آه سرد

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : آه سرد/محمدعلي سروش

مشخصات نشر : قم: دارالحديث، 1386

مشخصات ظاهري : 180ص.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 149

مطالعات حديث و روانشناسي؛ 4

وضعيت فهرست نويسي : در انتظار فهرستنويسي (اطلاعات ثبت)

شماره كتابشناسي ملي : 1238846

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

پيش گفتار

پيش گفتارزندگى دنيا ، راه رسيدن به حيات جاويدان و سعادت پايدار است . اين ، يك حقيقت مسلّم دينى است . انسان موفّق ، كسى است كه بتواند به خوبى از دنيا استفاده كند و زيباترين زندگى را براى خود آماده سازد . اين جاست كه دنيا براى اهل ايمان ، يك فرصت طلايى به شمار مى رود ؛ فرصتى كه هرگز تجديدپذير نيست . به همين جهت ، اديان آسمانى ، بويژه دين اسلام ، اهمّيت فراوانى به دنيا داده اند و آموزه هاى ارزشمندى در اين باره دارند . در حقيقت ، دين ، برنامه اى براى تنظيم زندگى دنيا جهت رسيدن به سعادت جاويدان است . در اين ميان ، يكى از امورى كه مى تواند زندگى دنيا را براى انسان زجرآور و ناكارآمد سازد ، حسرت خوردن است ؛ پديده اى آشنا و متأسّفانه _ فراگير ! دين اسلام با توجّه به اهمّيت اين مسئله ، براى پيشگيرى و درمان آن ، روش هايى را معرّفى كرده است . به همين جهت ، موضوع حسرت را در متون دينى (قرآن و حديث) به صورت مستقل ، مورد بررسى قرار داديم تا جنبه هاى روان شناختى آن را بازشناسيم . اثر حاضر ، براى استفاده عموم مردم تدوين شده و بر آن است تا با تحليل روان شناختىِ دين درباره حسرت و ارائه راه كارها ، زندگى انسان را سامان دهد و به آن ، نشاط و طراوت بخشد . اين موضوع مى تواند به صورت

ص: 6

تخصّصى و براى پژوهشگران و انديشمندان حوزه دين و روان شناسى نيز تدوين گردد كه اميدواريم در آينده ، توفيق اين كار به دست آيد . از جناب آقاى محمّد على سروش كه با تلاش قابل تقدير خود ، اين راهِ نه چندان هموار را پيمود و از جناب آقاى دكتر محمود گلزارى وجناب حجة الاسلام والمسلمين دكتر مسعود آذربايجانى كه زحمت نظارت و ارزيابى را به دوش كشيدند و با راه نمايى و دقّت نظر خود ، بر غناى اين پژوهش افزودند ، صميمانه سپاس گزاريم . همچنين منابع حديثى اين پژوهش را گروه تدوين دانش نامه هاى حديثى پژوهشكده در اختيار اين واحدْ قرار داده است كه بدين وسيله از اين گروه و پژوهشگران آن ، تشكر مى شود . از آن جا كه اين گونه پژوهش ها ، گام زدن در راهى نو و ناپيموده است ، الگوى شناخته شده اى ندارد . لذا از عموم انديشمندان تقاضا مى شود با طرح نظرات خود و با بيان ضعف ها و قوّت هاى اين اثر ، ما را در پژوهش هاى بعدى يارى دهند . واحد حديث و علوم روان شناختى پژوهشكده علوم و معارف حديثى

ص: 7

درآمد

درآمداهمّيت و نقش هيجانات و مديريت آنها در سلامت و شادابى ذهن و روان انسان ، به اندازه اى است كه موجب شده كه اين بُعد از وجود انسان ، مورد توجّه حكيمان و عالمان علم النفس و نيز روان شناسان و روانْ تحليل گران قرار گيرد و در مورد ماهيت، ريشه ، نمود ، آثار و جايگاه آنها به بحث و بررسى بنشينند و مباحث فراوانى را ارائه نمايند. يكى از هيجاناتى كه اخيرا محور توجّه روان شناسان قرار گرفته ، «حسرت» است. اين موضوع، به رغم برخوردارى از اهميت لازم، در متون اسلامى و علمى ما كار كمترى در مورد آن ، صورت گرفته است. آنچه پيش رو داريد ، حاصل تلاش پژوهشى است كه پيرامون حسرت ، صورت گرفته است . مزاياى اين تحقيق ، عبارت اند از: 1 . ذكر متن آيات و روايات ، همراه با ترجمه آنها تا محتوا ، مستدل گردد و بهره ورى از كتاب ، همگانى تر شود ؛ 2 . ذكر سند و منبع براى هر يك از آيات و روايات ، تا براى عموم مردم ، قابل استفاده گردد ؛ 3 . ذكر نكات تفسيرى، اخلاقى و روان شناختى ، به تناسب هر بحث ؛ 4 . ذكر داستان هاى عبرت آموز و اشعار مناسب، جهت مصداقى شدن مفاهيم و شفاف تر شدن آنها ؛

ص: 8

5 . ارائه بحث به صورت كتابى مستقل ، با رعايت جامعيت نسبى و رعايت اختصار. در پايان ، ضمن قدردانى از تلاش و مساعدت صميمانه و خالصانه جناب حجة الاسلام والمسلمين پسنديده و همه عزيزانى كه در پژوهشكده علوم و معارف حديث در فراهم آوردن اين اثر ، مرا يارى كرده اند ، توفيق همگان را در ارائه خدمت بيشتر به قرآن و عترت خواستارم.

ص: 9

فصل اوّل : كلّياتى درباره حسرت

اشاره

فصل اوّل : كلّياتى درباره حسرتاگر طور ديگرى رفتار كرده بودم.. .! اگر اين اتفاق نيفتاده بود.. .! اى كاش اين اتفاق نمى افتاد.. .! تقريبا همه ما از خاطرات گذشته ، حادثه اى را به ياد داريم كه ترجيح مى دهيم يا وجود نداشت و يا مى توانستيم آن را تغيير بدهيم ؛ امّا مى پذيريم كه اين كار ، غير ممكن است. داستان ملخ و مورچه ، از جمله داستان هاى مشهورى است كه اغلب مادر و پدرها آن را براى كودكانشان نقل مى كنند. مورچه ، در تابستان به فعاليت مى پردازد و غذاى زمستانش را فراهم مى آورد و در اين كار ، لحظه اى از كوشش باز نمى ايستد ؛ ولى ملخ ، جز جيرجير كردن، كارى انجام نمى دهد و به فكر زمستانش نيست . به محض اين كه باد پاييزى مى وزد و هوا سرد مى شود، تازه به فكر زمستان مى افتد كه آن وقت ، ديگر بسيار دير شده است. رفتار بسيارى از آدم ها نيز به همين ملخ داستان شباهت دارد. آنها وقت خود را تلف مى كنند و هرگز مجالى براى جبران آن نمى يابند. گاهى اوقات ممكن است از برخى افراد ، چنين جملاتى را بشنويم : من

ص: 10

هرگز حسرت چيزى را نمى خورم و اگر دوباره مى توانستم زندگى خود را از نو شروع كنم ، همان گونه زندگى مى كردم كه قبلاً كرده بودم و هيچ تغييرى در رفتار و كردار خود نمى دادم . هر چند چنين اظهارات و جملاتى ، صادقانه هم ابراز شوند ، باز به سختى مى توان آنها را پذيرفت. در حقيقت، زندگىِ خالى از خطا و اشتباه و عارى از هر گونه تجربه حسرت ، نادر است . اغلب وقتى به ياد گذشته مى افتيم، تأسّف مى خوريم. به ياد كارهايى مى افتيم كه مى توانستيم انجام بدهيم ، ولى نكرديم. اغلب ما در زندگى ، كارهايى را انجام داده ايم كه نبايد انجام مى داديم و نيز كارهايى را انجام نداده ايم كه بايد به انجام مى رسانديم. همچنين اين تصوّر به ذهن ما خطور كرده است كه به دست آوردن بسيارى از منافع و دورى از برخى پيامدهاى نامطلوب و بد، ممكن بوده است. ما بانى و باعث بسيارى از مشكلات خود هستيم ؛ امّا احتمالاً به ندرت آن را مى پذيريم. وقتى كه انتخاب مى كنيم تا در جاى بخصوصى قرار گيريم، ابتدا خود را در معرض ناراحتى و گرفتارى بالقوه اى قرار مى دهيم و وقتى رنج و زحمت نصيب ما مى شود، به حال خود تأسّف مى خوريم ؛ چون اگر تصميم ديگرى مى گرفتيم، چه بسا كه دچار اين ناراحتى نمى شديم. وقتى روزگار ما به سر مى رسد، درمى يابيم كه مى توانستيم موفّقيتى به مراتب بيشتر از آنچه داريم، به دست آوريم . وقتى به اين نتيجه مى رسيد كه در سطح امكانات و استعدادهاى بالقوه خود ظاهر نشده ايد، در اين حال ، آيا هرگز احساس مبهم نارضايتى را تجربه كرده ايد؟ با دقّت در اعماق وجودى خود ، بيشتر ما بدين نكته اعتراف مى كنيم كه مى توانستيم تلاشى بيش از آنچه تاكنون انجام داده ايم، از خود نشان دهيم.

ص: 11

بنا بر اين بايد نتيجه بهترى را به نمايش مى گذاشتيم. بسيارى از مردم از زندگى خود راضى نيستند و در شرايط افسردگى به سر مى برند. آنها به حال خود تأسّف مى خورند و به انتظار اتفاقى مى نشينند كه آنها را از افسردگى و ملالت بيرون بياورد. وقتى به اين مرحله مى رسند، از توانايى شان به مقدار زيادى كاسته مى شود و از آن جايى كه طبيعت ما به گونه اى است كه در برابر آنچه انجام مى دهيم ، پاداش مى گيريم، (1) موقعيت به گونه اى فزاينده ، خراب تر مى شود. استعدادهاى ما نيز اگر به كار گرفته نشوند، مى خشكند و از بين مى روند. اين نتيجه، يك قانون است. اخيرا به طور جدّى ، تحقيقات زيادى روى موضوع هيجانات و نقش آنها در انتخاب ها و تصميمات افراد ، صورت گرفته است. حسرت ، هيجانى است كه توجّه زيادى را به خود اختصاص داده است. برخى از اين تحقيقات ، مربوط به «تفكّر خلاف واقع» (2) است كه در صفحات بعد ، در مورد آن صحبت خواهيم كرد . همچنين حسرت در نظريه هاى حسرت (3) و انتظار، (4) مورد بحث قرار گرفته است. نظريه حسرت ، بر دو فرض عمده استوار است : اوّلين فرض ، اين است كه افراد، تمايل دارند كه نتايج تصميماتى كه مى گيرند را با پيامدهاى تصميماتى فرضى و در عين حال متفاوت ، مقايسه كنند. دومين فرض ، اين


1- . «وَ أَن لَّيْسَ لِلاْءِنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى ؛ براى انسان ، بهره اى جز سعى و كوشش او نيست» (سوره نجم ، آيه 39) .
2- .Counterfactual thinking
3- .Regret theory
4- .Prospect theory

ص: 12

است كه افراد ، تمايل دارند از احساس حسرت قبل از اخذ تصميم، پيشگيرى كنند؛ در حقيقت ، فرد با تغيير تصميم خود از حسرت بالقوه ، دورى مى كند. طبق نظريه انتظار نيز تصميم گيرندگان ، نه تنها در پى به دست آوردن بيشترين فايده براى خود هستند ، بلكه تمايل به اجتناب از حسرت و كسب هيجانات مثبت تر هستند . بنا بر اين ، پيش بينى حسرت ، مى تواند بر تصميم گيرى هاى روزمره ما تأثيرگذار باشد ؛ چون در هر تصميمى كه مى گيريم، نتايج بالقوه آن را مى سنجيم و مفيدترين نتيجه ها را انتخاب مى كنيم ؛ يعنى گزينه اى كه موجب مى شود ما كمترين حسرت را تجربه كنيم و پاسخ هيجانىِ مثبت ترى داشته باشيم . 1 البته ظاهرا بين اين دو نظريه ، تفاوت چندانى نيست و هر دو ، به اين حقيقت اشاره مى كنند كه هنگام تصميم گيرى، افراد ، چشم اندازى از تغيير بالقوه را مد نظر مى گيرند كه آيا آن ، در چارچوب مثبت است يا منفى؟ و اين كه آيا تأثيرى در سطح حسرت در آينده دارد يا نه؟ به عبارت ديگر ، تصميم هاى افراد ، توسّط پيش بينى آنها از حسرت هدايت مى شود. اين پيش بينى ، ما را به تغيير اميال و سليقه هايمان بر اساس بازخوردِ مورد انتظار براى گزينه اى كه كمترين حسرت را به دنبال دارد ، هدايت مى كند . اين بازخورد ، مى تواند از همكاران، ناظران، همسالان، خانواده و حتى قرآن و احاديث گرفته شده باشد . بى دليل نيست كه در جاى جاى قرآن كريم و نيز بسيارى از احاديث ، نسبت به سرانجام برخى تصميمات ، هشدار داده شده است تا از آنها اجتناب شود و نيز نسبت به برخى ديگر ، ترغيب شده است و گفته شده ، كه در صورت تَرك و عمل نكردن به آن ، در آينده ، دچار حسرت

ص: 13

حسرت چيست؟

خواهيد شد. بايد توجّه داشت كه نكته حائز اهميت ، اين است كه يكى از كاركردهاى حسرت ، همين جنبه پيش گيرانه آن است. نظر به اين كه احساسات فرد درباره گذشته خود مى تواند سلامت و بهداشت روانى وى را تحت تأثير قرار دهد ، وى زمانى مى تواند رضايت بهينه اى را در زندگى خود احساس كند كه از تصميماتى كه در گذشته گرفته ، راضى باشد. (1) با توجّه به اين كه تعداد اندكى از افراد ممكن است با تجربه حسرتْ بيگانه باشند ، اين پرسش مطرح است كه چه طور مى توان عمق و تعداد اين تجربه هيجانى ناخوشايند را به كمترين رساند؟ براى پاسخ گفتن به اين پرسش ، ابتدا نيازمنديم تا درباره ماهيت و چيستى اين پديده صحبت كنيم و بدانيم مردم در مورد چه چيزهايى بيشتر حسرت مى خورند و چرا؟ و پيامدهاى آن كدام است؟ و اين كه چه عواملى باعث حسرت انسان مى شوند؟ و راه هاى پيشگيرى و يا درمان آن چيست؟

حسرت چيست؟در زبان فارسى، حسرت به معناى : دريغ، دريغ خوردن و اندوه بر گذشته و افسوس ، معنا شده است . (2) متأسفانه در فرهنگ هاى فارسى موجود ، واژه حسرت به طور گسترده و جامع ، توضيح داده نشده و فقط به همين مقدار اندك ، اشاره شده است.


1- .Diener,E.,Lucas, R.E., Oishi, S., Suh, E.M. (2002). Looking up and down: Weighting good and bad Information in life satisfaction judgments. Personality and Social Psychology Bulletin, 28, 437_445.
2- .لغت نامه دهخدا، ذيل واژه «حسرت» .

ص: 14

لغت شناسان عرب ، در تعريف واژه حسرت ، عناصرى را ذكر كرده اند كه از جمله آنها «احساس اندوه» است ؛ امّا بايد توجّه داشت كه هر اندوهى ، حسرت نيست . لذا يادآور شده اند كه اين اندوه ، به خاطر فقدان و محروميت از چيزى برانگيخته شده است كه آن چيز براى شخص ، ارزشمند به شمار مى آيد . به عنوان مثال ، اسماعيل بن حمّاد جوهرى در كتاب خود مى نويسد: حسرت ، اندوه شديد بر چيزى است كه فوت شده است . (1) چنانچه همين معنا در معجم مقاييس اللغة ، ذيل واژه حسرت نيز آمده است. همچنين ابو هلال عسكرى مى نويسد: حسرت ، غمى است كه به خاطر از دست رفتن فايده اى تجديد مى شود ؛ بنا بر اين ، هر غمى حسرت نيست. (2) در كتاب لسان العرب ، حسرت ، نوعى پشيمانى معرفى شده است: حسرت ، پشيمانى شديدى است كه شخص پشيمان را به جانور ضعيفى تبديل مى كند كه هيچ خاصيت و نفعى در او نيست. (3) طُريحى نيز در مجمع البحرين ، همين مسير را پيش رفته است ، منتها علّت ضعف و فرتوتى را بيان نموده است: حسرت ، پشيمانى و اندوه شديدى است بر آنچه كه از دست رفته ، به طورى كه برگشت آن ممكن نيست. (4)


1- .والحسرة أشدّ التلهّف على الشى ء الفائت (الصحاح ، ج 2 ، ص 630) . التلهّف على الشى ء: التحسّر عليه يفوتك وقد كنت اشرفت عليه ( العين، ج 4 ، ص 52) . قال الجوهرى: الأسف أشد الحزن والتلهف الحزن (الفروق اللغوية ، ص 111) .
2- .إنّ الحسرة غمّ يتجدّد لفوت فائدة فليس كل غمّ حسرة (الفروق اللغوية ، ص 186) .
3- .والحسرة اشد الندم حتى يبقى النادم كالحسير من الدواب الذى لا منفعة فيه (لسان العرب، ج 4، ص 189) .
4- .والحسرة هى اشد الندامة والاغتمام على ما فات ولا يمكن ارتجاعه (مجمع البحرين، ص 509) .

ص: 15

در حقيقت ، اين دو بزرگوار ، حسرت را نوعى پشيمانى تلقى نموده اند، در صورتى كه ظاهرا اين مطلب درست نيست ؛ بلكه مى توان گفت كه گاهى پشيمانى ، از لوازم حسرت است. امّا در تفسير الميزان ، حسرت ، از زاويه اى ديگر مورد بررسى قرار گرفته است كه اين مى تواند نكات ديگرى از اين هيجانِ چند وجهى را براى ما كشف كند. علاّمه طباطبايى ، به نقل از راغب مى نويسد: «حَسر» به كنار زدن لباس از هر چيزى كه ملبس به آن است گفته مى شود. حسرت عن الذراع ، يعنى آستين را از ذراع بالا زدم و حاسر ، كسى را گويند كه زره بر تن و كلاه جنگى بر سر نداشته باشد و مُحسره ، به معناى جاروب است... خسته و فرسوده را هم كه حاسر مى خوانند ، براى اين است كه اندازه توانايى اش براى ديگران معلوم شده است... و حسرت ، به معناى اندوه و ندامت بر امرى است كه فوت شده باشد و ارتباط اين معنا با معناى كشف از اين راه است كه شخص اندوهناك ، برايش كشف شده و پى برده به جهلى كه او را وادار به ارتكاب كارى نموده است. و يا از اين راه است كه قوايش از فَرط اندوه و ندامت بر مافات ، مُنحسر (ضعيف) شده و يا از تدارك آن ، دچار حسر (خستگى) گشته است . (1) طبق اين بيان _ كه معانى ريشه اى حسرت لحاظ شده است _ در حقيقت ، حسرت ، حالت غم و غُصه اى است كه شخص ، همراه با آگاهى و شناخت از اشتباه گذشته ، توانايى جبران آن را ندارد و خسته و درمانده شده است . البته محورهاى كشف و عدم توانايى در جبران آن ، در كلمات برخى ديگر از علما نيز آمده است: حسرت ، غمى است كه بر اثر از دست دادن فرصت جبران خطا و


1- .ترجمه تفسير الميزان، ج 7 ، ص 78.

ص: 16

اشتباه آشكار مى شود. (1) محور ناتوانى در جبران حسرت ، از آيه مبارك «وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِىَ الْأَمْرُ» (2) نيز برداشت شده است ؛ (3) زيرا علّت حسرت در روز قيامت ، «قُضِىَ الأمر (انجام گرفتن داورى)» است . علاّمه طباطبايى در الميزان مى گويد: إنَّ الحَسرَةَ إنَّما تَأتيهِم مِن ناحيَةِ قَضاءِ الأمرِ والقَضاءُ إنَّما يُوجِبُ الحَسرَةَ إذا كانَ بِحَيثُ يُفَوِّتُ بِهِ عَنِ المَقضي عَلَيهِ... . (4) در ديكشنرى وِبْستِر نيز حسرت ، به عنوان غمگينى فرد ، هنگامى كه كنترل يا قدرت اصلاح را ندارد ، تعريف شده است . (5) يكى از ويژگى هايى كه در تعريف حسرت بايد به آن اشاره كرد ، تفكّر معطوف به گذشته است ، چنانچه برخى حسرت را «به گذشته برگشتن» معنا نموده اند. حسن مصطفوى مى نويسد: تحقيق ، اين است كه تنها معناى ريشه اى در اين ماده (حسر) بر گرداندن چيزى به عقب است و معانى ديگرى مثل: كشف، انكشاف، خستگى، رفع، كندن، دور كردن و مانند آن معانى نزديك و از لوازم همان معناى ريشه اى است... حقيقت حسرت، برگرداندن (برگشت) به عقب است و از لوازم اين معنا ، افسوس خوردن و تأسّف است وقتى كه فرد ، متوجّه كوتاهىِ خود در عملش مى شود. (6)


1- .والحسرة الغم بما انكشف من فوت استدراك الخطيئة (التبيان فى تفسير القرآن ، ج 5 ، ص 117) .
2- .سوره مريم ، آيه 39 .
3- .ر . ك : احسن الحديث ، ج 6 ص 321 .
4- .الميزان في تفسير القرآن ، ج 14 ص 51 .
5- .Websters dictionary
6- .التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ص 216 .

ص: 17

جمع بندى

طبق اين تعريف، حسرت، چيزى جز برگشت به عقب نيست كه به زبان ساده تر ، همان ويژگى تفكّر معطوف به زمان گذشته است و اين كه شخص، ناراحت و اندوهگين مى شود، از لوازم قضاوت در مورد منشأ فقدان و محروميت است. بنا بر نظر «لاندمن» ، (1) حسرت مى تواند به عنوان يك حالت كم و بيش شناختى و هيجانىِ رنج آورِ غمگينانه ، به خاطر بدبختى، محدويت، فقدان، خطا و كمبود يا اشتباه تعريف شود. بنا بر اين ، حسرت ، تجربه اى از «هيجان مستدل» (2) يا «استدلال محسوس» (3) است . موضوعات حسرت برانگيز ، م خطاهاى مربوط به انجام دادن يا انجام ندادن عملى باشد. دامنه حسرت ، از كارهاى اختيارى گرفته ، تا امور غير قابل كنترل و تصادفى است . اين موضوعات مى توانند رفتارهايى كاملاً اجرايى يا صرفا ذهنى باشند ؛ از طرف خود شخص يا از جانب شخص يا گروه ديگرى سرزده باشند ؛ همچنين ممكن است كه اين موضوعات ، خطاهاى اخلاقى يا عقلانى يا حتى خنثا باشند. (4) در اين تعريف ، خصوصياتى براى حسرت بيان شده است كه ذيل عنوان «ماهيت حسرت» بدان اشاره خواهد شد.

جمع بندىهمان گونه كه مشاهده مى شود، در اين تعاريف، ويژگى هايى براى حسرتْ


1- .Landman
2- .Reasoned _ Emotion
3- .. Felt _ Reason
4- .Landman, J. (1993), Regret: Persistence of the possible (p.36).

ص: 18

تحليل ماهيت حسرت

بيان شد كه برخى از آنها جنبه عاطفى حسرت را بيان مى كرد (مانند: اندوه و غم) ، برخى بر جنبه شناختى آن تأكيد داشت (مانند: تفكّر معطوف به گذشته و آگاهى نسبت به خطا و اشتباه) و برخى ديگر نيز به لوازم آن اشاره مى نمود (مانند: درماندگى و ناتوانى و خستگى و پشيمانى) . البته برخى نيز ويژگى هاى موضوع و متعلّق حسرت را بر مى شمردند ، مانند اين كه چيز از دست رفته ، ارزشمند بوده و برگشت ناپذير است . براى روشن تر شدن مفهوم حسرت ، لازم است كمى بيشتر در مورد ماهيت حسرت بحث كنيم.

تحليل ماهيت حسرت (1)قبل از وارد شدن به اصل بحث ، لازم است به چند مطلب مهم اشاره كنيم. مطلب اوّل ، اين كه حسرت ، يك هيجان پيچيده و چندوجهى است و همچون خشم و شادى ، ساده و به راحتى ، قابل توضيح نيست. درست است كه افراد از حالات روحى خود ، مفاهيم مختلفى را درك كرده و به ديگران انتقال مى دهند، امّا مشكلى كه در خصوص برچسب زدن به احساسات وجود دارد ، اين است كه برخى عوامل ديگر، موضوع را بيش از آنچه كه در ابتدا به نظر مى رسد، پيچيده تر مى كنند. برخى احساسات خاص ، با واكنش هاى متعاقب آن اشتباه مى شوند. چند بار پيش آمده كه دقيقاً نمى دانيد چه احساسى داريد و چگونه مى توان با توجّه به درك و برداشتى كه از جريانِ رخ داده داريد، قضاوت سنجيده اى نسبت به آن داشته باشيد؟ واكنش هاى احساسى ، به جاى اين كه هر كدام به صورت جداگانه در نظر گرفته شوند، در بيشتر موارد ، با هم درآميخته مى شوند . در حالى كه استفاده


1- .Regret

ص: 19

از زبان گفتارى ، نشان مى دهد كه احساسات ، در يكى از چند حالت ، بيان مى شود، امّا نمى توان گفت در واقعيت هم اين گونه است. بعضى افراد از شما مى پرسند كه چه احساسى داريد؟ و شما با يك پاسخ مشخص به آنها جواب مى دهيد: «ناراحتم» ، «عصبانى ام» ، «خوش حالم». شما با اين پاسخ ، مى خواهيد طرف مقابل را راضى كنيد ؛ امّا به ندرت پيش مى آيد كه به جاى همين برچسب هاى ساده اى كه به احساسات خود مى زنيد، احساسات پيچيده، ادراكات، افكار و هيجاناتى را كه در درون شما غوطه ورند ، ابراز كنيد. حسرت نيز يك چنين وضعيتى دارد. بنا بر اين ، ما در اين جا سعى خواهيم كرد تا صرفا آن حال و هوا و شرايط و حالت درونى اى را كه مساوى يا حداقل نزديك به تجربه حسرت باشد ، توضيح دهيم و تفاوت آن را با حالات هيجانىِ مرتبط ديگر بيان كنيم ، تا قدرى از ابهام آن زدوده شود. مطلب دوم ، اين كه حسرت ، يك احساس يا هيجانِ شناختى است ؛ چنانچه اين معنا از تعريف لاندمن استفاده مى شود . (1) اگر از ما پرسيده شود كه: «آيا از دست برادرت ، خشمگين شدى؟» يا «آيا از برخورد دوستت ، عصبانى هستى؟» يا اين كه «آيا نسبت به خواهرت ، حسادت مى ورزى؟» ، براى پاسخ به اين پرسش ها ما احساسات خود را وارسى مى كنيم و خواهيم فهميد كه آيا نسبت به آن شخص ، خشمگين يا حسود هستيم يا نه ؛ ولى اگر سؤال شود كه: «آيا نسبت به آن تصميمى كه قبلاً گرفته اى ، متأسّفى؟ و حسرت مى خورى؟» ، در اين جا صرفا احساسات خود را وارسى نمى كنيم ؛ بلكه درباره آن تصميم و جوانب مختلف و پيامدهاى آن


1- .Landman, J. (1993), Regret: Persistence of the possible (p.36).

ص: 20

1 . حسرت ، نوعى غم است

فكر مى كنيم و آن وقت ، پاسخ مى دهيم كه آيا نسبت به آن تصميم غلط، متأسّف هستيم يا نه. به عبارت ديگر، حسرت ، يك هيجان شناختى است ؛ يعنى نسبت به خشم و حسد ، داراى ويژگى هاى شناختى بيشترى است و قضاوت در آن ، نقش محورى ترى دارد. در عين حال ، حسرت ، چيزى بيش از يك قضاوت و ارزيابى شناختىِ صِرف است و نوعا با احساساتْ همراه است ؛ بنا بر اين ، به عنوان يك هيجان حقيقى ، توصيف مى شود . (1) با توجّه به آن كه حسرت ، هيجانى پيچيده است، در تحليل آن بايد به مفاهيم فراوانى اشاره كرد كه عبارت اند از:

1 . حسرت ، نوعى غم استدر تبيين و توضيح علّت برانگيختگى غم در فرد بايد گفت: انسان ، براساس فطرتِ حبّ ذات و خوددوستى، دائما در «جلب منفعت» و «دفع ضرر» از خويش، در تلاش است. در همين راستا ، به جهت تحقّق كامل اين اصل فطرى ، تمايل دارد دارايى هاى خود را دائما مورد ارزيابى قرار دهد. اين دارايى ها به معناى عام كلمه، شامل هر آن چيزى است كه فرد ، تصوّر مى كند براى بقا و كمال و سعادت او (كه شعبه هاى همان فطرت حبّ ذات است)، ضرورى است . (2) در اين بررسى ها، اگر خود را واجد آن دارايى ها بيابد، احساس شادى مى كند . چنين شخصيتى اگر در به دست آوردن آن دارايى ها، سعى و تلاش كرده باشد ، احساس بهجت خواهد نمود ؛ امّا هنگامى كه خود


1- .Psychological Review, Volume 102 (2), April 1995, p 379 - 395.
2- .البته اين احتمال نيز وجود دارد كه فرد در اين قسمت ، دچار اشتباه و توهّم شود و چيزى را كه براى سعادت و كمال او مفيد نباشد _ بلكه مضر باشد _ ، مفيد ارزيابى كند، چنان كه اين مطلب را از آيه 216 سوره بقره مى توان استنباط نمود.

ص: 21

2 . تفكّر معطوف به زمان گذشته

را فاقد آن مطلوب يافت، حالتى به وى دست خواهد داد به نام «غم و اندوه» . بنا بر اين، ادراك فقدان و محروميت از هر يك از خواسته هاى انسان، زمينه پيدايش غم و غُصّه در روح انسان را فراهم مى كند. مثلاً انسان به زندگى و سلامتى خودش علاقه دارد . حال، اگر كسى احساس كند كه زندگى و سلامتى خود را از دست مى دهد، محزون و غمگين مى شود. نيز انسان ، قدرت را دوست مى دارد. حال ، اگر كسى احساس كند كه قدرت از دستش مى رود و عاجز و ناتوان خواهد شد، اندوهگين مى شود. همچنين، انسانى كه به مال و زن و فرزندانش علاقه دارد ، با تفكّر اين كه بخواهد آنها را از دست بدهد ، محزون مى شود . (1) فرد حسرت زده، فردى است كه هنگام مرور زندگى و داشته هايش ، احساس فقدان و محروميت مى كند ؛ يعنى تصوّر مى كند از چيزهايى كه نيازهاى اساسى وى را برآورده مى كنند ، محروم است و بنا بر اين ، غمگين مى شود ؛ امّا اين بدان معنا نيست كه هر غمزده اى ، دچار حسرت نيز باشد ؛ بلكه بايد ديد كه ويژگى هاى ديگر حسرت ، چه چيزهايى هستند تا از اين راه ، بتوان اين نوع غم را از انواع ديگر آن شناخت.

2 . تفكّر معطوف به زمان گذشتهبا ملاحظه و مرور تعاريفى كه براى حسرت بيان كرديم و نيز آيات و رواياتى كه موضوع حسرت در آنها مطرح شده است ، مى توان گفت كه حسرت ، به نوعى ، با تفكّر درباره گذشته مربوط مى شود. به عبارت ديگر ، حسرت ، زمانى است كه فرد در بازخوانى گذشته خود ، احساس كمبود كند. بدين معنا كه محروميت و كمبود فعلى اش را در گذشته خود جستجو مى كند. چنين


1- .اخلاق در قرآن، ج 2 ، ص 342 .

ص: 22

ف_ردى ك_ه گذشته خود را مرور مى كند، درباره آن به قضاوت مى نشيند و اگر آن را اسفبار و غير قابل قبول ارزيابى كند، ناراحت شده ، دچار حسرت خواهد شد. تعلّق حسرت به گذشته ، به گونه اى است كه برخى حتى به آن تصريح نموده اند. به عنوان مثال ، در كتاب التبيان ، تصريح شده است كه حسرت ، به گذشته تعلق دارد، (1) تا جايى كه حتى برخى، مفهوم حسرت را همين برگشت به عقب و نگاه به گذشته دانسته اند . (2) معمولاً برخى افراد ، اين گرايش را دارند كه دائما گذشته خود را مرور مى كنند و بر كوتاهى ها و هدر دادن ها و ضايع كردن استعدادها و از دست دادن فرصت هاى خود حسرت مى خورند. برخى از فرصت هايى كه در زمان حضورشان چندان شناخته شده نيستند ، ولى در غيبتشان بيشتر منزلت مى يابند ، عبارت اند از: دوره جوانى، سلامتى، آسودگى خاطر ، ايمنى و توانگرى ؛ امّا در ميان اين همه، جوانى و عمر، بيش از ديگر موقعيت ها، مورد حسرت و تأسّف است و برخى از اُدبا و شعرا در توصيف از دست دادن آن و تأسّف عميق خود، آثارى نيز بر جاى نهاده اند. سعدى در گلستان خود چنين گفته است: يكى از ملوك عرب، رنجور بود، در حالت پيرى . اميد از زندگى قطع كرده، كه ناگه ، سوارى از در درآمد و مژده آورد كه فلان قلعه را به دولت خداوند گشاديم و دشمنان، اسير شدند و سپاه و رعيت آن طرف، به جملگى مطيع فرمان گشتند. مَلِك را نفسى سرد از سَرِ درد برآمد و گفت: «اين مژده مرا نيست، دشمنانم راست؛ يعنى


1- .ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن ، ج 2 ، ص 69 .
2- .ر . ك : التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ص 216 .

ص: 23

وارثان مملكت را» . در اين اميد به سر شد _ دريغ _ عُمرِ عزيز كه آنچه در دلم است از درم فراز آيد اميدِ بسته برآمد ، ولى چه فايده زانك اميد نيست كه عمرِ گذشته باز آيد! (1) شاعرى ديگر گفته است: كَنْد _ اى باخبران _ ، بى خبرى ، بنيادم عمر نيكو گُهرى بود كه از كف دادم عنكبوتى است فلك ، در پىِ صيدِ مگسان مگسى بودم و در دامِ فلك افتادم شاد از دانش و بينش ، دلِ صاحب نظران به اميدى همه دل ، مست خراب آبادم دشمنى نيست خطرناك تر از نَفْس و عَجَب كه من از شادى اين دشمن دون ، دل شادم در كمندِ هوس و بندِ هوا گشته اسير مگر انگشتِ يداللّه ، كُند آزادم! (2) در مواردى كه فرد ، آرزوى چيزى را مى كند كه ربطى به گذشته وى ندارد نيز واژه حسرت ، استفاده شده است ؛ ولى احتمالاً استفاده اين گونه واژه حسرت ، از باب «حقيقت» نباشد؛ شايد هم حسرت در كاربردهايى بدين شكل ، به معناى «غبطه» باشد ؛ چون وقتى فردى ، چيز ارزشمند و مرغوب و مطلوبى را نزد فرد ديگرى مى بيند و مثل آن ، يا بهتر از آن را براى خود آرزو مى كند ، در حقيقت ، نسبت به آن چيز ، غبطه مى خورد ، نه حسرت.


1- .گلستان سعدى ، ص 65 .
2- .گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز، ص 92.

ص: 24

3 . احساس خُسران

آرزوى دست نيافتنى را نيز از باب كنايه ، حسرت مى گويند ؛ چون در هنگام حسرت خوردن ، فرد ، آرزوهاى محال مى كند ، مثلاً آرزو مى كند كه اى كاش ، جوانى باز مى گشت! و از اين قبيل آرزوهايى كه تحقّق آنها عقلاً محال است. لذا از اين باب ، به آرزويى كه انجام شدن آنها بسيار بعيد است، حسرت گفته مى شود ؛ ولى استفاده به اين شكل _ همان گونه كه گفتيم _ ، حقيقى نيست. در هر حال ، حسرتى كه در آيات و روايات ، از آنها ياد شده ، غمگينى به خاطر از دست دادن فايده اى در گذشته است .

3 . احساس خُسرانوقتى فردى ، متوجّه مى شود كه منفعتى را از دست داده ، احساس غَبن و خسارت مى كند. در تعريف هايى هم كه براى حسرت ، يادآور شديم ، اين نكته آمده بود كه فرد ، به خاطر از دست دادن فايده اى غمگين مى شود. در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه: روز قيامت براى هر شخص ، به اندازه عمرش در دنيا، هر روز، بيست و چهار صندوق به تعداد ساعات شبانه روز ، باز مى كنند . هنگامى كه صندوقى را مى بيند كه مملو از نور و سرور است ، حالت سُرورى به وى دست مى دهد كه اگر اين احساس را بين اهل دوزخ تقسيم كنند ، ديگر احساس رنجِ ناشى از آتش را از ياد مى برند و آن ، ساعتى است كه مشغول طاعت پروردگار خود بوده اند... سپس صندوق ديگرى را برايش مى گشايند . نگاه مى كند كه خالى است و در آن چيزى كه خوش حالش كند يا ناراحتش كند وجود ندارد. آن ، لحظه اى است كه خواب بوده يا به مباحى _ كه نه ثواب داشته و نه عقاب _ مشغول بوده است. به خاطر از دست دادن

ص: 25

چنين فرصتى كه مى توانست آن را پر از حسنات كند ، احساس غَبن و حسرت مى كند. به خاطر همين ، يكى ديگر از اسامى روز قيامت ، يوم التغابن است . (1) چنانچه ملاحظه مى فرماييد ، در اين حديث نورانى ، احساس حسرت ، همراه با احساس غبن و خسارت بيان شده است. براى توضيح بيشتر عنصر خسارت در هيجان حسرت ، لازم است كه آن را كمى بيشتر مورد بررسى قرار دهيم و آياتى را كه در اين رابطه ، وجود دارند ، مرور كنيم. در داستان قارون ، وقتى وى تمام ثروت و اموال خود را در جلوى ديدگان همگان به نمايش گذاشت (همان طور كه رويه ثروتمندان است) ، مردمى كه زندگى دنيا را هدف نهايى و غايت جنب و جوش خود مى دانستند و از آخرت ، غافل و جاهل بودند و نمى دانستند كه خدا در آخرت ، چه ثواب هايى براى بندگان خود فراهم كرده، اموال قارون را سعادت عظيمى شمردند و خود را خسارت زده و زيان ديده انگاشتند و بدون هيچ قيد و شرطى گفتند: اى كاش ما هم آنچه را كه قارون دارد، مى داشتيم ؛ زيرا او بهره عظيمى دارد و بسيار سعادتمند و خوش بخت است . (2) كسانى كه به دارايى ديگران چشم مى دوزند و هميشه خود را با آنها مقايسه مى كنند و هزار مرض مى گيرند كه فلانى چه كرد؟ چه خورد؟ چه برد؟ و از اين بابت ، حسرت هاى فراوانى مى خورند، داراى ايمان كاملى نيستند. پيامبر اسلام فرمود: لا يَجِدُ الرَّجُلُ حَلاوَةَ الإيمانِ في قَلبِهِ حَتّى لا يُباليَ مِن أكلِ الدُّنيا . (3)


1- .بحار الأنوار ، ج 7 ، ص 262 ، ح 15 .
2- .اشاره است به سوره قصص ، آيه 79 .
3- .الكافى ، ج 2 ، ص 128 (باب ذم الدنيا) .

ص: 26

مؤمن ، شيرينى ايمان را در قلبش نمى يابد ، مگر آن كه باكش نباشد كه چه كسى دنيا را خورد. در اين جا خوب است اين سؤال مطرح شود كه : خسارت حقيقى كه همراه آن حسرت واقعى است ، چيست؟ تا زمانى كه انسان ، آرمان و خواسته هايش عالى تر از خودش نباشد و تا آن گاه كه انسان ، در وسعت نامحدود و در قلمرو بى نهايت ، جايگاهى نداشته باشد، خسارت كار است ؛ چون : «إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ. (1) زيانكاران واقعى ، كسانى هستند كه سرمايه وجودى خويش را از دست داده اند» . خسارت انسان، از باختن خودش و قدرش، و از چشم پوشى از لقاء اللّه و محبوس شدن در تنگناى اين زندانْ مايه مى گيرد. چشم پوشى از مبدأ (2) و معاد (3) و قدر و خود انسان (4) ، خسارت ساز است ، حتّى اگر انسان به رفاه، قدرت، زينت ، آزادى ، امنيت ، آگاهى و تكامل هم رسيده باشد ؛ چون اين انسان ، خودش را باخته و چون محرّك هاى پست را پذيرفته، و در خاكْ سوخته و قدم برنداشته است. لذا بالاترين حسرت ها نصيب اين گونه افراد خواهد شد.


1- .سوره زمر ، آيه 15 .
2- .اشاره است به آيه: «وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْبَاطِ_لِ وَ كَفَرُواْ بِاللَّهِ أُوْلَ_ئ_ِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (سوره عنكبوت ، آيه 52) .
3- .اشاره است به آيه: «قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَآءِ اللَّهِ» (سوره انعام ، آيه 31) .
4- .اشاره است به آيه: «إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ» (سوره زمر ، آيه 15) .

ص: 27

اين سه معيار «قدر»، «جايگاه» و «آرمان»، مشخص كننده خسارت فرد است كه خودش را سوزانده و در تنگنا انداخته و به كم ها قناعت كرده است. درجه وجودى انسان از تمامى جِمادها و حيات ها و حيوان ها جلوتر است، پس چه طور مى تواند خودش را با اينها مبادله كند؟ يك عمر بدهد و يك مشت طلا و سنگ هاى گران قيمت و آجرها و خانه ها را بپذيرد. انسان ، با تمامى هستى ، رابطه دارد و در محدوده خانه و جامعه ، زندانى نيست. چگونه مى تواند خودش را از اين همه رابطه ، كنار بكشد و با ابزارش پيوند بزند؟ انسان ، موجودى نيازمند است و با رسيدن به شكوفايى استعدادهايش، تازه ، طغيان ها و عصيان ها و مصيبت هايش شروع مى شوند . انسان ، هنگامى كه بى نيازى و استغناى خودش را مى بيند و شكوفايى خودش را احساس مى كند ، تازه طغيان مى كند و سر بر مى دارد، كه: «كَلاَّ إِنَّ الاْءِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنَى . (1) چنين نيست! به يقين ، انسانْ طغيان مى كند؛ از اين كه خود را بى نياز ببيند» . به همين دليل است كه اين انسان ، بايد ادامه بيابد و جهتى نامحدود بگيرد، تا آن جا كه بهشت هم مقصد او نباشد ؛ كه بهشت ، منزل اوست ، نه مقصد او ! «إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى . (2) به يقين ، بازگشت به سوى پروردگار توست» . با اين معيارها و با توجّه به قدر و جايگاه و آرمان انسان است كه


1- .سوره علق ، آيه 6 و 7 .
2- .سوره علق ، آيه 8 .

