بيان جاويدان

مشخصات كتاب

نويسنده : سيد محمد رضا تجويدي

ناشر: مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

مقاله

مقدمه

«انما يعمر مساجد الله من آمن بالله» هر آينه تنها كساني كه ايمان به خدا دارند مساجد (خانه هاي خدا) را آباد مي كنند.

از ابتداي رمضان المبارك 1427 ه.ق مسجد سلطانزاده با توليت استاد بزرگوار حوزه علميّه اصفهان حضرت آيت الله امامي دامت بركاته فعاليتهاي خود را آغاز، و هم اكنون با الطاف خاص امام هشتم سلطان ابي الحسن علي بن موسي الرضا (ع) ضمن برگزاري نماز جماعت به فعاليتهاي فرهنگي تبليغي خود ادامه مي-دهد، لكن ساختمان قديمي مسجد، پاسخگوي فعاليّتها و جمعيت موجود و همچنين زيبنده ي چهارباغ اصفهان نمي باشد. لذا از خيّرين محترم دعوت به همكاري براي ساختن مسجد در چند طبقه و ايجاد سالن مطالعه و كتابخانه تخصصي امام هشتم (ع) مي نماييم.

جزاكم الله خيرا.

سيد محمد رضا تجويدي

هيأت امناء مسجد

امام جماعت مسجد

2228793-0311

شمه اي كوتاه از زندگاني امام رضا (ع)

حضرت على بن موسى الرضا (ع)- در روز يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى ديده به جهان گشود.

(اعلام الورى با علام الهدى ، ص 313، اصول كافى، ج 1، ص 486- الارشاد مفيد، ص 304)

مادر او بانويى با فضيلت بنام «تُكْتَمْ» بود كه پس از تولد حضرت، از طرف امام كاظم (ع) -«طاهره» نام گرفت.

(همان كتاب، ص 313 ، بحارالأنوار، ج 49، ص 5 و 7، عيون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 14)

كنيه او «ابوالحسن» و لقبش «رضا» است. او پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (در سال 183 هجرى) در سن 35 سالگى عهده دار مقام امامت و رهبرى امّت گرديد.

خلفاى معاصر حضرت

مدت امامت آن حضرت بيست سال بود كه ده سال آن معاصر با خلافت «هارون الرشيد»، پنج سال معاصر با خلافت «محمد امين»، و پنج سال آخر نيز معاصر با خلافت «عبدالله المأمون» بود.

امام تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود، شهر مقدس مدينه، اقامت داشت، ولى مأمون پس از رسيدن به حكومت، حضرت را به خراسان دعوت كرد و سرانجام حضرت در ماه صفر سال 203 هجرى قمرى (در سن 55 سالگى) به شهادت رسيد و در همان سرزمين به خاك سپرده شد.

( اصول كافي ص 486- الارشاد شيخ مفيد، ص 304)

انگيزه اصلي مأمون براي تشكيل جلسات مناظره

مأمون پس از تحميل مقام ولايتعهدي بر امام رضا (ع) در خراسان جلسات گسترده ي بحث و مناظره تشكيل داد، و از اكابر علماي زمان، اعم از مسلمان و غير مسلمان ، به اين جلسات دعوت كرد.

بي شك پوشش ظاهري اين دعوت اثبات و تبيين مقام والاي امام (ع) در رشته هاي مختلف علوم و مكتب اسلام بود، اما در اين كه در زير اين پوشش ظاهري چه صورتي پنهان بود در ميان محققان گفتگو است:

1- گروهي كه با بدبيني اين مسائل را مي-نگرند- و حق دارند كه بدبين باشند، چرا كه اصل در تفسير نگرشهاي سياسي جباران بر بدبيني است- مي گونيد: مأمون هدفي جز اين نداشت كه به پندار خويش مقام امام (ع) را در انظار مردم، مخصوصاً ايرانيان كه سخت به اهل بيت عصمت (ع) علاقه داشتند و عشق مي ورزيدند، پايين بياورد، به گمان اينكه امام تنها به مسائل ساده اي از قرآن و حديث آشناست و از

فنون و علم و استدلال بي بهره است.

گروه فوق، براي اثبات اين مدعا به گفتار خود مأمون كه در متون اسلامي آمده است، استدلال مي كنند. چنانكه در روايتي از نوفلي، يار نزديك امام (ع) مي خوانيم:

سليمان مروزي، عالم مشهور علم كلام، در خطه ي خراسان نزد مأمون آمد. مأمون او را گرامي داشت و انعام فراوان داد. سپس به او گفت:

پسر عمويم علي بن موسي (ع) از حجاز نزد من آمده و او علم كلام (عقايد) و دانشمندان اين علم را دوست دارد، اگر مايلي روز ترويه (روز هشتم ماه ذي الحجه)، (انتخاب اين روز شايد براي اجتماع گروه بيشتري از علماء بوده است) نزد ما بيا و با او به بحث و مناظره بنشين.

سليمان كه به علم و دانش خود مغرور بود، گفت: اي اميرمؤمنان! من دوست ندارم از مثل او در مجلس تو در حضور جماعتي از بني هاشم سئوال كنم، مبادا از عهده برنيايد و مقامش پايين آيد، من نمي توانم سخن را با امثال او زياد تعقيب كنم!

مأمون گفت: هدف من نيز چيزي جز اين نيست كه راه را بر او ببندي، چرا كه من مي دانم تو در علم و مناظره توانا هستي!

سليمان گفت: اكنون كه چنين است مانعي ندارد، در مجلسي از من و او دعوت كن و در اين صورت مذمتي بر من نخواهد بود.

(عيون اخبار الرضا (ع) ج1 ص 179، بحارالانوار ج49 ص 177)

(اين مناظره با قرار قبلي ترتيب يافت و امام (ع) در آن مجلس سليمان را سخت در تنگنا قرار داد و تمام راههاي جواب را بر او بست و ضعف و ناتواني او

را آشكار ساخت).

