حلقه هفتم : سلسله درس هاي مهدويت : غيبت امام عصر (عج)

مشخصات كتاب

سرشناسه : بني هاشمي، سيدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پديدآور : سلسله درس هاي مهدويت / محمد بني هاشمي.

مشخصات نشر : تهران: منير، 1388- 1389.

مشخصات ظاهري : 14 ج.

شابك : دوره : 978-964-539-158-2 ؛ 28000 ريال: ج.1 : 978-964-539-148-3 ؛ 29000 ريال : ج.2 : 978-964-539-149-0 ؛ ج.3 : 978-964-539-150-6 ؛ 31000ريال : ج.4 : 978-964-539-151-3 ؛ 28000ريال : ج.5 : 978-964-539-152-0 ؛ ج.6 : 978-964-539-153-7 ؛ 35000 ريال: ج.7: 978-964-539-208-4 ؛ 26000 ريال: ج. 8 978-964-539-209-1 : ؛ 28000 ريال: ج.9: 978-964-539-210-7 ؛ 35000 ريال: ج.10: 978-964-539-211-4 ؛ 30000 ريال: ج.11 9789645392121 : ؛ 30000 ريال: ج. 12 978-964-539-222-0 : ؛ 35000 ريال: ج.13: 978-964-539-223-7 ؛ 38000 ريال: ج.14: 978-964-539-224-4

وضعيت فهرست نويسي : برونسپاري (فاپا)

يادداشت : ج.1 - 6 (چاپ اول: 1388).

يادداشت : ج.11 (چاپ اول: 1389).

يادداشت : ج.7 - 14 (چاپ اول: 1389).

يادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1. معرفت و بندگي.- ج.2. منزلت امام.- ج.3. شناخت امام عليه السلام.- ج.4. لوازم معرفت.- ج.5. نعمت امام عليه السلام.- ج.6. غربت امام عصر عليه السلام.- ج.7. غيبت امام عصر عليه السلام.- ج.8. راز غيبت.- ج.9. رمز ظهور.- ج.10. انتظار فرج.- ج.11. بركات انتظار.- ج.12. دعا و اجابت.- ج.13. دعا براي امام عصر عليه السلام.- ج.14. كيفيت دعا.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احاديث

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غيبت

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- دعاها

موضوع : مهدويت

رده بندي كنگره : BP224/ب83س8 1388

رده بندي ديويي : 297/462

شماره كتابشناسي ملي : 1729415

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

فهرست مطالب

فصل اول: سابقه غيبت خليفه الهي در زمين – 15

درس اول: غيبت حجتهاي پيشين – 15

غيبت حضرت ادريس عليه السلام – 15

غيبت خليفه (يا خلفاي) الهي پس از حضرت نوح عليه السلام – 16

غيبت حضرت يوسف عليه السلام – 18

غيبت خلفاي الهي پس از ظهور حضرت موسي عليه السلام – 22

غيبت حضرت موسي عليه السلام – 23

درس دوم: پنهاني امام عصر عليه السلام – 26

معناي غيبت امام عصر عليه السلام – 26

خالي نبودن زمين از حجت الهي – 29

توجه دادن امام عصر عليه السلام به غيبتهاي انبياء عليهم السلام – 31

درس سوم: پيشگويي هاي معصومين عليهم السلام در مورد غيبت امام عصر عليه السلام – 37

پيشگويي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در مورد غيبت امام دوازدهم عليه السلام – 37

پيشگويي امير المؤمنين عليه السلام درباره غيبت امام عصر عليه السلام – 40

پيشگويي حضرت مجتبي عليه السلام نسبت به غيبت حضرت ولي عصر عليه السلام – 43

ص:8

پيشگويي پدر بزرگوار امام زمان عليه السلام در مورد غيبت فرزند خويش – 44

پيشگويي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله درباره غيبت آخرين جانشن خود – 46

پيشگويي سال شروع غيبت امام عصر عليه السلام از 40 سال قبل – 47

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 1 تا 3 – 48

فصل دوم: چگونگي ارتباط با امام عصر عليه السلام در زمان غيبت صغري و كبري – 49

درس چهارم: مقايسه دو غيبت صغري و كبري – 49

تفاوت دو غيبت ازجهت مدت زمان آنها – 49

تفاوت دو غيبت ازجهت نحوه ارتباط با امام غايب – 52

ارتباط غير مستقيم با امام عليه السلام در غيبت صغري – 54

غيبت كامل و ناقص – 57

درس پنجم: نيابت در غيبت كبري (1) – 59

جايگاه ممتاز نواب خاص امام زمان عليه السلام حتي در غيبت كبري – 59

بسته بودن باب نيابت خاصه (تكاليف جديد) در غيبت كبري – 62

معلوم بودن جايگاه امام عليه السلام براي برخي از خواص در هر دو غيبت – 67

درس ششم: نيابت در غيبت كبري (2) – 71

عدم امكان ارتباط اختياري با امام عليه السلام در غيبت كبري – 71

ناشناخته بودن كارگزاران امام عليه السلام در زمان غيب كبري – 74

محدوديتهاي كارگزاران در ارتباط با مردم و امام عليه السلام – 79

عنايت حضرت به مؤمنان بدون وجود راه ارتباطي ظاهري با ايشان – 80

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 4 تا 6 – 82

فصل سوم: بهره وري از امام غايب عليه السلام – 83

درس هفت: بهره مند شدن از نور ولايت (1) – 83

تشبيه امام غايب عليه السلام به خورشيد پس ابر – 83

ص:9

ارزش و اهميت نور ولايت امام عصر عليه السلام – 86

امتحان حضرت آدم عليه السلام در خصوص ولايت امام عصر عليه السلام – 87

امتحان حضرت ابراهيم عليه السلام در مورد ولايت امام زمان عليه السلام – 91

درس هشتم: بهره مند شدن از نور ولايت (2) – 95

تفاوت مؤمنان در بهره مندي از نور ولايت امام غايب عليه السلام – 95

سطح پايين و بالاي بهره بردن از خورشيد پشت ابر – 97

رابطه ديدار امام غايب با معرفت ايشان – 99

اولويت انجام وظيفه بر اهتمام به ديدن امام غايب عليه السلام – 103

درس نهم: شوق ديدار – 105

تذكرات نايب دوم امام زمان عليه السلام در مورد ديدار حضرت و شوق نسبت به آن – 105

غيبت امام عصر عليه السلام خواست قطعي خداوند – 109

ضرورت تسليم نسبت به غيبت امام زمان عليه السلام – 110

اهميت زيارت امام عليه السلام در زمان غيبت – 113

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 7 تا 9 – 118

فصل چهارم: اشتياق و اهتمام براي ديدار امام غائب عليه السلام – 121

درس دهم: درخواست ديدار (1) – 121

دو گرايش افراطي و تفريطي در مورد شوق ديدار امام غايب عليه السلام – 121

شوق ديدار امام عصر عليه السلام لازمه ولايت و محبت ايشان – 125

استحباب دعا براي ديدار امام عصر عليه السلام در زمان غيبت – 128

درس يازدهم: درخواست ديدار (2) – 131

اشكالات وارد شده بر تقاضاي ديدار امام زمان عليه السلام در زمان غيبت – 131

بررسي دلالت الفاظ دعاها بر ديدن امام زمان عليه السلام در زمان غيبت – 132

تقاضاي رؤيت امام عصر عليه السلام در زمان غيبت و ظهور – 136

مطلوبيت تمناي رسيدن به خدمت امام زمان عليه السلام و دعا براي تحقق آن – 139

ص:10

درس دوازدهم: پافشاري بر درخواست ديدار – 143

استحباب اصرار در دعا براي تقاضاي ديدار امام زمان عليه السلام – 143

وظيفه مؤمن در صورت عدم استجابت دعا – 145

آفت شيفتگي شديد به امام زمان عليه السلام – 146

درس سيزدهم: آداب ديدار – 149

ذكر آداب و اعمالي براي تشرف امام عصر عليه السلام – 149

مراقبت بر يكي از تعقيبات نماز براي توفيق ديدار امام عصر عليه السلام – 152

تشرف صاحب مكيال خدمت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه – 155

عمل به وظيفه، بهترين راه رسيدن به فيض ديدار امام زمان عليه السلام – 157

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 10 تا 13 – 162

فصل پنجم: بررسي حجيت تشرف به محضر امام زمان عليه السلام – 163

درس چهاردهم: ادعاي رؤيت امام عصر عليه السلام – 163

خبر دادن از تشرف خدمت امام عصر عليه السلام – 163

تشرف سيد بن طاووس به محضرت حضرت مهدي عليه السلام – 165

تشرف مرحوم علامه بحر العلوم خدمت حضرت ول عصر عليه السلام – 166

تشرفات ميرزا محمد تقي موسوي اصفهاني خدمت امام زمان عليه السلام – 169

درس پانزدهم: تصديق يا تكذيب تشرفات – 173

تشويق به نقل قضاياي متقن در تشرف خدمت حضرت عليه السلام – 173

عدم جواز تكذيب مدعي تشرف – 175

منظور از مشاهده اي كه بايد تكذيب شود – 176

درس شانزدهم: نقد و بررسي اصالت اشتباه و دروغ مورد ادعاي رؤيت – 181

برخورد صحيح با ادعاي تشرف – 181

بررسي ادعاي لزوم تكذيب مدعي رؤيت – 183

بررسي اخبار دال بر عدم امكان رؤيت امام زمان عليه السلام در زمان غيبت – 184

ص:11

نظر علامه بحر العلوم درباره مدعي رؤيت – 186

درس هفدهم: بررسي حجيت تشرفات – 188

تكذيب مدعي رؤيت در عمل – 188

عدم تماميت دليل بر تكذيب مدعي رؤيت – 191

تفاوت ميان اثبات شرعي و احراز وجداني – 192

حجيت يا عدم حجيت شرعي تشرفات – 193

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 14 تا 17 – 198

درس هجدهم: اعتماد و عدم اعتماد بر تشرفات – 199

معيارهاي اعتماد بر تشرفات منقول – 199

نمونه اي از تشرفات قطعي در زمان غيبت كبري – 202

قرينه اي بر عدم جواز اعتماد به نقل تشرف – 205

لزوم احتياط در اعتماد و عدم اعتماد بر حكايات تشرف – 206

فصل ششم: بهره وري خواص از خورشيد وجود امام عصر عليه السلام – 209

درس نوزدهم: راهي به سوي امام غايب عليه السلام (1) – 209

باز بودن راه به سوي امام غايب عليه السلام – 209

اختصاص اين راه به خواص – 211

سيره و سلوك خواص امام زمان عليه السلام – 213

درس بيستم: راهي به سوي امام غايب عليه السلام (2) – 220

بطلان ادعاي ارتباط با امام عليه السلام – 220

گناهان سبب محجوب شدن از امام عصر عليه السلام – 222

رفع حجاب از نفس با تهذيب آن – 225

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 18 تا 20 – 228

فهرست منابع – 229

ص:12

ص:13

در عصر امامت امام عصر عليه السلام، شايد هيچ امري به دشواري و حساسيت غيبت آن حضرت، ابزار آزمايش شيعيان و مؤمنان نبوده باشد. به علاوه، هر چند غيبت خلفاي الهي، در امتهاي پيشين، سابقه اي ديرين دارد. اما طولاني شدن آن در امت اسلام (تا حدود 12 قرن) زمينه پيدايش ابهامات و اشكالات فراواني شده است.

غيبت امام عليه السلام از جهات مختلف در معرض آراء و نظريات متفاوت و بعضاً متعارض قرار گرفته است. اولين مسئله مورد بحث عبارت است از: «چگونگي ارتباط با آن حضرت در زمان غيبت كبري و نيز طريق بهره وري از وجود مقدس ايشان در اين دوران». در اين مورد ديدگاههاي ضد و نقيضي نسبت به امكان تشرف به محضر امام غايب عليه السلام وجود دارد كه بايد به طور مستدل مورد بحث و بررسي قرار گيرند و مشرب صحيح در اين ميان شناخته شود.

اين حلقه اختصاص به معنا و مفهوم غيبت و چگونگي ارتباط با امام غايب دارد كه در 6 فصل تنظيم شده است. در ضمن اين فصول، درباره شوق ديدار امام زمان عليه السلام و امكان وقوع آن در عصر غيبت كبري مباحث مهمي مطرح شده و حجت تشرفاتي كه از طرق گوناگون مورد ادعا قرار گرفته، بررسي شده است. درباره بهره وري شيعيان خاص آن حضرت خورشيد وجود ايشان نيز در همين حلقه سخن گفته ايم.

ص: 14

ص:15

فصل 1 - سابقه غيبت خليفه الهي در زمين

درس اول: غيبت حجتهاي پيشين

اشاره

غيبت خليفه الهي در زمين، پديده نور ظهور و بي سابقه اي نيست كه تنها در امت اسلام رخ داده باشد. بلكه اين امر پيشينه اي بس ديرينه در امتهاي گذشته داشته است. در اين جا به چند نمونه از اين دست اشاره مي كنيم تا اصل وجود غيبت خليفه خداوند و نحوه آن، بيشتر مورد توجه قرار بگيرد.

غيبت حضرت ادريس عليه السلام

خبر غيبت حضرت ادريس عليه السلام در حديث مفصلي – به نقل از حضرت باقر العلوم عليه السلام – بيان شده است. (1)

مطابق اين حديث


1- 1. رجوع شود به: كتاب «كمال الدين و تمام النعمة» باب 1، «في غيبة ادريس النبي عليه السلام».

ص:16

حضرت ادريس عليه السلام به امر خداوند بيست سال از قوم خود در پنهاني به سر برد. قبل از پنهان شدن، شيعيان خود را كه بيست نفر بودند، جمع كرد و به ايشان دستور داد تا در جاهاي مختلف پخش شوند. آنها نيز چنين كردند و خود آن حضرت هم در غاري بر فراز كوه بلندي پناه گرفت.

پس از گذشت اين مدت، مجبور شد براي كسب روزي از محل پنهاني اش خارج شود و به صورت ناشناس به قريه اي وارد گردد.

تقديرات الهي بالاخره او را از ناشناخته بودن خارج كرد و با ظهور ايشان، نعمت بارش باران كه در طول اين مدت از قوم آن حضرت دريغ شده بو، دوباره به آنها عطا شد.

غيبت حضرت ادريس عليه السلام از آنجا آغاز شد كه پادشاه جبار آن زمان، ايشان را تهديد به قتل نمود. همين، انگيزه غيبت آن حضرت به امر الهي بود و بر اثر اين غيبت طولاني، همه مردم – حتي شيعيان ايشان – به نهايت سختي و مشقت گرفتار شدند. هر دو موضوع – هم انگيزه غيبت و هم گرفتاري سخت شيعيان به خاطر طولاني شدن غيبت – در مورد غيبت امام عصر عليه السلام نيز تكرار شده است.

غيبت خليفه (يا خلفاي) الهي پس از حضرت نوح عليه السلام

مصداق ديگر براي غيبت خليفه الهي پس از وفات حضرت نوح عليه السلام اتفاق افتاد. مطابق حديثي كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است، آن حضرت در هنگام وفات خود شيعيانش را جمع كرد و خطاب به آنها فرمود:

ص:17

اعلموا انه ستكون من بعدي غيبة تظهر فيما الطواغيت و ان الله عزوجل يفرج عنكم بالقائم من ولدي اسه هود... يشبهني في خَلقي و خُلقي ... فلم يزالوا يترقبون هوداً و يتنظرون ظهوره حتي طال عليهم الامد و قست قلوب اكثرهم فاظهر الله – تعالي ذكره – نبيه هوداً عند اليأس منهم و تناهي البلاء بهم.(1)

بدانيد كه پس از من غيبتي خواهد بود كه در آن طاغوتها ظاهر خواهد شد و خداي عزوجل به وجود قيام كننده اي از فرزندان من – به نام هود – فرج شما را مي رساند ... او در شمايل و اخلاق شبيه من است ... پس آنها پيوسته چشم به راه هود و منتظر ظهورش بودند تا آن كه مدت (اين غيبت و انتظار) به درازا كشيد و دلهاي بيشتر ايشان سخت [و سنگ] گرديد، در اين هنگام خداي متعال پيامبرش هود را ظاهر ساخت در حالي كه آنها – از فرج – نااميد و در نهايت گرفتاري بودند.

چند نكته در اين حديث شريف قابل توجه و تأمل است.

يكي اين كه حضرت نوح عليه السلام فرمود: پس از من غيبتي خواهد بود، اما حضور خليفه الهي در زمين را نفي نكرد.

مي دانيم كه مطابق سنت ديرين الهي هميشه بر پهنه زمين، خليفه اي از جانب خداوند وجود دارد، اما اين خليفه ممكن است آشكار و شناخته شده نباشد بلكه ناشناخته و پنهان باشد.(2)

به همين جهت،


1- 1. كمال الدين، باب 2، حديث 3.
2- 2. احايث مربوط به اين بحث در كتاب «كمال الدين و تمام النعمة» باب 22 به تفصيل ذكر شده است.

ص:18

حضرت نوح عليه السلام به غيبت حجت يا حجتهاي الهي پس از خود اشاره فرمود، بدون آن كه هيچ نام و نشاني از آنها بيان فرمايد.

نكته دوم اين كه حضرت نوح عليه السلام يكي از فرزندان خود را به نام و نشان معرفي كرد و از او به عنوان «قائم» ياد نمود و وعده داد كه فرج شيعيان به ظهور ايشان خواهد بود.

سوم اين كه دوران انتظار فرج شيعيان حضرت نوح عليه السلام به درازا كشيد تا آن جا كه بيشتر آنها به قساوت قلب گرفتار شدند.

چهارم اين كه خداي متعال، حضرت هود عليه السلام را در زماني ظاهر فرمود كه شيعيان از فرج، نااميد و در نهايت سختي و گرفتاري بودند.

هر چهار ويژگي در مورد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و غيبت فرزند ايشان حضرت قائم عليه السلام تكرار شده است كه هر كدام بايد در محل خود به تفصيل بيان شود.

غيبت حضرت يوسف عليه السلام

يكي ديگر از انبياي الهي كه به امر خداوند از قوم خود – حتي پدر و برادرانش غيبت داشت، حضرت يوسف عليه السلام بود.

ايشان سه روز در چاه، چند سالي در زندان و سالهايي هم در كسوت پادشاهي به سر برد كه مجموع اين ايام بيست سال مي شود.(1)

فاصله مكاني حضرت يوسف عليه السلام در زمان سلطنتش بر مصر – با پدرش حضرت يعقوب عليه السلام مسيري بود كه طيس كردن آن در آن روزگار تنها هجده روز طول مي كشيد. با اين حال پدر و برادران ايشا از حضور آن


1- 1. كمال الدين، ابتداي باب 5.

ص:19

حضرت در نزديكي خود، بي خبر بودند. هم چنين برادران يوسف عليه السلام حتي در هنگام رو به رو شدن با آن حضرت، ايشان را نشناختند و تا خود را معرفي ننمود، اياشن را به جا نياوردند. امام صادق عليه السلام در بيان شباهت حضرت صاحب الامر عليه السلام با جناب يوسف عليه السلام مي فرمايند:

ان في صاحب هذا الامر شبها من يوسف عليه السلام ... ان اخوة يوسف عليه السلام كانوا اسباطاً اولاد الانبياء تاجروا يوسف و بايعوه و خاطبوه و هو اخوته و هو اخوهم فلم يعرفوه حتي قال: انا يوسف و هذا اخي فما تنكر هذه الامة الملعونة ان يفعل الله عزوجل بحجته في وقت من الاوقات كما فعل بيوسف. ان يوسف عليه السلام كان اليه ملك و كان بينه و بين والده مسيرة ثمانية عشر يوماً فلوا اراد ان يعلمه لقدر علي ذلك لقد سار يعقوب عليه السلام و ولده عند اليسارة تسعة ايام من بدوهم الي مصر فما تنكر هذه الامة ان يفعل الله جل و عز بحجته كما فعل بيوسف ان يمشي في اسواقهم و يطا بسطهم حتي باذن الله في ذلك له كما اذن ليوسف قالوا: أ انك لانت يوسف؟ قال: انا يوسف.(1)

حضرت صاحب الامر عليه السلام شباهتي با جناب يوسف عليه السلام دارند... همانا برادران يوسف نوادگان و فرزندان پيامبران بودند، با او تجات و معامله كردند و سخن گفتند در حالي كه برادرانش بودند و و هم برادر آنها بود، اما او را نشناختند تا آن كه خودش گفت:


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب في الغيبة، حديث 4.

ص:20

«من يوسف هستم و اين برادر من است». پس چرا اين امت دور از رحمت الهي انكار مي كنند كه خداي عزوجل زماني با حجت خويش همان كند كه با يوسف كرد؟ همانا جناب يوسف پادشاه مصر بود و فاصله ميان او و پدرش مسير هجده روز راه بود، پس اگر (خداوند) مي خواست پدر او را از اين امر آگاه كند، مي توانست (كه البته چنين نكرد). وقتي بشارت يوسف به حضرت يعقوبق و فرزندانش رسيد، از محل خودشان تا مصر را در نه روز (يعني نصف مدت معمول) طي كردند. پس به خاطر چه اين امت انكار مي كنند كه خداي عزوجل با حجت خود همان كند كه با يوسف عليه السلام كرد، به گونه اي كه در بازارهاي آنها راه مي رود و روي فرشهايشان پا بگذارد (بدون اين كه شناخته شود) تا اين كه خداوند در اين امر (معرفي خودش) به او اجازه دهد، همان گونه كه به يوسف عليه السلام اجازه معرفي داد؟ آنها گفتند: «آيا واقعاً تو خودت يوسف هستي؟» گفت: «من يوسف هستم».

اين حديث شريف را مرحوم شيخ صدوق نيز در كتاب خود به مختصر اختلافي در عبارات نقل كرده است. در نقل ايشان پس از جمله «بطا بسطهم» تصريح شده است كه: «و هم لا يعرفونه»(1)

يعني در حالي كه او را نمي شناختند.

طبق اين حديث شريف، دو نحوه غيبت براي حضرت يوسف عليه السلام وجود داشته است. يكي دور بودن ايشان از پدر و ساير اعضاي خانواده اش كه هر چند فاصله مكاني بين آنها زياد نبود، اما حضر ت


1- 1. كمال الدين، باب 5، حديث 3.

ص:21

يعقوب عليه السلام و ساير فرزندانش از اين نزديكي مكاني – براساس علم عادي بشري – مطلع نبودند. بنابراين، غيبت به معناي پنهان بودن محل اقامت حضرت يوسف عليه السلام از خانواده اش بود.

صورت دوم غيبت حضرت يوسف عليه السلام به اين شكل بود كه ايشان با مردم – از جمله برادرانش – ملاقات داشت و با آنها صحبت كرد، آنها هم با او صحبت كردند، هم چنين با يكديگر خريد و فروش داشتند. اما تا آن حضرت، خويش را به آنها معرفي نكر، هيچ كدام از برادران، ايشان را نشناختند. پس يكي از معاني غيبت اين است كه فرد غايب ديده مي شود، اما شناخته نمي شود.

مقايسه و تشبيهي كه در فرمايش امام صادق عليه السلام بين حضرت يوسف عليه السلام و امام عصر عليه السلام شده است، نشان مي دهد كه هر دو صورت غيبت در مورد حضرت صاحب الامر عجل الله تعالي فرجه وجود دارد و اين امر، جاي هيچ گونه ايراد و انكاري ندارد. امت نفرين شده اي كه امام صادق عليه السلام اشاره فرموده اند، همان كساني هستند كه خود را مسلمان و پيرو قرآن و سنت نبوي مي شمارند، اما با وجود چنين غيبتي در حضرت يوسف عليه السلام نظير آن را در مورد حضرت مهدي عليه السلام نمي پذيرند. اينها همان كساني هستند كه هر چند اصل وجود مصلحي از فرزندان پيامبر صلي الله عليه و آله را در آخر الزمان قبول دارند، اما تولد او را از امام حسن عسكري عليه السلام منكر شده اند، چون غيبت آن حضرت را در اين زمان طولاني نمي پذيرند. متأسفانه اكثريت مسلمانان با اين كه به اصل مهدويت معتقدند، ولي جزء همين گروه منكران غيبت مي باشند.

ص:22

غيبت خلفاي الهي پيش از ظهور حضرت موسي عليه السلام

برخي ديگر از حجتهاي الهي كه به امر پروردگار از امت خويش غيبت اختيار كردند، خلفاي قبل از حضرت موسي عليه السلام بودند. مطابق حديثي كه حضرت زين العابدين عليه اسلام از جد بزرگوار خود – نبي اكرم صلي الله عليه و آله نقل فرموده اند: «حضرت يوسف عليه السلام در هنگام وفات، شيعيان و اهل بيت خود را جمع كرد و آنها را از سختي هايي كه پس از او خواهند ديد، مطلع ساخت. به آنها خبر داد كه مردانشان كشته مي شوند، شكمهاي زنان باردارشان را پاره مي كنند و كودكانشان را سر خواهند بريد و اين گرفتاريها ادامه خواهد داشت تا زماني كه خداوند، قيام كننده اي از فرزندان «لاوي بن يعقوب» را آشكار كند، سپس ويژگي هاي ظاهري آن قائم را براي ايشان بيان نمود، آنها هم به همين وصيت تمسك نمودند». آنگاه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند:

وقعت الغيبة و الشدة علي بني اسرائيل و هم منتظرون قيام القائم عليه السلام اربع مأة سنة حتي اذا بشروا بولادته...(1)

غيبت (حجتهاي الهي) و سختي بر بني اسرائيل واقع شد، در حالي كه آنها چهار صد سال را در انتظار قيام قائم عليه السلام سپري كردند، تا آن كه به ولادت او بشارت داده شدند... .

ملاحظه مي شود كه در اين فرمايش، تصريح به وقوع غيبت كرده اند. اين غيبت مربوط به خلفاي الهي قبل از حضرت موسي عليه السلام مي شود كه براي مردم شناخته شده نبودند. از آن جا كه هيچ گاه زمين از


1- 1. كمال الدين، باب 6، حديث 1.

ص:23

حجت يا حجتهاي الهي خالي نمي ماند، پس در طول اين چهار صد سال، اين حجتها ناشناخته بودند و از همين جهت، تعبير غيبت در مورد ايشان به كار رفته است.

غيبت حضرت موسي عليه السلام

يكي ديگر از انبياي بزرگ الهي كه از قوم خود غيبت اختيار كرد، حضرت موسي عليه السلام – از پيامبران اولوالعزم الهي – بود. طبق حديث منقول از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پس از ولادت حضرت موسي عليه السلام بني اسرائيل كه از چهار صد سال پيش، انتظار ظهور قائم را مي كشيدند، موفق به زيارت آن حضرت در سن جواني شدند و در پيشگاه الهي سجده شكر به جا آوردند. در اين ملاقات زودگذر، موسي عليه السلام فقط يك جمله به ايشان گفت و سپس از ديدگانشان غايب شد. متن فرايش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در اين خصوص چنين است:

... قال: ارجوا ان يجعل الله فرجكم ثم غاب بعد ذلك و خرج الي مدينة مدين فاقام عند شعيب ما اقام فكانت الغيبة الثانية اشد عليهم من الاولي و كانت نيفاً و خمسين سنة و اشتدت البلوي عليهم...(1)

(موسي عليه السلام) فرمود: اميدوارم خداوند فرج شما را جلو اندازد،


1- 1. كمال الدين، باب 6، حديث 1. روشن است كه اين حديث منافاتي با اين مطلب ندارد كه اقامت حضرت موسي عليه السلام نزد حضرت شعيب عليه السلام هشت يا ده سال باشد. زيرا در اين حديث مدت غيبت ايشان را پنجاه و چند سال دانسته است و مدت غيبت ايشان مي تواند بيشتر از مدت اقامت ايشان پيش حضرت شعيب عليه السلام باشد.

ص:24

سپس غايب شد و به شهر مدين رفت و مدت اقامتش را در آن جا ماند غيبت دوم براي آنها از اولي سخت تر بود و پنجاه و چند سال طول كشيد و (در اين مدت) گرفتاري آنها شدت يافت... .

بنابراين حضرت موسي عليه السلام از زمان تولد، دو غيبت داشت. بني اسرائيل كه از ولادت ايشان خبر داشتند، از ديدارش محروم بودند ، تا ان كه به صورت ظاهراً اتفاقي، ايشان را در سن جواني زيارت كردند. اما اين ملاقات طولي نكشيد و آن حضرت بلافاصله براي بار دوم از ديدگان آنها غايب شد. اين غيبت دوم، هم طولاني تر از اولي بود و هم بر بني اسرائيل و شديدتر گذشت. به اين ترتيب مي توان گفت كه از جهت غيبت (به خصوص تحقق دو غيبت) بين حضرت موسي عليه السلام و امام عصر عليه السلام شباهت وجود دارد. امام صادق عليه السلام در بيان اين وجه شباهت فرمودند:

في القائم عليه السلام سنة من موسي بن عمران عليه السلام ... خفاء مولده و غيبته عن قومه.

در امام قائم عليه السلام سنتي از حضرت موسي بن عمران عليه السلام است: پنهاني ولادتش و نهاني از قومش.

سپس راوي سؤال نمود كه غيبت حضرت موسي عليه السلام چقدر طول كشيد؟ حضرت فرمودند: «بيست و هشت سال».(1)

اين بيست و هشت سال، به اولين غيبت ايشان مربوط مي شود كه بني اسرائيل در اين فاصله سراغ ايشان را مي گرفتند، اما خبري پيدا


1- 1. كمال الدين، باب 6، حديث 3.

ص: 25

نمي كردند و لذا كاملاً از او بي اطلاع بودند.(1)

احاديث و اخبار مربوط به حضرت موسي عليه السلام نشان مي ده كه در اين مدت، عموم مردم اگر هم ايشان را مي ديدند، نمي شناختند. بنابراين حضرت موسي عليه السلام علاوهبر داشتن اصل دو غيبت – يكي كمتر و ديگري طولاني تر – از جهت نحوه غيبت نيز دو تجربه داشته است، يكي نبودن در ميان مردم و خارج بون از شهر و ديار آنها و دوم ناشناخته بودن در عين سكونت در همان شهر و احياناً رفت و آمد بين مردم. هر دو صورت غيبت، در مورد امام عصر عليه السلام نيز امكان پذير است.


1- 1. كمال الدين، باب 6، حديث 2.

ص:26

درس دوم: پنهاني امام عصر عليه السلام

معناي غيبت امام عصر عليه السلام

مواردي كه از غيبتهاي انبياي گذشته در درس پيشين بيان شد، از چند جهت در مورد غيبت امام عصر عليه السلام قابل استفاده است.

يكي از اين جهات معنا و مفهوم غيبت ايشان است كه مي توان گفت به دو صورت مي توان باشد: يكي غيبت بدن و جسم شريف ايشان از ميان مردم و ديار آنان، دوم غيبت عنوان و وصف آن حضرت به طوري كه ديده شوند، اما هم چنان ناشناس باقي بمانند. اين دو صورت با يكديگر قابل جمع هستند، يعني غيبت امام زمان عليه السلام هم مي تواند به صورت اول باشد و هم به صورت دوم. ممكن است گاهي به شكل اول رخ دهد و گاهي به شكل دوم يا بعضي با نوع اول آن رو به رو شوند و برخي ديگر با گونه دوم. در احاديث ائمه عليهم السلام به وقوع هر دو حالت تصريح شده است.

ص:27

در حديثي كه از امام صادق عليه السلام نقل كرديم، تعبير ايشان چنين بود: «ان يمشي في اسواقهم و يطا بسطهم و هم لا يعرفونه». از اين عبارت فهميده مي شود كه امام عصر عليه السلام با بدن شريف خود، ميان مردم رفت و آمد مي كنند، اما افراد، عموماً ايشان را نمي شناسند، با اين ترتيب، غيبت حضرت، منافاتي با حضور جسمي ايشان ندارد. آن چه مهم است، ناشناخته بودن ايشان مي باشد.

در احاديث ديگري كه موضوع غيبت امام عصر عليه السلام مطرح شده، به «عزلت» ايشان اشاره شده است. امام سجاد عليه السلام در بيان وجه شباهت آن حضرت به حضرت ابراهيم عليه السلام فرموده اند:

اما من ابراهيم فخفاء الولادة و اعتزال الناس.(1)

اما سنتي كه از ابراهيم، در امام عصر عليه السلام وجود دارد، پنهان بودن ولادت و كناره گيري از مردم مي باشد.

هم چنين امام صادق عليه السلام در مورد غيبت امام زمان عليه السلام چنين فرمودند:

لابد صاحب هذا الامر من غيبة و لابد له في غيبته من عزلة.(2)

تعابير «عزلت» و «اعتزال» به معناي كناره گيري ايشان از مردم است و اصولاً يكي از معاني غربت آن امام عزيز در زمان غيبت، همين دور بودن ايشان از دوستان و شيعيان خود مي باشد. (3)


1- 1. كمال الدين، باب 31، حديث 3.
2- 2. الغيبة، نعماني، باب 10، حديث 41.
3- 3. توضيح اين معناي غربت را در حلقه ششم مطالعه فرماييد.

ص:28

نتيجه اي كه از اين دو گونه احاديث استفاده مي شود، اين است كه هر و حالت مزبور در غيبت امام عصر عليه السلام وجود دارد. هم دوري و جدايي از مردم و هم ناشناخته بودن با وجود حضور در ميان ايشان. همان طور كه گفته شد، ممكن است هر يكي از اين دو گونه براساس زمانها با افراد مختلف رخ دهد.

اما تعبير ديگري هم در توضيح معناي غيبت امام زمان عليه السلام از امام صادق عليه السلام نقل شده است:

للقائم غيبتان يشهد في احدايهما المواسم يري الناس و لا يرونه.(1)

حضرت قائم عليه السلام دو غيبت دارند(2)

كه در يكي از آن دو، شاهد مواقف حج هستند، ايشان مردم را مي بينند ولي مردم ايشان را نمي بينند.

در اين حديث شريف، كلمه «يشهد» آمده است. اين كلمه به دو معنا به كار مي رود: يكي به معناي «حضور يافتن» و ديگر «به چشم ديدن».(3)

«يشهد» به هر يك از اين دو معنا كه باشد، ظهور در حضور جسماني حضرت در مواقف حج دارد. البته اين حضور – چنان كه در خود حديث فرموده اند – مربوط به يكي از دو غيبت امام عصر عليه السلام است، اما غرض ما از طرح و توضيح آن، اين است كه تعبير «يري الناس و لا يرونه» را


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب في الغيبة، حديث 12.
2- 2. مراد از اين دو غيبت، دو مرحله از غيبت است كه غيبت صغري و كبري ناميده مي شوند نه دو معنايي از آن كه فعلاً محل بحث مي باشد.
3- 3. شهد المجلس: حضره و شهد الحادث: عاينه المعجم الوسيط، ص: 497.

