جوان، هيجان و خويشتنداري

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : جوان، هيجان و خويشتنداري / گروه نويسندگان حديث زندگي.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر ، 1386.

مشخصات ظاهري : 240 ص.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث ؛ 137. كتابهاي حديث زندگي ؛ 2.

شابك : 15000 ريال : 978-964-493-218-2

يادداشت : پشت جلد به انگليسي: Young, Emotion Piety.

يادداشت : كتابنامه.

موضوع : جوانان و اسلام -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع : جوانان -- روان شناسي -- مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده : موسسه علمي - فرهنگي دارالحديث . سازمان چاپ و نشر

رده بندي كنگره : BP230 /ج821386

رده بندي ديويي : 297/483

شماره كتابشناسي ملي : 1188041

مقدمه سردبير

مجموعه كتاب هاى «حديث زندگى» _ كه دومين مجلّد از آن ، اكنون پيش روى شماست _ ، با هدف انتشار مقالات ، گفتگوها و ديگر آثار برگزيده مجلّه حديث زندگى ، طرّاحى شده است . حديث زندگى ، دوماه نامه اى علمى ، فرهنگى و ادبى ، ويژه جوانان 17 تا 29 ساله است ، كه پس از انتشار چهار پيش شماره ، از مهرماه 1380 ، هر دو ماه يك بار ، به صورت مرتّب ، منتشر و در سراسر كشور توزيع شده است . حديث زندگى ، تلاش دارد تا به صورت علمى و روشمند (امّا به زبانى ساده و امروزى) ، به دغدغه هاى فكرى و اجتماعى و موضوعات مورد علاقه و نياز جوانان بپردازد ، مروّج فرهنگ ايرانى _ اسلامى (در همه حوزه هاى : دانش ، انديشه ، ادبيات و هنر) باشد ، از جاذبه هاى صورىِ يك نشريه ويژه جوانان (با پايبندى به ارزش ها) برخوردار باشد و در حوزه آموزه ها

و باورهاى دينىِ جوانِ مسلمان ايرانى ، در حدّ توان ، به مستندسازى و اصلاح فرهنگى اهتمام ورزد . هر شماره از حديث زندگى ، از سه بخش : علمى ، اجتماعى و ادبى تشكيل شده است . بخش علمى ، مشتمل بر آثار : علمى ، اجتماعى ، روان شناسى _ تربيتى ، مَعارفى و... در يكى از قالب هاى : مقاله (تأليف و ترجمه) ، گفتگوى علمى ، و معرّفى و نقد كتاب است . بخش اجتماعى ، عهده دار ارائه : اطلاعات مفيد براى نسل جوان ، آسيب شناسى زندگى جمعى ، مشاوره ، ديدگاه هاى مخاطبان ، و... است كه در قالب : گزارش ، گفتگوى اجتماعى ، نقد و طنز اجتماعى عرضه مى شود . بخش ادبى نشريه نيز قالب هاى : داستان ، شعر ، خاطره ، قطعه ادبى ، مقاله ادبى و نقد ادبى (تأليف و ترجمه) را در بردارد . حديث زندگى ، نشريّه اى «موضوعى» است ، به اين معنا كه بخش هاى علمى و اجتماعى (وگاه ادبىِ) آن ، در هر شماره ، به يكى از مسائل مورد نياز و توجّه جوانان اختصاص دارد . در انتخاب موضوعات ، علاوه بر مشورت هاى كارشناسى ، به خواست ها و نيازهاى ابراز شده توسّط مخاطبان جوان مجلّه (به صورت هاى: حضورى، مكاتبه اى و اينترنتى) و بويژه به نتايج نظرسنجى از مشتركان، توجه داشته ايم و پس از اين نيز _ به يارى خداوند _ چنين خواهد بود. موضوعاتى كه تا امروز (شماره 34) در حديث زندگى مطرح و بررسى شده اند، عبارت اند از :

دوستى ، شادابى ، اعتماد به نفس ، اُنس با خدا ، آراستگى ، آرامش ، موفّقيت ، فراغت ، اميد ، عفاف ، روابط اجتماعى ، مهارت هاى زندگى ، بهداشت روان ، محبوبيت ، هويّت ، دين و خوش بختى ، امروزى شدن ، بهداشت بشرى ، آينده ، منفعت و مصلحت ، نياز ، اضطراب ، مُروّت و مُدارا ، افسردگى ، شخصيت سالم ، توسعه ، دين و آزادى ، زندگى با ديگران ، جهان بدون مرز ، ميراث معنوى ، سرمايه اجتماعى ، نوآورى و اصلاح ، ارزش هاى اخلاقى ، كار و اشتغال ، دين و عدالت ، پيامبر رحمت ، و ازدواج . جوان ، هيجان و خويشتندارى ، دربردارنده شانزده مقاله در موضوع «عفاف» و مسائل پيرامون آن (از جمله : هيجان ، خويشتندارى و پوشش) به قلم نويسندگان مختلف است كه از شماره هاى گوناگون حديث زندگى انتخاب شده اند و به خاطر يكى بودن موضوع يا ارتباط موضوعى ، در كنار هم قرار گرفته اند و البته در انتخاب مقالات ، علاوه بر استوارى علمى ، به جوانانه و كاربردى بودن ، داشتن ادبياتى امروزى و اين كه در مجموع ، ديدگاه دين را در موضوع مورد بحث به دست دهند ، توجّه شده است . گفتنى است كه مقالات ، به سفارش بخش علمىِ مجلّه نوشته شده اند و تا اين جا ، دو نوبت ويرايش علمى و ادبى را : يك بار در انتشار اوّليه (در مجلّه) و بار ديگر در چينش جديد ، پشت سر گذاشته اند . در پايان ، بر

خود ، لازم مى دانم كه از تلاش نويسندگان محترم و نيز همكارانم در حديث زندگى ، سپاس گزارى نمايم و عموم خوانندگان و اهل نظر را به نقد اين مجموعه و اظهار نظر درباره آن ، فراخوانم . 1 عبد اللّه حسن زاده سردبير حديث زندگى اسفند 1385

------------

1.اين كتاب و نيز تمامى شماره هاى حديث زندگى ، در آرشيو پايگاه اينترنتى WWW.hadith.netدر دسترس است . براى ارتباط با ما مى توانيد از طريق تلفن : 7176408 _ 0251 و يا نشانى مكاتباتى : قم ، صندوق پستى 816 _ 37185 (دفتر مجله حديث زندگى) و يا پُست الكترونيك : zendegi@ hadith.net و يا وِبلاگ : WWW. hadithezendegi.mihanblog.com اقدام نماييد .

جوان و منطق هيجان / رضا فرهاديان

اشاره

«و [دوزخيان] گفتند: اگر حرف شنو بوديم يا مى انديشيديم، هم اكنون از اهل آتش نبوديم». 1 بروز و ظهور فرآورده هاى جديد هنرى و توسعه رسانه هاى تبليغاتى و پيچيدگى مسائل ارتباطى و تنوّع خواسته ها و نيازهاى جوانان و حجم گسترده برنامه هاى خبرى و نيز تجارت جهانى محصولات فرهنگى، اكنون رفتار، ويژگى ها و نيازهاى جوانان عصر ما را به شكلى مشخّص ، نسبت به گذشته، متفاوت ساخته است. درگذشته ، مواد تخدير كننده فقط در هنگام بيمارى و براى درمان به كار مى رفت، در حالى كه امروزه بسيارى از جوانان ، از آن براى سرپوش گذاردن بر دردهاى درونى و براى بى حس كردن خود استفاده مى كنند. در گذشته ، كوچك ترها از بزرگ ترها حساب مى بردند و بزرگى و كوچكى مطرح بود ؛ اما هم اكنون ، جوانان ما هيچ تفاوتى بين خود و بزرگ سالان

نمى بينند. آن وقت ها جوانان در كنار خانواده ها احساس آرامش

---------

1.سوره ملك ، آيه 10 .

----------

و امنيت مى كردند، در حالى كه امروزه ، به خاطر مشكلات زيادى كه براى خانواده به وجود آمده است و نيز نبود زبان و درك مشترك، چنين احساسى ، از بين رفته است . درگذشته ، دسترسى جوانان به مواد مخدّر و محصولات مبتذل فرهنگى ، با كندى و دشوارى صورت مى گرفت و متضمّن گذشت از موانع مختلف و پيمودن مراحل بسيارى بود و فساد ، در جاهاى ناپيدايى انجام مى گرفت؛ امّا امروزه به راحتى ، عوامل فساد در همه جا حتى در كوچه و خانه و بازار، دست به دست مى چرخند و در عرض چند لحظه ، جوانان عزيز ما را گرفتار و از درس و كار و خانواده ، بيزار مى كنند. متأسّفانه اين روند تهاجم فرهنگى ، نه تنها در جامعه امروز ما ، بلكه در همه جهان معاصر مشاهده مى شود . تنها كارى كه جوانان ما براى رويارويى با اين تهاجم مى توانند انجام دهند ، مجهّز كردن خودشان به سلاح «ايمان» و «تفكّر» است. حتى ايمان هم ، زمانى براى آنان سودمند است كه همگام و همراه با تعقّل و تفكّر منطقى باشد. بنا بر اين ، جوانان ما زمانى مى توانند به مبارزه با مشكلات و دشوارى ها و از جمله «تهاجم فرهنگى» بروند كه خودشان را مجهّز به سلاح استدلال و تعقّل و تفكّر منطقى كرده باشند. امام على عليه السلام مى فرمايد: بر زمان، نمى توان پيروز شد، مگر با تعقّل و تفكّر. 1

----------

1.بحار الأنوار،

ج 1، ص 82 .

هيجانات جوان

منشأ بيشتر عصبانيت ها، نارضايتى ها و هيجانات جوانان، طرز تفكّر و نحوه بينش و نگرش آنها در برخورد با مسائل و رويدادهاست.

وقتى به هيجانات و عصبانيت ها و برانگيختگى هاى خود در مواجهه با رويدادها و حوادث در طول روز بينديشيم و عاقلانه درباره آنها به تفكّر بنشينيم، مى بينيم كه به شرط برخورد صحيح و درست با آنها، مى توانيم از تجربه ها و حوادث آنها به خوبى بهره بردارى كنيم. رويدادهاى ناخوشايند (مثل طرد شدن از طرف ديگران، شكست خوردن، موفّق نشدن در كارها و رو به رو شدن با دشوارى ها) كه معمولاً موجب تأسّف و ناراحتى ما مى شوند، اگر درباره آنها عاقلانه بينديشيم و آنها را درست علّت يابى كنيم، نه تنها سبب عصبانيّت ما نمى شوند، بلكه موجب رشد و بالندگى در برخورد با مسائل و يافتن مهارت در حل مشكلات نيز خواهند شد. در نتيجه، با روحيه اى شاد و حالتى نشاط انگيز و با شوق تمام، به فعّاليت روزانه خود مى پردازيم و به صورتى روزافزون ، در كارها روندى موفّقيت آميز و پويا و حالتى شوق آميز خواهيم داشت: اساس تعقّل ، انديشيدن است و نتيجه اش آرامش روانى است. 1 تعقّل و تفكّر در مسائل جارى زندگى، به جوان كمك مى كند تا خود را از شرّ هيجانات و احساسات آنى و عصبانيّت هاى لحظه اى و زودگذر برهانَد و از وحشت و خشم آزار دهنده و پريشانى هاى نگران كننده و دائمى ، خلاص كند؛ زيرا با تفكّر، نقاط مبهم و پنهان امور و حوادث، روشن و

قابل تحليل مى شوند: در نتيجه تفكّر، پنهانى هاى كارها آشكار مى شوند. 2 از آن جا كه ديدگاه و طرز بينش و تلقّى هر انسانى نسبت به مسائل

------

1.ميزان الحكمة، ج 3، ص 2462 ، ذيل «تفكّر» . 2.همان جا.

---------

و رويدادها ، موجب احساسات و هيجانات و بعضى اوقات هم عصبانيت هاى شديد در اوست، هرچه بينش و انديشه و نگرش فرد ، متعادل تر، منطقى تر، روشن تر و حتى منصفانه تر 1 شود، هيجانات نامناسب و عصبانيت هاى نابه جا و كُنش هاى نامتعادل وى نيز بيشتر كاهش مى يابند و رفتار وى طبيعى تر، متعادل تر و منطقى تر خواهد شد.

-------- 1.اى پسرم [در خواسته ها و انتظارات از ديگران] ، نفس خود را ميزان قرار بده (نهج البلاغه، نامه 31).

ساز و كار درون

اگر جوان ، در عمق وجود و وجدان و فطرت خويش خوب بنگرد، درخواهد يافت كه معمولاً پذيرش استدلال هاى منطقى و آگاهى يافتن از علّت كارها و انصاف دادن در برخوردها و واقع بينى و واقع انديشى در موضوعات، او را در تشخيص درست و ارزيابى صحيح از امور و حوادث، بسيار كمك مى كند. مهم، فهم صحيح و همه جانبه مسائل و دريافت درست موضوعات است و تعقّل و تفكّر درباره علّت حوادث و رويدادها و عوارض جنبى و عواقب آنها مانع بروز هيجان هاى افراطى، عصبانيت هاى نابه جا و يا رفتارهاى نامناسب ديگر مى شود؛ چرا كه اندكى انديشيدن پيش از هر كار، خود به خود، انسان را به طرف كارهاى درست و شايسته و انجام دادن آنها به پيش مى برد: تفكّر، انسان را به سوى

نيكى و نيك رفتارى فرا مى خواند. 2 ديدگاه ها و قضاوت هاى يك جانبه و يك بُعدى جوان درباره رفتار ديگران (رفتارى كه مورد نقد و ارزيابى قرار نگرفته) و همچنين داشتن خواسته هاى ثابت و كليشه اى از افراد (به علت كم تجربگى) و حتمى دانستن

------------

2.شرح اصول الكافى، ج 8 ، ص 177 .

---------

بايدها و نبايدهاى سليقه اىِ خود درباره رفتار ديگر انسان ها و داشتن توقّعات زورمدارانه از ديگران (بدون مشورت با آنان و يا نظرخواهى از آنان) و نيز نداشتن روحيه انعطاف پذيرى، ريشه و اساس بروز هيجان هاى افراطى و عصبانيت ها و عكس العمل هاى نابه جا و احيانا رفتار نامعقولانه جوان را تشكيل مى دهند. برخى احساسات و هيجان ها ، با اهداف و مقاصد ما هماهنگى دارند و موجب نشاط و افزايش انگيزه ما در كارها مى شوند، به طورى كه كمك مى كنند تا با تلاش، به اهداف ارزشمند خود دست يابيم. اين گونه احساسات و عواطف را «هيجان هاى مثبت» نام مى نهند. گاهى هيجان ها و احساساتى ظهور مى يابند كه مانع دستيابى ما به اهداف و مقاصد ارزشمند مى شوند؛ يعنى بروز آنها همراه با حالت افسردگى، عصبانيّت، نارضايتى، تأسّف و فشار و خشونت است كه عملاً انسان را از رسيدن به اهداف و مقاصد والا ، باز مى دارند. اين گونه هيجان ها را «هيجان هاى منفى» نام نهاده اند.

منشأ هيجان ها

حال ببينيم كه: منشأ اين هيجان ها ، احساسات و عصبانيت ها در كجاست؟ بينش و افكار عاقلانه ، منجر به احساسات و هيجان هاى مناسب و متعادل مى شود و در

مقابل، بينش و افكار غيرعاقلانه و نادرست و غيرواقعى ، موجب احساسات و هيجان هاى نامناسب و افراطى. به طور كلى ، بينش و نگرش جوان در برخورد با مسائل و رويدادها موجب بروز هيجان ها و احساسات مناسب و يا نامناسب در روح و رفتار وى است؛ چرا كه نگرش ها و بينش هاى انسان، معمولاً پايه و اساس ارزيابى ها و قضاوت هاى او را در ارتباط با خود و ديگران تشكيل مى دهند. نگرش ها در برخورد با مسائل و رويدادها، دائما واكنش هاى هيجانى و احساسات جديدى را پديد مى آورند. اگر ارزيابى هاى ما همواره منفى بوده ، از سوءظنْ سرچشمه گرفته باشند ، هيجان ها و احساسات ما نيز منفى و عصبى خواهند بود كه در نتيجه ، موجب افسردگى، اضطراب، نگرانى و بى رغبتى است و كسالت در انجام دادن كارها و تكاليف را به دنبال خواهد داشت . اگر ارزيابى و قضاوت ما مثبت بوده و از حسن ظنْ سرچشمه گرفته باشد و با تحقيق و اطلاع و انديشه منصفانه صورت پذيرد، هيجان ها و احساسات مثبت و خوبى را درپى خواهد داشت. در نتيجه، با صبر و حوصله و عشق و علاقه و دل گرمى، به كار و فعاليت مى پردازيم و تكاليف خود را با شور و نشاط تمام ، انجام مى دهيم كه اين، طبعا منجر به رفتارى عاقلانه و متعادل خواهد شد. تفكّر عاقلانه جوان، سبب تعديل هيجان ها، آرامش روان و حفظ ارزش هاى شخصيتىِ وى مى شود و او را براى يك زندگى سعادتمند و بانشاط و شاد، آماده مى سازد.

بينش عاقلانه

ويژگى هاى بينش عاقلانه ، در برخورد با مسائل و رويدادها، به قرار زير است : 1. بر واقعيّات و حقايق عينى استوار است، نه بر اساس گفته هاى مجهول و توهّمات نامعلوم ؛ 2. مقاصد و اهداف خود را شفّاف و صريح و بدون ابهام بيان مى كند؛ 3. با بردبارى و صبر و حوصله ، تصميم گيرى مى كند؛4. نسبت به افراد و مسائل، بدبين نيست و از اطلاعات واقعى برخوردار است؛ 5 . در عكس العمل ها آرامش دارد و در كار و تصميم گيرى، عجول نيست؛ 6 . با واقع بينى ، تعارضات و آشفتگى هاى درونى را به كمترين درجه مى رسانَد؛ 7. به خاطر تفكّر و تعقّل و تأمّل در كارها ، در حلّ مسائل ، مهارت دارد.

بينش غير عاقلانه

ويژگى هاى بينش غيرعاقلانه، در برخورد با مسائل ورويدادها، بدين شرح است: 1. از نوعى نگاه زورمدارانه و غيرقابل انعطاف، تبعيت مى كند؛ 2. هيچ گونه نظر و سليقه اى را نمى پذيرد و با ديد منفى و سوءظن به همه افراد و وقايع، نگاه مى كند؛ 3. بدون محاسبه و تفكّر ، و عجولانه اقدام مى كند؛ 4. از باورهاى خرافى، مستبدّانه، نامعقول و تعصب آميز سرچشمه مى گيرد؛ 5 . مدام از خود و ديگران، ارزيابى و انتقاد نادرست دارد؛ 6 . پيش داورى هاى سطحى و ناآگاهانه دارد؛ 7. اهداف و مقاصد خود را مبهم و پيچيده بيان مى كند. تفكّر عاقلانه و منطقى ، سبب خواهد شد كه فرد، با قدرت و نشاط تمام، اقدام به فعّاليت نمايد و در كارهاى خود، پشتكار داشته باشد.

منطقى براى رفتار

معمولاً ما در رويارويى با رويدادها و حوادث ، از خود، عكس العمل ها و رفتارهايى نشان مى دهيم كه ناشى از جريان تفكّر و استدلالى است كه در ذهن ما صورت مى پذيرد و به طور خودآگاه يا ناخودآگاه، همراه با يك ارزيابى از واقعه است. اگر خوب دقت كنيم، مى بينيم كه در اين قضاوت، يك «مقدّمه» (صُغرا) ، يك «مؤخّره» (كُبرا) و يك «نتيجه» نهفته است. در حقيقت، تصديق يا عدم تصديق هر موضوعى، با تشكيل يك قياس در ذهن، صورت مى پذيرد. حوادث و رويدادها در ذهن ما يا موجب شادمانى ما مى شوند و يا موجب افسردگى، دل سردى و بى علاقگى ما نسبت به كارها و انجام دادن وظايف. با توجه به بينش و تلقّى ما در برخورد با واقعه،

حد اقل دو برداشت در ذهن ما مى تواند ايجاد شود. مثلاً اگر در انجام دادن كارى كه با شكست روبه رو شويم، ممكن است دو نوع برداشت داشته باشيم كه هر كدام، بستگى به طرز نگرش و تلقّى ما از واقعه دارد : يا اين كه بگوييم: «شكست خوردم. خيلى بد شد. ديگر خراب شد. هر كس شكست بخورد، پيروز نخواهد شد. من هم نمى توانم پيروز شوم. پس من ديگر به درد نمى خورم». يا اين كه بگوييم: «شكست خوردم. خيلى بد شد؛ ولى هر كس شكست بخورد، مى تواند پيروز شود؛ زيرا شكست، مى تواند مقدّمه پيروزى باشد و هر كارى ممكن است منجر به شكست يا پيروزى شود. پس من مى توانم پيروز شوم؛ زيرا امكان جبران هست. من مى توانم با تلاش و پشتكار در كار، موفّق شوم». در حقيقت ، در برابر يك واقعه، باتوجه به نگرش فرد، ممكن است دو تلقّى و تفكّر در ذهن، شكل بگيرد و در نتيجه ، موجب بروز دو نوع رفتار و عكس العمل متفاوت بشود، كه اين امر، به محاوره اى كه ما به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه در ذهن خودمان در برخورد با واقعه انجام مى دهيم بستگى دارد. ما در حقيقت، دو نوع استدلال انجام مى دهيم كه منجر به دو نوع رفتار مى شود. حال، كدام استدلالْ صحيح است؟ و كدام منجر به رفتار درست و عاقلانه مى شود؟ طبعا استدلال و قياسى كه از تفكّر و انديشه صحيح برخوردار باشد. همه ما اگر خوب بينديشيم، خوب هم استدلال مى كنيم و اگر دقّت ، تفكّر و انديشه

صحيح در كارهاى روزانه ما وجود نداشته باشد ، منجر به تفكّر غيرعاقلانه و در نتيجه ، رفتار غيرعاقلانه خواهد شد و اين امر، زندگى را براى مان بسيار دشوار و ناگوار مى كند. به همين دليل است كه قرآن مى فرمايد: و پليدى و ناگوارى ، از آنِ كسى است كه [در زندگى] نمى انديشد. 1 جوان بايد بداند كه هيجان هاى افراطى و عصبانيت هاى شديد و عكس العمل هاى نابه هنجار، ريشه در بينش و طرز تلقّى او از هر واقعه و حادثه اى دارد. چنين رفتارهايى معمولاً در اثر عدم تفكّر صحيح و منطقى حاصل مى شوند و از نظر روانى ، آثار و مشخّصه هايى همچون: افسردگى، اضطراب، خشم، احساس ناامنى، احساس گناه، احساس ترس، احساس گرسنگى و... دارند. اگر ما بينش و طرز تفكّر خود را اصلاح كنيم و در برخورد با مسائل و رويدادها و به هنگام بروز هيجان ها و احساسات، راه و روش منطقى و تفكّر عاقلانه را در پيش بگيريم، دچار رفتار نامتعادل و نابه هنجار نخواهيم شد و اگر به محض بروز نشانه هاى اين هيجان ها، به تفكّر و تعقّل منطقى بپردازيم، شيوه برخورد صحيح را از ناصحيح، تشخيص خواهيم داد و تنها در اين صورت است كه راه و روش دين را پيموده ايم و در زندگى ، موفّق خواهيم شد؛ زيرا تمام خوبى ها و ارزش ها فقط با تفكّر و تعقّل به دست مى آيند و

---------

1.سوره يونس، آيه 100.

-------- «كسى كه [ در زندگى ] تفكر نمى كند، هيچ دينى ندارد» . 1

----------

1.ر. ك : بحار الأنوار، ج 74، ص

158 .

حكمت وجود احساسات و هيجانات

خداوند متعال، احساسات و هيجان ها را از روى حكمت در وجود انسان قرار داده است، به طورى كه اگر اينها نبودند، ما در صدد جلوگيرى از خطرها و حوادث برنمى آمديم؛ چرا كه ترس، اضطراب، گرسنگى و... باعث جلوگيرى از خطر و دفع آن و ادامه زندگى و سلامت در زندگى خواهند شد. ندامت، آزردگى، برانگيختگى، خشم، ناكامى، نااميدى و... عارضه هايى هستند كه براى جلوگيرى از خطر و براى اين كه صدمه اى به انسان وارد نشود، در وجود انسان قرار داده شده اند؛ امّا اگر به طور عاقلانه و منطقى با آنها برخورد نكنيم، سلامت جسمى و روانى ما در معرض خطر قرار مى گيرد . جوان بايد بداند كه برترى هميشگى اين حالت ها بر روح و رفتار او، سبب اختلال جسمى و روانى در او مى شود

تفكّر صحيح، رفتار صحيح

مهم ترين راه حل در هر مسئله و يا اتفاقى كه براى جوان پديد مى آيد، تفكّر و تعقّل صحيح است كه خود به خود، موجب به دست آوردن مهارت در حل مسئله خواهد شد: تفكّر ، انسان را به سوى نيكى و عمل كردن به آن، فرامى خوانَد. 2 تفكّر عاقلانه (منطقى) به جوانان كمك مى كند تا احساسات خود را صادقانه تر و صميمى تر ابراز كنند و با هيجان ها نيز، برخوردى سازنده تر داشته باشند. تجربه هيجانى ، خوب است، ولى هيجان زدگىِ منفى و مخرّب و مبالغه آميزِ جوان، به نشاط و شادكامى او لطمه مى زند و او را بازيچه حوادث و

---------

2.الكافى، ج 2، ص 24 .

---------

هيجانات و يا تابع محض كسانى مى كند كه اتفاقا بر

هيجانات خود ، مسلّط اند و از هيجان زدگى ديگران ، نان مى خورند و بهره مى برند .

تفكّر منطقى و كرامت نفس

ديدگاه تفكّر عاقلانه ، بر «كرامت نفس» انسان تأكيد دارد و ارزشمند بودن انسان را در گرو تعقّل و تفكّرِ منطقى مى داند و بس. جوانى كه عاقلانه مى انديشد ، در بينش خود، بين «خوب بودن» يا «بد بودنِ» احساسات و عملكردها با «خوب بودن» يا «بد بودن» شخصيت خود، فرق مى گذارد. گاه ممكن است انسان، احساسات و عملكردهاى بدى داشته باشد؛ ولى اين ، دليل نمى شود كه فرد فكر كند كه آدم بدى است؛ چرا كه مى تواند جبران كند و خود را با تلاش و كوشش، از مهلكه هيجان زدگى و عملكرد بد ، نجات دهد. بنا بر اين ، تفكّر و تعقّل منطقى _ كه در قرآن ، بسيار بدان تأكيد شده است _ به ما كمك مى كند كه هر تصوّر و تفكّرى كه درباره خود و ديگران داريم، عاقلانه، منطقى و همه جانبه باشد و از ارزيابى غلط و مقايسه هاى نابه جا و غيرعلمى درباره خود و ديگران پرهيز كنيم؛ با عينك خوش بينى به همه نگاه كنيم و همه را مخلوق خوب خدا بدانيم و بپذيريم كه نبايد به خاطر «داشتن» يا «نداشتنِ» امكانات يا توانايى ها و يا ضعف ها و كمبودها و يا گفتارها و رفتارهاى مختلف، خود يا ديگران را دائم سرزنش كرد. بايد عاقلانه و آرام و با تدبير، ضعف ها و نقص ها را برطرف كرد. بايد ابتدا احساسات و هيجان هاى خود را صادقانه بپذيريم و سپس فكر كنيم و

علاقه مند شويم و كنجكاوى كنيم و علّت هر رفتار و حادثه را كشف كنيم، تا برخوردى منطقى و مناسب با آن داشته باشيم. اگر كسى در خيابان ، به ما تنه محكمى زد، بلافاصله به او پرخاش نكنيم. احتمال بدهيم كه او ممكن است دنبال كارى باشد كه اگر به آن نرسد، موجب وارد آمدن صدمه جانى يا مالى به انسانى بشود. نبايد زود عصبى شويم و به او پرخاش كنيم. دنيا كه به آخر نرسيده! بايد احساسات و هيجانات عصبى خود را كنترل كنيم و بدانيم كه با ناراحتى و عصبيت، كارها درست پيش نمى رود؛ بلكه فقط وقت را از بين مى برد و موجب گناه و آزردن ديگران مى شود. اگر در برابر هر حادثه اى كه در زندگى براى مان اتفاق مى افتد، پاسخى منطقى و عاقلانه نداشته باشيم و درباره آن فكر نكنيم و آن را درست تحليل و ارزيابى نكنيم، عوارض ناشى از آن رويداد، ممكن است موجب بروز نشانه هاى اختلال روانى (مثل: افسردگى، دل سردى، بى رغبتى، عدم احساس موفقيت در كارها و...) بشود و اين امر، اگر طولانى و مستمر شود، منجر به افسردگى هاى شديد و اختلالات روانى در ما خواهد شد. وجود هيجان ها و احساسات در جوان، لازمه زندگى اوست. مهم، چگونگى برخورد با آنهاست؛ چرا كه گاه ، عدم تفكّر عاقلانه و منطقى و نيز طولانى شدن عوارض هيجان ها و عصبانيت ها سبب تضعيف روحيه و تخريب شخصيت جوان مى شوند و تنها راه علاج آن و مقابله با آن، بازگشت به تفكّر منطقى است كه در دين مبين اسلام،

بسيار نسبت به آن، تأكيد و سفارش شده است. اگر در مسائل و رويدادها به علت يابى بپردازيم، خواهيم فهميد كه اكثر هيجان ها و احساسات و عصبانيت هاى ناراحت كننده، به علّت عدم آگاهى و يا ناشى از توهّمات و بدبينى هاى نابه جا و تصميمات عجولانه در كارها و يا پيش داورى ها و وسوسه ها و القائات شيطانى در آدمى است و موجب دردسرهاى فراوانى براى افراد مى شود. به طورى كه فرد به علّت عدم تفكّر و تحليل و عدم واقع نگرى نسبت به موضوع و حادثه ايجاد شده، تصوّراتى نادرست و يا اغراق آميز از مسئله پيدا مى كند كه موجب تداوم و بلكه افزايش حالت عصبيّت او مى شود. همين امر، در جاى خود، مانع انجام يافتن كارهاى مفيد توسّط افراد مى شود و فرد مبتلا، وحدت و هماهنگى شخصيت خود و ديگران را دچار آسيب مى كند. البته بايد توجه داشت كه احساسات و هيجان ها و حتّى عصبانيت ها در بيشتر افراد ، به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه، ريشه درست و منطقى ندارند ، در حالى كه مى توانند داشته باشند .

دو استدلال درباره يك حادثه

جوان، قبل از هر عمل و يا تصميمى بايد به بررسى و ارزيابى منطقى حادثه بپردازد و قبل از هر اقدامى كه ممكن است موجب آسيب و يا پشيمانى شود، موضوع را عاقلانه و آگاهانه بررسى نمايد؛ چرا كه رويدادها نيستند كه جوان ها را آزرده خاطر مى كنند؛ بلكه ديدگاه ها و بينش هاى آنان در برخورد با مسائل است كه موجب رنجش و ناراحتى وعصبيّتشان مى شود. تصميم هاى افراطى و

غير واقع بينانه، تحقير اطرافيان، نگرش هاى منفى نسبت به قضايا، ارزيابى هاى نادرست از مسائل، همه و همه، موجب بروز احساسات منفى و عصبانيت هاى شديد مى شوند. به اين دليل كه ممكن است در ارتباط با يك رويداد، دو فرد به خاطر دو نوع بينش و دو طرز تفكّر، دو برخورد متفاوت داشته باشند: يكى منطقى و عاقلانه برخورد كند و ديگرى غيرمنطقى و غيرعاقلانه ، در اين جا به تحليل مكانيسم (ساز و كار) فكرى و ذهنى دو بينش كه موجب دو نوع رفتار و عكس العمل متفاوت مى شوند ، مى پردازيم.

يك حادثه، دو بينش ، دو نوع واكنش

ساز و كار ذهن در ارتباط با يك حادثه، بر اساس دو بينشى كه ذكر كرديم، موجب دونوع رفتارو دونوع عكس العمل مى شود :

صغرا = من در اين كار، شكست خوردم و ضرر كردم. كبرا = هر كس شكست بخورد، نمى تواند پيروز شود. نتيجه = پس من نمى توانم پيروز شوم.

صغرا = متأسفانه شكست خوردم و ضرر كردم. كبرا = هر كس شكست بخورد مى تواند پيروز شود؛ زيرا شكست مى تواند مقدمه پيروزى باشد. نتيجه = پس من مى توانم پيروز شوم. در بالا دو طرز بينش و تفكّر در رابطه با يك واقعه ، بيان شده است. در بينش اوّل، ابتدا گزاره اى در قالب يك فرضيه مطرح شده كه از نظر تجربى ، قابل اثبات است؛ چون فرد، آن را حس كرده است. اما در كبرا، گزاره و يا فرضيه اى مطرح شده كه از نظر منطقى ، قابل اثبات نيست و نمى توان به سادگى ، اعتبار آن را اثبات كرد. بنا بر

اين ، نتيجه به دست آمده، صحيح و منطقى نيست؛ چرا كه معناى آن «نتيجه» اين است كه: «هر كس كه شكست بخورد، نمى تواند پيروز شود. پس نبايد شكست بخورم!». اين غلط است؛ زيرا در عالم واقع ، اين طور نيست ؛ چرا كه شما مى توانيد در مقابل شكست ها مقاومت كنيد، دوباره تلاش كنيد و در زمان ديگرى پيروز شويد و هيچ كس نمى تواند بگويد كه شما نبايد شكست بخوريد! تجربه نشان داده كه خيلى ها پس از شكست خوردن در كارها ، با تلاش بيشتر ، پيروز شده اند. بنا بر اين ، تعميم دادن اين مطلب، غيرمنطقى و غيرعلمى است و از اين گونه استدلال هاى غيرمنطقى در زندگى ما ، فراوان ديده مى شود كه موجب دل سردى و يأس و افسردگى و عدم رغبت ما به انجام دادن كار و تكليف و اجراى وظيفه مى گردد؛ چرا كه ديدگاه واقع بينانه و عاقلانه مى گويد: لازمه زندگى، پيروزى و شكست است. نتيجه اى كه شما بر اساس بينش اول گرفته ايد، يك تصوّر غيرعاقلانه و غيرمنطقى است كه عملاً تمام رفتارها و عملكردهاى بعدى تان را تحت الشعاع قرار داده است و براساس آن ، به دل سردى و بى رغبتى رسيده ايد. درحالى كه چه در اسلام وچه در نزد عُقلا، تنها استدلال منطقى و عاقلانه، قابل قبول است. خيلى از جوانان، اين طورى (بدون استدلال) فكر مى كنند و اين، حاكى از بينش و نگرش غلط نسبت به مسئله است. بيشتر نتيجه گيرى هايى كه آنان مى كنند، هيچ پايه و استدلال منطقى و عقلانى

و علمى ندارد. در ديدگاه ها و مبانى اسلامى، اين كه گفته شده: «يك ساعت تفكّر ، بالاتر از هفتاد سال عبادت است» ، 1 مقصود، همين نوع تفكّر استدلالى و منطقى است و قرآن با تأكيدى كه بر تفكّر و تعقّل دارد، مى خواهد انسان را به تفكّر مستدل و تعقّل منطقى و پيشرو در كارها وادار نمايد. حال اگر جوان، هر روز با تفكّر و تعقّل منطقى، انديشه خود را مورد نقد و بررسى قرار دهد، به گفتگوهاى درونى و ذهنى اى كه هيچ پايگاه و مبناى منطقى ندارند، پى مى بَرد ، با تفكّر و استدلال صحيح، آنها را تغيير مى دهد ، عصبى نمى شود و خشم آنى خود را فرو مى برد ، مفروضات نادرست نهفته در ذهن خود را _ كه موجب عصبيتى نابه جا گرديده اند _ كشف مى كند، به رفتارى صحيح و عاقلانه و منطقى مى رسد و زندگى خود را بر اساس نتيجه گيرى هاى غلط و استدلال هاى

--------

1.عوالى اللئالى، ج 2، ص 57 .

---------

نادرست ، بنا نمى كند. بنا بر اين ، پى بردن به علّت هيجان ها و عصبانيت ها و همچنين پى بردن به علّت مسائل و حوادث، امر مهمّى در زندگى جوان است كه در اثر تعقّل و تفكّر صحيح در امور، براى او حاصل مى شود و وى را از ارزيابى هاى تكرارى و افراطى و بدون منطق درست از خود و ديگران در زندگى بازمى دارد؛ چرا كه بينش و نگرش صحيح، نتيجه تفكّر و تعقّل صحيح است و عدم تعقّل و تفكّر، مخرّب بوده، راه تلاش، موفقيت و

پيروزى را بر انسان مى بندد: استوارى و پايدارى انسان ، به انديشيدن اوست و كسى كه نمى انديشد، دينى هم ندارد. 1

-------

1.مستدرك الوسائل، ج 11، ص 208.

بينش ، زمينه ساز رفتار

بايد به اين مسئله توجه كنيم كه ما هميشه بر اساس باورهاى خودآگاه و ناخودآگا همان و در واقع ، بر اساس آنچه كه مى انديشيم، عمل مى كنيم 2 و اين بينش ، ارتباط مستقيم با نحوه احساس و عواطف (هيجاناتِ) ما دارد. بنا بر اين اصل، مسائل و رويدادها باعث بروز اضطراب و نگرانى عاطفى (هيجانى) نمى شوند؛ چون ممكن است دو نفر با حادثه مشابهى مواجه شوند، ولى دو عكس العمل متفاوت نسبت به آن نشان دهند؛ زيرا بينش و نگرش ما در عكس العمل ها و رفتارها و هيجان هايمان تأثيرگذار است. بنا بر اين، عواطف و احساسات آشفته و منفى، نتيجه بينش خشك، متوقّعانه و انعطاف ناپذيرند و در واقع، يك نوع نگرش غيرمنطقى و غيرواقع گرايانه

----------

2.على عليه السلام : «انديشيدن، انسان را به سوى نيكى و عمل به آن دعوت مى كند» (بحار الأنوار ، ج 1، ص 322).

--------

نسبت به مسئله شمرده مى شوند؛ اجبارها و الزام هاى نادرست و حساب نشده اى كه نشان دهنده توقّعات و انتظارات غيرمنطقى ما از خود و يا اطرافيان اند. اين نگرش، در حقيقت، يك نوع ارزش گذارى و قضاوت غير منطقى درباره كارهاى خود و ديگران محسوب مى شود. بررسى نيازها و خواسته هاى اين گونه جوانان (جوانان انعطاف ناپذير و پرتوقّع) نشان مى دهد كه آنچه بِدان مى انديشند، بايد به دور از رنجش و ناخرسندى و تلخى باشد و هميشه بايد

رضايت آنان حاصل شود! از نظر بسيارى از جوانان، بايدهاى زندگى ، چنين گزاره هايى هستند: «من بايد حتما كارى را كه مى خواهم، انجام دهم»، «ديگران بايد دقيقا همان رفتارى را كه انتظار دارم، با من داشته باشند» و «من مى خواهم همه چيز در زندگى ام خوب و به جا باشد». در واقع، «ارزش»ها از نظر آنان، اينها هستند: «من بايد عالى باشم»، «هيچ اشتباهى نبايد بكنم»، «اگر ديگران با من همكارى نكنند يا كارم را به طور كامل ، درست انجام ندهم، فرد بى ارزشى خواهم بود» و «من نبايد در كارها شكست بخورم». وجود اين نوع نگرش ها نيز نشان دهنده اعتقاد غيرمنطقى فرد، نسبت به مسائل است: «همه چيز در زندگى بايد آسان انجام شود!»، «من نبايد براى چيزى زياد زحمت بكشم!»، «من نمى توانم كارهايى را كه حوصله ام را سر مى برند، انجام دهم»، «من نمى توانم ناراحتى را تحمّل كنم!» و «من نمى توانم شكست را تحمّل كنم!». نتيجه چنين بينش خشك و انعطاف ناپذير و غير منطقى اى: عصبيت ها، جوش زدن ها، كم تحمّلى ها و هيجان هاى شديدى است كه مانع از برخورد صحيح جوانان با مسائل زندگى مى شوند و از آشنا شدن جوانان با مهارت هاى زندگى ، جلوگيرى مى كنند.

انديشه و گفتگو، لازمه تحوّل در بينش

جوان براى حفظ سلامت روانىِ خود، بايد نگرش و بينش منطقى را جايگزين تفكّرات غير منطقى بنمايد. بينش منطقى ، با الهام گرفتن از ارزش هاى دينى ، به شكل هيجان هاى معقول تر و متعادل تر و هدفدارتر ، بروز مى كند و مبتنى بر درك درست واقعيت است

و به فرد كمك مى كند تا به طور صحيحى ، به اهداف خود دست يابد. بينش و نگرش منطقى، به تدريج و از طريق بحث و تبادل نظر و گفتگو 1 به دست مى آيد: بر زمان، نمى توان پيروز شد مگر با تفكّر ، و به رفتار نظام مند نمى توان رسيد مگر با بحث و گفتگو. 2 طرح سؤالات و بحث هاى مناسب، زمينه ظهور انواع مختلفى از روش ها و شيوه ها جهت تغيير بينش ها و احساس ها و رفتارهاست. بحث درباره موضوعات اصلى زندگى و تبادل نظر همسالان با يكديگر ، تغيير نگرش هاى غيرمنطقى و غيرواقعى به وسيله پرسش و پاسخ و بررسى و گزينش نظراتِ برتر را به دنبال دارد و به طور ضمنى ، به خودكاوى و خودشناسى جوان مى انجامد. به علاوه، خودشناسى و آگاهى يافتن از وضعيت خود نيز موجب پالايش هيجانات و عواطف به طور

---------

1.Disputing. 2.بحار الأنوار، ج 75، ص 7.

---------

منطقى مى شود. نتيجه تفكّر ، محاسبه نفس و تغيير نگرش غيرعقلانى و كاهش هيجانات ناراحت كننده است: اساس تعقّل، انديشيدن است و نتيجه اش سلامت روانى. 1 نگرش يك جوان به زندگى و هستى و افراد و رويدادها، به تدريج، با مشاركت در اجتماع و پاسخگويى به پرسش ها و گفتگو و آزاد شدن از هيجان هاى افراطى و شناخت استعدادها و ضعف ها و تعصّبات و لغزشگاه هاى فكرى و به دست آوردن تجربه هاى عقلى و... اندك اندك، واقع بينانه تر و عينى تر و ملموس تر مى شود.

---------

1.ميزان الحكمة، ج 3، ص 2462.

بررسى يك مثال

جوانى كه از طرف همسالان خود

به يك جشنْ دعوت نشده است، ممكن است به گونه اى غيرمنطقى ، پيش خود فكر كند كه: «هيچ كس مرا دوست ندارد؛ كسى به من احترام نمى گذارد؛ هيچ وقت نخواهم توانست دوستانى پيدا كنم؛ وجودم بى ارزش است ؛ چون همه مرا طرد كرده اند». همين جوان از طريق تفكّر و تجزيه و تحليل درست ، مى تواند بفهمد كه هنوز فردى است باارزش (حتى اگر از طرف جوانان ديگر هم دعوت نشود)؛ چون هيچ دليل منطقى اى در دست نيست كه به استناد آن بخواهد فكر كند كه هيچ كس او را دوست ندارد و كسى به او احترام نمى گذارد و هيچ گاه نخواهد توانست دوباره چنين دوستانى بيابد! بنا بر اين ، غمگين و عصبانى نمى شود و به جاى اين كه چندين روز را در حالت افسردگى و كسالت و بيهودگى بگذراند

هيجان و هيجان خواهى / ليلا علوى مقدّم

اشاره

جوان ها ، تقريبا در تمامى خانواده ها ، فرهنگ ها ، شهرها و كشورها ، صفات نسبتا مشابهى دارند ، از جمله اين كه تمايل زيادى براى مشاركت در كارهاى روزمرّه خانه (مثل گرفتن نان از نانوايى سرِ كوچه) از خود ، نشان نمى دهند و در عين حال ، براى تماشاى مستقيم و بى واسطه بازى تيم فوتبال مورد علاقه شان ، حاضرند صدها كيلومتر را در سرما و گرما سفر كنند ، با آن كه مى دانند آن بازى ، مستقيما از تلويزيون هم پخش مى شود و مى دانند كه احتمال شكست تيمشان هم وجود دارد . چرا اين طور است؟ چه چيزى به جوان ها اين انگيزه را مى دهد

كه راه هاى طولانى را بر خود ، هموار كنند؟ تجربيات و مشاهدات ما نشان مى دهند كه جوان ها ، به دليل آن كه در اوج توانايى هاى جسمى و در دوره شكوفايى استعدادهاى عاطفى خود به سر مى بَرند ، هيجان خواه تر از ديگر گروه هاى سنّى جامعه اند و انرژى بيشترى را در راه رسيدن به يك تجربه هيجانىِ جديد ، صرف مى كنند .

