حلقه دهم : سلسله درس های مهدویت : انتظار فرج

مشخصات كتاب

سرشناسه : بنی هاشمی، سیدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پدیدآور : سلسله درس های مهدویت / محمد بنی هاشمی.

مشخصات نشر : تهران: منیر، 1388- 1389.

مشخصات ظاهری : 14 ج.

شابك : دوره : 978-964-539-158-2 ؛ 28000 ریال: ج.1 : 978-964-539-148-3 ؛ 29000 ریال : ج.2 : 978-964-539-149-0 ؛ ج.3 : 978-964-539-150-6 ؛ 31000ریال : ج.4 : 978-964-539-151-3 ؛ 28000ریال : ج.5 : 978-964-539-152-0 ؛ ج.6 : 978-964-539-153-7 ؛ 35000 ریال: ج.7: 978-964-539-208-4 ؛ 26000 ریال: ج. 8 978-964-539-209-1 : ؛ 28000 ریال: ج.9: 978-964-539-210-7 ؛ 35000 ریال: ج.10: 978-964-539-211-4 ؛ 30000 ریال: ج.11 9789645392121 : ؛ 30000 ریال: ج. 12 978-964-539-222-0 : ؛ 35000 ریال: ج.13: 978-964-539-223-7 ؛ 38000 ریال: ج.14: 978-964-539-224-4

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)

یادداشت : ج.1 - 6 (چاپ اول: 1388).

یادداشت : ج.11 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : ج.7 - 14 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1. معرفت و بندگی.- ج.2. منزلت امام.- ج.3. شناخت امام علیه السلام.- ج.4. لوازم معرفت.- ج.5. نعمت امام علیه السلام.- ج.6. غربت امام عصر علیه السلام.- ج.7. غیبت امام عصر علیه السلام.- ج.8. راز غیبت.- ج.9. رمز ظهور.- ج.10. انتظار فرج.- ج.11. بركات انتظار.- ج.12. دعا و اجابت.- ج.13. دعا برای امام عصر علیه السلام.- ج.14. كیفیت دعا.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- دعاها

موضوع : مهدویت

رده بندی كنگره : BP224/ب83س8 1388

رده بندی دیویی : 297/462

شماره كتابشناسی ملی : 1729415

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

بخش اول: اهمیت و تعریف انتظار

فصل اول: وجوب انتظار – 15

انتظار، شرط قبولی اعمال – 15

وجوب انتظار قائم علیه السلام – 19

عوامل ایجاد كننده انتظار – 20

فصل دوم: انتظار ظهور – 27

غیر قابل توصیف بودن انتظار – 27

تعریف انتظار از روی ملزومات و لوازم آن – 29

آمادگی برای ظهور امام علیه السلام – 31

فصل سوم: انتظار فرج – 35

درس سوم: انتظار فرج – 35

ص: 7

انتظار، ضد یأس – 35

انتظار فرج، بالاترین عبادت مؤمن – 40

انتظار فرج همراه با رضا و تسلیم به قضای الهی – 43

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3 – 45

بخش دوم: انتظار فرج امام عصر علیه السلام و اقسام آن

فصل اول: انتظار فرج امام عصر علیه السلام – 49

درس چهارم: غیبت امام علیه السلام، بزرگترین گرفتاری عصر

رابطه شدت انتظار با شدت گرفتاری – 49

گرفتاری غیبت – 51

محرومیت های ناشی از غیبت – 54

درس پنجم: مقایسه زمان غیبت با زمان ظهور – 58

برطرف شدن اندوهها و گرفتاریها – 58

گرد آمدن بر محور دین حق – 60

كامل شدن عقول – 62

درس ششم: اهمیت احساس درد – 65

شكایت از غیبت – 65

شكایت همراه با رضا – 68

ظهور موفور السرور – 71

غفلت از درد غیبت امام – 73

درس هفتم: رنج و مصیبت مؤمن از وقوع ظلم – 77

برطرف شدن ظلم به دست امام عصر علیه السلام – 77

اندوه مؤمن از وقوع ظلم در هر نقطه زمین – 79

اندوه امام صادق علیه السلام از ظلم یك شیعه – 80

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 7 – 85

ص: 8

فصل دوم: انتظار فرج منتظر – 87

درسی هشتم: انتظار فرج كامل – 87

صاحب بالاترین درجه ایمان – 87

صاحب شدیدترین گرفتاری – 88

سپرده شدن هدایت خلق به امام علیه السلام – 89

گرفتاری امام عصر علیه السلام به سبب گرفتاری شیعیان – 91

درس نهم: برترین منتظر – 98

اطلاق «منتظر» بر امام عصر علیه السلام در احادیث – 98

دعای عبرات – 100

پرسشهای مفهومی از درسهای 8 و 9 – 106

فصل سوم: مراتب انتظار فرج – 107

ارزش عمل به نیت آن است – 107

قصد قربت در نیت – 109

مراتب قصد قربت – 113

درس یازدهم: قصد قربت در انتظار فرج امام عصر علیه السلام – 120

انتظار فرج، بدون قصد قربت – 120

انتظار فرج با قصد قربت – 123

درس دوازدهم: مفهوم انتظار فرج براساس منزلت آن كه فرجش را انتظار می كشیم – 126

انتظار فرج چه كسی؟ - 126

درس سیزدهم: بالاترین درجه انتظار – 137

متناظر با بالاترین درجه معرفت و محبت – 137

ص: 9

رابطه محبت با انتظار فرج – 137

محبت امام عصر علیه السلام – 140

نشانه های محبت خالص – 144

درس چهاردهم: درخواست رفع گرفتاری از امام عصر علیه السلام – 149

دعای قنوت امام عسكری علیه السلام در فرج فرزند خود – 149

دو نمونه از دعاهای امام عصر علیه السلام در تعجیل فرج خودشان – 153

عالی ترین رتبه انتظار فرج امام عصر علیه السلام – 155

پرسشهای مفهومی از درسهای 12 تا 14 – 159

بخش سوم: انتظار لحظه به لحظه

فصل اول: بداء پذیر بودن وقت ظهور و علائم آن – 163

درس پانزدهم: بدائی بودن وقت ظهور – 163

وقت قطعی برای ظهور تعیین نشده است – 163

اعتقاد به «بداء» - 164

علم به بدائیات، مخصوص خداست – 168

ائمه: وقتی برای ظهور تعیین نكرده اند – 172

مقدمات و علائم ظهور هم بداء پذیرند – 175

علائم محتوم هم بداءپذیرند – 180

نیازی به علائم نیست – 183

پرسشهای مفهومی از درسهای 15 و 16 – 185

فصل دوم: ناگهانی بودن ظهور امام علیه السلام – 187

درس هفدهم: اصلاح امر ظهور در یك شب – 187

ص: 10

شبیه حضرت موسی علیه السلام – 187

امیدوارتر باش – 190

حیرت امام علیه السلام – 192

درس هجدهم: مقدمه نداشتن ظهور (1) – 195

یأس از فرج در هنگام فرج – 195

ظهور به طور ناگهانی محقق می شود – 199

نقد نظریه «ظهور صغری» - 201

درس نوزدهم: مقدمه نداشتن ظهور (2) – 206

تجلیات امام عصر علیه السلام در گذشته – 206

علائم حتمی ظهور چه می شود؟ – 210

درس بیستم: وظیفه امیدواری به ظهور – 214

یأس از ظهور، یك لحظه هم پذیرفته نیست – 214

نزدیك شمردن ظهور – 217

پرسشهای مفهومی از درسهای 17 تا 20 – 221

فهرست منابع – 223

ص: 11

ص: 12

ص: 13

بخش اول: اهمیت و تعریف انتظار

اشاره

ص: 14

از مباحث حلقه های پیشین قطره ای از دریای معرفت امام عصر علیه السلام چشیدیم، هم كه او حجت خدا در زمین، چشم خداوند در میان خلق، نور هدایت پروردگار، كشتی نجات، چشمه حیات و در یك كلام، بزرگترین نعمت الهی است كه برتر از توصیف و تصور ماست. (اشاره به فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام در حدیث نورانیت، بحار الانوار، جلد 26، ص: 2).

چنین نعمتی قرنهاست كه از ما پنهان شده و ما از فیض ظهور او محرومیم.

در این میان آن چه به سبب گشایش امر ما محرومان و گرفتاران می باشد، «انتظار» آن عزیز است كه باید هر چه بیشتر مورد تأمل قرار گیرد تا دقائق آن، فهم و سپس به كار بسته شود.

در این بخش ابتدا به اهمیت انتظار و جایگاه آن در دین اشاره كرده و سپس با توجه به وجدانی بودن حال انتظار به تعریف آن پرداخته ایم. توضیح این كه چرا انتظار، فرج، بالاترین عبادت خداوند و محبوب ترین عمل نزد اوست، در همین بخش آمده است.

ص: 15

فصل اول: وجوب انتظار

درس اول: وجوب انتظار

انتظار، شرط قبولی اعمال

هر عمل دینی برای آن كه عبادتی مقبول در پیشگاه خدای متعال تلقی شود، باید شرایطی داشته باشد كه بخش عمده ای از این شرایط به شخص عمل كننده مربوط می شود. اینها همان اموری است كه گاهی به عنوان «دین» از آن یاد می شود، دین صحیح و مطابق خواست خداوند. در فرمایشی از امیر مؤمنان علیه السلام به این حقیقت اشاره شده است كه هیچ كار خوبی از غیر شخص دیندار پذیرفته نیست:

ایها الناس! دینكم! دینكم! تمسكوا به و لایزیلنكم احد عنه. لان السیئة فیه خیر من الحسنة فی غیره. لان السیئة فیه

ص: 16

تغفر و الحسنة فی غیره لا تقبل.(1)

ای مردم! مراقب دین خود باشید! مراقب دین خود باشید، به آن تمسك كنید و كسی شما را از آن خارج نسازد و برنگرداند. زیرا كار بد در دین، از كار خوب در غیر دین بهتر است. چون كار بد در دین بخشوده می شود، اما كار خوب در غیر دین پذیرفته نمی شود.

پس قبل از انجام هر عملی، باید دینی را كه شرط پذیرفته شدن همه اعمال است، بشناسی و این امر با مراجعه به احادیث كاملاً روشن می گردد.

فردی در حالی كه نوشته ای همراه خود داشت، خدمت حضرت باقر العلوم علیه السلام رسید. ایشان پیش از آن كه او نوشته اش را باز كند، فرمودند:

هذه صحیفة مخاصم یسأل عن الدین الذی یقبل فیه العمل.

این، نوشته بحث كننده ای است كه سؤال می كند درباره آن دینی كه عمل در آن پذیرفته است.

آن شخص گفت: خدا شما را رحمت كند. این همان چیزی است كه ن می خواهم. آن گاه حضرت فرمودند:

شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شریك له و ان محمداً صلی الله علیه و آله عبده و رسوله، و تقر بما جاء من عند الله، و الولایة لنا اهل البیت، و البراءة من عدونا، و التسلیم لامرنا، و الورع، و


1- 1. معانی الاخبار، ص: 185 و 186.

ص: 17

التواضع، و انتظار قائمنا، فان لنا دولة اذا شاء الله جاءتها.(1)

گواهی دادن به توحید پروردگار و این كه حضرت محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست، و اقرار به آن چه از جانب خداوند آمده و پذیرفتن ولایت ما اهل بیت علیهم السلام، و بیزاری جستن از دشمن ما، و تسلیم شدن نسبت به امر ما، و ورع، و فروتنی، و در انتظار قیام كننده ما بودن، چون برای ما دولتی است كه هرگاه خداوند بخواهد، آن را محقق می سازد.

طبق این بیان، انتظار قائم اهل بیت علیهم السلام از اركان دینی است كه عمل در آن پذیرفته می شود.

در حدیث دیگری ابوبصیر از حضرت صادق علیه السلام نقل می كند كه ایشان روزی چنین فرمودند:

الا اخبركم بما لا یقبل الله عزوجل من العباد عملاً الا به؟

آیا شما را خبر ندهم به آن چه خدای عزوجل هیچ عملی را از بندگان جز به سبب آن نمی پذیرد؟

ابوبصیر عرض می كند: بله، بفرمایید. آن گاه حضرت چنین توضیح می دهند:

شهادة ان لا اله الا الله و ان محمداً صلی الله علیه و آله عبده و [رسوله]، و الاقرار بما امر الله، و الولایة لنا، و البراءة من اعداءنا، یعنی الائمة خاصة – و التسلیم لهم، و الورع و الاجتهاد، و الطمانینة و الانتظار للقائم علیه السلام.(2)


1- 1 اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب دعائم الاسلام، حدیث13.
2- 2. الغیبة، نعمانی، باب 11، حدیث 16.

ص: 18

گواهی دادن به توحید پروردگار و این كه حضرت محمد صلی الله علیه و آله بنده (و فرستاده) اوست، و اقرار به آن چه خداوند دستور فرموده، و ولایت ما، و بیزاری جستن از دشمنان ما – منظور خصوص ائمه علیهم السلام است – و تسلیم شدن نسبت به ایشان، و ورع، و كوشش (در راه عمل به شرع)، و طمأنینه، و در انتظار حضرت قائم علیه السلام بودن.

بنابراین هیچ عملی در دین، بدون حالت انتظار مهد موعود علیه السلام مقبول درگاه الهی نیست. منظور از مقبول شدن این است كه آن عمل، عبادتی تلقی شود كه مشمول پاداش پروردگار قرار گیرد و باعث تقرب شخص به پیشگاه الهی شود.

پاداشهایی كه برای انجام یك عمل خاص در كتاب و سنت آمده است، همگی بر عمل مقبول، مترتب می شود و اگر آن عمل، حائز شرایط قبولی نباشد، انجام دهنده آن استحقاق هیچ گونه پاداشی از جانب خداوند ندارد. با این وصف بدون حال انتظار قائم علیه السلام استحقاق هیچ خبر و پاداشی بابت انجام عبادات برای انسان پدید نمی آید.

البته اگر خداوند بخواهد از روی فضل و كرم خویش، یك عبادت ناقص و فاقد بعضی شرایط را از بنده ای بپذیرد، بحث دیگری است، ولی آن چه طبق وعده های الهی و براساس مقررات وضع شده، سبب قبولی اعمال است، همان شرایط اعلام شده می باشد.

ص: 19

وجوب انتظار قائم علیه السلام

در احادیث متعددی از معصومین علیهم السلام، قیام كننده از اهل بیت علیهم السلام كه انتظار ظهورش از اركان دین به شمار آمده، دقیقاً معرفی شده است.

به عنوان نمونه از حضرت جواد الائمه علیه السلام نقل شده است كه فرمودند:

ان القائم منا هو المهدی الذی یجب ان ینتظر فی غیبته.(1)

همانا قیام كننده از ما (اهل بیت علیهم السلام) همان مهدی علیه السلام است كه انتظار او در (زمان) غیبتش واجب است.

تعبیر وجوب، در فرمایش حضرت جواد علیه السلام نشان دهنده ضرورت حال انتظار در زمان پنهانی امام علیه السلام می باشد. نتیجه ای كه از كل این بحث گرفته می شود این است كه دینداری و بندگی خدا جز به شرط تحقق این ركن مهم – یعنی انتظار قائم علیه السلام – امكان ندارد و كسی كه به دنبال عبادت پروردگار است، نباید از این امر واجب غفلت بورزد.

اما نكته ای كه در این جا به صورت سؤال یا اشكال مطرح می شود این است كه: مگر حالت انتظار یك حالت اختیاری است كه بتواند متعلق وجوب قرار گیرد؟ آیا اساساً امر به انتظار داشتن صحیح است؟

هر كس حال انتظار را در خودش وجدان كرده باشد، تصدیق می كند كه این حال بدون وجود مقدماتش در انسان ایجاد نمی شود و اگر مقدمات آن به طور كامل موجود شود، «انتظار» قهراً حاصل می شود و نیاز به امر و دستوری در مورد آن نیست.

بنابراین می توان گفت: اصل حالت انتظار داشتن بسان افعالی چون


1- كمال الدین - جلد 2 - ص 377

ص: 20

خوردن و آشامیدن، اختیاری انسان نیست. اگر كسی طالب ایجاد این حال باشد، باید مقدمات آن را در خودش فراهم كند و در صورت تحقق آن مقدمات، حالت انتظار خو به خود به وجود می آید. پس امر به انتظار و و وجوب آن، در حقیقت به ایجاد آن مقدمات بر می گردد.

البته انتظار دارای شدت و ضعف می باش و هر درجه ای از آن، مقدمات خاص خود را دارد. پایین ترین درجه انتظار وقتی است كه انسان احتمال وقوع چیزی را بدهد. شدت انتظار بستگی به قوت این احتمال دارد. احتمال بالاتر، انتظار قویتری را موجب می گردد و قوت انتظار منشأ پیدایش آثاری در فرد منتظر می شود كه این آثار در مراتب پایین تر به چشم نمی خورد. بحث فعلی ما به درجات پایین انتظار كه اثر چندانی در فرد ندارد، ناظر نیست. بر این اساس، مقدماتی كه حال انتظار را در فرد به درجه قابل توجه و مؤثری می رساند، در چهار عامل خلاصه می كنیم:

عوامل ایجاد كننده انتظار

اول: یقین داشتن به وقوع چیزی. یعنی این كه انسان واقع شدن چیزی را به طور قطع و یقین بداند و هیچ شك و تردیدی در آن نداشته باشد. در این صورت انتظار وقوع آن خود به خود در شخص حاصل می گردد. هر قدر این علم و یقین قویتر باشد، انتظار وقوع آن هم شدیدتر است.

دوم: نزدیك شدن وقوع آن چیز. ممكن است واقع شدن چیزی را انسان با قطع و یقین بداند، ولی وقوع آن را در آینده ای دور ببیند. در این صورت حالت انتظار برای آن واقعه ضعیف است. هر قدر وقوع آن را نزدیكتر ببیند، انتظارش در مورد آن بیشتر خواهد بود.

ص: 21

سوم: دوست داشتن آن وضعیتی كه به وقوع آن علم دارد. انسان هر اندازه چیزی را كه خبر از وقوعش داده اند بیشتر دوست بدارد، حالت انتظارش نسبت به آن شدیدتر می شود. چه بسا خبر قطعی از واقع شدن چیزی به انسان داده شود ولی آن چیز مطبوع و محبوب او نباشد، در این صورت قطعاً انتظارش نسبت به آن كمتر و ضعیف تر می باشد.

چهارم: دوست داشتن آن كسی كه خبر از آمدنش داده اند. اگر انسان به آمدن كسی یقین داشته باشد، هر قدر او را بیشتر دوست بدارد، آمدنش را بیشتر انتظار می كشد.

اگر این چهار عامل در مورد وقوع چیزی موجود باشد، قهراً و قطعاً انتظار وقوع آن هم قابل توجه خواهد بود و هیچ نیازی به امر نسبت به آن نیست. به كسی كه این مقدمات برایش حاصل شده، لازم نیست گفته شود كه: «منتظر باش!» چون او قطعاً منتظر هست. حتی نمی توان گفت: «منتظر نباش!» زیرا با وجود این عوامل، او نمی تواند منتظر نباشد.

در مورد انتظار ظهور امام عصر علیه السلام هم مطلب از همین قرار است.1

1. البته انتظار ظهور یك مصلح جهانی در غیر اسلام هم مطرح بوده است ولی مبنای ما در این كتاب بحث انتظار در فرهنگ امامیه (شیعیان دوازده امامی) است كه در آن، منجی بشر شخص حضرت حجة بن الحسن العسكری عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند و انتظار را صرفاً نسبت به ظهور ایشان مطرح می كنیم.

برای آن كه حال انتظار ایشان در كسی پیدا شود، باید مقدماتش فراهم شود. اگر مقدمات محقق محقق باشد، انتظار هم هست و نیازی به امر نسبت به آن نیست. و اگر آن مقدمات نباشد، انتظار حاصل شدنشی نیست. مهمترین این مقدمات همان چهار عامل مذكور است:

ص: 22

اول: یقین به ظهور حضرت: هر قدر علم و یقین شخص به ظهور امام علیه السلام بیشتر و عمیق تر باشد، انتظارش نسبت به آن بیشتر است. اگر خدای ناكرده شك و تردیدی در اصل وقوع آن داشته باشد، یا اعتقادش به آن سست و ضعیف باشد، انتظارش هم به همان اندازه كم و ضعیف و سست خواهد بود و چه بسا به صفر برسد.

یقین قوی و محكم در این مسئله رابطه مستقیم با ایمان و اعتقاد شخص به وعده های قرآن و سنت دارد و هر قدر این ایمان و اعتقاد راسخ تر و عمیق تر شود، خود به خود انتظارش نسبت به وقوع آن هم شدیدتر خواهد شد.

دوم: نزدیك دانستن امر ظهور: ممكن است كسی به اصل ظهور حضرت یقین داشته باشد، ولی وقوع آن را در آینده ای دور ببیند. در این صورت انتظارش نسبت به آن سست و ضعیف می شود. ولی اگر آن چنان كه در احادیث اهل بیت علیهم السلام آمده است، امر ظهور را دور نپنداریم، بلكه آن را نزدیك ببینیم، آن گاه انتظار ما نسبت به آن شدیدتر می گردد. این كه در دعای عهد می خوانیم:

انهم یرونه بعیداً و نراه قریباً.(1)

آنها (كافران و ناباوران) ظهور امام علیه السلام را دور می بینند، ولی ما آن را نزدیك می بینیم.

برای این است كه حالت انتظار در ما شدیدتر گردد. چنین اعتقادی خو به خود درجه انتظار را در انسان بالاتر می برد.

البته نزدیك دانستن ظهور با «استعجال» كه در روایات مذمت شده


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص: 112.

ص: 23

كاملاً متفاوت است و لازمه آن پیشگویی در مورد زمان ظهور هم نیست.

سوم، دوست داشتن ظهور امام علیه السلام، كسی كه به ظهور امام زمان علیه السلام صد در صد معتقد است و وقوع آن را هم نزدیك می بیند، هر قدر آن وضعیت موعود را بیشتر دوست بدارد، انتظارش نسبت به آن بیشتر خواهد بود و اگر آن را خوش نداشته باشد، انتظارش ضعیف و سست می شود. این دوست داشتن تنها زمانی به وجود می آید كه مؤمنان تصویر روشنی از زمان ظهور حضرت داشته باشند تا این كه نه تنها از آن نترسند بلكه برای وقوعش لحظه شماری كنند.

در قرآن و سنت، بشارتهای متعددی در مورد نعمتهای بی نظیر زمان ظهور ذكر شده است كه در بخش دوم كتاب به گوشه ای از آن اشاره خواهد شد. اعتقاد و باور محكم نسبت به این بشارتها، خودبه خود انتظار مؤمن را نسبت به آن بالا می برد.

چهارم، دوست داشتن خود امام عصر علیه السلام: هر كس محبت و علاقه اش به امام زمان علیه السلام بیشتر باشد، ظهور ایشان را بیشتر دوست می دارد و قهراً انتظارش نسبت به قدوم ایشان بیشتر و قویتر خواهد بود.

با وجود این چهار عامل، انتظار نسبت به ظهور امام علیه السلام خود به خود به وجود می آید و در صورت نبود یا ضعف این عوامل، انتظار هم ضعیف و كم اثر می شود. هر چه این مقدمات قویتر باشد، انتظار هم شدیدتر می شود.

بنابراین برای عمل به وظیفه انتظار حضرت قائم علیه السلام باید این

ص: 24

مقدمات را تقویت كرد. امر به انتظار حضرت، در حقیقت امر به ایجاد اینهاست و اگر بعضی از اینها هم اختیاری نباشند، باید مقدمات آنها را فراهم كرد.

مثلاً محبت به امام علیه السلام به محض اراده انسان و اختیارش حاصل نمی شود و ایجاد آن هم احتیاج به مقدماتی دارد، زیرا چنین نیست كه به محض اراده انسان، محبت نسبت به چیزی یا كسی در او به وجود آید.

باید با انجام افعال اختیاری مناسب، كم كم زمینه های ایجاد آن را فراهم كرد تا خداوند لطف كند و محبت انسان را نسبت به امامش بیشتر كند.

به طور كلی شاید بتوان مهمترین عال را در ایجاد محبت نسبت به امام عصر علیه السلام و ظهور ایشانف معرفت آن عزیز دانست كه در محل خود درباره زمینه های اختیاری آن بحث شده است.(1)

در مورد عامل اول و دوم نیز آشنایی بیشتر با كتاب و سنت و بشارتهای مذكور در آنها، از طریق مطالعه كردن و جدی گرفتن و اهمیت دادن و... كه همه، افعال اختیاری هستند، می تواند زمینه ساز علم و ایمان قویتر و باور محكمتر باشد. به طور كلی عمل به وظایف اهل معرفت امام علیه السلام در زمان غیبت ایشان، در این خصوص می تواند بسیار مؤثر باشد كه توضیح آنها در محل مناسب خود آمده است.(2)

ناگفته نماند كه امر به انتظار و به طور كلی همه امور غیر اختیاری كه در شرع موارد متعددی از آنها به چشم می خورد، باعث می شود كه توجه مكلف نسبت به آن جلب شود و فكر و دل او را به خود مشغول


1- 1. درباره این بحث در حلقه سوم این سلسله درسها سخن گفتیم.
2- 2. این موضوع در حلقه چهارم مورد بحث واقع شده است.

ص: 25

نموده، آن را مهم بشمارد و برای تحقق بخشیدن آن به فكر و تلاش بیفتد و این خود یك عامل اصلی برای به وجود آمدن آن حالت غیر اختیاری است. پس اوامری كه در دین نسبت به امور غیر اختیاری (از جمله انتظار) وارد شده است. در تحقق آنها بسیار مؤثر می باشند.

ص: 26

ص: 27

فصل دوم: انتظار ظهور

درس دوم: انتظار ظهور

غیر قابل توصیف بودن انتظار

درمعنای انتظار، توصیفات و توضیحات مختلفی ذكر شده كه هیچ كدام بیان كننده اصل معنای آن نیستند. اگر در معنای آن گفته شود كه انتظار یعنی «چشم به راه بودن»، این صرفاً ترجمه لفظ از عربی به فارسی است و نمی تواند به عنوان تعریف تلقی شود. اگر بخواهیم توصیف صحیحی از انتظار ارائه كنیم، باید از اموری غیر خود آن كمك بگیریم، و گرنه صرفاً ترجمه ای از لفظ آن را ارائه كرده ایم. ولی آیا چنین كاری ممكن است؟ آیا می توانیم مفهوم انتظار را با تحویل به مفاهیم دیگری توضیح دهیم؟ آیا انتظار، قابل تحویل و تحلیل به مفاهیم دیگر می باشد؟

ص: 28

اگر خوب دقت كنیم. در خواهیم یافت كه «انتظار» یك امر كاملاً وجدانی است و اگر كسی واقعیت آن را وجدان نكرده باشد، هرگز با توصیفات ذهنی، حقیقت آن را نمی فهمد. انتظار یك معنای پایه و بسیط است. پایه است چون قابل «تحویل» به مفاهیم دیگر نیست و بسیط است چون قابل تجزیه و «تحلیل» به مفاهیم ساده تر نمی باشد.

تنها راه درك آن، وجدان حقیقت آن می باشد.

این ویژگی در مورد همه شناختهای پایه ای انسان وجود دارد. به عنوان مثال معرفتهای وجدانی از قبیل گرسنگی و تشنگی، شادی و خشم، حب و تشنگی، گرسنه و تشنه شدن است. تنها راه فهمیدن شادی و خشم، عصبانی شدن می باشد و تنها راه درك محبت، محب شدن.

اگر كسی محبت را وجدان نكرده باشد، با هیچ تعریف و توصیفی نمی توان محبت را به او شناساند و از هیچ معنای دیگر نمی توان برای درك محبت كمك گرفت. تمام شناختهای پایه و بسیط، دارای این ویژگی هستند.

معنای انتظار هم فقط برای شخص منتظر، روشن و آشكار می شود.

اكر كسی هیچ گاه حالت انتظار را نچشیده باشد، با توصیف و توضیح، نمی توان معنای انتظار را برایش روشن كرد. حتی ممكن است توضیحات زیاد، باعث ابهام بیشتر در مفهوم آن را می فهمد. به چنین شخصی می توان یادآوری كرد كه: «آن زمانی كه یكی از عزیزانت به سفر رفته بود و تو از او خبر نداشتی و گفته بود تا فلان موقع بر می گردم و ...» قبل از آمدن او چه حالی داشتی؟ آن حال وجدانی «انتظار» نام دارد. بدین

ص: 29

ترتیب برای یادآوری مفهوم انتظار، یك سری نشانه ها به مخاطب می دهیم تا حال انتظار خود را به یاد آورد و یا اگر در حال انتظار می باشد، به آنچه دارد، متذكر گردد و آن را تصدیق نماید.

تعریف انتظار از روی ملزومات و لوازم آن

همان گونه كه در فصل گذشته اشاره شد، پیدایش حالت انتظار مترتب بر تحقق مقدمات آن است. اگر آن مقدمات حاصل شود، حال انتظار خود به خود به وجود می آید. بنابراین برای تذكر درباره این حال، می توان از تذكر به آن مقدمات (عوامل چهار گانه ای كه در فصل قبل بیان شد) استفاده كرد. «انتظار» لازمه تحقق آن عوامل است كه البته نقش مؤٍثر «امر به انتظار» را هم در تحقق آن نباید نادیده گرفت. از همه این شرایط و زمینه ها می توانیم به عنوان «ملزومات انتظار» یاد كنیم.

این یكی از راههای تعریف وجدانی انتظار است و ما در فصل گذشته برای توضیح «وجوب انتظار» از آن بهره بردیم.

گاهی هم برای تنبه به امور وجدانی، برخی از لوازم و آثار آنها را بیان می كنیم تا مخاطب از روی لوازم به ملزوم آنها پی برد. این آثار و لوازم غیر از خود آن حال وجدانی است، ولی بیان آنها به معرفت آن حال كمك می كند.

به عنوان مثال اگر بخواهیم درباره مفهوم محبت توضیح بدهیم، می توانیم بگوییم كه اگر كسی را زیاد دوست داشته باشید، از او زیاد یاد می كنید، آرزوی دیدن او را می كنید، اگر مدتی او را نبینید برایش دلتنگی می كنید و ... این امور هیچ كدام خو محبت نیستند، ولی جزء لوازم و آثار آن می باشند. كسی كه این اوصاف را می شنود، اگر بیشتر خود

ص: 30

محبت را چشیده باشد، این قبیل لوازم آن را هم فهمیده است و لذا از روی اینها، خود محبت برایش یادآوری می شود.

در مورد انتظار هم یك امر پایه و وجدانی است، همین مطلب صدق می كند . منتظر بودن هم لوازمی دارد كه اگر كسی اصل آن را وجدان كرده باشد، به لوازمش هم پی برده است، و لذا با تذكر به لوازم آن، حال انتظار برایش تداعی می شود. نوع تعاریفی كه از انتظار می شود، از قبیل تذكر دادن به لوازم آن می باشد و این دومین راه تعریف انتظار است. به تعریفی كه یكی از منتظران واقعی امام عصر علیه السلام مطرح كرده اند، توجه كنید:

معنی الانتظار... هو كیفیة نفسانیة ینبعث منها التهیو لما تنتظره ... فكلما كان الانتظار اشد كان التهیو آكد. الا تری انه اذا كان لك مسافر تتوقع قدومه، ازداد تهیوك لقدومه كلما قرب حینه. (1)

معنای انتظار عبارت است از یك حالت قلبی و روحی كه از آن آماده شدن برای چیزی كه در انتظارش هستی، بر می آید... . پس هر قدر انتظار شدیدتر باشد، آماده شدن هم بیشتر می شود. آیا نمی بینی كه وقتی مسافری داشته باشی كه منتظر آمدنش هستی، هر چه زمان آمدنش نزدیكتر شود، آمادگی تو برای این امر بیشتر می شود.

در این بیان، انتظار یك حالت قلبی و نفسانی معرفی شده و درباره حقیقت آن توضیحی داده نشده است، ولی یكی از مهمترین لوازم آن را


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 152، باب 8.

ص: 31

بیان كرده اند كه عبارت است از آماده شدن برای پذیرایی از كسی كه منتظر آمدنش هستیم.

این آماده شدن یك حالت قلبی است، ولی آثار خارجی هم پیدا می كند. كه منتظر آمدن عزیز سفر كرده خویش است، خودش را برای آمدن او آماده می كند. منزل را مطابق خواست او مرتب و منظم می نماید، هر چیزی را به صورتی كه عزیزش می پسندد، می آراید، لباسهایی را كه دوست دارد به تن خود و بچه ها می كند، غذایی را كه او میل دارد آماده می كند، كسانی را كه او دوستشان دارد، برای استقبال از او به منزل دعوت می كند و ... .

اینها همه لوازم و آثار انتظار است كه در یك كلمه «تهیؤ» در عبارت كتاب شریف مكیال المكارم جمع شده است.

آمادگی برای ظهور امام علیه السلام

«تهیؤ» به معنای آماده شدن و لازمه انتظار است. كسی كه منتظر ظهور امام عصر علیه السلام می باشد، لازمه انتظارش این است كه خود را برای ظهور ایشان آماده سازد. چگونه؟ آماده شدن به این است كه انسان زندگی خود را در همه ابعادش مطابق میل و خواست امام علیه السلام قرار دهد و معلوم است كه خواسته ایشان این است كه فرد دقیقاً مطابق احكام دین عمل كند.

آمادگی، به این است كه انسان به گونه ای باشد كه اگر امامش امروز ظاهر شد، هیچ دل مشغولی و دغدغه ای كه او را از استقبال امامش و پیوستن به ایشان باز دارد، در زندگی اش نباشد. بهترین معیار برای شناخت ابعاد گسترده آمادگی، این است كه اگر كسی به طریقی بفهمد

ص: 32

كه امامش قرار است دور روز دیگر ظهور فرماید، در این دو روز به چه كارهایی می پردازد؟ قطعاً اگر واجبی از واجبات دینی به گردنش باشد آن را ادا می كند، اعم از حق الله و حق الناس. اگر عیب و نقصی در رفتار فردی و اجتماعی اش باشد، آن را برطرف می سازد. مسلماً توجه قلبی اش نسبت به امام زمانش در این دو روز، بسیار زیاد است و همه نگرانی اش این است كه مبادا به خاطر نقصی كه در دینداری اش وجود دارد، آن حضرت در هنگام ظهور به او توجهی نكنند و آن گاه كه به سراغ ایشان می رود، با بی اعتنایی حضرت مواجه شود. او از هر چیزی كه این نگرانی را ایجاد می كند، دوری كرده، سعی در اصلاح گذشته خویش می نماید.

در این دو روز وقت زیادی برای امور دنیوی و زندگی حیوانی خو صرف نمی كند و هم و غم خود را گذران دنیا قرار نمی دهد. خلاصه این كه از هر جهت خود را آماده می كند تا وقتی حضرت ظهور فرمودند، بتواند جزء كسانی باشد كه به ایشان می پیوندند و از یاران امام علیه السلام قرار می گیرند.

«تهیؤ» كه لازمه انتظار است، چنین چیزی است و انصافاً باعث تغییر كلی و عمیق در انسان می شود. به همین جهت مرحوم صاحب مكیال به دنبال فرمایش خود درباره «تهیؤ» اضافه كرده اند:

فالمؤمن المنتظر لقدوم مولاه، كلما اشتد انتظار ازداد جهده فی التهیو لذلك بالورع و الاجتهاد و تهذیب نفسه عن الاخلاق الرذیلة و اقتناء الاخلاق الحمیدة.(1)


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 152، باب 8.

ص: 33

پس مؤمنی كه در انتظار آمدن مولایش می باشد، هر قدر انتظارش شدیدتر می شود، تلاشش در آماده شدن برای این امر – از طریق ورع و اجتهاد و پاك كردن نفس خود از اخلاق ناپسند و كسب اخلاق پسندیده – افزایش می یابد.

منتظر ظهور برای كسب این آمادگی حدود شرعی را كه ائمه علیهم السلام به رعایت آنها سفارش فرموده اند، كاملاً رعایت می كند. اگر انسان به بهانه آماگی برای ظهور و حتی به نیت خالصانه برای این منظور، دست به كای بزند كه مورد نظر شرع و تأیید ائمه علیهم السلام نیست، هم چون كسی است كه منتظر آمدن مسافر خود و استقبال از او می باشد، اما برای استقبال، كاری را كه او دوست ندارد انجام می دهد، مثلاً همراه با ساز و برگ موسیقی و آلات لهو و لعب به استقبال مسافرش می رود در حالی كه می داند او از این امور حرام به شدت غضبناك می شود.

بنابراین، حوزه و قلمرو و آمادگی برای ظهور حضرت، انجام همان اموری است كه ایشان می پسندند و پدرانشان اجازه فرموده اند، نه آن چه كه به نظر قاصر ما می رسد.

تا این جا سعی شد كه معنای انتظار با توجه به ملزومات (چهار عامل مقدماتی) و برخی از لوازم آن («تهیؤ» با ظهور امام زمان علیه السلام) روشن شود. در فصل آینده راه سوم در تعریف انتظار كه تكمیل كننده دو راه گذشته است، توضیح داده می شود.

ص: 34

ص: 35

فصل سوم: انتظار فرج

درس سوم: انتظار فرج

انتظار، ضد یأس

یكی از راههای شناخت چیزی، شناخت ضد آن است، تا آن جا كه گفته اند: «انما تعرف الاشیاء باضدادها». «جز به ضد، ضد را همی نتوان شناخت». آری، قطعاً شناخت ضد هر چیز، در شناخت حقیقت آن مؤثر و مفید است.

این قاعده در مورد «انتظار» هم صدق می كند، به طوری كه برای شناخت انتظار از ضد آن كمك می گیرند. در كتاب شریف مكیال المكارم، پس از ذكر «تهیؤ» كه از لوازم انتظار است، برای تكمیل آن تعریف، از ضدش – كه یأس می باشد – كمك گرفته شده است.

یأس به معنای ناامیدی، نقطه مقابل انتظار است كه امید در آن موج می زند. اگر انتظار به معنای «انتظار ظهور» باشد، ضد آن «یأس از

ص: 36

ظهور» می باشد كه مفهوم آن كاملاً وجدانی است. اما بسیاری اوقات انتظار به معنای «انتظار فرج» به كار رفته است كه در این صورت ضد آن یأس از امداد و كمك الهی می باشد. چنین یأسی از بزرگترین گناهان كبیره به شمار آمده است. برای شناخت معنای دقیق «انتظار فرج» قدری در مورد آن توضیح می دهیم.

در قرآن كریم، سفارش حضرت یعقوب به فرزندانش در مورد یافتن حضرت یوسف نقل شده است كه فرمود:

وَلَا تَیْأَسُوا مِن رَّ وْحِ اللَّ-هِ ۖ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِن رَّ وْحِ اللَّ-هِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُ ونَ (1)

در احادیث وقتی گناهان كبیره را بر شمرده اند، بعد از «شرك به خدا» كه بزرگترین گناه است، «یأس از رحمت خدا» را دومین گناه بزرگ محسوب كرده اند. از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام منقول است كه فرمودند:

اكبر الكبائر – الشرك بالله ... وبعده الیاس من روح الله. لان الله عزوجل یقول: «و لا تیأسوا...»(2)

بزرگترین گناه كبیره شرك به خداست ... و پس از آن ناامیدی از رحت خدا. زیرا خای عزوجل می فرماید: «و لا تیأسوا...».

انسان اگر در گرفتاری واقع شود، چه این گرفتاری، مصیبت و سختی


1- 1. یوسف، 87.
2- 2 عیون اخبار الرضا علیه السلام، جلد 1، ص: 285 و 286.

ص: 37

دنیوی باشد و چه گرفتاری معنوی و روحی كه بر اثر ابتلا به معاصی برایش حاصل می شود، نباید از كمك خداوند و رحمت او ناامید شود.