ص: 29

بيان كنيم و معناي آن را با توجه به توضيحات گذشته روشن نماييم.

در صورتي كه امام عليه السلام در مراسم حج حضور داشته باشند، مي توان گفت كه ايشان مردم را با چشم مي بينند، اما عموم مردم از ديدن آن حضرت محروم هستند. اين نديدن مردم به دو صورت محتمل است: يكي اين كه به اعجاز اهلي و علي رغم حضور جسماني آن حضرت، مردم از ديدن شخص ايشان، ناتوان باشند.

دوم اين كه بدن شريف ايشان را به چشم ببينند، اما هويتشان را تشخيص ندهند. در اين صورت مي توان گفت كه مردم ايشان را – به عنوان امام زمان عليه السلام نمي بينند. البته اين احتمال، قدري از ظاهر تعبير «لا يرونه» دور است، اما به هر حال، لفظ حديث قابل حمل بر آن مي باشد. بنابراين احتمال، معناي حديث همان چيزي است كه در احاديث ديگر تحت عنوان «و هم لا يعرفونه» مطرح شده است. به هر حال، هر چند كه حضور امام عليه السلام را در مواقف حج به يكي از دو غيبت ايشان (غيبت كبري) مربوط دانسته اند، اما تعبير «يري الناس و لا يرونه» با توجه به توضيحي كه در معناي آن گفتيم، در هر مكاني كه حضرتش حضور پيدا كنند، صدق مي كند و بنابراين اگر در غيبت صغري نيز در مراسم حج حضور مي يافتند، همين معنا در مورد غيبت ايشان صدق مي كرد.

خالي نبودن زمين از حجت الهي

مطلب ديگري كه در بحث از غيبت امام عصر عليه السلام بايد به عنوان يك اصل اصيل مورد توجه قرار گيرد، اين است كه طبق سنت پروردگار، زمين هيچ گاه از حجت الهي خالي نمي ماند و اگر اين حجت،

ص:30

آشكار و شناخته شده نباشد، در عين ناشناختگي قطعاً حضور دارد. اين مطلب در احاديث متعددي ذكر شده است كه در اين جا فقط به يكي از آنها استناد مي كنيم.

امير المؤمنين عليه السلام در خطبه اي كه بر منبر مسجد كوفه ايراد كردند، چنين فرمودند:

اللهم انه لابد لك من حجج في ارضك حجة بعد حجة علي خلقك... ظاهر غير مطاع او مكتتم يترقب ... و انك لا تخليب ارضك من حجة لك علي خلقك ظاهر ليس بالمطاع او خائف مغمور.(1)

بار خدايا، قطعاً براي تو حجتهايي در زمينت هست كه يكي پس از ديگري حجت بر آفريده هايت هستند... اينها يا آشكار هستند اما مورد اطاعت (مردم) نمي باشند يا پنهان از ديدگان (اند) كه (مردم) انتظار (ظهور)شان را مي كشند ... و تو زمينت را از حجت خود بر آفريدگانت خالي نمي گذاري، حجتي كه يا آشكار است اما اطاعت نمي گردد و يا ترسان و پنهان مي باشد.

ملاحظه مي شود كه امير المؤمنين عليه السلام در قسمت كوتاهي از خطبه خود، دو بار به اين سنت هميشگي خداوند اشاره فرموده اند. آن چه باعث تأسف مي باشد اين است كه در هر دو بار حجت آشكار الهي به مطاع نبودن توصيف شده است. گويي مردم – عموماً – اين گونه هستند


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب في الغيبة، حديث 13.

ص:31

كه وقتي حجت در ميانشان ظاهر و آشكار باشد، فرمان او را نمي برند و همواره اين بزرگترين نعمت خداوند را كفران مي كنند. ما در ادامه مباحث، بيشتر به توضيح اين واقعيت تلخ خواهيم پرداخت. اما فعلاً به اين نكته توجه مي دهيم كه نافرماني از امام عصر عليه السلام به طور اكثري پيش از ظهور ايشان رخ مي دهد، اما پس از آن ديگر شاهد كفران اين نعمت بزرگ پروردگار، توسط بيشتر مردم نخواهد بود.

آن چه از اين سنت قطعي خداوند استفاده مي شود، اين است كه پنهان بودن حجت پروردگار از اهل زمين، امري است كه همواره وجود داشته و خواهد داشت و نبايد تصور شود كه اين حادثه فقط در امت اسلام و آن هم در آينده فقط نسبت به امام دوازدهم عليه السلام صورت مي گيرد.

توجه دادن امام عصر عليه السلام به غيبتهاي انبياء عليهم السلام

شايد به همين جهت بوده است كه خود حضرت ولي عصر ارواحنا فداه خواسته اند تا غيبتهاي انبياء عليهم السلام در كنار غيبت ايشان مورد توجه قرار بگيرد و از اين طريق، ايمان به حجت غايب خداوند براي مؤمنان، نادر و سخت جلوه نكند. داستان انگيزه تأليف كتاب ارزشمند «كمال الدين و تمام النعمة» توسط دانشمند معظم و محدث گرانقدر شيعه جناب محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي (شيخ صدوق) در همين خصوص، بسيار شنيدني و قابل تحمل است. ايشان در مقدمه همين كتاب در بيان انگيزه تأليف آن، چنين آورده اند:

وقتي به خواسته ام كه زيارت حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السلام بود، رسيدم به نيشابور برگشتم و در آن جا اقامت گزيدم. پس ديدم

ص:32

بيشتر شيعياني كه نزد من رفت و آمد داشتند در امر غيبت (امام زمان عليه السلام) به سرگرداني افتاده اند و درباره امام قائم عليه السلام شبهه دارند و از راه تسليم (نسبت به امر الهي) منحرف شده و به رأي و قياس روي آورده اند. پس با استمداد از احاديث وارد شده از پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام كوشيدم تا آنها را به راه حق هدايت كنم و به مسير صحيح برگردانم.

تا اين كه بزرگي از اهل فضيلت و علم و شرف قم از بخارا بر ما وارد شد كه من به جهت آن كه وي ديندار و صاحب رأي و داراي روش صحيح بود، از مدتها قبل آرزوي ديدارش را داشتم و مشتاق ديدنش بودم. ايشان جناب شيخ نجم الدين ابوسعيد محمد بن حسن بن محمد بن احمد بن علي بن صلت قمي بود... .

پس چون خداي متعال مرا موفق به ديدار اين شيخ ... فرمود، خداوند را شكر نمودم. به خاطر اين كه ديدار او را براي من ميسر ساخت و به برادري با او گرامي ام داشت و دوستي و صفايش را به من ارزاني فرمود. تا اين كه يك روز در حالي كه برايم سخن مي گفت، از يكي از بزرگان فلاسفه و اهل منطق كه او را در بخارا ملاقات كرده بود، كلامي درباره حضرت قائم عليه السلام نقل كرد كه او را در مورد كار آن حضرت به خاطر طولاني شدن غيبت و منقطع شدن اخبارش به حيرت و شك انداخته بود. پس من مباحثي را در اثبات وجود آن حضرت برايش مطرح كردم و احاديثي در مورد غيبت ايشان از پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام براي او نقل نمودم. او نسبت به اين احاديث آرامش پيدا كرد و شك و ترديد و شبهه از قلبش زائل شد و اخبار صحيحي را كه شنيد، با

ص:33

سمع و طاعت و قبول و تسليم، پذيرفت و از من درخواست كرد كه درباره اين موضوع كتابي تأليف نمايم.

من درخواست ايشان را پذيرفتم و به او قول دادم كه هرگاه خداوند وسايل برگشتم به محل استقرار وطنم را در ري فراهم كند، آن چه را او خواسته، گردآوري خواهم كرد.

در همين اثنا يك شب كه در فكر خانواده و فرزندان و برادران و امكانات به جا مانده در ري بودم، خواب بر من غلبه نمود. پس در خواب ديدم كه گويي در مكه مشغول طواف به دور بيت الله الحرام هستم و در شوط هفتم كنار حجر الاسود در حال استلام و بوسيدن آن مي باشم و اين عبارت را مي گويم: «امانتي اديتها و ميثاقي تعاهدته لتشهد لي بالموافاة».(1)

در همين حال مولايمان حضرت صاحب الزمان صلوات الله عليه را ديدم كه بر در خانه كعبه ايستاده اند. من با دلي گرفتار و فكري پريشان نزديك ايشان رفتم. آن حضرت با نگاهي تيزهوشانه به صورتم، از درون من آگاه شدند. به ايشان سلام كردم پس جواب سلامم را دادند. سپس به من فرمودند: «چرا كتابي در مورد غيبت نمي نويسي تا گرفتاريت رفع شود»؟ به ايشان عرض كردم: اي پسر رسول خدا من در موضوع غيبت چيزهايي نوشته ام.

فرمودند: «ليس علي ذلك السبيل، امرك ان تصنف الان كتاباً


1- 1. اين جملات وقتي انسان در طواف مقابل حجر الاسود قرار مي گيرد، خطاب به آن سنگ گفته مي شود و معنايش چنين است: «امانت خود را ادا نمودم و پيمانم را تجديد كردم تا شاهد من بر وفا به عهد و پيمان الهي باشي». بحار الانوار، جلد 99، ص: 220، به نقل از امام رضا عليه السلام.

ص:34

في الغيبة و ادكر فيه غيبات الانبياء عليهما السلام» يعني: نه به آن صورت، به تو امر مي كنم كه همين الان كتابي درباره غيبت تأليف كنيس و غيبتهاي انبياء عليهم السلام را در آن ذكر نمايي. سپس حضرت گذشتند و رفتند. من از خواب بيدار شدم و تا اذان صبح به دعا و گريه و درد دل گفتن و شكوه نمودن مشغول بودم. صبح با استعانت از خداي متعال و توكل بر او و با طلب مغفرت به خاطر كوتاهي كردن، تأليف اين كتاب را آغاز نمودم تا امر ولي خدا و حجت او را گردن نهاده باشم... .(1)

چند نكته در اين داستان قابل توجه است:

اول اين كه مسئله غيبت امام زمان عليه السلام ممكن است شيعيان آن حضرت را به شك و حيرت مبتلا سازد. در زمان مرحوم شيخ صدوق كه هنوز سالهاي اوليه غيبت كبري بوده است، بزرگي كه به تصريح خود شيخ صدوق از خاندان علم و فضيلت و شرف بوده، بر اثر تشكيكهاي اهل فسلفه و منطق، به سرگرداني و ترديد افتاده است. با توجه به اين كه اقامت صدوق در نيشابور در اواخر عمر ايشان بوده است، حداكثر 40 الي 50 سال از غيبت كبري بيشتر نگذشته بوده كه از اين مدت به طولاني شدن غيبت تعبير كرده اند. اگر پس از گذشت كمتر از نيم قرن از زمان پنهاني حضرت، شيخي از خاندان علم و فضيلت در مورد ايشان به شك و حيرت مبتلا شود، پس مؤمناني كه حدود 12 قرن پس از شروع غيبت، زندگي مي كنند، از اين جهت در معرض خطرات بسيار بيشتري هستند و بايد چنان درك عميقي از امر غيبت امام زمانشان داشته بااشند


1- 1. كمال الدين، مقدمه مؤلف.

ص:35

كه انواع و اقسام شبهات درباره طولاني شدن زمان غيبت، ايمان آنها را تهديد نكند. اين امر، لزوم تفقه در موضوع غيبت امام عصر عليه السلام را براي شيعيان ايشان بيش از پيش روشن مي نمايد.

نكته دوم جمله اي است كه به نقل مرحوم شيخ صدوق، امام عصر عليه السلام به ايشان فرموده اند كه عين عبارت آن چنين است:

لم لا تصنف كتاباً في الغيبة حتي تكفي ما قد همك؟

مطلب جالب توجه در اين عبارت اين است كه به صورت ضمني فرموده اند: اگر مي خواهي رفع گرفتاريت بشود. راهش اين است كه كتابي در موضوع غيبت تأليف نمايي. شايد بتوان از اين هشدار حضرت به يك قاعده كلي تنبه پيدا كرد و آن اين كه انجام دادن خدمتي به حضرات معصومين عليهم السلام به ويژه حضرت بقية الله الاعظم عليه السلام مي تواند مشكل گشاي انسان در انواع گرفتاريهاش باشد. اين خدمت مي تواند اشكال مختلف داشته باشد: خرج كردن مال در جهت نشر نام و ياد و علوم ايشان، صرف عمر در اين مسير، تلاش علمي در خصوص معرفي ايشان و هر كار ديگري كه به نوعي احياء امر ائمه عليهم السلام محسوب شود.

اين توصيه اي است كه برخي از ارادتمندان خاص حضرت به دوستان و نزديكان خود داشته و دارند كه تلاش در مسير خدمتگزاري خالصانه به بارگاه مقدس امام زمان عليه السلام سبب رفع گرفتاري هاي شخصي انسان هم مي شود.

نكته سوم در اين ماجرا امر امام عصر عليه السلام است به اين كه جناب شيخ صدوق در بحث از غيبت، به ذكر غيبتهاي انبياء عليهم السلام بپردازد. احتمالاً يكي از حكمتهاي اين فرمايش، اين است كه شيعيان از طريق آشنايي

ص:36

با غيبتهاي انبياء عليهم السلام بدانند كه امر پنهاني حضرت مهدي عليه السلام يك سنت ديرينه الهي مي باشد، پس استبعادي در اين موضوع نكنند.

هم چنين به خصوصيات آن غيبتها توجه كنند تا با درك شباهتهاي موجود بين آنها و غيبت امام عليه السلام، پذيرفتن اين امتحان الهي برايشان ساده تر باشد.

مهمتر اين كه اگر به آن چه انگيزه رفع غيب از انبياء الهي بوده، واقفشوند، به وظيفه اي كه در اين زمان نسبت به امام زمانشان دارند، آشناتر مي گردند و متوجه مي شوند كه بايد چگونه عمل كنند تا خداوند زودتر به غيبت امامشان خاتمه دهد، همان طور كه به غيبتهاي انبياء عليهم السلام پايان داد. ما در حلقه هاي بعدي، سعي مي كنيم تا اين مسئله را مورد توجه و دقت بيشتر قرار دهيم و از اين طريق به تكاليف – خود در زمان غيبت آشناتر گرديم. انشاء الله.

ص:37

درس سوم: پيشگويي هاي معصومين عليهم السلام در مورد غيبت امام عصر عليه السلام

اشاره

پيشگويي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در مورد غيبت امام دوازدهم عليه السلام

مسئله غيبت امام دوازدهم شيعيان از اولين سالهاي بعثت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مطرح بوده و به وسيله خود رسول اكرم صلي الله عليه و آله بارها و بارها به تعابير مختلف بيان شده است. به عنوان نمونه جابر بن عبدالله انصاري از اصحاب با وفاي پيامبر صلي الله عليه و آله نقل كرده است: وقتي آيه

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّ_هَ وَأَطِيعُوا الرَّ سُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ (1)

بر رسول اگرم نازل گرديد، به ايشان عرض كردم: اي رسول خدا، ما خدا و رسولش را شناختيم، اما «اولوالامر» كه خداوند اطاعت از آنها را با اطاعت از شما قرين كرده – چه كساني هستند؟ ايشان در پاسخ فرمودند:


1- 1. نساء، 59.

ص:38

هم خلفايي يا جابر و ائمة المسلمين من بعدي اولهم علي بن ابيطالب ثم الحسن و الحسين ثم علي بن الحسين ثم محمد بن عليس المعروف في التوراة بالقر – و ستدركه يا جابر فاذا لقيته فاقرءه مني السلام – ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسي بن جعفر ثم علي بن موسي ثم محمد بن علي ثم علي بن محمد ثم الحسن بن علي ثم سميي و كنيي حجة الله في ارضه و بقيته في عباده ابن الحسن بن علي ذاك الذي يفتح الله – تعالي ذكره – علي يديه مشارق الارض و مغاربها – ذاك الذي يغيب عن شيعته و اوليائه غيبة لا يثبت فيها علي القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان.(1)

اي جابر آنها جانشينان من و پيشوايان مسلمانان بعد از من هستند، نخستين ايشان علي بن ابيطالب عليه السلام است، سپس حسن عليه السلام و حسين عليه السلام سپس علي بن الحسين عليهما السلام سپس محمد بن علي عليهما السلام كه در تورات به عنوان «باقر» (شكافنده علوم) معروف است – و تو اي جابر او را درك خواهي نمود، پس هرگاه او را ملاقات نمودي، از جانب من به او سلام برسان – سپس صادق جعفر بن محمد عليهما السلام سپس موسي بن جعفر عليهما السلام سپس علي بن موسي عليهما السلام سپس حسن بن علي عليهما السلام سپس هم نام و هم كنيه من حجت خداوند در زمينش و باقي و نگه داشته شده خدا


1- 1. كمال الدين، باب 23، حديث 3.

ص:39

در ميان بندگانش فرزند حسن بن علي عليهما السلام است. او همان كسي است كه خداي متعال شرق و غرب زمين را به دستانش فتح مي كند، او همان كسي است كه از شيعيان و دوستانش غايب مي گردد، غيبتي كه در آن جز كساني كه خداوند دلهايشان را به ايمان آزموده است، بر امامت ايشان ثابت قدم نمي مانند.

مي بينيم رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله هم زمان با معرفي تك تك ائمه عليهم السلام (از جمله وجود مقدس امام دوازدهم عليه السلام) صريحاً به غيبت ايشان از ديدگان دوستان و شيعيان خود اشاره فرموده اند و بر دشواري آزمون امامت امام غايب در اين زمان نيز تأكيد ورزيده اند. اين موضع روشن پيامبر صلي الله عليه و آله به خوبي نشان مي دهد كه امر غيبت حضرت بقية الله ارواحنا فداه از همان ابتداي اسلام، روشن و قطعي بوده و چيزي نيست كه بعدها حادث شده باشد، آن گاه شيعيان برايش توجيهي تراشيده باشند، چنان كه بعضي از مخالفان تشيع چنين ابراز كرده اند.

مرحوم شيخ صدوق در كتاب گرانقدر «كمال الدين و تمام النعمة» از يك يك معصومان عليهم السلام احاديثي را كه نص بر معرفي وجود مقدس امام عصر عليه السلام هستند، نقل كرده كه در بسياري از آن احاديث به غيبت ايشان نيز اشاره شده است. در برخي از اين روايات، دو نوع غيبت امام عليه السلام نيز مطرح شده و در بعضي حتي سال شروع غيبت هم تعيين گرديده است.

ما در اين جا به ذكر چند نمونه از اين احاديث گران قدر اكتفا مي كنيم.

از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نقل شده كه در ضمن حديثي چنين فرمودند:

ص:40

جعل من صلب الحسين عليه السلام ائمة يقومون بامري و يحفظون وصيتي التاسع منهم قائم اهل بيتي و مهدي امتي اشبه الناس بي في شمائله و اقواله و افعاله يظهر بعد غيبة طويلة و حيرة مضلة.(1)

خداوند از نسل حسين عليه السلام پيشواياني قرار داده است كه امر مرا به پا مي دارند و وصيت مرا حفظ مي كنند. نهمين آنها قيام كننده از اهل بيت من و مهدي اين امت است كه در شمايل و سخنان و افعالش شبيه ترين مردم به من مي باشد. او پس از غيبتي طولاني و حيرتي گمراه كننده ظهور خواهد كرد.

در اين حديث شريف به طولاني شدن غيبت امام عصر عليه السلام – كه با سرگرداني مردم در آن زمان همراه است – اشاره شده و اكنون شاهد صدق فرمايش پيامبر صلي الله عليه و آله هستيم.

پيشگويي امير المؤمنين عليه السلام درباره غيبت امام عصر عليه السلام

روايت ديگر در همين خصوص از وجود مقدس امير المؤمنين عليه السلام است كه متن آن، هم در «كافي» شريف و هم در «كمال الدين و تمام النعمة» به نقل از اصبغ بن نباته چنين آمده است: مي گويد: خدمت امير المؤمنين عليه السلام رسيدم، ايشان را در حال تفكر ديدم در حالي كه با انگشت بر زمين خط مي كشيدند. موضوع تفكر ايشان را جويا شدم، فرمودند:

فكرت في مولود يكون من ظهر الحادي عشر من ولدي


1- 1. كمال الدين، باب 24، حديث 2.

ص:41

هو المهدي يملاها عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً تكون له خيرة و غيبة يضل فيها اقوام و يهتدي فيها آخرون.

درباره مولودي فكر مي كردم كه از سلاله من و يازدهمين فرزند من است. او مهدي عليه السلام است كه زمين را پر از عدل مي كند همان طور كه از ظلم و جور پر شده باشد. براي او حيرت و غيبتي است كه در آن زمان كساني گمراه و ديگراني هدايت مي شوند.

اصبغ مي گويد: پرسيدم يا امير المؤمنين: آيا چنين چيزي (غيبت و حيرت) واقع خواهد شد؟ حضرت فرمودند:

نعم كما انه مخلوق.(1)

آري، همان گونه كه او آفريده شده است (غيبت هم خواهد داشت).

ملاحظه مي شود كه در اين حديث شريف نيز ضمن معرفي دقيق مهدي آل محمد عليهم السلام به دوران غيبت ايشان كه ظاهراً دوران حيرت آن عزيز هم هست، اشاره شده است. ظاهراً اين سرگرداني مربوط به خود امام زمان عليه السلام مي باشد و با حيرتي كه در حديث گذشته از قول پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نقل كرديم، متفاوت است. (2)

حديث ديگر از جناب عبدالعظيم حسني از امام جواد عليه السلام به نقل از پدران بزرگوارشان از امير المؤمنين عليه السلام است كه فرمودند:


1- 1. كمال الدين، باب 26، حديث 1، و اصول كافي، كتاب الحجة، باب في الغيبة، حديث 7 با اختلافات جزيي در عبارت.
2- 2. توضيح اين معنا از حيرت و تفاوتش با معناي قبلي در حلقه هاي بعدي اين سلسله درسها در بحث «انتظار» خواهد آمد.

ص:42

للقائم ما غيبة امدها طويل كاني بالشيعة يجولون جولان النعم في غيبته يطلبون المرعي فلا يجدونه الا فمن ثبت منهم علي دينه و لم يقس قلبه لطول امد غيبة امامه فهو معي في درجتي يوم القيامة.(1)

قائم ما (اهل بيت عليهم السلام) غيبتي دارد كه مدتش طولاني است.

گويي شيعه را در دوران غيبت ايشان مي بينيم كه هم چون چهارپايان به اين طرف و آن طرف مي روند (سرگردان هستند)، دنبال چراگاه مي گردند اما آن را نمي يابند. بدانيد كه هر شيعه اي در آن دوران بر دين خود ثابت قدم بماند و قلبش به خاطر طولاني شدن زمان غيبت امامش سخت نشود، پس او در روز قيامت با من در درجه من خواهد بود.

در اين حديث هم به طولاني شدن غيبت امام دوازدهم عليه السلام اشاره شده است كه بر اثر آن، عموم شيعيان دچار سر در گمي و حيرت مي شوند. تشبيه حضرت، نشانگر اين حقيقت است كه بسياري از معتقدان به حضرت مهدي عليه السلام در دوران غيبت به وظايف خود، آگاهي كاملي ندارند، لذا به حيرت و سرگرداني مبتلا مي گردند. در همين دوران آنان كه بر اثر طولاني شدن زمان غيبت، ذره اي در اعتقاداتشان سست نمي شوند، با امير مؤمنان عليه السلام در بهشت هم درجه خواهند بود.


1- 1. كمال الدين، باب 26، حديث 14.

ص:43

پيشگويي حضرت مجتبي عليه السلام

نسبت به غيبت حضرت ولي عصر عليه السلام

حديث بعدي را در اين زمينه از حضرت مجتبي عليه السلام نقل مي كنيم كه پس از بيان اوصافي درباره امام زمان عليه السلام و علت غيبت ايشان چنين فرمودند:

ذلك التاسع من ولد اخي الحسين ابن سيدة الاماء يطيل الله عمره في غيبته ثم يظهره بقدرته في صورة شباب دون اربعين سنة ذلك ليعم ان الله علي كل شيء قدير.(1)

ايشان نهمين فرزند برادرم حسين عليه السلام و پسر سرور كنيزان است.

خداوند عمر او را در دوران غيبتش طولاني مي كند، سپس به قدرت خويش او را به شكل جواني زير چهل سال آشكار مي گرداند تا معلوم شود كه خداوند بر هر كاري تواناست.

در اين حديث شريف ضمن اشاره به اجداد پدري امام عصر عليه السلام به اين نكته تاريخي هم اشاره شده كه مادر آن حضرت در كسوت كنيزي در خانه پدرشان حضور پيدا كرده اند، اما البته «سيدة الاماء» بوده اند، يعني سرور و بزرگ بانوي كنيزان. هم چنين به طولاني شدن غيبت ايشان هم زمان با طولاني شدن عمر شريفشان اشاره نموده اند كه در عين حال، به قدرت باهره الهي با ظاهر جواني زير چهل سال، ظاهر خواهند شد.

چنان كه گفته شد، بيشتر احاديثي كه از پدران گرامي حضرت مهدي عليه السلام درباره ايشان نقل شده، به مسئله غيبت آن حضرت اشاره


1- 1. كمال الدين، باب 29، حديث 2.

ص:44

دارند. ما در اين جا براي رعايت اختصار، مطلبي از امام سوم تا امام دهم نقل نمي كنيم و يك نمونه از فرمايشهاي پدر بزرگوار آن حضرت، يعني امام عسكري عليه السلام ذكر مي نماييم.

پيشگويي پدر بزرگوار امام زمان عليه السلام در مورد غيبت فرزند خويش

احمد بن اسحاق بن سعد اشعري مي گويد: بر حضرت ابو محمد حسن بن علي عليهما السلام وارد شدم و مي خواستم از ايشان درباره جانشين پس از خودشان سؤال كنم. حضرت (پيش از آن كه من سخني بگويم) ابتدا به سخن فرمودند و گفتند:

يا احمد بن اسحاق ان الله تبارك و تعالي لم يخل الارض منذ خلق آدم عليه السلام و لا يخليها الي ان تقوم الساعة من حجة لله علي خلقه به يدفع البلاء عن اهل الارض و به ينزل الغيث و به يخرج بركات الارض.

اي احمد بن اسحاق همانا خداوند متعال از وقتي حضرت آدم عليه السلام را آفريد و تا روز قيامت زمين را از حجت الهي بر خلق خود خالي نگذاشته و نخواهد گذاشت. (حجتي كه) به واسطه او بلا را از اهل زمين باز مي دارد و باران مي فرستد و بركتهاي زمين را خارج مي سازد.

احمد بن اسحاق مي گويد: سپس امام عسكري عليه السلام با شتاب، داخل منزل شدند و فرزند گرامي خود را – كه كودكي سه ساله بودند – بيرون آوردند و به من نشان دادند در حالي كه بر شانه ايشان قرار داشتند و صورتشان هم چون ماه شب چهارده مي درخشيد. پس از معرفي جانشين خود فرمودند:

ص:45

يا احمد بن اسحاق مثله في هذه الامة مثل الخضر عليه السلام و مثله مثل ذي القرنين... .

اي احمد اسحاق مثل او در اين امت مثل خضر و ذي القرنين است.

فرداي آن روز مجدداً خدمت حضرت رسيدم و پرسيدم: آن سنتي كه از حضرت خضر و ذوالقرنين در ايشان جاري است، چه مي باشد؟ فرمودند:

طول الغيبة.

طولاني شدن غيبت.

پرسيدم: اي پسر رسول خدا، آيا به راستي غيبت ايشان، طولاني مي شود؟ فرمودند:

اي و ربي حتي يرجع عن هذا الامر اكثر القائلين به و لا يبقي الا من... ايده بروج منه.(1)

قسم به پروردگار چنين است، آن قدر طول مي كشد كه بيشتر معتقدان به او از اعتقادشان بر مي گردند و تنها كساني كه خداوند آنها را با روحي(2)

از جانب خود تأييد فرموده، باقي مي مانند.

ملاحظه مي شود كه پدر بزرگوار امام عصر عليه السلام، هم به طولاني


1- 1. كمال الدين، باب 38، حديث 1.
2- 2. اين روح ظاهراً فرشته اي است كه خداوند به وسيله او مؤمنان را تأييد مي فرمايد و در قرآن به آن اشاره شده است: «اولئك كتب في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه» مجادله، 22. براي روشن شدن تفسير آن رجوع كنيد به: اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب ان للقلب اذنين.

ص:46

شدن زمان غيبت و هم به سختي دينداري در آن زمان از بدو كودكي فرزندشان اشاره فرموده اند.

پيشگويي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله درباره دو غيبت آخرين جانشين خود

در حديث ديگري پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ضمن معرفي آخرين جانشين خود، به اين كه ايشان دو غيبت دارند و يكي از آن و طولاني تر است، اشاره فرموده اند:

... يكون له غيبتان احداهما اطول من الاخري... الحذر الحذر اذا فقد الخامس من ولد السابع من ولدي.(1)

... ايشان دو غيبت دارند كه يكي از آن دو طولاني تر از ديگري است... هوشيار و مراقب باشيد در آن هنگامي كه پنجمين فرزند از هفتمين فرزند من گم (غايب) شود.

پيامبر صلي الله عليه و آله امام زمان عليه السلام را به عنوان پنجمين فرزند از هفتمين فرزند خود معرفي فرموده اند، هم چنين دو نوع غيبتايشان را – كه يكي از ديگري طولاني تر است – ذكر فرموده اند. آن گاه نسبت به دوران غيبت فرزند خود هشدار داده اند . تعبير جالب در اين حديث اين است كه غيبت امام عليه السلام را با كلمه «فقد» بيان فرموده اند. اين تعبير نشان مي دهد كه غيبت حضرت صرفاً به اين است كه انسانها ايشان را گم مي كنند. گم كردن در جايي صدق مي كند كه انسان مي داند چيزي هست، اما نمي داند كجاست. غيبت امام عصر عليه السلام هم بيش از اين نيست كه مردم، محل و مكان آن حضرت را نمي دانند، با اين كه يقين به حضور ايشان دارند.


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 380، حديث 189.

ص:47

پيشگويي سال شروع غيبت امام عصر عليه السلام از 40 سال قبل

در برخي احاديث ديگر كه به غيبت امام دوازدهم علهي الشلام اشاره شده، سال شروع غيبت ايشان نيز دقيقاً معين شده است.

راوي مي گويد: از حضرت امام ابوجعفر محمد بن علي الجواد عليهما السلام درباره آيه شريفه «فلا اقسم بالخنس الجوار الكنس»: «سوگند به ستارگان جاري پنهان شونده» پرسيدم. فرمودند:

امام يخنس سنة ستين و ماتين ثم يظهر كالشهاب يتوقد في الليلة الظلماء.(1)

مقصود امامي است كه در سال دويست و شصت پنهان مي شود سپس هم چون ستاره در شب تاريك ظاهر مي گردد.

سال دويست و شصت، سال شروع غيبت امام عصر عليه السلام است كه هم زمان با شهادت پدر بزرگوار ايشان آغاز گرديد.(2)

در واقع آغاز امامت امام زمان عليه السلام با آغاز دوران غيت آن بزرگوار يكي است. بنابراين مجموع دوره امامت آن حضرت تاكنون، همراه با غيبت ايشان بوده است. پيشگويي حضرت جواد الائمه عليه السلام درمورد شروع غيبت امام عصر عليه السلام حداقل چهار سال قبل از آن مطرح شده است، چون سال شهادت امام نهم عليه السلام سال 220 هجري قمري بوده است.(3)


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب في الغيبة، حديث 22.
2- 2. شهادت حضرت عسكري عليه السلام در روز جمعه هشتم ربيع الاول سال 260 در سن بيست و هشت سالگي بوده است. اصول كافي، كتاب الحجة، باب مولد ابي محمد الحسن بن علي عليهما السلام.
3- 3. اصول كافي، كتاب الحجة، باب مولد ابي جعفر محمد بن علي الثاني عليه السلام.

ص:48

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 1 تا 3

1. توجه به غيبتهاي حجتهاي پيشين چه فايده مهمي دارد؟

2. در فرمايش حضرت نوح عليه السلام در مورد غيبتي كه پس از ايشان خواهد بود، چه ويژگي هايي را بيان شده است؟

3. دو صورت غيبتي را كه براي حضرت يوسف عليه السلام بود، بيان كنيد.

4. شباهتهايي را كه بين غيبت حضرت موسي عليه السلام و غيبت امام زمان عليه السلام وجود دارد، بيان كنيد.

5. پيشگويي هاي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام در مورد غيبت امام دوازدهم عليه السلام چه شبهه اي را پاسخ مي دهد؟

6. اين كه از غيبت امام عصر عليه السلام تعبير به «فقدان» شده، بيانگر چه مطلبي است؟

ص:49

فصل 2 - چگونگي ارتباط با امام عصر عليه السلام در زمان غيبت صغري و كبري

درس چهارم: مقايسه دو غيبت صغري و كبري

اشاره

با توجه به آن چه در فصل گذشته درباره اصل غيبت امام عصر عليه السلام و دو نوع آن، هم چنين طولاني بودن يكي از آنها و سختي آن دوران مطرح شد، اكنون مي توانيم به بيان مهمترين ويژگي هاي اين دو نوع غيبت بپردازيم. اين دو، هم از جهت مدت زمان و هم شكل و صورت با يكديگر تفاوت دارند.

تفاوت دو غيبت از جهت مدت زمان آنها

چنان كه ديديم، شروع غيبت امام عصر عليه السلام هشتم ربيع الاول سال 260 هجري قمري هم زمان با شهادت حضرت عسكري عليه السلام بوده است. مرحله اول اين غيبت تا روز وفات نايب چهارم حضرت، جناب شيخ ابوالحسن علي بن محمد سمري، ادامه داشت. ايشان در روز

ص:50

نيمه شعبان سال 329 (و به قولي 328) هجري قمري در گذشت.(1)

به اين ترتيب طول مدت مرحله اول غيبت 68 يا 69 سال قمري بوده است. با پايان گرفتن اين مرحله، مرحله دوم غيبت آغاز شده و تاكنون ادامه پيدا كرده است. اما براي پايان اين مرحله نه تنها هيچ زماني توسط امامان عليهم السلام بيان نشده است، بلكه طبق احاديث متعدد منقول از پيشوايان معصوم، تا قبل از ظهور، هيچ زماني براي آن معين نخواهد شد، چون اصولاً زمان ظهور (كه پايان غيبت مرحله دوم است) امري بدايي به شمار مي آيد. بدايي بودن به معناي قابل تغيير بودن آن است. ما در اين جا فقط يك نمونه از اين احاديث را نقل مي كنيم و بحث كاملتر را به محل خود موكول مي نماييم. (2)

اين حديث، ادامه آن روايتي است كه از اميرالمؤمنين عليه السلام در فصل گذشته نقل نموديم. در انتهاي آن گفتگو اصبغ بن نباته مي پرسد: پس از آن (غيبت) چه مي شود؟ حضرت مي فرمايند:

ثم يفعل الله ما يشاء فان له بداءات و ارادات و غايات و نهايات.(3)

سپس خداوند هر چه بخواهد انجام مي دهد، چون براي او بداءها و اراده ها و اهداف و پايانهايي است.


