حلقه هفتم : سلسله درس های مهدویت : غیبت امام عصر (عج)

مشخصات كتاب

سرشناسه : بنی هاشمی، سیدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پدیدآور : سلسله درس های مهدویت / محمد بنی هاشمی.

مشخصات نشر : تهران: منیر، 1388- 1389.

مشخصات ظاهری : 14 ج.

شابك : دوره : 978-964-539-158-2 ؛ 28000 ریال: ج.1 : 978-964-539-148-3 ؛ 29000 ریال : ج.2 : 978-964-539-149-0 ؛ ج.3 : 978-964-539-150-6 ؛ 31000ریال : ج.4 : 978-964-539-151-3 ؛ 28000ریال : ج.5 : 978-964-539-152-0 ؛ ج.6 : 978-964-539-153-7 ؛ 35000 ریال: ج.7: 978-964-539-208-4 ؛ 26000 ریال: ج. 8 978-964-539-209-1 : ؛ 28000 ریال: ج.9: 978-964-539-210-7 ؛ 35000 ریال: ج.10: 978-964-539-211-4 ؛ 30000 ریال: ج.11 9789645392121 : ؛ 30000 ریال: ج. 12 978-964-539-222-0 : ؛ 35000 ریال: ج.13: 978-964-539-223-7 ؛ 38000 ریال: ج.14: 978-964-539-224-4

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)

یادداشت : ج.1 - 6 (چاپ اول: 1388).

یادداشت : ج.11 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : ج.7 - 14 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1. معرفت و بندگی.- ج.2. منزلت امام.- ج.3. شناخت امام علیه السلام.- ج.4. لوازم معرفت.- ج.5. نعمت امام علیه السلام.- ج.6. غربت امام عصر علیه السلام.- ج.7. غیبت امام عصر علیه السلام.- ج.8. راز غیبت.- ج.9. رمز ظهور.- ج.10. انتظار فرج.- ج.11. بركات انتظار.- ج.12. دعا و اجابت.- ج.13. دعا برای امام عصر علیه السلام.- ج.14. كیفیت دعا.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غیبت

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- دعاها

موضوع : مهدویت

رده بندی كنگره : BP224/ب83س8 1388

رده بندی دیویی : 297/462

شماره كتابشناسی ملی : 1729415

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

فهرست مطالب

فصل اول: سابقه غیبت خلیفه الهی در زمین – 15

درس اول: غیبت حجتهای پیشین – 15

غیبت حضرت ادریس علیه السلام – 15

غیبت خلیفه (یا خلفای) الهی پس از حضرت نوح علیه السلام – 16

غیبت حضرت یوسف علیه السلام – 18

غیبت خلفای الهی پس از ظهور حضرت موسی علیه السلام – 22

غیبت حضرت موسی علیه السلام – 23

درس دوم: پنهانی امام عصر علیه السلام – 26

معنای غیبت امام عصر علیه السلام – 26

خالی نبودن زمین از حجت الهی – 29

توجه دادن امام عصر علیه السلام به غیبتهای انبیاء علیهم السلام – 31

درس سوم: پیشگویی های معصومین علیهم السلام در مورد غیبت امام عصر علیه السلام – 37

پیشگویی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در مورد غیبت امام دوازدهم علیه السلام – 37

پیشگویی امیر المؤمنین علیه السلام درباره غیبت امام عصر علیه السلام – 40

پیشگویی حضرت مجتبی علیه السلام نسبت به غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام – 43

ص:8

پیشگویی پدر بزرگوار امام زمان علیه السلام در مورد غیبت فرزند خویش – 44

پیشگویی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله درباره غیبت آخرین جانشن خود – 46

پیشگویی سال شروع غیبت امام عصر علیه السلام از 40 سال قبل – 47

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3 – 48

فصل دوم: چگونگی ارتباط با امام عصر علیه السلام در زمان غیبت صغری و كبری – 49

درس چهارم: مقایسه دو غیبت صغری و كبری – 49

تفاوت دو غیبت ازجهت مدت زمان آنها – 49

تفاوت دو غیبت ازجهت نحوه ارتباط با امام غایب – 52

ارتباط غیر مستقیم با امام علیه السلام در غیبت صغری – 54

غیبت كامل و ناقص – 57

درس پنجم: نیابت در غیبت كبری (1) – 59

جایگاه ممتاز نواب خاص امام زمان علیه السلام حتی در غیبت كبری – 59

بسته بودن باب نیابت خاصه (تكالیف جدید) در غیبت كبری – 62

معلوم بودن جایگاه امام علیه السلام برای برخی از خواص در هر دو غیبت – 67

درس ششم: نیابت در غیبت كبری (2) – 71

عدم امكان ارتباط اختیاری با امام علیه السلام در غیبت كبری – 71

ناشناخته بودن كارگزاران امام علیه السلام در زمان غیب كبری – 74

محدودیتهای كارگزاران در ارتباط با مردم و امام علیه السلام – 79

عنایت حضرت به مؤمنان بدون وجود راه ارتباطی ظاهری با ایشان – 80

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 6 – 82

فصل سوم: بهره وری از امام غایب علیه السلام – 83

درس هفت: بهره مند شدن از نور ولایت (1) – 83

تشبیه امام غایب علیه السلام به خورشید پس ابر – 83

ص:9

ارزش و اهمیت نور ولایت امام عصر علیه السلام – 86

امتحان حضرت آدم علیه السلام در خصوص ولایت امام عصر علیه السلام – 87

امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام در مورد ولایت امام زمان علیه السلام – 91

درس هشتم: بهره مند شدن از نور ولایت (2) – 95

تفاوت مؤمنان در بهره مندی از نور ولایت امام غایب علیه السلام – 95

سطح پایین و بالای بهره بردن از خورشید پشت ابر – 97

رابطه دیدار امام غایب با معرفت ایشان – 99

اولویت انجام وظیفه بر اهتمام به دیدن امام غایب علیه السلام – 103

درس نهم: شوق دیدار – 105

تذكرات نایب دوم امام زمان علیه السلام در مورد دیدار حضرت و شوق نسبت به آن – 105

غیبت امام عصر علیه السلام خواست قطعی خداوند – 109

ضرورت تسلیم نسبت به غیبت امام زمان علیه السلام – 110

اهمیت زیارت امام علیه السلام در زمان غیبت – 113

پرسشهای مفهومی از درسهای 7 تا 9 – 118

فصل چهارم: اشتیاق و اهتمام برای دیدار امام غائب علیه السلام – 121

درس دهم: درخواست دیدار (1) – 121

دو گرایش افراطی و تفریطی در مورد شوق دیدار امام غایب علیه السلام – 121

شوق دیدار امام عصر علیه السلام لازمه ولایت و محبت ایشان – 125

استحباب دعا برای دیدار امام عصر علیه السلام در زمان غیبت – 128

درس یازدهم: درخواست دیدار (2) – 131

اشكالات وارد شده بر تقاضای دیدار امام زمان علیه السلام در زمان غیبت – 131

بررسی دلالت الفاظ دعاها بر دیدن امام زمان علیه السلام در زمان غیبت – 132

تقاضای رؤیت امام عصر علیه السلام در زمان غیبت و ظهور – 136

مطلوبیت تمنای رسیدن به خدمت امام زمان علیه السلام و دعا برای تحقق آن – 139

ص:10

درس دوازدهم: پافشاری بر درخواست دیدار – 143

استحباب اصرار در دعا برای تقاضای دیدار امام زمان علیه السلام – 143

وظیفه مؤمن در صورت عدم استجابت دعا – 145

آفت شیفتگی شدید به امام زمان علیه السلام – 146

درس سیزدهم: آداب دیدار – 149

ذكر آداب و اعمالی برای تشرف امام عصر علیه السلام – 149

مراقبت بر یكی از تعقیبات نماز برای توفیق دیدار امام عصر علیه السلام – 152

تشرف صاحب مكیال خدمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه – 155

عمل به وظیفه، بهترین راه رسیدن به فیض دیدار امام زمان علیه السلام – 157

پرسشهای مفهومی از درسهای 10 تا 13 – 162

فصل پنجم: بررسی حجیت تشرف به محضر امام زمان علیه السلام – 163

درس چهاردهم: ادعای رؤیت امام عصر علیه السلام – 163

خبر دادن از تشرف خدمت امام عصر علیه السلام – 163

تشرف سید بن طاووس به محضرت حضرت مهدی علیه السلام – 165

تشرف مرحوم علامه بحر العلوم خدمت حضرت ول عصر علیه السلام – 166

تشرفات میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی خدمت امام زمان علیه السلام – 169

درس پانزدهم: تصدیق یا تكذیب تشرفات – 173

تشویق به نقل قضایای متقن در تشرف خدمت حضرت علیه السلام – 173

عدم جواز تكذیب مدعی تشرف – 175

منظور از مشاهده ای كه باید تكذیب شود – 176

درس شانزدهم: نقد و بررسی اصالت اشتباه و دروغ مورد ادعای رؤیت – 181

برخورد صحیح با ادعای تشرف – 181

بررسی ادعای لزوم تكذیب مدعی رؤیت – 183

بررسی اخبار دال بر عدم امكان رؤیت امام زمان علیه السلام در زمان غیبت – 184

ص:11

نظر علامه بحر العلوم درباره مدعی رؤیت – 186

درس هفدهم: بررسی حجیت تشرفات – 188

تكذیب مدعی رؤیت در عمل – 188

عدم تمامیت دلیل بر تكذیب مدعی رؤیت – 191

تفاوت میان اثبات شرعی و احراز وجدانی – 192

حجیت یا عدم حجیت شرعی تشرفات – 193

پرسشهای مفهومی از درسهای 14 تا 17 – 198

درس هجدهم: اعتماد و عدم اعتماد بر تشرفات – 199

معیارهای اعتماد بر تشرفات منقول – 199

نمونه ای از تشرفات قطعی در زمان غیبت كبری – 202

قرینه ای بر عدم جواز اعتماد به نقل تشرف – 205

لزوم احتیاط در اعتماد و عدم اعتماد بر حكایات تشرف – 206

فصل ششم: بهره وری خواص از خورشید وجود امام عصر علیه السلام – 209

درس نوزدهم: راهی به سوی امام غایب علیه السلام (1) – 209

باز بودن راه به سوی امام غایب علیه السلام – 209

اختصاص این راه به خواص – 211

سیره و سلوك خواص امام زمان علیه السلام – 213

درس بیستم: راهی به سوی امام غایب علیه السلام (2) – 220

بطلان ادعای ارتباط با امام علیه السلام – 220

گناهان سبب محجوب شدن از امام عصر علیه السلام – 222

رفع حجاب از نفس با تهذیب آن – 225

پرسشهای مفهومی از درسهای 18 تا 20 – 228

فهرست منابع – 229

ص:12

ص:13

در عصر امامت امام عصر علیه السلام، شاید هیچ امری به دشواری و حساسیت غیبت آن حضرت، ابزار آزمایش شیعیان و مؤمنان نبوده باشد. به علاوه، هر چند غیبت خلفای الهی، در امتهای پیشین، سابقه ای دیرین دارد. اما طولانی شدن آن در امت اسلام (تا حدود 12 قرن) زمینه پیدایش ابهامات و اشكالات فراوانی شده است.

غیبت امام علیه السلام از جهات مختلف در معرض آراء و نظریات متفاوت و بعضاً متعارض قرار گرفته است. اولین مسئله مورد بحث عبارت است از: «چگونگی ارتباط با آن حضرت در زمان غیبت كبری و نیز طریق بهره وری از وجود مقدس ایشان در این دوران». در این مورد دیدگاههای ضد و نقیضی نسبت به امكان تشرف به محضر امام غایب علیه السلام وجود دارد كه باید به طور مستدل مورد بحث و بررسی قرار گیرند و مشرب صحیح در این میان شناخته شود.

این حلقه اختصاص به معنا و مفهوم غیبت و چگونگی ارتباط با امام غایب دارد كه در 6 فصل تنظیم شده است. در ضمن این فصول، درباره شوق دیدار امام زمان علیه السلام و امكان وقوع آن در عصر غیبت كبری مباحث مهمی مطرح شده و حجت تشرفاتی كه از طرق گوناگون مورد ادعا قرار گرفته، بررسی شده است. درباره بهره وری شیعیان خاص آن حضرت خورشید وجود ایشان نیز در همین حلقه سخن گفته ایم.

ص: 14

ص:15

فصل اول: سابقه غیبت خلیفه الهی در زمین

درس اول: غیبت حجتهای پیشین

اشاره

غیبت خلیفه الهی در زمین، پدیده نور ظهور و بی سابقه ای نیست كه تنها در امت اسلام رخ داده باشد. بلكه این امر پیشینه ای بس دیرینه در امتهای گذشته داشته است. در این جا به چند نمونه از این دست اشاره می كنیم تا اصل وجود غیبت خلیفه خداوند و نحوه آن، بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.

غیبت حضرت ادریس علیه السلام

خبر غیبت حضرت ادریس علیه السلام در حدیث مفصلی – به نقل از حضرت باقر العلوم علیه السلام – بیان شده است. (1)

مطابق این حدیث


1- 1. رجوع شود به: كتاب «كمال الدین و تمام النعمة» باب 1، «فی غیبة ادریس النبی علیه السلام».

ص:16

حضرت ادریس علیه السلام به امر خداوند بیست سال از قوم خود در پنهانی به سر برد. قبل از پنهان شدن، شیعیان خود را كه بیست نفر بودند، جمع كرد و به ایشان دستور داد تا در جاهای مختلف پخش شوند. آنها نیز چنین كردند و خود آن حضرت هم در غاری بر فراز كوه بلندی پناه گرفت.

پس از گذشت این مدت، مجبور شد برای كسب روزی از محل پنهانی اش خارج شود و به صورت ناشناس به قریه ای وارد گردد.

تقدیرات الهی بالاخره او را از ناشناخته بودن خارج كرد و با ظهور ایشان، نعمت بارش باران كه در طول این مدت از قوم آن حضرت دریغ شده بو، دوباره به آنها عطا شد.

غیبت حضرت ادریس علیه السلام از آنجا آغاز شد كه پادشاه جبار آن زمان، ایشان را تهدید به قتل نمود. همین، انگیزه غیبت آن حضرت به امر الهی بود و بر اثر این غیبت طولانی، همه مردم – حتی شیعیان ایشان – به نهایت سختی و مشقت گرفتار شدند. هر دو موضوع – هم انگیزه غیبت و هم گرفتاری سخت شیعیان به خاطر طولانی شدن غیبت – در مورد غیبت امام عصر علیه السلام نیز تكرار شده است.

غیبت خلیفه (یا خلفای) الهی پس از حضرت نوح علیه السلام

مصداق دیگر برای غیبت خلیفه الهی پس از وفات حضرت نوح علیه السلام اتفاق افتاد. مطابق حدیثی كه از امام صادق علیه السلام نقل شده است، آن حضرت در هنگام وفات خود شیعیانش را جمع كرد و خطاب به آنها فرمود:

ص:17

اعلموا انه ستكون من بعدی غیبة تظهر فیما الطواغیت و ان الله عزوجل یفرج عنكم بالقائم من ولدی اسه هود... یشبهنی فی خَلقی و خُلقی ... فلم یزالوا یترقبون هوداً و یتنظرون ظهوره حتی طال علیهم الامد و قست قلوب اكثرهم فاظهر الله – تعالی ذكره – نبیه هوداً عند الیأس منهم و تناهی البلاء بهم.(1)

بدانید كه پس از من غیبتی خواهد بود كه در آن طاغوتها ظاهر خواهد شد و خدای عزوجل به وجود قیام كننده ای از فرزندان من – به نام هود – فرج شما را می رساند ... او در شمایل و اخلاق شبیه من است ... پس آنها پیوسته چشم به راه هود و منتظر ظهورش بودند تا آن كه مدت (این غیبت و انتظار) به درازا كشید و دلهای بیشتر ایشان سخت [و سنگ] گردید، در این هنگام خدای متعال پیامبرش هود را ظاهر ساخت در حالی كه آنها – از فرج – ناامید و در نهایت گرفتاری بودند.

چند نكته در این حدیث شریف قابل توجه و تأمل است.

یكی این كه حضرت نوح علیه السلام فرمود: پس از من غیبتی خواهد بود، اما حضور خلیفه الهی در زمین را نفی نكرد.

می دانیم كه مطابق سنت دیرین الهی همیشه بر پهنه زمین، خلیفه ای از جانب خداوند وجود دارد، اما این خلیفه ممكن است آشكار و شناخته شده نباشد بلكه ناشناخته و پنهان باشد.(2)

به همین جهت،


1- 1. كمال الدین، باب 2، حدیث 3.
2- 2. احایث مربوط به این بحث در كتاب «كمال الدین و تمام النعمة» باب 22 به تفصیل ذكر شده است.

ص:18

حضرت نوح علیه السلام به غیبت حجت یا حجتهای الهی پس از خود اشاره فرمود، بدون آن كه هیچ نام و نشانی از آنها بیان فرماید.

نكته دوم این كه حضرت نوح علیه السلام یكی از فرزندان خود را به نام و نشان معرفی كرد و از او به عنوان «قائم» یاد نمود و وعده داد كه فرج شیعیان به ظهور ایشان خواهد بود.

سوم این كه دوران انتظار فرج شیعیان حضرت نوح علیه السلام به درازا كشید تا آن جا كه بیشتر آنها به قساوت قلب گرفتار شدند.

چهارم این كه خدای متعال، حضرت هود علیه السلام را در زمانی ظاهر فرمود كه شیعیان از فرج، ناامید و در نهایت سختی و گرفتاری بودند.

هر چهار ویژگی در مورد پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و غیبت فرزند ایشان حضرت قائم علیه السلام تكرار شده است كه هر كدام باید در محل خود به تفصیل بیان شود.

غیبت حضرت یوسف علیه السلام

یكی دیگر از انبیای الهی كه به امر خداوند از قوم خود – حتی پدر و برادرانش غیبت داشت، حضرت یوسف علیه السلام بود.

ایشان سه روز در چاه، چند سالی در زندان و سالهایی هم در كسوت پادشاهی به سر برد كه مجموع این ایام بیست سال می شود.(1)

فاصله مكانی حضرت یوسف علیه السلام در زمان سلطنتش بر مصر – با پدرش حضرت یعقوب علیه السلام مسیری بود كه طیس كردن آن در آن روزگار تنها هجده روز طول می كشید. با این حال پدر و برادران ایشا از حضور آن


1- 1. كمال الدین، ابتدای باب 5.

ص:19

حضرت در نزدیكی خود، بی خبر بودند. هم چنین برادران یوسف علیه السلام حتی در هنگام رو به رو شدن با آن حضرت، ایشان را نشناختند و تا خود را معرفی ننمود، ایاشن را به جا نیاوردند. امام صادق علیه السلام در بیان شباهت حضرت صاحب الامر علیه السلام با جناب یوسف علیه السلام می فرمایند:

ان فی صاحب هذا الامر شبها من یوسف علیه السلام ... ان اخوة یوسف علیه السلام كانوا اسباطاً اولاد الانبیاء تاجروا یوسف و بایعوه و خاطبوه و هو اخوته و هو اخوهم فلم یعرفوه حتی قال: انا یوسف و هذا اخی فما تنكر هذه الامة الملعونة ان یفعل الله عزوجل بحجته فی وقت من الاوقات كما فعل بیوسف. ان یوسف علیه السلام كان الیه ملك و كان بینه و بین والده مسیرة ثمانیة عشر یوماً فلوا اراد ان یعلمه لقدر علی ذلك لقد سار یعقوب علیه السلام و ولده عند الیسارة تسعة ایام من بدوهم الی مصر فما تنكر هذه الامة ان یفعل الله جل و عز بحجته كما فعل بیوسف ان یمشی فی اسواقهم و یطا بسطهم حتی باذن الله فی ذلك له كما اذن لیوسف قالوا: أ انك لانت یوسف؟ قال: انا یوسف.(1)

حضرت صاحب الامر علیه السلام شباهتی با جناب یوسف علیه السلام دارند... همانا برادران یوسف نوادگان و فرزندان پیامبران بودند، با او تجات و معامله كردند و سخن گفتند در حالی كه برادرانش بودند و و هم برادر آنها بود، اما او را نشناختند تا آن كه خودش گفت:


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 4.

ص:20

«من یوسف هستم و این برادر من است». پس چرا این امت دور از رحمت الهی انكار می كنند كه خدای عزوجل زمانی با حجت خویش همان كند كه با یوسف كرد؟ همانا جناب یوسف پادشاه مصر بود و فاصله میان او و پدرش مسیر هجده روز راه بود، پس اگر (خداوند) می خواست پدر او را از این امر آگاه كند، می توانست (كه البته چنین نكرد). وقتی بشارت یوسف به حضرت یعقوبق و فرزندانش رسید، از محل خودشان تا مصر را در نه روز (یعنی نصف مدت معمول) طی كردند. پس به خاطر چه این امت انكار می كنند كه خدای عزوجل با حجت خود همان كند كه با یوسف علیه السلام كرد، به گونه ای كه در بازارهای آنها راه می رود و روی فرشهایشان پا بگذارد (بدون این كه شناخته شود) تا این كه خداوند در این امر (معرفی خودش) به او اجازه دهد، همان گونه كه به یوسف علیه السلام اجازه معرفی داد؟ آنها گفتند: «آیا واقعاً تو خودت یوسف هستی؟» گفت: «من یوسف هستم».

این حدیث شریف را مرحوم شیخ صدوق نیز در كتاب خود به مختصر اختلافی در عبارات نقل كرده است. در نقل ایشان پس از جمله «بطا بسطهم» تصریح شده است كه: «و هم لا یعرفونه»(1)

یعنی در حالی كه او را نمی شناختند.

طبق این حدیث شریف، دو نحوه غیبت برای حضرت یوسف علیه السلام وجود داشته است. یكی دور بودن ایشان از پدر و سایر اعضای خانواده اش كه هر چند فاصله مكانی بین آنها زیاد نبود، اما حضر ت


1- 1. كمال الدین، باب 5، حدیث 3.

ص:21

یعقوب علیه السلام و سایر فرزندانش از این نزدیكی مكانی – براساس علم عادی بشری – مطلع نبودند. بنابراین، غیبت به معنای پنهان بودن محل اقامت حضرت یوسف علیه السلام از خانواده اش بود.

صورت دوم غیبت حضرت یوسف علیه السلام به این شكل بود كه ایشان با مردم – از جمله برادرانش – ملاقات داشت و با آنها صحبت كرد، آنها هم با او صحبت كردند، هم چنین با یكدیگر خرید و فروش داشتند. اما تا آن حضرت، خویش را به آنها معرفی نكر، هیچ كدام از برادران، ایشان را نشناختند. پس یكی از معانی غیبت این است كه فرد غایب دیده می شود، اما شناخته نمی شود.

مقایسه و تشبیهی كه در فرمایش امام صادق علیه السلام بین حضرت یوسف علیه السلام و امام عصر علیه السلام شده است، نشان می دهد كه هر دو صورت غیبت در مورد حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه وجود دارد و این امر، جای هیچ گونه ایراد و انكاری ندارد. امت نفرین شده ای كه امام صادق علیه السلام اشاره فرموده اند، همان كسانی هستند كه خود را مسلمان و پیرو قرآن و سنت نبوی می شمارند، اما با وجود چنین غیبتی در حضرت یوسف علیه السلام نظیر آن را در مورد حضرت مهدی علیه السلام نمی پذیرند. اینها همان كسانی هستند كه هر چند اصل وجود مصلحی از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله را در آخر الزمان قبول دارند، اما تولد او را از امام حسن عسكری علیه السلام منكر شده اند، چون غیبت آن حضرت را در این زمان طولانی نمی پذیرند. متأسفانه اكثریت مسلمانان با این كه به اصل مهدویت معتقدند، ولی جزء همین گروه منكران غیبت می باشند.

ص:22

غیبت خلفای الهی پیش از ظهور حضرت موسی علیه السلام

برخی دیگر از حجتهای الهی كه به امر پروردگار از امت خویش غیبت اختیار كردند، خلفای قبل از حضرت موسی علیه السلام بودند. مطابق حدیثی كه حضرت زین العابدین علیه اسلام از جد بزرگوار خود – نبی اكرم صلی الله علیه و آله نقل فرموده اند: «حضرت یوسف علیه السلام در هنگام وفات، شیعیان و اهل بیت خود را جمع كرد و آنها را از سختی هایی كه پس از او خواهند دید، مطلع ساخت. به آنها خبر داد كه مردانشان كشته می شوند، شكمهای زنان باردارشان را پاره می كنند و كودكانشان را سر خواهند برید و این گرفتاریها ادامه خواهد داشت تا زمانی كه خداوند، قیام كننده ای از فرزندان «لاوی بن یعقوب» را آشكار كند، سپس ویژگی های ظاهری آن قائم را برای ایشان بیان نمود، آنها هم به همین وصیت تمسك نمودند». آنگاه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

وقعت الغیبة و الشدة علی بنی اسرائیل و هم منتظرون قیام القائم علیه السلام اربع مأة سنة حتی اذا بشروا بولادته...(1)

غیبت (حجتهای الهی) و سختی بر بنی اسرائیل واقع شد، در حالی كه آنها چهار صد سال را در انتظار قیام قائم علیه السلام سپری كردند، تا آن كه به ولادت او بشارت داده شدند... .

ملاحظه می شود كه در این فرمایش، تصریح به وقوع غیبت كرده اند. این غیبت مربوط به خلفای الهی قبل از حضرت موسی علیه السلام می شود كه برای مردم شناخته شده نبودند. از آن جا كه هیچ گاه زمین از


1- 1. كمال الدین، باب 6، حدیث 1.

ص:23

حجت یا حجتهای الهی خالی نمی ماند، پس در طول این چهار صد سال، این حجتها ناشناخته بودند و از همین جهت، تعبیر غیبت در مورد ایشان به كار رفته است.

غیبت حضرت موسی علیه السلام

یكی دیگر از انبیای بزرگ الهی كه از قوم خود غیبت اختیار كرد، حضرت موسی علیه السلام – از پیامبران اولوالعزم الهی – بود. طبق حدیث منقول از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پس از ولادت حضرت موسی علیه السلام بنی اسرائیل كه از چهار صد سال پیش، انتظار ظهور قائم را می كشیدند، موفق به زیارت آن حضرت در سن جوانی شدند و در پیشگاه الهی سجده شكر به جا آوردند. در این ملاقات زودگذر، موسی علیه السلام فقط یك جمله به ایشان گفت و سپس از دیدگانشان غایب شد. متن فرایش پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در این خصوص چنین است:

... قال: ارجوا ان یجعل الله فرجكم ثم غاب بعد ذلك و خرج الی مدینة مدین فاقام عند شعیب ما اقام فكانت الغیبة الثانیة اشد علیهم من الاولی و كانت نیفاً و خمسین سنة و اشتدت البلوی علیهم...(1)

(موسی علیه السلام) فرمود: امیدوارم خداوند فرج شما را جلو اندازد،


1- 1. كمال الدین، باب 6، حدیث 1. روشن است كه این حدیث منافاتی با این مطلب ندارد كه اقامت حضرت موسی علیه السلام نزد حضرت شعیب علیه السلام هشت یا ده سال باشد. زیرا در این حدیث مدت غیبت ایشان را پنجاه و چند سال دانسته است و مدت غیبت ایشان می تواند بیشتر از مدت اقامت ایشان پیش حضرت شعیب علیه السلام باشد.

ص:24

سپس غایب شد و به شهر مدین رفت و مدت اقامتش را در آن جا ماند غیبت دوم برای آنها از اولی سخت تر بود و پنجاه و چند سال طول كشید و (در این مدت) گرفتاری آنها شدت یافت... .

بنابراین حضرت موسی علیه السلام از زمان تولد، دو غیبت داشت. بنی اسرائیل كه از ولادت ایشان خبر داشتند، از دیدارش محروم بودند ، تا ان كه به صورت ظاهراً اتفاقی، ایشان را در سن جوانی زیارت كردند. اما این ملاقات طولی نكشید و آن حضرت بلافاصله برای بار دوم از دیدگان آنها غایب شد. این غیبت دوم، هم طولانی تر از اولی بود و هم بر بنی اسرائیل و شدیدتر گذشت. به این ترتیب می توان گفت كه از جهت غیبت (به خصوص تحقق دو غیبت) بین حضرت موسی علیه السلام و امام عصر علیه السلام شباهت وجود دارد. امام صادق علیه السلام در بیان این وجه شباهت فرمودند:

فی القائم علیه السلام سنة من موسی بن عمران علیه السلام ... خفاء مولده و غیبته عن قومه.

در امام قائم علیه السلام سنتی از حضرت موسی بن عمران علیه السلام است: پنهانی ولادتش و نهانی از قومش.

سپس راوی سؤال نمود كه غیبت حضرت موسی علیه السلام چقدر طول كشید؟ حضرت فرمودند: «بیست و هشت سال».(1)

این بیست و هشت سال، به اولین غیبت ایشان مربوط می شود كه بنی اسرائیل در این فاصله سراغ ایشان را می گرفتند، اما خبری پیدا


1- 1. كمال الدین، باب 6، حدیث 3.

ص: 25

نمی كردند و لذا كاملاً از او بی اطلاع بودند.(1)

احادیث و اخبار مربوط به حضرت موسی علیه السلام نشان می ده كه در این مدت، عموم مردم اگر هم ایشان را می دیدند، نمی شناختند. بنابراین حضرت موسی علیه السلام علاوهبر داشتن اصل دو غیبت – یكی كمتر و دیگری طولانی تر – از جهت نحوه غیبت نیز دو تجربه داشته است، یكی نبودن در میان مردم و خارج بون از شهر و دیار آنها و دوم ناشناخته بودن در عین سكونت در همان شهر و احیاناً رفت و آمد بین مردم. هر دو صورت غیبت، در مورد امام عصر علیه السلام نیز امكان پذیر است.


1- 1. كمال الدین، باب 6، حدیث 2.

ص:26

درس دوم: پنهانی امام عصر علیه السلام

معنای غیبت امام عصر علیه السلام

مواردی كه از غیبتهای انبیای گذشته در درس پیشین بیان شد، از چند جهت در مورد غیبت امام عصر علیه السلام قابل استفاده است.

یكی از این جهات معنا و مفهوم غیبت ایشان است كه می توان گفت به دو صورت می توان باشد: یكی غیبت بدن و جسم شریف ایشان از میان مردم و دیار آنان، دوم غیبت عنوان و وصف آن حضرت به طوری كه دیده شوند، اما هم چنان ناشناس باقی بمانند. این دو صورت با یكدیگر قابل جمع هستند، یعنی غیبت امام زمان علیه السلام هم می تواند به صورت اول باشد و هم به صورت دوم. ممكن است گاهی به شكل اول رخ دهد و گاهی به شكل دوم یا بعضی با نوع اول آن رو به رو شوند و برخی دیگر با گونه دوم. در احادیث ائمه علیهم السلام به وقوع هر دو حالت تصریح شده است.

ص:27

در حدیثی كه از امام صادق علیه السلام نقل كردیم، تعبیر ایشان چنین بود: «ان یمشی فی اسواقهم و یطا بسطهم و هم لا یعرفونه». از این عبارت فهمیده می شود كه امام عصر علیه السلام با بدن شریف خود، میان مردم رفت و آمد می كنند، اما افراد، عموماً ایشان را نمی شناسند، با این ترتیب، غیبت حضرت، منافاتی با حضور جسمی ایشان ندارد. آن چه مهم است، ناشناخته بودن ایشان می باشد.

در احادیث دیگری كه موضوع غیبت امام عصر علیه السلام مطرح شده، به «عزلت» ایشان اشاره شده است. امام سجاد علیه السلام در بیان وجه شباهت آن حضرت به حضرت ابراهیم علیه السلام فرموده اند:

اما من ابراهیم فخفاء الولادة و اعتزال الناس.(1)

اما سنتی كه از ابراهیم، در امام عصر علیه السلام وجود دارد، پنهان بودن ولادت و كناره گیری از مردم می باشد.

هم چنین امام صادق علیه السلام در مورد غیبت امام زمان علیه السلام چنین فرمودند:

لابد صاحب هذا الامر من غیبة و لابد له فی غیبته من عزلة.(2)

تعابیر «عزلت» و «اعتزال» به معنای كناره گیری ایشان از مردم است و اصولاً یكی از معانی غربت آن امام عزیز در زمان غیبت، همین دور بودن ایشان از دوستان و شیعیان خود می باشد. (3)


1- 1. كمال الدین، باب 31، حدیث 3.
2- 2. الغیبة، نعمانی، باب 10، حدیث 41.
3- 3. توضیح این معنای غربت را در حلقه ششم مطالعه فرمایید.

ص:28

نتیجه ای كه از این دو گونه احادیث استفاده می شود، این است كه هر و حالت مزبور در غیبت امام عصر علیه السلام وجود دارد. هم دوری و جدایی از مردم و هم ناشناخته بودن با وجود حضور در میان ایشان. همان طور كه گفته شد، ممكن است هر یكی از این دو گونه براساس زمانها با افراد مختلف رخ دهد.

اما تعبیر دیگری هم در توضیح معنای غیبت امام زمان علیه السلام از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

للقائم غیبتان یشهد فی احدایهما المواسم یری الناس و لا یرونه.(1)

حضرت قائم علیه السلام دو غیبت دارند(2)

كه در یكی از آن دو، شاهد مواقف حج هستند، ایشان مردم را می بینند ولی مردم ایشان را نمی بینند.

در این حدیث شریف، كلمه «یشهد» آمده است. این كلمه به دو معنا به كار می رود: یكی به معنای «حضور یافتن» و دیگر «به چشم دیدن».(3)

«یشهد» به هر یك از این دو معنا كه باشد، ظهور در حضور جسمانی حضرت در مواقف حج دارد. البته این حضور – چنان كه در خود حدیث فرموده اند – مربوط به یكی از دو غیبت امام عصر علیه السلام است، اما غرض ما از طرح و توضیح آن، این است كه تعبیر «یری الناس و لا یرونه» را


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 12.
2- 2. مراد از این دو غیبت، دو مرحله از غیبت است كه غیبت صغری و كبری نامیده می شوند نه دو معنایی از آن كه فعلاً محل بحث می باشد.
3- 3. شهد المجلس: حضره و شهد الحادث: عاینه المعجم الوسیط، ص: 497.

ص: 29

بیان كنیم و معنای آن را با توجه به توضیحات گذشته روشن نماییم.

در صورتی كه امام علیه السلام در مراسم حج حضور داشته باشند، می توان گفت كه ایشان مردم را با چشم می بینند، اما عموم مردم از دیدن آن حضرت محروم هستند. این ندیدن مردم به دو صورت محتمل است: یكی این كه به اعجاز اهلی و علی رغم حضور جسمانی آن حضرت، مردم از دیدن شخص ایشان، ناتوان باشند.

دوم این كه بدن شریف ایشان را به چشم ببینند، اما هویتشان را تشخیص ندهند. در این صورت می توان گفت كه مردم ایشان را – به عنوان امام زمان علیه السلام نمی بینند. البته این احتمال، قدری از ظاهر تعبیر «لا یرونه» دور است، اما به هر حال، لفظ حدیث قابل حمل بر آن می باشد. بنابراین احتمال، معنای حدیث همان چیزی است كه در احادیث دیگر تحت عنوان «و هم لا یعرفونه» مطرح شده است. به هر حال، هر چند كه حضور امام علیه السلام را در مواقف حج به یكی از دو غیبت ایشان (غیبت كبری) مربوط دانسته اند، اما تعبیر «یری الناس و لا یرونه» با توجه به توضیحی كه در معنای آن گفتیم، در هر مكانی كه حضرتش حضور پیدا كنند، صدق می كند و بنابراین اگر در غیبت صغری نیز در مراسم حج حضور می یافتند، همین معنا در مورد غیبت ایشان صدق می كرد.

خالی نبودن زمین از حجت الهی

مطلب دیگری كه در بحث از غیبت امام عصر علیه السلام باید به عنوان یك اصل اصیل مورد توجه قرار گیرد، این است كه طبق سنت پروردگار، زمین هیچ گاه از حجت الهی خالی نمی ماند و اگر این حجت،

ص:30

آشكار و شناخته شده نباشد، در عین ناشناختگی قطعاً حضور دارد. این مطلب در احادیث متعددی ذكر شده است كه در این جا فقط به یكی از آنها استناد می كنیم.

امیر المؤمنین علیه السلام در خطبه ای كه بر منبر مسجد كوفه ایراد كردند، چنین فرمودند:

اللهم انه لابد لك من حجج فی ارضك حجة بعد حجة علی خلقك... ظاهر غیر مطاع او مكتتم یترقب ... و انك لا تخلیب ارضك من حجة لك علی خلقك ظاهر لیس بالمطاع او خائف مغمور.(1)

بار خدایا، قطعاً برای تو حجتهایی در زمینت هست كه یكی پس از دیگری حجت بر آفریده هایت هستند... اینها یا آشكار هستند اما مورد اطاعت (مردم) نمی باشند یا پنهان از دیدگان (اند) كه (مردم) انتظار (ظهور)شان را می كشند ... و تو زمینت را از حجت خود بر آفریدگانت خالی نمی گذاری، حجتی كه یا آشكار است اما اطاعت نمی گردد و یا ترسان و پنهان می باشد.

ملاحظه می شود كه امیر المؤمنین علیه السلام در قسمت كوتاهی از خطبه خود، دو بار به این سنت همیشگی خداوند اشاره فرموده اند. آن چه باعث تأسف می باشد این است كه در هر دو بار حجت آشكار الهی به مطاع نبودن توصیف شده است. گویی مردم – عموماً – این گونه هستند


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 13.

ص:31

كه وقتی حجت در میانشان ظاهر و آشكار باشد، فرمان او را نمی برند و همواره این بزرگترین نعمت خداوند را كفران می كنند. ما در ادامه مباحث، بیشتر به توضیح این واقعیت تلخ خواهیم پرداخت. اما فعلاً به این نكته توجه می دهیم كه نافرمانی از امام عصر علیه السلام به طور اكثری پیش از ظهور ایشان رخ می دهد، اما پس از آن دیگر شاهد كفران این نعمت بزرگ پروردگار، توسط بیشتر مردم نخواهد بود.

آن چه از این سنت قطعی خداوند استفاده می شود، این است كه پنهان بودن حجت پروردگار از اهل زمین، امری است كه همواره وجود داشته و خواهد داشت و نباید تصور شود كه این حادثه فقط در امت اسلام و آن هم در آینده فقط نسبت به امام دوازدهم علیه السلام صورت می گیرد.

توجه دادن امام عصر علیه السلام به غیبتهای انبیاء علیهم السلام

شاید به همین جهت بوده است كه خود حضرت ولی عصر ارواحنا فداه خواسته اند تا غیبتهای انبیاء علیهم السلام در كنار غیبت ایشان مورد توجه قرار بگیرد و از این طریق، ایمان به حجت غایب خداوند برای مؤمنان، نادر و سخت جلوه نكند. داستان انگیزه تألیف كتاب ارزشمند «كمال الدین و تمام النعمة» توسط دانشمند معظم و محدث گرانقدر شیعه جناب محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق) در همین خصوص، بسیار شنیدنی و قابل تحمل است. ایشان در مقدمه همین كتاب در بیان انگیزه تألیف آن، چنین آورده اند:

وقتی به خواسته ام كه زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام بود، رسیدم به نیشابور برگشتم و در آن جا اقامت گزیدم. پس دیدم

ص:32

بیشتر شیعیانی كه نزد من رفت و آمد داشتند در امر غیبت (امام زمان علیه السلام) به سرگردانی افتاده اند و درباره امام قائم علیه السلام شبهه دارند و از راه تسلیم (نسبت به امر الهی) منحرف شده و به رأی و قیاس روی آورده اند. پس با استمداد از احادیث وارد شده از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام كوشیدم تا آنها را به راه حق هدایت كنم و به مسیر صحیح برگردانم.

تا این كه بزرگی از اهل فضیلت و علم و شرف قم از بخارا بر ما وارد شد كه من به جهت آن كه وی دیندار و صاحب رأی و دارای روش صحیح بود، از مدتها قبل آرزوی دیدارش را داشتم و مشتاق دیدنش بودم. ایشان جناب شیخ نجم الدین ابوسعید محمد بن حسن بن محمد بن احمد بن علی بن صلت قمی بود... .

پس چون خدای متعال مرا موفق به دیدار این شیخ ... فرمود، خداوند را شكر نمودم. به خاطر این كه دیدار او را برای من میسر ساخت و به برادری با او گرامی ام داشت و دوستی و صفایش را به من ارزانی فرمود. تا این كه یك روز در حالی كه برایم سخن می گفت، از یكی از بزرگان فلاسفه و اهل منطق كه او را در بخارا ملاقات كرده بود، كلامی درباره حضرت قائم علیه السلام نقل كرد كه او را در مورد كار آن حضرت به خاطر طولانی شدن غیبت و منقطع شدن اخبارش به حیرت و شك انداخته بود. پس من مباحثی را در اثبات وجود آن حضرت برایش مطرح كردم و احادیثی در مورد غیبت ایشان از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام برای او نقل نمودم. او نسبت به این احادیث آرامش پیدا كرد و شك و تردید و شبهه از قلبش زائل شد و اخبار صحیحی را كه شنید، با

ص:33

سمع و طاعت و قبول و تسلیم، پذیرفت و از من درخواست كرد كه درباره این موضوع كتابی تألیف نمایم.

من درخواست ایشان را پذیرفتم و به او قول دادم كه هرگاه خداوند وسایل برگشتم به محل استقرار وطنم را در ری فراهم كند، آن چه را او خواسته، گردآوری خواهم كرد.

در همین اثنا یك شب كه در فكر خانواده و فرزندان و برادران و امكانات به جا مانده در ری بودم، خواب بر من غلبه نمود. پس در خواب دیدم كه گویی در مكه مشغول طواف به دور بیت الله الحرام هستم و در شوط هفتم كنار حجر الاسود در حال استلام و بوسیدن آن می باشم و این عبارت را می گویم: «امانتی ادیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاة».(1)

در همین حال مولایمان حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه را دیدم كه بر در خانه كعبه ایستاده اند. من با دلی گرفتار و فكری پریشان نزدیك ایشان رفتم. آن حضرت با نگاهی تیزهوشانه به صورتم، از درون من آگاه شدند. به ایشان سلام كردم پس جواب سلامم را دادند. سپس به من فرمودند: «چرا كتابی در مورد غیبت نمی نویسی تا گرفتاریت رفع شود»؟ به ایشان عرض كردم: ای پسر رسول خدا من در موضوع غیبت چیزهایی نوشته ام.

فرمودند: «لیس علی ذلك السبیل، امرك ان تصنف الان كتاباً


1- 1. این جملات وقتی انسان در طواف مقابل حجر الاسود قرار می گیرد، خطاب به آن سنگ گفته می شود و معنایش چنین است: «امانت خود را ادا نمودم و پیمانم را تجدید كردم تا شاهد من بر وفا به عهد و پیمان الهی باشی». بحار الانوار، جلد 99، ص: 220، به نقل از امام رضا علیه السلام.

ص:34

فی الغیبة و ادكر فیه غیبات الانبیاء علیهما السلام» یعنی: نه به آن صورت، به تو امر می كنم كه همین الان كتابی درباره غیبت تألیف كنیس و غیبتهای انبیاء علیهم السلام را در آن ذكر نمایی. سپس حضرت گذشتند و رفتند. من از خواب بیدار شدم و تا اذان صبح به دعا و گریه و درد دل گفتن و شكوه نمودن مشغول بودم. صبح با استعانت از خدای متعال و توكل بر او و با طلب مغفرت به خاطر كوتاهی كردن، تألیف این كتاب را آغاز نمودم تا امر ولی خدا و حجت او را گردن نهاده باشم... .(1)

چند نكته در این داستان قابل توجه است:

اول این كه مسئله غیبت امام زمان علیه السلام ممكن است شیعیان آن حضرت را به شك و حیرت مبتلا سازد. در زمان مرحوم شیخ صدوق كه هنوز سالهای اولیه غیبت كبری بوده است، بزرگی كه به تصریح خود شیخ صدوق از خاندان علم و فضیلت و شرف بوده، بر اثر تشكیكهای اهل فسلفه و منطق، به سرگردانی و تردید افتاده است. با توجه به این كه اقامت صدوق در نیشابور در اواخر عمر ایشان بوده است، حداكثر 40 الی 50 سال از غیبت كبری بیشتر نگذشته بوده كه از این مدت به طولانی شدن غیبت تعبیر كرده اند. اگر پس از گذشت كمتر از نیم قرن از زمان پنهانی حضرت، شیخی از خاندان علم و فضیلت در مورد ایشان به شك و حیرت مبتلا شود، پس مؤمنانی كه حدود 12 قرن پس از شروع غیبت، زندگی می كنند، از این جهت در معرض خطرات بسیار بیشتری هستند و باید چنان درك عمیقی از امر غیبت امام زمانشان داشته بااشند


1- 1. كمال الدین، مقدمه مؤلف.