هيجان چيست؟

هيجان (Emotion ) ، مجموعه اى از واكنش هاى جسمى _ روانى است كه انسان يا حيوان ، غالبا در برابر پديده ها و رويدادها يا محرّك بيرونى ، از خود ، نشان مى دهند . هيجان ها و انگيزه ها ، بر روى هم ، احساس ما را تشكيل مى دهند و با هم ، رابطه تنگاتنگ دارند ، از جمله اين كه هيجان ها و انگيزه هاى اساسى ، رفتارهاى ما را فعّال مى سازند و هدايت مى كنند . به عنوان نمونه ، ميل جنسى كه از انگيزه هاى نيرومند موجود در آدمى است ، منبع بالقوّه اى براى هيجان «شادى» نيز هست . برخى روان شناسان كه به شناخت و تفسير و تفكيك «هيجان ها» يا همان «عواطف» انسانى توجّه نشان داده اند ، ده هيجان اصلى را در انسان ، شناسايى كرده اند كه معتقدند ساير هيجانات ، زير مجموعه يكى از اين ده تا و يا نتيجه تركيب دو يا چند تاى آنهاست . ده هيجان اصلى ، عبارت اند از : شادى ، ترس ، انتظار ، تعجّب ، خشم ، عشق ، حسد ، غم ، پذيرش ،

و نفرت . به عنوان نمونه ، پذيرش ، شامل : اعتماد ، محبوبيت ، عزّت نفس و... است و عشق ، شامل : محبّت ، شهوت ، آرزو و... . آنها معتقدند هر انسانى كه از سلامتْ برخوردار باشد (و مثلاً افسردگىِ مَرَضى يا اضطراب بيمارگونه نداشته باشد) ، همه اين هيجانات را به صورت متعادل ، نياز دارد و اصولاً براى رسيدن به «شادكامى (Happyness )» يا همان «رضايت از زندگى» ، بايد همه اين هيجانات در وجود آدمى در سطحى متعادل ، ظهور كنند . به طور مثال ، ترسيدن ، هيجانى است كه در بسيارى از موارد ، جان ما را از خطرات ، حفظ مى كند يا غبطه خوردن و رَشك بردن به ديگران (كه يكى از مراتب هيجانِ «حسد» است) ، موجب پيشرفت آدمى است و اندكى اضطراب (كه خودش تركيبى از «ترس» و «انتظار» است) ، موجب احتياط در رويارويى با مسائل مهمّ زندگى است كه طبعا سودمند است

عوامل هيجان

در مجموع ، سه عامل براى هيجان ، شناسايى شده است : 1 . برانگيختگى فيزيولوژيك (جسمى _ طبيعى) : برخى هيجان هاى روزانه ما ، ممكن است نتيجه تغييراتى در وضعيت سلامت جسمى ما باشند . به عنوان مثال ، بالا رفتن فشار خون و يا ضربان قلب ، مى تواند بر خلاف معمول ، هيجان خشم را در ما بر انگيزد ، در حالى كه به صورت طبيعى و معمول ، هميشه پس از قرار گرفتن در موقعيت خشم و ظهور خشم است كه ضربان قلب و فشار خون و ميزان قند خون ، بالا مى

رود . در نخستين لحظات پس از قرار گرفتن انسان در موقعيت خشم (يا هر فشار روانى ديگر) ، اعصاب سمپاتيك (كه از بصل النخاع رهبرى مى شوند) ، چنين عكس العمل ها يا واكنش هايى را در بدن ، ايجاد مى كنند ؛ امّا لحظاتى بعد ، كار به هورمون هاى اِپى نِفرين و نوراِپى نفرين (يا همان آدِرنالين و نورآدِرنالين) سپرده مى شود كه از غُدد درون ريز فوق كُليوى وارد خون مى شوند و براى مدّت زمان بيشترى ، حالت برافروختگى مخصوص خشم را در قلب و عروق و چهره و ريه ما ايجاد و حفظ مى كنند . آزمايش هاى روان شناسان نشان مى دهد كه تزريق هورمون هاى ياد شده و يا كاربرد داروهايى كه به افزايش قند خون يا ضربان قلب و فشار خون مى انجامند ، خود ، زمينه ظهور خشم را ايجاد يا تسريع مى كند . موادّ مخدّر ، مسكّن و روان گردان نيز از طريق همين ساز و كار ، فرد استفاده كننده را به هيجان (مثلاً شادى) مى رسانند _ كه البته آثارى كوتاه و مقطعى و پيامدهاى منفى فراوان دارند _ . 2 . افكار و ارزيابى هاى ذهنى : مجموعه دانش و آگاهى هاى فرد ، بر نوع و سطح هيجان او ، تأثير مى گذارند . مثلاً آگاهى ما از اين كه لاستيك هاى ماشين ما نو و يخ شكن هستند و خود ماشين هم پر قدرت و سالم و مجهّز است و مطّلع بودن ما از اين كه چه طور مى توان در سرماى سخت هم ساعت ها از خودْ

مراقبت كرد ، به ما اجازه مى دهد كه از زيبايى راه هاى برف گرفته كوهستانى لذّت ببريم و لحظاتى شاد را در دل طبيعت ، سپرى كنيم ، در حالى كه بدون اين آگاهى ها ، ترس بر ما چيره مى شد و بدون نيمى از آنها ، دست كم نگران مى شديم (كه سطح پايينى از همان «ترس» است) . در مجموع ، روان شناسان معتقدند كه نحوه ارزيابى ذهنى ما از يك موقعيّت است كه شدّت تجربه هيجانى و برانگيختگى عاطفى ما را تعيين مى كند. 3 . يادگيرى : اگر به ما آموخته باشند كه «خرس هاى قهوه اى ، بسيار خطرناك اند» ، واكنش عاطفى (هيجانىِ) ما در لحظه رؤيت يك خرس قهوه اى ، يقينا «ترس» خواهد بود ؛ امّا اگر آموخته باشيم كه : «خرس هاى قهوه اى ، به شدّت از انسان مى ترسند و معمولاً تهديدى براى انسان ها محسوب نمى شوند» ، حدّاكثر كارى كه مى كنيم ، اين است كه به داخل ماشين خود مى رويم و از پشت شيشه ها، كنجكاوانه به حركات خرس، مى نگريم و از اين كه توانسته ايم از فاصله اى چنين نزديك ، خرسى را ببينيم ، خوش حال خواهيم بود .

كنترل هيجان

سه عاملى كه براى واكنش هاى هيجانى بر شمرديم ، سه راهبرد كلّى براى مهار كردن واكنش هاى هيجانى (يا زمينه سازىِ واكنش هاى مطلوب و كاستن از واكنش هاى نامطلوب) ، پيش پاى ما مى گذارند : 1 . كنترل فيزيولوژيك (جسمى _ طبيعى) : با آن كه گزيدن لب و لرزش دست و پا

، از واكنش هاى بدنى مربوط به هيجانِ «ترس» محسوب مى شوند و پس از ترسيدن، ظهور مى كنند، امّا روان شناسان معتقدند كه تسلّط يافتن بر بدن(مثلاً تلاش براى نلرزيدن ونگزيدن لب، از طريق زمزمه كردن يك سرود و محكم گام برداشتن و...)، نقش مؤثّرى در كاهش ترس وكنترل آن دارد. تغذيه متناسب ، رعايت نكات بهداشتى ، بهره گيرى از داروها و تركيبات گياهى ، ورزش و... كه هر كدام به سهم خود ، موجب تقويت سلامت بدن و اندام ها و تنظيم غُدد مى شوند ، راه جدّى ديگرى براى كنترل هيجان ها و برانگيختگى ها و واكنش هاى هيجانى به شمار مى رود . به عنوان نمونه ، همچنان كه خوراك گوشت قرمز ، جوجه كباب ، سير ، پياز ، خرما ، تخم مرغ، ارده ، بادام زمينى ، موز ، كيوى ، كاهو ، هويج و... ميل جنسى را تقويت مى كنند و احتمال برانگيخته شدن واكنش هاى هيجانى را در فرد ، افزايش مى دهند ، دوش آب گرم ، خوراك كدو ، عدس ، ماست و دوغ ، سبزيجات ، ليمو عَمّانى ، روزه گرفتن و... از احتمال بروز اين گونه واكنش ها مى كاهند . اعتيادها ، از هر گونه كه باشند ، امكان كنترل هيجان را از انسان مى گيرند و در واقع ، سر رشته هيجان فرد را به مادّه مورد اعتياد و شبكه تهيه و توزيع آن مى سپارند . سربازى كه بدون ترك سيگار به خدمت سربازى اش ادامه مى دهد ، دوستى و دشمنى اش ، شادى و غمش ، به

تمامى در گروِ به موقع رسيدن سيگار به دست او (در شرايط سخت پادگان و در سايه ممنوعيت و توبيخ و تنبيه) است . اعتياد به قهوه و يا چاى غليظ صبحگاهى و عصرگاهى نيز مى تواند چنين نقش آزاردهنده اى داشته باشد و بدتر از همه ، اعتياد به مواد گوناگون مخدّر و مسكّن و روان گردان است كه نخست براى رسيدن به هيجان ، به صورتِ اختيارى و كنترل شده استفاده مى شوند و به زودى ، استفاده كننده را به خود ، محتاج مى سازند و قدرت هيجان زايى خود را از دست مى دهند و نگرانى عدم دسترسى به آنها براى وى به عامل هيجانى بر ضدّ هيجان پيشين تبديل مى شود . مثلاً جوانى كه در جستجوى شادى و وجد و شَعَف به يكى از موادّ اعتيادزا روى مى آورد ، صرف نظر از آسيب هاى شديد جسمى و روانى و شخصيتى كه مى بيند ، به سرعت ، گرفتار ترسِ پيدا نكردن مادّه مورد نظر مى شود و همين ، اندك اندك ، شادى مصنوعى وى را نيز غير ممكن مى سازد . 2 . تغيير افكار و ارزيابى ها : هر شخص ، چنانچه شناخت بهتر و صحيح ترى از خود و جهان پيرامون خود پيدا كند ، تسلّط بيشترى بر هيجانات خود ، خواهد داشت . كسى كه سلسله نيازهاى خود (نيازهاى جسمى مثل خوراك و خواب ، نيازهاى ايمنى مثل نبودن در معرض تهديد و بيكارى ، نيازهاى تعلّق پذيرى و عشق مثل دوست داشتن همسر و گروه دوستان ، نيازهاى احترام مثل عزّت نفس و

محبوبيّت ، نيازهاى معنوى مثل نياز به پرستش و مناجات و هدف) را در زندگى ، به ترتيب و به دقّت بررسى كرده و نقاط قوّت و ضعف خود را مى داند ، براى رسيدن به «خودْشكوفايى» و تحقّق همه استعدادهاى خويش و يا رسيدن به الگوى شخصيّت سالم و انسان كامل و آرمانى خويش ، گام هاى محكم ترى برخواهد داشت و هيجان هاى خويش را بهتر مديريت خواهد كرد . كسى كه مى داند داشته هاى ديگران _ كه آنها را با تلاش خود به دست آورده اند _ حقّ خود آنهاست ، به ديگرى حسادت نمى ورزد . كسى كه مى داند گوش كردن دائم به موسيقى هاى شاد ، ميزان لذت بردن او از اين گونه موسيقى را كاهش مى دهد ، براى شنيدن موسيقى هم زمان و مكانى تعيين مى كند و به لذت بردن از طبيعت و ورزش و كتابخوانى و گفتگو و سينما و تلويزيون هم توجّه نشان مى دهد . كسى كه مى داند در مهمانى فلان فاميل يا دوست خود ، با هجوم عوامل مهيّج پيش بينى نشده يا ناخوشايندى (مثل : دعوت به قمار ، الكل ، مادّه مخدّر ، دوستى با جنس مخالف ، يا ديدن تصاوير غير اخلاقى ، يا گفتن و شنيدن جوك هاى ركيك و...) رو به رو خواهد شد كه كنترل او بر رفتار و گفتار و افكارش را تضعيف مى كنند و آرامش و سلامت و شادكامى او را به مخاطره مى اندازند ، به چنين محيطى پا نمى گذارد و به تقليد و انفعال و همرنگ ديگران شدن

، تن نمى دهد و در برابر طعنه ها و تحقيرهاى احتمالى نيز فعّال و مقتدر مى ايستد و حقّ انتخاب خود را حفظ مى كند . كسى كه مى داند كودكى و نوجوانى سختى داشته و محبّت كافى نديده است ، طبيعتا بايد بر روى دوستى ها و عشق هاى خود ، كنترل بيشترى داشته باشد تا مبادا نياز محبّت خواهى او (كه همچنان برآورده نشده مانده است) ، زمينه ساز لغزش يا آسيبى براى وى شود . چنين كسى بايد طىّ ارزيابى هاى موشكافانه از خويش ، معناى هيجان خويش را بفهمد و با مقاومت در برابر هيجان نامطلوب ، به صورت معقول و آگاهانه ، زمينه رفع نياز خود به عشق و احترام (به صورت صحيح) را فراهم سازد . پس در واقع ، پاسخ او به ابراز محبّت هايى كه به وى مى شود ، بايد حساب شده تر از كسانى باشد كه مشكلات او را نداشته اند . انديشيدن به صفات الهى (از جمله : مالكيت خدا بر جهان و انسان) و به تقدير و سرنوشت و معاد و گذرگاه بودنِ اين جهان و لزوم رعايت حقوق ديگران و حفظ عزّت و شرافت نفس و... به طور قطع ، بر نحوه واكنش هاى هيجانى ما تأثيرگذار است . به تعبير ديگر ، واكنش هاى هيجانى (عاطفىِ) هر كس، تابع معنايى است كه او براى زندگى خويش قائل است (يا برگزيده است)! 3 . كنترل از طريق يادگيرى هاى تازه و تصحيح آموخته ها : براى دختر خانم جوانى كه به عنوان معلّم ، مأمور خدمت در روستا شده است ،

لازم است كه آموخته هاى پيشين خود را درباره حيواناتى چون : سگ ، روباه ، شغال ، مار ، عقرب و... تصحيح و تكميل كند . در غير اين صورت ، ترس از موقعيت هايى كه ارزش ترسيدن ندارند و نفرت از روستا (با همه خوبى ها و زيبايى هايش) ، به سراغ او مى آيند و در عوض ، از شادى و لذّت زندگى در روستا و گشت و گذار در طبيعت نيز محروم خواهد شد . چنين فردى ، بايد نحوه مقابله با ترس از سگ و تاريكى جاده و... را بياموزد و تمرين كند . روان شناسان معتقدند كه روش هاى عملى حساسيت زدايى تدريجى (از طريق يادگيرى و تصحيح) ، در كاهش سطح هيجان هاى ناخوشايند (مثلاً اضطراب امتحان) ، بسيار مؤثّرند . همه راه كارهايى كه روانْ درمانگران و مشاوران براى افزايش تدريجى «هوشِ هيجانى» يا رسيدن تدريجى به «آرامش» و «آرميدگى» گفته اند و نوشته اند يا روحانيان و رهبران دينى در خصوص «ذكر» و «حضور قلب» و «سلوك» و «مُراقبه» گفته اند يا عالمان اخلاق در زمينه «خويشتندارى» و «منازل كمال» نوشته اند و نيازمند آموختن و تمرين و مداومت است ، از اين دسته روش ها به شمار مى روند .

هيجان خواهى

بجز افرادى كه افسردگى شديد (مَرَضى) دارند و هيجان گريز محسوب مى شوند ، ساير افراد جامعه ، متناسب با شرايط و موقعيت خود ، به سطوحى از هيجان ، علاقه نشان مى دهند ؛ امّا اين علاقه ، غالبا سطحى متوسّط دارد و با هيجان هايى در سطح معمول و همگانى (مثلاً دويدن يا

گوش دادن به يك آواز) ، سيراب مى شود . گروه كوچك ترى از مردم (و غالبا جوانان) هستند كه هيجان خواه (Sensation seeker ) اند و پيوسته در جستجوى سطوح بالاى هيجان و انگيختگى يا تحريك روانى _ جسمى به سر مى برند و از اين جهت ، تفاوت اساسى با عموم مردم و از جمله با والدين خود دارند . فرد هيجان خواه ، بيش از ديگران ، در معرض خطرهاى جسمى و روحى است . همه انسان هاى سالم ، چنانچه ساعت هايى را در سر و صدا گذرانده باشند ، در پى فعاليتى مُهيّج (مثل ورزش) خواهند رفت ؛ امّا فرد هيجان خواه ، با هيچ يك از سطوح متوسّط تحريك ، به هيجان خوشايند خويش نمى رسد . چنين افرادى ، در موقعيت هاى كم تحريك ، احساس بى قرارى مى كنند و اين بى قرارى ، آنها را به سوى فعاليت هاى پر خطر يا خطرناك ، سوق مى دهد . ورزش هاى سخت (مثل حركت هاى رزمى و مشت زنى) و مسابقات موتورسوارى و اتومبيل رانى و چتربازى و... از كارهاى مورد علاقه و تسكين دهنده اين گروه پر انرژى و بى قرار است . هيجان خواهان ، هميشه هم موفّق به سرگرم كردن خود در يك ورزش منظّم يا مسابقه دوره اى يا بازيگرى در فيلم هاى اَكشن و بَدَلكارى يا رفتن به شهر بازى (با تونل وحشت و قطار مرگ و...) نمى شوند و چون ناگزير در ميان ساير مردم زندگى مى كنند ، با موتورسوارى بى قاعده در خيابان ها و رانندگى پر شتاب و

پر خطر يا گوش سپردن به موسيقى هاى شلوغ و بلند و... ناخودآگاه ، سعى دارند به هيجان (چه هيجان هاى مثبت مثل شادى و چه منفى مثل ترس) و نيز آرامشِ پس از آن برسند و اين ، در صورت عدم هشيارى ، زمينه افتادن آنها در دام خطراتى چون : اعتياد ، لذّت هاى نامشروع جنسى ، خشونت با والدين و همسر و فرزند و ديگران ، هرزگى زبانى ، قاچاق و تجارت هاى پر خطر ، الكل و... را فراهم مى سازد .

هيجان و تكرار

هنگامى كه تجارب فرد در رسيدن به هيجانْ تكرار مى شوند ، سطح برانگيختگى (يا تحريك روانى) كاهش مى يابد و فرد را به جستجوى تجربه اى ديگر و راهى ديگر ، سوق مى دهد . هر موسيقى ناآشنايى ، در ابتدا ناخوشايند است (چون بر انگيزاننده است) ؛ امّا پس از چند بار شنيدن ، خوشايند مى شود و سرانجام ، دوباره ، پس از آن كه چند بار شنيده شد ، به چيزى ناخوشايند تبديل مى گردد (چون به قدر كافى برانگيزاننده نيست) . اين ، يكى از دلايلى است كه بسيارى از افراد ميان سال (مثلاً والدين) ، به موسيقى مُدرن روز ، معترض هستند و نيز بسيارى از جوانان و نوجوانان نمى توانند جاذبه هاى موسيقى متعلّق به دوران والدين خود را درك كنند . فرآيند آشنا شدن و خو كردن به محرّك هاى اطراف ، زمينه مهمّى براى دست زدن افراد (اعم از هيجان خواهان ، عموم جوانان و بلكه همه كسانى كه نيازهاى روانىِ برآورده نشده دارند) به تجربه هاى جديدِ برانگيختگى و

تحريك روانى و در نتيجه ، رسيدن به هيجان است . مصداق بارز اين فرايند ، معتادان تفنّنى هستند كه كارشان از سيگار كشيدنِ گاه گاه ، آغاز شده است و به كشيدن ترياك در ميهمانى هاى دوستانه و سپس هر روزه و سپس هرويين و سپس خوردن آمفتامين و تزريق مورفين و... انجاميده است ؛ هَوَسى كه پايان ندارد! مصداق ديگر خو كردن به محرّك هاى اطراف ، دخترها و پسرهايى هستند كه به دوستى هاى كوتاه خيابانى يا عشق هاى داغ و بى وفايى ها و دلزدگى هاى سريع ، عادت كرده اند و هيچ گاه هم به شادكامى يا همان آرامش و شادى و لذّت عميق مورد نظرشان نمى رسند ، مگر آن كه به شناخت نيازهاى تأمين نشده خويش و درمان آنها از طريق خويشتندارى و مهار هيجان ها و بازگشت به الگوهاى اخلاقى و معنابخشى به زندگى و روابط اجتماعى خويش رو بياورند.

هوش و موفّقيت / دكتر مهرداد افتخار (روان پزشك)

اشاره

از ديرباز، هوش ، به عنوان يكى از عوامل مؤثّر بر موفّقيت فرد در زندگى، مطرح بوده است؛ ولى مسئله مهم ، اين است كه بهره هوشى، 1 تعيين كننده

---------------

1.بهره هوشى يا هوشْ بهر يا «Q I.» يا همان Intelligence Quotient اصطلاحى است كه پيش از مطرح شدن نظريه هوش هيجانى ، در مورد معدّل هوشى هر فرد به كار مى رفت . بهره هوشى از طريق يافتن نسبت ميان سنّ عقلى (هوش منطقى ) و سنّ تقويمى فرد ، محاسبه مى گردد و فرمول آن ، چنين است :بهره هوشى = 100 × سنّ تقويمى سنّ عقلى روان شناسان ، پيش از نظريه هوش هيجانى ،

هوش را تركيبى از هفت استعداد ذهنىِ موروثى (ثابت) مى دانستند كه عبارت اند از : توانايى فهميدن معانى الفاظ ، توانايى يادآورى آسان الفاظ يا تركيبات ، توانايى هاى عددى _ رياضى ، توان تصوّر بينايى _ مكانى (تصوّر روابط مكانى اشيا و اشكال و حكم كردن درباره آنها) ، سرعت ادراك يا شناخت جنبه هاى همانندى و ناهمانندى اشيا ، توان حفظ كردن و يادآورى كلمات و اشكال و ارقام ، و توان استدلال استقرايى (كشف روابط يا قواعد و قوانين حاكم بر يك سلسله اشيا و...) . روان شناسان ، با به دست آوردن ارقام استاندارد (يا ميزان عادى و معمولى) براى هر يك از اين توانايى ها در هر سنّى از طريق مجموعه اى از آزمون ها ، توانستند به معدّل هوش يا همان سنّ عقلى فرد ، دست پيدا كنند . كسى كه آزمون مربوط به اين هفت استعداد را بهتر از هم سن و سال هاى خود پاسخ دهد ، سنّ عقلى او بالاتر از سنّ تقويمى اوست . مثلاً اگر دوازده ساله باشد و از عهده پاسخگويى به پرسش نامه چهارده ساله ها بر آيد ، سن عقلى او «چهارده سال» است . (ر. ك : روان شناسى عمومى ، على اكبر شعارى نژاد ، تهران : دانشگاه علّامه طباطبايى ، 1367 ، ص 512 _ 524) . [ ويراستار علمى ]

---------------

موفّقيت فرد در دراز مدّت نيست. به عبارت ديگر، هميشه اين طور نيست كه هر كس كه هوش منطقى بالاترى داشته باشد، موفّق تر است. در بعضى از موارد، افراد بسيار باهوشى را مى بينيم كه در

زندگى ، موفّق نيستند و خلاف آن ، افرادى با بهره هوشى كمترى را مى بينيم كه موفّقيت هاى فراوانى را به دست مى آورند . براى مثال، همگى بعضى از داوطلبان كنكور را ديده ايم كه در دوران مدرسه ، هميشه نمرات عالى داشته اند و جزو شاگردان باهوش به حساب مى آمده اند، ولى در كنكور، شكست خورده اند. حتى در مدرسه نيز هنگامى كه تست هوش از افراد به عمل مى آيد، ارتباط مستقيم با وضعيت تحصيلى ندارد و اين گونه نيست كه هركس بهره هوشى بالاترى دارد ، لزوماً در تحصيل نيز موفّق تر باشد . به علاوه، موفّقيت، ابعاد متفاوتى دارد و لزوماً موفّقيت فرد در يك زمينه و يك بعد زندگى، پيشگويى كننده موفّقيت در ديگر ابعاد زندگى نيست. افراد بى شمارى را مى بينيم كه موفّقيت شغلى دارند، ولى در زندگى خانوادگى ، موفّق نيستند؛ موفّقيت تحصيلى دارند، ولى در روابط اجتماعى ، بسيار ضعيف عمل مى كنند؛ ورزشكار موفّقى هستند، ولى در برنامه ريزى روزانه خود، دچار مشكل مى شوند؛ افراد تحصيل كرده اى هستند، ولى مواد مخدّر مصرف مى كنند... اگر هوش يك فرد، تضمين كننده موفّقيت او در زندگى است ، چرا هميشه اين گونه نيست؟ چگونه مى شود كه هوش ، باعث موفّقيت در يك بُعد زندگى مى شود، ولى در ابعاد ديگر، موجب شكست و يا حتى فاجعه مى شود؟ چگونه ممكن است كه فردى باهوش، شكست خورده اين زندگى باشد؟ و چرا افراد موفّق، هميشه با هوش ترين افراد جامعه نيستند؟ اگر مصرف مواد مخدّر ، كارى هوشمندانه نيست، چرا بسيارى از

افراد با بهره هوشى بالا، مواد مخدّر مصرف مى كنند؟ سؤالات بالا ، براى مدت ها ذهن روان شناسان را به خود مشغول ساخته بود و موجب پديد آمدن فرضيه هاى مختلفى شده بود. اكنون پاسخ اين سؤالات را در تفاوت «هوش هيجانىِ» افراد مى دانند.

هوش هيجانى

ارسطو، هوش هيجانى را «عصبانيت به شخص صحيح، به درجه صحيح، در زمان صحيح، به منظور صحيح و به شيوه صحيح» مى دانست. هوش هيجانى، يك توانايى جدا از «هوش منطقى» به حساب مى آيد كه با آن تناقض ندارد؛ ولى وجود هر دوى آنها در يك فرد، باعث موفّقيت او مى گردد. كسى كه از هر دو هوش منطقى و هيجانى بالايى برخوردار است، مى داند كه چگونه هيجان هايش را كنترل كند و هوش منطقى خود را در راه صحيح به كار گيرد ؛ اما كسى كه از هوش هيجانى پايينى برخوردار باشد، ولو آن كه هوش منطقى خوبى داشته باشد، گرفتارى هاى زيادى در زندگى خواهد داشت. همه افراد، منطقاً مى دانند كه مصرف مواد مخدّر، كار درستى نيست و در درازمدت، باعث ناتوانى آنها مى شود؛ ولى عدم كنترل خود در كسب لذّتى فورى، موجب ناديده گرفتن منطق و فدا كردن سود درازمدت مى شود. هوش هيجانى ، از پنج توانايى فردى تشكيل مى شود : 1 . آگاهى از خود ؛ يعنى فرد از هيجانات خود در لحظه هاى مختلف ، آگاهى داشته باشد. فردى با هوشِ هيجانى پايين، نمى تواند بين عواطف مختلف خود، تفكيك قائل شود ، مثلاً نمى داند غمگين است يا عصبانى . طبيعى است هنگامى كه عواطف منفى خود

را به خوبى نشناسد، نمى تواند راه مقابله با آنها را بيابد؛ 2 . كنترل هيجانات خود؛ يعنى توانايى تنظيم و كنترل هيجان هاى منفى نظير: اضطراب، عصبانيت، افسردگى و...؛

هوش هيجانى / حمزه عبدى

قرن هجدهم ميلادى ، قرن انقلاب صنعتى در اروپا و نماد شروع اين حركت، ماشين بخار جيمز وات بود ؛ اما هنوز ديرى نپاييده بود كه فتوحات صنعتى ، يكى پس از ديگرى ، رخ نمود و مردمانِ رنج ديده ، گمان كردند كه اين قافله ، آنها را در شهر پريان ، جاى خواهد داد و با اين امكانات، ديگر جايى براى فقر و بى نوايى باقى نخواهد ماند و اضطراب و ترس، از جوامع انسانى ، رخت برخواهد بست. اين قدرت كه با انديشه هاى انسانْ محورِ (اومانيستىِ) آن روز اروپا آميخته شده بود، اين گمان را براى بسيارى زنده كرد كه انسان نيز به سان يك ماشين است و مى توان همه چيز او را كنترل كرد: از يك سو محرّك وارد مى شود و از سوى ديگر، پاسخ دريافت مى شودR) --- (S . قبل از صنعتى شدن جوامع و پيچيده شدن روابط انسانى ، هيجان ها ، به طور طبيعى ظهور پيدا مى كردند و مأموريت خود را به انجام مى رساندند و اُرگانيزم (مجموعه اندام ها) نيز به طور طبيعى ، اين هيجانات را تحمّل مى كرد و عواطف، به گونه اى طبيعى ، عملكرد خود را انجام مى دادند. لذا آهنگ زندگى ، به آرامى در حركت بود و به ندرت، كسى از استرس و فشار روانى شرايط اجتماعى و كارى شكايت مى كرد. پدر خانواده ،

صبح سر كار مى رفت و ظهر، نهار را در كنار خانواده صرف مى كرد و بعد از كمى استراحت ، به سر كار خويش بازمى گشت. فرزندان نيز بسيارى از اوقات، همراه پدر بودند. اين تعاملات، فضاى روانى خانواده را بى آن كه متوجه باشند، لطافت مى بخشيد و فضايى آكنده از مهر و محبّت، دلبستگى و... ايجاد مى كرد كه هر كدام آنها آرزوهاى نايافتنى بسيارى از خانواده هاى عصر تكنولوژى (فنّاورى) است. و داستان ما از همين جا شروع مى شود. انسان مُدرن ، كه در ميان هزاران دستگاه پيچيده، ژست سرورى بر تمام دوره هاى تاريخى را گرفته است، اكنون عاجزانه ، همان دلبستگى در خانواده را طلب مى كند. مادران ، به آرزو نشسته اند كه فرزند جوانشان نگاهى از روى مهر و عاطفه ، از جنس همان نگاه هاى سنّتى به آنها بيندازد. گويا ما در بين مصنوعات خويش گم شده ايم و روابط را به گونه اى طرّاحى كرده ايم كه مفهوم «مادر»، جايگاه خويش را در بين طرح واره هاى ما از دست داده است. «بر اساس يك گزارش، آمار مربوط به قربانيان زير دوازده سال ، نشان مى دهد كه در 57 درصد موارد، قاتل، والدين كودك يا ناپدرى يا نامادرى بوده اند. تقريبا در نيمى از اين موارد، والدين مى گويند كه تنها سعى داشته اند كودك را ادب كنند. محرّك آغازين اين ضربات مهلك، تخلّفاتى چون : ايستادن كودك در مقابل تلويزيون ، گريه كردن يا كثيف كردن كهنه خود بوده است». (هوش هيجانى، ص 16) «اخبار روزانه، مملو از گزارش هايى در زمينه

از هم پاشيدگى مدنيّت و امنيّت است و از قتل و خونريزى هايى حكايت دارد كه از افسارگسيختگى هيجان هاى خبيث، ناشى مى شوند؛ اما اين اخبار، صرفا روند خزنده اى را منعكس مى كنند كه از طغيان هيجان ها در زندگى ما و افراد اطراف ما پديد آمده اند . هيچ كس از اين موج هولناكِ برون ريزى و تأسّف ، دور نمى ماند. اين موج ، به شيوه هاى مختلف به زندگى ما راه پيدا مى كند».(ص 16 _ 17) حال كه سرنوشت ما ، با جوامعى چنين توسعه يافته ، گره خورده است، بايد دو متغيّر را تا آن جا كه مى شود ، دستكارى كرد: ابتدا تا حدّ امكان ، فضاى زندگى شهرنشينى ، صنعت ، و... را طورى طرّاحى كنيم كه عوامل ايجاد فشارهاى روانى را به حداقل برسانيم. اين بخش، خود، مباحث مفصّل و پيچيده اى دارد كه بايد در جاى خود به آن پرداخت. متغيّر دوم، خود ما انسان ها هستيم كه مى بايد ظرفيت هاى سازگارىِ تك تك افراد جامعه را بالا ببريم و از اين طريق، اين فنّاورى عظيم را در خدمت رفاه و آسايش و رشد و تعالى خويش به كار بريم. كتاب هوش هيجانىِ دانيل گُلمن ، 1 دقيقا در همين زمينه نوشته شده است كه مى كوشيم تمام حرف هاى اساسى آن را ، در اين مقاله مطرح سازيم .

------------

1.هوش هيجانى ، دانيل گلمن ، مترجم : نسرين پارسا ، تهران : رشد ، 1380 ، 424 ص ، وزيرى .

اهداف نظريه هوش هيجانى

آقاى گلمن (نظريه پرداز «هوش هيجانى» و نويسنده كتاب مورد اشاره)

معتقد است امروز، ما به جايى رسيده ايم كه بايد براى كنترل معضلات و پيامدهاى پرخاشگرى ، افسردگى و... كه زندگى امروز ما را به طور جدّى تهديد مى كنند، چاره اى بينديشيم ؛ چرا كه با وجود سيستم هاى پيشرفته حمايت اجتماعى و امنيتى، باز هم آمار ناراحتى هاى روانى ، رو به فزونى است و صفحات «حوادث» روزنامه ها را پركرده است. گلمن ، معتقد است كه بسيارى از مشكلات ياد شده ، ناشى از عدم كنترل ما بر روى هيجان هاست. لذا اگر ما سعى كنيم در كنار آموزش هاى علمى فرزندان و جوانانمان، مقولاتى مثل «سوادآموزى هيجانى» ، «خودشناسى»، «خودسازى» و «هوش هيجانى» را نيز قراردهيم، آنها ياد خواهند گرفت كه وقتى عصبانى شدند ، به جاى اسلحه ، از زبان و به جاى زور ، از همدلى استفاده كنند و بتوانند هيجان هاى خود را شناسايى ، كنترل، و هدايت كنند.

پيشينه نظريه هوش هيجانى

نويسنده براى طرح اين بحث، مديون دانشمندان زيادى است كه با ارائه تحقيقات خويش، راه را براى كتاب هوش هيجانى ، هموار كرده اند. سال هاى زيادى اين تفكّر ، بر روان شناسى حاكم بود كه مهم ترين استعداد افراد را بهره هوشى يا هوش بهر (IQ)مى ناميدند و با همين استعداد، پذيرش و گزينش كارمندان را انجام مى دادند كه افراد، يا باهوش هستند يا نيستند و به هر حال، چنين زاده شده اند و كار زيادى براى آنها نمى توان انجام داد. اين طرز تفكّر در جامعه آن زمان _ كه گاردنر ، آن را «دوران تفكّر هوش بهرى» مى نامد _ نيز نفوذ كرده بود. كتاب

قالب هاى ذهن 1 اثر مهم گاردنر 2 در سال 1983م ، بيانيه اى در ردّ ديدگاه هوش بهرى بود. به گفته اين كتاب، هوش واحد و يك پارچه اى وجود ندارد كه موفّقيت در زندگى را تضمين كند ؛ بلكه طيف گسترده اى از هوش _ كه هفت نوع اصلى دارد _ وجود دارند كه عبارت اند از : استعداد كلامى ،

----------

1.Frames of Mind. 2.Howard Gardner.

------------

استعداد رياضى _ منطقى، استعداد جنبشى و انعطاف جسمانى، استعداد فضايى، استعداد موسيقى، استعداد مهارت هاى اجتماعى و بين فردى (ديگرشناسى) و استعداد درون روانى (خودشناسى) . گاردنر ، ده سال بعد، اين جمله را نوشت: «هوشِ بين فردى، توانايى درك افراد ديگر است؛ يعنى اين كه چه چيزى موجب برانگيختن آنها مى شود، چگونه كار مى كنند و چگونه مى توان با آنان ، كارى مشترك انجام داد. سياستمداران، معلّمان، پزشكان، و رهبران مذهبى، احتمالاً در زمره افرادى هستند كه از درجات بالايى از هوشِ ميانْ فردى برخوردارند. هوش درون فردى ، توانايى مشابهى است كه در درون افراد وجود دارد . اين هوش ، به استعداد فرد در شناخت الگويى دقيق و واقعى از خود و نيز به توانايى وى در استفاده ثمر بخش از آن الگو در طول زندگى اشاره دارد». در جايى ديگر مى گويد: «هسته هوش ِ بين فردى، توانايى درك و ارائه پاسخ مناسب به روحيات، خلق و خو، انگيزش ها و خواسته هاى افراد ديگر است». او مى گويد: «كليد خودشناسى، همان آگاهى داشتن از احساسات شخصى خود و توانايى متمايز كردن آنها و استفاده از آنها براى هدايت رفتار خويش است».

گاردنر، به يك نوع از هوش فردى ، بسيار اشاره كرده است؛ اما آن را چندان موشكافانه بررسى ننموده است و آن، نقش هيجان هاست. در واقع، تنها ايراد گلمن به گاردنر ، در همين جا نهفته است و آن، اين است كه چرا براى ايجاد و تقويت هوش بين فردى و درون فردى، نقش هيجان ها مورد غفلت واقع شده است و بيشتر بر شناخت ها تأكيد مى شود؟ (ص 67 - 72).

در ادامه راه ، گلمن از تحقيقات پيتر سالووى 1 و جان ماير 2 استفاده مى كند . سالووى ، توانايى هوش هيجانى را به پنج حيطه اصلى تقسيم مى كند.

---------------

1.Peter Salovey. 2.John Mayer.

پنج حيطه هوش هيجانى

1 . شناخت عواطف شخصى . خودآگاهى (تشخيص هر احساس به همان صورتى كه بروز مى كند)، سنگ بناى هوش هيجانى است. 2 . به كار بردن درست هيجان ها . تنظيم احساسات خود (كه بر اساس خودآگاهى است) ، باعث تسكين دادن خود ، دورى از اضطراب، افسردگى و... خواهد شد. 3 . بر انگيختن خود. براى تسلّط بر خود ، خلّاق بودنْ لازم است. رهبرى هيجان ها را در دست بگيريد! خويشتندارى عاطفى و به تأخير انداختن كامرواسازى خويش و فرونشاندن تكانش ها(هيجان ها و اضطراب ها) زيربناى هر پيشرفتى است. 4 . شناخت عواطف ديگران . همدلى ، توانايى ديگرى است كه بر خودآگاهى عاطفى متّكى است و مبنايى براى مهار كردن هيجان هاى ديگران شمرده مى شود. 5 . حفظ ارتباط ها. بخش عمده اى از هنر برقرارى ارتباط ها، مهارت كنترل عواطف در ديگران است. سالووى با اين چند گزاره مهم، كليت موضوع

«هوش هيجانى» را بيان كرده است و گلمن نيز همين پنج گزاره را محور كار خويش قرار داده است . (ص 73 _ 74).

يك نكته

شايد سؤال كنيد: آيا هوش هيجانى ، يك رويكرد و مكتب جديد را در روان شناسى ارائه مى دهد؟ با توجه به نوشته هاى گلمن، چنين به نظر مى رسد كه نظريه «هوش هيجانى» در واقع، طرح يك مسئله مهم و مورد ابتلاست و لزوما يك مكتب فكرى جديد، محسوب نمى شود و مخصوصا به لحاظ درمانى و آموزشى از شيوه هاى: شناختى (فكرى) ، رفتارى و انسان گرا، استفاده فراوانى مى برد؛ اما حوزه هايى را فراروى ما قرار مى دهد كه بسيارى از مكاتب قبل، به آن توجّه نكرده بودند. شناخت فرايند هيجان ها به همان شكل كه شخص ، آنها را درك مى كند ، تأثيرگذارى بر روى هيجان ها به وسيله تأثيرگذارى از طريق سازمانِ شناختى (فكرىِ) هر شخص و يا تأثيرگذارى بر روى هيجان ها با نوعى رياضت و به تأخير انداختن كامروايى ، و يا فرو نشاندن حالت هاى هيجانى (مثل فرونشاندن خشمى كه در يك حادثه به طور ناگهانى ايجاد شده است)، و درك و همدلى با ديگران و برقرار كردن ارتباطى صميمانه با ديگران، بخشى از اهداف اين نظريه است.

گستره نظريه هوش هيجانى

اين نظريه از خصوصى ترين حالت هاى افراد تا گسترده ترين روابط فرد با اجتماع را در بر مى گيرد . اگر مى خواهيد ازدواجى موفّق، كارآمد، و لذّت بخش داشته باشيد، به نظريه هوش هيجانى و پياده كردن آن در حريم خانواده بينديشيد. اگر مى خواهيد مديرى موفّق ، معلّمى توانا يا پزشكى مفيد باشيد، حتما بر هيجانات خود مسلّط شويد و هيجان هاى ديگران را خوب بشناسيد. و ده ها «اگرِ» ديگر كه گستره اين

نظريه را به تمام زندگى فردى و اجتماعى ما جارى مى كند. البته به عنوان يك نويسنده مسلمان بايد عرض كنم: همان طور كه سال هاى سال، روان شناسى نسبت به موضوع هوش هيجانى ، بى توجّه بوده است، بسيارى از عرصه هاى انسانى ديگر نيز وجود دارند كه حقيقت آنها تنها توسط دين بيان شده است و تا وقتى كه روان شناسى ، نسبت به دين ، به ديده انكار يا در بهترين شكل ، از منظرى پديده شناسانه (مثل هر پديده ديگرى) نگاه مى كند ، نمى تواند به نحو شايسته اى از آموزه هاى آن استفاده كند. حال براى آشنا شدن با موضوع به چند بخش از كتاب اشاره مى كنيم.

تماشاى تلويزيون و اسلحه كاليبر 38

روزنامه نيويورك تايمز (3 نوامبر 1993) : « مارلين لنيك با شوهرش مايكل ، جرّ و بحث كرد. مايكل مى خواست مسابقه فوتبال بين دو تيم معروف را تماشا كند؛ اما زنش مى خواست به اخبار گوش دهد. وقتى مايكل براى تماشاى مسابقه در جاى خودش نشست ، خانم لنيك به او گفت: به قدر كافى فوتبال ديده ام ! و به اتاق خواب خود رفت تا اسلحه دستى كاليبر 38 خود را آماده كند و وقتى شوهرش در اتاق نشيمن، مشغول تماشاى بازى بود، دوبار به سوى او شليك كرد. خانم لنيك متّهم به حمله خشونت آميز شد و با قرار پنجاه هزار دلار آزاد شد. مايكل پس از مدّتى ، سلامت خود را بازيافت. يكى از دو گلوله، خراشى بر سطح شكم او ايجاد كرده بود و ديگرى از كتف و گردن او عبور كرده بود».(ص 196) هرچند تعداد

انگشت شمارى از درگيرى هاى زناشويى تا اين حد، خشونت آميز يا پرهزينه اند، امّا فرصتى مهم براى مطرح ساختن لزوم وارد كردن هوش هيجانى به ازدواج پديد مى آيد... مهم ترين تفاوت ميان درگيرى زوج هايى كه ازدواجى سالم دارند و آنهايى كه در نهايت، كارشان به جدايى مى انجامد، استفاده از راه هايى است كه به فرو نشاندن اختلافات موجود كمك مى كند. انجام دادن حركات ساده اى مانند : نگاه داشتن بحث در مسير خود، همدلى كردن و كاستن از تنش، ساز و كارهايى هستند كه از تبديل يك مجادله ساده ، به انفجارى مهيب ، جلوگيرى مى كنند . اين حركاتِ پايه، مانند ترموستات عاطفى عمل مى كنند .(ص 197) در انتقاد هنرمندانه ، رعايت چند نكته ، مهم است. ابتدا آن كه به صورت خاص و مشخص و جزئى صحبت كنيم ، دقيقا محلّ انتقاد را نشان دهيم، كلّى گويى نكنيم، آن را دلسوزانه و همراه با همدلى مطرح كنيم ، آن هم در حضور خود شخص ، نه در غياب او يا با حضور ديگران (كه هر دو مى تواند شخصيت آن شخص را جريحه دار كند) و در انتها وقتى انتقاد مى كنيم ، راه حلّى نيز ارائه دهيم

پزشكى و هوش هيجانى

درد مبهمى را در كشاله ران خود احساس مى كردم. به دكتر مراجعه كردم. ظاهرا چيز غيرعادى اى وجود نداشت، مگر هنگامى كه او به نتايج آزمايش ادرار من نگاه كرد. در ادرار من ، رگه هاى خون وجود داشت. او با لحنى تاجرمنشانه گفت : «از شما مى خواهم به بيمارستان برويد و چند آزمايش انجام بدهيد:

كاركرد كليه، ياخته شناسى و...». ديگر نفهميدم دكتر چه گفت. به نظر مى رسيد كه لغت «ياخته شناسى (سيتولوژى)» ذهن مرا منجمد كرده بود: يعنى سرطان؟! ديگر نمى فهميدم

دكتر چه مى گويد. انگار اتاق و آقاى دكتر ، در حال چرخيدن بودند. چرا بايد با چنين شدّتى ، واكنش نشان مى دادم؟ احتمال وجود سرطان ، خيلى ضعيف بود؛ امّا اين تجزيه و تحليل ها اصلاً در آن جا كارساز نبود. (ص 223) در سرزمينِ وجود افراد بيمار، عواطف، حاكمان مطلق اند. ترس، بى درنگ بر ذهن آنها غالب مى شود. وقتى كادر پزشكى، اين شرايط عاطفى را در نظر نگيرند، مشكلْ دو چندان مى شود و متأسّفانه ، مراقبت هاى پزشكى نوين، از هوش هيجانى ، بى بهره است. براى بيمار، هر بار رويارويى با پرستار يا پزشك ، مى تواند فرصتى براى كسب اطلاعات اطمينان بخش ، آرامش بخش و تسلّى خاطر باشد؛ اما اگر آنان بدرفتارى كنند، دعوتى به سوى نااميدى خواهد بود. كارى از ما بر نمى آيد ؛ چون غالبا مراقبان پزشكى ، وقت ندارند و از بس آه و ناله شنيده اند، گوششان از اين حرف ها پرشده است و تنها پرستارانِ اندكى مى توانند شرايط عاطفى بيمار را درك كنند. البته شكّى نيست كه بخشى از مقدّمات را بايد سازمان نظام پزشكى آماده كند و آموزش، فقط بخشى از اهداف را تأمين مى كند . شايد شما نيز با هزاران مورد برخورد كرده ايد كه اگر قوانين هوش هيجانى رعايت مى شد، بى گمان ، شرايط بهترى پيش مى آمد و بسيارى از حوادث ناگوار ايجاد نمى شد.