شاهد ديگر حديثي است كه از خود امام علي بن موسي الرضا (ع) نقل شده است. هنگامي كه مأمون مجالس بحث و مناظره تشكيل مي داد و شخصاً در مقابل مخالفان اهل بيت (ع) به بحث مي-نشست و امامت اميرمؤمنان علي (ع) تقرب جويد، امام (ع) به افرادي از يارانش كه مورد وثوق بودند، چنين فرمود:

«فريب سخنان او را نخوريد، به خدا سوگند هيچ كس جز او مرا به قتل نمي رساند، ولي چاره اي جز صبر ندارم تا دوران زندگيم به سر آيد».

(عيون اخبار الرضا (ع) ج2 ص 185، بحار الانوار ج49 ص 189)

البته مأمون حق داشت كه اين گونه با كمال صراحت از مكتب اميرمومنان علي دفاع كند. زيرا از يك سو شعار نخستين حكومت عباسيان شعار «الرضا من آل محمد» بود و به بركت آن توانسته بودند روي كار آيند، و از سوي ديگر ستون فقرات لشگر و رجال حكومتش را ايرانيان تشكيل مي دادند كه عاشق مكتب اهل بيت (ع) بودند و براي حفظ آنها راهي جز اين نداشت.

به هر حال تغييرات امام (ع) در حديث فوق به خوبي نشان مي دهد كه مأمون در برنامه-هايش در مورد جلسات مناظره صداقتي نداشت، چنانكه ابوالصلت پيشكار امام ، در اين باره مي گويد:

«... از آنجا كه امام در ميان مردم به علت فضائل و كمالات معنوي خود محبوبيت روز افزون مي يافت، مأمون بر آن شد كه علماي كلام را از هر نقطه ي كشور فرا خواند ، تا در مباحثه، امام را به موضع عجز اندازد و بدين وسيله مقامش از نظر دانشمندان پايين بيايد، و عامه ي

مردم نيز پي به كمبودهايش ببرند، ولي امام (ع) دشمنان خود- از يهودي ، مسيحي، زردشتي، برهمن، صائبي، منكر خدا و ... – همه را در بحث محكوم نمود...»

(عيون اخبار الرضا (ع) ج2 ص 239، بحار الانوار ج49 ص 290)

جالب توجه آن كه دربار مأمون پيوسته محل برگزاري اين گونه مباحث بود، ولي پس از شهادت امام (ع) ديگر اثري از آن مجالس علمي و بحثهاي كلامي ديده نشد و اين مسئله قابل دقت است.

خود امام (ع) هم كه از قصد مأمون آگاهي داشت، مي فرمود: هنگامي كه من با اهل تورات به توراتشان ، با اهل انجيل به انجيلشان، با اهل زبور به زبورشان، با ستاره پرستان به شيوه ي عبرانيشان، با موبدان به شيوه ي پارسشان، با روميان به سبك خودشان ، و با اهل بحث و گفتگو به زبانهاي خودشان استدلال كرده، همه را به تصديق خود وادار كنم، مأمون خود خواهد فهميد كه راه خطا را برگزيده، و يقيناً پشيمان خواهد شد...

( بحارالانوار ج 49 ص 175، مسندالامام الرضا (ع) ج2 ص 75)

و به اين ترتيب نظر بدبينان در اين زمينه كاملاً تقويت مي شود.

2- اگر از اين انگيزه صرفنظر كنيم انگيزه ي ديگري كه در اينجا جلب توجه مي كند اين است كه مأمون مي خواست مقام والاي امام هشتم (ع) را تنها در بعد علمي منحصر كند، وتدريجاً او را از مسائل سياسي كنار بزند، و چنين نشان دهد كه امام مرد عالمي است و پناهگاه امت اسلامي در مسائل علمي است، ولي او كاري با مسائل سياسي ندارد و به اين ترتيب شعار تفكيك دين از سياست

را عملي كند!

3- انگيزه ي ديگري كه در اينجا به نظر مي-رسد اين است كه هميشه سياستمداران شياد و كهنه كار اصرار دارند در مقطعهاي مختلف، سرگرميهايي براي توده ي مردم درست كنند تا افكار عمومي را به اين وسيله از مسائل اصلي جامعه و ضعفهاي حكومت خود منحرف سازند. او مايل بود كه مسئله ي مناظره امام علي بن موسي الرضا (ع) با علماي بزرگ عصر و زمان خود نقل محافل و مجالس باشد، و همه ي علاقه مندان و عاشقان مكتب اهل بيت (ع) در جلسات خود به اين مسائل بپردازند و از پيروزيهاي امام در اين مباحث سخن بگويند، و مأمون كارهاي سياسي خود را با خيال راحت دنبال كند، و پوششي بر نقاط ضعف حكومتش باشد.

4- چهارمين انگيزه اي كه در انيجا به نظر مي رسد ، اين است كه مأمون خود، آدم بي فضلي نبود، تمايل داشت به عنوان يك زمامدار عالم در جامعه ي اسلامي معرفي گردد، و عشق او را به علم ودانش آن هم در محيط ايران خصوصاً و در محيط اسلام آن روز عموماً همگان باور كنند، و اين يك اميتاز براي حكومت او باشد و از اين طريق گروهي را به خود متوجه سازد.

از آنجا كه اين جلسات بحث و مناظره به هر حال قطعاً جنبه ي سياسي داشت و مسائل سياسي معمولاً تك علتي نيستند ، هيچ مانعي ندارد كه بگوييم احتمالاً همه ي انگيزه هاي چهارگانه براي مأمون مطرح بوده است.

در هر صورت با اين انگيزه ها جلسات بحث ومناظره ي گسترده اي از سوي مأمون تشكيل شد، ولي چنان كه خواهيم ديد

مأمون از اين جلسات ناكام بيرون آمد، و نه تنها به هدفش نرسيد ، بلكه نتيجه ي معكوس گرفت.

اكنون با در نظر گرفتن اين مقدمات به سراغ قسمتي از اين جلسات بحث و مناظره مي-رويم، هر چند با كمال تأسف در متون تاريخ و حديث گاهي جزئيات بحثهايي كه رد و بدل شده اصلاً ذكر نگرديده، بلكه بسيار خلاصه شده است، و اي كاش امروز همه آن جزئيات در اختيار ما بود تا بتوانيم به عمق سخنان امام (ع) پي ببريم و از زلال كوثر علمش بنوشيم و سيراب شويم ( و اين گونه كوتاهيها و سهل انگاريها در كار راويان حديث ، وناقلان تاريخ كم نيست كه تنها تأسفش امروز براي ما باقي مانده است)، ولي خوشبختانه قسمتهايي را مشروح نقل كرده اند كه همانها مي تواند مشتي از خروار باشد.