ناامیدی از رحمت و دستگیری خداوند، گناهی است بالاتر از هر گناه دیگری كه انسان گناهكار را گرفتار كرده است. امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:

اعظم البلاء انقطاع الرجاء.(1)

بزرگترین گرفتاری، ناامید شدن است.

پس هر قدر گرفتاری انسان شدید باشد، ناامیدی از رحمت خداوند، از آن شدیدتر و سخت تر است. هیچ گاه امید انسان به دستگیر خداوند نباید از بین برود، زیرا چه بسا از طریقی كه انسان تصورش را نمی كند، رحمت الهی شامل حالش گردد. لذا فرموده اند:

كن لما لا ترجوا ارجی منك لما ترجو.(2)

به چیزی كه امید (وقوعش را) نداری، از آن چه امید (وقوعش را) داری، امیدوار باش.

اگر كسی امیدش به دستگیری پروردگار باشد، چه بسا در زمانی كه به لحاظ محاسبات عادی هیچ گونه امیدی نمی رود، باب فرج و گشایشی برایش باز شود كه وقتی روی حسابهای معمولی امید آن می رفت، باز نشده باشد. هر قدر اعتماد به «توحید» در انسان قویتر باشد، امیدش به دستگیری خداوند در گرفتاریها بیشتر و ناامیدی اش از رحمت الهی كمتر است. این امر در مورد همه گرفتاریها، چه مادی


1- 1. غرر الحكم، حكمت 1323.
2- 2. بحار الانوار، جلد 71، ص: 134، حدیث 9.

ص: 38

و چه معنوی، صدق می كند.

فرض كنید برای كسی یك گرفتاری مالی پیدا می شود. رفع این گرفتاری به چیست؟ اگر آن فرد مؤمن موحد باشد، كاملاً توجه دارد كه رفع این گرفتاری فقط و فقط به دست خداود است. او باید موجبات و اسباب رفع این گرفتاری را فراهم كند. تا خداوند اراده نكند، تلاش هیچ كس در این زمینه به جایی نمی رسد. البته به اسباب و وسائط رجوع می كند، ولی آنها را فقط وسیله می داند و كار را تنها و تنها به خداون می سپارد.

همین طور، اگر فرزند انسان بیمار شود، باید به پزشك مراجعه كند. ولی موحد كسی است كه مراجعه به پزشك را صرفاً سبب و وسیله ای می داند كه عقلاً و شرعاً مؤظف به انجام آن است و رفع بیماری و گرفتاری را فقط و فقط به دست خداوند می داند.

در مقابل، غیر موحد یا موحدی كه عقیده دارد ولی در عمل از اعتقادش، غافل است و درجه بالایی در توحید ندارد، در هنگام گرفتاری، بدون توجه به این كه رفع آن فقط به دست خداوند است، به اسباب و وسائط رجوع می كند و به آنها دل می بندد، یعنی به صورت ناآگاهانه و از روی غفلت، برای غیر خداوند (مخلوقات) به نوعی استقلال در تأثیر قائل می شود. این همان شركی است كه متأسفانه بیشتر اهل ایمان گرفتارش هستند.

وَمَا یُؤْمِنُ أَكْثَرُ هُم بِاللَّ-هِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِ كُونَ (1)


1- 1. یوسف، 106.

ص: 39

این شرك البته غیر از شرك در عبادت و بندگی خداست و انسان را از دایره توحید به كلی خارج نمی كند، ولی البته نشان دهنده ضعف در اعتقاد به توحید می باشد كه اكثر مؤمان از روی غفلت و بی توجهی – و البته ضعف اعتقادی – به آن مبتلا می گردند. هر چه انسان اعتقادش به توحید قویتر شود، امیدش در گرفتاریها به خداوند بیشتر و به غیر او كمتر می شود. بالاترین حد مطلوب این است كه انسان فقط و فقط به خدای خود امید داشته باشد. رئیس موحدان در این باره فرموده اند:

اجعلوا كل رجائكم لله سبحانه و لا ترجوا احداً سواه.(1)

همه امیدتان به خدای سبحان باشد و جز او به كسی امید نداشته باشید.

بسیاری از انسانهای با ایمان، اگر گرفتاری بزرگی پیدا كنند، بیشتر و عمیق تر به خدا امید می بندند. ولی همین افراد اگر گرفتاری كوچكتری داشته باشند، كمتر به خدا توجه می كنند و بیشتر به اسباب دل می بندند.

اگر كسی بیماری سرما خوردگی پیدا كند، كمتر به یاد خدا و دستگیری او می افتد و بیشتر به دارو و معالجات پزشكی امید می بندد. ولی همین شخص اگر به سرطان مبتلا شود، چون امید زیادی به تأثیر معالجات پزشكی ندارد، بیشتر و عمیق تر به یاد خدا می افتد و با انقطاع بیشتری نسبت به اسباب، از خداوند كمك می خواهد.

ولی موحد واقعی این طور نیست. او در هر گرفتاری – چه سخت و چه سبك – به یك اندازه، فقط و فقط به خدا امید می بندد و در كنار خداوند و در عرض او، غیر او ناامید است. او به این حقیقت به طور


1- 1. غرر الحكم، حكمت 3861.

ص: 40

كامل توجه دارد كه: گرفتاری سخت و آسان برای ما انسانها تفاوت می كند و نسبت به خداوند فرقی بین اینها نیست. شفای سرماخوردگی برای خداوند از شفای سرطان ساده تر نیست.

بنابراین چه اسباب و وسایل عادی فراهم باشد یا نباشد، باید یكسان به خداوند – آن هم به طور كامل و صد در صد – امیدوار بود و از غیر خدا هم ناامید. مود كامل كسی است كه خود را در همه حال – حتی وقتی ظاهراً هیچ گرفتاری هم ندارد – به یك اندازه محتاج و فقیر نسبت به خدا خود ببیند، نه این كه اگر زمانی گرفتاری خاصی ندارد، توجه و امید و اتكالش به خداوند در آن زمان نباشد یا كمتر باشد. او با همه وجودش اعتقاد دارد كه در یك چشم به هم زدن ممكن است سخت ترین گرفتاریها را پیدا كند و اگر خدایش او را به حال خود رها سازد، به انواع و اقسام بلایا، مبتلا می شود.

البته چنین افرادی بسیار كم یافت می شوند، ولی ارزش آنها بسیار بسیار زیاد است. انتظار ضد یأس است و «انتظار فرج» دقیقاً به این معناست كه انسان در گرفتاریهایش هر قدر هم سخت و شدید باشد، از رحمت و دستگیری خداوند ناامید و مأیوس نباشد. همین انتظار است كه بالاترین عبادت خداوند می باشد.

انتظار فرج، بالاترین عبادت مؤمن

با توضیحات گذشته می توان تصدیق كرد كه «انتظار فرج» محبوب ترین عمل نزد خداوند می باشد، چون نشان دهنده بالاترین مرتبه توحید در انسان است و ارزش هر عملی در اسلام با معیار توحید سنجیده می شود. امیر مؤمنان علیه السلام در این خصوص فرموده اند:

ص: 41

انتظروا الفرج. و لا تیأسوا من روح الله فان احب الاعمال الی الله عزوجل انتظار الفرج مادام علیه المؤمن.(1)

منتظر فرج (از جانب خدا) باشید. و از رحمت و دستگیری خداوند ناامید نباشید. همانا دوست داشتنی ترین كارها در پیشگاه خدای عزوجل انتظار فرج است تا وقتی كه مؤمن این حالت خود را حفظ كند.

«فرج» یعنی گشایش و راحتی و در گرفتاریها معنا دارد. كسی كه گرفتاری ندارد، فرج برایش بی معناست، چون فرج به معنای رفع گرفتاری است. انتظار فرج یعنی امید به رحمت خداوند در گرفتاریها.

هر قدر اعتقاد به توحید در انسان قویتر باشد، انتظار فرج در او بیشتر و شدیدتر می شود. به همان اندازه كه یأس از رحمت خداوند، مبغوض ذات مقدسش می باشد، انتظار فرج، محبوب اوست. چون آن یأس به شرك منتهی می شود كه مبغوض ترین عمل در پیشگاه خداوند است، انتظار فرج – كه ضد آن می باشد – محبوب ترین اعمال نزد او به شمار می آید.

سخن دیگری از امیر مؤمنان علیه السلام «انتظار فرج» را بالاترین عبادت مؤمن دانسته است:

افضل عبادة المؤمن انتظار فرج الله.(2)

برترین عبادت مؤمن انتظار فرج از جانب خداوند است.

«فرج الله» یعنی «فرج من الله» گشایشی از جانب خداوند. بالاترین


1- 1. الخصال، جلد 2، ص: 616.
2- 2. بحار الانوار، جلد 52، ص: 131، حدیث 32.

ص: 42

عبادت مؤمن، انتظار فرج از جانب خداوند است. این عبادت یك عمل قلبی می باشد كه ارزش آن از همه عبادات دیگر بیشتر است. ممكن است انسان عبادتهای زیادی انجام دهد، ولی روح و اساس همه عبادتها «توحید» و اعتقاد قوی به خداوند است كه در گرفتاریها عمق آن روشن می شود. تا وقتی كسی گرفتار نشده است، معلوم نیست اعتقادش به خداوند – به عنوان تنها نقطه امید – چقدر است و حتی خودش هم نمی داند. در گرفتاریها – به خصوص گرفتاریهای سخت – خودش و دیگران، قوت اعتقادش دست و پنجه نرم كند، ولی هیچ گاه صبر خود را از دست ندهد و رضای قلبی خود را نسبت به قضای الهی حفظ كند، آن گاه معلوم می شود كه مؤمن واقعی است.

وقتی كسی از امام صادق علیه السلام می پرسد: «بأی شیء یعلم المؤمن بانه مؤمن»: به چه چیزی معلوم می شود كه شخص مؤمن است؟ حضرت در پاسخ می فرمایند:

بالتسلیم لله و الرضا فیما ورد علیه من سرور او سخط.(1)

به تسلیم خدا بودن و راضی بودن به آن چه برایش پیش می آید اعم از شادی با ناراحتی.

اگر آن چه در زندگی برای انسان پیش می آید، همیشه شادی بخش باشد، راضی بودن از قضای الهی كار سختی نیست. ولی اگر اموری باعث ناراحتی انسان گردند، آن وقت حفظ رضا بسیار مشكل می شود.


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الرضا بالقضاء، حدیث 12.

ص: 43

انتظار فرج همراه با رضا و تسلیم به قضای الهی

بی جهت نیست كه در مذهب اهل بیت علیهم السلام بالاترین عبادت خدا، صبر و رضا نسبت به قضای الهی می باشد. امام صادق علیه السلام در این باره فرموده اند:

رأس طاعة الله الصبر و الرضا عن الله فیما احب العبد او كرة.(1)

شر طاعت خداوند، صبر و خشنودی از خداست در آن چه بنده دوست می دارد یا ناپسند می شمارد.

«سر» در انسان شریف ترین و مهمترین عضو است، زیرا حیات و بقای بقیه اعضاء، به بقا و حیات سر او بستگی دارد. اگر سر در بدن كسی نباشد، او مرده ای بیش نیست و دیگر اعضا و جوارحش فایده ای به حال او ندارند.

حیات معنوای انسان نیز همین طور است. زندگی واقعی انسان، به ایمان و بندگی كردن او در پیشگاه خداوند می باشد. هدف از خلقت انسان، بندگی كردن اوست. روح بندگی – كه حیات معنوی انسان به وجود آن بستگی دارد – همانا صبر در گرفتاریها و رضا نسبت به خداوند به خصوص در اموری است كه برای انسان مكروه و ناپسند می باشد.

مؤمن موحد با همه وجودش معتقد است كه سر نخ همه گرفتاریها به دست خداست و او خود بنده اش را به گرفتاری مبتلا می كند تا میزان بندگی او را بیازماید. همه ما باید امتحان بندگی خدا را بدهیم. باید


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الرضا بالقضاء، حدیث1.

ص: 44

معلوم شود كه هر كس چقدر واقعاً بنده است. بهترین نشانه بنده بودن این است كه انسان درهر حالی فقط و فقط به خدای خود متكی و امیدوارباشد، نه خوشیها انسان را از این كه خود را حقیقتاً بنده خدا بداند خارج كند و نه ناخوشیها صبر و رضا را از كف او برباید.

بهترین بندگی خدا به این است كه در گرفتاریها انتظار فرج را از دست ندهیم بلكه هر چه گرفتاری شدیدتر می شود، انتظار فرج در ما بیشتر و شدیدتر گردد. روح بندگی خدا و رأس طاعات، همین عبادت قلبی است كه ریشه در اعتقاد عمیق و قوی به توحید پروردگار دارد.

پس می توانیم تصدیق كنیم كه برترین و بالاترین عبادت مؤمن، انتظار فرجی است كه در گرفتاریها از خدای متعال دارد و این عبادت قلبی، روح همه عبادات دیگر می باشد.

ص: 45

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3

1. مطابق فرمایش امام باقر علیه السلام كه در آن، عمل پذیرفته می شود، چیست؟

2. منظور از مقبول شدن عمل چیست؟

3. با توجه به این كه حالت انتظار داشتن، یك حالت غیر اختیاری است، چگونه امر به آن صحیح است؟

4. چه عواملی سبب ایجاد و تقویت انتظار امام عصر علیه السلام می شود؟

5. آیا حالت انتظار قابل تعریف است؟ چرا؟

6. سه راه برای تذكر به حالت انتظار را بیان كنید. (ملزومات – لوازم - ضد).

7. شخص منتظر چگونه آمادگی برای ظهور امام عصر علیه السلام را به دست می آورد؟

8. فرمایش «كن لما لا ترجوا ارجی منك لما ترجو» را توضیح دهید.

9. منظور از «انتظار فرج» چیست؟ چگونه است كه انتظار فرج، بالاترین عبادت مؤمن دانسته شده است؟

10. رابطه «انتظار فرج» با «تسلیم» و «رضا» را توضیح دهید.

ص: 46

ص: 47

بخش دوم: انتظار فرج امام عصر علیه السلام و اقسام آن

اشاره

ص: 48

در بخش پیشین جهت تعریف «انتظار» از ملزومات، لوازم و ضد آن، سخن گفتیم. هم چنین به معنای كلی «انتظار فرج» و فضیلت آن در روایات اشاره كردیم. حال در این بخش می خواهیم در خصوص انتظار فرج امام عصر علیه السلام سخن بگوییم و معنای دقیق آن را با توجه به این كه بزرگترین گرفتاری ما غیبت ایشان می باشد، مورد تأمل قرار دهیم.

هم چنین گوشه ای از انتظار سوزان آن حضرت نسبت به فرج خودشان را تعیین كنیم. در آخرین فصل نیز مراتب مختلف انتظار فرج امام عصر علیه السلام را مورد بحث قرار می دهیم.

ص: 49

فصل اول: انتظار فرج امام عصر علیه السلام

درس چهارم: غیبت امام علیه السلام، بزرگترین گرفتاری عصر

رابطه شدت انتظار با شدت گرفتاری

همان طور كه گذشت، معمولاً انسانها در گرفتاریهای سخت تر توجه بیشتری به خدای خود دارند و به همین دلیل «انتظار فرج» در ایشان شدیدتر می شود. هر چه گرفتاری دشوارتر و شدیدتر باشد، امید به رحمت خدا و دستگیری او در انسان بیشتر است و اتكا و توجه به اسباب و وسائط، كمتر و ضعیف تر می گردد. پس شدت و قوت انتظار فرج، بستگی مستقیم به شدت گرفتاری انسان دارد. یك بیماری سخت و صعب العلاج بیشتر از یك بیماری معمولی انسان را گرفتار می كند و در نتیجه، حال انتظار فرج در اولی بیش از حالت دوم است.

ص: 50

نكته دیگر این كه: گرفتاری در انسان یك حالت روحی و معنوی است كه می تواند منشأ مادی داشته باشد یا نداشته باشد یك بیماری خاص ممكن است از جهت شدت گرفتاری تأثیرات متفاوتی بر افراد مختلف داشته باشد، یكی را بیشتر و دیگری را كمتر گرفتار كند. این بستگی دارد به این كه شخص از لحاظ روحی در مقابل آن بیماری چه عكس العملی نشان دهد. لذا نوع بیماری تنها عاملی نیست كه شدت گرفتاری را معین می كند و عامل مهمتر، تأثیر روحی شخص از آن بیماری است.

پس به طور كلی میزان گرفتاری انسان را تعلقات روحی و عاطفی او در یك مورد خاص تعیین می كند. هر چه این تعلقات عمیق تر و شدیدتر باشد، گرفتاری سخت تر و شدیدتر خواهد بود.

بهترین مثال برای این مسئله وقتی است كه فرزند كوچك انسان ریض می شود. در این حالت، هر چند كه پدر یا مادر خودشان مریض نشده اند، ولی در بسیاری موارد گرفتاری ایشان در بیماری فرزندشان بیش از زماین است كه خود آنها بیمار می شوند. مادر كه عاطفه و محبتش به فرزند معمولاً بیش از پدر می باشد، بیماری خودش را بسیار راحت تر تحمل می كند تا بیماری فرزندش را.

در این مورد هر چه فرزند كوچكتر باشد، این تعلق عاطفی قویتر است و گرفتاری مادر نیز وقتی كه كودكش رنجور می شود، طاقت فرساتر و سخت تر است. مادر حقیقتاً آرزو می كند كه ای كاش خود او به جای فرزندش بیمار شده بود و به واقع در بیماری فرزند، خودش هم بیمار می شود.

ص: 51

علت این امر تعلق روحی شدیدی است كه مادر نسبت به كودك خویش دارد و در آن جا كه این اندازه وابستگی روحی وجود ندارد، چنن نیست. لذا همین مادر وقتی كه فرزند شخصی دیگر را به همان بیماری مبتلا می بیند، چنان گرفتار نمی شود و اگر بشنود یك كودكی به آن مرض گرفتار شده است، قدری از لحاظ روحی متأثر می شود ولی خیلی زود این تألم روحی از بین می رود و آن مسئله زندگی عادی او را به هم نمی زند و فكرش را مشغول نمی سازد. در حالی كه همین مادر نسبت به بیماری فرند خودش هرگز چنین نیست و آسایش و راحتی او در آن هنگام از بین می رود و تا وقتی كودكش بهبود نیافته، از فكر ناراحتی اش بیرون نمی رود.

این مسئله، مخصوص اطرافیان انسان كه رابطه نسبی نزدیك با او دارند، نمی باشد، بلكه نزدیكی عاطفی و روحی مهم است. چه بسا كسی از لحاظ ارتباط نسبی، رابطه نزدیكی با انسان نداشته باشد، ولی چون وابستگی شدید روحی با او دارد، در سختی ها و گرفتاریهای او، ناراحت و گرفتار می شود.

گرفتاری غیبت

با این مقدمه می توانیم به سراغ مقصود اصلی خود برویم، در بحث «انتظار فرج امام عصر علیه السلام» مهمترین عامل این است كه ببینیم غیبت آن حضرت چقدر انسان را گرفتار كرده است. اگر دوری از امام علیه السلام كسی را گرفتار كرده باشد، انتظار فرج برای او معنا دار می شود و هر چقدر این گرفتاری شدیدتر باشد، انتظار فرج شدیدتری خواهد داشت.

هر كس به تناسب ارتباط معرفتی و روحی خود با امام زمانش،

ص: 52

می تواند میزان گرفتاری اش در غیبت ایشان را بسنجد. ممكن است كسانی باشند كه از غیبت امام خود، هیچ گونه احساس گرفتاری نكند و اصلاً برایشان مسئله آن قدر مهم نباشد كه ذره ای فكرشان را مشغول سازد و آنها را به فكر چاره این درد بیندازد! آیا برای این گونه افراد، انتظار فرج امام عصر علیه السلام مطرح می شود؟!

همین افراد، اگر یك اسكناس هزار تومانی از جیب لباس یا كیف دستی آنها بدزدند، چه بسا ناراحت و نگران می شوند و فكرشان مشغول می شود كه چه كار كنند، از چه كسی كمك بگیرند، دزد را چگونه پیدا كنند و... این نگرانی و دل مشغولیس حداقل دقایقی طول می كشد، ولی آیا تاكنون دوری از امام زمان علیه السلام به همان اندازه آنها را گرفتار و مشغول كرده است؟! آیا برای چند لحظه فكر كرده اند كه چه كاری از دست ایشان برای رفع این گرفتاری بر می آید؟!

هر چیزی كه برای انسان اهمیت بیشتری داشته باشد، گرفتاری نسبت به آن برایش سخت تر است و فكر و قلب انسان را بیشتر به خودش مشغول می سازد. تحمل بعضی گرفتاریها، چنان برای انسان مشكل می شود كه خواب و آسایش را از او می گیرد و عیش و نوش زندگانی را برایش تلخ می سازد.

شاید هر كس در زندگی خود كمابیش این مسئله را چشیده باشد و درگیری با آن را این گونه تجربه نموده باشد. ولی جای این سؤال وجود دارد كه: درد دوری از امام علیه السلام چند درصد شیعیان را چنین گرفتار ساخته است؟ چند نفر هستند كه در این مصیبت، راحتی و آسایش خویش را – هر چند موقت و محدود – از دست داده اند؟

ص: 53

برای كدا یك از ما اتفاق افتاده كه حتی برای چند دقیقه از درد فراق حضرت علیه السلام نتوانسته باشیم به خواب برویم؟ البته این را نمی توان از همه انتظار داشت، ولی آیا هر یك از ما تاكنون فكر كرده ایم كه چرا اماممان غایب شده اند و چرا این مصیبت تاكنون بیش از 1170 سال طول كشیده است؟ به راستی این موضوع چقدر ما را به خود مشغول ساخته است؟

اگر متوجه شویم كه خدای ناكرده به بیماری سرطان گرفتار شده ایم، ناگهان همه غم ها و غصه های عالم بر دلمان می نشیند و به فكر فرو می رویم كه برای خلاصی از این درد چه باید بكنیم. ولی از وقتی شنیده ایم كه امام زمان ما علیه السلام به امر خدا و خواست او از ما دور شده و غیبت كرده اند، چقدر غصه خورده ایم؟ چقدر اندیشیده ایم كه این بلا از كجا به سرمان آمد و راه نجات و خلاصی از آن چیست؟ فرمایش امام باقر علیه السلام را شنیده ایم كه فرمودند:

اذا غضب الله تبارك و تعالی علی خلقه نحانا عن جوارهم.(1)

هر وقت خدای تبارك و تعالی بر خلق خود غضب فرماید، ما (امامان) را از كنار ایشان دور می سازد.

معنای این سخن آن است كه دوری از امام علیه السلام نتیجه غضب و ناخشنودی خداوند از مردم است. اگر چنین است، باید بیندیشیم كه چرا به چنین تنبیهی گرفتار آمده ایم و برای رفع آن چه كاری از دست ما ساخته است.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 31.

ص: 54

محرومیتهای ناشی از غیبت

برای این كه عمق درد برایمان بیشتر آشكار شود، از این جا شروع كنیم كه: اگر امام علیه السلام ظاهر و آشكار بودند، برای فرد فرد ما چه نعمتهایی فراهم بود كه اكنون نیست؟ چه بهره های شخصی از وجود ایشان می توانستیم ببریم كه در حال حاضر از آنها محروم هستیم؟ اگر هر یك از ما امكان دسترسی عادی و سهل به حضور امامان داشتیم، چه مشكلاتی دامنگیر ما نمی شد و چه سرگردانی ها و بلاتكلیفی هایی پیدا نمی كردیم؟

گاهی پیدا كردن یك حكم شرعی فقهی چنان مشكل می شود و آراء مختلف در یك مسئله آن قدر زیاد می گردد كه افراد سست عقیده از اصل عمل به آن و یافتن وظیفه شرعی خویش منصرف شده، راه بی خیالی و لاابالی گری را پیش می گیرند و آنها كه عقیده محكمتری دارند، جداً حیران و سرگردان می مانند. در صورتی كه اگر یافتن امام علیه السلام و پرسیدن از ایشان برای آنها به راحتی میسر بود، به این گرفتاریها دچار نمی شدند و از خود حضرت كسب تكلیف می كردند.

در مسائل اعتقادی، بلاتكلیفی بیشتر از احكام شرعی است و عموم انسانها در برخورد با نظریه ها و مكاتب مختلف دینی – كه هر كدام خود را حق می دانند و نظریات دیگر را رد می كنند – توانایی تجزیه و تحلیل صحیح ندارند و گرایش آنها به یك مكتب خاص نوعاً از روی اعتمادی است كه به شخصیتهای مقبول خود می كنند، یعنی از روی «رجال» به حق یا باطل بودن یك نظریه پی می برند، در حالی كه باید

ص: 55

عكس این مطلب باشد.(1)

«سخطتموه» در بسیاری از كتابها – از جمله «مفاتیح الجنان» - به اشتباه «اسخطتموه» آمده، است در حالی كه در منابع موجود از این زیارت بدون استثنا «سخطتموه» ذكر شده. علاوه بر این كه «اسخطتموه» ذكرشده. علاوه بر این كه «اسخطتموه» یعنی «آن را ناخشنود ساختید» كه هیچ مناسبتی با معنای عبارت زیارت ندارد.

به فرموده حضرت امیر علیه السلام:

ان دین الله لا یعرف بالرجال بل بآیة الحق. فاعرف الحق تعرف اهله.(2)

همانا دین خدا نه از طریق شخصیتها بلكه با نشانه حق شناخته می شود. پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.

متأسفانه اكثر مؤمنان شناخت دقیق و كافی نسبت به نوع مباحث اعتقادی ندارند تا بتوانند به این سفارش حكیمانه عمل كند، بلكه درست عكس آن را انجام می دهند و از طریق شخصیتهای افراد به حقانیت چیزی معتقد می شوند. افراد متخصص هم چون مبانی مختلف و بعضاً متضادی در شناخت دین دارند، كمتر با گفتگو به تفاهم و وحدت نظر می رسند. گروه معدودی نیز كه دارای مبانی مشترك اعتقادی هستند، در استنباط از ادله – قرآن و سنت – یا در برداشتهای


1- 1. البته در مورد اهل بیت عصمت و طهارت چنین نیست. چون ایشان معیار حق و باطل هستند و خشنودی آنها نشانه حقانیت و ناخشنودیشان نشانه بطلان می باشد. این حقیقت در زیارت حضرت مهدی علیه السلام چنین آمده است: «الحق ما رضیتموه. و الباطل ما شخطتموه». حق آن چیزی است كه شا از آن خشنودید. و باطل عبارت است از آن چه مورد ناخشنودی شماست. احتجاج طبرسی، جلد 2، ص: 317، بحار الانوار، جلد 102، ص: 82.
2- 2. امالی طوسی، ص: 625.

ص: 56

عقلی و نظری خود، اختلاف دارند.

به هر حال حداكثر دارایی ما در زمان غیبت امام علیه السلام، علاوه بر عقل كه در حد بدیهیات و مستقلات عقلیه حجیت قطعی و ضروری دارد – ادله نقلی و متون كتاب و سنت است كه در معرض تفسیرها و برداشتهای مختلف و گاه متعارض قرار می گیرند و چیزی بیش از سیاهی روی سپیدی نیستند، تعبیری كه رسول خاتم صلی الله علیه و آله در وصیت خود به امیر مؤمنان علیه السلام برای مؤمنان آخر الزمان به كار برده اند:

یا علی، و اعلم ان اعجب الناس ایماناً و اعظمهم یقیناً قوم یكونون فی آخر الزمان لم یلحقوا النبی و حجبتهم الحجة فامنوا بسواد علی بیاض.(1)

ای علی، بدان كه شگفت انگیزترین ایمانها در مردم و بزرگترین یقینها در ایشان، از آن گروهی است در آخر الزمان كه پیامبر صلی الله علیه و آله را درك نكرده اند و امام علیه السلام هم از دیدگانشان پوشیده است و ایمان آنها به واسطه سیاهی روی سیپدی است.

ایمان از طریق سیاهی روی سپیدی، براساس اعتماد و اتكال بر قرآن و احادیث اهل بیت علیهم السلام می باشد كه تنها مرجع صحیح برای دینداری است. چنین ایمانی به دلیل سختی و دشواری اش، ارزش و قیمت زیادی دارد و درست به همین دلیل بسیار كمیاب است، تا آن حد كه خود حضرت رسول صلی الله علیه و آله آن گاه كه با وصی خود حضرت امیر علیه السلام سخن از زمان غیبت امام دوازدهم علیه السلام مطرح كردند، فرمودند:


1- 1. كمال الدین، باب 25، حدیث 8.

ص: 57

ان الثابتین علی القول به فی زمان غیبته، لا عز من الكبریت الاحمر.(1)

همانا ثابت قدمها بر اعتقاد به او (حضرت قائم علیه السلام) در زمان غیبتش از گوگرد سرخ كمیاب تر هستند.

گوگرد سرخ مثلی است برای چیزهای بسیار كمیاب. در زمان غیبت امام عصر علیه السلام دینداران صرفاً با تكیه بر سیاهی های روی سیپدی (یعنی نوشته ها) باید ایمان خود را حفظ كنند و لذا تعداد ایشان بسیار بسیار اندك خواهد بود و ثابت قدمان بر عقیده به امام غایب از گوگرد سرخ كمتریافت می شوند.

همه اینها از عوارض و لوازم غیبت امام علیه السلام می باشد كه دامنگیر امت ایشان شده و متأسفانه عمق این بلا و گرفتاری برای بسیاری از شیعیان هنوز ناشناخته مانده است. محرومیت از ظهور امام علیه السلام در اجتماع و طولانی شدن این درد، كم كم مسئله را برای بسیاری از مردم حتی دوستان و شیعیان حضرتش – عادی ساخته و چنان به آن خو گرفته اند كه ناخودآگاه می پندارند گویی باید همیشه چنین باشد و كمتر احساس خلأ از حضور علنی امام عصر علیه السلام برای ایشان پیدا می شود.


1- 1. كمال الدین، باب 31، حدیث 7.

ص: 58

درس پنجم: مقایسه زمان غیبت با زمان ظهور

اشاره

برای این كه میزان حرمان و بیچارگی شیعه در زمان غیبت امامش بیشتر روشن شود، یكی از بهترین راهها مقایسه زمان غیبت با زمان ظهور ایشان است و توجه كردن به این كه پس از ظهور چه بركاتی آشكار می شود و چه نعمتهایی از طرف خداوند بر كل عالم سرازیر می گردد، نعمتها و بركاتی كه رنگ عالم را به كلی با زمان غیبت متفاوت می سازد.

برطرف شدن اندوه ها و گرفتاریها

به عنوان نموه از حضرت علی بن الحسین علیهما السلام نقل شده كه فرمودند:

اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل من شیعیتنا العاهة و جعل قلوبهم كزبر الحدید. (1)


1- 1. الخصال، جلد 2، ص: 541.

ص: 59

وقتی قائم ما (اهل بیت علیهم السلام) قیام كند، خدای عزوجل امراض و ناراحتی را از شیعیان ما دور می كند و دلهای ایشان را هم چون پاره های آهن می گرداند.

یكی دیگر از بشارتهای زمان ظهور این است كه امام عصر علیه السلام، شیعه را از گرفتاریها و تنگناهای سخت نجات می دهند. به فرموده حضرت صادق علیه السلام.

هو المفرج للكرب عن شیعته بعد ضنك شدید و بلاء طویل و جور. فطوبی لمن ادرك ذلك الزمان.(1)

اوست برطرف كننده گرفتاری و پریشانی شیعیانش پس از بینوایی و بدبختی سخت و بلای طولانی و ستم. پس خوشا به حال كسانی كه آن زمان را درك كنند.

بیچارگی و بدبختی سخت و بلای طولانی شیعیان، مربوط به زمان غیبت امام علیه السلام است كه در فشار و تنگنا زندگی را سپری می كنند. با ظهور امام علیه السلام همه این ناراحتی ها رفع می شود و مؤمنان در همه عالم به آسایش و راحتی می رسند. به همین جهت یكی از اوصاف حضرت در دعاها «مزیل الهم»(2)

برطرف كننده ناراحتی است.


1- 1. كمال الدین، باب 55، حدیث 8.
2- 2. بحار الانوار، جلد 102، ص: 102.

ص: 60

گرد آمدن بر محور دین حق

یكی دیگر از القاب ایشان «جامع الكلمة علی التقوی».(1)

گردآورنده اعتقاد بر محور تقواست. براساس این صفت اعتقادات مختلف كه بعضاً به خاطر غرض ورزیها و سوء استفاده ها، با یكدیگر تعارض پیدا كرده اند، همگی بر محور تقوا و اساس خدایی گردآورده می شوند و تنها عقیده حق و قول مرضی خداوند بر دلها و افكار حاكم می گردد. امام صادق علیه السلام در توصیف همین ویژگی فرموده اند:

اما تحبون ان یظهر الله تبارك و تعالی الحق و العدل فی البلاء و یجمع الله الكلمة و یؤلف الله بین قلوب مختلفة و لا یعصون الله فی ارضه؟!(2)

آیا دوست ندارید كه خداوند متعال حق و عدالت را در همه سرزمینها آشكار گرداند و وحدت كلمه (عقیده) به وجود آورد و بین دلهای جدا و پراكنده الفت برقرارنماید و هیچ كس خداوند را در زمینش نافرمانی نكند؟!

با ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه، ادیان و مذاهب ساختگی و منحرف همگی از بین می روند و مردمان بر محور دین حق – اسلام – اتفاق عقیده پیدا می كنند. خدای متعال فرموده است:

هُوَ الَّذِی أَرْ سَلَ رَ سُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَ هُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِ هَ الْمُشْرِ كُونَ (3)


1- 1. دعای ندبه الاقبال ص: 297.
2- 2. اصول كافی، كتاب الحجة، باب نادر فی حال الغیبة، حدیث 2.
3- 3. برائت، 33.

ص: 61

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام در تفسیر قسمت اول آیه چنین فرمودند:

هو الذی امر رسوله بالولایة لوصیه. و الولایة هی دین الحق.

اوست آن كه فرستاده خود را به ولایت وصی خویش فرمان داد. و ولایت همان دین حق است.

و در توضیح ادامه آن اضافه كردند:

یظهره علی جمیع الادیان عند قیام القائم علیه السلام.(1)

دین حق را هنگام قیام حضرت قائم علیه السلام بر همه ادیان چیره می گرداند.

در توضیح همین مطلب امام صادق علیه السلام به مفضل فرمودند:

فوالله یا مفضل لیرفع عن الملل و الادیان الاختلاف و یكون الدین كله واحداً. كما قال جل ذكره: «ان الدین عندالله الاسلام».(2)، (3).

ای مفضل، به خدا قسم آن حضرت از آئین ها و مذاهب رفع اختلاف می كند و دین (خدا) یكی خواهد بود. همان گونه كه خداوند – جل ذكره – فرموده: همانا دین خداوند اسلام است.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فیه نكت و نتف من التنزیل فی الولایة، حدیث 91.
2- 2. آل عمران، 19.
3- 3. بحار الانوار، جلد 53، ص: 4.

ص: 62

با ظهور امام عصر علیه السلام همه اختلافها و سوء برداشتها و كج فهمی ها و انحرافات دینی و اخلاقی از بین می رود و انسانها در روی كره زمین به وحدت كلمه و عقیده بر محور حق و دین صحیح نائل می شوند و به این وسیله راه بندگی صحیح خدا برای همه خلایق هموار می گردد.

كامل شدن عقول

در عصر ظهور، عقل و ایمان مردم به كمال می رسد و راه رسیدن به كمالات اخلاقی بر ایشان به طور كامل فراهم می گردد.

حضرت باقر علیه السلام در این باره فرموده اند:

اذا قام قائمنا، وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اكمل به اخلاقهم.(1)

آن گاه كه قائم ما قیام نماید، دست خود را بر سر بندگان می گذارد و به این وسیله عقلهای ایشان را جمع می گرداند و اخلاق ایشان را كامل می فرماید.

آن قدر عقلها كامل می شود كه مؤمنان دیگر برای امور مادی و دنیوی ارزشی قائل نمی شوند و به خاطر پول و مقام با یكدیگر به نزاع و اختلاف بر نمی خیزند و كینه ها از دلهای ایشان رخت بر می بندد و رأفت و گذشت بین آنها حاكم می شود.

امیر مؤمنان علیه السلام در این خصوص فرموده اند:


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، صحفه 336، حدیث 71.

ص: 63

لو قد قام قائمنا ... لذهبت الشحناء من قلوب العباد.(1)

آن گاه كه قائم ما قیام كند... كینه از دلهای بندگان رخت بر می بندد.

در فرمایش دیگری امام باقر علیه السلام آن زمان را چنن توصیف می كنند:

اذا ظهر القائم ... یجیء اصحاب الزكاة بزكاتهم الی المحاویج من شیعته فلا یقبلونها فیصرونها و یذورون فی دورهم فیخرجون الیهم فیقولون: لا حاجة لنا فی دراهمكم.(2)

آن گاه كه حضرت قائم علیه السلام آشكار شوند... آنها كه زكات بر عهده دارند، زكات خود را به نزد نیازمندان شیعه می برند ولی آنها نمی پذیرند. پس زكاتها را در كیسه می كنند و به در خانه های آنها می برند ولی آنها (از خانه) خارج می شوند و می گویند: ما نیازی به پولهای شما نداریم.

آن گاه كه حرص پول و مقام و دنیا از انسان رخت بربندد و هر كس فقط به اندازه مایحتاج خود از امكانات مادی بهره ببرد و به همان قناعت ورزد، راه برای ایمان كامل بندگان هموار می گردد.

فرد عاقلی خدمت امام صادق علیه السلام عرض می كند: می ترسیم كه مؤمن نباشیم. حضرت می فرمایند: چطور چنین می گویید: عرض می كند: برای این كه ما در میان مؤمنان، كسی را سراغ نداریم كه ارزش برادر ایمانی اش نزد او از پول بیشتر باشد و همواره در میان ما (مؤمنان معتقد به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام) پول مهمتر و عزیزتر از برادر دینی مان


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 316، حدیث 11.
2- 2. همان، جلد 52، ص: 390، حدیث 212.

ص: 64

است، حضرت در پاسخ می فرمایند:

كلا، انكم مؤمنون، ولكن لا تكملون ایمانكم حتی یخرج قائمنا، فعندها یجمع الله احلامكم فتكونون مؤمنین كاملین.(1)

چنین نیست، شماها مؤمن هستید، ولی ایمانتان را به كمال نمی رسانید تا وقتی كه قائم ما ظهور فرماید. در آن هنگام خداوند خردهای شما را جمع می كند، پس به ایمان كامل می رسید.

بیان این احادیث صرفاً باز كردن روزنه ای بود به سوی عصر طلایی ظهور تا بتوانیم بین آن شرایط ایده آل و دوست داشتنی با آن چه در زمان غیبت، گریبانگیر شیعه و اهل ایمان است. مقایسه ای به عمل آوریم و از این طریق به محرومیت و ناداری خود بیشتر پی ببریم و آن گاه برایمان روشن شود كه چه گوهر گرانقدر و چه ذخیره ارزشمندی سالهای سال بلكه قرنهاست در پس پرده غیبت به سر می برد. همو كه با ظهورش دنیا را بهشت و گلستان می كند، چگونه غریبانه در حجاب ظلمانی غیبت پنهان گشته است. از طرف دیگر انسانهای محتاج و تشنه را می بینیم كه چگونه سرگردان و حیران، جستجوی آب زلال و چشمه حیاتبخش را رها كرده و به سرابی دل خوش كرده و راضی شده اند.


1- 1 بحار الانوار، جلد 67، ص: 351، حدیث 54.

ص: 65

درس ششم: اهمیت احساس درد

اشاره

در دو درس گذشته از گرفتاریها و محرومیتهای زمان غیبت سخن گفتیم و آن را با نعمتها و بركات زمان ظهور مقایسه كردیم.

اگر بركات وجودی این امام همام و این دردانه الهی برای ما بیشتر آشكار شود، درد دوری و محرومیت از ایشان را بیشتر و عمیق تر حس می كنیم و تنها در این صورت است كه واقعاً گرفتاری خود را می یابیم و آن گاه كم كم «انتظار فرج» واقعی در ما ایجاد می شود. اگر مصیبتها و گرفتاریهای خود را در غیبت امامان درك نكنیم، هیچ گاه سوز انتظار فرج در ما به وجود نمی آید و از ژرفای دل به درگاه خداوند شكایت نمی بریم.