ص:35

كه انواع و اقسام شبهات درباره طولانی شدن زمان غیبت، ایمان آنها را تهدید نكند. این امر، لزوم تفقه در موضوع غیبت امام عصر علیه السلام را برای شیعیان ایشان بیش از پیش روشن می نماید.

نكته دوم جمله ای است كه به نقل مرحوم شیخ صدوق، امام عصر علیه السلام به ایشان فرموده اند كه عین عبارت آن چنین است:

لم لا تصنف كتاباً فی الغیبة حتی تكفی ما قد همك؟

مطلب جالب توجه در این عبارت این است كه به صورت ضمنی فرموده اند: اگر می خواهی رفع گرفتاریت بشود. راهش این است كه كتابی در موضوع غیبت تألیف نمایی. شاید بتوان از این هشدار حضرت به یك قاعده كلی تنبه پیدا كرد و آن این كه انجام دادن خدمتی به حضرات معصومین علیهم السلام به ویژه حضرت بقیة الله الاعظم علیه السلام می تواند مشكل گشای انسان در انواع گرفتاریهاش باشد. این خدمت می تواند اشكال مختلف داشته باشد: خرج كردن مال در جهت نشر نام و یاد و علوم ایشان، صرف عمر در این مسیر، تلاش علمی در خصوص معرفی ایشان و هر كار دیگری كه به نوعی احیاء امر ائمه علیهم السلام محسوب شود.

این توصیه ای است كه برخی از ارادتمندان خاص حضرت به دوستان و نزدیكان خود داشته و دارند كه تلاش در مسیر خدمتگزاری خالصانه به بارگاه مقدس امام زمان علیه السلام سبب رفع گرفتاری های شخصی انسان هم می شود.

نكته سوم در این ماجرا امر امام عصر علیه السلام است به این كه جناب شیخ صدوق در بحث از غیبت، به ذكر غیبتهای انبیاء علیهم السلام بپردازد. احتمالاً یكی از حكمتهای این فرمایش، این است كه شیعیان از طریق آشنایی

ص:36

با غیبتهای انبیاء علیهم السلام بدانند كه امر پنهانی حضرت مهدی علیه السلام یك سنت دیرینه الهی می باشد، پس استبعادی در این موضوع نكنند.

هم چنین به خصوصیات آن غیبتها توجه كنند تا با درك شباهتهای موجود بین آنها و غیبت امام علیه السلام، پذیرفتن این امتحان الهی برایشان ساده تر باشد.

مهمتر این كه اگر به آن چه انگیزه رفع غیب از انبیاء الهی بوده، واقفشوند، به وظیفه ای كه در این زمان نسبت به امام زمانشان دارند، آشناتر می گردند و متوجه می شوند كه باید چگونه عمل كنند تا خداوند زودتر به غیبت امامشان خاتمه دهد، همان طور كه به غیبتهای انبیاء علیهم السلام پایان داد. ما در حلقه های بعدی، سعی می كنیم تا این مسئله را مورد توجه و دقت بیشتر قرار دهیم و از این طریق به تكالیف – خود در زمان غیبت آشناتر گردیم. انشاء الله.

ص:37

درس سوم: پیشگویی های معصومین علیهم السلام در مورد غیبت امام عصر علیه السلام

اشاره

پیشگویی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در مورد غیبت امام دوازدهم علیه السلام

مسئله غیبت امام دوازدهم شیعیان از اولین سالهای بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مطرح بوده و به وسیله خود رسول اكرم صلی الله علیه و آله بارها و بارها به تعابیر مختلف بیان شده است. به عنوان نمونه جابر بن عبدالله انصاری از اصحاب با وفای پیامبر صلی الله علیه و آله نقل كرده است: وقتی آیه

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّ-هَ وَأَطِیعُوا الرَّ سُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنكُمْ (1)

بر رسول اگرم نازل گردید، به ایشان عرض كردم: ای رسول خدا، ما خدا و رسولش را شناختیم، اما «اولوالامر» كه خداوند اطاعت از آنها را با اطاعت از شما قرین كرده – چه كسانی هستند؟ ایشان در پاسخ فرمودند:


1- 1. نساء، 59.

ص:38

هم خلفایی یا جابر و ائمة المسلمین من بعدی اولهم علی بن ابیطالب ثم الحسن و الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علیس المعروف فی التوراة بالقر – و ستدركه یا جابر فاذا لقیته فاقرءه منی السلام – ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسی بن جعفر ثم علی بن موسی ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد ثم الحسن بن علی ثم سمیی و كنیی حجة الله فی ارضه و بقیته فی عباده ابن الحسن بن علی ذاك الذی یفتح الله – تعالی ذكره – علی یدیه مشارق الارض و مغاربها – ذاك الذی یغیب عن شیعته و اولیائه غیبة لا یثبت فیها علی القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان.(1)

ای جابر آنها جانشینان من و پیشوایان مسلمانان بعد از من هستند، نخستین ایشان علی بن ابیطالب علیه السلام است، سپس حسن علیه السلام و حسین علیه السلام سپس علی بن الحسین علیهما السلام سپس محمد بن علی علیهما السلام كه در تورات به عنوان «باقر» (شكافنده علوم) معروف است – و تو ای جابر او را درك خواهی نمود، پس هرگاه او را ملاقات نمودی، از جانب من به او سلام برسان – سپس صادق جعفر بن محمد علیهما السلام سپس موسی بن جعفر علیهما السلام سپس علی بن موسی علیهما السلام سپس حسن بن علی علیهما السلام سپس هم نام و هم كنیه من حجت خداوند در زمینش و باقی و نگه داشته شده خدا


1- 1. كمال الدین، باب 23، حدیث 3.

ص:39

در میان بندگانش فرزند حسن بن علی علیهما السلام است. او همان كسی است كه خدای متعال شرق و غرب زمین را به دستانش فتح می كند، او همان كسی است كه از شیعیان و دوستانش غایب می گردد، غیبتی كه در آن جز كسانی كه خداوند دلهایشان را به ایمان آزموده است، بر امامت ایشان ثابت قدم نمی مانند.

می بینیم رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم زمان با معرفی تك تك ائمه علیهم السلام (از جمله وجود مقدس امام دوازدهم علیه السلام) صریحاً به غیبت ایشان از دیدگان دوستان و شیعیان خود اشاره فرموده اند و بر دشواری آزمون امامت امام غایب در این زمان نیز تأكید ورزیده اند. این موضع روشن پیامبر صلی الله علیه و آله به خوبی نشان می دهد كه امر غیبت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه از همان ابتدای اسلام، روشن و قطعی بوده و چیزی نیست كه بعدها حادث شده باشد، آن گاه شیعیان برایش توجیهی تراشیده باشند، چنان كه بعضی از مخالفان تشیع چنین ابراز كرده اند.

مرحوم شیخ صدوق در كتاب گرانقدر «كمال الدین و تمام النعمة» از یك یك معصومان علیهم السلام احادیثی را كه نص بر معرفی وجود مقدس امام عصر علیه السلام هستند، نقل كرده كه در بسیاری از آن احادیث به غیبت ایشان نیز اشاره شده است. در برخی از این روایات، دو نوع غیبت امام علیه السلام نیز مطرح شده و در بعضی حتی سال شروع غیبت هم تعیین گردیده است.

ما در این جا به ذكر چند نمونه از این احادیث گران قدر اكتفا می كنیم.

از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده كه در ضمن حدیثی چنین فرمودند:

ص:40

جعل من صلب الحسین علیه السلام ائمة یقومون بامری و یحفظون وصیتی التاسع منهم قائم اهل بیتی و مهدی امتی اشبه الناس بی فی شمائله و اقواله و افعاله یظهر بعد غیبة طویلة و حیرة مضلة.(1)

خداوند از نسل حسین علیه السلام پیشوایانی قرار داده است كه امر مرا به پا می دارند و وصیت مرا حفظ می كنند. نهمین آنها قیام كننده از اهل بیت من و مهدی این امت است كه در شمایل و سخنان و افعالش شبیه ترین مردم به من می باشد. او پس از غیبتی طولانی و حیرتی گمراه كننده ظهور خواهد كرد.

در این حدیث شریف به طولانی شدن غیبت امام عصر علیه السلام – كه با سرگردانی مردم در آن زمان همراه است – اشاره شده و اكنون شاهد صدق فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله هستیم.

پیشگویی امیر المؤمنین علیه السلام درباره غیبت امام عصر علیه السلام

روایت دیگر در همین خصوص از وجود مقدس امیر المؤمنین علیه السلام است كه متن آن، هم در «كافی» شریف و هم در «كمال الدین و تمام النعمة» به نقل از اصبغ بن نباته چنین آمده است: می گوید: خدمت امیر المؤمنین علیه السلام رسیدم، ایشان را در حال تفكر دیدم در حالی كه با انگشت بر زمین خط می كشیدند. موضوع تفكر ایشان را جویا شدم، فرمودند:

فكرت فی مولود یكون من ظهر الحادی عشر من ولدی


1- 1. كمال الدین، باب 24، حدیث 2.

ص:41

هو المهدی یملاها عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً تكون له خیرة و غیبة یضل فیها اقوام و یهتدی فیها آخرون.

درباره مولودی فكر می كردم كه از سلاله من و یازدهمین فرزند من است. او مهدی علیه السلام است كه زمین را پر از عدل می كند همان طور كه از ظلم و جور پر شده باشد. برای او حیرت و غیبتی است كه در آن زمان كسانی گمراه و دیگرانی هدایت می شوند.

اصبغ می گوید: پرسیدم یا امیر المؤمنین: آیا چنین چیزی (غیبت و حیرت) واقع خواهد شد؟ حضرت فرمودند:

نعم كما انه مخلوق.(1)

آری، همان گونه كه او آفریده شده است (غیبت هم خواهد داشت).

ملاحظه می شود كه در این حدیث شریف نیز ضمن معرفی دقیق مهدی آل محمد علیهم السلام به دوران غیبت ایشان كه ظاهراً دوران حیرت آن عزیز هم هست، اشاره شده است. ظاهراً این سرگردانی مربوط به خود امام زمان علیه السلام می باشد و با حیرتی كه در حدیث گذشته از قول پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل كردیم، متفاوت است. (2)

حدیث دیگر از جناب عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام به نقل از پدران بزرگوارشان از امیر المؤمنین علیه السلام است كه فرمودند:


1- 1. كمال الدین، باب 26، حدیث 1، و اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 7 با اختلافات جزیی در عبارت.
2- 2. توضیح این معنا از حیرت و تفاوتش با معنای قبلی در حلقه های بعدی این سلسله درسها در بحث «انتظار» خواهد آمد.

ص:42

للقائم ما غیبة امدها طویل كانی بالشیعة یجولون جولان النعم فی غیبته یطلبون المرعی فلا یجدونه الا فمن ثبت منهم علی دینه و لم یقس قلبه لطول امد غیبة امامه فهو معی فی درجتی یوم القیامة.(1)

قائم ما (اهل بیت علیهم السلام) غیبتی دارد كه مدتش طولانی است.

گویی شیعه را در دوران غیبت ایشان می بینیم كه هم چون چهارپایان به این طرف و آن طرف می روند (سرگردان هستند)، دنبال چراگاه می گردند اما آن را نمی یابند. بدانید كه هر شیعه ای در آن دوران بر دین خود ثابت قدم بماند و قلبش به خاطر طولانی شدن زمان غیبت امامش سخت نشود، پس او در روز قیامت با من در درجه من خواهد بود.

در این حدیث هم به طولانی شدن غیبت امام دوازدهم علیه السلام اشاره شده است كه بر اثر آن، عموم شیعیان دچار سر در گمی و حیرت می شوند. تشبیه حضرت، نشانگر این حقیقت است كه بسیاری از معتقدان به حضرت مهدی علیه السلام در دوران غیبت به وظایف خود، آگاهی كاملی ندارند، لذا به حیرت و سرگردانی مبتلا می گردند. در همین دوران آنان كه بر اثر طولانی شدن زمان غیبت، ذره ای در اعتقاداتشان سست نمی شوند، با امیر مؤمنان علیه السلام در بهشت هم درجه خواهند بود.


1- 1. كمال الدین، باب 26، حدیث 14.

ص:43

پیشگویی حضرت مجتبی علیه السلام

نسبت به غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام

حدیث بعدی را در این زمینه از حضرت مجتبی علیه السلام نقل می كنیم كه پس از بیان اوصافی درباره امام زمان علیه السلام و علت غیبت ایشان چنین فرمودند:

ذلك التاسع من ولد اخی الحسین ابن سیدة الاماء یطیل الله عمره فی غیبته ثم یظهره بقدرته فی صورة شباب دون اربعین سنة ذلك لیعم ان الله علی كل شیء قدیر.(1)

ایشان نهمین فرزند برادرم حسین علیه السلام و پسر سرور كنیزان است.

خداوند عمر او را در دوران غیبتش طولانی می كند، سپس به قدرت خویش او را به شكل جوانی زیر چهل سال آشكار می گرداند تا معلوم شود كه خداوند بر هر كاری تواناست.

در این حدیث شریف ضمن اشاره به اجداد پدری امام عصر علیه السلام به این نكته تاریخی هم اشاره شده كه مادر آن حضرت در كسوت كنیزی در خانه پدرشان حضور پیدا كرده اند، اما البته «سیدة الاماء» بوده اند، یعنی سرور و بزرگ بانوی كنیزان. هم چنین به طولانی شدن غیبت ایشان هم زمان با طولانی شدن عمر شریفشان اشاره نموده اند كه در عین حال، به قدرت باهره الهی با ظاهر جوانی زیر چهل سال، ظاهر خواهند شد.

چنان كه گفته شد، بیشتر احادیثی كه از پدران گرامی حضرت مهدی علیه السلام درباره ایشان نقل شده، به مسئله غیبت آن حضرت اشاره


1- 1. كمال الدین، باب 29، حدیث 2.

ص:44

دارند. ما در این جا برای رعایت اختصار، مطلبی از امام سوم تا امام دهم نقل نمی كنیم و یك نمونه از فرمایشهای پدر بزرگوار آن حضرت، یعنی امام عسكری علیه السلام ذكر می نماییم.

پیشگویی پدر بزرگوار امام زمان علیه السلام در مورد غیبت فرزند خویش

احمد بن اسحاق بن سعد اشعری می گوید: بر حضرت ابو محمد حسن بن علی علیهما السلام وارد شدم و می خواستم از ایشان درباره جانشین پس از خودشان سؤال كنم. حضرت (پیش از آن كه من سخنی بگویم) ابتدا به سخن فرمودند و گفتند:

یا احمد بن اسحاق ان الله تبارك و تعالی لم یخل الارض منذ خلق آدم علیه السلام و لا یخلیها الی ان تقوم الساعة من حجة لله علی خلقه به یدفع البلاء عن اهل الارض و به ینزل الغیث و به یخرج بركات الارض.

ای احمد بن اسحاق همانا خداوند متعال از وقتی حضرت آدم علیه السلام را آفرید و تا روز قیامت زمین را از حجت الهی بر خلق خود خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت. (حجتی كه) به واسطه او بلا را از اهل زمین باز می دارد و باران می فرستد و بركتهای زمین را خارج می سازد.

احمد بن اسحاق می گوید: سپس امام عسكری علیه السلام با شتاب، داخل منزل شدند و فرزند گرامی خود را – كه كودكی سه ساله بودند – بیرون آوردند و به من نشان دادند در حالی كه بر شانه ایشان قرار داشتند و صورتشان هم چون ماه شب چهارده می درخشید. پس از معرفی جانشین خود فرمودند:

ص:45

یا احمد بن اسحاق مثله فی هذه الامة مثل الخضر علیه السلام و مثله مثل ذی القرنین... .

ای احمد اسحاق مثل او در این امت مثل خضر و ذی القرنین است.

فردای آن روز مجدداً خدمت حضرت رسیدم و پرسیدم: آن سنتی كه از حضرت خضر و ذوالقرنین در ایشان جاری است، چه می باشد؟ فرمودند:

طول الغیبة.

طولانی شدن غیبت.

پرسیدم: ای پسر رسول خدا، آیا به راستی غیبت ایشان، طولانی می شود؟ فرمودند:

ای و ربی حتی یرجع عن هذا الامر اكثر القائلین به و لا یبقی الا من... ایده بروج منه.(1)

قسم به پروردگار چنین است، آن قدر طول می كشد كه بیشتر معتقدان به او از اعتقادشان بر می گردند و تنها كسانی كه خداوند آنها را با روحی(2)

از جانب خود تأیید فرموده، باقی می مانند.

ملاحظه می شود كه پدر بزرگوار امام عصر علیه السلام، هم به طولانی


1- 1. كمال الدین، باب 38، حدیث 1.
2- 2. این روح ظاهراً فرشته ای است كه خداوند به وسیله او مؤمنان را تأیید می فرماید و در قرآن به آن اشاره شده است: «اولئك كتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه» مجادله، 22. برای روشن شدن تفسیر آن رجوع كنید به: اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب ان للقلب اذنین.

ص:46

شدن زمان غیبت و هم به سختی دینداری در آن زمان از بدو كودكی فرزندشان اشاره فرموده اند.

پیشگویی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله درباره دو غیبت آخرین جانشین خود

در حدیث دیگری پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله ضمن معرفی آخرین جانشین خود، به این كه ایشان دو غیبت دارند و یكی از آن و طولانی تر است، اشاره فرموده اند:

... یكون له غیبتان احداهما اطول من الاخری... الحذر الحذر اذا فقد الخامس من ولد السابع من ولدی.(1)

... ایشان دو غیبت دارند كه یكی از آن دو طولانی تر از دیگری است... هوشیار و مراقب باشید در آن هنگامی كه پنجمین فرزند از هفتمین فرزند من گم (غایب) شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله امام زمان علیه السلام را به عنوان پنجمین فرزند از هفتمین فرزند خود معرفی فرموده اند، هم چنین دو نوع غیبتایشان را – كه یكی از دیگری طولانی تر است – ذكر فرموده اند. آن گاه نسبت به دوران غیبت فرزند خود هشدار داده اند . تعبیر جالب در این حدیث این است كه غیبت امام علیه السلام را با كلمه «فقد» بیان فرموده اند. این تعبیر نشان می دهد كه غیبت حضرت صرفاً به این است كه انسانها ایشان را گم می كنند. گم كردن در جایی صدق می كند كه انسان می داند چیزی هست، اما نمی داند كجاست. غیبت امام عصر علیه السلام هم بیش از این نیست كه مردم، محل و مكان آن حضرت را نمی دانند، با این كه یقین به حضور ایشان دارند.


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 380، حدیث 189.

ص:47

پیشگویی سال شروع غیبت امام عصر علیه السلام از 40 سال قبل

در برخی احادیث دیگر كه به غیبت امام دوازدهم علهی الشلام اشاره شده، سال شروع غیبت ایشان نیز دقیقاً معین شده است.

راوی می گوید: از حضرت امام ابوجعفر محمد بن علی الجواد علیهما السلام درباره آیه شریفه «فلا اقسم بالخنس الجوار الكنس»: «سوگند به ستارگان جاری پنهان شونده» پرسیدم. فرمودند:

امام یخنس سنة ستین و ماتین ثم یظهر كالشهاب یتوقد فی اللیلة الظلماء.(1)

مقصود امامی است كه در سال دویست و شصت پنهان می شود سپس هم چون ستاره در شب تاریك ظاهر می گردد.

سال دویست و شصت، سال شروع غیبت امام عصر علیه السلام است كه هم زمان با شهادت پدر بزرگوار ایشان آغاز گردید.(2)

در واقع آغاز امامت امام زمان علیه السلام با آغاز دوران غیت آن بزرگوار یكی است. بنابراین مجموع دوره امامت آن حضرت تاكنون، همراه با غیبت ایشان بوده است. پیشگویی حضرت جواد الائمه علیه السلام درمورد شروع غیبت امام عصر علیه السلام حداقل چهار سال قبل از آن مطرح شده است، چون سال شهادت امام نهم علیه السلام سال 220 هجری قمری بوده است.(3)


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 22.
2- 2. شهادت حضرت عسكری علیه السلام در روز جمعه هشتم ربیع الاول سال 260 در سن بیست و هشت سالگی بوده است. اصول كافی، كتاب الحجة، باب مولد ابی محمد الحسن بن علی علیهما السلام.
3- 3. اصول كافی، كتاب الحجة، باب مولد ابی جعفر محمد بن علی الثانی علیه السلام.

ص:48

پرسشهای مفهومی از درسهای 1 تا 3

1. توجه به غیبتهای حجتهای پیشین چه فایده مهمی دارد؟

2. در فرمایش حضرت نوح علیه السلام در مورد غیبتی كه پس از ایشان خواهد بود، چه ویژگی هایی را بیان شده است؟

3. دو صورت غیبتی را كه برای حضرت یوسف علیه السلام بود، بیان كنید.

4. شباهتهایی را كه بین غیبت حضرت موسی علیه السلام و غیبت امام زمان علیه السلام وجود دارد، بیان كنید.

5. پیشگویی های پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام در مورد غیبت امام دوازدهم علیه السلام چه شبهه ای را پاسخ می دهد؟

6. این كه از غیبت امام عصر علیه السلام تعبیر به «فقدان» شده، بیانگر چه مطلبی است؟

ص:49

فصل دوم: چگونگی ارتباط با امام عصر علیه السلام در زمان غیبت صغری و كبری

درس چهارم: مقایسه دو غیبت صغری و كبری

اشاره

با توجه به آن چه در فصل گذشته درباره اصل غیبت امام عصر علیه السلام و دو نوع آن، هم چنین طولانی بودن یكی از آنها و سختی آن دوران مطرح شد، اكنون می توانیم به بیان مهمترین ویژگی های این دو نوع غیبت بپردازیم. این دو، هم از جهت مدت زمان و هم شكل و صورت با یكدیگر تفاوت دارند.

تفاوت دو غیبت از جهت مدت زمان آنها

چنان كه دیدیم، شروع غیبت امام عصر علیه السلام هشتم ربیع الاول سال 260 هجری قمری هم زمان با شهادت حضرت عسكری علیه السلام بوده است. مرحله اول این غیبت تا روز وفات نایب چهارم حضرت، جناب شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری، ادامه داشت. ایشان در روز

ص:50

نیمه شعبان سال 329 (و به قولی 328) هجری قمری در گذشت.(1)

به این ترتیب طول مدت مرحله اول غیبت 68 یا 69 سال قمری بوده است. با پایان گرفتن این مرحله، مرحله دوم غیبت آغاز شده و تاكنون ادامه پیدا كرده است. اما برای پایان این مرحله نه تنها هیچ زمانی توسط امامان علیهم السلام بیان نشده است، بلكه طبق احادیث متعدد منقول از پیشوایان معصوم، تا قبل از ظهور، هیچ زمانی برای آن معین نخواهد شد، چون اصولاً زمان ظهور (كه پایان غیبت مرحله دوم است) امری بدایی به شمار می آید. بدایی بودن به معنای قابل تغییر بودن آن است. ما در این جا فقط یك نمونه از این احادیث را نقل می كنیم و بحث كاملتر را به محل خود موكول می نماییم. (2)

این حدیث، ادامه آن روایتی است كه از امیرالمؤمنین علیه السلام در فصل گذشته نقل نمودیم. در انتهای آن گفتگو اصبغ بن نباته می پرسد: پس از آن (غیبت) چه می شود؟ حضرت می فرمایند:

ثم یفعل الله ما یشاء فان له بداءات و ارادات و غایات و نهایات.(3)

سپس خداوند هر چه بخواهد انجام می دهد، چون برای او بداءها و اراده ها و اهداف و پایانهایی است.


1- 1. مرحوم شیخ صدوق سال وفات نایب چهارم را سال 328 نقل فرموده است كمال الدین، باب 45، حدیث 32 و مرحوم شیخ طوسی سال 329 نقل كرده است الغیبة، شیخ طوسی، ص: 394، حدیث 364.
2- 2. این بحث در حلقه های بعدی این سلسله درسها در بحث «انتظار» خواهد آمد.
3- 3. اصول كافی، كتاب، الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 7.

ص:51

هیچ توضیحی درباره آن چه پس از غیبت واقع می شود، نداده اند و صرفاً به بیان این كه خداوند هر كاری بخواهد، انجام می دهد، اكتفا فرموده اند. آن گاه در بیان علت این فرمایش خود، اشاره فرموده اند به این كه خداوند دارای اراده های مختلف و بداءهای گوناگون است، هم چنین اهداف و اغراض مختلفی در كارهای خود (از جمله مدت زمان غیبت) دارد و پایان امور هم متناسب با اراده های مختلف تفاوت می كند، چنان كه مطابق بعضی احادیث، زمانهایی برای فرج ائمه علیهم السلام و شیعیانشان معین شده بوده و در مورد آنها بداء صورت گرفته است.

پس هیچ وقتی برای ظهور حضرت كه پایان غیت مرحله دوم ایشان است، معین نشده و نباید بشود. خود ائمه علیهم السلام نیز وقتی تعیین نكرده و نمی كنند. امام صادق علیه السلام در پاسخ به سؤال ابوبصیر درباره امام قائم علیه السلام فرمودند:

كذب الوقاتون انا اهل بیت لانوقت.(1)

تعیین كنندگان وقت (برای ظهور قائم علیه السلام) دروغ می گویند. ما خانواده ای هستیم كه (برای آن) وقتی تعیین نمی كنیم.

به هر حال، دو مرحله غیبت امام عصر علیه السلام از جهت مدت زمان مختلف هستند. مرحله اول كوتاهتر و مرحله دوم بلندتر می باشد. امام صادق علیه السلام در كلام خویش به همین تفاوت اشاره فرموده اند:

للقائم غیبتان احداهما قصیرة و الاخری طویلة.(2)


1- 1. اصول كافی، باب كراهیة التوقیت، حدیث 3.
2- 2. همان، باب فی الغیبة، حدیث 19.

ص:52

قائم علیه السلام دو غیبت دارد یكی از آن دو كوتاه و دیگری دراز (مدت) است.

شاید از همین جهت، غیبت اول را «صغری» و دومی را «كبری» می نامند (یعنی كوچكی و بزرگی غیبت به اعتبار مدت زمان آن می باشد). البته تعابیر صغری و كبری در روایتی از معصوم علیه السلام نقل نشده است، ولی مراد از آنها همین معناست.

تفاوت دو غیبت از جهت نحوه ارتباط با امام غایب

تفاوت دیگری كه میان این دو مرحله از غیبت امام عصر علیه السلام وجود دارد، در چگونگی و نوع آن می باشد. وجه مشترك معنای غیبت در این دو مرحله همان چیزی است كه در فصل گذشته تحت عنوان «معنای غیبت امام عصر علیه السلام» توضیح دادیم. اما تفاوتی كه بین آنها وجود دارد نیز باید به دقت مورد توجه قرار گیرد. با توجه به احادیث موجود در این باره و واقعیات تاریخی كه در دوران غیبت صغرای حضرت واقع گردیده، می توان در بیان تفاوت این دو غیبت چنین گفت: در دوره غیبت صغری، سفیرانی به عنوان نواب خاص امام علیه السلام واسطه بین ایشان و مردم بودند. این سفرا از جانب خود امام علیه السلام منصوب شده بودند و در قلمرو آن چه تحت عنوان «دین» و «وظیفه دینی» می گفتند یا عمل می كردند، مهر تأیید امام علیه السلام را به همراه داشتند. در غیبت كبری باب چنین نیابت و وساطتی بسته شد و مردم از این گونه ارتباط با امام زمان خود محروم شدند و چون ادعایی در این زمان از هیچ كس پذیرفته نمی باشد. آن چه تحت عنوان «نیابت عامه» در دوران غیبت كبری وجود

ص:53

دارد، به معنای وساطت و بابیت نواب عام ایشان نسبت به آن حضرت نیست.

وجود «سفیر» و «باب» برای امام غایب، مهم ترین ویژگی و امتیاز غیبت صغری در مقایسه با غیبت كبری به شمار می آید. كسی كه از جانب خود امام علیه السلام چنین شأنی دارد، حجت بالغه حضرت برای مردم محسوب می شود. او هر چند كه از خطا و اشتباه مصون نیست، اما به خاطر شأن نیابت و سفارشات خود، اگر نظری را در امور دینی ابراز نماید، آن قول، حجت شرعی برای مردم خواهد بود. توقیعاتی كه در زمان غیبت صغری از ناحیه مقدسه امام عصر علیه السلام صادر شده نیز نوعاً به دست همین نواب خاص بوده است و به طور كلی اگر سخنی یا نوشته ای را یكی از این سفرا به امام علیه السلام نسبت داده باشند، صحت انتساب آن به امام، به هیچ وجه خدشه پذیر و انكار شدنی نیست.

بنابراین باید گفت كه وقتی خود حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه كسانی را واسطه و باب خود در میان مردم قرار داده اند، در حقیقت، مهر تأیید بر شخصیت دینی آنها زده و صحت قول و عمل ایشان را در امور دینی امضاء فرموده اند. مثلاً اگر یكی از ایشان به خواندن دعایی درزمان غیبت توصیه كند، می توانیم این سفارش را از ناحیه خود امام عصر علیه السلام بدانیم. به عنوان نمونه جناب شیخ ابو عمرو عثمان بن سعید عمروی، به خواندن دعایی در زمان غیبت امر فرموده و عبارات آن را برای یكی از معاصران خود املا كرده اند. ما می توانیم متن این دعا را تأیید شده از طرف امام زمان علیه السلم بدانیم و باید چنین كنیم.

این دعا همان دعایی است كه عالم بزرگوار شیعه جناب سید بن طاووس

ص:54

نقل كرده و درباره آن فرموده اند: اگر نسبت به خواندن همه تعقیباتی كه برای نماز عصر روز جمعه نقل كرده اهمال صورت گیرد، در خواندن این دعا نباید كوتاهی شود. ایشان این امر را فضل اختصاصی خداوند بر خود، تلقی كرده اند.(1)

پس با وجود این كه نایب اول، این دعا را به عنوان نقل از امام عصر علیه السلام املا نكرده اند، اما شأن سفارت و نیابت ایشان اقتضا می كند كه در این گونه امور – كه مستقیماً جزء دین است – مورد تأیید حضرت باشند. به تعبیر دیگر می توان گفت كه اگر یكی از نواب خاص، چیزی را به امام علیه السلام نسبت دهند یا حتی به صراحت و به طور مستقیم نسبت ندهند، اما توصیه و سفارشی در امور دینی به فردی خاص یا برای عموم داشته باشند، در همه این صورتها، قول ایشان حجت شرعی است و می توانیم عمل به توصیه ایشان را مرضی نظر امام علیه السلام بدانیم.

ارتباط غیر مستقیم با امام علیه السلام در غیبت صغری

با این وصف، روشن می شود كه وجود چنین نا بیانی در دوره غیبت صغری بسیار راهگشا بوده و تا حدی خلأ پنهانی امام علیه السلام در میان دوستانش را جبران می كرده است. اگر مردم، سؤال یا حاجتی از امام خود داشتند، به اینان مراجعه می كردند. و این بزرگواران هم از جانب حضرت، پاسخ لازم را می آوردند. اگر یكی از این نواب، پیغامی از جانب امام علیه السلام برای كسی می آوردند، این پیغام برای او دقیقاً حكم


1- 1. جمال الاسبوع، فصل 47، ص: 315، ابتدای دعا این است: اللهم عرفنی نفسك... .

ص:55

فرمایش مستقیم امام علیه السلام را داشته است. بنابراین با وجود غیبت شخص امام علیه السلام از مردم، راه چنین ارتباطهای غیر مستقیم با ایشان باز بوده است. این سفرا ابوابی بودند كه مردم می توانستند با مراجعه به آنها از امام زمان خود كسب تكلیف كنند و به این وسیله از سرگردانی و حیرت خارج شوند. پس غیبت صغری، هر چند برای مرم واقعاً غیبت بوده است، اما این طور نبوده كه وجود مقدس امام علیه السلام به كلی از دسترس ایشان خارج بوده باشند. همین ویژگی را می توان مهمترین تفاوت دو نوع غیبت امام علیه السلام دانست. در احادیث امامان پیشین بعضاً اشاراتی به این ویژگی یافت می شود. نمونه ای از آن، روایت عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام است.

كیف انتم اذا صرتم فی حال لا ترون فیها امام هدی و لا علماً یری فلا ینجو من تلك الحیرة الا من دعا بدعاء الغریق.(1)

چگونه خواهید بود در زمانی كه نه پیشوای هدایت را ببینید و نه نشانه آشكاری را؟ در چنین زمانی فقط كسانی كه دعای غریق را بخوانند، از آن حیرت و سرگردانی نجات پیدا می كنند.(2)

ملاحظه می شود كه در حدیث شریف، نبودن دو نقطه امید را باعث حیرت و سرگردانی دانسته اند. یكی «امام هدی» كه مقصود امام معصوم علیه السلام می باشد و دوم «علماً یری» یعنی نشانه و پرچمی كه دیده


1- 1. الغیبة، نعمانی، باب 10، فصل 2، حدیث 4.
2- 2. دعای غریق مطابق آن چه خود امام صادق علیه السلام فرموده اند چنین است: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینك بحار الانوار، جلد 52، ص: 149، حدیث 73، به نقل از كمال الدین و تمام النعمة.

ص:56

شود. این علم غیر از امام علیه السلام است، اما می تواند بابی به سوی آن حضرت باشد. مرحوم شیخ محمد بن ابراهیم نعمانی پس از نقل این حدیث شریف فرموده اند: «در این حدیث دلیل و شاهدی است بر امر سفیرانی كه بین امام علیه السلام و شیعه بوده اند. چون مقصود از «علم» همان سفیری است كه در زمان غیبت میان امام علیه السلام و شیعیانش وجود داشته است.

اما وقتی امتحان الهی در مورد غیبت امام علیه السلام به اوج خود رسید، این اعلام كنار رفتند و دیگر دیده نشدند، تا وقتی صاحب الحق علیه السلام ظهور فرماید و این حیرتی كه ائمه علیهم السلام فرموده اند بر اثر غیبت خود امام علیه السلام و نبودن این نشانه ها (اعلام) به وجود می آید».(1)

تعبیر «علم» به خوبی نشانگر نقش مهم و اساسی نواب خاص حضرت علیه السلام در رفع حیرت از شیعیان در زمان غیبت صغری است. با توضیحات گذشته معنای علم بودن ایشان روشن شد.

خوب است توجه شود كه شیخ نعمانی در سالهای اولیه شروع غیبت كبری می زیسته است و همین كتاب «الغیبة» به مناسبت، اشاره به سن وجود مبارك امام عصر علیه السلام كرده، می گوید: «له الان نیف و ثمانون سنة».(2)

یعنی اكنون ایشان هشتاد و چند سال سن دارند. با توجه به این كه امام زمان علیه السلام در سن هفتاد و چند سالگی، غیبت طولانی خود را آغاز كرده اند، باید گفت كه در زمان تألیف كتاب الغیبة نعمانی حدوداً ده سال از زمان غیبت گذشته بوده است. پس می توان گفت كه مرحوم نعمانی دوران غیبت صغری را نیز حتماً درك كرده و تفاوت میان این


1- 1. الغیبة، نعمانی، باب 10، انتهای فصل 2.
2- 2. همان، باب 10، فصل 2، فصل 1، ذیل حدیث 20.

ص:57

دو غیبت را حس كرده است. در جای دیگری از كتاب خود می فرماید: «این احادیث كه بیانگر وجود دو غیبت برای قائم علیه السلام می باشد، بحمدلله نزد ما صحیح است و خداوند صداقت ائمه علیهم السلام را در این فرمایش های خود آشكار كرد. غیبت اول همان غیبتی است كه سفیرانی بین امام علیه السلام و مردم وجود داشتند كه از جانب خود آن حضرت به این مقام نصب شده و در میان مردم آشكار و شناخته شده بودند. مشكلات علمی و احكام پیچیده توسط ایشان حل و فصل می شد و پاسخ سؤالهای دشوار به دست ایشان به صاحبان آنها می رسید. این دوران همان غیبت كوتاهتر بود كه مدت زمان آن سپری شد.

در غیبت دوم، چنین سفیران و واسطه هایی در كار نیستند... كه زمان آن اكنون فرا رسیده است – خداوند ما را در این روزگار بر قول حق ثابت قدم بدارد و از كسانی قرار دهد كه از غربال فتنه رد نمی شوند - ... و ما در این غیبت دوم به سر می بریم».(1)

غیبت كامل و ناقص

با این ترتیب می توان گفت كه در غیبت كبری امكان ارتباط با امام علیه السلام به شكلی كه در غیبت اولی وجود داشت، وجود ندارد و به یك معنا پنهانی امام در غیبت كبری بیشتر شده است، چون وسائط و ابوابی كه وسیله ارتباط با ایشان بودند، دیگر نیستند. لذا اگر بخواهیم پنهانی امام علیه السلام را درجه بندی كنیم، باید بگوییم كه میزان پنهانی امام در دوره غیبت طولانی، شدیدتر شده است. البته مقصود از تعبیر «پنهانی» در


1- 1. الغیبة، نعمانی، باب 10، فصل 4، ذیل حدیث 9.

ص:58

اینجا دور از دسترس بودن امام علیه السلام است و با آن چه در معنای آن در فصل گذشته بیان كردیم، متفاوت است. همان طور كه گفتیم آن معنای پیشین، حد مشترك موجود در دو دوره غیبت است، ولی علاوه بر آن، از جهت میزان دسترسی عادی به امام علیه السلام بین دو نوع غیبت ایشان تفاوت وجود دارد كه به حضور یا عدم حضور سفیران و نواب خاص ایشان بر می گردد. به لحاظ همین تفاوت در درجه غیبت امام علیه السلام است كه از غیبت طولانی (كبری) به غیبت «تامه» تعبیر نموده اند. در توقیعی كه از ناحیه مبارك امام عصر علیه السلام شش روز پیش از وفات نایب چهارم آن حضرت، خطاب به او صادر شده، چنین آمده است:

فقد وقعت الغیبة التامة.(1)

در این توقیع – كه بیانگر شروع غیبت طولانی حضرت می باشد – از غیبت دوم به عنوان غیبت كامل نام برده شده است. شاید بتوان گفت كه كامل بودن این غیبت، در مقایسه با غیبت ناقص قبلی است. وجود ابواب و سفیرانی كه امكان ارتباط با امام علیه السلام را در زمان غیبت صغری فراهم ساخته بودند، غیبت ایشان را نسبت به دوره بعدی «ناقص» نمود.

بنابراین، شدت و عمق غیبت آن حضرت – به معنایی كه بیان شد – در این دوره دوم بیش از قبلی است.


1- 1. الغیبة، شیخ طوسی، فصل 6، حدیث 365، در بعضی از نسخه های كتاب «كمال الدین و تمام النعمة» به جای «التامة»، «الثانیة» آمده است. كمال الدین، باب 45، حدیث 44.

ص:59

درس پنجم: نیابت در غیبت كبری (1)

اشاره

جایگاه ممتاز نواب خاص امام زمان علیه السلام حتی در غیبت كبری

با توجه به آن چه در درس گذشته بیان شد، روشن می شود كه نواب خاص امام عصر علیه السلام صرفاً عنوان وكالت برای گرفتن اموال و وجوهات نداشته اند، بلكه این امر، یكی از پیش پا افتاده ترین شئون ایشان بوده است. امام زمان علیه السلام در زمان غیبت صغری و كلامی دیگری در شهرهای مختلف داشته اند، مثلاً در اهواز محمد بن ابراهیم بن مهزیار، در قم احمد بن اسحاق، در همدان محمد بن صالح، در ری بسامی و اسدی، در آذربایجان قاسم بن علا، و در نیشابور محمد بن شاذان. اینها وكلای حضرت بوده اند كه در بغداد، توفیق زیارت ایشان را داشته اند.(1)

مقام سفرا و نایبان خاص امام علیه السلام بالاتر از حد وكالت عادی و معمولی از جانب ایشان بوده است و بهترین تعبیر در بیان شأن ایشان،


1- 1. كمال الدین، باب 43، حدیث 16.

ص:60

همان تعبیر، «علم» است. علم یعنی نشانه و پرچم، اینها نشانه هایی بودند كه با رجوع به ایشان، رفع حیرت و گمراهی می شد و هر كس می توانست به مراجعه به این ابواب امام علیه السلام راهی برای رفع سرگردانی و بلاتكلیفی خود پیدا كند.

نكته مهمتر در شناخت این سفیران و نواب گرانقدر امام زمان علیه السلام آن است كه ایشان در دوران غیبت كبری هم به صورتی محدود، همان شأن و مقام والای خود را دارا هستند. نمونه بارز آن عریضه ای است كه در زمان غیبت كبری خطاب به امام عصر علیه السلام نوشته می شود. پس از نوشتن عریضه، دستور این است كه انسان بالای رودخانه یا بركه ای برود و بر یكی از این نواب خاص اعتماد كند و او را به اسم، صدا بزند و بگوید:

ای فلانی پسر فلانی، سلام بر تو، شهادت می دهم كه وفات تو در راه خداوند بوده و تو زنده ای و نزد خداوند روزی داده می شوی و من تو را در زمانی كه نزد خدای عزوجل زنده هستی، مخاطب قرار می دهم و این نوشته و حاجت من به سوی مولایمان علیه السلام است، پس آن را به ایشان تسلیم كن كه تو مورد اعتماد و امین هستی.

سپس باید نوشته را در رودخانه یا چاه یا بركه بیندازد. (1)

از این جا می توان فهمید كه وساطت این بزرگواران در زمان غیبت كبری نیز هم چنان باقی است، تا آن جا كه ما ایشان را نزد خداوند، زنده و قادر می دانیم و برای رساندن عریضه خود به امام علیه السلام واسطه قرار


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، حدیث 235.

ص:61

می دهیم. علامه بزرگوار مرحوم میرزا حسین طبرسی نوری پس از نقل خبر فوق چنین فرموده اند:

«از این خبر شریف چنین مستفاد می شود كه آن چهار شخص معظم، چنان كه در غیبت صغری میان رعایا و آن جناب در عرض جوایج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغ توقیعات واسطه بودند، در غیبت كبری نیز در ركاب همایون آن جناب هستند و به این منصب بزرگ مفتخر و سرافرازند».(1)

به این ترتیب روشن است كه وساطت این بزرگواران میان مردم و امام علیه السلام در این زمان، بسیار محدود و جزئی است، به طوری كه قابل مقایسه با آن چه برای شیعه در زمان غیبت صغری امكان پذیر بود، نمی باشد. اگر دسترسی به امام عصر علیه السلام از طریق این ابواب در زمان غیبت كبری از دوستداران امام علیه السلام با كسب تكلیف از ایشان و عرض عقاید و اعمال خود، خدمت امامشان از بسیاری از انحرافات و سرگردانی های این دوران، دور می ماندند و مجبور نمی شدند كه برای شناخت بسیاری از حقایق دین و وظایف الهی خود به افرادی كه گاهی صلاحیتشان به طور كامل قابل احراز نیست، مراجعه كنند. به این ترتیب، جویندگان حقیقت و وظیفه، با آراء ضد و نقیصی مواجه نمی شدند كه به جای روشن كردن راه، سرگردان و آشفته ترشان كند و چه بسا سر خوردگی از دین و دینداری و غلتیدن در دامان انحرافات برایشان پیش نمی آمد. اكثر این گرفتاریها كه به تعبیر رسای امام


1- 1. نجم الثاقّب، ص: 790، با اندكی تغییر ابی.

ص:62

صادق علیه السلام در كلمه «حیرت» خلاصه می شود، از این جهت است كه شیعیان، واسطه و بابی به سوی امام خود سراغ ندارند.

رنج بالاتر این است كه بسیاری از افراد مؤمن اما بی اطلاع و ناآشنا با حقایق دین، بدون دلیل و صرفاً از روی احساس، برای كسانی مقامی نظیر آن چه نواب خاص داشته اند، قائل شده، آنها را مرتبط با امام خود م پندارند. سپس از ایشان كسب تكلیف می كنند و چنین می پندارند كه امامشان از آنها چنین خواسته است. این در حالی است كه هیچ یك از فقهای عظام و مراجع تقلید شیعه در طول تاریخ پر افتخار فقه و فقاهت، مدعی چنان مقامی نشده اند و همواره مدعیان دروغین را مردود و محكوم دانسته اند. اما در عین حال همیشه بوده اند كسانی كه به دروغ و از روی نیرنگ و فریب (و گاهی هم از روی جهل و نادانی ولی با حسن نیت!) مدعی ارتباط با امام غایب شده و پیغام و نوشته از جانب ایشان به دست مردم داده اند.

