دانستنيهاي خانواده سبز

مشخصات کتاب

عنوان و نام پديدآور : خانواده سبز/نویسنده مهدی واعظ موسوی

مشخصات نشر : مشهد: استوار، 1388

مشخصات ظاهری : 151ص.

شابك ..... 9-48-8094-964

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

شماره کتابشناسی ملی : 1934060

سبز يعني چه ؟ !

در لغت نامه ي بزرگ دهخدا مي خوانيم :

سبز يعني : هر چيزي كه رنگ آن مانند رنگ برگ هاي درخت در فصل بهار باشد !

رنگي ميان سياهي و زردي !

چون سياه را با زرد درآميزنند سبز گردد !

سبز يعني شاد و خرّم !

سبز يعني بالنده !

سبز يعني پويا !

سبز يعني با نشاط !

خانواده ي سبز يعني چه ؟ !

يعني :

خانواده ای که در آن خودخواهی ديده نمی شود !

خانواده ای که در آن منحني توقعات و انتظارات به صفر ميل می کند !

بزرگواری و گذشت موج می زند !

دريادلی درس اول آن است !

بخل و تنگ نظری در آن راه ندارد !

بی تفاوتی رخت بربسته است !

مهرورزی جايي برای قهر نگذاشته است !

« دوستت دارم » زياد شنيده می شود !

« کفاف » جای « رفاه » نشسته است !

« خشم » در درياي وجود اعضاي آن غرق می شود !

منّت گذاشته نمی شود !

آيا نمي خواهي خانواده ي سبزي داشته باشي ؟ !

اگر خواستار چنين خانواده اي هستيم بايد :

از خود شروع کنيم !

درک درستی از ديگران داشته باشيم !

بزرگوار باشيم !

خوبی هاي خود را نسبت به ديگران ناديده بگيريم !

آيا مي دانيد كه

گرماي خانه از آتش مهر است و سردي و افسردگي از خودخواهي ، خودمحوري و « خودشيفتگي » ؟ !

كودكان در هفت سال اول زندگي ، خودشيفته اند . يعني : جادة زندگي را يك طرفه مي بينند كه فقط خود مي توانند برانند و براي ديگران حق « ابراز وجود » و « بيان خويشتن » نمي شناسند ! اما وقتي بزرگ شدند بايد دانسته باشند كه جادة زندگي دوطرفه است و براي ديگران نيز فرصت ابراز وجود و بيان خويشتن هست . اما گويا برخي آدم ها در بزرگسالي نيز كودكاني خودشيفته اند ! در سير رشد منطقي تربيت ، كودكان به تدريج « اجتماعي شدن » را مي آموزند تا وقتي بزرگ شدند بزرگواري ، درك متقابل ، مهارت هم حسي و همدلي را نيز فرا گرفته باشند .

در اين نوشتار بر آنيم تا به همراه شما خانه اي نو بسازيم و از اين رهگذر جامعه اي سالم را تجربه كنيم :

انقلاب صنعتي و فروپاشي خانواده

« ويل دورانت » در كتاب خواندني و جذابش « لذات فلسفه » بر آن است كه انقلاب صنعتي موجب شد زن نيز صنعتي شود ! چرخ و پَر كارخانه ها تازه به كار افتاده بود و كارفرمايان سودمحور زنان را كارگران ارزان تري يافتند و آنان را بر مردان سركش گران قيمت ترجيح دادند ! كارفرمايان در انديشة سود و زيان خود بودند و خاطر خود را با اخلاق و ارزش ها آشفته نمي ساختند ! ! كساني كه ناآگاهانه « خانه براندازي » كردند كارخانه داران قرن نوزدهم انگلستان بودند !

او به طعنه مي

گويد : نخستين قدم براي آزادي مادربزرگ هاي ما قانون 1882 بود ! به موجب اين قانون زنان بريتانياي كبير از امتياز بي سابقه اي برخوردار شدند و آن اين كه : پولي را كه به دست مي آوردند حق داشتند براي خود نگه دارند ! اين قانون عالي اخلاقي و مسيحي را كارخانه داران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه ها بكشانند !

يعني : غرب پُر مدعا تا 126 سال پيش هنوز مالكيت زن را محترم نمي شمرد ، در حالي كه اسلام 1400 سال پيش مالكيت خانم ها را با همه قدرت تثبيت كرد !

اين قانون كه در واقع حيله اي براي هيجاني كردن خانم ها و استفاده از نيروي كار آنان بود موجب شد كه خانم ها بندگي و جان كندن در مغازه و كارخانه را بر آرامش خانه ترجيح دهند ! گويا بيرون رفتن زن از خانه و پيدا كردن كار در كارخانه به او آبرو و اعتبار مي بخشيد ! او نخستين مزد خود را با همان غرور و خوشحالي گرفت كه پسران فراري از مدرسه مي خواهند با يك كار صنعتي و سيگار روز تعطيل ، مردي خود را ثابت كنند ! زن اين بردگي جديد و لوكس را با وجد و شادي پذيرفت ؛ شادي كسي كه سرانجام كاري پيدا كرده و خود را به نحوي سرگرم ساخته است ! چون خانه خالي شد ، مردان و زنان آن را ترك گفتند و روي به آن خانه هاي زنبوري كه آپارتمانش مي نامند نهادند ! تمام روز و عصر خود را

در غوغا و جنجال كوچه و خيابان گذراندند ! رسم و عادتي كه از ده هزار سال بر جاي مانده بود در يك نسل از ميان رفت ! دانشمندان علوم اجتماعي و روان شناسان اجتماعي به ما ياد داده بودند كه تغيير عادات و رسوم و اخلاق تدريجي و نامحسوس است ؛ اما يكي از بزرگ ترين تغييرات در تاريخ تمدن بشر در روزگار ما و جلو چشم ما در فاصله كودكي و بلوغ يك انسان اتفاق افتاد ! نويسندگان ، خطبا و سياست مداران مردم را برحذر مي داشتندكه مبادا سوسياليست ها خانه را ويران كنند ، اما در برابر چشمشان انقلاب صنعتي خانه براندازي كرد ! كودكاني كه در مزارع مايه شادي و كمك بودند در شهرهاي پرجمعيت و آپارتمان هاي تنگ ، افزون بر اين كه گران تمام مي شوند ، جلو دست و پا را هم مي گيرند ! ماشين ها كارخانه ها را آوردند ، كارخانه ها شهرهاي جديدي ساختند ، شهرها دموكراسي ، سوسياليسم و منع آبستني را آوردند ! هيچ كس چنين نمي خواست ، اندرز علماي دين و بزرگان نيز نمي توانست جلو اين جريان را بگيرد ؛ بايستي تاريخ صد سال اخير اروپا و آمريكا را عوض كرد تا اين جريان پيش نيايد ؛ ولي تاريخ هم مانند انرژي برگشت پذير نيست ! مادر بودن امري عادي بشمار نيامد و كاري خطرناك جلوه كرد ! زن جديد به علت اشتغال در كارخانه و كار نكردن در خانه از نظر جسماني ضعيف تر از پيشينيان خودگرديد ! حس زيباشناسي فروماية مردِِ جديد نيز كار را بدتركرد ،

زيرا مرد امروزي تن باريك و لاغر را پسنديد ؛ زيرا زيبايي را با جاذبه ي زودگذر جنسي سنجيد و نه با سلامت و قدرت بنيه كه نشانة مادري است ! زنان بيش از پيش از به دنيا آوردن كودكان ، ناتوان شدند و تا توانستند از مادر شدن گريزان ، و آن را به كم ترين حد ممكن رساندند ! شوهران شان نيز تا حد زيادي با آنان همراه شدند و ندانستند كه خرج كودكان كم تر از خرج ميخانه ها و عيّاشي هاست ! زن فارغ از حال بچه و فارغ از آن آخرين وظيفه اي كه مي بايست خانه را محيطي پر معني و قابل تحمل كند روي به اداره و كارخانه نهاد ؛ مغرورانه در مغازه در كنار مرد ايستاد و مثل او كاركرد ، مثل او فكركرد و سخن گفت ؛ ميزان بيشتري از اين آزادي را از راه تقليد به دست آورد ؛ مانند مرد سيگار كشيد ، مانند او شلوار پوشيد ، موي سرش را مثل او اصلاح كرد ، در بي اعتنايي به مقدسات و در الحاد به رفتار او گراييد ! همانندي روزانه ، مردان را زنانه و زنان را مردانه ساخت ! مشاغل همسان ، محيط يكسان و خواسته هاي يكسان ، هر دو جنس را تقريبا به يك شكل درآورد ! پس از يك نسل لازم است براي تميز مرد از زن بر هر يك ورقه اي بچسبانند تا از پيشامدهاي ناگوار جلوگيري شود ، تازه باز هم نمي توان اميدوار بود ! شهرتازه به لزوم فرزندان اعتقادي ندارد ، به همين جهت زنان

را به فحشا وامي دارد تا خود را با مادري آلوده نكنند ! !

ويل دورانت نتيجه مي گيرد و مي گويد :

پس آزادي زن نتيجه ي پيشرفت هاي اقتصادي است و خود او درآن دخالتي ندارد ! زن با نرمشي حيرت آور و انعطافي دور از انتظار خود را با صنعت سازگاركرد !

او مي گويد : اگر مزيت دختري در دانش و انديشه ي او باشد نه در ناز و دل انگيزي طبيعي و زرنگي نيمه آگاهش ، در اين صورت در پيدا كردن شوهر چندان كامياب نخواهد بود ؛ زيرا به جايي قدم نهاده است كه مردان از قرن ها پيش براي خود قرق كرده اند !

او مي گويد : شصت درصد زنان دانشگاه بي شوهر مي مانند ! يك دختر زرنگ تا خيلي دير نشده است بايد برتري ذهني خود را پنهان كند ! زن امروزي مانند مادر بزرگِ خانه دار يا كشاورز خود سالم به نظر نمي رسد ؛ رنگش پريده است و دوران بارداري و وضع حمل ، كه در نظر زن دهاتي كوچك و حقير است ، در او با رنج و بيچارگي دايمي همراه است ! مردان نيز چنين هستند ، آن ها نيز پس از آن كه مزارع را ترك گفتند قدرت بنية خود را از دست دادند ! ذهن امروزي آگاه تر و هشيارتر است ؛ ابزار پيچيده را با اطمينان و آرامش به كار مي برد ، اما جسم مردان امروزي تاب آن رنج ها و فشارها را كه در روزگار گذشته جزء امور عادي روزانه بود ندارد !

او مي گويد

: دامن هاي كوتاه براي همه ي جهانيان به جز خياطان نعمتي است و تنها عيب شان اين است كه قدرت تخيل مردان را ضعيف تر مي كند ! شايد اگر مردان قوه ي تخيل نداشته باشند زنان نيز چندان زيبا نباشند ! دختر نوين مي خواهد روح و جسم خود را بيش از پيش نمايان سازد ؛ اين كار حواس را موقتا به خود جلب مي كند اما به سختي ممكن است روح و روان مرد را نيز جلب كند ! مردِ پخته ، امتناع و خود داري ظريفانه ي زن را دوست مي دارد ! نمي خواهيم به زناني كه در خانه و مغازه براي زندگي انسان و در راه توليد كالا براي انسان كار مي كنند توهين شود ! اگر زني شايسته ي توهين باشد آن است كه زيبايي خود را در معرض تجارت مي گذارد ؛ براي تفنن و اسراف در عشق به سوداگري مي پردازد و سراسر روز را به پيرايش و آرايش سر و صورت ، پيچ دادن مو و پوشيدن لباس مي گذراند ؛ شب ها را در تفريح و پرسه زني به صبح مي رساند ! در سراسر زندگاني رنگارنگ امروزي هيچ چيزي از بي كاريِ سنگين قيمت اين گونه زنان زننده تر نيست ؛ آن ها يا بچه ندارند يا اگر هم داشته باشند ، بيش از يكي دو تا ندارند اما محتاج خدمة زياد هستند ، كاري ندارند اما احتياجات شان بي پايان است ؛ تخصص شان در فن انجام ندادن كار است ! مرد ناگزير است كه جان بكند و اعصاب بفرسايد و با

تلخي دريابد كه جز دستيار و كارپرداز خانم چيز ديگري نيست ! اگر زنان امروز بيشتر از پيش در انتظار خواستگار مي مانند تقصير اين زنان طفيلي است ! در چنين وضعي ازدواج در نظر مرد عزبِ خرده بين ، غرض و مقصود يك مرد پخته را تامين نمي كند ، و به منزلة تسليم در برابر زن است !

با چه كسي ازدواج كنيم ؟

« آقاي واعظ موسوي ! من در ازدواج تنها شرطم ايمان طرف مقابل بود اما امروز متوجه شدم كه اشتباه كرده ام ! »

اين سخن را بارها در مشاوره ها شنيده ام ! به راستي مگر ايمان تأمين كننده ي خوشبختي در ازدواج نيست ؟

ايمان شرط لازم است اما كافي نيست ! ايمان بدون داشتن اصالت خانوادگي و بدون داشتن شخصيتي سالم و باثبات چگونه مي تواند خوشبختي آورد ؟ ! جالب تر آن كه در آموزه هاي پيشوايان پاك مي خوانيم :

كسي كه از شخصيت سالم و با ثباتي برخوردار نيست دين ندارد !

لا دِينَ لِمَنْ لَا مُرُوَّةَ لَهُ !

شهيد مطهري ( ع ) مي فرمايد : ايمان جاي علم را نمي گيرد و علم هم جاي ايمان را ! هر كدام كاركرد و آثار خودش را دارد !

بنا بر اين نبايد به صرف ايمان شخص از دقت در حالات ديگرش غفلت كنيم !

سوال

آيا بالا بودن سطح تحصيلات مي تواند ملاك ازدواج موفق باشد ؟

« آقاي واعظ موسوي كاش همسرِ يك بي سواد عاقل و با معرفت بودم اما همسر اين تحصيل كرده نبودم كه از معرفت ، احساس و عقل بويي هم نبرده ! »

اين جملات را هم بارها از آقايان و خانم ها در مشاوره شنيده ام ! جالب اين كه از دختران و پسران بسياري وقتي مي پرسم براي انتخاب همسر چه معيارهايي دارند ؟ مي گويند : « تحصيل كرده باشه ! »

به راستي اگر بالا بودن سطح تحصيلات مي تواند ملاك خوشبختي باشد پس چرا بسياري از كساني كه همسرانِ

تحصيل كرده دارند از زندگي خود احساس رضايت ندارند ؟ !

به نظر من بالا بودن ميزان تحصيلات نمي تواند معياري براي يك ازدواج موفق باشد ! بلكه بالا بودن سطح خردورزي و تعقل ملاك خوشبختي در ازدواج است ! چه بسيار كم سواداني كه عاقلانه تصميم مي گيرند ، خردورزانه حرف مي زنند ، عاقلانه سكوت مي كنند ، خردورزانه تحمل و صبوري مي كنند ، از مهارت حل مسئله برخوردارند ، عاقلانه عفو و گذشت مي كنند ، از هوش هيجاني و عاطفي بالايي بهره مند هستند ، به مهارت كنترل هيجان ها و استرس آراسته اند ، خردورزانه از بحث هاي جنجالي و هيجاني پرهيز مي كنند ، عاقلانه زندگي خود و همسرشان را مديريت كرده و با هنر ارتباط مؤثر از مهارت سازگاري به خوبي بهره مي جويند !

تحصيلات بالا به شرط آن كه حجاب و پرده اي بر فهم ، درك و خِرد نباشد و مواد لازم براي فهم و تعقل بيشتر را فراهم سازد خوب است ، و الا بر ناداني ، كبر و لجاجت انسان مي افزايد !

چگونه مي توان به ميزان عقل و خِرد ديگران و به طور كلي به شخصيت سالم و باثبات آنان پي بُرد ؟

خيلي از دختران و پسران مي پرسند : چگونه بفهميم خواستگار و يا دختر مورد نظر ما عاقل است و از شخصيت سالم و با ثباتي برخوردار است ؟

نخست بايد بدانيم كه خردورزي و عقل نسبي است ، و هر كسي درصدي از عقل و خرد را داراست و نيز درصدي از ناداني را در خود دارد ،

كه در آموزه هاي ديني كاركردها و رفتارهايي كه از شخص عاقل و با شخصيت ، و نيز رفتارهايي كه از نادان و بي شخصيت سر مي زند به روشني بيان شده است كه تحت عنوان « روانشناسي شخصيت سالم » در پي مي آوريم .

شما مي توانيد با مصاحبه و تحقيق پيرامون شخص مورد نظر به سطح سلامت شخصيت او پي ببريد .

توصيه مي كنم حتما در شناسايي افراد از آدم هاي پُخته اي كه سرد و گرم زندگي را چشيده اند و در خشت خام چيزي مي بينند كه ما در آينه نمي بينيم استفاده كنيد و به نگاه تيز بين آنان اهميت دهيد !

روانشناسي شخصيت سالم

خوش برخورد است ولي زبان باز نيست :

مُجامَلَةُ النّاسِ ثُلثُ العَقلِ ! أخافُ علَيكُم كُلَّ عالِمِ اللِّسانِ ، يقولُ ما تَعرِفونَ و يَفعَلُ ما تُنكِرونَ !

قانع و از زندگي راضي است . از اين رو تعريف خوبي از زندگي دارد :

اعلمْ أنَّ مُروَّةَ القَناعَةِ و الرِّضا أكثرُ مِن مُرُوّةِ الإعطاءِ !

همّتش بلند است :

قَدرُ الرَّجُل علي قَدرِ هِمَّتِهِ !

به مال ديگران طمع ندارد :

الطَّمَعُ مِفتاحٌ لِلذُّلِّ ، و اختِلاسُ العَقلِ ، و اختِلاقُ المُرُوّاتِ !

دوست دارد از راه حلال مالي گرد آورد تا به وسيله آن آبرويش را نگه دارد و بدهكاريش را بپردازد و صله رحم به جا آورد :

لا خَيرَ فيمَن لا يُحِبُّ جَمعَ المالِ مِن حَلالٍ ، يَكُفُّ بهِ وَجهَهُ و يَقضي بهِ دَينَهُ و يَصِلُ بهِ رَحِمَهُ !

سرمايه را به كار مي اندازد و از مال به خوبي بهره برداري مي

كند :

اِستِثمارُ المالِ تَمامُ المُرُوَّةِ !

آزمند و حريص نيست :

الحِرصُ يُزْري بالمُرُوَّةِ !

اهل درگيري نيست :

مَن لاحَي الرِّجالَ سَقَطَت مُروءَتُهُ وذَهَبَت كَرامَتُهُ !

به خوردن خيلي اهتمام ندارد :

مَن كانَت هِمَّتُهُ أكلَهُ كانَت قِيمَتُهُ ما أكَلَهُ !

در برآوردن خواسته ي حلال خود تا آن جا كه به شخصيتش لطمه اي نزند و به اسراف نيانجامد پيش مي رود :

إجعَلوا لِأنفُسِكُم حظّاً مِن الدنيا بِإعطائها ما تَشتَهي مِن الحلالِ و ما لا يَثلِمُ المُروّةَ و ما لا سَرَفَ فيهِ !

اندازه ي خود را مي شناسد :

أن يَقِفَ الإنسانُ عند حَدِّه و لا يَتَعدّي قَدْرَهُ ! هَلَكَ امْرَؤٌ لَم يَعرِفْ قَدرَهُ !

از دانش بيشتري برخوردار است :

أكثَرُ النّاسِ قيمَةً أكثَرُهُم عِلماً ، و أقَلُّ النّاسِ قيمَةً أقَلُّهُم عِلماً !

از شناخت خوبي بهره مند است :

قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ و قَدرُهُ مَعرِفَتُهُ !

در سفر ره توشه ي خود را به همراهانش مي بخشد :

أمّا مُرُوَّةُ السَّفَرِ فَبَذلُ الزادِ !

در مسافرت شوخي مي كند ، به گونه اي كه خشم خدا را به همراه نداشته باشد :

أمّا مُرُوَّةُ السَّفَرِ ... المِزاحُ في غَيرِ ما يُسخِطُ اللَّهَ !

در مسافرت كم ترين مخالفت و ناسازگاري را با همسفران دارد :

أمّا مُرُوَّةُ السَّفَرِ ... قِلّةُ الخِلافِ علي مَن تَصحَبُهُ !

بعد از جدا شدن از همسفران از آنان بدگويي نمي كند :

أمّا مُرُوَّةُ السَّفَرِ ... تَركُ الرِّوايَةِ علَيهِم إذا أنتَ فارَقتَهُم !

راستگو است :

صِدقُهُ علي قَدرِ مُرُوَّتِهِ . مَن كَذَبَ أفسَدَ مُرُوَّتَهُ !

حركات و رفتارهايش ملايم و پُر مِهر است :

لطيفُ الحَرَكاتِ !

ديدارش شيرين است :

حُلْوُ المُشاهَدةِ !

وقتي بدون سابقه ي ذهني و آمادگي سخن گويد زيبا ، سنجيده و به جا است :

عِندَ بَديهَةِ المَقالِ تُختَبَرُ عُقولُ الرِّجالِ !

خوشرو است :

بِشرُكَ يدُلُّ علي كَرَمِ نفسِكَ !

خوشبوست :

مَن تَطَيَّبَ أوَّلَ النهارِ لَم يَزَلْ عَقلُهُ مَعهُ إلي الليلِ !

هم نشينِ خوب و ارزشمندي است :

سِتَّةٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : المُصاحَبَةُ !

خوش اخلاق است :

ثلاثةٌ تَدُلُّ علي كَرَمِ المَرءِ : حُسنُ الخُلُقِ و ...

شاد است :

أصلُ العَقلِ القُدرَةُ و ثَمَرَتُها السُّرورُ !

شوخي هاي بي جا و ناشايست نمي كند :

ما مَزَحَ امرُؤٌ مَزحَةً إلّا مَجَّ مِنَ عَقلِه مَجَّةً !

با ادب است :

الأدبُ في الإنسانِ كشَجَرةٍ أصلُها العقلُ !

با وقار است :

الوَقارُ حِليَةُ العَقلِ !

با حياست :

لا يُفارِقُه الحَياءُ !

سخنش خوراك روح و روان است :

كلام العاقل قوت و جواب الجاهل سكوت !

هنگام سخن گفتن با انديشيدن فرآيند گفتن خود را طراحي و مديريت مي كند :

إذا أرادَ أن يَتَكَلَّمَ تَدَبَّرَ ؛ فإنْ كانَ خَيراً تَكَلَّمَ فغَنِمَ و إن كانَ شَرّاً سَكَتَ فسَلِمَ !

سخنش را مي سنجد :

يَزِنُ كلامَهُ !

هنگام سخن گفتن غافل نيست :

إذا نطق ذكر !

با كسي كه احتمال دهد تكذيبش كند سخن نمي گويد :

لا يُحَدِّثُ مَن يَخافُ تَكذيبَهُ !

هنگامي كه سخني گويد به دنبالش استدلال و نمونه اي آورد ، در حالي كه بي شخصيت وقتي سخني گويد در پي آن قسمي خورد :

إذا تكلم بكلمة أتبعها حكمة و مثلا

، و الأحمق إذا تكلم بكلمة أتبعها حلفا !

دروغ نمي گويد اگر چه سودش در آن باشد :

لا يَكْذِبُ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ هَوَاهُ !

با سر بسته گويي و مهارتهاي كلامي خود را از دروغ گفتن بي نياز مي كند :

إنَّ في المَعاريضِ ما يُغني الرجُلَ العاقِلَ عنِ الكذبِ !

گواهي دروغ نمي دهد :

لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ !

از سخن دروغ و ناحقّ درباره خود رنجيده نمي شود :

ليسَ بعاقِلٍ مَنِ انزَعَجَ مِن قَولِ الزُّورِ فيهِ !

