فاطمه زهرا سلام الله عليها دختر رسول خدا (ص) - زنان اسوه (9)

مشخصات كتاب

سرشناسه : خانجاني، قاسم، 1342 -

عنوان و نام پديدآور : فاطمه زهرا سلام الله عليها دختر رسول خدا (ص) - زنان اسوه (9)/ قاسم خانجاني.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1390.

مشخصات ظاهري : 108 ص.

فروست : زنان اسوه؛ 9.

شابك : 978-964-540-353-7

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

موضوع : فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق.

رده بندي كنگره : BP27/2/خ28ف2 1390

رده بندي ديويي : 297/973

شماره كتابشناسي ملي : 2626142

ص:1

ديباچه

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

حضرت فاطمه زهرا، صديقه طاهره (عليها السلام) ، دختر رسول خدا (ص) ، نمونه روشن ايمان و تقوا و اسوه تمام عيار زنان و مردان مؤمن است. كمال وجودى اين بانو سبب شد تا خداى متعال با اراده تخلف ناپذير خود موهبت «طهارت از هرگونه پليدى» را به او عطا كند و او را سرور زنان عالم و از مظاهر جلال و جمال خويش قرار دهد تا جايى كه رضا و غضب او معيار حق و باطل و ميزان اعمال و اوصاف ديگران قرار گيرد و اين خود نشانه كامل عصمت آن دخت يگانه رسالت و كوثر است كه خداى متعال در مقام امتنان، او را به حضرت ختمى مرتب هديه فرمود.

براى درك ژرفاى اقيانوس اين بانوى كوثر، منبعى بهتر از قرآن و احاديث اهل بيت (عليهم السلام) نيست. در قرآن كريم آيات بسيارى به صورت تأويل بر آن حضرت

ص:8

منطبق شده و در روايات نيز به مقام هاى معنوى بى شمار ايشان توجه شده است.

نوشتار حاضر، در معرفى اين بانوى بى بديل است كه بيشتر با تكيه بر منابع اهل سنت به قلم محقق گرامى حجت الاسلام و المسلمين دكتر قاسم خانجانى نوشته شده است.

اميد است اين نوشته، مورد توجه آن بانوى كرامت قرار گيرد و در شناسايى شمه اى از شخصيت آن حضرت براى خوانندگان محترم مفيد واقع شود.

در پايان مركز تحقيقات حج بر خود لازم مى داند كه از زحمات بى شائبه پژوهشگر ارجمند جناب آقاى دكتر خانجانى و تمام كسانى كه در به ثمررسيدن اين اثر تلاش كردند سپاسگزارى نمايد.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه تاريخ و سيره

ص:9

درآمد

در زمانى كه تولد دختر در خانواده عرب جاهلى، مصيبتى بزرگ بود، در همان زمان كه زنده به گور كردن دختران، امرى رايج و زشتى آن از ميان رفته بود و در عصرى كه خبر تولد دختر، چهره پدران نالايق را از شدت خشم سياه مى كرد؛ در همان زمان، در خانه اى در مكه، دخترى پا به عرصه وجود مى گذارد كه نه تولدش مصيبت است، نه زنده به گور كردنش روا و نه خبر تولدش سياهى بر چهره پدر مى نشاند. بلكه به عكس او دخترى است كه تولدش پدر را غرق در شادى و سرور مى كند.

دخترى كه نور چشم پدر مى شود و پاره تن او.

دخترى كه زندگى اش به زندگى معنا مى بخشد و مرگش، شادى ها را به كام مرگ مى كشاند.

دخترى كه كوثر است و خير كثير.

ص:10

دخترى كه ميزان خشنودى و خشم خداست.

آرى! او فاطمه است.

دردانۀ پيامبر (ص) ، فاطمۀ اطهر.

آرى او فاطمه است.

ص:11

مقدمه

تاريخ زندگى بزرگان و رهبران دينى، بدون در نظرگرفتن زن يا مرد بودنشان، سراسر درس و عبرت است. ازاين رو همچنان كه پيامبرانى چون حضرت ابراهيم، موسى، عيسى (عليهم السلام) و سرآمد آنان حضرت محمد (ص) الگوى بشرند، زنانى همچون آسيه، مريم، خديجه و سرآمد آنان حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز الگوى انسان هايند.

در صورتى زندگى اين بزرگان مى تواند براى ما الگو باشد كه از زندگى آنان آگاهى درستى داشته باشيم. بر اين اساس، هر قدر آگاهى ما از زندگانى رهبران و بزرگان دينى بيشتر و دقيق تر باشد، به همان ميزان بهره مندى ما از اين الگوها بيشتر خواهد شد. زندگى نورانى حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) نيز از اين قبيل است كه جا دارد به دقت بررسى شود تا سرمشق

ص:12

زندگى مان باشد. البته با تأسف فراوان بايد گفت پس از رحلت رسول خدا (ص) و در سده نخستين گسترش اسلام، منع نقل و كتابت حديث اهل بيت (عليهم السلام) و جعل احاديث ساختگى ضربه جبران ناپذيرى بر تاريخ زندگى اهل بيت (عليهم السلام) و معارف اسلامى وارد كرد و بسيارى از گزارش هاى درست تاريخ زندگى اهل بيت (عليهم السلام) را به دست فراموشى سپرد.

تاريخ زندگى حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز از اين امر در امان نماند و بسيارى از گزارش هاى مربوط به زندگى ايشان، به ويژه در منابع نخستين تاريخ، تحريف يا حذف شد. با اين حال، بخش اندكى از آن تاريخ تابناك نيز كه در منابع آمده است، مى تواند الگوى بسيار خوبى براى ما باشد. ما در اين اثر كوشيده ايم كه مطالب را به دور از تعصب، همراه با انصاف و بر پايه گزارش هاى معتبر سامان دهيم.

بنابراين بيشتر از منابع تاريخى كهن اهل سنت استفاده شده است و جز در برخى موارد كه به دليل كاستى زياد يا احتمال تحريف گزارش هاى تاريخى، از منابع شيعى استفاده شده است.

كتاب هاى بسيارى درباره زندگى حضرت فاطمه (عليها السلام) به زبان هاى مختلف نگاشته شده است كه

ص:13

ابتدا تصور مى شود، شايد اين موضوع بى نياز از تحقيق و نگارش باشد، درحالى كه با اندك تأمل فهميده مى شود برخى از اين نوشته ها براى همه سطوح جامعه درخور استفاده نيست.

داشتن نگاهى متفاوت در نگارش شرح حال آن حضرت، تفصيل برخى نوشته ها، نپرداختن به برخى زواياى زندگى حضرت فاطمه (عليها السلام) ، استفاده نكردن يا استفاده اندك از منابع اهل سنت، استناد به برخى گزارش هاى سست در پاره اى از نوشته ها و تخصصى بودن تعدادى از كتاب ها، از دلايلى بوده كه ضرورت نگارش چنين نوشته اى را به وجود آورده است.

با اين توضيح، نوشته حاضر ضمن پرداختن به مباحث مهم زندگى حضرت فاطمه (عليها السلام) ، روان بودن، سادگى، اختصار و مستند بودن به منابع را رعايت كرده و بيشتر ارجاع مطالبش، به منابع اهل سنت است.

گفتنى است چون اين پژوهش بيشتر بر پايه منابع اهل سنت بوده، حجم برخى مباحث آن نيز كم شده است. درحالى كه همين مباحث در منابع شيعى با تفصيل بيشترى مطرح شده اند.

ص:14

ص:15

آشنايى با زندگى شخصى و خانوادگى فاطمه (عليها السلام)

الف) ولادت، نام، لقب، شهرت و جايگاه

پدر بزرگوار حضرت فاطمه (عليها السلام) ، رسول خدا (ص) ، خاتم پيامبران و اشرف رسولان الهى است كه قرآن، او را برترين الگو و اسوۀ حسنه معرفى كرده است.(1)

مادر حضرت فاطمه (عليها السلام) ، حضرت خديجه (عليها السلام) دختر «خُوَيلدبن اسد» است.

حضرت خديجه (عليها السلام) از زنان بزرگى بود كه هيچ گاه به شرك و بت پرستى نگراييد و نخستين زنى بود كه اسلام آورد و با تمام وجود از اسلام حمايت كرد.


1- لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يرْجُوا اللهَ وَ الْيوْمَ الآخِرَ وَ ذَكَرَ اللهَ كَثِيراً ؛ «به يقين براى شما در زندگى پيامبر خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز بازپسين دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند» . احزاب:٢١

ص:16

شايد بدين سبب هرگاه جبرئيل بر رسول خدا (ص) نازل مى شد، سلام خداوند را به حضرت خديجه (عليها السلام) مى رساند و او را به جايگاه ويژه اى در بهشت بشارت مى داد.(1)

در تعيين زمان تولد حضرت فاطمه (عليها السلام) اختلاف است. اين اختلاف سبب شده است درباره زمان شهادت و مدت عمر آن حضرت نيز نظرات متفاوتى بيان شود. گفتنى است اين اختلاف، هم در منابع اهل سنت و هم در منابع شيعى وجود دارد.

بنابر نظر مشهور شيعه، آن حضرت در سال پنجم بعثت ولادت يافت.(2)برخى منابع شيعى نيز سال دوم بعثت را سال ولادت ايشان دانسته اند.(3)در بيشتر منابع به روز تولد ايشان اشاره نشده است، اما تعدادى از منابع شيعى روز تولد ايشان را بيستم جمادى الثانيه آورده اند. (4)

نظر مشهور اهل سنت اين است كه حضرت


1- ر. ك: المصنف، ابن ابى شيبه، ج ٧، ص 5٣٩؛ مسند، احمد بن حنبل، ج٢، ص ٢٣١؛ صحيح بخارى، ج 4، ص ٢٣١؛ صحيح مسلم، ج ٧، ص١٣٣.
2- الكافى، كلينى، ج ١، ص 45٧؛ الهداية الكبرى، خصيبى، ص ١٧5؛ مسارّالشيعه، شيخ مفيد، ص54.
3- مصباح المتهجد، طوسى، ص ٧٩٣.
4- همان؛ دلائل الامامه، طبرى، ص ٧٩.

ص:17

فاطمه (عليها السلام) پنج سال پيش از بعثت و به هنگام تجديد بناى كعبه به دست قريش (زمانى كه رسول خدا (ص) ٣5 سال داشته) به دنيا آمده است.(1)تعدادى از منابع اهل سنت بدون اشاره به همزمان بودن ولادت ايشان با بازسازى كعبه به دست قريش، تنها به تولد ايشان، پنج سال پيش از بعثت، اشاره كرده اند.(2)همچنان كه برخى نيز بدون اشاره به سال تولد ايشان، تنها به همزمان بودن ولادت ايشان با بازسازى كعبه اشاره كرده اند. (3)

البته زمان تولد ايشان را سال هاى ديگرى هم گفته اند؛ چنان كه هفت سال و نيم پيش از بعثت(4)و چهار سال پيش از بعثت هم گفته شده است.(5)براساس برخى منابع، تولد ايشان در 4١ سالگى رسول خدا (ص) بوده است(6)كه در اين صورت يك سال


1- الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج ٨، ص ١6؛ معرفة الصحابه، ابونعيم، ج 6، ص٣١٨٧.
2- المنتظم، ابن جوزى، ج 4، ص ٩5.
3- عمدة القارى، عينى، ج ١6، ص ٢4٩.
4- مجمع الزوائد و منبع الفوائد، هيتمى، ج ٩، ص ٢١١؛ عمدة القارى، ج١6، ص ٢4٩.
5- ذكر اخبار اصفهان، ابونعيم، ج ١، ص ١٨٣.
6- الاستيعاب، ابن عبدالبر، ج 4، ص 44٨؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج ٣، ص ١5٧؛ ذخائر العقبى، طبرى، ص ٢6.

ص:18

پس از بعثت مى شود؛ چنان كه برخى نيز بدون اشاره به سال آن، تنها به ولادت ايشان پس از نزول وحى اشاره كرده اند.(1)تعدادى از منابع اهل سنت نيز بدون آنكه زمانى را ترجيح دهند، همه موارد ياد شده را آورده اند. (2)

شواهد و قراينى در گزارش هاى تاريخى وجود دارد كه براساس آنها مى توان نتيجه گرفت كه تولد آن حضرت پيش از بعثت رسول خدا (ص) نبوده است. همچنان كه مى توان احتمال داد پنج سال پس از بعثت نيز نبوده است. بلكه در سال هاى ابتداى بعثت، مثلاً در سال اول يا دوم بعثت بوده است؛ چنان كه برخى منابع شيعه (3)و اهل سنت (4)نيز بدان اشاره كرده اند.

ب) شيرخوارگى حضرت فاطمه (عليها السلام)

از نكات درخور توجه زندگى حضرت فاطمه (عليها السلام) ، دوران شيرخوارگى آن حضرت است. با آنكه سپردن


1- ر. ك: جمهرة النسب، ابن كلبى، ج ١، ص ١٨؛ مروج الذهب، مسعودى، ج٢، ص ٢٩٢.
2- ر. ك: امتاع الاسماع، مقريزى، ج 5، ص ٣5١؛ سبل الهدى و الرشاد، صالحى شامى، ج ١١، ص٣٧.
3- مصباح المتهجد، ص ٧٩٣.
4- المستدرك، حاكم نيشابورى، ج ٣، ص ١6١؛ الاستيعاب، ج4، ص 44٨.

ص:19

نوزادان به دايه براى شيرخوردن، كارى رايج و عادى در آن دوران بود و حتى رسول خدا (ص) را نيز به همين منظور به «حليمه سعديه» سپردند، اما مادر بزرگوار حضرت فاطمه (عليها السلام) ، به اين موضوع توجه ويژه اى داشت و از اين رو گفته اند كه آن حضرت، فرزندانش را براى شير خوردن به دايه مى سپرد؛ جز حضرت فاطمه (عليها السلام) را كه خودش شير داد.(1)

ج) نام هاى حضرت فاطمه (عليها السلام)

فاطمه، رايج ترين و مشهورترين نامى است كه براى اين دختر بزرگوار رسول خدا (ص) گفته اند. براساس روايات مشهور و موجود در منابع اهل سنت و شيعه، علت نام گذارى آن حضرت اين است كه خداوند متعال آن حضرت و شيعيانش را از آتش دوزخ دور مى كند و نجات مى دهد(2)؛ زيرا فاطمه در لغت از «فطم» به معناى جدا شدن و بريدن آمده است.(3)


1- تاريخ مدينة دمشق، ج ٣، ص ١٢٨؛ البداية و النهايه، ابن كثير، ج 5، ص٣٢٨.
2- تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، ج ١٢، ص ٣٢٨؛ امتاع الاسماع، ج 4، ص١٩6؛ سبل الهدى و الرشاد، ج ١١، ص 5٢؛ فيض القدير، مناوى، ج١، ص ٢١٧.
3- لسان العرب، ابن منظور، ماده «فطم» ، ج ١٢، ص 454.

ص:20

البته به تناسب معناى لغوى فاطمه، روايات مختلفى در دست است كه بر معانى ديگرى نيز دلالت مى كند؛ از جمله آنكه به ايشان فاطمه گفته اند چون ديگران از رسيدن به معرفت ايشان دورند و توان شناخت ايشان را ندارند.(1)يا بدان سبب به ايشان فاطمه گفته اند كه او از شرك و بت پرستى جدا و بريده بوده يا خداوند او را از شرك بريده است. (2)

همچنين براساس روايتى از امام باقر (ع) ، به ايشان فاطمه گفته اند، چون خداوند ايشان را به سبب علمش از ديگران جدا و از ناپاكى هاى زنانه دور كرده است. (3)به هرحال، هر يك از اين معانى در نظر باشد، يك مفهوم مشترك را مى توان براى آنها در نظر گرفت كه آن حضرت از هر ناپاكى ظاهرى و باطنى، شرك و بت پرستى دور بود و چنان شخصيت ممتازى دارد كه شناخت واقعى ايشان براى ديگران آسان نيست.

البته براساس برخى روايات، پس از آنكه حضرت فاطمه (عليها السلام) ولادت يافت، رسول خدا (ص) نام ايشان را «منصوره» گذاشت. اما جبرئيل نازل شد و به


1- تفسير فرات، فرات كوفى، ص 5٨١.
2- علل الشرايع، شيخ صدوق، ج ١، ص ٢١٢؛ دلائل الامامه، ص ٨.
3- علل الشرايع، ج ١، ص ٢١٢.

ص:21

رسول خدا (ص) گفت: «خداوند به تو و مولود تو سلام مى رساند و مى فرمايد نام اين مولود را فاطمه بگذار» . (1)

بنابر نقلى ديگر، نام آن حضرت در آسمان منصوره و در زمين فاطمه است.(2)به هرحال نام هاى ايشان را فاطمه و فاطم گفته اند. ممكن است در پاره اى منابع، برخى القاب آن حضرت را جزو نام هاى ايشان آورده باشند يا برخى نام ها و لقب ها، به جاى يكديگر به كار رفته باشد كه چندان مهم نيست. به هرحال، نام مشهور ايشان، فاطمه، لقب مشهور ايشان «زهرا» و كنيه مشهور ايشان «ام ابيها» است.(3)

گفتنى است كه برخى منابع شيعه با استفاده از آيات و روايات براى آن حضرت حدود دويست نام، لقب و كنيه برشمرده اند.(4)

د) القاب حضرت فاطمه (عليها السلام)

حضرت فاطمه (عليها السلام) داراى كمالات روحى و معنوى بسيارى بود. ازاين رو، براى ايشان لقب هاى بسيارى برشمرده اند كه تعدادى از اين القاب به شكل پراكنده


1- ميزان الاعتدال، ذهبى، ج ٣، ص 4٣٠.
2- تفسير فرات، ص ٣٢٢؛ معانى الاخبار، شيخ صدوق، ص ٣٩٧.
3- معجم الكبير، طبرانى، ج ٢٢، ص ٣٩٧.
4- الاسرار الفاطميه، محمدفاضل مسعودى، ص ٢٧٩.

ص:22

در منابع آمده است. برخى از اين القاب عبارت اند از: بتول، زهرا، زهره، طاهره، طهر، عليمه، عالمه، حكيمه، زاهره، محدَّثه، تقيّه، نقيّه، سيّده، زاهده، مضطهده، حليمه، مظلومه، شهيده و مواردى ديگر.