بسته بودن باب نیابت خاصه (تكالیف جدید) در غیبت كبری

باید توجه داشت كه در زمان غیبت كبری ادعای نیابت خاصه و بابیت برای امام علیه السلام از هیچ كس و در هیچ شرایطی پذیرفته نیست و چنان كه خود ائمه علیهم السلام فرموده اند، باید صرفاً به آن چه از سابق و به طریق صحیح به دست آمده، عمل كرد و به دنبال یافتن حكم و وظیفه جدیدی نباید بود كه در این روزگار از طرف امام زمان علیه السلام صادر گردد.

در حدیثی كه از امام صادق علیه السلام در خصوص غیبت كبری نقل كردیم و در آن، نفی رؤیت امام علیه السلام و حضور علم شده بود، وقتی از ایشان سؤال می شود كه در آن زمان (كه زمان حیرت و سرگردانی است) چه باید

ص:63

كرد، می فرمایند:

اذا كان ذلك – و لن تدركه – فتمسكوا بما فی ایدیكم حتی یتضح لكم الامر.(1)

اگر آن زمان فرا رسید – كه توان آن را درك نمی كنی – پس به آن چه در اختیارتان هست تمسك كنید تا امر برایتان روشن شود.

منظور از «ما فی ایدیكم» اصول و فروع دین است مطابق آن چه قبل از غیبت امام عصر علیه السلام به دست ما رسیده و مراد از كلمه «الامر» ظاهراً امر امامت می باشد. دستور این است كه به آن چه قبل از زمان غیبت به شما رسیده، تمسك كنید و همان را ملاك دین خود قرار دهید تا با ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام، امر آخرین امام برایتان واضح و روشن گردد. به تعبیر دیگر، تا قبل از ظهور، در قلمرو استفاده از وجود امام، آن وضوح و روشنی پیش از زمان غیبت، وجود ندارد، پس به همان احكام و دستورات قبلی تمسك كنید تا همه چیز با ظهور حضرت برایتان روشن شود.

این سفارش در احادیث دیگری هم كه از حضرات معصومین علیهم السلام در خصوص زمان غیبت وارد شده، به چشم می خورد. وقتی «حارث بن مغیره» از حضرت صادق علیه السلام می پرسد كه ما شنیده ایم صاحب این امر (امر امامت) مدت زمانی غایب می شود، در آن زمان باید چه كنیم؟ ایشان می فرمایند:

تمسكوا بالامر الاول الذی انتم علیه حتی یبین لكم.(2)


1- 1. الغیبة، نعمانی، باب 10، فصل2، حدیث 4.
2- 2. همان، حدیث 5.

ص:64

به همان امر اولی كه اعتقاد دارید تمسك كنید تا (تكلیف) برایتان روشن شود.

سؤال این راویان بزرگوار از وظیفه دوران غیبت امام عصر علیه السلام بوده است و امام صادق علیه السلام نیز همان را پاسخ داده اند و فرموده اند كه چون صاحب امر امامت در آن زمان، ظاهر و آشكار نیستند، شما نباید برای شناخت تكالیف و وظیفه خود، منتظر استفاده حضوری از آن امام غایب شوید، بلكه به آن چه از قبل به شما رسیده است، عمل كنید و آن را از دست ندهید تا امر امامت امامتان با ظهور ایشان، واضح و آشكار گردد. پس تا قبل از ظهور، وظیفه دینی انسان، عمل به همان اعتقادات و احكام پیشین است و نباید به دنبال یافتن حكمی جدید از ناحیه امام عصر علیه السلام بود. البته اگر كسی به صورت شخصی از ناحیه مقدسه آن حضرت به وظیفه ای خاص در حق خودش واقف شد، آن وظیفه فقط برای شخص او لازم العمل می شود، اما تحقق چنین فرضی در زمان غیبت برای انسان آسان نیست و هر كسی نمی تواند صحت آن را تشخیص دهد.

در حدیث مشابهی از امام صادق علیه السلام نقل شده كه خطاب به شخص دگری به نام «منصور صیقل» فرمودند:

اذا اصبحت و امسیت یوماً لا تری فیه اماماً من آل محمد فاحبب من كنت تحب و ابغض من كنت تبغض و وال من كنت توالی و انتظر الفرج صباحاً و مساء.(1)

اگر روزی فرا رسید كه امامی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را در


1- 1. الغیبة، نعمانی، باب 10، فصل2، حدیث 3.

ص:65

صبح و شام ندیدی، (در آن وقت) هر كس را از هقبل دوست داشتی، دوست بدار و هر كس را كه دوشمن داشتی، دشمن بدار و دنباله رو همان كسانی باش كه تا پیش از این [در پی شان] می رفتی و صبح و شام منتظر فرج باش.

مقصود امام علیه السلام كاملاً روشن است و آن این كه ، در زمان غیبت امام علیه السلام اعتقاد و حكم جدیدی در دین پیدا نمی شود و نباید بشود، بلكه مواریث و دستورات اهل بیت عصمت را – كه تا پیش از غیبت مطرح شده – باید حفظ كرد و منتظر ظهور امام علیه السلام بود تا با ظهور ایشان، تكالیف جدید روشن شود. هیچ كس نباید به خودش اجازه دهد كه در زمان غیبت امام علیه السلام سخن جدید بگوید و امور بی سابقه در دین وارد كند و به فرض، اگر كسی چنین اشتباهی كند، دیگران نباید از او تبعیت نمایند. به این صورت باب ادعای هر گونه سفارت و بابیت برای امام غایب علیه السلام در زمان غیبت كبری كاملاً مسدود است و قبل از ظهو امام عصر علیه السلام هیچ امر جدیدی – كه ریشه و سابقه ای در سنتهای امامان گذشته نداشته – در دین رخ نمی نماید.

توصیه ای كه امام صادق علیه السلام در دو حدیث اخیر، نسبت به انتظار فرج فرموده اند، بیانگر این حقیقت است كه روشنی امر و واضح شدن آن تنها با ظهور و فرج حاصل می گردد و پیش از آن، چیزی وجود ندارد كه بتوان به جای امور گذشته مبنای دینداری قرارش داد. همین نكته با صراحت در فرمایش امام ششم علیه السلام خطاب به ابان بن تغلب آمده است. او نیز از تكلیف زمان غیبت امام علیه السلام پرسید و حضرت فرمودند:

كونوا علی ما انتم حتی یطلع الله لكم نجمكم.(1)


1- 1. الغیبة، نعمانی، باب 10، فصل2، حدیث 6.

ص:66

بر همان دین و اعتقاد خود باقی باشید تا آن كه خداوند ستاره شما را برایتان آشكار نماید.

مراد از «نجم» در حدیث شریف، وجود مقدس امام غایب علیه السلام است. این تعبیر در قرآن كریم برای امامان علیهم السلام به كار رفته است. امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «و بالنجم هم یهتدون»(1)

فرمودند:

نحن النجم.(2)

یعنی همان طور كه ستارگان آسمان، راههای زمین را به بندگان خدا نشان می دهند، ائمه علیهم السلام نیز راههای هدایت را به مردم می نمایانند.

طلوع نجم، اشاره به ظهور امام غایب علیه السلام است و طبق فرموده حضرت صادق علیه السلام تا قبل از ظهور ایشان باید بر همان دین مأثور از سوی پیشوایان گذشته، قدم ماند و تغییر و تبدیل و نوآوری در آن جایز نیست.

احادیثی كه بر این موضوع، دلالت می كنند، خطاب به افراد مختلف بیان شده است و همین كه ائمه علیهم السلام التزام به چنین وظیفه ای را به همه آنها سفارش كرده اند، به خوبی نشانگر تكلیف عمومی مؤمنان در این زمان نیز می باشد. مرحوم نعمانی در كتاب الغیبة پس از ذكر تعدادی از این احادیث، به مطلب بسیار مهمی اشاره كرده اند. ایشان فرموده اند:

این احادیث مشتمل بر دستور ائمه علیهم السلام به شیعیان است كه بر اعتقادات و دین سابق خویش ثابت قدم بمانند و منتظر تحقق


1- 1. نحل، 17.
2- 2. بحار الانوار، جلد 24، ص: 82، حدیث 28، به نقل از مناقب.

ص:67

وعده ظهور باشند. اینها در ندیدن حجت و امام زمان خود معذورند و جستجو (فحص) و پرده برداری از صاحب غیبت برایشان ممنوع است... اما جاهلان در طلب یافتن شخص حضرت و جایگاه ایشان هستند... و منكر غیبت ایشان می شوند... .(1)

مقصود ایشان این است كه افراد نادان، به جای تسلیم شدن به غیبت امام زمان علیه السلام و عمل كردن به سفارش پیشوایان – مبنی بر تمسك به امر سابق و انتظار ظهور – به دنبال یافتن جایگاه حضرت راه می افتند و به دیگران هم چنین وانمود می كنند كه ایشان را می توان یافت و این گونه به نوعی منكر غیبت امام علیه السلام می گردند. اگر این همه احادیث، به ضمیمه آیات قرآنی، دلالت بر غیبت امام زمان علیه السلام می كنند، پس باید به این حقیقت تسلیم شد و با توجیهات مختلف، آن را انكار نكرد.

ما در ادامه مباحث به برخی از این نوع توجیهات خواهیم نمود و اشكالات آن را نیز بیان خواهیم كرد.

معلوم بودن جایگاه امام علهی السلام برای برخی از خواص در هر دو غیبت

علاوه بر آن چه به عنوان تفاوت اصلی بین دو غیبت امام عصر علیه السلام گذشت، خصوصیاتی برای هر یك از آن دو در احادیث آمده است كه توجه به آنها نیز در فهم عمیق تر امر غیبت و ایمان به آن، مؤثر می باشد.

در حدیثی كه مفضل بن عمر از حضرت صادق علیه السلام نقل كرده است، دو غیبت امام علیه السلام به صورت زیر معرفی شده اند:


1- 1. الغیبة، نعمانی، باب 10، آخر فصل2.

ص:68

لصاحب هذا الامر غیبتان: احداهما یرجع منها الی اهله و الاخری یقال: هلك، فی ای واد سلك؟(1)

صاحب این امر (امامت) دو غیبت دارد: در یكی از آن دو از غیبت به اهل خود بر می گردد (برای اهل خود آشكار می شود) و در دیگری (به آنجا می رسد كه) گفته می شود: هلاك شد، در كدام وادی وارد شد؟

در این جا دو غیبت مطرح شده كه فرموده اند: در یكی از آنها امام عصر علیه السلام به سوی اهل خود باز می گردند. «رجوع از غیبت – كه در روایت شریف آمده – به معنای بیرون آمدن از پس پرده پنهانی است و این امر در مورد اهل ایشان تحقق می یابد. منظور از اهل» طبق بیان مرحوم علامه مجلسی، با خانواده پدر بزرگوار آن حضرت است و یا نواب خاص و سفیران ایشان.(2)

البته این دو احتمال، قابل جمع با یكدیگر هستند. بنابراین در یكی از دو غیبت، امام علیه السلام از اهل خود غایب نیستند. این ویژگی در دوران اولین غیبت حضرت (یعنی غیبت كوتاهتر) اتفاق افتاد وبه همین جهت، غیبت ایشان در آن دوره، نسبت به دوره بعد، ناقص و كمتر بود. از ظاهر فرمایش حضرت در حدیث فوق بر می آید كه در عصر نخستین غیبت، امام علیه السلام برای اهل خود، پنهان نبوده اند. نیز با توجه به این كه آن حضرت – در عصر غیبت صغری – وكیلانی غیر از نواب خاص دارا بودند، می توان احتمال داد كه كلمه اهل در این جا شامل آن وكلا هم


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 20.
2- 2. مرآة العقولف جلد 4، ص: 54.

ص:69

بشود. در این صورت می توان گفت كه در دوران غیبت اول، كسانی كه از مكان امام عصر علیه السلام آگاهی داشته اند، بیش از نواب و سفرای خاص آن حضرت بوده اند. در حدیث دیگری اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام درباره دو غیبت حضرت صاحب الامر چنین نقل كرده است:

للقائم غیبتان: احداهما قصیرة و الاخری طویلة. الغیبة الاولی لا یعلم بمكانه فیها الا خاصة شیعته و الاخری لا یعلم بمكانه فیها الا خاصة موالیه. (1)

قائم علیه السلام دو غیبت دارند: یكی از آن دو كوتاه و دیگری طولانی است. در غیبت اول كسی جز شیعیان خاص ایشان از مكان آن حضرت مطلع نیست. و در دیگری تنها كارگزاران ایشان از مكان حضرت آگاهی دارند.

در این جا تصریح فرموده اند كه در غیبت صغری، شیعیان خاص حضرت جای ایشان را می دانند و هیچ دلیلی وجود ندارد كه فقط سفرای امام علیه السلام شیعه خاص آن حضرت باشند، بلكه این تعبیر می تواند فراتر از آنها را نیز در بر بگیرد. حال اگر این شیعیان خاص از مكان حضرت آگاه بوده اند، می توان گفت كه امام علیه السلام برای آنها غایب نبوده اند كه همین تعبیر برای كارگزاران حضرت در زمان غیبت كبری نیز ذكر شده است. كلمه «موالی» جمع «مولی» و به معنای كسی است كه متصدی انجام كاری می شود.(2)

طبق فرمایش امام صادق علیه السلام می توان گفت امام علیه السلام در زمان غیبت


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 19.
2- 2. المولی: كل من ولی امراً او قام به المعجم الوسیط، ص: 1058.

ص:70

كبری كارگزارانی دارند كه به اذن آن حضرت از محل ایشان مطلعند.

شاید اینها همان سی نفری باشند كه در روایات دیگر از ایشان یاد شده است. امام صادق علیه السلام فرمودند:

لابد لصاحب هذا الامر من غیبة و لابد له فی غیبته من عزلة و نعم المنزل طیبة و ما بثلاثین من وحشة.(1)

قطعاً صاحب این امر غیبتی خواهد داشت و قطعاً در غیبت خویش، عزلت خواهد كرد و مدینه چه خوب منزلی است و به خاطر سی نفر وحشتی نیست.

مرحوم علامه میرزا حسین نوری در معنای این حدیث چنین فرموده اند:

«یعنی آن حضرت با استیناس (انس گرفتن) سی نفراز اولیا و شیعیان خود در عزلت از خلق وحشتی ندارد ... و ظاهر این است كه این سی نفر كه امام علیه السلام در ایام غیبت با ایشان انس می گیرد – باید در قرون و اعصار متبادل شوند (جای آنها با یكدیگر عوض شود) زیرا كه مقرر نشده برای ایشان از عمر، آن چه مقرر شده برای سید ایشان. پس در هر عصر باید یافت شود سی نفر از خواصی كه به فیض حضور فایز شوند».(2)

چه كارگزاران حضرت سی نفر باشند و چه بیش از اینها، به هر حال، آگاهی تعدادی معدودی از مكان امام علیه السلام منافاتی با غیبت ایشان ندارد، چرا كه اینان از این كه امامشان را پنهان یابند، استثنا شده اند.


1- 1. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 16.
2- 2. نجم الثاقب، ص: 720، با اندكی اصلاح ادبی.

ص:71

درس ششم: نیابت در غیبت كبری (2)

عدم امكان ارتباط اختیاری با امام علیه السلام در غیبت كبری

با توجه به مطالب درس گذشته می توان گفت كه در هر دو غیبت امام علیه السلام، هستند كسانی كه مكان و جایگاه ایشان را می دانند و از این جهت، تفاوتی بین آن دو نیست، اما اختلاف اینجاست كه در زمان غیبت صغری برخی از افرادی كه جایگاه حضرت را می دانستند، به عنوان وكیل یا سفیر از جانب خود ایشان معرفی شده بودند و مردم آنها را می شناختند (بلكه باید گفت كه غرض حضرت این بود كه آنها شناخته شوند تا مردم با مراجعه به وكلا، وجوهات خود را به امام علیه السلام برسانند و با مراجعه به سفرا از خود، رفع حیرت و سرگردانی كنند. به همین جهت است كه این نواب خاص را ابواب امام علیه السلام دانسته اند). اما در غیبت كبری چنین اغراضی در كار نیست، یعنی خود حضرت (به پیروی از مشیت خدای متعال) نخواسته اند كسانی به عنوان وكیل یا

ص:72

سفیر مطرح باشند، بلكه طبق توقیع شریف خود – كه خطاب به آخرین نایبشان در زمان غیبت صغری صادر كرده اند – به صراحت، هر گونه مدعی «مشاهده» را دروغگو و فریبكار دانسته اند. عین عبارت حضرت در توقیع چنین است:

الا فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو كاذب مفتر.(1)

آگاه باشید كه هر كس قبل از خروج سفیانی و وقوع صیحه آسمانی ادعای مشاهده نماید، دروغگو و تهمت زننده است.

خروج سفیانی و وقوع صیحه آسمانی از نشانه های ظهور امام زمان علیه السلام است كه تقریباً هم زمان با خود ظهو یا بسیار نزدیك به آن اتفاق می افتد. بنابراین فاصله زیادی بین آن علائم و خود ظهور وجود ندارد. مقصود این است كه قبل از ظهور حضرت هیچ كس نباید ادعای ارتباط با آن وجود مقدس را داشته باشد.

منظور از ارتباط این است كه خود را به نحوی وكیل حضرت یا سفیر ایشان معرفی كند یا حتی مدعی شود كه به میل و اراده خود می تواند خدمت امام علیه السلام مشرف گردد یا از ایشان سؤال كند و جواب بیاورد و امثال این گونه ادعاها. چنین شخصی افترا زننده می باشد، چون وقتی خود حضرت، باب هیچ یك از این انواع ارتباط را باز نكرده اند، هر كس هم ادعای یكی از آنها را داشته باشد، به امام خود تهمت زده و به ایشان دروغ بسته است. آن چه مهم است این كه نباید چنین بابی (به عنوان نیابت یا سفارت و امثال آن) در زمان غیبت كبری باز شود و


1- 1. كمال الدین، باب 45، حدیث 44.

ص:73

این ادعا را از هیچ كس پذیرفته نیست.

با این توضیح روشن می شود كه مقصود از «مشاهده» در عبارت «فمن ادعی المشاهدة» صرف تشرف خدمت آن بزرگوار نمی باشد و این توقیع شریف، نفی صحت تشرفات افراد صالح را خدمت امام زمان علیه السلام نمی كند، زیرا:

اولاً كلمه «مفتر» به معنای افترا زننده است و این معنا به صرف ادعای تشرف خدمت امام علیه السلام صادق نیست. افترا در جایی مطرح می شود كه نسبت كاری را به دروغ به كسی بدهند. در این جا اگر كسی ادعای وكالت یا نیابت كند، به دروغ، مدعی وكیل نمودن یا نیابت دادن به امام علیه السلام شده است و لذا مفتری (افترا زننده) خواهد بود.

ثانیاً هیچ كدام از اخیار و صالحین كه در زمان غیبت كبری ادعای تشرف خدمت امام علیه السلام كرده اند، نگفته اند كه با اراده و خواست خودشان باب مشاهده ایشان را گشوده اند. ظاهراً مراد از مدعی دروغین مشاهده كسی است كه بگوید، من با خواست خودم می توانم خدمت حضرت مشرف شوم. این ادعا چیزی شبیه ادعای وكالت یا نیابت است و علاوه بر این، هر ادعایی كه به نحوی ارتباط اختیاری شخص را با امام علیه السلام در زمان غیبت كبری اثبات كند، مردود می باشد.

بنابراین كسانی را كه چنین ادعاهایی ندارند و از طرفی اشخاصی راستگو و امین هستند، (بلكه بسیاری از ایشان خود، اهل علم و فقاهت و تخصص در مورد احادیث مهدویت می باشند) نمی توان مدعی مشاهده دانست. به هر حال، علما و بزرگان در وجه جمع میان این توقیع شریف با ادله قطعی تشرفات در زمان غیبت كبری، وجوه

ص:74

متعددی را بیان كرده اند كه ما قصد مطرح كردن آنها را در این فصل از كتاب نداریم.(1)

ناشناخته بون كارگزاران امام علیه السلام در زمان غیبت كبری

هدف ما در بحث فعلی این است كه تفاوت اصلی بین زمان غیبت كبری و غیبت صغری از جهت نوع ارتباط با امام غایب روشن شود.

همان طور كه بیشتر گفته ایم، در دوران غیبت كبری ادعای ارتباط با امام علیه السلام به صورتی كه به اختیار خود شخص باشد، پذیرفته نیست. لذا كارگزاران حضرت نیز در این زمان، افراد شناخته شده ای نیستند و بر خلاف وكلا و سفرای ایشان كه به منظور مراجعه مردم، خود را معرفی می كردند – به صورت ناشناس، وظایف خود را انجام می دهند.

فقط گاهی ممكن است یكی از آنها برای برخی شناخته شود كه در آن صورت نیز هیچ بابی برای این كه افراد بتوانند با اختیار خود به او رجوع كنند، باز نمی گذارند. ذكر نمونه ای از این افراد در نقل مرحوم علامه شیخ علی اكبر نهاوندی به این صورت آمده است:

«مرحوم مغفور فخر الفقهاء الكرام قدوة العلماء العظام آقای حاج آقا جمال الدین طاب ثراه فرزند ارجمند مرحوم مغفور حضرت حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمد باقر، فرمودند: من برای نماز


1- 1 علاقه مندان می توانند به كتاب «جنة المأوی» مرحوم علامه میرزا حسین نوری در بحار الانوار جلد 53، ص: 318 تا 325 و نیز باب هشتم كتاب «نجم الثاقب» از ایشان، هم چنین كتاب «العبقری الحسان» مرحوم حاج شیخ علی اكبر نهاوندی، جلد 2، الیاقوت الاحمر، ص: 205 تا 208 رجوع كنند. ما در درس پانزدهم توضیحات دیگری در این مورد خواهیم آورد.

ص:75

ظهر در مسجد شیخ لطف الله می آمدم، نزدیك مسجد دیدم جنازه ای ربا می برند و چند نفر حمال و كشیكچی (1)

همراه او هستند. یك حاجی تاجر نیز كه از تجار مهم و از آشنایان من بود، در عقب آن جنازه بود و به شدت گریه می كرد و اشك می ریخت. من بسیار متعجب شدم از این كه اگر این میت از بستگان بسیار نزدیك این تاجر است، پس چرا این گونه مختصر و ساده تشییع جناه می كنند و اگر نسبتی با ایشان ندارد، پس چرا برای او این طور بی تابی و گریه می كند. در همین اثنا حاج آقای تاجر نزد من آمد و گفت: آقا به تشییع جنازه اولیای حق نمی آیید؟!

من با شنیدن این كلام از رفتن به مسجد و اقامه جماعت، منصرف شدم و به دنبال جنازه رفتم تا به سرچشمه پا قلعه در اصفهان كه سابقاً غسالخانه مهم شهر بود، رسیدیم. در آن جا از دوری راه كه پیاده آمده بودم، احساس خستگی كردم و خود را ملامت نمودم كه چرا به خاطر سخن این تاجر، ترك نماز اول وقت و جماعت را كردم و در همین فكر با حال افسرده نشسته بودم كه ایشان نزد من آمد و گفت: شما از من نپرسیدید كه این جنازه از كیست. گفتم: بگو. گفت: شما می دانید كه من امسال به حج مشرف شدم، در مسیر سفر چون نزدیك كربلا رسیدیم، همه پولها و اسباب و وسایل سفر را دزد برد. در كربلا هیچ آشنایی كه از او پول قرض كنم – نداشتم. به همین جهت، بی اندازه، ناراحت و غمناك شدم، چون با آن وضعیت، امكان ادای حج را نداشتم. در همین


1- 1. كشیكچی به كسی گفته می شود كه كارش كشیك دادن و مراقبت از خانه ها و مغازه های مردم بوده و و شغل ظاهراً پستی محسوب می شده است.

ص:76

غصه و فكر بودم كه شب، روانه مسجد كوفه شدم. در بین راه كه تنها بودم و از غم و غصه سر به زیر حركت می كردم، سواری را دیدم با كمال هیبت و با اوصافی كه وجود مبارك حضرت صاحب الامر صلوات الله علیه توصیف شده اند. روبروی من ایستادند و فرمودند: چرا این طور افسرده حالی؟ عرض كردم: مسافر هستم و خستگی راه سفر دارم.

فرمودند: اگر سببی غیر از این دارد، بگو. به خاطر اصرار ایشان شرح حال خود را به عرض رساندم. در این حال صدا زدند: هالو.

ناگهان شخصی با لباس نمدی كه كشیكچی ها به تن می كردند، حاضر شد. ما در اصفهان نزدیك حجره خودمان در بازار یك كشیكچی داشتیم كه اسمش هالو بود. خوب به صورت آن شخص نگاه كردم، دیدم همان هالوی اصفهان است. به او فرمودند: اسباب دزد برده او را به او برسان و او را به مكه ببر و برگردان. آن گاه خودشان ناپدید شدند. آن شخص به من گفت: در ساعت معینی از شب و جای معینی بیا تا اسباب و وسایل تو را به تو برسانم. چون آنجا حاضر شدم، ایشان هم حاضر شد و ظرفی كه پول و اسباب من در آن بود، به من داد و فرمود: درست ببین و قفل آن را باز كن، ببین كامل است. دیدم هیچ یك از آن اسباب و پولها كم نیست. فرمود برو و وسایل خود را به كسی بسپار و فلان وقت در فلان جا حاضر باش تا تو را به مكه برسانم. من همان موقع حاضر شدم، ایشان هم حاضر شد، فرمود: دنبال من بیا. من به همراه ایشان روانه شدم، مقدار كمی كه رفتیم، خود را در مكه دیدم. فرمود: بعد از انجام اعمال حج در فلان مكان حاضر شو، تا تو را برگردانم. و به رفقای خود بگو كه با شخص از راه نزدیكتری آمدم تا متوجه نشوند. ایشان در

ص:77

مسیر رفت و برگشت به آرامی صحبتهایی با من می كرد، اما هر وقت می خواستم بپرسم كه آیا شما همان هالوی اصفهان ما نیستید، هیبت او مانع سؤال من می شد.

پس از انجام اعمال، در همان مكان معین، حاضر شدیم و ایشان مرا به همان صورتی كه آمده بودیم، به كربلا برگرداند. در آنجا فرمود: آیا به خاطر محبت من حقی بر تو ثابت شده؟ گفتم: بلی، فرمود: در عوض حاجتی دارم كه هر وقت خواستم، انجام بده. این را گفت و رفت.

در بازگشت به اصفهان برای دیدن مردم نشستم. همان روز اول، همان هالو وارد شد. خواستم به احترام او برخیزم، با اشاره به من فهماند كه چیزی اظهار نكنم. سپس به قهوه خانه نزد سایر كشیكچی ها رفت و به خوردن چای مشغول شد. پس از آن، وقتی خواست برود، آمد نزد من و آهسته فرمود: آن حاجتی كه گفتم، این است كه در فلان روز دو ساعت مانده به ظهر، من از دنیا می روم و هشت تومان پول همراه با كفنم در صندوق منزل من در بازار است شما بیا آنجا و مرا دفن كن.

امروز همان روز است كه او از دنیا رفت و كشیكچی ها جمع شده بودند.

در صندوق او هشت تومان پول به همراه كفنش بود كه برداشتیم و حال برای دفن او آمده ایم. آن گاه گفت: آقا چنین كسی از اولیاء الله نیست و فوت او گریه و تأسف ندارد؟!».(1)

در این ماجرای شنیدنی باید به چند نكته توجه كرد:

اول – با توجه به وجود احادیث معتبر – نظیر آن چه در اصول كافی از


1- 1. العبقری الحسان، جلد 2، الیاقوت الاحمر، ص: 104 و 105 با مختصر اصلاحاتی در عبارات.

ص:78

اسحاق بن عمار نقل كردیم – بودن كسانی نظیر هالوی اصفهانی، به عنوان كارگزار امام زمان علیه السلام در زمان غیبت كبری، هیچ محذوری ندارد و بنابراین مانعی برای پذیرفتن چنین قضایایی وجود ندارد.

دوم – لزومی ندارد كه این افراد از طبقه مشخص و معروف و به لحاظ اجتماعی – سطح بالا برگزیده شوند، بلكه ممكن است یك كشیكچی – كه به لحاظ عرفی، شغل پستی دارد – چنین افتخاری پیدا كند. بنابراین نمی توان هیچ بنده خدایی را به لحاظ بی سواد بودن در علوم اصطلاحی (قدیم یا جدید) با داشتن شغلی كه از جهت اجتماعی، منزلت بالایی ندارد، با دیده حقارت نگریست. در حدیثی از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده كه فرمودند:

ان الله تبارك و تعالی... اخفی ولیه فی عباده فلا تستصغرن عبداً من عباده فربما یكون ولیه و انت لا تعلم.(1)

خدای تبارك و تعالی ولی خود را در میان بندگانش پنهان ساخته است. پس هیچ بنده ای از بندگان او را خوار و كوچك مشمار، چه بسا ولی او باشد و تو ندانی!

ملاك ولی خدا بودن، این نیست كه شخص، تحصیلات دانشگاهی یا حوزوی داشته باشد یا كسوت روحانی و امثال آن باشد. بنابراین نداشتن این ظواهر نباید باعث كوچك شمردن كسی شود. بلكه بر عكس چه بسا، داشتن تحصیلات و شئون اجتنماعی، باعث عجب و كبر در انسان شود و او را از این كه مورد عنایت خاص الهی باشد، دور كند.

بنابراین باید توجه كرد كه تحصیلات دینی، خوب و تا اندازه ای لازم


1- 1. كمال الدین، باب 26، حدیث 4.

ص:79

است، اما به این شرط كه همراه با تهذیب نفس و خود سازی باشد تا انسان را به جای آن كه به بندگی خداوند نزدیك سازد، از آن دو نكند.

سوم – كارگزاران حضرت به صورت گمنام و بی اسم و رسم، وظایف محوله را انجام می دهند، چون همان طور كه به تفصیل بیان شد، در زمان غیبت كبری، بنابراین است كه هیچ واسطه و بابی برای ارتباط اختیاری با امام غایب وجود نداشته باشد. هالوی اصفهانی هم به گونه ای زندگی می كرد كه حتی اطرافیان نزدیكش به منزلت او پی نبردند و حاضر نشد كه بالاتر از حد معمول و متعارف، مورد احترام قرار بگیرد، تا مبادا گمانی به مقامش برده شود.

محدودیتهای كارگزاران در ارتباط با مردم و امام علیه السلام

علاوه بر نكات فوق كه به ناشناخته بودن كارگزاران حضرت علیه السلام مربوط می شود، اینان در ارتباطشان با مردم و با خود امام علیه السلام نیز از چند جهت محدودیت دارند:

1. در این ماجرا تاجر اصفهانی راه به سوی هالو نداشت، بلكه او بود كه كه زمان و مكان معینی را اعلام می كرد تا به ملاقات تاجر برود.

بنابراین كسی نمی توانست با میل و اختیار خود، او را پیدا كند یا به دنبالش راه بیفتد تا به این وسیله مكان امام علیه السلام را كشف كند. این امر درباره تمام كارگزاران حضرت، صادق است.

2. كارگزاران حضرت، مكان ایشان را در مواردی كه كاری بر عهده آنها گذاشته می شود، می دانند و لذا وقتی امام علیه السلام هالو را صدا زدند، فوراً حاضر شد. البته چنین علم و قدرتی را به اراده خود امام علیه السلام و اذن خدای متعال دارند.

ص:80

3. آنها همان وظایف محوله از ناحیه امام علیه السلام را انجام می دهند و این طور نیست كه به كسی معرفی شوند تا هر حاجتی را كه می خواهد برایش برآورده سازند. در ماجرای فوق نیز هالوی اصفهانی فقط اموری را كه حضرت، امر فرموده بودند، انجام داد. البته مجاز بود كه در عوض خدمت خود به تاجر، از او چیزی را بخواهد كه خواست.

عنایت حضرت به مؤمنان

بدون وجود راه ارتباطی ظاهری با ایشان

آخرین و مهمترین نكته این است كه با وجود غیبت كامل و عمومی امام عصر علیه السلام در این زمان، ایشان به احوال همه مردم – به خصوص دوستان و شیعیان خود – آگاهی و توجه دقیق دارند و در مواردی كه مصلحت ببینند – حتی بدون درخواست شخص – از او دستگیری می كنند و مشكلاتش را حل می نمایند. در ماجرای مزبور، تاجر اصفهانی هنوز به مسجد كوه نرسیده بود تا حاجت خود را عرضه كند كه امام علیه السلام با عنایت خاص خویش، گرفتاری اش را برطرف فرمودند.

بنابراین غیبت امام علیه السلام مانع رسیدگی آن حضرت به اهل ایمان نظیر آن چه ائمه پیشین می كرده اند – نیست. البته این امر كاملاً به صورت یك طرفه انجام می شود، یعنی مردم می توانند – و باید – به امام خود متوسل شوند و ایشان را نسبت به احوال خود، آگاه و در انجام خواسته هایشان توانا بدانند، اما در عین حال، هیچ راه ارتباطی به لحاظ ظاهری با امام خود ندارند و هیچ گاه نمی توانند مطمئن باشند كه در زمان یا مكان خاصی می توانند خدمت ایشان مشرف گردند یا این كه نمی توانند توقع داشته باشند كه برای رفع مشكل خاصی، حتماً كسی از

ص:81

جانب امام علیه السلام به سویشان بیاید. هم چنین كسی را نمی شناسند كه بتواند به راستی و صداقت، مدعی شود كه به روال عادی و اسباب ظاهری می تواند برای آنها راهی به سوی امام غایب علیه السلام بگشاید. بلكه وظیفه دارند كه اگر كسی مدعی چنین منزلتی شد، او را كذاب و افترا زننده بدانند.

با این ترتیب نمی توان كسی را به صرف ادعای تشرف خدمت امام علیه السلام دروغگو دانست، اما اگر علاوه بر این، ادعای هر گونه ارتباط اختیاری و ظاهری و عادی را با امام علیه السلام داشت، باید تكذیبش نمود. در مورد این گونه افراد، احتمال راستگویی در ادعای تشرف نیز بسیار ضعیف است.

ص:82

پرسشهای مفهومی از درسهای 4 تا 6

1. دو غیبت امام عصر علیه السلام از چه جهاتی با هم تفاوت دارند؟ توضیح دهید.

2. منظور از «علم» در فرمایش: «كیف انتم اذا صرتم فی حال لا ترون فیها امام هدی و لا علما یری» چیست؟

3. تامه بودن غیبت كبری كه در فرمایش: «فقد وقعت الغیبة التامة» بیان شده، از چه جهتی است؟

4. آیا نواب اربعه در زمان غیبت كبری هم شأنی دارند؟ چگونه؟

5. روایات معصومین علیهم السلام وظیفه شیعیان را در زمان غیبت امام چگونه ترسیم كرده اند؟

6. جایگاه امام عصر علیه السلام در هر یك از دو غیبت ایشان برای چه كسانی معلوم است؟

7. آیا مقصود از «مشاهده» در فرمایش: «فمن ادعی المشاهدة فهو كاذب مفتر» صرف تشرف خدمت آن بزرگوار می باشد؟ چرا؟

8. تفاوت كارگزاران امام عصر علیه السلام در غیبت كبری با نواب خاص ایشان در غیبت صغری از چه جهاتی است؟

ص:83

فصل سوم: بهره وری از امام غایب علیه السلام

درس هفتم: بهره مند شدن ازنور ولایت (1)

تشبیه امام غایب علیه السلام به خورشید پس ابر

مطلب بسیار مهم و اساسی در ارتباط با امام غایب علیه السلام در زمان غیبت كبری این است كه نباید تصور كرد كه چون بابی و واسطه ای به سوی ایشان وجود ندارد، پس دیگر نمی توان بهره چندانی از آن وجود مقدس برد. اصولاً شرط بهره وری از خورشید وجود امام علیه السلام دیدن آن بزرگوار نمی باشد – چنان كه در زمان امامان گذشته هم بسیاری از شیعیان، در طول عمر خود، توفیق زیارت امام زمان خود را پیدا نمی كردند – و البته می توان با قرار گرفتن ارتباط قلبی با حضرت، بخشی از آن چه را كه به خاطر غیبت ایشان از دست رفته، جبران نمود.

در فرمایش های رسول گرامی اسلام، بهره بردن از وجود امام علیه السلام

ص:84

در زمان غیبت – به بهره وری از خورشید – در هنگامی كه ابرها آن را پوشانده – تشبیه شده است. در پایان حدیثی كه بخشی از آن را در فصل اول از جابر بن عبدالله انصاری نقل كردیم، او از پیامبر صلی الله علیه و آله می پرسید: ای رسول خدا، آیا شیعیان امام زمان علیه السلام در زمان غیبت از ایشان بهره مند می شوند؟ حضرت در پاسخ می فرمایند:

ای و الذی بعثنی بالنبوة انهم یستضیئون بنوره و ینتفعون بولایته فی غیبته كانتفاع الناس بالشمس و ان تجللها سحاب.(1)

آری، قسم به آن كه مرا به نبوت مبعوث كرد، آنها از نور امام علیه السلام روشنی می گیرند و از ولایت او در غیبتش – هم چون خورشید پشت ابر – بهره مند می گردند.

براساس این تشبیه می توان گفت كه شرط بهره وری از امام علیه السلام در زمان غیبت، آگاه بودن از مكان ایشان نیست، همان گونه كه نور خورشید – حتی اگر پشت ابر باشد و به همین جهت مكانش در آسمان مشخص نباشد – به اهل زمین می رسد و شرط استفاده از آن، دانستن جایگاهش نیست. غیبت امام علیه السلام به این معناست كه خورشید وجود ایشان به طور عادی و عمومی دیده نمی شود، اما همان طور كه نور خورشید برای چشمها بینا و روشنگر است، نور امام علیه السلام نیز در تاریكی های گمراهی و حیرت زمان غیبت برای اهل ولایت ایشان، روشنی بخش و راهگشا می باشد.


1- 1. كمال الدین، باب 23، حدیث 3.

ص:85

مرحوم علامه مجلسی در بیان وجه تشبیه امام غایب به خورشید پشت ابر، هشت جهت را بیان فرموده اند، سپس اضافه كرده اند كه به فضل الهی، هشت جهت دیگر را هم متوجه شده اند، اما بیان آنها در عبارت نمی گنجد و در پایان، آرزو كرده اند كه خداوند در مورد معرفت ائمه علیهم السلام هزار باب بر ایشان و سایر مؤمنان بگشاید كه از هر بابی از آن، هزار باب دیگر گشوده شود. (1)

ما با الهام گرفتن از آن چه این علامه بزرگوار فرموده اند، نكاتی را در تبیین این تشبیه مطرح می كنیم:

اولین نكته این است كه دیدن خورشید به دین قرص آن است. اما نور خورشید حسابی جدا از قرص آن دارد و لازمه نورافشانی خورشید، دیده شدن قرص آن نمی باشد. در مورد امام علیه السلام نیز باید همین تفكیك را انجام داد. در زمان غیبت، بدن و جسم شریف ایشان از دیدگان عموم افراد پنهان است، اما نور وجود ایشان می تواند دلها را روشن نماید و آنها را از سرگردانی گمراهی برهاند.

البته همان طور كه دیدن قرص خورشید، چشم بینا می خواهد، استفاده از نور آن نیز احتیاج به بینایی دارد. در مورد وجود امام علیه السلام در زمان غیبت هم مطلب از همین قرار است، یعنی استفاده از نور ایشان نیز احتیاج به بینایی دل دارد. انسان كور دل، از نور حضرت بهره مند نمی شود. آن چه قلب و روح انسان را منور می كند. نور ولایت ایشان است كه در فرمایش رسول اكرم صلی الله علیه و آله به لزوم آن تصریح شده است.

این كه فرموده اند: «ینتفعون بولایته» به این معناست كه استضائه (طلب


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 94، ذیل حدیث 8.

ص:86

روشنایی) به نور امام علیه السلام از طریق ولایت آن بزرگوار امكان پذیر است. در نسخه دیگری كه مرحوم علامه مجلسی به آن استناد فرموده، عبارت پیامبر صلی الله علیه و آله چنین است:

ای و الذی بعثنی بالنبوة انهم لینتفعون به و یستضیئون بنور ولایته فی غیبته... .(1)

آری، قسم به آن كه مرا به نبوت برانگیخت، آنها قطعاً از او بهره می برند و از نور ولایتش در غیبتش روشنایی می گیرند.

تعبیر «نور ولایت» بر این حقیقت دلالت می كند كه ولایت امام غایب علیه السلام، نور است و این نور، قلب و روح انسان را روشن می كند.

بنابراین كسانی كه دلهایشان به نور ولایت آن حضرت روشن شده ولایت و حتی جاهلان غیر مقصر از وجود ایشان بهره ببرند. منكران ولایت و حتی جاهلان غیر مقصر در این امر، از نگریستن به این نور، محروم و از بركات آن بی بهره اند، هم چون نابینایانی كه نمی توانند روشنایی خورشید را ببینند.

ارزش و اهمیت نور ولایت امام عصر علیه السلام

پایه و اساس ضروری نور ولایت، معرفت امام علیه السلام می باشد كه آن هم یك امر قلبی است و دیدار امام علیه السلام شرط تحقق آن نمی باشد. هر قدر این معرفت، عمیق تر و كامل تر باشد، آثار و لوازم آن بیشتر ظاهر می گردد. برخی از این آثار، قلبی است و برخی هم جوارحی، از مهمترین آثار قلبی می توان به محبت، انتظار و تسلیم نسبت به امر امام،


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 93، حدیث 8.

ص:87

اشاره كرد و از ضروری ترین لوازم قلبی و جوارحی می توان از تقوی، ورع و دعا در تعجیل فرج آن بزرگوار نام برد. هر یك از این آثار و لوازم، باید در جای خود، مورد دقت و بحث كافی قرار گیرد تا نور ولایت امام علیه السلام بهتر شناخته گردد. نور ولایت امام علیه السلام چیزی نیست كه به صرف ادعا و گمان خود شخص، محقق شود. این نور به معرفت امام علیه السلام – با همه لوازم و آثار قلبی و جوارحی اش – اطلاق می گردد و این همان چیزی است كه وسیله امتحان خلایق – اعم از انبیاء علیهم السلام و اوصیاء علیهم السلام و ملائكه و ... در همه عوالم خلقت بوده و هست و هر كس از این امتحان الهی سر بلندتر برون آمده، فضایل و درجات بالاتری پیدا كرده است. در این زمینه، ادله قرآنی و روایی فراوانی وجود دارد كه پرداختن به شرح و توضیح آنها ما را از اصل مقصودمان در این كتاب دور می كند. اما صرفاً برای این كه روشن شود امر ولایت امام دوازدهم علیه السلام در نظام الهی بسیار بسیار با اهمیت است، به ذكر دو نمونه از امتحانات الهی می پردازیم كه برخی از بزرگترین انبیای الهی در عالم پیش از دنیا به آن آزموده شده اند و بحث كاملتر را در این موضوع به مجال دیگری واگذار می نماییم.

امتحان حضرت آدم علیه السلام در خصوص ولایت امام عصر علیه السلام

اولین نمونه درباره حضرت آدم علیه السلام است و این كه چرا ایشان جزء پیامبران اولوالعزم به شمار نمی آید. در قرآن كریم به صراحت چنین آمده است:

ص:88

وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا (1)

در آیه صحبت از یك سفارش مهم الهی است كه از پیش به عنوان عهد و پیمانی از جانب خداوند مورد تأكید بوده است. اما با وجود این سفارش و تأكید، حصرت آدم علیه السلام آن گونه كه از ایشان انتظار می رفته، در این امر اعتنا و جدیت به خرج نداده اند و از این جهت، خداوند عزم و تصمیم قاطزع لازم را در او ندیده است، بنابرین جزء انبیای اولوالعزم محسوب نمی شود. در خود آیه شریفه، آن سفارش و عهد الهی مشخص نشده است، اما در روایات، منظور از آن را به روشنی بیان فرموده اند. امام باقر علیه السلام چنین فرمودند:

ان الله تبارك و تعالی... اخذ المیثاق علی النبیین فقال: الست بربكم و ن هذا محمد رسولی و ان هذا علی امیر المؤمنین؟ قالوا: بلی فثبتت لهم النبوة و اخذ المیثاق علی اولی العزم اننی ربكم و محمد رسولی و علی امیر المؤمنین و اوصیاؤه من بعده ولاة امری و خزان علمی و ان المهدی انتصر به لدینی و اظهر به دولتی و انتقم به من اعدائی و اعبد به طوعاً و كرها قالوا: اقررنا یا رب و شهدنا و لم یجحد آدم و لم یقر فثبتت العزیمة لهولاء الخمسة فی المهدی و لم یكن لادم عزم علی الاقرار به و هو قوله عزوجل: «و لقد عهدنا الی


1- 1. طه، 115.