از چاپلوسي فريب نمي خورد :

مَن مَدَحَكَ بما لَيسَ فيكَ فَهُو ذَمٌّ لَكَ إن عَقَلتَ !

از ستايش نادان خوشحال نمي شود :

و لا بحَكيمٍ مَن رَضِيَ بثَناءِ الجاهِلِ علَيهِ !

هنگام ستايش زياده روي نمي كند :

إذا مَدَحتَ فاختَصِرْ !

هنگام نكوهش افراط نمي كند :

إذا ذَمَمتَ فاقتَصِرْ !

ديگران را زيبا خطاب مي كند :

مَن قَلَّ عَقلُهُ ساءَ خِطابُهُ !

قلم زيبا و متيني دارد :

كِتابُ الرجُلِ عُنوانُ عَقلِهِ و بُرهانُ فَضلِهِ !

كم ترين تنش را با مردم دارد و منحني تنش او با ديگران به صفر ميل مي كند :

قِلَّةُ المُماراةِ !

اهل جرّ و بحث نيست و از بحث هاي هيجاني ، جنجالي و تحريك كننده پرهيز مي كند :

ثَمَرَةُ العَقلِ مُداراةُ النّاسِ !

در ارتباطات از دو سوم ظرفيت هوشش استفاده مي كند :

صَلاحُ حالِ التَّعايُشِ و التَّعاشُرِ مِلْ ءُ مِكيالٍ : ثُلثاهُ فِطنَةٌ و ثُلثُهُ تَغافُلٌ !

خود را به غفلت مي زند و ظاهرا فريب مي خورد :

يَتَغافَلُ و يَنخَدِعُ !

نيمي از وجودش تحمّل

است و نيمي ديگر ناديده گرفتن :

نِصفُهُ احتِمالٌ و نِصفُهُ تَغافُلٌ !

هميشه سعي مي كند لوكوموتيو باشد تا واگن :

ان استطعت ان لاتعامل احدا الا و لك الفضل عليه فافعل !

تا هنگامي كه فرصتي دست دهد صبوري پيشه مي كند :

التَّجَرُّعُ لِلغُصَّةِ حَتّي تَنالَ الفُرصَةَ !

دامنه و حوزه ديدش را محدود مي كند :

غَضُّ الطَّرْفِ

با مردم دوستي و مهرباني مي كند :

التَّوَدُّدُ إلَي النّاسِ نصفُ العَقلِ !

اهل معاشرت است :

مُلاقاةُ الإخوانِ نُشْرَةٌ و تَلقيحُ العَقلِ و إن كانَ نَزْراً قَليلاً !

به هر آدم نيك و بدي خوبي مي كند :

اصطِناعُ الخَيرِ إلي كُلِّ بَرٍّ و فاجِرٍ !

پيك و فرستاده اش را از افراد شايسته انتخاب مي كند :

رَسولُكَ تَرجُمانُ عَقلِكَ !

جايگاه هر چيزي را مي شناسد و آن را در جاي خود مي نهد :

يَضَعُ الشَّي ءَ مَواضِعَهُ !

انرژي خود را به جا و به موقع صرف مي كند :

وضع سعيه في مواضعه !

به كار خود مي پردازد و در كار و مسئوليت خود متمركز است :

مُقبِلاً عَلي شَأنِهِ !

كارهايش را به خوبي انجام مي دهد :

أحسن صنائعه !

كارش را به خوبي انجام مي دهد ، گويا آن را مي بيند :

يُحسِنُ في عملِهِ كأنّهُ ناظرٌ إلَيهِ !

بيشتر كارهايش درست و به جاست :

كَثرَةُ الصَّوابِ تُنبِئُ عَن وُفورِ العَقلِ !

بيناي عيب خود است و كور عيب ديگران :

أعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبِهِ بَصيراً و عَن عَيبِ غَيرِهِ ضَريراً !

اندك خوبيِ ديگران را زياد مي شمارد :

يَستَكثِرُ قَليلَ الخَيرِ مِن غَيرِهِ !

خوبي هاي بسيار خود را اندك مي شمارد :

يَستَقِلُّ كَثيرَ الخَيرِ مِن نَفسِهِ !

لطف و محبت خود را نمي شمرد :

مَن عَدَّدَ نِعَمَهُ مَحَقَ كَرَمَهُ !

در برابر رفتار جاهلانه نادان بردباري نشان مي دهد :

أن يَحلُمَ عَمَّن جَهِلَ عَلَيهِ !

از كسي كه به او ستم كرده است در مي گذرد :

يَتَجاوَزَ عَمَّن ظَلَمَهُ !

در برابر فرودست فروتن است :

يَتَواضَعَ لِمَن هُوَ دونَهُ !

از فرادست خود در طلب نيكي پيشي مي گيرد :

يُسابِقَ مَن فَوقَهُ في طَلَبِ البِرِّ !

با احتياط عمل مي كند :

عمل بالحزم !

وسواس ندارد :

الإمامُ الصّادقُ ( ع ) _ لَمّا ذَكَرَ عَبدُ اللَّهِ بنُ سنان رجُلاً مُبتَليً بالوُضوءِ و الصَّلاةِ و ادَّعي أنّهُ رجُلٌ عاقِلٌ _ : و أيُّ عَقلٍ لَهُ و هُو يُطيعُ الشَّيطانَ ؟ ! [قالَ : ] فقلتُ لَهُ : و كيفَ يُطيعُ الشَّيطانَ ؟ فقالَ : سَلهُ هذا الّذي يَأتِيهِ مِن أيِّ شَي ءٍ هُو؟ ! فإنّهُ يَقولُ لَكُ : مِن عَمَلِ الشَّيطانِ !

آينده نگر است :

نَظَرَ فِي يَوْمِهِ لِغَدِهِ !

عاقبت انديش است :

أنظَرُهم في العَواقِبِ !

به خردمندان گوش مي سپارد :

مَن تَرَكَ الاستِماعَ مِن ذَوي العُقولِ ماتَ عَقلُهُ !

خود را از انديشه انديشمندان و دانش حكيمان بي نياز نمي داند :

يضيف إلي رأيه رأي العقلاء و يَضُمُّ إلي علمه علومَ الحكماء !

خود را از مشاوره بي نياز نمي داند :

لا يستغني العاقل عن المشاورة !

با نادان مشورت نمي كند :

احذر رأيَ صديقِكَ الجاهل !

اگر دشمنش با

او مشورت كند خيرخواهي مي كند :

اِستَشِر عدوكَ العاقلَ !

با نادان هم نشيني نمي كند :

مَن صَحِبَ جاهِلاً نَقَصَ مِن عَقلِهِ !

وقتي خطايي از او سر مي زند بخشيدن او برايش دردناك تر از تنبيه بدني است :

العَفوِ أشَدُّ مِنَ الضَّربِ لِمَن كانَ لَهُ عَقلٌ !

همين كه لغزشش را غير مستقيم به رُخش بكشند براي او كافي و دردآور است :

تلويح زَلَّةِ العاقلِ له من أمضِّ عتابِهِ !

به كاري كه بترسد در آن درماند اقدام نمي كند :

لا يَتَقَدَّمُ عَلي ما يَخافُ العَجزَ عَنهُ !

وعده اي كه از توانش بيرون است نمي دهد :

لا يَعِدُ ما لا يَقدِرُ عَلَيهِ !

به آن چه كه در اميدواريش سرزنش شود اميد نمي بندد :

لا يَرجو ما يُعَنَّفُ بِرَجائهِ !

از كسي كه احتمال دهد پاسخي دريافت نكند درخواست و پرسش نمي كند :

لا يَسألُ مَن يَخافُ مَنعَهُ !

خوش معامله است :

سِتَّةٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : ... و المُعامَلَةُ !

مدير خوبي است :

سِتَّةٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : ... و الوِلايَةُ !

وقتي از پُست و مقامي بركنار شد ناآرامي و بدرفتاري نمي كند :

سِتَّةٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : ... و العَزلُ !

بي نيازي و ثروت او را مغرور نمي كند :

سِتَّةٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : ... و الغِني !

فقر و ناداري صبر و شكيبايي او را نمي برد :

سِتَّةٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : ... و الفَقرُ !

زياده خواه و فزون طلب نيست :

إذا قَلَّتِ العُقولُ كَثُرَ الفُضولُ !

خودپسند

نيست :

إعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ دَليلٌ عَلي ضَعفِ عَقلِهِ !

متكبر نيست :

ما دَخَلَ قَلبَ امرِئٍ شَي ءٌ مِنَ الكِبرِ إلّا نَقَصَ مِن عَقلِهِ !

آرزوهاي فراوان و دست نيافتني ندارد :

كَثرَةُ الأماني مِن فَسادِ العَقلِ !

در ميدان عمل كوشاست و دامنه ي آرزوهاي دور و درازش را كوتاه مي كند :

العاقل يجتهد في عمله و يقصر من أمله !

واقع نگر است و بر كاركردهاي خود تكيه مي كند ، و نه بر آرزوي هاي برآورده نشده :

يعتمد علي عمله و لايعتمد علي أمله !

كم خرج است :

قليلُ المؤونةِ !

با استقامت است :

ثَمَرَةُ العَقلِ الاستِقامَةُ !

هنگامي كه حق براي او آشكار شد مي پذيرد :

قَبولُهُ الحَقَّ إذا بانَ لَهُ !

حقّ را حتّي از دشمنش انكار نمي كند :

لا يَرُدُّ الحقَّ علي عدوِّهِ !

باطل را از دوستش نيز نمي پذيرد :

لا يَقبَلُ الباطلَ مِن صديقِهِ !

به خاطر كسي كه دوستش دارد مرتكب گناه نمي شود :

لا يأثَمُ فيمَن يُحِبُّ !

به كسي كه دشمني دارد ستم نمي كند :

لا يَحيفُ علي مَن يُبغِضُ !

در پيشگاه حق تسليم است :

كانَ ذَلُولًا عِنْدَ إِجَابَةِ الْحَقِّ !

به حق پايبند است :

ثَمَرَةُ العَقلِ لُزومُ الحَقِّ !

پيرو حق است :

لايَكمُلُ العَقلُ إلّا بِاتِّباعِ الحَقِّ !

حقّ را با شخصيت ها نمي سنجد ، بلكه در صدد شناختن حق بر مي آيد تا پيروان آن را بشناسد :

إنّ الحقَّ لايُعرَفُ بالرِّجالِ ، اعْرِفِ الحقَّ تَعرِفْ أهلَهُ !

از مديريت كلامي بالايي برخوردار است :

حافِظاً لِلِسانِهِ !

مي تواند زبان در كام كشد :

يُخْرِسُ لسانَهُ !

پيش از گفتن احساس مي كند ، سپس مي گويد :

لِسانُ العاقِلِ وَراءَ قَلبِهِ و قَلبُ الأحمَقِ وَراءَ لِسانِهِ !

وقتي نظر مي دهد كارشناسانه و سنجيده است :

رَأيُ الرَّجُلِ ميزانُ عَقلِهِ !

زياده گو نيست :

إذا تَمَّ العَقلُ نَقَصَ الكلامُ !

گفتارش از دانشش بيشتر نيست ، و دانشش بيشتر از عقل و خِرَدش نيست :

الإمامُ الباقرُ ( ع ) : إنّي لَأكْرَهُ أن يكونَ مِقدارُ لِسانِ الرجُلِ فاضِلاً علي مِقدارِ عِلمِهِ كما أكرَهُ أن يكونَ مِقدارُ عِلمِهِ فاضِلاً علي مِقدارِ عَقلِهِ !

كردارش گفتارش را تصديق مي كند :

صَدَّقَ أقوالَه أفعالُهُ !

اسير زبانش نيست :

الجاهِلُ أسيرُ لِسانِهِ !

با سكوت به عقل و خِرَدش آرامش مي بخشد :

النُّطقُ راحَةٌ للرُّوحِ و السُّكوتُ راحَةٌ للعَقلِ !

جز خوبي نمي گويد :

و الصَّمتِ إلّا مِن خَيرٍ !

با اين كه در سخن گفتن توانا است خاموشي براي او آسان است :

الصَّمتُ آيَةُ النُّبلِ و ثَمَرَةُ العَقلِ !

هنگام سكوت در انديشه است :

إذا سكت فكر !

وقتي مي نگرد عبرت مي گيرد :

إذا نظر اعتبر !

در گفتارش با انصاف است :

مُنْصِفاً بِقَوْلِهِ !

گفتار خود را به نقد مي كشد :

خَصْماً بِقَوْلِهِ !

از كسي غيبت نمي كند :

صان لسانَه عن الغيبة !

به دريافت هاي او ديگران بعد از گذشت زمان مي رسند :

أول رأي العاقل آخر رأي الجاهل !

انديشه اش را واكاوي مي كند :

اتهم رأيه !

آنچه را نمي شناسد انكار نمي كند

:

هَلْ يَجْحَدُ الْعَاقِلُ مَا لَا يَعْرِف !

به هنگام شناخت خودداري مي كند :

وقف حيث عرف !

به كمبودهايش آگاه است :

استِشعارُهُ بنفسِهِ النُّقصانَ !

كمبودهاي ديني ، فكري ، اخلاقي و تربيتي خود را شمارش مي كند و آن ها را در سينه اش يا روي كاغذ مي نويسد و در زدودن آن ها مي كوشد :

يُحصِي علي نفسِهِ مَساوِيَها في الدِّينِ و الرَأيِ و الأخلاقِ و الأدَبِ فَيَجمَعَ ذلكَ في صَدرِهِ أو في كتابٍ و يَعمَلَ في إزالَتِها !

از خود دادخواهي كند :

إنصافُهُ مِن نَفسِهِ !

زمانة خود را مي شناسد :

عارِفاً بِزَمانِهِ !

در رويارويي با آشوب ها و هرج و مرج هاي سياسي ، اجتماعي و خانوادگي دست و زبانش را مديريت و كنترل مي كند و به خداوند پناهنده مي شود :

إذا عَرَضَت لَهُ فِتنَةٌ استَعصَمَ بِاللَّهِ و أمسَكَ يَدَهُ و لِسانَهُ !

هر گاه برتريي ببيند آن را غنيمت مي شمارد :

إذا رَأي فَضيلَةً انتَهَزَ بِها !

در دانش و علم بسيار مي انديشد تا اين كه حفظ كند و نقل كند :

كَثرَةُ النَّظَرِ في العِلمِ يَفتَحُ العَقلَ !

با افزايش دانش و تجربه درصدد كامل كردن شخصيت خود است :

العَقلُ غَريزَةٌ تَزيدُ بِالعِلمِ و التَّجارِبِ !

از دانشجويي در تمام عمرش خسته نشود :

لا يَسأمُ مِن طَلَبِ العِلمِ طُولَ عُمرِهِ !

در انديشه به كار بستن دانشش هست و نه در فكر فخر فروشي علمي :

اعقِلوا الخَبَرَ إذا سَمِعتُموهُ عَقلَ رِعايَةٍ ، لا عَقلَ رِوايَةٍ فإنَّ رُواةَ العِلمِ كَثيرٌ و رُعاتَهُ قَليلٌ !

دانش نمي

آموزد مگر براي دانستن :

لا يَتعلّمُ إلّا لِيَعْلمَ !

دانايي فرا نمي گيرد مگر براي عمل كردن :

لا يَعلمُ إلّا لِيَعْملَ !

حكمت ( دانشي كه تاريخ مصرف ندارد ) گمشده ي اوست :

ضالة العاقل الحكمة فهو أحق بها حيث كانت !

در حكمت بسيار مي انديشد :

كَثرَةُ النَّظَرِ في الحِكمَةِ تَلقَحُ العَقلَ !

به كم و كاست دنيا در صورتي كه با حكمت و خردورزي همراه باشد خرسند است ؛ ولي اگر دنيا را داشته باشد و از حكمت و دانش كم بهره باشد خرسند نيست :

رَضِيَ بِالدُّونِ مِنَ الدّنيا مَعَ الحِكمَةِ ؛ و لَم يَرضَ بِالدُّونِ مِنَ الحِكمَةِ مَعَ الدّنيا !

تفريح و لذتش حكمت و دانش است :

الحِكمَةُ رَوضَةُ العُقَلاءِ و نُزْهَةُ النُّبَلاءِ !

از تجربيات پند گيرد :

وَعَظَتهُ التَّجارِبُ !

ديگران مايه ي پند او مي شوند :

اتعظ بغيره !

از يك سوراخ دوبار گزيده نمي شود :

لا يُلسَعُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ !

انتقاد كننده اش را دوست دارد :

لا تُعاتِبُ الجاهل فَيَمقُتُكَ ، و عاتِبِ العاقل يُحبِبكَ !

آن را كه عيب هايش را به او هديّه كند از بهترين دوستان خود مي شمارد :

أحَبُّ إخواني إلَيَّ مَن أهدي إلَيَّ عُيوبي !

آزمندي و حرص از او سر نمي زند :

لا يَبدو مِنهُ الحِرصُ !

امروزش از ديروزش بهتر است :

كانَ يَوْمُهُ خَيْراً مِنْ أَمْسِهِ !

در جستجوي كمال است و پول پرست نيست :

يَطلُبُ الكَمالَ و الجاهِلُ يطلُبُ المالَ !

از احمق ، گنه كار و بي شخصيت انتظار دادرسي و انصاف ندارد :

ثَلاثَةٌ

لا يَنتَصِفونَ مِن ثَلاثَةٍ أبَداً : العاقِلُ مِن الأحمَقِ ، و البَرُّ مِن الفاجِرِ ، و الكَريمُ مِن اللَّئيمِ !

از هر چه ناروا و ناشايست است دوري مي كند حتي اگر ممنوع نباشد :

لَو لَم يَنْهَ اللَّهُ سُبحانَهُ عَن مَحارِمِهِ لَوجَبَ أنْ يَجْتَنِبَها العاقِلُ !

يك بعدي نيست :

أن يكونَ لَهُ ساعاتٌ !

در زندگي برنامه ريزي و تعادل دارد :

لَهُ ساعاتٌ : ساعَةٌ يُناجِي فيها رَبَّهُ عزّوجل ، و ساعَةٌ يُحاسِبُ نَفسَهُ ، و ساعَةٌ يَتَفَكَّرُ فيما صَنَعَ اللَّهُ عزّوجل إلَيهِ ، و ساعَةٌ يَخلُو فيها بِحَظِّ نفسِهِ مِنَ الحَلالِ ، فإنّ هذهِ الساعَةَ عَونٌ لِتلكَ الساعاتِ ، و استِجمامٌ للقُلوبِ و تَوزِيعٌ لها !

راز دار است :

صَدرُ العاقِلِ صُندوقُ سِرِّهِ !

مردم نمي دانند در درون او چه مي گذرد :

لا يَدري الناسُ ما في نفسِهِ !

در بر آوردن نيازهاي خود از « پوشيده داشتن » كمك مي گيرد :

اسْتَعينوا علي قَضاءِ حَوائجِكُم بالكِتْمانِ ، فإنَّ كُلَّ ذي نِعمَةٍ محَسودٌ !

هر چه بر سن و سالش مي گذرد پخته تر مي شود :

إذا شابَ العاقِلُ شَبَّ عَقلُهُ !

حدس و گمانش از يقين نادان درست تر از آب در مي آيد :

ظنُّ العاقِلِ أصَحُّ مِن يَقينِ الجاهِلِ !

نسبت به آن چه نادان بدان مايل است بي ميل است :

يَزهَدُ فيما يَرغَبُ فيه الجاهل !

به آن چه نفسش زيبا مي شمارد اطمينان نمي كند :

لم يثق بكل ما تُسَوِّلُ له نفسُه !

به شهوات بهايي ندهد :

استَهانَ بِالشَّهَواتِ !

خواهش هاي مادي در نظر او ناچيز است

:

هانَت علَيهِ شَهوَتُهُ !

شهوتران و هوس باز نيست :

ذَهابُ العَقلِ بَينَ الهَوي و الشَّهوَةِ . قَرينُ الشَّهوَةِ مَريضُ النّفسِ ، مَعلولُ العَقلِ !

شهوت و غرايزش را مديريت مي كند :

غَلَبَ شَهوَتَهُ !

بر هوي و هوسش چيره است :

غلب هواه !

هيجان هاي خود را مديريت و كنترل مي كند و بدمستي نمي كند :

يَحتَرِس مِن سُكرِ المالِ و سُكرِ القُدرَةِ و سُكرِ العِلمِ و سُكرِ المَدحِ و سُكرِ الشَّبابِ ، فإنَّ لِكُلِّ ذلكَ رِياحاً خَبيثةً تَسلُبُ العَقلَ و تَستَخِفُّ الوَقارَ !

هيجان هاي خشم ، ميل و ترس خود را مديريت مي كند :

مَنْ يَمْلِكُ نَفْسَهُ إِذَا غَضِبَ وَ إِذَا رَغِبَ وَ إِذَا رَهِبَ !

در ميل ها و خواهش هايش ميانه رو و معتدل است :

القَصدُ عِندَ الرَّغَبِ !

به هنگام ترس صبور و شكيباست و دستپاچه نمي شود :

الصَّبرُ عِندَ الرَّهَبِ !

خشم خود را فرو مي خورد :

و الكاظمين الغَيظِ

به هنگام خشم بردبار است :

الحِلمُ عِندَ الغَضَبِ

با داشتن قدرت و قوت انصاف ورزد :

أنصَفَ عَن قُوَّةٍ !

بدي را به نيكي پاسخ دهد :

جازي الاسائه بالاحسان !

دشمني او از دوستي نادان سودمندتر است :

عَداوة العاقل خير من صَداقة الجاهل !

نادان را درك مي كند :

يعرف الجاهل لأنه كان قبلُ جاهلا !

از رفتار نادان خيلي به شگفت نمي آيد :

تعجب الجاهل من العاقل أكثر من تعجب العاقل من الجاهل !

با نادان چونان پزشك با بيمار روبرو مي شود ، و از مهارت همدلي و هم حسي برخوردار است :

يُخاطب الجاهل

مخاطَبَة الطبيب المريض !

در زندگي به ميزان رفع نيازهاي اساسي بسنده مي كند :

قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ !

ناپسند را از خودش دور مي سازد :

عَقَلَ الذَّمَّ عَنْ نَفْسِهِ !

به هوش شناختي ( IQ ) بسنده نمي كند :

إنّ اللَّهَ يَقِي بالتَّقوي عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ !

از مشروبات ممنوع پرهيز دارد :

حَرّمَ اللَّهُ الخَمرَ لِما فيها مِن تَغْييرِها عُقولَ شارِبِيها !

دل بسته دنيا نيست :

حُبُّ الدنيا يُفسِدُ العقلَ !

عاشق دنيا نيست :

لا تَنظُرْ إلَيها نَظَرَ العاشِقِ الوامِقِ !

اهل زرنگي نيست :

إنّ اللَّهَ تعالي وَسَّعَ أرزاقَ الحَمقي لِيَعتَبِرَ العُقَلاءُ و يَعلَمُوا أنّ الدنيا ليسَ يُنالُ ما فيها بِعَمَلٍ و لا حِيلَةٍ !

سخاوتمند است :

السَّخاءُ ثَمَرَةُ العَقلِ !

عُذر پذير است :

أعقَلُ النّاسِ أعذَرُهُم لِلنّاسِ !

عاشق نمي شود :

مَن عَشِقَ شَيئاً أعشي ( أعمي ) بَصَرَهُ و أمرَضَ قَلبَهُ ، فَهُوَ يَنظُرُ بِعَينٍ غَيرِ صَحيحَةٍ ، و يَسمَعُ بِاُذُنٍ غَيرِ سَميعَةٍ ، قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ ، و أماتَتِ الدّنيا قَلبَهُ !