(سيره ي پيشوايان ص 511-515)

احتجاج امام رضا با زنادقه و اهل اديان

محمد بن عبدالله خراساني خادم حضرت رضا (ع) گويد يكي از زنادقه خدمت امام رضا آمد در حالي كه گروهي نزد آن جناب بودند.

امام (ع) فرمود: اي مرد اگر قضيه آن طور است كه شما مي گوييد و اين جهان صانعي ندارد و مردم مكلف نيستند (در صورتي كه چنين نيست جهان آفريننده دارد، و مردم هم مكلف هستند) ما با شما مساوي هستيم ، و نماز و روزه اي كه انجام داده ايم و تكاليفي كه به آن عمل كرده ايم به ما ضرر و زياني نخواهد رسانيد، آن مرد سكوت كرد و چيزي نگفت.

بار ديگر حضرت رضا (ع) فرمود: اگر عقيده ما درست باشد و خدايي وجود داشته باشد و مردم موظفند تكاليفي انجام دهند، و قطعاً

همين طور است و خدايي وجود دارد، و بهشت دوزخي هست، و ثواب و عقابي وجود دارد، و حساب و كتابي مي باشد، در اين صورت ما نجات پيدا مي كنيم، و شما به هلاكت خواهيد رسيد.

مرد زنديق گفت: خداوند چگونه است و در كجا هست؟

امام (ع) فرمود: واي بر تو اين چه سخني است كه مي گويي، خداوند مكان و كيفيت را خلق كرده و او را به زمان و مكان شناخته نمي گردد، و با حواس ظاهري و قياس قابل تعريف نيست پس حالا كه با حواس و قواي ظاهري شناخته نمي شود و قابل درك هم نيست پس اصلاً وجود خارجي ندارد.

حضرت رضا (ع) فرمود: واي بر تو چون با قواي ظاهري او را درك نمي كني منكر وجودش مي گردي، ما هرگاه با ديد ظاهر و حواس حيواني از درك آن عاجز باشيم يقين مي كنيم كه او خداوند ما هست و با ساير اشياء فرق دارد.

آن مرد گفت: خداوند در چه زماني بوده. فرمود: بگو در چه زماني نبوده است تا من بگويم در چه زماني بوده است؟

گفت: دليل بر مطلب شما چيست؟

فرمود: هنگامي كه بدن خود را مشاهده مي-كنم و قدرت ندارم بر آن چيزي بيفزايم و يا از آن چيزي كم كنم ، و يا نفع و ضرر را از خود دفع كنم، مي دانم كه اين بدن را يك خداي عالم و قدير از روي علم و بصيرت ساخته است، و اين فلك را با نيروي خود آفريده و آن را بگردش واداشته است ، و ابرها را ايجاد كرده و باد را فرمان مي دهد تا

ابرها را پراكنده كند.

خداوندي كه آفتاب و ماه و ستارگان را خلق كرده و هر كدام در يك مسير معين حركت مي كنند و براي يكديگر مزاحمت ايجاد نكرده اند، و اين آيات شگفت انگيز كه در زمين و آسمان و درياها است و با نيروي علم و قدرت چنان محكم آفريده شده كه از هم متلاشي نمي-گردد.

ما از اين آيات و نشانه ها درك مي كنيم و مي دانيم كه اين مصنوعات صانع و آفريدگار دارند، گفت: پس چرا خداوند خود را مخفي نگه داشته است؟

امام رضا (ع) فرمود: چون مردم معصيت كار و اهل گناه و فساد هستند از اين رو خداوند خود را از آنها مخفي داشته است، در صورتي كه تمام اعمال مردم در شب و روز از وي مخفي نيست.

گفت: پس چرا با چشم ظاهر نمي توان خداوند را مشاهده كرد؟

فرمود: براي اينكه ميان او و مخلوقاتش فرق باشد، چون مخلوقات او با چشم ظاهر قابل رؤيت مي باشند، علاوه بر اينكه وي بزرگتر از اين است كه با عقل و وهم قابل درك باشد.

گفت: خداوند را براي من تعريف كنيد، فرمود: خداوند قابل تعريف نيست.

گفت: چرا؟

فرمود: براي اينكه هر محدودي به حدي منتهي مي شود، و هرگاه احتمال تحديد رفت، احتمال زيادت هم مي رود، و در صورت احتمال زيادت احتمال نقصان هم مي رود، در صورتي كه خداوند نه محدود به زمان و مكان است و نه داراي دست و پا و اعضاء و جوارح است و نه نقصان و تجزي در آن راه دارد، و نه با وهم و گمان مي شود او را دريافت و تصور

كرد.

آن مرد ملحد گفت: شما مي گوييد: خداوند لطيف، سميع ، بصير، عليم و حكيم است، آيا مي شود بدون گوش و چشم چيزي را ديد؟! و لطيف نيز به كسي مي گويند كه با دست خود چيزي ساخته باشد و حكيم را نيز با صنعتش مي شناسند.

امام رضا (ع) فرمود: خداوند را از اين جهت لطيف مي گويند كه مخلوقات لطيفي را آفريده، و در حيوانات جان را جسم مركب كرده و هر جنسي از مخلوقات خود را به صورت هاي گوناگون خلق كرده كه يكي با ديگري فرق دارد.

خداوند را از اين جهت لطيف گفتند كه با علم و بصيرت اين صورت ها را به هم پيوند داد، هنگامي كه به درختان و ميوه هاي گوناگون آن مي نگريم مي گوييم خداوند لطيف است كه اين ميوه ماكول و غير مأكول را خلق كرده است.

و اگر مي گوييم خداوند شنوا است، مقصود اين است كه اصوات همه مخلوقات خود را در از عرش تا فرش در درياها و بيابانها مي شنود و لغات متعدد و زبان هاي گوناگون را درك مي-كند و در اين جا نيازي به گوش ندارد.