ص:89

آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزماً». (1)

همانا خدای تبارك و تعالی از پیامبران چنین پیمان گرفت، آیا من پروردگار شما و این شخص محمد صلی الله علیه و آله فرستاده من و این شخص علی علیه السلام – امیر المؤمنین نیست؟ گفتند: چرا، به این جهت نبوت برای آنها ثابت گردید و از پیامبران اولوالعزم پیمان گرفت كهمن پروردگار شما هستم و محمد صلی الله علیه و آله فرستاده من و علی علیه السلام امیر المؤمنین و اوصیای پس از او والیان امر من و خزانه داران علم من هستند، هم چنین به وسیله مهدی علیه السلام دین خود را یاری می كنم و دولت خود را آشكار می سازم و به وسیله او از دشمنانم انتقام می گیرم و به سبب او – خواسته یا ناخواسته – عبادت می شوم. ایشان گفتند: پروردگارا اقرار نمودیم و گواهی دادیم، اما آدم علیه السلام نه انكار كرد و نه اقرار، در نتیجه مقام اولوالعزمی – در مورد حضرت مهدی علیه السلام – برای آن پنج تن ثابت گردید در حالی كه (در آن زمان) آدم علیه السلام عزم قاطعی در اقرار به (ولایت) مهدی علیه السلام نداشت و این همان فرمایش خداوند عزوجل است كه فرمود: و ما از قبل به آدم علیه السلام سفارش كردیم، اما او اهمیت نداد و عزمی در او نیافتیم.

ملاحظه می شود كه ملاك مقام اولوالعزمی نزد خدای متعال این بوده است كه انبیاء علیهم السلام در برابر منزلت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام به خصوص مهدی علیه السلام و شئون اختصاصی ایشان سر تسلیم فرو آورند. آنها كه بر این امر مهم، اهتمام و جدیت خاص ورزیدند،


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب آخر منه، حدیث 1.

ص:90

دارای عزیمت و اصطلاحاً اولوالعزم شدند، ولی حضرت آدم علیه السلام چون در این موضوع، عزمی كه انتظار می رفت، از خود نشان نداد، از نیل به آن مقام و منصب الهی محروم شد. البته چون ایشان از انبیای معصوم خداوند بوده اند، این كوتاهی در حد یك ترك اولی بوده و گناه و معصیت محسوب نمی گردد، ولی آن چه اهمیت دارد این است كه مقام والای اولوالعزمی به واسطه اقرار به ولایت امام عصر علیه السلام به انبیا اعطا شده و این، عظمت مقام حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در میان همه برگزیدگان الهی را نشان می دهد.

آن چه خداوند به دست پر بركت این باقیمانده حجتهای خود جاری می كند، همان غایت و نهایت اهداف همه رسولان الهی است كه هیچ كدام – حتی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله – موفق به عملی كردن آنها نشدند.

آرزوی همه اولیاء و اصفیای الهی این بوده كه دولت حق در سراسر گیتی حاكم شود و دشمنان خداوند، خوار و زبون گردند و سر تا سر كره زمین به پهنه گردن گذاردن بر توحید و بندگی خدای متعال تبدیل شود. اینها سر فصل عهد و پیمانی است كه خداوند از انبیای اولوالعزم خود – طبق حدیث فوق – گرفته و آنان را – به دلیل اهتمام و جدیت در اقرار به این مطلب – به چنان مقام والایی رسانده است. اكنون می توانیم اهمیت و عظمت قبول ولایت حضرت مهدی علیه السلام را بفهمیم. لازمه قبول این ولایت، اقرار و تسلیم نسبت به مقامات خدادادی ایشان است كه بسیاری از آنها اختصاص به وجود مقدس حضرتش دارد.

البته روشن است كه امر نبوت و مقام عزیمت انبیای اولوالعزم، به عالم قبل از دنیا – كه عالم ذر نامیده می شود – مربوط است كه در آن

ص:91

زمان، امام عصر علیه السلام خلقت دنیوی نداشته اند، اما خداوند قبل از آن كه ایشان و سایر اهل بیت عصمت و طهارت را به دنیا آورد، همهآنها را به حضرت آدم علیه السلام و بقیه انبیاء علیهم السلام شناسانده است و همگی آنها بدون آن كه بدنهای دنیوی ائمه علیهم السلام را ببینند، به آنان ایمان آورده اند و ولایتشان را پذیرفته اند.

بنابراین از جهتی می توان گفت كه وضعیت ما در زمان غیبت امام عصر علیه السلام شبیه عالم ذر است. مردم زمان غیبت نیز امامشان را می شناسند، بدون آن كه دنیوی ایشان را به چشم دیده باشند. اما دلهای آنها به نور معرفت آن حضرت، منور است و اگر در این زمان، اقرار و اعتراف جدی و عمیق به ولایت آن بزرگوار داشته باشند و آن را قلباً پذیرا شوند، عمل بسیار ارزشمندی را به انجام رسانده اند و باید قدر این عمل والای خود را بدانند.

امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام در مورد ولایت امام زمان علیه السلام

نمونه دوم به یكی از بزرگترین انبیای اولوالعزم الهی یعنی حضرت ابراهیم علیه السلام مربوط می شود. ایشان به صریح قرآن، پس از این كه از امتحانات سخت الهی سربلند و موفق بیرون آمدند، از ناحیه خداوند به مقام منیع «امامت» مفتخر گردیدند، در حالی كه پیش از آن به ترتیب به مقام نبوت و رسالت و خلیل اللهی نائل شده بودند. (1)

قرآن كریم در مورد جعل امامت برای حضرت ابراهیم علیه السلام چنین فرموده است:


1- 1. رجوع شود به: تفسیر كنز الدقائق، جلد 2، ص: 137.

ص:92

وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَ اهِیمَ رَ بُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا (1)

آن كلماتی كه وسیله امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام بوده، در خود آیه شریفه معین نشده است. احتمالات مختلفی در مورد آنها وجود دارد كه در برخی از احادیث، بعضی از مصادیق آن به روشنی بیان شده است.

مفضل بن عمر نقل كرده كه از امام صادق علیه السلام درباره این «كلمات» سؤال نموده است و ایشان در پاسخ فرموده اند:

هی الكلمات التی تلقاها آدم علیه السلام من ربه فتاب علیه و هو انه قال: «یا رب اسالك بحق محمد صلی الله علیه و آله و علی و فاطمة و الحسن و الحسین الا ثبت علی» فتاب الله علیه انه هو التواب الرحیم.

آنها، همان «كلماتی است كه حضرت آدم علیه السلام از ناحیه پروردگارش دریافت كرد، پس خداوند توبه او را پذیرفت و آن عبارت بود كه از این كه گفت: «ای پروردگار من از تو به حق حمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و حسن و حسین علیهما السلام درخواست می كنم كه توبه مرا بپذیری» پس خداوند توبه او را پذیرفت، همانا او همان بسیار توبه پذیر بخشاینده است.


1- 1. بقره، 124.

ص:93

به این ترتیب روشن می شود كه امتحان اصلی حضرت ابراهیم علیه السیلام در خصوص اقرار به جایگاه اختصاصی و بلند مرتبه خمسه طیبه – یعنی پنج تن آل عبا علیهم السلام – بوده است، جایگاه و مقامی كه سبب پذیرش توبه آدم علیه السلام از ناحیه پروردگارش گردید. حضرت ابراهیم علیه السلام از این امتحان الهی، سر بلند بیرون آمد و با همه وجودش به میراث والای ایشان – كه واسطه پذیرفته شدن توبه حضرت آدم بودند، اقرار و اعتراف نمود. اما ادامه آیه شریفه و توضیح امام صادق علیه السلام در مورد آن، روشنگر مقصود ما از استشهاد به این آیه است. مفضل در ادامه می پرسد، مقصود از «فاتمهن» چیست؟ حضرت فرمودند:

اتمهن الی القائم علیه السلام اثنی عشر اماماً تسعة من ولد الحسین علیه السلام.(1)

آن كلمات را تا (امام) قائم علیه السلام به اتمام رساند كه در مجموع، دوازده امام – كه نه نفر از فرزندان حسین علیه السلام اند – هستند.

معنای آیه شریفه این است كه وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام آن كلمات را به اتمام رساند، از طرف خداوند به مقام منیع امامت، منتصب گردید. از این جا می توان نتیجه گرفت كه مقام امامت حضرت ابراهیم علیه السلام منوط و مشروط به اقرار و اعتراف ایشان به مقام دوازده امام علیهم السلام – به خصوص حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بده است و با توجه به این كه بالاترین منصبهای الهی – مقام امامت است، عظمت اقرار به ولایت دوازده امام علیه السلام – به ویژه حضرت مهدی علیه السلام این نقطه امید و تحقق بخش آرزوی همه انبیا و اولیای الهی – بیش از پیش


1- 1. تفسیر كنز الدقائق، جلد 2، ص: 135، به نقل از كتاب النبوة شیخ صدوق.

ص:94

روشن می گردد.

این دو نمونه – امتحان حضرت آدم علیه السلام و حضرت ابراهیم علیه السلام – را به این جهت نقل كردیم تا قداست و اهمیت منحصر به فرد نور ولایت امام عصر علیه السلام تا حدی برایمان روشن شود و در نتیجه اولاً به صرف ادعا و گمان موهوم، خود را اهل ولایت ایشان نشماریم و بكوشیم با شناخت دقیق اركان و لوازم قلبی و جوارحی آن، در مسیر منور شدن به نور ولایت آن حضرت قدم برداریم. ثانیاً هر اندازه كه به لطف خداوند، این نور را در قلب خویش می یابیم و هر قدر متصف به اوصاف اهل ولایت هستیم، با به جای آوردن شكر آن، قدردان این نعمت بی نظیر الهی باشیم.

به هر حال، طبق فرمایش پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله راه بهره وری كامل از امام زمان علیه السلام در زمان غیبت ایشان، روشنی گرفتن از نور ولایت آن بزرگوار است و در این تاریكی دوران غیبت، تنها نوری كه انسان را از گمراهی نجات می دهد، همین نور ولایت می باشد.

ص:95

درس هشتم: بهره مند شدن از نور ولایت (2)

تفاوت مؤمنان در بهره مندی از نور ولایت امام غایب علیه السلام

براساس تشبیه امام غایب علیه السلام به خورشید پشت ابر و بهره وری مؤمنان از نور ولایت ایشان، در زمان غیبت، میزان بهره مندی هر كس از وجود امام غایب علیه السلام به میزان دارائیش از نور ولایت ایشان می باشد. بهره مؤمنان از این نور، متفاوت است و همین تفاوت، باعث اختلاف درجه افراد در بهره وری از امام غایب علیه السلام می شود. محور و اساس ولایت امام علیه السلام معرفت ایشان است و از آن جا كه معرفت امام علیه السلام دارای اقسامی است (معرفت به اسم و صفت) و معرفت به اوصاف امام علیه السلام نیز درجاتی دارد (غیابی، و شهودی)(1)

حظ و بهره مؤمنان از معرفت امام علیه السلام در یك رتبه و درجه قرار نمی گیرد.

علاوه بر این، معرفت، آثار و لوازمی دارد و مهمترین آنها عبارتند از:


1- 1. تفصیل و توضیح این اقسام و درجات را در حلقه سوم مطالعه فرمایید.

ص:96

تسلیم و محبت به ایشان، ذكر آن حضرت، تعلم و تعلیم علوم ایشان، انتظار فرج امام علیه السلام، دعا برای وجود مقدس حضرت، نصرت ایشان، احساس حضور در محضر امام علیه السلام و رعایت ورع در دین.(1)

بروز و ظهور هر یك از این آثار، به درجه معرفت شخص نسبت به هر یك از اوصاف امام علیه السلام باز می گردد. هر قدر، درجه معرفت انسان، بالاتر رود، این آثار بیشتر بروز پیدا می كند و هر چه معرفتش ضعیف تر باشد، ظهور این آثار كم رنگ تر می شود. بروز بیش و كم این آثار به لحاظ وسعت و نیز از جهت عمق آنهاست. مثلاً در مورد دعا برای امام زمان علیه السلام كمیت و كیفیت دعاهای مؤمن، متناسب با معرفتش نسبت به آن حضرت، متفاوت می شود. به علاوه عمق این اثر می تواند بر اساس میزان معرفت به هر یك از صفات آن حضرت، تفاوت كند، چرا كه ممكن است انسان، نسبت به برخی از صفات آن بزرگوار، معرفت عمیق تر دارا باشد و به تناسب همین ژرفای بیشتر معرفت، اثر افزون تری از آن ببیند. به هر روی، تفاوت در معرفت امام عصر، در كم و كیف دعا برای ایشان و نیز سایر لوازم و آثار معرفت تأثیر می گذارد و به این ترتیب، ولایت هر كس نسبت به امام علیه السلام، متأثر از مجموع همه این آثار و لوازم بر محوریت معرفتهایش نسبت به اوصاف مختلف امام علیه السلام خواهد بود. در این صورت با كم و زیاد شدن هر یك از این معرفتها یا آثار آن، ولایت شخص، كم و زیاد می گردد.

در مجموع باید گفت حظ و بهره اهل ایمان از نور ولایت امام علیه السلام


1- 1. توضیح این آثار و لوازم در حلقه چهارم آمده است.

ص:97

به تعداد افراد ایشان متفاوت است و شاید هیچ دو نفری را نتوان یافت كه دقیقاً یك درجه از ولایت را داشته باشند. حتی می توان گفت كه حظ و بهره هر فرد نیز در طول حالات مختلفش یكسان نمی ماند.

ممكن است در یك حالت روحی خاص، كم و كیف انتظار در او با حالات دیگرش متفاوت باشد و وجداناً نیز همین طور است. به علاوه در جای خود اثبات شد كه درجه ایمان نیز دقیقاً به درجات ولایت انسان بستگی دارد.(1)

بنابراین حالات مختلف انسان در مورد ولایت ائمه علیهم السلام در درجه ایمان او، تأثیر مستقیم و عمیق دارد.

با این توضیح مختصر درباره ولایت امام عصر علیه السلام می توانیم تصدیق كنیم كه در سود بردن از خورشید وجود پس ابر امام علیه السلام – در زمان غیبت – میزان بهره وری هر یك از مؤمنان با دیگری متفاوت است و نیز هر فرد، متناسب با حالات مختلفش از وجود امام غایب، بهره ای متفاوت خواهد داشت. اینجاست كه ابواب گسترده ای از گونه های استفاده از امام غایب علیه السلام پیش روی فرد فرد اهل ایمان، باز می شود و هر كس می تواند با عمق بخشیدن به معرفتهای خود نسبت به اوصاف امام علیه السلام و التزام بیشتر و بهتر به آثار و لوازم این معرفتها، حظ و بهره خویش – از وجود ایشان در زمان غیبت – را بیشتر و بهتر كند.

سطح پایین و بالای بهره بردن از خورشید پشت ابر

در این وادی، مؤمنان تفاوتهای بسیار با یكدیگر دارند. برخی آن قدر ضعیف و كم بهره از معرفت و لوازم آن هستند كه با وجود


1- 1. اثبات این مطلب شریف در حلقه دوم آمده است.

ص:98

اعتراف و تصدیق اولیه نسبت به وجود امام غایب علیه السلام و مقام امامت ایشان، به خاطر سستی در عقیده خود و اهمیت ندادن به این امر خطیر، تا مرز انكار فایده وجودی امام علیه السلام در زمان غیبت سقوط می كنند و بدون آن كه خودشان متوجه باشند، سخنانی را به زبان می آورند كه عملاً مخالفان امامت به آن معتقد هستند و لذا آب به آسیاب دشمنان اهل بیت علیهم السلام می ریزند و به این وسیله، خود را در معرض از دست دادن نور ولایتی قرار می دهند كه پیش از این دارا بودند.

هشدارهایی كه در احادیث ائمه علهیم السلام نسبت به زمان طولانی غیبت امام عصر علیه السلام وجود دارد، نشانگر این حقیقت تلخ می باشد كه چنین خطری در این زمان به طور جدی مطرح ی باشد و اگر احتمال آن، جدی گرفته نشود به سراغ هر كس در هر رده ای می آید تا آن جا كه اكثر معتقدان به امامت امام عصر علیه السلام را از عقیده خود بر می گرداند.(1)

اما آنها كه هوشیارانه عمل می كنند وبا ادای شكر نعمت ولایت امام عصر علیه السلام با قلب و زبان و عمل خویش، از خداوند نور ولایت بیشتری را طلب می نمایند، می توانند بهره های زیادی از خورشید پشت ابر امام علیه السلام ببرند و تا آن جا ترقی كنند كه به فرموده امام زین العابدین علیه السلام غیبت امام علیه السلام برای ایشان به منزله «مشاهده» گردد. متن عبارت ایشان خطاب به یكی از بهترین یارانشان چنین است:

یا ابا خالد ان اهل زمان غیبته القائلین بامامته و المنتظرین لظهوره افضل من اهل كل زان لان الله تبارك و تعالی اعطاهم من العقول و الافهام و العرفة ما صارت به الغیبة


1- 1. هشدارهای ائمه علیهم السلام را در این خصوص در حلقه سوم مطالعه فرمایید.

ص:99

عندهم بمنزلة المشاهدة.(1)

ای ابو خالد، همانا اهل زمان غیبت او (حضرت مهدی علیه السلام) كه اعتقاد به امامت ایشان دارند و منتظر ظهورش می باشند، از مردم همه زمانها بهترند. زیرا خدای تبارك و تعالی چنان عقل و فهم و معرفتی به آنها عنایت فرموده كه غیبت برای آنها به منزله دیدن حضوری شده است.

اصل و پایه حصول این حالت را دو ركن ركین دانسته اند: یكی اعتقاد به امامت آن حضرت در زمان غیبت و دیگری انتظار ظهور ایشان. مسئله اول همان معرفت نسبت به آن حضرت است كه محور ولایت ایشان می باشد و دومی نیز یكی از مهمترین آثار و لوازم این معرفت. هر دو ركن، دارای درجات و مراتب است. در درجات پایین آن، غیبت امام علیه السلام به منزله مشاهده ایشان نمی گردد، اما اگر به لطف خدا و امام زمان علیه السلام و همت و جدیت خود شخص، درجه بالایی از عقل و فهم و معرفت برای او حاصل شود، به تحقق این حالت نزدیك می گردد.

رابطه دیدار امام غایب با معرفت ایشان

نكته قابل دقت در این حدیث شریف آن است كه فرموده اند غیبت برای این افراد «به منزله» مشاهده می گردد و نفرموده اند كه غیبت به مشاهده تبدیل می شود. هم چنین علت حصول این حالت را «عقل» و «فهم» و «معرفت» بالا دانسته اند، نه دیدن به چشم. از این جا می توان


1- 1. كمال الدین، باب 31، حدیث 2.

ص:100

فهمید كه برای رسیدن به چنان مرتبه والا، لازم نیست كه شخص به شرف لقاء و دیدار امام غایب علیه السلام مشرف گردد و نیز نباید تصور شود كه اگر كس توفیق دیدار امام زمان علیه السلام نصیبش گردد، حتماً و لزوماً از معرفت بالاتری – نسبت به كسی كه چنین توفیقی نداشته – برخوردار است، گو این كه البته مشرف شدن به لقاء آن حضرت و طبق آن چه ائمه علیهم السلام فرموده اند، این تشرف بر معرفت و محبت شخص مؤمن و اهل تسلیم می افزاید. از حضرت باقر العلوم علیه السلام در ذیل آیه

وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى (1)

چنین نقل شده است:

الا ان الرجل یحبنا و یحتمل ما یأتیه من فضلنا و لم یرنا و ل یسمع كلامنا لما یرید الله به من الخیر و هو قول الله: و الذین اهتدوا زادهم هدی... یعنی من لقینا و سمع كلامنا زادة الله هدی علی هداة.(2)

آگاه باشید كه شخص (مؤمن) ما را دوست می دارد و آن چه از فضائل ما به او می رسد را قبول می كند در حالی كه نه ما را دیده و نه سخن ما را شنیده است. این به جهت خیری است كه خداوند برای او می خواهد و این همان فرمایش خداوند است: «و آنها كه هدایت را بپذیرند، خداوند بر هدایتشان می افزاید» یعنی كسی كه ما را ببیند و سخن ما را بشنود، خداوند هدایتی بر هدایتش می افزاید.


1- 1. محمد، 17.
2- 2. تفسیر فرات الكوفی، جلد 2، ص: 418، حدیث 554.

ص:101

آری كسی كه هدایت الهی را پذیرفته، یعنی اهل ولایت ائمه علیهم السلام و محبت به ایشان است، اگر به فضل و عنایت الهی، فضایل اهل بیت علیهم السلام را بدون دیدار با ایشان پذیرفته باشد، آن گاه با توفیق تشرف، خدمت امام علیه السلام و شنیدن سخنان ایشان، بر هدایت و ولایتش افزوده می شود. بنابراین دیدار امام علیه السلام و شنیدن كلام ایشان از لبان مبارك حضرتش می تواند عاملی مؤثر در ازدیاد معرفت به ایشان باشد، اما از این حقیقت مسلم نمی توان برداشت كرد كه هر كس معرفتش به امام علیه السلام بالاتر باشد، حتماً به دیدار ایشان موفق می شود یا كسانی كه این توفیق نصیبشان شده، در مقایسه با دیگران لزوماً معرفت بیشتری دارند.

توجه شود كه نفس دیدار حضرت صاحب الامر علیه السلام – در حالی كه شخص، اهل تسلیم و قبول فضائل ایشان نباشد – معلوم نیست تأثیری در ازدیاد معرفت فرد بگذارد و اگر آدمی مؤمن و اهل ولایت نباشد، اساساً شرط لازم برای بهره وری از دیدار امام علیه السلام را ندارد. كم نبوده اند مخالفان و معاندان ائمه علیهم السلام در زمان ظهور امامان پیشین، كه نه تنها از دیدن انوار الهی بهره نبرده اند، بلكه چه بسا بر عداوت و كینه آنان بر اثر دیدار امام علیه السلام افزوده می شده است! بنابراین صرف دیدار امام علیه السلام – برای هر كس و در هر شرایطی – معرفت زا نیست. آری، اگر شخص، اهل ایمان و ولایت اهل بیت علیهم السلام باشد و به فضایل و مناقب ایشان نیز اعتراف و اقرار كند، آنگاه بر اثر لقاء حضرت صاحب الامر علیه السلام از معرفت ژرف تری بهره مند می گردد.

با این ترتیب نمی توان از تشبیه امام غایب علیه السلام به خورشید پشت

ص:102

ابر، چنین برداشت كرد كه اگر كسی با امام خود دیدار كند، بیشترین بهره را از خورشید وجود امام علیه السلام برده است، همانند كسی كه خورشید را از ورای ابرها مشاهده می كند! این برداشت به دلیلی كه بیان شد، غلط است. اگر چنین باشد، پس باید همه كسانی كه امامان پیشین را می دیدند، بهره بیشتری از وجود ایشان نسبت به مردم زمان غیبت، برده باشند، در حالی كه قطعاً چنین نیست. همان طور كه گفته شد، معاندان و مخالفان سر سخت ائمه علیهم السلام – كه نوعاً قاتلان وجود مقدس ایشان هم بودند – امامان گذشته را به چشم دیده بودند و به علاوه حدیثی كه از حضرت زین العابدین علیه السلام خطاب به ابوخالد كابلی نقل كردیم، بر خلاف این ادعا دلالت می كند.

در روایت مذكور، امام سجاد علیه السلام تصریح كرده اند كه مؤمنان زمان غیبت امام زمان علیه السلام اگر اهل معرفت و انتظار فرج ایشان باشند – بدون این كه امام خود را دیدار كنند – افضل و برتر از مردم همه زمانهای دیگر خواهند بود و این تصریح نشان می دهد كه شرط معرفت برتر و والاتر، مشاهده و دیدار امام زمان علیه السلام نمی باشد.

فراموش نكنیم كه مطابق آن چه در فصل قبل بیان شد، در زمان غیبت، بنابراین است كه امام علیه السلام غایب باشند، یعنی یا دیده نشوند و یا اگر امامان پیشین برای همین غیبت بوده است. پس روشن است كه در چنین زمانی مشاهده و دیدار امام علیه السلام نمی تواند ملاك تعیین كننده برای درجه معرفت آن حضرت باشد.

ص:103

اولویت انجام وظیفه بر اهتمام نسبت به دین امام غایب علیه السلام

اگر این مطلب كاملاً روشن شود، نتیجه عملی مهم آن این است كه اهل ایمان در زمان غیبت نباید همه هم و غم خود را صرف یافتن راهی برای ملاقات با امام زمانشان كنند و نیز نباید بپندارند كه اگر به چنین توفیقی نائل شدند، دیگر به بالاترین درجه ایمان نائل شده اند و در آن صورت می توانند بر سایرین – كه چنین توفیقی را نداشته اند – فخر بفروشند.

متأسفانه گاهی بر اثر همین بی توجهی، انجام وظایف و كوشش در مسیر خواست و رضای حضرت، تحت الشعاع تلاش برای رسیدن به فیض دیدار ایشان واقع می شود و دوستدار امام زمان علیه السلام ناخودآگاه در انجام واجبات فردی و اجتماعی خود كوتاهی می كند، چون تمام هم و غم او دین شده كه راهی برای تشرف و لقاء امامش بیابد. آن چه در تعریف ولایت امام علیه السلام به اختصار بیان شد، وظایفی را بر عهده انسان ایجاب می كند. آثار و لوازم معرفت امام از قبیل انتظار فرج و نصرت ایشان، هم چنین رعایت ورع و تعلم و تعلیم علوم ائمه علیهم السلام و ... همگی انسان مؤمن اهل ولایت را ملزم و مؤظف به انجام تكالیفی می سازد كه با وجود اهتمام به آنها دیگر نمی تواند فارغ البال، دنبال راهی بگردد كه او را به ملاقات با امامش می رساند. این بی توجهی برخاسته از عدم تفقه در امام شناسی است كه باعث می شود شخص از امامش دور شود، در حالی كه خودش چنین می پندارد كه در مسیر تقرب به ایشان حركت می كند!

اگر با استناد به فرمایش های ائمه علیهم السلام روشن شود كه ایشان چه

ص:104

تكالیفی را در زمان غیبت امام عصر علیه السلام از ما خواستهاند، دیگر نمی توانیم به انگیزه جستجو برای زیارت امام غایب علیه السلام از انجام آن تكالیف شانه خالی كنیم و اگر چنین كنیم، در پیشگاه خداوند مسئول و در محضر خود امام علیه السلام نیز شرمنده و مقصر خواهیم بود.

با پذیرش این بحث می توانیم نتیجه بگیریم كه دیدار و زیارت امام عصر علیه السلام در عین مطلوبیت و افتخار آوری نمی تواند و نباید بالاترین و مهمترین هدف مؤمنان زمان غیبت باشد. بلكه با استناد به فرمایش رسول اكرم صلی الله علیه و آله به جابر، بهره وری بیشتر از وجود مقدس امام علیه السلام در زمان غیبت به این است كه نور ولایت آن بزرگوار در انسان شدت یابد و آثار و لوازم این نور در همه وجود او ظاهر و آشكار گردد. البته یكی از این آثار و لوازم، شوق دیدار و محبت لقای آن عزیز سفر كرده است، كه هر چه بر مدت غیبتش اضافه می گردد، آتش فراق بیشتر، دلهای مؤمنان را می سوزاند و چون یكی از لوازم قطعی و ضروری معرفت «محبت» است، نمی توان فرض كرد كه كسی قلبش به نور ولایت آن امام همام، منور شده باشد، اما شوق دیدار او را در دل نداشته باشد. در ضرورت و حسن این شوق، بحثی نیست. سخن در این است كه با وجود این شوق، انسان نباید تكالیفش را كنار بگذارد و به دنبال یافتن محبوش بیفتد و چنین بپندارد كه وظیفه اولی او در زمان غیبت چنین چیزی است.(1)


1- 1. البته گاه در مواردی استثنایی بدون اختیار، چنان آتشی به جان فرد می افتد كه دیگر در چارچوب انجام تكلیف نمی گنجد، این حالت مسلماً غیر عادی و غیر قابل توصیه است. در فصل آینده این موضوع را تجزیه و تحلیل خواهیم نمود.

ص:105

درس نهم: شوق دیدار

اشاره

در درس گذشته با وجود مطلوبیت دیدار امام زمان علیه السلام در زمان غیبت و شوق نسبت به آن، این امر نباید مهمترین هدف مؤمنان باشد و انجام وظایف دیگر را تحت الشعاع قرار دهد.

تذكرات نایب دوم امام زمان علیه السلام در مورد دیدار حضرت و شوق نسبت به آن

در همین موضوع، ماجرای ملاقات یكی از شیفتگان دیدار امام عصر علیه السلام در زمان غیبت صغری – با دومین نایب خاص امام علیه السلام جناب محمد بن عثمان، شنیدنی و درس آموز است. ابوعبدالله احمد بن ابراهیم می گوید: شكایت شوق خود را نسبت به دیدار مولایمان – امام عصر علیه السلام – به عرض جناب ابوجعفر محمد بن عثمان رساندم. ایشان پرسید: آیا با شوق، تمایل به دیدار ایشان داری؟ عرض كردم: بله فرمود:

شكر الله لك شوقك و اراك وجهه فی یسر و عافیة، لا تلتمس

ص:106

یا ابا عبدالله ان تراه فان ایام الغیبة تشتاق الیه و لا تسال (لا تسال) الاجتماع معه انها عزائم الله و التسلیم لها اولی ولكن توجه الیه بالزیارة.(1)

خداوند شوق تو را از تو بپذیرد (و برای آن اجر و پاداش قرار دهد) و صورت امام علیه السلام را به آسانی و عافیت به تو بنمایاند. ای ابا عبدالله درخواست دیدن او را مكن، زیرا در زمان غیبت مشتاق دیدار او می شوی اما همراهی با او را نمی توانی طلب كرد. همانا غیبت از احكام قطعی الهی است و تسلیم شدن نسبت به آن سزاوارتر است ولی به وسیله زیارت به سوی امام علیه السلام توجه كن.

همان طور كه در فصل گذشته بیان شد، اظهار نظر نواب خاص امام عصر علیه السلام در امر دین با توجه به موقعیت و منصب خاص ایشان – كه باب آن حضرت بوده و هستند – ممهور به مهر تأیید امام علیه السلام است.

بنابراین هر چند نایب دوم حضرت، مطلب فوق را مستقیماً از قول خود امام علیه السلام نقل نمی كند، ولی چون درباره یك موضوع مهم دینی است، ما باید مضمون آن را، نظر مبارك خود امام علیه السلام بدانیم و بر این اساس، چند نكته بر ایمان روشن می شود.

اول: شوق دیدار امام غایب علیه السلام امر بسیار پسندیده و مشكوری است. این مطلب هم از صدر سخن نایب دوم روشن می شود و هم از آن جا كه فرموده اند: «فان ایام الغیبة تشتاق الیه» كه بر چنین شوقی در ایام غیبت، صحه گذاشته اند. «تشتاق» فعل مضارع است كه به معنای فعل امر می باشد و در دلالت بر لزوم شوق از فعل امر، بلیغ تر و مؤكدتر است.


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص: 97.

ص:107

شكر خداوند نسبت به اعمال آدمی به این معناست كه آن را بپذیرد و برایش اجر و پاداش قرار دهد. شوق دیدار حضرت صاحب الامر علیه السلام لازمه محبت به آن وجود مقدس می باشد و اگر كسی قلباً امامش را دوست دارد، نمی تواند اشتیاق دیدن ایشان را در دل كسی نداشته باشد.

دوم: دعا كردن برای تحقق این شوق نیز امر مطلوب و پسندیده ای است كه نایب دوم در حق احمد بن ابراهیم چنین دعایی كرده اند. در دعاهای مأثور از ناحیه ائمه علیهم السلام نیز مضمون این دعا وارد شده است.

مثلاً در دعای عهد كه از امام صادق علیه السلام منقول است، به درگاه الهی چنین عرضه می داریم:

اللهم ارنی الطلعة الرشیدة و الغرة الحمیدة و اكحل ناظری بنظرة منی الیه...(1)

خدایا آن صورت رعنا و سیمای درخشنده زیبا را به من بنما و چشم مرا با نگاهی به او زیبا و منور گردان.

در این دعای زیبا به لطافت هر چه تمامتر آرزوی دیدن آن ماه بی همتا مطرح شده است. حتی تقاضای یك نگاه به روی آن عزیز، بیان شده تا با همان یك نظر، چشم ببیننده، نورانی و مزین گردد. پس دعا برای تحقق این خواسته، امری است كه خود ائمه علیهم السلام به آن اهتمامه و جدیت داشته اند.

سوم: دعا كردن برای تحقق این خواسته، نشان می دهد كه عملی شدن آن، منوط به اراده خدای متعال است و دیدار آن حضرت در زمان غیبت هم چون دیدار امامان گذشته – كه ظاهر و آشكار بودند – نیست،


1- 1. بحار الانوار، جلد 53، ص: 96، حدیث 111، به نقل از مصباح الزائر.

ص:108

چرا كه هر چند در عصر دیگر ائمه نیز اگر خود ایشان اذن نمی دادند، كسی نمی توانست موفق به دیدارشان شود، ولی به هر حال، كم و كیف دیدار با ایشان، با زیارت امام عصر علیه السلام در زمان غیبت متفاوت بوده است. در مورد ایشان اصل بر غیبت و پنهانی است مگر موردی را كه خودشان استثنا كنند، كه البته خواست ایشان همان خواست خدای متعال می باشد. با این اعتقاد – كه كار و مصحلت كار را خودشان و خدا می دانند – باید دعا كرد تا اگر خواستند با فضل خود رفتار كنند، آن را به استجابت رسانند.

چهارم: درخواست دیدار اختیاری و همراهی با آن سرور یگانه، امر مطلوبی نیست. اینجا یك بار تعبیر «رؤیت» به كار رفته است كه به معنای دیدن معمولی و عادی می باشد و در ادامه فرموده اند كه درخواست همراه و بودن با امام علیه السلام را نداشته باش. اگر این دو تعبیر را در كنار هم بگذاریم، به قرینه نكته دوم – كه درخواست تحقق دیدار امام علیه السلام امر مطلوبی است – می توانیم نتیجه بگیریم كه آن چه نهی شده تقاضای همراهی و ملازمت با آن بزرگوار است و گرنه تمنای ملاقات با ایشان بدون درخواست همراهی، بسیار خوب و پسندیده می باشد.

شاید هم مراد از «التماس رؤیت» در عبارت نایب دوم، درخواست دیداری باشد كه اختیارش به دست خود فرد است. چنین درخواستی صحیح نیست. این كه نباید درخواست همراهی با امام علیه السلام را داشت، به عنوان دلیل نهی از التماس رؤیت مطرح شده است و این نوع استدلال، احتمال دوم را تأیید می كند.

نویسنده كتاب ارزشمند «مكیال المكارم فی فوائد الدعاء للقائم علیه السلام» در توضیح كلمه «رؤیت» در این جا می فرماید: «مراد دیدن

ص:109

امام زمان علیه السلام به صورتی است كه امامان گذشته را می دیدند، یعنی دیدن آن حضرت در هر وقتی كه بخواهند».(1)

به هر حال، صرف تقاضای دیدار، امر مطلوب و خوبی است، اما نباید دیداری را درخواست كرد كه تحققش به اختیار انسان باشد، چنین درخواستی در واقع، تقاضای همراهی با امام عصر علیه السلام است كه امر پسندیده ای نمی باشد.

غیبت امم عصر علیه السلام خواست قطعی خداوند

پنجم: غیبت امام عصر علیه السلام خواست جدی و حكم قطعی خداوند است. كلمه «غرائم» كه جمع «عزیمة» است، بر این نكته دلالت دارد كه خود خداوند چنین اراده ای فرموده است (2). (3)


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 163.
2- 3. نظیر فرمایش امام باقر علیه السلام: «اذا غضب الله تبارك و تعالی علی خلقه، نحانا عن جوارهم»: وقتی خدای متعال بر آفریده های خود غضب نماید، ما اهل بیت را از مجاورت با آنها دور می كند. اصول كافی، كتاب الحجة، باب فی الغیبة، حدیث 31.
3- 2. مرحوم صاحب مكیال در ترجمه این قسمت از عبارت نایب دوم، مصداق حكم قطعی خداوند را «دیدن امام زمان علیه السلام و همراهی با ایشان دانسته است كه این معنا خلاف ظاهر عبارت می باشد. احتمالاً این برداشت به آن علت صورت گرفته كه ایشان اصل عبارت را «انه عزائم الله» ضبط كرده اند در حالی كه عبارت منقول در بحار الانوار «انها عزائم الله» می باشد كه بنابراین مرجع ضمیر «ها»، «الغیبة» می باشد و با جمله بعدی «التسلیم لها» نیز كاملاً سازگار است.

ص:110

بود، همه جباران و مستكبران هم – اگر فراهم می آمدند – نمی توانستند وجود مبارك امام زمان علیه السلام را پرده نشین غیبت كنند، چه رسد به این كه مردم مسلمان و شیعه با انجام گناهان چنین كنند. پس علی رغم تأثیر كارهای زشت مردم – به خصوص مؤمنان – در محرومیت ایشان از ظهور امام زمان علیه السلام در جامعه، نمی توان اصل غیبت را معلول خواست غیر خدا دانست. می توان فرض كرد كه مردم، بدتر از این عمل می كردند، اما باز هم امام علیه السلام غایب نمی شدند، این فرض هیچ منع عقلی ندارد. بنابراین غیبت امام علیه السلام معلول قهری و نتیجه ضروری كوتاهی های مردم در حق ایشان نیست. دقت شود كه می گوییم معلول «قهری» و نتیجه «ضروری» یعنی این طور نیست كه غیبت امام علیه السلام لازمه عقلی اشتباهات و خطاهای مردم باشد.به لحاظ ادله نقلی هم چنین معامله ای برقرار نیست، یعنی سنت قطعی و لا یتغیر خداوند این نبوده كه اگر مردم، كفران نعمت امام علیه السلام را كنند، ایشان را از دیدگان آنها غایب گرداند. در حلقه هشتم به تفصیل، این بحث را مطرح خواهیم نمود.

ضرورت تسلیم نسبت به غیبت امام زمان علیه السلام

نكته ششم كه از فرمایش نایب دوم امام زمان علیه السلام استفاده می شود، آن است كه غیبت امام علیه السلام خواست قطعی خداوند است، پس بهترین راه، تسلیم قلبی نسبت به این حكم الهی است. تسلیم شدن به قضای خاوند، نشانه ایمان به اوست، چه این قضا «محبوب» انسان باشد و چه «مكروه» او. مسلماً غیبت امام علیه السلام از میان مردم، محبوب مؤمنان نیست و آنها به این جهت، متأثر و ناراحت هستند، اما این ناراحتی به

ص:111

ناخشنودی از اراده خداوند نمی انجامد. به هر حال، خداوند چنین اراده فرموده و حكمتش هر چه باشد، از جهت لزوم تسلیم به خواست الهی تفاوت نمی كند. اتفاقاً اگر چیزی محبوب انسان نباشد، تسلیم شدن در مورد آن، دشوارتر و در نتیجه مهمتر است تا چیزی كه مورد میل و خواست انسان می باشد. كسی كه به امر مكروهی تن می دهد و اعتراضی – نه در دل و نه به زبان – نمی كند، ایشان قویتر است از آن كه فقط در مورد آن چه می پسندد، تسلیم است و در غیر این صورت راضی نمی باشد.

البته این امر منافاتی با اندوه از غیبت آن حضرت ندارد، چرا كه تأثر و ناراحتی به خاطر طولانی شدن غیبت امام عصر علیه السلام خود، نشانه قبول ولایت ایشان و لازمه محبت به آن بزرگوار است و كسی كه از این امر، متأثر نیست، قطعاً ایمانش ضعیف و نور ولایتش نسبت به امام علیه السلام كم رنگ است.

عالم بی نظیر شیعه مرحوم سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس (متوفی در سال 664 هجری قمری) در كتابی كه به عنوان وصیت به فرزندش «محمد» نوشته است، می فرماید:

من قول و عمل بسیاری از مردم را از جهات مختلف با عقیده ایشان مخالف یافته ام. یكی از جهات این است كه دیده ام اگر یكی از معتقدان به امامت امام عصر علیه السلام، بنده ای یا اسبی یا درهم و دیناری گم كنند، ظاهر و باطن (فكر و خیال) او در طلب جستجوی آن گمشده مشغول و گرفتار می شود و برای یافتن آن، همه تلاش خود را به كار می بندد. اما ندیده ام كه به خاطر تأخیر ظهور این بزرگ مرتبه (امام زمان علیه السلام) برای اصلاح اسلام و ایمان و قطع ریشه كافران و دشمنان، به

ص:112

اندازه ای كه فكرش به آن امور ناچیز مشغول بود، گرفتار شود.

چنین كسی چگونه خود را عارف به حق خدا و حق رسولش می داند و چه طور در اعتقاد به امامت امام زمان علیه السالم ادعای ولایت مبالغه آمیز دارد؟!(1)

طبق این فرمایش كسی كه به خاطر غیبت امام زمان علیه السلام و طولانی شدن آن به اندازه از دست دادن یك متاع بی ارزش دنیا ناراحت و آشفته خاطر نیست، نباید خود را عارف به حق خدا و رسول صلی الله علیه و آله و دارای درجه بالای ولایت امام علیه السلام بداند.

هم چنین علامه بزرگوار مرحوم میرزا حسین طبرسی نوری در بیان شمه ای از تكالیف مردم عصر غیبت می فرماید:

اول: مهموم بودن برای آن جناب علیه السلام در ایام غیبت و مفارقت و سبب این هم، متعدد است.

اول مجرد مستور و محجوب بودن و نرسیدن دست به دامان وصالش و روشن نگشتن دیدگان به نور جمالش با [وجود] بودنش در میان انام و اطلاعش بر خفایای كردار عباد در آناء لیالی و ایام... و اگر انسان واقعاً جرعه ای از شربت گوارای محبت به امام خود را چشیده باشد و رشته قلبش – حسب فطرت و ریاضت – پیوسته به آن حضرت مقدس كشیده، البته چنان مهموم شود یا فراقی چنین كه خواب از چشم برد و لذت را از طعام و شراب ... – دوم ممنوع بودن آن سلطان عظیم الشأن كه جامعه خلافت و سلطنت ظاهره بر تمام جهانیان را جز برای آن قامت معتدل برای احدی ندوخته اند، از رتق و فتق و اجرای احكام و حدود و


1- 1. كشف المحجة، ترجمه ابتدای فصل 150.

ص:113

ابلاغ فرامین الهیه و منع تعدی و جور و اعانت (یاری) ضعیف و اغاثه مظلوم و اخذ (باز پس گیری) حقوق و اظهار و اعلان حق و ابطال و ازهاق (نابود كردن) باطل...

– سوم به دست نیامدن جاده واسعه مستقیمه واضحه شریعت مطهرة و انحصار راه رسیدن به آن در راههای باریك تاریك مشتت (پراكنده) كه در هر رهگذر آن جمعی از دزدان داخل دین مبین، در كمین نشسته و پیوسته شكوك و شبهات در قلوب عوام بلكه خواص داخل كرده تا آن جا كه این فرقه قلیله و عصابه (گروه) مهتدیه امامیه، یكدیگر را تكذیب و تكفیر و [به یكدیگر] لعن و توهین كرده و می كنند و اعداء را بر خود چیره نموده، پیوسته دسته سته از دین خداوند بیرون روند... .(1)

پس می توان گفت كه ناراحتی و تأثر از امر غیبت، نه تنها ناپسند نیست، بلكه امر لازم و ضروری برای مرتبه بالای ایمان و معرفت امام علیه السلام است. اما در عین حال، تسلیم محض اراده خداوند بودن نیز لازمه ضروری همین درجه از ایمان می باشد.

اهمیت زیارت امام علیه السلام در زمان غیبت

هفتم: توجه كردن به امام غایب علیه السلام از طریق زیارت آن بزرگوار صورت می پذیرد. كلمه «زیارت» به معنای حضور یافتن نزد كسی در خانه او است،(2)

«توجه» هم از «وجه» به معنای صورت گرفته شده و به


1- 1. نجم الثاقب، ص: 740 تا 744.
2- 2. زاره زیارة: اتاه فی دار للانس به او لحاجة الیه فهو زائر المعجم الوسیط، ص: 406.

ص:114

معنای روی كردن می باشد. (1)

این كه نایب دوم فرموده اند: «توجه الیه بالزیارة» منظور این است كه با حضور پیدا كردن قبلی نزد امام علیه السلام به ایشان روی كن.

زیارت با صرف دیدار و ملاقات، تفاوت دارد. زیارت این است كه انسان در محضر كسی و جایی كه محل قرار او (نظیر خانه) است، حاضر شود. به این كه انسان در بین راه، كسی را ملاقات كند، زیارت او اطلاق نمی شود. دستور به زیارت امام زمان علیه السلام با توجه به غیبت ایشان از دیدگان مردم به این معناست كه اگر چه جسماً حضور یافتن در محضر امام علیه السلام به علت غیبت ایشان به طور عادی امكان پذیر نیست، اما از حضور یافتن قلبی خدمت ایشان نباید كوتاهی ورزید و این نكته بسیار مهم و جالبی است كه هر چند ارتباط ظاهری و فیزیكی با امام غایب علیه السلام به دست انسان میسر نیست، اما برقرار كردن كمال ارتباط روحی و معنوی با ایشان امكان پذیر است و دوستان ایشان نباید از این امكان، بی بهره بمانند.