اگر عاشق شد عشقش را مديريت مي كند :

مَن عَشِقَ فَكَتَمَ و عَفَ فَماتَ فهُو شَهيدٌ !

عاشق عبادت است :

مَن عَشِقَ العِبادَةَ فَعانَقَها ، و أحَبَّها بقَلبِهِ ، و باشَرَها بِجَسَدِهِ و تَفرَّغَ لَها ، فَهُو لا يُبالي عَلي ما أصبَحَ مِنَ الدُّنيا : عَلي عُسرٍ أم عَلي يُسرٍ !

اهل بندگي است :

العقل ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَ اكتُسِبَ بِهِ الجِنانُ !

عفت مي ورزد :

مَن عَقَلَ عَفَّ !

دلِ بزرگي دارد :

حِفظُ قَلبِكَ ما استَودَعتَهُ !

از كنار

لغو و بيهوده بزرگوارانه و كريمانه مي گذرد :

وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً !

كارهاي بيهوده را ترك مي كند :

بِتَركِ ما لا يَعنيكَ يَتِمُّ لَكَ العَقلُ !

زياد اهل سرگرمي نيست :

مَن كَثُرَ لَهوُهُ قَلَّ عَقلُهُ !

ريا كار نيست :

اذا عَمِلَ أخلص !

دل از مهر دنياي فريبنده خالي مي كند :

مِن عَلاماتِ العَقلِ التَّجافي عَن دارِ الغُرورِ !

رويكردش به سراي جاودان است :

الإنابَةُ إلي دارِ الخُلودِ !

براي خانه ي قبر توشه بر مي گيرد :

التَّزَوُّدُ لِسُكنَي القُبورِ !

براي روز رستاخيز آماده مي شود :

التَّأهُّبُ لِيَومِ النُّشورِ !

در همه حال حريم خداوند را نگه مي دارد و از او حساب مي برد :

تَقوي اللَّهِ في كُلِّ حالٍ !

دنيا را دشمن مي دارد و هوس را سركوب مي كند :

ثَمَرَةُ العَقلِ مَقتُ الدّنيا و قَمعُ الهَوي !

در نيازهاي اساسيش درمانده نيست :

مَن عَدِمَ قُوتَهُ كَثُرَت خَطاياهُ !

الفَقرُ مَنقَصَةٌ للدِّينِ ، مَدهَشَةٌ للعَقلِ ، داعيَةٌ لِلمَقتِ !

در صدد ترميم و تأمين نيازهاي زندگي است :

مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ !

با خردورزي به خداوند نزديك مي شود :

إذا تَقَرَّبَ العِبادُ إلي خالِقِهِم بالبِرِّ فَتَقَرَّبْ إلَيهِ بالعَقلِ تَسبِقْهُم !

رو به پيشرفت است :

الكَيِّسُ مَن كانَ يَومُهُ خَيراً مِن أمسِهِ !

در حدّ و مرز خود مي ماند و از اندازة خود تجاوز نمي كند :

أن يَقِفَ عند حَدِّه و لا يَتَعدّي قَدْرَهُ !

با ديگران آن گونه رفتار ميكند كه دوست دارد با او رفتار شود :

صاحَبَ النّاسَ بِالَّذي يُحِبُّ أن يُصاحِبوهُ !

هر گاه وعده دهد وفا كند ولي هرگاه بيم دهد درگذرد :

إذا وَعَدَ وَفي و إذا تَوَعَّدَ عَفا !

شكم شُل نيست :

عَفَّ بَطنُهُ !

بر عمر سپري شده اش مي گريد :

بُكاؤهُ علي ما مَضي مِن زَمانِهِ !

به پيمان ها وفادار است :

الوَفاءُ بالذِّمَمِ !

به بخشش هاي مالي خود خوشحال مي شود در حالي كه انسان بي شخصيت به دارايي خويش مي نازد :

يَبتَهِجُ بفَضلِهِ و اللَّئيمَ يَفتَخِرُ بمُلكِهِ !

هرگز از خداوند پيش مردم شكايت نمي برد :

لا تَشكُوَنَّ اللَّهَ إلَي الخَلقِ !

خيرخواه و يك رنگ است ولي بي شخصيت ناخالص و خيانتكار است :

النَّصيحَةُ مِن أخلاقِ الكِرامِ و الغِشُّ مِن أخلاقِ اللِّئامِ !

در عفو و گذشت شتاب كند در حالي كه بي شخصيت در انتقام گيري شتاب دارد :

المُبادَرَةُ إلَي العَفوِ مِن أخلاقِ الكِرامِ و المُبادَرَةُ إلَي الانتِقامِ مِن شِيَمِ اللِّئامِ !

به سوي نيكوكاري شتاب دارد :

لِلكِرامِ فَضيلَةُ المُبادَرَةِ إلي فِعلِ المَعروفِ و إسداءِ الصَّنائعِ !

اهل جود و بخشندگي است :

سُنَّةُ الكِرامِ الجُودُ !

اموال خود را به حقّ خرج مي كند :

يُنفِقُ مالَهُ في حَقٍّ . إنّ للسَّخاءِ مِقداراً فإنْ زادَ علَيهِ فهُو سَرَفٌ !

نياز ديگران را بي خواهش برآورد :

السَّخاءُ ما كانَ ابتِداءً !

داوطلبانه محبت كند :

التَّبرُّعُ بالمَعروفِ و الإعطاءُ قَبلَ السُّؤالِ !

آنچه زيبنده او نيست فرو گذارد :

تَركُهُ ما لايَجمُلُ بهِ !

به وطن خود علاقه مند است :

حَنينُهُ إلي أوطانِهِ !

دوستان ديرين را نگه مي دارد :

حِفظُهُ قَديمَ إخوانِهِ !

گناهان را

با بخشش مي پوشاند :

تغمد [تعمد] الذنوب بالغفران [بالكفران]

از دنيايش به خاطر آخرت مي گذرد :

باع دنياه بآخرته !

از گناهان دوري مي كند :

تورع عن الذنوب !

از عيب ها دوري مي ورزد :

تنزه عن العيوب !

به دنياي ناپايدار بي ميل است :

زَهِدُوا فِي الدُّنْيَا وَ رَغِبُوا فِي الْآخِرَةِ ؛ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا طَالِبَةٌ مَطْلُوبَةٌ ، وَ الْآخِرَةَ طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ ، فَمَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيَا حَتَّي يَسْتَوْفِيَ مِنْهَا رِزْقَهُ ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْيَا طَلَبَتْهُ الْآخِرَةُ فَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ فَيُفْسِدُ عَلَيْهِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتَهُ !

به بهشت مايل است :

رغب في جنة سنية خالدة عالية !

سراي ديگرش را به دنيايش نمي فروشد :

لم يَبِع آخرتَه بدنياه !

با گناه شخصيت خود را خوار نمي گرداند :

مَن كَرُمَت علَيهِ نَفسُهُ لَم يُهِنْها بالمَعصيَةِ !

دنيا در چشمش خُرد و ناچيز است :

مَن كَرُمَت نَفسُهُ صَغُرَتِ الدُّنيا في عَينِهِ !

از هر چيز عالي ترين آن را مي جويد :

يَطلُبُ مِن الاُمورِ أعلاها !

به دنبال پُر ارج ترين خوي ها است :

يطلب مِن الأخلاقِ أسْناها !

بسيار كمك و ياري مي رساند :

كثير المَعونةِ !

دست بخشنده دارد :

سَخِيُّ الكَفِّ !

دست رد به سينه درخواست كننده نمي زند :

لا يَرُدُّ سائلاً !

اگر با دنيا خواهان رفتار كند زيرك ترين آنهاست :

إن سلَكَ مَع أهلِ الدُّنيا كانَ أكيَسَهُم !

هرگاه با آخرت جويان سلوك كند پارساترين آنهاست :

إنْ سَلكَ مَع أهلِ الآخرةِ كانَ أورَعَهُم !

حلال او را از سپاسگزاري باز نمي دارد

:

لا يَشْغَلُ الْحَلَالُ شُكْرَهُ !

حرام بر صبرش چيره نمي شود :

لا يَغْلِبُ الْحَرَامُ صَبْرَهُ !

مطيع خداوند است ؛ اگر چه خوشگل و والا مقام نباشد :

أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ ذَمِيمَ الْمَنْظَرِ حَقِيرَ الْخَطَرِ !

به خداوند يكتا ايمان دارد و در اطاعت او مي كوشد :

وَحَّدَ اللَّهَ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ !

در برابر خداوند خاكسار است :

كَمالُ العَقلِ في ثَلاثَةٍ : التَّواضُعِ للَّهِ ِ !

از يقين و باور خوبي برخوردار است :

و حُسنِ اليَقينِ !

حاضر است دنيايش را رها كند ، اما از دينش دست بر نمي دارد :

يَتْرُكُ دُنْيَاهُ وَ لا يَتْرُكُ دِينَهُ !

نظریه آلپورت

آلپورت ( G.W.Allport ) از روانشناساني است كه به ويژگي هاي شخصيت سالم يا بالغ پرداخته است :

يك شخصيت سالم با انديشه هاي مختلف كه از سوي افراد مختلف بيان مي شود آشناست !

روابط خود را با مردم حفظ مي كند !

فعال است !

در روابط خود با ديگران ، همكاران ، دوستان و خانواده احساس اطمينان مي كند !

مي تواند نسبت به پدر و مادر ، فرزندان ، همسر و دوستان نزديك خود عشق ، محبت و صميميت نشان دهد !

دوست داشتن او بي قيد و شرط است !

توانايي درك و تحمل دردها ، عواطف ، ترس ها و انواع مختلف شكست هايي كه از ويژگي هاي زندگي آدمي است را دارا است !

در مقابل رفتار ديگران شكيبايي نشان مي دهد !

در باره ي ديگران به آساني حكم صادر نمي كند و آنان را محكوم نمي داند ، چرا

كه آگاه است كه خود نيز داراي نقطه ضعف هايي است !

ابعاد گوناگون هستي خود و از جمله نقاط ضعف و كاستي هاي خود را مي شناسد و مي پذيرد !

سعي مي كند تا مي تواند نقاط ضعف خود را اصلاح كند !

احساسات خود را سركوب نمي كند ، بلكه آن ها را در مسيري سازنده تر هدايت مي كند !

اجازه نمي دهد احساسات و هيجان هاي او مانع فعاليت هايش شوند ، يا روابط او را با ديگران مختل سازند !

هر چند موانع غير قابل تغيير زندگي را تحمل مي كند ، ولي تسليم ناكامي نمي شود !

واقعيت هاي زندگي را تحريف نمي كند ، و به جهان اطراف با واقع بيني مي نگرد !

استعدادها و توانايي هاي خود را در جهت توفيق در انجام كارها پرورش مي دهد !

مهارت هاي خود را به شيوه اي صميمانه ، با اشتياق و با احساس تعهد نسبت به انجام دادن وظايف شغلي به كار مي گيرد !

در سطح بالايي از خودشناسي است ، و هميشه در صدد است كه از خود شناخت كافي پيدا كند ، و تفاوت بين آنچه را كه واقعاً هست و آنچه را كه دوست دارد باشد مي شناسد !

با گشاده رويي عقايد ديگران را در باره ي خود مي شنود !

صفات منفي خود را چه به صورت ناخودآگاه و چه به صورت خودآگاه به ديگران نسبت نمي دهد !

داوري و قضاوت او در باره ي ديگران دقيق است !

شوخ طبع است !

شوخ طبعي را با دست انداختن

ديگران و مسخره كردن آنان همراه نمي كند !

به آينده مي نگرد !

براي خود هدف ها و برنامه هاي دراز مدت تهيه مي كند !

براي ادامه فعاليت هايش نيز انگيزه لازم را فراهم مي آورد !

اساس زندگي او را كار كردن تشكيل مي دهد . از اين رو سلامت رواني او تداوم دارد ، و در زندگي جهت دار است !

داراي ارزش هاي استوار است !

چون وجدان بالغي دارد ، كم تر پايبند بايدها مي شود ، و بيشتر معتقد به بهترها مي باشد !

اگر شخصيت نابالغ مي گويد : « بايد اين گونه رفتار كنم ! » شخصيت سالم مي گويد : « بهتر است اين گونه رفتار كنم ! »

آثار ازدواج با زنان كم خِرَد چيست ؟

از ازدواج با زن احمق و كم خرد بپرهيزيد ؛ چرا كه همنشيني با او تباهي است و فرزندانش چونان كفتار هستند :

إيّاكُم و تَزَوُّجَ الحَمْقاءِ ، فإنَّ صُحبَتَها ضَياعٌ و وُلْدَها ضِباعٌ !

زندگي با او با اعمال شاقّه است ! فرزنداني كه به وجود مي آورد وجودي اَنگلي و مصرف كننده براي خانواده و اجتماع خواهند بود ! تجربه نيز گواهي روشن بر راستي و درستي اين سخن پيامبر اكرم ( ص ) است . فرزندان زنان كم خِرَد به جاي آن كه لوكوموتيو باشند دوست دارند واگن باشند ، و هميشه در ناكامي ها فرافكني مي كنند و علل عدم موفقيت خود را به ديگران و به طور كلي به بيرون از وجود خويش نسبت مي دهند ، و به اصطلاح روانشناسان برون فكني مي كنند ، در حالي كه انسان

هاي شايسته و داراي شخصيت سالم علل ناكامي خود را در درون خويش مي جويند و به اصطلاح درون فكني مي كنند !

نقش اصالت خانوادگي در ازدواج چيست ؟

آيا همين كه عاشق دختري شدم مي توانم با او ازدواج كنم ؟ آيا عشق كافي است ؟

عشق زودگذر است و تاريخ مصرف دارد ! ستاره ي عشق با وصال و ازدواج رو به افول مي گذارد ! آن گاه با همسري رو به رو هستيم كه اگر از اصالت خانوادگي و شايستگي برخوردار نباشد فرزنداني از خود به جا مي گذارد كه مطلوب ما نخواهند بود !

با خانواده هاي اصيل ، ريشه دار و شايسته وصلت كنيم ؛ چرا كه از آثار وراثت و ژنتيك نمي توان دور ماند :

تَزَوَّجُوا في الحِجْزِ الصالِحِ ، فإنّ العِرْقَ دَسّاسٌ !

پسران جوان ! براي نطفه هاي خود جايگاه خوبي را گزينش كنيد ، زيرا خانم ها بچه هايي همانند برادران و خواهران خود به دنيا مي آورند :

تَخَيَّرُوا لِنُطَفِكُم فإنَّ النساءَ يَلِدْنَ أشباهَ إخوانِهِنَّ و أخَواتِهِنَّ !

زن نكوروي ولي بي ريشه كه در خانواده اي بد رشد كرده است چونان گياه سبزي است كه در خرابه اي روييده باشد :

إيّاكُم و خَضْراءَ الدِّمَنِ ! قيلَ : يا رسولَ اللَّهِ ! و ما خَضراءُ الدِّمَنِ؟ ! قالَ : المَرأةُ الحَسناءُ في مَنبِتِ السُّوءِ !

عشق چيست ؟

از گذشته هاي دور « عشق » از جذاب ترين واژه هاي ادبيات و فرهنگ انساني است !

به قول « ويل دورانت » در كتاب « لذات فلسفه » هر كتابي يا مجله اي را كه مي گشاييد ، و در عصر بعد از ويل دورانت يعني در موج فن آوري اطلاعات ( IT ) هر صفحه ي اينترنتي را كه باز مي كنيد از عشق سخني

به ميان مي آيد !

به راستي عشق چيست ؟

شايد عشق همان محبت مديريت نشده است !

مرحوم دكتر علي شريعتي محبت را شنا كردن و عشق را غرق شدن مي داند !

وقتي شنا مي كنيد خود را وسط دريا مديريت مي كنيد ، اما وقتي غرق شديد ، اين درياست كه شما را مديريت مي كند !

عشق چونان دريا خيره كننده است ، كشش دارد و فريباست !

دكتر محمدرضا سرگلزايي از روانپزشكان معاصر مي گويد : كم تر شنيده ايد كسي در استخر غرق شود اما آمار غرق شدگان در دريا بالا است !

استخر به دليل محدوديتش چندان جذاب و فريبا نيست ، افزون بر آن در استخر طنابي كشيده اند تا آنان كه شنا نمي دانند نزديك نشوند ، اما دريا چون در نگاه ما بي انتها است جذابيت ، كشش و فريبايي ويژه اي دارد . از اين رو روح انسان مطلق خواه و كمال خواه را گام به گام به سوي خود مي كشد . انتهاي ناپيدايش چشم انسان افزون خواه را خيره و از ژرفا و عمقش غافل كرده است !

كتاب « ديروز من ، امروز ما » عشق را يك پروسه و فرآيند شش مرحله اي مي داند كه از يك ميل ساده آغاز شده و گام گام عاشق را به سوي خويش فرا مي خواند !

عشق را مي توان جاذبه و كشش قلبي انسان به سوي كمال و جمال دانست ؟ ! زيبايي يكي از كمالات است و زيبايي مطلق خداست !

عشق را جز با عشق نمي توان شناخت .

عشق را جز عاشق نمي تواند درك كند . عارفان از مثال جذب پروانه به سوي شمع بسيار استفاده كرده اند :

بلبل به چمن ز آن گل رخسار نشان ديد

پروانه در آتش شد و اسرار عيان ديد

اين بيت اشاره به جذبه عاشق به سوي معشوق دارد . كشش شاخ و برگ درختان به سوي نور ، و يا كشش انسان وقتي كه در تاريكي قرار مي گيرد و هر نقطه ي نوراني او را به سمت خود مي كشد ، حيواناتي مانند : سوسك كه به طرف تاريكي كشش دارند ، حيواناتي كه به طرف جريان ها و ميدان هاي مغناطيسي كشش پيدا مي كنند مانند : ماهي هايي كه به كمك ايجاد حوزه هاي مغناطيسي در دريا به دام صيادان مي افتند ، كوچ پرندگان كه به سمت و سوي خاصي كشش دارند ، و كششي كه شناخت و ادراك ذهن در آن نقشي ندارد همه از اين دست مي تواند باشد !

عشق قلب انسان را به سوي كمال و زيبايي مطلق سوق مي دهد . انسان با تمام وجود به سمت نور و مطلق كشيده مي شود . عشق كشش قلب انسان به سوي خداوند است !

سوال

چرا عشق كه مي بايد متوجه خدا باشد به انسان ها وابسته مي شود ؟

عشق به سمت نشانه هايي از جمال و كمال الهي در انسان ها متوجه مي شود ، انساني كه هنوز نمي تواند دركي از جمال و كمال مطلق داشته باشد لاجرم به سوي جمال هاي عيني و قابل رؤيت كشيده مي شود و به سوي كمالات و عواطف انساني

كه نشانه هايي از رأفت الهي در وجود انسان هستند سوق پيدا مي كند !

تفاوت عشق و شهوت

مرحوم شهيد مطهري ( ره ) مي گويد : در عشق و شهوت سه نظريه وجود دارد :

عشق همان شهوت است كه شديد شده است !

عشق در ابتدا شهوت بوده است ولي تغيير ماهيت داده است !

عشق و شهوت دو حقيقت است !

عشق آينه ي بلند نور است

شهوت ز حساب عشق دور است !

عاشقانه ازدواج كنيم يا عاقلانه ؟

ازدواج در حقيقت نوعي مشاركت همه جانبه است كه در آن دو انسان بايد از جهات گوناگون با يكديگر تناسب داشته باشند ؛ تناسب اعتقادي ، تناسب اجتماعي ، تناسب عقلاني و ... .

ما در ازدواج تمامي نيازهاي سطوح مختلف خود را از ابتدايي ترين نيازهاي حيواني تا عالي ترين نيازهاي انساني به مشاركت مي گذاريم ! براي تشكيل يك خانواده تناسب بين دو انسان براي برآوردن نيازها لازم است ! بنا بر اين براي ازدواج ما بايد به انساني بينديشيم كه بتواند قسمت مهمي از نيازهاي ما را برآورد . براي ازدواج انساني را انتخاب كنيم كه در برآوردن نيازهاي ما ، همراه و همسر باشد ! نه اين كه تنها به دليل عشقي كه تاريخ مصرف دارد و به زودي با ازدواج رو به افول مي نهد كسي را به همسري برگزينيم كه بعد از افول ستاره ي عشق ببينيم كه هيچ تناسبي با ما نداشته است !

خانواده گرايي

اي كساني كه ايمان آورده ايد ! خود و خانواده ي خود را از آتش نگه داريد :

يا أيُّها الّذينَ آمَنوا ! قُوا أنفسَكُم و أهليكُم ناراً !

چون آية « اي اهل ايمان ! خود و خانواده تان را از آتش نگه داريد ! » نازل شد ، مردم گفتند : اي فرستاده ي خداوند ! چگونه خود و خانواده ي خود را حفظ كنيم ؟ فرمود : كارهاي خوب را انجام دهيد و آن را به خانواده ي خود نيز يادآوري كنيد ، و بر فرمانبرداري از خدا پرورششان دهيد !

لمّا نَزَلتْ : « يا أيُّها الّذينَ آمَنوا !

قُوا أنفسَكُم و أهليكُم ناراً » قالَ النّاسُ : ( يا رسول اللَّه ! ) كيفَ نَقِي أنفسَنا وَ أهلِينا ؟ قالَ : اعمَلُوا الخيرَ و ذَكِّروا بهِ أهْلِيكُم و أدِّبُوهُم علي طاعةِ اللَّهِ !

خانواده موفق

هرگاه خداوند خوبي خانواده اي را بخواهد :

آنان را در دين آگاه كند :

إذا أرادَ اللَّهُ بأهلِ بَيْتٍ خَيراً فَقّهَهُم في الدِّينِ

كوچكشان بزرگشان را گرامي و محترم شمارد :

وقَّرَ صَغيرُهُم كبيرَهُم

در زندگي از مهارت همدلي و هم حسي بهره مندشان كند :

رزَقَهُمُ الرِّفقَ في مَعيشَتِهِم

در مديريت اقتصادي ( ميانه روي ) توفيق يابند :

القَصْدَ في نَفَقاتِهِم

آن ها را به عيب هايشان بينا كند ، پس از آن ها دست بكشند و توبه كنند :

بَصّرَهُم عُيوبَهُم فيَتُوبوا مِنها

و اگر براي خانواده اي خوبي نخواهد آنان را به حال خود رها كند :

و إذا أرادَ بِهم غيرَ ذلكَ تَرَكهُم هَمَلاً !

مهارت همدلي و هم حسي در خانواده

هرگاه خداوند خير خانواده اي را بخواهد باب همدلي و هم حسي را به روي آنان بگشايد :

إذا أرادَ اللَّهُ بأهلِ بيتٍ خَيراً أدخَلَ علَيهِم بابَ رِفقٍ !

همسر و فرزندانمان را با ناز از خواب بيدار كنيم !

عنه ( ص ) : رَحِمَ اللَّهُ رَجلاً قامَ مِنَ الليلِ فَصلّي و أيقَظَ امرَأتَهُ فَصَلَّت ، فإن أبَت نَضَحَ في وَجهِها الماءَ ، رَحِمَ اللَّهُ امرأةً قامَت مِن الليلِ فَصلَّت و أيقَظَت زَوجَها ، فإن أبي نَضَحَت في وَجهِهِ الماءَ !

پيامبر اكرم ( ص ) : رحمت خدا بر آن مردي باد كه نيمه هاي شب برخيزد و نماز بخواند و همسرش را براي نماز خواندن بيدار كند و اگر بيدار نشد آب به صورتش بپاشد ؛ رحمت خدا بر آن زني باد كه نيمه هاي شب از خواب برخيزد و نماز بخواند و شوهرش را براي نماز بيدار كند و اگر خودداري كرد به صورتش آب بپاشد !