1- 1. مرحوم شيخ صدوق سال وفات نايب چهارم را سال 328 نقل فرموده است كمال الدين، باب 45، حديث 32 و مرحوم شيخ طوسي سال 329 نقل كرده است الغيبة، شيخ طوسي، ص: 394، حديث 364.
2- 2. اين بحث در حلقه هاي بعدي اين سلسله درسها در بحث «انتظار» خواهد آمد.
3- 3. اصول كافي، كتاب، الحجة، باب في الغيبة، حديث 7.

ص:51

هيچ توضيحي درباره آن چه پس از غيبت واقع مي شود، نداده اند و صرفاً به بيان اين كه خداوند هر كاري بخواهد، انجام مي دهد، اكتفا فرموده اند. آن گاه در بيان علت اين فرمايش خود، اشاره فرموده اند به اين كه خداوند داراي اراده هاي مختلف و بداءهاي گوناگون است، هم چنين اهداف و اغراض مختلفي در كارهاي خود (از جمله مدت زمان غيبت) دارد و پايان امور هم متناسب با اراده هاي مختلف تفاوت مي كند، چنان كه مطابق بعضي احاديث، زمانهايي براي فرج ائمه عليهم السلام و شيعيانشان معين شده بوده و در مورد آنها بداء صورت گرفته است.

پس هيچ وقتي براي ظهور حضرت كه پايان غيت مرحله دوم ايشان است، معين نشده و نبايد بشود. خود ائمه عليهم السلام نيز وقتي تعيين نكرده و نمي كنند. امام صادق عليه السلام در پاسخ به سؤال ابوبصير درباره امام قائم عليه السلام فرمودند:

كذب الوقاتون انا اهل بيت لانوقت.(1)

تعيين كنندگان وقت (براي ظهور قائم عليه السلام) دروغ مي گويند. ما خانواده اي هستيم كه (براي آن) وقتي تعيين نمي كنيم.

به هر حال، دو مرحله غيبت امام عصر عليه السلام از جهت مدت زمان مختلف هستند. مرحله اول كوتاهتر و مرحله دوم بلندتر مي باشد. امام صادق عليه السلام در كلام خويش به همين تفاوت اشاره فرموده اند:

للقائم غيبتان احداهما قصيرة و الاخري طويلة.(2)


1- 1. اصول كافي، باب كراهية التوقيت، حديث 3.
2- 2. همان، باب في الغيبة، حديث 19.

ص:52

قائم عليه السلام دو غيبت دارد يكي از آن دو كوتاه و ديگري دراز (مدت) است.

شايد از همين جهت، غيبت اول را «صغري» و دومي را «كبري» مي نامند (يعني كوچكي و بزرگي غيبت به اعتبار مدت زمان آن مي باشد). البته تعابير صغري و كبري در روايتي از معصوم عليه السلام نقل نشده است، ولي مراد از آنها همين معناست.

تفاوت دو غيبت از جهت نحوه ارتباط با امام غايب

تفاوت ديگري كه ميان اين دو مرحله از غيبت امام عصر عليه السلام وجود دارد، در چگونگي و نوع آن مي باشد. وجه مشترك معناي غيبت در اين دو مرحله همان چيزي است كه در فصل گذشته تحت عنوان «معناي غيبت امام عصر عليه السلام» توضيح داديم. اما تفاوتي كه بين آنها وجود دارد نيز بايد به دقت مورد توجه قرار گيرد. با توجه به احاديث موجود در اين باره و واقعيات تاريخي كه در دوران غيبت صغراي حضرت واقع گرديده، مي توان در بيان تفاوت اين دو غيبت چنين گفت: در دوره غيبت صغري، سفيراني به عنوان نواب خاص امام عليه السلام واسطه بين ايشان و مردم بودند. اين سفرا از جانب خود امام عليه السلام منصوب شده بودند و در قلمرو آن چه تحت عنوان «دين» و «وظيفه ديني» مي گفتند يا عمل مي كردند، مهر تأييد امام عليه السلام را به همراه داشتند. در غيبت كبري باب چنين نيابت و وساطتي بسته شد و مردم از اين گونه ارتباط با امام زمان خود محروم شدند و چون ادعايي در اين زمان از هيچ كس پذيرفته نمي باشد. آن چه تحت عنوان «نيابت عامه» در دوران غيبت كبري وجود

ص:53

دارد، به معناي وساطت و بابيت نواب عام ايشان نسبت به آن حضرت نيست.

وجود «سفير» و «باب» براي امام غايب، مهم ترين ويژگي و امتياز غيبت صغري در مقايسه با غيبت كبري به شمار مي آيد. كسي كه از جانب خود امام عليه السلام چنين شأني دارد، حجت بالغه حضرت براي مردم محسوب مي شود. او هر چند كه از خطا و اشتباه مصون نيست، اما به خاطر شأن نيابت و سفارشات خود، اگر نظري را در امور ديني ابراز نمايد، آن قول، حجت شرعي براي مردم خواهد بود. توقيعاتي كه در زمان غيبت صغري از ناحيه مقدسه امام عصر عليه السلام صادر شده نيز نوعاً به دست همين نواب خاص بوده است و به طور كلي اگر سخني يا نوشته اي را يكي از اين سفرا به امام عليه السلام نسبت داده باشند، صحت انتساب آن به امام، به هيچ وجه خدشه پذير و انكار شدني نيست.

بنابراين بايد گفت كه وقتي خود حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه كساني را واسطه و باب خود در ميان مردم قرار داده اند، در حقيقت، مهر تأييد بر شخصيت ديني آنها زده و صحت قول و عمل ايشان را در امور ديني امضاء فرموده اند. مثلاً اگر يكي از ايشان به خواندن دعايي درزمان غيبت توصيه كند، مي توانيم اين سفارش را از ناحيه خود امام عصر عليه السلام بدانيم. به عنوان نمونه جناب شيخ ابو عمرو عثمان بن سعيد عمروي، به خواندن دعايي در زمان غيبت امر فرموده و عبارات آن را براي يكي از معاصران خود املا كرده اند. ما مي توانيم متن اين دعا را تأييد شده از طرف امام زمان عليه السلم بدانيم و بايد چنين كنيم.

اين دعا همان دعايي است كه عالم بزرگوار شيعه جناب سيد بن طاووس

ص:54

نقل كرده و درباره آن فرموده اند: اگر نسبت به خواندن همه تعقيباتي كه براي نماز عصر روز جمعه نقل كرده اهمال صورت گيرد، در خواندن اين دعا نبايد كوتاهي شود. ايشان اين امر را فضل اختصاصي خداوند بر خود، تلقي كرده اند.(1)

پس با وجود اين كه نايب اول، اين دعا را به عنوان نقل از امام عصر عليه السلام املا نكرده اند، اما شأن سفارت و نيابت ايشان اقتضا مي كند كه در اين گونه امور – كه مستقيماً جزء دين است – مورد تأييد حضرت باشند. به تعبير ديگر مي توان گفت كه اگر يكي از نواب خاص، چيزي را به امام عليه السلام نسبت دهند يا حتي به صراحت و به طور مستقيم نسبت ندهند، اما توصيه و سفارشي در امور ديني به فردي خاص يا براي عموم داشته باشند، در همه اين صورتها، قول ايشان حجت شرعي است و مي توانيم عمل به توصيه ايشان را مرضي نظر امام عليه السلام بدانيم.

ارتباط غير مستقيم با امام عليه السلام در غيبت صغري

با اين وصف، روشن مي شود كه وجود چنين نا بياني در دوره غيبت صغري بسيار راهگشا بوده و تا حدي خلأ پنهاني امام عليه السلام در ميان دوستانش را جبران مي كرده است. اگر مردم، سؤال يا حاجتي از امام خود داشتند، به اينان مراجعه مي كردند. و اين بزرگواران هم از جانب حضرت، پاسخ لازم را مي آوردند. اگر يكي از اين نواب، پيغامي از جانب امام عليه السلام براي كسي مي آوردند، اين پيغام براي او دقيقاً حكم


1- 1. جمال الاسبوع، فصل 47، ص: 315، ابتداي دعا اين است: اللهم عرفني نفسك... .

ص:55

فرمايش مستقيم امام عليه السلام را داشته است. بنابراين با وجود غيبت شخص امام عليه السلام از مردم، راه چنين ارتباطهاي غير مستقيم با ايشان باز بوده است. اين سفرا ابوابي بودند كه مردم مي توانستند با مراجعه به آنها از امام زمان خود كسب تكليف كنند و به اين وسيله از سرگرداني و حيرت خارج شوند. پس غيبت صغري، هر چند براي مرم واقعاً غيبت بوده است، اما اين طور نبوده كه وجود مقدس امام عليه السلام به كلي از دسترس ايشان خارج بوده باشند. همين ويژگي را مي توان مهمترين تفاوت دو نوع غيبت امام عليه السلام دانست. در احاديث امامان پيشين بعضاً اشاراتي به اين ويژگي يافت مي شود. نمونه اي از آن، روايت عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام است.

كيف انتم اذا صرتم في حال لا ترون فيها امام هدي و لا علماً يري فلا ينجو من تلك الحيرة الا من دعا بدعاء الغريق.(1)

چگونه خواهيد بود در زماني كه نه پيشواي هدايت را ببينيد و نه نشانه آشكاري را؟ در چنين زماني فقط كساني كه دعاي غريق را بخوانند، از آن حيرت و سرگرداني نجات پيدا مي كنند.(2)

ملاحظه مي شود كه در حديث شريف، نبودن دو نقطه اميد را باعث حيرت و سرگرداني دانسته اند. يكي «امام هدي» كه مقصود امام معصوم عليه السلام مي باشد و دوم «علماً يري» يعني نشانه و پرچمي كه ديده


1- 1. الغيبة، نعماني، باب 10، فصل 2، حديث 4.
2- 2. دعاي غريق مطابق آن چه خود امام صادق عليه السلام فرموده اند چنين است: يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك بحار الانوار، جلد 52، ص: 149، حديث 73، به نقل از كمال الدين و تمام النعمة.

ص:56

شود. اين علم غير از امام عليه السلام است، اما مي تواند بابي به سوي آن حضرت باشد. مرحوم شيخ محمد بن ابراهيم نعماني پس از نقل اين حديث شريف فرموده اند: «در اين حديث دليل و شاهدي است بر امر سفيراني كه بين امام عليه السلام و شيعه بوده اند. چون مقصود از «علم» همان سفيري است كه در زمان غيبت ميان امام عليه السلام و شيعيانش وجود داشته است.

اما وقتي امتحان الهي در مورد غيبت امام عليه السلام به اوج خود رسيد، اين اعلام كنار رفتند و ديگر ديده نشدند، تا وقتي صاحب الحق عليه السلام ظهور فرمايد و اين حيرتي كه ائمه عليهم السلام فرموده اند بر اثر غيبت خود امام عليه السلام و نبودن اين نشانه ها (اعلام) به وجود مي آيد».(1)

تعبير «علم» به خوبي نشانگر نقش مهم و اساسي نواب خاص حضرت عليه السلام در رفع حيرت از شيعيان در زمان غيبت صغري است. با توضيحات گذشته معناي علم بودن ايشان روشن شد.

خوب است توجه شود كه شيخ نعماني در سالهاي اوليه شروع غيبت كبري مي زيسته است و همين كتاب «الغيبة» به مناسبت، اشاره به سن وجود مبارك امام عصر عليه السلام كرده، مي گويد: «له الان نيف و ثمانون سنة».(2)

يعني اكنون ايشان هشتاد و چند سال سن دارند. با توجه به اين كه امام زمان عليه السلام در سن هفتاد و چند سالگي، غيبت طولاني خود را آغاز كرده اند، بايد گفت كه در زمان تأليف كتاب الغيبة نعماني حدوداً ده سال از زمان غيبت گذشته بوده است. پس مي توان گفت كه مرحوم نعماني دوران غيبت صغري را نيز حتماً درك كرده و تفاوت ميان اين


1- 1. الغيبة، نعماني، باب 10، انتهاي فصل 2.
2- 2. همان، باب 10، فصل 2، فصل 1، ذيل حديث 20.

ص:57

دو غيبت را حس كرده است. در جاي ديگري از كتاب خود مي فرمايد: «اين احاديث كه بيانگر وجود دو غيبت براي قائم عليه السلام مي باشد، بحمدلله نزد ما صحيح است و خداوند صداقت ائمه عليهم السلام را در اين فرمايش هاي خود آشكار كرد. غيبت اول همان غيبتي است كه سفيراني بين امام عليه السلام و مردم وجود داشتند كه از جانب خود آن حضرت به اين مقام نصب شده و در ميان مردم آشكار و شناخته شده بودند. مشكلات علمي و احكام پيچيده توسط ايشان حل و فصل مي شد و پاسخ سؤالهاي دشوار به دست ايشان به صاحبان آنها مي رسيد. اين دوران همان غيبت كوتاهتر بود كه مدت زمان آن سپري شد.

در غيبت دوم، چنين سفيران و واسطه هايي در كار نيستند... كه زمان آن اكنون فرا رسيده است – خداوند ما را در اين روزگار بر قول حق ثابت قدم بدارد و از كساني قرار دهد كه از غربال فتنه رد نمي شوند - ... و ما در اين غيبت دوم به سر مي بريم».(1)

غيبت كامل و ناقص

با اين ترتيب مي توان گفت كه در غيبت كبري امكان ارتباط با امام عليه السلام به شكلي كه در غيبت اولي وجود داشت، وجود ندارد و به يك معنا پنهاني امام در غيبت كبري بيشتر شده است، چون وسائط و ابوابي كه وسيله ارتباط با ايشان بودند، ديگر نيستند. لذا اگر بخواهيم پنهاني امام عليه السلام را درجه بندي كنيم، بايد بگوييم كه ميزان پنهاني امام در دوره غيبت طولاني، شديدتر شده است. البته مقصود از تعبير «پنهاني» در


1- 1. الغيبة، نعماني، باب 10، فصل 4، ذيل حديث 9.

ص:58

اينجا دور از دسترس بودن امام عليه السلام است و با آن چه در معناي آن در فصل گذشته بيان كرديم، متفاوت است. همان طور كه گفتيم آن معناي پيشين، حد مشترك موجود در دو دوره غيبت است، ولي علاوه بر آن، از جهت ميزان دسترسي عادي به امام عليه السلام بين دو نوع غيبت ايشان تفاوت وجود دارد كه به حضور يا عدم حضور سفيران و نواب خاص ايشان بر مي گردد. به لحاظ همين تفاوت در درجه غيبت امام عليه السلام است كه از غيبت طولاني (كبري) به غيبت «تامه» تعبير نموده اند. در توقيعي كه از ناحيه مبارك امام عصر عليه السلام شش روز پيش از وفات نايب چهارم آن حضرت، خطاب به او صادر شده، چنين آمده است:

فقد وقعت الغيبة التامة.(1)

در اين توقيع – كه بيانگر شروع غيبت طولاني حضرت مي باشد – از غيبت دوم به عنوان غيبت كامل نام برده شده است. شايد بتوان گفت كه كامل بودن اين غيبت، در مقايسه با غيبت ناقص قبلي است. وجود ابواب و سفيراني كه امكان ارتباط با امام عليه السلام را در زمان غيبت صغري فراهم ساخته بودند، غيبت ايشان را نسبت به دوره بعدي «ناقص» نمود.

بنابراين، شدت و عمق غيبت آن حضرت – به معنايي كه بيان شد – در اين دوره دوم بيش از قبلي است.


1- 1. الغيبة، شيخ طوسي، فصل 6، حديث 365، در بعضي از نسخه هاي كتاب «كمال الدين و تمام النعمة» به جاي «التامة»، «الثانية» آمده است. كمال الدين، باب 45، حديث 44.

ص:59

درس پنجم: نيابت در غيبت كبري (1)

اشاره

جايگاه ممتاز نواب خاص امام زمان عليه السلام حتي در غيبت كبري

با توجه به آن چه در درس گذشته بيان شد، روشن مي شود كه نواب خاص امام عصر عليه السلام صرفاً عنوان وكالت براي گرفتن اموال و وجوهات نداشته اند، بلكه اين امر، يكي از پيش پا افتاده ترين شئون ايشان بوده است. امام زمان عليه السلام در زمان غيبت صغري و كلامي ديگري در شهرهاي مختلف داشته اند، مثلاً در اهواز محمد بن ابراهيم بن مهزيار، در قم احمد بن اسحاق، در همدان محمد بن صالح، در ري بسامي و اسدي، در آذربايجان قاسم بن علا، و در نيشابور محمد بن شاذان. اينها وكلاي حضرت بوده اند كه در بغداد، توفيق زيارت ايشان را داشته اند.(1)

مقام سفرا و نايبان خاص امام عليه السلام بالاتر از حد وكالت عادي و معمولي از جانب ايشان بوده است و بهترين تعبير در بيان شأن ايشان،


1- 1. كمال الدين، باب 43، حديث 16.

ص:60

همان تعبير، «علم» است. علم يعني نشانه و پرچم، اينها نشانه هايي بودند كه با رجوع به ايشان، رفع حيرت و گمراهي مي شد و هر كس مي توانست به مراجعه به اين ابواب امام عليه السلام راهي براي رفع سرگرداني و بلاتكليفي خود پيدا كند.

نكته مهمتر در شناخت اين سفيران و نواب گرانقدر امام زمان عليه السلام آن است كه ايشان در دوران غيبت كبري هم به صورتي محدود، همان شأن و مقام والاي خود را دارا هستند. نمونه بارز آن عريضه اي است كه در زمان غيبت كبري خطاب به امام عصر عليه السلام نوشته مي شود. پس از نوشتن عريضه، دستور اين است كه انسان بالاي رودخانه يا بركه اي برود و بر يكي از اين نواب خاص اعتماد كند و او را به اسم، صدا بزند و بگويد:

اي فلاني پسر فلاني، سلام بر تو، شهادت مي دهم كه وفات تو در راه خداوند بوده و تو زنده اي و نزد خداوند روزي داده مي شوي و من تو را در زماني كه نزد خداي عزوجل زنده هستي، مخاطب قرار مي دهم و اين نوشته و حاجت من به سوي مولايمان عليه السلام است، پس آن را به ايشان تسليم كن كه تو مورد اعتماد و امين هستي.

سپس بايد نوشته را در رودخانه يا چاه يا بركه بيندازد. (1)

از اين جا مي توان فهميد كه وساطت اين بزرگواران در زمان غيبت كبري نيز هم چنان باقي است، تا آن جا كه ما ايشان را نزد خداوند، زنده و قادر مي دانيم و براي رساندن عريضه خود به امام عليه السلام واسطه قرار


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، حديث 235.

ص:61

مي دهيم. علامه بزرگوار مرحوم ميرزا حسين طبرسي نوري پس از نقل خبر فوق چنين فرموده اند:

«از اين خبر شريف چنين مستفاد مي شود كه آن چهار شخص معظم، چنان كه در غيبت صغري ميان رعايا و آن جناب در عرض جوايج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغ توقيعات واسطه بودند، در غيبت كبري نيز در ركاب همايون آن جناب هستند و به اين منصب بزرگ مفتخر و سرافرازند».(1)

به اين ترتيب روشن است كه وساطت اين بزرگواران ميان مردم و امام عليه السلام در اين زمان، بسيار محدود و جزئي است، به طوري كه قابل مقايسه با آن چه براي شيعه در زمان غيبت صغري امكان پذير بود، نمي باشد. اگر دسترسي به امام عصر عليه السلام از طريق اين ابواب در زمان غيبت كبري از دوستداران امام عليه السلام با كسب تكليف از ايشان و عرض عقايد و اعمال خود، خدمت امامشان از بسياري از انحرافات و سرگرداني هاي اين دوران، دور مي ماندند و مجبور نمي شدند كه براي شناخت بسياري از حقايق دين و وظايف الهي خود به افرادي كه گاهي صلاحيتشان به طور كامل قابل احراز نيست، مراجعه كنند. به اين ترتيب، جويندگان حقيقت و وظيفه، با آراء ضد و نقيصي مواجه نمي شدند كه به جاي روشن كردن راه، سرگردان و آشفته ترشان كند و چه بسا سر خوردگي از دين و دينداري و غلتيدن در دامان انحرافات برايشان پيش نمي آمد. اكثر اين گرفتاريها كه به تعبير رساي امام


1- 1. نجم الثاقّب، ص: 790، با اندكي تغيير ابي.

ص:62

صادق عليه السلام در كلمه «حيرت» خلاصه مي شود، از اين جهت است كه شيعيان، واسطه و بابي به سوي امام خود سراغ ندارند.

رنج بالاتر اين است كه بسياري از افراد مؤمن اما بي اطلاع و ناآشنا با حقايق دين، بدون دليل و صرفاً از روي احساس، براي كساني مقامي نظير آن چه نواب خاص داشته اند، قائل شده، آنها را مرتبط با امام خود م پندارند. سپس از ايشان كسب تكليف مي كنند و چنين مي پندارند كه امامشان از آنها چنين خواسته است. اين در حالي است كه هيچ يك از فقهاي عظام و مراجع تقليد شيعه در طول تاريخ پر افتخار فقه و فقاهت، مدعي چنان مقامي نشده اند و همواره مدعيان دروغين را مردود و محكوم دانسته اند. اما در عين حال هميشه بوده اند كساني كه به دروغ و از روي نيرنگ و فريب (و گاهي هم از روي جهل و ناداني ولي با حسن نيت!) مدعي ارتباط با امام غايب شده و پيغام و نوشته از جانب ايشان به دست مردم داده اند.

بسته بودن باب نيابت خاصه (تكاليف جديد) در غيبت كبري

بايد توجه داشت كه در زمان غيبت كبري ادعاي نيابت خاصه و بابيت براي امام عليه السلام از هيچ كس و در هيچ شرايطي پذيرفته نيست و چنان كه خود ائمه عليهم السلام فرموده اند، بايد صرفاً به آن چه از سابق و به طريق صحيح به دست آمده، عمل كرد و به دنبال يافتن حكم و وظيفه جديدي نبايد بود كه در اين روزگار از طرف امام زمان عليه السلام صادر گردد.

در حديثي كه از امام صادق عليه السلام در خصوص غيبت كبري نقل كرديم و در آن، نفي رؤيت امام عليه السلام و حضور علم شده بود، وقتي از ايشان سؤال مي شود كه در آن زمان (كه زمان حيرت و سرگرداني است) چه بايد

ص:63

كرد، مي فرمايند:

اذا كان ذلك – و لن تدركه – فتمسكوا بما في ايديكم حتي يتضح لكم الامر.(1)

اگر آن زمان فرا رسيد – كه توان آن را درك نمي كني – پس به آن چه در اختيارتان هست تمسك كنيد تا امر برايتان روشن شود.

منظور از «ما في ايديكم» اصول و فروع دين است مطابق آن چه قبل از غيبت امام عصر عليه السلام به دست ما رسيده و مراد از كلمه «الامر» ظاهراً امر امامت مي باشد. دستور اين است كه به آن چه قبل از زمان غيبت به شما رسيده، تمسك كنيد و همان را ملاك دين خود قرار دهيد تا با ظهور حضرت ولي عصر عليه السلام، امر آخرين امام برايتان واضح و روشن گردد. به تعبير ديگر، تا قبل از ظهور، در قلمرو استفاده از وجود امام، آن وضوح و روشني پيش از زمان غيبت، وجود ندارد، پس به همان احكام و دستورات قبلي تمسك كنيد تا همه چيز با ظهور حضرت برايتان روشن شود.

اين سفارش در احاديث ديگري هم كه از حضرات معصومين عليهم السلام در خصوص زمان غيبت وارد شده، به چشم مي خورد. وقتي «حارث بن مغيره» از حضرت صادق عليه السلام مي پرسد كه ما شنيده ايم صاحب اين امر (امر امامت) مدت زماني غايب مي شود، در آن زمان بايد چه كنيم؟ ايشان مي فرمايند:

تمسكوا بالامر الاول الذي انتم عليه حتي يبين لكم.(2)


1- 1. الغيبة، نعماني، باب 10، فصل2، حديث 4.
2- 2. همان، حديث 5.

ص:64

به همان امر اولي كه اعتقاد داريد تمسك كنيد تا (تكليف) برايتان روشن شود.

سؤال اين راويان بزرگوار از وظيفه دوران غيبت امام عصر عليه السلام بوده است و امام صادق عليه السلام نيز همان را پاسخ داده اند و فرموده اند كه چون صاحب امر امامت در آن زمان، ظاهر و آشكار نيستند، شما نبايد براي شناخت تكاليف و وظيفه خود، منتظر استفاده حضوري از آن امام غايب شويد، بلكه به آن چه از قبل به شما رسيده است، عمل كنيد و آن را از دست ندهيد تا امر امامت امامتان با ظهور ايشان، واضح و آشكار گردد. پس تا قبل از ظهور، وظيفه ديني انسان، عمل به همان اعتقادات و احكام پيشين است و نبايد به دنبال يافتن حكمي جديد از ناحيه امام عصر عليه السلام بود. البته اگر كسي به صورت شخصي از ناحيه مقدسه آن حضرت به وظيفه اي خاص در حق خودش واقف شد، آن وظيفه فقط براي شخص او لازم العمل مي شود، اما تحقق چنين فرضي در زمان غيبت براي انسان آسان نيست و هر كسي نمي تواند صحت آن را تشخيص دهد.

در حديث مشابهي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه خطاب به شخص دگري به نام «منصور صيقل» فرمودند:

اذا اصبحت و امسيت يوماً لا تري فيه اماماً من آل محمد فاحبب من كنت تحب و ابغض من كنت تبغض و وال من كنت توالي و انتظر الفرج صباحاً و مساء.(1)

اگر روزي فرا رسيد كه امامي از اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله را در


1- 1. الغيبة، نعماني، باب 10، فصل2، حديث 3.

ص:65

صبح و شام نديدي، (در آن وقت) هر كس را از هقبل دوست داشتي، دوست بدار و هر كس را كه دوشمن داشتي، دشمن بدار و دنباله رو همان كساني باش كه تا پيش از اين [در پي شان] مي رفتي و صبح و شام منتظر فرج باش.

مقصود امام عليه السلام كاملاً روشن است و آن اين كه ، در زمان غيبت امام عليه السلام اعتقاد و حكم جديدي در دين پيدا نمي شود و نبايد بشود، بلكه مواريث و دستورات اهل بيت عصمت را – كه تا پيش از غيبت مطرح شده – بايد حفظ كرد و منتظر ظهور امام عليه السلام بود تا با ظهور ايشان، تكاليف جديد روشن شود. هيچ كس نبايد به خودش اجازه دهد كه در زمان غيبت امام عليه السلام سخن جديد بگويد و امور بي سابقه در دين وارد كند و به فرض، اگر كسي چنين اشتباهي كند، ديگران نبايد از او تبعيت نمايند. به اين صورت باب ادعاي هر گونه سفارت و بابيت براي امام غايب عليه السلام در زمان غيبت كبري كاملاً مسدود است و قبل از ظهو امام عصر عليه السلام هيچ امر جديدي – كه ريشه و سابقه اي در سنتهاي امامان گذشته نداشته – در دين رخ نمي نمايد.

توصيه اي كه امام صادق عليه السلام در دو حديث اخير، نسبت به انتظار فرج فرموده اند، بيانگر اين حقيقت است كه روشني امر و واضح شدن آن تنها با ظهور و فرج حاصل مي گردد و پيش از آن، چيزي وجود ندارد كه بتوان به جاي امور گذشته مبناي دينداري قرارش داد. همين نكته با صراحت در فرمايش امام ششم عليه السلام خطاب به ابان بن تغلب آمده است. او نيز از تكليف زمان غيبت امام عليه السلام پرسيد و حضرت فرمودند:

كونوا علي ما انتم حتي يطلع الله لكم نجمكم.(1)


1- 1. الغيبة، نعماني، باب 10، فصل2، حديث 6.

ص:66

بر همان دين و اعتقاد خود باقي باشيد تا آن كه خداوند ستاره شما را برايتان آشكار نمايد.

مراد از «نجم» در حديث شريف، وجود مقدس امام غايب عليه السلام است. اين تعبير در قرآن كريم براي امامان عليهم السلام به كار رفته است. امام باقر عليه السلام در تفسير آيه شريفه «و بالنجم هم يهتدون»(1)

فرمودند:

نحن النجم.(2)

يعني همان طور كه ستارگان آسمان، راههاي زمين را به بندگان خدا نشان مي دهند، ائمه عليهم السلام نيز راههاي هدايت را به مردم مي نمايانند.

طلوع نجم، اشاره به ظهور امام غايب عليه السلام است و طبق فرموده حضرت صادق عليه السلام تا قبل از ظهور ايشان بايد بر همان دين مأثور از سوي پيشوايان گذشته، قدم ماند و تغيير و تبديل و نوآوري در آن جايز نيست.

احاديثي كه بر اين موضوع، دلالت مي كنند، خطاب به افراد مختلف بيان شده است و همين كه ائمه عليهم السلام التزام به چنين وظيفه اي را به همه آنها سفارش كرده اند، به خوبي نشانگر تكليف عمومي مؤمنان در اين زمان نيز مي باشد. مرحوم نعماني در كتاب الغيبة پس از ذكر تعدادي از اين احاديث، به مطلب بسيار مهمي اشاره كرده اند. ايشان فرموده اند:

اين احاديث مشتمل بر دستور ائمه عليهم السلام به شيعيان است كه بر اعتقادات و دين سابق خويش ثابت قدم بمانند و منتظر تحقق


1- 1. نحل، 17.
2- 2. بحار الانوار، جلد 24، ص: 82، حديث 28، به نقل از مناقب.

ص:67

وعده ظهور باشند. اينها در نديدن حجت و امام زمان خود معذورند و جستجو (فحص) و پرده برداري از صاحب غيبت برايشان ممنوع است... اما جاهلان در طلب يافتن شخص حضرت و جايگاه ايشان هستند... و منكر غيبت ايشان مي شوند... .(1)

مقصود ايشان اين است كه افراد نادان، به جاي تسليم شدن به غيبت امام زمان عليه السلام و عمل كردن به سفارش پيشوايان – مبني بر تمسك به امر سابق و انتظار ظهور – به دنبال يافتن جايگاه حضرت راه مي افتند و به ديگران هم چنين وانمود مي كنند كه ايشان را مي توان يافت و اين گونه به نوعي منكر غيبت امام عليه السلام مي گردند. اگر اين همه احاديث، به ضميمه آيات قرآني، دلالت بر غيبت امام زمان عليه السلام مي كنند، پس بايد به اين حقيقت تسليم شد و با توجيهات مختلف، آن را انكار نكرد.

ما در ادامه مباحث به برخي از اين نوع توجيهات خواهيم نمود و اشكالات آن را نيز بيان خواهيم كرد.

معلوم بودن جايگاه امام علهي السلام براي برخي از خواص در هر دو غيبت

علاوه بر آن چه به عنوان تفاوت اصلي بين دو غيبت امام عصر عليه السلام گذشت، خصوصياتي براي هر يك از آن دو در احاديث آمده است كه توجه به آنها نيز در فهم عميق تر امر غيبت و ايمان به آن، مؤثر مي باشد.

در حديثي كه مفضل بن عمر از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده است، دو غيبت امام عليه السلام به صورت زير معرفي شده اند:


1- 1. الغيبة، نعماني، باب 10، آخر فصل2.

ص:68

لصاحب هذا الامر غيبتان: احداهما يرجع منها الي اهله و الاخري يقال: هلك، في اي واد سلك؟(1)

صاحب اين امر (امامت) دو غيبت دارد: در يكي از آن دو از غيبت به اهل خود بر مي گردد (براي اهل خود آشكار مي شود) و در ديگري (به آنجا مي رسد كه) گفته مي شود: هلاك شد، در كدام وادي وارد شد؟

در اين جا دو غيبت مطرح شده كه فرموده اند: در يكي از آنها امام عصر عليه السلام به سوي اهل خود باز مي گردند. «رجوع از غيبت – كه در روايت شريف آمده – به معناي بيرون آمدن از پس پرده پنهاني است و اين امر در مورد اهل ايشان تحقق مي يابد. منظور از اهل» طبق بيان مرحوم علامه مجلسي، با خانواده پدر بزرگوار آن حضرت است و يا نواب خاص و سفيران ايشان.(2)

البته اين دو احتمال، قابل جمع با يكديگر هستند. بنابراين در يكي از دو غيبت، امام عليه السلام از اهل خود غايب نيستند. اين ويژگي در دوران اولين غيبت حضرت (يعني غيبت كوتاهتر) اتفاق افتاد وبه همين جهت، غيبت ايشان در آن دوره، نسبت به دوره بعد، ناقص و كمتر بود. از ظاهر فرمايش حضرت در حديث فوق بر مي آيد كه در عصر نخستين غيبت، امام عليه السلام براي اهل خود، پنهان نبوده اند. نيز با توجه به اين كه آن حضرت – در عصر غيبت صغري – وكيلاني غير از نواب خاص دارا بودند، مي توان احتمال داد كه كلمه اهل در اين جا شامل آن وكلا هم


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب في الغيبة، حديث 20.
2- 2. مرآة العقولف جلد 4، ص: 54.

ص:69

بشود. در اين صورت مي توان گفت كه در دوران غيبت اول، كساني كه از مكان امام عصر عليه السلام آگاهي داشته اند، بيش از نواب و سفراي خاص آن حضرت بوده اند. در حديث ديگري اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام درباره دو غيبت حضرت صاحب الامر چنين نقل كرده است:

للقائم غيبتان: احداهما قصيرة و الاخري طويلة. الغيبة الاولي لا يعلم بمكانه فيها الا خاصة شيعته و الاخري لا يعلم بمكانه فيها الا خاصة مواليه. (1)

قائم عليه السلام دو غيبت دارند: يكي از آن دو كوتاه و ديگري طولاني است. در غيبت اول كسي جز شيعيان خاص ايشان از مكان آن حضرت مطلع نيست. و در ديگري تنها كارگزاران ايشان از مكان حضرت آگاهي دارند.