زیارت امام حی و حاضر، چیزی از زیارت قبور امامان در گذشته، كم ندارد، بلكه به لحاظ روحی و قلبی می تواند راحت و قویتر باشد.

زیارت ائمه گذشته – به طور معمول – به این است كه زائر، نزد قبور ایشان حاضر شود. البته گاهی هم زیارت از دور را اجازه فرموده اند. اما زیارت امام حاضر و زنده، احتیاج به حضور یافتن جسمی در مكان خاصی ندارد، هر چند كه بعضی مكانها از جهت زیارت امام عصر علیه السلام دارای امتیازات خاص و انحصاری هستند (هم چون سرداب مطهر واقع


1- 1. توجه: اقبل المعجم الوسیط، ص: 1015.

ص:115

در حرم عسكریین علیهما السلام).

یك تفاوت زیارت ائمه گذشته و امام زمان علیه السلام در این است كه در مورد امام پیشین – چون دارای قبر و مزار هستند – حضور یافتن جسمی نزد مزار ایشان فی نفسه مظلومیت دارد، اما نسبت به امام عصر علیه السلام چون قبر و مضجعی ندارند، اصل، ارتباط قلبی برقرار كردن است كه در هر مكانی می تواند باشد. البته بعضی مكانها (مانند سرداب) از این جهت امتیاز خاص دارند ولی این امتیازات، آن اصل را تغییر نمی دهد. این ارتباط قلبی، زیارت امام علیه السلام محسوب می شود، یعنی این كه با همین ارتباط، زائر نزد مزور حاضر می شود، حضور قلبی نه جسمی، وجود چنین امكانی برای دوستداران امام عصر علیه السلام در زمان غیبت، بسیار مغتنم و عزیز است كه باید قدر آن شناخته شود. با این امكان، كسانی كه از زیارت جسم و بدن شریف ایشان محروم هستند، توفیق پیدا می كنند كه حضور قلبی نزد آن بزرگوار پیدا كنند و به این وسیله از بركات زیارت ایشان بهره ببرند. جالب این است كه به فرمود خود ائمه علیهم السلام باید همواره ایشان را نزد خود حاضر بدانیم 1

1. به عنوان نمونه فرمایش امام باقر علیه السلام: فاحضرونا جمیعاً (بحار الانوار، جلد 46، ص: 243، حدیث 31).

و با زیارت، خود را نزد آنها حاضر كنیم. آری ایشان چون ولی ما هستند، همیشه نزد نزد ما حضور معنوی و روحی دارند و این ما هستیم كه قلباً از آنها دوریم و باید با توجه و اقبال قلبی، خود را نزد ایشان حاضر كنیم و این مهم با زیارت آنها امكان پذیر است. پس می توان گفت كه امام عصر علیه السلام همیشه به مؤمنان و شیعیان خود توجه دارند، اما آنها از آن

ص:116

بزرگوار غافل هستند و زیارت آن حضرت، راهی است برای خروج از این غفلت و بی توجهی كه باید شكر نعمت آن، چنان كه باید گزارده شود.

وجود مبارك امام علیه السلام خود در توقیعی كه برای محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری صادر فرمودند، زیارت شریف «آل یس» را به او تعلیم كردند و در ابتدای آن چنین آوردند:

اذا اردتم التوجه بنا الی الله و الینا فقولوا كما قال الله تعالی: سلام علی آل یس... .(1)

هرگاه خواستید به وسیله ما به خداوند و به ما توجه كنید، پس بگویید همان طور كه خدای متعال فرمود: سلام بر آل پیامبر صلی الله علیه و آله... .

آن حضرت، راه توجه به سوی خویش و به سوی خدا از طریق خود را خواندن این زیارت شریف دانسته اند. سلام دادن به آن حضرت، راهی است برای حضور یافتن قلبی نزد ایشان. این سلام و تحیت به هر زبانی و با هر عبارتی – به شرط كه روا و صحیح باشد – می تواند ادا شود، ولی البته اگر به آن صورتی كه خودشان دستور داده اند، باشد، بهتر و مؤثرتر است. این سلامها وسیله ای هستند كه آن ارتباط و حضور قلبی را برقرار می سازند و بنابراین مهمتر از خواندن عبارات زیارت، حضور قلبی داشتن در هنگام زیارت است. توجه به این كه با ادای این سلامها، اجازه باریافتن به محضر آن بزرگوار داده می شود، می تواند در حضور قلب زائر، مؤثر باشد. بنابراین هر چند كه در زمان غیبت كبری


1- 1. الاحتجاج، جلد 2، ص: 316.

ص:117

باب ارتباط با امام علیه السلام – آن گونه كه در غیبت صغری فراهم بود – بسته شده است، اما از یك جهت می توان گفت كه با ایجاد امكان زیارت، باب ارتباط قلبی مستقیم و بی واسطه را برای مؤمنان، باز كرده اند. این راه، احتیاج به واسطه ندارد. اما البته هر قدر، انسان نزد امام علیه السلام آبرومندتر باشد، این ارتباط و حضور یافتن قلبی، زودتر و عمیق تر برقرار می شود.

ص:118

پرسشهای مفهومی از درسهای 7 تا 9

1. چه وجوه شباهتی در تشبیه امام غایب علیه السلام به خورشید پشت ابر می توان بیان كرد؟

2. بنابر روایات، انبیای اولوالعزم چگونه به مقام اولوالعزمی نائل شدند؟

3. در تفسیر آیه «و اذا ابتلی ابراهیم ربه بكلمات فاتمهن» درباره تعابیر «كلمات» و «فاتمهن» چه فرموده اند؟

4. چرا میزان بهره وری مؤمنان از وجود امام غایب علیه السلام با یكدیگر متفاوت است؟ حد پایین و بالای آن را بیان كنید.

5. از این كه فرموده اند مؤمنان زمان غیبت به چنان عقل و فهم و معرفتی می رسند كه غیبت برای آنها «به منزله مشاهده» می شود و نفرموده اند كه غیبت برای آنها به «مشاهده» تبدیل می شود، چه نتیجه ای می توان گرفت؟

6. منظور از این فرمایش نایب دوم: «لا تلتمس ان تراه» چیست؟

7. چگونه تسلیم بودن نسبت به غیبت امام عصر علیه السلام با اندوه از

ص:119

غیبت ایشان منافاتی ندارد؟

8. زیارت امام عصر علیه السلام در زمان غیبت – كه نایب دوم به آن سفارش فرموده: «توجه الیه بالزیارة» چگونه محقق می شود؟

ص:120

ص:121

فصل چهارم: اشتیاق و اهتمام برای دیدار امام غایب علیه السلام

اشاره

اشتیاق و اهتمام برای دیدار امام غایب علیه السلام

درس دهم: درخواست دیدار (1)

اشاره

در فصل گذشته فرمایش نایب دوم امام عصر علیه السلام را نقل كردیم تا روشن شود كه شوق دیدار آن عزیز پرده نشین چه امر نیكو و پسندیده ای است، اما در عین حال نباید انجام وظایف محوله در زمان غیبت ایشان به خاطر وجود این شوق، كنار گذاشته شود. این تصور – كه همه خیرات در نیل به وصال ایشان است و بنابراین باید بیشترین هم و غم انسان در این امر خلاصه شود و امور دیگر، همگی فرع بر این خبر عظیم می باشد – پنداری باطل و توهمی نابجاست.

دو گرایش افراطی و تفریطی در مورد شوق دیدار امام غایب علیه السلام

متأسفانه در این موضوع (شوق به دیدار امام زمان علیه السلام) دو گرایش افراطی و تفریطی وجود دارد كه هر دو – هم از جهت اعتقادی و هم آثار

ص:122

عملی – به ضرر و زیان دوستان آن حضرت در زمان غیبت است. گرایش افراطی بر این باور است كه دیدار امام علیه السلام شرط لازم با حضرت در زمان غیبت می باشد و برای بهره وری از ایشان مهمترین پایه و اساس به شمار می رود. بنابراین همه كمالات دیگر به نوعی فرع و شاخه این امر تلقی می شود و منتظران ظهور هم بیش از هر چیز باید به این امر تشویق و ترغیب گردند. در این گرایش، ملاقات با امام غایب علیه السلام امر بسیار رایج و عادی و برای هر كس در هر شرایطی ممكن و آسان دانسته می شود.

معتقدان به این گرایش تصور می كنند كه با شیوع این طرز تفكر، علاقه و محبت عموم مردم به وجود مقدس امام زمان علیه السلام روز به روز بیشتر می شود. اگر انسانها رسیدن به وصال محبوب را سخت و استثنایی بدانند، آن وقت امید زیادی به آن نمی بندند و همین، باعث دلسردی و فروكش كردن شعله محبت امام علیه السلام در دلهای آنان می شود.

پس با نیت خیر و به قصد محبوب نمودن بیشتر آن حضرت باید باب امكان ملاقات با ایشان را بسیار گسترده و سهل دانست، تا شوق لقاء امام علیه السلام همگانی شو. به عقیده برخی از مروجان اصلی این طرز تفكر، اگر كسی با این نیت مقدس، ماجرایی ساختگی و دروغ را هم درباره ملاقات با امام علیه السلام برای مردم نقل كند، كار اشتباهی نكرده، بلكه به خاطر ایجاد شوق و محبت حضرت در دلهای آنان، كار بسیار خوبی انجام داده است! متأسفانه به نظر می رسد كه گاهی این قصد خیر خود را در گفتارها و نوشته هایشان نیز اعمال كرده اند! البته همه معتقدان به این طرز فكر در جزئیات عقیده خود، وحدت نظر ندارند، ولی در

ص:123

مجموع، وجوه مشترك زیادی بین آراء ایشان یافت می شود كه به اهم آنها اشاره كردیم.

در مقابل این تفكر افراطی، بینش دیگری وجود دارد كه در مورد گرایش به دیدار امام عصر علیه السلام دچار تفریط شده اند. اینها اعتراضشان به دسته قبل این است كه:

برخی افراد بحث مهدویت را امروزه خیلی سطحی كرده اند. آنان بابی را به نام ملاقات گرایی باز كرده، می گویند: باید به دنبال ملاقات با آقا بود. ملاقات با آقا خیلی راحت است و این فكر را در قالب كتابها و سخنرانی ها و اخیراً به وسیله مجله خود به شدت ترویج می كنند.(1)

وقتی اینان نظر یكی از بزرگان را در مورد این طرز فكر، جویا شده اند، قسمتی از پاسخی كه از قول ایشان نقل كرده اند، چنین است: هر كسی ادعای رؤیت كند، وظیفه مان این است كه تكذیبش كنیم. مسائل مهدویت را نباید به سطح پایین، تنزل دهیم. اما زمان به این كار راضی نیست. (2)

آن گاه سؤال دیگری از آن استاد پرسیده اند كه: «آیا ما، مأمور به درخواست و طلب دیدار حضرت هستیم؟ و به عبارت دیگر آیا از جمله تكالیف شیعه در عصر غیبت، درخواست و تقاضای دیدار با امام است؟ یا چنین تكلیفی نیست؟»(3)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 11 – 12، ص: 29.
2- 2. همان، ص: 29.
3- 3. همان، ص: 30.

ص:124

پاسخی كه نقل كرده اند، چنین است:

نه، مأمور نیستیم.

آن گاه دورباره پرسیده اند: «جزء تكالیف هست، حتی به صورت مستحب؟» جواب این است كه:

نه، ما مأمور نیستیم كه اصرار به دیدن حضرت داشته باشیم.

كسی ممكن است خدمت حضرت مشرف بشود، اما آنانی كه مشرف شدند، خبری نمی دهند. آنان، تظاهر به این مسائل نمی كنند. براساس رواج همین تفكر غلط، خیلی ها می آیند پیش ما و می گویند: «آقا! دعا كنید تا حضرت مهدی علیه السلام را ببینیم». نباید یك چنین امیدی را و یا یك چنین فكری را در جامعه ایجاد كنیم.(1)

ملاحظه می شود كه این دو گرایش فكری چه قدر با یكدیگر در تضاد هستند. معمولاً وقتی یك تفكر افراطی در موضوعی مطرح می شود، بعضی برای مقابله با آن به تفریط در آن موضوع گرفتار می شوند و هر دو گرایش، از جهت علمی مخدوش و باطل است. ما باید از روی ادله نقلی صریح مبنای صحیح را در این مسئله بشناسیم و از افراط و تفریط در مورد آن پرهیز نماییم.

در ادامه بحث، طی دو فصل متوالی به توضیح مشرب صحیح در این خصوص می پردازیم.


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 11 – 12، ص: 30.

ص:125

شوق دیدار امام عصر علیه السلام لازمه ولایت و محبت ایشان

شوق دیدار امام غایب علیه السالم از لوازم لاینفك محبت به ایشان است و جزء تكالیف مستحب در زمان غیبت به شمار می آید. نوع علما و بزرگان شیعه بر این امر تأكید و سفارش كرده اند. ما در این جا علاوه بر آن چه در درس پیش گذشت، بعضی از مطالب مطرح شده كه این امر چه اهمیتی نزد عالمان تشیع داشته است. مرحوم صاحب مكیال در باب هشتم از كتاب شریف خود كه مربوط به تكالیف بندگان نسبت به وجود مقدس امام عصر علیه السلام است، می فرمایند:

الامر السادس اظهار الشوق الی لقائه و هو من علائم احبائه و اهل ولائه و لا ریب فی رجحانه و استحبابه لورود ذلك فی الادعیة المرویة لجنایة.(1)

تكلیف ششم اظهار اشتیاق به دیدار و ملاقات با ایشان است و این از نشانه های دوستان و اهل ولایت آن حضرت می باشد و شكی در رجحان و استحباب این عمل وجود ندارد زیرا این امر در دعاهایی كه مربوط به ایشان است، وارد شده است.

ایشان برای اثبات سخن خود، ادله ای را به عنوان شاهد مطرح می كند كه یكی از آنها همان فرمایش نایب دوم امام عصر علیه السلام است و ما به تفصیل درباره آن سخن گفتیم. حدیث دیگری را هم درباره فضیلت شوق دیدار امام علیه السلام ذكر می فرماید كه خلاصه آن چنین است:

محمد بن مسلم می گوید: به سوی مدینه رهسپار شدم در حالی


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 162.

ص:126

كه دردمند و سنگین حال بودم. به امام باقر علیه السلام خبر دادند كه محمد بن مسلم بیمار است. ایشان به وسیله خادم خود یك نوشیدنی را در حالی كه (ظرف آن) داخل دستمالی پیچیده شده بود، (برایم) فرستادند. فرموده بودند كه تا از آن ننوشیده ام، غلام برنگردد و پس از نوشیدن آن به خدمت ایشان برسم. من قبل از خوردن آن نوشیدنی نمی توانستم روی پای خود بایستم ولی به محض نوشیدن آن، گویی از بند رهایی یافته ام، به نشاط آمدم.

پس به منزل امام علیه السلام رفتم و اجازه ورود خواستم. حضرت با صدای بلند فرمودند: بدنت سالم شد، وارد شو! من به حال گریه وارد شدم و بر ایشان سلام كردم و دست و سر مباركشان را بوسه زدم. ایشان فرمودند: محمد چرا گریه می كنی؟ به ایشان عرض كردم: فدایت شوم، گریه ام به خاطر غربت و دوری را هم است و این كه نمی توانم خدمت شما بمانم و رویتان را ببینم.

حضرت فرمودند:

اما قلة فكذلك جعل الله اولیاءنا و اهل مودتنا و جعل البلاء الیهم سریعاً و اما ما ذكرت من الغریة فان المؤمن فی هذه الدنیا غریب و فی هذا الخلق المنكوس حتی یخرج من هذا الدار الی ارحمة الله و اما ما ذكرت من بعد الشقة فلك باب عبدالله علیه السلام اسوة بارض نائیة عنا بالفرات و اما ما ذكرت من حبك قربنا و النظر الینا و انك لا تقدر علی ذلك فالله یعلم ما فی قلبك و جزاؤك علیه.

اما كمی قدرت، آری خداوند دوستان و اهل مودت ما را چنین قرار

ص:127

داده و پیشامد گرفتاری را برای آنها سریع كرده است و اما آن چه درباره غربت گفتی، آری مؤمن در این دنیا و در میان این خلق بخت برگشته، غریب و تنها است، تا این كه از این دار (دنیا) به رحمت خداوند وارد شود، و اما آن چه از دوری راه گفتی، پس تأسی به حضرت ابی عبدالله علیه السلام كرده ای كه در سرزمین دور زا ما كنار نهر فرات است. و اما این كه گفتی نزدیك بودن و دیدن ما را دوست داری ولی برایت امكان پذیر نیست، پس خدا بر دلت آگاه است و پاداش تو بر اوست.

به دنبال این گفتگو حضرت به محمد بن مسلم متذكر می شوند كه آن نوشیدنی از تربت قبر حضرت سید الشهداء علیه السلام تهیه شده بود و سپس مطالبی در فضیلت این تربت می فرمایند.(1)

شاهد بحث در این حدیث زیبا، جمله آخر امام باقر علیه السلام به محمد بن مسلم است كه او را به خاطر شوق دیدار امام زمانش مورد تأیید و تقدیر قرار داده اند و پاداش این امر قلبی را بر خدای متعال دانسته اند. از این جا می توان فضیلت چنین شوقی را دریافت و همان طور كه مؤلف محترم كتاب «مكیال المكارم» فرموده اند، این عمل، یكی از تكالیف بندگان نسبت به مولای غایبشان است. البته شرط توجه و اهتمام به انجام این تكلیف، دارا بودن درجه نسبتاً بالایی از معرفت و ولایت آن بزرگوار است و هر مؤمنی در هر درجه از ایمان، چنین حالی را ندارد. لذا انكار این وظیفه ممكن است به خاطر عدم وصول به درجه بالایی از ایمان و ولایت امام علیه السلام باشد.


1- 1. كامل الزیارات، باب 91، حدیث 7.

ص:128

استحباب دعا برای امام عصر علیه السلام در زمان غیبت

علاوه بر اظهار اشتیاق برای دیدار امام زمان علیه السلام تقاضا و دعا برای تحقق این مهم نیز جزء وظایف منتظران آن حضرت در زمان غیبت می باشد.

مؤلف كتاب «مكیال المكارم» در باب هشتم كتابش در بیان وظیفه هفتاد و دو می فرماید:

ان تسال الله عزوجل ان یرزقك لقاء مولانا صاحب الزمان ... .(1)

این كه از خدای عزوجل بخواهی تا دیدار مولایمان صاحب الزمان علیه السلام را روزیت گرداند.

ایشان در توضیح این مطلب تذكر داده اند كه استحباب طلب دیدار آن حضرت اختصاص به زمان ظهور ایشان ندارد، بلكه طلب رستگاری به سبب دیدار ایشان – در خواب و بیداری – در زمان غیبت نیز مستحب است.(2)

سپس این مطلب را با بیان هشت دلیل اثبات كرده اند. ما در اینجا لزومی به ذكر همه ادله ایشان نمی بینیم(3)

و تنها به نقل قسمتی از دلیل اول ایشان در بحث فعلی اكتفا می كنیم. دلیل اول ایشان این است كه مشرف شدن به دیدار امام علیه السلام یك امر ممكن و مشروع است (صغری) و دعا برای هر امر ممكن و مشروعی مستحب است (كبری) در نتیجه، دعا برای تشرف به دیدار امام علیه السلام مستحب است. آن گاه در توضیح


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 369.
2- 2. همان، ص: 371.
3- 3. خوانندگان علاقمند را به مطالعه خود كتاب «مكیال المكارم» ارجاع می دهیم. مكیال المكارم، جلد 2 از ص: 371 تا 382.

ص:129

مقدمه اول (صغری) می فرماید: «بهترین دلیل بر امكان چیزی، وقوع آن است و ما می دانیم كه برای بسیاری از صالحان و آنان كه خداوند، خیر دین و دنیایشان را خواسته، چنین چیزی محقق شده است. هم چنین دعاهای متعددی در خصوص تشرف خدمت حضرت علیه السلام وارد شده كه اگر ممكن نبود، دعا برای تحقق آن معنا نداشت. سپسی به چند دعای وارد در طلب رؤیت امام زمان علیه السلام اشاره كرده اند».(1)

ما به دو مورد از شواهد ایشان در این جا اشاره می كنیم. یكی از آنها عبارتی از دعای شریف «عهد» است كه در درس گذشته، آن را نقل كردیم و در آن درخواست رؤیت حضرت مطرح شده بود (اللهم ارنی الطلعة الرشیدة...). اكنون دعای دیگری را در همین خصوص نقل می كنیم كه جزء زیارات آن امام عزیز، خوانده می شود و مرحوم حاج شیخ عباس قمی آن را در ضمن اعمال سرداب مطهر سامرا ذكر كرده است:

اللهم ارنا وجه ولیك المیمون فی حیاتنا و بعد المنون.(2)

خداوندا روی مبارك ولی خودت را در زمان حیات، و پس از مرگ به ما بنما.

در این دعاها تعبیر «ارنا» یا «ارنی» مطرح شده كه از «رؤیت» به معنای دیدن مشتق می باشد و غیر این تعبیر، كلمات دیگری كه همین معنا را می رسانند، نیز یافت می شود كه لزومی به ذكر آنها نمی بینیم. با این ترتیب باید گفت كه ما به پیروی از احادیث ائمه علیهم السلام مأمور به


1- مكیال المكارم - جلد 2 - ص 373 و 374
2- بحار الانوار - جلد 102 - ص 103

ص:130

درخواست و طلب دیدار حضرت هستیم و این امر از تكالیف مستحبی زمان غیبت به شمار می آید.

ص:131

درس یازدهم: درخواست دیدار (2)

اشاره

در درس گذشته با استناد به برخی ادعیه، استحباب تقاضای دیدار امام عصر علیه السلام را بیان كردیم.

اشكالات وارد شده بر تقاضای دیدار امام زمان علیه السلام در زمان غیبت

برخی از دلالت این گونه دعاها بر تقاضای رؤیت امام عصر علیه السلام در زمان غیبت اشكال كرده و گفته اند:

«اللهم ارنا الطلعة الرشیدة» یعنی چه؟ این چه جور معنا می شود؟ ببینید از خواسته فرج صحبت كرده یعنی خدایا آقا را به من نشان بده، یعنی چه؟ یعنی حضرت را ظاهرش كن، فرج را نزدیك كن. آن گاه از این هم فراتر رفته و فرموده اند:

اگر می خواستند، می گفتند: «من زار...» و اگر این گونه می گفتند باور كنید كه امروز همه می گفتند ما امام زمان عجل الله تعالی فرجه را دیدیم ... این همه روایت راجع به ائمه علیهم السلام داریم شما یك روایت پیدا كنید راجع به امام زمان. من خودم گشتم یك دانه پیدا

ص:132

نكردم كه به همین صورت تعبیر كرده باشد كه طلب كنید زیارت آقا را، در این دعاها هست كه خدایا فرج را نزدیك كن، آقا را به ما نشان بده، اما اینها یك معنای دیگر دارند.این جور نیست معنایش كه من آقا را با چشم ببینم، من بروم محضر آقا شرفیاب بشوم و برگردم و بیایم. این نیست. (1)

در مورد این سخنان باید گفت:

بررسی دلالت الفاظ دعاها بر دیدن امام زمان علیه السلام در زمان غیبت

1. بهترین و رساترین تعابیر در زبان عربی كه بر مشاهده حسی و دیدن با چشم دلالت می كنند، كلمات «رؤیت» و «نظر» هستند. با مراجعه به كتب لغت روشن می شود كه در معنای هر دو كلمه، دیدن با چشم، موضوعیت دارد(2)

البته اگر «مرئی» و «منظور الیه» از امور قابل احساس باشد و گرنه، در امور معنوی و قلبی، نظر و رؤیت معنای دیگری پیدا می كنند. بنابراین باید از این اشكال كننده محترم پرسید: اگر ائمه علیهم السلام می خواستند برای دیدار و ملاقات حسی با امام زمان علیه السلام دعا كنند باید چه تعبیر دیگری به كار می بردند كه اكنون نبرده اند؟! آیا صریح تر از این كلمات، كلمه دیگری در زبان عربی بر این معنا دلالت می كند؟

2. ما بیشتر در توضیح مفهوم زیارت امام عصر علیه السلام درباره كلمه


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 10، ص: 35، به نقل از یكی از اساتید.
2- 2. رآه، یراه، رؤیة: ابصره بحساسة البصر المعجم الوسیط، ص: 320 و نظر الی التشیء نظراً و نظراً: ابصره و تامله بعینه المعجم الوسیط، ص: 931.

ص:133

«زار... زیارة» گفتیم كه معنای آن «رفتن به خانه كسی برای انس گرفتن با او یا عرض نیازی به سوی است» (اتاه فی دار للانس به او لحاجة الیه فهو زائر). با این ترتیب اصل معنای كلمه «زیارت» دیدن حسی نیست، بلكه همان طور كه توضیح داده ایم، به معنای حضور یافتن نزد مزور می باشد و لازمه این حضور یافتن، دیدن مزور با چشم نمی باشد.

بنابراین درست بر عكس آن چه اشكال كننده فرموده اند، لغت «زیارت» و مشتقات آن برای دلالت صریح بر دیدار حسی امام علیه السلام مناسب نیست.

3. تعبیر «زیارت» و امر به زیارت ائمه علیهم السلام هم در مورد امامان از دنیا رفته به كار رفته و هم نسبت به امام حی و حاضر كه یكی از آنها امر صریح نایب دوم امام عصر علیه السلام بود كه: «توجه الیه بالزیارة». زیارت امامان گذشته به حضور زائر نزد قبور آنها محقق می شود و زیارت امام زنده – حضرت بقیة الله ارواحنا فداه – نیز به توجه قلبی – كه همان حضور قلبی نزد ایشان است – تحقق پیدا می كند.1

1. این توجه قلبی اگر با حضور جسمی در مكانهای منسوب به امام علیه السلام به خصوص سرداب مطهر ایشان در شهر سامرا همراه باشد، بسیار مطلوب تر و دارای آثار و بركات افزون تری خواهد شد.

در هر دو مورد، شرط صدق «زیارت امام علیه السلام» دیدن بدن شریف ایشان به چشم نیست، هر چند كه هیچ اشكالی ندارد كه زائر در هنگام حضور جسمی یا قلبی نزد قبول امامان گذشته یا امام زنده، روی مبارك یكی از ایشان را هم ببیند.

اما حداقل لازم برای زیارت یكی از ائمه علیهم السلام همان حضور جسمی یا قلبی است.

ص:134

4. اگر از نظر اشكال كننده محترم كلمه «زیارت» دلالت بر دیدار حسی امام علیه السلام می كند – كه چنین نیست – این تعبیر به طور متعدد در مورد حضرت مهدی علیه السلام به كار رفته است. به عنوان مثال در زیارت معروفی كه برای ورود به سرداب مطهر سامراء و به عنوان اذن دخول به آن حرم شریف خوانده می شود، چنین می خوانیم:

یا مولای وقفت فی زیارتی ایاك موقف الخاطئین المستغفرین النادمین.(1)

ای مولای من، در زیارت تو در جایگاه خطاكاران استغفار كننده پشیمان ایستاده ام.

هم چنین در ضمن دعایی كه پس از زیارت امام عصر علیه السلام در داخل سرداب، خوانده می شود، چنین می خوانیم:

یا صاحب الزمان قطعت فی وصلتك الخلان و هجرت لزیارتك الاوطان.(2)

ای صاحب الزمان، برای وصال به تو از دوستان نزدیك و صمیمی بریدم و برای زیارتت وطن (خود) را ترك گفتم.

تعبیر «وصل» و «زیارت» در حالی به كار می رود كه زائر به خانه امام علیه السلام مشرف شده است. و نوع زائران ایشان در سرداب مطهر، توفیق دیدار آن حضرت را پیدا نمی كنند. اما همان طور كه در بیان معنای «زیارت» گفتیم، حضور یافتن زائر در منزل امام علیه السلام به عنوان زیارت آن حضرت خوانده شده است. عبارتهای پایانی زیارت سرداب به


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص: 100، به نقل از مصباح الزائر.
2- 2. همان، ص: 103، به نقل از مصباح الزائر.

ص:135

خوبی بر این معنا دلالت می كنند:

اللهم عبدك الزائر فی فناء ولیك المزور... اللهم اجعلها زیارة مقبولة ... اللهم لا تجعله آخر العهد به و لا بزیارته... .(1)

خداوندا، بنده زائرت در آستان ولی زیارت شده ات است... خدایا این زیارت را قبول بفرما... پروردگارا این (حضور) را آخرین عهد با ولی خودت و آخرین زیارت او قرار نده.

سپس زائر، خود امام علیه السلام را مخاطب قرار داده، از خدوند درخواست می كند كه زیارتش را نزد خود در علیین محفوظ نگه دارد.

یا مولای یابن الحسن بن علی جئتك زائراً لك و لابیك و جدك متیقناً الفوز بكم معتقداً امامتكم اللهم اكتب هذه الشهادة و الزیارة لی عندك فی علیین.(2)

ای مولای من، ای پسر حسن بن علی من برای زیارت شما و پدر و جدتان آمده ام در حالی كه یقین دارم كه رستگاری و عاقبت به خیری به واسطه شماست و به امامت شما اعتقاد دارم. خداوندا این شهادت و زیارت را برای من نزد خود در علیین محفوظ نگه دار.

این عبارات را نقل كردیم تا روشن شود كه تنها در یك زیارت امام زمان علیه السلام در زمان غیبت، چند بار تعبیر «زیارت» و «زائر» به كار رفته است. هر چند كه صدق این تعابیر، مشروط به دیدار حسی آن امام علیه السلام نیست، اما چون از نظر اشكال كننده مورد بحث، چنین است، پس اینها


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص: 104، به نقل از مصباح الزائر.
2- 2. همان، ص: 104، به نقل از مصباح الزائر.

ص:136

همگی باید دال بر ملاقات با امام علیه السلام باشد.

5. اگر در روایات، تعبیری كه اشكال كننده فرموده اند، به این صورت یافت شود كه: «طلب كنید زیارت آقا را» با توجه به آن چه در معنای زیارت گفتیم هیچ دلالتی بر مطلوب ایشان نمی كند.

تقاضای رؤیت امام عصر علیه السلا در زمان غیبت و ظهور

6. در قسمت مورد بحث از دعای شریف عهد، چند تقاضا در كنار هم مطرح شده است:

اللهم ارنی الطلعة الرشیدة و العزة الحمیدة و اكحل ناظری بنظرة منی الیه و عجل فرجه و سهل مخرجه و... .(1)

ملاحظه می شود كه ابتدا درخواست «رؤیت» و «نظر» بهروی مبارك امام علیه السلام مطرح شده و سپس دعا بر تعجیل فرج و ساده شدن خروج آن حضرت كرده اند. ظاهر عبارت این است كه این دو تقاضا مشروط و وابسته به هم نیستند. ممكن است خواسته اول برای كسی مستجاب شود، اما اجابت دومی را درك نكند. كسی كه می خواهد بگوید تحقق اولی، مشروط به اجابت دعای دوم است، باید دلیل و قرینه از خود لفظ یا از خارج اقامه كند و چنین قرینه ای در كار نیست، بلكه می توان قرینه ای بر خلاف این ادعا در خود عبارت ارائه داد و آن تعبیر «بنظرة منی الیه» است، یعنی درخواست فقط یك نگاه به آن روی زیبا و نورانی شدن چشم به خاطر همین یك نگاه. این درخواست نمی تواند منوط به ظهور آن عزیز باشد، زیرا اگر حضرتش ظهور


1- 1. بحار الانوار، جلد 53، ص: 96، حدیث 111، به نقل از مصباح الزائر.

ص:137

فرمایند، مردم می توانند هم چون امامان گذشته امام زمان خود را به طور عادی ببیند و دیگر تقاضای یك نگاه، لطفی نخواهد داشت.

ما می توانیم در برخی دعاهای دیگر، تقاضای دیدار حضرت را در زمان ظهورش پیدا كنیم كه خود عبارت، این معنا را به خوبی می رساند.

به عنوان نمونه در دعایی كه نایب اول امام علیه السلام املا كرده اند، چنین می خوانیم:

اللهم انی اسالك ان تربتی ولی امرك ظاهراً نافذ الامر... فافعل ذلك بی و بجمیع المؤمنین حتی ننظر الی ولیك صلواتك علیه و آله – ظاهر المقالة ابرز یا رب مشاهدته ... و اجعلنا ممن تقر عینه برویته.(1)

خدایا من از تو می خواهم كه ولی امرت را در حالی كه آشكار و مسلط بر امور است، به من بنمایی... پس این لطف را در حق من و همه مؤمنان انجام بده تا به سوی ولی تو – كه درود تو بر او و آلش باد – نظر كنیم در حالی كه آشكارا سخن می گوید. ای پروردگار من، دیدار با ایشان را بارز و آشكار فرما... و ما را جزء كسانی قرار ده كه چشمانشان به دیدن آن حضرت روشن می شود.

ملاحظه می شود كه به طور واضح و روشن، دیدار با حضرت را برای خود و سایر مؤمنان درخواست می كنیم و ملاقات با ایشان را در حالی كه از غیبت خارج شده و ظاهر گشته و بر كارها مسلط شده، آشكار سخن می گویند، طلب می كنیم. هم چنین از خدا می خواهیم كه


1- 1. جمال الاسبوع، فصل 47، ص: 316.

ص:138

دیدار با ایشان را بارز و علنی كند. معنای «ابراز مشاهده حضرت» این است كه دیگر اختصاص به برخی افراد خاص – هم چون كسانی كه در زمان غیبت موفق به دیدارهای گذشته – نداشته باشد.

با توجه به این دعای شریف می توانیم بگوییم كه اگر در دعای عهد یا دعای سرداب (اللهم ارنا وجه ولیك المیمون) هم تقاضای دیدار حضرت در زمان ظهورشان و برای همه مؤمنان شده بود، علی القاعده باید مضامینی نظیر همین دعا را به كار می بردند، در حالی كه می بینیم چنین نیست.

7. مرحوم صاحب مكیال پس از نقل برخی دعاهای وارد در طلب دیدار امام عصر علیه السلام – از جمله عبارت دعای عهد و زیارت سرداب – می فرماید:

جعل ذلك كله علی ان المراد طلب رؤیته فی زمان ظهوره فقط معنا لا شاهد له و لا داعی الیه. (1)

این كه همه این دعاها بر تقاضای رؤیت امام علیه السلام فقط در زمان ظهرو ایشان حمل شود، نه شاهدی دارد و نه دلیل موجهی.

با این ترتیب از نظر ایشان دلالت این ادعیه بر طلب دیدار امام زمان علیه السلام نمی تواند اختصاص به زمان ظهور داشته باشد، چون هیچ دلیل و محمل صحیحی برای چنین حصری وجود ندارد. پس این گونه دعاها بر درخواست لقاء حضرت هم در زمان غیبت و هم در وقت ظهور دلالت می كنند.

8. تقاضای «رؤیت» و «نظر» به امام علیه السلام كه در دعاها وارد شده، به


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 374.

ص:139

معنایی كه اشكال كننده فرموده اند، نیست. ایشان در برداشت خود از این تقاضا كه «آقا را به ما نشان بده» دو مطلب را به هم گره زده اند، یكی دیدن ایشان به چشم و دیگر رفتن به محضر آقا، ولی واقعیت این است كه دیدار با امام علیه السلام همان مطلب اول است نه دوم كسی كه ایشان را ملاقات می كند، لازم نیست بلند شود و برود جایی خدمت آقا برسد و برگردد. اشكال كننده در دنباله فرمایش های خود چنین می فرماید:

«لازم نیست كه بنده پا بشوم بروم آنجا محضر آقا مثلاً و بگویم آقا سلام علیكم بنده چه...».(1)

به هیچ وجه لازمه ملاقات با امام زمان علیه السلام در زمان غیبت، چنین كاری نیست. این كه انسان بلند شود و برود جایی به محضر آقا مشرف شود، در زمان غیبت امكان پذیر نیست، چون مكان حضرت برای عموم انسانها شناخته شده نمی باشد اما عدم امكان این امر به معنای عدم رؤیت و ملاقات با حضرت نیست.

مطلوبیت تمنای رسیدن به خدمت امام زمان علیه السلام و دعا برای تحقق آن

البته اشكال كننده محترم تأكید كرده اند كه نمی خواهند اصل رؤیت امام زمان علیه السلام را در زمان غیبت انكار نمایند. می گویند:

البته نمی خواهم خدای نخواسته رؤیت افراد بزرگوار را انكار كنم.(2)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 10، ص: 35.
2- 2. همان، ص: 35.

ص:140

هم چنین توصیه ای كه به دست اندركاران فصلنامه انتظار كرده اند، این است كه:

نباید جوری برخورد كنیم كه رسماً اصل قضیه برود زیر سؤال.(1)

در مجموع می توان گفت كه تنها اشكال ایشان در بحث فعلی این است كه معتقدند:

در دستور اخبار و روایات هیچ گونه اشاره ای به این مطلب نشده كه یكی از چیزهایی كه از خدا بخواهیم و موجب خواسته های ما باشد این كه حتماً حضرت را ملاقات كنیم.(2)

ما تا اینجا روشن ساختیم كه تقاضای دیدار امام غایب علیه السلام یكی از بهترین دعاها در زمان غیبت ایشان و لازمه محبت به آن بزرگوار است كه جزء تكالیف مستحبی ما به شمار می آید. درباره قید «حتماً» كه در عبارت فوق آورده اند، در قسمت بعدی بحث – كه مربوط به اصرار كردن در دعا بر دیدار امام علیه السلام است – سخن خواهیم گفت: در پایان بحث فعلی خوب است كه آراء برخی دیگر از اساتید محترم حوزه علمیه را در همین خصوص (تقاضای دیدار امام علیه السلام در زمان غیبت) از شماره های دیگر همین فصلنامه (انتظار) نقل كنیم تا روشن شود كه آن چه توضیح دادیم، در مورد قبول بسیاری از علماء و دانشمندان شیعه (حتی معاصرین) می باشد. به عنوان نمونه یكی از اساتید محترم حوزه علمیه در پاسخ سؤالی در همین مورد، اظهار نظر جالبی كرده اند. متن سؤال و جواب چنین است:


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 10، ص: 34.
2- همان - ص 34

ص:141

سؤال: آیا تقاضای ملاقات و تمنای رسیدن به خدمت آن حضرت در ادله ا مطلوبیت دارد یا خیر؟

پاسخ: از دعای «ندبه» و توقیع حضرت به شیخ مفید و روایات دیگر، استفاده می شود كه انسان، باید در مقام ابراز تولی و دوستی، دل فریفته دیدن و ملاقات با حضرت باشد، چون دعاها، نشانگر این است كه غیبت ولی، باید مورد شكایت واقع شود: «اللهم انا نشكو الیك فقد نبینا و غیبة ولینا» خدایا! ما به خاطر از دست دادن پیامبرمان و غیبت اماممان به تو شكایت می كنیم.

وقتی نظر كرن، به اهل بیت علیهم السلام عبادت باشد (النظر الیهم عبادة) قطعاً دیدن «وجه الله» مطلوبیت دارد. انسان در مسیر عبادت و صراط مستقیم، باید توجه به «وجه الله» داشته باشد.

پس چگونه، دیدن حضرت، مطلوب نباشد؟!(1)

یكی دیگر از اساتید درباره ملاقات با حضرت در زمان غیبت چنین اظهار داشته اند:

امكان دیدار حضرت در زمان غیبت وجود دارد. دعا برای دیدار با حضرت هم مطلوبیت دارد.

سپس در پاسخ به سؤال فصلنامه انتظار كه پرسیده اند: «دلیل این مطلوبیت چیست؟» چنین پاسخ داده اند:

دیدار با حضرت از مصادیق قرب به امام است و قرب به امام مطلوب است. از ادله هم نشینی با صالحان نیز این مطلوبیت را می توان فهمید.(2)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 3، ص: 40، جواب سؤال از استاد محمد سند است.
2- 2. فصلنامه انتظار، شماره 8 و 9، ص: 60، در مصاحبه با آیة الله خرازی.

ص:142

این دو نمونه را بیشتر به این جهت نقل كردیم كه اگر برخی از اساتید مطلوبیت تمنای ملاقات امام زمان علیه السلام را مورد اشكال قرار داده اند، بعضی دیگر – به نقل از همان نشریه – بر خلاف ای ادعا، سخن گفته اند.

البته اصل موضوع از دیدگاه علما و دانشمندان بزرگوار شیعه در زمان گذشته تا حال روشن تر و مسلم تر از این است كه نیاز به استشهاد به اقوال معاصرین باشد، اما فعلاً مجال نقل اقوال آن بزرگان نیست و لزومی به ذكر آنها نمی باشد.

ص:143

درس دوازدهم: پافشاری بر درخواست دیدار

استحباب اصرار در دعا برای تقاضای دیدار امام زمان علیه السلام

از مطالب گذشته دانستیم كه شوق دیدار امام زمان علیه السلام امری مطلوب است و دعاهایی را نیز برای تقاضای دیدار امام غایب علیه السلام به ما تعلیم داده اند. از این دو مطلب می توان نتیجه گرفت كه اصرار و الحاح در درخواست دیدار هم جایز و بلكه مستحب می باشد. دلیل این امر، وجود احادیث متعدد در مورد حسن اصرار در دعاهایی است كه به پیشگاه الهی عرضه می شود. به عنوان نمونه در كتاب شریف اصول كافی بابی تحت عنوان «باب الحاح فی الدعا و التلبث»(1)

منعقد است كه مرحوم كلینی، در آن شش حدیث در پسندیده بودن اصرار بر دعا ذكر كرده اند و آخرین حدیثی كه در آن باب آورده اند، چنین است:


1- 1. یعنی باب اصرار در دعا و در انتظار اجابت نشستن.

ص:144

عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: رحم الله عبداً طلب من الله عزوجل حاجة فالح فی الدعاء استجیب له او لم یستجیب... .(1)

امام صادق علیه السلام از قول رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل كردند: خداوند رحمت كند بنده ای را كه از خدای عزوجل حاجتی را طلب می كند و در دعای خود اصرار می ورزد، چه دعایش مستجاب شود و چه نشود.

طبق این حدیث شریف می توان گفت كه چون تقاضای دیدار امام عصر علیه السلام امر بسیار مطلوب و پسندیده ای است، پس اصرار بر دعا در طلب آن، محبوب خدای عزوجل می باشد. بنده مؤمن به این اصرار خود ادامه می دهد، چه خواسته اش برآورده شود و چه نشود. چنین اصراری خوب و مفید است. اما اگر اصرار بر یك امر – در صورت عدم استجابت – به نارضایتی و خطاب و عتاب به درگاه الهی منتهی شود، البته كار ناپسند و زشتی است. بنده مؤمن با شوق و علاقه برای دیدار امامش به پیشگاه خداوند، دعا می كند و بر این امر اصرار هم می ورزد، اما در عین حال به آن چه خداوند مقدر فرماید، قلباً رضای كامل دارد.

در مورد هر حاجتی كه انسان به خدای خود عرضه می دارد، احتمالاتی وجود دارد كه با تحقق هر یك از آنها، خواسته اش برآورده نمی شود. مثلاً این كه روا شدن آن خواسته به صورتی كه او می خواهد، به صلاحش نباشد یا این كه مانعی – هم چون گناه – جلوی استجابت آن را بگیرد، یا این كه مستجاب شود اما تقدیر الهی در تأخیر تحقق آن باشد و


1- 1. اصول كافی، كتاب الدعاء، باب الالحاح فی الدعاء و التلبث، حدیث 6.

ص:145

احتمالات دیگری كه همه اینها در خود احادیث به طور دقیق ذكر شده است.(1)

ص: 367 تا 379، باب علة الابطاء فی الاجابة و النهی عن الفتور فی

الدعاء و الامر بالتثبت و الالحاح فیه.

وظیفه مؤمن در صورت عدم استجابت دعا

با این ترتیب بنده مؤمن با وجود اصرار بر تقاضای رؤیت امام زمان علیه السلام، به آن چه خداوند روزیش كند، كاملاً راضی و خشنود است، هیچ گاه به خاطر نرسیدن به آرزوی خود به خدا یا امام علیه السلام اعتراض نمی كند و قلباً نیز ناراضی و ناخشنود نمی گردد. هم چنین به خود اجازه نمی دهد كه به خاطر اصرار ورزیدن بر این امر از انجام وظایف الهیش شانه خالی كند، یا برای رسیدن به مولایش در جستجوی او بیفتد و از انجام حد واجب طلب معیشت، طفره برود.