ه) كنيه هاى حضرت فاطمه (عليها السلام)

كنيه نامى است كه با «ابو» ، «ابى» ، «ابا» ، «ام» ، «ابن» و «بنت» آغاز مى شود و معمولاً در زبان عربى، افراد براى شرافت يا شهرت هاى ديگرى به پدر، مادر، فرزند يا موضوع ويژه اى منتسب و به آن خوانده مى شوند و چه بسا افرادى كه به دلايل مختلف، چند كنيه دارند.

حضرت فاطمه (عليها السلام) به دليل داشتن ويژگى هاى مختلف، كنيه هاى بسيارى دارند كه تعدادى از آنها عبارت اند از: ام الائمه، ام ابيها، ام اسماء، ام الفضائل، ام التقى، ام النقى، ام العطيه، ام الرأفه، ام الموانح، ام البديه، ام النورين، ام العلاء، ام الرواق الحسيبه، ام الهادى، ام البركات، ام البدريين و ام الرحبه.(1)


1- الهداية الكبرى، خصيبى، ص ١٧6.

ص:23

جايگاه حضرت فاطمه (عليها السلام)

الف) حضرت فاطمه (عليها السلام) از نگاه قرآن

اشاره

در قرآن كريم از حضرت فاطمه (عليها السلام) نامى برده نشده است، اما مفسران نزول برخى از سوره ها و آيات قرآن را در شأن آن حضرت مى دانند. براساس برخى منابع، شأن نزول بيش از پنجاه آيه يا اختصاص به حضرت فاطمه (عليها السلام) دارد يا مشترك بين ايشان و ساير اهل بيت (عليهم السلام) است.(1)

البته اين موارد به جز آياتى است كه درباره مؤمنان، پرهيزكاران، صالحان، اهل يقين و ساير افراد نيكوكار نازل شده است؛ زيرا در اين آيات نيز يكى از افراد مورد خطاب، حضرت فاطمه (عليها السلام) است؛ چرا كه ايشان


1- الخصائص الفاطميه، كجورى، ج ٢، ص ٣٩٠.

ص:24

از برترين مؤمنان، صالح ترين افراد و باتقواترين زنان بوده اند و طبيعى است كه در آيات يادشده، به عنوان مهم ترين مصداق، مورد خطاب باشد. البته در اين بخش، بحث درباره سوره ها يا آياتى است كه حكم كلى ندارند و مستقيم يا غير مستقيم با شخص حضرت فاطمه (عليها السلام) ارتباط دارند و به شكلى مربوط به آن حضرت مى شوند.

با توجه به آنكه تعداد اين آيات بسيارند و اشاره به تمام آنها در اين نوشتار نمى گنجد، در اينجا در نهايت اختصار تنها به سوره ها و برخى از اين آيات اشاره مى شود:

يك - سوره كَوثَر §سوره ١٠٨ قرآن كريم.§

عموم مفسران شيعه و اهل سنت اين سوره را در شأن حضرت فاطمه (عليها السلام) دانسته اند. كَوثَر بر وزن فَوعَل به معناى زيادى در كثرت است. (1)كوثر را خير كثير معنا كرده اند و چون خداوند به رسول خدا (ص) مى فرمايد ما به تو كوثر عطا كرديم، يعنى خير كثير داديم.


1- تفسير الكبير، فخر رازى، ج ٣٢، ص ١٢4.

ص:25

بنابر گزارش هاى تاريخى، چون قاسم و عبدالله، پسران رسول خدا (ص) ، زود از دنيا رفتند، برخى از دشمنان رسول خدا (ص) به تحقير و تمسخر آن حضرت پرداختند و ايشان را ابتر (كسى كه نسلش ادامه ندارد) خواندند. ازاين رو، سوره كوثر نازل شد و ضمن اعلام بخشيدن كوثر (حضرت فاطمه (عليها السلام)) به آن حضرت، شماتت كنندگان رسول خدا (ص) را ابتر دانست.

«فخر رازى» در سبب نزول اين سوره شش قول را به تفصيل آورده و گزارش هايى نقل كرده است كه سخن مشترك اين اقوال، تمسخر و تحقير رسول خدا (ص) از سوى مشركان و دشمنان بوده است. وى با بيان يكى از اين اقوال مى گويد:

گفته اند عاص بن وائل (پدر عمروبن عاص) به سران مشرك قريش مى گفت: «محمد ابتر است و پسرى ندارد كه جانشين او شود و اگر رحلت كند نسل پسرى او قطع شده است و شما راحت مى شويد» .(1)سپس سوره كوثر نازل شد و به مشركان و دشمنان رسول خدا (ص) پاسخى دندان شكن داد كه اگر چه رسول خدا (ص) پسر ندارد، اما دخترش براى او خير


1- تفسير الكبير، فخر رازى، ج ٣٢، ص ١٣٢؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج 4، ص 6٠٧. با اندكى تصرف

ص:26

فراوان دارد. از آنجا كه اين سوره در رد قول افرادى است كه آن حضرت را به نداشتن اولاد عيب مى گرفتند، پس معنايش اين است كه به آن حضرت نسل و فرزندان بسيارى عطا مى شود. ببينيد چقدر از اهل بيت را تا به حال به قتل رسانده اند. اما با اين حال دنيا پر از نسل رسول خداست. درحالى كه از بنى اميه كه عاص بن وائل از آن تيره بود، هيچ كس كه قابل اعتنا باشد باقى نمانده است.(1)

دو - سوره انسان يا دهر§سوره ٧6 قرآن كريم.§

براساس برخى روايات تاريخى و برخى تفاسير، روزى امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در كودكى بيمار شدند و رسول خدا (ص) از آنان عيادت كرد و به اميرمؤمنان (ع) توصيه فرمود تا براى بهبود حال آن دو نذر كند. ازاين رو اميرمؤمنان (ع) ، حضرت فاطمه (عليها السلام) و فضّه (كنيز آنان) نذر كردند كه اگر آن دو بهبود يابند، سه روز را روزه بگيرند.

به هنگام افطار روز نخست، مسكينى به در خانه آمد و تقاضاى غذايى كرد و آنان غذاى خود را به آن مسكين دادند. روز دوم هم يتيمى از آنان تقاضاى غذا


1- تفسير الكبير، ج ٣٢، ص ١٢6.

ص:27

كرد و آنان غذاى خود را به او بخشيدند و در روز سوم نيز اسيرى تقاضاى غذا كرد و آنان غذاى خود را به او دادند و بدين صورت، آنان سه روز روزه گرفتند، درحالى كه افطار خود را در راه خدا دادند و سوره دهر، به ويژه آيات زير در شأن آنان نازل شد:

وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً * إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً (انسان: ٨ و ٩)

و غذاى [خود] را با اينكه به آن علاقه [و نياز] دارند، به مستمند و يتيم و اسير مى دهند. [و مى گويند:] ما شما را براى خدا اطعام مى كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم.

نزول اين آيات، افتخارى ديگر براى اهل بيت و حضرت فاطمه (عليها السلام) بود.(1)

البته برخى مفسران تمام سوره را درباره اين ماجرا مى دانند(2)و برخى گفته اند تعداد ديگرى از آيات، از جمله آيات 5 تا ٢٢ سوره انسان؛ يعنى از إِنَّ الأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً ؛ «به يقين ابرار [و نيكان] از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته


1- تفسير سمعانى، ج 6، ص ١٢4؛ انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى، ج5، ص 4٢٨.
2- الكشاف، زمخشرى، ج 4، ص ١6٩.

ص:28

است» . (انسان: 5) تا آيه إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً ؛ «اين پاداش شماست و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است» . (انسان: ٢٢) در شأن آنان نازل شده است.

سه - آيه تطهير

از آيات بسيار مشهور درباره رسول خدا (ص) و اهل بيت آن حضرت كه آنان را به پاكى و طهارت ستوده، آيه تطهير است.(1)

براساس روايات فراوانى كه نقل شده است، رسول خدا (ص) به حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود:

همسر و دو پسرت را بياور. چون آنان را حاضر كرد، رسول خدا (ص) عبايى روى آنان انداخت و دست مبارك را روى آنان گذاشت و فرمود: «خدايا اينان اهل بيت من هستند، درود و بركات خود را بر آنان بفرست» .

يا فرمود: «اينان اهل بيت من هستند، پليدى را از آنان دور كن و آنان را به خوبى پاك گردان» . سپس اين آيه نازل شد.(2)


1- خداوند مى فرمايد: إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ؛ «خداوند فقط مى خواهد پليدى گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد» . احزاب:٣٣
2- جامع البيان، طبرى، ج ٢٢، ص ١١؛ المعجم الكبير، طبرانى، ج ٣، ص5٣؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج ٣، ص 4٩4.

ص:29

اگرچه برخى از تفاسير اهل سنت در توضيح و محدوده معناى اهل بيت، سخنان نادرستى آورده اند، اما مفسران شيعه و بسيارى از مفسران اهل سنت، مصداق اهل بيت را تنها رسول خدا (ص) ، اميرمؤمنان على (ع) ، حضرت فاطمه (عليها السلام) ، امام حسن مجتبى (ع) و امام حسين (ع) مى دانند و نزول اين آيه را درباره هركس ديگرى رد كرده اند.

از «ام سلمه» ، همسر رسول خدا (ص) ، نقل شده است كه آيه تطهير زمانى نازل شد كه من نزديك در خانه نشسته بودم. چون اين آيه نازل شد من از رسول خدا (ص) پرسيدم: «آيا من از اهل بيت نيستم؟» فرمود: «تو در مسير خوبى و نيكى هستى و از همسران پيامبرى» . ام سلمه گويد: «در خانه پيامبر (ص) ، على (ع) ، فاطمه (عليها السلام) ، حسن (ع) و حسين (ع) حضور داشتند» .

چهار- آيه مودّت

آيه ديگرى كه در شأن حضرت فاطمه (عليها السلام) و ساير اهل بيت (عليهم السلام) نازل شده، آيه مودّت است.(1)در سبب


1- قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَكُورٌ ؛ «بگو: من هيچ گونه اجر و پاداشى از شما بر اين دعوت درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم اهل بيتم و هر كس كار نيكى انجام دهد بر نيكى اش مى افزاييم، چرا كه خداوند آمرزنده و قدردان است» . شورى: ٢٣ .

ص:30

نزول اين آيه گفته اند كه يك نفر اعرابى خدمت رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد:

اى محمد! اسلام را بر من عرضه كن. آن حضرت فرمود: «شهادت بده كه خدايى جز الله نيست كه شريك ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست» . سپس اعرابى گفت: «از من اجرتى بخواه» . فرمود: «نه، مگر دوستى با نزديكان» . پرسيد: «نزديكان من يا نزديكان تو؟» فرمود: «نزديكان من» . گفت: «دستت را بياور تا با تو بيعت كنم. لعنت خدا بر كسى باد كه تو و نزديكانت را دوست ندارد» . رسول خدا (ص) فرمود: «آمين» .

«زمخشرى» گويد:

هنگامى كه اين آيه نازل شد، از رسول خدا (ص) پرسيدند: «اين نزديكان كه دوستى با آنان بر ما واجب شده است، چه كسانى اند؟» فرمود: «على (ع) و فاطمه و دو پسران آن دو» .(1)

برخلاف نظر برخى علماى اهل سنت كه به اين گونه روايت ها اشكال مى گيرند و آنها را رد مى كنند، دوستى و محبت در اين آيه و خطاب آن، چنان آشكار است كه در برخى منابع اهل سنت، روايت مشهور مربوط به آثار محبت به آل محمد (ص) را كه در منابع شيعى به تفصيل


1- الكشاف، ج ٣، ص 46٧؛ نيز ر. ك: معجم الكبير، ج ١١، ص ٣5٢؛ تفسير نسفى، ج 4، ص ١٠١.

ص:31

آمده است، در ذيل همين آيه آورده اند.(1)


1- رسول خدا ص فرمود: «مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّد مَاتَ شَهِيداً. أَلا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّد مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ. أَلا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّد مَاتَ تَائِباً. أَلا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّد مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَكْمِلَ الإِيمَانِ. أَلا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّد بَشَّرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ. أَلا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّد يُزَفُّ إِلَى الْجَنَّةِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى بَيتِ زَوْجِهَا. أَلا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّد فُتِحَ لَهُ فِى قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَى الْجَنَّةِ. أَلا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّد جَعَلَ اللهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلائِكَةِ الرَّحْمَةِ. أَلا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّد مَاتَ عَلَى السُّنَّةِ وَ الْجَمَاعَةِ. أَلا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد جَاءَ يوْمَ الْقِيامَةِ مَكْتُوبٌ بَينَ عَينَيهِ آيسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ. أَلا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد مَاتَ كَافِراً. أَلا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد لَمْ يَشُمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّة» ؛ «كسى كه بميرد و داراى محبت و دوستى آل محمد عليهم السلام باشد، مرگ او را دريافته درحالى كه شهيد از دنيا رفته است. آگاه باشيد! كسى كه بميرد و داراى محبت و دوستى آل محمد عليهم السلام باشد، مرگ او را دريافته درحالى كه گناهان او آمرزيده شده است. آگاه باشيد! كسى كه بميرد و داراى محبت و دوستى آل محمد عليهم السلام باشد، مرگ او را دريافته درحالى كه از گناهان خويش [به سوى خدا] توبه كرده است. آگاه باشيد! كسى كه بميرد و داراى محبت و دوستى آل محمد عليهم السلام باشد، مرگ او را دريافته درحالى كه داراى ايمان كامل بوده است. آگاه باشيد! كسى كه بميرد و داراى محبت و دوستى آل محمد عليهم السلام باشد، عزرائيل ع كه قابض ارواح است [پيش از قبض نمودن روح او] و نكير و منكر كه دو فرشته موكل به سؤال در قبرند او را به دخول به بهشت بشارت دهند. آگاه باشيد! كسى كه بميرد و داراى محبت و دوستى آل محمد عليهم السلام باشد، او را با جلالت به سوى بهشت مى برند، همان گونه كه عروس را به خانه شوهر مى فرستند. آگاه باشيد! كسى كه بميرد و داراى محبت و دوستى آل محمد عليهم السلام باشد، دو در از بهشت به روى او گشوده مى شود. آگاه باشيد! كسى كه بميرد و داراى محبت و دوستى آل محمد عليهم السلام باشد، خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد. آگاه باشيد! كسى كه بميرد و داراى محبت و دوستى آل محمد عليهم السلام باشد، مرگ او را دريافته درحالى كه به سيره و روش پيغمبر و جماعت حق از دنيا رفته است. آگاه باشيد! كسى كه بميرد و داراى بغض و دشمنى به آل محمد عليهم السلام باشد، روز قيامت بيايد [در صحراى محشر] درحالى كه بين چشمان او در -

ص:32

پنج- آيه مباهله

(1)(2)

آيه ديگرى كه بخشى از شخصيت حضرت فاطمه (عليها السلام) در آن آشكار شده، آيه مباهله است. (3)اين آيه مربوط به جريان مشهور مباهله پيامبر (ص) با مسيحيان نجران است.(4)


1- پيشانى اش نوشته شده است: «اين نااميد از رحمت پروردگار است» . آگاه باشيد! كسى كه بميرد و داراى خشم و دشمنى با آل محمد عليهم السلام باشد، به حال كفر از دنيا رفته است. آگاه باشيد! كسى كه بميرد و داراى بغض و عداوت با آل محمد عليهم السلام باشد، بوى بهشت را استشمام نمى كند» ؛ ر. ك: الكشف و البيان فى تفسير القرآن، ثعلبى، ج ٨، ص ٣١4؛ تفسير الكبير، ج٢٧، ص ١66؛ تفسير، ابن عربى، ج ٢، ص ٢١٩.
2- مباهله از ماده «بهل» به معناى لعنت و نفرين كردن است و مباهله از باب مفاعله، به لعنت و نفرين كردن دو نفر يا دو گروه ضد يكديگر و پافشارى بر نفرين گفته مى شود.
3- خداوند مى فرمايد: فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ ؛ «هرگاه بعد از علم و دانشى كه به تو رسيده، [باز] كسانى درباره مسيح با تو به ستيز برخيزند، بگو: «بياييد ما پسران خود را دعوت كنيم، شما نيز پسران خود را. ما زنان خود را دعوت نماييم شما نيز زنان خود را. ما از نفوس خود [و كسى كه همچون جان ماست]، شما نيز از نفوس خود. آن گاه مباهله [و نفرين] كنيم و لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار دهيم» . آل عمران:6١ .
4- بيشتر منابع، روز انجام مباهله را روز ٢4 ذى حجه گفته اند، اما درباره سال مباهله اختلاف وجود دارد و آن را در سال سوم، هشتم، نهم و دهم هجرت آورده اند كه به دلايلى، از جمله گرفتن جزيه از اهل نجران كه سال نهم بوده است و نيز سال نهم را سال وفود مى دانند، به نظر مى رسد سال نهم درست تر باشد. براى زمان و چگونگى مباهله، ر. ك: السيرةالنبويه، ابن هشام، ج ٢، صص ٢٣٢و٢٣٣، كه متأسفانه ابن هشام به جزئيات ماجرا اشاره نكرده است؛ دلائل النبوه، بيهقى، ج 5، صص٣٨٢-٣٩٣.

ص:33

بحث درباره اين ماجرا و تفسير اين آيه، نياز به نوشته اى جداگانه دارد. اما به ناچار و در نهايت اختصار، تنها به آن بخش اشاره مى شود كه به حضرت فاطمه (عليها السلام) مربوط است.

مسيحيان براساس اعتقاد باطل خود، مى گفتند حضرت عيسى (ع) پسر خداست و چنين استدلال مى كردند كه نمى شود كسى بدون داشتن پدر به دنيا بيايد. ازاين رو خداوند متعال در قرآن به رسول خدا (ص) دستور داد تا از مسيحيان نجران بخواهد كه اگر درباره حضرت عيسى (ع) بر اعتقاد خود باقى اند، خود را براى مباهله آماده كنند و طبق اين آيه فرمود كه خودشان، پسرانشان و زنانشان را براى مباهله حاضر كنند.

