حلقه نهم : سلسله درس های مهدویت : رمز ظهور

مشخصات كتاب

سرشناسه : بنی هاشمی، سیدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پدیدآور : سلسله درس های مهدویت / محمد بنی هاشمی.

مشخصات نشر : تهران: منیر، 1388- 1389.

مشخصات ظاهری : 14 ج.

شابك : دوره : 978-964-539-158-2 ؛ 28000 ریال: ج.1 : 978-964-539-148-3 ؛ 29000 ریال : ج.2 : 978-964-539-149-0 ؛ ج.3 : 978-964-539-150-6 ؛ 31000ریال : ج.4 : 978-964-539-151-3 ؛ 28000ریال : ج.5 : 978-964-539-152-0 ؛ ج.6 : 978-964-539-153-7 ؛ 35000 ریال: ج.7: 978-964-539-208-4 ؛ 26000 ریال: ج. 8 978-964-539-209-1 : ؛ 28000 ریال: ج.9: 978-964-539-210-7 ؛ 35000 ریال: ج.10: 978-964-539-211-4 ؛ 30000 ریال: ج.11 9789645392121 : ؛ 30000 ریال: ج. 12 978-964-539-222-0 : ؛ 35000 ریال: ج.13: 978-964-539-223-7 ؛ 38000 ریال: ج.14: 978-964-539-224-4

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)

یادداشت : ج.1 - 6 (چاپ اول: 1388).

یادداشت : ج.11 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : ج.7 - 14 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1. معرفت و بندگی.- ج.2. منزلت امام.- ج.3. شناخت امام علیه السلام.- ج.4. لوازم معرفت.- ج.5. نعمت امام علیه السلام.- ج.6. غربت امام عصر علیه السلام.- ج.7. غیبت امام عصر علیه السلام.- ج.8. راز غیبت.- ج.9. رمز ظهور.- ج.10. انتظار فرج.- ج.11. بركات انتظار.- ج.12. دعا و اجابت.- ج.13. دعا برای امام عصر علیه السلام.- ج.14. كیفیت دعا.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- دعاها

موضوع : مهدویت

رده بندی كنگره : BP224/ب83س8 1388

رده بندی دیویی : 297/462

شماره كتابشناسی ملی : 1729415

ص:1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

فهرست مطالب

ص: 6

فصل اول: بررسی ادله نقلی ادعایی بر وجود شرایط لازم یا كافی برای رفع غیبت – 13

درسی اول: نظریه وجود 313 یار با اخلاص به عنوان شرط لازم ظهور – 13

وجود 313 نفر، شرط كافی یا شرط لازم؟ – 14

عدم توقف ظهور بر تولد 313 یار با اخلاص – 16

معرفی برخی از 313 یار امام زمان علیه السلام – 18

درس دوم: تئوری «خواست مردم، شرط لازم و كافی برای ظهور» (1) – 21

استناد به فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام – 21

تصویری از وضعیت یاران امیر المؤمنین علیه السلام در زمان خلافت ایشان – 24

درس سوم: تئوری «خواست مردم، شرط لازم و كافی برای ظهور» (2) – 30

عدم اعتماد امیر المؤمنین علیه السلام به مردم در قبول خلافت – 30

علت عدم قیام امیر المؤمنین علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله – 33

معنای «حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر» – 36

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3 – 39

درس چهارم: دقت در تحلیل سیره ائمه علیهم السلام (1) – 40

عدم وجوب پذیرش بیعت با مردم بر امام علیه السلام – 40

ص: 7

قابل تحلیل نبودن سیره ائمه علیهم السلام براساس ضوابط بشری – 41

متكی بودن همه كارهای ائمه علیهم السلام براساس ضوابط الهی – 44

كمترین فایده نقل این احادیث – 47

درس پنجم: دقت در تحلیل سیره ائمه علیهم السلام (2) – 51

ائمه: صرفاً مأمور به ظاهر نبوده اند – 51

اعمال ائمه علیهم السلام تنها صورت وجوب برایشان نداشته است – 54

درس ششم: نظریه «عدم جواز قعود بر امام علیه السلام در صورت وجود یاران» – 57

فرمایش امام صادق علیه السلام – 57

مطابق نبودن با ضوابط بشری – 59

عدم تلازم میان علت قیام و علت قیام – 59

در اختیار نبودن ضابطه كلی برای سبب قیام ائمه علیهم السلام – 62

تفاوت سیره امام عصر علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام – 62

درس هفتم: تئوری «رفع علت غیبت، سبب ظهور امام زمان علیه السلام» – 65

نقد و بررسی این تئوری – 67

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 7 – 70

فصل دوم: بررسی ادله به ظاهر عقلی، بر ضرورت آمادگی مردم برای رفع غیبت – 71

درس هشتم: دلیل اول بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (2) – 71

لزوم حكومت بر دلها – 72

تحول دلهای مردم پس از ظهور به دست امام عصر علیه السلام – 74

درس نهم: دلیل اول بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (2) – 79

اسلام پس از ظهور: یا رغبت یا كراهت – 79

معنای آیه شریفه: «لا اكراه فی الدین» - 82

درس دهم: دلیل دوم بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (1) – 85

پیروزی از طریق عادی و نه معجزه – 85

ص: 8

منافات نداشتن جنگ و خونریزی پس از ظهور با معجزه بودن آن – 89

پیروزی مسلمانان در جنگ بدر به اعجاز الهی – 90

درس یازدهم: دلیل دوم بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (2) – 95

شباهت قیام امام زمان علیه السلام به غلبه پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ بدر – 95

الهی بودن امر ظهور حضرت مهدی علیه السلام – 97

لشكریان غیبی امام عصر علیه السلام در هنگام ظهور – 98

تشبیه قیام امام زمان علیه السلام به خروج پیامبر صلی الله علیه و آله – 100

درس دوازدهم: دلیل دوم بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (3) – 104

تأكید بر اعجاز آمیز بودن قیام حضرت مهدی علیه السلام – 104

معجزه بودن تكمیل عقول به دست با بركت امام عصر علیه السلام – 105

درس سیزدهم: دلیل سوم بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (1) – 109

ظهور ناكارآمدی حكومتهای بشری – 109

اتمام حجت بر مدعیان حكومت جهانی قبل از ظهور امام زمان علیه السلام – 113

درس چهاردهم: دلیل سوم بر آمادگی عمومی مردم (2) – 117

عدم ضرورت آمادگی عمومی به عنوان شرط ظهور حضرت مهدی علیه السلام – 117

بعید بودن ظهور مشروط به یأس بشر از قوانین بشری – 120

مشروط نبودن ظهور به رواج فساد – 123

پرسشهای مفهومی از درسهای 8 تا 14 – 125

فصل سوم: بررسی نظریاتی درباره پیش شرط ظهور – 127

درس پانزدهم: نظریه تعادل تاریخ (1) – 127

یك نظریه تاریخی – كلامی در بیان شرایط ظهور – 128

ظهور مصلحان الهی در غیر نقاط تعادل تاریخ – 131

درس شانزدهم: نظریه تعادل تاریخ (2) – 135

رو به سوی رشد نداشتن تاریخ بشریت – 135

ص: 9

درخشان بودن آینده تاریخ فقط براساس اخبار غیبی – 136

مشروط نبودن ظهور امام زمان علیه السلام به پر شدن جهان از ظلم و جور – 137

استقرار حكومت حضرت مهدی علیه السلام مستلزم كشتار عمومی نیست – 139

دموكراسی، معیار مشروعیت نظام حكومت امام زمان علیه السلام نیست – 141

درس هفدهم: یك نظریه نقلی – كلامی در ارائه پیش شرط ظهور (1) – 144

عدالت خواهی مردم، پیش شرط ظهور! – 144

تعیین نشدن پیش شرط ظهور در احادیث – 148

صحیح نبودن تقسیم بندی تاریخ امامت به سه دوره – 150

درس هجدهم: یك نظریه نقلی – كلامی در ارائه پیش شرط ظهور (2) – 153

نه عدالت خواهی مردم، شرط لازم ظهور است و نه عمل آنها به عدالت – 153

راز غیبت، آماده شدن مردم جهان برای ظهور نیست – 157

درس نوزدهم: نظریه اختیاری بودن ظهور – 159

غیبت و ظهور، كار ماست! – 159

كار خدا بودن ظهور امام زمان علیه السلام – 162

خدای بودن ظهور امام عصر علیه السلام – 165

درسی بیستم: آثار پیش شرط قائل نبودن برای ظهور – 170

برنامه ریزی برای پیروزی نهضت امام زمان علیه السلام كار ما نیست – 170

عدم یأس از ظهور در فرض فراهم نبودن شرایط و زمینه های بشری آن – 171

ایجاد انگیزه برای تلاش و جهاد در صورت اعتقاد به الهی بودن امر ظهور – 174

ضرورت انجام وظیفه همراه با دعا بر تعجیل فرج امام عصر علیه السلام – 176

پرسشهای مفهومی از درسهای 15 تا 20 – 179

فهرست منابع – 181

ص: 10

ص: 11

مقدمه

در حلقه هشتم درباره علل غیبت امام عصر علیه السلام به تفصیل سخن گفتیم. اكنون باید این مطلب را بررسی نماییم كه: پایان یافتن دوران غیبت، منوط به تحقق چه شرایطی است؟ یا به تعبیر دیگر: شرایط «لازم» برای رفع غیبت امام زمان علیه السلام چیست؟ هم چنین آیا می توانیم یك یا چند عامل را به عنوان شرط یا شرایط «كافی» برای ظهور حضرت، تلقی كنیم و آنگاه حكم كنیم كه در صورت تحقق آنها، ایشان باید ظهور فرمایند؟

این دو موضوع در برخی از كتابهای مربوط به موضوع مهدویت به صورتهای مختلف، مورد بحث قرار گرفته است.

بعضی خواسته اند با ادله نقلی (احادیث) به این سؤالها پاسخ دهند و برخ از پاسخها هم مستقیماً جنبه نقلی ندارند، بلكه بیاناتی ظاهراً عقلی است كه در بعضی از آنها ادله نقلی به عنوان مؤید مورد استفاده قرار گرفته اند. در این حلقه ابتدا پاسخهای نقلی را بررسی می كنیم و سپس به پاسخهای غیر نقلی كه داعیه عقلی بودن هم دارند، خواهیم پرداخت.

ص: 12

ص: 13

فصل اول: بررسی ادله نقلی ادعایی بر وجود شرایط لازم یا كافی برای رفع غیبت

درس اول: نظریه وجود 313 یار با اخلاص به عنوان شرط لازم ظهور

اولین و مشهورترین شرطی كه برای پایان یافتن دوران غیبت امام مهدی علیه السلام مطرح می شود این اس تكه یاران با اخلاصی به تعداد اصحاب جنگ بدر برای آن حضرت فراهم شوند، به طوری كه اگر یاران ایشان به این تعداد نرسد، ظهور نخواهند فرمود.

می گویند:

ما در زمان غیبت او وظایفی داریم و باید عمل كنیم تا شرایط ظهورش فراهم گردد، فرموده اند: تا حداقل سیصد و سیزده نفر از بندگان صالح مخلص جمع نشوند، او ظهور نخواهد كرد!

گاهی هم گفته می شود:

... بشر از حضور فعال آن حضرت در محرومیت باقی بماند، تا آن

ص: 14

زمان كه از نسل پاكان، یاران حضرت بقیة الله الاعظم به وجود آیند و آن حضرت را اقامه كنند.(1)

كسانی كه این نظریه را مطرح می كنند، به احادیثی نظر دارند كه تعداد یاران اولیه امام عصر علیه السلام را 313 نفر معرفی كرده اند. این بزرگواران از آن احادیث چنین فهمیده اند كه به وجود آمدن این تعداد، شرط لازم برای ظهور امام علیه السلام است و بسیاری هم – چنان كه در حلقه پیشین آوردیم – علت عدم ظهور ایشان را تا زمان حاضر، فراهم نشدن این تعداد می دانند. در پاسخ به این نظریه، چند نكته را متذكر می شویم:

وجود 313 نفر، شرط كافی یا شرط لازم؟

اول این كه احادیث متعددی بر این دلالت می كنند كه تعداد یاران اولیه امام عصر علیه السلام در هنگام ظهور 313 نفر هستند. در حلقه هشتم نمونه هایی از این احادیث را نقل كردیم و توضیح دادیم كه اكثر اینها، بودن این تعداد را به عنوان شرط ظهور حضرت مطرح نكرده اند و آن مواردی هم كه به صورت قضیه شرطیه بیان شده است، ناظر به جمع شدن این تعداد پس از اعلام ظهور حضرت می باشد و خود ظهور به هیچ وجه، مشروط به فراهم آمدن این یاران نمی باشد.

اكنون برای روشن تر شدن بحث به این نكته توجه می دهیم كه به فرض وجود قضایای شرطیه در این موضوع، مفاد آنها چنین می شود: «اگر 313 یار با اخلاص برای امام علیه السلام باشد، ایشان ظهور می كنند». در این صورت حداكثر می توان گفت كه این قضیه، وجود 313 یار با


1- 1. كمال هستی در عصر ظهور، مقدمه ص: 14.

ص: 15

اخلاص را شرط كافی برای ظهور حضرت دانسته است كه ما در حلقه گذشته، بطلان این معنا و عدم دلالت این قضیه را بر آن، روشن ساختیم.

اما ادعایی كه در بحث فعلی مطرح است، وجود این تعداد را شرط لازم برای ظهور می داند، در حالی كه این قضایای شرطیه – به فرض وجود – هیچ گونه دلالتی بر این امر ندارند.

اگر وجود 313 یار امام علیه السلام شرط لازم برای ظهور ایشان باشد، باید قضیه شرطیه به این صورت باشد: «اگر امام علیه السلام 313 یار با اخلاص نداشته باشند، ظهور نمی كنند» اگر چنین قضیه ای در احادیث آمده باشد، می توانیم از آن، شرط لازم ودن 313 یار را برای ظهور حضرت استنباط كنیم، ولی چنین تعبیری مطلقاً در احادیث وارد نشده است و از قضیه شرطیه قبلی نیز این معنا استفاده نمی شود. (( اگر بخواهیم مطلب را با استفاده از نماد منطق گزاره ها توضیح دهیم، می توانیم بگوییم:

اگر وجود 313 یار با اخلاص برای امام علیه السلام = P

Qظهور امام علیه السلام =

آن گاه:

اگر امام علیه السلام 313 یار داشته باشد، ظهور می كنند = (P = Q) از این قضیه شرطیه نمی توان نتیجه گرفت كه: «اگر امام علیه السلام 313 یار نداشته باشند، ظهور نمی كنند». چون شكل منطقی آن چنین است: (Q ̴ → P ̴ ) و این قضیه با قضیه ((Q → P) هم ارز نیست. پس به فرض وجود قضایای شرطیه ای به آن مضمونی كه معمولاً معنا می كنند، از آنها وجود 313 یار با اخلاص به عنوان شرط لازم برای ظهور حضرت استفاده نمی شود. ))

فراموش نشود كه ادعای مورد بحث، صرفاً جنبه نقی دارد و ما به

ص: 16

همین دلیل، نقد خود را براساس مدلول احادیث، مطرح می كنیم. خارج از قلمرو دلالت احادیث نمی توان ادعا كرد كه شرط ظهور حضرت، فراهم آمدن 313 یار برای ایشان است. بنابراین اصل ادعا به هیچ وجه جنبه عقلی ندارد كه بخواهیم از دیدگاه عقل، مسئله را بررسی و نقد كنیم. البته اگر به فرض، كسی بخواهد به این ادعا صیغه عقلی بدهد، آن گاه می توان گفت كه این امر، خارج از قلمرو مستقلات عقلیه است.

بنابراین هیچ گونه ادعای عقلی در این موضوع از اساس پذیرفته نیست.

عدم توقف ظهور بر تولد 313 یار با اخلاص

نكته دوم: به فرض این كه وجود 313 یار با اخلاص برای حضرت، شرط لازم برای ظهور ایشان باشد، نمی توان گفت كه اینها هنوز متولد نشده اند و غیبت امام علیه السلام تا به دنیا آمدن آنها باید ادامه یابد.

دلیل ما بر این مطلب، دو چیز است: اول – چنان كه در انتهای حلقه پیشین گفتیم – تنها دلیل كسانی كه می گویند این تعداد تا كنون تولد نیافته اند، عدم ظهور امام علیه السلام است، در حالی كه عدم دلالت این دلیل را دارد كه نشان می دهد این 313 یار با اخلاص حضرت مهدی علیه السلام متعلق به همه زمانها در طول تاریخ هستند و برخی از آنها حتی قبل از ظهور پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله متولد شده و پس از طی عمر خود از دنیا رفته اند و بقیه از امت اسلام می باشند كه در طول قرون متمادی از میان مسلمانان واقعی، برگزیده می شوند. اینها انتخاب شده ها و بهترینهای هر دوران هستند كه لیاقت خود را برای قرار گرفتن در صدر یاران مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف به اثبات رسانده اند.

ص: 17

ما برخی از این شواهد را در این جا نقل می كنیم تا روشن شود كه نمی توان ادعا كرد: «ظهور امام علیه السلام متوقف بر دنیا آمدن اینها از نسل پاكان است». ما نمی دانیم، چه بسا همه ایشان با اكثر آنان یا حداقل تعدادی از آنها در زمانهای گذشته به دنیا آمده و از دنیا رفته باشند و اكنون در برزخ، انتظار ظهور امامشان را بكشند تا به اذن و قدرت خدای متعال به دنیا رجعت كنند و به بالاترین آرزوی خود در دنیا – كه همانا یاری امام زمان علیه السلام بوده – نائل شون. پس پایان یافتن دوران غیبت، مشروط به تولد 313 یار با اخلاص نیست، بلكه بسیاری از ایشان منتظر ظهور امام علیه السلام هستند تا به دنیا برگردند.

شواهد نقلی این موضوع در بحث «رجعت» كه از ضروریات اعتقادات شیعه می باشد، مطرح شده است. در قرآن كریم حداقل 70 آیه می توان سراغ گرفت كه به رجعت تفسیر می شود.(1)(2)(3)

در مورد روایات هم استاد اعظم علم الحدیث، مرحوم علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه در بحث خود درباره رجعت می فرماید:

چگونه ممكن است كسی كه حقانیت ائمه اطهار علیهم السلام را باور نموده، نسبت به چیزی كه نزدیك به دویست حدیث صریح از طریق بیش از چهل راوی بزرگ و مورد اعتماد درباره آن نقل كرده اند، شك نماید. و اگر احادیث بحث رجعت، متواتر نباشند، در هیچ موضوع دیگری نمی توان ادعای تواتر نمود.(4)


1- 1. اگر بخواهیم مطلب را با استفاده از نماد منطق گزاره ها توضیح دهیم، می توانیم بگوییم: اگر وجود 313 یار با اخلاص برای امام علیه السلام = P Qظهور امام علیه السلام = آن گاه: اگر امام علیه السلام 313 یار داشته باشد، ظهور می كنند = P = Q از این قضیه شرطیه نمی توان نتیجه گرفت كه: «اگر امام علیه السلام 313 یار نداشته باشند، ظهور نمی كنند». چون شكل منطقی آن چنین است: Q ̴ → P ̴ و این قضیه با قضیه Q → P هم ارز نیست. پس به فرض وجود قضایای شرطیه ای به آن مضمونی كه معمولاً معنا می كنند، از آنها وجود 313 یار با اخلاص به عنوان شرط لازم برای ظهور حضرت استفاده نمی شود.
2- 1. اگر بخواهیم مطلب را با استفاده از نماد منطق گزاره ها توضیح دهیم، می توانیم بگوییم: اگر وجود 313 یار با اخلاص برای امام علیه السلام = P Qظهور امام علیه السلام = آن گاه: اگر امام علیه السلام 313 یار داشته باشد، ظهور می كنند = P = Q از این قضیه شرطیه نمی توان نتیجه گرفت كه: «اگر امام علیه السلام 313 یار نداشته باشند، ظهور نمی كنند». چون شكل منطقی آن چنین است: Q ̴ → P ̴ و این قضیه با قضیه Q → P هم ارز نیست. پس به فرض وجود قضایای شرطیه ای به آن مضمونی كه معمولاً معنا می كنند، از آنها وجود 313 یار با اخلاص به عنوان شرط لازم برای ظهور حضرت استفاده نمی شود.
3- 1. علاقه مندان به تحقیق مفصل در این موضوع می توانند به كتاب ارزشمند «رجعت یا دولت كریمه خاندان وحی علیهم السلام» نوشته مرحوم محمد خادمی شیرازی مراجعه نمایند.
4- 2. بحار الانوار، جلد 53، ص: 122 و 123.

ص: 18

معرفی برخی از 313 یار امام زمان علیه السلام

با اتكاء به این اساس محكم اكنون چند نمونه از شواهد مورد بحث را مطرح و بررسی می نماییم:

امام صادق علیه السلام فرمودند:

اذا قام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله استخرج من ظهر الكعبة سبعة و عشرین رجلاً خمسة عشر من قوم موسی الذین یقضون بالحق و به یعدلون و سبعة من اصحاب الكهف و یوشع وصی موسی و مؤمن آل فرعون و سلمان الفارسی و با دجانة الانصاری و مالك الاشتر.(1)

وقتی آل محمد صلی الله علیه و آله قیام كند، از پشت كعبه بیست و هفت نفر را خارج می سازد: پانزده نفر از قوم حضرت موسی علیه السلام كه به حق قضاوت و اجرای عدالت می كنند و هفت نفر از اصحاب كهف و حضرت یوشع وصی موسی علیه السلام و مؤمن آل فرعون و سلمان فارس و ابودجانه انصاری و مالك اشتر.

افرادی كه در این حدیث شریف، نام برده شده اند، بهترینها و برگزیدگان زمان خود بوده اند و برخی مانند یوشع بن نون مقام برگزیده پیغمبری را از سوی خداوند داشته اند. تعبیر «استخراج من ظهر الكعبة» (خارج ساختن از پشت كعبه) نشن می دهد كه اینها جزء یاران اولیه حضرت مهدی علیه السلام هستند و در ابتدای ظهور – كه از خانه كعبه آغاز می شود – خدمت مولایشان حاضر می شوند و در زمره سران یاران


1- 1. تفسیر عیاشی، جلد 2، ص: 32، حدیث 90.

ص: 19

آن حضرت قرار می گیرند.

شبیه همین حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده كه به جای «مؤمن آل فرعون» جناب «مقداد» را نام برده اند وئ در پایان حدیث فرموده اند:

... فیكونون بین یدیه انصاراً حكاماً.(1)

... پس اینها در حضور امام علیه السلام، یاران و حاكمان (سران) می باشند.

تعبیر «حكام» نشان می دهد كه این افراد جزء گروه اولیه یعنی همان 313 نفر یاران با اخلاص حضرت هستند. در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام در میان این 27 نفر به جای سلمان، نام جناب «جابر انصاری» به چشم می خورد.(2)

به هر روی، غرض از ذكر این نمونه ها روشن شدن این حقیقت است كه ظهور امام زمان علیه السلام متوقف بر پدید آمدن 313 یار با اخلاص ایشان نیست، بلكه هرگاه خداوند اجازه فرماید، امام علیه السلام ظاهر شده و به دنبال آن، یاران اولیه ایشان به حضرتش خواهند پیوست و حداقل گروهی از این افراد، سالها بلكه قرنها قبل، از دنیا رفته اند و برای یاری امامشان رجعت خواهند كرد. حال اگر كسی ادعا كند كه: غیر از افراد نامبرده شده در احادیث، بقیه 313 نفر هنوز به دنیا نیامده اند و ظهور حضرت، مشروط به وجود آنهاست، در پاسخ می گوییم: این ادعا كاملاً بی دلیل است و ما اطلاعی نداریم كه چند نفر از این افراد هنوزبه دنیا


1- 1. بحار الانوار، جلد 53، ص: 91.
2- 2. دلائل الامامة، ص: 247.

ص: 20

نیامده اند، چه بسا همه آنها جزء رجعت كنندگان باشند. یك امر مجهول را نمی توانیم بدون هیچ دلیلی – نه عقلی و نه نقلی – شرط لازم ظهور امام علیه السلام بدانیم.

ص: 21

درس دوم: تئور «خواست مردم، شرط لازم و كافی برای ظهور» (1)

دومین تئوری مطرح شده در خصوص شرط لازم ظهور این است كه می گویند:

حجج الهی بدون خواست مردمان اقدام به قیام نمی كنند. (1)

ادله مختلفی برای این ادعا مطرح كرده اند كه برخی از آنها صورت عقلی دارد و ما در فصل آینده به نقل و بررسی آنها خواهیم پرداخت.

استناد به فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام

اما از ادله نقلی، مهمترین دلیل، قسمتی از فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام در خطبه شقیشقیه است. می گویند:

بخش عمده حكومت آل محمد علیهم السلام بر دوش مردمان است و باید گروهی آماده اقامه آن حضرت گردند. امیر المرمنین علیه السلام در


1- 1. كمال هستی در عصر ظهور، مقدمه، ص: 15.

ص: 22

ضمن خطبه شقشقیه می فرمایند:

اما و الذی فلق الحبة و برء النسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی كظة الظالم و لا سغب المظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بكاس اولها.

آگاه باشید! سوگند به خدایی كه میان دانه را شكافت و انسان را آفرید، اگر نبود اجتماع مردم (در آستانه) من و قیام حجت خدا (كه) در صورت وجود یاور (لازم است) و اگر نبود عهد الهی كه خدای تعالی از دانایان گرفته تا بر سیری ظالم و گرسنه مانن مظلوم راضی نشوند، هر آینه ریسان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن می انداختم و آخر خلافت را به كاسه نخست آن آب می دادم.(1)

نویسنده محترم از این خطبه شریف چنین استنباط كرده اند كه حضور حاضرین و وجود ناصرین، شرط لازم قیام امام علیه السلام می باشد و این یك قاعده كلی برای همه امامان است، هر چند كه امیر المؤمنین علیه السلام صرفاً درباره خودشان فرموده اند. به دلیل همین استنباط است كه پس از نقل آن جملات از خطبه، چنین آورده اند: «باری، حجج الهی بدون خواست مردمان اقدام به قیام نمی كنند».(2)


1- 1. آن چه نقل شده از مقدمه كتاب كمال هستی در عصر ظهور، ص: 15 می باشد. اما در نسخ نهج البلاغه خطبه 3 به جای «الظالم»، «ظالم» و به جای «المظلوم»، «مظلوم» آمده است. رجوع شود به: نهج البلاغه صبح صالح، ص: 50.
2- 2. كمال هستی در عصر ظهور، مقدمه، ص: 15.

ص: 23

در قسمت اول فرمایش خود نیز گفته اند: «باید گروهی آماده اقامه آن حضرت گردند».

اكنون باید دید مقصود ایشان از گروه اقامه كننده حضرت صاحب الامر علیه السلام چه كسانی هستند. اگر مراد ایشان از این گروه، یاران خاص و برگزیده امام عصر علیه السلام باشند، در رأس آنها همان 313 فرد با اخلاص اند و در گذشته به اندازه كافی استدلال كردیم كه وجود ایشان را نمی توان شرط لازم ظهور آن حضرت دانست. بنابراین نمی توان گفت كه «باید» گروهی آماده اقامه آن حضرت گردند تا ایشان ظهور فرمایند. چنین «باید»ی از هیچ دلیل نقلی استفاده نمی شود.

اما اگر مراد از گروه اقامه كننده، عموم مردم باشند (كه البته بعید به نظر می رسد) همان فرضی است كه اكنون محل بحث ماست و باید لزوم ضرورت آن را برای ظهور حضرت مورد بررسی قرار دهیم.

پیش از آغاز این بررسی، مطلب دیگری را هم كه گاهی از این فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام استنباط می شود، یادآوری می كنیم. می گویند: «در صورت خواست مردم و اعلام آمادگی ایشان، قیام بر امام علیه السلام واجب می شود». دلیل این ادعا تعبیر «قیام الحجة بوجود الناصر» است كه فرموده اند: با وجود یاران، حجت بر امام علیه السلام تمام می شود و در واقع، عذری برای ایشان در مورد عدم ظهور باقی نمی ماند. در حقیقت ادعا این است كه حضور مردم علاوه بر شرط لازم، شرط كافی برای ظهور حضرت هم هست. (1)

ظاهراً مقصود از «الحجة» را در فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام خود امام علیه السلام دانسته اند، اما این ترجمه صحیح نیست و معنای قیام «الحجة» قیام امام علیه السلام نمی باشد، بلكه مقصود اتمام حجت بر امام علیه السلام است كه در ادامه مباحث، توضیح آن خواهد آمد.


1- 1. همان نویسنده محترم نیز در ترجمه خطبه شقشقیه، جمله ای را افزودند كه از آن، وجوب ظهور حضرت در صورت وجود یاور استفاده می شود. ایشان عبارت را چنین ترجمه كرده اند: اگر نبود... قیام حجت خدا كه در صورت وجود یاور لازم است.

ص: 24

بنابراین كل مدعا این می شود كه حضور مردم شرط لازم و كافی برای ظهور امام علیه السلام می باشد.

اكنون به بررسی این نظریه می پردازیم:

تصویر از وضعیت یاران امیر المؤمنین علیه السلام در زمان خلافت

اولین مطلبی كه باید روشن شود این است كه امیر المؤمنین علیه السلام از حضور حاضر و وجود ناصر، چه كم و كیفی از حضور و وجود مردم و یاران را اراده كرده اند. از جهت كمیت باید دید چه تعداد و چند درصد مردم برای بیعت با ایشان اعلام آمادگی كردند و از جهت كیفیت باید دانست آنها چگونه افرادی بودند. آیا همه آنها كه ادعای نصرت امام علیه السلام را داشتند، یاران واقعی ایشان بودند؟ چند درصد آن مردم، امیر المؤمنین علیه السلام را به معنای شیعی كلمه «امام» می دانستند؟ آیا آن حضرت با اعتماد در اكثریتی كه سنی مذهب بودند، خلافت را پذیرفتند یا آنها را واقعاً شیعه می پنداشتند؟ آیا علم امام علیه السلام به ب باطن افراد در تصمیم ایشان برای قبول خلافت، مؤثر بوده یا خیر؟

اینها بخشی از سؤالاتی است كه تا پاسخ آنها روشن نشود، استنباط صحیحی از فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام نمی توان كرد. با مراجعه به

ص: 25

تاریخ می توان فهمید كه اكثریت مردم، در شرایطی كه پس از خلافت عثمان درخواست بیعت با امیر المؤمنین علیه السلام پیدا كردند، آن حضرت را به معنای درست كلمه «امام» نمی دانستند. آنها ایشان را خلیفه چهارم مسلمانان دانسته، به سبك و سیاق خلفای گذشته برای خلافت حضرت امیر علیه السلام، مشروعیت قائل بودند. شاهد این حقیقت، یكی از خطبه های آن حضرت است كه درباره ابتدای دوران خلافت خود ایراد كرده و درآن به ذكر حدود بیست مورد از بدعتهای خلفای پیشین پرداخته اند كه البته – به خاطر مخالفت عمومی جامعه – نتوانسته اند در آنها تغییری ایجاد كنند، فرمودند:

قد عملت الولاة قبلی اعمالاً خالفوا فیها رسول الله صلی الله علیه و آله متعمدین لخلافه، نافضین لعهده، مغیرین لسنته و لو حملت الناس علی تركها و حولتها الی مواضعها و الی ما كانت فی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله لتفرق عنی جندی حتی ابقی وحدی او قلیل من شیعتی الذین عرفوا فضلی و فرض امامتی من كتاب الله عزوجل و سنة رسول الله صلی الله علیه و آله.(1)

حاكمان پیش از من، اعمالی انجام داده ان كه در آن با رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت ورزیده اند، در حالی كه تعمد به مخالفت با ایشان و نقض بیعت آن حضرت و تغییر دادن سنتش را داشتند.

و من اگر – به فرض – مردم را به ترك آن بدعتها وا می داشتم و آنها را به جایگاههای صحیح خود و به آن چه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود باز می گرداندم، لشكریانم از گرد من پراكنده


1- 1. روضه كافی، ص: 59.

ص: 26

می شدند تا آن جا كه خودم تنها می مانم یا تنها عده كمی از شیعیانم كه فضیلت و لزوم امامت مرا براساس كتاب خدای عزوجل و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله پذیرفته اند.

روشن است كه این فرمایش، ناظر به ابتدای پذیرش خلافت از جانب امیر المؤمنین علیه السلام است و به خوبی جو عمومی جامعه آن روز را نشان می دهد. حضرت آشكارا فرموده اند كه نتوانسته اند بدعتهای خلفای گذشته را – كه اظهار مخالفت عمدی با پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در امر دین بود – اصلاح می فرمایند. علت این ناتوانی، عدم پذیرش عموم مردم بوده است تا آن جا كه اگر می خواسته اند این امر را بر آنها تحمیل كنن، همان كسانی كه در لشكر ایشان بوده اند، با حضرتش مخالفت می كرده اند و تنهایشان می گذاشته اند.

از این فرمایش معلوم می شود كه اكثریت یاران حضرت امیر علیه السلام كه درركاب ایشان می جنگیدند – قائل به امامت ایشان – به مفهوم شیعی اش – نبوده اند، بلكه به عنوان همان امامتی كه اهل سنتت برای خلفای گذشته قائل هستند، امیر المؤمنین علیه السلام را خلیفه چهارم می شناخته اند. شیعیان ایشان چنان در اقلیت بوده اند كه حضرت فرموده اند: یا تنها می ماندم و یا من باقی می ماندم با گروه اندكی از شیعیانم كه مرا به معنای واقعی كلمه، امام می دانستند.

ایشان در انتهای فرمایش خود مثالی زده اند كه به خوبی گویای وضعیت عمومی مسلمانانی است كه با ایشان به عنوان خلیفه بیعت كردند.

و الله لقد امرت الناس ان لا یجتمعوا فی شهر رمضان الا فی

ص: 27

فریضة و اعلمتهم ان اجتماعهم فی النوافل بدعة، فتنادی بعض اهل عسكری ممن یقاتل معی: یا اهل الاسلام اغیرت سنة عمراً ینهاناً عن الصلاة فی شهر رمضان تطوعاً! و لقد خفت ان یثوروا فی ناحیة جانب عسكری. ما لقیت من هذه الامة من الفرقة و طاعة ائمة الضلالة و الدعاة الی النار!... ما لقی اهل بیت نبی من امته ما لقینا بعد نبینا و الله المستعان علی من ظلمنا.(1)

به خدا قسم به مردم دستور دادم كه در ماه رمضان جز نماز واجب را به جماعت نخوانند و به آنها اعلام كردم كه به جماعت خواندن نماز مستحبی بدعت است. در آن زمان یكی از لشكریانم كه در ركاب من می جنگید، فریاد زد: ای اهل اسلام، سنت عمر را تغییر دادند! (علی) ما را از خواندن نماز مستحبی در ماه رمضان نهی می كند! پس ترسیدم كه در گوشه ای از لشكرم شورشی به پا كنند. چه ها دیدم از این امت، از جدایی شان و از اطاعتشان در برابر پیشوایان گمراهی و كسانی كه به سوی آتش (جهنم) می خوانند ... اهل بیت هیچ پیغمبری، آن چه را ما بعد از پیامبران دیدیم، از امت خویش ندید و از خداوند علیه كسانی كه بر ما ستم ورزیدند، استعانت می جویم.