منتخب ميزان الحكمه

مهرباني و ادب در خانواده

با كودكان خانواده ات مهربان باش ، و به بزرگان خانواده ات احترام بگذار :

اِرحَمْ مِن أهلِكَ الصَّغيرَ و وَقِّرْ مِنهُمُ الكَبيرَ !

نيكوكاري در خانواده

هركه با خانواده ي خود نيكوكار باشد روزيش زياد شود :

مَن حَسَّنَ بِرَّهُ أهلَ بَيتِهِ زِيدَ في رِزقِهِ !

كاركردهاي بد اخلاقي در خانواده چيست ؟

خانواده اش از او دلتنگ و بيزار شوند :

مَن ساءَ خُلقُهُ مَلّهُ أهلُهُ !

آسايشش كم شود :

مَن ضاقَت ساحَتُهُ قَلّتْ راحَتُهُ !

روزيش تنگ شود :

مَن ساءَ خُلقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ !

خوش اخلاقي در چيست ؟

خوشخويي در سه چيز است :

دوري كردن از كارهاي حرام :

اجْتِنابُ الَمحارِمِ

طلب حلال :

طَلَبُ الحَلالِ

فراهم آوردن آسايش براي خانواده :

التَّوَسُّعُ علي العِيالِ !

تلاش براي تأمين نيازهاي خانواده

هركه براي تأمين خود و خانواده اش در پي كسب روزي از راه حلال بر آيد مانند مجاهد در راه خداست ! امّا اگر نتوانست به دست آورد به اميد خدا وام گيرد و خوراك خانواده اش را تأمين كند :

مَن طَلَبَ هذا الرِّزقَ مِن حِلِّهِ لِيَعودَ بهِ عَلي نفسِهِ و عِيالِهِ كانَ كالُمجاهِدِ في سبيلِ اللَّهِ ( عزّوجل ) ، فإن غَلَبَ علَيهِ فَلْيَستَدِنْ عَلَي اللَّهِ و عَلي رسولِهِ ( ص ) ما يَقوتُ بهِ عِيالَهُ !

تأمين آسايش خانواده

همانا خرسندترين شما نزد خداوند كسي است كه خانواده خود را بيشتر در گشايش و آسايش قرار دهد :

إنَّ أرضاكُم عِندَ اللَّهِ أسبَغُكُم علي عِيالِهِ !

مسئوليت پذيري در خانواده

كسي كه خانواده خود را تأمين نكند از رحمت حق دور است :

عنه ( ص ) : مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَيَّعَ مَن يَعُولُ !

چگونه با همسرم رفتار كنم ؟

زندگي زناشويي پيوندي است حقيقي و نه فقط حقوقي ! چرا كه قرآن در آيه ي 21 سوره ي روم عشق و مهرورزي را دستمايه ي ازدواج مي داند !

بر اين اساس « منِ » زمان تجرّد به « ما » تبديل مي شود . منِ ديروز به ماي امروز بدل شده است . به بيان شهيد مطهري ( ره ) منِ ديروز توسعه يافته است . بنا بر اين از خودخواهي ، خودبيني و خودشيفتگي نبايد اثري مانده باشد . اولين خُلق و خوهاي نكوهيده كه در فرايند ازدواج بايد ريشه كن شود خودخواهي ، غرور ، خودبيني ، كبر و لجبازي است !

پيشنهادهايي كه پيش روي شماست برگرفته از آموزه هاي دين و روانشناسي و نيز تجربيات سال ها آموزش و مشاوره خانواده است كه چونان برگ سبزي تقديم مي گردد :

آقای عزيز !

به همسرت بگو : « دوستت دارم ! »

از « ابراز مهر » خجالت نكش !

محبت و مهر نبايد توي دلت بمونه !

خوبي ها را بايد آشكار كرد !

از احساساتت فاصله نگير !

وقتي بهش بگي : « دوستت دارم ! » بهترين كادو را بهش دادي !

واژه ي « دوست داشتن » را فقط براي او هزينه كن !

زيبايي همسرت را ستايش كن !

از عشقت براي او هزينه كن نه فقط از ثروتت !

« شهوت » ابزارِ ابرازِ عشق است ، پس فقط به ديده ي شهوت به او نگاه نكن !

او شكستني است ، مواظب باش او را نشكني !

او گل خوشبوي بهاري است ، پژمردش

نكن !

انگشتان ظريف و صدای نازکش می گويند : « با من ستيز و جنگ مکن ! »

كارهايي كه از توانش بيرونه ، به او واگذار نکن !

خاطر نازكش را مكّدر نكن !

كوپن هاي « نه » را كم تر خرج كن تا او را به لجبازي وادار نكني !

كاري كن كه به تو ايمان بياره !

تو بايد تكيه گاه خوبي براش باشي !

همسرت را فدای ديگران نکن !

به خاطر دوستانت حق او را ناديده نگير !

خانواده دوست و خانواده گرا باش !

تميز و مرتّب باش !

سيگار نکش !

از همسرت بدگويي نکن !

انتظار نداشته باش او مثل تو باشه !

سعي نكن با زور و قدرت تغييرش بدي !

با بحث و جدل او را خسته نكن !

خرده نگر و ريزبين نباش !

با ظاهري آراسته و رفتاري شايسته از او دلبري كن !

خسيس نباش ولي ولخرجي هم نكن !

لازم نيست مثل موم توي دست اون باشي !

زيردست او نباش !

خشن نباش ولي مقتدر و با صلابت باش !

با مهارت و هنرمندي اقتدار و صلابت را جايگزين خشونت كن !

هيچ گاه پيش همسرت اظهار درماندگي نكن !

با او همدردي ، همدلي و هم حسّي كن !

همدردي و همدلي او را آرام مي كنه !

وقتي حرف مي زنه روزنامه نخون !

وقتي حرف مي زنه با اشتياق گوش كن !

وقتي حرف مي زنه شنونده ي خوبي باش !

وقتي حرف مي زنه ، نگو : خُب بعدش ؟

وقتي اشتباه مي كنه مستقيما

و صريحا نگو : تو داري اشتباه مي كني !

وقتي اشتباه مي كنه آرام و با ملاحت بگو : فكر نمي كني داري اشتباه مي كني ؟ !

پيش از انتقاد ازش تعريف كن !

نيش او نوشه ، ناراحت نشو !

با او لجبازي نكن !

با بحث هاي تحريك كننده ، هيجاني ، جنجالي ، طولاني و آزاردهنده خسته اش نكن !

از دست پختش تعريف كن !

دل او را نشکن !

مسخره اش نکن !

حسادت او را با تحقير برنيانگيز !

مبادا او را بزني !

مبادا حرف زشت بزني !

مثل گل بوش كن !

گاه گاهي براش گل ، طلا و ... بخر !

گاه گاهي براي مادرزنت كادو بخر !

غيرت داشته باش اما بدگمان نباش !

هر وقت خواستي غيرت ورزي كني بهش بگو : تو مثل گُل پاكي اما هرزه چشمان كم نيستند !

هر وقت به تو شک کرد با صداقت و مهربونی مطمئنش کن !

هميشه بهش بگو : من خوشبخت ترين مرد روي زمينم !

اگه آزارش بِدی ، از تو متنفر می شه !

بهش احترام بذار تا به زندگي اميدوار بشه !

اگه ناز کرد ، نازشو به قيمت گرون بخر !

اگه گريه کرد ، فقط نوازشش کن !

اگه از مادر و خواهرت شکايت کرد فقط شنوندة خوبی باش !

اگه ازت انتقاد كرد بگو : از توجّهت متشكرم !

اگه همسرت شاغل است ، حتما داخل خونه بهش كمك كن !

وقتي از بيرون مياد از او اسقبال گرمي كن !

اگه گفت : طلاق می

خوام ! حتما به مشاور مراجعه کن !

دلآرامي كه داري دل در او بند

دگر چشم از همه عالم فرو بند !

خانم محترم !

به شوهرت افتخار کن !

بهترين كادويي كه مي توني به شوهرت هديه كني ، اينه كه بهش بِگي : « بِهت افتخار مي كنم ! »

گاه گاهي براش اُدكلن يا چيزهاي ديگه بخر !

يک دقيقه نگاه پُر مِهرت را به او ارزانی کن !

کسی را با او مقايسه نکن !

از مردهاي ديگه جلوي اون تعريف نكن !

اقتدار و غرور او را نشکن !

مرد عاقل بهتر از مرد خوش تيپه ، پس زيبايی او را در عقل و خِردش جستجو کن !

روي خوبي هاي او تمركز كن ، تا بدي هاي او را فراموش كني !

قناعت پيشه باش و خواسته هات را کم کن !

ولخرجي و چشم و هم چشمي نكن !

زندگي خودت را با زندگي ديگران مقايسه نكن !

خودت را جای او بِذار و خودخواه نباش !

زود راضی شو !

خيلی جدّی نباش ، شوخ طبع باش ولی سبک نباش !

زياد در خودت فرو نرو !

صميمي باش !

او ، خانواده اش ، دوستانش و عقايدش را تحقير و مسخره نکن !

زياد نخور ، زياد نخواب و سعي كن قبل از شوهرت چشم بر هم نگذاري و پيش از او بيدار شوي !

مديريت داخلي خونه با تو است ، پس با مهارت و تدبير اداره كن !

با هنرمندي خيال شوهرت را از بابت داخل خونه راحت نگه دار تا در بيرون بتونه با آرامش

به وظايفش بپردازه !

زيباييت را به رخ او و ديگران نکش !

زيبايي غير از جذّابيت است ، پس سعي كن جذّاب باشي !

براي شوهرت دلبری ، فريبايی و طنازی پيشه کن !

ناز کن اما متکبر نباش !

با ناز و دلبري زودتر به اهدافت مي رسي !

مبادا فكر كني فروتني دلبرانه از او موجب خواري تُست !

اين يادت باشه كه هميشه درخواست هاي خودت را با ناز و دلبری برآورده کني ، نه با قُلدُري و كَلَك ! !

احساسات زيبايت را با انديشه ای متين همراه کن ؛ ولي خيلي اهل استدلال و بحث و جدل نباش !

لجبازی نکن که از چشم شوهرت می افتی !

اطاعت و تمكين کن تا سرور او باشی !

بدان كه « چَشم گفتن » تو را پيش اون عزيز مي كنه !

پناهگاه شوهرت باش تا فقط به تو پناهنده بشه !

هوس بازی نکن ، ولی زيبادوست و زيبا گرا باش ؛ البته خودت خوب مي دوني كه زيبايی با سادگی و بی آلايشی آرامش بخش تر خواهد بود !

اگر آشپزی را خوب نمی دونی حتما ياد بگير !

قبل از رانندگی سازندگی را بياموز !

هيچگاه بدون آرايش مقابل شوهرت ننشين !

دهانت را مسواک و خوشبو کن !

بدنت هيچ وقت بوی عرق و لباست بوی غذا نَده ؛ بنابراين موقع آشپزی مي توني از پيش بند استفاده کني !

موی تو يکی از دو زيبايی توست ؛ پس ازش به خوبي مراقبت کن !

لبخند قشنگت را در هيچ شرايطی با اخم معاوضه نکن !

توی رنج هايت مي توني معناهای زيبا پيدا کني !

گاهی برای مادرشوهرت هديه بخر !

به فاميل همسرت احترام بِذار !

بدی خانواده اش را به خاطر او ناديده بگير !

سختی کار شوهرت را درک کن !

بی منت محبت کن !

کرامت و عزت نفست را با هيچ چيز عوض نکن !

شفاف سخن بگو ، اما پُررو نباش !

اول فکر کن ، بعد حرف بزن !

به طور كلي هميشه بينديش سپس دست به کار شو !

اهل گذشت باش تا عزيز بشی !

خُرده گير نباش تا محبوب شوی !

از شوهرت زيبا و با هنرمندي انتقاد کن و گاهی خود را به غفلت بزن !

دهن بين نباش و زود احساساتی نشو !

زودباور و خوش خيال نباش ، اما بدگمان نيز نباش !

در هيچ شرايطي بی آبرويي نکن و خود را بی چشم و رو نشان نده !

پُرحرفی نکن و با زياده گويي او را خسته نكن !

همسرت را مجبور به کاری نکن !

زشت گو و بد دهن نباش ، عفيف و با شرم باش !

ميانه رو باش !

او را در مردم داری کمک کن !

وقتی وارد خونه می شه , به پيشوازش برو ، دستشو بگير ، بِزار روی صورتت !

لباساشو براش اُتو کن تا هر وقت خواست عوض کنه معطل نشه !

وقتی غذا را سر سفره می ذاری به او بگو : نمی دونم خوشت مياد يا نه ؟ !

هيچ وقت بهش نگو : تو بی عُرضه ای !

اگه عصبانی شد ، بگو :

منو ببخش !

اگه زشت گويي كرد ، بِهِش بگو : وقتي زيبا حرف مي زني ، بِهت بيشتر افتخار مي كنم !

اگه سختش بود كه بهت بگه : « دوستت دارم ! » هميشه بهش بگو : « من مطمئنم كه تو منو دوست داري ! »

لحظه به لحظه از خداوند کمک بگير !

آموزش مهارت های کلامی زن و شوهر

روانشناسان مي گويند : در ارتباطات كلامي و حتّي غيركلامي هر گاه طرف مقابل شما مانعي ايجاد كرد شما پُل بزنيد ! با اين روش او را خلع سلاح كرده و گويا از نقطه اي كور كه او گمان نمي بُرد بر او يورش آورده ايد و در نتيجه مقاومت او را شكسته ايد ! آيا خردمندانه است كه روي آتشي كه او افروخته است بنزين بريزيم ؟ !

پيش از روانشناسان نيز در آموزه هاي قرآن و عترت پيشنهادهايي در اين باره سراغ داريم كه تحت عنوان : « مهارت هاي كلامي و غير كلامي » از آن ها ياد مي كنيم !

قرآن در آيه ي 34 سوره ي فُصّلت مي فرمايد :

« و لا تستوي الحسنه و لا السيئه ، ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوه كانّه وليّ حميم ! »

« خوبي با بدي يكسان نيست ، بدي را با خوبي بر طرف كن ، در اين هنگام ( با كمال شگفتي خواهي ديد ) آن كه بين تو و بين او دشمني بود گويا دوستي صميمي شده است ! »

امام صادق ( ع ) به « عنوان بصري » مي فرمايد :

اگر كسي به تو

گفت : اگر يكي بگويي ده تا به تو پاسخ خواهم داد ، بي درنگ به او بگو : اگر ده تا هم بگويي ، يكي هم نخواهي شنيد !

كنفوسيوس مي گويد : « به جاي آن كه به تاريكي ها لعنت بفرستيد ، شمعي بيفروزيد ! »

در اين جا سه نكته را يادآوري مي كنيم :

روابط زن و شوهر بايد حقيقي باشد و نه فقط حقوقي ! بنا بر اين گذشت ، بزرگواري ، صبوري و فروتنيِ هر يك از زن و شوهر چونان سرمايه گذاري دو شريكِ صميمي است كه پيوند زناشويي را استحكام مي بخشد !

فروتني و گذشت نبايد به ذلّت و خواري كشيده شود ؛ چرا كه در سخنان پيشوايان دين آمده است : « آفه الحلم الذل ! » « آسيب بردباري خواري است ! »

ديالوگ ها و ساختارهاي پيشنهادي كه پيش روي شماست وحي مُنزَل نيستند ، شما هم مي توانيد با ذوق سرشار و ذهن خلّاق و آفريننده ي خود متناسب با شرايط خودتان ساختارها و جملاتي را در « مهارتهاي كلامي » بيافرينيد ! پس با تقويت هوش هيجاني و عاطفي خود در اين مهم بكوشيم :

خانم _ آقا

خانم : من خواستگارای زيادی داشتم !

آقا : پس من آدم خوشبختي هستم که تو رو به چنگ آوردم !

من بدبختم که با تو ازدواج کردم !

عوضش من خيلي خوشبختم که با تو ازدواج کردم !

بخت من سياه بود که زن تو شدم !

عوضش بخت با من يار بود که تو رو به من بخشيد !

تو خيلی بدی

!

عوضش تو خيلی خوبی !

تو زشتی !

عوضش تو خيلي ناز و خوشگلی !

مي گم زشتی !

فكر نمي كني : زيبايی مرد در عقلِ اونه !

تو منو دوست نداری !

به اندازة دنياها دوستت دارم !

از ته دل منو دوست نداری !

هزار بار می گم : دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، ................ !

تو غير از من ديگرانم دوست داری !

عشق من از ازل به نام تو ثبت شده ، اگه باور نمی کنی دلمو بشکاف تا خودت ببينی !

تو فقط از پولت برای من هزينه می کنی ، نه از عشقت !

دل من اسير توست ، اين چه حرفيه می زنی ؟ !

دلم گرفته تويِ اين خونه !

فداي دل قشنگت ، در اولين فرصت با هم مي ريم بيرون !

از دست بچه هات خسته شدم !

بهت حق می دم ، تو خيلی صبوری ، اَزت متشکرم ، ان شاء الله بزرگ مي شن و جبران زحمت هاي شما را مي كنن !

خسته شدم از بس توي اين خونه کار کردم !

فدای اون دستای ظريف و قشنگت که خسته شدن ، مثل اين كه من كوتاهي كردم !

تو خيلی زبون بازی !

آخه زبون ترجمان دله !

من از خانوادت خوشم نمی ياد !

من که به خانوادت احترام می ذارم !

تو خسيسی !

منظورت اينه که حسابگرم ؟ !

حوصله ندارم غذا درست کنم ، از رستوران بيار !

يعنی از غذاهای خوشمزة تو محروم بشم ؟ !

به روت خنديدم ،

پُررو شدی !

فداي خنده هات !

باهات قهرم !

قهرت هم مثل مهرت قشنگه !

با من حرف نزن !

اون وقت دلم از غصه آب می شه !

مادر و خواهرت اصلاً منو دوست ندارند !

مهم اينه که من تو رو دوست دارم !

می خوام باهات حرف بزنم !

سراپا گوشم ، اميدوارم سنگ صبورت باشم !

دل منو شکستی !

فداي دل شكسته ات ، به خدا قصد بدی نداشتم !

من همينم ، عوض بِشو نيستم !

تو محبوبه ي مني ، ناراضي نيستم !

تو به من ايمان نداری ؟ !

با همة وجود قبولت دارم !

تو به من شک داری !

تو پاک ترين گل وجودی ، اما هرزه چشمان کم نيستند !

تو منو درک نمی کنی !

اميدوارم به کمک خودت بتونم درکت کنم !

تو تكيه گاه خوبي برام نيستي !

به من اعتماد كن ، اميدوارم شايستة اعتمادت باشم !

تو خيلی سختگيری !

شايد حق با تو باشه ، مثل اين که زياده روی کرده ام !

خيلي دهن بين و زود باوري !

شايد تو راست بگي !

من که خوشگل نيستم ، اينو خودم می دونم !

بيا از نگاه من ببين ، اون وقت زيباترين گل خوشبوي بهاريِ منو مي بيني !

با من بحث نكن ، حوصله ندارم !

منو ببخش ، مثل اين که زياد حرف زدم !

تو همش از من ايراد می گيری !

آخه اين قدر خوبی که نمی خوام حتي کوچک ترين عيبی داشته باشی !

سر به سرم نذار !

مي

خوامت ، دوستت دارم !

زبونت نيش داره !

گازش مي گيرم تا ديگه هوس نکنه تو رو آزار بده !

مسخره ام می کنی ؟ !

غلط بکنم !

من می رم خونة بابام !

دلت مياد منو تنها بذاری !

من اصلاً تو رو نمي خوام !

من فقط تو رو دارم !

خيال کردی کی هستی ؟ !

عاشق و معشوق تو !

من طلاق می خوام !

اجازه بده اول با يک مشاور خوب مشورت کنيم !

آقا _ خانم

آقا : با تو کسی ازدواج نمی کرد ، من بودم که با تو ازدواج کردم !

خانم : پس من بايد خيلی از تو ممنون و سپاسگزار باشم !

دوستت ندارم !

عوضش من به تو افتخار می کنم !

خانمِ فلانی از تو بهتره !

اما تو از همه برای من بهتری !

من زيردست تو نيستم !

تو آقای منی ، اقتدار و غرورت برام زيباست !

چرا اخم می کنی ، مگه طلب باباتو داری ؟ !

معلوم مي شه ، لبخند منو خيلی دوست داری ، ديگه اخم نمی کنم !

اينقدر کارم سخت و سنگينه !

خسته نباشی ، خدا بهت قوّت بده که به خاطر من و بچه ها اينقدر زحمت مي كشي !

اين قيافست که من دارم ؟ !

زيبايیِ عقل و شخصيتت فوق العاده است !

خيلی اسراف می کنی !

از توجّهت متشکرم !

بي خود برام ناز نکن !

ناز نکنم چيکار کنم ؟ !

ثروت و پولِ باباتو به رُخم نکش !

پول و ثروت چرک دسته !

تو متکبری

!

معذرت مي خوام ، مثل اينكه زيادی ناز کردم ؟ !

پاشو برقص !

ای به چشم !

تو خيلی احساساتی هستي !

برای همين عاشق توام !

خيلی به خودت ور می ری !

برای اينکه عاشقم بشی !

لجبازی نکن که از چشمم می افتي !

خدا اون روز رو نياره !

گوش کن ببين چي مي گم !

سرا پا گوشم !

از من اطاعت كن تا ازت راضي بشم !

حتماً !

اينقدر تجملي و هوس باز نباش !

می تونم زيبادوست باشم ؟ !

تو آشپزی بلد نيستی !

اميدوارم با راهنمايي های شما ياد بگيرم !

نمی خوام رانندگی ياد بگيری !

مهم نيست ، خيلي چيزها هست كه مي تونم ياد بگيرم !

چرا آرايش نکردی ؟ !

معذرت مي خوام ، الان خودمو برات خوشگل می کنم !

دهنت بو می ده !

ببخشيد ، الان مسواک می کنم تا خوشبو بشه !

بدنت بوی عرق می ده !

خيلي معذرت مي خوام ، الان دوش می گيرم و ادکلن می زنم !

لباست بوی غذا می ده !

حق با توست ، کُدوم لباسمو برات بپوشم؟ !

چقدر توی خواب خور و پُف می کنی ؟ !

واي ، خيلي ببخشيد ، کاش بيدارم می کردی !

موهاتو کوتاه نکن ، دوست ندارم !

هر جور تو بخوای !

چرا ناراحتی ، کشتي هات غرق شدن ؟ !

عشق تو رنجورم کرده !

حوصلة تو رو ندارم !

منم غير از تو کسی رو ندارم !

از خانوادت خوشم نمياد !

عوضش من به خانوادت

احترام مي ذارم !

از دستت خيلی عصبانيم !

ببخش منو که عصبانيت کردم !

تو مادر منو دوست نداری !

خدا ساية بزرگترها رو بر سر ما نگه داره !

می خوای به من دستور بدی ؟ !

می خوام خواهش کنم !

تو آبروی منو می بری !

انشاء الله توي دنيا و آخرت روسفيد و آبرومند باشی !

کاری نداری ، من دارم مي رم ؟ !

فدات بشم ، چشم براهت می مونم تا برگردي ، خدا نگهدارت باشه !

تو بی عُرضه ای !

عوضش مربّیِ فهميده ای مثل تو دارم !

چرا لباس من اُتو نداره ؟ !

شرمندة صبر و حوصلة توام ، الان مثل برق برات اُتو می کنم !

چقدر شُلی ؟ !

عشقت منو از پا انداخته !

دير به هم بجنبی رفتم !