تحقيقاتْ نشان مى دهند كه هوش هيجانى ، قابل آموزش است و با آموزش صحيح آن ، مى توان شناخت افراد نسبت به هيجان هاى خود و ديگران را افزايش داد و به آنها آموخت كه چگونه هيجان هاى خود و اطرافيان را در شرايط بحرانى كنترل كنند و حتى چگونه رفتار كنند تا شرايط بحرانى هيجانى ، پيش نيايد و شيوه هاى همدلى _ كه كليد بسيارى از اين مشكلات اند _ كدام است

سوادآموزى هيجانى

تحقيقاتْ نشان مى دهند كه آموزش هوش هيجانى ، از همان لحظات اوليه زندگى ، شروع مى شود. كودك دو ماهه اى را در نظر بگيريد كه بعد از گريه بسيار مى خوابد و بعد از آن، مادرش نيز آرام آرام ، احساس خوابيدن مى كند، اما هنوز چشم هايش گرم خواب نشده ، كه ناگهان گريه نوزاد، سرزمين رو به آرامش او را به آشوب مى كشد . در اين جا برخورد مادرانْ با اين اتفاق ، متفاوت است . يكى با ترش رويى و به سختى از جا بلند مى شود و نوزاد را در آغوشش مى اندازد و پستانش را در دهان نوزاد مى گذارد و با اه و اوه و غر و لند، دقايقى را تحمّل مى كند و به محض آن كه نوزاد ساكت شد، او را از سينه اش جدا مى كند و دوباره مى خوابد؛ امّا مادر ديگر، على رغم تحمّل همان سختى ها ، نوزاد را به آرامى برمى دارد و در سينه اش مى فشرد و با لبخند و چند بوسه بر فرزند، به او شير مى دهد و آن قدر

صبر مى كند تا نوزاد، پستان مادر را رها كند و با خيالى آسوده و با دنيايى عاطفه و شكمى سير، ساعتى را به خواب رود . تحقيقات زيادى نشان داده است كه اين دو كودك ، در ماه هاى بعد، اثرات اين رفتارها را بروز خواهند داد. كودك دوم، كودكى خوش بين ، آرام و سازگار خواهد شد. نوع انضباط والدين (سختگيرانه يا با همدلى) در شكل گيرى هيجانات كودك، بسيار مؤثّر است. تحقيقات مختلف روان شناسى در رويكردها و مكاتب مختلف آن، تأثيرپذيرى سال هاى نخست زندگى را مورد تأكيد قرار مى دهند؛ امّا تحقيقات ديگرى نشان مى دهند كه شكل دهى و تأثير سال هاى اوّليه زندگى ، قطعى نيست؛ بلكه با يك دوره «سوادآموزى هيجانى» مى توان بسيارى از خُلق و خوهاى هيجانى را عوض كرد. البته اين دوره ها چند واحد درسى نيست كه با گذراندن آن ، به طور معجزه آسايى ، خلق و خوى شخص عوض گردد؛ بلكه دوره هاى هوش هيجانى و سوادآموزى هيجانى ، بايد در كنار فعاليت هاى درسى و متناسب با دوره هاى تحوّل و رشد هر شخص، طرّاحى و اجرا شوند. براى آشنايى بيشتر، يكى از اين برنامه ها را در زير مى آوريم

برنامه «گرانْت»

گرانْت (W.T.Grant)، براى پديد آوردن «هوش هيجانى» در فرد، برنامه آموزشى چند مرحله اى زير را پيشنهاد كرد كه با موفّقيت خوبى همراه بود:

الف . آموزش مهارت هاى هيجانى

شناسايى و نام گذارى احساسات، ابراز احساسات، مديريت احساسات، به تعويق انداختن كاميابى، كنترل هيجان ها، آگاهى يافتن از تفاوت هاى موجود ميان احساسات و عمل.

ب . آموزش مهارت هاى شناختى (فكرى)

صحبت با خود (اجراى گفتگوى درونى)، دريافتن و تفسير نشانه هاى اجتماعى، استفاده از گام هاى مشخص براى حلّ مسائل و تصميم گيرى ها (به عنوان مثال، در : كنترل هيجان، تعيين اهداف ، و...)، درك نظرگاه ديگران، درك هنجارهاى رفتارى، داشتن ديدگاهى مثبت به زندگى، خودآگاهى.

ج . آموزش مهارت هاى رفتارى

مهارت هاى غير كلامى، مهارت هاى كلامى. در اجراى اين برنامه ، اساتيد و آموزشگاه ها از شيوه هاى متفاوتى استفاده مى كنند؛ اما نوعا با شناخت هيجان ها آغاز مى كنند و از دانش آموزان مى خواهند كه درباره احساسات مختلف خود فكر كنند و تا آن جا كه مى توانند در مقابل دوستانشان ، آنها را توصيف كنند. در اين جا با يكى از اين كلاس ها آشنا مى شويم .

نگاهى به يك كلاس سوادآموزى هيجانى

بچه ها بر روى موكت نشسته اند. يك جلسه حلقه اى ، رو در روى هم. هيچ كس به ديگرى پشت نمى كند و وقتى يك نفر صحبت مى كند، چشم ها به او خيره مى شوند. استاد ، حضور و غياب مى كند: «هِنرى!». هنرى به جاى «بله ، حاضرم» ، عددى را كه نشانه نمره و درجه عاطفى اوست، بيان مى كند: «پانزده». و اگر دلش بخواهد مى تواند علّت اين نمره را نيز بگويد: «ديشب پدر و مادرم با يكديگر دعوا كردند. آنها خيلى سرِ يكديگر فرياد كشيدند و تهديد كردند كه از هم جدا مى شوند. من كه خيلى ترسيده بودم و بغض، گلويم را گرفته بود، نمى دانستم چه كار كنم و از اين بابت، خيلى ناراحت بودم. دوست داشتم آنها را آشتى بدهم؛ اما نمى دانستم در آن كوران خشم و نفرت و پرخاشگرى، چگونه وارد شوم. با همان حالت و با هزار فكر و خيال ، به رخت خواب رفتم و خوابيدم. صبح هم اصلاً ميل به صبحانه نداشتم. حالت افسردگى عجيبى بر من حاكم بود. لباس هايم را پوشيدم و سَلّانه سَلّانه ، خودم

را به مدرسه رساندم. راستش خيلى نگرانم كه اگر پدر و مادرم از يكديگر جدا شوند، سرنوشت من

سوادآموزى هيجانى / محمّد رضا جهانگيرزاده قمى

اشاره

چرا مردم ، به احساساتشان گوش نمى دهند؟ به نظر راجرز (يكى از روان شناسان شهير انسان گرا)، انسان ها ، متأسفانه از اوان كودكى ، ياد مى گيرند كه ارزش آنها ، به رعايت ضوابط و شرايط ديگران بستگى دارد. والدين ، براى احترام گذاشتن و ارزش دادن به فرزندان خود ، شرط مى گذارند و به آنها توجّه و محبّت بى قيد و شرط ابراز نمى كنند. اين مسئله ، باعث مى شود كه آنها طورى بار بيايند كه ارزش هاى شخصى خود را انكار كنند. يعنى در واقع، بخشى از وجود خود را در روابط با ديگران، سانسور كنند. به اصطلاح، با شروع زندگى، آموختنِ محدوديت ها آغاز مى شود. انسان ها ياد مى گيرند كه چگونه احساس خود را سركوب كنند ؛ در برابر بزرگ ترها نمايش احساسات خود را به حداقل برسانند ؛ در حضور افراد مافوق، ناراحتى خود را بروز ندهند ؛ آن را زير چهره اى مصنوعى پنهان سازند ، و احساس خود را با يك احساس ديگر، جايگزين كنند . زمانى كه «نه» گفتن، به اصطلاح ، مؤدّبانه نيست ، بايد وعده هاى دروغين داد، يا عذرهاى بيهوده تراشيد. قاعده اى كه در طول زندگى مى آموزيم، اين است : «وقتى احساسات واقعى تو، فرد مورد علاقه ات را آزرده خاطر مى سازد، بر آنها سرپوشى بگذار و يك احساس جعلى اى كه كمتر وى را آزار دهد ، جايگزين آن كن». به اين ترتيب، ما به هنرپيشگانى

تبديل مى شويم كه سعى مى كنيم تأثير عميقى بر تماشاچيان خود بگذاريم و هميشه در حسرت آن هستيم كه خودمان باشيم ؛ همان خودِ واقعى و ساده، همان خودِ بى آلايش و همان آينه اى كه برق صداقت از آن تشعشع مى كند.

آيا مى توانيم احساسات خود را همان گونه كه هست، ابراز كنيم؟

مطمئن باشيد كسانى كه تأثير اجتماعى عميقى بر جاى مى گذارند، نظارت دقيقى بر نحوه ابراز احساسات خود دارند. همه ما زمان هايى را تجربه كرده ايم كه شتاب زده و بدون اين كه تمام جوانب را در نظر بگيريم، احساسات خود را بيرون ريخته ايم و با اين كار، به شخصيت خود، ضربه زده ايم و شرمنده و خجالت زده ، محكم به زمين خورده ايم و پايمان تا مچ ، در گِل فرو رفته است

اصول شش گانه سوادآموزى هيجانى

سوادآموزى هيجانى ، به معناى آموختن روش هاى ايجاد و تقويت هوش هيجانى در خويش ، از موضوعات جديد مورد بحث در روان شناسى معاصر است كه مهم ترين اصول شناخته شده آن عبارت اند از :

اصل اوّل: «احساسات خود را ابراز كنيد ؛ امّا...»

«احساسات خود را ابراز كنيد ؛ اما بدانيد مردم به اندازه اى كه تحت تأثير شيوه بيان ابراز احساسات شما قرار مى گيرند، از خود آن احساسات، كمتر متأثّر مى شوند». اگر احساسات خود را بى مهابا و بدون ظرافت ابراز كنيد، «بى منطق» جلوه مى كنيد. آن وقت، ديگران در مقابل شما جبهه گيرى مى كنند و علاوه بر اين، از شما مى رنجند. در اين زمان است كه همدلى ديگران را از دست مى دهيد. بيان احساسات ، نه تنها روابط شما را صيقل نمى زند ، بلكه به سوء تفاهم ها نيز دامن مى زند و در نتيجه ، آن صداقتى كه به دنبالش مى گشتيم ، در گردباد كج فهمى ها رنگ مى بازد. پس مطلب به اين سادگى نيست. بايد احساسات خود را بيان كنيد، آن هم به شيوه اى درست. با اطمينان به شما مى گويم كه «انسان موفّق» كسى است كه سعى كند در بيان احساسات خود ، مهارت هاى لازم را به دست آورد. انسان هايى كه احساسات خود را سركوب مى كنند، همواره دچار تنش روحى و نگرانى هستند. اگر رفتارهاى ما مبتنى بر درك عميقى از نيازها و احساسات ما و تلاش براى يافتن شيوه اى مناسب براى ارضاى آنها نباشد، حتّى اگر در عرصه اجتماع، موفّقيتى براى ما حاصل شود، پوچ خواهد بود. ممكن است چنين فردى

محترم باشد، امّا اين اعتبار ، به قيمت از دست رفتن رضايت واقعى فرد، به دست آمده است. اين گونه افراد، ارتباط هاى صميمانه ثابت يا رضايت بخش كمى دارند؛ چون انسان ها به طور فطرى مى توانند بين احساسات صادقانه و مزوّرانه ، فرق بگذارند. اِمِرسون مى گويد: «آنچه هستى، چنان در گوشم فرياد مى زند كه نمى توانم آنچه را مى گويى باور كنم».

آيا تخليه هيجانى ، روش مناسبى براى بيان احساسات است؟

روزى سوار تاكسى شده بودم. مرد جوانى كه از خيابان عبور مى كرد، مقابل تاكسى ايستاده بود و اين دست و آن دست مى كرد. راننده ، چون عجله داشت، بوق زد و به مرد جوان ، فهماند كه از سر راه، كنار برود. مرد جوان در پاسخ، با اخم كردن و حركتى ناشايست، واكنش نشان داد. راننده فرياد زد: «برو كنار...!» و با فشار دادن پاى خود روى پدال گاز و ترمز به طور همزمان، صداى ترسناكى ايجاد كرد. در پى اين تهديد، مرد جوان ، با ترس كنار كشيد؛ امّا با حركات بدنى و نشان دادن مشت، خشم خود را ابراز كرد. راننده هم با فرياد، كلمات ركيكى را نثار او كرد. اين نيز شيوه اى از بيان احساسات است. تخليه هيجانى، گاهى به غلط، بهترين راه مقابله با عصبانيت تلقى مى شود. مردم ، خيال مى كنند كه انجام دادن اين كار، باعث مى شود احساس بهترى پيدا كنند، در صورتى كه اين طور نيست. تحقيقات ، نشان مى دهد كه بيرون ريختن خشم، برانگيختگى مركز هيجان را در مغز، تقويت مى كند و در اين صورت، آستانه تحريك، پايين مى آيد؛ يعنى با تهديدها و

ناكامى هاى جزئى، شخص از كوره درمى رود و به شدّت عصبى مى شود. بهتر است در اين موارد، ابتدا خودتان را كنترل كنيد و سپس با شيوه اى سازنده تر يا جسورانه ، با فردى كه شما را عصبانى كرده، مقابله نماييد

سؤال اساسى: چگونه احساسات خود را ابراز كنيم؟

عادت هاى هيجانىِ خود را نمى توانيد يك شبه تغيير دهيد. اين كار، ثبات قدم و هشيارى مى خواهد. تا حدود زيادى ، اين ميراث كودكى شماست كه رفتارهاى فعلى تان را رقم مى زند. بايد با عزم و اراده، تأثير اين عوامل را خنثى نماييد

اصل دوم: «خودآگاهىِ خود را تقويت كنيد»

حتما اين جمله را شنيده ايد: «با احساسات خود، رو راست باش». يا ممكن است ديده باشيم كه روانْ درمانگران ، به مراجعه كنندگان خود توصيه مى كنند: «به تجربه هايتان گوش فرا دهيد»؛ چون اكثر مشكلات ما ناشى از ناهماهنگى پاسخ هاى ما يا همان واكنش هاى هيجانى ما با عقايد و باورهايمان است. آنچه مهم است، گوش دادن به «تجربه احساس» است؛ يعنى به طور فطرى، غريزى و حسّى ، با احساسات خود برخورد كنيد. بر روند شروع، تداوم و فروكش كردن احساسات خود نظارت كنيد. خيلى وقت ها به اين علّتْ بد عمل مى كنيم كه به كليشه هاى ذهنى خود تكيه مى كنيم، نه به احساسات واقعى مان. به همين دليل، نمى توانيم روش هاى خلّاقانه و جديدى را در برخورد با مسائل زندگى انتخاب كنيم. در تجربه يك موقعيتِ عصبانيت زا بايد بر احساس خود متمركز شويم و ببينيم در چه شرايط و تحت چه عواملى اين احساس ، شروع مى شود و چگونه به تدريج گسترش مى يابد؟ وقتى به روند رو به رشد اين جريان احساس، آگاهى داشته باشيم، مى توانيم راه حل هاى مختلف و خلّاقانه اى را براى ابراز احساسات خود امتحان كنيم. متوجّه مى شويم در چه مرحله اى مى توانيم به خوبى وارد عمل شويم و چگونه احساس

خود را به محيط ، انتقال دهيم. بايد به تدريج بياموزيم كه در اين مواقع، ظرف مدّت كوتاهى ، اصل مشكل و احساس خودمان را مرور كنيم، يك هدف مثبت براى خودمان تعيين كنيم، راه حل هاى مختلف را در نظر بگيريم و در مورد پيامدهاى آنها فكر كنيم و سپس اقدام نماييم، و اين تجربه را در موقعيت هاى ديگر، تكميل و تصحيح نماييم. به اين مى گويند يك «هيجان هوشمند»؛ يك احساس انسانى، با چشمان باز. ناتوانى در تشخيص احساسات راستين، ما را دچار سردرگمى مى كند. افرادى كه نسبت به احساسات خود اطمينان بيشترى دارند، بهتر مى توانند زندگى خود را هدايت كنند. توجّه دقيق و متمركز شدن بر احساسات،ظرفيت ما را براى رويارويى صحيح با اضطراب، افسردگى و بى حوصلگى ، افزايش مى دهد. براى خلّاق بودن، لازم است سُكّان رهبرى هيجان ها را در دست داشته باشيم. خودآگاهى ، به انسان كمك مى كند تا در مواقع لازم، خود را براى اقدام خاصى برانگيزد. اگر احساسات، به موقع و با ظرافت بروز نكنند، يا حاد مى شوند و به شكل نامناسبى تجلّى مى كنند و يا به لايه هاى زيرين ذهن منتقل مى شوند و رفتارهاى ما را ناخواسته كنترل مى كنند. خويشتن نگرى ، به ما امكان مى دهد تا نسبت به احساسات تند خود، بى طرف باشيم؛ يعنى به جاى اين كه در آن غرق يا گم شويم، در كنار آن ، حضور داشته باشيم. چنين آگاهى ويژه اى مى تواند ما را در اقدام آگاهانه و نه كوركورانه يارى كند. انسان هايى كه در احساسات خود ،

غرق مى شوند، كنترل عاطفى خود را از دست مى دهند. اين افراد در واقع، پذيراى حالات خود هستند و براى رضايت بخش كردن عواطف و احساسات خود ، تلاشى نمى كنند.

اصل سوم: «افكار خود را پيراسته كنيد»

وقتى در گرماگرم يك هيجانِ برانگيخته قرار مى گيريم، «افكار خودكار»، ما را احاطه مى كنند ؛ افكارى كه چندان به صحّت آنها اطمينان نداريم. اگر هيجانْ مثبت باشد، غرق در مبالغه و اغراق مى شويم و اگر هيجانْ منفى باشد، ذهن ما بى مهابا افكار منفى توليد مى كند. يعنى همواره بايد دقت كنيم كه آيا تلقّى ما از شرايط ، با واقعيتْ مطابق است يا نه. مثلاً آيا اين شرايط ، واقعا خشم آور است يا اين كه با عينك خاصى كه به چشم خود زده ايم، موقعيّت را اين گونه مى بينيم؟ آيا احساسات ما از نظر شدّت ، با موضوعْ تناسب دارد؟ بايد توجه داشته باشيم كه همه افكار ما لزوما صحيح نيستند . ما در هر شرايطى بايد به دنبال شواهدى در تأييد يا رد كردن افكار زيربنايى خود باشيم. بعضى از اين افكار زيربنايى از اين قبيل اند: _ ديگران ، هيچ وقت احترام مرا رعايت نمى كنند. _ من هيچ وقت ، به خوبى از عهده كارها برنمى آيم. _ اشخاص ، به هيچ وجه ، قابل اعتماد نيستند، مگر عكسش ثابت شود. _ شرايط، مهم ترين عامل تعيين كننده نوع رفتار انسان است. _ و... اينها افكارى هستند كه گاهى در اعماق ذهن ما وجود دارند، ولى ما از آنها بى خبريم : «بايد ذهن خود را جرّاحى كنيم».

اصل چهارم: «گوش دادن و صحبت كردن غير دفاعى»

به شما توصيه مى كنم كه يك طرفه به قاضى نرويد. سعى كنيد با موضعى همدلانه و بى طرف ، به سخنان طرف مقابلتان گوش دهيد. زود ، جبهه گيرى نكنيد. به نيّت هاى ناگفته افراد _ كه

روح آنها نيز از آن بى خبر است _ ، اعتنا نكنيد. مشخص، جزئى و عينى صحبت كنيد. از كلّى بافى بپرهيزيد. در بيان احساسات خود ، به جاى آن كه _ مطابق آنچه در بيشتر درگيرى ها پيش مى آيد _ ، بگوييد: «سهل انگارِ خودخواه! خيلى آدم بى فكرى هستى!»، مى توانيد بگوييد: «وقتى تلفنى به من اطلاع ندادى كه نمى توانى به مهمانى بيايى، عصبانى شدم . احساس كردم به من اهميت نمى دهى». گفتگوى صريح، از گردنْ كُلُفْتى، تهديد و يا توهين ، جداست. وقتى مشخّص و جزئى صحبت مى كنيد، گرفتار بهانه جويى، سلب مسئوليت از خود، حمله متقابل با يك انتقاد، و... نمى شويد.

تسلّط بر خويشتن / حمزه عبدى

اشاره

تسلّط بر خويشتن (خودْ تنظيمى)، از عالى ترين يافته هاى نظام تربيتى امروز غرب به شمار مى رود. در قرن بيستم، براى چند دهه، ملاك سنجش در موفّقيت ها ، تست (آزمون)هاى مرسومِ «بهره هوشى (IQ)» 1 بود، به گونه اى كه در بسيارى از كشورها بخشى از سؤالات كنكور نيز محسوب مى شدند؛ امّا با مرور زمان و پيشرفت روان شناسى، اين ديدگاه ، مورد تشكيك واقع شد. مفهوم «بهره هوشى» كه توسط «كِلِر استنفُرد» 2 و «آلفرد بينه» 3 و تعدادى ديگر از روان شناسان مطرح شده بود و متأثّر از فضاى روان شناسى رفتارى بود، در سال هاى اخير، مورد انتقاد شديد بسيارى از محقّقان قرار گرفت؛ چرا كه تأكيد آن بر توانمندى رياضياتى، منطقى و حافظه بود، در حالى كه بسيارى از توانمندى هاى ديگر نيز در انسان هست و در زندگى روزمره به كمك افراد بشر مى آيد و در

بهتر زندگى كردن به آنها كمك مى كند و حال آن كه در تعريف

---------------

1.Intelligence Quotient. 2.Keller Stanford. 3.Alfred Binet.

------------

نّتى و تست هاى مربوط به آن، مورد توجّه قرار نگرفته بود. لذا «گاردنر» 1 با تقسيم بندى هشتگانه خود، ديدگاه سنّتى هوش را به چالشى جدّى فراخواند. 2 «سالووى» 3 و «ماير»، 4 با مددگيرى از بخشى از تحقيقات «گاردنر»، مفهوم «هوش هيجانى» 5 را مطرح كردند. اين مفهوم در يك كلام به معناى «شناخت، كنترل و مديريت هيجان ها»ست. اين مقدمه را نوشتم تا وارد بحث اصلى شوم.

-----------------

1.Howard Gardner. 2.اقسام هوش از نگاه گاردنر ، عبارت اند از: هوش زبانى، هوش منطقى _ رياضى، هوش عددى، هوش فضايى، هوش موسيقيايى، هوش بدنى ، هوش خودشناسى و هوش ديگرشناسى. 3.Peter Solovey. 4.John Mayer. 5.Emotional Intelligence.

يك مفهوم اساسى

در همه اديان الهى از چندين هزار سال پيش، يكى از اساسى ترين مفاهيم و آموزه ها، تسلّط يافتن انسان بر نفس و مبارزه با نفس بدخواه ، به منظور به كنترل درآوردن آن بوده است، تا اين مركب چموش را در راه اطاعت از خدا به كار بندد. اسلام نيز اين آموزه توحيدى را از اوّلين روزهاى نزول وحى ، به پيروان خويش هديه داد. با نگاهى اجمالى به متون حديثى، به واژه هايى مثل صبر، ورع، حلم، تقوا، كظم غيظ ، عفّت و... برمى خوريم كه قدر مشترك همه آنها، گونه اى از مخالفت با نفس و كنترل خواسته هاى نفسانى است. براى مثال، صبر ، در روايات ما به سه بخش تقسيم شده است : «صبر بر مصيبت»، «صبر بر طاعت» و «صبر بر معصيت» و در هر

سه، شخص صابر مى بايد به گونه اى خويشتن خود را كنترل نمايد تا از ناشكيبايىِ آن جلوگيرى كند البته صبورى، خود ، نياز به تمرين و رياضت دارد تا انسان بتواند در شرايط سخت، خواسته هاى خويش را به تعويق بيندازد. عفّت نيز در همان فضا قابل تعريف است. عفّت يعنى به وجود آمدن حالتى نفسانى كه به وسيله آن، خواهش هاى نفسانى به كنترل شخص درآيند، به گونه اى كه انسان، به سوى حرام هاى الهى گرايش پيدا نكند. به تعبير ديگر، عفّت ، به اين معناست كه انسان، خواسته هاى ميل جنسى و شكمى خود را كنترل نمايد و اجازه ندهد هيجان هاى مربوط به آنها در هرجايى كه مى خواهند ، تخليه شوند، بلكه آنها را در مسير صحيح خود به جريان بيندازد. 1 تا اين جا دو مطلب از دو حوزه علمىِ جدا ، يعنى «روان شناسى» و «دين»، روايت كردم.

------------

1.بحار الأنوار، ج 71، ص 330.

روان شناسان چه مى گويند؟

آيا روان شناسان هم همان چيزى را كه دين گفته است ، مى گويند؟ آيا مفهوم «هوش هيجانى» همان مفهوم «خودسازى» در فرهنگ خودمان است؟ براى روشن شدن بحث، اشاره اى تاريخى به بعضى از زيرساخت هاى معرفتى مى كنم تا اين دو حوزه علم را بهتر بشناسيم و از هر كدام ، انتظار متناسب با خودش را داشته باشيم. غربِ عصر جديد را در يك كلمه كلّى خلاصه مى كنند: «انسانْ محورى» يا «اومانيسم». از آن روزها كه اين نگرش بر غرب سايه افكنْد، انسان، محور حق مدارى و حقّانيت شد؛ يعنى اگر انسان، چيزى را فهميد و درك كرد، در آن صورت،

آن چيز، لباس حقّانيت مى پوشد و منظور از انسان هم تمام انسان ها هستند ؛ يعنى يك چيز قابل درك، بايد براى همه ، قابل درك باشد بنيان روش تجربى _ علمى نيز از همين فلسفه تبعيت مى كند. به همين دليل، دين، عرفان، كشف، شهود، وحى و... از حوزه علم به معناى اومانيستى آن ، خارج شدند. از آن پس، همه علوم غربى ، اين روش را به عنوان يك اصل تغييرناپذير قبول كردند و روان شناسى نيز از اين امر، مستثنا نبود. على رغم آن كه در عرصه روان شناسى ، از روش هاى غير تجربى استفاده مى شد، اما فضاى غالب ، در همان راستاى روش هاى تجربى بود و انديشه ها و تئورى هايى مورد پذيرش قرار مى گرفت كه از پشتوانه هاى تجربى كافى بهره مند باشند .

روان شناسى تا كجا پاسخگوست؟

اگر چه مهم ترين رسالت روان شناسى، شناخت رفتار و كنترل آن است، امّا روش هاى آن ، تجربى است. لذا اين محدوديت ، در ذات روان شناسى نهفته است و ما نيز نبايد توقّعى بيش از اين از روان شناسى داشته باشيم. مفاهيمى چون عفّت، صبر و بردبارى، كه يك فرد مسلمان مى خواهد آنها را پياده كند، عناصرى دارد كه روش هاى تجربى، آنها را برنمى تابند. انسان عفيف، هيجان هاى جنسى خود را كنترل مى كند، صبر پيشه مى كند، و حلم مى ورزد. همه اينها براى به دست آوردن رضايت خداى متعال، و وارد شدن به بهشت الهى و دورى از آتش جهنم است. آيا يك انسان معتقد به فلسفه اومانيستى مى تواند چنين بينديشد؟ آنها اگر

هم به دينْ معتقد باشند ، باز از منظر اومانيستى است؛ يعنى دين براى ارضاى يكى از نيازهاى ما انسان ها! همين و بس! نيازهايى كه ما آنها را به راحتى درك مى كنيم و با روش هاى تجربى ، مى توانيم به ديگران نيز نشان دهيم. پس اين كه از واژه هاى مشترك بين فرهنگى استفاده مى شود، نبايد ما را از زيرساخت هاى شناختى _ معرفتى آن واژه ها غافل نمايد. مفاهيمى چون هوش هيجانى ، تنها مهارت هايى هستند كه براى دنياى انسان، طراحى شده اند و نبايد بيش از اين از آنها توقّع داشته باشيم. اگرچه اينها ، در حوزه روان شناسى ، راه حل هاى بسيار خوبى محسوب مى شوند و نسبت به ديدگاه هاى چند دهه قبل، پيشرفت بسيار قابل قبولى به شمار مى آيند، امّا يادمان نرود كه فعلاً روان شناسى ، يك علم تجربى است، پس يافته هاى آن هم بيش از دنياى تجربه، بُرد ندارد.

دين، چه مى گويد؟

شايد كمتر جوانى يافت شود كه سوداى كسب رضايت الهى را در سر نپروراند و با آرزوى رسيدن به تقواى الهى، روزگار سپرى نكند. يكى از صفات پسنديده اى كه در فرهنگ اسلامى در ذيل «خودسازى» قرار گرفته، «عفّت» است كه مى تواند مقدّمات توفيقات الهى را فراهم نمايد و به نظر مى رسد لغزشگاه خطرناكى براى سنين نوجوانى و جوانى باشد. در يك نگاه اجمالى، روايات عفّت را به سه دسته تقسيم مى كنيم: دسته اوّل، رواياتى هستند كه در مقام ارزش گذارى و بيان اهميت عفّت اند ، مانند اين سخن حضرت امام باقر عليه السلام كه مى فرمايند

: برترين عبادت، عفّت ميل جنسى و شكمى است. 1 و يا روايتى كه در آن، بعد از «معرفت الهى»، صفت «عفّت» را مهم ترين ارزش به حساب آورده اند. 2 يا در روايت بسيار زيبايى، ابوبصير مى گويد:

-----------

1.الكافى ، ج 2 ، ص 79. 2.تحف العقول، ص 282 .

-----------

روزى خدمت امام باقر عليه السلام بودم كسى سؤال كرد كه من در انبان، اعمال عبادى و نماز و روزه زيادى ندارم، امّا اميد آن دارم كه جز از حلال نخورم و جز از طريق صحيح، آميزش جنسى انجام ندهم. امام صادق عليه السلام رو به او كرد و فرمود: كدام جهاد ، بالاتر از عفّت است؟ 1 شايد منظور امام عليه السلام اين باشد كه عبادت ، تنها به نماز و روزه نيست، بلكه خويشتندارى در مقابل مال حرام و شهوت جنسى، خود از بالاترين عبادت هاست و نبايد آن را كوچك شمرد. شايد هم اهميت ترك گناه، باعث اين بيان حضرت شده است؛ چرا كه در فرهنگ احاديث ما سفارش شده است كه : «شما ابتدا خود را از بدى ها پاك كنيد و سپس به اعمال نيك بپردازيد؛ چرا كه وقتى اعمال نيك ، با اعمال زشت در يك جا جمع شوند، اعمال نيك، ديگر فايده و اثر لازم را نخواهند داشت». 2 علاوه بر اين توضيح، نكته ديگرى هم در بين است و آن «ايجاد انگيزه» است و رواياتى از اين دست، بسيار يافت مى شوند كه فضيلت و اهميت عفاف را نشان مى دهند و در ايجاد انگيزه براى عمل عفيفانه، بسيار نقش دارند و شايد كثرت اين دسته نيز

از همين منظر توجيه شود؛ زيرا مهم ترين محرّك براى انجام دادن هر كارى، همان داشتن انگيزه زياد است. وقتى انسان مؤمن، مشاهده مى كند كه اهتمام به عفّت ، تا اين اندازه براى خداى متعالْ اهميت دارد و صاحبان شريعت، جايگاهى در حدّ و اندازه شناخت الهى _ كه از مهم ترين اركان اسلام است _ به آن داده اند يا آن را در زمره بهترين جهادها قرار داده اند، بى شك ، هر انسان مؤمنى كه به اين متونْ اعتقاد دارد ، اين موقعيت ممتاز را به راحتى از دست نمى دهد و با انگيزه اى بالا ،

----------

1.الكافى، ج2، ص 79 . 2.تحف العقول، ص 510 .

-------------

درصدد دستيابى به اين صفات برتر خواهد بود. ضمنا مطالعه اين مجموعه احاديث ، حتى به صورت مكرّر و تفكّر در طريقه ارتباط با آنها مى تواند باور به آنها را براى ما تقويت نمايد. يكى از سنّت هاى خوبى كه در زمان هاى قديم وجود داشت ، اين بود كه بسيارى از مؤمنان ، به خواندن كتاب هايى چون : تُحَف العقول ، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، الخصال ، نهج البلاغه ، مَكارم الأخلاق و... اهتمام داشتند و شايد بيشترين فوايد، علاوه بر آشنايى با مفاهيم و آموزه هاى اخلاقى، ايجاد انگيزه در آنها بود كه سزاوار است ما نيز با برنامه ريزى دقيق، به گونه اى روشمند با مفاهيم اين ميراث گران بها آشنا شويم و با توجّه به احترامى كه براى يافته هاى علمى قائل هستيم ، اسير زرق و برق واژگان علمى نشويم و آنچه خود داشته ايم و داريم

، از بيگانه تمنّا نكنيم. دسته دوم ، رواياتى هستند كه جايگاه مفهومىِ عفّت و همبستگى معنايى آن را با ديگر مفاهيم اخلاقى بيان مى كنند و در مسير ايجاد اين صفت براى هر سالك، نقش مهمّى ايفا مى نمايند. براى نمونه، رواياتى از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده است كه بين «ورع» و «عفّت» ، رابطه برقرار نموده ، 1 «قناعت» را با «عفاف» ، يكى دانسته؛ 2 «صبر از شهوت» را معادل «عفّت» شمرده 3 و «حيا» را قرين «عفّت» دانسته است. 4 در حديث زيباترى نيز خطاب به فرزند خويش مى فرمايد: «فرزندم! آيا مى دانى جوان مردى چيست؟». امام حسن عليه السلام پاسخ مى دهد: «آرى! عفاف و اصلاح اموال». 5

-------------

1.مستدرك الوسائل، ج12، ص 170. 2.عيون الحكم والمواعظ، ص 34. 3.همان، ص 57 . 4.غرر الحكم، ص 571 . 5.بحار الأنوار، ج 76، ص 312.

---------------

با دقّت در اين چند روايت ، به اين نتيجه مى رسيم كه اگر كسى مى خواهد صفت عفاف را در خود ايجاد كند ، بايد بعضى زمينه ها را نيز براى خويش فراهم سازد، مانند حيا، كه عفّت، بدون آن، اصلاً امكان تحقّق ندارد. 1 بررسى دقيق چنين شبكه معنايى، كار گسترده اى محسوب مى شود كه در نوشتار حاضر نمى گنجد و اين چند سطر نيز براى نمونه ذكر شد . دسته سوم، رواياتى هستند كه مستقيما به جنبه هاى كاربردى ترى اشاره دارند؛ چرا كه پيشوايان معصوم، محدوديت هاى رفتارى ما را به خوبى مى دانستند، لذا در مواردى ، پا را از حوزه گزاره هاى توصيفى و ارشادى ، فراتر گذاشته

اند و به تبيين آثار و پيامدها نيز پرداخته اند. براى نمونه، روايتى از حسن بن جهم است كه مى گويد: امام رضا عليه السلام را ديدم كه خضاب كرده بود. به ايشان عرض كردم: «جانم فدايتان! خضاب نموده ايد؟». فرمودند: «بله، چرا كه آراستگى شوهر در افزايش عفّت همسرش مؤثّر است و به درستى كه زنان، وقتى شوهران خويش را ژوليده مشاهده كنند، دست از عفّت خويش برمى دارند». 2 در اين روايت، به يك نكته روان شناختىِ «روابط بين شخصى» اشاره شده است و آن اين كه بخشى از عفّت، توسّط رفتار اطرافيان شخص، تأمين مى شود؛ يعنى فراهم كردن محيطى كه شخص، براى ارضاى نيازهايش مجبور نشود به محيط هاى نامحرم متوسّل شود. شبيه اين مضمون را حضرت على عليه السلام در ضمن يك نكته تاريخى بيان كرده اند: زنان بنى اسرائيل ، از حريم عفّت خويش خارج شدند و علّت آن ، كم توجّهى شوهرانشان به آراستگى خويش بود. 3

-----------------

1.ر. ك : غرر الحكم، ح 6181 ؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 81 . 2.الكافى ، ج 5، ص 567 . 3.بحار الأنوار، ج 76، ص 102؛ الكافى ، ج 5، ص 554 .

----------------

در همين زمينه ، روايتى هست كه تأثير هديه دادن را بيان مى دارد. رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : هديه دادن مرد به همسرش ، در عفّت همسرش تأثير بسزايى دارد. 1 البته اين روايات ، در فضاى زندگى خانوادگى است و نقش عوامل رفتارى را در ايجاد و تسهيل عفّت نشان مى دهد. در كنار اينها، روايات ديگرى نيز مشاهده مى شوند،

ازدواج را بهترين شيوه تأمين عفاف شمرده اند يا توصيه كرده اند كه در صورتى كه شخص، توانايى ازدواج را ندارد، با استعانت از خدا و بعضى اعمال (مثل روزه گرفتن)، گوهر عفاف خويش را محافظت نمايد تا خداى متعال ، براى او گشايش قرار دهد.

---------------

1.كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 272، ح 828 .

پيامدهاى اجتماعى

در روايات ديگرى، آثار اجتماعى اين موضوع (عفاف يا بى عفّتى) را مشاهده مى كنيم. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: آيا كسانى كه چشمان خويش را در پى زنان مردم مى اندازند، نمى ترسند كه زنان آنها نيز به مثل چنين اعمالى گرفتار آيند؟ 2 منظور امام عليه السلام اين است كه اگر شما حريم ديگران را حفظ نكنيد، حريم شما نيز خيلى زود به همان بلا گرفتار خواهد شد؛ چرا كه در نگاهى كلان تر، وقتى حريم ها شكسته شدند، خواه نا خواه، نواميس ما نيز در هجوم اين هنجارشكنى ، قرار خواهند گرفت. در روايت ديگرى نيز رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : با فلان قبيله ازدواج كنيد كه آنها چون مردانشان عفيف هستند،

---------------

2.الكافى، ج 5، ص 553 .

دين و مهارت هاى خويشتندارى جنسى / عبّاس پسنديده

اشاره

دانشمندان ، يكى از عوامل موفّقيت را برخوردارى از توان «انتظار كشيدن» دانسته اند و بر اين باورند كه بدون اين عامل ، نمى توان يك زندگى كامياب را رقم زد . افرادى كه توان انتظار كشيدن ندارند و نمى توانند صبر كنند ، كسانى هستند كه هم لذّت هاى آنى و فورى را طلب مى كنند و به آينده نمى انديشند ، و هم خواسته هايشان بايد فورا ارضا شود . در حالى كه زندگى موفّق ، نيازمند صبر و گذشت از لذّت هاى آنى ، براى رسيدن به لذّت پايدار آتى است . افراد فاقد اين توانايى ، هر چند لذّت هاى آنى را به دست مى آورند ، امّا آينده و لذّت هاى پايدار آن را از دست مى دهند . به همين دليل ،

دانشمندان ، توان انتظار كشيدن را عامل اساسى موفّقيت مى دانند و در همين زمينه ، از امورى همانند توان منع و بازدارى ، 1 به تأخير انداختن ارضاى خواسته 2 و مقاومت در برابر وسوسه ، 3 ياد مى كنند . اين نظريه پردازان ، با آزمايشى كه انجام دادند ، نشان دادند كسانى كه در كودكى ، توان انتظار كشيدن و به تأخير انداختن خواسته را آموخته اند ، در

------------

1.Suppression _ inhibition. 2.Delay Gratification. 3.Temptation.

------------

بزرگ سالى ، زندگى موفّقى داشته اند و بر عكس ، كسانى كه فاقد چنين نيرويى بوده اند ، در آينده ، خلافكار و بزهكار شده اند . نكته جالبى كه در اين آزمايش به دست آمد ، وجود روش هايى بود كه كودكان ، براى به تأخير انداختن خواسته هاى خود و بالا بردن توان انتظار كشيدن ، به كار برده بودند . همه آنها به نوعى (نقاشى كردن ، بازى كردن ، صحبت كردن با دوست خود و خوابيدن و...) ، حواس خود را از موضوعى كه بايد نسبت به آن انتظار مى كشيدند (مثل غذاى خوش مزه ، پس از يك گرسنگى طولانى) ، پرت مى كردند . توان انتظار كشيدن و قدرت بازدارى از خواسته ها ، همان چيزى است كه در ادبيات دين ، تحت عنوان «تقوا» شناخته مى شود ؛ البته در سطحى بالاتر و متعالى تر . آنچه دانشمندان طرح كرده اند ، قاعده اى فراگير بوده و تمام جنبه هاى زندگى را در بر مى گيرد ، كه يكى از آنها «غريزه جنسى» است . آنچه در اين بحثْ مهم است

، روش هاى مؤثّر در بالا بردن توانِ انتظار كشيدن و تحقّق خويشتندارى جنسى است . خويشتندارى ، در هر امرى و از جمله در قلمرو غريزه جنسى ، نياز به كسب «مهارت» دارد . بدون برخوردارى از مهارت ، نمى توان به خويشتندارى دست يافت . يكى از علل مهم ناكامى در خويشتندارى ، برخوردار نبودن از مهارت هاى خويشتندارى است . بنا بر اين ، يكى از مسائل مهم در بحث عفاف ، «مهارت هاى خويشتندارى جنسى» است كه در متون دينى ، فراوان به آن پرداخته شده و در ادامه ، به بيان آنها مى پردازيم .

مهارت هاى خويشتندارى جنسى

مهارت هاى خويشتندارى جنسى را در دو بخش ارائه مى كنيم : «مهارت هاى شناختى _ معنوى» و «مهارت هاى رفتارى» .

الف . مهارت هاى شناختى _ معنوى

شناخت ، منشأ رفتارها و احساسات انسان است . خويشتندارى و بازدارى ، در هر قلمرويى از جمله در قلمرو جنسى ، نيازمند برخوردارى از شناخت ها و باورهاى لازم است . اين جاست كه مفاهيمى همانند معرفت ، ايمان و باور به خدا معنا مى يابند . ايمان و باور به خدا ، يكى از مهم ترين عوامل در تقويت خويشتندارى جنسى است كه كمتر مورد توجّه قرار گرفته و قفل شده ، مانده است . نقش ايمان در خويشتندارى جنسى ، بحث دامنه دارى است كه نمى توان در اين نوشتار ، به آن پرداخت . امورى همچون محبّت به خدا ، شكر ، حيا ، اميد به بهشت ، ترس از دوزخ و... از زيرمجموعه هاى اين بحث اند . فقط به عنوان نمونه ، بحثى كوتاه درباره حيا خواهيم داشت .

عامل خويشتندارى حضرت يوسف ، چه بود؟

حضرت يوسف عليه السلام ضرب المثل پاك دامنى و خويشتندارى جنسى است . آنچه حضرت يوسف را نجات داد ، اين بود كه ابتدا به ياد خدا افتاد و سپس شرم كرد . قرآن مجيد ، هنگام طرح داستان خلوت كردن زليخا با حضرت يوسف ، در بيان علّت امتناع حضرت يوسف عليه السلام مى فرمايد : و در حقيقت [ آن زن] آهنگ وى كرد ، و [ يوسف نيز ] اگر برهان پروردگارش را نديده بود ، آهنگ او مى كرد . 1 در اين آيه شريف ، از «برهان پروردگار» ، به عنوان عامل بازدارندگى از گناه ، اشاره شده است . امام زين العابدين عليه السلام در تفسير «برهان پروردگار» مى فرمايد :

------------

1.سوره يوسف ، آيه

24 .

------------

همسر عزيز مصر ، به سوى بُت رفت و پارچه اى روى آن انداخت . يوسف از او پرسيد : «براى چه اين كار را كردى؟» . پاسخ داد : «شرم دارم از اين كه اين بت ، ما را ببيند!» . در اين هنگام ، يوسف به وى گفت : «آيا تو شرم مى كنى از چيزى كه نه مى شنود و نه مى بيند و نه مى فهمد و نه مى خورد و نه مى نوشد ، ولى من ، شرم نكنم از كسى كه بشر را آفريده و او را دانش آموخته است؟!» . اين است معناى سخن خداوند كه مى فرمايد : «[ يوسف نيز ] اگر برهان پروردگارش را نديده بود ، آهنگ او مى كرد» . 1 آنچه باعث حياى زليخا شد ، ناظر بودن بت بود ، هر چند نظارت بُت بر اعمال بشر ، خيال باطل است و آنچه مايه شرم حضرت يوسف عليه السلام شد ، اين بود كه خداوند ، آگاه و ناظر بر اعمال بشر است .

--------------

1.بحار الأنوار ، ج 12 ، ص 266 .

ب . مهارت هاى رفتارى

هدف از آموختن مهارت هاى رفتارى ، كاهش زمينه هاى خطر جنسى است . براى تحقّق خويشتندارى ، بايد زمينه هاى خطر را كاهش داد . اين راهبرد ، خود ، دو بخش دارد : «كاهش تماس» و «كاهش تحريك» كه در ادامه ، به بررسى آنها مى پردازيم

اصل اول : كاهش تماس

مراد از كاهش تماس ، به حداقل رساندن تماس هاى بى دليل و غير موجّه است كه ممكن است زمينه فساد جنسى را فراهم سازد . تماس زياد و بدون دليل با نامحرم ، زن و مرد را در معرض تهديد قرار مى دهد و امكان شكسته شدن حريم امنيتى آنان را افزايش مى دهد . براى تحقّق اين امر ، چند راه كار وجود دارد :

1 . كاهش خروج از خانه

در فرهنگ دين ، از خانه ، به عنوان دژ مستحكم و قلعه نفوذناپذير زنْ ياد شده است . 1 بديهى است كه خروج «بى دليل» و «زياد» از اين قلعه امنيتى كه به شكل پَرسه زدن و پديده خيابان گردى بروز مى كند ، زن را بيشتر در معرض خطر قرار مى دهد و در معرض قرار گرفتن ، هم توان بازدارى مردان را كاهش مى دهد و آنان را تحريك مى كند و هم توان بازدارى خودِ زن را كاهش مى دهد و امكان تمايل او را به رابطه نادرست ، افزايش مى دهد . بنا بر اين ، كمتر خارج شدنِ زنان تنها (بدون همراهى مرد مَحرم) از خانه ، يكى از مهارت هاى لازم براى حفظ و تقويت توان خويشتندارى است . به همين جهت ، خداوند متعال به زنان پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب مى كند : و در خانه هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم ، زينت هاى خود را آشكار نكنيد . 2 بر همين اساس ، رسول خدا مى فرمايد : در خروج از خانه براى زنان ، بهره اى نيست . 3 البته رسول خدا

، به مسلمانان توصيه مى كردند كه اگر زنان شما خواستند به مسجد بيايند ، مانع آنها نشويد . 4 به زنان نيز توصيه كرده است كه نماز خواندن در خانه ، بهتر از نماز خواندن در مسجد است و اين ، به جهت آن

------------

1.الكافى ، ج 5 ، ص 337 . 2.سوره احزاب ، آيه 33 . 3.كنز العمّال ، ج 16 ، ص 391 ، ح 45062 . 4.ر. ك : صحيح مسلم ، ج 2 ، ص 32 ؛ مسند ابن حنبل ، ج 2 ، ص 9 و 36 و 43 و 45 .

-----------

است كه كمتر در معرض ديد نامحرم قرار گيرند و بر اين اساس ، نماز خواندن در جايى كه كمتر در معرض ديد است ، بهتر است . در روايات ، آمده كه نماز خواندن زن درون اتاق ، بهتر از نماز خواندن در ايوان خانه است و نماز خواندن در ايوان ، بهتر از نماز خواندن در وسط حياط خانه است و نماز خواندن در وسط حياط خانه ، بهتر از نماز خواندن در مسجد است . 1

-----------

1.ر. ك : كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج 1 ، ص 374 ؛ السنن الكبرى ، ج 3 ، ص 132 .