شكایت از غیبت

تعبیر «شكایت» از غیبت امام زمان علیه السلام در بعضی دعاهای مأثور به ما تعلیم داده شده است. در دعایی كه نایب اول حضرت، جناب شیخ

ص: 66

عمروی املا فرموده اند و مرحوم سید بن طاووس سفارش زیادی به خواندن این دعا در عصر روز جمعه داشته اند.(1)

به درگاه خداوند این گونه عرضه می داریم:

اللهم انا نشكو الیك فقد نبینا و غیبة ولینا و شدة الزمان علینا و وقوع الفتن بنا و تظاهر الاعداء علینا و كثرة عدونا و قلة عددنا. اللهم ففرج (فافرج) ذلك بفتح منك تعجله و نصر منك تعزه و امام عدل تظهره، اله الحق رب العالمین.(2)

خدایا، به درگاهت شكایت می بریم از فقدان پیامبرمان و غیبت سرپرستمان و سختی روزگارمان و گرفتار شدنمان به فتنه ها و همدستی دشمنان علیه ما و زیادی دشمنانمان و كمی تعدادمان.

پروردگارا، از طریق پیروزیی از جانب خودت كه هر چه زودتر نصیب (ما) می گردانی و یاری خودت كه عزیزش می داری و پیشوای عدالت كه او را ظاهر می فرمایی فرج و گشایشی (از این گرفتاریها) قربار ده. ای معبود حق، ای پروردگار جهانیان.

در دعای دیگری كه از نایب دوم حضرت ولی عصر علیه السلام در اعمال ماه مبارك رمضان به ما رسیده نیز، همین تعبیر به چشم می خورد.

اللهم انا نشكو الیك فقد نبینا صلواتك علیه و آله و غیبة


1- 1. ایشان فرموده اند كه: اگر نسبت به خواندن همه آن چه در تعقیبات عصر روز جمعه آوردیم، عذری داشتی، مبادا در خواندن این دعا سستی بورزی. هر آینه این امر را از فضیلتهای اختصاصی خداوند در حق خود می دانیم، پس بر آن اعتماد كن. جمال الاسبوع، ص: 315.
2- 2. جمال الاسبوع، ص: 318، كمال الدین، باب 45، حدیث 43.

ص: 67

ولینا (امامنا) و كثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علینا. فصل علی محمد و آله (و آله محمد) و اعنا علی ذلك بفتح تعجله (كله منك بفتح تعجله) و بضر تكشفه و نصر تعزه و سلطان حق تظهره و رحمة منك تجللناها و عافیة تلبسناها، برحمتك یا ارحم الراحمین.(1)

خدایا به درگاهت شكایت می بریم از این كه پیامبرمان را از دست داده ایم و سرپرست (امام) ما پنهان است و از زیادی دشمنانمان و كمی تعدادمان و سخت شدن فتنه ها بر ما و هماهنگی و (قدرتهای) روزگار علیه ما. پس بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و آل ایشان درود بفرست و ما را در برابر (همه) اینها از جانب خودت یاری فرما از طریق پیروزیی كه هر چه زودتر نصیب می فرمایی و با رفع پریشانی و بدحالی از جانب خود و یاری كردنی كه عزیزش می داری و غلبه سیطره حق كه آن را آشكار می فرمایی و رحمتی از جانب خودت كه ما را با آن می پوشانی و عافیتی از ناحیه خودت كه لباس ما قرار می دهی، (امید ما) به رحمت تو (است) ای ارحم الراحمین.

شكایت در هنگام بلا و گرفتاری مطرح می شود. انسان از چیزی كه برایش رنج آور و دردناك است، به پیشگاه خداوند شكوه می كند. این دعاها از ناحیه مقدس خود امام زمان علیه السلام به ما رسیده است. بنابراین چنین شكایتهایی به درگاه الهی نه تنها اشكالی ندارد، بلكه نشان


1- 1. دعای افتتاح، اقبال الاعمال جلد1، ص: 61.

ص: 68

دهنده درك و فهم صحیح دعا كننده در غیبت امام علیه السلام است كه احساس بلا و مصیبت از دوری مولایش می كند و از خدای خویش گشایش و فتح طلب می نماید.

در این عبارات به گوشه ای از گرفتاریهای زمان غیبت اشاره شده است. فتنه های سخت و فشارهای روزگار بر شیعه و «ضُر» كه به معنای پریشانی و بدحالی مؤمن است و زیادی دشمنان شیعه و كم بودن عدد مؤمنان. اینها اندكی از ناراحتی ها و رنجهای بسیار مؤمنان در زمان غیبت مولایشان است و همه اینها مصادق «بلا» و «ضنك» و «كرب» هستند كه باید برای رفعشان به فرج الهی امیدوار بود. نالیدن و شكوه كردن به درگاه الهی تنها چاره این دردهاست.

شكایت همراه با رضا

اما از یك نكته نباید غفلت كرد، و آن این كه: «شكایت» در این جا از روی ناخشنودی و بی صبری نسبت به قضای الهی و خواست خدا نمی باشد. گاهی انسان از چیزی شكایت می كند به خاطر این كه از آن ناراضی است، ولی مؤمن در هیچ حالی و در هیچ شرایطی از آن چه خداوند برایش مقدر فرموده، ناخشنود نیست هر چند كه بلا و مصیبت برایش تقدیر شده باشد.

بلاها و گرفتاریها برای مؤمن رنج آور و ناراحت كننده هستند، ولی ناراحتی او به معنای ناراضی بودنش نیست. به طور كلی ناراحتی به دو معنا به كار می رود:

یكی: ناملایمتی و ناخوشی و دوم: نارضایتی و ناخشنودی. این دو معنا لازم و ملزوم یكدیگر نیستند. ممكن انسان از چیزی ناراحت

ص: 69

(به معنای اول) باشد ولی از آن ناراضی نباشد. درد و بیماری برای انسان معمولاً ناراحت كننده و ناخوشایند است ولی اگر اهل ایمان باشد از این كه خداوند – به هر دلیل و حكمتی – برایش بیماری را مقدر فرموده ناخشنود و ناراضی نیست.

بله، اگر خودش گناهی مرتكب شده كه احتمال می دهد به خاطر آن به مرض مبتلا شده، از انجام آن گناه ناراضی است. ولی به خاطر این كه خداوند او را به عقوبت گناهش گرفتار ساخته، از ذات اقدس پروردگار و عدل او ناخشنود نمی باشد. بنابراین اگر برای رفع آن بیماری دست به دعا بلند كند و از خدا بخواهد كه به عدل خود با او رفتار نكند، به سبب عدم رضا از عدالت پروردگارش نیست، بلكه می داند عافیت طلبی از خدای متعال، محبوب اوست و از همین رو خواهان عافیت و سلامتی می شود. (1)

اما در هیچ حالی – قبل از دعا و پس از آن – از آن چه خداوند برایش مقدر فرموده، ناراضی نیست. پس اگر دعایش در رفع بیماری مؤثر واقع نشد، از این كه خدا برایش چنین خواسته، قلباً خشنود و راضی است. این شرط وجود ایمان در انسان می باشد.

به هر حال مؤمن باید برای رفع گرفتاریهایش به درگاه خدا بنالد و خدا همین شكایت را از مؤمن می پسندد، اما مشروط بر این كه


1- 1. رجوع شود به دعا بیست و سوم صحیفه سجادیه كه در آن امام زین العابدین علیه السلام از خداوند به عبارات مختلف طلب عافیت كرده اند. یكی از دعاهای حضرت این است: اللهم صلی علی محمد و آله و عافنی عافیة كافیة شافیة عالیة نامیة عافیة تولد فی بدنی العافیة عافیة الدنیا و الاخرة.

ص: 70

هیچ گونه ناخشنودی نسبت به آن چه خداوند می خواهد، در مؤمن نباشد.

خداوند دوست دارد كه بندگانش وقتی در تنگنا و سختی قرار می گیرند، به خود روی آورند و از هیچ مخلوقی چیزی نخواهند (مگر آنها كه خداوند خود امر به توسل به ایشان كرده كه توسل به آنها در حقیقت توسل به خداست) و به طور كلی یكی از حكمتهای بلایا می تواند همین امر باشد. ولی در عین حال از آنها خواسته است كه همواره به آن چه او در مورد بندگانش می پسندد، راضی و خشنود باشند.

لذا همان طور كه در روایات ائمه علیهم السلام آمده است، «رضا» به قضای الهی و «صبر در بلایا، همراه با شكر نعمتهای خداوند، انسان را به مقام «صد یقین» می رساند.(1)

«صبر جمیل» كه در قرآن به آن امر شده است، صبری است كه در آن شكایت به مردم نباشد، قرآن كریم می فرماید:

فَاصْبِرْ صَبْرً ا جَمِیلًا (2)

وقتی جابر از حضرت امام محمد باقر علیه السلام از معنای «صبر جمیل» در آیه فوق پرسید، حضرت در پاسخ فرمودند:

ذلك صبر لیس فیه شكوی الی الناس (3)

آن، صبری است كه در آن شكایت به مردم نباشد.

روح صبر همان رضا و خشنودی مؤمن از قضای خداوند است و اگر


1- 1 اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الرضا بالقضاء، حدیث 6.
2- 2. معارج، 5.
3- 3. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب الصبر، حدیث 23.

ص: 71

با حفظ صبر برای رفع بلا و گرفتاری اش به درگاه الهی شكایت كند، كار نادرستی انجام نداده است. آن چه با صبر جمیل سازگار نمی باشد، شكایت به غیر خداست، به مردمی كه خود محتاج دستگیری و رحمت خدا هستند. مؤمن فرج خود را فقط و فقط از خدایش می طلبد و به كسی جز او امید نمی بندد. بنابراین دوری از امام عصر علیه السلام كه مهمترین گرفتاری مؤمنان در این زمان است، آنها را وا می دارد تا از این مرحله به درگاه الهی شكایت كنند و از ذات اقدسش گشایش در این گرفتاری بخواهند. چنان كه در هر دو مورد نقل شده، پس از شكایت به سوی پروردگار، از او می خواهند تا فرج آنها را هر چه زودتر برساند و آنها را از گرفتاریهایشان خلاصی بخشد، كه فرج اله با ظهور «امام عدل» یا «سلطان حق» حاصل می شود.

خلاصه این كه شكایت به درگاه الهی، اگر با ناخشنودی بنده همراه نباشد، نه تنها مذموم نیست، بلكه پسندیده و مأمور به می باشد.

ظهور موفور السرور

نتیجه بحث گذشته این است كه زندگی یك مؤمن فقط با ظهور امامش به حالت ایده آل و خدا پسندانه می رسد و قبل از آن، ایمان انسانها به كمال مطلوب خود نمی رسد و مؤمنان نخواهند توانست مسیر بندگی خدا را چنان كه شایسته است، طی كنند. یك مانع جدی در این طریق، تعلقات دنیوی و مادی است و بندگان خدا تا وقتی به رشد عقلانی كامل نرسیده اند، همواره مزاحمتهای اساسی در راه ترقیات معنوی خود دارند. این مانع با رشد عقلانی بندگان به دست با كفایت امام عصر علیه السلا پس از ظهور ایشان برطرف می گردد و مؤمنان – كه همه

ص: 72

زمین را در بر می گیرند – به خوبی خواهند توانست مسیر ترقی و تكامل روحی را بپیمایند. در آن زمان علم و حكمت الهی به وفور در اختیار اهل ایمان قرار می گیرد، تا آن جا كه امام باقر علیه السلام فرموده اند:

تؤتون الحكمة فی زمانه حتی ان المرأة لتقضی فی بیتها بكتاب الله تعالی و سنة رسول الله صلی الله علیه و آله.(1)

در زمان آن حضرت علیه السلام به شما (مؤمنان) حكمت ارزانی می شود، تا آن جا كه یك زن (بدون آن كه به اختلاط با نامحرم گرفتار شود) در خانه اش به كتاب خدای متعال و سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حكم می كند.

به این ترتیب روزگار شادی و خوشیهای معنوی شیعیان، با ظهور حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه فرا خواهد رسید. این شادمانی چنان فراگیر است كه مؤمنان از دنیا رفته را نیز در قبرهایشان در بر می گیرد:

لا یبقی مؤمن میت الا دخلت علیه الفرحة فی قبره و ذلك حیث یتزاورون فی قبورهم و یتباشرون بقیام القائم علیه السلام.(2)

هیچ مؤمنی از مردگان نمی ماند مگر آن كه شادی و خوشحالی در قبرش به او می رسد. و این در هنگامی است كه یكدیگر را در قبرهایشان ملاقات می كنند و قیام حضرت قائم علیه السلام را به یكدیگر بشارت می دهند.

نه تنها انسان بلكه همه حیوانات و گیاهان و حتی جمادات هم از


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 352، حدیث 106.
2- 2. الغیبة، نعمانی، باب 19، حدیث5.

ص: 73

خیر و بركت ظهور حضرت بهره مند می شوند.

فعند ذلك تفرح الطیور فی او كارها و الحیتان فی بحارها و تمد الانهار و تفیض العیون و تنبت الارض ضعف اكلها.(1)

در آن هنگام پرندگان در لانه های خود و ماهیها در دریاهایشان شادمان می شوند و رودخانه ها جاریشده و چشمه ها می جوشد و زمین چندین برابر محصولات خود را می رویاند.

پس هنگام ظهور، هنگامه ظهور همه خوبی ها و زیبایهاست و مؤمنان در آن زمان، هستی را با همه طراوتش و زمین را با تمام خرمی اش و دنیا را با تمامی بركاتش مشاهده می كنند. اكنون زندگی در چنین قضایی را مقایسه كنیم با محرومیتها و كاستی ها و دردهای اهل ایمان در زمان غیبت مولایشان تا تصدیق كنیم كه زیستن بدون ظهور امام علیه السلا زندگی همراه با بدبختی و بیچارگی است. ولی افسوس كه این بیچارگی را اكثر مردم احساس نمی كنند! درد بزرگتر از خود غیبت، احسان نكردن این درد است!

غفلت از درد غیبت امام

مثل ما مثل آن طفل صغیری است كه پدر خویش را در سن كودكی از دست می دهد و یتیم می گردد ولی خودش به دلیل عدم بلوغ عقلی نمی فهمد كه چه بلایی به سرش آمده است، اما بزرگترها كه عاقل هستند متوجه می شوند و برای او دلسوزی می كنند در حالی كه خود كودك مشغول بازی و سرگرم به امور بچه گانه است. او در هنگام بازی


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 304، حدیث 73.

ص: 74

غم و غصه از دست دادن پدر را به كلی فراموش می كند و به اسباب بازیهاش دل خوش می كند.

همین كودك غافل، وقتی كم كم رشد می كند و به سن بلوغ می رسد، تازه درد یتیمی را احساس می كند و آن وقت متوجه می شود كه در كودكی چه مصیبتی دامنگیرش شده بود. آن گاه كه جای خالی پدر را حس كند و درد بی پدری را بچشد، تازه غم و غصه هایش شروع می شود و رنجهای سالها یتیمی را یك جا احساس می كند.

یتیمی زمان غیبت هم چنین است. مؤمنان در این هنگام یتیمانی هستند كه از پدر واقعی خویش دور افتاده اند و راهی برای این كه ارتباط عادی با ایشان برقرار كنند و از ایشان بهره كافی ببرند، ندارند. این حقیقت را پدر بزرگوار امام عصر علیه السلام از قول پدرانشان از شخص پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله قرنها قبل گوشزد كرده اند:

اشد من یتم الیتیم الذی انقطع عن ابیه یتم یتیم انقطع عن امامه و لا یقدر علی الوصول الیه... (1)

سخت تر از یتیمی آن كه از پدرش جدا شده، یتیمی آن یتیمی است كه از امامش بریده شده و نمی تواند به او برسد (دسترسی به او ندارد)... .

آری، این یتیمی سخت تر و مصیبتش شدیدتر است، زیرا این یتیمف پدر واقعی و حقیقی اش را گم كرده و آن یتیم صرفاً پدر نسبی اش را از دست داده است. اما دریغ و درد كه بیشتر این یتیمان چون عقل و رشد كافی ندارند، بسان آن طفل نابالغ، درد یتیمی خویش را احساس


1- 1. بحار الانوار، جلد 2، ص: 2، حدیث 1.

ص: 75

نمی كنند و از این بابت هیچ نگرانی و غصه ای هم در زندگی خویش ندارند، به سرگرمی ها و دلخوشی های مختلف مشغول شده اند و به كلی این درد را فراموش كرده اند.

گرد و غبار این غفلت، بسیاری از اهل ایمان را فرا گرفته و كمتر مؤمنی یافت می وشد كه در تب و تاب این مصیبت گرفتار آمده و غم و غصه این گرفتاری او را بی تاب نموده باشد.

اگر از مؤمنان خواسته شود كه گرفتاریهای خود را بشمارند، چند درصد ایشان نخستین گرفتاری خود را دوری و محرومیت از وجود امام عصر علیه السلام می دانند؟ و چند در صدد در مرتبه دهم و صدم و ... از این گرفتاری یاد می كنند؟ و آیا نیستند شیعیانی كه هرگز این مسئله را گرفتاری خودشان ندانند؟! درست مانند این كه كودكی در یك نقطه از زمین كه هیچ ارتباطی هم با ندارد، پدر خودش را از دست بدهد. ما در این مورد چقدر ناراحت می شویم؟!

مهم این است كه مسئله غیبت امام زمان علیه السلام جزء گرفتاریهای شخصی مؤمنان محسوب شود. تنها وقتی چنی خواهد بود كه تعلق خاطر روحی و معرفتی شیعیان نسبت به امامشان در یك حداقل مطلوب باشد. ولی متأسفانه چون در بسیاری از ایشان چنین نیست، این مسئله جزء گرفتاریهای شخصی آنها به حساب نمی آید و اصل مشكل همین جاست.

تا این اشكال رفع نگردد و ارتباط روحی و معرفتی تك تك مؤمنان با امام غایب خویش چنان محكم نشود كه دوری از ایشان گرفتارشان كندف سوز انتظار فرج برای آنها حاصل نمی شود. دلیل این امر كاملاً

ص: 76

روشن است. تا كسی گرفتار نباشد. فرج برایش معنا ندارد. آن كه خود را گرفتار نمی بیند، انتظار چه فرجی را از جانب خداوند داشته باشد؟ ابتدا باید چیزی او را ناراحت و گرفتار سازد، تا برای رفع آن به رحمت خدا و دستگیری او امید بندد.

پس برای خلاصی از این غفلت شوم، راهی جز معرفت بیشتر به امام عصر علیه السلام و ارتباط و اتصال روحی قویتر با آن قطب عالم هستی، وجود ندارد. اگر چنین شود، حال انتظار فرج امام زمان علیه السلام خود به خود در انسان حاصل می شود. اما اگر چنین نشود، با هیچ توصیه و تكلیفی، این حال و سوز آن در فرد ایجاد نمی گردد.

ص: 77

درس هفتم: رنج و مصیبت مؤمن از وقوع ظلم

اشاره

گفتیم درد بزرگ ما در زمان غیبت این است كه درد یتیمی خویش را احساس نمی كنیم و غیبت را گرفتاری خود نمی بینیم.

حال به یكی از زمینه هایی كه بستر مناسب و مؤثری برای چشیدن درد غیبت امام عصر علیه السلام است، اشاره می كنیم.

برطرف شدن ظلم به دست امام عصر علیه السلام

می دانیم كه مأموریت مهدی علیه السلام از طرف خداوند بر طرف كردن ظلم و جور از سراسر گیتی و برقراری عدل و قسط در كل جهان است. این مطلب به صورت متواتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سایر پیشوایان معصوم علیهم السلام نقل شده است. اهل سنت نیز این معنا را در احادیث خود نقل كرده اند. نمونه ای از احادیث شیعه را از زبان حضرت امام حسین علیه السلام نقل می كنیم:

لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلك الیوم حتی

ص: 78

یخرج رجل من ولدی فیملوها عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً. كذلك سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول.(1)

اگر از (عمر) دنیا جز یك روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی می گرداند تا این كه مردی از فرزندان من قیام كند و دنیا را پر از عدل و قسط نماید همان گونه كه از ظلم و جور پر شده است. این گونه از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم.

این عنوان، یعن پر كردن دنیا از عدل و قسط، در برگیرنده تمام مأموریتی است كه حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف از طرف خداوند دارند. مطابق آن چه صاحب كتاب شریف «مكیال المكارم» در توضیح حدیث آورده اند، «عدل» اعم از «قسط» است، چون قسط در موارد احقاق حق دیگری استعمال می شود ولی عدل اعم از این است. ایشان می فرمایند:

العدل موافقة الحق مطلقاً. و القسط موافقة الحق فی مورد الخلائق... . و الجور ضد القسط. و الظلم ضد العدل. فالظلم هو التجاوز عن الحق مطلقاً. و الجور هو التجاوز عن الحق الراجع الی الغیر.(2)

عدل رعایت كردن هر حقی است، و قسط رعایت حقوق مخلوقات ... . و جور ضد قسط، و ظلم ضد عدل است. بنابراین ظلم رعایت نكردن هر حقی است، ولی جور رعایت نكردن حق دیگران (مخلوقات) است.


1- 1. منتخب الاثر، ص: 247، حدیث 1.
2- 2. مكیال المكارم، جلد 1، ص: 119.

ص: 79

با این بیان، «عدل» یعنی رعایت حقوق همه صاحبان حق. هر كس بر انسان حقی داشته باشد، رعایت عدل در مورد او به این است كه حقش ادا گردد. ولی «قسط» مربوط به رعایت حقوق مردم و سایر خلایق می باشد.

اولین صاحب حق بر انسان، خدای متعال است كه رعایت عدل نسبت به او یعنی احترام گذاشتن به حقوق الهی. ساده ترین حق خداوند بر انسانها این است كه او را نافرمانی نكنند، چرا كه هر معصیتی در حقیقت زیر پا گذاشتن یكی از حقوق الهی و «ظلم» به اوست. علاوه بر این كه نفس و جان انسان هم بر او حق دارند و هر گناهی در واقع ظلم به خود هم به شمار می آید. پس لازمه پر شدن دنیا از عدل این است كه انسانها به حقوق خداوند بر خودشان احترام بگذارند و توحید – كه حق مسلم الهی است – در سراسر عالم برقرار گردد.

پس از خداوند، پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان علیهم السلام بیشترین حقوق را بر همه خلایق دارند. لذا اجرای عدالت اقتضا می كند كه حقوق ایشان ادا گردد و مذهب تشیع در روی كره زمین فراگیر شود.

پس از خدا و رسول صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام حقوق مردم بر یكدیگر مطرح می شود. لازمه عدالت در این قلمرو آن است كه پس از ظهور امام علیه السلام كسی نتواند جان و مال و آبروی مردم را به ناحق مورد تجاوز قرار دهد و این امر به طور كامل در عصر ظهور تحقق می یابد، انشاء الله.

اندوه مؤمن از وقوع ظلم در هر نقطه زمین

مؤمنان كه در انتظار تحقق چنین روزی هستند، از وقوع ظلمها و جنایتهایی كه روی زمین واقع می شود، رنجور و مصیبت زده هستند،

ص: 80

هر چند كه این ظلم و جنایت بر شخص ایشان وارد نشود. اصولاً مؤمن به دلیل ایمان و غیرت دینی اش نمی تواند تحمل كند كه بندگان خدا روی زمین از انواع نعمتهای الهی در جهت نافرمانی او بهره ببرند.

مؤمن به وقوع هیچ معصیتی در عالم رضا نمی دهد و از این كه دین الهی روی زمین حاكم نیست، در رنج و گرفتاری می باشد. پس قلمرو گرفتاریهای مؤمنان، هر ظلم و جنایت و بی عدالتی را كه در هر نقطه روی زمین واقع می شود، در بر می گیرد. انسان با ایمان، تاب مشاهده نافرمانی خدا را از هیچ كس و در هیچ جا ندارد و از این كه در زمان غیبت امام علیه السلام حق خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و حقوق مظلومان پایمانل می شود، به اندازه غیرت دینی اش ناراحت می شود.

معاصی و ظلمها «منكرات» هستند و «نهی از منكر» وظیفه ای است كه همه مؤمنان مؤظف به انجام آنند تا با رعایت شرایط شرعی آن، در برابر وقوع ظلم و معصیت ایستادگی كنند. اولین مرحله نهی از منكر كه اساس مراحل بعدی است «انكار قلبی» می باشد. این همان چیزی است كه ملازم با ناراحتی و رنج قلبی مؤمن از وقوع گناه است. هر چه ایمان كسی قویتر باشد، از مشاهده ظلم، بیشتر رنج می برد و گرفتارتر می شود.

اندوه امام صادق علیه السلام از ظلم به یك شیعه

در این جا نمونه ای از این گونه رنج و ناراحتی را در مورد یكی از نمونه ها و اسوه های كامل ایمان – امام علیه السلام شاهد می آوریم تا روشن شود كه هر كس غیرت دینی اش بیشتر باشد، در برابر ظلم و جنایت، رنج و گرفتاری اش بیشتر است.

شخصی به نام «بشار» می گوید: در كوفه خدمت امام صادق علیه السلام

ص: 81

رسیدم. طبقی از خرما برای ایشان آورده بودند و حضرت مشغول خوردن از آن بودند. به من فرمودند: بیا جلو و بخور. عرض كردم: خداوند بر شما گوارا فرماید. من در راه كه می آمدم، صحنه ای را دیدم كه غیرت مرا برانگیخت و دل مرا به درد آورد و اثر عمیقی در من گذاشت. (كنایه از این كه اشتهای خوردن ندارم). حضرت فرمودند: به حقی كه من بر تو دارم، نزدیك بیا و بخور. من نزدیك رفتم و مشغول خوردن شدم. آقا فرمودند: آن چه را دیدی تعریف كن.

عرض كردم: یكی از مأموران امنیتی حكومت را دیدم كه بر سر زنی می زد و او را به سوی زندان می كشید و آن زن با صدای بلند فریاد می زد: المستغاث بالله و رسوله! ولی هیچ كس به فریادش نمی رسید. حضرت فرمودند: چرا با او چنین می كردند؟ عرض كردم:

از مردم شنیدم كه می گفتند: این زن به زمین خورد. پس گفت لعن الله ظالمیك یا فاطمة: ای فاطمه علیها السلام خداوند ستم كنندگان به شما را لعنت كند. و همین باعث شد كه با او چنین رفتاری كردند.

امام صادق علیه السلام با شنیدن این ماجرا دست از خوردن كشیدند و شروع به گریستن كردند تا آن حد كه دستمال و محاسن و سینه ایشان از اشك خیس شد. سپس فرمودند: بشار! برخیز به مسجد سهله برویم تا به پیشگاه خداوند دعا كنیم و آزادی این زن را از او طلب نماییم. از طرف دیگر یكی از شیعیان را به دار الحكومه فرستادند و سفارش كردند كه اگر برای آن زن اتفاقی افتاد، خودش را به ایشان برساند و خبر دهد.

بشار می گوید: با امام علیه السلام به مسجد سهله رفتیم و هر یك از ما دو ركعت نماز خواندیم. آن گاه امام علیه السلام دست خود را به سوی آسمان بلند كردند و دعا فرمودند: یا الله... (بشار دعا را نقل نكرده است). و بعد از

ص: 82

دعا به مسجد رفتند. من در سجده جز صدای نفس ایشان را نمی شنیدم.

سپس سر خود را از سجده برداشتند و به من فرمودند: بلند شو. آن زن آزاد شد.

بشار می گوید: ما در خدمت امام علیه السلام از مسجد بیرون آمدیم. در راه با همان شخص كه حضرت او را به سوی دار الحكومه فرستاده بودند، برخورد كردیم. حضرت پرسیدند: چه خبر؟ گفت: زن آزاد شد.

پرسیدند: چگونه آزادش كردند؟

گفت: نمی دانم. ولی من در كنار در ایستاده بودم كه ناگهان بیرون آمد و آن زن را صدا زد و به او گفت: چه سخنی بر زبان آوردی؟ گفت: زمین خوردم. پس گفتم: لعن الله ظالمیك یا فاطمة. پس آن بلا را به سرم آوردند. نگهبان دویست درهم در آورد و گفت: اینها را بگیر و فرماندار را حلال كن. ولی آن زن قبول نكرد. نگهبان كه دید او نمی پذیرد، داخل شد و به رئیس خود گزارش داد. سپس بیرون آمد و گفت: برو به خانه ات (آزاد هستی). آن زن هم رفت.

حضرت فرمودند: از گرفتن دویست درهم خودداری كرد؟! گفت: بله، در حالی كه – قسم به خدا – به آنها نیاز داشت.سپس امام علیه السلام از جیب مباركشان كیسه ای در آوردند كه هفت دینار طلا در آن بود و به آن شخص فرمودند: اینها را به منزل آن زن ببر و از جانب من به او سلام برسان و این دینارها را به او بده.

بشار می گوید: ما با هم رفتیم و سلام امام علیه السلام را به آن زن رساندیم.

او گفت: شما را به خدا آیا جعفر بن محمد علیه السلام به من سلام رساندند، به او گفتم: خداوند تو را رحمت كند، قسم به خدا حضرت جعفرین محمد علیه السلام به تو سلام رساندند.

ص: 83

آن زن (از فرط شوق و محبت) گریبان چاك كرده و بیهوش افتاد. ما صبر كردیم تا به هوش آمده و گفت: یك بار دیگر سخن خود را تكرار كنید. ما حرف خود را تكرار كردیم. (دوباره سلام حضرت را به او ابلاغ كردیم) تا این كه سه بار سلام حضرت را به او رساندیم و او هر دفعه به همان حال افتاد. بعد به او گفتیم: بگیر. اینها را حضرت برای تو فرستاده اند. بشارت باد بر تو. پولها را گرفت و گفت: از امام علیه السلام بخواهید تا از خدا بخشایش مرا طلب كند، كه من وسیله ای به سوی خدا بهتر از ایشان و پدرانشان نمی شناسم.

بشار می گوید: به سوی امام علیه السلام بازگشتم و همه اتفاقات را برای ایشان تعریف كردیم. حضرت شروع به گریستن كردند و برای آن زن دعا نمودند. من هم گفتم: لیت شعری متی اری فرج آل محمد صلی الله: علیه و آله ای كاش می دانستم كه چه موقع فرج آل محمد صلی الله علیه و آله را می بینم!(1)

این داستان را به دلیل نكات آموزنده اش به طور كامل نقل كردیم.

بشار یكی از دوستان امام صادق علیه السلام بود كه وقتی در طول راه صحنه كتك خوردن آن زن مظلوم را مشاهده كرد، غیرت ایمانی اش او را چنان منقلب كرد كه نمی توانست دعوت امام علیه السلام را برای خوردن خرما اجابت كند. آن گاه كه خود امام علیه السلام از ماجرا آگاه شدند، بیش از بشار تحت تأثیر قرار گرفتند و گریستند، چنان كه اشك صورت و سینه ایشان را مرطوب كرد.

مشاهده ظلم و جنایت برای امام علیه السلام كه «غیرة الله» است، این قدر رنج آور می باشد، به خصوص كه این ظلم در حق یكی از دوستان


1- 1. بحار الانوار، جلد 47، ص: 379 تا 381.

ص: 84

حضرت روا شده باشد. محبت بین امام علیه السلام و شیعیان طرفینی است. زنی كه امام علیه السلام آن طور برایش نگران بودند، وقتی شنید كه حضرتش به او سلام رسانده اند، از خود بیخود شد و در عین حال به قدری عاقل و فهمیده بود كه بهترین و لازم ترین حاجت خود را به عرض مولایش رساند.

آخرین سخن بشار در این ماجرا، حرف دل همه مؤمنان به خصوص شیعیان زمان غیبت است كه: ای كاش می دانستیم چه موقع فرج اهل بیت علیهم السلام را مشاهده می كنیم. دیدن آن مصیبت و گرفتاری، داغ دل بشار را تازه كرد و حرارت انتظار فرج را در او شعله ور نمود.

مؤمن، وقتی گرفتاری و ناراحتی شیعیان و بالاتر از آن غم و غصه امام زمانش را به خاطر گرفتاریهای دوستانشان می بیند، سوز انتظار فرج بیشتر دلش را به درد می آورد، چرا كه عمق مصیبتها و دردها را بیشتر حس می كند. آری، هر چه انسان گرفتار شود، انتظار فرجش نیز شدت بیشتری به خود می گیرد.

ص: 85

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 7

1. رابطه «شدت انتظار» را با «شدت گرفتاری» با ذكر مثالی توضیح دهید.

2. چه گرفتاریهایی در زمان غیبت دامنگیر شیعیان شده است؟

3. سیمای ظهور را با استفاده از روایات توصیف كنید.

4. آیا شكایت از غیبت امام عصر علیه السلام با رضا به قضای الهی سازگار است؟

5. معنای «صبر جمیل» چیست؟

6. امام عسكری علیه السلام چه چیزی را سخت تر از یتیمی كسی كه از پدرش جدا شده، دانسته اند؟ چرا چنین است؟

7. چه تفاوتی میان معانی واژه های «عدل» و «قسط» وجود دارد؟

8. مشاهده وقوع ظلم در زمین چگونه انتظار فرج را در مؤمن تشدید می كند؟

ص: 86

ص: 87

فصل دوم: انتظار فرج منتظر

درس هشتم: انتظار فرج كامل

صاحب بالاترین درجه ایمانی

داستانی كه از امام صادق علیه السلام در ارتباط با یكی از شیعیان ایشان در درس قبل نقل شد، شاهدی است بر این واقعیت كه هر چه درجه ایمان در فرد بالاتر باشد، از وقوع ظلم و معصیت در عالم، رنج بیشتری می برد و گرفتاری شدیدتری پیدا می كند. چون براساس احادیثی كه توضیح آنها گذشت، بزرگترین عبادت «مؤمن» انتظار فرج الهی در گرفتاریهایش می باشد، پس قطعاً آن كه ایمانش كاملتر است، انتظار فرجش هم كاملتر و شدیدتر است.

بنابراین كسی كه در روی زمین شدیدترین و كاملترین درجه انتظار ف فرج را دارد، همان كسی است كه كاملترین درجه ایمان را داراست و او

ص: 88

در زمان حاضر كسی جز وجود مقدس حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه، كه همه مؤمنان در انتظار اویند، نمی باشد.

صاحب شدیدترین گرفتاری

از سوی دیگر ایشان در حال حاضر بیشترین رنج و مصیبت را به خاطر وقوع معاصی و ظلم ها در عالم، متحمل می شوند. اگر به این حقیقت توجه كنیم كه ایشان – بر خلاف بقیه مؤمنان كه صرفاً اجباری از اطراف عالم آن هم به طور ناقص می شنوند – به سبب داشتن مقام «شهات بر خلق خدا»(1)

همه آن چه را روی زمین رخ می دهد شاهد هستند، آن گاه تصدیق می كنیم كه گرفتاری و مصیبت حضرت از وقوع ظلم و جنایت در عالم، اصلاً قابل مقایسه با دیگران نیست.

ما گاهی یك خبر را می شنویم و سپس وقتی تصویر آن را می بینیم، تفاوت بسیاری در خود احساس می كنیم. یا اگر خبر مربوط به وقوع یك جنایت باشد، خواندن آن در روزنامه از لحاظ تأثیر روی خواننده و بیننده، با دیدن تصاویر آن بسیار بسیار تفاوت دارد. چه برسد به این كه خودمان شاهد عینی ماجرا باشیم.

از این همه معصیت و جنایت كه روی زمین اتفاق می افتد، شاید كمتر از نصف آن گزارش می شود و بسیاری از آن چه گزارش می شود هم به ما نمی رسد. چه بسا آن چه ما مطلع می شویم، ده درصد از كل این موارد هم نباشد. علاوه بر این كه در این مقدار نیز معلوم نیسیت تا چه میزان ابعاد واقعی قضایا منعكس شود. نهایتاً ما از اكثر وقایع تلخ و جانكاه و


1- 1. توضیح این مقام در درس نوزدهم از حلقه سوم آمده است.

ص: 89

حوادث ناراحت كننده حتی در میان شیعیان اطلاع صحیحی پیدا نمی كنیم.

اینجاست كه می فهمیم اگر درصد كمی از علم نافذ امام زمان علیه السلام را دارا بودیم و همه وقایع ظالمانه و جنایات را به چشم خویش می دیدیم، چه بسا با همین ایمان ناقص و غیرت مختصر دینی، تاب تحل این تباهی ها را از كف می دادیم. پس قدری بیندیشیم، امام ما كه در پس پرده غیبت و شیعیان خود – شاهد هستند، چه رنجی را از این بابت تحمل می كنند و روزگار غیبت به ایشان چه سخت می گذرد!

سپرده شدن هدایت خلق به امام علیه السلام

همه این مطالب تنها به یك بعد از وجود امام عصر علیه السلام مربوط می شود كه همان ایمان و غیرت دینی كامل آن حضرت می باشد. حال اگر بعد دیگری از وجود ایشان را هم به این بعد اضافه كنیم، مسئله بسیار بسیار عمیقتر می شود. بعد دوم، مسئولیت خطیر هدایت بشر است كه خداوند متعال به ان وجود مقدس واگذار فرموده است و امام علیه السلام از طرف خدای متعال مسئول هدایت خلق هستند. در زیارت جامعه كبیره از امام هادی علیه السلام چنین نقل شده است:

بحق من ائتمنكم علی سره و استرعاكم امر خلقه... .(1)

به حق آن كه شما را نسبت به سر خود امین قرار داده و شما را مسئول كار خلق خود كرده است... .


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص: 128.

ص: 90

«رعایت» به معنای حفظ و نگهداری است و «راعی» یعنی كسی كه مسئول رسیدگی و مراقبت از یك یا چند چیز یا شخص می باشد.

خداوند اهل بیت علیهم السلام را مسئول حفظ امت در مسیر بندگی خدا و مراقبت و رسیدگی به آنها قرار داده است. امام علیه السلام این وظیفه سنگین را با كمال دلسوزی و شفقت نسبت به خلق – خصوصاً مؤمنان – به انجام می رساند.

ایشان، به فرموده اجداد طاهرینشان در حق شیعیان از پدر مهربانتر و از مادر نسبت به فرزند كوچك خویش دلسوزتر هستند، بلكه از خودشان هم به خودشان مهربانترند. این مطلب را امام صادق علیه السلام به یكی از شیعیان خود فرمودند:

و الله لانا ارحم بكم منكم بانفسكم.(1)

قسم به خدا همانا من نسبت به شما از خودتان به خودتان مهربانتر هستم.

این تعبیر كه با قسم به خدای متعال بیان شده است، نشانگر بالاترین درجه وابستگی روحی و قلبی بین امام علیه السلام و شیعیانشان می باشد. ما هر چقدر نگران حال خود و نزدیكان خود هستیم، باید یقین داشته باشیم كه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بیش از خود ما نگران حال ما هستند. بنابراین اگر یك گرفتاری و ناراحتی برای شیعه ای پیدا شود، قطعاً امام علیه السلام بیش از خود او گرفتار می شوند.


1- 1. بصائر الدرجات، جزء 6، باب 1، حدیث 15.

ص: 91

گرفتاری امام عصر علیه السلام به سبب گرفتاری های شیعیان

با این اوصاف بعد وسیعی از ناراحتی ها و رنجهای امام علیه السلام مربوط به گرفتاری شیعیان ایشان می شود. درست مانند یك پدر دلسوز و مادر مهربان كه در گرفتاری فرزند خویش، گرفتار می شوند. هیچ پدر و مادر علاقه مند به فرزندشان، وقتی ناراحتی ها و مشكلات او را می بیند، نمی توانند نسبت به آنها بی تفاوت باشند، بلكه هر قدر فهم و درایت آنها بیشتر از فرزندشان باشد، مسائل و مشكلات او را بهتر و عمیق تر درك می كنند و لذا بیش از خود او نگران وضعیت او می شوند. چنین پدر و مادری هرگز خود را نسبت به ناراحتی های فرزندشان، بیگانه نمی دانند، بلكه نوعاً بیش از خود او برای رفع آنها تلاش می كنند.