هنگامى كه رسول خدا (ص) اين آيه را براى نمايندگان مسيحيان نجران خواند و آنان را به مباهله دعوت كرد، آنان گفتند: «برمى گرديم و در كار خود مى انديشيم و نزد تو مى آييم» . سپس آنان از «عاقب» كه بزرگ آنان و صاحب نظر بود، پرسيدند: «اى عبدالمسيح! نظر تو چيست؟» گفت:

به خدا سوگند! اى گروه نصارى! شما شناخته ايد كه محمد نبى مرسل است و سخن او درباره حضرت

ص:34

عيسى حق است. به خدا سوگند! هيچ قومى با هيچ پيغمبرى مباهله نكرد، مگر آنكه بزرگ و كوچكشان از بين رفتند. اگر شما بر دينتان اصرار داريد و بر اعتقادتان پايداريد، با او خداحافظى كنيد و به شهرهاى خود برگرديد.

پس از اين بود كه ديدند رسول خدا (ص) ، امام حسين (ع) را در بغل گرفته و دست امام حسن (ع) را نيز گرفته است و حضرت فاطمه (عليها السلام) از پشت سر او و حضرت على (ع) پشت سر حضرت فاطمه (عليها السلام) مى آيند و رسول خدا (ص) به آنان مى فرمايد: «هرگاه من دعا كردم، شما هم آمين بگوييد» .

أُسقف چون آن حضرت را بدين حالت ديد، گفت:

اى گروه نصارى! من چهره هايى را مى بينم كه اگر از خدا بخواهند كوهى را از جا بركَنَد، حتماً آن كوه از جاى بركنده مى شود. پس با او مباهله نكنيد كه هلاك مى شويد و تا روز قيامت در روى زمين يك نفر نصرانى باقى نمى ماند.

سپس آنان گفتند: «اى ابوالقاسم! نظر ما اين است كه با تو مباهله نكنيم و تو را به دين خودت واگذاريم» . رسول خدا (ص) فرمود: «اگر مباهله نمى كنيد

ص:35

پس اسلام بياوريد و در ضرر و منفعت با مسلمانان همراه باشيد» . آنان پيشنهاد حضرت را نيز نپذيرفتند. ازاين رو رسول خدا (ص) آنان را به جنگ فراخواند. آنان گفتند: «ما توان جنگ با عرب را نداريم، اما حاضريم با تو صلح كنيم و حضرت نيز با شرايطى با آنان صلح كرد» .(1)

بنابراين، از اين ماجرا برمى آيد كه آن حضرت در روز مباهله اميرمؤمنان (ع) را به منزله جان خود و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) را به منزله پسران خود و حضرت فاطمه (عليها السلام) را به منزله زنان خود حاضر كرد.

اين جريان، ضمن اثبات حقانيت پيامبر (ص) ، بخشى ديگر از فضيلت هاى بى نظير اهل بيت رسول خدا (ص) ، از جمله حضرت فاطمه (عليها السلام) را نيز آشكار ساخت؛ زيرا رسول خدا (ص) از ميان همسران خود و زنان شايسته مهاجر و انصار، تنها حضرت فاطمه (عليها السلام) را مصداق نِساءَنا در آيه دانست (2)؛ چنان كه اميرمؤمنان (ع) را نيز


1- مدارك التنزيل و حقايق التأويل، نسفى، ج ١، صص ١5٧و١5٨؛ تفسيرالكبير، ج ٨، ص ٨5؛ انوار التنزيل و اسرار التأويل، ج ٢، ص 4٧.
2- گرچه برخى گفته اند اگر نِساءَنا در كنار «رجالنا» بود به معناى همسران بود، اما چون در كنار أَبْناءَنا آمده به معناى دختران است. اما به هر حال، حتى اگر چنين باشد، از فضيلت حضرت فاطمه عليها السلام چيزى نمى كاهد.

ص:36

مصداق أَنْفُسَنا و به منزله جان خودشان و امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) با آنكه نوه هاى ايشان بودند را مصداق أَبْناءَنا و به منزله پسران خودشان دانست.

شش - آيه ذا القربى

واژه «ذوالقربى» به معناى نزديكان است و در قرآن كريم در چند مورد، از جمله آيه خمس (1)و ذوالقربى(2)آمده است كه معمولاً به اهل بيت (عليهم السلام) اطلاق مى شود. البته مصداق بارز آيه ذوالقربى، حضرت فاطمه (عليها السلام) است؛ زيرا در روايات آمده است كه چون اين آيه نازل شد، رسول خدا (ص) حضرت فاطمه (عليها السلام) را فراخواند و فدك را به وى بخشيد. (3)

هفت - آيه ايثار

براساس برخى روايات، مردى خدمت پيامبر (ص) آمد و از گرسنگى شكايت كرد. آن حضرت او را به خانه


1- انفال:4١.
2- خداوند مى فرمايد: وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً ؛ «و حق خويشاوندان را بپرداز و [همچنين حق] مستمند و وامانده در راه را و هرگز اسراف و تبذير مكن» . اسراء: ٢6
3- شواهد التنزيل، حسكانى، ج ١، ص 44٠؛ مقتل الحسين، خوارزمى، ص١٠٧؛ الدرالمنثور، سيوطى، ج 4، ص ١٧٧.

ص:37

همسرانش راهنمايى كرد، اما آنان گفتند ما چيزى جز آب نداريم. سپس آن حضرت فرمود: «چه كسى امشب او را ميهمان مى كند؟» اميرمؤمنان (ع) اعلام آمادگى كرد و آن مرد را به خانه برد. حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود: «ما چيزى جز غذاى فرزندانمان نداريم، اما ميهمان را بر خودمان ترجيح مى دهيم» . اميرمؤمنان (ع) نيز فرمود: «كودكان را بخوابان و من چراغ را براى ميهمان خاموش مى كنم» . آنان چنين كردند و ميهمان، غذايش را خورد و چون صبح شد خداوند اين آيه(1)را كه به آن آيه ايثار گفته اند در شأن آنان نازل فرمود.(2)

هشت - آيه اعطاء

در برخى تفاسير اهل سنت آمده است كه روزى رسول خدا (ص) بر اميرمؤمنان (ع) و حضرت فاطمه (عليها السلام)


1- خداوند مى فرمايد: وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ «و براى [نيازمندان از] كسانى است كه در اين سرا سرزمين مدينه و در سراى ايمان پيش از مهاجران مسكن گزيدند و كسانى را كه به سويشان هجرت كنند دوست مى دارند، و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده، احساس نمى كنند و آنها را بر خود مقدم مى دارند، هرچند خودشان بسيار نيازمند باشند و كسانى كه از بخل و حرص نفس خويش باز داشته شده اند رستگارانند» . حشر: ٩
2- شواهد التنزيل، ج ٢، ص ٣٣١.

ص:38

وارد شد و ديد كه حضرت فاطمه (عليها السلام) در حال آسيا كردن آرد است و جامه اى از پوست شتر برتن دارد. چون آن حضرت را در اين حال ديد، فرمود: «اى فاطمه! تلخى دنيا براى شيرينى آخرت است» . يا فرمود: «تلخى دنيا را بچش براى نعمت هاى آخرت در فرداى قيامت» . سپس آيه اعطاء (1)نازل شد.(2)

ب) حضرت فاطمه (عليها السلام) از نگاه رسول خدا (ص)

فرزندان ممكن است به تناسب برخى امتيازات، از جمله بزرگ تر بودن در نظر پدر و مادر، جايگاه ويژه اى داشته باشند، اما حضرت فاطمه (عليها السلام) با آنكه كوچك ترين دختر رسول خدا (ص) بود، نزد آن حضرت جايگاه بسيار ممتازى داشت به طورى كه گفته اند آن حضرت از ميان فرزندانش به حضرت فاطمه (عليها السلام) ، محبتى ويژه داشت. به گفته عايشه، رسول خدا (ص) ، حضرت فاطمه (عليها السلام) و امام على (ع) را بيش از همه مردم دوست مى داشت.(3)يا تصريح شده است كه حضرت


1- خداوند مى فرمايد: وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى ؛ «و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد كرد كه راضى شوى» . ضحى: 5
2- شواهد التنزيل، ج ٢، ص 445؛ ر. ك: الدرالمنثور، ج 6، ص٣6١؛ فتح القدير، شوكانى، ج 5، ص 46٠.
3- معرفة الصحابه، ج 6، ص ٣١٨٨.

ص:39

فاطمه (عليها السلام) محبوب ترين افراد نزد رسول خدا (ص) بود.(1)

رسول خدا (ص) در طول زندگى خود با سخنان و عبارت هاى گوناگونى، حضرت فاطمه (عليها السلام) را تمجيد و تكريم كرد؛ از جمله فرمود: «فاطمه (عليها السلام) ، سرور زنان اهل بهشت است» .(2)همچنين فرمود: «فاطمه (عليها السلام) ، بهترين زنان عالم و سرور زنان امت و زنان اهل بهشت است» .

روشن ترين و صريح ترين فرمايش پيامبر (ص) درباره حضرت فاطمه (عليها السلام) اين جملات است كه فرمود:

فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِى.(3)

فاطمه پاره تن من است، هر كس او را خشمگين كند، مرا خشمگين كرده است

يا فرمود:

إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى يُؤْذِينِى مَا آذَاهَا. (4)

فاطمه پاره تن من است، مى آزارد مرا هرچه او را بيازارد.

همچنين فرمود:


1- المستدرك، ج ٣، ص ١55.
2- معرفة الصحابه، ج 6، ص ٣١٩٠.
3- صحيح بخارى، ج 4، ص ٢١٠؛ المصنف، ج ٧، ص 5٢6؛ الآحاد والمثانى، ابن ابى عاصم، ج5، ص ٣6١؛ السنن الكبرى، نسائى، ج 5، ص ٩٧؛ المعجم الكبير، ج٢٢، ص 4٠4.
4- صحيح مسلم، ج ٧، ص ١4١؛ سنن ترمذى، ج ٢، ص ٣١٩.

ص:40

فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى يُرِيبُنِى مَا أَرَابَهَا وَ يُؤْذِينِى مَا آذَاهَا.

فاطمه پاره تن من است، آشفته مى كند مرا هرچه او را آشفته كند و مى آزارد مرا هرچه او را بيازارد.

يا فرمود:

« وَ يُنْصِبُنِى مَا أَنْصَبَهَا»(1) ؛ «و آنچه او را به زحمت اندازد مرا به مشقت انداخته است» .

رسول خدا (ص) به خود حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود:

إِنَّ اللهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضَى لِرِضَاكِ.(2)

خداوند از خشم تو به خشم مى آيد و از خشنودى تو خشنود مى شود.

نيز فرمود:

فاطمه شاخه اى از من است؛ آنچه شاخه را بيازارد مرا آزرده است و آنچه شاخه را خوشحال كند، مرا شادمان كرده است. خداوند از خشم فاطمه (عليها السلام) به خشم مى آيد و از خشنودى او خشنود مى شود. (3)

تعابيرى همچون

« سيدة نساء العالمين» (4)

« خير نساء


1- مسند، احمد بن حنبل، ج 4، صص 5 و ٣٢٨؛ سنن ترمذى، ج ٢، ص٣١٩؛ حلية الاولياء، ابونعيم، ج ٢، ص 4٠.
2- مسند، ابويعلى، ج ١، ص ١٩٠؛ المستدرك، ج ٣، ص ١5٣؛ معرفةالصحابه، ج 6، ص ٣١٩٠؛ السنن الكبرى، بيهقى، ج ١٠، ص ٢٠٢.
3- المستدرك، ج ٣، ص ١54.
4- مسند، طيالسى، ص ١٩٧؛ السنن الكبرى، نسائى، ج 4، ص ٢5٢؛ الذرّية الطاهرة النبويه، دولابى، ص ١4٣؛ المستدرك، ج ٣، ص ١56.

ص:41

العالمين»(1) ،

« افضل نساء العالمين»(2) و

« افضل نساء اهل الجنه»(3) ، از تعابير رايجى است كه رسول خدا (ص) درباره حضرت فاطمه (عليها السلام) به كار برده است.

براساس برخى روايات، در روز قيامت به مردم دستور داده مى شود كه چشمان خود را ببندند تا آن حضرت در عرصه قيامت عبور كند و او درحالى كه دو چادر سبز در بر دارد از قيامت عبور مى كند.(4)

بر پايه روايتى ديگر، رسول خدا (ص) فرمود: «فاطمه (عليها السلام) خود را پاك نگه داشت. پس خداوند او و ذريه اش را بر آتش حرام كرد» .(5)

در گزارشى كه در برخى منابع اهل سنت نيز آمده است، رسول خدا (ص) فرمود:

هنگامى كه به معراج رفتم، ديدم بر در بهشت نوشته شده بود:

« لا اِلهَ اِلا اللهُ، مُحَمّدٌ رَسولُ اللهِ، علىٌّ حَبيبُ اللهِ، وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ صَفْوَةُ اللهِ، فاطِمةُ خِيَرَةُ اللهِ، عَلى


1- الآحاد و المثانى، ابن ابى عاصم، ج 5، ص ٣64؛ صحيح، ابن حبان، ج ١5، ص 4٠٢؛ المعجم الكبير، ج ١5، ص 4٠٢.
2- المستدرك، ج ٢، ص 5٩5؛ الاستيعاب، ج 4، ص 45٠.
3- الاستيعاب، ج 4، ص 45٠.
4- المستدرك، ج ٣، ص ١6١؛ معرفة الصحابه، ج 6، ص ٣١٩١؛ ر. ك: تاريخ بغداد، ج ٨، ص ١4١.
5- معجم الكبير، طبرانى، ج ٣، ص 4٢ و ج ٢٢، ص 4٠٧؛ فضائل سيدة النساء، ابن شاهين، ص٢٢؛ معرفة الصحابه، ج 6، ص ٣١٩٠.

ص:42

باغِضِهِم لَعْنَةُ اللهِ»(1) ؛ «خدايى جز خداى يگانه نيست. محمد رسول خداست. على دوست خداست. حسن و حسين برگزيده خدايند. و فاطمه انتخاب شده خداست. لعنت خدا بر كينه ورزان آنان باد» .

همچنين به آن حضرت فرمود: «اى فاطمه! خداوند تو و فرزندانت را عذاب نخواهد كرد» .(2)چنان كه براساس خبرى ديگر از رسول خدا (ص) ، نخستين كسى كه وارد بهشت مى شود، حضرت فاطمه (عليها السلام) است.(3)

همچنين رسول خدا (ص) درباره آن حضرت فرمود:

اِبْنَتى فاطِمَةُ حَوْراءٌ آدَمِيَّةٌ لَمْ تَحُضْ و لَمْ تَطْمُثْ و انَّما سَمّاها فاطِمَة لاَنَّ اللهَّ فَطَمَها و مُحبِّيها عَن النّارِ.(4)

دخترم فاطمه حوريه اى است كه به شكل انسان درآمده است. حائض نمى شود و عادت زنانگى ندارد و فاطمه ناميده شده است؛ چون خداوند او و دوستدارانش را از آتش دوزخ دور مى دارد.

و نيز فرمود:

اِنَّ فاطِمَةَ حَوْراءٌ اِنْسِيَّةٌ كُلَّما اشتَقْتُ اِلَى الْجَنَّةِ قَبَّلْتُها.(5)


1- تاريخ بغداد، ج ١، ص ٢٧4.
2- مجمع الزوائد، ج ٩، ص ٢٠٢.
3- ميزان الاعتدال، ج ٢، ص 6١٨.
4- تاريخ بغداد، ج ١٢، ص ٣٣١؛ امتاع الاسماع، ج 4، ص ١٩6.
5- تاريخ بغداد، ج 5، ص ٨٧.

ص:43

فاطمه حوريه اى به شكل انسان است. هرگاه اشتياق به بهشت پيدا مى كنم، فاطمه را مى بوسم.

از عايشه نقل شده است كه كسى را از نظر نوع سخن و گفتار، شبيه تر از فاطمه (عليها السلام) به رسول خدا (ص) نديدم.(1)هرگاه فاطمه (عليها السلام) نزد آن حضرت مى آمد، ايشان مقابلش برمى خاست و او را مى بوسيد و به او خوش آمد مى گفت؛ چنان كه او نيز با پدرش چنين مى كرد.(2)

درباره شدت علاقه پيامبر (ص) به فاطمه (عليها السلام) گفته اند:

آن حضرت چون از نبرد يا سفرى باز مى گشت، ابتدا به مسجد مى رفت و دو ركعت نماز مى خواند و سپس نزد حضرت فاطمه (عليها السلام) مى آمد و پس از آن نزد همسرانش مى رفت.(3)

البته اين علاقه، دوطرفه بود و حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز به رسول خدا (ص) علاقه بسيارى داشت. ازاين رو هنگام رحلت رسول خدا (ص) بسيار اندوهگين بود و مى گريست و تنها يك خبر، ايشان را آرام كرد و خنديد؛ رسول خدا (ص) به ايشان فرمود: «نخستين كسى كه به من ملحق مى شود تو هستى» . (4)با اين حال،


1- صحيح، ابن حبان، ج ١5، ص 4٠٣؛ المستدرك، ج ٣، ص ١54.
2- سنن، ترمذى، ج 5، ص ٣6١؛ فضائل الصحابه، ص ٧٨؛ المستدرك، ج 4، ص٢٧١؛ الاستيعاب، ج 4، ص 45٠.
3- الاستيعاب، ج 4، ص 44٩.
4- معرفة الصحابه، ج 6، ص ٣١٨٩؛ سير اعلام النبلاء، ذهبى، ج ٢، ص ١١٩.

ص:44

رحلت آن حضرت چنان براى حضرت فاطمه (عليها السلام) گران بود كه نقل كرده اند هرگز ديده نشد حضرت فاطمه (عليها السلام) پس از رحلت رسول خدا (ص) بخندد.(1)

ج) حضرت فاطمه (عليها السلام) از نگاه اميرمؤمنان على (ع)

يكى از كسانى كه مى تواند به خوبى درباره كسى ديگر اظهارنظر كند، همسر انسان است. همسرى كه پس از سال ها زندگى مشترك، اعتقادات، گفتار و كردار همسرش را ديده است و از آنها آگاهى دارد، اگر دچار حب و بغض نشود يا تحت تأثير احساساتى غير واقعى قرار نگيرد، بهترين كسى است كه مى تواند درباره همسرش قضاوتى درست و واقعى داشته باشد. اميرمؤمنان على (ع) افزون بر تمام برترى هاى اخلاقى، مقام عصمت نيز دارد. ازاين رو هيچ گاه براساس هواى نفس يا احساس و عواطف افراطى رفتار نمى كند و سخن نمى گويد.