فدات بشم ، آقايي کن ، يک کمي مهلت بده تا حاضر بشم !

چقدر حرف می زنی ، سرم رفت !

شنوندة خوبی مثلِ تو آدمو به ذوق مياره !

می خوام طلاقت بدم !

دل مهربونت نمی ذاره !

معناجويي در رنج

با مهارت « معناجويي در رنج » مي توانيد با همسري كه ناخوشايند شماست خوش رفتار باشيد !

« من از همسرم خوشم نمياد ، براي همينه كه نمي تونم باهاش خوشرفتار باشم ! اصلا ازش بدم مياد ! زوركي و اجباري باهاش زندگي مي كنم ! دوسش ندارم ، اصلا ازش متنفرم ! »

اين سخنان را بارها از آقايان و خانم ها در مشاوره شنيده ام ! « ويكتور فرانكل » در كتاب « انسان در جستجوي

معنا » بر آن است كه ناكامي ما به خاطر عدم مهارت در « معناجويي در رنج » است ! او مي گويد : حال كه بايد رنج برد پس چرا نتوانيم در دل شرايط رنج آور معاني زيبا پيدا كنيم ؟ ! كساني كه از مهارت معنا جويي در رنج برخوردارند از رنج خود رنجور نمي گردند !

بيش از هزار سال ، پيش از ويكتور فرانكل قرآن به مهارت معناجويي در رنج اشارتي داشته است :

« با آنان ( خانم ها ) به نيكويي رفتار كنيد ، و اگر از آنان خوشتان نمي آيد چه بسا چيزي كه شما را از آن خوش نمي آيد در حالي كه خداوند خير كثيري در آن نهاده باشد ! »

« وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ، فَإنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَي أنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً ! »

تو مو مي بيني و من پيچش مو

تو ابرو من اشارت هاي ابرو

آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند

نكته ها هست بسي محرم اسرار كجاست ؟

به مرگ نگيريم كه به تب راضي شود !

« شوهرم مدتي است قهر و سخت گيري مي كند تا من مهريه ام را ببخشم ! او مي خواهد مرا تحت فشار قرار دهد تا به خواسته هايش برسد ! »

اين سخن بعضي از خانم ها در مشاوره است !

قرآن مي فرمايد :

« براي آن كه بخشي از آن چه را كه به آن ها داده ايد باز ستانيد بر آنان سخت مگيريد مگر آن كه مرتكب فحشايي آشكار گردند ! »

« لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إلَّا أنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ !

»

جايگاه زن در اسلام

زن و مرد در پيشگاه خداوند يكسان اند

أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي .

آل عمران / 195

مقاتل بن حيان : لما رجعت أسماء بنت عميس من الحبشه مع زوجها جعفر بن أبي طالب دخلت علي نساء النبي ( ص ) فقالت : هل نزل فينا شي ء من القرآن ؟ قلن : لا ! فأتت رسول الله ( ص ) فقالت : يا رسول الله ! إن النساء لفي خيبه و خسار ! فقال ( ص ) : و مم ذلك ؟ ! قالت : لأنهن لا يذكرن بخير كما يذكر الرجال ! فأنزل الله تعالي هذه الآيه : « إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِيما ! » ( الاحزاب/ 35 )

او دوست داشتني است

الكافي/5/320/ باب حب النساء : عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِ اللَّهِ ( ع ) : مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِيَاءِ ( صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِمْ ) حُبُّ النِّسَاءِ !

زن كانون آرامش است

من لايحضره الفقيه/2/621/ باب الحقوق ... : وَ أَمَّا حَقُّ الزَّوْجَةِ : فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ ( عَزَّ وَ جَلَّ ) جَعَلَهَا لَكَ سَكَناً وَ أُنْساً ! فَتَعْلَمَ أَنَّ ذَلِكَ نِعْمَةٌ مِنَ اللَّهِ ( عَزَّ وَ جَلَّ ) عَلَيْكَ ! فَتُكْرِمَهَا وَ تَرْفُقَ بِهَا !

منحني ايمان انسان با منحني مهرورزي

منحني ايمان انسان با منحني مهرورزي او نسبت به خانم ها بالا مي رود : ( برتري ايمان انسان بستگي به ميزان مهرورزي او نسبت به خانم ها دارد )

من لايحضره الفقيه/3/384/ باب حب النساء : عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ ( ع ) يَقُولُ : الْعَبْدُ كُلَّمَا ازْدَادَ لِلنِّسَاءِ حُبّاً ازْدَادَ فِي الْإِيمَانِ فَضْلًا !

مستدرك الوسائل/14/157/ باب استحباب حب النساء المحللات و ... عَنْ عَلِيٍّ ( ع ) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) : كُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِيمَاناً ازْدَادَ حُبّاً لِلنِّسَاءِ !

او شيرين است

وسائل الشيعه/20/24/ باب استحباب حب النساء المحللات و ... عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ( ع ) قَالَ : كُلُّ مَنِ اشْتَدَّ لَنَا حُبّاً اشْتَدَّ لِلنِّسَاءِ حُبّاً وَ لِلْحَلْوَاءِ !

نيش او نوش است

المراه عقرب حلوه اللسبه !

نهج البلاغه /حکمت 61

او چون شميم دل انگيز گل ، خوشبوست

وسائل الشيعه/2/143/ باب استحباب التطيب ... عَنِ النَّبِيِّ ( ص ) قَالَ : حُبِّبَ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا ثَلَاثٌ : النِّسَاءُ وَ الطِّيبُ وَ جُعِلَتْ قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصَّلَاهِ !

مهر خود را به او ابراز کنيم

الكافي/5/569/ باب نوادر ... عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ( ع ) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) : قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّي أُحِبُّكِ لَا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً !

توان جسمي و روحي

توان جسمي و روحي او را در نظر بگيريم و زيبايي او را پاس بداريم :

الكافي/5/510/ باب إكرام الزوجه ... فِي رِسَالَهِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَي الْحَسَنِ ( ع ) : لا تُمَلِّكِ الْمَرْأَةَ مِنَ الْأَمْرِ مَا يُجَاوِزُ نَفْسَهَا ! فَإِنَّ ذَلِكَ أَنْعَمُ لِحَالِهَا وَ أَرْخَي لِبَالِهَا وَ أَدْوَمُ لِجَمَالِهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَه !

نازش را به قيمت گران بخريم

ميزان الحكمه/ ري شهري/ زوج : ان الرجل ليؤجر في رفع اللقمه الي في امراته !

همنشيني با او را غنيمت بشماريم

ميزان الحكمه/ ري شهري/ زوج : قال ( ص ) : جلوس المرء عند عياله احب الي الله تعالي من اعتكاف في مسجدي هذا !

به خانم ها نبايد جسارت كرد

مستدرك الوسائل/ 14/250/ باب استحباب إكرام الزوجه و ترك ... : عَنِ النَّبِيِّ ( ص ) أَنَّهُ قَالَ : إِنِّي أَتَعَجَّبُ مِمَّنْ يَضْرِبُ امْرَأَتَهُ وَ هُوَ بِالضَّرْبِ أَوْلَي مِنْهَا ! لاتَضْرِبُوا نِسَاءَكُمْ بِالْخَشَبِ فَإِنَّ فِيهِ الْقِصَاص !

گلی که می خواهی بو کنی پژمرده اش نکن

الكافي/5/509/ باب إكرام الزوجه : عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ( ع ) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) : أَ يَضْرِبُ أَحَدُكُمُ الْمَرْأَةَ ثُمَّ يَظَلُّ مُعَانِقَهَا !

با خانم ها خوش اخلاق باشيم

وسائل الشيعة/12/156/104 : أَنَّ النَّبِيَّ ( ص ) قَالَ : إِنَّ أَكْمَلَ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ خِيَارُكُمْ خِيَارُكُمْ لِنِسَائِهِ !

با هم گرايي و وفاق با خانم ها رفتار كنيم

بحارالأنوار/75/237/ باب مواعظ الصادق جعفر بن محمد ( ع ) لا غِنَى بِالزَّوْجِ عَنْ ثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ زَوْجَتِهِ وَ هِيَ : الْمُوَافِقَةُ لِيَجْتَلِبَ بِهَا مُوَافَقَتَهَا وَ مَحَبَّتَهَا وَ هَوَاهَا !

با خانم ها خوش رفتار باشيم

بحارالأنوار/71/165/ باب حسن المعاشرة و حسن ... : لايَكُنْ أَهْلُكَ أَشْقَي النَّاسِ بِك !

وَ حُسْنُ خُلُقِهِ مَعَهَا

نسبت به خانم ها نيكوكار باشيم

الكافي/2/105 : وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِ بَيْتِهِ مُدَّ لَهُ فِي عُمُرِهِ !

الكافي/8/219/ حديث الصيحة ... : وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زَادَ اللَّهُ فِي عُمُرِهِ !

به خانم ها زيان نرسانيم

وسائل الشيعة/282/ باب عدم جواز الإضرار بالمرأة : أَ لا وَ إِنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ بَرِيئَانِ مِمَّنْ أَضَرَّ بِامْرَأَتِهِ حَتَّي تَخْتَلِعَ مِنْهُ !

مستدرك الوسائل/15/380/ باب عدم جواز الإضرار بالمرأة : أَ لا وَ إِنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ بَرِيئَانِ مِمَّنْ أَضَرَّ بِامْرَأَةٍ حَتَّي تَخْتَلِعَ مِنْهُ ! وَ مَنْ أَضَرَّ بِالْمَرْأَةِ حَتَّي تَفْتَدِيَ مِنْهُ لَمْ يَرْضَ اللَّهُ [عَنْهُ ] بِعُقُوبَتِهِ دُونَ النَّارِ ، لِأَنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِلْمَرْأَةِ كَمَا يَغْضَبُ لِلْيَتِيم !

خطاهاي آنان را ناديده بگيريم

وَ إِنْ جَهِلَتْ غَفَرَ لَهَا !

قَالَ أَبُوعَبْدِ اللَّهِ ( ع ) : كَانَتِ امْرَأَةٌ عِنْدَ أَبِي ( ع ) تُؤْذِيهِ فَيَغْفِرُ لَهَا !

بر بد اخلاقي خانم ها صبوري كنيم

وسائل الشيعة/20/163/ باب أنه يحرم علي كل من الزوجين ... : مَنْ صَبَرَ عَلَي سُوءِ خُلُقِ امْرَأَتِهِ وَ احْتَسَبَهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ ( بِكُلِّ مَرَّةٍ ) يَصْبِرُ عَلَيْهَا مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَي أَيُّوبَ عَلَي بَلَائِهِ !

به سليقه آن ها اهميت بدهيم

وَ اسْتِعْمَالُهُ اسْتِمَالَةَ قَلْبِهَا بِالْهَيْئَةِ الْحَسَنَةِ فِي عَيْنِهَا !

( از سخنان امام صادق ( ع ) در تحف العقول )

در تأمين مخارج زندگی خانم ها كوشا باشيم

الكافي/5/510/ باب حق المرأة علي الزوج ... أَبُوعَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَي عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ : قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ( ع ) : مَا حَقُّ الْمَرْأَةِ عَلَي زَوْجِهَا الَّذِي إِذَا فَعَلَهُ كَانَ مُحْسِناً ؟ قَالَ : يُشْبِعُهَا وَ يَكْسُوهَا !

خانم ها را در گشايش اقتصادي قرار بدهيم

الكافي/4/11/ باب كفاية العيال و التوسع عليهم ... : عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ( ع ) قَالَ : أَرْضَاكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَسْبَغُكُمْ عَلَي عِيَالِهِ !

وَ تَوْسِعَتُهُ عَلَيْهَا !

لوازم آرايش و لباس آنان را فراهم كنيم

الكافي/5/511/ باب حق المرأة علي الزوج ... : عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ : قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ( ع ) : مَا حَقُّ الْمَرْأَةِ عَلَي زَوْجِهَا ؟ قَالَ : يَسُدُّ جَوْعَتَهَا وَ يَسْتُرُ عَوْرَتَهَا وَ لَا يُقَبِّحُ لَهَا وَجْهاً ! فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ وَ اللَّهِ أَدَّي حَقَّهَا ! قُلْتُ : فَالدُّهْنُ ؟ قَالَ : غِبّاً يَوْمٌ وَ يَوْمٌ لا ! قُلْتُ : فَاللَّحْمُ ؟ قَالَ : فِي كُلِّ ثَلَاثَةٍ فَيَكُونُ فِي الشَّهْرِ عَشْرَ مَرَّاتٍ لا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ ! قُلْتُ : فَالصِّبْغُ ؟ قَالَ : وَ الصِّبْغُ فِي كُلِّ سِتَّةِ أَشْهُرٍ ! وَ يَكْسُوهَا فِي كُلِّ سَنَةٍ أَرْبَعَةَ أَثْوَابٍ : ثَوْبَيْنِ لِلشِّتَاءِ وَ ثَوْبَيْنِ لِلصَّيْفِ وَ لايَنْبَغِي أَنْ يُفْقِرَ بَيْتَهُ مِنْ ثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ : دُهْنِ الرَّأْسِ وَ الْخَلِّ وَ الزَّيْتِ وَ يَقُوتُهُنَّ بِالْمُدِّ فَإِنِّي أَقُوتُ بِهِ نَفْسِي وَ عِيَالِي وَ لْيُقَدِّرْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ قُوتَهُ فَإِنْ شَاءَ أَكَلَهُ وَ إِنْ شَاءَ وَهَبَهُ وَ إِنْ شَاءَ تَصَدَّقَ بِهِ ! وَ لَا تَكُونُ فَاكِهَةٌ عَامَّةٌ إِلَّا أَطْعَمَ عِيَالَهُ مِنْهَا وَ لَا يَدَعْ أَنْ يَكُونَ لِلْعِيدِ عِنْدَهُمْ فَضْلٌ فِي الطَّعَامِ أَنْ يُسَنِّيَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً لَا يُسَنِّي لَهُمْ فِي سَائِرِ الْأَيَّامِ !

من لايحضره الفقيه/3/440/ باب حق المرأة علي الزوج ... : وَ سَأَلَ إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ( ع ) عَنْ حَقِّ الْمَرْأَةِ عَلَي زَوْجِهَا قَالَ : يُشْبِعُ بَطْنَهَا وَ يَكْسُو

جُثَّتَهَا وَ إِنْ جَهِلَتْ غَفَرَ لَهَا !

براي خانم ها هديه بخريم

وسائل الشيعة/21/514/ باب استحباب شراء التحف للعيال : عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) : مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرَي تُحْفَةً فَحَمَلَهَا إِلَي عِيَالِهِ كَانَ كَحَامِلِ صَدَقَةٍ إِلَي قَوْمٍ مَحَاوِيجَ وَ لْيَبْدَأْ بِالْإِنَاثِ قَبْلَ الذُّكُورِ ! فَإِنَّ مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَكَأَنَّمَا أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيل !

برای او خودآرايي کنيم

الكافي/5/567/ باب نوادر ... : عَنِ الْحَسَنِ بْنِ جَهْمٍ قَالَ : رَأَيْتُ أَبَاالْحَسَنِ ( ع ) اخْتَضَبَ فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ! اخْتَضَبْتَ ؟ ! فَقَالَ : نَعَمْ ! إِنَّ التَّهْيِئَةَ مِمَّا يَزِيدُ فِي عِفَّهِ النِّسَاءِ ! وَ لَقَدْ تَرَكَ النِّسَاءُ الْعِفَّةَ بِتَرْكِ أَزْوَاجِهِنَّ التَّهْيِئَةَ ! ثُمَّ قَالَ : أَيَسُرُّكَ أَنْ تَرَاهَا عَلَي مَا تَرَاكَ عَلَيْهِ إِذَا كُنْتَ عَلَى غَيْرِ تَهْيِئَةٍ ؟ ! قُلْتُ : لا ! قَالَ : فَهُوَ ذَاك !

به همسرمان در كارهاي منزل كمك كنيم

مستدرك الوسائل/13/48/ باب استحباب العمل في البيت : يا عَلِيُّ ! مَنْ لَمْ يَأْنَفْ مِنْ خِدْمَةِ الْعِيَالِ دَخَلَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ ! يا عَلِيُّ ! خِدْمَةُ الْعِيَالِ كَفَّارَةٌ لِلْكَبَائِرِ وَ يُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ وَ مُهُورُ حُورِ الْعِينِ وَ يَزِيدُ فِي الْحَسَنَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ ! يا عَلِيُّ ! لايَخْدُمُ الْعِيَالَ إِلَّا صَدِّيقٌ أَوْ شَهِيدٌ أَوْ رَجُلٌ يُرِيدُ اللَّهُ بِهِ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ !

طلاق و جدايي از خانم ها آخرين راه حل است

مستدرك الوسائل/14/250/ باب استحباب إكرام الزوجه و ترك ... : وَ عَنْهُ ( ص ) قَالَ : مَا زَالَ جَبْرَئِيلُ يُوصِينِي فِي أَمْرِ النِّسَاءِ حَتَّي ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَيَحْرُمُ طَلَاقُهُنَّ !

بحارالأنوار/100/253/ باب أحوال الرجال و النساء و ... : قَالَ النَّبِيُّ ( ص ) : مَا زَالَ جَبْرَئِيلُ يُوصِينِي بِالْمَرْأَةِ حَتَّي ظَنَنْتُ أَنَّهُ لايَنْبَغِي طَلَاقُهَا إِلَّا مِنْ فَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ !

زن در انديشه ها

ناپلئون : اگر زن نبود نوابغ جهان را كه پرورش مي داد !

ناپلئون : اگر مي خواهيد اندازه تمدن و پيشرفت ملتي را بدانيد به زنان آن ملت بنگريد !

توجه به شخصيت واقعي زنان مطمئن ترين روش براي توسعه امنيت اجتماعي در جوامع است !

امرسون : تمدن نتيجه نفوذ زنان پارساست !

شكسپير : چيزي كه در زن قلب مرا تسخير مي كند مهرباني اوست نه روي زيبايش ، من زني را بيشتر دوست دارم كه مهربان تر باشد !

ولتر : زيبايي زن ( شكل ) فقط چشم را لذت مي بخشد اما شمايل او روح را نوازش مي كند !

جرجي زيدان : خوشگلي زن آرايه اي است ناپايدار ، ولي حسن اخلاق او نعمتي است هميشگي !

در جوامع امروز كه فعاليت زن و مرد مشترك و مثل هم شده است و خانم ها دوش به دوش مردان فعاليت مي كنند ، لطافت زندگي رنگ باخته است !

تنها به هر اندازه كه زن آرام ، مطيع ، با عصمت و با عفت است به همان اندازه قدرت فرمانروايي او شديدتر و استوارتر است !

بخشي از شكاف موجود در نهاد خانواده متاثر از آسيب پذيري خانم هاست

!

پيامبر خدا ( ص ) : خداوند ( تبارك و تعالي ) به زنان مهربان تر از مردان است !

عنه ( ص ) : إنّ اللَّهَ ( تباركَ و تعالي ) علَي الإناثِ أرأفُ مِنهُ علَي الذُّكورِ !

و ما مِن رجُلٍ يُدخِلُ فَرحَةً علَي امرأةٍ بَينَهُ و بَينَها حُرمَةٌ إلّا فَرَّحَهُ اللَّهُ تعالي يَومَ القِيامَةِ !

هيچ مردي نيست كه زني از محرم هاي خود را خوشحال سازد مگر اين كه خداوند متعال در روز قيامت او را شاد گرداند !

زن كانون آرامش

قرآن زيباترين تعريف را از زن دارد !

زن از نگاه قرآن « كانون آرامش » است !

« و از نشانه هاي اوست كه براي شما همانند خودتان همسراني آفريد تا در کنارشان آرام گيريد ! »

« وَ مِنْ ءَايَتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَجاً لِّتَسكُنُوا إِلَيْهَا »

روم/21

زن سکّان دار کشتیِ آرامش در اقيانوس پُر تلاطم زندگی است !

در عصر اضطراب که آرامش گمشدة آدمی است ، او آرام بخش زندگی است !

آرامش همان کيميای ناياب عصر ماست !

آرامش گوهر نايابی است که انسان سرگشتة عصر ما در توسعة اقتصادی ، سياسی و ... در پی آن است !

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گرديم !

يار در خانه و ما گردِ جهان می گرديم !

ازدواج بنايي است که سنگ زيرين آن زن است !

زن پناهگاهی است که قوی ترين مردان ( چون ناپلئون بناپارت كه سربازانش از او در هراس بودند ) به او پناهنده می شوند !

زن كانونِ مهری است که محمد ( درود خداوند بر

او باد ) در دريافت نخستين تجربة وحی ، با تنی لرزان و مضطرب از سنگينیِ بار پيام الهي از « حراء » به سوی او ( خديجه ) سرازير می شود ؛ و چون خديجه او را در بر می گيرد ، آرامشی سراسر وجودش را می پوشاند !

زن مرجع و بازگشتگاهي است که حيدرِِ کرّارِ غيرِ فرّار ، خسته از نامردمی هایِ مردنماها ( يا اشباه الرجال و لا رجال ) به سوی او می گريزد ، و چون چشمش به چشم فاطمه پيوند می خورد ، گويا دو چشمه ، يا دو دريايي از مهر است که به هم رسيده و طنين آية « مرج البحرين يلتقيان » را در فضای هستی می پراکند !

ادب عشق تقاضا نکند بوس و کنار

دو نگه چون به هم آميخت همان آغوش است !

ازدواج پيوندی است که مغناطيس و جاذبة عشق و مهر آن را از گسستگی باز می دارد :

« و جعل بينكم موده و رحمه »

« و خداوند بين زن و شوهر دوستي و مهرباني افكند ! »

( روم/ 21 )

در ازدواج نشانه هايي براي انديشه مداران است :

« ان في ذلك لأيات لقوم يتفكرون ! »

« در آن نشانه هايي است براي كساني كه مي انديشند ! »

( روم/21 )

نظير اين آيه ، ( آية 189 ) در سورة اعراف است .

خلاصه اين كه : « زن كانون آرامش است ! »

زيباشناختي پوشش خانم ها

حس « تغزل » در انسان چه حسي است ؟ بخش مهمي از ادبيات جهان عشق و غزل است !

در اين بخش از ادبيات مرد محبوب و معشوق خود را ستايش مي كند ، به پيشگاه او نياز مي برد ، او را بزرگ و خود را كوچك جلوه مي دهد ، خود را نيازمند كوچك ترين عنايت او مي داند ، مدعي مي شود كه محبوب و معشوق « صد مُلك جان به نيم نظر مي تواند بخرد ، پس چرا در اين معامله تقصير مي كند » ، از فراق او دردمندانه مي نالد !

چرا انسان در مورد ساير نيازهاي خود غزل سرايي نمي كند ؟

آيا تا حالا ديده ايد كه يك آدم پول پرست براي پول ، يك آدم جاه پرست براي جاه و مقام غزل سرايي كند ؟ ! آيا تاكنون كسي براي نان غزل سرايي كرده است ؟ چرا هر كسي از شعر و غزل ديگري خوشش مي آيد ؟ چرا همه از ديوان حافظ اين قدر لذت مي برند ؟ همه آن را با زبان يك هيجان و حس ژرف كه سراپاي وجودش را گرفته است منطبق مي بينند ؟

انسان براي عشق خود موسيقي خاصي دارد ، هم چنان كه براي معنويات نيز موسيقي خاص دارد ، در صورتي كه براي نيازهاي مادي مانند آب و نان موسيقي ندارد !

در قديم يكي از شيرين ترين آرزوهاي جوانان ازدواج بود ! « شب زفاف را كم تر از تخت پادشاهي » نمي دانستند !