ص: 28

خسارت هاى او مشخص مى شود. در واقع ، آن جا كه انسان ، قدر خودش را در نظر نمى گيرد و درجه وجودى اش را منظور نمى كند و خودش را مى بازد، ديگر به قدر و جايگاه خود ايمان ندارد و به خدا و آرمان هاى بلندتر هم كافر مى شود، كه در اين آيه هست: «الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ . (1) فقط كسانى كه سرمايه هاى وجود خويش را از دست داده و گرفتار خُسران شده اند، ايمان نمى آورند» . آنها كه خودشان را باخته اند ، ديگر به خدا و به جايگاه خويش ايمان نمى آورند ؛ كه اينها چيزى در خود سراغ ندارند كه در اين محدوده نگنجد و آرمانى ندارند كه در اين سبزه هاى زرد و روزهاى شب و خوشى هاى درد، به دستش نياورند. پس ديگر ، چه ضرورت دارد كه به سوى ديگر روى بيندازند و به چيزى ديگر بگروند و به آرمانى و جايگاهى و روزى ديگر ايمان بياورند. آنها كه خودشان را باخته اند ، ايمان نمى آورند. اين ، همان نكته اى است كه بارها مطرح شده است كه ايمان به خدا و ايمان به روز ديگر ، دنباله ايمان به خويش است. انسانى كه خودش را گم مى كند ، دنبال خدا نمى رود و اگر خدايى هم داشته باشد، اين خدا محكوم اوست و يا دكور زندگى اوست، نه در متن، و نه حاكم در وجود و هستى او . كسى كه خودش را در دنيا شاد مى بيند، دنيا در او حاكم مى شود و آن جا كه خودش را بزرگ تر ديد ، به خدا ايمان مى آورد. در اين هنگام ، خدا در او و در دنياى او حاكم مى شود؛ نه خود را حاكم دنيا مى كند و نه قيافه مى گيرد ؛ چون كه حكومت ، فقط از آنِ خدايى است كه آگاه و محيط است.


1- .سوره انعام ، آيه 12 .

ص: 29

«إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ . (1) حكم و فرمان ، تنها از آنِ خداست . حق را از باطل جدا مى كند و او بهترين جدا كننده است» . امّا خسارت هاى ديگرى هم هست كه موجب حسرت واقعى و عميقى در انسان مى شود. اين خسارت ها در اين آيه مباركه آمده است: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا . (2) بگو: آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين مردم در كارها، چه كسانى هستند ، آنها كه تلاش هايشان در زندگى دنيا گم شده، با اين حال، مى پندارند كه كار نيك انجام مى دهند» ؟ در اين آيه ، خسارت عمل، خودش دو مرحله دارد ؛ چون انسانى كه سعى و حركتش در اين محدوده ، گم مى شود، گاهى با اين اعتقاد همراه است كه دارد خوب كار مى كند و خوب مى سازد و گاهى چنين گمانى ندارد. آنها كه سعى شان گم شده و اين گمان را دارند، در عمل ، خسارت بارترند، و آنها كه اين گمان را ندارند ، خاسرند و امكان بازگشتشان است. من كه تجارتم را سودمند حساب مى كنم، با آن كس كه زيانش را مى شناسد، برابر نيستم. من ، امكان بازگشتم كمتر است و او احتمال بهبودش بيشتر. در آيه: «قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ» (3) از خسارت خود و نفس انسان ، سخن رفته است. خاسر ، كسى است كه خودش را از دست مى دهد، هر چند تمامى دنيا را به دست بياورد ؛ چون كه تمامى دنيا در دست


1- .سوره زمر ، آيه 15 .
2- .سوره انعام ، آيه 57 .
3- .سوره كهف ، آيه 103 و 104 .

ص: 30

4 . خود ملامت گرى

اين انسان ، حاصلى ندارد و تنها برايش دوندگى مى آورد و رنج مى زايد. اين ، دو بعد خسارت انسان است : خسارت عمل و خسارت وجود. غفران و رحمت ، ما را از خسارت عمل مى رهانند ، امّا خسارت وجودى انسان ، به وسيله عواملى كه در سوره عصر و حمد به آن اشاره شده است، مرتفع مى شود: يك . ايمان ؛ دو . توحيد ؛ سه . نيكوكارى و سفارش به حق و صبر ؛ چهار . طلب و دعا؛ (1) پنج . توجّه به اسوه ها. (2) اينها از عواملى هستند كه از خسارت وجود ، جلوگيرى مى كنند ، نيروهاى عظيم انسان را از ركود آزاد مى سازند ، و از اسارت به پُست ها و عنوان ها جدا مى سازند.

4 . خود ملامت گرى (3)در هنگام حسرت، فرد ، خود را مسئول خسارت و نقصان و محروميت تصوّر مى كند. لذا در اين حال ، به ملامت كردن خود مى پردازد. در قرآن كريم مى خوانيم: «قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَآءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَآءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً


1- .اشاره به آيه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (سوره حمد ، آيه 5) .
2- .اشاره دارد به آيه «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» (سوره حمد ، آيه 7) .
3- .Self _ blame

ص: 31

قَالُواْ يَاحَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلاَ سَآءَ مَا يَزِرُونَ . (1) آنان كه لقاى خدا را تكذيب كردند ، البته زيانكار شدند . پس آن گاه كه قيامت ، به ناگاه بر آنان فرا رسد ، مى گويند : واى بر ما بر آنچه درباره آن كوتاهى كرديم و آنان بار سنگين گناهان خويش را بر دوش مى كشند . چه بد است بارى كه مى كشند» . همان گونه كه ملاحظه كرديد ، اين گروه حسرت زده، خود را مقصّر دانسته و گناه اين كوتاهى و تفريط را به عهده مى گيرند و خود را ملامت مى كنند. خداوند در قرآن ، وضعيت شيطان را نسبت به مردم ، اين چنين بازگو مى كند : چون كار از كار گذشت ، شيطان مى گويد: خدا به شما وعده اى داد كه حالا راستى آن را مى بينيد و من هم وعده اى دادم كه به آن وفا نكردم . وعده خدا اين بود كه مؤمنان را به زندگى سعادتمند و اهل شرك را به زندگى همراه با عذاب و اندوه در دنيا و آخرت، نويد داد و به آن وفا كرد ؛ امّا من ، شما را به لذّت ها و آرزوهاى دور و دراز وعده دادم ، به طورى كه از آخرتْ غافل شُديد ، امّا به آنچه كه به شما وعده دادم نرسيديد و حسرت به دل مانديد. البته من بر شما تسلّط و اجبارى نداشتم ، فقط از شما دعوت مى كردم و شما با ميل و اراده خود مى پذيرفتيد . در واقع ، شما بوديد كه با زودباورى خود ، مرا بر نفستان مسلّط مى كرديد . پس مرا سرزنش نكنيد و خودتان را ملامت كنيد. (2)


1- .سوره انعام ، آيه 31 .
2- .ر . ك : سوره ابراهيم ، آيه 22 .

ص: 32

به اين طريق ، اهل دوزخ ، اعمال خود را به صورت حسرت مشاهده كرده ، خود را ملامت مى كنند. در حقيقت ، نقش خودملامتگرى در حسرت، محورى و اساسى است؛ به گونه اى كه تمايز بين احساس حسرت و احساس نارضايتى (1) در وجود همين عنصر است ؛ 2 زيرا گاهى فرد ، با اين كه از زندگى خود راضى نيست ، ولى حسرت نمى خورد ؛ زيرا در محروميت و كمبود خود ، احساس مسئوليت نمى كند. بنا بر اين، به طور خلاصه مى توان گفت: مطلوب انسان، گاهى با كار خودش از دست مى رود و گاهى ديگران، واسطه از دست دادن آن مى شوند. اگر شخص ديگرى سبب شده كه ما اين مطلوب را از دست بدهيم، حالتى كه به ما دست مى دهد «خشم» نام دارد. پس خشم نيز با اندوه ، هم ريشه است با اين ويژگى كه شخص ديگر، واسطه خسارت، و عروض اين حالت شده است ؛ (2) امّا اگر شخص ديگرى در كار نباشد و خود فرد موجب شده كه منفعتى را از دست بدهد، حال اگر به خاطر كوتاهى و تفريط و «ناكُنِش»، (3) فرد از اين منفعت محروم شده است، احساس حسرت خواهد نمود. پس حسرت، نتيجه قصور و كوتاهى است ؛ ولى اگر انسان ، خودش از طريق ارتكاب رفتار ناشايست و ناهنجار (افراط و تعدّى)، موجب شده باشد كه


1- .Disappointment
2- .اخلاق در قرآن ، ج 2 ، ص 342 .
3- .Inaction (Omission)

ص: 33

ضرر و زيانى به خود برساند ، بعدا دچار ندامت و پشيمانى مى گردد. (1) به عبارت ساده تر ، حسرت ، نتيجه عدم انجام دادن كارى در جهت كسب منفعت است؛ به خلاف پشيمانى (2) كه به خاطر سرزدن كارى (كنش) (3) از وى، دچار آن مى شود. چنانچه حضرت على عليه السلام مى فرمايد: وَاعْلَمْ أنَّ الدُّنيا دَارُ بَلِيَّةٍ لَمْ يَفْرُغْ صاحِبُها فيها قَطُّ ساعَةً إلاَّ كانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ . (4) و بدان كه دنيا سراى آزمايش است و دنياپرست ، ساعتى در آن نمى آسايد ، جز آن كه در روز قيامت از آن افسوس مى خورد . بنا بر اين، ثمره فراغت و بيكارى ، حسرت است. البته در جايى كه احساس پشيمانى و ندامت باشد ، احساس حسرت نيز مى تواند برانگيخته شود ؛ زيرا وقتى فرد ، كار اشتباهى مرتكب شود ، خواه ناخواه ، از انجام دادن كار درست و سودمند ، باز خواهد ماند، لذا فرصتى را از دست داده، در نتيجه ، دچار احساس حسرت نيز مى شود. پس مى توان گفت كه احساس مسئوليت ، در ايجاد حسرت ، نقش محورى دارد. اين مطلب را در تحقيقى كه توسط زيلنبرگ (5) و همكارانش انجام گرفته، مى توان مشاهده كرد ، بدين صورت كه احساس حسرت ، ارتباط تنگاتنگى با حس مسئوليت دارد ؛ يعنى فردى كه احساس حسرت


1- .ر . ك : اطيب البيان ، ج 5 ، ص 49 .
2- .ندامت يا پشيمانى ، به معناى انصراف و انزجار به طور مطلق از آن چيزى است كه از فرد سر زده ، خواه آن چيز ، نيّت باشد ، خواه عمل، خواه، خوب يا بد (ر . ك : التحقيق فى كلمات القران الكريم ، ص 216) .
3- .Action (Commission)
4- .نهج البلاغة ، نامه 59 .
5- .Zeelenberg

ص: 34

مى كند ، هميشه خود را مقصّر اين خسارت و زيان مى داند. (1) البته كسانى كه به خاطر روح بلند خود از احساس مسئوليت بسيار بالايى برخوردارند ، حتى در برابر ديگران نيز خود را مسئول مى دانند . چنين اشخاصى هنگامى كه كسى دچار ناراحتى و كمبود و محروميتى مى شود ، از باب انسانيت و حس مسئوليت نسبت به آنان ، دچار حسرت مى شوند. كسانى كه به اين حقيقت اعتقاد دارند كه: بنى آدم ، اعضاى يكديگرند كه در آفرينش ، ز يك گوهرند چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نمانَد قرار . (2) چنين انسان هايى ، به خاطر برخى محروميت هايى كه براى ديگران ايجاد مى شود ، به احساس حسرت ، دچار خواهند شد ؛ همچون پيامبر صلى الله عليه و آله كه به دليل ايمان نياوردن برخى از كفّار ، براى آنان حسرت مى خورد ، آن هم به گونه اى كه نزديك بود كه جان بسپارد ؛ (3) زيرا در به انجام رساندن رسالت خود آن چنان جدّى بود و به ايمان آوردن ديگران حريص بود كه گويا ديگران را مثل خود دوست مى داشت و نسبت به آنها احساس مسئوليت مى كرد . اگر كسى ايمان نمى آورد ، آن را به حساب كوتاهى خود در انجام دادن وظيفه اش مى گذاشت و نسبت به محروميت آنان از ايمان به خدا دچار حسرت مى شد. البته خداوند ، او را دلدارى مى دهد و مسئوليت ايمان نياوردن آنان را به خودشان باز مى گرداند و خاطر نشان مى كند كه اعمال زشت و گناهان آنها


1- .The Inaction Effect in the psychology of Regret; Journal of Personality and Social Psychology, Copyrigt 2002 by the American Psychological Association, Inc. 2002, Vol. 82, No. 3, 314_327.
2- .گلستان سعدى .
3- .اشاره است به آيه «فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ ؛ پس جانت به خاطر شدّت تأسف بر آنان از دست نرود» (سوره فاطر ، آيه 8) .

ص: 35

5 . استيصال و درماندگى

موجب شده است كه خداوند نگذارد كه آنها ايمان بياورند. (1) البته بايد يادآور شويم كه اضطراب و دلهره نيز نوعى غم است ، منتها در آنها ترسِ از دست دادن مطلوب در آينده ، باعث ناراحتى فرد مى شود. بنا بر اين مى توان گفت كه حسرت ، نقطه مقابل خشم و اضطراب و دلهره است .

5 . استيصال و درماندگىنااميدى و يأس در به دست آوردن دوباره همان فرصت از دست رفته، محور ديگرى است كه اگر نگوييم كه در مفهوم حسرت وجود دارد كم كم ، هيجانِ حسرت ، با آن همراه است ؛ چرا كه وقتى فرصتى از بين برود ، برگشت آن ، محال است و گذشته را نمى توان باز گرداند. امام على عليه السلام مى فرمايد: وَ عُرِضَتْ عَلَيكَ أعْمَالُك بِالْمَحَلِّ الّذِي يُنادِى الظَّالِمُ فيه بِالحَسْرَةِ ، وَ يَتَمَنَّى المُضَيِّعُ فِيهِ الرَّجْعَةَ وَ لاتَ حينَ مَنَاصِ! . (2) و اعمال تو را بر تو عرضه مى كنند آن جا كه ستمكار ، با حسرتْ فرياد مى زند، و تباه كننده عمر و فرصت ها، آرزوى بازگشت دارد ؛ امّا راه فرار و چاره ، مسدود است . وقتى راه فرار و چاره مسدود باشد ، فرد ، احساس درماندگى خواهد كرد. بنا بر اين، حسرتِ حقيقى، در مواقعى ايجاد مى شود كه انسان ، نيروى جبران مشكلات و شكست ها را از دست داده باشد ؛ گويى از توانايى و قدرت، برهنه شده و سرشار از غم گشته است. شايد به همين خاطر است كه


1- .اشاره است به آيه «أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَءَاهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَ يَهْدِى مَن يَشَآءُ ؛ آيا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زيبا مى بيند [همانند كسى است كه واقع را آنچنان كه هست مى يابد]؟ خداوند هر كس را بخواهد ، گمراه مى سازد و هر كس را بخواهد ، هدايت مى كند» (سوره فاطر ، آيه 8) .
2- .نهج البلاغة ، نامه 41 .

ص: 36

نتيجه گيرى

به روز قيامت «يوم الحسره» نيز گفته شده است ؛ زيرا در آن روز ، انسان هيچ قدرت و توانى براى جبران خسارت هاى خود ندارد و مصداق واقعى اين حسرت ، فقط در روز قيامتْ محقّق خواهد شد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ... وَ إن مَلَكَهُ اليأسُ قَتَلَهُ الأسَفُ ... . (1) هنگامى كه يأس و نااميدى، قلب آدمى را تسخير مى كند، تأسّف، وى را از پاى در مى آورد . چنانچه علاّمه طباطبايى ، ذيل آيه 39 سوره مباركه مريم ، اشاره نموده است كه در روز قيامت ، فرد ، به اين خاطر حسرت مى خورد كه كار از كار گذشته است و فرد ، ديگر فرصت و توان جبران را ندارد. (2) شايد جنبه رنج آور حسرت نيز همين احساس بيچارگى و درماندگى باشد ؛ زيرا موقعى كه فرد ، متوجّه خُسران و زيان خود مى شود و تصوّر مى كند كه ديگر كار از كار گذشته و فرصت جبران را از دست داده است ، دچار حسرت خواهد شد. البته چنانچه در بحث درمان حسرت خواهيم گفت ، كسى كه هنوز در اين دنيا زندگى مى كند ، هنوز فرصت جبران دارد و نبايد نااميد شود و خود را به خاطر حسرت گذشته ، دچار رنج و عذاب نمايد ؛ بلكه بايد اين تصوّر را رها كند و از گذشته خود عبرت گرفته ، آن را پلى براى رسيدن به كمالات انسانى قرار دهد.

نتيجه گيرىاز مطالبى كه تاكنون گفته شد ، به اين نتيجه مى رسيم كه: حسرت ، هيجانى


1- .غررالحكم ، ح 891 .
2- .ر . ك : الميزان في تفسير القرآن ، ج 14 ، ص 51 .

ص: 37

كنترل كننده حسرت در مغز

است پيچيده و چندوجهى ، لذا شناخت ماهيت آن مشكل است . ما در اين جا سعى كرديم تا آن حال و هوا و شرايط و حالت درونى اى را كه مساوى يا حداقل نزديك به تجربه حسرت باشد ، توضيح دهيم. همچنين گفتيم كه حسرت ، هيجانى شناختى است تا جايى كه حتى برخى از آن ، به «هيجان مستدل» يا «استدلالِ محسوس» تعبير كرده اند. همچنين گفته شد كه حسرت ، نوعى غم است كه مربوط به گذشته مى شود و از نوع غمى كه مربوط به آينده است ، تفكيك شد. فرد حسرت زده ، خود را مسبّب زيان خود مى داند ، لذا از هيجان خشم نيز متمايز گرديد . در ادامه ، با قيد تفريط و كوتاهى، از ندامت و پشيمانى جدا شد و در آخر ، با قيد خودملامتگرى ، از احساس نارضايتى نيز ممتاز گرديد. با توجّه به مطالبى كه تاكنون بيان شد ، مى توان فرمول زير را براى «حسرت» بيان نمود: تفكّر معطوف به گذشته + احساس خسارت + غم زدگى + خودملامتگرى به خاطر كوتاهى و تفريط + احساس درماندگى = احساس حسرت

كنترل كننده حسرت در مغزاز ديرباز ، رابطه بين روح و بدن ، يكى از بحث هاى داغ محافل علمى بوده است. يكى از بخش هاى اين بحث ، اين بوده كه محل هر يك از قوا و احساسات فرد ، در بدن وى كجاست. در همين راستا بخش هاى مختلفى از مغز ، به هر يك از احساسات و جنبه هاى روانى انسان ، ربط داده شده است. همچنين بخشى از مغز به عنوان كنترل كننده احساس حسرت ، معرفى شده است. اخيرا محقّقان CNRC (1) در شهر برن (2) فرانسه و دانشگاه ساينا (3) در شهر


1- .Center National de la Recherche Scientifique
2- .Born
3- .Siena

ص: 38

فرايند حسرت

سايناى ايتاليا و بيمارستان دكاسال پترير (1) در پاريس يافته اند كه هيجان ناخوشايند حسرت توسّط بخشى به نام كرتكس مدار پيشانى (2) كنترل مى شود. (3) كرتكس مدار پيشانى ، در كرتكس جلو استخوان پيشانى جلو مغزى (4) واقع شده است كه خود بخشى از لايه خارجى تر چين و چروك ماده خاكسترى كرتكس مخى در جلو مغز است. پرى فرونتال كرتكس ، بيشتر به عنوان استنتاج كننده مطرح است و در ارتباط با رفتارهايى مثل قضاوت، سازماندهى، حل مسئله و تفكّر انتقادى است . محقّقان دريافته اند كسانى كه اين بخش از مغزشان را از دست داده اند ، هنگام باخت و موقعيّت حسرت زا ، به خلاف انسان هاى سالم ، اصلاً احساس حسرت نمى كنند. همچنين افراد سالم، برخلاف افراد مريض ، تصميماتى را كه بعدا كمتر منجر به حسرت شود ، اتخاذ مى كردند. اين يافته مى تواند دانشمندان را در بازدارى از احساس حسرت در افراد كه مى تواند باعث (5)

فرايند حسرتدر سوره بقره مى خوانيم: بعضى از مردم، معبودهايى غير از خداوند براى خود انتخاب مى كنند و آنها را همچون خدا دوست مى دارند ؛ امّا آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا، شديدتر است و آنها كه ستم كردند،


1- .Dekasalpetrieve
2- .Orbito frontal
3- .www.betterhumans.com/News/news.aspx? articleD= 2004-05-20-1
4- .Prefrontal cortex
5- .www.betterhumans.com/News/news.aspx? articleD= 2004-05-20-1

ص: 39

هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند، خواهند دانست كه تمام قدرت، از آنِ خداست و خدا داراى مجازات شديد است . در آن هنگام، رهبران (گمراه و گمراه كننده) از پيروان خود بيزارى مى جويند و كيفر خدا را مشاهده مى كنند و دستشان از همه جا كوتاه مى شود. (در اين هنگام) پيروان مى گويند: «اى كاش بار ديگر به دنيا بر مى گشتيم، تا از آنها بيزارى جوييم، آن چنان كه آنان از ما بيزارى جستند!» . خداوند اين چنين اعمال آنها را به صورت حسرت زايى به آنان نشان مى دهد و هرگز از آتش خارج نخواهند شد . (1) در اين سه آيه ياد شده ، مطالب بسيار سودمندى درباره فرايند شكل گيرى حسرت بيان شده است. در حقيقت ، اگر كسى بپرسد كه انسان چگونه اعمال خود را به صورت حسرت تجربه مى كند؟ در اين جمله : «كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ» صراحتا بيان شده كه خداوند ، اين گونه اعمال ايشان را به صورت حسرت ، به آنان نشان مى دهد ؛ يعنى در حقيقت ، جملات قبل از آن ، فرايند شكل گيرى حسرت در انسان را بيان مى دارد كه ما يك به يك آنها را آورده و تحليل مى كنيم. 1 . در چند جمله اوّلِ اين سه آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ» ، نشان داده شده است كه اين افراد ، در تصميمى دچار خطا شده اند. علّت چنين خطايى نيز نداشتن ايمان است ؛ يعنى شايد علم هم داشته باشند ، امّا دانستن ، به تنهايى كافى نيست ؛ بلكه بايد باور و ايمان نيز در كار باشد تا در تصميم گيرى صحيح ، مؤثّر واقع شود. چنانچه برخى افراد ، با اين كه مى دانند كه مثلاً سيگار كشيدن ، براى


1- .سوره بقره ، آيه 165 _ 167 .

ص: 40

سلامتى انسان مضر است ، امّا با اين حال ، سيگار مى كشند و اين اشتباه را مرتكب مى شوند. بنا بر اين ، هنگام تصميم گيرىِ صحيح ، علاوه بر علم و آگاهى، باور قلبى و ايمان نيز ضرورى است. پس مرحله اوّل شكل گيرى حسرت ، «نداشتن ايمان» و در نتيجه ، «خطا در تصميم گيرى» است. 2 . در چند جمله بعدِ اين آيات «وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَ_لَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ * إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ» ، آگاهى مى يابند كه تصميم آنها خطا بوده است و همچنين در خطايشان مقصّر هم بوده اند ، به خاطر همين ، به عنوان ظالم از آنها نام بُرده شده است. بنا بر اين ، مرحله دوم فرايند حسرت ، «آگاهى و شناخت نسبت به خطاى گذشته» است . همان گونه كه ملاحظه شد ، جنبه شناختى و قضاوت در حسرت ، به خوبى در اين آيه نورانى بيان شده است. 3 . جمله بعدى «وَ رَأَوُاْ الْعَذَابَ» ، گوياى همان احساس رنج و عذابى است كه آنها تحمّل مى كنند. پس مرحله سوم فرايند حسرت ، «احساس رنج» است كه به خاطر درماندگى و استيصال است. 4 . جمله بعدى «وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ» ، بيان كننده احساس «ناتوانى و نااميدى» است. 5 . سپس بيان شده است كه «وَ قَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّا» آنها مى خواهند برگردند و كارى را كه بايد انجام مى دادند ، محقّق سازند. بنا بر اين ، لحن گفتار حسرت زده نيز در اين آيه ، بدين شكل آمده است كه وى هميشه آرزوى بازگشت به گذشته را مى نمايد كه اين ، امرى محال و ناممكن است. 6 . مرحله بعدى «وَ مَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ» ، عدم امكان جبران و برگشت ناپذير بودن حسرت ، بيان شده است.

ص: 41

7 . نكته بعدى ، اين مطلب است كه همان گونه كه ملاحظه نموديد ، زمينه و منشأ حسرت ، در گذشته است ، چنانچه برخى مفسّران نيز به اين نكته تصريح نموده اند. (1) 8 . نكته ديگر قابل استفاده از اين آيات ، اين است كه فرد حسرت زده، در انجام دادن كارى ، كوتاهى كرده كه قدرت انجام دادن آن را داشته است. اين مطلب از اطلاق لفظ ظالم و نيز آرزويى كه آنها مى كنند ، قابل فهم است. چنانچه برخى مفسّران نيز به اين نكته اشاره نموده اند. (2) 9 . نكته بعدى ، حالت انزجار و انصراف از رفتارى است كه قبلاً مرتكب شده اند و آن همان تبعيت از غير خداست و همين حالت انصراف و انزجار ، معناى ندامت و پشيمانى است . (3) بنا بر اين ، در اين مورد ، به همراه احساس پشيمانى ، احساس حسرت نيز تجربه مى شود. 10 . نكته پايانى قابل توجّه ، اين است كه چرا خداوند چنين آيه اى را نازل كرده و چنين اخبار و اطلاعاتى را در مورد دو نوع انتخاب و رفتار ، به ما انسان ها مى دهد؟ شايد پاسخ اين پرسش را بتوان براساس نظريه هاى حسرت و انتظار داد و آن ، اين است كه به ما در مورد برخى پيامدهاى دوستىِ غير خدا و پيروى از غير خدا هشدار بدهد تا در تصميم گيرى هايمان دچار خطا نشويم و از حسرت هاى روز قيامتْ ايمن شويم.


1- .إنّ الحسرة تتعلّق بالماضى خاصّة... لأنّ الحسرة إنّما هى على ما فات بوقوعه او ينقضى وقته (التبيان فى تفسير القرآن، ج 2 ، ص 69) .
2- .انسان بر چيزى حسرت مى خورد كه قدرت بر انجام دادن آن را داشته ، ولى كوتاهى كرده است. مثلاً چون بدون وسيله، قدرت بالا رفتن به آسمان را ندارد ، بر ترك آن هرگز تأسف نمى خورد (ترجمه تفسير مجمع البيان ، ج 2 ، ص 154) .
3- .التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ذيل واژه ندم .

ص: 42

رابطه نگرش و حسرت

رابطه نگرش و حسرتدر اين جا مقدارى در مورد ارتباط نگرش فرد با حسرت توضيح مى دهيم. قرآن كريم در مورد كسانى كه حسرت اموال و ثروت قارون را مى خورند ، مى فرمايد: «فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِى زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا يَالَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَآ أُوتِىَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ . (1) [روزى قارون] با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد . آنها كه خواهان زندگى دنيا بودند گفتند: «اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!»» . در اين آيه ، به صراحت گفته شده است كه آنهايى كه دچار حسرت مى شوند ، صرفا خواهان همين دنيا هستند و نه چيز ديگر. به همين دليل ، اين افراد ، هميشه حسرت چيزهاى پست و زودگذر اين دنيا را مى خورند ؛ امّا در مقابل، اگر نگرش فرد اين باشد كه ثواب خدا بهتر از زَرق و برق هاى اين دنياست ، قطعاً ديگر دچار اين گونه حسرت ها نمى شود. چنانچه در ادامه آيه آمده است: «وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ لاَ يُلَقَّ__اهَآ إِلاَّ الصَّابِرُونَ . (2) و كسانى كه علم و دانش به آنها داده شده بود ، گفتند : واى بر شما! ثواب الهى ، بهتر است براى افرادى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند ؛ امّا جز صابران ، آن را دريافت نمى كنند» . از مقايسه دو جمله : «كسانى كه حيات دنيا را مى خواهند» و «كسانى كه


1- .سوره قصص ، آيه 79 .
2- .سوره قصص ، آيه 80 .

ص: 43

علم به آنها داده شده» ، اين نتيجه مهم به دست مى آيد كه مبناى دنياطلبى ، چيزى جز «جهل» نيست. بنا بر اين ، هر چه شناخت و دانش فرد ، كامل تر و صحيح تر باشد ، حسرت وى نيز كمتر خواهد بود. امام صادق عليه السلام ، در رابطه با جهل و ارتباط آن با حسرت مى فرمايد: إِنَّ الحَسرَةَ... كُلَّهُ لِمَن لَم يَنتَفِع بِما أبصَرَهُ وَلَم يَدرِ ما الأمرُ الَّذي هوَ عَلَيهِ مُقيمٌ، أ نفَعٌ لَهُ أم ضَرٌّ... . (1) همه حسرت براى كسى است كه از آنچه بينايش مى كند ، نفعى نبرد و موقعيتى كه در آن به سر مى برد را درك نكند كه آيا نفعى برايش دارد يا براى او مضر است؟ روايت شده هنگامى كه بار جنس بزّازىِ متعلّق به حضرت امام جواد عليه السلام _ كه قيمت فراوانى داشت _ را مى آوردند ، در بين راه ، راهزن ها آن را ربودند . شخصى كه بار را مى آورد به حضرت گزارش داد. حضرت با خط خويش نوشت: «جان و دارايى ما از بخشش هاى گواراى خداست و به عنوان عاريه ، سپرده اوست، تا آن جايى كه از آن بهره مند شويم ، مايه خوشى و شادى است، و آنچه را هم بِبَرند ، اجر است و ثواب. پس هر كس جَزَعش بر صبرش غالب گردد ، اجرش ضايع شود و پناه بر خدا از آن!» . (2) چنانچه ملاحظه كرديد ، امام جواد عليه السلام از چنان بينش و علم و نگرش الهى والايى برخوردار است كه به جاى حسرت و آه كشيدن به خاطر از دست دادن دارايى و اموالِ به سرقت رفته، اين چنين بر احساسات و عواطف خويش تسلّط داشته و صبر بر مصائب دارد و به اجر و ثواب خداوند ، اميدوار است . بنا بر اين ، نگرش فرد در تجربه حسرت ، بسيار نقش دارد.


1- .الكافى ، ج 2 ، ص 419 ، ح 1 ؛ المحاسن ، ص 252 ، ح 274 .
2- .ر . ك : بحار الأنوار ، ج 50، ص 103 ؛ تحف العقول ، ص 456 .

ص: 44

اندازه حسرت

اندازه حسرتدر حقيقت ، بزرگى و شدّت حسرت ، بستگى به پيامدهاى آن دارد ؛ يعنى چيزهايى كه مى توانست به دست بيايد و چيزهايى كه از دست رفته است. اگر مطلوبى كه به خاطر كوتاهى و سهل انگارى فرد ، از دست رفته ، از ارزش زيادى برخوردار باشد ، حسرت آن نيز شديدتر و جانكاه تر خواهد بود. شدّت حسرت ، به احتمال بازخورد و پس خوراند آن نيز بستگى دارد. يعنى اگر افراد ، نسبت به نتايج و پيامدهاى منفىِ تصميم ها و انتخاب هايى كه گرفته اند ، آگاهى يابند ، حسرت خواهند خورد ؛ ولى اگر چنين آگاهى اى را كسب نكنند ، حسرت نخواهند خورد. همچنين ما حسرت نتايج منفى اى را مى خوريم كه مى توانستيم به سادگى ، نتايج بهترى را براى آنها تصوّر كنيم . 1 اندازه و شدّت حسرت ، به مقدار مسئوليتى كه ما در برابر نتايج منفىِ تصميمات خود احساس مى كنيم نيز ارتباط دارد. يعنى هر چه اين احساس مسئوليت ، بيشتر باشد ، احساس حسرت نيز در فرد ، بيشتر خواهد بود ؛ چرا كه حسرت در امورى است كه فرد ، قدرت انجام دادن آن امر را داشته باشد. از طرفى شايد بتوان گفت كه بزرگى حسرت ، به تعداد احتمالاتى كه فرد به پيامدهاى انتخاب خود مى دهد نيز بستگى دارد. مثلاً دو نفر را در نظر بگيريد كه در يك مراسم قرعه كشى شركت مى كنند . به نفر اوّل گفته مى شود كه : «بين عدد يك تا ده ، يك شماره را انتخاب كن تا در صورت انتخاب صحيح ، برنده يك ميليون دلار شوى» و به نفر دوم نيز گفته مى شود كه : «بين عدد يك تا هزار ، يك شماره را انتخاب كن ، تا در صورت انتخاب صحيح ، برنده يك ميليون دلار شوى» . حالا اگر فرض كنيم كه هر دو نفر آنها عدد

ص: 45

عزّت نفس و حسرت

تفكّر خِلاف واقع و حسرت

اشتباه را گفته باشند ، پس از دانستن عدد صحيح ، كدام يك از آنها بيشتر حسرت خواهد خورد؟ ظاهرا نفر اوّل، حسرت بيشترى خواهد خورد ؛ چون احتمال بيشترى داشت كه عدد صحيح را انتخاب كند . پس احتمال موفّقيت ، هر چه بيشتر باشد ، حسرت نيز بيشتر خواهد بود.

عزّت نفس و حسرتظاهرا افرادى كه از عزّت نفس بالاترى برخوردارند ، پيامدهاى منفى را ناچيز ارزيابى كرده ، سعى خواهند داشت كه خود را از پيامدهاى بد ، دور كنند. افرادى كه از عزّت نفس پايينى برخوردارند ، اگر از پيامد كارها آگاه شوند ، از تصميم هاى پُر خطر و ريسك پذير پرهيز مى كنند. چنين افرادى ، وقتى مى خواهند از حسرت اجتناب كنند ، خودمحافظ هستند ؛ ولى افرادى كه عزّت نفس بالايى دارند ، وقتى مى خواهند درباره اين كه چه طور بعضى چيزها غلط از آب درآمده اند فكر كنند ، خود اصلاح هستند . (1) يعنى از اشتباهات گذشته خود ، درس گرفته و سعى مى كنند كه آنها را تكرار نكنند و تصميم هاى درست ترى بگيرند . بنا بر اين ، در درمان حسرت ، اين مطلبْ حائز اهميت است كه هر چه عزّت نفس فرد ، بيشتر باشد ، پيامدهاى منفى حسرت نيز در فرد كمتر است و آسيب كمترى فرد را تهديد مى كند.

تفكّر خِلاف واقع (2) و حسرتاين واژه ، اشاره دارد به مجموعه اى از تصوّرات كه فرض هاى مختلفى را براى رويدادها يا شرايط واقعىِ گذشته يا حال ، شبيه سازى مى كند ؛ تصوّراتى


1- .http://faculty.weber.edu/eamsel/Research/Papers/Regret%202003/Regret %20Short _ Files/frame.html
2- .Counterfactual thinking

ص: 46

كه اين گونه بيان مى شوند : «چه مى شد اگر فلان اتفاق نمى افتاد يا چه مى شد اگر فلان اتفاق مى افتاد؟» . در حسرت ، انسان اين احتمال را در نظر دارد كه: «چه چيزى ممكن بود اتفاق بيفتد؟» . در توضيح اين مطلب بايد گفت كه رويدادها به صورت مجزّا ارزيابى نمى شوند ؛ بلكه آنها با رويدادهاى ممكنى كه مى توانند اتفاق بيفتند ، مقايسه مى شوند. بنا بر اين، حسرت ، نتيجه «تفكّر خلاف واقع» است كه به تفكّر خلاف واقعِ رو به بالا و رو به پايين ، تقسيم مى شوند . تفكّرات خلاف واقعِ رو به بالا، واقعيت را با شقوق مثبت ترى مقايسه مى كند ، در نتيجه ، هيجان حسرت تجربه مى شود. در حالى كه اگر در اين فرايند، واقعيت با آلترناتيوهاى منفى تر مقايسه شود ، هيجان شادى ، تجربه خواهد شد . (1) اين دو حادثه را در نظر بگيريد: 1 . آقاى الف ، عادت نداشت كه در داخل شهر ، با اتومبيل شخصى خود رفت و آمد كند. وى ديروز عادت خود را نقض كرد و اتفاقا دچار تصادفى شديد شد؛ 2 . آقاى ب ، هميشه در داخل شهر ، با خودروى شخصى اش رفت و آمد مى كند. وى نيز ديروز دچار تصادفى شديد شد. حالا از اين تصادف ، آقاى الف ، بيشتر ناراحت خواهد بود يا آقاى ب؟ اگر جواب شما به اين سؤال ، آقاى الف باشد، تفكّر شما شباهت بسيارى به تفكّر ديگران دارد. اكثريت قاطع پاسخ دهندگان به اين سوال ، گفته اند كه آقاى الف ، دچار ناراحتى بيشترى خواهد شد . اين دو حادثه را نيز در نظر بگيريد: 1 . آقاى الف ، در شركت A ، سرمايه گذارى كرده است و تصميم مى گيرد كه سرمايه اش را به شركت Bتغيير دهد و اين كار را هم مى كند. بعدا مى فهمد كه اگر سرمايه اش را در


1- .Psychological Review, volume 102(2), April 1995, p. 379_395

ص: 47

شركت A نگه مى داشت ، يك ميليون دلار بيشتر سود مى كرد ؛ 2 . آقاى ب ، در شركت B سرمايه گذارى كرده است و تصميم مى گيرد كه سرمايه اش را به شركت A تغيير دهد ، ولى اين كار را نمى كند و تصميمش عوض مى شود . بعدا مى فهمد كه اگر سرمايه اش را به شركت A تغيير مى داد ، يك ميليون بيشتر سود مى كرد. آيا آقاى الف، بيشتر حسرت مى خورد يا آقاى ب؟ اكثريت قاطع پاسخ دهندگان نيز به اين سوال ، گفته اند كه آقاى الف ، دچار حسرت بيشترى خواهد شد. چرا اين گونه است؟ هر دو نفر ، دچار حادثه منفى و يكسانى شده اند . بنا بر اين، از ديدگاه منطقى، دليلى وجود ندارد كه ناراحتى و حسرت يكى از اين دو نفر را بيشتر از ديگرى بدانيم. پس چرا احساس مى كنيم كه حسرت و ناراحتى آقاى الف ، بيش از آقاى ب است؟ جواب اين سوال ، حقايق مهمى درباره تفكّر اجتماعى و داورى هاى ناشى از آن در بر دارد. واكنش ما در برابر پيشامدها تنها به خود آنها بستگى ندارد ؛ بلكه تصوّر بخش ديگر حوادث نيز در آنها دخيل است. در مثال هايى كه ذكر كرديم، علاوه بر تفكّر درباره تصادف و نيز سود بيشتر، به اين مسئله نيز فكر مى كنيم كه اگر آقاى الف ، عادت خود را نقض نمى كرد، دچار تصادف نمى شد؛ همچنين اگر آقاى الف ، در مثال دوم ، سرمايه اش را به B تغيير نمى داد ، سود بيشترى مى بُرد. شايد اين باور ، بدان جهت باشد كه تصوّر بديل براى رفتار غير معمول (مانند عمل آقاى الف) ، آسان تر از تصوّر بديل براى رفتار معمول (مانند رفتار آقاى ب) است. بنا بر اين، نتيجه گيرى ناراحتى بيشتر آقاى الف ، بدان علّت است كه به آسانى مى توانيم تصوّر كنيم كه اگر او روش عادى رفتارى خود را تغيير

ص: 48

نمى داد، دچار تصادف نمى شد ، همچنين سرمايه بيشترى نصيب او مى شد ؛ امّا در مورد آقاى ب، تصوّر عملى متفاوت با آنچه انجام داده است، به آسانى امكان پذير نيست . (1) در سال هاى اخير ، تحقيق در زمينه تفكّر خلافِ واقع ، به سرعت رشد كرده است و خود را به عنوان يكى از حوزه هاى رسمى روان شناسى اجتماعى شناسانده است.


1- .روان شناسى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى، ص 111 .