در اين جا تصريح فرموده اند كه در غيبت صغري، شيعيان خاص حضرت جاي ايشان را مي دانند و هيچ دليلي وجود ندارد كه فقط سفراي امام عليه السلام شيعه خاص آن حضرت باشند، بلكه اين تعبير مي تواند فراتر از آنها را نيز در بر بگيرد. حال اگر اين شيعيان خاص از مكان حضرت آگاه بوده اند، مي توان گفت كه امام عليه السلام براي آنها غايب نبوده اند كه همين تعبير براي كارگزاران حضرت در زمان غيبت كبري نيز ذكر شده است. كلمه «موالي» جمع «مولي» و به معناي كسي است كه متصدي انجام كاري مي شود.(2)

طبق فرمايش امام صادق عليه السلام مي توان گفت امام عليه السلام در زمان غيبت


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب في الغيبة، حديث 19.
2- 2. المولي: كل من ولي امراً او قام به المعجم الوسيط، ص: 1058.

ص:70

كبري كارگزاراني دارند كه به اذن آن حضرت از محل ايشان مطلعند.

شايد اينها همان سي نفري باشند كه در روايات ديگر از ايشان ياد شده است. امام صادق عليه السلام فرمودند:

لابد لصاحب هذا الامر من غيبة و لابد له في غيبته من عزلة و نعم المنزل طيبة و ما بثلاثين من وحشة.(1)

قطعاً صاحب اين امر غيبتي خواهد داشت و قطعاً در غيبت خويش، عزلت خواهد كرد و مدينه چه خوب منزلي است و به خاطر سي نفر وحشتي نيست.

مرحوم علامه ميرزا حسين نوري در معناي اين حديث چنين فرموده اند:

«يعني آن حضرت با استيناس (انس گرفتن) سي نفراز اوليا و شيعيان خود در عزلت از خلق وحشتي ندارد ... و ظاهر اين است كه اين سي نفر كه امام عليه السلام در ايام غيبت با ايشان انس مي گيرد – بايد در قرون و اعصار متبادل شوند (جاي آنها با يكديگر عوض شود) زيرا كه مقرر نشده براي ايشان از عمر، آن چه مقرر شده براي سيد ايشان. پس در هر عصر بايد يافت شود سي نفر از خواصي كه به فيض حضور فايز شوند».(2)

چه كارگزاران حضرت سي نفر باشند و چه بيش از اينها، به هر حال، آگاهي تعدادي معدودي از مكان امام عليه السلام منافاتي با غيبت ايشان ندارد، چرا كه اينان از اين كه امامشان را پنهان يابند، استثنا شده اند.


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب في الغيبة، حديث 16.
2- 2. نجم الثاقب، ص: 720، با اندكي اصلاح ادبي.

ص:71

درس ششم: نيابت در غيبت كبري (2)

عدم امكان ارتباط اختياري با امام عليه السلام در غيبت كبري

با توجه به مطالب درس گذشته مي توان گفت كه در هر دو غيبت امام عليه السلام، هستند كساني كه مكان و جايگاه ايشان را مي دانند و از اين جهت، تفاوتي بين آن دو نيست، اما اختلاف اينجاست كه در زمان غيبت صغري برخي از افرادي كه جايگاه حضرت را مي دانستند، به عنوان وكيل يا سفير از جانب خود ايشان معرفي شده بودند و مردم آنها را مي شناختند (بلكه بايد گفت كه غرض حضرت اين بود كه آنها شناخته شوند تا مردم با مراجعه به وكلا، وجوهات خود را به امام عليه السلام برسانند و با مراجعه به سفرا از خود، رفع حيرت و سرگرداني كنند. به همين جهت است كه اين نواب خاص را ابواب امام عليه السلام دانسته اند). اما در غيبت كبري چنين اغراضي در كار نيست، يعني خود حضرت (به پيروي از مشيت خداي متعال) نخواسته اند كساني به عنوان وكيل يا

ص:72

سفير مطرح باشند، بلكه طبق توقيع شريف خود – كه خطاب به آخرين نايبشان در زمان غيبت صغري صادر كرده اند – به صراحت، هر گونه مدعي «مشاهده» را دروغگو و فريبكار دانسته اند. عين عبارت حضرت در توقيع چنين است:

الا فمن ادعي المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كاذب مفتر.(1)

آگاه باشيد كه هر كس قبل از خروج سفياني و وقوع صيحه آسماني ادعاي مشاهده نمايد، دروغگو و تهمت زننده است.

خروج سفياني و وقوع صيحه آسماني از نشانه هاي ظهور امام زمان عليه السلام است كه تقريباً هم زمان با خود ظهو يا بسيار نزديك به آن اتفاق مي افتد. بنابراين فاصله زيادي بين آن علائم و خود ظهور وجود ندارد. مقصود اين است كه قبل از ظهور حضرت هيچ كس نبايد ادعاي ارتباط با آن وجود مقدس را داشته باشد.

منظور از ارتباط اين است كه خود را به نحوي وكيل حضرت يا سفير ايشان معرفي كند يا حتي مدعي شود كه به ميل و اراده خود مي تواند خدمت امام عليه السلام مشرف گردد يا از ايشان سؤال كند و جواب بياورد و امثال اين گونه ادعاها. چنين شخصي افترا زننده مي باشد، چون وقتي خود حضرت، باب هيچ يك از اين انواع ارتباط را باز نكرده اند، هر كس هم ادعاي يكي از آنها را داشته باشد، به امام خود تهمت زده و به ايشان دروغ بسته است. آن چه مهم است اين كه نبايد چنين بابي (به عنوان نيابت يا سفارت و امثال آن) در زمان غيبت كبري باز شود و


1- 1. كمال الدين، باب 45، حديث 44.

ص:73

اين ادعا را از هيچ كس پذيرفته نيست.

با اين توضيح روشن مي شود كه مقصود از «مشاهده» در عبارت «فمن ادعي المشاهدة» صرف تشرف خدمت آن بزرگوار نمي باشد و اين توقيع شريف، نفي صحت تشرفات افراد صالح را خدمت امام زمان عليه السلام نمي كند، زيرا:

اولاً كلمه «مفتر» به معناي افترا زننده است و اين معنا به صرف ادعاي تشرف خدمت امام عليه السلام صادق نيست. افترا در جايي مطرح مي شود كه نسبت كاري را به دروغ به كسي بدهند. در اين جا اگر كسي ادعاي وكالت يا نيابت كند، به دروغ، مدعي وكيل نمودن يا نيابت دادن به امام عليه السلام شده است و لذا مفتري (افترا زننده) خواهد بود.

ثانياً هيچ كدام از اخيار و صالحين كه در زمان غيبت كبري ادعاي تشرف خدمت امام عليه السلام كرده اند، نگفته اند كه با اراده و خواست خودشان باب مشاهده ايشان را گشوده اند. ظاهراً مراد از مدعي دروغين مشاهده كسي است كه بگويد، من با خواست خودم مي توانم خدمت حضرت مشرف شوم. اين ادعا چيزي شبيه ادعاي وكالت يا نيابت است و علاوه بر اين، هر ادعايي كه به نحوي ارتباط اختياري شخص را با امام عليه السلام در زمان غيبت كبري اثبات كند، مردود مي باشد.

بنابراين كساني را كه چنين ادعاهايي ندارند و از طرفي اشخاصي راستگو و امين هستند، (بلكه بسياري از ايشان خود، اهل علم و فقاهت و تخصص در مورد احاديث مهدويت مي باشند) نمي توان مدعي مشاهده دانست. به هر حال، علما و بزرگان در وجه جمع ميان اين توقيع شريف با ادله قطعي تشرفات در زمان غيبت كبري، وجوه

ص:74

متعددي را بيان كرده اند كه ما قصد مطرح كردن آنها را در اين فصل از كتاب نداريم.(1)

ناشناخته بون كارگزاران امام عليه السلام در زمان غيبت كبري

هدف ما در بحث فعلي اين است كه تفاوت اصلي بين زمان غيبت كبري و غيبت صغري از جهت نوع ارتباط با امام غايب روشن شود.

همان طور كه بيشتر گفته ايم، در دوران غيبت كبري ادعاي ارتباط با امام عليه السلام به صورتي كه به اختيار خود شخص باشد، پذيرفته نيست. لذا كارگزاران حضرت نيز در اين زمان، افراد شناخته شده اي نيستند و بر خلاف وكلا و سفراي ايشان كه به منظور مراجعه مردم، خود را معرفي مي كردند – به صورت ناشناس، وظايف خود را انجام مي دهند.

فقط گاهي ممكن است يكي از آنها براي برخي شناخته شود كه در آن صورت نيز هيچ بابي براي اين كه افراد بتوانند با اختيار خود به او رجوع كنند، باز نمي گذارند. ذكر نمونه اي از اين افراد در نقل مرحوم علامه شيخ علي اكبر نهاوندي به اين صورت آمده است:

«مرحوم مغفور فخر الفقهاء الكرام قدوة العلماء العظام آقاي حاج آقا جمال الدين طاب ثراه فرزند ارجمند مرحوم مغفور حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ محمد باقر، فرمودند: من براي نماز


1- 1 علاقه مندان مي توانند به كتاب «جنة المأوي» مرحوم علامه ميرزا حسين نوري در بحار الانوار جلد 53، ص: 318 تا 325 و نيز باب هشتم كتاب «نجم الثاقب» از ايشان، هم چنين كتاب «العبقري الحسان» مرحوم حاج شيخ علي اكبر نهاوندي، جلد 2، الياقوت الاحمر، ص: 205 تا 208 رجوع كنند. ما در درس پانزدهم توضيحات ديگري در اين مورد خواهيم آورد.

ص:75

ظهر در مسجد شيخ لطف الله مي آمدم، نزديك مسجد ديدم جنازه اي ربا مي برند و چند نفر حمال و كشيكچي (1)

همراه او هستند. يك حاجي تاجر نيز كه از تجار مهم و از آشنايان من بود، در عقب آن جنازه بود و به شدت گريه مي كرد و اشك مي ريخت. من بسيار متعجب شدم از اين كه اگر اين ميت از بستگان بسيار نزديك اين تاجر است، پس چرا اين گونه مختصر و ساده تشييع جناه مي كنند و اگر نسبتي با ايشان ندارد، پس چرا براي او اين طور بي تابي و گريه مي كند. در همين اثنا حاج آقاي تاجر نزد من آمد و گفت: آقا به تشييع جنازه اولياي حق نمي آييد؟!

من با شنيدن اين كلام از رفتن به مسجد و اقامه جماعت، منصرف شدم و به دنبال جنازه رفتم تا به سرچشمه پا قلعه در اصفهان كه سابقاً غسالخانه مهم شهر بود، رسيديم. در آن جا از دوري راه كه پياده آمده بودم، احساس خستگي كردم و خود را ملامت نمودم كه چرا به خاطر سخن اين تاجر، ترك نماز اول وقت و جماعت را كردم و در همين فكر با حال افسرده نشسته بودم كه ايشان نزد من آمد و گفت: شما از من نپرسيديد كه اين جنازه از كيست. گفتم: بگو. گفت: شما مي دانيد كه من امسال به حج مشرف شدم، در مسير سفر چون نزديك كربلا رسيديم، همه پولها و اسباب و وسايل سفر را دزد برد. در كربلا هيچ آشنايي كه از او پول قرض كنم – نداشتم. به همين جهت، بي اندازه، ناراحت و غمناك شدم، چون با آن وضعيت، امكان اداي حج را نداشتم. در همين


1- 1. كشيكچي به كسي گفته مي شود كه كارش كشيك دادن و مراقبت از خانه ها و مغازه هاي مردم بوده و و شغل ظاهراً پستي محسوب مي شده است.

ص:76

غصه و فكر بودم كه شب، روانه مسجد كوفه شدم. در بين راه كه تنها بودم و از غم و غصه سر به زير حركت مي كردم، سواري را ديدم با كمال هيبت و با اوصافي كه وجود مبارك حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه توصيف شده اند. روبروي من ايستادند و فرمودند: چرا اين طور افسرده حالي؟ عرض كردم: مسافر هستم و خستگي راه سفر دارم.

فرمودند: اگر سببي غير از اين دارد، بگو. به خاطر اصرار ايشان شرح حال خود را به عرض رساندم. در اين حال صدا زدند: هالو.

ناگهان شخصي با لباس نمدي كه كشيكچي ها به تن مي كردند، حاضر شد. ما در اصفهان نزديك حجره خودمان در بازار يك كشيكچي داشتيم كه اسمش هالو بود. خوب به صورت آن شخص نگاه كردم، ديدم همان هالوي اصفهان است. به او فرمودند: اسباب دزد برده او را به او برسان و او را به مكه ببر و برگردان. آن گاه خودشان ناپديد شدند. آن شخص به من گفت: در ساعت معيني از شب و جاي معيني بيا تا اسباب و وسايل تو را به تو برسانم. چون آنجا حاضر شدم، ايشان هم حاضر شد و ظرفي كه پول و اسباب من در آن بود، به من داد و فرمود: درست ببين و قفل آن را باز كن، ببين كامل است. ديدم هيچ يك از آن اسباب و پولها كم نيست. فرمود برو و وسايل خود را به كسي بسپار و فلان وقت در فلان جا حاضر باش تا تو را به مكه برسانم. من همان موقع حاضر شدم، ايشان هم حاضر شد، فرمود: دنبال من بيا. من به همراه ايشان روانه شدم، مقدار كمي كه رفتيم، خود را در مكه ديدم. فرمود: بعد از انجام اعمال حج در فلان مكان حاضر شو، تا تو را برگردانم. و به رفقاي خود بگو كه با شخص از راه نزديكتري آمدم تا متوجه نشوند. ايشان در

ص:77

مسير رفت و برگشت به آرامي صحبتهايي با من مي كرد، اما هر وقت مي خواستم بپرسم كه آيا شما همان هالوي اصفهان ما نيستيد، هيبت او مانع سؤال من مي شد.

پس از انجام اعمال، در همان مكان معين، حاضر شديم و ايشان مرا به همان صورتي كه آمده بوديم، به كربلا برگرداند. در آنجا فرمود: آيا به خاطر محبت من حقي بر تو ثابت شده؟ گفتم: بلي، فرمود: در عوض حاجتي دارم كه هر وقت خواستم، انجام بده. اين را گفت و رفت.

در بازگشت به اصفهان براي ديدن مردم نشستم. همان روز اول، همان هالو وارد شد. خواستم به احترام او برخيزم، با اشاره به من فهماند كه چيزي اظهار نكنم. سپس به قهوه خانه نزد ساير كشيكچي ها رفت و به خوردن چاي مشغول شد. پس از آن، وقتي خواست برود، آمد نزد من و آهسته فرمود: آن حاجتي كه گفتم، اين است كه در فلان روز دو ساعت مانده به ظهر، من از دنيا مي روم و هشت تومان پول همراه با كفنم در صندوق منزل من در بازار است شما بيا آنجا و مرا دفن كن.

امروز همان روز است كه او از دنيا رفت و كشيكچي ها جمع شده بودند.

در صندوق او هشت تومان پول به همراه كفنش بود كه برداشتيم و حال براي دفن او آمده ايم. آن گاه گفت: آقا چنين كسي از اولياء الله نيست و فوت او گريه و تأسف ندارد؟!».(1)

در اين ماجراي شنيدني بايد به چند نكته توجه كرد:

اول – با توجه به وجود احاديث معتبر – نظير آن چه در اصول كافي از


1- 1. العبقري الحسان، جلد 2، الياقوت الاحمر، ص: 104 و 105 با مختصر اصلاحاتي در عبارات.

ص:78

اسحاق بن عمار نقل كرديم – بودن كساني نظير هالوي اصفهاني، به عنوان كارگزار امام زمان عليه السلام در زمان غيبت كبري، هيچ محذوري ندارد و بنابراين مانعي براي پذيرفتن چنين قضايايي وجود ندارد.

دوم – لزومي ندارد كه اين افراد از طبقه مشخص و معروف و به لحاظ اجتماعي – سطح بالا برگزيده شوند، بلكه ممكن است يك كشيكچي – كه به لحاظ عرفي، شغل پستي دارد – چنين افتخاري پيدا كند. بنابراين نمي توان هيچ بنده خدايي را به لحاظ بي سواد بودن در علوم اصطلاحي (قديم يا جديد) با داشتن شغلي كه از جهت اجتماعي، منزلت بالايي ندارد، با ديده حقارت نگريست. در حديثي از امير المؤمنين عليه السلام نقل شده كه فرمودند:

ان الله تبارك و تعالي... اخفي وليه في عباده فلا تستصغرن عبداً من عباده فربما يكون وليه و انت لا تعلم.(1)

خداي تبارك و تعالي ولي خود را در ميان بندگانش پنهان ساخته است. پس هيچ بنده اي از بندگان او را خوار و كوچك مشمار، چه بسا ولي او باشد و تو نداني!

ملاك ولي خدا بودن، اين نيست كه شخص، تحصيلات دانشگاهي يا حوزوي داشته باشد يا كسوت روحاني و امثال آن باشد. بنابراين نداشتن اين ظواهر نبايد باعث كوچك شمردن كسي شود. بلكه بر عكس چه بسا، داشتن تحصيلات و شئون اجتنماعي، باعث عجب و كبر در انسان شود و او را از اين كه مورد عنايت خاص الهي باشد، دور كند.

بنابراين بايد توجه كرد كه تحصيلات ديني، خوب و تا اندازه اي لازم


1- 1. كمال الدين، باب 26، حديث 4.

ص:79

است، اما به اين شرط كه همراه با تهذيب نفس و خود سازي باشد تا انسان را به جاي آن كه به بندگي خداوند نزديك سازد، از آن دو نكند.

سوم – كارگزاران حضرت به صورت گمنام و بي اسم و رسم، وظايف محوله را انجام مي دهند، چون همان طور كه به تفصيل بيان شد، در زمان غيبت كبري، بنابراين است كه هيچ واسطه و بابي براي ارتباط اختياري با امام غايب وجود نداشته باشد. هالوي اصفهاني هم به گونه اي زندگي مي كرد كه حتي اطرافيان نزديكش به منزلت او پي نبردند و حاضر نشد كه بالاتر از حد معمول و متعارف، مورد احترام قرار بگيرد، تا مبادا گماني به مقامش برده شود.

محدوديتهاي كارگزاران در ارتباط با مردم و امام عليه السلام

علاوه بر نكات فوق كه به ناشناخته بودن كارگزاران حضرت عليه السلام مربوط مي شود، اينان در ارتباطشان با مردم و با خود امام عليه السلام نيز از چند جهت محدوديت دارند:

1. در اين ماجرا تاجر اصفهاني راه به سوي هالو نداشت، بلكه او بود كه كه زمان و مكان معيني را اعلام مي كرد تا به ملاقات تاجر برود.

بنابراين كسي نمي توانست با ميل و اختيار خود، او را پيدا كند يا به دنبالش راه بيفتد تا به اين وسيله مكان امام عليه السلام را كشف كند. اين امر درباره تمام كارگزاران حضرت، صادق است.

2. كارگزاران حضرت، مكان ايشان را در مواردي كه كاري بر عهده آنها گذاشته مي شود، مي دانند و لذا وقتي امام عليه السلام هالو را صدا زدند، فوراً حاضر شد. البته چنين علم و قدرتي را به اراده خود امام عليه السلام و اذن خداي متعال دارند.

ص:80

3. آنها همان وظايف محوله از ناحيه امام عليه السلام را انجام مي دهند و اين طور نيست كه به كسي معرفي شوند تا هر حاجتي را كه مي خواهد برايش برآورده سازند. در ماجراي فوق نيز هالوي اصفهاني فقط اموري را كه حضرت، امر فرموده بودند، انجام داد. البته مجاز بود كه در عوض خدمت خود به تاجر، از او چيزي را بخواهد كه خواست.

عنايت حضرت به مؤمنان

بدون وجود راه ارتباطي ظاهري با ايشان

آخرين و مهمترين نكته اين است كه با وجود غيبت كامل و عمومي امام عصر عليه السلام در اين زمان، ايشان به احوال همه مردم – به خصوص دوستان و شيعيان خود – آگاهي و توجه دقيق دارند و در مواردي كه مصلحت ببينند – حتي بدون درخواست شخص – از او دستگيري مي كنند و مشكلاتش را حل مي نمايند. در ماجراي مزبور، تاجر اصفهاني هنوز به مسجد كوه نرسيده بود تا حاجت خود را عرضه كند كه امام عليه السلام با عنايت خاص خويش، گرفتاري اش را برطرف فرمودند.

بنابراين غيبت امام عليه السلام مانع رسيدگي آن حضرت به اهل ايمان نظير آن چه ائمه پيشين مي كرده اند – نيست. البته اين امر كاملاً به صورت يك طرفه انجام مي شود، يعني مردم مي توانند – و بايد – به امام خود متوسل شوند و ايشان را نسبت به احوال خود، آگاه و در انجام خواسته هايشان توانا بدانند، اما در عين حال، هيچ راه ارتباطي به لحاظ ظاهري با امام خود ندارند و هيچ گاه نمي توانند مطمئن باشند كه در زمان يا مكان خاصي مي توانند خدمت ايشان مشرف گردند يا اين كه نمي توانند توقع داشته باشند كه براي رفع مشكل خاصي، حتماً كسي از

ص:81

جانب امام عليه السلام به سويشان بيايد. هم چنين كسي را نمي شناسند كه بتواند به راستي و صداقت، مدعي شود كه به روال عادي و اسباب ظاهري مي تواند براي آنها راهي به سوي امام غايب عليه السلام بگشايد. بلكه وظيفه دارند كه اگر كسي مدعي چنين منزلتي شد، او را كذاب و افترا زننده بدانند.

با اين ترتيب نمي توان كسي را به صرف ادعاي تشرف خدمت امام عليه السلام دروغگو دانست، اما اگر علاوه بر اين، ادعاي هر گونه ارتباط اختياري و ظاهري و عادي را با امام عليه السلام داشت، بايد تكذيبش نمود. در مورد اين گونه افراد، احتمال راستگويي در ادعاي تشرف نيز بسيار ضعيف است.

ص:82

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 4 تا 6

1. دو غيبت امام عصر عليه السلام از چه جهاتي با هم تفاوت دارند؟ توضيح دهيد.

2. منظور از «علم» در فرمايش: «كيف انتم اذا صرتم في حال لا ترون فيها امام هدي و لا علما يري» چيست؟

3. تامه بودن غيبت كبري كه در فرمايش: «فقد وقعت الغيبة التامة» بيان شده، از چه جهتي است؟

4. آيا نواب اربعه در زمان غيبت كبري هم شأني دارند؟ چگونه؟

5. روايات معصومين عليهم السلام وظيفه شيعيان را در زمان غيبت امام چگونه ترسيم كرده اند؟

6. جايگاه امام عصر عليه السلام در هر يك از دو غيبت ايشان براي چه كساني معلوم است؟

7. آيا مقصود از «مشاهده» در فرمايش: «فمن ادعي المشاهدة فهو كاذب مفتر» صرف تشرف خدمت آن بزرگوار مي باشد؟ چرا؟

8. تفاوت كارگزاران امام عصر عليه السلام در غيبت كبري با نواب خاص ايشان در غيبت صغري از چه جهاتي است؟

ص:83

فصل 3 - بهره وري از امام غايب عليه السلام

درس هفتم: بهره مند شدن ازنور ولايت (1)

تشبيه امام غايب عليه السلام به خورشيد پس ابر

مطلب بسيار مهم و اساسي در ارتباط با امام غايب عليه السلام در زمان غيبت كبري اين است كه نبايد تصور كرد كه چون بابي و واسطه اي به سوي ايشان وجود ندارد، پس ديگر نمي توان بهره چنداني از آن وجود مقدس برد. اصولاً شرط بهره وري از خورشيد وجود امام عليه السلام ديدن آن بزرگوار نمي باشد – چنان كه در زمان امامان گذشته هم بسياري از شيعيان، در طول عمر خود، توفيق زيارت امام زمان خود را پيدا نمي كردند – و البته مي توان با قرار گرفتن ارتباط قلبي با حضرت، بخشي از آن چه را كه به خاطر غيبت ايشان از دست رفته، جبران نمود.

در فرمايش هاي رسول گرامي اسلام، بهره بردن از وجود امام عليه السلام

ص:84

در زمان غيبت – به بهره وري از خورشيد – در هنگامي كه ابرها آن را پوشانده – تشبيه شده است. در پايان حديثي كه بخشي از آن را در فصل اول از جابر بن عبدالله انصاري نقل كرديم، او از پيامبر صلي الله عليه و آله مي پرسيد: اي رسول خدا، آيا شيعيان امام زمان عليه السلام در زمان غيبت از ايشان بهره مند مي شوند؟ حضرت در پاسخ مي فرمايند:

اي و الذي بعثني بالنبوة انهم يستضيئون بنوره و ينتفعون بولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس و ان تجللها سحاب.(1)

آري، قسم به آن كه مرا به نبوت مبعوث كرد، آنها از نور امام عليه السلام روشني مي گيرند و از ولايت او در غيبتش – هم چون خورشيد پشت ابر – بهره مند مي گردند.

براساس اين تشبيه مي توان گفت كه شرط بهره وري از امام عليه السلام در زمان غيبت، آگاه بودن از مكان ايشان نيست، همان گونه كه نور خورشيد – حتي اگر پشت ابر باشد و به همين جهت مكانش در آسمان مشخص نباشد – به اهل زمين مي رسد و شرط استفاده از آن، دانستن جايگاهش نيست. غيبت امام عليه السلام به اين معناست كه خورشيد وجود ايشان به طور عادي و عمومي ديده نمي شود، اما همان طور كه نور خورشيد براي چشمها بينا و روشنگر است، نور امام عليه السلام نيز در تاريكي هاي گمراهي و حيرت زمان غيبت براي اهل ولايت ايشان، روشني بخش و راهگشا مي باشد.


1- 1. كمال الدين، باب 23، حديث 3.

ص:85

مرحوم علامه مجلسي در بيان وجه تشبيه امام غايب به خورشيد پشت ابر، هشت جهت را بيان فرموده اند، سپس اضافه كرده اند كه به فضل الهي، هشت جهت ديگر را هم متوجه شده اند، اما بيان آنها در عبارت نمي گنجد و در پايان، آرزو كرده اند كه خداوند در مورد معرفت ائمه عليهم السلام هزار باب بر ايشان و ساير مؤمنان بگشايد كه از هر بابي از آن، هزار باب ديگر گشوده شود. (1)

ما با الهام گرفتن از آن چه اين علامه بزرگوار فرموده اند، نكاتي را در تبيين اين تشبيه مطرح مي كنيم:

اولين نكته اين است كه ديدن خورشيد به دين قرص آن است. اما نور خورشيد حسابي جدا از قرص آن دارد و لازمه نورافشاني خورشيد، ديده شدن قرص آن نمي باشد. در مورد امام عليه السلام نيز بايد همين تفكيك را انجام داد. در زمان غيبت، بدن و جسم شريف ايشان از ديدگان عموم افراد پنهان است، اما نور وجود ايشان مي تواند دلها را روشن نمايد و آنها را از سرگرداني گمراهي برهاند.

البته همان طور كه ديدن قرص خورشيد، چشم بينا مي خواهد، استفاده از نور آن نيز احتياج به بينايي دارد. در مورد وجود امام عليه السلام در زمان غيبت هم مطلب از همين قرار است، يعني استفاده از نور ايشان نيز احتياج به بينايي دل دارد. انسان كور دل، از نور حضرت بهره مند نمي شود. آن چه قلب و روح انسان را منور مي كند. نور ولايت ايشان است كه در فرمايش رسول اكرم صلي الله عليه و آله به لزوم آن تصريح شده است.

اين كه فرموده اند: «ينتفعون بولايته» به اين معناست كه استضائه (طلب


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 94، ذيل حديث 8.

ص:86

روشنايي) به نور امام عليه السلام از طريق ولايت آن بزرگوار امكان پذير است. در نسخه ديگري كه مرحوم علامه مجلسي به آن استناد فرموده، عبارت پيامبر صلي الله عليه و آله چنين است:

اي و الذي بعثني بالنبوة انهم لينتفعون به و يستضيئون بنور ولايته في غيبته... .(1)

آري، قسم به آن كه مرا به نبوت برانگيخت، آنها قطعاً از او بهره مي برند و از نور ولايتش در غيبتش روشنايي مي گيرند.

تعبير «نور ولايت» بر اين حقيقت دلالت مي كند كه ولايت امام غايب عليه السلام، نور است و اين نور، قلب و روح انسان را روشن مي كند.

بنابراين كساني كه دلهايشان به نور ولايت آن حضرت روشن شده ولايت و حتي جاهلان غير مقصر از وجود ايشان بهره ببرند. منكران ولايت و حتي جاهلان غير مقصر در اين امر، از نگريستن به اين نور، محروم و از بركات آن بي بهره اند، هم چون نابيناياني كه نمي توانند روشنايي خورشيد را ببينند.

ارزش و اهميت نور ولايت امام عصر عليه السلام

پايه و اساس ضروري نور ولايت، معرفت امام عليه السلام مي باشد كه آن هم يك امر قلبي است و ديدار امام عليه السلام شرط تحقق آن نمي باشد. هر قدر اين معرفت، عميق تر و كامل تر باشد، آثار و لوازم آن بيشتر ظاهر مي گردد. برخي از اين آثار، قلبي است و برخي هم جوارحي، از مهمترين آثار قلبي مي توان به محبت، انتظار و تسليم نسبت به امر امام،


1- 1. بحار الانوار، جلد 52، ص: 93، حديث 8.

ص:87

اشاره كرد و از ضروري ترين لوازم قلبي و جوارحي مي توان از تقوي، ورع و دعا در تعجيل فرج آن بزرگوار نام برد. هر يك از اين آثار و لوازم، بايد در جاي خود، مورد دقت و بحث كافي قرار گيرد تا نور ولايت امام عليه السلام بهتر شناخته گردد. نور ولايت امام عليه السلام چيزي نيست كه به صرف ادعا و گمان خود شخص، محقق شود. اين نور به معرفت امام عليه السلام – با همه لوازم و آثار قلبي و جوارحي اش – اطلاق مي گردد و اين همان چيزي است كه وسيله امتحان خلايق – اعم از انبياء عليهم السلام و اوصياء عليهم السلام و ملائكه و ... در همه عوالم خلقت بوده و هست و هر كس از اين امتحان الهي سر بلندتر برون آمده، فضايل و درجات بالاتري پيدا كرده است. در اين زمينه، ادله قرآني و روايي فراواني وجود دارد كه پرداختن به شرح و توضيح آنها ما را از اصل مقصودمان در اين كتاب دور مي كند. اما صرفاً براي اين كه روشن شود امر ولايت امام دوازدهم عليه السلام در نظام الهي بسيار بسيار با اهميت است، به ذكر دو نمونه از امتحانات الهي مي پردازيم كه برخي از بزرگترين انبياي الهي در عالم پيش از دنيا به آن آزموده شده اند و بحث كاملتر را در اين موضوع به مجال ديگري واگذار مي نماييم.

امتحان حضرت آدم عليه السلام در خصوص ولايت امام عصر عليه السلام

اولين نمونه درباره حضرت آدم عليه السلام است و اين كه چرا ايشان جزء پيامبران اولوالعزم به شمار نمي آيد. در قرآن كريم به صراحت چنين آمده است:

ص:88

وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا (1)

در آيه صحبت از يك سفارش مهم الهي است كه از پيش به عنوان عهد و پيماني از جانب خداوند مورد تأكيد بوده است. اما با وجود اين سفارش و تأكيد، حصرت آدم عليه السلام آن گونه كه از ايشان انتظار مي رفته، در اين امر اعتنا و جديت به خرج نداده اند و از اين جهت، خداوند عزم و تصميم قاطزع لازم را در او نديده است، بنابرين جزء انبياي اولوالعزم محسوب نمي شود. در خود آيه شريفه، آن سفارش و عهد الهي مشخص نشده است، اما در روايات، منظور از آن را به روشني بيان فرموده اند. امام باقر عليه السلام چنين فرمودند:

ان الله تبارك و تعالي... اخذ الميثاق علي النبيين فقال: الست بربكم و ن هذا محمد رسولي و ان هذا علي امير المؤمنين؟ قالوا: بلي فثبتت لهم النبوة و اخذ الميثاق علي اولي العزم انني ربكم و محمد رسولي و علي امير المؤمنين و اوصياؤه من بعده ولاة امري و خزان علمي و ان المهدي انتصر به لديني و اظهر به دولتي و انتقم به من اعدائي و اعبد به طوعاً و كرها قالوا: اقررنا يا رب و شهدنا و لم يجحد آدم و لم يقر فثبتت العزيمة لهولاء الخمسة في المهدي و لم يكن لادم عزم علي الاقرار به و هو قوله عزوجل: «و لقد عهدنا الي


1- 1. طه، 115.

ص:89

آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزماً». (1)

همانا خداي تبارك و تعالي از پيامبران چنين پيمان گرفت، آيا من پروردگار شما و اين شخص محمد صلي الله عليه و آله فرستاده من و اين شخص علي عليه السلام – امير المؤمنين نيست؟ گفتند: چرا، به اين جهت نبوت براي آنها ثابت گرديد و از پيامبران اولوالعزم پيمان گرفت كهمن پروردگار شما هستم و محمد صلي الله عليه و آله فرستاده من و علي عليه السلام امير المؤمنين و اوصياي پس از او واليان امر من و خزانه داران علم من هستند، هم چنين به وسيله مهدي عليه السلام دين خود را ياري مي كنم و دولت خود را آشكار مي سازم و به وسيله او از دشمنانم انتقام مي گيرم و به سبب او – خواسته يا ناخواسته – عبادت مي شوم. ايشان گفتند: پروردگارا اقرار نموديم و گواهي داديم، اما آدم عليه السلام نه انكار كرد و نه اقرار، در نتيجه مقام اولوالعزمي – در مورد حضرت مهدي عليه السلام – براي آن پنج تن ثابت گرديد در حالي كه (در آن زمان) آدم عليه السلام عزم قاطعي در اقرار به (ولايت) مهدي عليه السلام نداشت و اين همان فرمايش خداوند عزوجل است كه فرمود: و ما از قبل به آدم عليه السلام سفارش كرديم، اما او اهميت نداد و عزمي در او نيافتيم.