اگر مي گوييم خداوند بصير است و همه چيز را مشاهده مي كند، قصد اين نيست كه وي مانند بشر و حيوانات اشياء را مي نگرد، خداوند ذره سياه را در شب تاريك از روي سنگ سياه مشاهده مي نمايد، و حركت مورچه را در شب سياه مي نگرد، و نفع و ضرر و تخم ريزي و نسل مورچه را مي بيند.

ما مي گوييم خداوند اشياء را مشاهده مي -كند نه مانند بندگانش

كه با چشم سر اشياء را مي نگرد. راوي مي گويد آن مرد ملحد پس از اين گفتگوها مسلمان شد.

(اخبار و آثار امام رضا (ع)، كتاب احتجاجات، صص 593-596)

سخن پيرامون كتاب انجيل – گفتگو و احتجاج با جاثليق

... حضرت رضا (ع) فرمود: اي نصراني آيا در انجيل گفتار عيسي را كه فرمود: من بزودي نزد خداي خود شما خواهم رفت و فارقليطا خواهد آمد، و او به حقانيت من گواهي مي دهد همانطور كه من به حقانيت او گواهي مي دهم، و اوست كه همه چيز را براي شما تفسير خواهد كرد، و رسواييهاي ملت ها را آشكار مي كند و ستون كفر را مي شكند.

جاثليق گفت: هر چه در انجيل باشد ما به او اعتراف داريم.

امام رضا (ع) فرمود: آيا اين سخنان در اين انجيل هست؟

جاثليق گفت: آ ري، حضرت رضا (ع) فرمود: اي جاثليق به من بگوييد آن انجيلي را كه گم كرديد در كجا او را يافتيد، و اين انجيل را چه كسي براي شما وضع كرد؟

گفت: ما فقط يك روز انجيل را گم كرديم و بار ديگر او را تر و تازه و بدون كم و كاست پيدا كرديم، وا ين انجيل را يوحنا و متي براي ما فراهم آورده، و ما اين انجيل فعلي را از آن دو نفر داريم.

حضرت رضا (ع) فرمود: شناسايي تو نسبت به انجيل بسيار كم است، و اگر مطلب اين طور است كه بيان مي كنيد پس چرا در اناجيل اختلاف كرده ايد؟ و همين انجيلي كه امروز در دست شما هست مورد اختلاف است و اگر آن همان انجيل نخستين بود كه در آن اختلاف نمي كرديد؟

من اكنون در اين باره

شما را روشن مي كنم تا درك كني كه مطلب از چه قرار است و جريان اناجيل از چه قرار بوده است؟

اكنون بدان هنگامي كه انجيل اول گم شد ، نصاري اجتماع كردند و گفتند عيسي بن مريم كشته شد و انجيل مفقود شد اينك شما علماء نصاري در اين باره چه مي كنيد.

لوقاء و مرقابوس گفتند: انجيل در سينه ما محفوظ است، و ما همه اسفار آن را براي شما خواهيم نوشت، اينك اندوهگين نباشيد و كنائس را خالي نگذاريد، ما به همين زودي همه انجيل را براي شما جمع آوري خواهيم كرد.

لوقاء، مرقابوس، يوحنا و متي دور هم جمع شدند و اين اناجيل را وضع كردند، در صورتي كه اين چهار نفر شاگردان شاگردان حواريون بودند.

در اين هنگام امام رضا (ع) به جاثليق گفتند: مطلب را فهميدي و دانستي كه اناجيل چگونه جمع شده اند؟

گفت: من اين موضوع را تاكنون نمي دانستم و اكنون متوجه شدم كه هم چه سخناني در بين بوده است، و براي من روشن شد كه شما از انجيل به طور كامل اطلاع داريد، و اكنون چيزهايي شنيدم و دانستم كه آنها حق است. و بر فهم و علم من افزوده شد.

امام رضا (ع) فرمود: شهادت اين گروه در نزد شما چگونه است؟ گفت اينان علماء انجيل هستند و هر چه گفتند حق است.

حضرت در اين موقع متوجه مأمون و ساير كساني كه در مجلس بودند شدند و فرمود: شاهد هستيد كه اين مرد چه مي گويد؟

گفتند: ما سخنان او را شنيديم و به آنچه شنيده ايم گواهي مي دهيم. سپس متوجه جاثليق شد و فرمود: به حق فرزند

و مادرش آيا مي-داني كه متي گفت: مسيح فرزند داوود بن ابراهيم بن اسحاق بن يعقوب است، و مرقابوس گفت: وي كلمه خداوند است كه خداوند او را در جسد آدمي حلول كرده است، و سپس بصورت انساني در آمده، لوقاء گفت: عيسي و مادرش دو انسان بودند از گوشت و خون و روح القدس در آن داخل شد.

شما مي گوييد كه عيسي گفت: اي حواريون هر كسي به آسمان بالا رود از آنجا فرود نخواهد آمد، مگر خاتم پيغمبران كه به آسمان مي رود و بار ديگر به زمين باز مي گردد، آيا اين مطلب درست است؟

جاثليق گفت: مطلب همين طور است و ما آن را از عيسي روايت مي كنيم، فرمود درباره ي شهادت لوقاء، مرقابوس و متي راجع به عيسي چه مي گوييد؟ گفت: آنها دروغ گفته اند.

امام رضا (ع) فرمود: اي گروه مردم مگر جاثليق قبلاً اين افراد را تصديق نكرد و گفته هاي آنان را درست نخواند، و گواهي نداد كه آنها علماء انجيل هستند و گفتار آنان حق است.

جاثليق گفت: اي عالم مسلمانان دوست دارم مرا در اين مورد و از گفتگو درباره اين اشخاص معاف بداريد واز اين بحث درگذريد.

فرمود: ما ازاين گذشتيم اينك هر چه در نظر داري سئوال كن، گفت: ديگري سئوالات خود را مطرح كند به مسيح سوگند در ميان علماء مسلمانان مانند شما كسي نيست.