ص: 49

فصل دوم : نشانه ها و موضوعات حسرت

نشانه هاى ظاهرى

فصل دوم : نشانه ها و موضوعات حسرتدر فرايند ادراكِ اجتماعى، غالبا مايليم كه از عواطف و احساسات ديگران اطلاع پيدا كنيم ؛ زيرا عوامل زودگذرى همچون : تغيير خلق و خو ، هيجان، خستگى و بيمارى، همگى ممكن اند بر نحوه تفكّر و رفتار فرد اثر بگذارند. مثلاً بسيارى از افراد ، هنگامى كه سر حال ترند ، براى كمك به ديگران ، ميل بيشترى از خود نشان مى دهند . همچنين بيشتر مردم ، هنگامى كه احساس ناراحتى مى كنند ، احتمال بيشترى دارد كه بدخلقى كنند و به نحوى ، ديگران را مورد انتقاد قرار دهند. براى به دست آوردن آگاهى از احساسات ديگران، مى توان مستقيما از خود آنان در اين باره پرسيد ؛ ولى اين روش، موفّقيت آميز نيست ؛ زيرا چه بسا بعضى از افراد ، تمايلى به فاش كردن احساسات درونى خود نداشته باشند و به صورت فعّال (از طريق كلام) ، در پى پنهان كردن آنها برآيند و ما را گمراه كنند. در چنين موقعيت هايى، به روش غير مستقيم ، متوسّل مى شويم ؛ يعنى توجّه خود را به رفتارهاى غير كلامىِ آنان معطوف مى كنيم. نشانه هاى غير كلامى ، غالبا اطلاعات ارزشمندى درباره احساسات ديگران در اختيار ما مى گذارند و نقش مهمّى در بسيارى از انواع تعامل اجتماعى، از قبيل :

ص: 50

جذّابيت ميانْ فردى، نفوذ اجتماعى، كمك رسانى، پرخاشگرى و تعاملِ پزشك _ بيمار، ايفا مى كنند. علاوه بر اين ، مشكل مى توان اين نشانه ها را از ديد ديگران مخفى نگه داشت. اطلاعاتى كه از طريق اين رفتارها و نشانه هاى غير كلامى منتقل مى شوند و تفسيرى كه ما براى اين داده ها ارائه مى دهيم، با عنوان «ارتباط غير كلامى» (1) مطرح مى گردد. (2) البته نشانه هايى را كه از طريق آن بتوان شخص حسرت زده را شناخت ، نسبت به هر فرهنگ و جامعه اى كه شخص در آن زندگى مى كند ، متفاوت است. مردم هر فرهنگ ،درباره حالاتِ مختلفِ ابرازِ احساسات، عقيده خاص خود را دارند. بهترين جايى كه مى توان شواهد مربوط به الگوى ثابت شده براى «زبان بدنىِ» (3) حسرت را جستجو كرد، هنجارهاى موجود در فرهنگ مردم است. اين هنجارها خود برگرفته از مذهب، زبان، متون ادبى، اساطير، داستان ها و حتى بازى هاى محلى هستند كه در شرايط خاص از آنها استفاده مى كنند. از آن جا كه در تمام زمان ها و مكان ها، تلويزيون وجود نداشته است تا مردم آن كشور ، از تلويزيون ، به عنوان راهنما استفاده كنند، آنها از انواع مختلف داستان سرايى از جمله : موسيقى، نمايش نامه ها، اساطير و ديوارنگاره ها بهره مى گيرند كه در آن شخصيت هاى الگو در حال مبارزه هستند و به روش هاى تأييد شده، در مقابل آن ، عكس العمل نشان مى دهند. بنا بر اين ، با مراجعه به برخى متون ادبى و داستانى و نيز آيات و روايات، و بررسى آن مى توان به برخى از شيوه هاى ابراز اين هيجانْ دست يافت. برخى از اين نشانه ها از اين قرارند:


1- .Nonverbal Communication
2- .روان شناسى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى، ص 39 .
3- .Body language

ص: 51

1 . دست گَزيدن

2 . دست بر دست ساييدن

3 . تسلى دادن خود با آرزوهايى دست نيافتنى

1 . دست گَزيدندر وصف ستمكاران ، در روز قيامت چنين مى خوانيم : «روزى است كه ستمكار ، دست هاى خود را مى گزد و مى گويد : اى كاش با پيامبر همراه مى شدم!». (1) همى گفت جانم پريشان چو مست به دندانِ حسرت همى كَند دست! (سعدى)

2 . دست بر دست ساييدناين وصف را خداوند در سوره كهف آورده است . داستان ، مربوط به دو دوست است كه يكى از آنها باغ زيبايى داشت ، ولى چون به نصيحت رفيقش گوش نداد و خداوند را به خاطر آن نعمت شكر نكرد ، باغش توسّط عذاب الهى از بين رفت . در اين حال ، از روى حسرت ، دست بر دست مى ساييد و مى گفت : «اى كاش شكر خداوند را به جاى مى آوردم و موحّد مى شدم» . (2) به حسرت ، من بِسايم دستْ بر دست كه چيزى نيستم جز باد در دست . (اويس و رامين)

3 . تسلى دادن خود با آرزوهايى دست نيافتنىهنگام حسرت خوردن، فرد ، خود را با آرزوهايى كه هرگز جامه عمل پيدا نمى كند، تسلّى مى دهد. مثلاً در آيه 167 سوره بقره ، مشركان مى گويند: «اى كاش به دنيا باز مى گشتيم و از اين رهبران بى وفا تبرّى مى جستيم!» ؛ زيرا در روز قيامت ، حقايق اعمال ، نشان داده مى شوند و با آشكار شدن حقايق ،


1- .سوره فرقان ، آيه 27 .
2- .سوره كهف ، آيه 42 .

ص: 52

حسرت ، تمام وجود آنها را فرا مى گيرد ؛ حسرت از اين كه چگونه با پيروى از غير خدا، امكان رشد و تكامل را از دست دادند . امّا چه فايده كه چنين حسرتى ، بيهوده است ؛ چون ديگر جا و فرصتى براى جبران نيست و براى هميشه ، در عذاب خواهند ماند. مانند چنين آرزوهايى در آيات ديگر قرآن كريم نيز به وفور ، ديده مى شوند . (1) اين آرزوها مخصوص روز قيامت نيست ؛ بلكه افرادى كه در اين دنيا نيز دچار حسرت زدگى مى شوند ، معمولاً چنين آرزوهاى ناممكنى مى كنند. مثلاً آرزو مى كنند كه : «اى كاش بتوانم به دوران جوانيم برگردم!» يا «اى كاش دوباره مادرم زنده مى شد» و ... شاعرى اين حالت حسرت زدگان را به خوبى توصيف كرده است: اين چه حالت بود كه اهل زمين از فراق گذشته ها غمگين هر زمان از گذشته ياد كنند وز غم حال ، بانگ و داد كنند كارشان غير آه و حسرت نيست هيچشان از زمانه عبرت نيست آن يكى در بهار بُرنايى در كمالِ جمال و زيبايى مى خورد بهر كودكى افسوس از تأسّف كند قيافه عبوس كه چه خوش بود كودكى كه گذشت مژده ام ده كه آن زمانه برگشت و آن دگر از شباب كرده عبور داده از كف نشاط عقل و شعور ديده آن سخت راه ناهموار آرزوى شباب كرده شعار كه چه شد روزگار بُرنايى تا كشم سر به عشق و رسوايى آنچه ديدم به غالب احوال همه در اختيار وهم و خيال هيچ كس فكر نقد حال نبود حالشان جز غم و ملال نبود . (2)


1- . «قَالَ يَ_ا لَيْتَ بَيْنِى وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ» (سوره زخرف ، آيه 37) ؛ «يَ_ا وَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَنًا خَلِيلاً» (سوره فرقان ، آيه 28) ؛ نيز ر.ك : تفسير نمونه ، ج 1 ، ص 416 .
2- .به نقل از : جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 1 ، ص 74 .

ص: 53

4 . لب گَزيدن يا گرفتن

5 . دست بر بنا گوش نهادن

6 . سرانگشت گزيدن

7 . اشك ريختن

8 . خشك شدن كام

9 . آه كشيدن

4 . لب گَزيدن يا گرفتن ساقى ما چو لبِ ساغرِ عشرت گيرد زاهد از دور ، به دندان ، لبِ حسرت گيرد . (آصفى)

5 . دست بر بنا گوش نهادن يكى را دستِ حسرت بر بناگوش يكى با آن كه مى خواهد هم آغوش . (سعدى)

6 . سرانگشت گزيدن وقت است به دندان ، لبِ مقصود گزيدن كان شد كه به حسرت ، سرانگشت گزيدن . (سعدى)

7 . اشك ريختن«اشك حسرت ، بر رخسار بندگان و مواليان ، فرو ريخت» . (1)

8 . خشك شدن كام كه اى داننده راز درونم درين حسرت ، تو مى دانى كه چونم؟ ز ار من در مدائن ، رفت غمناك ز حسرت ، كامِ خشك و ديده نمناك . (امير خسرو دهلوى)

9 . آه كشيدن بر تهى آغوشىِ خود ، آهِ حسرت مى كشم هر كجا بينم كِشد شمعى به بر ، پروانه را! (صائب تبريزى)


1- .ترجمه تاريخ يمينى ، ص 452 .

ص: 54

10 . دست بر سر نهادن

موضوعات حسرت

10 . دست بر سر نهادن ز مهرت اى مه شيرينِ چالاك! مدامم دستِ حسرت ، بر سرك بى . (بابا طاهر)

موضوعات حسرتاين كه انسان ها به چه چيزى حسرت مى خورند، يك امر كاملاً نسبى است و از هر انسانى به انسان ديگر ، فرق مى كند. اين كه «آيا اصلاً برخى چيزها ارزش حسرت خوردن دارند يا نه؟» و «چه مقدار بايد به خاطر آنها حسرت خورد؟» ، به عوامل زيادى مثل نوع آموزش و تربيت فرد، و هنجارهاى حاكم بر جامعه اى كه فرد در آن زندگى مى كند ، بستگى دارد. به طور كلى ، براى فهم و درك اين گونه امور ، چاره اى جز رجوع به ديدگاه فرد نسبت به دنيا و ارزش هاى حاكم بر وى نيست. به عبارت ديگر، اين نگرشِ (1) فرد است كه تعيين مى كند نسبت به چه چيزهايى حسرت داشته باشد. لويس (2) و ترمن، (3) در تحقيقى كه انجام دادند از حدود هفتصد مرد و زن ، اين سؤال پرسيدند كه : «اگر شما مى توانستيد دوباره از نو زندگى كنيد ، چه


1- .نگرش (Attitude) ، عبارت است از يك روش نسبتا ثابت در فكر، احساس و رفتار نسبت به افراد، گروه ها، و موضوع هاى اجتماعى يا قدرى وسيع تر، هر گونه حادثه اى در محيط فرد. مؤلّفه هاى نگرش عبارت اند از: افكار و عقايد، احساسات و عواطف، و تمايلات رفتارى. محقّقان در زمينه مؤلّفه هاى نگرش نيز اتّفاق نظر دارند و براى آن ، ابعاد شناختى، عاطفى و رفتارى در نظر مى گيرند. مؤلّفه هاى عاطفى ، به هيجان هاى منفى يا مثبت و مؤلّفه هاى رفتارى ، به نحوه خاصى از كنش فرد و مؤلّفه هاى شناختى ، به فكر و تفسيرهاى خاص اشاره دارد (روان شناسى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى ، ص 136_137) .
2- .Lewis
3- .Terman

ص: 55

رفتار متفاوتى انجام مى داديد؟ در حقيقت ، با اين سؤال مى توان فهميد كه آنها در حال حاضر ، نسبت به چه چيزهايى حسرت مى خورند. برخى پاسخ هاى اين افراد را در اين جا مى آوريم : 1 . تحصيلات خود را به پايان مى رساندم و ترك تحصيل نمى كردم. 2 . به دانشگاه مى رفتم و تحصيلات عالى دانشگاهى ام را ادامه مى دادم. 3 . با انگيزه بيشتر و سخت تر كار مى كردم. 4 . قاطع تر و جسورتر و با اعتماد به نفس بيشتر زندگى مى كردم . 5 . در روابط اجتماعى خود بيشتر توجّه مى كردم. 6 . خود را براى كار حرفه اى و تخصّصى ، آماده مى كردم. 7 . براى ازدواج و داشتن خانواده، بيشتر تلاش مى كردم. 8 . هدف و آرمانى را براى خود انتخاب مى كردم. 9 . وقت بيشترى را براى روابط خانوادگى خود اختصاص مى دادم. 10 . در زمان مناسب ترى ازدواج مى كردم. 11 . به ورزش كردن ، اهمّيت بيشترى مى دادم. 12 . خود را در امور اجتماعى و فرهنگى ، بيشتر درگير مى كردم . 13 . بعد از طلاق و يا مرگ همسر دوباره ازدواج مى كردم. 14 . معتاد نمى شدم. 15 . بيشتر سفر مى كردم. 16 . به امور مالى و پس انداز پول بيشتر مى پرداختم. 17 . بيشتر يا كمتر بچه دار مى شدم. 18 . به محل بهترى نقل مكان مى كردم. 19 . وقت بيشترى را صرف فرزندانم مى كردم. 20 . شغل و حرفه بهترى را انتخاب مى كردم. 21 . زودتر يا ديرتر بچه دار مى شدم. و... . (1)


1- .Psychological Review, volume 102 (2), April 1995, p 379 - 395.

ص: 56

1 . تلف كردن عمر

2 . از دست دادن جوانى

در روايات ما به موارد و مصاديقى همچون : عمر، سلامت، نيرومندى، نشاط، امنيت، جوانى، بى نيازى، فراغت، و زندگى و از همه بالاتر ، نعمت ولايت و حبّ اهل بيت عليهم السلام _ كه از اهميت زيادى برخوردار است و افراد ، نسبت به از دست دادن آنها بيشتر حسرت مى خورند _ ، اشاره شده است كه برخى از آنها را در اين جا ذكر مى كنيم.

1 . تلف كردن عمرپيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : تَزولُ قَدَما عَبدٍ يَومَ القِيامَةِ حَتّى يُسأَلَ عَن أربَعٍ عَن عُمُرِهِ فيما أفناهُ وَ ... . (1)

در قيامت ، هيچ بنده اى قدم از قدم بر نمى دارد، مگر اين كه از او سؤال مى شود كه عمرش را در چه كارى صرف نموده؟... .

امام على عليه السلام به يكى از فرماندهان سپاه خود در ايالت هاى فارس نوشت:واعلَم أنَّ الدُّنيا دارُ بَليَّةٍ لَم يَفرُغ صاحِبُها فيها قَطُّ ساعَةً إلاّ كانَت فَرغَتُهُ عَلَيهِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ . (2)

بدان كه دنيا سراى آزمايش است. هر كس ساعتى در آن فراغت يابد و از آن بهره بردارى نكند، همين ساعت بى كارى ، موجب حسرت و ندامت در روز رستاخيز مى گردد .

2 . از دست دادن جوانىدر حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه در قيامت ، بعد از چند سؤال از عمْر ، اين سؤال پرسيده مى شود كه جوانى اش را در چه راهى تمام كرده است . (3)


1- .العمدة ، ص 57 ؛ روضة الواعظين ، ج 2 ، ص 498 ؛ بحار الأنوار ، ج 7 ، ص 257 و 261 .
2- .نهج البلاغة ، نامه 59 .
3- .العمدة ، ص 57 .

ص: 57

3 . از دست دادن سلامتى

همچنين در سفارش به ابوذر فرموده است : يا أبا ذَرٍّ اغتَنِم خَمساً قَبلَ خَمسٍ شَبابَكَ قَبلَ هَرَمِكَ .. . (1) اى ابوذر! پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت شمار : جوانى ات را قبل از پيرى... . امام على عليه السلام نيز مى فرمايد: شيئان لا يُعرَفُ فَضلَهُما إلاّ مَن فَقَدَهُما الشَّبابُ والعافيَةُ. (2) دو چيزند كه قدر و قيمتشان را نمى شناسند، مگر كسى كه آن دو را از دست داده باشد : يكى جوانى و ديگرى تن درستى .

3 . از دست دادن سلامتىهمان گونه كه در حديث قبل مشاهد نموديد ، سلامتى از نعمت هايى است كه تا از دست نرود ، قدرش شناخته نمى شود . در همين رابطه پيامبر صلى الله عليه و آله نيز مى فرمايد: نِعمَتانِ مَجهولَتانِ الأَمنُ والعافيَةُ . (3) دو نعمت ، هميشه ناشناخته اند : يكى سلامتى و ديگرى امنيت . و نيز در سفارش به ابوذر فرمود: يا أباذَرٍّ اغتَنِم خَمسا قَبلَ خَمسٍ . . . وَصِحَّتَكَ قَبلَ سُقمِكَ . (4) اى ابوذر! پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت شمار: ... سلامتى ات را قبل از بيمارى ... . و در سفارش حضرت على عليه السلام نيز فرموده است: بادِر . . . صِحَّتِكَ قَبلَ سُقمِكَ . (5) سلامتى ات را قبل از بيمارى ، درياب .


1- .وسائل الشيعة ، ج 1 ، ص 114 (باب استحباب تعجيل فصل الخير) ؛ مستدرك الوسائل ، ج 12 ، ص 140 ؛ بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 75 .
2- .غرر الحكم ، ح 7532 .
3- .روضة الواعظين ، ج 2 ، ص 742 .
4- .وسائل الشيعة ، ج 1 ، ص 114 .
5- .غرر الحكم ، ح 3029.

ص: 58

4 . ترك ياد خدا و ائمه عليهم السلام

5 . ترك زيارت امام عليه السلام

4 . ترك ياد خدا و ائمه عليهم السلامامام صادق عليه السلام فرمود:ما اجتَمَعَ قَومٌ في مَجلِسٍ لَم يَذكُروا اللّهَ وَلَم يَذكُرونا إلاّ كانَ ذلكَ المَجلِسُ حَسرَةً عَلَيهِم يَومَ القيامَةِ وَما مِن مَجلِسٍ يَجتَمِعُ فيهِ أبرارٌ وَفُجّارٌ ثُمَّ تَفَرَّقوا عَلى غَيرِ ذِكرِ اللّهِ إلاّ كانَ ذَلِكَ حَسرَةً عَليهِم يَومَ القيامَةِ . (1)

اگر گروهى در مجلسى جمع شوند و از ياد خدا و ياد ما غافل گردند، در روز قيامت ، آن مجلس، حسرت براى آنان خواهد بود وهيچ مجلسى نيست كه خوبان و بَدان در آن جمع شوند و ياد خدا در آن نشود و به پايان برسد ، مگر آن كه براى آنان در قيامت ، مايه حسرت خواهد بود .

در روايت مشابه ديگرى از آن امام آمده است : اگر گروهى در مجلسى اجتماع كنند و بر پيامبرشان صلوات نفرستند، در روز قيامت، حسرت چنين مجلسى را خواهندخورد. (2) حضرت امام باقر عليه السلام فرمود: إنّ ذِكرَنا مِن ذِكرِ اللّهِ وَذِكرَ عَدُوِّنا مِن ذِكرِ الشَّيطانِ . (3) ياد ما ياد خداست و ياد دشمن ما ، ياد شيطان است .

5 . ترك زيارت امام عليه السلاممردى از حضرت امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا زيارت پدر شما پسنديده و لازم است؟ امام فرمود: «آرى» . آن شخص پرسيد: پاداش زيارت او چيست؟ حضرت فرمود: «اگر پيروى از او كند ، سزاوار بهشت است» . آن شخص


1- .بحار الأنوار ، ج 72 ، ص 468 .
2- .همان ، ج 90 ، ص 161 .
3- .همان ، ج 72 ، ص 468 .

ص: 59

6 . ترك فراگيرى قرآن

پرسيد: اگر كسى از روى بى ميلى (و نه از روى عذر) ، ترك كند چه مى شود؟ حضرت پاسخ داد : «حسرت خوردن در روز حسرت!» . (1)

6 . ترك فراگيرى قرآنپيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:قرآن، غذاى آماده الهى است ؛ پس به قدر توان خود از آن بياموزيد؛ زيرا نورى روشنگر است و شفايى منفعت بخش . آن را بياموزيد كه خداوند ، به سبب اين آموختن ، شما را شرافت مى بخشد. سوره بقره و آل عمران را بياموزيد كه ياد گرفتن [و عمل كردن به] آنها مايه بركت و ترك آنها موجب حسرت مى گردد . (2)

اين تعبير ، درباره سوره مباركه حمد نيز آمده است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: فاتحة الكتاب [سوره حمد] ، شريف ترين گنجينه عرش است كه خداوند ، تنها به من عنايت كرد و فقط بخشى از آن، يعنى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را به سليمان داده است. كسى كه آن را با اعتقاد به ولايت محمّد و آل پاك او قرائت كند، در حالى كه مطيع امر قرآن و عترت و مؤمن به ظاهر و باطن آن دو باشد، خداوند ، در قبال هر حرفى از آن ، حسنه اى به او مى دهد كه هر يك از آن حسنات، از دنيا و آنچه كه در آن است، برتر است و كسى كه به قرائت قارى آن، گوش بدهد ، يك سوم ثواب قارى را خواهد برد. از اين خيرى كه به شما عرضه شد، هر چه مى توانيد ، بهره مند شويد كه غنيمت است. مبادا كه اين فرصت از دستتان برود و حسرت آن در دلتان


1- .كامل الزيارات ، ص 357 و 239 ؛ بحار الأنوار ، ج 97 ، ص 145.
2- .بحار الأنوار ، ج 89 ، ص 268 .

ص: 60

7 . ادب نشدن به آداب الهى

باقى بماند (1) ! 2

7 . ادب نشدن به آداب الهىامين وحى خدا ، بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و گفت: خداوند سلام مى رساند و مى فرمايد: بخوان: «وَ لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى . (2) هرگز چشمان خود را به نعمت هاى مادى اى كه به برخى از آنان [مشركان ]داديم ميفكن. اينها شكوفه هاى زندگى دنيا هستند ، تا آنان را بيازماييم و روزى پروردگارت ، بهتر و پايدارتر است» . با نزول اين آيه، پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد كه منادى ، اين گونه ندا دهد مَن لَم يُؤَدَّب بِأدَبِ اللّهِ تَقَطَّعَت نَفسُهُ عَلى الدُّنيا حَسَراتٍ . (3) كسى كه به ادب الهى مؤدّب نشود، جان او با حسرت از دنيا جدا مى شود .


1- .همان ، ص 228 .
2- .سوره طه ، آيه 131 .
3- .بحار الأنوار ، ج 68 ، ص 348 .

ص: 61

8 . تمرّد از ولايت ائمه اطهار عليهم السلام

8 . تمرّد از ولايت ائمه اطهار عليهم السلامپيامبر صلى الله عليه و آله بعد از آن كه آثار زيانبار روگردانى از ولايت ائمّه اطهار عليهم السلامرا بيان كرد، فرمود:ما مِن عَبدٍ وَلا أَمَةٍ زالَ عَن وَلايَتِنا وَخالَفَ طَريقَتَنا وَسَمّى غَيرَنا بِأسمائِنا وأسماءِ خيارِ أهلِنا الَّذي اختارَهُ اللّهُ لِلقيامِ بِدينِهِ وَدُنياهُ وُلَقَّبَهُ بِالقائِمِ وَهوَ كَذَلِكَ يُلَقِّبُهُ مُعتَقِداً لا يَحمِلُهُ عَلى ذَلكَ تَقيَّةُ خَوفٍ وَلا تَدبيرُ مَصلَحَةِ دينٍ إلاّ بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ وَمَن كانَ قَد اتَّخَذَهُ مِن دونِ اللّهِ وَليّا وَحُشِرَ إلَيهِ الشَّياطينُ الَّذينَ كانوا يُغوونَهُ فَقالَ لَهُ يا عَبدي ... يَقولُ اللّهُ تَعالى قَدِّموا الَّذينَ كانَ لا تَقيَّةَ عَلَيهِم مِن أولياءِ مُحَمَّدٍ وَعَليٍّ فَيُقَدَّمونَ فَيَقولُ اللّهُ تَعالى انظُروا حَسَناتِ عِبادي هَؤُلاءِ النُّصّابِ الَّذينَ أخَذوا الأندادَ مِن دونِ مُحَمَّدٍ وَعَليٍّ وَمِن دونِ خُلَفائِهِم فاجعَلوها لِهَؤُلاءِ المُؤمِنينَ لِما كانَ مِن اغتيالِهِم بِهِم بِوَقيعَتِهِم فيهِم وَقَصدِهِم إلى أذاهُم فَيَفعَلونَ ذَلِكَ فَتَصيرُ حَسَناتُ النَّواصِبِ لِشيعَتِنا الَّذينَ لَم تَكُن عَلَيهِم تَقيَّةٌ ثُمَّ يَقولُ انظُروا إلى سَيِّئاتِ شيعَةِ مُحَمَّدٍ وَعَليٍّ فَإن بَقيَت لَهُم عَلى هَؤُلاءِ النُّصّابِ بِوَقيعَتِهِم فيهِم زياداتٌ فاحمِلوا عَلى أُولَئِكَ النُّصّابِ بِقَدرِها مِنَ الذُّنوبِ الَّتي لِهَؤُلاءِ الشِّيعَةِ فَيَفعَلُ ذَلِكَ ثُمَّ يَقولُ عَزَّ وَجَلَّ... فَعِندَ ذَلِكَ تَعظُمُ حَسَراتُ النُّصّابِ إذ كانوا رَأوا حَسَناتِهِم في مَوازينِ شيعَتِنا أهلَ البَيتِ وَرَأوا سَيِّئاتِ شيعَتِنا عَلى ظُهورِ مَعاشِرِ النُّصّابِ فَذَلِكَ قَولُهُ عَزَّ وَجَلَّ «كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَ__الَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ» . (1)

در روز قيامت، نيكى هاى ناصبيان و دشمنان ما براى دوستان ما


1- .همان ، ج 7 ، ص 190 .

ص: 62

نوشته مى شود و گناهان دوستان ما براى ناصبيان و دشمنان ما... . هنگامى كه دشمنان ما مى بينند نيكى هايشان در ترازوى شيعيان ماست و گناهان شيعيان ما ، بر پشت آنان [دشمنان] سنگينى مى كند، حسرتشان بسيار خواهد شد. اين است معناى كلام خداى سبحان كه فرمود: اعمالشان ، حسرتى براى آنان خواهد بود.

ابوذر غفارى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:يا أبا ذَرٍّ يُؤتى بِجاحِدِ عَلِيٍّ يَومَ القِيامَةِ أعمى أبكَمَ يَتَكَبكَبُ في ظُلُماتِ القِيامَةِ يُنادي «يَ_ا حَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَن_بِ اللَّهِ» وَفي عُنُقِهِ طَوقٌ مِن النّارِ . (1)

اى ابوذر! روز قيامت ، منكر على عليه السلام را مى آورند، در حالى كه كور، كر، در ظلمت هاى قيامت غوطه ور، افتان و خيزان است، ندا مى دهد: «دريغ و افسوس از كوتاهى و قصورى كه درباره خدا كردم» و در گردنش ، طوقى از آتش آويخته مى شود.

حضرت على عليه السلام فرمود:أنا حَسرَةُ النّاسِ يَومَ القِيامَةِ . (2)

من ، حسرت مردم در روز قيامت هستم.

بى گمان ، دشمنان آن امام ، حسرت مى خورند كه اى كاش وى را دوست مى داشتند و دوستداران وى نيز حسرت مى خورند كه اى كاش بر دوستى شان با او مى افزودند.

امام صادق عليه السلام فرمود:وَأعظَمُ مِن هَذا حَسرَةً رَجُلٌ جَمَعَ مالاً عظيماً بِكَدٍّ شَديدٍ وَمُباشَرَةِ الأهوالِ وَتَعَرُّضِ الأَقطار ثُمَّ أفنى مالَهُ صَدَقاتٍ وَمَبَرّاتٍ وَأفنى


1- .همان ، ج 39 ، ص 88 .
2- .همان ، ج 36 ، ص 150 .

ص: 63

9 . ترك اخلاص

شَبابَهُ وَقُوَّتَهُ عِباداتِ وَصَلواتٍ وَهوَ مَعَ ذَلِكَ لا يَرى لِعَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام وَلا يَعرِفُ لَهُ مِنَ الإسلامِ مَحَلَّهُ و .. . فَذاكَ أعظَمُ مِن كُلِّ حَسرَةٍ ... (1)

بزرگ تر از اين حسرت ها ، حسرت كسى است كه مالى فراوان با رنجِ بسيار فراهم كند و آن مال را در صدقات و مبرّات صرف كند و جوانى و قدرت خويش را در نماز و عبادت بگذراند ، ولى براى على عليه السلام ، جايگاه شايسته آن حضرت را قائل نباشد... . اين حسرت، بزرگ ترين حسرت است... .

همچنين از حضرت على عليه السلام نقل شده است:فَلا تَخَلَّفوا عَنّا لِطَمَعِ دُنيا بِحُطامٍ زائِلٍ عَنكُم وَأنتُم تَزولونَ عَنهُ فَإنَّهُ مَن آثَرَ الدُّنيا عَلَينا عَظُمَت حَسرَتُهُ . (2)

به طمع دنيايى كه از شما گرفته مى شود و شما نيز از آن فاصله مى گيريد ، از ما جدا نشويد. كسى كه دنيا را بر ما ترجيح مى دهد، گرفتار حسرت فراوان خواهد شد .

9 . ترك اخلاصامام باقر عليه السلام ذيل آيه «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ» (3) فرمود:امام باقر عليه السلام ذيل آيه «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ» (4) فرمود: إن كانَ مِن أهلِ النّارِ وَكانَ قَد عَمِلَ في الدّنيا مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ يَومَ القِيامَةِ حَسَرَةً أنَّهُ كانَ عَمَلُهُ لِغَيرِ اللّهِ . 5

كسى كه اهل جهنّم است، اگر در دنيا ، عمل خيرى را انجام داده باشد، در روز قيامت ، به ديده حسرت به آن نگاه مى كند [و


1- .همان ، ج 100 ، ص 15 و ج 89 ، ص 252 .
2- .همان ، ج 65 ، ص 62 .
3- .هر كس به وزن ذره اى خير انجام دهد، [پاداش] آن را مى بيند (سوره زلزال ، آيه 7) .
4- .تفسير القمى ، ج 2 ، ص 433 .

ص: 64

10 . يارى نكردن امام

11 . پذيرش ولايت امام جائر

نمى تواند به آن دسترسى پيدا كند]؛ چون براى غير خدا انجام داده است .

10 . يارى نكردن امامابوذر غفارى (قهرمان ديار ربذه) از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است:وَنَحنُ بابُ حِطَّةٍ وَسَفينَةُ نوحٍ وَنَحنُ جَنبُ اللّهِ الَّذي يُنادي مَن فَرَّطَ فينا يَومَ القِيامَةِ بِالحَسرَةِ وَالنَّدامَةِ . (1)

... ما دروازه مغفرت و كشتى نوح هستيم. ما كسانى هستيم كه هر كس درباره ما كوتاهى كند، در روز قيامت ، فرياد حسرت و ندامت سر مى دهد .

بايد به اين نكته توجّه كرد كه آنچه مهم است و موجب حسرت و ندامت مى گردد، يارى نكردن دين خداست. بنا بر اين، تنها گذاشتن هر كس كه محور دين است و نتيجه يارى نكردن او، يارى نكردن دين باشد (خواه آن شخص ، معصوم باشد يا مجتهد و مرجع تقليدى كه جانشين امام معصوم است يا ...) ، موجب حسرت مى شود .

11 . پذيرش ولايت امام جائرحضرت امام صادق عليه السلام فرمود:.. . ثُمَّ يأتي النِّداءُ مِن عِندِ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ ألا مَن ائتَمَّ بِإمامٍ في دارِ الدُّنيا فَليَتَّبِعهُ إلى حَيثُ يَذهَبُ بِهِ فَحينَئِذٍ «تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ وَ رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ * وَ قَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَ__الَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَ مَا هُم بِخَ_ارِجِينَ مِنَ النَّارِ» . (2)


1- .بحار الأنوار ، ج 27 ، ص 198 .
2- .همان ، ج 8 ، ص 10 .

ص: 65

12 . هزينه كردن مال براى نابودى دين

... سپس نداى ديگرى مى آيد كه هر كس در دنيا، به دنبال امامى بوده است، هر جا كه امامش او را مى برد، همراش برود. در اين هنگام ، پيشوايانِ گمراه ، از پيروان خويش برائت مى جويند و عذاب الهى را مشاهده مى كنند و رشته هاى پيوندشان گسسته مى گردد. [در اين هنگام] پيروان مى گويند: «كاش ما را بازگشتى [به دنيا ]مى بود تا از آنان [يعنى پيشوايان ستم] بيزارى جوييم، آن گونه كه آنان [امروز] از ما بيزارى جستند» . اين گونه ، خداوند ، اعمالشان را مايه حسرت و اندوه [مى گرداند و] به آنان مى نماياند و هرگز از آتش ، خارج نخواهند شد .

12 . هزينه كردن مال براى نابودى دينحضرت امام باقر عليه السلام فرمود:آيه : كسانى كه كافر شدند ، اموال خود را هزينه مى كنند تا مردم را از راه خدا باز دارند. آنان اين اموال را هزينه مى كنند ، امّا مايه حسرت و اندوهشان خواهد شد . درباره كفّار قريش نازل شده كه اموالشان را هزينه كردند و براى جنگ با رسول خدا صلى الله عليه و آله به بدر آمدند. در آن جا كشته و راهى جهنّم شدند و اموالى را كه هزينه كرده بودند، مايه حسرتشان گرديد . (1)

به اعتقاد علماى تفسير ، شأن نزول، موجب اختصاص آيه به مورد نزول نمى شود. از اين رو ، آيه مورد اشاره ، نه به كفّار قريش اختصاص دارد و نه به تأمين هزينه جنگ بدر ؛ بلكه هر كسى در هر جنگ نظامى، سياسى، فرهنگى، تبليغاتى، اقتصادى و... هزينه جبهه كفر را تأمين كند يا در اين راه ها همّتى به


1- . «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ...» (سوره انفال ، آيه 36) ، بحار الأنوار ، ج 17 ، ص 205 .

ص: 66

13 . ضايع كردن نعمت

14 . ارتكاب گناهان

خرج دهد ، تا مردم را از راه خدا و گرايش به دينِ او باز دارد، مشمول اين آيه خواهد بود و تلاش هاى او در نهايت ، مايه حسرتش خواهد گرديد.

13 . ضايع كردن نعمتامام على عليه السلام فرمود:فَيا لَها حَسرَةً عَلى كُلِّ ذي غَفلَةٍ أن يَكونَ عُمُرُهُ عَلَيهِ حُجَّةً وَأن تُؤَدِّيَهُ أيّامُهُ إلى الشَّقوَةِ نَسألُ اللّهَ سُبحانَهُ أن يَجعَلَنا وَإيّاكُم مِمَّن لا تُبطِرُهُ نِعمَةٌ وَلا تُقَصِّرُ بِهِ عَن طاعَةِ رَبِّهِ غايَةٌ وَلا تَحُلُّ بِهِ بَعدَ المَوتِ نَدامَةٌ وَلا كآبَةٌ . (1)

دريغ و افسوس از غافلى كه [سرمايه] عمر او حجّتى بر ضدّ او باشد و اين كه روزگارش وى را به شقاوت و بدبختى بكشاند! از خدا مى خواهيم كه ما و شما را از كسانى قرار دهد كه نعمت، آنان را مست و سركش نمى كند و [هيچ ]انگيزه اى، از اطاعت پروردگارشان باز نمى دارد و پس از مرگ، اندوه و پشيمانى به آنان رو نمى آورد!

هر چند كه آن امام ، در ابتداى سخن ، از نعمت «عمر» صحبت كرده است ، ليكن پايان كلام او نشان مى دهد كه سركشى نكردن در زمان به دست آوردن هر نعمتى ، مراد آن امام هُمام است.

14 . ارتكاب گناهانامام على عليه السلام در استغفارهاى هفتادگانه خود در سحرگاهان مى گفت:اللَّهُمّ وَأستَغفِرُكَ لِكُلِّ ذَنبٍ يَعقُبُ الحَسرَةَ وَيُورِثُ النّدامَةَ . (2)

خدايا! از تو آمرزش مى خواهم براى هر گناهى كه حسرت و


1- .نهج البلاغة ، خطبه 64 .
2- .بحار الأنوار ، ج 84 ، ص 330 .

ص: 67

15 . مسخره كردن پيامبران

پشيمانى به دنبال دارد .

نيز مى گفت:اللَّهُمَّ وَأستَغفِرُكَ لِكُلِّ ذَنبٍ يورِثُ الأسقامَ وَالفَناءَ وَيوجِبُ النِّقَمَ وَالبَلاءَ وَيَكونُ في القِيامَةِ حَسَرَةٍ وَنَدامَةً . (1)

خدايا! از تو آمرزش مى خواهم براى هر گناهى كه بيمارى و نابودى به دنبال دارد ، موجب خشم و بلا مى گردد و در قيامت ، حسرت و پشيمانى به بار مى آورد .

15 . مسخره كردن پيامبرانقرآن كريم بعد از شرح ماجراى شهير سوره يس مى فرمايد: « يَ_ا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِى يَسْتَهْزِءُونَ » . (2) افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى براى [هدايت] آنان نيامد، مگر اين كه او را استهزا (مسخره) مى كردند [و به سخنان او گوش فرا نمى دادند] .


1- .همان جا.
2- .سوره يس ، آيه 30 .

ص: 68

ص: 69

فصل سوم : پيامدها و عوامل حسرت

1 . پيامدهاى جسمانى

فصل سوم : پيامدها و عوامل حسرتدر اين جا به برخى از پيامدها و آثار حسرت در انسان پرداخته مى شود تا بدين وسيله ، انگيزه خواننده محترم براى خشكاندن ريشه هاى آن افزايش يابد و در مسيرى حركت كند كه هرگز مبتلا به اين حالت رنج آور نشده ، زندگى سراسر شاد و پُر نشاطى داشته باشد.

1 . پيامدهاى جسمانىاز ديرباز ، مثلث «جسم، ذهن و روان» در روان شناسى مطرح بوده و هست. از جمله مباحثى كه در اين زمينه مطرح است، تأثير حالات روانى و ذهنى ، بر جسم و بالعكس است. حسرت نيز كه يك حالت رنج آور روحى است و از برخى مؤلّفه هاى خاص شناختى تشكيل يافته است ، از اين قاعده ، مستثنا نيست و قطعا تأثير منفى خاص خود را بر جسم فرد خواهد گذاشت. يكى از قسمت هاى بدن انسان كه ارتباط مستقيمِ اسرارآميزى با حالات هيجانى و عاطفى انسان دارد، قلب است. نحوه تفكّر، احساس و شيوه زيستن انسان ها بر سلامت قلب آنها تأثير مى گذارد. افسردگى، فشار روانى، تنهايى، نگرش مثبت يا منفى به زندگى و ديگر عوامل روانى ذهنى ، به طور مستقيم ، قلب را تحت تأثير قرار مى دهند. دانشمندان دانشگاه هاروارد ، بر اين باورند كه نحوه تفكّر، احساس و

ص: 70

2 . پيامدهاى روانى

رفتارهاى هر شخص مى تواند در شدّت بيمارى قلب او اثرگذار باشد. عوامل روانى _ اجتماعى ، به اندازه سيگار كشيدن، بالا بودن فشار خون، چاقى و بالا بودن چربى خون، در حملات قلبى مؤثرند . هنوز كسى به روشنى نمى داند كه چگونه عوامل هيجانى و احساسى، رفتارى و حتى نوسانات اجتماعى ، مى توانند در حفظ سلامت قلب ، نقش داشته باشند . اگر چه تعدادى فرضيه در تشريح ارتباط ذهن و قلب وجود دارند. يكى از اين فرضيه ها ، هورمون هاى استرس (فشار روانى) است. اين هورمون ها با منقبض كردن عروق و افزايش سرعت ضربان قلب ، حسّاسيت قلب و عروق را به تنِش، بيشتر مى كنند. عوامل روانى، پيام هاى التهابى را كه يكى از مهم ترين عوامل زمينه ساز انسداد عروقى در بيمارى هاى تصلّب شرايين است، افزايش مى دهند. به علاوه، عوامل روانى _ ذهنى ، سوق دهنده شخص به سمت و سوى شيوه هاى پُر خطر زندگى اند و مى توانند بر سلامت همه جانبه شخص (از جمله قلب و عروق) ، تأثير بگذارند . امروزه متخصّصان قلب و عروق، بايد در زمينه تنش هاى روانى و حمايت هاى اجتماعى _ روانى بيمارانشان اطّلاعاتى داشته باشند. تجربه ها نشان داده اند كه «دارودرمانى» در بيمارانى كه از مشكلات روانى _ ذهنى، رنج مى برند ، نتايج قابل توجّهى در كنترل يا پيشگيرى از حملات قلبى آنها ندارد . (1)

2 . پيامدهاى روانىيكى از پيامدهاى بسيار خطرناك حسرت ، احساس «خودكم بينى» يا احساس «كهترى» است ؛ يعنى لحظه حسرت خوردنِ فرد، همان لحظه اى است كه


1- .روزنامه ايران ، دوشنبه ، 16 خرداد ماه 1384 (ش 3153) ، پيوست ، ص 4 .

ص: 71

فرد ، در خود ، احساس حقارت نيز مى كند. به اين خاطر كه وقتى فرد ، نسبت به چيزى كه اكنون فاقد آن است ، حسرت مى خورد ، در حقيقت ، آن چيز براى او ارزشمند بوده است . اين حالت ، به گونه اى است كه فرد ، ارزشمندى خود را به داشتن آن چيز ، گره مى زند . چنين شخصى مى گويد: «من ، زمانى احساس ارزشمند بودن مى كنم كه صاحب آن چيز باشم ؛ ولى هم اكنون ، چون فاقد آن هستم ، بنا بر اين، من نيز ارزشى ندارم» . اين نوع نگرش ، به احساس خودكم بينى مى انجامد كه به نوبه خود، وقتى فرد ، دچار چنين احساسى مى شود ، صاحب همّتى پست شده ، ديگر سراغ اهداف متعالى و بزرگ نمى رود . در نتيجه ، فرصت ها و منافع مهم ديگرى را نيز از دست مى دهد و حسرت هاى افزون ترى را متحمّل مى شود. در حقيقت ، رابطه بين حسرت و احساس خودكم بينى ، يك رابطه دو سويه است. فردى كه دچار احساس حقارت است ، تصوّر مى كند كه توانايى انجام دادن كارهاى مهم و بزرگ را ندارد و در بيشتر مواقع ، در برابر وظيفه اى كه بر عهده او گذاشته مى شود ، ضعيف عمل مى كند و يا توانايى انجام دادن آن را دارد ، امّا نه در حد انتظار و مطلوب ، در نتيجه ، اعتماد به نفس خود را از دست مى دهد ؛ زيرا اين طرز تفكّر _ كه توانايى انجام دادن كارى را ندارد _ ، وى را در جايگاه ضعف قرار مى دهد ، جوهر و استعداد ذاتى خود را از ياد مى برد و تحت تأثير انديشه خودكم بينى اى كه در نهاد وى ريشه دوانيده ، قرار مى گيرد. در افراد ضعيف و زبون ، ويژگى هاى روانى و رفتارى زير مشاهده مى شود: 1 . خود را افرادى ناتوان و فاقد استعداد مى شمارند؛ 2 . قادر به انجام دادن كار در حد مطلوب نيستند؛

ص: 72

عوامل حسرت

3 . در اغلب كارهاى مهم ، با شكست روبه رو مى شوند؛ 4 . به آينده خوش بين نيستند و نمى توانند به پيشرفت خود در زندگى ، اميدوار باشند؛ 5 . تحت تأثير انديشه هاى يادشده ، زندگى خود را باخته اند. اين انديشه ها شخص را از همه چيز باز مى دارند و مانع تحوّل در زندگى وى مى شوند. در نتيجه ، دچار نگرانى، افسردگى، نااميدى و ناتوانى مى شود. احساس نااميدى ، فرد را به بى ارزشى سوق مى دهد . (1) پيامد ديگر حسرت ، احساس خستگى مفرط است ؛ چون فكر و انديشه فرد حسرت زده ، معمولاً معطوف به گذشته است . لذا در ادامه مسير زندگىِ خود ، باز خواهد ماند و غم گذشته خويش را خواهد خورد ، به همين خاطر ، احساس خستگى نموده ، از دست زدن به كارهاى مفيد ، دور مى ماند . افسردگى، (2) اضطراب، (3) بى خوابى، (4) و بى ارزشى، (5) از پيامدهاى شايع و خطرناك حسرت زدگى هستند. (6)

عوامل حسرتدر اين بخش ، سعى خواهيم نمود تا برخى عوامل اصلى اى را كه زمينه ساز تجربه حسرت در انسان هستند ، با توجّه به آيات و رواياتى كه در اين رابطه وجود دارند، شناسايى و توضيح دهيم.