می بینیم كه نگرانی آن حضرت از لشكریان خودش است، نه از معاویه و بنی امیه. نوع مخالفت یاران حضرت امیر علیه السلام با ایشان نشان می دهد كه آنها بدعتهای خلفای گذشته را بر سنتهای الهی – كه آن


1- 1. روضه كافی، ص: 63.

ص: 28

حضرت می خواستند – ترجیح می دادند و لذا تغییر را در آن چه از ناحیه خلیفه دوم، مشروع دانسته شده بود، تاب نمی آوردند. این وضعیت اكثریت مردمی بود كه با امیر المؤمنین علیه السلام بیعت كرده بودند.

نمونه دیگر از همین قبیل، در زمانی بود كه آن حضرت خواستند «شریح» را از منصب قضاوت عزل كنند. مردم كوفه در مخالفت با این كار، اظهار داشتند: «او را عزل مكن زیرا عمر او را نصب كرده است! ما با تو بیعت كرده ایم كه چیزی از آن چه را كه ابوبكر و عمر مقرر كرده اند، تغییر ندهی!!».(1)

این ماجرا وضعیت حاكم بر جو جامعه را در آن زمان نشان می دهد. وقتی مردم كوفه – كه پایتخت حكومت حضرت امیر علیه السلام بود – چنین مخالفتی اظهار نمایند، حال بقیه مردم روشن است. ما می بینیم حتی «ابن عباس» نیز وقتی پیشنهاد ابقای معاویه را در حكومت شام به حضرتش می دهد، با این استدلال پیش می آید كه عمر بن خطاب در دوران خلافتش او را به ولایت آن دیار گمارده است.(2)

این توصیه یا نشانگر اعتقاد خود ابن عباس به صحت كارهای عمر بوده و یا حداقل این است كه جو عمومی جامعه را نشان می دهد، جوی كه چنان با خلیفه دوم هماهنگی داشته و علیه امیر المؤمنین علیه السلام بوده كه ابن عباس صلاح آن حضرت را در مخالفت با كارهای عمر نمی دیده است. اظهار نظر ابن ابی الحدید هم در این زمینه شنیدنی است.

می گوید:


1- 1. تنقیح المقال فی علم الرجل، جلد 2، ص: 83.
2- 2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 9، ص: 29.

ص: 29

هر كس موقعیت علی علیه السلام را در زمان خلافتش ملاحظه كند، در خواهد یافت كه او هم چون افرادی كه از تصرف در اموال خویش منع شده اند، نمی توانست به آن چه خود می خواست، برسد. زیرا افرادی كه او را به حقیقت می شناختند، كم بودند و اكثریت مردم آن اعتقادی را كه باید، به او نداشتند و خلفای پیشین را برتر از علی علیه السلام می پنداشتند و معتقد بودند كه افضل بودن به [تقدم در] خلافت است و از گذشتگان خود تقلید می كردند و می گفتند كه اگر گذشتگان به برتری خلفای پیشین بر علی علیه السلام یقین نداشتند، آنها را مقدم نمی كردند... و اكثر آنها به خاطر غیرت و شجاعت عربی همراه او می جنگیدند نه از روی دین و عقیده و امام علیه السلام مجبور با آنها مدارا كند و جرأت اظهار نظر كردن آن چه معتقد بود نداشت. (1)

گذشته از همه اینها بهترین گواه بر موقعیت نه چندان خوب امیر المؤمنین علیه السلام در بین یارانش، سه جنگ بزرگی بو كه مسلمانان در طول چهار سال و چند ماه خلافتشان علیه ایشان به راه انداختند، در حالی كه حتی یكی از این جنگا در بیست و پنج سالی كه از زمان خلافت خلفای پیشین می گذشت، رخ نداده بود. به طور مثال اصحاب جمل (ناكثین) كه اولین جنگ را با ایشان راه انداختند، بیعت شكنانی بودند كه به عهد خود با امامشان وفا نكردند.


1- 1. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 7، ص: 72.

ص: 30

درس سوم: تئوری «خواست مردم، شرط لازم و كافی برای ظهور» (2)

از مطالب درس گذشته دانستیم كه اكثر یاران امیر المؤمنین علیه السلام كسانی بودند كه اعتقادی به امامت الهی ایشان نداشتند، بلكه ایشان را به عنوان خلیفه چهارم می شناختند و اجازه تغییر بدعتهای خلفای پیشین را به ایشان نمی دادند.

عدم اعتماد امیر المؤمنین علیه السلام به مردم در قبول خلافت

اكنون با توجه به شرایط و موقعیت خاص امیر المؤمنین علیه السلام در میان یارانشان، سؤال این است كه مراد حضرت از «حاضر» و «ناصر» در خطبه شریفشان چه كسانی بودند؟ آیا اكثریت كسانی كه با ایشان بیعت كردند، عهد و پیمان خود را نشكستند؟ آیا حضرت با تكیه بر آنها، تن به قبول خلافت دادند؟ آیا آنها كه ادعای نصرت ایشان را داشتند، یاران واقعی حضرت بودند؟ و آیا امیر المؤمنین علیه السلام

ص: 31

نمی دانستند كه آنها عهد شكنی خواهند كرد؟ پاسخ این سؤالها روشن است و از مجموع پاسخها می توان نتیجه گرفت كه امام علیه السلام، براساس حسابهای عادی و عقلایی، نمی بایست حسابی روی یاری آن اكثریت باز كرده باشند. بنابراین قبول خلافت از طرف ایشان بر مبنای اعتماد بر آن سواد اعظم(1)

كه اعتقادی هم به آن حضرت نداشتند – نبوده است.

پس ما نباید كلام حضرت را كه فرمودند: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر...» بر این معنا حمل كنیم كه ایشان چون آمادگی مردم و اجتماع آنها را بر یاری خود مشاهده كردند، اقدام به قبول خلافت فرمودند یا مانند برخی ساده انگاران بگوییم:

امیر المؤمنین علیه السلام اگر چه بنا به علتی كه برایشان تحمیل شد، در امور سیاسی غایب بودند... اما هنگامی كه نصرت و یاری مردم رسید، غیبت امیر المؤمنین علیه السلام در امور سیاسی تبدیل به ظهور شد. (2)

كدام مردم بودند كه امیر المؤمنین علیه السلام می توانستند براساس نصرت آنها، خلافت را به دست بگیرند؟ آیا این مردم، شایستگی اقامه حضرت امیر علیه السلام را برای خلافت داشتند؟ مگر اینها همانهایی نبودند كه با امام خود در محو یكی از بدعتهای خلفای گذشته، آن گونه مخالفت كردند كه حضرت امیر علیه السلام از شورش آنها بر خود ترسیدند؟

پس ناچاریم عبارت امیر المؤمنین علیه السلام را در خطبه شریف


1- 1. یعنی سیاهی لشكر به تعبیر ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه، جلد 7، ص: 72.
2- 2. ماهنامه موعود، شماره 48، ص: 33، مقاله «نظریه اختیاری بودن ظهور».

ص: 32

شقشقیه، ناظر به مأموریتی خاص از طرف خداوند بدانیم. گویی حضرت، مأمور بوده اند در چنان شرایطی – كه اكثریت مردم (هر چند براساس اعتقاد نادرست به خلافت و امامت) ادعای نصرت ایشان را كردند – خلافت را بپذیرند و بیعت آنها را قبول كنند. این عهد و پیمان خداوند با امیر المؤمنین علهی السلام بوده و اگر سخن از قیام حجت به زبان رانده اند، علی القاعده، تحقق همین شرایط ظاهری مقصودشان بوده است.

توضیح مطلب این است كه در توضیح عبارت امیر المؤمنین علیه السلام دو احتمال وجود دارد: یكی این كه مراد ایشان از حضور حاضر و وجود ناصر، اكثریت مردمی باشد كه برای یاری آن حضرت اعلام آمادگی كردند و این چنین ایشان نیز بر مبنای روال عقلایی و عادی بشری وقتی می بینند تعداد فراوانی از مردم اصرار بر قبول خلافت از سوی ایشان دارند، دست بیعت با آنها می دهند و احتمال دوم این كه امام علیه السلام هیچ اعتمادی به آن اكثریت نداشته اند و به خوبی می دانسته اند كه آنها به بیعت خود وفادار نخواهند ماند. اما از طرف خداوند وظیفه داشته اند كه اگر این اكثریت – هر چند بدون اعتقاد اصیل دینی – به ایشان روی آوردند، خلافت را بپذیرند و اگر از اتمام حجت سخن گفته اند، همین حجت الهی، مورد نظر ایشان است. در واقع چون خداوند در صورت وجود چنان شرایطی، قبول خلافت را بر حضرتش واجب (یا جایز) دانسته بود، با پیدایش آن شرایط، حجت خداوند – از جهت وظیفه (یا اجازه) خاصی كه برای آن حضرت روی می داد – برایشان تمام شده بود.

ما باید احتمال دوم را بپذیریم و نمی توانیم احتمال اول را درست

ص: 33

بدانیم، زیرا اگر امیرالمؤمنین علیه السلام فردی عادی بودند و از باطن و ضمیر انسانها نیز آگاهی نداشتند، نمی توانستند به اظهار آمادگی اكثریت آنها اعتماد كنند. وقتی كسانی چون ابن عباس جو عمومی را چنان می بینند كه عزل معاویه را از ولایت شام – به دلیل این كه عمر او را منصوب كرده – به صلاح امیر المؤمنین علیه السلام نشناسند، آیا خود آن حضرت – صرف نظر از علم الهی – شرایط عمومی مردم را درك نمی كنند؟ حال اگر علم و آگاهی غیبی امام علیه السلام را نسبت به افراد در نظر بگیریم، مطلب واضح تر می شود و یقین می كنیم كه ایشان هیچ حسابی روی یاری آن اكثریت باز نكرده بود و به آنها اعتماد نداشته اند.

علت عدم قیام امیر المؤمنین علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله

نكته دیگری كه پذیرفتن این معنا را برای انسان ساده تر می كند، آن است كه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و پیش از غصب خلافت توسط خلفای سه گانه، می بینیم امیر المؤمنین علیه السلام برای گرفتن حق خویش قیام نكردند. علت این خانه نشینی چه بوده است؟ همان دو احتمال فوق در این مورد هم مطرح است. برخی می گویند چون حضرت، اعوان و انصاری برای گرفتن حق خود نداشتند، دست به قیام نزدند و این امر بر طبق قاعده عقلایی و عادی بشری است كه اگر كسی بخواهد در جامعه ای قیام به حق بكند، در صورت فراهم نبودن شرایط و زمینه های اجتماعی، آن قیام به شكست می انجامد و لذا حضرت از این كه بتوانند با وجود عده بسیار كم اصحاب خود، پیروز شوند، ناامید بودند و به همین دلیل قیام نكردند. این یك احتمال.

احتمال دیگر در این جا این است كه قیام نكردن حضرت امیر علیه السلام بر

ص: 34

اساس قاعده و ضابطه عادی بشری نبود، بلكه دستور و وظیفه خاصی را پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله از جانب خداوند به امیر المؤمنین علیه السلام ابلاغ فرموده بودند و حضرت مطابق آن دستور عمل كردند. در سخنان امام امیر المؤمنین علیه السلام تعابیر متعددی به چشم می خورد كه آن حضرت سخن از عهدی ی گویند كه پیامبر صلی الله علیه و آله با ایشان كرده اند. به عنوان نمونه در قسمتی از نامه ای كه آن حضرت پس از بازگشت از نهروان و شهادت محمد بن ابی بكر خطاب به شیعیان خود مرقوم فرموده اند، چنین آمده است:

و قد كان رسول الله صلی الله علیه و آله عهد الی عهداً فقال صلی الله علیه و آله یابن ابی طالب لك ولاء امتی فان ولوك فی عافیة و اجمعوا علیك بالرضا فقم بامرهم و ان اختلفوا علیك فدعهم و ما هم فیه... .(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله با من پیمانی بستند، فرمودند: «ای پسر ابوطالب، ولایت امت من با توست. پس اگر آنها ولایت تو را بدون نزاع پذیرفتند و با رضای خاطر در مورد تو اتفاق نظر داشتند، تو كار آنها را به دست بگیرب و چنان چه در مورد تو اختلاف كردند، آنها رابه حال خودشان رها كن... .

البته ممكن است این عبارت بر همان قاعده و ضابطه بشری كه در احتمال نخست طرح كردیم، حمل شود. اما توجه به ادامه نامه این احتمال را منتفی می كند. فرموده اند:


1- 1. كشف المحجة، ص: 248 و 249 به نقل از «الرسائل» مرحوم كلینی.

ص: 35

و لو كان لی بعد رسول الله صلی الله علیه و آله عمی حمزة و اخی جعفر لم ابایع كرها [مكرها] ولكنی بلیت برجلین حدیثی عهد بالاسلام العباس و عقیل فصننت باهل بیتی عن الهلاك فاغضیت عینی علی القذی و تجرعت ریقی علی الشجی... . (1)

و اگر من بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله عمویم حمزه و برادرم جعفر را داشتم، مجبور به بیعت با كراهت نمی شدم، اما من با دو مردی مواجه بودم كه تازه مسلمان بودند: عباس و عقیل. پس اهل بیت خود را ا هلاكت حفظ كردم، با وجود خار در چشم، دیده فرو بستم و با وجود استخوان در گلو آب دهان فرو بردم... .

اینجا روشن می شود كه تنها مسئله اقبال عمومی مردم و آمادگی اجتماعی در یاری امیر المؤمنین علیه السلام، برای ایشان مطرح نبوده است.

بله، اگر مردم با عافیت و بدون نزاع و درگیری، حق آن حضرت را می دادند كه بسیار مطلوب بود، اما اگر چنین اتفاق نمی افتاد، ممكن بود.

از طریق دیگری احقاق حق خود را بكنند، مثلاً اگر حمزه و جعفر زنده بودند، با همان دو نفر قیام می فرمودند. این امر نشان می دهد كه كار حضرت، محكوم به روال عادی بشر نبوده و یك حساب الهی در میان بوده است. در فرمایش دیگری از ایشان نقل شده است كه:

لو وجدت اربعین ذوی عزم منهم لناهضت القوم.(2)


1- 1. كشف المحجة، ص: 249.
2- 2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 2، ص: 47.

ص: 36

اگر چهل نفر با اراده قوی از مردم می یافتم، قطعاً با قوم (غاصب)می جنگیدم.

وجود چهل فرد دارای عزم و اراده، با اقبال عمومی مردم تفاوت زیادی دارد. این فرمایش مولا نشان می دهد كه ایشان تنها و تنها در انتظار آمادگی عمومی مردم نبوده اند و محاسبات ایشان در این كار بر اساس حساب و كتاب عادی بشری نبوده است، هر چند كه اگر شرایط جامعه برروال عادی خویش به نفع ایشان پیش می رفت – طبق عهدی كه پیامبر صلی الله علیه و آله با آن حضرت داشتند – قطعاً از اقبال مردم استقبال كرده و خلافت را می پذیرفتند. اما در صورت عدم تحقق این شرایط، حساب و كتابهای دیگری هم – از جانب خداوند متعال – در كار بوده كه فقط خود آن حضرت می دانستند و ما از آنها اطلاعی نداریم.

معنای «حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر»

حال در پرتو این توضیحات، می توانیم در معنای جمله امیر المؤمنین علیه السلام كه فرمودند: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة...» بگوییم: همان طور كه مرحوم علامه مجلسی احتمال داده اند ممكن است مقصود از «الحاضر» وقت و زمانی باشد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای قیام امیر المؤمنین علیه السلام بر امر خلافت، معین فرموده بودند.(1)

با وجود این احتمال نمی توانیم به طور قاطع حكم كنیم كه مراد امام علیه السلام حضور افرادی بوده كه برای بیعت با ایشان اعلام آمادگی می كردند.


1- 1. عبارت علامه مجلسی چنین است: «حضور الوقت الذی وقته الرسول صلی الله علیه و آله للقیام بالامر بحار الانوار، جلد 29، صفه 543.

ص: 37

در مورد تعبیر «ناصر» هم می گوییم: منظور یاران امام علیه السلام در ظاهر بودند یعنی همان كسانی كه با ایشان بیعت كردند و همراهشان می جنگیدند. وقتی لشكر امام علیه السلام در مقابل دشمنان حضرت قرار می گرفتند، همه آنان را می توان یاران (انصار) حضرت نامید، هر چند كه وضعیت اعتقادی اكثریت آنها مطلوب و قابل قبول نبود. بنابراین مقصود، یاران واقعی و شیعیان خالص ایشان نیستند. آنها – نظیر مقداد و ابوذر – آن قدر انگشت شمار بودند كه نمی توانسته اند مقصود حضرت از جمعیت بیعت كننده با ایشان بوده باشند.

هم چنین اگر از تعبیر «قیام الحجة بوجود الناصر» استفاده كنیم كه حجت الهی به سبب وجود آن افراد بر امام علیه السلام تمام شد(1)

بنابراین اسناد این عبارت به امیر المؤمنین علیه السلام روشن نیست و به فرض وجود «وجوب» در لغت به معنای «ثبوت» است و «وجوب الحجة» یعنی ثابت بودن حجت.

معنایش این نیست كه مردم آن زمان با اعلام آمادگی خود بر امام علیه السلام اتمام حجت كردند و می توانستند در پیشگاه الهی خود را از آن حضرت طلبكار بدانند و بگویند: «خدایا ما به در خانه امیر المؤمنین علیه السلام رفتیم و اعلام آمادگی برای بیعت با ایشان كردیم، اما آن حضرت نپذیرفتند» تا به این ترتیب بر امام علیه السلام حجت داشته باشند، چنین نیست. بلكه مردم هیچ گاه ترتیب بر امام زمان خود حجتی ندارند، به ویژه مردمی كه بیشترشان اعتقاد درستی به امام علیه السلام نداشته اند و پس از آن بر بیعت خود وفادار


1- 1. ابن ابی الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه جلد 10، ص: 257 این عبارات را از امیر المؤمنین علیه السلام نقل نموده است: «لولا حضور الحاضر و وجوب الحجة بوجود الناصر». از غیر ابن الحدید چنین عبارتی نقل نشده و او هم هیچ سندی برای این نقل خود ارائه نكرده است.

ص: 38

نمانده اند. آن مردم بی فاویی كه با نامردیهای خود، مصیبتهای فراوان بر قلب مبارك امیر المؤمنین علیه السلام وارد ساختند، در برابر خدا چه حجتی می توانند بر ایشان داشته باشند؟! خود امام علیه السلام هم تا وقتی بیعت با مردم را نپذیرفته بودند، هیچ تعهدی به آنها نداشتند.

عهد و پیمان آن حضرت فقط با خدا و رسول صلی الله علیه و آله بود و طبق فرموده خودشان از سوی خدا مأمور بودند كه اگر همان اكثریت بی اعتقاد، اظهار آمادگی برای یاریشان كردند، به آنها دست بیعت بدهند. این عهد الهی بود با امام علیه السلام نه عهد مردم با ایشان. پس حجت خداوند هم برخاسته از همان عهد الهی است، نه این كه براساس معیارهای عادی بشر بگوییم: «چون اكثریت مردم آن زمان، اعلام وفاداری به امام خود كردند، اگر ایشان بیعت آنها را نمی پذیرفتند، در پیشگاه الهی نمی توانستند به آن مردم جوابی بدهند». این ادعا نادرست است و تفاوت ظریفی بین این سخن و اعتقاد صحیح وجود دارد كه فهم آن محتاج به دقت نظر است!

ص: 39

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3

1. در فرض صحت این جمله: «اگر 313 یار با اخلاص برای امام علیه السلام باشد، ایشان ظهور می كنند» آیا می توان گفت كه شرط لازم برای ظهور ایشان وجود 313 یار با اخلاص است؟ چرا؟

2. آیا به دلیل عدم ظهور امام علیه السلام می توان گفت كه هنوز همه 313 یار ایشان متولد نشده اند؟ چرا؟

3. در فرمایش: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر...» منظور امیر المؤمنین علیه السلام از حضور حاضر و وجود ناصر چه مردمی با چه ویژگی هایی بودند؟ آیا با تكیه بر فرمایش فوق می توان گفت كه در صورت خواست مردم، حجت بر امام تمام می شود؟ توضیح دهید.

4. آیا می توان گفت كه امیر المؤمنین علیه السلام با اعتماد به مردم، خلافت را قبول كردند؟ چه احتمال دیگری می تواند در كار باشد؟

5. علت عدم قیام امیر المؤمنین علیه السلام پس از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله چه بود؟ آیا می توان علت این امر را نبود یاران دانست؟

ص: 40

درس چهارم: دقت در تحلیل سیره ائمه علیهم السلام (1)

گفتیم كه آن چه سبب قائم شدن حجت بر امیر المؤمنین علیه السلام شد، عهد و پیمان آن حضرت با خدا و رسول صلی الله علیه و آله بود و نه فقط اعلام آمادگی مردم. نه مردم، مردمی معتقد به امامت امیر المؤمنین علیه السلام بودند و نه آمادگی آنها حجت را برایشان تمام می كرد.

عدم وجوب پذیرش بیعت با مردم بر امام علیه السلام

حال با توجه به این مطالب آیا می توان ادعا كرد كه: «در صورت خواست مردم و اعلام آمادگی ایشان، قیام بر امام علیه السلام واجب می شود؟» یا به تعبیر دیگر: «آیا حضور مردم علاوه بر شرط لازم، شرط كافی قیام امام علیه السلام هم هست؟»

پاسخ این است كه ما هیچ دلیلی بر اثبات چنین وجوبی نداریم. دقت شود كه در توضیح تعبیر «حجت» چه گذشت. حجتی كه امام علیه السلام از آن سخن گفته اند، به عهد و پیمان خدا و رسول صلی الله علیه و آله با ایشان بر می گردد و

ص: 41

این از اسرار بین خدا و امام علیه السلام بوده كه به صورت علنی اعلام نكرده اند تا دیگران هم از آن آگاهی یابند. ما نمی دانیم خداوند چه عهدی با امیر المؤمنین علیه السلام داشته است. شاید عهد خدا با امام علیه السلام این بوده كه در صورت اعلام آمادگی از جانب مدعیان نصرت، ایشان «بتوانند» و «مجاز» باشند كه به امر خلافت قیام نمایند، یعنی وجوبی در كار نبوده باشد و پذیرفتن یا نپذیرفتن بیعت مردم، به اختیار خود امام علیه السلام گذارده شده باشد. این احتمال، بعید به نظر نمی رسد كه خدای متعال توسط رسولش صلی الله علیه و آله با امیر المؤمنین علیه السلام عهد كرده باشد: «تا وقتی اكثریت مردم، اعلام آمادگی برای یاری نكرده اند اقدامی نكن، اما هرگاه چنین حالتی رخ داد، می توانی اقدام كنی» نه این كه اقدام، واجب باشد.

نتیجه ای كه از این بحث گرفته می شود این است كه ما حق نداریم سیره و روش امیر المؤمنین علیه السلام را – چه قبل از خلافت خلفا و چه پس از آن – لزوماً و براساس ضوابط و قواعد عادی بشری، تحلیل و تفسیر كنیم. كسانی كه این پیش فرض را در سیره ائمه علیهم السلام پذیرفته اند، وقتی می خواهند قیام یا عدم قیام یك امام را توضیح دهند، تنها حالت معقولی كه می توانند برای قیام ایشان فرض كنند، آن است كه شرایط اجتماعی و اقبال عمومی برای انجام آن فراهم باشد. اما نكته مهم در این بحث همین است كه چنین پیش فرضی چگونه اثبات می شود؟

قابل تحلیل نبودن سیره ائمه علیهم السلام براساس ضوابط بشری

آیا ما می توانیم امام علیه السلام را با خود قیاس كنیم و كارهای ائمه علیهم السلام را نیز تنها بر طبق ضوابط بشری ارزیابی نماییم؟ اگر امام علیه السلام یك بشر

ص: 42

عادی نیست، پس دلیلی ندارد كه همه كارهایش براساس قواعد بشری توجیه و تفسیر شود. بنابراین اگر حتی احتمال بدهیم یك نوع حساب و كتاب الهی در سلوك ائمه علیهم السلام وجود دارد، حق نداریم صرفاً براساس ضوابط بشر عادی درباره ایشان اظهار نظر كنیم، چرا كه عقل آن احتمال را بعید نمی شمرد. طبق این احتمال حجتی كه امیر المؤمنین علیه السلام از آن سخن گفته اند، دلیلی است كه براساس آن، مجاز به پذیرفتن حكومت بر آن نامردمان بوده اند نه این این امر بر امام علیه السلام واجب بوده باشد.

دنباله عبارت امیر المؤمنین علیه السلام نیز به همین صورت ترجمه می شود. این كه فرموده اند: «و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی كظة ظالم و لا سغب مظلوم»(1)

اشاره به عهد و پیمانی دارد كه خداوند از دانایان گرفته تا بر سیری ظالمان و گرسنگی مظلومان آرام نگیرند. از این بیان نیز وجوب پذیرفتن حكومت بر امام علیه السلام استفاده نمی شود، چون فرمایش ایشان این است كه اگر عهد خداوند بر عالمان نبود، جكومت را نمی پذیرفتم. این به این معناست كه یكی از دلایل پذیرفتن بیعت با مردم، وجود عهد الهی بر دانایان است، اما «وجوب» پذیرش از این دلیل بر نمی آید، چون اولاً از این عبارت كه: «اگر عهد خداوند بر عالمان نبود، حكومت را نمی پذیرفتم» نمی توان منطقاً استنتاج كرد كه: «اگر عهد خداوند بر عالمان باشد، حكومت را باید بپذیرم».

ثانیاً پیمانی كه خداوند از دانایان گرفته این است كه بر سیری ظالمان و گرسنگی مظلومان آرام و قرار نگیرند، اما چگونگی آرام


1- 1. نهج البلاغه صبحی صالح، ص: 50.

ص: 43

نگرفتن و شكل انجام آن در عهد الهی بیان نشده است. بنابراین می توان احتمال داد كه اگر امیر المؤمنین علیه السلام در آن شرایط حكومت را نمی پذیرفتند، به شكل و صثورت دیگری به عهد پیمان خداوند بر عالمان عمل می فرمودند. به تعبیر دیگر تنها صورت عمل به عهد الهی قبول حكومت نبوده است.

توجه شود كه این مطلب، یكی از فروع و نتایج اعتقاد به الهی بودن سیره ائمه علیهم السلام است. اگر برای ایشان علاوه بر جنبه بشری، یك بعد الهی قائل شویم و براساس اعتقادات شیعی خود، ائمه علیهم السلام را هم چون افراد عادی نشماریم، آن وقت پذیرفتن این حقیقت، آسان می شود كه: «همیشه در تفسیر و تحلیل كارهای ائمه علیهم السلام باید احتمال وجود یك امر الهی را بدهیم كه ما از آن بی خبریم». و اعتراف می كنیم كه با دخالت آن عامل غیر بشری، حساب و كتابهای عادی به هم می ریزد. بر این اساس، دیگر نمی توانیم سیره و روش امامان علیهم السلام را صرفاً براساس محاسبات عقلایی بشر تحلیل و تفسیر كنیم. چه بسا یكی از ایشان عملی انجام دهد كه در ظاهر مانند سایرین باشد، اما علت و حكمت آن، چیزی ماورای علل و عواملی باشد كه بشر عادی احتمال آنها را در آن كار دخالت می دهد. پس كاملاً احتمال دارد كه قبول خلافت از ناحیه امیر المؤمنین علیه السلام را مستند به عامل یا عواملی راز آلود بدانیم كه تنها آن حضرت و خدای متعال، از آن آگاهی داشته اند، هر چند كه ظاهر كار ایشان از دیدگاه بشر عادی به علل و عوامل دیگری استناد داده شود (دقت كنید). چون این احتمال همیشه وجود دارد، پس ما هیچ گاه نمی توانیم در تحلیل و تفسیر كارهای ائمه علیهم السلام تنها یك یا چند عالم

ص: 44

شناخته شده عادی را دخیل بدانیم و تأثیر امور دیگر را منتفی تلقی كنیم.

نتیجه بحث این است كه هیچ كس نمی تواند ادعا كند، اظهار آمادگی مردم، شرط كافیس برای قیام امام علیه السلام و پذیرفتن بیعت ایشان می باشد. ما كه از همه شرایط و عوامل مؤثر در یك امر خبر نداریم، چگونه می توانیم با بودن یك یا دو عامل، حكم به كفایت آنها بكنیم. این مسئله در مورد همه رفتارهای ائمه علیهم السلام جاری و ساری می شود و قبول خلافت از جانب امیر المؤمنین علیه السلام نیز از آن مستثنا نیست.

متكی بودن همه كارهای ائمه علیهم السلام براساس ضوابط الهی

اكنون كه اهمیت این اعتقاد در تفسیر و تحلیل سیره ائمه علیهم السلام تا حدی روشن شد، خوب است نمونه ای از ادله نقلی را ذكر كنیم كه وجود چنین چیزی را اثبات می كند تا عمق مطلب، بهتر ظاهر گردد. در كتاب شریف اصول كافی، «كتاب الحجة» بابی است به این عنوان: «باب ان الائمة علیهم السلام لم یفعلوا شیئاً و لا یفعلون الا بعهد من الله عزوجل و امر منه لا یتجاوزونه»: باب این كه ائمه علیهم السلام هیچ كاری انجام نداده و نمی دهند مگر با عهد و پیمانی از جانب خدای عزوجل و فرمانی از طرف او كه از آن تجاوز نمی كنند.

عنوان این باب، برگرفته از احادیث متعددی است كه ذیل آن عنوان آمده و همگی بر این حقیقت دلالت می كنند كه همه كارهای ائمه علیهم السلام براساس وصیت و عهد و پیمانی از سوی خداوند انجام شده و می شود.

میل و سلیقه یا حساب و كتاب بشری مبنای عمل هیچ امامی نبوده و نیست. مرحوم كلینی پنج حدیث در این باب، نقل فرموده اند كه حدیث

ص: 45

دوم آن به نقل از امام صادق علیه السلام چنین است:

ان الله عزوجل انزل علی نبیه صلی الله علیه و آله كتاباً قبل وفاته فقال: یا محمداً هذه وصیتك الی النجبة من اهلك. قال صلی الله علیه و آله: و ما النجبة یا جبرئیل؟ فقال: علی بن ابیطالب و ولده علیهم السلام و كان علی الكتاب خواتیم من ذهب فدفعه النبی صلی الله علیه و آله الی امیر المؤمنین علیه السلام و امره ان یفك خاتماً منه و یعمل بما فیه ففك امیر المؤمنین علیه السلام خاتماً و عمل بما فیه ثم دفعه الی ابنه الحسن علیهالسلام ففك خاتماً و عمل بما فیه ثم دفعه الی الحسین علیه السلام ففك خاتماً فوجد فیه ان اخرج بقوم الی الشهادة فلا شهادة لهم الا معك و اشر نفسك لله عزوجل ففعل ثم دفعه الی علی بن الحسین علیهما السلام ففك خاتماً فوجد فیه ان اطرق و اصمت و الزم منزلك و اعبد ربك حتی یاتیك الیقین ففعل ثم دفعه الی ابنه محمد بن علی علیهما السلا ففك خاتماً فوجد فیه: حدث الناس و افتهم ولا تخافن الا الله عزوجل فانه لا سبیل لاحد علیك [ففعل] ثم دفعه الیب ابنه جعفر علیه السلا ففك خاتماً فوجد فیه: حدث الناس و افتهم و انشر علوم اهل بیتك و صدق آباءك الصالحین و لا تخافن الا الله عزوجل و انت فی حرز و امان ففعل ثم دفعه الی ابنه موسی علیه السلام و كذلك یدفعه موسی الی الذی بعده ثم كذلك الی قیام المهدی صلی الله علیه.(1)


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة باب ان الائمة علیهم السلام لم یفعلوا شیئاً...، حدیث 2.

ص: 46

خدای عزوجل پیش از وفات پیامبرش صلی الله علیه و آله نوشته ای بر او نازل كرد و فرمود: ای محمد این است وصیت من به برگزیدگان از اهل تو. حضرت پرسیدند: ای جبرئیل، این برگزیدگان چه كسانی هستند؟ (جبرئیل) عرض كرد: علی بن ابیطالب و فرزندانش. و بر آن نوشته چند مهر از طلا بود. پیامبر صلی الله علیه و آله آن را به امیر المؤمنین علیه السلام داده، دستور دادند كه یك مهر آن را بگشاید و به آن چه در آن است، عمل نماید. امیر المؤمنین علیه السلام یك مهر را گشودند و به آن چه داخلش بود، عمل كردند. سپس آن یك مهر را گشودند و به آن چه داخلش بود، عمل كردند. سپس آن را به پسر خود حسن علیه السلام دادند، آن گاه آن را به حسین علیه السلام دادند.

ایشان هم مهری را گشودند و دیدند در آن نوشته شده كه: به همراه گروهی به سوی شهادت خارج شو، آنها جز همراه تو به شهادت نمی رسند و خود را به خدای عزوجل بفروش، پس ایشان همان كار را انجام داند. سپس آن را به علی بن الحسین علیهما السلام دادند، ایشان هم مهری را باز كردند و دیدند كه در آن آمده است: سر به زیر انداز و سكوت كن و در خانه ات بنشین و پروردگار خود را عبادت كن تا مرگت فرا رسد، پس ایشان همین كار را كردند. سپس آن را به پسر خود محمد بن علی علیهم السلام دادند، ایشان یك مهر را گشودند، پس دیدند در آن چنین آمده است: برای مردم حدیثق بگو و فتوا بده و جز از خدای عزوجل نترس چون هیچ كس نمی تواند به تو ضرری برساند. [پس ایشان همین كار را انجام دادند] سپس آن را به پسر خود جعفر علیه السلام دادند، ایشان هم مهری را گشودند. پس در آن چنین یافتند: برای

ص: 47

مردم حدیث بگو و فتوا بده و علوم اهل بیت خود را نشر بده و پدران صالح خود را تصدیق نما و جز از خدای عزوجل نترس و تو در پناه و در امان هستی، پس ایشان همان كار را كردند. سپس آن را به پسر خود موسی علیه السلام دادند و به همین ترتیب موسی علیه السلام هم آن را به (امام) پس از خود می دهد، سپس به همین ترتیب (هر امامی آن را به امام بعدی خواهد داد) تا قیام حضرت مهدی كه درود خدا بر او باد.

شاید از خود بپرسیم كه به چه دلیل، ائمه علیهم السلام این گونه احادیث را برای شیعیان می گفتند و اگر اینها مسائلی محرمانه و اموری سری بین خداوند و ائمه علیهم السلام بوده، گفتنش برای مرم چه فایده ای می توانسته داشته باشد؟

كمترین فایده نقل این احادیث

به نظر می رسد كه طرح این مطلب برای شیعیان، حداقل باید این فایده را داشته باشد كه آنها به خود اجازه اظهارنظرهایی بی جا در مورد كارهای ائمه علیهم السلام را ندهند و ایشان را با سایرین یكسان نشمارند. وقتی كسی مستقیماً از خدای متعال دستور می گیرد، عملكرد خود را فقط بر اساس یك سری محاسبات عادی بشری تنظیم نمی كند. بسیاری از حساب و كتابهایی كه ما انسانها در زندگی عقلایی و عادی خود می كنیم، براساس احتمال یا حداكثر ظن و گمان است. وقتی می خواهیم برای انجام كاری تصمیم گیری كنیم، نوعاً به جوانب آن كار تا حد زیادی آگاهی كامل نداریم، لذا بر مبنای یك سری احتمالات یا حداكثر گمانهایی عقلایی، تصمیم به فعل یا ترك كاری می گیریم. این وضع بشر

ص: 48

عادی است كه حداكثر توانش نیز همین است. اما آیا ائمه علیهم السلام هم چنین هستند؟ آیا ایشان هم در تصمیم گیرهای خود براساس احتمالات یا حدسها و گمانها حساب می كنند؟ احادیثی كه نمونه ای از آن را نقل كردیم، به همین سؤال پاسخ می دهند كه: خیر، چنین نیست.