(آثار و اخبار امام رضا (ع)، احتجاحات صص 607-609، منتهي الآمال ج2 ص523 )

احتجاج حضرت با مامون

ابوالصلت هروي گويد: يكي از روزها مأمون به امام رضا (ع) گفت: چرا جدت اميرالمومنين (ع) را قسيم بهشت و دوزخ گفته اند؟ و معني اين

حديث چيست؟ و من هر چه فكر مي كنم حقيقت اين حديث را درك نمي كنم؟

حضرت رضا (ع) فرمود: شما از پدرانت از ابن عباس روايت مي كنيد كه حضرت رسول (ع) فرمود: محبت علي ايمان و بغض علي كفر است.

گفت: آري، حضرت بار ديگر فرمود: پس به اين معني علي قسيم بهشت و دوزخ مي باشد.

مأمون گفت: يا اباالحسن خداوند مرا بعد از تو زنده نگذارد، من اينك گواهي مي دهم كه تو وارث علم پيغمبر خدا هستي.

ابوصلت هروي گويد:

پس از اينكه حضرت رضا (ع) به منزلش تشريف آوردند خدمت آن جناب رسيدم و عرض كردم يابن رسول الله بسيار خوب به مأمون جواب دادي.

امام رضا (ع) فرمود: اي ابوالصلت من طبق عقيده او سخن گفتم، و ليكن از پدرم شنيدم كه از پدران خود از علي (ع) روايت مي كرد كه حضرت رسول (ص) فرمود: اي علي! تو قسيم بهشت . دوزخ هستي، به آتش م يگويي اين را بگير و اين يكي را براي من واگذار.

(آثار و اخبار امام رضا (ع)، كتاب احتجاحات، صص 647)

گلچيني از معارف رضوي (ع)

امام رضا (ع) فرمودند:

1- هرگاه انسان گرفتار پرحرفي شد، هيچ گاه از سخن گفتن سير نمي گردد، و هرگاه از سخني فارغ گردد به سخني ديگر مي پردازد.

(اخبار و آثار امام رضا (ع) ، كتاب نوادر، ص 826 ح 47)

2- بخيل را حتي ندارد، حسود لذت ندارد، پادشاهان وفا ندارند، دروغگو مردانگي ندارد.

(اخبار و آثار امام رضا (ع) ، كتاب نوادر، ص 827 ح 52)

3- امام رضا(ع) از پدرانش از علي (ع) روايت كرده كه فرمود:

از رسول خدا (ص) شنيدم مي-فرمود: انگشتر عقيق در دست كنيد زيرا او اولين كوهي است كه به وحدانيت خداوند و نبوت من و ولايت تو اي علي و به دخول شيعيانت به بهشت ايمان آورد.

(اخبار و آثار امام رضا (ع) ص 835 ح 20)

4- حضرت از جدش رسول خدا (ص) روايت كرده كه فرمود: خرما را ناشتا ميل كنيد، تا كرمهاي شكم را بكشد.

(اخبار و آثار امام رضا (ع) ، كتاب الاطعمه ، ص 713 ح 33)

5- حضرت از جدش رسول خدا (ص) روايت كرده كه فرمود: روغن زيتون بخوريد كه اخلاط بدن را مي برد و بلغم را زائل مي كند و اعصاب را قوي مي نمايد و ضعف و ناتواني را از بدن مي-برد، اخلاق را نيكو مي گرداند، و دهان را خوشبو مي كند و اندوه را مي زدايد.

(اخبار و آثار امام رضا (ع) ، كتاب الاطعمه ص 716 ح 44)

6- يك عدد به براي رسول خدا (ص) آوردند، پيغمبر اكرم آن را شكافت مقداري خودش ميل فرمود و بقيه را به اصحابش تقسيم كرد؟ رسول اكرم(ص) به را بسيار دوست داشت و به اصحاب خود فرمود: خوردن به را ترك نكنيد كه دل را روشن مي كند و اخلاط سينه را مي-برد.

(اخبار و آثار امام رضا (ع) ، كتاب اطعمه، ص 717 ح 51)

7- احمد بن عامر طايي از حضرت رضا (ع) از پدرانش از علي (ع) روايت كرده كه حضرت رسول (ص) فرمود: شيطان از مؤمن دلتنگ است ماداميكه نمازهاي پنجگانه را به جاي آورد، هرگاه نماز خود را ترك گفت شيطان بر او مسلط

مي گردد و او را گرفتار گناه و فساد مي كند.

(اخبار و آثار امام رضا (ع) ، كتاب الصلوه، ص 658 ح4)

علت تشريع زكات

8- محمد بن سنان گويد: حضرت رضا (ع) در جواب مسائل من نوشت:

علت تشريع زكات به جهت معاش فقرا بوده است، اگر اغنياء از مال خود حق فقرا را ندهند اموال آنها در معرض تلف و نابودي خواهد بود.

خداوند متعال مردمان سالم را مكلف كرده كه به بيماران و عليلان و ناتوانان و گرفتاران رسيدگي كنند و در قرآن مجيد فرموده: « لتبلون في اموالكم و انفسكم». خداوند متعال در اموال آنها حقوقي براي فقراء معين كرده و فرموده است: بايد زكات مال خود را بپردازند، و در مورد نفس نيز بايد در مشكلات صابر و شكيبا باشند، و همواره خود را بردبار و حليم دارند و شكر و سپاس پروردگار را به جاي آورند، و همواره در فكر فقراء و ضعفاء بوده و از اموال زيادي كه به دست مي آورند بايد در خيرات و مبرات انفاق كنند و با مساكين و درماندگان بايد نظر رأفت و رحمت داشته باشند.

اغنياء بايد با اهل فقر مسكنت مهربان باشند، و با آنها مواساه و همراهي كنند، و در كمك و تقويت بيچارگان بكوشند، آنها را در امور دين ياري دهند.

زكات پندي است براي مال داران و ثروتمندان كه بايد از آن پند گيرند و در فكر نيازمندان باشند و آنان بايد خداوند را سپاسگزار باشند كه به آنها نعمت و ثروت ارزاني داشته است، اغنياء بايد همواره در تضرع باشند و از خداوند بترسند و حقوق واجبه خود را بدهند تا

روزي مانند فقراء مستحق زكات نگردند.