2 . جداسازى مكانى

مهارت ديگر ، جدا كردن محلّ زنان و مردان از يكديگر ، به جهت جلوگيرى از اختلاط است . گاهى اختلاط زن و مرد ، خواسته يا ناخواسته ، صحنه هاى ناخوشايندى را به وجود مى آورد . براى جلوگيرى از اين امر مى توان مكان هاى ويژه اى را به بانوان اختصاص داد . امروز

در برخى كشورهاى توسعه يافته ، در مكان هايى مثل اتوبوس و مترو ، محل خانم ها و آقايان را جدا كرده اند و جالب اين كه اين كار ، به خواست زنان و فشار اجتماعى از سوى آنان انجام شده است . رسول خدا ، هنگامى كه مسجد مدينه را بنا مى كرد ، درى مخصوص زنان قرار داد و استفاده مردان را از آن ممنوع ساخت . اين الگو مى تواند در همه جا رعايت شود . 2

-------------

2.ر. ك : حلية الأولياء ، ج 1 ، ص 313 .

3 . تأخير زمانى

مهارت ديگر ، استفاده از «تأخير زمانى» است . اگر در اجتماعى مثل مسجد ، زن و مرد حضور دارند ، هنگام خروج ، با استفاده از تأخير زمانى ، مى توان مانع اختلاط آنها شد و زمانِ در ديد قرار گرفتن زنان را كاهش داد . رسول خدا ، وقتى نمازش تمام مى شد ، قدرى صبر مى نمود و از جا حركت نمى كرد ، تا زنان از مسجد خارج شوند ؛ زيرا عادت مردان ، اين بود كه تا رسول خدا از جا بر نمى خاست ، از مسجد خارج نمى شدند . به همين جهت ، صبر رسول خدا ، سبب مى شد كه زنان ، بدون اين كه در معرض ديد مردان قرار گيرند ، مسجد را ترك كنند و به خانه هاى خود باز گردند . اين نيز روشى است كه مى تواند به كاهش مدّت زمانى كه ممكن است زن ، در ديد نامحرم قرار گيرد ، منجر شود . 1

------------

1.صحيح بخارى ، ج 1 ، ص

203 ؛ مسند ابن حنبل ، ج 6 ، ص 296 .

4 . تقدّم و تأخّر مكانى

مهارت ديگر «تقدّم و تأخّر مكانى» است . قرار گرفتن زنان در پشت سر مردان ، آنان را از ديد مردان ، دور نگه مى دارد . اين راه كار ، در اجتماعات ، مى تواند مانع اختلاط زن و مرد شود و در عين حال ، زنان را از ديد مردان خارج سازد . در مسير حركت نيز بهتر است زنان ، جلوتر از مردان نباشند . وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدند كه در راه ها و مسيرها ، زنان و مردان ، در كنار هم حركت مى كنند ، توصيه كردند كه زنان ، پشت سر مردان حركت نمايند . 2 مردان با حيا ، خودشان مى دانند كه نبايد پشت سر زنان حركت كنند . حضرت داوود عليه السلام به فرزند خود توصيه مى كند كه : «پشت سر زنان ، حركت نكن» . اين ، نشان از خطرى است كه چنين كارى مى تواند براى طرفين ، در پى داشته باشد . 3 در جايى ديگر نيز ، وقتى قرار شد حضرت موسى عليه السلام همراه يكى از دختران حضرت شعيب عليه السلام نزد ايشان برود ، به وى گفت :

---------------

2.ر. ك : التاريخ الكبير ، ج 8 ، ص 55 ، ح 476 ؛ كنز العمّال ، ج 16 ، ح 4536 . 3.مستدرك الوسائل ، ج 14 ، ص 275 .

-------------

تو پشت سر من حركت كن . اگر اشتباه رفتم ، مرا راهنمايى كن . همانا ما خاندانى هستيم كه به پشت زنانْ

نگاه نمى كنيم . 1 در جاى ديگرى نقل شده كه ايشان فرموده است : من خوش ندارم كه باد ، به بدن تو بوزد و در نتيجه ، بدنت را براى من توصيف كند

------------

1.كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 19 ، ح 4974 .

5 . حركت از كنار راه

مهارت ديگر «حركت از كناه راه» است . وسط راه ها معمولاً دو ويژگى دارد : يكى شلوغ بودن و ديگرى در ديد بودن . شلوغى ، ممكن است سبب برخورد زن و مرد نامحرم با يكديگر شود . لذا حركت كردن از كنار مسير كه معمولاً خلوت تر است ، راه مناسبى براى جلوگيرى از اين پيشامد است . همچنين حركت زن از وسط مسير ، ممكن است او را بيشتر در ديد نامحرم قرار دهد . اگر تصوّر كنيم كه مسير حركت ، خلوت است و برخوردى پيش نمى آيد ، باز هم حيا حكم مى كند كه زن ، از كنار راه حركت كند تا كمتر در ديد نامحرم قرار گيرد . به همين جهت ، رسول خدا فرموده اند : ميانه راه ، براى زنان نيست ؛ بلكه بايد از كنار ديوار و جاده حركت كنند . 2

-------------

2.الكافى ، ج 5 ، ص 518 ، ح 1 .

اصل دوم : كاهش تحريك

در اصل اوّل ، مهارت هاى مربوط به «كاهش تماس» بررسى شد ؛ اما براى موقعيت تماس نيز مهارت ها و راه كارهايى وجود دارد كه مبتنى بر «كاهش تحريك» است . عفاف ، به معناى زندانى شدن درون خانه و ارتباط نداشتن با هيچ كس نيست ؛ بلكه به معناى «پاكى جنسى» است كه گاهى با كاهش تماس ، محقق مى شود (چنانچه در بحث قبل گذشت) و گاهى با «خروج پاك» و «تماس پاك» . انسان عفيف ، كسى نيست كه از خانه خارج نمى شود و يا با هيچ كس (از جنس مخالف) ارتباط برقرار نمى سازد . وى

انسانى است كه اگر از خانه خارج شود ، خروجى پاك خواهد داشت و اگر با ديگران تماس داشته باشد ، تماسى پاك دارد . كاهش تحريك ، يك مبناى عقلانى دارد و آن ، نظريه كنترل ورودى به جاى كنترل خروجى است . در خويشتندارى غربى ، بيشترين تأكيد ، بر كنترل خروجى است و يكى از دلايل ناكارآمدى آن را نيز بايد همين دانست و وقتى اطّلاعات تحريك كننده ، وارد روح و روان انسان شد ، كنترل خروجى و مهار كردن غريزه جنسى ، مشكل مى شود ؛ اما اگر از آغاز ، ورودى ها كنترل شوند و از ورود عوامل تحريك كننده ، به روح و روان جلوگيرى شود ، مهار غريزه و تحقّق خويشتندارى ، آسان تر خواهد بود . خروج و تماس پاك ، يعنى خروج و تماس بدون تحريك كنندگى . از اين رو ، بايد آنچه را كه موجب تحريك جنسى مى گردد و ممكن است خطراتى در پى داشته باشد ، شناخت ، و ساز و كار لازم را براى آن تدارك ديد . زمينه هاى تحريك جنسى ، عبارت اند از : بينايى (ديدن صحنه هاى تحريك كننده) ، گويايى (گفتن سخنان تحريك كننده) ، شنوايى (شنيدن سخنان تحريك كننده) ، و بويايى (استشمام عطرهاى تحريك كننده) . امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايند : هيچ كس نيست مگر اين كه بهره اى از زنا مى برد : زناى چشم ها نگاه است ، و زناى دهانْ بوسه است ، و زناى دست ها لمس است ؛

چه اينها به زناى اندام جنسى بينجامد و چه نينجامد . 1 پيامبر صلى الله عليه و آله نيز مى فرمايد : همه انسان ها حظّى از زنا دارند : زناى چشم ها نگاه است ، زناى دست ها خشونت است ، زناى پاها رفتن است ، زناى دهانْ بوسه است . قلب ، عاشق مى شود و مى طلبد [ كه اين ، زناى قلب است ] ، و اندام تناسلى ، گاه همراه اينها مى شود و گاه نمى شود . 2 بنا بر اين ، براى تحقّق خويشتندارى جنسى ، بايد زمينه هاى تحريك جنسى را كنترل نمود . از اين رو ، در ادامه به مهارت هاى اين اصل (كاهش تحريك) ، اشاره خواهد شد .

-----------

1.همان ، ص 559 ، ح 11 . 2.مسند أحمد ، ج 2 ، ص 536 ؛ و نيز ، ر. ك : سنن أبى داوود ، ح 2152 ؛ صحيح مسلم ، ج 8 ، ص 52 .

1 . كنترل نگاه

يكى از مهارت هاى بسيار مهم و تأثيرگذار در اين اصل ، مسئله «كنترل نگاه» است . ديدن زن يا مرد نامحرم و يا مشاهده تصوير و فيلم مستهجن ، موجب هيجان جنسى و برانگيختگى شهوانى انسان مى شود و اين ، آغاز اغتشاش و ناامنى جنسى است . روزى امام على عليه السلام با تعدادى از مردم نشسته بودند كه زنى از روبه روى آنان گذشت و همراهان حضرت ، به وى چشم دوختند . حضرت با مشاهده اين وضع فرمود : چشمان اين مردان ، سختْ در طلب است و اين ، مايه تحريك و

هيجان است . 3

------------

3.ر. ك : نهج البلاغه ، حكمت 420 .

----------

به همين جهت ، در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده : نگاه كردن به نامحرم ، تير زهرآگينى از تيرهاى شيطان است . 1 امام رضا عليه السلام در تبيين نقش نگاه در كاهش توان بازدارى و خويشتندارى مى فرمايد: نگاه كردن به موى زنان شوهردار و ديگر زنان ، حرام است ؛ چون كه تحريك كننده مردان است ، و تحريك ، موجب فساد و ورود در چيزهايى مى گردد كه حلال و زيبا نيست . 2 البته كنترل نگاه ، به مردان ، اختصاص ندارد . زنان نيز به وسيله كنترل نگاه خود ، مى توانند توان خويشتندارى را در خود تقويت كنند . از اين رو قرآن كريم از يك سو مى فرمايد : به مردان با ايمانْ بگو چشمان خود را از نامحرم بپوشانند . 3 و از سوى ديگر مى فرمايد : به زنان با ايمانْ بگو چشمان خود را بپوشانند . 4 و در اين باره ، ام سلمه ، همسر پيامبر خدا ، نقل مى كند كه : پس از نزول آيه حجاب ، روزى من و ميمونه ، نزد رسول خدا بوديم كه ابن مكتوم نابينا وارد شد . حضرت به ما فرمود : «پشت پرده قرار گيريد» . ما گفتيم : اى رسول خدا! مگر نه اين است كه او نابيناست و ما را نمى بيند؟! حضرت در پاسخ فرمود : «آيا شما دو نفر هم كور هستيد؟ آيا او را نمى بينيد؟!» . 5

------------

1.بحار الأنوار ، ج 104

، ص 38 ، ح 34 . 2.عيون اخبار الرضا ، ج 2 ص ، ص 97 . 3.سوره نور ، آيه 30 . 4.سوره نور ، آيه 31 . 5.ر. ك : بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 37 ، ح 25 .

------------

در اين جا مى توان عمق سخن حضرت زهرا عليهاالسلام را فهميد ، آن جا كه مى فرمايد : براى زنان ، بهتر است كه نه مردى را ببينند و نه مردى ، آنان را ببيند . 1 اين كلام ، در قالب نظريه خويشتندارىِ جنسى است كه معنا مى يابد

-----------

1.همان ، ص 37 ، ح 25 .

2 . پوشش مناسب

مهارت ديگر ، استفاده از «پوشش مناسب» است . پوشش نامناسب يا بى پوششى ، به جهت قدرت تحريت كنندگى بالايى كه دارد ، توان خويشتندارى را كاهش مى دهد ؛ اما استفاده از پوشش مناسب ، مى تواند عامل مهمى در حفظ و تقويت اين توان باشد و زن و مرد را از بى عفّتى و ناخويشتندارى ، نجات دهد . «حجاب» و الگوى پوشش دينى ، در همين جا معنا مى يابد و حكمت آن تبيين مى گردد . حجاب ، زيبايى هايى را كه ممكن است وسوسه انگيز و تحريك كننده باشند ، مى پوشاند و بدين سان ، از كاهش توان بازدارى ، جلوگيرى مى كند . وقتى زنان مسلمان ، مورد آزار و اذيت هوسبازان قرار گرفتند و عفّت و پاكى آنان در معرض تهديد قرار گرفت ، قرآن كريم با اين آيه ، ساز و كار دفاعى حجاب را معرفى كرد تا موجب ايمنى زنان گردد :

اى پيامبر! به همسران و دخترانت و به زنان مؤمن بگو : پوشش هاى خود را بر خود ، فروتر گيرند . اين براى آن كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند ، [به احتياط ] نزديك تر است . 2 در آن زمان ، زنان مسلمان فقط گيسوان خود را مى پوشاندند كه هر چند به

--------------

2.سوره احزاب ، آيه 59 .

-----------

كاهش تحريكْ منجر مى شد ، امّا باز بودن گردن و سينه ، هنوز موجبات وسوسه انگيزى را فراهم مى ساخت . به همين جهت ، قرآن كريم با مطرح كردن پوشش تكميلى _ كه گوش ها و گردن و سينه را نيز در بر مى گرفت _ پوشيدگى را كامل كرد : و بايد روسرى خود را بر گردن خويش فرو اندازند . 1 وقتى اين آيه نازل شد ، مردان ، آن را براى همسران و دختران و زنان فاميل خواندند و آنان نيز از فرداى آن روز ، با حجاب كامل بيرون آمدند . 2 بعدها كه تشخيص داده شد بايد محدوده بيشترى از بدن ، پوشيده شود چيزى به نام شلوار نيز به پوشش ها اضافه شد . رسول خدا درباره پوشيدن شلوار مى فرمايد : من ، به پوشش ، مأمور شدم و چيزى را پوشاننده تر از شلوار نديدم . 3 امام على عليه السلام نقل مى كند كه در يك روز بارانى ، همراه رسول خدا در بقيع نشسته بوديم كه زنى سوار بر الاغ ، عبور مى كرد . ناگهان پاى حيوان ، در چاله اى فرو رفت و زن ، به زير افتاد

. رسول خدا به سرعت ، صورت خود را برگرداند . حاضران به رسول خدا عرض كردند كه اين زن ، شلوار به تن دارد . پيامبر صلى الله عليه و آله سه بار فرمود : خداوندا! زنان شلوارپوش را رحمت فرما! ... اى مردم! شلوار را [به عنوان پوشش] برگزينيد ؛ چرا كه از پوشاننده ترين لباس هاى شماست و به وسيله آن ، زنان خود را هنگام خروج از منزل حفاظت كنيد . 4

------------

1.سوره نور ، آيه 31 . 2.الدرّ المنثور ، ج 6 ، ص 181 . 3.الفردوس ، ج 1 ، ص 398 ، ح 1409 . 4.مستدرك الوسائل ، ج 3 ، ص 244 ، ح 1 .

--------------

در اين كلام نورانى ، از اين پوشش ، به عنوان يك لايه حفاظتى ، ياد شده كه نشانگر فلسفه پوشش و پيامد آن است . در اين جا انواع پوشش هاى نامناسب را كه موجب تشديد تحريك مى شوند ، مى آوريم :

انواع پوشش هاى نامناسب

الف . پوشش هاى جذّاب و تحريك كننده

جذّابيت و تحريك كنندگى ، ممكن است به صورت آرايش سر و صورت ، استفاده از انواع زيورآلات ، مُد لباس ، و يا استفاده از رنگ ها و پارچه هاى جذّاب باشد . همه اينها در مفهوم «تبرُّج» جمع مى شوند كه از ويژگى هاى زنان جاهليت است . 1 خروج از منزل با زينت كامل ، ويژگى عصر جاهليت است و اختصاص به امروز ندارد . ممكن است شيوه آرايش و انواع آرايه ها پيشرفته شده باشند ، امّا اصل تبرّج ، ويژگى جاهليت و فراتر از زمان و مكان و نژاد است . رسول خدا مى

فرمايد : بدترين زنان شما ، زنان آرايش كرده و متكبّر هستند . 2 پيامبر صلى الله عليه و آله ، در جاى ديگر فرموده اند : هر زنى كه آرايش كرده از خانه خارج شود ، با هر قدم ، خانه اى در جهنم براى او بنا مى شود . 3 در قرآن كريم نيز آمده است :

------------

1.ر. ك : سوره احزاب : آيه 33 ؛ سوره نور ، آيه 60 . 2.السنن الكبرى ، ج 7 ، ص 82 . 3.ر. ك : بحار الأنوار ، ج 103 ، ص 249 ، ح 38 .

---------

[ زنان ، ] زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است ، آشكار نسازند . 1 زن ها زينت خود را جز براى محارم ، نبايد آشكار سازند . زينت زن ، مرد را تحريك مى كند و نتيجه اش به خطر افتادن امنيت خودِ زن است . آيا هيچ انسان خردمندى ، دشمن عفاف و پاكى خويش را تحريك مى كند؟!

-------------

1.سوره نور ، آيه 31 .

ب . پوشش هاى نازك و بدن نما

گاهى با شكلى از پوششْ روبه رو هستيم كه در اصل ، برهنگى را احيا كرده است! لباس هاى نازك و بدن نما در حقيقت ، برهنگى را احيا مى كنند ؛ زيرا هدف از پوشش _ كه حفظ خويشتندارى و جلوگيرى از افسار گسيختگى جنسى است _ با اين گونه لباس ها محقّق نمى شود . اين نوع پوشش ، نه تنها به كاهش تحريك جنسى منجر نمى شود ، بلكه ممكن است شدّت تحريك را نيز افزايش دهد . در فرهنگ روايات ، از اين گروه از زنان

، به عنوان «پوشيده هاى برهنه» نام برده شده است . 2 پيامبر صلى الله عليه و آله در زمره اهل دوزخ، از زنانى نام مى برد كه لباس بر تن دارند، امّا گويا برهنه اند و در ميان مردم، به صورت تحريك كننده اى راه مى روند. جالب، اين كه اين گروه ، اهل نماز و مسجد نيز هستند . رسول خدا مى فرمايد: در پايان امّت من ، مردنماهايى هستند كه سوار بر وسايل نقليّه خود شده ، جلوى مساجد پياده مى شوند . زنان اينان پوشيده هاى برهنه هستند كه موهايشان برآمده است ؛ اينها زنان نفرين شده اند . 3

------------

2.ر. ك : صحيح مسلم ، ج 4 ، ص 2192 ؛ السنن الكبرى ، ج 2 ، ص 234 ؛ مسند ابن حنبل ، ج 2 ، ص 356 ؛ الجامع الصغير ، ج 2 ، ص 101 ، ح 5045 . 3.مسند ابن حنبل ، ج 2 ، ص 223 .

------------

روزى اسماء (دختر ابوبكر) در حالى كه لباس نازك و بدن نمايى بر تن داشت ، وارد خانه رسول خدا شد . پيامبر صلى الله عليه و آله به محض ورود ، روى خود را از وى برگرداند و به وى فرمود : اى اسماء! زن ، وقتى بالغ شد ، شايسته نيست كه جز صورت و دست هايش ديده شوند . 1 لباس نازك و بدن نما ، مفاسد بى شمارى را در پى خواهد داشت . لذا رسول خدا فرموده اند : نابودى زنان امّت من، در آن دو چيز سُرخ است: طلا و لباس نازك. 2

امام صادق عليه السلام نيز فرموده اند : سزاوار نيست كه زن مسلمان ، لباسى بر تن كند كه بدن وى را نمى پوشاند . 3

------------

1.سنن أبى داوود ، ج 2 ، ص 270 . 2.تنبيه الخواطر ، ج 1 ، ص 3 . 3.الكافى ، ج 3 ، ص 396 ، ح 14 .

ج . پوشش هاى چسبان

پوشش هاى تنگ و چسبان نيز ويژگى پوشش هاى بازدارنده را ندارند . روزى پارچه اى قيمتى ، ظريف و زيبا از يمن براى رسول خدا آوردند . ايشان پارچه را به يكى از يارانش هديه كرد . پس از چند روز ، آن لباس را بر تن وى نديد . علّت را كه جويا شد ، وى گفت : آن را به همسرم داده ام . حضرت فرمود : «به وى بگو زير آن ، لباس ديگرى بپوشد ؛ زيرا مى ترسم كه حجم بدنش را مشخص سازد» . 4

------------

4.الطبقات الكبرى ، ج 4 ، ص 64 ؛ و نيز ر. ك : سنن أبى داوود ، ج 4 ، ص 64 ، ح 4116 ؛ المجازات النبوية ، ص 166 ، ح 126 .

------------

حضرت زهرا عليهاالسلام نيز قبل از شهادت ، نگران پيكر بى جان خود بود كه مبادا به هنگام تشييع ، حجم آن براى نامحرم ، نمايان گردد . لذا با راهنمايى اسماء ، قرار بر اين شد كه پيكر ايشان را درون تابوت قرار دهند تا هنگام تشييع ، از ديد نامحرم ، پنهان بماند . 1

----------

1.ر. ك : تهذيب الأحكام ، ج 1 ، ص 469 ، ح 1540 .

3 . رفتار باوقار

مهارت ديگر ، «وقار در رفتار» است . رفتار هر يك از زن و مرد مى تواند تحريك كننده باشد و به كاهش توان بازدارى بينجامد ، بويژه نوع رفتار خانم ها كه مى تواند طمع شهوانى مردان (بويژه مردانِ بيماردل) را تحريك كند ، توان بازدارى را كاهش دهد و امنيت و عفاف را به مخاطره اندازد .

در زمان گذشته ، زنان ، خلخال بر پا مى بستند و پاى خود را به گونه اى بر زمين مى زدند كه مشخّص شود خلخال بر پا دارند . اين ، خود مى تواند نوعى آشكارسازى زينت و در نتيجه ، تحريك كننده باشد . از اين رو ، در قرآن كريم ، به [زنان] توصيه شده كه : آنها (زن ها) هنگام راه رفتن ، پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينتِ پنهانى شان دانسته شود . 2 اما اگر رفتار زن و مرد در خارج از خانه ، رفتارى همراه با «وقار» باشد ، نه تنها تحريك كننده نخواهد بود ، بلكه مى تواند حاوى پيام عفاف و صلابت باشد و بدين سان ، ضريب امنيتى جامعه را افزايش دهد. شيوه راه رفتن دختران شعيب، در اين زمينه، قابل الگوگيرى است. خداوند در اين باره مى فرمايد: ... و يكى از آن دو [ زن ] آمد ، در حالى كه با حيا راه مى رفت . 3

------------------

2.سوره نور ، آيه 31 . 3.سوره قصص ، آيه 25 .

4 . كنترل كلام

سخن ، دو بخش عمده دارد . يك بخش آن ، كلماتى است كه توليد مى شود و مفاهيمى را در بر دارد ؛ امّا بخش ديگر آن ، حالت بيان آن كلمات است كه ممكن است حاكى از شادى ، غم ، ناراحتى ، دوستى و... باشد . هر دو بخش ياد شده ، در بحث مهارت ها قابل طرح اند . گاهى موضوع سخن ، تحريك كننده است و گاهى موسيقى كلام و شيوه بيان جملات . استفاده كردن از

كلمات و جملات تحريك كننده و يا بيان جملات با حالتى همراه ناز و عشوه ، غريزه جنسى را تحريك مى كند و مرزهاى عفّت را به خطر مى اندازد ؛ به همين جهت ، قرآن كريم ، مخصوصا به زنان ، توصيه كرده است كه با نامحرمان ، نازك و نرم و دلربا سخن نگويند : پس به ناز ، سخن مگوييد ، تا آن كه در دلش بيمارى است ، طمع نورزد و گفتارى شايسته گوييد . 1 به جهت پيامدهاى منفى هم سخنى با نامحرم ، امام صادق عليه السلام مى فرمايد : هم صحبتى با زنان [ نامَحرم ] ، از دام هاى شيطان است . 2 مسئله ديگر ، شوخى كردن با نامحرم است . دين ، با «شوخ طبعى» مخالف نيست و حتّى آن را توصيه مى كند ؛ امّا اگر شوخى ، زمينه ناخويشتندارى و فساد را آماده سازد ، به دليل اين پيامدش ، با آن مخالفت مى شود . در همين زمينه ، امام على عليه السلام مى فرمايد : پنج چيز است كه پنج پيامد دارد و آن پيامدها را چاره اى جز دوزخ نيست... و كسى كه با دختران و پسران [ نامَحرم ] شوخى كند ، به ناچار ، به زنا مى افتد و زناكار را چاره اى جز دوزخ نيست . 3

---------------

1.سوره احزاب ، آيه 32 . 2.دعائم الإسلام ، ج 2 ، ص 214 ، ح 788 . 3.مستدرك الوسائل ، ج 14 ، ص 273 .

5 . كنترل شنوايى

برخى شنيدنى ها موجب تحريك غريزه جنسى مى شوند . ترانه ها و آوازهايى

كه مضمون هاى غير اخلاقى دارند و تحريك كننده اند ، از اين جهت حرام اند كه توان خويشتندارى و مقاومت جنسى را كاهش مى دهند . صداى زنانِ آوازه خوان و حتّى صداى معمولى ، امّا نازك برخى زنان ، غريزه جنسى مرد را تحريك مى كند . همچنين ممكن است آواز يك مرد و يا يك موسيقى تحريك كننده ، غريزه زن را تحريك كند . بنا بر اين ، يكى ديگر از مهارت هاى كاهش تحريك ، حفظ عفّت شنوايى و گوش ندادن به صداهاى تحريك كننده و حاضر نشدن در مجالسى است كه پر از تحريكات و هيجانات پوچ و زيانبار و بى ثمرند . امام صادق عليه السلام مى فرمايد : خداوند ، بر گوش ، واجب كرده كه از گوش دادن به آنچه خدا حرام كرده ، خود را پاك كند و از چيزهايى كه حلال نيست ، دورى گزيند ، و از گوش دادن به آنچه خداوند را به خشم مى آورد ، پرهيز كند . 1 امامان معصوم عليهم السلام بارها ياران و اصحاب خود را از حضور در مكان هايى كه موسيقى حرام و غنا اجرا مى شود و حتّى مجاورت چنين محفل هايى ، بازداشته اند 2 و اين مطلب را كه برخى گفته اند : «رسول خدا ، به برخى آوازها گوش مى داد و اجازه شنيدن آنها را داده است» ، تكذيب مى كردند و چنين دروغ پردازانى را نفرين مى كردند . 3 همچنين از امام صادق عليه السلام نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به زنان سلام مى

كرد ،

---------------

1.الكافى ، ج 6 ، ص 431 ، ح 1 . 2.ر. ك : الكافى ، ج 6 ، ص 432 ؛ مستدرك الوسائل ، ج 13 ، ص 212 . 3.ر. ك : الكافى ، ج 6 ، ص 433 .

------------

ولى امام على عليه السلام به زنان جوان ، سلام نمى كرد : رسول خدا بر زنان سلام مى كرد و آنان پاسخ مى گفتند . امير المؤمنين عليه السلام به زنان [ بزرگ سال ] سلام مى كرد ، ولى به زنان جوان ، سلام نمى كرد و مى فرمود : «مى ترسم كه صداى او مرا خوش آيد و بيش از آنچه پاداش مى جويم ، [ چيزى در قلب من ] وارد شود» . 1 در اين جا امام على عليه السلام ، قلمرو شنوايى خود را از ورود صدايى كه حتّى «ممكن» است تحريك كننده باشد ، حفظ مى كند

-------------

1.همان ، ج 5 ، ص 535 ، ح 3 .

6 . كنترل بويايى

بوى خوش ، دل انگيز و جان نواز است . اين ويژگى منحصر به فرد ، سبب مى شود كه توجّه انسان را به كانونِ بوى خوش ، جلب كند و آدمى ، نسبت به آن ، علاقه مند و دلبسته شود . حال اگر كانون بوى خوش ، زن يا مرد نامحرم باشد ، چه اتفاقى رخ مى دهد؟ قطعا توجّه وى را جلب و ميل او را جذب و غريزه جنسى اش را تحريك مى كند . بنا بر اين ، بوى خوش ، يكى از عواملى است كه مى تواند توان خويشتندارى را در شخص

كاهش دهد . اين مسئله ، درباره خانم ها از اهميّت بيشترى برخوردار است ؛ زيرا انگيزه شهوانى مردان ، قوى تر و پاسخ آنها به تحريك كننده ها سريع تر است . به همين جهت ، در روايات فراوانى ، از عطر زدن زنانْ پيش از خروج از منزل ، به شدّتْ نهى شده است . 2 پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد : هر زنى كه عطر بزند و بر گروهى عبور كند تا بوى وى را استشمام

---------------

2.ر. ك : ميزان الحكمه با ترجمه فارسى ، ج 7 ، ص 3337 .

-------------

كنند ، زنا كار است . 1 مراد از زنا ، زنا در قلمرو بويايى است . قلمرو بويايى ، زناى مخصوص خود دارد . حضرت زهرا عليهاالسلام خود را حتّى از يك نابينا مى پوشاند و دور مى ساخت ، تا مبادا وى از راه بويايى ، متوجّه ايشان شود . امام على عليه السلام فرمود : زمانى كه شخص نابينايى از زهرا عليهاالسلام اجازه ورود خواست ، وى به پشت پرده رفت . پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد : «چرا در پرده شدى ، در حالى كه او تو را نمى بيند؟!» . زهرا عليهاالسلام فرمود : «اگر او مرا نمى بيند ، من كه او را مى بينم و او بوى مرا استشمام مى كند!» . 2

--------------

1.سنن النسائى ، ج 8 ، ص 153 . 2.بحار الأنوار ، ج 43 ، ص 91 .

7 . كنترل خيال

خيال غيرعفيفانه ، هرچند عمل مشهود جنسى نيست ، امّا نوعى زياده خواهى است كه تأثيرات روانى عميقى داشته ،

زمينه شهوترانى را فراهم مى سازد و بدين سان ، توان خويشتندارى جنسى را كاهش مى دهد ؛ زيرا انسان ، به سوى هر آنچه فكر كند ، كشيده مى شود . بنا بر اين ، يكى از مهارت هاى مؤثّر در توان خويشتندارى ، كنترل خيال و انديشه هاى هوس انگيز است . 3 امام صادق عليه السلام مى فرمايد : حواريون ، گِرد حضرت عيسى عليه السلام جمع شدند و گفتند : اى آموزگار نيكى! ما را ارشاد كن . حضرت عيسى به آنان فرمود : پيامبر خدا ، موسى ، از شما خواست كه زنا نكنيد و من از شما مى خواهم كه فكر

-------------

3.ميزان الحكمة ، ج 10 ، ص 4704 ، و 4706 .

--------------

زنا را هم نكنيد ؛ چرا كه هر كس به فكر زنا باشد ، همانند انسانى است كه آتشى در خانه اى آراسته ، روشن كند و دود ، آرايه هاى آن را تباه كند ، هر چند خانه را به آتش نكشد . 1

--------------

1.الكافى ، ج 5 ، ص 542 .

8 . خلوت نكردن با نامحرم

توصيه شده است كه زنان ، بدون حضور مرد محرم ، با نامحرم خلوت نكنند . رسول خدا ، چهار چيز را مايه فساد قلب و روان انسان مى داند كه يكى از آنها خلوت با زنان نامَحرم است . دليل آن نيز وسوسه شدن دل و تمايل انسان به جنس مخالف است . 2 كسى كه با زنى خلوت مى كند ، معمولاً به سوى او متمايل مى شود . رسول خدا در اين باره مى فرمايد : از هم صحبتى با زنان [ نامَحرم

] بپرهيزيد ؛ زيرا هيچ مردى با زن نامحرمى خلوت نمى كند ، مگر اين كه نسبت به او قصدى داشته باشد . 3 هر كس كه با زن نامحرم خلوت كند ، نفر سوم آنان خودِ شيطان است و چنين خلوتى ، معلوم است كه چه پيامدى خواهد داشت . رسول خدا مى فرمايد : هرگز مردى با زنى خلوت نكند ؛ چرا كه نفر سوم ، خودِ شيطان خواهد بود . 4

-------------

2.ر. ك : بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 192 . 3.كنز العمّال ، ج 5 ، ص 327 . 4.مستدرك الوسائل ، ج 14 ، ص 265 ؛ مسند ابن حنبل ، ج 3 ، ص 446 .

--------------

در چنين موقعيتى ، شيطان نيز بيش از هر وقت ديگرى به انسان نزديك مى شود . شيطان ، خود به حضرت نوح عليه السلام مى گويد كه : هنگام خلوت با زن نامحرم ، بيش از هر وقت ديگرى ، به فرد ، نزديك هستم . 1 پيامبر صلى الله عليه و آله نيز مى فرمايد : يكى از توصيه هاى شيطان به حضرت موسى عليه السلام اين بود : اى موسى! نه تو با زنى خلوت كن و نه او با تو خلوت كند ؛ زيرا هيچ مردى با زنى خلوت نمى كند و هيچ زنى با مردى خلوت نمى كند ، مگر اين كه خودم همراه او باشم ، نه يارانم . 2 در روايتى از امام باقر عليه السلام نيز آمده كه ابليس به حضرت موسى گفت : و هرگز با زن نامحرمْ خلوت نكن ؛ چرا

كه كسى جز خودم را واسطه ميان شما دو نفر قرار نمى دهم . 3 ظرافت اين دو روايت ، در اين است كه براى بيان وضعيت شيطان در چنين موقعيتى ، از دو صفت «مُصاحب» و «رسول» استفاده شده كه مى تواند بيانگر عملكرد وى باشد . واژه اول ، نشان مى دهد كه در موقعيت خلوت ، شيطان ، مصاحب و همراه انسان مى گردد و واژه دوم ، نشان از واسطه گرى شيطان و ارسال پيام هاى نامرئى ، از يكى براى ديگرى است . هنگام خلوت ، هر كدام از زن و مرد ، ممكن است احساس كند كه گويا كانال ارتباطى دو طرفه اى ميان آنها برقرار شده و از طرف مقابل ، پيام علاقه و تمايل ، ارسال مى گردد . احساس ارسال چنين پيام هاى عاشقانه اى ، در حقيقت ، همان

----------------

1.ر. ك : مستدرك الوسائل ، ج 14 ، ص 265 . 2.بحار الأنوار ، ج 72 ، ص 197 . 3.مستدرك الوسائل ، ج 14 ، ص 265 .

غرب و برنامه هاى خويشتندارى / عبّاس پسنديده

اشاره

عفّت به معناى خويشتندارى در قلمرو ميل جنسى (شهوت) است . براى روشن شدن اين مفهوم ، بايد به دو نكته مهمْ اشاره كرد . يكى مسئله «تقوا» و ديگرى غريزه «شهوت» در وجود انسان است . از يك سو ، تقوا يعنى خويشتندارى و مديريت كردن و مهار نمودن نفس ، به معناى عام كلمه كه در شرايط مختلف ، نام هاى متفاوتى پيدا مى كند . از سوى ديگر ، علماى اخلاق معتقدند كه دو نيروى مهم در وجود انسان قرار داده شده : يكى

غضب و ديگرى شهوت . حال اگر دو مفهوم تقوا و شهوت را با هم در نظر بگيريم ، اين نكته به دست مى آيد كه عفّت ، يعنى خويشتندارى در قلمرو شهوت . البته شهوت ، معناى عامى هم دارد كه شامل شهوت مالى و شهوت خوردن و شهوت جنسى مى گردد . اين معناى عام ، مورد بحث ما نيست و آنچه به بحث ما مربوط مى شود ، شهوت جنسى و عفّت جنسى است . سؤال اساسى ، اين است كه چرا بايد عفاف داشت و عفاف ، چه تأثيرى در زندگى ما دارد؟ و چرا خداوند متعال ، چنين چيزى را از ما خواسته است؟ آيا دليل آن ، سختگيرى است؟ آيا دليل آن ، محروم ساختن ما از لذت هاست؟ آيا دليل آن ، زيبايى ستيزى است؟ و يا اين كه دليل ديگرى دارد؟ اگر «چرايى» عفّت روشن شد ، آن گاه نوبت به «چگونگى» آن مى رسد . چگونه مى توان عفّت را حفظ كرد؟ چه چيزهايى به خويشتندارى جنسى كمك مى كنند؟ چه امورى خويشتندارى جنسى را تقويت مى كنند و چه امورى آن را تضعيف مى نمايند؟ همان گونه كه مشاهده مى كنيد ، ما با دو بحث مهمْ رو به رو هستيم : يكى «سواد عفاف» كه به چرايى آن مى پردازد و ديگرى «مهارت هاى عفاف» كه به چگونگى آن اختصاص دارد . سواد عفاف ، دانش و اطلاعات لازم درباره عفّت است و مهارت هاى عفاف ، چگونه رفتار كردن بر اساس عفّت . بسيارى از مشكلات ما در اين زمينه ، به خاطر

نداشتن سواد عفاف و مهارت عفاف است . درباره عفاف ، چه قدر اطلاعات و مهارت داريم؟ هيچ كارى بدون دانش لازم و مهارت كافى ، به سرانجام نمى رسد . در اين نوشتار ، سعى داريم به صورت كوتاه ، اين دو موضوع را مورد بررسى قرار دهيم .

مبناى ما

در اين بحث ، با طرح چند سؤال ، برآنيم تا مبناى برخى از امور مربوط به غريزه جنسى را روشن سازيم كه عبارت اند از : «چرايى غريزه جنسى» و «چگونگى ارضاى غريزه جنسى» . پاسخ اين پرسش ها _ كه از آن به عنوان مبناى نظريه ياد مى شود _ ، بر ديگر مباحث ما نيز تأثيرگذار است . پاسخگويى اشتباه به اين پرسش ها ، راه انسان را به انحراف مى كشاند و به همين ترتيب ، پاسخگويى درست به اين پرسش ها نيز عامل مهمّى در شناخت حقيقت عفاف است . آيا تا به حال ، به اين انديشيده ايد كه غريزه نهفته در وجود ما ، براى چيست و چگونه بايد آن را ارضا نمود؟

غريزه جنسى ، چرا؟

چرا غريزه جنسى ، در وجود ما قرار داده شده است؟ برخى ، علّت وجود غريزه جنسى را «لذّت جنسى» مى دانند و بر اين باورند كه غريزه ، عاملى براى لذّت بردن است ؛ بايد از زندگى لذّت برد و يكى از بهترين لذّت ها «لذّت جنسى» است . بر اين اساس ، هر آنچه را كه به تأمين اين هدفْ كمك كند ، تأييد مى كنند و با هر آنچه كه بخواهد آن را محدود سازد ، مخالفت خواهند كرد . امّا واقعيت چيست؟ آيا اين تصوّر ، با واقعيت آفرينش انسان نيز هماهنگ است؟ واقعا غريزه جنسى ، براى چه در وجود ما قرار داده شده است؟ كسى كه چنين غريزه اى در وجود ما قرار داده ، خداوند متعال است و همو ، آگاه ترين كس به هدف اين غريزه

است . پس بايد از او پرسيد كه پاسخ او چيست؟ او پاسخ خود را توسط پيام آوران زندگى ، به ما رسانده كه در مجموعه اى به نام «دين» ، منعكس شده است . دين ، بر اين باور است كه فلسفه وجود غريزه جنسى در انسان ، «تداوم نسل» است ، نه «لذّت جنسى» . البته انسان ، از اين راه ، به لذّت جنسى هم دست مى يابد ، ولى هدف اصلى ، تداوم نسل است . خداوند متعال ، زمينه ها و عوامل تداوم و تكثير موجودات و از جمله انسان را در خود آنها قرار داده و غريزه جنسى را عاملى براى تحريك انسان جهت تحقّق اين هدف ، قرار داده است . اين جا يكى از گذرگاه هايى است كه سرنوشت عفاف ، در آن رقم مى خورد . اگر هدف ، لذّت جنسى باشد ، همه چيز بر اساس آن تنظيم مى شود و هر چه مخالف آن باشد ، نفى مى گردد . اگر هدف ، تداوم نسل باشد ، مسئله ، متفاوت خواهد شد و همه چيز ، بر اساس آنْ تنظيم مى شود . آنچه خداوند انجام داده ، اين است كه نظام غريزه جنسى را براى تداوم نسل بشر طراحى كرده و طبيعى است كه كاركرد بهتر اين نظام ، نيازمند رعايت مسائلى است كه در آموزه هاى دين ، تحت عنوان «عفاف» مطرح شده اند . اگر اين مسائل ، مورد توجّه قرار نگيرند ، آنچه زيان خواهد ديد ، همان غريزه جنسى است . اين حقيقت ، هنگام بررسى پيامدهاى نظريه لذّت

، روشن خواهد شد .

غريزه جنسى چگونه بايد ارضا شود؟

غريزه جنسى همانند تمام غريزه ها و نيازهاى انسان ، بايد ارضا شود ؛ اما چگونه؟ فرهنگ غرب ، ميان مردان دين و ديگر مردمان ، تفاوت قائل مى شود و بر اين باور است كه مردان و زنان كليسا (يعنى كشيش ها و راهبه ها) بايد «خويشتندار» باشند و هيچ رابطه جنسى اى با كسى نداشته باشند ؛ امّا درباره بقيه مردم ، به «آزادى جنسى _ ازدواج» اعتقاد دارند . اين ديدگاه ، نخست به آزادى جنسى اولويت مى دهد و سپس به ازدواج ، و بر اين باور است كه مردم مى توانند آزادانه ، به ارضاى غريزه جنسى خود بپردازند و يا ازدواج كنند . اين ديدگاه ، بر اساس همان نظريه لذّت جنسى پردازش شده است ؛ يعنى چون هدف ، لذّت بردن است ، پس انسان ها هر گونه كه خواستند ، مى توانند غريزه جنسى خود را ارضا كنند . اما ديدگاه دين چيست؟ بر اساس آنچه از قرآن استفاده مى گردد ، دين به «ازدواج _ خويشتندارى» معتقد است . خداوند متعال كه انسان را با غريزه جنسى خلق كرده ، به مصلحت او نيز آگاه است و بهترين و بلكه تنها راه ارضاى صحيح و بى زيان غريزه جنسى را در «ازدواج» و سپس «خويشتندارى جنسى» معرفى كرده است ؛ چون هدف از غريزه جنسى ، تداوم نسل است ، پس ازدواج و تشكيل خانواده در اولويّت قرار دارد و چون هدف ، لذّت بردن به هر شكل نيست و زيان هاى زيادى هم براى او دارد ، ارضاى آزاد

غريزه جنسى را نمى پذيرد و انسان تا هنگامى كه نمى تواند ازدواج كند ، بايد عفّت ، پيشه كند . قرآن كريم در اين باره مى فرمايد :و كسانى كه وسيله زناشويى نمى يابند ، بايد عفّت ورزند تا خدا با فضل خويش ، آنان را بى نياز گرداند . 1

--------

1.سوره نور ، آيه 33 .

چرا ازدواج؟

اگر دليل ازدواج ، تداوم نسل است ، تداوم نسل ، در خارج از ازدواج و تشكيل خانواده نيز قابل تحقّق است . لذا يكى از پرسش هاى مهم ، اين است كه چرا بايد ازدواج كرد؟ ديدگاه هاى غير دينى در اين باره متعدّدند ؛ ولى ما به يكى از آنها اشاره مى كنيم . برخى ، علّت ازدواج را «اتّحاد جنسى» مى دانند و معتقدند كه فلسفه ازدواج ، اتّحاد دو نفر براى لذّت جنسى است . مبناى اين ديدگاه ، نظريه لذّت جنسى است كه پيش از اين ، به آن اشاره شد . امّا از ديدگاه دين ، فلسفه ازدواج ، «تربيت نسل» است كه در بردارنده دو عنصر است : «تداوم» و «تربيت» . خداوند متعال ، فقط تداوم و تكثير نسل را نمى خواهد ؛ آنچه براى او مهم است ، تربيت نسل توحيدى است . از اين رو ، لازم است كه خانواده ، در چارچوب آن نسل ، تداوم يابد و در دامان آن ، تربيت شود . 2 اكنون كه اطلاعات لازم و البته مختصر را درباره چرايى غريزه جنسى و چگونگى ارضاى آن ، به دست آورديم ، زمينه براى طرح مباحث بعدى و فهم عفاف ، آماده

تر شده است . ------------------- 2.بدين ترتيب ، تكثير نسل انسانى از هر راهى غير از تشكيل خانواده (مثلاً تولد فرزندان نامشروع و توسعه پرورشگاه ها يا توليد انسان هاى آزمايشگاهى و همانندسازى شده و...) نمى تواند مطلوب دين و خدا باشد .

سَبك ما

در زمان ما ، يك چالش جدّى و رو به گسترش ، ميان فرهنگ غربى و فرهنگ دينى در جريان است و هر كدام ، شيوه خاصّى از حيات جنسى را ارائه مى كنند . داشتنِ «سَبْك» ، لازمه زندگى موفّق و كامياب است . در سطح كلان ، هيچ زندگى اى ، بدون داشتن سبك و روشى خاص ، به موفقيت دست نخواهد يافت . يكى از ابعاد انسان ، غريزه جنسى اوست ، لذا ما به يك سبْك ، در حيات جنسى خود نياز داريم . اين جاست كه چالش ميان سبك غربى حيات جنسى و سبك دينى آن به وجود مى آيد

سبك غربى حيات جنسى

در اين زمينه ، غرب ، دوره هايى را گذرانده است كه آگاهى از آنها ، هم پيامدهاى بى عفّتى را نمايان مى سازد و هم ضرورت عفاف در زندگى را روشن مى كند . دوره اوّل را مى توان دوره «سكس ِ آزاد (Free Sex)» ناميد كه در آن ، هيچ محدوديتى براى ارتباط جنسى قائل نبودند . گسترش اين ايده _ كه با عفافْ بيگانه بود _ ، پيامدهايى به دنبال داشت كه انديشمندان غربى را نگران ساخت . مهم ترين آنها عبارت اند از : 1 . شيوع بيمارى هاى مقاربتى ؛ 2 . افزايش باردارى هاى ناخواسته در نوجوانى ؛ 3 . افزايش فرزندان نامشروع و بى سرپرست ؛ 4 . افزايش نگرانى هاى خانواده ها ، نوجوانان و جوانان ؛ 5 . كاهش ازدواج و تشكيل خانواده ؛ 6 . سست شدن بنيان خانواده ها ؛ 7 . كاهش جمعيت و پير شدن آن

.اين پيامدها ، انديشمندان غربى را به چاره انديشى واداشت كه در نتيجه آن ، ايده جديدى به نام «سكس سالم (Safe Sex) » شكل گرفت و جامعه را به مرحله دوم از سبك حيات جنسى ، وارد كرد . در اين سبك ، روابط جنسى ، آزاد است ، امّا براى پيشگيرى از پيامدهاى منفى آن ، از وسايل پيشگيرى استفاده مى شود . با فراگير شدن اين ايده در جامعه ، مشخص شد كه در پيشگيرى از آن پيامدهاى منفى ، ناكارآمد است و اين شكل از روابط غير عفيفانه ، همچنان سلامت جسمانى و بهداشت روانى و موجوديت جامعه را به خطر مى اندازد . اين معضل اجتماعى ، انديشمندان غربى را به طرح ايده اى واداشت كه مى توان آن را يك نقطه عطف دانست و اين چيزى نيست جز «خويشتندارى جنسى» .