كار پاكان را قیاس از خود مگیر = كر چه باشد در نوشتن، شیر شیر

ما در سیره ائمه اطهار علیهم السلام رفتارهایی را می بینیم كه گاهی شبیه به كارهای سایرین است و گاهی هم تفاوتهای اساسی با دیگران دارد آن گاه در مقام تحلیل و تفسیر اعمال امامان علیهم السلام یك سری قواعد و ضوابط را ملاك قرار می دهیم. گاهی كارهای ایشان با معیارها و ضوابط عادی بشری سازگار در می آید و گاهی هم در این تحلیلها به مشكلات و پیچیدگی هایی برخورد می كنیم. اگر به حدیث مفصلی كه از امام صادق علیه السلام نقل كردیم، معتقد باشیم قبل از ارائه هر گونه تحلیل و تفسیری، یك پیش فرض را كنار می گذاریم و آن این است كه: «اعمال و رفتار ائمه علیهم السلام باید با حساب و كتابهای عادی بشری، قابل تفسیر باشد». این یك پیش فرض نادرست است كه از قیاس گرفتن ائمه علیهم السلام با افراد عادی ناشی می شود.(1)

براساس آن چه خود ائمه علیهم السلام فرموده اند، معیارهای ایشان در رفتارهای خود، متأثر از یك سری وصایای غیبی است كه خداوند


1- 1. البته مسلم است كه هیچ گاه در سیره ائمه اطهار علیهم السلام عملی كه در تعارض صریح با عقل و مستقلات عقلیه باشد، وجود ندارد. اگر كسی – به زعم خود – به چنین موردی برخورد كرد، قطعاً در تشخیص مصداق مستقلات عقلیه اشتباه نموده است.

ص: 49

توسط جبرئیل برای پیامبر صلی الله علیه و آله آورده و ایشان هم آنها را به امیر المؤمنین علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام رسانده اند. پس نباید تصور كرد كه علوم غیبی ائمه علیهم السلام در نحوه عملكرد ایشان بی تأثیر است و آنها صرفاً مأمور به ظاهر – مانند دیگران – هستند. بلكه در مواردی صرفاً مأمور به ظاهر بودند، اما همان موارد هم در وصیت خدای متعال به ایشان مشخص گردیده بو و تشخیص آن موارد، از ظن و گمان بر نمی خواست.

ملاحظه می كنیم كه در حدیث منقول از امام صادق علیه السلام ایشان بر موارد برجسته ای از سیره ائمه علیهم السلام – قل از امام صادق علیه السلام كه نوعاً مورد سؤال و ابهام مردم بوده و هست، دست گذاشته و تصریح كرده اند كه همه آنها طبق وصیت الهی به ایشان انجام شده است، مثلاً در سیره سید الشهداء علیه السلام به خروج ایشان به سوی شهادت در راه خدا همراه یاران باوفایشان اشاره كرده اند. این حركت امام حسین مورد تحلیل و تفسیرهای فراوان و گاه متعارض با یكدیگر قرار گرفته است.

این تحلیل نوعاً براساس یك سری محاسبات عادی بشری صورت پذیرفته اند و هر تحلیل گری كوشش نموده تا بر مبنای آن چه خود صحیح دانسته، حركت امام حسین علیه السلام را به سوی شهادت در راه خدا توضیح دهد.

درس مهمی كه از فرمایش امام صادق علیه السلام می گیریم، این است كه ما باید در كنار همه حسابها و كتابهای عادی بشری، وجود یك عامل غیبی و الهی را هم در كارهای ائمه علیهم السیلام فرض كنیم كه ما از آن و حكمتش بی خبریم و به همین دلیل نمی توانیم رفتار ایشان را چنان كه باید، تجزیه و تحلیل نماییم. بنابراین عملكرد ائمه اطهار علیهم السلام می تواند

ص: 50

اسرار و رموزی داشته باشد كه فقط برای خود ایشان روشن بوده است و دیگران اطلاعی از آنها ندارند. به همین دلیل نباید عقلاً خود را مجاز بشماریم كه تك تك كارهای ائمه علیهم السلام را علت یابی كرده، ماز رموز آنها سر در آوریم.

گاهی مشاهده می شود كه برخی در تحلیل و تفسیر زندگانی ائمه علیهم السلام به گونه ای سخن می گویند كه گویی همه آن چه برای امامان علیهم السلام به عنوان پیش فرضها و ملاحظات مطرح بوده، برای ایشان آشكار است و لذا به سادگی و با صراحت از این كه فلان امام علیه السلام باید در فلان زمان این كار را می كرد و یا آن امام دیگر، باید آن كار را نمی كرد و .... سخن می گویند كمترین فایده ای كه قبول فرمایش امام صادق علیه السلام در حدیث مورد بحث باید داشته باشد، این است كه ما خود را مجاز به این گونه اظهار نظرها ندانیم و همواره حساب ائمه علیهم السلام را از سایرین جدا كنیم و این احتمال را بدهیم كه شاید ایشان وظیفه و مأموریت خاصی از جانب خداوند داشته یا در بعضی موارد، اجازه و اختیاری ویژه خود از ناحیه پروردگار، دارا بوده اند و سایر مردم، چون وصیتی از جانب خداوند برایشان نیامده، از این گونه امتیازات برخوردار نیستند.

ص: 51

درس پنجم: دقت در تحلیل سیره ائمه علیهم السلام (2)

روشن شد كه سیره ائمه علیهم السلام براساس ضوابط بشری قابل تحلیل نیست و همه كارهای آن بزرگواران بر مبنای عهدی از جانب خدای متعال است كه البته براساس آن عهد، ممكن است مؤظف به انجام كاری بوده باشند و نیز امكان دارد مجاز به عملی باشند بدون آن كه وجوبی در كار باشد.

ائمه علیهم السلام صرفاً مأمور به ظاهر نبوده اند

نكته جالب و دقیقی كه در برخی از احادیث مربوط به این بحث وجود دارد، این است كه در آنها تصریح شده، ائمه علیهم السلام به آن چه عمل می كرده اند و نتایج عمكرد خویش، از قبل، علم داشته اند. این امر، یك تفاوت بسیار اساسی بین رفتار ایشان و سایر مردم ایجاد می نماید و اثبات می كند ائمه علیهم السلام مانند دیگران فقط روی ظاهر، حساب نمی كرده اند و به تعبیر دیگر همیشه «مأمور به ظاهر» نبوده اند. اعتقاد به این امر، تأثیر ژرفی خواهد داشت در نوع تحلیلهایی كه درباره

ص: 52

سیره ائمه علیهم السلام می شود.

به عنوان مثال در حدیث چهارم این باب كه از امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام نقل شده، سخن از وصیت به امیر المؤمنین علیه السلام مطرح شده كه جبرئیل آن را از جانب خداوند برای پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و ایشان هم آن را به وصی خود حضرت امیر علیه السلام تسلیم نمودند و به همه حوادث ناگواری كه منجر به شهادت حضرت صدیقه علیها السلام شد و سایر ظلمهایی كه كه در حق اهل بیت علیهم السلام روا گردید، آگاهی یافتند و حتی پیامبر صلی الله علیه و آله در حضور جبرئیل از آن حضرت پیمان گرفتند كه بر آن حوادث، صبر كنند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله، حضرت زهرا علیها السلام و امام حسن و امام حسین علیه السلام را نیز احضار فرمودند و از آنها نیز هم چون امیر المؤمنین علیه السلام پیمان گرفتند كه بر مصائب و سختی های بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله صبر كنند. آن گاه وصیت الهی مهر گردید و به امیر المؤمنین علیه السلام تحویل شد. اینجا راوی حدیثق از امام هفتم علیه السلام سؤال می كند كه آیا تعرضها و مخالفتهایی كه (پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله) در قبال امیر المؤمنین علیه السلام صورت گرفت، در آن وصیت نوشته شده بود؟ و حضرت پاسخ می دهند:

نعم و الله شیئاً و حرفاً حرفاً اما سمعت قول الله عزوجل: «انا نحن نحیی الموتی و نكتب ما قدموا و آثارهم و كل شیء احصیناه فی امام مبین».(1)


1- 1. یس، 12. 2. اصول كافی، كتاب الحجة، باب ان الائمة علیهم السلام لم یفعلوا شیئاً...، حدیث 4.

ص: 53

بله، قسم به خدا یك به یك و كلمه به كلمه! آیا فرمایش خدای عزوجل را نشنیده ای كه فرمود: «ما خود مرده ها را زنده می كنیم و اعمالی را كه پیش فرستاده اند و آن چه در پی آنهاست، می نویسیم و همه چیز را در امام مبین جمع كرده ایم»؟

این فرمایش امام هفتم علیه السلام نشان می دهد كه ائمه علیهم السلامبه همه آن چه اتفاق می افتاد، آگاهی داشته اند به نتایج عملكرد خود عالم بوده اند.

بنابراین هم چون افراد عادی نبوده اند كه براساس یك سری محاسبات احتمالی تصمیم بگیرند و حدسهایی بزنند، ولی در عمل به نتایجی خلاف آن چه می خواستن برسند.

حدیث سوم این باب به تعبیر دیگری، علم سابقه ائمه علیهم السلام را نسبت به آن چه برایشان اتفاق می افتد، بیان می كند. شخصی به نام حمران از امام محمد باقر علیه السلام درباره به شهادت رسیدن امیر المؤمنین علیه السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام می پرسد و حضرت در پاسخ می فرمایند كه این بزرگواران نسبت به آن چه در حق ایشان روا شد، از قبل، علم و آگاهی داشتند.

... فبتقدم علم ذلك الیهم من رسول الله صلی الله علیه و آله قام علی و الحسن و الحسین علیهم السلام و بعلم صمت من صمت منا.(1)

پس قیام علی علیه السلام و حسن علیه السلام و حسین علیه السلام با آگاهی قبلی ایشان از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله (نسبت به لوازم قیام) بود و هر یك از ما امامان كه سكوت كرد نیز با علم و آگاهی بود.

اعتقاد به این حقیقت، نقش عمیقی در امام شناسی شیعی دارد. نتیجه


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب ان الائمة لم یفعلوا شیئاً ...، حدیث 3.

ص: 54

این اعتقاد آن است كه ائمه علیهم السلام با آگاهی كامل نسبت به همه جوانب یك كار، اقدام به انجام آن می كردند. پس اگر بعضی به امر خلافت قیام كردند و برخی از پذیرفتن آن، سرباز زدند، مبنی بر ضوابط و قواعدی نبوده است كه سایر مردم معمولاً بر مبنای آنها تصمیم گیری می كنند.

انسانهای عادی هیچ گاه به همه جوانب تصمیمهایی كه می گیرند، آگاهی ندارند. یك یا چند عامل مشخص را ملاك كار خود قرار می دهند و بر آن اساس، برنامه ریزی می كنند و به لحاظ عقلایی، راهی هم جز این ندارند. اما نباید تصور كرد كه ائمه علیهم السلام هم مانند سایرین عمل می كنند. لذا باید مراقب بود كه در تحلیل و تفسیر عملكرد ایشان، فرض آگاهی غیبی حذف نشود. این گونه و با ملاحظه این جهت، هرگز نمی توان رفتارهای ائمه علیهم السلام را صرفاً با در نظر گرفتن یكی دو عاملی تحلیل و تفسیر كرد كه در زندگی عادی عقلا فهمیدنی و مؤثر است.

اعمال ائمه علیهم السلام تنها صورت وجوب برایشان نداشته است

نكته دیگری كه در احادیث مورد بحث باید مورد توجه قرار گیرد، این است كه اگر می گوییم كارهای ائمه علیهم السلام همگی به امر الهی صورت می پذیرد و این حضرات از آن امر تجاوز نی كنند (امر منه لا یتجاوزونه) مقصود این نیست كه انجام همه رفتارهای این بزرگواران برایشان واجب است. اصولاً این تلقی كه رفتارهای ائمه علیهم السلام همیشه بر نوعی انجام وظیفه حمل شود، تلقی نادرستی است. برخی به غلط، تصور می كنند كه اگر ائمه علیهم السلام مطابق امر خداوند، عمل می كنند، پسی هر كاری انجام می دهند، «باید» انجام دهند و وظیفه آنهاست. لذا بسیار گفته می شود كه اگر امیر المؤمنین علیه السلام خلاف را قبول كردند، «باید»

ص: 55

این كار را می كردند و اگر امام دیگری چنین نكردند، نباید آن كار را می كردند. ما هیچ دلیلی نداریم بر این كه كارهای ائمه علیهم السلام همیشه به صورت «باید» یا «نباید» بوده است و وظیفه «فعل» یا «ترك» آن را داشته اند.

عقیده صحیح این است كه وقتی می گوییم كارهای ائمه علیهم السلام به «امر» خداست، مقصود این نیست كه خداوند همیشه به امامان علیهم السلام امر ایجابی می كند. مقصود از این تعبیر آن است كه همه سلوك ایشان، الهی و مطابق رضای خداوند است و هیچ عملی را بر خلاف رضای خدا انجام نمی دهند. حال اگر در موردی خداوند انجام كاری را بر ایشان واجب كند، قطعاً آن را انجام می دهند، اما همیشه چنین نیست. گاهی هم خداوند انجام یا عدم انجام كاری را به اختیار خود ائمه علیهم السلام گذاشته و می گذارد. در این صورت رضای خدا به این است كه ایشان خود در آن مورد تصمیم بگیرند و به دنبال آن، هر چه بخواهند، رضای الهی در همان است. نمونه صریح این امر، متحیر شدن سید الشهداء علیه السلام درروز عاشورا بین «یاری شدن» و «لقاءالله» بود كه ایشان دومی را برگزیدند. امام صادق علیه السلام فرمودند: از پدرم شنیدم كه فرمودند:

لما التقی الحسین علیه السلام و عمر بن سعد لعنه الله و قامت الحرب انزل الله تعالی النصر حتی رفرف علی رأس الحسین علیه السلام ثم خیر بین النصر علی اعدائه و بین لقاء الله فاختار لقاء الله.(1)


1- 1. اللهوف، ص: 101 و 102.

ص: 56

هنگامی كه حسین علیه السلام با عمر سعد ملعون رو به رو شد و جنگ بر پا گردید، خدای متعال مدد غیبی فرو فرستاد تا آن جا كه روی سر حسین علیه السلام به پرواز در آمد، سپیس ایشان بین انتخاب یاری شدن تا پیروزی بر دشمنانش و لقای الهی مخیر شدند اما آن حضرت لقای خداوند را برگزیدند.(1)

معلوم می شود كه پایداری و مقاومت تا مرز شهادت، وظیفه و تكلیف سید الشهداء علیه السلام نبوده، بلكه ایشان به خاطر رغبت به لقاء الله، مسیری را كه به شهادت در راه خدا انجامید، انتخاب فرمودند. به طور كلی در مورد سایر ائمه علیهم السلام نیز معیاری در دست ما نیست كه با توجه به آن بتوانیم حكم كنیم در فلان شرایط، عمل خاصی برایشان وجوب داشته است.

در موضوع مورد بحث ما – كه قیام و ظهور امام عصر علیه السلام است – نیز چنین معیاری بر ایمان وجود ندارد. هر چه هست، رازی بین خود امام علیه السلام با خدای متعال می باشد كه اگر چیزی از آن را به دیگران بگویند، در همان حد كه می فرمایند، برای آنان روشن می شود. نكته مهم این است كه ما با مراجعه به ادله نقلی به قاعده و ضابطه ای كلی – كه ائمه علیهم السلام در مورد ظهور و قیام خود فرموده باشند – بر نمی خوریم.


1- 1. این مطلب منافاتی با آن چه در گذشته از وصیت مربوط به سید الشهداء علیه السلا نقل كردیم ندارد. در آن جا تعابیر «اخرج» و «اشر» به صورت فعل امر آمده است كه لزوماً دلالت بر وجوب نمی كند بلكه می تواند به معنای جواز خروج و فروختن خود به خدای متعال باشد.

ص: 57

درس ششم: نظریه «عدم جواز قعود بر امام علیه السلام درصورت وجود یاران»

در این جا نظریه ای مطرح می شود كه معتقد است از كلمات خود ائمه علیهم السلام می توان فهمید كه اگر ایشان در زمان امامتشان اعوان و انصار كافی در اختیار داشتند، نشستن (قعود) بر ایشان جایز نبود و قطعاً قیام می كردند. پس در مورد حضرت مهدی علیه السلام هم می توان گفت كه علت عدم قیام یا ظهور، فراهم نشدن تعداد لازم یاران ایشان است، چون اگر آن تعداد آماده شوند، دیگر غیبت برای ایشان جایز نیست.

فرمایش مام صادق علیه السلام

یكی از شواهد نقلی كه برای تأیید این نظریه، مورد استناد قرار می گیرد، حدیثی است از سدیر صیرفی كه مرحوم شیخ كلینی آن را در كتاب شریف «كافی» نقل فرموده است. سدیر می گوید:

بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و عرض كردم: قسم به خدا خانه نشستن بر شما جایز نیست! حضرت فرمودند: چرا ای سدیر؟

ص: 58

عرض كردم: به خاطر زیادی تعداد دوستان و شیعیان و یارانتان! به خدا قسم اگر امیر المؤمنین علیه السلام شیعیان و یاران و دوستان شما را داشتند، تیم و عدی (اولی و دومی) بر او طمع نمی كردند (خلافت را از او غصب نمی كردند). حضرت فرمودند: ای سدیر، فكر می كنی تعداد اینها چقدر است؟ گفتم: صد هزار. فرمودند: صد هزار؟! عرض كردم: بلی (و بلكه) دویست هزار. فرمودند: دویست هزار؟! گفتم: بله (بلكه) نصف دنیا. در این جا حضرت سكوت فرمودند. پس از زمان اندكی گفتند: می توانی تا «ینبع» با ما بیایی؟ گفتم:بلی... با ایشان رفتم تا وقت نماز شد، به من فرمودند: ای سدیر! پیاده شویم تا نماز بخوانیم... (آن جا) جوانی را دیدند كه بزغاله هایی را می چراند. آن گاه فرمودند:

و الله یا سدیر لو كان لی شیعة بعدد هذه الجداء ما وسعنی القعود.

به خدا قسم، اگر شیعیان من به تعداد این بزغاله ها بود، خانه نشستن بر من جایز نبود. پس از فراغت از نماز، متوجه بزغاله ها شدم و آنها را شمردم، هفده رأس بودند!(1)

استفاده ای كه از این حدیث در تأیید نظریه مزبور می شود، آن است كه علت عدم قیام امام صادق علیه السلام نبودن یار كافی برای ایشان بوده است و این امر در مورد همه ائمه علیهم السلام ساری و جاری می باشد. بنابراین علت عدم ظهور امام زمان علیه السلام هم نداشتن یار و یاور است. اگر ایشان یاران كافی در اختیار داشته باشد، هم چون جد شریفشان نشستن


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب فی قلة عدد المؤمنین، حدیثق 1.

ص: 59

برایشان جایز نیست. بنابراین قطعاً به غیبت خود خاتمه می دهند و ظهور می كنند. پس در این نظریه تنها علت ظهور و به تعبیر دیگر شرط لازم و كافی آن، بودن یار و یاور برای امام عصر علیه السلام دانسته شده و آن را مستند به فرمایش امام صادق علیه السلام در حدیث فوق كرده اند.

در نقد و بررسی این نظریه باید به چند نكته توجه كرد:

مطابق نبودن با ضوابط بشری

نكته اول: فرمایش امام صادق علیه السلام در حدیث فوق یكی از اسرار و وصایای الهی به ایشان است كه در عهدنامه مربوط به آن حضرت ذكر شده و ایشان سدیر را از آن مطلع كرده اند. بنابراین در فهم فرمایش ایشان باید به جنبه الهی آن كاملاً توجه كرد. حضرت هرگز نخواسته اند یك ضابطه و قاعده بشری را در مورد قیام خو مطرح نمایند و دقت در مضمون فرمایش ایشان هم به خوبی بیانگر این نكته می باشد. بر طبق ضوابط و معیارهای بشری هیچ گاه نمی توان با داشتن فقط 17 یار قیام نمود. پس آن چه حضرت فرموده اند، بیان یك مأموریت خاص الهی برای خودشان بوده، نه چیزی بیش از آن.

عدم تلازم میان علت قیام و علت قیام

نكته دوم: از این كه امام صادق علیه السلام فرموده اند: در صورت وجود 17 یار با اخلاص، قیام می كردند، نمی توان علت عدم قیام ایشان را فهمید.

ممكن است قیام نكردن ایشان حكمت یا حكمتهایی داشته، ولی خداوند چنین مقدر فرموده بود كه در صورت وجود تعداد خاصی از یاران با اخلاص، حضرت اقدام به گرفتن حق خویش نمایند. به طور

ص: 60

كلی تلازم منطقی میان «علت یا حكمت عدم قیام» و «سبب قیام» وجود ندارد.

به عبارت دیگر با وجود آن كه فرموده اند اگر آن تعداد یار داشتند، قیام می كردند، از عدم قیام آن حضرت نمی توان نتیجه گرفت كه علت آن صرفاً نبودن یاران كافی بوده است. ممكن است فرض كنیم با این كه یاران لازم را در اختیار نداشتند، اما علت عدم قیام، عامل دیگری بوده باشد. مؤید این احتمال، بعضی احادیثی است كه بر علت تأخیر فرج از زمان امام صادق علیه السلام دلالت دارند. روشن ترین نمونه این احادیث، فرمایش امام باقر علیه السلام به ابوحمزه ثمالی است كه فرمودند:

ان الله تعالی كان وقت هذا الامر فیب السبعین فلما قتل الحسین علیه السلام اشتد غضب الله علی اهل الارض فاخره الی اربعین و مأة سنة فحدثناكم فاذعتم الحدیث و كشفتم قناع السر فاخره الله... .(1)

خداوند متعال زمان این امر (فرج شیعیان) را در سال هفتاد قرار داده بود، اما وقتی امام حسین علیه السلام كشته شدند، غضب خداوند بر اهل زمین شدت گرفت. از این رو آن را تا سال صد و چهل به تأخیر انداخت ما (این خبر را) به شما گفتیم، ولی شما خبر را پخش كرید و از آن راز پرده برداشتید، پس خداوند (بار دیگر) فرج را به تأخیر انداخت... .

در این حدیث از دو بار تأخیر در فرج شیعیان سخن گفته شده كه این


1- 1. الغیبة، شیخ طوسی، ص: 428، حدیث 417.

ص: 61

فرج، غیر از ظهور امام عصر علیه السلام است، محل بحث ما دومین موردی است كه در این حدیث فرموده اند. سال 140 هجری قمری زمان امامت امام صادق علیه السلام بوده كه خداوند فرجی را برای آن حضرت و شیعیانشان مقدر فرموده بود. از ظاهر حدیث چنین برداشت می شود كه این فرج، قرار بوده با قیام امام آن زمان (یعنی امام صادق علیه السلام) محقق گردد.(1)

طبق این برداشت می توانیم بگوییم كه علت عدم قیام آن حضرت در زمان امامتشان، راز نگه نداشتن مردمی بوده كه از زمان فرج شیعه مطلع بوده اند. به تعبیر دیگر خداوند اولاً حكمی را مقدر فرموده بود و سپس به علت عدم راز داری مردم، حكم خود را تغییر داد (بداء فرمود) و لذا امام صادق علیه السلام هم قیامی نكردند. خود این حدیث بیان یكی از وصایای الهی به امام ششم علیه السلام بوده كه امام باقر علیه السلام از آن پرده برداشته اند.

پس با وجود آن كه فرموده اند: «اگر 17 یار داشتیم، قیام می كردیم».

ولی علت تأخیر فرج را، نداشتن این تعداد یاران ندانسته اند. البته این دو فرمایش با یكدیگر هیچ تعارضی ندارند. چون حضرت آن تعداد یار با اخلاص نداشتند، بنابراین جمله شرطیه ای كه امام صادق علیه السلام فرموده اند به انتفاء مقدم (2)

صحیح بوده و در عین حال، علت عدم قیام


1- 1. مؤید این برداشت حدیثی از خود امام صادق علیه السلام است كه فرمود: «كان هذا الامر فی فاخره الله...» این امر در من مقدر شده بود پس خداوند آن را به تأخیر انداخت. بحار الانوار، جلد 52، ص: 106، حدیث 12.
2- 2. منظور مقدم قضیه شرطیه: «اگر 17 یار داشتم، قیام می كردم» است كه چون 17 یار نداشتند پس قیام نكردند.

ص: 62

ایشان عامل دیگری بوده است (دقت شود).

توضیح مطلب این است كه امام صادق علیه السلام فرموده بودند كه اگر – به فرض – 17 یار می داشتم، نشستن بر من جایز نبود. ایشان در جمله خود كلمه «لو» را به كار برده اند كه یك ادات شرط ماضی است و در جایی به كار می رود كه جمله شرط محقق نمی شود و در نتیجه جواب شرط هم منتفی است. پس در زمانی كه حضرت قیام نكردند، قطعاً 17 یار با اخلاص نداشته اند. بنابراین مقدم این قضیه شرطیه (فراهم شدن 17 یار) هیچ گاه محقق نشده بد. لذا در زمنی كه این تعداد یار نداشتند، و در نتیجه قیام نكردند، این جمله صحیح است كه گفته شود: اگر 17 یار می داشتند، قیام كرده بودند. ولی در عین حال طبق حدیث امام باقر علیه السلام به ابوحمزه ثمالی علت دیگری باعث شد كه امام صادق علیه السلام قیام نكنند. پس هر دو حدیث می تواند با هم قابل قبول باشد و تعارضی بین آنها نیست.

در اختیار نبودن ضابطه كلی برای سبب قیام ائمه علیهم السلام

نكته سوم: آن چه امام صادق علیه السلام فرموده اند: بیان ضابطه و معیاری برای خود آن حضرت بوده و ما هیچ دلیلی برای جواز سرایت دادن آن به غیر ایشان – از ائمه علیهم السلام نداریم . اگر طبق احادیثی كه نمونه هایی از آن بیان شد، معتقد باشیم كه همه اعمال ائمه علیهم السلام براساس امر خداوند انجام می شود و آنها به هیچ كاری – صرفاً براساس محاسبات عادی بشری – اقدام نمی كنند، آن وقت به راحتی می پذیریم كه وصیت خداوند به هر یك از امامان علیهم السلام ممكن است با دیگری متفاوت باشد.

در مورد امیر المؤمنین علیه السلام بیان كردیم كه ایشان در موردی قیام خود را

ص: 63

به داشتن 40 یار و در مورد دیگری به وجود 2 نفر (حمزه و جعفر) منوط داشته بودند. این نشان می دهد كه از جانب خداوند به ائمه، یك دستور العمل ضابطه كلی و عمومی داده نشده و آنها هر یك مأموریت خاص برای خود داشته اند كه ما از آن آگاهی نداریم. حال اگر یكی از ایشان از مأموریت خاص خود سخن بگوید، نمی توانیم از آن، قاعده و ضابطه كلی استخراج كنیم، بلكه باید آن را صرفاً در مورد خاص خود ایشان صادق بدانیم. سرایت دادن آن به هر كدام از امامان دیگر احتیاج به دلیل روشن و خاص دارد كه در این جا چنین چیزی در اختیار نداریم.

تفاوت سیره امام عصر علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام

نكته چهارم: با این كه هر یك از ائمه علیهم السلام وصیت خاصی از جانب خداوند داشته اند كه لزوماً با دیگر امامان یكی نبوده استف ولی شباهتهای زیادی بین سیره و عملكرد یازده امام گذشته (البته به جز سید الشهداء علیهم السلام در زمان یزید) وجود داشته كه برخی از این وجوه شباهت، نسبت به سیره و روش امام عصر علیه السلام وجود ندارد. به عبارت دیگر تفاوتهایی بین روشن امام دوازدهم با دیگر امامان علیهم السلام هست كه اگر به فرض بتوانیم یازده امام گذشته را با یكدیگر شبیه بدانیم، اما هرگز نمی توانیم در همه جهات، امام زمان علیه السلام را با آنها مقایسه كنیم. ما در فصل آینده به مهمترین وجوه این تفاوتها اشاره خواهیم نمود.

نتیجه ای كه از بیان این چهار نكته به دست می آید، این است كه ما نمی توانیم از فرمایش امام صادق علیه السلام به سدیر صیرفی و امثال آن – اگر

ص: 64

در احادیث ائمه علیهم السلام یافت شود – دستور العمل و ضابطه كلی و عمومی برای قیام همه ائمه علیهم السلام استنباط نماییم و بنابراین، استناد به این گونه احادیث ما را مجاز به اظهار نظر درباره علت غیبت امام زمان علیه السلام و نیز سبب ظهور ایشان نمی كند.

ص: 65

درس هفتم: تئوری «رفع علت غیبت، سبب ظهور امام زمان علیه السلام»

تئوری دیگری كه درباره سبب ظهور یا شرط كافی برای رفع غیبت امام زمان علیه السلام مطرح می شود، براساس یكی دانستن رفع علت غیبت با سبب ظهور ایشان است. می گویند:

اگر بخواهیم اسباب ظهور را پیدا كنیم باید آن را از موانع حضور امام علیه السلام و به تعبیری دیگر از علل غیبت سراغ بگیریم، چون با رفع و از بین رفتن این موانع، ظهور بلافاصله تحقق خواهد یافت. بنابراین، رفع علت غیبت، سبب ظهور است و به عبارتی دقیق تر می توان گفت كه با رفع علت غیبت، دلیل حضور امام علیه السلام كه همان لطف وجوبی از طرف خداوند است، موجود است و مانع حضور نیز مفقود می باشد و از این رو ظهور فوراً و وجوباً تحقق خواهد یافت.(1)


1- 1. ماهنامه موعود، شماره 49، ص: 29.

ص: 66

طبق این بیان، عدم چیزی كه به عنوان علت غیبت امام زمان علیه السلام مطرح شده، می تواند سبب و علت ظهور ایشان تلقی شود. قائلان به این تئوری از هر آن چه درباره علت غیبت امام علیه السلام گفته شده، شرایط و اسباب ظهور ایشان را نتیجه می گیرند. با این ترتیب اگر چیزی را عقلاً علت غیبت بدانند، دلیل عقلی وجوب ظهور حضرت تلقی می كنند و نیز از آن چه كه در ادله نقلی به عنوان علل غیبت امام علیه السلام مطرح شده، شرایط كافی برای ظهور را استنباط می كنند.

ما در فصل نخست حلقه پیشین درباره این كه امكان اظهار نظر عقلی درباره علت غیبت امام زمان علیه السلام وجود ندارد، به تفصیل سخن گفتیم و بر این اساس – با فرض پذیرفتن تئوری فوق – عقلاً نمی توانیم درباره اسباب ظهور، چیزی بگوییم. اما آیا از ادله نقلی عللی غیبت ی توانیم در مورد شرط ظهور حضرت صاحب الامر علیه السلام استفاده ای بكنیم؟ این كاری است كه معتقدان به تئوری فوق خواسته اند انجام دهند و به همین منظور، ادله نقلی علت غیبت را مطرح كرده اند.

نویسنده مقاله «نظریه اختیاری بودن ظهور»(1)

سه علت عمده از احادیث مربوط به علت غیبت استخراج كرده كه با تحلیل و بررسی خود، یكی از آنها را علت اصلی دانسته و بقیه را فرعی و تبعی تلقی كرده است. آن گاه از آن علت اصلی (به زعم خود)، سبب ظهور امام زمان علیه السلام را استنتاج كرده است. ایشان در تفسیر و تحلیل خود تنها علت اصلی غیبت را «خوف از قتل» دانسته و در این خصوص به فرمایشی از


1- 1. این مقاله توسط آقای علیرضا نودهی در ماهنامه موعود شماره های 48 تا 51 به چاپ رسیده است.

ص: 67

مرحوم شیخ طوسی استناد نموده كه فرموده است:

لا علة تمنع من ظهوره الا خوفه علی نفسه من القتل.(1)

تنها علتی كه مانع از حضور حضرت شده است، ترس از قتل امام علیه السلام می باشد. (2)

استفاده ای كه نویسنده مذكور از نقل این عبارت شیخ طوسی نموده، این است كه خواست و آمادگی مردم برای ظهور حضرت، باعث از بین رفتن ترس ایشان از كشته شدن می گردد و با رفع این علت اصلی غیبت، فوراً ظهور بر امام علیه السلام واجب می شود. در نتیجه، این مردم هستند كه با از بین بردن علت غیبت می توانند سبب قطعی و ضروری ظهور را بر امام زمان علیه السلام ایجاد نمایند.

نقد و بررسی این تئوری

در نقد و بررسی این تئوری چند مطلب را متذكر می شویم:

اول این كه در فصل دوم از حلقه پیشین درباره معنای صحیح علت غیبت امام زمان علیه السلام توضیح داده شد. در آن جا روشن نمودیم كه با توجه به معنای صحیح آن، نمی توانیم بگوییم كه با رفع یك یا چند علت غیبت، ظهور آن حضرت واجب می گردد.

دوم، به فرض این كه معنای علت، در احادیثی كه علل غیبت امام علیه السلام را بیان كرده اند، همان معنای مورد نظر قائلان به تئوری فوق باشد، نمی توانیم ادعا كنیم كه سبب علت و ظهور حضرت لزوماً همان چیزی


1- 1. الغیبة، شیخ طوسی، ص: 329.
2- 2. ماهنامه موعود، شماره 49، ص: 32.

ص: 68

است كه موجب غیبت ایشان شده است. در حلقه گذشته توضیح دادیم كه ممكن است اموری باعث غیبت حضرت شده باشد، اما خدای متعال رفع غیبت را موكول به تحقق یك یا چند عامل دیگر نموده باشد. منطقاً چنین چیزی امكان پذیر است. همان طور كه بیشتر گذشت، رابطه میان تقصیر و كوتاهی مردم با غیبت امام علیه السلام یك رابطه ضروری علی و معلولی نیست، بلكه به فضل الهی ممكن است مردمی كه مستحق غیبت امام زمان علیه السلام هستند، مشمول لطف الهی و ظهور آن حضرت واقع شوند.

سوم این كه فرمایش منقول از مرحوم شیخ طوسی، كه تنها علت مانع ظهور را ترس امام علیه السلام از كشته شدن دانسته، چیزی جز یك استحسان و برداشت شخصی از سوی ایشان نیست. این برداشت، مبتنی بر دو پیش فرض است:

1. وجوب عقلی نصب امام از جانب خداوند به عنوان یك لطف (به اصطلاح متكلمانی هم چون شیخ مفید و شیخ طوسی).

2. وجوب عقلی قیام به مسئولیت امامت از جانب امام (به عنوان لطف واجب از جانب ایشان).