ازدواج در قديم پس از يك دوران انتظار و آرزومندي انجام مي گرفت و به همين دليل زن و شوهر يكديگر را عامل خوشبختي خود مي دانستند ، ولي امروز ارتباط فراوان پسر و

دختر پيش از ازدواج جايي براي آن اشتياق ها نگذاشته است !

ارتباط زياد پسران و دختران ازدواج را به صورت يك وظيفه ، تكليف و محدوديت درآورده است كه بايد آن را با توصيه هاي اخلاقي و يا با زور بر جوانان تحميل كرد !

تفاوت جامعه اي كه روابط دختر و پسر را مشروط به ازدواج مي داند با جامعه اي كه روابط پيش از ازدواج را روا مي داند اين است كه ازدواج در جامعه اولي پايان انتظار است و در دومي آغاز محروميت و محدوديت است ، و به آزادي دختر و پسر خاتمه مي دهد و آن ها را ملزم مي سازد كه به يكديگر وفادار باشند !

در سيستم باز پسران تا جايي كه ممكن باشد از ازدواج و تشكيل خانواده سر باز مي زنند ، و فقط هنگامي كه نيروهاي جواني و شور و نشاط آن ها رو به ضعف و سستي مي نهد اقدام به ازدواج مي كنند ، و در اين موقع زن را فقط براي فرزند زادن و خدمتكاري و كلفتي مي خواهند !

در سيستم باز پيوند ازدواج هاي موجود نيز سست مي شود ، و به جاي اين كه خانواده بر پايه يك عشق خالص و محبت عميق استوار باشد و هر يك از زن و شوهر همسر خود را عامل خوشبختي خود بداند بر عكس به چشم رقيب و عامل سلب آزادي و محدوديت مي بيند و چنان كه اصطلاح شده است يكديگر را « زندانبان » مي نامند !

وقتي پسر يا دختري مي خواهد بگويد ازدواج كرده ام مي گويد براي

خودم زندانبان گرفته ام ! براي اين كه پيش از ازدواج آزاد بود و حالا اين آزادي ها محدود شده است ! بديهي است كه روابط خانواده درچنين سيستمي تا چه اندازه سرد و سست و غير قابل اطمينان است !

زن زيبا آفريده شده است !

زيبايي جاذبه دارد ، جاذبه عشق برانگيز است و عشق حرکت مي آفريند !

زيبايي هويتي دو قطبي ( عيني _ ذهني ) است !

تخيلِ انسان درگير آن زيبايي است که در دسترس او قرار نگرفته باشد :

چو شو گيرم خيالت را در آغوش

سحر از بسترم بوي گل آيو

ويل دورانت مي گويد : دامن هاي كوتاه براي همه ي جهانيان به جز خياطان نعمتي است ، و تنها عيب شان اين است كه قدرت تخيل مردان را ضعيف تر مي كند !

شايد اگر مردان قوه ي تخيل نداشته باشند زنان نيز چندان زيبا نباشند !

دختر امروزي مي خواهد روح و جسم خود را بيش از پيش نمايان سازد ؛ اين كار حواس را موقتا به خود جلب مي كند اما به سختي ممكن است روح و روان مرد را نيز جلب كند !

مردِ پخته ، امتناع و خود داري ظريفانه ي زن را دوست مي دارد !

وصالِ هر چيز از زيبايي آن مي کاهد ؛ چرا که تخيل انسان را از درگيري در مي آورد !

هر آن چه به سادگي در دسترس انسان قرار گرفت از شوق و ميل انسان مي کاهد !

الامام علي ( ع ) : اذا كثرت المقدره قلت الشهوه !

افلاطون مي گويد : وصال مدفن عشق است !

روانشناسان

مي گويند : وصال به عشق پايان مي دهد !

سعدي مي گويد : شوق است در جدايي و جور است در نظر !

پوشش زن موجب مي شود زن هميشه يك وجود سر به مهر و معمايي باشد و تخيل مرد پيوسته درگير زيبايي زن خواهد بود ! در اين صورت زن هميشه براي مرد جذاب خواهد بود و مرد براي کشف او در تکاپوست تا اين که با پيوندي محکم و استوار ( ازدواج ) به وصال او مي رسد و از اين رهگذر خانواده که واحد اجتماع است پديد مي آيد !

آلفرد هيچکاک کارگردان مشهور سينما مي گويد : من معتقدم زن بايد مثل فيلمي پرهيجان و پرآنتريك باشد ، يعني ماهيت خود را كم تر آشکار کند و براي كشف خود مرد را به نيروي تخيل و تصور زيادتري وادارد ؛ زنان شرقي تا چند سال پيش به خاطر پوشش جذاب مي نمودند و همين مسأله جاذبه نيرومندي به آن ها مي داد ؛ اما به تدريج با تلاشي كه زنان اين كشورها براي برابري با زنان غربي از خود نشان مي دهند ، از پوشش آنان کاسته مي گردد و به همين نسبت از جاذبه شان نيز كاسته مي شود !

هجر مايه مشتاقي است !

امروز خلأ عشق هاي پايدار و ژرف در دنياي اروپا و امريكا نمايان است !

امروز در دنياي غرب از عشق هاي رومانتيك و رؤيايي مانند : « رومئو و ژوليت » خبري نيست !

اولين قرباني آزادي و بي بندوباري ، عشق ، شور ، احساسات و نهاد خانواده است !

در جهان امروز هرگز عشق هايي از نوع عشق هاي

شرقي از قبيل : ليلي و مجنون ، خسرو و شيرين رشد و نمو نمي كند !

اين قصه ها بيان گر واقعيات جامعه شرقي آن روز است !

از اين داستان ها مي توان فهميد كه زن بر اثر دور نگه داشتن خود از دسترس آسان مرد تا كجا پايه خود را بالا برده است و تا چه حد سر نياز مرد را به آستان خود فرود آورده است ؟ !

درك زن از اين حقيقت تمايل او را به پوشش بدن خود و مخفي كردن خود به صورت يك راز افزايش داده است !

ويل دورانت مي گويد : زنان دريافته اند كه دست و دل بازي مايه ي طعن و تحقير آنهاست !

خودداري از انبساط و امساك در بذل و بخشش بهترين سلاح براي شكار مردان است !

اگر اعضاي نهاني انسان را در معرض عام تشريح مي كردند توجه ما به آن جلب مي شد ، ولي رغبت و قصد به ندرت تحريك مي گرديد !

مرد جوان به دنبال چشمان پر از حياء است و بي آن كه بداند حس مي كند كه اين خودداري ظريفانه از يك لطف و رقت عالي خبر مي دهد !

مولوي عارف نازك انديش و دوربين در تأثير حريم و حائل ميان زن و مرد در افزايش قدرت و محبوبيت زن و در بالا بردن مقام او و گداختن مرد در آتش عشق و سوز مثالي لطيف آورده است :

مرد و زن را به آب و آتش تشبيه كرده و مي گويد : مرد چون آب و زن مانند آتش است اگر حائل از ميان آب و آتش برداشته شود آب بر

آتش غلبه مي كند و آن را خاموش مي سازد اما اگر حائل و حاجبي ميان آن دو باشد ، مانند اين كه آب را در ديگي قرار دهند و آتش در زير آن ديگ روشن كنند ، آن وقت است كه آتش آب را تحت تأثير خود قرار مي دهد ، اندك اندك او را گرم مي كند و جوشش در او به وجود مي آورد تا آن جا كه سراسر وجود او را تبديل به بخار مي سازد !

مرد بر خلاف آن چه تصور مي رود در عمق روح خويش از ابتذال زن و از تسليم و رايگاني او متنفر است !

مرد هميشه عزت و استغناء و بي اعتنائي زن را نسبت به خود ستوده است !

به طور كلي رابطه اي است ميان عدم دسترسي آسان و فراق از يك سو ، و عشق و سوز و گران بهايي از سويي ديگر ! همچنان كه رابطه اي است ميان عشق و سوز از يك سو و هنر و زيبايي از سويي ديگر ! يعني عشق با فراق و عدم دسترسي آسان شكوفا مي شود و هنر و زيبايي نيز در عشق رشد و نمو مي يابد !

برتراند راسل مي گويد : از منظر هنر مايه تأسف است كه به آساني به زنان بتوان دست يافت و بهتر آن است كه وصال زنان دشوار باشد بدون آن كه غير ممكن گردد !

ويل دورانت در لذات فلسفه مي گويد : آن چه بجوييم و نيابيم عزيز و گران بها مي گردد !

زيبائي به قدرت ميل بستگي دارد و ميل با اقناع و ارضاء ضعيف شده و با منع و جلوگيري قوي مي گردد

!

... وَ لا مُتَّخِذي أَخْدانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ !

... و نه آن كه در پنهاني دوست گيريد . و هر كس به ايمان كفر ورزد قطعاً عملش تباه و بي اثر مي شود ، و در آخرت از زيانكاران است !

مائده/5

عروسي خوبان

پيشنهاد

سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ( ع ) يَقُولُ :

شنيدم علي پسر ابو طالب ( ع ) مي فرمود :

أَتَانِي أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا :

روزي ابوبكر و عمر پيش من آمدند و گفتند :

لَوْ أَتَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ ( ص ) فَذَكَرْتَ لَهُ فَاطِمَةَ !

كاش نزد فرستاده خدا مي رفتي و فاطمه را خواستگاري مي كردي !

خواستگاري

فَأَتَيْتُهُ !

به نزد رسول خدا ( ص ) شتافتم !

فَلَمَّا رَآنِي رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) ضَحِكَ ، ثُمَّ قَالَ :

چون مرا ديد تبسمي كرده ، فرمود :

مَا جَاءَ بِكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ حَاجَتُكَ ؟ !

يا اباالحسن ! درخواستت تو را به سوي من آورد ؟ !

فَذَكَرْتُ لَهُ قَرَابَتِي وَ قِدَمِي فِي الْإِسْلَامِ وَ نُصْرَتِي لَهُ وَ جِهَادِي !

در پاسخ : خويشي و صميميت ، پيشينة اسلامي ، ياري گري و جهادم را يادآور شدم !

فَقَالَ : يَا عَلِيُّ ! صَدَقْتَ ! فَأَنْتَ أَفْضَلُ مِمَّا تَذْكُرُ !

فرمود : اي علي راست گفتي ، تو برتر از آني كه مي گويي !

فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ! فَاطِمَةُ تُزَوِّجُنِيهَا !

گفتم : اي فرستاده ي خدا ! فاطمه را به همسري من دهيد !

فَقَالَ : يَا عَلِيُّ ! إِنَّهُ قَدْ ذَكَرَهَا قَبْلَكَ رِجَالٌ

فرمود : علي جان ! پيش از تو مرداني چند به خواستگاري او آمده اند !

فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لَهَا ، فَرَأَيْتُ الْكَرَاهَةَ فِي وَجْهِهَا !

ولي هرگاه به او مي گفتم ، بي ميلي او را ديدم !

وَ لَكِنْ عَلَي رِسْلِكَ حَتَّي اََخْرُجَ إِلَيْكَ !

اما تو صبوري

كن تا برگردم !

اندرون مهر

فَدَخَلَ عَلَيْهَا

پيامبر مهرباني ( ص ) بر دخترش وارد شد !

فَقَامَتْ !

فاطمه از جاي برخاست !

فَأَخَذَتْ رِدَاءَهُ !

روپوش پدر را گرفت !

وَ نَزَعَتْ نَعْلَيْهِ !

كفش هاي او را از پايش درآورد !

وَ أَتَتْهُ بِالْوَضُوءِ ، فَوَضَّأَتْهُ بِيَدِهَا ، وَ غَسَلَتْ رِجْلَيْهِ !

آب آورده ، دست و رو ، و پاهاي پدر را بشست !

ثُمَّ قَعَدَتْ !

سپس از پاي نشست !

رايزني و نظر خواهي

فَقَالَ لَهَا : يَا فَاطِمَةُ !

رسول خدا ( ص ) فرمود : دخترم !

فَقَالَتْ : لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ ! حَاجَتُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ !

فاطمه ( س ) : بله بله ! امر بفرماييد ، يا رسول الله !

فقال : إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مَنْ قَدْ عَرَفْتِ قَرَابَتَهُ وَ فَضْلَهُ وَ إِسْلَامَهُ !

پيامبر ( ص ) : علي ابن ابيطالب كسي است كه خويشاوندي ، برتري و اسلامش را مي شناسي !

وَ إِنِّي قَدْ سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ يُزَوِّجَكِ خَيْرَ خَلْقِهِ وَ أَحَبَّهُمْ إِلَيْهِ

و از سويي از پروردگارم خواسته ام كه تو را به همسري بهترين و دوست داشتني ترين آفرينشش درآورد !

وَ قَدْ ذَكَرَ مِنْ أَمْرِكِ شَيْئاً

او از تو خواستگاري كرده !

فَمَا تَرَيْنَ !

نظر تو چيست ؟

فَسَكَتَتْ !

فاطمه ( س ) سكوت كرد !

وَ لَمْ تُوَلِّ وَجْهَهَا

و رُخ نگردانيد !

وَ لَمْ يَرَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) كَرَاهَةً

پيامبر ( ص ) در او ناخوشنودي نديد !

فَقَامَ وَ هُوَ يَقُولُ :

رسول خدا ( ص ) برخاسته و مي گفت :

اللَّهُ أَكْبَرُ !

خداوند بزرگ تر

است !

سُكُوتُهَا إِقْرَارُهَا

سكوت فاطمه خوشنودي اوست !

پيمان همسري

قَالَ عَلِيٌّ : فَزَوَّجَنِي رَسُولُ اللَّهِ ( ص )

علي ( ع ) فرمود : رسول خدا ( ص ) فاطمه را به همسري من درآورد !

ثُمَّ أَتَانِي فَأَخَذَ بِيَدِي فَقَالَ :

آن گاه به سوي من آمده ، دست مرا گرفت و فرمود :

قُمْ بِسْمِ اللَّهِ !

برخيز به نام خدا !

وَ قُلْ : عَلَي بَرَكَةِ اللَّهِ !

و بگو : بر اساس بركت خداوند !

وَ ما شاءَ اللَّهُ !

و آن چه خداوند بخواهد !

لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ !

نيرويي نيست جُز به وسيله او !

تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ !

بر او تكيه و اعتماد مي كنم !

ثُمَّ جَاءَنِي حَتَّي أَقْعَدَنِي عِنْدَهَا ( ع ) !

سپس مرا آورد ، نزد دخترش نشاند !

نيايش

ثُمَّ قَالَ :

سپس به پيشگاه خداوند عرض كرد :

اللَّهُمَّ ! إِنَّهُمَا أَحَبُّ خَلْقِكَ إِلَيَّ !

خدايا ! اين دو پيش من دوست دوست داشتني ترين آفرينش تواند !

فَأَحِبَّهُمَا !

تو هم اين دو را دوست بدار !

وَ بَارِكْ فِي ذُرِّيَّتِهِمَا !

در نسل اين دو بركت قرار ده !

وَ اجْعَلْ عَلَيْهِمَا مِنْكَ حَافِظاً !

و از سوي خود ، نگاهدارنده اي بر ايشان بگمار !

وَ إِنِّي أُعِيذُهُمَا بِكَ وَ ذُرِّيَّتَهُمَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ !

اين دو و نسلشان را از شيطان رانده شده به پناه تو مي دهم !

مهريه مهرورزان

قَالَ عَلِيٌّ ( ع ) : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) :

علي ( ع ) : پيامبر ( ص ) به من فرمود :

قُمْ فَبِعِ الدِّرْعَ !

برخيز و زره خود را بفروش !

فَقُمْتُ فَبِعْتُهُ !

برخاستم و زره خود را فروختم !

وَ أَخَذْتُ الثَّمَنَ !

پولش را گرفتم !

وَ دَخَلْتُ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ ( ص )

و به محضر پيامبر اكرم ( ص ) شرفياب شدم !

فَسَكَبْتُ الدَّرَاهِمَ فِي حِجْرِهِ !

و در دامنش ريختم !

فَلَمْ يَسْأَلْنِي كَمْ هِيَ ؟ !

نپرسيد : چقدر است ؟ !

وَ لا أَنَا أَخْبَرْتُهُ !

من نيز سخني نگفتم !

اولين خريد

ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً !

سپس مشتي از آن پول ها را برگرفت !

وَ دَعَا بِلَالًا !

بلال را فراخواند !

فَأَعْطَاهُ ، فَقَالَ :

به وي داد و فرمود :

ابْتَعْ لِفَاطِمَةَ طِيباً !

براي فاطمه عطري بخر !

گروه خريد

ثُمَّ قَبَضَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) مِنَ الدَّرَاهِمِ بِكِلْتَا يَدَيْهِ !

آن گاه هر دو مشت خود را از آن پول ها پر كرد !

فَأَعْطَاهُ أَبَا بَكْرٍ ، وَ قَالَ :

به ابوبكر داد ، و به وي فرمود :

ابْتَعْ لِفَاطِمَةَ مَا يُصْلِحُهَا مِنْ ثِيَابٍ وَ أَثَاثِ الْبَيْتِ !

براي فاطمه آن چه شايسته است از پوشاك و اثاث منزل خريداري كن !

وَ أَرْدَفَهُ بِعَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ ، وَ بِعِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ !

آن گاه عمار بن ياسر و تني چند از يارانش را در پي ابوبكر روان ساخت !

فَحَضَرُوا السُّوقَ !

به بازار شدند !

فَكَانُوا يَعْتَرِضُونَ الشَّيْ ءَ مِمَّا يُصْلِحُ !

هر چه را شايسته مي ديدند !

فَلا يَشْتَرُونَهُ حَتَّي يُعْرِضُوهُ عَلَي أَبِي بَكْرٍ !

نمي خريدند تا به ابوبكر نشان دهند !

فَإِنِ اسْتَصْلَحَهُ اشْتَرَوْهُ !

اگر او مي پسنديد ، مي خريدند !

جهيزية زيبا

فَكَانَ مِمَّا اشْتَرَوْهُ :

از آنچه خريدند :

قَمِيصٌ بِسَبْعَةِ دَرَاهِمَ !

پيراهني به هفت درهم !

خِمَارٌ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ !

روسري بلندي به چهار درهم !

قَطِيفَةٌ سَوْدَاءُ خَيْبَرِيَّةٌ !

رواندازي مشكي از خيبر !

سَرِيرٌ مُزَمَّلٌ بِشَرِيطٍ !

تختي كه وسط آن با ليف خرما بافته شده بود !

فِرَاشَيْنِ مِنْ خَيْشِ مِصْرَ :

دو تشك از كتان مصر !

حَشْوُ أَحَدِهِمَا لِيفٌ

يكي از آن دو با ليف خرما !

وَ حَشْوُ الْآخَرِ مِنْ جِزِّ الْغَنَمِ

و ديگري با پشم گوسفند پر شده بود !

أَرْبَعَ مَرَافِقَ مِنْ أَدَمِ الطَّائِفِ !

چهار متكا از پوست طائف !

حَشْوُهَا إِذْخِرٌ !

كه با علفي به نام اِذخِر پر شده بود

!

سِتْرٌ مِنْ صُوفٍ !

پرده اي پشمي !

حَصِيرٌ هَجَرِيٌّ !

حصيري كه محصول هَجَر بود ! ( نام شهري در يمن )

رَحًي لِلْيَدِ !

آسيايي دستي

مِخْضَبٌ مِنْ نُحَاسٍ

باديه اي مسي !

سِقَاءٌ مِنْ أَدَمٍ

ظرفِ آب خوري كه از پوست بود !

قَعْبٌ لِلَّبَنِ

كاسه اي چوبي براي شير !

شَنٌّ لِلْمَاءِ

مشكي براي آب

مِطْهَرَةٌ مُزَفَّتَةٌ

آفتابه اي قيراندود

جَرَّةٌ خَضْرَاءُ

سبويي سبز

كِيزَانُ خَزَفٍ

چند كوزه سفالي

مبارك باد

حَتَّي إِذَا اسْتَكْمَلَ الشِّرَاءَ !

همين كه خريد كامل شد !

حَمَلَ أَبُو بَكْرٍ بَعْضَ الْمَتَاعِ

ابوبكر بخشي را

وَ حَمَلَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ( ص ) الَّذِينَ كَانُوا مَعَهُ الْبَاقِيَ !

و ياران ديگر برخي را برداشته ، به سوي پيامبر روان شدند !

فَلَمَّا عَرَضَ الْمَتَاعَ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ ( ص )

چون به محضر پيامبر ( ص ) عرضه شد

جَعَلَ يُقَلِّبُهُ بِيَدِهِ وَ يَقُولُ :

با دست مباركش زير و رو مي كرد و مي فرمود :

بَارَكَ اللَّهُ لِأَهْلِ الْبَيْت !

خداوند براي خاندان مبارك كند !

ايام نامزدي

قَالَ عَلِيٌّ ( ع ) :

علي ( ع ) مي فرمايد :

فَأَقَمْتُ بَعْدَ ذَلِكَ شَهْراً أُصَلِّي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ( ص )

پس از آن ، يك ماه با پيامبر ( ص ) نماز مي خواندم

وَ أَرْجِعُ إِلَي مَنْزِلِي

به منزل خويش باز مي گشتم !

وَ لا أَذْكُرُ شَيْئاً مِنْ أَمْرِ فَاطِمَةَ ( ع ) !

و دربارة فاطمه ( س ) سخني نمي گفتم !

واسطة وصل

ثُمَّ قُلْنَ أَزْوَاجُ رَسُولِ اللَّهِ ( ص ) :

روزي خانم هاي پيامبر ( ص ) به من گفتند :

أَ لا نَطْلُبُ لَكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ( ص ) دُخُولَ فَاطِمَةَ عَلَيْكَ ؟ !

آيا نمي خواهي از پيامبر ( ص ) وصال فاطمه ( س ) را براي تو بخواهيم ؟ !

فَقُلْتُ : افْعَلْنَ فَدَخَلْنَ عَلَيْهِ

گفتم : آري !

درخواستي زيبا

فَقَالَتْ أُمُّ أَيْمَنَ : يَا رَسُولَ اللَّهِ !

به محضر پيامبر شرفياب شدند ، ام ايمن گفت : اي فرستاده ي خدا !

لَوْ أَنَّ خَدِيجَةَ بَاقِيَةٌ

اگر خديجه زنده بود

لَقَرَّتْ عَيْنُهَا بِزِفَافِ فَاطِمَةَ !

با عروسي فاطمه شاد مي شد !

وَ إِنَّ عَلِيّاً يُرِيدُ أَهْلَهُ !

علي بن ابيطالب ( ع ) همسرش را مي خواهد !

فَقَرَّ عَيْنَ فَاطِمَةَ بِبَعْلِهَا !

چشم فاطمه را به شوهرش روشن كن !

وَ اجْمَعْ شَمْلَهَا !

او را از تنهايي درآور !

وَ قَرَّ عُيُونَنَا بِذَلِكَ !

ما را نيز به اين عروسي شادمان كن !

شرمي با شكوه

فَقَالَ : فَمَا بَالُ عَلِيٍّ لَا يَطْلُبُ مِنِّي زَوْجَتَهُ ؟ !

پيامبر ( ص ) فرمود : چرا علي خود ، همسرش را از من نمي خواهد ؟ !

فَقَدْ كُنَّا نَتَوَقَّعُ ذَلِكَ مِنْهُ !

من آن را از او انتظار داشتم !

قَالَ عَلِيٌّ :

علي ( ع ) مي فرمايد :

فَقُلْتُ : الْحَيَاءُ يَمْنَعُنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ !

گفتم : شرم مرا باز داشت از اينكه خود درخواست كنم ، اي فرستاده خدا !