امام علیه السلام نیز كه لطف و رحمت بیشتری از پدر و مادر نسبی نسبت به فرزندان معنوی خود (مؤمنان) دارند، هرگز خود را با مصیبتهای ایشان بیگانه نمی دانند، بلكه بیش از خودشان، غصه مشكلات آنها را می خورند. در این میان مشكلات روحی و معنوی بیش از مشكلات مادی و دنیوی حضرتش را نگران می كند، چون آنها مهمترند و در تباهی شخص، نقش مؤثری دارند.

ممكن است از نظر برخی شیعیان مشكلات مادی نظیر فقر نگران كننده تر باشد. البته این امور نیز جای نگرانی دارد و قطعاً امام زمان علیه السلام هم كه خود را جدای از شیعیانشان نمی دانند، نگران این نوع گرفتاریهای آنها هستند، ولی مشكلات معنوی مانند گناه یا سستی در اعتقادات مهمتر هستند.

در بسیاری مواقع، خود شخص آن قدر كه برای مسائل مادی اش غصه

ص: 92

می خورند، به مشكلات روحی اش اعتنا نمی كند و آنها را جدی و خطیر نمی داند. این امر به غفلت و بی توجهی او بر می گردد و لذا یك مربی آگاه و دلسوز به مراتب بیش از خود او نگران حال و روزش می باشد.

امام علیه السلام چون بیش از هر كس و بهتر از هر پدر و مادر فهمیده ای و عمیق تر از هر مربی با تجربه ای به این خطرها و مشكلات آگاه هستند، لذا بیش از همه از مشكلات دینی و روحی مؤمنان، اذیت می شوند و از آنها رنج می برند.

نمونه هایی از این رنجها را در فرمایشهای خود حضرت می توانیم ببینیم. در زمان غیبت صغری وقتی گروهی از شیعیان در بضعی مسائل اساسی اعتقادی به اختلاف با یكدیگر افتادند، نامه ای خدمت امام عصر علیه السلام نوشتند و آن را توسط نایب اول حضرت جناب عثمان بن سعید عمروی به خدمت ایشان ارسال كردند. ایشان در پاسخ، نامه ای برای آنها مرقوم فرمودند كه در ابتدایش چنین آمده است:

انه انهی الی ارتیاب جماعة منكم فی الدین و ما دخلهم من الشك و الخیرة فی ولاة امرهم. فغمنا ذلك لك لالنا و ساءنا فیكم لافینا. لان الله معنا فلا فاقه بنا الی غیره.(1)

از تردید گروهی از شما در امر دین و شك و سرگردانی آنها در امر امامت آگاه شدم. این خبر ما را غمناك كرد، به خاطر شما نه به خاطر خودمان، و ما را در مورد خودتان ناراحت كرد و به نسبت به خودمان. چون خداوند با ماست و نیازی به غیر او نداریم.


1- 1. احتجاج، جلد 2، ص: 278.

ص: 93

حضرت از این كه گروهی از شیعیان در مورد اعتقادات اساسی خود به تردید افتاده اند، نگران و ناراحت شده و فرموده اند كه این ناراحتی ما به خاطر خود آنهاست، و گرنه امام علیه السلام هیچ نیازی به ایشان ندارند و اگر دلسوزی می كنند و در گرفتاری آنها غمگین می شوند، به خاطر خودشان است. در ادامه همین نامه فرموده اند:

و لولا ما عندنا من... رحمتكم و الاشفاق علیكم لكنا عن مخاطبتكم فی شغل.(1)

و اگر ما دلسوزی و نگرانی نسبت به شما نداشتیم، از این كه با شما سخن بگوییم، منصرف بودیم.

اگر نیاز مردم به امام علیه السلام و دلسوزی و شفقت ایشان نسبت به آنها نبود، ائمه علیهم السلام باب سخن گفتن را هم با مردم نمی گشودند. انگیزه ایشان برای معاشرت با خلق، چیزی جز نگرانی از وضعیت آنها و رسیدگی به حالشان نیست. شك در اعتقادات و سستی در ایمان یكی از مهمترین اسباب نگرانی و ناراحتی امام زمان علیه السلام در این روزگار است. در نامه دیگری كه خود ایشان برای «محمد بن هلال كرخی» مرقوم فرمودند، چنین آورده اند:

یا محمد بن علی قد آذانا جهلاء الشیعة و حمقاؤهم و من دینه جناح البعوضة ارجح منه.(2)

ای محمد بن علی، نادانها و كم خردان شیعه و كسانی كه یك بال پشه بر دین آنها ترجیح دارد، باعث رنجش خاطر ما شده اند.


1- 1. احتجاج، جلد 2، ص: 279.
2- 2. همان، جلد 2، ص: 289.

ص: 94

بال پشه كنایه از كوچكی و بی ارزش بودن یك چیز است. كسانی كه بال پشه بر دینشان ترجیح دارد، كسانی هستند كه به خاطر چیزهای پست و بی ارزش حاضر می شوند از اعتقادات صحیح خود دست بردارند و ایمان خود را به منفعتهای جزئی و پست بفروشند. اینها افراد سست اعتقادی هستند كه به دلیل عدم تفقه در دین و سطحی بودن ایمانشان، به راحتی از اصول اعتقادی خویش دست برداشته، به انواع انحرافات كشیده می شوند. این گونه افراد نوعاً چوب نادانی و حماقت خود را می خورند و معمولاً سوء نیت ندارند، ولی به خاطر كم خردی، فریب افراد مغرض و منحرف را می خورند و از گوهر دینداری اصیل محروم می شوند. اینها باعث رنجش خاطر و اذیت و آزار قلب مقدس و پاك امام زمان علیه السلام می شوند و دل ایشان برای تك تك این افراد به درد می آید.

حال باید پرسید آیا در طول این مدت طولانی غیبت، كم بوده اند كسانی كه این گونه اسباب اذیت و آزار امام رئوف خود را فراهم آورده اند؟! آیا فكر كرده ایم كه این قلب پاك تاكنون چه مقدار برای این مصیبتها به درد آمده است و تحمل آلام چقدر برایش سنگین و سخت بوده است؟!

اینك به نمونه دیگری از ارتباط عمیق میان امام علیه السلام و امتش توجه كنید. امام هشتم علیه السلام می فرمایند:

ما من احد من شیعتنا بمرض الا مرضنا لمرضه و لا یغتم الا اغتممنا لغمه و لا یفرح الا فرحنا لفرحه و لا یغیب عنا احد من شیعتنا این كان فی شرق الارض و غربها و من ترك من

ص: 95

شیعتنا دیناً فهو علینا.(1)

هیچ یك از شیعیان ما بیمار نمی شوند مگر آن كه ما هم به سبب بیماری او، بیمار می شویم. و غمگین نمی شود مگر آن كه به خاطر غم او ما هم غمگین می شویم. و شاد نمی گردد مگر آن كه به شادی او ما هم شادمان می گردیم. و هیچ یك از شیعیان ما هر جا كه باشد – در شرق و غرب زمین – از ما پنهان نیست. و اگر یكی از آنها پس از مرگش بدهكار باشد، دین او بر عهده ماست!

غم و غصه های امت، امام علیه السلام را غمناك می سازد. آن قدر این ارتباط روحی از جانب امام علیه السلام نسبت به شیعیان قوی است كه ایشان در بیماری آنها بیمار می شوند. چنان احساس مسئولیت حضرت نسبت به دوستانشان شدید است كه بدهی آنها را بر عهده خودشان می دانند. آیا هم دردی و وابستگی بین انسانها از این عمیق تر فرض می شود؟!

از حدیث شریف به صراحت استفاده می شود كه حال و روز شیعه در هر كجا كه باشد، از چشمان امامش پنهان نیست. بنابراین هر چند شخص امام علیه السلام در هنگام غیبت از دیدگان شیعه پنهان است، ولی این پنهانی مانع آگاهی و اطلاع امام علیه السلام از وضعیت شیعیان نمی شود. لذا حضرت در هر جای زمین كه تشریف داشته باشند، بر جریان زندگی همه مردم نظارت دارند و نسبت به مؤمنان احساس مسئولیت خاصی می كنند كه باعث می شود غمهای آنها حضرتش را غمگین سازد.

به هر حال، غرض از ذكر این موارد، توجه كردن عمیق تر به این حقیقت است كه یكی از مهمترین ابعاد گرفتاریهای شخص امام


1- 1. فضائل الاشهر الثلاثة، كتاب فضائل شهر رمضان، ص: 105، حدیث 95.

ص: 96

عصر علیه السلام در این زمان به مشكلات و رنجها و گرفتاریهای شیعیان ایشام مربوط می شود.

البته چون امام علیه السلام مظهر قدرت الهی هستند، «می توانند» یك یك دوستان خود را از گرفتاریهایشان خارج كنند و با عنایت خاص خود، آنها را از رنجها و مشكلاتشان رهایی بخشند، اما باید توجه داشت كه ایشان از این قدرت خدایی فقط در مواردی كه مرضی پروردگار است، استفاده می برند.

از طرف دیگر بنای خداوند متعال بر این بوده و هست كه شیعیان را با بلاها و مصیبتها در همه اعصار و خصوصاً در زمان غیبت امام علیه السلام بیازماید. لذا ائمه علیهم السلام از اظهار قدرت خویش جز در مواردی خاص و محدود – براساس حكمتهای خاص – خودداری می كردند و حتی در مواردی كه خودشان به شدت گرفتار می شدند – مانند زندانهای سخت و همراه با شكنجه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با مصائب و شداید روزعاشورای امام حسین علیه السلام برای حفظ سنت «امتحان» الهی و حكمتهای یگری كه ما نمی دانیم، نوعاً قدرت خود را ابراز نمی كردند و جز در موارد استثنایی، روال عادی زندگی را برای مردم تغییر نمی دادند.

تنها زمانی كه خداوند اجازه چنین قدرتی را به طور كامل به امام علیه السلام می دهد، وقتی است كه دیگر فرصت امتحانات به سر می آید و وقت پاداش مؤمنان و كیفر كافران «در دنیا» فرا می رسد. این زمان همان عصر ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است كه خداوند به ایشان اذن می دهد تا مؤمنان را از همه گرفتاریهایشان

ص: 97

خلاصی بخشند و كافران معاند را به سزای ظلمها و جنایات خود برسانند.

بنابراین احقاق حقوق خود امامان علیهم السلام پس از ظهور امام دوازدهم علیه السلام یا قبل از رجعت و یا بعد از آن – صورت می پذیرد. انتقام الهی از قاتلان سید الشهداء علیه السلام نیز پس از ظهور فرزند ایشان انجام می شود. بنابراین ظهور حضرت هم فرج خود ایشان است و هم فرج همه دوستان و شیعیانشان.

به همین جهت است كه امام زمان علیه السلام در انتظار اذن الهی برای فرج خودشان – كه در واقع فرج همه مؤمنان است – دوره غیبت خویش را می گذرانند. چون شدت گرفتاری ایشان در این زمان بیش از همه مؤمنان است و از طرف دیگر در بالاترین سطح ایمان قرار دارند، لذا به بالاترین عبادت مؤمن كه همانا انتظار فرج الهی است، در برترین درجه آن عمل می كنند.

ص: 98

درس نهم: برترین منتظر

اطلاق «منتظر» بر امام عصر علیه السلام در احادیث

در احادیث اهل بیت علیهم السلام حضرت مهدی موعود علیه السلام علاوه بر این كه «منتظر» نامیده شده اند، عنوان «منتظر» هم برای ایشان به كار رفته است. یكی از این موارد دعایی است كه در روز عید فطر، هنگام خروج از منزل برای ادای نماز عید، خوانده می شود.

اللهم صلی علی ولیك منتظر امرك المنتظر لفرج اولیائك.(1)

خدایا، درود بفرست بر ولی خودت كه در انتظار امر تو و در انتظار فرج دوستان تو است.

در این دعای شریف، امام زمان علیه السلام منتظر دو چیز معرفی شده اند، یكی امر خداوند كه همان اذن ظهور ایشان است و دوم فرج و گشایش دوستان خدا كه همان مؤمنان هستند. این دو امر با هم تحقق پیدا


1- 1. اقبال الاعمال، باب 37، ص: 284.

ص: 99

می كنند، چون فرج دوستان خداوند – به طور فراگیر و عمومی، نه به صورت خاص و موردی – فقط با اذن خداوند به قیام امام زمان علیه السلام كه فرج كلی است – تحقق پیدا می كند. امام علیه السلام خود در انتظار این زمان هستند تا هم رفع گرفتاری از شیعیان بشود – كه بخش عمده ای از گرفتاریهای خود ایشان است – و هم رفع گرفتاری از خودشان.

در دعایی كه امام صادق علیه السلام در صبح روز بیست و یكم ماه رمضان، پس از ادای فریضه صبح در سجده خواندند، چنین آمده است:

اسالك ... ان تصلی علی محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیته و ان تاذن لفرج من یفرجه فرج اولیائك و اصفیائك من خلقك.(1)

(خدایا) از تو می خواهم ... تا بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان درود بفرستی و اجازه فرمایی برای فرج آن كه فرج همه اولیا و برگزیدگان تو از آفریدگانت، به فرج اوست.

از این حدیث هم می توان استفاده كرد كه فرج همه مؤمنان – در طول تاریخ، نه فقط در عصر غیبت امام زمان علیه السلام – به فرج خود امام علیه السلام كه با اذن پروردگار به ظهور ایشان، انجام می شود، محقق می گردد.

مورد دیگری در احادیث كه اطلاق «منتظر» به امام علیه السلام شده، دعایی است كه از ناحیه مقدس خود حضرت توسط نایب خاص ایشان در زمان غیبت كبری صادر شده است. یكی از عبارات دعا این است:

اللهم... ثبتنی علی طاعة ولی امرك الذی سترتة عن خلقك


1- 1. بحار الانوار، جلد 98، ص: 158.

ص: 100

فباذنك غاب عن بریتك و امرك ینتظر.(1)

خدایا... مرا در اطاعت از ولی امر خود كه او را از خلق خویش پنهان ساخته ای، ثابت قدم بدار. او با اجازه تو ازمخلوقات غایب شده و در انتظار امر تو است.

نتیجه نهایی این كه امام غایب علیه السلام خود از منتظران فرج خویش هستند و با توضیحاتی كه ارائه شد، می توان گفت بالاترین و شدیدترین درجه انتظار فرج، از آن امام «منتظر» می باشد.

دعای عبرات

برای روشن شدن شدت و نوع گرفتاریهای امام عصر علیه السلام خوب است به یكی از دعاهای ایشان به درگاه خداوند، اشاره كنیم كه در آن از سوز انتظار وصف ناپذیر خود در رفع گرفتاری از مظلومان و مستضعفان و میزان تأثرات قلبی خویش در زمان غیبت پرده برداشته اند. این دعا كه به دعای «عبرات» یعنی اشكها – معروف است، (2)

مرحوم میرزا حسین نوری در كتاب «جنة المأوی» (ص: 221) از قول بعضی از بزرگان نقل كرده كه این دعا از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است. اما این ادعا با متن دعا (مطابق نقل شیخ كفعمی و نسخه دوم مرحوم سید بن طاووس) سازگار نیست، زیرا در آن از امام صادق علیه السلام با تعبیر «مولای جعفر بن محمد الصادق» یاد شده است كه نمی تواند به خود آن حضرت منسوب باشد. ما بدون این كه بخواهیم درباره گوینده دعا اظهار نظر قطعی كنیم، با اعتماد به سخن مرحوم كفعمی كه این دعا را از امام زمان علیه السلام دانسته، بعضی از عبارات آن را از «بلد الامین» و نسخه دوم «مهج الدعوات» كه در بعضی قسمتها اختلافات جزئی با یكدیگر دارند، نقل می كنیم.

با این عبارات آغاز می شود:


1- 1. جمال الاسبوع، فصل 47، ص: 316.
2- 2. این دعای شریف را مرحوم شیخ كفعمی در كتاب «البلد الامین» ص: 333 از حضرت مهدی علیه السلام روایت كرده است. هم چنین مرحوم سید بن طاووس در كتاب «مهج الدعوات» این دعا را از دو طریق ص: 605 و 611 نقل كرده كه اختلاف زیادی بین دو نسخه به چشم می خورد.

ص: 101

اللهم انی اسالك یا راحم العبرات و یا كاشف الزفرات (الكربات).

خدایا، از تو درخواست می كنم، ای رحم كننده اشكها و ای رفع كننده آههای بلند (گرفتاریها).

از آن جا كه ابتدای دعا سخن از اشك و آه و گرفتاری است، می توان فهمید كه ایشان دعا را با گریه و ناله شروع كرده اند. در این جا عباراتی از این دعای سوزناك را به صورت پراكنده نقل می كنیم و دوستداران حضرت را به مطالعه متن كامل آن سفارش می نماییم.(1)

الهی ان الامر قد هال فهونه، و خشن فالنه. و ان القلوب كاعت فطمنها، و النفوس ارتاعت فسكنها.

الهی الهی، تدارك اقداماً زلت و افكاراً فی مهامه الحیرة ضلت.(2)

خدای من! كار وحشتناك و سخت شده، پس آن را آسان و سهل بگردان. و دلها به اضطراب افتاده است، پس به آنها آرامش


1- 1. البلد الامین، ص: 333، و مهج الدعوات، ص: 611.
2- 2. مهج الدعوات، ص: 612.

ص: 102

بخش. و جانها به ترس و وحشت گرفتار شده، پس آنها را تسكین بخش.

خدای من خدای من، قدمهای لغزیده و افكار گم گشته در بیابانها خشك سرگردانی را دریاب.

در این عبارات نوع نگرانی های امام علیه السلام و نیز شدت و سختی آنها كاملاً منعكس شده است.

انت الذی لا یخیب الك و لا یرد سائلك.

الهی الهی این این رحمتك التی هی نصرة المستضعفین من الانام؟ و این این كفایتك التی هی جنة المستهدفین لجور الایام؟ الی الی بها یا رب. نجنی من القوم الظالمین. انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین.(1)

(خدایا) تو آن كسی هستی كه امیدوار به تو ناامید نمی شود و در خواست كننده از تو دست خالی بر نمی گردد. خدای من! خدای من! كجاست؟، كجاست رحمت تو كه همان یاری مردم ضعیف نگه داشته شده است؟ و كجاست؟، كجاست دستگیری و بی نیاز كردن تو كه همان سپر كسانی است كه هدف جور روزگاران قرار گرفته اند؟ ای پروردگار من! (رحمت و كفایت خود را) به من ارزانی دار! مرا از ستمكاران نجات ده. من بدحال و پریشان خاطر شده ام و تو مهربانترین مهربانان هستی.

در این عبارات، حضرت، یاری همه مستضعفان و نجات همه مظلومان را – كه خود در رأس همه آنها هستند – از خدا درخواست


1- 1. مهج الدعوات، ص: 614.

ص: 103

كرده اند و روشن است كه ایشان به سبب استضعاف ها و ظلم، چنان رنجور و گرفتار شده اند كه تعبیر «مسنی الضر» را به كار برده اند (یعنی «من» بدحال و پریشان خاطر شده ام) و از خداوند نجات «خود» را طلب كرده اند (نجنی). معلوم می شود كه هم سختی و گرفتاری انسانهای مظلوم و رنج دیده حقیقتاً گرفتاری امام علیه السلام است و هم نجات و خلاصی آنها فرج و نجات امام علیه السلام می باشد.

مولای تری تحیری فی امری و تقلبی فی ضری و انطوای علی حرقه قلبی و حرارة صدری. فصل یا رب علی محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و جد لی یا رب بما انت اهله فرجاً و مخرجاً. و یسرلی یا رب نحو البشری منهجاً.(1)

ای مولای من! سرگردانی مرا در كارم و بالا و پایین شدنم را در گرفتاری ام و درآمیخته بودنم را با سوز دل و آتش سینه ام می بینی. پس ای پروردگار من، بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله درود فرست و من ای پروردگارم، به شایستگی خود فرج و گشایشی ببخش. و برایم ای پروردگارم، راهی به سوی بشارت و شادی بگشای.

ملاحظه می شود كه امام علیه السلام با سوزناكترین عبارات، ناراحتی ها و غمهای قلبی خود را اظهار كرده اند. «تقلب» مطاوعه «قلب» است و «قلب» یعنی زیر و رو كردن. پس تقلب به معنای زیر و رو كردن و بالا و پایین رفتن است. گرفتاریهای امام ما در حدی است كه به تعبیر خودشان ایشان را در بد حالی زیر و رو می كند و رنجهای ایشان – كه


1- 1. البلد الامین، ص: 335.

ص: 104

همان رنجها و مصائب مظلومان و ستمدیدگان بلكه عمیق تر از آنهاست – به اندازه ای عمیق است كه قلب مقدسشان را به آتش كشیده و دل مباركشان را سوزانده است.

از همه بالاتر تعبیر «تحیر» است كه به معنای سرگردانی می باشد، سرگردانی در كار خودشان (فی امری). كار ایشان چیست؟ كار ایشان رسیدگی و مراقبت و نجات مظلومان و مستضعفان و مؤمنان است. اما این منظور به طور كامل و فراگیر فقط با اذن ظهور از جانب خداوند محقق می شود. امام علیه السلام در حال غیبت، شاهد و ناظر رنجها و مظلومیتهای مردم – خصوصاً شیعیان – خود هستند و از طرفی دارای مقام «قدرة الله» و «ید الله» بودن می باشند. اما چون اجازه الهی برای دستگیری كامل حضرت از گرفتاران داده نشده است و زمان صدور این اجازه هم معلوم نیست(1)

و امام علیه السلام هم كاری جز با رضای پروردگار انجام نمی دهند، این است كه آن عزیز پرده نشین و كیمیای هستی به تحیر و سرگشتگی می افتند(2)

و تب و تاب ایشان در انتظار اذن خداوند برای ظهور، روز به روز شدیدتر می شود.

البته همان طور كه بیشتر بیان شد، امام علیه السلام در همین زمان هم به قدرت الهی خویش از بسیاری مؤمنان در رنج و گرفتاری دستگیری می فرمایند، ولی این مقدار در مقایسه با آن چه در سطح كل دنیا می توانند و قرار است كه انشاء الله انجام دهند، آن قدر نیست كه مرهمی بر


1- 1. در این خصوص به بخش سوم كتاب مراجعه كنید.
2- 2. در درس سوم از حلقه هفتم این سلسله درسها حدیثی نقل شد كه در آن حیرت به امام عصر علیه السلام نسبت داده شده بود. حدیث دیگر و توضیحات بیشتر در درس هفدهم همین حلقه خواهد آمد.

ص: 105

غمهای بزرگ ایشان باشد.

اگر منظور از «تحیر» را در عبارات امام علیه السلام درست فهمیده باشیم، باید بگوییم كه این معنا لازمه انتظار عمیق و چشم به راهی شدید امام علیه السلام نسبت به ظهور و فرج خودشان – كه فرج همه عالم است – می باشد. اگر به لطف خدا ذره ای از این سوز و بی تابی شدید مولایمان را حس كنیم، آن وقت در مسیر انتظار فرج ایشان چنان كه شایسته است، قرار می گیریم.

در انتهای این دعا، حضرت چنین عرضه داشته اند:

یا من یجیب المضطر اذا دعاه، یا كاشف ضر ایوب، یا ارحم عبرة یعقوب... افتح لی و انت خیر الفاتحین. و الطف بی یا رب و بجمیع المؤمنین و المؤمنات...(1)

ای كسی كه وقتی مضطر تو را بخواند، او را اجابت می كنی، ای برطرف كننده گرفتاری ایوب، ای رحم كننده به اشكهای یعقوب ... پیروزی نصیب من بگردان، و تو بهترین پیروز كنندگان هستی، و ای پروردگارم، لطف خویش را به من و به همه مردان و زنان با ایمان ارزانی دار... .

نتیجه سخن این است كه گرفتاریهای امام زمان علیه السلام در زمان غیبت بیش از هر مؤمن دیگری است و چون بالاترین درجه ایمان از آن خود ایشان است، پس در رأس منتظران فرجشان، خود آن وجود مقدس قرار دارند.


1- 1. البلد الامین، ص: 336.

ص: 106

پرسشهای مفهومی از درسهای 8 و 9

1. با توجه به ابعاد مختلف شخصیت امام عصر علیه السلام تشریح كنید كه ایشان كاملترین درجه انتظار فرج را دارا هستند.

2. مطابق فرمایش: «قد آذانا جهلاء الشیعة و حمقاؤهم و من دینه جناح البعوضة ارجح منه» چه كسانی موجب رنجش خاطر امام عصر علیه السلام می شوند؟

3. با توجه به این كه امام عصر علیه السلام مظهر قدرت الهی هستند، چرا دوستان خود را از گرفتاریهایشان خارج نمی كنند؟

4. از اوصاف امام زمان علیه السلام «منتظِر» است یا «منتظَر» توضیح دهید.

5. دعای «عبرات» از كیست؟ وجه تسمیه آن چیست؟

6. وجود چه شرایطی سبب تحیر امام عصر علیه السلام شده است؟

ص: 107

فصل سوم: مراتب انتظار فرج

درس دهم: جایگاه «نیت» در عبادات

ارزش عمل به نیت آن است

یك عمل خاص، بسته به شرایط و حالات مختلفی كه فاعل آن دارد، می تواند ارزشهای مختلفی نزد خداوند داشته باشد. عوامل گوناگونی در میزان ارزش یك عمل تأثیر گذار است كه در رأس همه آنها «نیت» آن می باشد. یك عمل خاص اگر با نیتهای مختلف انجام شود، در حقیقت اعمال مختلفی می شود كه هر كدام ارشی غیر از دیگری دارد.

«نیت» همان انگیزه فاعل و محرك او در انجام عمل است. در حقیقت می توان گفت هر عملی یك كالبد و جسم دارد كه همان ظاهرش می باشد و آن چه به نظر دیگران می آید، همان جسم عمل است.

ص: 108

ولی روح عمل همان نیت و قصد فاعل از انجام آن می باشد، هر قدر آن نیت در پیشگاه خداوند ارزش والاتری داشته باشد، عمل هم ارزش بیشتری پیدا می كند و هر چقدر پست تر باشد، عمل هم بی ارزش تر خواهد بود. بنابراین درجات و مراتب مختلف یك عمل، به نیت انجام آن بستگی دارد.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در اهمیت و نقش «نیت» در یك عمل، فرمایش زیبایی دارند:

انما الاعمال بالنیات. و لكل امری ما نوی. فمن غری ابتغاء ما عندالله عزوجل فقد وقع اجره علی الله عزوجل. و من غزی یرید عرض الدنیا. او نوی عقالاً، لم یكن له الا ما نوی.(1)

ارزش اعمال به نیتهای انجام آنهاست. و بهره هر كس (از عمل) همان چیزی است كه نیت كرده. پس اگر كسی به انگیزه خدایی به جنگ برود، پاداشش با خدای عزوجل است. و اگر برای به دست آوردن منفعت دنیوی، یا به قصد گرفتن عقال (سر بند یا چیزی كه پاهای چارپایان را به وسیله آن می بندند) بجنگد، بهره اش چیزی جز آن چه قصد كرده نیست.

شركت در جنگ با دشمنان خدا، عملی است كه می تواند با نیتهای مختلفی انجام شود. اگر انگیزه شركت كننده قصد قربت به سوی خدای عزوجل باشد، بهره و پاداشش از جنگیدن، رضای پروردگار و اجر


1- 1. وسائل الشیعة، جلد 1، باب 5، حدیث 10.

ص: 109

گرانقدر است. ولی اگر مثلاً برای گرفتن غنیمتی به جنگ برود، ارزش جنگیدنش به اندازه ارزش آن غنیمت خواهد بود. به طور كلی هر كس متناسب با نیتی كه از انجام یك كار دارد، از آن بهره می برد و ارزش اعمال به نیتهای انجام آنها بر می گردد.

قدص قربت در نیت

حال كه روشن شد ارش هر عملی به نیت انجام آن بستگی دارد، باید عوامل تشكیل دهنده نیت را بررسی كنیم كه مهمترین آنها «قصد قربت» می باشد. قصد قربت یعنی این كه قصد و انگیزه فاعل در انجام كار، كسب رضای خداوند و تقرب به سوی او باشد. چنین قصدی در انجام عمل ارزش آن را بسیار بسیار متفاوت می كند با وقتی كه فاعل كار را برای غیر خدا انجام دهد. عمل كسی كه برای خدا می جنگد با آن كه برای به دست آوردن غنیمتی پیكار می كند، از نظر روح و ارزش كاملاً متفاوت خواهد بود.

بنابراین می توان گفت قصد قربت زمانی وجود دارد كه انگیزه شخص از انجام كار، اطاعت خداوند و امتثال امر او باشد. در این صورت كار او را می توان «عبادت» نامید. عبادت بودن یك عمل به همین قصد قربت بستگی دارد. البته بعضی اعمال هستند كه ذاتاً عبادت هستند و «صحت» آنها به قصد قربت در انجام آنها بستگی دارد، به طوری كه اگر بدون چنین قصدی انجام شوند. مانند این است كه اصلاً انجام نشده اند، مانند نماز. اگر كسی امر خداوند به انجام نماز را به قصد قربت اطاعت نكند، اصلاً نماز نخوانده است. ولی همه دستورات پروردگار متعال این گونه نیستند. مثلاً امر به این كه مؤمنان به دیدن

ص: 110

یكدیگر بروند (تزاوروا)(1)

چنین نیست كه اگر بدون قصد قربت امتثال شود، صحیح نباشد. مؤمنان اگر با قصد قربت یا بدون آن، به دیدن یكدیگر بروند، در هر دو صورت به این دستور الهی عمل كرده اند، ولی البته «عبادت» بودن عمل بستگی به وجود قصد قربت دارد.

دو نفر مؤمن كه به ملاقات یكدیگر می روند، هر كدام كه با این كار قصد امتثال امر پروردگار و تقرب به سوی او داشته باشد، عملش عبادت خواهد بود و اگر چنین قصدی نكند، عبادتی هم انجام نداده است. چه بسا یكی از این دو از این طریق خداوند را عبادت كند و دیگری كه قصد قربت ندارد، به این عبادت موفق نشود.

تفاوتی كه در این دو حالت وجود دارد این است كه اگر فاعل این كار در انجام عملش قصد قربت داشته باشد، مستحق پاداشها و ثوابهایی می گردد كه خداوند برای این عمل مقرر فرموده است، در صورتی كه اگر چنین قصدی نكند، مشمول وعده های الهی نمی گردد و استحقاق آنها را پیدا نمی كند. البته ممكن است خداوند اجر و پاداشی – كم یا زیاد – بابت انجام آن عمل به او عطا فرماید، اما، چنین پاداشهایی از روی تفضل بوده و خداوند به لطف و كرم خویش او را مورد مرحمت قرار داده است بدون آن كه استحقاقی نسبت به آنها داشته باشد. (2)


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب تذاكر الاخوان، حدیث 2.
2- 2. گاهی هم در احادیث به مواردی بر می خوریم كه خداوند برای كاری كه به قصد قربت هم انجام نشده، پاداشی معین فرموده است. مانند این حدیث شریف از امام صادق علیه السلام: «من ترك الخمر لغیر الله عزوجل سقاه الله من الرحیق المختوم». فروغ كافی، جلد 6، ص: 430، حدیث 8. كسی كه نوشیدن شراب را به خاطر غیر خدای عزوجل ترك كند، خداوند به او از نوشیدنی بهشت كه مهر خورده است، می نوشاند. در این گونه موارد – كه به صورت معدود و استثنایی به چشم می خورند – فضل مضاعف خداوند در حق بندگان ظهور و بروز پیدا می كند.

ص: 111

به طور كلی حساب «فضل پروردگار از وعده های او كاملاً جداست. چه بسا به كسی اصلاً وعده ای داده نشده باشد ولی بیش از كسی كه به او وعده داده اند و او هم مطابق وعده عمل كرده است، مشمول لطف و عنایت پروردگار قرار بگیرد. البته این امر هیچ تعارضی با عدل پروردگار ندارد، چون فضل الهی بر پایه استحقاق فرد نمی باشد.

نكته دیگر در مورد قصد قربت این است كه چه بسا فرد در انجام یك عمل، دو یا چند نیت داشته باشد، در این صورت دو حالت متصور است: یكی این كه نیتها در عرض هم باشند. یعنی هر كدام سهم مستقلی در انگیزه فاعل داشته باشند. دوم این كه انگیزه اصلی و واقعی یكی باشد و نیتهای دیگر در طول آن و به تبع آن مطرح گردند. در این صورت انگیزه مستقل در انجام عمل، همان نیت اصلی است و انگیزه های تبعی در قصد فاعل از انجام كار به طور مستقل هیچ نقشی ندارد.

به عنوان مثال كسی كه روزه می گیرد، ممكن است دو انگیزه برای عمل خود داشته باشد: یكی اطاعت امر الهی نسبت به انجام روزه، دوم كسب سلامتی و بهداشت بدن. حال اگر این دو نیت در عرض هم مطرح باشند، یعنی هر كدام در صدی از انگیزه شخص را تشكیل بدهند، در حقیقت هر دو نیت، اصلی می شوند و برای عملی مانند روزه كه صحت آن بستگی به قصد قربت فاعل دارد، وجود نیتی در كنار قصد قربت،

ص: 112

باعث ابطال آن می گردد. ولی اگر نیت و انگیزه اصلی، اطاعت امر خداوند باشد و سلامت بدن به عنوان تبعی و طفیلی و در حقیقت به صورت فایده روزه برای شخص مطرح باشد، چنین قصدی خلوص عمل برای خدا را از بین نمی برد، چون در حقیقت این نیت تبعی برای شخص به هیچ وجه به صورت استقلالی مطرح نیست و حتی در صدد كمی هم در قصد اصلی او تأثیر ندارد. پس روزه او باطل نمی شود و عملش صحیح خواهد بود.

عكس حالت دوم هم امكان پذیر است، یعنی این كه شخص، نیت اصلی اش از انجام روزه بهداشت بدن باشد و به تبع آن، قصد امتثال امر الهی را در این كار بكند. در این صورت آن چه در واقع نیت شخص را تكشیل می دهد، همان انگیزه اولی و اصلی است، به طوری كه اگر آن انگیزه را نداشته باشد، روزه نمی گیرد. به همین دلیل می توان گفت كه عملش را برای امتثال امر خداوند انجام نمی دهد و لذا روزه اش باطل است.

پس به طور خلاصه در مواردی كه دو یا چند نیت برای فاعل مطرح است، قصد قربت در انجام عمل به دو صورت محقق می شود، یا این كه انگیزه او در آن كار فقط و فقط كسب رضای خداوند و امتثال اوامر او باشد و هیچ قصد دیگری برایش مطرح نباشد. دوم این كه قصد دیگری هم داشته باشد ولی این قصد به تبع و به صورت طفیلی برایش مطرح باشد نه به صورت استقلالی. پس در این حالت هم آن چه مستقلاً نیت او را تشكیل می دهد، همان امتثال امر الهی است و به قصد قربت در این حالت لطمه ای نمی خورد. (1)


1- 1. بحث كامل و تفصیلی در مورد نیت در كتاب «در ضیافت ضریح» بخش دوم فصل اول آمده است.

ص: 113

مراتب قصد قربت

قصد قربت به معنایی كه گفته شد، خود دارای درجات و مراتبی است كه بعضی از آنها بر بعضی دیگر ترجیح دارند و به طور كلی همه قصد قربتها در یك درجه و رتبه نیستند. هر چه خلوص فرد در قصد قربتش بیشتر باشد، ارزش و رتبه آن بالاتر است. همان طور كه وجود قصد قربت در انجام یك عمل، تضمین «عبادت» بودن آن را می كند، وجود قصد قربت خالص تر، ارزش آن عبادت را بالاتر می برد و این امر عامل مهمی در تحقق مراتب مختلف عبادت می باشد.

به این حدیث امام صادق علیه السلام در مراتب قصد قربت و عبادت توجه فرمایید:

[ان] العباد ثلاثة: قوم عبدوا الله عزوجل خوفاً فتلك عبادة العبید. و قوم عبدوا الله تبارك و تعالی طلب الثواب فتلك عبادة الاجراء. و قوم عبدوالله عزوجل حباً له فتلك عبادة الاحرار و هی افضل العبادة.(1)

[همانا] عبادت كنندگان (خداوند) سه گروه هستند: گروهی خدای عزوجل را از روی ترس (از عقاب الهی) عبادت كرده اند.

این عبادن، عبادت بردگان است. و گروهی خدای متعال را به انگیزه پاداش گرفتن عبادت كرده اند. این عبادت عبادت مزد بگیران است. و گروهی خدای عزوجل را به خاطر محبتی كه به


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب العبادة، حدیث5.

ص: 114

او دارند بندگی كرده اند. این عبادت، عبادت آزادگان است. و این بهترین و با فضیلت ترین عبادتهاست.

در این حدیث سه درجه قصد قربت در انجام عبادت مطرح شده كه هر كدام درجه ای از عبادت را به وجود می آورد. در فرمایشی از امیر مؤمنان علیه السلام انگیزه های عبادت خداوند، چنین مطرح شده است:

ان قوماً عبدوالله رغبة فتلك عبادة التجار و ان قوماً عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبید. و ان قوماً عبدوه شكراً فتلك عبادة الاحرار.(1)

همانا كسانی خداوند را از روی شوق (به ثواب) بندگی كرده اند.

این بندگی، بندگی تجارت كنندگان است. و گروهی خداوند را از روی ترس (از كیفر الهی) بندگی كرده اند. این بندگی، بندگی بردگان است. و كسانی خداوند را به خاطر شكر (نعمتهایش) بندگی كرده اند. این بندگی، بندگی آزادگان است.

در این جا به جای انگیزه «حب» انگیزه «شكرگزاری» از نعمتهای الهی مطرح شده است. در نقل دیگری از همین بزرگوار – رئیس الموحدین و امیر المؤمنین علیه السلام در مناجات با پروردگار چنین آمده است:

ما عبدتك خوفاً من نارك و لا طمعاً فی جنتك، ولكن وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك.(2)


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص: 69، حدیث 18.
2- 2. مرآة العقول، جلد 8، ص: 89، باب النیة.

ص: 115

(پروردگارا) تو را از روی ترس از آتش تو و به خاطر طمع به بهشت تو، بندگی نكرده ام. ولكن تو را شایسته بندگی كردن یافتم، پس عبادتت نمودم.

اینجا تعبیر دیگری مطرح شده كه عبارت است از این كه بنده ای خدای خود را شایسته بندگی كردن یافته باشد.

توجه به دو نكته در این بحث لازم به نظر می رسد:

نكته اول:

«ترس از عذاب الهی» و «شوق نسبت به پاداش خداوند» و «شكر نعمتهای پروردگار» هیچ كدام با قصد قربت شخص در انجام عبادت برای خدا، منافات ندارد. كسی كه خدا را به خاطر این كه به آتش قهر او گرفتار نشود، بندگی می كند. در حقیقت خداوند را بندگی كرده، ولی انگیزه اش برای این عبادت، ترس از كیفر او می باشد. پس داعی و انگیزه اصلی و مستقل برای او، امتثال امر خدا و بندگی اوست، ولی البته داعی بر این داعی و انگیزه این انگیزه، ترس از عقاب الهی است كه این ترس فی نفسه مطلوب و محبوب پروردگار است و دقیقاً در مسیر بندگی كردن اوست و چیزی نیست كه كه با قصد قربت او در عبادت منافات داشته باشد.