(اخبار و آثار امام رضا (ع) ، كتاب زكات، ص 675ح 1)

علت تصنيف حقوق زنان

اما علت اينكه به زنها نصف حقوق مردان در ميراث داده مي شود اينست كه زن وقتي شوهر كرد چيزهايي مي گيرد و مرد مي دهد و از اينجهت براي مردها تفاوت و توفير پيدا شده، علت ديگر، در دادن مرد است دو برابر آنچه كه به زن داده مي شود زيرا كه زن عيال و خرج بگير از مرد است اگر احتياج داشت و بر مرد است كه او را خرج مخارج بدهد و بر اوست نفقه و گذران زن و ليكن بر عهده زن نيست كه خرج مرد را بدهد و نمي بايد نفقه خود را از آن نگيرد اگر احتياج بيابد و از اينجا است كه خداي سبحان براي مردان تفاوت قرار داده و اين است قول خداي متعال كه مي فرمايد:« الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم».

يعني مردان استيلاء و تسلط دارند بر زنان بواسطه ي تفضيل و برتري كه خدا بعضي از آنها را نسبت به ديگري داده و بواسطه آنچه كه از دارايي و اموال خود براي ايشان خرج مي كند. (زندگاني امام رضا(ع)/ ابوالقاسم سحاب/ج2 ص 222)

*قالَ (ع): رَحِمَ اللهُ عَبْداً أحْيى أمْرَنا، قيلَ: كَيْفَ يُحْيى أمْرَكُمْ؟ وَ قالَ (ع): يَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَيُعَلِّمُها النّاسَ فان الناس لو علموا محاسن كلامنا لا تبعونا.

فرمود: رحمت خدا بر كسى باد كه أمر ما را زنده نمايد، سؤال شد: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گيرد و به ديگران بياموزد. زيرا كه

اگر مردم خوبي ها و فوائد سخن ما را بدانند، از ما پيوي مي كنند.

(معاني الاخبار ج ص 114، بحارالأنوار: ج 2، ص 30، ح 13. )

*قالَ (ع): لَتَأمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ، اَوْلَيَسْتَعْمِلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرارُكُمْ، فَيَدْعُو خِيارُكُمْ فَلا يُسْتَجابُ لَهُمْ.

فرمود: بايد هر يك از شماها امر به معروف و نهى از منكر نمائيد، وگرنه شرورترين افراد بر شما تسلّط يافته و آنچه كه خوبانِ شما، دعا و نفرين كنند مستجاب نخواهد شد. (الدّرّه الباهره: ص 38، س 3، بحار: ج 75، ص 354، ح 10. )

* قالَ (ع): المَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهيرٌ وَ رَحْمَةٌ وَلِلْكافِرِ تَعْذيبٌ وَ لَعْنَةٌ، وَ إنَّ الْمَرَضَ لا يَزالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتّى لا يَكُونَ عَلَيْهِ ذَنْبٌ.

فرمود: مريضى، براى مؤمن سبب رحمت و آمرزش گناهانش مى باشد و براى كافر عذاب و لعنت خواهد بود.

سپس افزود: مريضى، هميشه همراه مؤمن است تا آن كه از گناهانش چيزى باقى نماند و پس از مرگ آسوده و راحت باشد.

(بحارالأنوار: ج 78، ص 183، ح 35، ثواب الأعمال: ص 175. )

*قالَ (ع): لا يُجْمَعُ الْمالُ إلاّ بِخَمْسِ خِصال: بِبُخْل شَديد، وَ أمَل طَويل، وَ حِرص غالِب، وَ قَطيعَةِ الرَّحِمِ، وَ إيثارِ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ.

فرمود: ثروت، انباشته نمى گردد مگر با يكى از پنج خصلت: بخيل بودن،

آرزوى طول و دراز داشتن، حريص بر دنيا بودن، قطع صله رحم كردن، آخرت را فداى دنيا كردن.

(وسائل الشّيعه: ج 21، ص 561، ح 27873. )

*قالَ (ع): شيعَتُنا المُسَّلِمُونَ لاِمْرِنا، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنا، الْمُخالِفُونَ لاِعْدائِنا، فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذلِكَ فَلَيْسَ مِنّا.

فرمود: شيعيان ما كسانى هستند كه تسليم امر و نهى ما باشند، گفتار ما را سرلوحه زندگى _ در عمل و گفتار _ خود قرار دهند، مخالف دشمنان ما باشند و هر كه چنين نباشد از ما نيست.

(جامع أحاديث الشّيعه: ج 1، ص 171، ح 234، بحار: ج 65، ص 167، ح 24. )

*قالَ (ع): لا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً إلاّ أنْ يَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال: سُنَّهٌ مِنَ اللهِ وَ سُنَّه مِنْ نَبيِّهِ وَ سُنَّه مِنْ وَليّهِ، أمَّا السَّنَّه مِنَ اللهِ فَكِتْمانُ السِّرِّ، أمَّا السُّنّه مِنْ نَبِيِّهِ مُداراهُ النّاسِ، اَمَّا السُّنَّهُ مِنْ وَليِّهِ فَالصَّبْرُ عَلَى النائِبَهِ.

فرمود: مؤمن، حقيقت ايمان را درك نمى كند مگر آن كه سه خصلت را دارا باشد: خصلتى از خداوند، كه كتمان اسرار افراد باشد، خصلتى از پيغمبر اسلام (ص) كه مدارا كردن با مردم باشد، خصلتى از ولىّ خدا

كه صبر و شكيبائى در مقابل شدائد و سختى ها را داشته باشد. ( بحارالأنوار: ج 75، ص 334، ح 1، مستدرك الوسائل: ج 9، ص 37، ح 10138. )

*قالَ (ع): مَنْ تَرَكَ السَّعْيَ فى حَوائِجِهِ يَوْمَ عاشُوراء، قَضَى اللهُ لَهُ حَوائجَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَهِ، وَ قَرَّتْ بِنا فِى الْجِنانِ عَيْنُهُ.