1- .روان شناسى اهمالكارى ، ص 75 .
2- .Depression
3- .Anxiety
4- .Lack of sleep
5- .Worthlessness
6- .http://www.relevantmagazine.com/print.php?sid=938 as retrieved on 21 Jun 2005 02:04:33

ص: 73

1 . غفلت و جهل

1 . غفلت و جهلغفلت ، آن تاريكى ذهنى اى است كه از اهميت ندادن شخص به موضوع ، ناشى مى شود، و بالعكس، اهميت دادن به موضوع ، چراغى در ذهن انسان مى افروزد . علم و آگاهى، ريشه هر خير و بركت و لازمه هر اقدام و حركتى است. امام على عليه السلام به صاحب سرّ خود، كميل ، اين چنين وصيت فرموده است : يا كُميلُ! ما مِن حَرَكةٍ إلاّ وَأنتَ مُحتاجٌ فيها إلى مَعرِفةٍ . (1) اى كميل! هيچ حركتى نيست مگر آن كه تو در آن، نياز به معرفت و آگاهى دارى. ضرورت آگاهى و شناخت امور ، به گونه اى است كه بدون آن ، نه تنها دسترسى به هيچ منفعت و نجات از هيچ مضرّت ، ممكن نيست ؛ بلكه ضرر حركتِ غيرآگاهانه ، بيش از نفع آن است. امام صادق عليه السلام فرمود: العامِلُ عَلى غَيرِ بَصيرَةٍ كالسّائِرِ عَلى غيرِ الطَّريقِ وَلا يَزيدُهُ سُرعَةُ السَّيرِ مِنَ الطَّريقِ إلاّ بُعدا . (2) كسى كه بدون آگاهى و بصيرت ، اقدام به كارى مى كند ، مانند كسى است كه به بى راهه مى رود و تند رفتن او ، ثمرى جز دورى بيشتر از راه اصلى ندارد. البته منظور، اين نيست كه علم و آگاهى براى حركت و اقدام كردن و رسيدن به خيرات و بركات ، كافى است ؛ بلكه مراد، اين است كه رسيدن به مطلوب ، بدون علم و آگاهى ، امكان ندارد و انسان براى رسيدن به هر منفعتى ، ناچار از فراهم كردن اين زمينه و مقدمه است ، وگرنه شرايط و


1- .بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 267 .
2- .بحار الأنوار ، ج 1 ، ص 206 .

ص: 74

زمينه هاى ديگرى نيز براى رسيدن به مقصد ، لازم است كه بيدارى، توجّه و غافل نبودن از استعدادها، توانمندى ها و امكانات ، يكى از آنهاست. كسى كه غولِ غفلت ، به او مجال نمى دهد كه از بستر بى توجّهى و خواب آلودگى برخيزد و ببيند كه در اطراف او چه مى گذرد، خودش كجاست، به كجا بايد برود، او را به كجا مى برند و... به يقين ، گرفتار خُسرانِ از دست دادن سرمايه و در نهايت ، اسير حسرت و ندامت خواهد شد. قرآن كريم «غفلت» را به عنوان عامل حسرتْ معرفى نموده است: «وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِىَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِى غَفْلَةٍ وَ هُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ . (1) در [اى پيغمبر!] آنان را از روز حسرت بترسان ؛ آن گاه كه داورى انجام گيرد و حال آن كه آنها [اكنون] غفلت اند و سرِ ايمان آوردن ندارند» . آن وقت از سعادت هميشگى و واقعى _ كه آرزوى هر فردى است _ ، جدا مى گردند . پس حسرتى مى خورند كه با هيچ ميزانى نمى توان اندازه گيرى اش كرد و اين ، بدان جهت است كه در دنيا غافل بودند و راهى كه ايشان را مستقيما به همان آرزو مى رسانيد (يعنى راه ايمان به خدا) (2) ترك گفته و راه مخالف آن را _ كه راه شرك بود _ پيمودند. حضرت على عليه السلام نيز مى فرمايد: فَيا لَها حَسرَةً عَلى كُلِّ ذي غَفلَةٍ ، أن يَكونَ عُمُرُهُ عَلَيهِ حُجَّةً، وأن تُؤدّيَهُ أيّامُهُ إلى الشَّقوَةِ . (3) واى بر غفلت زده اى كه عمرش بر ضد او گواهى مى دهد، و روزگار


1- .سوره مريم ، آيه 39 .
2- .خلاصه تفاسير ، ص 652 .
3- .نهج البلاغة ، خطبه 64 ؛ الكافى ، ج 1 ، ص 299 ح 6 ؛ غرر الحكم ، ح 6571 .

ص: 75

او را به شقاوت و پستى مى كشاند. در جاى ديگر مى فرمايد: مَن غَفَلَ جَنى عَلى نَفسِهِ وانقَلَبَ عَلى ظَهرِهِ وَحَسِبَ غَيَّهُ راشِدا وَغَرَّتهُ الأمانيُّ وأخَذَتهُ الحَسرَةُ والنَّدامَةُ إذا قُضيَ الأمرُ وانكَشَفَ عنهُ الغِطاءُ وَبَدا لَهُ ما لَم يَكُن يَحتَسِبُ . (1) هر كه غفلت ورزد، نسبت به خود ، مرتكب جنايتى شده و خود را به هلاكت انداخته است. پشتش به زمين مى آيد و گمراهى خود را رشد مى پندارد . آمال و آرزوها گمراهش مى كنند و زمانى كه كار از كار بگذرد و پرده ها كنار روند و آنچه به حساب نياورده است ، آشكار شود، حسرت و پشيمانى ، نصيب او خواهد شد. از امام صادق عليه السلام رسيده است: أعوذُبِاللّهِ العَظيمِ مِن... غَفلَةٍ وَتَفريطٍ يُوجِبانِ الحَسرَةَ والنَّدامَةَ . (2) پناه مى برم به خداى بزرگ از... غفلت و تفريطى كه موجب حسرت و ندامت مى شود! اين كه چرا غفلت ، موجب حسرت مى شود ، به خاطر اين است كه غفلت ، آن پديده اى است كه نيروى حسابگرى انسان را فلج مى كند و هيچ قانونى را براى وى ، ضرورى و مبناى محاسبه مطرح نمى كند و چون انسان غافل ، همواره در خواب است ، همه اصول و قوانين را مرده مى پندارد ، مگر آن موقع كه به سود او به جريان بيفتد. انسانِ غوطه ور در غفلت ، توجّهى به آن ندارد كه اگر خارى بكارد ؛ گل نخواهد چيد و اگر جو بكارد ، گندم درو نخواهد كرد. او فقط خار مى بيند و در فكر آن نيست كه اين خار ، كِشته خود اوست؛ او سقوط مى بيند و نمى داند كه به تعبير مولوى : در چهى افتاده كان را غور نيست آن گناه اوست ، جبر و جور نيست . (3) و هنگامى كه از كِشته خويش آگاه شود ، دچار عذاب حسرت خواهد شد كه چرا از نيروى تعقّل و حسابگرى خود ، به خوبى بهره نبرده است و سرمايه اش را بيهوده ، به هدر داده است؟ در حقيقت ، غافلان ، كسانى هستند كه براساس پيروى از غرايز حيوانى خود ، به اطراف موضوع ، توجّه نمى كنند. انگيزه هاى غريزى، آنان را به كارهايى وادار مى كند و اصلاً توجّه نمى كنند كه راه ديگرى هم وجود دارد و هدف هايى در كار است كه بايد آن راه را پيمود و به آن هدف ها رسيد . چنين افرادى ، توجه نمى كنند كه حقّى هست كه بايد پذيرفت و باطلى كه بايد رها كرد، راه صحيحى هست كه بايد برگزيد و راه خطايى كه بايد از آن كناره گيرى نمود. غافلان ، به اين حقايقْ توجّه نمى كنند؛ بلكه غرايزشان با كمك شرايط خارجى ، انگيزه هايى براى آنان به وجود مى آورند و ايشان نيز به دنبال آن انگيزه ها حركت مى كنند و در واقع ، زندگى شان يك زندگى حيوانى مى شود . قرآن ، از اين گروه ، با عنوان «غافلان» ياد مى كند و آنها را در حكم چهارپايان به حساب مى آورد. آن جا كه مى گويد: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لاَّيَسْمَعُونَ بِهَآ أُوْلَ_ئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَ_ئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ . (4) و در حقيقت ، براى جهنّم بسيارى از جنّيان و آدميان قرار داديم ؛ [چرا كه ]دل هايى دارند كه با [حقايق را] نمى فهمند و


1- .الكافى ، ج 2 ص 391 ح 1 .
2- .بحار الأنوار ، ج 83 ، ص 302 .
3- .تفسير نهج البلاغه، ج 7 ، ص 200 .
4- .سوره اعراف ، آيه 179 .

ص: 76

چشم هايى دارند كه با آنها نمى بينند آنها و گوش هايى كه با آنها نمى شنوند. آنان چون چهارپايان و بلكه گمراه ترند . آنان همان غفلت زدگان اند» . غفلت، راه هاى شناختى اى را كه خداوند براى انسان قرار داده است ، مسدود كرده ، آنها را غير قابل استفاده مى نمايد . خداوند، چشم و گوش و دل ، در اختيار انسان قرار داده تا در مسير شناخت و معرفت ، از آنها استفاده كند؛ ولى شخص غافل ، در تشخيص درست از نادرست ، از آنها استفاده نمى كند؛ بلكه سرش را پايين انداخته، به مقتضاى غريزه كور و بدون آن كه توجّه كند كه حق و باطلى هم هست ، عمل خواهد كرد. از اين روست كه خداوند آنان را همانند چهارپايان مى داند . وقتى كسى اين چنين زندگى كند و از عقل و خرد خود بهره نگيرد و به پيامدها و نتايج كارها و تصميمات خود توجّهى نكند ، در حقيقت ، به بى راهه رفته و تمام استعدادها و انرژى خود را هدر داده و فرصت هاى بسيار ارزشمند و استثنايى زندگى خود را به مفت ، از دست خواهد داد. هنگامى كه پرده غفلت كنار رود و ديدگانش بينا شوند ، دچار حسرتى خواهد شد كه شايد ديگر فايده اى برايش نداشته باشد. بنا بر اين، رابطه حسرت با غفلت ، كاملاً روشن شد كه غفلت ، چگونه فرصت ها را از دست فرد مى ربايد و او را به خاك سياه مى نشاند . در اين هنگام است كه فرد ، پس از آگاهى و توجّه نسبت به غفلت خود ، دچار حسرت مى شود. قرآن ، از غفلت ، به عنوان ريشه انحرافات ديگر ياد مى كند. در بعضى آيات چنين آمده كه: «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْأَخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ . (1)


1- .سوره روم ، آيه 7 .

ص: 77

از زندگى دنيا ، ظاهرى را درك مى كنند و حال آن كه از آخرت ، غافل اند» . پيامدهاى غفلت ، در برخى روايات ، اين گونه نقل شده است: هر كه غفلتش به درازا مى كشد، هلاكتش شتاب مى گيرد. (1) هر كه غفلت بر او چيره مى گردد، دلش مى ميرد. (2) ادامه يافتن غفلت، ديده بصيرت را كور مى كند. (3) بپرهيز از غفلت و فريبِ مهلت (عمر) را خوردن؛ زيرا كه غفلت ، كارها را تباه مى كند. (4) بنا بر اين مى توان گفت كه: غفلت ، يكى از بيمارى هاى روحى است و تفاوت آن با نادانى ، در اين است كه غفلت ، مسبوق به علم يا امكان به دست آوردن علم است ؛ در حالى كه جهل ، اگر از روى تقصير باشد _ يعنى جاهل با اين كه مى توانست علم به دست بياورد، ولى تقصير كرده و به جهل خود ادامه بدهد _ مى تواند نوعى مرض محسوب گردد، البته نه جهل قصورى كه ناشى از ناتوانى انسان از به دست آوردن علم است. بنا بر اين ، آن حالت تاريك ذهنى كه سابقه علم داشته باشد و با بى اعتنايى به آن ، به فراموشى سپرده شود يا مورد غفلت قرار گيرد، جهل ناميده نمى شود ؛ بلكه آن ، غفلت است. لذا بيمارى بودن غفلت كه ناشى از ناديده گرفتن ضرورت و عظمت علم به يك چيز يا نتيجه آن است، مطلبى روشن است ، ولى جهل ، فقط موقعى حالت مرضى دارد كه تقصيرى باشد. (5)


1- .غرر الحكم ، ح 8318 .
2- .همان ، ح 8430 .
3- .همان ، ح 5146 .
4- .همان ، ح 2717 .
5- .تفسير نهج البلاغه، ج 19 ، ص 85 _ 86 .

ص: 78

با توجّه به اين توضيحات، اين دو نوع بيمارى ، مى توانند عامل حسرت زدگى انسان شوند . اين موضوع در برخى روايات ، آمده است كه چگونه عمل نكردن و توجّه نكردن به آنچه كه فرد مى داند (يعنى غفلت) ، وى را دچار حسرت مى كند. امّا نشانه هاى غفلت در انسان ها كدام اند؟ شناسايى اين نشانه ها به ما كمك مى كند تا ذهن خود را از آلودگى غفلت ، دور كنيم و از افتادن در دام حسرت ، در امان بمانيم. لقمان در اندرز به فرزندش مى فرمايد: پسرم! هر چيزى را نشانه اى است كه با آن شناخته مى شود و به وجود آن گواهى مى دهد... و غافل را سه نشانه است: اشتباه ، سرگرمى و فراموشى. (1) بهترين راه در امان ماندن از غفلت نيز شناسايى عوامل آن است. در برخى روايات «نگاه كردن» به عنوان يكى از عوامل غفلت در انسان ، شمرده شده است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : إيّاكُم وَفُضولَ النَّظَرِ؛ فإنَّهُ يَبذُرُ الهَوى، وَيُوَلِّدُ الغَفلَةَ. (2) از نگاه هاى زياد بپرهيزيد؛ زيرا كه آن ، تخم هوس مى پراكند و غفلت مى زايد. شايد اصطلاح نگاه هاى پياپى در كلام حضرت على عليه السلام نيز همين باشد : مَن أطلَقَ ناظِرَهُ أتعَبَ حاضِرَهُ وَمَن تَتابَعَت لَحَظاتُهُ دامَت حَسَراتُهُ . (3) كسى كه ديدگان خود را رها مى كند، قلب و روح خود را به رنج


1- .الخصال ، ص 121 ، ح 113 .
2- .بحار الأنوار ، ج 72 ، ص 199 ، ح 29 .
3- .همان ، ج 104 ، ص 38 ، ح 33 .

ص: 79

مى اندازد و كسى كه پى در پى ، نگاه هاى زيرچشمى مى اندازد، حسرت هايش نيز پياپى مى شوند . در جاى ديگر مى فرمايد: عَجَبا لِلعاقِلِ كَيفَ يَنظُرُ إلى شَهوَةٍ يُعَقَّبُهُ النَّظَرُ إلَيها حَسرَةً . (1) از انسان عاقل ، تعجب است كه چگونه نگاه مى كند به صحنه هاى شهوت انگيزى كه نگاه كردن به آن صحنه ها ، حسرت به دنبال مى آورد . روشن است كه نگاه در اين جهت ، خصوصيت ندارد ؛ بلكه هر گناهى ، تير مسمومى است كه از چلّه كمان شيطان رها مى شود و پيكره ايمان و تقواى انسان را نشانه مى گيرد و آن را مصدوم، مجروح و مسموم مى كند و موجب حسرت وى مى گردد. بنا بر اين ، هر نگاهى كه در آن پندآموزى نباشد، مصداق نگاه زيادى است كه باعث غفلت انسان خواهد شد و اين غفلت نيز به نوبه خود ، موجب حسرت در انسان مى شود. چنانكه امام صادق عليه السلام فرموده اند: النَّظَرُ سَهمٌ مِن سِهامِ إبليسَ مَسمومٌ وَكَم مِن نَظرَةٍ أورَثَت حَسرَةً طَويلَةً. (2) نگاه حرام، تيرى از تيرهاى مسموم شيطان است ، و اى بسا يك نگاه كه حسرتى طولانى به بار آورده است! در روايت ديگرى از امام على عليه السلام نيز آمده است: كُلُّ نَظَرٍ لَيسَ فيهِ اعتِبارٌ فَلَهوٌ. (3)


1- .كنز الفوائد ، ص 88 .
2- .الكافى ، ج 5 ، ص 559 ، ح 12 .
3- .بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 92 ، ح 101 .

ص: 80

هر نگاهى كه در آن ، پندآموزى نباشد، لهو است.

ص: 81

2 . عمل نكردن به علم

2 . عمل نكردن به علمدر تقسيم بندى و دسته بندى علما و دانشمندان، امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايد:دانشمندان ، دو دسته اند: دسته اوّل ، دانشمندى كه به عمل خويش عمل مى كند و رستگار مى گردد. دسته دوم ، دانشمندى كه به علم خود عمل نمى كند و هلاك مى گردد و بى ترديد ، جهنّميان ، از بوى بد عالم بى عمل، اذيت مى شوند. همانا پشيمان ترين و حسرت زده ترين اهل جهنّم، كسى است كه ديگرى را به سوى خدا دعوت كند و ديگرى از او بپذيرد و خدا را اطاعت كند و سپس خدا او را به بهشت داخل سازد ؛ امّا دعوت كننده را به جهت عمل نكردن به علم خويش، وارد جهنّم مى نمايد. (1)

حضرت على عليه السلام فرمود:وإنّ العامِلَ بِغَيرِ عِلمِهِ كالجاهِلِ الحائِرِ الَّذي لا يَستفيقَ مِن جَهلِهِ بَلِ الحُجَّةُ عَلَيهِ أعظَمُ وَالحَسرَةُ لَهُ ألزَمُ وَهوَ عِندَ اللّهِ ألوَمُ . (2)

عالمى كه به علم خود عمل نمى كند ، همانند جاهلِ سرگردانى است كه هرگز از جهل به هوش نمى آيد ؛ بلكه حجّت بر او تمام تر، حسرت براى او لازم تر و نزد خدا سرزنشش از همه بيشتر است .

شيخ اجل، سعدى شيرازى مى گويد: «معصيت از هر كه در وجود آيد ، ناپسنديده است و از علما، ناخوب تر ؛ كه علم، سلاحِ جنگِ شيطان است و خداوندِ سلاح را چون به اسيرى بَرَند، شرمسارى بيشتر بَرَد. عامِ نادان پريشان روزگار بِهْ ز دانشمند ناپرهيزگار كان به نابينايى از راه اوفتاد وين دو چشمش بود و در چاه اوفتاد . (3) امام باقر عليه السلام به خيثمه فرمود: أبلِغ شيعَتَنا أنَّهُ لا يُنالُ ما عِندَاللّهِ إلاّ بِالعَمَلِ وَأبلِغ شيعَتَنا أنَّ أعظَمَ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلى غَيرِهِ وأبلِغ شيعَتَنا أنَّهُم إذا قاموا بِما أُمِروا أنَّهُم هُمُ الفائِزونَ يَومَ القِيامَةِ . (4) اين پيام را به شيعيان ما برسان كه رسيدن به آنچه نزد خداست، جز با عمل ، ممكن نيست. نيز به آنها برسان كه بزرگ ترين حسرت در روز قيامت ، از آنِ كسى است كه عدلى را تعريف كند و خودش به سراغ غير عدل برود. همچنين به آنها برسان كه اگر به آنچه مأمور هستند، عمل كنند ، روز قيامت ، جزو رستگاران خواهند بود . همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است: إنَّ أشَدَّ أهلِ النّارِ نَدامَةً وَحَسرَةً رَجُلٌ دَعا عَبدا إلى اللّهِ فاستَجابَ لَهُ وَقَبِلَ مِنهُ فأطاعَ اللّهَ فأدخَلَهُ اللّهُ الجَنَّةَ وأدخَلَ الدّاعيَ النّارَ بِتَركِهِ عِلمَهُ واتّباعِهِ الهَوى وَطولِ الأملِ . (5) شديدترين پشيمانى و افسوس براى كسى است كه بنده اى را به سوى خداوند دعوت نمايد و او دعوت را بپذيرد و اوامر الهى را به كار بندد و خداوند ، او را در بهشت جاى دهد ؛ امّا خودِ دعوت كننده را جهنّمى كند ، براى آن كه اوامر خداوند را در مقام عمل ، ترك گفته و از هواى نفس خويش پيروى نموده است. همچنين امام على عليه السلام فرموده است:


1- .الكافى ، ج 1 ، ص 10 (باب استعمال العلم) .
2- .نهج البلاغة ، خطبه 110 .
3- .گلستان سعدى ، ص 202 .
4- .بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 29 .
5- .الكافى ، ج 1 ، ص 44 ، ح 1 ؛ بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 34 ، ح 30 .

ص: 82

أيُّها النّاسُ إذا عَلِمتُم فاعمَلوا بِما عَلِمتُم لَعَلَّكُم تَهتَدونَ إنَّ العالِمَ العامِلَ بِغَيرِهِ كالجاهِلِ الحائِرِ الذَّي لا يَستَفيقُ عَن جَهلِهِ بَل قَد رَأيتُ أنَّ الحُجَّةَ عَلَيهِ أعظَمُ وَالحَسرَةَ أدوَمُ عَلى هَذا العالِمِ المُنسَلِخِ مِن عِلمِهِ مِنها عَلى هَذا الجاهِلِ المُتَحَيِّرِ في جَهلِهِ. (1) اى مردم! هنگامى كه چيزى را دانستيد ، به علمتان عمل كنيد ، شايد هدايت يابيد ؛ زيرا عالمى كه به غيرِ علم خود عمل كند، چونان جاهل سرگردانى است كه از بيمارى نادانى ، شفا نخواهد گرفت ؛ بلكه حجّت ، بر او قوى تر و حسرت و اندوه ، بر او استوارتر و در پيشگاه خدا به نكوهش سزاوارتر است. امام صادق عليه السلام نيز فرموده است: (2) إنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ عَبدٌ وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلى غَيرِهِ . در روز قيامت ، بيشترين افسوس را كسى مى خورد كه [در دنيا ]سخن از عدالت بگويد و خود با ديگران ، به عدالت رفتار نكند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى ابوذر! در قيامت ، گروهى از بهشتيان ، بر گروهى از جهنّميان ، برترى مى يابند. سپس از آنان سؤال مى كنند : «چگونه شما وارد جهنّم شُديد ، با اين كه ما به بركت تربيت و تعليم شما وارد بهشت گرديديم؟» . در جواب مى گويند: «ما ديگران را به اعمال شايسته فرمان مى داديم و خود ، به آن عمل نمى كرديم» . (3) يكى از صحنه هايى كه در قرآن ، از قيامت ترسيم شده، اين است كه


1- .الكافى ، ج 1 ، ص 45 ، ح 6 ؛ نهج البلاغة ، خطبه 110 .
2- .تحف العقول ، ص 218؛ الأمالى ، صدوق ، ص 380 ؛ الكافى ، ج 2 ، ص 299 ، ح 1 .
3- .وسائل الشيعة : ج 1 ، ص 152 ، باب 10 .

ص: 83

بهشتيان بر جهنّميان ، برترى دارند و آنان را مى بينند و با آنان گفتگو مى كنند. گويا بهشت ، در مكان بلندى قرار دارد و جهنّم ، در مكانى پست ، از اين جهت ، بهشتيان بر آنها اشراف دارند. تعبير قرآن ، اين است كه گاهى بهشتيان ، جهنّميان را مخاطب خود قرار مى دهند و گاهى بالعكس ، جهنّميان ، بهشتيان را مخاطب خود مى سازند: «وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَيْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ . (1) بهشتيان ، دوزخيان را ندا كنند كه آنچه [پيامبران] به ما وعده دادند ، حق يافتيم . آيا شما نيز آنچه را خدا به شما وعده داد ، حق يافتيد؟ آنها گفتند: بله . آن گاه در بين آنان ، منادى ندا كند كه لعنت خداوند بر ستمكاران باد» ! چنان كه در اين روايت آمده ، بهشتيان ، به گروهى از جهنّميان مى گويند ما به پاس راهنمايى ها و هدايتگرى هاى شما به بهشت دست يافتيم، چه شد كه شما گرفتار جهنّم و عذاب الهى شُديد؟ آنها با حسرت و ندامت جواب مى دهند: ما به آنچه گفتيم ، عمل نكرديم، شما را به انجام دادن كار نيك و شايسته دعوت كرديم، ولى خودمان از آن كناره گرفتيم. شما را به انجام دادن مستحبّات ، دعوت كرديم، ولى خود عمل نكرديم. شما را به دورى از گناه و غيبت راهنمايى كرديم، ولى خود به غيبت و گناه آلوده گشتيم. شما به گفته هاى ما گوش داديد و عمل كرديد و در آن منزل برين ، جاى گرفتيد ؛ امّا ما با همه دانشمان ، عمل نكرديم و به اين سرنوشت نكبت بار و دردناك دچار شديم. اين رسوايى و حسرت، سرانجام كسانى است كه به علمشان عمل


1- .سوره اعراف ، آيه 44 .

ص: 84

نمى كنند. روشن است كه اين حسرت براى آنان ، دردناك تر از سوختن به عذاب الهى است ؛ چرا كه عذاب هاى روحى ، از عذاب هاى جسمانى ، سوزنده ترند . درد شماتت دشمن، بيش از درد شكنجه و سوزاندن است. دردآور است كه انسان احساس كند، ديگران ، به واسطه راهنمايى هاى او به بهشت راه يافتند و او با اين كه مى توانست با بهره بردن از داشته هاى خود ، درجات عالى ترى را كسب كند، به مهلكه جهنّم درافتد و مريدانش به تماشاى او بنشينند؛ آنها در بهشت ، متنعّم گشته اند و او در جهنّم ، در عذاب است. اگر او هيچ عذابى نداشت، جز محروم گشتن از نعمت هايى كه تربيت شدگان او بدان رسيده اند، برايش كافى بود. در حديث قدسى، خداوند خطاب به حضرت داوود مى فرمايد: إنَّ أهوَنَ ما أنا صانِعٌ بِعالِمٍ غَيرِ عامِلٍ بِعِلمِهِ أشَدُّ مِن سَبعينَ عُقوبَةً أن أُخرِجَ مِن قَلبِهِ حَلاوَةَ ذِكري... . (1) كمترين عقوبتى كه عالمِ بى عمل را به آن مبتلا مى كنم ، از هفتاد عقوبت و و عذابْ سخت تر است و آن اين كه شيرينى مناجاتم را از دلش خارج [پس از آن ، از ياد من لذّت نمى برد]مى كنم . با توجّه به نكته هايى كه در اين روايات ، ذكر گرديده است، ما بايد از ابتدا، نيّتمان را درست كنيم و براى خدا و انجام دادن وظيفه، به كسب علم روى آوريم و به آنچه مى گوييم عمل كنيم ، تا اين ويژگى براى ما ملكه شود و اگر چنانچه به معلومات بيشترى دست يافتيم، بتوانيم به آن عمل كنيم.


1- .بحار الأنوار ، ج 2 ، ص 32 .

ص: 85

3 . دنيادوستى

3 . دنيادوستىاز مجموع آيات و روايات ، اين مطلب فهميده مى شود كه آنچه در باب 1 تمام مفاسد و خطاهاست. از امام صادق عليه السلام نقل شده است : رَأسُ كُلِّ خَطيئَةٍ حُبُّ الدّنيا . (1) دنيادوستى ، منشأ هر گناهى است. يكى از پيامدهاى حبّ دنيا ، فساد عقل است. در روايتى از حضرت على عليه السلام آمده است : حُبُّ الدُّنيا يُفسِدُ العَقلَ ، وَيُصِمُّ القَلبَ عَن سَماعِ الحِكمَةِ وَيُوجِبُ أليمَ العِقابِ . (2)


1- .الكافى ، ج 2 ، ص 315 .
2- .منتخب ميزان الحكمه با ترجمه فارسى ، ص 203 .

ص: 86

دنيادوستى، خرد را تباه مى كند و دل را از شنيدن حكمت ، ناشنوا مى سازد و موجب عذابى دردناك مى شود. كسى كه از خردى سالم ، بى بهره مى شود ، از درك امور ، عاجز شده و نمى تواند عاقلانه تصميم بگيرد ؛ لذا فرصت ها و سرمايه هاى خود را به سادگى از دست خواهد داد. همچنين ، كسى كه از شنيدن حكمت ناشنوا شد ، از نصيحت حكيمان ، طرفى نمى بندد . چنانچه در حديثى از امام على عليه السلام آمده است: إنَّ مَعصيَةَ النّاصِحِ الشَّفيقِ العالِمِ المُجَرَّبِ تُورِثُ الحَسرَةَ. (1) نافرمانى از دستور نصحيت كننده مهربانِ دانا و باتجربه، مايه حسرت و سرگردانى است. امام خمينى (ره) در كتاب شرح چهل حديث خود مى گويد: و از مفاسد بزرگ حبّ دنيا آن است كه انسان را از رياضات شرعيه و عبادات و مناسك باز دارد، و جنبه طبيعت را قوت دهد و تعصّى نمايد طبيعت از اطاعت روح، و انقياد آن را نكند و عزم انسانى را سست كند و اراده را ضعيف نمايد... و بدان اى عزيز كه عزم و اراده قويّه ، در آن عالم ، خيلى لازم است و كاركن است. ميزان يكى از مراتب بهشت، كه از بهترين بهشت هاست، اراده و عزم است كه انسان ، تا داراى اراده نافذ و عزم قوى نباشد ، داراى آن بهشت و مقام عالى نشود . (2) آرى! حبّ دنيا تا آن جا پيش مى رود كه حتّى دين فرد را نيز از او مى گيرد؛ چنانچه در رواياتى آمده است كه: «دو گرگ اگر در گلّه بى شبان رها شوند، يكى از آنها در اوّل گلّه و يكى در آخرش، زودتر ، آنها را هلاك نمى كنند از 3 هر چه به اين دنيا ، به نظر عظمت و محبّت نگاه كنى و قلبت علاقه مند به آن شود ، به حسب مراتب محبّت، نيازهايت زياد مى شوند ، فقر در باطن و ظاهر تو نمايان مى گردد ، امورت آشفته و درهم مى شوند ، قلبت متزلزل و غمناك و خائف مى شود، امورت بر وفق دلخواه انجام (3) مى شوند و يأس و حيرت در دلت جايگزين مى گردد. (4) چنانچه على عليه السلام نيز به بعضى از اين معانى اشاره فرموده است : هر كس بيشتر به دنيا درآويزد، به هنگام جدايى از آن ، افسوس او بيشتر خواهد بود. (5) امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد : مَن تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِالدُّنيا تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِثَلاثِ خِصالٍ هَمِّ لا يَفنى وأمَلٍ لا يُدرَك وَرجاءٍ لا يُنالُ . (6) هر كه به دنيا دل بندد ، به سه چيز ، دل بسته است: اندوه بى پايان و آرزوى دست نيافتنى و اميد نارسيدنى.


1- .نهج البلاغة ، خطبه 35 .
2- .شرح چهل حديث، ص 125 .
3- .اشاره است به حديث شريف امام صادق عليه السلام كه فرمود: كسى كه صبح كند و شام كند و ، آرزو و حرصت روزافزون مى گردد ، غم و حسرت بر تو چيره حال اين كه دنيا بزرگترين همّ و غم او باشد، خدا فقر را بين دو چشمش قرار مى دهد؛ و كار او را درهم مى كند و برخوردار نمى گردد از دنيا مگر آنچه براى او قسمت شده نمى گيرداست (الكافى ، ج 2 ، ص 319) .
4- .شرح چهل حديث، ص 128 .
5- .من كانت الدنيا همّته اشتدت حسرته عند فراقها (الكافى ، ج 2 ، ص 320) .
6- .الكافى ، ج 2 ، ص 320 ، ح 17 .

ص: 87

دنيا ، به آب دريا مى ماند كه انسان تشنه ، هر چه از آن بنوشد، تشنه تر (1) به آرزوهاى دست نيافتنى اش) مرتكب (2) دوزخ است . كلام خدا اين گونه است : « فَأَمَّا مَن طَغَى * وَ ءَاثَرَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا * فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِىَ الْمَأْوَى . (3) پس هر كه طغيان كرد و زندگى اين جهانى را برگزيد، بى گمان ، جهنّم ، جايگاه اوست» . در اين هنگام ، چنين شخصى دچار حسرت عظيمى مى شود. البته حسرت چنين فردى ، اختصاص به روز قيامت ندارد ؛ بلكه در همين دنيا نيز دچار آن حسرت خواهد شد و هر چه دلبستگى اش بيشتر باشد ، حسرتش نيز شديدتر خواهد شد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: مَن كَثُرَ اشتِباكُهُ بِالدُّنيا كانَ أشَدَّ لِحَسرَتِهِ عِندَ فِراقِها . (4) هر كه بيشتر به دنيا بچسبد، هنگام جدايى از آن ، بيشتر افسوس مى خورَد. با توجّه به اين توضيحات ، براى فردى كه دنيادوستى شده است ، چه بايد كرد؟ آيا اين فرد گرفتار و به اسارت رفته را مى توان با چند جمله پندآميز ، از


1- .امام كاظم عليه السلام : مثل الدنيا مثل ماء البحر فلمّا شرب منه العطشان ازداد عطشا حتى يقتله وى براى رفع اين عطش (يعنى رسيدن مى شود تا سرانجام او را مى كشد.(تحف العقول ، ص 396) .
2- .امام صادق عليه السلام : سرمنشأ هر گناهى، دنيا دوستى است (منتخب ميزان الحكمة با ترجمه به خاطر همين ، در روز قيامت ، جايگاهش آتش هر گناهى مى شود ؛فارسى، ص 203).
3- .سوره نازعات ، آيه 37_39 .
4- .منتخب ميزان الحكمة با ترجمه فارسى ، ص 203 .

ص: 88

كشش غريزه ها و هوس ها و جلوه ها رهايى بخشيد؟ اين ، آرزويى بيش نيست . هيچ گاه انسانِ گرفتار در غُل و زنجيرى را كه اسير هفتاد نفر است ، نمى توان با يك كلمه «بيا برويم» نجات داد. براى رهايى چنين فردى، بايد در او عشقى آفريد كه از تمام غريزه ها نيرومندتر باشد و بايد به او نيرويى داد كه بتواند تمام زنجيرها را با خود بردارد و تا زمانى كه اين عشق و نيروى بزرگ در انسان ، ايجاد نشود و پا نگيرد ، براى انسان ، حركتى نخواهد بود و از بند اسارت ها رهايى نخواهد يافت. قرآن كريم مى گويد: «وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ . (1) آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا، شديدتر است» . آنها كه به سوى حق گرويده اند و به سوى خدا آمده اند ، از عشق و از محبّت شديدترى نسبت به حق برخوردارند. ما از محبوب هاى خود ، به خاطر محبوب ترى ديگر ، چشم مى پوشيم و خوب را فداى خوب تر مى كنيم و آنچه با اهميت تر است را انتخاب مى كنيم. عشق شديدتر و دوستى خدا ، ما را از اسارت غريزه ها و خوددوستى و دنيادوستى ، آزاد مى كند. ابراهيم خليل ، با آن كه پسرش اسماعيل را خيلى دوست دارد ، امّا در راه حق و به خاطر خدا ، او را قربانى مى كند. امّا چگونه مى توان اين عشق را در نهاد انسان برافروخت؟ و چگونه مى توان او را از محبّت خدا سرشار كرد؟ جواب اين سؤال ، بسيار ساده است. ما چه وقت عاشق خانه و ماشين و ثروت و قدرت مى شويم؟ هنگامى كه آن را مى شناسيم و ارزش واقعى آن را درمى يابيم، همان وقت ، به سوى او مى شتابيم.


1- .سوره بقره ، آيه 165 .

ص: 89

معرفت و شناخت، عشق را سبز مى كند و به وجود مى آورد. شناخت خوبى ها در انسان ، عشق را زنده مى كند و شناخت بدى ها ، نفرت را به وجود مى آورد . اين عشق و نفرت ، انسان را به حركت مى اندازند و يا فرارى مى دهند. (1)

4 . اهمالكارى2 ، ى راكلامها مختلف (از افراد عامى گرفته تا دانشمندان فرهيخته) ، مصداق هاى فراوان آن ديده مى شود . نه تنها دانش پژوهان، بلكه نويسندگان نيز به اين بيمارى دچار هستند. به طور مثال، بسيارى از مؤلّفان ، دست نوشته هاى خود را به موقع ، به ويراستاران نمى دهند ؛ در نتيجه، كار آنها هميشه با تأخير زياد همراه است. جويندگان كار ، براى آگاهى پيدا كردن از شرايط استخدام، زمان آغاز كار يا زمان شروع آزمون ها و هزاران موضوع ديگرى كه در زير اين آسمان كبود ، امكان وجود داشتن آن مى رود، در ابتدا فرم هاى لازم را با شتاب دريافت مى كنند و به خود وعده مى دهند كه هر چه زودتر ، آنها را تكميل كنند و به مسئولان امر بسپارند ؛ ولى با شگفتى تمام ، مى بينيم كه در آخرين روز و شايد هم در آخرين ساعت مهلت مقرّر، به تنظيم آنها مى پردازند و يا پس از پايان يافتن زمان تعيين شده ، آنها را به سازمان هاى مربوط مى فرستند يا اين كه هرگز نمى فرستند! براى اين گونه رفتارهاى غير منطقى ، چه دلايلى ممكن است وجود داشته باشد؟ آيا مى دانيد كه چه ضررهاى مادى اى از اين سو ، عايد افراد مى شود؟ چه كسى در بين ما، سرِ قرارهاى خود ، به موقع حاضر مى شود؟ براى شما بسيار


1- .براى توضيحات بيشتر ر.ك: اخلاق در قرآن ، ج 1 ، ص 370_377 .

ص: 90

اتفاق مى افتد كه در انجام دادن برخى از كارهايتان، دچار اهمالكارى مى شويد. مثلاً در انجام دادن تكاليف درسى خود كوتاهى مى كنيد آنها را با تأخير زياد ارائه مى دهيد. با كسى قول و قرار مى گذاريد و سر موقع ، حاضر نمى شويد، در نتيجه ، برنامه او را به هم مى زنيد. چه بسا دوست شما در ساعتى كه شما دير مى رسيد ، با شخص ديگرى قرار دارد و نمى تواند آن را به زمان ديگرى بيندازد. بنا بر اين، تأخيرتان در ارتباط دوستانه شما اثر ناخوشايندى بر جاى مى گذارد. از نظر روان شناسى، اهمالكارى ، يعنى به آينده محوّل كردن كارى كه تصميم به اجراى آن گرفته ايم و يا به تعويق انداختن كار مقرّرى كه مى بايد در زمان معينى پايان مى يافت ، ولى به علل مختلف ، انجام نپذيرفته است. (1) امّا اين واژه ، نزد افراد مختلف، معانى متفاوتى دارد و وجوه مختلفى از آن برداشت مى شود: يك . شما از اين كه عادت به اهمالكارى داريد، خودتان را سرزنش مى كنيد يا براى موجّه جلوه دادن اين عادت زشت، دلايل مختلفى را دستاويز قرار مى دهيد و از خود دفاع مى كنيد. دو . شما كارتان را در آخرين مهلت مقرّر ، با اكراه انجام مى دهيد يا هرگز آن را انجام نمى دهيد. سه . شما از اين كه كارتان را به موقع انجام نمى دهيد، ناراحت هستيد و از اين بابت كه بدون دليل ، آن را به تأخير انداخته ايد، خود را سرزنش مى كنيد. چهار . شما به خودتان قول مى دهيد كه ديگر از اين به بعد، كارهايتان را به تأخير نيندازيد و در حقيقت ، تصميم مى گيريد كه اين رفتار را مرتكب نشويد. زمان زيادى از اين وعده اى به خود داده ايد ، نمى گذرد كه شما در


1- .روان شناسى اهمالكارى ، ص 209 .

ص: 91

4 . اهمالكارى

رويارويى با مشكلى ديگر، باز هم اهمالكارى مى كنيد. وجوه مختلف اهمالكارى و به تعويق انداختن كارها، در قالب موارد گفته شده قرار مى گيرد. منتها بعضى از آنها در حد طبيعى قرار دارند و ممكن است حتى در بهتر ارائه دادن آن كار نيز به شما كمك كنند؛ امّا به طور كلى، به تعويق انداختن كار، رفتارى ناپسند و ناراحت كننده است كه پيامدهاى ناخوشايندى در بردارد و هرگز نمى توان از پيش آمدن تأخير در كارها، به تصوّر و گمانِ بهتر ارائه كردن آنها دفاع كرد . اين تأخير ، از جمله آفاتى است كه مانع انجام دادن اعمال خير و شايسته گشته ، در فرد ، حسرت زدگى ايجاد مى كند . به همين جهت ، اين كار ، در روايات فراوانى ، مورد نكوهش قرار گرفته است. پيامبر اسلام مى فرمايد: يا أبا ذَرٍّ إيّاكَ وَالتَّسويفَ بِأمَلِكَ فَإنَّكَ بيَومِكَ وَلَستَ بِما بَعدَهُ فَإن يَكُن غَدٌ لَكَ فَكُن في الغَدِ كَما كُنتَ في اليَومِ وَإن لَم يَكُن غَدٌ لَكَ لَم تَندَم عَلى ما فَرَّطتَ في اليَومِ . (1) اى ابوذر! زنهار كه بر اثر آرزو، كار امروز را به فردا بيفكنى؛ زيرا كه تو در امروز به سر مى برى ، نه در فردا؛ چه، اگر فردايى براى تو بود، در فردا نيز چنان باش كه امروز بوده اى و اگر فردايى در كار نبود ، به خاطر كوتاهى كردن در كار امروزت ، پشيمان نشوى. حضرت على عليه السلام نيز در نامه اى به يكى از ياران خود فرموده اند: فَتَدارَك ما بَقيَ مِن عُمُرِكَ وَلا تَقُل غَداً وَبَعدَ غَدٍ فَإنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكَ بِإقامَتِهِم عَلى الأمانيِّ وَالتَّسويفِ حَتّى أتاهُم أمرُ اللّهِ بَغتَةً وَهُم غافِلونَ . (2)


1- .بحار الأنوار ، ج 77 ، ص 75 ، ح 3 .
2- .همان ، ج 73 ، ص 75 ، ح 39 .