ملاحظه مي شود كه ملاك مقام اولوالعزمي نزد خداي متعال اين بوده است كه انبياء عليهم السلام در برابر منزلت پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام به خصوص مهدي عليه السلام و شئون اختصاصي ايشان سر تسليم فرو آورند. آنها كه بر اين امر مهم، اهتمام و جديت خاص ورزيدند،


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب آخر منه، حديث 1.

ص:90

داراي عزيمت و اصطلاحاً اولوالعزم شدند، ولي حضرت آدم عليه السلام چون در اين موضوع، عزمي كه انتظار مي رفت، از خود نشان نداد، از نيل به آن مقام و منصب الهي محروم شد. البته چون ايشان از انبياي معصوم خداوند بوده اند، اين كوتاهي در حد يك ترك اولي بوده و گناه و معصيت محسوب نمي گردد، ولي آن چه اهميت دارد اين است كه مقام والاي اولوالعزمي به واسطه اقرار به ولايت امام عصر عليه السلام به انبيا اعطا شده و اين، عظمت مقام حضرت بقية الله ارواحنا فداه در ميان همه برگزيدگان الهي را نشان مي دهد.

آن چه خداوند به دست پر بركت اين باقيمانده حجتهاي خود جاري مي كند، همان غايت و نهايت اهداف همه رسولان الهي است كه هيچ كدام – حتي پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله – موفق به عملي كردن آنها نشدند.

آرزوي همه اولياء و اصفياي الهي اين بوده كه دولت حق در سراسر گيتي حاكم شود و دشمنان خداوند، خوار و زبون گردند و سر تا سر كره زمين به پهنه گردن گذاردن بر توحيد و بندگي خداي متعال تبديل شود. اينها سر فصل عهد و پيماني است كه خداوند از انبياي اولوالعزم خود – طبق حديث فوق – گرفته و آنان را – به دليل اهتمام و جديت در اقرار به اين مطلب – به چنان مقام والايي رسانده است. اكنون مي توانيم اهميت و عظمت قبول ولايت حضرت مهدي عليه السلام را بفهميم. لازمه قبول اين ولايت، اقرار و تسليم نسبت به مقامات خدادادي ايشان است كه بسياري از آنها اختصاص به وجود مقدس حضرتش دارد.

البته روشن است كه امر نبوت و مقام عزيمت انبياي اولوالعزم، به عالم قبل از دنيا – كه عالم ذر ناميده مي شود – مربوط است كه در آن

ص:91

زمان، امام عصر عليه السلام خلقت دنيوي نداشته اند، اما خداوند قبل از آن كه ايشان و ساير اهل بيت عصمت و طهارت را به دنيا آورد، همهآنها را به حضرت آدم عليه السلام و بقيه انبياء عليهم السلام شناسانده است و همگي آنها بدون آن كه بدنهاي دنيوي ائمه عليهم السلام را ببينند، به آنان ايمان آورده اند و ولايتشان را پذيرفته اند.

بنابراين از جهتي مي توان گفت كه وضعيت ما در زمان غيبت امام عصر عليه السلام شبيه عالم ذر است. مردم زمان غيبت نيز امامشان را مي شناسند، بدون آن كه دنيوي ايشان را به چشم ديده باشند. اما دلهاي آنها به نور معرفت آن حضرت، منور است و اگر در اين زمان، اقرار و اعتراف جدي و عميق به ولايت آن بزرگوار داشته باشند و آن را قلباً پذيرا شوند، عمل بسيار ارزشمندي را به انجام رسانده اند و بايد قدر اين عمل والاي خود را بدانند.

امتحان حضرت ابراهيم عليه السلام در مورد ولايت امام زمان عليه السلام

نمونه دوم به يكي از بزرگترين انبياي اولوالعزم الهي يعني حضرت ابراهيم عليه السلام مربوط مي شود. ايشان به صريح قرآن، پس از اين كه از امتحانات سخت الهي سربلند و موفق بيرون آمدند، از ناحيه خداوند به مقام منيع «امامت» مفتخر گرديدند، در حالي كه پيش از آن به ترتيب به مقام نبوت و رسالت و خليل اللهي نائل شده بودند. (1)

قرآن كريم در مورد جعل امامت براي حضرت ابراهيم عليه السلام چنين فرموده است:


1- 1. رجوع شود به: تفسير كنز الدقائق، جلد 2، ص: 137.

ص:92

وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَ اهِيمَ رَ بُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا (1)

آن كلماتي كه وسيله امتحان حضرت ابراهيم عليه السلام بوده، در خود آيه شريفه معين نشده است. احتمالات مختلفي در مورد آنها وجود دارد كه در برخي از احاديث، بعضي از مصاديق آن به روشني بيان شده است.

مفضل بن عمر نقل كرده كه از امام صادق عليه السلام درباره اين «كلمات» سؤال نموده است و ايشان در پاسخ فرموده اند:

هي الكلمات التي تلقاها آدم عليه السلام من ربه فتاب عليه و هو انه قال: «يا رب اسالك بحق محمد صلي الله عليه و آله و علي و فاطمة و الحسن و الحسين الا ثبت علي» فتاب الله عليه انه هو التواب الرحيم.

آنها، همان «كلماتي است كه حضرت آدم عليه السلام از ناحيه پروردگارش دريافت كرد، پس خداوند توبه او را پذيرفت و آن عبارت بود كه از اين كه گفت: «اي پروردگار من از تو به حق حمد صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام و حسن و حسين عليهما السلام درخواست مي كنم كه توبه مرا بپذيري» پس خداوند توبه او را پذيرفت، همانا او همان بسيار توبه پذير بخشاينده است.


1- 1. بقره، 124.

ص:93

به اين ترتيب روشن مي شود كه امتحان اصلي حضرت ابراهيم عليه السيلام در خصوص اقرار به جايگاه اختصاصي و بلند مرتبه خمسه طيبه – يعني پنج تن آل عبا عليهم السلام – بوده است، جايگاه و مقامي كه سبب پذيرش توبه آدم عليه السلام از ناحيه پروردگارش گرديد. حضرت ابراهيم عليه السلام از اين امتحان الهي، سر بلند بيرون آمد و با همه وجودش به ميراث والاي ايشان – كه واسطه پذيرفته شدن توبه حضرت آدم بودند، اقرار و اعتراف نمود. اما ادامه آيه شريفه و توضيح امام صادق عليه السلام در مورد آن، روشنگر مقصود ما از استشهاد به اين آيه است. مفضل در ادامه مي پرسد، مقصود از «فاتمهن» چيست؟ حضرت فرمودند:

اتمهن الي القائم عليه السلام اثني عشر اماماً تسعة من ولد الحسين عليه السلام.(1)

آن كلمات را تا (امام) قائم عليه السلام به اتمام رساند كه در مجموع، دوازده امام – كه نه نفر از فرزندان حسين عليه السلام اند – هستند.

معناي آيه شريفه اين است كه وقتي حضرت ابراهيم عليه السلام آن كلمات را به اتمام رساند، از طرف خداوند به مقام منيع امامت، منتصب گرديد. از اين جا مي توان نتيجه گرفت كه مقام امامت حضرت ابراهيم عليه السلام منوط و مشروط به اقرار و اعتراف ايشان به مقام دوازده امام عليهم السلام – به خصوص حضرت بقية الله ارواحنا فداه بده است و با توجه به اين كه بالاترين منصبهاي الهي – مقام امامت است، عظمت اقرار به ولايت دوازده امام عليه السلام – به ويژه حضرت مهدي عليه السلام اين نقطه اميد و تحقق بخش آرزوي همه انبيا و اولياي الهي – بيش از پيش


1- 1. تفسير كنز الدقائق، جلد 2، ص: 135، به نقل از كتاب النبوة شيخ صدوق.

ص:94

روشن مي گردد.

اين دو نمونه – امتحان حضرت آدم عليه السلام و حضرت ابراهيم عليه السلام – را به اين جهت نقل كرديم تا قداست و اهميت منحصر به فرد نور ولايت امام عصر عليه السلام تا حدي برايمان روشن شود و در نتيجه اولاً به صرف ادعا و گمان موهوم، خود را اهل ولايت ايشان نشماريم و بكوشيم با شناخت دقيق اركان و لوازم قلبي و جوارحي آن، در مسير منور شدن به نور ولايت آن حضرت قدم برداريم. ثانياً هر اندازه كه به لطف خداوند، اين نور را در قلب خويش مي يابيم و هر قدر متصف به اوصاف اهل ولايت هستيم، با به جاي آوردن شكر آن، قدردان اين نعمت بي نظير الهي باشيم.

به هر حال، طبق فرمايش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله راه بهره وري كامل از امام زمان عليه السلام در زمان غيبت ايشان، روشني گرفتن از نور ولايت آن بزرگوار است و در اين تاريكي دوران غيبت، تنها نوري كه انسان را از گمراهي نجات مي دهد، همين نور ولايت مي باشد.

ص:95

درس هشتم: بهره مند شدن از نور ولايت (2)

تفاوت مؤمنان در بهره مندي از نور ولايت امام غايب عليه السلام

براساس تشبيه امام غايب عليه السلام به خورشيد پشت ابر و بهره وري مؤمنان از نور ولايت ايشان، در زمان غيبت، ميزان بهره مندي هر كس از وجود امام غايب عليه السلام به ميزان دارائيش از نور ولايت ايشان مي باشد. بهره مؤمنان از اين نور، متفاوت است و همين تفاوت، باعث اختلاف درجه افراد در بهره وري از امام غايب عليه السلام مي شود. محور و اساس ولايت امام عليه السلام معرفت ايشان است و از آن جا كه معرفت امام عليه السلام داراي اقسامي است (معرفت به اسم و صفت) و معرفت به اوصاف امام عليه السلام نيز درجاتي دارد (غيابي، و شهودي)(1)

حظ و بهره مؤمنان از معرفت امام عليه السلام در يك رتبه و درجه قرار نمي گيرد.

علاوه بر اين، معرفت، آثار و لوازمي دارد و مهمترين آنها عبارتند از:


1- 1. تفصيل و توضيح اين اقسام و درجات را در حلقه سوم مطالعه فرماييد.

ص:96

تسليم و محبت به ايشان، ذكر آن حضرت، تعلم و تعليم علوم ايشان، انتظار فرج امام عليه السلام، دعا براي وجود مقدس حضرت، نصرت ايشان، احساس حضور در محضر امام عليه السلام و رعايت ورع در دين.(1)

بروز و ظهور هر يك از اين آثار، به درجه معرفت شخص نسبت به هر يك از اوصاف امام عليه السلام باز مي گردد. هر قدر، درجه معرفت انسان، بالاتر رود، اين آثار بيشتر بروز پيدا مي كند و هر چه معرفتش ضعيف تر باشد، ظهور اين آثار كم رنگ تر مي شود. بروز بيش و كم اين آثار به لحاظ وسعت و نيز از جهت عمق آنهاست. مثلاً در مورد دعا براي امام زمان عليه السلام كميت و كيفيت دعاهاي مؤمن، متناسب با معرفتش نسبت به آن حضرت، متفاوت مي شود. به علاوه عمق اين اثر مي تواند بر اساس ميزان معرفت به هر يك از صفات آن حضرت، تفاوت كند، چرا كه ممكن است انسان، نسبت به برخي از صفات آن بزرگوار، معرفت عميق تر دارا باشد و به تناسب همين ژرفاي بيشتر معرفت، اثر افزون تري از آن ببيند. به هر روي، تفاوت در معرفت امام عصر، در كم و كيف دعا براي ايشان و نيز ساير لوازم و آثار معرفت تأثير مي گذارد و به اين ترتيب، ولايت هر كس نسبت به امام عليه السلام، متأثر از مجموع همه اين آثار و لوازم بر محوريت معرفتهايش نسبت به اوصاف مختلف امام عليه السلام خواهد بود. در اين صورت با كم و زياد شدن هر يك از اين معرفتها يا آثار آن، ولايت شخص، كم و زياد مي گردد.

در مجموع بايد گفت حظ و بهره اهل ايمان از نور ولايت امام عليه السلام


1- 1. توضيح اين آثار و لوازم در حلقه چهارم آمده است.

ص:97

به تعداد افراد ايشان متفاوت است و شايد هيچ دو نفري را نتوان يافت كه دقيقاً يك درجه از ولايت را داشته باشند. حتي مي توان گفت كه حظ و بهره هر فرد نيز در طول حالات مختلفش يكسان نمي ماند.

ممكن است در يك حالت روحي خاص، كم و كيف انتظار در او با حالات ديگرش متفاوت باشد و وجداناً نيز همين طور است. به علاوه در جاي خود اثبات شد كه درجه ايمان نيز دقيقاً به درجات ولايت انسان بستگي دارد.(1)

بنابراين حالات مختلف انسان در مورد ولايت ائمه عليهم السلام در درجه ايمان او، تأثير مستقيم و عميق دارد.

با اين توضيح مختصر درباره ولايت امام عصر عليه السلام مي توانيم تصديق كنيم كه در سود بردن از خورشيد وجود پس ابر امام عليه السلام – در زمان غيبت – ميزان بهره وري هر يك از مؤمنان با ديگري متفاوت است و نيز هر فرد، متناسب با حالات مختلفش از وجود امام غايب، بهره اي متفاوت خواهد داشت. اينجاست كه ابواب گسترده اي از گونه هاي استفاده از امام غايب عليه السلام پيش روي فرد فرد اهل ايمان، باز مي شود و هر كس مي تواند با عمق بخشيدن به معرفتهاي خود نسبت به اوصاف امام عليه السلام و التزام بيشتر و بهتر به آثار و لوازم اين معرفتها، حظ و بهره خويش – از وجود ايشان در زمان غيبت – را بيشتر و بهتر كند.

سطح پايين و بالاي بهره بردن از خورشيد پشت ابر

در اين وادي، مؤمنان تفاوتهاي بسيار با يكديگر دارند. برخي آن قدر ضعيف و كم بهره از معرفت و لوازم آن هستند كه با وجود


1- 1. اثبات اين مطلب شريف در حلقه دوم آمده است.

ص:98

اعتراف و تصديق اوليه نسبت به وجود امام غايب عليه السلام و مقام امامت ايشان، به خاطر سستي در عقيده خود و اهميت ندادن به اين امر خطير، تا مرز انكار فايده وجودي امام عليه السلام در زمان غيبت سقوط مي كنند و بدون آن كه خودشان متوجه باشند، سخناني را به زبان مي آورند كه عملاً مخالفان امامت به آن معتقد هستند و لذا آب به آسياب دشمنان اهل بيت عليهم السلام مي ريزند و به اين وسيله، خود را در معرض از دست دادن نور ولايتي قرار مي دهند كه پيش از اين دارا بودند.

هشدارهايي كه در احاديث ائمه علهيم السلام نسبت به زمان طولاني غيبت امام عصر عليه السلام وجود دارد، نشانگر اين حقيقت تلخ مي باشد كه چنين خطري در اين زمان به طور جدي مطرح ي باشد و اگر احتمال آن، جدي گرفته نشود به سراغ هر كس در هر رده اي مي آيد تا آن جا كه اكثر معتقدان به امامت امام عصر عليه السلام را از عقيده خود بر مي گرداند.(1)

اما آنها كه هوشيارانه عمل مي كنند وبا اداي شكر نعمت ولايت امام عصر عليه السلام با قلب و زبان و عمل خويش، از خداوند نور ولايت بيشتري را طلب مي نمايند، مي توانند بهره هاي زيادي از خورشيد پشت ابر امام عليه السلام ببرند و تا آن جا ترقي كنند كه به فرموده امام زين العابدين عليه السلام غيبت امام عليه السلام براي ايشان به منزله «مشاهده» گردد. متن عبارت ايشان خطاب به يكي از بهترين يارانشان چنين است:

يا ابا خالد ان اهل زمان غيبته القائلين بامامته و المنتظرين لظهوره افضل من اهل كل زان لان الله تبارك و تعالي اعطاهم من العقول و الافهام و العرفة ما صارت به الغيبة


1- 1. هشدارهاي ائمه عليهم السلام را در اين خصوص در حلقه سوم مطالعه فرماييد.

ص:99

عندهم بمنزلة المشاهدة.(1)

اي ابو خالد، همانا اهل زمان غيبت او (حضرت مهدي عليه السلام) كه اعتقاد به امامت ايشان دارند و منتظر ظهورش مي باشند، از مردم همه زمانها بهترند. زيرا خداي تبارك و تعالي چنان عقل و فهم و معرفتي به آنها عنايت فرموده كه غيبت براي آنها به منزله ديدن حضوري شده است.

اصل و پايه حصول اين حالت را دو ركن ركين دانسته اند: يكي اعتقاد به امامت آن حضرت در زمان غيبت و ديگري انتظار ظهور ايشان. مسئله اول همان معرفت نسبت به آن حضرت است كه محور ولايت ايشان مي باشد و دومي نيز يكي از مهمترين آثار و لوازم اين معرفت. هر دو ركن، داراي درجات و مراتب است. در درجات پايين آن، غيبت امام عليه السلام به منزله مشاهده ايشان نمي گردد، اما اگر به لطف خدا و امام زمان عليه السلام و همت و جديت خود شخص، درجه بالايي از عقل و فهم و معرفت براي او حاصل شود، به تحقق اين حالت نزديك مي گردد.

رابطه ديدار امام غايب با معرفت ايشان

نكته قابل دقت در اين حديث شريف آن است كه فرموده اند غيبت براي اين افراد «به منزله» مشاهده مي گردد و نفرموده اند كه غيبت به مشاهده تبديل مي شود. هم چنين علت حصول اين حالت را «عقل» و «فهم» و «معرفت» بالا دانسته اند، نه ديدن به چشم. از اين جا مي توان


1- 1. كمال الدين، باب 31، حديث 2.

ص:100

فهميد كه براي رسيدن به چنان مرتبه والا، لازم نيست كه شخص به شرف لقاء و ديدار امام غايب عليه السلام مشرف گردد و نيز نبايد تصور شود كه اگر كس توفيق ديدار امام زمان عليه السلام نصيبش گردد، حتماً و لزوماً از معرفت بالاتري – نسبت به كسي كه چنين توفيقي نداشته – برخوردار است، گو اين كه البته مشرف شدن به لقاء آن حضرت و طبق آن چه ائمه عليهم السلام فرموده اند، اين تشرف بر معرفت و محبت شخص مؤمن و اهل تسليم مي افزايد. از حضرت باقر العلوم عليه السلام در ذيل آيه

وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى (1)

چنين نقل شده است:

الا ان الرجل يحبنا و يحتمل ما يأتيه من فضلنا و لم يرنا و ل يسمع كلامنا لما يريد الله به من الخير و هو قول الله: و الذين اهتدوا زادهم هدي... يعني من لقينا و سمع كلامنا زادة الله هدي علي هداة.(2)

آگاه باشيد كه شخص (مؤمن) ما را دوست مي دارد و آن چه از فضائل ما به او مي رسد را قبول مي كند در حالي كه نه ما را ديده و نه سخن ما را شنيده است. اين به جهت خيري است كه خداوند براي او مي خواهد و اين همان فرمايش خداوند است: «و آنها كه هدايت را بپذيرند، خداوند بر هدايتشان مي افزايد» يعني كسي كه ما را ببيند و سخن ما را بشنود، خداوند هدايتي بر هدايتش مي افزايد.


1- 1. محمد، 17.
2- 2. تفسير فرات الكوفي، جلد 2، ص: 418، حديث 554.

ص:101

آري كسي كه هدايت الهي را پذيرفته، يعني اهل ولايت ائمه عليهم السلام و محبت به ايشان است، اگر به فضل و عنايت الهي، فضايل اهل بيت عليهم السلام را بدون ديدار با ايشان پذيرفته باشد، آن گاه با توفيق تشرف، خدمت امام عليه السلام و شنيدن سخنان ايشان، بر هدايت و ولايتش افزوده مي شود. بنابراين ديدار امام عليه السلام و شنيدن كلام ايشان از لبان مبارك حضرتش مي تواند عاملي مؤثر در ازدياد معرفت به ايشان باشد، اما از اين حقيقت مسلم نمي توان برداشت كرد كه هر كس معرفتش به امام عليه السلام بالاتر باشد، حتماً به ديدار ايشان موفق مي شود يا كساني كه اين توفيق نصيبشان شده، در مقايسه با ديگران لزوماً معرفت بيشتري دارند.

توجه شود كه نفس ديدار حضرت صاحب الامر عليه السلام – در حالي كه شخص، اهل تسليم و قبول فضائل ايشان نباشد – معلوم نيست تأثيري در ازدياد معرفت فرد بگذارد و اگر آدمي مؤمن و اهل ولايت نباشد، اساساً شرط لازم براي بهره وري از ديدار امام عليه السلام را ندارد. كم نبوده اند مخالفان و معاندان ائمه عليهم السلام در زمان ظهور امامان پيشين، كه نه تنها از ديدن انوار الهي بهره نبرده اند، بلكه چه بسا بر عداوت و كينه آنان بر اثر ديدار امام عليه السلام افزوده مي شده است! بنابراين صرف ديدار امام عليه السلام – براي هر كس و در هر شرايطي – معرفت زا نيست. آري، اگر شخص، اهل ايمان و ولايت اهل بيت عليهم السلام باشد و به فضايل و مناقب ايشان نيز اعتراف و اقرار كند، آنگاه بر اثر لقاء حضرت صاحب الامر عليه السلام از معرفت ژرف تري بهره مند مي گردد.

با اين ترتيب نمي توان از تشبيه امام غايب عليه السلام به خورشيد پشت

ص:102

ابر، چنين برداشت كرد كه اگر كسي با امام خود ديدار كند، بيشترين بهره را از خورشيد وجود امام عليه السلام برده است، همانند كسي كه خورشيد را از وراي ابرها مشاهده مي كند! اين برداشت به دليلي كه بيان شد، غلط است. اگر چنين باشد، پس بايد همه كساني كه امامان پيشين را مي ديدند، بهره بيشتري از وجود ايشان نسبت به مردم زمان غيبت، برده باشند، در حالي كه قطعاً چنين نيست. همان طور كه گفته شد، معاندان و مخالفان سر سخت ائمه عليهم السلام – كه نوعاً قاتلان وجود مقدس ايشان هم بودند – امامان گذشته را به چشم ديده بودند و به علاوه حديثي كه از حضرت زين العابدين عليه السلام خطاب به ابوخالد كابلي نقل كرديم، بر خلاف اين ادعا دلالت مي كند.

در روايت مذكور، امام سجاد عليه السلام تصريح كرده اند كه مؤمنان زمان غيبت امام زمان عليه السلام اگر اهل معرفت و انتظار فرج ايشان باشند – بدون اين كه امام خود را ديدار كنند – افضل و برتر از مردم همه زمانهاي ديگر خواهند بود و اين تصريح نشان مي دهد كه شرط معرفت برتر و والاتر، مشاهده و ديدار امام زمان عليه السلام نمي باشد.

فراموش نكنيم كه مطابق آن چه در فصل قبل بيان شد، در زمان غيبت، بنابراين است كه امام عليه السلام غايب باشند، يعني يا ديده نشوند و يا اگر امامان پيشين براي همين غيبت بوده است. پس روشن است كه در چنين زماني مشاهده و ديدار امام عليه السلام نمي تواند ملاك تعيين كننده براي درجه معرفت آن حضرت باشد.

ص:103

اولويت انجام وظيفه بر اهتمام نسبت به دين امام غايب عليه السلام

اگر اين مطلب كاملاً روشن شود، نتيجه عملي مهم آن اين است كه اهل ايمان در زمان غيبت نبايد همه هم و غم خود را صرف يافتن راهي براي ملاقات با امام زمانشان كنند و نيز نبايد بپندارند كه اگر به چنين توفيقي نائل شدند، ديگر به بالاترين درجه ايمان نائل شده اند و در آن صورت مي توانند بر سايرين – كه چنين توفيقي را نداشته اند – فخر بفروشند.

متأسفانه گاهي بر اثر همين بي توجهي، انجام وظايف و كوشش در مسير خواست و رضاي حضرت، تحت الشعاع تلاش براي رسيدن به فيض ديدار ايشان واقع مي شود و دوستدار امام زمان عليه السلام ناخودآگاه در انجام واجبات فردي و اجتماعي خود كوتاهي مي كند، چون تمام هم و غم او دين شده كه راهي براي تشرف و لقاء امامش بيابد. آن چه در تعريف ولايت امام عليه السلام به اختصار بيان شد، وظايفي را بر عهده انسان ايجاب مي كند. آثار و لوازم معرفت امام از قبيل انتظار فرج و نصرت ايشان، هم چنين رعايت ورع و تعلم و تعليم علوم ائمه عليهم السلام و ... همگي انسان مؤمن اهل ولايت را ملزم و مؤظف به انجام تكاليفي مي سازد كه با وجود اهتمام به آنها ديگر نمي تواند فارغ البال، دنبال راهي بگردد كه او را به ملاقات با امامش مي رساند. اين بي توجهي برخاسته از عدم تفقه در امام شناسي است كه باعث مي شود شخص از امامش دور شود، در حالي كه خودش چنين مي پندارد كه در مسير تقرب به ايشان حركت مي كند!

اگر با استناد به فرمايش هاي ائمه عليهم السلام روشن شود كه ايشان چه

ص:104

تكاليفي را در زمان غيبت امام عصر عليه السلام از ما خواستهاند، ديگر نمي توانيم به انگيزه جستجو براي زيارت امام غايب عليه السلام از انجام آن تكاليف شانه خالي كنيم و اگر چنين كنيم، در پيشگاه خداوند مسئول و در محضر خود امام عليه السلام نيز شرمنده و مقصر خواهيم بود.

با پذيرش اين بحث مي توانيم نتيجه بگيريم كه ديدار و زيارت امام عصر عليه السلام در عين مطلوبيت و افتخار آوري نمي تواند و نبايد بالاترين و مهمترين هدف مؤمنان زمان غيبت باشد. بلكه با استناد به فرمايش رسول اكرم صلي الله عليه و آله به جابر، بهره وري بيشتر از وجود مقدس امام عليه السلام در زمان غيبت به اين است كه نور ولايت آن بزرگوار در انسان شدت يابد و آثار و لوازم اين نور در همه وجود او ظاهر و آشكار گردد. البته يكي از اين آثار و لوازم، شوق ديدار و محبت لقاي آن عزيز سفر كرده است، كه هر چه بر مدت غيبتش اضافه مي گردد، آتش فراق بيشتر، دلهاي مؤمنان را مي سوزاند و چون يكي از لوازم قطعي و ضروري معرفت «محبت» است، نمي توان فرض كرد كه كسي قلبش به نور ولايت آن امام همام، منور شده باشد، اما شوق ديدار او را در دل نداشته باشد. در ضرورت و حسن اين شوق، بحثي نيست. سخن در اين است كه با وجود اين شوق، انسان نبايد تكاليفش را كنار بگذارد و به دنبال يافتن محبوش بيفتد و چنين بپندارد كه وظيفه اولي او در زمان غيبت چنين چيزي است.(1)


1- 1. البته گاه در مواردي استثنايي بدون اختيار، چنان آتشي به جان فرد مي افتد كه ديگر در چارچوب انجام تكليف نمي گنجد، اين حالت مسلماً غير عادي و غير قابل توصيه است. در فصل آينده اين موضوع را تجزيه و تحليل خواهيم نمود.

ص:105

درس نهم: شوق ديدار

اشاره

در درس گذشته با وجود مطلوبيت ديدار امام زمان عليه السلام در زمان غيبت و شوق نسبت به آن، اين امر نبايد مهمترين هدف مؤمنان باشد و انجام وظايف ديگر را تحت الشعاع قرار دهد.

تذكرات نايب دوم امام زمان عليه السلام در مورد ديدار حضرت و شوق نسبت به آن

در همين موضوع، ماجراي ملاقات يكي از شيفتگان ديدار امام عصر عليه السلام در زمان غيبت صغري – با دومين نايب خاص امام عليه السلام جناب محمد بن عثمان، شنيدني و درس آموز است. ابوعبدالله احمد بن ابراهيم مي گويد: شكايت شوق خود را نسبت به ديدار مولايمان – امام عصر عليه السلام – به عرض جناب ابوجعفر محمد بن عثمان رساندم. ايشان پرسيد: آيا با شوق، تمايل به ديدار ايشان داري؟ عرض كردم: بله فرمود:

شكر الله لك شوقك و اراك وجهه في يسر و عافية، لا تلتمس

ص:106

يا ابا عبدالله ان تراه فان ايام الغيبة تشتاق اليه و لا تسال (لا تسال) الاجتماع معه انها عزائم الله و التسليم لها اولي ولكن توجه اليه بالزيارة.(1)

خداوند شوق تو را از تو بپذيرد (و براي آن اجر و پاداش قرار دهد) و صورت امام عليه السلام را به آساني و عافيت به تو بنماياند. اي ابا عبدالله درخواست ديدن او را مكن، زيرا در زمان غيبت مشتاق ديدار او مي شوي اما همراهي با او را نمي تواني طلب كرد. همانا غيبت از احكام قطعي الهي است و تسليم شدن نسبت به آن سزاوارتر است ولي به وسيله زيارت به سوي امام عليه السلام توجه كن.

همان طور كه در فصل گذشته بيان شد، اظهار نظر نواب خاص امام عصر عليه السلام در امر دين با توجه به موقعيت و منصب خاص ايشان – كه باب آن حضرت بوده و هستند – ممهور به مهر تأييد امام عليه السلام است.

بنابراين هر چند نايب دوم حضرت، مطلب فوق را مستقيماً از قول خود امام عليه السلام نقل نمي كند، ولي چون درباره يك موضوع مهم ديني است، ما بايد مضمون آن را، نظر مبارك خود امام عليه السلام بدانيم و بر اين اساس، چند نكته بر ايمان روشن مي شود.

اول: شوق ديدار امام غايب عليه السلام امر بسيار پسنديده و مشكوري است. اين مطلب هم از صدر سخن نايب دوم روشن مي شود و هم از آن جا كه فرموده اند: «فان ايام الغيبة تشتاق اليه» كه بر چنين شوقي در ايام غيبت، صحه گذاشته اند. «تشتاق» فعل مضارع است كه به معناي فعل امر مي باشد و در دلالت بر لزوم شوق از فعل امر، بليغ تر و مؤكدتر است.


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص: 97.

ص:107

شكر خداوند نسبت به اعمال آدمي به اين معناست كه آن را بپذيرد و برايش اجر و پاداش قرار دهد. شوق ديدار حضرت صاحب الامر عليه السلام لازمه محبت به آن وجود مقدس مي باشد و اگر كسي قلباً امامش را دوست دارد، نمي تواند اشتياق ديدن ايشان را در دل كسي نداشته باشد.

دوم: دعا كردن براي تحقق اين شوق نيز امر مطلوب و پسنديده اي است كه نايب دوم در حق احمد بن ابراهيم چنين دعايي كرده اند. در دعاهاي مأثور از ناحيه ائمه عليهم السلام نيز مضمون اين دعا وارد شده است.

مثلاً در دعاي عهد كه از امام صادق عليه السلام منقول است، به درگاه الهي چنين عرضه مي داريم:

اللهم ارني الطلعة الرشيدة و الغرة الحميدة و اكحل ناظري بنظرة مني اليه...(1)

خدايا آن صورت رعنا و سيماي درخشنده زيبا را به من بنما و چشم مرا با نگاهي به او زيبا و منور گردان.

در اين دعاي زيبا به لطافت هر چه تمامتر آرزوي ديدن آن ماه بي همتا مطرح شده است. حتي تقاضاي يك نگاه به روي آن عزيز، بيان شده تا با همان يك نظر، چشم ببيننده، نوراني و مزين گردد. پس دعا براي تحقق اين خواسته، امري است كه خود ائمه عليهم السلام به آن اهتمامه و جديت داشته اند.

سوم: دعا كردن براي تحقق اين خواسته، نشان مي دهد كه عملي شدن آن، منوط به اراده خداي متعال است و ديدار آن حضرت در زمان غيبت هم چون ديدار امامان گذشته – كه ظاهر و آشكار بودند – نيست،


1- 1. بحار الانوار، جلد 53، ص: 96، حديث 111، به نقل از مصباح الزائر.

ص:108

چرا كه هر چند در عصر ديگر ائمه نيز اگر خود ايشان اذن نمي دادند، كسي نمي توانست موفق به ديدارشان شود، ولي به هر حال، كم و كيف ديدار با ايشان، با زيارت امام عصر عليه السلام در زمان غيبت متفاوت بوده است. در مورد ايشان اصل بر غيبت و پنهاني است مگر موردي را كه خودشان استثنا كنند، كه البته خواست ايشان همان خواست خداي متعال مي باشد. با اين اعتقاد – كه كار و مصحلت كار را خودشان و خدا مي دانند – بايد دعا كرد تا اگر خواستند با فضل خود رفتار كنند، آن را به استجابت رسانند.

چهارم: درخواست ديدار اختياري و همراهي با آن سرور يگانه، امر مطلوبي نيست. اينجا يك بار تعبير «رؤيت» به كار رفته است كه به معناي ديدن معمولي و عادي مي باشد و در ادامه فرموده اند كه درخواست همراه و بودن با امام عليه السلام را نداشته باش. اگر اين دو تعبير را در كنار هم بگذاريم، به قرينه نكته دوم – كه درخواست تحقق ديدار امام عليه السلام امر مطلوبي است – مي توانيم نتيجه بگيريم كه آن چه نهي شده تقاضاي همراهي و ملازمت با آن بزرگوار است و گرنه تمناي ملاقات با ايشان بدون درخواست همراهي، بسيار خوب و پسنديده مي باشد.

شايد هم مراد از «التماس رؤيت» در عبارت نايب دوم، درخواست ديداري باشد كه اختيارش به دست خود فرد است. چنين درخواستي صحيح نيست. اين كه نبايد درخواست همراهي با امام عليه السلام را داشت، به عنوان دليل نهي از التماس رؤيت مطرح شده است و اين نوع استدلال، احتمال دوم را تأييد مي كند.

نويسنده كتاب ارزشمند «مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم عليه السلام» در توضيح كلمه «رؤيت» در اين جا مي فرمايد: «مراد ديدن

ص:109

امام زمان عليه السلام به صورتي است كه امامان گذشته را مي ديدند، يعني ديدن آن حضرت در هر وقتي كه بخواهند».(1)

به هر حال، صرف تقاضاي ديدار، امر مطلوب و خوبي است، اما نبايد ديداري را درخواست كرد كه تحققش به اختيار انسان باشد، چنين درخواستي در واقع، تقاضاي همراهي با امام عصر عليه السلام است كه امر پسنديده اي نمي باشد.