فرمود: هركس روز عاشوراى امام حسين (ع)، دنبال كسب و كار نرود (و مشغول عزادارى و حزن و اندوه گردد)، خداوند متعال خواسته ها و حوائج دنيا و آخرت او را برآورده مى-نمايد، و در بهشت چشمش به ديدار ما - اهل بيت - روشن مى گردد.

(عيون أخبارالرّضا(ع) ج 1، ص 299، ح 57.)

احتجاج امام رضا با زنادقه و اهل اديان

محمد بن عبدالله خراساني خادم حضرت رضا (ع) گويد يكي از زنادقه خدمت امام رضا آمد در حالي كه گروهي نزد آن جناب بودند.

امام (ع) فرمود: اي مرد اگر قضيه آن طور است كه شما مي گوييد و اين جهان صانعي ندارد و مردم مكلف نيستند (در صورتي كه چنين نيست جهان آفريننده دارد، و مردم هم مكلف هستند) ما با شما مساوي هستيم ، و نماز و روزه اي كه انجام داده ايم و تكاليفي كه به آن عمل كرده ايم به ما ضرر و زياني نخواهد رسانيد، آن مرد سكوت كرد و چيزي نگفت.

بار ديگر حضرت رضا (ع) فرمود: اگر عقيده ما درست باشد و خدايي وجود داشته باشد و مردم موظفند تكاليفي انجام دهند، و قطعاً همين طور است و خدايي وجود دارد، و بهشت دوزخي هست، و ثواب و عقابي وجود دارد، و حساب و كتابي مي باشد، در اين صورت ما نجات پيدا مي

كنيم، و شما به هلاكت خواهيد رسيد.

مرد زنديق گفت: خداوند چگونه است و در كجا هست؟

امام (ع) فرمود: واي بر تو اين چه سخني است كه مي گويي، خداوند مكان و كيفيت را خلق كرده و او را به زمان و مكان شناخته نمي گردد، و با حواس ظاهري و قياس قابل تعريف نيست پس حالا كه با حواس و قواي ظاهري شناخته نمي شود و قابل درك هم نيست پس اصلاً وجود خارجي ندارد.

حضرت رضا (ع) فرمود: واي بر تو چون با قواي ظاهري او را درك نمي كني منكر وجودش مي گردي، ما هرگاه با ديد ظاهر و حواس حيواني از درك آن عاجز باشيم يقين مي كنيم كه او خداوند ما هست و با ساير اشياء فرق دارد.

آن مرد گفت: خداوند در چه زماني بوده. فرمود: بگو در چه زماني نبوده است تا من بگويم در چه زماني بوده است؟

گفت: دليل بر مطلب شما چيست؟

فرمود: هنگامي كه بدن خود را مشاهده مي-كنم و قدرت ندارم بر آن چيزي بيفزايم و يا از آن چيزي كم كنم ، و يا نفع و ضرر را از خود دفع كنم، مي دانم كه اين بدن را يك خداي عالم و قدير از روي علم و بصيرت ساخته است، و اين فلك را با نيروي خود آفريده و آن را بگردش واداشته است ، و ابرها را ايجاد كرده و باد را فرمان مي دهد تا ابرها را پراكنده كند.

خداوندي كه آفتاب و ماه و ستارگان را خلق كرده و هر كدام در يك مسير معين حركت مي كنند و براي يكديگر مزاحمت ايجاد نكرده اند،

و اين آيات شگفت انگيز كه در زمين و آسمان و درياها است و با نيروي علم و قدرت چنان محكم آفريده شده كه از هم متلاشي نمي-گردد.

ما از اين آيات و نشانه ها درك مي كنيم و مي دانيم كه اين مصنوعات صانع و آفريدگار دارند، گفت: پس چرا خداوند خود را مخفي نگه داشته است؟

امام رضا (ع) فرمود: چون مردم معصيت كار و اهل گناه و فساد هستند از اين رو خداوند خود را از آنها مخفي داشته است، در صورتي كه تمام اعمال مردم در شب و روز از وي مخفي نيست.

گفت: پس چرا با چشم ظاهر نمي توان خداوند را مشاهده كرد؟

فرمود: براي اينكه ميان او و مخلوقاتش فرق باشد، چون مخلوقات او با چشم ظاهر قابل رؤيت مي باشند، علاوه بر اينكه وي بزرگتر از اين است كه با عقل و وهم قابل درك باشد.

گفت: خداوند را براي من تعريف كنيد، فرمود: خداوند قابل تعريف نيست.

گفت: چرا؟

فرمود: براي اينكه هر محدودي به حدي منتهي مي شود، و هرگاه احتمال تحديد رفت، احتمال زيادت هم مي رود، و در صورت احتمال زيادت احتمال نقصان هم مي رود، در صورتي كه خداوند نه محدود به زمان و مكان است و نه داراي دست و پا و اعضاء و جوارح است و نه نقصان و تجزي در آن راه دارد، و نه با وهم و گمان مي شود او را دريافت و تصور كرد.

آن مرد ملحد گفت: شما مي گوييد: خداوند لطيف، سميع ، بصير، عليم و حكيم است، آيا مي شود بدون گوش و چشم چيزي را ديد؟! و لطيف نيز به

كسي مي گويند كه با دست خود چيزي ساخته باشد و حكيم را نيز با صنعتش مي شناسند.

امام رضا (ع) فرمود: خداوند را از اين جهت لطيف مي گويند كه مخلوقات لطيفي را آفريده، و در حيوانات جان را جسم مركب كرده و هر جنسي از مخلوقات خود را به صورت هاي گوناگون خلق كرده كه يكي با ديگري فرق دارد.

خداوند را از اين جهت لطيف گفتند كه با علم و بصيرت اين صورت ها را به هم پيوند داد، هنگامي كه به درختان و ميوه هاي گوناگون آن مي نگريم مي گوييم خداوند لطيف است كه اين ميوه ماكول و غير مأكول را خلق كرده است.

و اگر مي گوييم خداوند شنوا است، مقصود اين است كه اصوات همه مخلوقات خود را در از عرش تا فرش در درياها و بيابانها مي شنود و لغات متعدد و زبان هاي گوناگون را درك مي-كند و در اين جا نيازي به گوش ندارد.