آرايش عروس

فَالْتَفَتَ إِلَي النِّسَاءِ فَقَالَ : مَنْ هَاهُنَا ؟

آن بزرگوار رو به سوي بانوانش كرده فرمود : كيست اينجا ؟

فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ :

ام سلمه گفت :

أَنَا أُمُّ سَلَمَةَ وَ هَذِهِ زَيْنَبُ وَ هَذِهِ فُلَانَةُ وَ فُلَانَةُ !

من ، زينب ، فلاني و فلاني !

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) :

پيامبر ( ص ) فرمود :

هَيِّئُوا لِابْنَتِي وَ ابْنِ عَمِّي فِي حُجَرِي بَيْتاً !

يكي از اتاق هايم را براي پسرعمويم علي و دخترم فاطمه آماده كنيد !

فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ :

ام سلمه گفت :

فِي أَيِّ حُجْرَةٍ يَا رَسُولَ اللَّهِ ؟

كدام يك را ، يا رسول الله ؟

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ : فِي حُجْرَتِكِ !

فرمود : اتاق خودت را !

وَ أَمَرَ نِسَاءَهُ أَنْ يُزَيِّنَّ !

آن گاه به همسرانش دستور داد تا بيارايند !

وَ يُصْلِحْنَ مِنْ شَأْنِهَا !

و در خور شأن و شخصيت فاطمه شايسته كنند !

شميم دل انگيز

قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ : فَسَأَلْتُ فَاطِمَةَ :

ام سلمه مي گويد : از فاطمه ( س ) پرسيدم :

هَلْ عِنْدَكِ طِيبٌ ادَّخَرْتِيهِ لِنَفْسِكِ ؟

عطري براي خود ذخيره كرده اي ؟

قَالَتْ : نَعَمْ !

فرمود : آري !

فَأَتَتْ بِقَارُورَةٍ

شيشه اي آورد !

فَسَكَبَتْ مِنْهَا فِي رَاحَتِي !

و مقداري عطر كف دستم ريخت !

فَشَمِمْتُ مِنْهَا رَائِحَةً مَا شَمِمْتُ مِثْلَهَا قَطُّ !

شميمي دل انگيز از آن به مشامم رسيد كه هرگز مانندش را نبوييده بودم !

وليمه و مشاركت

قَالَ عَلِيٌّ ( ع ) :

علي ( ع ) مي فرمايد :

ثُمَّ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ :

پيامبر اكرم ( ص ) به من فرمود :

يَا عَلِيُّ ! اصْنَعْ لِأَهْلِكَ طَعَاماً فَاضِلًا !

اي علي ! غذاي فراواني براي عروسي با همسرت آماده كن !

مِنْ عِنْدِنَا اللَّحْمُ وَ الْخُبْزُ !

گوشت و نانش به عهده ي ما !

وَ عَلَيْكَ التَّمْرُ وَ السَّمْنُ

خرما و روغن هم به عهده ي تو !

فَاشْتَرَيْتُ تَمْراً وَ سَمْناً

خرما و روغن خريدم !

فَحَسَرَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) عَنْ ذِرَاعِهِ !

پيامبر ( ص ) آستين خود بالا زد !

وَ جَعَلَ يَشْدَخُ التَّمْرَ فِي السَّمْنِ

خرماها را خُرد نموده ، در ميان روغن مي ريخت !

حَتَّي اتَّخَذَهُ حَيْساً !

تا اين كه غذايي به وجود آورد كه « حَيس » نام داشت !

وَ بَعَثَ إِلَيْنَا كَبْشاً سَمِيناً فَذُبِحَ !

آن گاه گوسفندي چاق براي ما فرستاد !

وَ خُبِزَ لَنَا خُبْزٌ كَثِيرٌ

و نان فراواني نيز پخته شد !

دعوت كريمانه

ثُمَّ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) :

پيامبر ( ص ) به من فرمود :

ادْعُ مَنْ أَحْبَبْتَ !

هر كه را دوست داري ، دعوت كن !

فَأَتَيْتُ الْمَسْجِدَ

وارد مسجد شدم !

وَ هُوَ مُشْحَنٌ بِالصَّحَابَةِ !

از ياران رسول الله پُر بود !

فَاُُحْيِيتُ [فَحَيِيتُ ] اَنْ اُشْخِصَ قَوْماً وَ اَدَعَ قَوْماً !

شرم كردم گروهي را دعوت كنم و گروهي را واگذارم !

ثُمَّ صَعِدْتُ عَلَي رَبْوَةٍ هُنَاكَ وَ نَادَيْتُ :

بر بلندي قرار گرفته ، ندا در دادم :

اَجِيبُوا إِلَي وَلِيمَةِ فَاطِمَةَ !

مهماني فاطمه را پاسخ گوييد !

بركت در غذا

فَأَقْبَلَ النَّاسُ أَرْسَالًا !

مردم گروه گروه آمدند !

فَاسْتَحْيَيْتُ مِنْ كَثْرَةِ النَّاسِ وَ قِلَّةِ الطَّعَامِ !

از زيادي ميهمانان و كمي غذا شرمگين بودم !

فَعَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) مَا تَدَاخَلَنِي !

پيامبر ( ص ) از غوغاي درونم آگاه شد !

فَقَالَ : يَا عَلِيُّ إِنِّي سَأَدْعُو اللَّهَ بِالْبَرَكَةِ !

فرمود : علي جان ! من از خداوند مي خواهم كه بركت دهد !

فَأَكَلَ الْقَوْمُ عَنْ آخِرِهِمْ طَعَامِي

تا آخرين نفر غذا خوردند !

وَ شَرِبُوا شَرَابِي

و نوشيدني آشاميدند !

وَ دَعَوْا لِي بِالْبَرَكَةِ

براي من به بركت دعا كردند !

وَ صَدَرُوا !

و رفتند !

غذاي عروس و داماد

ثُمَّ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) بِالصِّحَافِ !

سپس پيامبر ( ص ) ظرف هايي خواست !

فَمُلِئَتْ !

پر از غذا نمود !

وَ وَجَّهَ بِهَا إِلَي مَنَازِلِ أَزْوَاجِهِ !

و براي همسرانش روانه كرد !

ثُمَّ أَخَذَ صَحْفَةً !

ظرفي را نيز بر گرفت !

وَ جَعَلَ فِيهَا طَعَاماً وَ قَالَ :

از غذا پر كرد و فرمود :

هَذَا لِفَاطِمَةَ وَ بَعْلِهَا !

اين نيز براي فاطمه و شوهرش !

طلوعي در غروب

حَتَّي إِذَا انْصَرَفَتِ الشَّمْسُ لِلْغُرُوبِ ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) :

خورشيد چون گوي طلايي آرام آرام در گِل افق پنهان مي شد كه رسول الله ( ص ) به امّ سلمه فرمود :

يَا أُمَّ سَلَمَةَ هَلُمِّي فَاطِمَةَ

ام سلمه ! دخترم را بياور !

فَانْطَلَقَتْ فَأَتَتْ بِهَا وَ هِيَ تَسْحَبُ اَذْيَالَهَا !

ام سلمه رفت و فاطمه را در حالي كه لباسش به زمين كشيده مي شد آورد !

وَ قَدْ تَصَبَّبَتْ عَرَقاً حَيَاءً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ( ص )

و عرق شرم از پيامبر ( ص ) بر پيشاني او نشسته بود !

فَعَثَرَتْ !

ناگهان فاطمه سكندري خورد ، و نزديك بود به زمين خورد !

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) :

پيامبر ( ص ) واكنشي نشان داد و فرمود :

اَقَالَكَ اللَّهُ الْعَثْرَةَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ

خداوند لغزش هاي تو را در دنيا و آخرت ناديده بگيرد !

لحظه ديدار

فَلَمَّا وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْهِ !

فاطمه رو به روي پدر قرار گرفت !

كَشَفَ الرِّدَاءَ عَنْ وَجْهِهَا حَتَّي رَآهَا عَلِيٌّ ( ع )

پدر روپوش از رخ او برگرفت تا علي ( ع ) چهره همسرش را ببيند !

ثُمَّ أَخَذَ يَدَهَا !

سپس پيامبر دست فاطمه را گرفت !

فَوَضَعَهَا فِي يَدِ عَلِيٍّ ( ع ) وَ قَالَ :

در دست علي نهاد و فرمود :

بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ !

يا علي ! خداوند دختر پيامبر را براي تو مبارك كند !

يَا عَلِيُّ ! نِعْمَ الزَّوْجَةُ فَاطِمَةُ !

يا علي ! فاطمه خوب همسري است !

وَ يَا فَاطِمَةُ !

نِعْمَ الْبَعْلُ عَلِيٌّ !

دخترم ! علي خوب شوهري است !

انْطَلِقَا إِلَي مَنْزِلِكُمَا وَ لا تُحْدِثَا أَمْراً حَتَّي آتِيَكُمَا !

آهنگ سراي خويش كنيد و دست نگهداريد تا بيايم !

خلوت عارفان

قَالَ عَلِيٌّ :

علي ( ع ) مي فرمايد :

فَأَخَذْتُ بِيَدِ فَاطِمَةَ

دست فاطمه را گرفتم !

وَ انْطَلَقْتُ بِهَا حَتَّي جَلَسْت فِي جَانِبِ الصُّفَّةِ !

آمديم تا به منزل خود رسيديم . او پشت ديواري كه سمت صُفّه بود نشست !

وَ جَلَسَتُ فِي جَانِبِهَا !

من نيز كنار او نشستم !

وَ هِيَ مُطْرِقَةٌ إِلَي الْأَرْضِ حَيَاءً مِنِّي !

از شرم من چشم به زمين دوخته بود !

وَ أَنَا مُطْرِقٌ إِلَي الْأَرْضِ حَيَاءً مِنْهَا !

و من نيز از خجالت او به زمين نگاه مي كردم !

حلقة وصل

ثُمَّ جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) فَقَالَ : مَنْ هَاهُنَا ؟

تا اين كه صداي پيامبر ( ص ) را شنيديم كه مي فرمود : كيست اينجا ؟ !

فَقُلْنَا : ادْخُلْ يَا رَسُولَ اللَّهُ !

گفتيم : بفرماييد ، يا رسول الله ( ص ) !

مَرْحَباً بِكَ زَائِراً وَ دَاخِلًا !

بسيار خوش آمديد !

فَدَخَلَ فَأَجْلَسَ فَاطِمَةَ مِنْ جَانِبِهِ !

رسول خدا ( ص ) وارد شد ، نشست و دخترش را كنار خويش نشانيد !

زلال عشق

ثُمَّ قَالَ : يَا فَاطِمَةُ ! ايتِينِي بِمَاءٍ !

بعد از اندكي به او فرمود : مقداري آب بياور !

فَقَامَتْ إِلَي قَعْبٍ فِي الْبَيْتِ فَمَلَأَتْهُ مَاءً ثُمَّ أَتَتْهُ بِهِ !

فاطمه برخاست ، ظرفي چوبي را پر از آب كرده ، به حضور حضرتش آورد !

فَأَخَذَ جُرْعَةً صَبَّ مِنْهَا عَلَي رَأْسِهَا ، ثُمَّ قَالَ :

پيامبر ( ص ) از آن آب روي سر دخترش پاشيد و فرمود :

أَقْبِلِي !

روي خود را به من كن !

فَلَمَّا أَقْبَلَتْ نَضَحَ مِنْهُ بَيْنَ ثَدْيَيْهَا !

چون رو نمود ، از آن آب به روي او ترشح كرد !

ثُمَّ قَالَ : أَدْبِرِي !

سپس فرمود : رو بگردان !

فَأَدْبَرَتْ فَنَضَحَ مِنْهُ بَيْنَ كَتِفَيْهَا ثُمَّ قَالَ :

چون روي بگردانيد ، بين دو شانه ي او از آن آب ترشح كرد ، و چنين نيايش كرد :

اللَّهُمَّ ! هَذِهِ ابْنَتِي !

خدايا ! اين دختر من است !

وَ أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَيَّ !

و دوست داشتني ترين آفرينش پيش من است !

اللَّهُمَّ ! وَ هَذَا أَخِي !

خدايا ! اين برادر

من است !

وَ أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَيَّ !

و دوست داشتني ترين آفرينش پيش من است !

اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لَكَ وَلِيّاً !

خدايا ! او را وليّ و دوست خودت قرار بده !

وَ بِكَ حَفِيّاً !

و مطيع خود ساز !

وَ بَارِكْ لَهُ فِي أَهْلِهِ !

و همسرش را برايش مبارك گردان !

وصال نكورويان

ثُمَّ قَالَ :

سپس فرمود :

يَا عَلِيُّ ادْخُلْ بِأَهْلِكَ !

علي جان ! با همسرت عروسي كن !

بَارَكَ اللَّهُ لَكَ وَ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ !

بركت و رحمت خدا كه پسنديده و با عظمت است بر شما اهلبيت باد !

( بحارالانوار/ جلد 43 )

خانواده در چهار سطح

خانواده در چهار سطح

خانواده خشك و سخت گير ( والدين سختگير و مستبد )

خانواده سهل گير و آسان گير

خانواده گسسته ( خانواده پريشان )

خانواده سالم

ويژگي هاي خانواده خشك و سخت گير

روابط خانواده حقوقي است تا حقيقي !

پدر و مادر با بچه ها همان طور رفتار مي كنند كه والدين خودشان رفتار كرده اند !

مديريت خانواده به معناي ديكتاتوري است !

مدير خانواده خود را مالك خانواده مي داند !

جاده زندگي در اين نوع خانواده يك طرفه است !

مدير خانواده مقرراتي است و نه اختيار دهنده !

براي عقايد و تصميات ديگران حتي اگر معقول و مستند باشد ، احترام قائل نيست !

اعضاي خانواده حق هيچ گونه ابراز عقيده اي را ندارند ! ( حتي در مواردي كه مي تواند مانع از بروز بعضي مشكلات در خانواده گردد ! )

اعضاي خانواده جرأت سؤال كردن در مورد انجام دادن يا انجام ندادن كارها را ندارند !

مدير خانواده بر رفتار و كارهاي اعضاي خانواده كنترل شديد دارد و همه تصميمات را شخصا اتخاذ مي كند !

انضباط و كنترل فيزيكي به جاي تربيت نشسته است !

مدير خانواده دچار خودخواهي ، خود بزرگ بيني و تكبر است !

مدير خانواده اهل استدلال و بحث آزاد نيست !

دليلي براي دستوراتي كه صادر مي كند ارائه نمي دهد و خواستار اطاعت بدون چون و چرا است !

نسبت به رعايت نظم و انضباط ارزشي افراطي قائل است و توانايي تحمل هيچ گونه بي نظمي را ندارد !

شنونده خوب و فعالي نيست و به سخنان ديگران گوش نمي دهد و اگر هم سخني را بشنود

براي آن است كه با آن مخالفتي نشان دهد !

پيوسته سن ، تجربه ، دانش و هوش خود را به رُخ ديگران مي كشد ، لذا اجازه دخالت در همه كارها حتي در خصوصي ترين كارهاي خانواده را به خود مي دهد !

برخورد پدر و مادر با فرزندان خود احترام آميز نيست ، و حتي از تحقير فرزندان خود در حضور ديگران باكي ندارند !

نيازهاي عاطفي اعضاي خانواده ( هوش عاطفي ) ارضاء نمي شود !

گاهي يكي از والدين با فرزندان ائتلاف مي كند ؛ در چنين حالتي ارزش و مقبوليت هر دو ( پدر و مادر ) كاهش مي يابد ! ( الدليلان اذا تعارضا تساقطا )

فرزندان اين نوع خانواده معمولا جذب گروه هاي بيرون از خانواده شده و با عزت نفس پاييني كه دارند دچار بزهكاري مي شوند !

بسياري از اين والدين به خاطر كمال گرايي كه دارند ، فرزندان خود را تحت فشار قرار مي دهند و از آن ها بالاترين انتظارات را دارند و پيوسته بر آن ها سخت گيري كرده و برنامه هاي سخت و فشرده برايشان تدارك مي بينند !

زمينه دروغ گويي و رياكاري در خانواده به خاطر ترس از تنبيه و سرزنش افزايش مي يابد !

چون علائق و نيازهاي فرزندان پيوسته سركوب مي شود و هميشه ديگران براي آن ها تصميم مي گيرند ، خلاقيت خود را از دست مي دهند ، گر چه ممكن است به علت سخت گيري والدين در آموزش بعضي از مهارت ها پيشرفتي ديده شود !

اضطراب ، افسردگي ، همچنين وسواس

و كمال گرايي و آرمان گرايي مطلق ، نا اميدي و بسياري از مشكلات رواني ممكن است دامنگير فرزندان گردد !

غالبا والدين سخت گير ، خود را منطقي تصور مي كنند و براي هر كارشان دليل تراشي مي كنند ؛ ولي به خاطر سختگيري آنهاست كه فرزندان فرمانشان را اجرا مي كنند نه منطق شان !

ويژگي هاي خانواده سهل گير و آسان گير

پدر و مادر به دنبال نيازهاي ارضاء نشده خودشان هستند ، دنبال جواني ، نوجواني و دل مشغولي هاي خود هستند !

به امر تربيت و ارضاء نيازهاي جسمي و رواني فرزندان نمي پردازند و چون آسان گير هستند ، براي خاموش كردن صداي اعضاي خانواده هر چه بخواهند به آنها مي دهند ؛ لذا فرزندان پرتوقع مي شوند !

هدف ها و انتظارات براي شان روشن نيست و به همين دليل در تربيت فرزندان خود از روش ، فلسفه يا ديدگاه خاصي پيروي نمي كنند !

هيچ نوع كنترلي بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را كاملا آزاد مي گذارند تا به هر نحوي كه خود مايل هستند شيوه هاي خاص زندگي خود را انتخاب و به كار گيرند !

هيچ نوع انتظار و توقع خاصي از فرزندان خود ندارند . لذا فرزندان نيز مي آموزند كه والدين نبايد از آنان انتظار خاصي را داشته باشند !

اگر فرزندان از دستورات آنان اطاعت نكنند ناراحت نمي شوند و چنان رفتار مي كنند كه گويي عدم اطاعت از دستورات والدين امري طبيعي ، عادي و متداول است !

در پاداش دادن ( وقتي از فرزندان رفتار پسنديده اي سر مي زند ) يا تنبيه ( هنگامي

كه خلافي از آنان سر مي زند ) اهمال مي كنند و بي تفاوت هستند ! ( منظور از تنبيه كردن در معناي روانشناختي آن محروم كردن فرزند از پاداش است و تنبيه بدني مورد نظر نمي باشد ! )

شيوه هاي رفتاري والدين چنان است كه در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ايجاد نمي كند !

نسبت به تكاليف و نمرات درسي فرزندان خود توجه نشان نمي دهند و علاقه اي نيز به همكاري با معلمان و مديريت مدرسه محل تحصيل آنان ندارند !

آنچه كه فرزندان اراده كنند يا بخواهند براي آنان تهيه مي كنند و در اين مورد سليقه خاصي را اعمال نمي كنند !

هيچ گونه تلاش خاصي را در زمينه استقلال فرزندان خود انجام نمي دهند و چنانچه يكي از فرزندان شديدا به آنان وابسته باشد كار خاصي را در زمينه كاهش اين نوع وابستگي كه بعدا براي آنان مشكل ساز خواهد بود انجام نمي دهند !

نظم و ترتيب را در محيط خانواده رعايت نمي كنند و از فرزندان خود نيز انتظار خاصي در اين زمينه ندارند !

فرزندان خود را براي انجام هر كاري آزاد مي گذارند و حتي در مواردي كه مداخله آنان لازم به نظر مي آيد دخالت نمي كنند !

اين بچه ها چون در زندگي با موانعي مواجه نشده اند ، لذا وقتي وارد جامعه مي شوند به خاطر عدم تجربه كافي زود تسليم مي شوند و شكننده هستند !

ويژگي هاي خانواده گسسته يا پريشان

در اين خانواده ها به علت اختلاف بين والدين معمولا قهر و آشتي زياد رخ مي دهد كه تاثير منفي

روي فرزندان دارد !

گاهي فرزندان به عنوان قاضي تلّقي مي شوند و گاهي قرباني يكي از طرفين مي گردند !

فرزندان علاوه بر اين كه نيازهاي رواني و جسماني شان ارضاء نمي گردد ، به تدريج الگوهاي پرخاشگري را مي آموزند ! ( كودكاني كه بدون مقدمه بچه هاي ديگر را مي زنند ! )

سطح خودپنداره و عزت نفس ( ارزش و احترامي كه هر يك از افراد خانواده براي خود قائلند ) پايين است !

چهره افراد خانواده غالبا عبوس است !

افراد خانواده معمولا غمگين ، گرفته ، افسرده و بي احساس به نظر مي آيند !

گوش افراد خانواده براي شنيدن خواسته هاي هم سنگين است !

صداي آنان يا بلند ، خشن و گوش خراش است و يا به اندازه اي آرام و نجوا مانند است كه به سختي قابل شنيدن است !

نشانه دوستي و صميمت در بين افراد خانواده كم است و در مواردي حتي از وجود يكديگر نيز بي اطلاع هستند !

شوخي هاي افراد خانواده با هم در بيشتر اوقات گزنده ، بي رحمانه و مبتني بر قساوت قلب است !

بزرگ ترهاي خانواده به قدري سرگرم امر و نهي و دستور دادن به كوچك تر ها هستند كه هرگز نمي فهمند فرزندان شان داراي چه ويژگي هاي شخصيتي هستند !

فرزندان خانواده كم تر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ، فهميده ، باشعور ، اصيل و دوست داشتني ، بهره مند مي شوند !

پدر و مادر براي احتراز و دوري

از يكديگر ، آن چنان خود را مشغول كارهاي خارج از محيط خانواده مي كنند كه گويي تنها وظيفه آنان كار كردن و تامين مايحتاج زندگي است !

افراد خانواده ، احساس تنهايي و بي ياور بودن مي كنند و به اين باور مي رسند كه بيچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعي درماندگي را تجربه مي كنند !

افراد خانواده غالبا عصبي هستند ، احساس گناه و تقصير مي كنند يا بر عكس ، احساس مي كنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و براي جبران اين احساس گاه با يكديگر رفتاري بسيار خشونت آميز و غير انساني نشان مي دهند !

افراد خانواده براي كنترل امور غير ممكن تلاش فراوان مي كنند و هرگز متوجه نمي شوند كه انجام بعضي از خواسته هاي آنان به وسيله طرف مقابل غير ممكن است !

افراد خانواده گاه گرفتار مشكل كمال طلبي مطلق مي شوند و در اين راه ، هم خود متحمل فشارهاي رواني زياد مي شوند و هم بر افراد ديگر خانواده فشارهاي فزاينده اي را مي آورند !

افراد خانواده حالت اصطلاحا نهايت نگري دارند و در نظر آنان همه پديده هاي عالم در دو حد يك طيف هستند و هر چيزي :

يا سفيد است يا سياه !

يا خوب است يا بد !

يا زيان آور است يا سودمند !

يا دوست داشتني است يا غير دوست داشتني ؛ و به طور كلي هيچ حد وسطي را در نظر نمي گيرند !

وابستگي افراد خانواده با يكديگر نا سالم است و در اين موارد يا نسبت به احساسات

، خواسته ها و نيازهاي خود بي توجه هستند ، يا خود را مركز و محور عالم به حساب مي آورند و خود خواهي آنان در همه رفتارهايشان تجلي پيدا مي كند !

افراد خانواده نسبت به هر موضوع يا پديده اي تعصب بي مورد و شديد نشان مي دهند و اين ويژگي باعث مي شود از استدلال ، منطق ، و عقل سليم فاصله بسيار داشته باشند !

