حمزه اصلاً امكان ندارد و حتماً شخص ديگري بين او و ابو حمزه واسطه بوده است و چون معلوم نيست او چه كسي بوده است، نمي توانيم اين حديث را معتبر بدانيم.(1)

يكي از بزرگان علماي معاصر، پس از اشاره به بيان يادشده، مي افزايد:

افزون بر آن، خبر واحد _ اگر چه صحيح باشد _ در اصول اعتقادي نمي تواند حجّت باشد، تا چه رسد به آن كه سندش هم ناشناخته (مجهول) باشد.

آن گاه ادامه مي دهد:

با وجود احاديث معتبري كه همه با صراحت دلالت دارند كه ظهور حضرت مهدي عليه السلام و حكومت عدل صالحان به اين زودي ها صورت نخواهد گرفت و تا ظهور آن حضرت بايد منتظر تحوّلات شگرف و حوادث خطير در طيّ زمان هاي بسيار طولاني بود،(2)با اين حال چگونه مي توان به يك خبر واحد مجهول در برابر آن همه احاديث اعتماد نمود؟ به علاوه از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام خطبه ها و روايات زيادي نقل شده است كه در آن ها هم به طول مدتي كه بايد در طيّ آن به انتظار اين ظهور بود، اشاره شده است و هم از پيشامدهاي بزرگ و امتحانات شديد مؤمنان خبر داده شده است. با وجود اين، چگونه ممكن است گفته شود خبر واحد مجهولي كه مي گويد آن حضرت وقت ظهور را سال هفتاد معيّن كرده است، صحيح است؟(3)

افزون بر آن، صرف نظر از بحث سند، گمان اينكه مقصود روايت، پديدآمدن گشايشي كلي و عام و به تعبيري حاكميت و ولايت ظاهري اهل بيت عليهم السلام، ميان شيعيان باشد و نه ظهور واپسين حجت خداوند؛ قوي تر است؛ چرا كه بنا بر صريح روايات، قيام جهاني به دست دوازدهمين جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرزند امام عسكري عليه السلام رخ خواهد داد و سال هاي ياد شده، هيچ هماهنگي با زندگي حضرت مهدي عجل الله فرجه ندارد.

در اينجا اين نكته را مي افزاييم كه با توجه به دسته رواياتي كه پيش از اين ياد شد و رواياتي كه در آن نه فقط زمان ظهور را در علم و ارادة خداوند دانسته؛ بلكه امر ديگري را در آن دخيل ندانسته است، ادعاي بداء در زمان ظهور امام زمان عليه السلام نه با معناي اصطلاحي بداء سازگاري دارد (چرا كه زماني براي ظهور تعيين نشده و كسي از آن آگاهي ندارد، تا خلاف آن صورت پذيرد.) و نه از طريق روايت ياد شده مي توان آن را اثبات كرد. بنابراين، ظهور، در زمان مقرر رخ خواهد داد. مهم آن است كه ما به گونه اي زندگي كنيم كه هرگاه به طور ناگهاني آن اتفاق افتاد، در كمال آمادگي براي درك آن دوران باشيم. البته برخي روايات ياد شده، فقط به عنوان شاهد بحث مي تواند بررسي شود.

ناگفته نگذرم كه اين هرگز به معناي نقش نداشتن مردم نيست، بلكه به معناي آن است كه چون كسي از زمان ظهور آگاه نيست پس ادعاي تقديم و تأخير آن با بداء پذيرفتني نيست.

بنابراين همة تكاليف ما در دوران غيبت، فراهم ساختن زمينه و مقدمة ظهور نيست؛ بلكه ما مكلف به انجام تكليف هاي مشخصي هستيم. دوران غيبت، مقدمه دوران ظهور نيست؛ بلكه دوراني است جداگانه با ويژگي هاي خاص. البته اگر كسي به تكليف خود عمل كرد، خداوند طبق وعدة خود سرنوشت او را تغيير خواهد داد.


1- سيد ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج3، ص391 وج5، ص91 و ج15، ص77.
2- محمّد بن منصور صيقل از پدر خود روايت كرده كه گويد: «بر امام باقر عليه السلام وارد شدم و گروهي پيش او بودند پس در آن بين كه ما با يك­ديگر سخن مي گفتيم و آن حضرت روي به يكي از ياران خود داشت، ناگاه رو به ما كرده فرمود: شما در بارة چه چيز سخن مي گوئيد؟ هيهات! هيهات! آنچه گردن هاي خود را به سويش مي كشيد (منتظر آن هستيد) پديد نخواهد آمد تا اينكه پاك­سازي شويد، (هيهات) و آنچه گردن هاي خويش را به سوي آن مي كشيد پديدار نمي گردد تا اينكه باز شناخته و از يك­ديگر جدا شويد و آنچه گردن هاي خود را به سويش مي كشيد واقع نخواهد شد تا اين كه غربال شويد، و آنچه گردن هاي خويش را به جانب آن مي كشيد واقع نخواهد شد مگر پس از نوميدي، و آنچه به جانبش گردن هاي خود را مي كشيد واقع نخواهد شد تا كسي كه اهل نگون بختي است به سيه روزي، و آن­كه اهل سعادت است به نيك­بختي رسد. محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص209، ح16.
3- لطف اللّه صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص224.

ديدگاه دوم، غيراختياري بودن

در اين ديدگاه باور بر اين است كه در برابر روايت يادشده، برخي روايات، از قطعي بودن زمان ظهور سخن به ميان آورده است و اشاره اي به نقش مردم نشده، يا اينكه خواست مردم نقشي در آن نخواهد داشت، از جمله اين روايات، به موارد زير اشاره مي كنيم:

1. رواياتي كه طبق آن ها از مسؤوليت هاي پايه اي شيعه، پايداري بر حب اهل بيت عليهم السلام و كينة دشمنانشان و رفتار به فرموده هاي ايشان است.

كسي از امام صادق عليه السلام پرسيد: «هرگاه شبانه روزي آمد كه در آن، امام ديده نشود، چه كنم؟» آن حضرت فرمود:

فَأَحِبَّ مَنْ كُنْتَ تُحِبُّ وَ أَبْغِضْ مَنْ كُنْتَ تُبْغِضُ حَتَّي يُظْهِرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛(1)آن كس را كه بايد دوست داشته باشي، دوست بدار و آن كس را كه بايد دشمن بداري، دشمن بدار (تولي و تبري را از دست مده) تا خداوند عزوجل او را آشكار كند.(2)

از اين روايات به روشني به دست مي آيد كه تكليف اساسي، انجام دستورهاي امامان پيشين و پيروزي در آزمايش هاي دوران غيبت است.

2. رواياتي كه شتاب كنندگان در امر ظهور را به شدّت نكوهش كرده است.

عبد الرحمن بن كثير گويد: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه مهزم وارد شد و گفت: «قربانت! به من خبر دهيد اين امري كه در انتظارش هستيم، كي واقع مي شود؟» امام فرمود:

يَا مِهْزَمُ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ؛(3) اي مهزم! وقت گذاران، دروغ گفتند و شتاب كنندگان هلاك شدند و تسليم شوندگان نجات يافتند.

مقصود از «مستعجلون» كساني هستند كه به اعتراض و ناخشنودي از خدا امر ظهور را مي خواهند و تأخير ظهور را اعتراض مي كنند و به قضاي الهي ناخرسندند.(4)

ابراهيم بن مهزم از پدر خود از امام صادق عليه السلام روايت كرده، گويد: در محضر آن حضرت از فرمانروايان فلان خاندان ياد كرديم؛ فرمود:

إِنَّمَا هَلَكَ النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْأَمْرِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ إِنَّ لِهَذَا الْأَمْرِ غَايَةً يُنْتَهَي إِلَيْهَا فَلَوْ قَدْ بَلَغُوهَا لَمْ يَسْتَقْدِمُوا سَاعَةً وَ لَمْ يَسْتَأْخِرُوا؛(5)مردم از شتاب جويي شان در اين امر نابود شدند. همانا خداوند، با شتاب بندگان شتاب نمي كند. اين كار را فرجامي است كه به آن مي رسد. چون بدان پايان رسيدند، ديگر نه ساعتي پيش مي افتد و نه پس مي افتد.

اين روايت را نعماني نيز از كليني نقل كرده است.(6)كه در آن اشاره شده كساني كه پيش از پايان يافتن مدّت مقرر بر حكومت هاي جور خروج مي-كنند، پيروز نشده، به هلاكت مي افتند. (7)

همچنين امام باقر عليه السلام در پاسخ به زيد بن علي بن حسين عليه السلام كه مردم از وي خواسته بودند قيام كند، فرمود: شتاب نكن كه خداوند، به شتاب بندگان، شتاب نخواهد كرد. بر خدا پيشي نگير؛ كه گرفتاري ها تو را ناتوان و زمين گير مي كند.(8)

اين روايات و مانند آن به طور روشن مردم را به پرهيز از شتاب در امر ظهور سفارش كرده است.

3. رواياتي كه پيش افتادن و پس افتادن ظهور را مهم ندانسته و فقط شناخت امام را امري اساسي معرفي كرده است. روشن است پس از شناخت، تكاليفي بر گردن انسان گذاشته مي شود.

فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام مي فرمود:

مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لَمْ يَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ كَانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِه؛(9)كسي كه بميرد و امامي نداشته باشد، مرگ او مرگ جاهليت است و هر كس بميرد و امامش را بشناسد، تقدم يا تأخر اين امر، او را زيان ندهد. هر كس بميرد، در حالي كه امامش را بشناسد، مانند كسي است كه در خيمه امام قائم و همراه او باشد.

همان گونه كه ياد شد، شناخت امام از آن سو اهميت دارد كه مقدمة بايسته براي انجام تكاليف الهي است.

4. رواياتي كه در آن، ظهور حضرت مهدي عجل الله فرجه به رستاخيز مانند شده است.(10)روشن است آگاهي از گاه رستاخيز، فقط آنِ خداوند است و كسي نيز در پس و پيش افتادن آن نقش ندارد.


1- محمّدبن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص342؛ و نيز نك: محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص159.
2- محمد باقر مجلسي در شرح روايت مي­نويسد: مقصود از كساني كه آن­ها را دوست مي­داري، امامان معصوم عليهم السلام هستند. كه از باور به امامت آن­ها نبايد برگردي و سخنان آنان را بايد نصب العين خود قرار دهي... و مقصود از آنكه دشمن است را دشمن بدار، از پيشوايان ستمگر پيروان آن­ها است. كه از راه و روش آن­ها بايد پرهيز كرد... . محمد باقر مجلسي، مرآة العقول، ج4، ص 59.
3- محمّدبن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص368؛ و نيز نك: محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص243، ح43.
4- در شرح روايت آمده است: «و هلك المستعجلون" أي الذين يريدون تعجل ظهور الحق، و يعترضون علي الله و علينا في تأخيره، و لا يرضون بقضاء الله في ذلك، و أما ترقب الفرج و الدعاء له فهما مطلوبان، و لذا قال:" و نجا المسلمون" بتشديد اللام أي الراضون بقضاء الله، الذين لا يعترضون علي أئمتهم فيما يقولون و يفعلون، أو المراد بالمستعجلين الذين كانوا يخرجون قبل أوان ظهور الحق علي أئمة الجور، و يقتلون فيهلكون و يهلكون في الدنيا و الآخرة، و قيل: الاستعجال عد الشي ء عاجلا بالخروج على أئمة الضلالة. محمد باقر مجلسي، مرآة العقول، ج4، ص 174.
5- محمّدبن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص368.
6- محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص297.
7- «إنما هلك الناس» أي الذين يخرجون في دولة الباطل قبل انقضاء مدتها كزيد و محمد و إبراهيم و أضرابهم" لهذا الأمر" أي لغلبة الحق أو لإزالة دولة الباطل «فلو قد بلغوها» أي أهل الحق أو أهل دولة الباطل" لم يستقدموا" أي لم يتقدموا" ساعة" و لم يتأخروا ساعة، إشارة إلى قوله تعالى:" فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ؛ محمد باقر مجلسي، مرآة العقول، ج4، ص 179.
8- محمّد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص357.
9- همان، ج1، ص371؛ محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص330.
10- امام رضا عليه السلام از پدرانش از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل كرده كه آن حضرت در پاسخ كسي كه پرسيده بود: مَتَي يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ؟؛ قائم از ذريه شما كي خروج مي­كند؟ آن حضرت فرمود: مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً: مثل او مثل قيامت است كه ]خداوند فرمود[ جز او [هيچ كس] آن را به موقع خود آشكار نمي گرداند. [اين حادثه] بر آسمان­ها و زمين گران است، جز ناگهان به شما نمي رسد. ؛ محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص266؛ ج2، ص372.

ديدگاه نگارنده

چه ديدگاه نخست را بپذيريم كه انسان ها با رفتارشان در پديدة ظهور نقش دارند و چه ديدگاه دوم را كه گاه ظهور را ثابت و در ارادة خداوند مي داند، اثبات بايستگي زمينه سازي امري جداي از نقش زمينه-سازي در ناگزيري ظهور است. با اين بيان كه اگرچه ما مأمور به زمينه سازي هستيم اما همة شرايط ظهور چيزي نيست كه ما آن را فراهم كنيم؛ اي بسا در كنار فراهم ساختن زمينه ها، ظهور نيازمند شرايط ديگري نيز باشد، كه بر ما پوشيده است. و اي بسا همة شرايط پديدآمده و زمينه سازي مردم واپسين حلقه در اين زنجيره باشد؛ پس بي گمان، مردمان موظف به فراهم كردن زمينه ها براي آن قيام جهاني هستند.

بنابراين به نظر مي رسد اصل زمينه سازي براي ظهور مهدي موعود عليه السلام امري پذيرفته و روشن است؛(1)چه اينكه آن را:

يك _ از دريچة يكي از فلسفه هاي آشكار غيبت(2)بنگريم؛ به اين بيان كه در برخي روايات، يكي از حكمت هاي غيبت، ترس آن حضرت از كشته شدن، دانسته شده(3)و انسان ها براي برطرف كردن اين دغدغه و نگراني مي بايست زمينه ها را به گونه اي فراهم كنند كه ديگر آن حضرت بيمي از جان خويش نداشته باشد.

دو _ و يا انجام فراگير دستورات ديني كه بخشي نيز به زمينه سازي مي-انجامد. كه در روايات فراواني تأكيد شده، در دوران غيبت مهم-ترين مسئوليت منتظران انجام دستورات شرعي است.(4)كه در همة حالت ها، امر زمينه سازي، شرطي اساسي، لازم و مورد اهتمام خواهد بود.


1- حتي كساني كه با برداشت نادرست از انتظار خود را از حقيقت انتظار دور كرده براين پندارند براي تحقق ظهور، نه كه جلوي فساد را نبايست گرفت، بر آن بايد دامن زد؛ نيز به نوعي _ ولو باطل _ به زمينه­سازي معتقد هستند.
2- در روايات به برخي از حكمت­هاي ظاهري غيبت از جمله: حفظ جان حضرت، آزمايش انسان­ها، تأديب مردم و زير بيعت نبودن آن حضرت اشاره شده است.
3- محمد بن يعقوب كليني، الكافي, ج1, ص 340؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 329؛ محمد بن علي بن حسين بن بابويه, كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص342.
4- محمد بن يعقوب كليني، الكافي, ج1, ص 342؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 159.

آمادگي و زمينه سازي ظهور

اشاره

پيش از اين گفته شد يكي از سفارش هاي پايه اي قرآن به مؤمنان در برابر دشمنان، به دست آوردن و نگهداري آمادگي آنان است.(1)از اين رو آمادگي هاي مناسب هر عصر براي ياري حق در برابر باطل، امري اساسي و بايسته است.

در بارة زمينه سازان ظهور حضرت مهدي عليه السلام، در دو عرصه مي توان بحث كرد:


1- انفعال (8)، آيه 60.
1. زمينه سازان عام
اشاره

قيام جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه، براي برپايي حكومت شايستگان بر پاية عدل و قسط است و ياري آن امام بزرگوار، امري بايسته و ضروري است. البته اين ياري، نيازمند فراهم ساختن مقدمات و زمينه هايي است. ابو بصير در اين باره مي گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:

لَيُعِدَّنَّ أَحَدُكُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ لَوْ سَهْماً فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَي إِذَا عَلِمَ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ رَجَوْتُ لِأَنْ يُنْسِئَ فِي عُمُرِهِ حَتَّي يُدْرِكَهُ فَيَكُونَ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِهِ؛(1): هر يك از شما بايد براي خروج قائم آماده كند، هر چند يك تير، كه هر گاه خداي تعالي از نيّت او، آن را بداند، اميدوارم كه در عمر او تأخير اندازد تا آنكه قائم را درك كند.

البته مقصود روايات، به طور مشخص، فقط تهيه كردن جنگ افزار و مانند آن نيست؛ بلكه بياني نمادين و كنايه از نهايت آمادگي براي آن قيام بزرگ مي تواند باشد و فراهم كردن ابزار جنگي از جمله تير و كمان و مانند آن دست كم آمادگي است. محمد بن يعقوب كليني از ابو عبدالله جعفي نقل مي كند:(2)امام باقر عليه السلام به من فرمود: بيشترين زمان مرابطه (مرزداري) نزد شما چند روز است؟ گفتم: چهل روز. فرمود: لَكِنْ رِبَاطُنَا رِبَاطُ الدَّهْر؛(3)ولي مرابطه و مرزداري ]از حريم ما[ ما هميشگي است

استاد مطهري با بهره مندي از روايات اسلامي، گروهي زبده كه به محض ظهور امام عجل الله فرجه به آن حضرت مي پيوندند، را بخشي مهم براي اين رخداد دانسته است.(4)البته آمادگي و مهيابودن براي ظهور، بسته به شرايط زمان و مكان در عرصه-هايي صورت مي پذيرد كه مهم ترين آن ها عبارتند از:


1- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص320، ح10.
2- ممكن است روايت از جهت سند به واسطه ابو عبد الله جعفي مخدوش باشد (محمد باقر مجلسي، مرآة العقول، ج26 ص 582) اما اين مضمون در برخي روايات ديگر نيز آمده است؛ از جمله رواياتي كه در آن توصيه شده شبانه­روز در انتظار فرج باشيد. (محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص333، ح1؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص161، ح1)
3- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج 8، ص381، ح 576.
4- مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي عليه السلام، ص56.
الف) در عرصه اعتقادي
اشاره

بي گمان حضرت مهدي عليه السلام به پا مي خيزد تا بيش از آن كه چگونگي زندگي مادي مردم را بر پاية عدالت سامان دهد، باورهاي آنان را رشد داده، كمال بخشد. اگرچه قسط و عدل اقتصادي در جاي خود بسيار بايسته و نقش آفرين است، اما آنچه قيام و انقلاب جهاني آن حضرت را از ديگر انقلاب ها متمايز و ممتاز مي سازد، دگرگوني هاي اعتقادي و باور انسان ها است، كه در پرتو تلاش-هاي او و همة يارانش پديد خواهد آمد. دگرگوني هايي كه سبب مي شود تا نگاه مردم در فصل پاياني زندگي به طور فراگير و گسترده به اهداف آفرينش انسان دوخته شده، راه هاي كمال و نيك بختي را يكي پس از ديگري سپري كنند. و اين شكل نخواهد گرفت مگر به دگرگوني اساسي در فرهنگ جامعة انساني؛ كه آن نيز شكل نخواهد گرفت مگر با فراهم شدن زمينه-هاي بايسته.

البته مقصود از آمادگي در عرصة باورها در اينجا، بيشتر آمادگي در عرصة فرهنگ ديني است. آنچه در عرصة فرهنگ ديني به آن توجه مي شود، به طور عمده، زير عنوان «پيروي خالص از خداوند و ولي او» گرد مي آيند؛ زيرا شناخت خداوند و امام زمان عجل الله فرجه و باور به آنان، بايد در رفتار ديده شود و تبلور حقيقي آن در فرمان برداري خالص و فراگير از آن نورهاي پاك آشكار گردد. همسوكردن رفتارها، نيت ها و جهت گيري ها، بر پاية خواست رهبر الهي، از مهمّ ترين ويژگي هاي رهروان راستين است و اين به خوبي در زمينه سازان ظهور و ياران امام مهدي عجل الله فرجه -وجود دارد. رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله وسلم در اين باره فرمود:

طوُبي لِمَنْ اَدرَكَ قائِمَ اَهلِ بَيْتي وَ هُوَ مُقتَدٍ بِهِ قَبْلَ قِيامِهِ يَتَولّي وَليَّهُ وَيَتَبرَّأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَيَتَوَلي الاَئِمَّةَ الهادِيَةَ مِنْ قَبْلِهِ اوُلئِك رُفَقائي وَ ذَوُو وُدّي وَ مَوَدَّتي وَاَكْرَمُ اُمَّتي عَلَي؛(1)خوشا به حال كسي كه، قائم اهل بيت مرا درك كند؛ حال آنكه پيش از قيام او نيز پيرو او باشد. با دوست او دوست و با دشمن او دشمن و با رهبران و پيشوايان هدايت گر پيش از او نيز دوست باشد. اينان همنشين و دوستان من و گرامي ترينِ امت من، در نزد من هستند.

كساني كه آمادگي روحي و رواني بالايي به دست نياورند، هرگز نمي توانند يار و ياور خوبي براي آن حضرت باشند؛ چرا كه با كمترين فشاري كه بر آنان وارد مي شود، عرصه را رها مي كنند. بي گمان براي حضرت مهدي عجل الله فرجه ياراني هست كه توان بالاي روحي و رواني دارند تا بتوانند بر دشمنان چيره و پيروز شوند.

در بارة كارهاي فرهنگي كه مي تواند زمينه هاي لازم را براي آن انقلاب بزرگ فراهم نمايد، از روايات، چنين استفاده مي شود:


1- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص 286، ح 2و 3؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 456.
1. شناخت امام زمان

از بايسته هايي كه در هر زمان _ به ويژه در عصر غيبت _ براي پيروان آموزه هاي اسلامي بدان سفارش شده، به دست آوردن شناخت و آگاهي امام آن زمان است. امام صادق عليه السلام به فضيل بن يسار، در كنار سفارش به شناخت امام، پي آمد اين امر مهم را در اين دانسته كه دير و زود شدن اين امر، آسيبي به او نخواهد رساند... .(1)

اما اين كه چگونه مي توان به اين شناخت رسيد؟ به نظر مي رسد هر حقيقتي _ خواه وجود عيني خارجي داشته باشد يا از امور عقلي باشد _ از راه شناخت مناسب خود، مانند حس و تجربه و فطرت و عقل و خواب و وحي شناختني است. روشن است اين ديدگاه به اين معنا نيست كه بگوييم همه چيزها و حقيقت ها، از اين راه شناخته شده اند؛ بلكه مقصود، اين است كه شناخت هر يك از چيزها و حقايق، از يك يا بيشتر از اين راه ها امكان دارد؛ براي مثال از راه وحي، هر چيزي كه خداوند شناساندن آن را به وحي اراده فرموده باشد، شناخته مي شود.

امام علي بن موسي الرضا عليه السلام در روايتي ارزشمند با بيان ويژگي هاي امام، راه را براي شناخت به ما نشان داده است؛ آنجا كه فرمود:

امام، امانتدار خداوند ميان آفريده هايش، و حجّت او بر بندگانش، و جانشين او در سرزمين هايش، و دعوت كننده به سوي خدا و دفاع كننده از حقوق واجب او بر بندگان است. امام، پاك شده از گناه و بر كنار گشته از عيب ها است كه همه دانش، به او اختصاص دارد و به بردباري شناخته مي شود. امام، نظام دهنده به دين و باعث سربلندي مسلمانان و خشم منافقان و از ميان رفتنِ كافران است. امام، يگانة روزگار خويش است. هيچ كس در جايگاه، به منزلت او نزديك نمي شود و هيچ دانشمندي با او برابري نمي كند و براي او جايگزين پيدا نمي شود و شبيه و مانند ندارد. همه فضيلت ها، ويژة او است، بدون آن كه آن ها را خواسته باشد؛ بلكه اين، امتيازي است از طرف فضل كننده بسيار بخشنده، براي امام... .(2)


1- يَا فُضَيْلُ اعْرِفْ إِمَامَكَ فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَ إِمَامَكَ لَمْ يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي, ج1, ص371، ح 2.
2- الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ وَ الدَّاعِي إِلَى اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّينِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِينَ وَ غَيْظُ الْمُنَافِقِينَ وَ بَوَارُ الْكَافِرِينَ الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ ٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّاب؛ همان، ج 1، ص 200.
2. پايداري در محبت اهل بيت عليهم السلام

يكي از وظايف مهم مؤمنان در هر عصر و زمان، دوستي با اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله در جايگاه دوستان خداوند است. در دوران غيبتِ واپسين پيشواي معصوم، به سبب پنهان زيستي امام، ممكن است عواملي انسان را از اين وظيفة مهم دور سازد؛ از اين رو در روايات، سفارش شده است كه بر دوستي با همة پيشوايان معصوم عليهم السلام پايدار باشيم.

فراموش نكنيم اين دوستي، افزون بر اينكه دستور پروردگار بزرگ است،(1)در گفتار رسول اكرم صلي الله عليه و آله، آن گاه كه سخن از واپسين جانشين خود به ميان مي آورد و در نهايت احترام، از بزرگ ترين واژگان محبت يعني«بابي و امي؛(2)پدر و مادرم فداي او» ياد مي كرد، نمايان است. نيز آن گاه كه نگاه تيزبين علي بن ابيطالب عليه السلام عصرها و قرن ها را در مي نوردد، زمان واپسين امام را مي بيند و با واژگاني مانند رسول اكرم صلي الله عليه و آله اردات خود را نشان مي دهد.(3)و آنگاه كه از امام صادق عليه السلام مي پرسند: «آيا قائم به دنيا آمده است؟» مي فرمايد: لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيامَ حَياتِي؛(4)نه؛ اگر او را درك كنم، روزهاي زندگانيم را خدمتگذار او خواهم بود. و در جايي ديگر فرمود:

...أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَأَبْقَيتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ؛(5)به درستي كه اگر من آن روز را درك مي كردم، جانم را براي صاحب اين امر نگه مي داشتم.

... و با روايت هاي يادشده و مانند آن، جاي ترديدي نيست كه محبّت اهل بيت عليهم السلام _ به ويژه واپسين حجت الهي _ در دوران غيبت و به ويژه آستانة ظهور، كاري بس مهم و ارزشمند است. و نقش اساسي در زمينه سازي فرهنگي براي ظهور خواهد داشت.


1- قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى: بگو: «به ازاي آن [رسالت] پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي درباره خويشاوندان.» شوري (42)، آيه 23.
2- علي بن محمّد خزاز قمي، كفاية الاثر، ص156.
3- محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج34، ص118و ج41، ص 353 و ج51، ص121.
4- همان، ج51، ص148، ح23 به نقل از: محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص245، ح46.
5- همان، ج 51، ص273، ح50 به نقل از: محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص237، ح50.
3. پيروي از امامان پيشين عليهم السلام

از آن جا كه همة امامان عليهم السلام نور يگانه اي هستند، دستور ها و فرموده هاي ايشان نيز يك هدف را دنبال مي كند؛ بنابر اين، پيروي از هر كدام، پيروي از همة آن ها است. در زماني كه يكي از آن ها در دسترس نيست، دستور هاي ديگران چراغ راه هدايت است.(1)رفتار به دستورات آنها زمينه هاي فرهنگي براي درك ظهور را فراهم مي كند.


1- تَمَسَّكُوا بِالْأَمْرِ الْأَوَّلِ الَّذِي أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّي يُبَيَّنَ لَكُم؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 159؛ همچنين فرمود: فَأَحِبَّ مَنْ كُنْتَ تُحِبُّ وَ أَبْغِضْ مَنْ كُنْتَ تُبْغِضُ حَتَّي يُظْهِرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛ : آنكه را بايد دوست داشته باشي دوست بدار وآنكه را بايد دشمن بداري دشمن بدار (تولي و تبري را از دست مده) تا خداي عز و جل او را ظاهر كند. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص 342.
4. بزرگداشت نام و ياد آن حضرت

يكي از مسؤوليت هاي شيعه دربارة حضرت مهدي عجل الله فرجه در اين دوران بزرگداشت نام و ياد آن حضرت است. اين بزرگداشت، جلوه هاي فراواني دارد. از برپايي نشست هاي دعا و نيايش گرفته تا كارهاي فرهنگي و ترويجي و از برپايي حلقه هاي بحث و گفت و گو گرفته، تا پژوهش هاي بنيادين و سودمند، همه و همه مي تواند در راستاي بلندي بخشيدن به اين نام بزرگ باشد.

بنابراين، نقش مردم به طور عام و ياران و ياوران به طور خاص، در زمينه-سازي براي ظهور در عرصة اعتقادي، نقشي كليدي و در جهت خودسازي براي توان مندي ياري حضرت مهدي عليه السلام است.

ب) در عرصه سياسي
اشاره

اگر چه به دست آوردن آمادگي در عرصة اعتقادي، عرصه هاي ديگر را نيز در بر داشته و آن ها را نيز به دست مي دهد، اما به جهت زمينه سازي در اين عرصه بايد گفت: مشتاقان برپايي حكومت عدل جهاني مي بايست زمينه هاي سياسي اين اتفاق بزرگ را نيز فراهم نمايند؛ كه به نظر مي رسد اين زمينه سازي در دو محور تلاش-هاي علمي و عملي صورت پذيرد:

نخست آشناشدن علاقه مندان آن حضرت با روش هاي سياسي حضرت مهدي عليه السلام در برپايي حكومت جهاني و به بيان ديگر، روش سياسي حضرت در عصر ظهور.

و ديگر، آشناكردن ديگران با اين انديشة بلند سياسي كه البته بيرون آوردن اين انديشة سياسي از بين روايات در دست، كاري شدني، اما سخت است كه تا كنون آن گونه كه شايسته است، صورت نپذيرفته است.(1)

بدون شك با توجه به جهاني بودن حكومت حضرت مهدي عليه السلام، و زمينه هاي فراهم شده در عرصة بين الملل، امروزه بيش از هر زمان ديگر نيازمند بازشناسي و بازنمايي ابعاد سياسي حكومت جهاني آن حضرت به جهانيان هستيم و اين، خود، مسئوليتي اساسي بر دوش دانشمندان علوم ديني است.


1- نك: ناصر مكارم شيرازي، حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام، ص84 _ 79.
پيوند مستمر با ولايت

حفظ و تقويت پيوند قلبي با امام عصر عجل الله تعالي فرجه و تجديد دائمي عهد و پيمان، يكي از نشانه هاي آمادگي سياسي در ولايت پذيري آن حضرت هنگام ظهور به شمار مي آيد. امام باقر عليه السلام درباره ثابت قدمان بر امر ولايت فرموده است:

زماني بر مردم آيد كه امامشان غيبت كند. خوشا بر افرادي كه در آن زمان، بر امر ما ثابت بمانند! كمترين ثوابي كه براي آن ها خواهد بود، اين است كه باري تعالي به آن ها ندا كرده و فرمايد: اي بندگان و اي كنيزان من! به نهان من ايمان آورديد و غيب مرا تصديق كرديد؛ پس به ثواب نيكوي خود، شما را مژده مي دهم. شما بندگان و كنيزان حقيقي من هستيد. از شما مي پذيرم و از شما در مي گذرم و براي شما مي بخشم و به واسطة شما باران بر بندگانم مي بارم و بلا را از آن ها بگردانم. و اگر شما نبوديد؛ بر آن ها عذاب مي فرستادم.... (1)


1- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة،, ج1, ص330, باب 31, ح15.
ج) در عرصة اجتماعي

پيش از اين ياد شد، انسان ها، معمار سرنوشت جامعه و تاريخ اند. ايشان، محور دگرگوني اوضاع اجتماعي هستند. با خود آنان است كه بتوانند جامعة خويش را از وضع بد و نامناسب به خوب و مناسب برسانند و يا بر عكس.

با دقت در آيات قرآن كريم و بررسي سرگذشت ملت ها و امت هاي پيشين، به روشني درمي يابيم كه سنت الهي چنين بوده كه پديد آمدن هر گونه دگرگوني و تحولي براي جامعه هاي انساني، به دست و ارادة خود آنان شدني است. همان گونه كه سرنوشت يك انسان، در گرو چگونگي رفتار و كارهاي او است، سرنوشت يك جامعه نيز بستگي فراواني به كاركرد گروهي افراد دارد. خداوند بزرگ در آيه ا ي تأكيد كرده سرنوشت هيچ قوم و ملتي را دچار دگرگوني نمي كند مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است، تغيير دهند.(1)و در آيه اي ديگر مي-فرمايد: نعمتي را كه به گروه و امتي داده، تغيير نمي دهد؛ جز آنكه آنان، خودشان را تغيير دهند.(2)

از واژه هاي «قوم» و «انفسهم» در اين دو آيه، به روشني به دست مي آيد كه خواست گروهيِ جامعه، بسترهاي گوناگوني را فراهم مي سازد كه در دگرگوني سرنوشت آن اجتماع، نقش به سزايي دارد. در واقع، دگرگوني زيرساخت هاي ارزشي جامعه، بستر و زمينة مهمي در دگرگوني اوضاع اجتماعي است. اين تغيير از درون انديشه و جان انسان ها سر برآورده و آن گاه ارادة اجتماعي نوين هماهنگ با آن انديشه و آرمان را پديد مي آورد. و حكومت ها به مثابه بزرگ ترين فرآوردة ارادة اجتماعي، پيرو اين اصل اساسي است.

بنابراين، ضروري ترين كار، پيش از سامان يافتن هر نوع حكومتي در جامعه، فراهم كردن زمينه ها و بسترهاي هماهنگ با آن حكومت، جهت پذيرش مردمي است؛ چرا كه ساختار حكومت مطلوب مردم، در جامعه به گونه اي شكل مي گيرد كه خرد گروهيِ اجتماع، تحمل پذيرش آن را داشته باشند.


1- رعد (13)، آيه 11.
2- انفال (8)، آيه 53.
د) در عرصة نظامي و انتظامي

از مهم ترين وظايف دوران غيبت به عنوان زمينه سازي، آمادگي پيوسته و راستين از جهت توانمندي جسماني است. در اين باره در كتاب هاي روايي روايات فراواني وجود دارد.

امام باقر عليه السلام در پي آية شريف يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا؛(1)اي كساني كه ايمان آورده ايد، شكيبايي كنيد و ايستادگي ورزيد و مرزها را نگهباني كنيد. فرمود:

اصْبِرُوا عَلَي أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ صَابِرُوا عَدُوَّكُمْ وَ رَابِطُوا إِمَامَكُمْ المنتظر؛(2)بر انجام واجبات شكيبايي كنيد و برابر دشمنان، يك ديگر را ياري نماييد و براي ياري پيشواي منتظَر، همواره آمادگي خود را حفظ كنيد.

بر خلاف پندار برخي كه «رابطوا» را ممكن است بر ايجاد ارتباط و ملاقات با حضرت معنا كنند، اين واژه به معناي آمادگي براي مبارزه است.(3)و از سخنان پيشوايان معصومان عليهم السلام به دست مي آيد، مرابطه بر دو گونه است:

گونه اوّل: آن است كه گروهي از مسلمانان در مرزهاي كشورهاي اسلامي براي دوركردن دشمنان آماده باشند.

گونه دوم: آن است كه مؤمنان در هر حال، منتظر فرج معصومان عليهم السلام باشند، و در فرمانبرداري امر آن ها و شكيبايي بر طول زمان ظهور و فرج و در آنچه در حال ناپيدايي آن ها و امر آن ها است، ثابت قدم باشند، و در اين حال، تا اندازة امكان آماده باشند؛ عزم بر ياري ايشان در هنگام ظهور داشته باشند و از نظر ظاهري و جسمي هم در امر آن ها ثابت قدم باشند.

امام صادق عليه السلام فرمود:

هر يك از شما براي ظهور قائم عجل الله تعالي فرجه جنگ افزاري فراهم كنيد؛ اگر چه يك تير باشد. اميد است همين كه كسي اين نيّت را داشته باشد، حقّ تعالي او را از ياران و ياوران او قرار دهد.(4)

به دست آوردن توان و قوّت براي رودررويي با تهديدهاي دشمنان، همواره مورد پافشاري آموزه هاي ديني بوده است. قرآن كريم با همة صراحت بر اين مهم تأكيد كرده، پيروان خود را به فراهم نمودن همة ابزارهاي ممكن در اين راه سفارش مي كند.(5)

اين آموزه ها اگر چه در بارة همه انسان ها و همة دوران هاست، اما با توجه به حساسيت دوران غيبت و آستانة ظهور، اين آمادگي، اهميت فراواني دارد. يكي از نمودهاي زمينه سازي توان مند، آمادگي جسماني براي حضور در زمان ظهور است. امام صادق عليه السلام درباره ويژگي هاي ياران امام مهدي عجل الله تعالي فرجه، توان جسماني هركدام از آن ها را برابر چهل مرد نيرومند دانسته، قلب هاي آن ها را بسان پولادي استوار توصيف كرده كه اگر بر كوه هاي آهن بگذرند، آن را بَر كَنند و شمشيرهاي خود را در نيام نكنند تا آن كه خداي تعالي خشنود گردد.(6)

حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه پس از آگاه كردن جهانيان و اتمام حجت با آنان، به ناگزير با ستم گران و دشمنان، جنگ خونيني كرده و همانند جدّ بزرگوار خود، برخورد تندي با آنان خواهد داشت.(7)از روايات استقاده مي شود كه او در اين رودررويي از ياران خود نيز ياري مي خواهد و آنان نيز در نهايت شجاعت در كنار آن حضرت با دشمنان مبارزه خواهند كرد.

حال، چنين ياراني، مي بايست پيش از ظهور فراهم آيند و اين شدني نيست، مگر با افزايش توان و قدرت جسماني در عصر انتظار. چنان چه همة منتظران به اين امور مهم و پايه اي توجه لازم را داشته باشند، بدون ترديد، براي چگونگي درك دوران ظهور نقش مؤثري ايفا خواهند كرد.