اگر مي گوييم خداوند بصير است و همه چيز را مشاهده مي كند، قصد اين نيست كه وي مانند بشر و حيوانات اشياء را مي نگرد، خداوند ذره سياه را در شب تاريك از روي سنگ سياه مشاهده مي نمايد، و حركت مورچه را در شب سياه مي نگرد، و نفع و ضرر و تخم ريزي و نسل مورچه را مي بيند.

ما مي گوييم خداوند اشياء را مشاهده مي -كند نه مانند بندگانش كه با چشم سر اشياء را مي نگرد. راوي مي گويد آن مرد ملحد پس از اين گفتگوها مسلمان شد.

(اخبار و آثار امام رضا (ع)، كتاب احتجاجات، صص 593-596)

سخن پيرامون كتاب انجيل – گفتگو و احتجاج با جاثليق

...

حضرت رضا (ع) فرمود: اي نصراني آيا در انجيل گفتار عيسي را كه فرمود: من بزودي نزد خداي خود شما خواهم رفت و فارقليطا خواهد آمد، و او به حقانيت من گواهي مي دهد همانطور كه من به حقانيت او گواهي مي دهم، و اوست كه همه چيز را براي شما تفسير خواهد كرد، و رسواييهاي ملت ها را آشكار مي كند و ستون كفر را مي شكند.

جاثليق گفت: هر چه در انجيل باشد ما به او اعتراف داريم.

امام رضا (ع) فرمود: آيا اين سخنان در اين انجيل هست؟

جاثليق گفت: آ ري، حضرت رضا (ع) فرمود: اي جاثليق به من بگوييد آن انجيلي را كه گم كرديد در كجا او را يافتيد، و اين انجيل را چه كسي براي شما وضع كرد؟

گفت: ما فقط يك روز انجيل را گم كرديم و بار ديگر او را تر و تازه و بدون كم و كاست پيدا كرديم، وا ين انجيل را يوحنا و متي براي ما فراهم آورده، و ما اين انجيل فعلي را از آن دو نفر داريم.

حضرت رضا (ع) فرمود: شناسايي تو نسبت به انجيل بسيار كم است، و اگر مطلب اين طور است كه بيان مي كنيد پس چرا در اناجيل اختلاف كرده ايد؟ و همين انجيلي كه امروز در دست شما هست مورد اختلاف است و اگر آن همان انجيل نخستين بود كه در آن اختلاف نمي كرديد؟

من اكنون در اين باره شما را روشن مي كنم تا درك كني كه مطلب از چه قرار است و جريان اناجيل از چه قرار بوده است؟

اكنون بدان هنگامي كه انجيل اول گم شد ،

نصاري اجتماع كردند و گفتند عيسي بن مريم كشته شد و انجيل مفقود شد اينك شما علماء نصاري در اين باره چه مي كنيد.

لوقاء و مرقابوس گفتند: انجيل در سينه ما محفوظ است، و ما همه اسفار آن را براي شما خواهيم نوشت، اينك اندوهگين نباشيد و كنائس را خالي نگذاريد، ما به همين زودي همه انجيل را براي شما جمع آوري خواهيم كرد.

لوقاء، مرقابوس، يوحنا و متي دور هم جمع شدند و اين اناجيل را وضع كردند، در صورتي كه اين چهار نفر شاگردان شاگردان حواريون بودند.

در اين هنگام امام رضا (ع) به جاثليق گفتند: مطلب را فهميدي و دانستي كه اناجيل چگونه جمع شده اند؟

گفت: من اين موضوع را تاكنون نمي دانستم و اكنون متوجه شدم كه هم چه سخناني در بين بوده است، و براي من روشن شد كه شما از انجيل به طور كامل اطلاع داريد، و اكنون چيزهايي شنيدم و دانستم كه آنها حق است. و بر فهم و علم من افزوده شد.

امام رضا (ع) فرمود: شهادت اين گروه در نزد شما چگونه است؟ گفت اينان علماء انجيل هستند و هر چه گفتند حق است.

حضرت در اين موقع متوجه مأمون و ساير كساني كه در مجلس بودند شدند و فرمود: شاهد هستيد كه اين مرد چه مي گويد؟

گفتند: ما سخنان او را شنيديم و به آنچه شنيده ايم گواهي مي دهيم. سپس متوجه جاثليق شد و فرمود: به حق فرزند و مادرش آيا مي-داني كه متي گفت: مسيح فرزند داوود بن ابراهيم بن اسحاق بن يعقوب است، و مرقابوس گفت: وي كلمه خداوند است كه خداوند او را در جسد

آدمي حلول كرده است، و سپس بصورت انساني در آمده، لوقاء گفت: عيسي و مادرش دو انسان بودند از گوشت و خون و روح القدس در آن داخل شد.

شما مي گوييد كه عيسي گفت: اي حواريون هر كسي به آسمان بالا رود از آنجا فرود نخواهد آمد، مگر خاتم پيغمبران كه به آسمان مي رود و بار ديگر به زمين باز مي گردد، آيا اين مطلب درست است؟

جاثليق گفت: مطلب همين طور است و ما آن را از عيسي روايت مي كنيم، فرمود درباره ي شهادت لوقاء، مرقابوس و متي راجع به عيسي چه مي گوييد؟ گفت: آنها دروغ گفته اند.

امام رضا (ع) فرمود: اي گروه مردم مگر جاثليق قبلاً اين افراد را تصديق نكرد و گفته هاي آنان را درست نخواند، و گواهي نداد كه آنها علماء انجيل هستند و گفتار آنان حق است.

جاثليق گفت: اي عالم مسلمانان دوست دارم مرا در اين مورد و از گفتگو درباره اين اشخاص معاف بداريد واز اين بحث درگذريد.

فرمود: ما ازاين گذشتيم اينك هر چه در نظر داري سئوال كن، گفت: ديگري سئوالات خود را مطرح كند به مسيح سوگند در ميان علماء مسلمانان مانند شما كسي نيست.

(آثار و اخبار امام رضا (ع)، احتجاحات صص 607-609، منتهي الآمال ج2 ص523 )

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109