غيبت امم عصر عليه السلام خواست قطعي خداوند

پنجم: غيبت امام عصر عليه السلام خواست جدي و حكم قطعي خداوند است. كلمه «غرائم» كه جمع «عزيمة» است، بر اين نكته دلالت دارد كه خود خداوند چنين اراده اي فرموده است (2). (3)


1- 1. مكيال المكارم، جلد 2، ص: 163.
2- 3. نظير فرمايش امام باقر عليه السلام: «اذا غضب الله تبارك و تعالي علي خلقه، نحانا عن جوارهم»: وقتي خداي متعال بر آفريده هاي خود غضب نمايد، ما اهل بيت را از مجاورت با آنها دور مي كند. اصول كافي، كتاب الحجة، باب في الغيبة، حديث 31.
3- 2. مرحوم صاحب مكيال در ترجمه اين قسمت از عبارت نايب دوم، مصداق حكم قطعي خداوند را «ديدن امام زمان عليه السلام و همراهي با ايشان دانسته است كه اين معنا خلاف ظاهر عبارت مي باشد. احتمالاً اين برداشت به آن علت صورت گرفته كه ايشان اصل عبارت را «انه عزائم الله» ضبط كرده اند در حالي كه عبارت منقول در بحار الانوار «انها عزائم الله» مي باشد كه بنابراين مرجع ضمير «ها»، «الغيبة» مي باشد و با جمله بعدي «التسليم لها» نيز كاملاً سازگار است.

ص:110

بود، همه جباران و مستكبران هم – اگر فراهم مي آمدند – نمي توانستند وجود مبارك امام زمان عليه السلام را پرده نشين غيبت كنند، چه رسد به اين كه مردم مسلمان و شيعه با انجام گناهان چنين كنند. پس علي رغم تأثير كارهاي زشت مردم – به خصوص مؤمنان – در محروميت ايشان از ظهور امام زمان عليه السلام در جامعه، نمي توان اصل غيبت را معلول خواست غير خدا دانست. مي توان فرض كرد كه مردم، بدتر از اين عمل مي كردند، اما باز هم امام عليه السلام غايب نمي شدند، اين فرض هيچ منع عقلي ندارد. بنابراين غيبت امام عليه السلام معلول قهري و نتيجه ضروري كوتاهي هاي مردم در حق ايشان نيست. دقت شود كه مي گوييم معلول «قهري» و نتيجه «ضروري» يعني اين طور نيست كه غيبت امام عليه السلام لازمه عقلي اشتباهات و خطاهاي مردم باشد.به لحاظ ادله نقلي هم چنين معامله اي برقرار نيست، يعني سنت قطعي و لا يتغير خداوند اين نبوده كه اگر مردم، كفران نعمت امام عليه السلام را كنند، ايشان را از ديدگان آنها غايب گرداند. در حلقه هشتم به تفصيل، اين بحث را مطرح خواهيم نمود.

ضرورت تسليم نسبت به غيبت امام زمان عليه السلام

نكته ششم كه از فرمايش نايب دوم امام زمان عليه السلام استفاده مي شود، آن است كه غيبت امام عليه السلام خواست قطعي خداوند است، پس بهترين راه، تسليم قلبي نسبت به اين حكم الهي است. تسليم شدن به قضاي خاوند، نشانه ايمان به اوست، چه اين قضا «محبوب» انسان باشد و چه «مكروه» او. مسلماً غيبت امام عليه السلام از ميان مردم، محبوب مؤمنان نيست و آنها به اين جهت، متأثر و ناراحت هستند، اما اين ناراحتي به

ص:111

ناخشنودي از اراده خداوند نمي انجامد. به هر حال، خداوند چنين اراده فرموده و حكمتش هر چه باشد، از جهت لزوم تسليم به خواست الهي تفاوت نمي كند. اتفاقاً اگر چيزي محبوب انسان نباشد، تسليم شدن در مورد آن، دشوارتر و در نتيجه مهمتر است تا چيزي كه مورد ميل و خواست انسان مي باشد. كسي كه به امر مكروهي تن مي دهد و اعتراضي – نه در دل و نه به زبان – نمي كند، ايشان قويتر است از آن كه فقط در مورد آن چه مي پسندد، تسليم است و در غير اين صورت راضي نمي باشد.

البته اين امر منافاتي با اندوه از غيبت آن حضرت ندارد، چرا كه تأثر و ناراحتي به خاطر طولاني شدن غيبت امام عصر عليه السلام خود، نشانه قبول ولايت ايشان و لازمه محبت به آن بزرگوار است و كسي كه از اين امر، متأثر نيست، قطعاً ايمانش ضعيف و نور ولايتش نسبت به امام عليه السلام كم رنگ است.

عالم بي نظير شيعه مرحوم سيد رضي الدين علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن طاووس (متوفي در سال 664 هجري قمري) در كتابي كه به عنوان وصيت به فرزندش «محمد» نوشته است، مي فرمايد:

من قول و عمل بسياري از مردم را از جهات مختلف با عقيده ايشان مخالف يافته ام. يكي از جهات اين است كه ديده ام اگر يكي از معتقدان به امامت امام عصر عليه السلام، بنده اي يا اسبي يا درهم و ديناري گم كنند، ظاهر و باطن (فكر و خيال) او در طلب جستجوي آن گمشده مشغول و گرفتار مي شود و براي يافتن آن، همه تلاش خود را به كار مي بندد. اما نديده ام كه به خاطر تأخير ظهور اين بزرگ مرتبه (امام زمان عليه السلام) براي اصلاح اسلام و ايمان و قطع ريشه كافران و دشمنان، به

ص:112

اندازه اي كه فكرش به آن امور ناچيز مشغول بود، گرفتار شود.

چنين كسي چگونه خود را عارف به حق خدا و حق رسولش مي داند و چه طور در اعتقاد به امامت امام زمان عليه السالم ادعاي ولايت مبالغه آميز دارد؟!(1)

طبق اين فرمايش كسي كه به خاطر غيبت امام زمان عليه السلام و طولاني شدن آن به اندازه از دست دادن يك متاع بي ارزش دنيا ناراحت و آشفته خاطر نيست، نبايد خود را عارف به حق خدا و رسول صلي الله عليه و آله و داراي درجه بالاي ولايت امام عليه السلام بداند.

هم چنين علامه بزرگوار مرحوم ميرزا حسين طبرسي نوري در بيان شمه اي از تكاليف مردم عصر غيبت مي فرمايد:

اول: مهموم بودن براي آن جناب عليه السلام در ايام غيبت و مفارقت و سبب اين هم، متعدد است.

اول مجرد مستور و محجوب بودن و نرسيدن دست به دامان وصالش و روشن نگشتن ديدگان به نور جمالش با [وجود] بودنش در ميان انام و اطلاعش بر خفاياي كردار عباد در آناء ليالي و ايام... و اگر انسان واقعاً جرعه اي از شربت گواراي محبت به امام خود را چشيده باشد و رشته قلبش – حسب فطرت و رياضت – پيوسته به آن حضرت مقدس كشيده، البته چنان مهموم شود يا فراقي چنين كه خواب از چشم برد و لذت را از طعام و شراب ... – دوم ممنوع بودن آن سلطان عظيم الشأن كه جامعه خلافت و سلطنت ظاهره بر تمام جهانيان را جز براي آن قامت معتدل براي احدي ندوخته اند، از رتق و فتق و اجراي احكام و حدود و


1- 1. كشف المحجة، ترجمه ابتداي فصل 150.

ص:113

ابلاغ فرامين الهيه و منع تعدي و جور و اعانت (ياري) ضعيف و اغاثه مظلوم و اخذ (باز پس گيري) حقوق و اظهار و اعلان حق و ابطال و ازهاق (نابود كردن) باطل...

– سوم به دست نيامدن جاده واسعه مستقيمه واضحه شريعت مطهرة و انحصار راه رسيدن به آن در راههاي باريك تاريك مشتت (پراكنده) كه در هر رهگذر آن جمعي از دزدان داخل دين مبين، در كمين نشسته و پيوسته شكوك و شبهات در قلوب عوام بلكه خواص داخل كرده تا آن جا كه اين فرقه قليله و عصابه (گروه) مهتديه اماميه، يكديگر را تكذيب و تكفير و [به يكديگر] لعن و توهين كرده و مي كنند و اعداء را بر خود چيره نموده، پيوسته دسته سته از دين خداوند بيرون روند... .(1)

پس مي توان گفت كه ناراحتي و تأثر از امر غيبت، نه تنها ناپسند نيست، بلكه امر لازم و ضروري براي مرتبه بالاي ايمان و معرفت امام عليه السلام است. اما در عين حال، تسليم محض اراده خداوند بودن نيز لازمه ضروري همين درجه از ايمان مي باشد.

اهميت زيارت امام عليه السلام در زمان غيبت

هفتم: توجه كردن به امام غايب عليه السلام از طريق زيارت آن بزرگوار صورت مي پذيرد. كلمه «زيارت» به معناي حضور يافتن نزد كسي در خانه او است،(2)

«توجه» هم از «وجه» به معناي صورت گرفته شده و به


1- 1. نجم الثاقب، ص: 740 تا 744.
2- 2. زاره زيارة: اتاه في دار للانس به او لحاجة اليه فهو زائر المعجم الوسيط، ص: 406.

ص:114

معناي روي كردن مي باشد. (1)

اين كه نايب دوم فرموده اند: «توجه اليه بالزيارة» منظور اين است كه با حضور پيدا كردن قبلي نزد امام عليه السلام به ايشان روي كن.

زيارت با صرف ديدار و ملاقات، تفاوت دارد. زيارت اين است كه انسان در محضر كسي و جايي كه محل قرار او (نظير خانه) است، حاضر شود. به اين كه انسان در بين راه، كسي را ملاقات كند، زيارت او اطلاق نمي شود. دستور به زيارت امام زمان عليه السلام با توجه به غيبت ايشان از ديدگان مردم به اين معناست كه اگر چه جسماً حضور يافتن در محضر امام عليه السلام به علت غيبت ايشان به طور عادي امكان پذير نيست، اما از حضور يافتن قلبي خدمت ايشان نبايد كوتاهي ورزيد و اين نكته بسيار مهم و جالبي است كه هر چند ارتباط ظاهري و فيزيكي با امام غايب عليه السلام به دست انسان ميسر نيست، اما برقرار كردن كمال ارتباط روحي و معنوي با ايشان امكان پذير است و دوستان ايشان نبايد از اين امكان، بي بهره بمانند.

زيارت امام حي و حاضر، چيزي از زيارت قبور امامان در گذشته، كم ندارد، بلكه به لحاظ روحي و قلبي مي تواند راحت و قويتر باشد.

زيارت ائمه گذشته – به طور معمول – به اين است كه زائر، نزد قبور ايشان حاضر شود. البته گاهي هم زيارت از دور را اجازه فرموده اند. اما زيارت امام حاضر و زنده، احتياج به حضور يافتن جسمي در مكان خاصي ندارد، هر چند كه بعضي مكانها از جهت زيارت امام عصر عليه السلام داراي امتيازات خاص و انحصاري هستند (هم چون سرداب مطهر واقع


1- 1. توجه: اقبل المعجم الوسيط، ص: 1015.

ص:115

در حرم عسكريين عليهما السلام).

يك تفاوت زيارت ائمه گذشته و امام زمان عليه السلام در اين است كه در مورد امام پيشين – چون داراي قبر و مزار هستند – حضور يافتن جسمي نزد مزار ايشان في نفسه مظلوميت دارد، اما نسبت به امام عصر عليه السلام چون قبر و مضجعي ندارند، اصل، ارتباط قلبي برقرار كردن است كه در هر مكاني مي تواند باشد. البته بعضي مكانها (مانند سرداب) از اين جهت امتياز خاص دارند ولي اين امتيازات، آن اصل را تغيير نمي دهد. اين ارتباط قلبي، زيارت امام عليه السلام محسوب مي شود، يعني اين كه با همين ارتباط، زائر نزد مزور حاضر مي شود، حضور قلبي نه جسمي، وجود چنين امكاني براي دوستداران امام عصر عليه السلام در زمان غيبت، بسيار مغتنم و عزيز است كه بايد قدر آن شناخته شود. با اين امكان، كساني كه از زيارت جسم و بدن شريف ايشان محروم هستند، توفيق پيدا مي كنند كه حضور قلبي نزد آن بزرگوار پيدا كنند و به اين وسيله از بركات زيارت ايشان بهره ببرند. جالب اين است كه به فرمود خود ائمه عليهم السلام بايد همواره ايشان را نزد خود حاضر بدانيم 1

1. به عنوان نمونه فرمايش امام باقر عليه السلام: فاحضرونا جميعاً (بحار الانوار، جلد 46، ص: 243، حديث 31).

و با زيارت، خود را نزد آنها حاضر كنيم. آري ايشان چون ولي ما هستند، هميشه نزد نزد ما حضور معنوي و روحي دارند و اين ما هستيم كه قلباً از آنها دوريم و بايد با توجه و اقبال قلبي، خود را نزد ايشان حاضر كنيم و اين مهم با زيارت آنها امكان پذير است. پس مي توان گفت كه امام عصر عليه السلام هميشه به مؤمنان و شيعيان خود توجه دارند، اما آنها از آن

ص:116

بزرگوار غافل هستند و زيارت آن حضرت، راهي است براي خروج از اين غفلت و بي توجهي كه بايد شكر نعمت آن، چنان كه بايد گزارده شود.

وجود مبارك امام عليه السلام خود در توقيعي كه براي محمد بن عبدالله بن جعفر حميري صادر فرمودند، زيارت شريف «آل يس» را به او تعليم كردند و در ابتداي آن چنين آوردند:

اذا اردتم التوجه بنا الي الله و الينا فقولوا كما قال الله تعالي: سلام علي آل يس... .(1)

هرگاه خواستيد به وسيله ما به خداوند و به ما توجه كنيد، پس بگوييد همان طور كه خداي متعال فرمود: سلام بر آل پيامبر صلي الله عليه و آله... .

آن حضرت، راه توجه به سوي خويش و به سوي خدا از طريق خود را خواندن اين زيارت شريف دانسته اند. سلام دادن به آن حضرت، راهي است براي حضور يافتن قلبي نزد ايشان. اين سلام و تحيت به هر زباني و با هر عبارتي – به شرط كه روا و صحيح باشد – مي تواند ادا شود، ولي البته اگر به آن صورتي كه خودشان دستور داده اند، باشد، بهتر و مؤثرتر است. اين سلامها وسيله اي هستند كه آن ارتباط و حضور قلبي را برقرار مي سازند و بنابراين مهمتر از خواندن عبارات زيارت، حضور قلبي داشتن در هنگام زيارت است. توجه به اين كه با اداي اين سلامها، اجازه باريافتن به محضر آن بزرگوار داده مي شود، مي تواند در حضور قلب زائر، مؤثر باشد. بنابراين هر چند كه در زمان غيبت كبري


1- 1. الاحتجاج، جلد 2، ص: 316.

ص:117

باب ارتباط با امام عليه السلام – آن گونه كه در غيبت صغري فراهم بود – بسته شده است، اما از يك جهت مي توان گفت كه با ايجاد امكان زيارت، باب ارتباط قلبي مستقيم و بي واسطه را براي مؤمنان، باز كرده اند. اين راه، احتياج به واسطه ندارد. اما البته هر قدر، انسان نزد امام عليه السلام آبرومندتر باشد، اين ارتباط و حضور يافتن قلبي، زودتر و عميق تر برقرار مي شود.

ص:118

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 7 تا 9

1. چه وجوه شباهتي در تشبيه امام غايب عليه السلام به خورشيد پشت ابر مي توان بيان كرد؟

2. بنابر روايات، انبياي اولوالعزم چگونه به مقام اولوالعزمي نائل شدند؟

3. در تفسير آيه «و اذا ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن» درباره تعابير «كلمات» و «فاتمهن» چه فرموده اند؟

4. چرا ميزان بهره وري مؤمنان از وجود امام غايب عليه السلام با يكديگر متفاوت است؟ حد پايين و بالاي آن را بيان كنيد.

5. از اين كه فرموده اند مؤمنان زمان غيبت به چنان عقل و فهم و معرفتي مي رسند كه غيبت براي آنها «به منزله مشاهده» مي شود و نفرموده اند كه غيبت براي آنها به «مشاهده» تبديل مي شود، چه نتيجه اي مي توان گرفت؟

6. منظور از اين فرمايش نايب دوم: «لا تلتمس ان تراه» چيست؟

7. چگونه تسليم بودن نسبت به غيبت امام عصر عليه السلام با اندوه از

ص:119

غيبت ايشان منافاتي ندارد؟

8. زيارت امام عصر عليه السلام در زمان غيبت – كه نايب دوم به آن سفارش فرموده: «توجه اليه بالزيارة» چگونه محقق مي شود؟

ص:120

ص:121

فصل 4 - اشتياق و اهتمام براي ديدار امام غايب عليه السلام

اشاره

اشتياق و اهتمام براي ديدار امام غايب عليه السلام

درس دهم: درخواست ديدار (1)

اشاره

در فصل گذشته فرمايش نايب دوم امام عصر عليه السلام را نقل كرديم تا روشن شود كه شوق ديدار آن عزيز پرده نشين چه امر نيكو و پسنديده اي است، اما در عين حال نبايد انجام وظايف محوله در زمان غيبت ايشان به خاطر وجود اين شوق، كنار گذاشته شود. اين تصور – كه همه خيرات در نيل به وصال ايشان است و بنابراين بايد بيشترين هم و غم انسان در اين امر خلاصه شود و امور ديگر، همگي فرع بر اين خبر عظيم مي باشد – پنداري باطل و توهمي نابجاست.

دو گرايش افراطي و تفريطي در مورد شوق ديدار امام غايب عليه السلام

متأسفانه در اين موضوع (شوق به ديدار امام زمان عليه السلام) دو گرايش افراطي و تفريطي وجود دارد كه هر دو – هم از جهت اعتقادي و هم آثار

ص:122

عملي – به ضرر و زيان دوستان آن حضرت در زمان غيبت است. گرايش افراطي بر اين باور است كه ديدار امام عليه السلام شرط لازم با حضرت در زمان غيبت مي باشد و براي بهره وري از ايشان مهمترين پايه و اساس به شمار مي رود. بنابراين همه كمالات ديگر به نوعي فرع و شاخه اين امر تلقي مي شود و منتظران ظهور هم بيش از هر چيز بايد به اين امر تشويق و ترغيب گردند. در اين گرايش، ملاقات با امام غايب عليه السلام امر بسيار رايج و عادي و براي هر كس در هر شرايطي ممكن و آسان دانسته مي شود.

معتقدان به اين گرايش تصور مي كنند كه با شيوع اين طرز تفكر، علاقه و محبت عموم مردم به وجود مقدس امام زمان عليه السلام روز به روز بيشتر مي شود. اگر انسانها رسيدن به وصال محبوب را سخت و استثنايي بدانند، آن وقت اميد زيادي به آن نمي بندند و همين، باعث دلسردي و فروكش كردن شعله محبت امام عليه السلام در دلهاي آنان مي شود.

پس با نيت خير و به قصد محبوب نمودن بيشتر آن حضرت بايد باب امكان ملاقات با ايشان را بسيار گسترده و سهل دانست، تا شوق لقاء امام عليه السلام همگاني شو. به عقيده برخي از مروجان اصلي اين طرز تفكر، اگر كسي با اين نيت مقدس، ماجرايي ساختگي و دروغ را هم درباره ملاقات با امام عليه السلام براي مردم نقل كند، كار اشتباهي نكرده، بلكه به خاطر ايجاد شوق و محبت حضرت در دلهاي آنان، كار بسيار خوبي انجام داده است! متأسفانه به نظر مي رسد كه گاهي اين قصد خير خود را در گفتارها و نوشته هايشان نيز اعمال كرده اند! البته همه معتقدان به اين طرز فكر در جزئيات عقيده خود، وحدت نظر ندارند، ولي در

ص:123

مجموع، وجوه مشترك زيادي بين آراء ايشان يافت مي شود كه به اهم آنها اشاره كرديم.

در مقابل اين تفكر افراطي، بينش ديگري وجود دارد كه در مورد گرايش به ديدار امام عصر عليه السلام دچار تفريط شده اند. اينها اعتراضشان به دسته قبل اين است كه:

برخي افراد بحث مهدويت را امروزه خيلي سطحي كرده اند. آنان بابي را به نام ملاقات گرايي باز كرده، مي گويند: بايد به دنبال ملاقات با آقا بود. ملاقات با آقا خيلي راحت است و اين فكر را در قالب كتابها و سخنراني ها و اخيراً به وسيله مجله خود به شدت ترويج مي كنند.(1)

وقتي اينان نظر يكي از بزرگان را در مورد اين طرز فكر، جويا شده اند، قسمتي از پاسخي كه از قول ايشان نقل كرده اند، چنين است: هر كسي ادعاي رؤيت كند، وظيفه مان اين است كه تكذيبش كنيم. مسائل مهدويت را نبايد به سطح پايين، تنزل دهيم. اما زمان به اين كار راضي نيست. (2)

آن گاه سؤال ديگري از آن استاد پرسيده اند كه: «آيا ما، مأمور به درخواست و طلب ديدار حضرت هستيم؟ و به عبارت ديگر آيا از جمله تكاليف شيعه در عصر غيبت، درخواست و تقاضاي ديدار با امام است؟ يا چنين تكليفي نيست؟»(3)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 11 – 12، ص: 29.
2- 2. همان، ص: 29.
3- 3. همان، ص: 30.

ص:124

پاسخي كه نقل كرده اند، چنين است:

نه، مأمور نيستيم.

آن گاه دورباره پرسيده اند: «جزء تكاليف هست، حتي به صورت مستحب؟» جواب اين است كه:

نه، ما مأمور نيستيم كه اصرار به ديدن حضرت داشته باشيم.

كسي ممكن است خدمت حضرت مشرف بشود، اما آناني كه مشرف شدند، خبري نمي دهند. آنان، تظاهر به اين مسائل نمي كنند. براساس رواج همين تفكر غلط، خيلي ها مي آيند پيش ما و مي گويند: «آقا! دعا كنيد تا حضرت مهدي عليه السلام را ببينيم». نبايد يك چنين اميدي را و يا يك چنين فكري را در جامعه ايجاد كنيم.(1)

ملاحظه مي شود كه اين دو گرايش فكري چه قدر با يكديگر در تضاد هستند. معمولاً وقتي يك تفكر افراطي در موضوعي مطرح مي شود، بعضي براي مقابله با آن به تفريط در آن موضوع گرفتار مي شوند و هر دو گرايش، از جهت علمي مخدوش و باطل است. ما بايد از روي ادله نقلي صريح مبناي صحيح را در اين مسئله بشناسيم و از افراط و تفريط در مورد آن پرهيز نماييم.

در ادامه بحث، طي دو فصل متوالي به توضيح مشرب صحيح در اين خصوص مي پردازيم.


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 11 – 12، ص: 30.

ص:125

شوق ديدار امام عصر عليه السلام لازمه ولايت و محبت ايشان

شوق ديدار امام غايب عليه السالم از لوازم لاينفك محبت به ايشان است و جزء تكاليف مستحب در زمان غيبت به شمار مي آيد. نوع علما و بزرگان شيعه بر اين امر تأكيد و سفارش كرده اند. ما در اين جا علاوه بر آن چه در درس پيش گذشت، بعضي از مطالب مطرح شده كه اين امر چه اهميتي نزد عالمان تشيع داشته است. مرحوم صاحب مكيال در باب هشتم از كتاب شريف خود كه مربوط به تكاليف بندگان نسبت به وجود مقدس امام عصر عليه السلام است، مي فرمايند:

الامر السادس اظهار الشوق الي لقائه و هو من علائم احبائه و اهل ولائه و لا ريب في رجحانه و استحبابه لورود ذلك في الادعية المروية لجناية.(1)

تكليف ششم اظهار اشتياق به ديدار و ملاقات با ايشان است و اين از نشانه هاي دوستان و اهل ولايت آن حضرت مي باشد و شكي در رجحان و استحباب اين عمل وجود ندارد زيرا اين امر در دعاهايي كه مربوط به ايشان است، وارد شده است.

ايشان براي اثبات سخن خود، ادله اي را به عنوان شاهد مطرح مي كند كه يكي از آنها همان فرمايش نايب دوم امام عصر عليه السلام است و ما به تفصيل درباره آن سخن گفتيم. حديث ديگري را هم درباره فضيلت شوق ديدار امام عليه السلام ذكر مي فرمايد كه خلاصه آن چنين است:

محمد بن مسلم مي گويد: به سوي مدينه رهسپار شدم در حالي


1- 1. مكيال المكارم، جلد 2، ص: 162.

ص:126

كه دردمند و سنگين حال بودم. به امام باقر عليه السلام خبر دادند كه محمد بن مسلم بيمار است. ايشان به وسيله خادم خود يك نوشيدني را در حالي كه (ظرف آن) داخل دستمالي پيچيده شده بود، (برايم) فرستادند. فرموده بودند كه تا از آن ننوشيده ام، غلام برنگردد و پس از نوشيدن آن به خدمت ايشان برسم. من قبل از خوردن آن نوشيدني نمي توانستم روي پاي خود بايستم ولي به محض نوشيدن آن، گويي از بند رهايي يافته ام، به نشاط آمدم.

پس به منزل امام عليه السلام رفتم و اجازه ورود خواستم. حضرت با صداي بلند فرمودند: بدنت سالم شد، وارد شو! من به حال گريه وارد شدم و بر ايشان سلام كردم و دست و سر مباركشان را بوسه زدم. ايشان فرمودند: محمد چرا گريه مي كني؟ به ايشان عرض كردم: فدايت شوم، گريه ام به خاطر غربت و دوري را هم است و اين كه نمي توانم خدمت شما بمانم و رويتان را ببينم.

حضرت فرمودند:

اما قلة فكذلك جعل الله اولياءنا و اهل مودتنا و جعل البلاء اليهم سريعاً و اما ما ذكرت من الغرية فان المؤمن في هذه الدنيا غريب و في هذا الخلق المنكوس حتي يخرج من هذا الدار الي ارحمة الله و اما ما ذكرت من بعد الشقة فلك باب عبدالله عليه السلام اسوة بارض نائية عنا بالفرات و اما ما ذكرت من حبك قربنا و النظر الينا و انك لا تقدر علي ذلك فالله يعلم ما في قلبك و جزاؤك عليه.

اما كمي قدرت، آري خداوند دوستان و اهل مودت ما را چنين قرار

ص:127

داده و پيشامد گرفتاري را براي آنها سريع كرده است و اما آن چه درباره غربت گفتي، آري مؤمن در اين دنيا و در ميان اين خلق بخت برگشته، غريب و تنها است، تا اين كه از اين دار (دنيا) به رحمت خداوند وارد شود، و اما آن چه از دوري راه گفتي، پس تأسي به حضرت ابي عبدالله عليه السلام كرده اي كه در سرزمين دور زا ما كنار نهر فرات است. و اما اين كه گفتي نزديك بودن و ديدن ما را دوست داري ولي برايت امكان پذير نيست، پس خدا بر دلت آگاه است و پاداش تو بر اوست.

به دنبال اين گفتگو حضرت به محمد بن مسلم متذكر مي شوند كه آن نوشيدني از تربت قبر حضرت سيد الشهداء عليه السلام تهيه شده بود و سپس مطالبي در فضيلت اين تربت مي فرمايند.(1)

شاهد بحث در اين حديث زيبا، جمله آخر امام باقر عليه السلام به محمد بن مسلم است كه او را به خاطر شوق ديدار امام زمانش مورد تأييد و تقدير قرار داده اند و پاداش اين امر قلبي را بر خداي متعال دانسته اند. از اين جا مي توان فضيلت چنين شوقي را دريافت و همان طور كه مؤلف محترم كتاب «مكيال المكارم» فرموده اند، اين عمل، يكي از تكاليف بندگان نسبت به مولاي غايبشان است. البته شرط توجه و اهتمام به انجام اين تكليف، دارا بودن درجه نسبتاً بالايي از معرفت و ولايت آن بزرگوار است و هر مؤمني در هر درجه از ايمان، چنين حالي را ندارد. لذا انكار اين وظيفه ممكن است به خاطر عدم وصول به درجه بالايي از ايمان و ولايت امام عليه السلام باشد.


1- 1. كامل الزيارات، باب 91، حديث 7.

ص:128

استحباب دعا براي امام عصر عليه السلام در زمان غيبت

علاوه بر اظهار اشتياق براي ديدار امام زمان عليه السلام تقاضا و دعا براي تحقق اين مهم نيز جزء وظايف منتظران آن حضرت در زمان غيبت مي باشد.

مؤلف كتاب «مكيال المكارم» در باب هشتم كتابش در بيان وظيفه هفتاد و دو مي فرمايد:

ان تسال الله عزوجل ان يرزقك لقاء مولانا صاحب الزمان ... .(1)

اين كه از خداي عزوجل بخواهي تا ديدار مولايمان صاحب الزمان عليه السلام را روزيت گرداند.

ايشان در توضيح اين مطلب تذكر داده اند كه استحباب طلب ديدار آن حضرت اختصاص به زمان ظهور ايشان ندارد، بلكه طلب رستگاري به سبب ديدار ايشان – در خواب و بيداري – در زمان غيبت نيز مستحب است.(2)

سپس اين مطلب را با بيان هشت دليل اثبات كرده اند. ما در اينجا لزومي به ذكر همه ادله ايشان نمي بينيم(3)

و تنها به نقل قسمتي از دليل اول ايشان در بحث فعلي اكتفا مي كنيم. دليل اول ايشان اين است كه مشرف شدن به ديدار امام عليه السلام يك امر ممكن و مشروع است (صغري) و دعا براي هر امر ممكن و مشروعي مستحب است (كبري) در نتيجه، دعا براي تشرف به ديدار امام عليه السلام مستحب است. آن گاه در توضيح


1- 1. مكيال المكارم، جلد 2، ص: 369.
2- 2. همان، ص: 371.
3- 3. خوانندگان علاقمند را به مطالعه خود كتاب «مكيال المكارم» ارجاع مي دهيم. مكيال المكارم، جلد 2 از ص: 371 تا 382.

ص:129

مقدمه اول (صغري) مي فرمايد: «بهترين دليل بر امكان چيزي، وقوع آن است و ما مي دانيم كه براي بسياري از صالحان و آنان كه خداوند، خير دين و دنيايشان را خواسته، چنين چيزي محقق شده است. هم چنين دعاهاي متعددي در خصوص تشرف خدمت حضرت عليه السلام وارد شده كه اگر ممكن نبود، دعا براي تحقق آن معنا نداشت. سپسي به چند دعاي وارد در طلب رؤيت امام زمان عليه السلام اشاره كرده اند».(1)

ما به دو مورد از شواهد ايشان در اين جا اشاره مي كنيم. يكي از آنها عبارتي از دعاي شريف «عهد» است كه در درس گذشته، آن را نقل كرديم و در آن درخواست رؤيت حضرت مطرح شده بود (اللهم ارني الطلعة الرشيدة...). اكنون دعاي ديگري را در همين خصوص نقل مي كنيم كه جزء زيارات آن امام عزيز، خوانده مي شود و مرحوم حاج شيخ عباس قمي آن را در ضمن اعمال سرداب مطهر سامرا ذكر كرده است:

اللهم ارنا وجه وليك الميمون في حياتنا و بعد المنون.(2)

خداوندا روي مبارك ولي خودت را در زمان حيات، و پس از مرگ به ما بنما.

در اين دعاها تعبير «ارنا» يا «ارني» مطرح شده كه از «رؤيت» به معناي ديدن مشتق مي باشد و غير اين تعبير، كلمات ديگري كه همين معنا را مي رسانند، نيز يافت مي شود كه لزومي به ذكر آنها نمي بينيم. با اين ترتيب بايد گفت كه ما به پيروي از احاديث ائمه عليهم السلام مأمور به


1- مكيال المكارم - جلد 2 - ص 373 و 374
2- بحار الانوار - جلد 102 - ص 103

ص:130

درخواست و طلب ديدار حضرت هستيم و اين امر از تكاليف مستحبي زمان غيبت به شمار مي آيد.

ص:131

درس يازدهم: درخواست ديدار (2)

اشاره

در درس گذشته با استناد به برخي ادعيه، استحباب تقاضاي ديدار امام عصر عليه السلام را بيان كرديم.

اشكالات وارد شده بر تقاضاي ديدار امام زمان عليه السلام در زمان غيبت

برخي از دلالت اين گونه دعاها بر تقاضاي رؤيت امام عصر عليه السلام در زمان غيبت اشكال كرده و گفته اند:

«اللهم ارنا الطلعة الرشيدة» يعني چه؟ اين چه جور معنا مي شود؟ ببينيد از خواسته فرج صحبت كرده يعني خدايا آقا را به من نشان بده، يعني چه؟ يعني حضرت را ظاهرش كن، فرج را نزديك كن. آن گاه از اين هم فراتر رفته و فرموده اند:

اگر مي خواستند، مي گفتند: «من زار...» و اگر اين گونه مي گفتند باور كنيد كه امروز همه مي گفتند ما امام زمان عجل الله تعالي فرجه را ديديم ... اين همه روايت راجع به ائمه عليهم السلام داريم شما يك روايت پيدا كنيد راجع به امام زمان. من خودم گشتم يك دانه پيدا

ص:132

نكردم كه به همين صورت تعبير كرده باشد كه طلب كنيد زيارت آقا را، در اين دعاها هست كه خدايا فرج را نزديك كن، آقا را به ما نشان بده، اما اينها يك معناي ديگر دارند.اين جور نيست معنايش كه من آقا را با چشم ببينم، من بروم محضر آقا شرفياب بشوم و برگردم و بيايم. اين نيست. (1)

در مورد اين سخنان بايد گفت:

بررسي دلالت الفاظ دعاها بر ديدن امام زمان عليه السلام در زمان غيبت

1. بهترين و رساترين تعابير در زبان عربي كه بر مشاهده حسي و ديدن با چشم دلالت مي كنند، كلمات «رؤيت» و «نظر» هستند. با مراجعه به كتب لغت روشن مي شود كه در معناي هر دو كلمه، ديدن با چشم، موضوعيت دارد(2)

البته اگر «مرئي» و «منظور اليه» از امور قابل احساس باشد و گرنه، در امور معنوي و قلبي، نظر و رؤيت معناي ديگري پيدا مي كنند. بنابراين بايد از اين اشكال كننده محترم پرسيد: اگر ائمه عليهم السلام مي خواستند براي ديدار و ملاقات حسي با امام زمان عليه السلام دعا كنند بايد چه تعبير ديگري به كار مي بردند كه اكنون نبرده اند؟! آيا صريح تر از اين كلمات، كلمه ديگري در زبان عربي بر اين معنا دلالت مي كند؟

2. ما بيشتر در توضيح مفهوم زيارت امام عصر عليه السلام درباره كلمه


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 10، ص: 35، به نقل از يكي از اساتيد.
2- 2. رآه، يراه، رؤية: ابصره بحساسة البصر المعجم الوسيط، ص: 320 و نظر الي التشيء نظراً و نظراً: ابصره و تامله بعينه المعجم الوسيط، ص: 931.