در هر حال قيام حضرت مهدي عجل الله فرجه مبارزه اي است در برابر نيروهاي كفر جهاني و برخلاف پندار برخي، اين پيروزي با سختي ها و ناملايمات فراواني آميخته خواهد شد كه بايسته است زمينه سازان آن قيام جهاني، به بهترين صورت ممكن خود را آماده سازند. موسي بن بكر واسطي از بشير نبّال روايت كرده كه گفت: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: آنان مي گويند كه مهدي عجل الله فرجه اگر قيام كند، كارها به خودي خود براي او برقرار مي شود و به اندازه حجامتي خون نمي ريزد. آن حضرت فرمود:

كَلَّا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوِ اسْتَقَامَتْ لِأَحَدٍ عَفْواً لَاسْتَقَامَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله حِينَ أُدْمِيَتْ رَبَاعِيَتُهُ وَ شُجَّ فِي وَجْهِهِ كَلَّا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ حَتَّي نَمْسَحَ نَحْنُ وَ أَنْتُمُ الْعَرَقَ وَ الْعَلَقَ ثُمَّ مَسَحَ جَبْهَتَهِ؛ِِِ(8)هرگز چنين نيست؛ سوگند به آنكه جانم در دست اوست! اگر كارها به خودي خود، براي كسي برقرار و رو به راه مي شد، به طور مسلّم براي رسول خدا درست مي شد؛ آن گاه كه دندان هاي پيشين آن حضرت شكست و صورتش را زخم رسيد! نه هرگز، سوگند به آن كه جان من در دست اوست ]چنين نخواهد شد[ تا آنكه ما و شما عرق و خون بسته شده را پاك كنيم. سپس آن حضرت پيشاني خود را _ به عنوان نشانه اي از آن حالت _ پاك كرد.

شكي نيست كه دشمنان آن گاه كه نابودي خود را در قيام آن حضرت ببينند همة تلاش خود را براي بقاي خود به كار خواهند گرفت و اين گونه نخواهد بود كه به راحتي تسليم شوند! و بر همة منتظران آن دوران نوراني است تا در عرصة نظامي و افزايش توانمندي هاي جسماني خود تلاش وافري داشته باشند.

فراموش نكنيم كه اين ويژگي ها، اختصاصي به برخي از انسان ها (ياران و ياوران) ندارد، بلكه همه كساني كه در انتظار آن انقلاب بزرگ به سر مي برند به نسبت مي بايست آمادگي مناسب را به دست آورند.


1- آل عمران (3)، آيه200.
2- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص199.
3- نك: ابن منظور، لسان العرب, ج7, ص303؛ فخر الدين طريحي (د/1085ق)، مجمع البحرين, ج4, ص248.
4- لِيُعِدَّنَّ أَحَدُكُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ لَوْ سَهْماً فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا عَلِمَ ذَلِكَ مِنْ نِيَّتِهِ رَجَوْتُ لِأَنْ يُنْسِئَ فِي عُمُرِهِ حَتَّى يُدْرِكَهُ وَ يَكُونَ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِه؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص320, ح10.
5- انفال (8)، آيه 60.
6- فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ يُعْطَى قُوَّةَ أَرْبَعِينَ رَجُلًا وَ إِنَّ قَلْبَهُ لَأَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِيدِ وَ لَوْ مَرُّوا بِجِبَالِ الْحَدِيدِ لَقَطَعُوهَا لَا يَكُفُّونَ سُيُوفَهُمْ حَتَّى يَرْضَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؛ محمد بن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص 673، ح 27.
7- مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم؛ محمّد صلي الله عليه و آله وسلم، پيامبر خداست و كساني كه با اويند، بر كافران، سخت­گير [و] با هم­ديگر مهربانند. فتح (48)، آيه 29.
8- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص284، ح3.
2. زمينه سازان خاص

افزون بر آنچه ياد شد، در برخي از روايات، گروه هايي ويژه به عنوان زمينه ساز مورد توجه قرار گرفته اند. امام باقر عليه السلام در اين باره مي فرمايد:

كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ الحَقَّ فَلا يُعْطُوْنَهُ ثُمَّ يَطْلُبُونَ فَلا يُعطَونَهُ فَاِذا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلي عَواتِقِهِمْ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلا يَقْبَلُونَهُ حَتَّي يَقُومُوا وَلا يَدْفَعُونَها اِلاَّ اِلي صاحِبِكُمْ قَتْلاهُمْ شُهَداءٌ اَما اِنِّي لَوْ اَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَاِسْتَبْقَيْتُ نَفْسي لِصاحِبِ هَذا الاَمْرِ؛(1)گويي گروهي را مي بينم كه از شرق، براي به دست آوردن حق به پا مي خيزند؛ ولي بدانان نمي دهند و باز درخواست مي كنند، اما به آنان نمي دهند. پس چون چنين مي بينند، شمشيرهاي خود را بر دوش مي گيرند. در آن هنگام آنچه را مي خواهند به آنان مي دهند؛ ولي نمي پذيرند تا اينكه قيام مي كنند و آن را جز به صاحب الامر عليه السلام تسليم نمي كنند. كشتگان آنان شهيدند. اگر من آنان را درك كنم، جانم را براي صاحب الامر مي گذارم.

در اين روايت _ كه به نظر مي رسد نه از نظر سند(2)و نه محتوا، مشكلي ندارد _ از برپايي قيام ها و انقلاب هايي در آستانة ظهور حضرت مهدي عجل الله فرجه خبر داده شده است. افزون بر اين ها، روايات ديگري نيز بر اين نكته پافشاري كرده اند كه پيش از ظهور، حكومتي به رهبري يكي از صالحان در ناحيه مشرق برپا مي شود و زمينه ظهور را فراهم مي سازد. اين حكومت، تا آشكارشدن مهدي عجل الله فرجه و دادن آن به حضرت ايشان، ادامه مي يابد.

علامه مجلسي به نقل علي بن عيسي اربلي در كشف الغمه به نقل از كنجي شافعي روايتي را با يادآوري سند از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود:

يَخْرُجُ أُنَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَيُوطِئُونَ لِلْمَهْدِيِّ يَعْنِي سُلْطَانَهُ؛ مردماني از مشرق قيام مي كنند پس براي مهدي آماده مي كنند. مقصود سلطنت او را.

آنگاه كنجي شافعي در اعتبار حديث و اينكه آن را روايت صحيحي مي داند كه افرادي معتبري نقل كرده اند، مي نويسد:

هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ رَوَتْهُ الثِّقَاتُ وَ الْأَثْبَاتُ أَخْرَجَهُ الْحَافِظُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بْنُ مَاجَةَ الْقَزْوِينِيُّ فِي سُنَنِه.(3)

و روايت را معتبر دانسته است.


1- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 273؛ ح 50؛ محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 243.
2- حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد ]ابن عقده[ (ثقة جليل؛ رجال النجاشي، ص 94؛ فهرست الطوسي، ص69؛ رجال الطوسي، ص 409) قال حدثني علي بن الحسن (ثقة من وجوه الواقفة؛ رجال النجاشي، ص 255) عن أخيه محمد بن الحسن (ثقة؛ رجال النجاشي، ص345) عن أبيه (ثقة امامي؛ رجال الطوسي، ص 354) عن أحمد بن عمر الحلبي (ثقة؛ رجال النجاشي، ص 98) عن الحسين بن موسي (با توجه به نقل وي از معمر بن يحيي حسين بن موسي الحناط است؛ معجم رجال الحديث؛ ج6، ص99؛ در تحقيق انجام شده در نرم افزار درايه النور، وي علي التحقيق ثقه دانسته شده است) عن معمر بن يحيى بن سام (ثقة امامي؛ رجال النجاشي، ص 425) عن أبي خالد الكابلي (امامي صحيح المذهب؛ رجال الكشي، ص 115) عن أبي جعفر عليه السلام أنه قال:
3- محمد باقر مجلسي، بحارالأنوار، ج51، ص87 ؛ علي بن عيسي اربلي، كشف الغمة، ج2، ص477.

دو بررسي كوتاه

يك . پرچم هاي سياه

ناگفته نگذرم، در زمينة روايات مربوط به قيام هاي زمينه ساز، از پرچم هاي سياه نام برده شده كه روايات فراواني _ به ويژه در برخي منابع اهل سنت _ نقل شده است كه البته گمان ساختگي بودن بسياري از آنها بسيار قوي مي نمايد.(1)اما مهم آن است كه زمينه اين گونه جعل ها با روايات دردست بين مسلمانان كم و بيش هم خواني دارد.

از اين روايات مي توان به موارد زير اشاره كرد:

شيخ طوسي با يادآوري سند از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه:

تَنْزِلُ الرَّايَاتُ السُّودُ الَّتِي تَخْرُجُ مِنْ خُرَاسَانَ إِلَي الْكُوفَةِ فَإِذَا ظَهَرَ الْمَهْدِيُّ بُعِثَ إِلَيْهِ بِالْبَيْعَةِ؛(2)پرچم هاي سياه از خراسان آمده در كوفه فرود مي آيند، آنگاه كه مهدي آشكار شد آنها را خواسته با وي بيعت مي كنند.

علامة مجلسي از كتاب كشف الغمه في معرفه الائمه از بخش چهل حديث ابو نعيم اصفهاني نقل كرده كه در آنها به پرچم هاي سياه اشاره شده است. در روايت نخست از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرده كه:

إِذَا رَأَيْتُمُ الرَّايَاتِ السُّودَ قَدْ أَقْبَلَتْ مِنْ خُرَاسَانَ فَائْتُوهَا وَ لَوْ حَبْواً عَلَي الثَّلْجِ فَإِنَّ فِيهَا خَلِيفَةَ اللَّهِ الْمَهْدِيَّ؛(3)هنگامي كه ديديد پرچم هاي سياه از خراسان به سوي شما آمد آن را همراهي كنيد؛ اگر چه با عبور از روي برف ها باشد كه همانا در آن خليفه الهي مهدي است.

و سه روايت پس از آن نيز با همين مضمون نقل شده است.(4)

اين روايت كه از شهرت فراواني برخوردار است هم از نظر سند و هم از نظر متن، گوناگون نقل شده است.

احمد بن حنبل آن را از ابوقلابه از ثوبان از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرده(5)اما ابن حماد بدون استناد به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن را از ابوقلابه از ثوبان غلام رسول خدا آورده است.(6)

در هر دو صورت ابوقلابه در سند روايت است و گفته شده او مدلس(7)بوده است.(8)بنابراين روايت ضعيف و غير قابل اعتماد است. افزون بر آن در روايات ديگر همين مضمون نقل شده در حالي كه لقب مهدي نيامده است.

همان گونه كه ديده مي شود اين مضمون بيش از آنكه در روايات شيعه نقل شده باشد در كتاب هاي اهل سنت يادآوري شده است. كه صرف نظر از ميزان اعتبار اين روايات نزد اهل سنت بررسي ها از شمار فراوان اين روايات در منابع ياد شده حكايت مي كند. از بزرگان اهل سنت مي توان به احمد بن حنبل در مسند، ابن ماجه در سنن،(9)حاكم نيشابوري در مستدرك،(10)و متقي هندي در كنز العمال(11)اشاره كرد كه اين روايات را نقل كرده اند.

يكي از نويسندگان بزرگ معاصر به اين نكته كه حديث يادشده ممكن است از روايات ساختگي به دست بني عباس يا از طرفداران ابومسلم خراساني باشد، اشاره كرده، اشكال جدي تر را در محتواي آن دانسته و تأكيد بر بطلان آن كرده اند با اين بيان كه مهدي از خراسان نمي آيد و پرچم هاي سياه شعار بني عباس بوده است.(12)

برخي پژوهشگران معاصر، روايات پرچم هاي سياه را از پايه ساختگي دانسته، بر اين باورند كه اخبار مربوط به پرچم هاي سياه بسيار آشفته و مطالب در آن بسيار گنگ است؛ آنگاه تصريح مي كند كه اين پرچم ها ارتباطي به ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم ندارد، بلكه همان پرچم هايي است كه حدود سال 130 ق از شرق امپراتوري اسلامي برافراشته شد و تا كوفه و سپس تا شام و بيت المقدس پيش رفت و پي آمد آن برپايي خلافت عباسيان شد.(13)

البته برخي ديگر نيز پس از نقل روايات در اين زمينه اصل روايات را پيش از عباسي ها ثابت دانسته، اما جعل وتحريف را بعيد ندانسته، نوشته اند:

أحاديث الرايات السود متعددة، ولعل أصلها حديث واحد تعددت رواياته. والذي نطمئن إليه بعد تتبعها أن أصل الحديث عن تمهيد قوم من خراسان للمهدي كان موجودا قبل حركة العباسيين، وأنهم استفادوا منه واتخذوا شعار الرايات السود لهذا الغرض. وقد سبب ذلك أن طرأ علي رواية الحديث تغييرات ما. ولذا فإن رواية الرواة الذين كانوا مخالفين لبني العباس تكون أوثق وأبعد عن التهمة والشك؛(14)روايات پرچم هاي سياه پرشمارند. كه ممكن است اصل آن يك روايت بوده و نقل هاي فراواني پيدا كرده است. اما آنچه مي توان پس از بررسي ها به آن اطمينان يافت اينكه اصل روايتي كه ثابت مي كند قومي از خراسان براي ياري مهدي قيام مي كنند پيش از حركت عباسيين موجود بوده است. و عباسيون از آن بهره بردند و آن را شعار پرچم هاي سياه قرار دادند. و البته دگرگوني هايي در روايت پديد آمده است. از اين رو رواياتي كه راوي آن از مخالفان بني عباس باشد معتبرتر است و از ترديد به دور است.

در بين اهل سنت نيز برخي از پژوهشگران معاصر _ ضمن اينكه شمار روايات صحيح مهدويت را كمتر از 50 روايت دانسته _ برخي روايات مربوط به پرچم هاي سياه را در شمار روايات صحيح دانسته، در اين باره قلم فرسايي كرده،(15)برخي روايات در اين زمينه را معتبر دانسته است.

افزون بر روايات يادشده، رواياتي ديگر نيز برخي از حركت هاي در آستانه ظهور را به عنوان قيام هاي زمينه ساز و نشانه يادآوري كرده اند. يكي از نويسندگان معاصر شيعه پس از اشاره به برخي روايات يادشده در اين زمينه مي نويسد:

بر همين اساس، برخي، تشكيل دولت شيعي مذهب صفويه را _ كه پس از قرن ها استيلاي حاكمان مستبد و متعصب عامي مذهب، روي كار آمد _ همان دولتي دانسته اند كه در روايات از جمله زمينه سازان حكومت مهدي عجل الله فرجه به شمار آمده است. در زمان ما نيز، برخي از نويسندگان با استناد به ويژگي هايي كه در روايات آمده، انقلاب اسلامي ايران را _ كه در سال 1357 خورشيدي به رهبري امام خميني به پيروزي رسيد _ همان دولتي دانسته اند كه زمينه را براي ظهور و قيام حضرت مهدي عجل الله فرجه آماده مي كند كه ان شاء اللّه تا ظهور آن حضرت ادامه مي يابد.(16)

در هر صورت، گرچه قراين فراواني، اين گمان را قوّت مي بخشد؛ ولي دليل قطعي در دست نيست كه ثابت كند منظور از حكومت زمينه ساز، همين انقلاب اسلامي ايران است.

اين نخستين باري نيست كه دانشمندان شيعه، چنين گماني را مطرح ساخته اند. پيش از اين نيز، هرگاه حركت و انقلابي از ناحية شرق _ به ويژه منطقة خراسان _ صورت مي گرفت، اين گمان تقويت مي شد. البته هيچ يك از آن حركت ها به اندازه انقلاب اسلامي، زمينه ساز انقلاب مهدي عجل الله فرجه نبوده اند؛ بلكه اصلاً مقايسه آن ها با انقلاب اسلامي باطل است. از اين رو، احتمال اينكه مراد از «دولت زمينه ساز» انقلاب اسلامي ايران باشد و تا ظهور حضرت مهدي عجل الله فرجه تداوم يابد، بسيار است.(17)


1- برخي اين روايات از اين قرارند: اذا هزمت الرايات السود خيل السفياني...، نعيم بن حماد، الفتن، ص 269، شماره1004؛ اذا خرجت خيل السفياني الي الكوفه بعث في طلب اهل خراسان و يخرج اهل خراسان في طلب المهدي فيلتقي هو و الهاشمي برايات سود...، همان، ص249، شماره 921؛ و تقبل خيل السفياني في طلب اهل خراسان...، همان، ص240، شماره 887؛ تخرج رايات سود تقاتل السفياني...، همان، ص248، شماره 916؛ اذا اختلفت الرايات السود خسف بقريه من قري ارم...، همان، ص229، شماره 847؛ و ده ها حديث ديگر.
2- الفضل بن شاذان عن محمد بن علي عن عثمان بن أحمد السماك عن إبراهيم بن عبد الله الهاشمي عن إبراهيم بن هانئ عن نعيم بن حماد عن سعيد أبي عثمان عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال: محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 452؛ محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج52، ص 217.
3- محمد باقر مجلسي، بحارالأنوار، ج51، ص82.
4- همان، ص 84 و 87 و 97.
5- احمد بن حنبل، مسند، ج5، ص 277.
6- نعيم بن حماد، الفتن، ص246، ح903، يوسف مقدسي، عقد الدرر، ص125.
7- مدلس به كسي گويند كه حقايقي را در سند روايت پنهان كرده است.
8- ذهبي، ميزان الاعتدال، ج2، ص426، سير اعلام النبلاء، ج4، ص469.
9- ابن ماجه، سنن، ج2، ص1367. وي پس از نقل روايت نوشته: في الزوائد: هذا اسناد صحيح رجاله ثقات و رواه الحاكم في المستدرك و قال: صحيح علي شرط الشيخين.
10- حاكم نيشابوري، المستدرك، ج4، ص 464 و 502.
11- متقي هندي، كنز العمال، ج14، ص 261 و 263.
12- ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص53.
13- نك: مصطفي صادقي، تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور، ص98.
14- جمعي از محققان، معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج1، ص391.
15- عبد العليم عبد العظيم البستوي، المهدي المنتظر في ضوء الاحاديث و الآثار الصحيحة، ص56 و 158
16- جمعي از نويسندگان، مجموعه مقالات و گفتارها پيرامون حضرت مهدي عليه السلام، ص 207.
17- جمعي از نويسندگان، چشم به راه مهدي عليه السلام، ص 306 _ 303.
دو . موَطئون از مشرق

يكي از رواياتي كه در بحث زمينه سازان ويژه، فراوان به آن اشاره مي شود روايتي است از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه فرمود:

يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدي؛ مردماني از مشرق خروج مي كنند، پس براي مهدي فراهم مي كنند. ]يعني سلطنت او را[.

اين روايت نخسين بار به قلم محمد بن يزيد قزويني (د/273ق) در سنن وي اين گونه نقل شده است:

حدثنا حرملة بن يحيى المصري، وإبراهيم بن سعيد الجوهري، قالا: ثنا أبو صالح عبد الغفار بن داود الحراني. ثنا ابن لهيعة عن أبي زرعة عمرو بن جابر الحضرمي، عن عبد الله بن الحرث بن جزء الزبيدي، قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم" يخرج ناس من المشرق. فيوطئون للمهدى " يعنى سلطانه. (1)

روشن است كه دو كلمة پاياني يعني (يعني سلطانه) از راوي است.

در منابع در دست، پس از ابن ماجه دومين كسي كه روايت را نقل كرده، طبراني (د/ 360 ق) است. وي روايت را اين گونه نقل كرده است:

حدثنا أحمد بن رشدين قال : حدثنا محمد بن سفيان الحضرمي قال: حدثنا بن لهيعة عن أبي زرعة عمرو بن جابر عن عبد الله بن الحارث بن جزء الزبيدي قال: قال رسول الله: يخرج قوم من قبل المشرق فيوطئون للمهدي سلطانه؛(2)

آنگاه در ادامه نوشته : لا يروى هذا الحديث عن عبد الله بن الحارث إلا بهذا الاسناد تفرد به بن لهيعة.

يوسف بن يحيي مقدسي (د/ قرن 7) از ديگر كساني است كه به نقل اين روايت پرداخته است.(3)پس از وي هيتمي (د/807 ق) در مجمع الزوايد، در كنار نقل روايت، سند آن را فاقد اعتبار دانسته، نوشته است: رواه الطبراني في الأوسط و فيه عمرو بن جابر و هو كذاب. (4)و اين يكي از اظهار نظرها در بارة اعتبار روايت است. هم زمان با وي ابن خلدون (د/ 808 ق) نيز روايت را در تاريخ خود نقل و همان موضع هيتمي را گرفته، روايت را بي اعتبار دانسته است. (5)

يكي از نويسندگان معاصر اهل سنت پس از نقل روايت و اشاره به همة منابعي كه آن را نقل كرده اند پس از بررسي رجال حديث به صراحت آن را ضعيف دانسته مي نويسد: النتيجه: إسناده ضعيف جدا. الحضرمي متروك. (6)


1- محمد بن يزيد قزويني، سنن ابن ماجه، ج2، ص1368، ش 4088.
2- طبراني، معجم الاوسط، ج1، ص 94.
3- يوسف بن يحيي مقدسي، عقد الدرر في أخبار المنتظر، ص 125.
4- هيتمي، مجمع الزوائد، ج7، 318.
5- ابن خلدون، تاريخ، ج1، ص321.
6- عبد العليم عبد العظيم البستوي، موسوعة في أحاديث الإمام المهدي الضعيفة والموضوعة، ص 110.

نكته ها

صرف نظر از اينكه روايت يادشده از نظر اهل سنت معتبر باشد يا خير، نكاتي قابل تأمل است:

1. اين روايت و حتي مضمون آن به صورت يادشده در سخن هيچ يك از معصومان عليهم السلام اشاره نشده است؛ نه فقط تركيب "فيوطئون للمهدي" كه واژگان "فيوطئون" در هيچ يك از روايات براي زمينه سازان نيامده است.

2. اين روايت براي نخستين بار از طريق كتاب كشف الغمه(1)مرحوم اربلي از كتاب كفاية الطالب في مناقب علي بن ابي طالب، اثر محمد بن يوسف بن محمد كنجي شافعي(د/658)، (2)به منابع روايي شيعه راه يافته و مرحوم علامه مجلسي(3)نيز از اين كتاب روايت را نقل كرده است. و پس از وي به طور عموم از اين دو منبع نقل شده است.

3. با توجه به دو نكتة ياد شده لزومي بر اصرار استفاده از اين روايت در بحث هاي شيعي به نظر نمي رسد. بنابراين براي بررسي محتواي مورد نظر اگر چنانچه روايت معتبر در منابع شيعه باشد، نياز به بهره مندي از اين گونه روايات - كه نزد بسياري از اهل سنت داراي اعتبار نيست - وجهي ندارد.


1- علي بن عيسي اربلي، كشف الغمه في معرفه الائمه، ج2، ص 477.
2- وي پس از نقل روايت براي نخستين با روايت را معتبر دانسته مي نويسد: هذا حديث حسن صحيح روته الثقاة و الأثبات.
3- محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج51، 87.

قيام و برپايي حكومت در عصر غيبت

اشاره

يكي از موضوعاتي كه در مباحث مهدويت، همواره در بارة آن بحث و مناقشه بوده و هست، بحث قيام و برپايي حكومت در دوران غيبت و پيش از نهضت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه است. برخي، با استناد به پاره اي روايات، پنداشته اند هرگونه شورش بر فرمانروايان ستم گر، پيش از ظهور امام زمان عليه السلام ناروا و ممنوع است. از اين رو، با هرگونه نداي عدالت خواهانه اي، مخالفت ورزيده و آن را طاغوت مي نامند!

اينان بر اين پندارند روايات، به پرهيز از هرگونه قيام پيش از ظهور حضرت مهدي عجل الله فرجه سفارش كرده، از برپايي حكومت و هرگونه قيام مسلحانه پيش از ظهور جلوگيري مي كند و نيز پافشاري كرده اين گونه قيام ها، پاياني جز شكست نخواهد داشت.

در برابر، گروهي ديگر با استناد به برخي آيات قرآن و روايات معصومان عليهم السلام، برپايي قيام و حكومت اسلامي را در دوران غيبت در صورت امكان، امري روا و بلكه واجب مي دانند.

در اينجا به بررسي كوتاه برخي روايات در بارة قيام هاي پيش از ظهور مي پردازيم.

دربارة جلوگيري از حركت هاي اصلاح گرايانه در دوران انتظار، روايات گوناگوني نقل شده كه مي توان آنها را به چند گروه تقسيم كرد:(1)


1- از آنجا كه بررسي همه روايات، مجال گسترده اي مي طلبد، در اينجا فقط به برخي از روايات اشاره و به صورت كوتاه به بررسي آن­ها مي پردازيم.
1. طاغوت بودن پرچم داران قيام

برخي از اين روايات، به طور عام، هرگونه شورش و برافراشتن هر پرچمي را پيش از قيام حضرت حجّت عجل الله فرجه، ردّ كرده و پرچم دار آن را طاغوت و يا مشرك دانسته است.(1)دو روايت در اين بحث در دست است:

1. محمد بن يعقوب كليني با ذكر سند از ابو بصير نقل كرده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

كُلُّ رايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيامِ القائِمِ فَصاحِبُها طاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛(2)هر پرچمي پيش از قيام قائم بر افراشته شود، پرچم دار آن طاغوتي است كه در برابر خدا پرستش مي شود.

اگر چه علاّمه مجلسي، اين روايت را موثَّق دانسته،(3)ولي سند آن، خالي از اشكال نيست؛ زيرا در اين سند، «حسين بن مختار» است كه برخي وي را توثيق و گروهي او را تضعيف كرده اند.(4)

اما دربارة محتواي روايت بايد گفت: واژه «طاغوت» و جمله «يُعْبَدُ مِنْ دوُنِ اللَّهِ»، در اين حديث بيان گر آن است كه مقصود از «پرچم برافراشته شده پيش از قيام قائم»، پرچمي است كه در برابر خداوند بزرگ و رسول و امام عليهم السلام برافراشته شود و برافرازنده آن در برابر حكومت خدا، حكومتي برپا كند و در پي آن باشد كه به خواسته هاي خود، رفتار كند. بنابراين، نمي توان شخص شايسته اي را كه براي حاكميت دين، به پا خاسته و اقدام كرده است؛ طاغوت خواند؛ زيرا چنين پرچمي، نه فقط در برابر پرچم قائم عجل الله فرجه برافراشته نشده، كه در راه و سوي اوست.

2. روايتي كه ابن ابي زينب در كتاب الغيبة به نقل از مالك بن اعين جهني از امام باقر عليه السلام با مضمون روايت نخست و با سه سند متفاوت نقل كرده است:

2_1. مالك بن أعين جهني نقل كرده كه امام باقر عليه السلام فرمود:

كُلُّ رايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ راية القائِمِ صاحِبُها طاغُوتٌ؛(5)هر پرچمي پيش از به پاخاستن قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوت است.

در سند اين روايت، «علي بن ابي حمزه بطائني» هست كه «از بزرگان واقفيه است» و دانشمندان دانش رجال، او را توثيق نكرده اند. علامه در كتاب خلاصه، وي را به شدّت تضعيف كرده است.(6)او از وكلاي شناخته شده و مورد اعتماد امام كاظم عليه السلام بود كه پس از زنداني شدن آن حضرت، دارايي فراواني از شيعه به دست او و ديگر وكلا رسيد؛ اما آنان پس از شهادت امام هفتم، طمع ورزيدند و آن حضرت را واپسين حجت خدا و همان مهدي موعود عجل الله فرجه معرفي كرده و امامت فرزندش حضرت رضا عليه السلام را منكر شدند تا اموال را به چنگ آورند!

مرحوم آيت الله خوئي پس از نقل سخن موافقان و مخالفان، نتيجه مي گيرد كه نمي توان به وثاقت او حكم كرد.(7)بنابراين، به سبب ضعف سند، نمي توان به اين روايت اعتماد كرد. البته بر فرض چشم پوشي از ضعف سند روايت، همچنان آنچه در بارة محتواي روايت پيشين گفته شد در اين روايت نيز بحث مي شود.

2_2. مالك بن أعين جهني نقل كرده كه امام باقر عليه السلام فرمود:

كُلُّ رايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيامِ القائِمِ صاحِبُها طاغُوتٌ؛(8)هر پرچمي پيش از به پاخاستن قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوت است.

در سند اين روايت، «محمّد بن حسان رازي» است، نجاشي وي را راوي از ضعفا(9)دانسته و ابن داود از وي با عنوان «ضعيف جداً» ياد كرده است.(10)با توجه به تضعيف «رازي» به دست اين دو نفر، به اين روايت نيز اعتماد نمي شود؛ اگرچه مرحوم خويي پس از نقل سخن نجاشي و ابن غضائري، وي را بنابر «اظهر»، ثقه دانسته است.(11)

2_3. و علي بن أحمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي از علي بن إبراهيم بن هاشم از پدرش از عبد الله بن مغيره از عبد الله بن مسكان از مالك بن أعين جهني نقل كرده كه امام باقر عليه السلام فرمود:

كُلُّ رايَةٍ تُرْفَعُ او قال تخرج قَبْلَ قِيامِ القائِمِ صاحِبُها طاغُوتٌ؛(12)هر پرچمي پيش از به پاخاستن قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوت است.

در سند آن، «علي بن أحمد بندنيجي» آمده است كه در كتاب هاي رجالي شيخ طوسي و شيخ نجاشي مطرح نشده و از سوي آنان چيزي در بارة او گزارش نشده است. برخي پژوهشگران، او را همان ابوالحسن علي بن احمد بن نصر بندنيجي دانسته اند كه نعماني از او به نقل روايت پرداخته است.(13)در اين صورت، اين شخص، همان كسي خواهد بود كه ابن غضائري درباره اش مي نويسد: «در رمله ساكن بود، ضعيف و ساقط است. به او توجه نمي شود.»(14)

حتي اگر ابن غضائري را در بيان ويژگي ها و احوال راويان، دچار تندروي بدانيم و سخن او را در بارة علي بن احمد بندنيجي نپذيريم، در بارة او توثيقي نداريم تا با اعتماد بر آن، روايات وي را بپذيريم. بنابراين، اين نقل نيز قابل اعتماد نيست.

يكي از پژوهشگران در بررسي دلالت اين روايت، "دعوت" را به دو گونه دانسته است:

1. دعوت حق؛ يعني، فراخواندن مردم براي به پاداشتن حق و بازگردانيدن زمام كارهاي حكومت به دست اهل بيت عليهم السلام كه چنين دعوتي مورد تأييد امامان معصوم عليهم السلام است.

2. دعوت باطل؛ يعني، فراخواندن مردم براي مطرح كردن خود و مقصود از «كلُّ راية»، همين بخش دوم در برابر بخش نخست است؛ يعني دعوت، در عرض و مقابلِ دعوتِ اهل بيت عليهم السلام باشد، نه در طول و مسير آن. بنابراين، قيام هايي كه بر مبناي دفاع از حريم اهل بيت عليهم السلام و دعوت مردم به سوي آنان، صورت گرفته است، به طور كلّي، از دايره مصاديق اين روايت، خارج اند.

آنگاه اين احتمال را مطرح كرده است كه ممكن است گفته شود:

«اين حديث، در بطلان تمام قيام هاي پيش از قيام قائم عجل الله فرجه، ظهور دارد؛ يعني، ملاك بطلان، اين نيست كه دعوت براي خود و در عرض نهضت امامان معصوم عليهم السلام صورت بگيرد؛ بلكه ملاك، پيشي گرفتن آن، بر قيام حضرت مهدي عجل الله فرجه است؛ خواه دعوتِ حق باشد و يا دعوتِ باطل!»

و در ادامه پاسخ داده است:

«اوّلا، به احتمال قوي، اين روايت، ناظر به بعضي از قيام هاي آن زمان است و به اصطلاح، «قضيه خارجيه» است، نه حقيقي. و ناظر به تمام قيام ها نيست و ملاك حق و باطل بودن، همان دعوت به راه راست است.

ثانياً، روايات بسياري از امامان معصوم عليهم السلام وارد شده است كه برخي از قيام هايي را كه بعدها و پيش از ظهور امام زمان اتّفاق مي افتد، كاملا تأييد كرده و مردم را براي پيوستن به آنان تشويق نموده اند؛ همانند «راية اليماني» و اگر آن روايت را قضيه خارجيه ندانيم، با اين روايات، در تعارض خواهد بود».(15)

البته با توجه به عنواني كه مرحوم نعماني به باب اين روايات داده؛ يعني «باب ما روي فيمن ادعي الامامة و من زعم أنه إمام و ليس بإمام و أن كل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت»(16)مي توان گفت: او در جايگاه نخستين نقل كننده اين روايات، چنين فهميده كه مقصود از صاحب پرچم، كسي است كه خود را به عنوان امام و يا قائم معرفي كند. و در زمرة مدعيان دروغين، بر باطل باشد.

افزون بر آنچه دربارة سند روايات گفته شد، اگر با استناد به اين روايات، هرگونه قيام و نهضتي را محكوم و غير مشروع بدانيم، اين گونه برداشت، با آيات و روايت هاي جهاد، امر به معروف و نهي از منكر و نيز با سيرة پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و ائمه معصومين عليهم السلام تعارض دارد و در مقام تعارض، بايد از اين روايات صرف نظر كرد.

امام خميني رضوان الله عليه، معمار بزرگ انقلاب اسلامي در برابر كساني كه با تمسّك به روايت هاي يادشده به بهانه جويي مي پردازند، مي نويسد:

اين احاديث، هيچ مربوط به تشكيل حكومت خدايي عادلانه _ كه هر خردمند لازم مي داند _ نيست؛ بلكه در روايت اول، دو احتمال است: يكي آنكه راجع به خبرهاي ظهور ولي عصر عجل الله فرجه باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد علم هايي كه به عنوان امامت قبل از قيام قائم بر پا مي شود، باطل است _ چنان چه در ضمن همين روايات، علامت هاي ظهور هم يادآوري شده است _ و احتمال ديگر آنكه از قبيل پيشگويي باشد؛ از اين حكومت هايي كه در جهان تشكيل مي شود تا زمان ظهور كه هيچ كدام به وظيفه خود عمل نمي كنند و همين طور هم تا كنون بوده... .(17)

وي در جاي ديگر مي نويسد:

آن روايات [اشاره دارد] كه هر كس عَلَم بلند كند با عَلَم مهدي، به عنوان «مهدويت» بلند كند [باطل است].(18)

و به بياني روشن تر با ابلهانه خواندن ادعاي مخالفان برپايي حكومت در عصر غيبت، آنان را افرادي غافل و فريب خورده سياسي و آن ادعا را مخالف نص آيات الهي دانسته فرمود:

«اگر فرض كنيم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مي زديم، براي اين كه خلاف آيات قرآن است. اگر هر روايتي بيايد كه نهي از منكر را بگويد نبايد كرد! اين را بايد به ديوار زد، اين گونه روايت قابل عمل نيست و اين نفهم ها نمي دانند چه مي گويند. هر حكومتي باشد، حكومت باطل است... الان عالم پر از ظلم است، ما اگر بتوانيم جلو ظلم را بگيريم بايد بگيريم، تكليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن است كه تكليفمان كرده است. ما بايد برويم همه كار را بكنيم. ما بايد فراهم كنيم كار را، فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم، كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت».(19)


1- روايات يادشده را شيخ حر عاملي در «وسائل الشيعه» و محدث نوري در «مستدرك الوسائل» در بابي با عنوان «بابُ حكمِ الخروج بالسيف قبل قيام القائم عليه السلام » گرد آورده اند.
2- عَنْهُ]محمد بن يحيي[ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِير؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج 8، ص 295، ح 452.
3- محمد باقر مجلسي، مرآة العقول، ج 26، ص 325.
4- نك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 6، ص 86.
5- و أخبرنا عبد الواحد بن عبد الله قال حدثنا أحمد بن محمد بن رباح الزهري قال حدثنا محمد بن العباس بن عيسى الحسيني عن الحسن بن علي بن أبي حمزة عن أبيه عن مالك بن أعين الجهني؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص114.
6- لأن ابن أبي حمزة البطائني ضعيف جدا؛ حسن بن يوسف حلي، خلاصة الاقوال، ص96، شماره 29.
7- فلا يمكن الحكم بوثاقته و بالنتيجة يعامل معه معاملة الضعيف؛ ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج11، ص226.
8- و أخبرنا علي بن الحسين قال حدثنا محمد بن يحيي العطار بقم قال حدثنا محمد بن حسان الرازي قال حدثنا محمد بن علي الكوفي عن علي بن الحسين عن ابن مسكان عن مالك بن أعين الجهني؛ همان، ص115.
9- أبو عبد الله الزينبي يعرف و ينكر بين بين يروي عن الضعفاء كثيرا؛ نجاشي، رجال النجاشي، ص338، ش903؛ و نيز: احمد بن حسين غضايري، رجال ابن الغضائري، ج1، ص95.
10- ابن داود، رجال ابن داود، ص 502، شماره 427.
11- ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 15، ص 190، شماره 10443.
12- و أخبرنا علي بن أحمد البندنيجي عن عبيد الله بن موسي العلوي عن علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن عبد الله بن المغيرة عن عبد الله بن مسكان عن مالك بن أعين الجهني؛ همان، 115.
13- علي نمازي شاهرودي، مستدركات علم رجال الحديث، ج5، ص302.
14- احمد بن حسين غضائري، رجال ابن الغضايري، ص82.
15- نجم الدين طبسي، تا ظهور، ج1، ص78 (با اندكي تصرف)
16- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص111.
17- سيد روح الله موسوي خميني، كشف الاسرار، ص 225.
18- همو، صحيفه امام، ج 21، ص 14.
19- همان، ص 16.
2. شكست قيام هاي پيش از ظهور

رواياتي كه بيانگر ناكامي و شكست قيام هاي پيش از قيام حضرت مهدي عليه السلام است. بعضي از رواياتي كه در اين باره نقل مي شود، از اين قرار است:

كليني از علي بن ابراهيم از پدرش از حمّاد بن عيسي از ربعي… نقل كرده كه امام سجاد عليه السلام فرمود:

وَاللَّهِ لايَخْرُجُ واحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ القائِمِ عجل الله فرجه اِلاّ كانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ اَنْ يَسْتَوِي جَناحاهُ فَاَخَذَهُ الصِّبْيانُ فَعَبَثُوا بِهِ؛(1)به خدا سوگند! هيچ يك از ما پيش از قيام قائم خروج نمي كند؛ مگر اينكه مَثَل او، مانند جوجه اي است كه پيش از محكم شدن بال هايش، از آشيانه پرواز كرده باشد. در نتيجه كودكان او را گرفته و با او به بازي مي پردازند.