استدلالی كه مرحوم شیخ طوسی برای اثبات ادعای خود می آورد، كاملاً صورت عقلانی دارد. ایشان در ابتدای فصل پنجم از كتاب «الغیبة» بحثی عقلی را مطرح كرده اند و پس از اتمام این بحث، به عنوان مؤید، چند خبر و حدیث را ذكر نموده اند كه علت غیبت را ترس از كشته شدن آن حضرت دانسته اند. بنابراین به نظر خود ایشان بحث از نظر عقلی تمام است و جای شك و شبهه ای ندارد و استناد به روایات،

ص: 69

نقش اساسی در تبیین مراد ایشان ندارد. ما با توجه به این كه مبانی مورد اتكاء ایشان را در حلقه هشتم مورد نقد و بررسی قرار داده ایم و برهان لطف را از دیدگاه عقل و نقل مردود شمرده ایم و از طرفی حساب علت غیبت را با سبب ظهور از هم جدا می دانیمف نیازی به بحث جدید برای رد ادعای ایشان – در باب تنها علت مانع ظهور – نمی بینیم، چرا كه با دقت در مباحث پیشین اشكالات این مدعا روشن می شود.

ص: 70

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 7

1 آیا از این كه امیر المؤمنین علیه السلام بیعت با مردم را پذیرفتند، می توان نتیجه گرفت كه پذیرش بیعت برایشان واجب بوده است؟ چرا؟

2. چرا در تحلیل سیره ائمه علیهم السلام باید عقلاً احتمال وجود یك امر الهی را بدهیم؟ چگونه نقلاً وجود امر الهی در همه كارهای ائمه علیهم السلام اثبات می شود؟

3. آیا ائمه علیهم السلام صرفاً مأمور به ظاهر بوده اند؟ چرا؟

4. از فرمایش امام صادق علیه السلام كه مطابق مضمون آن: «اگر هفده یار می داشتند، نشستن بر ایشان جایز نبود» آیا می توان استنباط كرد كه ایشان یك ضابطه بشری برای قیام خود بیان كرده اند؟ توضیح دهید.

5. چگونه می توان میان فرمایش فوق حدیث امام باقر علیه السلام كه علت عدم قیام آن حضرت را راز نگه نداشتن مردم دانسته اند، جمع كرد؟

6. آیا با دانستن سبب عدم قیام امام صادق علیه السلام می توان یك ضابطه كلی در مورد همه ائمه علیهم السلام ارائه داد؟ چرا؟ آیا با درست داشتن یك سیره كلی در مورد ائمه علیهم السلام می توان آن را به امام عصر علیه السلام هم تعمیم داد؟ چرا؟

7. آیا می توان گفت اگر علت غیبت رفع شود، ظهور امام زمان علیه السلام فوراً و وجوباً محقق خواهد شد؟ توضیح هید.

ص: 71

فصل دوم: بررسی ادله به ظاهبر عقلی بر ضرورت آمادگی مردم برای رفع غیبت

درس هشتم: دلیل اول بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (1)

در فصل گذشته بحث درباره ادله نقلی بود كه به عقیده برخی، شرایط لازم یا كافی برای رفع غیبت امام زمان علیه السلام را بیان كرده اند.

مجموع آن ادله به چهار نظریه یا تئوری قابل ارائه انجامید كه وجه مشترك همه آنها شرط بودن آمادگی و یاری عمومی مردم – یا حداقل گروه خاصی از آنان – برای تحقق ظهور بود. ما این تئوری ها را یك به یك، طرح نموده، نقاط ضعف هر كدام را روشن كردیم. نتیجه اجماعلی بحث این شد كه بر خلاف تصور رایج، تحقق هیچ یك از آن شرایط را نمی توانیم به عنوان شرط لازم یا كافی برای ظهور حضرت تلقی كنیم.

اكنون نوبت به طرح ادله دیگری می رسد كه برای اثبات همان مدعا یعنی «ضرورت آمادگی عمومی مردم به عنوان شرط لازم تحقق ظهور

ص: 72

حضرت صاحب الزمان علیه السلام» با صیغه عقلی مطرح شده اند (و البته نوعاً با برخی ادله نقلی مورد تأیید قرار گرفته اند). ما در این فصل، ابتدا بیانات مختلفی را نقل می كنیم كه برای اثبات عقلی (همراه با تأیید نقلی) این مدعا مطرح شده و سپس آنها را نقد و بررسی خواهیم نمود.

برای ارائه دقیق تر بحث، همه این ادله را در سه قسم دسته بندی می كنیم.

لزوم حكومت بر دلها

اولین دلیلی كه برای اثبات ضرورت آمادگی عمومی مردم به عنوان شرط لازم ظهور مطرح شده، چنین است:

حجج الهی بدون خواست مردمان اقدام به قیام نمی كنند، چون آئین اسلام در واقع حكومت بر دلهاست و حكومت بر تنها به دنبال آن تحقق می پذیرد، و آن اسلام در روز واپسین مقبول است كه سایه بر جان افكنده باشد نه سایه بر تن و در خلوتكده دل مورد پذیرش قرار گرفته باشد نه بر لقلقه زبان. خدای متعال در قرِآن كریم می فرماید:

لَا إِكْرَ اهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّ شْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّ-هِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْ وَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّ-هُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (1)

... حكومت آل محمد علیهم السلام هم وسیله تحقق آرمانهای پیغمبر اسلام و خواست الهی است و این مهم جز با رضامندی عموم خلق اقامه نمی شود.(2)


1- 1 بقره، 256.
2- 2. كمال هستی در عصر ظهور، مقدمه ص: 15 و 16.

ص: 73

گاهی همین مطلب به صورت دیگری مطرح می شود.

یكی از مصالح غیبت، انتظار كمال استعداد بشر و آمادگی فكری او برای ظهور آن حضرت است زیرا روش و سیره آن حضرت مبنی بر رعایت امور ظاهریه و حكم به ظوهر نیست، بلكه مبنی بر رعایت حقایق و حكم واقعیات ... است ... اگر شرایط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تأخیری كه در ظهور آن حضرت حكمت الهیه اقتضاء آن را دارد، واقع نشود، نتایج و فوایدی كه از این ظهور منظور است، حاصل نمی گردد.(1)

این دو بیان با وجود تفاوتهایی كه با هم دارند، در یك موضوع مشترك هستند و آن این كه مردم باید از جهت «قابلی» برای حكومت جهانی امام عصر علیه السلام آمادگی لازم را داشته باشند. این آمادگی عمدتاً باید از جهت فكری و روحی به وجود آید تا زمینه برای پذیرش حكومت حضرت صاحب الامر علیه السلام در مردم محقق گردد. اگر چنین زمینه ای برای پذیرفتن حكومت آن حضرت فراهم نشود، نتایج و فوایدی كه آن، منظور است، حاصل نمی گردد. به بیان دیگر:

خدای متعال در پی رهنمود خلق و قرار دادن حجج خود در میان ایشان، به مردم آزادی و اختیار داده است كه به حسن اختیار خود، از صمیم جان به سوی خدا آیند. (2)

پس اگر آمادگی روحی و فكری در مردم جهان برای پذیرش دین اسلام و آئین امام زمان علیه السلام پیدا نشود، هدف الهی از بعثت انبیاء و ظهور حضرت مهدی علیه السلام برآورده نخواهد شد.


1- 1. نوید امن و امان، ص: 183 و 186.
2- 2. كمال هستی در عصر ظهور، مقدمه ص: 16.

ص: 74

تحول دلهای مردم پس از ظهور به دست امام عصر علیه السلام

در تحلیل و بررسی این دلیل باید ابتدا جنبه عقلی و نقلی آن را از یكدیگر تفكیك نماییم و هر یك را جداگانه بررسی كنیم. جنبه عقلی آن عبارت است از این ادعا كه: «چون امام عصر علیه السلام با قیام خود می خواهند بر دلهای مردم جهان حكومت كنند، پس باید پیش از ظهور، آمادگی پذیرش ایشان در مردم پیدا شود». نكته ای كه در پاسخ به این ادعا می توان گفت این است كه لازمه حكومت امام زمان علیه السلام بر دلهای مردم این نیست كه قبل از ظهور ایشان، آمادگی پذیرش در عموم خلق به وجود آید. آن چه مهم است تسخیر دلها و جلب قلوب مردم جهان است، اما این امر چه زمانی محقق می شود؟ هیچ لزومی ندارد كه پیش از ظهور حضرت چنین حالتی اتفاق افتد، بلكه اگر این مهم پس از ظهور و با دست قدرت الهی – كه در وجود حضرت مهدی علیه السلام تجلی می یابد – پدید آید. مقصود حاصل است.

به بیان دیگر اگر صرفاً به جنبه عقلی بحث، نظر داشته باشیم، چه دلیل عقلی وجود دارد بر این كه بگوییم: «دلهای ردم باید پیش از ظهور امام زمان علیه السلام چنان آماده باشند كه به محض ظهور، همگی به ایشان و حكومتشان ایمان بیاورند».؟ احتمال معقول دیگری در این جا هست و آن این كه: «خود حضرت با ظهورشان چنان شرایطی در مردم ایجاد كنن كه بسیاری از آنها از دل و جان به ایشان ایمان آورند، اما پیش از ظهور، آن شرایط فراهم نباشد». با مراجعه به ادله نقلی این احتمال تقویت و بلكه اثبات می گردد.

بارزترین نمونه تغییر و تحول انسانها كه به دست پر بركت مهدی

ص: 75

عالم علیه السلام اتفاق می افتد، كامل شدن عقول انسانهاست. این نعمت، سر منشأ بسیاری از كمالات روحی و فكری و اخلاقی در مردم زمان ظهور می گردد. امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اكمل به اخلاقهم.(1)

آن گاه كه قائم ما قیام كند، دست خود را بر سر بندگان می گذارد و به این وسیله عقلهای ایشان را جمع گرداند و اخلاق ایشان را كامل فرماید.

این كار به دست معجزه آسای حضرت بقیة الله ارواحنا فداه اتفاق می افتد و به قول مؤلف كتاب «كمال هستی در عصر ظهور».

در دوران حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه، به دست ملكوتی آن حضرت، عقلها كامل می شود و مردمان از نعمت كامل عقل بهره مند می شوند. از آن جا كه عقل، وسیله كشف خوبی از بدی و زشت از زیبا است، لذا با كمال عقل، افراد بشر، از پلیدی دوری می جویند و به خوبیها نایل می شوند. و با تكامل عقل، انسانها به همه كمالات می رسند. در روایات مأثوره از لسان وحی علیهم السلام آثار كمال عقل به گستردگی طرح شده كه ما در نوشته دیگر، آنها را بررسی نموده ایم. و در اینجا به برخی از آنها اشاره می كنیم:

1. كمال انسان.2

2. بحار الانوار، جلد 1، ص: 96، و جلد 78، ص: 234.


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 336، حدیث 71.

ص: 76

2. كمال ایمان و پیدایش صفات نیكو و ت لاش در زمینه عمل به وظایف بندگی.(1)

3. ترس از خدا و اطاعت مطلق از حضرتش.2

2. همان، جلد 77، ص: 156.

پاكیزگی اعمال. 3

3. همان، جلد 1، ص: 87، و جلد 10، ص: 112.

5. به دست آوردن یقین، قناعت، صبر و شكر.4

4. همان، جلد 1، ص: 87.

6. آرامش روح و سلامت دین و نیل به غنا. 5

5. همان، جلد 1، ص: 139.

7. محبوبیت نزد خدای متعال 6

6. همان، جلد 1، ص: 96 و جلد 57، ص: 375، و جلد 64، ص: 282.

8. مصونیت از هلاكت و نابودی.7

7. همان، جلد 71، ص: 229.

9. تحصیل رضای الهی.8

8. همان، جلد 77، ص: 28.

10. مبرا بودن از آزار دیگران. 9

9. همان، جلد 1، ص: 141.

و اینها گوشه ای از آثار تكامل عقل است كه جملگی آنها در دوران حضرت بقیة الله اعظم علیه السلام و در میان خلایق آشكار می شود.10

10. كمال هستی در عصر ظهور، ص: 116 و 117.

وقتی همه این بركات به میمنت ظهور و وجود مقدس حضرت


1- 1. بحار الانوار، جلد 1، ص: 109، و جلد 78، ص: 238.

ص: 77

مهدی علیه السلام محقق شود، دیگر دلهای مردم، آماده پذیرش حكومت آن حضرت می گردد و بسیاری از آنها از صمیم قلب به ایشان ایمان خواهند آورد. یكی دیگر از بركات ظهور امام عصر علیه السلام در فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام ذكر شده است.

لو قد قام قائمنا... لذهبت الشحناء من قلوب العباد.(1)

آن گاه كه قائم ما قیام كند... كینه از دلهای بندگان رخت بر می بندد.

مؤلف كتاب «كمال هستی در عصر ظهور» در بخش دهم آن، تحت عنوان «زوال كینه از دلها و تكامل اخلاق و ایمان» چنین آورده است:

یكی از آثار حضور فعال سفرای الهی، زنده شدن سجایای انسانی در میان خلایق است. زیرا تأثیر مشاهده حسی به درجاتی بیشتر از شهود عقلی است. (2)

نویسنده، این مطلب را از بركات ظهور امام عصر علیه السلام بر شمرده، بحث خود را چنین جمع بندی می كند:

باری با خانه نشینی حجج الهی، بشریت نعمتهای فراوانی ازدست داد كه از آن جمله، فقدان الگوی عملی در حقایق عقلی و فكری بود. در دوران حاكمیت آل الله علیهم السلام و حكومت بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه) دیگر بار خلق و خوی محمدی صلی الله علیه و آله در میان خلایق آشكار می شود و نمونه تمام عیار احمدی صلی الله علیه و آله در جهان نمایان می گردد. به بركت او، كینه ها از دلها رخت بر می بندد، رأفت و شفقت جای آن را می گیرد، اخلاقیات در میان


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 316، حدیث 11.
2- 2. كمال هستی در عصر ظهور، ص: 103.

ص: 78

مردمان زنده می شود. روح ایمان در جامعه بارور می گردد، و دیگر بار نمونه تمام عیار برادری و الفتی كه انبیا خلق را به آن دعوت كرده اند، ایجاد می شود. به گونه ای كه مسیحیان جز در زمان عیسای مسیح، چون آن را ندیده، و جهانیان – جز در زمان حیات رسول خدا صل الله علیه و آله – نمونه آن را مشاهده نكرده باشند.(1)

اینها همگی بخشی از بركات وجودی امام زمان علیه السلام در زمان ظهور ایشان است. پس از ظهور، دوران محرومیت بشر از اكثر این نعمتهاست، بنابراین آیین اسلام، زمانی حكومت بر دلها پیدا خواهد كرد كه جهانیان شاهد تجلی عقل گستر و عدل گستر الهی در میان خود بشوند. لذا قبل از ظهور آن حضرت انتظار مقبولیت عمومی و قبلی ایشان را در میان مردم جهان نمی توان داشت.


1- 1. كمال هستی در عصر ظهور، ص: 104.

ص: 79

درس نهم: دلیل اول بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (2)

گفتیم كه بر فرض این كه حكومت بر دلها لازم باشد، این امر لازم نیست پیش از ظهور محقق باشد بلكه می تواند با ظهور امام عصر علیه السلام محقق شود. وقتی عقلهای مردمان به دست آن حضرت كامل شود، دلهایشان آماده پذیرش حكومت الهی ایشان خواهد بود.

اسلام پس از ظهور، با رغبت یا كراهت

یكی از حوادث مهم پس از ظهور حضرت مهدی علیه السلام، نزول حضرت عیسی علیه السلام به زمین و اقتدا كردن به امام زمان علیه السلام در نماز است. پیامبر صلی الله علیه و آله به یك فرد یهودی فرمودند:

یا یهودی و من ذریتی المهدی علیه السلام اذا خرج نزل عیسی بن مریم علیه السلام لنصرته فقدمه و یصلی خلقه.(1)


1- 1. الاحتجاج، جلد 1، ص: 55.

ص: 80

ای یهودی، مهدی علیه السلام از فرزندان من است كه هنگام ظهورش، عیسی بن مریم علیه السلام برای یاری كردن او (به زمین) فرود می آید.

پس او را جلو انداخته و پشت سر او به نماز می ایستد.

این حادثه مهم باعث می شود كه بسیاری از كسانی كه خود را پیروان حضرت عیسی بن مریم علیه السلام می دانند، حقانیت حضرت مهدی علیه السلام را درك كنن و با رضا و رغبت به ایشان ایمان آورند. البته در آن زمان هم هستند افراد معاند و منكر حق و حقیقت كه با وجود شناخت كافی از حضرت مهدی علیه السلام، باز هم از قبول امامت ایشان سر باز می زنند. طبق تفسیر ائمه علیهم السلام، آیه شریفه

أَفَغَیْرَ دِینِ اللَّ-هِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ طَوْعًا وَكَرْ هًا وَإِلَیْهِ یُرْ جَعُونَ (1)

در زمان ظهور امام عصر علیه السلام تحقق می یابد. امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند:

اذا قام القائم علیه السلام لایبقی ارض الا نودی فیها بشهادة ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله صلی الله علیه و آله.(2)

وقتی حضرت قائم علیه السلام قیام فرماید، زمینی باقی نمی ماند مگر آن كه در آن صدای شهادت به توحید پروردگار و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله بلند می شود.

پس اسلام پیامبر صلی الله علیه و آله در هه جای عالم به دست با بركت حضرت مهدی علیه السلام گسترش می یابد، اما در عین حال چنین نیست كه همه مردمان با طوع و رغبت، پذیرای اسلام گردند. امام موسی بن


1- 1. آل عمران، 83.
2- 2. تفسیر عیاشی، جلد 1، ص: 183، حدیث 81.

ص: 81

جعفر علیهما السلام درباره آیه مورد بحث فرمودند:

انزلت فی القائم علیه السلام اذا خرج بالیهود و النصاری و الصابئین و الزدنادقة و اهل الردة و الكفار فی شرق الارض و غربها فعرض علیهم الاسلام فمن اسلم طوعاٌ امره بالصلاة و الزكاة و ما یؤمر به المسلم و یجب الله علیه و من لم یسلم ضرب عنقه حتی لا یبقی فی المشارق و المغارب احد الا وحد الله. (1)

این آیه درباره حضرت قائم علیه السلام نازل شده است. هنگامی كه یهود و نصارا و صابئین و منكران خداوند و مرتدها و كافران را از همه نقاط زمین جمع كند، اسلام را به همه آنها عرضه می نماید.

هر كس با میل و رغبت اسلام آورد، او را به ادای نماز و روزه و سایر تكالیف یك مسلمان و فرائض الهی امر می كند و هر كس اسلام نیاورد، گردنش را می زند تا آن كه در سراسر گیتی كسی باقی نمی ماند مگر این كه خداوند را به یگانگی می پذیرد.

روشن است كه تنها كسانی كه در آن زمان، گرفتار عقوبت الهی می شوند كه حق و حقیقت را به روشنی شناخته اند، اما نمی خواهند تسلیم آن شوند. در آن روز، دیگر با این گونه افراد مدارا نمی شود، بلكه زمان این گونه مداراها و سازشها باظهور امام عصر علیه السلام به سر خواهد آمد.


1- 1. تفسیر عیاشی، جلد 1، ص: 183، حدیث 82.

ص: 82

معنای آیه شریفه «لا اكراه فی الدین»

با این توضیحات روشن می شود كه آیه شریفه «لا اكراه فی الدین» كه به عنوان شاهدی بر حكومت امام زمان علیه السلام بر دلها، مورد استناد قرار گرفته است – هیچ ارتباطزی با آن بحث ندارد. بلكه به یك حقیقت كلی درباره دین و اعتقادات اشاره می كند. اگر معنای آیه این باشد كه هر مسلمانی باید با طوع و رغبت و نه با اكراه، دین اسلام را بپذیرد، پس باید گفت كه هم سیره پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و هم خود امام عصر علیه السلام با آن در تضاد است!! رسول خدا صلی الله علیه و آله برای گسترش اسلام به سرمینهای مختلف، آنها را دعوت به قبول دین می كردند و پس از اتمام حجت بر ایشان اگر كسانی از روی لجاجت و عناد از قبول اسلام، سر باز می زدند، با آنها می جنگیدند تا یا اسلام را بپذیرند (هر چند با اكراه و بدون میل قبلی) و یا اگر جزء اهل كتاب (هم چون یهود و نصاری) بودند، مجبورشان می كردند كه تسلیم شوند و به پرداخت جزیه تن در دهند. قرآن كریم می فرماید:

قَاتِلُوا الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّ-هِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلَا یُحَرِّ مُونَ مَا حَرَّ مَ اللَّ-هُ وَرَ سُولُهُ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّىٰ یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُ ونَ (1)


1- 1 برائت، 29.

ص: 83

امام زمان علیه السلام نیز به همین سیره و سنت جدشان عمل خواهند كرد، با این تفاوت كه بنا بر بعضی روایات(1)

دیگر از اهل كتاب جزیه را نمی پذیرند. امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

فان الله تبارك و تعالی لن یذهب بالدنیا حتی یقوم منا القائم یقتل مبغضینا و لا یقبل الجزیة و یكسر الصلیب و الاصنام ... (2)

خدای متعال دنیا را به پایان نخواهد رساند مگر آن كه قیام كننده ما (اهل بیت علیهم السلام) قیام كند، دشمنان ما را می كشد و جزیه نمی پذیرد و صلیب و بتها را می شكند... .

بنابراین نمی توان ادعا كرد كه در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام همه مردم با میل و رغبت قلبی، پذیرای اسلام می شوند. چنین چیزی تاكنون اتفاق نیفتاده و پس از این هم اتفاق نمی افتد و معنای آیه شریفه «لا اكراه فی الدین» هم این نیست كه همه باید با طوع و رغبت، اسلام را بپذیرند.

تعبیر «اكراه» در آیه 256 سوره بقره ظاهراً به معنای الجاء و اجبار تكوینی به كار رفته است. نظیر آیه دیگر قرآن كه می فرماید:

وَلَوْ شَاءَ رَ بُّكَ لَآمَنَ مَن فِی الْأَرْ ضِ كُلُّهُمْ جَمِیعًا ۚ أَفَأَنتَ تُكْرِ هُ النَّاسَ حَتَّىٰ یَكُونُوا مُؤْمِنِینَ (3)


1- 1. در این موضوع دو گونه روایات وجود دارند، برخی قبول «جزیه» را از جانب امام عصر علیه السلام نفی و برخی دیگر اثبات نموده اند. اظهار نظر قطعی در این مورد موكول به مجال دیگری است ولی اصل بحث ما در این جا با هر دو گروه از روایات سازگار است.
2- 2. بحار الانوار، جلد 31، ص: 443.
3- 3. یونس، 99.

ص: 84

اكراهی كه در این آیه از پیامبر صلی الله علیه و آله نفی شده، همان اجبار تكوینی است كه خدا هم آن را از خویش نفی نموده است.(1)

بله، اگر خدا می خواست، می تواست كاری كند كه همه اهل زمین بدون اختیار ایمان بیاورند، ولی چنین مشیتی نكرده و پیامبرش نیز – با این كه قدرت بر الجاء (سلب اختیار) و اجبار مردم دارد – چنین نمی كند. نفی اكراه به معنای تكوینی آن – هیچ منافاتی با «اكراه تشریعی» كه پیامبر صلی الله علیه و آله انجام می دادند، ندارد. منظور از اكراه تشریعی، همان چیزی است كه توضیح دادیم (این كه پیامبر صلی الله علیه و آله كفار و مشركین را بین اسلام آوردن و جنگیدن مخیر می نمودند). این سیره – چنان كه دیدیم – در زمان امام عصر علیه السلام هم توسط ایشان اجرا خواهد شد و طبق آیه شرفه «و له اسلم من فی السموات و الارض طوعاً و كرهاً» عده ای با رغبت و تعدادی هم با كراهت، اسلام خواهند آورد. از این توضیحات روشن می شود كه از آیه شریفه «لا اكراه فی الدین» هرگز نمی توان استفاده كرد كه همه مسلمانان باید با طوع و رغبت، اسلام را پذیرا شوند.

تا این جا ضعف و بطلان دلیل اولی كه – برای اثبات ضرورت آمادگی عمومی مردم به عنوان شرط لازم ظهور – مطرح شده بود، آشكار شد.

ادله دیگری را در درسهای آینده بررسی خواهیم كرد.


1- 1. رجوع كنید به تفسیر «مناهیج البیان» جزء سوم، ص: 17 تا 20.

ص: 85

درس دهم: دلیل دوم بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (1)

پیروزی از طریق عادی و نه معجزه

دومین دلیلی كه برای اثبات ضرورت آمادگی عمومی مردم به عنوان شرط لازم ظهور حضرت صاحب الزمان علیه السلام مطرح شده، این است كه می گویند: شكل گیری حكومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از طریق معجزه و امثال آن نیست، بلكه به طریق عادی و طبیعی صورت می پذیرد و همین امر اقتضا می كند كه مردم جهان، آمادگی پذیرش اسلام و امام زمان علیه السلام را داشته باشند و گرنه، كار ایشان پیش نخواهد رفت و اهداف مقدس آن حضرت عملی نخواهد شد.

برخی از كسانی كه این نظریه را مطرح كرده اند، به بعضی احادیث به عنوان شاهد و مؤید استناد كرده اند. یكی از این احادیث، روایتی است كه بشیر نبال از امام محم باقر علیه السلام نقل كرده است. می گوید: خدمت حضرت عرض كردم:

ص: 86

انهم یقولون ان المهدی لو قام لاستقامت له الامور علواً و لا یهریق محجمة دم.

می گویند: همانا مهدی علیه السلام وقتی ظهور كند، كارها برایش خود به خود انجام می شود و به اندازه خون حجامت نیز، خون نمی ریزد.

حضرت در پاسخ فرمودند:

كلا و الذی نفسی بیده لو استقامت لاحد عفواً لاستقامت لرسول الله صلیب الله علیه و آله حین ادمیت رباعیته و شج فی وجهه كلا و الذی نفسی بیده حتی نمسح و انتم العرق و العلق – ثم مسح جبهته.(1)

نه چنین نیست، قسم به آن كه جانم در قدرت اوست، اگر قرار بود (كارها) برای كسی خود به خود انجام شود، قطعاً برای رسول خدا صلی الله علیه و آله انجام می شد، آن زمانی كه دندان حضرتش خون آلود گشت و صورت ایشان شكافته شد. نه چنین نیست، قسم به آن كه جانم در دست اوست (كارها برای امام زمان علیه السلام انجام نمی شود) تا این كه ما و شما عرق را همراه با لخته های خون (از پیشانی خود) پاك كنیم. – سپس حضرت دست به پیشانی خود كشیدند با استناد به این حدیث، می گویند:

اگر قرار بود به وسیله كارسازی و معجزه، اوضاع برایش درست شود، برای پیغمبر صلی الله علیه و آله می شد و در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله انجام می گرفت. در حالی كه پیغمبر صلی الله علیه و آله خودش در جنگ دندانش شكست، پیشانی اش خون آلود شد، در جنگهای مختلف شركت


1- 1. الغیبة، نعمانی، باب 15، حدیث 2.

ص: 87

كرد و خونش وارد میدان می شد. پس معلوم است پیروزی باید به وسیله جنگ باشد. این جور نیست كه بگوییم برای پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله امكان داشت به وسیله معجزه این كار محقق شود، اما تحقق پیدا نكرد و آن را گذاشتند برای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه از این قبیل روایتها استفاده می شود كه قیام حضرت یك قیام طبیعی و عادی است همراه جنگ و خونریزی و امثال اینها.(1)

گوینده در ادامه بحث خویش به «آمادگی عقلی» مردم برای پذیرفتن اسلام در زمان ظهور اشاره كرده، می گوید:

یك روایت از امام صادق علیه السلام است «اذا قام قائمنا...» وقتی حضرت قیام می كند «... وضع یده علی رؤوس العباد...» دستش را بر سر بندگان قرار می دهد. حالا «وضع یده» با دست خدا و یا دست خودش است، دو احتمال است. به هر حال، دستش را بر سر بندگان قرار می دهد و عقلهای اینها را متمركز می سازد «... فجمع به عقولهم...» و اخلاق آنها را كامل می كند، «... و اكمل به اخلاقهم...» به وسیله این، آمادگی پیدا می كنند حق را بپذیرند، چون ستم نتیجه جهالت است. نپذیرفتن اسلام نتیجه نادانی است. اگر مردم عقلشان به جا آمد و توانستند مسائل واقعی را درك بكنند، اسلام را قبول می كنند. از این روایت معلوم می شود در زمان حضرت مردم آمادگی عقلی پیدا می كنند اما این هم به وسیله معجزه نیست. زمینه اش را باید آن كسانی كه در انتظار حضرت هستند، به وسیله تبلیغات و مسائل دیگر فراهم كنند. (2)


1- 1. گفتمان مهدویت، ص: 19 و 20.
2- 2. گفتمان مهدویت، ص: 24.

ص: 88

گاهی برای تأیید این كه قیام حضرت به شكل معجزه صورت نمی پذیرد و یك كار عادی و بشری است، به سخنی از مرحوم شیخ طوسی تمسك می شود كه ما برای تبیین دقیق تر بحث، ترجمه عبارات ایشان را عیناً نقل می كنیم:

اجمالاً می توان گفت كه بر خدای متعال واجب است كه امام علیه السلام را تقویت كند تا این حد كه قدرت بر قیام و بسط ید كافی برای انجام آن پیدا كند. این تقویت الهی هم از طریق فرشتگان امكان پذیر است و هم توسط بشر. اما از آن جا كه خداوند به وسیله فرشتگان این كار را نكرده، می فهمیم كه علت، مفسده داشتن آن بوده است. بنابراین باید تقویت امام علیه السلام توسط بشر انجام شود.(1)

از مجموع آن چه نقل شد، روشن می گردد كه از دیدگاه این متفكران، پیروزی حضرت مهدی علیه السلام پس از ظهور باید به صورت كاملاً عادی و طبیعی تحقق پذیرد و معجزه ای در این كار وجود ندارد. یاران ایشان هم در این مسیر، فرشتگان الهی نیستند، بلكه افراد بشر باید این مسئولیت را به دوش بكشند. لذا شرط ظهور حضرت این است كه بشریت، آمادگی فكری و عقلی برای پذیرش این مسئولیت جهانی پیدا كند.

همین آمادگی هم به صورت اعجاز توسط امام زمان علیه السلام اتفاق نمی افتد.

بلكه منتظران ظهور ایشان باید به وسیله تبلیغات و اسباب عادی، زمینه این رشد عقلانی را فراهم نمایند و این تنها راهی است كه برای به نتیجه رسیدن قیام امام عصر علیه السلام وجود دارد.

برای بررسی دقیق این سخنان باید دو مطلب به طور عمیق، تجزیه و تحلیل شود:


1- 1. الغیبة، شیخ طوسی، ص: 92.

ص: 89

منافات نداشتن جنگ و خونریزی پس از ظهور با معجزه بون آن

مطلب اول: این كه گفته اند قیام امام زمان علیه السلام یك قیام كاملاً عادی و طبیعی است، دلیل عقلی ندارد یا نقلی؟ روشن است كه عقل در این زمینه، اظهار نظری نمی كند و در واقع مسئله را فراتر از قلمرو تشخیص خود می داند. یعنی انسان عاقل به روشنی می پذیرد كه كشف این امر با عقل امكان پذیر نیست. بنابراین هر گونه اظهار نظری در این مورد باید براساس ادله نقلی (آیات و روایات) باشد.

به همین جهت، گوینده محترمی، كه عین گفتارش را نقل كردیم، به حدیثی در این باره استناد نموده است. اما حدیث بشیر نبال از امام محمد باقر علیه السلام كه مستند ایشان قرار گرفته، هیچ دلالتی بر نفی معجزه بودن قیام حضرت ندارد. فرمایش امام علیه السلام در آن حدیث این است كه اسباب كار آن حضرت پس از ظهور، خود به خود (عفواً) فراهم نمی شود و اگر قرار بود چنین چیزی اتفاق بیفتد، برای رسول خدا صلی الله علیه و آله اتفاق می افتاد، در حالی كه چنین نشد و شخص ایشان در جنگها جراحت دیدند و زخمی شدند. گوینده از این كه پیشرفت كار حضرت پس از ظهور با جنگ و خونریزی همراه است، نتیجه گرفته كه قیام ایشان به صورت كاملاً عادی و طبیعی است. این استنتاج، صحیح نیست.

ما نمی توانیم بگوییم كه چون كارها برای حضرت، خود به خود فراهم نمی شود – بلكه پیشرفت كار ایشان با جنگ و خونریزی همراه است – پس پیروزی ایشان به صورت كاملاً طبیعی اتفاق می افتد و اعجازی از ناحیه خداوند در كار نخواهد بود. از آن مقدمه این نتیجه گرفته نمی شود. لازمه این كه كاری خود به خود انجام نشود، این نیست كه به

ص: 90

صورت كاملاً عادی تحقق یابد و اساساً كار خارق العاده ای صورت نپذیرد. می توان فرض كرد كه امور امام زمان علیه السلام پس از ظهور، خود به خود انجام نشود و با جنگ و خونریزی هم همراه باشد. اما در عین حال از یك یا چند جهت هم معجزه باشد و به صورت عادی انجام نپذیرد.

بهترین نمونه ای كه برای این فرض می توان ارائه داد، بعثت و قیام رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است كه در حدیث مورد استناد هم به آن اشاره كرده اند. كسی كه درباره قیام پیامبر صلی الله علیه و آله به طور دقیق مطالعه و بررسی كند، قطعاً به این نتیجه می رسد كه پیشرفت اسلام به وسیله ایشان هرگز كاری عادی و طبیعی نبود، بلكه امدادها و عنایتهای غیبی، حضرتش را مرحله به مرحله پیروزتر كرد تا در نهایت بزرگترین تحول دنیا را – كه تا آن روز سابقه نداشت – به وجود آورد. بر مبنای حسابهای عادی و بشری، یپروزی پیامبر صلی الله علیه و آله قابل پیش بینی نبود، بلكه باید گفت كه بر مبنای محاسبات عادی، شكست ایشان قطعی بود. نمونه های زیادی را در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله می توان مطرح كرد كه غلبه ایشان براساس اعجاز الهی بوده، نه یك كار طبیعی و عادی.

پیروزی مسلمانان در جنگ بدر به اعجاز الهی

یك نمونه بسیار روشن این امر، پیروزی ایشان در جنگ «بدر» است كه اگر امداد الهی و اعجاز غیبی نبود، مسلمانان قطعاً شكست خورده بودند. قرآن به صراحت می فرماید:

ص: 91

وَلَقَدْ نَصَرَ كُمُ اللَّ-هُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ ۖ فَاتَّقُوا اللَّ-هَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُ ونَ ﴿123﴾ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَن یَكْفِیَكُمْ أَن یُمِدَّكُمْ رَ بُّكُم بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِّنَ الْمَلَائِكَةِ مُنزَلِینَ ﴿124﴾ بَلَىٰ ۚ إِن تَصْبِرُ وا وَتَتَّقُوا وَیَأْتُوكُم مِّن فَوْرِ هِمْ هَ-ٰذَا یُمْدِدْكُمْ رَ بُّكُم بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِّنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِینَ ﴿125﴾ وَمَا جَعَلَهُ اللَّ-هُ إِلَّا بُشْرَ ىٰ لَكُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِ ۗ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّ-هِ الْعَزِیزِ الْحَكِیمِ (1)

از این آیات شریفه به روشنی می توان فهمید كه پیروزی پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان در جنگ بدر به شكل عادی و طبیعی صورت نپذیرفت، بلكه امداد غیبی خداوند – از طریق فرو فرستادن فرشتگان – ایشان را بر دشمن پیروز گردانید. در ابتدای این آیات به یاری خداوند و ضعف و ناتوانی مسلمانان اشاره شده و در پایان نیز بر این حقیقت مجدداً تأكید گردیده كه پیروزی جز از جانب خدای عزیز تحقق نمی یابد.


