مقتل الزهراء علیها السلام

مشخصات کتاب

موسسه الغدیر اصفهان تقدیم می کند

نام کتاب / مقتل الزهراء از مصادر عامه

مولف / سید محمد حسین سجاد

ناشر / مولف

تیراژ / 5000

نوبت چاپ / اول تیر ماه 1381

قیمت / 8000 ریال

کلیه حقوق محفوظ و در انحصار مؤلف است

مرکز پخش :

اصفهان_خیابان علامه مجلس _ بازارچه علامه مجلسی

کتابفروشی علامه مجلسی _ تلفن 446032-0311

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

مقدمه مؤلف

((اولین مقتل فارسی))

در موضوع داستان

مظلومیت،مصائب و شهادت

دختر پیامبر اسلام (صَلی اللهُ علیهِ و آلهِ و سَلّم)

حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام

فقط از منابع اهل سنّت

بسم الله الرحمن الرحیم

حمد وسپاس ایزد متعال را که به این بندۀ کمترین نظر لطف و مرحمت عنایت کرد تا آنکه مدال پر برکت خدمتگذاری به آستان ملکوتی بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بر سینه خود احساس کنم و درود بی حد و انتها بر سیدّ انام حضرت ختمی مرتبت محمّد بن عبد الله (صلی الله علیه و آله و سلّم)، همو که بشریت را به حد کمال و سعادت راهنمایی و برصحیفه یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر مهر خاتمیت زد و درود بی پایان بر سیزده معصوم دیگر از فاطمه و علی علیهما السّلام گرفته تا مهدی منتقم! که خداوند در فرج و ظهورش تعجیل فرماید تا جهان را پر از عدل و داد نماید همانطور که پر از ظلم و جور شده است!

و لعنت بی حد و انتها بر تمامی ظالمان عالم از قابیل تا فرعون از فرعون تا نمرود و از نمرود تا ...لعنتی که اول آن بیشتر از آخر آن و آخر آن بیشتر از اول آن باشد.

بارالها از تو درخواست می کنم تا تمامی کسانی که زحمات چندین سالۀ پیامبر و حبیبت محمد را به باد فنا دادند و مسیر اسلام را منحرف کردند مورد غضب و عذاب شدید خود

قرار دهی! آنان که بظاهر از تو و از پیامبرت برای دین اسلام چونان دایۀ از مادر مهربانتر شدند! و کژی هایی را در دین بوجود آوردند که جز با ظهور مهدیت راست نخواهد شد!

آنانکه کینه های خود را به یکباره بعد از پیامبرت آشکار کردند و انتقام کشته شدگان رادر بدر و احد و حنین از دختر پیامبرت گرفتند!

آنانکه که پایه گذار مکتب خشونت و تروریسم بودند! آنانکه برای اولین بار واژۀ تروریسم را با نام مقدس اسلام در هم آمیختند!

آنانکه به ظاهر برای حفظ نظام و وحدت بین مسلمین، خشونت و زدن و آتش کشیدن، و.. را تنها راه دیدند و با این جنایت خود، چهره ای زشت از اسلام به نمایش گزاردند!

اما از آنجا که تا کنون موضوع شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به صورت داستانی واقعی و مقتلی مستند به روایات اهل سنت جمع آوری نشده بود و به همین خاطر مورد اعتراض بعضی قرار گرفته بود، این نوکر فاطمه علیها السلام پس از حدود هفت هزار ساعت مطالعه در کتب معتبره اهل سنت و تألیف کتاب ((احراق بیت الزهراء علیها السلام)) (عربی) و ترجمه آن بنام (آتش به خانه وحی) که در سال های 7-1376شمسی به چاپ رسید اکنون با توفیقات آن بی بی این نوشتار را برای علاقمندان به این موضوع و برای رفع شبهه و روشن شدن هر چه بیشتر شهادت و مصائب آن حضرت در اختیار قرار دادم، باشد که در

ص: 6

ابتدا مورد توجه آنحضرت و امام زمانم قرار گیرد.

نکات قابل توجه:

این نوشتار بدون هر گونه دخل و تصرّف از منابع معتبره اهل سنت نقل شده است به همین خاطر، داعی به خاطر نقل روایت از ذکر کلماتی مانند علیه السلام، و...معذور بودم.

ذکر مطالب تاریخی در این نوشتار مانند اینکه ((فاطمه علیها السلام بعد از پدر شش ماه زنده بود)) یا ((سعد بن ابی و قاص نیز از جمله افرادی بود که در خانۀ فاطمه بودند)) و نکاتی مانند اینها، دلالت بر اتفاق نظر شیعه نمی کند چرا که برای پی بردن به نظریات شیعه باید به کتب شیعه در این زمینه رجوع کرد.

از آنجا که اهل سنت برای سر پوش گذاشتن برروی این جنایت، دواعی بسیاری از جمله ((حفظ حیثیت خلیفۀ خود و..)) داشته اند، پس از مطالعه این نوشتار به این نتیجه می رسیم که حجم این جنایت بمراتب وسیعتر از این بوده است، چرا که با آن همه سانسورهای عجیب، هنوز هم در تاریخ اهل سنت، به این نکات برخورد می کنیم! که این مطالب یکی از از مصادیق بارز این جمله است که:

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

داعی سعی کرده ام برای کلمه به کلمۀ آنچه در این نوشتار بصورت داستان ذکر کرده ام سند و مدرک ارائه نمایم به همین خاطر پی نوشتها زیاد و شاید تکراری باشند که حکمت اینگونه

ص: 7

تحقیق بر اهل فن پوشیده نیست!در ضمن اینجانب هرگز مدعی آن نیستم که تمامی منابع در این زمینه را جمع آوری نموده ام بلکه در حد و توان با نیت اظهار علاقه به ساحت آنحضرت انجام وظیفه نموده ام.

در پایان از تمامی اساتید خود از جمله مرحوم علامه محقق سید عبدالعزیز طباطبایی رضوان الله علیه و مرحوم شیخ مصطفی خبازیان زاده تشکر کرده و علوّ درجاتشان را از ایزد متعال خواستارم و از تمامی کسانی که از این مکتوبه استفاده می کنند در حیات و ممات التماس دعا دارم.

تقدیم نامه:

اشاره

-به تو ای مادر پهلو شکسته و مهربانم!

-به تو ای مادر خسته و داغدارم!

-به تو ای مادر مظلومم!

-به تو ای مادری که حقت غصب شد!

به تو ای مادری که با ظلمت جاهلیت لگد کوب شدی!

-به تو ای محسن!

-به تو ای دردانۀ فاطمه!

-به تو ای عزیزی که روز تولد و شهادتت یکی بود!

-به زودی مهدی می آید و انتقام خون پاکت را از آن دژخیمان خواهد گرفت!

-و تقدیم به روح پاک تمامی شهدای راه حق و فضیلت!

ص: 8

مقدمۀ حضرت آیت الله فقیه امامی :

قال الصادق علیه السلام :

مَن عَرَفَ فاطمة حَقَّ مَعرفتها فَقَد ادرَکَ لیلةَ القَدرِ

((هر کس فاطمه علیها السلام را بطور شایسته بشناسد بی شک، فضیلت شب قدر را درک کرده است)).

(بحار النوار :ج 43 ص 65)

فاطمه استاد درس دفاع از ولایت مطلقه

یکی از درسهایی که بانوی دو سرا فاطمه زهرا علیها سلام به شیعیان جهان تعلیم داد، ((درس دفاع از حریم ولایت مطلقه)) بود. آن بانوی بزرگ زمانی به این احساس رسید که ((مسیر ولایت و امامت مطلقه)) به مخاطره افتاده و دشمنان ((قرآن و عترت)) - همان دو امانتی که رسول خدا (صلی الله و علیه و آله ) پس از خود در میان امت به ودیعه گذاشت--از طریق منزوی کردن اهل بیت علیهم السلام که

ص: 9

به شهادت نصّ قرآن و حدیث ثقلین عِدل قرآن و نگهبان اسلامند، سعی در نابودی روح و مغز اسلام کردند. (یُریدون لِیطفِئوا نورَاللهِ بافواهِهِم واللهُ مُتِمُّ نورهِ ولو کَرِهَ الکافِرونَ)

مراحل نهضت فاطمه علیها السلام

بی بی دو عالم فاطمۀ زهرا سلام الله علیها نخست از راه استدلال و خطابه مبارزۀ خود را آغاز نموده و سپس عملا" وارد معرکه شد: اگرچه ابتدا به قیمت مصادره فدک و دیگر مزارع و پس از آن سوخته شدن درب خانه و سیلی خوردن و کبودی صورت و تازیانه خوردن و تورم شدید بازو و سپس سقط جنین و بیماری و دیگر مصائب بالاخره به شهادت ان حضرت (1) تمام شد.

دستیابی به اهداف از طریق مظلومیت

لکن با تحمل این مظلومیت ها سرانجام غاصبین حق علی علیه السلام که در حقیقت همان دشمنان خد ا و رسولش می باشند را رسوای تاریخ کرد و بر مشروعیت حکومت غاصبانۀ آنان خط بطلان کشید، ودر نتیجه این مبارزات، با توجّه به مقام شامخ ان حضرت عالی ترین سند را برای اثبات مظلومیت امامش یعنی حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام و همچنین اثبات حقانیت افکار و عقاید شیعۀ امامیّه که تنها فرقۀ ناجیه اند بر صفحه های

ص: 10


1- 1. در ادامه به اسناد و مدارک خواهیم پرداخت.

تاریخ حک نمود.

نهضت فاطمه مسالمت ندارد!

آن حضرت با مخفی نگاه داشتن قبر خود و اجازه ندادن مراسم تشییع پیکر پاکش توسط خلفا، تمام تلاشهای بد اندیشانی را که سعی در پاک کردن دامن جنایتکاران تاریخ صدر اسلام از لوث این ستمها را داشته و دارند نقش برآب و رسوایی تاریخ نمود.

دشمنان اسلام همیشه و همیشه سعی کرده اند که این قطعه تاریخ را که بزرگترین حربۀ تبلیغاتی شیعه می باشد از دست پیروان این مکتب بدر آورند.

راه فاطمه تنها راه الگوی شیعه!

هیهات! آنان باید بدانند که تا خون در رگهای فرزندان و شیفتگان اهل بیت علیهم السلام در جریان است همواره با ارائه اسناد و مدارک تاریخی که امروزه در فرهنگ جهانی حرف اول را می زند اجازه نخواهند داد، معاندین و دشمنان اسلام، این پرونده های جنایی را مختومه اعلان نمایند و در حدّ توان از حریم امامت و ولایت مطلقه کلیّۀ حضرات معصومین علیهم صلوات الله اجمعین دفاع خواهند کرد و به مصداق آیه کریمۀ ( وَ مَن قُتِلَ

ص: 11

مظلوما" فَقَد جَعَلنا لِوَلیّهَِ سُلطانا") انتقام خون فاطمه سلام الله علیها را به حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه واگذار می نمایند.

یکی از شیفتگان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و یکی از ذراری زهرا سلام الله علیها یعنی فاضل ارجمند جناب حجة السلام آقای سید محمد حسین سجاد دامت افاضاته بر آن شدند که مدارک و مآخذ صحیحه ای را که در بعضی از کتب معتبره عامه وجود دارد، در زمینه اثبات مظلومیت مادرشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه جمع اوری نموده و اسناد وقایعِ پس از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در قالب مقتل و بشکل داستانی حقیقی انهم از مصادر عامه در معرض افکار عمومی قرار دهند تا از رهگذر سمپاشی های بدخواهان و ناآگاهان تاریخ را خنثی نمایند.! و بحمد الله این مجموعۀ نفیس را که بنام ((مقتل الزّهرا علیها السلام)) نامگذاری شده، تدوین نمایند.

شکرالله سعیهم و کثرالله امثالهم.

سید حسن فقیه امامی

تاریخ غرۀ جمادی الاولی 1423 هجری قمری.

ص: 12

پپش در آمد بحث

امامان شیعه اولین قربانیان تروریسم اهل سنت !

شیعه از زمان بعد از پیامبر اکرم حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلّم) با تهاجمات و حملات شدید و بی رحمانۀ مخالفین خود اعم از مسلمان نامها و کفار روبرو بوده و هست!تاریخ اسلام بهترین شاهد مدعای ماست، چرا که امامان و بزرگان این مکتب، یکی پس از دیگری به دست همین مسلمان نامهای کافر بطور فجیعی بشهادت رسیدند. اولین پیشوای مذهب حقه امامیه یعنی حضرت مولی الموحدین علی بن ابی طالب علیه السلام به دست شیطانی مسلمان نام، ((ابن ملجم مرادی)) به شهادت رسید. این در صورتی بود که فاطمه سلام الله علیه، این یادگار (پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم )-با توجه به سفارشات اکید آن حضرت در حق او -از جنایت بار جانیان صدر اسلام محفوظ نماند و ماوای امن توسط کسانی که-

ص: 13

بدروغ -خود را خلیفه میخواندند مورد هجوم قرار گرفت! بآتش کشیده شد! و مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت که نهایتا" در اثر ضربات وارده بشهادت رسید و با قلبی پر از درد و رنج این دنیا را وداع گفت.امام دوم شیعه یعنی حضرت حسن بن علی بن ابیطالب علیهما السلام نیز به دستور معاویه-کسی که خود را خلیفه رسول الله (صلی الله علیه و آله)!! می خواند-بشهادت رسید. امام سوم شیعه یعنی حضرت حسین بن علی بن ابی طالب علیهما السلام را نیز همین کافران مسلمان نام،با نام خدا! و ذکر خدا! میان دو نهر آب با لب تشنه به شهادت رسانیدند و اهل و عیالش را به اسارت بردند و او را خارجی خواندند!! و همین طور اگر با دقت بنگریم باقی این فرزندان صالح پیامبر(صلی الله و علیه وآله وسلم )را مسلمانان کشتند و به خود آفرین گفتند!! تا اینکه خداوند آخرین حجت خود را در موقعی که خود صلاح می دانند به او اذن و اجازه ظهور دهد و دنیا را پر از عدل و داد کند، آن چنان که پر از ظلم و جور شده است.

یک سوال:

جای یک سوال در اینجا باقیست و آن اینکه:

ص: 14

آیای علمای اهل سنت که شیعه را بخاطر اهانت به سردمداران خود کافر می شمردن پس از مطلالعۀ صفحات سیاه تاریخ که حاکی از قتل و غارت اولاد رسول خدا بدست -به اصطلاح- خلفای آنان است در حق جانیانی که با اعمال کثیف خود که ابتداترین حقوق بشر را پایمال کردند چه جوابی می دهند؟! آیا به خاک و خون وآتش کشیدن و تشنه کشتن نه فرزندان رسول خدا (صلی الله و علیه و آله وسلّم) بلکه عده ای انسانهای پاک موجب کفر و تنفر و بیزاری نیست؟!

اما شیعه در مقابل این همه سفاکی ها و خونریزی ها چه جوابی به آنها داده است؟آیا شیعه هم مانند آنها دست به خونریزی و قتل و غارت و هتک نوامیس آنها زد؟ نه! بلکه به دستور ائمه اطهار خود علیهم صلوات الله همواره مظلوم زیست و در حین حال فعالیتهای فرهنگی خود را تعطیل نکرد، و یکی یکی امامان این مذهب، پیروان خود را روشن و آگاه کردند.تاریخ بهترین شاهد است.

((وحدت به معنی سکوت نیست))!!

روش رفتاری ائمه اطهار علیه السلام به ما یاد می دهد که در عین حالیکه نباید مسلمان کشی کرد و میان مسلمین تفرقه انداخت باید

ص: 15

مسلمانان را آگاه به وقایع تاریخی صحیح نمود و شخصیتهای واقعی تشخیص داد و به مسلمانان معرفی نمود. و نباید به خیال حفظ وحدت بین مسلمانان از مطرح کردن مسائل تاریخی و بازگویی واقعیات خود داری نمود.

اولین مظلوم تاریخ یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام این درس را به شیعه آموخت و در پی آن حضرت، امامان بعدی با سیره و روش خود به ما یاد دادند که در عین حالی که علی علیه السلام بیست و پنج سال خانه نشین شد اما در محافل و مجالسی که موقعیتی پیش می آمد احقاق حق خود می نمود.و ظلمهایی که به آن حضرت شده بود را بازگو کرده و مسلمانان را هوشیار می ساخت.

فاطمه علیها السلام از امام زمانش دفاع می کند!

در این میان دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه نقش بسزایی در تحقق بخشیدن به این آرمان شیعه یعنی ((وحدت به معنی سکوت نیست)) را ایفا نمود. چرا که فاطمه علیها السلام در حالی که از امام زمان خود حضرت علی علیه السلام اطاعت می فرمود از اهداف آن

ص: 16

حضرت هم دفاع کرده و تا پای جان ایستادگی کرد.

جریان ((یوم البیعة)) یا ((روز بیعت)) (همان روزی که مسلمان نامها برای بیعت گرفتن از امیر المومنین علی علیه السلام به درب خانۀ آن حضرت هجوم آورده و با فجیع ترین وضع ممکن آن حضرت را برای بیعت باابوبکر به مسجد) نه تنها برای حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها شخصی نبوده و نه اینکه ((دفاع وی از شوهرش)) بوده بلکه ((دفاع فاطمه سلام الله علیها از امام زمان خود)) و مسألۀ کاملاً دینی و اعتقادی بوده. چنانچه در روایات زیادی که بگوشه ای از آنها در همین کتاب اشاره می شود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رضای خدا را در غضب خدا را در غضب خود و غضب خود را در غضب فاطمه سلام الله علیها به مسلمانان می نماید.

همین طور تمام افعال و حرکات و سکنات فاطمه را حجت می داند چرا که وقتی می گویید: ((رضای من در رضای فاطمه است)) و یا می فرماید: ((رضای خدا در رضای فاطمه سلام الله علیها است)) دانسته می شود که فاطمه بجز برای خدا خوشحال نمی شود، و جز برای خدا خشمگین و ناراحت نمی شود.اما زمینه چگونه

ص: 17

فراهم شد که با وجود آن همه سفارشات پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) در مورد فاطمه سلام الله علیه با تنها جگر گوشۀ وی چنین رفتار کنند تا آنجا که عده ای اوباش و اراذل و عربده کشان جاهلیت ماب، جمع شده و درب خانه ای که جبرئیل بدون اذن وارد نمی شد، دری که پیامبر همواره موقع مسجد رفتن، دو دست بر آستانه آن می گذاشت و ندا می داد: ((السلام علیکم یا اهل بیت النبوه)) را بسوزانند!!

آیا خبر نداشتند فاطمه در خانه است؟!خیر! بلکه می دانستند، آیا نمی دانستند حسن و حسین علیهما السلام دو ریحانه رسول الله (صلی الله علیه آله و آله و سلم) در خانه اند؟! خیر، بلکه می دانستند!! پس چرا امت و مسلمانان تحمل دیدن چنین منظره ای را به خود دادند.و در مقابل این وحشیگری ها سکوت کردند. اینها مطالبی است که در جای خود مفصل از آنها بحث شده و خواهد شد.

سوال از اهل سنت:

و در پایان از اهل سنت این سوال داریم که: شما چگونه بین این بخش کتاب یعنی ((سفارشات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد فاطمه سلام الله علیها)) و ((اخبار و روایات تاریخی مستند در مورد رفتار امت با فاطمه سلام الله علیها بعد از پیامبر

ص: 18

صلی الله علیه وآله)) - که از کتابهای خود شامل نقل شده - جمع می کنید؟ و اگر فاطمه سلام الله علیها این گونه مورد احترام و توجه پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) بود، چرا با اینگونه رفتار شد؟

آیا فاطمه سلام الله علیه معاذ الله بعد از پیامبر کافر مرتد شد؟! یا آنکه امت بعد از پیامبر کافر و مرتد شدند؟ چرا که رفتاری که با فاطمه سلام الله علیها بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شد در دین مقدس اسلام حتی با کافران چنین رفتاری اجازه داده نشده است.

آیا این همه سفارشات و روایات صحیح از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در حق فاطمه سلام الله علیها با یک حدیث تک راوی بدون شاهد ((نحنُ مَعاشِرَ الانبیاءِ لا نورِّث)) ((ما گروه پیامبران از خود هیچ ارثی باقی نمی گذاریم)) که مخالف نص صریح قرآن است از بین می رود؟

و آیا کسانی که آیات قران و گفته های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را با پاشنه های ننگین خود لگد کوب کرده -به شکلی که هنوز بعد از هزار و چهار صد سال نالۀ ((یا ابتاهُ)) پاره تن پیامبر در فضای تاریخ بگوش می رسد و به جان انسانها آتش

ص: 19

می افکند- می توانند مجری و اجرا کنندۀ قرآن و گفته های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) باشند؟

امید است خداوند تبارک و تعالی با تعجیل در ظهور منتقم آل محمد علیهم السلام یعنی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف به وحدت واقعی و صادقانه انسانها تحقق عملی بخشد و تمام انسانها را تحت لوای اسلام راستین قرار دهد. انشالله به امید آن روز!

اصفهان-سید محمد حسین سجاد

جمادی الاولی 1423 هجری قمری

ص: 20

بیعت با ابی بکر

زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم ) رحلت فرمود عده ای از انصار در سقیفۀ بنی ساعده اطراف سعدبن عبادة جممع شدند که در میان آنها ابوبکر و عمر دیده می شدند (1) آنان برای ابوبکر بیعت می گرفتند (2)، پس مردم با ابوبکر بیعت کردند و بر بیعت خود استوار شدند (3) تا آنکه ابوبکر بر منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) تکیه زد(4).عده ای از مهاجرین در مورد بیعت مردم با ابی بکر سخت غضبناک شدند. همچنین علی و زبیر(5) -که خود را از بنی هاشم می دانست (6) -غضبناک شده و در حالی که هر دو مسلح بودند (7) با عده ای از بنی هاشم (8) (جمیع بنی هاشم (9)) داخل خانه فاطمه (10) دست به مبارزۀ

ص: 21


1- 2. أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن ((ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الّسیرة النبویّة)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 تحت عنوان قصّة الّسقیفة با ذکر سند از ((وهیب)).
2- 3. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوفیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)).
3- 4. طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت به نقل از زکریابن یحیی ضریر و او از أبوعوانه و او از داود بن عبدالله لاودی و او از حمید بن عبدالرحمن حمیری.
4- 5. ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید عمر بن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضربن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبدالرحمن.
5- 6. عّز الّدین ابی الحسن علّی بن أبی الکرم، محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد شیبانی معروف به ابن اثیر در گذشتۀ سال 630 هجری در کتاب خود بنام الکامل فی التاریخ چاپ بیروت سال 1399 در جلد دوم صفحۀ 327 با ذکر سند.
6- 7. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.
7- 8. ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی الأسود.
8- 9. ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید عمر بن شبّه و او از ابو زید عمر بن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضربن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبدالرحمن.
9- 10. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.
10- 11. ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید عمر بن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبدالرحمن.

منفی (1) زدند(2).علی و زبیر(3) و عباس (4) وسعدبن عباده (5) و عده ای از مهاجرین (6) و انصار(7) از جمع کناره گیری کرده و از بیعت (8) سرباز زدند (9) چرا که بیعت ابی بکر بدون مشورت و خواست آنها انجام شده بود آنان سخت غضبناک بودند.(10) همچنین علی و زبیر(11) نیز غضبناک شدند (12) علی (13)، عباس، طلحه (14) و زبیر(15) سعدبن ابی و قاص (16) و مقداد بن اسود (17) و عده ای دیگر(30 ) نزد فاطمه دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) رفته و با فاطمه مشورت (18) می کردند(19) و از او نظر خواهی می نمودند (20) و از وی کسب تکلیف می کردند (21). آنان می خواستند با علی بیعت کنند. آنها هم پیمان شده بودند که با علی بیعت کنند (22).علی در جواب به آنها گفت فردا برای بیعت -در حالی که سرهایتان را تراشیده اید-آماده شوید. پس چون که فردا رسید کسی حاضر نبود مگر سه نفر(23).

ص: 22


1- 12. عّز الّدین أبی الحسن علّی بن ابی الکرم، محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی معروف به ابن اثیر در گذشتۀ خود سال 630 هجری در کتاب خود بنام الکامل فی التاریخ چاپ بیروت سال 1399 در جلد دوم صفحۀ 327 با ذکر سند.
2- 13. ابن ابی الحدید معتزلی در جلد دوم شرح خود خود بر نهج البلاغه صفحۀ 50 به نقل از ابوبکر احمد بن عبدالعزیز و از ابوزید عمر بن شُبّه.
3- 14. طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت به نقل از زکریا بن یحیی ضریر و او از أبوعوانه و او از داود بن عبدالله لاودی و او از حمید بن عبد الرحمن حمیری. عبدالرحمن بن هبة الله بن محمد بن أبی الحدید عّز الّدین مدائنی معتزلی معروف به ابن أبی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهحج البلاغۀ خود تحت عنوان:(( حدیث الّسقیة)) یا جریان سقیفه، جلد دوم صفحۀ 21 یا تایید اینکه این مطلب مورد قبول عّده ای زیاد از محدّثین اهل سنّت می باشد. عمر رضا کحاله از علمای اهل سنّت ، معاصر، در کتاب خود بنام (( اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404- قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) با ذکر سند.
4- 15. احمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنچم صفحۀ 13 و 14و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64.
5- 16. احمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجده الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت (( ایام خلافت أبی بکر )) قسمت (( سقیفة بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند- در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64. چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) با ذکر سند.
6- 17. محمد بن جریر طبری گذشتة سال 310 هجری در کتاب خود را بنام ((تاریخ الأمم و الملوک)) جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت(حوادث سال 11 هجری)به نقل از ابن حمید و او از جریر و او از مغیره و او از زیاد پسر کلیب.
7- 18. یعقوبی مورخ مشهور اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت.*عز الدّین ابی الحسن علی ابی کرم، محمدبن محمد بن عبدالکریم بن عبدالوحید شیبانی معروف به ابن اثیر در گذشتۀ سال 630 هجری در کتاب خود بنام ((الکامل فی التاریخ)) چاپ بیروت سال 1399 در جلد دوم صفحۀ 327 با ذکر سند.
8- 19. عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.
9- 21. احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 587 حدیث شمارۀ 1188 به نقل از ابی بکر بن هیثم و او از عبدالرزاق و او از معمر و او هم از کلبی و او از ابی صالحی و او از ابن عباس.
10- 22. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری و او از ابی السود.
11- 23.شهاب الدین ابو العباس أحمد بن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة الأرب فی الفنون الأدب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحۀ 40 با ذکر سند از أسلم.
12- 24. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری و او از ابی السود.
13- 24. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری و او از ابی السود.
14- 26. عبد الفتاح عبد المقصود از علما و داشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.
15- 27. أحمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - چاپ بیروت سال 1404در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64.
16- 28. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)) 28. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری در روایتی دیگر.
17- 29. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن عبدالعزیز ابی بکر جوهری. و درجلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری در روایتی دیگر.
18- 31. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن عبدالعزیز ابی بکر جوهری.صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)).شهاب الدین ابو العباس أحمدبن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة الأرب فی الفنون الأدب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحۀ 40 با ذکر سند از ((أسلم)).
19- 32. ابوعمر، یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر در گذشتۀ سال 463 هجری در کتاب خود بنام ((الستیعاب فی معرفة الاصحاب)) چاپ دارالنّهضة در قاهره جلد سوم صفحۀ 975 با ذکر سند از اسلم.
20- 33. علاء الدین علی بن حسام الدین عبد الملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.
21- 34. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)).
22- 35. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری.
23- 36. یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت.

عباس نیز نزد علی که با عده ای از پیروان و شیعیانش در منزلش دست به مبارزه (منفی) زده بودند رفت، چرا که پیامبر به علی چنین دستوری داده بود(1) عباس به علی گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم!

همچنین ابوسفیان بن حرب و جمیع بنی هاشم(2) از بیعت سرپیچی نمودند(3).

علی، فاطمه را بر الاغی سوار می کرد و او را شبانه به درب خانه های انصار می برد، و از آنها طلب یاری می کرد! همچنین فاطمه از آنها کمک می خواست لیکن آنها می گفتند: ای دختر رسول خدا دیگر زمان گذشته است و با ابی بکر بیعت کرده ایم! اگر پسر عمّ تو (علی) زودتر از ابی بکر از ما طلب بیعت می کرد هرگز از او روی بر نمی گرداندیم. پس علی گفت: آیا توقع آن داشتید که جنازه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) را بدون غسل و کفن در خانه اش رها کنم و بسوی مردم بشتابم و با آنها در سلطنت بعد از او به نزاع و کشمکش بپردازم؟! و فاطمه

ص: 23


1- 37. أبو الحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصیة)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة السّقیفة)) ((جریان سقیفه)).
2- 38. با عده ای از بنی هاشم رجوع کنید به: شرح ابی ألحدید معتزلی بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمربن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضربن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن.
3- 39. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21.

می گفت: برای علی چنین کاری سزاوار نبود! اما آنان کردند، کاری را که خداوند سزای آنها را بدهد! (1)

آغاز حمله

تا آنکه ابوبکر بالای منبر رفته نگاهی در چهره های مردم انداخت لکن علی را ندید! پرسید علی کجاست؟(2) زبیر کجاست؟(3) به او گفتند: زبیر با شمشیر نزد علی است و از وی دفاع می کند(4) همین که خبر اجتماع عده ای از مهاجرین و انصار به حمایت از علی در خانۀ فاطمه دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به ابوبکر و عمر(5) رسید و عمر(6) از این خبر(7) مطلع(8) شد(9) قنفذ را برای آوردن علی فرستاد! وقتی قنفذ برگشت (10) و خبر نیامدن علی را به ابی بکر داد (11) ابی بکر گفت: ای عمر! خالد بن ولید کجاست؟ عمر گفت: در آنجا نشسته است!(12) آنگاه ابی بکر(13) گفت (14):ای عمر! و ای خالد بن ولید! برخیزید و به مکان علی (15) (خانۀ علی و فاطمه و حسن و

ص: 24


1- 40. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحه سیزدهم تحت عنوان ((یوم السقیفة)) ((ماجرای روز سقیفه)) با اسناد خود از ابی بکر احمد بن عبدالعزیز جوهری از جعفر بن محمد بن علی (علیه السلام ).
2- 41. أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الّسیرة النبویّة)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 تحت عنوان قصّة الّسقیفة با ذکر سند از ((وهیب)).
3- 42. عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.
4- 43. إبن ابی الحدید معتزلی )) در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 57 به نقل ازابوبکر جوهری از شعبی.
5- 44. ابوعمر، یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر در گذشتۀ سال 463 هجری در کتاب خود بنام ((الستیعاب فی معرفة الاصحاب)) چاپ دارالنّهضة در قاهره جلد سوم صفحۀ 975 با ذکر سند از أسلم.
6- 45. علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.
7- 46. شهاب الدّین أبو العباس أحمد بن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة الأرب فی الفنون الأدب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحۀ 40 با ذکر سند از أسلم.
8- 47. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)).
9- 48. إبن ابی الحدید معتزلی در جلد دوم شرح خود بر نهج البلاغه صفحۀ 50 به نقل از ابوبکر احمد بن عبد العزیز که می گفت:خبر داد به ما ابوزید، عمر بن شُبّه.
10- 49. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 115-114.
11- 50. ابن قتیبه در الامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند.
12- 51. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 به نقل از ابوبکر جوهری از شعبی.
13- 52. عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.
14- 53. اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.
15- 54. اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

حسین (1) و زبیر و کسانی که با او هستند(2) بروید(3) و آندو را به همراه هر که با ایشان است از خانۀ فاطمه خارج کنید (4) و نزد من بیاورید (5) و عمر(6) را باتّفاق خالد بدنبال آنها فرستاد (7) و به وی دستور داد: علی را با بدترین صورت نزد من حاضر کن!(8) و اگر از خارج شدن خانه خودداری کردند با آنها به جنگ(9) بپردازد! (10) عمر باتفاق اطرافیانش از جای خود برخاست(11) و بطرف خانه فاطمه حرکت کرد(12).