از اين روايت نتيجه گرفته شده: قيام براي برپايي حكومت اسلامي، نه فقط بي نتيجه است كه گرفتاري و ناراحتي اهل بيت را نيز در پي دارد. بنابراين، بايد از برپايي حكومت اسلامي، پيش از قيام حضرت مهدي عجل الله فرجه چشم پوشيد!

يكي از اشكالات اين است كه اين روايت، مرسل است و در سند آن، شخصي به نام ربعي بن عبدالله بن الجارود قرار دارد كه هر چند ثقه است؛ اما از آنجايي كه از اصحاب امام صادق و امام كاظم عليهما السلام است از نظر طبقه و سال، نمي تواند بدون واسطه، از امام زين العابدين عليه السلام روايت نقل كرده باشد.

البته اين روايت را نعماني با اندكي تفاوت، از امام باقر عليه السلام با سند ديگري اين چنين نقل كرده است:

مَثَلُ مَنْ خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ مَثَلُ فَرْخٍ طَارَ وَ فوَقَعَ من وكره فَتَلَاعَبَتْ بِهِ الصِّبْيَانُ؛(2)مَثَلِ خروج قائم ما خاندان، مانند خروج رسول خدا صلي الله عليه و آله است و مثل آن كس كه از ما خاندان قبل از قيام قائم به پا خيزد، بسان جوجه اي است كه پرواز كند و از آشيانه خود فرو افتد و كودكان با آن به بازي پردازند (يعني دستخوش بازيچه كودكان شود).

اين روايت نيز به سبب مجهول(3)و يا مهمل (4)بودن احمد بن علي جعفي و محمّد بن مثنّي حضرمي و عثمان بن زيد جهني در آن، پذيرفتني نيست. افزون بر آن، اينكه جعفر بن محمّد بن مالك، (فزاري) به تصريح نجاشي، ضعيف الحديث و فاسد المذهب است.(5)

افزون بر اشكال در سند كه به آن اشاره شد؛ استناد به اين روايت و مانند آن از جهاتي باطل است:

جهت نخست: اين روايت در صدد اين نيست كه اصل جواز قيام را ردّ كند؛ بلكه قيام در جايگاه قائم آل محمد را نفي مي كند. اگر چنان چه بگوييم اين روايت، نفي جواز مي كند، پس قيام زيد بن علي و حسين بن علي (شهيد فخ) و… را نيز محكوم كرده است! با اينكه بدون ترديد، اين قيام ها هرگز در جايگاه قائم آل محمد آن گونه كه در صريح روايات در بارة حضرت مهدي عليه السلام نقل شده، نبوده است و مورد تأييد ائمه عليهم السلام بوده است. امام صادق عليه السلام در بارة قيام زيد شهيد فرمود:

وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَي نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَي الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَي بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَي سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِيَنْقُضَه؛(6)نگوييد زيد خروج كرد! زيرا او مردي عالم و راست گو بود و شما را به سوي خود فرانخواند؛ بلكه به سوي آل محمد عليهم السلام و خشنودي آنان فراخواند. هر آينه، اگر پيروز مي شد، به وعدة خود وفا مي كرد. او در برابر سلطنت و حكومتي قيام كرد كه محكم و يك پارچه بود و مي خواست اركان آن را متلاشي كند.

اين روايت هم از جهت سند(7)و هم از جهت محتوا بدون اشكال است.

جهت دوم: پيروزنشدن قيام، دليل بر نفي تكليف به قيام نيست؛ براي نمونه، «در جنگ صفين، شايع شد كه معاويه مرده است. اين خبر باعث شادي مردم شد؛ اما حضرت علي عليه السلام در برابر شادي مردم فرمود: سوگند به آن خدايي كه جان من در دست قدرت او است! معاويه هلاك نمي شود تا مردم با او هماهنگ شوند. از آن حضرت پرسيدند: بنابراين، پس چرا با او مي جنگيد؟ امام فرمود:

اَلْتَمِسُ العُذْرَ بَيني وَ بَيْنَ اللَّهِ؛(8)مي خواهم بين خود و خدايم عذر داشته باشم.

اين روايت و مانند آن بيان گر اين معناست كه انسان مسلمان، بايد به تكليف خود عمل كند و نبايد انتظار داشته باشد به طور حتم به نتيجه مطلوب برسد.

جهت سوم: شايد مقصود از جمله «مِنّا اَهْل البَيْت»، فقط امامان معصوم عليهم السلام باشند؛ زيرا شيعيان از آنان، انتظار خروج مسلحانه را داشتند و ايشان با توجّه به شرايط حاكم بر آن زمان، مي خواستند با اخبار غيبي، آنان را قانع كنند كه هركس از ما، پيش از قيام قائم، خروج كند، به سبب نبود امكانات لازم، پيروز نمي شود و مصلحت اقتضا مي كند كه خروج مسلحانه نكند.

جهت چهارم: اين روايات اگر در صدد نهي از قيام و مبارزه با بي داد و تباهي باشد، با آيات جهاد و امر به معروف و نهي از منكر و نيز با سيرة پيشوايان معصوم عليهم السلام ناسازگار خواهد بود؛ از اين رو، بايد به دور افكنده شود.


1- علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن حمّاد بن عيسي، عن ربعي، رفعه عن علي بن الحسين عليه السلام قال:؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج 8، ص 264، ح 382؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 199، ح 14.
2- حدثنا محمد بن همام قال حدثنا جعفر بن محمد بن مالك قال حدثني أحمد بن علي الجعفي عن محمد بن المثنى الحضرمي عن أبيه عن عثمان بن زيد عن جابر؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص199، ح14.
3- روايتي كه برخي راويان آن اگر چه در كتاب­هاي رجالي ياد شده­اند اما نه تضعيف و نه توثيق نشده­اند.
4- روايتي كه برخي راويان آن در كتاب­هاي رجالي ياد نشده­اند، كه مي­تواند نشانه ضعف باشد
5- «كان ضعيفا في الحديث قال: أحمد بن الحسين كان يضع الحديث وضعا و يروي عن المجاهيل»: احمد بن علي بن احمد نجاشي، رجال نجاشي، ص122، شماره 313.
6- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج8، ص264، ح381.
7- علي بن ابراهيم (ثقة ثبت امامي صحيح المذهب؛ رجال النجاشي، ص260) عن ابيه (اصحابنا يقولون اول من نشر حديث الكوفيين بقم؛ رجال النجاشي، ص11؛ مرحوم خوئي با يادآوري ادله­اي مي­نويسد: لا ينبغي الشك في وثاقته ابراهيم بن هاشم؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص 317) عن صفوان بن يحيي (ثقة امامي؛ رجال النجاشي، ص120؛ رجال الطوسي، ص338) عن عيص بن القاسم (ثقة؛ رجال النجاشي، ص 302).
8- ابن شهر آشوب، المناقب، ج 2، ص 259.
3. سكوت و خانه نشيني

رواياتي كه براي مشروع نبودن تلاش در راه برپايي حكومت اسلامي در دوره غيبت، بدان ها استناد شده است. اين روايات، مردم را به سكوت و سكون فرا مي خواند و از همراهي در هر قيام و مبارزه اي، پيش از پديدآمدن نشانه هاي ظهور باز مي دارد. جابر بن يزيد جعفي مي گويد: امام باقر عليه السلام فرمود:

يا جابر! الْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تُحَرِّكْ يَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّي تَرَي عَلَامَاتٍ أَذْكُرُهَا لَكَ وَ مَا أَرَاكَ تُدْرِكُهَا اخْتِلَافُ بَنِي فُلَانٍ وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ وَ يَجِيئُكُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِيَةِ دِمَشْقَ؛(1)بر زمين بنشين (خانه نشين باش) و دست و پا نجنبان (فعّاليتي نكن)، تا نشانه هايي را كه برايت ياد مي كنم، ببيني و بدان ها برسي: نخستين آن ها اختلاف بني عبّاس است و من در تو نمي بينم كه آن را دريابي، ولي پس از من، آن را از من روايت كن و آواز دهنده اي از آسمان ندا كند و شما را آوازي از جانب دمشق به گوش برسد....

امام صادق عليه السلام به سدير مي فرمايد:

يا سَديرُ اِلْزَمْ بَيْتَكَ وكُنْ حِلْساً مِن اَحْلاسِهِ وَاسْكُنْ ما سَكَنَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ فَاِذا بَلَغَكَ اَنَّ السُّفْيانِي قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ اِلَيْنا وَلَوْ عَلي رِجْلِكَ؛(2) اي سدير! در خانه بنشين و به زندگي بچسب وآرامش داشته باش تا آن هنگام كه شب و روز آرام هستند؛ اما هنگامي كه خبر رسيد سفياني خروج كرده، به سوي ما بيا، اگرچه با پاي پياده باشد.

ممكن است كسي بگويد: مقتضاي اين روايات، منحصر به جابر و سدير نيست؛ بلكه بر همه واجب است تا خروج سفياني ، قيام قائم عجل الله فرجه و… سكوت كرده و از قيام و خروج خودداري كنند! در پاسخ به اين ديدگاه بايد گفت تعميم حكم به همه افراد، در همه زمان ها، متوقف است بر اينكه ما علم داشته باشيم به اينكه شخص يا زمينة خاصّي، مورد نظر امام نبوده است.

اگر چه مرحوم مجلسي، اين روايت را از نظر سند، حَسَن يا موثق دانسته است،(3)اما برخي از اساتيد معاصر، اين گونه روايات را از ساخته و پرداخته هاي بني اميّه و بني عبّاس دانسته اند كه با انگيزة بازداشتن علويان از قيام و شورش بر ضدّ فرمانروايان دست به ساختن اين روايات زده اند.(4)البته اين سخن را به عنوان احتمال مي توان پذيرفت؛ زيرا برساختن احاديث از سوي فرمانروايان _ به ويژه امويان _ تعمد وامري عادي و رايج بوده؛ اما ادعاي قطع و يقين مشكل است.

با توجه به سند روايت به نظر مي رسد وجه صدور روايات به طور صرف از باب رعايت شرايط زمانه و عدم آمادگي زمينة قيام در آن زمان و سوء استفاده بني عباس بوده است.


1- أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد عن هؤلاء الرجال الأربعة عن ابن محبوب و أخبرنا محمد بن يعقوب الكليني أبو جعفر قال حدثني علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه قال و حدثني محمد بن عمران قال حدثنا أحمد بن محمد بن عيسي قال و حدثني علي بن محمد و غيره عن سهل بن زياد جميعا عن الحسن بن محبوب قال و حدثنا عبد الواحد بن عبد الله الموصلي عن أبي علي أحمد بن محمد بن أبي ناشر عن أحمد بن هلال عن الحسن بن محبوب عن عمرو بن أبي المقدام عن جابر بن يزيد الجعفي؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص279، ح67.
2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَي عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَدِير؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج 8، ص 264، ح 383.
3- محمد باقر مجلسي، مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول صلي الله عليه و آله وسلم، ج 26، ص 259.
4- رك: نجم الدين طبسي، تا ظهور، ج1، ص73.
4. سرزنش شتاب براي نابودي دشمنان

براي اثبات روا نبودن برپايي حكومت اسلامي در دوره غيبت و زمينه سازي براي ظهور، گاهي رواياتي استناد مي شود كه به شكيبايي فراخوانده و از شتاب، دور كرده است. در اين ها آمده است: انسان مسلمان، پيش از فرا رسيدن گاه فرج و نابودي ملك ستم گر، نبايد خود را به زحمت بيندازد و به دنبال برقراري حكومت عدل باشد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم به امام علي عليه السلام تأكيد فرمود كه اي علي! بركندن كوه هاي بزرگ آسان تر است از برچيدن پادشاهي اي كه زمانش به سر نرسيده است.(1)

امام علي عليه السلام مي فرمايد:

الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَي الْبَلَاءِ وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَي أَلْسِنَتِكُمْ وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يَعْجَلِ اللَّهُ لَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَي فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَي مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَي مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ بِسَيْفِهِ فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ ءٍ مُدَّةً وَ أَجَلًا؛(2)به زمين بچسبيد و بر بلاها شكيبا باشيد؛ دست ها و شمشيرهايتان را در جهت خواست هاي زبانتان به حركت در نياوريد و نسبت به آنچه خداوند براي شما در آن شتاب قرار نداده، عجله نكنيد. اگر كسي از شما در رختخواب بميرد، اما نسبت به خدا و رسول و اهل بيت او، شناخت و معرفت داشته باشد، شهيد از دنيا رفته و اجر او با خداست و آنچه را از اعمال نيك نيّت داشته، پاداشش را خواهد برد و همان نيّت خير او در رديف به كار گرفتن شمشير است. بدانيد كه براي هر چيز مدّت و سرآمدي است.

اين روايت، دلالتي بر مدّعاي انديشة نفي مشروعيّت حكومت ندارد؛ زيرا در بيشتر اين گونه احاديث، شتاب پيش ازموعد و قيام در مواردي كه شرايط زمان فراهم نيست، نهي كرده است، اما اگر زمينه هاي قيام و برپايي حكومت فراهم باشد، آيا باز هم مبارزه و قيام، همان حكم را دارد؟! اين احاديث، در اين مورد ساكت است و در صدد بيان چنين حكمي نيست. بدون ترديد، سخن امام علي عليه السلام نيز در ارتباط با مورد خاصّ و شرايط ويژه است.

از طرفي رواياتي نقل شده كه در آن بسياري از قيام هاي علويان و غير آن تأييد شده است. همچنين قيام هايي صورت گرفته كه شيعيان و دانشمندان شناخته شده در آن شركت داشته اند. اين دسته از احاديث، روايات پيشين را توضيح داده و تفسير مي كنند. صاحب وسائل الشيعه به نقل از محمدبن ادريس، آورده است: فردي در محضر امام صادق عليه السلام سخن از قيام به ميان آورد و از خروج كساني كه از اهل بيت قيام مي كنند، پرسيد. حضرت فرمود:

لا اَزالُ اَنَا وَ شِيعَتي بِخَيْرٍ مَا خَرَجَ الخارِجي مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوَدِدْتُ اَنَّ الخَارِجِي مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَي نَفَقَةُ عِيالِهِ؛(3)پيوسته من و شيعيانم بر خير هستيم تا هنگامي كه قيام كننده اي از آل محمد عليهم السلام قيام كند. چقدر دوست دارم كه شخصي از آل محمد عليهم السلام قيام كند و من مخارج خانواده او را بپردازم.

نكته درخور توجه اينكه شيخ حر عاملي، اين روايت را در همان بابي از كتاب خود آورده كه روايات منع از قيام را نقل كرده است. افزون بر آن، تأييد برخي از قيام ها (از جمله قيام زيد، قيام حسين بن علي شهيد فخ و قيام توابين ) خود، دليلي بر تأويل روايات نهي كنندة از برپايي قيام است.(4)

بنابراين، بر فرض درست بودن اسناد برخي از احاديث، هيچ يك از آن ها نمي تواند مشروعيّت قيام و حكومت در دوران غيبت و زمينه-سازي ظهور را به چالش بكشد؛ بلكه اين گونه روايات، قيام هايي را ممنوع و محكوم به بطلان مي داند كه داراي شرايط لازم نيست و يا جهت اهداف فاسد و هواها و هوس ها انجام مي شود.

افزون بر آن اينكه با روايات ديگر در تعارض است و در اين هنگام ساقط مي شوند و مي بايست به عمومات رجوع كرد. پس، اگر قيامي با شرايط بيان شده در شرع، زير نظر حاكم عادل (فقيه) انجام پذيرد و اهداف آن نيز بر اساس شريعت شكل گرفته باشد، زمينه ساز قيام حضرت مهدي عجل الله فرجه خواهد بود و نه فقط از آن نهي نخواهد شد؛ بلكه در برخي از موارد، تلاش براي برپايي آن، واجب خواهد بود.


1- رَوَي حَمَّادُ بْنُ عَمْرٍو وَ أَنَسُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب عليه السلام عَنِ النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ لَه : محمدبن علي بن حسين بن بابويه، من لايحضره الفقيه، ج4، ص352، ح5762.
2- محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، خطبه 233.
3- محمد بن حسن بن علي حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 15، ص 54، ح 19975.
4- نك: محمد صادق مزيناني، «حكومت اسلامي در عصر انتظار»، چشم به راه مهدي عليه السلام، ص 119 _ 138.

بررسي و نتيجه گيري

بر خلاف باور برخي _ كه پديدة ظهور امام عصر عجل الله فرجه و برپايي دولت حق وي را فقط وابسته به اراده و خواست پروردگار مي-دانند و مي پندارند مردم هيچ نقشي در ظهور ندارند _ ظهور امام مهدي عليه السلام با نوع خواست و تمايل جمعيِ انسان ها پيوستگي مستقيم و پيوندي ناگسستني دارد. بي ترديد تحقق ظهور به ارادة الهي وابسته است، اما خواست حكيمانه پروردگار بزرگ به نوع روي كرد مردم و خواست همگاني و فراهم شدن زمينه هاي ظهور، مشروط است. و خداوند با توجه به اين خواست و مصلحت كلي بشر، سرنوشت آنان را تدبير مي كند و حتميت مي بخشد.

ظهور مهدي موعود عليه السلام به عنوان بزرگترين پديدة طبيعي مربوط به همين انسان ها و جامعه جهاني، به نوع رفتار جامعه بشري وابسته است، به همين سبب انتظار فرارسيدن آن، از روي كردها و كاركردهاي كلي و تلاش هاي زمينه ساز پيروان آن حضرت عليه السلام براي از بين بردن موانع، جدا نيست. روشن است كه چنين پديده اي به سبب ها و مقدمه هاي عادي مانند زمينه هاي مساعد، همراهان نيرومند و ياران ويژه نياز دارد.

بنابراين شكل گيري انقلاب جهاني مهدي موعود عجل الله فرجه بر پاية اين نظريه، پيش از هر چيز به اراده توده هاي بزرگ انساني وابسته است و حضرت مهدي عجل الله فرجه در اين كار بزرگ به آمادگي جهاني و نيز ياران ويژه، نياز دارد. گرچه آن حضرت در آغاز قيام، با موانع فراوان و مقاومت دشمنان، روبه رو مي شود، اما بر اثر زمينه هاي موجود و رشد افكار عمومي، موانع به سرعت رفع خواهد شد و بشرِ خسته از ستم و تشنه عدالت، ديدن آرمان هاي فطري خود در سيماي حكومت حضرت مهدي عجل الله فرجه، به پيشواز طرح نظام عدل جهاني، خواهد رفت.

به بيان ديگر، برپايي هر انقلابي با اسباب عادي به مقدمه ها و زمينه هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي نياز دارد، از اين رو هرگز نمي توان گفت انقلاب حضرت مهدي عليه السلام با توجه به عمق و گستردگي آن، در سطح جهان، بدون آمادگي افكار عمومي، براي پذيرش اين تحول بزرگ برپا گردد.

اگر خواستار ظهور حضرت مهدي عجل الله فرجه و دگرگوني در جهانيم، رخداد ظهور نيز در انتظار كارهاي پيشين ما و زمينه سازي هاي لازم است. اگر مردم جهان از ستم، نابرابري، تباهي، ناامني و... خسته شده اند و صلح، امنيت، عدالت و رشد و تعالي را مي خواهند، زمينه هاي پذيرش اين تحول بنيادي را در خود بايد پديد آورند. حضرت مهدي عجل الله فرجه تا هنگامي كه آهنگ عدالت خواهي فضاي عمومي جامعه را پر نكند، هم چنان در پرده غيبت در انتظار خواهند نشست. كه پاسخي است از طرف خداوند به نياز جامعة جهاني براي برپايي حكومت عدل و قسط و نه تحميل بر آنها.

فصل دوم: نقش مردم در قيام و پيروزي حضرت مهدي عجل الله فرجه

مقدمه

انقلاب هاي اجتماعي دگرگون ساز و تحول آفرين هر چه بزرگ تر، موافقان و مخالفان آن افزون ترند. نهضت هاي يكتاپرستانه، باشكوه ترين حركت هاي تاريخ هستند كه جريان هاي همسو و مخالف فراواني را در پي داشته اند.

نهضت جهاني مهدي موعود _ در مقايسه با همة انقلاب هاي رهايي بخش پيش از خود _ در همة سويه هاي ممكن، داراي برجستگي و ويژگي هاي خاص است.(1)آرمان هاي بلند شرك ستيزي و عدالت گستريِ بي مرز و جهان شمول آن، هم شور و اشتياق در دل مردمان فرودست خواهد آفريد و هم دشمنانِ ستيزه جوي با يگانه پرستي و عدالت-خواهي را بر خواهد انگيخت.

آن واپسين نجات بخش ستم ديدگان، بخش بزرگي از جامعة انساني را همراه خواهد داشت كه گروهي از آن ها وي را تا پاي جان همراهي خواهند كرد و از هيچ كوششي فروگذار نخواهند بود؛ ياران و ياوراني يك دل و با صفا كه در روايات از آنان به نيكي و بزرگي ياد شده است. و دسته دوم كه همانا بيشترين جمعيت از جامعة انساني زمان را به خود اختصاص مي دهند، تودة مردم هستند؛ كه با پذيرش موعود منجي همسويي خود را نشان داده، البته در شرايط مناسب او را ياري خواهند كرد.


1- مهم­ترين آن­ها گسترة انساني و جغرافيايي در اندازة همة انسان­هاي كرة زمين است.

1. ياران و ياوران (برخي مردم)

اشاره

ه_ر رهبري پ_ي_رواني دارد كه هم از راهبري او ره مي پويند و هم در راهنمايي، او را در رسيدن به اهدافش ياري مي نمايند. خداوند در برخي آيات به اين ياري، اشاره كرده است. در آنجا كه مؤمنان را به ياري خود، كه همانا ياري دين و پيامبران اوست، فرا خوانده است و مي فرمايد:

يا أَيهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كونوا أَنصَارَ اللَّهِ ... ؛(1)اي كساني كه ايمان آورده ايد، ياران خدا باشيد، همان گونه كه عيسي بن مريم به حواريون گفت: «ياران من در راه خدا چه كساني اند؟» حواريون گفتند: «ما ياران خداييم» پس طايفه اي از بني اسرائيل ايمان آوردند و طايفه اي كفر ورزيدند، و كساني را كه گرويده بودند، بر دشمنانشان ياري كرديم تا چيره شدند.

پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله با همراهي مهاجران و انصار، پيام آوري شكوهمندش را به انجام رساند(2)و امير مؤمنان علي عليه السلام با تلاش هاي خستگي ناپذير يارانش حماسه هاي شكوهمندي آفريد .حضرت مهدي عليه السلام نيز با همراهي انسان هاي نمونه و خودساخته، عدالت را در زمين گسترش خواهد داد. كه يكي از عوامل مهم پيروزي آن حضرت هنگام قيام جهاني، برخي مردم هستند كه از آنها با عنوان "ياران" و "ياوران" ياد شده است.

شمار مناسبي از فرمانبرداران و ياوران آگاه و كارآمد براي كمك رساني به رهبري و برپايي و ادارة هستة مركزي حكومت، از شرايط اين انقلاب جهاني است. با توجه به گسترة انقلاب مهدوي، اين گروه بايد انسان هاي توانمندي باشند كه رهبر انقلاب را در رسيدن به هدف ياري كنند؛ آنان كه در بلنداي پرهيزگاري به سر مي برند و براي دفاع فراگير و همه جانبه از برنامه هاي آن حضرت، آمادگي كامل دارند؛ چرا كه بناي خداوند بر آن است كه _ به جز مواردي كه خود شايسته مي داند _ امور در مسير طبيعي جريان يابد.

به عبارت روشن تر: از سنت هاي خداوند است كه همواره مردم را در ياري رهبران و پيامبران خود همراه و هماهنگ كند؛ از اين رو پيام آوران بزرگ پروردگار عليهم السلام در رساندن پيام خويش به مردم، از ياراني ياري گرفته اند. در آيات قرآن به نمونه هاي فراواني از اين ياري گري اشاره شده است.(3)

يكي از مانع هاي پايه اي در برپايي عدالت در جامعه _ كه همواره دغدغة مصلحان اجتماعي بوده _ نبود دست ياران و كارگزاران دادگر است. اين مانع، بسياري از حركت هاي داد خواهانه را با شكست روبرو و بسياري از حكومت هايي كه در پي گسترش عدالت بوده-اند را نافرجام ساخته است. نمونه روشن آن اينكه عموم پيشوايان معصوم عليهم السلام، به ناگزير دست به كاري اساسي و جدّي براي برپايي حكومت نزدند و سبب آن نبود ياران كافي براي همراهي ايشان در اين راه بود. به عنوان مثال امير مؤمنان علي عليه السلام حدود 25 سال شرايط تلخ و طاقت فرسا را به جان خريد؛(4)چه اينكه پيش از اين پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم به آن حضرت براي اين دوران سفارش كرده بود، اگر ياراني گرد او نيامدند، هيچ كاري نكند.(5)امام مجتبي عليه السلام ناگزير تن به كنارآمدن با حكومت داد؛(6)امام حسين عليه السلام مظلومانه در سخت ترين شرايط به شهادت رسيد؛ امام سجاد و امامان پس از وي(7)تا امام عسكري عليهم السلام، همگي از حق حاكميت خود بر جامعه دور ماندند و بدين سبب هرگز براي بازپس گيري خلافت ظاهري و به عهده گرفتن حكومت و راهنمايي جامعه، برپا نخاستند.

در اين دوران فقط به دو مرحله مي توان اشاره كرد كه با گردآمدن گروهي اندك شمار از ياران، پيشوايان معصوم عليهم السلام دست به كاري محدود زدند: نخست دوران پنج سالة حكومت امير مؤمنان علي عليه السلام و ديگر قيام جاودانة و تاريخي امام حسين عليه السلام است.

البته منظور از ياران، همانا شيعيان راستين و گام استوار است كه در حمايت از امامان معصوم عليهم السلام و اهداف ايشان، از هيچ تلاشي فروگذار نبودند و اين گونه ياران بس اندك بود. همان گونه كه در داستان معروف سهل بن حسن خراساني نقل شده است(8)كه در آن حضرت ياران راستين خود را انسان هايي پاك باخته در برابر امر ولايي امام معرفي مي كند و نه هر كس كه ادعاي ياري مي كند.


1- سورة صف، آية 14؛ نزديك به اين آيه سورة آل عمران، آية 53؛ به زودي در بررسي آيات نصرت در مورد اين آيه بحث مي كنيم.
2- توبه (9)، آيه 100.
3- نك: آل عمران (3)، آيه 52 و 81؛ صف (61)، آيه 14؛ محمد (47)، آيه 7.
4- از حضرت علي عليه السلام نقل شده كه فرمود: لو وجدت اربعين ذوي عزم منهم لناهضت القوم...: اگر 40 نفر مرد گام استوار مي يافتم با آنان مبارزه مي كردم. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج28، ص310 به نقل از شرح ابن ابي الحديد.
5- در روايتي جابر بن عبد الله و عبد الله بن عباس به نقل از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم آورده­اند كه فرمود: يَا عَلِيُّ إِنَّ قُرَيْشاً سَتُظَاهِرُ عَلَيْكَ وَ تَجْتَمِعُ كُلُّهُمْ عَلَى ظُلْمِكَ وَ قَهْرِكَ، فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَكُفَّ يَدَكَ وَ احْقِنْ دَمَكَ... ؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص334.
6- امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود: سوگند به پروردگار! من حكومت را به معاويه واگذار نكردم مگر بدان جهت كه انصاري نيافتم، اگر ياراني مي يافتم شب و روز با آن­ها مي جنگيدم، تا خدا بين ما داوري كند. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج44، ص147، ح14.
7- امام صادق عليه السلام با سوگند به خداوند به سدير صيرفي فرمودند: وَ اللَّهِ يَا سَدِيرُ لَوْ كَانَ لِي شِيعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِي الْقُعُود: به خداوند سوگند اي سدير! اگر به شمار اين بزها، شيعه ]پاك باخته[ داشتم، بر من سزاوار نبود بنشينم ]و به گرفتن حقم به پا مي خاستم.[ سدير ادامه مي­دهد: آنگاه از مركب­ها پياده شديم و نماز گزارديم. پس از آنكه از نماز فارغ شديم من نزديك گله شده بزها را شمردم. شمار آن­ها 17 رأس بود. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج2، ص242.
8- ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص237؛ محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 47، ص 123.
1_1. ياران خاص
اشاره

در حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه، همچون همة حركت هاي اصلاح گرانه، بهره مندي از ياران ويژه، امري ناگزير خواهد بود؛ چرا كه خداوند اراده فرموده آن قيام جهاني را به طور عمده در مسير طبيعي و سبب ها و علت هاي عادي برپا شود. اين ياران و ياوران در روايات با ويژگي هايي شناخته شده اند.

در روايات معصومان عليهم السلام بيش از هر تعبيري با عنوان "اصحاب القائم"(1)از آنان ياد شده است. اگرچه با عنوان هايي مانند: "اصحاب المهدي"(2)و "انصار المهدي"(3)و "انصاره"(4)نيز ياد شده است.

برخي به شمار آنها كه 313 يار ويژه و يا بيش از ده هزار نفر ياوران هستند اشاره كرده(5)و خروج حضرت را به آن وابسته دانسته است.(6)كه خداوند همة آن ها را بدون آگاهي پيشين در كنار موعود عليه السلام گرد خواهد آورد.(7)

شمار ياران سيصد و سيزده نفر ياد شده است:

در روايت مفضل بن عمر(8)از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود:

كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي الْقَائِمِ عَلَي مِنْبَرِ الْكُوفَةِ وَ حَوْلَهُ أَصْحَابُهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِيَة؛(9)گويا مي نگرم قائم را بر منبر كوفه و سيصد و سيزده نفر يارانش كه پيرامونش گرد آمده اند به شمار اهل بدر و آنها پرچم داران خواهند بود.

اين روايت و مضمون آن را نعماني در الغيبه،(10)شيخ صدوق در كمال الدين(11)و شيخ طوسي در الغيبه(12)نقل كرده است.

در برخي روايات نيز ياوران آن حضرت ده هزار نفر ياد شده و تا آنان گرد نيايند قيام صورت نمي گيرد.

در روايت ابي بصير از امام صادق عليه السلام است كه فرمود:

///لَا يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ مَكَّةَ حَتَّي تَكْمُلَ الْحَلْقَةُ قُلْتُ وَ كَمِ الْحَلْقَةُ قَالَ عَشَرَةُ آلَاف؛ تا حلقه كامل نگردد، قائم خروج نمي كند. گفتم: كامل شدن حلقه به چند نفراست؟ فرمود: عَشَرَةُ آلَاف؛(13)ده هزار نفر.

اين گروه اندك فرماندهان و وزيران امامند كه در آغاز هسته هاي اصلي نيروها را بر عهده دارند و پس از پيروزي براي ارشاد و دادرسي و كارگزاري به سرزمين هاي دور و نزديك فرستاده مي شوند.

اين مضمون را افزون بر نعماني، عياشي،(14)شيخ صدوق،(15)و شيخ مفيد(16)نيز در كتاب هاي خود نقل كرده اند.

ناگفته نگذرم كه ياري، _ با توجه به آنچه در برخي روايات نقل شده _ فقط همراهي حضرت براي كارزار با دشمنان نيست. امام علي عليه السلام در روايتي زيبا حقيقت اين ياري را در نامه اي به عثمان پسر حنيف انصاري اين گونه بيان فرموده است: وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد؛(17)ليكن مرا يارى كنيد به پارسايى و_ در پارسايى _ كوشيدن و پاكدامنى و درستى ورزيدن.


1- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص 333؛ محمد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، ج2، ص56؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 173؛ ابن ابي زينب نعماني، الغيبة، ص 29.
2- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 471.
3- علي بن عيسي اربلي، كشف الغمة في معرفة الائمة، ج2، ص478.
4- ابن ابي زينب نعماني، الغيبة، ص 320.
5- محمد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، ج1، ص134، شماره 444.
6- اين روايت نگراني كساني كه مي گويند با توجه به شمار اندك 313 دور مي نمايد ما در شمار ياران خاص آن حضرت باشيم را بر طرف مي كند؛ چرا كه آن حضرت پس از 313 نفر شمار فراواني ياور خواهد داشت.
7- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص377.
8- حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رضي الله عنه (رضايت خواستن شيخ صدوق براي او از خداوند) قال حدثنا عمي محمد بن أبي القاسم (سيد من اصحابنا القميين ثقه؛ رجال نجاشي، ص354) عن أحمد بن أبي عبد الله الكوفي عن أبيه عن محمد بن سنان (امامي مختلف فيه و التحقيق انه ثقه؛ نرافزار نور الدرايه) عن المفضل بن عمر (ثقه جليل علي التحقيق؛ نرافزار نور الدرايه).
9- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص672، ح25.
10- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص244، 282، 314، 315.
11- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص268؛ ص 330؛ ج2، ص 377؛ ص 654، ح 20 و 21؛ ص 671، ح19.
12- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 477.
13- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص307، ح20
14- محمد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، ج1، ص 134.
15- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص654، ح20.
16- محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد)، الارشاد، ج2، ص 382.
17- محمد بن حسين شريف رضي (د/ 406 ق)، نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدي، نامه 45، ص318.
زنان و ياري حضرت مهدي عليه السلام

بي گمان در فراهم كردن هستة اصلي آن پيكار بزرگ و جهاد مقدس، زنان نيز نقش به سزايي دارند و بر پاية بيان برخي روايات، پنجاه زن، از ياران ويژة امام و همراه ياران خاص در آن قيام جهاني حضور دارند. امام باقر عليه السلام در اين باره فرمود:

وَ اللَّهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلًا فِيهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَةً يَجْتَمِعُونَ بِمَكَّةَ عَلَي غَيْرِ مِيعَادٍ قَزَعاً كَقَزَعِ الْخَرِيفِ يَتْبَعُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً… ؛(1)به خدا سوگند! 313 مرد كه پنجاه زن نيز در ميان آنهاست، مانند قطعه هاي ابر در فصل پاييز، در غير موسم حج در مكه معظمه گرد مي آيند.

اين موضوع، دو نكته را روشن مي سازند:

يكم. با وجود پافشاري هاي فراوان آموزه هاي وحياني _ به ويژه در دين مقدس اسلام _ زنان در طول تاريخ، از حقوق خويش محروم بوده و شخصيت آنان تحقير شده است. اما، در دوران آن انقلاب بزرگ و جهاني حضرت مهدي عليه السلام، شخصيت حقيقي خويش را باز مي يابند و به عنوان كارگزاران اصلي آن تحوّل عظيم، در جامعة جهاني شركت مي كنند. اين موضوع، اهميت ويژه اي دارد كه ارزش واقعي و پاية قدرت و توانمندي نوع زن و ارزشيابي استعدادهاي او را مشخص مي سازد.

دوم. زنان اگر در جهاد و رويارويي مستقيم همراهي نكنند، در ديگر مسئوليت ها و سازندگي ها، مي توانند همكاري كنند. همچني__ن در گ__سترش ف__رهنگ اسلامي و آموزش معارف الهي مي توانند ك__ارآمد باشند و نقش ب__رجسته اي ايفا كنند. در مسائل پشت جبهه و مسائل اجتماعي و تربيتي نيز مي توانند نقش سازنده اي داشته باشند.

اين موضوع، ارجمندي جايگاه زن و رشد و تكامل قابل توجّه او را روشن مي كند. اثر تربيتي اين موضوع مهم، در جامعة منتظر، مي تواند خ__ودآگاهي زن__ان و بازشناسي ت__وان رش__د و بازي__ابي شخصيت آنان باشد.

براي شركت در آن انقلاب جهاني، زنان از هم اكنون بايد با معيارهاي دقيق اسلامي و اخلاقي، شخصيت خود را بسازند و در بعد علم و عمل تكامل يابند و بدانند كه هم اكنون و در آينده، مسئوليت هاي بزرگي بر عهده دارند و در آينده كارهاي مهمي را انجام خواهند داد. پس بايستي از هم اكنون به شناخت دقيق و درست اسلام بپردازند و در تربيت خويش بكوشند، تا پيش از ظهور، در جرگة زنان منتظر قرار گيرند، و پس از آن شايستگي شركت در آن حركت بزرگ و كمك رساندن به داعي حق را داشته باشند.(2)


1- محمد بن مسعود عياشي، تفسير العياشي، ج1، ص64.
2- محمد حكيمي، عصر زندگي، ص75 _ 76 (با تصرف).
گونه هاي ياران خاص در روايات
اشاره

ياران امام مهدي عليه السلام از صنف، نژاد و سرزمين خاصي نيستند؛ بلكه از گروه ها و نژادهاي گوناگون و از سرتاسر گيتي هستند. كساني كه به ياري آن حضرت مي شتابند از مناطق گوناگون و كران تا كران اين كرة خاكي هستند.

امام جواد عليه السلام از پدران بزرگوار خود از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم سخن مفصلي در بارة ياران حضرت مهدي عليه السلام نقل كرده است:

… رِجَالٌ مُسَوَّمَةٌ يَجْمَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِنْ أَقَاصِي الْبِلَادِ عَلَي عَدَدِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا… ؛(1)و مرداني شناخته شده و نامدار، خداي تعالي براي او از اقصي نقاط شهرها و روستاها 313 تن به شمار ياران بدر گرد مي آورد.