1- 1. آل عمران، 123 تا 126.

ص: 92

یكی دیگر از امدادهای غیبی الهی برای مسلمانان در جنگ بدر، القاء رعب و وحشت در دلهای كفار بود كه آیات شریفه ذیل بر آن دلالت می كند:

إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَ بَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّی مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْ دِفِینَ - إِذْ یُوحِی رَ بُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّی مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا ۚ سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ كَفَرُ وا الرُّ عْبَ فَاضْرِ بُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِ بُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ (1)

در این آیات، سخن از استغاثه و فریاد خواهی مسلمانان از خدای متعال مطرح شده است. استغاثه، مربوط به شرایطی است كه روی حسابهای عادی و ظاهری، قدرت انسان كاری از پیش نمی برد و لذا به خداوند پناه می آورد و از او كمك می طلبد. در ذیل همین آیات از حضرت باقر علیه السلام روایت شده كه فرمودند:

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به تعداد زیاد مشركان و كمی شمار مسلمانان نظر فرمود، رو به قبله كرد و عرضه داشت: «خدایا، به آن چه وعده ام دادی وفا كن. خداوندا اگر این گروه (از مسلمانان) هلاك


1- 1. انفال، 9 و 12.

ص: 93

شوند، دیگر تو در زمین عبادت نخواهی شد». پس همین طور دستان خود را (به سوی آسمان) بلند كرده بود و مشغول دعا بود، تا آن جا كه ردای ایشان از دوششان افتاد. اینجا بود كه خدا آیه شریفه «اذ تستغیثون ...» را نازل فرمود.(1)

تعداد یاران پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ بدر دقیقاً 313 نفر بود.(2)

در حالی كه تعداد لشكر دشمن حداقل سه برابر آنها بود. از نظر امكانات هم مسلمانان در وضعیت بسیار نامناسب بودند. به عنوان مثال، تعداد شترانی كه در اختیار داشتند، به اندازه ای بود كه بر هر شتر، سه نفر می نشستند و خود رسول خدا صلی الله علیه و آله به همراه امیر المؤمنین علیه السلام و یك نفر دیگر بر یك شتر سوار بودند.(3)

به هر حال، روی روال طبیعی و محاسبات عادی، پیروزی و فتح برای پیامبر صلی الله علیه و آله و یارانشان خود به خود محقق نگردید، بلكه ایشان درگیر جنگ شدند، سختی های آن را تحمل كردند. و رنج تعدادی كشته و زخمی را هم بر خود هموار نمودند، اما از طرف دیگر خداوند حداقل از دو طریق – یكی فرو فرستادن فرشتگان و دیگر، ایجاد رعب در دلهای كفار – مسلمانان را امداد غیبی فرمود و اینها هر دو مصداق اعجازالهی


1- 1. تفسیر كنز الدقائق، جلد 5، ص: 286 به نقل از مجمع البیان.
2- 2. تفسیر قمی، جلد 1، ص: 255، و سبل الهدی و الرشاد، جلد 4، ص: 40.
3- 3. سبل الهدی و الرشاد، جلد 4، ص: 39.

ص: 94

است كه اگر نبود، شكست لشكر در روز بدر، قطعی بود. بنابراین لازمه این كه كارها خود به خود ترتیب داده نشود، این نیست كه اعجازی در كار نباشد، بلكه هر دو حالت با یكدیگر قابل جمع هستند، چنان كه در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و در موارد بسیاری چنین بوده است و ما جنگ بدر را فقط به عنوان نمونه ذكر كردیم.

ص: 95

درس یازدهم: دلیل دوم بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (2)

در درس گذشته نشان دادیم كه لازمه این كه كاری خود به خود انجام شود، این نیست كه به صورت كاملاً عادی تحقق یابد و اعجازی در كار نباشد. به عنوان مثال به جنگ بدر اشاره كردیم كه از یك طرف خود به خود پیروزی محقق ننشد، بلكه مسلمانان درگیر جنگ شدند و از طزرف دیگر اعجاز الهی بود كه پیروزی را محقق ساخت.

شباهت قیام امام زمان علیه السلام به غلبه پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ بدر

جالب این است كه قیام و پیروزی امام زمان علیه السلام شباهت زیادی به داستان جنگ بدر دارد. اولاً تعداد یاران آن حضرت در آغاز قیام دقیقاً 313 نفر است و ثانیاً خدای متعال از همان دو طریق غیبی – كه در بدر پیامبر صلی الله علیه و آله را یاری كرد – امام زمان علیه السلام را نیز تأیید می فرماید. در مورد فرشتگانی كه برای یاری رساندن به مسلمانان در بدر فرود آمدند،

ص: 96

حدیث زیبایی از امام باقر علیه السلام نقل شده است كه فرمودند:

ان الملائكة الذین نصروا محمداً صلی الله علیه و آله یوم بدر فی الارض، ما صعدوا، بعد ولا یصعدون حتی ینصروا صاحب هذا الامر و هم خمسة الاف.(1)

همانا فرشتگانی كه روز جنگ بدر در زمین، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را یاری كردند، هنوز (به سوی آسمان) بالا نرفته اند و نخواهند رفت تا این كه صاحب این امر (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) را یاری كنند و اینها پنج هزار نفر هستند.

طبق این حدیث شریف، دقیقاً همان فرشتگانی كه پیامبر صلی الله علیه و آله را در جنگ بدر یاری كردند، امام عصر علیه السلام را در هنگام ظهور یاری خواهند كرد و به طور كلی در برخی از احادیث، خروج حضرت به خروج رسول خدا صلی الله علیه و آله تشبیه شده است. امام صادق علیه السلام در توضیح آیه شریفه:

أَتَىٰ أَمْرُ اللَّ-هِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا یُشْرِ كُونَ (2)

فرمودند:

هو امرنا امر الله لا یستعجل به یؤیده ثلاثة اجناد: الملائكة و المؤمنون و الرعب و خروجه كخروج رسول الله صلی الله علیه و آله و ذلك قوله تعالی: «كما اخرجك ربك من بیتك بالحق».(3)


1- 1. تفسیر عیاشی، جلد1، ص: 197، حدیث 138.
2- 2. نحل، 1.
3- 3. بحار الانوار، جلد 52، ص: 139، حدیث 46 به نقل از الغیبة نعمانی.

ص: 97

این (امر) امر ما و امر خداوند است كه در آن نباید شتاب ورزید.

سه لشكر صاحب این امر را یاری می رسانند، فرشتگان و مؤمنان و رعب. و خروج ایشان همانند خروج رسول خدا صلی الله علیه و آله است و آن عبارت است از فرمایش خدای متعال، همان گونه كه پروردگارت تو را به حق از خانه ات خارج ساخت... .

در این حدیث شریف سه نكته مهم وجود دارد:

الهی بودن امر ظهور حضرت مهدی علیه السلام

1. امام علیه السلام تصریح كرده اند كه امر ظهور حضرت مهدی علیه السلام امر خداست كه نباید در آن شتاب ورزید و این، بیانگر همان حقیقتی است كه ما از آن به كار خدایی – در مقایسه با كار بشری – تعبیر می كنیم و مقصودمان به طور اجمالی این است كه ظهور حضرت مهدی علیه السلام كاری نیست كه بشر بخواهد اجرای آن را به عهده گیرد، تا این كه بخواهد برای آن، برنامه ریزی كند. خداوند خود می خواهد این كار را انجام ده و برنامه ریزیهای لازم برای اجرا آن را نیز خود او تنظیم فرموده است. بنابراین ما در تفسیر و تحلیل امر ظهور، نباید ملاكها و محدودیتهای كارهای بشر را جاری بدانیم.(1)

در این جا یك بار دیگر تأكید می كنیم كه از الهی و خدایی بودن ظهور حضرت، می توان به روشنی، اعجاز آمیز بودن آن را درك نمود، همان چیزی كه در بحث فعلی مورد نظر می باشد.


1- 1. توضیح مفصل تر این حقیقت بسیار مهم را به فصل پایانی كتاب موكول می كنیم و در آن قسمت به برخی از نظریاتی كه با غفلت از این مطلب ارائه شده، اشاره خواهیم نمود.

ص: 98

لشكریان غیبی امام عصر علیه السلام در هنگام ظهور

2. دومین نكته مهمی كه از این حدیث استفاده می شود این است كه در جنود و لشكریان امام زمان علیه السلام غیر از افراد بشر، لااقل دو گونه لشكر دیگر نیز حضور دارند: یكی فرشتگان و دیگر رعب و وحشت در دلهای دشمنان. هر دو اینها بسیار مهم و كارساز هستند و نباید دست كم گرفته شوند. در مورد تعداد فرشتگانی كه جزء لشكریان امام عصر علیه السلام هستند، غیر از آن پنج هزار فرشته ای كه در بدر برای یاری رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شدند، گروههای دیگری هم هستند. به عنوان مثال دسته ای دیگر از فرشتگان به یاری ایشان می آیند كه داستانشان چنین است:

در روز عاشورای سال 61 هجری قمری، وقتی كار بر سید الشهداء علیه السلام سخت شد و ایشان اصحاب و اهل بیت خود را یكایك از دست دادند، چهار هزار فرشته برای یاری آن حضرت به زمین فرود آمدند، اما توفیق یاری امامشان را در آن روز پیدا نكردند. حضرت رضا علیه السلام درباره این مطلب به «ریان بن شبیب» چنین فرمودند:

یا ابن شبیب ان كنت باكیاً لشیء فانك للحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام ... لقد نزل الی الارض فی الملائكة اربعة الاف لنصره فوجدوه قد قتل فهم عند قبره شعث غیر الی ان یقوم القائم علیه السلام فیكونون من انصاره و شعارهم «یا لثارات الحسین».(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 44، ص: 286، حدیث 23، به نقل از عیون اخبار الرضا علیه السلام.

ص: 99

ای پسر شبیب اگر برای چیزی گریان شدی، برای حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام گریه كن... هر آینه چهار هزار فرشته برای یاری آن حضرت به زمین فرود آمدند، اما او را كشته دیدند، پس آنها با حال پریشان و غبار آلود نزد قبر ایشان تا هنگام قیام حضرت قائم علیه السلام هستند و در آن زمان جزء یاران ایشان خواهند بود و شعار خونخواهی حسین علیه السلام را سر می دهند.

آنها كه به آرزوی یاری سید الشهداء علیه السلام به زمین فرود آمدند، در حسرت یاری ایشان كنار قبر منورش، با حال آشفته و پریشان باقی مانده اند و در انتظار ظهور منتقم خون شهید كربلا به سر می برند تا عقده دل خویش را با یاری آن حضرت باز نمایند. علاوه بر این تعداد، كه با فرشتگان روز بدر به نه هزار نفر می رسند. هزاران فرشته دیگر هم هستند كه در هنگام ظهور جزء یاران بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه به شمار می روند. در حدیثی، مفضل از امام صادق علیه السلام نقل می كند كه ایشان یاران امام زمان علیه السلام از فرشتگان را 46000 نفر دانسته اند. (1)

در كنار اینها، رعب و وحشت هم جزء جنود و لشكریان حضرت شمرده شده است. همین دو لشكر برای این كه پیروزی ایشان را براساس اعجاز الهی بدانیم، كفایت می كند. علاوه بر اینها لشكریان غیبی دیگری هم برای امام زمان علیه السلام برشمرده اند كه از میان آنها می توان به تعداد 6000 جن اشاره نمود.(2)

اگر وجود این گونه های مختلف و فراوان از جنود غیبی را نشانه


1- 1. بحار الانوار، جلد 53، ص: 14.
2- 2. بحار الانوار، جلد 53، ص: 14.

ص: 100

اعجاز الهی ندانیم، پس چه چیزی را می توانیم معجزه بنامیم؟!

آیا با همه اینها می توان ادعا كرد كه قیام حضرت یك قیام طبیعی و عادی است و معجزه ای در آن دخالت ندارد؟!

تشبیه قیام امام زمان علیه السلام به خروج پیامبر صلی الله علیه و آله

3. نكته سومی كه از حدیث مورد بحث استفاده می شود، تشبیه خروج حضرت مهدی علیه السلام به خروج پیامبر صلی الله علیه و آله است. مقصود از خروج امام زمان علیه السلام قیام و ظهور ایشان است و مراد از خروج رسول خدا صلی الله علیه و آله مطابق با سیاق آیات قرآن، خارج شدن ایشان از مدینه به سو بدر برای جنگ با قریش است. آیه مورد استناد امام صادق علیه السلام چنین است:

كَمَا أَخْرَ جَكَ رَ بُّكَ مِن بَیْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِ یقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ لَكَارِ هُونَ (1)

این آیه شریفه در صدر آیاتی است كه داستان جنگ بدر را مطرح كرده اند و لذا نوع مفسران، منظور از خروج پیامبر صلی الله علیه و آله از خانه خود را، خارج شدن ایشان از مدینه برای جهاد با قریش دانسته اند. اما طبق نقل دیگری از حدیث مورد بحث كه مرحوم شیخ مفید آورده است، امام صادق علیه السلام تصریح كرده اند كه: «خروجه علیه السلام كخروج رسول


1- 1. انفال، 5.

ص: 101

الله صلی الله علیه و آله من مكة و هو قوله كما...»(1)

طبق این بیان، مراد از خروج پیامبر صلی الله علیه و آله خارج شدن ایشان از مكه و هجرت به مدینه است.

به هر حال در این تشبیه، دو وجه شبه مهم وجود دارد:

اول، همان طور كه هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله از مكه به مدینه یك كار عادی و معمولی نبود، قیام امام عصر علیه السلام هم یك امر عادی و طبیعی نیست. در شرایطی كه پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیم به هجرت گرفتند، براساس حسابهای عادی، گرفتار شدن و در نتیجه، ناكام ماندن ایشان قطعی بود و تاریخ آن روزگار نشان می دهد كه اگر معجزات الهی در كار نبود، حضرت رسول هرگز نمی توانستند از میان آن همه دشمن تشنه به خونشان جان سالم به در ببرند. به همین جهت است كه در آیه شریفه، خارج شدن پیامبر صلی الله علیه و آله به خدای متعال نسبت داده شده و تعبیر «اخرجك ربك» به كار رفته است. یعنی «ای پیامبر! خدا تو را از مكه خارج كرد و این كار، كار تو نبود».

دقت شود كه وقتی می گوییم كار پیغمبر نبود، مقصود این نیست كه ایشان اقدام به این كار نكردند و خارج شدن از مكه، فعل اختیاری ایشان نبود، بلكه مراد این است كه ایشان خودشان به انجام این كار اقدام كردند، اما اولاً اصل این فكر از جانب خدای متعال به ایشان الهام شده بود و ثانیاً تمام شرایط و زمینه ها برای عملی شدن این اقدام به وسیله خداوند و به صورت اعجاز فراهم گردید. وقتی می گوییم كاری الهی است، مقصود همین است كه طبق روال عادی و معمولی، انجام آن میسر نیست و هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله هم چنین بود و لذا قرآن آن را كار


1- 1. تفسیر كنز الدقائق، جلد 7، ص: 176، به نقل از كتاب الغیبة، شیخ مفید.

ص: 102

خداوند دانسته است. این در حالی است كه بسیاری از كارهای پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نبود (یعنی طبق روال عادی انجام شدنی بود) آنها را به این معنا كار خدا نمی دانیم.

حال براساس این تشبیه می توانیم بگوییم كه قیام و ظهور امام عصر علیه السلام هم براساس روال و شرایط عادی انجام شدنی نمی نماید، ولی خداوند می خواهد كه این كار انجام شود و آخرین وصی پیامبر صلی الله علیه و آله بر جهانیان غلبه نماید. لذا همه شرایط و زمینه های لازم برای این پیروزی جهانی را خداوند، خود فراهم می كند. ضمن این كه هم خود امام زمان علیه السلام و هم مؤمنانی كه جزء یاران و لشكریان ایشان هستند، تلاش و جهاد خود را انجام خواهند داد و مصیبتهای جنگ – از قبیل كشته و مجروح شدن – را نیز تحمل خواهند نمود. اما همان طور كه گذشت، تحقق این گونه امور هیچ منافاتی با معجزه بودن قیام و غلبه امام عصر علیه السلام ندارد.

وجه شبه دیگری كه در این تشبیه به چشم می خورد، مطلبی است كه در قسمت دوم آیه 5 انفال مورد تأكید قرار گرفته است. آیه صراحت دارد در این كه گروهی از مؤمنان از این كار كراهت داشته اند.

احتمالاً كراهت آنها به خاطر ناامیدی و یأس از موفقیت طرح و نقشه هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است. آنها روی روال عادی، این كار را شدنی نمی دانستند و از طرفی ایمانشان به پیامبر صلی الله علیه و آله به درجه ای نبود كه وعده های آن حضرت برایشان آرامش بخش و مطمئن كننده باشد، لذا از آن كار كراهت داشتند. اما همه مؤمنان چنین نبوده اند و آیه شریفه هم تنها درباره گروهی از اهل ایمان (قریقاً من المؤمنین) چنان حكمی

ص: 103

فرموده است. مؤمنانی كه به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان كامل داشتند، مطمئن بودند كه اگر وعده الهی درباره تحقق رخدادی وجود داشته باشد، آن اتفاق – علی رغم فراهم نبودن شرایط و زمینه های ظاهریش – حتماً صورت می گیرد، خداوند آنچه را بخواهد به نتیجه می رساند و هیچ مانعی نمی تواند در مقابل خواست الهی – سدی ایجاد نماید.

در مورد قیام امام زمان علیه السلام نیز دقیقاً همین طور است. ایشان در شرایطی ظهور خواهند فرمود كه بسیاری از مؤمنان از پیروزی و غلبه شان ناامید و مأیوس هستند. از احادیثی كه در این موضوع وارد شده، چنین استفاده می شود كه یأس از ظهور آن حضرت و پیروزی ایشان فراگیر می شود و جز عده قلیلی از شیعیان، بقیه را در بر می گیرد.(1)

جایی كه اكثر مؤمنان از پیروزی و غلبه حضرت، احساس یأس و ناامیدی كنند، چگونه می توان ادعا كرد كه در هنگام ظهور، شرایط طوری فراهم است كه قیام آن حضرت به صورت طبیعی و عادی پیروز می شود؟! اگر چنین باشد كه مردم دنیا پیش از ظهور امام عصر علیه السلام آمادگی آن را پیدا كنند یا اگر حداقل اهل ایمان به طور عای مهیای ظهور شوند، دیگر كراهت از ظهور حضرتش بی معنا می شود. در حالی كه همه این قرائن نشان می دهد قیام آن حضرت با تكیه بر امدادهای غیبی الهی به نتیجه می رسد و در همین حال، شرایط و زمینه های عادی، ثمر بخش بودن قیام ایشان را تأیید نمی كنند. این وجه شباهت دومی است كه در حدیث مزبور وجود دارد.


1- 1. توضیح این بحث همراه با ذكر ادله آن در حلقه های بعدی در بحث «انتظار» خواهد آمد.

ص: 104

درس دوازدهم: دلیل دوم بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (2)

در دو درس گذشته این مطلب را توضیح دادیم كه قیام امام عصر علیه السلام هم با جنگ و خونریزی همراه است و هم با اعجاز الهی به نتیجه می رسد.

تأكید بر اعجاز آمیز بودن قیام حضرت مهدی علیه السلام

مطلب اول مورد بحث (اعجاز آمیز بودن قیام امام زمان علیه السلام) را با نقل سخنی از یكی از صاحب نظران در موضوع مهدویت به پایان می بریم. ایشان در پاسخ به این سؤال كه:

چگونه با جمعیت روز افزون بشر... حضرت صاحب الزمان علیه السلام با 313 نفر دنیا را مسخر می فرماید؟ ... آیا غلبه آن حضرت به طور اعجاز و خرق عادت است یا آن كه با ملاحظه اسباب و علل و عوامل ظاهری نیز غلبه و پیروزی آن جناب ممكن است؟

در پاسخ به این پرسش چنین گفته اند:

ص: 105

... غلبه آن حضرت و حكومت جهانی اسلام ممكن است به طور اعجاز و خرق عادت انجام یابد و ممكن است با فراهم شدن اسباب و علل ظاهری باشد و ممكن است به هر دو نوع واقع شود، چنان كه پیشرفت و غلبه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و قوای اسلام به هر دو نوع بود. اما به طور اعجاز و خرق عادت، محتاج به توضیح نیست كه حصول چنین غلبه مطلق برای آن حضرت، به خواست خداوند، امری است ممكن و معقول و با وعده های صریح و بشارتهای حتمی كه در قرآن مجید و احادیث متواتر داده شده، بدون شبهه حاصل خواهد شد و خداوند به مصداق آیه:

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّ-هَ مُبْتَلِیكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِ بَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَن لَّمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَ فَ غُرْ فَةً بِیَدِهِ ۚ فَشَرِ بُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ ۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ ۚ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّ-هِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَ ةً بِإِذْنِ اللَّ-هِ ۗ وَاللَّ-هُ مَعَ الصَّابِرِ ینَ (1)

آن حضرت، اصحابش و عموم بندگان شایسته خدا را بر تمام ملل، غالب و حاكم و وارث و مالك ارض قرار می دهد.(2)

معجزه بودن تكمیل عقول به دست با بركت امام عصر علیه السلام

مطلب دوم: قطعاً یكی از معجزاتی كه به دست با بركت امام عصر علیه السلام پس از ظهور، اتفاق می افتد، این است كه ایشان – طبق احادیث متعدد – دست مبارك خود را بر سر بندگان گذارده، به این وسیله عقلهای آنها را كامل می فرماید. این معجزه، منشأ بسیاری از بركاتی می شود كه در زمان ظهور امام عصر علیه السلام وعده تحقق آنها داده شده است. نكته بسیار عجیبی كه برخی از گویندگان مطرح كرده ان، این


1- 1. بقره، 249.
2- 2. پاسخ ده پرسش، ص: 17 و 18.

ص: 106

ا

ست كه این كار، معجزه نیست، بلكه منتظران ظهور حضرت باید با تبلیغات، زمینه آن را فراهم كنند!

باید از این مدعی محترم پرسید: به چه طریق عای طبیعی می توان با گذاشتن دست بر سر بندگان، عقول آنها را كامل كرد؟ آیا طریق عای و معمولی تكامل عقول این است كه دست بر سرها بگذارند؟! اگر این امر، معجزه حضرت صاحب الامر علیه السلام نباشد، پس چه كاری را می توان اعجاز دانست؟!

البته ممكن است گوینده این سخن، فاعل این كار را خدای متعال بداند و در معنای «وضع یده علی رؤوس العباد» بگوید: «خداوند دست خودش با دست امام زمان علیه السلام را روی سرهای بندگان می گذارد».(1)

سخن ما این است كه اولاً در عبارت حدیث – كه بیشتر نقل شد – كلمه ای كه دلالت بر خدای متعال كند، وجود ندارد تا بخواهیم ضمیر فاعلی مستتر در كلمه «وضع» را به آن برگردانیم. امام فرموده اند: «اذا قام قائمنا وضع یده...» در این عبارت، مرجع ضمیر مستتر در «وضع» به حضرت قائم علیه السلام بر می گردد و احتمال دیگری در متن این حدیث وجود ندارد. بله، حدیث دیگری با سند دیگر از امام باقر علیه السلام در همین موضوع، نقل شده كه عبارتش چنین است:

اذا قام قائمنا وضع الله یده علی رؤوس العباد...(2)

در این حدیث كلمه «الله» فاعل «وضع» می باشد. در این صورت ضمیر در «یده» ممكن است به خداوند یا به حضرت قائم علیه السلام برگردد.


1- 1. گفتمان مهدویت، ص: 24.
2- 2. اصول كافی، كتاب العقل و الجهل، حدیث 21.

ص: 107

اما در هر دو حال، نتیجه نهایی یكی است، چون اگر ضمیر به «الله» نیز برگردد، مراد از دست خدا (یدالله) كسی جز خود امام عصر علیه السلام نمی باشد، هر چند در ترجمه عبارت، «دست خدا» معنا می كنیم. به هر حال این معجزه به واسطه وجود مقدس امام زمان علیه السلام محقق می شود.

ثانیاً چه فاعل معجزه، خداوند باشد و چه امام زمان علیه السلام، به اصل سخن ما هیچ خدشه ای وارد نمی شود، چون ما می خواهیم معجزه بودن این كار را اثبات كنیم، فاعل آن هر كه باشد – چه خدا و چه امام علیه السلام – تفاوتی نمی كند.

اما این كه فرموده اند: «زمینه تكامل عقول را منتظران ظهور حضرت باید با تبلیغات فراهم كنند»، باید توجه كرد كه اولاً حدیث ناظر به بعد از ظهور حضرت می باشد و منتظران ظهور، هر وظیفه ای كه انجام می دهند، مربوط به قبل از ظهور است. ثانیاً ظاهر و بلكه نقص عبارت حدیث، دال بر این است كه این كار، كار خدا یا خود امام علیه السلام است. چگونه كار خدا یا امام زمان علیه السلام را به منتظران ظهور نسبت داده اند؟ اگر قرینه قطعی و یقینی بر عدول از معنای ظاهر – و بلكه صریح – عبارت آورده بودند، جای تأمل و بررسی داشت، ولی چنین قرینه ای – نه عقلی و نه نقلی – موجود نیست. سؤال ما این است: اگر واقعاً مراد امام باقر علیه السلام این بود كه كامل كردن عقول بندگان، كار خدا یا امام زمان علیه السلام است، باید چه تعبیری و به چه شكلی می فرمودند كه قابل توجیه بر خلاف آن نباشد؟! آیا از آن چه گفته اند، می توانستند روشن تر بگویند؟! معلوم نیست چه دلیل و برهانی بر این همه اصرار در نفی هر گونه اعجازی در خصوص قیام و غلبه امام عصر علیه السلام

ص: 108

وجود دارد كه همه حقایق تاریخی و ادله نقلی را قربانی تأویل می گرداند!! آن چه را كه خود گوینده محترم به عنوان دلیل نقلی بر این امر آورده بودند، نقد و بررسی نمودیم. غیر از آن هم چیزی به عنوان دلیل ارائه نشده است.

ص: 109

درس سیزدهم: دلیل سوم بر ضرورت آمادگی عمومی مردم (1)

ظهور ناكارآمدی حكومتهای بشری

یكی دیگر از ادله ای كه آمادگی افكار عمومی مردم جهان را شرط لازم برای ظهور امام زمان علیه السلام می شمارد، این است كه می گویند:

هر نهصت و انقلابی در صورتی امكان پیروزی دارد كه زمینه آن از هر جهت فراهم باشد و شرایط كاملاً مهیا شود و افكار عمومی برای پشتیبانی آن آماده گردد. نهضت و قیام حضرت مهدی علیه السلام هم از این قاعده كلی مستثنی نیست.

آن گاه یكی از عوامل اساسی برای ایجا این آمادگی را چنین بر می شمارند:

گذشت زمان و تجارب گوناگون و حوادث تكان دهنده از جمله عواملی هستند كه بر میزان رشد افكار می افزایند. هر اندازه كه زمان می گذرد و حكومتها تأسیس می شوند، ایدئولوژیها به

ص: 110

وجود می آیند، قانونها تصویب می شوند، اختراعات و صنایع پیشرفت می كنند و ... بشر بیش از پیش به این نكته پی می برد كه اینها برای نجات و سعادت او كافی نیست. پیشرفت علم به جای این كه او را از نابسامانی ها نجات دهد، بلای جان او شده است...(1)

بر همین اساس ادعا می شود كه:

تمدن صالح و پایدار آینده جهان، زمانی آشكار می شود كه بشریت پس از تجربه تمام راهها و روشهای مختلف از ادعاهای واهی مكاتب گوناگون به ستوه آید و از صمیم جان باور كند كه این مكاتب و راه و روشها هرگز نمی توانند سعادت مطلوب را برای جوامع بشری به ارمغان آورند و از سویدای جان آماده حكومت مهدی علیه السلام شود. قیام آن بزرگوار، به اجازه پروردگار، زمانی آشكار می شود كه بشر، آماده پذیرش آیین حق گردند... (2)

تمدن جهانی حضرت مهدی علیه السلام پس از شكست همه روشها و مكتبها و تمام داعیان اصلاحگریها بر سر كار خواهد آمد.

مردمان در می یابند كه این مكاتب، هرگز نمی توانند سعادت مطلوب برای بشر به ارمغان آورند و تمدن حاكم بر جهان از عهده حل نیازهای واقعی بشریت بر نمی آید. لذا از جان و دل به حكومت آل محمد علیهم السلام روی می آورند. (3)


1- 1. بینش اسلامی، سال دوم دبیرستان، سال 1378، ص: 91.
2- 2. كمال هستی در عصر ظهور، مقدمه، ص: 14 و 15.
3- 3. همان، ص: 26 و 27.

ص: 111

معتقدان به این تئوری، ظهور حضرت را پیش از رسیدن بشریت به این درجه از آمادگی فكری، غیر ممكن می دانند و می گویند:

تا نوع بشر به حد كمال و رشد نرسد و برای پذیرفتن حكومت حق، آماده نگردد، مهدی موعود ظاهر نخواهد شد. البته رشد فكری یك حادثه آنی نیست بلكه در طول ایام و به واسطه پیشامدهای روزگار پیدا می شود و رو به كمال می رود... باید دانشمندان برای اصلاحات عمومی و سعادت و آسایش انسانها آن قدر قانون تدوین كنند و تبصره به آنها بزنند و بعد از مدتی آنها را لغو كنند و قوانین تازه تری را به جای آنها بگذارند تا خسته شوند و جهانیان به نقصان و سستی قوانین بشر و افكار كوتاه قانون گذاران پی ببرند و از اصلاحاتی كه به وسیله آن قوانین ی خواهد انجام بگیرد، مأیوس شوند و بدین مطلب اعتراف كنند كه یگانه طریق اصلاح بشری پیروی از پیمبران و اجرای قوانین الهی است. بشر هنوز حاضر نیست در مقابل برنامه های خدا تسلیم شود... (1)

بعضی دیگر از صاحب نظران، در تبیین این عقیده می فرمایند:

باید... مزاج جهان آماده چنان ظهوری بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند كه هیئتهای حاكمه در رژیمهای گوناگون از عهده اداره امور بر نمی آیند و مكتبهای سیاسی و اقتصادی مختلف دردی را دوا نمی كنند و اجتماعات و كنفرانسهای آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشی را ایفا نخواهند كرد و در اصلاحات از


1- 1. دادگستر جهان، ص: 362 و 363.

ص: 112

تمام این طرحها كه امروز و فردا مطرح می شود، مأیوس شوند و فساد و طغیان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد. همان طور كه در روایات است، بی عفتی و فحشاء به قدری رواج پیدا می كند كه در كنار خیابانها و ملأ عام، زن و مرد علناً مانند حیوانات از ارتكاب آن شرم نكنند و حیا و آزرم آنها از میان برود... وقتی اوضاع و احوال این گونه شد و از تمدن (منهای انسانیت) كنونی همه به ستوه آمدند و تاریكی جهان را گرفت، ظهور یك رجل الهی و پرتو عنایات غیبی با حسن استقبال مواجه می شود... .(1)

بیاناتی كه تا این جا نقل شد، همگی صورت و ظاهر عقلی دارد، اما گاهی برای اثبات آن از ادله نقلی هم استفاده شده است، به عنوان مثال می گویند:

باید آن قدر حكومتهای رنگارنگ در جهان تأسیس شود و مراهم ها و احزاب فریبنده به وجود آید و بی لیاقتی آنها ثابت شود تا بشر از اصلاحات آنها مأیوس گردد و تشنه اصلاحات خدایی شود و برای پذیرفتن حكومت توحید آماده گردد. هشام بن سالم از حضرت صادق علیه السلام روایت كرده كه فرمود: تا همه اصناف مردم به حكومت نرسند، صاحب الامر قیام نمی كند. برای این كه وقتی حكومتش را تشكیل داد كسی نگوید: اگر ما هم به حكومت می رسیدیم با عدالت رفتار می كردیم.(2)

امام باقر علیه السلام فرمود: دولت ما آخرین دولتهاست. هر خاندانی


1- 1. نوید امن و امان، ص: 184 و 185.
2- 2. بحار الانوار، جلد 52، ص: 244.

ص: 113

كه لیاقت حكومت داشته باشند قبل از ما به حكومت می رسند تا وقتی حكومت ما تأسیس شد و رفتار آنها را دیدند، نگویند: ما هم اگر به حكومت رسیده بودیم، مانند آل محمد صلی الله علیه و آله عمل می كردیم و این است معنای آیه: «و العافیة للمتقین».(1)

با توجه به سخنان گذشته روشن شد كه هنوز مزاج انسانیت برای تحمل حكومت توحید، آماده و مهیا نشده است.(2)

ما مجموع این سخنان را بیان چند مطلب، نقد و بررسی می نماییم.

اتمام حجت بر مدعیان حكومت جهانی قبل از ظهور امام زمان علیه السلام

ابتدا به بررسی ادله نقلی مورد استناد می پردازیم تا روشن شود كه آن چه به عنوان مؤید این نظریه مطرح شده، دلالتی بر آن ندارد و كل مطالب صرفاً براساس استحسانات عقلی بیان شده است. دو حدیثی كه به آنها استشها شده عبارتند از:

1 امام صادق علیه السلام فرمودند:

ما یكون هذا الامر حتی لا یبقی صنف من الناس الا [قد] ولوا علی الناس حتی لا یقول [قائل]: انا لو ولینا لعدلنا ثم یقوم القائم بالحق و العدل.(3)

این امر (ظهور امام زمان علیه السلام) واقع نمی شود مگر این كه هیچ صنفی از مردم باقی نماند كه بر [دیگر] مردم حكومت نكرده


1- 1. همان، ص: 332.
2- 2. دادگستر جهان، ص: 364 و 365.
3- 3. بحار الانوار، جلد 52، ص: 244، حدیث 119 به نقل از الغیبة نعمانی.

ص: 114

باشند تا هیچ كس نگوید: ما هم اگر به حكومت می رسیدیم، عدالت را اجرا می كردیم. پس از آن، حضرت قائم علیه السلام به حق و عدالت قیام خواهند كرد.

2. امام باقر علیه السلام فرمودند:

دولتنا آخر الدول و لن یبقی اهل بیت لهم دولة الا ملكوا قبلنا لئلا یقولوا اذا راوا سیرتنا: اذا ملكنا سرنا مثل سیرة هولاء و هو قول الله عزوجل: «و العافیة للمتقین».(1)

دولت ما آخرین دولتهاست و هیچ خاندانی كه دارای دولت باشند باقی نمی مانند مگر آن كه قبل از ما به حكومت می رسند.

(این به علت آن است) كه وقتی راه و روش ما را دیدند نگویند: اگر ما حاكم شده بودیم به همین روش عمل می كردیم و این همان فرمایش خدای عزوجل است كه فرمود: و عاقبت با اهل تقواست.

آن چه از این دو حدیث شریف استفاده می شود، این است كه ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در زمانی واقع می شود كه هر گروه مدعی حكومت، پیش از آن، امكان تجربه این امر را پیدا كرده است و برای همه آنها از این جهت اتمام حجت صورت گرفته كه هیچ كدامشان نمی توانند مشابه كار امام عصر علیه السلام را انجام دهند. بنابراین در هر دو حدیث از اتمام حجت بر مدعیان حكومت جهانی – پیش از ظهور امام زمان علیه السلام – سخن به میان آمده كه البته لازمه این اتمام حجت، پذیرش عموم مردم جهان نیست.