ص:133

«زار... زيارة» گفتيم كه معناي آن «رفتن به خانه كسي براي انس گرفتن با او يا عرض نيازي به سوي است» (اتاه في دار للانس به او لحاجة اليه فهو زائر). با اين ترتيب اصل معناي كلمه «زيارت» ديدن حسي نيست، بلكه همان طور كه توضيح داده ايم، به معناي حضور يافتن نزد مزور مي باشد و لازمه اين حضور يافتن، ديدن مزور با چشم نمي باشد.

بنابراين درست بر عكس آن چه اشكال كننده فرموده اند، لغت «زيارت» و مشتقات آن براي دلالت صريح بر ديدار حسي امام عليه السلام مناسب نيست.

3. تعبير «زيارت» و امر به زيارت ائمه عليهم السلام هم در مورد امامان از دنيا رفته به كار رفته و هم نسبت به امام حي و حاضر كه يكي از آنها امر صريح نايب دوم امام عصر عليه السلام بود كه: «توجه اليه بالزيارة». زيارت امامان گذشته به حضور زائر نزد قبور آنها محقق مي شود و زيارت امام زنده – حضرت بقية الله ارواحنا فداه – نيز به توجه قلبي – كه همان حضور قلبي نزد ايشان است – تحقق پيدا مي كند.1

1. اين توجه قلبي اگر با حضور جسمي در مكانهاي منسوب به امام عليه السلام به خصوص سرداب مطهر ايشان در شهر سامرا همراه باشد، بسيار مطلوب تر و داراي آثار و بركات افزون تري خواهد شد.

در هر دو مورد، شرط صدق «زيارت امام عليه السلام» ديدن بدن شريف ايشان به چشم نيست، هر چند كه هيچ اشكالي ندارد كه زائر در هنگام حضور جسمي يا قلبي نزد قبول امامان گذشته يا امام زنده، روي مبارك يكي از ايشان را هم ببيند.

اما حداقل لازم براي زيارت يكي از ائمه عليهم السلام همان حضور جسمي يا قلبي است.

ص:134

4. اگر از نظر اشكال كننده محترم كلمه «زيارت» دلالت بر ديدار حسي امام عليه السلام مي كند – كه چنين نيست – اين تعبير به طور متعدد در مورد حضرت مهدي عليه السلام به كار رفته است. به عنوان مثال در زيارت معروفي كه براي ورود به سرداب مطهر سامراء و به عنوان اذن دخول به آن حرم شريف خوانده مي شود، چنين مي خوانيم:

يا مولاي وقفت في زيارتي اياك موقف الخاطئين المستغفرين النادمين.(1)

اي مولاي من، در زيارت تو در جايگاه خطاكاران استغفار كننده پشيمان ايستاده ام.

هم چنين در ضمن دعايي كه پس از زيارت امام عصر عليه السلام در داخل سرداب، خوانده مي شود، چنين مي خوانيم:

يا صاحب الزمان قطعت في وصلتك الخلان و هجرت لزيارتك الاوطان.(2)

اي صاحب الزمان، براي وصال به تو از دوستان نزديك و صميمي بريدم و براي زيارتت وطن (خود) را ترك گفتم.

تعبير «وصل» و «زيارت» در حالي به كار مي رود كه زائر به خانه امام عليه السلام مشرف شده است. و نوع زائران ايشان در سرداب مطهر، توفيق ديدار آن حضرت را پيدا نمي كنند. اما همان طور كه در بيان معناي «زيارت» گفتيم، حضور يافتن زائر در منزل امام عليه السلام به عنوان زيارت آن حضرت خوانده شده است. عبارتهاي پاياني زيارت سرداب به


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص: 100، به نقل از مصباح الزائر.
2- 2. همان، ص: 103، به نقل از مصباح الزائر.

ص:135

خوبي بر اين معنا دلالت مي كنند:

اللهم عبدك الزائر في فناء وليك المزور... اللهم اجعلها زيارة مقبولة ... اللهم لا تجعله آخر العهد به و لا بزيارته... .(1)

خداوندا، بنده زائرت در آستان ولي زيارت شده ات است... خدايا اين زيارت را قبول بفرما... پروردگارا اين (حضور) را آخرين عهد با ولي خودت و آخرين زيارت او قرار نده.

سپس زائر، خود امام عليه السلام را مخاطب قرار داده، از خدوند درخواست مي كند كه زيارتش را نزد خود در عليين محفوظ نگه دارد.

يا مولاي يابن الحسن بن علي جئتك زائراً لك و لابيك و جدك متيقناً الفوز بكم معتقداً امامتكم اللهم اكتب هذه الشهادة و الزيارة لي عندك في عليين.(2)

اي مولاي من، اي پسر حسن بن علي من براي زيارت شما و پدر و جدتان آمده ام در حالي كه يقين دارم كه رستگاري و عاقبت به خيري به واسطه شماست و به امامت شما اعتقاد دارم. خداوندا اين شهادت و زيارت را براي من نزد خود در عليين محفوظ نگه دار.

اين عبارات را نقل كرديم تا روشن شود كه تنها در يك زيارت امام زمان عليه السلام در زمان غيبت، چند بار تعبير «زيارت» و «زائر» به كار رفته است. هر چند كه صدق اين تعابير، مشروط به ديدار حسي آن امام عليه السلام نيست، اما چون از نظر اشكال كننده مورد بحث، چنين است، پس اينها


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص: 104، به نقل از مصباح الزائر.
2- 2. همان، ص: 104، به نقل از مصباح الزائر.

ص:136

همگي بايد دال بر ملاقات با امام عليه السلام باشد.

5. اگر در روايات، تعبيري كه اشكال كننده فرموده اند، به اين صورت يافت شود كه: «طلب كنيد زيارت آقا را» با توجه به آن چه در معناي زيارت گفتيم هيچ دلالتي بر مطلوب ايشان نمي كند.

تقاضاي رؤيت امام عصر عليه السلا در زمان غيبت و ظهور

6. در قسمت مورد بحث از دعاي شريف عهد، چند تقاضا در كنار هم مطرح شده است:

اللهم ارني الطلعة الرشيدة و العزة الحميدة و اكحل ناظري بنظرة مني اليه و عجل فرجه و سهل مخرجه و... .(1)

ملاحظه مي شود كه ابتدا درخواست «رؤيت» و «نظر» بهروي مبارك امام عليه السلام مطرح شده و سپس دعا بر تعجيل فرج و ساده شدن خروج آن حضرت كرده اند. ظاهر عبارت اين است كه اين دو تقاضا مشروط و وابسته به هم نيستند. ممكن است خواسته اول براي كسي مستجاب شود، اما اجابت دومي را درك نكند. كسي كه مي خواهد بگويد تحقق اولي، مشروط به اجابت دعاي دوم است، بايد دليل و قرينه از خود لفظ يا از خارج اقامه كند و چنين قرينه اي در كار نيست، بلكه مي توان قرينه اي بر خلاف اين ادعا در خود عبارت ارائه داد و آن تعبير «بنظرة مني اليه» است، يعني درخواست فقط يك نگاه به آن روي زيبا و نوراني شدن چشم به خاطر همين يك نگاه. اين درخواست نمي تواند منوط به ظهور آن عزيز باشد، زيرا اگر حضرتش ظهور


1- 1. بحار الانوار، جلد 53، ص: 96، حديث 111، به نقل از مصباح الزائر.

ص:137

فرمايند، مردم مي توانند هم چون امامان گذشته امام زمان خود را به طور عادي ببيند و ديگر تقاضاي يك نگاه، لطفي نخواهد داشت.

ما مي توانيم در برخي دعاهاي ديگر، تقاضاي ديدار حضرت را در زمان ظهورش پيدا كنيم كه خود عبارت، اين معنا را به خوبي مي رساند.

به عنوان نمونه در دعايي كه نايب اول امام عليه السلام املا كرده اند، چنين مي خوانيم:

اللهم اني اسالك ان تربتي ولي امرك ظاهراً نافذ الامر... فافعل ذلك بي و بجميع المؤمنين حتي ننظر الي وليك صلواتك عليه و آله – ظاهر المقالة ابرز يا رب مشاهدته ... و اجعلنا ممن تقر عينه برويته.(1)

خدايا من از تو مي خواهم كه ولي امرت را در حالي كه آشكار و مسلط بر امور است، به من بنمايي... پس اين لطف را در حق من و همه مؤمنان انجام بده تا به سوي ولي تو – كه درود تو بر او و آلش باد – نظر كنيم در حالي كه آشكارا سخن مي گويد. اي پروردگار من، ديدار با ايشان را بارز و آشكار فرما... و ما را جزء كساني قرار ده كه چشمانشان به ديدن آن حضرت روشن مي شود.

ملاحظه مي شود كه به طور واضح و روشن، ديدار با حضرت را براي خود و ساير مؤمنان درخواست مي كنيم و ملاقات با ايشان را در حالي كه از غيبت خارج شده و ظاهر گشته و بر كارها مسلط شده، آشكار سخن مي گويند، طلب مي كنيم. هم چنين از خدا مي خواهيم كه


1- 1. جمال الاسبوع، فصل 47، ص: 316.

ص:138

ديدار با ايشان را بارز و علني كند. معناي «ابراز مشاهده حضرت» اين است كه ديگر اختصاص به برخي افراد خاص – هم چون كساني كه در زمان غيبت موفق به ديدارهاي گذشته – نداشته باشد.

با توجه به اين دعاي شريف مي توانيم بگوييم كه اگر در دعاي عهد يا دعاي سرداب (اللهم ارنا وجه وليك الميمون) هم تقاضاي ديدار حضرت در زمان ظهورشان و براي همه مؤمنان شده بود، علي القاعده بايد مضاميني نظير همين دعا را به كار مي بردند، در حالي كه مي بينيم چنين نيست.

7. مرحوم صاحب مكيال پس از نقل برخي دعاهاي وارد در طلب ديدار امام عصر عليه السلام – از جمله عبارت دعاي عهد و زيارت سرداب – مي فرمايد:

جعل ذلك كله علي ان المراد طلب رؤيته في زمان ظهوره فقط معنا لا شاهد له و لا داعي اليه. (1)

اين كه همه اين دعاها بر تقاضاي رؤيت امام عليه السلام فقط در زمان ظهرو ايشان حمل شود، نه شاهدي دارد و نه دليل موجهي.

با اين ترتيب از نظر ايشان دلالت اين ادعيه بر طلب ديدار امام زمان عليه السلام نمي تواند اختصاص به زمان ظهور داشته باشد، چون هيچ دليل و محمل صحيحي براي چنين حصري وجود ندارد. پس اين گونه دعاها بر درخواست لقاء حضرت هم در زمان غيبت و هم در وقت ظهور دلالت مي كنند.

8. تقاضاي «رؤيت» و «نظر» به امام عليه السلام كه در دعاها وارد شده، به


1- 1. مكيال المكارم، جلد 2، ص: 374.

ص:139

معنايي كه اشكال كننده فرموده اند، نيست. ايشان در برداشت خود از اين تقاضا كه «آقا را به ما نشان بده» دو مطلب را به هم گره زده اند، يكي ديدن ايشان به چشم و ديگر رفتن به محضر آقا، ولي واقعيت اين است كه ديدار با امام عليه السلام همان مطلب اول است نه دوم كسي كه ايشان را ملاقات مي كند، لازم نيست بلند شود و برود جايي خدمت آقا برسد و برگردد. اشكال كننده در دنباله فرمايش هاي خود چنين مي فرمايد:

«لازم نيست كه بنده پا بشوم بروم آنجا محضر آقا مثلاً و بگويم آقا سلام عليكم بنده چه...».(1)

به هيچ وجه لازمه ملاقات با امام زمان عليه السلام در زمان غيبت، چنين كاري نيست. اين كه انسان بلند شود و برود جايي به محضر آقا مشرف شود، در زمان غيبت امكان پذير نيست، چون مكان حضرت براي عموم انسانها شناخته شده نمي باشد اما عدم امكان اين امر به معناي عدم رؤيت و ملاقات با حضرت نيست.

مطلوبيت تمناي رسيدن به خدمت امام زمان عليه السلام و دعا براي تحقق آن

البته اشكال كننده محترم تأكيد كرده اند كه نمي خواهند اصل رؤيت امام زمان عليه السلام را در زمان غيبت انكار نمايند. مي گويند:

البته نمي خواهم خداي نخواسته رؤيت افراد بزرگوار را انكار كنم.(2)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 10، ص: 35.
2- 2. همان، ص: 35.

ص:140

هم چنين توصيه اي كه به دست اندركاران فصلنامه انتظار كرده اند، اين است كه:

نبايد جوري برخورد كنيم كه رسماً اصل قضيه برود زير سؤال.(1)

در مجموع مي توان گفت كه تنها اشكال ايشان در بحث فعلي اين است كه معتقدند:

در دستور اخبار و روايات هيچ گونه اشاره اي به اين مطلب نشده كه يكي از چيزهايي كه از خدا بخواهيم و موجب خواسته هاي ما باشد اين كه حتماً حضرت را ملاقات كنيم.(2)

ما تا اينجا روشن ساختيم كه تقاضاي ديدار امام غايب عليه السلام يكي از بهترين دعاها در زمان غيبت ايشان و لازمه محبت به آن بزرگوار است كه جزء تكاليف مستحبي ما به شمار مي آيد. درباره قيد «حتماً» كه در عبارت فوق آورده اند، در قسمت بعدي بحث – كه مربوط به اصرار كردن در دعا بر ديدار امام عليه السلام است – سخن خواهيم گفت: در پايان بحث فعلي خوب است كه آراء برخي ديگر از اساتيد محترم حوزه علميه را در همين خصوص (تقاضاي ديدار امام عليه السلام در زمان غيبت) از شماره هاي ديگر همين فصلنامه (انتظار) نقل كنيم تا روشن شود كه آن چه توضيح داديم، در مورد قبول بسياري از علماء و دانشمندان شيعه (حتي معاصرين) مي باشد. به عنوان نمونه يكي از اساتيد محترم حوزه علميه در پاسخ سؤالي در همين مورد، اظهار نظر جالبي كرده اند. متن سؤال و جواب چنين است:


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 10، ص: 34.
2- همان - ص 34

ص:141

سؤال: آيا تقاضاي ملاقات و تمناي رسيدن به خدمت آن حضرت در ادله ا مطلوبيت دارد يا خير؟

پاسخ: از دعاي «ندبه» و توقيع حضرت به شيخ مفيد و روايات ديگر، استفاده مي شود كه انسان، بايد در مقام ابراز تولي و دوستي، دل فريفته ديدن و ملاقات با حضرت باشد، چون دعاها، نشانگر اين است كه غيبت ولي، بايد مورد شكايت واقع شود: «اللهم انا نشكو اليك فقد نبينا و غيبة ولينا» خدايا! ما به خاطر از دست دادن پيامبرمان و غيبت اماممان به تو شكايت مي كنيم.

وقتي نظر كرن، به اهل بيت عليهم السلام عبادت باشد (النظر اليهم عبادة) قطعاً ديدن «وجه الله» مطلوبيت دارد. انسان در مسير عبادت و صراط مستقيم، بايد توجه به «وجه الله» داشته باشد.

پس چگونه، ديدن حضرت، مطلوب نباشد؟!(1)

يكي ديگر از اساتيد درباره ملاقات با حضرت در زمان غيبت چنين اظهار داشته اند:

امكان ديدار حضرت در زمان غيبت وجود دارد. دعا براي ديدار با حضرت هم مطلوبيت دارد.

سپس در پاسخ به سؤال فصلنامه انتظار كه پرسيده اند: «دليل اين مطلوبيت چيست؟» چنين پاسخ داده اند:

ديدار با حضرت از مصاديق قرب به امام است و قرب به امام مطلوب است. از ادله هم نشيني با صالحان نيز اين مطلوبيت را مي توان فهميد.(2)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 3، ص: 40، جواب سؤال از استاد محمد سند است.
2- 2. فصلنامه انتظار، شماره 8 و 9، ص: 60، در مصاحبه با آية الله خرازي.

ص:142

اين دو نمونه را بيشتر به اين جهت نقل كرديم كه اگر برخي از اساتيد مطلوبيت تمناي ملاقات امام زمان عليه السلام را مورد اشكال قرار داده اند، بعضي ديگر – به نقل از همان نشريه – بر خلاف اي ادعا، سخن گفته اند.

البته اصل موضوع از ديدگاه علما و دانشمندان بزرگوار شيعه در زمان گذشته تا حال روشن تر و مسلم تر از اين است كه نياز به استشهاد به اقوال معاصرين باشد، اما فعلاً مجال نقل اقوال آن بزرگان نيست و لزومي به ذكر آنها نمي باشد.

ص:143

درس دوازدهم: پافشاري بر درخواست ديدار

استحباب اصرار در دعا براي تقاضاي ديدار امام زمان عليه السلام

از مطالب گذشته دانستيم كه شوق ديدار امام زمان عليه السلام امري مطلوب است و دعاهايي را نيز براي تقاضاي ديدار امام غايب عليه السلام به ما تعليم داده اند. از اين دو مطلب مي توان نتيجه گرفت كه اصرار و الحاح در درخواست ديدار هم جايز و بلكه مستحب مي باشد. دليل اين امر، وجود احاديث متعدد در مورد حسن اصرار در دعاهايي است كه به پيشگاه الهي عرضه مي شود. به عنوان نمونه در كتاب شريف اصول كافي بابي تحت عنوان «باب الحاح في الدعا و التلبث»(1)

منعقد است كه مرحوم كليني، در آن شش حديث در پسنديده بودن اصرار بر دعا ذكر كرده اند و آخرين حديثي كه در آن باب آورده اند، چنين است:


1- 1. يعني باب اصرار در دعا و در انتظار اجابت نشستن.

ص:144

عن ابي عبدالله عليه السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: رحم الله عبداً طلب من الله عزوجل حاجة فالح في الدعاء استجيب له او لم يستجيب... .(1)

امام صادق عليه السلام از قول رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نقل كردند: خداوند رحمت كند بنده اي را كه از خداي عزوجل حاجتي را طلب مي كند و در دعاي خود اصرار مي ورزد، چه دعايش مستجاب شود و چه نشود.

طبق اين حديث شريف مي توان گفت كه چون تقاضاي ديدار امام عصر عليه السلام امر بسيار مطلوب و پسنديده اي است، پس اصرار بر دعا در طلب آن، محبوب خداي عزوجل مي باشد. بنده مؤمن به اين اصرار خود ادامه مي دهد، چه خواسته اش برآورده شود و چه نشود. چنين اصراري خوب و مفيد است. اما اگر اصرار بر يك امر – در صورت عدم استجابت – به نارضايتي و خطاب و عتاب به درگاه الهي منتهي شود، البته كار ناپسند و زشتي است. بنده مؤمن با شوق و علاقه براي ديدار امامش به پيشگاه خداوند، دعا مي كند و بر اين امر اصرار هم مي ورزد، اما در عين حال به آن چه خداوند مقدر فرمايد، قلباً رضاي كامل دارد.

در مورد هر حاجتي كه انسان به خداي خود عرضه مي دارد، احتمالاتي وجود دارد كه با تحقق هر يك از آنها، خواسته اش برآورده نمي شود. مثلاً اين كه روا شدن آن خواسته به صورتي كه او مي خواهد، به صلاحش نباشد يا اين كه مانعي – هم چون گناه – جلوي استجابت آن را بگيرد، يا اين كه مستجاب شود اما تقدير الهي در تأخير تحقق آن باشد و


1- 1. اصول كافي، كتاب الدعاء، باب الالحاح في الدعاء و التلبث، حديث 6.

ص:145

احتمالات ديگري كه همه اينها در خود احاديث به طور دقيق ذكر شده است.(1)

ص: 367 تا 379، باب علة الابطاء في الاجابة و النهي عن الفتور في

الدعاء و الامر بالتثبت و الالحاح فيه.

وظيفه مؤمن در صورت عدم استجابت دعا

با اين ترتيب بنده مؤمن با وجود اصرار بر تقاضاي رؤيت امام زمان عليه السلام، به آن چه خداوند روزيش كند، كاملاً راضي و خشنود است، هيچ گاه به خاطر نرسيدن به آرزوي خود به خدا يا امام عليه السلام اعتراض نمي كند و قلباً نيز ناراضي و ناخشنود نمي گردد. هم چنين به خود اجازه نمي دهد كه به خاطر اصرار ورزيدن بر اين امر از انجام وظايف الهيش شانه خالي كند، يا براي رسيدن به مولايش در جستجوي او بيفتد و از انجام حد واجب طلب معيشت، طفره برود.

البته ممكن است كسي كه به لطف و عنايت خاص حضرت چنان شيفته و واله گردد كه بي اختيار دست از زندگي عادي خود بشويد و به دنبال وصال محبوبش سر به كوه و بيابان بگذارد. اما بايد توجه داشت كه اين حالت اوليه بسيار بسيار استثنايي پيش مي آيد و ثانياً هرگز به صورت تصنعي و با تكليف حاصل نمي شود، بلكه بر اثر جذبه شديدي كه از طرف خود امام عليه السلام ايجاد مي شود، شخص محب از خود بي خود شده، بي اختيار به چنين حالتي مي افتد. ثالثاً به همين دليل، پيدايش آن قابل


1- 1 در اين خصوص مي توانيد مراجعه كنيد به بحار الانوار، جلد 93،

ص:146

برنامه ريزي و پيش بيني قبلي نيست. بنابراين اگر استثناعاً «جوان عاشق» امام زماني پيدا شده كه به خاطر محبت شديد به امامش از كسب و كار و تلاش باز ايستاده و به جستجوي مرادش سر به بيابان گذاشته است، نمي توان و نبايد رسيدن به آن حال را الگوي جواناني قرار داد كه مي خواهند در مسر انجام وظيفه و خدمتگزاري به امامشان تلاش كنند. هم چنين نبايد تصور كرد كه همه تلاشها در مسير خدمت به امام زمان عليه السلام بايد منتهي به پيدايش حال آن «جوان عاشق» بشود كه اگر چنين نشد، همه زحمات بي نتيجه باشد. اين تصور، پنداري باطل است.

آفت شيفتگي شديد به امام زمان عليه السلام

علاوه بر نكاتي كه تذكر داده شد، به دليل خطرهايي كه در مسير محبتهاي بي حساب و خارج از كنترل عقل – كه گاهي به همين دليل «عشق» ناميده مي شود – وجود دارد، دامن زدن به آن به قصد شعله ور كردن و تشديدش تا سر حد خروج از زمام عقل به صلاح انسان – به خصوص جوانان – نيست. تجربه نشان مي دهد كساني بدون داشتن معرفت درجه عالي و التزام به لوازم و آثار آن، صرفاً با نيروي احساس و عاطفه و شور و شوق جواني در مسير عشق و ارادت به امام زمان عليه السلام مي افتند، ولي چون معرفت و عقل و علم لازم را براي كنترل درجه شديد محبت ندارند، بر اثر اضلالات شيطان از مسير صحيح خارج شده، به انواع و اقسام انحرافات عقيدتي يا اخلاقي در مي غلتند و در پايان با تحمل شكستهاي جبران ناپذير، از عشق به امام عصر عليه السلام سرخورده مي گردند و ديگر هيچ گاه در آن مسير قرار نمي گيرند. بوده اند

ص:147

جواناني كه به شوق ديدار امام زمان عليه السلام با نيت خالص در مسيرهايي قدم گذاشته اند، اما به نورهاي مختلف شياطين انس و جن افتاده اند و از مقصود اوليه خود دور شده اند.

نتيجه اين كه وجود حال و هواي معنوي شيفته و شيداي امام زمان عليه السلام شدن، خوب و مطلوب است، اما راه حصول آن، اصرار و الحاح در اين امر نيست. اگر كسي با معرفت صحيح در انجام همه لوازم آن تلاش كند و عمر خود را وقف خدمتگزاري به مولايش گرداند، آن گاه در صورتي كه خداي متعال و خود امام زمان عليه السلام بخواهند، ممكن است چنين حالي به او عطا كنند كه در آن صورت، وظايف خاص هم پيدا مي كند و خودشان بهتر مي دانند كه با چنين كسي چگونه رفتار نمايند. البته اگر ظرفيت و درجه معرفت و ايمان انسان بالا برود، ديگر آن شيفتگي و محبت شديد، او را از خود بي خود نمي كند و مي تواند در عين اهتمام به انجام تكاليف عادي، به درجه والاي عشق و محبت به امامش و حتي وصال با ايشان نائل شود و از زندگي معمولي خود هم فارغ نشود و حتي ديگران هم متوجه حال و هواي او نشوند. به هر حال از خود بي خود شدن – في نفسه – حالت مطلوبي نيست كه انسان براي رسيدن به آن تلاش و كوشش نمايد. مهم محبت به امام عصر عليه السلام است كه هر چه هم شديد شود، بسيار مطلوب است، اما لازمه ضروري محبت شديد به ايشان، دست كشيدن از كار و زندگي و تلاش عادي – در حد انجام وظايف ديني – نمي باشد.

بنابراين مطلوب ترين حالت اين است كه انسان با طلب كردن معرفت سطح بالا و سعي در عمل به لوازم آن – از قبيل انتظار فرج و

ص:148

ت

قوي و ورع و رسيدگي به ايتام آل محمد صلي الله عليه و آله – ظرفيتي پيدا كنند كه بتواند حد بالاي محبت و شيفتگي را با اداء تكاليف فردي و اجتماعي خود جمع كند، همان طور كه بزرگاني نظير مرحوم سيد رضي بن علي بن طاووس چنين بوده اند. در اين صورت اصرار بر تقاضاي رؤيت امام عليه السلام با اصرار بر انجام ساير تكاليف واجب و مستحب در زمان غيبت همراه مي شود و هيچ تعارضي هم ميان آنها به وجود نمي آيد.

نكته ديگر اين كه ما در زمان غيبت وظيفه نداريم كه به دنبال جستجوي امام زمان عليه السلام بيفتيم و بخواهيم به هر قيمتي كه هست، ايشان را پيدا كنيم بايد بپذيريم كه به هر علت، ايشان غايب هستند و اين غيبت به امر خدا و اذن او واقع شده است. وظيفه اي كه براي مردم زمان غيبت معين كرده اند اين است كه با ايمان به غيب (كه طبق احاديث به وجود مقدس امام زمان عليه السلام تفسير شده است)(1)

به انجام تكاليف ديني خود – كه همه آنها را به طور كلي معين كرده اند – همت كنيم. يكي از همين تكاليف – دعا كردن براي ديدار و ملاقات با امام زمان عليه السلام و اصرار بر آن است. اين كه اين دعا مستجاب بشود يا نشود و در صورت اجابت چه وقت عملي گردد، بر عهده ما نيست.


1- 1 اشاره به تفسير آيه شريفه: بقره، 3. كه امام صادق عليه السلام فرموده اند مراد از «الغيب» «الحجة الغائب» است. تفسير برهان، جلد 1، ص: 53، حديث 5.

ص:149

درس سيزدهم: آداب ديدار

اشاره

گفتيم كه اصرار در دعا براي تشرف خدمت امام زمان عليه السيلام از تكاليف مستحب در زمان غيبت مي باشد.

ذكر آداب و اعمالي براي تشرف خدمت امام عصر عليه السلام

تكليف استحبابي ديگري كه در همين زمينه وجود دارد، عمل به دستوراتي است كه يكي از آنها آثار رؤيت امام عصر عليه السلام مي باشد و اين امر، مورد سفارش و تأكيد خود ائمه عليهم السلام بوده است. مرحوم علامه ميرزا حسين طبرسي نوري باب دوازدهم كتاب گرانقدر خود «نجم الثاقب» را به اين موضوع اختصاص داده و عنوان آن را چنين قرار داده است. «باب دوازدهم در ذكر اعمال و آداب مخصوص جهت ملاقات آن حضرت».(1)

مرحوم ميرزا محمد تقي موسوي اصفهاني هم در كتاب شريف «مكيال المكارم» به مناسبتهاي مختلف به برخي از اين آداب


1- 1. نجم الثاقب، ص: 837 تا 852.

ص:150

و اعمال اشاره كرد و آثار و فضايل آنها را بر شمرده است.

يكي از همين موارد كه به وسيله هر دو بزرگوار نقل شده، حديثي است كه شخصي به نام «ابوالمغراء» از امام موسي بن جعفر عليهما السلام نقل كرده و مرحوم علامه نوري در رساله «جنة المأوي» عين آن را از كتاب «الاختصاص» مرحوم شيخ مفيد آورده است. متن حديث چنين است:

من كانت له الي الله حاجة و ارد ان يرانا و ان يعرف موضعة فليغتسل ثلاث ليال يناجي بنا فانه يرانا و يغفر له بنا و لا يخفي عليه موضعة.(1)

علامه نوري در ترجمه و شرح اين حديث فرموده است:

هر كسي كه براي او حاجتي است به سوي خداوند تبارك و تعالي و اراده كرده كه ما را ببيند و مقام و مرتبه خود را بداند، پس غسل نمايد سه شب و مناجات كند به ما يعني – و الله العالم – كه با خداي تعالي مناجات كند به توسط ما به اين كه قسم دهد او را به حق ما و متوسل شود به حضرت او به وسيله ما كه ما را به او بنماياند و مقام او را در نزد ما به او نشان دهد. فرمود: پس به درستي كه او خواهد ديد ما را و مي آمرزد او را خداوند به سبب ما و پوشيده نمي شود بر او موضع و محل او.(2)

اما مرحوم صاحب مكيال پس از نقل معناي محدث نوري از حديث مذكور مي فرمايد:

به احتمال قوي مراد از «يناجي بنا» در فرمايش امام هفتم عليه السلام


1- 1. بحار الانوار، جلد 53، ص: 328.
2- 2. نجم الثاقب، ص: 849.

ص:151

اين است كه مؤمن با امام زمان خود مناجات كند و عرض حال به ايشان نمايد و اندوه و شكايت خود را به پيشگاه حضرتش ببرد و با ايشان سخن بگويد و خواسته و آرزوهايش را خدمتش عرضه بدارد و از آن حضرت درخواست برآوردن نيازها و تمناهايش را بكند همان طور كه با پروردگار و مولاي خود مناجات مي نمايد. چرا كه امامش سخن او را مي شنود و او را هم مي بيند، او همان كسي است كه خداي متعال اين گونه قرارش داده است: فريادرس كسي كه به او متوسل شود و به سويش روي آورده و پناه هر كسي كه به حضرتش پناهنده شود و او را بخواند، و ياري كننده هر كس از او كمك بخواهد و با او مناجات نمايد با اين ترتيب «يناجي بنا» به معناي «يناجينا» مي باشد.(1)

چنان كه ملاحظه مي شود، اين حديث شريف، دستور العمل كساني است كه هم نيازي به درگاه الهي دارند و هم مي خواهند به رؤيت امامشان موفق گردند. يكي از راههاي رسيدن ايشان به خواسته خود، اين است كه سه شب غسل كنند و به مناجات با ائمه عليهم السلام برخيزند. در اين صورت مي توانند اميدوار به ديدن امام خود باشند. جالب اين است كه مرحوم علامه سيد مهدي بحر العلوم – احتمالاً به خاطر همين حديث شريف – يكي از اغسال مستحبي را غسل نمودن براي ديدن امام عليه السلام شمرده و در منظومه خود چنين سروده است:


1- 1. مكيال المكارم، جلد 2، ص: 380، مؤلف وجوهي را براي حمل عبارت «يناجي بنا» بر «يناجينا» بيان فرموده اند.

ص:152

و روية الامام في المنام = لدرك ما يقصد من مرام(1)

و (يكي از غسلها غسل) ديدن امام عليه السلام در خواب براي رسيدن به هدف و مقصود است.

مراقبت بر يكي از تعقيبات نماز براي توفيق ديدار امام عصر عليه السلام

عمل ديگري كه يكي از آثار و بركاتش، تشرف به خدمت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه مي باشد، مراقبت بر خواندن يكي از تعقيبات نمازهاي واجب است. مرحوم صاحب مكيال اين دعا را در چند جاي كتاب خود نقل كرده و بر مواظبت نسبت به آن تأكيد كرده است. اصل حديث مطابق نقل مرحوم ابونصر طبرسي چنين است:

روي ان من دعا بهذا الدعاء عقيب كل فريضة واظب علي ذلك عاش حتي يمل الحياة و يشرف بلقاء صاحب الامر عجل الله فرجه و هو: «اللهم صلي علي محمد و آل محمد اللهم ان رسولك الصادق المصدق صلواتك عليه و آله قال: انك قلت: ما ترددت في شيء انا فاعله كترددي في قبض روح عبدي المؤمن بكرة الموت و انا اكره مساءته اللهم فصل علي محمد و آل محمد و عجل لاوليائك الفرج و النصر و العافية و لا تسؤني في نفسي و لا في ... قال: و تذكر من شئت».(2)


1- 1. نجم الثاقب، ص: 849 و مكيال المكارم، جلد 2، ص: 379.
2- 2. مكارم الاخلاق، ص: 284.

ص:153

روايت شده كه هر كس اين دعا را بعد از هر نماز واجب بخواند و نسبت به آن مراقبت داشته باشد چندان زندگي كند كه از زنده بودن ملول گردد و به ديدار صاحب الامر (عجل الله تعالي فرجه) مشرف شود و دعا اين است: خدايا بر محمد و آل محمد صلوات فرست. خداوندا همانا فرستاده راستگو و مورد تأييد تو – كه صلوات تو بر او و خاندانش باد – فرمود كه تو فرموده اي: من – در اموري كه خود انجام دهنده اش هستم – (از اراده خود) برنگشته ام (صرف نظر نكرده ام) آن چنان كه در مورد قبض روح بنده مؤمنم (از اراده خود) بر مي گردم (صرف نظر مي كنم)، او از مرگ كراهت دارد در حالي كه من از ناراحتي او كراهت دارم. خداوندا پس بر محمد و آل محمد صلوات فرست و هر چه زودتر گشايش و ياري و عافيت را براي اولياي خود برسان و مرا در مورد خودم و... ناراحت مگردان. فرمود: و (غير از خودت) هر كه را مي خواهي ذكر كن.