البته در برخي از روايات به گروه هاي خاصي نيز اشاره شده است كه از اين قرارند:


1- نك: محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص268.
الف) أبدال

«أبدال»، گروهي از شايستگان و ويژگان خداوند [هستند] كه هيچ گاه زمين از آنان تهي نباشد و جهان بديشان برپا است. آن گاه كه يكي از آنان بميرد، خداوند بزرگ انسان ديگري را به جاي او برانگي__زد،(1)تا آن شمار _ كه به گفته اي هفت و به گفته اي هفتاد است _ همواره كامل بماند.(2)

برخي نيز گفته اند: آنان، گروهي اند كه خداوند به دست آنها دين را بر پا نگه مي دارد و روزي را فرود آورد. چهل نفر از ايشان در شام و سي نفر در ساير سرزمين ها هستند. هرگاه يكي از دنيا برود، كس ديگري همانند او به جاي او قرار مي گيرد.(3)

امام باقر عليه السلام فرمود:

يُبَايِعُ الْقَائِمَ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ نَيِّفٌ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ فِيهِمُ النُّجَبَاءُ مِنْ أَهْلِ مِصْرَ وَ الْأَبْدَالُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ وَ الْأَخْيَارُ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاق؛(4)سيصد و چند نفر به شمار اهل جنگ بدر با قائم بين ركن و مقام بيعت مي كنند كه در بين آنان نجبا از اهل مصر و ابدال از اهل شام و اخيار از اهل عراق هستند.

براين پايه «ابدال» گ__روهي از ياران حضرت مهدي عليه السلام در سرزمين شام هستند كه هنگام ظهور، خود را به مكه رسانده با ايشان بيعت مي كنند.

در بارة ويژگي اين افراد پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:

… رُهْبانٌ بِاللَّيْلِ لُيُوثٌ بِالنَّهارِ كانَ قُلُوبُهُم زُبُرَ الحَدِيدِ فَيُبايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقامِ… ؛(5)آنان راهبان شب و شيران روز هستند. دل هايشان چون فولاد سخت است؛ ميان ركن و مقام، با او (مهدي عليه السلام) بيعت مي كنند.


1- نك: متقي هندي، كنزالعمال، ج11، ص125.
2- علي اكبر دهخدا، لغت نامه، ابدال.
3- خليل بن احمد، العين، ج8، ص45.
4- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 476؛ ابو يعلي موصلي (د/307ق)، مسند ابي يعلي، ج12، ص270؛ ابن حبان (د/354ق)، صحيح ابن حبان، ج15، ص159؛ ابن ابي شيبه، كتاب المصنف، ح19070؛ عبد الرزاق صنعاني، المصنف، ح20769.
5- محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد)، الاختصاص، ص208.
ب) اخيار

«اخيار» در لغت به معناي نيكان، برگزيدگان، نيكوتران(1)و انسان هاي نيك رفتار است. همان گونه كه از امام باقر عليه السلام نقل شد، آنان گروهي از ياران ويژه حضرت مهدي عليه السلام و از جمله313 تن هستند كه از عراق به آن حضرت مي پيوندند و بين ركن و مقام با ايشان بيعت مي كنند.


1- دهخدا، لغتنامه، أخيار.
ج) عصائب

«عصائب» جمع «عصابه» به معناي گروهي بين ده تا چهل نفراست. گفته شده است: «عصابه» گروهي از زاهدان و وارستگانند.(1)بر پاية برخي روايات، آنان ياران حضرت مهدي عليه السلام از عراق هستند،(2)كه هنگام ظهور، خود را به مكه مي رسانند و با او بيعت مي كنند.(3)پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:

… وَعَصائِبُ العِراقِ…؛(4)و گروه هايي از عراق بيرون مي آيند….


1- ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص233؛ فخر الدين طريحي، مجمع البحرين، ج2، ص123.
2- عبد الرزاق صنعاني، المصنف، ح20769؛ ابن ابي شيبه، كتاب المصنف، ح19070.
3- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ح51، ص88؛ محمّدبن جرير بن رستم طبري، دلائل الامامة، ص248؛ علي بن عيسي اربلي، كشف الغمة في معرفة الائمة، ج2، ص479.
4- محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد)، الاختصاص، ص208.
د) نجبا

در روايت پيش گفته آن حضرت فرمود: فَيَخْرُجُ النُّجَباءُ مِنْ مِصْرَ…؛(1)نجبا از مصر بيرون مي آيند….

امام باقر عليه السلام نيز در روايتي فرمود:

يُبايِعُ القائِمَ بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ ثَلاثمائة وَنَيِّف عِدَة اَهْلِ بَدْر فِيهِم النُّجَباءُ مِنْ اَهْلِ مِصْر… ؛(2)سيصد و چند تن، به شمار اهل بدر، بين ركن و مقام با قائم بيعت مي كنند. بين آنان نجبا، از اهل مصر … وجود دارند….

افزون بر گروه هاي يادشده برخي روايات نيز به سرزمين هايي اشاره كرده كه بخشي از ياران حضرت از آنجا به او مي پيوندند؛ از جملة آنها مي توان به سرزمين «طالقان» اشاره كرد.

منظور از طالقان، چه منطقه اي بين مرو و بلخ باشد و يا شه__ري مي__ان ق__زوين و ابهر،(3)خاستگ__اه ب__رخي از ي__اران حضرت مهدي عليه السلام خواهد بود.

در منابع اهل سنّت از حضرت علي عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

خوشا به حال طالقان! خداوند داراي گنج هايي در آنجا است كه نه از طلا است و نه از نقره؛ امّا در آن خطه، مرداني هستند كه خدا را آن گونه شناخته اند كه شايستة معرفت است و آنان، ياران مهدي عليه السلام در آخِرالزمان مي باشند.(4)

همين روايت به صورت مفصل به نقل از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است.(5)

برخي، طالقان را منطقه ويژه اي دانسته اند؛ ولي گروهي نيز آن را به منطقه بسيار وسيعي همانند ايران معنا كرده اند.(6)از روايت ذكر شده در منابع اهل سنّت، استفاده مي شود كه آنان اصحاب و ياران ويژه آن حضرت هستند _ زيرا در روايت، نوع آنان مشخص شده است _ امّا در روايت بحارالانوار افزون بر بيان چگونگي و كيفيت، سخن از كمّيت و لشكر و درفش هاي پيروزمند به ميان آمده است.

در رواياتي هم به كساني اشاره شده كه شماري از آنان به ياري مهدي موعود عليه السلام بر نخواهند خاست. ابو بصير از امام صادق عليه السلام روايت كرده به همراه قائم عليه السلام از عرب شمار ناچيزي خواهد بود؛ به آن حضرت عرض شد: همانا از عرب كساني كه اين امر را توصيف مي كنند، فراوانند، فرمود: مردم ناگزيرند از اينكه مورد آزمايش و پاكسازي و جداسازي و غربال شدن قرار گيرند و در آينده نزديك، مردم بسياري از غربال بيرون مي ريزند. (7)

البته ما امروز شاهد آزمايش هاي بزرگي از آنان هستيم. از ياري مردم عرب و مسلمان ستم ديدة غزه گرفته تا مردم مظلوم يمن و… همه و همه آزمون هايي است كه در دوران ما براي مسلمانان عرب پديد آمده است! باشد آزمايش هاي ديگر در آينده چگونه باشد؟


1- همان.
2- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 476.
3- ياقوت بن عبد الله حموي، معجم البلدان، ج4، ص6.
4- سيوطي، الحاوي للفتاوي، ج2، ص82؛ متقي هندي، كنزالعمال، ج7، ص262.
5- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص307.
6- نك: علي كوراني، عصر ظهور، ص260.
7- وَيْلٌ لِطُغَاةِ الْعَرَبِ مِنْ أَمْرٍ قَدِ اقْتَرَبَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَمْ مَعَ الْقَائِمِ مِنَ الْعَرَبِ قَالَ نَفَرٌ يَسِيرٌ قُلْتُ وَ اللَّهِ إِنَّ مَنْ يَصِفُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْهُمْ لَكَثِيرٌ قَالَ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ يُمَحَّصُوا وَ يُمَيَّزُوا وَ يُغَرْبَلُوا وَ يُسْتَخْرَجُ فِي الْغِرْبَالِ خَلْقٌ كَثِيرٌ؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص370، ح2؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص204.
ويژگي هاي ياران

در بارة ويژگي هاي ياران خاص حضرت مهدي عليه السلام، نكات فراواني در روايات ذكر شده كه در يك تقسيم بندي مي توان به ويژگي-هاي جسماني و روحي تقسيم كرد.

ويژگي¬هاي روحي و معنوي
اشاره

(1)


1- توجه به بررسي ويژگي­ها از آن جهت كه در چگونگي ايفاي نقش بخشي از مردم به عنوان ياران و ياوران، داراي اهميت است، امري لازم در اين پژوهش است كه به صورت مختصر بدان پرداخته شده است.
1. يگانه¬پرستي

باور به يگانگي خداوند و يكتا پرستي، سرلوحة باورهاي ياران حضرت مهدي عليه السلام _ به عنوان مؤمنان راستين _ است. امام صادق عليه السلام در اين باره، آن ها را مرداني دانسته كه گويا دل هايشان پاره هاي آهن است. غبار ترديد در ذات مقدس خداي خاطرشان را نمي آلايد… همانند چراغ هاي فروزانند؛ گويا دل هايشان نورباران است. از ناخشنودي پروردگارشان هراس دارند. براي شهادت در راه خداوند دعا مي كنند و آرزومند كشته شدن در راه خدايند.(1)و اميرمؤمنان علي عليه السلام ياران حضرت مهدي عليه السلام را گنج هايي آكنده از شناخت پروردگار دانسته، از آنان به نيكي ياد كرده است.(2)


1- محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج52، ص 307، ح82..
2- علي بن عيسي اربلي، كشف الغمة في معرفة الائمة، ج2، ص478؛ محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج51، ص 87..
2. بصيرت

شناخت هدف، چراغ راه است. كه راه را بر رونده روشن و آسان مي سازد. بر سر دوراهي ها او را از سرگرداني رهايي مي بخشد. و ياران حضرت مهدي عليه السلام در بصيرت، آگاهي و خردمندي سرآمدند. در فتنه هايي كه زيركان در آن فرو مي مانند، آگاهانه و هوشيارانه راه پويند و حق را از باطل باز شناسند. آن گونه كه امام علي عليه السلام در ويژگي هايشان فرمود:

/////و چه نزديك است امروز، به فردايي كه سپيده آن خواهد دميد. اي مردم وقت است كه هر وعده نهاده در آيد، و آنچه را نمي شناسيد نزديك است _ از پرده _ برآيد، هر كه از ما _ اهل بيت _ بدان رسد، با چراغي روشن در آن راه رود، و بر جاي پاي صالحان گام نهد تا بند _ از گردن ها _ بگشايد، و از بندگي آزاد نمايد. جمع _ گمراهان _ را پراكنده گرداند، و پريشاني _ مؤمنان _ را به جمعيّت كشاند، و نهان از مردمان _ كار راند _. پي شناس به نشان او راه نبرد، هر چند پياپي نگرد. پس در آن فتنه مردمي ذهن خود را چنان تيز كنند، كه آهنگر تيغ را زدايد، و ديده هاشان به تفسير قرآن كه شنوند روشن شود _ چنانكه بايد _ بام و شام جام هاي حكمت نوشند _ و در تكميل نفس بكوشند _ .

و نيز فرمود:

روزگار بر آنان دراز شد، تا خواري را به نهايت رسانند، و خود را مستوجب بلاي زمانه گردانند، و چون پايان مدّت نزديك گرديد و گروهي آسايش خود را در پيوستن به فتنه ديد، آنان دست به پيكارشان گشادند، و با شكيبايي كه كردند، بر خدا منّت ننهادند، و جان باختن در راه حق را بزرگ نشماردند. پس چون قضاي آمده با پايان مدّت بلا ساز وار شد، شمشيرها در راه حقّ آختند، و بصيرتي را _ كه در كار دين داشتند _ آشكار ساختند.(1)


1- محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، خطبه50، ص146.
3. شجاعت

ياران و ياوران حضرت مهدي عليه السلام مرداني سترگ و جنگ آوراني دلير در ميدان هاي نبردند. دل هاشان بسان پولاد كه از دشمن هيچ هراسي به دل راه نمي دهند. باور ژرف به اهداف والاي آن قيام جهاني، همة هستي اشان را فراگرفته و عشق به بقية الله الاعظم عليه السلام به بازوانشان نيرو بخشيده است. كه امام باقر عليه السلام در وصفشان آن گونه كه گويي آنها را مي بيند آنها را سيصد و اندي مرد بر بلنداي نجف كوفه ايستاده دانست. كه دل هايي چون پولاد دارند. در هر سو تا مسافت يك ماه راه ترس بر دل هاي دشمنان سايه مي افكند.(1)


1- محمد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، ج2، ص 59.
4. ولايت مداري

ياران امام به شايستگي از او فرمان مي برند و به خوبي گوش به فرمان او هستند. در انجام دستورهاي وي بريكديگر پيشي مي گيرند. به فرموده پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در پيروي از او تلاش-گر و كوشايند.(1)

عبد الله بن عجلان گويد در محضر امام صادق عليه السلام سخن از خروج قائم عليه السلام پيش آمد. من به آن حضرت گفتم: چگونه ما از آن آگاه مي شويم؟ حضرت در پاسخ به چگونگي آگاه شدن ياران مهدي عليه السلام از زمان ظهور اشاره كرده فرمود: هر يك از شما كه صبح از خواب برمي خيزد به زير بالش سرش نامه اي مي يابد كه بر آن نوشته است: طاعتي نيكو.(2)

فضيل بن يسار از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت در وصف ياران حضرت، آن ها را سواراني بر اسب هاي خود چونان عقاب توصيف كرده، كه براي بركت جويي دست بر زين مركب امام مي سايند و در گرد امام در چرخشند. با جان و دل او را در جنگ ها در پناه مي گيرند و آنچه بخواهد، فراهم كنند.(3)

ابوبصير نيز ضمن آنكه خرسندي آن امام را در بارة شيعيان قائم عليه السلام روايت كرده است، از آن حضرت نقل كرده كه مهم ترين ويژگي آن ها منتظربودن در عصر غيبت و فرمان بردار بودنشان در عصر ظهور است.(4)

عبد العظيم حسني گويد: بر امام هادي عليه السلام وارد شدم و در نظر داشتم تا در بارة قائم از آن حضرت بپرسم كه همان مهدي است يا ديگري است. آن حضرت سخن آغاز كرد و فرمود: اي ابو القاسم قائم ما همان مهديّ است؛ كسي كه بايد در غيبتش او را انتظار كشند و در ظهورش او را فرمان برند.(5)


1- كَدَّادُونَ مُجِدُّونَ فِي طَاعَتِه؛ محمدبن علي بن حسين بن بابويه، عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص 63.
2- يُصْبِحُ أَحَدُكُمْ وَ تَحْتَ رَأْسِهِ صَحِيفَةٌ عَلَيْهَا مَكْتُوبٌ طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ؛ همو، كمال الدين و تمام النعمة، ج
3- كَأَنَّ عَلَى خُيُولِهِمُ الْعِقْبَانَ يَتَمَسَّحُونَ بِسَرْجِ الْإِمَامِ يَطْلُبُونَ بِذَلِكَ الْبَرَكَةَ وَ يَحُفُّونَ بِهِ يَقُونَهُ بِأَنْفُسِهِمْ فِي الْحُرُوبِ وَ يَكْفُونَهُ مَا يُرِيد... ؛ محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج52، ص307.
4- يَا أَبَا بَصِيرٍ طُوبَي لِشِيعَةِ قَائِمِنَا الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ فِي غَيْبَتِهِ وَ الْمُطِيعِينَ لَهُ فِي ظُهُورِهِ أُولَئِكَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ الَّذِينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون؛ محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص357، ح54.
5- يَا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَجِبُ أَنْ يُنْتَظَرَ فِي غَيْبَتِهِ وَ يُطَاعَ فِي ظُهُورِهِ؛ همان،
5. از خودگذشتگي

از ويژگي هاي برجستة همراهان مهدي موعود عليه السلام ازخودگذشتگي و برتري دادن ديگران بر خود است. همان گونه كه پيروزي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم و همه قيام هاي اصلاح گرانه تاريخ اسلام، در گرو ياران ايثارگر و فداكار بود. بريد عجلي نقل مي كند: به امام باقر عليه السلام گفته شد: يارانمان در كوفه بسيارند. اگر فرمان دهي از تو فرمان برداري خواهند كرد. آن حضرت فرمود: كسي از آن ها سراغ جيب برادرش مي رود تا حاجتش برگيرد؟ گفت: خير. حضرت فرمود:

فهُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ؛ پس آنان در نثار خون خويش بخيل ترند.

سپس افزود:

إِنَّ النَّاسَ فِي هُدْنَةٍ نُنَاكِحُهُمْ وَ نُوَارِثُهُمْ حَتَّى إِذَا قَامَ الْقَائِمُ جَاءَتِ الْمُزَايَلَةُ وَ أَتَى الرَّجُلُ إِلَى كِيسِ أَخِيهِ فَيَأْخُذُ حَاجَتَهُ فَلَا يَمْنَعُهُ؛(1)مردم در صلح اند، با آنان ازدواج كرده و از ايشان ارث بريم تا آنكه قائم قيام كند. و دوران رفاقت فرا رسد. مرد به سراغ مال برادر رفته حاجت خود برگيرد و كس او را منع نكند.


1- شيخ مفيد، الاختصاص، ص 24.
6. ساده¬زيستي

زهد و ساده زيستي زيور انسان هاي شايسته است. امام صادق عليه السلام _ در پاسخ پافشاري دوستان براي قيام و شتاب در خروج قائم عليه السلام _ در وصف اين ساده زيستي و تلاش ياران حضرت مهدي عليه السلام، فرمود:

مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ فَوَ اللَّهِ مَا لِبَاسُهُ إِلَّا الْغَلِيظُ وَ لَا طَعَامُهُ إِلَّا الْجَشِب؛(1)چرا در خروج قائم شتاب مي ورزيد. به خدا سوگند لباسش درشت و غذايش ناچيز است.

ستم ديدگان جهان آزادي خود را در دست آن پاك بازان ديده و از سراسر گيتي به ياري اشان مي شتابند. درستي گفتار و شعارشان را در كردارشان مي جويند و در پي ديدن نشانه هاي پاكي و راست گفتاري به درگاهش سر مي سپارند.

آنچه گفته شد برپاية روايات بود، اما از برخي آيات نيز _ به بيان روايات _ مي توان ويژگي هاي ياران حضرت را به دست آورد؛ مانند آنچه از امام صادق عليه السلام نقل شده كه آيه:

يَاأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتىِ اللَّهُ بِقَوْمٍ يحُِبهُُّمْ وَ يحُِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلىَ الْكَافِرِينَ يجَُاهِدُونَ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يخََافُونَ لَوْمَةَ لَائمٍ ذَالِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيم؛(2)اي كساني كه ايمان آورده ايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودي خدا گروهي [ديگر] را مي آورد كه آنان را دوست مي دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند. [اينان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مي كنند و از سرزنش هيچ ملامتگري نمي ترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد مي دهد، و خدا گشايشگر داناست.

را در وصف ياران حضرت مهدي عليه السلام دانسته و فرمود:

نَزَلَ فِي الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَصْحَابِهِ؛(3)در بارة قائم و ياران او نازل شد.

كه مهم ترين ويژگي ها از نگاه اين آيه عبارتند از:

1 . دوستان خداوندند.

2 . خدا دوستانند.

3 . در برابر مؤمنان فروتنند.

4 . بر كافران سرافرازند.

5 . مجاهدان در راه خدايند.

6 . نترس از ملامت ملامت گرانند.


1- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص233؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 459.
2- مائده (5)، آيه 54.
3- علي بن ابراهيم قمي، تفسير قمي، ج1، ص 170.
ويژگي¬هاي جسمي و ظاهري
1. جوان بودن

در برپايي قيام جهاني منجي موعود، نه فقط خود حضرت مهدي عليه السلام در هيئت مردي جوان سال، ظهور خواهد كرد كه بيشتر ياران ويژة او در سن جواني بوده و بزرگ سالان بين آنان كم شمارند.(1)

و اين جوان بودن به روشني نوع نقش آن ها را در اين انقلاب جهاني بيان مي نمايد كه بخشي از نقش آنان پيوند با جوان بودن آن ها دارد و آن ياري حضرت در كارهاي سخت اوست.


1- أَصْحَابُ الْمَهْدِيِّ شَبَابٌ لَا كُهُولٌ فِيهِمْ إِلَّا مِثْلَ كُحْلِ الْعَيْنِ وَ الْمِلْحِ فِي الزَّادِ وَ أَقَلُّ الزَّادِ الْمِلْحُ؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص315، ح10.
2. شمار محدود

با توجه به سختي دين داري در دوران غيبت و به ويژه در آستانة ظهور، كساني كه شايستگي همراهي با آن حجت الهي را پيدا مي كنند و به بالاترين درجة ايمان مي رسند، بسيار محدود خواهند بود؛ ازاين رو در شماري از روايات گفته شده است: شمار ياران خاص حضرت مهدي عليه السلام 313 تن است.(1)اين شمار نيز مانند بسياري از عددهاي ديگر، ممكن است داراي رمز و رازهايي باشد كه بر ما پنهان و پوشيده است.


1- حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص554؛ سيوطي، عقد الدرر، ص59.
3. توانمندي

ياري حضرت مهدي عليه السلام در آن قيام جهاني، افزون بر قدرت روحي و معنوي، نيازمند توان جسماني است. عبد الملك بن اعين گويد: نزد امام باقر عليه السلام از جا برخاستم و تكيه بر دستم زده، گريستم. حضرت فرمود: تو را چه شده؟ عرض كردم: من اميد آن داشتم كه تا نيرويي در تن دارم، حكومت حقه شما و پيروزيتان را درك كنم؟ امام فرمود:

به راستي اگر اين جريان بشود، بر مردي از شما نيروي چهل مرد داده شود و دل هاي شما چون پاره هاي آهن گردد؛ اگر با آن ها به كوه ها زنند آن ها را از جاي بركنند، و شما در آن زمان حاكمان روي زمين و خزينه داران آن مي باشيد.(1)


1- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج8، ص294، ح449.
4. كارگزاري

قيام جهاني حضرت مهدي عليه السلام براي برپايي عدل و قسط در همة گيتي است و ياران او در مبارزه با ستم گران، آن حضرت را براي اين مهم ياري خواهند كرد. پس از آنكه در مبارزه با دشمنان «پرچم دار» امام بودند، در دوران حكومت از كارگزاران و حاكمان وي بر مناطق گوناگون جهان خواهند بود. كه امام صادق عليه السلام فرمود:

كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي الْقَائِمِ عَلَي مِنْبَرِ الْكُوفَةِ وَ حَوْلَهُ أَصْحَابُهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةَ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِيَةِ وَ هُمْ حُكَّامُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ عَلَي خَلْقِهِ؛(1)گويا به قائم عليه السلام مي نگرم كه بر منبر كوفه است و اصحابش _ كه 313 تن و به شمار اصحاب جنگ بدرند _ در اطراف او هستند و آنان پرچمداران و حاكمان خداي تعالي بر خلقش در زمين مي باشند….


1- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص672، ح25.
2-2 . ياوران

پس از گردآمدن ياران ويژة حضرت در آغاز ظهور، نوبت به ياوران آن حضرت مي رسد. آنان بي درنگ در مكه گردآيند، آمادة ياري او مي شوند. شمار ياوران آن حضرت نخست افزون بر ده هزار خواهد شد؛ كه امام صادق عليه السلام فرمود:

مَا يَخْرُجُ إِلَّا فِي أُولِي قُوَّةٍ وَ مَا يَكُونُ أُولُو الْقُوَّةِ أَقَلَّ مِنْ عَشَرَةِ آلَافٍ؛(1)]امام زمان عليه السلام[ خروج نمي كند، مگر همراه ياران نيرومند و رشيد، و اين ياران كمتر از ده هزار نفر نيستند.

آنچه در اينجا بايد يادآور شد اين كه بخشي از ياران، همان شيعيان واقعي آن حضرتند كه در دوران غيبت به شايستگي به وظايف خود عمل كرده اند. در اين باره ابو بصير از امام صادق عليه السلام روايت مي كند:

امام در تفسير اين قول خداي تعالي «يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً»؛(2)فرمود:

يَعْنِي خُرُوجَ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ مِنَّا. يَا أَبَا بَصِيرٍ طُوبَي لِشِيعَةِ قَائِمِنَا الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ فِي غَيْبَتِهِ وَ الْمُطِيعِينَ لَهُ فِي ظُهُورِهِ أُولَئِكَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ الَّذِينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون؛(3)يعني خروج قائم منتظر ما، ]سپس فرمود:[ اي ابا بصير! خوشا به حال شيعيان قائم ما، كساني كه در غيبتش منتظر ظهور او هستند و در حال ظهورش نيز فرمانبردار اويند. آنان اولياي خدا هستند كه نه ترسي بر آن هاست و نه اندوهگين مي شوند.


1- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص654، ح20.
2- «روزي كه پاره اي از نشانه هاي پروردگارت [پديد] آيد، كسي كه پيشتر ايمان نياورده يا خيري در ايمان آوردن خود به دست نياورده است، ايمان آوردنش سود نمي بخشد».
3- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص357.

2. تودة مردم

بي گمان، جامعة جهاني به دنبال يك عطش مقدس و فراهم بودن زمينه هاي مناسب اجتماعي در جهت پشتيباني از حكومت موعود _ كه از شرايط آغاز آن انقلاب بزرگ است _ مي باشد.

از آنجايي كه قيام جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه براي به سامان كردن نابساماني هاي همة مردم گيتي است، بايد با احساس نياز و پذيرش فراگير آنان همراه باشد. پس تا آن گاه كه بيشتر جامعه جهاني به منجي احساس نياز نكنند، حضرت ظهور نخواهد كرد. به عبارت روشن تر مردم جهان، پس از چشيدن تلخي ها و تجربة نابساماني ها و بي عدالتي ها و درك نارسايي ها و سستي هاي قوانين بشري براي برپايي عدالت اجتماعي، و يافتن اين حقيقت كه فقط در ساية تلاش انساني الهي است كه همة نابساماني ها برطرف مي شود. منجي موعود خواهد آمد.

و باز به به تعبير ديگر، تا در مردم جهان درخواستي نباشد، عرضة هر نوع برنامة اصلاحي، مفيد و مؤثّر نخواهد بود. امير مؤمنان علي عليه السلام اين حقيقت را به برخي از مردم سرافكنده و پشيمان از جهالت خود _ كه بعد از 25 سال خانه نشيني، به خانه وي هجوم مي برند و از وي مي خواهند تا زمام امور را به دست گيرد _ اين گونه بيان فرمود:

أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَي الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَي كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَي غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا و... ؛(1)آگاه باشيد! به خدايي كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيت بسياري گِرداگِردم را گرفته و به ياري ام قيام كرده اند و ازاين رو حجت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسئوليتي كه خداوند از علما و دانشمندان هر جامعه گرفته كه در برابر شكم خوارگي ستمگران و گرسنگي ستمديدگان سكوت نكنند؛ من مهار شتر خلافت را رها مي ساختم و از آن صرف نظر مي نمودم و انجام آن را با جام آغازش سيراب مي كردم.

اين بيان مي رساند كه حضرت آن گاه حاضر شد به دنبال خلافت رود و آن را بپذيرد كه مردم دور او را گرفتند و حضرت را ياري رساندند. تاريخ نيز به روشني گواه است هرگاه ياران مورد نياز و پذيرش مردمان، براي پيشوايان معصوم عليهم السلام فراهم مي شد، از هيچ گونه تلاشي براي برپايي عدالت فروگذار نبودند.

حال اين پرسش پيش مي آيد كه اين عطش و خواست جهاني چگونه و كي پديد مي آيد؟

در پاسخ مي گوييم: اين بستگي به پرورش و آموزش بر پاية آموزه هاي ديني دارد. بايد با رستاخيز فكري كه از طرف انديشمندان با ايمان و آگاهان جامعه پديد مي آيد، ياران و ياوران آن حضرت فراهم شده و جامعة جهاني در درون خود به موعود منجي احساس نياز كند. كه باز مي گوييم: او ارمغاني است از طرف خداوند براي حيات دوبارة انسان و انسانيت.


1- محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، خطبه سوم (شقشقيه)، ص49.

دشمنان قيام

اشاره

از آنجايي كه مخالفان و دشمنان نيز بخشي از مردم هستند، در اينجا مناسب است به صورت گذرا، به چگونگي و برخورد آنها با مهدي موعود عليه السلام نيز اشاره شود.

پيش از اين گفته شد قيام حضرت مهدي عليه السلام به عنوان واپسين و بزرگ ترين انقلاب در برابر اهل باطل براي برپايي حاكميت عدل و قسط است. به همين جهت از ابليس گرفته تا همة پيروان او، تلاش مي كنند تا فروغ تابندة حق را خاموش سازند.

حضرت مهدي عليه السلام همة جريان هاي باطل را پايان داده و طومار زندگي آنان را در هم مي پيچد تا همة انسان ها، بر پاية آموزه هاي ديني، زندگي آرام و مطمئني داشته باشند. البته اين وعدة خداوند است و وعدة الهي تخلف ناپذير است.

بحث درباره دشمنان حضرت مهدي عليه السلام در موضوعاتي قابل بررسي است:

يك. فراگيرترين نبرد حق و باطل

انسان در زندگي اجتماعيِ خود، همواره گواه صحنة درگيري بين دو نيروي حقّ و باطل است. اين صف بندي براي رسيدن به آرمان ها و اهداف خود است؛ يعني برخي به طرفداري و فرمان برداري از حقّ و گروهي به دنباله روي از باطل مي پردازند.

بر خلاف پندار برخي كه پايان اين كارزار را تاريك و نابودي مي دانند، آموزه هاي وحياني گوياي آنند كه اين درگيري همچنان پيش مي رود تا آن گاه كه از باطل جاي پايي بر زمين نماند. زماني كه جهان به گونة يك جامعه خداخواسته در آيد و پايان اين مبارزه اعلام گردد، لشگر حقّ پيروز و حاكميت باطل برچيده مي شود و بشريت به دوران تازه اي از تاريخ خود وارد مي شود.

بر اين پايه، در برخي روايات، عبارت جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ به قيام حضرت مهدي عليه السلام تفسير شده است. اين نويدي است در زمينة پيروزي حقّ بر باطل و ايمان بر كفر؛ كه نمونه كامل آن، ظهور حكومت حقّ و عدالت در همة كرة زمين است.

حضرت مهدي عليه السلام رهبري گروه حقّ و حزب خدا را در دست مي گيرد و با همة توان به جنگ نهايي با جبهة كفر و باطل و سربازان شيطان مي پردازد و در تحقّق وعده هاي حتمي الهي، پيروز مي شود و تاريخ به شكوهمند ترين فرجام خود مي رسد.

دو. گونه شناسي دشمنان
اشاره

بي گمان در اين آوردگاه بزرگ، شيطان ها و پيروان آنها، گرد هم مي آيند. و تا واپسين تلاش هاي خود را براي رودررويي با حق به كار نگيرند، از پاي نمي نشينند. بررسي روايات به روشني برخي از گونه هاي دشمنان حضرت را در هنگام قيام معرفي مي كند؛ البته در پاره اي موارد ممكن است اين گروه ها، شامل بخشي از گروه ديگر نيز بشوند، اما از آنجا كه در روايات اشاره شده است اين گونه عنوان بندي شدند. در يك تقسم بندي كلي دشمنان به دو گروه تقسيم مي شوند:

1. غير مسلمانان
اشاره

1.1. كافران و مشركان

نخستين گروهي كه در برابر حضرت مهدي عليه السلام صف آرايي مي كنند، مشركان و كفارند؛ آنان كه مي پندارند سركردة مردم جهانند و نهضت آزادي بخش امام مهدي عليه السلام را مانع منافع نارواي خود مي بينند. براي جلوگيري از پيروي مردم جهان از ايشان و حاكميت شايستگان، با سپاهيان امام درگير مي شوند. امام صادق عليه السلام در باره آيه شريفه هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛(1)مي فرمايد:

إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ لَمْ يَبْقَ مُشْرِكٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ وَ لَا كَافِرٌ إِلَّا كَرِهَ خُرُوجَه؛(2)آن گاه كه قائم برپاخيزد، هيچ مشرك به خداوند بلند مرتبه و هيچ كافري نخواهد بود، مگر اينكه از قيام او ناخشنود خواهد شد.

آنان در پيِ اين ناخرسندي، به دشمني و جنگ با آن حضرت مي پردازند. و شيوة برخورد حضرت مهدي عليه السلام با آنان _ كه همان شيوه پيامبر، پس از پند و موعظه است _ به شديد ترين صورت ممكن خواهد بود كه:

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ؛(3)محمّد صلي الله عليه و آله پيامبر خداست و كساني كه با اويند، بر كافران، سختگير [و] با همديگر مهربانند.

و شايد به جهت شرايطي كه خداوند فراهم مي سازد، بسيار سخت تر و دردناك تر باشد.


1- «او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند»: توبه (9)، آيه 33.
2- محمد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، ج2، ص87.
3- فتح (48)، آيه 29.
1-2. يهوديان و مسيحي ها

خداوند بزرگ در برخي آيات قرآن، از يهود به دشمن ترين گروه براي مؤمنان ياد كرده است؛(1)از اين رو به راحتي مي توان گفت: در آن انقلاب جهاني اين گروه از هيچ تلاشي براي سركوب ياران حق فروگذاري نمي كنند. در برخي روايات نيز، بيشترين پيروان "دجال" از يهود دانسته شده و دشمني دجال نيز با حضرت مهدي عليه السلام بسيار روشن است. ابن عمر گويد:… پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:

… أَكْثَرُ أَتْبَاعِهِ الْيَهُودُ وَ ... ؛(2)و بيشتر پيروان او يهود و... هستند.

از آنجايي كه امام مهدي عليه السلام در قيام جهاني خود، جز به برپايي دستورات الهي دست نمي زند، از اين رو همة دشمنان از جمله نصارا نيز، در برابر او دشمني مي كنند.


1- مائده (5)، آيه 82.
2- ر.ك: محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص528، ح2؛ ابن ابي شيبه، المصنف، ج8، ص661.
2. برخي مسلمانان
اشاره

در اين گروه كساني به دشمني با حضرت بر مي خيزند كه آشكارا به آموزه هاي اسلامي باور دارند، اما به سبب برخي امور، هنگام ظهور از پيروي آن حضرت سر باز مي زنند و در گروه دشمنان قرار مي گيرند. در اينجا به برخي از اين افراد و يا گروه ها اشاره مي شود:

2-1. منافقان

بررسي ها، نشان مي دهد به جز كافران، مشركان، يهود و نصارا گروه هاي ديگري نيز برابر حضرت مي ايستند كه در بين آنان كساني كه پيش تر ادعاي همراهي با امام را داشتند، ديده مي شود. آنان انسان هاي دورويي هستند كه به پندار خود، بهره هايشان را در ظهور او مي جستند و اينك بر خلاف اين پندار، قيام آن حضرت را بر پاية عدل و قسط مي بينند! همان گونه كه در تاريخ كساني كه حكومت امام علي عليه السلام را براي رسيدن به دنيا مي خواستند، چون عدالت آن حضرت را ديدند از مدار ولايت او بيرون رفته و در صف دشمنان آن حضرت وارد شدند!

در حكومت حضرت مهدي عليه السلام ، اين گونه افراد در صدد نفوذ در حكومت و جامعه اسلامي بر مي آيند. حضرت، پس از درهم شكستن مقاومت مخالفان، پيروزمندانه وارد كوفه مي شود و منافقان را در رديف ساير فرقه هاي منحرف نافرمان، از بين مي برد.

2- 2. رفاه طلبان

«رفاه طلبي» ريشه در خود پرستي دارد و خودخواهي، زمينة همه تباهي ها است. لذت طلبي حالتي را در انسان فراهم مي كند كه همه چارچوب هاي اعتقادي و اخلاقي او را دگرگون مي سازد.

رفاه طلب، دين را به گونه اي تفسير مي كند كه با لذت هاي او هماهنگي داشته باشد؛ او بيشتر در پيِ آن دسته از احكامي است كه دنياي او در خطر نيفتد. انقلاب جهاني امام زمان عليه السلام، با پشت سرگذاشتن سختي هاي فراوان به پيروزي مي رسد؛ در نبرد فرودستان با فرادستان، چكاچك شمشيرها، ايمان ها را به آزمايش در مي آورد. مؤمنان راستين پيشاپيش خود را براي بلاها آماده مي سازند؛ اما راحت طلبان با دستاويزقراردادن مذهب، در پس توجيه جايگاه و پايگاه خويش هستند.

بي ترديد حضرت مهدي عليه السلام ايشان را بر نمي تابد و اگر به راه نيايند آنان را از سر راه بر مي دارد.

2-3 . بهانه جويان

از سال هاي نخست تاريخ اسلام، همواره بهانه جويان از مهم ترين كساني هستند كه جلوي گسترش دين را مي گيرند، كساني كه از واقعيت هاي عيني دور بوده، به سبب خودمحوري از زير بار مسئوليت ها شانه خالي مي كنند و البته در بين آنها كساني هستند كه تلاش مي كنند اين رفتار خود را بر پاية آموزه هاي ديني توجيه كنند. اين خودمحوري و محدود بودن دركشان نسبت به دين، سبب مي شود در بحران ها و زمان هاي حساس، تكليف خود را نشناسند و آن گونه كه شايسته است، از پيامبر و امامان عليهم السلام و ولايت، پيروي نكنند و گاهي نيز به رويارويي با آنان بپردازند!

هنگام ظهور حضرت مهدي عليه السلام، نه فقط واگرايي در انديشه ها و رفتار اجتماعي، از بين نمي رود كه به گونه هايي نو، جلوه مي كند. محمّد بن أبي حمزه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است:

///الْقَائِمُ يَلْقَي فِي حَرْبِهِ مَا لَمْ يَلْقَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه و آله أَتَاهُمْ وَ هُمْ يَعْبُدُونَ حِجَارَةً مَنْقُورَةً وَ خُشُباً مَنْحُوتَةً وَ إِنَّ الْقَائِمَ يَخْرُجُونَ عَلَيْهِ فَيَتَأَوَّلُونَ عَلَيْهِ كِتَابَ اللَّهِ وَ يُقَاتِلُونَهُ عَلَيْهِ؛(1)قائم عليه السلام در پيكار خود با چنان چيزي روبه رو خواهد شد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله با آن مواجه نگرديد! همانا رسول خدا صلي الله عليه و آله در حالي به سوي مردم مي آمد كه آنان بت هاي سنگي و چوب هاي تراشيده را مي پرستيدند؛ اما قائم چنان است كه بر او خروج مي كنند و كتاب خدا را بر او تأويل مي كنند و به استناد همان تأويل با او مي جنگند.

فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مي فرمود:

إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهْلِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ مِنْ جُهَّالِ الْجَاهِلِيَّةِ؛ قائم ما چون قيام كند، مردم از روي جهل با او برخورد مي كنند؛ شديدتر از آنچه رسول خدا با آن از سوي نادانان جاهليّت روبه رو شد.

گفتم: اين چگونه ممكن است؟ فرمود:

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه و آله أَتَي النَّاسَ وَ هُمْ يَعْبُدُونَ الْحِجَارَةَ وَ الصُّخُورَ وَ الْعِيدَانَ وَ الْخُشُبَ الْمَنْحُوتَةَ وَ إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَتَي النَّاسَ وَ كُلُّهُمْ يَتَأَوَّلُ عَلَيْهِ كِتَابَ اللَّهِ يَحْتَجُّ عَلَيْهِ بِهِ ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَيَدْخُلَنَّ عَلَيْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُيُوتِهِمْ كَمَا يَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقُرُّ؛(2)همانا رسول خدا درحالي به سوي مردم آمد كه آنان سنگ و كلوخ و چوب هاي تراشيده و مجسّمه هاي چوبين را مي پرستيدند؛ قائم ما چون قيام كند در حالي به سوي مردم مي آيد كه جملگي كتاب خدا را بر او تأويل مي كنند و بر او بدان احتجاج مي نمايند! سپس فرمود: بدانيد به خدا سوگند! موج دادگستري او بدان گونه كه گرما و سرما نفوذ مي كند، درون خانه هاي آنان راه خواهد يافت.

ناگفته نماند امام، در مرحلة دعوت، به تبيين اهداف و علل اقدامات خود مي پردازد و ابهامي براي مردم باقي نمي گذارد، تا تمام حق آشكار گردد. آن گاه كه حق آشكار شد، اگر دشمنان از آن سر باز زدند، حضرت اقدام نظامي مي كند.

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله همة سركشان كه از دستورات قائم آل محمد سرپيچي كنند را به هلاكت و نابودي بشارت داده است كه فرمود:

مَنْ تَبِعَهُ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ هَلَك؛(3)هر كس از او پيروي كند، نجات مي يابد و هر كس سرپيچي كند، نابود مي شود.


1- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص297، ح3.
2- همان، ص296، ح1.
3- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، عيون اخبار الرضاعليه السلام، ج2، ص59، ح 230.

امدادهاي الهي و تلاش مردم

اشاره

اگ__ر چه پاية اين قي__ام بزرگ، بر روال طبيعي و روش هاي معمول نظام آفرينش زندگي انسان است؛ اما به تناسب بزرگي و گستردگي آن در همة كرة زمين، و نيز سازوكار دشمنان با امكانات بسيار و پيشرفته، در برابر آن، خداوند برخي از نيروهاي پنهان و ويژة خود را در اختيار او قرار خواهد داد تا در كنار حضور مردم، زمينه هاي پيروزي آنها، هر چه بهتر فراهم شود. از اين ياري رساني خداوند با عنوان امدادهاي غيبي ياد شده است.(1)

از آيات قرآن به دست مي آيد كه خداوند، در مقابلة حق با باطل، جانب جريان حق را نگه مي دارد و از آن دفاع مي كند و اين دفاع، گاهي از طريق نيروهاي پنهان و امدادهاي غيبي صورت مي گيرد. البته، در بزرگ ترين و وسيع ترين رويارويي حق با باطل و انقلابي كه در راستاي اهداف پيامبران رخ مي دهد، اين سنت الهي بيش از پيش جلوه خواهد كرد.

از آنجايي كه واپسين ذخيرة الهي و موعود منجي، راه ناتمام همة پيامبران و اولياي الهي را به پايان مي رساند، خداوند امدادهاي غيبي اي را كه در اختيار آنان قرار داده بود؛ براي حضرت مهدي عليه السلام نيز فراهم خواهد كرد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در اين باره مي فرمايد:

قائِمُ اَهْلِ بَيْتي… يُؤيَّدُ بِنَصرِ اللّهِ… ؛(2)قائم اهل بيت من، به ياري خداوند تأييد مي شود.

برخي از اين امدادها از اين قرارند:


1- «امداده___اي غ_ي_ب_ي» ب__ه معن_اي مددهايي است كه از غيب سرچشمه مي گيرد. هر چند با عنايت به معناي لغوي آن، مي توان جهان و نظم و حيات همة نعمت هاي موجود در آن را مدد گرفته از عالم غيب و از مصاديق امدادهاي غيبي دانست _ چنان كه ق__رآن، اموال و فرزندان را از امدادهاي خداوند دانسته است _ (اسراء(17)، آيه 6.) ولي اين تركيب در اصطلاح، به معناي مددهاي ويژه در زندگي بشر است.
2- محمد بن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص257، ح2.
1. فرشتگان

از نيروهاي غيبي كه به ياري واپسين حجت خداوند و ياران او مي آيند، «فرشتگان الهي» هستند.

پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله در روايتي، به نقل از خداوند در شب معراج چنين مي گويد: … وَ لَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِي وَ لَأَمُدَّنَّهُ بِمَلَائِكَتِي حَتَّي يُعْلِنَ دَعْوَتِي … ؛(1)و با لشكريان خود، او (مهدي) را ياري مي كنم و با فرشتگانم به او مدد مي رسانم، تا آنكه دعوتم را آشكار كند.

عياشي از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود: إِنَّ الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ نَصَرُوا مُحَمَّداً صلي الله عليه و آله يَوْمَ بَدْرٍ فِي الْأَرْضِ مَا صَعِدُوا بَعْدُ وَ لَا يَصْعَدُونَ حَتَّي يَنْصُرُوا صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ وَ هُمْ خَمْسَةُ آلَافٍ؛(2)فرشتگاني كه در جنگ بدر رسول خدا را در زمين ياري كردند، از آن پس به آسمان نرفتند و پس از اين نيز نخواهند رفت تا آنكه ياري كنند صاحب اين امر را و آنان پنج هزار هستند.

عبد الرّحمن بن كثير روايت كرده است امام صادق عليه السلام در باره اين آيه كه:

أَتي أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ؛(3)فرمود: هُوَ أَمْرُنَا أَمْرُ اللَّهِ لَا يُسْتَعْجَلُ بِهِ يُؤَيِّدُهُ ثَلَاثَةُ أَجْنَادٍ الْمَلَائِكَةُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الرُّعْب؛(4)آن امر ما است، خداي عزّ و جلّ امر فرموده كه در بارة آن شتاب نشود تا آنكه [خداوند] او را با سه [لشكر] ياري فرمايد كه عبارتند از: فرشتگان، مؤمنان و هراس.


1- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص254، ح4.
2- محمد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، ج1، ص197.
3- «[هان] امر خدا دررسيد، پس در آن شتاب مكنيد»: نحل (16)، آيه 1.
4- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 198، ح9.
2. انداختن ترس در دل دشمنان

پروردگار بزرگ، در برپايي قيام جهاني حضرت مهدي عليه السلام، ترس و دلهره را بر دل كافران، مشركان و ستمگران حق ستيز افكنده، توان تصميم گيري و دشمني را از آنان مي گيرد.

در رواياتي گفته شده كه او، «مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ وَ مُؤَيَّدٌ بِالنَّصْرِ» است؛ يعني هنگام ظهور، هراس از وي، در دل قدرتمندان مي افتد و نيروهاي غيبي و ناديدني، به كمك او و يارانش مي شتابند. البته اين امر، منافاتي با لزوم حضور مردم در صحنه ندارد و مردم بايد آن حضرت را تا رسيدن به اهداف متعالي اش ياري كنند. امام صادق عليه السلام فرمود:

انقلاب مهدي را سه سپاه ياري مي كنند و در پيروزي او شركت دارند: سپاهي از فرشتگان، سپاهي از مؤمنان و سپاهي از رعب و وحشت.(1)

محمد بن مسلم ثقفي از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه فرمود:

اَلْقائِمُ مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ؛(2)قائم ما به ]افتادن[ ترس در دل دشمنان، ياري شده است.


1- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص198، ح9، ص243، ح43.
2- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 330، ح 16.
3. نيروهاي طبيعت

برخي از امدادهاي غيبي خداوند، تسخير نيروها و امكانات طبيعي است كه خداوند پيامبران خود را به آن مجهز كرده است؛ همانند: بادها، طوفان ها، ابرها و… كه در قرآن از آنها ياد شده است.(1)در رواياتي، عوامل طبيعي، از جملة امدادهاي غيبي براي ياري واپسين حجّت الهي ذكر شده است. رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله در حديث معراج به نقل از خداوند چنين فرموده است: … وَلَاُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّياحَ وَلأُذَلِلَنَّ لَهُ الرِّقابَ الصِّعاب…؛ … و باد را مسخَّر او مي كنم و گردنكشان سخت را، رام او مي سازم….(2)

بنابراين حضرت مهدي عليه السلام، افزون بر بهره مندي از ياران و اصحاب، به دليل عظمت قيام جهاني خود، به اذن و ارادة الهي، از امدادهاي غيبي نيز استفاده مي كند.


1- انبيا(21)، آيه81؛ احزاب (33)، آيه 9.
2- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص254، باب23، ح4.

برخي امدادهاي ديگر

اشاره

افزون بر امدادهاي ياد شده، برخي امور ديگر نيز در روايات اشاره شده كه مي تواند در شمار امدادهاي الهي باشد:

الف) طِي الاَرْض

يكي از امدادهاي الهي در عصر ظهور آن است كه زمين، براي آن حضرت و يارانش در هم نورديده شود. (1)در رواياتي چند از چگونگي طي مسافت آن حضرت و يارانش به «طي الارض» تعبير شده است. امام رضا عليه السلام مي فرمايد:

وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَي لَهُ الْأَرْضُ وَ يَذِلُّ لَهُ كُلُّ صَعْبٍ؛(2)او، كسي است كه زمين برايش درنورديده مي شود.


1- اگرچه اين پديدة در رواياتي نقل شده است اما در بارة حقيقت چگونگي آن سخن روشني در دست نيست. ممكن است در آينده با بررسي هاي افزون تر و توسعة دانش هاي بشري حقايق بيشتري از اين پديده نمايان شود.
2- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص371، ح5.
ب) ميراث هاي پيامبران عليهم السلام

از روايات به دست مي آيد افزون بر امدادهاي يادشده، حضرت مهدي عليه السلام هنگ__ام ظهور، ب__رخي ميراث هاي پيامبران گذشته را نيز همراه خواهد داشت. امام علي عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: المَهْدِي مِنْ وُلْدِي، تَكُونُ لَهُ غَيبَةٌ وَ حَيرَةٌ تَضِلُّ فِيها الاُمَمُ، يأتِي بِذَخِيرَةِ الاَنبِياءِ فَيمْلاُها عَدْلاً وَقِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً؛(1)مهدي از فرزندان من است، براي او غيبت و حيرتي خواهد بود كه مردم در آن گمراه شوند. او ذخيره پيامبران را مي آورد و زمين را پر از عدل و داد مي كند؛ همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد.

دربارة چگونگي بهره مندي آن حضرت از اين ابزار، سخن روشني در دست نيست؛ اما با توجه به نقش حضرت مهدي عليه السلام، كه همانا ادامة فعاليت همة انبيا و اوليا است، اين ميراث ها، در كنار نشانه هاي برحق بودن آن حضرت، ابزاري خواهد بود براي دعوت پيروان همة اديان به حق و حقيقت.

برخي از اين ميراث ها، عبارت است از: «پيراهن»،(2)«عمامه»،(3)«زره»،(4)«سلاح»،(5)و «پرچم پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله»،(6)«سنگ»(7)و «عصاي حضرت موسي عليه السلام (8)و «طشتي كه وي در آن قرباني مي كرد»(9)و «انگشتري حضرت سليمان عليه السلام».(10)


1- همان، ج1، ص 287، ح 5.
2- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص350، ج42.
3- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج8، ص224، ح285.
4- همان.
5- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص349، ح40؛محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج8، ص224، ح285؛ متقي هندي، كنز العمال، ح39673.
6- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، 343، ح28 و 435، ح1.
7- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص231، ح3.
8- همان، ح1؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص238، ح28، محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص376، ح7.
9- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص232، ح1.
10- همان، ص231، ح1؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص343، ح27.

نتيجه گيري

نتيجه اينكه مردم اعم از ياران، ياوران و عموم مردم دنيا _ مگر دشمنان _ همگي در پيروزي امام مهدي عليه السلام به نسبت داراي نقش و جايگاه مهمي هستند. ياران خاص و ياوران، در نزديك ترين موضع به آن امام همام تا پاي جان مي ايستند. و مردم به جهت احساس نياز به موعود منجي به گونه هاي مناسب او را ياري خواهند كرد.

در بخش نخست، مردم كه همانا افرادي هستند كه پيشتر خود را آمادة ياري موعود كرده اند مهم ترين نقششان همراهي حضرت مهدي عليه السلام براي رسيدن به پيروزي است. اينها كه در روايات به دو دسته تقسيم مي شوند با عنوان ياران ويژه كه سيصد و سيزده نفر و در جايگاه ويژه اي قرار دارند و ياوران كه داراي جمعيت بيشتري هستند معرفي شده اند.

روايات گروه نخست را به گونه هاي مختلفي معرفي كرده است كه ابدال، اخيار، عصائب و نجباء از اين گروه شمرده شده اند كه ويژگي هاي آنها گوياي كمال آنها در ايمان به خداوند و باور به امامت است.

در بخش عموم مردم در اين مرحله مي توان همراهي حضرت و پذيرش آن حضرت را بيان كرد كه ايشان پس از گذر از مرحلة آستانة ظهور كه زندگي سراسر ظلم و بيداد و فساد است مهدي موعود را يگانه دارو براي التيام دردهاي خود مي بينند؛ از اين رو نه فقط در برابر او موضع گيري نمي كنند، بلكه زمينه هاي ممكن را براي پيروزي او بر دشمنان فراهم مي كنند.

فصل سوم: نقش و جايگاه مردم در حكومت جهاني حضرت مهدي عجل الله فرجه

مقدمه

مردم، در انديشة سياسي اسلام، سومين پاية بنيادين حكومتند.(1)بر خلاف حكومت هاي خودكامه، مردم در حكومت اسلامي از تكيه گاه هاي اصلي اقتدار سياسي، به شمار مي آيند، سهمي چشم گير در اين ميدان بر دوش دارند و در كارهاي برجستة سياسي نظر مي دهند. نقش و سهم مردم را مي توان در سويه هاي گوناگون حكومت نماياند كه مهمترين آن ها عبارتند از: پذيرش و فرمان برداري (مقبوليت) و پشتيباني و حمايت (مشاركت).

پيش از بررسي اين نقش ها به چيستي حكومت حضرت مهدي عليه السلام

اشاره مي شود:

حكومت نويد داده شدة حضرت مهدي عليه السلام، خاور و باختر گيتي را فرا مي گيرد و سرزميني نمي ماند، مگر اين كه گلبانگ يگانه پرستي و گواهي به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، از آن بر مي خيزد و سراسر زمين از عدل و قسط آكنده مي شود. در آن دوران سراسر نور، به دست آن آخرين اميد، آرمان بلند برپايي جامعة بزرگ انساني و خانوادة جهاني پديدار مي شود و اميد ديرينة همة پيامبران، پيشوايان، شايستگان و انسان دوستان برآورده مي شود. امام رضا عليه السلام به نقل از پدرانش از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در اين باره فرمود:

خداوند در شب معراج در بخشي از گفتاري طولاني تصريح فرموده كه زمين را به دست واپسين آنان ]ائمة معصومين عليهم السلام[ از دشمنانش پاك خواهد ساخت و همة گسترة زمين را در فرمانروايي او قرار خواهد داد… .(2)

و در دوران رهبري او ، با پديدآمدن مديريت و حاكميت يگانه براي همة جهانيان، يكي از سبب هاي بنيادين رودررويي و جنگ و ستم از بين مي رود. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در سخني نوراني، پيشوايان پس از خود را دوازده نفر شناسانده؛ كه نخستين آنان علي عليه السلام و واپسين آنان قائم است؛ همو كه خداوند بر دستانش خاوران و باختران زمين را به زير يك حاكميت خواهد آورد.(3)

اين اميد به آمدن مصلح جهاني، ريشه در افكار و باورهاي همة اقوام و ملت ها دارد و كم و بيش به گونه هاي گوناگون همه جا پديدار است؛ اما در باورهاي شيعي به گونه اي روشن و شفاف گزارش شده است. در اين باور، امام منتظَر و نجات بخش آخرين، زنده است و روزي به فرمان خداوند آشكار شده و گيتي را پر از عدل و داد خواهد كرد.(4)(5)

يادآوري اين نكته بايسته است كه با پديد آمدن حكومت حضرت امام مهدي موعود عجل الله فرجه، از يك سو مدينة فاضلة مورد نظر شيعه در چارچوب نظام امامت آشكار خواهد شد و از ديگر سوي، از نگاه فلسفة تاريخ شيعي پايان تاريخ سامان خواهد يافت.

بنابراين در برابر پندار اهل سنّت كه امامت را فقط فرعي فقهي مي دانند؛ و آن را در مباحث فقهي بررسي مي كنند، امامت نزد شيعه بحثي اعتقادي و كلامي است و گستره و ابعاد گوناگوني دارد. در اين مذهب، ولايت امام داراي دو بُعد تكويني و تشريعي است و در حكومت منحصر نمي شود.

شهيد مرتضي مطهري در اين باره مي نويسد:

ما هرگز نبايد چنين اشتباهي را مرتكب شويم كه تا مسئله امامت در شيعه مطرح شد، بگوييم يعني مسئله حكومت، كه در نتيجه مسئله به شكل خيلي ساده اي باشد و اين فروعي كه برايش پيدا شده، پيدا شود... اين تابع آن است كه ما اين مسئله را فقط در سطح حكومت و كوچك گرفتيم و اين اشتباه بزرگي است كه احياناً قدما [بعضي از متكلمين] هم گاهي چنين اشتباهي را مرتكب مي شدند... در حالي كه مسئله حكومت از فروع و يكي از شاخه هاي كوچك مسئله امامت است و اين دو را نبايد با يك ديگر خلط كرد.(6)

بر اين پايه، سخن از حكومت حضرت امام مهدي عليه السلام فقط سخن از بعدي از ابعاد امامت آن حضرت است.


1- پيش از اين اشاره شد قانون، رهبر و مردم سه پايه حكومت را شكل مي­دهند.
2- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص262، ح22؛ همو، علل الشرايع، ج1، ص5، ح1. همچنين نك: محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص432، ح91.
3- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، الامالي، ص97، ح9؛ همو، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص398.
4- توبه (9)، آيه 33.
5- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص670.
6- شهيد مرتضي مطهر، مجموعه آثار، ج4، ص757و758؛ نيز ر.ك: لطف الله صافي گلپايگاني، امامت و مهدويت، ج1، ص152.

ويژگي هاي حكومت حضرت مهدي عجل الله فرجه

اشاره

برخي ويژگي هاي حكومت حضرت مهدي عليه السلام به اختصار از اين قرارند:

مشروعيت الهي

اين حكومت داراي رهبري است كه مشروعيت خود را از پروردگار بزرگ گرفته(1)و از هر گونه لغزش و سركشي به دور است.(2)افزون بر آن اينكه، كساني كه او را در حكومت جهاني ياري خواهند داد، انسان هايي هستند برگزي__ده و داراي برجستگي هاي اخلاقي ويژه، كه اين خود بر بزرگي اين حكومت مي افزايد.


1- يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم؛ نساء (4)، آيه 159.
2- لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين؛ بقره (2) آيه 124.
قانون گزاري الهي

در حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام ق__ان__ون گ_زار خداوند است، و محور همة قوانين آموزه هاي ديني است.(1)از اين رو در كنار اينكه از خطا و لغزش در امان است به همة نيازهاي مادي و معنوي انسان ها توجه خواهد شد.


1- پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم در گزارش از معراج از قول خداوند در باره حضرت مهدي عليه السلام فرمود: وَ هَذَا الْقَائِمُ الَّذِي يُحِلُّ حَلَالِي وَ يُحَرِّمُ حَرَامِي؛ و اين، قائم است كه حلال و حرام را آن­گونه كه من حلال و حرام كرده ام به اجرا مي گذارد. محمدبن علي بن حسين بن بابويه، عيون اخبار الرضا عليه السلام، ص 58.
گسترش عمومي دانش

دانش،(1)در دولت مهدوي در بين همة جامعة بشري گسترش مي يابد و هرگز در دست گروهي ويژه نخواهد بود؛ از اين رو همگان از دانشي بس ارجمند برخوردار خواهند شد.(2)البته از اين دانش نيز در راه پيشرفت و رشد جامعة بشري بهره برده خواهد شد، نه در راه فزون خواهي و يا ستم به ديگران.


1- به نظر مي رسد دانش در اصطلاح آموزه هاي ديني چيزي متفاوت از آنچه امروزه به كار مي رود، است. كه در روايات از علم با عنوان نوري كه سبب هدايت مي شود، ياد شده است. اگرچه دانش امروزي مي تواند بخشي از دانش تعريف شده در روايات باشد، اما آنچه از علوم امروزي كه در خدمت هدايت به حق تعالي به كار نمي رود، از نگاه دين، دانش ناميده نمي شود و البته فن آوري هاي نو نيز همچنين است.
2- امام باقر عليه السلام فرمود: وَ تُؤْتَوْنَ الْحِكْمَةَ فِي زَمَانِهِ حَتَّي إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِي فِي بَيْتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَي وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله وسلم ؛ در دوران او شما از حكمت برخوردار مي شويد تا آنجا كه يك زن در خانه خود برابر كتاب خداي تعالي و روش پيامبر خدا صلي الله عليه و آله (همچون مجتهد با استنباط شخصي) به انجام تكاليف شرعي خود پردازد. محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص238، ح30.
تعميق خردورزي

حكومت جه_اني حضرت مهدي عجل الله فرجه بر برترين انديشه هاي خردمندانه پايه گذاري مي شود ؛ چرا كه در آن دولت شايستگان است كه خرد بشري به كامل ترين صورت امكان، رشد خواهد كرد.(1)


1- امام باقر عليه السلام فرمود: إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَي رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ؛ چون قائم ما به پا خيزد خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد پس عقولشان را گردآورد و در نتيجه خردشان كامل شود. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص25، ح21.
بهره مندي از همة منابع
اشاره

حكومت جهاني حضرت مهدي موعود عليه السلام بر پاية بهره مندي خردمندانه، آگاهانه و خداپرستانه(1)از همة منابع در دست و ظرفيت هاي ممكن در كرة زمين است و اين بدان معنا است كه مردم در كنار بهره مندي از همة موهبت هاي پروردگار، هرگز گرد فزون خواهي و فزون خوري نمي گردند. افزون بر آن، حالت بي نيازي اي در روح انسان ها پديد مي آيد كه سبب مي شود با در اختيارداشتن موهبت هاي فراوان، هرگز بيش از نياز بر نگيرند.

امام صادق عليه السلام در اين باره فرمود:

تَوَاصَلُوا وَ تَبَارُّوا وَ تَرَاحَمُوا فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَيَأْتِيَنَّ عَلَيْكُمْ وَقْتٌ لَا يَجِدُ أَحَدُكُمْ لِدِينَارِهِ وَ دِرْهَمِهِ مَوْضِعاً يَعْنِي لَا يَجِدُ عِنْدَ ظُهُورِ الْقَائِمِ عليه السلام مَوْضِعاً يَصْرِفُهُ فِيهِ لِاسْتِغْنَاءِ النَّاسِ جَمِيعاً بِفَضْلِ اللَّهِ وَ فَضْلِ وَلِيِّهِ؛(2)شما را روزي فرا رسد كه هيچ يك از شما جايي براي درهم و دينارش نيابد _ يعني به هنگام ظهور قائم عليه السلام محلّي كه در آن درهم و دينار خود را صرف كند نيابد _ به خاطر بي نيازي همه مردم كه با فضل خدا و وليّ او حاصل شده است.

در جامعة مهدوي، به سبب فراهم شدن همة شرايط ممكن، راه رشد و تعالي به سوي پروردگار بر همگان باز خواهد بود و در كنار اختيارداشتن، عموم انسان ها بر ديني توحيدي و باوري يگانه پرستان زندگي خواهند كرد.

امام صادق عليه السلام پس از آيه وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً؛ : و هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است. فرمود:

إِذَا قَامَ الْقَائِمُ عليه السلام لَا يَبْقَي أَرْضٌ إِلَّا نُودِيَ فِيهَا بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ؛(3)هنگامي كه قائم ما قيام كرد جايي روي زمين باقي نمي ماند، مگر اينكه در آنجا صداي اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه بلند مي شود.

از بين عناصر ياد شده دو عنصر در رابطه نقش مردم داراي اهميت است:


1- پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: يَمْلَأُ قُلُوبَ عِبَادِهِ عِبَادَةً؛ دل­هاي بندگان خدا را از عبادت لبريز نمايد. محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 179.
2- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص150، ح8.
3- محمد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، ج1، ص 183.
1. مشروعيّت
اشاره

«مشروعيّت» از ديرينه ترين، پايه اي ترين و مهمترين مباحث فلسفه سياسي و از بنيادي ترين و ريشه دارترين مسائل مربوط به حكومت و دولت در طول تاريخ زندگي اجتماعي بشر بوده و هست. چرا كه بيشترين مسائل سياسي، اجتماعي و حكومتي بر اين شالوده بنا نهاده و استوار است و گوناگوني ديدگاه هاي انديشه وران علوم سياسي نيز از اين موضوع سرچشمه مي گيرد. افزون بر اين، تقسيم بندي حكومت ها نيز با اين مسأله پيوند تنگاتنگ و ناگسستني دارد. در واقع بررسي هاي مربوط به مشروعيت در پاسخ به اين پرسش پايه اي است كه: چه حكومتي مشروع است؟

مفهوم شناسي
الف) از نگاه لغت

1.در فارسي: واژة «مشروعيت» مصدر (ساختگي) جعلي (مصدر صناعي) از ريشة (ش ر ع) است. و مشروع (اسم مفعول) يعني آنچه هماهنگ شرع باشد، چيزي كه بر پاية شرع روا باشد.(1)

2. در عربي: برابر اين واژه در عربي، واژة «شرعيّت» قرار دارد. در نوشته هاي ديني و قرآن، «شرع» به معني نشان دادن و ترسيم راه روشن، اعم از مادّي و معنوي به كار برده شده است. شرعي يعني آنچه هماهنگ احكام و دستورات خداوند باشد.


1- نك: حسن عميد، فرهنگ عميد، 1124.
ب) از نگاه اصطلاح

از نگاه اصطلاحي، از سوي پژوهشگران علوم سياسي تعريف هاي گوناگوني براي واژة «مشروعيّت» ارائه شده است، و همة آن ها به نوعي به فرمان برداري مردم از زمامداران بر مردم باز مي گردد.

در حوزة انديشة سياسي، واژة «مشروعيت»،(1)به گونه هاي مختلفي تعريف شده است.(2)كه توافق بر يك تعريف جامع امري مشكل مي نمايد.

در حكومت اسلامي گرچه بزرگي و وارستگي رهبر، مديران و كارگزاران نمونة ديني، بر اطاعت پذيري، علاقه و خشنودي مردم تأثير روان شناختي دارد، ولي اين نكته از حقّانيت حاكم و حكومت به طور كامل جدا است.

بنابراين از ديدگاه سياسي اسلام، اگر حكومت يا حاكمي همة سبب هاي خشنودي مردم را فراهم كند، اما بر پاية دستورات شريعت رفتار نكند، مشروعيت ديني پيدا نمي كند و در برابر، حكومت و حاكمي كه آموزه هاي ديني را رعايت كند و به احكام الهي پاي بند باشد، همچنان كه مشروعيت ديني دارد، بايد اسباب خشنودي بيشتر مردم و حقوق طبيعي و شرعي آنان را نيز فراهم كند. در اين صورت است كه دينداران به سبب باور و پاي بندي اشان به شريعت، مشروعيت و مقبوليت جامعه شناسانه را نيز پديد مي آورند.


1- برخي پنداشته­اند مقصود از «مشروعيت»، همان شرعي بودن است. گويي پرسش اصلي بحث اين است كه «چه حكومتي شرعي است؟» يا اين كه «كدام حكومت، مورد تأييد شرع است؟» ولي بي ترديد، پرسش اصلي بحث اين نيست؛ گرچه ممكن است در يك جامعه ديني، مسأله شرعي بودن حكومت مطرح شود و حتّي با مسأله مشروعيت هم مرتبط گردد. نك: مصباح يزدي، محمد تقي، پرسش­ها و پاسخ­ها، ج1.
2- ر.ك: محمد جواد لاريجاني، نقد دينداري و مدرنيسم، ص 51؛ عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، ص 105؛ سجاد ايزدي، حكومت و مشروعيت، ص 14.
انواع مشروعيت الهي
اشاره

انديشمندان و صاحب نظران اسلامي(1)براي پاسخ به اين پرسش كه چه كسي بايد حكومت كند؟ مي گويند كه فقط خدا يا نمايندة او حق حاكميت دارند. اين ديدگاه از دو جنبه توحيدي و هستي شناسي از يك سوي و نيز انسان شناختي از سوي ديگر، بررسي مي شود.


1- فقهاي مسلمان، جامعه شناسان و فيلسوفان علوم سياسي دسته بندي هاي گوناگوني را براي مفهوم مشروعيت در نظر گرفته و از زواياي گوناگوني آن را مورد بررسي قرار داده اند. كه در اينجا از مشروعيت در جامعه شناسي، مشروعيت فلسفي و مشروعيت سياسي صرف نظر شده، فقط به مشروعيت الهي اشاره مي­شود.
الف) از جنبة هستي شناختي

براين پايه، نه فقط آفرينندگي ويژه خداوند است، بلكه سرپرستي و ادارة كارهاي جهان نيز از آنِ او است و كس ديگري جز او شايسته چنين جايگاهي نيست. حتي پيامبران و پيشوايان معصوم عليهم السلام به صرف برخورداري از مقام پيامبري و پيشوايي و فضيلت علم، چنين حقي را ندارند كه بتوانند بر مردم حكم حكومتي يا داوري جاري كنند. از اين رو هرگونه تصرّف و دخالت در نظام هستي و نيز در امور آدميان، نيازمند اجازه خداوند است و هيچ كس از پيش خود، حق دخالت در سرنوشت انسان ها را ندارد.

سبب ويژه بودن اين حق حاكميت و ولايت براي خداوند بزرگ آن است كه او يگانه آفريدگار و يگانه مالك همگان است؛ به همين سبب هرگونه تصرف او در آفريده ها در حقيقت ورود در قلمرو ملك و سلطنت خود است. از اين رو فقط با اجازة خداوند، فردي مي تواند برسايرين حكمراني كند. و با داشتن چنين «مجوزي» از سوي مالك مطلق جهان، حكومت وي "مشروعيت" مي يابد.

از آيات قرآن به روشني مشروعيت انحصاري حاكميت خداوند به دست مي-آيد. از جمله آيات: إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه؛(1)حكم و فرمان تنها از آن خداست و أَلا لَهُ الْحُكْم؛(2)و بدانيد داوري مخصوص اوست و ديگر آيات كه بيان آن ها در اين بحث ضرورتي ندارد.(3)


1- أنعام (6)، آيه 57.
2- أنعام (6)، آيه 62.
3- يونس(10)، آيه35 و مائده(5)، آيات 44 و45 و47.
ب) از جنبه انسان شناختي

هر يك از ما در نهاد خود احساس آزادي، اراده و استقلال مي كنيم. و نيز خود را داراي خرد و فهم و صاحب نيروهاي جسمي و روحي مي دانيم. اين ها همه موهبت هايي است از طرف پروردگار كه در همة افراد انسان به اندازه هاي گوناگون و با تفاوت هايي وجود دارد. اين موهبت هاي خداوندي و تفاوت هاي طبيعي اما، سبب نمي شود كه فردي بر ديگري حق حاكميت و ولايت پيدا كند.(1)امام علي عليه السلام خطاب به فرزند خود، امام حسن عليه السلام فرمود:

وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً؛(2) اي فرزندم! بنده ديگران مباش، حال آن كه خداوند تو را آزاد قرار داده است.

نتيجه اينكه در جهان بيني الهي در همة عرصه هاي زندگي فردي و گروهي انسان، حضور پروردگار، پايه است. مانند عرصه هاي قانون گزاري، روش ها و شيوه هاي اجراي قوانين، آموزش و پرورش، رهبري و حاكميت در جامعه است و همچنين در اين نظريه حكومت به خودي خود اصالت ندارد، بلكه از آن جهت كه بستري است براي برپايي عدالت و رسيدن انسان به رشد و سرانجام نزديكي او به خداوند و رسيدن به نيك بختي جاودان.


1- مگر آن­ كه او بخواهد و بفرمايد.
2- محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، نامه 31، باب الترفق في الطلب.
2. مقبوليت (پذيرش مردم)
اشاره

در بحث گذشته، روشن شد كه مردم نمي توانند به حكومت اسلامي، مشروعيت ببخشند، بلكه حكومت اسلامي از مشروعيت الهي برخوردار است و رأي و نظر مردم در اين زمينه، هيچ اثري ندارد. اكنون گاه پاسخ به اين پرسش است كه آيا در جريان حكومت اسلامي مردم نقشي دارند؟

در پاسخ، بايد گفت: گرچه مردم نبايد و نمي توانند خاستگاه اعتبار و مشروعيت حكومت اسلامي باشند و به طور اساسي حكومت اسلامي تبلور حاكميت الهي است كه در مشروعيت خويش نيازمند انديشه و رأي انسان نيست، بلكه مشروعيت آن با اصل آن آميخته است، ولي برپايي و آشكارشدن حكومت اسلامي جز با رأي موافق و هم سوي مردم شدني نيست. و در اينجا بحثي با عنوان مقبوليت رخ مي نمايد.

واژه «مقبوليت» از كلمه «مقبول» به معناي پذيرفته شده و پسنديده گرفته شده است.(1)و از نظر مباحث مربوط به سياست يعني روي آوري همگاني و پذيرش مردمي.

در انديشة سياسي اسلام، مقبوليت و رأي مردم جايگاه ويژه اي دارد، اما مشروعيت نمي آورد و اگر اسلام چيزي را نهي كرده است، مردم حق ندارند با رأي و گزينش خود آن را مقبول (پذيرفته) بشمارند.

ارزش رأي و ديدگاه مردم تا آنگاه است كه با دين رودررويي نداشته باشد. بر پاية اين مباني، مشروعيت دين محور است و بر مقبوليت مردمي برتري دارد و اگر مقبوليت برود، مشروعيت از بين نمي رود، بلكه برپايي آن با چالش بر مي خورد.(2)

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در بارة حقيقت اقبال و توجه مردم به حضرت علي عليه السلام فرمود:

يَا عَلِيُّ إِنَّمَا أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي فَإِنْ أَتَاكَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ فَسَلَّمُوا لَكَ هَذَا الْأَمْرَ فَاقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ إِنْ لَمْ يَأْتُوكَ فَلَا تَأْتِهِم؛(3)اي علي! تو به منزلة كعبه هستي كه نزد او مي روند و او نزد كسي نمي رود. پس اگر اين مردمان نزد تو آمدند و امر حكومت را بر تو عرضه داشتند پس بپذير. و اگر نزد تو نيامدند تو پيش آنها نرو.

اين حديث و احاديث مانند آن، به روشني مي رساند آنگاه امام به برپايي حكومت وظيفه دارد، كه مردم به سوي او آيند و زمينة برقراري حكومت او را فراهم آورند. در غير اين صورت امام براي برپايي حكومت وظيفه اي نخواهد داشت. چنانچه حضرت علي عليه السلام پس از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از حكومت كناره گيري كرد، اگر چه هرگز مسلمانان را در برابر مشكلات و سختي ها تنها نگذاشت.

بي گمان حق امام بر مردم اين است كه او را ياري كنند و زمينة حكومت او را فراهم سازند و حق مردم بر امام اين است كه به وسيلة حكومت به كارهاي ديني و دنيوي آنان سامان دهد. امام در اين سخن كوتاه به روشني مي فرمايد: در صورتي برپايي حكومت و رسيدگي به كارهاي جامعه بر ما واجب است كه نخست شما تمايل به حكومت ما داشته باشيد و با حمايت هاي خود از ما به حكومت اسلامي تحقق و عينيت بخشيد، و درغير اين صورت ما وظيفه اي نداريم.

اهميت و تأثير پذيرفتن مردمي در جامعه اسلامي تا آن جا اهميت دارد كه امام علي عليه السلام يكي از عوامل مهم پذيرش خلافت را همين مسأله برمي شمارد:

أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا؛(4)به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر اين بيعت كنندگان نبودند، و ياران، حجّت بر من تمام نمي نمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمكار شكمباره را برنتابند و به ياري گرسنگان ستمديده بشتابند، رشته اين كار را از دست مي گذاشتم و پايانش را چون آغازش مي انگاشتم و چون گذشته، خود را به كناري مي داشتم.

بنابراين، با اين كه امام معصوم از سوي خداوند به حكومت منصوب شده است، اما اين مردم هستند كه بايد به سوي او روي آورند و با حمايت هاي پيوستة خود زمينة برپايي حكومت را فراهم آورند و تا آنگاه كه چنين آمادگي در جامعه پديد نيامده است، امام به برپايي حكومت دست نمي زند، بلكه فقط خود را در معرض خلافت و رهبري قرار مي دهد و مردم را به سوي خويش مي خوانند تا چنين زمينه اي در جامعه پديد آيد.

بر اين پايه با جداكردن "مشروعيت" از "مقبوليت"، در كنار پافشاري بر دستورات و حاكميت الهي و جانشينان او، به نقش مردم در فرايند تصميم گيري نيز توجهي ويژه مي شود؛ زيرا مقتضاي حكومت ديني، پذيرش مردمي است و مردم در نظام هاي ولايي بي اختيار نيستند.