1- 1. بحار الانوار، 52، ص: 332، حدیث 58 به نقل از الغیبة شیخ طوسی.

ص: 115

دقت شود كه ممكن است خود مدعیان بفهمند كه هرگز نمی توانند حكومت عدل جهانی تشكیل دهند، ولی افكار عمومی تا آن زمان هنوز نیاز به وجود یك رهبر الهی و معصوم را احساس نكرده باشند. فرق است بین این كه گروهها و اصناف مدعی حكومت عدل جهانی، ناتوانی خود را در اجرای آن احساس كنند با این كه مردم جهان، این حقیقت را تصدیق نمایند و آن چه در دو حدیث فوق، مطرح شده، مطلب اول است نه مطلب دوم. معلوم نیست نویسنده محترم، با چه استدلالی از مطلب اول، مطلب دوم را نتیجه گرفته اند. آیا لازمه این كه مدعیان، ناتوانی خود را از عملی كردن داعیه های جهانی شان احساس كنند، این است كه مردم دنیا نیز به این نتیجه برسند؟ هرگز. معمولاً كسانی كه متصدی و عهده دار انجام كاری می شوند، در عمل به ظرایفی از آن، واقف می گردند كه در صورت عدم شایستگی، ناتوانی خود را از انجام آن، خیلی خوب درك می كنند، ولی دیگران كه صرفاً تماشاچی هستند، بسیاری از نقاط ضعف متصدیان را متوجه نمی شوند و لذا چه بسا احساس كنند كه آن مدعیان، شایستگی تصدی آن مقام را دارا هستند، در حالی كه خود آن افراد مدعی به خوبی ضعف و ناتوانی خود را احساس می كنند.

به هر حال لازمه این كه فرد یا گروهی عدم شایستگی خود را در تصدی یك مقام بفهمد، این نیست كه سایر مردم نیز به این حقیقت واقف شوند. ما در این جا این احتمال را كه مردم شایستگی ضعف و ناتوانی حاكمان را دریابند، نفی نمی كنیم، اما استلزامی بین درك مردم و اتمام حجت بر مدعیان وجود ندارد. پس مطلبی كه در فرمایش امام

ص: 116

باقر و امام صادق علیه السلام آمده، ربطی به ادعای مورد بحث ندارد. لذا برای اصل مدعا هیچ دلیل نقلی وجود ندارد و اگر اعتباری داشته باشد، صرفاً از جهت عقلی است. در درس آینده به بررسی عقلی این نظریه می پردازیم.

ص: 117

درس چهاردهم: دلیل سوم بر آمادگی عمومی مردم (2)

در مقام بررسی این نظریه كه شرط ظهور امام عصر علیه السلام را این می داند كه ناكار آمدی حكومتهای بشری برای عموم مردم جهان آشكار شود، ابتدا مستندات نقلی آن را بررسی كردیم و نشان دادیم كه دلالتی بر مدعای این نظریه ندارد. حال به بررسی عقلی آن می پردازیم:

عدم ضرورت آمادگی عمومی به عنوان شرط ظهور حضرت مهدی علیه السلام

در مقام بررسی عقلی، اولین مطلب این است كه با توجه به مباحث گذشته، عقلاً هیچ ضرورتی وجود ندارد كه مردم دنیا پیش از ظهور امام عصر علیه السلام به چنان رشد عقلانی برسند كه از بشر عادی مأیوس و ناامید شوند و تشنه و خواهان یك رهبر معصوم الهی گردند. استدلالی كه معتقدان به این نظریه مطرح می كنند این است كه: اگر مردم دنیا به چنین رشد عقلانی نرسند و پیش از ظهور، از سویدای جان، آمادگی حكومت حضرت مهدی علیه السلام را نیابند، آن گاه نهضت جهانی ایشان از

ص: 118

پشتیبانی افكار عمومی برخوردار نخواهد گردید و چنین قیامی محكوم به شكست است. هر نهضت و قیامی تنها وقتی امكان پیروزی دارد كه پشتوانه مردمی داشته باشد و امام زمان علیه السلام هم كه رهبر یك قیام جهانی و فراگیر هستند، تنها در شرایطی به اهداف خود نائل می شوند كه در هنگام ظهور با حسن استقبال عمومی مواجه شوند و این استقبال گرم تحقق نمی یابد مگر آن كه بشر آن روز از اداره خود توسط خودش، مأیوس شود و خواهان پیروی از پیامبران و اجرای قوانین الهی ایشان گردد، نتیجه این كه امام عصر علیه السلام ظهور نخواهند كرد مگر این كه بشریت، مكاتب و آیین های حكومت همه مدعیان اصلاح را تجربه كند و به شكست و ناكامی همه آنها واقف گردد. این كار استدلالی است كه طرفداران نظریه مورد بحث مطرح می كنند. در مقام نقد این استدلال می توان گفت:

اولاً اگر امر ظهور امام عصر علیه السلام را یك امر الهی بدانیم – چنان كه امام صادق علیه السلام در توضیح آیه شریفه: «اتی امر الله فلا تستعجلوه» فرمودند – در آن صورت هیچ دلیلی ندارد كه احكام و ضوابط حاكم بر قیامهای بشری را در مورد ظهور آن حضرت هم جاری و ساری بدانیم.

به تعبیر دیگر، اگر بشر عادی قرار بود یك نهضت جهانی بر پا كند و حكومت عدل الهی را در سراسر گیتی برقرار نماید، در آن صورت این قیام، یك كار بشری بود و احكام و قواعدی كه همیشه بر كارهای بشری حاكم است، لزوماً در مورد آن هم جاری بود. اما وقتی خداوند می خواهد به وسیله حجت معصوم و برگزیده خود یك حكومت جهانی را در سراسر دنیا بر پا كند، هیچ ضرورتی ندارد كه این كار، محكوم و مضبوط به احكام و ضوابط بشری باشد.

ص: 119

توضیح كاملتر این مطلب مهم را به آخرین فصل موكول می كنیم، اما در این جا همین قدر اشاره می كنیم كه اگر كاری، كار الهی باشد آن گاه نمی توان بدون دلیل معتبر و قطعی، كلیه احكام جاری در مورد كارهای بشر را به آن هم سرایت داد و ظهور امام زمان علیه السلام هم از همین قبیل است. بنابراین اگر بخواهیم هر یك از قواعد و ضوابط حاكم بر نهضتهای بشری را در مورد قیام حضرت مهدی علیه السلام جاری بدانیم، باید در مورد خصوص جریان آن قاعده و ضابطه، دلیل معتبر داشته باشیم. در استدلال مورد بحث چنین نگرشی وجود ندارد و چنان دلیلی هم ارائه نشده است. پس هر چند هیچ نهضت بشری بدون آمادگی قبلی مردمی، امكان پیروزی ندارد، اما این امر، دلیل كافی نیست برای آن كه قیام امام زمان علیه السلام هم مشمول همین حكم باشد. در پیروزی این قیام، جنود غیبی الهی دخالت دارند كه نهضتهای بشری هرگز آن را در خود سراغ ندارند و همین امر چه بسا جبران نبودن زمینه های بشری را بكند. (هر چند به هیچ وجه نمی خواهیم تأثیر جنبه های بشری را در پیروزی قیام امام زمان علیه السلام نفی كنیم).

ثانیاً به فرض پذیرفتن این كه پیروی قیام حضرت، مشروط به آمادگی فكری بشر و استقبال عمومی از ایشان باشد، هیچ لزومی ندارد كه این شرط پیش از ظهور آن حضرت محقق شود. همان طور كه در بحث گذشته مطرح كردیم، امام زمان علیه السلام پس از ظهور، ست بر سرهای بندگان خواهند گذاشت و به این وسیله عقول آنها را تكامل می بخشند و این كمال عقلی، سر منشأ بسیاری از كمالات فكری و روحی مردم خواهد شد. بنابراین به حد كمال و رشد رسیدن نوع بشر، پسیاز ظهور حضرت و به بركت وجود ایشان حاصل می گردد و لذا نمی توانیم

ص: 120

ادعا كنیم كه: «تا نوع بشر به حد كمال و رشد نرسد، موعود ظاهر نمی گردد».

بعید بودن ظهور مشروط به یأس بشر از قوانین بشری

مطلب دوم: اگر قرار باشد كه ظهور امام زمان علیه السلام مشروط باشد به این كه عموم بشر از اصلاحات بشری مأیوس شوند و اعتراف كنند كه یگانه طریق اصلاح بشر، پیروی از پیمبران و اجرای قوانین الهی است، معلوم نیست تا كی باید به انتظار نشست كه چنین حالتی برای همه مردم دنیا حاصل شود. اعتقاد به این شرط قطعاً امید مؤمنان را نسبت به این كه ممكن است ظهور امام زمان علیه السلام نزدیك باشد به ناامیدی تبدیل می كند.

ما – طبق آن چه در احادیث فرموده اند – مؤظف هستیم كه در هر شب و روز و بلكه هر ساعت و هر لحظه در انتظار فرج آن حضرت باشیم و در هیچ زمانی از وقوع آن مأیوس نگردیم.(1)

اما اگر قرار باشد كه ابتدا جهانیان همگی تشنه ظهور یك منجی الهی بشوند تا بعد، ایشان ظاهر گردند، چه بسا باید قرنها و بلكه هزاران سال دیگر بگذرد تا چنین جالتی پدید آید! حتی سیر تاریخی بشر هم تاكنون به سمتی نبوده كه بتوانیم بگوییم در حال نزدیك شدن به این نقطه است و براساس روال موجود نیز این گونه پیش نخواهند رفت. ممكن است در سالهای اخیر، عموم افراد بشر از جنایتهای سردمداران و حاكمان ظالم به ستوه آمده باشند، اما اولاً اكثریت مردم دنیا – كه غیر مسلمان هم


1- 1. ادله این مطلب در حلقه های بعدی در بحث «انتظار» خواهد آمد.

ص: 121

هستند – بیچارگی ها و نابسامانی های موجود در عالم را به حساب نقص قوانین بشری نمی گذارند. (بلكه منشأ همه ظلمها و تجاوزها را اجرا نشدن كامل همان قوانین می دانند و حاكمان ستمگر را در این امر، مقصر می دانند). پس نمی توان ادعا كرد كه جهانیان روز به روز به نقصان و سستی قوانین بشر و افكار كوتاه قانون گذاران بیشتر پی می برند.

و ثانیاً اگر هم سرخوردگی هایی از برخی از قوانین بشری و بین المللی پیدا كرده باشند.، باز هم اغراض سوء و نیتهای پلید افراد خاصی را در نقصان و كاستی آنها مؤثر می دانند و معتقدند كه اگر نخبگان و متفكران عدالت خواه بشر، فراهم آیند و با هم دست به تدوین قانونی نو بزنند، تمام نقائص قوانین پیشین را جبران خواهند كرد. بشر امروز به آن چه خود آن «عقلانیت»(1)

می نامد، سخت مؤمن و معتقد است و همه نگون بختی های موجود در دنیا را در این می بیند كه حاكمان و قدرتمندان از اصول این عقلانیت، پیروی نمی كنند.

شاهدی كه برای اثبات و تأیید این عقیده وجود دارد، این است كه همه عقلای عالم، به خوبی از بی عدالتی ها و تبعیض های ستمگرانه در برخی از قوانین بین المللی (مانند وجود حق وتو برای برخی از قدرتهای بزرگ جهانی در شورای امنیت سازمان ملل متحد) آگاهند، اما به خاطر سلطه زورمندانه مستكبران جهانی در اداره سازمانهای بین المللی، توانایی اصلاح قوانین آنها را ندارند. پس به عقیده بسیاری از فرهیختگان و متفكران بشری (غیر از مسلمانان) مشكل در درجه اول، اجرا نشدن قوانین صحیح بین المللی است و در مواردی هم كه نقصی در


1- 1. Ratinality.

ص: 122

خود قوانین هست، مشكل، تشخیص آن نقص نمی باشد، بلكه قدرت و غلبه ظالمانه جنایت كاران را مانع از تصحیح و تكمیل قانونها می دانند.

با این ترتیب، چنین نیست كه عقلای بشر به عدم توانایی خود در تدوین قوانین مترقی و صحیح پی برده باشند یا این كه حداقل بتوانیم بگوییم كه در حال نزدیك شدن به این درك هستند. لذا خیال این كه روزی افراد بشر به این باور برسند، تا بعد، امام عصر علیه السلام ظهور كنند – یا توجه و وضع موجود – قدری رؤیایی به نظر می آید و وضعیتی كه در حال حاضر بر بشریت حاكم است، نوید بخش امید و انتظار واقع بینانه ای نیست. اشكال اساسی آن، ناامیدی فراگیر از قیام حضرت مهدی علیه السلام است كه با آیات و احادیثی نظیر «انهم یرونه بعیداً و نراه قریباً»(1)

«و نجی المقربون»(2)

سازگار نمی باشد.

پس می توانیم این عقیده را به دلیل تعارض آن با ادله ای كه مضمون آنها «لزوماً نزدیك شمردن ظهور» است، مردود و باطل بشماریم. البته مقصود از این تعبیر، «استعجال» مذموم در روایات نیست، بلكه مراد این است كه هر روز و شب یا هر ساعت و لحظه، ظهور امام عصر علیه السلام را ممكن بشماریم.(3)


1- 1. معارج، 7. یكی از مصادیق این آیه شریفه در احادیث نزدیك شمردن ظهور امام عصر علیه السلام دانسته شده است. بحار الانوار، جلد 102، ص: 112.
2- 2. الغیبة، نعمانی، باب 11، حدیث 5.
3- 3. توضیح تفاوت این امر با «استعجال» در درس دوم از حلقه چهارم این سلسه درسها آمده است.

ص: 123

مشروط نبودن ظهور به رواج فساد

مطلب سوم این كه فرموده اند: «باید... فساد و طغیان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد... بی عفتی و فحشاء به قدری رواج پیدا كند كه در كنار خیابانها و ملا عام زن و مرد علناً مانند حیوانات از ارتكاب آن شرم نكنند و حیا و آزرم آنها از میان برود... وقتی اوضاع و احوال این گونه شد و از تمدن (منهای انسانیت) كنونی همه به ستوه آمدند و تاریكی جهان را فرا گرفت، ظهور یك رجل الهی و پرتو عنایات غیبی با حسن استقبال مواجه می شود» مقصود چیست؟

اگر این مطالب را به عنوان «توصیف» زمان پیش از ظهور امام عصر علیه السلا بیان كرده اند، می تواند قابل قبول باشد، اما اگر مراد، بیان «شرط ظهور» باشد، نمی تواند مورد قبول باشد. احادیثی كه دلالت بر غلبه ظلم و جور در زمان ظهور حضرت می كنند، همگی در مقام توصیف آن زمان هستند نه بیان پیش شرط لازم برای ظهور. در فصل آینده، تفاوت دقیق این دو معنا را با یكدیگر بیان خواهیم كرد، ولی فراموش نشود كه بحث ما در مورد شرایط لازمی است كه برخی برای ظهور حضرت ادعا كرده اند. ظاهر عباراتی كه نقل كردیم – با توجه به بحث مؤلف – ناظر به بیان این نكته است كه اگر اوضاع و احوال جهانی برای حسن استقبال از امام زمان علیه السلام فراهم نباشد، ظهور ایشان به تأخیر می افتد و به طور كلی این مطلب را تحت عنوان «آماده شدن اوضاع جهان» مطرح نموده اند و آن را یكی از مصالح غیبت حضرت بر شمرده اند.

به هر حال اگر آمادگی مردم جهان برای استقبال از امام عصر علیه السلام

ص: 124

مشروط به رواج بی عفتی و فحشاء و از بین رفتن شرم و حیا باشد، قطعاً چنین آمادگی و استقبالی مطلوب و ممدوح نیست و نباید به تحقق آن دل خوش نمود. ولی البته – همان طور كه بیشتر گفتیم – اصلاً شرط لازم برای ظهور حضرت، آمادگی و استقبال عمومی مردم نیست تا كسی بخواهد به چنین قیمت گزافی آن را به دست آورد. بنابراین چه لزومی دارد كه آمادگی مردم را – بدون دلیل معتبر و قطعی – پیش شرط تحقق ظهور تلقی كنیم و آن گاه برای تحقق آن، رواج بی عفتی – در حد جهان باشد و شرط لازم برای این آمادگی هم رواج بی عفتی در حد حیوانات باشد، آن وقت باید رواج بی عفتی را شرط ظهور امام زمان علیه السلام دانست! این برداشتی است كه نه با عقل و نه با شرع سازگاری ندارد و قطعاً مؤلف بزرگوار و دانشمندی كه آن عبارات را مرقوم فرموده اند، چنین مطلبی را قبول ندارند. پس بهتر است هیچ كدام از این دو را به عنوان «شرط» معرفی نكنیم، نه آمادگی مردم جهان را شرط ظهور بدانیم و نه رواج بی عفتی را شرط آمادگی مردم. در روایات هم هیچ ذكری از آمادگی مردم پیش از ظهور حضرت نشده است و از رواج فساد و ظلم نیز – نه به عنوان شرط بلكه به منظور توصیف زمان پیش از ظهور – سخن به میان آمده كه در فصل آینده به توضیح آن خواهیم پرداخت.

ص: 125

پرسشهای مفهوم از درسهای 8 تا 14

1. به این ادعا كه: «چون امام عصر علیه السلام با قیام خود می خواهند بر دلهای مردم جهان حكومت كنند، پس باید پیش از ظهور، آمادگی پذیرش ایشان در مردم پیدا شود» چه پاسخی می دهید؟

2. پس از ظهور امام زمان علیه السلام اسلام با رغبت، گسترش می یابد یا با كراهت؟ توضیح دهید.

3. آیه شریفه: «لا اكراه فی الدین» بیانگر چه حقیقتی است؟

4. آیا می توان گفت: «چون قیام امام زمان علیه السلام به همراه جنگ و خونریزی است، پس یك قیام طبیعی و عادی است و معجزه ای در این كار وجود ندارد»؟ توضیح دهید.

5. قیام امام زمان علیه السلام از چه جهاتی به غلبه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در جنگ بدر شباهت دارد؟

6. این سخن را نقد و بررسی كنید: «وقتی حضرت قیام می كنند، دستشان را بر سر بندگان قرار می دهند و عقلهای آنها را كامل می كنند. از این روایت معلوم می شود كه در زمان حضرت، مردم آمادگی عقلی

ص: 126

برای پذیرفتن اسلام پیدا می كنند و این به وسیله معجزه نیست».

7. آیا از فرمایش امام باقر علیه السلام: «این امر واقع نمی شود مگر این كه هیچ صنفی از مردم باقی نماند كه بر مردم حكومت نكرده باشد تا هیچ كس نگوید اگر ما هم به حكومت می رسیدیم، عدالت را اجرا می كردیم» می توان نتیجه گرفت كه تا نوع مردم برای پذیرفتن حكومت حق، آماده نشوند، حضرت مهدی علیه السلام ظهور نخواهند كرد؟

8. آیا می توان گفت: «شرط ظهور امام عصر علیه السلام این است كه عموم مردم جهان، ناكارآمدی حكومتهای بشری را بفهمند و از بشر عای مأیوس شوند و خواهان یك رهبر الهی گردند. اگر چنین آمادگی در مردم ایجاد نشود، قیام آن حضرت، محكوم به شكست است»؟ چرا؟

9. رواج ظلم و فساد، شرط ظهور است با توصیف زمان پیش از ظهور؟ چه تفاوتی بین این دو تعبیر وجود دارد؟

ص: 127

فصل سوم: بررسی نظریاتی درباره پیش شرط ظهور

درس پانزدهم: نظریه تعادل تاریخ (1)

در دو فصل گذشته اكثر ادله نقلی و عقلی را كه برای اثبات ضرورت آمادگی عمومی مردم، به عنوان شرط لازم ظهور امام زمان علیه السلام مطرح شده، نقد و بررسی نمودیم. اكنون برای تكمیل این بحث باید به ارائه برخی نظریاتی بپردازیم كه با رویكردهای دیگری به این مسئله پرداخته اند و هر یك خواسته اند به طریقی – غیر از آن چه در فصل گذشته مطرح شد – برای ظهور «پیش شرط» معین كنند و در همین زمینه، نقش مردم و خواست ایشان را بسیار لازم و ضروری تلقی كرده اند.

بعضی از طراحان این گونه نظریات تا آن جا پیش رفته اند كه از اصل، ظهور را كار خود مردم دانسته و معتقد شده اند كه خدا و امام زمان علیه السلام هر یك كار خود را انجام داده اند و این مردم هستند كه باید ظهور كنند

ص: 128

و امام علیه السلام را از انتظار فرج خارج كنند!

ما در این فصل سه نظریه مختلف اما شبیه به یكدیگر را مطرح می كنیم و به نقد و بررسی هر یك می پردازیم:

یك نظریه تاریخی – كلامی در بیان شرایط ظهور

این نظریه بر آن است كه:

به اعتقاد عموم دینداران (اعم از مسلمین و غیر مسلمین) موعودی در پایان تاریخ خواهد آمد كه چند و چون این موعود بر حسب ادیان، متفاوت است، از نظرگاه اسلامی، آن موعود وقتی در خواهد رسید كه جهان پر از ظلم و جور شده باشد و او جهان را از پس این ظلم و جور، از عدل و داد پر خواهد كرد. از این كه ادیان وعده ظهور موعودی را در نقطه نامعینی از تاریخ داده اند و رسالت تاریخی عظیمی بر دوش او نهاده اند و انتظار تحول سترگی را از او و به دست او می برند چه باید فهمید؟ و مقدم بر ظهور وی تاریخ را واجد چگونه تحولاتی باید دید؟ تحولات دفعی و ناگهانی و بی سابقه یا تدریجی و آرام؟ آیا به ناگاه قطعه ای از تاریخ، صد در صد متفاوت با قطعه پیشین در می رسد و همه چیز عوض می شود یا این كه نه، مقطعی از تاریخ رفته رفته و به آرامی جای خود را به مقاطع و دورانهای متفاوت بعد می دهد؟ آیا واقعاً در آمدن موعود تاریخی ادیان به این معناست كه جهان پر از پلیدی و پلشتی و ناپاكی و نارسایی و مالامال از ضدیت با حق، فسق و كفر است و یك باره موعود ادیان در می رسد و در مدت فوق العاده كوتاه ورق را بر می گرداند و تحولی

ص: 129

به غایت دفعی در كل تاریخ و اجتماع بشری پدید می آورد و به ناگاه تمام سیاهی و پلیدیها جای خود را به روشنیها و پاكیها می دهند؟ مگر پیامبران این گونه بوده اند و نقش آنان در تاریخ چنین بوده است؟

درست است كه شخصیتهای بزرگ، كارهای سترگ می كنند، اما به تعبیر راسل، همیشه شخصیتهای بزرگ و در نقطه های تعادل تاریخ ظهور می كنند و تعادل بین معناست كه نیروهای خوب و نیروهای بد هم چون دو كفه ترازو و در حال تعادل باشند و از یك میزان سنگینی برخوردار باشند به نحوی كه با اندك تلنگری یكی بر دیگری بچربد. اگرتعادل نباشد و یكی از طرفین سنگینی و فزونی فوق العاده ای نسبت به طرف دیگر داشته باشد، در این صورت برای برگرداندن وضعیت، نیاز به اعمال نیرو و فشار بسیار زیادی است. لذا شرط و معنای تعادل این است كه به اندازه بدی، خوبی هم باشد و فقط در این صورت است كه برگرداندن ورق، ممكن و میسر خواهد بود و در غیر این صورت تحول، فوق العاده دشوار است. اگر معتقدیم وقتی آن موعود در خواهد رسید كه جهان مالامال از ظلم و جور باشد، این اعتقاد را نباید چنان معنا كرد كه تاریخ به تدریج آمادگی خود را نسبت به یك قیام اصلاح گرانه از دست می دهد و در آن نقطه ای كه كمترین آمادگی را دارد، آن موعود ظاهر می شود، بلكه به عكس، تاریخ به تدریج آمادگی بیشتری نسبت به چنین ظهور اصلاح گرانه ای پیدا می كند و در نقطه ای كه در اوج این آمادگی است، آن ظهور می گیرد. و این آمادگی فقط یك عطش

ص: 130

روحی و به جان آمدن از ستم نیست، بلكه یك آمادگی عینی برای اصلاح است.

تلقی ما از ظهور مصلح موعود باید این گونه باشد. مگر نه آن است كه یك مصلح عالم به زمان، آن هنگام در می آید كه كار او بگیرد و آن گاه دست به عمل می گشاید كه توفیق رفیق او گردد؟

پس لازمه باور به مهدویت این خواهد بود كه سمت و سوی بشریت اگر چه توأم با یك رشته حوادث جنبی نامطلوب است، اما علی العموم در راستای رشد فكری – اجتماعی آدمیان باشد و بشریت چنان شكل و سطح و ارتفاعی پیدا كند كه بستر و زمینه مساعد و مناسبی را برای برخاستن مصلح موعود و نشر توفیقمند دعوت او فراهم آورد. هرگز چنان نخواهد بود كه بیشتر مردم فاسد باشند و امام زمان عجل الله تعالی فرجه با كشتن بیشتر این مردم، نظام خود را مستقر سازد. البته هر نهصتی و انقلابی ملازم با خشونت و خونریزی است، اما اگر نهضتی بر آن باشد كه با از میان بردن بیشتر كسانی كه می خواهد بر آنها حكومت كند، نظام خود را مستقر سازد، از همان ابتدا آشكار است چنین نهضتی تولدش زودرس است و مرگش زودرس و حال آن كه قیام مصلح موعود، قیامی است برای بشریت و برای اصلاح و برای ماندن.(1)

برای بررسی این نظریه، ابتدا اصل استدلال نویسنده را خلاصه می كنیم. این استدلال از دو مقدمه و یك نتیجه تشكیل می شود.

نویسنده مقدمه اول را از ادله دینی و مقدمه دوم را از فلسفه تاریخ گرفته است. مقدمه اول این است كه موعود جهان وقتی ظهور می نماید


1- 1. مدارا و مدیریت، عبدالكریم سروش، ص: 388 تا 390.

ص: 131

كه جهان پر از ظلم و جور شده باشد (این را از ادله نقلی استفاده می كند). مقدمه دوم نیز براساس نظریه راسل بنا می شود كه می گوید: «شخصیتهای بزرگ همیشه در نقطه های تعادل تاریخ ظهور می كنند». جمع بین این دو مقدمه چنین است كه در هنگام ظهور موعود جهانی، باید به همان اندازه كه ظلم و جور هست، نیروهای خوب و عدالت خواه هم باشند، تا این دو هم چون دو كفه ترازو و در حال تعادل با یكدیگر قرار بگیرند. در چنین شرایطی است كه آن موعود ظهور خواهد كرد و با اندك تلنگری عدل را بر ظلم غلبه خواهد داد.

در ضمن بیان این استدلال، یك مدعای دیگر هم مفروض گرفته شده و آن این است كه جهان، در مجموع، روی به سوی نیكویی دارد و بشریت در حال نزدیك شدن به رشد فكری – اجتماعی بالایی است.

دلیل این مدعا آن است كه چون تغییر و تحولات اجتماعی به صورت دفعی و ناگهانی اتفاق نمی افتد، برای آن كه در پایان تاریخ بین نیروهای خوب و بد (كه مطابق ادله دینی جهان را پر خواهند نمود) تعادلی برقرار باشد، باید بگوییم كه سیر تاریخی جهان بشری رو به سوی رشد و تعالی روحی و فكری دارد، به طوری كه در پایان راه، زمینه برای برخاستن مصلح موعود و نشر توفیقمند او كاملاً فراهم خواهد بود. ما نقد و بررسی خود را از همین نكته اخیر آغاز می كنیم:

ظهور مصلحان الهی در غیر نقاط تعادل ترایخ

اولین مطلب این است كه: به چه دلیل می گویند تغییر و تحولات اجتماعی به صورت دفعی و ناگهانی صورت نمی پذیرد، تنها دلیلی كه مطرح كرده اند این است كه: «یك مصلح عالم به زمان، آن هنگام كه

ص: 132

می آید كه كار او بگیرد».

این همان چیزی است كه در فصل گذشته، مورد نقد و بررسی قرار دادیم و گفتیم كه: بله، اگر یك مصلح بشری بخواهد به روال عادی كارهای بشر، تغییر و تحولی را در سطح جامعه یا كل عالم معاری كند، علی القاعده باید زمینه های نهضت و انقلابش كاملاً فراهم باشد و گرنه حركتش قرین توفیق نخواهد بود. این یكی از ضوابط و قواعد حاكم بر حركتهای بشری است. حال اگر مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف یك بشر عادی بود و می خواست به طریق عادی و طبیعی نهضت و قیامی راه بیندازد، لازمه اش آن بود كه زمینه های عادی پیروزی برایش فراهم شود تا حركتش موفقیت آمیز باشد، اما سخن، درست در همین قسمت است.

بارها بر این حقیقت تأكید كردیم كه نه ایشان یك فرد عادی و معمولی هستند و نه كاری كه می خواهند انجام دهند یك كار عادی بشری است. حضرت مهدی علیه السلام یك رهبر معصوم الهی است و قیامش هم یك كار خدایی. بنابراین هیچ لزومی ندارد كه شرایط و زمینه های عادی پیروزی برای قیام ایشان از قبل فراهم باشد. مثالی كه نویسنده نظریه مورد بحث مطرح كرده، درست بر خلاف مدعای اوست. ایشان در مورد پیامبران مدعی شده كه در نقطه های تعادل تاریخ، ظهور كرده اند. آیا واقعاً چنین بوده است؟

بیشترین اطلاع ما در خصوص حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و اوضاع و احوال زمان بعثت ایشان است. آیا هیچ مورخ منصفی می تواند ادعا كند كه نیروهای خوب و بد در زمان بعثت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله هم چون دو كفه ترازو در حال تعادل بودند؟! بهترین كسی كه اوضاع

ص: 133

زمان بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله را توصیف نموده، حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است كه در یكی از خطبه های خویش چنین می فرمایند:

خداوند پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله را در زمانی فرستاد كه مدتی طولانی از متوقف شدن ارسال پیامبران و نزول وحی می گذشت و امتها در خوابی دراز فرو رفته بودند. فتنه ها ندر همه جا چیره شده و كارها پراكنده و درهم گردیده بود. و آتش جنگ از هر سوی زبانه می كشید. نور و روشنایی دنیا فرو رفته و ناپدید شده و فریب كاریهای آن آشكار بود. در هنگامی كه برگهای دنیا زرد كشته و در حالی كه برای به دست آمدن ثمره و میوه ای از آن امید نمی رفت و آبی كه این درخت را سیراب سازد فرو رفته و خشك شده بود.

به راستی و حقیقت نشانه های هدایت نابود شده و علامتهای پستی و زبونی آشكار گشته بود. دنیا با چهره ای زشت و زننده به اهل خود می نگریست و در روی طالبان خود با قیافه ای عبوس و با تروشرویی نظر می كرد. میوه درخت دنیا فتنه و خوراك آن مردار بود، در باطن و درون آن ترس و وحشت و در ظاهر و بیرون آن، شمشیر و خشونت وجود داشت.(1)

آیا در شرایطی كه به فرمایش امیر مؤمنان علیه السلام نشانه های هدایت از بین رفته و نابود شده بود (قد درست منار الهدی) می توان ادعا كرد كه نیروهای حق و باطل در تعادل با یكدیگر بودند؟ واقعیت این است كه ظهور پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در زمان بعثت، یك پدیده عادی بشری نبود، همان طور كه خود ایشان هم یك بشر عادی نبودند. غلبه و پیروزی


1- 1. نهج البلاغه، ترجمه فقیهی، خط 88، ص: 235.

ص: 134

رسول خدا صلی الله علیه و آله جز با عنایتهای خاص الهی و امدادهای اعجاز آمیز پروردگار ممكن نبود و این خود، نشانگر خدایی بودن امر ایشان است.

سایر پیامبران الهی هم – اگر توفیقی در رسیدن به اهداف خود داشتند – جز بر همین منوال نبوده است و هیچ یك از ایشان در نقطه تعادل تاریخ – به تعبیر راسل – ظهور نكرده اند.

آری، اصلاحگران بشری تنها در شرایطی توفیق پیروزی داشته اند كه هم به اندازه كافی نیروهای طرفدار در اختیار داشته اند و هم زمینه مقبولیت مردمی برایشان فراهم بوده است. هیچ مصلح عادی، بر مبنای روال طبیعی نمی تواند بدون وجود چنان شرایطی به اصلاحگری – آن هم در حد وسیع و گسترده – بپردازد، ولی مغفول نماند كه قیاس پیامبران و اوصیای ایشان با مصلحان عادی بشر صحیح نیستف به ویژه و منحصر به فردی برای اصلاح جهانی دارند و از این نظر از همه پیامبران و امامان علیهم السلام ممتازند. بنابراین نه كار انبیاء را می توانیم با افراد عادی بشر مقایسه كنیم و نه بالاتر از آن، نهضت جهانی و فراگیر امام مهدی علیه السلام را می توانیم در سطح قیامهای سایر برگزیدگان الهی بدانیم.

ص: 135

درس شانزدهم: نظریه تعادل تاریخ (2)

در بررسی نظریه تعادل تاریخ كه بیان می كند مصلحان اجتماعی در نقاط تعادل تاریخ – یعنی در زمانی كه نیروهای خوب و بد در حال تعادل باشند – ظهور می كنند و امام عصر علیه السلام را نیز خارج از این قاعده نمی داند، یك مطلب را در درس گذشته گفتیم و آن این كه ظهور مصلحان الهی در نقاط تعادل نبوده، چرا كه كار آنها كاری الهی بوده است.

رو به سوی رشد نداشتن تاریخ بشریت

مطلب دوم: ما به هیچ وجه نمی توانیم ادعا كنیم تاریخ بشر رو به سوی رشد و تعالی روحی و فكری دارد. اگر به صورت واقع بینانه و عینی نگاه كنیم، می بینیم كه روز به روز بشریت از جهت اخلاقی بیشتر در منجلاب فساد فرو می رود. در عصر ارتباطات، همراه با توسعه سیاسی و اقتصادی و تحت عنوان توسعه فرهنگی، تقیدات دینی و اخلاقی جوامع ضعیف تر شده و خداوند متعال روز به روز بیشتر فراموش

ص: 136

می گردد، در عصر دموكراسی، به نام آزادی، ظلمها و جنایتهای رنگ و لعاب حقوق بشری به خود گرفته و شهوات رانی و لذت طلبی تحت عنوان «عقلانیت مدرن» تبلیغ و ترویج می شود. این واقعیتی است كه بالعیان می توان مشاهده كرد. اما استدلال نویسنده مذكور این است كه چون ادیان، ظهور موعود جهانی را وعده داده اند و به علاوه تحقق چنین امری به صورت ناگهانی و دفعی امكان پذیر نیست، پس علی القاعده باید بگوییم جهان رو به بهتر شدن پیش می رود!