البته ممكن است كسی كه به لطف و عنایت خاص حضرت چنان شیفته و واله گردد كه بی اختیار دست از زندگی عادی خود بشوید و به دنبال وصال محبوبش سر به كوه و بیابان بگذارد. اما باید توجه داشت كه این حالت اولیه بسیار بسیار استثنایی پیش می آید و ثانیاً هرگز به صورت تصنعی و با تكلیف حاصل نمی شود، بلكه بر اثر جذبه شدیدی كه از طرف خود امام علیه السلام ایجاد می شود، شخص محب از خود بی خود شده، بی اختیار به چنین حالتی می افتد. ثالثاً به همین دلیل، پیدایش آن قابل


1- 1 در این خصوص می توانید مراجعه كنید به بحار الانوار، جلد 93،

ص:146

برنامه ریزی و پیش بینی قبلی نیست. بنابراین اگر استثناعاً «جوان عاشق» امام زمانی پیدا شده كه به خاطر محبت شدید به امامش از كسب و كار و تلاش باز ایستاده و به جستجوی مرادش سر به بیابان گذاشته است، نمی توان و نباید رسیدن به آن حال را الگوی جوانانی قرار داد كه می خواهند در مسر انجام وظیفه و خدمتگزاری به امامشان تلاش كنند. هم چنین نباید تصور كرد كه همه تلاشها در مسیر خدمت به امام زمان علیه السلام باید منتهی به پیدایش حال آن «جوان عاشق» بشود كه اگر چنین نشد، همه زحمات بی نتیجه باشد. این تصور، پنداری باطل است.

آفت شیفتگی شدید به امام زمان علیه السلام

علاوه بر نكاتی كه تذكر داده شد، به دلیل خطرهایی كه در مسیر محبتهای بی حساب و خارج از كنترل عقل – كه گاهی به همین دلیل «عشق» نامیده می شود – وجود دارد، دامن زدن به آن به قصد شعله ور كردن و تشدیدش تا سر حد خروج از زمام عقل به صلاح انسان – به خصوص جوانان – نیست. تجربه نشان می دهد كسانی بدون داشتن معرفت درجه عالی و التزام به لوازم و آثار آن، صرفاً با نیروی احساس و عاطفه و شور و شوق جوانی در مسیر عشق و ارادت به امام زمان علیه السلام می افتند، ولی چون معرفت و عقل و علم لازم را برای كنترل درجه شدید محبت ندارند، بر اثر اضلالات شیطان از مسیر صحیح خارج شده، به انواع و اقسام انحرافات عقیدتی یا اخلاقی در می غلتند و در پایان با تحمل شكستهای جبران ناپذیر، از عشق به امام عصر علیه السلام سرخورده می گردند و دیگر هیچ گاه در آن مسیر قرار نمی گیرند. بوده اند

ص:147

جوانانی كه به شوق دیدار امام زمان علیه السلام با نیت خالص در مسیرهایی قدم گذاشته اند، اما به نورهای مختلف شیاطین انس و جن افتاده اند و از مقصود اولیه خود دور شده اند.

نتیجه این كه وجود حال و هوای معنوی شیفته و شیدای امام زمان علیه السلام شدن، خوب و مطلوب است، اما راه حصول آن، اصرار و الحاح در این امر نیست. اگر كسی با معرفت صحیح در انجام همه لوازم آن تلاش كند و عمر خود را وقف خدمتگزاری به مولایش گرداند، آن گاه در صورتی كه خدای متعال و خود امام زمان علیه السلام بخواهند، ممكن است چنین حالی به او عطا كنند كه در آن صورت، وظایف خاص هم پیدا می كند و خودشان بهتر می دانند كه با چنین كسی چگونه رفتار نمایند. البته اگر ظرفیت و درجه معرفت و ایمان انسان بالا برود، دیگر آن شیفتگی و محبت شدید، او را از خود بی خود نمی كند و می تواند در عین اهتمام به انجام تكالیف عادی، به درجه والای عشق و محبت به امامش و حتی وصال با ایشان نائل شود و از زندگی معمولی خود هم فارغ نشود و حتی دیگران هم متوجه حال و هوای او نشوند. به هر حال از خود بی خود شدن – فی نفسه – حالت مطلوبی نیست كه انسان برای رسیدن به آن تلاش و كوشش نماید. مهم محبت به امام عصر علیه السلام است كه هر چه هم شدید شود، بسیار مطلوب است، اما لازمه ضروری محبت شدید به ایشان، دست كشیدن از كار و زندگی و تلاش عادی – در حد انجام وظایف دینی – نمی باشد.

بنابراین مطلوب ترین حالت این است كه انسان با طلب كردن معرفت سطح بالا و سعی در عمل به لوازم آن – از قبیل انتظار فرج و

ص:148

ت

قوی و ورع و رسیدگی به ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله – ظرفیتی پیدا كنند كه بتواند حد بالای محبت و شیفتگی را با اداء تكالیف فردی و اجتماعی خود جمع كند، همان طور كه بزرگانی نظیر مرحوم سید رضی بن علی بن طاووس چنین بوده اند. در این صورت اصرار بر تقاضای رؤیت امام علیه السلام با اصرار بر انجام سایر تكالیف واجب و مستحب در زمان غیبت همراه می شود و هیچ تعارضی هم میان آنها به وجود نمی آید.

نكته دیگر این كه ما در زمان غیبت وظیفه نداریم كه به دنبال جستجوی امام زمان علیه السلام بیفتیم و بخواهیم به هر قیمتی كه هست، ایشان را پیدا كنیم باید بپذیریم كه به هر علت، ایشان غایب هستند و این غیبت به امر خدا و اذن او واقع شده است. وظیفه ای كه برای مردم زمان غیبت معین كرده اند این است كه با ایمان به غیب (كه طبق احادیث به وجود مقدس امام زمان علیه السلام تفسیر شده است)(1)

به انجام تكالیف دینی خود – كه همه آنها را به طور كلی معین كرده اند – همت كنیم. یكی از همین تكالیف – دعا كردن برای دیدار و ملاقات با امام زمان علیه السلام و اصرار بر آن است. این كه این دعا مستجاب بشود یا نشود و در صورت اجابت چه وقت عملی گردد، بر عهده ما نیست.


1- 1 اشاره به تفسیر آیه شریفه: بقره، 3. كه امام صادق علیه السلام فرموده اند مراد از «الغیب» «الحجة الغائب» است. تفسیر برهان، جلد 1، ص: 53، حدیث 5.

ص:149

درس سیزدهم: آداب دیدار

اشاره

گفتیم كه اصرار در دعا برای تشرف خدمت امام زمان علیه السیلام از تكالیف مستحب در زمان غیبت می باشد.

ذكر آداب و اعمالی برای تشرف خدمت امام عصر علیه السلام

تكلیف استحبابی دیگری كه در همین زمینه وجود دارد، عمل به دستوراتی است كه یكی از آنها آثار رؤیت امام عصر علیه السلام می باشد و این امر، مورد سفارش و تأكید خود ائمه علیهم السلام بوده است. مرحوم علامه میرزا حسین طبرسی نوری باب دوازدهم كتاب گرانقدر خود «نجم الثاقب» را به این موضوع اختصاص داده و عنوان آن را چنین قرار داده است. «باب دوازدهم در ذكر اعمال و آداب مخصوص جهت ملاقات آن حضرت».(1)

مرحوم میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی هم در كتاب شریف «مكیال المكارم» به مناسبتهای مختلف به برخی از این آداب


1- 1. نجم الثاقب، ص: 837 تا 852.

ص:150

و اعمال اشاره كرد و آثار و فضایل آنها را بر شمرده است.

یكی از همین موارد كه به وسیله هر دو بزرگوار نقل شده، حدیثی است كه شخصی به نام «ابوالمغراء» از امام موسی بن جعفر علیهما السلام نقل كرده و مرحوم علامه نوری در رساله «جنة المأوی» عین آن را از كتاب «الاختصاص» مرحوم شیخ مفید آورده است. متن حدیث چنین است:

من كانت له الی الله حاجة و ارد ان یرانا و ان یعرف موضعة فلیغتسل ثلاث لیال یناجی بنا فانه یرانا و یغفر له بنا و لا یخفی علیه موضعة.(1)

علامه نوری در ترجمه و شرح این حدیث فرموده است:

هر كسی كه برای او حاجتی است به سوی خداوند تبارك و تعالی و اراده كرده كه ما را ببیند و مقام و مرتبه خود را بداند، پس غسل نماید سه شب و مناجات كند به ما یعنی – و الله العالم – كه با خدای تعالی مناجات كند به توسط ما به این كه قسم دهد او را به حق ما و متوسل شود به حضرت او به وسیله ما كه ما را به او بنمایاند و مقام او را در نزد ما به او نشان دهد. فرمود: پس به درستی كه او خواهد دید ما را و می آمرزد او را خداوند به سبب ما و پوشیده نمی شود بر او موضع و محل او.(2)

اما مرحوم صاحب مكیال پس از نقل معنای محدث نوری از حدیث مذكور می فرماید:

به احتمال قوی مراد از «یناجی بنا» در فرمایش امام هفتم علیه السلام


1- 1. بحار الانوار، جلد 53، ص: 328.
2- 2. نجم الثاقب، ص: 849.

ص:151

این است كه مؤمن با امام زمان خود مناجات كند و عرض حال به ایشان نماید و اندوه و شكایت خود را به پیشگاه حضرتش ببرد و با ایشان سخن بگوید و خواسته و آرزوهایش را خدمتش عرضه بدارد و از آن حضرت درخواست برآوردن نیازها و تمناهایش را بكند همان طور كه با پروردگار و مولای خود مناجات می نماید. چرا كه امامش سخن او را می شنود و او را هم می بیند، او همان كسی است كه خدای متعال این گونه قرارش داده است: فریادرس كسی كه به او متوسل شود و به سویش روی آورده و پناه هر كسی كه به حضرتش پناهنده شود و او را بخواند، و یاری كننده هر كس از او كمك بخواهد و با او مناجات نماید با این ترتیب «یناجی بنا» به معنای «یناجینا» می باشد.(1)

چنان كه ملاحظه می شود، این حدیث شریف، دستور العمل كسانی است كه هم نیازی به درگاه الهی دارند و هم می خواهند به رؤیت امامشان موفق گردند. یكی از راههای رسیدن ایشان به خواسته خود، این است كه سه شب غسل كنند و به مناجات با ائمه علیهم السلام برخیزند. در این صورت می توانند امیدوار به دیدن امام خود باشند. جالب این است كه مرحوم علامه سید مهدی بحر العلوم – احتمالاً به خاطر همین حدیث شریف – یكی از اغسال مستحبی را غسل نمودن برای دیدن امام علیه السلام شمرده و در منظومه خود چنین سروده است:


1- 1. مكیال المكارم، جلد 2، ص: 380، مؤلف وجوهی را برای حمل عبارت «یناجی بنا» بر «یناجینا» بیان فرموده اند.

ص:152

و رویة الامام فی المنام = لدرك ما یقصد من مرام(1)

و (یكی از غسلها غسل) دیدن امام علیه السلام در خواب برای رسیدن به هدف و مقصود است.

مراقبت بر یكی از تعقیبات نماز برای توفیق دیدار امام عصر علیه السلام

عمل دیگری كه یكی از آثار و بركاتش، تشرف به خدمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه می باشد، مراقبت بر خواندن یكی از تعقیبات نمازهای واجب است. مرحوم صاحب مكیال این دعا را در چند جای كتاب خود نقل كرده و بر مواظبت نسبت به آن تأكید كرده است. اصل حدیث مطابق نقل مرحوم ابونصر طبرسی چنین است:

روی ان من دعا بهذا الدعاء عقیب كل فریضة واظب علی ذلك عاش حتی یمل الحیاة و یشرف بلقاء صاحب الامر عجل الله فرجه و هو: «اللهم صلی علی محمد و آل محمد اللهم ان رسولك الصادق المصدق صلواتك علیه و آله قال: انك قلت: ما ترددت فی شیء انا فاعله كترددی فی قبض روح عبدی المؤمن بكرة الموت و انا اكره مساءته اللهم فصل علی محمد و آل محمد و عجل لاولیائك الفرج و النصر و العافیة و لا تسؤنی فی نفسی و لا فی ... قال: و تذكر من شئت».(2)


1- 1. نجم الثاقب، ص: 849 و مكیال المكارم، جلد 2، ص: 379.
2- 2. مكارم الاخلاق، ص: 284.

ص:153

روایت شده كه هر كس این دعا را بعد از هر نماز واجب بخواند و نسبت به آن مراقبت داشته باشد چندان زندگی كند كه از زنده بودن ملول گردد و به دیدار صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه) مشرف شود و دعا این است: خدایا بر محمد و آل محمد صلوات فرست. خداوندا همانا فرستاده راستگو و مورد تأیید تو – كه صلوات تو بر او و خاندانش باد – فرمود كه تو فرموده ای: من – در اموری كه خود انجام دهنده اش هستم – (از اراده خود) برنگشته ام (صرف نظر نكرده ام) آن چنان كه در مورد قبض روح بنده مؤمنم (از اراده خود) بر می گردم (صرف نظر می كنم)، او از مرگ كراهت دارد در حالی كه من از ناراحتی او كراهت دارم. خداوندا پس بر محمد و آل محمد صلوات فرست و هر چه زودتر گشایش و یاری و عافیت را برای اولیای خود برسان و مرا در مورد خودم و... ناراحت مگردان. فرمود: و (غیر از خودت) هر كه را می خواهی ذكر كن.

در این دعای شریف، یك حدیث قدسی از زبان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده كه احترام و ارزش بنده مؤمن را نزد خداوند به خوبی روشن می سازد. خدای متعال می فرماید: گاهی اراده من به قبض روح بنده مؤمنم تعلق می گیرد، اما خود او از مرگ كراهت دارد. در این صورت چون من هم از ناراحتی او كراهت دارم، از اراده خود بر می گردم(1)

و لذا


1- 1 «تردد» بر وزن «تفعل» و به معنای مطاوعه و پذیرش «رد» است. یعنی كراهت مؤمن از مرگ به عنوان «رد = برگرداندن» تلقی می شود كه خداوند این رد را می پذیرد و مؤمن را با وجود كراهتش از مرگ قبض روح نمی كند. در كتابهای لغت در معنای تردد، «تراجع» تعبیر كرده اند. لسان العرب، جلد 6، ص: 133، و المعجم الوسیط، ص: 338 و «تراجع القوم: رجعوا الی محلهم» لسان العرب، جلد 6، ص: 107 به همین جهت در ترجمه حدیث، «تردد» را به «برگشتن و صرف نظر كردن از اراده خود» معنا نمودیم.

ص:154

او را – با حال كراهت از مرگ – قبض روح نمی كنم. بنابراین خداوند – مطابق آن چه در احادیث دیگر بحث «تردد» آمده است – یا فعلاً مرگ او را به تأخیر می اندازد و یا این كه كراهت او را با ارسال گلهای خوشبویی – كه آنها را استشمام می كند – از بین می برد و با میل و رغبت خودش، او را می میراند. (1)

با توجه به این حدیث قدسی، وقتی می گوییم: «لاتسؤنی فی نفسی» مقصود این است كه: «خداوندا مرا – با وجود كراهت از مرگ – قبض روح مكن چون خودت فرمودی كه از ناراحتی مؤمن كراهت داری» و وقتی می گوییم: «لا تسؤنی فی نفسی و لا فی...» یعنی همین كار (قبض روح نكردن با وجود كراهت از مرگ) را در حق شخص یا اشخاص دیگری كه در این دعا ذكر می كنم، انجام بده. به همین جهت است كه فرموده اند: اگر كسی مواظبت بر خواندن این دعا كند، از زنده ماندن خسته و ملول می شود. مقصود این است كه در هنگام قبض روحش، از مرگ كراهت ندارد، بلكه با میل و رغبت خودش از دنیا می رود.

هم چنین چون بنده مؤمن آرزوی درك محضر امام عصر عجل الله تعالی فرجه و یاری رساندن به ایشان را دارد، از خدا تعجیل در فرج آن حضرت را تقاضا می كند و خدای متعال هم لطف فرموده او را – اگر هنوز زمان ظهور نرسیده باشد – قبل از مرگ به شرف لقای محبوبش می رساند و


1- 1. بحار الانوار، جلد 6، ص: 152، حدیث 5.

ص:155

این دعا در حق هر كس كه مستجاب شود، همین آثار و بركات را خواهد داشت.

تشرف صاحب مكیال خدمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

مرحوم صاحب مكیال در كتاب شریف خود پس از نقل این دعای گرانقدر می فرماید:

من از ابتدای زمان بلوغ خود بر خواندن این دعا مراقبت داشته ام و تاكنون سه بار در خواب توفیق تشرف خدمت امام عصر علیه السلام را داشته ام به طوری كه برایم یقین حاصل شده كه آن كه در خواب دیده ام مولایم صاحب الزمان علیه السلام بوده است.(1)

این خود، شاهدی است بر صدق بشارتی كه در صدر این دعای شریف مطرح شده است. به نظر می آید هر سه تشرف در خود كتاب «مكیال المكارم» نقل شده است. یكی از اینها در مقدمه كتاب، دومی در باب چهارم كتاب ذیل عنوان «قضاء حوائج المؤمنین»(2)

كه یكی از انگیزه های دعا برای امام زمان علیه السلام است – آمده و تشرف سوم نیز در باب پنجم بیان شده است، ذیل توضیح نوزدهمین فضیلت برای كسی كه دعا در حق آن حضرت می كند، یعنی به دنبال نقل همان تعقیب نماز كه شرح آن گذشت.

مورد اول همان رؤیای صادقه ای است كه انگیزه تألیف كتاب «مكیال المكارم» بوده است. ایشان در مقدمه چنین می گوید:


1- 1. مكیال المكارم، جلد 1، ص: 373.
2- 2. یعنی رفع حاجتهای اهل ایمان.

ص:156

من در باب هشتم كتاب «ابواب الجنات فی آداب الجمعات» هشتاد و چند فایده دنیوی و اخروی را كه بر دعا برای تعجیل فرج امام زمان علیه السلام مترتب می شود، ذكر كرده ام. سپس به فكر افتادم كتاب مستقلی در این باب بنویسم كه مشتمل بر آن فوائد باشد و آنها را به نظم در آورد. اما مشكلات زمانه و غم و اندوه پی در پی مرا از انجام این كار باز می داشت تا این كه در خواب كسی بر من جلوه نمو كه با قلم و بیان نمی توانم او را توصیف نمایم، یعنی مولایم و امامم كه در انتظارش هستیم و محبوب دل شكسته ام، ایشان با بیانی كه از وصال محبوب شادی بخش تر و از صدای خوش بلبل هیجان انگیزتر بود به من فرمود:

این كتاب را بنویس و عربی هم بنویس و نام او را بگذار «مكیال المكارم فی فوائد الدعا للقائم علیه السلام».

آن گاه هم چون تشنه ای از خواب پریدم و در حسرت (دیدارش) افسوس می خوردم. قصد كردم تا امر ایشان را امتثال نمایم ... اما توفیق یاریم نكرد تا این كه در سال گذشته (1330 هجری قمری) به خانه خدا سفر نمودم. چون آنجا وبا آمد و سختی ها بالا گرفت با خدای جل جلاله عهد بستم كه اگر مرا از مهلكه نجات دهده و راه برگشت به وطن را برایم آسان سازد، تألیف این كتاب را شروع كنم. پس او بر من منت گذاشت و از آن چه می ترسیدم

ص:157

سلامتم داشت – و چه بسیار است لطف و بخشش او كه شامل حالم نموده است – بنابراین شروع به انجام این كار كردم تا عهد و پیمان خود را با خداوند ادا نموده باشم... (1)

دو مورد دیگر از تشرفات مرحوم صاحب مكیال را در ادامه مباحث خواهیم آورد.

بر می گردیم به بحث قبلی. بحث در این بود كه در زمان غیبت امام عصر علیه السلام وظیفه اصلی ما عمل به تكالیف دینی و وظایف شرعی است نه افتادن به دنبال جستجوی حضرت كه معمولاً با كنار گذاشتن یك سری وظایف و تكالیف همراه است و جایز نمی باشد. در این جا مناسب است كه عین سخنان یكی از اساتید بزرگ حوزه علمیه را كه در همین خصوص اظهار نظر كرده اند، عیناً نقل نماییم:

عمل به وظیفه، بهترین راه رسیدن به فیض دیدار امام زمان علیه السلام

حدیث معراج كه مطالب بسیار مفید و عالی و نكات خوبی دارد، یك جمله اش این است:

یا احمد... فمن عمل برضای، الزمه ثلاث خصال: اعرفه شكراً لا یخالطه الجهل و ذكراً لا یخالطه النسیان و محبة لا یؤثر علی محبتی محبة المخلوقین. فاذا احبنی احبیته و افتح عین قلبه الی جلالی و لا اخفی علیه خاصة خلقی. (2)


1- 1. مكیال المكارم، جلد 1، ص: 3 و 4.
2- 2. بحار الانوار، جلد 77، ص: 28.

ص:158

آن چه من می خواهم، عمل كند و وظایفش را انجام دهد، واجبات را به جا آورد و محرمات را ترك كند، من، سه مطلب را به او می دهم. یكی از آن سه، این است كه «بندگان خاص خودم را از او مخفی نمی كنم».

بنده عرض می كنم، تحقیقاً بالاترین و برترین بنده خاص خداوند، در این زمان، حضرت ولی عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) است. اگر ما، به رضای الهی عمل كنیم، خداوند او را از ما مخفی نخواهد كرد.

بعضی، خیلی اصرار داشتند كه خدمت حضرت برسند، اما حضرت علیه السلام، به واسطه بعض دیگر پیغام داده كه هر وقت موقع آن رسید، خودم می آیم. در این باره، قضایایی نیز نقل شده است.

راه تشرف به حضور حضرت خالصانه عمل كردن است. اگر خالصانه عمل كنیم، خود حضرت، به سراغ ما می آید.

اما این روزها، مسائل یك طوری دیگر شده است! و حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تقریباً باید گفت وسیله ای برای جمع كردن عده ای شده كه بیاید ما می خواهیم شما را ببریم خدمت حضرت، یا نه این كه دست جمعی برویم، خلاصه می خواهیم راه آن را نشان شما بدهیم تا موفق مؤید خدمت حضرت برسید و واقعیت آن هم خیلی برای من واضح نیست بلكه این كارها یك گرفتاریهایی را نیز ایجاد كرده، علی كل حال بعضی از این آقایان هم می آیند اینجا و بنده به آنها می گویم من راه را نمی دانم و برای آنها همین روایت را بیان می كنم كه اگر عمل به وظیفه بكنید خودش به سراغ شما می آید.

ص:159

در این باره، یكی از مراجع، قضیه ای را نقل می كند كه بد نیست آن را برای شما عرض كنم.

یكی از مراجع نقل می فرمود كه در یكی از دهات شاهرود، روحانی متدین و ملایی بود و امور مردم را حل و فصل می كرد.

وی پسری داشت كه هیچ سواد نداشت و چند روزی كه برای درس رفته بود، به بازی و تفریح گذرانده بود و درس نخوانده بود.

بی سواد بی سواد بود. مردم، به گمان این كه او هم همانند پدرش باسواد است و مسئله دان است، با سلام و صلوات، او را آوردند و روحانی محلشان كردند، اما او درباره بی سوادی خود، چیزی نگفت و هر مسئله ای كه مردم از او می پرسیدند، از پیش خودش جواب می داد!

وی، عقد ازدواج جاری می كرد و طلاق می داد و نماز میت می خواند و وجوه شرعی می گرفت و هدایا را قبول می كرد و ... این جوان، یك مرتبه، به فكر فرو رفت و متذكر شد كه «بالاخره، تا كی این طور با دین مردم بازی كنم؟» پشیمان شد و واقع امر را به مردم اعلام كرد و گفت: «هر چه به عنوان حكم شرعی گفتم، از پیش خودم گفتم و هر چه عقد ازدواج برایتان اجرا كردم، احتیاطاً دوباره بخوانید كه همه غلط بوده است. هر چه طلاق دادم، درست نبوده است و هر چه نماز میت خوانده ام، صحیح نبوده است. همه را اعاده كنید».

مردم، بسیار ناراحت شدند و بر سرش ریختند و هر چه می خورد، زدند و از ده بیرونش كردند.

او از ده بیرون آمد و با سر و صورت شكسته و لباس خونین و

ص:160

پاره، به طرف تهران حركت كرد. در سرازیری راه تهران، مرد بسیار با وقار و محترمی او را به اسم صدا زد و از او دلجویی كرد و سفره ای را كه همراه داشت، باز كرد و او را میهمان كرد از وی پرسید: «چرا ناراحتی؟». جوان قضیه را گفت.

آن مرد به او فرمود: «می خواهی درس بخوانی و با سواد شوی و گذشته ات را جبران كنی؟» جوان پاسخ داد: «آری». آن مرد فرمود: «در تهران، به مدرسه سید نصر الدین، نزد آقای آمیرزا حسن كرمانشاهی می روی و می گویی حجره شانزدهم خالی است كلیدش را به من بده و خودت هم یك درس برایم بگو».

او، همین كار را كرد و نزد آمیرزا حسن كرمانشاهی شاهرودی كه به اكثر علوم آشنا بود و تسلط داشت، آمد و همان سخنان را گفت و درخواست كرد كه منطق بوعلی را به او درس دهد. ایشان بدون سؤال و پرسش، كلید را داد و گفت: «فردا ساعت هشت صبح برای درس نزد من بیا».

آقای میرزا حسن كرمانشاهی می دید كه آن جوان، گاهیس از چیزهای مخفی خبر می دهد. مثلاً روزی به استاد گفت: «ای استاد! چرا مطالعه نمی كنی و سر درس حاضر می شوی؟» استاد گفت: «كتابم را چند روزی است گم كرده ام». گفت: «همسرت، كتاب را زیر رختخوابهای منزل مخفی كرده است، تا تو مطالعه نكنی و قدری به خانواده برسی». قضیه هم، عیناً همین طور بود.

آقا میرزا حسن كرمانشاهی، به او می گوید: «تو، اینها را از كجا می دانی؟ چه كسی اینها را به تو می گوید؟» جوان پاسخ می دهد:

ص:161

«آقای خیلی خوبی است كه مرتب به حجره ام می آید و با من غذا می خورد و حرف می زند. او گاهی، این مطالب را می گوید. همان كسی است كه به من گفت نزد شما بیایم و درس بخوانم».

استاد فهمید كه این آقای خوب، باید همان یوسف زهرا، حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) باشد. استاد گفت: «می شود این دفعه كه آمد، سلام مرا به او برسانی و اجازه ملاقات برای من بگیری؟» آن جوان می گوید: «آن آقا، فرد بسیار خوبی است و نیازی به اجازه ندارد».

استاد می گوید: «نه، شما اجازه بگیرد». پس از چندی، جوان گفت: «آن آقا فرمود كه سلام برسان و بگو، مشغول درس و بحث باش، هر وقت وقتش شد، خودم سراغ شما می آیم».(1)

ناگفته نماند كه عمل به رضای الهی در زمان غیبت امام زمان علیه السلام شامل دعا برای دیدار آن حضرت هم می شود كه جزء وظایف مستحبی انسان به شمار می آید، اما همان طور كه گفتیم، نباید عمل به این تكلیف استحبابی را بر انجام واجبات ترجیح داد و به بهانه عشق و ارادت به امام عصر علیه السلام از انجام آنها طفره رفت یا نسبت به آنها بی تفاوت بود.


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 5، ص: 32 تا 35، به نقل از مرحوم آیت الله حاج میرزا علی آقای فلسفی.

ص:162

پرسشهای مفهومی از درسهای 10 تا 13

1. دو گرایش افراطی و تفریطی در مورد شوق دیدار امام عصر علیه السلام را بیان كنید. اعتقاد صحیح در این مورد چیست؟

2. استحباب دعا برای دیدار امام عصر علیه السلام در زمان غیبت چگونه قابل اثبات است؟ اصرار بر این دعا چطور؟

3. منظور از «آفت شیفتگی» شدید به امام زمان علیه السلام را تبیین كنید.

4. مقصود از «تردد» در حدیث قدسی: «ما ترددت فی شیء انا فاعله كترددی فی قبض روح عبدی المؤمن» چیست؟

5. بهترین راه رسیدن به فیض دیدار امام عصر علیه السلام چیست؟ چه استدلالی بر این مطلب می توان ارائه كرد؟

ص:163

فصل پنجم: بررسی حجیت تشرف به محضر امام زمان علیه السلام

درس چهاردهم: ادعای رؤیت امام عصر علیه السلام

اشاره

در فصل گذشته دو گرایش افراطی و تفریطی را در مورد شوق دیدار امام زمان علیه السلام بررسی نمودیم و مشرب صحیح را در خصوص تقاضای تشرف و انجام دادن اعمالی برای وصال آن عزیز مطرح كردیم. اكنون در ادامه بحث به بررسی حجیت تشرفات و ادعای رؤیت امام علیه السلام در زمان غیبت كبری می پردازیم.

خبر دادن از تشرف خدمت امام عصر علیه السلام

گاهی می گویند:

كسی ممكن است خدمت حضرت مشرف بشود، اما آنانی كه مشرف شدند، خبری نمی دهند. آنان تظاهر به این مسائل نمی كنند.(1)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 11 – 12، ص: 30، به نقل از یكی از اساتید.

ص:164

آیا دلیلی از عقل با نقل بر این مطلب وجود دارد؟ كدام دلیل عقلی یا نقلی می گوید كه اگر كسی خدمت حضرت مشرف شد، نباید حرفی بزند؟ چنین وظیفه ای برای این افراد، تعیین نشده و هیچ یك از علما و مراجع بزرگوار شیعه تاكنون چنین نظری نداشته اند. آن چه ممنوع شده، ادعای سفارت و نیابت و بابیت است، نه ادعای رؤیت.

از این گذشته، بسیاری از كسانی كه خدمت امام عصر علیه السلام مشرف شده اند، كسانی نظیر علامه بحر العلوم و شیخ مرتضی انصاری و سید بن طاووس و علامه حلی یا معاصرانی نظیر مؤلف كتاب «مكیال المكارم» در عین دارا بودن بالاترین درجات علمی، حائز مراتب بالای تقوی و ورع بوده اند كه نسبت دروغگویی – آن هم در مورد ملاقات با امام زمان علیه السلام – به هیچ وجه با مقام علمی و معنوی ایشان سازگار نیست.

این گونه افراد از تشرف خود به دیگران خبر داده اند. آیا می توان گفت كه اینها اهل تظاهر بوده اند؟! یا خدای ناكرده از چیزی كه اطمینان و یقین نداشته اند، سخن گفته اند؟! البته هیچ لزومی دارد كه انسان در حد بالایی از علم و تقوی باشد تا شرف حضور خدمت امام عصر علیه السلام پیدا كند، ولی با وجود چنان افرادی در میان كسانی كه از تشرفشان خبر داده اند، نمی توان به طور كلی حكم كرد كه: هر كس خدمت امام زمان علیه السلام مشرف شود، خبری نمی دهد! این ادعا صد در صد باطل است.

در این جا نمونه هایی را از بزرگانی كه هر یك به نحوی ادعای رؤیت امام زمان علیه السلام كرده اند، نقل می كنیم تا حق مطلب بیش از پیش ادا شود.

ص:165

تشرف سید بن طاووس به محضر حضرت مهدی علیه السلام

یكی از ایشان عالم بزرگوار شیعه جناب سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس (متوفی در سال 664 هجری قمری) هستند. ایشان در كتابی كه به عنوان وصیت به فرزندشان «محمد» نوشته اند، درباره وجود امام علیه السلام در زمان غیبت چنین می گویند:

ای فرزندم اگر توفیق كشف اسرار برای تو حاصل شود، حضرت مهدی علیه السلام را چنان به تو معرفی كنم كه هیچ شك و شبهه ای برای تو باقی نماند و از همه ادله عقلی و نقلی در مورد ایشان بی نیاز گردی. همانا ایشان – كه درود خداوند بر او باد – به تحقیق موجود و زنده هستند، اما تا هنگامی كه خداوند مهربان و دلسوز اجازه نفرموده اند از ظاهر كردن امر خود معذورند و این (غیبت) سنتی است كه بسیاری از انبیاء و اوصیا داشته اند. پس به این امر یقین داشته باش و آن را دین و عقیده خود قرار بده، همانا پدر تو ایشان را از نور خورشید در روز بهتر می شناسد. (1)

روشن است كه مرحوم سید اگر به شرف دیدار امام زمان علیه السلام نائل نشده بود، هرگز ادعا نمی كرد كه آن حضرت را از نور خورشید در روز بهتر می شناسد و می تواند فرزندش را از همه ادله عقلی و نقلی در شناسایی امام عصر علیه السلام بی نیاز كند! پس قطعاً فضیلت تشرف خدمت حضرت، نصیب مرحوم سید بن طاووس شده است.


1- 1. كشف المحجة، ترجمه فصل 78.

ص:166

تشرف مرحوم علامه بحر العلوم خدمت حضرت ولی عصر علیه السلام

یكی دیگر از علمای گرانقدر شیعه كه به طور قطع، مكرر توفیق تشرف خدمت امام زمان علیه السلام را داشته است، مرحوم سید محمد مهدی طباطبایی بروجردی می باشد كه به سید بحر العلوم معروف است.

حكایات زیادی از تشرفات مرحوم علامه بحر العلومن نقل شده كه در همه آنها ایشان ادعای رؤیت امام عصر علیه السلام را كرده اند. علامه میرزا حسین طوسی نوری در كتاب شریف «نجم الثاقب» هفت حكایت از تشرفات ایشان را نقل كرده است(1)

كه ما به ذكر اولین حكایت آن در اینجا اكتفا می كنیم:

خبر داد ما را عالم كامل و زاهد عامل و عارف بصیر، برادر ایمانی و صدیق روحانی، آقا علی رضا – طاب الله تراه – خلف عالم جلیل حاجی ملا محمد نائینی و همشیره زاده فخر العلماء الزاهدین حاجی محمد ابراهیم كلباسی كه در صفات نفسانیه و كمالات انسانیه از خوف و محبت و صبر و رضا و شوق و اعراض از دنیا، بی نظیر بود. گفت: خبر داد ما را عالم جلیل آخوند ملا زین العابدین سلماسی سابق الذكر، گفت:

روزی نشسته بودم در مجلس درس آیة الله سید سند و عالم مسدد فخر الشیعه علامه طباطبایی بحر العلوم قدس سره در نجف اشرف كه داخل شد بر او به جهت زیارت، عالم محقق جناب میرزا ابوالقاسم قمی صاحب «قوانین» در آن سالی كه از عجم مراجعت كرده بود به جهت زیارت ائمه عراق علیهم السلام و طواف بیت


1- 1. حكایت هفتاد و سوم تا حكایت هفتاد و نهم.

ص:167

الله الحرام.

پس متفرق شدند كسانی كه در مجلس بودند و به جهت استفاده حاضر شده بودند و ایشان زیاده از صد نفر بودند و من ماندم با سه نفر از خاصان اصحاب او كه در اعلی درجه صلاح و سداد و ورع و اجتهاد بودند.

پس محقق مذكور متوجه سید شد و گفت: «شما فایز شدید و دریافت نمودید مرتبه ولادت روحانیه و جسمانیه و قرب مكان ظاهری و باطنی را. پس چیزی به ما تصدق نمایید از آن نعمتهای غیر متناهیه كه به دست آوردید».

پس سید بدون تأمل فرمود كه: «من شب گذشته یا دو شب قبل (و تردید از راوی است) در مسجد كوفه رفته بودم برای ادای نافله شب، با عزم به رجوع در اول صبح به نجف اشرف كه امر مباحثه و مذاكره معطل نماند. – و چنین بود عادت آن مرحوم در چندین سال – پس چون از مسجد بیرون آمدم، در دلم شوقی افتاد برای رفتن به مسجد سهله. پس خیال خود را از آن منصرف كردم از ترس نرسیدن به نجف پیش از صبح و فوت شدن امر مباحثه در آن روز ولكن شوق، پیوسته زیاد می شد و قلب، میل می كرد.

پس در آن حال كه متردد بودم، ناگاه بادی وزید و غباری برخاست و مرا به آن صوب حركت داد. اندكی نگذشت كه مرا بر در مسجد سهله انداخت. پس داخل مسجد شدم، دیدم كه خالی است از زوار و مترددین جز شخصی جلیل كه مشغول است به مناجات با قاضی الحاجات به كلماتی كه قلب را منقلب و چشم را

ص:168

گریان می كند.

حالتم متغیر و دلم از جا كنده شد و زانوهایم مرتعش و اشكم جاری شد از شنیدن آن كلمات كه هرگز به گوشم نرسیده بود و چشمم ندیده از آن چه به من رسیده بود از ادعیه مأثوره و دانستم كه مناجات كننه انشاء می كند آن كلمات را، نه آن كه از محفوظات خود می خواند.

پس در مكان خود ایستادم و گوش به آن كلمات فرا داشتم و از آنها متلذذ بودم تا آن كه از مناجات فارغ شد.

پس ملتفت شد به من و به زبان فارسی فرمود: «مهدی بیا!» چند گامی پیش رفتم و ایستادم. امر فرمود كه پیش روم. اندكی رفتم و توقف نمودم. باز امر فرمود به پیش رفتن و فرمود: «ادب در امتثال است». پیش رفتم تا به آنجا كه دست آن جناب به من و دست من به آن جناب می رسید و تكلم فرمود به كلمه ای».

مولی سلماسی گفت: چون كلام سید به اینجا رسید، یك دفعه از این رشته سخن دست كشید و اعراض نمود و شروع كرد در جواب دادن محقق مذكور از سؤالی كه قبل از این از جناب سید كرده بود...

جناب میرزا دوباره سؤال كرد از آن كلام خفی، سید به دست اشاره فرمود كه «از اسرار مكتومه است».(1)

همان طور كه در خود حكایت آمده است، مرحوم بحر العلوم در نقل ماجرای تشرف خویش برای مرحوم میرزای قمی و مولی زین


1- 1. نجم الثاقب، ص: 612 تا 614.

ص:169

العابدین سلماسی هیچ تأمل و درنگی نكردند و این نشان می دهد كه اگر شرایط برای نقل تشرف، مهیا باشد و مانع و محذوری در كار نباشد، ادعای رؤیت امام علیه السلام هیچ اشكالی ندارد. آیا می توان سخن كسانی هم چون علامه بحر العلوم را حمل بر تظاهر و خودنمایی كرد؟

تشرفات میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی خدمت امام زمان علیه السلام

از دیگر دانشمندان بزرگ شیعه كه تشرفات خود به حضور امام عصر علیه السلام را به صورت عمومی نقل كرده اند، مرحوم سید محمد تقی موسوی اصفهانی است كه در كتاب «مكیال المكارم» سه تشرف را ذكر نموده اند. یكی از اینها انگیزه تألیف كتاب بود كه در گذشته از زبان خود ایشان بیان كردیم. اكنون به نقل دو مورد دیگر مطابق آن چه خودشان ذكر كرده اند، می پردازیم:

تشرف دوم: سه سال پیش از تألیف این كتاب، بدهی های من زیاد شد، پس یك شب به امام زمان علیه السلام و پدران بزرگوار ایشان متوسل شده و نیاز خود را به محضر ایشان عرضه داشتم. این توسل در ماه رمضان بود. هنگامی كه پس از طلوع خورشید از مسجد برگشتم، خوابیدم. حضرت را در خواب دیدم كه به من چنین فرمود:

قدری باید صبر كنی تا از مال خاص دوستان خاص خود بگیریم و به تو برسانیم.

پس شاد و خوشحالی در حالی كه شاكر و سر دماغ بودم و وعده مولایم را محقق شده می دانستم، از خواب بیدار شدم. پس از گذشت مدتی یكی از برادران كه او را فرد صالحی می دانستم و از

ص:170

او نسیم راحتی به مشامم می رسید، نزد من آمد و مبلغی به من بخشید كه بدهی های مرا ادا كرد و ناراحتی مرا فرو نشانید و گفت: این (پول) از سهم امام علیه السلام است. از این امر بسیار بسیار خوشحال شدم و گفتم:

«هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربی حقاً».(1)، (2)

تشرف سوم: سشبی در خواب مولایم صاحب الزمان علیه السلام را دیدم كه وارد خانه ای كه الان ساكن هستم، شدند در حالی كه یكی از پیغمبران بنی اسرائیل همراه ایشان بود. سپس داخل اتاق رو به قبله من شدند و به من امر فرمودند كه ذكر مصیبت مولای شهیدمان ابا عبدالله الحسین علیه السلام را بكنم. من هم امر آن حضرت را اطاعت نمودم در حالی كه ایشان رو به روی من نشسته و به سخنانم گوش می دادند. وقتی از ذكر مصیبت فارغ شدم، رو به سوی كربلا مشغول خواندن زیارت مولایمان ابی عبدالله الحسین علیه السلام شدم. سپس رو به سمت طوس زیارت مولایمان ابی الحسن الرضا علیه السلام را خواندم و آنگاه رو به سوی خود امام علیه السلام، زیارت مولایمان حضرت حجت را قرائت نمودم. وقتی از این زیارتها فارغ شدم و ایشان تصمیم به برگشتن گرفتند، آن پیامبری كه همراه حضرت بود، از جانب ایشان مقداری پول به من داد كه مبلغ آن را نمی دانم و هر دو نفر از نظرم غایب شدند.

فردای آن شبی كه از هنگام صبح نیكوتر و از روشنایی روز


1- 1. یوسف، 100.
2- 2. مكیال المكارم، جلد 1، ص: 149 و 150.

ص:171

درخشنده تر بود، یكی از علمای بزرگوار را ملاقات كردم. ایشان پول پاكیزه ای به من داد كه هم چون باران پر بركتی بود. گفتم: «هذا تأویل رؤِیای من قبل قد جعلها ربی حقاً»(1)

و خداوند صحت رؤیایم را برایم آشكار كرد تا اشتیاقم بیشتر شود. علاوه بر این پس از این خواب آن قدر از بركتهای باطنی و دانشهای كامل غیر آشكار و معارف ایمانی و الطاف الهی به من عنایت شد كه با زبان قلم قابل بیان نمی باشد.(2)

این موارد را به این جهت آوردیم تا روشن شود كه نمی توان به طور كلی ادعا كرد كه: «هر كس خدمت امام زمان علیه السلام مشرف شود، حق ندارد بگوید من خدمت حضرت رسیده ام»!(3)

چنین ادعایی از هیچ كس پذیرفته نیست. این چند مورد، تنها نمونه كوچكی بود از افراد بسیار زیادی كه در زمان غیبت كبری خدمت حضرت مهدی علیه السلام مشرف شده و داستان تشرف خود را نقل كرده اند.

تنها در كتاب نجم الثاقب، مرحوم علامه نوری صد حكایت از بازیافتگان به محضر امام علیه السلام در دوران غیبت كبری نقل فرموده كه بسیاری از ایشان خود جزء علماء و فقهای بزرگوار شیعه بوده اند.

هم چنین مرحوم علامه شیخ علی اكبر نهاوندی در كتاب شریف «العبقری الحسان» بیش از صد و پنجاه مورد از تشرفات افراد مختلف را در دوران غیبت كبری خدمت امام زمان علیه السلام نقل كرده كه اكثر اینها حقیقتاً اهل ایمان و تقوی بوده اند. با وجود همه اینها به چه دلیل


1- 1. یوسف، 100.
2- 2. مكیال المكارم، جلد 1، ص: 373 و 374.
3- 3. ماهنامه موعود، سال نهم، شماره 48، ص: 14 به نقل از یكی از اساتید.

ص:172

می توان گفت كه هیچ یك از اینها حق نداشته اند بگویند كه خدمت حضرت رسیده اند؟! آیا می توان همه این افراد و كسانی را – نظیر علامه مجلسی و محدث نوری و بسیاری دیگر از علمای با تقوی – كه این قضایا را نقل كرده اند، متهم به وظیفه نشناسی در این امر نمود؟!

ص:173

درس پانزدهم: تصدیق یا تكذیب تشرفات

در درس گذشته گفتیم خبر دادن از تشرف خود خدمت امام عصر علیه السلام نه تنها اشكالی ندارد بلكه مورد عمل علمای بزرگ قرار گرفته است.

تشویق به نقل قضایای متفن در تشرف خدمت حضرت علیه السلام

اظهار نظر یكی از مراجع بزرگوار تقلید در خصوص تشویق به نقل قضایای متفن در مورد تشرفات، شنیدنی است. ایشان تحت عنوان «دیدن حضرت، دلیل وجود اوست» داستانی را از استاد خود مرحوم آیة الله العظمی خویی نقل كرده اند:

آقای خویی می گفت: شیخ علی قمی پدر آقا موسی قمی – كه فعلاً هست – مورد اتفاق و قبول مراجع بود. آقای خویی و آقای میلانی و امثال آن دو به او اقتدا می كردند، می گفتند امام زمان را دیده است.