عبد الفتاح عبد المقصود می نویسد(13) : عمر چون دید مردم در نهان و آشکار، دسته دسته اطراف یکدیگر جمع می شوند، و این مطلب را بخوبی می دانند که فرزند ابی طالب برترین فردی است که باید ولی مردم باشد، لذا یکدیگر را به حمایت از وی می خوانند و اطراف خانه اش جمع شده و به نام، او را می خوانند که از خانه بیرون بیا میراث از دست رفته ات را دریاب! عمر می نگرد که، مسلمانان دو دسته و دو حزب شده اند و

ص: 25


1- 55. عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.
2- 56. اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.
3- 57. عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.
4- 58. اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.
5- 59. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 57 به نقل ازابوبکر جوهری از شعبی.إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 به نقل از ابوبکر جوهری از شعبی.
6- 60. أحمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت ((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - چاپ بیروت سال 1404در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64.
7- 61. یعقوبی مورخ مشهور اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت..احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 586 تحت عنوان ((امر اسّقیفه)) ((گزارشی از سقیفه)) حدیث شمارۀ 1184 می گوید: به نقل از((مدائنی)) و او از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون.
8- 62. احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 587 حدیث شمارۀ 1188 به نقل از ابی بکر بن هیثم و او از عبدالرزاق و او از معمر و او هم از کلبی و او از ابی صالحی و او از ابن عباس.
9- 63. اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.
10- 64. احمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجده الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت (( ایام خلافت أبی بکر )) قسمت (( سقیفة بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند- در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64.
11- 65. إبن قتیبه در الامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند..عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 115-114.
12- 66. ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.
13- 67. عبد الفتاح عبد المقصود از علماء و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((الامام علی بن أبی طالب)) جلد اول صفحه 190.

آن وحدت کلمه مورد انتظار بود! به شکاف و فاصله ای تبدیل شده که عاقبت آن جز خدا نمی داند! اکنون در نظر عمر، علی ابن ابی طالب چرا مانند سعد بن عباده سزاوار قتل نباشد تا فتنه و اختلاف از میان مردم رخت بندد.اینگونه نظر و اندیشه به سر سختی و بیشتر خشونت به خرج دادن عمر سازگارتر بوده از غیرت و دلسوزی او برای وحدت اسلام و مسلمین، مردم در این زمینه سخنها می گفتند آن هم سخنانی که بیانگر مکنونات ضمیر آنان می بود. کم کم تصورات و اندیشه بصورت مسائل مسلّم و یقینی در می آمد ولی کسی نمی توانست دربارۀ خوی و تصمیم و عزم فرزند خطاب سخنی بگوید و آنچه از وی متصور بود و انتظار می رفت همان تند روی هایی بود که در برخی موارد دیگر، از وی سراغ داشتند! البته شاید در این میان مردمی بودند که حوادث را پیش بینی می کردند و قبل از دیدن با چشم سر، با چشم خیال

ص: 26

حس می کردند. می دیدند که اگر عمر قدم پیش گذارد و از راه تهدید از علی بخواهد که در برابر ابابکر تسلیم شود و به خلافت او تن در دهد وی مقاومت نموده و ایستادگی از خود نشان خواهد داد، ناچار عمر از جاده بیرون می رود و با این مخالفت و این مخالفِ سر سخت با سختی و تندی رفتار خواهد نمود. با این پیش بینی هادر آن روز میان مردم شایع شد که عمر قدم پیش گذارده و با گروهی از یاران و همدستانش بسوی خانۀ فاطمۀ زهرا رهسپار گشته و اندیشه آن را دارد که عمو زادۀ رسول خدا را چه بخواهد چه نخواهد به آنچه تا حال نپذیرفته وادار نماید. مردم حدسهایی می زدند: عده ای می گفتند تنها در برابر شمشیر سر اطاعت خم خواهد کرد: عده ای پیش بینی می کردند که شمشیر با شمشیر رو در رو خواهد گردید: دستۀ سوم یگانه وسیلۀ حفظ وحدت و اطاعت را آتش می پنداشتند!! و مگر دهان مردم بسته

ص: 27

است و بر دهان آنها بند زده اند که داستان هیزم را بازگو ننمایند چه، با این دستور زادۀ خطاب، دور خانۀ فاطمه را که علی و اصحابش در آن می بودند محاصره نمود، تا بدین وسیله آنان را تسلیم نماید یا بی مهابا بر آن خانه بتازد!! همۀ این داستان ها که با نقشۀ سابق یا ناگهانی پیش آمد مانند کف روی موج دریا ظاهر شد و اندکی نپائید که همراه جوش و خروش عمر از میان رفت. این مرد خشمگین و خروشان به خانه علی روی آورد و همدستانش دنبال او راه افتادند و به خانه هجوم آوردند(1)(پایان کلام عبد الفتاح).

حمله به خانۀ فاطمه علیها السلام

پس آندو (2)(عمر(3) بن الخطاب(4) و خالد ) نیز(5) به همراه عده ای (6) قابل توجه(7) از انصار(8) و عدۀ کمی از مهاجرین (9) و از جمله:((عبد الرحمن بن عوف)) (10) و ((أسیدبن حضیر))(11) و ((سلمة بن سلامة بن وقش)) که

ص: 28


1- 68. عبد الفتاح عبد المقصود از علماء و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((الامام علی بن أبی طالب)) جلد اول صفحه 190.
2- 69. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 57 به نقل ازابوبکر جوهری از شعبی.
3- 70. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمدبن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن.
4- 71. عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.
5- 72. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 57 به نقل ازابوبکر جوهری از شعبی.
6- 73. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.
7- 74. همچنین ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.
8- 75. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21.
9- 76. إبن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.
10- 77. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از سعد بن ابراهیم.
11- 78. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی ألاسود.

هر دو از قبیلۀ ((بنی عبد الاشهل))(1) بودند(2) و ((ثابت بن قیس شماس))(3) ((محمّد بن مسلمه)) (4) و ((زیاد بن لبید))(5) و ((اسید بن حضیر)) و ((سلمة بن أسلم))(6) و غیر آنان، با شعله ای (7) از آتش(8) روانه(9) به خانۀ علی (10) و فاطمه (11) حمله ور(12) شدند(13) تا آنجا را به آتش(14) بکشند(15)!

آری!عمر بن الخطاب(16)در این روز در حالی که در میان اصحاب و معاونینش بطرف خانه فاطمه حرکت می کرد(17) به این نتیجه رسیدند که آتش بهترین وسیله برای حفظ وحدت و آرامش میان مسلمانان می باشد!!(18) چرا که آنان از بیعت با ابی بکر خودداری کرده بودند(19).

همینکه عمر و اصحابش پشت درب خانۀ فاطمه جمع شدند(20) و دقّ الباب(21) کردند(22) فاطمه که صدای آنها را شنید با صدای بلند گفت: ((ای پدر! ای رسول خدا! چه بر سر ما آمد بعد از تو از ابن خطاب (عمر) ابن أبی

ص: 29


1- 79. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی ألاسود.
2- 80. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه صفحۀ 50 به نقل از ابوبکر احمد بن عبدالعزیز و او از از ابوزید، عمربن شُبّه.
3- 81. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه صفحۀ 50 به نقل از ابوبکر جوهری با سندی دیگر.
4- 82. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه صفحۀ 51 به نقل از ابوبکر جوهری با سندی دیگر..إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحه 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از سعد بن ابراهیم نقل می کند که ((محمدبن مسلمة)) کسی بود که شمشیر ((زبیر)) را شکست.
5- 83. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن.
6- 84. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعیدبن کثیر بن عفیر انصاری.
7- 85. عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.
8- 86. اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.
9- 87. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل ازاحمد بن عبدالعزیز ابی بکر جوهری .
10- 88. احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 586 تحت عنوان ((امر السّقیفه)) ((گزارشی از سقیفه)) حدیث شمارۀ 1184 به نقل از مدائنی، و او از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون..إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 57 به نقل ازابوبکر جوهری از شعبی.
11- 89. یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت.
12- 90. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی ألاسود.
13- 91. إبن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 50 به نقل از ابوبکراحمد بن اعزیز به نقل از ابوزید، از عمر بن شبّه..همچنین ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه..عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.
14- 92. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری..اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.
15- 93. أحمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - چاپ بیروت سال 1404در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64..عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.
16- 94. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.
17- 95. إبن قتیبه دینوری در الامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند.
18- 96. در کتاب دبگر خود بنام (( الامام علی بن ابی طالب)) چاپ بیروت جلد اول صفحه 190.
19- 97. عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.
20- 98. محمد بن جریر طبری گذشتة سال 310 هجری در کتاب خود را بنام ((تاریخ الأمم و الملوک)) جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت(حوادث سال 11 هجری)به نقل از ابن حمید و او از جریر و او از مغیره و او از زیاد پسر کلیب.
21- 99. إبن قتیبه در الامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند.
22- 100. إبن قتیبه در الامة و السیاسة ج 1 صفحه 13 با ذکر سند./عمر رضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.

قحافه (ابی بکر) (1)))! عمر گفت(2):ای دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم ) بخدا قسم هیچکس نزد ما دوست داشتنی تر از تو نیست(3)، و لکن بخدا قسم! این محبت مانع از آن نمی شود که این افرادی که نزد خود جمع کرده ای (4) دستور بدهم(5) خانه را بر آنها به آتش(6) بکشند!!(7) بخدا قسم! برای بیعت خارج شوید و إلّا خانه را بر شما می سوزانم!!(8).

همینکه عمر این سخن را گفت(9)، فاطمه نزد علی و زبیر آمده و گفت: می د انید که عمر به من چه گفت، همانا قسم خورد(10) که اگر بیرون نروید خانه را بر شما می سوزاند(11)، و بخدا قسم! این کار را خواهد کرد))(12) و بر آنچه قسم خورده(13) پایدار(14) و استوار(15) است(16). پس آنها از خارج شدن از خانه و بیعت(17) خودداری(18)نمودند(19)، در این هنگام دستور داد که: هیزم حاضر کنید(20)!! و خطاب به اهل

ص: 30


1- 101. إبن قتیبه در الامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند..عمر رضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.
2- 102. شهاب الدین أبو العباس أحمد بن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة الارب فی الفنون الادب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحه 40 با ذکر سند از ((أسلم)).
3- 103. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)).
4- 104. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری.
5- 105. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری.
6- 106. علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.
7- 107. أبوعمر، یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر در گذشتۀ سال 463 هجری در کتاب خود بنام ((الستیعاب فی معرفة الاصحاب)) چاپ دارالنّهضة در قاهره جلد سوم صفحۀ 975 با ذکر سند از أسلم با تفاوت اینکه ابن عبد البر برای سرپوش گذاشتن روی این جنایت خلیفۀ خود و برای اثبات وفای خود به خلیفۀ خود عبارت آتش می کشم را تعبیر به: ((.)) تبدیل کرده است.. همچنین صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)) برای سرپوش گذاشتن روی این جنایت خلیفۀ خود و برای اثبات وفای خود به خلیفۀ خود عبارت آتش می کشم را تعبیر به: ((چنین و چنان خواهم کرد)) تبدیل کرده است.. علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.
8- 108. محمد بن جریر طبری گذشتة سال 310 هجری در کتاب خود را بنام ((تاریخ الأمم و الملوک)) جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت(حوادث سال 11 هجری)به نقل از ابن حمید و او از جریر و او از مغیره و او از زیاد پسر کلیب..شهاب الدین أبو العباس أحمد بن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة الارب فی الفنون الادب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحه 40 با ذکر سند از ((أسلم)). با عبارت چنین و چنان کرد.
9- 109. علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.
10- 110. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری.
11- 111. أبوعمر، یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر در گذشتۀ سال 463 هجری در کتاب خود بنام ((الستیعاب فی معرفة الاصحاب)) چاپ دارالنّهضة در قاهره جلد سوم صفحۀ 975 با ذکر سند از أسلم با تفاوت اینکه ابن عبد البر برای سرپوش گذاشتن روی این جنایت خلیفۀ خود و برای اثبات وفای خود به خلیفۀ خود عبارت آتش می کشم را تعبیر به: ((چنین و چنان خواهم کرد)) تبدیل کرده است..
12- 112. إبن هشام در گذشتۀ 218 هجری در کتاب خود بنام ((السیرة النبویة)) جلد چهارم صفحۀ 306. ابن أبی شیبة ابوبکر، عبدالله بن محمد بن عثمان عبسی معروف به ابن أبی شیبة در گذشتۀ 235 هجری در کتاب خود بنام ((المصنّف)) جلد هفتم صفحۀ 432 روایت شمارۀ 37045، چاپ اول بیروت، سال چاپ 1409 هجری با ذکر سند از أسلم.
13- 113. علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.
14- 114. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری.
15- 115. علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.
16- 116. أبوعمر، یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر در گذشتۀ سال 463 هجری در کتاب خود بنام ((الستیعاب فی معرفة الاصحاب)) چاپ دارالنّهضة در قاهره جلد سوم صفحۀ 975 با ذکر سند از أسلم..صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)) با عبارت چنین و چنان خواهم کرد و بخدا سوگند که عمر بر قسم خود پایدار و استوار است!!..شهاب الدین أبو العباس أحمد بن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة الارب فی الفنون الادب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحه 40 با ذکر سند از ((أسلم)) . با عبارت چنین و چنان خواهم کرد.
17- 117. احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 586 تحت عنوان ((امر السّقیفه)) ((گزارشی از سقیفه)) حدیث شمارۀ 1184 به نقل از مدائنی، و او از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون..
18- 118. عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند..عبد الفتاح عبد المقصود در کتاب السقیفة و الخلافة صفحه 15 به نقل از مورخین مهم و معتبر.
19- 119. عبدالرحمن بن هبة الله بن محمد بن أبی الحدید عّز الّدین مدائنی معتزلی معروف به ابن أبی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهحج البلاغۀ خود تحت عنوان:(( حدیث الّسقیة)) ((جریان سقیفه))، جلد دوم صفحه 21 با تائید اینکه این مطلب مورد قبول عده ای زیاد از محدثین اهل سنّت می باشد.
20- 120. عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.

خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر(1) در دست اوست! باید برای بیعت از خانه خارج شوید(2) و الاّ (3) خانه را(4) با اهلش به آتش(5) میکشم(6) شخصی (عده ای از مردم (7) ) به عمر گفت (گفتند): ای اباحفص! آیا می دانی فاطمه در این است؟! عمر گفت: اگرچه فاطمه در خانه باشد!(8).

محمد حافظ ابراهیم این کار عمر را فضیلتی برای او می شمرد و در این باره چنین می گوید:(9)

وَ قولةٍ لَعلیَّ قالها عُمَرُ***أکرِم بسامِعِها أعظِم بِمُلقیها

حَرَّقتُ دارَکَ لا أبقی علیک بها*** إِن لَم تُبایِع وَ بِنتُ المُصطَفی فِیها

ما کانَ غَیرُ أبی حَفصٍ یَفُوهُ بِها*** أمامَ فارِسِ عَدنانٍ وَ حامیها...

چه نیکو سخنی عمر به علی زد، شنوندۀ این کلام را گرامی بدار و گوینده اش را بزرگ بدار!!

ص: 31


1- 121. با عبارت ((قسم به آنکه جانم در دست اوست)) همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.
2- 122. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.
3- 123. با عبارت (( در غیر این صورت...)): ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری ...از عمر بن شبّه.
4- 124. عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل از تاریخ الامم الملوک. و می نویسد شبیه این عبارت در کلنات مورخین بسیار دیده می شود.
5- 125. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمدبن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن..عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل از تاریخ الامم الملوک.
6- 126. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری..همچنین ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه..عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند و...
7- 127. عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل از تاریخ الامم الملوک.
8- 128. ابن قتیبة ابو محمد بن مسلم بن قتیبه دینوری ( معروف به ابن قتیبه) در گذشتۀ سال 276 هجری، در کتاب خود بنام ((الامامة و السیاسة)) جلد اول صفحه 12، چاپ سوم، چاپ مصر،2 جلد در یک جلد، تحت عنوان:کیف کانت بیعة علیّ بن ابی طالب کرم الله وجهه ((علی کرّم الله وجهه چگونه بیعت کرد)) با ذکر سند از عبدالله بن عبد الرحمن انصاری..عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند..عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل از تاریخ الامم الملوک.
9- 129. محمد حافظ ابراهیم از شعاری معاصر و مهم اهل سنت در گذشتۀ سال 1351 هجری گفتۀ عمربن خطاب را - ((هر آینه خانه را بر شما به آتش می کشم))- مدح و ثناء بر او گرفته و در کتاب دیوان خود چاپ بیروت سال 1937 میلادی در جلد اول صفحۀ در ((قصیدۀ عمریه)) تحت عنوان: عمر و علی این شعر را سروده است.

به آتش می کشم خانه ات را و نمی گذارم در آن بمانی، در صورتی که بیعت نکنی اگرچه دختر محمد در آن خانه باشد.

چه کسی غیر از ابو حفص (عمر) می توانست در مقابل شهسوار دودمان عدنان و مدافع آنان چنین سخنی بگوید.(1)

پس چون جمعیت (2) مردم، صدای فریاد و گریه فاطمه را شنیدند، آنان نیز از گریه فاطمه گریه افتادند (3) و چنان حالی به مردم دست داد که گویا نزدیک بود قلبهایشان از هم بپاشد و جگرهایشان تکه تکه شود(4) تا آن که مردم متفرق شدند. لاکن عمر و اصحابش همانجا ماندند(5).

در این هنگام عمر و یارانش جهت آتش زدن خانه ایشان، به آنها حمله ور شدند (6) و به خانه فاطمه هجوم بردند (7).

عمر فریاد کشید (8): خانه را با اهلش به آتش بکشید!

ص: 32


1- 130. محمد حافظ ابراهیم این قصیدۀ خود را در کنفرانس شعرای مصر که در اوائل سال 1918 میلادی در مصر برگزار شد مقابل تمام اهل سنت می خواند و همه او را مورد تشویق خود قرار می دهند و بزرگان از اهل سنت چون امین و احمد الزین و ابراهیم الابیاری و علی جارم و علی امین و خلیل مطران و مصطفی الدمیاطی یک و غیر اینها همت به چاپ و شرح نویسی بر آن می گمارند و از شاعر،بسیار تعجید و قدرانی می کنند و دیوان او را بر چندمین بار،مورد قرار می دهند.نگاه کنید به: الغدیر ج 7 ص 86.
2- 131. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.
3- 132. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115
4- 133. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.
5- 134. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.
6- 135. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری در روایتی دیگر.
7- 136. یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت
8- 137. عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.

در حالی که کسی در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین (1).

عبد الفتاح عبد المقصود می نویسد (2): ناگاه چهره ای چون رسول خدا در میان درب ظاهر شد، چهره ای که برآن آثار اندوه و تأثر و رنج و مصیبت آشکار بود! در چشمهایش قطرات اشک می درخشید و بر پیشانیش علائم غضب هویدا بود ، عمر بر جای خود خشک شد و جوش و خروشش به ناگاه از میان رفت و همراهانش که به دنبال وی براه افتاده بودند در مقابل ، بهت زده ایستادند زیرا که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را از خلال روی حبیبه اش زهرا دیدند و سرهای آنها از شدت حیا و شرمندگی و خواری به زمین افتاد دیگر تاب از دلها رفت! و همین که دیدند فاطمه مانند سایه ای حرکت نموده و با قدمهای حزن زده و لرزان ، اندک اندک به سوی قبر پدرنزدیک شد، چشم ها و گوشها یکسره متوجه وی شد! در این هنگام بود که ناله زهرا بلند شد:

ص: 33


1- 138. ابو الفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر، أحمد شهرستانی در گذشتۀ سال 548 هجری در کتاب معروف خود ((الملل و النّحل)) چاپ بیروت دارالمعرفة سال چاپ: 1402، جلد اول صفحه 57 به نقل از نظام ابراهیم بن سیّار بن هانی معتزلی که از رؤسای مذهب معتزله در زمان خود بود و در سال 231 هجری از دنیا رفته.
2- 139. عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((علی بن ابی طالب)) جلد اول صفحه 190.

((بابا! ای رسول خدا!: ای بابا! رسول خدا!! .. ((تو گویی که از تکان این صدا زمین زیر پای آن گروه ستم پیشه لرزه درآمد !!

باز زهرا نزدیک تر رفت و به آن تربت پاک روی آورد، آن غائبی که هماره در بین مردم است و ازبین آنان نمی رود و این چنین استغاثه نمود:

(( ای بابا! ای رسول خدا!! پس از تو از دست زاده خطاب و زادۀ أبی قحافه چه ها بر سر ما آمد!؟ دیگر دلی نماند که نلرزد و چشمی نماند که اشک نریزد، آری آن مردم آرزو می کردند زمین شکافته شود و در میان خود پنهانشان سازد!!(1) (پایان کلام عبد الفتاح).

فاطمه در پشت درب با عمر مواجه شد (2) و عمر با فاطمه برخورد(3) کرد (4) فاطمه گفت: ای پسر خطاب کجا؟! (5) آیا ترا در حال آتش زدن خانه ام می بینم؟! و آیا برای آتش کشیدن خانۀ ما آمده ای ؟! (6) عمر گفت : آری! و آنچنان به این عمل مصر و محکم هستم چنانکه

ص: 34


1- 140. عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((علی بن ابی طالب)) جلد اول صفحه 190.
2- 141. اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.
3- 142. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری.
4- 143. أحمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت ((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - چاپ بیروت سال 1404در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64.
5- 144. اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.
6- 145. اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود! (1) مگر آن که با ابوبکر بیعت کنی (2) چنانچه امت چنین کردند.(3)

پس بین علی و عمر سخنانی رد و بدل شد.علی گفت: (ای عمر! بدوش پستانی را که نیمی از آن مال توست، بخدا قسم! آنچه امروز تو را اینچنین بر امارت و حکومت ابوبکر حریص کرده چیزی نیست جز آن که فردا حکومت را به تو بسپارد.(4)

علی از خانه خارج شد در حالیکه به شمشیر مسلح بود، پس با عمر برخورد کرد، عمر شمشیر را از علی گرفت! آنگاه علی دوباره به خانه برگشت در این هنگام زبیر با شمشیر کشیدۀ (5) خود (6) به آنها حمله ور شد از خانه خارج (7) شد (8) در حالی که فریاد می کشید و گریه میکرد و مردم او را از گریه و ناله نهی کرده و میگفتند: گناهی بر مانیست چرا که در امری که مردم بر آن اجتماع کرده اند اختلاف شود !(9) عمر به زبیر گفت: این شمشیر برای چیست ؟(10) زبیر

ص: 35


1- 146. احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 586 تحت عنوان ((امر السّقیفه)) ((گزارشی از سقیفه)) حدیث شمارۀ 1184 میگوید: ((روایت کرده مدائنی))، که از از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون.
2- 147. اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.
3- 148. أحمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت ((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - چاپ بیروت سال 1404در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64..اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.
4- 149. أحمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 587 حدیث شمارۀ 1188 به نقل از ابی بکر بن هیثم و او از عبدالرزاق و او از معمر و او هم از کلبی و او از ابی صالحی و او از ابن عباس.
5- 150. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن.
6- 151. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21.
7- 152. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.
8- 153. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری در روایتی دیگر.
9- 154. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری.
10- 155. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحۀ 57 با ذکر سند.

گفت: این شمشیر را برای بیعت با علی مهیا کردم!(1)

و هرگز آن را غلاف نخواهم کرد تا اینکه با علی بیعت شود (2) و با هیچکس جز علی بیعت نخواهم کرد (3) عده ای از انصازر ازجمله زیاد بن لبیت (4) انصاری (5) همراه با عمر (6) و شخصی دیگر با او گلاویز شده (7) و بطرف او حمله کردند (8) پس پای در پای زبیر پیچید و شمشیر از دستش (9) افتاد (10)، عمر (11) گفت (12): شمشیر زبیر را بگیرید (13) و آن را به سنگ بزنید (14).

پس آنها(15) شمشیر علی و زبیر را نزد ابوبکر بردند در حالی که ابوبکر بر منبر تکیه زده و خطبه می خواند، سپس ابوبکر گفت: این شمشیر را به سنگ بزنید.(16)

هر دو را به دیوار زده تا آنها را شکستند (17) ابو عمروبن حماص (18) می گوید: هر آینه من سنگی را که آن ضربه به آن خورد، دیدم، و می گفتند این اثر ضربۀ شمشیر زبیر است (19). پس به زبیر حمله ور شده و او را دستگیر نمودند.(20) اما زبیر دوباره به خانه

ص: 36


1- 156. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.
2- 157. طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحه 443 چاپ بیروت به نقل از زکریا بن یحیی ضریر و او از أبوعوانه و او از داود بن عبدالله لاوردی و او از حمید بن عبدالرحمن حمیری.
3- 158. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21.
4- 159. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن.
5- 160. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.
6- 161. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحۀ 57 با ذکر سند..ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.
7- 162. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.
8- 163. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن.
9- 164. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه و به نقل از نضر بن شمیل.
10- 165. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن..همچنین ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.
11- 166. عبارت: ((ابی بکر که بالای منبر بود فریاد کشید شمشیر...)) رجوع شود به: شرح ابن ابی الحدید معتزلی بر نهج البلاغه جلد دوم صفحه 56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمربن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضربن شمیا و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبدالرحمن.
12- 167. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21.
13- 168. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21 و جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه می نویسد:عمر خودش شمشیر را از دست زبیر گرفت و آن را به سنگ زد تا آنکه شکست!!
14- 169. طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحه 443 چاپ بیروت برای ما(( زکریا بن یحیی ضریر)) که او گفت:روایت کرد برای ما ((أبوعوانه)) که او گفت: روایت کرد برای ما ((داودبن عبدالله لاوردی)) و او از ((عبدالرحمن حمیری)).
15- 170. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از از سعد بن ابراهیم نقل می کند که محمد بن مسلمه بود که شمشیر را از زبیر گرفت.
16- 171. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه وبه نقل از نضر بن شمیل.
17- 172. إبن أبی الحدید معتزلی در جلد دوم شرح خود بر نهج البلاغه صفحه 50 به نقل از ابوبکراحمد بن العزیز که می گفت: خبر داد به ما ((ابوزید))، عمر بن شبّه)).. إبن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد دوم صفحه 51 به نقل از ابو بکر جوهری با سندی دیگر می نویسد: و روایت شده محمد بن مسلمه که در این روز همراه با مهاجرین از یاران عمر بود و او بود که شمشیر ((زبیر)) را شکست..إبن ابی الحدید معتزلی)) در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحه 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی الأسود.
18- 173. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.با عبارت ((عمرو بن حماس)).
19- 174. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن می نویسد وی یکی از شاهدان بوده که می گوید من خودم شاهد بودم و این گفتۀ او شاید اشاره دارد که وی نیز یکی از یاران عمر در این روز بوده است.
20- 175. محمد بن جریر طبری گذشتة سال 310 هجری در کتاب خود را بنام ((تاریخ الأمم و الملوک)) جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت(حوادث سال 11 هجری) می گوید: ((روایت کرد برای ما ((ابن حمید)) و گفت: روایت کرد برای ما ((جریر)) از ((مغیره)) و او از ((زیاد)) پسر ((کلیب)).

برگشت! در این هنگام فاطمه فریاد زد و آنها را بخدا قسم داد (1) و دراین هنگام به خانه علی حمله ور شدند (2) و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند (3) و وارد خانه شدند (4) در خانه فاطمه عده زیادی از مردم بودند از آن جمله مقداد بن أسود و تمام هاشمیون (5) عمر داخل خانه (6) شده (7) وخالدبن ولید در آستانه درب خانه ایستاد.(8) واز جمله کسانی که بزور وارد خانۀ فاطمه شدند قیس بن شماس بود (9).سپس عمر دست زبیر را گرفته و او را از جای خود بلند کرد و او را بزور از خانه خارج ساخت (10) و گفت: ای خالد! مواظب این مرد باش (11) و او را محکم بگیر! (12) در بیرون خانه عدۀ زیادی از مردم که ابوبکر آنها را به کمک خالد و عمر فرستاده بود جمع شده بودند.(13) سپس عمر دوباره داخل خانه شد و به علی گفت: برخیز و بیعت کن! علی از بلند شدن خودداری کرد (14)، عمر دست علی را گرفت و

ص: 37


1- 176. إبن أبی الحدید معتزلی در جلد دوم شرح خود بر نهج البلاغه صفحه 50 به نقل از ابوبکراحمد بن العزیز که می گفت: خبر داد به ما ((ابوزید))، عمر بن شبّه)).. إبن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد بر نهج البلاغه جلد ششم صفحه 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی الأسود.
2- 177. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی الأسود.
3- 178. أبو الحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصیة)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة السّقیفة)) ((جریان سقیفه)).
4- 179. یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت.
5- 180. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.
6- 181. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.
7- 182. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.
8- 183. إبن ابی الحدید معتزلی ))در شرح خود جلد دوم صفحۀ 57 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی..إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی..
9- 184. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از((شهاب بن ثابت)).
10- 185. عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب السّقیفه و الخلافة صفحه 15 به نقل از موّرخین مهم و معتبر.
11- 186. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ یروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.
12- 187. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود با ذکر سند.از ابوبکر جوهری از شعبی..ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغة خود چاپ ببیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.
13- 188. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.
14- 189. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.