ما در توضیح مطلب اول، بطلان مقدمه این استدلال را روشن ساختیم و معلوم شد كه ما نمی توانیم ادعا كنیم كه تغییر و تحولات اجتماعی – با قید الهی بودن – حتماً باید به صورت تدریجی و با وجود زمینه های طبیعی آن انجام شود، در نتیجه برای ظهور مهدی موعود علیه السلام، رسیدن تاریخ به نقطه تعادل نیروهای خوب و بد، شرط نمی باشد. بنابراین دیگر دلیلی برای این كه جهان رو به سوی خوبی و رشد و تعالی فكری دارد، باقی نمی ماند، علاوه بر این كه به وضوح، شاهد تحقق عكس این حالت در جامعه بشری هستیم.

درخشان بودن آینده تاریخ فقط براساس اخبار غیبی

مطلب سوم: این كه ما دینداران، آینده تاریخ را درخشان و امیدوار كننده می دانیم، صرفاً براساس اعتماد به اخبار و احادیثی است كه گویندگان آنها از هر گونه خطا و اشتباه، مصون و معصوم بوده اند و افزون بر این معتقدیم كه صرف نظر از این اخبار غیبی، با تكیه بر هیچ قاعده و قانون علمی و فلسفی و تاریخی و ... نمی توانیم آینده تاریخ را این گونه پیشگویی نماییم. اصولاً پیشگویی و خبر دادن از غیب، جز از

ص: 137

سوی رهبران الهی و پیشوایان معصوم پذیرفتنی نیست و بنابراین اگر كسی به این گونه اخبار و احادیث اعتماد نداشته باشد، هرگز نمی تواند ادعا كند كه تاریخ، پایانی روشن و امید بخش دارد. چنین پیشگویی هایی تنها از طرف پیامبران و امامان علیهم السلام مجاز است و اعتقاد به آن هم صرفاً از همین طریق ممكن می باشد.

مشروط نبودن ظهور امام زمان علیه السلام

به پر شدن جهان از ظلم و جور

مطلب چهارم: این كه در احادیث اسلامی گفته شده جهان در زمان ظهور مهدی موعود پر از ظلم و جور خواهد بود، هرگز نباید این طور تفسیر شود كه «شرط» ظهور ایشان، غلبه ظلم و جور است. به متن یكی از این احادیث توجه فرمایید كه از حضرت سید الشهداء علیه السلام نقل شده است:

لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله عزوجل ذلك الیوم حتی یخرج رجل من ولدی فیملاها عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً كذلك سمعت رسول الله یقول.(1)

اگر به فرض از عمر دنیا جز یك روز باقی نمانده باشد، خدای عزوجل آن روز را چنان طولانی می كند تا مردی از فرزندان من قیام نماید كه زمین را از عدل و داد انباشته سازد همان گونه كه از ظلم و جور پر شده است، از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه این گونه می فرمود.


1- 1. كمال الدین، باب 30، حدیث 4.

ص: 138

به تعبیر مرحوم میرزا محمد تقی اصفهانی مؤلف كتاب شریف «مكیال المكارم» احادیث درباره این موضوع، تواتر معنوی دارند.(1)

پس تحقق این حالت در هنگام ظهور مهدی موعود علیه السلام قطعی و مسلم است. اما نكته مهم آن است كه این احادیث بیان كننده «شرط» ظهور آن حضرت نیستند، بلكه صرفاً اوضاع و احوال زمان ظهور را «توصیف» می كنند. فرق است بین این كه چیزی شرط تحقق یك امر باشد و این كه صرفاً یكی از اوصاف آن را بیان كند.

متأسفانه برخی بر اثر سوء برداشت از این روایات، تصور كرده اند كه هر چه فراگیری ظلم و جور در جهان بیشتر شود و فساد رواج بیشتری پیدا كند، امام عصر علیه السلام زودتر ظهور خواهند فرمود. لذا به غلط این نتیجه را گرفته اند كه برای تعجیل در فرج آن حضرت باید فساد را رواج داد!! این عقیده نادرست از بزرگترین بدعتهایی است كه در موضوع «مهدویت» به وجود آمده و با اصول دین داری و بندگی خدا صد در صد تعارض دارد. ما هیچ گاه و به هیچ دلیلی نمی توانیم مجوز انجام گناه یا فساد را – هر چند به صورت محدود و حتی برای یك بار – به احدی بدهیم – و هر برداشتی از احادیث مهدویت كه چنین نتیجه ای داشته باشد، به همین دلیل باطل و مردود است.

عقیده صحیح در خصوص این گونه احادیث آن است كه ظهور حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف به هیچ وجه، «مشروط» و «متوقف» بر غلبه و رواج فساد و ظلم در جامعه و جهان نمی باشد و لذا از آنها به هیچ وجه، دستور العمل و تكلیف استنتاج


1- 1. مكیال المكارم، جلد1، ص: 119.

ص: 139

نمی گردد. و وظیفه ما در هر شرایطی آن است كه زیر بار هیچ ظلم و ستمی نرویم و ارتكاب آن را از هیچ كس مجاز نشماریم. اما احادیثی كه بر غلبه ظلم و جور در جهان – مقارن با ظهور امام زمان علیه السلام – دلالت می كنند، صرفاً جنبه پیشگویی و اخبار غیبی دارند و نمی توان از آنها وظیفه و دستوری استنباط كرد (دقت شود).

به علاوه نظیر آن چه در توضیح مطلب سوم گذشت، اعتقاد دینداران به این امر، از جهت اعتمادی است كه به گویندگان این احادیث – از جهت اخبار از غیب – دارند. لذا به همان دلیل كه پایان تاریخ را روشن و امید بخش می دانند، ظهور مصلح جهانی را در آن برهه، مقارن با غلبه ظلم و جور در جهان می شمرند و هر دو عقیده صرفاً مبتنی بر ایمان به غیبت است كه شرط اصلی ایمان و تقوا می باشد.

استقرار حكومت حضرت مهدی علیه السلام مستلزم كشتار عمومی نیست

مطلب پنجم: لازمه اعتقاد به این كه جهان پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام پر از ظلم و فساد باشد، این نیست كه: «امام زمان علیه السلام با كشتن بیشتر كسانی كه می خواهد بر آنها حكومت كند، نظام خود را مستقر سازد!» كسی كه چنین توهم كند، مرگ نهضت مهدوی را هم – به دلیل مردمی نبودن – زودرس می داند! شیعه – همان طور كه در فصل گذشته توضیح دادیم – براساس ادله نقلی در این زمینه معتقد است كه امام عصر علیه السلام پس از ظهور خود، تغییر و تحولات بزرگی در عرصه فكر و عقل بشر ایجاد خواهند كرد و بر اثر تكامل عقلی كه پس از ظهور در بشر حاصل می شود، زمینه برای ایمان اختیاری بسیاری از مردم – حتی

ص: 140

اهل كتاب – فراهم خواهد شد. بنابراین استقرار نظام عدل مهدی هیچ نیازی به كشته شدن كسانی كه حضرت بر آنها حكومت خواهند كرد، ندارد. البته هستند مردمی كه با كراهت قبلی، تسلیم ایشان خواهند شد، ولی این امر هیچ محذور عقلی ندارد، چرا كه خداوند طبق وعده هایی كه فرموده است، دین حق را – علی رغم كراهت كافران و مشركان – بر همه آیینهای دیگر غلبه خواهد داد. وعده قرآن كریم چنین است:

هُوَ الَّذِی أَرْ سَلَ رَ سُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَ هُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِ هَ الْمُشْرِ كُونَ (1)

ابوبصیر در تفسیر این آیه از حضرت امام صادق علیه السلام نقل كرده كه فرمودند:

و الله ما نزل تأویلها بعد و لا ینزل تأویلها حتی یخرج القائم علیه السلام فاذا خرج القائم علیه السلام لم یبق كافر بالله العظیم و لا مشرك بالامام الا كره خروجه... .(2)

قسم به خدا تأویل این آیه هنوز نیامده و نخواهد آمد تا وقتی كه حضرت قائم علیه السلام قیام فرماید. آن هنگام كه ایشان قیام نمایند،


1- 1. برائت، 33.
2- 2. كمال الدین، باب 58، حدیث 16.

ص: 141

هیچ كس كه به خدای بزرگ كافر باشد یا نسبت به امام علیه السلام شرك بورزد، باقی نمی ماند مگر آن كه از قیام ایشان كراهت دارد... .

آری كسانی كه با دیدن آن همه معجزات – كه پس از ظهور توسط وجود مقدس امام عصر علیه السلام آشكار می شود – باز هم از سر عناد و انكار حق و حقیقت، بر كفر و شرك خویش اصرار بورزند، باید هم از قیام آن حضرت كراهت داشته باشند. اینها همان كسانی هستند كه یا مجبور به تسلیم خواهند شد و یا راهی جز كشته شن در پیش نخواهند داشت.

دموكراسی، معیار مشروعیت نظام حكومت امام زمان علیه السلام نیست

در این جا باید از یك اشتباه فكری و عقیدتی پرهیز نماییم. برخی خواسته اند برای حكومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام بر پایه نظریه «دموكراسی» نوعی پیشتوانه مردمی دست و پا كنند و این كار را در زمان حاضر – كه همه دنیا دم از دموكراس و حكومت مردمی می زنند – یك ضرورت و خدمت به اندیشه مهدویت شیعی محسوب می كنند.(1)

اینها نگران هستند كه اگر احادیثی دال بر كشته شدن دشمنان معاند امام زمان علیه السلام به دست ایشان را مطرح كنند، تصویر خشونت باری از حكومت آن حضرت در ذهن افراد ترسیم شود و این، باعث طرد آنها از عقیده به مهدویت گردد.

ما نمی خواهیم بگوییم كه این گونه احادیث را باید در همه جا و نزد همه كس مطرح كرد و توجهی به پیامدهای فكری آن نداشت. این كار به


1- 1 رجوع شود به: ماهنامه موعود، شماره 53، مقاله «آسیب شناسی باور به ظهور منجی».

ص: 142

هیچ وجه صحیح نیست، بلكه در بیان روایات باید همیشه ظرفیتها و قابلیتهای افراد را در نظر گرفت، تا خدای ناكرده كسی به دلیل كم ظرفیتی، از اعتقادات دینی طرد نشود. به همین دلیل، طرح بسیاری از احادیث مهدویت برای عموم افرا به جای آن كه مفید باشد، گاهی مخرب است.

اما طرح نكردن این گونه احادیث به این معنا نیسیت كه ما ارزشهای غیر دینی را به عنوان معیار مقبولیت حكومت حضرت، مهدی علیه السلام ارائه كنیم. ما باید اندیشه مهدویت شیعی را تنها بر پایه و با محوریت رضای پروردگار و بندگی خداوند، برای افراد مختلف معرفی نماییم و باید به دیگران بیاموزیم كه هیچ ملاكی جز آن چه خشنودی خدای متعال را تحصیل و تضمین می كند، برای مشروعیت و مقبولیت نظامی كه امام عصر علیه السلام در جهان مستقر خواهند ساخت، وجود ندارد و لذا دموكراتیك بودن حكومت مهدی، معیار حقانیت آن نیست.

اگر بتوانیم این اندیشه را برای شیعیان و غیر شیعیان (از مسلمانان) به خوبی تبیین و تفهیم كنیم، خدمت بزرگی به دینداری عمومی آنها نموده ایم. البته نسبت به كسانی كه خارج از آیین اسلام در حال مطالعه و آشنایی با اندیشه مهدویت هستند، باید قدری احتیاط كنیم و از ابتدای امر، همه آن چه در اعتقادات شیعی مان هست، برای آنها مطرح نكنیم، بلكه به تدریج و با رعایت ظرفیتهای آنان، حقایقث دین را آرام آرام ارائه نماییم. به هر حال، ارائه اعتقادات صحیح، یك مطلب است و صحت خود آن اعتقادات مطلبی دیگر. نبای رعایت ملاحظاتی كه ما را در ارائه و طرح مطالب صحیح، محدود و مقید می كند، معیاری

ص: 143

برای صحت و سقم خود آن مطالب تلقی شود.

در بحث فعلی هم باید مراقب باشیم تا این خلط صورت نگیرد.

برای یك شیعه معتقد به خدا و امام زمان علیه السلام تنها معیار مشروعیت و مقبولیت حكومت عدل جهانی، مطابقت آن با رضا و خشنودی خداوند است. نه دموكراتیك بودن و نه دموكراتیك نبودن، هیچ یك معیار خوبی یا بدی نمی باشد. حال، این كه كجا و در چه شرایطی و به چه اندازه این حقیقت، قابل طرح هست یا خیر، بحث دیگری است.

ص: 144

درس هفدهم: یك نظریه نقلی – كلامی در ارائه پیش شرط ظهور (1)

عدالت خواهی مردم، پیش شرط ظهور!

طراح این نظریه، بحث خود را در مقابل نظریه كسانی قرار داده كه معتقدند: «فراگیری و جهان شمولی فساد» پیش شرط ظهور حضرت مهدی علیه السلام است و تا جهان پر از ظلم و ستم نشود، امام علیه السلام ظهور نخواهد كرد. ایشان در رد این اندیشه باطل، بین «توصیف زمان ظهور» و «پیش شرط ظهور» تفكیك نموده و اولی را مدلول روایات اهل بیت علیهم السلام می داند نه دومی را. این بحث كاملاً صحیح و مورد قبول است كه چون در درس گذشته مطرح كرده ایم، اكنون نیازی به توضیح مجدد آن نمی بینیم. اما نظریه مورد بحث این است كه می گوید:

در متون حدیثی تصریح شده كه پیش شرط ظهور، تغییر جامعه و حركت آن به سمت صلاح و فلاح است.

ص: 145

نویسنده برای اثبات نظریه خود، روایتی را از امام باقر علیه السلام به این مضمون نقل می كند:

كسی از امام باقر علیه السلام می پرسد كه چه وقت ظهور حضرت مهدی علیه السلام اتفاق می افتد تا دل ما شاد گردد؟ حضرت در قالب بیان یك حكایت آموزنده، تاریخ را به سه دوره، زمان گرگ صفتی، زمان میش صفتی، و زمان ترازو تقسیم كرده و روشن می سازد كه در كدام یك از این دوره ها، امكان ظهور وجود دارد.

حكایت این است كه عالم فرزانه ای، فرزندی داشت كه نسبت به دانش و فضل او بی رغبت بود و لذا بهره ای از دانش پدر نبرده بود. در مقابل همسایه ای داشت كه از دانش او بهره های فراوان برده بود. عالم فرزانه، هنگام مرگ به فرزند خود گفت اگر پس از من به تو رجوع كردند و با مشكل روبه رو شدی از این مرد همسایه كمك بخواه. پس از مدتی، پادشاه خوابی دید و برای تعبیر خواب خود فرزند عالم فرزانه را احضار كرد. او به همسایه مراجعه كرد و از وی نظر خواهی نمود. همسایه فرزانه گفت: در تعبیر خواب پادشاه بگو كه اكنون زمان گرگ است، ولی وقتی پاداش را گرفتی سهم مرا نیز بده. فرزند عالم نزد پادشاه رفت و پس از تعبیر خواب او، پاداش خوبی گرفت، اما با كمال شهامت به وعده خود با همسایه عمل نكرد.

پس از مدتی دوباره جریان تكرار شد. فرزند عالم با عذرخواهی و خجالت نزد همسایه رفت. همسایه به او گفت: بگو اكنون زمان میش است. ولی این بار سهم مرا از پاداش فراموش نكن... .

فرزند عالم پس از گرفتن پاداش به تردید افتاد كه چه كند آیا سهم همسایه را بده یا نه؟ ولی بالاخره از این كار چشم پوشی نمود.

ص: 146

وقتی برای بار سوم قضیه تكرار شد، فرزند عالم قول داد كه این بار به وعده خود عمل كند. همسایه فرزانه نیز به او گفت: به پادشاه بگو اكنون زمان ترازو است. فرزند عالم پس از گرفتن پاداش فوراً نزد همسایه رفت و سهم او را تقدیم كرد. همسایه فرزانه در اینجا كلام بسیار مهمی دارد. به او گفت: من از آغاز نیز چشم داشتی به این مال نداشتم ولی تو فرزند زمان خود هستی.

زمان اول زمان گرگ بود تو چون گرگ حق مرا غارت كردی.

زمان دوم زمان میش بود كه دلش می خواهد ولی عمل نمی كند، زمان سوم زمان ترازو بود و تو به وعده خودت عمل كردی. همه پاداش از آن تو.(1)

استنباطی كه نویسنده از این حدیث نموده چنین است:

امام باقر علیه السلام با بیان این حكایت می خواهد بفرماید كه در دوره «گرگ صفتی» حق امامت غصب شد، در دوره «میش صفتی» مردم می خواهند حق ما را بدهند ولی حال آن را ندارند و دوره سوم كه دوره «عدالت» است، مردم حق ما را خواهند داد! اینها دوره های سه گانه تاریخ امامت اند. مدار و محور این دوره های سه گانه مردم اند. اگر مردم تغییر كنند، زمان ظهور فرا خواهد رسید. براساس این حدیث شریف، پیش شرط، ظهور، عدالت خواهی مردم است. اما عدالت، امت عدالت خواه می خواهد.

دولت عدالت، جامعه عدالت پذیر می خواهد. جامعه فساد، امام عدالت را نمی پذیرد. مردم فاسد، دولت عدالت را تحمل


1- 1. این حدیث شریف در كتاب روضه كافی، ص: 362 و 363 آمده است.

ص: 147

نمی كنند، همان گونه كه امام علی علیه السلام را تحمل نكردند.

اگر ظهور در جامعه فساد روی دهد، امام مهدی علیه السلام نیز فرجامی چون دیگر امامان خواهد داشت. بنابراین پیش شرط ظهور، توسعه عدالت خواهی است. گفتمان جامعه بشری باید به گفتمان عدالت تبدیل شود تا زمینه ظهور حضرت مهدی علیه السلام فراهم گردد.(1)

نویسنده سپس برای تأیید و تحكیم نظریه خود، این بحث را پیش می كشد كه راز دوازده قرن غیبت امام زمان علیه السلام چیزی جز این كه در این مدت طولانی، مردم كم كم به «عدالت خواهی» برسند، نبوده است.

بر همین اساس معتقد می شود كه حضرت مهدی علیه السلام برای سلطه بر جهانیان نیازی به آن چه ایشان «جنگ برای تحمیل» نامیده است، ندارد.

می گوید:

اگر بناست كه برای حاكمیت امام زمان علیه السلام نبردهای تحمیل كننده انجام شود، دیگر نیازی به این غیبت طولانی نمی بود، از همان آغاز این نبردها می توانست آغاز شود و حكومت حضرت مستقر گردد. پس راز حدود دوازده قرن غیبت چیست؟ شاید گفته شود حضرت مهدی علیه السلام در آغاز امامت پیش از پنچ سال سن نداشته است و به همین دلیل غایب شده است. اما روشن است كه كمی سن نمی تواند توجیه عقلانی برای دوازده قرن غیبت باشد. اگر كمی سن دلیل غیبت است و اگر بناست به وسیله جنگ حكومت برپا گردد، چند دهه غیبت برای تكمیل سن كافی بود.


1- 1. ماهنامه موعود، شماره 53، ص: 22 و 23.

ص: 148

... دولت امامت، هیچ گاه خود را با خشونت و تهدید بر مردم تحمیل نكرده است. خانه نشینی حضرت علی علیه السلام و انزوای معصومان علیهم السلام دلیل روشن این حقیقت است. (1)

در این نظریه چند مدعا مطرح شده است كه ما یك یك به بررسی هر كدام می پردازیم.

تعیین نشدن پیش شرط ظهور در احادیث

اولین مدعا این است كه گفته اند: «در متون حدیثی تصریح شده كه پیش شرط ظهور، تعییر جامعه و حركت آن به سمت صلاح و فلاح است». ای كاش نویسنده حداقل یكی از این تصریحات را به عنوان دلیل مدعای خود مطرح می كرد. تنها روایتی كه به عنوان دلیل آورده، هیچ تصریحی در مقصود ایشان ندارد. كل حدیث، یك تمثیل است كه مقصود امام باقر علیه السلام از این تمثیل به صورت قطعی و روشن نیست. هر كس ممكن است براساس عقیده خود از این تمثیل برداشتی داشته باشد.

هیچ یك از این برداشتها مدلول صریح حدیث نیست. در اصطلاح علم الحدیث اگر لفظ به طور صریح بر معنایی دلالت كند، آن را «نص» در آن معنا می نامند. «نص» به دلیلی اطلاق می شود كه تنها به یك معنا دلالت می كند و غیر از آن بر هیچ معنای دیگری قابل حمل نیست. حال، اعای نویسنده این است كه در این حدیث، تصریح شده كه پیش شرط ظهور، تغییر جامعه و حركت آن به سوی صلاح است. سؤال این است كه در كجای این حدیث چنین تصریحی صورت گرفته است؟ آیا امام


1- 1. ماهنامه موعود، شماره 53، ص: 24.

ص: 149

باقر علیه السلام از پیش شرط ظهور سخن گفته اند؟

روشن است كه فرمایش حضرت در معنای مورد نظر نویسنده صراحت ندارد و به تعبیر علم الحدیث «نص» نیست. اما آیا در این معنا «ظهور» دارد.(1)

آیا حدیث مورد بحث، در بیان پیش شرط ظهور امام زمان علیه السلام، ظهور دارد؟ به نظر می آید چنین نیست. شاهد این قضاوت، معنایی است كه مرحوم علامه مجلسی در مورد این حدیث ترجیج داده و فرموده اند:

شاید مقصود از بیان این حكایت آن است كه این زمان، زمان وفا به عهد و پیمان نیست. پس اگر تو (مقصود، راوی سؤال كننده از امام باقر علیه السلام است) زمان ظهور امر را بشناس، با آشنایان و برادران (دینی) خود در میان می گذاری و این خبر بین مردم پخش می شود و به مفسده بزرگی می انجامد و اگر عهد كنی كه آن را كتمان می نمایی، فایده ندارد، چون به عهد خود وفا نمی كنی چرا كه هنوز زمان «میزان» (ترازو) نشده است.(2)

مرحوم علامه مجلسی هیچ اظهار نظر قاطعی در مورد معنای حدیث نكرده اند، ولی این بیان را بر معانی دیگر احتمالی، ترجیج داده اند. پس ادعای اول نویسنده كه قائل به صراحت داشتن حدیث در معنای مورد نظر ایشان است، باطل می باشد.


1- 1. «ظهور» در جایی اطلاق می شود كه چند معنا از یك لفظ قابل استنباط است كه یكی از آنها بر معانی دیگر ترجیج دارد. آن معنای راجع را معنای «ظاهری» آن لفظ می نامند.
2- 2. مرآة العقول، جلد 26، ص: 539.

ص: 150

صحیح نبودن تقسیم بندی تاریخ امامت به سه دوره

مدعای دیگر نویسنده این است كه امام باقر علیه السلام در فرمایش خود، دوره های سه گانه تاریخ امامت را بیان كرده اند كه در دوره سوم – كه آن را دوره «عدالت» نامیده است – مردم، حق اهل بیت علیهم السلام را خواهند داد.

سخن ما این است كه اولاً از كجای این حدیث، دوره های مختلف تاریخ امامت استباط می شود؟ كدام لفظ و عبارت در حدیث بر سه دوره بودن تاریخ امامت دلالت می كند؟ با دقت در متن حدیث روشن می شود كه چنین معنایی به هیچ وجه از حدیث استنباط نمی شود و جز استحسانی كه آن را بدون دلیل به حدیث نسبت داده اند، چیز دیگری نیست.

ثانیاً صرف نظر از این كه حدیث، دلالتی بر مدعای نویسنده دارد یا ندارد، تقسیم كردن تاریخ امامت به سه دوره مختلف – با این نام گذاری خاص – از كجا آمده است؟ آیا دلیلی برای این تقسیم ارائه كرده اند؟ به عنوان بیان یك مورد نقض می توان گفت: آن چه كه ایشان دوره «میش صفتی» نامیده و مدعی شده كه در آن، «مردم می خواهند حق ما را بدهند ولی حال آن را ندارند!» كدام دوره است؟

در چه زمانی مردم خواسته اند حق ائمه علیهم السلام را بدهند ولی حال آن را نداشته اند؟ آیا دوران حكومت بنی العباس چنین بوده است؟ تاریخ گواهی می دهد كه در اواخر دوران حكومت یارده امام شیعه (یعنی زمان امامت امام جواد علیه السلام تا امام حسن عسكری علیه السلام) حاكمان ستمكار بنی العباس بدترین سختگیریها را در حق حضرات

ص: 151

ائمه علیهم السلام اعمال می كردند و مردم نیز در مقایسه با اواخر دوران بن امیه اقبال كمتری نسبت به امامان علیهم السلام نشان می دادند، آیا چنین زمانی را دوره «میش صفتی» می نامد در حالی كه استقبال عمومی مردم از ائمه علیهم السلام در مقایسه با امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام كمتر بود؟

روشن است كه این تقسیم بندی هم چیزی جز یك استحسان بر اساس قبول پیش فرضها نیست و اگر بخواهیم حقیقت را بگوییم، باید تصریح كنیم كه مردم در دوران امامت ائمه علیهم السلام به همه صورتها بوده اند. ازهمان ابتدای غصب خلافت، كسانی با «گرگ صفتی» حق ائمه علیهم السلام را ربودند و در همان زمان، كسانی هم بودند كه با «میش صفتی» می خواستند حق ائمه علیهم السلام را بدهند، ولی در این امر، تنبلی و كاهلی ورزیدند و نیز كسانی هم حق امام خویش را با شجاعت ادا نمودند. در دوره های بعد هم شاهد وجود هر سه گروه در میان مخالفان و موافقان ائمه علیهم السلام بوده ایم.

ثالثاً به فرض این كه تاریخ امامت به این سه دوره تقسیم شود، نمی توان گفت كه: مدار و محور این دوره های سه گانه، مردم اند. آن چه از ظاهر حدیث استفاده می شود، عكس این معناست. عبارت پایانی حدیث چنین است:

ان الزمان الاول كان زمان الذئب و انك كنت من الذئاب و ان الزمان الثانی كان زمان الكبش ... و كذلك انت ... و كان هذا زمان المیزان و كنت فیه علی الوفاء.(1)


1- 1. روضه كافی، ص: 363.

ص: 152

ترجمه ای كه خود نویسنده از این عبارات آورده، گویای این معناست كه هر كس بسته به این كه در چه زمانی باشد، مطابق روال غالب در آن زمان عمل می كند. مثلاً كسی كه در زمان «كبش»(1)

بوده است. معمولاً هم چون گوسفند عمل می كند. یعنی این كه انسان در چه زمانی باشد، جهت دهنده به نحوه عمل اوست. این چیزی است كه از ظاهر عبارت، حدیث استفاده می شود. نویسنده، عكس این معنا را ادعا نموده و می گوید: این عملكرد مردم است كه خصوصیت هر زمانی را معین می كند و به تعبیر خودش، «مدار و محور دوره های سه گانه، مردم هستند». اگر ایشان این ادعا را مستقل از عبارت حدیث مطرح كند، می تواند در جای خود محل نقد و بررسی باشد. اما نویسنده اصرار دارد كه این معنا را از حدیث استفاده كند. در حالی كه اگر ما باشیم و عبارت حدیث، درست عكس این مقصود از آن برداشت می شود.


1- 1. «كبش» در لغت به معنای قوچ یا گوسفند نر می باشد. فرهنگ نوین، ص: 579 معلوم نیست كه نویسنده مقاله مورد بحث به چه دلیل آن را به «میش» گوسفند ماده ترجمه كرده است.

ص: 153

درس هجدهم: یك نظریه نقلی – كلامی در ارائه پیش شرط ظهور (2)

در درس گذشته در بررسی نظریه ای كه عدالت خواهی مردم را پیش شرط ظهور معرفی می كند، مطالبی در نقد دو مدعای این نظریه بیان شد: اینك به نقد مدعاهای دیگر آن می پردازیم.

نه عدالت خواهی مردم، شرط لازم ظهور است و نه عمل آنها به عدالت

مدعای سوم نویسنده این است كه: «اگر ظهور در جامعه فاسد روی دهد، امام مهدی علیه السلام نیز فرجامی چون دیگر امامان خواهد داشت».

استدلال نویسنده اولاً به حدیث امام باقر علیه السالم است كه می گوید: «بر اساس این حدیث شریف، پیش شرط ظهور، عدالت خواهی مردم است». ثانیاً از این كه دولت عدالت، جامعه عدالت پذیر می خواهد (مقدمه اول) و این كه: جامعه فاسد، عدالت را نمی پذیرد (مقدمه دوم)،

ص: 154

نتیجه گرفته است كه: جامعه تنها در صورتی عدالت را می پذیرد كه فاسد نباشد.

درباره استشهاد نقلی نویسنده باید گفت كه حدیث امام باقر علیه السلام به هیچ وجه از «عدالت خواه» بودن مردم سخن نمی گوید. فرمایش ایشان این است كه در زمان میزان (عدالت) مردم نیز مطابق عدل رفتار می كنند و مثلاً به وعده خود عمل می نمایند. این معنا ربطی به «عدالت خواهی» مردم ندارد.

اما استدلال عقلی نویسنده از دو مقدمه و یك نتیجه تشكیل شده كه هر دو مقدمه عقلاً محل اشكال و ایراد است.

اشكال مقدمه اول در مباحث گذشته مطرح شد و آن این بود كه هیچ ضرورت عقلی و نقلی وجود ندارد بر این كه جامعه پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام خواهان عدالت و تشنه یك رهبر الهی باشد و شرط پیروزی آن حضرت وجود چنین آمادگی عموم برای پذیرش ایشان پیش از ظهور نیست. این مطلب را همراه با نقد نوع نظریاتی كه در مقام اثبات چنین نظریه ای بود، به تفصیل مطرح نمودیم و احتیاجی به تكرار مباحث نیست.

اما مقدمه دوم، یك سخن و ادعای جدید است كه می گوید: شرط پذیرش عدالت، فاسد نبودن جامعه است. این ادعا با همه سخنانی كه معمولاً در این موضوع گفته می شود، متفاوت است. آن چه عموماً می گویند این است كه جامعه اگر هم فاسد باشد (یعنی فساد در آن رواج داشته باشد) همین كه افراد آن خواهان عدالت شوند و تشنه ظهور یك منجی الهی گردند، كفایت می كند. با این ترتیب «عدالت خواه بودن» را

ص: 155

شرط لازم ظهور حضرت دانسته اند. اما نویسنده مذكور پا را از این مرحله فراتر گذاشته و مدعی شده كه عدالت خواهی كافی نیست. باید جامعه به حدی برسد كه دیگر فساد در آن نباشد (یا لااقل رواج نداشته باشد) و تحقق این حالت، شرط لازم برای ظهور امام زمان علیه السلام می باشد. در فرض قبلی ریشه كن شدن فساد، شرط لازم برای ظهور تلقی نمی شد ولی در این دیدگاه، پاك شدن جامعه از فساد (هر چند به صورت اكثری و عمومی نه به طور كامل و صد در صد)، شرط لازم برای ظهور عنوان شده است. به همین جهت است كه می گوید: «مردم فاسد، دولت عدالت را تحمل نمی كنند، همان گونه كه امام علی علیه السلام را تحمل نكرند...».

اشكالی كه بر این ادعای جدید وارد می شود، این است كه: اولاً: ادله نقلی به طور صریح و قاطع، این مطلب را رد می كند، همان ادله ای كه در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام، زمین را پر از ظلم و جور دانسته اند (و ما یك نمونه از آنها را نقل كردیم) هر چند كه شرط ظهور را بیان ننموده اند (بلكه توصیف زمان ظهور را كرده اند). اما به هر حال این توصیف یك توصیف واقعی و صحیح است نه یك توصیف دروغ و نادرست. اگر حقیقتاً جهان پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام پر از ظلم و جور باشد، پس چگونه می توان انتظار داشت كه قبل از ظهور، فساد از جامعه رخت بربندد؟ این دو مطلب چگونه با هم سازگارند: هم این كه جهان پیش از ظهور، پر از ظلم و فساد باشد و هم این كه پیش از ظهور، جامعه فاسد نباشد؟ آیا این تناقض نیست؟

واقعیت این است كه نه پر شدن جهان از فساد و نه خالی شدن

ص: 156

جامعه از فساد، هیچ كدام شرط ظهور نیستند (دقت شود). نویسنده، اولی را قبول دارد و خود آن را مطرح كرده، ولی اشكالش در دومی است.

ما نمی گوییم – و هیچ كس نمی تواند مدعی شود – كه فاسد بودن جامعه پیش از ظهور حضرت، امر مطلوبی است. هرگز چنین نیست، بلكه اهل حق و عدل باید تلاش همه جانبه خود را انجام دهند كه تا حد امكان، جامعه از فساد پاك گردد. اما بحث ما در این جا تعیین وظیفه و تشخیص تكلیف نیست. بحث در این است كه آیا شرط ظهور امام عصر علیه السلام پاكی جامعه از فساد است یا خیر. اولین پاسخ ما این است كه این مدعا با ادله نقلی سازگار نیست.

ثانیاً از جهت عقلی هم این سخن صحیح نیست. ما عقلاً نمی توانیم حكم كنیم كه اگر فساد در جامعه ای رواج داشت، افراد آن جامعه عدالت را نخواهند پذیرفت. ممكن است آحاد جامعه چنان از ظلم و فساد به ستوه آیند كه مشتاقانه خواهان و تشنه عدالت شوند، اما خودشان نتوانند مجری عدالت و برانداز ظلم و فساد از جامعه باشند.

این فرض كاملاً معقول است و لازمه این كه كسانی تشنه عدالت و خواهان پاكی از فساد باشند، این نیست كه خودشان هم قادر به اجرای این مقاصد باشند. علاوه بر این – با توجه به آن چه به طور مبسوط گذشت – امام عصر علیه السلام با ظهورشان در قدم اول، بسیاری از مردم را به دست خود تشنه عدالت خواهد نمود. یكی از آثار كامل شدن عقول انسانها، قطعاً عدالت طلبی است و بنابراین هیچ لزومی ندارد كه عموم مردم پیش از ظهور این رهبر معصوم الهی، عدالت خواه و یا اهل عدالت باشند.

ص: 157

این نكته هم فراموش نشود كه قیام امام مهدی علیه السلام از این جهت با وضعیت سایر امامان علیهم السلام كاملاً متفاوت است. هیچ یك از امامان گذشته مسئولیت و مأموریتی شبیه به رسالت الهی آخرین حجت خدا در زمین، نداشته اند. آنها هیچ كدام وظیفه نداشته اند به طور كامل، چهره زمین را از ظلم و فساد بزدایند. كسی كه چنین مأموریتی دارد، برنامه خود را علی رغم كراهت كافران و مشركان و فاسدان پیش خواهد برد و این همان برنامه الهی است كه خداوند در وصفش فرمود:

یُرِ یدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّ-هِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّ-هُ مُتِمُّ نُورِ هِ وَلَوْ كَرِ هَ الْكَافِرُ ونَ (1)

نكته دیگر این كه هر چند اگر گفتمان جامعه بشری به گفتمان عدالت تبدیل شود، زمینه برای پذیرش دولت عدالت فراهم می شود و كسانی كه از تحقق عدالت حقیقی گفتگو می كنند، به مقصود خود می رسند، اما نمی توان گفت شرط لازم برا ی ظهور دولت عدل جهانی، این است كه بشریت، به چنین گفتمانی روی آورد.

راز غیبت آماده شدن مردم جهان برای ظهور نیست

اما درباره مطلبی كه نویسنده مطلب مذكور به عنوان تأیید سخن خود مطرح نموده و در آن – به زعم خود – راز دوازده قرن غیبت حضرت مهدی علیه السلام را كشف كرده بود، باید بگوییم:

اولاً در حلقه هشتم به تفصیل توضیح داده شد كه راز غیبت امام


1- 1. صف، 8.