در تاريخ اسلام به حادثه هاي بسياري برمي خوريم كه دليل جدايي اين دو مفهوم است:

1. پيمان عقبه نخست و دوم براي پي ريزي حكومت در مدينه به دست پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه در فراهم ساختن خشنودي مردمي نقش اساسي داشت.(5)

2. جريان سقيفه و روي كار آمدن خليفه اول، _ با پافشاري هاي فراوان در سخنان پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم _ نشان دهنده نقش داشتن اراده مردم در شكل گيري حكومت اسلامي است.(6)

3. به حكومت نرسيدن علي عليه السلام به مدت 25 سال و به حكومت نرسيدن هيچ يك از معصومان عليهم السلام كه با داشتن مشروعيت الهي، پذيرفته مردم نشدند.

4. شكوفايي دوران حكومت علي عليه السلام به مدت چهار سال و اندي، به سبب پذيرش قاطع مردم.


1- حسن عميد، فرهنگ عميد، 1147.
2- مصباح يزدي، محمد تقي، مباحث سياست، ص28 (با تصرف)
3- محمد بن جرير طبري، المسترشد، ص 388و 675؛ عماد الدين طبري، بشارة المرتضي لشيعة المرتضي، ج2، ص 277.
4- محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، خطبه سوم (شقشقيه)، ص11.
5- ر.ك: ابن هشام، سيرة النبوية، ج2، ص311.
6- احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج، ج1، ص209.
مشروعيت الهي، مقبوليت مردمي

برپايي حاكميت مهدوي نيز از دو جهت مشروعيت و مقبوليت بررسي شدني است.

روايات معتبري در دست است كه مشروعيت حكومت حضرت مهدي عليه السلام را به خداوند استناد مي دهند و حضرتش را «خليفه الهي» معرفي مي كنند:

اين مضمون با تعبيرهاي گوناگون در روايات شيعه و اهل سنت به چشم مي خورد. در ميان منابع اهل سنت مي توان به مسند احمد بن حنبل،(1)المستدرك حاكم،(2)البدايه و النهايه ابن كثير،(3)الدر المنثور سيوطي(4)و كنز العمال متقي هندي(5)اشاره كرد. و در منابع روايي شيعي آثاري چون: كشف الغمه،(6)كفاية الاثر،(7)و آثار ديگر، رواياتي را با اين مضمون نقل كرده اند.

در روايتي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:

لَا تَقُومُ السَّاعَهُ حَتَّي يَقُومَ قَائِمٌ لِلْحَقِ مِنَّا وَ ذَلِكَ حِينَ يَاْذَنُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ مَنْ تَبِعَهُ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ هَلَكَ اللَّهَ اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ فَاْتُوهُ وَ لَوْ عَلَي الثَّلْجِ فَاِنَّهُ خَلِيفَهُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلِيفَتِي؛(8)قيامت بر پا نشود تا قائم بر حقّ ما قيام كند، و آن هنگاميست كه خداوند او را اذن دهد، و هر كس او را متابعت كند نجات يابد، و هر كس از وي روي گرداند هلاك خواهد شد. خدا را، خدا را بياد آوريد، اي بندگان خدا! به سوي او رويد هر چند برروي يخ و برف باشد، زيرا كه او نماينده خداوند و جانشين من است.

با توجه به اين روايات، امام خليفه خدا و جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است و وكيلي نيست كه مردم او را بر گزينند.

كوتاه سخن اينكه آنگاه كه قرار است حكومتي به طور كامل الهي باشد و به احكام و قوانين خداوند در ابعاد گوناگون در جامعة بشري رفتار شود، رهبرش بايد از دو ويژگي اساسي برخوردار باشد: نخست دانش گسترده و فراگير به شريعت و ديگر عصمت از لغزش و عصيان. ويژگي هايي كه انسان ها از درك دقيق و فهم آن در ديگران ناتوانند. بنابراين، انتصاب خداوند بايستگي مي يابد. از سوي ديگر، در روايات است كه راهبر حكومت موعود جهاني دين را به اساسِ نخستين خود كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در پي اجراي آن بود دوباره در زندگي انسان ها مي آورد. بي گمان اين كار بزرگ از دست كسي بر مي آيد كه برگزيدة خداوند باشد.


1- احمد بن حنبل، مسند احمد، ج5، ص277.
2- حاكم نيشابوري، المستدرك، ج4، ص 464.
3- ابن كثير، البداية و النهاية، ج6، ص 276.
4- سيوطي، الدر المنثور، ج6، ص 58.
5- متقي هندي، كنز العمال، ج 14، ص 261.
6- علي بن عيسي اربلي، كشف الغمة، ج2، ص470.
7- علي بن محمد خزاز قمي، كفاية الاثر، ص106.
8- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص 59، ح230.
بيعت و رأي دادن، تفاوت ها و شباهت ها

حال كه تا اندازه اي مفهوم مشروعيت و مقبوليت روشن شد، نوبت به اين بحث مي رسد كه آيا انتخابات ورأي گيري به مفهوم رايج امروزين آن چه نسبتي با بيعت دارد؟ به عبارت ديگر آيا مي توان گفت بيعت در گذشته كاركرد انتخابات و رأي گيري را داشته است؟

اگرچه در بارة مفهوم رأي دادن، سخنان گوناگوني ذكر شده، اما به نظر مي رسد همه به يك نكته اساسي اشاره مي كنند و آن اينكه "رأي دادن" عبارت است از فرايندي كه به سبب آن كساني، يك يا چند نامزد را براي انجام دادن كاري معين برمي گزينند.

با توجه به اين بيان روشن است كه رأي گيري از جهت مفهوم لغوي و اصطلاحي با بيعت به طور كامل متفاوت است. شايد يگانه شباهت آنها به يكديگر آن است كه هردو در فرايند شكل گيري يك حاكميت نقش دارند.

نتيجة رأي گيري "مشروعيت" و "مقبوليت" سياسي است در حالي كه بيعت در نگاه پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام فقط نشان "مقبوليت" است، آن هم پس از مشروعيتي تثبيت شده. علاوه بر آن اينكه رأي دادن، صرف انتخاب كردن است و نه تسليم و اطاعت كردن، در حالي كه در بيعت نوعي دل دادگي، سرسپردگي و اطاعت نيز وجود دارد.

با توجه به آنچه پيش تر بيان شد، روشن است كه شيعه براي حاكميت، دو مقام را بايسته مي داند؛ مقامي كه در آن، حق ولايت و حاكميت «قرارداده» مي شود و ديگر مقامي كه در آن، حاكميت «تحقق» مي يابد. به همين جهت از مسائل بنيادين و پايه اي، «جدايي» بين اين دو جايگاه است كه در نتيجه هر يك از اين دو جايگاه نيز، قهرمان و نقش آفرين ويژة خود را دارد. در اين ديدگاه، «دادن حق حاكميت» و «نصب ولي» در يك مقام صورت مي گيرد و يگانه سبب تأثيرگذار در آن، «جعل الهي» است و «تحقق حاكميت» و «تولّي و تصدي امور» در مقام ديگري، شكل مي گيرد كه در آن، بيعت مردم نقش داشته و كاركرد سياسي، پيدا مي كند.

از رواياتي كه در تفسير آية ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض نقل شده كه پيشوايان معصوم عليهم السلام را مصداق اين مستضعفان دانسته نيز چنين استفاده مي شود.(1)چرا كه مراد از استضعاف اين است كه شخصي يا ايده اي در موضع ضعف، قرار گيرد و جامعه به آن اقبال نكرده، آن را تنها گذارد. كس يا ايده اي كه با چنين وضعيتي رو به رو شود از نظر اجتماعي (ونه فكري و اقتصادي) به استضعاف، كشيده مي شود. اما در طرف مقابل اقتدار اجتماعي قرار دارد كه مراد از آن، اقبال عمومي و پذيرش اجتماعي است كه نتيجه آن، تقويت موقعيت اجتماعي و حاكميت يافتن آن است.

تحقق حاكميت يك شخص يا يك ايده در جامعه، به اقتدار اجتماعي بستگي دارد و به عبارت بهتر، تحقق و عدم تحقق حاكميت، منوط به اقتدار و عدم اقتدار اجتماعي است و عناصر ديگر، حتي مشروعيت الهي در آن نقشي ندارد. اين جا است كه «بيعت» نقش پيدا مي كند. در حقيقت بيعت، تأمين كننده عنصر اقتدار اجتماعي است.


1- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص184
پذيرش حاكميت، اجابت درخواست مردم

نقش مردم در حكومت آن حضرت، فراهم آوردن مقدمات و فراهم كردن زمينه براي برپايي حكومت جهاني آن حضرت است. پذيرش مردمي فقط در، درخواست و رأي اكثريت نمايان مي شود. نه فقط بيشتر مردم با امام بيعت مي كنند، بلكه زماني فرا خواهد رسيد كه آنان به چنان عطش و شيفتگي مي رسند كه اضطرار حكومت جهاني موعود را با همة هستي خود درك مي كنند و آن را يگانه سازوكار پديد آورندة آرمان ها و اهداف عالي انساني مي دانند و به آن عشق مي ورزند. اين چنين نظام سياسي نه فقط بر آراي مردمي متكي است و پذيرش مردمي را به هم راه دارد، آرمش خاطر مردم را نيز سبب مي شود. در اين نظام، بين حكومت امام و مردم فقط رابطه «دولت _ ملت» نيست، بلكه رابطه "مريد" و "مراد" و "محبوب" و "محب" است.

شيخ طوسي از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه در بارة ورود حضرت مهدي عليه السلام به كوفه و سخن راني براي مردم، فرمود: مردم به خاطر اشتياق به آن حضرت آنگونه گريه مي كنند كه سخنان مهدي عليه السلام شنيده نمي شود و مردم نمي فهمند چه مي گويد.(1)

انساني كه براي رسيدن به سعادت، هر راهي را پيش گرفته و به بن بست رسيده، حال اين گونه به اشتياق و اضطرار حكومت موعود عليه السلام مي رسد و با همة هستي مهياي ياري و جان بازي در كنار او مي گردد.

از آنچه گذشت، مي توان نتيجه گرفت كه كوشش و تلاش فرهنگ سياسي _ تربيتي اسلام در باب حكومت اين است كه پيروان خود را به گونه اي پرورش دهد كه خود از حكومت اسلامي سر نتابند، با خواست و ميل دروني خويش به آنچه از سوي خداوند مشروعيت دارد، بگرايند؛ به گونه اي كه خود را از آن و آن را از خود بدانند و در راه آن از هيچ كوششي دريغ نورزند، با حاكم اسلامي بيعت كنند و فرمان او را به گوش جان بشنوند و ولايت او را نسبت به خويش از ولايت خود بر خويش، برتر بدانند؛ همانند آنچه در پيوند بين امت اسلامي و شخص پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود.

ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله مي دانستند كه ريشة مشروعيت و اعتبار حكومت اسلامي، وحي الهي و از سوي خداوند است. در عين حال، با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در پاي بندي به اسلام و قوانين زندگي بخش آن، به ويژه در حوزه سياست و حكومت، با ميل و خواست خويش بيعت كردند.


1- ... حَتَّى يَأْتِيَ الْمِنْبَرَ وَ يَخْطُبَ وَ لَا يَدْرِي النَّاسُ مَا يَقُولُ مِنَ الْبُكَاء؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 468.
3. مشاركت مردمي
اشاره

با توجه به آنچه گذشت، مي توان گفت كه مردم و نهاد حاكميت از يك ديگر جدا نبوده، يار و پشتيبان هم هستند، و حاكم و مردم بر يك ديگر حقوق متقابلي دارند.

برخي از اين حقوق در روايات اشاره شده است:

يك. حقوق مردم بر امام
اشاره

مردم به عنوان آفريده هاي خداوند و پديد آورندة جامعه، از دو سويه فردي و گروهي نيازهايي دارند كه بخشي از آن بر عهدة رهبر و پيشواي جامعه است كه از آن به عنوان حقوق مردم بر رهبر و امام جامعه ياد مي شود كه برخي از آنها بدين قرارند:

1. نيك خواهي

بنياد و شالودة حكومت در آموزه هاي اسلامي بر نيك خواهي براي مردم جامعه است. و البته برپايي حكومت عدل جهاني به دست موعود منجي در يك گسترة جهاني بر اين امر پافشاري فراوان كرده است. چرا كه پاية اين حكومت بر برپايي دادگري بر كرة زمين است و چه نيك خواهي بالاتر از گسترش عدالت در همة زمينه ها براي همة انسان ها.(1)


1- ده­ها و بلكه صدها روايت از پيشوايان معصوم عليهم السلام به دست رسيده كه در آن از عدالت به عنوان محوري­ترين هدف قيام جهاني حضرت مهدي عليه السلام ياد شده است. نك: محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص60؛ محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص250؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 46؛
2. رفاه و آسايش

از ويژگي هاي برجستة حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام فراهم ساختن زمينه ها براي رفاه عمومي و آسايش براي همگان است. البته نه رفاهي كه سبب دوري مردم از خداوند است. و نيز نه رفاهي كه خود به خود حاصل شود كه در پس تدبير آن حضرت و تلاش فراوان مردم خواهد بود.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ حَكَمَ بِالْعَدْلِ وَ ارْتَفَعَ فِي أَيَّامِهِ الْجَوْرُ وَ أَمِنَتْ بِهِ السُّبُلُ وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ بَرَكَاتِهَا وَ رَدَّ كُلَّ حَقٍّ إِلَى أَهْلِه؛(1)وقتي كه قائم ما قيام كند، داوري را بر پاية عدالت قرار مي دهد و ظلم و جور در دوران او برچيده مي شود و جاده ها در پرتو وجودش امن و امان مي گردد و زمين بركاتش را خارج مي سازد و هر حقي به صاحبش برگردانده مي شود.


1- شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 384.
3. آموزش همگاني

بي گمان آموزش در عرصه هاي گوناگون زندگي فردي و اجتماعي، نقش مهم و اساسي در رشد و كمال جامعه دارد. يكي از مهم ترين شاخص هاي حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام گسترش علم و دانش بين همة انسان ها است.

اين فراگيرشدن به گونه اي كه در برخي از روايات سخن از چندين برابر شدن دانش بشري به ميان آمده است. در اين باره روايتي به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده كه فرمود: الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ جُزْءاً فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءَانِ فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّي الْيَوْمِ غَيْرَ الْجُزْءَيْنِ فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِينَ جُزْءاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَيْهَا الْجُزْءَيْنِ حَتَّي يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ جُزْءاً؛(1)علم، 27 جزء دارد، تمامي آنچه رسولان آورده اند دو جزء بوده و مردم تا به امروز بجز اين دو جزء، چيزي نمي دانند. وقتي قائم قيام فرمايد، 25 جزء ديگر علم را خارج ساخته، در بين مردم منتشر مي سازد و اين دو جزء را هم بدان مي افزايد تا به 27 جزء مي رسد.

و البته دليلي ندارد كه همة اين توسعة علمي از راه كرامت و خارق العاده باشد كه به طور قطع سهم فراواني از آن به سبب تلاش انسان ها در عرصة علم و دانش است.


1- قطب الدين راوندي، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 841، محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص 336.
4. گسترش خردورزي

يكي از راه هاي رسيدن به كمال انساني رشد عقلاني جوامع انساني است كه حضرت مهدي به عنوان حجت الهي همة زمينه ها و ظرفيت-هاي ممكن را در اين راه به كار مي گيرد.

امام باقر عليه السلام فرمود: إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَي رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ؛(1)چون قائم ما قيام كند خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد، پس خردهايشان را گردآورد و (تا پيروي هوس نكنند و با يك ديگر اختلاف نورزند) در نتيجه خردشان كامل شود (متانت و خود نگهداريشان كامل شود).

واين لطف الهي نيز به سبب شايستگي هايي است كه انسان ها در خود فراهم كرده اند.


1- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص25، ح21.
5. رشد و تربيت

از اهداف مهم پيامبران، تربيت الهي انسان ها است. حضرت مهدي عليه السلام به عنوان واپسين ذخيرة الهي از همة ظرفيت هاي ممكن براي تربيت انسان ها بهره مي گيرد، تا در واپسين سال هاي عمر انسان ها بر زمين اين هدف پيامبران الهي را به فرجام رسانده، كامل كند.

دو. حقوق امام بر مردم
1. استواري بر بيعت

پيش از اين گفته شد از پايه هاي حكومت حضرت مهدي عليه السلام بيعت مردم بر پذيرش و فرمان برداري از حاكميت است.

2. نيك خواهي در امور حكومت

مردم عصر ظهور در امور همگاني و فعاليت هاي دولت و زمام داران نيك خواهند و همواره با هوشياري امور را زير نظر مي گيرند و با دل سوزي و مصلحت انديشي دولت اسلامي و مسؤولان را ياري مي دهند، خواه در حضور آن ها باشند يا در پنهان بودن آن ها.(1)


1- نك: محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، خطبة 34.
3. فرمان برداري

دستورات حاكم آنگاه كه از سوي مردم اجرا شود، به هدف رسيده است.(1)از آنجا كه مردم با پذيرش خود زمينة حكومت را فراهم مي كنند در همة امور از حاكم پيروي خواهند كرد. و در اين ميان ياران حضرت به عنوان نخبگان عصر ظهور و الگوي رفتاري براي عموم مردم در اين فرمانبرداري و پيروي سرآمد روزگاران خويشند.(2)

مرحوم كليني در كافي نيز روايات پرشماري را در اين زمينه نقل كرده كه بيان گر مهم ترين مسأله سياسي در زمينه زمام داري و حفظ حقوق عمومي و آزادي هاي اساسي است.(3)


1- امام علي عليه السلام در اين باره فرمود: لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاعُ: امّا، آن را كه فرمان نبرند سررشته كار از برون است. محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، ص 28، خطبة 27؛ محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 1،
2- امام صادق عليه السلام در وصف ايشان ذيل آية شريف: يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً؛ انعام (6) آيه 158 : روزى كه پاره اى از نشانه هاى پروردگارت [پديد] آيد، كسى كه قبلًا ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمى بخشد. فرمود: يَعْنِي خُرُوجَ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ مِنَّا ثُمَّ قَالَ عليه السلام. يَا أَبَا بَصِيرٍ طُوبَى لِشِيعَةِ قَائِمِنَا الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ فِي غَيْبَتِهِ وَ الْمُطِيعِينَ لَهُ فِي ظُهُورِهِ أُولَئِكَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ الَّذِينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون؛ محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص357.
3- محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج 1، ص405، بَابُ مَا يَجِبُ مِنْ حَقِّ الْإِمَامِ عَلَى الرَّعِيَّةِ وَ حَقِّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْإِمَامِ؛ محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 27، ص 242، حق الإمام على الرعية و حق الرعية على الإمام.
سازوكار مشاركت مردم در حكومت مهدوي
اشاره

با پافشاري اسلام بر عنصر آزادي و اختيار آدمي، نقش مردم در تشكيل حكومت مهدوي در قالب سازوكار هاي ويژه اي آشكار مي شود كه برجسته ترين آنها بيعت است.

حقيقت مقبوليت و پذيرش مردمي در حكومت اسلامي در قالب سازوكار بيعت پديد مي آيد. بيعت، از مفاهيم شاخص در فرهنگ سياسي اسلام است. تلاش براي گرفتن بيعت و يا آشفتگي به سبب شكستن آن، همواره بخش مهمي از تاريخ سياسي اسلام را رقم زده است.

«بيعت» واژة عربي از ريشه (ب ي ع) به معناي خريد و فروش و ايجاب و پذيرش بيع و در اصطلاح برهم زدن كف دست راست از طرفين معامله به نشانه پايان دادوستد است و نيز به هر عمل و رفتاري اطلاق مي شود كه شخص به وسيلة آن فرمانبرداري خود را از شخص ديگر و سرسپردگي در برابر امر و سلطه او نشان دهد.

شايد اطلاق كلمه «بيعت» به اين معنا، ازاين رو است كه هر يك از دو طرف، تعهّدي همچون دو معامله گر در برابر ديگري مي كنند؛ بيعت كننده حاضر مي شود تا پاي جان و مال و فرزند در راه فرمانبرداريِ او بايستد و بيعت پذير نيز حمايت و دفاع او را بر عهده مي گيرد.

بيعت در معناي خاص، اصطلاحي سياسي _ حقوقي است كه توسط تمام يا گروهي از مردم و رهبر سياسي آنها به وجود مي آيد و رابطه اي اخلاقي، حقوقي و سياسي بين مردم و رهبر سياسي آنهاست كه مفاد آن را تعهد به فرمانبرداري و پيروي مردم از رهبرشان تشكيل مي دهد.(1)

بيعت، سنّتي بود كه پيش از اسلام، ميان عرب رواج داشت؛ به همين دليل در آغاز اسلام كه طائفة اوس و خزرج هنگام حج از مدينه به مكه آمدند و با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم در عقبه بيعت كردند، برخورد آن ها با مسأله بيعت، برخورد با يك امر آشنا بود. پس از آن نيز پيغمبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله وسلم در فرصت هاي گوناگون، با مسلمانان تجديد بيعت كرد.

سه آيه در بارة بيعت نازل شده است كه دو آيه آن (سوره فتح، آيه 10 و 18) در سال ششم هجرت در بارة بيعت حديبيه است كه به نام هاي بيعت رضوان و بيعت شجره معروفند. در آيه اول، بيعت با پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم را به منزله بيعت با خداوند قرار داده و به اين صورت تاييد كرده است. و آيه سوم (سوره ممتحنه، آيه 12) در باره بيعت زنان با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم است. كه بعد از فتح مكه نازل شد و بيانگر نحوة بيعت زنان با پيامبر اسلام مي باشد.

اگر چه بحث هاي مربوط به بيعت دامنه اي دراز دارد، اما در اينجا به برخي از مباحث كلي آن به اجمال و گذرا اشاره مي شود:


1- نك: راغب اصفهاني، مفردات، ص155؛ ابن اثير، النهاية، ج1، ص 174؛ جوهري، الصحاح، ج3، ص1189؛ ابن منظور، لسان العرب، ج8، ص24؛ طريحي، مجمع البحرين، ج1، ص210؛ مرتضي زبيدي، تاج العروس، ج1، ص35_ 36؛ ابن خلدون، مقدمه، ص147؛ مصباح المنير، ص69.
پايه هاي بيعت

بيعت داراي سه پاية مهم و نقش آفرين است كه نبود هر يك از آن ها سبب پديدنيامدن آن مي شود، آن سه عبارتند از:

يك. بيعت شونده (گيرنده) : كسي كه با او بيعت مي شود.

از آنجايي كه مردم براي بيعت به دو صورت ممكن است وارد بيعت شوند: يكي اينكه خود آنها به صورت مستقيم براي بيعت كردن بيايند كه طرف مقابل بيعت شونده خواهد بود و گاهي ديگري مانند حاكمي براي حاكم پس از خود بيعت مي گيرد كه بهتر است به او بيعت گيرنده اطلاق شود. البته نوع نخست به حقيقت بيعت نزديك تر است.

دو . مفاد بيعت : محتواي بيعت كه طرفين بر آن اتفاق دارند.

روشن است كه بيعت نيز همانند هر نوع رفتار حقوقي ديگر نيازمند موضوع و محتوا است. موضوع و محتوا به طور عموم فرمان برداري است. ولي اين فرمان برداري در نظام هاي مختلف داراي ابعاد و گسترة متفاوتي است.

بيعت در نظام سياسي اسلام ناگزير داراي شرايطي است كه هر يك در جاي خود داراي اهميت و نيازمند بررسي هاي گسترده است مانند: در جهت خشنودي خداوند بودن، هماهنگي با شريعت و رعايت مصالح اسلام و مسلمين.

سه . بيعت كنندگان : عموم مردم كه بر پاية مفاد بيعت، با بيعت شونده بيعت مي كنند.

به طور معمول فراوانند؛ بر خلاف كسي كه با او بيعت مي شود كه به گواهي تاريخ همواره يك نفر بوده است.

چگونگي و چيستي بيعت

پديد آمدن بيعت و ابراز ارادة دو سوي بيعت (بيعت شونده و بيعت كننده) براي انجام آن، مي تواند به هر كار يا سخني كه به طور عرفي دلالت بر اراده آن ها بر اين امر داشته، و ناهمگوني با احكام شريعت نداشته باشد، صورت گيرد. به همين سبب است كه شكل انجام آن توسط معصومان عليهم السلام گوناگون است:

نخست: انواع مختلفي داشته و گاهي با عمل و زماني با سخن و گفتار انجام شده است.

دوم: چگونگي انجام آن با زنان به گونه اي غير از مردان بوده است، زيرا برخي از شيوه هاي بيعت با مردان مانند"دست دادن" با زنان مشروع نيست. بنابراين بيعت با آن ها گاهي با گفتار و گاهي با دست دادن از روي لباس و زماني نيز با فروبردن دست در آب، انجام شده است. بديهي است كه هيچ يك از اين اشكال، موضوعيت ندارد و آن چه مهم است ابراز اراده طرفين به طريقي مفيد و مشروع، مي باشد. اين امر از ماهيت سياسي _ اجتماعي بيعت ناشي مي شود.

بنابراين بيعت، قراردادي دو سويه است كه از يك سو بيعت كننده كه اعلام فرمان برداري و پيروي مي كند و از سوي ديگر، بيعت پذيرنده كه حمايت و دفاع از بيعت كننده را برعهده مي گيرد و يك معاهده دو سويه است كه هركدام نسبت به ديگري تعهدي را مي پذيرند تا در ميان هم ديگر آن تعهد را انجام دهند. به بيان ديگر ماهيت بيعت، يك نوع قرارداد و معاهده ميان بيعت كننده از يك سو و بيعت پذير از سوي ديگر است، و محتواي آن فرمان برداري و پيروي و حمايت و دفاع از بيعت شونده است و بر طبق شرايطي كه يادآوري مي كنند درجات مختلفي دارد.(1)

همان گونه كه پيش از اين نيز گفته شد در بارة پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام _ كه از سوي خدا نصب مي شوند - به بيعت نيازي نيست؛ يعني فرمان برداري پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و امام معصوم عليه السلام منصوب از سوي او، واجب است؛ چه بر كساني كه بيعت كرده اند و چه با آنان بيعت نكرده باشند. و به تعبير ديگر، لازمة مقام نبوّت و امامت، وجوب فرمانبرداري است؛ همان گونه كه قرآن مي فرمايد:

يَا اَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا اَطيعُوا اللّهَ وَاَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الاَمْرِ مِنْكُمْ؛(2) اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا را فرمانبرداري كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز] فرمانبرداري كنيد.

حال اين پرسش پيش مي آيد كه اگر چنين است، چرا پيامبر صلي الله عليه و آله از ياران خود يا تازه مسلمانان، بيعت گرفت؟

پاسخ اينكه: بي گمان اين بيعت ها يك نوع يادآوري و پافشاري بر وفاداري بوده كه در زمان هاي ويژه انجام مي شده است؛ به ويژه هنگام بحران ها و حوادث كه نيازمند پاي بندي به قرارداد است، تا در ساية آن، از بحران و حوادث به خوبي گذر كرد.

در بيعت با حضرت مهدي عجل الله فرجه نيز چنين خواهد بود كه بيعت، پافشاري بر وفاداري است. يكي از كارهاي نخست حضرت مهدي عليه السلام هنگام ظهور، بيعت با ياران خود است. اين بيعت، در مسجد الحرام و بين ركن و مقام صورت مي گيرد.

اين روايات كه در جوامع روايي شيعه و اهل سنت،(3)فراوان بازتاب يافته به گونه-هاي مختلفي به اين رخ داد پرداخته است.

پس از اين اشاره خواهد شد كه برخي از اين روايت با پافشاري بر اينكه همة كارهاي اين اتفاق به گونة عادي نخواهد بود؛ گفته شده، نخستين بيعت كننده با حضرت مهدي عجل الله فرجه، جبرئيل امين است. و پس از اين بيعت ويژه، حضرت مهدي عجل الله فرجه با ديگر ياران خود بيعت خواهد كرد.

با توجه به آنچه بيان شد در يك جمع بندي برخي ويژگي هاي بيعت در فلسفة سياسي اسلام عبارت است از:

1. بيعت در آموزه هاي راستين اسلام، پيماني است بر پاية آموزه هاي شرعي و در حقيقت عهد و پيمان با خداوند است،(4)هر چند در آشكار دست در دست ولي خدا مي گذارد و با او بيعت مي كنند.(5)

2. بيعت سازوكار و ماهيت امضايي دارد و نه پديدآورنده، بدين معنا كه كاركرد بيعت در جهت پذيرش مردمي و مقبوليت حكومت است و مشروعيت براي حكومت اسلامي به ارمغان نمي آورد.

3. مردم به لحاظ حقوقي در انجام بيعت و رفتار بر پايه مفاد آن آزاد هستند و بيعت در نظام سياسي اسلام اختياري است و برآمدة خواست دو طرف بيعت است.(6)بنابراين، ضمانت اجرايي دنيوي ندارد، به اين معنا كه اگر كسي برخلاف پيمان خود عمل كند، به مانند پيمان شكنان بازخواست و كيفر دنيوي ندارد، _ مگر اينكه پيش تر براي آن پيش بيني شده باشد، _ هرچند كه به جهت شكستن پيمان از گزند عذاب اخروي در امان نيست.(7)

4. بيعت شونده بايد منصوب از طرف خداوند و خشنود پروردگار باشد. بنابراين، بيعت با انسان فاسق پديد نخواهد آمد.

5. مفاد و محتواي بيعت از نگاه شرعي روا و جايز(8)و در عمل، شدني باشد. در برخي روايات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم در هنگام بيعت پافشاري بر آموزش اين امر به بيعت كنندگان داشتند.(9)

ناگفته نماند با دقت در روش پيشوايان معصوم عليهم السلام به دست مي آيد كه اگر شخص داراي شرايط با روي آوري عمومي مردم، زمام امور رهبري جامعه اسلامي را به دست گرفت، حتي بر كساني كه با او بيعت نكرده اند، لازم است كه از او پيروي كنند و برابر او نايستند.


1- ناصر مكارم شيرازي و همكاران، يك صد و هشتاد پرسش و پاسخ برگرفته از تفسير نمونه، ص296. (با اندكي تصرف)
2- نساء (4)، آيه 59.
3- صنعاني, المصنف, ج11, باب المهدي, ح20769؛ نيز: ر.ك: مقدسي شافعي، عقد الدرر، ص123.
4- مائده (5)، آيه 7.
5- فتح (48)، آيه 10.
6- محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، خطبه7 و نامه54.
7- فتح (48)، آيه 10؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج2، ص337؛ محمدبن علي بن حسين بن بابويه، الخصال، ج1، ص296.
8- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج23، ص74.
9- متقي هندي، كنزالعمال، روايت1510.
آثار بيعت
اشاره

به نظر مي رسد كه بيعت برخي از ويژگي هاي بيعت كننده و بيعت شونده را آشكار مي كند كه به مواردي اشاره مي شود:

1. اظهار آمادگي

همان گونه كه پيش از اين ياد شد در حقيقت بيعت ابراز آمادگي قلبي براي انجام دستورات امام است. شهيد مرتضي مطهري در اين باره مي گويد:

به نظر مي رسد بيعت در بعضي موارد صرفاً اعتراف و اظهار آمادگي است، قول وجداني است. بيعتي كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله، گرفت از اين رو بود... تا شخص بيعت نكرده، فقط همان وظيفه كلي است كه قابل تفسير و تأويل است ولي با بيعت، شخص به طور مشخص اعتراف مي كند به طرف و مطلب از ابهام خارج مي شود و بعد هم وجدان خود را نيز گرو مي گذارد و بعيد نيست كه شرعاً نيز الزامي فوق الزام اولي ايجاد كند. (1)


1- مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج3، ص 111_ 110.
2. پذيرش ولايت

بيعت زمينه را همواره مي كند تا امام بتواند به خوبي اعمال ولايت كند. بنابراين مي توان گفت كه بيعت در عصر حضور فقط يك وظيفه ديني _ سياسي براي فراهم كردن زمينه و پديد آوردن سرپرستي پيشواي معصوم است و نبايد پنداشت كه امام با بيعت به سرپرستي جامعه برگزيده مي شود.

پس بيعت سبب پديدآمدن ولايت براي كساني كه ولايت ندارند، نيست؛ بلكه شرط پديدارشدن ولايت، براي كساني است كه ولايت شرعي آن ها ثابت شده است.

3. يادآوري وظيفه

بيعت سبب مي شود كه مردم احساس وظيفه كنند مانند پيماني كه از كسي گرفته مي شود براي كاري كه به وي واجب بوده است و بايد انجام مي داد، ولي باز پيمان از وي مي گيرند تا به وظيفه خود عمل كند.

4. تأكيد بر وفاداري

بيعت، تبلور وفاداري مردم است تا آمادگي خود را براي در اختيارقراردادن همة توان مندي هاي خود براي امام اعلام دارند. همان گونه كه در عصر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اين گونه بوده است.(1)

بنابراين مي توان گفت كه در عهد حضور، بيعت نفياً و اثباتاً در امامت نقشي ندارد و فقط براي فراهم كردن توان و قدرت اجرايي نقش دارد و بيعت كنندگان به حكم وظيفه بايد تمامي امكانات خود را در اختيار امام زمان عليه السلام قرار دهند و همة توان خود را در راه اسلام هديه كنند.


1- نك: محمد هادي معرفت، جامعه مدني، ص190.
بيعت با امام مهدي عليه السلام، از نگاه روايات
اشاره

روايات مربوط به بيعت با حضرت مهدي عليه السلام، از جهت معنا و مفهوم متواتر است؛ بنابراين در اثبات اصل اين اتفاق نيازمند بررسي در روايات نيست. اين روايات كه با شمار گوناگون در منابع شيعه و اهل سنت نقل شده است به طور عمده به موضوعات زير اشاره د ارند:

1. بيعت كنندگان
اشاره

در اين دسته روايات به كساني اشاره كرده كه در بيعت با آن حضرت شركت مي كنند. اين روايات به دو دسته تقسيم مي شوند:

1_1. بيعت جبرئيل فرشتة وحي

(1)در اين روايات از امين وحي با عنوان نخستين كسي كه با مهدي موعود عليه السلام بيعت مي كند ياد شده است. اين مفهوم با تعبيرهايي چون: «أَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُ الْقَائِمَ عليه السلام جَبْرَئِيلُ»،(2)«فَيَكُونُ أَوَّلَ خَلْقِ اللَّهِ مُبَايَعَةً لَهُ»،(3)«فَيَكُونُ أَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُهُ جَبْرَئِيلَ»(4)و «أَنَّ أَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُ الْقَائِمَ جَبْرَئِيلُ»(5)به چشم مي خورد.


1- از آنجايي كه اين بيعت از محل بحث ما خارج است فقط در حدّ اشاره از آن مي­گذريم.
2- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 671، ح18.
3- محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 314.
4- علي بن ابراهيم قمي، تفسير قمي، ج2، ص204؛ نيز ر.ك: محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج4، ص184، ح3.
5- محمد بن مسعود عياشي، تفسير عياشي، ج2، ص 254.
1_ 2.بيعت ياران خاص(سيصد و سيزده نفر)؛

آنچه در بيعت با امام مهدي عليه السلام داراي اهميت است بيعت ياران، ياوران و مردم با مهدي موعود است. در روايات با تعبيرهايي چون: «يبايع بين الركن و المقام ثلاثمأة و نيف عدة اهل بدر»(1)و «يا يبايعه الناس الثلاثماة و ثلاث عشر»(2)به اين مهم اشاره شده است.

افزون بر رواياتي كه در آن به روشني به بيعت شمار خاصي از ياران حضرت اشاره شده است، از گروه هاي ديگري نيز سخن به ميان آمده است. اجتماع بزرگي از شايستگان، فرودستان، شيعيان و يكتاپرستان حق طلب و عدالت گرا كه با وحدت و انسجام و هم راهي با ايشان بيعت مي كنند. آن ها به فرمايش رسول اكرم صلي الله عليه و آله گروهي از خراسان هستند كه در كوفه فرود مي آيند. هنگامي كه مهدي عليه السلام ظهور مي كند، اين گروه براي بيعت به حضور او گسيل مي شوند.(3)


1- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص476.
2- محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 314، ح6.
3- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص274؛ محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص467.
1_3. برخي از مردم

در برخي از روايات افزون بر بيعت هاي يادشده، سخن از بيعت مردم با آن حضرت به ميان آمده است كه ممكن است مقصود پذيرش آن حضرت در برخورد نخست با آن حضرت در مسجد الحرام باشد. در اين باره ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه:

وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ يُبَايِعُ النَّاسَ؛(1)به خدا سوگند گوئي هم اكنون به او مي نگرم كه ميان ركن و مقام از مردم بيعت مي گيرد.

در برخي روايات نيز بدون اشاره به افراد ويژه، فقط به اصل بيعت اشاره شده است.

از اين روايت به روشني پذيرش عمومي آن حضرت توسط مردم به دست مي آيد. اگر چه ممكن است مقصود امام در اين سخن نيز همان ياران خاص باشد.

در مستدرك حاكم از رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلم نقل شده كه فرمود:

يبايع لرجل من امتي بين الركن و المقام؛(2)براي مردي از امت من بين ركن و مقام بيعت گرفته مي شود.


1- محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 194، ح1؛ ص 262، ح22، ص 263، 24.
2- محمد بن عبدالله حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين، ج 4، ص 478؛ يوسف بن يحيي المقدسي، عقد الدرر في اخبار المنتظر، ص70؛ متقي هندي، كنز العمال، ج14، ص 271.
2. مكان بيعت

همان گونه كه پيش از اين نيز اشاره شد روايات، مكان بيعت با حضرت مهدي عليه السلام را در مسجد الحرام، بين ركن و مقام ياد كرده اند. از جمله تعبيرهاي روايات براي بيان اين مفهوم مي توان به اين سخنان اشاره كرد:

_ رجلا من ولد الحسين يبايع له بين الركن والمقام؛(1)مردي از تبار حسين كه بين ركن و مقام براي او بيعت گرفته مي شود.

_ إِنَّهُ يُبَايَعُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ؛(2)همانا با او بين ركن و مقام بيعت مي شود.

_ يُبَايِعُ الْقَائِمَ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ؛(3)قايم بين ركن و مقام بيعت مي كند.

_ فَوَ اللَّهِ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ يُبَايِعُ النَّاسَ؛(4)به خدا سوگند گويا او را مي بينم در حالي كه بين ركن و مقام با مردم بيعت مي كند.

_ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْرِفُ مَنْ يُبَايِعُهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ أَعْرِفُ أَسْمَاءَ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِم؛(5)به خدا سوگند من كساني كه با او بين ركن و مقام با او بيعت مي كنند را مي شناسم و نام پدران و قبيله هاي آنها را مي دانم.


1- اصل جعفر بن محمد الحضرمي، ص79
2- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص454؛ قطب الدين راوندي، الخرايج و الجرايح، ج3، ص1149.
3- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص476.
4- محمّد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 262.
5- محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 671.
3. مفاد بيعت

با توجه به آنچه يادشد محتواي اساسي بيعت، اعلام آمادگي ياران، ياوران و تودة مردم براي انجام كارهاي مورد نظر از طرف امام معصوم عليه السلام در جهت رسيدن به پيروزي و برپايي حكومت عدل جهاني است و آن چيزي جز عمل به دستورات پروردگار بزرگ در آموزه هاي ديني نيست.

يك بررسي كوتاه در بيعت نامه
اشاره

آنچه به عنوان روايت منسوب به علي عليه السلام در روايتي آمده كه حضرت مهدي عليه السلام در مفاد مشخصي با ياران خاص خود بيعت مي كند، نيازمند بررسي و دقت است.

اين روايت را سيد بن طاووس در كتاب التشريف بالمنن في التعريف بالفتن (معروف به ملاحم و فتن)، از فتن سليلي نقل كرده و جز آن-جا در هيچ يك از منابع معتبر _ حتي مضمون آن نيز _ به چشم نمي خورد.

در اينجا به دليل رواج استفاده آن در برخي نوشته ها، مناسب است تا حد ممكن بررسي شود.

در اين روايت مفصل كه در باب 79 با يادآوري سند(1)از ابوصالح سليلي(2)از علي عليه السلام نقل كرده، پس از بيان شهرهاي ياران حضرت مهدي عليه السلام، به شروطي مي-پردازد كه آن حضرت براي پذيرش بيعت قرار داده است:

يبايعون علي أن لا يسرقوا و لا يزنوا و لا يقتلوا و لا ينتهكوا حريما و لا يشتموا مسلما و لا يهجموا منزلا و لا يضربوا أحدا إلّا بالحقّ و لا يركبوا الخيل الهماليج و لا يتمنطقوا بالذهب و لا يلبسوا الخزّ، و لا يلبسوا الحرير و لا يلبسوا النعال الصرّارة و لا يخربوا مسجدا، و لا يقطعوا طريقا و لا يظلموا يتيما و لا يخيفوا سبيلا و لا يحبسوا بكرا و لا يأكلوا مال اليتيم و لا يفسقوا بغلام(3)و لا يشربوا الخمر و لا... أمانة و لا يخلفوا العهد و لا يكبسوا طعاما من برّ أو شعير و لا يقتلوا مستأمنا و لا يتبعوا منهزما و لا يسفكوا دما و لا يجهزوا علي جريح و يلبسون الخشن من الثياب و يوسّدون التراب علي الخدود و يأكلون الشعير و يرضون بالقليل، و يجاهدون في اللّه حقّ جهاده و يشمّون الطيب و يكرهون النجاسة...؛(4)… با او بيعت مي كنند كه هرگز دزدي نكنند، مرتكب فحشا نشوند، كسي را نكشند، حريمي را هتك نكنند، مسلماني را دشنام ندهند، به خانه كسي هجوم نبرند، كسي را به ناحق نزنند، در برابر سيم و زر سر فرود نياورند، حرير و خز نپوشند، مسجدي را خراب نكنند و راهي را نبندند، به يتيمي ستم نكنند، راهي را ناامن نكنند، خوراكي از گندم و جو انبار نكنند، مال يتيمي را نخورند، گرد همجنس بازي نگردند، شراب ننوشند، و...

آنگاه به شروطي كه حضرت مهدي عليه السلام براي خود مي گذارد (و يشرط لهم علي نفسه) اين گونه اشاره كرده است:

أن لا يتّخذ حاجبا و يمشي حيث يمشون و يكون من حيث يريدون(5)و يرضي بالقليل؛(6)درباني براي خود قرار ندهد، و از راه آنان برود، آن گونه كه آن ها مي خواهند باشد، با كم خشنود و قانع شود،.... (7)

اين سخنان از دو جهت قابل بررسي است:


1- فقال: حدّثنا الحسن بن علي المالكي، قال: حدّثنا أبو النضر عن ابن حميد الرافعي، قال: حدّثنا محمد بن الهيثم البصري، قال: حدّثنا سليمان بن عثمان النخعي، قال: حدّثنا سعيد بن طارق عن سلمة بن أنس عن الأصبغ بن نباتة، قال: خطب أمير المؤمنين علي عليه السلام خطبة، فذكر المهدي و خروج من يخرج معه و أسماءهم، فقال له أبو خالد الكلبي: صفه لنا يا أمير المؤمنين، فقال علي عليه السلام:
2- علي بن موسي ابن طاوس، التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، ص 288.
3- جاي بسي شگفتي كه از ياران خاص حضرت مهدي عليه السلام كه از آنها به عنوان حكام الله في الارض در برخي روايات ياد شده­اند، با اين گونه شروط بيعت گرفته شود! امام صادق عليه السلام فرمود: أَصْحَابُهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِيَةِ وَ هُمْ حُكَّامُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ عَلَي خَلْقِهِ؛ اصحابش كه سيصد و سيزده تن و به شمار اصحاب جنگ بدر هستند در اطراف او هستند و آنان پرچمداران و حاكمان خداي تعالي بر خلقش در زمين هستند. محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 672.
4- بخش­هاي از اين سخنان با تفاوت­هايي در خطبة البيان نيز آمده است.
5- اين چگونه امامي است كه بر پاية خواسته­هاي انسان­ها و نه خدواند خود را تنظيم مي­كند!
6- اين روايت با تفاوت­هاي فاحشي در روزگار رهايي، ترجمه يوم الخلاص، آمده كه فرازهاي آن چه در باره ياران خاص و چه در باره حضرت قابل تأمل جدّي است. نك: كامل سليمان، يوم الخلاص، ص 465 و 464.
7- لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص581.
1. استناد
1-1. از جهت منبع:

سيد بن طاووس همان گونه كه در مقدمة كتاب خود آورده، مطالب خود را به طور عمده از روايات سه كتاب اهل سنت، پديد آورده است: ملاحم ابن حماد، فتن سليلي، فتن بزّار.

البته ابن طاووس در كتاب خود دربارة فتن سليلي و روايات موجود در آن مي گويد:

كتاب الفتن، متعلق به سليلي است و تاريخ نسخة اصلي كه مصنف كتاب آن را نوشته است، متعلق به سال 307 ق است و در مدرسة تركي شهر واسط موجود است. اين نسخة موجود بنابر گواهي شخصي كه شاهد كتابت آن از روي نسخة اصلي بوده، مي باشد.

سيد بن طاووس در ابتداي نقلش از الفتن سليلي در كنار اشاره به آنچه ياد شد به نوعي خود را از گرفتاري نقل روايات ضعيف دور كرده (وأنا بريء من خطره، لأنني أحكي ما أجده بلفظه ومعناه إن شاء الله تعالي) (1)و همه تقصيرات روايات را متوجه مؤلف كتاب كرده است.

بسيار روشن است كه طريق سيد بن طاووس به سليلي و نقل سيد از اين كتاب، ناپيوسته است و طريق قابل خدشه است. همچنين شخص سليلي كه با نام «ابي صالح السليلي بن احمد بن عيسي بن شيخ الحسائي (السائي)» معرفي شده، مجهول و نامشخص است.(2)

افزون بر آن اين كه، اين كتاب پيش و پس از ملاحم سيد بن طاووس در هيچ يك از منابع معتبر استفاده نشده است. و اينك نيز در دست-رس نيست.


1- سيد ابن طاووس، التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، ص 216.
2- رك: گروهي از محققين، معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج2، ص 481، ش233.
1-2. از جهت سند:

در سند روايت نيز افراد مهملي وجود دارد كه اعتبار روايت را از بين مي برد. افرادي مانند: سليمان بن عثمان، سعيد بن طارق و سلمة بن انس كه همگي مهمل بوده و نامي از آن ها در كتب رجالي ديده نمي شود.(1)


1- نجم الدين طبسي، تأملي در نشانه­هاي ظهور (1)، ص 55.
2. از نظر محتوا

روايت مورد نظر به طور عمده داراي سه فراز كلي است:

اول: اسامي ياران خاص حضرت و شهرهاي آنها؛

دوم: مفاد عهدنامه با حضرت؛

سوم: برخي نشانه ها.

كه هر سه بخش داراي تأملاتي است.

اما تأملات: اينكه در متن روايت همة نام ها به صورت عربي است و با توجه به اينكه گفته شده بخشي از ياران آن حضرت از شهرها و كشورهاي غير عرب است، اين نام ها نامتعارف است. افزون بر آن اينكه برخي شهرهاي يادشده به طور اساسي با اين گونه نام ها هيچ گونه پيشينه و الفتي ندارند.

اما در بارة مفاد عهدنامه كه به نظر مي رسد اين گونه پيمان نامه و بيعت نامه به دور از شأن مؤمنان معمولي است تا چه رسد به ياران ويژة موعود منجي كه در اوصاف و عظمت آنها سخنان فراواني گفته شده است.

به راستي چه توجيهي دارد كه حضرت به ياران خاص خود بگويد اطراف همجنس بازي نگردند و مانند آن.

و اما تأمل سوم كه در آن به برخي از نشانه ها اشاره شده است. البته در محل خود بحث نشانه ها ثابت شده است كه به دو دسته تقسيم مي شود نشانه هاي حتمي و غير حتمي كه برخي نشانه هاي يادآوري شده در اين روايت در هيچ روايتي نقل نشده است.

مشاركت در پيشبرد كارهاي حكومت

مشاركت مردم در امور حكومت مبتني بر دو مقدمه است:

يك . عموم آياتي كه در قرآن به مهدويت و حكومت جهاني موعود تفسير،(1)تأويل(2)يا تطبيق(3)شده است حكايت از نقش بخش قابل توجهي از مردم در كنار حضرت مهدي عليه السلام، در حكومت دارد. برخي از اين آيات از اين قرارند:

آيه اوّل: وَلقَدْ كَتَبْنا فِي الزّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذّكْرِ أنّ الارضَ يرِثُها عِبادِي َ الصّالِحُونَ؛(4)وهمانا، در زبور پس از ذكر نوشتيم كه زمين را بندگان شايستة من، به ارث خواهند برد.

در اين آيه به يكي از روشن ترين پاداش هاي دنيوي شايستگان (حكومت روي زمين)، اشاره شده است. در رواياتي چند، اين رويداد برجسته، در عصر ظهور حضرت مهدي عليه السلام دانسته شده است.(5)

روشن است مفهوم اين روايت، انحصار نيست؛ بلكه بيان يك مصداق عالي و آشكار است و اين تفسيرها، هرگز عموميت مفهوم آيه را محدود نمي كند. بنابراين در هر زمان و در هر جا بندگان شايستة خداوند به پا خيزند، پيروز و موفق خواهند شد و سرانجام وارث زمين و حكومت آن خواهند شد.

بايد دانست همة اين حكومت ها ]غير صالحان[، بر خلاف جهت آفرينش و قوانين جهان آفرينش است و آنچه با آن هماهنگ است، همان حكومت شايستگان با ايمان است. نظام آفرينش، دليل روشني بر پذيرش يك نظام درست اجتماعي در آينده است و اين همان چيزي است كه از آيه ياد شده و احاديث مربوط به قيام مصلح بزرگ جهاني استفاده مي شود.(6)

آيه دوم: وَنُريدُ أنْ نَمُنّ عَلَي الّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الارْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئمًّْة وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ؛(7)و خواستيم بر كساني كه در آن سرزمين فرودست شده بودند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم.

اين آيه بر پاية فرمايش امام علي عليه السلام در نهج البلاغه و رواياتي چند از ديگر امامان عليهم السلام ناظر به پيروزي فرودستان بر مستكبران است و اينكه سرانجام، جهان از آنِ شايستگان خواهد شد.(8)

آيه سوم: وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْض؛(9)خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، نويد داده است كه به طور حتم آنان را در اين سرزمين، جانشين [خود] قرار دهد.

در يك نگاه فراگير آيه نشان گر اين است كه خداوند به گروهي از مسلمانان شايسته و مؤمن، سه نويد داده است:

1. جانشيني و حكومت روي زمين؛

2. گسترش حق به گونه اي اساسي و ريشه اي در جهان؛

3. از بين رفتن اسباب ترس و ناامني.

اين نويد الهي از آن كيست؟

در اين آيه خداوند وعده حكومت روي زمين، برتري دين و آيين و امنيت كامل را به گروهي از مؤمنان و شايستگان داده است. اما در اين كه منظور از اين گروه چه كساني اند؛ بين مفسران گفت و گو است.

برخي آن را اشاره به حكومت مهدي عليه السلام مي دانند كه خاور و باختر گيتي، در زير پرچم حكومت آن حضرت قرار مي گيرد، آيين حق در همه جا وارد مي شود، ناامني و ترس و جنگ از گسترة زمين بر چيده مي شود و بندگي به دور از شرك، براي جهانيان تحقق مي يابد.(10)

بدون شك آيه، هم دربرگيرندة مسلمانان نخستين و هم حكومت حضرت مهدي عليه السلام مي شود. برپاية باور عموم مسلمانان _ اعم از شيعه و اهل تسنن _ آن حضرت سراسر زمين را پر از عدل و داد مي كند و او مصداق كامل اين آيه است؛ اما با اين حال منعي از عموميت و گستردگي مفهوم آن نيست.

علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد:

... اين مجتمع طيّب و طاهر با صفاتي كه از فضيلت و قداست دارد، هرگز تاكنون در دنيا منعقد نشده و دنيا از روزي كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم مبعوث به رسالت گشته، تاكنون، چنين جامعه اي به خود نديده است. ناگزير اگر مصداقي پيدا كند، در روزگار حضرت مهدي عليه السلام خواهد بود؛ چون اخبار متواتري كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم و ائمه اهل بيت عليهم السلام خصوصيات آن حضرت وارد شده، از تشكيل چنين جامعه اي خبر مي دهد. البته اين در صورتي است كه روي سخن در آيه را متوجه مجتمع صالح بدانيم، نه تنها حضرت مهدي عليه السلام.(11)

آيه چهارم: وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيراتِ أَينَ ما تَكُونُوا يأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعًا إِنَّ اللّهَ عَلي كُلّ ِ شَي ءٍ قَديرٌ؛(12)و براي هر كسي قبله اي است كه وي روي خود را به آن [سوي] مي گرداند؛ پس در كارهاي نيك بر يكديگر پيشي گيريد. هر كجا كه باشيد، خداوند همگي شما را [به سوي خود باز] مي آورد؛ در حقيقت، خدا بر همه چيز توانا است.

در روايات پرشماري از اهل بيت عليهم السلام، عبارت «أَينَ ما تَكُونُوا يأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعًا»، به گردآمدن ياران و ياوران حضرت مهدي عليه السلام، هنگام ظهور تفسير شده است. امام باقر عليه السلام در باره اين آيه فرمود:

يعْنِي أَصْحَابَ الْقَائِمِ الثَّلَاثَ مِائَةِ وَ الْبِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً قَالَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ الاُمَّةُ الْمَعْدُودَةُ قَالَ يجْتَمِعُونَ وَ اللَّهِ فِي سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ قَزَعٌ كَقَزَعِ الْخَرِيفِ؛(13)منظور اصحاب امام قائم است كه سيصد و چند نفرند. به خدا سوگند! منظور از «امت معدوده» آنان هستند. به خدا سوگند! در يك ساعت همگي جمع مي شوند؛ همچون پاره هاي ابر پاييزي كه بر اثر تندباد، جمع و فشرده مي گردد.

امام علي بن موسي الرضا عليهما السلام نيز مي فرمايد:

وَ ذَلِكَ وَ اللَّهِ أَنْ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا يجْمَعُ اللَّهُ إِلَيهِ شِيعَتَنَا مِنْ جَمِيعِ الْبُلْدَانِ؛(14)به خدا سوگند! هنگامي كه مهدي به پاخيزد، خداوند پيروان ما را از همة شهرها گرد او جمع مي كند.

اين تفسير از مفاهيم بطون آيه است؛ چرا كه طبق روايات، آيات قرآن گاهي معاني پرشماري دارد كه يك معنا ظاهري و عمومي است و ديگري مفهوم دروني و به اصطلاح بطن آيه است كه جز پيامبر و امامان عليهم السلام و كساني كه خدا بخواهد، از آن آگاه نيستند.

علامه طباطبايي در پي آيه مي نويسد:

در اخبار فراواني از طريق شيعه، نقل شده است: اين آيه دربارة اصحاب قائم آل محمد عليه السلام است و از بعضي استفاده مي شود: اين از باب تطبيق و جري است.(15)

بنابراين به طور حتم حكومت منحصر در يك فرد نخواهد بود، بلكه با محوريت يك نفر به عنوان رهبر و حاكم، جمع كثيري او را در امر حكومت ياري خواهند داد، كه البته اين افراد انسان هاي معمولي و عادي نخواهند بود، بلكه از جايگاه ويژه اي برخوردارند.

دو . اصل شورا و مشاوره از مهم ترين اصول اجتماعي اسلام است كه در منابع اسلامي با دقت و اهميت ويژه اي مطرح و در سيرة پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و پيشوايان بزرگ اسلام جايگاه ويژه اي دارد، به طوري كه «نهاد شورا» را ستون پايه اي نظام اسلامي و شيوه اي گريز ناپذير در مديريت جامعه اسلامي مي توان ياد كرد كه نقش اساسي مردم را در تصميم گيري هاي جامعه نشان مي دهد.

از اين رو مي توان مشورت را از روشن ترين نمادهاي مشاركت و تأثيرگزاري مردم در صحنه سياست و حكومت اسلامي، دانست. اين امر در آيه اي به عنوان يكي از ويژگي هاي بايستة مسلمانان(16)و در آيه اي ديگر به پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله وسلم كه نماد حقيقي حاكم و رهبر اسلامي است دستور داده شده تا در گشايش امور و پيشبرد آن با مؤمنان مشورت كند و به ديدگاه هاي آنان ارج نهد.(17)

روايات و احاديث اسلامي به منزله دومين منابع ديني، بر شورا و مشاوره پافشاري كرده اند و از مسلمين مي خواهند كه در كارها از خودكامگي و تك روي بپرهيزند و با ديگران مشورت نمايند كه در غير اين صورت، رأي آنان بي ارزش خواهد بود و موجب هلاكت و نابودي شان مي گردد. علي عليه السلام فرمود:

و الإستشارة عين الهداية و قد خاطر من استغني برأيه؛(18)مشورت عين هدايت است و كسي كه فقط به فكر خود بسنده كند، خويشتن را به خطر انداخته است.

و نيز امام صادق عليه السلام فرمود:

المستبدّ برأيه موقوف علي مراخص الزلل؛(19)كسي كه به رأي خود استبداد ورزد، بر لغزش گاه هاي خطا و گناه ايستاده است.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، مشورت را از اسباب پويايي و نشاط جامعه و ترك آن را از اسباب مرگ جامعه معرفي مي كند؛ آنجا كه مي فرمايد:

إذا كان اُمرائكم خياركم و أغنيائكم سمحائكم و أمركم شوري بينكم فظهر الأرض خيرٌ لكم من بطنها؛(20)هنگامي كه زمام داران شما شايسته ترين شما بودند و ثروت شما در دست افراد باگذشت قرار داشت و امور اجتماعي شما نيز به صورت شورا حل و فصل شد، در اين صورت زنده بودن بر مرگ برتري دارد.

نمونه هاي تاريخي بسياري در بارة مشورت، از زندگي پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و امامان معصوم عليهم السلام در دست است. با توجه به اين منابع، هدف از شورا به طور كلي دو چيز است:

1. اجتناب از خودمحوري و استبداد رأي و خودكامگي و انحصارطلبي؛

2. رسيدن به معرفت و آگاهي و غنا بخشيدن به انديشه و فكر در پرتو هم فكري و دست يابي به همگرايي گروهي .

بايد در نظر داشت كه در نظام اسلامي، شورا به امور ويژه اي محدود مي شود. جامعه اسلامي حق به شور گذاشتن احكام صريح اسلامي و فرامين پيامبر خدا صلي الله عليه و آله وسلم را ندارد و افرادي كه به عنوان مشاور برگزيده مي شوند، بايد شرايط و ويژگي هايي داشته باشند.

از آنچه گفته شد به اين نتيجه رهنمون مي شويم كه در حكومت جهاني حضرت مهدي اگر چه حكم، حكم ولي الله اعظم است، اما در برخي امور به صلاح ديد آن امام همام از برخي انسان هاي شايسته مشورت گرفته خواهد شد.


1- «تفسير» از واژه «فَسَرَ»، به معناي روشن كردن و آشكار ساختن است و در «اصطلاح» عبارت است از: «زدودن ابهام از لفظ مشكل و دشوار كه در انتقال معناي مورد نظر، نارسا و دچار اشكال است». ماده «فَسَرَ»، در باب «تفعيل» بيانگر مبالغه در دستيابي به معنا است. از اين رو تفسير، فقط كنارزدن نقاب از چهرة لفظ مشكل و نارسا نيست؛ بلكه شامل زدودن ابهام موجود در دلالت كلام، نيز مي شود. تفسير، در جايي است كه گونه اي ابهام، در لفظ وجود دارد و اين موجب ابهام در معنا و دلالت كلام مي شود و براي زدودن آن، كوشش فراواني لازم است. رك: محمد هادي معرفت، تفسير و مفسران، ج1، ص18.
2- تفسير و تأويل، در گذشته دو لفظ مترادف بود؛ لذا طبري در تفسير جامع البيان آن دو را به يك معنا گرفته و در موقع تفسير آيات گفته است: «القول في تأويل الاية». در اصطلاح متأخران، «تأويل» به معناي مغاير با تفسير و شايد اخص از آن به كار رفته است. تأويل از «اَول»، به معناي باز گشت به اصل است. تأويل يك چيز؛ يعني، برگرداندن آن به مكان و مصدر اصلي خودش و تأويل لفظ متشابه؛ يعني، توجيه ظاهر آن، به طوري كه به معناي واقعي و اصيل خودش باز گردد. همان، ص 22و 23.
3- در آيات قرآن، مطالب فراواني به لفظ عام بيان شده كه در هر زمان، بر گروهي قابل انطباق است. گاهي نيز لفظ آيه­اي «خاص» است؛ ولي معناي آن «عموميت» دارد و شامل كساني نيز مي­شود كه شبيه آن عمل از آنان صادر شده است.
4- انبيا (21)، آيه 105.
5- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص184.
6- ر.ك: ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 13، صص 515 _ 524.
7- قصص (28)، آيه 5.
8- محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، ص 506.
9- نور (24)، آيه 55.
10- ر.ك: محمد حسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج15، ص218.
11- محمد حسين طباطبايي، ترجمه الميزان، ج 15، ص 220.
12- بقره (2)، آيه 148.
13- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج8، ص313.
14- محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج52، ص291، ح37.
15- محمد حسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج1، ص467.
16- شورا (42)، آيه 27.
17- آل عمران(3)، آيه 159.
18- محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، كلمات قصار، جمله 211؛ شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج1، ص493 (با كمي تفاوت در عبارت).
19- شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج1، ص493.
20- حسن بن علي حراني، تحف العقول، ص26.
نقش مردم در تصميم گيري

نقش هر مسلمان در تعيين سرنوشت خود و جامعه اش و بازتابي كه رفتار ديگران در سرنوشت او دارد، همچنين تعهدي كه هر فرد در پذيرش مسؤوليت هاي اجتماعي دارد، اين را مي طلبد كه وي ناظر بر چگونگي هاي جامعه باشد. اين اصل را قرآن كريم تحت عنوان «امر به معروف و نهي از منكر» مطرح كرده است. اين اصل تأثيرات ناگهاني در فرهنگ جامعه و به پيرو آن، در ديگر ابعاد خواهد گذاشت. ممكن نيست تصميم سازي ها و تصميم گيري ها پس از اجراي اين اصل، دچار دگرگوني و انقلاب نشوند! بنابراين، هرگز جامعه اي كه اين اصل پيشرفتة عقلي در آن پياده شده است، با جامعه اي كه با اجراي اين اصل فاصله دارد، يكسان نخواهد بود. نقش مردم در تصميم سازي و به دنبال آن گرفتن تصميم هاي درست و به جا در جامعه اي كه مأمور به معروف و منهي از منكر گرديده است، بسيار پخته و قابل توجه خواهد بود.

روشن است كه تصميم گيري هاي برجسته و پايه اي، در هر جامعه اي به عهده دولت واگذار گرديده است؛ زيرا شالودة هر حكومت پذيرش مردمي است. چنانچه دولتي پذيرفته و مورد پسند مردم بود، به طور مسلّم تصميماتِ گرفته شده، تصميمات مردمي است. اما چنانچه شالودة حاكميت، استبداد يا شكل ديگري از حكومت هاي نامقبول باشد، در اين صورت نيز دولت بر همان اساسي كه پديد آمده است، تصميم گيري مي كند. پس تصميم گيري كار ويژه دولت و حاكميت است.

«دولت» در اسلام به همين معناي اخير به كار رفته است؛ چنان كه در ادعيه نيز ما مسلمان ها از خداي متعال همين را آرزو مي كنيم: «اللّهمَّ انّا نرغَبُ اليكَ في دولة كريمةٍ تعزُّ بها الاسلام و اهله و تُضلُّ به النفاق و اهله؛

خدايا، از تو چنان دولت گرامي را مي طلبم كه در آن اسلام و اهلش پيروز و سربلند، و نفاق و اهلش خوار و سرافكنده باشند. »

كارگزاران حكومت

از برنامه هاي اصلاحي حضرت مهدي عجل الله فرجه در دورة حكومت خود، گزينش افراد شايسته و كارآمد براي به دست گرفتن كارهاي حكومت است. زيرا ثبات و دوام حكومت به ويژه با شاخصه هاي دينداري و عدالت، بدون كارگزاران شايسته و كاردان، عملي نخواهد بود. از اين رو، يكي از مقوله هاي برجسته و مورد توجه جدّي آن حضرت، كارگزاران حكومت و نقش مديريتي آنان است.

خداوند در قرآن اين ملاك شايستگي آنها را به روشني بيان كرده است در آنجا كه فرمود: وَلقَدْ كَتَبْنا فِي الزّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذّكْرِ أنّ الارضَ يرِثُها عِبادِي َ الصّالِحُونَ؛(1)وهمانا، در زبور پس از ذكر نوشتيم كه زمين را بندگان شايستة من، به ارث خواهند برد.

امام باقر عليه السلام در بارة اين بندگان شايسته فرمود: هُمْ أَصْحَابُ الْمَهْدِيِ فِي آخِرِ الزَّمَانِ؛(2)آنان ياران و كارگزاران امام مهدي عليه السلام در آخر الزمان هستند.

كه از اين روايت به دست مي آيد ملاك براي اعتبار آنها صالح و شايسته بودن در همة عرصه ها است.

حاكم نيشابوري در روايتي معتبر(3)از امير مؤمنان عليه السلام نقل كرده كه آنان شايستگان نمونة تاريخ هستند كه: لَمْ يسْبِقْهُمُ الاَْوَّلُونَ وَ لا يدْرِكُهُمُ الا خِرُونَ؛(4)بندگان برگزيدة نخستين برآنان پيشي نگرفته اند و شايستگان آخرين هم مقامات آنان را درك نمي كنند.

چگونگي گزينش اين افراد و قراردادن آنها در جايگاه هاي گوناگون سياسي، نظامي، مالي، داوري و اداري، از شئون مستقيم امام است كه در مرحلة تثبيت حكومت آن را اجرايي خواهد كرد. آشنا نمودن كارگزاران با شيوة زمامداري و رفتار با مردم، و نظارت بر رفتار و مديريت آنان به منظور اجراي نيكوي كارها كه به فراهم شدن امنيت جامعه، خشنودي همگاني مردم، منجر خواهد شد، نيز از كارهايي است كه امام مهدي عجل الله فرجه بدان ها اهتمام خواهد داشت.

از آنجا كه امام مهدي عجل الله فرجه به عدالت اجتماعي در حكومت اهميت ويژه اي خواهد داد، يكي از راهكارهاي عملي پديد آمدن آن را، گزينش كارگزاران و مديران شايسته در امور مي داند. افزون بر شايستگي زمامدار و پيشواي اصلي جامعه، كارگزاران و عاملان او در مناصب گوناگون نيز بايد از تخصص لازم و متناسب آن جايگاه برخوردار باشند.

آن حضرت افزون بر اينكه در گزينش كارگزاران حكومت از جنبه شايستگي در مديريت حساسيت نشان مي دهد، نظارت ويژه اي را نيز بر اعمال آنها، به كار مي بندد.

امير مؤمنان عليه السلام در بارة اهتمام حضرت مهدي عليه السلام به مسئوليت هاي كارگزاران خود، مي فرمايد:

... أَلَا وَ فِي غَدٍ وَ سَيَأْتِي غَدٌ بِمَا لَا تَعْرِفُونَ يَأْخُذُ الْوَالِي مِنْ غَيْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَى مَسَاوِئِ أَعْمَالِهَا؛(5)آگاه باشيد كه فردا _ و كه داند كه فردا چه پيش آرد _ فرمانروايى، كه از اين طايفه _ امويان _ نيست، كارگزاران حكومت را به جرم كردار زشتشان بگيرد و عذرى از آنان نپذيرد.

از آنجايي كه سخن روشن و صريحي در خصوص كارگزاران حضرت مهدي عليه السلام به طور مشخص در دست نيست، مي توان با توّجه به اهتمام حضرت مهدي عجل تعالي فرجه در پيروي از امير مؤمنان علي عليه السلام، در همة امور، همة دستورالعمل هاي آن حضرت به كارگزاران خود را بخشي از دستورالعمل هاي حضرت مهدي عليه السلام به كارگزاران خود دانست.

بيش از سي نامه از هفتاد و نه نامه حضرت امير در نهج البلاغه به كارگزاراني نوشته شده كه از جانب او در شهرهاي گوناگون به كار گماشته شده بودند، از قبيل فرمانداران، مرزداران، فرماندهان سپاه، ماموران خراج و زكات و ساير كارگزاران. با ملاحظه متن نامه ها، به خوبي مي توان دريافت كه ايشان چگونه به كارهاي مردم و امنيت آنها اهتمام داشته و از اينكه كارگزاران او در حوزه اختيار خود مرتكب خطا و انحراف شوند نگراني داشته است؛ زيرا ازنظر وي، «بزرگترين خيانت، خيانت به امت است« و همت آن امام برآن بود تا مردم در حكومت او از ناحية كارگزاران و مسوولان كارها در امنيت به سر ببرند.

بدون ترديد، پديدآوردن اصلاحات در جامعه و برپاداشتن عدالت و برپايي حكومت ديني بر پاية سيره و سنت پيامبر و اهل بيت او عليهم السلام، نيازمند ياران و كارگزاران پاك، زيرك، كاردان، شجاع و فداكار خواهد بود كه با بينش درست نسبت به آموزه هاي اسلام و شناخت به امام خود، مطيع فرمان هاي او بوده، به دستوراتش عمل كنند، در جنگ ها سستي نورزند و به دشمن پشت نكنند و در كارهاي مردم صادقانه كوشش نمايند.

البته به نمونة اين سخت گيري بر كارگزاران و خدمت كاران پيشتر در دوران غيبت صغراي آن حضرت اين گونه اشاره شده است: حسن بن خفيف از پدرش نقل كند كه (حضرت قائم عليه السلام) خدمت گزاراني به مدينه فرستاد (شايد غلامان خود حضرت بوده اند و براي خدمت مسجد و ضريح اعزام شده اند) و همراه آنان دو خادم بودند (كه غلام نبودند، بلكه اجير شده بودند) حضرت به خفيف هم نامه نوشت كه با آنها حركت كند، چون به كوفه رسيدند، يكي از آن دو خادم شرابي مست كننده آشاميد، از كوفه بيرون نرفته بودند كه از سامره نامه آمد: حَتَّى وَرَدَ كِتَابٌ مِنَ الْعَسْكَرِ بِرَدِّ الْخَادِمِ الَّذِي شَرِبَ الْمُسْكِرَ وَ عُزِلَ عَنِ الْخِدْمَةِ؛(6)خادمي كه شراب آشاميده، برگردانيده و از خدمت بركنار شد.


1- انبيا (21)، آيه 105.
2- محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج9، ص 126.
3- البستوي، عبد العليم عبد العظيم، المهدي المنتظر في ضوء الاحاديث و الآثار الصحيحة، ص 208.
4- حاكم نيشابوري، المستدرك، ج 4، ص 554؛ يوسف بن يحيي المقدسي، عقد الدرر في اخبار المنتظر، ص 131.
5- محمد بن حسين شريف رضي (د/ 406 ق)، نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدي، خطبه138، ص135.
6- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص523.
گونه هايي از كارگزاران از نگاه روايات
اشاره

در روايات اگرچه همان گونه كه اشاره شد در بارة مشخصات و ويژگي هاي كارگزاران سخن چنداني در دست نيست، اما نكاتي اشاره شده است كه در اينجا به صورت گذرا اشاره مي شود:

يك . شيعيان راستين، برخي از كارگزاران

در رواياتي چند از شيعيان و پيروان راستين اهل بيت عليهم السلام به عنوان ياران آن حضرت در ادارة جامعة جهاني ياد شده است. امام سجّاد عليه السلام در اين باره فرمود:

إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ شِيعَتِنَا الْعَاهَةَ وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ ... وَ يَكُونُونَ حُكَّامَ الْأَرْضِ وَ سَنَامَهَا؛(1)آنگاه كه قائم به پا خيزد گرفتاري ها از شيعه برطرف مي شود و قلب هاي آنها چون پاره هاي آهن خواهد شد. ... و آنها فرمانروايان زمين و ستون هاي آنها خواهند شد.


1- محمد بن علي بن حسين بن بابويه، الخصال، ص 541، ح14.
دو . برخي رجعت كنندگان، كارگزاران حضرت

در اين باره امام صادق عليه السلام فرمود:

يَخْرُجُ مَعَ الْقَائِمِ عليه السلام مِنْ ظَهْرِ الْكُوفَةِ سَبْعٌ وَ عِشْرُونَ رَجُلًا ... فَيَكُونُونَ بَيْنَ يَدَيْهِ أَنْصَاراً وَ حُكَّاماً؛(1)از پشت كوفه بيست و هفت نفر قائم را هنگام ظهور همراهي خواهند كرد ... پس آنها پيشاپيش آن حضرت ياران او و فرمانروايان خواهند بود.


1- شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 386؛ اعلام الوري، ص 464.
سه . سخنگوي حضرت مهدي عليه السلام
اشاره

از جمله كارگزاراني كه در روايات اشاره شده فردي به عنوان سخن گوي حضرت است. اين سخن گويي در عرصه هاي گوناگوني اشاره شده است:

1. كارگزاران اقتصادي

بي ترديد حضرت همة نيازهاي جامعة خود را در نظر دارد ؛ در روايتي از امام باقر عليه السلام است كه فرمود: چون حضرت قائم در مكه قيام كند و خواهد متوجه كوفه شود مناديش فرياد كشد كه: أَلَا لَا يَحْمِلْ أَحَدٌ مِنْكُمْ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً ... ؛(1)كسي خوردني و آشاميدني همراه خود بر ندارد، و سنگ حضرت موسي عليه السلام كه به وزن يك بار شتر است با آن حضرت است، در هر منزلي كه فرود آيند، چشمة آبي از آن سنگ بجوشد كه گرسنه را سير و تشنه را سيراب كند و همان سنگ توشه آنهاست تا هنگامي كه در نجف به پشت كوفه فرود آيند.

حال چه اين روايت را در معناي حقيقي آن بدانيم كه كرامتي از آن حضرت به شمار مي آيد و چه آن را نمادي از فراهم كردن همة نيازهاي ياران خود در قيام؛ به هر صورت حكايت از اين دارد كه گروهي سرپرست فراهم كردن نيازهاي مادي جامعه خواهند بود.


1- ابن ابي زينب نعماني، الغيبة، ص 238، ح28.
2. كارگزاران فرهنگي
اشاره

از ديگر كساني كه از وي به عنوان سخن گوي حضرت ياد شده و مي توان به عنوان يكي از كارگزاران حضرت از او ياد كرد در روايت امام باقر عليه السلام است كه مردي از آن حضرت چنين نقل كرده كه فرمود:

أَوَّلُ مَا يُظْهِرُ الْقَائِمُ مِنَ الْعَدْلِ أَنْ يُنَادِيَ مُنَادِيهِ أَنْ يُسَلِّمَ صَاحِبُ النَّافِلَةِ لِصَاحِبِ الْفَرِيضَةِ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَ الطَّوَافَ؛(1)نخستين نمود عدل گستري قائم آن است كه سخن گوي او ندا دهد كساني كه نافله به جاي آوردند سلام دهند و اطراف حجر الاسود و طواف را براي كساني كه قصد فريضه دارند، خالي كنند.


1- محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج4، ص 427، ح1.
كارگزاران قضايي

اگرچه به نظر مي رسد اوج كمال انسان ها در حكومت جهاني حضرت اقتضا مي كند بزه و خلاف در آن دوران نوراني به كمترين اندازة ممكن برسد، اما شكي نيست كه همة انسان ها در يك اندازه نخواهند بود و برخي ممكن است دست به خلاف هايي بزنند كه نيازمند دادرسي و داوري باشد. از اين رو يكي از سفارش هاي حضرت مهدي عليه السلام هنگام گسيل كارگزاران به سراسر گيتي داوري بر پاية آنچه حضرت در اختيار آنان قرار داده است، مي باشد.(1)


1- ابن ابي زينب نعماني، الغيبة، ص 319، ح8.
چهار . سيصد وسيزده نفر، كارگزاران حضرت

در روايات فراواني به جايگاه و بزرگي ياران ويژة حضرت اشاره شده است از جمله ويژگي هاي اين گروه آن است كه در دوران حكومت فرمانداران آن حضرتند، همان گونه كه هنگام قيام فرماندهان سپاه آن حضرتند. امام صادق عليه السلام در اين باره فرمود:

كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْقَائِمِ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ وَ حَوْلَهُ أَصْحَابُهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا ِعدَّةَ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِيَةِ وَ هُمْ حُكَّامُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ عَلَى خَلْقِه؛(1)گويا مي نگرم قائم را بر فراز منبر كوفه در حالي كه سيصد و سيزده مرد گرداگرد او به شمار اهل بدر حلقه زده اند؛ آنها همانا پرچمداران و حاكمان خداوند در زمين، بر بندگان هستند.