ص: 92

آنچه از عمر تو باقى مانده است را درياب و مگو: فردا و پس فردا؛ زيرا پيشينيان تو ، به سبب تكيه كردن به آرزوها و امروز و فردا كردن ، هلاك شدند؛ چرا كه فرمان مرگ ، ناگهان اين غافلان را در رسيد. امام باقر عليه السلام نيز فرموده است: إيّاكَ والتَّسويفَ فَإِنَّهُ بَحرٌ يَغرَقُ فيهِ الهَلكى . (1) زنهار از افكندن كار امروز به فردا؛ زيرا اين كار ، دريايى است كه مردمان در آن ، غرق و نابود مى شوند. اهمالكارى ، به هر نحوى كه باشد، رفتارى نامطلوب و نكوهيده است كه به تدريج ، در وجود انسان به صورت عادت در مى آيد. پيامدهاى تأخير در كار، براى خود شخص نيز رنج آور است و احساسى كه از اين تأخير در او ايجاد مى شود، علاوه بر زيان هاى پيش بينى شده و نشده، شرمسارى و بيزارى از خويشتن را نيز در بر دارد. از نظر آمارى، اين عادت ، در بيشتر مردم رايج است و كسانى كه دچار اين بيمارى نباشند ، بسيار نادرند . عادت به تعويق انداختن كار در انسان، نظير بسيارى از عادت هاى ديگر همچون پرخورى و سيگار كشيدن، جنبه فراگير دارد و مردم با اين كه از زيان آنها آگاه هستند، با اين وجود، از كنار آن بى توجّه مى گذرند. ما عادت داريم براى خطاهاى خود (از جمله تأخير در كارها) ، به عذر و بهانه و منطقى جلوه دادن آن روى آوريم، در نتيجه ، با اين كار خود، به تجديد و تقويت آنها كمك مى كنيم. وقتى براى به تعويق انداختن كارهايتان ، عذر و بهانه مى آوريد، در حقيقت ، آن را امرى موجّه جلوه مى دهيد و نتايج آن را از ياد مى بريد.


1- .همان ، ج 78 ، ص 164 ، ح 1 .

ص: 93

گاهى به زشتى عادتى كه پيدا كرده ايد، مى انديشيد و از اين رو، پيش وجدان خود شرمنده مى شويد. اين ، احساس خوبى است كه مى تواند شما را از ادامه روش قبلى باز دارد ؛ ولى اين حالت ، براى همه افراد پيش نمى آيد. احساس شرمندگى و ناخوشايندى _ كه بر اثر سهل انگارى در شخص ايجاد مى شود _ ، ممكن است به تدريج ، فرد را به دورى و پرهيز از ادامه اين رفتار تشويق كند؛ در حالى كه بى تفاوتى درباره آن، قطعا فرد را به ادامه اين رفتار سوق مى دهد. (1) واژه تسويف _ كه همان اهمالكارى است _ ، مانند بسيارى از مفاهيم اخلاقى ديگر (اعم از فضايل و رذايل اخلاقى) ، مفهومى تشكيكى داشته ، داراى مراتب گوناگون است. اين مفاهيم تشكيكى ، نسبت به افراد مختلف، از مؤمن گرفته تا غير مؤمن و حتى نسبت به مراتب ايمان، متفاوت مى گردند . اوّلين مرحله اهمالكارى ، راحت طلبى و تنبلى در مورد كارهاى دنياست كه موجب مى گردد انسان ، كارهايش را به تأخير اندازد. امام على عليه السلام مى فرمايد: تَأخيرُ العَمَلِ عُنوانُ الكَسَلِ . (2) آفَةُ النُّجحِ الكَسَلُ . (3) مَن أطاعَ التَّوانيَ ضَيَّعَ الحُقوقَ . (4) به تأخير انداختن كار، نشانه تنبلى است. آفت موفّقيت ، تنبلى است . هر كه از سستى فرمان بَرد، حقوق را تباه مى سازد. اين خوى بد ، ارتباطى به مسائل اعتقادى ندارد و تفاوتى بين مؤمن و كافر در مبتلا شدن به آن نيست ؛ چرا كه كافران نيز گهگاه در امور دنيايشان تنبلى و


1- .روان شناسى اهمالكارى، ص 22
2- .غرر الحكم ، ح 4471 .
3- .غرر الحكم ، ح 3968 .
4- .نهج البلاغة ، حكمت 239 .

ص: 94

مسامحه مى كنند. اين خلق و خوىِ به تأخير انداختن كارها ، براى مؤمن و كافر ، يك صفت بد قلمداد مى گردد. البته از آن جا كه انسان مؤمن اگر عادت كرد كه كارهايش را به موقع انجام ندهد، رفته رفته، اين ويژگى براى او ملكه شده ، به مسائل دينى او نيز سرايت مى كند و موجب مى گردد كه وظايف دينى خود را به موقع انجام ندهد، از اين جهت ، قبح اين ويژگى براى او بيشتر است . اين كه مى بينيم سفارش شده كه با اين ويژگى مبارزه شود، بدين دليل است كه اگر انسان در امور دنيوى ، سهل انگارى كند ، به تسامح در امور اخروى نيز كشانده مى شود. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: إنّي لَأَبغِضُ الرَّجُلَ _ أو أُبغِضُ لِلرَّجُلِ _ أن يَكونَ كَسلاناً عَن أمرِ دُنياهُ ، وَمَن كَسِلَ عَن أمرِ دُنياهُ فَهوَ عَن أمرِ آخِرَتِهِ أكسَلُ . (1) من نفرت دارم از شخصى كه در كار دنيايش تنبل باشد. هر كه در كار دنيايش تنبل باشد، در كار آخرتش تنبل تر است. نتيجه اين سستى و تنبلى در امور دنيوى و اخروى ، سوختن در آتش حسرت است. التَّواني في الدُّنيا إضاعَةٌ وَفي الآخِرَةِ حَسرَةٌ . (2) نتيجه سستى در دنيا از دست دادن و زيان است و در آخرت ، حسرت . دومين مرحله تسويف (اهمالكارى) ، سهل انگارى در انجام دادن وظايف و واجبات است . اين سهل انگارى ، بر اساس تقسيمات سه گانه واجبات، به سه قسم تقسيم مى گردد:


1- .الكافى ، ج 5 ، ص 85 ، ح 4 .
2- .غرر الحكم ، ح 1760 .

ص: 95

يك . مسامحه و سهل انگارى در انجام دادن واجبات وقت دار، مثل نمازهاى پنجگانه كه هر يك ، وقت نسبتاً وسيعى دارند . برخى در خواندن نماز ، سهل انگارى مى كنند و پيوسته آنها را به تأخير مى اندازند و در آخرين لحظات ممكن ، انجام مى دهند. گرچه اين سهل انگارى ، حرام نيست، ولى كار ناپسندى به شمار مى آيد. دو . سهل انگارى در انجام دادن واجباتى كه فورا بايد انجام گيرند، گرچه فورىِ محض نيستند؛ بدان معنا كه اگر در اوّلين فرصتْ ترك شد، بايد در دومين فرصت و همين طور در فرصت هاى ديگر انجام گيرد ، مثل وجوب توبه كه در اوّلين فرصت ، واجب است انجام گيرد و تأخير آن حرام است و اگر به تأخير افتاد، چنان نيست كه وجوب و فوريت آن ساقط شود. سه . سهل انگارى در انجام دادن واجبات مُضَيَّق ، مثل روزه كه وقت محدودى دارد. برخى از افراد ، در انجام دادن اين واجبات، در وقت اَداى آن، طفره مى روند و پيش خود مى گويند : بعدا قضاى آن را به جا مى آوريم. گرچه گناه چنين شخصى از كسى كه تصميم ندارد قضاى آن واجبات را به جا آوَرَد ، كمتر است؛ ولى عمل او حرام است. (1) در روايات ، نمونه ها و مصاديق فراوانى از اهمالكارى آمده است كه براى نمونه ، به برخى از آنها اشاره مى كنيم. امام صادق عليه السلام در بيان حسرت و افسوس كسانى كه در آيه 167 سوره بقره ، «كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ» ذكر شده ، فرموده است : او مردى است كه در دنيا كسب مال نموده، ولى آن را به خاطر بخل در طاعت خدا استفاده نكرده است. سپس مى ميرد و آن مال را به كسى مى دهد كه يا آن را در اطاعت خدا به كار مى گيرد و يا اين كه


1- .ره توشه، ج 1 ، ص 44 _ 45 .

ص: 96

در معصيت خدا به كار مى بندد . پس اگر آن را در اطاعت خدا به كار گيرد، صاحب اوّل ، ثواب آن مال را در ميزان عمل كس ديگر خواهد ديد و چون آن مال براى او بوده ، حسرتش زياده خواهد شد. اگر وارث ، آن مال را در راه گناه استفاده كند، به خاطر اين كه آن مال براى صاحب اوّل بوده ، از اين بابت كه با مال او ديگرى را در انجام دادن گناه ، كمك و يارى داده است ، در گناه او نيز شريك خواهد بود. (1) از اين روايت ، معلوم مى شود كه يكى از عواملى كه مانع كار خير مى شود و بعدا فرد را به حسرت مبتلا مى كند ، «بخل» است . رسول خدا صلى الله عليه و آله ، يكى ديگر از مصاديق اهمالكارى را كه موجب حسرت فرد مى شود ، بيان فرموده است : أشَدُّ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ رَجُلٌ أمكَنَهُ طَلَبَ العِلمِ في الدّنيا فَلَم يَطلُبهُ وَرَجُلٌ عَلِمَ عِلما فانتَفَعَ بِهِ مَن سَمِعَهُ مِنهُ دونَهُ . (2) روز قيامت ، شديدترين حسرت براى كسى است كه توانايى يادگيرى علمى را در دنيا داشت ، ولى آن را طلب نكرد و كسى كه دانشى را فرا گرفت ، ولى تنها شنوندگان وى از علم او بهره بردند [و خود عالِم ، هيچ بهره اى از علم خود نبُرد] . امام على عليه السلام فرموده است: إنَّ أعظَمَ الحَسراتِ يَومَ القِيامَةِ حَسرَةُ رَجُلٍ كَسَبَ مالاً في غَيرِ طاعَةِ اللّهِ فَوَرِثَهُ رَجُلٌ فَأنفَقَهُ في طاعَةِ اللّهِ سُبحانَهُ فَدَخَلَ بِهِ الجَنَّةَ وَدَخَلَ الأوَّلُ بِهِ النّارَ . (3)


1- .تفسير العيّاشى ، ج 1 ، ص 72 ، ح 144 .
2- .الجامع الصغير ، ج 1 ، ص 160 ، ح 1058 .
3- .نهج البلاغة ، حكمت 429 .

ص: 97

بزرگ ترين افسوس در روز قيامت، افسوس مردى است كه مالى را گرد آورده ، ولى آن را در راه پرستش خدا خرج نكرده و آن را براى كسى بر جاى گذاشته كه او آن را در راه طاعت خداى سبحان ، خرج كرده باشد و بدان سبب ، به بهشت رود و او (گردآورنده) به دوزخ . چه بد بُوَد كه تو گرد آورى به زحمت، مال كس دگر همه ارثت به رايگان ببَرد از آن بَتَر كه تو دوزخ خريده باشى و او به مالِ ارث تو فردوسِ جاودان بخرد! (شهريار) البته قانون ارث، قانونى فطرى است و موجب رونق اقتصادى مى گردد و اگر جامعه اى آن را لغو كند ، دچار ركود اقتصادى مى شود. بر همين اساس ، دين مقدّس اسلام _ كه همواره قوانين فطرى را مورد پذيرش قرار داده و آنها را به سمت و سوى صحيح هدايت كرده _ ، قانون ارث را پذيرفته است، لكن پيوسته ، اين نكته را مورد توجّه قرار داده كه بايد با رعايت ضوابط شرعى، قانونى و عرفى، براى ورثه ، ارث به جا گذاشت ؛ يعنى مال را بايد از راه حلال به دست آورد، حقوق و ديون شرعى را پرداخت كرد و... ، آن گاه باقى مانده اموال را به ارث گذاشت. در غير اين صورت ، آدمى ، خزانه دار ديگران مى گردد و در برابر بهره بردارى ديگران، وزر و وبال آن را بايد به عهده بگيرد. در سفارش هاى امام على عليه السلام به فرزندش آمده است: لا تَكُن خازِنا لِغَيرِ كِساء . (1) انباردار ديگران مباش!


1- .نهج البلاغة ، نامه 31 .

ص: 98

در بيان ديگر ، خطاب به همه انسان ها فرمود: يابنَ آدَمَ ما كَسَبتَ فَوقَ قُوتِكَ فَأنتَ فيهِ خازِنٌ لِغَيرِكَ . (1) اى فرزند آدم! آنچه بيش از مقدار خوراك [و نياز] خودت به دست مى آورى، انباردار ديگران هستى. اگر ما بنا را بر اهمالكارى و تسامح بگذاريم، ابتدا وظيفه اى را ترك كرده ايم و بعد ، وظيفه ديگرى را . در اين حال ، ملكه گناه ، در ما تقويت مى گردد و ديگر مبارزه با نفس ، مشكل خواهد شد . به طور كلى، به عقب انداختن كارها از سه ناراحتى نشئت مى گيرد:

يك . احساس خودكم بينىدر مواقعى كه فرد ، احساس خودكم بينى مى كند، شخصيت خود را در جايگاهى پايين تر از آنچه هست مى بيند ، به همين جهت ، دچار ناراحتى شده ، اعتماد به نفس خود را از دست مى دهد و احساس بى ارزشى مى كند. كسى كه در ارزش وجودى خود شك مى كند ، طبيعى است كه آمادگى انجام دادن كارهاى خوب را ندارد. چنانچه امام على عليه السلام فرموده است: مَن هانَت عَلَيهِ نَفسُهُ فَلا تَرجُ خَيرَهُ . (2) كسى كه احساس بى ارزشى مى كند ، كار خيرى را از او انتظار نداشته باش. بيشتر كسانى كه مرتكب اهمال كارى مى شوند ، تصوّر مى كنند كه توانايى انجام دادن آن كار را ندارند و در برابر وظيفه اى كه بر عهده آنها قرار گرفته ، ضعيف و زبون اند و يا اگر هم توانايى انجام دادن آن را دارند ، نمى توانند در حدّ انتظار و مطلوب آن را به پايان برسانند .


1- .نهج البلاغة ، ص 503 ، ح 192 .
2- .غرر الحكم ، ح 5657 .

ص: 99

وقتى شما در يك واحد درسى (مثلاً رياضى يا انگليسى)، خود را ضعيف مى يابيد و در پايان ترم ، نمره كمى از آن درس مى گيريد ، احتمالاً به خود مى گوييد كه در آن درس ، اطلاعات كافى نداشته ايد؛ ولى اين تصوّر هم به ذهن شما مى آيد كه : «با دقت و كوشش بيشتر مى توانم ناتوانى هايم را جبران كنم» . بنا بر اين، متأسّف هستيد كه نتوانسته ايد يا فرصت نداشته ايد كه در آن باره اقدام كنيد. شما به خوبى آگاه هستيد كه در انجام دادن كارهايتان مرتكب اهمال كارى شده ايد ؛ يعنى مى دانيد كه توان انجام دادن چنين كارى را داشته ايد، ولى خود شما عامل به تأخير انداختن آن بوده ايد. اين وضع در ابتداى امر براى فرد اهمالكار ، قدرى شرم انگيز است ؛ شرمسارى از آن جهت كه شخص مى داند از عهده كار بر مى آيد، ولى بر اثر تنبلى ، انجام دادن آن را به فردا و فرداهاى ديگر مى سپارد ؛ امّا اين حالت ، با گذشت زمان براى شخص اهمالكار ، عادى مى شود و زشتى آن ، كم كم از بين مى رود. اين وضعيت ، پيامدهايى نيز در پى دارد كه به تدريج و با مرور زمان، وضع شما را بدتر و وخيم تر مى سازد ، مثل قبول رفتار خودكم پندارى _ كه اوّلين مرحله نفى شخصيت است _ ، آغاز پيدايش هيجان حسرت و ناراحتى هاى جسمى و روانى . (1)

دو . پرتوقّعىاگر شما به ايدئال مى انديشيد و مى خواهيد هر كارى را به بهترين شكل ممكن آن انجام دهيد ، ولى نمى توانيد، طبعا ناراضى مى شويد. نارضايتى ، عاملى است كه شما را از فعّاليت هاى بعدى باز مى دارد و ديگر حاضر نخواهيد بود كه آن كار را ادامه دهيد . اين وضع ، در شما ابتدا به صورت «بهانه جويى» و سرانجام «عادت» ظهور خواهد كرد.


1- .روان شناسى اهمالكارى ، ص 76 _ 77 .

ص: 100

يك . احساس خودكم بينى

اين ، همان پُرتوقّعى است. شما چون ترس داريد كه موفّقيتتان در حدّ انتظار نباشد ، بدين جهت ، سعى و كوشش لازم را به كار نمى بنديد. در نتيجه ، نسبت به آن كار ، بى علاقه مى شويد. در حقيقت، توقّع بيش از حد براى به دست آوردن موفّقيت هر چه بيشتر، شما را دچار ترس و اضطراب و فرار از كار مى كند. هرگاه، در كارى ، به نتيجه اى بالاتر از ميزان استعداد و توانايى خود فكر كنيد، بايد بدانيد به جاى اين كه به ادامه آن تشويق شويد، به بيزارى و انزجار از آن ، كشيده خواهيد شد ؛ چرا كه توانايى شما كمتر از آن ميزانى است كه آن كار ، لازم دارد . اگر توقّع زيادى نداشته باشيد، كارتان را بى دغدغه ، شروع خواهيد كرد و هر پيشرفتى كه در انجام دادن آن كار برايتان حاصل مى شود، شما را به لذّتى تازه تر ، هدايت خواهد كرد.

سه . كم تحمّلىدر بيشتر اوقات ، كم تحمّلى در برابر مشكلات، در پيشرفت كار ، وقفه و ركود ايجاد مى كند و پيامدى جز بيزارى و انزجار در پى ندارد . برعكس، تحمّل و پافشارى در برابر مشكلات، فرد را نيرومند كرده ، وى را براى غلبه بر آنها آماده مى سازد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: لا يَعدَمُ الصَّبورُ الظَّفَرَ وَإِن طالَ بِهِ الزَّمانُ . (1) انسان شكيبا، پيروزى را از دست نمى دهد ؛ هر چند ، زمان آن طولانى شود. كم طاقتى در برابر سختى ها، در زندگى روزمره نيز آثار منفى اى بر جاى مى گذارد. زندگى بر مبناى فلسفه «من نمى توانم لذّت حال را فداى آينده


1- .نهج البلاغة ، حكمت 153 .

ص: 101

دو . پرتوقّعى

سازم» ، رنج آور است و نتيجه اى جز بيزارى از كار و اهمالكارى ، در پى نخواهد داشت . برعكس، جدّى گرفتن كار و كوشش در راه صحيح انجام دادن آن، موجب تشويق و پيشرفت فرد مى شود. ممكن است چنين كسى بگويد : من كار نمى كنم ؛ چون كار كردن را دوست ندارم و كار برايم رنج آور است ؛ امّا اگر همين شخص ، به پيامدهاى اهمالكارى خود فكر كند، آنها را دردآورتر و ناراحت كننده تر خواهد يافت . پس منطق و استدلال ، حكم مى كند كه هر كس ، رنج حال را به خاطر راحتى آينده ، تحمّل كند. اگر كارى كه انجام مى دهيم ، از روى رغبت نباشد، با يك ناراحتى موقّت و آنى همراه است كه در صورت استمرار، آن هم عادى مى شود ، حال آن كه به تعويق انداختن كار، رنج هايى دو چندان در پى دارد. بايد ديد شما كدام يك از اين دو راه را انتخاب مى كنيد : تحمّل رنج دائم يا تحمّل رنج موقّتِ حاصل از كار. بديهى است كه عقل و منطق مى گويد بايد وجه دوم را ترجيح داد .

5 . آرزوهاى طولانىاز جمله موضوعاتى كه در روايات ، فراوانْ بدان تأكيد شده، گريز مؤمن از آرزوهاى دور و دراز است. آرزوهاى طولانى، موجب مى گردند كه انسان ، از وظايف الهى و اهداف معنوى خود باز ماند و براى رسيدن به آن آرزوها، وظايف اصلى خود را كنار نهد و همواره به حال ننگرد و فرصت ها را در نيابد و در انديشه فردا، موقعيت هاى ارزشمند را از دست بدهد. به جهت نقش ناشايست آرزوهاى دور و دراز در دور داشتن انسان از كمال و توجّه به سعادت برين آخرت، شيطان ، آنها را به عنوان اهرمى كارساز ، در جهت گمراه ساختن بندگان خداوند به كار مى برد . وقتى خداوند ، شيطان را از درگاه خود دور كرد، شيطان گفت:

ص: 102

سه . كم تحمّلى

« ...لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا * وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ... . (1) من گروهى از بندگانت را زير فرمان خود مى برم و سختْ گمراه مى كنم و به آرزوهاى باطل و دور و دراز ، مبتلايشان مى كنم» . در ارتباط با خطر آرزوهاى طولانى، در آلوده ساختن انسان به شبهات و سپس انجام دادن گناهان كوچك و آن گاه دست يازيدن به گناهان بزرگ و جنايت هاست كه على عليه السلام ، احساس خطر مى كند: أيُّها النّاسِ ! إنَ أخوَفَ ما أخافُ عَلَيكُم اثنانِ: اتِّباعُ الهَوى وَطُولُ الأمَلِ ؛ فَأمّا اتّباعُ الهَوى فَيَصُدُّ عَنِ الحَقِّ وَأمّا طُولُ الأمَلِ فَيُنسي الآخِرَةَ . (2) اى مردم! بيشترين ترس من بر شما از دو چيز است: يكى پيروى هواى نفس و ديگرى آرزوهاى طولانى ؛ امّا پيروى هواى نفس ، انسان را از راه حق باز مى دارد و آرزوهاى طولانى ، آخرت را از ياد مى برد. نكته اصلى در فرايند «تبديل آرزو به حسرت» ، اين است كه آرزوهاى طولانى در انسان ، موجب فراموشى امور مهم و از جمله آنها فراموش شدن آخرت است. امام على عليه السلام مى فرمايد: آرزو ، دل را به فراموشى مى كشاند ، وعده دروغ مى دهد ، غفلت و بى خبرىِ بسيار به بار مى آورد و دريغ و حسرت بر جاى مى گذارد. (3)


1- .سوره نساء ، آيه 118 _ 119 .
2- .نهج البلاغة ، خطبه 42 .
3- .بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 35 ، ح 15 .

ص: 103

5 . آرزوهاى طولانى

حضرت امام خمينى در كتاب چهل حديث مى گويد: اين طولِ أمل كه من و تو داريم... به طورى ما را از توجّه به عالم آخرتْ باز داشته اند كه در فكر هيچ كار نيفتيم... نه عمل صالحى داريم و نه علم نافعى... اگر خداى نخواسته ، با اين حال كه هستيم ، ما را كوچ دهند، خسارت هاى بزرگى و حسرت هاى بسيارى در پيش داريم كه زايل شدنى نيستند . (1) از پيامدهاى مهم آرزو ، اين است كه قدرت سنجش و تعقّل را از بين مى برد . چنين فردى «واقعيت» را از «خيال»، تميز نمى دهد ، لذا ساعت ها مى نشيند و در رؤياهاى خود فرو مى رود و به اصطلاح ، «خواب هاى طلايى» مى بيند . وى هرگز چيزى به كف نمى آورد و فقط وقتش را تلف مى كند. اين افراد ، زندگى رؤيايى خود را غرق در خوشى هاى خيالى مى گذرانند. آنها در عالم تصوّر ، براى خود برنامه هايى تنظيم مى كنند و به آنها دل خوش مى دارند، در صورتى كه واقعيّت ، چيزى ديگرى است . حضرت على عليه السلام مى فرمايد: وَاعلَموا عِبادَ اللّهِ أنَّ الأمَلَ يُذهِبُ العَقلَ وَيُكَذِّبُ الوَعدَ وَيَحُثُّ عَلى الغَفلَةِ وَيُورِثُ الحَسرَةَ . (2) آرزو ، عقل را از بين مى برد، وعده پوچ مى دهد، به بى خبرى ترغيب مى كند و دريغ و حسرتْ بر جاى مى گذارد. طبق اين حديث ، آرزو ، قوّه سنجش فرد را از بين مى برد . لذا به راحتى ، دنبال اوهام و تخيّلات و وعده هاى پوچ مى رود ، از كارهاى مهم و اساسى زندگى خود غافل و بى خبر مى شود ، فرصت هاى مهم زندگى خود را از دست مى دهد و در نهايت ، دچار حسرت مى شود.


1- .شرح چهل حديث، ص 175 .
2- .بحار الأنوار ، ج 77 ، ص 293 ، ح 2 .

ص: 104

حضرت على عليه السلام در حديثى ديگر مى فرمايد: إيّاكَ والاتِّكالَ عَلى المُنى فَإنَّها بَضائِعُ النَّوكى وَتَثَبُّطٌ عَنِ الآخِرَةِ والدُّنيا . (1) از اعتماد بر آرزوهاى طولانى بپرهيزيد ؛ زيرا اين آرزوها ، كالاى انسان هاى احمق اند و موجب بازماندن شخص از آخرت و دنيا مى شوند .

تفاوت اميد و آرزومطلب مهمّى كه يادآورى آن ضرورى است ، تفاوت بين اميد و آرزوهاى طولانى است. براى پى بردن به تفاوت بين اين دو واژه ، بايد مفهوم آرزوى طولانى را توضيح داد، بخصوص با توجّه به اين كه از مفهوم آرزو، اميد نيز تداعى مى گردد . آنچه مايه حيات و تلاش است _ چه در ارتباط با امور مادى و چه امور معنوى _ اميد گفته مى شود . اگر كسى به بهبود وضعش و به نتايج شايسته اى كه بر اعمال نيكش باز مى گردد، اميد نداشته باشد، نه براى دنيا كارى انجام مى دهد و نه براى آخرت . به فرموده قرآن: « مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَآءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُو مَا يَغِيظُ . (2) آن كه مى پندارد خداوند هرگز او را در دنيا و آخرت ، يارى نخواهد كرد [و به نصرت الهى اميدوار نيست] ، طنابى به سقف در آويزد و به گردن افكند . سپس طناب را ببُرد . آن گاه بنگرد كه آيا اين حيله او، خشمش را از بين مى برد» ؟


1- .مستدرك الوسائل ، ج 13 ، ص 23 .
2- .سوره حج ، آيه 15 .

ص: 105

اگر انسان ، اميدى به يارى خداوند نداشته باشد، پيوسته در دام خشم، تزلزل و يأس ، گرفتار خواهد شد و همواره آشفته و مضطرب خواهد بود . چنين فردى ، از فرط نااميدى ، هيچ قدمى براى خوش بختى خود و ديگران برنخواهد داشت؛ اگر به گناه و جنايت دست نيازد، لااقل ، حركت ديگرى نيز نخواهد داشت . (1) تفاوت بين آرزو و اميد ، در اين است كه اميد ، عبارت است از خواستن مطلوبى كه در آينده ، قابل تحقّق است و چون قابل تحقّق است، ضرورتاً بر واقعيات و يا آنچه كه قابل تبديل به واقعيات باشد ، استوار است . لذا اميد ، آن پديده روانى اى است كه هر چه بيشتر بر واقعيات و حقايقْ تكيه داشته باشد ، مفيدتر و محرّك تر خواهد بود. لذا آرزو ، نوعى خواستن است كه «خواسته شده» فعلاً تحقّقى ندارد و از عوامل و عللى كه ممكن است آن «خواسته شده» را در آينده ، تحقّق ببخشد اثر و نشانى وجود ندارد. به همين جهت است كه انسان براى آرزوهاى دور و دراز ، مجبور است انرژى هاى مغزى خود را در ساختن مصنوعى علل و عوامل و جابه جا كردن حقايق و حذف و انتخاب نامعقول واقعيات ، مستهلك نمايد. در صورتى كه اين نيروها و انرژى هاى به كار رفته شده ، ممكن است آرمان هاى بسيار مفيدتر و ضرورى تر از آن خواسته هاى آرزويى را تحقّق ببخشد . (2) اميد ، موتور حركت انسان است. اميد به خداوند، ثواب اخروى و اميد به عنايات الهى ، از جمله فضايل اخلاقى است. آنچه نابه جا و ناشايست است، آرزوهاى طولانى و خيال پردازانه دنيوى است . پس مؤمن واقعى ، با اين كه هميشه اميدوار است ، آرزوهاى پست دنيوى را نيز در مغزش جاى


1- .ره توشه، ج 2 ، ص 103 .
2- .تفسير نهج البلاغه، ج 9 ، ص 275 _ 276 .

ص: 106

تفاوت اميد و آرزو

نمى دهد ؛ چون مغز وى ، شريف تر از آن است كه بخواهد درباره آرزوهاى پست دنيايى بينديشد . او يكپارچه اميد به خداوند و تقرب به اوست. (1) امام صادق عليه السلام آرزوهاى طولانىِ موجب حسرت زدگى را اين گونه به تصوير كشيده است: تَجَنَّبوا المُنى فَإنَّها تُذهِبُ بَهجَةَ ما خُوِّلتُم وَتَستَصغِرونَ بِها مَواهِبَ اللّهِ تَعالى وَتُعقِبُكُم الحَسَراتُ فيما وَهَّمتُم بِهِ أنفُسَكُم . (2) از آرزوهاى طولانى دورى كنيد! زيرا آنچه را كه از طريق شادابى ، به شما داده شده است را از بين مى برد و بخشش هايى را كه خداوند متعال ، به شما عطا كرده است ، كوچك خواهيد شمرد و به دنبال آن، حسرت خوردن چيزهايى كه خود را با آنها به وهم و خيال انداخته ايد ، به سراغ شما خواهند آمد. وقتى انسان ، به نعمت هايى كه خداوند به وى عطا كرده ، فكر مى كند ، در وى حالت بهجت و شادمانى و محبّت نسبت به خداوند ايجاد مى شود؛ ولى اگر دائما به دنبال آرزوهاى واهى باشد ، نه تنها آن حالت شادمانى را تجربه نخواهد كرد ، بلكه به خاطر كمبودها و محروميت ها ، خيالى كه براى خود ساخته است ، دچار حسرت و افسردگى و حتّى دشمنى با خداوند مى شود. اگر شما آرزويى نداشته باشيد، ناراحتى اى هم نخواهيد داشت. آن جا كه آرزويى وجود داشته باشد ، خواسته يا خواسته هايى مطرح مى شوند و آنجا كه اين خواسته ، تحقّق نپذيرد، ناخشنودى ، به سراغ انسان مى آيد و ميزان آن ، به نوع تمايلات و آرزوها بستگى مى يابد. اگر فلسفه شما در زندگى ، اين است كه مى گوييد: «مى خواهم آنچه دوست دارم ، بى كم و كاست به دست


1- .ره توشه، ج 2 ، ص 104 .
2- .الكافى ، ج 5 ، ص 85 ، ح 7 .

ص: 107

آورم و از آن استفاده كنم ؛ ولى با تمام تلاشى كه به كار مى برم ، در اين راه ، موفّق نمى شوم» ، اين طرز تفكّر _ كه آرزويى بيش نيست _ ، در شما ناكامى و تنفّر به وجود مى آورد. انسان ، تا آرزويش را ترك نكند ، به بى نيازى و ثروت نخواهد رسيد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: أشرَفُ الغِنى تَركُ المُنى . (1) شريف ترين بى نيازى ، ترك كردن آرزوهاست.

6 . نداشتن نظم و برنامه ريزى در زندگىآدمى بايد بداند كه عمر او محدود، گذرا و ناپايدار است و در عين حال ، بزرگترين سرمايه او به حساب مى آيد . بنا بر اين ، اگر اين سرمايه گران بها ، با بى نظمى و بى برنامگى ، به سادگى هدر رود ، بزرگ ترين حسرت ، نصيب وى خواهد شد. بى نظمى در كارها ، خوره و موريانه عمر و فرصت انسان است و شيرازه زندگى را از هم مى گسلد و بناى رفيع اقتصاد و فرهنگ فرد و اجتماع را به خرابه فقر و نابه سامانى ، مبدّل مى سازد. امير المؤمنين عليه السلام كه خود ، بارها نتايج زيانبار تشتّت و بى نظمى را در فكر و عمل مسلمانان ديده بود، در واپسين ساعات عمر خود در بستر شهادت و در آخرين پيامش، فرزندان و مسلمانان را به نظم در كارها فرا مى خواند، آن جا كه مى فرمايد: أُوصيكُما ، وَجَميعَ وُلدي وَأهلي وَمَن بَلَغَهُ كِتابي ، بِتَقوى اللّهِ ، وَنَظمِ أمرِكُم . (2)


1- .الكافى ، ج 8 ، ص 22 .
2- .نهج البلاغة ، نامه 47 .

ص: 108

شما را [اى حسن و حسين] و همه فرزندان و بستگان و هر كس را كه نوشته من بدو برسد، به پرهيزگارى و تنظيم امور ، سفارش مى كنم. برنامه ريزى ، نشان دهنده مسير انسان در زندگى است و تنها معيارى است كه براى انجام دادن و ارزيابى كردن امور ، در دست داريم . نبود چنين برنامه ريزى اى نيز ، نشانه عدم شناخت فرد از خود، انتظارات و اهدافش است. همچنين مشخّص است كه بدون هدف و برنامه ، نبايد انتظار داشت كه كارها به درستى و در زمان معيّن ، انجام شوند و اصلاً معيارى نخواهيم داشت تا بدانيم كه چه كارهايى را بايد انجام مى داديم و چه كارهايى را بايد به تأخير مى انداختيم. انسان موفّق، سعى مى كند تا با ابزارى به نام برنامه ريزى _ كه هوشيارانه، مستمر و پايدار تدوين شده است _ ، زمانِ محدود و ارزشمند خود را در اختيار بگيرد و در دستيابى به اهداف شخصى، حرفه اى و اجتماعى اش ، پيشرفت لازم را داشته باشد و بهره بيشترى از تلاش خود ببرد. در بيانى از امام على عليه السلام ، استفاده از فرصت ها از نشانه هاى يك شخص پرهيزگار شمرده شده است. (1) در كلامى از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز آمده است: يا أبا ذَرِّ كُن عَلى عُمُرِكَ أشَحَّ مِنكَ عَلى دِرهَمِكَ وَدينارِكَ . (2) بالاترين عبادت، استفاده از اوقات است و بايد بر عمر، بخيل تر بود تا بر مال و ثروت. پيامبر صلى الله عليه و آله در راه رسيدن به اين هدف ارزشمند و كسب سود بيشتر و عدم اتلاف سرمايه، پيروانش را به ترك كارهايى كه موجب به هدر رفتن وقت و


1- .ر . ك : غرر الحكم ، ح 7370 .
2- .الأمالى ، طوسى ، ص 527 .

ص: 109

6 . نداشتن نظم و برنامه ريزى در زندگى

صرف آن در امور بى بهره مى شوند، ترغيب كرده اند. در اين باره فرموده است : أعظَمُ النّاسِ قَدراً مَن تَرَكَ ما لا يَعنيهِ . (1) ارجمندترين مردم ، كسى است كه آنچه را برايش سود ندارد، رها كند. بنا بر اين ، برنامه ريزىِ صحيح ، موجب ايجاد انگيزه، كاهش اضطراب، سرعت بخشيدن در رسيدن به اهداف و كسب موفّقيت مى شود. بالعكس ، نداشتن برنامه ريزى و نظم نيز موجب اضطراب، نرسيدن به اهداف و عدم موفّقيت مى شود و در نتيجه ، پيامدى جز حسرت نخواهد داشت. در يك برنامه ريزى خوب، اهداف و اولويت ها متناسب با توان فرد، مشخص مى شوند . (2) در برخى از روايات ، امامان معصوم عليهم السلام ، با توجّه به وسعت نظرى كه به ابعاد مختلف انسان و نيازهاى روحى ، روانى، اقتصادى و اجتماعى وى داشته اند، به برنامه ريزى دقيق در زندگى ، فرمان داده اند. حضرت على عليه السلام فرموده است: لِلمُؤمِنِ ثَلاثُ ساعاتٍ: فَساعَةٌ يُناجي فيها رَبَّهُ وَساعَةٌ يَرُمُّ مَعاشَهُ وَساعَةٌ يُخَلِّي بَينَ نَفسِهِ وَبَينَ لَذَّتِها فيها يَحِلُّ وَيَجمَلُ . (3) انسان با ايمان بايد شبانه روز خود را به سه بخش، تقسيم كند : در بخشى، به دعا و مناجات ، در بخشى ديگر ، به كسب روزى حلال و در بخشى نيز به لذّتجويى حلال روى بياورد.


1- .الأمالى، صدوق ، ص 73 .
2- .براى اطلاعات بيشتر در اين زمينه ، ر.ك: مديريت زمان (پژوهش گروه مؤلفان در دبيرخانه شوراى تهذيب و اخلاق مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى) .
3- .نهج البلاغة ، حكمت 390 .

ص: 110

نكته اى كه در اين روايت ، به آن اشاره شده ، تقسيم شبانه روز به سه بخش است . اين امر ، در برنامه ريزى دقيق ترِ فرد ، كمك زيادى مى كند تا بتواند از فرصت ها ، بيشتر استفاده كند ، به همه ابعاد وجودى خود بپردازد و در آينده ، كمتر دچار حسرت شود. به قول اوحدى: بخش كن روز خويش و شب را نيز مگذران بر فسوس عمر عزيز! (1) در حديثى ديگر، از امام موسى كاظم عليه السلام آمده است: اوقات خودتان را به چهار قسمت تقسيم كنيد : اوّل، براى عبادت و پرستش خدا ؛ دوم ، براى امور زندگى [كار و فعاليت] ؛ سوم ، معاشرت با برادران و دوستان مورد اعتماد كه عيب هايتان را به شما يادآور مى شوند [و دوستانه به شما گوشزد مى كنند] و باطنا در دوستى خالص اند [و بدخواه نيستند] ؛ چهارم ، براى تفريح و لذّتجويى هاى حلال [نه خوش گذرانى هاى نامشروع و نه سرگرمى هاى ناسالم] . اين قسمت ، نيروبخش و كمك رسان قسمت هاى سه گانه ديگر است. (2) چنانچه ملاحظه مى كنيد در اين روايت ، به جنبه ها و نيازهاى مختلف انسان در زندگى ، توجّه شده است ، مثل نيازهاى اقتصادى و معيشتى كه براى تأمين آن ، بدون داشتن برنامه اى منسجم در زندگى ، ميسّر نيست. پيشينيان گفته اند: بر احوال آن كس، ببايد گريست كه دخلش بُوَد نوزده، خرج بيست. امام صادق عليه السلام در پايان حديثى مى فرمايد: وَمِنَ الدّينِ التَّدبيرُ في المَعيشَةِ . (3)


1- .ديوان رباعيات اوحدى گنجوى ، ص 710 .
2- .تحف العقول، ص 302 .
3- .بحار الأنوار ، ج 71 ، ص 42 .

ص: 111

تدبير در امر معيشت ، از دين است. در فرمايش امام كاظم عليه السلام ، به همه امور انسان حتّى به انجام دادن صله رحم، عبادت ، ديدار دوستان و تفريح نيز توجّه شده است. بسيارى از طبقات مختلف مردم از خود مى پرسند : چه كنيم تا تحصيل، تدريس، كسب و پيشه و مشكلات ديگر زندگى ، به ما اجازه دهند كه به عبادت و مجالس سازنده مذهبى و تربيتى برسيم؟ آنها مى گويند: ما حتّى براى استراحت، غذا، خواب ، رسيدگى به كارهاى خانه و گفتگو با زن و بچه، فرصت كافى نداريم ، تا چه رسد به مسائل ديگرى چون : صله رحم، رسيدگى به خويشان و ديدار دوستان ، و احوالپرسى از بيماران و مستمندان و... . انسان ها اگر اوقات خويش را تنظيم كنند، در هر شرايط و با هر نوع كارى، مى توانند ساعت هاى فراغتى داشته و به خيلى از كارها بويژه مطالعه كتب سودمندى چون قرآن و نهج البلاغة ، اختصاص دهند. با مشاهده اقشار مختلف مردم، نمونه هاى زيادى يافت مى شوند كه واقعا در زندگى موفق اند ؛ هم با نظم ويژه اى ، به زندگى و همه كارهاى خويش مى رسند و هم در محافلى سازنده و دينى شركت مى كنند. يك دانش آموز منظّم ، مى تواند در ساعت هاى معيّن ، درسش را بخواند و تكاليفش را انجام دهد . حتّى مى تواند بازى و تفريح كند و در عين حال ، در وقت خود صرفه جويى كند و به مطالعات مفيد ديگرى نيز بپردازد. چنين شخصى اگر سحرخيز باشد، در وقت حسّاس امتحانات ، دچار اضطراب نمى شود و به خوبى از عهده آنها بر مى آيد . لازم به يادآورى است كه آنچه در بالا خوانديم ، با توكّل ، منافاتى ندارد ؛ زيرا مفهوم صحيح توكّل ، آن است كه يك مسلمان ، تا آن جا كه قدرت دارد ، بايد جزئيات كار را پيش بينى كند، مقدّمات و علل و اسباب ظاهرى آن را

ص: 112

فراهم سازد، پيامد و نتيجه اش را بررسى كند و سرانجام ، با اتّكا به نيروى ايمان و به اميد پشتيبانى خدا ، دست به كار شود و براى جلوگيرى از اضطراب، دودلى، نگرانى هاى وسوسه زا و يا حوادث احتمالى، به خدا توكّل كند و به اصطلاح : «با توكّل ، زانوى اُشتر ببند» ، كه گفته اند: «در توكّل ، از سببْ غافل مشو». وقتى فرد همه پيش بينى هاى لازم را انجام داد و مقدمات و وسايل را فراهم كرد و تصميم گرفت، آن گاه با توكّل اقدام كند. « فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ . (1) پس آن گاه كه تصميم گرفتى ، به خدا توكّل كن ؛ كه خدا توكّل كنندگان را دوست مى دارد» .