گفت: برخیز!(1) باز علی از بلند شدن خودداری کرد (2) و خود را به زمین چسبانید (3) پس عمر بزور (4) علی را بلند کرد و مانند زبیر کشاند (5) و در حالی که ریسمان (6) به گردنشان (7) بود به خارج خانه کشانید (8)، سپس خالد آندو را گرفته و عمر آندو را و کسانی که با آندو بودند با صورتی بسیار بد می کشانید، مردم جمع شده و نگاه می کردند، کوچه های مدینه پر از مردم بود، مهاجمین داخل خانه شدند، فاطمه از خانه خارج شده و گفت: یا آنکه از خانه ام خارج شوید یا آنکه که معجر از سربر داشته و نزد خدا شما را نفرین خواهم کرد! در این هنگام آنان و هرکس درخانه بود از خانه خارج شدند.(9) تا آنکه عمر تمامی افراد داخل خانه را از خانه خارج کرده و در حالی که ریسیمان به گردنشان (10) بود آنها را بصورتی بد می کشانید و علی را کشان کشان جهت بیعت کردن به طرف ابی بکر می کشاندند (11) و

ص: 38


1- 190. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.
2- 191. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.
3- 192. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.
4- 193. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21 با تأئید اینکه این مطلی مورد قبول عدّه ای زیاد از محدّثین اهل سنت می باشد.
5- 194. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.
6- 195. عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب السّقیفه و الخلافة صفحه 15 به نقل از موّرخین مهم و معتبر.
7- 196. همچنین إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.
8- 197. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.
9- 198. یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 126 تحت عنوان ((خبر سقیفة بنی ساعدة)) ((گزارشی از سقیفه بنی ساعده)).
10- 199. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.
11- 200. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115..إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

می بردند (1) تا آنکه با ابوبکر بیعت کنند.(2) در حالی که علی می گفت: من بندۀ خدا هستم و برادر رسول خدایم! (3) پس چون که فاطمه این منظره را دید که چگونه با علی و زبیر برخورد کردند (4) ناله های سوزناک برکشید و ولوله می کرد، عده ای از زنان هاشمیه و غیر هاشمیه اطراف او جمع شده بودند، وقتی که هجوم کنندگان به خانه فاطمه حمله ور شدند فاطمه در آستانه درب خانه اش ایستاد (5) فریاد زد: ای ابابکر! چه زود بر اهل بیت رسول خدا حمله بردید!(6) بخدا قسم هرگز با عمر سخن نخواهم گفت تا انکه خدای خود را ملاقات نمایم.(7) هیچ قومی را که بدتر از شما به دیدن کسی رفته باشد سراغ ندارم جنازۀ رسول خدا را مقابل ما گذارید و برای در برکردن جامۀ خلافتش بدون آنکه با مشورت کنید به مشورت نشستید در حالی که حق ما را اداء نکردید (8).

فاطمه در آستانه درب ایستاده بود که عمر لگدی (9)

ص: 39


1- 201. عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب السّقیفه و الخلافة صفحه 15 به نقل از موّرخین مهم و معتبر.
2- 202. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.
3- 203. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.
4- 204. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.
5- 205.عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.
6- 206. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.
7- 207. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.
8- 208. إبن قتیبه دینوری درکتاب الامامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند..عمر رضا کحاله در همان اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.
9- 209. شهرستانی به نقل از نظام: ابراهیم بن سیار بن هانی معتزلی که تاز رؤسای مذهب معتزله در زمان خود بشمار می رفت، وی در سال 231 هجری از دنیا رفت.

محکم (1) بر در زد (2) و فاطمه را کتک زد (3) آنگاه قنفذ عدوی (4) سیدۀ زنان فاطمه را در پشت درب فشار سختی (5) داد (6) به حدی که محسن بن علی (7) راسقط کرد (8).آری! فاطمه محسن (9) بن علی (10) فرزندی را که در شکم داشت سقط کرد (11) و در نتیجه محسن کشته (12) شد (13).

فاطمه فریاد کشید: ای ابابکر! چه زود فراموش کردید وچه بد با اهل بیت رسول خدا رفتار کردید!! بخدا قسم! با عمر سخن نخواهم گفت تا خدای خود را ملاقات کنم! (14)

انس گوید (15): فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بطرف قبر پدرش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفت و بر قبر ایستاد و گریه کرد سپس یک مشت از خاک قبر برداشت و بر چشمان و صورت مالیده و این شعررا شروع به خواندن کرد:ماذا عَلی مَن شَمَّ تُربَةَ أحمَدُ***اَن لا یَََشُمَّ مَدَی الزَّمانِ غَوالیاَ

ص: 40


1- 210. ذهبی مورخ مشهور در گذشتۀ سال 748 هجری در کتاب خود بنام ((لسان المیزان)) جلد اول صفحۀ 268-شمارل 824 تحت عنوان ((احمد)) با ذکر سند به نقل از ((محمد بن احمد حماد کوفی)) (از حافظین حدیث اهل سنت).
2- 211. أبی الفتح محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر احمد شهرستانی در گذشتۀ سال 548 هجری در کتاب خود بنام ((الملل و النحل)) چاپ بیروت 1402 هجری جلد اول صفحه 57 گوید: نظام گفته است.
3- 212. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد ششم صفحۀ 17 تحت عنوان ((حرف الالف))- ابراهیم بن سیار- شمارۀ 2444- به نقل از نظام معتزلی.
4- 212. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد ششم صفحۀ 17 تحت عنوان ((حرف الالف))- ابراهیم بن سیار- شمارۀ 2444- به نقل از نظام معتزلی.
5- 214. أبی الحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصیة)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة السّقیفة)).
6- 215. یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت.
7- 216. لازم به یاد آوری است که تمام کسانی که نام ((محسن)) علیه السلام را در تعداد فرزندان حضرت علی علیه السلام ذکر کرده اند یاد آور شده اند که: در کوچکی از دنیا رفته است لکن هیچکدام از مورخین اشاره به روز تولد یا بدنیا آمدن حضرت ((محسن))علیه السلام را نکرده اند و این مطلب سری بسیار سنگین، در درون دارد آن اینکه: تولد وشهادت محسن علیه السلام در یک روز بوده است.
8- 217. أبو الحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصیة)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة السّقیفة)) ((جریان سقیفه)).
9- 218. بلاذری در گذشتۀ سال 279 در کتاب خود بنام ((انساب الشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحۀ 404 می گوید: فاطمه برای علی چند فرزند بدنیا آورد که عبارتند از: حسن با کنیۀ أبا محمد، حسین با کنیۀ أبا عبدالله و محسن که در کودکی از دنیا رفت!
10- 219. محب الدین أبو العباس أحمد بن عبدالله بن محمد بن ابی بکر محمد طبری در گذشتۀ سال 691 هجری در کتاب خود بنام ((ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی)) چاپ قاهره سال 1356 صفحۀ 55 تحت عنوان: ذکر ولد فاطمة علیها السلام ازلیث بن سعد.
11- 220. أبی الحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصیة)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة السّقیفة)).
12- 221. بلاذری در گذشتۀ سال 279 در کتاب خود بنام ((انساب الشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحۀ 404.
13- 222.ابن شهر آشوب سروی در گذشتۀ سال 588 هجری در کتاب ((المناقب)) خود جلد سوم صفحۀ 132 از کتاب ((المعارف)) ابن قتیبۀ دینوری در گذشتۀ سال 276 هجری در بیان ذکر اولاد فاطمه علیهما السلام..در چاپهای امروزی کتاب معارف ابن قتیبه چنین آمده است: پس علی دارای چند فرزند شد بنامهای: حسن وحسین و محسن و ام کلثوم کبری و زینب کبری؛مادرشان فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) بود لکن ((محسن بن علی)) در سن کوچکی به هلاکت رسید!! اهل مطالعه و تحقیق مستحضرند که تحریف و دستبرد در کتب، خصوصا" در کتب اهل سنت آنقدر بسیار است که این مورد در میان آن می باشد..محب الدین أبو العباس أحمد بن عبدالله بن محمد بن ابی بکر محمد طبری در گذشتۀ سال 691 هجری در کتاب خود بنام ((ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی)) چاپ قاهره سال 1356 صفحۀ 55 تحت عنوان: ذکر ولد فاطمة علیها السلام ازلیث بن سعد چنین نقل می کند فاطمه فرزندی بنام محسن داشت که در کودمی به هلاکت رسید!!
14- 223. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.
15- 224. شبلنجی در گذشتۀ اوائل قرن چهاردهم در کتاب خود بنام ((نورالأبصار)) صفحۀ 47 چاپ مصر از أنس.

صُبَّت عَلیَّ مَصائِبُ لو أنّها***صُبَّت علَیَ الأیّام ِ عُدنَ لیالِیا

چه باکی است بر کسی که خاک قبر احمد را بوئیده که در تمام زندگی هیچ عطری را نبوید.

آنچنان مصیبتها بر من باریدن گرفتنه اند که اگر اینگونه بر روزها می باریدند، روزها شب می شدند.(1)

در این هنگام عمر، علی و زبیر و بنی هاشم را با زور (2) از خانه خارج (3) نموده (4) و به طرف ابوبکر کشانده (5) و نزد ابابکر (6) حاضر کرد (7) زمانی که علی را نزد ابی بکر کشاندند! شخصی (عمر) به علی گفت: بیعت کن! علی گفت: من سزاوراترم به بیعت از شما، هرگز با شما بیعت نخواهم کرد در حالی که شما سزاورتری در اینکه با من بیعت کنید (8) عمر گفت: بهر صورت باید بیعت کنی! چه آنکه با رضایت باشد و چه آنکه با زور بیعت نمائی (9) تا بیعت نکنی تو را رها نخواهم کرد.(10) اما علی از بیعت ممانعت می ورزید پس باز به علی گفتند: بیعت کن!علی گفت: اگر بیعت

ص: 41


1- 225. شبلنجی در گذشتۀ اوائل قرن چهاردهم در کتاب خود بنام ((نورالأبصار)) صفحۀ 47 چاپ مصر از أنس.
2- 226. ((أبوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی)) در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصّیه)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة الّسقیفة)) ((جریان سقیفه)).. أبی الفدا اسماعیل بن کثیر معروف به ((ابن کثیر)) در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الّسیرة النبویّه)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 تحت عنوان ((قصّة السّقیفة)) با ذکر سند از ((وهیب)).
3- 227. ابن أبی الحدید معتزلی)) در جلد دوم شرح خود بر نهج البلاغه صفحۀ 50 به نقل از ابوبکر احمدبن عبدلاعزیز)) به نقل از ابوزید، عمر بن شبّه.
4- 228. عبدالحمید بن هبةالله بن محمد بن أبی الحدید عزّ الّدین مدائنی معتزلی معروف به ((ابن أبی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغه خود تحت عنوان: (( حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیف)) جلد دوم صفحۀ 21 با تأیید اینکه این مطلب مورد فبول عدّه ای زیاد از محدثین اهل سنت می باشد و از این گونه روایات (( محمد بن جریر طبری زیاد نقل کرده است.
5- 229. عبدالحمید بن هبة الله بن محمد بن أبی الحدید عّز الّدین مدائنی معتزلی معروف به ((ابن أبی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال655 هجری در شرح نهج البلاغۀ خود تحت عنوان : ((حدیث الّسقیفة))((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحه 21 ابن أبی الحدید معتزلی)) در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی الاسود.
6- 230. إبن أبی الحدید معتزلی در جلد دوم شرح خود بر نهج البلاغه صفحه 50 به نقل از ابوبکراحمد بن العزیز و از ابوزید، عمربن شبّه.
7- 231. عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21 با تأئید اینکه این مطلب مورد قبول عدّه ای زیاد از محدّثین اهل سنت می باشد..أبی الفدا اسماعیل بن کثیر معروف به ((ابن کثیر)) در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الّسیرة النبویّه)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 تحت عنوان ((قصّة السّقیفة)) با ذکر سند از ((وهیب)).
8- 232. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.
9- 233. طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت به نقل از زکریا بن یحیی ضریر و او از أبوعوانه و از داودبن عبدالله لاوردی و از از حمید بن عبد الرحمن حمیری.
10- 234. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

نکنم چه می کنید؟

گفتند: (عمر گفت:) اگر بیعت نکنی به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را خواهیم زد؟!(1).

آنها می خواستند از علی بیعت بگیرند لکن ممانعت کرده و گفت: هرگز چنین کاری نخواهم کرد، پس به وی گفتند: تو را می کشیم! علی گفت: اگر مرا بکشید پس همانا بنده خدا و برادر رسول خدا را کشته اید. در این هنگام دست علی را در حالی که مشت کرده بود و باز کردنش بر آنها سخت بود بطرف ابوبکر کشیده، و دست ابوبکر را به دست علی کشیدند. در حالی که دست علی مشت و بسته بود.(2)

علی گفت: ای عمر! بدوش از پستان که نیمی از آن مال توست! امروز بیعت گرفتن را برای ابوبکر سخت بگیر تا آنکه فردا خلافت را به تو بازگرداند! آگاه باش! بخدا سوگند! که سخنت را قبول نمی کنم و با ابی بکر بیعت نخواهم کرد.(3).

ص: 42


1- 235. إبن قتیبه دینوری درکتاب الامامة و السیاسة ج 1ص 13 با ذکر سند.
2- 236. أبوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصّیه)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة الّسقیفة)) ((جریان سقیفه))..عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21 می نویسد: تا اینکه بالاخره تمام آنها با ابوبکر بیعت کردند مگر علی به تنهایی!در این هنگام علی به خانۀ فاطمه سلام الله علیها پناه برد (و آنجا را پناهگاه خویش قرار داد) لکن به خانۀ فاطمه حمله ور شدند و با زور و بدترین صورت علی را از خانه خارج ساختند.در این موقع فاطمه علیه سلام درب خانه ایستاده بود؛ پس هجوم آورندگان متفرق شده و گفتند: علی به تنهایی ضرری به حال آنها ندارد..إبن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحه 22 می نویسد: اما آنچه اکثر محدثین و بزگان آنها گفته اند آن است که: همانا علی از بیعت با ابی بکر تا ششماه خودداری کرد و در خانه نشست و بیعت نکرد تا آنکه فاطمه از دنیا رفت..همچنین ابن اثیر در جلد دوم کتاب ((الکامل فی التاریخ)) صفحۀ 331 به نقل از زهری می نویسد: علی و بنی هاشم وزبیر تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکردند تا آنکه فاطمه رضی الله عنها از دنیا رفت.
3- 237. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

تا آنکه علی بدون آنکه بیعت کند به خانه اش بازگشت، و هرگز بیرون نیامد تا آنکه فاطمه از دنیا رفت (1).

ماجرای فدک

از همان زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) از دنیا رفت از طرف عایشه اذیت ها و آزارهای زیادی به علی و فاطمه می رسید و خبر بعضی از حرفهای ناخوش آیند که عایشه می زد به گوش علی و فاطمه می رسید در حالی که علی و فاطمه بر تمام مشکلات و سختی ها صبر می کردند واین مصیبت ها و ناراحتی ها از طرف عایشه ادامه داشت تا آنکه فاطمه از دنیا رفت، علی و فاطمه تنها بدون یاور ماندند، فدک از فاطمه مصادره شد، و به خاطر همین فاطمه چندین بار اقدام به مجادله نمود لکن کاری از پیش نبرد (2).

ادعای ملکیّت فدک

ص: 43


1- 238. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.
2- 239. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد نهم صفحۀ 198 تحت عنوان (( ماجرت بین فاطمه علیها السلام و علی و عایشه)) با ذکر سند از قول شیخ ابی یعقوب ابن ابی الحدید در پایان کلام شیخ ابی یعقوب می گوید: این خلاصه ای از گفتار شیخ ابی یعقوب که خدایش رحمت کند و بدانکه ابی یعقوب شیعه نبود بلکه سنّی معتزلی متعصبی بود.

فاطمه برای گرفتن فدک ابتدا ادّعای ملکیت کرد به همین خاطر فاطمه نزد ابی بکر رفت و به وی گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) در زمان حیات خود فدک را به من اختصاص داد (1) و آن را به من بخشید! فدک را به من برگردان (2)! سپس ابی بکر از فاطمه بیّنه و شاهد خواست.

علی ابن ابی طالب برای فاطمه شهادت داد (3). ابوبکر در ظاهر برای اثبات اینکه پیامبر فدک را در زمان حیات خود به فاطمه بخشیده از فاطمه شاهد کامل خواست!! به همین خاطر به فاطمه گفت: ای دختر رسول خدا تو خود می دانی که برای قبول کردن این امر باید یا دو مرد یا یک مرد و دو زن شهادت بدهند!!(4) یک شاهد دیگر بیاور(5)! این ادعّا، ادعائی است که ثابت نمی شود مگر به شهادت یک مرد و دو زن(6)!! فاطمه هم امّ ایمن(7) و رباح(8) غلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را حاضر خواست و آندو نیز شهادت دادند که پیامبر فدک را به وی بخشیده است.

فاطمه به ابی بکر گفت: امّ ایمن شهادت می دهد که

ص: 44


1- 240. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 19 چاپ بیروت سال 1404 به نقل از فتوح البلدان بلاذری.
2- 241. أبی الحسن احمدبن یحیی بن جابر بن داود بغدادی بلاذری در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((فتوح البلدان)) چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحۀ 44 با ذکر سند از جعفر بن محمد (علیهما السلام).
3- 242. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 19 چاپ بیروت سال 1404 به نقل از فتوح البلدان بلاذری.
4- 243. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 19 چاپ بیروت سال 1404 به نقل از فتوح البلدان بلاذری..إبن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحۀ 213 تحت عنوان ((ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک)) به نقل از ابوبکر جوهری.
5- 244. أبی الحسن احمدبن یحیی بن جابر بن داود بغدادی بلاذری در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((فتوح البلدان)) چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحۀ 44 با ذکر سند از جعفر بن محمد (علیهما السلام).
6- 245. أبی الحسن احمدبن یحیی بن جابر بن داود بغدادی بلاذری در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((فتوح البلدان)) چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحۀ 44 با ذکر سند از جعفر بن محمد (علیهما السلام).
7- 246. عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 19 چاپ بیروت سال 1404 به نقل از فتوح البلدان بلاذری.
8- 247. أبی الحسن احمدبن یحیی بن جابر بن داود بغدادی بلاذری در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((فتح البلدان)) چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحۀ 44 با ذکر سند از جعفر بن محمد (علیهما السلام).

رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) فدک را به من بخشید. ابوبکر که دیگر تمام راهها را بر خود بسته دید گفت: این مال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) نبود تا به کسی ببخشد!!(1)

ادعای ارث

پس از آنکه فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) از راه ملکیت نتوانست به حق خود برسد ادعای ارث نمود لذا نزد ابی بکر رفت و با ناله ای جانسوز به ابوبکر گفت: ای ابابکر! وقتی مردی چه کسی از تو ارث می برد؟ ابوبکر گفت: خانواده و فرزندانم! فاطمه گفت: تو را چه می شود که تو از پیامبر ارث ببری ولی من که دختر او هستم ارث نبرم!(2)

فاطمه گفت: به خدا قسم! من از تو ناراحت نیستم و تو را ترک نخواهم کرد. فاطمه گفت: بخدا قسم! تو را نفرین خواهم کرد.(3)

ص: 45


1- 248. إبن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحۀ 213 تحت عنوان ((ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک)) به نقل از ابوبکر جوهری.
2- 249. بلاذری در کتاب خود بنام ((فتوح البلدان)) چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحۀ 45 با ذکر سند از(( اُم هانی))
3- 250. إبن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحۀ 213 تحت عنوان ((ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک)) به نقل از ابوبکر جوهری.

عمر بن خطاب در این باره می گوید:

همان روزی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) از دنیا رفت برای ابوبکر بیعت گرفته شد؛ فردای آنروز فاطمه نزد ابی بکر آمده در حالی که علی نیز وی را همراهی می کرد، پس فاطمه گفت: ارث پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به من برگردان!

لکن ابوبکر گفت: پیامبر گفت ما پیامبران را ارثی نیست! فاطمه گفت:أمّ ایمن برای من شهادت می دهد.(1)

ابی هریره در این باره می گوید:

فاطمه نزد ابوبکر و عمر آمده از آنها میراث خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) را طلب نمود پس عمر و ابوبکر گفتند: از پیامبر شنیدیم که:((مرا ارثی نیست))!(2)

عمر رضا کحاله در این باره می گوید:

چون فاطمه با ابی بکر صحبت کرد،ابوبکر گریه کرد! و گفت: ای دختر رسول خدا! بخدا قسم! پدرت چیزی به ارث باقی نگذاشت! هیچ درهم و دیناری!! پس فاطمه گفت: همانا فدک را پیامبر در زمان حیاتش به من

ص: 46


1- 251. علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 622 حدیث شمارۀ 14097 با ذکر سند عمربن الخطاب.
2- 252. علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 622 حدیث شمارۀ 14097 با ذکر سند از عمربن الخطاب..صاحب کنزالعمال در جلد پنجم صفحۀ 636 حدیث شمارۀ 14120 از ابی هریره.

بخشید.ابوبکر گفت: چه کسی حاضر است در مورد این ادعای تو شهادت دهد؟!! فاطمه علی بن ابی طالب را برای شهادت آورد و سپس أمّ ایمن را حاضر ساخت و هر دو شهادت دادند.پس عمربن الخطاب و عبدالرحمن بن عوف آمدند و شهادت دادند به اینکه پیامبر در زمان حیاتش فدک را تقسیم کرد!!

ابوبکر گفت:ای دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) راست گفتی! و علی هم راست گفت، و عمر و عبدالرحمن بن عوف هم راست گفتند!! و این بخاطر آن است که آنچه از تو بوده مال پدرت بوده است و پدرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز خرج شما را از فدک جدا می کرد و باقی را در بین مردم و در راه خدا تقسیم می نمود.

ای فاطمه تو می خواهی با فدک چه کنی؟ فاطمه گفت: می خواهم همان کاری که پدرم می کرد انجام دهم. ابوبکر گفت: برای تو بخدا سوگند می خورم که من همان کاری که پدرت انجام میداد انجام دهم!!(1)

ص: 47


1- 253. عمررضا کحاله از علمای اهل سنت در کتاب معروف خود بنام (( اعلام النساء)) چاپ بیروت سال 1404 جلد چهارم صفحۀ 119.

خطبه

زمانی که فاطمه دید ابوبکر بر مصادره فدک تصمیم قاطع گرفته است سربند خود را بر سر بست و چادر خویش را بر خود پیچید و با عده ای از زنان قومش و خدمتکارانش بسوی مسجد حرکت کرد. وی در حالی که به شدت خود را پوشانیده بود و راه رفتنش بدون هیچ تفاوتی مانند راه رفتن رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) بود بر ابوبکر که در میان عده ای از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد. در این هنگام پرده ای بین فاطمه و مردم آویختند.(1)

آنگاه ناله ای جانسوز از دل بر آورد، ناله ای که تمام مردم به گریه و زلزله در آورد.

سپس لحظه ای سکوت فرمود تا فریاد و همهمۀ مردم خاموش شد و جوش و خروش آنان آرام یافت. سپس کلام خود را با حمد و ستایش خدا آغاز نموده و درود بر رسول خدا فرستاد. سپس فرمود هان ای مردم! من

ص: 48


1- 254. إبن ابی الحدید معتزلی درشرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 211 تحت عنوان :ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک (گزارشی از تاریخ دربارۀ فدک) با ذکر سند از چند تن از راویان حدیث و تاریخ اهل سنت نقل می کند.

فاطمه ام دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! آنچه را از ابتدا بگویم همان را در انتها نیز به زبان خواهم آورد آنچه می گویم زیاده روی نیست و آنچه انجام دهم ظلم و جور نیست. پس بشنوید با گوشهای باز و قلبهای آماده...

سپس کلام و خطبه ای طولانی ایراد فرمود تا آنجا که در آخر خطبه اش گفت: سپس اکنون شما می پندارید که مرا ارثی از پدرم نیست؟و به این آیه استناد کرد که :آیا به زمان و احکام جاهلیت برگشته اید؟ و چه کس در مقام حکم از خداوند بهتر است برای قومی که به یقین رسیده اند)(1)

گوش فرا دهید ای جمعیت مسلمان! به زور و ظلم و جفا ارث پدرم را از من گرفتند.

ای پسر قحافه (ابوبکر)! خداوند هیچگاه نمیگوید که تو از پدرت ارثی ببری ولی من از پدرم ارث نبرم ! عجب کار تازه و زشتی آورده ای!اینک این تو و این شتر،شتری مهار زده و رحل نهاد شده برگیر و ببر.

ص: 49


1- 255. مائده آیه 50.

با تو در روز رستاخیز و محشر ملاقات خواهم کرد.پس چه نیکو داوری است خداوند ونیکو دادخواهی است محمد(ص) و چه خوش وعده گاهی است قیامت.آنروز وآن ساعت اهل باطل زیان می برند وبرای هر اتفاقی قرارگاهی است و بزودی خواهید دانست که عذاب خوار و ذلیل کننده بر سر چه کسی فرود خواهد آمد و عذاب همیشگی بر سر چه کسی حلول خواهد نمود.

سپس به طرف قبر پدرش متوجه شد و شعر هند دختر أثاثه را سرود که گفته است:

((بعداز تو خبرها و مسائل مختلفه وبلاهای درهم و برهمی اتفاق افتاد که اگر تو می بودی آنچنان بزرگ جلوه نمی کرد)).

((مردانی چند از امت تو همین که رفتی و پردۀ خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه ها را آشکار کردند)).

((همین که تو رفتی مردانی به ما روی ترش کردند و

ص: 50

خفیفمان شمردند و هر میراثی از ما غضب شد)).

راوی گوید: هیچ زنی و مردی از مردم در آن روز دیده نمی شد مگر آنکه به گریه در آمدند.

سپس فاطمه رو به جانب انصار کرده و فرمود: ای بازوان ملت! ای حافظان اسلام! این ضعف وسستی و غفلت در مورد حق من از چیست؟ واین سهل انگاری از کمک به دادخواهی من چراست؟! مگر پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی فرمود: ((حرمت و احترام هر کس در مورد فرزندان او حفظ می شود))؟ چه زود مرتکب این اعمال شدید! و چه زود بی احترامی را شروع کردید! آیا اینک که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته است دین او را نیز می کشید و می گوئید: ما هیچ وظیفه ای نداریم؟!

آگاه باشید! که همانا رحلت پیامب، مصیبت برزگی بود، و ضعف و سستی در میان شما که بر اثر این مصیبت پدید آمد نیز وسیع و زیاد است، و اشتباه و کج روی ناشی از این مصیبت نیز بسیار زیاد است و آن

ص: 51

همبستگی که در میان شما بود از بین رفت و زمین بواسطۀ غیبت و رحلت او تاریک و ظلمانی شد و کوهها از هم متلاشی شدند و آرزوها به نا امیدی و بی خیری کشیده شدند و حریم و حرم پیامبر بعد از او ضایع شد و حرمت او هتک گردید و مصونیت و امنیت حرم او از بین رفت و خداوند در کتاب خود (قرآن) -قبل از رحلت پیامبر-این حوادث را به شما گوشزد کرد و قبل از رحلتش به شما هشدار داد آنجا که فرمود: (و محمد صلی الله علیه واله و سلّم نیست مگر پیامبری که پیش از او فرستادگان دیگری از دنیا رفتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته شود به عقب بر می گردید؟ و آن کس که به عقب برگردد به خدا زیانی نمی رساند، و خدا شکر کنندگان را پاداش خواهد داد)(1).

خیلی دور و بعید است از شما ای گروه انصار! آیا من بخاطر ارث پدرم خُرد شوم و مظلوم واقع شوم؟!در حالی که شما در جلوی دیدگان من هستید و صدایتان

ص: 52


1- 256. آل عمران:144.

را می شنوم و در یک اجتماع قرار داریم؟! و در حالی که شما دارای افراد و نفوذ گفتار می باشید و در حالی که دارای شمشیر و سلاح و سپر هستید و در حالیکه شما نخبه گانی هستید که خداوند از میان مردم انتخابتان کرد، و با اینکه شما با سران عرب - از مشرکین - جنگیدید و سختیها و رنجها را تحمل کردید و به مبارزۀ با ملتهای مشرک و شجاعان بی منطق رفتید، تا آنجا که سنگ آسیای اسلام را به گردش در آوردید و درنتیجه، برکات روزگار همچون شیر جریان و کثرت پیدا کرد و آتشهای جنگ خاموش شد و فوارۀ شرک از جریان باز ایستاد و موج فتنه و طغیان آرام گرفت و نظام و حکومت دین محکم و استوار گردید.

آیا پس از حرکت، باز ماندید و پس از ان اقدام محکم و داغ به عقب برگشتید و به سردی گرائیدید؟ و بعد از آن محکم شجاعتها ترسیدید؟ آن هم ترس از قومی که قسمهای خود را بعد از عهد و پیمانشان شکستند و بر دین و

ص: 53

ایمان شما ضربه وارد کردند؟!

پس بکشید پیشوایان کفر را، چرا که به تحقیق هیچ حرمتی از آنها بر شما نیست شاید که به این ضربه زدنها و کج دهنی های به دین پایان بدهند.

آگاه باشید که همانا من می بینم که شما به رفاه و خوشگذرانی پناه آوردید! و به سکونت و آرامش کاذب میل پیدا کرده اید، و در نتیجه رها ساختید آنچه را نگهداری می کردید، و آنچه از غذای شیرین و لذیذ خورده بودید بالا آوردید، پس اگر شما و هرکس که بر روی زمین زندگی می کند کافر شوید هیچ ضرری به خدا نمی رسد چرا که خداوند بی نیاز و مورد حمد و ستایش خواهد بود.

آگاه باشید! همانا من برای شما گفتم آنچه را در اینجا گفتم، در حالی که می دانم که شما یاریم نمی کنید و این ترک نصرت و یاری با روح شما عجین شده است چرا که سرنیزه هایتان کند و شکسته شده و یقینِ شما به

ص: 54

دین به ضعف و سستی تبدیل شده.

پس بگیرید فدک را و آن را محکم بر پشتِ این شتر مجروحی که پاهای آن ضعیف و سست می باشد ببندید ولی بدانید که ننگ و عار آن در طول تاریخ برایتان باقی خواهد ماند. و داغ و نشانل آن با صدائی رسا به آیندگان خواهد رسید و عاقبت این فدک و غصب خلافت و سکوت شما، شما را به آتشی که بر دلها زبانه می کشد و بدانید که آنچه انجام می دهید در حضور خداوند است ( و بزودی ستمکاران می فهمند چه عاقبتی در انتظار آنهاست)(1)

پس چون ابو بکر خطبه فاطمه را شنید، گفته های فاطمه بر او سنگین تمام شد، لذا بر منبر رفت و گفت(2):

ای مردم! این چه سست عنصری است که در برابر هر سخنی که می شنوید، از شما می بینم؟! این ادعاها و آرزوها در زمان رسول خدا کجا بود؟ هر که شنیده

ص: 55


1- 257. شعراء:آیه 227.إبن ابی الحدید معتزلی درشرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 211 تحت عنوان :ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک (گزارشی از تاریخ دربارۀ فدک) با ذکر سند از چند تن از راویان حدیث و تاریخ اهل سنت نقل می کند..همچنین عمر رضا کحاله در همان کتاب جلد چهارم صفحۀ 116 تا 124 چاپ بیروت سال 1404 خطبۀ حضرت زهرا سلام الله علیها را با اختلاف بسیار کم با خطبه ای که ابن ابی الحدید نقل کرده و ما آنرا در صفحۀ 105 تا 108 آوردیم نقل نموده است.
2- 258. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 214 و 215 با ذکر سند .