اميرمؤمنان (ع) ، به گونه اى اعجاب انگيز از ويژگى هاى همسرش سخن گفته است كه نشان دهنده آن است كه حضرت فاطمه (عليها السلام) در نگاه اميرمؤمنان (ع) ، جايگاهى بسيار والا داشته كه با تعابير مختلفى وى را ستوده است؛ مثلاً آن حضرت مى فرمايد: «همواره به او


1- معرفة الصحابه، ج 6، ص ٣١٨٧.

ص:45

(حضرت فاطمه (عليها السلام)) نگاه مى كردم و با نگاه به او غم و اندوه از وجودم دور مى شد» .(1)

مشهور است كه هيچ گاه آن حضرت اميرمؤمنان على (ع) را به خشم نياورد. آنچه برخى منابع بدان اشاره كرده اند كه در ماجرايى امام از دست ايشان خشمگين شد و سر را روى خاك گذاشت و رسول خدا (ص) ايشان را ديد و با كنيه «ابوتراب» ايشان را خطاب قرار داد(2)، كاملاً ساختگى است؛ زيرا درباره خوانده شدن ايشان به ابوتراب گزارش هاى بسيارى وجود دارد كه هيچ يك با اين خبر هماهنگى ندارند.

درست به همين سبب بود كه اميرمؤمنان (ع) پس از شهادت ايشان، به شدت گريست و هنگام به خاك سپردن همسرش، نجوايى بسيار غم انگيز با رسول خدا (ص) داشت.(3)همچنين درباره شهادت ايشان شعرى سرود كه در آن دشوارى جدايى از آن حضرت به خوبى بازگو شده است. (4)


1- المناقب، خوارزمى، ص ٣5٣.
2- ر. ك: انساب الاشراف، ج ٢، ص ٣45.
3- نهج البلاغه، كلام ٢٠٢؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ١٠، ص ٢65.
4- مضمون اين شعر اين است كه دو دوست به ناچار از يكديگر جدا مى شوند و جدايى دو دوست نشان دهنده آن است كه اين دوستى ها دوام نمى يابد. ر. ك: الثقات، ابن حبان، ج ٩، ص ٢٣4؛ الكشف و البيان فى تفسير القرآن، ج ١، ص ٢5٩.

ص:46

ص:47

ازدواج حضرت فاطمه (عليها السلام)

الف) مقدمات ازدواج

ازدواج حضرت فاطمه (عليها السلام) ، همانند ساير دوره هاى زندگى آن حضرت، داراى اسرار فراوان است. بسيارى از بزرگان و ثروتمندان قريش و غير قريش از آن بانوى بزرگوار خواستگارى كردند، اما پاسخ منفى شنيدند. رسول خدا (ص) در پاسخ منفى به خواستگاران، چنان روى برمى گرداند كه آنان گمان مى كردند كه آن حضرت از آنان خشمگين است يا قرار است در اين باره وحى بر ايشان نازل شود تا آنجا كه ابوبكر و عمر نيز از ايشان خواستگارى كردند؛ اما با مخالفت رسول خدا (ص) روبه رو شدند و آن حضرت فرمود: «منتظر قضاى الهى هستم» .(1)


1- ر. ك: الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ١6؛ المناقب، خوارزمى، ص٣4٣.

ص:48

بنابر نقلى وقتى خواستگاران در اين باره به رسول خدا (ص) اعتراض كردند، آن حضرت فرمود: «به خدا قسم! من مانع شما نيستم، بلكه خداوند مانع است» .(1)

در گزارشى ديگر آمده است كه گروهى از مهاجران، از حضرت فاطمه (عليها السلام) خواستگارى كردند، اما رسول خدا (ص) پاسخ مثبت نداد. ازاين رو آنان پس از ازدواج آن حضرت با اميرمؤمنان (ع) دراين باره سخنانى گفتند و رسول خدا (ص) در پاسخ آنان فرمود: «من ايشان را به ازدواج على (ع) درنياوردم، بلكه خداوند وى را به ازدواج ايشان درآورد» .(2)يا فرمود: «خداوند به من امر كرده است كه فاطمه را به ازدواج على درآورم» . (3)

آرى! گويى آن ذخيره الهى براى ذخيره اى الهى است. آرى! فاطمه (عليها السلام) براى على (ع) ذخيره شده است و تنها على (ع) است كه مى تواند همتاى فاطمه (عليها السلام) باشد؛ همچنان كه تنها فاطمه (عليها السلام) است كه مى تواند همتا و همراز على (ع) باشد.


1- عيون اخبار الرضا ع ، شيخ صدوق، ج ٢، ص ٢٠٣؛ بحارالانوار، مجلسى، ج 4٣، ص ٩٣.
2- تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص 4١.
3- المعجم الكبير، ج ١٠، ص ١56؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ٣٧، ص ١٣.

ص:49

به هرحال پس از آنكه ابوبكر، عمر، عثمان، عبدالرحمان بن عوف و ديگران با پاسخ منفى رسول خدا (ص) مواجه شدند، اميرمؤمنان (ع) ، تنها مرد شايسته همسرى حضرت فاطمه (عليها السلام) ، پيشنهاد ازدواج با آن حضرت را مطرح كرد كه رسول خدا (ص) با تعبير

« هى لك يا على»(1)؛ «او براى توست» بى درنگ پاسخ مثبت داد و گويى آن حضرت انتظار چنين درخواستى را از سوى اميرمؤمنان (ع) داشت. اما چون براساس مقررات خواستگارى و ازدواج بايد نظر خود حضرت فاطمه (عليها السلام) را نيز جويا شد، ازاين رو رسول خدا (ص) پيشنهاد اميرمؤمنان را به اطلاع حضرت فاطمه (عليها السلام) رساند و نظر ايشان را در اين باره جويا شد. حضرت فاطمه (عليها السلام) سكوت كرد و سكوت آن حضرت نشانه رضايت ايشان بود.(2)

براساس برخى روايات تاريخى، پس از آنكه رسول خدا (ص) موافقت خود را با اين ازدواج، اعلام كرد، تعدادى از صحابه را دعوت كرد و خود ايشان خطبه عقد را خواند. اين خطبه با حمد و سپاس خداوند آغاز شده است و پس از بيان شمارى از


1- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ١6؛ المعجم الكبير، ج 4، ص ٣4.
2- ر. ك: الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ١6.

ص:50

الطاف خداوند، به نعمت ازدواج و فوايد آن اشاره دارد. رسول خدا (ص) پس از خواندن خطبه، دعوت شدگان را براى اين عقد شاهد گرفت. (1)

رسول خدا (ص) پس از ازدواج ايشان به او فرمود: «من تو را به ازدواج كسى درآوردم كه در دنيا و آخرت سرور است» .(2)

از گزارش هاى تاريخى برمى آيد كه عقد و عروسى حضرت فاطمه (عليها السلام) ، با فاصله بوده است. پاره اى از منابع، اين فاصله را ٢٩ روز (3)و برخى ديگر يك ماه (4)دانسته اند.

درباره زمان اين ازدواج (چه به معناى عقد و چه به معناى عروسى) در منابع تاريخى نظر يكسانى وجود ندارد. بيشتر منابع برآنند كه اين ازدواج پس از بازگشت مسلمانان از غزوه بدر [در سال دوم هجرت] و پيش از غزوه احد صورت گرفته است. اما برخى منابع، زمان آن را پس از غزوه احد [در سال سوم هجرت] آورده اند. بنابر نقلى اين ازدواج، يك سال


1- المناقب، ص ٣٣6؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 5٢، ص 444؛ الفصول المهمه، ابن صباغ، ج ١، ص654.
2- الاستيعاب، ج 4، ص 44٩.
3- مناقب على بن ابى طالب ع ، ابن مردويه، ص ١٩٨.
4- الامالى، طوسى، ص 4١؛ المناقب، ص ٣5٠.

ص:51

پس از هجرت بوده است.(1)برخى نيز اين ازدواج را در ماه صفر و يازدهمين ماه هجرت دانسته اند.(2)همچنين گفته اند پس از بازگشت رسول خدا (ص) از بدر، دخترش رقيه از دنيا رفت و شانزده روز پس از آن فاطمه (عليها السلام) به ازدواج اميرمؤمنان (ع) درآمد.(3)

اختلاف مهم تر در اينجا درباره سن آن حضرت به هنگام ازدواج است كه اين اختلاف از اختلاف در زمان تولد ايشان نشئت گرفته است. بر اين اساس، بيشتر منابع اهل سنت سن ايشان را به هنگام ازدواج، حدود ١٨ تا ٢١ سال آورده اند. درحالى كه بيشتر منابع شيعه، سن آن حضرت را حدود نُه سال دانسته اند.

ب) مهريه حضرت فاطمه (عليها السلام)

از مطالب عبرت آموز زندگى حضرت زهرا (عليها السلام) نوع و مقدار مهريه آن حضرت است. بنابر نقل هاى تاريخى، اميرمؤمنان (ع) سپر يا زرهى داشت كه آن را به دوازده اوقيه نقره (معادل 4٠٠ درهم) فروخت و همان را مهريه حضرت فاطمه (عليها السلام) قرار داد.(4)بر اساس


1- المعارف، ابن قتيبه، ص ١4٢.
2- امتاع الاسماع، ج ١، ص ٧٣.
3- المعارف، ص ١5٨.
4- مسند، ابويعلى موصلى، ج ١، ص ٣6٢؛ دلائل النبوه، ج ٣، ص ١6٠.

ص:52

نقلى، چون اميرمؤمنان (ع) پولى نداشت، زره خود را مهريه حضرت زهرا (عليها السلام) قرار داد. (1)بنابر نقلى ديگر، ايشان زره و برخى كالاهاى ديگر، مانند شترش را به 4٠٠ درهم فروخت و مهريه قرار داد.(2)

نكته درخور توجه اينكه ممكن است تصور شود اين مهريه در زمان رسول خدا (ص) كاملاً عادى و مطابق عرف آن زمان بوده است، درحالى كه از برخى گزارش هاى تاريخى چنين برمى آيد كه اين مهريه حتى در آن زمان نيز اندك بوده است.(3)

نكته ديگر آنكه چون در زمان هاى سابق، مهريه در همان ابتداى ازدواج به همسر پرداخت مى شد، مهريه حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز پيش از عروسى از سوى اميرمؤمنان (ع) پرداخت شد كه با همان پول لوازم جهيزيه را خريدارى كردند.

ج) جهيزيه حضرت فاطمه (عليها السلام)

بايد در تهيه جهيزيه به سه نكته توجه داشت: اول، نيازهاى يك زندگى نوپا؛ دوم، توانايى اقتصادى


1- تهذيب الكمال، مزّى، ج ٣5، ص ٢4٩.
2- سبل الهدى و الرشاد، ج ١١، ص ٣٨.
3- تنقيح التحقيق، ذهبى، ج ٢، ص ١٨4.

ص:53

خانواده و سوم كه بسيار مهم است پيروى از روش زندگى اهل بيت (عليهم السلام) .

اهل بيت (عليهم السلام) در اين امور، هميشه سطح عادى زندگى اجتماعى مردم را در نظر مى گرفتند و تلاش مى كردند تا سطح زندگى خود را در مرتبه اى پايين قرار دهند. آنان حتى اگر مى توانستند زندگى مرفه و خوبى داشته باشند، هيچ گاه اسير اسراف، چشم و هم چشمى، تجمل گرايى و اشرافى گرى نمى شدند و اين همان گمشده جامعه امروز ماست كه در صورت توجه به آن، بسيارى از مشكلات، حل خواهد شد.

نمونه بارز زندگانى اهل بيت (عليهم السلام) ، زندگى حضرت فاطمه (عليها السلام) و جهيزيه آن حضرت است. صورت اين جهيزيه در منابع موجود، متفاوت نقل شده، اما بنابر قول مشهور و براساس برخى از منابع چنين بوده است:

- يك پيراهن؛

- يك خمار (مقنعه) ؛

- پارچه اى سياه از منطقه خيبر؛

- تختى بافته شده از پوست خرما؛

- دو عدد تشك كه يكى از پشم و ديگرى از ليف خرما پر شده بود؛

ص:54

- چهار بالش كه از اذخر (نوعى گياه) پر شده بود؛

- پرده اى دوخته شده از پشم؛

- حصيرى هجرى (هجر نام روستايى نزديك مدينه است كه ساكنان آن به بافت حصير اشتغال داشتند) ؛

- دستاس (آسياى دستى) ؛

- مشكى از چرم؛

- يك ظرف مسى؛

- ظرفى براى شير؛

- ظرفى براى آب خوردن؛

- طشت لباسشويى؛

- پرده اى سبز رنگ؛

- دو كوزه سفالى؛

- پوستى از چرم؛

- الك براى غربال؛

- ظرفى براى طهارت (آفتابه) ؛

- دلوى از چرم.(1)

پس از تصميم حضرت فاطمه (عليها السلام) براى ازدواج،


1- براى اطلاع از اين جهيزيه و اختلاف در مقدار آن، ر. ك: الطبقات الكبرى، ج ٨، صص ١٩ و ٢٠؛ مسند، احمد بن حنبل، ج١، ص ١٠٨؛ الامالى، طوسى، ص 4١؛ اعيان الشيعه، امين، ج ١، ص ٣٧٩.

ص:55

رسول خدا (ص) به اميرمؤمنان (ع) فرمود: «منزلى براى خود تهيه كن» . ايشان منزلى يافت كه كمى عقب تر از منزل رسول خدا (ص) قرار داشت و در همان جا با حضرت فاطمه (عليها السلام) عروسى كرد. پس از آن، رسول خدا (ص) نزد حضرت فاطمه (عليها السلام) آمد و فرمود: «مى خواهم منزل تو را نزديك خودم بياورم» . حضرت فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: «با «حارثة بن نعمان» صحبت كنيد تا منزلش را به ما بدهد» . فرمود: «حارثه چند بار براى ما جابه جا شده است و از او شرم مى كنم» .

چون اين خبر به حارثه رسيد، خانه اش را تخليه كرد و خدمت رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد:

اى رسول خدا! به من خبر رسيده كه مى خواهى حضرت فاطمه (عليها السلام) را نزد خود بياورى. خانه هاى من از نزديك ترين خانه هاى «بنونجار» به شمايند و من و دارايى ام از آن خدا و رسول اوست. به خدا سوگند! اى رسول خدا! مالى كه تو از من بگيرى، برايم دوست داشتنى تر است از آنچه نمى گيرى.

آن حضرت فرمود: «راست مى گويى. خداوند به تو بركت دهد» . سپس رسول خدا (ص) حضرت فاطمه (عليها السلام) را به منزل حارثه منتقل كرد.(1)


1- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ١٩.

ص:56

د) فرزندان حضرت فاطمه (عليها السلام)

در منابع شيعه درباره نام و تعداد فرزندان حضرت فاطمه (عليها السلام) اختلاف چندانى وجود ندارد. ولى در منابع اهل سنت، اين اختلاف بيشتر ديده مى شود.

به نظر تعدادى از منابع اهل سنت، حضرت فاطمه (عليها السلام) ، امام حسن (ع) ، امام حسين (ع) ، حضرت زينب (عليها السلام) ، ام كلثوم و محسَّن را به دنيا آورد.(1)درحالى كه برخى از منابع اهل سنت گزارش كرده اند كه آن حضرت، به وزن موى امام حسن (ع) ، امام حسين (ع) ، زينب (عليها السلام) و ام كلثوم (عليها السلام) به فضه صدقه داد.(2)اما از حضور پسر ديگر ايشان سخن نگفته اند.

همچنين در برخى منابع ديگر آمده است كه حضرت فاطمه (عليها السلام) براى امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) هر كدام، يك گوسفند عقيقه كرد و اين به جز عقيقه رسول خدا (ص) براى آن دو بود.(3)درحالى كه از عقيقه براى محسَّن سخنى در ميان نيست. چنان كه نام محسَّن در بيشتر منابع، يا در شمار فرزندان آن


1- المعارف، ص ١4٣؛ الذرّية الطاهرة النبويه، ص ١5٧؛ كتاب الثقات، ج ٢، ص ٣٠4؛ السنن الكبرى، ج ٨، ص ٢٨٣.
2- الموطاء، مالك، ج ٢، ص 5٠١.
3- المحلى، ابن حزم، ج ٧، ص 5٣١.

ص:57

حضرت نيست يا او را همان پسرى دانسته اند كه به دنيا نيامد و سقط شد.

پس مى توان نتيجه گرفت كه محسَّن به دنيا نيامده است. البته ممكن است آنها بدين وسيله و با اين استدلال كه اگر به دنيا آمده بود براى ايشان نيز صدقه مى دادند، بخواهند اصل وجود محسَّن را منكر شوند، اما اولاً تنها صدقه دادن، دلالت بر تولد نمى كند؛ ثانياً بحث درباره تولد يافتن نيست، بلكه بحث درباره اصل وجود پسرى است كه سقط شده و نامش محسَّن بوده است. ازاين رو، اين مطلب نيز درست نيست كه برخى منابع اهل سنت گفته اند محسَّن در كودكى از دنيا رفت.(1)

به نظر مى رسد اين اختلاف، بيشتر درباره وجود داشتن سومين پسر براى آن حضرت است كه بيشتر علماى شيعى بر اين باورند كه آن حضرت پسرى به نام محسَّن داشته است كه به هنگام هجوم به خانه ايشان براى گرفتن بيعت براى ابوبكر يا پس از اين زمان در اثر مشكلاتى كه براى ايشان به وجود آوردند، سقط شده و زنده به دنيا نيامده است. البته علماى اهل سنت، ديدگاه هاى ديگرى دارند كه بيان شد.


1- الذرّية الطاهرة النبويه، ص ١5٧.

ص:58

ص:59

حضرت فاطمه (عليها السلام) در عرصه سياست و اجتماع

حضرت فاطمه (عليها السلام) بهترين الگويى است كه افزون بر ابعاد فردى و عبادى، در عرصه سياست و اجتماع نيز درس هاى بسيارى به بشر داده است. در نگاه اول و با شناخت محدودى كه از آن حضرت داريم، ممكن است تصور شود آن حضرت تمام عمر را در خانه بوده و تنها به عبادت و رسيدگى به امور خانه پرداخته است؛ به ويژه وقتى مى شنويم آن حضرت بهترين حالت را براى زنان، حالتى معرفى كرده است كه «هيچ مردى را نبينند و نيز هيچ مردى آنان را نبيند»(1)و بر پايه همين روايت، برخى پنداشته اند كه نبايد زنان در عرصه هاى سياسى و اجتماعى


1- سؤالات حمزة بن يوسف، دارقطنى، ص ٢٨٠؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى، ج ٢٠، ص ١٢٢؛ مجمع الزوائد، ج 4، ص ٢55.