7 . ترسيكى ديگر از عللى كه موجب از دست رفتن منفعت مى شود و در نتيجه آن ، انسان ، ممكن است در آينده ، دچار حسرت شود «ترس» است . پيامى كه ترس در بردارد ، اين است كه خطرى ، خوش بختى شما را تهديد مى كند كه شما هنوز قادر به مهار كردن آن نيستيد. اين حالت روحى ، با احساس اضطراب و نگرانى ، همراه است . اوّلين پيامد ترس ، از دست دادن فرصت ها به خاطر محتاطانه عمل كردن و دورى كردن از تجربه هاى جديد يا آزارنده گذشته است. (2) ترس در شكل هاى مختلفى وجود دارد: ترس از شكست، ترس از موفّقيت، ترس از خطر و ... . معمولاً فرصت هايى كه به علّت ترس ، از دست انسان مى روند ؛ از اهميت خاصى برخوردارند و روشن است حسرتى كه به


1- .سوره آل عمران ، آيه 159 .
2- .حال برتر ، ص 148 .

ص: 113

دنبال دارد نيز بسيار جانكاه است. خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: «يَ_ا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَقَالُواْ لاِءِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُواْ فِى الْأَرْضِ أَوْ كَانُواْ غُزًّى لَّوْ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ حَسْرَةً فِى قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ يُحْىِ وَيُمِيتُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ . (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، همانند كافران نباشيد كه چون برادرانشان به مسافرتى مى روند، يا در جنگ شركت مى كنند ، مى گويند: «اگر آنها نزد ما بودند، نمى مردند و كشته نمى شدند»، تا خدا اين حسرت را بر دل آنها بگذارد. خداوند زنده مى كند و مى ميراند و خدا به آنچه انجام مى دهيد ، بيناست» . در تفسير پرتوى از قرآن ، ذيل آيه فوق آمده است: اين آيه، تنبيه هوشيارى آور است به مؤمنان، تا از ترس مرگ و كشته شدن، و از تحرّك در زمين باز نايستند و مانند ناآگاهان از آثار نيروآفرين جنبش و حركت و دهشت زدگان از مرگ، خود را گرفتار سكون و پوسيدگى و مرگ روحى نسازند. اين حقيقت كلّى، به تناسب آنچه اين گونه ، مردم پس از واقعه به زبان مى آورند، در اين آيه و به زبان مردمى كه بدين حقيقت توحيدى ، كفر ورزيده ، از واقعيات زندگى و جهان پوشيده مانده اند ، آمده است . اين كفر بايد كفر نسبى و درونى باشد به توحيد سرنوشت ساز ، نه كفر كافران آشكار و رسمى ؛ چه دسته اخير، نه مسئوليتى داشتند و نه مسلمانان با آنان برادرى و از آنان شنوايى، تا براى برادرانشان دلسوزى كنند و درباره آنان كه براى رسالت


1- .سوره آل عمران ، آيه 156 .

ص: 114

7 . ترس

خدايى و يا جنگ، از شهر و ديار خود بيرون روند. اين گونه مردم كه قدرت حركت و پرواز را از خود گرفته اند و مانند مرغى كه به لانه و آشيانه ، خو گرفته ، جرئت حركت و پرواز را ندارند، همين كه ديگرى از همنوع خود را مى نگرد ، از پوست و لاك خود بيرون مى آيد و به هر سوى زمين براى كسب معيشت و يا دانش و تجربه و يا رو به رو شدن با دشمن ، به حركت در مى آيد، دچار اندوه مى شوند و اگر كسى از آنان بميرد ، مى گويند : «اگر چون ما در خانه خود نشسته بود ، دچار مرگ نمى شد» ، و چون مى نگرند كه آنان با مشت و مغز پر و سرافراز بر مى گردند، دچار حسرت مى شوند. همين سكون و وحشت زدگى است كه خوى انفعال، اثرپذيرى و حسرت را در خلال درون آنان جاى داده و قدرت فعل و اثبات و تحرّك را از آنان سلب كرده ، پيوسته ، جز ناله و آه از دل هاشان بر نمى خيزد. اين گونه مردم ، دچار ناتوانى فكرى اند كه منشأ ناتوانى اخلاقى و قلبى است ؛ چنان كه شجاعت فكرى ، منشأ هر گونه شجاعت است. اينها مانند شترمرغ اند كه از ترس خطر، سرش را زير پرش پنهان مى كند كه محصول، آن روحيه و گفتار است. آنان آگاه نيستند كه زندگى و مرگ ، به مشيّت خداست كه پيوسته جريان دارد . (1) انسان در بسيارى از مراحل زندگى ، مجبور است تصميم هايى بگيرد و كارهايى بكند كه به ريسك و خطرپذيرى نياز دارد. جالب اين كه تمام موفّقيت هاى دلپذير زندگى ، در بين همين عدم اطمينان ها نهفته است. اگر بنا باشد به اين علّت كه راه، مطمئن نيست، از كار، شانه خالى كرد، بسيارى از موقعيت هاى خوب زندگى ، از دست خواهند رفت. پس بهتر است تا در برخورد با


1- .پرتوى از قرآن ، ج 5 ، ص 392 _ 393. نيز ، ر . ك : من وحى القرآن ، ج 6 ، ص 216 .

ص: 115

مسائلى كه در آن، عدم اطمينان و ريسك وجود دارد، به جاى پاك كردن مسئله و پناه بردن به خيالات و اوهام، با توجّه كردن به جنبه هاى مثبت مسئله، تلاش و اراده خود را دو چندان كرد و عزم خود را براى موفّقيت ، جزم نمود. در برخورد با ترس، نخست بايد طرز فكر و برداشت خود را در مورد شكست و موفّقيت ، عوض كرد. حقيقتْ اين است كه شكست، نردبان پيشرفت است ، نه پايان راه . كسى را به دليل شكست خوردن در كارى ، از زندگى محروم نمى كنند ؛ بلكه اين طرز فكر اشتباه ماست كه با جلوه دادن شكست به عنوان پايان راه، مانع انجام دادن كار مى شود. شكست واقعى، حركت نكردن و بى حركت ماندن است. در تلاش و كوشش، هيچ شكستى راه ندارد و اگر هم ناكامى باشد، خود، تجربه و كمكى براى رسيدن به هدف است. در رويارويى با ترس بايد با آن منطقى برخورد كرد و با بررسى علّت آن، به دنبال از ميان برداشتن آن بود. با تجزيه و تحليلِ علّت ترس، مشاهده مى شود كه بسيارى از ترس هاى بى مورد، از روى عدم آگاهى اند. در موارد ديگر نيز بايد با خود انديشيد كه در بدترين حالت ممكن، چه اتّفاقى رخ مى دهد؟ در اين صورت، ديده خواهد شد كه اصل ترس، بى مورد بوده، آن طورى كه فكر مى شده ، بزرگ نبوده است. اگر از اين راه نيز مشكل نشود ، شخص بايد فكر كند كه اگر اصلاً ترس نبود، چه كارى بايد انجام مى داد؛ يعنى برخلاف احساس واقعى اش، خود را در موقعيت ديگرى قرار دهد. اين كار، موجب مى شود كه به مرور ، ترس وى بريزد. امام على عليه السلام مى فرمايد: مَن رَكِبَ الأهوالَ اكتَسَبَ الأموالَ . (1) هر كه بر ترس ها چيره شود، اموال را كسب مى كند.


1- .غرر الحكم ، ح 8543 .

ص: 116

در بسيارى از موارد ، مى بينيم كه يك كار ، از دور ، ترسناك به نظر مى رسد، ولى در صورت درگير شدن با آن، ترس نخستين خواهد ريخت. امير مؤمنان عليه السلام مى فرمايد: إذا هِبتَ أمراً فَقَع فيهِ . فَإنَّ شِدَّةَ تَوَقّيهِ أعظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ . (1) هرگاه از كارى ترسيدى، خود را به كام آن بينداز؛ زيرا ترس شديد از آن كار ، دشواتر و زيان بارتر از اقدام به آن است. اوّلين اقدام در فراگيرى شنا براى كسانى كه شنا كردنْ بلد نيستند و قصد يادگيرى آن را دارند ، اين است كه ترس از آب را از خود دور كنند . بهترين راه كار نيز اين است كه خود را در آب بيندازند. تا وقتى كه ترس از آب ، در وجود فرد باشد و به خاطر اين ترس ، خود را به آب نزند ، شنا كردن را ياد نخواهد گرفت. اين امر ، در مسائل زندگى ، صادق است. مثلاً جوانى كه تازه وارد اجتماع مى شود و قصد تجارت دارد ، در ابتداى كار ، ممكن است كه چند بار هم سرش كلاه برود و ضرر كند ، ولى همين امر ، سبب مى شود كه سرانجام ، تاجرى خبره و باتجربه شود. البته در اين كار بايد از تجربه هاى اهل فن كه ناصح و دلسوز نيز هستند ، بهره ببرد ، تا دچار آسيب كمترى شود . امام على عليه السلام مى فرمايد : إذا خفت صُعوبةَ أمرٍ فاصعَب لَهُ يَذِلُّ لَكَ وَخادِع الزَّمانَ عَن إحداثِهِ تَهُن عَلَيكَ . (2) هرگاه از سختى و دشوارى كارى ترسيدى، در برابر آن ، سرسختى نشان بده، كه رامت مى شود و در برابر حوادث روزگار ، چاره انديشى كن، كه بر تو آسان مى شوند.


1- .نهج البلاغة ، حكمت 175 .
2- .غرر الحكم ، ح 4108 .

ص: 117

آرى! وارد شدن در كار و استقامت و سرسختى و چاره انديشى ، موجب مى شوند كه انسان ، به اهداف و آرمان هاى خود برسد . البته در بينش، آموزش ها و تربيت دينى ما ، بهترين و مطمئن ترين راه جلوگيرى از ترس و دلهره ، ارائه شده است. دستور اكيد دينى است كه: انسان ، واقعيت هاى جهان را ادراك كند و از قوانين نظام آفرينش آگاه شود و در آن همه آثار الهى بينديشند، (1) كه در اين صورت ، از بسيارى از آنچه كه ديگران مى هراسند ، نخواهد ترسيد و حقايق و واقعيت ها را آنچنان كه هستند ، خواهد ديد و خواهد پذيرفت . انسانى كه به مبدأ قدرت مطلقه وابسته است و هيچ نيرويى را به جز او مؤثّر نمى داند، از هيچ عاملى نمى هراسد : «بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ . (2) آرى! كسى كه در برابر خداى متعال، تسليم محض است و نيكوكار نيز هست، پاداش او نزد پروردگارش خواهد بود و اين گونه افراد، نه ترسى دارند و نه غمگين و اندوهناك خواهند شد» . شبيه اين آيه، در ده ها مورد ديگر نيز در قرآن تصريح شده است كه افراد با ايمان و مؤمنان واقعى، ترس و اندوهى ندارند، (3) و چنين بيان شده است كه :


1- .ر.ك : سوره روم ، آيه 8 ؛ سوره آل عمران ، آيه 191 ؛ سوره يونس ، آيه 24 ؛ سوره رعد ، آيه 3 ؛ سوره نحل ، آيه 69 ؛ سوره زمر ، آيه 42 ؛ سوره جاثيه ، آيه 13 ؛ سوره حشر ، آيه 21 .
2- .سوره بقره ، آيه 112 .
3- .سوره بقره ، آيه 274 و 262 و 277 ؛ سوره آل عمران ، آيه 170 ؛ سوره مائده ، آيه 69 ؛ سوره انعام ، آيه 48 ؛ سوره اعراف ، آيه 35 .

ص: 118

«أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَآءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ . (1) آگاه باشيد! به درستى كه دوستان خدا، نه ترسى بر آنان هست و نه آنان محزون مى گردند» . افراد الهى و با ايمان، به قدرى عاشق حق و تسليم اويند كه هيچ چيز را قابل ترسيدن نمى دانند و حتى «مرگ» را يك قدم و حركت براى «وصول» مى شمارند و تولّدى ديگر براى حيات و زندگى بهتر و گسترده تر . آنان چون مرگشان نيز در مسير اوست، هرگز براى شان نگران كننده نيست . مرگ اگر مرد است گو پيشِ من آى تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ! اين ترس و نگرانى ، از نوعى است كه خود ، زيبايى و آرامش دهنده است. نگرانى از عمل و رفتار خود يا نگرانى و سوز و ساز براى ديگران، خود ، شادى آفرين است. گر طبيبانه بيايى به سر بالينم به دو عالم ندهم لذّت بيمارى را در بلا هم مى چشم لذّات او مات اويم ، مات اويم ، مات او! اينان، در گرفتارى و بلايا هم، ترس و واهمه اى ندارند ؛ چون همه چيز را در راه او مى دانند و كارى نمى كنند كه به جز سوى او باشد و آن همه آه و ناله ها و افسوس و حسرت ها را از نبودن ايمان و باور و عشق و يقين مى دانند. ناليدن بلبل ز نوآموزى عشق است هرگز نشنيديم ز پروانه صدايى . براى افراد بى ايمان، هيچ چيز ، آرامش بخش نيست و هيچ پناهگاهى نمى توانند داشته باشند ؛ امّا اشخاص مؤمن و خداجو، همه چيز را زيبا مى دانند و هر حادثه اى براى شان لذّت بخش است ، نه رعب آور و وحشتناك. آتش ، چو شرابِ وصل تو نوش كند از عشق تو سوختنْ فراموش كند . يا به گفته حافظ: در بيابان ، گر به شوق كعبه خواهى زد قدم سرزنش ها گر كند خار مُغيلان ، غم مخور! (2)


1- .سوره يونس ، آيه 62 ؛ نيز ر.ك : سوره بقره ، آيه 48 و 62 .
2- .سعدى ، غزليات .

ص: 119

8 . بهره نبردن از تجربه هاى ديگرانامروزه يكى از مسائل بسيار مورد توجّه در جوامع ، امر «مشاوره» است . بسيارى از شركت هاى تجارى و مؤسّسات و ادارات دولتى و غير دولتى ، هزينه هاى زيادى براى اين كار ، صرف نموده ، از اين طريق ، بيشترين بهره ورى را دريافت كرده اند. علّت اين امر نيز به خوبى روشن است ؛ چون همه افراد نمى توانند در تمامى موضوعات ، متخصّص و متبحّر شوند و همه جوانب امر را ملاحظه نمايند ، لذا ناگزيز از استفاده از تجارب ديگران هستند. اين امر معقول و بخردانه ، در دين اسلام نيز مورد توجّه واقع شده ، توصيه هاى فراوانى بدان شده است. امام على عليه السلام مى فرمايد: عَلَيكَ بِمُجالَسَةِ أصحابِ التَّجارِبِ ؛ فَإِنَّهُما تَقومُ عَلَيهِم بِأغلى الغَلاءِ وَتأخُذُهُم مِنهُم بِأرخَصِ الرُّخصِ . (1) با مردان آزموده و اهل تجربه ، همنشين باش ؛ چه اينان متاع پُر ارجِ تجربه هاى خويش را با گران ترين بها _ كه فدا كردن عمر خويش است _ به دست آورده اند و تو با ارزان ترين قيمت ، آنها را به دست مى آورى. نصيحتى كنمت بشنو و بهانه مگير هر آنچه ناصحِ مشفق بگويدت ، بپذير! (2) كسانى كه به خاطر خودخواهى و خودپسندى ، به سراغ تجربه ديگران نمى روند و توجّه به كار ديگران را براى خويش ننگ مى دانند ، در زندگى ،


1- .شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد ، ج 20 ، ص 335 .
2- .ديوان غزليات خواجه حافظ : ص 346 ؛ (غزل شماره 256) .

ص: 120

دچار اشتباه و شكست مى شوند ؛ چون به نتايج كار، ناآگاه اند . حضرت على عليه السلام فرمود: مَن غَني عَنِ التَّجارِبِ عَميَ عَن العَواقِبِ . (1) كسى كه خود را از تجربه ديگران بى نياز بداند، نسبت به نتايج و پايان كارش نابينا خواهد بود. آيا يك فرد نابينا مى تواند مسير خود را شناخته ، به خوبى و درستى در آن گام بردارد؟ مسلما خير! پس خردمندان هوشيار ، همواره تجربه هاى ديگران را مغتنم شمرده، از آنها بهره بردارى مى كنند تا در زندگى ، كمتر دچار خطا و لغزش شوند. لذا اين افراد ، كمتر گرفتار حسرت خواهند شد. در حقيقت ، استفاده از تجربه ديگران ، اضافه كردن عمر و تجربه آنها به عمر و تجربه خويش است. حضرت على عليه السلام فرموده است: مَن قَلَّت تَجرِبَتُهُ خُدِع . مَن كَثُرَت تَجرِبَتُهُ قَلَّت غُرَّتُهُ . (2) كسى كه تجربه اش كم است ، فريب مى خورد. (3) و كسى كه تجربه زياد دارد ، كمتر دچار غفلت و فريب مى شود. از طرفى ديگر ، اگر كسى مشورت و پند و اندرز فرد خيرخواه و باتجربه اى را بشنود ، ولى به آن ، جامه عمل نپوشاند و برخلاف آن عمل كند ، دچار حسرت زيادى خواهد شد. امام على عليه السلام فرمود: فإِنَّ مَعصيَةَ النّاصِحِ الشَّفيقِ العالِمِ المُجَرَّبِ تُورِثُ الحَسرَةَ وَتُعقِبُ


1- .شرح غرر الحكم، ج 5 ، ص 346 .
2- .همان ، ص 214 .
3- .همان ، ص 185 .

ص: 121

8 . بهره نبردن از تجربه هاى ديگران

النَّدامَةَ . (1) نافرمانى از دستورِ نصيحت كننده مهربانِ دانا و با تجربه ، مايه حسرت و سرگردانى و سرانجامش پشيمانى است. اين جمله ، در حقيقت ، بيان كننده يك قاعده كلّى است كه اگر در مشاور، چهار صفت جمع باشد، مخالفت او قطعا موجب حسرت و خسران خواهد بود. نخست ، اين كه ناصح و خيرخواه باشد و به مقتضاى خيرخواهى، تلاش لازم را در تشخيص حق انجام دهد ؛ چون مشاور خيرخواه ، درست فكر مى كند و انديشه اش را براى نظردهى، خالص مى گرداند ؛ ولى فرد بدخواه، ناپخته و با غرض ورزى نظر مى دهد و مشورت خواه را به ضرر و زيان دچار مى سازد. دوم ، اين كه قلبى پر از مهر و محبّت داشته باشد و از اعماق روح، خواهان خدمت و عاشق پيروزى و سعادت مشورت كننده باشد ؛ چون چنين فردى در امر مشاوره ، دقّت و تأمّل لازم را خواهد كرد. سوم ، اين كه عالم و دانشمند باشد و تمام جوانب مطلب را ببيند ، مسائل مهم را دقيقا تحليل كند و ريشه هاى حوادث و نتايج آن را مورد بررسى قرار دهد. چهارم ، اين كه داراى تجربه كافى در مسائل مهم فردى و اجتماعى باشد. يعنى علاوه بر عقل نظرى، داراى عقل عملى نيز باشد ؛ چون فكر و نظر ، تا با محك «تجربه» همراه نشود، كمال لازم را نخواهد يافت ؛ چرا كه گاهى ممكن است برخى جهات فاسد نامشخّص در موضوع باشد كه جز با تجربه مكرّر، بدان آگاهى حاصل نمى شود. بنا بر اين ، مشورت، بدون كسب تجربه ، در


1- .نهج البلاغة ، خطبه 35 .

ص: 122

بردارنده گمان خطاست. هرگاه كسى جامع اين اوصاف چهارگانه باشد، به احتمال قوى و نزديك به يقين ، انسان را به واقع مى رساند. با اين حال ، كسانى كه سخنشان را زير پا بگذارند و بر مركب غرور و لجاجتْ سوار شوند، جز در بيراهه ، گام ننهاده اند و خود را در پرتگاه بدبختى قرار داده ، خود را دچار حسرت خواهند نمود. هر آن ملّت نصيحت را نپذيرفت به تَرك آبروى خويشتن گفت برون گرديد از راه سلامت شد او مورث به اندوه و ندامت به خيبت ها و خسران ، گشت همسر به حسرت ها و حرمان ، گشتْ ياور . (1)

9 . از دست دادن فرصتبرخى فكر مى كنند كه هميشه بخت ، با آنها يار خواهد بود و هر وقت كه دلشان بخواهد ، مى توانند به كار مورد علاقه خود بپردازند؛ غافل از اين كه فرصت هايى كه در زندگى براى انسان پيش مى آيد مثل طلا و بلكه ارزشمندتر است و بايد قدر آنها را دانست و بيشترين استفاده را از آنها برد ؛ ولى برخى اين مسئله را خيلى دير متوجّه مى شوند و زمانى به اين حقيقت ، پى مى برند كه كار از كار گذشته است و فرصت هايشان از بين رفته است و جايى براى جبران نيز باقى نمانده است ، لذا دچار حسرت و اندوه مى شوند. در اين زمينه نيز پيشوايان معصوم ما توصيه هاى لازم را فرموده اند: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: تَركُ الفُرَصِ غُصَصٌ . (2) از كف دادن فرصت ها، اندوه ها مى آورد.


1- .شرح نهج البلاغه منظوم، ج 1 ، ص 226 .
2- .منتخب ميزان الحكمة با ترجمه فارسى، ص 445 .

ص: 123

امام على عليه السلام مى فرمايد: إضاعَةُ الفُرصَةِ غُصَّةٌ . (1) از دست دادن فرصت، مايه اندوه است. هم او مى فرمايد : الفُرصَةُ تَمُرُّ مَرُّ السَّحابِ ، فانتَهِزوا فُرَصَ الخَيرِ . (2) فرصت ، چون ابر مى گذرد . پس فرصت هاى خوب را غنيمت شمريد. به علّت اين كه كمتر كسى متوجّه از دست رفتن فرصت مى شود ، حضرت على عليه السلام آن را به گذر ابر ، تشبيه نموده است ؛ زيرا گذر ابر ، به سختى قابل درك و احساس است. سعدى مى گويد: بودم جوان كه گفت مرا پير اوستاد فرصت غنيمت است ، نبايد ز دست داد . و نيز گفته: سعديا دى رفت و فردا همچنان موجود نيست در ميان اين و آن ، فرصت شمار امروز را! پيامبر اسلام فرمود: يا أبا ذَرِّ اغتَنِم خَمسا قَبلَ خَمسٍ شَبابَكَ قَبلَ هَرَمِكَ وَصِحَّتَكَ قَبلَ سُقمِكَ وَغِناكَ قَبلَ فَقرِكَ وَفِراغَكَ قَبلَ شُغلِكَ وَحيَاتَكَ قَبلَ مَوتِكَ . (3) اى ابوذر! پنج چيز را قبل از پنج چيز [ديگر] غنيمت دان: جوانى ات را پيش از پيرى؛ سلامتى ات را قبل از بيمارى؛ ثروت و دارايى ات


1- .همان جا.
2- .همان جا .
3- .مكارم الأخلاق ، ص 505 .

ص: 124

9 . از دست دادن فرصت

را پيش از آن كه به فقر و تنگ دستى بيفتى؛ فراغت و آسايش خود را پيش از گرفتارى؛ زندگى خود را پيش از مرگ. در اين حديث ، پيامبر صلى الله عليه و آله مواردى را برشمرده اند كه از اهميت بيشترى برخوردار است؛ همچنين بيشتر از هر چيز ديگر ، مورد غفلت واقع مى شوند و بدون استفاده بهينه از آنها ، از كف مى روند. استفاده از فرصت ها در همه زمينه ها توصيه شده است و اين همه ، نيست مگر به خاطر اين كه ما را از ابتلا به حسرت و اندوه جانكاه ، نجات مى دهند. حتى در زمينه جنگ و نبرد با دشمن نيز به غنيمت شمردن فرصت ، سفارش شده است. حضرت على عليه السلام فرمود: استَعمِل مَعَ عَدوِّك مُراقَبةِ الإمكانِ وَانتِهازِ الفُرصَةِ تَظفُرُ . (1) در مصاف با دشمن ، مراقب به دست آوردن فرصت باش و چنانچه آن را به دست آوردى ، غنيمت شمار تا به پيروزى برسى. در باب علم آموزى نيز غنيمت شمردن فرصت ، بسيار سفارش شده است: امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: اغدُ عالِماً أو مُتَعَلِّماً وَإيّاكَ أن تَكونَ لاهياً مُتَلذِّذا . (2) صبح كن ، در حالى كه يا عالم باشى يا دانش آموز و از اين كه عمر خود را در بيهودگى و خوش گذرانى سپرى كنى ، بپرهيز! البته شايد كسى بگويد كه از دست دادن فرصت، نتيجه يكى از عللى است كه قبلاً گفته شد . درست است؛ امّا به علّت اهمّيت و تأكيد بيشتر بر اين موضوع، ترجيح داديم كه اين عامل را جداگانه توضيح دهيم.

10 . حسدحسادت يا رشك _ كه به معناى خواستنِ زوال ونابودىِ نعمتِ ديگران است _ ،


1- .شرح غرر الحكم ، ج 2 ، ص 192 .
2- .مشكاة الأنوار ، ص 133 .

ص: 125

يكى از قوى ترين عوامل ايجاد حسرت در انسان است ؛ چون حسادت، فرد را از توجّه به آنچه كه دارد ، باز داشته ، دارايى هاى ديگران را در نظرش بزرگ جلوه مى دهد. انسان حسود ، چون تصوّر مى كند كه ديگران نبايد صاحب آن امتيازات باشند ، انرژى و سرمايه خود را صرف خودخورى مى كند و با دشمنى با ديگران ، آنها را هدر داده ، خود را دچار حسرت مى نمايد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: وَبِالحَسَدِ وَقَعَ ابنُ آدَمَ في حَسرَةِ الأبَدِ . (1) فرزند آدم ، به واسطه حسد ، مبتلا به حسرت دائمى شد. حسود ، هميشه در اين فكر است كه بدبخت ترين فرد روى زمين است و ديگران از او خوشبخت ترند. گويند كه مردى از تحمّل بار سنگين رنج و مرارت خود ، سرگردان بود و هر روز ، به درگاه پروردگار دعا مى كرد : «همه شادمان هستند و چرا بايد من در چنين عذاب اليمى باشم؟». تا اين كه يك روز ، به سبب درماندگى بسيار ، به درگاه خدا دعا كرد: «پروردگارا! تو مى توانى رنج هاى ديگران را به من بدهى و من براى پذيرش آن آماده ام ؛ امّا رنج مرا از دوشم بردار كه ديگر بيش از اين ، تاب تحمّلش را ندارم!» . مرد ، وقتى كه آن شب به خواب رفت ، در آسمان ، ندايى شنيد خطاب به او و ديگران كه مى گفت: «رنج هايتان را بياوريد». همه انسان ها از رنج هاى خود خسته بودند و دعا كرده بودند كه براى پذيرفتن رنج هاى ديگران آماده اند و رنج هاى خود را غير قابل تحمّل دانسته بودند. بلافاصله همه ، رنج هاى خود را در سبدى جمع كردند. همه از اين كه دعايشان مستجاب شده ، خوش حال بودند. به فرمان خداوند ، همه سبدهاى


1- .مصباح الشريعة ، ص 286 .

ص: 126

10 . حسد

پُر از رنج ، كنار ديوارى گذاشته شد . آن گاه خداوند فرمود: «حالا انتخاب كنيد . هر كسى مى تواند سبدى را كه مى خواهد ، بردارد». صحنه شگفت انگيزى بود . مردى كه هميشه در حال دعا كردن و زارى بود ، به سوى سبد خود شتافت و قبل از آن كه كسى آن را بردارد ، آن را برداشت . وقتى به ديگران نگاه كرد ، صحنه شگفت انگيزى را ديد . همه به سوى سبدهاى خودشان مى شتافتند. انگار ، همه از انتخاب دوباره رنج خويش شادمان بودند. براى نخستين بار ، هر كس توانسته بود كه واقعيت بدبختى ها و رنج هاى ديگران را ببيند. سبدهاى ديگران نيز به همان بزرگى و يا حتى بزرگ تر از سبد خودشان بود. همه ، خوش حال و شادمان رفتند. هيچ چيز تغيير نكرده بود. صبح روز بعد ، مرد ناراضى ، بار ديگر به درگاه خداوند دعا كرد و اين بار چنين گفت: «ديگر هرگز درخواستى نخواهم كرد . هر آنچه را كه به من داده اى ، براى من خوب است» . (1) اين افسانه ، به اين نكته اشاره دارد كه ما هميشه ، مرغ همسايه را غاز مى پنداريم و فكر مى كنيم كه ديگران ، از ما خوش بخت ترند؛ در حالى كه خوش بختى ، چيزى نيست جز راضى بودن به آنچه كه خودِ فرد دارد و آنچه كه با توانايى هايش مى تواند به دست آورد . ما با استفاده بهينه نكردن از ظرفيت هاى بالقوه مان ، تنها به اين دليل كه مشغول تقليد و پيروى از مهارت ها يا شيوه زندگى كسانى كه به آنها رشك مى بريم هستيم ، چنان از حقد و كينه لبريز شده ايم كه حتّى سعى نمى كنيم موفّق شويم و به اين ترتيب ، انرژى و عمر خود را به ثمن بخس از دست مى دهيم و نتيجه آن ، افتادن در


1- .روزنامه ايران ، سال يازدهم ، ش 3155 (چهارشنبه 18 خرداد 1384) ، ص 8 .

ص: 127

چاه حسرت است. امام على عليه السلام مى فرمايد: انسان حسود ، زياد دچار حسرت است. (1) مهار كردن احساس رشك ، به ما امكان مى دهد كه به دنبال آنچه نياز داريم و مى خواهيم، برويم و از فرصت و انرژى ، استفاده مطلوب را ببريم. (2)

11 . كم رويىاصولاً خجالت يا كم رويى ، يك عاطفه اجتماعى است كه در فرد ظاهر مى شود. اين حالت ، از احساس خودكم بينى ، سرچشمه مى گيرد و در برخى موارد ، آن قدر شدّت مى يابد كه تمامى شخصيت فرد را تحت تأثير قرار مى دهد. بسيارى از موقعيت ها و فرصت هاى افراد ، صرفا به دليل «خجالت كشيدن»، از دست رفته است ، حتى به خاطر همين مسئله ، بسيارى از كارهاى واجب و مستحب ترك ، شده اند. همين مسئله ، موجب مى شود كه فرد ، به خاطر انجام ندادن كارهاى ضرورى خود و محروميت از بسيارى امتيازات، دچار حسرت زدگى شود. چه بسيار افرادى كه به خاطر احساس خجالت، از گفتن خواسته هاشان ناتوان شده ، نتوانسته اند به اهداف و آرمان هاى خود در زندگى دست يابند . اين امر ، ممكن است مسائلى همچون : ازدواج، شغل و ارتباطات اجتماعى را شامل شود. فرد كم رو ، از انجام دادن فعاليت هاى روزانه خود ، باز مى ماند و از حضور در يك جمع ، هراس دارد ، به طورى كه بسيار خشك و سرد برخورد مى كند و حتى چيزهايى را كه براى گفتنشان برنامه ريزى كرده بوده ، با حضور


1- .غرر الحكم ، ح 1520 .
2- .براى اطلاعات بيشتر ، ر.ك : شعله هاى سرد ، محمدعلى سروش .

ص: 128

در جمع ، فراموش مى كند. فرد مزبور ، مورد هجوم يك نوع احساسى است كه آن را «ترس از حضور در جمع» مى نامند. خجالت ، مانع از تجلّى افكار عالى است و از پيشرفت افراد ، جلوگيرى مى كند. فرد خجالتى ، هميشه با ترس زندگى مى كند و هرگز شهامت گفتن واقعيت را ندارد. فرد خجالتى ، از ناراحتى تنفّسى رنج مى برد و در نتيجه ، كلمات وى به طور ضعيف و بيمارگونه به گوش مى رسد. انقباض و انبساط رگ هاى بدن، باعث سرخى يا رنگ پريدگى مى شود. خجالتى بودن، عدم توانايى در تطبيق فرد با محيط بيان مى شود. او آسيب پذير است و مانند يك قلعه ، از هزاران راه ، نفوذ دارد و هر كس به آسانى مى تواند صدها تير به سوى او پرتاب كند. بسيارى از افراد كم رو ، با ديگران ، ارتباط دوستى برقرار نمى كنند . برخى از آنها حتّى تا پايان عمر نيز ازدواج نمى كنند. افراد كم رو ، هميشه دچارترديد و دودلى هستند و از اجتماع ، دورى مى كنند ، در نتيجه ، به ناراحتى هايى چون افسردگى ، دچار خواهند شد. (1) موضوع كم رويى، فعل نيك است و پيامد آن، محروميت است. وقتى كسى از انجام دادن كار نيك ، خوددارى مى كند، محروميت را براى خود به ارمغان آورده است. به همين جهت، امام على عليه السلام كم رويى را قرين با محروميت دانسته ، آن را مايه حرمان معرفى كرده است: مَن استَحيا حَرُمَ . (2) هر كه كم رو باشد، محروم خواهد ماند. (3)


1- .براى اطلاعات بيشتر ، ر.ك: روان شناسى خجالت، پى داكو ؛ كم رويى چيست؟ چه بايد كرد؟ فليپ جى زيمباردو .
2- .غرر الحكم ، ح 7678 .
3- .پژوهشى در فرهنگ حيا، ص 327 .

ص: 129

11 . كم رويى

دامنه اين محروميت ، حتّى به رزق و روزى نيز مى رسد و فرد را از روزى نيز محروم مى سازد. چنانچه امام على عليه السلام فرموده اند : الحَياءُ يَمنَعُ الرِّزقَ . (1) كم رويى ، مانع روزى است. احساس خجالت، ظرفيت هاى انسان را كم مى كند، اعتماد به نفس را از بين مى برد و خوشى ها را خراب مى كند. شخص كم رو ، خود يا بخشى از خودِ واقعيش را پنهان مى كند و يك خودِ تصنّعى مى سازد ؛ چون مى خواهد ديگران را از خود راضى نگه دارد. در هنگام خجالت، عزّت نفس و خوشى شما به تأييد ديگرانْ وابسته است ؛ يعنى مى ترسيد از اين كه مردم ، شما را نپذيرند و تأييد نكنند، لذا دست به كارى نمى زنيد (2) و همين ، عاملى براى حسرت آينده شما شمرده مى شود. دليل عمده احساس خجالت، داشتن عزّت نفس پايين است. اين احساس، بيشتر نتيجه برداشت ما از موقعيت هايى كه پيش مى آيد ، ايجاد مى شود. بعضى موقعيت ها در ما اين باور را ايجاد مى كنند كه ما در حد و اندازه انتظار ديگران نيستيم. احساس خجالت به دليل ارتباطش با انزواى اجتماعى، احساسى عذاب آور و ترسناك است. فرد ، وقتى احساس خجالت مى كند، نه تنها تمايل دارد كه خود را از ديد ديگران پنهان كند، بلكه ديگران هم وقتى مى بينند كه فردى با معيارهاى آنان جور نيست، او را طرد مى كنند و ناديده مى انگارند. در بسيارى از جوامع، افرادى كه در رأس قدرت هستند ، براى مطيع نگه داشتن مردم، اين نوع خجالت را تقويت مى كنند. آنها ايجاد اين احساس را


1- .غرر الحكم ، ح 274 .
2- .حال برتر، ص 128 .

ص: 130

بخشى از تنبيه افرادى قرار مى دهند كه از قوانين آنها پيروى نمى كنند . (1) در اين جا به بعضى از تكنيك هاى غلبه بر احساس خجالت و درمان آن اشاره مى كنيم. تسلط بر سازوكار ضد خجالت و كسب مهارت هاى معاشرتى (مثل كسب ديگر مهارت ها) ، نيازمند پشتكار و تمرين مداوم است. به همين سادگى! روى يك هنر ، متمركز شويد و آن را خوب ياد بگيريد. نقّاشى، خطّاطى و هنرهاى ديگر، اعتماد به نفستان را به وضوح افزايش خواهد داد . به ديگران كمك كنيد. منتظر نشويد كه از شما كمك بخواهند. به دنبال كمك كردن به اين و آن، بايد بدويد. اين ، يك دستور العمل است... ماشينِ يك نفر ، وسط خيابان خراب شده و روشن نمى شود . حالا راننده ، منتظر است كه كسى بيايد و كمكش كند و ماشين را هُل بدهد... همسايه تان از بازار بر مى گردد و دستش حسابى پُر است و زنبيل دارد از دستش مى افتد... پيرمرد مغازه دار، زورش نمى رسد كه به تنهايى، كركره مغازه را بالا بدهد... خب، چرا منتظريد؟ مگر نمى خواستيد تمرين هاى ضد خجالتتان را شروع كنيد؟ چه بهتر از اين؟ با اين تير، خيلى بيشتر از يكى دو نشان را خواهيد زد. مطمئن باشيد. خرجش فقط دو كلمه است: كمك نمى خواهيد؟ البته لبخند و ارتباط چشمى را هم هنگام اداى اين دو كلمه ، فراموش نكنيد . نمى دانيد چه قدر مؤثّر است! دلتان مى خواهد وقتى وارد يك جمع مى شويد، با شما چه طور برخورد كنند؟ دوست داريد با لبخند به استقبالتان بيايند؟ به شما توجّه كنند؟ به حرف هايتان صميمانه گوش كنند و صميمانه با شما هم كلام شوند؟ و


1- .همان ، ص 130 .

ص: 131

چيزهايى از اين قبيل؟ بسيار خب. مى گويند خجالتى ها، خجالتى ها را خوب مى شناسند. افراد خجالتى جمع را پيدا كنيد و با آنها همان طورى رفتار كنيد كه دلتان مى خواهد با شما رفتار شود. با سؤال هاى صميمانه خود، آنها را به صحبت كردن وادار كنيد و جواب هايشان را با رغبت بشنويد. اين كار، هم براى معاشرتى شدن آنها مفيد است، هم براى خودتان يك تمرين تمام عيار مجلس آرايى است. شروع كنيد و ببينيد كه چه قدر روى خودتان تأثير مى گذارد! وقتى به يك محفل رودربايستى دار ، مثل يك ميهمانى رسمى، دعوت مى شويد، وقتتان را طورى تنظيم كنيد كه زود برسيد. اين نكته در عين سادگى، بسيار مهم است. كمترين فايده اش اين است كه با سنگينى فضاى جلسه، زودتر آشنا مى شويد و كم كم ، ترس تان از آن جمع مى ريزد. امتحان كنيد! وقتى يك جمع خلوت ، در حضور شما آرام آرام شلوغ مى شود، حسّ خجالتتان خيلى كمتر است ، نسبت به وقتى كه ناگهان به يك مجلس شلوغ وارد مى شويد. معمولاً آنهايى كه ديرتر به چنين محافلى وارد مى شوند، استرس بيشترى را پشت سر مى گذارند و آنهايى كه زودتر مى رسند، راحت تر با تازه واردها ارتباط برقرار مى كنند. در روايت هست كه به تازه وارد ، سلام كنيد ؛ چون او هراس از جمع دارد. (1) از هم صحبت خود تعريف كنيد ؛ اين كه ديگر كارى ندارد. هم آسان است، هم فوق العاده مؤثّر. بيشتر آدم ها وقتى از آنها تعريف مى كنيد، ذوق مى كنند و بيشترشان آن قدر ذوق مى كنند كه به هيچ قيمتى ، حاضر نمى شوند هم صحبتى با شما را از دست بدهند. ضمنا هنگام تعريف و تمجيد از اين و


1- .امام على عليه السلام : لكلّ داخل دهشة فابدؤا بالسلام (عيون الحكم والمواعظ ، ص 402) .