بگوید و هر که دیده سخن بگوید!

آنکه سخن گفت روباه ماده ای بود که شاهدش دمش بود، آنچه اتفاق باعث ایجاد فتنه خواهد شد!!!

علی کسی است که می خواهد جنگ خلافت را از سر بگیرد و می گوید: این موضوع کهنه را پس از آنکه از هم مندرس شده تازه کنید! و برای این منظور از زنان کمک و یاری می طلبد، زنانی مانند ام طحال (1)که محبوبترین افراد نزدش زن بدکاره و زناکار بود.(2)

بدانید: که اگر می خواستم می گفتم، و اگر می گفتم صریح و روشن بیان می کردم ولی تا زمانی که کسی با من کار نداشته باشد من هم سکوت اختیار می کنم)).

آنگاه بطرف انصار روی کرده و گفت |((ای گروه انصار! گفته هایی از بی خردان شما به من رسیده ولی من شما را سزاوارترین افراد و ملتزم ترین آنان به پیمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم می دانم). ما به سوی شما مهاجرت کردیم و شما پناهمان دادی و یاریمان کردید. بدانید که

ص: 56


1- 259. ام طحال: ام طحال زنی بدکاره در مزان جاهلیت بود که پرچم بدکارگی بر فراز خانه اش نصب نموده بود و لذا به بدکارگی ضرب المثل شد. ابن ابی الحدید 215/16.
2- 260. ابن ابی الحدید می گوید: این سخن را برای ((نقیب ابی یحیی جعفر بن ابی یحیی بن ابی یزید بصری )) خواندم و به او گفتم ابو بکر به چه کسی اینگونه کنایه و گوشه می زند؟ ((نقیب)) گفت: بلکه بگو به چه کسی چنین تصریح و بی پرده سخن می گوید: گفتم: اگر ابوبکر تصریح می کرد لازم نبود که از تو سوال کنم که مقصودش که بوده؟ نقیب خندید و گفت: مقصود ابوبکر ((علی بن ابی طالب)) است. گفتم آیا تمام آنچه ابوبکر گفته خطاب به علی بن ابی طالب است؟ نقیب گفت: آری فرزندم! بحث، بحث خلافت و حکومت است. گفتم: در میان انصار چه گفتند؟ گفت آنان نیز گفتند: علی ترسیده که در میان مردم اضطراب و اختلاف ایجاد شود و لذا مردم از هرگونه اقدامی برحذر داشته اشت.

من، دست و زبانم در برابر کسانی که استحقاق آن را از ما نداشته باشند! بسته است.))

سپس از منببر پائین آمد. و فاطمه نیز بطرف منزلش حرکت نمود.(1)

ابن ابی الحدید در جای دیگر می نویسد: فاطمه بر ای پس گرفتن فدک نزد ابی بکر رفت و چونکه فاطمه با ابی بکر سخن گفت، ابوبکر گریه کرد! و گفت :((ای دختر رسول خدا، بخدا سوگند چیزی از پدرت به تو ارث نمی رسد. هیچ درهم و دیناری...)) فاطمه گفت: همانا فدک را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) به من بخشید. ابوبکر گفت: چه کسی حاضر است به این مطلب شهادت بدهد؟

پس علی بن ابی طالب آمده و شهادت داد. سپس ام ایمن آمد و شهادت داد. سپس عمر بن الخطاب و عبد الرحمن بن عوف آمدند و شهادت دادن که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فدک را بین مسلمانان تقسیم می کرد. ابوبکر گفت: راست و درست گفتی ای دختر رسول خدا (ص)

ص: 57


1- 261. إبن ابی الحدید معتزلی درشرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 211 تحت عنوان :ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک (گزارشی از تاریخ دربارۀ فدک) با ذکر سند از چند تن از راویان حدیث و تاریخ اهل سنت نقل می کند.

و راست گفت علی و راست گفت أم ایمن و راست گفت عمر! و راست گفت عبدالرحمن بن عوف! و این به خاطر آن است که مال تو از پدرت است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) خرج شما را از فدک می داد و باقی را بین مسلمانان تقسیم می کرد و قسمتی از آن نیز در راه خدا می داد.پس تو می خواهی با فدک چه کنی؟ فاطمه گفت :می خواهم همان کنم که پدرم می کرد. ابوبکر گفت: برای تو بخدا سوگند می خورم که من انجام می دهم آنچه را پدرت انجام می داد!(1)

حدیث عایشه

عایشه گوید:(2): بعد از آنکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم ) از دنیا رفت(3) روزی فاطمه(4) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) (5) کسی(6) را (7) نزد ابی بکر(8) فرستاد (9) و از وی خواست (10) که ما ترک و میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) (11) را (12) که خداوند به پیامبر اختصاص (13) داده بود، دراختیار

ص: 58


1- 262. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود جلد شانزدهم صفحۀ 216 با ذکر سند.
2- 263. ابن دیبع در جلد چهارم تیسیر الوصول خود صفحۀ 11 و 12، حدیث اول در قسمت کتاب فرائض فصل سوم در ((میراث رسول الله و آنچه از خود باقی گذاشت)). باعبارت: پس فاطمه سخت در غضب شده و ابوبکر را ترک کرد و این غضب و متارکه ادامه داشت تا آنکه فاطمه از دنیا رفت.ابن دیبع پس از نقل این عبارت می نویسد: این روایت را صحاح خمسه ترمذی آورده اند ولفظ و عبارت بخاری مختصرین عبارت می باشد.
3- 264. ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)9 جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.
4- 265. ابو السّعادت ابن اثیر جزری در گذشتۀ سال 606 در کتاب خود بنام (( جامع الاصول الرسول)) چاپ دوم بیروت سال 1400 هجری در قسمت ((حرف خاء))-کتاب چهارم-کتاب خلافت و امارت تحت عنوان (( ذکر خلفاء راشدین و بیعت آنان)) جلد چهارم صفحۀ 482 حدیث شمارۀ 2079 به نقل از مسلم از عایشه با عبارت ((فاطمه و عباس...)...ا ی)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 995 تحت
5- 266.عنوان طلب فاطمه من ابی بکر صدقات ابیها به نقل از کتاب صحیح از عروة پسر زبیر از عایشه.
6- 267. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند .* ابی الفداء اسماعیل بن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الدایة و النهایة)) چاپ ششم بیروت در جلد پنجم صفحۀ 285 به نقل از ((بخاری)) در صحیح خود باب گفتۀ پیامبر ((ما را ارثی نیست آنچه از ما باقی بماند صدقه است)) با ذکر سند از عایشه.
7- 268. بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه گوید: فاطمه و ((عباس)) نزد دبی بکر آمده و از او در خواست ارث خود از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) را، کردند. همچنین محمد بن جریر طبری در گذشتۀ سال 310 هجری در متاب خود بنام ((تاریخ الامم و الملوک)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 448 در ضمن حوادث سال 11 هجری با ذکر سند از عایشه گوید: فاطمه و ((عباس)) نزد دبی بکر آمده و از او در خواست ارث خود از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) را، کردند.همچنین ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)9 جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه با عبارت فاطمه و عباس.* إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند با عبارت فاطمه و عباس.
8- 269. علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری در حلب حرف الخاء کتاب الخلافة مع الامارة-باب اول-خلافت ابی بکر در جلد پنجم ص 584 حدیث شماره 14069 با ذکر سند از عایشه.
9- 270. محمد بن اسماعیل بخاری در گذشتۀ سال 256 هجری در کتاب مهم خود نزد اهل سنت بنام ((صحیح)) تحت عنوان ((کتاب المغازی)) باب غزوۀ خیبر حدیث شمارۀ 38 جلد پنجم صفحۀ 82 و 83 با ذکر سند از عایشه.
10- 271. ذهبی در کتاب دیگر خود بنام ((تاریخ الاسلام)) چاپ اول سال 1413 هجری چاپ بیروت در قسمت عهد خلفاء راشدین صفحۀ 21 با ذکر سند از عایشه.
11- 272. أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الّسیرة النبویّة)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 گوید: احمد بن حنبل نیزاین حدیث را همینطور نقل کرده است با تفاوت اینکه در رجال سند روایت یک اختلاف وجود دارد سپس ((احمد)) این روایت را نیز از یعقوب بن ابراهیم از پدرش و او از عروه عایشه -با اختلاف کم- آورده است.
12- 273. ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.
13- 274. ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.

او قرار دهد (1) و به او (2) برگرداند (3).

ابی هریره گوید: فاطمه خود نزد ابوبکر آمده و گفت:چه کسی از تو ارث می برد؟ ابوبکر گفت: خانواده و بچه هایم. فاطمه گفت: پس چرا من از پدرم ارث نبردم؟!(4) لکن ابو بکر گفت: پیامبر گفته است (5) که ما را ارثی (6) نیست (7) و ماترکِ ما و آنچه از ما باقی بماند (8)، صدقه (9)و جزء بیت المال (10) است (11)! و از پرداخت هر گونه (12) چیزی (13) به فاطمه (14) خودداری کرد (15) عایشه می گوید:

بخاطر همین بود که فاطمه ابوبکر را ترک گفته و تا زنده بود هرگز با وی سخن نگفت.(16) به همین(17) خاطر(18) فاطمه رضی الله عنها از ابی بکر سخت (19) ناراحت (20) و غضبناک (21) شد (22) و با ناراحتی او را ترک کرد (23) و با او هرگز صحبت نکرد (24) و ابی بکر (25) کناره گیری کرد (26) و او را ترک (27) کرد (28) و حال آنکه

ص: 59


1- 275. محمد بن اسماعیل بخاری در گذشتۀ سال 256 هجری در کتاب مهم خود نزد اهل سنت بنام ((صحیح)) تحت عنوان ((کتاب المغازی)) باب غزوۀ خیبر حدیث شمارۀ 38 جلد پنجم صفحۀ 82 و 83 با ذکر سند از عایشه.
2- 276. ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.
3- 277. أبی جعفر طحاوی در گذشتۀ سال 321 هجری در کتاب خود بنام ((مشکل الاثار)) جلد اول صفحۀ 47 و 48 چاپ حیدر آباد چاپ 1333 هجری با ذکر سند از عایشه.* ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه./ شیخ حسین بن محمدبن دیار بکری در گذشتۀ سال 966 هجری در کتاب خود بنام ((تاریخ الخمیس)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 173 با ذکر سند از أبی هریرة.
4- 278. ((ابن اثیر)) در جلد دهم ((جامع الاصول)) صفحۀ 388 حدیث شمارۀ 7418 از ((ترمذی)) از ابی هریرة.*شیخ حسین بن محمد بن دیار بکری در گذشتۀ سال 966 در کتاب خود بنام ((تاریخ الخمیس)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 173 با ذکر سند از أبی هریرة.
5- 279. ابوزید عمر بن شبّه نمیری بصری در گذشتۀ سال 262 هجری در کتاب خود بنام ((تاریخ المدینة المنورة)) چاپ 1410 هجری در جلد اول ص 198 با ذکر سند از ((أبی سلمة)) نقل می کند که می گفت: همان فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد ابی بکر آمده و این مطلب را به یاد ابی بکر آورد که: ((فدک را پیامبر به وی بخشیده چرا که فدک ملکی بود که خداوند به پیامبر اختصاص داده بود.)) لکن ابوبکر گفت: من از پیامبر شنیدم که گفت: ((پیامبران را ارثی نیست)) فاطمه در جواب وی گفت: ای ابابکر! آیا دختران تو از تو ارث ببرند و دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) از وی ارث نبرند؟ ابوبکر گفت: آری چنین است!
6- 280. نور الدین علی بن احمد سمهودی در گذشتۀ سال 911 هجری در کتاب خود بنام ((وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 995 تحت عنوان ((طلب فاطمه من ابی بکر صدقات ابیها ))به نقل از کتاب صحیح از عروة پسر زبیر از عایشه.
7- 281. ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.
8- 282. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند .
9- 283. ((ابن اثیر)) در جلد دهم ((جامع الاصول)) صفحۀ 386 تحت عنوان احکام الفرائض و ذکر الوارثین- فصل سوم در میراث رسول الله حدیث شمارۀ 7417 از مسلم در صحیح و أبی داود و نسائی در سنن آنها به نقل از عایشه.* ابو عبدالله عبدالرحمن ابن دیبع شیبانی در گذشتۀ سال 944 هجری در کتاب خود بنام ((تیسیر الوصول الی جامع الاصول من حدیث الرسول)) چاپ مصر سال 1346 هجری جلد دوم صفحۀ 46 قسمت ((کتاب الخلافة و الامارة)) از عایشه.
10- 284. ابو السّعادت ابن اثیر جزری در گذشتۀ سال 606 در کتاب خود بنام (( جامع الاصول الرسول)) چاپ دوم بیروت سال 1400 هجری در قسمت ((حرف خاء))-کتاب چهارم-کتاب خلافت و امارت تحت عنوان (( ذکر خلفاء راشدین و بیعت آنان)) جلد چهارم صفحۀ 482 حدیث شمارۀ 2079 به نقل از مسلم از عایشه.* ذهبی در کتاب دیگر خود بنام ((تاریخ الاسلام)) چاپ اول سال 1413 هجری چاپ بیروت در قسمت عهد خلفاء راشدین صفحۀ 21 با ذکر سند از عایشه.
11- 285. محمد بن جریر طبری در گذشتۀ سال 310 هجری در کتاب خود بنام ((تاریخ الامم و الملوک)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 448 در ضمن حوادث سال 11 هجری با ذکر سند از عایشه *ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سند دیگر از عایشه.
12- 286. أبی جعفر طحاوی در گذشتۀ سال 321 هجری در کتاب خود بنام ((مشکل الاثار)) جلد اول صفحۀ 47 و 48 چاپ حیدر آباد چاپ 1333 هجری با ذکر سند از عایشه.
13- 287. بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه.
14- 288. ذهبی در کتاب دیگر خود بنام ((تاریخ الاسلام)) چاپ اول سال 1413 هجری چاپ بیروت در قسمت عهد خلفاء راشدین صفحۀ 21 با ذکر سند از عایشه.
15- 290. ((احمد حنبل)) در صفحۀ 10 از کتاب خود با ذکر سندی دیگر*ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.* أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الدایة والنهایة)) چاپ ششم بیروت در جلد پنجم صفحۀ 285 به نقل از بخاری در صحیح خود باب گفتۀ پیامبر ((ما را ارثی نیست آنچه از ما باقی بماند صدقه است)). با ذکر سند از عایشه.
16- 291. أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الدایة والنهایة)) چاپ ششم بیروت در جلد پنجم صفحۀ 285 به نقل از بخاری در صحیح خود باب گفتۀ پیامبر ((ما را ارثی نیست آنچه از ما باقی بماند صدقه است)). با ذکر سند از عایشه.
17- 292. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند .
18- 293. بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه.
19- 294. إبن أبی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغه خود جلد ششم صفحۀ 46 تحت عنوان ((ما رُوِیَ من امر فاطمه مع أبی بکر)) به نقل از ((بخاری)) و ((مسلم)) در صحیح خود با ذکر سند از عایشه.
20- 295. ((احمد حنبل)) در صفحۀ 10 از کتاب خود با ذکر سندی دیگر* أبی جعفر طحاوی در گذشتۀ سال 321 هجری در کتاب خود بنام ((مشکل الاثار)) جلد اول صفحۀ 47 و 48 چاپ حیدر آباد چاپ 1333 هجری با ذکر سند از عایشه.* ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه می گوید: و این روایت را نیز از بخاری در صحیح خود از أبی الیمان آورده است.
21- 296. ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.*ابو السّعادت ابن اثیر جزری در گذشتۀ سال 606 در کتاب خود بنام (( جامع الاصول لاحادیث الرسول)) چاپ دوم بیروت سال 1400 هجری در قسمت ((حرف خاء))-کتاب چهارم-کتاب خلافت و امارت تحت عنوان (( ذکر خلفاء راشدین و بیعت آنان)) جلد چهارم صفحۀ 482 حدیث شمارۀ 2079 به نقل از مسلم از عایشه.* إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند.* ذهبی در کتاب دیگر خود بنام ((تاریخ الاسلام)) چاپ اول سال 1413 هجری چاپ بیروت در قسمت عهد خلفاء راشدین صفحۀ 21 با ذکر سند از عایشه.*علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة - باب اول -خلافت ابی بکر درجلد پنجم صفحۀ 584 حدیث شمارۀ 14069 با ذکر سند از عایشه.*ور الدین علی بن احمد سمهودی در گذشتۀ سال 911 هجری در کتاب خود بنام ((وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 995 تحت عنوان ((طلب فاطمه من ابی بکر صدقات ابیها )) به نقل از کتاب صحیح از عروة پسر زبیر از عایشه.
22- 297. محمد بن اسماعیل بخاری در گذشتۀ سال 256 هجری در کتاب مهم خود نزد اهل سنت بنام ((صحیح)) تحت عنوان ((کتاب المغازی)) باب غزوۀ خیبر حدیث شمارۀ 38 جلد پنجم صفحۀ 82 و 83 با ذکر سند از عایشه نکتۀ جالب توجه آنکه همین بخاری در همین کتاب خود روایتی از پیلمبر با چند طریق نقل می کند که پیامبر فرمود: فاطمه پارۀ تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده و به غضب در آورده است و در قرآن کریم چنین آمده که ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخرة و اعدلهم عذابا مهینا یعنی کسانی که خدا و رسول را اذیت کنند خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعنت می کند و برای آنان عذابی دردناک مهیا نموده است!!*ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.* أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ((ابن کثیر)) در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((السّیرة النبوة) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 گوید: احمد حنبل نیز این حدیث را همینطور نقل کرده است با تفاوت اینکه در رجال سند یک اختلاف وجود دارد سپس ((احمد)) این روایت را نیز از یعقوب بن ابراهیم از پدرش... از عروة از عایشه-با اختلاف کم- آورده است.
23- 298. إبن أبی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغه خود جلد ششم صفحۀ 46 تحت عنوان ((ما رُوِیَ من امر فاطمه مع أبی بکر)) به نقل از ((بخاری)) و ((مسلم)) در صحیح خود با ذکر سند از عایشه.
24- 299. بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه.* إبن أبی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغه خود جلد ششم صفحۀ 46 تحت عنوان ((ما رُوِیَ من امر فاطمه مع أبی بکر)) به نقل از ((بخاری)) و ((مسلم)) در صحیح خود با ذکر سند از عایشه.
25- 300. محمد بن جریر طبری در گذشتۀ سال 310 هجری در کتاب خود بنام ((تاریخ الامم و الملوک)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 448 در ضمن حوادث سال 11 هجری با ذکر سند از عایشه.
26- 301. بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه.
27- 302. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند .
28- 304.نور الدین علی بن احمد سمهودی در گذشتۀ سال 911 هجری در کتاب خود بنام ((وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 995 تحت عنوان طلب فاطمه من ابی بکر صدقات ابیها به نقل از کتاب صحیح از عروة پسر زبیر از عایشه.

شش(1) ماه (2) بعد از پیامبر(3) زنده بود (4) و دیگر تا زنده بود (5) با وی صحبت نکرد.(6) و با او سخن(7) نگفت (8)! و این ناراحتی ادامه داشت (9) تا فاطمه (10) از دنیا (11) رفت. (12)

و همانا فاطمه از دنیا رفت در حالی که بر ابی بکر(13) و عمر به سختی غضبناک (14) بود (15) و این غضب در حدی بود (16) که وصیت کرد که عمر و ابوبکر بر او نماز نخوانند.(17)

عیادت

ابن قتیبۀ دینوری می نویسد:

پس از چندی که گذشت عمر به ابی بکر گفت: بیا تا نزد فاطمه برویم، چرا که ما او را به غضب در آوردیم. پس به اتفاق یکدیگر نزد فاطمه رفته و از او اجازۀ ورود گرفتند لکن فاطمه به آنها اجازۀ ورود نداد ناچار نزد علی آمده و با او سخن گفتند؛ تا آنکه علی آنها را بر

ص: 60


1- 305. إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند.نظریۀ شش ماه از اهل سنت نقل شده است ولی شیعه معتقد است که آنحضرت بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بین 45 روز یا 75 روز یا 95 روز بیشتر زنده نبود.
2- 306. أبی جعفر طحاوی در گذشتۀ سال 321 هجری در کتاب خود بنام ((مشکل الاثار)) جلد اول صفحۀ 47 و 48 چاپ حیدر آباد چاپ 1333 هجری با ذکر سند از عایشه.* ابو عبدالله عبد الرحمن ابن دیبع شیبانی در گذشتۀ سال 944 هجری در کتاب خود بنام ((تیسیر الوصول الی جامع الاصول من حدیث الرسول)) چاپ مصر سال 1346 هجری جلد دوم صفحۀ 46 قسمت ((کتاب الخلافة و الامارة)) از عایشه.
3- 307. یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 115 تحت عنوان ((الوفاة)) وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند می نویسد: و پیامبر فرزندی از خود باقی نگذاشت مگر فاطمه و فاطمه هم بعد از رحلت پیامبر چهل شب بیشتر زنده نماند.
4- 308. محمد بن اسماعیل بخاری در گذشتۀ سال 256 هجری در کتاب مهم خود نزد اهل سنت بنام ((صحیح)) تحت عنوان ((کتاب المغازی)) باب غزوۀ خیبر حدیث شمارۀ 38 جلد پنجم صفحۀ 82 و 83 با ذکر سند از عایشه.
5- 309. بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه.
6- 310. احمد بن حنبل امام حنابله در گذشتۀ سال 241 هجری در کتاب خود بنام ((المسند)) چاپ بیروت( در حاشیه کتاب منتخب کنز العمال) جلد اول صفحه 9 و 10 وبا ذکر سند از عروه پسر زبیر.* ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.
7- 311. ابو السّعادت ابن اثیر جزری در گذشتۀ سال 606 در کتاب خود بنام (( جامع الاصول الرسول)) چاپ دوم بیروت سال 1400 هجری در قسمت ((حرف خاء))-کتاب چهارم-کتاب خلافت و امارت تحت عنوان (( ذکر خلفاء راشدین و بیعت آنان)) جلد چهارم صفحۀ 482 حدیث شمارۀ 2079 به نقل از مسلم از عایشه.
8- 312. أبی جعفر طحاوی در گذشتۀ سال 321 هجری در کتاب خود بنام ((مشکل الاثار)) جلد اول صفحۀ 47 و 48 چاپ حیدر آباد چاپ 1333 هجری با ذکر سند از عایشه.*إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند.* ابو عبدالله عبد الرحمن ابن دیبع شیبانی در گذشتۀ سال 944 هجری در کتاب خود بنام ((تیسیر الوصول الی جامع الاصول من حدیث الرسول)) چاپ مصر سال 1346 هجری جلد دوم صفحۀ 46 قسمت ((کتاب الخلافة و الامارة)) از عایشه.
9- 313. ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سند دیگر از عایشه و گوید: این حدیث را بخاری در صحیح خود از اویسی و همچنین مسلم در صحیح خود از طریق دیگر نیز نقل کرده اند.
10- 314. أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در کتاب دیگر خود بنام ((السیرة النبویة )) جلد چهارم صفحۀ 496 تحت عنوان ((قصۀ سقیفة)) می گوید: آری! فاطمه زنی مانند زنان بنی آدم بود!!وی سخت غضبناک شد و هرگز تا زنده بود با ابوبکر صدیق! صحبت نکرد.
11- 315. ((ابن اثیر)) در جلد دهم ((جامع الاصول)9 خود صفحۀ 386 تحت عنوان احکام الفرائض و ذکر الوارثین- فصل سوم در میراث رسول الله حدیث شمارۀ 7417 از مسلم در صحیح و أبی داود و نسائی در سنن آنها به نقل از عایشه.
12- 316. ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سند دیگر از عایشه.* إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند .* ذهبی در کتاب دیگر خود بنام ((تاریخ الاسلام)) چاپ اول سال 1413 هجری چاپ بیروت در قسمت عهد خلفاء راشدین صفحۀ 21 با ذکر سند از عایشه.* أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((السیرة النبویة)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 گوید: احمد حنبل نیز این حدیث را همینطور نقل کرده است با تفاوت اینکه در رجال سند روایت یک اختلاف وجود دارد سپس ((احمد)) این روایت را نیز از یعقوب بن ابراهیم از پدرش از عروه از عایشه -با اختلاف کم- آورده است.و این روایت را تحقیقا" بخاری در کتاب مغازی صحیح خود آورده با اضافۀ اینکه: چون که فاطمه از دنیا رفت علی او را شبانه به خاک سپرد و ابوبکر را برای حضور اذن نداد و خود علی بر فاطمه نماز خواند.*شیخ حسین بن محمد بن دیار بکری در گذشتۀ سال 966 هجری در کتاب خود بنام ((تیسیر الوصول الی جامع الاصول من حدیث الرسول)) چاپ مصر سال 1346 هجری جلد دوم صفحه 46 قسمت (( کتاب الخلافة و الامارة)) از عایشه.ابن دیبع پس از نقل این روایت می نویسد: اینم روایت را مسلم و بخاری اورده اند و عبارت از مسلم آورده است.
13- 317. نور الدین علی بن احمد سمهودی در گذشتۀ سال 911 هجری در کتاب خود بنام ((وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 995 تحت عنوان طلب فاطمه من ابی بکر صدقات ابیها به نقل از کتاب صحیح از عروة پسر زبیر از عایشه.سمهودی پس از نقل این روایت می نویسد: این روایت را ((ابن شبّة» نیز نقل کرده است و لفظش اینگونه است: همانا فاطمه که خداوند تعالی از او راضی باشد کسی را نزد ابوبکر فرستاد و از او خواست که میراثش از پیامبر را به او باز گرداند پس ابوبکر از پرداخت هر گونه چیزی به فاطمه خودداری کرد به همین خاطر فاطمه بر أبی بکر سخت غضبناک شد و او را ترک کرده و با او هرگز سخن نگفت تا از دنیا رفت. همچنین سمهودی در صفحه 996 همان کتاب می گوید: و در روایتی دیگر از «ابن شبّة» آمده است که: فاطمه و عباس نزد أبی بکر آمدند چنانچه در روایت صحیح بخاری نیز آمده است و در آن روایت آمده است که: «پس فاطمه ابوبکر را ترک کرد و با او هرگز صحبت نکرد تا از دنیا رفت.»
14- 318. ابن أبی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحه 253 چنین می گوید: آنچه که سید مرتضی (بعنوان اثبات غضب فاطمه بر أبی بکر) آورده است دلالت نمی کند مگر آنکه فقط زمان ملاقات (فاطمه با ابی بکر) این غضب از فاطمه بر ابوبکر حاصل شده است و این اخبار دلالت برآن ندارد که بعد از آنکه فاطمه از نزد ابوبکر خارج شد هنوز هم غضبناک بوده لکن من اعتقاد ندارم که فاطمه با رضایت از نزد ابوبکر خارج شده باشد - چنانچه قاضی القضاة گفته است - بلکه به من ثابت شده و می دانم که فاطمه با غضب از نزد ابوبکر خارج شد و از دنیا رفت در حالی که بر ابوبکر غضبناک بود لکن نه از این خبر بلکه از اخبار دیگر و بر سید مرتضی هم سزاوار بود که به آن روایات استدلال کند که مستقیماً دلالت بر خارج شدن و غضبناک بودن فاطمه از نزد ابوبکر می کند.
15- 319. ابن کثیر در گوید: احمد حنبل نیز این حدیث را همینطور نقل کرده است با تفاوت اینکه در رجال سند روایت یک اختلاف وجود دارد سپس «احمد» این روایت را نیز از یعقوب بن ابراهیم از پدرش از عروه از عایشه - با اختلاف کم - آورده است.
16- 320. همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحه 264 از ابوعثمان جاحظ نقل می کند که گفته است: و این مطلب واضح و روشن است که فاطمه سخت غضبناک بود واین غضب فاطمه به حدی رسید بود که وصیت نمود که ابوبکر بر او نماز نخواند.
17- 321. ابن ابی الحدید معتزلی در جلد ششم شرح خود صفحه 50 و می گوید: این مطلب نزد من صحیح و ثابت است.

فاطمه وارد کرد. پس همین که آندو نزد فاطمه صورت خود را به دیوار برگرداند. در این هنگام فاطمه صورت خود را به دیوار برگرداند. در این هنگام آندو به فاطمه سلام کردند لکن جواب سلامشان را نداد، لذا ابوبکر شروع به سخن کرده و گفت:

ای حبیبۀ رسول خدا! آیا ما در مورد ارث پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و همچنین در مورد شوهرت تو را به غضب در آوریم؟! فاطمه گفت: چه می شود تو را، که اهل و خانواده ات از تو ارث ببرند لکن ما از محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم )ارث نبریم؟ سپس فاطمه گفت: آیا اگر حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را به یاد شما بیاورم قبول می کنید و به ان اعتقاد پیدا می کنید؟ عمر و ابی بکر گفتند: آری! پس فاطمه گفت: شما را به خدا قسم آیا از پیامبر نشنیدید که می گفت: ((رضایت فاطمه، رضایت من و غضب فاطمه، غضب من است. پس هر کس فاطمه دختر مرا دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هر کس فاطمه را راضی کند مرا راضی کرده است و هر کس فاطمه را به غضب در آورد همانا مرا به

ص: 61

غضب در آورده است))؟

عمر و ابی بکر گفتند: آری! شنیده ایم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم)! فاطمه گفت: پس همانا من، خداوند و ملائکه را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا بسخط و غضب در آوردید و مرا راضی نکردید، و هر گاه پیامبر را ملاقات کنم از شما دو نفر به او شکایت خواهم کرد!! در این هنگام، ابوبکر شروع به گریه کرد در حالی که فاطمه می گفت: بخدا قسم! تو را( ابوبکر) در هر نمازی که بخوانم نفرین خواهم کرد.(1)

عمر رضا کحاله در این باره چنین می نویسد:

سپس عمر به ابوبکر گفت: بیا با هم به سراغ فاطمه برویم، چرا که ما او را غضبناک کردیم: پس به اتفاق یکدیگر به خانۀ فاطمه رفتند و از وی اجازۀ وروذ خواستند،ولی فاطمه به آندو اجازه ورود نداد. پس به علی رفته و با وی صحبت کردند، علی آندو را نزد فاطمه برد. وقتی آندو نزد فاطمه نشستند وی روی

ص: 62


1- 323. عمر رضا کحاله از علمای اهل سنت، معاصر، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» چاپ پنجم بیروت سال 1404 - قسمت حرف «فاء» فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.