افراد خانواده و خاصه فرزندان اين خانواده ها با يكديگر به رقابت ناسالم مي پردازند و موفقيت يكي از آنان در زمينه خاصي ( مثل موفقيت شغلي ، خريد يك ماشين ، خريد يك لباس و ... ) موجب رنجش ، نگراني ، اضطراب و حسادت شديد فرد يا افراد ديگر خانواده مي شود !

افراد خانواده مسائل و مشكلات خود را انكار مي كنند و به همين دليل نيز مشكلات آنان هرگز حل نمي شود و اين مشكلات در همه ابعاد رفتاري آنان تجلي پيدا مي كند !

افراد خانواده در مورد خود و ديگران به داوري ها و قضاوت هاي نادرست مي پردازند و يكي از اعتيادهاي مضر و در عين حال لذت بخش آنان ، غيبت و بدگوئي از ديگران است !

دروغ گويي در بين اعضاي خانواده شايع است و هر يك از افراد خانواده ياد گرفته اند كه براي اجتناب از درگيري و مشاجره هاي پايان ناپذير بعدي ، به افراد ديگر دروغ بگويند !

افراد خانواده به يكديگر فحش مي دهند !

خشونت هاي جسمي رايج است !

نگرش هر يك از افراد خانواده بر اين استوار است كه

طرف مقابل آنان فردي خود راي ، نفهم ، خود خواه و ... است و بهترين راه براي به زانو درآوردن او كتك زدن و تحقير اوست !

نگرش هاي افراد خانواده در زمينه هاي مختلف ، تحريف شده است و باورداشت هايي نظير :

به زن نمي توان اعتماد كرد !

همه آدم ها بد هستند !

هر فرد بايد فقط به فكر خودش باشد ، و ... به سادگي تبليغ مي شود !

فرزندان خانواده ميل شديدي را براي مورد تاييد قرار گرفتن به وسيله اولياي خود نشان مي دهند و با از دست دادن هويت خود و نيز بر خلاف ميل و خواسته خويش ، به خواسته هاي هر چند نادرست پدر و مادر يا بزرگ ترها تن در مي دهند !

احساس عدم رضايت از خود يا حالت از خود راضي بودن افراطي در بين افراد خانواده شايع است و آثار اين نوع احساس در همه ابعاد رفتاري آنان مشاهده مي شود !

احساس تنهايي و بي يار و ياور بودن در بين اعضاي خانواده شايع است و در اين راه به بن بست رواني يا غم و اندوه و مزمن و افسردگي مي رسند !

افراد خانواده از اضطراب دائمي و احساس سردرگمي در رنج هستند و به همين دليل ، اختلالات شناختي ، هيجاني و نيز اختلالات رفتاري در بين اين خانواده ها شايع است !

ويژگي هاي خانواده سالم

افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند !

رفتار و اعمالشان با نوعي اصالت توام است !

افراد خانواده به طور آشكار رنج و ناراحتي و نيز احساس همدري خود

را نسبت به افراد ديگر خانواده بيان مي كنند !

افراد خانواده از ريسك و خطر كردن معقول و سنجيده نمي هراسند ؛ مي دانند كه ممكن است با خطر كردن اشتباهاتي نيز داشته باشند ، ولي اشتباهات مي توانند خود مقدمه اي براي شناخت اشكالات و زمينه اي براي رشد و كسب تجربه بيشتر باشد !

افراد خانواده براي يكديگر ارزش و احترام قايل اند !

يكديگر را دوست دارند و از اين احساس خود شادمان هستند !

روابط افراد خانواده با يكديگر هماهنگ و روان است !

با آهنگي پرمايه و روشن با يكديگر سخن مي گويند !

زماني كه در خانواده سكوت برقرار است سكوتي است آرام بخش و نه سكوتي مبتني بر ترس يا احتياط !

وقتي در خانواده سر و صدا هست ، صداي فعاليتي پر معني است و نه غرشي رعد آسا و براي خفه كردن صداي ديگران !

هر يك از اعضاء خانواده مي دانند كه حق آن را خواهند داشت كه حرف خود را به گوش ديگران برسانند و در اين زمينه نيازي به سكوت و تحمل فشار حاصل از آن نمي باشد !

اگر يكي از اعضاي خانواده هنوز فرصتي براي صحبت كردن پيدا نكرده است ، به دليل تنگي وقت بوده است و نه كمي محبت ، كم توجهي يا بي ملاحظه بودن اعضاي ديگر خانواده !

اعضاي خانواده به راحتي يكديگر را نوازش مي كنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امري است عادي و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگي !

افراد خانواده صادقانه با هم صحبت

مي كنند !

با علاقه به سخنان هم گوش مي دهند !

با هم رو راست و صادق هستند !

به راحتي علاقه خود را به هم نشان مي دهند !

به راحتي و آزادنه با يكديگر درد دل مي كنند !

اين حق را دارند كه درباره هر موضوعي ، مثل ناكامي ها ، ترس ها ، صدمه هايي كه ديده اند ، خشم خود ، انتقاد از ديگري ، خوشي ها يا كاميابي ها ، با يكديگر سخن بگويند !

افراد خانواده براي كارهاي خود برنامه ريزي مي كنند !

در اجراي برنامه ها ، اگر مشكلي پيش آمد ، به سادگي خود را با آن تطبيق مي دهند و در نتيجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس يا واهمه ، بيشتر مشكلات زندگي خود را حل و فصل كنند !

در اين خانواده ، زندگي آدمي و احساسات بشري ، بيش از هر عامل ديگري مورد توجه و احترام است !

در خانواده ، پدر و مادر خود را مدير و رهبر خانواده مي دانند و نه رئيس يا ارباب خانواده !

مي دانند كه در موقعيت هاي مختلف چگونه به فرزندان خود بياموزند تا به مرحله يك انسان واقعي بودن نزديك شوند !

اعضاي خانواده در مورد اشتباهات خود ، در قضاوت ، رفتار ، بروز هيجان ها و ... به همان سهولتي با يكديگر سخن مي گويند كه در مورد كردار و گفتار صحيح خود اظهار نظر مي كنند !

رفتار اولياي خانواده با آن چه به فرزندان خود مي گويند يا توصيه مي

كنند ، مطابقت كامل دارد و در اين راه از خود صداقت بسيار نشان مي دهند !

پدر و مادر خانواده مانند هر مدير يا رهبر موفق ، نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن مي باشند تا از هر فرصت مناسب براي سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ، استفاده كنند !

اگر يكي از افراد خانواده مرتكب اشتباهي شد و نادانسته خسارتي ايجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در كنار او قرار مي گيرند تا از او حمايت كنند ؛ اين رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بي دقت ، بر احساس ترس يا گناه خود فايق آيد و از فرصت آموزشي كه پدر و مادر براي او فراهم كرده اند ، بيشترين بهره را بگيرد !

اولياء خانواده مي دانند كه فرزندانشان عمدا بدي نمي كنند ؛ به همين دليل ، اگر متوجه شوند كه فرزند آنان در زمينه اي خرابكاري كرده است ؛ به اين نتيجه مي رسند كه يا سوء تفاهمي در كار بوده است و يا احساس ارزش فردي و احترام به خويشتن ، در فرزند آنان كاهش پيدا كرده است و بايد براي اين مشكل راه حلي را پيدا كرد !

اوليا خانواده مي دانند هنگامي فرزند آنان براي يادگيري آمادگي بيشتري خواهد داشت كه خود را با ارزش بداند و احساس كند كه ديگران نيز براي او ارزش قايل هستند !

اولياء خانواده مي دانند كه اگر چه با شرمنده كردن و تنبيه بدني فرزندان مي توان رفتار آنان را تغيير داد ، اما اين آگاهي را نيز

دارند كه آثار اين تنبيه ها بر ذهن آنان باقي مي ماند و به سادگي و به سرعت قابل ترميم نمي باشد !

پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن ، حس كردن ، فهميدن و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او آغاز مي كنند !

پدر و مادر خانواده مي دانند كه در زندگي هر شخص مشكلاتي پيش خواهد آمد و اجتناب از همه مشكلات زندگي امكان ناپذير مي باشد ؛ گوش به زنگ هستند كه براي هر مشكل تازه ، راه حلي پيدا كنند و به فرزندان خود نيز مي آموزند تا چگونه در حل مشكلات از خلاقيت و نوآوري بهره گيرند !

اولياي خانواده مي دانند كه تغيير و تحول از ويژگي هاي زندگي است ؛ مي پذيرند كه فرزندانشان به سرعت مراحل مختلف رشد را طي مي كنند ؛ و هيچ گاه نبايد سد راه رشد و تغيير فرزندان خود شوند !

تعليم و تربيت

موضوع تعليم وتربيت انسان است .

تعليم يعنی ياد دادن .

متعلم فقط فراگيرنده است . ذهن او به منزله انباری است كه دانشی چند در آن انباشته شده است !

معلم خوب کسی نيست که انديشه ها را بياموزد بلکه آن است که انديشيدن را بياموزد !

معلم بايد نيروی فکر را پرورش و استقلال دهد و قوه ابتكار فراگير را بيدار كند !

فرق است ميان تنوری كه آتشش از بيرون تامين می شود تا داغ گردد با تنوری كه خود هيزم و چوب دارد ، فقط آتشگيره آن را از خارج می آوريم !

هنر معلم آتش دادن است !

دانش دو نوع است : دانش سرشتی و دانش فرا گرفته شده ( عقل دو نوع است : عقل سرشتي و عقل فراگرفته شده ) و اگر سرشتی نبود فراگرفته شده سودی نداشت :

الامام علي ( ع ) : العلم علمان : علم مطبوع و علم مسموع ( العقل عقلان : عقل مطبوع و عقل مسموع ) و لا ينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع !

( نهج البلاغه / حكمت 331 )

پيشگو و رمالی در دربار شاه جايگاه ويژه ای داشت ، دانش خود را به فرزندش آموخت تا جانشين پدر گردد ، روزی او را به پادشاه معرفی كرد ، شاه درصدد آزمودن پسر تخم مرغی در دست گرفت و گفت : در مشت من چيست ؟ او هر چه رمل انداخت نفهميد ، شاه از سر راهنمايی گفت : ميان زرد و پيرامونش سفيد است ، پسر درنگی کرده گفت : سنگ آسيايی است كه در وسطش هويج ريخته اند ! پادشاه رنجيده شد و به پدرش گفت : خوب به او نياموخته ای ؟ پدر گفت : من درست به او آموخته ام اما او از انديشيدن ناتوان است !

يك وقتي کسی از غرب در كرج با يك روستايی روبرو شد ، هر چه از او می پرسيد پاسخ های نغز و پخته ای می شنيد ، از او پرسيد : از کجا آموخته ای ؟ ! روستايی پاسخ داد : ما چون سواد نداريم فكر می كنيم !

معده بايد غذا را از بيرون به اندازه بگيرد و با ترشحاتی كه خودش روی غذا می ريزد آن را به اصطلاح بسازد

. معده بايد جای خالی داشته باشد كه به آسانی بتواند غذا را زيرو رو كند. معده ای که غذا به آن تحميل شود گوارش در آن مختل می شود !

در تعليم و تربيت بايد مجال فكركردن به فراگير داده شود !

شيخ انصاری كه يكی از مبتكرترين و نوآور ترين فقهاء در دو قرن گذشته است از تمام علمای فعلی كم تر استاد ديده است ! او طلبه ای بود كه به نجف رفت ، مختصری استادهای نجف را ديد ، بعد به دنبال استادهای متنوع رفت ، به مشهد رفت ، مدتی در مشهد ماند ، خيلی نپسنديد ، به تهران آمد ، تهران هم خيلی نماند ، به اصفهان رفت ، اصفهان كمی بيشتر ماند ، آقا سيد محمد باقر حجت الاسلام در اين شهر معلم « علم رجال » بود ، در فن رجال چيزهايی ياد گرفت بعد رفت كاشان ، سه سال كاشان ماند ، نراقي ها كاشان بودند آن جا از همه جا بيشتر ماند ! درس خواندنش به ده سال نمی رسد . در صورتی كه ديگران بيش از بيست سال و يا سي سال ...

ارزش فرزند

پسران نعمت اند و دختران امتياز ، و خداوند از نعمت ها بازخواست مي كند و براي امتياز پاداش مي دهد :

البَنونَ نَعيمٌ و البَناتُ حَسَناتٌ ، و اللَّهُ يَسألُ عَنِ النَّعيمِ و يُثيبُ علَي الحَسَناتِ !

ارزش دختر

دختران را ناخوش نداريد ؛ زيرا آن ها مونس هاي گران بهايي هستند :

لا تَكرَهوا البَناتَ فإنَّهُنَّ المُؤنِساتُ الغالِياتُ !

اين دخترانند كه دلسوز و مددكار و با بركتند :

البَناتُ هُنَّ المُشفِقاتُ الُمجَهَّزاتُ المُبارَكاتُ !

بين فرزندان خود به عدالت رفتار كنيم !

ميان فرزندان خود در هديه و بخشش به عدالت رفتار كنيد ، هم چنان كه دوست داريد آنان نيز در احترام و محبّت ميان شما عادلانه رفتار كنند :

اِعدِلوا بَينَ أولادِكُم في النُّحْلِ كما تُحِبُّونَ أن يَعدِلوا بَينَكُم في البِرِّ و اللُّطفِ !

رسول خدا ( ص ) مردي را ديد كه دو فرزند داشت يكي را بوسيد و ديگري را نبوسيد ، فرمود : چرا ميان آن دو به عدالت رفتار نكردي ؟ !

أبصَرَ رسولُ اللَّهِ رجُلاً لَهُ وَلَدانِ فقَبَّلَ أحَدَهُما و تَرَكَ الآخَرَ ، فقالَ ( ص ) : فَهَلّا واسَيتَ بَينَهُما ؟ !

دل نوجوان مانند زمين خالي است !

الإمامُ عليٌّ ( ع ) - للحسنِ ( ع ) - : إنّما قَلْبُ الحَدَثِ كالأرضِ الخالِيةِ ما اُلقِيَ فيها مِنْ شي ءٍ قَبِلَتْهُ ، فبادَرْتُكَ بالأدبِ قبلَ أن يَقْسُوَ قلبُكَ و يَشتغِلَ لُبّكَ !

امام علي ( ع ) به امام حسن ( ع ) : دل نوجوان همچون زمين خالي است كه هر چه در آن افكنده شود مي پذيرد ، از اين رو من پيش از آن كه دلت سخت و ذهنت مشغول شود به تربيت تو پرداختم !

نوجوان به سوي خوبي ها شتاب دارد !

الإمامُ الصّادقُ ( ع ) - للأحوَلِ - : أتَيتَ البَصرةَ ؟ قالَ : نَعَم ! قالَ : كيفَ رَأيتَ مُسارَعَةَ الناسِ في هذا الأمرِ و دُخُولَهُم فيهِ ؟ فقالَ : و اللَّهِ إنّهُم لَقليلٌ ، و قد فَعَلُوا و إنّ ذلك لَقليلٌ ! فقالَ ( ع ) : علَيكَ بِالأحداثِ ؛ فإنّهُم أسرَعُ إلي كُلِّ خَيرٍ !

امام صادق ( ع ) - خطاب به اَحْوَل - : به بصره رفتى ؟ عرض كرد : آرى . فرمود : شوق مردم به اين امر ( ولايت و امامت ما ) و پذيرش آنها را چگونه ديدى ؟ عرض كرد : به خدا قسم اندكند ، كارهايى كرده اند ، امّا كم است . حضرت فرمود : بر تو باد به نوجوانان ؛ زيرا اين گروه در پذيرش هر نوع خوبى شتاب بيشترى نشان مى دهند !

به فهم فرزندان خود احترام بگذاريم !

عنه ( ع ) : الجاهِلُ صَغيرٌ و إن كانَ شَيخاً ، و العالِمُ كَبيرٌ و إن كانَ حَدَثاً !

امام علي ( ع ) : نادان بچّه است اگر چه پير باشد ، و دانا بزرگ است اگر چه نوجوان باشد !

مواظب باشيم ناتوي فرهنگي نسل نو را به انحراف نكشد !

الإمامُ الصّادقُ ( ع ) : اِحذَرُوا علي شَبابِكُمُ الغُلاةَ لايُفسِدُونَهُم ؛ فإنَّ الغُلاةَ شَرُّ خَلقِ اللَّهِ ، يُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللَّهِ ، و يَدَّعُونَ الرُّبوبِيَّةَ لِعِبادِ اللَّهِ ، و اللَّهِ إنَّ الغُلاةَ شَرٌّ مِن اليَهودِ و النَّصاري و الَمجوسِ و الذينَ أشرَكُوا ، ثُمّ قالَ : إلَينا يَرجِعُ الغالي فلا نَقبَلُهُ ، و بنا يَلحَقُ المُقَصِّرُ فَنَقبَلُهُ ، فقيلَ لَهُ : كيفَ ذلكَ يا بنَ رسولِ اللَّهِ ؟ قالَ : لأنَّ الغالِيَ قدِ اعتادَ تَركَ الصَّلاةِ و الزكاةِ و الصيامِ و الحَجِّ فلا يَقدِرُ علي تَركِ عادَتِهِ و علَي الرُّجوعِ إلي طاعَةِ اللَّهِ ( عزّوجل ) أبَداً ، و إنّ المُقَصِّرَ إذا عَرَفَ عَمِلَ و أطاعَ !

امام صادق ( ع ) : به هوش باشيد كه غُلات ( افراطي ها در محبت اهل بيت ) جوانان شما را فاسد نكنند زيرا غُلات بدترين خَلق خدا هستند . عظمت خدا را پايين مي آورند و براي بندگان خدا ادعاي ربوبيّت و پروردگاري مي كنند ! به خدا قسم كه غُلات از يهود و نصارا و مجوس و مشركان بدترند ! حضرت سپس فرمود : غالي و افراط كننده به سوي ما برمي گردد ، ولي ما او را نمي پذيريم ، و تفريط كننده ( كسي كه به اهل بيت اعتقاد ندارد ) به ما مي پيوندد و ما او را

مي پذيريم . عرض شد : علّت چيست اي پسر فرستادة خداوند ؟ ! فرمود : چون فرد غلو كننده به ترك نماز و زكات و روزه و حجّ عادت كرده و هرگز قادر نيست از عادت خود دست بردارد و به طاعت خداوند ( عزّوجل ) روي آورد ، امّا تفريط كننده وقتي حقيقت را بشناسد ، به عبادات عمل مي كند و از خدا فرمان مي برد !

چرا فرزندان ما نماز نمی خوانند ؟

خانواده ي خود را به نماز و طاعت خدا فرمان ده و خود نيز بر نماز و ذكر حق صبور باش و در آن كار پاي بفشار ، ما از تو روزي كسي را نمي طلبيم ، بلكه ما به تو و ديگران روزي مي دهيم ، و عاقبت نيكو ويژه و مخصوص اهل پرهيزكاري و تقواست :

وَ أْمُرْ أَهْلَك بِالصلَوةِ وَ اصطبرْ عَلَيهَا لا نَسئَلُك رِزْقاً نحْنُ نَرْزُقُك وَ الْعَقِبَةُ لِلتَّقْوَي !

طه/132

هنگامي كه اين آيه بر پيامبر گرامي اسلام نازل شد روزي پنج نوبت به درِ خانه علي و زهرا مي رفت و مي فرمود :

نماز نماز خداوند شما را رحمت كند !

الصَّلاةَ ، الصَّلاةَ ، يَرْحمُكُمُ اللّهُ !

نکته ها

وقتی پدر و مادر خود بر نماز و روح نماز ( نه فقط قالب نماز ) پافشاری و صبوری کنند ، آنگاه امر به نماز اثر گذار خواهد بود !

آزمندي ، حرص و طمع در دنيا و دنياگرايي موجب خواهد شد ارزش پدر و مادر کاسته شود و امرشان اطاعت نشود ! ( تربيت مذهبی با تعارض همراه خواهد شد ! )

باور به رازقيت پروردگار تاثير کلام را در فرزندان می افزايد !

وقتي فرزندان « خودکنترلی » يا همان تقوای حقيقی را در پدر و مادر خود ببينند ، مطيع و فرمانبردار خواهند شد !

خودشكوفايي

خود شکوفايي ( self – actualization ) در مفهوم عمده و کلاسيک خود نخستين بار توسط « کورت گلداشتاين » روانپزشک آلماني ( 1965 _ 1878 ) مورد بحث و بررسي قرار گرفت .

او خود شکوفايي را به صورت تواناييِ نيرومند ذاتيِ موجود در هر فرد که موجب شکوفا شدن استعدادهاي مثبت او مي شود تعريف نمود ! ( شکوفا کردن فطرت نيک دروني )

او معتقد بود براي آن که انسان به موفقيت هاي بزرگ دست يابد ، بايد با محيط اطراف و زندگي خود به بهترين شكل ممکن کنار بيايد ، و چنان چه محيط و زندگي هر روز ضربه سنگين تري بر پيکره انسان وارد کردند ( مثلا موجب بيماري انسان شدند ) انسان بايد سعي در بهبود روش رويارويي خود با مشکلات كند تا بدين ترتيب به مرزهاي « خودشکوفايي » ( درک و فعال نمودن همگي استعدادهاي خود ) نزديک شود !

روانشناس ديگري به نام « کارل راجرز » (

1987 _ 1902 ) بر آن است که : انسان هايي که توانايي فرمان دادن به خود ( self – direction ) را پيدا کنند ، و در حقيقت بر کنترل کامل افکار و افعال خود موفق شوند به خود شکوفايي که والاترين درجه انسانيت است نائل خواهند شد !

از ديگر معتقدان به نظريه خود شکوفايي که آن را با مفاهيم عالي عجين کرد و به اوج قدرت رسانيد « آبراهام مزلو » روانشناس آمريکايي ( 1970 _ 1908 ) است .

تحقيقات گسترده و مطالعات ژرف « مزلو » پيرامون اين قبيل مقولات سبب تکوين شاخه اي قدرتمند و پويا در روانشناسي امروز موسوم به « روانشناسي انسان گرا » گرديد .

« مزلو » خود شکوفايي را بالاترين و برترين نياز انسان مي دانست که پس از ارضاي سلسله مراتب نيازهاي پايين تر انسان از جمله نيازهاي جسمي ( مثل غذا و مسکن ) ، نيازهاي ايمني ، تعلق و محبت ، نياز به احترام ، نياز به دانستن و فهميدن ( که بعدا اضافه کرد ) مطرح مي شود .

او خود شکوفائي ( نياز به تحقق خود ) را در مورد 49 نفر از اشخاص سرشناس جهان ( زنده و مرده ) از جمله : انيشتن ، آبراهام لينکلن ، باروخ ايپسنوزا ، بنديکت و .. مورد توجيه و بررسي قرار داد !

مزلو : در افراد معمولي انگيزش در پي جبران کمبود يعني کمبودهاي ارگانيزم ( چه جسماني و چه رواني ) است . يعني آن ها در صدد ارضاي نيازهاي پايين ترند ولي افراد عالي ( خود شکوفاها ) خواستار

متحقق ساختن استعدادهاي دروني و بالقوه خود و شناخت و فهم دنياي پيرامونشان هستند !

او نيازهاي عالي افراد خود شکوفا را فهرست مي کند و آن ها را « فرا نياز » نام مي نهد . از جمله اين فرا نيازها مي توان به : حقيقت ، قاطعيت ، يگانگي و تماميت ، فرار از دوگانگي ، سرزندگي و شادابي ، يکتايي ، کمال ، نظم ، عدالت ، سادگي ، استغناء و جامعيت و ... اشاره نمود .

پایان

سيد مهدي واعظ موسوي

ايران - مشهد

تلفن همراه :

09151159313

تلفن و نمابر :

0511-2251283

www.vaezmousavi.org

info@vaezmousavi.org

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109