خويشتندارى جنسى

انديشمندان غربى (بويژه امريكايى ها) اكنون از چيزى به نام «خويشتندارى جنسى (Sexul Abstinence)» ياد مى كنند . شعار اين انديشمندان اين است : «فقط خويشتندارى جنسى ، تا هنگام ازدواج» . يعنى تنها راه نجات از آن پيامدهاى هولناك و زندگى سوز ، عفاف يا خويشتندارى جنسى است . بر همين اساس ، برنامه «فقط خويشتندارى» ( Abstinence only Program ) را طراحى كرده اند و بر مبناى آن ، به ترويج عفاف در ميان جوانان و نوجوانان امريكايى مى پردازند . هم اكنون سازمان هاى غير دولتى (NGOها يا سازمان هاى مردم نهادِ) فراوانى مثل : «بهترين دوست (Best Friend ) » ، «عشق حقيقى منتظر مى ماند (True Love Waits ) » و «حلقه نقره

اى (Silver Ringe) » ، در حال اجراى اين برنامه در امريكا هستند . در سال 1981 ميلادى برابر با 1360 خورشيدى ، قانونى به نام «قانون عفاف (Chastity Law) » در كنگره امريكا به تصويب رسيد كه بر اساس آن ، دولت ، به حمايت مالى از سازمان هاى غير دولتى فعال در برنامه «فقط خويشتندارى» موظّف شده است . در سال 2002 ميلادى ، چهل ميليون دلار ، در سال 2003 ميلادى ، هفتاد و سه ميليون دلار و در سال 2005 ميلادى ، يكصدو هفتاد ميليون دلار بودجه ، به اين برنامه اختصاص يافته است . جالبْ اين جاست كه درخواست دولت امريكا براى سال 2005 ميلادى ، دويست و پنجاه ميليون دلار بوده كه كنگره ، تنها با يكصد و هفتاد ميليون دلار آن ، موافقت كرده است .

فوايد خويشتندارى جنسى

اشاره

تجربه غرب ، نشان داده كه عفاف ، يك ضرورت زندگى است ، نه يك تشريفات دينى . خداوند متعال ، عفاف را جز براى سعادت و بهروزى بشر نخواسته است . در برنامه مورد بحث ، به بحث پيامدهاى مثبت خويشتندارى جنسى نيز پرداخته شده و فوايد آن براى جوانان و نوجوانان تشريح شده است . در يكى از اين موارد ، بحثى تحت عنوان «آزادى هايى كه خويشتندارى جنسى به ما مى بخشد (Freedoms of Sexual Abstinenece)» طرح شده و از اين موارد ، به عنوان «فوايد خويشتندارى» ، ياد شده است :

1 . آزادى از خطرات فيزيكى ناشى از داشتن شُركاى جنسى متعدّد

در اين بحث ، به خطرات جسمانى آزادى جنسى اشاره شده و بيان شده كه با خويشتندارى مى توان از اين خطرات ، رهايى يافت .اين بحث ، به ناتوانى وسايل پيشگيرى در كنترل باردارى هاى ناخواسته ،

2 . آزادى از مشكلات كنترل زاد و ولد

اين بحث ، به ناتوانى وسايل پيشگيرى در كنترل باردارى هاى ناخواسته ، اشاره دارد و خويشتندارى را بهترين راه آن مى داند .

3 . آزادى از فشار زود ازدواج كردن

روابط آزاد ، چه بسا موجب فشار روانى براى پيدا كردنِ نا به هنگامِ شريك جنسى يا زود ازدواج كردن مى شود كه نتيجه آن ، شتاب زدگى در ازدواج و اقدام بدون تأمل و انديشه است ؛ امرى كه مى تواند راه زندگى را منحرف سازد و آينده زندگى را به خطر اندازد و آرزوها و اهداف جوانان و نوجوانان را به باد دهد ؛ اما خويشتندارى ، اين امكان را مى دهد كه با آرامش و با تأمّل و تفكر درباره ازدواج ، تصميم گرفته شود

4 . آزادى از درد رها كردن كودك

كسانى كه روابط آزاد دارند ، چه بسا به باردارى هاى ناخواسته دچار مى شوند و در نتيجه ، مجبور مى شوند كه كودك خود را سقط كنند و يا به پرورشگاه بسپارند . اين مادران ، با درد رها كردن كودك ، چه خواهند كرد؟ خويشتندارى جنسى ، جوانان و نوجوانان را از اين درد ، دور نگه مى دارد .

5 . آزادى از استثمار كردن ديگران يا استثمار شدن توسط آنان

در آزادى جنسى ، فرد ، يا استثمار كننده است يا استثمار شونده ، كه هر دو ناپسند و ناجوان مردانه است ؛ اما كسى كه خويشتندارى جنسى را برمى گزيند ، نه ستم مى كند و نه ستم مى پذيرد .

6 . آزادى براى كنترل بدن خود

در آزادى جنسى ، كنترل بدن جوانان و نوجوانان (بويژه دختران) ، دست خودشان نيست و پيوسته از طرف استثمارگران ، آزار مى بينند ؛ امّا در خويشتندارى جنسى ، فرد ، بر بدن خود مسلّط است و اجازه سوء استفاده را به ديگران نمى دهد

7 . آزادى كه شريكت را به عنوان شخص بشناسى ، نه وسيله سكس

در آزادى جنسى ، روابط افراد ، بر اساس وسيله سكس بودن شكل مى گيرد ، نه به عنوان يك انسان . خويشتندارى جنسى ، اين بناى توهين آميز را بر هم مى زند و روابط را بر اساس شخصيت افراد تنظيم مى كند

8 . آزادى براى كنترل زندگى و آينده

هر چند آزادى جنسى ، لذّت حال را تأمين مى كند ، امّا آينده را نابود مى سازد ، به همين دليل ، كسانى كه آزادانه به روابط جنسى مى پردازند ، كنترلى بر آينده زندگى خود ندارند ؛ امّا خويشتندارى جنسى ، آينده زندگى را تأمين كرده ، لذّت پايدار را به ارمغان مى آورد

9 . آزادى كه به خود ، احترام بگذارى

آزادى جنسى ، به معناى شكستن حرمت و شخصيت خود است . احترام به خود ، يعنى اين كه خويشتندار باشى و تا هنگام ازدواج ، از روابط نامشروع پرهيز كنى .

10 . آزادى كه با اشتياق ، منتظر ازدواج باشى

آزادى جنسى ، اشتياق به ازدواج را از بين مى برد . كسى كه بارها و بارها روابط جنسى را تجربه كرده ، اشتياقى براى ازدواج نخواهد داشت . اين ، در حالى است كه اشتياق براى ازدواج ، يكى از لوازم زندگى موفّق و پايدار است . اگر زندگى مشترك ، با يك انرژى قوى آغاز نگردد ، در ادامه راه ، دچارمشكل خواهد شد . خويشتندارى جنسى ، اين آزادى را به انسان مى دهد كه با اشتياق ، منتظر ازدواج باشد و با شور و شوق ، زندگى مشترك را شروع كند

11 . آزادى تشكيل زندگى با يك نفر ، براى يك عمر

بر اساس اين ديدگاه ، تعدّد شركاى جنسى ، نامطلوب شمرده شده ، از تشكيل زندگى با يك نفر براى همه عمر ، به عنوان يك امتيازْ ياد شده است . خويشتندارى جنسى ، چيزى است كه مى تواند اين امتياز را به ارمغان آورد .

آسيب شناسى اين برنامه

آمار ، نشان مى دهد كه 88 درصد كسانى كه وارد برنامه «فقط خويشتندارى» شده اند ، نتوانسته اند تا هنگام ازدواج ، به خويشتندارى پايبند باشند . سؤال مهم ، اين است كه : چرا اين طرح ، موفّق نبوده است؟ روشن شدن پاسخ اين پرسش ، جلوه آموزه هاى دين درباره عفاف را مشخص تر خواهد ساخت . علّت ناكارآمدى برنامه «فقط خويشتندارى» در الگوى اجرايى آن است . هر چند كه اصلِ چنين برنامه اى ، گامى مثبت به شمار مى رود ، امّا شيوه اجرايى آن نقص دارد . الگوى اجرايى اين برنامه چيزى است به نام «عشق ، بدون سكس (Love Without Sex)» . بر اساس اين الگو ، هر گونه رابطه اى بجز آميزش ، آزاد است و راه هاى آن ، آموزش داده مى شود . لذا يكى از مباحث مطرح در اين برنامه «راه هاى ابراز عشق بدون سكس (Ways Express To Love Without Sex) » است . به عنوان نمونه ، در يكى از سايت هايى كه به اين مسئله پرداخته ، از امورى همچون با هم وقت گذراندن ، با هم به سينما رفتن ، با هم تفريح كردن ، و تماس هاى بدنىِ بدون سكس داشتن ، به عنوان راه هاى عشق بدون سكس ، ياد شده است

. امّا جالب اين جاست كه بلافاصله يادآور مى شود كه : «امّا مواظب باش و به ياد داشته باش كه اگر مراقب نباشى ، انجام دادن اين فعاليت ها ممكن است به سكس بينجامد!» . همه حرف دين ، همين جاست . اين برنامه ، عفّت و خويشتندارى را فقط در امر آميزش دانسته ، ديگر امور را در اختيار دو طرف و آزاد گذاشته است ، در حالى كه نمى توان مقدّمات را آزاد گذاشت و انتظار داشت كه عفّت زنان و مردان حفظ شود . طراحان اين برنامه ، پس از اين آسيب شناسى ، معتقد شدند كه براى حفظ عفاف بايد مهارت هايى را كسب نمود . لذا مسئله جديدى به نام «مهارت هاى خويشتندارى جنسى» را طرح كردند و هم اكنون به آموزش اين مهارت ها مى پردازند .

مهارت هاى خويشتندارى جنسى

طرّاحان برنامه «فقط خويشتندارى» ، به عنوان نمونه در يك مورد ، شش مهارت يا شش گام براى رسيدن به خويشتندارى جنسى را مطرح كرده اند كه عبارت اند از : 1 . لباس هاى مناسب بپوش . طرز لباس پوشيدن تو براى ديگران ، پيام هايى مى فرستد ، حتى اگر تو قصد اين كار را نداشته باشى . مردان (بيشتر از زنان) از طرز لباس پوشيدن تأثير مى پذيرند ؛ زيرا آنان طورى آفريده شده اند كه با آنچه مى بينند ، تحريك جنسى مى شوند . 2 . از داروهاى روان گردان و الكل استفاده نكن . اين دو ، توانايى تصميم گيرى و رويارويى و «نه گفتن» را كاهش مى دهند . 3 . براى مدتى طولانى

، با هم تنها ننشينيد ؛ زيرا اين كار ، به سرعت ، به ارتباط فيزيكى (تماس بدنى) منجر مى شود . 4 . فقط با افرادى كه اهداف مشابهى مانند تو دارند ، بيرون برو ؛ چون حفظ نظام ارزشى را براى تو آسان مى كند . 5 . نياز عشق خود را بشناس . شناخت نقاط آسيب پذير خود ، تو را از اشتباهات جدّى حفظ مى كند . 6 . معيار خود را در سطحى بالا قرار ده و قبل از آن كه اوضاعْ حاد شود ، آن را معيّن كن . در موارد شش گانه بالا ، به ترتيب از : حجاب و پوشش ، مشروبات الكلى ، خلوت نكردن با نامحرم ، دوستان ناباب ، نقطه ضعف شخصى هر فرد ، و بالا بردن سطح معيار ، سخن به ميان آمده است كه هر كدام از اين مهارت ها به نوعى ، در دينْ مطرح شده اند . 1 در نمونه ديگرى نيز چنين آمده است : «رسانه ، دوستان و خودت را نيز فراموش نكن ؛ اينها چيزهايى هستند كه انسان را به فعاليت جنسى ، مجبور مى كنند...» . در اين توصيه ، به نقش رسانه هاى مكتوب ، شنيدارى و تصويرى در تضعيف خويشتندارى اشاره شده است .

-------------

1.ديدگاه دين را درباره اين مهارت ها ، در كتاب زير بخوانيد : پژوهشى در فرهنگ حيا ، عبّاس پسنديده ، قم : دار الحديث ، 1383 .

مهارتِ نه گفتن

بحث مهمّ ديگرى كه در همين زمينه در غربْ مظرح شده ، آموزش «مهارت هاى نه گفتن (Refusal Skills ) » است

. 2 بررسى ها نشان داده كه بسيارى از افراد ، بدين خاطر خويشتندارى خود را از دست مى دهند كه ---------------- 2.در اين باره ، رجوع كنيد : مشاوره جنسى و نه گفتن در مواقع حسّاس ، بهروز بيرشك و نور محمّد بخشانى ، تهران : انستيتو روان پزشكى تهران و مركز همكارى هاى مشترك سازمان جهانى بهداشت در بهداشت روان ، 1383

-------------

نمى توانند در برابر فشار روانىِ تقاضا براى سكس (ارتباط جنسى) از طرف مقابل ، مقاومت كنند و با جدّيت و صراحت ، نه بگويند . به همين دليل ، كارشناسان ، سناريوهايى را طراحى مى كنند و به جوانان و نوجوانان جامعه خود ، آموزش مى دهند كه در چنين موقعيت هايى چه بايد بگويند و چگونه بايد مقاومت كنند . مثلاً در يكى از اين سناريوها آمده است : اگر دوستت گفت : لمس كردن يكديگر ، باعث رشد انسان هاست... بگو : تو بايد رشد كنى و اطلاعاتت را بيشتر كنى . من آن قدر پخته هستم كه بدانم اين كار ، آرامش من و برنامه هايم (براى آينده) را خراب مى كند . اگر دوستت گفت : رفتار تو مثل يك بچه كوچك است... بگو : اتفاقا رفتار من مثل آدم هاى با تجربه است . به اطرافت نگاه كن . ببين ارتباط بدون مسئوليت پذيرى و بدون برنامه ، چه قدر جوان ها را بدبخت كرده است . اگر دوستت گفت : تو كنجكاو نيستى؟ فكر مى كنى به يك بار تجربه كردن ، نمى ارزد؟ بگو : من درباره خيلى چيزها كنجكاو هستم ؛

امّا معنايش اين نيست كه بخواهم خودم قربانى بشوم يا موش آزمايشگاهى باشم . هر چه باشد ، امكان صدمه ديدن من هست . پس نمى ارزد! اگر دوستت گفت : همه اين كار را مى كنند... . بگو : اولاً خيلى ها خويشتندار هستند و ثانيا بيشتر كسانى كه تو مى گويى ، سرانجام ، سرشكسته و متأسف مى شوند و ثالثا من همه نيستم و مى دانم كه چه كارى براى من صحيح است . اگر دوستت گفت : براى اين كه دوستت داشته باشند ، بايد بيشتر جلو بروى...

بگو : من نمى خواهم براى دوست داشته شدن ، اجازه بدهم كسى از من سوء استفاده كند . اگر دوستت گفت : ولى من دوستت دارم... بگو : پس به تصميم من احترام بگذار و احساسات مرا پايمال نكن . اگر دوستت گفت : به من نشان بده كه چه قدر دوستم دارى... بگو : من با خويشتندارى و انتظار كشيدن تا روز ازدواج ، به تو نشان مى دهم كه چه قدر دوستت دارم . اگر دوستت گفت : مشكل تو چيست؟ بگو : من هيچ مشكلى ندارم . فقط در برنامه زندگى ام ، الآن وقت ازدواج و مادر (يا پدر) شدن نيست . و اصلاً آمادگى ندارم كه دغدغه حاملگى يا مبتلا شدن به يك بيمارى لاعلاج يا شنيدن حرف هاى انتقادآميز ديگران را هر روز ، با خودم داشته باشم . پس بايد خويشتندار باشم و انتظار بكشم . اگر دوستت گفت : كسى كه چيزى نمى فهمد... بگو : خودم كه اين را مى فهمم . اگر دوستت

گفت : تو مرا هيجان زده كرده اى و حالا نبايد اين طور رهايم كنى ، وگرنه رفتارت در حقّ من ، بى انصافى و غير انسانى است . چه طور وجدانت چنين اجازه اى مى دهد؟! بگو : من مسئول تحريك شدنِ هيجانات تو نيستم و نمى توانم به قيمت راضى شدن تو ، خودم را به عذاب وجدان و سرزنش بيندازم . تو بايد خودت را كنترل مى كردى . به علاوه ، تو ممكن بود با يك فيلم يا عكس يا ديدن يك عابر در خيابان هم تحريك بشوى . پس به نفع خودت است كه ياد بگيرى خودت را كنترل كنى

اگر دوستت گفت : اگر قبول نكنى ، ديگرانى هستند كه با اشتياق مى پذيرند... بگو : برايت متأسفم كه مرا به خاطر اين چيزها دوست داشتى . خوش حال مى شوم كه به سراغ ديگرى بروى . 1

------------

1.درباره مهارت هاى نه گفتن و ساير سناريوهاى خويشتندارى جنسى ، مراجعه به نشانى هاى زير در اينترنت ، مفيد است : Worth the Wait / Teens / Refusal Skills 4parents.gov / Talk Tips 4parents.gov / Talk About Refusal Skills

گرايش به حجاب در غرب

بررسى هاى آمارى ، گرايش روزافزون دختران امريكايى به حجاب را نشان مى دهد . علاقه رو به افزايش دختران جوان نيويوركى به پوشيدن لباس هايى كه بخش هاى بيشترى از بدن را بپوشاند و آنها را كمتر در معرض ديد ديگران قرار دهد ، توجّه محقّقان را به خود ، جلب كرده است . يافته هاى محقّقان گروه تحقيقاتى «IG» (كه يك گروه تحليل آمارى در مركز نيويورك است) ، نشان

مى دهد كه نسل جديد جوانان دختر نيويوركى ، بر خلاف نسل هاى قبلى ، علاقه چندانى به خودنمايى و پوشيدن لباس هاى بدن نما ندارند . «مليسا لاويجن» از محقّقان اين گروه ، در توضيح تحليل هاى آمارى گروه خود مى افزايد : «از نظر ما آمارهاى دريافتى از نسل جوان دختران نيويورك ، حاكى از آن است كه مردم ، به پوشيدگىِ بيشتر روى آورده اند» . او مى افزايد : «علت اصلى اين امر از نظر من ، نگاه ساده انگارانه و بى بند و بارى است كه در چند سال اخير ، با شعار همه چيز مى گذرد ، رايج شده بود و اكنون در عكس العمل به آن موج بى بند و بارى ، گرايش به پوشيدگى بيشتر در ميان دختران جوان و نوجوان ، اوج مى گيرد» . لاويجن ، معتقد است كه با گذشت چندين سال از اوج گرفتن فرهنگ خودنمايى و لباس هاى كوتاه و بدن نمايى كه افراد را در كمترين ميزان پوشش قرار مى داد ، اكنون مردم به دنبال چيز متفاوتى هستند ؛ چيزى كه ديگر آن قدر بدن نمايانه نباشد . محققان اين گروه ، دليل ديگر اين روى آوردن دختران جوان به پوشش ِ بيشتر را تمايل آنها به داشتن كنترل بر خويش و راحت بودن از آزار ديگران مى دانند و اضافه مى كنند : «به طور كلى ، گرايش به مذهب ، رفتن به كليسا و رويارويى با فرهنگ عمومىِ بى بند و بارى ، علامت آن است كه نسل جوان ، قصد دارد كه خودش بر خود ، كنترل

بهترى داشته باشد» . 1

-------------

1.درباره اين جريان اجتماعى ، مطالعه مجموعه مقالات زير ، مفيد است : «غرب ، بازگشت به عفاف» ، وِندى شليت ، ترجمه : ماندانا آجودان ، هفته نامه زن روز ، ش 1954 تا 1984 . گفتنى است كه اين مقالات ، ترجمه اى است از كتاب : A Return To Modesty, Wendy Shalit.

دو نتيجه

از آنچه تا كنون گفتيم ، دو نتيجه مى توان گرفت : يكى اين كه عفاف ، ضرورت زندگى است و بدون آن ، زندگى بشر ، به مخاطره مى افتد . بشر غربى _ كه برنامه زندگى اش را از خداى مهربان نگرفت و دست از دامن دين كشيد _ ، رفت و رفت و آن قدر آزمون و خطا كرد تا سرانجام ، به همان عفاف يا خويشتندارى جنسى بازگشت ؛ امّا با هزينه اى بسيار سنگين و جبران ناپذير . چه سال هاى زيادى كه از بشر غربى تلف شد و چه انسان هايى كه در اين ميان هلاك شدند و چه سرمايه هايى كه از دست رفتند! ما بايد خداوند متعال را هزاران بار شكر كنيم كه دست در دستان مبارك پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و خاندان مطهّرش داريم و برنامه زندگى مان را از طريق آنان از خداى مهربان مى گيريم و پشت سر آنان راه زندگى را مى پيماييم . اگر اين نعمت بزرگ نبود ، ما نيز بايد همان قدر هزينه مى پرداختيم تا فقط به يكى از آموزه هاى دين ، دست يابيم . امّا نتيجه دوم ، اين كه : حفظ عفاف و دست

يافتن به بركت هاى آن ، نيازمند مهارت است . بدون داشتن مهارت ، نمى توان عفاف را به درستى حفظ كرد . از اين رو ، بخش مهمى از آموزه هاى دين درباره عفاف ، مربوط به آموزش مهارت هاى عفاف و خويشتندارى جنسى است .

سبك دينى حيات جنسى

سبك دينى حيات جنسى ، به گونه اى تنظيم شده كه هم لذّت جنسى را تأمين مى كند و هم از پيامدهاى منفى آن جلوگيرى مى نمايد . دين ، از يك سو ارضاى غريزه جنسى را به رسميت مى شناسد و بر بهره گيرى از آن تأكيد دارد و با كسانى كه روش سركوب غريزه را در پيش گرفته اند ، به مقابله برخاسته است ، امّا از سوى ديگر ، آزادى جنسى را به رسميت نمى شناسد و براى ارضاى غريزه جنسى ، شيوه «ازدواج _ خويشتندارى» را طرّاحى كرده است . در اين سبك ، اولين قدم ، ازدواج است و اگر امكان آن نبود ، عفاف . دين ، از يك سو ، براى ارضاى غريزه و تحقّق هدف آن ، ازدواج را توصيه مى كند و از سوى ديگر ، براى جلوگيرى از پيامدهاى منفىِ آزادى جنسى ، آن را مردود مى شمارد و در صورت نبود امكان ازدواج ، عفّت را پيشنهاد مى كند . البته عفّت ، فقط مخصوص ازدواج نكرده ها نيست . همسران نيز نيازمند عفّت هستند تا به روابط نامشروع ، كشيده نشوند و كانون گرم خانواده هايشان از هم نپاشد .

عفاف، سرمايه اى بر روى دست / عبّاس پسنديده

اشاره

انسان را در يك سمتْ قرار مى دهيم و آفرينش را با همه گستردگى و پيچيدگى و پديده هاى تلخ و شيرينش در سمت ديگر. حال، سؤال اين است كه آيا همه آنچه در جهان آفرينش هست، براى انسانْ سودمند است؟ و آيا هر آنچه در آفرينش است، براى انسان ، زيانبار است؟ بدون شك، جواب اين دو پرسش، منفى است. بايد گفت

كه برخى از پديده هاى آفرينش براى انسان «سودمند»ند و برخى ديگر «زيان بخش».

دو نيروى درون

انسان، بايد آنچه را كه به نفع اوست، جذب كند و چيزهايى را كه به زيان او هستند ، دفع نمايد. به همين جهت، در وجود انسان، دو نيرو نهاده شده است: نيروى «جذب» و نيروى «دفع». به وسيله نيروى اوّل (جذب)، انسانْ قادر است آنچه را به صلاح اوست، جذب كند و به وسيله نيروى دوم (دفع)، قادر است هر آنچه را به زيان اوست، دفع نمايد. نيروى جاذبه و دافعه، رابط ميان انسان و آفرينش است و از شگفتى هاى خلقت شمرده مى شود. نيروى جاذبه، همان چيزى است كه در فرهنگ ما از آن به عنوان «شهوت» ياد مى شود ، و نيروى دافعه ، همان چيزى است كه آن را «خشم» مى ناميم. مهمْ اين است كه ميان نيروى جاذبه و آنچه واقعا به نفع انسان است و همچنين ميان نيروى دافعه و آنچه به زيان انسان است، رابطه قهرى و تخلّف ناپذيرى وجود ندارد؛ يعنى اين گونه نيست كه نيروى جاذبه درونى انسان، خود به خود، چيزهايى را جذب كند كه واقعا به مصلحت اوست و يا نيروى دافعه، چيزهايى را دفع كند كه واقعا به زيان اوست ؛ بلكه اين دو نيرو، آزادند و اين امكان، وجود دارد كه اشتباه كنند. به بيان ديگر، اين دو نيرو هوشمند نيستند كه نفع يا زيان واقعى را تشخيص دهند و به تناسب، جذب يا دفع كنند. كارِ شناسايى سود و زيان انسان، به تشخيص فردىِ خود او وابسته است. نيروى جاذبه هر فرد، آنچه را كه او

سودمند تشخيص دهد، جذب مى كند و نيروى دافعه وى نيز تنها آنچه را كه خود او زيان آور تشخيص دهد، دفع مى كند. مهم اين جاست كه در تشخيص فردى، امكان اشتباه وجود دارد. 1

--------------

1.براى ايمنى از اشتباه، معيارها و نشانه هايى وجود دارند كه به برخى از آنها در اين نوشتار، اشاره شده است.

نوعى جاذبه: ميل جنسى

يكى از شاخه هاى نيروى جاذبه درونى، «غريزه جنسى» يا «شهوت جنسى» و يا به تعبير عامّه «شهوت» است كه مثل ديگر غرايز انسانى، دو نوع كاركرد مثبت يا منفى دارد. اين غريزه، از آنچه در آفرينش وجود دارد، چيزهايى را گزينش و طلب مى كند كه بتوانند ارضا كننده خواست جنسى باشند. نكته اساسى ، اين جاست كه امكان دارد برخى از آن چيزهايى كه مى توانند خواست جنسى را ارضا كنند، به سود انسان نباشند. اين گونه نيست كه هر آنچه توان ارضاى خواست جنسى را دارد، به مصلحت انسان نيز باشد. بسيارى از لذّت ها ويرانگرند 2 و به همين جهت، «لذّت گرايى» در رأس آفات

------------

2.غررالحكم، ح 50 .

------------

انسانيت قرار دارد 1 و هرچه اين گرايش، شديدتر و سريع تر باشد، هجوم آفات نيز شديدتر و سريع تر خواهد بود. 2 پس در اين جا يك هنرمندى نياز است: هنر تشخيص ارضاكننده سودمند از ارضاكننده زيان آور. كسى كه از هنر انسانيت، برخوردار و به سرنوشت خود علاقه مند باشد، شاهين غريزه جنسى خود را در هرجا كه لذّت يافت مى شود، فرود نمى آورد؛ چرا كه شايد دامى عاقبت سوز، پهن شده باشد. شهوت، كمينگاه شيطان است. 3 بى دقّتى و شتاب زدگى در انتخاب

ارضا كننده ها، ممكن است انسان را به دام سياه شيطان درافكند؛ دامى كه رهايى از آن، ناممكن و يا بسيار دشوار است. به بيان ديگر، هرچند ماهيت شهوت، جذب منفعت است، ولى چون حركت نيروى شهوت به سمت منفعت ها ، قهرى و خود به خود نيست ، نيازمند تشخيص هوشمندانه است. ممكن است اشتباه انسان در تشخيص، سبب جذب زيان گردد و اين، امرى شگفت و در عين حال، توجّه برانگيز است. ممكن است نيروى جاذبه _ كه رسالتش جذب منفعت است _ ، در عمل، به جذب زيانْ منجر شود. شهوتِ كنترل نشده، شهوت هرزه و شهوتى كه تحت مديريت انسان نبوده ، يله و رها باشد، چنين حالتى دارد. كارها بر دو قسم اند: كارى كه لذّت آن تمام مى شود و پيامدهاى منفى آن باقى مى ماند، و كارى كه زحمت آن پايان مى پذيرد و پاداش آن باقى مى ماند. 4

------------

1.همان، ح 5244 . 2.همان، ح 8589 . 3.همان، ح 583 و 2121 . 4.نهج البلاغه، حكمت 121.

لذّت مطلوب

لذّت مطلوب، آن است كه دو ويژگى عمده داشته باشد: يكى «پايدار بودن» است. لذّتى كه پايدار نباشد، خيرى در آن نيست 5 و بلكه بالاتر از اين، در

-------------- 5.غررالحكم، ح 10707.

--------------

شهوتى كه پايدار نباشد، لذّت پايدار (يا واقعى) وجود ندارد. 1 كسى كه از شهوات دنيا چشمپوشى مى كند، بهشت را براى خود خريده است . 2 لذا خوش بخت ترينِ مردم، كسى است كه عفّت پيشه كند و لذّت هاى ناپايدار دنيا را به خاطر لذّت هاى پايدار آخرت، ترك كند. 3 ويژگى دوم، «پيامد سوء نداشتن»

است. شهوتى كه درد و رنج در پى داشته باشد، خيرى ندارد. 4 چنين شهوتى، هرچند سرآغازش شادى و طرب است، امّا پايان آن، گرفتارى و بدبختى است. 5 كسى كه همنشين شهوت باشد، اسير پيامدهاى تلخ آن است. 6 «شيرينى لذّت» ، قابل مقايسه با «تلخى پيامد»هاى آن نيست. 7 بنا بر اين ، آيا چنين شهوتى را مى توان لذت بخش دانست؟ بدون شك، لذّتى كه آميخته بار ودرد است، لذّت نيست. 8 چگونه مى توان از شهوت، لذّت برد، درحالى كه دربردارنده انواع آفت هاست 9 و به جاى اين كه چيزى به ارمغان آورد، بسيارى از داشته هاى مفيد انسان را مى سوزاند؟! محروم ساختن انسان از بسيارى نعمت ها، ويژگى شهوتِ مهار نشده اى است كه از «خطّ قرمز» گذشته است. 10 شايد آدمى نتواند تصوّر كند كه آنچه در برابر يك لذّتِ آنى از دست مى دهد، تا چه اندازه بزرگ است. يك محاسبه منطقى سود و زيان، انسان خردمند را متوجّه مى سازد كه لذّت آنى، ارزش تحمّل آن همه محروميت را ندارد. بد نيست يك بار هم كه شده، محروميت هاى حاصل از شهوت سركش

-------------

1.همان، ح 10727. 2.همان، 6065 . 3.همان، ح 3218. 4.همان، ح 10901. 5.همان، ح 3133. 6.همان، ح 6755 . 7.همان، ح 10865. 8.همان، ح 10498. 9.الصحيفة السجادية الجامعة ، ج 2، ص 512 . 10.همان، ج 1، ص 304؛ غررالحكم، ح 224.

--------------

يا همان لذّتجويىِ مهارنشده را مرور كنيم .

محروميت هاى ناشى از لذّتجويىِ مهار نشده

1 . محروميت از سلامت روان

شهوت افسارگسيخته، درد پنهانى 1 و سمّ كشنده 2 و بيمارى هلاكت آور است. 3 كسى كه اهل شهوت است، از سلامت نفس

و روان، برخوردار نيست. 4 عملى كردن خواسته هاى شهوانى و تبعيت از آنها، بدترين درد است 5 ، لذا همنشين شهوت جنسى، روانى بيمار خواهد داشت. 6 تحريك مداوم جنسى و شهوانى، آرامش روانى را برهم مى زند و انسان را پيوسته در وضعيت هيجان ، نگه مى دارد. برانگيختگى مداوم جنسى و نوسان پى درپى شهوت، موجب فرسايش روان مى گردد. شهوت كه زبانه كشد، كارى جز نابودى روح و روان آدمى ندارد. 7 جوانى كه به طور گسترده اى روياروى با زنان و دختران غيرعفيف، ويترين هاى وسوسه انگيز مغازه ها، دوستان ناباب، آوازهاى حرام (مثلاً آوازهاى مشتمل بر مضامين غيراخلاقى يا آواز زن نامحرم براى مردان)، فيلم ها و سى دى ها و عكس هاى مستهجن، و... قرار دارد، در حقيقت، همانند كسى است كه پى درپى ، زير بمباران قراردارد. بمباران وسوسه ها و تحريك مداوم هوس جنسى، آرامش و آسايش

--------------

1.غررالحكم، ح 601 . 2.همان، ح 876 . 3.همان، ح 1789. 4.همان، ح 8140 . 5.همان، ح 1458. 6.همان، ح 6790 . 7.همان، ح 5899 .

-------------

شهوت خود را كنترل نكند، پيوسته بيمار خواهد ماند. 1 پيروى از شهوت، اساس همه سختى ها و دردهاست 2 و برآوردن تمامى خواسته هاى آن، آدمى را به وادى رنج و عذاب مى كشاند. 3 چه بسا شهوت كوتاهى كه حسرت بلندى را درپى خواهد داشت. 4 كسى كه شهوت خود را مهار نكند، در حسرت و اندوه فرو مى رود 5 و هرچه لذتجويى اش افزون شود، درد و اندوهش نيز افزون مى گردد. 6 كنترل شهوت، براى روان آدمى، مناسب تر است

و ارضاى دائمى شهوت، مايه سخت تر شدن آن. 7 لذا جاى شگفتى است اگر كسى عاقبت اندوهبار شهوت را بداند و عفّت، نورزد. 8 عفّت ، مايه آرامش و آسايش و راحتى روح وروان آدمى است. 9 شهوت خويش را كنترل كن، تا از گزند آفات روانى ، سالم بمانى! 10

--------------

1.همان، ح 8999 . 2.همان، ح 3486 و 1048. 3.همان، ح 2671. 4.طبقات ابن سعد ، ج 7، ص 423. 5.تحف العقول، ص 117. 6.غررالكم، ح 4254. 7.همان، ح 5390 . 8.بحار الأنوار، ج 1، ص 161. 9.تحف العقول، ص 17. 10.غررالحكم، ح 2440.

2 . محروميت از خِرد

هوس هاى شهوانى، ضد عقل اند 11 و آفت خرد. 12 هيجان شهوت، عقل را

------------

11.همان، ح 1029. 12.همان، ح 3925.

----------

زايل مى كند 1 و خِرد را از ميان مى برد. 2 كسى كه به دنبال شهوت مى رود، نه درست مى بيند و نه درست مى شنود. 3 در وضعيت شهوانى، چشم و گوش _ كه دروازه هاى عقل و ابزارهاى شناخت اند _ ، به درستى عمل نمى كنند و عقل _ كه وظيفه تجزيه و تحليل را دارد _ ناكارآمد مى شود و آن گاه كه عقل، ناكارآمد گردد، دين و دنياى انسان، نابود مى شود. 4 همچنين در تحريك جنسى، تمركز حواس برهم مى خورَد و آرامش لازم براى تفكّر و تصميم گيرى و فراغت لازم براى پرداختن به علم و هنر از ميان مى رود. به همين جهت، اُفت تحصيلى را براى جوان و ضعف علمى _ فرهنگى را براى جامعه به همراه مى آورد. نزد اهل خرد، شهوت، چيزى پست و سبك است .

5 لذا خردگرايان و كسانى كه به دين، دنيا و تحصيل خويش علاقه مندند، گِرد شهوت نمى چرخد و عفّت پيشه مى كنند. 6 بدين ترتيب، كسى كه شهوت خويش را كنترل كند، عقل او رشد خواهد كرد. 7

-------------

1.مستدرك الوسائل، ج 11، ص 211 . 2.همان جا. 3.نهج البلاغه، ج 1، ص 211. 4.الكافى، ج 1، ص 17؛ مستدرك الوسائل، ج 11، ص 344. 5.غررالحكم، ح 8226. 6.همان: ح 5776 . 7.همان، ح 7953.

3 . محروميت از پيشرفت

كسى كه طبق شهوت خود عمل كند، برخلاف رشد و تعالى خويش حركت كرده است. 8 بنده شهوت، براى ترقّى و پيشرفت، راهى بس دشوار در پيش دارد. 9 چه بسا لذّت هاى پست و شهوت هاى حرام كه آدمى را از رسيدن به

--------------

8.همان، ح 7957. 9.شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد ، ج 20، ص 258، ح 24.

-----------

مراتب عالى باز مى دارند؛ 1 چرا كه شهوت ، در حقيقت، كودكى و بى خردى است 2 و شهوتران، همانند كودكان، به خاك بازى مشغول است و از خاك بازى تا مدارج عالى انسانى، فاصله اى بسيار طولانى وجود دارد.

------------

1.غررالحكم، ح 6937 . 2.همان، ح 142.

4 . محروميت از بصيرت

بعضى چيزها را با چشم سر بايد ديد و بعضى را با چشم دل. انسان هم به «بَصَر (چشم) » نياز دارد و هم به «بصيرت (بينش) ». بصر، امور مادى را مى بيند و بصيرت، امور معنوى را. آنچه ديدن را براى «بصر» ممكن مى سازد، اشعه هاى نور است و آنچه ديدن را براى «بصيرتْ» ممكن مى سازد، نور باطن است. همچنين برخى صداها را با گوش سر بايد شنيد و برخى را با گوش دل. كسى كه اهل شهوت باشد، گوش دل او كر و چشم دل او كور مى شود 3 و كسى كه چنين شود، خود را از لذّت شنيدنى ها و ديدنى هاى بسيارى _ كه فقط با گوش و چشم دل، قابل شنيدن و ديدن اند _ ، محروم ساخته است. همچنين در مسير سعادت، نياز فراوانى به تشخيص راه از چاه است. جداسازى درست از نادرست، و حق از باطل،

عامل سعادت و مشخّص نبودن مرز ميان اين امور، مايه شكست و ناكامى و بدبختى است. آن نيرويى كه توان فرق گذاشتن ميان اين امور را دارد و انسان را از تشخيص درست، بهره مند مى سازد، «تقوا» نام دارد 4 و دشمن تقوا شهوت است. شهوت و تقوا با يكديگر جمع نمى شوند. دلى كه خانه شهوت باشد، جايگاه تقوا نيست. 5

----------------

3.همان، ح 3849 و 9168 و 8352 . 4.قرآن كريم يكى از فوايد تقوا را برخوردار شدن از نيروى «فرقان» يا قدرت تميز ميان حق و باطل مى داند (سوره انفال، آيه 29). 5.تنبيه الخواطر، ج 2، ص 122.

------------

زياده خواهى جنسى، نيروى تقوا را نابود مى سازد 1 و فقدان تقوا يعنى فقدان قوّه بصيرت، تيزبينى و پيش بينى. آيا اينها محروميت نيستند؟ آيا اين محروميت ها را بايد ناچيز انگاشت؟ چرا جان ما از شنيدن آواى دلنشين ملكوت و روح ما از ديدن ملكوت آسمان و زمين، محروم باشد؟! چرا انسان از نيروى بصيرت و تقوا محروم گردد؟ آيا شهوت، ارزش اين همه محروميت را دارد؟! آيا اين هزينه براى شهوترانى، بسيار سنگين نيست؟! آيا اين، معامله اى زيانبار نيست؟ عاقل، كسى است كه بر شهوت خود چيره شود و آخرتش را به دنيا نفروشد. 2

----------

1.غررالحكم، ح 10606. 2.همان، ح 1983.

5 . محروميت از آزادى

برترينِ نعمت ها، آزادى روح، و بدترينِ اسارت ها، اسارت روح است. سؤالْ اين است كه آيا ما بايد در اختيار شهوت باشيم يا شهوت در اختيار ما؟ آيا ما بايد شهوت را مديريت كنيم يا شهوتْ ما را؟ آيا زمام انسان، بايد به دست عقل باشد يا به دست شهوت؟

كسى كه گوش به فرمان چيزى باشد و از آن اطاعت كند، خود را بنده آن ساخته است. 3 كسى كه اهل شهوت باشد، برده شهوت خويش شده است. برده شهوت، اختيارى از خويش ندارد؛ كارى را انجام مى دهد، چيزى را مى بيند، صدايى را مى شنود، و سخنى را بر زبان جارى مى كند كه شهوت خواسته است. گاهى ممكن است تن و بدن كسى اسير باشد، اما روح او آزاد. آزادگان سرافراز ميهن اسلامى، هرچند در بند دشمن اسير بودند، اما روحشان آزاد بود و به همين جهت، آنان را «آزاده» خواندند؛ اما گاهى بدن انسان ها آزاد است، ولى روحشان اسير و برده. اين اسارت و بردگى، از اسارت جسم، بدتر

------------

3.الكافى، ج 6، ص 434، ح 24.

------------

است و بدين دليل است كه مى گوييم: برده شهوت، ذليل تر از برده جسمانى است؛ 1 چرا كه آغازش بردگى و پايانش نابودى است. 2 كسى كه برده شهوت باشد، خويشتن را خوار ساخته است. 3 پس بياييد برده هوس نباشيم 4 كه بردگى شهوت، اسارتى است بى پايان! 5 خوشا به حال آنان كه مالك نفس خويش اند، نه برده آن! 6 كسى كه بر نفس خويش تسلّط داشته باشد، كارش رونق مى گيرد. 7 مالكيت بر نفس، نشانه قدرت انسان است. قدرتمندترينِ مردم، كسى است كه بتواند بر نفس خود اعمال قدرت كرده، 8 آن را مديريت نمايد. اگر كسى به اين مرحله دست يابد، به احساس رضايت و عزّتْ دست مى يابد. پس چرا با شهوترانى، خود را از اين نعمتْ محروم سازيم؟

---------------

1.غررالحكم، ح 6298 و 9836. 2.همان، ح 2746.

3.همان، ح 3188. 4.همان، ح 10423. 5.همان، ح 6300 . 6.همان، ح 5952 . 7.همان، ح 7870. 8.همان، ح 3037.

6 . محروميت از خوش نامى

شهوت، آغازى شيرين و پايانى رسواگر دارد. بسا شهوت هايى كه حاصلى جز بدنامى و بى آبرويى ندارند. چه زشت است كسى با تبعيت از شهوت و ارتكاب فحشا، خود را نزد مردم ، بى آبرو سازد! 9 سرنوشت فرمانروايىِ شهوت، چيزى جز رسوايى و ننگ نيست. 10 بايد به انديشه فردا بود. لذّت

---------------

9.الكافى، ج 7، ص 188، ح 3. 10.مستدرك الوسائل، ج 11، ص 212.

-------------

امروز، نبايد موجب غفلت از فردا گردد. چون فرداى رسوايى فرا رسد، شيرينى شهوت امروز، با تلخىِ ننگ از ميان مى رود. 1 نيك نامى ، گوهرى است كه نبايد آن را با چيزى مثل شهوتِ پست دنيايى عوض كرد. يكى از ره آوردهاى عفّت، خوش نامى و دور ماندن از رسوايى و بدنامى است.

-------------

1.غررالحكم، ح 4885 و 6301 .

7 . محروميت از بهشت

وقتى كه خداوند متعال، بهشت را آفريد، فرمود: «اى جبرئيل! برو و نظرى به آن بينداز». جبرئيل رفت و نگاه كرد. سپس خرسند و شادان گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، هيچ كس نيست كه ويژگى هاى آن را بشنود، مگر اين كه مشتاق گشته، وارد آن مى شود». آن گاه خداوند ، بهشت را با انواع سختى ها آميخته ساخت و به جبرئيل فرمود: «برو و نگاه كن!». جبرئيل رفت و نگاه كرد و با حالى مضطرب و نگران آمد و گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، خوف آن دارم كه هيچ كس وارد آن نشود!». پس از آن، خداوند، دوزخ را آفريد و به جبرئيل فرمود: «برو و نگاه كن». جبرئيل رفت و چون نگاه كرد، گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، هيچ كس نيست كه از وضع دوزخْ مطلع گردد

و باز هم وارد آن شود». خداوند، دوزخ را با انواع شهوت ها و لذّت ها آميخت و بار ديگر از جبرئيل خواست كه به آن بنگرد. جبرئيل رفت و چون دوزخ را در اين هيئت ديد، با نگرانى گفت: «خداوندا! به عزّتت سوگند، از آن بيم دارم كه هيچ كس نمانَد، مگر آن كه وارد آن گردد». 2 اين، يك واقعيت است كه اولاً دنيا پايان پذير است و آخرت، ابدى. ثانيا «سختى دنيا»، «بهشت آخرت» را در پى دارد و «لذّت دنيا»، «دوزخ آخرت» را. كسى كه اهل عيش و نوش و شهوت باشد، پا در مسيرى گذاشته است كه پايان

-------------

2.مسند احمد، ج 2، ص 354.

روابط دختر و پسر / رضا فرهاديان

اشاره

با اين كه افراد ناآشنا به مبانى دينى، اسلام را متّهم مى كنند كه مخالف حضور دخترانْ در اجتماع است، احاديث صريحى داريم كه طالب علم و دانش و فراگيرنده آن (چه دختر و چه پسر) ، محبوب خدايند و دختران و پسران مى توانند براى كسب دانش و فعّاليت هاى مفيد اجتماعى، با حفظ پوشش و عفاف، به راحتى در جامعه ظاهر شوند و به انجام وظيفه بپردازند. حضور دختر و پسر در اجتماع، با اختلاط دختر و پسر، يكى نيست. روابط اجتماعى ، به سبكى كه دنياى غربْ آن را پذيرفته است و رواج مى دهد، اختلاط دختر و پسر است و پيامدهاى زيانبار آن را نيز مى بيند و به روى خود نمى آورد. اسلام ، با اختلاط دختر و پسر مخالف است، نه با شركت دختر و پسر در مجامع عمومى و علمى با حفظ حريم. آنچه در جامعه اسلامى مذموم است،

روابط ناصحيح دختر و پسر در جامعه است، نه حضور فعّال آنها در اجتماع. از زمان رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، در جامعه مسلمين، غالبا سنّت جارى ، بر اين بوده كه حضور دختران و پسران و زنان و مردان در جامعه، با صيانت از

قلمروهاى شخصى و توأم با پاك دامنى و بزرگ مَنشى باشد. دختران و پسران و زنان و مردان، هيچ گاه از مجالس و محافل عمومى و مساجد، منع نمى شده اند ؛ ولى هميشه حفظ «حريم» و «حرمت» و «كرامت» و «عفاف»، به عنوان يك اصل در جامعه حكومت كرده و رعايت شده است. رفت و آمد دختران و پسران در مكان هاى عمومى و مساجد و حتى كوچه و خيابان و بازار و... به طور مختلط و دوش به دوش نبوده است ؛ روشى كه همچنان فرهنگ غالب بر جوامع اسلامى است و به وضوح، با فرهنگ غربى متفاوت است.