ص: 132

آن، به هيچ وجه ، لازم نيست دروغ بگوييد. اگر كمى دقّت كنيد، مطمئنا در هر آدمى ، يك چيزى پيدا مى كنيد كه قابل تعريف باشد. البته تعريف هايتان هم نبايد خيلى بى ربط باشد. مثلاً وقتى كسى دارد درباره يك موضوع فلسفى با شما صحبت مى كند، خيلى بى ربط است اگر بگوييد: پيراهنتان چه قدر قشنگ است! بهتر است خودتان را به موضوع بحث، علاقه مند نشان بدهيد و از جالب بودن آن موضوع صحبت كنيد. نقش آفرينى كنيد. نقش آفرينى، يك اسلحه مخفى است كه حتّى مطمئن ترين و با اعتماد به نفس ترين آدم هايى هم كه شما سراغ داريد، از آن بهره مى گيرند. شما دلتان مى خواهد وقتى به يك جمع وارد مى شويد، چگونه رفتار كنيد؟ مطمئن؟ با لبخند باز؟ صميمانه؟ خوش برخورد؟ و...؟ خُب! همه اينها را مى توانيد در خلوت خودتان و در مقابل آينه تمرين كنيد. همه ما آدم ها كمى تا قسمتى بازيگريم. نقش آفرينى جلوى دوربين ، شايد كار آسانى نباشد (من واقعا نمى دانم كه سخت است يا آسان)؛ ولى نقش آفرينى در خلوت و در مقابل آينه را مطمئنم كه كار آسانى است. تمرين هاى پياپى اين چنينى، ناخودآگاهتان را به همان سمتى مى برد كه بيشتر تمرينش را مى كنيد و كم كم ، شما همانى خواهيد شد كه دلتان مى خواهد. هيچ وقت ، هيچ كس را تحقير نكنيد و خصوصا در حضور جمع ، از چنين كارهايى پرهيز كنيد. همه ما آدم ها به آرامش و كمك ديگران احتياج نيازمنديم؛ نه به دشمنى و آزار و اذيتشان. مطمئنا وقتى شما كسى را تحقير يا مسخره مى كنيد، او هم به دنبال بهانه اى خواهد گشت تا اين لطف شما را جبران كند! انرژى منفى براى اين و آن نفرستيد ، تا انرژى منفى برايتان نفرستند. موقع انتقاد كردن از اين و آن هم، يادتان باشد كه نبايد از هيچ كس در حضور جمع ، با تندى و خشونت انتقاد كنيد. وقتى ارتباطتان با دوروبرى ها

ص: 133

دوستانه و صميمانه باشد، آنها هم براى رفع اين جور مشكلات و از جمله براى رفع اين حس خجالت درونى ، به شما كمك خواهند كرد. خيلى هم ايده آل گرا نباشيد! قرار نيست با هر جوكى كه شما تعريف مى كنيد، همه اطرافيان ، غش و ريسه بروند. قرار نيست با هر حرفى كه مى زنيد، همه به به و چه چه كنند! براى هيچ كس ديگرى هم قرار نيست چنين اتفاقى بيفتد. مطمئن باشيد كه ديگران هم استانداردهايشان را اين قدر دست بالا تعريف نمى كنند. وقتى در يك جمع حضور داريد، كسى از شما انتظار ندارد كه فوق العاده باشيد. براى جمع، اين مهم است كه شما با آنها همراه باشيد، فقط همين! اين را هم يادتان باشد كه خيلى از خانم ها و آقايان اصلاً با آدم هاى پُرحرف و شوخ و مجلس آرا ، ميانه خوبى ندارند. يك خبر خوب ديگر براى خجالتى هاى عزيز: سكوت و كم حرفى شما را معمولاً به پاى فروتنى، حجب و حيا و بزرگ منشى تان مى گذارند و چه صفتى بهتر از اين چند صفت؟ راستى يادتان باشد كه در ملاقات اوّلتان با هيچ كس ، زياد حرف نزنيد و اطلاعات شخصى تان را رو نكنيد. چه لزومى دارد؟ متأسّفانه بعضى ها براى پنهان كردن آن حس خجالت درونى شان ، اين كار را انجام مى دهند ؛ غافل از اين كه ديگران، اين كار را غالبا اين طور تفسير و تعبير مى كنند كه فاعلان اين فعل، آدم هاى كم ظرفيت و سرخورده يا آدم هاى گوشه گير و تنهايى هستند. ارتباط چشمى ، در برقرارى يك ارتباط مؤثر ، خيلى مهم است. حتما به چشم طرف مقابلتان نگاه كنيد؛ چه وقتى كه داريد صحبت مى كنيد و چه وقتى كه دارند با شما صحبت مى كنند. اين ارتباط چشمى را ترجيحا با يك لبخند ملايم و حالت دوستانه همراه كنيد. اگر به هر دليلى ، از برقرارى يك ارتباط چشمى مناسب ناتوانيد، سعى كنيد به پيشانى طرف مقابلتان نگاه كنيد. از

ص: 134

معجزه نفس هاى عميق هم غافل نشويد؛ چون به هنگام حملات استرس ، واقعا سودمند است. عادت كنيد كه با نفس هاى عميق، آرامش را به وجودتان برگردانيد. اين تمرين را مى توانيد خيلى راحت در حضور جمع، بارها و بارها انجام بدهيد. مطمئن باشيد كه هيچ كس نمى فهمد اين كار شما چه معنايى دارد. باور كنيد كه اصلاً كسى حواسش به شما نيست. راحت باشيد! اگر خجالتى باشيد، احتمالاً تنهايى را به فعاليت هاى جمعى ترجيح مى دهيد. خُب! مى توانيد از اين فرصت مغتنم استفاده كنيد و چيزى ياد بگيريد. آدم هايى كه تنهايى را دوست دارند، معمولاً روحيه شان با هنرآموزى ، جور است. تا مى توانيد كتاب و روزنامه بخوانيد و اطلاعات كسب كنيد به زودى، روزى مى آيد كه بايد حرفى براى گفتن داشته باشيد. خودتان را براى آن روز ، آماده كنيد! شكست هايتان را تدبير كنيد. وقتى داريد براى كسب مهارت هاى ضد خجالت تلاش مى كنيد، يادتان باشد كه مثل هر تلاش ديگرى، ممكن است شكست هايى هم در سر راهتان باشد ؛ ولى قرار نيست كه شما از ميدان فرار كنيد. تا رسيدن به پيروزى نبايد دست از تلاش برداريد. فراموش نكنيد كه نابغه ها هم بارها و بارها در مسير تلاش هايشان شكست خورده اند؛ امّا دست از كار نكشيده اند. اين را هم يادتان باشد كه شكست شما ممكن است ناشى از شرايط باشد، نه ناشى از اشتباه شما. مثلاً ممكن است شما نتوانيد در ميان بحث دو نفر ديگر وارد شويد و آنها را همراهى كنيد ، تنها به اين علّت كه بحث آنها خصوصى بوده و يا ممكن است سر صحبت را با كسى باز كرده باشيد كه او در آن لحظه ، به گرفتارى ها و مشكلات ديگر زندگى اش فكر مى كرده و اصلاً دل و دماغ صحبت كردن با شما را نداشته است و... به هر حال، سعى كنيد از هر شكستتان، مثل نابغه ها، درس تازه اى بگيريد و آن درس تازه

ص: 135

را در تمرين هاى بعدى به كار ببنديد. هميشه ، آماده و به روز باشيد ، آگاه و گوش به زنگ. كتاب و مجله بخوانيد . اخبار روز دنيا را پيگيرى كنيد مثل اخبار هنرى، فرهنگى، علمى، سياسى و... . داشتن اين اطلاعات ، به شما كمك مى كند كه هميشه حرف هاى شنيدنى در آستين داشته باشيد. سؤال هاى حاضر و آماده هم غنيمت اند . از اين قبيل سؤال ها هميشه همراه داشته باشيد. طرح يك سؤال صميمانه و مؤدّبانه ، معمولاً نقطه شروع مناسبى براى ورود به بحث ديگران است و هر قدمى هم كه براى چنين هم كلامى هايى برداريد، مطمئنا قدم بعدى ، آسان تر و آسان تر مى شود. از سليقه ها و علاقه هاى دوروبرى هايتان هم بايد باخبر باشيد. اين طورى ، راحت تر مى توانيد هم صحبتشان شويد. وقتى مى خواهيد سر صحبت را با يك جماعتى باز كنيد يا وقتى كه مى خواهيد در يك بحث گروهى شركت كنيد، بايد اين مطلب را ارزيابى كنيد كه آيا آنها هم مايل اند حرف هاى شما را بشنوند؟ و اصلاً آيا شما خوب به حرف هاى آنها گوش داده ايد يا نه؟ بى محابا حرفشان را قطع نكنيد. بهتر است مؤدّبانه و آرام آرام ، به هر بحثى وارد شويد. خودتان را درست كنيد. به ديگران (لااقل فعلاً) كارى نداشته باشيد. نمى توانيد همه را مجبور كنيد همان طورى كه شما دلتان مى خواهد ، رفتار كنند. نمى توانيد همه را وادار كنيد نسبت به حرف ها و رفتارهاى شما همان طورى واكنش نشان بدهند كه شما دوست داريد ؛ چرا كه اولاً همه آدم ها مثل هم نيستند و مثل هم ، فكر نمى كنند ؛ ثانيا آنچه مهم است، تلاش و تمرين شماست و توجّه به اين نكته كه آيا شما داريد كارتان را درست انجام مى دهيد يانه؟ انتظار نداشته باشيد وقتى كه در يك ميهمانى، كُنجى نشسته ايد و با هيچ كس حرف نمى زنيد، ديگران بيايند و شما را از پوسته تنهايى تان

ص: 136

بيرون بياورند. خودتان هم بايد كمك كنيد. انجام دادن تمرين هايى كه از آنها حرف مى زنيم، به عهده خودتان است، نه ديگران. ضمنا حواستان به اين نكته هم باشد كه سطح توقعتان را از ديگران تصحيح كنيد. در هر مهمانى، ممكن است بغل دستى شما هم خودش خجالتى باشد. قرار نيست كه يك شبه ، متحوّل شويد و ناگهان تبديل بشويد به آدم بذله گو و پُرحرفى كه مجلس آرايى مى كند و... اين حتى با تلاش شما هم به سرعت به دست نمى آيد. آدم ها ذاتشان با همديگر فرق دارد ؛ امّا معاشرتى شدن، يك مهارت است كه با تمرين به دست مى آيد. به مهارت هاى ضد خجالت هم بايد يكى يكى برترى يافت . وقتى انرژى تان را در هر مقطع زمانى ، روى يك يا دو مهارت بخصوص مى گذاريد ، خيلى زودتر به نتيجه مى رسيد. مثلاً پيش دستى گرفتن در سلام گفتن را بايد تمرين كرد. وقتى به آن تسلط پيدا كرديد، شروع به صحبت با لبخند را تمرين كنيد. ارتباط چشمى، دويدن به دنبال كمك به ديگران، كمك به ديگر خجالتى هاى جمع، تعريف هاى به جا و... هم همين طور. به دست آوردن يك مهارت ، ممكن است يك سال طول بكشد، در حالى كه به دست آوردن يك مهارت ديگر، ممكن است فقط دو روز وقتتان را بگيرد. هر چه سخت تر به دست بياوريد، سخت تر از دست مى دهيد. اين ، يادتان باشد! (1)


1- .همشهرى، جوانان، ش 31 (شنبه ، 22 مرداد 1384) .

ص: 137

ص: 138

ص: 139

فصل چهارم : روش شناسى درمان حسرت

الف _ درك مثبت از خويشتن

فصل چهارم : روش شناسى درمان حسرتبدون ترديد ، اجتناب از هر يك از عوامل يادشده در فصل قبل ، مايه نجات از حسرت است و انسان مى تواند با مراقبت و رها شدن از هر يك از اين عوامل، خود را از حسرت ناشى از همان عامل برهاند. بدين ترتيب ، مى توان به تعداد عوامل حسرت، عوامل نجات از حسرت نيز شماره كرد . اساسا هدف ائمه معصوم عليهم السلام از يادآورى عوامل حسرت، نشان دادن راه هاى عملى نجات از حسرت بوده است ، وگرنه شمارش عوامل ايجاد حسرت ، به تنهايى مشكلى را حل نمى كند و ارزشى ندارد. بنا بر اين ، آنچه بايد به طور جدّى بر آن تأكيد شود ، راه كارهايى است كه بتواند ريشه هايى را كه در بخش عوامل حسرت مطرح گرديد ، بخشكاند و در نتيجه ، زمينه هاى بروز حسرت را از بين ببرد. در اين جا به طور نمونه ، به چند راه كار اساسى جهت اين امر اشاره مى شود. همچنين از تكنيك هايى استفاده خواهيم كرد كه فرد را از گير افتادن در گذشته و در نتيجه ، نپرداختن به وظايف حال و آينده خود رهايى بخشد و شادى و نشاط را جايگزين غم و رنج وى نمايد و فرد را در مسير جبران گذشته خويش برانگيزاند.

الف _ درك مثبت از خويشتندر حالى كه رفتار ظاهرى اشخاص، ملاك ارزش هاى واقعى آنها نيست، مردم

ص: 140

هميشه به موفّقيت هاى خود فكر مى كنند و عدم موفّقيت را نشانه هاى ضعف و ناتوانى مى دانند. معمولاً ميزان توقّع هر فرد ، بالاتر از حدّ توانايى اش است. به عنوان مثال، فردى در بازى تنيس بازنده مى شود، در حالى كه از قبل ، خود را برنده تصوّر مى كرد، به همين علّت ، ناراحت مى شود ؛ چرا كه توقّع او بالاتر از حدّ توانايى اش است . برعكس ، فردى در يك مسابقه تنيس بين المللى ، با موفّقيت چشمگيرى رو به رو مى شود و آن را ملاك لياقت و ارزشمندى خود مى شمارد . در حقيقت ، همين گونه نيز هست ؛ امّا با كمى دقّت، قضاوت در هر دو مورد ، اغراق آميز است و ملاك منطقى ندارد. اگر پندار شما در مورد خويشتن ، در حدّ بسيار بالايى است و خود را از هر جهت از ديگران بالاتر مى دانيد، رفتار شما تحت تأثير اين تصوّر (بزرگ پندارى) قرار خواهد گرفت و هميشه در معرض نگرانى خواهيد بود كه مبادا به اين پندار شما خللى وارد شود. در هر حال، چه خود را وجودى شايسته و بالاتر از ديگران بدانيد و چه كمتر از آنچه هستيد تصوّر كنيد، در هر دو صورت، نگرانى به سراغ شما خواهد آمد و چنين بينشى خطاست. اعتماد به نفس، شما را از خشم، پريشانى، بيزارى از خود و افسردگى نجات داده ، باعث مى شود كه به توانايى هاى ذاتى خود آگاهى يابيد و بر زندگى تان مسلّط شويد. ما براى ارزيابى و شناخت خود ، سه منبع داريم كه عبارت اند از: 1 . خود مشاهده گرى: ما از طريق مشاهده حالات، رفتار، كردار و گفتار خويش ، نسبت به خود، آگاه مى شويم. نقص ها و كمبودهايمان را مى شناسيم و رفتارها و شناخت هاى خود را تحت كنترل در مى آوريم. هدف از خودمشاهده گرى، بررسى خود ، براى پى بردن به معايبمان است. وقتى فردى به طور معقول و منطقى ، در خود فرو مى رود و زواياى وجود خود را خوب

ص: 141

بررسى مى كند ، با پيدا كردن نقاط مثبت و منفى و برطرف كردن عيب هاى خود ، اعتماد به نفس بالايى پيدا مى كند ، داراى تفكّر خلاّق مى شود و از بهداشت روانى خوبى برخوردار مى گردد. 2 . عكس العمل هاى اجتماعى: گاهى فرد، آگاهى در مورد خود را از طريق واكنش هاى ديگران به دست مى آورد. ما از طريق مردم و فاميل ، چه اطلاعاتى در مورد خودمان به دست مى آوريم؟ گاهى اوقات انتقاد، سرزنش و تحقير مى كنند و ما براساس واكنش هاى ديگران، خودمان را مى شناسيم. وقتى فردى در روابط با ما درباره رفتار، عقايد و حتى قيافه ظاهرى ما نظرياتش را مى گويد اعتقاد او براى ما نوعى عكس العمل است كه بعضى را قبول و بعضى را رد مى كنيم. 3 . مقايسه اجتماعى: خود بر دو نوع است: يك . مقايسه با بالا دست خود: در اين نوع مقايسه ، حتّى اگر فرد در بهترين شرايط باشد ، وقتى خودش را با بالاتر از خود مقايسه مى كند ، دچار افت اعتماد به نفس و كاهش تفكّر خلاّق مى شود. حسادت، افزايش فشارهاى هيجانى، افزايش چشم و هم چشمى، كاهش انگيزه، حسرت و استرس نيز از پيامدهاى اين نوع مقايسه اند؛ دو . مقايسه با پايين تر از خود: كه باعث رضايت از خود، آرامش، صبر، عبرت آموزى، جلوگيرى از افتادن به گرداب هاى سقوط و شكست و باور كردن توانايى ها و استعدادهاى خود مى شود. با استفاده صحيح و اصولى از اين منابع ، فرد مى تواند به درك درست و مثبتى از خويش برسد و از اعتماد به نفس بالايى برخوردار شود. شما مى توانيد با كمك تفكّرات زير ، اعتماد به نفس خود را افزايش دهيد. وقتى احساس ضعف و زبونى كرديد ، از خود بپرسيد: چه چيزى باعث شده كه من ، به صورت فردى بيچاره و زبون در آمده ام؟

ص: 142

بايد بى درنگ به اين پرسش ، پاسخ دهيد: من آدم ضعيفى نيستم. ممكن است در برخى موارد، رفتارم نشانگر ضعف و ناشيگرى باشد، ولى دليلى وجود ندارد كه براى هميشه اين چنين باشد . حتّى اگر در گذشته ، در رفتارم ضعف و ناتوانى اى وجود داشته، مى توانم در آينده چنان نباشم. اگر در گذشته ، چندين بار دچار شكست شده ام ، دليل قطعى بودن اين پيش داورى نمى شود. من چرا بايد وجود خود و توانايى هاى ذاتى ام را نفى كنم؟ شكست ، موجب بى آبرويى و بى اعتبارى نيست. خود را در هيچ وضعيتى ، زبون و بيچاره تصوّر نكنيد و دست كم نگيريد ؛ چون اگر چنين روحيه اى پيدا كرديد ، نتيجه آن ، جز نگرانى و اضطراب ، چيز ديگرى نخواهد بود. شما داراى توانايى هاى ذاتى هستيد. اين ، اشتباه بزرگى است كه با كمترين شكست در زندگى، خود را ببازيد. در چنين حالى، اگر بتوانيد بدون واهمه و هيجان ، رفتار خود را مورد بررسى قرار دهيد، قطعا به اين نتيجه خواهيد رسيد كه براى انجام دادن آن كار مشخّص، همه توان خود را به كار نگرفته ايد. بنا بر اين ، شما فردى زبون و بيچاره نيستيد. در اين حال ، آن صورت، شخصيت واقعى و با ارزش خود را باز خواهيد يافت. رفتارى پيش بگيريد كه به تثبيت موقعيت اجتماعى و ارزش انسانى شما كمك كند. خلاصه آن كه خود را دست كم نگيريد و هميشه به توانايى هايتان بينديشيد. در درك خويشتن، راه تعادل پيش گيريد. نه زياد به خود باور داشته باشيد و نه خود را دست كم بگيريد. قضاوت شما درباره خودتان نبايد موردى باشد . رفتارتان را به طور منطقى ارزيابى كنيد. استعدادهاى ذاتى تان را از ياد نبريد. عاقلانه و مثبت عمل كنيد و از منفى بافى بپرهيزيد. به ارزش هاى اجتماعى اهميت بدهيد. بين نظرهاى خود و نظرهاى ديگران در باورها، تفاوت قائل شويد و به روش منطقى قضاوت كنيد. در زندگى تان روشى را

ص: 143

ب _ خويشتن پذيرى

انتخاب كنيد كه به نفع و صلاح شما و جامعه باشد. به قضايا از زواياى مختلف آن بنگريد. از نگرش يك بُعدى پرهيز كنيد. در اين صورت، به تعادل ، راه پيدا خواهيد كرد و در قضاوت خود ، كمتر دچار اشتباه خواهيد شد. خودخواهى ها را كنار بگذاريد. به ناتوانى هايتان كمتر بينديشيد. در نتيجه ، به بيشتر از آنچه در انتظارش بوده ايد، دست خواهيد يافت . (1)

ب _ خويشتن پذيرى (2)بهترين نسخه درمان حسرت، پذيرش و بخشش خود است . 3 ترديد ما در خودْارزشمندى ، (3) مانع اصلى هماهنگى درونى و هيجانى ماست. اين ترديد، علّت اصلى ترس هاى ما همچون طرد شدن، مورد تمسخر واقع شدن، ناديده گرفته شدن، مورد دوستى واقع نشدن و بيشتر از همه، تنها شدن است. تنهايى ، يك بيمارى رنج آورى است كه علّت آن ، عدم پذيرش خود است. ترس از تنهايى ، يكى از قديمى ترين بيمارى هاست. ريشه اين بيمارى ، از اين واقعيت سرچشمه مى گيرد كه در گذشته كسى كه پذيرفته نمى شد از گروه طرد مى شد. در آن روزها اين مسئله به معناى صرفا تنهايى


1- .روان شناسى اهمالكارى ، ص 90_93 .
2- .Self - acceptance
3- .Self_worth

ص: 144

نبود ؛ بلكه به معناى قادر نبودن به ادامه زندگى بود. علّت بعدى ترس از طردشدگى، عشق هاى مشروط است . ما در كودكى ياد گرفته ايم كه ارزش شخصى خود را با امور زير اندازه گيرى كنيم: 1 . نظرات ديگران درباره ما؛ 2 . نتيجه تلاشهاى مان در مدرسه، شغل يا زندگى؛ 3 . ظاهر خود؛ 4 . مقايسه خود با ديگران؛ 5 . مقدار معلوماتمان؛ 6 . مقدار پولى كه داريم و ... . ارزش وجودى شما ، به ظاهر، موقعيت اجتماعى، حرفه، تخصّص، دانش، موفّقيت ها و هر آنچه ديگران در مورد شما فكر مى كنند ، ربطى ندارد. دقيقا همان گونه كه هستيد ، خود را دوست بداريد و بپذيريد. قدر خود را بدانيد و به خود احترام بگذاريد. شك در ارزش شخصى، مانع اصلى آرامش درون ماست. اين ترديد، عملكرد بيشتر هيجانات منفى ما هستند. اگر ما پذيرش شخصى بيشترى داشته باشيم ، به اثبات خود به ديگران ، كمتر نياز داريم و از حسرت نيز رها خواهيم شد. بسيارى از افراد ، گمان مى كنند كه براى داشتن انگيزه اصلاح خود (1) و رشد ، بايد از خود ، ناخشنود باشند و يا خود را طرد كنند و اگر كسى خود را آنچنان كه هست ، بپذيرد و دوست داشته باشد ، در شگفت مى شوند و


1- .Self_improvement

ص: 145

مى گويند كه اين فرد ، انگيزه اى براى ادامه تغيير و يا رشد نخواهد داشت. در صورتى كه پذيرش خود ، آنچنان كه هستيم ، مانعى براى ادامه تلاش براى يادگيرى، رشد و اصلاح نيست. ما مى توانيم به سادگى ، خود را بپذيريم و اصلاحِ منشِ خود را ادامه دهيم و دانشمان را افزايش دهيم. شايد مثال بچّه ها در مدرسه ابتدايى ، به ما كمك كند تا اين مطلب را بهتر درك كنيم. دانش آموزان كلاس هاى اوّل ، به خاطر اين كه هنوز به كلاسى بالاتر نرفته اند و از توانمندى بچه هاى كلاس هاى بالاتر ، آگاهى ندارند ، خود را طرد نمى كنند. آنها خود را آنچنان كه هستند، مى پذيرند و با خود و سطح كنونى دانش و توانايى خويش، خوش حال اند ؛ امّا نخواهند پذيرفت كه سال آينده ، در همين كلاس بمانند. همچنين بايد گفت كه هيچ تعارضى بين پذيرش خود و احساس راحتى ، با توانايى هاى محدود كنونى و سطح پايين آگاهى و نيازمان به ادامه رشد، وجود ندارد . پذيرش و دوست داشتن خود ، در پايه يا رشد كنونى و همزمان، افزايش يادگيرى، رشد و اصلاح خود ، يك چيز طبيعى و بديهى است. رشد ، يك نياز غريزى طبيعى است. يادگيرى ، خوشى به همراه مى آورد ، البته وقتى كه طبيعى باشد ، نه از روى ترس مطرود شدن و شكست خوردن. امّا انگيزه هاى ديگرى نيز براى عمل و رشد وجود دارد و آنها عشق و نياز به خلاّقيت اند . همان طور كه ما به استراحت و خوردن نياز داريم ، به عشق و خلاّقيت نيز نيازمنديم . اينها نيازهاى اصلى هستند، حتى اگر بالاتر از مقياس سلسله مراتب نيازها باشند. بنا بر اين ، حتّى اگر ما خودطردى يا ناخشنودى از خود را هم به عنوان نيروى محرّكه، نداشته باشيم ، هميشه عشق و خلاّقيت را به عنوان نيروهاى محرّك رشد، خلاقيت و توليد خواهيم داشت.

ص: 146

بگذاريد به طور طبيعى و بدون ترس يا شك به خود ، رشد كنيم . ما همه در مدرسه رشد معنويت ، دانش آموز كلاس اوّليم ؛ امّا براى اين كه سال آينده ، در كلاس دوم باشيم و در سال بعد ، كلاس سوم و... به آماده سازى خود نيازمنديم . ما بايد ياد بگيريم كه خودمان را با وجود كاستى ها، ضعف ها و اشتباهات بپذيريم. اگر احساسات عميق امنيت (1) و خودارزشمندىِ (2) خود را تقويت كنيم ، مى توانيم در موقعيت بيشترى ، خود را ببخشيم و دوست داشته باشيم. ما انسان ها معصوم نيستيم . به هر حال ، جهل و ترس ، ما را به كارهايى وادار مى كنند كه شايد درست نباشند. پذيرش خود ، به اين معنا نيست كه ما خطاها و ضعف هاى خود را نشناسيم و نپذيريم و به دنبال اصلاح خود نباشيم و خود را از اين موانع ، رهايى نبخشيم ؛ بلكه ما مى توانيم استعدادهاى درونى خود را در تمامى سطوح ، آشكار كنيم. ما هيچ گاه يك نقّاشى نيمه تمام را طرد نمى كنيم ؛ بلكه آن را به عنوان يك كار ناقصى كه نياز به تكميل دارد ، مى پذيريم. ما نيز همچون آن نقّاشى ناقصيم و نياز به تكميل داريم ؛ بنا بر اين بايد جهت تكميل و اصلاح خود بكوشيم ، نه اين كه خود را طرد كنيم. ما در مرحله اى از فرايند تكامل هستيم و شناخت و اصلاح نواقص ما ، بخشى از اين فرايند است . با اين شناخت، ما ضعف ها و شكست هاى خود را تحمّل نموده ، درك مى كنيم. يك غنچه، با اين كه زيبايى پنهان خود را آشكار نكرده است ، ولى ما آن را طرد، نكوهش و محكوم نمى كنيم. ما مى دانيم كه آن غنچه ، در مسيرى است


1- .Self_worth
2- .Security

ص: 147

كه نيازمند است اكنون در اين مرحله باشد ، تا گلى شود . ما آن را آنچنان كه هست مى پذيريم و بردبارانه ، منتظر شكوفايى اش مى نشينيم. ما بايد خود را به عنوان : نقّاشى هايى كه در فرايند تكميل خود هستيم ، غنچه هايى كه تبديل به گل مى شويم و انسان هايى كه در مسير تكامل هستيم، ملاحظه كنيم. براى افزايش پذيرش خود، ابتدا بايد موقعيت هايى را كه در آنها احساس ارزش شخصى يا پذيرش شخصىِ خود را از دست داده ايم ، كشف كنيم . اين موقعيت ها مى توانند امور زير باشند: 1 . ديگران از ما چيزى مى خواهند و ما جواب مثبت به آنها نمى دهيم يا اصلاً به آنها پاسخ نمى دهيم. 2 . اشتباهى را مرتكب شده ايم يا شكست يا عدم توفيقى را در برخى تلاش هايمان داشته ايم. 3 . ديگران را در وظايفى خاص يا در مورد ويژگى هايى خاص : مثل : هوش، توانايى هنرى، سخنرانى، اقتصاد، ورزش، آشپزى، موفّقيت شغلى يا حرفه اى، داشتن دوستان و بچه هاى موفّق، و... از خودمان ، لايق تر ارزيابى كنيم. 4 . ديگران توجّه، عزّت و احترام بيشترى را در موقعيت گروهى ، به خود اختصاص مى دهند. 5 . ديگران ، بيشتر بر ما مقدّم شده اند. 6 . ما خود را داراى عيوب و نواقص زيادى تشخيص داديم. 7 . ديگران از شما خشمگينانه انتقاد مى كنند يا شما را طرد مى كنند. 8 . ديگران ، با ما موافق نيستند يا اعتقاد دارند كه ما اشتباه مى كنيم. 9 . ديگران ، قادرند كه ما را اداره كنند و ما را تحت سلطه خود درآورند .

ص: 148

10 . خودمان را براى ديگران ، به عنوان زحمت و محنت تصوّر مى كنيم. 11 . با وجدانمان هماهنگ نيستيم و ... . اكنون بنشينيد و نامه اى بنويسيد و در آن ، توضيح دهيد كه ارزش وجودى شما (يا پذيرش خود) ، مربوط به اين موقعيت ها نيست و شما چنين اعتقادى نداريد. چيزى را كه از دست داده ايد ، يك چيز است و ارزش وجودى شما چيز ديگر و محروميت از آن ، به معناى از دست دادن ارزش شما نيست. 1 . بنويسيد و فكر كنيد كه چه نيازها و احساسات و باورهايى موجب شده اند كه آن گونه رفتار كنيد؟ 2 . آيا معتقديد كه بايد آن رفتار را جبران كنيد؟ اگر جوابْ مثبت است ، بايد چه كار كنيد تا اين حالت ، پايان خاتمه يافته و با خود آشتى كنيد؟ آيا شما معتقديد كه بايد همچنان رنج بكشيد و احساس خوبى نداشته باشيد؟ 3 . آيا به توبه و اصلاح مسير زندگى اعتقاد داريد؟ به اقرار به جرم ، چه طور؟ اگر جوابْ مثبت است ، نمى خواهيد آن را انجام دهيد؟ 4 . آيا اعتقاد داريد كه خداوند ، توبه كاران را دوست دارد و او مهربان و بخشنده است و توبه شما ، گذشته تان را جبران مى كند؟ 5 . ما چه كنيم تا دوباره ، احساس ارزشمندى و پاكى كنيم؟ 6 . كى ، كجا و چگونه اين كار را انجام دهيم؟ 7 . اين نامه را به ديگران ، به خدا و به خودتان بنويسيد. 8 . انجام دادن هر امر نيك و خداپسندانه ، تا آن جا كه ممكن است، مى تواند در درمان حسرت كمك كند . با اين كارها ، ما از منابع عمده مشكلات و رنج هايمان و موانع اصلى شادى و كمال ، رها مى شويم. 9 .مى توانيد نامه اى به خود بنويسيد و در آن ، ريشه ها و خاستگاه هاى

ص: 149

ج _ بخشش و رهايى

الهى خود را توضيح دهيد.

ج _ بخشش و رهايى (1)بخشش، براى رهايى از گذشته و ضربه هاى آن بر ما، پيش نيازى اساسى است. 2 تا زمانى كه ما به خاطر خطاها و اعمال گذشته مان، مانع بخشش خود باشيم ، مقيّد به آن گذشته هستيم. وقتى ديگران را نمى بخشيم، از پيامدهاى منفى هيجانات منفى _ كه بر بدن و ذهنمان دارند _ ، رنج مى بريم. همين مطلب ، در مورد عدم بخشش خود نيز صادق است. احساس حسرت _ كه گاهى اوقات ، به سرخوردگى، خشم و حتّى نفرت مى انجامد ، تأثير خيلى منفى اى بر سيستم هاى ايمنى و عصبى ما مى گذارند. وقتى چنين احساساتى ، به احساسات ضعف، بى پناهى، و نااميدى منجر مى شوند ، سيستم دفاعى ما جدا ضعيف مى شود و انواع بيمارى هاى جسمى و روانى ، به سراغ ما مى آيد. بنا بر اين ، وقتى ما اين هيجان را در خود باقى نگه داريم ، خود را به خطر انداخته ايم ، جلوى شادى مان را گرفته ايم و هستى خود را محدود كرده ايم. ما با نگه داشتن خود در گذشته ، چه چيزى را به دست مى آوريم؟ آيا در مورد بيداد و ظلم روزگار ، فكر مى كنيم و مى گوييم كه «چه روزگار غدّارى؟» . آيا با اين كار، خود را بيشتر رنج نمى دهيم؟ البته بخشش نبايد با عجله و ظاهرى و سَرسَرى باشد. ممكن است ما


1- .Forgiveness and freedom

ص: 150

مراحل بخشش

آگاهانه بخشيده باشيم ؛ امّا به طور ناهشيار، احساساتى را كه به آنها آگاهى نداريم ، ذخيره كرده باشيم.

مراحل بخششبخشش واقعى ، داراى چند مرحله است: 1 . رهايى: ابتدا بايد احساس حسرتى را كه هم اكنون داريم ، احضار كنيم. ما نياز داريم كه اين احساس را رها كنيم و به صورت هاى مختلف مثل : نوشتن، نمايش و... اظهار كنيم. رويدادى كه موجب شده است تا ما دچار حسرت و طرد خود شويم را كشف و به خاطر بياوريد. چرايى و دليل اين كه ما از آن رويداد ، حسرت زده شده ايم ، بيان شود. اين مسئله ، در فرايند رهايى از اين هيجان ، خيلى مهم است ؛ چون در بيان تعليل و تفسير ، ممكن است به بى اهميتى موضوع ، پى ببريم و از حسرتْ خلاص شويم. هيجانِ مربوط به اين رويداد را اظهار كنيد و آن را تخليه نماييد كه در مواردى ، ممكن است پشيمانى و رنج باشد و در برخى ديگر ، احساس آزردگى و خشم نسبت به كسانى كه ما را در اين راه ، برنامه ريزى كردند. شما مى توانيد در اين مرحله ، از گريه كردن و فرياد زدن و حتّى زدن بالش استفاده كنيد تا انرژى منفىِ ناشى از آن هيجان را تخليه نماييد. 2 . فهم: وقتى انرژىِ مربوط به اين هيجان را خالى كرديم (كه ممكن است حتى چند ساعت يا چند روز طول بكشد) ، ما آماده ايم تا به مرحله فهم برويم ؛ فهميدن و درك اين موارد كه ما در فرايند تكامل هستيم، به طور آشكار ، نمى توانيم كامل باشيم و اين كه ما نمى توانيم هر آنچه را كه مى خواهيم ، داشته باشيم. البته اين مطلب ، نمى تواند ما را از مسئوليت رفتارهاى غير اخلاقى ، رهايى ببخشد. ما مسئول رفتار خود هستيم و بايد خودمان را از جهل و ترسى كه موجب شده تا چنين رفتار غلطى را مرتكب

ص: 151

شويم ، رها كنيم. به هر حال ، اگر از چيزى محروم شده ايم كه خودمان مقصّر نيستيم ، ولى نسبت به از دست دادن آن حسرت مى خوريم ، بايد بدانيم كه شايد آن محروميت ، براى رسيدن به كمال ، به صلاح و خير ما بوده است. اين فهم ، مى تواند ما را آماده كند تا خود را ببخشيم. 3 . عشق به خود : مرحله آخر ، عشق به خود و آرزوى بهترين رشد ممكن براى خود است . در اين مرحله ، ما به سمت بخشش خود، پذيرش خود و عشق به خود مى رويم. در مرحله اوّل در مورد حسرت خود، مى نوشتيم و شكايات خود را يادداشت مى كرديم . اكنون مى توانيم بخشش خود و فهم خود را از زندگى و رويدادى كه برايمان اتفاق افتاده ، بنويسيم. در چنين نامه هايى، مسئوليتى را كه در برابر آن چيزها و آنچه ممكن است اتفاق بيفتد ، به عهده مى گيريم و تعهّد مى كنيم كه در باقى مانده زندگى ، درست رفتار كنيم و مواظب باشيم آنچه كه روى داده ، ديگر تكرار نشود. افكارى كه به بخشش خود كمك مى كنند: 1 . هر اتّفاق و شكستى كه برايم پيش آمده ، تحت قوانين حكيمانه الهى است كه باعث مى شود ، من در مسير فرايند تكاملى خود ، درسى از آن بگيرم و كامل تر شوم. 2 . هر خوبى اى از خداست و هر بدى اى ، به خاطر گناهان ماست. 3 . ما انسان هايى هستيم كه با انواع محدوديت ها احاطه شده ايم ، لذا خطا و اشتباه و تقصير از جانب ما ، امرى است طبيعى ؛ امّا آنچه طبيعى نيست ، اين است كه ما به خاطر اين محروميت ها و خسارت ها _ كه در گذشته اتفاق افتاده _ ، هرگز خود را نبخشيم و ذهنمان را مدام ، درگير گذشته كنيم ، به گونه اى كه از مسئوليت هاى حال و آينده خود نيز باز بمانيم.

ص: 152

د _ افزايش سطح تحمّل پذيرى

بعد از نوشتن ، مى توانيم همين كارها را به طور شفاهى و نمايشى انجام دهيم. اين كار مى تواند از طريق آينه انجام شود. تصوّر كنيد كه خوش بختى و امنيت شما در آينده ، به گذشته شما وابسته نيست. شما مى توانيد در حال حاضر و با چيزهايى كه داريد ، احساس خوش بختى كنيد. در فرايند بخشش خود، هر جا مشكلى پيش آمد ، به مرحله قبلى رفته ، آن را تمرين كنيد. مثلاً به مرحله رهايى برويد و انرژى آن هيجان را تخليه كنيد. سپس مرحله بخشش را ادامه دهيد. بخشش خود ، براى اين است كه بتوانيم خود را از شرّ رنج گذشته و محروميت ها رهايى بخشيم تا بتوانيم به وظايف خود در حال و آينده عمل كنيم ، نه اين كه مجوّزى باشد كه در آينده نيز هر كارى كه خواستيم ، انجام دهيم. هر كسى اين توانايى را دارد كه زندگى خودش را بسازد و نيازى به مخفى شدن پشت بهانه «من نمى توانم ؛ چون بعضى كارها را انجام داده ام» ندارد .

د _ افزايش سطح تحمّل پذيرى (1)برخى افراد در برابر ناملايمات ، از خود مقاومت نشان مى دهند و صبر و شكيبايى دارند و بعضى ديگر ، چنين نيستند و از همين جا مشخّص مى شود كه درجه تحمّل آنها با هم متفاوت است . به طور كلى ، كسانى كه به زندگى خوش بين اند ، ناملايمات زندگى را آسان تر مى پذيرند و كار براى آنها رنج آور نيست. درجه خوش بينى افراد ، به ميزان تحمّل و توان آنها در برابر مشكلات بستگى دارد. افرادى كه سطح تحمّل آنها پايين است، به زندگى خوش بين نيستند. كار براى آنها به جاى اين كه عامل خوش بختى باشد، موجب ناراحتى و رنج است.


1- .بيشتر مطالب اين بحث ، از كتاب روان شناسى اهمالكارى ، اقتباس شده است .

ص: 153

هنگامى كه خوش حال باشيد ، به كوشش و فعّاليت هدايت مى شويد و هنگامى كه غمگين باشيد ، به سستى و ناله و شكايت سوق داده مى شويد. در اين حال ، از جور زمانه و بخت بد خود ياد مى كنيد و به زمين و زمان ، بد مى گوييد : آه، چه روزگار تلخى! من از اين وضع اجتماعى ، نفرت دارم! من نمى توانم اين وضع را تحمّل كنم! چرا چنين است؟ من طاقت تحمّل آن را ندارم! هنگامى كه پشت سر هم ، از اوضاع شكايت مى كنيد ، در حقيقت ، بين خود و ديگرانْ ديوار مى كشيد. براى نجات خود از اين وضع، خوش بين باشيد. به جاى آه و ناله _ كه سودى ندارد _ ، خود و گمشده خويش را در وجودتان جستجو كنيد. از خود بپرسيد: چرا بايد از جهان ، انتظار داشته باشم كه همه چيز در آن ، بر وفق مراد من باشد؟ هيچ دليلى وجود ندارد كه زمانه ، به سود من تغيير كند! شما اين سوالات را به اين منظور مطرح نمى كنيد كه مثلاً موضوعى را كه نزد شما ناپسند است ، بر اثر تلقين براى خودتان دلپذير جلوه دهيد ؛ بلكه براى آن است كه از انديشه هاى غير منطقى ، پرهيز كرده باشيد. كسانى كه سطح تحمّل آنان پايين است ، رفتارى كودكانه دارند و درصدد كسب راحتى اند. در برابر كمترين حادثه ، صبر و شكيبايى را از دست مى دهند و دهان به شكوه مى گشايند. آنها نمى توانند هيچ امرى را تحمّل كنند. وقتى در موردى ، با رفتارى كه مطابق ميلشان نيست مواجه مى شوند ، دلسرد گشته ، به سراغ مورد ديگر مى روند. به رفتار خود توجّهى نشان نمى دهند. همه چيز مى خواهند و هيچ چيز نمى خواهند. آنها تحمّل هيچ گونه ناكامى اى را ندارند. كوته فكرند. حوصله تحمّل مشكلات را ندارند. راحت طلب اند و دوست ندارند كه راحتى حال را فداى آسايش و رفاه آينده كنند. كسانى كه

ص: 154

حاضر نيستند از راحتى حال ، صرف نظر كرده ، براى آينده تلاش كنند، آدم هايى كم تحمّل اند كه دست به كارى نمى زنند و از رويارويى با مشكل ، ترس دارند. در نتيجه ، كار آنها هر روز سخت تر و تحمّل ناپذيرتر مى شود. شما چنين نباشيد! به زندگى ، خوش بين باشيد. نگوييد: «من نمى خواهم كارى انجام دهم!» «من نمى توانم!» «اين كار به نظرم سخت مى آيد!». اينها همگى راه هايى براى فرار از واقعيت ها به شمار مى روند. در زندگى ، هم زشت وجود دارد و هم زيبا. خيلى از موفّقيت ها در شرايط نامساعد به دست مى آيد. بسيارى از كارها در نظر اول ، خسته كننده و حتى نفرت انگيز جلوه مى كنند ؛ ولى بعدها دل انگيز مى شوند. خشم و افسردگى، هر دو از «ناكامى» سرچشمه مى گيرند و زمينه هاى ذهنى و باورهاى فرد در بروز آنها نقش دارند. خشم ، نتيجه ناكامى است ؛ امّا سازندگى نيز در آن وجود دارد . از اين جهت ، در حدّ متعادل ، خوبى هايى دارد. هنگام مطالعه ، به واژه اى مى رسيد كه معناى آن را نمى دانيد، ممكن است كه ناراحت يا عصبانى شويد و به كتاب لغت مراجعه كنيد. پزشكان ، براى معالجه بيمارى هاى صعب العلاج، دچار سردرگمى مى شوند و در صورت مداومت و تكرار ، ناراحتى (حالتى از خشم) به آنها دست مى دهد . براى يافتن راه درمان، تلاش مى كنند و در اين راه ، تا مرز فداكارى ، پيش مى روند. دانشجويان، هنگامى كه در فهم مطالب ارائه شده در كلاس، خود را ناتوان مى بينند، ساعت ها روى آن فكر مى كنند، كتاب هاى مرجع را مورد بررسى قرار مى دهند و سختى آن را تحمّل مى كنند (ناراحتى و خشم) . كم تحمّلى ، موقعى بروز مى كند كه شما در انجام دادن تكاليفتان ، دچار مشكل مى شويد و راه حل آن را پيدا نمى كنيد. اين حالت ، از عدم شناخت حاصل مى شود و

ص: 155

موجب ناراحتى شخص مى گردد. در مسائل اجتماعى، آنچنان كه بسيارى از انديشمندان و نظريه پردازان روان شناسى ابراز داشته اند، كم حوصلگى ، از باور شما درباره ارزش ها سرچشمه مى گيرد و شما در ارزيابى رفتارها، برخى از آنها را ارزش هاى مطلوب مى دانيد. مثلاً شما به شنا كردن، اهميت مى دهيد و مى خواهيد كه با دوستتان براى شنا كردن به استخر برويد. ممكن است شنا كردن را از لحاظ بيولوژى (جسمانى) ، رفتارى مطلوب بدانيد، بدين معنا كه از غوطه ور شدن در آب ، لذّت ببريد و آن را تفريح بدانيد ، در صورتى كه شخص ديگرى ، از اين جهت به آن توجّهى نداشته باشد، بلكه شنا كردن را وسيله اى بداند براى حضور در جمع دوستان و آشنا شدن با افراد ديگر. يعنى به جاى اين كه به مزاياى بهداشتى و زيستىِ شنا كردن فكر كند، به فرايند «اجتماعى بودن» آن بينديشد. ممكن است براى برخى ديگر، مقاصدى غير از اينها مطرح باشد. نظر شما درباره شنا كردن و اطلاعاتى كه درباره آن كسب مى كنيد و علاقه اى كه نسبت به آن از خود نشان مى دهيد، در ترك آن مؤثّر است ؛ يعنى محروميت از آن، اثر بيشترى در شما باقى مى گذارد. هر قدر كه نسبت به انجام دادن كارى، علاقه بيشترى از خود نشان دهيد، همان قدر نيز نسبت به محروميت از آن ، تأثّر بيشترى خواهيد يافت. تأثّر شما در اين مورد مى تواند به يكى از دو صورت زير جلوه كند : 1 . من به شنا كردن علاقه دارم ؛ ولى اكنون كه امكان آن فراهم نيست، مى توانم خود را به كار و سرگرمى هاى ديگرى مشغول كنم. 2 . من شنا كردن را از هر تفريح ديگرى ، بيشتر دوست دارم. اين ، تنها خواسته و آرزوى من است و حال كه عملى نيست ، هيچ چيزى نمى تواند جاى آن را بگيرد.