ص: 158

عصر علیه السلام پیش از ظهور ایشان كشف شدنی نیست و آن چه كه در ادله نقلی به عنوان علت غیبت ذكر شده است نیز هیچ كدام به معنای اصطلاحی كلمه «علت» نیست، چه رسد به این امری كه نویسنده با استحسان شخصی خود مطرح كرده و هیچ دلیل نقلی هم برای اثبات آن ندارد.

ثانیاً چون با ادله عقلی و نقلی اثبات كرده ایم كه آمادگی عمومی مردم و عدالت خواهی آنها شرط ظهور امام زمان علیه السلام نیست، پس هیچ ضرورتی ندارد كه نتیجه غیبت طولانی آن حضرت، ایجاد آمادگی و عدالت طلبی مردم جهان باشد.

ثالثاً درباره سیره امیر المؤمنین علیه السلام و سایر معصومان علیهم السلام در حلقه گذشته توضیح دادیم كه آنها هر یك، وصیتی خاص از جانب خدای متعال داشته اند و به همان، عمل می كردند و از آن چه كه برای دیگران فرموده اند نیز هیچ قاعده و ضابطه كلی – درباره نقش اقبال مردم در قیام حضرات ائمه علیهم السلام – به دست نمی آید. از طرفی دیگر، ظهور امام زمان علیه السلام از جهات متعددی قابل مقایسه با سیره امامان گذشته نیست، به خصوص از این جهت كه قیام ایشان مشروط و منوط به تحقق خواست عمومی جهانیان نمی باشد. لذا حتی به فرض این كه عملكرد سایر ائمه علیهم السلام تابع ضابطه خاصی بوده باشد، این ضابطه، قابل سرایت به ظهور حضرت مهدی علیه السلام نیست.

ص: 159

درس نوزدهم: نظریه اختیاری بودن ظهور

غیبت و ظهور، كار ماست!

آخرین نظریه ای كه در این فصل به نقد و بررسی آن می پردازیم، به تعبیر نویسنده آن «نظریه اختیاری بودن ظهور» است. طراح این نظریه، ادعایی فراتر از همه نظریه پردازان دیگر در این زمینه مطرح كرده است. همان طور كه از ابتدای این كتاب ملاحظه شد، نوع نظریاتی كه در خصوص ارائه شرایط لازم ظهور بیان گردیده، آمادگی گروهی از مردم یا عموم آنان را برای قیام امام عصر علیه السلام ضروری دانسته اند، اما همه این نظریات در این كه اصل ظهور، كار خود حضرت به امر خداوند متعال می باشد، اتفاق نظر دارند. «نظریه اختیاری بودن ظهور» همان طور كه از عنوانش فهمیده می شود – بر خلاف همه آراء قبلی – بر این عقیده اصرار دارد كه:

حكایت ظهور گویی حكایت دیدار سی مرغ با سیمرغ است – كه عطار نیشابوری در منطق الطیر به آن اشاره می كند – چرا كه

ص: 160

سیمرغ همواره حضور داشت و این اراده و همت سی مرغ بو كه غایب بود و می بایست حضور پیدا می كرد.(1)

در داستانی كه عطار نقل كرده است، وقتی تمامی مرغان راه دور و دراز رسیدن به سیمرغ را طی كردند. فقط سی نفر به قله قاف رسیدند، در آن جا می گوید:

چون نگر كردند این سی مرغ زود = بی شك این سی مرغ آن سیمرغ بود

خویش را دیدند سیمرغ تمام = بود خود سیمرغ، سی مرغ تمام

محو او گشتند آخر بی دوام = سایه در خورشید گم شد و السلام(2)

نویسنده با تمثیل امام عصر علیه السلام به سیمرغ – كه عطار او را پادشاه نامیده است – می گوید:

پادشاه ما بر قله كوه، منتظر رسیدن ماست. این نفس آلوده است كه مانع حضور دوست است. این اراده و همت شیعیان است كه باید محیط را برای حضور خورشید معطر كند. این ماییم كه باید ظهرو كنیم، این ماییم كه باید انسانیت و استعداد و علم خود را شكوفا كنیم و گرنه خداوند متعال «فیاض علی الاطلاق» است و هیچ گاه نعمت خود را بر بندگان صالحش دریغ نمی كند و امام نیز بی صبرانه منتظر ظهور دولت كریمه در سایه شیعیان و


1- 1. ماهنامه موعود، شماره 48، ص: 31 و 32.
2- 2. همان، ص: 32.

ص: 161

دوستان خویش است. پس ظهور، مشكل فاعلی ندارد بلكه مشكل قابلی دارد و این مشكل باید از جانب قابل كه شیعیان هستند، حل شود.(1)

... نظریه اختیاری بودن ظهور می گوید: این شیعیان نیستند كه منتظرند بلكه منظر واقعی امام علیه السلام است كه در انتظار شیعیان و شكوفایی تمام استعدادهای آنها به سر می برند. این نظریه می گوید: این امام نیست كه باید ظهور پیدا كند بلكه این قدرت و همت شیعیان است كه باید ظهور كند. این نظریه غایب اصلی را امام علیه السلام نمی داند بلكه این یاران و زمینه سازان ظهورند كه غایب هستند. این نكات بازی با الفاظ نیست.(2)

نویسنده از این كه مطابق روایات وقتی برای ظهور امام عصر علیه السلام معین نشده، در جهت تأیید نظریه خویش استفاده نموده است.

وقت ظهور بستگی به عوامل و زمینه های ظهور دارد. تعجیل و تأخیر در تحقق مقدمات ظهور باعث تعجیل و تأخیر در وقت ظهور است. این اختیار و همت شیعیان است كه باید برای ظهور وقت تعیین كند.(3)

برخی از اندیشمندان هم شبیه این نظریه را با این عبارات بیان كرده اند.

شاید یكی از نكات در بحث غیبت امام زمان علیه السلام این باشد كه خداوند می فرماید: من كار خودم را كرده ام و آن الگوی كامل را


1- 1. ماهنامه موعود، شماره 48، ص: 32.
2- 2. همان، ص: 33.
3- 3. همان، ص: 31.

ص: 162

آفریده ام، زنده و آماده، حالا نوبت شما [مردم] است كه كار خودتان را بكنید.

طبق این بیان، خداوند كار خود را انجام داده و این ما هستیم كه باید بقیه كارها را انجام بدهیم و ظهور را تحقق بخشیم. این گفتار، تكرار همان مدعای «نظریه اختیاری بودن ظهور» است، هر چند كه تحت این عنوان مطرح نكرده اند.

اما نویسنده مقاله پس از طرح نظریه خود، ادله ای را برای اثبات آن ذكر می كند كه چون در مباحث گذشته، اهم آنها را نقد و بررسی كرده ایم. د در این جا نیازی به طرح و نقد آنها نمی بینیم. لذا به بیان یك حقیقت اساسی در این مورد اكتفا می كنیم.

نكته ای كه در روشن شدن نقاط ضعف این نظریه و نیز در تبیین اصل اعتقاد به ظهور امام عصر علیه السلام بسیار مفید و ضروری است، این حقیقت می باشد كه ظهور آن حضرت هم كار «خدا»ست و هم یك «خدایی». در حلقه پیشین و در این حلقه به مناسبت بحث، اشاراتی به هر دو موضوع داشته ایم. اكنون به تكمیل و جمع بندی بحث می پردازیم.

كار خدا بودن ظهور امام زمان علیه السلام

مقصود از این كه ظهور حضرت، كار «خدا» می باشد، این است كه امام زمان علیه السلام فقط به اذن و فرمان خداوند اقدام به قیام می فرمایند.

امر ظهور و زمان انجام آن نه به دست مردم است و نه خود آن حضرت.

در این جا امام علیه السلام خود در انتظار فرمان الهی هستند تا اجازه ظهور به ایشان داده شود. اگر امر ظهور به اختیار خود امام علیه السلام بود، دیگر انتظار

ص: 163

فرج و دعا در تعجیل فرج از جانب خود ایشان معنا پیدا نمی كرد. (1)

امام زمان علیه السلام در عین حال كه منتظر هستند، منتظر فرمان الهی برای ظهورشان نیز هستند. مردم نیز متناسب با درجه و عمق معرفتشان نسبت به آن حضرت می توانند جزء منتظران ایشان قرار گیرند. همه اعمالی كه بندگان – از جمله خود امام عصر علیه السلام – انجام می دهند (چه دعا و چه غیر دعا) می تواند مقدمه ای برای صدور فرمان خداوند در مورد ظهور آن حضرت باشد و بیش از این، تأثیری در آن ندارد. پس هم بستگی دارد، به علاوه در جای خود درباره «بداء پذیر» بودن زمان ظهور بحث كافی و مستدل صورت گرفته است.(2)

نتیجه بحث این است كه متناسب با اعمال اختیاری بنگان، خداوند ممكن است در زمان ظهور امام عصر علیه السلام تعجیل یا تأخیر نماید. ولی به هر حال تنها عامل تعیین كننده اصل ظهور و زمان آن فقط و فقط اراده الهی است. بعضی تصور كرده اند كه اراده خداوند صرفاً به صورت یك قضیه شرطیه است، مانند این كه: «اگر مردم با اعمال خود نشان دهند كه طالب ظهور امام زمان علیه السلام هستند، حضرت ظهور خواهند كرد». و یا این كه: «اگر یاران كافی برای امام علیه السلام فراهم شوند، ظهور می كنند». اینان علاوه بر این قضایای شرطیه هیچ گونه اراده و مشیتی در امر ظهور حضرت، برای خداوند قائل نیستند.


1- 1. درباره انتظار و دعای امام عصر علیه السلام برای فرج خودشان در حلقه بعدی سخن خواهیم گفت.
2- 2. این بحث در حلقه بعدی خواهد آمد.

ص: 164

اما این تلقی نادرست، معلول عدم فهم صحیح از معنای اراده و مشیت الهی است. درست است كه در مورد خواست خدای متعال می توانیم برخی از قضایای شرطیه را – البته اگر صحیح باشد – به كار ببریم، اما نباید تصور شود كه اراده الهی این است كه یك سری قضایای شرطیه را قرارداد نماید. در بحث از اراده و مشیت خداوند مطرح می شود كه دو نوع اراده برای ذات مقدس پروردگار وجود دارد، تشریعی و تكوینی. اراده تشریعی به طور خلاصه همان امر یا نهی خداست كه به افعال اختیاری بندگان تعلق می گیرد و اراده تكوینی هم عبارت است از ایجاد خداوند كه ربطی به اختیار بندگان ندارد.

در مورد اصل ظهور امام عصر علیه السلام و زمان آن – اگر بخواهیم به طور دقیق سخن بگوییم – می توان گفت كه: زمان ظهور به اراده تكوینی حق متعال تعیین و تقدیر می شود، سپس فرمان ظهور از جانب خداوند به امام زمان علیه السلام صادر می گردد كه این امر و فرمان الهی خود، مصداق اراده تشریعی پروردگار است. بنابراین اصل ظهور را امام علیه السلام انجام می دهند، ولی در این كار، تابع محض اراده خداوند هستند. به این ترتیب در اصل و وقت ظهور حضرت، هر دو نوع اراده الهی به طور خاص و معین دخالت دارد و چون امام علیه السلام مطیع محض خدای متعال می باشند، لذا می گوییم: هم خود ظهور و هم زمان آن فقط به اراده خداوند واقع می شود.

با این توضیحات روشن می شود كه آن چه نویسنده «نظریه اختیاری بودن ظهور» مطح كرده، كلا بر خلاف تعالیم دین و صرفاً براساس یك تشبیه و استحسان بدون دلیل می باشد. اگر كسی بخواهد بر مبانی

ص: 165

كتاب و سنت و عقل بیندیشد، هیچ یك از مدعیات آن نظریه را نمی تواند بپذیرد. بررسی و نقد تك تك عبارات نویسنده برای خوانندگان با حوصله ای كه سیر مباحث كتاب را تا اینجا دنبال كرده اند، ضرورتی ندارد. لذا به خاطر پرهیز از ملال آوری به تكرار مكررات نمی پردازیم.

خدایی بودن ظهور امام عصر علیه السلام

تا این جا كار «خدا» بودن ظهور امام زمان علیه السلام روشن شد. اما وقتی می گوییم كه ظهور امام عصر علیه السلام یك كار «خدایی» است، مقصود چیست؟ برای روشن شدن این معنا ابتدا دو تعبیر «بشری» و «خدایی» را توضیح می دهیم.

كارهایی كه انسانها انجام می دهند، دو نوع هستند: یا انجام آنها از بشر عادی با امكانات طبیعی و معمولی او بر می آید یا خیر. اگر حالت اول باشد، آن كار را «بشری» می نامیم و اگر حالت دوم باشد، در صورتی كه به عنایات و امدادهای خاص الهی انجام شود، آن كار را «الهی» یا «خدایی» می نامیم.

به عنوان مثال اگر كسی با تلاش عادی و طبیعی خود به دانشگاه راه پیدا كند و امر خارق العاده ای در پذیرش او دخالت نكند، ورودش به دانشگاه، یك كار بشری محسوب می شود.(1)

این امر، منافاتی با بشری بودن كار به معنای مورد بحث ندارد.

اما اگر پذیرفته شدنش در


1- 1. البته در كارهای بشری هم تحقق یافتن كار، منوط به ایجاد شرایطی از جانب خدای متعال است كه در فرهنگ دین «توفیق» نامیده می شود.

ص: 166

كنكور دانشگاهها، با وجود تلاش مختصری كه انجام داده – در اصل به بركت دعای خیر پدر و مادرش باشد، این موفقیتف یك كار الهی و خدایی تلقی می گردد. درصورت دوم هر چند خود فرد زحمت كشیده و تلاش كرده، اما خودش می داند كه اگر قرار بود صرفاً همان تلاشها در نتیجه كنكورش مؤثر باشد، هرگز در آن رشته ای كه قبول شده، پذیرفته نمی شد. در این حالت می توان گفت كه نتیجه كار، معلول زحمت خود او نبوده است. لذا اگر كسی به او بگوید كه: «قبول شدن در این رشته بسیار مهم، كار خود تو نبوده» این سخن كاملاً صحیح و مطابق با واقع است، اما در عین حال، نفی اختیاری بودن عملی كه خودش انجام داده را نمی كند (دقت شود).

به طور كلی در كارهای خدایی، نتیجه كار را باید به حساب خداوند گذاشت نه بنده، هر چند كه نفی اختیاری بودن كار از آن بنده هم نمی شود.

یكی از بهترین نمونه های این امر، آیاتی از قرآن است كه پس از غلبه لشكر مسلمانان بر مشركان در جنگ بدر، بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد.

یكی از آنها این آیه شریفه است:

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَ-ٰكِنَّ اللَّ-هَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَ مَیْتَ إِذْ رَ مَیْتَ وَلَ-ٰكِنَّ اللَّ-هَ رَ مَىٰ ۚ وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّ-هَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (1)


1- 1. انفال، 17.

ص: 167

در این آیه، كشتن از مؤمنان و پرتاب كردن از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نفی شده است. با این كه مؤمنان در جنگ با مشركان درگیر شدند، جنگیدند و دشمن را با دست خود كشتند. هم چنین پیامبر صلی الله علیه و اله با دست خود و به صورت اختیاری مشتی سنگریزه را به سوی دشمن پرتاب نموند. با این وجود چرا این كارها از مؤمنان و از رسول خا صلی الله علیه و آله نفی شده است؟ نكته در خدایی بون این كارهاست. جایی كه كشتن از مؤمنان نفی شده، مقصود این است كه آنها روی حسابهای عادی بشری، قدرت كشتن مشركان را در جنگ بدر نداشتند و اگر چنین توفیقی یافتند، فقط به لطف امدادهای غیبی الهی بود. به همین دلیل «كشتن» از آنها نفی شده و به خداوند نسبت داده شده است. پس با وجود اختیاری بودن عمل كشتن توسط مؤمنان در جنگ بدر، چون اثر عمل ایشان قابل مقایسه با كارهای عادی بشری نبود و خداوند با لشكریان غیبی خود، آنها را قادر به كشتن مشركان فرمود، كشتن از مسلمانان نفی شده است.(1)

هم چنین پرتاب كردن پیامبر صلی الله علیه و آله در آیه 17 سوره انفال، اشاره است به آن چه در جنگ بدر اتفاق افتاد. مطابق فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام، ایشان به امر پیامبر صلی الله علیه و آله مشتی سنگریزه به دست حضرت دادند و رسول خدا صلی الله علیه و آله آنها را به سوی صورتهای مشركان پرتاب نمودند. بر اثر همین عمل، گروه زیادی از افراد دشمن به هلاكت رسیدند، در حالی كه پرتاب چند سنگریزه براساس حسابهای معمولی چنین اثری ندارد. پس این هم یك كار خدایی بود، چون


1- 1. در درس یازدهم به مناسبت بحث درباره الهی بودن پیروزی مسلمانان در جنگ بدر به برخی از لشكرهای غیبی الهی در آن جنگ اشاره كردیم.

ص: 168

خداوند اثر خاصی در آن پرتاب پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داد كه در پرتابهای عادی بشری چنین اثری وجود ندارد. در حدیث منقول از امیر المؤمنین علیه السلام تصریح شده است كه هر یك از آن سنگریزه ها را هزار فرشته همراهی می كردند كه از سوی خداوند متعال برای یاری رساندن به مؤمنان مأموریت یافته بودند. (1)

به همین جهت است كه رمی (پرتاب كردن) در آیه سوره انفال از پیامبر صلی الله علیه و آله نفی شده و به خداوند نسبت داده شده است.

پس در كارهای خدایی، بشر كار خود را انجام می دهد و اختیار او هم در آن كاملاً دخالت دارد، اما اثر و نتیجه كار به صورتی است كه می توان فهمید اگر فقط بنابر قدرت عادی بشری بود، علی القاعده چنین اثر و نتیجه ای در پی نمی آمد. این است كه در عین دخالت داشتن بشر و اختیار او، این نوع كارها را كارهای بشری نمی دانیم، بلكه آنها را «خدایی» می نامیم.

حال كه منظور از «خدایی» بودن یك كار روشن شد، می توانیم تصدیق كنیم كه با توجه به آن چه در طی مباحث گذشته مطرح شد، ظهور امام عصر علیه السلام قطعاً یك كار خدایی است نه بشری. تحقق آن وعده هایی كه خدای متعال، در پی ظهور آن حضرت اعلان فرموده كار هیچ بشر عادی بر روال معمولی و طبیعی نیست. به همین جهت می بینیم كه خداوند در آیات شریفه قرآن آن چه را كه به دست مبارك حضرت مهدی علیه السلام انجام می شود به خود نسبت داده است. به عنوان نمونه: «وعد الله ...»


1- 1. الخصال، جلد 2، ص: 576.

ص: 169

وَعَدَ اللَّ-هُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْ ضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْ تَضَىٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِ كُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَ-ٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (1)

در این آیه شریفه «استخلاف» (خلافت دادن) و «تمكنین دین پسندیده» و «تبدیل خوف به امنیت» به خدای متعال نسبت داده شده، با این كه همه این كارها به دست امام زمان علیه السلام و یاری یاران ایشان انجام می پذیرد. هم چنین:

هُوَ الَّذِی أَرْ سَلَ رَ سُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَ هُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِ هَ الْمُشْرِ كُونَ (2)

در این آیه شریفه پیروزی دین اسلام بر همه آیینها صراحتاً به خدای متعال نسبت داده شده، با این كه این غلبه به دست وجود مقدس امام علیه السلام و با جنگ و خونریزی و فداكاری یاران ایشان، انجام می پذیرد.


1- 1. نور، 55.
2- 2. صف، 9.

ص: 170

درس بیستم: آثار پیش شرط قائل نبودن برای ظهور

برنامه ریزی برای پیروزی نهضت امام زمان علیه السلام كار ما نیست

اگر بپذیریم كه غلبه نهضت جهانی امام عصر علیه السلام هم «كار خدا» و هم یك «كار خدایی» است، دیگر خود را مجاز نمی شماریم كه از جانب خویش و بدون دلیل برای پیروز شدن نهضت آن حضرت – با قیاس با قیامهای بشری – برنامه ریزی كنیم و چنین بینگاریم كه همه آن چه را كه برای پیروزی یك نهضت بشری لازم است، باید پیش از ظهور امام عصر علیه السلام فراهم نماییم.

برنامه ریزی برای پیروزی آن حضرت پس از قیام، نه در توان ماست و نه جزء وظایف و مسئولیتهای ما. نهضت ایشان یك نهضت الهی است كه همه برنامه ریزیهای لازم برای پیشرفت آنبه وسیله خود خدا و حجت معصومش انجام می گیرد. ما (مردم عادی) وظیفه داریم كه آن چه به عنوان تكلیف از ما خواسته شده را تمام و كمال

ص: 171

به انجام برسانیم، ولی این كه نهضت جهانی امام عصر علیه السلام با چه برنامه هایی پیش می رود و با تكیه بر كدام اركان به پیروزی می رسد، چیزی نیست كه ما از آن آگاه باشیم و بتوانیم درباره اش تئوری پردازی كنیم. بنابراین بهتر است پای از گلیم خود بیرون نگذاریم و به انجام تكالیفی كه بر عهده ما گذارده اند، اكتفا كنیم و پاسخ این پرسش را كه «حضرت صاحب الامر علیه السلام پس از قیام چگونه پیروز می شوند»؟ به خود ایشان و خدای متعال واگذار نماییم. البته این سخنان به هیچ وجه، كم رنگ كننده نقشی نیست كه یاران با اخلاص امام علیه السلام می توانند در به ثمر رساندن نهضت آن حضرت داشته باشند. هم چنین از ضرورت انجام وظایفی كه مؤمنان پیش از ظهور امامشان دارند، چیزی نمی كاهد، چرا كه نباید به این بهانه كه ظهور و غلبه امام زمان علیه السلام یك كار خدایی است، از زیر بار مسئولیت های دینی و ایمانی خود شانه خالی كنیم.

عدم یأس از ظهور در فرض فراهم نبودن شرایط و زمینه های بشری آن

نتیجه ای كه از كل مباحث این حلقه به دست می آید، آن است كه ظهور امام عصر علیه السلام به هیچ شرط لازمی نیازمند نیست كه ایجاد آن به دست مردم باشد ولی نباید غافل بود كه در عین حال، این امر در ضرورت انجام وظایفی كه بر عهده شیعیان گذاشته شده، هیچ گونه تأثیر منفی نمی گذارد، بلكه اگر به عمق بحث توجه شود، تأثیر مثبت عمیقی در این راستا دارد. اگر ما ظهور امام زمان علیه السلام را یك كار بشری بدانیم كه طراحی و برنامه ریزی و اجرای آن بر عهده مردم باشد – آن گاه در

ص: 172

صورت فراهم نبودن شرایط عادی و طبیعی برای قیام آن حضرت (اعم از عدم آمادگی جهان و نبود امكانات و فقدان ساز و كارهای لازم بشری) یأس و ناامیدی عمیقی بر دلهای شیعیان سایه می افكند و شعله های انتظار فرج در جان ایشان به خاموشی و تاریكی می گراید.

اما اگر فراهم بودن مقدمات عادی بشری را شرط ظهور منجی عالم ندانیم، هیچ گاه و در هیچ زمانی به ورطه دلسری و یأس ازتحقق آن در نمی غلتیم، بلكه همواره وعده های خداوند در مورد انجام قیام بزرگ الهی، هر لحظه اعتقادمان را به وقوع آن راسخ تر و امیدمان را ریشه دار تر می سازد.

قرآن كریم نمونه هایی از پیروزی قیامهای الهی را مطرح نموده تا مؤمنان به خداوند، تحقق آن وعده ها را عملی بشمارند و به سبب فراهم نبودن زمینه های عادی پیروزی، دلسرد و ناامید نگردند. پیروزی لشكر اسلام در جنگ بدر یكی از بارزترین این نمونه هاست (كه در گذشته درباره آن مطالبی بیان شد).

نمونه دیگر قرآن كریم در این زمینه در ماجرای پیروز شدن لشكر «طالوت» فرمانده برگزیده الهی – بر سپاهیان «جالوت» مطرح شده است.(1)

به صریح قرآن، مؤمنانی كه هیچ گونه مخالفتی با جناب طالوت نكردند، افراد «قلیلی» بودند كه در احادیث تعداد آنها را دقیقاً 313 نفر ذكر كرده اند.(2)

قرآن از قول این تعداد قلیل نقل می كند كه معتقد بودند:


1- 1 این داستان در آیات 246 تا 251 سوره بقره آمده است.
2- 2. تفسیر قمی، جلد 1، ص: 91.

ص: 173

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّ-هَ مُبْتَلِیكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِ بَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَن لَّمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَ فَ غُرْ فَةً بِیَدِهِ ۚ فَشَرِ بُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ ۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ ۚ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو اللَّ-هِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَ ةً بِإِذْنِ اللَّ-هِ ۗ وَاللَّ-هُ مَعَ الصَّابِرِ ینَ (1)

این سخن، برخاسته از اعتقاد آنان بود به خدایی بودن پیروزی طالوت بر جالوت. به همین خاطر نیز، كمی تعداد اهل حق را مانع پیروزی بر جمعیت فراوان اهل باطل نمی دانستند. در عمل هم این پیروزی به صورت معجزه آسایی تحقق پذیرفت و حضرت داود علیه السلام با پرتاب سنگی جالوت را كه سر تا پا غرق در سلاح و زره بود، از پا در آورد و به این وسیله لشكریان او شكست خوردند و از هم پاشیدند.(2)

نكته ای كه از ذكر این داستان و ماجرای جنگ بدر و امثال آن استفاده می شود آن است كه اگر خداوند وقوع امری را اراده فرماید بدون آن كه نقش بشر در این بین نادیده گرفته شود – آن امر بالاخره تحقق می پذیرد و فراهم نبودن زمینه های عادی و طبیعی، مانعی در مسیر وقوع اراده الهی نخواهد شد. اگر كاری الهی باشد، آماده نبودن شرایط و زمینه های طبیعی انجام آن – از جمله كم بودن جمعیت اهل حق و ایمان – مانعی در راه تحقق آن به شمار نمی آید و این همان نتیجه مهمی است كه از مباحث فعلی به دست می آید.


1- 1. بقره، 249.
2- 2. تفسیر قمی، جلد 1، ص: 91.

ص: 174

ایجاد انگیزه برای تلاش و جهاد در صورت اعتقاد به الهی بودن امر ظهور

با این ترتیب اگر فراهم شدن شرایط عادی بشری را شرط لازم ظهور امام عصر علیه السلام ندانیم، نه تنها نسبت به انجام وظایف و تكالیف خود سست و بی اعتقاد نمی شویم، بلكه بر عكس، با دلگرمی و امید بیشتری به كار و تلاش دست می زنیم و با اتكال و اعتماد به وعده الهی، می كوشیم تا فضل و كرم خداوند را جلب نماییم برای این كه هر چه زودتر اذن ظهور مولای پنهان از دیدگانمان را صادر فرماید. اهل حق در زمان غیبت امام زمان علیه السلام اگر جمعیت خود را نسبت به گمراهان و اهل باطل، كم و ناچیز ببینند، دلسرد نمی شوند و قیام امامشان را بعید نمی شمرند. سر این عقیده چیزی نیست جز همین كه پیروزی قیام آن حضرت را كاری خدایی می دانند و معتقدند كه اگر خداوند اراده فرماید، زمینه های غیر عادی و غیر بشری آن را چنان فراهم می سازد كه همه نواقص بشری آن جبران گردد.

پس می بینیم كه اعتقاد الهی بودن قیام حضرت مهدی علیه السلام، در امیدواری و تلاش پیگیر اهل حق و تكاپوی دمادم مؤمنان – برای انجام وظایفشان در زمان غیبت – چه تأثیر ژرفی دارد. به خاطر همین عقیده است كه منتظران واقعی آن امام علیه السلام به هیچ بهانه ای خود را مجاز نمی دانند در زمان پنهانی امامشان سنگرهای دفاع از حریم و هویت تشیع را خالی یا ضعیف كنند، بلكه پشت كردن به دشمنان آیین حق را برای خود، گناه كبیره می شمارند. الگوی عمل منتظران ظهور در زمان غیبت، آیات شریفه ذیل است كه در ضمن بیان ماجرای جنگ بدر بر

ص: 175

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نازل گردیده است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُ وا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ ﴿15﴾ وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَ هُ إِلَّا مُتَحَرِّ فًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلَىٰ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّ-هِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (1)

به این ترتیب شیعه امام عصر علیه السلام در زمان غیبت، خود را مكلف می شمارد با كسانی كه دین و امام او را آماج حملات خود قرار داده اند، مبارزه نماید. و گریزان، به آنان پشت نكند و میدان مبارزه و جهاد را خالی نسازد. چنین كسی تنها در صورتی جبهه ای را خالی می كند كه بخواهد در جبهه دیگری با دشمن بجنگد یا آن كه شیوه جنگی خود را تغییر بدهد. این گونه، منتظران ظهور همواره سنگرهای مبارزه با دشمنان دین و تشیع را پر و قدرتمند نگه می دارند و اجازه نمی دهند كه مخالفان امام عصر علیه السلام از غیبت ایشان سوء استفاده كرده، دین و ایمان مردم مسلمان را مورد حمله و آسیب خود قرار دهند. این شیعیان مبارز


1- 1. انفال، 15 و 16.

ص: 176

در گرما گرم قتال با دشمنان دین، در هر لحظه چشم انتظار صدور اذن خداوند برای ظهور مولایشان هستند و از جان و دل اعتقاد دارند كه شرط لازم برای ظهور منجی عالم، پیروزی آنان بر لشكر كفار نیست، بلكه مهم انجام وظیفه و ادای تكلیفی است كه خدا و امام زمان علیه السلام از آنان خواسته اند.

براساس این عقید، ما شیعیان مؤظف هستیم كه – تا آن جا كه در توان داریم و با رعایت ضوابط و چارچوب های شرعی – تكالیف خویش را به طور كامل به انجام رسانیم، اما در عین حال این انجام وظیفه را شرط لازم ظهور امام عصر علیه السلام نشماریم، بلكه آن را مصداقی از فضل الهی تلقی كنیم كه در هر لحظه و زمانی می توان به آن امیدوار بود. بنابراین به هیچ وجه نمی توان اندك بودن جمعیت منتظران ظهور و فراهم نبودن ساز و كارهای بشری آن را مانع تحققش دانست. این همان عقیده ای است كه از تك تك ما در هر لحظه، یك منتظر واقعی و تلاشگر می سازد، منتظری كه به ظلمهای جاری در دنیا معاصر تن نمی دهد و در كوران مبارزه با دشمنان دین همواره دست به دعا بلند می كند و از درگاه ایزد منان، لطف و فضل خاص او را برای تعجیل در فرج مولایش طلب می نماید.

ضرورت انجام وظیفه همراه با دعا بر تعجیل فرج امام عصر علیه السلام

جالب این است كه در مقام دعا برای تعجیل فرج نیز یكی از مهمترین شرایط – و چه بسا از همه مهمتر – وجود تقوا و ورع در شخص دعا كننده می باشد و این به آن معناست كه هر چند كثرت دعا به پیشگاه الهی می تواند به فضل و رحمت او عامل بسیار مؤثری در جلو

ص: 177

انداختن ظهور امام زمان علیه السلام باشد، اما استجابت همین دعا مشروط به آن است كه دعا كننده در انجام وظایف خود در زمان غیبت، كوشا و تلاشگر باشد مبارزه و جهاد با دشمنان دین و امام زمان علیه السلام، در رأس وظایفی است كه انسان منتظر در زمان پنهانی امامش بر عهده دارد.

بنابراین دعا بر تعجیل فرج نیز (كه از كارسازترین اعمال برای جلو افتادن ظهور امام عصر علیه السلام به شمار می آید)(1)

منوط و مشروط به این است كه اهل دعا از سر سوز و به خاطر دارا بودن درد دین، اهل تلاش و عمل و جهاد با دشمنان تشیع و امام زمان علیه السلام نیز باشند.

نتیجه این كه اعتقاد به خدایی بودن امر ظهور امام عصر علیه السلام – به معنایی كه بیان آن گذشت – نه تنها تأثیر منفی بر تلاش و كوششهای منتظران ظهور در زمان غیبت ندارد، بلكه تأثیرات ژرف و عمیقی در ایجاد انگیزه و امید در دلهای مؤمنان می گذارد و هر گونه یأس و سستی را از قلوب ایشان می زداید و به نور امید به تعجیل فرج را روشن و تابناك نگه می دارد، هر چند شرایط بر مبنای حسابهای بشری و عادی ناامید كننده باشد.

از این رو ما نباید از فضل الهی در هیچ لحظه ای و زمانی ناامید باشیم، چه بسا خداوند در اوج ناامیدی، فرج موعود خود را – كه فرج همه مؤمنان است – تقدیر و امر ایشان را اصلاح فرماید.

در پایان خداوند را به آبروی مادر بزرگوار و عزیز امام عصر علیه السلام شاهزاده خانم – حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها – می خوانیم تا


1- 1. بحث در مورد دعا بر تعجیل فرج امام عصر علیه السلام در حلقه های بعدی خواهد آمد.

ص: 178

در ظهور فرزندش تعجیل فرماید و دلهای خاندان عصمت و طهارت را به این وسیله شاد گرداند و چشمان گناهكار ما مصیبت زدگان غیبت را هر چه زودتر به جمال دل آرایش روشن سازد.

آمین رب العالمین

ص: 179

پرسشهای مفهومی از درسهای 15 تا 20

1. آیا این تئوری به صورت كلی درست است: «شخصیتهای بزرگ همیشه در نقطه های تعادل تاریخ ظهور می كنند»؟

2. آیا می توان تاریخ بشریت را رو به رشد دانست و بر این اساس، آینده درخشان تاریخ را تحلیل كر؟ توضیح دهید.

3. گفته اند: «اگر قرار باشد كه جهان پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام پر از ظلم و فساد باشد، آن گاه باید ایشان بیشتر كسانی را كه می خواهد بر آنها حكومت كند، بكشد. مرگ چنین حكومتی قطعاً زودرس است». آیا می توان این سخن را پذیرفت؟ چرا؟

4. چرا برخی سعی می كنند معیار مشروعیت نظام حكومت امام زمان علیه السلام را دموكراتیك بودن آن معرفی كنند؟ چه اشكالی به این دیدگاه وارد است؟

5. ادعای تقسیم بندی تاریخ امامت به سه دوره «گرگ صفتی»، «میش صفتی» و «عدالت» را از جهت نقلی و از جهت تاریخی بررسی كنید.

ص: 180

6. این استدلال را نقد كنید: «دولت عدالت، جامعه عدالت پذیر می خواهد و چون جامعه فاسد، عدالت را نمی پذیرد، پس دولت عدالت تنها در صورتی ظهور می كند كه جامعه فاسد نباشد».

7. آیا می توان راز خانه نشینی امیر المؤمنین علیه السلام و انزوای معصومین علیهم السلام و غیبت امام زمان علیه السلام را عدم آمادگی مردم دانست؟ چرا؟

8. نظریه «اختیاری بودن ظهور» را توضیح دهید.

9. منظور از «كار خدا بودن» و «خدایی بودن» ظهور چیست؟

10. پیش شرط قائل نشدن برای ظهور چه نتیجه مهمی در بر دارد؟

ص: 181

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109