آزادى دختر و پسر

اسلام ، به اهميّت و ارزش فوق العاده پاكى و سلامت شخصيّت دختر و پسر و لزوم رعايت حقوق فرد و جامعه در ارتباط ها ، نگاه ها، شنيدن ها و مكالمات مستمر تأكيد دارد و به هيچ عنوانْ راضى نمى شود كه حريم قُدسى دختر، خدشه بردارد يا پسر از دايره عفّت و پاكى خارج شود. امّا دنياى امروز، تحت تأثير فرهنگ غربى، به نام آزادى (و صريح تر بگويم: «آزادى روابط»)، روح پاك جوانان دختر و پسر را سرگردان و گرفتار هيجان هاى بيهوده مى كند. آزادى مورد نظر هم ، به جاى اين كه به شكفتن استعدادها و خلّاقيت ها كمك كند، موجب هدر

رفتن نيروها و استعدادهاى شاداب جوانى شده ، جوانان را از دايره زندگى و انديشه متعادل، خارج ساخته است. دخترى كه از آغوش خانواده بيرون مى آيد، به كجا روى بياورد كه به دام سودجويانى كه عواطف پاك و دل ساده و آرزوهاى انسانى او را به بازى مى گيرند، نيفتد و سرنوشت و شخصيّت و سلامتى اش به خطر نيفتد؟ برخى از سنّت ها و آداب اجتماعى ما كه جوانان را از اجتماعى شدن، ارتقاى شخصيت علمى _ فرهنگى و انتخاب گروه همسالان همفكر و همسر مناسب بازداشته اند، نه دينى اند و نه منطقى ؛ امّا در عين حال، كنار گذاشتن تمامى سنّت ها و پذيرش بى قيد و شرط فرهنگ حاكم بر جهان پيشرفته نيز رفتار عاقلانه اى به نظر نمى رسد. فرهنگ غربى، خواسته يا ناخواسته، به نام آزادى و در راه رسيدن به آن، فضاى جامعه را ناامن و كانون خانواده را متزلزل نموده است. در چنين فضايى، هيجان هاى كاذب و عطش كامجويى ها، فرصت انديشيدن و خلوت معنوى و لذّت رفتارهاى اخلاقى و خويشتندارى هاى عفيفانه را از انسان گرفته است. در جهان به اصطلاح «آزاد»، علاقه واقعى جوانان به علم و دانش، هر روز، كمتر مى شود و جوانان ، به كار و تلاش ، رغبت نشان نمى دهند و از رعايت قوانين و مقرّرات اجتماعى و انسانى ، فرارى شده اند. در اين جوامع، بر اثر بى بندوبارى ها و تلاش هاى دائمى شهروندان براى رسيدن به منافع و رفاه بيشتر و ناديده انگاشتن حريم هاى انسانى و پيام هاى انبيا، هر روز، جنايت هاى تازه

اى در شرف تكوين است، كه عشق هاى دروغين خيابانى و دوستى ها و ارتباط هاى كوچه و بازارى، تنها نقطه هاى آغاز شمرده مى شوند. در جوامع غربى و مقلّد غرب، نسل جوان، هدف بيشترين تبليغات رسانه اى ، براى مصرف بيشتر محصولات تجارى اند (لباس هاى مُدِ روز و ماه و سال، لوازم آرايش و خودآرايى، خوردنى هاى جديد، نوشيدنى هاى تازه، فيلم ها و آوازهاى سبُك يا غيراخلاقى، موادّ انرژى زا و توهّم زا و...) ، بدون آن كه فرصت انتخاب داشته باشند و يا بتوانند آگاهانه از حلقه و گردونه اى كه درونش قرارگرفته اند، خارج شوند. در جامعه اى كه به هيچ اصل اخلاقى يا آرمان غير مادّى ، پايبند نيست، همگان قربانى اند، مگر آن كه به شكارچى تبديل شوند. بدين ترتيب، روشن است كه روابط آزاد، لازمه اقتصاد آزاد است. براى اين كه هميشه در جهان، حرف اوّل را در توليد بزنند، بايد جهانيان را به مصرف كنندگان دائمى محصولات ارزشمند يا بى ارزش خود تبديل كنند و شكسته شدن حريم ها (حريم خانه، حريم خانواده، حريم شخصى، حريم سنّت هاى اخلاقى و ملّى و...)، گام نخست در ترويج محصولات و تربيت نسل تخديرشده و مصرف كننده است ؛ نسلى كه در گام بعدى، چه نظامى باشد و چه نباشد، به عنوان سرباز غرب و فرهنگ غربى، در برابر تمام آنهايى كه استقلال و عزّت خود را پاس مى دارند، خواهد جنگيد! اكنون بنگريد كه در جوامع غربى و كشورهاى تحت نفوذ آنان، الگوهاى دخترها و پسرها، چه كسانى هستند؟ آيا افراد دانشمند و متفكّر و هنرمند واقعى

اند يا هنرپيشه هاى جِلف و فاقد ابتكار و بى انديشه اى كه تنها ظاهرى جذّاب دارند؟ آيا اين روند، سقوط اخلاقى و دليل انحطاط و موجبِ سرگردانى و بدبختى نسل جوان دختر و پسر يك جامعه نيست؟ آيا متفكّران و مربّيان بزرگ غرب در د ا و سَده هاى گذشته، با آن همه مبارزات پيگير و تحمّل آن همه رنج، چنين فضاى فرهنگ سوز و مادّيت زده اى را آرزو كرده بودند؟ و آيا شايسته است كه ما به جاى تصحيح و ارتقاى فرهنگ خويش، خود را به چنين فضاى وهم آلودى بسپريم؟

حريم

جامعه دينى، در روابط اجتماعى خود، توجّهى ويژه به حصار عفاف و حريم شخصى دختر و پسر دارد. روش اسلام، اين است كه انسان، معتدل و متعادل زندگى كند و از هر افراط يا تفريطى به دور باشد. خداوند نيز مسلمانان را «امّت متعادل» 1 مى نامد و افراد اجتماع را به روش صحيح زندگى فرامى خواند و در مقرّرات خود، همه جنبه هاى نياز دختر و پسر را در نظر مى گيرد. از جمله، دختران را تا حدودى كه به زيان ديدن و انحراف آنها منجر نشود، از شركت در اجتماع، نهى نمى كند. در تاريخ اسلام، نمونه هاى بسيارى براى مشاركت زنان و دختران در فعاليت هاى اجتماعى ذكر شده است. رسول خدا به برخى از زنانْ اجازه مى داد كه حتى در جنگ ها براى كمك به مجروحان و سربازان، شركت كنند. روشن است كه رعايت حريم ها از سوى زنان و مردان، تضمين لازم براى دوام چنين مشاركتى است و حضور زنان و دختران در فضاهاى عمومى

يك جامعه، مشروط به صلاحيت اخلاقى و متانت مردان و پسران آن جامعه است.

----------------

1.سوره بقره، آيه 143.

روابط آزاد

اسلام ، به خطراتِ ناشى از روابطِ به اصطلاح «آزاد» دختر و پسر (ليبراليسمِ جنسى) ، كاملاً آگاه است و نهايت مراقبت را در روابط و برخوردهاى دختران و پسران دارد، تا جايى كه منجر به انحراف و فساد نشود و در عين حال ، با مشاركت دختران و پسران در جامعه ، به شكل معقول و با حفظ حريم ، موافق است . اسلام، در عين اين كه اجازه شركت در محافل، مدارس، دانشگاه ها، مساجد و... را به جوانان دختر و پسر مى دهد، دستور مى دهد كه اين حضور ، به صورت مختلط نباشد و محلّ نشست و برخاست ها از يكديگر جدا باشد. پيامبر صلى الله عليه و آله در زمان زندگى خويش دستور داد كه درِ ورودى زنان به مسجد ، از درِ ورودى مردان، جدا باشد و آن زمان كه مسجدشان يك در داشت، فرمود كه شب هنگام كه نماز تمام مى شود، نخست خانم ها از مسجد خارج شوند و بعد، مردها. پس مى بينيم كه در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله نيز زنان در كنار مردان، در صحنه هاى اجتماعى از جمله مساجد، و حتّى ساعتى از شبْ گذشته، حضور دارند . راهنمايى هايى كه در آيات و روايات ، براى نگاه داشتن حريم توسط دختر و پسر و زن و مرد ، در ارتباطات و روابط اجتماعى بيان شده است، بيانگر اين حقيقت است كه از نظر روانى _ تربيتى، رها كردن دختر و پسر در فضاى

جذّابيت و كشش متقابل در مناسبات و روابط، سخت زيانبار است و حتّى پُل يا گردنه اى است كه پهلوان ها نيز در آن مى لغزند. با اين مبنا، دعوت به روابط آزادتر و كسب تجربه از خلال آنها، خدمتى به جوانان محسوب نمى شود ؛ بلكه آنها را از رسيدن به آرامش و ثبات از طريق تشكيل خانواده و وفادارى به آن، دورتر مى سازد.

تجربه تاريخى بشر

آنچه اسلام به صورت يك توصيه اخلاقى به جوامع انسانى عرضه مى دارد، اين است كه اجتماع ، تا حدّ ممكن، بايد غيرمختلط باشد. در مدينة النبى ، شرايطى فراهم گرديد كه روح آدم ها بال و پر گرفت و جوانان ، در جوّى سرشار از آگاهى و مسئوليّت، با داشتن فرصت انتخاب و حقّ ارضاى طبيعت و كنترل غرايز، رشد كردند و خويشتندارى و عفاف، زمينه ساز ظهور چهره هاى فكرى و معنوى برجسته اى در ميان آنان گرديد. در شرايط مساعد فكرى _ معنوى اى كه حريم دختر و پسر رعايت شود و جوان، مجال انديشيدن و انگيزه و امكان به كمال رسيدن داشته باشد، گل هاى زيبايى همچون يوسف عليه السلام و مريم عليهاالسلام مى رويند؛ امّا در جوامع به اصطلاح «آزاد»، به خاطر همه جايى شدن كشش ها و انگيزش هاى جنسى و خروج روابط جنسى از حريم خانواده (يعنى از چارچوب نظام اخلاقى ارضاى اين غريزه)، كمتر شاهد ظهور چهره هاى خويشتندار و پاك دامن هستيم. چه لزومى دارد كه در محافل آموزشى و دانشگاهى و اجتماعات عمومى و در جريان فعاليت ها و تلاش هاى فردى و اجتماعى، دختران و پسران، به اصطلاح:

«دوش به دوش» (يعنى عملاً با تداخل حريم هاى شخصى)، فعاليت هاى خود را انجام دهند؟ آيا اگر همين تلاش ها با حفظ حدّ اقلّى از فاصله انجام پذيرد، نقصى در كار و اُفتى در فعاليت ها حاصل مى شود؟ اين ، يك واقعيّت است كه در جريان فعاليت هاى اجتماعى، تداخل قلمروهاى شخصى دو جنس، آنها را از كار و توليد و فعاليت، باز مى دارد و اين، در مورد جوانان، بيشتر صادق است ؛ چرا كه در ميان آنها به خاطر قوى تر بودن غريزه و سرعت هيجان، خيلى زود، پاى جنسيّت ، به عرصه كار و توليد و تلاش فكرى، باز مى شود ؛ چيزى كه در جمع زنان و مردان داراى خانواده و پايبند به آن، كمتر و ديرتر اتّفاق مى افتد. نگاهى گذرا به پژوهش هاى روان شناختى _ تربيتى و بولتن هاى «روان شناسى كار» و آنچه هم اكنون در كارخانه ها و مدارس و متروهاى اروپا و ژاپن و... در حال فراگير شدن است (يعنى فاصله گذارى مناسب ميان دو جنس، بر اساس خواست خود آنها و حتّى به مقدار پيشنهادى خودشان)، تأييدى بر مدّعاى ماست.

معيارهاى اخلاقى براى معاشرت

الف . در نگاه

پيامبر صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام فرمود :

اى على! نگاه اوّل، براى توست [چرا كه ابزار شناخت است] ؛ امّا نگاه دوم ، به زيان توست. 1 حقيقتْ اين است كه در مناسبات و روابط اجتماعىِ دختر و پسر، پيشنهاد دين و اصل اخلاقى، ترك نگاه هاى شهوانى دختر و پسر به يكديگر و پرهيز از لذّتجويى هاى بى ضابطه و بازى كردن با عواطف يكديگر است.

جوانى كه چشمش به جنس مخالف مى افتد و احيانا از وى خوشش مى آيد، مى خواهد كه براى بار دوم نيز به وى نگاه كند و لذّت ببرد. نوبت اوّل، چون نگاه و تلذُّذ غير عمدى است، مانعى ندارد ؛ ولى نوبت دوم، چون به قصد لذّت بردن از ديگرى و بهره جويى از سرمايه ديگرى است ، جايز نيست. امام صادق عليه السلام فرمود : نگاه كردن به نامحرم، تيرى زهرآگين است كه از ناحيه شيطانْ پرتاب مى شود. 2 هم ايشان مى فرمايد : چه بسيارند نگاه هاى كوتاه و لذّت هاى زودگذرى كه بعدها حسرت ها و تأسّف هاى طولانى درپى خواهند داشت! 3 با همه اين مرزبندى ها و سفارش هاى خيرخواهانه، در اسلام، نگاه كردن دختر و پسر به يكديگر و گفتگوى آنها، چنانچه به قصد خواستگارى و ازدواج (يعنى رفتن به سمت تشكيل كانون خانواده و رسيدن به ثبات و آرامش) باشد، مانعى ندارد.

----------------

1.كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 19، ح 4971 . 2.همان، ص 18، ح 4969 . 3.الكافى، ج 5، ص 559 .

ب . در پوشش

پوششى كه اسلام براى دخترها در نظر گرفته ، بدين منظور نيست كه جلوى فعاليت هاى اجتماعى آنان را بگيرد و نتوانند از خانه بيرون بروند! پوشش دخترها در اسلام، بدين شكل است كه در معاشرت خود با پسران، بدن خود را (بجز صورت و دست ها) بپوشانند و به جلوه گرى و خودنمايى نپردازند. در مسئله پوشش ، يك پرسش جدّى پيش روى ماست: آيا براى خودِ دختر، بهتر است كه پوشيده (به معناى واقعى آن) در اجتماعْ ظاهر شود،

يا نيمه عريان؟ آيا با توجّه به احساسات و كششى كه دختر و پسر به يكديگر دارند و با آسيب پذيرى جدّى عاطفى و محدود بودن قدرت طبيعى دخترها در دفاع از حريم خويش، بايد هر پسرى حق داشته باشد كه از هر دخترى و در هر محفلى ، بيشترين استفاده را (بجز يك مورد خاص) ببرد يا نه؟ چرا مردان بايد آزاد باشند تا همچون كالا به زن بنگرند؟ آيا همين نگرش نيست كه نظام خانواده را در غرب، متزلزل كرده است؟ راه حل چيست؟ اسلام ، با وضع نمودن نوعى مقرّرات براى پوشش، حفظ سلامت جسم و جان فرد و روح جامعه را تضمين كرده است. به اين ترتيب، حجاب زن، حقيقتا مصونيت بخش و پاسدار حريم اوست. مگر نه اين كه: «هر آنچه ديده بيند، دل كند ياد»؟ در آيين اسلام، پسران فقط در موقعى كه تشكيل خانواده دادند و آگاهانه انتخاب كردند و مسئوليت پذيرفتند، در كانون گرم و صميمى خانواده است كه مى توانند با دختر(به عنوان همسر قانونى خود)، پيوند كاميابى برقرار كنند. قبل از آن، نبايد فكر و ذهن هيچ دختر يا پسر جوانى به اين موضوع، مشغول باشد و مانع فكر و تحصيل و كارهاى زندگى او و ديگران شود.

در جامعه اسلامى، هر نوع كامجويى بدون قبول مسئوليت يا كاميابى هيجانى و بدون تعقّل و تفكّر و انتخاب، اساسا ناپسند شمرده مى شود ؛ اصلى كه اتفاقا به تازگى در روان شناسى جديد غرب نيز به صورت جدّى مطرح شده و مورد توجّه آنها قرار گرفته است. پس مى توان گفت كه اسلام، نه تنها به دختران

و پسران جوان ، به چشم موجوداتى خطرناك _ كه بايد محدود شوند _ نمى نگرد، بلكه حتّى غريزه جنسى را نيز در راه تشكيل خانواده و استمرار نسل و آرامش و شادابى (يعنى بهداشت روانى فرد و جامعه) به كار مى گيرد. جوان، سرشار از استعدادهاست و غرايز مختلف او (حقيقت جويى، علم خواهى، زيبايى طلبى، آفرينشگرى، و...) همگى نيرومندند. كدام انسان خردمندى مى پذيرد كه تمامى اين غرايز، در پاى غريزه جنسى قربانى شوند؟ اگر بپذيريم كه آزادى روابط دختر و پسر، بهداشت روانى آنها و كل جامعه را به خطر مى اندازد و انضباط اخلاقى آنها را مختل مى سازد، ناگزير بايد به سطحى از محدودسازى روابط، تن در دهيم ؛ محدوديت هايى كه براى افراد سالم جامعه، يك انتخاب عاقلانه اند و براى بيماران هوس، يك اجبار، تا نتوانند آزادانه از ديگران بهره كشى كنند و روح و جسم ديگران را بيازارند. اوّلين فايده هاى اين روش، امنيت فضاى خانواده و اجتماع، ارتقاى موقعيّت زنان و دختران، شكوفايى استعدادهاى مختلف جوانان، و... اند كه مهم ترين نشانه هاى «بهداشت روانى» يك جامعه محسوب مى شوند و زمينه لازم براى توليدات فكرى و صنعتى و توسعه ابعاد مادّى و معنوى جامعه اند .

ج . در انديشه و قلب

نبودن حريم بين دختر و پسر و آزادى آنها در معاشرت ، هيجان ها و التهاب هاى جنسى را افزايش مى دهد و با خارج كردن ميل جنسى از تعادل و مسير طبيعى اش، آن را به صورت يك عطش روحى و يك خواست سيرى ناپذير و اشباع نشدنى ، در شكل و تنوّع فراوان درمى آورد. غريزه جنسى،

غريزه اى نيرومند، عميق و پردامنه است كه هرچه انسان به آن ميدان بيشترى بدهد، آتش آن، شعله ورتر مى گردد ، نه خاموش تر. مثل افراد آزمندى كه هرچه پول بيشترى به دست بياورند، حريص تر مى شوند. تاريخ ، از آزمندى هاى جنسى، بسيار ياد مى كند. پادشاهان، از نظر حسّ تصرّف و تملّك زيبارويان، در هيچ نقطه اى متوقّف يا سيراب نشده اند. صاحبان حرم سراها، هر روز در پى شكاركردن شكار ديگرى براى خود بوده اند. اسلام ، به قدرت شگرف اين غريزه، توجّه كامل كرده و هشدارهاى زيادى درباره خطرناك بودن نگاه جنسى بى ضابطه و خلوت كردن پسر و دختر با هم و معاشرت هاى كنترل نشده آنان مى دهد. از طرفى ديگر ، تدابيرى براى تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده و براى هر يك از دو جنس، تكليف ها و مقرّراتى معين نموده است. به عنوان نمونه، قرآن كريم مى فرمايد : به مردانْ بگو چشم ها از نگاه ناروا بپوشانند و اندام خود را پوشيده دارند و به زنان نيز بگو تا چشم ها از نگاه ناروا باز دارند و اندام خود را بپوشانند . 1 آيين ما از ما مى خواهد كه انديشه مان را هوس آلود نكنيم، خيال گناه را در ذهن خود نپروريم، به نامحرمانْ خيره نشويم و دزدانه نگاه نكنيم، به قصد لذّت هاى جنسى ، به نامحرمى ننگريم و با چنين قصدى به معاشرت هاى اجتماعى قدم نگذاريم.

---------------

1.سوره نور ، آيه 31 .

د . در گفتار

شنيدن صداى دختر براى پسر، در صورتى كه قصد لذّت بردن و خوش آمدن در كار

نباشد، اشكالى ندارد. در عين حال، بر اساس همان اصلِ «روابط حدّاقل» ، مادام كه ضرورتى در كار نباشد، ترك آن، عاقلانه تر است. براى دختر، شايسته نيست كه در سخن گفتن با پسرى، صداى خود را نازك كند و به نحوى با عشوه و ناز ، سخن بگويد. خداى متعال در قرآن، به زنان مى فرمايد: در حرف زدن، صدا را نازك و مهيّج نكنيد كه موجب طمع بيماردلان مى گردد . 1 امام على عليه السلام نيز مى فرمود: به دختران جوان، سلام نمى كنم كه مبادا پاسخ آنها دلم را به لغزش افكند. 2 -------

1.سوره احزاب، آيه 32 . 2.الكافى، ج 2، ص 648 .

ه . در رفتار

احتياط ها و توصيه هاى دين مبين اسلام، مبنى بر فاصله گرفتن دختران و پسران نامحرم از يكديگر، صرفا به خاطر حفظ سلامت روحى اجتماع و پاكى خانواده و عزّت و شرف و تعالى آحاد شهروندان است تا حتى براى لحظه اى، فكر آلوده به ذهن پسر و دختر عفيف، راه نيابد و افكار آنها مشغول به مسائلى كه وقت آن نرسيده است، نشود. روح جوان، فوق العاده تحريك پذير است. اشتباه است كه گمان كنيم

تحريك پذيرى روح انسان، محدود به حدّ خاصى است و پس از آن، آرام مى گيرد. همان قدر كه انسان از رسيدن به جاه و مقام و ثروتْ سير نمى شود، در ميل جنسى(سِكس) نيز چنين است. در محيط هاى آزاد و باز، هيچ پسرى از تصاحب زيبارويان و هيچ دخترى از متوجّه كردن پسران به خود و تصاحب قلب آنان سير نمى شود. از طرفى، هوس، در هيچ نقطه اى

توقّف نمى كند و تقاضاى نامحدود انسان، خواه ناخواه، انجام ناشدنى است و امكان برآوردن همه خواسته ها هيچ گاه براى بشر، ميسّر نيست. دست نيافتن به آرزوها و هوس ها، در جاى خود، به اختلالات روحى و بيمارى هاى روانى منجر مى گردد. به محيط هايى كه بى بند و بارى در آنها زياد است، بنگريد. خواهيد ديد كه در آن محيط ها، آمار بيمارى هاى روانى و مشكلات روحى، بالاست. شايد مهم ترين علّت، همين آزادى جنسى و تحريك هاى فراوان روانى است كه به وسيله عكس ها، مجلّات، فيلم ها و سى دى ها و محافل مختلط تفريحى و حتّى در كوچه و خيابان و تبليغات كالاها و مُدها و... دامن زده مى شود و غالبا بى پاسخ مى مانَد ؛ چرا كه تخليه جسم و روان از اين هيجانات فزاينده، عملاً ممكن نيست و بدين ترتيب، پيرى زودرس و روان پريشى و اختلالات روحى ديگر، پيامدهاى طبيعى آن فضا هستند.

چرا دخترها بيشتر بايد خود را بپوشانند؟

يافته هاى روان شناسى نشان مى دهند كه توسّل به خودنمايى و خودآرايى، بيشتر در بين دخترانْ رواج دارد. همچنين تجربه بشرى نشان مى دهد كه در تصاحب قلب ها، پسر، شكار است و دختر، شكارچى! همچنان كه در تصاحب جسم و وجود مادّى، دختر، شكار است و پسر، شكارچى! ميل دختر به خودآرايى، از اين حسّ شكارچى گرى او ناشى مى شود كه خداوند براى هدف متعالى «پيوند همسرى» در طبيعت و سرشت او نهاده است. كمتر اتفاق افتاده است كه پسرها ، لباس هاى بدن نما و آرايش هاى تحريك كننده به كار ببرند. بعضى از دخترها ، بيشتر

به حكم طبيعت خاص خود، مى خواهند دلبرى كنند و پسرها را دلباخته خود سازند. اين ويژگى، البته فرصت تفكّر و انتخاب عاقلانه را از طرفين مى گيرد. بنا بر اين ، مى توان گفت كه انحراف برهنگى، از انحراف هاى مخصوص دختران يا غالب در آنهاست و لذا دستور پوشش هم براى آنان و به اقتضاى طبيعت لطيف آنان، سختگيرانه تر است. كسانى گفته اند كه اگر پسران و دخترانْ آزاد باشند، اشباع مى شوند و عطش آنها كمتر مى شود ؛ امّا تجربه جوامع گوناگون، نشان داده است كه اين چنين نيست. مگر چشم چرانى ها و روابط غير قانونى و خشونت عليه زنان و ناامنى فضاهاى اجتماعى براى دختران و... در جوامع آزاد غربى، كمتر شده است؟ جسم سالم و روح زيبا و شخصيّت مطلوب اجتماعى، گوهرها و سرمايه هاى دخترها و پسرهاى جوان اند. كدام انسان خردمندى ، بهترين سرمايه هاى خويش را در معرض استفاده هر كس و ناكس قرار مى دهد؟ علّتِ بيشتر بودن پوشش قانونى دخترها در جامعه و فرهنگ ما، منع كامجويى جنسى از آنان است كه قطعا به دوام بيشتر كانون خانواده و صميميت و محبّت و دلبستگى بيشتر آنها در زندگى مشترك آينده شان خواهد انجاميد. دختر و پسرى كه قبل از ازدواج، عفيفانه تر زيسته اند و ازدواجشان نخستين تجربه آنها در هرگونه رابطه جنسى است، خوش بخت تر زندگى مى كنند. پس در واقع، دختران، با رعايت حدود پوشش، به سلامت زندگى آينده و سالم تر ماندن همسر آينده خود، كمك كرده اند و البته چنين خويشتندارى و عفافى از سوى پسران نيز

تضمين خوبى براى زندگى آينده خود آنهاست. شايد يكى از علّت هايى كه جوانان امروز در جوامع غربى از ازدواج، گريزان اند ، همين باشد ؛ زيرا آنان ازدواج را براى خود، يك محدوديت مى دانند و اكثر كامجويى هاى آنها در غير محيط خانواده و در غير چارچوب رسمى و در جريان معاشرت هاى آزاد و در محيط هايى غير از خانه انجام مى پذيرد. طبيعى است كه براى چنين كسانى، ازدواج، آغاز محروميت است. برخلاف فرهنگ اسلامى كه در آن، ازدواج جوانان، پايان محروميّت و آغاز يك زندگى نوين و نيز كانون محبّت و فضايى براى كمالجويى و پيشرفتِ دوشادوش است. براى رسيدن به چنين سعادتى است كه اسلام، به صورتى جدّى، مسلمانان را از دوستى با جنس مخالف، نهى مى كند.

آيا پوشش دختران، مانع رشد آنها نيست؟

پوشش مطلوب اسلام (بدون آن كه بر نوع خاصّى از پوشش، اصرار بورزيم)، براى دختر، مانع هيچ گونه فعاليت فرهنگى و يا اجتماعى و اقتصادى و سياسى نيست. آنچه مانع فعاليت ها و موجب به هم ريختگى جامعه و فلج شدن نيروهاى فعال اجتماع مى گردد، آلوده شدن محيط كار و تحصيل و...، با آزاد گذاشتن لذّتجويى ها و چشم چرانى هاى مردان و ميدان دادن به عشوه گرى ها و خودنمايى هاى دخترها در محيط عمومى است. اگر در محيط دانشگاه، دخترها ، بدن خود را بپوشانند و هيچ گونه آرايشى نداشته باشند، بهتر درس مى خوانند، فكر مى كنند و به سخن استادْ گوش مى دهند، يا وقتى كه در كنار هر پسرى يك دختر آرايش كرده و با وضع نامتناسب (با كلاس و درس)، نشسته باشد؟ انصافا كدام

روش، التهاب را در دخترها و پسرها ، كاهش مى دهد و به نفع آنهاست؟ عقل، كدام را تصديق مى كند؟ آيا اگر پسرهاى ما در خيابان و كوچه و بازار و مدرسه و اداره و كارخانه و... با رفتارهاى فريبنده و سخنان و وعده هاى شعارگونه و غير واقعى، دائما در صدد يافتن دخترهاى پاك و ساده و صميمى جامعه باشند و هر بار، با فرو نشستن عشق هاى سطحى و خامشان ، به ديگرى رو كنند، آرامش و امنيّتى براى دختران ما خواهد ماند؟ به تجربه ثابت شده است كه هر محيطى كه در آن، رفت و آمد و آميزش كمترى ميان دو جنس بوده و پوشش صحيح و حريم خصوصى افراد رعايت شده، در آن جا، پسرها و دخترها هم احساس آرامش بيشترى داشته اند و در كار و تحصيل، موفّق تر بوده اند.

عفاف، مصونيت است

تقريبا در تمامى فرهنگ ها و جوامع، دختر، هر اندازه متين تر و با وقارتر و عفيف تر حركت كند و خود را پوشيده تر نگه دارد و كمتر در معرض تماشاى بيگانگان قرار گيرد، بيشتر مورد احترام و ارزش پسر است. حتى افراد بى بند و بار هم هنگامى كه سر عقل مى آيند و مى خواهند تشكيل خانواده بدهند، براى گزينش همسر، به دنبال دخترى پاك و عفيف _ كه تا قبل از آن با هيچ پسرى رابطه نداشته باشد _ مى گردند. اصولاً افراد پاك و عفيف كه به خويشتندارى شناخته شده اند، از دسترس آزاد افراد منحرف و آلوده، به دورند. قرآن مى فرمايد : رعايت حريم عفاف [در روابط اجتماعى] از سوى زنان،

براى اين است كه به عفاف و پاكى ، شناخته شوند و از آزار و اذيت بيماردلان، به دور باشند. 1 خودنمايى يا عرضه كردن خود به نامحرمان، از عزّت و شُكوه دختران مى كاهد و علاوه بر آن كه زمينه را براى نفوذ افراد آلوده و ارتباط با آنان فراهم مى سازد ، پسران جوان را _ كه بايد مظهر اراده و فعاليت و شجاعت و مردانگى و تصميم باشند _ ، به افرادى هوسباز، چشم چران و لوده و بى اراده و ضعيف، تبديل مى كند. البته اگر دخترها در روابط اجتماعى خود و در اجتماعات عمومى ، لباس ساده بپوشند، كفش ساده به پا كنند و با چادر يا مانتو و روسرى مناسب به مدرسه و دانشگاه بروند، قطعا خودشان هم آرامش روانىِ بيشترى خواهند داشت و بهتر درس مى خوانند. چه قدر خوب است كه دختر جوان مسلمان، در اجتماع، آن چنان رفتار كند كه نشانه هاى عفاف و وقار و سنگينى و پاكى ، از ظاهر او هويدا باشد و به اين صفات، شناخته شود. تنها در اين صورت است كه بيماردلان (كه به دنبال شكار مى گردند) از او مأيوس مى شوند. اين، تقريبا يك اصل هميشگى است كه پسران ولگرد، به دنبال دخترهاى جِلف و سبك و خودنما مى گردند. اين گونه دخترها ، گويى وضع لباس و

--------

1.سوره احزاب، آيه 59 .

عفّت در انديشه ، گفتار و رفتار / حسن عرفان

اشاره

0 ساكنان حرم ستر و عفاف ملكوت با من راه نشين ، باده مستانه زدند . 0 حافظ از كاوش در واژه هاى : عفّت ، تَعَفُّفْ ، عَفاف و استعفاف ، معانى : پرده پوشى

، پرواپيشگى ، پاك دامنى ، پارسايى و بلندطبعى برداشت مى شود . 1 عفّت ، جلوه ها و قلمروهاى گوناگونى دارد كه ما مى توانيم همه آنها را در سه بخش گردآوريم : 2 1 . عفّت در انديشه ؛ 2 . عفّت در گفتار ؛ 3 . عفّت در رفتار . 3

-------------

1.لسان العرب ، ج 9 ، ص 253 ؛ قاموس قرآن ، ج 5 ، ص18 ؛منتخب اللغات ، ص 341 . گفتنى است : «عَفاف» (به فتح عين) در اين معنا كاربرد دارد و تلفظ آن با كسره در اين معنا غلط است . عِفاف (به كسر عين) به معناى «دارو»ست . (منتخب اللغات ، ص359) . براى تحقيق بيشتر رجوع كنيد به : الكافى ، ج 3 ، ص 125 و 126 ؛ شرح ابن ابى الحديد ، ج 20 ، ص 241 ؛ وسائل الشيعة ، ج 11 ، ص 197 ؛ اخلاق ناصرى ، ص 74 ؛ الأسفار ، ج 2 ، ص 38 . 2.عفّت ، ويژه جنس زن نيست . اين ارزش و روش ، فراگير است . 3.از خانواده «عفّت» چهار واژه در قرآن كريم به كار رفته است : سوره بقره ، آيه 273 ؛ سوره نساء ، آيه 6 ؛ سوره نور ، آيه 32 و 60 .

عفّت در انديشه

ز روز گذر كردن ، انديشه كن پرستيدن دادگر پيشه كن . 0 فردوسى انسان ، تفكّرپيشه و انديشه گر است . انديشه ورزى ، زمينه مى خواهد . هر طرح ، رويداد و مسئله شايسته يا ناشايستى مى تواند موضوع تفكّر قرار گيرد

. بى شك ، انديشه ورزى در راستاى سامان يابى ، بازتابى نيكو خواهد داشت و انديشيدن در مجال هاى ناروا ، پيامدهاى نامطلوبى را به بار خواهد آورد . عفّت در انديشه ، يعنى دورداشت فكر از عرصه هاى ناهنجار و آلوده . امام على عليه السلام مى فرمود : كسى كه بسيار درباره گناهان بينديشد ، بزهكارى ها ، او را به خويش فرا مى خوانند . 1 حضرت عيسى عليه السلام به حواريون گفت : بى شك ، موسى به شما فرمان داد كه زنا نكنيد و من فرمان مى دهم كه با خويش در انديشه و پندارِ زنا نباشيد، چه برسد به اين كه زنا كنيد. 2 و به قول حافظ : 0 گر مريد راه عشقى ، فكر بدنامى مكن شيخ صنعان ، خرقه رهن خانه خمّار داشت .

-----------

1.غرر الحكم ، ج 5 ، ص 321 . 2.وسائل الشيعة ، ج 14 ، ص 240 ؛ الكافى ، ج 5 ، ص 542 .

عفّت در گفتار

دين زندگى آموز اسلام ، براى گفتار و گفتگو ، سازوكارى سعادت آفرين ارائه كرده است . قرآن كريم ، وصف هاى گوناگونى را براى گفتارهاى متفاوتْ بيان كرده است ، مثل : گفتار «معروف» 1 : شايسته ، گفتار «حسن» 2 : نيكو ، گفتار «احسن» 3 : نيكوتر ، سخن «لَيِّن» 4 : نرم و ملايم ، كلام «بليغ» 5 : رسا و پيراسته ، گفتار «سديد» 6 : محكم و استوار، قول «كريم» 7 : سخن ارجمند . در عرصه عفّت گفتار ، سه موضوع را بايد كاويد : «آهنگ صدا» ،

«كيفيت القا» و «درونْ مايه سخن» .

-----------

ر.ك: سوره محمّد ، آيه 21 ؛ سوره بقره ، آيه 235؛ سوره نساء ، آيه 5 ؛ سوره احزاب ، آيه 32 . 2.ر.ك : سوره نحل ، آيه 125 ؛ سوره احزاب ، آيه 32 . 3.ر.ك: سوره نحل ، آيه 125 . 4.ر.ك : سوره طه ، آيه 44 . 5.ر.ك : سوره نساء ، آيه 63 . 6.ر.ك : سوره نساء ، آيه 9 ؛ سوره احزاب ، آيه 70 . 7.ر.ك : سوره اسراء ، آيه 23 .

الف . آهنگ و آواى سخن

در اخلاق و فرهنگ اسلامى ، به كوتاه يا بلند بودن آوا و آهنگ صدا توجّه شده است و رعايت ادب و عفّت در آن را جزء جلوه هاى برين اخلاق اسلامى دانسته اند . لقمان حكيم به پسرش درباره كوتاه كردن صدا مى گويد : و از صداى خود بكاه (و هرگز فرياد مزن) كه زشت ترينِ صداها صداى درازگوشان است . 8 و خداوند متعال مى فرمايد : آهنگ صدايتان را فراتر از آهنگ صداى پيامبر ، قرار ندهيد . 9 در حديثى آمده است : صدايت را فراتر از صداى پدر و مادرت نَبَر . 10

------------

8.سوره لقمان ، آيه 19 . 9.سوره حجرات ، آيه 10 . 10.بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 40 .

-------------

امام سجّاد عليه السلام در نيايش خويش گفته است : خدايا! صدايم را در پيشگاه پدر و مادرم آرام و فرودآمده قرار ده . 1 بى ترديد ، فرياد زدن ، بلند سخن گفتن و جيغ كشيدن ، فرارفتن از نخستين جلوه عفّت در گفتار است . البتّه

بايد به اين استثنا اشاره كنم كه قرآن كريم مى فرمايد : خداوند ، بانگ برداشتن به بد زبانى را دوست ندارد ، مگر [از] كسى كه بر او ستم رفته باشد و خدا شنواى داناست . 2 و به قول سعدى : 0 سخن به لطف و كرم با درشتخوى مگوى كه زنگ خورده نگردد به نرمِ سوهان ، پاك! 0 سعدى

-------------

1.صحيفه سجّاديه ، دعاى 24 . 2.سوره نساء ، آيه 148

ب . كيفيّت القا

شيوه القاى سخن نيز متفاوت است . گاه سخن با نرمى و عطوفت و گاه با خشم و خشونت و گاه با وقار و تكريم و گاه با ناز و عشوه عرضه مى شود . سخن گفتنِ نازآلود و عشوه آميز با نامحرمان ، بى ترديد ، يكى از نمادهاى بى عفّتى در گفتار است . خداى برين به زنان پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد : گر سَرِ پروا داريد ، پس به ناز ، سخن مگوييد تا آن كسى كه در دلش بيمارى است ، طمع نورزد . 3

-----------

3.سوره احزاب ، آيه 32 .

ج . درونْ مايه سخن

پس از بازشناسى آهنگ و آواى سخن و شيوه القاى آن ، به بررسى درونْ مايه و محتواى سخن مى پردازيم . هر واژه ، نماد معنا يا معناهايى است . برخى از معانى ، خوشايند و دلرُباست و بعضى ناخوشايند و دلگير . عفّت واژه ها را بيشتر با درونْ مايه و محتواى آنها مى توان سنجيد . علّت پديد آمدن بسيارى از كنايه ها در ادبيّات جهان و در فرهنگ اسلامى ، پاسدارى از «عفّت ادبى» بوده است . قرآن كريم _ كه تبلور عفّت سخن است _ ، براى معانى ناخوشايند ، پيوسته كنايه به كار گرفته است . 1 امروز يكى از چالش هاى بزرگ در فرهنگ جهانى ، اين است كه قسمتى از ادبيات جهان با «عفّت بيان» فاصله گرفته است . ننگين ترين واژه ها عرصه نگارش را گندآلود ساخته اند . فرهنگ برين و شوكت آفرين اسلام ، براى حراست از عفّت كلام و گفتار ، با سخنانى كه

از حريم عفّت دور است ، به مبارزه برخاسته است . اكنون نگاه شما را به پاره اى از آن دستورها مى سپارم . پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد : هر كس با زنى كه همسرش نباشد (نامحرم باشد) شوخى كند ، خداوند ، براى هر واژه اى كه در دنيا بر زبان رانده است ، هزار سال ، او را زندان خواهد كرد . 2

---------

1.ر.ك : الإتقان فى علوم القرآن ، ج 3 ، ص 159 _ 161 . 2.وسائل الشيعة ، ج 14 ، ص 144 _ 143 . نامه هاى عاشقانه و تماس هاى بى ضابطه تلفنى و اينترنتى را نيز بايد در همين قلمرو ، ارزيابى كرد . اين نامه ها سندهاى مكتوب و ماندگار بى پروايى و ناپارسايى است . بسيارى از دخترها و پسرهايى كه پيش از ازدواج يا پس از ازدواج داراى چنين ارتباطاتى بوده اند ، دچار تنش ها و چالش هاى سخت خانوادگى شده اند و طلاق ها ، بدبينى ها و درگيرى ها ، زندگى آنان را آشفته و تيره ساخته است .

--------

در روايات آمده است : نبايد زيبايى هاى زنى را براى مردى وصف كرد تا او فريفته و شيفته گردد و به بزهكارى بيفتند . 1 و باز در روايات آمده است : زن نبايد كارها و رازهاى جنسى خود با همسرش را براى زن ديگرى حكايت كند . 2 درس آموزتر ، اين كه قرآن كريم ، مناعت نفس بينوايانى را كه با درخواست ها ، خواهش ها و دريوزه گرى ها ، آبرو و عزّت نفس خويش

را قربانىِ داده هاى اغنيا نمى كنند، پديده «عفّت» دانسته است . آنان زخمه هاى دردناك فقر را بر جان خويش برمى تابند و لب به تمنّا نمى گشايند . اينان عفّت كلام دارند و معتقدند كه اين درخواست هاى عاجزانه ، به حريم عفاف آنان آسيب مى زند . چنان از عفاف ، لب بر هم نهاده اند كه بى خبران مى پندارند آنان ثروتمندند . 3 و امير مؤمنان عليه السلام فرمود : عفاف ، زينت فقر است . 4 حكايت نكردن فقر ، نگفتن قصّه غصه هاى نادارى ، بيان نكردن نيازها و

---------------

1.وسائل الشيعة ، ج 14 ، ص 143 . 2.أمالى الصدوق ، ص 423 ؛ بحار الأنوار ، ج 76 ، ص 329 ؛ ينابيع الحكمة ، ج 5 ، ص 125 . 3.سوره بقره ، آيه 273 . 4.نهج البلاغة ، حكمت 68 .

-------------

دم فروبستن از درخواست ها ، زيور فقر و نوعى از عفّت در سخن است . ستيز اخلاق اسلامى با : اهانت ، تحقير ، مسخره كردن ، نام بد نهادن بر ديگران ، آزردن ديگران با طعن و كنايه ، فحش ، اشاعه فحشا ، و . . . براى پاسداشت عفّت در سخن است . 1

--------------

1.ر.ك : وسائل الشيعة ، ج 11 ، ص 327 و 329 .

عفّت در رفتار

پَرواپيشگى در رفتار و عفاف گرايى در كردار ، عرصه هاى گوناگون زندگى فردى و اجتماعى را فرا مى گيرد ، مانند عفّت در پوشش ، يعنى گزينش جامه اى كه با هويّت دينى ، هنجارهاى اخلاقى ، شخصيت والاى انسانى و ارزش هاى متعالى اجتماعى

، سازگار باشد و حوزه ارتباط هاى انسانى را به نمايشگاهى از جلوه هاى بدنى و دوخت و دوز مُدگرايانه تبديل نكند ؛ عرصه هاى فرهنگى ، اقتصادى و سياسى را جلوه گاه عريان نمايى هاى هوس انگيز و خردسوز نگرداند و به جاى تجلّى عقلانيت و دين ورزى و اخلاق پيشگى و انسانيّت ، «حيوانيّت لجام گسيخته» را به ميدان نياورَد . مسئله «حجاب» در دين اسلام ، همان عفّت در پوشش است . يكى ديگر از ابعاد عفّتِ رفتارى ، «عفّت جنسى» است . عفّت جنسى در فرهنگ اسلامى داراى جلوه هاى زيرين است : 1 . پرهيز از نگاه آلوده ؛ 2 2 . خلوت نكردن با نامَحرم ؛ 3 3 . تماس بدنى نداشتن با نامَحرم ؛ 4 ---------------- 2.ر. ك : سوره نور ، آيه 31 . 3.در كتب حديثى ، بابى هست با عنوان : «مجاز نبودن خلوت كردن مرد و زن نامحرم». ر.ك: وسائل الشيعة ، ج 14 ، ص 133 ؛ فروع الكافى ، ج 2 ، ص 64 ؛ مكارم الأخلاق ، ص 121 . 4.ر. ك : وسائل الشيعة ، ج 14 ، ص 142 ؛ كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 197 .

----------------

4 . پرهيز از خود ارضايى و آميزش نامشروع ؛ 1 5 . نداشتن تجلّى تحريك آميز در مجامع ؛ 2 6 . واسطه نشدن براى فحشا ؛ 3 7 . گريز از عوامل تحريك آميز . 4 همه اين پرهيزها در روايات به عنوان عفّت «فَرْج» (اندام هاى جنسى) يعنى «پاك دامنى» آمده است . يكى ديگر از

جلوه هاى عملى عفّت در فرهنگ اسلامى ، عفّتِ اقتصادى است كه در روايات از آن به عفّت «بطن» (شكم) تعبير شده است . 5

-------------

1.وسائل الشيعة ، ج 14 ، ص 242 . 2.ر.ك : وسائل الشيعة ، ج 14 ، ص 134 ؛ فروع الكافى ، ج 2 ، ص 64 ؛ سوره نور ، آيه 31 . 3.وسائل الشيعة ، ج 14 ، ص 135 ؛ فروع الكافى ، ج 2 ، ص 64 . 4.وسائل الشيعة ، ج 14 ، ص 143 و ص 171 ؛ كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 140 ؛ وسائل الشيعة ، ج 14 ، ص 173 و 174 . عوامل تحريك ، مثل گوش فرادادن به صداى تحريك آميز زنان ، خفتن در يك بستر و به زنان جوان سلام كردن ، و... . 5.وسائل الشيعة ، ج 11 ، ص 197 _ 198 .