همین طور است انگیزه به دست آوردن پاداش و ثواب الهی كه این هم انگیزه عبادت پروردگار می تواند باشد و اگر كسی به این شوق، خداوند را بندگی كند، از دایره توحید و عبادت خداوند خارج نشده است. ملاحظه می شود كه در احادیث مذكور، هم «عبادت كنندگان خدا» (عبدوا الله) به سه گروه تقسیم شده اند. پس معلوم است كه همه اینها خدا را عبادت كرده اند ولی البته انگیزه هایشان در عبادت او

ص: 116

مختلف بوده است و همین اختلاف، باعث اختلاف در درجه و مرتبه عبادتهای آنها شده است. قطعاً كسی كه خدا را به خاطر شكر نعمتهایش بندگی می كند از آن كه به خاطر شوق به ثواب پروردگار عبادت می كند، در درجه بالاتر و عبادتش دارای ارزش بیشتری است، ولی رتبه بالاتر داشتن یك عبادت، دلیل بر این نیست كه رتبه پایین تر، بندگی خدا نباشد و عمل او از عبادت بودن خارج گردد.

انگیزه های مختلف در بندگی خداوند، درجات مختلف قصد قربت را به وجود می آورد كه پایین ترین آنها ترس از عقاب و طمع نسبت به ثواب پروردگار می باشد و بالاترین آنها هم عبادتی است كه امیر مؤمنان علیه السلام در وصف خود فرموده اند و آن این كه كسی خداوند را شایسته بندگی یافته باشد و به این سبب او را عبادت نماید. به هر حال همه اینها عبادت خداوند است ولی هر كدام درجه ای دارد.

نكته دوم:

هر درجه ای از عبادت خداوند می تواند با درجات پایین تر آن جمع شود. مثلاً كسی كه خداوند را به خاطر شكر نعمتهایش بندگی می كند، ممكن است ترس از عذاب الهی و شوق به بهشت او هم داشته باشد و علی القاعده چنین است. بله، انگیزه او از بندگی خدا، ترس نیست، ولی ترس از عذابهای الهی هم دارد.

هم چنین است كسی كه خداوند را چون شایسته بندگی كردن یافته است، بندگی می كند. او هم ممكن است ترس از جهنم و شوق به بهشت را داشته باشد، ولی اینها انگیزه عبادت او نباشند. دعاها و مناجاتهایی كه از امیر مؤمنان علیه السلام و سایر امامان علیهم السلام به ما رسیده است، شاهد

ص: 117

قطعی بر این مطلب است كه آن بزرگان – كه خدا را چون شایسته عبادت یافته بودند، عبادت می كردند – از عذاب و كیفر الهی می ترسیدند و به وعده ها و پاداشهای او طمع داشتند و این هیچ منافاتی با درجه بالای عبادت ایشان ندارد. به طور كلی لازمه این كه كسی خداوند را به خاطر ترس از آتش و طمع به بهشت بندگی نكند، این نیست كه از آتش نترسد و به بهشت طمع نداشته باشد.

در دعای شریف «كمیل» از زبان مولی الموحدین امیر المؤمنین علیه السلام به درگاه الهی چنین می خوانیم:

یا الهی و سیدی و ربی، اتراك معذبی بنارك بعد توحید.(1)

ای معبود و آقا و پروردگار من، آیا واقعاً مرا به آتش خود عذاب می كنی با آن كه به توحید درباره تو اعتقاد دارم.

اگر ترس از عذاب به آتش جهنم نبود، هرگز امیر مؤمنان علیه السلام چنین مناجات نمی فرمود.

در دعای دیگری كه بن ام دعای «ابوحمزه ثمالی» معروف است كه ایشان آن را از امام زین العابدین علیه السلام نقل كرده است، چنین می خوانیم:

اجرنی من النار بعفوك. و ادخلنی الجنة برحمتك. و زوجنی من الحور العین بفضلك. (2)

(خدایا) مرا به عفو و بخشایش خود از آتش پناه بده. و به سبب رحمت خود وارد بهشت گردان. و با فضل خود، حوریان بهشت را به من تزویج كن.


1- 1. مصباح المتهجد، ص: 844.
2- 2. اقبال الاعمال، ص: 75.

ص: 118

ملاحظه می شود كه امام سجاد علیه السلام از آتش قهر الهی به عفو او پناه برده اند و تقاضای بهشتی شدن به سبب رحمت الهی كرده اند و اظهار شوق نسبت به ثوابهای اخروی را در دعای خویش به درگاه خداوند عرضه داشته اند. در این عبارات و امثال آنها ترس از آتش غضب الهی و طمع به بهشت و نعمتهای اخروی پروردگار كاملاً آشكار است.

البته نباید از این سخنان معصومان چنین برداشت شود كه امامان علیهم السلام چون مرتكب معاصی شده اند، از آتش قهر الهی می ترسیده اند. هرگز چنین نیست. این بزرگواران دارای چنان مقام طهارت و عصمتی بوده اند كه فكر انجام گناه را هم در سر نمی پروراندند، چه رسد به آن كه مرتكب آن بشوند. آن چه منشأ ترس این ذوات مقدس و نورانی بوده، قطعاً چیزهایی نیست كه غیر معصومین به آن مبتلا هستند، بلكه آنها در درجه ای بوده و هستند كه بعضی امور غیر گناه را برای خود گناه می شمردند. یا عوامل دیگری باعث خوف ایشان از عقاب الهی می شده است كه به كلی با معاصی نهی شده از جانب خداوند، متفاوت است.

ما اكنون در مقام توضیح و توجیه این مطلب نیستیم.(1)

اما به هر حال می خواهیم نتیجه بگیریم: از این كه ایشان – چنان كه امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند – در مقامی بوده اند كه خداوند را نه از روی ترس و نه به شوق ثواب، بلكه چون او را شایسته عبادت می دیدند، عبادت می كردند، نمی توان نتیجه گرفت كه ترس از آتش غضب پروردگار و طمع به


1- 1. علاقه مندان به این بحث می توانند به فرمایش مرحوم علامه مجلسی در كتاب شریف بحار الانوار، جلد 25، ص: 209 تا 211 مراجعه كنند.

ص: 119

پاداشهای اخروی در ایشان نبوده است.

عصاره مطلب این كه: قصد قربت در انجام عبادت پروردگار دارای مراتب و درجاتی است. هر كس بنا به رتبه ایمانی و معرفتی خود و متناسب با اخلاصی كه در بندگی خداوند دارد، در یكی از این درجات قرار می گیرد، هر چند كه همه اینها بالاخره عبادت خداست و مراتب بالاتر با درجات پایین تر قابل جمع می باشد.

ص: 120

درس یازدهم: قصد قربت در انتظار فرج امام عصر علیه السلام

اشاره

مطالبی كه در درس گذشته بیان شد، در حقیقت مقدمه ای بود برای بحث «انتظار فرج امام عصر علیه السلام» و مراتب آن. در یك تقسیم اولیه می توانیم انتظار فرج امام علیه السلام را دارای دو رتبه بدانیم: با قصد قربت و بدون قصد قربت. اگر این انتظار با قصد قربت و به انگیزه امتثال امر الهی انجام شود، «عبادت» است و گرنه عبادت نیست.

انتظار فرج بدون قصد قربت

اولین بحثی كه در این جا پیش می آید این است كه: آیا اصولاً انتظار فرج بدون قصد قربت می توان داشت یا خیر؟ اگر كسی حال انتظار فرج را در گرفتاریهایش – و در رأس آن، گرفتاریهای ناشی از دوری و غیبت امام علیه السلام – به عنوان امتثال امر الهی نداشته باشد، آیا «منتظر فرج» نامیده می شود و ادله ای كه امر به این عمل كرده اند، بدون قصد قربت هم امتثال می شود یا نه؟

ص: 121

سؤال بعدی این است، آیا چنان كسی مشمول فضائل و پاداشهایی كه خدای متعال به منتظران فرج وعده داده است، می شود؟

در پاسخ به این دو مسئله به نظر می رسد – چنان كه صاحب كتاب شریف مكیال المكارم فرموده اند(1)

اگر كسی در گرفتاریهای خود از رحمت و دستگیری خداوند ناامید نشود و «یأُس از روح الهی» پیدا نكند، می توان او را «منتظر فرج خداوند» دانست، هر چند كه در این عمل خویش قصد قربت و امتثال امر الهی را نداشته باشد. این پایین ترین درجه انتظار فرج را تشكیل می دهد.

دلیلی كه در كتاب مكیال المكارم مورد استناد قرار گرفته است، حدیث شریف امام صادق علیه السلام می باشد كه وقتی ابوبصیر از ایشان پرسید: (متی الفرج) فرج و گشایش چه موقع است؟ حضرت در پاسخ به او فرمودند:

یا ابا بصیر، و انت ممن یرید الدنیا؟ من عرف هذا الامر فقد فرج عنه بانتظاره.(2)

ای ابوبصیر، آیا تو هم از كسانی هستی كه (فرج و راحتی در) دنیا را می خواهند؟ هر كس معرفت به این امر (امامت و ظهور امام علیه السلام) داشته باشد، به سبب انتظارش برای او گشایش حاصل شده است.

فرمایش حضرت به ابوبصیر در حقیقت این بوده است كه برای مانند تو شایسته نیست كه فرج و گشایش را برای مقاصد و اهداف


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 155.
2- 2. اصول كافی، كتاب الحجة باب انه من عرف امامه لم یضره ...، حدیث 3.

ص: 122

دنیوی طلب نمایی و باید همت و نیت خود را در این كار جنبه های اخروی و پاداشهای معنوی قرار بدهی. ولی در عین حال به طور ضمنی انتظار فرج با هدف گشایش در امور دنیوی را پذیرفته اند و آن را درجه پست و دون شأن كسانی چون ابوبصیر دانسته اند.

با این ترتیب بر چنین كسی عنوان تارك (ترك كننده) انتظار فرج صدق نمی كند، حتی اگر نیت او از كارش صرفاً رفع گرفتاریهای شخصی و دنیوی اش باشد. آری، انتظار این فرد را نمی توان «عبادت» خدا دانست، چون عبادت بودن یك عمل فرع بر قصد قربت در انجام آن است و فرض مسئله در موردی است كه فاعل چنین قصد قربت و نیتی نداشته باشد.

به همین دلیل چنین شخصی مشمول فضائل و پاداشهای اخروی كه خداوند برای منتظران ظهور امام علیه السلام مقرر فرموده است نمی شود، هر چند كه از آثار و فضائل دنیوی «انتظار فرج» تا حدی بهره مند می گردد.

حداقل فایده ای كه این انتظار برای او دارد این است كه در مشكلات و گرفتاریهای خود ناامید نمی شود و از پا در نمی آید و این كمترین فرجی است كه بر انتظار فرج مترتب می شود. اما این عمل شریف (انتظار فرج) در دنیا و آخرت نتایج و آثار و ثوابهای فوق العاده ارزشمندی دارد كه رسیدن به آنها صرفاً با احراز درجات بالاتر آن امكان پذیر می باشد.

پس انتظار فرج بدون قصد قربت، انتظار فرج می باشد، ولی عبادت نیست. اما اگر همین عمل با قصد قربت انجام شود، «عبادت» خداوند خواهد بود و بلكه بزرگترین و با فضیلت ترین عبادات می باشد. پس تا این جا «انتظار فرج» دو رتبه كلی پیدا می كند: رتبه اول: انتظار بدون قصد قربت و رتبه دوم: انتظار با قصد قربت.

ص: 123

در انتظار فرج بدون قصد قربت، انگیزه اصلی فرد امتثال امر الهی نیست. او به خاطر رضای خدا و تقرب به او انتظار نمی كشد، بلكه یا اصلاً نیت خدایی برایش مطرح نیست و یا اگر هم مطرح باشد، به صورت تبعی و طفیلی است. حالت اول مربوط به كسی است كه فرج امام زمان علیه السلام را به خاطر رهایی از گرفتاریها و سختیهای دنیای خودش با دیگران و رسیدن به خوشیهای زمان ظهور، انتظار می كشد و هیچ انگیزه الهی و خدایی برایش مطرح نیست. حالت دوم این است كه انگیزه اصلی همان لذات خوش دنیوی است و به تبع آن قصد امتثال امر خدا را هم می كند. برای چنین فردی، اطاعت امرد خداوند و عبادت او مستقلاً مطرح نیست، بنابراین با حالت اول از این جهت هیچ تفاوتی ندارد.

پس در هیچ یك از این دو حالت نمی توانیم انتظار فرج امام علیه السلام را عبادت خداوند بدانیم و لذا وعده های الهی در مورد پاداش اخروی انتظار شامل این دو گروه نمی شود. البته خداوند به فضل و كرم خویش ممكن است ایشان را از بعضی آثار اخروی انتظار بهره مند بفرماید، ولی اگر چنین كند به خاطر استحقاقی كه ایشان كسب كرده اند نخواهد بود بلكه صرفاً لطف و احساس او تلقی می گردد.

انتظار فرج با قصد قربت

این در مورد انتظار فرج بدون قصد قربت. اما در انتظار فرج با قصد قربت هم دو حالت می توان فرض كرد: یكی این كه انگیزه شخص منتظر صرفاً اطاعت امر الهی و كسب رضایت خداوند با این عمل باشد و هیچ گونه قصد و نیتی نسبت به آثار و بركات دنیوی فرج امام علیه السلام پس از

ص: 124

ظهور ایشان نداشته باشد. دوم این كه آنها هم مدنظر او باشند ولی به تبع امتثال امر خداوند و به طفیل تقرب به سوی او.(1)

وجه مشترك دو حالت این است كه شخص منتظر، فرج امام زمان علیه السلام را به خاطر رضای خداوند می خواهد و آثار و بركات دنیوی ظهور، تأثیری در نیت استقلالی او ندارد. پس به روشنی می توان گفت كه هر دو فرد با انتظار فرج خود، خدا را عبادت می كنند و بسته به تفاوتی كه در خلوص نیت خدایی آنها وجود دارد، درجات مختلفی از قصد قربت متصور است كه هر درجه آن، رتبه ای از انتظار فرج را به وجود می آورد. همه آن چه درباره نیت و قصد قربت در آن بیان شد، اینجا هم می تواند مطرح گردد.

مسئله بندگی كردن خدا به خاطر خوف از عقاب یا طمع به ثواب، در انتظار فرج هم كه یك عبادت ارزشمند – بلكه بالاترین عبادت پروردگار – است، مطرح می شود و نیز درجات بالاتر نیت كه عبادت از روی «شكر» یا انگیزه «حب خدا» و بالاتر از همه به خاطر «شایسته بودن خداوند برای عبادت» باشد، در این جا هم مورد پیدا می كند.


1- 1. در این قسمتها از فرمایش مرحوم صاحب مكیال در جلد 2 این كتاب ص: 155 بهره برده ایم، ولی آن چه در اینجا آمده با مطالب ایشان در یك قسمت جزئی متفاوت است.

ص: 125

پرسشهای مفهومی از درسهای 10 و 11

1. وجود یا عدم قصد قربت در انجام یك عمل چه تأثیری بر آن دارد؟

2. آیا وجود دو یا چند نیت در انجام یك عمل با قصد قربت در آن، قابل جمع است؟ توضیح دهید.

3. مراتب قصد قربت را با توجه به فرمایشهای معصومین علیهم السلام بیان كنید.

4. آیا ترس از عذاب و شوق نسبت به ثواب با قصد قربت در عبادت منافات دارد؟ توضیح دهید.

5. آیا با استفاده از این مناجات امیر المؤمنین علیه السلام: «ما بعدتك خوفاً من نارك و لا طمعاً فی جنتك ولكن وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك» می توان نتیجه گرفت كه ایشان ترسی از عذاب الهی و نیز رغبتی به ثوابهای او نداشته اند؟ توضیح دهید.

6. آیا می توان بدون قصد قربت، منتظر فرج بود؟ آیا چنین شخصی مشمول ثوابهایی كه به منتظران فرج وعده داده شده، خواهد بود؟ توضیح دهید.

ص: 126

درس دوازدهم: مراتب انتظار فرج براساس منزلت آن كه فرجش را انتظار می كشیم

تا اینجا درجات انتظار فرج امام عصر علیه السلام را با در نظر گرفتن عامل قصد قربت در آن بررسی كردیم. به همین موضوع از دیدگاه دیگری هم می توانیم نظر كنیم تا بعد جدیدی از آن بر ما گشوده شود. آن دیدگاه عبارت است از این كه منتظر ظهور امام علیه السلام قلباً در انتظار فرج چه كسی یا چه كسانی است. هر چه آن شخص یا اشخاص نزد خداوند قدر و منزلت والاتری داشته باشند و فرج آنها بیشتر محبوب پروردگار باشد، انتظار فرج آنها با ظهور امام عصر علیه السلام ارزش بالاتری پیدا می كند و در پیشگاه الهی عبادت با فضیلت تری تلقی می گردد.

انتظار فرج چه كسی؟

ظهور امام زمان علیه السلام فرج همه مؤمنان در عالم بلكه همه مظلومان و حتی فرج غیر انسانها هم هست. این كه منتظر ظهور حضرت، انتظار

ص: 127

فرج چه كسانی را دارد، ارزش آن را كاملاً متفاوت می كند و مراتب مختلفی از انتظار فرج را به وجود می آورد.

اولین رتبه این است كه مؤمنی از گرفتاریهای شخصی خود به ستوه آمده و در انتظار فرج الهی نسبت به آنها باشد. چنین شخصی همه فكر و همشف خلاصی خودش از گرفتاریهایش می باشد و به غیر خود – از گرفتاران – توجه خاصی ندارد.

این كه انسان رفع گرفتاریهایش را از خدا بخواهد و خلاصی از آنها را در ظهور امام عصر علیه السلام بداند، بسیار ارزشمند است و در مقایسه با آن كه در گرفتاریهای خود به خدا توجه نمی كند یا رفع آن را به ظهور امام علیه السلام نمی بیند، از رتبه ایمانی بسیار بالایی برخوردار است، ولی در عین حال چون فقط خودش را می بیند و تنها به سعادت خویش می اندیشد، از این لحاظ رتبه بالایی ندارد.

دومین مرتبه این است كه مؤمن به خاطر رفع گرفتاری از همه مؤمنان در روی كره زمین، ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه را انتظار می كشد. چنین فردی یقین دارد كه راه نجات مؤمنان – به طور كامل – از سختی ها و ناراحتی های زمان غیبت در سطح جهان، همانا ظهور امام غایب علیه السلام است، لذا رنجها و گرفتاریهای همه مؤمنان او را رنج می دهد و برای فرج آنها در انتظار ظهور مولایش به سر می برد.

این حالت نسبت به حالت قبلی در رتبه بالاتری است و فضیلتی كه انتظار فرج برای این فرد دارد، بیش از كسی است كه فقط به فكر مشكلات خودش می باشد.

رتبه سوم این است كه مؤمن نه فقط به مشكلات و گرفتاریهای

ص: 128

اهل ایمان توجه داشته باشد، بلكه به فكر همه مظلومان و مستضعفان عالم باشد و رهایی آنها را با فرج حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از خداوند طلب كند. امام عصر علیه السلام متعلق به همه انسانها هستند و فقط امام شیعیان نیستند. درست است كه غیر شیعه نه شناختی از امام زمان علیه السلام دارند و نه در گرفتاریهای خود به ظهور ایشان می اندیشند، ولی مؤمنان می دانند كه امام آنها با ظهور خویش نه فقط شیعیان را بلكه همه انسانهای ستمدیده و رنج كشیده را از زیر ظلم و ستم مستكبران و زورگویان عالم نجات می بخشد.

در دعای بسیار زیبایی كه از حضرت صادق علیه السلام به نام «دعای عهد» به ما رسیده است، چنین می خوانیم:

و اجعله اللهم مفزعاً لمظلوم عبادك و ناصراً لمن لا یجد له ناصراً غیرك.(1)

و خداوندا، ایشان (امام زمان علیه السلام) را پناه بندگان ستمدیده خود و یاور كسانی كه جز تو یاری ندارند، قرار بده.

در این عبارات امام علیه السلام برای همه بندگان مظلوم خداوند – چه مؤمن و چه غیر مؤمن – و همه كسانی كه یار و یاوری جز پروردگار عالم ندارند، دعا كرده اند و رهایی آنها را از ظلم و ستمی كه به ناحق بر ایشان می رود، با ظهور امام عصر علیه السلام درخواست كرده اند. پس مؤمن باید سطح خواست خود را بالاتر از حد مؤمنان آورده، انتظار گشایش در امور همه مستضعفان عالم را در فرج مولایش حضرت مهدی علیه السلام داشته باشد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص: 112.

ص: 129

این مرتبه از انتظار فرج بالاتر از دو مربته قبلی است. رتبه بالاتر هم این است كه یك مؤمن فقط به رهایی انسانهای مظلوم عالم نیندیشد، بلكه ظهور امام خود را برای رفع گرفتاری از همه مخلوقات الهی اعم از انسانها و غیر انسانها، بخواهد. غیر انسانها شامل فرشتگان، جنیان، حیوانات، گیاهان و جمادات می گردد. اعتقاد قطعی شیعه این است كه ظهور امام علیه السلام فرج همه اینهاست.(1)

در حدیثی كه در درس ششم نقل كردیم، فرموده بودند كه انسانها و حیوانات و حتی جمادات، از ظهور حضرت خشنود می گردند. نمونه دیگری از فرمایشهای حضرت امیر علیه السلام چنین است:

لو قد قام قائمنا لانزلت السماء قطرها و لا خرجت الارض نباتها... و اصطلحت السباع و البهائم.(2)

اگر قائم ما (اهل بیت) قیام كند، آسمان باران خود را (به طور كامل) فرو می ریزد و زمین گیاهانش را (را در سطح وسیع و فراگیر) می رویاند... و حیوانات درنده و اهلی با یكدیگر سازش می كنند.

كار به آنجا می رسد كه زمین به نور وجود امام زمان علیه السلام نورانی شده و مردم از نور خورشید بی نیازمی گردند. خدای متعال می فرماید:

وَأَشْرَ قَتِ الْأَرْ ضُ بِنُورِ رَ بِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ (3)


1- 1. البته در مخلوقات عاقل مختار – مانند انسان – حساب ظالمان و منكران ولایت جداست، زیرا ظهور امام علیه السلام برای آنها نقمت است نه نعمت.
2- 2. بحار الانوار، جلد 52، ص: 316، حدیث 11.
3- 3. زمر، 69.

ص: 130

امام صادق علیه السلام در توضیح آیه شریفه فرموده اند:

رب الارض یعن امام الارض.(1)

منظور از رب زمین، امام زمین است.

در این جا از وجود مقدس امام علیه السلام به «رب الارض» تعبیر شده است.

«رب» در لغت به معنا صاحب اختار و سرپرست می باش و منظور از رب زمین در این آیه شریفه، صاحب اختیار زمین – كه همانا وجود مقدس امام زمان علیه السلام است – می باشد. امام صادق علیه السلام در توضیح بیشتر آیه مباركه فرموده اند:

ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربها و استغنی العباد عن ضوء الشمس و ذهبت الظلمة... و تظهر الارض كنوزها حتی تراها الناس علی وجهها.(2)

چون قائم (اهل بیت علیهم السلام) قیام كند، زمین به نور صاحب اختیار آن نوران شده و بندگان از روشنایی خورشید بی نیاز می گردند و تاریكی ها از بین می رود... و زمین گنجهای خود را آشكار می كند به طوری كه مردم آنها را بر روی زمین مشاهده می كنند.

پس ظهور امام علیه السلام همه دنیا و ساكنان آن را متحول می سازد و زمین را نورانی و آسمان را پر بركت می گرداند. اگر مؤمنی برای فرج همه دنیا و عالم هستی، انتظار ظهور مولایش را از جانب خداوند داشته باشد، عبادت بزرگی انجام داده و رتبه انتظار فرجش از مراتب قبلی بالاتر


1- 1. تفسیر قمی، جلد 2، ص: 224.
2- 2. ارشاد مفید، جلد 2، ص: 381.

ص: 131

است. چنین مؤمنی فقط به خودش و سایر مؤمنان و مظلومان عالم نمی اندیشد، بلكه فرج و سعادت همه مخلوقات خداوند را در نظر دارد.

تا این جا چهار مرتبه انتظار فرج امام عصر علیه السلام را مطرح كردیم كه در هر یك از آنها می توانیم با در نظر گرفتن قصد قربت یا عدم آن و نیز درجات مختلف قصد قربت، مراتبی را قائل شویم كه در مجموع با توجه به نیتهای مختلفی كه مؤمنان از جهات مختلف در «انتظار فرج» امام خود دارند، اقسام بسیار متعددی در این عبادت بزرگ به وجود می آید.

در انتظار رفع گرفتاری از خود امام عصر علیه السلام

اما مرتبه پنجمی هم در انتظار فرج امام زمان علیه السلام می توانیم داشته باشیم كه از همه مراتب قبلی بالاتر و با فضیلت تر است و در عین آن كه همه انها را شامل می شود، ولی بسیار كاملتر و در پیشگاه الهی عبادت با عظمت تری محسوب می شود. این مرتبه را می توان بالاترین درجه انتظار فرج برای مؤمنان و منتظران دانست.(1)

این مرتبه از آن كسی است كه فرج امام عصر علیه السلام را به خاطر خود ایشان از خداوند طلب می كند و در انتظار رفع گرفتاری از خود امام علیه السلام می باشد. اگر وجود مقدس ایشان با هر مؤمنی و بلكه مجموع همه مؤمنان – غیر سیزده معصوم دیگر – مقایسه شود – قدر و منزلت


1- 1. البته در این جا انسانهای عادی مراد هستند نه خود امام زمان علیه السلام كه درجه انتظارشان از دیگران بالاتر است و ما درباره انتظار ایشان در فصل گذشته مباحث لازم را مطرح كردیم.

ص: 132

ایشان از سایرین بالاتر است وجود مقدسشان در پیشگاه الهی از همه عزیزتر و محترم تر می باشد، بنابراین انتظار فرج ایشان و سرور و خوشحالی حضرتش در مقایسه با فرج سایرین، نزد خداوند عبادتی با فضیل تر می باشد.

اگر مظلومان و مستضعفان روی كره زمین را در نظر بگیریم، هیچ مستضعف و مظلومی را ستمدیده تر از اهل بیت علیهم السلام – و در ای نزمان حضرت مهدی علیه السلام – نمی توان یافت. بزرگی هر ظلمی متناسب با میزان حقی كه از مظلوم پایمال می شود، سنجیده می شود. هر قدر حق بیشتر و بزرگتری از فرد ضایع و تباه گردد، ظلمی كه به او رفته بیشتر و بزرگتر است.

پس از خدای متعال – كه بزرگترین حقوق را بر بندگانش دارد – كسی جز اهل بیت علیهم السلام صاحب حق عظیم بر همه انسانها – و بلكه همه موجودات – نیست.(1)

اگر گفته شود كه حقوق ایشان از مجموع همه حقوقی كه سایر انسانها بر گردن یكدیگر دارند بالاتر است. سخن مبالغه آمیزی نخواهد بود.

بنابراین می توان فهمید كه حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف – به عنوان تنها باقیمانده خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام – در رأس همه مظلومان عالم قرار دارند، چون ظلمی كه به ایشان رفته و می رود، بیش از همه ظلمهای دیگر در عالم می باشد. در زیارت حضرت امیر المؤمنین علیه السلام از زبان حضرت ابی الحسن علیه السلام چنین می خوانیم:


1- 1. توضیح این مطلب در دروس دهم و یازدهم از حلقه پنجم آمده است.

ص: 133

السلام علیك یا ولی الله. اشهد انك انت اول مظلوم و اول من غضب حقه. (1)

سلام بر تو ای ولی خدا، شهادت می دهم كه تو اولین مظلوم و اولین كسی هستی كه حق او را غصب كرده اند.

«اول» در عبارت معصوم علیه السلام اول زمانی نیست، چون قبل از ایشان انبیا و اولیای الهی و در رأس همه آنها سید الانبیاء و خاتم المرسلین صلی الله علیه و آله مورد ظلم و ستم فراوان قرار گرفته بودند. «اول» در اینجا، اول رتبی است و دلالت بر بالاترین درجه مظلومیت می كند. در این رتبه بین ایشان و سایر اهل بیت علیهم السلام تفاوتی نیست، با وجود این كه هر كدام در زمان خود به صورتهای مختلفی مورد ظلم قرار گرفته اند.

امام عصر علیه السلام وارث همه انبیا و اولیا در این زمینه هستند و مظلومیت را از جد غریب خود امیر مؤمنان علیه السلام به ارث برده اند. پس ایشان هم به همان معنایی كه امیر عالم علیه السلام، اول مظلوم بودند، اول مظلوم عالم در این زمان هستند.

بالاتر از هر مظلومیتی این است كه كسی را از حقوق مسلم خود محروم كنند و چنین وانمود كنند كه او هیچ گونه حقی نداشته است.

متأسفانه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان در طول تاریخ چنین ظلمی صورت گرفته است. لذا این ذوات مقدسه غیر از این كه مورد انواع ظلمها واقع شده اند، «مستضعف» نیز بوده اند.

«مستضعف» با «ضعیف» تفاوت دارد. ضعیف یعنی ناتوان، ولی


1- 1. كامل الزیارات، باب 11، حدیث 2.

ص: 134

مستضعف یعنی كسی كه ناتوان شمرده شده است.(1)

ائمه علیهم السلام ضعیف نبوده اند ولی اطلاق «مستضعف» به ایشان می توان كرد، چون در طول تاریخ «ضعیف شمرده شده» بوده اند. اینها از حقوق خویش توسط ظالمان محروم نگه داشته شده اند و به گونه ای با آنها رفتار شده است كه گویی صاحب هیچ حقی نبوده اند، لذا رفتاری با ایشان صورت گرفته كه با ضعیفان صورت می گیرد. بنابراین در عین حال كه نمی توان آنها را «ضعیف» دانست، اما «مستضعف» نامیده شده اند. این تعبیر در قرآن كریم به ایشان اطلاق شده است.

وَنُرِ یدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْ ضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِ ثِینَ (2)

این آیه در قرآن ضمن داستان بنی اسرائیل آمده است، ولی چنان كه حضرت سید العابدین علیه السلام فرموده اند، اشاره به اهل بیت علیهم السلام و پیروان ایشان دارد.

و الذی بعث محمداً صلی الله علیه و آله بالحق بشیراً و نذیراً، ان الابرار منا اهل البیت و شیعتهم بمنزلة موسی و شیعته. و ان عدونا و اشیاعهم بمنزلة فرعون و اشیاعه.(3)


1- 1. استضعفه: عده ضعیفاً المعجم الوسیط، ص: 540.
2- 2. قصص، 5.
3- 3. بحار الانوار، جلد 24، ص: 167.

ص: 135

قسم به آن كه پیامبر صلی الله علیه و آله را به حق به عنوان بشیر و نذیر مبعوث كرد، همانا نیكان از ما اهل بیت و شیعیان ایشان به منزله حضرت موسی و شیعیانش و دشمنان ما و پیروانشان به منزله فرعون و پیروان او هستند.

از همین جهت در تفسیر آیه شریفه از امام امیر المؤمنین علیه السیلام چنین نقل شده است:

هم آل محمد صلی الله علیه و آله: یبعث الله مهدیهم بعد جهدهم فیعزهم و یذل عدوهم.(1)

مستضعفین در آیه آل محمد صلی الله علیه و آله هستند كه خداوند مهدی ایشان را پس از (گذشت دوران) سختی و مشقت آنها مبعوث می فرماید، پس او آنها را عزت داده، دشمن آنها را ذلیل و خوار می سازد.

احادیث متعددی در این موضوع ذكر شده است كه علاقه مندان می توانند به تفاسیر روایی در ذیل این آیه رجوع كنند.

به هر حال اگر كسی در انتظار فرج مستضعفان می باشد، باید متوجه باشد كه در رأس همه آنها وجود مقدس امام زمان علیه السلام هستند و اگر فرج ایشان از ناحیه خداوند برسد، فرجه همه مستضعفان عالم نیز رسیده است. به طور خلاصه می توان گفت كه فرج امام زمان علیه السلام فرج همه آسمانیان و زمینیان – اعم از فرشتگان و جنیان و حیوانات و گیاهان و جمادات – می باشد، پس كسی كه انتظار فرج ایشا را در این مرتبه (مرتبه پنجم) داشته باشد، در حقیقت همه مراتب قبلی و بالاتر


1- 1. الغیبة طوسی ص: 184.

ص: 136

از آنها را هم داراست و عبادتی فوق همه عبادتها انجام می دهد.

اما سؤالی كه اینجا مطرح می شود این است كه: چگونه می توان به این درجه از انتظار فرج امام عصر علیه السلام رسید؟ به این سؤال در درس آینده پاسخ خواهیم داد.

ص: 137

درس سیزدهم: بالاترین درجه انتظار متناظر با بالاترین درجه معرفت و محبت

اشاره

به طور كلی آن چه می تواند یك مؤمن را به بالاترین رتبه انتظار فرج ارتقا دهد، عمق «معرفت» و شدت «محبت» او به امام زمانش است كه البته محبت هم برخاسته از معرفت می باشد. درباره رابطه معرفت و محبت در جای خود بحث لازم مطرح شده است.(1)

در این جا رابطه محبت را با انتظار فرج مورد بحث قرار می دهیم.

رابطه محبت با انتظار فرج

در وادی محبت قاعده ای وجود دارد كه به وسیله آن می توان شد و ضعف محبت را محك زد. آن قاعده این است كه هر قدر محبت كسی در قلب انسان بیشتر و شدیدتر باشد، او خودش را بیشتر فراموش می كند و در عوض محبوبش در قلبش جای بیشتری باز می كند. به تعبیر


1- 1. در حلقه های دوم و پنجم، این بحث تا اندازه ای روشن شده است.

ص: 138

دیگر: هر قدر دلبستگی محب به محبوب زیادتر شود، «خود» محب كنارتر می رود و بر عكس، هر چقدر خودش را بیشتر بخواهد، علاقه اش به محبوبش به همان اندازه كمتر است.

بنابراین پایین ترین درجه محبت این است كه انسان محبوبش را برای نفعی كه به حال او دارد، دوست بدارد و در واقع چون خودش را دوست دارد، محبوبش را هم دوست بدارد، بسیاری از افرادی كه با هم دوست می شوند، چنین رابطه ای با هم دارند، ولی هر قدر كه دوستی آنها شدیدتر شود، خودشان و منافع خودشان را بیشتر فراموش می كنند و بیشتر به فكر دوست خود خواهند بود. ممكن است دو نفر با هم به گونه دوست باشند كه هر كدام نسبت به دیگری یا فقط یكی از آنها چنین باشد، یعنی دوستش را برای منافع خودش نخواهد، بلكه او را به خاطر خود او دوست داشته باشد.

بهترین و شایع ترین مثالی كه برای چنین محبتی می توان ذكر كرد، محبت پدر و مادر به فرزندشان است. معمولاً چنین است كه پدر و مادر، فرزند خود را به خاطر خودش دوست می دارند، نه به خاطر نفعی كه به حال او دارند. هیچ پدر و مادری به خاطر نفعی كه در آینده می خواهند از فرزند خود ببرند، او را دوست نمی دارند و اصلاً به این نمی اندیشند كه آیا بعدها می توانند از فرزند خویش نفعی ببرند یا خیر.

البته ممكن است استثنائاً پدر و مادری چنین باشند، ولی قاعده این نیست و آنها موارد استثنایی محسوب می شوند. لذت پدر و مادر این است كه ببینند فرزندشان از محبتهای آنان لبریز شده و خوشحالی آنها به این است كه فرزند را خوشحال ببینند. وقتی فرزند بزرگ

ص: 139

می شود. توفیقات شخصی او برای خودش، پدر و مادر را بیشتر خوشحال می كند تا بهره ای كه احیاناً برای آنها دارد.

پس محبت والدین به فرزند بسیار خالص تر از محبت دوستانی است كه به خاطر منافع شخصی یكدیگر را دوست می دارند. خلوص این محبت به خاطر همین است كه خود را كنار گذاشته اند و به جای خود، فرزند خود را در قلب خویش نشانده اند. هر قدر این ویژگی بیشتر تحقق یابد، محبت خالص تر و درجه آن بالاتر می باشد.

میزان محبت فرزند به پدر و مادرش را نیز می توانیم با همین معیار محك بزنیم. اگر فرزندی مادرش را به خاطر این كه كارهای شخصی او را انجام می دهد، دوست بدارد، یا پدرش را به خاطر این كه مخارج او را می پردازد، دوست داشته باشد، این محبت بسیار ضعیف و ناچیز است و در عالم انسانیت ارزش چندانی برای ان نمی توان قائل شد. ولی هر قدر فرزندی خودش را و منافع خودش را بیشتر كنار بگذارد وبه جای آن پدر و مادر خود را بشناسد، خلوص و ارزش محبتش بیشتر می شود و با معیارهای انسانی و الهی قدر و منزلت والاتری می یابد.

دوستی خالص آن است كه فرزندی پدر و مادرش را به خاطر خودشان دوست بدارد، هر چند كه این دوستی به ظاهر برای او خسارت آور و زیان بخش باشد. آری، فرزند عاقل و فهمیده آن كسی است كه به هر قیمتی می خواهد محبت و ارادت خود را به پدر و مادرش برساند و اگر در این مسیر به سختی بیفتد و رنجی را تحمل كند، این ناراحتی و رنج، سد راه محبت او را نمی شود و مانع عرض ارادتش نمی شود، چرا كه خودش را نمی بیند و فقط به محبوبش فكر می كند و

ص: 140

قلبش مالامال از محبت اوست. به همین دلیل ابتدای امر چه بسا پول خرج كردن یا زحمت كشیدن در راه اظهار محبت به والدین برایش سختی داشته باشد – كه البته آن را با وجود سختی اش تحمل می كند – ولی وقتی محبتش بیشتر شد، كم كم سختی آن از بین می رود و تحمل مشكلات در این مسیر دیگر برایش رنج آور نخواهد بود، بلكه از خدای خود می خواهد كه بتواند رنج و زحمتی را برای عرض ارادت و محبت بیشتر به پدر و مادرش تحمل كند. آن قدر محبوبش برایش عزیز است كه تحمل آن رنجها نه تنها تلخی ندارد، بلكه شیرین است و نه تنها سختی ندارد، بلكه آرامش بخش است و نه تنها از آنها گله نمی كند، بلكه همه اش را به جان می خرد. در نهایت، تنها چیزی كه در این مسیر بدان می اندیشد، فقط و فقط راحتی محبوبش است. یك لبخند پدر و مادر كه برخاسته از قلب خوشحال و خشنود آنها باشد، به همه آن مشكلات و سختی ها می ارزد و آن چه برای این فرزند محب اهمیت دارد همین است و لا غیر. این همان قاعده ای است كه در وادی محبت می تواند معیار خلوص و شدت آن باشد.

محبت امام عصر علیه السلام

اكنون بنگریم كه هر یك از دوستداران امام زمان علیه السلام امام خود را چگونه دوست می دارند، به خاطر خودشان یا برای خود ایشان. هر قدر خودشان را بیشتر بخواهند و نفعی كه از امامشان می برند، بیشتر برایشان اهمیت داشته باشد، محبتشان به آن حضرت ضعیف تر و ناچیزتر است و هر قدر خود را بیشتر فراموش كنند و به محبوب خود بیندیشند، محبت آنها قویتر و خالص تر خواهد بود. مگر ایشان از پدر

ص: 141

به فرزندان خود مهربانتر نیستند؟! مگر ایشان مهر مادری و لطف پدرانه و شفقت برادرانه را با هم در خود جمع نكرده اند؟ مگر ایشان كم به فكر فرزندان خود بوده اند؟! مگر ایشان كم برای آنها دعا كرده اند؟! مگر ایشان كم از آنها دستگیری كرده اند؟! و مگر ایشان به فرزندان خویش به خاطر خود آنها محبت نمی ورزند؟!

همان طور كه بیان شد، پدر و مادر نوعاً فرزندشان را برای این كه خودشان از او استفاده ای ببرند نمی خواهند، بلكه او را به خاطر خودش دوست می دارند قطعاً در امام زمان علیه السلام كه مهربانترین پدر دنیا هستند، این ویژگی بیش از هر پدر دیگری وجود دارد و یقیناً محبت ایشان به مؤمنان از خالص ترین و شدیدترین محبتهاست.