ص:60

حضور يابند.

اما با مراجعه به سيره حضرت فاطمه (عليها السلام) درمى يابيم كه آن بانوى نمونه هنگام نياز، با رعايت همان اصلى كه خود بيان فرمود، نه تنها در امور سياسى دخالت كرده، بلكه در موضوعى چون خلافت، كه بدان اشاره خواهد شد، چنان ميدان دار سياست بوده كه بسيارى از سياست مداران را مبهوت كرده است.

آرى! حضرت فاطمه (عليها السلام) در خردسالى يا نوجوانى در كنار پدر بزرگوارش حضور داشت و ضمن همدردى و يارى ايشان به هنگام اهانت هاى مشركان، با حضور در شعب ابوطالب، نخستين عرصه هاى سياسى و اجتماعى را تجربه كرد.

هجرت به يثرب، با تمام خطراتى كه براى ايشان داشت، صحنه سياسى ديگرى بود كه آن حضرت پشت سر گذاشت.

در سال سوم هجرت، غزوه احد، نخستين معركه جنگى بود كه حضرت فاطمه (عليها السلام) در آن نقش فعالى داشت. در اين نبرد، ابتدا مسلمانان پيروز شدند. اما تعدادى از مسلمانان كه از سوى رسول خدا (ص) مأمور حفاظت از تنگه اى بودند كه راه نفوذ به سمت سپاه اسلام به شمار مى آمد، به طمع جمع آورى غنيمت،

ص:61

محل مأموريت خود را ترك كردند و مشركان از اين غفلت مسلمانان بهره بردند و با غافلگيركردن آنان، جنگ را به نفع خود تمام كردند.

در اين ميان، رسول خدا (ص) كه در معركه جنگ حضور داشت، جراحت هاى بسيارى برداشت و دندان مباركشان شكست. ازاين رو اميرمؤمنان (ع) ، آن حضرت را در شكاف كوه احد برد و به شست وشوى جراحت ها و مداواى آن حضرت پرداخت. حضرت زهرا (عليها السلام) نيز در آنجا حاضر بود و به اميرمؤمنان (ع) كمك كرد. گفته اند هنگامى كه حضرت فاطمه (عليها السلام) مشغول شست وشوى جراحت هاى رسول خدا (ص) بود، متوجه شد كه شستن با آب، خونريزى حضرت را بيشتر مى كند؛ ازاين رو تكه حصيرى را سوزاند و آن را روى جراحت گذاشت تا خون بند آمد.(1)

حضرت فاطمه (عليها السلام) تسبيحى از پشمِ ريسيده و تابيده داشت و با آن تسبيح مى گفت تا آنكه پس از شهادت حضرت حمزه (ع) ، از خاك او تسبيح ساخت و مردم نيز چنين كردند. اين حركت مى تواند جنبه سياسى اجتماعى داشته باشد؛ زيرا اين كار تا زمان


1- المغازى، واقدى، ج ١، صص ٢4٩ و ٢5٠؛ الطبقات الكبرى، ج ٢، ص ٣٧؛ صحيح بخارى، ج 5، ص ٣٨.

ص:62

شهادت امام حسين (ع) ادامه داشت تا آنكه به سبب فضيلت و ارزش خاك مرقد آن حضرت، از تربت ايشان تسبيح ساخته شد.(1)

پس از شهادت حضرت حمزه (ع) نيز حضرت فاطمه (عليها السلام) دو يا سه روز يك بار به زيارت قبور شهداى احد مى رفت و بر آنان مى گريست و برايشان دعا مى كرد. (2)بنابر نقلى ديگر آن حضرت، هر جمعه به زيارت حضرت حمزه (ع) مى رفت. (3)اين حركت نيز افزون بر جنبه عاطفى و عبادى آن، حركتى سياسى - اجتماعى تلقى مى شود.


1- المزار، مفيد، ص ١5٠؛ مكارم الاخلاق، طبرسى، ص ٢٨١.
2- المغازى، ص ٣١٣.
3- المصنف، عبدالرزاق، ج ٣، ص 5٧٢؛ التمهيد، ابن عبدالبر، ج ٣، ص ٢٣4.

ص:63

جلوه هايى از شخصيت حضرت فاطمه (عليها السلام)

اشاره

حضرت فاطمه (عليها السلام) به سبب داشتن برترى هاى اخلاقى بسيارى، داراى جايگاه بلندى است كه رسيدن به آن براى ديگران ميسر نيست. اما با الگو گرفتن از زندگى آن حضرت، مى توان به بسيارى از درجات كمال انسانى دست يافت و راه سعادت را به خوبى پيمود. بررسى تمام فضايل ايشان، مجالى ديگر مى طلبد، اما براى نمونه برخى از مهم ترين فضايل ايشان به اختصار بيان مى شود.

الف) قناعت

از ويژگى هاى برجسته اخلاقى دختر رسول خدا (ص) قناعت است. اين كيمياى با ارزش كه گمشده عصر حاضر است، چنان در زندگى حضرت فاطمه (عليها السلام) موج

ص:64

مى زد كه باوركردن آن دشوار مى نمايد و جز در خاندان نبوت نمى توان از آن سراغ گرفت. براى نمونه در روايتى از اميرمؤمنان (ع) نقل شده است كه فرمود:

هنگامى كه با فاطمه (عليها السلام) ازدواج كردم، فرش ما چيزى نبود جز يك پوست گوسفند كه روزها بر روى آن به شتر آبكش خود علف مى داديم و شب ها روى آن مى خوابيديم. درحالى كه جز آن شتر خدمتكارى نداشتيم.(1)

ممكن است تصور شود اين وضعيت مربوط به ابتداى زندگى مشترك آن دو بزرگوار است. اما براساس خبرى ديگر، اين وضعيت تا اواخر زندگى ايشان و دست كم تا سال هفتم و هشتم هجرت به همين گونه بود.

در اين خبر آمده است كه روزى رسول خدا (ص) همراه با يكى از اصحاب به نام «عمران بن حصين خزاعى» به ديدار حضرت فاطمه (عليها السلام) رفتند و وضعيت آن حضرت به گونه اى بود كه چادر يا جامه اى كافى براى پوشاندن سرشان مقابل عمران بن حصين خزاعى نداشت تا آنكه رسول خدا (ص) جامه اى به او مى دهد تا با آن سر خود را بپوشاند و پس از آنكه رسول خدا (ص)


1- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ١٨.

ص:65

از حال ايشان جويا مى شوند، مى فرمايد كه طعامى براى خوردن در خانه نيست.(1)

با توجه به اينكه مسلمان شدن عمران بن حصين در سال غزوه خيبر (2)، يعنى سال هفتم بود (3)، بايد اين ماجرا پس از خيبر رخ داده باشد و اين بدان معناست كه حتى در سال هايى كه براى مسلمانان به سبب بهره مندى از غنايم جنگى، گشايش اقتصادى به وجود آمد، دختر رسول خدا (ص) هنوز وضع اقتصادى خوبى نداشت.

آن حضرت نه تنها در خوراك و پوشاك قناعت مى كرد، بلكه در امور ديگر زندگى نيز به حداقل اكتفا مى كرد؛ به طورى كه گفته اند ايشان با دست خود دستاس مى كرد و آرد فراهم مى آورد و نان مى پخت. بنابر نقلى آن حضرت چندان دستاس كرده بود كه دستاس روى دستش اثر گذاشته و دستش ورم كرده بود.(4)

از اميرمؤمنان نقل شده است كه حضرت فاطمه (عليها السلام) چندان با دستانش دستاس را چرخانده بود كه بر


1- حلية الاولياء، ج ٢، ص 4٢؛ مقتل الحسين، خوارزمى، ص ١٢٣؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 4٢، ص ١٣4.
2- الاستيعاب، ج ٣، ص ٢٨4؛ الاصابه، ابن حجر، ج 4، ص 5٨4.
3- المغازى، ج ٢، ص 6٣4؛ السيرة النبويه، ج ٣، ص ٣4٢.
4- حلية الاولياء، ج ٢، ص 4١.

ص:66

دستانش اثر گذاشته بود و آن قدر با مشك آب آورده بود كه جاى آن بر سينه اش باقى مانده بود و چنان به نظافت خانه رسيدگى كرده بود كه غبار بر لباس هايش نشسته بود و چندان آتش زير ديگ گذاشته بود كه آثار آن بر لباس هايش مانده و ايشان را آزار داده بود. ازاين رو چون اسيران و خادمانى براى رسول خدا (ص) آورده بودند، به او گفتم: «نزد رسول خدا (ص) برو و از ايشان يك خادم بخواه تا تو را از اين رنج ها نگه دارد» .

ايشان رفت، اما درخواست خود را مطرح نكرد و بازگشت. سپس رسول خدا (ص) به ديدار ما آمد و از حال حضرت فاطمه (ص) پرسش كرد و من گفتم كه او چه قصدى داشته است.

سپس رسول خدا (ص) فرمود:

مى خواهى تو را به چيزى راهنمايى كنم كه از خادم بهتر باشد؟ چون به رختخواب رفتى ٣٣ بار سبحان الله، ٣٣ بار الحمدلله و ٣4 بار الله اكبر بگو.

سپس حضرت فاطمه (عليها السلام) دو مرتبه فرمود: «از خدا و رسولش راضى شدم» .(1)


1- مسند، احمد بن حنبل، ج ١، ص ١5٣؛ كتاب الدعا، طبرانى، ص ٩5؛ معرفة الصحابه، ج 6، ص ٣١٩٣.

ص:67

ب) حيا و حجاب

از بارزترين ويژگى هاى اخلاقى حضرت فاطمه (عليها السلام) حيا و حجاب بى مانند ايشان است. در برخى منابع، نمونه هايى از حياى ايشان نقل شده است كه جز در وجود ايشان يافت نمى شود. حفظ پوشش مقابل نامحرمى نابينا، در زمانى كه پوشش برابر نامحرمان بينا و گشاده چشم، چندان رنگى نداشت و واقعيتى مسخ شده بود، اعجازى است كه ويژگى وجود مقدسى چون فاطمه زهراست؛ چنان كه گفته اند روزى مردى نابينا اجازه خواست و وارد منزل اميرمؤمنان (ع) شد. در اين هنگام حضرت فاطمه (عليها السلام) مقابل اين مرد نابينا حجاب گرفت. چون پيامبر (ص) اين منظره را ديد، به آن حضرت فرمود: «براى چه با حجاب شدى درحالى كه او تو را نمى بيند؟» پاسخ داد: «او مرا نمى بيند، اما من او را مى بينم و او بو را استشمام مى كند» . در اين هنگام رسول خدا (ص) فرمود: «گواهى مى دهم كه تو پاره تن من هستى» .(1)

براساس اين تفكر، زمانى كه رسول خدا (ص) كار منزل را به دخترش و كار بيرون از خانه را به


1- النوادر، راوندى، ص 5٧١؛ الدر النظيم، ابن حاتم عاملى، ص 45٧.

ص:68

اميرمؤمنان (ع) سپرد، حضرت فاطمه (عليها السلام) از اين تقسيم كار، بسيار خشنود شد و فرمود: «جز خدا نمى داند چقدر خوشحال شدم از اينكه رسول خدا (ص) مرا از روبه رو شدن با مردان معاف كرد» .(1)

بر اين اساس، آن حضرت اگر هم ناچار مى شد از خانه خارج شود، كمال محافظت را در حجاب داشت. مثلاً هنگامى كه آن حضرت براى طلب كردن حقشان به مسجد آمد و آن خطبه تاريخى و مشهور را خواند، به گونه اى از منزل خارج شد كه اولاً در ميان تعدادى از زنان اقوامشان قرار داشت، ثانياً گفته اند روپوش يا عبايى كه در برداشت، چنان بلند بود كه زير پاى مباركشان مى رفت.

رعايت حجاب چنان براى آن حضرت اهميت داشت كه حتى براى پس از مرگ نيز حجاب را لازم مى دانست. ازاين روست كه يكى از نگرانى هاى مهم آن حضرت، تشييع پيكر ايشان به شكل آشكار بود كه با مشورت «اسماء بنت عميس» اين مشكل حل شد و آن حضرت از اين موضوع بسيار خرسند شدند.(2)


1- قرب الاسناد، حميرى، ص 5٢؛ وسائل الشيعه، حر عاملى، ج ١4، ص١٢٣.
2- اين موضوع در كتاب حاضر در بخش مربوط به شهادت آن حضرت با تفصيل بيشترى آمده است.

ص:69

در باب رعايت حجاب از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «براى زنان شايسته است كه مردان آنان را نبينند» .(1)چنان كه فرمود: «نزديك ترين حالت نزديك شدن زن به خدا، آن است كه در خانه بماند» .(2)

ج) عبادت

يكى ديگر از ويژگى هاى بارز حضرت فاطمه (عليها السلام) كثرت عبادت آن حضرت به شكل عام و به ويژه توجه بسيار ايشان به نماز بوده است.

در روايتى از امام حسن (ع) نقل شده است كه فرمود:

شب جمعه بود كه ديدم مادرم به نماز ايستاد و تا طلوع صبح نماز خواند و براى مؤمنان دعا كرد و از آنان نام برد، اما براى خود دعا نكرد. از ايشان پرسيدم: «چطور براى خودتان دعا نمى كنيد؟» فرمود: «پسرم! ابتدا همسايه سپس خانه» .(3)

اهميت عبادت حضرت فاطمه (عليها السلام) بيش از آنكه به كميّت توجه ايشان مربوط باشد، به كيفيت توجه


1- الجامع لاحكام القرآن، ج ٢٠، ص ١٢٢؛ مجمع الزوائد، ج 4، ص ٢55.
2- النوادر، ص ١١٩؛ البته اين خبر از برخى صحابه ديگر از رسول خدا ص نيز فراوان نقل شده است.
3- علل الشرايع، ج ١، ص ١٨٢.

ص:70

ايشان در عبادت مربوط است. عبادت ايشان چنان با توجه بود كه خداوند متعال بر فرشتگان مباهات كرد و آنان را گواه گرفت.(1)چنان كه گفته اند هرگاه آن حضرت در محراب عبادت مى ايستاد، نور ايشان براى اهل آسمان ها مى درخشيد، همچنان كه نور ستارگان براى اهل زمين مى درخشد. بدين سبب ايشان را زهرا خوانده اند.(2)


1- الامالى، شيخ صدوق، ص ١٧6.
2- علل الشرايع، ج ١، ص ١٨١؛ دلائل الامامه، ص ١4٩.

ص:71

حضرت فاطمه (عليها السلام) پس از رسول خدا (ص)

الف) حضرت فاطمه و موضوع سقيفه

بدون شك بايد رحلت رسول خدا (ص) را غمناك ترين و دشوارترين مرحله از تاريخ اسلام به شمار آورد. اما اين دشوارى و غم را هيچ كس به اندازه حضرت فاطمه (عليها السلام) احساس نكرد؛ به ويژه آنكه پس از پيامبر (ص) حوادثى رخ داد كه هيچ كس حتى فكر آن را نمى كرد. حوادث ناگوارى كه تحمل آن براى هركس دشوار بود و براى حضرت فاطمه (عليها السلام) دشوارتر.

هنوز پيكر مطهر رسول خدا (ص) بر زمين بود و وظيفه تجهيز و تدفين ايشان، به عهده نزديكان آن حضرت، به ويژه امير مؤمنان (ع) قرار دادشت كه عده اى از دنياپرستان انصار و مهاجر، با

ص:72

زير پا گذاشتن سفارش هاى رسول خدا (ص) ، در سقيفه بنى ساعده گرد آمدند و بر سر كسبت قدرت و جانشينى رسول خدا (ص) به نزاع پرداختند و با تأسفى به طول ابديت بايد گفت: شد آنچه نبايد مى شد!

جانشينى رسول خدا (ص) كه تنها ولى خدا سزاوار آن بود، از مسير اصلى خارج و به انحراف كشيده شد و نه تنها به اميرمؤمنان كه تنها فرد شايسته و مورد سفارش پيامبر (ص) بود، نرسيد كه به دست نااهلانى افتاد كه آثار سوء آن تا قيامت ادامه دارد.

در اين ميان حضرت فاطمه (عليها السلام) تنها دختر رسول خدا (ص) از نزديك شاهد بود كه چگونه دستاورد زحمات رسالت پدرش به تاراج مى رود و از مدعيان دروغين صحابى بودن و مسلمانى، هيچ صدايى به حمايت برنمى خيزد. آرى! فاطمه (عليها السلام) مى ديد كه چگونه اميرمؤمنان (ع) ناچار است به تنهايى براى حفظ نهال نوپاى اسلام، دم فرو بندد و از بازگو كردن واقعيات خوددارى كند كه مبادا آنچه ممكن است با سكوت او از اسلام باقى بماند نيز از ميان برود.

البته فقط خدا مى داند كه در آن زمان، فاطمه (عليها السلام) چه كشيد و شايد همين درد و رنج بى پايان، در كنار

ص:73

اهانت هاى روحى و جسمى، دليلى روشن براى كوتاه بودن عمر آن حضرت باشد.

بررسى حوادث تلخ پس از رحلت رسول خدا (ص) به نوشته اى مفصل نياز دارد. ازاين رو در اينجا به برخى از اين حوادث، البته به اختصار، اشاره مى كنيم:

حادثه سقيفه بنى ساعده

مهم ترين حادثه پس از رحلت رسول خدا (ص) ، حادثه تلخ سقيفه بنى ساعده بود. اين حادثه پيامدهايى داشت كه برخى از آنها هيچ گاه تا ابد فراموش نخواهد شد. برخى از اين پيامدها عبارت اند از:

يك - ايجاد حق تشريع براى ديگران

پس از سقيفه، مسلمانانى كه خود را مطيع محض رسول خدا (ص) مى دانستند و حاضر نبودند آب وضوى آن حضرت، بر زمين ريخته شود و به آن تبرّك مى جستند، به خود اجازه دادند براى ديگران نيز حق تشريع قائل شوند و با استفاده از سخن نادرست خليفه دوم(1)، خود را در كنار رسول خدا (ص) و در


1- او خود را هم رديف پيامبر ص مى دانست و مى گفت: «انا زميل محمّد» ؛ «من هم كلاس و هم رديف رسول خدايم» . اين سخن سبب شد مردم به روش او كه احكامى را بر خلاف روش رسول خدا ص تشريع مى كرد، اعتراض نكنند. ر. ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ١٢، ص١٢٢.