روند بى عفّتى رفتارى

اشاره

امروز فاجعه بى عفّتى ، چونان اُختاپوس بر بنيادهاى زندگى غربى ، چنگ انداخته است و فرهنگ برهنگى ، ديوآسا ارزش ها را مى بلعد و سعادت ها را به كام مى گيرد . فرهنگ برهنگى و بى عفّتى ، در چهار حوزه زندگى غربى ، سايه گسترده است

1 . حوزه ادبيات

پس از رُنسانس 6 و گسترش رمان نويسى ، رُمان هاى جنسى كه بى پروايى قلمى و ادبى نويسندگان هرزه گرا و ياوه گستر را جلوه مى داد ، به بازار كتاب ، راه يافت و پى در پى ترجمه شد . امروزه ، فيلم ها و ترانه هاى هرزه گستر را هم بر اين مجموعه بيفزاييد .

----------

6.رُنسانس ، به نهضت علمى ، ادبى و هنرى اروپا در قرن پانزدهم و شانزدهم ميلادى گفته مى شود كه به استبداد هزار ساله كليسا بر جهان غرب ، خاتمه داد .

2 . حوزه هنر

هنرهاى نمايشى و تجسّمى و تصويرى (مثل تئاتر و مجسمه سازى و نقاشى) با عريان گرايى همراه شد و جشن ها و جشنواره هاى هنرى ، سوگ نامه عفّت هاى برين انسانى گشت. شگفتْ اين كه تصوير حضرت مريم عليهاالسلام را نيز با سينه ناپوشيده نقّاشى كردند! 1

----------

1.قرآن كريم ، برهنگى را يكى از ويژگى هاى جاهليت كهن مى داند و مى فرمايد : چونان زنان در جاهليت نخستين ، خودنمايى نكنيد و زيبايى ها و زيورهاى خود را به نمايش نگذاريد (سوره احزاب ، آيه 33). به قول ملا اسماعيل سبزوارى : «چهار قشر از برهنگى شرم نداشته اند: 1 . حيوانات ، 2 . كودكان ، 3 . انسان هاى جاهل و وحشى كهن ، 4 . برخى انسان هاى مدّعى ترقى و تجدّد». چارلى چاپلين ، هنرپيشه معروف به دخترش مى نويسد : «برهنگى ، بيمارى عصر ماست . من پيرمردم و شايد حرف هاى خنده آور بزنم ؛ امّا به گمان من ، تن عريان تو بايد از آنِ كسى باشد كه

روح عريانش را دوست مى دارى . ابدا بد نيست اگر انديشه تو در اين باره ، مال ده سال پيش يعنى مال دوران پوشيدگى باشد . نترس! اين ده سال ، تو را پير نخواهد كرد . به هر حال ، اميدوارم تو آخرين كسى باشى كه تبعه جزيره لختى ها مى شود» . (نقل از مقدّمه استاد مطهّرى بر كتاب مسئله حجاب)

3 . حوزه ورزش

اكنون در جهان ، چند گونه ورزش متداول است : ورزش هاى شرقى (مانند كُشتى باستانى و كِريكِت و شطرنج) و ورزش هاى غربى (مثل فوتبال ، بسكتبال ، ژيمناستيك ، كشتى فرنگى و ... ) . يكى از ويژگى هاى برخى از ورزش هاى غربى ، عريان نمايى و نمايش ناهنجار اندام هاى بدن و بى عفّتى بارز است كه در نقد فرهنگ غرب بايد به آن پرداخت .

4 . حوزه معمارى

در معمارى سنّتى ، حجاب هاى ساختارى بسيارى وجود داشت . در بسيارى از خانه هاى سنّتى ايران ، دو بخش درونى و بيرونى بود . قسمت بيرونى ، براى آمد و شد ميهمان ها و غريبه ها فراهم مى گشت و قسمت درونى، سراى آسايش محارم و اهل خانه بود . بر در خانه ها ، دو كوبه متمايز قرار داشت : يكى از كوبه ها ويژه مردان و ديگرى مخصوص زنان بود . هر كوبه ، صداى خاصّى داشت كه با آن ، مرد بودن يا زن بودن كوبنده در ، مشخص مى گشت و اهل خانه مى فهميدند زن ، پشت در است يا مرد و بر همين اساس ، يا مرد براى گشودن در مى رفت يا زن ؛ امّا پس از راه يافتن فرهنگ برهنگى به ادبيّات ، هنر و ورزش غربى ها ، معمارى غربى نيز نماد بى عفّتى گشت . در ابتدا ساختمان ها به گونه اى طرّاحى شدند كه به جاى ديوار از نرده هاى آهنين بهره مى بردند . اندك اندك ، معمارى برهنگى به درون خانه ها كشيده شد . ابتدا آشپزخانه ها بدون در

و دروازه يا به اصطلاح «اوپن» شد و سپس ديوارهاى حمّام و اتاق هاى ديگر ، بلعيده و يا به شيشه تبديل شد . اساسا آپارتمان سازى، با راهروها و آسانسورهاى تنگ و مشترك، پنجره هاى مُشرف به هم و اين گونه اختلاط هاى ناگزير ، از حيا و عفاف مى كاهد . 1

----------

1.مى بينيد كه عفّت ، عرصه هاى گوناگون زندگى را فرا مى گيرد . قرآن كريم ، عفّت در راه رفتن را مطرح مى كند . زن ها در زمان قديم ، خلخال به پا مى كردند . خلخال ، يك آويزه زينتى بوده است و هنگام راه رفتن، آهنگ گوش نواز آن ، دل ها را وسوسه مى كرده است . قرآن كريم مى فرمايد : «و پاهاى خود را [به گونه اى به زمين] نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مى دارند ، معلوم گردد» (سوره نور ، آيه 31) . و داستان راه رفتن عفّتمند دختر حضرت شعيب عليه السلام نيز جالب است : «پس يكى از آن دو زن _ در حالى كه به آزرم ، گام بر مى داشت _ نزد وى آمد» (سوره قصص ، آيه 25) و وقتى مى خواستند به طرف شعيب بروند ، حضرت موسى عليه السلام به آن دختر فرمود : تو از پشت سر من راه بيا كه ما به پشت سر زنان نگاه نمى كنيم (بحار الأنوار ، ج 13 ، ص 32) .

ره آوردهاى عفّت

اشاره

عفّت و خويشتن بانى ، بازتاب هاى شگرف و زندگى سازى دارد . من بر اين باورم كه پژوهندگان مسائل اجتماعى بايد بيشتر به اينها

توجّه كنند .

الف . آرامش روحى

يكى از عوامل روان پريشى و آشفتگى روحى ، نگاه هاى آلوده و ارتباط هاى نامشروع است . اين نگاه هاى هوس آميز ، از يك سو غريزه جنسى را تحريك مى كنند و با تحريك پى در پى غرائز ، روان انسان ، توفان زده مى شود و چراغ عقل آدمى ، چونان شمعى در مسير باد قرار مى گيرد و مشخص است كه چنين شخصى ، ديگر آرامش روانى ندارد و روان پريشى ، رشد و آسايش او را مى بلعد . از سوى ديگر ، تحريك ها و ارتباط هاى نامشروع ، او را دم به دم به گناهان خانمان سوز مى كشاند و ترس از رسوايى ، هراس از قوانين كيفرى و عذاب وجدان ، جان چنين گناه پيشه اى را چونان خوره مى خورد و آشفتگى ها ، اضطراب ها و دهشت هاى او را به اوج مى رساند . عفاف پيشگى، نجات از همه اين اضطراب هاست. امام على عليه السلام مى فرمايد : هر كس نگاهش را از نامحرم فرو بندد ، قلبش آسوده مى گردد . 1 و هم او فرمود : هر كس نگاهش را از نامحرم فرو بندد ، اندوه خوردنش اندك مى شود و از تباه شدن ، آسوده مى گردد . 2

-----------

1.مستدرك الوسائل ، ج 14 ، ص 271 . 2.غررالحكم ، ج 5 ، ص 450 ؛ مستدرك الوسائل ، ج 14 ، ص 271

----------

از سوى ديگر، اين نگاه ها ، عشق هاى هوسى (يعنى داغ و زودگذر) را پديد مى آورند و وقتى سفره اين عشق ها

گسترده شد ، قصّه غصّه ها ، حسدها ، خودكشى ها و ديگركُشى ها آغاز مى گردد . امير مؤمنان عليه السلام مى فرمايد : چه بسا عشق هايى كه از يك نگاه ، پديد آمده اند . 1 يكى از خاطرات به ياد ماندنى من اين خاطره است : در زمان پهلوى ، يك زن هنرپيشه خارجى ، به تهران دعوت شده بود . وقتى به تهران رسيد ، براى اوّلين بار ، زنى چادرى را ديد . بسيار شگفت زده شد و پرسيد : «اين چيست؟». گفتند : «چادر ، حجاب زنان ايرانى است» . به همراهانش گفت كه مى خواهد از ماشين پياده شود و در كنار آن زن قرار گيرد و چادر به سر اندازد . وقتى آن هنرپيشه براى نخستين بار ، چادر به سر گرفت و چونان زنان ايرانى كاملاً خود را در درون چادر قرار داد ، يكى از خبرنگاران از فرصت استفاده كرد و پرسيد : «خانم! اكنون چه احساسى داريد؟» و او پاسخ داد : «احساس آرامش!» . اين پاسخ يك زن هنرپيشه به همه تاريخ ، به همه مُدگرايان ، به همه خودباختگان و به همه غرب خواهان است . و خداى برين مى فرمايد : و چون از زنان [پيامبر] چيزى خواستيد ، از پشت پرده از آنان بخواهيد . اين براى دل هاى شما و دل هاى آنان پاكيزه تر است . 2

--------------

1.غررالحكم ، ج 4 ، ص 549 . در حديث ديگرى نيز آمده است : هر كس نگاهش را آزاد گذارد ، حسرتش انبوه مى گردد (بحار الأنوار ، ج 77

، ص 286) . 2.سوره احزاب ، آيه 53 . و چه زيباست سخن فرانتس فانون ، جامعه شناس بزرگ فرانسوى : «زنى كه بيرون را مى بيند و خود ديده نمى شود ، خود به خود ، محروميتى را بر استعمار تحميل مى كند» . (مغضوبين زمين ، ص 5) و به همين جهت است كه استعمار ، بى عفّتى را صادر مى كند .

ب . سلامت جسمانى

با اين كه در زندگى كنونى بشر ، تا اندازه اى بهداشت و درمان ، رشد يافته است و بهداشت تغذيه ، با پاستوريزه و استرليزه كردن و آفت زدايى و آفت شناسى تا حدّى تأمين گرديده است ، ليكن با شرمندگى بايد اعتراف كنيم هنوز «خوك» كه با روشن ترين سندهاى علمى ، از ناقلان اصلى بيمارى هاى انگلى و بيمارى آفرين است ، در صدر ليست غذايى مردم دنيا قرار دارد . گرچه عرصه زندگى از بز ، ميش ، گاو و شتر تهى گشته است و اين حيوانات دوست داشتنى _ كه توليد كننده بهترين مواد غذايى و پروتئينى هستند _ ، به مناطقى دور از شهرها تبعيد شده اند ، امّا سگ نجس _ كه به اتفاق همه دانشمندان پزشكى، بزاق دهانش و همه وجودش ميكروب زاست _ ، محيط هاى زندگى غربى و غرب گرايان را پُر ساخته است . اكنون ، آلودگى هوا را نيز بر آن بيفزاييد و در تعريف منطقى انسان بگوييد : «انسان ، ماشينى است كه دود مى خورد و آه پس مى دهد» . امّا بهداشت جنسى در دنياى كنونى ، به پايين ترين سطح خود در

تاريخ رسيده است . پاره شدن پرده هاى پروا ، ره آوردهاى خطرساز و زندگى سوزى را به دنبال آورده است و لحظه به لحظه ، بر شمار آلودگى هاى جنسى افزوده مى شود. مرض هاى مقاربتى چون: «سفيليس»، «سوزاك» و «ايدز»، پيوسته قربانى مى گيرند و لذّتجويان نامشروع را به صف مرگ مى سپارند . عفّت گرايى ، بهداشت كامل جنسى را تأمين مى كند . قرآن كريم در يك تعبير بسيار پويا و زندگى آموز ، برخى از عرصه هاى بى عفّتى (مثل همجنس بازى) را اسراف و به هدر رفتن انرژى و نيروى جسمانى مى داند : شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان در مى آميزيد . آرى! شما گروهى اسراف پيشه ايد . 1

-------------

1.سوره اعراف ، آيه 81 .

ج . سلامت اخلاقى

پاس داشتن ارزش هاى اخلاقى ، پارسايى مى خواهد و عفّت پيشگى مى طلبد . وقتى بنيادهاى عفاف فروريخت ، ارزش هاى اخلاقى نيز زندگى را بدرود مى گويند و سر بر آستانه تباهى مى سايند . نگاه هاى آلوده، گام به گام ، ارزش هاى اخلاقى را به كام خود مى كشند . امام على عليه السلام مى فرمايد : كسى كه نگاه هايش عفيف باشد ، اوصاف و اخلاقش نيكو مى گردد . 2 عفاف پيشگى ، حتّى عامل رشد اخلاقى و اوج يابى در سير و سلوك هم مى شود . در حديثى آمده است : چشم از نامحرمان فرو بنديد ، شگفتى ها را خواهيد ديد . 3 امام على عليه السلام فرمود : شخص عفيف ، نزديك است كه فرشته اى از فرشتگان گردد

. 4

-----------

2.ميزان الحكمة، ج 3، ص 2008 . 3.بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 41 . 4.مزد جهادگرِ كشته شده در راه خدا بيشتر نيست از مرد پارسا ؛ كه معصيت كردن ، تواند ، ليكن پارسا بماند و چنان است كه گويى پارسا ، فرشته اى است از فرشته ها (نهج البلاغة ، حكمت 474) .

د . سلامت نسل

نسل سالم ، در خانواده هاى عفيف و كانون هاى شايسته پديد مى آيد . نسل سالم ، نسلى است كه :

1 . از عطوفت زلال و بى كران خانواده ، سرشار باشد ؛ 2 . داراى مشروعيت در پيدايش باشد و از انتساب خويش، دچار ننگ و سرشكستگى نشود ؛ 3 . از آموزشگران و تربيت آموزان دلسوز ، بهره مند باشد ؛ 4 . نيازهاى مادى او تأمين گردد ؛ 5 . نيازهاى فكرى ، روانى ، اعتقادى و تربيتى او برآورده شود . ولى گسترش آزادى هاى جنسى ، نسل بحران زده و نامشروعْ پديد مى آورد ؛ نسلى كه از عطوفت مقدّس خانواده ، محروم است و از انتساب خويش شرمنده مى شود و گرفتار عقده حقارت است . خود را خويشاوند هيچ كس نمى داند و نه پدر دارد ، نه مادر، نه خواهر ، نه برادر . اين تنهايى و غربت و اين بُريدگى و بى پيوندى، چه فاجعه خيز و دهشتناك است ! چنين نسلى ، خيابانى مى شود ، ولگردى مى كند، دست به غارت و دگركُشى مى زند و چون محبّت نديده است، محبت پيشه نمى كند .

ه . پايدارى جمال

لطافت و زيبايى جوانى ، با عفّت پيشگى، پاس داشته مى شود . بى قيد بودن در امور جنسى ، پيرى زودرس و گاه ناتوانى زود هنگام جنسى پديد مى آورد و عفّت پيشگى، جمال و جوانى را پايدارتر مى سازد . امام على عليه السلام فرمود : مصونيت زن، حال او را سرشارتر و جمال او را پايدارتر مى سازد . 1 بنا بر اين ، حجاب

، سنگر حفاظت و حراست زنان است؛ حفاظت لطافت آنان و حراست قداستشان . با چنين روشن انديشى اى ، در مى يابيم كه حجاب،

----------

1.غرر الحكم ، ج 4 ، ص 200

-----------

نه تنها «اسارت» نيست، بلكه نشان «عظمت» است. شما كجا ديده ايد گوجه فرنگى و چغندر و شلغم را در گاوصندوق ، يا موزه بگذارند . هميشه اشياى بسيار قيمتى، در حجاب و حراست قرار مى گيرند . 1

---------

1.قابل توجّه است كه عفاف ، زيبايى شكوهمند معنوى است . جاذبه خردپذير و خداپسند عفّت ، از همه آرايش هاى ظاهرى دلپذيرتر است . از سوى ديگر، حضور ابتذال آميز زنان، باعث مصرف بى رويه و زياد از حدّ مواد شيميايى آرايشى شده است و اين مصرف بى رويه، علاوه بر هزينه هاى كلان اقتصادى ، فرسودگى چهره و پيرى بسيار زودرس را به دنبال داشته است .

و . پايدارى خانواده

خانواده ها _ كه كوچك ترين نهاد جامعه اند _ ، به سلول هاى يك پيكر مى مانند . اگر سلول ها آفت ببينند، تن آدمى بيمار مى گردد . سالم سازى و سامان بخشى خانواده ، بنياد بسيارى از خوش بختى هاى فردى و اجتماعى است . يكى از مهم ترين اصول پايدارى خانواده ، عفّت است . همسران بى بندوبار ، به يكديگر، بدبين و بى اعتمادند . در ميان همسران غيرعفيف، عشق مقدّس زناشويى ، حاكم نيست . همسران بى عفّت ، گاه به فرزندان خويش نيز سوءظن پيدا مى كنند و عطوفت زلال و پاك پدرى را از دست مى دهند .

ز . امنيت اجتماعى

عفاف و عفّتمندى ، از بنيادى ترين عوامل پاسداشت امنيّت اجتماعى است . بى پروايى در نگاه ، ناپارسايى در پوشش و پرده درى در ارتباط هاى جنسى ، امنيت اجتماعى را درگير چالش هاى بزرگ مى كند و آن گاه، تجاوزهاى جنسى _ كه بى شرمانه ترين نوع تجاوز به حقوق و شئون مردم است _ ، اوج مى گيرد و همسردزدى و دخترربايى متداول مى شود و ديگر هيچ كس ،

ذهن، تالار آيينه / محمّد على سلطانى

همه كس ، همه چيز را نمى بيند

شاعر شيرين سخن ما بابا طاهر عريان مى گفت: {0 ز دست ديده و دل ، هر دو فرياد كه هرچه ديده بيند ، دل كند ياد 0} {0 بسازم خنجرى نيشش ز فولاد زنم بر ديده تا دل گردد آزاد . 0} اگر روزى در عالم خيال و يا رؤيا، باباطاهر را ببينيم ، بايد نكته كوچكى به آن بزرگوار يادآورى كنيم كه: نه چنين است كه هرآنچه ديده بيند دل كند ياد ؛ بلكه ديده ها تنها چيزهايى را مى بينند كه دل ، در انديشه و ياد آنهاست و براى همين است كه وقتى «ليلى» ظرف شير «مجنون» را مى شكند، همه در كار ليلى ، خشم و قهر و اعتراض مى بينند؛ ولى مجنون، تجلّى لطف و ميل ليلى را مشاهده مى كند و مى گويد: {0 اگر با ديگرانش بود ميلى چرا ظرف مرا بشكست ليلى؟ 0} چنين است كه همه كس، همه چيز را نمى بيند و هر كسى در چهره يك شى ء، همان چيزى را نمى بيند كه ديگرى مى بيند. به قول آن شاعر: {0 تو مو مى بينى و من پيچش مو

تو ابرو ، من اشارت هاى ابرو . 0}

شايد شما هم چنين تجربه اى را داشته ايد كه مدّت ها در دسترستان چيزهايى بوده كه هيچ گاه ، مورد توجّهتان قرار نگرفته اند و تنها يك حادثه و اتفاق، موجب شده تا به وجود آن شى ءِ در دسترس خود پى ببريد. پس اين گونه نيست كه هرچه در ديدرَس شماست ، آن را مى بينيد، بلكه خودآگاه و يا ناخودآگاه، چيزهايى را مى بينيد و يا كارهايى را انجام مى دهيد كه مى خواهيد و روزى بدان انديشيده ايد. از اين رو ، همه چيز در ذهن، دل، خرد، انديشه و جان شماست. اگر خوبيد و ديگران كارهاى شما را تحسين مى كنند، بدانيد كه در ذهن و ضمير خود، پاك و زلاليد و اگر ديگران ، رفتار و كردارتان را سرزنش مى كنند، آگاه باشيد كه در درون خويش آلوده ايد.

هر كس ، آن گونه زندگى مى كند كه مى انديشد

هر كس آن گونه زندگى مى كند كه مى انديشد. گفتار و رفتار انسان، ميوه هاى تلخ و شيرينِ باغ انديشه او هستند : {0 اى برادر! تو همه انديشه اى مابقى، خود، استخوان و ريشه اى 0} {0 گر بود انديشه ات گل، گلشنى ور بود خارى، تو هيمه گلخنى . 0} بيرون، تنها جايگاه نمودِ نهان شماست. در بيرون، كارها به گونه اى چيده مى شوند كه شما مى انديشيد. بايد نخستْ درون خويش را بپالاييد. به انديشه خود برگرديد و آن را چون كتابى ، پيش رويتان باز كنيد و به خواندن آن بپردازيد. در آن، چه مى بينيد؟ جوان مردى؟ عزّت مدارى؟ راستگويى؟ پاكى؟ خدمت به همنوع؟ درستى؟

و در يك كلام: زيبايى؟ اگر چنين است، عفّتِ انديشه داريد و در رفتار و كردار هم، عفيف خواهيد بود. در جامعه، پى زشتى و پلشتى و گناه نخواهيد رفت. پستى، زبونى، و بى اعتمادى ، به سراغتان نخواهد آمد و رويين تن خواهيد بود و اگر در صفحه هاى انديشه و ورق هاى جانتان سياهى، خيانت، مكر و دغلبازى مى بينيد، رفتارى شايسته را از خود انتظار نبريد. اگر مى خواهيد خوب باشيد، خوب بينديشيد. اگر مى خواهيد سخن زشتى بر زبانتان جارى نشود، در ذهنتان راه را بر زشتى ها ببنديد. اگر مى خواهيد درستكار باشيد، درست بينديشيد. پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : ارزش رفتارها به نيّت ها و تصميم هاست و هر كس ، چيزى را دارد كه اراده كرده است. 1 اگر نيّت خوب و عفيف داشته باشيد، اعمال خوب خواهيد داشت و اگر به نيّت آلوده گرفتار شُديد ، رفتارى آلوده خواهيد داشت. آيا تاكنون ، زندگى شخصيّت هاى مؤثّر تاريخ را خوانده ايد؟ چرا پيامبر اسلام، سال هاى سال پيش از بعثت ، از غوغاى شهر مكّه ، خود را كنار مى كشيد و در درون غارى به انديشه و تأمّل مى پرداخت و چرا او بسيارانديش بود؟ 2 چرا بودا روزهاى خوش زندگى در اشرافيّت را رها كرد و سال هاى سال ، به تفكر و پالايش درون پرداخت؟ چرا همه كسانى كه تحوّلى در مسير سلامت و بهبود جامعه ايجاد كرده اند، ساليان سال ، به تمرين و پرورش انديشه پرداختند؟ آيا جز اين است كه عفّت درون، عفّت برون را مى سازد

و انديشه پاك، رفتار و كردار پاك را به وجود مى آورد؟

-------------

1.دعائم الإسلام، ج 1، ص 4. 2.إرشاد القلوب، ص 112.

انديشه ما ، آينه خوبى ها و بدى هاى ماست

مى گويند: «انديشه ، آيينه اى است كه خوبى ها و زشتى هاى تو را مى نماياند». 3

-----------

3.تنبيه الخواطر ، ص 250 .

عشق، خوب است، اگر ... / حمزه عبدى

اشاره

حامد ، با خود فكر مى كرد كه چرا نسبت به «او» اين قدر علاقه دارد ؟ وقتى فقط چند ساعت از ديدارش با او مى گذشت، دلش به تب و تاب مى افتاد. هر طور بود بايد خودش را به او مى رساند و با او صحبت مى كرد. بارها شده بود كه وسط كلاس از معلّم ، اجازه مى گرفت و به بهانه اى از كلاس بيرون مى آمد و گوشه اى مى نشست و اشعارى از حافظ را زمزمه مى كرد تا كمى آرام مى شد و دوباره به كلاس باز مى گشت. هرچه به مغزش فشار مى آورد، نمى فهميد كه چرا تا اين اندازه ، به او علاقه دارد. مگر او چه ويژگى خاصّى دارد؟ نه زيبايى آن چنانى اى ، نه تحصيلات بالايى و نه...! و حتى آن طور كه انتظار داشت ، به حامد، توجّه هم نمى كرد ؛ امّا حامد، وقتى او را مى ديد، دلش آرام مى گرفت. واقعا اين قضيه ، براى حامد ، يك معمّاى پيچيده اى شده بود. از همه بدتر، همه مى دانستند كه حامد، چه قدر او را دوست دارد؛ اما حامد كه شخص بسيار حسّاسى بود، نمى توانست اين محبّت را بدون تحليل بپذيرد. از طرف ديگر، خودش را سرزنش مى كرد كه اگر مواظب حريم دلم بودم، حالا اين طور اسير اين محبّت نمى شدم. تا اين كه يك روز ، دلش را به دريا

زد و با يكى از معلّم هاى دبيرستانشان مشورت كرد و نظر او را جويا شد. او كه سال ها در سطوح مختلف آموزشى تدريس كرده بود و از اين نمونه ها ، بسيار ديده بود، حرف هاى زيادى براى حامد زد؛ اما مهم ترين حرفش اين بود كه: «مواظب باشيد كه دوستى شما براى خدا باشد». حامد كه بُهت زده شده بود، با حالتى خاص پرسيد: «من اصلاً نمى دانم او را براى چه دوست دارم . آن وقت ، شما مى گوييد دوستى تان براى خدا باشد؟!» . معلّم كه احساس حامد را درك مى كرد، گفت : «ببين! حالا يك روشى يادت مى دهم كه خيلى ساده است و آن اين كه تلاش كن در دوستى تو با او ، مسئله اى كه خلاف اخلاق يا شرع باشد، رخ ندهد، از گناهان بسيار كوچك گرفته تا گناهان بزرگ». حامد، احساس كرد كه اين، راه حلِّ عملى ِ خيلى خوبى است. لااقل تا حدودى مشكل او را حل مى كند؛ اما احساس مى كرد كه بيش از اين بايد بداند. او به خاطر اين كه تا اين اندازه به يك نفر علاقه داشت، به خودش بدبين بود و مخصوصا اين كه احساس مى كرد عواطفش را نمى تواند به خوبى كنترل كند، برايش رنج آور بود. لذا با راهنمايى معلّمش شروع به مطالعه كرد. اولين كتابى كه به حامدْ معرفى شد، كتاب «هنر عشق ورزيدن»، نوشته اِريك فِروم بود. اريك فروم، يكى از روان شناسان مشهور است كه احتمال داشت كتابش بتواند راه گشاى پرسش حامد باشد . او اين كتاب را از

ابتدا تا انتها خواند. يكى از نكات جالب براى حامد، تقسيم پنجگانه عشق از ديدگاه فروم بود: عشق برادرانه، عشق مادرانه، عشق جنسى، عشق به خود و عشق به خدا. سه تا از اين اقسام عشق، مربوط به رابطه انسان با ديگر انسان هاست و حامد بايد آنها را دقيق تر بررسى مى كرد.

عشق برادرانه

اساسى ترين نوع عشق _ كه زمينه همه عشق هاى ديگر را تشكيل مى دهد _ ، عشق برادرانه است و منظور از آن، همان احساس مسئوليت ، دلسوزى، احترام و برادر شمردنِ همه انسان ها و آرزوى بهتر كردن زندگى ديگران است. در اين عشق، استثنايى در كار نيست. در عشق برادرانه ، احساس پيوند با تمام انسان ها وجود دارد : احساس همدردى مشترك! براى اين احساس بايد از كرانه به عمق، نفوذ كنيم و حقيقت انسان ها را ببينيم، نه ظاهر آنها را. 1

------------

1.مقصود از تعبير «برادرانه» در اين بحث، عشق بر اساس انسانيت و معيارهاى انسانى و الهى است. لذا لزوما طرفين عشق، دو مرد نيستند ؛ بلكه يك زن نيز مى تواند به خاطر كرامت هاى انسانى ، مورد محبّت اشخاص ديگر قرار گيرد.

عشق مادرانه

عشق مادرانه، قبول بدون قيد و شرط زندگى كودك و نيازهاى اوست ؛ مسئوليتى كه صد در صد براى ادامه حيات و رشد كودك، لازم است. اين عشق كه در مادر، قوى تر و عميق تر از حس صيانت نفس (حفظ جان) است، در كودك، عشق به زندگى ايجاد مى كند و در او اين احساس را به وجود مى آورد كه: زنده بودن، چه خوب است! اين نوع عشق، نوعى نابرابرى را در دل خود دارد: يكى ، به همه يارى ها نياز دارد و ديگرى ، همه يارى ها را فراهم مى آورد و به سبب همين خاصيتِ نوع پرستانه و فداكارانه است كه عشق مادرانه ، بالاترين نوع عشق و مقدّس ترين پيوند عاطفى به حساب مى آيد . جالبْ اين كه عشق

هاى مادرانه كامل ، تا دوران بزرگ سالى فرزند نيز امتداد مى يابند

عشق جنسى

وجه اشتراك عشق برادرانه و عشق مادرانه ، آن است كه به يك نفر، محدود نمى شود. اگر من برادرم را دوست دارم، تمام برادرهايم را دوست دارم و اگر كودكم را دوست دارم ، تمام كودكانم را دوست دارم ؛ اما عشق جنسى ، درست بر خلاف اينهاست. ماهيت اين عشق، طورى است كه فقط به يك نفر محدود مى شود و عمومى نيست و چه بسا كه فريبكارترين نوع عشق باشد. در وهله اول، اين عشق ، غالبا با احساس شديد گرفتار عشق شدن (يعنى فرو ريختن ناگهانى مانعى كه تا آن لحظه بين دو بيگانه وجود داشته است)، اشتباه مى شود. در حالى كه اين احساس دلبستگى ناگهانى ، طبيعتا عمرش كوتاه است و بعد از اين كه بيگانه اى از نزديك شناخته مى شود، ديگر حجابى باقى نمى ماند و ديگر هيچ نوع نزديكى ناگهانى در كار نيست تا براى رسيدن به آن، كوشش شود. معشوق را به اندازه خودمان مى شناسيم يا شايد بهتر است بگوييم: او را مانند خودمان كم مى شناسيم! اگر تجربه ما از معشوق، عمق بيشترى داشت، يا اگر مى توانستيم بى انتها بودن شخصيت او را درك كنيم، هرگز او تا اين اندازه شناخته شده جلوه نمى كرد. ولى براى اكثر مردم، هستى خود انسان و هستى ديگران ، به زودى كشف مى شود و پايان مى پذيرد. اكثر مردم براى غلبه بر «جدايى» ، درباره زندگى شخصى خود (و از اميدها و اضطراب هاى خود)، صحبت مى كنند؛ جنبه هاى

بچه گانه خود را نشان مى دهند و تلاش مى كنند تا يك علاقه مشترك برقرار كنند. اين مسائل در زندگى اكثر مردم ، به خاطر غلبه بر جدايى انجام مى شود . در اين نوع عشق، به مرور زمان، اين نزديك شدن ها كاهش مى يابد و عاشق، احساس مى كند كه آن كسى كه فكر مى كرد به او نزديك است، نه تنها نزديك نيست، بلكه فرسنگ ها با هم فاصله دارند. در نتيجه ، شخص، هوس مى كند به سراغ بيگانه اى تازه برود و عشقى جديد را تجربه كند و باز اين بيگانه ، بعد از مدتى ، به يك آشناى تكرارى تبديل مى شود و عاشق، هميشه با خود مى گويد: «اين فرد كه اين بار از او خوشم آمده، با قبلى ها فرق مى كند. اين يكى، چيز ديگرى است!» و جنبه هاى فريبنده، اين پندار عاشق را تقويت مى كنند . بسيارى از اوقات، ما متوجّه اين قضايا نيستيم و حال آن كه اين انگيزه هاى ناهشيار، فعال اند، مخصوصا در ابتداى جوانى كه هنوز تجربه اين گونه محبّت ها بسيار اندك است. حال اگر مثلاً دو نفر كه قصد ازدواج دارند، تمام ارتباط خود را براساس اين نوع عشقْ پايه ريزى كنند، بى گمان ، دچار پيامدهاى آن نيز خواهند شد كه نمونه هاى آن را در عشق هاى خيابانى و طلاق هاى وحشتناك بعد ، مى توان ديد. 1

----------------

1.هنر عشق ورزيدن ، اريك فروم، تهران: مرواريد ، 1373 .

رهايى

حامد، احساس كرد بخش عمده اى از پاسخ خود را درباره ماهيت علاقه اش به «او» پيدا

كرده است و برايش جالب بود كه بسيارى از مردم، چگونه خود را فريب مى دهند و بر اميال خود، برچسب هاى مقدّس و پاك مى زنند و حال آن كه اگر عشق هاى خود را ريشه يابى و تحليل كنند، درمى يابند كه چه بسا «خانه از پاىْ بست، ويران است» ! حال، مسئله حامد، اين بود كه چگونه خود را از دام اين دلبستگى شديد و يك طرفه برهاند و آن را به يك رابطه منطقى و سالم تبديل كند. حتما مى توان به عشقى دست يافت كه هم محبّت باشد و هم عقلانيت ، تا انسان از موهبت محبّت نيز محروم نباشد. در اين صورت است كه انسان، ديگر احساس اسير يا گرفتار شدن نسبت به شخص ديگر نمى كند. باز به سراغ معلّمش رفت و از او خواست تا در ادامه راه نيز او را يارى كند. معلّم او هم خيلى خوش حال بود كه حامد تا اين اندازه ، متوجّه مسئله شده است؛ چرا كه معمولاً در سنين جوانى ، آن قدر احساساتْ قوى است كه بسيارى _ مخصوصا اگر گرفتار عشقى هم باشند _ به اين راحتى نمى توانند خود را از ميدان مغناطيسى آن، خارج سازند و آن را تحليل كنند. معلّم حامد ، با تكيه بر تعريفى علمى شروع كرد: «عشق يعنى احساس عاطفى و شناخت و انگيزشى كه بر اساس ارتباط ، مشاركت و حمايت متقابل، ابراز مى شود». 1 معلّم گفت : آقا حامد! اين طور نيست كه ما به يكباره متوجه شويم و احساس كنيم كه: «عجب! گرفتار و اسير محبّت كسى شده ايم»؛

بلكه ارتباط و مشاركت، نقش مهمّى در ايجاد احساس عاطفى دارد. پس يكى از راه هاى جلوگيرى از اين عشق ها (عشق هاى فريبنده يا غير قابل كنترل)، خارج شدن از ميدان مغناطيسى جريان هاى عاطفى بين شخص و موضوع عشق است ، به اين شيوه كه وقتى انسانْ متوجّه شد كه شخصى برايش جذّاب است و اگر احتمالاً اين فرايند ، به همين شكل پيش برود ، به يك عشق غير قابل كنترل تبديل مى شود، در همان ابتداى كار، مهم ترين وظيفه او اين است كه اين حس را «تقويت» نكند؛ چرا كه تقويت هاى مستمر، طبق قانونِ «شرطى شدن»، به يادگيرى مى انجامد ؛ يادگيرى اى كه بعد از استحكام يافتنش، خارج شدن از چنگ آن ، به سادگى ممكن نيست. مهم ترين و ابتدايى ترين نوع تقويت ، نگاه هاى مرتبط با موضوع عشق

----------

1.روان شناسى شخصيت، آلن راس، ترجمه : سياوش جمالفر، ص 275 .

----------

است . لذا اگر انسان از همان ابتدا نگهبان اين دريچه جادويى (چشم) باشد و اجازه ندهد كه آن مهمان ناخوانده (عشق) ، از اين در وارد شود، در اين صورت مى تواند مجالى بيابد تا در اطراف موضوع، فكر كند و موانع موجود را بررسى كند تا در صورت لزوم و امكان و مفيد بودن، اقدام به برقرارى ارتباط نمايد؛ البته ارتباطى به هنجار كه همه شرايط فرهنگى ، اجتماعى و اخلاقى را در آن، در نظر بگيرد. اگر كسى بتواند اين مرحله از كنترل را پشت سر بگذارد، بى شك، مراحل كنترل بعدى ، بسيار آسان تر است. همان طور كه تقويت، مهم ترين عامل

تحكيم اين نوع از يادگيرى (يادگيرى بر اساس عشق) است، پس از يادگيرى و تحكيم آن ، عمل عكس تقويت (يعنى «خاموشى»)، در فرو نشاندن شعله هاى عشق، مفيد است. لذا شخص بايد براى مدّتى تلاش كند تا عوامل تقويت را از مدار روابط خود حذف كند. اگر ديدار و مصاحبت با آن دوست ، برايش «تقويت» محسوب مى شود، تلاش كند كه به مرور، اين ديدارها را به تعويق بيندازد، مخصوصا وقتى كه احساس اجبار در او شكل مى گيرد. اين كار، اگرچه ممكن است ابتدا بسيار سخت باشد، امّا بعد از مدتى ، كم كم عادى مى شود. اين اصل (خاموش ساختنِ تدريجى يك يادگيرى)، در همه يادگيرى هايى كه جنبه اعتياد و عادت در آنها قوى تر است، جارى است.

محبّت عاقلانه

وقتى عنان «محبّت» در دست شخص قرار گيرد، آن وقت ، شخص مى تواند درباره آن، فكر كند و آن را مورد ارزيابى قرار دهد. در اين صورت است كه مى تواند لايه هاى زيرين احساس خود را به سطح تحليل هشيارانه ، نزديك كند و تنها در اين صورت ، شخص مى تواند شرايط را براى يك محبّت پايدار و سالم، مهيّا كند. حامد، پس از شنيدن حرف هاى معلّمش ، اگر چه هنوز هيچ اقدام عملى اى نكرده بود، امّا احساس سبُكىِ غريبى داشت . وى به اندازه اطلاعاتى كه تاكنون از مطالعه و مشاوره به دست آورده بود ، احساس آرامش مى كرد و مى دانست كه تبديل اين اطلاعات به رفتار و عمل، زحمت زيادى دارد. امّا حامد، سؤال ديگرى هم داشت و آن اين بود كه :

چرا علاقه او يك طرفه بود؟ و اين مطلب، بيشتر باعث اذيت او مى شد. لذا اين سؤال، را نيز مطرح كرد تا نظر معلّمش را بشنود. معلّم كه ديگر كاملاً حامد را درك مى كرد، گفت : يكى از روان شناسان به نام استمبرگ، 1 بعد از مدت ها تحقيق و پژوهش، نظريه «مثلث عشق» 2 را مطرح كرد. البته تحقيقات وى بيشتر در بستر فرهنگى غربْ شكل گرفته است . لذا بسيارى از مؤلّفه ها (يا عناصر تأثيرگذار) ، ممكن است در چند و چونِ تحقيق او اثر گذاشته باشند كه در فرهنگ ما يا خنثا (بى تأثير) هستند و يا به شيوه اى ديگر عمل مى كنند (كه خود او هم در بعضى قسمت ها به اين مطلبْ اشاره دارد)؛ اما على رغم اين تفاوت ها ، گاهى به نظر مى رسد بعضى عوامل ، مؤلّفه هايى عام و جهانى و فرافرهنگى هستند. از جمله اين عوامل در حيطه عشق، عامل «تعهّد» 3 و «تعلّق» 4 است.

----------

1.Stemberg. 2.سه رأس اين مثلّث، عبارت اند از: تعهّد ، تعلّق و جذّابيت. 3.commitment. 4.Intimacy.

1. تعلّق

ارتباط و درك متقابل و درك احساس هاى همديگر و احترام گذاشتن به آنها را «تعلّق» مى گويند . دو طرفِ يك عشق پايدار و سالم، اعتماد راسخ دارند كه مى توانند روى يكديگر حساب كنند. لذا عشق آنها يك طرفه نيست كه يك طرف از آتش آن بسوزد و ديگرى ، نه تنها احساس محبّت نكند، بلكه از اين محبّت شديدِ طرف مقابل، احساس رنجش نيز بنمايد. طبق ديدگاه استمبرگ، در روابط عاطفىِ يك طرفه (فاقد عنصر «تعلّق»)، يك

عشق ناقص الخلقه ، در حال متولّد شدن است كه يقينا اگر اصلاح نشود، به مرگ اين رابطه مى انجامد . لذا اگر عاشق بيچاره ، يك ذرّه عقل داشته باشد، در همان ابتداى رابطه بايد تلاش كند اين رابطه را به يك سطح منطقى بياورد. در غير اين صورت، چنان سرش به سنگ خواهد خورد كه هيچ گاه نمى تواند اين شكست عاطفى را فراموش كند؛ رابطه اى كه از همان ابتدا شكل گيرى اش اشتباه بوده است.

2. تعهّد

جنبه شناختىِ (عقلانى) 1 مثلث استمبرگ را «تعهد» ، تشكيل مى دهد . وقتى دو نفر ، درك متقابل داشتند و به لحاظ گرايش هاى ظاهرى هم براى يكديگر جذّاب بودند، عامل ديگرى كه نقش ايفا مى كند، عامل «تعهّد» است. مثلاً اگر دو نفر بخواهند به عنوان دو همسرِ عاشق، يك عمر در كنار هم زندگى كنند، بايد يك حالت «تعهّد» (مسئوليت پذيرى، وفادارى و پاسخگويى) نسبت به يكديگر داشته باشند.

------------

1.جنبه «شناختى» در مقابل جنبه «عاطفى» به كار برده شده است و به ابعاد عقلانى يا فكرى اين رابطه ، اشاره دارد.

-------------

در تعهّد ، سطح معيّنى از تحوّل شخصيتى نياز است كه دو طرف، قبول مسئوليت كنند. بسيارى از كسانى كه دوست دارند ژست عاشق ها را بگيرند و حال آن كه به لحاظ شخصيتى ، به سطح تحوّل لازم براى «تعهّد» نرسيده اند، اينها نيز بايد بدانند كه عشقى بى فرجام يا بدفرجام خواهند داشت؛ 1 چرا كه آنها چند روزى با هم خوش اند و حتى اگر صادقانه به يكديگر وعده بدهند، باز در مقام عمل ، نمى توانند آن را اجرا كنند.

به همين دليل، درصد بالايى از عشق هاى دوره دبيرستان ، از اين نوع اند . لذا مخصوصا دختر خانم ها بايد توجّه داشته باشند تا از برقرار شدن اين نوع ارتباط ها، پرهيز كنند و شكّى نيست كه آسيبى كه به آنها مى رسد، به مراتبْ بيش از پسران است .

----------

1.روان شناسى شخصيت، ص 276 .

رابطه اى غير هَنجارى

حال، حامد مى دانست كه اولاً رابطه عاشقانه، على رغم زيبايى هاى رُمانتيك آن، يك رابطه غير هنجارى محسوب مى شود كه دير يا زود بايد به رابطه اى منطقى و به هنجار تبديل شود، به طورى كه قواى شناختى (عقلانى) شخص بتواند احساسات و هيجاناتِ او را تحت كنترل داشته باشد و اگر دو نفر بخواهند زندگى خوبى داشته باشند يا دو دوست ، بخواهند دوستى پايدارى داشته باشند، چاره اى جز اين ندارند كه يك دوستىِ «به هنجار» داشته باشند. البته آنچه حامد تاكنون دريافته بود، تنها نظر و ديدگاه علم روان شناسى (به عنوان يك علم تجربى) بود و بى شك، علم تجربى ، محدوديت هاى خاص خودش (مثل محدوديت روش تحقيق، ابزار تحقيق و...) را دارد . به همين خاطر، حامد، بسيار علاقه مند بود كه در اوّلين فرصت ، ديدگاه اسلام را نيز بداند و بفهمد كه: آيا روان شناسى با دين، هم عقيده است يا خير؟

دين و عشق

حامد، چند روزى مشغول اين فكر بود و دوست داشت پرونده اين مسئله را زودتر ببندد. يك روز ظهر كه به مسجد رفته بود، تصميم گرفت كه با امام جماعت مسجد ، حاج آقا موسوى، مشورت كند؛ اما ته دلش كمى دلهره داشت. احتمال مى داد كه حاج آقا به محض شنيدن قضيه، با يك «أستغفر الله» و «پناه بر خدا»، همه چيز را خراب كند و آن وقت، ديگر پيش حاج آقا هم خراب شود. بعد با خود گفت: «اين طور كه نمى شود. من هم مثل همه انسان ها ، معصوم كه نيستم ، و از آن مهم تر، وقتى از

خدا پنهان نيست، ديگر از بنده خدا چه باك؟! مگر خدا نگفته است آنچه نمى دانيد، از آگاهان بپرسيد؟!» . هنوز اين فكر، ذهنش را رها نكرده بود كه احساس كرد كنار سجّاده امام جماعتْ نشسته است . _ حاج آقا ببخشيد! سؤالى داشتم. _ بفرماييد. حامد هم شروع كرد و تمام قضيه دوستى تازه اش را از سير تا پياز، نقل كرد. او احساس كرد كه رفتار حاج آقا ، اصلاً با قبل از نقل جريان، فرق نكرده است و علاوه بر احساس احترام ، همدلى و صميميت عجيبى را هم در چهره حاج آقا مشاهده كرد كه به او جسارت بيشترى براى بيان مشكلش مى داد. حاج آقاى موسوى هم پس از تحسين اهتمام حامد به كشف حقيقت، گفت : دين اسلام، دين محبّت است. اين محبّت ، از خدا شروع مى شود و سپس اهل ايمان را هم دربر مى گيرد. بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام اگر خدا كسى را دوست نداشته باشد، به او ايمانْ عطا نمى كند 1 و از طرف ديگر، دوستى مؤمنان با يكديگر، نزد خداى متعال، بسيار ارزشمند است . در حديث بسيار ارزشمندى، رسول خدا مى فرمايد : اهل شهرى كه بين آنها سه مؤمن زندگى مى كردند ، بسيار معصيت خدا انجام دادند . پس خداوند، خطاب به اهل آن شهر گفت كه : اى اهل معصيت! اگر در بين شما چند مؤمن كه به خاطر جلال و عظمت من يكديگر را دوست دارند و با نمازشان زمين و مساجد مرا آباد مى كنند و در سحر به خاطر خوف از من استغفار

مى كنند ، نبودند، حتما عذابم را بر شما نازل مى كردم. 2 در اين حديث ، ارزش دوستى مؤمنان به خاطر خدا برجسته است و اگر كسى همه احاديث محبّت را ارزيابى كند، مشاهده مى كند كه معيار ارزش محبّت در اسلام ، اين است كه محبّت ، در راه رضاى خدا و تقرّب به او باشد.