خویش را از آنان بطرف دیوار برگرداند، سپس عمر و ابوبکر به فاطمه سلام کردند، ولی فاطمه جواب سلام آندو را نداد؛ ابوبکر شروع به سخن گفتن کرد. پس از آنکه سخنان ابوبکر تمام شد.

فاطمه گفت: آای اگر حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم ) برای شما بخوانم به آن عمل می کنید؟ عمر و ابوبکر به فاطمه گفتند: آری! فاطمه گفت: شما را به خدا قسم، آیا از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این حدیث را نشنیدید که می فرمود: رضای فاطمه رضای من است و سخط و غضب از سخط و غضب من است، هر که فاطمه را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هر که فاطمه را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته و هر که فاطمه را راضی بدارد مرا راضی داشته و هر که فاطمه را به غضب آورد همانا مرا به غضب آورده است؟ آندو گفتند: آری ! شنیده ایم. فاطمه گفت: همانا خدا و ملائکۀ او را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به غضب در آوردید و رضای خاطر مرا به جای نیاوردید؛ زمانی که

ص: 63

رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) را ملاقات کنم از شما دو نفر نزد او شکایت خواهم نمود!(1)

عبد الفتاح عبد المقصود می نویسد(2):

ابوبکر پیوسته برای دیدن از علی و فاطمه دست و پا می زد تا اینکه آن دو را از خود راضی کند. لکن عمر در این خصوص به او راه نمی داد تا انکه بالاخره رأی عمر را طبق نظر خود جلب نمود و به اتفاق بطرف خانه علی و فاطمه حرکت کردند از فاطمه اجازه ورود و ملاقات خواستند، لکن وی اجازه نداد! دو مرتبه اجازه خواستند بازهم اجازه نداد! تا اینکه بالاخره با درخواست علی از فاطمه بر وی وارد شدند و به او سلام کردند اما فاطمه جواب آنها را ند اد!! پیش آمده در مقابل او نشستند لکن فاطمه روی خود را از آن دو بطرف دیوار برگرداند!!

فاطمه در حالی که ابوبکر را مخاطب قرار داده لکن روی سخن وی با هر دوی آنها بود گفت: آیا اگر حدیثی از

ص: 64


1- 323. عمر رضا کحاله از علمای اهل سنت، معاصر، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» چاپ پنجم بیروت سال 1404 - قسمت حرف «فاء» فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.
2- 324. عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب الامام علی بن ابی طالب جلد اول صفحه 192.

احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) را بیاد شما بیاورم آن را قبول کرده و به آن عمل می کنید؟ ابوبکر و سپس عمر جواب دادند: آری! فاطمه گفت: شما را بخدا قسم می دهم! آیا نشنیدید از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم ) که می گفت: رضایت فاطمه در رضایت من و سخط و غضب فاطمه در سخط و غضب من است، پس هر کس فاطمه دختر مرا دوست بدارد پس بتحقیق مرا دوست داشته است و هر کس فاطمه را راضی بدارد هر آینه مرا راضی داشته است و هر کس فاطمه را به سخط و غضب در آورد بتحقیق مرا بسخط و غضب در آورده است؟ ابوبکر و عمر گفتند: آری بدون شک این حدیث را از رسول خدا را شنیده ایم!! در این هنگام صورت خود و سپس دو دست خود را به آسمان بلند کرده و با سوز و ناله ای آتش زننده گفت: ((پس همانا من خدا و ملائکه و او را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به سخط و غضب در آوردید و هرگز مرا راضی نگاه نداشتید!! هرگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) را ملاقات

ص: 65

کردم از شما دو نفر به او شکایت خواهم کرد))(1)

احتضار

روزی از روزهایی که فاطمه در بستر بیماری بود عدّه ای از زنان پیامبر و زنان دیگر قریش به عیادت وی آمدند و گفتند: حالت چگونه است؟ فاطمه گفت: حالم آنگونه است که بخدا قسم از دنیای شما بیزارم، و از این که از میان شما می روم مسرور!! خدا و رسولش را در حالی ملاقات می کنم که از شما شکایت دارم چرا که هیچ حقی را از من، حفظ نکرده و مراعات نکردید، هیچ ذمه ای از من را رعایت نکردید و هیچ وصیتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم )را در مورد من قبول نکردید و حرمت مرا نشناختید.(2) گفتند ای دختر رسول خدا! بر ما منّت گذار و اجازه بده در مراسم غسل تو شرکت کنیم! فاطمه گفت:آیا شما همانهایی نیستید که می گوئید

ص: 66


1- 325. عبد الفتاح عبدالمقصود در کتاب الامام علی بن ابی طالب جلد اول صفحه 192.
2- 326. یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت درگذشته سال 284 هجری در تاریخ خود چاپ بیروت جلد دوم صفحه 115 تحت عنوان «الوفاة» وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با ذکر سند.

آنچه را د رمورد مادرم خدیجه گفتید و انجام دادید؟

نه! هیچ احیتاجی به حضورتان ندارم.(1)

پس چون فاطمه به حالت احتضار(لحظۀ قبل از فوت) رسید، وصیت کرد که ابوبکر و بر او نماز نخواند (2) و شبانه دفن شود.(3) و وصیت کرد که ابوبکر و عمر بر او نماز نخوانند.(4) فاطمه که در بستر بیماری آخرین روزهای زندگی خود را می گذراند (5) به أسماء بنت عمیس گفت: ای أسماء! همانا من دوست ندارم که پس از مرگم چنان کنند که با زنان انجام می دهند که پارچه ای بر روی بدن زن می اندازند لکن حجم بدن او پیدا می باشد. اسماء گفت: ای دختر رسول خدا! در سرزمین حبشه چیزی برای میت درست می کنند، آیا می توانم ان را به شما نشان دهم؟ سپس أسماء مقداری برگ مرطوب خرما را به یکدیگر پیچیده و پارچه ای بر روی آنها انداخت. فاطمه گفت: چه زیبا و نیکوست اینگونه،چرا که میت در این

ص: 67


1- 327. یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشته سال 284 هجری در تاریخ خود چاپ بیروت جلد دوم صفحه 115 تحت عنوان «الوفاة» وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با ذکر سند.
2- 328. ابن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحه 264 از ابوعثمان جاحظ.
3- 329. ابن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحه 213 تحت عنوان «ذکر ما ورد من السیر فی اخبار فدک» به نقل از ابوبکر جوهری.
4- 330. ابن ابی الحدید معتزلی در جلد ششم شرح خود صفحه 50 و می گوید: این مطلب نزد من صحیح و ثابت است.
5- 331. حافظ محب الدین ابوالعباس احمد بن عبدالله بن محمد بن ابی بکر محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

صورت مشخص نیست که زن است یا مرد.ای أسماء! زمانی که من از دنیا رفتم تو و علی مرا غسل دهید، و به اجازۀ ورود به هیچ کس ندهید.(1)

و أم سلمه می گوید:

روزی از روزهایی که فاطمه دختر رسول (خدا صلی الله علیه و آله و سلّم) در مریضی سخت خود بسر می برد-پس از آنکه علی بن ابی طالب برای انجام کارهای خود از خانه خارج شد-به من گفت: مقداری آب برای غسل کردن برایم آماده کن!

أم سلمه می گوید: آب برای غسل کردن آماده کردم! پس فاطمه شروع به شستشو و غسل نمود آنهم با بهترین صورت غسل کردنی که من از او دیدم! سپس فرمود: بهترین لباس مرا حاضر کن!

ام سلمه گوید: لباس را آوردم، آنرا پوشید سپس به اطاق خود رفت و فرمود: بسترم را در وسط اطاق پهن کن پس بستر او را آوردم و پهن نمودم!! سپس وی

ص: 68


1- 332. حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

خوابید و دست راست خود را زیر صورت خود گذاشت و سپس روی به طرف قبله کرد و به من فرمود: همانا من اکنون از دنیا خواهم رفت پس هیچ کسی را بر من حاضر نکن! و احدی مرا غسل ندهد چرا که علی مرا غسل خواهد داد!

أم سلمه گوید: در همان مکان فاطمه از دنیا رفت! وقتی علی به خانه برگشت آنچه فاطمه فرموده بود و دستور داده بود را به او گفتم!

پس علی گفت:بخدا قسم! أحدی را نخواهم گذاشت که بر جنازۀ او حاضر شود! پس او را غسل داده و دفن نمود درحالی که هیچ کس در مراسم او حاضر نبود!(1)

شهادت

انس گوید: بخدا قسم فاطمه که خداوند از او راضی باشد_بعد از وفات پدرش (صلی الله علیه و آله و سلّم )هرگز خنده ای از او دیده

ص: 69


1- 333. حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

نشد.(1)!

زمانی که فاطمه از دنیا رفت در همان روز عایشه آمد و خواست بر جنازۀ فاطمه وارد شود لکن ((أسماء بنت عمیس)) -کنیز فاطمه- از ورود عایشه به حجره جلوگیری کرد و گفت: داخل نشو!(2)

عایشه نزد پدرش ابی بکر، رفت و از ((أاسماء)) شکایت کرد! و گفت: این زن خُثعمیّه از ورود من نزد دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) جلوگیری می کند و بین ما و دختر پیامبر حائل شده(3).

ابوبکر آمد و در آستانۀ درب خانۀ فاطمه ایستاد و دید که أسماء چیزی مانند هودج عروس ساخته است! گفت: ای ((أسماء))! به چه علت از ورود زنان پیامبر زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جلوگیری می کنی؟ چرا نمی گذاری زنان پیامبر وارد بر دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) می شوند؟ و این هودجی که ساخته ای چیست؟ و چرا برای فاطمه چیزی مثل هودج عروس درست کرده ای؟ أسماء گفت: خود فاطمه به من

ص: 70


1- 334. شبلنجی در گذشته اوئل قرن چهاردهم در کتاب خود بنام «نور الأبصار» صفحه 47 چاپ مصر از أنس.
2- 335. حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».
3- 336. حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

دستور داده که کسی را بر او وارد نکنم و این چیزی که ساخته ام در زمانی که زنده بود به او نشان دادم و او دستور داد برای او چنین کنم، فاطمه به من دستور داد که برای او چنین هودجی بسازم (1) ابوبکر گفت: آنچه فاطمه به تو دستور داده انجام بده سپس برگشت.(2)

زمانی که فاطمه از دنیا رفت تمام زنان پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلّم ) در مراسم تعزیۀ بنی هاشم شرکت نمودند مگر عایشه، که خود را به مریضی زده و در مراسم تغزیه شرکت نکرد و و کلامی نیز از عایشه به علی منتقل شد که حاکی از آن بود که عایشه از مرگ فاطمه خوشحال شده (3).

غسل

و فاطمه را علی و أسماء غسل دادند و هیچکس دیگر در مراسم غسل و دفن فاطمه حاضر نبود.(4)

پشیمانی ابی بکر دم مرگ

تا آنکه ابابکر دو سال و چند ماه حکومت کرد، و پانزده

ص: 71


1- 337. عمر رضا کحاله در کتاب «اعلام النساء» جلد چهارم صفحه 131 چاپ بیروت سال 1404. * حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».
2- 338. حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».
3- 339. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد نهم صفحه 198 تحت عنوان «ماجرت بین فاطمه علیها السلام و علی و عایشه» با ذکر سند از قول شیخ ابی یعقوب ابن ابی الحدید در پایان کلام شیخ ابی یعقوب می گوید: این خلاصه ای از گفتار شیخ ابی یعقوب که خدیش رحمت کمند و بدانکه ابی یعقوب شیعه نبود بلکه سنی معتزلی متعصبی بود.
4- 340. حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

روز قبل از آنکه از دنیا برود مریض شد (1)، زمانی ابوبکر پسر أبی قحافه (2) مریض شد (3) در همان مرضی که مُرد، چون به حالت احتضار رسید (4) ((عبد الرحمن بن عوف)) به عیادت او رفته (5) و از او پرسید ای خلیفۀ پیامبر! حالت چگونه است؟ ابوبکر بسختی در بستر نشست (6) عبد الرحمن گوید به او گفتم الحمد لله حالت خوب است (7) ابوبکر گفت همانا درد شدید بر من غلبه کرده است. بخدا قسم بر هیچ چیز دنیا تأسف نمی خورم مگر بر سه چیز که انجام دادم، و ای کاش آن سه را انجام نداده بودم.

ای کاش خانۀ علی را بحال خود وا می گذاشتم (8)! ای کاش قلّاده خلافت را به گردن نینداخته بودم (9)! ای کاش خانۀ فاطمه را تفتیش نکرده بودم(10) و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم (11) ای کاش به خانه فاطمه بی احترامی نکرده بودم (12) ای کاش به خانه فاطمه حمله نشده بودم و آنجا را ترک می کردم (13)

ص: 72


1- 341. «أبوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی» در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام «مروج الذهب» چاپ مصر جلد دوم صفحه 194، تحت عنوان ذکر نسبه و لمع من اخباره و سیره «نسب ابی بکر و گوشه هایی از سیره و روش حکومتی و حوادث زمان وی» در قسمت مرض ابی بکر «مریضی ابوبکر».
2- 342. ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن.
3- 343. یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان أیّام ابی بکر «دوران حکومتی ابوبکر».
4- 344. «أبوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی» در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام «مروج الذهب» چاپ مصر جلد دوم صفحه 194، تحت عنوان ذکر نسبه و لمع من اخباره و سیره «نسب ابی بکر و گوشه هایی از سیره و روش حکومتی و حوادث زمان وی» در قسمت مرض ابی بکر «مریضی ابوبکر».
5- 345. یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان أیّام ابی بکر «دوران حکومتی ابوبکر».
6- 346. ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن.
7- 347. ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن.
8- 348. «محمد بن جریر طبری» در گذشته سال 310 هجری در کتاب خود بنام «تاریخ الامم و الملوک» در حوادث سال 13 هجری، در جلد دوم صفحه 619، چاپ بیروت، تحت عنوان ذکر اسماء قضاته و کتّابه و عمّاله علی الصّدقات «گزارشی از اسامی قضات و حسابداران و رؤسای مالیاتی در زمان ابوبکر» به نقل از یونس بن عبدالاعلی و او از یحیی بن عبدالله بن بکیر و او از لیث بن سعد و او از صالح بن کیسان و او از عمر بن عبدالرحمن و او از پدرش عبدالرحمن بن عوف.
9- 349. یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان أیّام ابی بکر «دوران حکومتی ابوبکر».
10- 350. «أبوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی» در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام «مروج الذهب» چاپ مصر جلد دوم صفحه 194، تحت عنوان ذکر نسبه و لمع من اخباره و سیره «نسب ابی بکر و گوشه هایی از سیره و روش حکومتی و حوادث زمان وی» در قسمت مرض ابی بکر «مریضی ابوبکر».
11- 351. «ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح خود بر نهج البلاغه جلد هفدهم صفح 168 تحت عنوان ذکر ما طعن به الشیعة فی امامة ابی بکر و الجواب عنها «در بیان آنچه شیعه به امامت ابی بکر اعتراض می کند و جواز از آنها» در اعتراض دوم شیعه، می نویسد: اما حدیث «حمله به خانه فاطمه»، را قبلاً ذکر کردیم، و ظاهر نزد من آن است که آنچه سید مرتضی (در کتاب شافی) و شیعه می گوید صحیح می باشد لکن نه هرچه آنها می گویند بلکه بعضی از آن، و ابوبکر هم حق داشت که از این کار اظهار ندامت و پشیمانی کند و از این کرده خود ناراحت باشد. لکن این ندامت و پشیمانی وی حاکی از محکم بودن دین وی و ترس وی از خدا می باشد!! پس این پشیمانی ابوبکر بهتر است جزو مناقب وی بشمار رود تا در مطاعن وی!!
12- 352. «محمد بن جریر طبری» در گذشته سال 310 هجری در کتاب خود بنام «تاریخ الامم و الملوک» در حوادث سال 13 هجری، در جلد دوم صفحه 619، چاپ بیروت، تحت عنوان ذکر اسماء قضاته و کتّابه و عمّاله علی الصّدقات «گزارشی از اسامی قضات و حسابداران و رؤسای مالیاتی در زمان ابوبکر» به نقل از یونس بن عبدالاعلی و او از یحیی بن عبدالله بن بکیر و او از لیث بن سعد و او از صالح بن کیسان و او از عمر بن عبدالرحمن و او از پدرش عبدالرحمن بن عوف.
13- 353. ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن.

اگر چه بر علیه من پیمان جنگ (1) در آنجا بسته می شد (2) و با من اعلان جنگ می کردند (3).

استدراکات

(4)

((عمر بن الخطاب! وقتی به حکومت رسید روزی بر منبر رفت و گفت:از حوادثی که زمان رحلت پیامبر( صلی الله علیه و اله و سلّم ) رخ داد،آن بود که، ((علی)) و ((زبیر)) و عده ای با آندو از بیعت با ما سرپیچی کردن و در خانه فاطمه جمع شده بودند))(5).

(6)

در زمانی که عمر به حکومت رسید روزی بر منبر رفت و گفت: از اخباری که نزد ماست آن است که وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) از دنیا علی و زبیر از بیعت با ما تخلف کرده و در خانۀ فاطمه با عده ای جمع شده بودند(7).

ص: 73


1- 354. علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان «متقی هندی» تاوری شاذلی مدنی، در گذشته سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام «کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال» چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف «خاء» الخلافة مع الامارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء - خلافت أبی بکر در جلد پنجم صفحه 631 حدیث شماره 14113 با ذکر سند از عبدالرحمن بن عوف.
2- 355. ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن.
3- 356. ابن قتیبه در کتاب «الامامة و السیاسة» جلد 1 صفحه 18 تحت عنوان ذکر السقیفه و ما جری فیها من القول «گزارشی از سقیفه و گفتارها درآن» با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاری. *یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان أیّام ابی بکر «دوران حکومتی ابوبکر». * «محمد بن جریر طبری» در گذشته سال 310 هجری در کتاب خود بنام «تاریخ الامم و الملوک» در حوادث سال 13 هجری، در جلد دوم صفحه 619، چاپ بیروت، تحت عنوان ذکر اسماء قضاته و کتّابه و عمّاله علی الصّدقات «گزارشی از اسامی قضات و حسابداران و رؤسای مالیاتی در زمان ابوبکر» به نقل از یونس بن عبدالاعلی و او از یحیی بن عبدالله بن بکیر و او از لیث بن سعد و او از صالح بن کیسان و او از عمر بن عبدالرحمن و او از پدرش عبدالرحمن بن عوف. * ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن. * ابن ابی الحدید معتزلی» در جلد دوم صفحه 46 و 47 شرح خود عیادت عبدالرحمن را با تمامی آنچه در این روایت هست را از و «احمد» و «مبرد» در کتاب «کامل» خود از «عبدالرحمن بن عوف» نقل کرده است. * همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحه 51 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از لیث بن سعد این روایت را نقل کرده است. * همچنین «ابن ابی الحدید معتزلی» در شرح خود بر نهج البلاغه جلد هفدهم صفحه 164 این روایت را نقل کرده است. و پس از نقل این روایت می نویسد: این گفته ابوبکر دلالت بر صحیح بودن آنچه که روایت شده: از اقدامی که بر خانه فاطمه کرد - همان موقعی که «علی» و زبیر و غیر این دو در خانه (دست به مبارزه منفی زده9 بودند - می کند. و همچنین دلالت براین مطلب دارد که ابوبکر حق را به غیر خود داده نه بخود!! * ولی الله بن مولی عبدالرحیم عمری أبو عبدالعزیز دهلوی هندی حنفی در گذشته سال 1176 هجری در کتاب خود بنام «إزالة الخفاء» چاپ لاهور 1396 هجری جلد دوم صفحه 29 و همچنین در کتاب دیگر خود بنام «قرة العینین» صفحه 78 با ذکر سند از أسلم. * همچنین ولی الله بن مولوی عبدالرحیم عمری ابو عبدالعزیز دهلوی هندی حنفی در گذشته سال 1167 هجری در کتاب خود بنام «قرة العینین» صفحه 78 با ذکر سند از أسلم.
4- 1. در ادامه به اسناد و مدارک خواهیم پرداخت.
5- 357. طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحه 446 گوید: روایت کرد برایم «علی بن مسلم» که گفت: روایت کرد برای ما «عبادین عباد» که او گفت: روایت کرد برای ما «عبادین راشد» که او گفت: روایت کرد برای ما «زهوی» و او از «عبیدالله بن عتبه» و او از «ابن عباس».
6- 2. أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن ((ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الّسیرة النبویّة)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 تحت عنوان قصّة الّسقیفة با ذکر سند از ((وهیب)).
7- 358. ابن أبی الحدید در جلد دوم شرح خود صفحه 23 به نقل از ابوجعفر محمد بن جریر طبری در تاریخ خود از ابن عباس.

(1)

زمانی که عمر به حکومت رسید روزی بر فراز منبر رفته و گفت: همانا علی و زبیر و کسانی که با آن دو بودند به همراه عده ای از انصار از ما تخلف کرده و در خانۀ فاطمه رفتند و دست به مبارزۀ منفی زدند.(2).

(3)

ابن أبی الحدید تحت عنوان ایراد کلام أبی المعالی الجوینی فی أمر الصّحابة و الرّد علیه ((نقل اعتراضات أبی المعالی جوینی در امور صحابه و رد بر آن)) به نقل از أبی المعالی جوینی می گوید (4):

اگر گفته شود که:

خانۀ فاطمه بخاطر((حفظ نظام اسلام)) و بخاطر جلوگیری از تفرقۀ میان مسلمانان مورد هجوم واقع شد و صیانتش شکسته شد چرا که مسلمانان آن زمان از دین بر می گشتند و دست از اطاعت بر میداشتند.

ص: 74


1- 3. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوفیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)).
2- 359. عزّ الدّین ابی الحسن علی بن ابی الکرم، محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی معروف به «ابن کثیر» در گذشته سال 630 هجری در کتاب خود بنام «الکامل فی التاریخ» چاپ بیروت سال 1399 در جلد دوم صفحه 327 با ذکر سند.
3- 4. طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت به نقل از زکریابن یحیی ضریر و او از أبوعوانه و او از داود بن عبدالله لاودی و او از حمید بن عبدالرحمن حمیری.
4- 360. ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد بیستم صفحه 16 و 17 تحت عنوان ایراد کلام أبی المعالی الجوینی فی امر الصّحابة و الرّد علیه «نقل اعتراضات ابی المعالی جوینی در امور صحابه و رد برآن» به نقل از أبی المعالی جوینی.

در جواب گفته می شود:

همین کلام و جواب را بدهید آنجا که: در جنگ جمل ((هودج عایشه)) مورد هتک واقع شد چرا که عایشه برعلیه خلیفۀ اصلی مسلمانان قیام کرده و هودج او مورد حمله قرار گرفت تا آنکه ریسمان اطاعت پاره نشود و اجتماع مسلمین از هم نپاشد و خون مسلمانان بهدر نرود...

پس وقتی که جایز باشد حمله به خانۀ فاطمه بخاطر امری که هنوز واقع نشده بود، بدون شک جایز است حمله به هودج عایشه بخاطر امری که قطعا واقع شده بود.

چگونه هتک حرمت از هودج عایشه از گناهان کبیره، آنهم از گناهان کبیره ای که موجب ورود ابدی در جهنم است می باشد، و باید از انجام دهندۀ آن بیزاری جست و این بیزاری مهمترین ارکان ایمان بشمار می رود.

ص: 75

لکن حمله به خانه فاطمه و ورود وحشیانه در منزلش و جمع آوری هیزم، و تهدید به آتش زدن، از ارکان ایمان بشمار می رود؛ و خداوند بوسیلۀ این کار به مسلمانان عزت بخشید! و وآتش فتنه و خونریزی با این کار خاتمه پیدا کرد !

چرا که اولا" این کار ستون های دین را محکم نکرد! و ثانیا" حرمت هر دو زن یکی بود! اگر نگوئیم که: حرمت فاطمه بیشتر و شأن و منزلت فاطمه بالاتر و صیانت او بخاطر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) مهمتر بود. چرا که فاطمه پاره ای از پیامبر بود و جزئی از گوشت و خون آن حضرت بود. و فاطمه مانند زن نسبت به شوهر، اجنبیه نبود چرا که بین زن و شوهر نسبتی نیست مگر وصله ای آن هم بطور عاریه، و عقدی که بجای عقد اجازۀ منفعت جاری می شود...

نه! هرگز! چگونه عایشه یا غیر او، در منزلت با فاطمه یکسان باشد و حال آنکه تمام مسلمانان چه آنها که

ص: 76

فاطمه راد دوست دارند و چه آنکه فاطمه را دوست ندارند می دانند که فاطمه سیدۀ زنان عالمیان می باشد ؟! در پایان ابن ابی الحدید می نویسد: ابی المعالی جوینی چنین گفته با وجود آنکه او سنّی متعصّبی بود و هرگز احتمال شیعه در او داده نمی شود!(1)

(2)

ابن أبی الحدید معتزلی می گوید: مسعودی (مورخ مشهور) در ضمن داستان زندگینامۀ عبدالله بن زبیر گفته است:

سپس عبدالله بن زبیر، حسن بن محمد بن حنفیّه رادر زندانی بسیار تاریک زندانی کرده و تصمیم به قتل او گرفت، لکن ((حسن)) حیله ای به کار زده و از زندان عبدالله فرار کرده و به کوه و بیابان زد تا آنکه به سرزمین ((منا))- که پدرش ((محمدبن حنفیه)) در آنجا بود-رسید.

ص: 77


1- 361. ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد بیستم صفحه 16 و 17 تحت عنوان ایراد کلام أبی المعالی الجوینی فی امر الصّحابة و الرّد علیه «نقل اعتراضات ابی المعالی جوینی در امور صحابه و رد برآن» به نقل از أبی المعالی جوینی، وی پس از نقل کلام جوینی می نویسد: جوینی در حالی چنین گفته که از سنّیان بسیار متعصب بود.
2- 5. ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید عمر بن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضربن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبدالرحمن.

((عبدالله بن زبیر)) به قصد انتقام جویی، تمام بنی هاشم را در زندانی که شب و روز در آنجا بسیار سخت می گذشت زندانی کرده و سپس قصد سوزاندن آنها را کرد و دهانۀ زندادن را مملو از هیزم کرد، لکن از طرفی ((مختار)) شخصی بنام ((اباعبدالله جُدلی)) با چهار هزار نفر به طرف عبدالله بن زبیر روانه کرد...تا آنکه به آن زندان حمله کرده و تمام بنی هاشم را از آنجا نجات داد.(1)

مسعودی می نویسد: روزی ((عروة بن زبیر)) برادر ((عبدالله بن زبیر) از طرف وی در مورد زندان کردن بنی هاشم و جمع آوری هیزم برای آتش زدن آنها _عذر خواهی می کرد و می گفت: برادرم عبدالله بخاطر آنکه در میان مسلمانان تفرقه نیفتد و اجتماع مسلمانان از هم نپاشد و اینکه همه را تحت اطاعت در آورد تا وحدت کلمه! در میان انها ایجاد شود دست به چنین کاری زد همانطور که ((عمربن الخطاب)) با بنی هاشم_زمانی که

ص: 78


1- 362. «ابن ابی الحدید معتزلی» در شرح خود جلد بیستم صفحه 146 تحت عنوان عبدالله بن زبیر و ذکر طرف من أخباره «نگاهی به زندگی عبدالله بن زبیر» به نقل از مسعودی می نویسد.

از بیعت با أبی بکر خود داری کردند_انجام داد و هیزم حاضر کرد تا خانه را بر آنها به آتش بکشد (1).

(2)

أبی الحسن علی بن حسین بن علی مسعودی می گوید: آنان در هجوم خود به خانۀ فاطمه سیدۀ زنان را در پشت درب چنان فشردند که ((محسن)) را سقط کرد!(3)

(4)

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود به نقل از محمد بن اسحاق می گوید:(5)

چون که پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم)) اراده کرد که ابی العاص را آزاد کند با او شرط کرد که زینب را به مدینه بفرستد (6) زمانی که ابی العاص به مکه رسید به زینب گفت: آماده شو تا به پدرت در مدینه ملحق شوی! زینب شروع به آماده شدن کرد! ابی العاص، برادرش ((کنانة بن ربیع)) را

ص: 79


1- 363. «ابن ابی الحدید معتزلی» در شرح خود جلد بیستم صفحه 146 تحت عنوان عبدالله بن زبیر و ذکر طرف من أخباره «نگاهی به زندگی عبدالله بن زبیر» به نقل از مسعودی می نویسد.
2- 6. عّز الّدین ابی الحسن علّی بن أبی الکرم، محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد شیبانی معروف به ابن اثیر در گذشتۀ سال 630 هجری در کتاب خود بنام الکامل فی التاریخ چاپ بیروت سال 1399 در جلد دوم صفحۀ 327 با ذکر سند.
3- 364. أبی الحسن علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام «اثبات الوصیة» صفحه 142 تحت عنوان «حکایت السقیفة».
4- 7. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.
5- 365. عبدالحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید عزّ الدّین مدائنی معتزلی معروف به «ابن أبی الحدید معتزلی» در گذشته سال 655 هجری در شرح نهج البلاغه خود چاپ بیروت دارالجیل سال 1407 هجری جلد چهاردمه صفحه 192 به نقل از محمد بن اسحاق.
6- 366. أبی العاص (به نقل تواریخ اهل سنت) شوهر زینب یکی از دختران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که قبل از اسلام به ازدواج زینب درآمده بود وی دختر خواهر خدیجه بهترین همسر پیامبر بود. أبی العاص بعد از ظهور اسلام به پیامبر ایمان نیاورد و در جنگ بدر در گروه مشرکان به جنگ با پیامبر عازم شد. زمانی که مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند و عده زیادی از مشرکان اسیر گردیدند ابی العاص داماد پیامبر نیز جزو اسرا بود. وی را خدمت پیامبر آوردند. زمانی که اهل مکه برای آزادی اسراء خود اقدام نمودند (آنها در مقابل آزادی اسیر خود مقداری پول، طلا و ... بنام فدیه می پرداختند و با توافق مسلمانان اسیر آزاد می شد) فدیه أبی المعاصی که همسرش (دختر پیامبر) فرستاده بود گردنبندی بود که در شب عروسی او حضرت خدیجه (علیها السلام) به وی هدیه کرده بود. از آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علاقه خاصی نسبت به خدیجه داشتند، به محض دیدن گردنبند بسیار ناراحت شده و به مسلمانان فرمود: اگر می خواهید، این اسیر را همراه با فدیه او آزاد نمائید، مسلمانان بزودی قبول کرده و أبی المعاصی را به همراه گردنبند آزاد نمودند «أبی العاص» (که این گذشت را از مسلمانان دید) به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وعده داده که به محض رسیدن به مکه دختر پیامبر، زینب را روانه مدینه خواهد کرد. به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد چهاردهم صفحه 189 تا 192 و همچنین به سیره ابن هشام جلد دوم صفحه 297 و 298 مراجعه کنید.