1- محمد بن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص 672، ح25.
پنچ . پراكندگي كارگزاران حضرت

بي شك به جهت گستردگي و فراگيري حكومت عدل مهدوي بر گسترة زمين آن حضرت كارگزاران خود را به همة گيتي خواهد فرستاد. از امام صادق عليه السلام نقل است كه در اين باره فرمود:

إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بَعَثَ فِي أَقَالِيمِ الْأَرْضِ فِي كُلِّ إِقْلِيمٍ رَجُلًا يَقُولُ عَهْدُكَ فِي كَفِّكَ فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ مَا لَا تَفْهَمُهُ وَ لَا تَعْرِفُ الْقَضَاءَ فِيهِ فَانْظُرْ إِلَى كَفِّكَ وَ اعْمَلْ بِمَا فِيهَا؛(1)هنگامي كه قائم قيام كند در كشورهاي روي زمين كساني را بر مي انگيزد، در هر سرزمين يك نفر را، و به او مي گويد: فرمان تو در كف دست تو است، هر گاه كاري براي تو پيش آمد كه آن را نفهميدي و ندانستي چگونه در آن حكم كني، به كف خود بنگر و به آنچه در آن (مكتوب) است عمل كن.

در بررسي هاي انجام شده بيش از آنچه آمد، سخني در بارة كارگزاران يافت نشد كه البته آنچه يادآوري شد نيازمند بررسي اي عميق تر است كه از حوصلة اين نوشتار خارج است.


1- ابن ابي زينب نعماني، الغيبة، ص 319، ح8.
نظارت مردم بر حكومت

حضور پيوستة مؤمنان در صحنه و نقد و ارزيابي دايمي آنان به هم، به ويژه از اركان و عاملان حكومت، از مهم ترين نقش هاي مردم در حكومت ديني است. همان گونه كه رهبر و نمايندگان او وظيفه دارند بر اخلاق و رفتار جامعه نظارت كنند و نگهبان سلامت فرهنگي جامعه باشند، جامعه نيز موظف است بر جريان امور حكومت، نظارت كند و از دادن پيش نهاد و انتقاد دل سوزانه دريغ نورزد. مطمئن ترين، سالم ترين و مؤثرترين عامل براي نظارت قدرت بر حاكمان، حضور پويا و آگاهانه هم راه با احساس مسئوليت مردم در صحنه و مراقبت دايمي آنان از جريان حاكميت و مديريت جامعه و نقد و ارزيابي هميشگي و پي گيرانه آنان از اعمال و رفتار مديران و مسئولان حكومت است و در اين جهت فرقي ميان رهبران معصوم و غيرمعصوم نيست. از اين رو، امام علي عليه السلام كه خود از زمام داران جهان اسلام است، از مردم مي خواهد كه از برخورد چاپلوسانه و رياكارانه با او برحذر باشند و از انتقاد مشفقانه و ارشاد نيك انديشانه دريغ نورزند.(1)تأكيد كساني چون پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و علي عليه السلام كه مصون از لغزش و خطا بوده اند، بر انتقاد از رهبري و حكم راني، ضمن اين كه نوعي حرمت نهادن به شخصيت مردم و مايه شكوفايي انديشه ها و تقويت روحيه خودباوري است، الگويي روشن از شيوه زمام داري ديني و نقش مردم را در حكومت مي نمايد.

اميرمؤمنان علي عليه السلام در نامه خود به مالك اشتر مي فرمايد:

و لا تقولنَّ أنّي مؤمرٌ أمر فأطاع، فإنّ ذلك إدغالٌ في القلب و منهكۀ للدين و تقربٌ من الغير...؛(2)هرگز با خود مگو من فرمان روا و مسلط هستم كه بايد دستور دهنده باشم و ديگران فرمانبرداري كنند. به يقين چنين پنداري، مايه تباهي قلب و سستي دين خواهد شد و تو را با [ناخشنودي همگاني و] حوادث بنيان برانداز روبه رو خواهد ساخت.

مسئله «النصيحة لأئمّة المسلمين» از سازوكارهاي نظارت مردمي است كه عامل نيرومندي در جهت تقويت صلاح حكم رانان و مانع خطا و اشتباه در اجراي سياست هاي گرفته شده به شمار مي رود. اين سازوكار يكايك افراد جامعه را دربر مي گيرد. رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله وسلم فرموده است:

ثلاثه لايغلّ عليهنّ قلب إمرء مسلم: إخلاص العمل لله و النصيحه لأئمّه المسلمين و اللزوم بجماعتهم؛(3)سه چيز است كه دل هيچ مسلماني به گريز از آن خرسند نمي شو د: اخلاص رفتار براي خدا، نصيحت و خيرخواهي به امام مسلمانان و همدلي و هم راهي با جماعت مسلمانان.

«نصيحت پذيري» در بسياري از احاديث از صفات مؤمنان شمرده شده است. در اين گونه احاديث، هم واژه نصيحت آمده كه حاكي از خيرخواهي و ملاحظه شخص مؤمن است و هم به خودداري انسان ها از پذيرش نقد خود از سوي ديگران اشاره دارد.

عدالت و پرهيزگاري شرط رهبري و التزام عملي به موازين اسلامي لازمه زمام داري در نظام اسلامي است، اما تذكرات سودمند مردمي و نظارت عمومي مي تواند جلوي بروز مشكلات ناشي از اشتباهات برخي كارگزاران را بگيرد.

از روايت هايي به دست مي آيد كه نه فقط مردم در حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام نقش ايفا مي كنند كه همگان از برپايي اين حكومت خرسند و خشنود خواهند شد كه اين نشانة رضامندي آنان از اين حكومت است.

ابو سعيد خدري از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم نقل كرده كه فرمود:

أُبَشِّرُكُمْ بِالْمَهْدِيِّ يُبْعَثُ فِي أُمَّتِي عَلَي اخْتِلَافٍ مِنَ النَّاسِ وَزِلْزَالٍ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً يَرْضَي عَنْهُ سَاكِنُ السَّمَاءِ وَ سَاكِنُ الْأَرْضِ؛(4)شما را مژده مي دهم به مهدي كه هنگام اختلاف مردم و تزلزل زمانه برانگيخته شود و زمين را از عدل و داد پر كند چونان كه از ظلم و ستم پر شده باشد و ساكنان آسمان و زمين از وي خشنود باشند.

بنابراين مردم در دوران حكومت مهدي موعود عليه السلام با همة هستي و توان خويش از رهبر و حاكم پيروي كرده و در همة كارهاي ممكن نقش ايفا خواهند كرد. در هر آنجا كه مولاي خود صلاح بداند و دستور دهد خالصانه حضور خواهند يافت و بر خلاف پندار كساني كه ممكن است تصور كنند مردم نقش ندارند مي توان گفت همة نقش ها از آن مردم است كه ذيل رهبري انسان معصوم نابساماني ها را سامان داده، زمينه رشد و كمال همگاني را فراهم مي كنند و هر كس به اندازة توان و ظرفيت خود بخشي از مشكلات را رفع كرده و در واقع حكومت جهاني مردم با محوريت امام معصوم بر زمين خواهد بود.


1- محمد بن حسين شريف رضي، نهج البلاغه، خطبه216.
2- همان، نامه 53.
3- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج74، ص130.
4- محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص178.

جمع بندي و نتيجه گيري

"مردم در زمينه سازي و برپايي نظام مهدوي عليه السلام _ كه مبتني بر محوريت و حضور رهبري صالح و انساني معصوم و كامل است _ هم براي رسيدن به سعادت خودشان و هم زمينه سازي سعادتِ ديگران، مشاركت متعهدانه و فعّال دارند.

در نظام سياسي مهدوي به دليل ولايت عالمانه و كامل امام عليه السلام و عدم برداشت ها و قرائت هاي گوناگون، مردم با هم در رسيدن به زندگي مطلوب اسلام اختلاف نخواهند داشت. حكومت مهدوي با همراهي و مشاركت مردم در نبرد با ظالمان شكل گرفته و مردم در فرايند تشكيل و مديريت جامعه اسلامي تحت رهبري آن حضرت نقش آفريني خواهند كرد."

مي توان نتيجه گرفت: نقش مردم در سه مرحله محل بحث و اظهار نظر است.

_ در سامان بحث نخست، به نقش مردم در فراهم كردن زمينه ها براي انقلاب جهاني موعود منجي سخن به ميان آمد. در آن مقال با تأكيد بر اين آموزة مهم و سنت جاريه كه مردم به ارادة الهي نقش اساسي در تغيير و تحول خويشتن دارند گفته شد چون موعود منجي واپسين پاسخ خداوند به مديريت تغيير جامعه جهاني خواهد بود پس مردم نقطة آغاز اين تحول بزرگ هستند. و تا مردم در حد قابل قبول از جهت كميت و كيفيت اراده و خواست چنين تغييري را نداشته باشند زمينة شكل گيري آن تحول بزرگ و جهاني فراهم نخواهد شد. و سنت خداوند است كه در آياتي چند بدان اشاره شده است.

بنابراين بر خلاف باور برخي _ كه پديدة ظهور امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف و تشكيل دولت حق وي را فقط وابسته به خواست و اراده الهي مي دانند و مي پندارند مردم هيچ نقشي در ظهور ندارند _ ظهور امام مهدي عليه السلام با نوع تمايل و خواست جمعي انسان ها ارتباط مستقيم و پيوندي مستحكم دارد. بي ترديد تحقق ظهور به اراده الهي وابسته است، اما خواست حكيمانه پروردگار متعال به نوع روي كرد مردم و خواست همگاني و فراهم شدن زمينه هاي تحقق ظهور مشروط است. و خداوند با توجه به اين خواست و مصلحت كلي بشر، سرنوشت آنان را تدبير مي كند و حتميت مي بخشد.

ظهور مهدي موعود عليه السلام به عنوان پديده اي طبيعي مربوط به همين انسان ها و جامعه جهاني، به نوع رفتار جامعه بشري وابسته است؛ به همين دليل انتظار فرارسيدن آن، از روي كردها و كاركردهاي كلي و تلاش هاي زمينه ساز پيروان آن حضرت عليه السلام براي رفع موانع، جدا نيست. بديهي است كه چنين پديده اي به سبب ها و مقدمه هاي عادي مانند زمينه هاي مساعد، همراهان نيرومند و ياران ويژه نياز دارد.

به بيان ديگر يكي از شرايط، احساس عطش و نياز به منجي اي كه نابساماني هاي زندگي انسان ها را سامان دهد، است. چه اينكه تا مردم نخواهند اتفاقي نخواهد افتاد. البته اين نه بدان معنا است كه اگر تا قيامت مردم نخواستند ظهور رخ نمي دهد و وعدة الهي تحقق نخواهد يافت كه به طور قطع سرانجام مردم در پايان تاريخ به خويشتن خود، باز خواهند گشت و پس از يك دوران طولاني با سرخوردگي از قوانين بشري در غوطه وري در يك زندگي مادي محض و به ستوه آمدن از متوليان ستم گر جامعة جهاني از پرودگار طلب مي كنند كه تا موعود منجي را بفرستد و البته هر كس به زباني گرچه گوناگون او را طلب مي كنند و چون آمد بخش بزرگي از جامعة جهاني گمشده خويش را پيدا خواهند كرد.

ناگفته نماند در بارة نقش مردم در زمينه سازي، كليّت بحث به روشني پذيرفتني است، اما ورود در مباحث جزئي و به ويژه تطبيق هايي كه گاهي امروزه به آن دامن زده مي شود، ضمن اين كه با مباحثي چون عدم تعيين وقت ظهور همخواني ندارد، به طور اساسي به مصلحت معارف مهدوي نيست.

_ اما در مرحلة دوم از اين رخ داد بزرگ سه مرحله اي كه همانا اقدام هاي نخستين موعود براي برپايي حكومت عدل جهاني و رساندن جامعه به آرمان هاي بلند الهي، يعني مبارزه با ستم گران است؛ در روايات فراواني از اين مرحله كه كارزار با ستم گران و از ميان بردن آنان است با عنوان قيام ياد شده است. كه البته با توجه به مرحلة پيش گفته اين قيام اگرچه با محوريت امام معصوم خواهد بود، اما مردم همچنان در آن داراي نقشي اساسي هستند. در اين مرحله مي توان مردم را به سه گروه كلي تقسيم كرد:

كساني كه با همة توان و ظرفيت هاي خود در خدمت موعودهستند و او را براي رسيدن به اهدافش در سامان بخشي به نابساماني ها، ياري مي كنند. كساني كه پس از سپري كردن يك دورة بسيار سخت و طاقت سوز در آستانة ظهور خود را براي ياري موعود ساخته و پرداخته اند. اينان خود به دو دسته تقسيم مي شوند:

1. ياران خاص و بسيار نزديك به موعود كه در رواياتي از آنها با شمار سيصد و سيزده نفر ياد مي شود. كه اينها برگزيدگان جامعه در عصر اتفاق ظهور هستند.

2. ياران عام كه از آنها با عنوان انصار و ياوران ياد مي شود. در روايت شمار اينها متفاوت ياد شده كه كمترين شمار از اينها ده هزار نفر ياد شده است. اگر چه اين شمار نسبت به كل جامعه عصر ظهور اندك است، اما نشان دهندة حضور گروهي ديگر براي ياري موعود است. كه به عنوان بازوان عملياتي در اين قيام جهاني پس از ياران خاص نقش ايفا مي كنند.

عموم مردم كه با توجه به آنچه در مرحلة زمينه سازي ياد شد، آن ها با آغوش باز موعود را مي پذيرند، كه خود او را طلب كرده اند و پس از طي مراحلي با تمام وجود در خدمت و فرمانبرداري منجي در مي آيند. اين گروه پس از سپري شدن زماني اندك آنگاه كه حضرت با جهانيان اتمام حجت مي كند به ثبات فكري و اعتقادي مي رسند و موعود منجي را مي پذيرند. رفته رفته دست به دست هم داده جامعة تك پارچة جهاني را شكل خواهند داد.

مهم ترين نقش اين گروه كه بيشترين شمار جامعة جهاني را به خود اختصاص مي دهند در اين مرحله فراهم ساختن زمينه هاي ممكن براي شكل گيري آن تحول بزرگ به دست موعود منجي است. اين گروه با پذيرش موعود، زمينه هاي طغيان و آشوب بيشتر را از ستم گران سلب مي كنند.

مخالفان و دشمنان كه نسبت به عموم مردم كرة زمين جمعيت اندكي را به خود اختصاص مي دهند. اين گروه اگرچه نقش اثباتي در قيام جهاني موعود ندارند، اما بخشي از مردم هستند كه نقش سلبي آن ها داراي اهميت است. اگرچه ظهور حقانيت موعود منجي رفته رفته گروه هاي فراواني از مخالفان را به خود جذب مي كند، اما دست آخر گروه هايي از مردم كه به دليل كفر و طغيان حاضر به پذيرش موعود نخواهند شد در برابر حضرت قرار مي گيرند. با اينها كه اميدي به هدايتشان نيست به شدّت از طرف امام مهدي عليه السلام برخورد خواهد شد و به طور كامل از روي زمين نابود خواهند شد.

_ و سر انجام نقش مردم در دوران حكومت عدل جهاني، كه وعدة همة پيامبران الهي و آرمان آزادي خواهان عالم است. اين نقش در اين دوران نيز اساسي و جدّي است. با اين توضيح كه مردمي كه در دو مرحلة پيش گفته _ زمينه سازي و قيام _ با خواست و ارادة خويش خود را براي اين حاكميت فراگير مهيا كرده اند با همة هستي و توان خويش از رهبر و حاكم پيروي كرده در همة كارهاي ممكن نقش ايفا خواهند كرد. اينها در حالي كه همة نگاه هايشان به ولي امر و رهبر است در سامان بخشي جامعة عدل جهاني خود را مسئول مي دانند. در هر آنجا كه مولاي خود صلاح بداند و دستور دهد خالصانه حضور خواهند يافت و بر خلاف پندار كساني كه ممكن است تصور كنند مردم نقش ندارند مي توان گفت همة نقش ها از آن مردم است كه ذيل رهبري انسان معصوم نابساماني ها را سامان داده، زمينه رشد و كمال همگاني را فراهم مي كنند و هر كس به اندازة توان و ظرفيت خود بخشي از مشكلات را رفع كرده و در واقع حكومت جهاني مردم با محوريت امام معصوم بر زمين خواهد بود. كه خداوند فرمود:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ؛(1)خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد.

و در آن دوران هيچ كس خود را بيرون از حاكميت نمي داند تا بنشيند ديگري كارهاي او را سامان دهد.


1- نور (24)؛ آيه 55.

آخرين سخن

زمينه سازان ظهور حضرت مهدي عليه السلام، همان منتظران حقيقي و راستينِ دوران غيبتند.

ياران آن حضرت هنگام قيام، همان زمينه سازان ظهورِ آستانة ظهورند.

سرانجام كارگزاران حضرت در حكومت جهاني، همان ياران و ياورانِ هنگام قيامند.

... پس اگر بخواهيم زمينه ساز، ياروياور و كارگزار خوبي براي بقية الله الاعظم عجل الله فرجه باشيم، مي بايست اكنون منتظر شايسته و راستيني باشيم.

اللهم تقبل منا هذا

منابع و مآخذ

1.قرآن كريم، ترجمه: محمّد مهدي فولادوند، چاپ سوم، تهران، دارالقرآن الكريم، 1418ق

2.آمدي، عبد الواحد بن محمد تميمي، غرر الحكم، قم: انتشارات دفتر تبليغات، 1366ش.

3.ابن ابي شيبه، المصنف، بيروت، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1409ق.

4.ابن اثير، النهاية في غريب الحديث، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1364ش.

5.ابن شهرآشوب، المناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، 1379ق.

6.ابن طاوس، علي بن موسي، اقبال الاعمال، دوم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1367ش.

7.ابن طاوس، علي بن موسي، التشريف بالمنن في التعريف بالفتن (الملاحم و الفتن)، اصفهان، گلبهار، 1416ق.

8.ابن غضائري، احمد بن حسين، رجال ابن الغضائري، ، قم، مؤسسه اسماعيليان 1364 ق.

9.ابن فارس، ابو الحسين، معجم مقاييس اللغه، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1404ق

10.ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق.

11.ابي داود، سنن ابي داود، بيروت، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1410ق.

12.احمدبن حنبل، مسند احمد، بيروت، دار صادر، بي تا.

13.اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمة في معرفة الائمة عليهم السلام، تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381ش.

14.ارسطو، سياست، ترجمه: حميد عنايت، چاپ سوم، تهران، شركت سهامي كتاب هاي جيبي، 1358ش.

15.اكبر نژاد، مهدي، بررسي تطبيقي مهدويت در روايات شيعه و اهل سنت، قم، بوستان كتاب، 1386ش.

16.الهامي، داود، آخرين اميد، دوم، قم، مكتب اسلام، 1377ش.

17.اميني، ابراهيم، دادگستر جهان، چاپ نوزدهم، قم، شفق، 1379ش.

18.ايزدي، سجاد، حكومت و مشروعيت، چاپ سوم، تهران، انتشارات كانون انديشة جوان، 1385ش.

19.بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، دار ابن كثير، 1407ق.

20.بدري، سيّد سامر، پاسخ به شبهات احمد الكاتب، ناصر ربيعي، قم، انوار الهدي، 1380ش.

21.برقي، احمدبن محمد بن خالد، محاسن، دوم، قم، دارالكتب الاسلاميه، 1370ق.

22.البستوي، عبد العليم عبد العظيم، المهدي المنتظر في ضوء الاحاديث و الآثار الصحيحة، مكه مكرمه، المكتبة المكية، 1420ق.

23.البستوي، عبد العليم عبد العظيم، موسوعة في أحاديث الإمام المهدي، الضعيفة والموضوعة، مكه مكرمه، المكتبة المكية، 1420ق.

24.بني هاشمي، سيد محمد، راز پنهاني و رمز پيدايي، تهران، نيك معارف، چاپ اول، 1384ش.

25.بهروز لك، غلام رضا، سياست و مهدويت، قم، حكمت روشن، 1384ش.

26.البيضاني، قاسم، مباني نقد متن الحديث، قم، منشورات المركز العالمي للدراسات الاسلاميه، ط 1385ش.

27.پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان عليهم السلام، قم، مؤسسه امام صادق عليه السلام، 1372ش.

28.ترمذي، محمدبن عيسي، سنن ترمذي، بيروت، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1403ق.

29.تميمي آمدي، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، قم، انتشارات دفتر تبليغات، 1366ش.

30.ثعالبي، عبدالرحمان بن محمد، تفسير ثعالبي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق.

31.جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم عليه السلام، سيّد محمد تقي آيت اللهي، دوم، تهران، اميركبير، 1377ش.

32.جصاص، احكام القرآن، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق.

33.جعفر مرتضي، جزيره خضراء در ترازوي نقد، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1377ش.

34.جعفري، محمد تقي، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، چاپ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1379ش.

35.جمعي از نويسندگان، چشم به راه مهدي عليه السلام، چاپ سوم، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1382 ش.

36.جمعي از نويسندگان، مجموعه مقالات و گفتارها پيرامون حضرت مهدي عليه السلام، تهران، دبيرخانه اجلاس دو سالانه ابعاد وجودي حضرت مهدي عليه السلام، سازمان تبليغات اسلامي، 1380 ش.

37.جويني، علي بن محمد، فرائد السمطين، بيروت، مؤسسة محمودي، 1400 ق.

38.حراني، حسن بن علي، تحف العقول عن آل الرسول عليهم السلام، تصحيح: علي اكبر غفاري، قم، جامعه مدرسين، 1404ق.

39.الحسني، هاشم معروف، اخبار و آثار ساختگي، ترجمه: حسين صابري، مشهد، آستان قدس رضوي، 1372ش.

40.الحسني، هاشم معروف، دراسات في الحديث و المحدثين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، بي تا.

41.حكيمي، محمّد، در فجر ساحل، بيست و يكم، تهران، آفاق، 1378ش.

42.حلي، حسن بن يوسف، خلاصة الاقوال، چ اول، مؤسسه النشر الفقاهة، 1417ق.

43.حميري قمي، عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، انتشارات كتابخانه نينوا، تهران، بي تا.

44.خراساني، محمد جواد، مهدي منتظر، تحقيق و تعليق: سيد جواد ميرشفيعي خوانساري، قم، نور الاصفياء، 1379ش.

45.خزاز قمي، علي بن محمد، كفاية الاثر، قم، انتشارات بيدار، 1401ق.

46.خطيب بغدادي(د/ 463ق)، الكفاية في علم الرواية، تحقيق: أحمد عمر هاشم، بيروت، دار الكتاب العربي، 1405ق.

47.خويي، سيد ابوالقاسم(د/1411ق)، معجم رجال الحديث، 1413ق.

48.دهخدا، علي اكبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1373ش.

49.ديلمي، حسن بن ابي الحسن، الارشاد القلوب، ]بي جا[ شريف رضي 1412ش.

50.ذهبي، محمد بن احمد بن عثمان(م748ق)، ميزان الاعتدال، تحقيق: علي احمد البجاوي، بيروت، دار المعرفه لطباعه و النشر.

51.راغب اصفهاني، حسين بن محمّد، المفردات في غريب القران، دوم، ]بي جا[ دفتر نشر الكتاب ]بي تا[.

52.راوندي، قطب الدين، الخرائج والجرائح، سه جلد، چاپ اول، قم، موسسه امام مهدي (ع)، 1409ق.

53.رضواني، علي اصغر، موعود شناسي، چاپ اول، قم، انتشارات مسجد جمكران، 1384ش.

54.رفيعي، سيد كمال الدين محمد، نقش مردم در حكومت ديني از ديدگاه امام خميني و قانون اساسي، تهران، دانشگاه آزادي، 1389ش.

55.سجستاني، سليمان بن اشعث، سنن ابي داود، بيروت، دار الفكر، 1410 ق.

56.سعادت پرور، علي، ظهور نور، ترجمه سيّد محمّد جواد وزيري فرد، تهران، احياء كتاب، 1380ش.

57.سمرقندي، ابو ليث، تفسير سمرقندي، بيروت، دارالفكر، بي تا.

58.سيد بن طاووس، التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، اصفهان، گلبهار اصفهان، 1416 ق.

59.سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمه: سيد جعفر شهيدي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1378 ش.

60.سيوطي، عبدالرحمن بن ابي بكر، العرف الوردي في اخبار المهدي، تهران، المجمع العالمي للتقريب بين المذاهب الاسلاميه، 1427ق.

61.شوشتري، محمد تقي و ديگران، جزيره خضرا افسانه يا واقعيت؟ترجمه و تحقيق ابوالفضل طريقه دار، قم، بوستان كتاب، 1380ش.

62.شيباني، احمدبن حنبل(د/241)، مسند احمد، بيروت، دار صادر، بي تا.

63.صادقي، مصطفي، تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور، چاپ اول، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1385ش.

64.صافي گلپايگاني، لطف اللّه، گفتمان مهدويت، چاپ اول، قم، انتشارات مسجد جمكران، 1377ش

65.صافي گلپايگاني، لطف اللّه، منتخب الاثر، قم، موسسه السيّدة المعصومة عليها السلام، 1419ق.

66.صدر، سيّد رضا، راه مهدي عليه السلام، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1378 ش.

67.صدر، سيّد محمّد باقر، رهبري بر فراز قرون، تهران، موسسه موعود، 1379 ش.

68.صدر، سيّد محمّد، تاريخ غيبت كبرا، ترجمه: سيد حسن افتخار زاده، تهران، نيك معارف، 1382ش.

69.صدر، سيد محمد، تاريخ ما بعد الظهور، اصفهان، مكتبه الامام اميرالمؤمنين عليه السلام، بي تا.

70.صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه، خصال، دوم، قم، جامعه مدرسين، 1403ق.

71.صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، قم، دارالكتب الاسلاميه، 1395ق.

72.صدوق، محمدبن علي بن حسين بن بابويه، توحيد، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1357ش.

73.صدوق، محمدبن علي بن حسين بن بابويه، عيون اخبار الرضا عليه السلام، دو جلد، تهران، انتشارات جهان، 1378ق.

74.صنعاني، عبدالرزاق، المصنف، محقق: حبيب الرحمن الاعظمي، بي جا، منشورات المجلس العالمي، بي تا.

75.طباطبايي، محمّد حسين، الميزان في تفسير القران، بيست جلد، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361ش.

76.طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الكبير، چ سوم، دار احياء التراث العربي، 1404ق.

77.طبرسي، احمدبن علي، الاحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضي، 1403 ق.

78.طبرسي، ميرزا حسين، نجم الثاقب، چ دوم، قم، مسجد جمكران، 1377ش.

79.طبري، آملي، محمّد بن ابي القاسم، بشارة المصطفي لشيعة المرتضي، نجف، كتابخانه حيدريه، 383 ق.

80.طبري، محمّدبن جرير بن رستم، المسترشد في إمامة عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، چ اول، قم، انتشارات كوشانپور، 1415 ق.

81.طبري، محمّدبن جرير بن رستم، دلائل الامامة، قم، دارالذخائر للمطبوعات، بي تا.

82.طبراني (د/360ق)، المعجم الأوسط، دار الحرمين للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق.

83.طبسي، نجم الدين، تا ظهور، قم، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود عليه السلام، 1387ش.

84.طبسي، نجم الدين، چشم اندازي به حكومت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، چاپ سوم، قم، بوستان كتاب، 1380ش.

85.طريحي، فخر الدين، مجمع البحرين، سه جلد، قم، مركز الطباعه والنشر في مؤسسه البعثه، 1415 ق.

86.طوسي، محمد بن الحسن، تهذيب الاحكام، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1375ش.

87.طوسي، محمّدبن الحسن، الفهرست، نجف اشرف، مكتبه مرتضويه، بي تا.

88.طوسي، محمّدبن الحسن، كتاب الغيبة، چاپ اول، قم، موسسه معارف اسلامي، 1411 ق.

89.عاملي، سيد جعفر مرتضي، جزيرة خضرا در ترازوي نقد (پژوهشي در علامات ظهور، بيان الائمه، خطبة البيان، جزيره خضرا)، ترجمه: محمد سپهري، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1377ش.

90.عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، قم، موسسه آل البيت، 1409ق.

91.عبد الرحمن العالم، بنيادهاي علم سياست، چ سيزدهم، تهران، نشر ني، 1384ش.

92.عسكري، ابو هلال (د/395)، الفروق اللغويه، قم، مؤسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين بقم المشرفه، 1412ق.

93.عُكبري، محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد)، الاختصاص، مصحح علي اكبر غفاري، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.

94.عُكبري، محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد)، الارشاد، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.

95.عُكبري، محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد)، المسائل العكبريه، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.

96.عُكبري، محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد)، تصحيح اعتقادات الإمامية، تحقيق: حسين درگاهي، بيروت، دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع، 1414ق.

97.علي بابايي، غلامرضا، فرهنگ اصطلاحات و روابط بين المللي، چ اول، تهران، نشر سفير، 1369ش.

98.العمري، محمد علي قاسم، دراسات في منهج النقد عند المحدثين، اردن، دار النفايس، 1420 ق.

99.عميد زنجاني، عباسعلي، فقه سياسي، تهران، انتشارات امير كبير، 1373ش.

100.عميد، حسن، فرهنگ عميد، تهران، انتشارات امير كبير، 1369ش.

101.عميدي، سيّد ثامر هاشم، در انتظار ققنوس، ترجمه و تحقيق مهدي عليزاده، قم، موسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1375ش.

102.عميدي، سيّد ثامر هاشم، مهدي منتظر عليه السلام در انديشه اسلامي، ترجمه محمّد باقر محبوب القلوب، چاپ سوم، قم، انتشارات مسجد جمكران، 1383 ش.

103.عياشي، محمّدبن مسعود، تفسير العياشي، تهران، چاپخانه علميه، 1380 ق.

104.غضائري، احمد بن حسين، رجال ابن الغضائري، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1346ق.

105.فتال نيشابوري، محمّدبن حسن بن علي، روضة الواعظين، قم، انتشارات رضي،]بي تا[.

106.فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، بي جا، مؤسسه دار الهجره، 1409ق.

107.فقيه ايماني، مهدي، الامام المهدي عند اهل السنه، قم، مجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام، 1418 ق.

108.فيرحي، داود، قدرت، دانش و مشروعيت در اسلام، تهران، نشر ني، 1378ش.

109.فيرحي، داود، نظام سياسي و دولت در اسلام، تهران، سمت، 1382ش.

110.قاضي شريعت پناهي، ابوالفضل، حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، تهران، دانشگاه تهران، 1375ش.

111.قرشي، عبد الرحمن بن علي بن جوزي، الموضوعات، ضبط و تقديم و تحقيق، عبد الرحمن محمد عثمان، مدينه، مكتبه السلفيه، 1386ق.

112.قزويني، سيّد محمّدكاظم، امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از ولادت تا ظهور، ترجمه حسين فريدوني، تهران، نشر آفاق، 1379 ش.

113.قزويني، محمّد بن يزيد، سنن ابن ماجه، تحقيق: محمد عبد الباقي، بيروت، دار الفكر للطباعه و النشر و التوزيع.

114.قشيري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار احياء التراث العربي، ]بي تا[.

115.قلمكاري، حيدر علي، حكومت اسلامي، چ اول، تهران، نشر حقايق، 1358.

116.قمي، شيخ عباس، منتهي الآمال، تهران، انتشارات پيام آزادي، 1379 ش.

117.قمي، علي بن ابراهيم بن هاشم، تفسير قمي، قم، مؤسسة دار الكتاب، 1404ق.

118.كليني، محمّدبن يعقوب، الكافي، هشت جلد، چاپ چهارم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365ش.

119.كشي، محمّدبن عمر، رجال كشي، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ش.

120.كنجي الشافعي، ابو عبدالله محمّد، البيان في اخبار صاحب الزمان عليه السلام، تحقيق: مهدي حمد الفتلاوي، بيروت، دارالمحجه البيضاء، 1421 ق.

121.كوراني و ديگران، علي، معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، قم، مؤسسه معارف اسلامي، 1411 ق.

122.كوراني، علي، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالي، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1378 ه_.ش.

123.كوفي، ابن ابي شيبه، المصنف، محقق: سعيد اللحام، بيروت، دار الفكر للطباعه و النشر و التوزيع، 1409ق.

124.كوفي، فرات بن ابراهيم، تفسير فرات، ]بي تا[، موسسه چاپ و نشر، 1410ق.

125.گروهي از نويسندگان، فصلنامه انتظار، قم، مركز تخصصي مهدويّت.

126.لاريجاني، محمد جواد، مباحثي در مشروعيت و كارآمدي حكومت، تهران، سروش، 1373ش.

127.لاريجاني، محمد جواد، نقد دينداري و مدرنيسم، انتشارات اطلاعات 1372ش.

128.متقي هندي، علاء الدين علي، كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، شانزده جلد، بيروت، موسسة الرسالة،1409ق.

129.مجلسي، محمّد باقر، بحارالانوار، 110 جلد، بيروت، موسسة الوفاء، 1404 ق.

130.مجلسي، محمّد باقر، مرآة العقول، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1369ش.

131.محمدبن شهر آشوب مازندراني، المناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، 1379ق.

132.مدير شانه چي، كاظم، علم الحديث، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ سوم، 1362ش.

133.مرندي، محمد رضا، مباني مشروعيت نظام سياسي در اسلام، تهران، مؤسسة انتشاراتي عطا، 1376ش.

134.مروزي، ابو عبد الله نعيم بن حماد(د/229)، الفتن، تحقيق: ابوعبد الله/ ايمن محمد محمد عرفه، المكتبه التوفيقيه، بي تا.

135.مزيناني، محمد صادق، ماهيت حكومت نبوي، چاپ اول، قم، مؤسسه بوستان كتاب، 1389ش.

136.مسعودي، علي بن الحسين، اثبات الوصية، قم، موسسه انصاريان، 1417ق.

137.مصباح يزدي، محمد تقي، پرسش ها و پاسخ ها، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1378ش.

138.مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1379ش.

139.مصباح يزدي، محمد تقي، سلسله مباحث اسلام، سياست و حكومت، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1378ش.

140.مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360ش.

141.مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، قم، صدرا، 1379ش.

142.معرفت، محمد هادي، جامعه مدني، قم، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي التمهيد، چاپ اول، 1378ش.

143.معرفت، محمد هادي، ولايت فقيه، چاپ اول، قم، التمهيد، 1377 ش.

144.معماري، داود، مباني و روش هاي نقد متن حديث، چاپ دوم، قم، بوستان كتاب، 1386ش.

145.معين، محمد، فرهنگ فارسي، چاپ اول، تهران، نشر سرايش، 1380ش.

146.مقدسي شافعي، يوسف بن يحيي، عقد الدرر في اخبار المنتظر، تحقيق: عبد الفتاح محمد الحلو، قم، انتشارات نصايح، 1416 ق.

147.مكارم شيرازي وديگران، ناصر، تفسيرنمونه، چ چهلم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1380ش.

148.مكارم شيرازي وديگران، ناصر، يك صد و هشتاد پرسش و پاسخ برگرفته از تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، 1383ش.

149.مكارم شيرازي، ناصر، حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام، قم، نسل جوان، 1380ش.

150.موسوي خميني، سيد روح الله، (د/1368ش)، كشف الاسرار، قم، مصطفوي، بي تا،

151.موسوي اصفهاني، سيّد محمّد تقي، مكيال المكارم، ترجمه سيّد مهدي حائري قزويني، چاپ پنجم، دو جلد در يك جلد، تهران، دفتر تحقيقات و انتشارات بدر، 1379 ش.

152.نجاشي، احمدبن علي بن احمد بن عباس(م450ق)، رجال نجاشي، دوجلد، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1407ق.

153.نعماني، محمّد بن ابراهيم، الغيبة، تهران، مكتبة الصدوق، 1397 ق.

154.نمازي شاهرودي، علي، مستدركات علم رجال الحديث، طهران، 1412ق.

155.نوروزي، محمد جواد، فلسفه سياست، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1378ش.

156.نوري، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، هيجده جلد، قم، موسسه آل البيت عليهم السلام، 1408 ق.

157.نوري، ميرزا حسين، نجم الثاقب، چاپ2، قم، انتشارات مسجد جمكران، 1377ش.

158.نيشابوري، حاكم (محمد بن محمد)، مستدرك الحاكم، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق.

159.نيلي نجفي، علي بن عبدالكريم، منتخب الانوار المضيئة، قم، چاپخانه خيام، 1401ق.

160.واعظي، احمد، حكومت ديني، قم، نشر مرصاد، 1378ش.

161.هاشمي شهيدي، سيد اسدالله، زمينه سازان انقلاب جهاني حضرت مهدي عليه السلام، چاپ دوم، قم، انتشارات پرهيزكار، 1380ش.

162.هيثمي (د/807 ق)، مجمع الزوائد، بيروت، دار الكتب العلمية، 1408 ق.(1)

-----------


1- --------

البته در صورتي كه دسترسي به حكومت صالحان امكان­پذير نباشد، و با هيچ سعي و تلاشي امكان چنان حكومتي وجود نداشته باشد، به مقتضاي اصل اساسي ضرورت ادامة حيات فردي و اجتماعي حاكم غير صالح نيز به جهت اضطرار، ضرورت پيدا مي­كند و اگر عدم صلاحيت حاكم در حدي باشد كه زندگي انسان­هاي جامعه به جهت احساس اهانت و ذلت شديد به پوچي برسد، در اين صورت، قيام براي نصب حاكم صالح و براندازي ناصالح، تكليف به تلاش و كوشش شديدتر مي­گردد. اين حكم بديهي عقل نظري و عقل عملي است.) محمد تقي جعفري، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 25، ص 181(.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109