------------

1.الكافى ، كلينى ، ج 2 ، ص 215. 2.الأمالى، صدوق، ص 166 ؛ علل الشرائع ، صدوق، ج 3، ص 522 .

امّا عشق

عشق، هم در لغت و هم در فرهنگ احاديث ما، به معناى «گذشتن از حدّ محبّت» 3 است ؛ يعنى محبّت افراطى به چيزى يا كسى داشتن. امام صادق عليه السلام در پاسخ مُفَضَّل (صحابى بزرگ ايشان) كه درباره عشق، سؤال كرده بود، فرمود : وقتى قلبى ، از ياد خدا تهى شد، آن گاه ، خداى متعال، محبت غير

------------

3.ر. ك : معجم مقاييس اللغة ، ابن فارس، قم : دفتر تبليغات اسلامى ، 1363 ؛ مجمع البحرين ، طُرَيحى، تهران : موسسه بعثت ، 1373 .

------------

خودش را به او مى چشانَد. 1 پس دوستى در اسلام، با تمام فضيلتى كه دارد، يك امر مستقل در مقابل دوستى خدا نيست. اگر دوستى هاى ما به نافرمانى خدا آميخته نشوند و در نهايت ، به دوستى خدا منجر شوند، در اين صورت است كه دوست داشتن ديگرى ، موجب محبّت خداوند مى شود و ما را در مسير ولايت الهى قرار مى دهد؛ امّا اگر محبّتى ، بخواهد به صورت مستقل و خارج از مسير الهى شكل بگيرد (مخصوصا محبّت نامعقول و افراطى) ، دل

را بيمار مى كند و قدرت تشخيص را از انسان مى گيرد. پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: با اهل عشق، مشورت نكنيد؛ چرا كه آنان را رأيى نيست. دل هايشان سوخته است و انديشه هايشان آشفته و خِردهايشان از دست رفته! 2 و در حديث ديگرى ، امام على عليه السلام مى فرمايد : هر كه عاشق چيزى شود، ديده اش نابينا و دلش بيمار مى شود و در نتيجه ، او با چشمى نادرست مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود. شهوات، عقلش را دريده اند و دنيا دلش را ميرانده است و جانش شيفته دنيا شده است. پس او بنده دنيا و دنياداران است و دنيا به هر طرف كه برود، او نيز در پى آن است و از هيچ موعظه گرى، موعظه نمى پذيرد، در حالى كه مى بيند مرگ ، بى خبر، بعضى را گرفتار ساخته است. 3

----------

1.علل الشرائع ، ج 1 ، ص 140 . 2.الفردوس، شهردار بن شيرويه ، حديث 7389 . 3.نهج البلاغة ، تصحيح: صبحى صالح، خطبه 109 .

-----------

حامد ، رو به حاج آقا موسوى كرد و گفت : «پس، از اين روايات ، مخصوصا از روايت مُفضَّل بر مى آيد كه عشق به غير خدا ، خارج شدن از هنجار اهل ايمان است كه بايد مورد درمان قرار گيرد». آقاى موسوى گفت : من از اين احاديث، همين را مى فهمم؛ مخصوصا كه بعضى از اين احاديث، تصريح زيادى دارند. مثلاً در روايتى ، امام على عليه السلام مى فرمايد : عشق، بيمارى اى است كه اجر و ثوابى ندارد. 1

به علاوه ، هر جا در احاديث از پاداش عشق ، سخن گفته شده ، مقصود ، پاداش عاشقى است كه عشقش را فرو خورده و به دنبال آن نرفته است ؛ يعنى خويشتندارى كرده و عفاف ورزيده تا عشق ، او را به گناه نيندازد . ابن عبّاس مى گويد : پيامبر خدا فرمود : «بهترين هاى امّت من ، كسانى هستند كه چون خداوند به بلا گرفتارشان كند ، پاك دامنى مى ورزند» . گفتند : كدام بلا؟ فرمود : «عشق!» . 2 پس عشق ، اگر با عفافْ همراه نباشد ، بيمارى يا بلايى بى اجر و ثواب است و در عوض ، پيامبر خدا فرمود : هر كه عاشق شود و آن عشق را پنهان بدارد و پاك دامنى پيشه سازد تا از دنيا برود ، شهيد است. 3

--------------

1.شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 260. 2.الفردوس ، حديث 2867 . 3.همان ، حديث 4266 .

هوس، پيامدها و علاج / حمزه كريم خانى

داشتن يا نداشتنِ هوس

به طور كلّى، بسيارى از افراد، نيروى اراده را با هوس، اشتباه مى گيرند و تفاوتى بين آنها قائل نمى شوند. حال اگر بخواهيم به توضيح اين دو بپردازيم و آنها را معنا كنيم، هوس را «ميل (گرايش) غريزىِ سيرى ناپذير» تعريف خواهيم كرد، در حالى كه اراده، «مُلزَم نمودن اختيارى خويشتن به تأمين يك خواسته» است كه پس از تحقّق آن خواسته و يا با انصراف از آن، خاتمه مى يابد. از همين دو تعريف ابتدايى ، برمى آيد كه اوّلاً هوس، به خودىِ خود، منفى نيست و ثانيا به فعليت رسيدن و عملى شدن هر هوسى، نيازمند اراده كردن است. تجربه

بشرى نشان داده است كه ما در زندگى نمى توانيم همه چيز را تنها بر اساس هوس هاى خود پايه ريزى كنيم و نظم و ترتيب ببخشيم. برخى موقعيت هاى دشوار و پيچيده ، به موضوعاتى سواى اميال و هوس هاى ما مرتبط مى شوند. اگر ما از قبول اين اصل مسلّم ، سر باز زنيم، دير يا زود، هوس هاى (تمايلات) خود را با سؤالات بسيارى مواجه خواهيم ديد و طعم تلخ ناكامى ها را خواهيم چشيد. هوسْ داشتن يا نداشتن (به آن مفهومى كه روزانه در محاوره و مكالمه خود به كار مى بريم)، نشانگر هيچ اصلى نيست ، مگر قبول يك موقعيت و فرمان و يا سرباز زدن از يك فرمان و از قبول يك موقعيت . هنگامى كه مى خواهيم كار بخصوصى را انجام دهيم ، مى گوييم: «دلم مى خواهد»، ولى اگر آن كار، باب طبعمان نباشد، مى گوييم: «دلم نمى خواهد». پس هوسِ كارى را داشتن، به مفهوم «قبول» آن كار است و نداشتن هوس يك كار ، به معناى «خوددارى» از انجام دادن آن كار . تبعيّت از احساس ميل و بى ميلى _ كه بهتر است در اين جا از آن، تحت عنوان «هوسبازى» ياد كنيم _ ، در نهايت، از ما آدم هايى تنبل و خَمود مى سازد ؛ چون هرگونه احساسِ شور و نشاط و ابتكار و نيز جرئت و شهامت را از شخص، باز مى ستاند و ميل به تغيير دادنِ خويشتن و جهان را در او مى ميرانَد. انتخاب شيوه زندگى به طريق «هوس»، موجب مى شود تا سقف امكانات خود را پايين

تر و پايين تر بياوريم و شكست آينده خود را سخت تر سازيم. شخصيتى كه تنها به نحوه ارضاى «هوس»هاى خود نظر دارد، با قاعده اى كه خودش ساخته و پرداخته، باعث محدوديت و محكوميت خويش مى شود ؛ يعنى سرانجام به نقطه اى مى رسد كه ديگر جز برآوردن هوس و ميل غريزى، هيچ كارى برايش نمى ماند، در حالى كه انسان، بجز هوس ها يا همان گرايش هاى غريزى (طبيعى)اش _ كه اقتضاى سرشت حيوانى اوست _ ، نيروهاى ديگرى نيز در درون خود دارد (مثل قوّه تعقّل و تفكّر) كه مى تواند به مدد آنها رشد و تعالى و تكامل يابد، حالْ آن كه هوس ها، با فرسوده شدن تن آدمى و به تحليل رفتن قواى فكرى و بدنى او، يا فرسوده مى شوند (مثل : شكمبارگى و ميل جنسى) و يا قوى تر و ريشه دارتر مى شوند ، امّا ابزارهاى خود (قدرت بدنى و قُواى فكرى و حواسّ پنج گانه و...) را از دست مى دهند (مثل : چشم چرانى يا حرص مال)

هوس از ديدگاه دين

از ديدگاه دين، انسان، موجودى است كه عقل و شهوت، در وجودش با هم درآميخته اند ، به گونه اى كه گاهى نيروى عقل، او را به جانب خويش مى كشد و تفكّر و عقل گرايى سرلوحه كارها و برنامه هاى او مى شود و گاهى نيروى شهوت، او را به سمت خود سوق مى دهد و تمايلات و خواسته هاى شهوانى در او فعّال مى گردند. آرى! بشر، چه بخواهد و چه نخواهد، همواره هوس ها و تمايلاتى در وجود خود دارد كه او را

به اين سو و آن سو، سوق مى دهند. آنچه براى يك انسانِ كمالجو مهم است، چگونگى برخورد با اين هوس ها و تمايلات درونى است؛ چرا كه در اثر پيروى نادرست از همه خواسته ها و هوس هايمان، به تدريج، نيروى انديشه و درخشندگى عقل و ايمان در وجودمان رو به خاموشى مى رود و در نهايت، به درجه اى پايين تر از حيوانات، تنزّل خواهيم كرد. قرآن مجيد مى فرمايد: پيروى از هواى نفس مكن ، كه تو را از راه خداوند، منحرف مى كند. 1 در سخنى از امام صادق عليه السلام ، پيروى از هوس ها، «بزرگ ترين دشمن براى مردم» معرفى شده است. 2 بنا بر اين ، با توجّه به آنچه گذشت، نتيجه مى گيريم كه انسانِ طالب كمال و

--------

1.سوره ص، آيه 29 . 2.الكافى، ج 2، ص 335.

---------

سعادت و رشد و تعالى، كاملاً بر هوس ها و خواسته هاى نفسانى خويش، نظارت دارد و در يك كلام، هوشيارانه ، نفس خويش را مديريت و رهبرى مى كند تا در مسير رسيدن به سعادت، خود را از فرو افتادن در درّه هاى تاريكِ خواسته هاى «نامعقول» و «فُرودست» و «غير انسانى» حفظ نمايد.

نفس انسان، خاستگاه هوس ها

اگر انسان بخواهد هوس هاى خويش را كنترل كند و از طريق مبارزه با خواست هاى نامعقول خويش، راه كمال و تعالى را براى خود هموار سازد، در ابتدا بايد خاستگاه و منشأ اين خواست ها را (كه همان نفس آدمى است) بشناسد و با ويژگى هاى آن آشنا شود. يكى از ويژگى هاى مهمّ نفس، اين است كه اگر گرسنه شود، شِكوه و گلايه مى

كند و پيوسته مى نالد و اگر سير گردد، طغيان مى كند. اگر انسان ، به هرچه نفسش خواستار آن بود، تن داد، نفس را به مانند اسب سركش ، در درون خود خواهد داشت و ديگر نمى تواند آن را كنترل كند و از آن، سوارى بگيرد. پس اگر شخص مى خواهد هوس هاى خويش را كنترل كند، بايد اين اسب را رام كند و او را تا اندازه اى گرسنه نگه دارد و به همه خواسته هايش پاسخ ندهد تا بتواند در مواقع لزوم، از آن، در راه رشد و تعالى و عبادت و اطاعت، بهره ببرد و همواره آن را مغلوب عقل و قانون (يا دين و انضباط اجتماعى) بنمايد. آرى! همين نفْس است كه راه را براى شيطانْ باز مى كند و انسان را دنباله رو او مى گرداند و تا زمانى كه انسان، غافل و بى توجّه باشد، او را تا مرز سقوط و هلاكت پيش مى برد. در حديثى از رسول خدا مى خوانيم: دشمن ترينِ دشمنان تو، نفس توست كه در دلت جاى گرفته است. 1 در علم اخلاق و احاديث اسلامى ، «نفس» ، عاملى است كه انسان را تنزّل مى دهد و صفات پست و ضد ارزش ها را در او جاى مى دهد. در مقابل، گرايش هايى كه موجب تعالى انسان مى شوند، برخاسته از عقل اند كه روح را پرواز مى دهند و به خدا نزديك مى كنند. طبق اين تعريف، انسان بايد تلاش كند تا از نفْس (يعنى از عاملى كه با خواسته هايش بشر را به سقوط و نابودى مى كشاند و

نماينده شيطان در وجود آدمى و پايگاه بدخواهى و زياده خواهى و وسوسه است) برحذر باشد و با آن ، به شدّت مبارزه نمايد و بر آن ، مسلّط گردد و هميشه اين نكته مهم را بداند كه فرمانبرى از نفس، اساس هر گرفتارى و سرچشمه هر گم راهى است.

-------------

1.بحار الأنوار ، ج 70 ، ص 64 .

مردم در برابر هوس ها

به طور كلّى، مردم در برابر هوس هايشان به سه دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل : مردمى كه به دلخواه خود عمل مى كنند و چيزى مانعشان نمى شود و همواره به دنبال لذّت هاى مادّى اند و به برآوردن همه هوس هاى خويش توجّه كامل دارند. اينان كسانى اند كه منزلت متعالى انسانى و نيز سعادت آخرتشان را قربانى لذّت خواهى چند روزه خويش مى كنند. چنين افرادى براى تمايلات و هوس هاى خويش ، هيچ حدّ و مرز مشخّصى نمى شناسند . لذا به آسانى به هر عملى دست مى زنند، حتّى اگر نافرمانى خدا و بر خلاف خِرد انسانى و قوانين اجتماع باشد. دسته دوم : كسانى كه براى خواسته هاى نفسانى و هوا و هوس خويش ، حدّ و مرزى مشخص مى كنند و به اندازه توان و امكان، سعى دارند از موارد گناه و انحراف و نقض قوانين، دورى گزينند ؛ ولى از برآورده ساختن ديگر خواسته ها و تمايلاتشان خوددارى نمى كنند. دسته سوم : كسانى هستند كه اصل را بر مخالفت با هرگونه هوا و هوس قرار مى دهند، مگر در مواردى كه رضاى خداوند در موافقت با تحقّق آن ميل و هوس باشد، آن هم صرفا براى

جلب رضاى خداوند و نه به خاطر پيروى از هوا و هوس. اصل در زندگى اينان، آن است كه هرچه دلشان مى خواهد و هوس مى كنند، انجام ندهند و در هر كارى معيارشان فقط رضايت خداوند متعال باشد. پيامبران الهى، امامان معصوم عليهم السلام و نيز مؤمنان واقعى، جملگى از اين دسته اند ، اگرچه در مراتب مختلف، قرار دارند. به طور كلّى، انسانى كه خواستار رشد و تعالى است ، بايد با همّت و تلاش، خود را از مرتبه فروتر ، به مرتبه عالى برساند و نهايتا در جرگه دسته سوم درآيد. دستورهاى اخلاقى اى كه از جانب معصومان عليهم السلام رسيده است، بيشتر براى اين منظور است كه انسان را متوجّه كنند در چه موقعيّت حسّاسى قرار دارد و پاسخ دادن به هر خواسته درونى و يا به ميل دلْ عمل كردن، موجب لغزش و سقوط او مى گردد و او را از خدا و حتّى از جايگاه متعالى انسانى او (به عنوان موجودى خردمند) دور مى كند ؛ چرا كه يا بايد از هوسْ تبعيت كرد و يا از خِرد، و اين دو با هم جمع نمى شوند. آرى! انسان ، هر اندازه به دلخواه هوس هايش عمل كند، از خِردش، و ناگزير از خدا دور مى شود و هرچه به اعتماد عقل و به خواست خدا و راهنمايى مبعوثان، با هوس هايش مخالفت كند، به جايگاه والاى خويش در عالم آفرينش و طبعا به خدا نزديك تر مى شود و مورد عنايت او قرار مى گيرد. وقتى خدا به انسان كمك كند، مبارزه با هوا و هوس، با تمام مشكلاتش

براى او آسان مى شود، هرچند اين كار، در آغاز، مشكل به نظر برسد . اگر انسان به نظارت بر هوس هايش و مديريت خواست هاى غريزى اش (كه همان سُلوك الى اللّه است) ادامه دهد و از خدا نيز توفيق استقامت و پايدارى بخواهد، حتما به پيروزى خواهد رسيد. در ادامه ، به ارائه راه كارهايى براى مقاومت در برابر هوس ها و اداره كردن آنها خواهيم پرداخت.

مبارزه اى آرام در مقابل هوس ها

به طور كلّى، راه تقويت اراده انسان و كنار زدن هوا و هوس از پايگاه مديريت اراده انسان و بيرون راندن آن از جايگاه عقل، تمرين در پاسخ ندادن به خواسته هاى نامعقول نفْس و به عبارت ديگر، هوس هاى خطرناكى است كه انسان را از مسير زندگى سالم، خارج مى كنند. البته اين تمرين بايد به گونه اى باشد كه انسان بتواند آن را ادامه دهد، نه اين كه كار سخت و دشوارى را با سرعت و شدّت فراوان شروع كند و از ادامه آن، بازماند. انسان بايد آرام آرام، با هوس هاى پوچ و باطل خود _ كه فرودستى و پستى آنها را هر عقل سالمى مى پذيرد _ ، به مخالفت برخيزد و در ابتدا ، از خواسته هاى محدودى آغاز كند و به آنها پاسخ ندهد تا به تدريج و بعد از مدتى، چنان بر نفْس خويش مديريت يابد كه بتواند در برابر هيچ يك از خواسته هاى حيوانى و طبيعى زودگذر (هرچند هم تشخيص آنها دشوار باشد و ظاهرشان آراسته) تسليم نگردد. به طور كلّى، هرگونه خروج از اعتدال ، افتادن به دام هوس ها را به همراه دارد . اگر

انسان بخواهد دائما به دنبال لذّت هاى حلال و برآوردن مشروع و قانونىِ همه هوس هاى خويش باشد، نيز در ابتدا به مكروهات و سپس به حرام و گناه، كشيده خواهد شد. در حديثى چنين آمده است : كسى كه بر لب پرتگاه حركت كند، ممكن است بلغزد و به درون آن سقوط كند. 1

----------

1.همان، ج 73، ص 29 .

صبر و خويشتندارى در برابر هوس

ترديدى نيست كه يك انسان خردمند، فايده هاى صبر و نتايج خوبِ كوتاه مدّت و درازمدّت آن را بر پيامدهاى سوء هوسرانى و نتايج نامطلوب آن، ترجيح مى دهد. در اين صورت، پايگاه صبر، يك پايگاه هشيارانه و آگاهانه و يك روش ارادى و اختيارى در زندگى است كه در خلال آن، تحمّل سختى ها بر هوسرانى ها مى چربد. اگر مزيّت هاى عقل _ كه انسان را به صبر و خويشتندارى وا مى دارد _ ، با هوا و هوس، مقايسه گردد، فرودستى و پستى هوس براى ما كشف مى شود ؛ هوسى كه همواره انسان را از صبر و خويشتندارى باز مى دارد. به طور كلّى، اگر انسان، صبور و خويشتندار باشد، بدون هوشيارى و ناخودآگاه، فرمانبردار اميال درونى خويش نمى شود ؛ بلكه قبل از انجام دادن هر كار، در پاسخ به خواسته ها و هوس هايش، هشيارى و آگاهى لازم را به كار مى بندد و نتايج آن را در نظر مى گيرد. بدين ترتيب، اگر برآوردن آن ميل و هوس را نامعقول و نامشروع ببيند، با صبر و خويشتندارى در مقابل خواسته اش مى ايستد و آن را سركوب مى نمايد و يا برآوردنِ آن را به زمان و

مكان معقول و مناسبش حواله مى كند.

زندگى مشترك و هَوَسمندى ها

تشكيل خانواده، راه حل مناسبى براى تعديل غرايز و برآوردن معقول برخى هوس هاست، به گونه اى كه نه تنها فرد را متوقّف نمى كند ، بلكه او را تعالى و تكامل نيز مى بخشد . در عين حال، چه بسيارند هوس هايى كه ما را به دام مى كشند و عدم پرهيزهايى كه زندگى را به كام ما تلخ مى نمايند. اين مسئله درباره همگان، صادق است، حتّى براى آنها كه پايبند به زندگى خانوادگى بوده، با آزادى و اختيار، كانونى را بر اساس مودّت و صفا بنا نهاده اند. دنبال كردن هوس ها، پيروى از خواسته هاى دل و عبور از مرز قانون و ضابطه اى كه دين و عقل براى سعادت انسان معيّن كرده اند، زندگى را تيره مى كند و رشته هاى پيوند خانوادگى را از هم مى گسلد. چه بسيارند سوء تفاهم ها، حساسيت ها، و برخوردهاى ناروا (و صريح تر بگوييم: بى تقوايى ها) كه از برخى مردان يا زنان سر مى زنند و اركان زندگى مشترك را _ كه بر حُسن نيّت و اهداف نيك انسانى بنا نهاده شده است _ ويران مى سازند. آرى! ما معتقديم هر سنّى و هر مرحله اى از زندگى، اقتضايى دارد. در سنين نوجوانى و جوانى، تظاهر و خودنمايى و احيانا برخى از اشتباهات، ممكن است ناديده گرفته و يا بخشوده شوند ؛ ولى در آن هنگام كه دختر و پسرى، پيوند زندگى مشترك مى بندند، بايد بر اساس ضابطه گام بردارند و از پيروى هر خواسته و هوسى، خوددارى نمايند. 1 در غير اين

صورت، هدف

---------

1.شايان ذكر است كه در منابع روان شناسى جديد، موضوع «هوس» و «پرهيز» و «صبر» را بايد در زير عناوينى چون: هوش هيجانى، مهار هيجان، وسوسه، مقاومت در برابر وسوسه، خويشتندارى ، توان بازدارى، كامروايى با درنگ (تحمّل به خاطر پاداش هاى آينده)، و... جستجو كرد. براى نمونه، مبحث «كامروايى با درنگ» در كتاب رشد شناختى (جان. اچ. فلاول، تهران: رشد) و فصل «بردگان هوس» در كتاب هوش هيجانى (دانيل گلمن، ترجمه: نسرين پارسا، تهران: رشد)، و «برنامه هاى خويشتندارى» در كتاب بازگشت به عفاف از وِندى شَليت _ كه در هفته نامه زن روز ، از شماره 1954 تا 1984 ، با ترجمه ماندانا آجودان منتشر شده _ ارزش بررسى جدّى دارند . (ويراستار علمى)

سه نكته درباره «پوشش» / مهدى مهريزى

اشاره

امروزه پرسش ها و ايرادها در زمينه مسائل دينى ، رو به فزونى است و حجاب نيز از اين مجموعه ، مستثنا نيست. مسئله پوشش ، از زواياى متعدد و از ديدگاه علوم امروزى، مورد كندوكاو قرار گرفته و نقّادى شده است. با اين همه، نوشته اى كه يكايك اين پرسش ها را از همان زاويه و نگرش پاسخ دهد، در دست نيست . از مسئله حجاب نوشته شهيد مطهرى كه بگذريم، غالب كتاب ها و نوشته ها، حجاب را از جنبه هاى اخلاقى و فقهى ، مورد تحقيق قرار داده اند ، در حالى كه اين موضوع، بجز ابعاد اخلاقى و فقهى، داراى بُعد كلامى (عقيدتى) نيز هست و شبهههاى برونْ دينى را نمى توان با پاسخ هاى اخلاقى و فقهى پاسخ گفت و هر شبهه اى ، پاسخى از جنس خود مى طلبد. بيش از

يكصد سال است كه درباره حجاب دينى ، در ميان منتقدان، بحث و گفتگوست. در اين زمينه ، هم نويسندگان مسلمان به نقد و بررسى پرداخته اند و هم غربيان. قاسم امين، طاهر حدّاد، نظيره زين الدين، جميل صدقى زهاوى، رصافى، رجب بيومى، عبد القادر مغربى و ...(در ميان عرب زبان ها) 1 و طاهره قُرّة العين، ميرزا آقاخان كرمانى، شيخ احمد روحى، ملك المتكلّمين، ميرزا جهانگيرخان شيرازى، اعتصام الملك آشتيانى ، ميرزافتحعلى آخوندزاده و ... (از ايرانيان) در اين زمينه ها به ايراد و نقد، رو كرده اند. در ميان غربيان نيز كسانى چون فرويد 2 (1856 _ 1939 م) و راسل 3 (1872 _ 1969م) به نقد و اشكال پرداخته اند. اين روند در دوران معاصر، بويژه پس از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و سرعت گرفتن حركت هاى اسلامى و دينى، همچنان ادامه يافته و بلكه شدت گرفته است؛ زيرا گروه هاى مخالف و ناراضى جمهورى اسلامى ايران نيز به جمع ناقدان پيوسته اند و در نشريه هاى خارج از كشور، ميداندار اين قبيل نظريه ها شده اند. امروزه نيز مى توان از نويسندگانى چون نوال سعداوى، 4 محمّد سعيد عشماوى 5 و ... در جهان اسلام نام برد كه به نقد ديدگاه هاى دينى در باب حجاب نظر داشته اند. در اين گفتار ، برآنيم تا سه ايرادِ مطرح شده درباره حجاب مطلوب اسلام را در يك سازمان منطقى، مورد تأمّل و نقد قرار دهيم.

--------------

1.المرأة فى الفكر الاسلامى ، جمال محمّد الباجورى، ج 1، ص206 _ 207. 2.ر. ك : روانكاوى ، ناصر الدين صاحب الزمانى . 3.ر. ك : برگزيده

افكار راسل، ص 15 . 4.ى نويسنده كتاب هايى از قبيل: عن المرأة : است كه با عنوان چهره عريان زن عرب ، ترجمه شده است . 5.وى نويسنده كتاب حقيقة الحجاب و حجية الحديث است كه در آن ، دينى بودن حجاب را مورد ترديد قرار داده است.

پيشْ فرض ها

قبل از ورود، بايسته است كه برخى پيش فرض ها و اصول موضوعه (بنيادين) را فهرستوار مرور كنيم تا هنگام نقد كردن ايرادها، دچار زياده گويى و تكلّف نگرديم: يك. آدمى ، داراى نيازهاى گوناگون مادى و معنوى است كه خوش بختى وى، در گرو رشد و تكاملِ هماهنگ و تعديل يافته همه آنهاست ، بدين معنا كه اگر هر يك از آنها از رشد و تعديل ، باز بمانَد ، به همان ميزان، انسان ، از كمال و تعالى محروم مى مانَد و در سايه اين تعديل و هماهنگى است كه رهايى از فربهى و تورّم و تك بُعدى شدن ، امكان پذير است. دو. غريزه جنسى، براى زندگى، به سان خودِ حيات، ضرورت دارد. اين غريزه و ديگر غرايز مادى ، به منزله موتور زندگانى اند. از اين رو نمى توان آنها را نمودهاى منفى حيات تلقى كرد؛ اما بايد توجه داشت كه اين غريزه ، بخشى از نيروهاى وجود آدمى است كه بايد همراه با ساير نيروها مورد توجّه قرار گيرد. سه. در ميان تمام اقوام و ملل، هرزگى و بى بندوبارى ، امرى نكوهيده و مضر به شخصيت فردى و اجتماعى انسان محسوب مى شود. در تمام اديان الهى ، بر اين نكته تأكيد شده است و حتى فيلسوفانى كه به لذت

گرايى معروف اند ، آن را نكوهش كرده اند. درباره «يانگ چو» فيلسوف چينى لذت گراى قرن پنجم تا سوم پيش از ميلاد گفته اند: «نبايد فراموش كرد كه يانگ چو با اين كه خواستار لذّت هاى حسّى بود، ولى عليه زياده روى ها و هرزگى ها _ كه از ديدگاه او و مكتبش ويرانگر طبيعت انسان است _ به مقابله برمى خاست». 1 اين امر مى تواند نشانگر اين حقيقت باشد كه فطرت انسانى ، با آزادى هاى

----------

1.اخلاق در چين و هند باستان، ص 54 .

------------

بى اندازه غريزه جنسى سازگارى ندارد و تعديل و مهار كردن آن ، با توجه به ساير نيروهاى انسانى، لازم و مطلوب است. چهار. در شريعت اسلامى ، براى پيشگيرى از افتادن جامعه در ورطه لذّتجويىِ مهار نشده جنسى ، از يك سو حجاب و رعايت حريم از سوى زن و مرد ، توصيه شده و از سوى ديگر ، به ازدواج، تشويق شده است. پنج. حجاب و پوششى كه در اين گفتار از آن دفاع مى شود، خانه نشينى زن، يا پنهان كردن وى نيست ؛ بلكه نقطه مقابل هرزگى و ليبراليسم جنسى (يا همان بى بند و بارى و تبرُّج) است. به تعبير ديگر، در پس اين مفاهيم ، اين حقيقتْ القا مى شود كه قلمرو بروز جنسيّتِ زن و مرد، صحنه اجتماع نيست؛ بلكه محيط خانواده است. آنچه صحنه اجتماع را به محيط عرضه جنسيّتْ بدل كند و زن و مرد را نه به عنوان دو انسان، بلكه به عنوان دو جنس، رو در رو كند ، مذموم و ناپسند است. به گفته استاد مطهرى:

حقيقت امر ، اين است كه در مسئله پوشش (و به اصطلاح عصر اخير: حجاب) ، سخنْ در اين نيست كه آيا زن، خوب است كه پوشيده در اجتماع ظاهر شود يا عريان؟ روح سخن ، اين است كه آيا بهره هاى مرد از زن بايد رايگان باشد؟ آيا مرد بايد حق داشته باشد كه از هر زنى در هر محفلى ، حداكثر بهره ها را به استثناى زنا ببرد يا نه؟... پس روح مسئله، محدودساختن كاميابى ها به محيط خانوادگى و همسران مشروع، يا آزاد بودن كاميابى ها و كشيده شدن آنها به محيط اجتماع است. 1

------------

1.مسئله حجاب، مرتضى مطهرى، ص 82 _ 83 .

-------------

اين معنا از حجاب، مورد تأييد متون دينى ماست و بسيارى از انديشمندان اسلامى نيز بر آن تأكيد دارند.

نكته اوّل : بى حجابى، نه بى حيايى

گاه گفته مى شود: «عفاف، غير از حجاب است و چنين نيست كه زنان اگر حجاب نداشته باشند، عفيف و پاك دامن نيستند». در همين زمينه، ويل دورانت مى گويد : عفّت ، با لباس پوشيدن، هيچ رابطه ندارد. 1 گاه اين مطلب ، از شخصيت هاى اسلامى نيز نقل مى شود و زنان شمال ايران را مَثَل مى آورند كه با آن كه در شاليزارها با لباس خاصّ خود فعاليت مى كنند و معمولاً حجاب ويژه مورد نظر فُقها را ندارند، امّا عفيف و پاك دامن اند . 2 زنان روستايى را نيز مى توان مثل زد كه بى حجابى آنها، بى حيايى انگاشته نمى شود. ما اگرچه عفاف و حجاب را يكى نمى دانيم ، ليكن با اين تحليل نيز مخالفيم. عفاف، حالتى درونى است و حجاب، به

ظاهر و شكل برمى گردد و تفاوت آن دو، تفاوت ظاهر و باطن است. همچنين مى پذيريم كه ممكن است افرادى عفيف و پارسا باشند، امّا حجاب را به گونه اى كه مورد توصيه شرع است ، دارا نباشند ؛ ولى به اين امر هم بايد توجه كرد كه اين جدايى تا كجا مى تواند ادامه يابد؟ آيا مى تواند به عنوان يك قاعده عام درآيد؟ اگر چنين است ، چرا تنها به زنان روستايى _ كه تعداد اندكى از زنان را تشكيل مى دهند _ استناد مى شود؟ چرا زنان شهرى را مثال نمى زنند؟

-----------

1.تاريخ تمدن، ج 1 ص 58 .

2.كيهان لندن، 11 / 3 / 1374.

------------

بنا بر اين ، گرچه امكان جدايى عفاف از پوشش، پذيرفته مى شود، امّا قانون گذار ، با توجّه به اوضاع اجتماعى و روحيات و هوس هاى آدمى بايد عموم را در نظر گيرد و قانون وضع كند؛ نه اين كه چون چند زن بدون حجاب، عفاف خود را حفظ مى كنند ، قانون را بشكند. از اين گذشته، اگر زنان بدون حجاب، عفيف و پاك هستند، آيا مردان نيز چنين اند و هوسبازى نمى كنند و از هرزگى دست برمى دارند؟ حجاب زن و مرد، تدبيرى است براى سلامت جامعه انسانى و در قانون گذارى بايد اين كليّت، منظور گردد. از سوى ديگر ، مگر مى توان رابطه بين ظاهر و باطن را نديده انگاشت؟ ظاهر، نشانه باطن است. مگر نه اين كه «رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ ضمير»؟ متانت در سلوك و رفتار ظاهرى و دقّت در انتخاب لباس و پوشش مناسب، از عفاف

درونى خبر مى دهد. نكته ديگر ، اين كه ظاهر بر باطن ، اثر مى گذارد. مگر چنين نيست كه رنگ لباس ، بر روان آدمى اثر مى گذارد؟ مگر چنين نيست كه نام افراد در شخصيت درونى آنها اثر مى گذارد؟ همين گونه است پوشش و نوع لباس آدمى. مسئله تأثير ظاهر بر باطن، هم مورد تأييد اسلام است و هم دانش روان شناسى بر آن تأكيد دارد. در احاديث اسلامى ، تعبيرهايى از اين قبيل بسيار داريم: «ديده بوسى كنيد تا كينه ها از ميان بروند» ، 1 «هنگام خشم، با آب خنك، وضو سازيد» ، 2 «نگاه كردن به آب و سبزه ، فرح بخش است» 3 و ... .

-------------

1.المحجة البيضاء ، ج 3 ، ص 389 .

2.همان ، ج 5 ، ص 307 .

3.بحار الأنوار، ج 76، ص 289، ح 1.

-----------

خلاصه آن كه : 1 . قانون گذار نمى تواند يك فرد يا گروه اندك را ملاك وضع قانون قرار دهد. 2 . ظاهر، نشانه باطن است. 3 . ظاهر، بر باطن و شخصيت درون، تأثير مى گذارد.

نكته دوم : تفاوت حجاب مرد و زن، چرا؟

چرا در حجاب و پوشش ، ميان زن و مرد ، فرق گذاشته مى شود؟ چرا زن بايد خود را بپوشاند ، امّا مردْ آزاد است؟ يكى از نشريات زنانه خارج از كشور، پس از نقل سخن يكى از نويسندگان، در نقد وى نوشته است: ... وى در صحبت هايش حجاب و پوشش را فقط براى زن ها ضرورى مى داند؛ زيرا آنها، عامل فسادند و اگر زنى با معيارهاى اسلامى راه نرود و نشستن و برخاستنش باعث ناراحتى «بعضى»ها شود، زن ،

بى حيا محسوب مى شود. پس بنا بر اين ، بى عقل و سبك سر است و آن مردهايى كه با حركات زن ، دچار ناراحتى مى شوند ، كاملاً عادى و به حق هستند. اين زن است كه بايد متانت داشته باشد و كار حرام نكند، اجازه ندهد كه كسى به وى نگاه حرام بيندازد و در جمله ، هميشه بايد «ناموس» خود را بپوشاند... از وظايف مرد، هيچ وقت كسى حرف نمى زند؛ زيرا مرد از نظر فقها ، آزاد خلق شده است. 1 همين مطلب را استاد عبد الحليم ابوشقه در كتاب تحرير المرأة فى عصر الرسالة (آزاد شدن زن در عصر رسالت) آورده و به آن پاسخ گفته است. 2

----------

1.نشريه آواى زن، ش 21، مقاله «آزادى و برابرى زن در اسلام».

2.تحرير المرأة فى عصر الرسالة، ج 2، ص 22 _ 23.

-----------

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: تفاوت فيزيكى (جسمى) و روانى زنان و مردان ، جاى انكار ندارد. در هيچ جاى جهان ، مردان، از لوازم آرايش صورت براى زيبايى چشم و ابرو و گونه استفاده نمى كنند. در هيچ جا مردان، دامن نمى پوشند. اين امر ، به امروز مربوط نيست. از گذشته تا به حال ، چنين بوده است. از اين حقيقت مى توان نتيجه گرفت كه در برخى خصلت ها ، زنان با مردان ، يكسان نيستند و با اين فرض ، مى توان احكام متفاوت براى آنها وضع كرد. از همين مقوله است تفاوت مرد و زن در تحريك غريزه جنسى. مردان، زودتر از زنان ، برانگيخته مى شوند و بسيارى از چيزهايى كه براى مردانْ

مهيّج است ، زنان را به تحريك وانمى دارد. بر اين پايه، اگر قانون پوشش براى آن است كه زمينه هاى تحريك جنسى در غير محيط خانواده از ميان برود، اين واقعيت هاى متفاوت، احكام متفاوتى را به دنبال مى آورَد. بر همين اساس ، در شريعت اسلامى ، در احكام نگاه كردن زن و مرد به يكديگر ، تفاوت ديده مى شود. برخى از فقها در رساله هاى خود نوشته اند: نگاه كردن مرد به بدن زنان نامحرم و همچنين نگاه كردن به موى آنان ، چه با قصد لذّت و چه بدون آن، چه با ترس از وقوع در حرام و چه بدون آن، حرام است. نگاه كردن به صورت آنان و دست هايشان از سر انگشتان تا مچ اگر به قصد لذّت يا همراه با ترس وقوع در حرام باشد، حرام است. بلكه احتياط مستحبْ آن است كه بدون قصد لذّت و ترس از وقوع در حرام هم به آنها نگاه نكند و نيز نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم ، حرام است ، مگر به جاهايى از بدن كه در متعارف، التزام به پوشيدنش نيست ، مثل سر و دست ها و ساق پاها كه نگاه كردن زن به اين جاها اگر بدون لذّت و خوف وقوع در حرام باشد ، اشكال ندارد. 1 در اين زمينه، علّامه محمدحسين فضل اللّه ، در پاسخ به اين سؤال كه : «آيا زن مى تواند به مرد عريانى كه تنها عورتش پوشيده است نگاه كند؟» ، چنين گفته است : نگاه كردن زن به مردان ، به مقدارى كه به طور متعارف

پوشيده نيست، مانعى ندارد؛ امّا در قضيّه مورد سؤال، مجاز شمردن آن به صورت كلّى [براى همه افراد و شرايط]، با اشكال رو به روست. پس شايد بتوان اين طور گفت كه: مجاز است، مگر آن كه ترس فتنه (فساد) در ميان باشد . 2 ناگفته نماند كه اين ، ديدگاه تمامى فقها نيست و مقلّدان بايد به رأى و نظر مرجع خود عمل كنند ؛ امّا از منظر يك بحث علمى ، اين رأى ، قابل دفاع است و آنچه را كه در پاسخ ايراد بالا گفتيم، تأييد مى كند. عصاره سخن ، آن كه : تفاوت حجاب زن و مرد ، از واقعيت هاى متمايزِ وجودىِ اين دو جنسْ برخاسته است و اين تمايز هم به نحوى است كه جاى انكار ندارد.

--------------

1.از جمله ، ر. ك : توضيح المسائل ، [آية اللّه ] سيدعلى سيستانى، ص 508 .

2.المسائل الفقهية، سيّد محمّد حسين فضل اللّه ، ج 1، ص 242.

نكته سوم : حجاب، و افزايش التهاب

گروهى بر اين باورند كه حجاب، نه تنها زمينه هاى لذّتجويى زن و مرد را از ميان بر نمى دارد، بلكه طبق اصل و قاعده «الإنسانُ حريصٌ على ما مُنِع» ، 3 آنها

------------

3.يعنى : انسان ، نسبت به هر آنچه ممنوع شده ، حريص است .

-------------

را آزمندتر مى كند. بر اين اساس، هم تشويش و اضطراب و التهاب در آنها بيشتر مى شود و هم زمينه سوء استفاده را بيشتر مى كند. در يكى از نشريات خارج از كشور آمده است: به اعتقاد فرويد، لذّتِ نظربارگى ، در معادله بين لذّت و رنج ، نهفته است. لازمه لذّت بردن از نگاه، اين است

كه ميان نگرنده و نگريسته ، فاصله باشد ؛ زيرا فاصله ، مانند غيبت، خود ، اشتياق برانگيز است. حجاب و نظام نگريستن آزرمگين ، پاره هايى از صورت و اندام زن و مرد را مى پوشانند و به اين ترتيب، فاصله اى به وجود مى آورند كه مايه لذّت بردن از ديدن و شنيدن است. اين گونه محدوديت ها در نگاه، در عين حال، به سوژه نگاه، بُعدى تحريك كننده مى بخشد و به اين ترتيب، زن ، به عاملى اشتياق انگيز بدل مى شود، و سرانجام، همان نتيجه اى به بار مى آيد كه با اصول و احكام دينى درباره حجاب و نگاه در تضاد است؛ يعنى احكامى كه براى جلوگيرى از هوس انگيز شدن زنْ ، وضع شده اند. 1 و نيز گفته است: در زندگى واقعى، برخى از زنان با حجاب، پوشش را وسيله جلب نظر مردان قرار مى دهند و به بهانه مرتّب كردن چادر يا روسرى، آن را باز مى كنند و اندام و لباس خود را فراديد ديگران مى گذارند. 2 در همين مقاله ، از نظريه اى ياد شده كه چادر را با عنوان «دام» يا «نقاب» به

-----------

1.ايران نامه، سال 9، ص 418.

2.همان، ص 419.

------------

بحث گذاشته است. 1 راسل نيز همين عقيده را پذيرفته و از آن دفاع مى كند. وى در اين زمينه چنين نوشته است: ميزان دفعاتى كه يك مرد ، احساس شهوت مى كند ، مربوط به شرايط خاص فيزيكى خود اوست، در صورتى كه فرصت هايى كه برانگيزاننده چنين تمايلاتى در او هستند ، مربوط به قراردادهاى اجتماعى اى مى شود كه او

پايبند بدانهاست . براى بشر اوّليه دوران ويكتورين، قوزك پاى يك زن، محرّك كفايت كننده اى بود ، درحالى كه يك مرد امروزى ، جز با دست يافتن به مقصود نهايى ، به هيچ ترتيب ، تحريكى نشان نمى دهد. اين امر ، كاملاً مربوط به مدل لباس خانم هاست. اگر عريانى قوزكْ مُد بود، همان كافى بود كه ما را تهييج كند، و زن ها هم مجبور بودند (همان طورى كه در بعضى از قبايل بربرى مجبورند) كه از لباس پوشيدن به عنوان وسيله اى كه خود را از نظر جنسى ، جالب توجّه نمايند، استفاده كنند. درست نظير چنين ملاحظاتى در مورد ادبيات و تصاوير نيز صدق مى كند. آنچه در زمان بشر ويكتورين ، محرك بود ، در مردان دوره اى نسبتا آزادتر ، كاملاً بى اثر بود. هرچه متديّن نماها آزادى جنسى را بيشتر محدود كنند، به همان اندازه نيز مردم ، زودتر تحريك خواهند شد. نُه دهم استقبال مردم از مجلات سكسى ، به خاطر تلقين هاى ناشايستى است كه علماى اخلاق در جوانان ايجاد كرده اند. يك دهم بقيه نيز به صورت فيزيولوژيك است كه به هر صورت و با هر قانونى كه باشد، سرانجام به گونه اى ، اتفاق خواهد افتاد. من، با

------------

1.همان، ص 425.

---------

وجود اين كه مى ترسم در اين مورد ، مردمانِ كمى با من موافق باشند، مصرّانه معتقدم كه هرگز و به هيچ صورتى نبايد قانونى در مورد جلوگيرى از انتشارات جنسى ، وجود داشته باشد. 1 علّامه سيّد محمّد حسين فضل اللّه ، در ميزگردى در پاسخ به اين سؤال، چنين ابراز عقيده كرده

است : اين قاعده ، نسبت به فكر و انديشه صادق است ؛ يعنى فكر و انديشه را نمى توان كتمان كرد ؛ بلكه پنهان ساختن آن، آدمى را بيشتر حريص مى كند تا از آن مطلع گردد ؛ اما حجاب چنين خاصيتى ندارد؛ زيرا اگر زن ، حجاب را آن گونه كه دين گفته رعايت كرد ، از اين التهاب و آزمندى خبرى نيست. آن گاه ، مثلى مى آورد و مى گويد: اگر درب خانه يا گاوصندوقى ، نيمه باز باشد ، ديگران مى خواهند بدانند داخل آن چيست؛ ولى اگر بسته باشد ، چنين هوسى در ديگران پديد نمى آيد. 2 اين پاسخ ، تا اندازه اى به حل مسئله نزديك شده است و بر آن بايد افزود كه اولاً چادر، ملاك و معيار حجاب شرعى نيست تا بتوان با بررسى آن، به نقد يك ديدگاه پرداخت. ثانيا سوء استفاده از چادر يا حجاب، به معناى نادرستىِ اين فرهنگ نيست. اگر در كشورهاى پيشرفته ، نمايندگان مجلس يا افراد پليس ، از موقعيت و منصب خود سوء استفاده كنند، آيا به معناى آن است كه مجلس و

--------------

1.برگزيده افكار راسل ، ص 15 .

2.قرائة جديدة لفقه المرأة الحقوقى، ص 139 _ 141.

حجاب در اديان الهى / سعيد عسگرى مهرآبادى

فطرى بودن پوشش

حجاب و پوشش در تمام اديان و مذاهب، داراى جايگاه خاصّى است و يكى از دلايل اساسى آن هم اين است كه پوشيدگى ، يك امر فطرى است. داستان حضرت آدم و حوّا نيز فطرى بودن پوشش را اثبات مى كند. در تورات (كتاب مقدس يهوديان كه براى مسيحيان نيز مقدّس است)، مى خوانيم: و چون زن ديد كه آن درخت

، براى خوراكْ نيكوست و به نظر، خوش نما و درختى دلپذير و دانش افزا مى رسد ، پس، از ميوه اش گرفته بخورْد و به شوهر خود نيز داد و او خورد * آن گاه چشمان هر دوى ايشان باز شد و فهميدند كه عريان اند؛ پس برگ هاى انجير به هم دوخته، سترها براى خويشتن ساختند... . 1 بعد ادامه مى دهد: و آدم، زن خود را حوّا نام نهاد؛ زيرا كه او مادر جميع زندگان است * و خداوندْ خدا رخت ها براى آدم و زنش از پوست بساخت و ايشان را پوشانيد. 2

-----------

1.تورات، سفر پيدايش، باب 3، آيات 6 _ 8 .

2.همان ، آيات 20 _ 21 .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109