ص: 156

در مورد دوم، اگرچه كمتر مصداق پيدا مى كند كه فرد ، تا اين حد پايبند به ميل خود باشد ، ولى در عين حال ، كسانى هستند كه ميزان تحمّل ناپذيرى آنها در سطح بسيار پايينى قرار دارد و در برابر ناملايمات ، نمى توانند مقاومت كنند. مثلاً مى گويند: چه بد شد كه برايم امكان شنا كردن وجود ندارد . من خيلى به آن نياز دارم . چرا چنين است؟ چرا طبيعت ، با من سر ناسازگارى دارد؟ من چگونه مى توانم آن را تحمّل كنم؟ تحمّل پذيرى ، با طرز فكر و خودپنداره شخص ، در ارتباط است. نوع خواسته هاى هر فرد و فلسفه او در زندگى ، با هم فرق مى كند. شما تمايلاتى داريد و سرچشمه اين تمايلات، زمينه هاى ذهنى شماست كه از دوران كودكى شروع شده ، تاكنون ادامه يافته است. شما نيازهاى مختلفى داريد و براى تان مشكل است كه در ارزش گذارى آنها تفاوت قائل شويد و اولويت ها را در آنها براى خود مشخص سازيد. پيش بينى هاى شما در مورد حوادث و وقايع آينده ، ممكن است آنچنان كه انتظار آنها را داريد ، نباشد. پس در مجموع، بايد اين واقعيت را قبول كنيد كه زندگى ، داراى فراز و نشيب است و شما ناچاريد آن را با تمام چهره هاى زشت و زيباى آن بپذيريد . قبول اين واقعيت، ميزان تحمّل پذيرى شما را در برابر وقايع ناگوار زندگى ، بالا مى برد و به شما نيرو مى بخشد. هربرت برچ ، (1) معتقد است كه تحمّل ناپذيرى ، در ميزان شناخته شده ، در فرد، موجب حركت و سازندگى مى شود و در حد افراط، موجبات بى رمقى و رخوت او را فراهم مى كند. اگر ما اين را به عنوان يك اصل بپذيريم، حتّى در برابر مسائل سخت زندگى هم تحمّل نشان خواهيم داد و مى توانيم به چاره جويى بپردازيم؛ هر


1- .Herbet Birch

ص: 157

ه _ پرهيز از مقايسه خود با ديگران

چند كه شرايط براى آن هموار نباشد. به عنوان مثال، كسى كه مى خواهد در يك رشته مهم تحصيلى (مثل پزشكى) پذيرفته شود و شانس كمترى هم براى موفّقيت در آن دارد، احتمالاً دچار نااميدى مى شود ؛ ولى با توجّه به هدف ارزشمندى كه براى خود قائل است، همه مشكلات را مى پذيرد و بر فعّاليتش مى افزايد . در نتيجه ، ميزان تحمّل پذيرى خود را بالا مى برد . (1) بايد با همّت و نقشه بزرگ وارد كار شد ؛ ولى كار را از جاى كوچك آغاز نمود. مقصود ، اين نيست كه كار را از جاى كوچك آغاز كنيم و همان جا درجا زنيم و يا با همّت كوچك ، وارد كار شويم. هدف ، اين است كه با نقشه وسيع و همّت عالى ، كار را طراحى كنيم ؛ امّا همه نقشه را يك جا پياده ننماييم ؛ بلكه خُرده خُرده ، به مقصود بزرگ خود ، جامه عمل بپوشانيم. كسانى كه افكار بلند دارند، نمى توانند همّت خود را در دايره كوچكى ، زندانى كنند و همواره پس از نيل به مقصود، خود را در آستانه مقصد ديگرى مى دانند. بنا بر اين بايد از آغاز كار، نقشه را بزرگ گرفت. همّتْ بلند دار كه مردان روزگار از همّتِ بلند ، به جايى رسيده اند . (2)

ه _ پرهيز از مقايسه خود با ديگرانما به نيّت هاى مختلفى به زندگى ديگران (چه معاصران و چه گذشتگان) نظر مى كنيم. بعضى از اين نظركردن ها خيلى مضرّند و بعضى ديگر ، بسيار سودمند . آن نظركردنى اى سودمند است كه ما از زندگى ديگران عبرت بگيريم و خطاهاى آنها را مرتكب نشويم ؛ امّا گاهى به احوال ديگران نظر مى كنيم تا ببينيم چه چيزهايى دارند (ثروت، شهرت، محبوبيت، زيبايى، قدرت و...) . اين گونه نظركردن ها بسيار مضرند ؛ چون در اين نظر كردن ،


1- .روان شناسى اهمالكارى ، ص 93 _ 97 .
2- .رمز پيروزى مردان بزرگ، ص 55 .

ص: 158

انسان ، دارايى خود را با ديگران مقايسه مى كند و نتيجه اش حسد است. ضرر دوم اين كار ، اين است كه ما را به تلاشى وا مى دارد كه معمولاً با رعايت نكردن قواعد اخلاقى ملازم است. ضرر سوم اين گونه نظر كردن ها ايجاد پريشان حالى و حسرت است. شيوه ديگر «نظر كردن به ديگران» نظر كردن براى «انتقاد» است كه اين كار هم نامطلوب است. ما از تجسّس در احوال ديگران منع شده ايم. گاهى در احوال ديگران نظر مى كنيم تا ضعف آنها را بيابيم. يافتن نقطه ضعفِ ديگران براى سودجويى يا براى مسخره كردن آنها ، كار بسيار ناشايسته و غير اخلاقى اى است. گونه ديگر نظر كردن _ كه باز هم مضرّ است _ اين است كه نگاه مى كنيم كه ديگران چه مى كنند و چه اهدافى دارند ، تا از آنها تقليد كنيم. در اين گونه نظر كردن ، توجّه نمى كنيم كه سرمايه هاى نخستين ما انسان ها بسيار با هم متفاوت اند و نتيجه اين تفاوت ، اين است كه همه نمى توانيم يك كار بكنيم. با سرمايه هاى مختلف ، كارهاى متفاوت مى توان انجام داد ؛ امّا ما به اين تفاوت ها توجّه نمى كنيم. ضرر ديگر تقليد كوركورانه ، اين است كه اين كار ، رضايت خاطر نمى آورد. رضاى باطن ، زمانى به دست مى آيد كه اولاً به دنبال آنچه خود مى خواستم بروم ؛ ثانيا با توجّه به سرمايه هاى اوّليه ، به دنبال آن بروم. بدون اين دو، رضاى باطنْ حاصل نخواهد شد. بنا بر اين ، گاهى ما خود را با ديگران مقايسه مى كنيم ، به خاطر اين كه در زندگى مان هدفى نداريم. انسان بى هدف ، كاملاً تابع حوادث و پيشامدهاست. كسى كه هدف روشنى در زندگى دارد، پس از رسيدن به كاميابى ، احساس خوش بختى و آرامش مى كند ؛ امّا افرادى كه اهدافى

ص: 159

و _ شناخت هدف و مراحل آن

نامشخص را پى مى گيرند ، به هر مقامى كه برسند، باز هم ناراضى اند. تشخيص هدف و آگاهى از آن، پيش شرط هر گونه اقدامى است. افزون بر اين، در تعيين اهداف خويش بايد از تقليد كوركورانه بپرهيزيم. به عنوان مثال، اگر بخواهيم راه پسر عمويمان را كه درس خوانده و مهندس برق شده و از نظر كارى و مالى نيز وضعيت قابل توجهى دارد ، انتخاب كنيم، آيا پس از رسيدن به موفّقيت ، خوش حال خواهيم شد؟ در صورت مقايسه خود با ديگران ، دو اشتباه بزرگ مرتكب مى شويم: 1 . ناخودآگاه ، با ديگران به رقابت برمى خيزيم ؛ زيرا هدفمان تحقّق بخشيدن به خواسته و آرزويى مشخص نيست ؛ بلكه «برترى طلبى» و يا «مثل كسى شدن» است ؛ 2 . بدون توجّه به توانايى ها، علايق و امكانات خود ، دنباله رو ديگران مى شويم. هيچ كس واقعا موفّق نيست، مگر آن كه خوش بخت باشد و نيز خوش بخت واقعى ، كسى است كه كارى مفيد و با ارزش انجام دهد. به اين اعتبار، تعريف فرهنگ و بستر موفّقيت به مفهوم «نيل رضايت بخش به هدف» تعريفى مناسب است. بنا بر اين ، تنها گنجى كه ارزش جستجو كردن دارد «هدف» است .

و _ شناخت هدف و مراحل آنبراى شناخت بهتر اهداف خويش و نيز انتخابى آگاهانه از ميان امكانات فراوان ، كاغذى برداريد و در گوشه اى خلوت و آرام بنشينيد و تمام اهدافى را كه در سر مى پرورانيد، در آن يادداشت كنيد. پس از فراغت از اين كار ، به مراحل سه گانه زير بپردازيد:

ص: 160

1 . تمركز و تفكّر

2 . مطالعه

3 . مشاوره

1 . تمركز و تفكّرفكر، غذاى مغز است و تفكّر، وجه تمايز انسان از حيوان . هر يك از ما متأثّر از افكارى هستيم كه بر حسب عادت ، كنترلمان را در دست دارند. براى رهايى از افكار متضاد، بايد همه تراوشات ذهنى خويش را به مغز بسپاريم تا در فرصت مناسب ، آنها را مورد مطالعه قرار دهد. امروزه ، سپردن انديشه ها و آرزوها به مغز و ايجاد فرصت لازم براى بررسى يكايك آنها ، بين همه كسانى كه به نيروى شگفت انگيز تفكّر آگاه اند، متداول است. شما هم اين شيوه را در پيش گيريد تا نتيجه خارق العاده آن را دريابيد.

2 . مطالعهپس از تمركز و بررسى اهداف ، نوبت به مطالعه مى رسد. امروزه ، مطالعه ، امرى بسيار متداول است، به اين ترتيب كه پيش از هر كارى ، ابتدا با صرف سرمايه اى گزاف ، هدف مربوطه را مورد بررسى قرار مى دهند. همچنين كار مورد نظر را با انواع كارهاى مشابه موجود در بازار ، قياس كرده ، با خواندن كتاب هاى فراوان و مشورت با كارشناسان طراز اول ، ابعاد موضوع را به طور دقيق مى سنجند. البته در اين راستا ، امكانات خود را براى دستيابى به اهداف تعيين شده ، مد نظر قرار مى دهند. بزرگى و كوچكى اهداف و اين كه آيا مورد پسند ديگران واقع مى شود يا نه ، اهميتى ندارد.

3 . مشاورهمشاوره ، در مسير پيروزى و موفّقيت عاملى مؤثّر و يارى دهنده است. در اين زمينه ، بزرگان و نابغه ها شواهدى آورده اند كه استفاده از آنها مى تواند راهگشاى ما در جهت رسيدن به اهداف باشند . مشورت ، زمانى كارساز و مفيد خواهد بود كه فردِ طرف مشورت ، ويژگى هاى لازم را دارا باشد و به ما

ص: 161

انتخاب هدف

زمان بندى

در شناخت خواسته ها، اهداف و توانايى هايمان يارى رساند. اين ويژگى ها عبارت اند از: آگاه شدن از موضوع، مثبت انديشى و خيرخواهى.

انتخاب هدفبراى «انتخاب هدف» ، چهار شرط اصلى و اساسىِ هدف سالم را مد نظر قرار دهيد : 1 . رفاه و آسايش بيشترى فراهم سازد ؛ 2 . احساس مفيد بودن، خوشى و نشاط به ما بخشد ؛ 3 . از روى چشم و هم چشمى و رقابت با كسى ، انتخاب نشده باشد ؛ 4 . انتخاب آن ، تحت فشار يا به توصيه اطرافيان نباشد. پس از بررسى اهداف خويش و مطابقت آنها با شرايط فوق ، درمى يابيد كه از اجراى برخى از برنامه هايتان _ كه داراى اين چهار ويژگى نيستند _ ، صرف نظر كرده ايد. اكنون بايد صادقانه و با شجاعت ، به سؤالات زير پاسخ دهيد و آنها را روى كاغذ يادداشت كنيد : آيا به اين اهداف ، علاقه دارم؟ در صورت علاقه، براى تحقّق آنها آيا از قابليت و استعداد لازم برخوردارم؟ آيا براى رسيدن به اين اهداف ، امكانات كافى دارم؟ آيا وقت كافى دارم؟ اين مرحله نيز ويژگى هاى خود را دارد، به طورى كه ممكن است از دنبال كردن بعضى از هدف هاى مورد نظرتان منصرف شويد. هدفى كه حتى به شرط اجرا ، علاقه اى در شما ايجاد نكند، نفعى هم به دنبال نخواهد داشت. اكنون با پى بردن به هدف ويژه خود و با توجّه به توانايى هايتان در پيشبرد آن و نيز با در نظر گرفتن وقت كافى ، بايد دست به كار شويد .

زمان بندىگام بعدى ، «زمان بندى» دقيق است، به اين صورت كه براى انجام دادن هر كار

ص: 162

تصميم گيرى

بايد زمان مشخّصى در نظر گرفته شود. پيمودن هر مسيرى با علم به پيچ و خم ها و فراز و نشيب هايش ، زمان خاص خود را مى طلبد؛ پس از اين تقسيم بندى ، حال مى توانيد اوقات خود را جهت اجراى اهداف فراوان ، به طور همزمان تنظيم كنيد.

تصميم گيرىپس از شناخت كامل از شرايط اساسىِ يك هدف سالم، نوبت به «تصميم گيرى» مى رسد كه به عنوان گامى مهم در جهت هموار ساختن مسير زندگى ، مورد توجّه قرار گيرد. به جرئت مى توان اعتراف كرد كه لحظه تصميم گيرى ، از سخت ترين و سرنوشت سازترين لحظات زندگى بشر است. بسيارى از افراد ، بر اين عقيده اند كه در اين لحظات ، فشارهاى زيادى را متحمّل شده اند. گاهى انتخاب غلط و پافشارى غير منطقى بر آن ، تمام عمر ، ما را از چشيدن خوش بختى محروم مى سازد. شرايط يك تصميم گيرى درست ، عبارت اند از : 1 . ترديد به خود راه ندهيد؛ 2 . از پيامدهاى تصميم گيرى نترسيد؛ 3 . تصميم خود را تغيير ندهيد؛ 4 . با افكار نااميد كننده بجنگيد؛ 5 . شما تصميم گيرنده باشيد؛ 6 . دنبال كارهاى فراوان نباشيد؛ 7 . كسى كه همه راه ها را مى جويد، همه را از دست مى دهد ؛ 8 . عجولانه تصميم نگيريد و لجوج و يك دنده نباشيد. عواملى كه تصميم گيرى را به موفّقيت نزديك مى كنند ، عبارت اند از :

ص: 163

ز _ استفاده از فرصت هاى زندگى

يك . پشتكار: براى موفّقيت در كار و دستيابى به خواسته هاى قلبى ، بايد همه نيروى خود را صرف اهدافمان كنيم و همواره به دستاوردهاى نهايى حاصل از تلاشمان بينديشيم. پيروزى و كاميابى در اهداف ، زمانى تحقّق مى يابد كه شما انگيزه رسيدن به آن اهداف را در خود تقويت كنيد. متأسفانه ، بسيارى از افراد در مراحل اوّليه كار ، احساس رضايت و خرسندى مى كنند ؛ ولى پس از رويارويى با مشكلات ، دست از آن كار مى شويند و فكرى جديد در سر مى پرورانند، در حالى كه اگر صبر و شكيبايى به خرج دهند، شايد بيش از چند قدمى با موفّقيت ، فاصله نداشته باشند. دو . اعتماد به نفس: هميشه اعتماد به نفس خويش را حفظ كنيد و به ديگران نيز مجال ندهيد تا آن را سست و متزلزل سازند . اين را بدانيد كه خودكم بينى و عدم اطمينان ، مانعى بر سر راه موفّقيت و كاميابى است. كسى كه قدرت شگفت انگيز درونى و ارزش هاى وجودى خويش را باور دارد، هرگز در برابر مشكلات ، سر فرود نخواهد آورد. ترديدهايمان ، خيانتكارانى هستند كه با پندهايى نابه جا ، ما را از هدفمان باز مى دارند، در حالى كه تصميمى راسخ و آغازى به موقع ، فتح و پيروزى را نصيبمان مى سازد.

ز _ استفاده از فرصت هاى زندگىهر راه كار اساسى براى مقابله با حسرت ، برمى گردد به اين حقيقت كه فرد ، قدر فرصت ها را بداند ؛ امّا حال بايد ديد كه اين مغتنم شمردن فرصت ، يعنى چه؟ شايد توجّه آدمى به شرايط موجود و بهره بردارى صحيح از آنها به نفع سعادت مادى و معنوى خود ، تعريف خوبى باشد . استفاده از فرصت ، همان سعى و كوشش انسان در اجراى تمام وظايفى است كه اكنون بر عهده دارد. افسوس و حسرت بر گذشته ، يك مانع بزرگ روانى در راه استفاده از فرصت

ص: 164

است . (1) كسى كه مى خواهد از فرصت ها و سرمايه هايى كه در اختيار دارد ، به خوبى بهره بردارى نمايد ، بايد گذشته از دست رفته خود را به فراموشى بسپارد و دل را از حسرت و اندوه آن خالى كند. همچنين بايد آينده به وجود نيامده را ناديده انگارد و نگران آن نباشد. بايد تمام نيروى خود را متوجّه لحظه حال و شرايط موجود نمايد و در هر كارى ، از خود سؤال كند : الآن چه بايد كرد؟ فكر كند و به آن پرسش ، عاقلانه پاسخ دهد. سپس به انجام دادن آنچه كه موظّف است ، جدا به پا خيزد. امام صادق عليه السلام فرموده است: الأيّامُ ثَلاثَةٌ فَيَومٌ مَضى لا يُدرَكُ وَيَومٌ النّاس فيهِ فَيَنبَغي أن يَغتَنِموهُ وَغَداً إنَّما مِن أيديهِم أمَلُهُ . (2) ايّام زندگى ، سه روز است : اوّل ، روزى كه گذشته است و برگشت ندارد؛ دوم ، روز موجود است كه مردم در آن قرار دارند و در اختيار آنهاست كه بايد آن را مغتنم شمارند و از آن استفاده نمايند؛ سوم ، فردايى كه نيامده و تنها آرزوى آن را در دست دارند . ميزان آرامش ذهن و كارآيىِ فردىِ ما براساس ميزان توانايى مان براى زيستن در لحظه حالْ مشخّص مى شود. بنا بر اين ، ذهن را بايد بر لحظه حال متمركز ساخت. نيز همان امام همام فرموده است: اصبِروا عَلى الدُّنيا فَإِنَّما هيَ ساعَةٌ فَما مَضى مِنهُ فَلا تَجِد لَهُ أَلَماً وَلا سُروراً وَما لَم يَجئ فَلا تَدري ما هوَ وَإنَّما هي ساعَتُكَ الَّتي


1- .جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 1 ، ص 75 .
2- .تحف العقول ، ص 324 .

ص: 165

أنتَ فيها فاصبِر فيها عَلى طاعَةِ اللّهِ واصبَر فيها عَن مَعصيَةِ اللّهِ . (1) مجموع عمر آدمى در دنيا ساعتى بيش نيست ؛ آنچه از اين ساعت گذشته است ، معدوم شده و لذّت و اَلَمى از آن احساس نمى كنيد و آنچه از آن هنوز نيامده ، نمى دانيد چيست . سرمايه موجود و پُر ارزش عمر، تنها همان لحظات نقدى است كه اينك در اختيار شماست و در آن به سر مى بريد. مالكِ نفس خود باشيد و در حال حاضر ، براى اصلاح و رستگارى خود بكوشيد. در مشكلاتِ وظيفه شناسى و اطاعت از فرمان هاى الهى ، پايدار باشيد و از آلودگى به گناه و نافرمانى خداوند ، خوددارى كنيد . امام على عليه السلام در ضمن نامه اى كه به عبداللّه بن عباس نوشته ، فرموده است: ... وَما فاتَك مِنها فَلا تَأسَ عَلَيهِ جَزَعاً . (2) نسبت به چيزى كه از دنيايت فوت شده و از دست داده اى ، غمگين و بى تاب مباش! به فرزندان خود نيز اين گونه سفارش كرده است: ... وَلا تَأسَفَا عَلى شَى ءٍ مِنها زُويَ عَنكُما . (3) شما [اى حسن و حسين] نسبت به آنچه از امور دنيوى از دست رفت ، تأسّف نخوريد . در جاى ديگر مى فرمايد : ... وَليَكُن أَسَفُك عَلى ما فاتَكَ مِنها . (4) تأسّف تو بايد هنگامى باشد كه از امور اخروى ، چيزى را از دست داده اى . چو لا تأسوا على ما فات ، گفته است نمى ارزد به رنج دام و دانه . (5) امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: يا ابنَ آدمَ إنّكَ لَم تَزَل في هَدمِ عُمُرِكَ مُنذُ سَقَطتَ مِن بَطنِ أُمِّكَ فَخُذ مِمّا في يَديكَ لِما بَينَ يَديكَ فَإنَّ المُؤمِنَ يَتَزَوَّدُ والكافِرَ يَتَمَتَّعُ . (6) اى فرزند آدم! تو از روزى كه شكم مادرت را ترك گفتى و به زمينْ قدم گذاردى، پيوسته سرگرم نابود ساختن عمر خويش هستى. از فرصت زندگى ، استفاده كن و از آنچه اكنون در دست دارى، براى منزلگاه هايى كه در پيش دارى ، بهره بردار كه افراد با ايمان، از دنيا زاد و توشه براى فرداى خود تهيه مى كنند و افراد بى ايمان، تنها از آن ، لذّت و كامروايى مى خواهند . انسان با ايمان ، عقيده دارد كه زندگى موقّت و گذراى دنيا مانند زندگى موقّت جَنين در رحم مادر است و مرگ، به منزله تولّد دومى است كه در پايان زندگى دنيا به آدمى دست مى دهد. نه ولادت جنين ، به معناى نابودى نوزاد است، نه مرگ آدمى، به معناى نابودى انسان ؛ بلكه هر دو به معناى تغيير محيط زندگى و دگرگون شدن شرايط حيات است. همان طور كه جنين ، با فرا رسيدن ولادت، از جفت خود _ كه وسيله زندگى اش در شكم مادر بوده _ جدا مى شود ، جفت در گوشه اى متلاشى مى گردد و نوزاد ، با شرايط تازه اى در دنيا به زندگى خود ادامه مى دهد ، آدمى نيز با فرا رسيدن مرگ ، از بدن خود _ كه وسيله زندگى اش در رحم مادرِ روزگار است _ جدا مى شود؛ بدن ما در قبر ، متلاشى مى گردد و آدمى با


1- .الكافى ، ج 2 ، ص 454 .
2- .نهج البلاغة ، نامه 22 .
3- .همان ، نامه 47 .
4- .همان ، نامه 22 .
5- .غزليات شمس ، ص 875 .
6- .سفينة البحار ، ص 671 .

ص: 166

شرايط نوينى در جهان برزخ، به حيات خويش ادامه مى دهد.

ص: 167

ح _ كار و كوشش

ح _ كار و كوششبهترين راه مبارزه با حسرت، كار و تلاش است. يكى از علل عدم پيروزى افراد ، اين است كه روحيه كار كردن و فعّاليت ، در بعضى از آنها كشته شده است. قرآن كريم مى فرمايد: «وَ أَن لَّيْسَ لِلاْءِنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى . (1) سعادت هر كس ، در گرو عملش است» . همه مى خواهد كه زندگى كنند و از آن لذّت ببرند. انسان، موجودى نيازمند آفريده شده و براى ارضاى نيازهاى خود ، ناچار از كوشش و تلاش است. شما هر وقت در زندگى تان، كمبودى احساس مى كنيد، طبعا به تلاش برمى خيزيد و در سايه اين تلاش، به آرامش دست مى يابيد. حال ، در اختيار شماست و آينده ، براساس حال ، ساخته مى شود. پس نبايد ترديدى به دل راه داد. تنها انجام دادن كار است كه فرد را از ترديد و بى تكليفى و ترس نجات مى دهد. در حقيقت ، كار و تلاش و تحمّل سختى ها ، براى رسيدن به لذّت هاى ارزشمند است و هيچ خوشى اى نيز بدون تحمّل سختى ها و كار و تلاش به دست نمى آيد . زحمت هايى كه كارگران و كشاورزان ، در زندگى روزانه خود تحمّل مى كنند ، به خاطر اين است كه راحتى و رفاه خود و خانواده شان را در آينده تأمين كنند ، وگرنه هيچ گاه حاضر نيستند كه تن به رنج و زحمت بدهند و بار سنگين اين زندگى را بر خود هموار سازند. بنا بر اين ، تحمّل رنج و زحمت ، براى رسيدن به لذّت بيشتر ، بهتر، عميق تر و پايدارتر ، امرى است كه به طور فطرى و خدادادى در بين همه


1- .سوره نجم ، آيه 39 .

ص: 168

انسان ها در حوزه محدود لذّت هاى مادى و معنوى ، رواج و عموميت دارد ؛ امّا با كمال تأسّف، وقتى نوبت به مسائل اخروى و لذّت هاى معنوى مى رسد ، غالبا، سستى و كوتاهى مى كنند و حاضر نيستند براى رسيدن به لذّت هاى اُخروى ، رنج هاى اين جهانى را تحمّل كنند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: أسعَدُ النّاسِ مَن تَرَكَ لَذّةً فانيَةً لِلذَّةٍ باقيَةٍ. (1) رستگارترين مردم ، كسى است كه لذّت زودگذر را به خاطر لذّت هميشگى ترك كند. اكنون ممكن است پرسيده شود: با اين كه انسان ، فطرتا لذّت هاى بهتر و پايدارتر را بر لذّت هاى پست تر و كوتاه تر ترجيح مى دهد و وضع زندگى نوعى انسان در دنيا ، اين حقيقت را به روشنى نشان مى دهد، پس چگونه است كه بسيارى از مردم در ارتباط با زندگى و لذّت هاى اُخروى، اين قاعده را رعايت نمى كنند و زندگى زودگذر و خوشى هاى كوتاه دنيوى را بر زندگى ابدى و لذّت هاى هميشگى آخرتْ ترجيح مى دهند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد بگوييم: منشأ اصلى و عامل روانى اين گونه ترجيح ها و گزينش هاى نادرست و نامعقول، ضعف «معرفت (شناخت)» و به دنبال آن، ضعف «ايمان» است . اگر كسى واقعا باور كرد كه زندگى دنيا با زندگى آخرت ، قابل مقايسه نيست، لذّت ها و آرزوهاى انسان در دنيا سطحى تر ، ادراكش در اين جهان ، نسبت به ادراكى كه در آخرت دارد ، ضعيف تر ، و آثار حيات در دنيا نسبت به آثار حيات آخرت ، ناچيزتر است؛ و اگر باورش شد كه دنيا محدود و متناهى است و آخرت ، نامحدود و نامتناهى، و زندگى دنيايى انسان نسبت به زندگى


1- .عيون الحكم والمواعظ ، ص 122 .

ص: 169

اخروى او ، از يك چشم به هم زدن نسبت به يك عمر هزار ساله هم كمتر است و باور نمود كه تحمّل بعضى از زحمت ها و سختى ها و ناكامى ها در اين جهان، خوش بختى و لذّت ابدى را به دنبال دارد، براى چنين شخصى، تحمّل اين رنج ها سهل آسان ، و كناره گيرى از اين لذّت ها قابل تحمّل و حتى شيرين خواهد بود. بنا بر اين ، توجّه به لذّت هاى والاتر و بهتر و بادوام تر، انگيزه اى نيرومند است كه مى تواند انسان را به تحمّل رنج هاى كوچك تر و گذشتن از لذّت هاى پست تر و كمتر وادار سازد . لذّت هاى اخروى نيز از اين قاعده ، خارج نيستند. افراد با ايمان و معتقد ، براى رسيدن به لذّت هاى معنوى و اخروى، بسيارى از رنج ها و سختى ها را تحمّل مى كنند و از بسيارى از لذّت هاى پست مادى و دنيوى در مى گذرند ، به طورى كه بسيارى از آنان تا سرحد شهادت و جانبازى و چشيدن تلخى مرگ و گذشتن از كلّ دنيا و هر آنچه در آن است ، به پيش مى روند . (1) در پايان ، به برخى از آثار كار و تلاش ، بر شخصيت انسان مى پردازيم: 1 . شكوفايى استعدادها: وجود آدمى ، سرشار از استعدادهاى مختلف است كه بايد با دست خودش شكوفا شوند. اين استعدادها وقتى ظهور مى كنند كه آدمى از جاى خود برخيزد، حركت كند ، با سختى ها درگير شود و در كوران حوادث قرار گيرد. انسان در لابه لاى كار، خود را مى آزمايد، كشف مى كند و به توانايى هاى وجودى خود پى مى برد. 2 . لطافت احساس: بيكارى و تنبلى و سستى، قساوت و سنگ دلى مى آورد ؛ امّا كار، مس وجود انسان را زر مى كند. كسى كه اهل كار است، قدر زحمت و تلاش را مى داند، از رنج مردم ، به رنج مى افتد و شادمانى مردم ، او


1- .اخلاق در قرآن ، ج 2 ، ص 198 .

ص: 170

را شاد مى كند. كار، كارخانه سازندگى و تربيت و تعالى بخش احساسات انسانى است. 3 . تمركز قوّه خيال: در هنگام بيكارى، پرنده خيال ، به هر سو پرواز مى كند و انسان را به دنبال خود مى كشاند و چه بسا كه او را به سمت افكار و اوهام فاسد و شيطانى رهنمون شود. چنان كه گفته اند ، اگر نفس خود را به كارى مشغول نكنى، او تو را مشغول مى كند. امّا آن كس كه به كارى مشغول است، اگر فكر خويش را در آن كار متمركز كند ، خيال خود را نيز متمركز مى سازد. 4 . احساس عزّت نفس: كسى كه كار مى كند و دستش را به روى ديگران دراز نمى كند ، احساس عزّت و كرامت نفس مى كند، هر چند درآمد او اندك باشد و يك زندگى معمولى اى داشته باشد. امام على عليه السلام به كارهاى سخت ، تن مى داد . چاه و قنات حفر مى كرد، باغبانى مى كرد، حتى به ازاى دريافت مزد و اجرت ، براى ديگران كار مى كرد . اين كارها را انجام مى داد تا عزّت نفس خود را حفظ كند و دست نياز ، به سوى ديگران دراز نكند . (1)


1- .تعليم و تربيت اسلامى، ص 424 .

ص: 171

فهرست منابع و مآخذ

منابع و مآخذ1 . اخلاق در قرآن ، محمّد تقى مصباح يزدى ، تحقيق و نگارش ، محمّد حسين مصباح يزدى ، قم : مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى ، 1380 ش . 2 . الأمالى، محمّد بن الحسن الطوسى (م 460 ق)، تحقيق: مؤسسة البعثة، قم: دارالثقافة، 1414 ق، اوّل. 3 . الأمالى ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، تحقيق : مؤسسة البعثة ، قم : مؤسسة البعثة ، 1407 ق ، اوّل. 4 . ايران (روزنامه) ، تهران : مؤسسة ايران . 5 . أحسن الحديث ، على اكبر قرشى ، تهران : بنياد بعثت ، 1374 ش . 6 . أطيب البيان في تفسير القرآن ، عبد الحسين طيّب ، (م 1370 ش) ، قم : بنياد فرهنگ اسلامى ، 1352 ش ، اوّل . 7 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهم السلام ، محمّد باقر بن محمّد تقى المجلسى (العلاّمة المجلسى) (م 1111 ق ) ، بيروت : مؤسسة الوفاء ، 1403 ق ، دوم . 8 . پرتوى از قرآن ، سيد محمود طالقانى (م 1358 ش) ، تهران : شركت سهامى انتشار ، 1362 ش . 9 . پژوهشى در فرهنگ حيا ، عباس پسنديده ، قم : دارالحديث ، 1383 ش . 10 . التبيان فى تفسير القرآن ، محمّد بن الحسن الطوسى (الشيخ الطوسى) (م 460 ق) ، نجف : مكتبة الأمين ، 1381ق . 11 . تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله ، الحسن بن على الحَرّانى (ابن شُعبة) (م 381 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1404 ق ، دوم . 12 . التحقيق فى كلمات القرآن الكريم ، حسن المصطفوى ، تهران : وزارة الإرشاد الإسلامى ، 1416 ق ، اوّل . 13 . ترجمه تاريخ يمينى ، محمّد بن عبد الجبار عُتْبى (م 427 ق) ، ترجمه : ابوالشرف ناصح بن ظفر جُرفادقانى ، مصحح : جعفر شعار ، تهران : علمى فرهنگى ، 1374 ش .

ص: 172

14 . ترجمه تفسير «الميزان» ، السيّد محمّد حسين الطباطبائى (م 1402 ق ) ، ترجمه : ناصر مكارم شيرازى و ديگران ، تهران : بنياد علمى وفكرى علاّمه طباطبايى ، 1366 ش ، سوم . 15 . ترجمه تفسير «مجمع البيان» ، ابو على فضل بن حسن طَبْرِسى (548 ق) ، ترجمه وتحقيق : على كرمى ، تهران : وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1380 ش . 16 . تعليم و تربيت اسلامى ، على شريعتمدارى ، تهران : امير كبير ، 1365 ش ، ويرايش دوّم . 17 . تفسير العيّاشى ، محمّد بن مسعود السُّلَمى السمرقندى (العيّاشى) (م 320 ق ) ، تحقيق : هاشم الرسولى المحلاّتى ، تهران : المكتبة العلميّة ، 1380 ق ، اوّل . 18 . تفسير القمّى ، على بن إبراهيم القمّى (م 307 ق ) ، به كوشش : السيّد طيّب الموسوى الجزائرى ، نجف : مطبعة النجف الأشرف . 19 . تفسير نمونه ، زير نظر : ناصر مكارم شيرازى ، با همكارى : جمعى از نويسندگان ، تهران : دارالكتب الإسلاميه ، 1361 ش . 20 . تفسير نهج البلاغه ، محمّد تقى جعفرى (م 1377 ق) ، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، 1368 _ 1378 ش . 21 . الجامع الصغير فى أحاديث البشير النذير ، عبد الرحمان بن أبى بكر السيوطى (م 911 ق ) ، بيروت : دار الفكر ، 1401 ق ، اوّل. 22 . جوان از نظر عقل و احساسات ، محمّد تقى فلسفى ، تهران : هيئت نشر معارف اسلامى ، 1345 ش. 23 . حال برتر ، گيل ليندن فيلد ، مترجم : الهه ميرزايى ، تهران : جوانه رشد ، 1383 ش . 24 . الخصال ، محمّد بن على ابن بابويه القمّى (الشيخ الصدوق) (م 381 ق ) ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، چهارم . 25 . خلاصه تفاسير ، عباس پور سيف ، تهران : نيك آيين ، 1379 ش . 26 . ديوان غزليات خواجه حافظ ، تصحيح و توضيح : خليل خطيب رهبر ، تهران : صفى على شاه . 27 . رمز پيروزى مردان بزرگ ، جعفر سبحانى ، قم : نسل جوان ، 1370 ش . 28 . روان شناسى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى ، مسعود آذربايجانى و ديگران ، تهران : سمت ، 1382 ش . 29 . روان شناسى اِهمالكارى ، آلبرت آليس و ويليام جيمز نال ، ترجمه : محمّد على فرجاد ، تهران : رشد ، 1375 ش .

ص: 173

30 . روان شناسى خجالت ، پى داكو ، ترجمه : بهروز آقايى ، تهران : رسام ، 1366 ش . 31 . روضة الواعظين ، محمّد بن الحسن الفتّال النيسابورى (م 508 ق ) ، تحقيق : حسين الأعلمى ، بيروت : مؤسسة الأعلمى ، 1406 ق ، اوّل . 32 . ره توشه ، محمّد تقى مصباح يزدى ، قم : مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى ، 1375 ش . 33 . سفينة البحار ، الشيخ عباس القمى ، (م 1319 ق) ، تحقيق : مجمع البحوث الإسلاميه ، مشهد : بنياد پژوهش هاى اسلامى ، 1416 ق ، اوّل . 34 . شرح چهل حديث ، امام خمينى (قدس سره) ، تهران : مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره) ، 1371 ش . 35 . شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد (م 656 ق) ، تحقيق : محمّد أبو الفضل إبراهيم ، بيروت ، دار إحياء التراث ، 1387 ق . 36 . شعله هاى سرد ، محمّد على سروش ، قم : دارالحديث ، 1385 ش . 37 . الصحاح ، إسماعيل بن حمّاد الجوهرى (م 398 ق) ، تحقيق : أحمد بن عبد الغفور عطّار ، بيروت : دارالعلم للملايين ، 1410 ق . 38 . العين ، خليل بن أحمد الفراهيدى (م 175 ق ) ، تحقيق : مهدى المخزومى ، قم : دار الهجرة ، 1409 ق ، اوّل. 39 . عيون الحكم و المواعظ ، على بن محمّد الليثى الواسطى (ق 6 ق ) ، تحقيق : حسين الحسنى البيرجندى ، قم : دار الحديث ، 1376 ش ، اوّل. 40 . غرر الحكم ودرر الكلم ، عبد الواحد الآمِدى التميمى (م 550 ق ) ، تحقيق : مير جلال الدين محدّث اُرمَوى ، تهران : دانشگاه تهران ، 1360 ش ، سوم . 41 . غزليات شمس تبريزى ، به اهتمام : منصور مشفق ، تهران : صفى عليشاه ، 1367 ش . 42 . الفروق اللغوية ، الحسن بن عبد اللّه (أبو هلال) العسكرى (م 400 ق) ، تحقيق: حسام الدين القدسى ، بيروت: دار الكتب العلمية . 43 . الكافى، محمّد بن يعقوب الكلينى الرازى (م 329 ق ) ، تحقيق : على أكبر الغفّارى ، بيروت : دار صعب ودار التعارف ، 1401 ق ، چهارم . 44 . كامل الزيارات ، جعفر بن محمّد بن قولويه (ابن قولويه) (م 367 ق ) ، تحقيق : جواد القيّومى ، قم : نشر الفقاهة ، 1417 ق ، اوّل.

ص: 174

45 . كم رويى چيست ؟ چه بايد كرد ؟، فيليپ جى زيمباردو، مترجم: ن پارسا ، تهران : پرنيان ، 1376 ش. 46 . كنز الفوائد ، محمّد بن على الكراجِكى الطرابلسى (م 449 ق ) ، به كوشش : عبد اللّه نعمة ، قم : دار الذخائر ، 1410 ق ، اوّل. 47 . گلستان سعدى ، مصلح الدين مشرف بن عبد اللّه سعدى شيرازى (م 691 ق) ، به كوشش : سعيد نفيسى ، تهران : فروغى ، 1341 ، اوّل . 48 . گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز ، مرتضى احمديان ، قم : مؤمنين ، 1378 ش . 49 . لسان العرب ، محمّدبن مكرّم المصرى الأنصارى (ابن منظور) (م 711 ق ) ، بيروت : دار صادر ، 1410 ق ، اوّل. 50 . لغت نامه دهخدا ، على اكبر دهخدا و ديگران ، تهران : دانشگاه تهران ، 1372 ش . 51 . مثنوى معنوى ، جلال الدين محمّد مولوى (م 672ق) ، تصحيح : ناهيد فرشاد مهر ، تهران : محمّد ، 1378 ش . 52 . مجمع البحرين ، فخر الدين الطُّرَيحى (م 1085 ق ) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسينى ، تهران : مكتبة نشر الثقافة الإسلاميّة ، 1408 ق ، دوم . 53 . المحاسن ، أحمد بن محمّد البرقى (م 280 ق ) ، تحقيق : السيّد مهدى الرجائى ، قم : المجمع العالمى لأهل البيت عليهم السلام ، 1413 ق ، اوّل. 54 . مديريت زمان ، دبيرخانه شوراى تهذيب واخلاق مؤسسه آموزشى وپژوهشى امام خمينى . 55 . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ، حسين النورى الطَّبَرسى (م 1320 ق ) ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1407 ق ، اوّل. 56 . مشكاة الأنوار فى غرر الأخبار ، على بن الحسن الطَّبْرِسى (ق 7 ق) ، تحقيق : مهدى هوشمند ، قم : دار الحديث ، 1418 ق ، اوّل. 57 . مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة ، [المنسوب إلى] الإمام الصادق عليه السلام ، شرح : عبد الرزّاق گيلانى ، تهران : نشر صدوق ، 1407 ق ، سوم. 58 . مكارم الأخلاق ، الفضل بن الحسن الطَّبْرِسى (م 548 ق ) ، تحقيق : علاء آل جعفر ، قم : مؤسسة النشر الإسلامى ، 1414 ق ، اوّل. 59 . منتخب ميزان الحكمه با ترجمه فارسى ، محمّد محمدى رى شهرى ، تلخيص : سيد حميد حسينى ، قم : دارالحديث ، 1381 ش .

ص: 175

60 . من وحى القرآن ، السيّد محمّد حسين فضل اللّه ، قم : دارالكتاب الاسلامى ، 1363 _ 1386 ش . 61 . نهج البلاغة ، جمع و انتخاب : محمّد بن الحسين الموسوى (الشريف الرضى) (م 406 ق) ، تصحيح : صبحى الصالح ، قم : دارالحديث ، 1424 ق ، اوّل . 62 . نهج البلاغة ، محمّد بن الحسين الموسوى (الشريف الرضى) (م 406 ق) ، تصحيح و ترجمه : سيّد علينقى فيض الاسلام ، تهران : جاويدان . 63 . وسائل الشيعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملى (م 1104 ق ) ، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1409 ق ، اوّل. 64 . همشهرى جوانان (هفته نامه فرهنگى _ اجتماعى) ، تهران : مؤسسة همشهرى . 65 . Personality and Social Psychology Bulletin, No 28 , 2002. 66 . Persistence of the possible, J. Landman, Oxford Vnivesity Press, New York, 1993. 67 . Psychological Review, Volume 102 (2), April 1995.

ص: 176

ص: 177

فهرست مطالب .

ص: 178

ص: 179

ص: 180

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109