ص:74

عرض آن حضرت ببينند. اين ايجاد حق تشريع، سبب شد برخى احكام از آنچه رسول خدا (ص) فرموده بود، فاصله بگيرد و شكاف عميقى ميان مسلمانان ايجاد كند كه هيچ گاه جبران نخواهد شد.

دو - بيعت اجبارى با خليفه

در زمان رسول خدا (ص) بيعت مردم با آن حضرت براساس علاقه، محبت و فرمان بردارى از آن حضرت صورت مى گرفت. اما پس از سقيفه، با اكراه و اجبار و در برخى موارد با تهديد و استفاده از سلاح، از مردم براى خليفه اول بيعت گرفتند. آنان حاضر شدند براى گرفتن بيعت از اميرمؤمنان (ع) و مشروعيت بخشيدن به حكومت خليفه اول، به تنها دختر رسول خدا (ص) اهانت ها روا دارند. آنها با اين عمل، سنگ بناى نامباركى نهادند كه براساس آن، هرگونه اهانت و حمله به عقايد مخالفان روا پنداشته شد و حتى به قتل رساندن پسر دختر پيغمبر [در كربلا] توجيه شرعى يافت؛ به طورى كه پس از كربلا نيز برخى عالمان اهل سنت در جواز لعن يزيد، قاتل امام حسين (ع) ، ترديد كردند و به جايز نبودن لعن يزيد فتوا دادند.(1)


1- احياء علوم الدين، غزالى، ج ٣، ص ١٠6؛ همچنين، ر. ك: الصواعق المحرقه، ابن حجر، ص٢٢١.

ص:75

ب) غصب فدك

از حوادث مهمى كه پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داد و غم و اندوه و مشكلات بسيارى را براى حضرت فاطمه (عليها السلام) فراهم كرد، غصب مزرعه حاصل خيز فدك بود. براى آنكه ابعاد اين حركت ناشايست بهتر دانسته شود، لازم است ماهيت و چگونگى واگذار شدن فدك به رسول خدا (ص) و سپس بخشش آن به حضرت فاطمه (عليها السلام) به اختصار بررسى شود.

فدك، روستايى است در حجاز كه تا مدينه دو يا سه روز فاصله دارد (1)و برخى گفته اند تا خيبر دو روز فاصله دارد.(2)بنابر قول مشهور، در سال هفتم هجرت، يهوديان خيبر در صدد برآمدند با رسول خدا (ص) و مسلمانان مقابله كنند. ازاين رو، آن حضرت همراه با سپاهى براى سركوب آنان به منطقه خيبر رفتند. يهوديان در قلعه هاى مستحكم خود سنگر گرفته بودند و هيچ راهى براى نفوذ به داخل قلعه ها وجود نداشت. اما سرانجام با رشادت و شجاعت اميرمؤمنان (ع) قلعه هاى آنان فتح شد و آنان خود را تسليم كردند. به


1- معجم البلدان، ياقوت حموى، ج 4، ص ٢٣٨.
2- معجم ما استعجم، بكرى، ج ٣، ص ١٠١5.

ص:76

گزارش «ياقوت حموى» هنگامى كه رسول خدا (ص) به خيبر رسيد و قلعه هاى آنجا را گشود، يك سوم قلعه ها باقى مانده بود تا فتح شود كه يهوديان با فرستادن نامه از آن حضرت خواستند تا در مقابل پرداخت اموالى، به آنان اجازه دهد در سرزمين خود بمانند و رسول خدا (ص) نيز پذيرفت.

پس از فتح خيبر، يهوديان ساكن فدك نيز چون از فتح خيبر باخبر شدند، پيكى را فرستادند تا از رسول خدا (ص) بخواهد كه با نيمى از اموالشان با آنان مصالحه كند و آن حضرت نيز پذيرفت. بنابراين، فدك بدون جنگ و حركت نظامى به رسول خدا (ص) واگذار شد و چون بدون جنگ به دست آمد و براساس مصالحه اهل فدك با رسول خدا (ص) به آن حضرت واگذار شد، از اموال شخص رسول خدا (ص) بود.(1)اين موضوع چنان روشن بود كه حتى خليفه دوم نيز بر اختصاص آن به رسول خدا (ص) اعتراف كرده است. (2)

پس از آنكه آيه وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ. . . (اسراء: ٢6) نازل شد، رسول خدا (ص) فدك


1- السيرة النبويه، ج ٢، ص ٣5٣؛ تاريخ، خليفة بن خياط، ص ٣٩؛ المحبر، محمد بن حبيب، ص ١٢١؛ المعارف، ص ١6٢؛ فتوح البلدان، بلاذرى، صص ٣٨و٣٩؛ تاريخ، طبرى، ج ٣، ص ١5.
2- المغازى، ج ١، ص ٣٧٨.

ص:77

را به حضرت فاطمه (عليها السلام) بخشيد.(1)

فدك داراى چشمه اى جوشان (2)و سرزمينى حاصل خيز بود كه تا زمان رحلت رسول خدا (ص) در اختيار حضرت فاطمه (عليها السلام) قرار داشت. اما پس از رحلت رسول خدا (ص) و پس از آنكه ابوبكر خليفه شد، مأموران ابوبكر، كارگزاران حضرت فاطمه (عليها السلام) را از فدك اخراج و آنجا را غصب كردند. حضرت فاطمه (عليها السلام) چون از اين موضوع باخبر شد به ابوبكر اعتراض كرد. اما ابوبكر با خواندن روايتى نادرست و ساختگى از رسول خدا (ص) ، به اعتراض آن حضرت اعتنا نكرد. روايت ساختگى ابوبكر اين بود كه رسول خدا (ص) فرمود:

اِنّا معاشِرَ الأنبياءِ لا نُورثُ ما تركنا صَدَقةٌ.

از ما پيامبران، ارث برده نمى شود و آنچه برجا مى گذاريم صدقه است.

پس از اين، حضرت فاطمه (عليها السلام) بر او غضب كرد و پس از شش ماه با همين غضب از دنيا رفت (3)


1- فتوح البلدان، ص 4٢؛ مسند، ابويعلى موصلى، ج ٢، ص ٣٣4؛ شواهدالتنزيل، ج ١، ص 44٣؛ الدرالمنثور، ج 4، ص ١٧٧.
2- معجم البلدان، ج 4، ص ٢٣٨.
3- ر. ك: الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٢٣؛ المسند، احمدبن حنبل، ج ١، ص6؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 4٢؛ السنن الكبرى، ج 6، ص ٣٠١.

ص:78

درحالى كه با ابوبكر سخن نگفت.(1)

بر پايه گزارشى ديگر، پس از آنكه ابوبكر ادعا كرد كه فدك از اموال رسول خدا (ص) نبوده، بلكه از اموال مسلمانان است، حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود: «هرگز با تو سخن نمى گويم و خداوند را ضدّ شما مى خوانم» .

هنگامى كه زمان رحلت آن حضرت فرا رسيد، وصيت كرد كه ابوبكر در نماز بر ايشان حاضر نشود و شبانه به خاك سپرده شود.(2)

بنابر نقلى، پس از رفتار آن دو با حضرت فاطمه (عليها السلام) ، چون آنان خواستند خود را از اين چالش نجات دهند، عمر به ابوبكر گفت: «بيا تا نزد فاطمه برويم كه ما او را خشمگين كرده ايم» . آنان آمدند و اجازه ورود خواستند، اما آن حضرت به آن دو اجازه ورود نداد. آنان سپس نزد امام على (ع) رفتند و از ايشان اجازه گرفتند و آن حضرت آنان را نزد حضرت فاطمه برد. اما همين كه آن دو نزد آن حضرت نشستند، ايشان صورت خود را به سمت ديوار برگرداند و به آنان نگاه نكرد. آن دو، بر ايشان سلام كردند، اما


1- الطبقات الكبرى، ج ٢، ص ٢٩٣؛ تاريخ المدينة المنوره، ابن شبه، ج ١، ص١٩٧؛ صحيح ابن حبّان، ج ١4، ص 5٧٣.
2- السقيفة و فدك، جوهرى، صص ١٠١و١٠٢؛ درباره به خاك سپردن شبانه ايشان در بخش ديگرى سخن خواهيم گفت.

ص:79

جواب آنان را نداد و فرمود:

خدا و ملائكه اش را شاهد مى گيرم كه شما دو نفر مرا خشمگين كرديد و مرا خشنود نكرديد و اگر پيامبر (ص) را ملاقات كنم از شما شكايت خواهم كرد.

و خطاب به ابوبكر فرمود: «به خدا سوگند! در هر نمازى كه مى خوانم بر تو نفرين مى كنم» .(1)

همچنين بنابر نقلى، حضرت فاطمه (عليها السلام) به آنان فرمود: «اگر حديثى از رسول خدا (ص) برايتان بخوانم، مى پذيريد؟» گفتند: «آرى!» فرمود:

آيا نشنيديد رسول خدا (ص) فرمود: «خشنودى فاطمه، خشنودى من و خشم او خشم من است. هركس فاطمه را خشنود كند، مرا خشنود كرده و هر كس او را خشمگين كند، مرا خشمگين كرده است؟»

گفتند: «آرى! شنيديم» . فرمود:

پس من، خدا و ملائكه اش را شاهد مى گيرم كه شما مرا خشمگين كرديد و خشنودم نساختيد و اگر پيامبر (ص) را ملاقات كنم، حتماً از شما شكايت مى كنم.

ابوبكر گفت: «من از خشم خداى متعال و از خشم


1- الامامة و السياسه، ابن قتيبه، ص ٣٣.

ص:80

تو اى فاطمه به خدا پناه مى برم» . سپس شروع به گريستن كرد، چنان كه نزديك بود جان دهد. درحالى كه حضرت فاطمه مى فرمود: «به خدا سوگند! پس از هر نماز بر شما نفرين مى كنم» . سپس ابوبكر بيرون رفت و چون مردم دور او جمع شدند، به آنان گفت:

هر يك از شما شب را كنار همسر و خانواده خود، با شادمانى سپرى مى كنيد و مرا به حال خود رها مى كنيد. من به بيعت شما نياز ندارم. بيعت با من را رها كنيد.(1)

كسب رضايت و خشنودى حضرت فاطمه (عليها السلام) براى مسلمانان چنان اهميت داشت كه بسيارى از مسلمانان تا سال ها بدان پاى بند بودند. براى نمونه، هنگامى كه [ده ها سال بعد،] «عبدالله بن حسن مثنى» ، يكى از نوادگان امام حسن مجتبى (ع) ، كه نوجوانى بيش نبود، در مجلسى بر «عمر بن عبدالعزيز» وارد شد، عمر بن عبدالعزيز به احترام او برخاست و از او استقبال كرد. در اين هنگام اقوام عمر بن عبدالعزيز او را سرزنش كردند كه چرا چنين كرده است. اما عمربن عبدالعزيز گفت:


1- الامامة و السياسة، ص ١4.

ص:81

از شخص مورد اعتمادى شنيدم چنان كه گويى از خود رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: «فاطمه پاره تن من است. آنچه او را مسرور كند، مرا مسرور خواهد كرد» . من مى دانم كه اگر فاطمه زنده بود، از اين رفتارى كه با فرزندش كردم، مسرور مى شد.(1)

به ويژه آنكه در نقلى ديگر آمده است:

رسول خدا (ص) به اميرمؤمنان على (ع) ، امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) و حضرت فاطمه (عليها السلام) نگاه كرد و فرمود:

« اَنا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُم وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُم» .(2)

يا آنكه اين جمله را زمانى فرمود كه به امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) و حضرت فاطمه (عليها السلام) نگاه كرد. (3)

از برخى گزارش هاى تاريخى برمى آيد كه غصب فدك، تنها غصب يك مزرعه نبود، بلكه نوعى زمينه سازى بود تا اهل بيت (عليهم السلام) هيچ گاه به فكر طلب حق خود كه مهم ترين حق آنان خلافت بود، نيفتند. اين موضوع به خوبى در گفت وگويى كه ميان


1- فضل آل البيت، مقريزى، ص ٩٩؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر، ص ١٠٧.
2- «با كسى كه با شما بجنگد در جنگم، و با كسى كه با شما صلح كند در صلح و آشتى هستم» . مسند احمد، ج ٢، ص 44٢؛ المعجم الكبير، ج ٣، ص ١4٠؛ المستدرك، ج ٣، ص ١4٩.
3- المصنف، ابن ابى شيبه، ج ٧، ص 5١٢؛ صحيح ابن حبّان، ج ١5، ص4٣4.

ص:82

«ابن ابى الحديد» و استادش صورت گرفته، منعكس شده است. (1)

ج) سقط فرزند

از نكات قابل بررسى و مورد اختلاف گزارش هاى تاريخى، موضوع سقط فرزند حضرت فاطمه (عليها السلام) در پايان عمر مباركشان، در جريان هجوم به خانه آن حضرت است. با آنكه برخى از منابع اهل سنت به كلى اين موضوع را منكر شده اند، اما قول مشهور و قطعى بين شيعه آن است كه در جريان اهانت به آن حضرت، فرزند پسرى از ايشان به نام «مُحَسَّن» [نه مُحْسِن] سقط شده است. اتفاقاً شمارى از منابع قابل اعتنا از اهل سنت نيز به اين موضوع اشاره كرده و برخى از آنان حتى نام او را مطابق آنچه در ميان شيعيان شهرت دارد، آورده اند.

شايد مهم ترين خبرى كه در اين باره وجود داشته و امروزه از ميان رفته است، خبر «ابن قتيبه دينورى» (م٢٧٩) باشد. «ابن شهرآشوب» (م5٨٨) به نقل از كتاب «المعارف» ابن قتيبه مى نويسد: «محسّن بر اثر زخمى سقط شد كه به سبب ضربه «قُنْفُذ عدوى» (غلام


1- ر. ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ١6، ص ٢٨4.

ص:83

عمر بن خطاب) به حضرت فاطمه (عليها السلام) به وجود آمد» .(1)

متأسفانه در چاپ موجود المعارف، اين خبر وجود ندارد و به جاى آن «محسّن بن على» يكى از پسران اميرمؤمنان (ع) شمرده شده كه در زمان خردسالى درگذشته است.(2)

روشن است كه اين خبر، تحريف شده است و خبر اصلى در نسخه هاى جديد كتاب المعارف وجود ندارد. با اين خبر، تنها نام پسر اميرمؤمنان (ع) ثابت مى شود. البته رحلت او در خردسالى، مطلبى عجيب است كه مى توان گفت به هنگام تحريف، جايگزين خبر سقطشدن محسّن شده است؛ به ويژه آنكه در پاره اى از منابع اهل سنت اشاره شده است كه حضرت فاطمه (عليها السلام) بر اثر هجوم يا ضربه به آن حضرت فرزند خود را سقط كرد و مى تواند تأييد نقل ابن قتيبه باشد.

براى نمونه، «شهرستانى» (م54٨) به نقل از «نظّام» چنين گويد: «عمر در روز بيعت [براى ابوبكر] به شكم فاطمه (عليها السلام) ضربه اى زد كه بر اثر آن، جنين آن حضرت سقط شد» . (3)


1- مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، ج ٣، ص ١٣٣.
2- المعارف، ص ٢١١.
3- الملل و النحل، شهرستانى، ج ١، ص 5٩؛ صفدى م ٧64 نيز به همين خبر اشاره كرده است؛ ر. ك: الوافى بالوفيات، ج 6، ص ١٧.

ص:84

«مَقْدِسى» (م5٠٧) نيز به اين خبر اشاره كرده است، اما آن را به شيعه نسبت مى دهد و مى گويد: «بيشتر صاحبان آثار، محسّن را نمى شناسند» .(1)

ابن ابى الحديد (م656) با صراحت به اين موضوع اشاره نكرده است، اما مى گويد:

هنگامى كه زينب (دختر يا ربيبه رسول خدا (ص)) از مكه خارج شد و «هبّار بن اسود» او را ترساند به طورى كه جنين او سقط شد، رسول خدا (ص) خون هبّار را مباح شمرد. روشن است كه اگر رسول خدا (ص) در قيد حيات بود، خون كسى كه حضرت فاطمه (عليها السلام) را ترسانده و باعث سقط جنينش شده است، مباح مى دانست.(2)

«ذهبى» (م٧4٨) هم در شرح حال «احمد بن محمد محدّث» گويد:

نزد او حاضر بودم كه مردى به او مى گفت: «عمر با لگد به فاطمه (عليها السلام) ضربه زد تا آنكه او محسّن را سقط كرد» .(3)

افزون بر اين، «جُوَيْنى» (م٧٣٠) در گزارشى


1- البدء و التاريخ، مقدسى، ج 5، ص ٢٠.
2- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ١4، ص ١٩٣.
3- ميزان الاعتدال، ج ١، ص ١٣٩؛ چنان كه ابن حجر نيز به همين خبر اشاره كرده است؛ ر. ك: لسان الميزان، ج ١، ص ٢6٨.

ص:85

طولانى از «ابن عباس» از رسول خدا (ص) نقل كرده است كه آن حضرت با اشاره به مشكلات و مصيبت هايى كه براى حضرت فاطمه (عليها السلام) پيش خواهد آمد، كسانى را كه باعث ستم و غصب حق ايشان شدند، لعنت كرد و از خداوند براى كسى كه سبب ضربه به آن حضرت و سقط جنين ايشان شد، آتش جاودان درخواست كرد و ملائكه نيز آمين گفتند.(1)

د) شهادت حضرت فاطمه (عليها السلام)

حضرت فاطمه (عليها السلام) پس از عمرى بسيار كوتاه، اما پربركت رحلت كرد و بنابر نظر مشهور شيعه به شهادت رسيد. همان گونه كه در زمان تولد ايشان اختلاف نظر وجود دارد، در زمان شهادت و مدت زندگى ايشان نيز اختلاف است.

بنابر نظر مشهور شيعه، ايشان در روز سوم جمادى الثانيه سال يازده هجرى در سن هجده سالگى به شهادت رسيد كه براساس آنكه رسول خدا (ص) در روز بيست و هشتم ماه صفر سال يازدهم رحلت كرده باشد، حضرت فاطمه (عليها السلام) ٩5 روز پس از پدر بزرگوارشان از دنيا رفته است


1- فرائد السمطين، جوينى، ج ٢، صص ٣4 و ٣5.