مأمور بردن زینب به مدینه کرد. زینب_دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) در هودجی که بر شتر بود نشسته و کنانه ریسمان شتر را گرفته و بطرف مدینه حرکت کردند. این خبر در میان مردان و زنان قریش در مکه پیچید و همه جا سخن از رفتن زینب _ آن هم به این صورت _ بود.

عده ای از مشرکین از جمله ((هباربن أسود بن عبدالمطلب بن أسدبن عبد العزی بن قصی)) به قصد اذیت کردن زینب، ناقۀ او را تعقیب کردند، اول کسی از مشرکین به ناقه زینب رسید هباربن اسود بود. وی به محض رسیدن نیزه ای بطرف هودج زینب رها کرد زینب که حامله بود از این حمله ترسید چون که به مدینه رسید فرزندی را که در شکم داشت سقط کرده و بچه از شکم انداخت.

به همین خاطر روز فتح مکه وقتی مسلمانان مکه را فتح کردند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد که هر کجا هباربن أسود

ص: 80

را دیدند آن را به قتل برسانند.

ابن ابی الحدید بعد از نقل این خبر می گوید: این خبر را همچنین برای ((نقیب أبی جعفر)) که خدایش رحمت کند خواندم. ((نقیب)) گفت: وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم)) بخاطر ترساندن زینب و افتادن بچه از شکم او، خون ((هباربن أسود)) را مباح کرد، روشن است که اگر در زمان فاطمه زنده بود بدون شک، خون کسانی که فاطمه را ترسانده تا بچه از شکمش انداخت مباح می کرد. ابن ابی الحدید می گوید به ((نقیب)) گفتم: آیا می توانم این خبر را که ((عده ای فاطمه را ترساندند تا اینکه فرزندش محسن را از شکم انداخت)) از شما نقل کنم؟ نقیب گفت: نه! از من نقل نکن و لکن بطلان این خبر را نیز از من نقل نکن چرا که من در مورد این خبر نظر و عقیده ای نمی دهم!!(1)

(2)

محب الدین طبری از لیث بن سعد روایت می کند که

ص: 81


1- 367. این کلام نقیب رساننده این مطلب است که چقدر این خبر دارای حساسیت بوده است بطوری که یک عالم سنی جرأت نقل این خبر را نداشته است و جای تعجب نیست که این خبر در کتب اهل سنت مورد سانسور شدید قرار نگیرد!
2- 8. ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی الأسود.

گفت(1):

علی فاطمه را به ازدواج خود در آورد برای او چند فرزند بنامهای ((حسن))، ((حسین))، ((محسن))، ((زینب))، ((آم کلثوم)) و ((رقیه)) بدنیا آورد که ((رقیه)) قبل از بلوغ از دنیا رفت.

دیگری (غیر از لیث می گوید: فاطمه برای او ((حسن)) ((حسین)) ((محسن)) را بدنیا آورد لکن ((محسن)) در کودکی به هلاکت رسید ((فهلک محسن صغیرا").

(2)

ذهبی مورخ مشهور می نویسد:

((بدون شک عمر چنان لگدی به فاطمه زد که ((محسن)) از او سقط شد)).(3)

(4)

صلاح الدین خلیل بن ایبک صفدی در گذشتۀ سال

ص: 82


1- 368. محب الدین ابوالعباس احمد بن عبدالله بن محمد بن ابی بکر محمد طبری در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 صفحه 55 تحت عنوان: ذکر ولد فاطمة رضی الله عنها از لیث بن سعد.
2- 9. ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید عمر بن شبّه و او از ابو زید عمر بن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضربن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبدالرحمن.
3- 369. ذهبی مورخ مشهور در گذشته سال 748 هجری در کتاب خود بنام «لسان المیزان» جلد اول صفحه 268 - شماره 824 تحت عنوان «احمد» با ذکر سند به نقل از «محمد بن احمد حماد کوفی» (از حافظین حدیث اهل سنت).
4- 10. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوفیات)) چاپ بیروت 1401 هجری جلد ششم صفحه 17 تحت عنوان ((حرف الالف))_ ابراهیم بن سیار_ شمارۀ 2444_ به نقل از نظام معتزلی می گوید: نظام معتزلی معتقد است که: ((بدون شک عمر در روز بیعت چنان فاطمه را زد که ((محسن)) را از شکم انداخت)).

(1)

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح بر نهج البلاغه جلد ششم صفحه 49 با ذکر سند از داود بن مبارک نقل می کند که: نزد عبدالله بن موسی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب رفتیم و در مورد ابی بکر و عمر از وی سوال کردیم.

وی گفت: جواب تو را آنچه جدم عبدالله بن حسن گفته می گویم و آن اینکه:

ص: 83


1- 11. ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید عمر بن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبدالرحمن.

مادر ما دختر پیامبر مرسل زنی راستگو بود، وی از دنیا رفت در حالی که بر عده ای غضبناک بود. پس ما هم غضبناکیم، بخاطر غضب او.

ابن ابی الحدید معتزلی بعد از نقل این خبر می گوید:

این مطلب را عده ای از شعراء طالبین حجاز به شعر در آورده اند که نقیب حلال الدین عبدالحمید بن محمد بن عبد الحمید علوی گفت: خود شاعر این شعر که نامش در ذهنم نیست برایم نقل کرد که:

یا ابا حفص الهوینی و ما***کنت ملیّا بذاک لولا الحمام

أتموت البتول غضبی و نرضی***ما کذا یصنع البنون الکرام

(1)

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحه 286 می گوید:

آنچه که سیّد مرتضی به آن عقیده دارد و (در کتاب خود بنام شافی) گفته است_ که فاطمه در ابتدا برای

ص: 84


1- 12. عّز الّدین أبی الحسن علّی بن ابی الکرم، محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی معروف به ابن اثیر در گذشتۀ خود سال 630 هجری در کتاب خود بنام الکامل فی التاریخ چاپ بیروت سال 1399 در جلد دوم صفحۀ 327 با ذکر سند.

گرفتن فدک ؛ ادعا کرد که پیامبر در زمان حیاتش فدک را به او بخشیده است_ نزد من نیز صحیح می باشد و اما پنهان کردن قبر کتمان خبر رحلت او و نماز نخواندن أبی بکر و همچنین تمام آنچه سید مرتضی گفته است (1) واضح و و روشن است و اینگونه اخبار نزذ من قوی است چرا که روایاتی که حاکی از این مطلب اند بیشتر و صحیحتر از باقی است و همینطوردر مورد ناراحتی و غضب فاطمه عقیدۀ من صحت و اعتباردر اینگونه روایات است.

(2)

روزی عمر به علی برخورد کرد در حالی که ابن عباس نیز همراه علی بود. عمر به ابن عباس گفت: ای ابن عباس! همانا بخدا سوگند بدون شک و تردید کسی که همراه توست علی سزاوارترین مردم به خلافت بعد از وفات رسول خدا می باشد مگر آنکه ما بر دو چیز

ص: 85


1- 370. آنچه که سید مرتضی ده در کتاب شافی خود گفته است و ابن ابی الحدید به آن اشاره می کند چند مطلب است که خود ابن ابی الحدید در شرحش آورده است. 1- تکذیب روایة «نحن معاشر الانبیاء» «ما پیامبران از خود ارثی بجای نمی گذاریم». نگاه کنید به» شرح ابن ابی الحدید 259/16 - 260. 2- سکوت صحابه در مقابل ادعای ابوبکر که پیامبر گفت: «ما را ارثی نیست» دلیلی بر صحت گفته اش نیست چرا که همین سکوت در مقابل: ادعای فاطمه سلام الله علیها بر هدیه بودن فدک و بعد از آن ادعای ارث حکمفرما بود. نگاه کنید به شرح ابن ابی الحدید 263/16 - 265. 3- نفرین فاطمه به ابی بکر و اینکه آن حضرت ابی بکر را در هر نمازی نفرین می کند. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 274/16. 4- شهادت دادن علی علیه السلام و ام ایمن به هدیه بودن فدک و اینکه ابوبکر شهاد این دو را باطل دانست. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 168/16. 5- برگرداندن ابی بکر فدک را به فاطمه علیها السلام و گرفتن فدک از فاطمه علیها السلام توسط، عمر و آب دهان انداختن عمر در نامه فدک و پاره کردن آن. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 274/16. 6- اینکه فاطمه علیها السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگز خندان و شاد دیده نشد و اینکه عمر و ابی بکر خبر از رحت او نداشتند. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 280/16. 7- اینکه فاطمه علیها السلام وصیت فرمود که در شب دفن شود تا آنکه عمر و ابوبکر در نماز وی حاضر نشوند و همچنین رد کردن درخواست ملاقات آندو و قبل از رحلت او و عهد بستن علی علیه السلام با او که آندو بر بدن شریفش نماز نگذارند و همچنین بر سر مزارش حاضر نشوند. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 281/16. 8- اثبات حدیث «آتش کشیدن» چرا که سید مرتضی ره می گوید: و روشن است که غیر از شیعه نیز این مطلب را نقل کرده اند. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 283/16.
2- 13. ابن ابی الحدید معتزلی در جلد دوم شرح خود خود بر نهج البلاغه صفحۀ 50 به نقل از ابوبکر احمد بن عبدالعزیز و از ابوزید عمر بن شُبّه.

ص: 86

ترسیدیم. ابن عباس گفت پرسیدم آندو چیز کدامند؟ عمر گفت: کم سنی و جوانی علی و محبت وی به اولاد عبدالمطلب!(1)

(2)

پس از آنکه ابی بکر مرد و عمر بر اریکۀ قدرت تکیه زد روزی علی به عمر برخورد نمود؛ سپس به وی فرمود: تو را بخدا قسم میدهم آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) تو را خلیفه و جانشین خود قرار داد؟عمر گفت: نه. علی فرمود: پس این چه کاری بود که تو و رفیقت ابوبکر انجام دادید؟ عمر گفت: اما رفیقم ابوبکر که از دنیا رفت دنبال کارش و اما من پس بزودی لباس خلافت را از خود می کنم و قلاده اش را از گردنم به گردنت می اندازم.(3)

پایان نامه

جای بسیار تعجب است که عده ای خوش باور و ساده و جاهل از تاریخ به این انتظار نشسته اند که مسالۀ ((حملۀ عمر و یارانش به خانۀ فاطمۀ زهرا سلام الله علیها)) در تاریخ بدون هیچ سانسوری ذکر شده باشد. باید گفت:افرادی که منتظرند مسألۀ آتش کشیدن خانۀ علی علیه السلام در این تاریخ مندرس و پاره پاره شده ذکر شده باشد، یا افرادی معاند و یا اشخاصی جاهل می باشند، چرا که این تاریخ از کانالها و گمرکات خلفات سه گانه و بعد از آنها از زیر نظر خلفای بنی امیه و بنی عباس و ... گذشته است، لذا هیچ امیدی برای نقل واقعیات در آن نیست. در نتیجه وقتی برای این حادثۀ تاریخی کوچکترین اشاره ای یافتیم می توان با رجوع به اخبار و احادیث شیعه در مورد این حادثه به نتیجه مطلوب رسید، اینجاست که به جرات می توان گفت: تو

ص: 87


1- 371. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند از ابن عباس.
2- 14. طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت به نقل از زکریا بن یحیی ضریر و او از أبوعوانه و او از داود بن عبدالله لاودی و او از حمید بن عبد الرحمن حمیری. عبدالرحمن بن هبة الله بن محمد بن أبی الحدید عّز الّدین مدائنی معتزلی معروف به ابن أبی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهحج البلاغۀ خود تحت عنوان:(( حدیث الّسقیة)) یا جریان سقیفه، جلد دوم صفحۀ 21 یا تایید اینکه این مطلب مورد قبول عّده ای زیاد از محدّثین اهل سنّت می باشد. عمر رضا کحاله از علمای اهل سنّت ، معاصر، در کتاب خود بنام (( اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404- قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) با ذکر سند.
3- 372. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد دوم صفحه 58 با ذکر سند از عمروبن قتاده.

خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

بعنوان مثال در همین نوشتار از اهل سنت نقل می شود که:

1_وقتی عمر پشت درب خانۀ فاطمه (علیهما السلام) واقع شد فریاد زد:یا خارج شوید برای بیعت و با آنکه خانه شما را بر شما به آتش می کشم.

2_در جایی دیگر هست که می گویند: علی و حامیانش از خانه خارج نشدند.

3_در جایی دیگر هست که می گویند: ((وَ دَخَلَ عُمَرُ وَقامَ الخالِدُ الباب))، عمر داخل خانه شد و خالد در آستانه درب ایستاد.

4_و جایی دیگر که علی و زبیر را با بدترین صورت می کشیدند و...

آیا ذکر همین نکته های تاریخی آن هم در تاریخ اهل سنت جای تعجب نیست! آیا شما انتظاری داشتید با این سیر تاریخ در چنگالهای آنها بگویند:خانه را به آتش

ص: 88

کشیدند. با آنکه به این مطلب مسعودی در اثبات الوصیۀ خود و دیگران اشاره نموده است و شواهد بسیاری دیگر که در کتب شیعه هست برای اثبات این مطلب کافی می باشد، که انشاء الله در جزوه ای جداگانه به ذکر و جمع آوری آن می پردازیم.

ص: 89

ص: 90

ص: 91

ص: 92

پاورقی ها آدرسها منابع مورد استفاده

پاورقی ها و آدرسها:

1- در ادامه به اسناد و مدارک خواهیم پرداخت.

2- أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن ((ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الّسیرة النبویّة)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 تحت عنوان قصّة الّسقیفة با ذکر سند از ((وهیب)).

3- صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوفیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)).

4- طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت به نقل از زکریابن یحیی ضریر و او از أبوعوانه و او از داود بن عبدالله لاودی و او از حمید بن عبدالرحمن حمیری.

5- ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید عمر بن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضربن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبدالرحمن.

6- عّز الّدین ابی الحسن علّی بن أبی الکرم، محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد شیبانی معروف به ابن اثیر در گذشتۀ سال 630 هجری در کتاب خود بنام الکامل فی التاریخ چاپ بیروت سال 1399 در جلد دوم صفحۀ 327 با ذکر سند.

ص: 93

7- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

8- ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی الأسود.

9- ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید عمر بن شبّه و او از ابو زید عمر بن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضربن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبدالرحمن.

10- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

11- ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید عمر بن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبدالرحمن.

12- عّز الّدین أبی الحسن علّی بن ابی الکرم، محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی معروف به ابن اثیر در گذشتۀ خود سال 630 هجری در کتاب خود بنام الکامل فی التاریخ چاپ بیروت سال 1399 در جلد دوم صفحۀ 327 با ذکر سند.

13- ابن ابی الحدید معتزلی در جلد دوم شرح خود خود بر نهج البلاغه صفحۀ 50 به نقل از ابوبکر احمد بن عبدالعزیز و از ابوزید عمر بن شُبّه.

14- طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت به نقل از زکریا بن یحیی ضریر و او از أبوعوانه و او از داود بن عبدالله لاودی و او از حمید بن عبد

ص: 94

الرحمن حمیری. عبدالرحمن بن هبة الله بن محمد بن أبی الحدید عّز الّدین مدائنی معتزلی معروف به ابن أبی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهحج البلاغۀ خود تحت عنوان:(( حدیث الّسقیة)) یا جریان سقیفه، جلد دوم صفحۀ 21 یا تایید اینکه این مطلب مورد قبول عّده ای زیاد از محدّثین اهل سنّت می باشد. عمر رضا کحاله از علمای اهل سنّت ، معاصر، در کتاب خود بنام (( اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404- قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) با ذکر سند.

15- احمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنچم صفحۀ 13 و 14و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64.

16- احمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجده الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت (( ایام خلافت أبی بکر )) قسمت (( سقیفة بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند- در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64.

ص: 95

چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) با ذکر سند.

17- محمد بن جریر طبری گذشتة سال 310 هجری در کتاب خود را بنام ((تاریخ الأمم و الملوک)) جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت(حوادث سال 11 هجری)به نقل از ابن حمید و او از جریر و او از مغیره و او از زیاد پسر کلیب.

18- یعقوبی مورخ مشهور اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت.*عز الدّین ابی الحسن علی ابی کرم، محمدبن محمد بن عبدالکریم بن عبدالوحید شیبانی معروف به ابن اثیر در گذشتۀ سال 630 هجری در کتاب خود بنام ((الکامل فی التاریخ)) چاپ بیروت سال 1399 در جلد دوم صفحۀ 327 با ذکر سند.

19- عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.

20- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن عبد العزیز ابی بکر جوهری.

21- احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 587 حدیث شمارۀ 1188 به نقل از ابی بکر بن هیثم و او از عبدالرزاق و او از معمر و او هم از کلبی و او از ابی صالحی و او از ابن عباس.

22- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با

ص: 96

ذکر سند از ابوبکر جوهری و او از ابی السود.

23-شهاب الدین ابو العباس أحمد بن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة الأرب فی الفنون الأدب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحۀ 40 با ذکر سند از أسلم.

24- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری و او از ابی السود.

25-علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.

26- عبد الفتاح عبد المقصود از علما و داشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.

27- أحمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - چاپ بیروت سال 1404در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64.

ص: 97

28- صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم))

28- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری در روایتی دیگر.

29- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن عبدالعزیز ابی بکر جوهری. و درجلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری در روایتی دیگر.

30- عبد الفتاح عبد المقصود از علما و داننشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.

31- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن عبدالعزیز ابی بکر جوهری.صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)).شهاب الدین ابو العباس أحمدبن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة الأرب فی الفنون الأدب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحۀ 40 با ذکر سند از ((أسلم)).

32- ابوعمر، یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر در گذشتۀ سال 463

ص: 98

هجری در کتاب خود بنام ((الستیعاب فی معرفة الاصحاب)) چاپ دارالنّهضة در قاهره جلد سوم صفحۀ 975 با ذکر سند از اسلم.

33- علاء الدین علی بن حسام الدین عبد الملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.

34- صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)).

35- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری.

36- یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت.

37- أبو الحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصیة)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة السّقیفة)) ((جریان سقیفه)).

38- با عده ای از بنی هاشم رجوع کنید به: شرح ابی ألحدید معتزلی بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمربن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضربن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة

ص: 99

بن عبد الرحمن.

39- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21.

40- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحه سیزدهم تحت عنوان ((یوم السقیفة)) ((ماجرای روز سقیفه)) با اسناد خود از ابی بکر احمد بن عبدالعزیز جوهری از جعفر بن محمد بن علی (علیه السلام ).

41- أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الّسیرة النبویّة)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 تحت عنوان قصّة الّسقیفة با ذکر سند از ((وهیب)).

42- عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.

43- إبن ابی الحدید معتزلی )) در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 57 به نقل ازابوبکر جوهری از شعبی.

44- ابوعمر، یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر در گذشتۀ سال 463 هجری در کتاب خود بنام ((الستیعاب فی معرفة الاصحاب)) چاپ دارالنّهضة در قاهره جلد سوم صفحۀ 975 با ذکر سند از أسلم.

45- علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام

ص: 100

((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.

46- شهاب الدّین أبو العباس أحمد بن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة الأرب فی الفنون الأدب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحۀ 40 با ذکر سند از أسلم.

47- صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)).

48- إبن ابی الحدید معتزلی در جلد دوم شرح خود بر نهج البلاغه صفحۀ 50 به نقل از ابوبکر احمد بن عبد العزیز که می گفت:خبر داد به ما ابوزید، عمر بن شُبّه.

49- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 115-114.

50- ابن قتیبه در الامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند.

51- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 به نقل از ابوبکر جوهری از شعبی.

52- عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.

53- اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی

ص: 101

أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

54- اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

55- عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.

56- اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

57- عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.

58- اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

59- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 57 به نقل ازابوبکر جوهری از شعبی.إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 به نقل از ابوبکر جوهری از شعبی.

60- أحمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب

ص: 102

خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت ((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - چاپ بیروت سال 1404در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64.

61- یعقوبی مورخ مشهور اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت..احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 586 تحت عنوان ((امر اسّقیفه)) ((گزارشی از سقیفه)) حدیث شمارۀ 1184 می گوید: به نقل از((مدائنی)) و او از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون.

62- احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 587 حدیث شمارۀ 1188 به نقل از ابی بکر بن هیثم و او از عبدالرزاق و او از معمر و او هم از کلبی و او از ابی صالحی و او از ابن عباس.

63- اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

64- احمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجده الثانیة فی الخلفاء و

ص: 103

تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت (( ایام خلافت أبی بکر )) قسمت (( سقیفة بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند- در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64.

65- إبن قتیبه در الامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند..عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 115-114.

66- ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

67- عبد الفتاح عبد المقصود از علماء و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((الامام علی بن أبی طالب)) جلد اول صفحه 190.

68- عبد الفتاح عبد المقصود از علماء و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((الامام علی بن أبی طالب)) جلد اول صفحه 190.

69- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 57 به نقل ازابوبکر جوهری از شعبی.

70- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمدبن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن.

71- عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.

ص: 104

72- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 57 به نقل ازابوبکر جوهری از شعبی.

73- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.

74- همچنین ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.

75- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21.

76- إبن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.

77- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از سعد بن ابراهیم.

78- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی ألاسود.

79- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی ألاسود.

80- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه صفحۀ 50 به

ص: 105

نقل از ابوبکر احمد بن عبدالعزیز و او از از ابوزید، عمربن شُبّه.

81- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه صفحۀ 50 به نقل از ابوبکر جوهری با سندی دیگر.

82- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه صفحۀ 51 به نقل از ابوبکر جوهری با سندی دیگر..إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحه 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از سعد بن ابراهیم نقل می کند که ((محمدبن مسلمة)) کسی بود که شمشیر ((زبیر)) را شکست.

83- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن.

84- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعیدبن کثیر بن عفیر انصاری.

85- عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.

86- اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

87- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل ازاحمد بن عبدالعزیز ابی بکر جوهری .

ص: 106

88- احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 586 تحت عنوان ((امر السّقیفه)) ((گزارشی از سقیفه)) حدیث شمارۀ 1184 به نقل از مدائنی، و او از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون..إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 57 به نقل ازابوبکر جوهری از شعبی.

89- یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت.

90- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی ألاسود.

91- إبن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 50 به نقل از ابوبکراحمد بن اعزیز به نقل از ابوزید، از عمر بن شبّه..همچنین ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه..عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.

92- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری..اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

ص: 107

93- أحمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - چاپ بیروت سال 1404در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64..عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.

94- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.

95- إبن قتیبه دینوری در الامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند.

96- در کتاب دبگر خود بنام (( الامام علی بن ابی طالب)) چاپ بیروت جلد اول صفحه 190.

97- عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل قول از تاریخ الامم و و الملوک اثر طبری.

98- محمد بن جریر طبری گذشتة سال 310 هجری در کتاب خود را بنام ((تاریخ الأمم و الملوک)) جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت(حوادث سال 11 هجری)به نقل از ابن حمید و او از جریر و او از مغیره و او از زیاد پسر کلیب.

99- إبن قتیبه در الامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند.

ص: 108

100- إبن قتیبه در الامة و السیاسة ج 1 صفحه 13 با ذکر سند./عمر رضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.

101- إبن قتیبه در الامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند..عمر رضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.

102- شهاب الدین أبو العباس أحمد بن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة الارب فی الفنون الادب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحه 40 با ذکر سند از ((أسلم)).

103- صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)).

104- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری.

105- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری.

106- علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.

107- أبوعمر، یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر در گذشتۀ سال 463

ص: 109

هجری در کتاب خود بنام ((الستیعاب فی معرفة الاصحاب)) چاپ دارالنّهضة در قاهره جلد سوم صفحۀ 975 با ذکر سند از أسلم با تفاوت اینکه ابن عبد البر برای سرپوش گذاشتن روی این جنایت خلیفۀ خود و برای اثبات وفای خود به خلیفۀ خود عبارت آتش می کشم را تعبیر به: ((.)) تبدیل کرده است.. همچنین صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)) برای سرپوش گذاشتن روی این جنایت خلیفۀ خود و برای اثبات وفای خود به خلیفۀ خود عبارت آتش می کشم را تعبیر به: ((چنین و چنان خواهم کرد)) تبدیل کرده است.. علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.

108- محمد بن جریر طبری گذشتة سال 310 هجری در کتاب خود را بنام ((تاریخ الأمم و الملوک)) جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت(حوادث سال 11 هجری)به نقل از ابن حمید و او از جریر و او از مغیره و او از زیاد پسر کلیب..شهاب الدین أبو العباس أحمد بن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة الارب فی الفنون الادب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحه 40 با ذکر سند از ((أسلم)). با عبارت چنین و چنان

ص: 110

کرد.

109- علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.

110- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری.

111- أبوعمر، یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر در گذشتۀ سال 463 هجری در کتاب خود بنام ((الستیعاب فی معرفة الاصحاب)) چاپ دارالنّهضة در قاهره جلد سوم صفحۀ 975 با ذکر سند از أسلم با تفاوت اینکه ابن عبد البر برای سرپوش گذاشتن روی این جنایت خلیفۀ خود و برای اثبات وفای خود به خلیفۀ خود عبارت آتش می کشم را تعبیر به: ((چنین و چنان خواهم کرد)) تبدیل کرده است..

112- إبن هشام در گذشتۀ 218 هجری در کتاب خود بنام ((السیرة النبویة)) جلد چهارم صفحۀ 306.

ابن أبی شیبة ابوبکر، عبدالله بن محمد بن عثمان عبسی معروف به ابن أبی شیبة در گذشتۀ 235 هجری در کتاب خود بنام ((المصنّف)) جلد هفتم صفحۀ 432 روایت شمارۀ 37045، چاپ اول بیروت، سال چاپ 1409 هجری با ذکر سند از أسلم.

ص: 111

113- علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.

114- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری.

115- علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 651 حدیث شمارۀ 14138 از أسلم.

116- أبوعمر، یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر در گذشتۀ سال 463 هجری در کتاب خود بنام ((الستیعاب فی معرفة الاصحاب)) چاپ دارالنّهضة در قاهره جلد سوم صفحۀ 975 با ذکر سند از أسلم..صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد هفدهم صفحۀ 311، تحت عنوان عبدالله بن عثمان با ذکر سند از ((أسلم)) با عبارت چنین و چنان خواهم کرد و بخدا سوگند که عمر بر قسم خود پایدار و استوار است!!..شهاب الدین أبو العباس أحمد بن عبد الوهاب بکری نویری در گذشتۀ سال 733 هجری در کتاب خود بنام ((نهایة

ص: 112

الارب فی الفنون الادب)) چاپ قاهره سال 1395 هجری جلد نوزدهم صفحه 40 با ذکر سند از ((أسلم)) . با عبارت چنین و چنان خواهم کرد.

117- احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 586 تحت عنوان ((امر السّقیفه)) ((گزارشی از سقیفه)) حدیث شمارۀ 1184 به نقل از مدائنی، و او از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون..

118- عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند..عبد الفتاح عبد المقصود در کتاب السقیفة و الخلافة صفحه 15 به نقل از مورخین مهم و معتبر.

119- عبدالرحمن بن هبة الله بن محمد بن أبی الحدید عّز الّدین مدائنی معتزلی معروف به ابن أبی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهحج البلاغۀ خود تحت عنوان:(( حدیث الّسقیة)) ((جریان سقیفه))، جلد دوم صفحه 21 با تائید اینکه این مطلب مورد قبول عده ای زیاد از محدثین اهل سنّت می باشد.

120- عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.

121- با عبارت ((قسم به آنکه جانم در دست اوست)) همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.

ص: 113

122- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.

123- با عبارت (( در غیر این صورت...)): ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری ...از عمر بن شبّه.

124- عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل از تاریخ الامم الملوک. و می نویسد شبیه این عبارت در کلنات مورخین بسیار دیده می شود.

125- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمدبن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن..عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل از تاریخ الامم الملوک.

126- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری..همچنین ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه..عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند و...

127- عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب

ص: 114

خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل از تاریخ الامم الملوک.

128- ابن قتیبة ابو محمد بن مسلم بن قتیبه دینوری ( معروف به ابن قتیبه) در گذشتۀ سال 276 هجری، در کتاب خود بنام ((الامامة و السیاسة)) جلد اول صفحه 12، چاپ سوم، چاپ مصر،2 جلد در یک جلد، تحت عنوان:کیف کانت بیعة علیّ بن ابی طالب کرم الله وجهه ((علی کرّم الله وجهه چگونه بیعت کرد)) با ذکر سند از عبدالله بن عبد الرحمن انصاری..عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند..عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((السقیفة و الخلافة)) چاپ قاهره صفحۀ 14 به نقل از تاریخ الامم الملوک.

129- محمد حافظ ابراهیم از شعاری معاصر و مهم اهل سنت در گذشتۀ سال 1351 هجری گفتۀ عمربن خطاب را - ((هر آینه خانه را بر شما به آتش می کشم))- مدح و ثناء بر او گرفته و در کتاب دیوان خود چاپ بیروت سال 1937 میلادی در جلد اول صفحۀ در ((قصیدۀ عمریه)) تحت عنوان: عمر و علی این شعر را سروده است.

130- محمد حافظ ابراهیم این قصیدۀ خود را در کنفرانس شعرای مصر که در اوائل سال 1918 میلادی در مصر برگزار شد مقابل تمام اهل سنت می خواند و همه او را مورد تشویق خود قرار می دهند و بزرگان از اهل سنت چون امین و احمد الزین و ابراهیم الابیاری و علی جارم و علی امین و خلیل مطران و

ص: 115

مصطفی الدمیاطی یک و غیر اینها همت به چاپ و شرح نویسی بر آن می گمارند و از شاعر،بسیار تعجید و قدرانی می کنند و دیوان او را بر چندمین بار،مورد قرار می دهند.نگاه کنید به: الغدیر ج 7 ص 86.

131- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.

132- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115

133- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.

134- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.

135- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری در روایتی دیگر.

136- یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت

137- عمر رضا کحاله از اعضای علمای اهل سنت، (معاصر)، در کتاب خود بنام ((اعلام النساء)) چاپ پنجم بیروت سال 1404_قسمت حرف ((فاء)) فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.

138- ابو الفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر، أحمد شهرستانی در گذشتۀ سال 548 هجری در کتاب معروف خود ((الملل و النّحل)) چاپ بیروت دارالمعرفة سال چاپ: 1402، جلد اول صفحه 57 به نقل از نظام ابراهیم بن سیّار بن هانی معتزلی که از رؤسای مذهب معتزله در زمان خود بود و در سال 231 هجری از دنیا رفته.

139- عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب

ص: 116

خود بنام ((علی بن ابی طالب)) جلد اول صفحه 190.