پس چرا برخی فرزندان این پدر رئوف وقتی كه گاهی برای رفع گرفتاریهایشان به ایشان متوسل می شوند و آن چه دوست دارند – نه آن چه به صلاحشان است – را به دست نمی آورند، نسبت به پدر خود بی مهری می كنند و به خاطر این كه پدر مهربانشان در چند مورد به میل آنها عمل نكرده است، همه الطاف و محبتهایش را فراموش می كنند؟! آیا معیار دوستی و محبت ما به امام زمانمان این است كه مشكلات دنیوی ما را حل كنند؟! چه بسا آن چه دوست می داریم به صلاح ما نباشد.

آیا باید هم چون كودكی كه از چیزی خوشش می آید ولی پدر یا مادر به خاطر این كه دوستش می دارند برایش تهیه نمی كنند، با پدر حكیم و مهربان خویش قهر كنیم؟!

حتی ممكن است آن چه را خواسته ایم، برایمان فراهم نكنند تا باز هم در خانه ایشان را بكوبیم و بر آستان مقدسش سر بگذاریم و از سویدای دل ناله «یا مهدی ادركنی» و «الغوث یا صاحب الزمان» را سر دهیم. این

ص: 142

نكته از اسراری است كه در وادی محبت وجود دارد. گاهی محبوب، مرا محب را نمی دهد، چون می داند كه اگر خواسته اش برآورده شود، او كه هنوز در وادی محبت كامل نشده و در این مسیر طفل دبستانی است، دیگر سراغی از محبوب نمی گیرد و به آن چه به دست آورده، دل خوش می كند و از هدف اصلی باز می ماند. هدف این است كه توجه ایتام آل محمد علیهم السلام به پدر پنهان از دیدگانشان بیشتر و بیشتر شود و چنان او را حاضر ببینند كه غیبت ایشان به منزله مشاهده گردد. این هدف عالی و غایت نهایی چگونه حاصل می شود؟ آنها كه در محبت به اما خویش خلوص دارند، هیچ گاه از این كه ایشان مشكلات آنها را حل نكرده اند، نسبت به حضرتش دلسرد و كم عاطفه نمی شوند و به خوبی توجه دارند كه گاهی همین مشكلات و گرفتاریها باعث می شود كه انسان، با كمال اتصال روحی و پیوند قلبی و عاطفی را با محبوب خود برقرار كند:

خوشا دردی كه درمانش تو باشی = خوشا راهی كه پایانش تو باشی

لذا تحمل سختیها و گرفتاریهای شخصی، در مقایسه با آن چه در این مشكلات نصیب آنها می شود، چیزی نخواهد بود. پس ایشان نه تنها از امامشان فاصله نمی گیرند، بلكه آن مصیبتها و رنجهایی را كه مقدمه اتصال بیشترشان شده، بدون ناراحتی و ناخشنودی تحمل می كنند.

آن كه در گرفتاریهایش، بهترین پناه و محكم ترین تكیه گاه را حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه می داند و به خاطر رفع آنها به ذیل عنایات ایشان متوسل می شود، باید توجه كند كه در این گرفتاری

ص: 143

قدمهایی به سوی امامش برداشته به و به مراتب بیش از گذشته به ایشان نزدیك شده است و این چیزی نبود كه اگر آن گرفتاری پیش نمی آمد، برایش حاصل می شد. به این ترتیب قدر آنچه را به دست آورده، می داند و به خاطر كمبودها و ناراحتی های خود از امامش فاصله نمی گیرد، بلكه هر قدر كمبودهایش بیشتر می شود، ارادتش و توجهش را به امام زمانش بیشتر می كند و خدای متعال را بابت این نعمت (نعمت ارتباط قویتر با امام علیه السلام) شكر می گزارد.

پس طبق قاعده ای كه توضیح داده شد، سست ترین و پست ترین درجه محبت این است كه اهل ایمان امام عصر علیه السلام را به خاطر منافع خودشان و استفاده هایی كه از حضرتش می برند، دوست بدارند، ولی هر قدر بتوانند خودشان را بیشتر كنار بگذارند، محبت خالص تری نصیبشان می شود. این محبت به جایی می رسد كه مؤمن امامش را فقط به خاطر خود امام علیه السلام دوست می دارد و ذره ای خودخواهی و خود دوستی در او نمی ماند. البته این درجه، درجه بسیار والا و لطیفی است كه به سادگی نصیب انسان نمی شود و افراد بسیار بسیار كمی به درجه صد در صد خالص در دوستی این گونه با امامشان می رسند.

انسان باید ابتدا ارزش چنین محبتی را خوب بفهمد و سپس برای این كه به این اكسیر اعظم نائل شود، هم به درگاه الهی تضرع كند و هم به وظایف خویش در برابر امامش به طور كامل پایبند باشد، تا آن كه مورد چنین لطف بیكرانی قرار گیرد. فراموش نشود كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله یك درجه ای از محبت را شرط ایمان كامل دانسته اند.

ص: 144

لا یؤمن عبد حتی اكون احب الیه من نفسه و یكون عترتی احب الیه من عترته.(1)

بنده ای ایمان نمی آورد مگر این كه من (پیامبر صلی الله علیه و آله) نزد او از خودش محبوبتر و خانواده ام نزد او از خانواده اش محبوبتر باشد.

طبق این بیان اگر كسی هنوز به مرحله ای نرسیده كه پیامبر اكرم صلیب الله علیه و آله را بیشتر از خودش و عترت ایشان را بیشتر از خانواده خودش دوست بدارد، هنوز به ایمان كامل نرسیده است. هنوز باید زحمت بكشد و محبت خود را خالص كند تا كم كم به این حد نزدیك شود تا به جایی برسد كه پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام را برای خودش نخواهد بلكه خودش را برای آنها بخواهد و به واقع از دل – نه فقط به زبان – خطاب به امام زمانش بگوید:

بابی انت و امی و نفسی لك الوقاء و الحمی.(2)

پدر و مادرم فدای شما و جانم نگهدار و حامی شما باشد.

و از این كه خودش را برای امام زمانش به سختی بیندازد، لذت عبادت خدا را ببرد.

نشانه های محبت خالص

در میان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام گاهی افرادی پیدا می شدند كه از دوستداران خالص ایشان بودند. محبت خالص نشانه هایی دارد كه به طور طبیعی از شخص محب بروز می كند. یكی از


1- 1. علل الشرایع، جلد 1، ص: 140.
2- 2. دعای ندبه الاقبال الاعمال، ص: 297.

ص: 145

این نشانه ها عبارت است از این كه محبت، طاقت دوری از محبوب خود را ندارد. نمونه ای از این دست، شخصی بود از «انصار» كه روزی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله مشرف شد و عرض كرد: من طاقت دوری شما را ندارم، داخل منزل خود می شوم ولی وقتی یاد شما می افتم، باغ و ملك خود را رها كرده، به سراغ شما می آیم تا از روی محبت به شما، نظری به شما بیندازم. حضرت در پاسخ به ابراز محبت این شخص به او وعده دادند كه در قیامت همراه پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحان خواهد بود. (1)

آری، هر قدر محبت شدیدتر باشد، درد فراق محبوب، محب را بیشتر رنج می دهد.

یكی دیگر از نشانه های محبت خالص این است كه محب نمی تواند محبوب خود را در سختی و گرفتاری ببیند و اگر محبوبش گرفتار شود، گرفتاری محبوب، گرفتاری خود اوست. هر چه رابطه محبت بین محب و محبوب قویتر باشد، محب در گرفتاریهای محبوبش بیشتر احساس گرفتاری می كند. مثال مناسب در این موضوع همان مثال فرزندی است كه پدر و مادرش را خالصانه دوست می دارد. او اگر پدرش را گرفتار ببیند، در حقیقت خودش گرفتار می شود و نمی تواند خودش را جدای از پدر بداند. آن قدر پدرش را دوست دارد كه آرزو می كند به جا پدر، خود او گرفتار شود، و پدر از گرفتاری رهایی یابد.

حال اگر بنده مؤمنی – مطابق حدیث منقول از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله امام زمان علیه السلام را بیش از پدر نسبی اش دوست داشته باشد، نمی تواند در


1- 1. بحار الانوار، جلد 17، ص: 14، حدیث 29.

ص: 146

گرفتاری ایشان بی تفاوت بماند، بلكه به اندازه محبتش به ایشان در گرفتاری آن حضرت حقیقتاً گرفتار می گردد و بیش از آن كه در گرفتاریهای مربوط به شخص خودش ناراحت و بی تاب می شد، در گرفتاری ایشان بی قرار و نگران می شود. چنین شخصی واقعاً خود و ناراحتی ها و مشكلاتش را فراموش می كند و تنها به مولای خود و گرفتاریهای حضرتش می اندیشد، تا به جایی می رسد كه دردها و سختی های خودش او را به درد نمی آورد. دلیلش این است كه دیگر خود را فراموش كرده و در دلش جز امامش چیزی جای ندارد.

منتظر واقعی امام زمان علیه السلام از دو جهت به این رتبه عالی می رسد: یكی از جهت درد دوری از امام علیه السلام و این كه از دیدار محبوب خویش محروم مانده است. دوم از جهت این كه امامش را در زمان غیبت بسیار گرفتار می بیند و آنقدر ایشان را دوست دارد كه وقتی گرفتاریهای حضرت را می بیند، گرفتاریهای خودش را فراموش می كند.

ما در درس هشتم، مختصری درباره شدت گرفتاریهای امام عصر علیه السلام در این زمان توضیح دادیم. طبق ادله نقل شده روشن شد كه عمده گرفتاریهای حضرت به خاطر دوستان و شیعیانشان است و چون ایشان نمی توانند خود را از فرزندانشان جدا ببینند، مشكلات و ناراحتی های مؤمنان در زمان غیبت – به ویژه گرفتاریهای معنوی آنها – امام علیه السلام را به شدت گرفتار و رنجور ساخته است.

بنابراین منتظر فرج امام علیه السلام با توجه به علاقه و محبت شدیدی كه به ایشان دارد، بیش از آن كه در انتظار فرج خودش و دیگران باشد، فرج مولایش را انتظار می كشد و ظهور ایشان را بیش از هر چیز به خاطر

ص: 147

خلاصی خود ایشان از گرفتاریها و سختی های زمان غیبت طلب می كند. او با این كه می داند فرج ایشان در حقیقت فرج خود او و همه مؤمنان بلكه همه انسانهای مظلوم و بالاتر فرج همه عالم است، ولی آن چه او را گرفتار كرده، گرفتاری دیگران و حتی خودش نیست. او همه را فراموش كرده و فقط فقط به فكر مولایش می باشد.

چه زیبا فرموده است آن منتظر راستین امام عصر علیه السلام در نشانه های انتظار فرج:

اوجع فراقه بحیث یغفل المنتظر عن جمیع ما یتعلق بحفظ نفسه و لا یشعر بما بصیبه من الالام الموجعة و الشدائد المفظعة.(1)

چنان دوری از امام علیه السلام برای منتظر ایشان درد آور است كه از آن چه به حفظ و مراقبت خود مربوط است غافل می شود و دیگر دردهای رنج آور و سختی های وحشتناك (خود) را اصلاً احساس نمی كند.

البته ظاهر فرمایش ایشان به جهت اولی كه اشاره كردیم مربوط می شود. ولی اگر جهت دوم را هم به آن ضمیمه كنیم، این حالت به مراتب شدیدتر می شود و این نشانه بهتر خودنمایی می كند. اما باید تصدیق كرد كه رسیدن به این مرتبه از انتظار فرج به راحتی برای انسان میسر نیست. تا محبت خالص نسبت به امام غایب علیه السلام در منتظر وجود نداشته باشد، به این حد نمی رسد كه به كلی از امور مربوط به خود و حتی ناراحتی ها و سختی هایش غافل شود و رنج و مصیبت آنها را


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 152.

ص: 148

احساس نكند و تنها رنج دوری از امام علیه السلام و مشاهده گرفتاریهای ایشان آزارش دهد.

خداوند را قسم می دهیم به وجود مقدس خود امام زمان علیه السلام كه قطره ای و بلكه دریایی از این محبت را نصیب همه دوستداران و شیفتگان حضرتش بگرداند و ما را از چشیدن این رتبه از انتظار فرج و درك این عبادت بی نظیر مؤمنان محروم نگرداند.

ص: 149

درس چهاردهم: درخواست رفع گرفتاری از امام عصر علیه السلام

اشاره

دانستیم كه لازمه محبت خالص نسبت به امام عصر علیه السلام این است كه در انتظار فرج و رفع گرفتاری از خود امام عصر علیه السلام باشیم، علی الخصوص كه گرفتاری ایشان در زمان غیبت از همه مؤمنان بیشتر است.

اكنون برای این كه به گوشه ای دیگر از رنجها و غصه های امام عصر علیه السلام در زمان غیبت آگاه شویم تا انشاء الله سوز انتظار فرج خالص را نسبت به ایشان بیشتر وجدان كنیم، به دعایی كه پدر بزرگوار امام علیه السلام در حق ایشان كرده اند، توجه می كنیم.

دعای قنوت امام عسكری علیه السلام در فرج فرزند خود

مرحوم سید بن طاووس در كتاب شریف «مهج الدعوات» در باب قنوتهای ائمه اطهار علیهم السلام دعایی نقل فرموده است. این دعا را امام حسن عسكری علیه السلام در قنوت نماز خود خوانده اند و زمانی كه مردم قم

ص: 150

از حاكم ظالم زمان خود – موسی بن بغا – كه از عمال متوكل عباسی بود به آن حضرت شكایت كردند، ایشان برای رفع گرفتاری آنها و خلاصی از آن ستمگر به خوانن این دعا پس از ادای نماز مظلوم.(1)

توصیه فرمودند. مردم هم به سفارش امام علیه السلام عمل كردند و آن حاكم ظالم خیلی زود به انتقام الهی گرفتار آمد و مردم قم از شر او خلاص شدند.

امام حسن عسكری علیه السلام در این دستور العمل كه برای رفع گرفتاری از مردم مظلوم توصیه كردند، به صورت نسبتاً مفصلی برای تعجیل در فرج فرزند گرامی خود، دعا فرموده اند. این خود درسی است برای همه منتظران ظهور كه در وقت گرفتاریهای خود، بیش از هر چیز و پیش از هر كس، در حق مولای مظلوم خود و تعجیل فرج ایشان به درگاه الهی دعا كنند تا خداوند به بركت این دعا، آنها را هم از گرفتاری خود خلاصی بخشد.

دعا با عرض سپاس از نعمتها به درگاه الهی و تقاضای فزونی آن نعمتها شروع می شود. پس از راز و نیاز با پروردگار، بخشی از سختی ها و گرفتاریهای ائمه علیهم السلام و شیعیانشان مطرح می شود. سپس از درگاه الهی تقاضای انتقام او از ظالمین بیان می گردد. آن گاه دعا درباره حضرت مهدی علیه السلام با این عبارت آغاز می شود:

(اللهم) و اسفر لنا عن نهار العدل و ارناه سرمداً لا ظلمة فیه و نوراً لا شوب معه... .(2)


1- 1. كیفیت این نماز در كتاب شریف مكیال المكارم جلد 2، ص: 86 و 87 به چند صورت ذكر شده است.
2- 2. مهج الدعوات، ص: 145.

ص: 151

(خدایا) و روز عدالت را برای ما آشكار فرما و آن را برای همیشه بدون تاریكی و به صورت روشنایی خالص به ما بنما.

سپس به این قسمت از دعا می رسند كه عرضه می دارند:

اللهم فكما نصب نفسه غرضاً فیك للابعدین و حاد ببدل مهجته لك فی الذب عن حریم المؤمنین ... مع ما یتجرعه فیك من مرارات الغیظ الجارحة بمواس (بحواس) القلوب و ما بعثوره من الغموم و یفرغ علیه من احداث الخطوب و یشرق به من الغصص التی لا تبتلعها الحلوق و لا تحنو علیها الضلوع من نظرة الی امر من امرك و لا تناله یده بتغییره و رده الی محبتك فاشدد اللهم ازره بنصرك... .(1)

خدایا، هم چنان كه ایشان خود را در راه تو آماج (ضربه ها و حمله های) افراد پست (و دشمنان) قرار داده و جان (شریف) خود را به خاطر تو در دفاع از حریم مؤمنان ارزانی داشته است... به همراه ناراحتی های تلخ و دل آزاری كه برای رضای تو می خورد و غمهایی كه ایشان را فرا می گیرد و مصیبتهای تازه كه بر حضرتش فرو می ریزد و غصه های گلوگیری كه قابل تحمل نیستند و كسی تاب تحمل بار آنها را ندارد، آن گاه كه یكی از دستورات (عمل نشده) تو را می نگرد ولی دستش به تغییر دادن آن و بازگرداندنش به آن چه مورد رضای تو است نمی رسد، پس (حال كه ایشان چنین حالی دارند) خدایا پشت ایشان را با یاری خود محكم فرما... .


1- 1. مهج الدعوات، ص: 147 و 148.

ص: 152

در این عبارات شدت و سختی نگرانی ها و غصه هایی كه امام عصر علیه السلام در زمان غیبت به خاطر رضای خدا متحمل می شوند، كاملاً منعكس است. ایشان پدر فوق العاده مهربانی هستند كه برای حفظ فرزندان خود از بلایا و حوادثی كه بنیان آنها را بر می كند، جان گرانقدر خویش را سپر ساخته اند و با خون دلهایی كه در زمان غیبت به خاطر مؤمنان می خورند، سعی در حفظ آنها دارند.

حضرت در این راه برای رضای خداوند، غصه های زیادی می خورند و ناراحتی های بسیار تلخی را متحمل می شوند كه به اصطلاح از گلو پایین نمی رود. وقتی می خواهند بگویند كه تحمل چیزی فوق العاده سخت است، این تعبیر را به كار می برند كه از گلو پایین نمی رود.

منشأ این غصه های تلخ و غم های گلوگیر این است كه به دستورات دین عمل نمی شود و مؤمنان هم كه فرزندان محبوب ایشان هستند، با غرق شدن در وادی گمراهی و معصیت، راه دوری از خداوند و رضای او را می پیمایند و ایشان توان مشاهده این صحنه ها را ندارند، به خصوص كه – چون هنوز اذن الهی برای ظهور حضرتش صادر نشده است – خود را مجاز به تغییر دادن امور و اصلاح آنها و برگرداندنش به مسیر مورد رضای پروردگار نمی بینند و لذا جز این چاره ای ندارند كه این مصائب تلخ را تحمل كنند.

در فصل گذشته توضیح داده شده كه امام عصر علیه السلام هم به دلیل ایمان كامل و هم به جهت مسئولیتی كه نسبت به خلق خداوند احساس می كنند، بیشترین رنج را از وقوع معاصی در عالم می برند و به همین جهت شدیدترین حال انتظار فرج هم در خود ایشان وجود دارد.

ص: 153

دو نمونه از دعاهای امام عصر علیه السلام در تعجیل فرج خودشان

ایشان در یكی از دعاهای قنوت نماز خود، از دل آتشین و سوز انتظار خویش این گونه حكایت می كنند:

فانك اللهم قلت ... «فلما آسفونا انتقمنا منهم».(1)

و ان الغایة عندنا قد تناهت و انا لغضبك غاصبون و انا علی نصر الحق متعاصبون و الی ورود امرك مشاقون و لا نجاز وعدك مرتقبون و لحلول وعیدك باعدائك متوفعون.(2)

پس خدایا تو خود فرمودی: «پس آن گاه كه ما را اسفناك ساختند، ما از ایشان انتقام گرفتیم». و به راستی كه مهلت و فرصت (برای ظالمان و جباران) نزد ما به سر آمده و ما برای خشم تو خشمگین هستیم و ما بر یاری حق، هم داستان هستیم و به صدور فرمانت مشتاقیم و در انتظار تحقق وعده ات هستیم و چشم به راه فرا رسیدن تهدیدهایت نسبت به دشمنانت هستیم.

این كه حضرت در دعا عرضه داشته اند كه مهلت ظالمان از نظر ایشان پایان یافته است، معنایش این نیست كه خدای ناكرده خواسته باشند در كار خداوند پیش از صدور فرمان او، شتاب بورزند یا این كه از قضای الهی در مورد غیبت خویش اعلام عدم خشنودی كنند. هیچ مؤمنی به چنین اشتباه بزرگی نمی لغزد، چه رسد به امامی كه مظهر ایمان كامل و بنده بی نظیر خداوند در زمان حاضر می باشند. ایشان بیشترین و كاملترین درجه تسلیم و رضا را نسبت به خواست خداوند و


1- 1. زخرف، 55.
2- 2. مهج الدعوات، ص: 150 و 151.

ص: 154

امر ایشان دارا هستند.

این جمله حضرت در حقیقت بیان حال خود ایشان و زبان شكایت البته همراه با رضا از دردهایی است كه ایشان در این زمان دارند.

وقتی به خدای خویش عرضه می كنند كه فرصت از نظر ما تمام شده است، می خواهند نهایت ناراحتی و رنج خود را از غم و غصه های خویش – البته به خاطر خدا و برای رضای او – بیان كنند. در ادامه عرضه داشته اند كه خشم ایشان خشم خداست و درعین حال مشتاقانه منتظر صدور فران الهی برای ظهور خود هستند.

در دعای دیگری هم كه از وجود مقدس حضرت مهدی علیه السلام در تعجیل فرج خودشان نقل شده چنین آمده است:

یا نور النور یا مدبر الامور... اجعل لی و لشیعتی من الضیق فرجاً و من الهم مخرجاً و اوسع لنا المنهج و اطلق لنا من عندك ما یفرج.(1)

ای نور روشنایی و ای تدبیر كننده امور... برای من و شیعیانم گشایشی از تنگناها و راه نجاتی از ناراحتی ها قرار بده و راه (پیروزی) را برای ما وسیع گردان و از جانب خود آن چه فرج ما را برساند بر ما ارزانی دار.

تعبیر «ضیق» به معنای تگنا كه در این دعا به كار رفته است، به خوبی حال امام علیه السلام را نشان می دهد، به خصوص كه ایشان برای خود و شیعیانشان از خداوند خروج از تنگناها و خلاصی از غم و غصه ها را خواسته اند و این هم اشاره ای است به این حقیقت كه پدر


1- 1. المصباح كفعمی ص: 305.

ص: 155

مهربان امت در گرفتاریها و رنجهای فرزندان خویش، مغموم و گرفتار می شوند.

عالی ترین رتبه فرج امام عصر علیه السلام

از همه آن چه در این فصل بیان شد می توان نتیجه گرفت كه: رنجها و گرفتاریهای امام زمان علیه السلام در زمان غیبت – برای رضای خدا و به خاطر مؤمنان – بیش از هر كس دیگری است و چون قدر و منزلت ایاشن هم در پیشگاه خداوند بالاتر و برتر از همه مخلوقات است، بنابراین اگر كسی انتظار فرج ایشان را به خاطر خود ایشان داشته باشد، بالاترین درجه این عبادت بزرگ را انجام داده است. طبق روایات، سنتی كه از حضرت ایوب پیامبر در امام زمان علیه السلام وجود دارد، گشایش بعد از مصبت است.

امام سجاد علیه السلام فرمودند:

فی القائم منا سنن من الانبیاء ... اما من ایوب، فالفرج بعد البلوی.(1)

سنتهایی از پیامبران در قائم ما وجود دارد... اما از حضرت ایوب، پس گشایش بعد از مصیبت است.

امام زمان علیه السلام هم چون حضرت ایوب در سختی و مصیبت، دوران غیبت خویش را سپری می كنند و هر روز ایشان با رنجها و دردهایی همراه است كه تحمل آنها برای حضرتش بسیار سخت و سنگین می باشد، ولی ایشان هم چون ایوب – بلكه برتر از او – بر همه این


1- 1. كمال الدین، باب 31، حدیث 3.

ص: 156

مصائب صبر می كنند، حال اگر یك فرد شیعه، ایمانش به درجه ای برسد كه فرج امامش را بیش از هر چیز برای رهایی خود ایشان از مصائب و رنجهای خود، بخواهد، این انتظار بالاترین درجه انتظار فرج خواهد بود.

این حال البته میوه و ثمره ایمان انسان است و بر درخت معرفت و محبت او به امام زمانش می روید. نمی توان توقع داشت كه بدون معرفت عمیق و كامل این حالت برای مؤمن حاصل گردد، چه در آن صورت چون میوه ای خواهد بود كه از آن درخت دیگری بوده و به شكل مصنوعی به این درخت آویزان شده است.

پس بالاترین رتبه انتظار فرج امام عصر علیه السلام در حقیقت بالاترین عبادت كسی است كه برترین درجات ایمان را دارد. در جای خود ثابت شده است كه عصاره دین چیزی جز معرفت و محبت به خاندان رسالت علیهم السلام نیست.(1)

و چنان انتظار فرجی برخاسته از همین چكیده دین است. كسی كه هنوز به این درجه از محبت و انتظار فرج نرسیده است، باید هم در جهت طلب معرفت عمیق تر و در نتیجه محبت شدیدتر نسبت به امام زمان علیه السلام بكوشد و هم با عمل به سفارشهای مأثور در این زمینه كم كم خود را به این رتبه ارتقا بخشد.

در دعای معروفی كه نایب اول حضرت به خواندن آن سفارش كرده اند، چنین می خوانیم:

انت یا رب الذی تكشف الضر و تجیب المضطر اذا دعاك و


1- 1. مراجعه كنید به درس دهم از حلقه سوم.

ص: 157

تنجی من الكرب العظیم فاكشف الضر عن ولیك.(1)

تو ای پروردگار من كسی هستی كه مصیبت و بدحالی را رفع می كنی و انسان به اضطرار رسیده را – آن گاه كه تو را بخواند – اجابت می كنی و از گرفتاری و اندوه رهایی می بخشی. پس ناراحتی و پریشانی حالی را از ولی خودت رفع كن.

«ضر» در زبان عربی به مصیبت و زیان بدنی یا روحی اطلاق می شود و هر گونه زیان و خسارت روحی و پریشان حالی مصداق آن است. در این دعا از خدا می خواهیم كه این «سوء حال» را از امام زمان علیه السلام دور گرداند و ایشان را با اذن ظهورشان خوشحال فرماید.

این آموزه ای است كه اهل معرفت را به بالاترین سطح انتظار فرج امامشان می رساند. آری كسی كه امامش را از خودش بیشتر دوست می دارد، بیش از آن كه انتظار فرج خود را داشته باشد، چشم انتظار فرج ایشان است و در گرفتاریهای خودش از این كه امامش به خاطر او ناراحت می شوند، بیشتر از این كه خودش به سختی افتاده، رنج می برد.

فرزندی كه پدر و مادرش را به خاطر خودشان دوست می دارد، اگر به گرفتاری سختی مبتلا شود – مثلاً بیماری صعب العلاجی پیدا كند – با این كه از آن رنج می برد، ولی به خاطر محبتی كه به پدر و مادرش دارد، سعی می كند ناراحتی خود را از آنها پنهان كند، چون می داند كه آنها از گرفتاری فرزندشان بیش از خود او ناراحت می شوند و تحمل رنج خودش از ناراحتی پدر و مادرش برای او راحت تر است.

بر همین اساس دوستدار واقعی امام زمان علیه السلام در گرفتاریهای


1- 1. جمال الاسبوع، ص: 319.

ص: 158

ص: 159

پرسشهای مفهومی از درسهای 12 تا 14

1. مراتب پنج گانه فرج را – براساس این ملاك كه انتظار چه كسی را می كشیم بیان كنید.

2. در توضیح آیه شریفه: «و اشرقت الارض بنور ربها» چه فرموده اند؟

3. منظور از «مستضعفین» در آیه شریفه: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض...» چه كسانی هستند و چرا به آنها مستضعف گفته می شود؟

4. رابطه میان محبت محبوب و محبت خود را توضیح دهید.

5. چه حكمتی ممكن است در برآورده نشدن حاجات ما در توسل به امام عصر علیه السلام وجود داشته باشد؟

6. محبت خالص چه نشانه هایی دارد؟

7. عالی ترین رتبه انتظار فرج امام عصر علیه السلام چگونه حاصل می شود؟

ص: 160

ص: 161

بخش سوم: انتظار لحظه به لحظه

اشاره

ص: 162

پس از آن كه با حقیقت انتظار فرج امام عصر علیه السلام و اقسام آن آشنا شدیم. نوبت به آن می رسد كه از یك ویژگی مهم انتظار یعنی لحظه به لحظه بودن آن سخن بگوییم. این ویژگی نشأت گرفته از ناگهانی بودن ظهور امام عصر علیه السلام است كه در این بخش به بررسی آ

فصل اول: بداء پذیر بودن وقت ظهور و علائم آن

درس پانزدهم: بدائی بودن وقت ظهور

اشاره

یكی از مباحثی كه تأثیر زیادی در عمق معنای انتظار فرج امام عصر علیه السلام دارد، توجه به واقعیت است كه امر فرج ممكن است در هر روز یا شب بلكه در هر ساعت یا لحظه ای تحقق پیدا كند و در هیچ زمانی نمی توان نسبت به آن ناامید بود. پس انتظار فرج باید لحظه به لحظه باشد. اگر این حقیقت را كسی با عمق وجودش باور كند، تأثیر زیادی در شدت انتظارش خواهد گذاشت. اساس و پایه این اعتقاد، توجه به بداء پذیر بودن وقت ظهور امام عصر علیه السلام است.

وقت قطعی برای ظهور تعیین نشده است

اصل ظهور امام زمان علیه السلام امری است قطعی و وعده ای است الهی كه قطعاً و یقیناً انجام می پذیرد و هیچ گونه تغییری در آن واقع نخواهد شد.

ص: 163

ص: 164

اما وقت این امر مبارك بنابر واقعیت متعددی كه از امامان معصوم علیهم السلام به ما رسیده، ممكن است مقدم یا مؤخر گردد، جلو بیفتد یا این كه به تأخیر بینجامد. یعنی وقت قطعی ولایتغیر برای آن وجود ندارد. چه بسا تا كنون وقتی یا اوقاتی برای آن معین شده باشد، ولی قبل از رسیدن آن وقت یا اوقات، به تأخیر افتاده باشد.

اعتقاد به بداء

اعتقاد به این حقیقت برای شیعیان كه برای خداوند حق «بداء» قائل هستند، كاملاً ممكن است. «بداء» یعنی تغییر یافتن مقدرات الهی. این تغییر بنا به حكمتهایی به وسیله خود پروردگار انجام می شود و لازمه پذیرفتن آن، جهل او نسبت به آینده نیست. آن چه به وقوع می پیوندد، قبل از آن كه واقع شود، خداوند به آن عالم است و اگر در وقوع آن تقدیم یا تأخیری صورت پذیرد، خداوند نسبت به آن هم دانا و آگاه است، ولی اراده پروردگار غیر از علم اوست.

خدای متعال می داند كه چه چیزی، در چه زمانی واقع می شود، ولی ممكن است تحقق آن را در زمانی زودتر از آن چه واقع می شود، تقدیر كند و براساس همین تقدیر همه امور را سامان دهد، ولی قبل از رسیدن زمان وقوع آن، بداء صورت پذیرد و انجام آن چیز به تأخیر بیفتد، یعنی تقدیر الهی توسط خود او تغییر كند.

هر چند خداوند این تغییر را از قبل به علم ذاتی اش می دانسته است، ولی این علم، مانع تقدیر اولی و تغییر آن نمی گردد و آن تقدیر و این تغییر هر دو كاملاً واقعی و بر طبق حكمتهای الهی بوده است. همین گونه است اگر وقوع چیزی به جلو بیفتد. پس به طور خلاصه تقدیم و تأخیر

ص: 165

چیزی از موارد بداء محسوب می شود.

حالت دیگری هم در مورد بدائیات امكان پذیر است و آن این كه خداوند در مورد چیزی از لحاظ زمان وقوع آن، تقدیر نكرده باشد، یا به عبارت دیگر تقدیر زمان آن همراه با وقوعش باشد و تقدیر سابق و مقدم بر تحققش نداشته باشد.

در این مورد نمی توان گفت كه تغییری در مقدرات واقع شده – چون اصلاً تقدیر سابقی در آن وجود نداشته است – ولی می توان گفت كه خداوند ابتدا به تقدیر فرموده است، یعنی تقدیری را كه نبوده. ایجاد نموده است. پس این تقدیر، یك تقدیر جدید می باشد و همین جدید بودن، وجه اشتراك این حالت با حالت قبلی است كه در آن تقدیر سابقی بوده ولی خداوند آن را تغییر داده است. بنابراین آن چه در هر دو قسم از بداء وجود دارد، «تقدیر جدید» می باشد.

در مورد وقت ظهور امام عصر علیه السلام می توان گفت كه هر دو حالت قابل فرض است. هم ممكن است وقتی قبل از ظهور برای آن معین بشود ولی قبل از تحقق آن، وقتش توسط خود خداوند تغییر پیدا كند (حالت اول) و هم می شود وقت آن هم زمان با خود ظهور تقدیر شود (حالت دوم): در هر دو صورت تقدیر زمان ظهور یك تقدیر جدید خواهد بود.

پس به هر حال می توان گفت كه ظهور امام عصر علیه السلام یك وقت قطعی و غیر قابل بداء ندارد، یا اصلاً وقتی برای آن تقدیر نشده و یا اگر هم تقدیر شده، قابل تغییر می باشد. البته وقتی می گوییم قابل تغییر است منظور این نیست كه حتماً تغییر می پذیرد. چه بسا تقدیری صورت

ص: 166

پذیرد كه تغییر هم نكند، ولی هیچ تقدیر غیر قابل تغییری در وقت ظهور وجود ندارد.

در احادیثی كه از اهل بیت عصمت و طهارت به ما رسیده است، اصل این كه ظهور امام زمان علیه السلام وقت قطعی و غیر قابل بداء ندارد، مسلم و یقینی است، ولی در این كه آیا قبل از رسیدن زمان ظهور، وقتی معین می شود كه قابل بداء باشد یا این كه اصلاً وقتی از قبل، تقدیر نمی شود، هر دو احتمال وجود دارد.

ما در این جا بدون این كه بخواهیم یك احتمال را اثبات و دیگری را رد كنیم، به عنوان تأییدی بر احتمال دوم، به حدیث معروفی از امام محمد باقر علیه السلام استناد می كنیم. راوی این حدیث جناب ابوحمزه ثمالی است. ایشان به حضرت عرض می كند كه امیر مؤمنان می فرمود: الی السبعین بلاء: تا ساد هفتاد بلا و گرفتاری است. و می فرمود: بعد البلاء رخاء: بعد از بلا آسایش و راحتی است. ولی سال هفتاد گذشت و ما آسایش و راحتی ندیدیم. امام باقر علیه السلام فرمودند:

ان الله تعالی كان وقت هذا الامر فی السبعین. فلما قتل الحسین علیه السلام اشتد غضب الله علی اهل الارض فاخره الی اربعین و ماة سنة فحدثناكم فاذعتم الحدیث و كشفتم قناع السر فاخره الله و لم یجعل له بعد ذلك عندنا وقتاٌ. «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب».(1)، (2)


1- 1. رعد، 39.
2- 2. الغیبة طوسی حدیث 417.

ص: 167

خداوند متعال زمان این امر (فرج شیعیان) را در سال هفتاد قرار داده بود، اما وقتی حضرت حسین علیه السلام كشته شدند، غضب خداوند بر اهل زمین شدت گرفت. از این رو آن را تا سال صد و چهل به تأخیر انداخت. ما (این خبر را) به شما گفتیم، ولی شما خبر را پخش كردید و از آن راز پرده برداشتید، پس خداوند (بار دیگر) فرج را به تأخیر انداخت و دگر زمانی برای آن نزد ما قرار نداد. و «خداوند آن چه را كه می خواهد محو و (آن چه را می خواهد) اثبات می كند و اصل همه آن چه نوشته شده نزد اوست».

در این حدیث شریف از راحتی و گشایش شیعه سخن رفته است كه قبل از ظهور امام دوازدهم علیه السلام هم می توانسته به صورت محدود و جزئی تحقق پیدا كند.

رهایی شیعیان از سختی ها و فشارهای وارد بر ایشان، جز به فرج اهل بیت علیهم السیلام محقق نمی شود و فرج اهل بیت علیهم السلام به طور كامل و فراگیر فقط با ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام فرا می رسد. اما به صثورت محدودتر بیش از آن هم توسط خدای متعال دو بار تقدیر شد، ولی هر دو بار به خاطر خطاهای خود مردم مشمول بداء قرار گرفت و به تأخیر افتاد. بار اول چون مردم بر كشتن سید الشهداء علیه السلام اجتماع كردند و گروهی هم كه شركت نداشتند، بدان راضی شدند، به تأخیر افتاد و بار دوم به دلیل بر ملا كردن این راز. پس دو بار كه در وقت فرج بداء صورت گرفت، تغییر در تقدیر الهی واقع شد، ولی پس از این دو بار، دیگر وقتی برای فرج از جانب خداوند نزد ائمه علیهم السلام قرار داده نشده است. چنان كه صریحاً در این حدیث فرموده اند: لم یجعل له بعد ذلك عندنا وقتاً.

ص: 168

از این عبارت فهمیده می شود كه خداوند پس از آن كه دو بار آسایش و راحتی را برای اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان مقدر ساخت و اعمال زشت مردم باعث شد تا خداوند فرج ایشان را به تأخیر بیندازد، دیگر برای آن زمانی را معین نكرد یا این كه اصطلاحاً تقدیری در مورد وقت آن انجام نداد. بنابراین چون تقدیری نسبت به آن صورت نگرفته، خود امام علیه السلام هم كه امام مبین(1)

و كتاب مبین2

2. سوره دخان آیه 1 و 2: «حم و كتاب المبین». مراجعه شود به تفاسیر روایی ذیل آیه شریفه.

می باشد، نسبت به آن عالم نیست.

علم به بدائیات مخصوص خداست

طبق احادیث متعدد، امام علیه السلام به همه مخلوقات الهی علم دارد، اما اگر چیزی هنوز خلق نشده باشد، فقط خدای متعال به علم ذاتی اش(2)

اولی این است كه چون ذات مقدس پروردگار از هر نقصی منزه می باشد، بنابراین نسبت جهل به او جایز نیست و همین را علم ذاتی پروردگار می نامیم. دومی علمی است كه مخلوق خداوند می باشد و همه علوم خلایق از این قسم است. رجوع شود به: اصول كافی، كتاب التوحید، باب البداء، حدیث 6 و 8.

نسبت به آن علم دارد. بنابراین اگر امام علیه السلام آن را نداند، نقصی در علم ایشان نیست. اگر بگوییم كه بعد از دو بار تأخیر افتادن فرج، خداوند


1- 1. سوره یس آیه 12، «و كل شیء احصیناه فی امام مبین». مراجعه شود به تفاسیر روایی ذیل آیه شریفه.
2- 3. در احادیث از دو علم برای خداوند سخن رفته است كه هیچ گونه اشتراك حقیقی بین آنها وجود ندارد. اول: علمی كه اختصاص به خدای متعال دارد و دوم: علمی كه به ملائكه و انبیاء و ائمه علیهم السلام داده شده است.

ص: 169

دیگر وقتی برای آن معین نفرمود، لازمه اش این است كه علم آن نزد امام علیه السلام هم نباشد، چون اگر تقدیر شده بود، قطعاٌ امام مبین آن را می دانست.

بنابراین از ظاهر فرمایش امام علیه السلام كه فرمود: «خداوند وقتی برای فرج نزد ما قرار نداد». می توان استفاده كرد كه خود اهل بیت علیهم السلام از وقت فرج خویش آگاهی ندارند. البته روشن است كه در حدیث شریف، آن دو بار تقدیری كه به تأخیر افتاد با توجه به زمانهایی كه معین شده (سال هفتاد و صد چهل) به ظهور امام دوازدهم علیه السلام مربوط نمی شد، ولی عبارت انتهایی حدیث، كلی است و شامل هر نوع فرج عمومی برای ائمه علیهم السلام و شیعیان می شود. ظهور حضرت مهدی علیه السلام نیز یكی از مصادیق فرج می باشد و چون تعیین وقت در مورد آن به صورت كلی نفی شده است، حكم عام به مورد خاص هم سرایت می كند.