ص:86

اما در اين باره، اقوال مختلف ديگرى نيز وجود دارد. شهادت ايشان را يك ماه(1)، چهل روز(2)، دوماه(3)، هفتاد روز (4)، ٧5 روز (5)، سه ماه (6)، نود روز (7)، ٩5 روز (8)، يكصد روز(9)، چهار ماه (10)، پنج ماه (11)، ده روز كمتر از شش ماه (12)، دو روز كمتر از شش ماه (13)، شش ماه (14)، هشت ماه (15)و چند ماه (16)پس از رسول خدا (ص) آورده اند كه به تناسب همين اختلاف و نيز به سبب اختلاف در زمان ولادت آن حضرت، سن ايشان را نيز


1- فتح البارى، ج ٧، ص ٨٢.
2- تذكرة الخواص، سبط بن جوزى، ص ٢6٨؛ ذخائر العقبى، طبرى، ص 5٢.
3- المستدرك، ج ٣، ص ١6٣؛ دلائل النبوه، ج 6، ص ٣65.
4- الاستيعاب، ج 4، ص 44٨.
5- ذخائر العقبى، ص 5٢؛ الاستيعاب، ج 4، ص 45٢.
6- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٢٣؛ المستدرك، ج ٣، ص ١6٢؛ دلائل النبوه، ج 6، ص٣65.
7- الاستيعاب، ج 4، ص 45٢.
8- الذرّية الطاهرة النبويه، ص ١5١؛ الاصابه، ج ٨، ص ٢6٧.
9- الاستيعاب، ج 4، ص 45٢؛ تهذيب الكمال، ج ٣5، ص ٢5٢.
10- الاصابه، ج ٨، ص ٢6٧.
11- سير اعلام النبلاء، ج ٢، ص ١٢١.
12- تذكرة الخواص، ص ٢6٧.
13- تهذيب الكمال، ج ٣5، ص ٢5٢.
14- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٢٣؛ دلائل النبوه، ج 6، ص ٣65.
15- دلائل النبوه، ج 6، ص ٣65.
16- سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٢54.

ص:87

به هنگام شهادتشان، حدود ١٨ سال (1)، 21 سال (2)، ٢4سال (3)، 25 سال(4)، ٢٧سال (5)، 28 سال (6)، ٢٨ سال و شش ماه (7)، 29 سال(8)، ٣٠سال(9)، و ٣5 سال (10)هم گفته اند.

البته همان گونه كه بيان شد، نظر مشهور شيعه بر هجده سال بودن ايشان به هنگام شهادت است و با شواهدى كه در بخش مربوط به ولادت بيان شد، مى توان حداكثر سن ايشان را ٢١ سال دانست كه برخى منابع يادشده هم بدان اشاره كرده اند. البته آن دسته از منابع اهل سنت كه ولادت ايشان را پنج سال پيش از بعثت و در ٣5 سالگى رسول خدا (ص) آورده اند


1- الهداية الكبرى، خصيبى، ص ١٧6؛ خصيبى سنّ ايشان را دقيقاً هجده سال و دو ماه و ٢5 روز آورده است.
2- كتاب الثقات، ج ٣، ص ٣٣4؛ المنتظم، ابن جوزى، ج 4، ص ٩5؛ فتح البارى، ج ٧، ص ٨٢.
3- سير اعلام النبلاء، ج ٢، ص ١٢١؛ فتح البارى، ج ٧، ص ٨٢.
4- جمهرة انساب العرب، ابن حزم، ص ١٧؛ سير اعلام النبلاء، ج ٢، ص١٢١.
5- مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج ٩، ص ٢١١.
6- تهذيب التهذيب، ج ١٢، ص ٣٩٢.
7- تذكرة الخواص، ص ٢6٨.
8- تاريخ طبرى، ج ٣، ص ٢4٠؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ٣، ص١5٧؛ تذكرةالخواص، ص ٢6٨.
9- الاستيعاب، ج 4، ص 45٢؛ تذكرة الخواص، ص ٢6٨.
10- الاستيعاب، ج 4، ص 45٢؛ تهذيب الكمال، ج ٣5، ص ٢5٣.

ص:88

و سن ايشان را به هنگام شهادت ٢4 يا ٢5 سال يا ٢٧سال ذكر كرده اند، ناخواسته دچار ناهماهنگى و تضاد شده اند؛ زيرا اگر آن حضرت پنج سال پيش از بعثت به دنيا آمده باشد، بايد به هنگام شهادت ٢٨سال داشته باشد كه تعداد بسيار اندكى از اين منابع به ٢٨ سال(1)، يا 28 سال و شش ماه(2)اشاره كرده اند كه آن نيز به دليل اينكه ولادت ايشان پيش از بعثت و معراج درست نيست، نمى تواند قابل قبول باشد.

به هرحال، منابع تاريخى، گزارشى را از خادم رسول خدا (ص) [كه به احتمال خادم حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز بوده است] نقل كرده اند كه لحظات جانگداز پايان عمر دختر رسول خدا (ص) را حكايت مى كند كه چه غريبانه از دنيا رفت. البته منابع موجود، نام اين خادم را كه راوى اين گزارش ها و شاهد ماجرا بوده است، سَلْمى (3)، ام سَلْمى (4)، ام سلمه(5)، سلمه(6)، ام رافع (7)و


1- تهذيب التهذيب، ج ١٢، ص ٣٩٢.
2- ر. ك: تذكرة الخواص، ص ٢6٨.
3- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٢٢؛ الذرّية الطاهرة النبويه، ص ١54.
4- مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 46١؛ اسدالغابه، ابن اثير، ج ٧، ص ٣٣٢.
5- كشف الغمه، اربلى، ج ٢، ص ١٢4؛ سبل الهدى و الرشاد، ج ١١، ص 4٩.
6- تنقيح التحقيق، ذهبى، ج ١، ص ٣٠5.
7- الاصابه، ج ٨، ص ٢6٧.

ص:89

اسماء بنت عُمَيْس (1)ثبت كرده اند.

از نظر برخى منابع، چون اسماء بنت عُمَيْس همسر ابوبكر بوده است، بعيد مى نمايد كه در خدمت حضرت فاطمه (عليها السلام) بوده باشد.(2)شايد به همين دليل است كه برخى منابع، وى را سلمى بنت عميس، خواهر اسماء دانسته اند. (3)

اما گزارشى ديگر بيانگر آن است كه عايشه پس از شهادت حضرت فاطمه (عليها السلام) قصد ورود به خانه آن حضرت را داشت، اما اسماء بنت عميس مانع او شد و چون عايشه نزد ابوبكر شكايت كرد، ابوبكر از اسماء دراين باره توضيح خواست و او گفت كه بنابر وصيت حضرت فاطمه (عليها السلام) ، به كسى اجازه ورود به خانه اش را نمى دهد و ابوبكر نيز كار او را تأييد كرد. (4)ازاين رو بعيد نيست اسماء در خدمت حضرت فاطمه (عليها السلام) بوده باشد؛ به ويژه آنكه همكارى اسماء با اميرمؤمنان (ع) براى تجهيز و خاك سپارى حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز مشهور و معتبر است.(5)با اين حال، چون بيشتر منابع


1- احقاق الحق، مرعشى، ج ٣٣، ص ٣٨6.
2- الاصابه، ج ٨، ص ٢66.
3- ر. ك: حياة الامام الحسين ع ، شريف قرشى، ج ١، ص ٢٧١.
4- الاستيعاب، ج 4، ص 45١؛ اسدالغابه، ج ٧، ص ٢٢١.
5- الاستيعاب، ج 4، ص 45٢.

ص:90

يادشده، نام اين خادم را سلمى يا ام سلمى گفته اند و در شمار خادمان رسول خدا (ص) از سلمى (مادر رافع يا ابورافع) ياد كرده و شرح حال او را آورده اند(1)، نيز در گزارشى، سلمى در كنار اسماء و اميرمؤمنان (ع) در غسل دادن حضرت فاطمه (عليها السلام) مشاركت داشته است، (2)به نظر مى رسد، هم سلمى [مادر ابورافع نه سلمى بنت عميس] و هم اسماء هر دو در روزهاى پايانى عمر حضرت فاطمه (عليها السلام) در خدمت ايشان بوده اند، اما اين گزارش از سلمى نقل شده است.

به هر صورت، از سلمى نقل كرده اند كه گفت:

حضرت فاطمه (عليها السلام) در روزى كه از دنيا رفت، پيش از رحلتش به من فرمود: «برايم آبى بياور تا غسل كنم» . آب آوردم و او به بهترين صورت غسل كرد و فرمود: «لباس هاى نو برايم بياور و بستر مرا ميان خانه قرار ده» . چنين كردم و آن حضرت رو به قبله خوابيد و دست هاى خود را زير صورتش گذاشت و فرمود: «اكنون جان مرا مى گيرند، درحالى كه غسل كرده ام. پس كسى كتف مرا آشكار نكند» . سلمى گويد: «چون امام على (ع) آمد، اين سخن را به او گفتم، فرمود: «به


1- ر. ك: البداية و النهايه، ج 5، ص ٣5٠.
2- همان، ص ٣٢٩.

ص:91

خدا سوگند! كسى جامه از كتف او كنار نخواهد زد و ايشان را برد و با همان غسل او را به خاك سپرد» .(1)

البته درباره درستى اين خبر كه ايشان را دوباره غسل دادند يا نه، بايد توجه داشت كه خبر يادشده يك گزارش تاريخى است كه به تنهايى نمى تواند مستند استنباط حكم فقهى قرار گيرد يا محتواى اين خبر را اثبات كند. اين خبر به اين علت بيان شد كه در منابع كهن تاريخى اهل سنت آمده است و بيانگر نهايت مظلوميت دختر پيامبر (ص) است؛ زيرا اين پرسش پيش مى آيد چرا حضرت فاطمه (عليها السلام) درخواست كرده است كه جامه از كتفش كنار نزنند؟

چنان كه بنابر نقلى ديگر، آن حضرت هنگام رحلت غسل كرد و كفن پوشيد و به امام على (ع) سفارش كرد كه پس از رحلتش، كفن او را باز نكند و با همان كفن او را به خاك سپارد. (2)موضوع مهم ديگر آن است كه براساس اخبار معتبر در منابع اهل سنت، آن حضرت شبانه دفن شد. (3)با آنكه اين موضوع جاى بررسى و كنكاش جدى دارد، بسيار شگفت انگيز است


1- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٢٣.
2- الاستيعاب، ج 4، ص 45١.
3- ر. ك: الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٢4؛ المصنف، ج ٣، ص٣١؛ تاريخ المدينة المنوره، ج ١، ص ١٠٧؛ كتاب الثقات، ج ٣، ص٣٣4.

ص:92

كه چرا هيچ يك از اين منابع به بررسى چنين موضوعى نپرداخته اند كه چرا آن حضرت را شبانه دفن كردند.

از نكات قابل توجه و عبرت آموز اين است كه آن حضرت پيش از رحلت، بسيار نگران بود كه به هنگام تشييع جنازه اش، حجم پيكر ايشان ديده شود. ازاين رو، چون در اين باره با اسماء بنت عميس سخن گفت، اسماء به ايشان پيشنهاد كرد كه همچون ديار حبشه از تابوت استفاده شود و آن حضرت از اين پيشنهاد بسيار خشنود شد. گفته اند نخستين تابوت، براى ايشان ساخته شد.(1)

امام على (ع) ، عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، ابوهريره، سلمة بن اكوع، انس بن مالك، عايشه، ام سلمه و اسماء بنت عميس از حضرت فاطمه (عليها السلام) روايت نقل كرده اند.(2)

ه) آرامگاه حضرت فاطمه (عليها السلام)

از مصيبت هاى عالم تشيع، بلكه عالم اسلام، پنهان بودن مزار يگانه دختر محبوب پيامبر (ص) است. در


1- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٢٣؛ الاستيعاب، ج 4، ص 45١.
2- معرفة الصحابه، ج 6، ص ٣١٨٧.

ص:93

اينجا تنها از جنبه تاريخى، البته به اختصار، به مطالبى اشاره خواهيم كرد. در منابع موجود، به محل دقيق آرامگاه حضرت فاطمه (عليها السلام) اشاره نشده است و نمى توان مرقد آن حضرت را به طور دقيق معرفى كرد. اما در برخى از منابع، گزارش هايى وجود دارد كه به محل دفن آن حضرت اشاره كرده است. البته به علت نادر بودن اين گزارش ها و متعدد بودن مكان هايى كه براى مرقد ايشان معرفى شده اند، يافتن آرامگاه دقيق ايشان ممكن نيست و تنها مى توان احتمال داد كه مرقد ايشان در اين چند نقطه قرار دارد.

مكان نخست: براساس برخى اخبار، يكى از اين نقاط، خانه خود حضرت فاطمه (عليها السلام) است.(1)

مكان دوم: روضه شريفه مسجدالنبى (ص) است. (2)

مكان سوم: قبرستان بقيع در مدينه منوره است.(3)

برخى منابع گفته اند مرقد ايشان در محلى از بقيع(4)يا در گوشه سمت راست خانه «عقيل بن ابى طالب»


1- تاريخ المدينة المنوره، ج ١، ص ١٠٧؛ ترجمة الامام الحسين ع ، ابن عساكر، ص٢٠6؛ مناقب، ج ٣، ص ١٣٢.
2- المقنعه، مفيد، ص 45٩؛ مناقب، ج ٣، ص ١٣٢.
3- تاريخ المدينة المنوره، ج ١، ص ١٠٧.
4- مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، ص 4٨؛ معرفة الصحابه، ج 6، ص٣١٨٧.

ص:94

در بقيع يا در خروجى كوچه اى بين خانه عقيل و خانه «ابونبيه» واقع شده است.(1)

بنابر نقلى ديگر، آن حضرت نزد مسجدى در بقيع دفن شده است كه در آنجا بر مردگان نماز مى خواندند. اما برخى گفته اند در گوشه خانه عقيل در كنار خانه جحشى ها رو به قبله در خروجى بنى نبيه از «بنى عبدالدار» در بقيع دفن شد و بين قبر او تا راه هفت ذراع فاصله است. «مغيرة بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام» قصد داشت اين خانه را به هر قيمتى خريدارى كند، اما فرزندان عقيل آن را نفروختند.(2)

به گفته مسعودى (صاحب كتاب مروج الذهب و معادن الجوهر) تا زمان وى (حدود سال ٣4٠ه. ق) تكه كوزه اى در بقيع وجود داشته است كه روى آن نوشته بود: «اين قبر فاطمه (عليها السلام) است» . (3)

مهم ترين پرسش پس از شهادت حضرت فاطمه (عليها السلام) اين است كه چرا مزار آن حضرت پنهان ماند و همچنان پنهان است.


1- تاريخ المدينة المنوره، ج ١، ص ١٠6.
2- الطبقات الكبرى، ج ٨، ص ٢5.
3- التنبيه و الاشراف، مسعودى، ص ٢6٠.

ص:95

متأسفانه از گزارش هاى تاريخى، نمى توان پاسخ روشنى براى اين پرسش يافت. اما با استفاده از برخى گزارش ها و شواهد مى توان بدان پاسخ داد.

مهم ترين دليلى كه براى پنهان ماندن مرقد آن حضرت مطرح شده، وصيت خود حضرت فاطمه (عليها السلام) است كه پيش از شهادت وصيت كرد هيچ يك از كسانى كه آن حضرت از آنان ناخشنود بود، در تشييع پيكر، اقامه نماز و دفن او حضور نيابند.

اما پرسش ديگرى كه مطرح مى شود اين است كه وى آنان را از حضور در اين مراسم منع كرد. اما چرا پس از دفن آن حضرت، همچنان مزار ايشان پنهان ماند؟ چرا پنهان ماندن مرقد ايشان چنان اهميت داشت كه صورت چند قبر براى ايشان ساختند كه قبر اصلى شناخته نشود؟

به نظر مى رسد اگر آنان كه حضرت فاطمه (عليها السلام) از آنان ناراضى بود تنها از حضور در مراسم تجهيز و تدفين آن حضرت منع مى شدند و سپس مزار آن حضرت براى همگان آشكار مى شد، تاريخ به خوبى نمى توانست آن نارضايتى حضرت فاطمه (عليها السلام) را در دل خود ثبت كند و اين ناخشنودى كه براساس روايات، ملاك تشخيص سعادت و شقاوت افراد بود، به مرور

ص:96

زمان فراموش يا دچار تحريف يا تبديل و حذف مى شد. بنابراين، مرقد پاك دختر يگانه رسول خدا (ص) براى هميشه پنهان ماند تا همگان در طول تاريخ بدانند دنياپرستان چه ظلم سنگينى را بر آن حضرت روا داشتند و نخستين سنگ بناى ظلم بر خاندان رسول خدا (ص) را چه ظالمانه بنيان نهادند.

ص:97

آموزه هاى حضرت فاطمه (عليها السلام)

زندگى انسان هاى بزرگ و كامل، به ويژه آنان كه به منبع وحى اتصال دارند، مانند پيامبران و امامان به سبب ويژگى هايى كه دارند سراسر الگو و درس براى ديگران است. زندگى كوتاه حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز، درس هاى بسيار باارزشى را براى بشر، به ويژه براى شيعيان به يادگار گذاشته است. گذشته از درس هاى رفتارى آن حضرت كه تعاليم بسيارى را از اعمال و رفتار آن حضرت مى توان آموخت، آن حضرت در قالب گفتار نيز آموزه هاى ارزنده اى دارد كه در دو بخش سخنان و خطبه هاى ايشان، قابل بررسى است.

سخنان ايشان همان رواياتى است كه به مناسبت هاى مختلف از ايشان نقل شده است.

در سال هاى اخير، برخى نويسندگان در صدد

ص:98

گردآورى سخنان حضرت فاطمه (عليها السلام) برآمدند و مسندهايى نيز تدوين شده است كه هر كدام ممكن است كاستى ها يا امتيازاتى داشته باشند. با توجه به آنكه كوتاه نويسى در اين نوشتار، پسنديده است و بيان سخنان آن حضرت، مجال بيشترى مى طلبد، ازاين رو، بدون آنكه در مقام بررسى اين كتاب ها باشيم، علاقه مندان را به كتاب هاى ياد شده كه با عنوان مسند و مانند آن سامان يافته اند، ارجاع مى دهيم.(1)


1- ر. ك: مسند فاطمة الزهراء، حسين شيخ الاسلامى؛ مسند فاطمه زهرا عليها السلام ، عزيزالله عطاردى؛ مسند فاطمه عليها السلام ، مهدى جعفرى.