140- عبد الفتاح عبد المقصود از علما و دانشمندان معاصر اهل سنت در کتاب خود بنام ((علی بن ابی طالب)) جلد اول صفحه 190.

141- اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

142- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 45 به نقل از احمد بن العزیز ابی بکر جوهری.

143- أحمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت ((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - چاپ بیروت سال 1404در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64.

144- اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

145- اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

ص: 117

146- احمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 586 تحت عنوان ((امر السّقیفه)) ((گزارشی از سقیفه)) حدیث شمارۀ 1184 میگوید: ((روایت کرده مدائنی))، که از از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون.

147- اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

148- أحمد بن محمد عبد ربّه آندلسی در گذشتۀ سال 328 هجری در کتاب خود به نام ((عقدالفرید)) تحت عنوان کتاب العسجدة الثانیة فی الخلفاء و تواریخهم و أیّامهم یا: یاقوت نامۀ دوم در مورد خلفاء و تاریخ ایشان و حوادث زمان ایشان، در قسمت ((ایام خلافت أبی بکر)) قسمت ((سقیفه بنی ساعدة)) - کسانی که از بیعت أبی بکر تخلف کردند - چاپ بیروت سال 1404در چاپ بیروت سال 1404 هجری جلد پنجم صفحۀ 13 و 14 و در چاپ مصر سال 1353 هجری جلد سوم صفحۀ 64..اسماعیل بن علی بن محمد بن محمد بن عمر بن شاهنشاه بن أیوب، ملک مویّد عماد الدین در گذشتۀ سال 732 هجری در کتاب خود بنام (( المختصر فی أخبار البشر)) چاپ مصر جلد اول صفحه 156 با ذکر سند.

149- أحمد بن یحیی معروف به ((بلاذری)) در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((انساب الأشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحه 587 حدیث شمارۀ 1188 به نقل از ابی بکر بن هیثم و او از عبدالرزاق و او از معمر و او هم از کلبی و او از ابی صالحی و او از ابن عباس.

ص: 118

150- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن.

151- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21.

152- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.

153- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری در روایتی دیگر.

154- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری.

155- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحۀ 57 با ذکر سند.

156- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.

157- طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحه 443 چاپ بیروت به نقل از زکریا بن یحیی ضریر و او از أبوعوانه و او از داود بن عبدالله لاوردی و او از حمید بن

ص: 119

عبدالرحمن حمیری.

158- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21.

159- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن.

160- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.

161- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحۀ 57 با ذکر سند..ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

162- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.

163- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن.

164- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از

ص: 120

ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه و به نقل از نضر بن شمیل.

165- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن..همچنین ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.

166- عبارت: ((ابی بکر که بالای منبر بود فریاد کشید شمشیر...)) رجوع شود به: شرح ابن ابی الحدید معتزلی بر نهج البلاغه جلد دوم صفحه 56 به نقل از ابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمربن شبّه و او از احمد بن معاویه و او از نضربن شمیا و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبدالرحمن.

167- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21.

168- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21 و جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه می نویسد:عمر خودش شمشیر را از دست زبیر گرفت و آن را به سنگ زد تا آنکه شکست!!

169- طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحه 443 چاپ بیروت برای ما(( زکریا بن یحیی ضریر)) که او گفت:روایت کرد برای ما ((أبوعوانه))

ص: 121

که او گفت: روایت کرد برای ما ((داودبن عبدالله لاوردی)) و او از ((عبدالرحمن حمیری)).

170- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از از سعد بن ابراهیم نقل می کند که محمد بن مسلمه بود که شمشیر را از زبیر گرفت.

171- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه وبه نقل از نضر بن شمیل.

172- إبن أبی الحدید معتزلی در جلد دوم شرح خود بر نهج البلاغه صفحه 50 به نقل از ابوبکراحمد بن العزیز که می گفت: خبر داد به ما ((ابوزید))، عمر بن شبّه)).. إبن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد دوم صفحه 51 به نقل از ابو بکر جوهری با سندی دیگر می نویسد: و روایت شده محمد بن مسلمه که در این روز همراه با مهاجرین از یاران عمر بود و او بود که شمشیر ((زبیر)) را شکست..إبن ابی الحدید معتزلی)) در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحه 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی الأسود.

173- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.با عبارت ((عمرو بن حماس)).

174- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحۀ 56 به نقل ازابوبکر جوهری و او از ابوزید، عمر بن شبّّه و او از احمد بن معاویه و او از نضر بن شمیل و او از محمد بن عمر و او از سلمة بن عبد الرحمن می نویسد وی یکی از شاهدان بوده که می گوید من خودم شاهد بودم و این گفتۀ او شاید اشاره

ص: 122

دارد که وی نیز یکی از یاران عمر در این روز بوده است.

175- محمد بن جریر طبری گذشتة سال 310 هجری در کتاب خود را بنام ((تاریخ الأمم و الملوک)) جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت(حوادث سال 11 هجری) می گوید: ((روایت کرد برای ما ((ابن حمید)) و گفت: روایت کرد برای ما ((جریر)) از ((مغیره)) و او از ((زیاد)) پسر ((کلیب)).

176- إبن أبی الحدید معتزلی در جلد دوم شرح خود بر نهج البلاغه صفحه 50 به نقل از ابوبکراحمد بن العزیز که می گفت: خبر داد به ما ((ابوزید))، عمر بن شبّه)).. إبن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد بر نهج البلاغه جلد ششم صفحه 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی الأسود.

177- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی الأسود.

178- أبو الحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصیة)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة السّقیفة)) ((جریان سقیفه)).

179- یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت.

180- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.

181- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.

ص: 123

182- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.

183- إبن ابی الحدید معتزلی ))در شرح خود جلد دوم صفحۀ 57 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی..إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی..

184- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از((شهاب بن ثابت)).

185- عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب السّقیفه و الخلافة صفحه 15 به نقل از موّرخین مهم و معتبر.

186- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ یروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.

187- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود با ذکر سند.از ابوبکر جوهری از شعبی..ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغة خود چاپ ببیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.

188- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.

ص: 124

189- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.

190- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.

191- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.

192- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.

193- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به (( ابن ابی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21 با تأئید اینکه این مطلی مورد قبول عدّه ای زیاد از محدّثین اهل سنت می باشد.

194- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح

ص: 125

نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.

195- عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب السّقیفه و الخلافة صفحه 15 به نقل از موّرخین مهم و معتبر.

196- همچنین إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.

197- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.

198- یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 126 تحت عنوان ((خبر سقیفة بنی ساعدة)) ((گزارشی از سقیفه بنی ساعده)).

199- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.

200- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115..إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

201- عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب السّقیفه و الخلافة صفحه 15 به نقل از موّرخین مهم و معتبر.

202- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از عمر بن شبّه.

203- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از

ص: 126

سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

204- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.

205-عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.

206- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.

207- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة خود چاپ بیروت دارالجیل سال چاپ 1407 هجری جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند.

208- إبن قتیبه دینوری درکتاب الامامة و السیاسة جلد اول صفحۀ 12 با ذکر سند..عمر رضا کحاله در همان اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 114-115.

209- شهرستانی به نقل از نظام: ابراهیم بن سیار بن هانی معتزلی که تاز رؤسای مذهب معتزله در زمان خود بشمار می رفت، وی در سال 231 هجری از دنیا رفت.

210- ذهبی مورخ مشهور در گذشتۀ سال 748 هجری در کتاب خود بنام ((لسان

ص: 127

المیزان)) جلد اول صفحۀ 268-شمارل 824 تحت عنوان ((احمد)) با ذکر سند به نقل از ((محمد بن احمد حماد کوفی)) (از حافظین حدیث اهل سنت).

211- أبی الفتح محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر احمد شهرستانی در گذشتۀ سال 548 هجری در کتاب خود بنام ((الملل و النحل)) چاپ بیروت 1402 هجری جلد اول صفحه 57 گوید: نظام گفته است.

212- صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی در گذشتۀ سال 764 هجری در کتاب خود بنام ((الوافی بالوافیات)) چاپ بیروت سال 1401 هجری جلد ششم صفحۀ 17 تحت عنوان ((حرف الالف))- ابراهیم بن سیار- شمارۀ 2444- به نقل از نظام معتزلی.

213- ابن اشهر آشوب سروی در گذشتۀ سال 588 هجری در کتاب ((المناقب)) خود جلد سوم صفحه 132 از کتاب ((المعارف)) ابن قتیبۀ دینوری در گذشتۀسال 276 هجری در بیان ذکر اولاد فاطمه علیهما السلام.در چاپهای امروزی کتاب معارف ابن قتیبه چنین آمده است: پس علی دارای چند فرزند شد بنامهای: حسن وحسین و محسن و ام کلثوم کبری و زینب کبری؛مادرشان فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) بود لکن ((محسن بن علی)) در سن کوچکی به هلاکت رسید!! اهل مطالعه و تحقیق مستحضرند که تحریف و دستبرد در کتب، خصوصا" در کتب اهل سنت آنقدر بسیار است که این مورد در میان آن می باشد.

214- أبی الحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصیة)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة السّقیفة)).

ص: 128

215- یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 123، چاپ بیروت.

216- لازم به یاد آوری است که تمام کسانی که نام ((محسن)) علیه السلام را در تعداد فرزندان حضرت علی علیه السلام ذکر کرده اند یاد آور شده اند که: در کوچکی از دنیا رفته است لکن هیچکدام از مورخین اشاره به روز تولد یا بدنیا آمدن حضرت ((محسن))علیه السلام را نکرده اند و این مطلب سری بسیار سنگین، در درون دارد آن اینکه: تولد وشهادت محسن علیه السلام در یک روز بوده است.

217- أبو الحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصیة)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة السّقیفة)) ((جریان سقیفه)).

218- بلاذری در گذشتۀ سال 279 در کتاب خود بنام ((انساب الشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحۀ 404 می گوید: فاطمه برای علی چند فرزند بدنیا آورد که عبارتند از: حسن با کنیۀ أبا محمد، حسین با کنیۀ أبا عبدالله و محسن که در کودکی از دنیا رفت!

219- محب الدین أبو العباس أحمد بن عبدالله بن محمد بن ابی بکر محمد طبری در گذشتۀ سال 691 هجری در کتاب خود بنام ((ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی)) چاپ قاهره سال 1356 صفحۀ 55 تحت عنوان: ذکر ولد فاطمة علیها السلام ازلیث بن سعد.

220- أبی الحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری

ص: 129

در کتاب خود بنام ((اثبات الوصیة)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة السّقیفة)).

221- بلاذری در گذشتۀ سال 279 در کتاب خود بنام ((انساب الشراف)) چاپ مصر جلد اول صفحۀ 404.

222-ابن شهر آشوب سروی در گذشتۀ سال 588 هجری در کتاب ((المناقب)) خود جلد سوم صفحۀ 132 از کتاب ((المعارف)) ابن قتیبۀ دینوری در گذشتۀ سال 276 هجری در بیان ذکر اولاد فاطمه علیهما السلام..در چاپهای امروزی کتاب معارف ابن قتیبه چنین آمده است: پس علی دارای چند فرزند شد بنامهای: حسن وحسین و محسن و ام کلثوم کبری و زینب کبری؛مادرشان فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) بود لکن ((محسن بن علی)) در سن کوچکی به هلاکت رسید!! اهل مطالعه و تحقیق مستحضرند که تحریف و دستبرد در کتب، خصوصا" در کتب اهل سنت آنقدر بسیار است که این مورد در میان آن می باشد..محب الدین أبو العباس أحمد بن عبدالله بن محمد بن ابی بکر محمد طبری در گذشتۀ سال 691 هجری در کتاب خود بنام ((ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی)) چاپ قاهره سال 1356 صفحۀ 55 تحت عنوان: ذکر ولد فاطمة علیها السلام ازلیث بن سعد چنین نقل می کند فاطمه فرزندی بنام محسن داشت که در کودمی به هلاکت رسید!!

223- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 48 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از شعبی.

224- شبلنجی در گذشتۀ اوائل قرن چهاردهم در کتاب خود بنام ((نورالأبصار)) صفحۀ 47 چاپ مصر از أنس.

ص: 130

225- شبلنجی در گذشتۀ اوائل قرن چهاردهم در کتاب خود بنام ((نورالأبصار)) صفحۀ 47 چاپ مصر از أنس.

226- ((أبوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی)) در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصّیه)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة الّسقیفة)) ((جریان سقیفه)).. أبی الفدا اسماعیل بن کثیر معروف به ((ابن کثیر)) در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الّسیرة النبویّه)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 تحت عنوان ((قصّة السّقیفة)) با ذکر سند از ((وهیب)).

227- ابن أبی الحدید معتزلی)) در جلد دوم شرح خود بر نهج البلاغه صفحۀ 50 به نقل از ابوبکر احمدبن عبدلاعزیز)) به نقل از ابوزید، عمر بن شبّه.

228- عبدالحمید بن هبةالله بن محمد بن أبی الحدید عزّ الّدین مدائنی معتزلی معروف به ((ابن أبی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغه خود تحت عنوان: (( حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیف)) جلد دوم صفحۀ 21 با تأیید اینکه این مطلب مورد فبول عدّه ای زیاد از محدثین اهل سنت می باشد و از این گونه روایات (( محمد بن جریر طبری زیاد نقل کرده است.

229- عبدالحمید بن هبة الله بن محمد بن أبی الحدید عّز الّدین مدائنی معتزلی معروف به ((ابن أبی الحدید معتزلی)) در گذشتۀ سال655 هجری در شرح نهج البلاغۀ خود تحت عنوان : ((حدیث الّسقیفة))((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحه 21 ابن أبی الحدید معتزلی)) در شرح خود بر نهج البلاغه جلد ششم صفحۀ 47 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از أبی الاسود.

ص: 131

230- إبن أبی الحدید معتزلی در جلد دوم شرح خود بر نهج البلاغه صفحه 50 به نقل از ابوبکراحمد بن العزیز و از ابوزید، عمربن شبّه.

231- عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21 با تأئید اینکه این مطلب مورد قبول عدّه ای زیاد از محدّثین اهل سنت می باشد..أبی الفدا اسماعیل بن کثیر معروف به ((ابن کثیر)) در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الّسیرة النبویّه)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 تحت عنوان ((قصّة السّقیفة)) با ذکر سند از ((وهیب)).

232- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

233- طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحۀ 443 چاپ بیروت به نقل از زکریا بن یحیی ضریر و او از أبوعوانه و از داودبن عبدالله لاوردی و از از حمید بن عبد الرحمن حمیری.

234- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

235- إبن قتیبه دینوری درکتاب الامامة و السیاسة ج 1ص 13 با ذکر سند.

236- أبوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام ((اثبات الوصّیه)) صفحۀ 142 تحت عنوان (( حکایة الّسقیفة)) ((جریان سقیفه))..عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن ابی الحدید عزّالدّین

ص: 132

مدائنی معتزلی معروف به ابن ابی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغة تحت عنوان: ((حدیث السّقیفة)) ((جریان سقیفه)) جلد دوم صفحۀ 21 می نویسد: تا اینکه بالاخره تمام آنها با ابوبکر بیعت کردند مگر علی به تنهایی!در این هنگام علی به خانۀ فاطمه سلام الله علیها پناه برد (و آنجا را پناهگاه خویش قرار داد) لکن به خانۀ فاطمه حمله ور شدند و با زور و بدترین صورت علی را از خانه خارج ساختند.در این موقع فاطمه علیه سلام درب خانه ایستاده بود؛ پس هجوم آورندگان متفرق شده و گفتند: علی به تنهایی ضرری به حال آنها ندارد..إبن أبی الحدید معتزلی در شرح خود بر نهج البلاغه جلد دوم صفحه 22 می نویسد: اما آنچه اکثر محدثین و بزگان آنها گفته اند آن است که: همانا علی از بیعت با ابی بکر تا ششماه خودداری کرد و در خانه نشست و بیعت نکرد تا آنکه فاطمه از دنیا رفت..همچنین ابن اثیر در جلد دوم کتاب ((الکامل فی التاریخ)) صفحۀ 331 به نقل از زهری می نویسد: علی و بنی هاشم وزبیر تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکردند تا آنکه فاطمه رضی الله عنها از دنیا رفت.

237- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

238- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحۀ 11 با ذکر سند از سعید بن کثیر بن عفیر انصاری.

239- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد نهم صفحۀ 198 تحت عنوان (( ماجرت بین فاطمه علیها السلام و علی و عایشه)) با ذکر سند از قول شیخ ابی

ص: 133

یعقوب ابن ابی الحدید در پایان کلام شیخ ابی یعقوب می گوید: این خلاصه ای از گفتار شیخ ابی یعقوب که خدایش رحمت کند و بدانکه ابی یعقوب شیعه نبود بلکه سنّی معتزلی متعصبی بود.

240- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 19 چاپ بیروت سال 1404 به نقل از فتوح البلدان بلاذری.

241- أبی الحسن احمدبن یحیی بن جابر بن داود بغدادی بلاذری در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((فتوح البلدان)) چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحۀ 44 با ذکر سند از جعفر بن محمد (علیهما السلام).

242- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 19 چاپ بیروت سال 1404 به نقل از فتوح البلدان بلاذری.

243- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 19 چاپ بیروت سال 1404 به نقل از فتوح البلدان بلاذری..إبن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحۀ 213 تحت عنوان ((ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک)) به نقل از ابوبکر جوهری.

244- أبی الحسن احمدبن یحیی بن جابر بن داود بغدادی بلاذری در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((فتوح البلدان)) چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحۀ 44 با ذکر سند از جعفر بن محمد (علیهما السلام).

245- أبی الحسن احمدبن یحیی بن جابر بن داود بغدادی بلاذری در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((فتوح البلدان)) چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحۀ 44 با ذکر سند از جعفر بن محمد (علیهما السلام).

ص: 134

246- عمررضا کحاله در اعلام النساء جلد چهارم صفحۀ 19 چاپ بیروت سال 1404 به نقل از فتوح البلدان بلاذری.

247- أبی الحسن احمدبن یحیی بن جابر بن داود بغدادی بلاذری در گذشتۀ سال 279 هجری در کتاب خود بنام ((فتح البلدان)) چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحۀ 44 با ذکر سند از جعفر بن محمد (علیهما السلام).

248- إبن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحۀ 213 تحت عنوان ((ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک)) به نقل از ابوبکر جوهری.

249- بلاذری در کتاب خود بنام ((فتوح البلدان)) چاپ مصر سال 1959 میلادی صفحۀ 45 با ذکر سند از(( اُم هانی))

250- إبن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحۀ 213 تحت عنوان ((ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک)) به نقل از ابوبکر جوهری.

251- علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 622 حدیث شمارۀ 14097 با ذکر سند عمربن الخطاب.

252- علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت

ص: 135

حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء-خلافت ابی بکر در جلد پنجم صفحۀ 622 حدیث شمارۀ 14097 با ذکر سند از عمربن الخطاب..صاحب کنزالعمال در جلد پنجم صفحۀ 636 حدیث شمارۀ 14120 از ابی هریره.

253- عمررضا کحاله از علمای اهل سنت در کتاب معروف خود بنام (( اعلام النساء)) چاپ بیروت سال 1404 جلد چهارم صفحۀ 119.

254- إبن ابی الحدید معتزلی درشرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 211 تحت عنوان :ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک (گزارشی از تاریخ دربارۀ فدک) با ذکر سند از چند تن از راویان حدیث و تاریخ اهل سنت نقل می کند.

255- مائده آیه 50.

256- آل عمران:144.

257- شعراء:آیه 227.إبن ابی الحدید معتزلی درشرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 211 تحت عنوان :ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک (گزارشی از تاریخ دربارۀ فدک) با ذکر سند از چند تن از راویان حدیث و تاریخ اهل سنت نقل می کند..همچنین عمر رضا کحاله در همان کتاب جلد چهارم صفحۀ 116 تا 124 چاپ بیروت سال 1404 خطبۀ حضرت زهرا سلام الله علیها را با اختلاف بسیار کم با خطبه ای که ابن ابی الحدید نقل کرده و ما آنرا در صفحۀ 105 تا 108 آوردیم نقل نموده است.

258- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 214 و 215 با ذکر سند .

ص: 136

259- ام طحال: ام طحال زنی بدکاره در مزان جاهلیت بود که پرچم بدکارگی بر فراز خانه اش نصب نموده بود و لذا به بدکارگی ضرب المثل شد. ابن ابی الحدید 215/16.

260- ابن ابی الحدید می گوید: این سخن را برای ((نقیب ابی یحیی جعفر بن ابی یحیی بن ابی یزید بصری )) خواندم و به او گفتم ابو بکر به چه کسی اینگونه کنایه و گوشه می زند؟ ((نقیب)) گفت: بلکه بگو به چه کسی چنین تصریح و بی پرده سخن می گوید: گفتم: اگر ابوبکر تصریح می کرد لازم نبود که از تو سوال کنم که مقصودش که بوده؟ نقیب خندید و گفت: مقصود ابوبکر ((علی بن ابی طالب)) است. گفتم آیا تمام آنچه ابوبکر گفته خطاب به علی بن ابی طالب است؟ نقیب گفت: آری فرزندم! بحث، بحث خلافت و حکومت است. گفتم: در میان انصار چه گفتند؟ گفت آنان نیز گفتند: علی ترسیده که در میان مردم اضطراب و اختلاف ایجاد شود و لذا مردم از هرگونه اقدامی برحذر داشته اشت.

261- إبن ابی الحدید معتزلی درشرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 211 تحت عنوان :ذکر ما ورد من السّیر فی اخبار فدک (گزارشی از تاریخ دربارۀ فدک) با ذکر سند از چند تن از راویان حدیث و تاریخ اهل سنت نقل می کند.

262- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود جلد شانزدهم صفحۀ 216 با ذکر سند.

263- ابن دیبع در جلد چهارم تیسیر الوصول خود صفحۀ 11 و 12، حدیث اول در قسمت کتاب فرائض فصل سوم در ((میراث رسول الله و آنچه از خود باقی گذاشت)). باعبارت: پس فاطمه سخت در غضب شده و ابوبکر را ترک کرد و این

ص: 137

غضب و متارکه ادامه داشت تا آنکه فاطمه از دنیا رفت.ابن دیبع پس از نقل این عبارت می نویسد: این روایت را صحاح خمسه ترمذی آورده اند ولفظ و عبارت بخاری مختصرین عبارت می باشد.

264- ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)9 جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.

265- ابو السّعادت ابن اثیر جزری در گذشتۀ سال 606 در کتاب خود بنام (( جامع الاصول الرسول)) چاپ دوم بیروت سال 1400 هجری در قسمت ((حرف خاء))-کتاب چهارم-کتاب خلافت و امارت تحت عنوان (( ذکر خلفاء راشدین و بیعت آنان)) جلد چهارم صفحۀ 482 حدیث شمارۀ 2079 به نقل از مسلم از عایشه با عبارت ((فاطمه و عباس...)...ا

ی)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 995 تحت

ص: 138

عنوان طلب فاطمه من ابی بکر صدقات ابیها به نقل از کتاب صحیح از عروة پسر زبیر از عایشه.

267- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند .* ابی الفداء اسماعیل بن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الدایة و النهایة)) چاپ ششم بیروت در جلد پنجم صفحۀ 285 به نقل از ((بخاری)) در صحیح خود باب گفتۀ پیامبر ((ما را ارثی نیست آنچه از ما باقی بماند صدقه است)) با ذکر سند از عایشه.

268- بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه گوید: فاطمه و ((عباس)) نزد دبی بکر آمده و از او در خواست ارث خود از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) را، کردند. همچنین محمد بن جریر طبری در گذشتۀ سال 310 هجری در متاب خود بنام ((تاریخ الامم و الملوک)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 448 در ضمن حوادث سال 11 هجری با ذکر سند از عایشه گوید: فاطمه و ((عباس)) نزد دبی بکر آمده و از او در خواست ارث خود از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)) را، کردند.همچنین ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)9 جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه با عبارت فاطمه و عباس.* إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند با عبارت فاطمه و عباس.

269- علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن

ص: 139

الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری در حلب حرف الخاء کتاب الخلافة مع الامارة-باب اول-خلافت ابی بکر در جلد پنجم ص 584 حدیث شماره 14069 با ذکر سند از عایشه.

270- محمد بن اسماعیل بخاری در گذشتۀ سال 256 هجری در کتاب مهم خود نزد اهل سنت بنام ((صحیح)) تحت عنوان ((کتاب المغازی)) باب غزوۀ خیبر حدیث شمارۀ 38 جلد پنجم صفحۀ 82 و 83 با ذکر سند از عایشه.

271- ذهبی در کتاب دیگر خود بنام ((تاریخ الاسلام)) چاپ اول سال 1413 هجری چاپ بیروت در قسمت عهد خلفاء راشدین صفحۀ 21 با ذکر سند از عایشه.

272- أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الّسیرة النبویّة)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 گوید: احمد بن حنبل نیزاین حدیث را همینطور نقل کرده است با تفاوت اینکه در رجال سند روایت یک اختلاف وجود دارد سپس ((احمد)) این روایت را نیز از یعقوب بن ابراهیم از پدرش و او از عروه عایشه -با اختلاف کم- آورده است.

273- ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.

274- ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.

ص: 104

275- محمد بن اسماعیل بخاری در گذشتۀ سال 256 هجری در کتاب مهم خود نزد اهل سنت بنام ((صحیح)) تحت عنوان ((کتاب المغازی)) باب غزوۀ خیبر حدیث شمارۀ 38 جلد پنجم صفحۀ 82 و 83 با ذکر سند از عایشه.

276- ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.

277- أبی جعفر طحاوی در گذشتۀ سال 321 هجری در کتاب خود بنام ((مشکل الاثار)) جلد اول صفحۀ 47 و 48 چاپ حیدر آباد چاپ 1333 هجری با ذکر سند از عایشه.* ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه./ شیخ حسین بن محمدبن دیار بکری در گذشتۀ سال 966 هجری در کتاب خود بنام ((تاریخ الخمیس)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 173 با ذکر سند از أبی هریرة.

278- ((ابن اثیر)) در جلد دهم ((جامع الاصول)) صفحۀ 388 حدیث شمارۀ 7418 از ((ترمذی)) از ابی هریرة.*شیخ حسین بن محمد بن دیار بکری در گذشتۀ سال 966 در کتاب خود بنام ((تاریخ الخمیس)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 173 با ذکر سند از أبی هریرة.

279- ابوزید عمر بن شبّه نمیری بصری در گذشتۀ سال 262 هجری در کتاب

ص: 141

خود بنام ((تاریخ المدینة المنورة)) چاپ 1410 هجری در جلد اول ص 198 با ذکر سند از ((أبی سلمة)) نقل می کند که می گفت: همان فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد ابی بکر آمده و این مطلب را به یاد ابی بکر آورد که: ((فدک را پیامبر به وی بخشیده چرا که فدک ملکی بود که خداوند به پیامبر اختصاص داده بود.)) لکن ابوبکر گفت: من از پیامبر شنیدم که گفت: ((پیامبران را ارثی نیست)) فاطمه در جواب وی گفت: ای ابابکر! آیا دختران تو از تو ارث ببرند و دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) از وی ارث نبرند؟ ابوبکر گفت: آری چنین است!

280- نور الدین علی بن احمد سمهودی در گذشتۀ سال 911 هجری در کتاب خود بنام ((وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 995 تحت عنوان ((طلب فاطمه من ابی بکر صدقات ابیها ))به نقل از کتاب صحیح از عروة پسر زبیر از عایشه.

281- ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.

282- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند .

283- ((ابن اثیر)) در جلد دهم ((جامع الاصول)) صفحۀ 386 تحت عنوان احکام الفرائض و ذکر الوارثین- فصل سوم در میراث رسول الله حدیث شمارۀ 7417 از مسلم در صحیح و أبی داود و نسائی در سنن آنها به نقل از عایشه.* ابو عبدالله عبدالرحمن ابن دیبع شیبانی در گذشتۀ سال 944 هجری در کتاب

ص: 142

خود بنام ((تیسیر الوصول الی جامع الاصول من حدیث الرسول)) چاپ مصر سال 1346 هجری جلد دوم صفحۀ 46 قسمت ((کتاب الخلافة و الامارة)) از عایشه.

284- ابو السّعادت ابن اثیر جزری در گذشتۀ سال 606 در کتاب خود بنام (( جامع الاصول الرسول)) چاپ دوم بیروت سال 1400 هجری در قسمت ((حرف خاء))-کتاب چهارم-کتاب خلافت و امارت تحت عنوان (( ذکر خلفاء راشدین و بیعت آنان)) جلد چهارم صفحۀ 482 حدیث شمارۀ 2079 به نقل از مسلم از عایشه.* ذهبی در کتاب دیگر خود بنام ((تاریخ الاسلام)) چاپ اول سال 1413 هجری چاپ بیروت در قسمت عهد خلفاء راشدین صفحۀ 21 با ذکر سند از عایشه.

285- محمد بن جریر طبری در گذشتۀ سال 310 هجری در کتاب خود بنام ((تاریخ الامم و الملوک)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 448 در ضمن حوادث سال 11 هجری با ذکر سند از عایشه *ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سند دیگر از عایشه.

286- أبی جعفر طحاوی در گذشتۀ سال 321 هجری در کتاب خود بنام ((مشکل الاثار)) جلد اول صفحۀ 47 و 48 چاپ حیدر آباد چاپ 1333 هجری با ذکر سند از عایشه.

287- بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه.

ص: 143

288- ذهبی در کتاب دیگر خود بنام ((تاریخ الاسلام)) چاپ اول سال 1413 هجری چاپ بیروت در قسمت عهد خلفاء راشدین صفحۀ 21 با ذکر سند از عایشه.

289- محمد بن اسماعیل بخاری در گذشتۀ سال 256 هجری در کتاب مهم خود نزد اهل سنت بنام ((صحیح)) تحت عنوان ((کتاب المغازی)) باب غزوۀ خیبر حدیث شمارۀ 38 جلد پنجم صفحۀ 82 و 83 با ذکر سند از عایشه.

290- ((احمد حنبل)) در صفحۀ 10 از کتاب خود با ذکر سندی دیگر*ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.* أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الدایة والنهایة)) چاپ ششم بیروت در جلد پنجم صفحۀ 285 به نقل از بخاری در صحیح خود باب گفتۀ پیامبر ((ما را ارثی نیست آنچه از ما باقی بماند صدقه است)). با ذکر سند از عایشه.

291- أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((الدایة والنهایة)) چاپ ششم بیروت در جلد پنجم صفحۀ 285 به نقل از بخاری در صحیح خود باب گفتۀ پیامبر ((ما را ارثی نیست آنچه از ما باقی بماند صدقه است)). با ذکر سند از عایشه.

292- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند .

293- بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه.

ص: 144

294- إبن أبی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغه خود جلد ششم صفحۀ 46 تحت عنوان ((ما رُوِیَ من امر فاطمه مع أبی بکر)) به نقل از ((بخاری)) و ((مسلم)) در صحیح خود با ذکر سند از عایشه.