بنابراین می توان با استناد به این حدیث چنین برداشت كرد كه حضرت بقیة الله ارواحنا فداه زمان ظهور و فرج نهایی خود را نمی دانند و این – همان طور كه گذشت – عیب و نقصی در مورد علم ایشان به حساب نمی آید. درست مانند این كه امامی از وقوع چیزی در آینده خبر دهد ولی در آن بداء صورت بگیرد و آن چیز مطابق خبر امام علیه السلام واقع نشود.

این امر در مورد پیامبران و ائمه علیهم السلام سابقه داشته و با آن چه شیعه در مورد علوم غیبی ایشان قائل است، منافاتی ندارد. اگر از یك امام معصوم علیه السلام خبری مورد اعتماد نقل شود ولی مطابق واقع در نیاید، ما هیچ گاه در راستگویی امام علیه السلام به شك نمی افتیم، بلكه طبق آن چه خود

ص: 170

ایشان تعلیم فرموده اند، می گوییم در آن بداء صورت گرفته است. این نقصی در مورد علم كامل امام علیه السلام نیست، چون ممكن است خدای متعال علم آن چه را كه به بداء واقع می شود، به ایشان تعلیم نكرده باشد.

در مورد اموری كه وقتی برای آن تقدیر نشده هم مطلب از همین قرار است. پس برای زمان ظهو امام عصر علیه السلام اگر تقدیری صورت نگرفته باشد، طبیعی است كه خود ایشان هم نسبت به آن آگاهی نداشته باشند.

حدیث دیگری كه می توان مؤید انی بحث (معین نشدن وقت ظهور برای ائمه علیهم السلام) باشد، از امام باقر علیه السلام نقل شده است كه وقتی راوی حدیث از ایشان درباره زمان ظهور امام علیه السلام پرسید(1)

چنین پاسخ فرمودند:

اما انه لم یوقت لنا فیه وقت. ولكن اذا حدثناكم بشیء فكان كما نقول فقولوا: صدق الله و رسوله. و ان كان بخلاف ذلك، فقولوا: صدق الله و رسوله، تؤجروا مرتین.(2)

آگاه باشید كه برای ما زمانی در مورد ظهور معین نشده است.

ولی اگر برای شما از وقوع چیزی سخن گفتیم و همان طور كه گفته ایم واقع شد، بگویید كه خدا و رسولش راست گفته اند. و اگر


1- 1. از ادامه پاسخ امام علیه السلام كه در متن نیامده است، می توان فهمید كه سؤال و جواب مذكور درباره وقت ظهور و فرج ائمه علیهم السلام بوده است. ادامه عبارت چنین است: ولكن اذا اشتدت الحاجة و الفاقة و انكر الناس بعضهم بعضاً، فعند ذلك تواقعوا هذا الامر صباحاً و مساءً.
2- 2. بحار الانوار، جلد 52، ص: 185، حدیث 9.

ص: 171

خلاف آن چه گفته بودیم واقع شد، باز هم بگویید كه خدا و رسولش راست گفته اند، تا این كه دو برابر پاداش ببرید.

در این جا به صراحت بیان فرموده اند كه زمانی را برای ائمه علیهم السلام در مورد ظهور حضرت معین نكرده اند. پس می توان گفت كه خود ایشان وقت ظهور را می دانند اما مأمور به مخفی نگه داشتن آن هستند.

اما این كه در ادامه حدیث فرموده اند: «اگر ما اهل بیت علیهم السلام از وقوع چیزی خبر دادیم اما مطابق واقع نشد، ما به شما دروغ نگفته ایم» این مطلب اشاره به مسئله «بداء» دارد كه یك قاعده كلی می باشد و در مورد وقت ظهور امام زمان علیه السلام مورد پیدا نمی كند، چون ائمه علیهم السلام هیچ گاه وقتی برای آن معین نكرده اند.

توضیح مطلب این كه: احتمال بداء در مورد همه اخباری كه از ائمه علیهم السلام به ما رسیده است، وجود دارد و لزومی ندارد كه در هر خبری از امام معصوم علیه السلام اشاره به احتمال بداء در خصوص آن شده باشد. به عنوان یك قاعده كلی فرموده اند كه ممكن است بعضی از اخباری كه به شما می گوییم، مطابق واقع در نیاید. در این موارد بدانید كه ما به شما راست گفته ایم، ولی خداوند در مورد آن بداء فرموده است. این قاعده كلی برای تمام احادیث كفایت می كند.

البته اگر ائمه علیهم السلام از وقوع چیزی به طور قطعی خبر داده باشند و در حقیقت فرموده باشند كه در مورد آن بداء صورت نمی گیرد، آن خبر را می توان قطعی و غیر قابل بداء دانست. بنابراین، اصل بر این است كه در همه اخبار ائمه علیهم السلام احتمال بداء وجود دارد مگر آن كه موردی را خودشان استثنا فرموده باشند. اما این اصل كلی در مورد پیشگویی نسبت به زمان ظهور امام دوازدهم علیه السلام مصداق پیدا نمی كند و فقط

ص: 172

شامل مواردی می شود كه ائمه علیهم السلام از فرج محدود و جزئی شیعیان قبل از فرج نهایی و كامل – كه با ظهور امام عصر علیه السلام محقق می شود – خبر داده اند، هم چون حدیثی كه در آن ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السلام درباره پیشگویی امیر مؤمنان علیه السلام پرسیده بود.

ائمه علیهم السلام وقتی برای ظهور تعیین نكرده اند

ائمه علیهم السلام در مورد وقت ظهور امام زمان علیه السلام هیچ گاه زمانی تعیین نكرده و نمی كنند. شاهد این مدعا حدیث ابوبصیر است كه می گوید از امام صادق علیه السلام درباره حضرت قائم علیه السلام پرسیدم. حضرت در پاسخ فرمودند:

كذب الوقاتون. انا اهل البیت لا نوقت.(1)

تعیین كنندگان وقت (برای ظهور قائم علیه السلام) دروغ می گویند. ما خانواده ای هستیم كه (برای آن) وقتی تعیین نمی كنیم.

پس ائمه علیهم السلام طبق فرمایش خودشان هیچ گاه وقتی برای قیام حضرت مهدی علیه السلام تعیین نكرده و نمی كنند و دلیلش هم این است كه اصلاً وقتی برای آن از طرف خداوند تعیین و تقدیر نشده است. (این احتمالی است كه ما آن را ارجح دانستیم).

احتمال مرجوحی كه در این جا وجود دارد این است كه منظور از «وقت» در این احادیث، وقت قطعی و غیر قابل بداء باشد. در این صورت اگر هم پیشگویی هایی از ائمه علیهم السلام در مورد زمان ظهور امام عصر علیه السلام یا خصوصیات و نشانه های آن نقل شده باشد، همگی قابل بداء


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب كراهیة التوقیت، حدیث 3.

ص: 173

هستند و هیچ یك را نمی توان قطعی دانست.

این مطلب البته مطلب صحیحی است كه در ادامه به طرح آن می پردازیم، ولی در مورد اصل آن چه فعلاً در صدد اثباتش هستیم، هیچ تفاوتی نمی كند كه بگوییم وقتی برای ظهور معین نشده یا این كه معین شده ولی قابل بداء و تغییر است. آن چه مسلم است این است كه وقت قطعی و غیر قابل تغییر در مورد ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه معین نشده است.

به همین دلیل در بعضی از دعاهایی كه برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام وارد شده است، اشاره به مسئله بداء وجود دارد. در حقیقت اگر وقت ظهور امام علیه السلام بداءپذیر نبود، دعا برای تعجیل در مورد آن بی اثر می نمود، ولی از آن جا كه این امر قابل بداء است، خود ائمه علیهم السلام درباره آن دعا می كردند و شیعیان خود را نیز به این مسئله تشویق می فرمودند. در دعایی كه از امام موسی بن جعفر علیهما السلام در تعقیب نماز عصر نقل شده است، چنین می خوانیم:

انت الله لا اله الا انت. منك المشیة و الیك البداء... انت الله لا اله الا انت. تمحو ما تشاء و ثبت و عندك ام الكتاب... .

اسالك ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان تعجل فرج المنتقم لك من اعدائك.(1)

تو خدایی هستی كه جز تو معبودی نیست، خواستن از تو است و اختیار بداء هم با تو است ... تو خدایی هستی كه جز تو معبودی


1- 1. بحار الانوار، جلد 86، ص: 81.

ص: 174

نیست، آن چه را بخواهی از بین می بری و (آن چه را بخواهی) به ثبت می رسانی و ام الكتاب نزد تو است... از تو درخواست می كنم كه بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان درود فرستی و در فرج انتقام گیرنده – برای تو از دشمنانت – شتاب فرمایی.

ملاحظه می شود كه درخواست تعجیل در فرج امام عصر علیه السلام براساس اعتقاد به بداء و حق محو و اثبات برای خداوند بنا شده است.

این همان حقیقتی است كه در صدد اثبات آن هستیم.

ص: 175

درس شانزدهم: بداء پذیر بودن علائم ظهور

اشاره

در درس پیشین پس از آن كه در مورد «بداء» الهی توضیح دادیم، به بیان این مطلب پرداختیم كه وقت ظهور امام عصر علیه السلام از بدائیات است. اكنون به توضیح این مطلب می پردازیم كه در نشانه های ظهور هم امكان بداء وجود دارد.

مقدمات و علائم ظهور هم بداء پذیرند

طبق قاعده كلی كه خود ائمه علیهم السلام تعلیم فرموده اند، در همه اخبار غیبی ایشان – غیر آن چه خود استثنا كرده اند – احتمال بداء وجود دارد.

اعتقاد به این مطلب تأثیر عمیقی در نحوه برخورد با مقدمات و نشانه هایی كه برای ظهور امام عصر علیه السلام در احادیث آمده، می گذارد.

نمونه ای از این احادیث را كه در آن اشاره به بعضی از خصوصیات روز ظهور امام زمان علیه السلام دارد، از امام صادق علیه السلام نقل می كنیم:

لا یخرج القائم علیه السلام الا فی وتر من السنین سنة احدی او

ص: 176

ثلاث او خمس او سبع او تسع.(1)

حضرت قائم علیه السلام جز در سالهای فرد ظهور نمی كنند، سال یك یا سه یا پنج یا هفت یا نه.

اگر وقتی كه در این حدیث شریف برای ظهور امام زمان علیه السلام معین شده قابل بداء نباشد، در سالهای زوج انتظار ظهور ایشان بی معنا خواهد شد. ولی همان قاعده كلی – بداء پذیر بودن آن چه خبر داده اند – در این جا هم صادق است. لذا اگر امام علیه السلام در سالی از سالهای فرد ظهور كنند، فرمایش امام صادق علیه السلام صحیح است و اگر در غیر آن هم قیام كنند، باز هم باید ایشان را تصدیق كرد، چون از خدا و رسول این خبر را نقل كرده اند و دروغ نگفته اند، اما خداوند در آن بداء فرموده است.

حدیث دیگر هم از امام صادق علیه السلام می باشد:

ینادی باسم القائم علیه السلام فی لیلة ثلاث و عشرین و یقوم فی یوم عاشوراء و هو الیو الذی قتل فیه الحسین بن علی علیهما السلام، لكانی به فی یوم السبت العاشر من المحرم قائماً بین الركن و المقام، جبرئیل عن یده الیمنی ینادی «البیعة لله» فتصیر الیه شیعته من اطراف الارض تطوی لهم طیا حتی یبایعوه فیملا الله به الارض عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً.(2)

در شب بیست و سوم (ماه مبارك رمضان) به نام حضرت قائم علیه السلام آواز بلند سر داده می شود و در روز عاشورا – همان روزی كه حضرت حسین بن علی علیه السلام در آن كشته شدند – قیام


1- 1. ارشاد مفید، جلد 2، ص: 378.
2- 2. همان، ص: 379.

ص: 177

می كند. گویی من ایشان (قائم علیه السلام) را در روز شنبه دهم محرم میان ركن (حجر الاسود) و مقام (حضرت ابراهیم) می بینم كه جبرئیل از طرف راست ایشان ندا می دهد: «بیعت از آن خداوند است» پس شیعیان ایشان از همه جای زمین به سوی ایشان می آیند، زمین برای آنها (زیر پایشان) در نوردیده می شود تا این كه با ایشان بیعت می كنند. سپس خداوند به وسیله آن حضرت زمین را از عدل پر می كند. سپس خداوند به وسیله آن حضرت زمین را از عدل پر می كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.

ندای آسمانی در شب بیست و سوم ماه رمضان یكی از علائمی است كه برای ظهور امام زمان علیه السلام ذكر شده و گاهی تعبیر «صیحه» برای آن به كار رفته است.(1)

نشانه دیگری كه در حدیث آمده این است كه روز ظور امام علیه السلام روز شنبه ای است كه مصادف با دهم ماه محرم (عاشورا) می باشد. این وقت طبق قاعده ای كه خود ائمه علیهم السلام فرموده اند، قابل بداء می باشد و ما در هر حال باید راستگویی امام صادق علیه السلام را تصدیق كنیم، چه روز ظهور امام زمان علیه السلام شنبه دهم محرم باشد و چه نباشد.

به خاطر اهمیت موضوع به حدیث دیگری كه قاعده كلی را بیان فرموده است، توجه می كنیم. وقتی فضیل بن یسار از امام باقر علیه السلام پرسید كه آیا برای ظهور وقتی معین شده است، پاسخ فرمودند:

كذب الوقاتون. كذب الوقاتون. كذب الوقاتون. ان موسی علیه السلام لما خرج وافداً الی ربه و اعدهم ثلاثین یوماً.


1- 1 از امام صادق علیه السلام نقل شده است: الصیحة التی فی شهر رمضان تكون لیلة الجمعة لثلاث و عشرین مضین من شهر رمضان. كمال الدین باب 57، حدیث 6.

ص: 178

فلما زاده الله علی الثلاثین عشراً قال قومه، قد اخلفنا موسی، فصنعوا ما صنعوا. فاذا حدثناكم الحدیث فجاء علی ما حدثناكم (به) فقولوا: صدق الهل. و اذا حدثناكم الحدیث فجاء علی خلاف ما حدثناكم به فقولوا: صدق الله توجروا مرتین.(1)

تعیین كنندگان وقت دروغ گفته اند. تعیین كنندگان وقت دروغ گفته اند. تعیین كنندگان وقت دروغ گفته اند. همانا حضرت موسی علیه السلام هنگامی كه برای مقیات پروردگارش رفت، با مردم قرار سی روزه گذاشت. اما وقتی خداوند ده روز به آن اضافه كرد، قوم او گفتند: موسی با ما خلف وعده كرد، پس كردند آن چه كردند.

بنابراین هنگامی كه به شما خبر می دهیم، اگر مطابق آن چه خبر دادیم واقع شد، پس بگویید: خداوند راست گفته است. و اگر خبری به شما دادیم پس غیر آن چه خبر دادیم واقع شد، بگویید: خداوند راست گفته است، تا دو برابر پاداش بگیرید.

براساس تشبیهی كه امام باقر علیه السلام فرموده اند، چه بسا آن چه در عمل، واقع می شود، به ظاهر خلف وعده كسی باشد كه آن خبر را داده است، اما چون احتمال بداء در مورد آن وجود دارد، حق نداریم خبر مورد اعتماد را تكذیب كنیم، بلكه باید آن را از جانب خداوند بدانیم و معتقد شویم كه خداوند خود بنابر حكمتهایی حجتش را مأمور بیان آن خبر فرموده است و سپس قبل از تحقق مفاد آن، در مورد آن بداء فرموده


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب كراهیة التوقیت، حدیث 5.

ص: 179

نتیجه این كه خصوصیات وقت ظهور امام عصر علیه السلام همگی قابل بداء هستند و قطعیت ندارند همین طور است نشانه ها و علائمی كه به عنوان مقدمات ظهور نقل شده اند، مانند ندای آسمانی در شب بیست و سوم ماه مبارك رمضان. گاهی هم علائم نقل شده در ظاهر با هم تعارض دارند. مثلاً در مورد روز ظهور امام زمان علیه السلام در زیارت روز جمعه به نقل مرحوم سید بن طاووس چنین آمده است:

یا مولای یا صاحب الزمان ... هذا یوم الجمعة و هو یومك التوقع فیه ظهورك.(1)

ای مولای من ای صاحب الزمان... امروز روز جمعه است و آن روز شماست كه انتظار ظهور شما در آن می رود.

در صورتی كه این عبارت، حدیث معصوم علیه السلام باشد، بالاخره روز ظهور چه روزی است، جمعه یا شنبه؟ ممكن است در یكی از این دو خبر بداء شود و دیگری واقع گردد و یا هر كدام از این دو مربوط به یكی از مراحل ظهور و خروج امام عصر علیه السلام باشد به هر حال تكلیف ما این است كه اگر خبری موثق و مورد اعتماد است، آن را تصدیق كنیم و تا وقتی چیزی از بداء پذیر بودن استثنا نشده، آن را قابل بداء بدانیم.


1- 1. جمال الاسبوع، ص: 42، مرحوم سید زیارت روز جمعه را به امام معصوم علیه السلام نسبت نداده است.

ص: 180

علائم محتو هم بداء پذیرند

نكته دیگر این كه در مورد برخی علائم ظهور، تعبیر «محتوم» به كار رفته است. سؤال این است كه آیا این تعبیر، قابل بداء نبودن آنها را می رساند؟ به عنوان مثال خروج سفیانی جزء علائم حتمی دانسته شده است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

السفیانی من المحتوم . و خروجه من اول خروجه الی آخره خمسة عشر شهراً.(1)

سفیانی از نشانه های حتمی است. و خروج او از ابتدای آن تا آخرش پانزده ماه طول می كشد.

اما در مورد همین سفیانی وقتی ابوهاشم داود بن قاسم جعفری از امام محمد بن علی الجواد علیه السلام سؤال می كند:

هل یبدو لله فی المحتوم؟

آیا خداوند در مورد محتوم هم بداء می كند؟

حضرت می فرمایند: بله بعد كه می گوید: ما می ترسیم كه در مورد اصل ظهور حضرت قائم علیه السلام هم خداوند بداء كند، حضرت می فرمایند:

ان القائم من المیعاد. و الله لا یخلف المیعاد.(2)

همانا (قیام) قائم علیه السلام وعده است. و خداوند خلف وعده نمی كند.

در جمع بین این احادیث علامه بزرگوار مجلسی قدس سره دو احتمال داده اند: یكی این كه «محتوم» دارای معانی مختلفی باشد كه در


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 248، حدیث 130.
2- 2. الغیبة، نعمانی، باب 18، حدیث 10.

ص: 181

مورد بعضی از آنها وقوع بداء امكان پذیر باشد. دوم این كه در اصل وقوع «محتوم» بداء صورت نگیرد ولی در خصوصیات آن امكان بداء باشد.(1)

توضیح فرمایش مرحوم مجلسی این است كه: اولاً كلمه «محتوم» لزوماً به معنای غیر قابل بداء نمی باشد، بلكه ممكن است معنایی داشته باشد كه در آن امكان بداء را داشته باشد. (2)

ثانیاً چه بسا در اصل وقوع آن بداء نشود ولی در برخی از ویژگی های مربوط به آن بداء صورت بگیرد. مثلاً در مورد سفیانی می توان گفت كه اصل خروج او واقع شود ولی در مدت زمان خروجش كه طبق روایت پانزده ماه بیان شده است، بداء صورت گیرد. ممكن است این زمان آن قدر كم و كوتاه شود كه بتوان آن را مقارن با ظهور حضرت دانست، نه مقدمه و سابق بر آن.

عالم بزرگوار شیعه جناب علامه میرزا حسین نوری در كتاب شریف «نجم الثاقب» در مورد علائم ظهور فرموده اند:


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 251.
2- 2. یك معنای محتوم كه با بداء قابل جمع می باشد این است كه به امری محتوم گفته می شود كه غیر از تقدیر الهی، قضای خداند هم به وقوع ان تعلق گرفته است، یعنی قرار قطعی بر انجام آن است، ولی باز هم تا وقتی واقع نشده، احتمال بداء در آن وجود دارد. پس از وقوع خارجی البته دیگر بداء معنا ندارد: فاذا وقع القضاء بالامضاء فلا بداء. اصول كافی، كتاب التوحید، باب البداء، حدیث 16 امضای قضا همان وقوع خارجی یافتن آن است. احتمال بداء قبل از امضاء در نوع مقدرات الهی جاری می شود. مثلاً ممكن است خداوند عمر مشخصی را برای كسی تقدیر كرده و به فرشته مأمور قبض روح هم ابلاغ كرده باشد كه در وقت معین، جان او را قبض كند. این ابلاغ، همان قضای الهی است. پس مرگ چنین شخصی طبق این اصطلاحات از امور محتوم است. ولی چه بسا با انجام دادن كار خیری، خداوند با این كه حكم به قبض روح او فرموده، در آن بداء كند و بر عمر او بیفزاید.

ص: 182

«مخفی نماند كه بودن روز خروج امام زمان علیه السلام روز جمعه و نوروز و عاشورا، نه به نحوی است كه در سالهای بسیار كه توافق نكنند منتظر فرج نتوان شد. زیرا غیر ظهور و خروج حضرت حجة بن الحسن بن علی المهدی علیه السلام كه حال از عمر شریفش هزار و چهل سال و چیزی می گذرد كه خواهد شد و تبدیل و خلفی در او نخواهد شد، مابقی آن چه رسیده از آیات و علامات پیش از ظهور و مقارن آن، همه قابل تغییر و تبدل و تقدیم و تأخیر و تأویل به چیز دیگر كه از اهل بیت عصمت علیهم السلام رسیده باشد، هست، حتی آنها كه در شمار محتوم ذكر شده، چه ظاهراً مراد از محتوم در آن اخبار نه آن است كه هیچ قابل تغییر نباشد و ظاهر همان را كه فرمودند به همان نحو بیاید، بلكه مراد (و الله یعلم) مرتبه ای است از تأكید در آن كه منافاتی با تغییر در مرحله ای از انحای وجود آن نداشته باشد. و مؤید این مقال است آن چه شیخ نعمانی در غیبت خود از ابی هاشم داود بن قاسم جعفری روایت كرده كه گفت: ... ».(1)

فرمایش ایشان تقریباً همان چیزی است كه علامه مجلسی رحمه الله فرموده بودند اینجا مرحوم صاحب مكیال در سخن میرزای نوری مناقشه ای كرده اند(2)

اما این مناقشه – چه وارد باشد و چه نباشد، به اصل بحثی كه در این جا دنبال می كنیم، لطمه ای وارد نمی سازد. هدف اصلی ما در بحث این است كه ظهور امام زمان علیه السلام را دارای مقدمات و نشانه هایی ندانیم كه پذیرفتن آنها منافات با انتظار فرج


1- 1. نجم الثاقب، ص: 832.
2- 2. مكیال المكارم، جلد 1، ص: 388 تا 392.

ص: 183

حضرت در هر صبح و شام داشته باشد و این چیزی است كه خود مرحوم صاحب مكیال در كتاب شریف خود به مناسبت بحث از انتظار فرج، بسیار زیبا و مستدل مطرح كرده اند(1)

و ما انشاء الله در ادامه همین بخش، از سخنان ایشان در توضیح بحث بهره می بریم.

نیازی به علائم نیست

نتیجه این كه نشانه هایی كه برای ظهور حضرت در احادیث آمده، نباید قطعی تلقی شود. اگر به صورت غیر قطعی در نظر گرفته شوند، اشكالی ندارد. چه بسا بعضی از این علائم به عنوان هشدار به مؤمنان برای آمادگی بیشتر نسبت به ظهور امام علیه السلام بیان شده باشد یا حكمتهای دیگری داشته باشد كه ما آنها را ندانیم، ولی آن چه مسلم است در تشخیص اصل ظهور حضرت مهدی علیه السلام نیازی به دیدن این نشانه ها نیست، زیرا خروج ایشان یك امر آشكار و عیان خواهد بود.

روشن تر از آن در محسوسات وجود ندارد. چنان كه امام باقر علیه السلام فرموده اند:

ان امركم لیس به خفاء. الا انها آیة من الله عزوجل لیست من الناس. الا انها اضوا من الشمس لا تخفی علی بر و لا فاجر.

اتعرفون الصبح؟! فانها كالصبح لیس به خفاء.(2)


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 157 تا 162.
2- 2. الغیبة نعمانی، باب 11، حدیث 17.

ص: 184

امر شما (ظهور فرج) هیچ چیز پنهانی ندارد. توجه داشته باشید كه آن نشانه ای است از جانب خدای عزوجل نه از جانب مردم.

توجه داشته باشید كه آن از خورشید نورانی تر است به طوری كه بر هیچ نیكوكار و بدكاری مخفی نمی ماند. آیا صبح را می شناسید؟! آن (امر شما) هم چون صبح است كه هیچ گونه پنهانی ندارد.

وقتی ظهور امام علیه السلام از خورشید روشن تر است و بر كسی پنهان نمی ماند، برای تشخیص آن نیاز ضروری به دانستن علائم ظهور نیست.

پس می توان گفت كه ندانستن این علائم، ضرری به انتظار شخص منتظر نمی زند و باید مراقب بود كه پرداختن به بحث علائم ظهور، وظایف ما را نسبت به امام غایب تحت الشعاع قرار ندهد و با سرگرم شدن به انها كه گفتن و شنیدنش نوعاً جذابیت دارد – از تكالیفی كه متوجه ماست، غافل نشویم.

ص: 185

پرسشهای مفهومی از درسهای 15 و 16

1. منظور از «بداء» در مقدرات الهی را توضیح دهید.

2. دو معنا برای بدائی بودن وقت ظهور بیان كنید.

3. توضیح دهید چرا عالم نبودن امام علیه السلام به بدائیات نقصی در علم ایشان ایجاد نمی كند.

4. آیا علائم ظهور بداء پذیر هستند؟ به چه دلیل؟

5. آیا علائم حتی ظهور بداء پذیر هستند؟ معنای حتمی بودن این علائم چیست؟

6. آیا برای تشخیص اصل ظهور، نیازی به دیدن علائم خواهید داشت؟ توضیح دهید.

ص: 186

ص: 187

فصل دوم: ناگهانی بودن ظهور امام علیه السلام

درس هفدهم: اصلاح امر ظهور در یك شب

اشاره

به طور كلی در احادیث اهل بیت علیهم السلام از ظهور امام زمان علیه السلام به عنوان یك امر دفعی و ناگهانی یاد شده است كه هیچ مقدمه و شرط ضروری را لازم ندارد. این مطلب به تعابیر مختلف ذكر شده است.

شبیه حضرت موسی علیه السلام

یك تعبیر وارد شده در این خصوص این است كه خداوند امر فرج امام عصر علیه السلام را در یك شب اصلاح می فرماید «اصلاح در یك شب» می فهماند كه اذن ظهور حضرت بدون هیچ گونه زمینه و مقدمه قبلی ایشان داده می شود. این مطلب با توجه به آن چه درباره بداء پذیر بودن وقت ظهور بیان شد، كاملاً مقبول است. روایت ذیل از حضرت جواد الائمه علیه السلام می باشد:

ص: 188

ان الله تبارك و تعالی لصیلح له امره فی لیلة كما اصلح امر كلیمه موسی علیه السلام اذ ذهب لیقتبس لاهله ناراً فرجع و هو رسول نبی ... افضل اعمال شیعتنا انتظار الفرج.(1)

همانا خداوند تبارك و تعالی امر ظهور ایشان (حضرت مهدی علیه السلام) را در یك شب اصلاح می فرماید، همان طور كه كار كلیم خود حضرت موسی علیه السلام را (یك شبه) اصلاح فرمود، آن گاه كه برای به دست آوردن آتش برای اهل خویش رفت پس در حالی كه پیامبر فرستاده شده بود بازگشت... بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج می باشد.

تشبیهی كه در این حدیث شریف به كار رفته است، به روشنی بر مقصود دلالت می كند. داستان سخن گفتن پروردگار با حضرت موسی علیه السلام و در نتیجه پیامبر شدن ایشان، در قرآن كریم ذكر شده است:

وَهَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ مُوسَىٰ ﴿9﴾ إِذْ رَ أَىٰ نَارً ا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارً ا لَّعَلِّی آتِیكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى ﴿10﴾ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَىٰ ﴿11﴾ إِنِّی أَنَا رَ بُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى (2)


1- 1. كمال الدین، باب 36، حدیث 1.
2- 2. طه، 9 – 13.

ص: 189

وقتی حضرت موسی علیه السلام در بیابان تاریك همراه با اهل خود راه را گم كرده بودند، از دور آتشی مشاهده كرد طبق بیان قرآن به سوی آن رفت كه یا چیزی از آن آتش برای اهل خودش بیاورد و یا خبری از راهی كه گم كرده بودند، به دست آورد. روی قرائن و حسابهای ظاهری (كه افراد معمولی و حتی خود حضرت موسی علیه السلام می دیدند) نشانه ای از این كه قرار است در آن شب ایشان به نبوت و رسالت برگزیده شوند، وجود نداشت. هیچ قرینه و زمینه قابل پیش بینی در كار نبود. ایشان برای منظور دیگری به سوی آتش رفتند، اما رسول و نبی برگشتند.

وجه شباهت اصلاح ظهور حضرت مهدی علیه السلام با اصلاح امر نبوت و رسالت حضرت موسی علیه السلام در همین مطلب است كه از آن به «اصلاح امر در یك شب» تعبیر شده است. مقصود این است كه اذن خداوند برای ظهور امام زمان علیه السلام هم بدون مقدمه و در وقتی كه ظاهراً نشانه ای دال بر نزدیك بودن آن وجود ندارد، صادر می شود.

اگر انسان مؤمن این حقیقت را عمیقاً باور كند، آن گاه انتظار فرج امام علیه السلام برایش بسیار بسیار جدی و ملموس خواهد شد، چون در هر زمانی وقوع فرج را ممكن و عملی می بیند و در هیچ شرایطی از تحقق آن ناامید نخواهد بود. به همین جهت حضرت جواد علیه السلام پس از تشبیه فوق فرموده اند كه: بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج می باشد.

پس می توان گفت كه امر فرج امام عصر علیه السلام متوقف بر وجود نشانه

ص: 190

و زمینه ای نیست كه روی حسابهای عادی بشری نزدیك بودن آن را برساند. اگر غیر از این می بود، انتظار فرج در هر صبح و شام بی معنا می شد.

امیدوارتر باش

در حدیث دیگری همین مطلب با مقدمه زیبایی توسط امام صادق علیه السلام ذكر شده است:

كن لما لا ترجوا ارجی منك لما ترجو. فان موسی بن عمران علیه السلام خرج لیقتبس لاهله ناراً فرجع الیهم و هو رسول نبی. فاصلح الله تبارك و تعالی امر عبده و نبیه موسی علیه السلام فی لیلة و هكذا یفعل الله تبارك و تعالی بالقائم الثانی عشر من الائمة علیهم السلام یصلح له امره فی لیلة كما اصلح امر نبیه موسی علیه السلام و یخرجه من الحیرة و الغیبة الی نور الفرج و الظهور.(1)

به چیزی كه امید (وقوعش را) نداری از آن چه امید (وقوعش را) داری، امیدوارتر باش! همانا حضرت موسی بن عمران علیه السلام رفت تا برای اهل خود آتشی به دست آورد، پس در حالی كه پیامبر فرستاده شده بود به سوی ایشان بازگشت. پس خداوند كار بنده و پیامبرش موسی علیه السلام را در یك شب اصلاح فرمود. و خداوند تبارك و تعالی در مورد حضرت قائم امام دوازدهم علیه السلام نیز چنین


1- 1. كمال الدین، باب 6، انتهای حدیث 13.

ص: 191

عمل می كند كار (ظهور) ایشان را در یك شب اصلاح می فرماید – همان طور كه كار پیامبرش موسی علیه السلام را اصلاح كرد – و ایشان را از حیرت و غیبت به سوی روشنایی فرج و ظهور در می آورد.

انسان گاهی بر حسب قرائن ظاهری به انجام چیزی امید می بندد یا این كه روی همان قرائن از وقوع چیزی ناامید است. آن چه این حدیث شریف می آموزد این است كه فرد مؤمن اگر امیدش به فرج الهی است، باید به وقوع اموری كه روی حسابهای عادی از انجامش ناامید است، امیدوارتر باشد تا چیزهایی كه به آن – بر حسب زمینه های عادی اش – امید بسته است. مثالی كه برای این قاعده كلی بیان فرموده اند همان پیامبر شدن حضرت موسی علیه السلام است. ایشان روی قرائن ظاهری و نشانه های عادی امیدی به كلیم الله و پیامبر الهی شدن نداشت و روی این امر حسابی نكرده بود، اما وقتی برای فراهم آوردن آتش به سوی آن رفت، پیامبر برگزیده الهی شد.

خدای متعال در مورد امام زمان علیه السلام هم این گونه عمل خواهد كرد و ایشان را در وقتی كه علی الظاهر امیدی به قیامشان نیست، ظاهر خواهد فرمود. پس وظیفه شیعیان در خصوص انتظار فرج امام زمان علیه السلام این است كه وقتی بر مبنای محاسبات عادی بشری امیدی به ظهور امامشان ندارد، بیشتر امید به فرج داشته باشند تا زمانی كه روی آن – بر مبنای قرائن ظاهری – حساب می كنند. مؤمن موحد همه امیدش به فرج الهی است و آن گاه كه خداوند بخواهد رحمت خود را شامل حال بندگانش كند، احتیاج به فراهم شدن زمینه های عادی بشری ندارد.

ص: 192

حیرت امام علیه السلام

تعبیری هم در آخر حدیث شریف آمده است كه بسیار قابل تأمل و توجه می باشد. امام صادق علیه السلام فرموده اند كه خداوند حجت خود را از حیرت و غیبت به سوی فرج و ظهور خارج می سازد. از غیبت خارج شدن امام علیه السلام روشن است، اما از حیرت در آمدن، یعنی چه؟ چه حیرتی برای حضرتش وجود دارد كه با اصلاح امر فرج، از آن خارج می شوند؟

ظاهراً در عبارت حدیث، لف و نشر مرتب وجود دارد، یعنی خارج شدن از دو حال به دو حال دیگر به ترتیب: از حال غیبت به ظهور و از حال حیرت به سوی روشنایی فرج. پس حال حیرت امام زمان علیه السلام نقطه مقابل فرج و گشایش ایشان می باشد. لذا حیرت ایشان مربوط به گرفتاریها و سختیهایی است كه در زمان غیبت به آن مبتلا هستند. شاید بتوان گفت كه آگاه نبودن ایشان از زمان ظهورشان رمز تحیر و سرگردانی آن عزیز در زمان غیبت است. ایشان از طرفی مؤمنان و مظلومان و مستضعفان را در همه عالم، گرفتار و در رنج می بینند و می دانند كه فرج كلی و فراگیر همه آنها به دست مبارك خودشان است و از طرف دیگر نمی دانند كه خدای متعال چه وقت اذن فرج را صادر می كند و چه زمانی حضرت اجازه می یابند كه همه زمین را به عدل و داد برسانند (البته غیر از دستگیریهای جزئی و محدود كه در همین زمان غیبت هم انجام می دهند).

شدت ناراحتی و مصیبت ایشان به خاطر تحمل همه مصائب و سختی ها از یك طرف و دائماً به پیشگاه الهی دعا كردن و از او تعجیل

ص: 193

در فرج كلی و نهایی را خواستن در عین عدم آگاهی به زمان اجابت این دعا از طرف دیگر، امام عصر علیه السلام را به حیرتی می اندازد كه بر ناراحتی ها و رنجهای ایشان می افزاید. همین معنا با عبارت دیگری در دعای عبرات ذكر شده است كه در بخش گذشته نقل كردیم. در آن جا آمده بود: «تری تحیری فی امری» كه توضیح مختصری در مورد آن بیان شد.

ناگفته نماند كه: حیرت مورد بحث مربوط به خود امام عصر علیه السلام می باشد و به صراحت حدیث، خداوند ایشان را از حیرت به روشنایی فرج، خارج می سازد. اما در احادیث، حیرت دیگری هم مطرح شده است كه مربوط به مردم زمان غیبت است و این حیرت با آن چه در مورد حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت بیان شد، كاملاً متفاوت است.

حیرت مردم ناشی از گم كردن راه صحیح و صراط مستقیم است كه شناخت آن در زمان غیبت امام علیه السلام از زمانهای دیگر مشكلتر می باشد. از امام عسكری علیه السلام نقل شده است:

اما انه له غیبة یحار فیها الجاهلون و یهلك فیها المبطلون و یكذب فیها الوقاتون.(1)

بدانید همانا برای او (فرزند من) غیبتی است كه نادانها در آن به حیرت می افتند و اهل باطل در آن به هلاكت می رسند و كسانی كه (برای ظهور) وقت تعیین می كنند دروغ می گویند.

این حیرت مربوط به جاهلان است و كسانی كه وظیفه خود را در زمان غیبت نمی دانند. لذا امام صادق علیه السلام فرمودند:


1- 1. بحار الانوار، جلد 51، ص: 160، حدیث 7.

ص: 194

كیف انتم اذا صرتم فی حال لا ترون فیها امام هدی و لا علماً یری؟ فلا ینحو من تلك الحیرة الا من دعا بدعاء الغریق.(1)

شما چگونه هستید آنگاه كه در وضعیتی قرار می گیرید كه در آن پیشوای هدایتی و نشانه آشكاری نمی بینید؟ پس كسی جز آنان كه دعای غریق را بخوانند، از آن حیرت و سرگردانی نجات پیدا نمی كند.

درباره دعای غریق و محتوای آن و اهمیت خواندن آن در زمان غیبت، در جای خود توضیح كافی آمده است.(2)

اینجا بحث درباره حیرت كسانی است كه به وظیفه خود در زمان غیبت امامشان آگاهی ندارند و اگر این نقیصه را جبران كنند، از این حیرت خارج می گردند. در احادیثق مربوط به زمان غیبت بیشتر مواقعی كه از «حیرت» سخن گفته شده، همین معنای مذموم است، ولی گاهی هم حیرت مربوط به خود امام علیه السلام می باشد كه معنای ظاهری آن بیان شد. (و الله یعلم).


1- 1. الغیبة، نعمانی، ص: 159.
2- 2. حلقه سوم درس دوازدهم.

ص: 195

درس هجدهم: مقدمه نداشتن ظهور (1)

یأس از فرج در هنگام فرج

غیبت امام عصر علیه السلام امتحان بزرگی است تا شیعیان صبر خود را در گرفتاریهای این زمان بیازمایند و با همه سختیهایی كه تحمل می كنند، از فرج الهی ناامید نشوند. اما آیا همه مؤمنان از این امتحان بزرگ الهی موفق بیرون می آیند؟

پاسخی كه برای این پرسش در احادیث اهل بیت علیهم السلام یافت می شود، دلالت می كند بر این كه: متأسفانه بسیاری از شیعیان صبر خود را در مصیبتهای زمان غیبت از دست می دهند و به حالت یأس و نومیدی نسبت به ظهور امام زمان علیه السلام می رسند و به تعبیر دیگر حالت «انتظار فرج» در ایشان از بین می رود. ولی در همین حال عده كمی از مؤمنان می مانند كه به وظایف خود در زمان غیبت امامشان كاملاً آگاهند و به آنها عمل می كنند و لذا به یأس از فرج الهی مبتلا نمی گردند.

ص: 196

اما مهم این است كه شرط و مقدمه فرج امام زمان علیه السلام، انتظار فرج همگان نیست. انتظار فرج وظیفه ای است كه شیعه در زمان غیب بیش از هر زمان دیگری نسبت به آن مكلف است، ولی چه همه آنها به وظیفه خود عمل بكنند و چه در عمل به آن كوتاهی نمایند، فرج محقق خواهد شد و مطابق آن چه نقل می كنیم، زمانی كه حضرت ظهور می فرمایند، حالت یأس و ناامیدی بسیاری از مؤمنان را در بر گرفته است به تعبیر دیگر وقتی كه انتظار خود را از دست داده اند، فرج محقق می شود. از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:

ما احسن الصبر و انتظار الفرج ... فعلیكم بالصبر. انما یجیء الفرج علی الیأس.(1)

چقدر صبر همراه با انتظار فرج خوب و زیباست! ... بر شماست صبر كردن، جز این نیست كه فرج در هنگام ناامیدی فرا می رسد.