اصرار كردند كه چیزی بگوید. او بعد از خیلی اصرار گفت: روزها روزه داشتم. بعد از ظهر طرف كوفه می رفتم. شب می ماندم و افطار و سحری می خوردم و به نجف بر می گشتم. روزی تأخیر شد و

ص:174

دیر به مسجد كوفه رسیدم. نشستم تا خستگی ام از تن برود. سه سید دیدم كاسه آبی جلویشان بود. وقت افطار بود. سلام كردم و نشستم تا استراحتی كنم. پرسیدند: «از نجف می آیی؟» اوضاع را پرسیدند چند نفر را از جمله آقای سید ابوالحسن اصفهانی كه هنوز رئیس و مرجع نشده بود، اسم بردند. درباره آقای خویی پرسیدند. با خود گفتم: «من حال ندارم و او چه چیزهایی می پرسد!» گفتند: «آبی میل كنید» نخوردم و پاشدم و نماز خواندم و افطار كردم و كارهای شبانه را كردم و خوابیدم. قصدم این بود كه قبل از سحر بلند شوم و نماز شب بخوانم و سحری بخورم. بیدار شدم و دیدم اذان شده است. ناراحت شدم. وضو گرفتم آمدم دیدم آن سه سید نماز می خوانند. مشغول شدم. آنان نماز خواندند و رفتند. من هم خواندم. یك وقت دیدم كه مسجد تاریك شد! ایشان ادامه داده بود كه خیلی آرزو داشتم مجتهد شوم اما نشدم. شاید سببش آن بود كه آن كاسه آب را نخوردم.

ایشان سپس چنین توصیه كرده اند:

طرح ادله متقن در اثبات امامت و وجود حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) به همراه نقل بعضی داستانهای متقن كه حاكی از عنایت توجه و یاری حضرت است، در قلوب تأثیر می كند و می رساند امام زمان علیه السلام الطاف خفیه دارد. البته مراقب باشید نه هر داستانی و از هر كسی [بلكه] داستانهای متقن و مسلم از بزرگان و اشخاص مورد وثوق، علی ای حال نظایر این قضایای متقن را به مردم و جوانان بگویید تا منقلب شوند.(1)


1- 1 فصلنامه انتظار، شماره 5، ص: 16 و 17 به نقل از مرحوم حضرت آیة الله العظمی تبریزی. البته ممكن است همین قضیه را نتوانیم جزء قضایای متقن در تشرف خدمت امام زمان علیه السلام تلقی كنیم ولی این امر به اصل فرمایش این مرجع بزرگوار وارد نمی كند. هم چنین ممكن است قرائتی در این قضیه وجود داشته كه آن را برای ایشان متقن می كند ولی به ذكر آن نپرداخته اند.

ص:175

این كه فرموده اند: «نه هر داستانی از هر كسی»، به این جهت است كه باب سوء استفاده و ادعاهای باطل در این زمینه كاملاً باز است. بنابراین نمی توان گفت كه هر كس خبری از تشرف خود خدمت امام عصر علیه السلام داد، راست می گوید و باید سخنش را پذیرفت.

عدم جواز تكذیب مدعی تشرف

همان طور كه تصدیق هر مدعی تشرفی جایز نیست، تكذیب او نیز مجاز نمی باشد. ما حق نداریم هر كس را كه مدعی رؤیت امام غایب علیه السلام می شود، تكذیب كنیم و او را دروغگو بشماریم. نه چنین حقی داریم و نه چنین وظیفه ای. در گذشته درباره تعبیر «ادعای مشاهده» در توقیع امام عصر علیه السلام به نایب چهارم خود سخن گفتیم و اشاره كردیم كه عموم علماء و بزرگان شیعه بر این موضوع اتفاق نظر دارند كه مراد از «مشاهده» در توقیع شریف، رؤِیت غیر اختیاری – كه در تشرفات افراد اتفاق می افتد – نمی باشد و لذا در مقام توضیح و بیان آن توقیع بر آمده و تا جایی كه نگارنده یافته است، تا هفت درجه در توجیه مراد امام علیه السلام از تعبیر «مشاهده» بیان كرده اند.(1)


1- 1. علاقمندان مراجعه كنند به كتا «العبقری الحسان»، جلد 2، الیاقوت الاحمر، ص: 205 تا 208.

ص:176

منظور از مشاهده ای كه باید تكذیب شود

در این جا خوب است اظهار نظر برخی از اساتید فعلی حوزه علمیه را در این خصوص نقل كنیم تا حجتی باشد بر كسانی كه اصرار بر لزوم تكذیب هر مدعی رؤیتی دارند ولی خود در مصاحبه هایی كه با این اساتید انجام داده اند با دیدگاههای مخالفی رو به رو شده اند. اطلاع از برخی آنها در روشن تر شدن بحث فعلی مفید است. به عنوان نمونه به این سؤالات و پاسخها توجه فرمایی:

انتظار: آیا امكان دارد كه برخی از افراد بتوانند خدمت حضرت برسند و از این طریق از آن حضرت استفاده كنند؟

پاسخ: امكان دارد، ولی باید بدون هر گونه ادعایی باشد.

انتظار: پس توقیع حضرت كه می فرماید: «هر كس ادعای مشاهده كرد، تكذیبش كنید» چه می شود؟

پاسخ: در اوایل، ادعای مشاهده همراه با نیابت بود. در زمان نائبان چهارگانه، ادعای مشاهده امام علیه السلام با ادعای نیابت همراه بود. پس وقتی حضرت فرمود: «فمن ادعی المشاهدة قبل السفیانی و نفس الزكیة فهو كذاب مفتر»، مشاهده های متبادر ذهنی سؤال كننده (مشاهده همراه با ادعای نیابت) مورد نظر بوده است.

انتظار: آیا حضرت نمی توانستند با صراحت بفرمایند ادعای نیابت را تكذیب كنید، یعنی، الان درزمان ما اگر كسی ادعای مشاهده كرد، نباید تكذیبش كرد؟

پاسخ: نه، اگر ادعای نیابت ندارد، لازم به تكذیب نیست. برخی از افراد ادعای نیابت دارند كه اینها را باید تكذیب كرد.

ص:177

انتظار: آیا در غیبت صغری، صرف مشاهده با نیابت خاصه ملازمه ای داشت یا این كه معطوف به قرینه ای بود؟

پاسخ: «الاصل عند ما تطلق المشاهدة»، یعنی، با نیابت.

«عند ما تطلق المشاهدة فی الغیبة الصغری یعنی معها النیابة»(1)

امام علیه السلام خواست تفكیك كند.

انتظار: آیا این ملازمه، از لحاظ لغوی وجود دارد؟

پاسخ: نه عرف بوده است: مشاهده اعم از نیابت است و معنای نیابت را نمی دهد، ولی آن وقت می گفتند: «شاهدة فلان»، یعنی، ادعای نیابت كرد. این نوع مشاهده در روایت نفی شده است.

... این مشاهده منفی، كدام مشاهده است؟ مشاهده ای كه الان ادعا می كنند یا مشاهده خاصه است؟ وقتی احتمال آمد، استدلال باطل می شود.

اشخاصی كه در غیبت كبری، ادعا كرده اند، اشخاص پرهیزكار و دارای حواس سالم هستند و كرامتها آورده اند. ادعایی هم ندارند و این كافی است برای این كه نفی این مشاهده، نشده است.(2)

در همین خصوص با یكی دیگر از اساتید گفتگویی ترتیب داده اند كه به برخی از سؤالها و پاسخها اشاره می شود:

انتظار: شما در مورد توقیع شریف كه مدعیان مشاهده را تكذیب فرموده، چه نظری دارید؟ یعنی بر فرض عدم ادعای نیابت یا


1- 1 مقصود این است كه هرگاه تعبیر «مشاهده» بدون قید و شرط و صفتی خاص در زمان غیبت صغری به كار رفته است، معنای «نیابت» در آن ملحوظ می باشد.
2- 2. فصلناه انتظار، شماره 2، ص: 72 و 73 در گفتگو با استاد شیخ علی كورانی.

ص:178

سفارت، آیا با وجود این توقیع، باز هم امكان ملاقات وجود دارد؟

پاسخ: معنای درست این توقیع – كه بیشتر علمای شیعه هم پذیرفته اند – نفی و تكذیب مقام و منصب «ارتباط» است.

انتظار: آیا منظور شما «نیابت» است؟

پاسخ: لازم نیست حتماً واژه «نیابت» مطرح باشد، بلكه همین كه شخص مدعی ماهیت ارتباط باشد، مورد تكذیب است (با هر لفظی كه باشد مثل نمایندگی، ارتباط، رابط، سفیر، كانال و...) چرا كه چنین جایگاهی وجود ندارد و ما علم به عدم آن داریم.

در بعضی موارد چه بسا فردی در واقع خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه هم مشرف شده باشد، اما با فریب خوردن و اغوای نفس، این تشرف را به همان «ماهیت باطل» برگرداند و ادعای دروغین مطرح كند.

در كتاب غیبت شیخ طوسی، غیبت نعمانی و كمال الدین شیخ صدوق روایاتی داریم، مبنی بر این كه در زمان غیبت صغری، برخی افراد خدمت حضرت عجل الله فرجه مشرف شده اند، اما تشرف آنان به صورت تأدیب و تشر زدن بوده است، مثلاً در عراق، شخصی پول هنگفتی گرفت كه به نیابت حضرت، حجی به جا آورد. اما آن پول را به پسر شرابخوار خود داد. در تشرف، حضرت مهدی علیه السلام به او فرمودند: «اما تستحیی یا شیخ! النیابة عمن و تعطیها لمن؟ لا اراك الا ان تعمی بعد كذا یوم، ای مرد! آیا حیا نمی كنی؟ نیابت از كه بود و تو به چه كسی واگذار كردی؟ می بینمت كه پس از گذشت چند روز نابینا شده ای» و بعد از چهل روز، آن شخص كور شد.

ص:179

به هر حال، بیشتر علمای شیعه، این مطلب را گفته اند كه اگر كسانی ادعای نمایندگی، نیابت، سفارت و... داشته باشند، این ادعای باطلی است و ادله عقلی و نقلی، بر بطلان این ماهیت وجود دارد.

انتظار: به چه دلیل شما از عبارت توقیع (تكذیب مدعیان مشاهده)، تكذیب مدعی نیابت، سفارت و ... را استفاده می كنید؟

پاسخ: بزرگان برای این مطلب، قرینه هایی را ذكر كرده اند.

این توقیع شریف، در اواخر عمر نایب چهارم صادر شده است. اگر توقیع را از صدر تا ذیل بخوانیم، می فهمیم كه آن حضرت، در صدد بیان این مطلب بوده اند كه تا زمان ظهور، دیگر نیابتی وجود ندارد.(1)

نظر یكی از مراجع بزرگوار تقلید در این زمینه را می توانیم به عنوان جمع بندی نهایی در مسئله تلقی كنیم. ایشان فرموده است:

ممكن است مراد از این كه «مدعی مشاهده» كذاب و مفتری خوانده شده است، كسانی باشند كه ادعای نیابت كنند و بخواهند با دعوی مشاهده و شرفیابی، خود را واسطه بین امام و مردم معرفی نمایند، و همین حكایات وقوع تشرف اشخاص به خدمت آن حضرت هم، قرینه و دلیل است بر این كه در این توقیع، نفی مطلق مشاهه و شرفیابی، مراد نیست، بلكه مقصود، نفی ادعایی است كه دلیل بر تعیین شخص خاصی به نیابت باشد.


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 3، ص: 33 و 34 در گفتگو با استاد محمد سند.

ص:180

و ممكن است مراد از توقیع مذكور نفی ادعای اختیاری بودن مشاهده و ارتباط باشد، یعنی اگر كسی مشاهده و ارتباط را به اختیار خود ادعا كند، به این صورت كه هر وقت بخواهد خدمت امام علیه السلام شرفیاب می شود، یا ارتباط پیدا می كند، كذاب و مفتری است و این ادعا از احدی در غیبت كبری پذیرفته نیست... علاوه بر این، پیرامون این توقیع، توضیحات دیگری نیز علمای اعلام داده اند و در كتابهایی مثل «جنة المأوی» مرحوم محدث نوری نقل شده است.(1)


1- 1. پاسخ ده پرسش، آیة الله العظمی صافی گلپایگانی، ص: 64 و 65.

ص:181

درس شانزدهم: نقد و بررسی اصالت اشتباه و دروغ در مورد ادعای رؤیت

دانستیم منظور از مشاهده ای كه باید تكذیب شود، صرف ادعای تشرف خدمت امام عصر علیه السلام نیست.

برخورد صحیح با ادعای تشرف

اكنون به بررسی این مطلب می پردازیم كه در برخورد با مدعی رؤیت، وظیفه چیست؟ باید پذیرفت یا باید رد كرد؟ نظر یكی از اساتید محترم حوزه در این مسئله چنین است:

انتظار: آیا می توان گفت: «اصل این است كه ملاقاتی صورت نگرفته است؟».

پاسخ: آن چه همراه با قرائن است، می توان پذیرفت و الا صرف ادعا را نمی توان پذیرفت، همان طور كه نمی توان رد كرد.(1)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 8 و 9، ص: 60 در گفتگو با آیة الله خرازی.

ص:182

این پاسخ رد كسانی است كه در مورد ادعای رؤیت امام زمان علیه السلام، اصالت اشتباه و دروغ را جاری می دانند و معتقدند: «الاصل فیه الكذب حتی یثبت الاصل فیه الاشتباه و الكذب».(1)، (2)

واقعیت این است كه ما نمی توانیم در این مورد، اصالت اشتباه و دروغ را جاری بدانیم و بگوییم تا وقتی صدق مدعی ثابت نشده، باید بنا را بر دروغ بودن سخن او بگذاریم. این در فرصتی است كه مراد گوینده از «اشتباه» و «كذب» معنای عرفی و متداول آن باشد. معنای دیگری هم می توان برای مقصود ایشان در نظر گرفت كه در ادامه بحث به بررسی آن خواهیم پرداخت.

موضع صحیح در این مورد همان است كه در سؤال و جواب ذیل مطرح شده است:

انتظار: در روایت است: «كسی كه ادعای رؤیت را دارد تكذیب كنید».(3)

پاسخ: این جمله قرینه ای دارد كه معنایش را روشن می كند. آن قرینه این است كه حضرت می خواهد بگوید: نیابت خاص تمام شده است. این قرینه سبب می شود كه ما این جمله را این گونه بفهمیم كه اگر كسی ادعای دیدار را كند و «باب» بودن و «نیابت خاص» بودن را بخواهد بگوید، باید تكذیب شود و الا اگر كسی ادعای نیابت خاص و باب بودن را نداشته باشد، چرا تكذیب


1- 1. یعنی تا وقتی دلیل بر اثبات آن نباشد، اصل بر دروغ بودن آن است.
2- 2. فصلنامه انتظار، شماره 2، ص: 74.
3- 3. باید توجه داشت روایتی كه ترجمه اش به صورت جمله بالا – داخل كیومه – باشد، در كتب روایی موجود نیست.

ص:183

شود؟ اگر قرینه بر صحت داشته باشد، می پذیریم و الا كاری به كار او نداریم و نه ردش می كنیم و نه می پذیریم.(1)

بررسی ادعای لزوم تكذیب مدعی رؤیت

در مقابل این نگرش صحیح، نظر دیگری ابراز شده كه برای تكمیل بحث به نقل و بررسی آن نیز می پردازیم. برخی از اساتید چنین فرموده اند:

از سید بحر العلوم هم وقتی سؤال كردند: اقا ما شنیدیم شما آقا امام زمان را دیدید، در حالی كه شما مأمور به تكذیب اید، گفتند: اگر بنده هم گفت بله، بگویید: نه این واقعیت ندارد.(2)

برای بررسی این دیدگاه باید ماجرایی را كه از سید بحر العلوم نقل شده، دقیقاً مورد تأمل قرار دهیم تا روشن شود سخن ایشان چه بوده، آیا دیدگاه فوق را تأیید می كند یا خیر. ما اصل داستان را مطابق نقل مرحوم علامه شیخ محمود عراقی از كتاب «دار السلام» می آوریم. ایشان به مناسبت بحث درباره امكان رؤیت امام زمان علیه السلام در زمان غیبت كبری به توقیع شریف حضرت به نایب چهارم خود اشاره كرده است كه در پایان آن، مدعی مشاهده را قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی كذاب دانسته اند. سپس در توضیح این قسمت از توقیع شریف می فرماید:

مراد از ادعای مشاهده، ادعای مشاهده در خصوص سفارت و وكالت باشد... و مؤید این آن است كه می فرماید: مدعی مشاهده


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 8 و 9، ص: 60 در گفتگو با آیة الله خرازی.
2- 2. فصلنامه انتظار، شماره 10، ص: 34.

ص:184

كذاب و افتراگو باشد. زیرا كه كذب، اگر چه صدق كند بر ادعای مشاهده بدون ادعای وكالت لكن افترا صدق نكند. چرا كه افترا آن باشد كه كاری را مثل استنابه (نایب قرار دادن) و توكیل (وكیل كردن) و نحو آن نسبت به كسی بدهی كه او نكرده باشد... علامه مجلسی نیز بعد از ذكر این توقیع تصریح این وجه كرده و می گوید: این خبر منافات با اخبار رؤیت ندارد.(1)

بررسی اخبار دال بر عدم امكان رؤیت امام زمان علیه السلام در زمان غیبت

مؤلف كتاب «دار السلام» در ادامه بحث خود اشاره به اخبار دیگری می كند كه ظاهر آنها دلالت بر عدم رؤیت امام علیه السلام در زمان غیبت كبری دارد. مراد از این اخبار، احادیثی نظیر حدیث موسم حج است كه در آن تعبیر «یری الناس و لا یرونه» آمده و ما در فصل اول از همین بخش به معنای صحیح آن اشاره نمودیم. بحث در این است كه آیا ظاهر این حدیث و امثال آن (اگر باشد) بر نفی رؤیت امام علیه السلام به طور كلی دلالت می كند یا خیر و آیا به دلیل وجود این گونه احادیث می توانیم مدعیان رؤیت امام عصر علیه السلام را در زمان غیبت كبری تكذیب نماییم؟ خوب است قبل از بیان پاسخهای علامه عراقی به نقل سؤال و جوابی كه در فصلنامه «انتظار» ذكر شده، بپردازیم:

انتظار: در روایات داریم كه حضرت در موسم حج حضور پیدا می كنند. مردم ایشان را نمی بینند ولی ایشان مردم را می بینند. آیا اینها عدم امكان رؤیت را نمی رساند؟

پاسخ: نه، این عمومیت را نمی رساند.


1- 1. دار السلام، ص: 193.

ص:185

انتظار: عمومیت یعنی چه؟

پاسخ: یعنی این كه خیلی ها می بینند از این رو حضرت وقتی ظاهر می شود، آنان می گویند ما در مكه یا فلان جا ایشان را دیده بودیم.

انتظار: شما در مقابل این روایت می فرمایید: چون متواتراً حضرت را دیده اند، این روایت عمومیت ندارد؟

پاسخ: این بر نفی دلالت ندارد... .

انتظار: چرا نفی ندارد؟

پاسخ: مردم موسم یعنی عموم مردم، اما شاید یك نفر ببیند.

مثلاً یك نفر مخفیانه به قم بیاید، مردم او را نمی بینند ولی چند نفر او را می بینند، اصلاً منافات ندارد.(1)

طبق این بیان روشن است كه ظاهر این گونه اخبار به هیچ وجه، رؤیت امام زمان علیه السلام را به وسیله عده خاصی در زمان غیبت كبری نفی نمی كند. همین بیان – البته به صورت كاملتر – به عنوان اولین پاسخ علامه عراقی در جمع بین این اخبار و احادیث دال بر امكان رؤیت آمده است:

اما اخبار دیگر، پس مراد به آنها غیبت و استتار از غالب مردم می باشد، نه همه ایشان چنان كه ملائكه و جن را غایب از انظار گویند با آن كه بعضی انبیاء بعضی ملائكه را دیده اند و بعضی مردم برخی از جن را دیده و می بینند و هم چنین خضر را غایب گویند و دیده شده.(2)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 2، ص: 73 و 74 مصاحبه با استاد شیخ علی كورانی.
2- 2. دار السلام، ص: 193.

ص:186

پاسخ دیگر ایشان چنین است:

به علاوه آن ظاهر این اخبار آن است كه دیده نمی شود با آن كه اخبار بسیار دلالت دارد بر این كه می بینند و نمی شناسند مثل خبر سدیر صیرفی از حضرت امام صادق علیه السلام ... .(1)

ما این حدیث شریف را همراه با توضیح معنایش در فصل اول نقل نموده ایم.

نظر علامه بحر العلوم درباره مدعی رؤیت

اما پاسخ سوم علامه عراقی:

به علاوه آن كه ظاهر این روایات معارضه نمی كند با اخبار صریحه از جماعت بسیار از ثقات اصحاب و غیرهم ... این جماعت از حد تواتر افزونند پس لا علاج باید كه دست از ظواهر این اخبار (اگر آنها را ظاهر در عموم بدانیم) برداریم چه جای آن كه ظاهر نباشد.

چنان كه از شاگردان سید بحر العلوم ... نقل كرده كه در پهلوی سید نشسته بودم ... شخصی از حضار از او پرسید كه آیا رؤیت حضرت حجت در این اعصار ممكن است؟ سید سر بر داشت و فرمود: ظاهر بعضی اخبار آن است كه مدعی مشاهده كاذب است، بعد از آن سر به زیر انداخت و آهسته فرمود: «كیف و قد ضمنی الی صدره؟» یعنی چگونه او را نتوان دید و حال آن كه مرا به سینه خود چسبانید؟(2)

ملاحظه می شود كه بر خلاف ادعای منقول از سید بحر العلوم،


1- 1. دار السلام، ص: 193.
2- 2. همان، ص: 194 و 195.

ص:187

ایشان هرگز نگفته اند كه «شما مأمور به تكذیب هستید و اگر بنده هم گفتم بله، بگویید: این واقعیت ندارد!» چنین نسبتی به جناب بحر العلوم نمی توان داد. فرمایش ایشان درست عكس این ادعاست فرموده اند كه هر چند ظاهر بعضی از اخبار، كاذب بودن مدعی مشاهده است، اما نباید و نمی توان این گونه اخبار را حمل بر معنای ظاهریشان كرد، بلكه باید آنها را خلاف ظاهر معنا نمود.

البته با توضیحاتی كه درباره معنای «مشاهده» و نیز اخباری نظیر «لا یرونه» بیان شد، همین سخن منقول از سید بحر العلوم نیز مورد مناقشه و اشكال واقع می شود و لذا این كه ظاهر این احادیث بر نفی رؤیت امام علیه السلام در زمان غیبت كبری دلالت می كند، مسلم و معلوم نیست. حال به فرض هم چنین باشد، باید از معنای ظاهری آنها دست برداریم. بنابراین از كلام مرحوم بحر العلوم به هیچ وجه نمی توان استفاده كرد كه ایشان قائل به لزوم تكذیب مدعی رؤیت بوده اند.

ص:188

درس هفدهم: بررسی حجیت تشرفات

اشاره

گفتیم كه هیچ دلیلی بر جواز تكذیب مدعی رؤیت امام عصر علیه السلام نداریم و آن چه به علامه بحر العلوم در این مورد نسبت داده شده، بر خلاف چیزی است كه مرحوم شیخ محمود عراقی از ایشان نقل كرده است.

تكذیب مدعی رؤیت در عمل

ممكن است مراد استاد محترمی كه از قول علامه بحر العلوم فرموده اند: «شما مأمور به تكذیب اید» معنای عرفی و متداول تكذیب (دروغگو دانستن) نباشد، بلكه مقصودشان بار نكردن اثر عملی بر این ادعا باشد، یكی دیگر از اساتید در این خصوص چنین اظهار نظر فرموده اند:

بخش سوم آن است كه نظیر مرحوم بحر العلوم خدمت خود حضرت می رسد. این را هم بعضی منكر هستند [ولی] این هیچ

ص:189

استبعادی ندارد، بلكه امكان هم دارد اما در این بخش دو مسئله وجود دارد: 1. فرد حق ندارد بگوید من خدمت حضرت رسیده ام، 2. ما حق نداریم قبول كنیم. به ما گفته اند كه شما تكذیب كنید یعنی نگویید او دروغ می گوید، بلكه اثر عملی بار نكنید تكذیب به معنای این كه شما دروغ می گویید و حضرت غیر قابل دیدن است، نیست.(1)

ادعای اول ایشان را بیشتر نقل و نقد كرده ایم، بحث فعلی در مورد مسئله دوم است. مراد ایشان این است كه تكذیب به معنای دروغگو دانستن مدعی رؤیت – در واقع – نیست، بلكه به این معناست كه با شخص مدعی هم چون دروغگو رفتار شود. بنابراین دروغگو دانستن (تكذیب) به دو معنا به كار می رود: گاهی به این معنا كه شخص را حقیقتاً دروغگو بدانیم كه در این صورت او را مرتكب گناه كبیره و لذا فاسق دانسته ایم. معنای دیگر این كه او را در نحوه رفتارمان دروغگو بدانیم، ینی با او معامله فرد دروغگو كنیم. در این صورت او را به گناه و فسق متهم نكرده ایم ولی در عمل نیز به ادعایش ترتیب اثر نداده ایم. پس این كه شخص مدعی واقعاً خدمت امام زمان علیه السلام مشرف شده یا خیر، محل بحث نمی باشد، بلكه این كه نحوه رفتار ما با چنین شخصی باید چگونه باشد، مورد بحث و گفتگوست. شبیه این مسئله در فقه، موردی است كه اثبات شرعی چیزی با شهادت شاهدان صورت می پذیرد، مثلاً هلال ماه شوال با شهادت شهود عادل شرعاً اثبات می شود. منظور از اثبات شرعی هلال ماه این است كه احكام شرعی خاص بر آن مترتب


1- 1. ماهنامه موعود، شماره 48، ص: 14.

ص:190

می گردد و افطار روز بعد واجب می شود. حال اگر فقط یك شاهد، مدعی رؤیت هلال شوال شود، شروع ماه شوال شرعاً و تعبداً ثابت نمی گردد و آثار خاص آن ماه بر ادعای او مترتب نمی شود. در این صورت فرد مدعی عملاً تكذیب می شود چون هیچ اثر شرعی بر ادعایش مترتب نمی شود، اما تكذیب او به معنای دروغگو و فاسق دانستن او نیست و لذا از عدالت نیز ساقط نمی گردد.

در مورد ادعای رؤیت امام زمان علیه السلام نیز برخی معتقدند كه باید این گونه رفتار شود، یعنی شخص مدعی تكذیب گردد، اما نه به این معنا كه او را دروغگو بدانیم، بلكه صرفاً به این معنا كه بر ادعایش آثار عملی بار نكنیم. شاید مراد استاد محترمی كه فرموده بود: «در مورد ادعای رؤیت امام زمان علیه السلام اصالت اشتباه و دروغ جاری است و الاصل فیه الكذب حتی یثبت» همین معنا باشد. یعنی این كه به صرف ادعای رؤیت نمی توان آثار عملی دیدن امام زمان علیه السلام را بر آن مترتب نمود، نه این كه مدعی را دروغگو بشماریم. در این صورت مقصود گوینده همان چیزی است كه در این جا محل بحث می باشد. ایشان می خواهد بفرماید كه ما كاری به راستگو یا دروغگو بودن مدعی رؤیت – در واقع نداریم بلكه می خواهیم بدانیم كه چه موقع می توان آثار عملی بر این ادعا بار نمود و تا وقتی رؤیت شخص شرعاً اثبات نشود، آثار عملی بر آن بار نمی گردد.

بنابراین اصل، عدم ترتب این آثار است تا وقتی كه آن ادعا اثبات شود.

در بررسی این دیدگاه باید به چند نكته توجه شود:

ص:191

عدم تمامیت دلیل بر تكذیب مدعی رؤیت

1. همه این سخنان در صورتی وارد است كه ما دلیل شرعی روشنی برای تكذیب مدعی رؤیت امام علیه السلام در اختیار داشته باشیم. مهمترین چیزی كه به عنوان دلیل شرعی در این بحث مطرح می شود، همان توقیع شریف است كه معانی مختلفی را در مورد آن نقل كردیم. با توجه به احتمالات مختلفی كه در معنای آن وجود دارد، دلالت این توقیع بر لزوم تكذیب مدعی رؤیت، احراز نمی شود و صرف وجود احتمال معانی مختلف، دلیل را از صلاحیت دلیل بودن خارج می كند. این همان مطلبی است كه یكی از اساتید حوزه علمیه در این مورد اشاره كرده بودند.(1)

اگر دلیل معتبری برای لزوم تكذیب مدعی رؤیت وجود ندارد، چگونه می توانیم در مورد آن، اصالت اشتباه و دروغ را جاری بدانیم؟! مگر این كه بگوییم این سخن ناظر به توقیع مذكور نیست، خواسته اند بگویند هر كس در هر موردی ادعایی كند، تا وقتی آن ادعا ثابت نشده، باید آن را تكذیب كنیم. در این صورت مسئله بسیار ساده می شود، چون در مورد ادعای رؤیت هم چون سایر ادعاها با توجه به وجود قرائن صدق گوینده، می توانیم به ادعایش اطمینان پیدا كنیم و وجود توقیع مذكور، مشكلی در این امر ایجاد نمی كند. بنابراین دلالت توقیع بر مقصود طرفداران این دیدگاه، مسلم و مستدل نیست.


1- 1. اصل عبارت این بود: «وقتی احتمال آمد، استدلال باطل می شود» كه در پیش به نقل از فصلنامه انتظار آورده شد.

ص:192

تفاوت میان اثبات شرعی و احراز وجدانی

2. همان طور كه در بیان این دیدگاه اشاره شد، اساس و پایه آن، اثبات شرعی رؤیت امام زمان علیه السلام است. یعنی این كه از نقل یك مدعی رؤیت، لزوم تعهد به لوازم ادعایش شرعاً اثبات شود. چنان كه در فقه با ادعای رؤیت هلال شوال به وسیله چند شاهد عادل، عید فطر شرعاً اثبات می گردد و احكام خاص آن برای انسان منجز می شود. این در حالی است كه چه بسا برای انسان هیچ اطمینان وجدانی نسبت به حلول ماه شوال حاصل نگردد. اما اگر وجداناً به فرار رسیدن شوال یا باقی بودن ماه رمضان اطمینان و یقین پیدا كند، دیگر نیازی به دلیل و شاهد شرعی برای اثبات ماه شوال ندارد. بنابراین مطابق آن چه اطمینان نموده، عمل می نماید و نیازی به تعبد نسبتبه ادله شرعی پیدا نمی كند. این اطمینان ممكن است از نقل فقط یك نفر – آن هم غیر عادل – برای انسان حاصل شود و با اتكا به قرائنی راستگو بودن او و جداناً ثابت شود.

در مسئله رؤیت امام زمان علیه السلام نیز عیناً همین طور است. اگر كسی از نقل تشرفی به محضر امام زمان علیه السلام به اطمینان و یقین برسد، دیگر از ملاحظه دلیل و بینه شرعی و تعبدی در این خصوص بی نیاز می شود.

برای او ادعای تشرف (همراه با قرائن اطمینان آور) دلیل وجدانی خواهد بود نه شرعی و تعبدی. در این صورت اگر هم دلالت خبر توقیع یا امثال آن تام باشد، وظیفه تكذیب (به معنای مورد نظر این دیدگاه) شامل او نمی شود، چون او وجداناً به وقوع تشرف اطمینان یافته است.

این اطمینان از هر طریق عقلایی كه حاصل شود، حجت است. معمولاً وجود قرائنی به همراه اعتماد بر راستگو بودن مدعی رؤیت، این اطمینان را در انسان به وجود می آورد. حال اگر تك تك این ادعاها

ص:193

برای انسان ایجاد قطع و یقین به وقوع تشرف نكند، حداقل این است كه به فرمایش مرحوم محدث نوری – از مجموع قصص و حكایات تشرفات، وجدان قطعی نسبت به اصل وقوع تشرف، حاصل می شود و به این ترتیب، نیازی به رجوع به ادله شرعی و تعبد نسبت به مدلول آنها به وجود نمی آید و لزوم تكذیب (به معنای مورد ادعای بعضی اساتید) موضوعاً منتفی می شود.

نتیجه این كه در مسئله ادعای رؤیت امام زمان علیه السلام در زمان غیبت كبری، همان روالی كه عقلا در پذیرش یا رد همه ادعاهای دیگر دارند، موجه و مقبول است و وظیفه تكذیب برای كسانی كه اطمینان به تشرفات پیدا می كنند، وجود ندارد. چنان كه مرحوم علامه نوری هم تذكر داده اند: «علمای اعلام... از هر تقه مأمونی كه اطمینان به صدق كلام او داشته اند، نقل امثال آنها را از او تصدیق كرده اند، چنان كه در غیر این مقام با او می كردند». یعنی مسئله نقل و قبول تشرفات مانند نقل سایر حوادث با یك سری معیارهای عقلایی مورد قبول، بررسی و ارزیابی می شود و حساب جداگانه ای نسبت به امور دیگر پیدا نمی كند.

حجیت یا عدم حجیت شرعی تشرفات

3. در مورد نقل و قبول تشرفات به هیچ وجه به آثار عملی آنها در شرع نظر نمی شود، بنابراین تكذیب به معنای مورد بحث، مشكلی را در اصل مطلب ایجاد نمی كند. هیچ یك از علما و افراد آگاه كه تشرفی را نقل می كنند یا تشرف منقولی را با اتكا به قرائن عقلایی، می پذیرند، نمی خواهند از این طریق، یك حكم شرعی را استنباط كنند و یا دلیل و مدرك فقهی در مورد عمل خاصی ارائه نمایند. بنابراین تكذیب مدعی

ص:194

رؤیت به معنای عدم ترتیب اثر عملی بر ادعای او، تحصیل حاصل است، زیرا عملاً هیچ فقیهی به یك تشرف خاص به عنوان منبع و مأخذ فقهی در یكی از مسائل شرعی نمی نگرد. آن چه در نقل و پذیرش تشرفات مهم است، آثار اعتقادی و قلبی آنهاست كه عملاً سبب قوت قلب و ازدیاد معرفت و چشیدن بیشتر محبت و عنایت حضرت نسبت به شیعیان – یا عموم مردم – در زمان غیبت كبری می گردد. اظهار نظر یكی از اساتید حوزه علمیه دراین خصوص شنیدنی است:

انتظار: اگر فرض كنیم، در جریان یك تشرف، حضرت به فقیهی بفرمایند: «آن فتوایی كه داشته ای، اشتباه است و باید عوض شود»، آیا این حكم درباره فقیه یا مقلدان او، اعتبار دارد؟

پاسخ: می توان سؤال شما را به طور ریشه ای تر، مطرح كرد كه: اگر كسی طبق موازین عقلی و نقلی، بفهمد كه خدمت حضرت مشرف شده، آیا امكان دارد كه حضرت در آن تشرف مخصصی برای عمومات كتاب و سنت مطرح بفرمایند كه قبلاً به دست علمای شیعه نرسیده است؟ یا این كه ناسخیس را مطرح كنند و یا تأویلاتی را بیان بفرمایند؟

بر حسب ظاهر تاكنون واقع نشده كه حضرت، حاكم وارد یا ناسخی را مطرح كنند، زیرا در روایات مستفیضه - و شاید متواتر – آن هم در دوران غیبت صغری، و از خود حضرت رسیده كه تنها قرآن و روایات رسیده از پدران من در حق شما حجت است، مثلاً می فرماید: «قد رویتم انتم عن الصادق علیه السلام هذه الروایة و رویتم عن الكاظم علیه السلام هذه الروایة فبایهما عملت، انت مخیر». شما این روایت را از امام صادق علیه السلام دارید (و در مقابل)

ص:195

روایتی از امام كاظم علیه السلام هم آورده اید، پس مخیر هستید كه به هر كدام از آنها عمل كنید. در جای دیگر فرموده اند: «شما در این موردی كه سؤال كردید، از امام صادق علیه السلام روایت دارید، به همان عمل كنید». و این مطلب، به طور مكرر در توقیعات مستند از حضرت رسیده است.

ما تا به حال به توقیعی برخورد نكرده ایم كه حضرت ولی عصر، غیر از متخصص های ائمه قبل، تخصیصی اعمال یا بیان فرموده باشد همان مقداری از احكام و معارف كه از سوی امامان پیشین بیان شده، تأمین كننده وظایف است، تا وقتی كه اذن ظهور حقایق، به دست خود ایشان داده شود.

از این رو همه علما قائل اند كه دسته ای از احكام، نزد حضرت هست و مقدر شده كه به دست ائمه دیگر، عمل نشود، تا این كه زمان ظهور برسد. در روایات آمده است: «یأتی بامر جدید، بحكم جدید»، یعنی، تغییر در احكام، جلوه ها و بطون عمیق آنها، در زمان ظهور نمایان می شود. (1)

با توجه به این مطلب می توان فهمید كه خود امام عصر علیه السلام با این كه در زمان غیبت كبری عنایات زیادی به مؤمنان و باریافتگان به محضر ایشان داشته اند، اما به هیچ وجه نخواسته اند كه از طریق این ملاقاتها به تصحیح یا تكمیل شریعت اقدام فرمایند و بنابراین سخنانی كه در این تشرفات از قول امام علیه السلام نقل می شود، نوعاَ به رفع مشكلات شخصی یا راهنمایی به وجود برخی ادله شرعی و امثال اینها خلاصه می شود و


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 3، ص: 37 و 38 در گفتگو با استاد محمد سند.

ص:196

هیچ موردی در این ملاقاتها نمی توان یافت كه حضرت یك حكم شرعی را حتماً به صورت بیان مخصص یا مقید مطرح كرده باشند. علما و فقهای شیعه هم هیچ تشرف خاصی را تعبداً «حجت» نمی دانند و بنابراین آثار و احكام عملی بر هیچ تشرفی «تعبداً» مترتب نمی شود.

از طرف دیگر روشن شد كه اصولاً چنین فایده ای بر تشرفات خدمت حضرت در زمان غیبت كبری مترتب نیست. به این ترتیب لزوم تكذیب به معنای مورد بحث، در این جا بی اثر خواهد بود، زیرا در صورت تصدیق مدعی تشرف هم، ترتب آثار عملی بر آن – از روی تعبد – منتفی است و هیچ یك از علمای شیعه نیز قائل به حجیت یك تشرف خاص – به معنایی كه گفته شد – نیستند. اما اگر كسی از روی قرائن و شواهد عقلایی یقین كند كه خدمت امام عصر علیه السلام مشرف شده، این قطع برای شخص قاطع حجیت دارد و برای هر كس دیگری هم كه از نقل این تشرف به قطع برسد، این حجیت حاصل است و در این صورت همه آثار و لوازم حجیت نیز بر آن بار می شود. اما این حجیت از باب حجیت قطع و یقین است نه این كه عنوان تشرف خدمت حضرت، شرعاً و تعبداً – حتی در صورت عدم اطمینان به تشرف – حجت باشد.(1)

پس در مجموع می توان گفت كه ملاقات با امام زمان علیه السلام در زمان غیبت كبری، خودش تعبداً حجیت ندارد و بنابراین هیچ اثر شرعی عملی هم تعبداً بر آن مترتب نمی گردد. اما اگر برای كسی در خصوص


1- 1 مرحوم علامه میرزا حسین نوری در كتاب «جنة المأوی» از قول محقق كاظمی چنین می آورد: «لاریب فی كونه حجة اما لنفسه فلعلمه بقول الامام علیه السلام و اما لغیره فلكشفه عن قول الامام علیه السلام ایضاً». بحار الانوار، جلد 53، ص: 321.

ص:197

یك ملاقات، قطع و اطمینان عقلایی حاصل شود – چه خودش مشرف شده باشد و چه دیگری را – آن ملاقات خاص برای شخص قاطع، حجیت دارد، اما این حجیت از باب حجیت قطع است نه این كه تشرف – از آن جهت كه عنوان تشرف دارد – حجت باشد. پس در مورد غیر قاطع، لزوم تكذیب (به معنای مورد بحث) بی اثر و بی حاصل است و نسبت به قاطع هم، تكذیب موضوعاً منتفی می باشد، چون بنا به فرض، او به واقع یقین دارد، بنابراین نمی تواند آثار واقع را بر آن بار نكند.

ص:198

پرسشهای مفهومی از درسهای 14 تا 17

1. در پاسخ به كسی كه می گوید: «هر كس خدمت امام زمان علیه السلام مشرف شود، حق ندارد بگوید من خدمت حضرت رسیده ام» چه باید گفت؟

2. برخورد صحیح با ادعای تشرف خدمت امام عصر علیه السلام چیست؟

3. آیا می توان از حدیث: «یری الناس و لا یرونه» عدما امكان رؤیت امام عصر علیه السلام را در زمان غیبت نتیجه گرفت؟

4. ضمن بیان دو معنای «تكذیب» و آثار آن، توضیح دهید كه آیا تكذیب مدعی رؤیت امام عصر علیه السلام – به هر یك از دو معنای تكذیب جایز است.

5. این جمله را توضیح دهید: «حجیت تشرفات از باب حجیت قطزع است نه حجیت شرعی و تعبدی».

ص:199

درس هیجدهم: اعتماد و عدم اعتماد بر تشرفات

اشاره

در درس گذشته گفتیم كه اگر كسی از روی قرائن و شواهد عقلایی به تشرفی یقین پیدا كند، این قطع و یقین برای او حجت است.

معیارهای اعتماد بر تشرفات منقول

با توجه به این مطلب باید ببینیم برای پذیرفتن خبر كسی كه از تشرف خود خدمت امام زمان علیه السلام سخن می گوید، به لحاظ وجدانی و عقلایی بر چه معیارهایی می توانیم اعتماد كنیم. به تعبیر دیگر قرائن صدق مدعی تشرف از لحاظ عقلی و وجدانی (نه تعبدی) چه چیزهایی است. این قرائن همان اموری است كه در مورد همه مسائل مهم برای عموم عقلا اعتماد آور است و در این جا با دقت و توجه بیشتری به كار گرفته می شوند.

یكی از این قرائن – كه شاید مهمترین قرینه باشد – درجه تقوی و صداقت مدعی تشرف است. هر چقدر فردی بیشتر اهل ورع و احتیاط

ص:200

باشد، در بیان چنین ادعایی بیشتر دقت و احتیاط می كند. اگر احتمال ضعیفی در اشتباه خود بدهد، ادعایی نمی كند. افراد متقی همین كه نوری با بوی خوشی یا صورت زیبایی در خواب (یا حتی بیداری) ببینند، برای خودشان اطمینان به تشرف خدمت امام علیه السالم پیدا نمی شود و به طریق اولی ادعایی هم نمی كنند. هم چنین اگر به دنبال تولی خالصانه، جوانی سوار بر اسب یا با عمامه سبز رنگ مشاهده كنند، یقین نمی كنند كه امام زمان علیه السلام را دیده اند و بنابراین خبری هم به كسی نمی دهند. زیرا اگر كسی در خواب یا بیداری از برخی اسرار درونی و پنهانی آنها خبر دهد، فوری او را امام خود نمی پندارند و طبیعتاً ادعای تشرف هم نمی كنند.

البته در همه این موارد و امثال آن ممكن است احتمال دهند كه امام خود را دیده اند، ولی تقوی و ورع ایشان مانع می شود از این كه تا اطمینان پیدا نكرده اند، سخنی بگویند.

ما بالاتر از این احتیاط را در برخی بزرگانی كه خبر از تشرف خود داده اند، می بینیم. كسانی نظیر مرحوم شیخ مرتضی انصاری با وجود اطمینان كامل به تشرف خود خدمت امام علیه السلام ابتدا از این ادعا، طفره رفته اند و وقتی داستان تشرف خود را مطرح كرده اند، از مخاطب قول گرفته اند كه تا ایشان زنده هستند، چیزی به كسی نگوید.(1)

این احتیاط به این جهت بوده كه این بزرگواران اولاً نمی خواسته اند خود را مطرح كنند و این از صفات فوق العاده پسندیده مؤمن است كه از ذكر مناقب و فضائلش – حتی از زبان دیگران – گریزان است، چه رسد به این كه خودش از خودش تعریفی بكند. ثانیاً می خواسته اند باب


1- نمونه در حلقه سوم درس 16

ص:201

ادعاهای باطل و گزاف ر حق آنها و دیگران باز نشود، بسیاری از مردم عوام وقتی بفهمند كسی خدمت امام زمان علیه السلام مشرف شده است، او را بیش از حد ادعایش بالا می برند و چه بسا گمان نیابت و سفارت هم در حق او بكنند و باز شدن این باب، مخالفت عقیده قطعی تشییع در زمان غیبت كبری است. این علمای بزرگ می دیدند كه اگر جلوی مطرح شدن چنین ادعاهایی از ابتدا گرفته نشود، زمینه برای سوء استفاده افراد مغرض كاملاً باز و فراهم می شود.