ص:99

كتابنامه

* قرآن كريم.

١. الآحاد و المثانى، عمرو بن ابى عاصم، تحقيق: باسم فيصل احمد جوابرة، دارالدراية، ١4١١ه. ق.

٢. احياء علوم الدين، ابوحامد، محمد بن محمد غزالى، بيروت، دارالكتب العلميه.

٣. الاستيعاب، يوسف بن عبدالله بن عبدالبر، تحقيق: عادل احمد عبد الموجود و ديگران، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١5ه. ق.

4. اسدالغابه فى معرفة الصحابه، على بن محمد بن اثير، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود و ديگران، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١5ه. ق.

5. الاسرار الفاطميه، محمدفاضل مسعودى، تحقيق: السيد عادل علوى، قم، مؤسسة الزائر، ١4٢٠ه. ق.

6. الاصابة فى تمييز الصحابه، احمدبن على بن حجر، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود و ديگران، بيروت، دارالكتب العلمية، ١4١5ه. ق.

٧. أعيان الشيعه، سيد محسن امين، بيروت، دار التعارف.

٨. الامالى، محمد بن حسن طوسى، تحقيق: مؤسسة البعثه، قم، دارالثقافه للطباعة والنشر والتوزيع، ١4١4ه. ق.

ص:100

٩. الامالى، محمد بن على (شيخ صدوق) ، قم، مؤسسة البعثه، ١4١٧ه. ق.

١٠. الامامة و السياسه، عبدالله بن مسلم بن قتيبه، قم، منشورات رضى و منشورات زاهدى، ١٣6٣ه. ش.

١١. امتاع الاسماع، احمد بن على مقريزى، تحقيق: محمد عبدالحميد النميسى، بيروت، دارالكتب العلمية، ١4٢٠ه. ق.

١٢. أنساب الاشراف، احمد بن يحيى بلاذرى، تحقيق: سهيل زكّار، بيروت، دارالفكر، ١4١٧ه. ق.

١٣. انوار التنزيل و اسرار التأويل (تفسير بيضاوى) ، عبدالله بن عمر بيضاوى، بيروت، دارالفكر.

١4. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بيروت، موسسة الوفاء، ١4٠٣ه. ق.

١5. البدء و التاريخ، مطهر بن طاهر مقدسى، مكتبة الثقافة الدينيه.

١6. البداية و النهاية، ابوالفداء اسماعيل بن كثير، تحقيق: على شيرى، بيروت، داراحياء التراث العربى، ١4٠٨ه. ق.

١٧. تاريخ الاسلام، محمد بن احمد ذهبى، تحقيق: عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت، دارالكتاب العربى، ١4١٠ه. ق.

١٨. تاريخ الأمم و الملوك، محمد بن جرير طبرى، تحقيق: محمد أبوالفضل ابراهيم، بيروت، روائع التراث العربى.

١٩. تاريخ المدينة المنوره، عمر بن شبه نميرى، تحقيق: حبيب محمود احمد، قم، دارالفكر، ١4١٠ه. ق.

٢٠. تاريخ اليعقوبى، احمد بن واضح يعقوبى، بيروت، دار صادر.

٢١. تاريخ بغداد، احمد بن على خطيب بغدادى، تحقيق: مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١٧ه. ق.

٢٢. تاريخ مدينة دمشق، على بن الحسن بن عساكر، تحقيق: على شيرى، بيروت، دارالفكر، ١4١5ه. ق.

ص:101

٢٣. التاريخ، خليفة بن خياط، تحقيق: سهيل زكّار، بيروت، دارالفكر، ١4١4ه. ق.

٢4. تذكرة الخواص، يوسف بن قزاغلى سبط بن جوزى، قم، منشورات شريف رضى، ١4١٨ه. ق.

٢5. تفسير القرآن العظيم، ابوالفداء اسماعيل بن كثير، تحقيق: يوسف عبدالرحمان المرعشلى، بيروت، دارالمعرفة،١4١٢ه. ق.

٢6. تفسير الكبير، محمد بن عمر فخر رازى، بيروت، داراحياء التراث العربى.

٢٧. تفسير النسفى، ابوالبركات عبدالله بن احمد نسفى، بى نا، بى تا.

٢٨. تفسير فرات الكوفى، فرات بن ابراهيم كوفى، تحقيق: محمد الكاظم، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، ١4١٠ه. ق.

٢٩. تفسير ابن عربى، محيى الدين بن عربى، تحقيق: عبدالوارث محمد على، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4٢٢ه. ق.

٣٠. تفسير السمعانى، منصور بن محمد سمعانى، تحقيق: ياسربن ابراهيم و غنيم بن عباس، رياض، دارالوطن، ١4١٨ه. ق.

٣١. التمهيد، يوسف بن عبدالله بن عبدالبر، تحقيق: مصطفى بن احمد علوى و محمد عبدالكبير البكرى، مغرب، وزارة عموم الاوقاف، ١٣٨٧ه. ق.

٣٢. التنبيه والاشراف، على بن الحسين مسعودى، تحقيق: عبدالله اسماعيل الصاوى، قاهره، دارالصاوى.

٣٣. تنقيح التحقيق فى احاديث التعليق، محمد بن احمد ذهبى، تحقيق: مصطفى ابوالغيط عبدالحى عجيب، رياض، دارالوطن، ١4٢١ه. ق.

٣4. تهذيب التهذيب، احمدبن على بن حجر، بيروت، دارالفكر، ١4٠4ه. ق.

٣5. تهذيب الكمال فى أسماء الرجال، ابوالحجاج يوسف مِزّى، تحقيق: سهيل زكار، دارالفكر، بيروت، ١4١4ه. ق.

ص:102

٣6. جامع البيان، محمد بن جرير طبرى، تحقيق: صدقى جميل العطار، بيروت، دارالفكر، ١4١5ه. ق.

٣٧. الجامع لاحكام القرآن، محمد بن احمد قرطبى، تحقيق: احمد عبدالعليم البردونى، بيروت، داراحياء التراث العربى، ١4٠5ه. ق.

٣٨. جمهرة النسب، هشام بن محمد بن كلبى، تحقيق: محمود فردوس العظم و محمود فاخورى، دمشق، داراليقظه.

٣٩. جمهرة انساب العرب، على بن احمد بن حزم، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4٠٣ه. ق.

4٠. حلية الاولياء، احمد بن عبدالله ابونعيم، بيروت، دارالكتاب العربى، ١4٠٧ه. ق.

4١. حياة الإمام الحسين (ع) ، باقر شريف قَرْشى، نجف، الآداب، ١٣٩4ه. ق.

4٢. الخصائص الفاطميه، محمدباقر كجورى، تحقيق: سيدعلى جمال اشرف، قم، شريف رضى، ١٣٨٠ه. ق.

4٣. الدر المنثور، جلال الدين سيوطى، بيروت، دارالمعرفه.

44. الدر النظيم فى مناقب الائمة، جمال الدين يوسف بن حاتم بن حاتم عاملى، قم، جماعة المدرسين.

45. دلائل الامامه، محمد بن جرير طبرى (شيعى) ، قم، مؤسسة البعثه، ١4١٣ه. ق.

46. دلائل النبوة، احمد بن الحسين بيهقى، تحقيق: عبدالمعطى قلعجى، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4٠5ه. ق.

4٧. ذخائر العقبى، احمد بن عبدالله طبرى، قاهره، مكتبة القدسى، ١٣56ه. ق.

4٨. الذرّية الطاهرة النبويه، محمد بن احمد دولابى، تحقيق: سعدالمبارك الحسن، كويت، الدارالسلفيه، ١4٠٧ه. ق.

ص:103

4٩. ذكر اخبار اصبهان، احمد بن عبدالله ابونعيم، ليدن، مكتبة بريل، ١٩٣4ه. ق.

5٠. سؤالات حمزة بن يوسف، ابوالحسن على بن عمر دارقطنى، تحقيق: موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، رياض، مكتبة المعارف، ١4٠4ه. ق.

5١. سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، محمد بن يوسف صالحى شامى، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١4ه. ق.

5٢. السقيفة و فدك، احمد بن عبدالعزير جوهرى، تحقيق: محمدهادى الامينى، بيروت، شركة الكتبى، ١4١٣ه. ق.

5٣. السنن الكبرى، احمد بن الحسين بيهقى، بيروت، دارالفكر، ١4٠4ه. ق.

54. السنن الكبرى، احمد بن شعيب نسائى، تحقيق: عبدالغفار سليمان بندارى و سيد كسروى حسن، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١١ه. ق.

55. سنن الترمذى، محمد بن عيسى ترمذى، تحقيق: عبدالوهاب عبداللطيف، بيروت، دارالفكر، ١4٠٣ه. ق.

56. سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد بن ماجه، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقى، بيروت، دارالفكر.

5٧. سير اعلام النبلاء، محمد بن احمد ذهبى، تحقيق: شعيب الارنؤوط و حسين الاسد، مؤسسة الرساله، ١4١٣ه. ق.

5٨. السيرة النبويه، ابوالفداء اسماعيل بن كثير، تحقيق: مصطفى عبدالواحد، بيروت، دارالمعرفه، ١٣٩6ه. ق.

5٩. السيرةالنبويه، عبدالملك بن هشام، تحقيق: مصطفى سقا و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربى.

ص:104

6٠. شرح احقاق الحق، شهاب الدين مرعشى نجفى، تحقيق: سيدابراهيم ميانجى، قم، كتابخانه آيت الله العظمى مرعشى نجفى.

6١. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن ابى الحديد، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء الكتب العربيه، ١٣٧٨ه. ق.

6٢. شواهد التنزيل، عبيدالله بن احمد حسكانى، تحقيق: محمدباقر محمودى، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، ١4١١ه. ق.

6٣. صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، محمد بن حبّان، تحقيق: شعيب الارنؤوط، بيروت، مؤسسة الرساله، ١4١4ه. ق.

64. صحيح البخارى، محمد بن اسماعيل بخارى، بيروت، دارالفكر، ١4٠١ه. ق.

65. صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابورى، بيروت، دارالفكر.

66. الصواعق المحرقه فى الردّ على اهل البدع و الزندقه، احمد بن محمد بن حجر، قاهره، مكتبة القاهره، ١٣٨5ه. ق.

6٧. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، تحقيق: محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١٠ه. ق.

6٨. علل الشرايع، محمد بن على (شيخ صدوق) ، نجف، المكتبة الحيدريه، ١٣٨6ه. ق.

6٩. عمدة القارى فى شرح صحيح بخارى، بدرالدين محمود عينى، بيروت، داراحياء التراث العربى.

٧٠. عيون اخبار الرضا (ع) ، محمد بن على (شيخ صدوق) ، تحقيق: حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، ١4٠4ه. ق.

٧١. فتح البارى شرح صحيح البخارى، احمد بن على بن حجر، بيروت، دارالمعرفة.

٧٢. فتح القدير، محمد بن على شوكانى، عالم الكتب.

٧٣. فتوح البلدان، احمد بن يحيى بلاذرى، بيروت، دار و مكتبة الهلال، ١٩٨٨م.

ص:105

٧4. الفصول المهمة فى معرفة الائمه، على بن محمد بن صباغ، تحقيق: سامى الغريرى، قم دارالحديث، ١4٢٢ه. ق.

٧5. فضائل الصحابه، احمد بن شعيب نسائى، بيروت، دارالكتب العلميه.

٧6. فضائل سيدة النساء، عمر بن احمد بن شاهين، تحقيق: ابواسحاق الحوينى الاثرى، قاهره، مكتبة التربية الاسلاميه، ١4١١ه. ق.

٧٧. فضل آل البيت، احمد بن على مقريزى، تحقيق: سيدعلى عاشور.

٧٨. فيض القدير، محمد عبدالرؤف مناوى، تحقيق: احمد عبدالسلام، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١5ه. ق.

٧٩. قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حميرى، تحقيق: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، ١4١٣ه. ق.

٨٠. الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، تحقيق: على اكبر غفارى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ١٣6٣ه. ش.

٨١. كتاب الثقات، محمد ابن حبّان، حيدرآباد هند، مؤسسة الكتب الثقافة، ١٣٩٣ه. ق.

٨٢. كتاب الدعاء، سليمان بن احمد طبرانى، تحقيق: مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١٣ه. ق.

٨٣. كتاب المزار، محمد بن محمد مفيد، تحقيق: سيدمحمدباقر ابطحى، قم، المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد، ١4١٣ه. ق.

٨4. كتاب المغازى، محمد بن عمر واقدى، تحقيق: مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى، ١4٠٩ه. ق.

٨5. الكشاف، محمود بن عمر زمخشرى، بيروت، دارالكتاب العربى، ١4٠6ه. ق.

٨6. كشف الغمّه فى معرفة الائمّه، على بن عيسى اربلى، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، ١٣٨١ه. ق.

ص:106

٨٧. الكشف و البيان (تفسير ثعلبى) ، ابواسحاق احمد ثعلبى، تحقيق: ابى محمدبن عاشور و نظير الساعدى، بيروت، داراحياء التراث العربى، ١4٢٢ه. ق.

٨٨. لسان العرب، محمد بن مكرم بن منظور، قم، نشر ادب الحوزه، ١4٠5ه. ق.

٨٩. لسان الميزان، احمدبن على بن حجر، بيروت، مؤسسة الأعلمى، ١٣٩٠ه. ق.

٩٠. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، على بن ابى بكر هيثمى، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4٠٨ه. ق.

٩١. المحبر، محمد بن حبيب بغدادى، تصحيح: سيّد كسروى حسن، قاهره، دارالغد العربى، ١4٢١ه. ق.

٩٢. المحلّى، على بن احمد بن حزم، تحقيق: احمد محمد شاكر، بيروت، دارالآفاق الجديده.

٩٣. مروج الذهب، على بن الحسين مسعودى، قم، مؤسسة دارالهجرة، ١4٠٩ه. ق.

٩4. مسارّ الشيعه، محمد بن محمد مفيد، تحقيق: مهدى نجف، قم، المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد، ١4١٣ه. ق.

٩5. المستدرك على الصحيحين، محمد بن عبدالله حاكم نيشابورى، تحقيق: يوسف المرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، ١4٠6ه. ق.

٩6. مسند احمد، احمد بن حنبل، بيروت، دار صادر.

٩٧. مسند ابى داود، ابوداود طيالسى، بيروت، دارالمعرفه.

٩٨. مسند ابى يعلى، احمد بن على ابويعلى موصلى، تحقيق: حسين سليم اسد، دارالمامون للتراث.

٩٩. مصباح المتهجد، محمد بن حسن طوسى، بيروت، مؤسسة فقه الشيعه، ١4١١ه. ق.

ص:107

١٠٠. المصنف، ابن همام عبدالرزاق صنعانى، تحقيق: حبيب الرحمان الاعظمى، المجلس العلمى.

١٠١. المصنف، عبدالله بن محمد بن ابى شيبه، تحقيق: سعيد محمد لحام، بيروت، دارالفكر، ١4٠٩ه. ق.

١٠٢. المعارف، عبدالله بن مسلم بن قتيبه، تحقيق: ثروت عكاشة، قاهره، دارالمعارف.

١٠٣. معانى الاخبار، محمد بن على (شيخ صدوق) ، تحقيق: على اكبر غفارى، قم، جماعة المدرسين، ١4١6ه. ق.

١٠4. معجم البلدان، ابوعبدالله بن عبدالله ياقوت حموى، بيروت، دار احياء التراث العربى، ١٣٩٩ه. ق.

١٠5. المعجم الكبير، سليمان بن احمد طبرانى، تحقيق: حمدى عبدالمجيد السلفى، قاهره، مكتبة ابن تيمية.

١٠6. معجم ما استعجم، عبدالله بن عبدالعزيز بكرى، تحقيق: مصطفى سقا، بيروت، عالم الكتب، ١4٠٣ه. ق.

١٠٧. معرفة الصحابة، احمد بن عبدالله ابونعيم، تحقيق: عادل بن يوسف العزازى، رياض، دارالوطن للنشر، ١4١٩ه. ق.

١٠٨. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، نجف، المكتبة الحيدريه، افست قم، مؤسسة دارالكتاب، ١٣٨5ه. ق.

١٠٩. مقتل الحسين، موفق بن احمد خوارزمى، تحقيق: شيخ محمد السماوى، قم، انوارالهدى، ١4١٨ه. ق.

١١٠. المقنعة، محمد بن محمد مفيد، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، ١4١٠ه. ق.

١١١. مكارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسى، بيروت، دارالحوراء، ١4٠٨ه. ق.

١١٢. الملل و النحل، محمد بن عبدالكريم شهرستانى، تخريج: محمد فتح الله بدران، قاهره، مكتبة الانجلو المصريه.

ص:108

١١٣. مناقب آل أبى طالب، محمد بن على بن شهرآشوب، تحقيق: لجنة من اساتذة النجف الاشرف، نجف، مكتبة الحيدريه، ١٣٧6ه. ق.

١١4. مناقب على بن ابى طالب و ما نزل من القرآن فى على، ابوبكربن مردويه، جمع و تقديم: عبدالرزاق محمد حسين حرزالدين، قم، دارالحديث، ١4٢4ه. ق.

١١5. المناقب، موفق بن احمد خوارزمى، تحقيق: مالك المحمودى، قم، جماعة المدرسين، ١4١١ه. ق.

١١6. المنتظم، عبدالرحمان ابن جوزى، تحقيق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١٢ه. ق.

١١٧. الموطأ، مالك بن انس، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقى، بيروت، دار احياء التراث العربى، ١4٠٧ه. ق.

١١٨. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، محمد بن احمد ذهبى، تحقيق: على محمد البجاوى، بيروت، دارالمعرفة، ١٣٨٢ه. ق.

١١٩. النوادر، فضل الله راوندى، تحقيق: سعيدرضا على عسكرى، قم، مؤسسة دارالحديث الثقافيه.

١٢٠. الهداية الكبرى، حسين بن حمدان خصيبى، بيروت، مؤسسة البلاغ، ١4١١ه. ق.

١٢١. الوافى بالوفيات، خليل بن أيبك صفدى، كوشش: يوسف فان اس، بيروت، دار صادر، ١4١١ه. ق.

١٢٢. وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملى، تحقيق: محمد رازى و ابوالحسن شعرانى، بيروت، داراحياء التراث العربى.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109