295- ((احمد حنبل)) در صفحۀ 10 از کتاب خود با ذکر سندی دیگر* أبی جعفر طحاوی در گذشتۀ سال 321 هجری در کتاب خود بنام ((مشکل الاثار)) جلد اول صفحۀ 47 و 48 چاپ حیدر آباد چاپ 1333 هجری با ذکر سند از عایشه.* ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه می گوید: و این روایت را نیز از بخاری در صحیح خود از أبی الیمان آورده است.

296- ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.*ابو السّعادت ابن اثیر جزری در گذشتۀ سال 606 در کتاب خود بنام (( جامع الاصول لاحادیث الرسول)) چاپ دوم بیروت سال 1400 هجری در قسمت ((حرف خاء))-کتاب چهارم-کتاب خلافت و امارت تحت عنوان (( ذکر خلفاء راشدین و بیعت آنان)) جلد چهارم صفحۀ 482 حدیث شمارۀ 2079 به نقل از مسلم از عایشه.* إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند.* ذهبی در کتاب دیگر خود بنام ((تاریخ الاسلام)) چاپ اول سال 1413 هجری چاپ بیروت در قسمت عهد خلفاء راشدین صفحۀ 21 با ذکر سند از عایشه.*علاء الدین علی بن حسام الدین

ص: 145

عبدالملک بن قاضی خان ((متقی هندی)) تاوری شاذلی مدنی، در گذشتۀ سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام ((کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال)) چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف ((خاء)) الخلافة مع الأمارة - باب اول -خلافت ابی بکر درجلد پنجم صفحۀ 584 حدیث شمارۀ 14069 با ذکر سند از عایشه.*ور الدین علی بن احمد سمهودی در گذشتۀ سال 911 هجری در کتاب خود بنام ((وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 995 تحت عنوان ((طلب فاطمه من ابی بکر صدقات ابیها )) به نقل از کتاب صحیح از عروة پسر زبیر از عایشه.

297- محمد بن اسماعیل بخاری در گذشتۀ سال 256 هجری در کتاب مهم خود نزد اهل سنت بنام ((صحیح)) تحت عنوان ((کتاب المغازی)) باب غزوۀ خیبر حدیث شمارۀ 38 جلد پنجم صفحۀ 82 و 83 با ذکر سند از عایشه نکتۀ جالب توجه آنکه همین بخاری در همین کتاب خود روایتی از پیلمبر با چند طریق نقل می کند که پیامبر فرمود: فاطمه پارۀ تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده و به غضب در آورده است و در قرآن کریم چنین آمده که ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخرة و اعدلهم عذابا مهینا یعنی کسانی که خدا و رسول را اذیت کنند خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعنت می کند و برای آنان عذابی دردناک مهیا نموده است!!*ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.* أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ((ابن کثیر))

ص: 146

در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((السّیرة النبوة) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 گوید: احمد حنبل نیز این حدیث را همینطور نقل کرده است با تفاوت اینکه در رجال سند یک اختلاف وجود دارد سپس ((احمد)) این روایت را نیز از یعقوب بن ابراهیم از پدرش... از عروة از عایشه-با اختلاف کم- آورده است.

298- إبن أبی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغه خود جلد ششم صفحۀ 46 تحت عنوان ((ما رُوِیَ من امر فاطمه مع أبی بکر)) به نقل از ((بخاری)) و ((مسلم)) در صحیح خود با ذکر سند از عایشه.

299- بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه.* إبن أبی الحدید معتزلی در گذشتۀ سال 655 هجری در شرح نهج البلاغه خود جلد ششم صفحۀ 46 تحت عنوان ((ما رُوِیَ من امر فاطمه مع أبی بکر)) به نقل از ((بخاری)) و ((مسلم)) در صحیح خود با ذکر سند از عایشه.

300- محمد بن جریر طبری در گذشتۀ سال 310 هجری در کتاب خود بنام ((تاریخ الامم و الملوک)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 448 در ضمن حوادث سال 11 هجری با ذکر سند از عایشه.

301- بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه.

302- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند .

ص: 147

303- ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری))جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.

304-نور الدین علی بن احمد سمهودی در گذشتۀ سال 911 هجری در کتاب خود بنام ((وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 995 تحت عنوان طلب فاطمه من ابی بکر صدقات ابیها به نقل از کتاب صحیح از عروة پسر زبیر از عایشه.

305- إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند.نظریۀ شش ماه از اهل سنت نقل شده است ولی شیعه معتقد است که آنحضرت بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بین 45 روز یا 75 روز یا 95 روز بیشتر زنده نبود.

306- أبی جعفر طحاوی در گذشتۀ سال 321 هجری در کتاب خود بنام ((مشکل الاثار)) جلد اول صفحۀ 47 و 48 چاپ حیدر آباد چاپ 1333 هجری با ذکر سند از عایشه.* ابو عبدالله عبد الرحمن ابن دیبع شیبانی در گذشتۀ سال 944 هجری در کتاب خود بنام ((تیسیر الوصول الی جامع الاصول من حدیث الرسول)) چاپ مصر سال 1346 هجری جلد دوم صفحۀ 46 قسمت ((کتاب الخلافة و الامارة)) از عایشه.

307- یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشتۀ سال 284 هجری در کتاب تاریخ خود چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 115 تحت عنوان ((الوفاة)) وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند می نویسد: و پیامبر فرزندی از خود باقی نگذاشت مگر فاطمه و فاطمه

ص: 148

هم بعد از رحلت پیامبر چهل شب بیشتر زنده نماند.

308- محمد بن اسماعیل بخاری در گذشتۀ سال 256 هجری در کتاب مهم خود نزد اهل سنت بنام ((صحیح)) تحت عنوان ((کتاب المغازی)) باب غزوۀ خیبر حدیث شمارۀ 38 جلد پنجم صفحۀ 82 و 83 با ذکر سند از عایشه.

309- بخاری در کتاب ((صحیح)) خود بخش ((کتاب الفرائض)) باب دوم باب قول النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم) ((لا نورث...)) جلد هشتم صفحۀ 3 با ذکر سند از عایشه.

310- احمد بن حنبل امام حنابله در گذشتۀ سال 241 هجری در کتاب خود بنام ((المسند)) چاپ بیروت( در حاشیه کتاب منتخب کنز العمال) جلد اول صفحه 9 و 10 وبا ذکر سند از عروه پسر زبیر.* ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سندی دیگر از عایشه.

311- ابو السّعادت ابن اثیر جزری در گذشتۀ سال 606 در کتاب خود بنام (( جامع الاصول الرسول)) چاپ دوم بیروت سال 1400 هجری در قسمت ((حرف خاء))-کتاب چهارم-کتاب خلافت و امارت تحت عنوان (( ذکر خلفاء راشدین و بیعت آنان)) جلد چهارم صفحۀ 482 حدیث شمارۀ 2079 به نقل از مسلم از عایشه.

312- أبی جعفر طحاوی در گذشتۀ سال 321 هجری در کتاب خود بنام ((مشکل الاثار)) جلد اول صفحۀ 47 و 48 چاپ حیدر آباد چاپ 1333 هجری با ذکر سند از عایشه.*إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم

ص: 149

صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند.* ابو عبدالله عبد الرحمن ابن دیبع شیبانی در گذشتۀ سال 944 هجری در کتاب خود بنام ((تیسیر الوصول الی جامع الاصول من حدیث الرسول)) چاپ مصر سال 1346 هجری جلد دوم صفحۀ 46 قسمت ((کتاب الخلافة و الامارة)) از عایشه.

313- ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سند دیگر از عایشه و گوید: این حدیث را بخاری در صحیح خود از اویسی و همچنین مسلم در صحیح خود از طریق دیگر نیز نقل کرده اند.

314- أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در کتاب دیگر خود بنام ((السیرة النبویة )) جلد چهارم صفحۀ 496 تحت عنوان ((قصۀ سقیفة)) می گوید: آری! فاطمه زنی مانند زنان بنی آدم بود!!وی سخت غضبناک شد و هرگز تا زنده بود با ابوبکر صدیق! صحبت نکرد.

315- ((ابن اثیر)) در جلد دهم ((جامع الاصول)9 خود صفحۀ 386 تحت عنوان احکام الفرائض و ذکر الوارثین- فصل سوم در میراث رسول الله حدیث شمارۀ 7417 از مسلم در صحیح و أبی داود و نسائی در سنن آنها به نقل از عایشه.

316- ابوبکر احمدبن حسین بن علی بن عبدالله بن موسی بیهقی نیشابوری در گذشتۀ سال 458 هجری در کتاب خود بنام ((السنن الکبری)) جلد ششم صفحۀ 300 با ذکر سند دیگر از عایشه.* إبن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد شانزدهم صفحۀ 217 و 218 با ذکر سند .* ذهبی در کتاب دیگر خود بنام ((تاریخ الاسلام)) چاپ اول سال 1413 هجری چاپ بیروت در قسمت عهد خلفاء

ص: 150

راشدین صفحۀ 21 با ذکر سند از عایشه.* أبی الفداء اسماعیل بن کثیر معروف به ابن کثیر در گذشتۀ سال 744 هجری در کتاب خود بنام ((السیرة النبویة)) چاپ بیروت سال 1403 هجری در جلد چهارم صفحۀ 495 گوید: احمد حنبل نیز این حدیث را همینطور نقل کرده است با تفاوت اینکه در رجال سند روایت یک اختلاف وجود دارد سپس ((احمد)) این روایت را نیز از یعقوب بن ابراهیم از پدرش از عروه از عایشه -با اختلاف کم- آورده است.و این روایت را تحقیقا" بخاری در کتاب مغازی صحیح خود آورده با اضافۀ اینکه: چون که فاطمه از دنیا رفت علی او را شبانه به خاک سپرد و ابوبکر را برای حضور اذن نداد و خود علی بر فاطمه نماز خواند.*شیخ حسین بن محمد بن دیار بکری در گذشتۀ سال 966 هجری در کتاب خود بنام ((تیسیر الوصول الی جامع الاصول من حدیث الرسول)) چاپ مصر سال 1346 هجری جلد دوم صفحه 46 قسمت (( کتاب الخلافة و الامارة)) از عایشه.ابن دیبع پس از نقل این روایت می نویسد: اینم روایت را مسلم و بخاری اورده اند و عبارت از مسلم آورده است.

317- نور الدین علی بن احمد سمهودی در گذشتۀ سال 911 هجری در کتاب خود بنام ((وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی)) چاپ بیروت جلد دوم صفحۀ 995 تحت عنوان طلب فاطمه من ابی بکر صدقات ابیها به نقل از کتاب صحیح از عروة پسر زبیر از عایشه.سمهودی پس از نقل این روایت می نویسد: این روایت را ((ابن

ص: 151

شبّة» نیز نقل کرده است و لفظش اینگونه است: همانا فاطمه که خداوند تعالی از او راضی باشد کسی را نزد ابوبکر فرستاد و از او خواست که میراثش از پیامبر را به او باز گرداند پس ابوبکر از پرداخت هر گونه چیزی به فاطمه خودداری کرد به همین خاطر فاطمه بر أبی بکر سخت غضبناک شد و او را ترک کرده و با او هرگز سخن نگفت تا از دنیا رفت. همچنین سمهودی در صفحه 996 همان کتاب می گوید: و در روایتی دیگر از «ابن شبّة» آمده است که: فاطمه و عباس نزد أبی بکر آمدند چنانچه در روایت صحیح بخاری نیز آمده است و در آن روایت آمده است که: «پس فاطمه ابوبکر را ترک کرد و با او هرگز صحبت نکرد تا از دنیا رفت.»

318- ابن أبی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحه 253 چنین می گوید: آنچه که سید مرتضی (بعنوان اثبات غضب فاطمه بر أبی بکر) آورده است دلالت نمی کند مگر آنکه فقط زمان ملاقات (فاطمه با ابی بکر) این غضب از فاطمه بر ابوبکر حاصل شده است و این اخبار دلالت برآن ندارد که بعد از آنکه فاطمه از نزد ابوبکر خارج شد هنوز هم غضبناک بوده لکن من اعتقاد ندارم که فاطمه با رضایت از نزد ابوبکر خارج شده باشد - چنانچه قاضی القضاة گفته است - بلکه به من ثابت شده و می دانم که فاطمه با غضب از نزد ابوبکر خارج شد و از دنیا رفت در حالی که بر ابوبکر غضبناک بود لکن نه از این خبر بلکه از اخبار دیگر و بر سید مرتضی هم سزاوار بود که به آن روایات استدلال کند که مستقیماً دلالت بر خارج شدن و غضبناک بودن فاطمه از نزد ابوبکر می کند.

319- ابن کثیر در گوید: احمد حنبل نیز این حدیث را همینطور نقل کرده است با

ص: 152

تفاوت اینکه در رجال سند روایت یک اختلاف وجود دارد سپس «احمد» این روایت را نیز از یعقوب بن ابراهیم از پدرش از عروه از عایشه - با اختلاف کم - آورده است.

320- همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحه 264 از ابوعثمان جاحظ نقل می کند که گفته است: و این مطلب واضح و روشن است که فاطمه سخت غضبناک بود واین غضب فاطمه به حدی رسید بود که وصیت نمود که ابوبکر بر او نماز نخواند.

321- ابن ابی الحدید معتزلی در جلد ششم شرح خود صفحه 50 و می گوید: این مطلب نزد من صحیح و ثابت است.

322- ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری در گذشته سال 276 هجری در کتاب خود بنام «الامامة و السیاسة» چاپ سوم مصر سال چاپ 1382 (در دو جلد در یک جلد) - جلد 1 صفحه 13 با ذکر سند.

323- عمر رضا کحاله از علمای اهل سنت، معاصر، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» چاپ پنجم بیروت سال 1404 - قسمت حرف «فاء» فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ذکر سند.

324- عبدالفتاح عبدالمقصود در کتاب الامام علی بن ابی طالب جلد اول صفحه 192.

325- عبد الفتاح عبدالمقصود در کتاب الامام علی بن ابی طالب جلد اول صفحه 192.

326- یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت درگذشته سال 284 هجری در تاریخ

ص: 153

خود چاپ بیروت جلد دوم صفحه 115 تحت عنوان «الوفاة» وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با ذکر سند.

327- یعقوبی مورخ مشهور نزد اهل سنت در گذشته سال 284 هجری در تاریخ خود چاپ بیروت جلد دوم صفحه 115 تحت عنوان «الوفاة» وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با ذکر سند.

328- ابن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحه 264 از ابوعثمان جاحظ.

329- ابن ابی الحدید معتزلی در جلد شانزدهم صفحه 213 تحت عنوان «ذکر ما ورد من السیر فی اخبار فدک» به نقل از ابوبکر جوهری.

330- ابن ابی الحدید معتزلی در جلد ششم شرح خود صفحه 50 و می گوید: این مطلب نزد من صحیح و ثابت است.

331- حافظ محب الدین ابوالعباس احمد بن عبدالله بن محمد بن ابی بکر محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

332- حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

333- حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب

ص: 154

ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

334- شبلنجی در گذشته اوئل قرن چهاردهم در کتاب خود بنام «نور الأبصار» صفحه 47 چاپ مصر از أنس.

335- حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

336- حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

337- عمر رضا کحاله در کتاب «اعلام النساء» جلد چهارم صفحه 131 چاپ بیروت سال 1404. * حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

338- حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها

ص: 155

الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

339- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد نهم صفحه 198 تحت عنوان «ماجرت بین فاطمه علیها السلام و علی و عایشه» با ذکر سند از قول شیخ ابی یعقوب ابن ابی الحدید در پایان کلام شیخ ابی یعقوب می گوید: این خلاصه ای از گفتار شیخ ابی یعقوب که خدیش رحمت کمند و بدانکه ابی یعقوب شیعه نبود بلکه سنی معتزلی متعصبی بود.

340- حافظ محب الدین ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد بن ابی بکر بن محمد «طبری» در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 ه-ق صفحه 53 تحت عنوان ذکر وصیتها الی أسماء بنت عمیس بما تصنعه بعد موتها».

341- «أبوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی» در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام «مروج الذهب» چاپ مصر جلد دوم صفحه 194، تحت عنوان ذکر نسبه و لمع من اخباره و سیره «نسب ابی بکر و گوشه هایی از سیره و روش حکومتی و حوادث زمان وی» در قسمت مرض ابی بکر «مریضی ابوبکر».

342- ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن.

ص: 156

343- یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان أیّام ابی بکر «دوران حکومتی ابوبکر».

344- «أبوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی» در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام «مروج الذهب» چاپ مصر جلد دوم صفحه 194، تحت عنوان ذکر نسبه و لمع من اخباره و سیره «نسب ابی بکر و گوشه هایی از سیره و روش حکومتی و حوادث زمان وی» در قسمت مرض ابی بکر «مریضی ابوبکر».

345- یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان أیّام ابی بکر «دوران حکومتی ابوبکر».

346- ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن.

347- ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن.

ص: 157

348- «محمد بن جریر طبری» در گذشته سال 310 هجری در کتاب خود بنام «تاریخ الامم و الملوک» در حوادث سال 13 هجری، در جلد دوم صفحه 619، چاپ بیروت، تحت عنوان ذکر اسماء قضاته و کتّابه و عمّاله علی الصّدقات «گزارشی از اسامی قضات و حسابداران و رؤسای مالیاتی در زمان ابوبکر» به نقل از یونس بن عبدالاعلی و او از یحیی بن عبدالله بن بکیر و او از لیث بن سعد و او از صالح بن کیسان و او از عمر بن عبدالرحمن و او از پدرش عبدالرحمن بن عوف.

349- یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان أیّام ابی بکر «دوران حکومتی ابوبکر».

350- «أبوالحسن، علی بن حسین بن علی مسعودی» در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام «مروج الذهب» چاپ مصر جلد دوم صفحه 194، تحت عنوان ذکر نسبه و لمع من اخباره و سیره «نسب ابی بکر و گوشه هایی از سیره و روش حکومتی و حوادث زمان وی» در قسمت مرض ابی بکر «مریضی ابوبکر».

351- «ابن أبی الحدید معتزلی» در شرح خود بر نهج البلاغه جلد هفدهم صفح 168 تحت عنوان ذکر ما طعن به الشیعة فی امامة ابی بکر و الجواب عنها «در بیان آنچه شیعه به امامت ابی بکر اعتراض می کند و جواز از آنها» در اعتراض دوم شیعه، می نویسد: اما حدیث «حمله به خانه فاطمه»، را قبلاً ذکر کردیم، و ظاهر نزد من آن است که آنچه سید مرتضی (در کتاب شافی) و شیعه می گوید صحیح می باشد لکن نه هرچه آنها می گویند بلکه بعضی از آن، و ابوبکر هم حق داشت که از این کار اظهار ندامت و پشیمانی کند و از این کرده خود ناراحت

ص: 158

باشد. لکن این ندامت و پشیمانی وی حاکی از محکم بودن دین وی و ترس وی از خدا می باشد!! پس این پشیمانی ابوبکر بهتر است جزو مناقب وی بشمار رود تا در مطاعن وی!!

352- «محمد بن جریر طبری» در گذشته سال 310 هجری در کتاب خود بنام «تاریخ الامم و الملوک» در حوادث سال 13 هجری، در جلد دوم صفحه 619، چاپ بیروت، تحت عنوان ذکر اسماء قضاته و کتّابه و عمّاله علی الصّدقات «گزارشی از اسامی قضات و حسابداران و رؤسای مالیاتی در زمان ابوبکر» به نقل از یونس بن عبدالاعلی و او از یحیی بن عبدالله بن بکیر و او از لیث بن سعد و او از صالح بن کیسان و او از عمر بن عبدالرحمن و او از پدرش عبدالرحمن بن عوف.

353- ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن.

354- علاء الدین علی بن حسام الدین عبدالملک بن قاضی خان «متقی هندی» تاوری شاذلی مدنی، در گذشته سال 975 هجری در کتاب معروف خود بنام «کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال» چاپ حلب سال 1390 هجری قسمت حرف «خاء» الخلافة مع الامارة من قسم الافعال باب اول در خلافت خلفاء -

ص: 159

خلافت أبی بکر در جلد پنجم صفحه 631 حدیث شماره 14113 با ذکر سند از عبدالرحمن بن عوف.

355- ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن.

356- ابن قتیبه در کتاب «الامامة و السیاسة» جلد 1 صفحه 18 تحت عنوان ذکر السقیفه و ما جری فیها من القول «گزارشی از سقیفه و گفتارها درآن» با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاری. *یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان أیّام ابی بکر «دوران حکومتی ابوبکر». * «محمد بن جریر طبری» در گذشته سال 310 هجری در کتاب خود بنام «تاریخ الامم و الملوک» در حوادث سال 13 هجری، در جلد دوم صفحه 619، چاپ بیروت، تحت عنوان ذکر اسماء قضاته و کتّابه و عمّاله علی الصّدقات «گزارشی از اسامی قضات و حسابداران و رؤسای مالیاتی در زمان ابوبکر» به نقل از یونس بن عبدالاعلی و او از یحیی بن عبدالله بن بکیر و او از لیث بن سعد و او از صالح بن کیسان و او از عمر بن عبدالرحمن و او از پدرش عبدالرحمن بن عوف. * ابوالقاسم، سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لُخَمی شامی طبرانی در گذشته سال 360 هجری در کتاب معروف خود بنام «المعجم الکبیر» چاپ دوم احیاء ص: 160

التراث العربی - جلد اول صفحه 62 حدیث شماره 43 به نقل از «ابوزُنباع روح بن فرح مصری» و او از «سعید بن عفیر» و او از «علوان بن داود بجلّی» و او از «صالح بن کیسان» و او از «حمید بن عبدالرحمن بن عوف» و او از پدرش عبدالرحمن. * ابن ابی الحدید معتزلی» در جلد دوم صفحه 46 و 47 شرح خود عیادت عبدالرحمن را با تمامی آنچه در این روایت هست را از و «احمد» و «مبرد» در کتاب «کامل» خود از «عبدالرحمن بن عوف» نقل کرده است. * همچنین ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد ششم صفحه 51 با ذکر سند از ابوبکر جوهری از لیث بن سعد این روایت را نقل کرده است. * همچنین «ابن ابی الحدید معتزلی» در شرح خود بر نهج البلاغه جلد هفدهم صفحه 164 این روایت را نقل کرده است. و پس از نقل این روایت می نویسد: این گفته ابوبکر دلالت بر صحیح بودن آنچه که روایت شده: از اقدامی که بر خانه فاطمه کرد - همان موقعی که «علی» و زبیر و غیر این دو در خانه (دست به مبارزه منفی زده9 بودند - می کند. و همچنین دلالت براین مطلب دارد که ابوبکر حق را به غیر خود داده نه بخود!! * ولی الله بن مولی عبدالرحیم عمری أبو عبدالعزیز دهلوی هندی حنفی در گذشته سال 1176 هجری در کتاب خود بنام «إزالة الخفاء» چاپ لاهور 1396 هجری جلد دوم صفحه 29 و همچنین در کتاب دیگر خود بنام «قرة العینین» صفحه 78 با ذکر سند از أسلم. * همچنین ولی الله بن مولوی عبدالرحیم عمری ابو عبدالعزیز دهلوی هندی حنفی در گذشته سال 1167 هجری در کتاب خود بنام «قرة العینین» صفحه 78 با ذکر سند از أسلم.

357- طبری در تاریخ خود جلد دوم صفحه 446 گوید: روایت کرد برایم «علی بن

ص: 161

مسلم» که گفت: روایت کرد برای ما «عبادین عباد» که او گفت: روایت کرد برای ما «عبادین راشد» که او گفت: روایت کرد برای ما «زهوی» و او از «عبیدالله بن عتبه» و او از «ابن عباس».

358- ابن أبی الحدید در جلد دوم شرح خود صفحه 23 به نقل از ابوجعفر محمد بن جریر طبری در تاریخ خود از ابن عباس.

359- عزّ الدّین ابی الحسن علی بن ابی الکرم، محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی معروف به «ابن کثیر» در گذشته سال 630 هجری در کتاب خود بنام «الکامل فی التاریخ» چاپ بیروت سال 1399 در جلد دوم صفحه 327 با ذکر سند.

360- ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد بیستم صفحه 16 و 17 تحت عنوان ایراد کلام أبی المعالی الجوینی فی امر الصّحابة و الرّد علیه «نقل اعتراضات ابی المعالی جوینی در امور صحابه و رد برآن» به نقل از أبی المعالی جوینی.

361- ابن أبی الحدید معتزلی در شرح خود جلد بیستم صفحه 16 و 17 تحت عنوان ایراد کلام أبی المعالی الجوینی فی امر الصّحابة و الرّد علیه «نقل اعتراضات ابی المعالی جوینی در امور صحابه و رد برآن» به نقل از أبی المعالی جوینی، وی پس از نقل کلام جوینی می نویسد: جوینی در حالی چنین گفته که از سنّیان بسیار متعصب بود.

362- «ابن ابی الحدید معتزلی» در شرح خود جلد بیستم صفحه 146 تحت عنوان عبدالله بن زبیر و ذکر طرف من أخباره «نگاهی به زندگی عبدالله بن زبیر» به

ص: 162

نقل از مسعودی می نویسد.

363- «ابن ابی الحدید معتزلی» در شرح خود جلد بیستم صفحه 146 تحت عنوان عبدالله بن زبیر و ذکر طرف من أخباره «نگاهی به زندگی عبدالله بن زبیر» به نقل از مسعودی می نویسد.

364- أبی الحسن علی بن حسین بن علی مسعودی در گذشته سال 346 هجری در کتاب خود بنام «اثبات الوصیة» صفحه 142 تحت عنوان «حکایت السقیفة».

365- عبدالحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید عزّ الدّین مدائنی معتزلی معروف به «ابن أبی الحدید معتزلی» در گذشته سال 655 هجری در شرح نهج البلاغه خود چاپ بیروت دارالجیل سال 1407 هجری جلد چهاردمه صفحه 192 به نقل از محمد بن اسحاق.

366- أبی العاص (به نقل تواریخ اهل سنت) شوهر زینب یکی از دختران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که قبل از اسلام به ازدواج زینب درآمده بود وی دختر خواهر خدیجه بهترین همسر پیامبر بود. أبی العاص بعد از ظهور اسلام به پیامبر ایمان نیاورد و در جنگ بدر در گروه مشرکان به جنگ با پیامبر عازم شد. زمانی که مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند و عده زیادی از مشرکان اسیر گردیدند ابی العاص داماد پیامبر نیز جزو اسرا بود. وی را خدمت پیامبر آوردند. زمانی که اهل مکه برای آزادی اسراء خود اقدام نمودند (آنها در مقابل آزادی اسیر خود مقداری پول، طلا و ... بنام فدیه می پرداختند و با توافق مسلمانان اسیر آزاد می شد) فدیه أبی المعاصی که همسرش (دختر پیامبر) فرستاده بود گردنبندی بود که در شب عروسی او حضرت خدیجه (علیها السلام) به وی هدیه کرده بود. از

ص: 163

آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علاقه خاصی نسبت به خدیجه داشتند، به محض دیدن گردنبند بسیار ناراحت شده و به مسلمانان فرمود: اگر می خواهید، این اسیر را همراه با فدیه او آزاد نمائید، مسلمانان بزودی قبول کرده و أبی المعاصی را به همراه گردنبند آزاد نمودند «أبی العاص» (که این گذشت را از مسلمانان دید) به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وعده داده که به محض رسیدن به مکه دختر پیامبر، زینب را روانه مدینه خواهد کرد. به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد چهاردهم صفحه 189 تا 192 و همچنین به سیره ابن هشام جلد دوم صفحه 297 و 298 مراجعه کنید.

367- این کلام نقیب رساننده این مطلب است که چقدر این خبر دارای حساسیت بوده است بطوری که یک عالم سنی جرأت نقل این خبر را نداشته است و جای تعجب نیست که این خبر در کتب اهل سنت مورد سانسور شدید قرار نگیرد!

368- محب الدین ابوالعباس احمد بن عبدالله بن محمد بن ابی بکر محمد طبری در گذشته سال 691 هجری در کتاب خود بنام «ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی» چاپ قاهره سال 1356 صفحه 55 تحت عنوان: ذکر ولد فاطمة رضی الله عنها از لیث بن سعد.

369- ذهبی مورخ مشهور در گذشته سال 748 هجری در کتاب خود بنام «لسان المیزان» جلد اول صفحه 268 - شماره 824 تحت عنوان «احمد» با ذکر سند به نقل از «محمد بن احمد حماد کوفی» (از حافظین حدیث اهل سنت).

370- آنچه که سید مرتضی ده در کتاب شافی خود گفته است و ابن ابی الحدید به آن اشاره می کند چند مطلب است که خود ابن ابی الحدید در شرحش آورده

ص: 164

است.

1- تکذیب روایة «نحن معاشر الانبیاء» «ما پیامبران از خود ارثی بجای نمی گذاریم».

نگاه کنید به» شرح ابن ابی الحدید 259/16 - 260.

2- سکوت صحابه در مقابل ادعای ابوبکر که پیامبر گفت: «ما را ارثی نیست» دلیلی بر صحت گفته اش نیست چرا که همین سکوت در مقابل: ادعای فاطمه سلام الله علیها بر هدیه بودن فدک و بعد از آن ادعای ارث حکمفرما بود.

نگاه کنید به شرح ابن ابی الحدید 263/16 - 265.

3- نفرین فاطمه به ابی بکر و اینکه آن حضرت ابی بکر را در هر نمازی نفرین می کند.

نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 274/16.

4- شهادت دادن علی علیه السلام و ام ایمن به هدیه بودن فدک و اینکه ابوبکر شهاد این دو را باطل دانست.

نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 168/16.

5- برگرداندن ابی بکر فدک را به فاطمه علیها السلام و گرفتن فدک از فاطمه علیها السلام توسط، عمر و آب دهان انداختن عمر در نامه فدک و پاره کردن آن.

نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 274/16.

6- اینکه فاطمه علیها السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگز خندان و شاد دیده نشد و اینکه عمر و ابی بکر خبر از رحت او نداشتند.

نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 280/16.

ص: 165

7- اینکه فاطمه علیها السلام وصیت فرمود که در شب دفن شود تا آنکه عمر و ابوبکر در نماز وی حاضر نشوند و همچنین رد کردن درخواست ملاقات آندو و قبل از رحلت او و عهد بستن علی علیه السلام با او که آندو بر بدن شریفش نماز نگذارند و همچنین بر سر مزارش حاضر نشوند.

نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 281/16.

8- اثبات حدیث «آتش کشیدن» چرا که سید مرتضی ره می گوید: و روشن است که غیر از شیعه نیز این مطلب را نقل کرده اند. نگاه کنید به: شرح ابن ابی الحدید 283/16.

371- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد دوم صفحه 57 با ذکر سند از ابن عباس.

372- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد دوم صفحه 58 با ذکر سند از عمروبن قتاده.

ص: 166

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109