در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام به امتحان سخت غیبت كه بسیاری در آن زمین می خورند، اشاره فرموده اند:

ان هذا الامر لایتیكم الا بعد ایاس. لا و الله حتی تمیزوا. لا و الله حتی تمحصوا.(2)

این امر (فرج امام زمان علیه السلام) برای شما محقق نمی شود مگر بعد از ناامیدی. نه به خدا قسم محقق نمی شود تا این كه (خوب و بد شما) از هم جدا شوید، نه به خدا قسم محقق نمی شود مگر این كه از ناخالصی ها پاك بشوید.


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 110، حدیث 17.
2- 2. همان، جلد 52، ص: 111، حدیث 20.

ص: 197

خیلی از مؤمنان ممكن است خوب را بسیار خوب و پاك بدانند، ولی در هنگام امتحانات سخت معلوم می شود كه كدام یك می توانند صبر خود را حفظ كنند و انتظار فرج را از دست ندهند.

حدیث دیگر هم از امام صادق علیه السلام می باشد كه فرمودند:

لا و الله لا یكون ما تمدون الیه اعینكم حتی تغربلوا. لا و الله لا یكون ما تمدون الیه اعینكم حتی تمیزوا. لا و الله لا یكون ما تمدون الیه اعینكم الا بعد ایاس.(1)

نه قسم به خدا آن چه چشم انتظارش هستید واقع نمی شود تا این كه غربال بشوید. نه به خدا قسم آن چه چشم انتظارش هستید واقع نمی شود تا این كه (خوب و بدتان) از یكدیگر تمیز داده شوید. نه قسم به خدا آن چه چشم انتظارش هستید واقع نمی شود مگر پس از یأس و ناامیدی.

غربال شدن یعنی تصفیه شدن. با غربال كردن، دانه های ریز خارج شده، دانه های درشت باقی می مانند. در زمان غیبت هم آنها كه دین سست و ضعیف دارند، از غربال می ریزند و كسانی كه دینداری قویتر و محكمتری دارند، باقی می مانند. آن گاه كه یأس از فرج الهی بر بسیاری از مؤمنان سایه می افكند، هنگامه نزول فرج است.

با این ترتیب می توان گفت كه: پیش از ظهور امام زمان علیه السلام نه تنها زمینه ها و شرایطی كه امید به حصول فرج را زیاد كند وجود ندارد، بلكه ضد آن یعنی فضای ناامیدی و یأس بر بسیاری از مؤمنان سایه می افكند و درست در همین شرایط است كه ظهور فرا می رسد. بنابراین


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 112، حدیث 23.

ص: 198

در اوج ناامیدی و یأس، انتظار فرج بیش از هر زمان دیگری باید باشد، چون طبق روایات، فرج وقتی خواهد رسید كه اوضاع و احوال عادی انسانها – برای رسیدن به آنچه با ظهور امام عصر علیه السلام محقق خواهد شد – امیدوار كننده نیست، بلكه ناامید كننده می باشد.

پس مؤمن واقعی هیچ گاه به یأس از فرج مبتلا نمی شود. وقتی شرایط و زمینه ها را یأس آور و ناامید كننده می یابد، درست در همین زمان باید بیشترین امید را به تحقق فرج الهی داشته باشد. این مطلب در حقیقت توضیح همان فرمایش متین امام صادق علیه السلام است كه فرموده بودند: «كن لما لا ترجوا ارجی منك لما ترجو».

درس مهمی كه از این مطالب گرفته می شود این است كه: در گرفتاریها و سختیهای زمان غیبت، هیچ گاه نباید از فرج امام عصر علیه السلام ناامید شد، بلكه هر چه گرفتاریها سختتر و شرایط دشوارتر می شود و یأس بیشتری انسانها را فرا می گیرد، انتظار فرج باید شدیدتر گردد.

البته فراموش نشود كه: حالت یأس در مؤمن از بزرگترین گناهان كبیره است و در هیچ شرایطی نباید به آن راضی بود. این كه در احادیث اهل بیت علیهم السلام هنگامه ظهور را مقارن با غلبه یأس بر انسانها دانسته اند، دلالت بر مطلوبیت آن نمی كند. نظیر این معنا در مورد غلبه ظلم و جور در وقت ظهور امام علیه السلام آمده است كه آن هم هرگز ممدوح و مطلوب نیست و مؤمن نباید از آن راضی باشد. به همین جهت با وجود غلبه ظلم، مؤمنان راستین بر ایمان خویش ثابت قدم می مانند و هرگز به سستی در عقیده و عمل مبتلا نمی گردند. همین ثابت قدمها در

ص: 199

ایمان، حالت انتظار خود را همیشه حفظ می كنند و به یأس مبتلا نمی شوند. اما تعداد اینها در مقایسه با همه اهل ایمان ناچیز است.

اثر عملی این احادیث برای مؤمنان این است كه اگر زمانی زمین را پر از ظلم و جور دیدند و سایه نومیدی و یأس را هم بر سر انسانها گسترده یافتند، خودشان مأیوس نشوند و در آن شرایط بیش از هر زمان دیگری انتظار فرج مولای خود را داشته باشند. سر مطلب این است كه ظهور امام زمان علیه السلام از مصادیق «فرج الله» و یك كار خدای است(1)

و اگر وضعیت عمومی بشر ناامید كننده باشد، از فرج الهی نباید مأیوس شد.

ظهور به طور ناگهانی محقق می شود

مطابق آن چه از ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده است ظهور امام زمان علیه السلام به صورت دفعی و بدون زمینه قبلی واقع خواهد شد. خود حضرت ولی عصر علیه السلام در توقیع مبارك به جناب شیخ مفید فرموده اند:

فان امرنا یبعثه فجاه.(2)

(خداوند) كار ما را به طور ناگهانی بر می انگیزد.

در حدیث دیگری امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل فرموده اند كه وقتی از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله پرسیدند كه قیام كننده از فرزندان شما چه وقت ظهور می كند، حضرت در پاسخ فرمودند:


1- 1. در مورد این كه ظهور یك كار خدایی است در درس نوزدهم از حلقه نهم سخن گفتیم.
2- 2. احتجاج، جلد2، ص: 324.

ص: 200

مثله مثل الساعة التی لا یجلیها لوقتها الا هو... لا یاتیكم الا بغتة.(1)

ظهور هم چون قیامت است كه آن را در زمان خاص خودش فقط خداوند ظاهر می سازد ... جز این نیست كه به طور ناگهانی برایتان رخ می دهد.

تعبیر «فجأة» و «بغتة» در این دو حدیث شریف بر یك معنای صریح دلالت می كند و آن این است كه ظهور حضرت هنگامی واقع می شود كه به حساب ظاهری و روی قرائن مشهود، انتظار وقوع آن نمی رود و انسانها عموماً آمادگی و انتظارش را ندارند. دفعی و ناگهانی بودن، نقطه مقابل تدریجی بودن است. چیزی كه تدریجاً واقع می شود، ابتدا زمینه ها و مقدماتش فراهم می گردد، بعد آرام آرام شرایط برای رسیدن به آن آماده تر می شود و افراد كم كم آمادگی وقوع آن را پیدا می كنند، ولی ظهور امام زمان علیه السلام این گونه نیست. ایشان بدون مقدمه و زمینه قبلی خروج می فرمایند و جز افراد بسیار بسیار اندك كه انتظار ظهور ایشان را دارند، وضعیت اكثر مردم و شرایط عمومی به گونه ای نیست كه بتوان نزدیكی وقوع آن را از قبل پیش بینی كرد. این، معنای ناگهانی و دفعی بودن فرج امام عصر علیه السلام می باشد.

حال كه چنین است، اگر عموم مردم و اوضاع و احوال عادی بشر در غفلت و یأس از فرج الهی باشند، آیا مؤمن واقعی انتظار فرجش را از دست می دهد؟ آیا در هیچ شرایطی مجاز هستیم كه از ظهور مولای غایب از دیدگانمان ناامید باشیم؟ این مطلب تأكید دیگری است بر


1- 1. كمال الدین، باب 35، حدیث 6.

ص: 201

همان قاعده كلی «كن لما لا ترجوا ارجی منك لما ترجو» كه در ناامیدی بسی امید است.

نقد نظریه «ظهور صغری»

نكته دیگری كه از ناگهانی بودن ظهور حضرت مهدی علیه السلام فهمیده می شود این است كه: ما نمی توانیم به چیزی به نام «ظهور صغری» قائل شویم، چنان كه اخیراً در بعضی از نوشته ها به چشم می خورد. می گویند: لازمه تشبیه وجود مقدس حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) به خورشید كه در روایات متعددی آمده است این است كه: چنان كه خورشید بعد از غروب تا یكی دو ساعت نورش باقی می ماند و یك دفعه جهان را تاریك نمی كند و نمی گذارد فسادهایی كه ناشی از یك مرتبه تاریك شدن است ایجاد شود، در موقع طلوع هم یك دفعه روشن نمی شود بلكه با یكی دو ساعت طول كشیدن، كم كم نورش ظاهر می شود و نمی گذارد ضررهایی كه ناشی از روشن شدن یك دفعه است به وجود آید. هم چنین حضرت بقیة الله (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) هم وقتی می خواهد از میان مردم غایب شود باید غیبت صغری داشته باشد، كه داشته، و باید ظهور صغری نیز داشته باشد كه مدعای ماست.(1)

در این عبارات هیچ گونه استدلالی برای وجود «ظهور صغری» به چش نمی خورد. تنها چیزی كه وجود دارد، دو تشبیه و دو قیاس بدون


1- 1. آیا ظهور نزدیك است ص: 135 و 136.

ص: 202

دلیل است:

یكی این كه چون حضرت بقیة الله ارواحنا فداه به خورشید تشبیه شده اند، پس باید همه خصوصیاتی كه در طلوع و غروب خورشید هست، به ایشان نسبت بدهیم. این سخن هیچ دلیل و منطقی ندارد، زیرا در هر تشبیهی گوینده یكی دو وجه شباهت را قصد می كند و هیچگاه همه خصوصیات مشبه به به مشبه سرایت نمی شود. اگر به وجه یا وجوه شباهت تصریح شده باشد كه روشن می شود و اگر جهت تشبیه مشخص نشده باشد، معمولاً صفات بارز و شاخص مشبه به را به عنوان وجه شباهت تلقی می كنند.

مثلاً اگر انسان شجاع را در زبان فارسی یا عربی به شیر تشبیه می كنند، هرگز تمام صفات شیر – اعم از حیوانیت، درنده بودن و ... مورد نظر تشبیه كننده نیست، بلكه وجه شباهت همان ویژگی شجاعت است كه صفت بارز و شاخص در شیر درنده می باشد. اگر كسی بخواهد ویژگی دیگری از مشبه به را – كه به آن تصریح نشده است – به مشبه سرایت دهد، باید قرینه و دلیل روشن اقامه كند.

حال در تشبیه امام علیه السلام به خورشید و امام غایب به خورشید پشت ابر، آن وجوهی از شباهت كه در روایات به آن تصریح شده محل بحث و گفتگو نیست، ولی به جز آن چه تصریح شده، صرفاً می توانیم صفت بارز خورشید را – همان منبع نور و گرمی و حیات است – به وجود مقدس امام علیه السلام نسبت بدهیم و حق نداری بدون ارائه دلیل و قرینه قطعی، خصوصیات دیگر خورشید را با ذوق و سلیقه شخصی برای آن حضرت اثبات كنیم.

ص: 203

قیاس دوم كه در ضمن تشبیه اول صورت گرفته، این است كه گفته اند: چون غیبت امام زمان علیه السلام دو مرحله صغری و كبری داشته است، پس ظهور ایشان هم باید چنین باشد. این قیاس هم با استفاده از تشبیه اول صورت گرفته است. چون دیده اند طلوع خورشید هم مانند غروب آن تدریجی است و اتفاقاً غیبت امام علیه السلام دو مرحله ای بوده است، چنین نتیجه گرفته اند كه باید ظهور امام علیه السلام هم چنین باشد.

چنین قیاسی بدون دلیل است، زیرا اگر غیبت امام علیه السلام دو مرحله ای بوده است، چه لزومی دارد كه ظهور ایشان هم در دو مرحله واقع شود؟! تنها نقطه اتكای این قیاس همان تشبیه نخست است كه اشكال و ایراد آن بیان شد.

پس اصل این دعا – قائل شدن به ظهور صغری – بدون دلیل است و همین دلیل نداشتنش برای رد آن كفایت می كند. ما اگر بخواهیم اعتقادی را به دین نسبت بدهیم، باید دلیل معتبری از كتاب، سنت یا عقل فطری اقامه كنیم، و گرنه، چیزی را در دین داخل كرده ایم كه دلیل ندارد. این كار جایز نیست هر چند كه به نیت خیر و به قصد ایجاد امید و انتظار فرج در مردم صورت بگیرد.

اما مشكل این نظریه فقط بی دلیل بودن آن نیست، بلكه ادله موجود درست عكس این معنا را می رسانند. آن ادله برای ایجاد امید و حال انتظار فرج در مردم بیشترین تأثیر را دارد و با وجود آنها نیازی به استفاده از مطالب نادرست در این خصوص نمی ماند.

ادله ای كه این نظریه را رد می كنند، همان احادیثی است كه ناگهانی و دفعی بودن امر ظهور را می رسانند. اگر قرار باشد این احادیث یك

ص: 204

مدلول مسلم و قطعی داشته باشند، همین تدریجی نبودن ظهور امام علیه السلام می باشد. برای تكمیل و تأیید این بحث، به یك حدیث دیگر در همین موضوع استناد می كنیم. امام باقر علیه السلام فرمودند:

یظهر كالشهاب التاقب فی اللیلة الظلماء.(1)

(امام عصر علیه السلام) هم چون سنگ آسمانی شكافنده در شب تاریك ظاهر می شوند.

«ثاقب» در زبان عربی به معنای سوراخ كننده و شكافنده می باشد.

«شهاب ثاقب» به سنگ آسمانیی گفته می شود كه به طور ناگهانی تاریكی شب را می شكافد. صفت بارز و شاخص آن همین است كه در تاریكی مطلق – كه هیچ روشنایی در آن نیست – به صورت ناگهانی نور افشانی می كند. پس ظهور امام عصر علیه السلام هم كه به شهاب ثاقب تشبیه شده است، به همین صورت خواهد بود. ایشان در تاریكی محض ظهور می كنند و به صورت دفعی و ناگهانی آشكار می شوند. این تشبیه به روشنی نظریه هایی از قبیل «ظهور صغری» را رد می كند.

اگر كسی به قصد ایجاد سوز انتظار فرج بخواهد خدمتی در حق دیگران انجام دهد، به جای طرح نظریه های بی دلیل، بهتر است آن چه را خود اهل بیت علیهم السلام به این منظور فرموده اند، به خوبی بیان و تشریح كند و لازم نیست سخنی بگوید كه با مبانی صحیح دینی در تعارض باشد.

علاوه بر همه اینها چون وقت ظهور حضرت مهدی علیه السلام همان طور كه در فصل گذشته بیان شد – قابل بداء است، به فرض هم كه چیزی تحت عنوان «ظهور صغری» تحقق پیدا كند، هیچ ضرورتی بر این كه پس از آن،


1- 1. بحار الانوار، جلد 24، ص: 78.

ص: 205

ظهور كامل انجام شود، وجود ندارد. این موضوع را همان نویسنده ای كه نظریه «ظهور صغری» را مطرح كرده، در انتهای سخنانش پذیرفته است.

شاید این تجلیات و این علائم و این نور كه از افق سر زده (خدای ناكرده) باز منتهی به تاریكی مطلق شود. زیرا اینها تمام تحت اراده الهی است و می دانیم كه خدا دستش باز است و هر چه بخواهد می كند و كسی نمی تواند ایرادی داشته باشد و یا از او سؤالی بكند.(1)

حال كه چنین است، طرح این نظریه بدون دلیل چه فایده و اثر مثبتی می تواند داشته باشد؟


1- 1. آیا ظهور نزدیك است ص: 142.

ص: 206

درس نوزدهم: مقدمه نداشتن ظهور (2)

اشاره

گفتیم كه نظریه «ظهور صغری» بی دلیل است. گاهی به عنوان دلیل برای اثبات آن این مطلب گفته می شود كه تجلیات امام عصر علیه السلام در زمان ما بیشتر شده و این حاكی از ظهور صغری است.

تجلیات امام عصر علیه السلام در گذشته

باید دانست تجلیات نور مقدس امام عصر علیه السلام در طول غیبت كبرای ایشان وجود داشته، گاهی كمتر و گاهی زیادتر بوده است. كثرت اینها را نمی توان به عنوان نشانه و مقدمه ای قطعی برای ظهور حضرت دانست.

در عین حال ما اطلاع دقیقی از وضعیت شیعیان گذشته در ارتباط با امام زمان علیه السلام نداریم و لذا نمی توانیم بگوییم كه در مجموع، تجلیات حضرت در زمان ما بر شیعیان بیشتر شده است. بلكه بعضی قرائن نشان می دهد كه در بعضی از زمانهای پیشین ارتباط مؤمنان با حضرت ولی عصر علیه السلام بسیار قویتر بوده است.

ص: 207

در این خصوص ماجرایی آموزنده را از طریق معتبر نقل می كنیم كه از چند جهت می تواند برای منتظران فرج حضرت مفید باشد. این ماجرا مربوط است به مرحوم حاج شیخ محمود یاسری كه از علمای باتقوا در تهران بوده و در زمان حیات خود در مسجد ارك تهران اقامه جماعت می نمودند. از قول ایشان نقل شده كه فرمودند:

روزی در ورقه ای دیدم كه نوع ختم و آداب او را درج و از قول شیخ بهایی رحمه الله نوشته است: «هر كس این عمل را در ظرف ده روز انجام دهد، بدین ترتیب كه از چهارشنبه شروع و در روز جمعه دوم خاتمه یابد، مطلب و حاجتش برآورده نشود، مرا لعن كند».

لذا به جهت مطلب مهم خودم آن ختم را انجام دام و بعداً ثمر نبخشیده و اثری ندیدم. آن گاه شیخ بهایی قدس سره را مخاطب دادم و بدون آن كه سخنی بگویم فقط در دل گفتم: آقای شیخ، شما شخص بزرگی هستید. زبان من لال گردد. نسبت به ذات مقدس شما جسارت نمی كنم. ولی چرا چیزی مرقوم شود كه اگر به دست اشخاص غیر مؤدب افتد به آن جناب توهین كنند؟ این معنا در دلم بود و هرگز به احدی اظهار نداشتم.

پسرم با مرحوم جنانی (آقای جنانی همدانی مقیم تهران دارای علوم غریبه، تسخیر ارواح و غیره بود) معاشرت داشت. روزی به منزل آمده و گفت: شیخ بهایی به شما پیامی دارند و شما را طلبیده اند. حاضر شوید با شما سخن بگویند.

چون این سخن را از پسرم شنیدم، لرزه بر بدنم رخ داده و مبهوت شدم، سپش پسرم اضافه نموده جنانی می گوید: من تاكنون نتوانسته ام موفق شوم شیخ را حاضر كنم، تا چه رسد كه با

ص: 208

من سعی بفرمایند. و اینك خوشحال است كه چون شما به خانه او بروید از حضور شما برای او فرصتی دست بدهد بدین وسیله بتواند با شیخ بهایی تماس گرفته و استفاده كند.

آن گاه مطلب دیگری پسرم از قول جنانی راجع به آیت الله آقای حجت (كوه كمری) گفت: امروز ارواح را احضار كردم، گفتند: امروز برای مصاحبه آمادگی نداریم. ما امروز مأمور شده ایم از روح مطهر آقای حجت استقبال كنیم.

جنانی: كدام حجت؟

گفتند: آن آقا كه هفته ای یك بار به ملاقات حضرت ولی عصر بقیة الله ارواحنا له الفداء مشرف می شد.

آقای یاسری گفتند: چون مدتی بود آقای حجت بستری بودند، از شنیدن این سخن غمگین شدم و ناراحت گشتم. مختصری گذشت، از قم خبر رسید حضرت آیت الله العظمی حجت رحلت فرموده اند. و به علاوه رادیو تهران سخن را قطع و این خبر را به عنوان خارج از برنامه پخش نمود.

چنانی اصرار داشت زودتر به خانه اش بروم تا این كه او هم بهره برداری كند. و لذا پسرم را مأمور كرده بود روزانه مرا تعقیب می كرد و من هم امروز و فردا می نمودم. بالاخره در یكی از روزها به منزلش رفتم. بخور و غیره را فراهم نمود شروع كرد به خواند اوراد و اذكار لازمه طبق برنامه خودش و آن چه را كه من مشاهده كردم ترتیب استفاده او به توسط آئینه بود و هر كس هر نوع مطلبی داشت بایستی بنویسد و نوشته را در دست بگیرد، جواب بر روی آئینه نوشته می شد.

چون در صدد احضار شیخ بهائی قدس سره برآمد با من گفت: هر چه

ص: 209

سؤالاتی دارید بنویسید و در كف خود پنهان نمایید. قلمهای متعدد و كاغد و مركب در جلوی من نهاد و گفت: هر چه را از روی آینه بخوانم، شما فوراً ثبت كنید. من نمی توانم همه را ضبط كنم و به دهن خود بسپارم.

یكی از ارواح حاضر شد. جنانی پرسید: شما كیستید؟ گفت: سید محمد طباطبائی. جنانی گفت: من شما را نخواستم. فرمود: من از طرف شیخ بهایی آمده ام شما را خبر كنم. یك دقیقه بعد شیخ حاضر می شود. جنانی آئینه را برگردانیده و تنفس داد. سیگاری مصرف نمودیم سپس آماده شدیم.

شیخ تشریف آوردند و آنچه بر روی آئینه نوشته می شد جنانی می خواند. گفت: آقای شیخ به شما سلام می دهند. عرض كردم: علیك السلام و رحمة الله و بركاته. بعداً گفت: احوال شما را می پرسند. گفتم: اگر عنایت شما شامل من باشد خوشوقت می شوم. فرمودند: اگر عنایتی شامل شما نبود، هر آینه در صدد تصیح آن ختم نمی شدم. در نقل آن تحریف وقوع یافته است.

(ختامه یوم الاحد) است نه یوم الجمعه. شما می دانید در هر هفته ایام طاق را آثاری است – یك شنبه – سه شنبه، پنج شنبه – و روز جمعه برای دعای ندبه است.

آقای یاسری گفتند: از شنیدن خبر تشرف آقای مرحوم آقای حجت تعجب داشتم. مرحوم شیخ بهایی از دل من آگاه بوده و فرمودند: آقای شیخ، شما در عهد ما نبودید. بسیاری از مرم آن عهد به ملاقات حضرت بقیة الله ارواحنا فداه نائل می شدند. مردم این زمان مشغول به معاصی هستند. به مردم بگویید دست از معصیت بردارند و الا بلا نازل می شود!

ص: 210

بعداً یكایك سؤالاتی را كه داشتم و نوشته بودم جواب دادند تا این كه خداحافظی به عمل آورده و جنانی استفاده ننمود.

و اما دعا و ختم مذكوراز جناب شیخ بهائی علیه الرحمة این است:

ختم شیخ بهائی قدس سره از روز جمعه شروع شده و تا ده روز كه پایان آن روز یكشنبه می شود روزی صد بار بگوید:

بسم الله الرحمن الرحیم یا مفتح الابواب، یا مقلب القلوب و الابصار و یا دلیل المتحیرین و یا غیاث المستغیثین، توكلت علیك یا رب فاقض حاجتی و اكف مهمی. و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. و صلی الله علی محمد و آله اجمعین.(1)

شاهد ما در نقل این داستان فرمایش آخر مرحوم شیخ بهایی به آقای یاسری است كه در عهد گذشته بسیاری از مردم توفیق تشرف داشته اند.

بنابراین نمی توان ادعا كرد كه تجلیات امام عصر علیه السلام در زمان ما بیشتر از زمانهای گذشته است.

علائم حتمی ظهور چه می شود؟

در بحث ناگهانی بودن ظهور، ممكن است اشكالی به نظر برسد كه: با وجود علائم حتمی كه برای ظهور حضرت بیان كرده اند، چگونه می توانیم به دفعی بودن آن قائل شویم؟ اگر آن علامتها قطعاً واقع می شوند، پس ظهور نمی تواند ناگهانی باشد بلكه ابتدا باید نشانه های آن


1- 1. گنجینه دانشمندان، جلد 4، ص: 594 تا 597.

ص: 211

ظاهر شود و تا وقتی آن نشانه ها واقع نشده اند، امید به ظهور نمی توان داشت. اگر هم نشانه های حتمی آشكار شوند، خود مقدمه ای برای ظور خواهند بود و دیگر نمی توان ظهور را یك امر ناگهانی دانست.

این اشكال را نویسنده بزرگوار كتاب ارزشمند مكیال المكارم مطرح فرموده اند و در پاسخ به آن دو جواب داده اند. (1)

ما با الهام از فرمایشهای ایشان و با استفاده از بحث بداء پذیری علائم ظهور – كه در درس شانزدهم بیان كردیم – به پاسخ اشكال می پردازیم. در این مورد دو احتمال می توان داد:

احتمال اول: چه بسا در وقوع این علائم، بداء صورت پذیرد و محتوم نامیدن آنها منافاتی با بداء شدن در مورد آنها نداشته باشد.

احتمال دوم: بدون قائل شدن به بداء در مورد آن علائم نیز می توانیم ناگهانی بودن ظهور حضرت را بپذیریم. راه حل مسئله این است كه ظهور حضرت را همراه با وقوع علائم آن دفعی و ناگهانی بدانیم. این احتمال را حتی اگر قائل به بداء در مورد علائم ظهور بشویم، نمی توانیم مردود بدانیم، زیرا وقتی چیزی بداء پذیر باشد، نمی توان گفت كه لزوماً واقع نمی شود. امكان بداء غیر از وقوع بداء است.

ما در بحث از علائم ظهور، امكان بداء را در مورد آن اثبات می كنیم نه ضرورت وقوع آن را. بنابراین چه بسا در برخی از علائم – چه حتمی و چه غیر حتمی – بداء صورت نگیرد، ولی در عین حال ظهور حضرت دفعی و ناگهانی باشد. رمز مطلب این است كه نشانه های ظهور را بسیار نزدیك و بلكه مقارن با خود ظهور بدانیم. در این صورت هم می توانیم


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 160 و 161.

ص: 212

قائل به وقوع بعضی از علائم ظهور بشویم و هم اصل ظهور را تدریجی ندانیم.

ممكن است گفته شود كه: در روایات برای بعضی علائم ظهور مدت زمانی معین شده است كه با وجود آن زمان، نمی توانیم وقوعش را نزدیك و بلكه مقارن با خود ظهور بدانیم. مثلاً در مورد خروج سفیانی مدتی كه در بعضی روایات معین شده است، پانزده ماه می باشد و این زمان با نزدیكی و مقارنت آن با اصل ظهور سازگاری ندارد.

به این سؤال می توان چنین پاسخ داد: بنابر احتمالی كه از مرحوم علامه مجلسی در فصل گذشته نقل كردیم، چه بسا در اصل خروج سفیانی بداء نشود، ولی در مدت زمان خروجش بداء صورت بگیرد.

این كه در حدیث فرموده اند در امر محتوم هم امكان بداء وجود دارد، می تواند اشاره به بداء در خصوصیات نشانه ای مانند خروج سفیانی باشد.

به هر حال اگر وقوع علامتی از علائم، بسیار نزدیك به اصل ظهور باشد، به ناگهانی بودن آن لطمه وارد نمی سازد. مثلاً درباره كشته شدن «نفس زكیه» كه جزء علائم حتمی ظهور دانسته شده است(1)

از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است:

لیس بین قیام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و بین قتل النفس الزكیة الا خمسة عشر لیلة.(2)


1- 1. اثبات الهداة، جلد 7، ص: 422، حدیث 99، از امام صادق علیه السلام: «و النداء من المختوم ... و قتل النفس الزكیة من المختوم.
2- 2. كمال الدین، باب 57، حدیث 2.

ص: 213

ص: 214

درس بیستم: وظیفه امیدواری به ظهور

اشاره

یأس از ظهور، یك لحظه هم پذیرفته نیست

نتیجه بسیار مهمی كه از اعتقاد به بداء پذیر بودن وقت ظهور و ناگهانی بودن آن به دست می آید این است كه امر فرج امام زمان علیه السلام متوقف بر حصول زمینه و مقدمه ای كه با دفعی بودن آن منافات داشته باشد، نیست. بنابراین ناامیدی از امر فرج در هیچ مدت زمانی هر چند كوتاه روا نمی باشد، بلكه حال انتظار فرج همیشه و در هر لحظه باید در مؤمن وجود داشته باشد. این معنا با تعابیر مختلف در احادیث ذكرشده است. امام هادی علیه السلام چنین فرموده اند:

اذا رفع علمكم من بین اظهركم، فتوقعوا الفرج من تحت اقدامكم.(1)


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 24.

ص: 215

هرگاه نشانه شما از میان شما برداشته شود، از زیر پاهایتان منتظر فرج باشید.

«علم» به معنای نشانه و پرچم است. به امام علیه السلام علم اطلاق می شود چون ایشان نشانه ایمان، توحید، تقوا و ... هستند (اعلام التقی)(1)

و مسیر هدایت به وسیله ایشان – و تنها به وسیله ایشان – شناخته می شود.

برداشته شدن این علم از میان مردم، می تواند به معنای پنهان شدن ایشان از دیدگان مردم باشد. البته با غیبت امام علیه السلام همه جنبه های نشانه بودن ایشان رفع نمی شود و تنها بخشی از آن برداشته می شود.

انتظار فرج از زیر پا – مطابق توضیح مرحوم علامه مجلسی – ممكن است كنایه از ظهور ناگهانی باشد. چون وقتی می گویند از زیر پاها، یعنی همان جا كه ایستاده ای منتظر فرج باش نه این كه از آنجا بگذری تا فرج فرا برسد، همان جا كه هستی بدون آن كه قدم برداری آماده ظهور باش. پس این حدیث شریف دلالت بر وجوب انتظار فرج در هر زمان و هر مكان می كند.

حدیث دیگر از حضرت باقر العلوم علیه السلام است كه قسمت اول آن را در درس پانزدهم توضیح داده شد. ادامه آن چنین است:

اذا اشتدت الحاجة و الفاقة و انكر الناس بعضهم بعضاً فعند ذلك توقعوا هذا الامر صباحاً و مساء.

وقتی كه فقر و نیازمندی شدت یابد و مردم یكدیگر را انكار كنند، در آن زمان صبح و شام منتظر ظهور باشید.

انتظار شب و روز به این معناست كه اگر در یك شب حضرت


1- 1. زیارت جامعه كبیره بحار الانوار، جلد 102، ص: 128.

ص: 216

ظهور نفرمودند، فردای آن شب – در روز – باید منتظر بود و اگر در روز ظهور نكردند، همان شب احتمال فرج وجود دارد. این طور نیست كه اگر شبی ظهور واقع نشد، دیگر تا شب بعد نتوان از آن ناامید بود و نیز اگر در روزی ظهور واقع نشد، نمی توان گفت كه همان شب – یعنی قبل از آن كه روز بعد بیاید – احتمال فرج وجود ندارد.

راوی می گوید: فقر و نیازمندی را فهمیدیم كه چیست. این كه مردم یكدیگر را انكار كنند، یعنی چه؟ حضرت فرمودند:

یاتی الرجل اخاه فی حاجة فیلقاه بغیر الوجه الذی كان یلقاء فیه و یكلمه بغیر الكلام الذی كان یكلمه.(1)

كسی برای رفع نیازی به برادر دینی اش مراجعه می كند ولی او آن طور كه پیش از آن با او برخورد می كرد (وقتی حاجتی نداشت) با او برخورد نمی كند و آن طور كه پیش از آن با او حرف می زد، حرف نمی زند.

منظور این است كه روابط بین مؤمنان طوری سرد می شود كه وقتی یكی از آنها احتیاجی به دیگری پیدا می كند، او برخورد خوبی از خود نشان نمی دهد و آن طور كه بیشتر او را تحویل می گرفت، تحویل نمی گیرد. این نشان می دهد كه مسائل مادی ارزش بیشتری از رابطه دینی و ایمانی پیدا می كند. در چنین شرایطی باید صبح و شام منتظر فرج بود. تعبیر صبح و شام هم نظیر تعبیر شب و روز، همیشگی بودن انتظار فرج را می رساند.

خلاصه این كه یأس از فرج الهی و ظهور امام زمان علیه السلام از بزرگترین


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 185، حدیث 9.

ص: 217

گناهان كبیره است كه نه به صورت دائمی و كلی و نه به شكل موقت و جزئی، حتی برای یك ساعت و لحظه هم از مؤمن پذیرفته نیست.

علاوه بر این ادله، احادیثی كه تعیین كردن وقت برای ظهور را حرام دانسته اند، نیز بر این مقصود دلالت می كند، زیرا به تعبیر مرحوم صاحب مكیال(1)

اگر كسی ظهور حضرت را در مدت زمان معینی نفی كند، مثلاً بگوید تا چند سال آینده یا چند ماه بعد، ظهور واقع نمی شود، در حقیقت به همین مقدار برای آن تعیین وقت كرده است و مقتضای ناامیدی از ظهور حضرت در یك زمان خاص، همین است.

نزدیك شمردن ظهور

انسان منتظر در زمان غیبت، صبح و شام چشم به ظهور امامش دوخته است و هیچ گاه آن را دور نمی داند. داشتن همین حال قلبی در زمان غیبت امام علیه السلام مورد رضای پروردگار و نجات بخش انسان است.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

اقرب ما یكون العبد ال الله عزوجل و ارضی ما یكون عنه اذا افتقدوا حجة الله فلم یظهر لهم و حجت عنهم فلم یعلموا بمكانه، و هم فی ذلك یعلمون انه لا تبطل حجج الله و لا بیناته. فعندها فلیتوقعوا الفرج صباحاً و مساء.(2)

نزدیكترین حالت بنده نسبت به خدای عزوجل و بیشترین خشنودی او از بنده، در وقتی است كه (بندگان) حجت خدا را گم


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 158.
2- 2. كمال الدین، باب 33، حدیث 17.

ص: 218

كنند و برایشان آشكار نشود و از آنان پوشیده بماند پس جای او را ندانند و در عین حال می دانند كه حجتها و نشانه های الهی از بین نمی رود. پس در چنین وقتی باید هر صبح و شام منتظر فرج باشند.

نزدیك شمردن ظهور یك حالت قلبی است و حكایت از یقین و باور قطعی انسان نسبت به وعده ظهور امام عصر علیه السلام می كند كه چون وقتی برای آن مشخص نكرده اند، هر صبح و شام امكان وقوع آن وجود دارد.

نزدیك شمردن ظهور غیر از «استعجال» است كه با تسلیم ناسازگار است. استعجال در حقیقت راضی نبودن به امر پروردگار نسبت به زمان ظهور امام علیه السلام است، اما نزدیك شمردن ظهور خود از مصادیق تسلیم می باشد، زیرا خداوند به آن راضی است و ائمه علیهم السلام سفارش آن را كرده اند. از این بالاتر، نبودن این حال، یعنی یأس از ظهور – هر چند زمانی محدود – و بعید شمردن آن – ولو در یك برهه زمانی – خود از گناهان كبیره محسوب می شود.

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «هلكت المحاضیر»: محاضیر هلاك شدند. راوی می پرسد: محاضیر چیست؟ حضرت پاسخ می دهند: «المستعجلون»: شتاب كنندگان. سپس اضافه می فرمایند: «و نجا المقربون»(1)

و نزدیك شمارندگان نجات می یابند.

محاضیر جمع محضار و به معنای كسی است كه زیاد می دود(2)

و


1- 1 الغیبة، نعمانی، باب 11، حدیث 5.
2- 2. المحضار: الشدید العدو. المعجم الوسیط، ص: 181.

ص: 219

مراد كسانی هستند كه شتاب می ورزند. این شتاب ورزیدن انسان را به انحراف و بی اعتقادی می كشاند در مقابل، كسانی كه ظهور را نزدیك می شمارند، اهل نجات هستند. در دعای عهد چنین می خوانیم:

انهم یرونه بعیداً و نراه قریباً.(1)

آنها (مخالفان) فرج امام زمان علیه السلام را دور می پندارند و ما آن را نزدیك می شماریم.

البته نزدیك شمردن زمان ظهور به معنای تعیین وقت برای آن نیست. پیشگویی درباره زمان ظهور، همان اندازه از رضای خدا و سنت ائمه طاهرین علیهم السلام دور است كه شتاب كردن در ظهور حضرت. امامان ما با كسانی كه می خواسته اند وقتی برای ظهور تعیین كند، به شدت برخورد كرده و آنها را دروغگو خوانده اند.

یك بار شخصی از امام صادق علیه السلام درباره وقت ظهور پرسید و گفت: «جعلت فداك، اخبرنی عن هذا الامر الذی ننتظره متی هو؟»: فدایت گردم، به من خبر دهید از این امر (ظهور فرج) كه منتظر آن هستیم، چه وقت واقع می شود؟ حضرت چنین پاسخ دادند:

كذب الوقاتون و هلك المستعجلون و نجا المسلمون.(2)

تعیین كنندگان وقت دروغ می گویند و شتاب كنندگان هلاك می شوند. و اهل تسلیم نجات می یابند.

پس آنها كه وعده نزدیك بودن ظهور را به مردم می دهند تا به خیال خود آنها را به امام زمان علیه السلام نزدیكتر كرده، زمینه ظهور آن حضرت را


1- 1 بحار الانوار، جلد 102، ص: 112، به نقل از امام صادق علیه السلام از مصباح الزائر.
2- 2. الغیبة، باب 16، حدیث 11.

ص: 220

فراهم كنند، هم خود گمراهند و هم دیگرا را به گمراهی می كشانند.

وظیفه منتظر، تسلیم شدن نسبت به تقدیرات الهی در مورد وقت ظهو است. در عین این كه هیچ صبح و شام نباید از ظهور امام غایب عجل الله تعالی فرجه ناامید باشد، اما باید مراقب باشد كه به شتابزدگی نیفتد و خود یا دیگران را به هوای نزدیك بودن ظهور، به اشتباه و انحراف نكشاند، بنابراین به طور كلی نباید نزدیك شمردن ظهور امام علیه السلام را با پیشگویی درباره وقت ظهور اشتباه كرد. اولی ممدوح است و دوم مدموم و حسابشان از یكدیگر جداست.

ص: 221

پرسشهای مفهومی از درسهای 17 تا 20

1. چه شباهتی میان اصلاح امام عصر علیه السلام و اصلاح امر حضرت موسی علیه السلام بیان شده است؟

2. دو كاربرد كله «حیرت» در روایات مربوط به زمان غیبت را بیان كنید.

3. آیا می توان گفت كه شرط و مقدمه ظهور امام زمان علیه السلام این است كه همگان و یا حداقل همه مؤمنان منتظ فرج باشند؟ چرا؟

4. از تعابیر «فجأة» و «بغتة» كه در مورد ظهور به كار رفته است، چه نتیجه ای گرفته می شود؟

5. نظریه «ظهور صغری» را مطرح كرده نقد و بررسی نمایید.

6. آیا می توان ادعا كرد كه تجلیات امام عصر علیه السلام بر شیعیان در زمان ما بیشتر شده است؟

7. با وجود علائم حتمی برای ظهور امام عصر علیه السلام چگونه می توان آن را دفعی و ناگهانی دانست؟

8. نزدیك شمردن ظهور به چه معناست؟ آیا لازمه آن، استعجال در امر ظهور یا تعیین وقت برای آن نیست؟ توضیح دهید.

ص: 222

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109