اكنون با وجود اعمال همه این دقتها و احتیاطها مشاهده می كنیم كه در بیشتر زمانها – از جمله زمان خودمان – افراد ظاهر الصلاحی به چشم می خورند كه ادعاهای گزاف زیادی دارند. برای كسانی به دروغ از طرف امام زمان علیه السلام پول یا پیغام می برند! یا از جانب ایشان به قلم خودشان برای دیگران توقیع صادر می كنند! خود را رابط میان مردم و امام علیه السلام معرفی می كنند و امثال این جور اباطیل. گاه بعضی از ایشان چنان موقعیتی نزد عوام الناس پیدا می كنند كه اگر خودشان هم بگویند اشتباه كردیم یا دروغ گفتیم، از آنها نمی پذیرند!! ابرخی از همین افراد كه جریان تشرفی دروغین را نقل كنند! با این ترتیب بزرگانی كه از نقل تشرف خود اولاً ابا داشته اند و بعد با اصرار دیگران به سختی و با كراهت، آن را نقل كرده اند، حق داشته اند كه چنین كنند.

دومین قرینه برای تشخیص راستگویی كسی كه تشرفی را نقل می كند، عالم بودن او در امر دین است. آگاهی به احادیث و معارف قرآن و سنت باعث می شود كه احتمال اشتباه در تشخیص

ص:202

امام علیه السلام در خواب یا بیداری – بسیار كم شود.

نمونه ای از تشرفات قطعی در زمان غیبت كبری

به همین جهت می توان گفت اگر مدعی رؤیت، خود از علماء و آگاهان به دین باشد، اعتماد انسان بر آن چه نقل می كند، بیشتر خواهد بود. یا اگر آن كه تشرف فرد دیگری را نقل می كند، جزء دین شناسان باشد، باز هم اعتماد بر صحت آن تشرف بیشتر می شود. تا آن جا كه اگر علما و بزرگان شیعه بعضی از تشرفات را به عنوان امور قطعی و مسلم پذیرفته باشند، می توان بر آنها اعتماد و اطمینان كامل كرد. یكی از همین موارد، داستانی است كه عالم بزرگوار شیعه جناب شیخ ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمی مؤلف كتاب گرانقدر «كامل الزیارات» نقل فرموده و با توجه به جلالت قدر این بزرگوار و قرائتی كه در خود داستان هست، مورد قبول عموم علما و بزرگان شیعه قرار گرفته است.

این داستان را مرحوم محدث نوری در كتاب «نجم الثاقب» نقل فرموده و بعضی از فقهای معاصر هم با نقل آن در مقدمه رساله علمیه خود بر اعتبار آن صحه گذاشته اند.

از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه روایت شده است كه گفته است: در سال سیصد و سی و هفتم (337) همان سالی كه قراطمه حجر الاسود را كه حاجیان برده بودند، برگرداندند، عازم حج بودم و وقتی به بغداد رسیدم فكر و مطلب عمده من این بود كه چه كسی حجر الاسود را به جای خود خواهد گذاشت. زیرا در كتابها چنان دیده بودم كه آن را از جایش كنده بیرون می برند و آن را حجت زمان به جایش نصب می كند، هم چنان كه در زمان

ص:203

حجاج، آن را حضرت زین العابدین علیه السلام به جایش گذاشت. ولی در بغداد بیرای سختی بر من عارض شد به گونه ای كه بر مرگ ترسیدم و مقصودی كه داشتم مسیر نگردید.

پس مردی را كه معروف به ابن هشام بود از جانب خود نایب نمودم و نامه سر به مهری به او سپردم و در آن از مدت عمر خود پرسیده بودم و این كه آیا مرگ در این بیماری اتفاق می افتد. و به نایب گفتم تمام هم و مطلب من این است كه این رقعه را به كسی برسانی كه حجر الاسود را به جایش نصب می كند و جوابش را بگیری و تو را برای همین می فرستم.

ابن هشام گفت: وقتی وارد مكه شدم و قرار شد كه حجر الاسود را در جایش بگذارند، من چند نفر را معین كردم تا ازدحام مردم را از من دفع كنند تا بتوانم كسی را كه حجر الاسود را نصب می كند، ببینم. پس هر كه خواست آن را در جایش نصب كند، حجر تكان خورده، در جای خود قرار نمی گرفت. تا این كه جوانی گندمگون و خوش روی آمد، حجر را گرفته و در جایش گذاشت و قرار گرفت به گونه ای كه گویا اصلاً زایل نشده بود و از مشاهده این حال صداهای مردم بلند شد.

پس برگشت و از مسجد الحرام بیرون رفت. از جای برخاسته و از پی او رفتم و مردم را از جلوی خود به چپ و راست می راندم به گونه ای كه ایشان خیال كردند كه عقلم و بدین جهت مردم راه را برای من باز می كردند و من چشم از او بر نمی داشتم تا این كه از مردم جدا شد. من با سرعت و شتاب می رفتم و او با آرامی، با این وجود به او نمی رسیدم.

ص:204

و وقتی به جایی رسید كه غیر از من كسی او را نمی دید، ایستاد و به من توجه نموده فرمود: بیار چیزی كه با توست. رقعه را به او دادم. بی آن كه به آن نگاه كند، فرمود: بگو در این مریضی ترسی بر او نیست و آن چه چاره ای از آن نیست سی سال دیگر خواهد بود. آن گاه گریه مرا گرفت به حدی كه طاقت حركتم نماند، مرا گذاشت و گذشت.

ابوالقاسم گوید: ابن هشام این قصه برای من گفت. بعد سال سیصد و شصت و هفتم (367) رسید. ابوالقاسم مریض شد و شروع به نظر در امورات خود كرده و خود را مهیای قبر نمود.

وصیتی نوشته و در آن بسیار جدیت نمود. به او گفته شد: این بیم تو چیست؟ شاید كه خداوند به شفا بر تو تفضل نماید و این چیزی نیست كه بترسی. گفت: این سالی است كه وعده مرگ به من داده شده و از آن ترسانده شدم. پس در همان بیماری فوت شد. (1)

در این داستان قرائن صدق متعددی وجود دارد كه اعتماد و اطمینان انسان را به حد یقین و قطع می رساند. منظور از قطع، معنای عرفی آن است كه در برخی موارد برای عقلا حاصل می شود. هر چه قرائن صحت چیزی بیشتر شود، احتمال صدق آن بالا می رود تا جایی كه به حد قطع و یقین عرفی برسد و داستان فوق از همین قبیل است یكی از این قرائن،


1- 1. مقدمه فی اصول الدین ص: 492 و 493 به نقل از كشف الغمة، جلد 2، ص: 502، و الخرائج، جلد 1، ص: 475. ترجمه این داستان از جزوه ای به نام «به یاد آخرین خلیفه و حجت پروردگار» كه از مقدمه ای در اصول دین اقتباس شده ص: 64 تا 68 ذكر شده است.

ص:205

عالم بودن جناب ابن قولویه از این حقیقت بود كه حجر الاسود را فقط حجت خداوند روی زمین بر جایش نصب می كند و همین باعث شد تا ابن هشام را به عنوان نایب خود به مكه بفرستد.

قرینه ای بر عدم جواز اعتماد به نقل تشرف

بر عكس، گاهی عدم آگاهی از علم دین، قرینه ای بر عدم جواز اعتماد به بعضی از نقلها می شود. به این مورد توجه كنید:

چند وقت قبل، چند نفری از تهران آمده بودند – غالباً بانوان بیش از آقایان به مسئله رؤیت و خدمت حضرت رسیدن و این مسائل دل می سپارند – اینها به قدری ساده بودند كه خیال می كردند خدمت حضرت رسیدن مثل خدمت یك مرجع رسیدن است.

نامه ای آوردند كه دوشنبه خدمت حضرت می رسی! این نامه را خدمت حضرت بده!(1)

همین كه كسی بدون هیچ دلیل و قرینه ای وقت قبلی برای ملاقات با حضرت قائل شود، خود نشانه عدم اعتماد بر نقل اوست. در زمان غیبت كبری تشرف خدمت امام زمان علیه السلام اختیاری نیست و بنابراین هیچ كس نمی تواند قبل از دیدار با حضرت از تشرف خود در زمان یا مكان خاصی با اطمینان سخن بگوید. اگر كسی چنین اظهار اطمینانی بكند، خود، قرینه ای است بر این كه نباید به سخن و ادعایش توجه كرد. در اجرای ملاقات ابن هشام – نایب ابن قولویه – هم هر چند خودش به دنبال حضرت راه افتاد و برای رسیدن به ایشان جمعیت را كنار می زد،


1- 1. ماهنامه موعود، شماره 48، ص: 14، به نقل از آیة الله جوادی آملی.

ص:206

اما این فقط ظاهر امر بود. در واقع خود امام علیه السلام خواسته بودند كه زمینه تشرف او فراهم شود، لذا چنین اراده كردند كه او بتواند خودش را به ایشان برساند. اگر خواست خود حضرت نبود، او نه ایشان را تشخیص می داد و نه می توانست به دنبال امام راه بیفتد و دستش را به دامان ایشان برساند.

لزوم احتیاط در اعتماد و عدم اعتماد بر حكایات تشرف

به هر حال انسان، باید در اعتماد یا عدم اعتماد بر حكایات منقول در مورد تشرفات، بسیار دقیق و محتاط باشد، نه بدون قرینه بپذیرد و نه بی دلیل رد كند. اگر انسان، دقتی را كه در پذیرش یا رد مسائل مهم زندگی خودش دارد، در این امر به خرج دهد و آگاهی كافی از معارف دینی در این خصوص داشته باشد، احتمال خطایش بسیار كم و غیر عقلایی می شود، به خصوص اگر بر اعتماد و نقل بزرگان شیعه در مورد برخی از تشرفات تكیه كند و در مقابل بر آن چه علماء و دانشمندان شیعه با دلیل نپذیرفته اند، اعتماد نكند. نظر یكی از اساتید حوزه را در این خصوص نقل می كنیم:

انتظار: از كجا می توان فهمید كسی كه ادعای دیدار با حضرت را دارد راست می گوید؟ معیار چیست؟

پاسخ: این بسته به معاشرت ما با او و سابقه آشنایی دارد. مثلاً فردی كه ادعای دیدار با حضرت را كرده، اصلاً دروغی از او شنیده نشده است و فرد موتقی است، در این مورد می توان اطمینان كرد.

پدرم نقل می كرد رفیقی به نام سید كریم كفاش داشت كه ادعای

ص:207

رؤیت حضرت را می كرد و چیزهایی را نقل می كرد. پدرم باور نمی كرد تا این كه روزی سید كریم كفاش یش پدرم می آید می گوید: «من به زیارت عتبات می روم و همان جا هم خواهم مرد» همین طور هم شده بود و او در عتبات عالیات وفات می كند. این ادعاها اگر همراه با قرائنی باشد كه صحت آنها را تأیید می كند، پذیرفتنی است.

حاج مرتضی زاهد استاد پدرم در تهران بود. او از نظر سیر و سلوك، مراتب بالایی را طی كرده بود. پدرم برای ایشان داستان سید كریم كفاش را نقل كرده بود و گفته بود: «برخی می گویند او راست می گوید و عده ای می گویند او دروغ می گوید». ایشان جواب داده بود: «آنانی كه شك دارند، عقلشان نمی رسد».(1)

انسان در این مسئله باید مراقب باشد كه به افراط یا تفریط درنغلتد. افراط این است كه انسان، بسیار خوش گمان و زود باور باشد و هر ادعایی را از هر كس به راحتی قبول كند و تفریط هم این است كه در هیچ موردی – هر چند قرائن صدق داشته باشد – به اطمینان نرسد و مدعی شود كه اصلاً نمی توان در این موضوع به اطمینان رسید. مگر انسان در سایر مسائل مهم زندگی اش چگونه به اطمینان می رسد؟

آیا با دقت ریاضی و منطقی می توانیم در هر مورد و هر مسئله به قطع و یقین صد در صد برسیم به طوری كه احتمال عدم اشتباه در آن به صفر ب

رسد؟ چرا چیزی را كه در بسیاری از موارد عملی نیست، در مورد تشرفات خدمت امام علیه السلام ملاك و معیار بدانیم؟! ما كجا می توانیم در


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 8 و 9 در گفتگو با آیة الله خرازی.

ص:208

مسائل عادی زندگی، صد در صد به عدم خطای خویش مطمئن باشیم كه در مورد ملاقات با حضرت چنین انتظاری داشته باشیم؟ آن چه در امور روزمره ملاك عمل عقلاست، قطع و یقین عرفی است كه در آن، احتمال خلاف صفر نیست ولی قابل اعتنا نمی باشد. همین قطع و یقین عرفی باید در مورد تشرف خدمت امام زمان علیه السلام ورد انتظارش باشد.

بنابراین همان طور كه ساده لوحی و خوش باوری در این مسئله، خطرناك و انحراف انگیز است، سخت گیری بی دلیل و عدم اعتماد محض نسبت به همه تشرفات منقول نیز خود مصداق انحرافی بزرگ و خطایی فاحش در اعتقادات و معارف دینی است و باعث بی اعتمادی نسبت به همه علما و دانشمندان شیعه – نظیر سید بن طاووس و علامه بحر العلوم و... می شود كه ادعای تشرفشان قطعی و مسلم است.

سوء استفاده عده ای جاهل یا مغرض از علاقه ای كه عموم شیعیان به ملاقات با امام زمانشان دارند، نباید اصل مكان و وقوع تشرفات صحیح را زیر سؤال ببرد.

هم چنین خلط بعضی خرافات با عقیاد حقه در این مورد نباید باعث بی اعتمادی نسبت به هر ادعایی در این زمینه گردد.

ص:209

فصل ششم: بهره روی خواص از خورشید وجود امام عصر علیه السلام

درس نوزدهم: راهی به سوی امام غایب علیه السلام (1)

اشاره

در دو فصل گذشته یكی از انحاء بهره وری از امام غایب علیه السلام را باز نموده، اشكالات مطرح شده پیرامون آن را پاسخ دادیم. در این مباحث روشن شد كه دیدار با امام زمان علیه السلام و حتی شوق لقای ایشان یكی از راههای بهره مندی از خورشید پشت ابر است. اكنون مناسب است اشاره ای داشته باشیم به بعضی انحاء دیگر بهره وری مستقیم از خورشید وجود امام علیه السلام، علی رغم پنهان بودن ایشان در پس پرده غیبت.

باز بودن راه به سوی امام غایب علیه السلام

در كلمات بعضی از علمای بزرگ شیعه، اشاره هایی یافت می شود كه نشان می دهد بهره وری از امام غایب علیه السلام، منحصر به صورت عادی و متداول آن – كه درفصل سوم از همین حلقه توضیح دادیم – نمی باشد.

ص:210

بلكه برای افراد خاصی كه در رده هیا بالای ایمان و معرفت به ایشان هستند، شكلهای ویژه ای از بهره مندی وجود دارد كه عموم افراد عادی از آنها محروم می باشند.

یكی از این بزرگان عالم بزرگوار شیعه، مرحوم سید بن طاووس است كه شدت ارادت و عمق معرفتش نسبت به امام عصر علیه السلام بر همگان آشكار می باشد. ایشان در ضمن سفارشهایی به فرزندش، در خصوص حضرت مهدی علیه السلام می فرماید:

ای فرزندم محمد! از اموری كه به تو گوشزد می كنم – خداوند عقل و قلب تو را از تصدیق اهل صدق و توفیق شناخت حق پر كند – این است كه خداوند بر حسب قدرت و رحمت خویش، پاسخ مولایمان مهدی صلوات الله و سلامه علیه را به تو می شناساند. یكی از این راهها حدیثی است كه محمد بن یعقوب كلینی در كتاب «الرسائل» نقل فرموده – از فردی كه او را نام می برد – می گوید:

شخصی در نامه خود به امام هادی علیه السلام چنین نوشت: همانا انسان دوست دارد آن گونه كه با خدای خود راز و نیاز می كند با امامش راز و نیاز داشته باشد (چه كار باید بكند؟) حضرت در پاسخ چنین مرقوم فرمودند:

ان كانت لك حاجة فحرك شفتیك فان الجواب یاتیك.(1)

اگر حاجتی داری، لبهایت را باز كن، جواب به تو می رسد.


1- 1. این روایت در بحار الانوار، جلد 50، ص: 155، حدیث 42 هم به نقل از همین كتاب آمده است.

ص:211

طریق دیگر حدیثی است كه راوندی در كتاب «الخرائج» از محمد بن فرج روایت نموده كه: حضرت علی بن محمد علیهما السلام به من فرمودند:

ان اردت ان تسال مسألة فاكتبها وضع الكتاب تحت مصلاك ودعه ساعة ثم اخرجه و انظر فیه.(1)

هرگاه پرسشی داشتی، آن را بنویس و زیر سجاده نماز خود قرار بده و مدتی صبر كن، سپس آن را بیرون آور و در آن بنگر.

(محمد بن فرج) می گوید: همین كار را انجام دادم و پاسخ سؤال خود را با خط حضرت در آن یافتم.

(ای فرزندم!) من به همین مقدار برای بیدار نمودن تو اكتفا كردم و راه به سوی امام تو باز است، برای كسی كه خداوند بخواهد عنایت و احسان كامل خود را شامل حالش بگرداندن.(2)

اختصاص این راه به خواص

آن چه مرحوم سید در این عبارات فرموده اند، برای عموم افراد در زمان غیبت امام زمان علیه السلام عملی نمی باشد. همان طور كه تشرف خدمت امام علیه السلام و دیدار با ایشان، عنایت و رحمت خاص خداوند را می طلبد، این گونه سر و سِر داشتن با امام عصر علیه السلام نیز در شأن و منزلت هر دوستدار اهل بیت علیهم السلام نیست. ادعا داشتن بدون عمل و ارتباط صرفاً عاطفی داشتن با امام علیه السلام انسان را شایسته رسیدن به این مقام


1- 1. الخرائج و الجرائح، جلد 1، ص: 419، حدیث 22.
2- 2. كشف المحجة، ترجمه ص: 211 و 212.

ص:212

نمی كند. راه درك این فیوضات، چیزی جز عمل به تك تك دستورات ائمه علیهم السلام و كسب رضای الهی از این طریق نیست. همان طور كه در فصل چهارم – تحت عنوان عمل به وظیفه بهترین راه رسیدن به فیض دیدار امام زمان علیه السلام – بیان شد، نیل به این منزلت جز با عمل به وظیفه، میسر و ممكن نمی گردد. چه زیبا گفته است مرحوم صدر الاسلام همدانی درباره فرمایش سید بن طاووس:

توبه تقصیر خود افتادی از این در، محروم = از كه می نالی و فریاد چرا می داری؟

... افتتاح طریق به سوی آن حضرت، درجه ای است كه نصیب هر مدعی بی جایی و هر مفتی بی پایی و هر مرشد بی سر و پایی نخواهد بود:

و كل یدعی وصلاً بلیلی = و لیلی لا تقر لهم بذاكا

اذا انبجست دموع فی حدود = تبین من بكی ممن تباكا(1)

منظور این است كه خیلی ها مدعی محبت و ارادت به امام زمان علیه السلام و راه یافتن به بارگاه ایشان هستند، ولی مهم این است كه خود حضرت این ادعای ایشان را قبول فرماید، كه گاهی چنین نیست. در عمل معلوم می شود كه مدعی راستین محبت و معرفت امام عصر علیه السلام چه كسی است. همان طور كه با جاری شدن اشك، تفاوت بین كسی كه می گرید یا خود را به گریستن می زند، روشن می شود.


1- 1 پیوند معنوی، ص: 246، ترجمه شعر چنین است: و هر كس مدعی وصال لیلی است، اما لیلی این ادعا را در حق آنان قبول ندارد. وقتی اشكها بر گونه ها سرازیر شود، آن كه گریه كننده است از آن كه خود را به گریه زده، باز شناخته می شود.

ص:213

مرحوم صدر الاسلام همدانی پس از نقل عبارت سید بن طاووس خطاب به خواننده كتابش می گوید:

پس تو ای بیچاره! اگر باور داری این مقامات و كلمات را، پس چه وقت، خود را به این درجه خواهی رسانید و چه هنگام، تحصیل این مقام را خواهی نمود؟

ترسم نرسی به كعبه ای اعرابی! = كاین ره كه تو می روی به تركستان است.(1)

سیر و سلوك خواص امام زمان علیه السلام

در این جا می خواهیم اشاره ای اجمالی به سیره و سلوكی داشته باشیم كه می تواند دوستدار امام زمان علیه السلام را به این درجه و مقام برساند. به نظر می رسد بهترین نسخه عملی برای تحقق این مقصود، در تكالیف 55 كتاب مرحوم صدر الاسلام همدانی، ذكر شده است. می فرماید:

از جمله تكالیف انام در غیبت امام (علیه الصلاة و السلام) به سیره و سلوك و طریق امام (ارواحنا فداه) راه رفتن و ترك بعضی حالات و سیره ابناء دنیا را كردن است. (2)

و چون به فرموده ائمه علیهم السلام:

حب الدنیا الرأس كل خطیئة.(3)

دوست داشتن دنیا رأس هر خطا و لغزشی است.


1- 1. پیوند معنوی، ص: 248.
2- 2. همان، ص: 259.
3- 3. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب ذم الدنیا و الزهد فیها، حدیث 11.

ص:214

تمام لغزشها و كمبودها ریشه در دنیا دوستی دارد و تا این آفت ریشه كن نشود، هیچ كس به جایی نمی رسد. هم چنین، وقتی از حضرت زین العابدین علیه السلام پرسیدند: «كدام عمل نزد خدای عزوجل با فضیلت تر است؟» ایشان فرمودند:

ما من عمل بعد معرفة الله جل و عز و معرفة رسوله افضل من بغض الدنیا.(1)

پس از معرفت خدای عزوجل و معرفت پیامبرش (كه لازمه اینها معرفت امام علیهما السلام نیز هست) هیچ عملی با فضیلت تر از بغض و تنفر نسبت به دنیا نیست.

بنابراین كسی كه می خواهند به درجه بالای بهره وری از وجود مقدس امام عصر علیه السلام در زمان غیبت برسند، باید به همین تكلیف مورد نظر، جامه عمل بپوشانند. ما در این جا برای رعایت اختصار بخشهایی از سخنان مرحوم صدر الاسلام همدانی را در این خصوص نقل می كنیم و مطالعه تفصیلی آن را بر عهده خوانندگان كتاب ارزشمند «پیوند معنوی با ساحت قدس مهدوی» می گذاریم.

بدان كه سیره، سلوك و رفتاری كه پیغمبر خدا و ائمه هدی (صلی الله علیهم اجمعین) داشتند، همواره صحابه كبار و تابعین و الاتبار، همان سیره و رفتار را پیشنهاد خود كرده، به همان قسم راه می رفتند، و حتی المقدور جاهد و ساعی بودند كه از سیره اهل بیت معصومین (سلام الله علیهم) تخلف و تخطی ننمایند و حال آنها در زمان رسول اكرم صلی الله علیه و آله همین قسم بود، تا پیغمبر خدا


1- 1. اصول كافی، كتاب الایمان و الكفر، باب ذم الدنیا و الزهد فیها، حدیث 11.

ص:215

از دار فنا به عالم بقا رحلت فرمود. در زمان حضرت امیر المؤمنین علیه السلام اشخاصی كه ایمان صحیح داشتند، و از زمره منافقین و اهل دنیا خارج بودند، همواره سیره اهل بیت معصومین علیهم السلام را از دست نداده، با كمال فقر و فاقه و شدت زهادت و عبادت به سر می بردند و ابداً اعتنایی به دنیا و اهل دنیا نداشتند، و اشخاصی كه تاب و توانایی نداشتند، از آن حضرت منحرف شده به طرف اهالی دنیا رفتند و از آخرت روی برتافتند.

و امر، همین طور دایر و سایر بود در اعصار خلفای راشدین و ائمه طاهرین (سلام الله علیهم اجمعین) تا زمان غیبت صغری، كه خواص اصحاب حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) نیز به همان سیره و طریقه اهل بیت، راه می رفتند و تمام اوقات شبانه روز خود را صرف طاعت و عبادت و ریاضت و بندگی می نمودند، و ابداً چشمی به زخارف دنیویه نداشتند و تخم محبت دنیا را در دل نكاشتند...

و هم چنین سیره و سلوك، معمول بود تا آن كه غیبت كبری در میان آمد. پیوسته علمای اعلام و فقهای كرام (رضوان الله تعالی علیهم) به سیره اهل بیت معصومین (صلی الله علیهم اجمعین) راه می رفتند و چشمی به دنیا و اهل دنیا نداشتند. و بیرق ریاست و مرزبانی نیفراشتند. [بلكه] همواره مشغول به تحصیل علم و عمل و ریاضات نفسانیه و تكمیل و تهذیب اخلاق و صفات انسانیه بودند. (1)

ایشان سپس سخنان خود را با نقل حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله


1- 1. پیوند معنوی، ص: 258 تا 261، با اندكی تغییر ادبی.

ص:216

خطاب به اسامة بن زید تأیید نموده است كه ما به قسمتهایی از ترجمه آن اشاره می كنیم:

ابن فهد در كتاب «تحصین» ذكر نموده(1)

كه:

حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله رو به اسامة بن زید فرمود و بیان فرمود كه: ای اسامه! ملازم طریق حق باش و حذر كن از احتیاج داشتن به غیر و از آرایش خواهشهای دنیا و خوشی به نعمتهای او و همیشه فرحناك بودن در او و طلب زیادتی عیش او. پس اسامه گفت:

یا رسول الله صلی الله علیه و آله چه چیز است، آسانترین چیزی كه راه حق را به سبب او قطع توان كرد؟

فرمود: شب بیداری دائم، و تشنه بودن در روزهای گرم به سبب روزه داری، و باز داشتن نفس از خواهشهای نفسانی، و ترك پیروی هوی و هوس شیطانی و دوری كردن از اهل دنیای فانی...(2)

آگاه باشید كه قیامت قائم نمی شود تا آن كه دشمنی كنند مردم با كسی كه اطاعت خدا كند و دوست بدارند كسی را كه بر خدا عاصی شود.

عمر گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله! مردم در چنین روزی بر دین اسلام خواهند بود؟ فرمود: كجا است اسلام در چنین روزی ای عمر؟! اسلام در چنین روزی مثل غریبی است كه رانده شده باشد از شهر و دیار خود، در این روز برطرف می شود اسلام و


1- 1. التحصین، ابن فهد حلی، ص: 20 – تا 22.
2- 2. عین تعابیر پیامبر صلی الله علیه و آله چنین است: السهر الدائم و الظما فی الهوجر و كف النفس عن الشهوات و ترك اتباع الهوی و اجتناب ابناء الدنیا. التحصین، ص: 20.

ص:217

باقی نمی ماند از او مگر نامی، و ناپدید می شود در او قرآن و باقی نمی ماند از او مگر نشانی. پس عمر گفت: بار رسول الله صلی الله علیه و آله! به چه سبب تكذیب می كنند كسی را كه اطاعت خدا می كند؟ فرمودند: ای عمر! واگذاشته اند در آن وقت مردم، راه حق را و میل كرده اند به جانب دنیا و ترك كرده اند آخرت را، و می خورند چیزهای بسیار خو و می پوشند لباسهای فاخر و خدمت ایشان می كنند غلامان فارس و روم. پس ایشان غذای خود سازند، طعامهای خوب و شراب های خوب لذیذ و بویهای خوش به كار برند و بناهای بلند مرتفع و خانه های زرنگار بسازند، و به مردم نمایند مجالس را و خود را آراسته كنند مردان ایشان هم چنان كه آراسته كند زن خود را برای شوهر، و زنان خود را آراسته كنند به زیورها و جامه ها، و زی ایشان زی پادشاهان متكبر باشد و مباهات و تفاخر كنند با یكدیگر به جاه و لباس. و دوستان خدا، لباس ایشان عبا باشد. (1)

.

و رنگهای ایشان شكسته از بیداری شب، و پشتهای ایشان خم است از ایستادن به نماز، و شكمهای ایشان به پشتشان چسبیده از بسیاری روزه گرفتن، و مشغول كنند خود را از مایسوای باری، و بكشند نفسهای خود را به تشنگی از برای طلب رضای الهی و شوق به ثوابهای نامتناهی و خوف از عذابهای دردناك جهنم. پس هرگاه یكی از ایشان تكلم كند به حق و دم زند به راستی، به او گویند كه خاموش باش! تو رفیق شیطانی و سركرده گمراهانی، و تأویل كنند كلام خدای تعالی را بر خلاف تأویلش و بگویند – در جواب


1- 1. مقصود ساده پوشی است نه این كه لزوماً لباس روحانیت بر تن داشته باشند

ص:218

این كه چرا به زیورها و لباسهای فاخر خود را مزین می گردانید و طعامهای لذیذ را می خورید؟:

مَنْ حَرَّ مَ زِینَةَ اللَّ-هِ الَّتِی أَخْرَ جَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّ زْقِ (1)

یعنی: «كیست كه حرام گردانیده است زینتهایی را كه خدا به جهت بندگان خدا آفریده است و هم چنین طعامهای پاك و پاكیزه را؟» بدان ای اسامه! كه منزلت كسی بزرگتر است و مقام كسی از همه كس گرامی تر است كه در دنیا اندوه او بسیار باشد از برای رضای خداف این جماعتند نیكان و متقیان و خوبان، اگر حاضر باشند ایشان را كسی نشناسد و اگر غایب شوند كسی طلب ایشان نكند. ای اسامه! این جماعت را می شناسند، بقعه ها و گوشه های زمین و می گریند برای ایشان، هرگاه نیابند ایشان را محرابها. پس بگیر ایشان را برای خود گنجی و ذخیره ای، شاید كه نجات یابی به سبب ایشان از سختی های دنیا و هولها و ترسهای روز قیامت، و بپرهیز از این كه واگذاری طریقی را كه ایشان در آنند و بر آن ثابتند، كه می لغزد قدمت و سرنگون در آتش می افتی. و بپرهیز ای اسامه! كه از جماعتی باشی كه می گویند: «شنیدیم» و نمی شنوند. (2)

این حدیث شریف راه و روش عمل به رضای خداوند را به روشنی توضیح می دهد و ما همه آن را در این جا نقل نكردیم چون هدف از


1- 1. اعراف، 32.
2- 2. پیوند معنوی، ص: 260 تا 264.

ص:219

مطالعه آن صرفاً دانستن مطلب نیست و عملبه به محتوای آن نیز احتیاج به معرفت عمیق و عزم و اراده جدی دارد كه معلوم نیست در اكثر دوستداران امام عصر علیه السلام موجود باشد. از همین بخشی كه نقل شد، می توان فهمید كه ادعای محبت و ارادت شدید به آن عزیز غایب از دیدگان – در حدی كه مرحوم سید بن طاووس در كشف المحجة فرموده – برای بسیاری یك ادعای گزاف و بیهوده است، چون نشانه عمل به سیره و سلوك ائمه علیهم السلام در آنها به چشم نمی خورد. آری تنها كسانی كه بتوانند به فضل و عنایت الهی در برابر شهوات خود كف نفس كنند و خود را از پیروی هوای نفس و اهل دنیا باز دارند، جرأت خواهند داشت كه چون مرحوم سید بن طاووس ادعا كنند. «الطریق مفتوحة الی امامك علیه السلام».(1)


1- 1. كشف المحجة، ص: 212.

ص:220

درس بیستم: راهی به سوی امام غایب علیه السلام (2)

اشاره

در درس گذشته با استناد به فرمایش مرحوم سید بن طاووس گفتیم كه برای خواص امام عصر علیه السلام راهی جهت استفاده از محضر ایشان در زمان غیبت وجود دارد.

بطلان ادعای ارتباط با امام علیه السلام

روشن است كه این ادعا به معنای ادعای نیابت یا سفارت یا ارتباط و امثال اینها – كه در غیبت كبری وجود ندارد – نیست، بلكه همان طور كه خود سید فرموده است، تنها عنایتی از جانب پروردگار به افرادی است كه بخواهد احسان و فضل خود را در حق ایشان به اتمام برساند: «لمن یرید الله جل شانه عنایته به و تمام احسانه الیه».(1)

این افراد نمی توانند با اختیار خودشان، هر وقت كه بخواهند به حضور امام زمان علیه السلام راه بیابند، بلكه – نظیر آن چه مرحوم سید


1- 1. كشف المحجة، ص: 213.

ص:221

فرموده – مثلاً سؤال خود را می نویسند و زیر سجاده می گذارند، آنگاه جواب را از امامشان دریافت می نمایند. این كار به هیچ وجه به معنایس ارتباط داشتن غیر ممكن در زمان غیبت كبری نیست. به تعبیر دیگر، ارتباط داشتن با امام علیه السلام در زمان غیبت كبری از جانب خود انسان امكان پذیر نیست، بلكه خود حضرت در هر زمان و به هر شكلی كه مصلحت بدانند، با هر كه بخواهند، ارتباط برقرار می كنند و آن چه به اختیار خود انسان می باشد، صرفاً درخواست و تقاضا و طلب – در قول و عمل – است. مراد مرحوم سید نیز كه فرموده اند: «الطریق متفوحة الی امامك» طریقی خارج از این ساختار نیست. بنابراین نباید این عبارت مرحوم سید، مستمسكی باشد برای كسانی كه ادعای نوعی ارتباط – از جانب خودشان – با امام عصر علیه السلام دارند و از این راه بسیاری از ساده دلان و خوش باوران را فریب می دهند. با این ترتیب، هیچ كس در زمان ما نمی تواند، به دیگران وعده دهد كه پیغامی از جانب آنها به سوی حضرت می برد و پاسخ می گیرد و یا اعلام می كند كه می تواند دست دیگران را به دامان امام علیه السلام برساند و امثال این گونه فریب كاری ها كه متأسفانه كم و بیش شاهد وقوعشان هستیم.

در فصل دوم از همین حلقه، احادیثی را از كتاب شریف «غیبت نعمانی» نقل كردیم كه در آنها وظیفه عمومی مؤمنان در زمان غیبت كبری مشخص شده است. سپس قسمتی از سخنان مرحوم نعمانی را در ذیل آوردیم كه نقل كامل آن چنین است:

افراد ناآگاه نسبت به روایات وارد شده در موضوع غیبت و صاحب آن (امام عصر علیه السلام) دنبال پیدا كردن شخص حضرت و مكان ایشان هستند و ادعای ظاهر نمودن ایشان را (برای

ص:222

دیگران) دارند و (به این وسیله) منكر غیبت آن حضرت می شوند، علت این امر دور بودن آنان از علم و معرفت (نسبت به احادیث مربوط به غیبت امام علیه السلام) است.(1)

گناهان سبب محجوب شدن از امام عصر علیه السلام

مرحوم سید در عبارت «الطریق مفتوحة الی امامك» به یك حقیقت مهم اشاره كرده اند كه توجه به آن، راه وصال محبوب را برای اهل ورع و اجتهاد در عمل، باز می كند: توضیح این حقیقت را از زبان علامه محدث نوری بشنویم:

شیخ طوسی و شیخ صدوق و ابی جعفر محمد بن جریر طبری، به سندهای معتبره روایت كرده اند قصه علی بن ابراهیم بن مهزیار و كیفیت رفتن او را از اهواز به كوفه و از آنجا به مدینه و از آن جا به مكه و تفحص كردن او از حال امام عصر علیه السلام و رسیدن او را در حال طواف، خدمت جوانی كه او را برد به همراه خود و در نزدیك طائف در مرغزاری كه رشك بهشت برین بود به خدمت امام علیه السلام رسید و به روایت طبری چون به خدمت آن جوانی كه یكی از خواص بلكه از ارقاب خاص بود رسید، آن جوان به او گفت: «چه می خواهی ای ابو الحسن؟!» گفت: «امام محجوب از عالم را». گفت: «آن جناب محجوب نیست از شماها ولكن محجوب كرده ان جناب را از شما بدی كردارهای شما... ».

مرحوم محدث نوری پس از نقل این داستان می فرماید:


1- 1. الغیبة، نعمانی، باب 10، آخر فصل 2.

ص:223

در این كلام اشاره ای است به این كه اگر كسی را عمل بدی نباشد و كردار و گفتار خود را پاك و پاكیزه كرده باشد از قذرات معاصی و آن چه منافی سیره اصحاب آن جناب است، برای او حجابی نیست از رسیدن خدمت آن جناب.(1)

ایشان سپس این مطلب را با نقل شواهدی از كلمات بزرگان، تأیید و تحكیم می كند. یكی از آنها عبارتی است از مرحوم سید بن طاووس در «كشف المحجة» كه محدث نوری آن را چنین ترجمه كرده است:

آن جناب علیه السلام حاضر است با خدای تعالی بر نحو یقین و جز این نیست كه غایب شده آن كه ملاقات نكرده او را از خلق، به جهت غیبت ایشان از متابعت حضرت او و متابعت پروردگار عالمیان.(2)

ایشان عدم توفیق دیدار با امام علیه السلام را به «غیبت» تعبیر فرموده و سبب آن را پیروی نكردن كامل از خدای متعال و خود آن حضرت می داند. اگر این سخن صحیح باشد، باید گفت آن چه انسان را از دیدار با امام زمانش محجوب می سازد، بدیهایی است كه خود مرتكب می گردد. این همان چیزی است كه در توقیع شریف حضرت خطاب به مرحوم شیخ مفید بر آن تأكید شده است:

فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نكرهه و لا نؤثره منهم.(3)

ما را از ایشان باز نمی دارد، مگر آن چه از امور ناپسند و ناشایست كه از آنها به ما می رسد.


1- 1. نجم الثاقب، ص: 720، و 721.
2- 2. همان، ص: 723.
3- 3. الاحتجاج، جلد 2، ص: 325.

ص:224

داستان ملا محمد سعید مازندرانی – معروف به سید العلماء مؤیدی بر همین توقیع شریف است. ایشان هم درس مرحوم شیخ مرتضی انصاری بود و پس از مرحوم صاحب جواهر، وقتی علما برای قبول مرجعیت به مرحوم شیخ، مراجعه كردند، ایشان فرمود: «به ملا محمد سیعد مازندرانی مراجعه كنید چون ایشان شایسته تر هستند». نامه ای نیز به همین مضمون برای ملا سعید ارسال نمود. ایشان در پاسخ شیخ اظهار كرد كه هر چند در زمان تحصیل، استفاده و فهم من بیشتر بود ولی اكنون مدتی است كه شما مشغول درس و بحث هستید و من حوزه درس را ترك كرده ام، بنابراین شما بر من مقدم هستید.(1)

زمانی یكی از ارادتمندان چنین شخصیت والایی – كه تصدی مقام مرجعیت را به سادگی واگذار می كند – به عنوان خداحافظی برای رفتن به زیارت امام رضا علیه السلام به خدمتش می رسد، ایشان نامه ای می نویسند و سفارش می كنند كه در ابتدای ورود به مشهد و تشرف به حرم مطهر رضوی، آن را داخل ضریح انداخته و در هنگام مراجعت، جواب نامه را از پای ضریح حضرت دریافت كند و بیاورد.

او نیز چنین می كند و در تشرف اول خود به حرم رضوی، نامه را داخل ضریح می اندازد. هنگام برگشت فراموش می كند جواب نامه را بگیرد. بالای سر حضرت مشغول نماز خواندن بوده است كه سید بزرگواری، نزدیك گوشش می گوید: «چرا نامه ملا سعید را نگرفتی؟» تكانی می خورد و بدون این كه درباره هویت آن شخص فكری كند، به عجله كنار ضریح می آید و پاسخ نامه را می خواهد. از داخل ضریح،


1- 1. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص: 74.

ص:225

همان نامه بر می گردد. و آن را می گیرد، می بوسد و باز می گردد. هنگام مراجعت وقتی ملا سعید به دیدن او می آید، نامه اش را می گیرد و آن را می گشاید. ناگهان شروع به گریه شدیدی می كند. آورنده نامه – كه از محتوای آن بی اطلاع بود – می پرسد: «قضیه چیست؟» ایشان می فرماید: من در این نامه نوشته بودم:

زشت است كه ما رعیت امام زمان علیه السلام باشیم، عمرمان بگذرد و ایشان را نبینیم. آیا راهی برای دیدن صاحب الامر علیه السلام هست؟ در پاسخ ذیل همین پرسش این شعر را نوشته اند:

آئینه شو، جمال پری طلعتان طلب! = جاروب زن به خانه و پس میهمان طلب!

رفع حجاب از نفس با تهذیب آن

آری تا خانه دل از آلودگی گناهان جاروب نگردد، دیده لیاقت دیدار جمال پری طلعت حضرت صاحب الزمان علیه السلام را پیدا نمی كند.

این سخن نه به این معناست كه هر كس مشرف به دیدار امام عصر علیه السلام گردد، حتماً لیاقت آن را به طور كامل دارا بوده است. گاهی به فضل و عنایت الهی، نعمتی نصیب انسان می شود كه شایستگی كامل برای دریافت آن را ندارد. اما اگر كسی توقع و انتظار ملاقات با امامش را دارد، باید بداند در راه تحقق این درخواست، پالایش روح و زدودن آثار سوء گناهان از دل و قلب، شرط اول قدم است و تا چنین نكند، تحقق آن آرزو واقع بینانه نخواهد بود.

چنین كسی به حكم عقلش، بدیهای خود را یكی یكی پیدا می كند و به نابود كردن آنها اقدام می نماید. امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

ص:226

علی العاقل ان یحصی علی نفسه مساویها فی الدین و الرای و الاخلاق و الادب فیجمع ذلك فی صدره او فی كتاب و یعمل فی ازالتها.(1)

عاقل باید بدیهای خود را در زمینه مسائل دینی و فكری و اخلاق و رفتار در سینه خود یا در دفتری جمع آوری كند و در جهت از میان برداشتن آنها كوشش نماید.

این اقدام برای هر انسان عاقلی شایسته است به خصوص كسی كه خواهان راه یابی به محضر مقدس جان جانان و پاك پاكان حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه می باشد. اگر كسی در این مسیر، اهتمام جدی كند، روز به روز از آلودگی پاكتر می گردد تا كم كم لیاقت درك حضور امامش را پیدا می كند. اما اگر نسبت به انجام این مهم، بی تفاوت باشد، مغلوب هوای نفس و شهواتش می شود و در این صورت دیگر زندگی سودی به حالش ندارد و مرگ برایش بهتر خواهد بود، چنان كه امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

من لم یتعاهد النقص من نفسه غلب علیه الهوی و من كان فی نقص فالموت خیر له.(2)

هر كس به نقائص و عیوب نفسانی خود رسیدگی نكند، هواهای نفسانی بر او غلبه می نماید و كسی كه (رو به كمال نباشد و) در نقص [های خود] ماندگار گردد، مرگ برایش بهتر (از زندگی) است.


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص: 6، انتهای حدیث 58.
2- 2. معانی الاخبار، ص: 198.

ص:227

شهوات و تمایلات نفسانی قدرتمندترین دشمن انسان هستند كه وقتی او را مغلوب سازند، دیگر خیری نخواهد دید. این دشمن قوی در صورتی بر آدمی مسلط می شود كه او در پی یافتن بدیها و عیبهای خود نباشد و آنها را اصلاح نكند. برای چنین كسی مرگ بهتر از ادامه زندگانی خواهد بود.

با این وجود، كسی كه گرفتار صدها و هزارها هوای نفسانی است و نمی تواند خود را از غلبه آنها آزاد سازد، چگونه انتظار دارد كه از مولای غریبش محجوب نباشد و بتواند هم چون مرحوم سید بن طاووس به محضر آن عزیز راه یابد؟ كسی كه نمی تواند از یك نگاه شهوت آلود یا مال مخلوط به حرام بگذرد، چگونه خود را شایسته دیدار آن خسرو خوبان می پندارد؟ این كه گاهی حال و هوای وصال گمشده خود را پیدا كند یا قطره اشكی در فراق او بریزد، شرط كافی برای یافتن لیاقت حضور نیست. كسی كه مرد این میدان است، علاوه بر اینها نفس خود را از آلودگی های روحی و شهوات نفسانی پاك و پاكیزه می سازد و آن گاه تمنای وصال می كند.

ص:228

پرسشهای مفهومی از درسهای 18 تا 20

1. چه معیارهایی برای اعتماد بر ادعاهای تشرف خدمت امام عصر علیه السلام وجود دارد؟

2. احتیاطی كه برخی بزرگان در خبر دادن از تشرف خود داشته اند، به چه جهت بوده است؟

3. چه قرائن صدقی در ماجرای تشرف ابن هشام وجود دارد؟

4. تفاوت قطع ریاضی و منطقی با قطع عرفی چیست؟ كدام یك در مورد تشرفات باید ملاك قرار گیرد؟ چرا؟

5. آن چه مرحوم سید طاووس به عنوان طریق مفتوح به سوی امام عصر علیه السلام معرفی می كنند، چیست و به چه كسانی اختصاص دارد؟

6. ادعای مرحوم سید بن طاووس چه تفاوتی با ادعای ارتباط با امام عصر علیه السلام دارد؟

7. فرمایش: «فما یحسبنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نكرهه و لا نؤثره منهم» چه حقیقتی را بیان می كند؟

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109