در اين دعاي شريف، يك حديث قدسي از زبان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده كه احترام و ارزش بنده مؤمن را نزد خداوند به خوبي روشن مي سازد. خداي متعال مي فرمايد: گاهي اراده من به قبض روح بنده مؤمنم تعلق مي گيرد، اما خود او از مرگ كراهت دارد. در اين صورت چون من هم از ناراحتي او كراهت دارم، از اراده خود بر مي گردم(1)

و لذا


1- 1 «تردد» بر وزن «تفعل» و به معناي مطاوعه و پذيرش «رد» است. يعني كراهت مؤمن از مرگ به عنوان «رد = برگرداندن» تلقي مي شود كه خداوند اين رد را مي پذيرد و مؤمن را با وجود كراهتش از مرگ قبض روح نمي كند. در كتابهاي لغت در معناي تردد، «تراجع» تعبير كرده اند. لسان العرب، جلد 6، ص: 133، و المعجم الوسيط، ص: 338 و «تراجع القوم: رجعوا الي محلهم» لسان العرب، جلد 6، ص: 107 به همين جهت در ترجمه حديث، «تردد» را به «برگشتن و صرف نظر كردن از اراده خود» معنا نموديم.

ص:154

او را – با حال كراهت از مرگ – قبض روح نمي كنم. بنابراين خداوند – مطابق آن چه در احاديث ديگر بحث «تردد» آمده است – يا فعلاً مرگ او را به تأخير مي اندازد و يا اين كه كراهت او را با ارسال گلهاي خوشبويي – كه آنها را استشمام مي كند – از بين مي برد و با ميل و رغبت خودش، او را مي ميراند. (1)

با توجه به اين حديث قدسي، وقتي مي گوييم: «لاتسؤني في نفسي» مقصود اين است كه: «خداوندا مرا – با وجود كراهت از مرگ – قبض روح مكن چون خودت فرمودي كه از ناراحتي مؤمن كراهت داري» و وقتي مي گوييم: «لا تسؤني في نفسي و لا في...» يعني همين كار (قبض روح نكردن با وجود كراهت از مرگ) را در حق شخص يا اشخاص ديگري كه در اين دعا ذكر مي كنم، انجام بده. به همين جهت است كه فرموده اند: اگر كسي مواظبت بر خواندن اين دعا كند، از زنده ماندن خسته و ملول مي شود. مقصود اين است كه در هنگام قبض روحش، از مرگ كراهت ندارد، بلكه با ميل و رغبت خودش از دنيا مي رود.

هم چنين چون بنده مؤمن آرزوي درك محضر امام عصر عجل الله تعالي فرجه و ياري رساندن به ايشان را دارد، از خدا تعجيل در فرج آن حضرت را تقاضا مي كند و خداي متعال هم لطف فرموده او را – اگر هنوز زمان ظهور نرسيده باشد – قبل از مرگ به شرف لقاي محبوبش مي رساند و


1- 1. بحار الانوار، جلد 6، ص: 152، حديث 5.

ص:155

اين دعا در حق هر كس كه مستجاب شود، همين آثار و بركات را خواهد داشت.

تشرف صاحب مكيال خدمت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه

مرحوم صاحب مكيال در كتاب شريف خود پس از نقل اين دعاي گرانقدر مي فرمايد:

من از ابتداي زمان بلوغ خود بر خواندن اين دعا مراقبت داشته ام و تاكنون سه بار در خواب توفيق تشرف خدمت امام عصر عليه السلام را داشته ام به طوري كه برايم يقين حاصل شده كه آن كه در خواب ديده ام مولايم صاحب الزمان عليه السلام بوده است.(1)

اين خود، شاهدي است بر صدق بشارتي كه در صدر اين دعاي شريف مطرح شده است. به نظر مي آيد هر سه تشرف در خود كتاب «مكيال المكارم» نقل شده است. يكي از اينها در مقدمه كتاب، دومي در باب چهارم كتاب ذيل عنوان «قضاء حوائج المؤمنين»(2)

كه يكي از انگيزه هاي دعا براي امام زمان عليه السلام است – آمده و تشرف سوم نيز در باب پنجم بيان شده است، ذيل توضيح نوزدهمين فضيلت براي كسي كه دعا در حق آن حضرت مي كند، يعني به دنبال نقل همان تعقيب نماز كه شرح آن گذشت.

مورد اول همان رؤياي صادقه اي است كه انگيزه تأليف كتاب «مكيال المكارم» بوده است. ايشان در مقدمه چنين مي گويد:


1- 1. مكيال المكارم، جلد 1، ص: 373.
2- 2. يعني رفع حاجتهاي اهل ايمان.

ص:156

من در باب هشتم كتاب «ابواب الجنات في آداب الجمعات» هشتاد و چند فايده دنيوي و اخروي را كه بر دعا براي تعجيل فرج امام زمان عليه السلام مترتب مي شود، ذكر كرده ام. سپس به فكر افتادم كتاب مستقلي در اين باب بنويسم كه مشتمل بر آن فوائد باشد و آنها را به نظم در آورد. اما مشكلات زمانه و غم و اندوه پي در پي مرا از انجام اين كار باز مي داشت تا اين كه در خواب كسي بر من جلوه نمو كه با قلم و بيان نمي توانم او را توصيف نمايم، يعني مولايم و امامم كه در انتظارش هستيم و محبوب دل شكسته ام، ايشان با بياني كه از وصال محبوب شادي بخش تر و از صداي خوش بلبل هيجان انگيزتر بود به من فرمود:

اين كتاب را بنويس و عربي هم بنويس و نام او را بگذار «مكيال المكارم في فوائد الدعا للقائم عليه السلام».

آن گاه هم چون تشنه اي از خواب پريدم و در حسرت (ديدارش) افسوس مي خوردم. قصد كردم تا امر ايشان را امتثال نمايم ... اما توفيق ياريم نكرد تا اين كه در سال گذشته (1330 هجري قمري) به خانه خدا سفر نمودم. چون آنجا وبا آمد و سختي ها بالا گرفت با خداي جل جلاله عهد بستم كه اگر مرا از مهلكه نجات دهده و راه برگشت به وطن را برايم آسان سازد، تأليف اين كتاب را شروع كنم. پس او بر من منت گذاشت و از آن چه مي ترسيدم

ص:157

سلامتم داشت – و چه بسيار است لطف و بخشش او كه شامل حالم نموده است – بنابراين شروع به انجام اين كار كردم تا عهد و پيمان خود را با خداوند ادا نموده باشم... (1)

دو مورد ديگر از تشرفات مرحوم صاحب مكيال را در ادامه مباحث خواهيم آورد.

بر مي گرديم به بحث قبلي. بحث در اين بود كه در زمان غيبت امام عصر عليه السلام وظيفه اصلي ما عمل به تكاليف ديني و وظايف شرعي است نه افتادن به دنبال جستجوي حضرت كه معمولاً با كنار گذاشتن يك سري وظايف و تكاليف همراه است و جايز نمي باشد. در اين جا مناسب است كه عين سخنان يكي از اساتيد بزرگ حوزه علميه را كه در همين خصوص اظهار نظر كرده اند، عيناً نقل نماييم:

عمل به وظيفه، بهترين راه رسيدن به فيض ديدار امام زمان عليه السلام

حديث معراج كه مطالب بسيار مفيد و عالي و نكات خوبي دارد، يك جمله اش اين است:

يا احمد... فمن عمل برضاي، الزمه ثلاث خصال: اعرفه شكراً لا يخالطه الجهل و ذكراً لا يخالطه النسيان و محبة لا يؤثر علي محبتي محبة المخلوقين. فاذا احبني احبيته و افتح عين قلبه الي جلالي و لا اخفي عليه خاصة خلقي. (2)


1- 1. مكيال المكارم، جلد 1، ص: 3 و 4.
2- 2. بحار الانوار، جلد 77، ص: 28.

ص:158

آن چه من مي خواهم، عمل كند و وظايفش را انجام دهد، واجبات را به جا آورد و محرمات را ترك كند، من، سه مطلب را به او مي دهم. يكي از آن سه، اين است كه «بندگان خاص خودم را از او مخفي نمي كنم».

بنده عرض مي كنم، تحقيقاً بالاترين و برترين بنده خاص خداوند، در اين زمان، حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) است. اگر ما، به رضاي الهي عمل كنيم، خداوند او را از ما مخفي نخواهد كرد.

بعضي، خيلي اصرار داشتند كه خدمت حضرت برسند، اما حضرت عليه السلام، به واسطه بعض ديگر پيغام داده كه هر وقت موقع آن رسيد، خودم مي آيم. در اين باره، قضايايي نيز نقل شده است.

راه تشرف به حضور حضرت خالصانه عمل كردن است. اگر خالصانه عمل كنيم، خود حضرت، به سراغ ما مي آيد.

اما اين روزها، مسائل يك طوري ديگر شده است! و حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تقريباً بايد گفت وسيله اي براي جمع كردن عده اي شده كه بيايد ما مي خواهيم شما را ببريم خدمت حضرت، يا نه اين كه دست جمعي برويم، خلاصه مي خواهيم راه آن را نشان شما بدهيم تا موفق مؤيد خدمت حضرت برسيد و واقعيت آن هم خيلي براي من واضح نيست بلكه اين كارها يك گرفتاريهايي را نيز ايجاد كرده، علي كل حال بعضي از اين آقايان هم مي آيند اينجا و بنده به آنها مي گويم من راه را نمي دانم و براي آنها همين روايت را بيان مي كنم كه اگر عمل به وظيفه بكنيد خودش به سراغ شما مي آيد.

ص:159

در اين باره، يكي از مراجع، قضيه اي را نقل مي كند كه بد نيست آن را براي شما عرض كنم.

يكي از مراجع نقل مي فرمود كه در يكي از دهات شاهرود، روحاني متدين و ملايي بود و امور مردم را حل و فصل مي كرد.

وي پسري داشت كه هيچ سواد نداشت و چند روزي كه براي درس رفته بود، به بازي و تفريح گذرانده بود و درس نخوانده بود.

بي سواد بي سواد بود. مردم، به گمان اين كه او هم همانند پدرش باسواد است و مسئله دان است، با سلام و صلوات، او را آوردند و روحاني محلشان كردند، اما او درباره بي سوادي خود، چيزي نگفت و هر مسئله اي كه مردم از او مي پرسيدند، از پيش خودش جواب مي داد!

وي، عقد ازدواج جاري مي كرد و طلاق مي داد و نماز ميت مي خواند و وجوه شرعي مي گرفت و هدايا را قبول مي كرد و ... اين جوان، يك مرتبه، به فكر فرو رفت و متذكر شد كه «بالاخره، تا كي اين طور با دين مردم بازي كنم؟» پشيمان شد و واقع امر را به مردم اعلام كرد و گفت: «هر چه به عنوان حكم شرعي گفتم، از پيش خودم گفتم و هر چه عقد ازدواج برايتان اجرا كردم، احتياطاً دوباره بخوانيد كه همه غلط بوده است. هر چه طلاق دادم، درست نبوده است و هر چه نماز ميت خوانده ام، صحيح نبوده است. همه را اعاده كنيد».

مردم، بسيار ناراحت شدند و بر سرش ريختند و هر چه مي خورد، زدند و از ده بيرونش كردند.

او از ده بيرون آمد و با سر و صورت شكسته و لباس خونين و

ص:160

پاره، به طرف تهران حركت كرد. در سرازيري راه تهران، مرد بسيار با وقار و محترمي او را به اسم صدا زد و از او دلجويي كرد و سفره اي را كه همراه داشت، باز كرد و او را ميهمان كرد از وي پرسيد: «چرا ناراحتي؟». جوان قضيه را گفت.

آن مرد به او فرمود: «مي خواهي درس بخواني و با سواد شوي و گذشته ات را جبران كني؟» جوان پاسخ داد: «آري». آن مرد فرمود: «در تهران، به مدرسه سيد نصر الدين، نزد آقاي آميرزا حسن كرمانشاهي مي روي و مي گويي حجره شانزدهم خالي است كليدش را به من بده و خودت هم يك درس برايم بگو».

او، همين كار را كرد و نزد آميرزا حسن كرمانشاهي شاهرودي كه به اكثر علوم آشنا بود و تسلط داشت، آمد و همان سخنان را گفت و درخواست كرد كه منطق بوعلي را به او درس دهد. ايشان بدون سؤال و پرسش، كليد را داد و گفت: «فردا ساعت هشت صبح براي درس نزد من بيا».

آقاي ميرزا حسن كرمانشاهي مي ديد كه آن جوان، گاهيس از چيزهاي مخفي خبر مي دهد. مثلاً روزي به استاد گفت: «اي استاد! چرا مطالعه نمي كني و سر درس حاضر مي شوي؟» استاد گفت: «كتابم را چند روزي است گم كرده ام». گفت: «همسرت، كتاب را زير رختخوابهاي منزل مخفي كرده است، تا تو مطالعه نكني و قدري به خانواده برسي». قضيه هم، عيناً همين طور بود.

آقا ميرزا حسن كرمانشاهي، به او مي گويد: «تو، اينها را از كجا مي داني؟ چه كسي اينها را به تو مي گويد؟» جوان پاسخ مي دهد:

ص:161

«آقاي خيلي خوبي است كه مرتب به حجره ام مي آيد و با من غذا مي خورد و حرف مي زند. او گاهي، اين مطالب را مي گويد. همان كسي است كه به من گفت نزد شما بيايم و درس بخوانم».

استاد فهميد كه اين آقاي خوب، بايد همان يوسف زهرا، حضرت بقية الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) باشد. استاد گفت: «مي شود اين دفعه كه آمد، سلام مرا به او برساني و اجازه ملاقات براي من بگيري؟» آن جوان مي گويد: «آن آقا، فرد بسيار خوبي است و نيازي به اجازه ندارد».

استاد مي گويد: «نه، شما اجازه بگيرد». پس از چندي، جوان گفت: «آن آقا فرمود كه سلام برسان و بگو، مشغول درس و بحث باش، هر وقت وقتش شد، خودم سراغ شما مي آيم».(1)

ناگفته نماند كه عمل به رضاي الهي در زمان غيبت امام زمان عليه السلام شامل دعا براي ديدار آن حضرت هم مي شود كه جزء وظايف مستحبي انسان به شمار مي آيد، اما همان طور كه گفتيم، نبايد عمل به اين تكليف استحبابي را بر انجام واجبات ترجيح داد و به بهانه عشق و ارادت به امام عصر عليه السلام از انجام آنها طفره رفت يا نسبت به آنها بي تفاوت بود.


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 5، ص: 32 تا 35، به نقل از مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي آقاي فلسفي.

ص:162

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 10 تا 13

1. دو گرايش افراطي و تفريطي در مورد شوق ديدار امام عصر عليه السلام را بيان كنيد. اعتقاد صحيح در اين مورد چيست؟

2. استحباب دعا براي ديدار امام عصر عليه السلام در زمان غيبت چگونه قابل اثبات است؟ اصرار بر اين دعا چطور؟

3. منظور از «آفت شيفتگي» شديد به امام زمان عليه السلام را تبيين كنيد.

4. مقصود از «تردد» در حديث قدسي: «ما ترددت في شيء انا فاعله كترددي في قبض روح عبدي المؤمن» چيست؟

5. بهترين راه رسيدن به فيض ديدار امام عصر عليه السلام چيست؟ چه استدلالي بر اين مطلب مي توان ارائه كرد؟

ص:163

فصل 5 - بررسي حجيت تشرف به محضر امام زمان عليه السلام

درس چهاردهم: ادعاي رؤيت امام عصر عليه السلام

اشاره

در فصل گذشته دو گرايش افراطي و تفريطي را در مورد شوق ديدار امام زمان عليه السلام بررسي نموديم و مشرب صحيح را در خصوص تقاضاي تشرف و انجام دادن اعمالي براي وصال آن عزيز مطرح كرديم. اكنون در ادامه بحث به بررسي حجيت تشرفات و ادعاي رؤيت امام عليه السلام در زمان غيبت كبري مي پردازيم.

خبر دادن از تشرف خدمت امام عصر عليه السلام

گاهي مي گويند:

كسي ممكن است خدمت حضرت مشرف بشود، اما آناني كه مشرف شدند، خبري نمي دهند. آنان تظاهر به اين مسائل نمي كنند.(1)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 11 – 12، ص: 30، به نقل از يكي از اساتيد.

ص:164

آيا دليلي از عقل با نقل بر اين مطلب وجود دارد؟ كدام دليل عقلي يا نقلي مي گويد كه اگر كسي خدمت حضرت مشرف شد، نبايد حرفي بزند؟ چنين وظيفه اي براي اين افراد، تعيين نشده و هيچ يك از علما و مراجع بزرگوار شيعه تاكنون چنين نظري نداشته اند. آن چه ممنوع شده، ادعاي سفارت و نيابت و بابيت است، نه ادعاي رؤيت.

از اين گذشته، بسياري از كساني كه خدمت امام عصر عليه السلام مشرف شده اند، كساني نظير علامه بحر العلوم و شيخ مرتضي انصاري و سيد بن طاووس و علامه حلي يا معاصراني نظير مؤلف كتاب «مكيال المكارم» در عين دارا بودن بالاترين درجات علمي، حائز مراتب بالاي تقوي و ورع بوده اند كه نسبت دروغگويي – آن هم در مورد ملاقات با امام زمان عليه السلام – به هيچ وجه با مقام علمي و معنوي ايشان سازگار نيست.

اين گونه افراد از تشرف خود به ديگران خبر داده اند. آيا مي توان گفت كه اينها اهل تظاهر بوده اند؟! يا خداي ناكرده از چيزي كه اطمينان و يقين نداشته اند، سخن گفته اند؟! البته هيچ لزومي دارد كه انسان در حد بالايي از علم و تقوي باشد تا شرف حضور خدمت امام عصر عليه السلام پيدا كند، ولي با وجود چنان افرادي در ميان كساني كه از تشرفشان خبر داده اند، نمي توان به طور كلي حكم كرد كه: هر كس خدمت امام زمان عليه السلام مشرف شود، خبري نمي دهد! اين ادعا صد در صد باطل است.

در اين جا نمونه هايي را از بزرگاني كه هر يك به نحوي ادعاي رؤيت امام زمان عليه السلام كرده اند، نقل مي كنيم تا حق مطلب بيش از پيش ادا شود.

ص:165

تشرف سيد بن طاووس به محضر حضرت مهدي عليه السلام

يكي از ايشان عالم بزرگوار شيعه جناب سيد رضي الدين علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن طاووس (متوفي در سال 664 هجري قمري) هستند. ايشان در كتابي كه به عنوان وصيت به فرزندشان «محمد» نوشته اند، درباره وجود امام عليه السلام در زمان غيبت چنين مي گويند:

اي فرزندم اگر توفيق كشف اسرار براي تو حاصل شود، حضرت مهدي عليه السلام را چنان به تو معرفي كنم كه هيچ شك و شبهه اي براي تو باقي نماند و از همه ادله عقلي و نقلي در مورد ايشان بي نياز گردي. همانا ايشان – كه درود خداوند بر او باد – به تحقيق موجود و زنده هستند، اما تا هنگامي كه خداوند مهربان و دلسوز اجازه نفرموده اند از ظاهر كردن امر خود معذورند و اين (غيبت) سنتي است كه بسياري از انبياء و اوصيا داشته اند. پس به اين امر يقين داشته باش و آن را دين و عقيده خود قرار بده، همانا پدر تو ايشان را از نور خورشيد در روز بهتر مي شناسد. (1)

روشن است كه مرحوم سيد اگر به شرف ديدار امام زمان عليه السلام نائل نشده بود، هرگز ادعا نمي كرد كه آن حضرت را از نور خورشيد در روز بهتر مي شناسد و مي تواند فرزندش را از همه ادله عقلي و نقلي در شناسايي امام عصر عليه السلام بي نياز كند! پس قطعاً فضيلت تشرف خدمت حضرت، نصيب مرحوم سيد بن طاووس شده است.


1- 1. كشف المحجة، ترجمه فصل 78.

ص:166

تشرف مرحوم علامه بحر العلوم خدمت حضرت ولي عصر عليه السلام

يكي ديگر از علماي گرانقدر شيعه كه به طور قطع، مكرر توفيق تشرف خدمت امام زمان عليه السلام را داشته است، مرحوم سيد محمد مهدي طباطبايي بروجردي مي باشد كه به سيد بحر العلوم معروف است.

حكايات زيادي از تشرفات مرحوم علامه بحر العلومن نقل شده كه در همه آنها ايشان ادعاي رؤيت امام عصر عليه السلام را كرده اند. علامه ميرزا حسين طوسي نوري در كتاب شريف «نجم الثاقب» هفت حكايت از تشرفات ايشان را نقل كرده است(1)

كه ما به ذكر اولين حكايت آن در اينجا اكتفا مي كنيم:

خبر داد ما را عالم كامل و زاهد عامل و عارف بصير، برادر ايماني و صديق روحاني، آقا علي رضا – طاب الله تراه – خلف عالم جليل حاجي ملا محمد نائيني و همشيره زاده فخر العلماء الزاهدين حاجي محمد ابراهيم كلباسي كه در صفات نفسانيه و كمالات انسانيه از خوف و محبت و صبر و رضا و شوق و اعراض از دنيا، بي نظير بود. گفت: خبر داد ما را عالم جليل آخوند ملا زين العابدين سلماسي سابق الذكر، گفت:

روزي نشسته بودم در مجلس درس آية الله سيد سند و عالم مسدد فخر الشيعه علامه طباطبايي بحر العلوم قدس سره در نجف اشرف كه داخل شد بر او به جهت زيارت، عالم محقق جناب ميرزا ابوالقاسم قمي صاحب «قوانين» در آن سالي كه از عجم مراجعت كرده بود به جهت زيارت ائمه عراق عليهم السلام و طواف بيت


1- 1. حكايت هفتاد و سوم تا حكايت هفتاد و نهم.

ص:167

الله الحرام.

پس متفرق شدند كساني كه در مجلس بودند و به جهت استفاده حاضر شده بودند و ايشان زياده از صد نفر بودند و من ماندم با سه نفر از خاصان اصحاب او كه در اعلي درجه صلاح و سداد و ورع و اجتهاد بودند.

پس محقق مذكور متوجه سيد شد و گفت: «شما فايز شديد و دريافت نموديد مرتبه ولادت روحانيه و جسمانيه و قرب مكان ظاهري و باطني را. پس چيزي به ما تصدق نماييد از آن نعمتهاي غير متناهيه كه به دست آورديد».

پس سيد بدون تأمل فرمود كه: «من شب گذشته يا دو شب قبل (و ترديد از راوي است) در مسجد كوفه رفته بودم براي اداي نافله شب، با عزم به رجوع در اول صبح به نجف اشرف كه امر مباحثه و مذاكره معطل نماند. – و چنين بود عادت آن مرحوم در چندين سال – پس چون از مسجد بيرون آمدم، در دلم شوقي افتاد براي رفتن به مسجد سهله. پس خيال خود را از آن منصرف كردم از ترس نرسيدن به نجف پيش از صبح و فوت شدن امر مباحثه در آن روز ولكن شوق، پيوسته زياد مي شد و قلب، ميل مي كرد.

پس در آن حال كه متردد بودم، ناگاه بادي وزيد و غباري برخاست و مرا به آن صوب حركت داد. اندكي نگذشت كه مرا بر در مسجد سهله انداخت. پس داخل مسجد شدم، ديدم كه خالي است از زوار و مترددين جز شخصي جليل كه مشغول است به مناجات با قاضي الحاجات به كلماتي كه قلب را منقلب و چشم را

ص:168

گريان مي كند.

حالتم متغير و دلم از جا كنده شد و زانوهايم مرتعش و اشكم جاري شد از شنيدن آن كلمات كه هرگز به گوشم نرسيده بود و چشمم نديده از آن چه به من رسيده بود از ادعيه مأثوره و دانستم كه مناجات كننه انشاء مي كند آن كلمات را، نه آن كه از محفوظات خود مي خواند.

پس در مكان خود ايستادم و گوش به آن كلمات فرا داشتم و از آنها متلذذ بودم تا آن كه از مناجات فارغ شد.

پس ملتفت شد به من و به زبان فارسي فرمود: «مهدي بيا!» چند گامي پيش رفتم و ايستادم. امر فرمود كه پيش روم. اندكي رفتم و توقف نمودم. باز امر فرمود به پيش رفتن و فرمود: «ادب در امتثال است». پيش رفتم تا به آنجا كه دست آن جناب به من و دست من به آن جناب مي رسيد و تكلم فرمود به كلمه اي».

مولي سلماسي گفت: چون كلام سيد به اينجا رسيد، يك دفعه از اين رشته سخن دست كشيد و اعراض نمود و شروع كرد در جواب دادن محقق مذكور از سؤالي كه قبل از اين از جناب سيد كرده بود...

جناب ميرزا دوباره سؤال كرد از آن كلام خفي، سيد به دست اشاره فرمود كه «از اسرار مكتومه است».(1)

همان طور كه در خود حكايت آمده است، مرحوم بحر العلوم در نقل ماجراي تشرف خويش براي مرحوم ميرزاي قمي و مولي زين


1- 1. نجم الثاقب، ص: 612 تا 614.

ص:169

العابدين سلماسي هيچ تأمل و درنگي نكردند و اين نشان مي دهد كه اگر شرايط براي نقل تشرف، مهيا باشد و مانع و محذوري در كار نباشد، ادعاي رؤيت امام عليه السلام هيچ اشكالي ندارد. آيا مي توان سخن كساني هم چون علامه بحر العلوم را حمل بر تظاهر و خودنمايي كرد؟

تشرفات ميرزا محمد تقي موسوي اصفهاني خدمت امام زمان عليه السلام

از ديگر دانشمندان بزرگ شيعه كه تشرفات خود به حضور امام عصر عليه السلام را به صورت عمومي نقل كرده اند، مرحوم سيد محمد تقي موسوي اصفهاني است كه در كتاب «مكيال المكارم» سه تشرف را ذكر نموده اند. يكي از اينها انگيزه تأليف كتاب بود كه در گذشته از زبان خود ايشان بيان كرديم. اكنون به نقل دو مورد ديگر مطابق آن چه خودشان ذكر كرده اند، مي پردازيم:

تشرف دوم: سه سال پيش از تأليف اين كتاب، بدهي هاي من زياد شد، پس يك شب به امام زمان عليه السلام و پدران بزرگوار ايشان متوسل شده و نياز خود را به محضر ايشان عرضه داشتم. اين توسل در ماه رمضان بود. هنگامي كه پس از طلوع خورشيد از مسجد برگشتم، خوابيدم. حضرت را در خواب ديدم كه به من چنين فرمود:

قدري بايد صبر كني تا از مال خاص دوستان خاص خود بگيريم و به تو برسانيم.

پس شاد و خوشحالي در حالي كه شاكر و سر دماغ بودم و وعده مولايم را محقق شده مي دانستم، از خواب بيدار شدم. پس از گذشت مدتي يكي از برادران كه او را فرد صالحي مي دانستم و از

ص:170

او نسيم راحتي به مشامم مي رسيد، نزد من آمد و مبلغي به من بخشيد كه بدهي هاي مرا ادا كرد و ناراحتي مرا فرو نشانيد و گفت: اين (پول) از سهم امام عليه السلام است. از اين امر بسيار بسيار خوشحال شدم و گفتم:

«هذا تأويل رؤياي من قبل قد جعلها ربي حقاً».(1)، (2)

تشرف سوم: سشبي در خواب مولايم صاحب الزمان عليه السلام را ديدم كه وارد خانه اي كه الان ساكن هستم، شدند در حالي كه يكي از پيغمبران بني اسرائيل همراه ايشان بود. سپس داخل اتاق رو به قبله من شدند و به من امر فرمودند كه ذكر مصيبت مولاي شهيدمان ابا عبدالله الحسين عليه السلام را بكنم. من هم امر آن حضرت را اطاعت نمودم در حالي كه ايشان رو به روي من نشسته و به سخنانم گوش مي دادند. وقتي از ذكر مصيبت فارغ شدم، رو به سوي كربلا مشغول خواندن زيارت مولايمان ابي عبدالله الحسين عليه السلام شدم. سپس رو به سمت طوس زيارت مولايمان ابي الحسن الرضا عليه السلام را خواندم و آنگاه رو به سوي خود امام عليه السلام، زيارت مولايمان حضرت حجت را قرائت نمودم. وقتي از اين زيارتها فارغ شدم و ايشان تصميم به برگشتن گرفتند، آن پيامبري كه همراه حضرت بود، از جانب ايشان مقداري پول به من داد كه مبلغ آن را نمي دانم و هر دو نفر از نظرم غايب شدند.

فرداي آن شبي كه از هنگام صبح نيكوتر و از روشنايي روز


1- 1. يوسف، 100.
2- 2. مكيال المكارم، جلد 1، ص: 149 و 150.

ص:171

درخشنده تر بود، يكي از علماي بزرگوار را ملاقات كردم. ايشان پول پاكيزه اي به من داد كه هم چون باران پر بركتي بود. گفتم: «هذا تأويل رؤِياي من قبل قد جعلها ربي حقاً»(1)

و خداوند صحت رؤيايم را برايم آشكار كرد تا اشتياقم بيشتر شود. علاوه بر اين پس از اين خواب آن قدر از بركتهاي باطني و دانشهاي كامل غير آشكار و معارف ايماني و الطاف الهي به من عنايت شد كه با زبان قلم قابل بيان نمي باشد.(2)

اين موارد را به اين جهت آورديم تا روشن شود كه نمي توان به طور كلي ادعا كرد كه: «هر كس خدمت امام زمان عليه السلام مشرف شود، حق ندارد بگويد من خدمت حضرت رسيده ام»!(3)

چنين ادعايي از هيچ كس پذيرفته نيست. اين چند مورد، تنها نمونه كوچكي بود از افراد بسيار زيادي كه در زمان غيبت كبري خدمت حضرت مهدي عليه السلام مشرف شده و داستان تشرف خود را نقل كرده اند.

تنها در كتاب نجم الثاقب، مرحوم علامه نوري صد حكايت از بازيافتگان به محضر امام عليه السلام در دوران غيبت كبري نقل فرموده كه بسياري از ايشان خود جزء علماء و فقهاي بزرگوار شيعه بوده اند.

هم چنين مرحوم علامه شيخ علي اكبر نهاوندي در كتاب شريف «العبقري الحسان» بيش از صد و پنجاه مورد از تشرفات افراد مختلف را در دوران غيبت كبري خدمت امام زمان عليه السلام نقل كرده كه اكثر اينها حقيقتاً اهل ايمان و تقوي بوده اند. با وجود همه اينها به چه دليل


1- 1. يوسف، 100.
2- 2. مكيال المكارم، جلد 1، ص: 373 و 374.
3- 3. ماهنامه موعود، سال نهم، شماره 48، ص: 14 به نقل از يكي از اساتيد.

ص:172

مي توان گفت كه هيچ يك از اينها حق نداشته اند بگويند كه خدمت حضرت رسيده اند؟! آيا مي توان همه اين افراد و كساني را – نظير علامه مجلسي و محدث نوري و بسياري ديگر از علماي با تقوي – كه اين قضايا را نقل كرده اند، متهم به وظيفه نشناسي در اين امر نمود؟!

ص:173

درس پانزدهم: تصديق يا تكذيب تشرفات

در درس گذشته گفتيم خبر دادن از تشرف خود خدمت امام عصر عليه السلام نه تنها اشكالي ندارد بلكه مورد عمل علماي بزرگ قرار گرفته است.

تشويق به نقل قضاياي متفن در تشرف خدمت حضرت عليه السلام

اظهار نظر يكي از مراجع بزرگوار تقليد در خصوص تشويق به نقل قضاياي متفن در مورد تشرفات، شنيدني است. ايشان تحت عنوان «ديدن حضرت، دليل وجود اوست» داستاني را از استاد خود مرحوم آية الله العظمي خويي نقل كرده اند:

آقاي خويي مي گفت: شيخ علي قمي پدر آقا موسي قمي – كه فعلاً هست – مورد اتفاق و قبول مراجع بود. آقاي خويي و آقاي ميلاني و امثال آن دو به او اقتدا مي كردند، مي گفتند امام زمان را ديده است.

اصرار كردند كه چيزي بگويد. او بعد از خيلي اصرار گفت: روزها روزه داشتم. بعد از ظهر طرف كوفه مي رفتم. شب مي ماندم و افطار و سحري مي خوردم و به نجف بر مي گشتم. روزي تأخير شد و

ص:174

دير به مسجد كوفه رسيدم. نشستم تا خستگي ام از تن برود. سه سيد ديدم كاسه آبي جلويشان بود. وقت افطار بود. سلام كردم و نشستم تا استراحتي كنم. پرسيدند: «از نجف مي آيي؟» اوضاع را پرسيدند چند نفر را از جمله آقاي سيد ابوالحسن اصفهاني كه هنوز رئيس و مرجع نشده بود، اسم بردند. درباره آقاي خويي پرسيدند. با خود گفتم: «من حال ندارم و او چه چيزهايي مي پرسد!» گفتند: «آبي ميل كنيد» نخوردم و پاشدم و نماز خواندم و افطار كردم و كارهاي شبانه را كردم و خوابيدم. قصدم اين بود كه قبل از سحر بلند شوم و نماز شب بخوانم و سحري بخورم. بيدار شدم و ديدم اذان شده است. ناراحت شدم. وضو گرفتم آمدم ديدم آن سه سيد نماز مي خوانند. مشغول شدم. آنان نماز خواندند و رفتند. من هم خواندم. يك وقت ديدم كه مسجد تاريك شد! ايشان ادامه داده بود كه خيلي آرزو داشتم مجتهد شوم اما نشدم. شايد سببش آن بود كه آن كاسه آب را نخوردم.

ايشان سپس چنين توصيه كرده اند:

طرح ادله متقن در اثبات امامت و وجود حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) به همراه نقل بعضي داستانهاي متقن كه حاكي از عنايت توجه و ياري حضرت است، در قلوب تأثير مي كند و مي رساند امام زمان عليه السلام الطاف خفيه دارد. البته مراقب باشيد نه هر داستاني و از هر كسي [بلكه] داستانهاي متقن و مسلم از بزرگان و اشخاص مورد وثوق، علي اي حال نظاير اين قضاياي متقن را به مردم و جوانان بگوييد تا منقلب شوند.(1)


1- 1 فصلنامه انتظار، شماره 5، ص: 16 و 17 به نقل از مرحوم حضرت آية الله العظمي تبريزي. البته ممكن است همين قضيه را نتوانيم جزء قضاياي متقن در تشرف خدمت امام زمان عليه السلام تلقي كنيم ولي اين امر به اصل فرمايش اين مرجع بزرگوار وارد نمي كند. هم چنين ممكن است قرائتي در اين قضيه وجود داشته كه آن را براي ايشان متقن مي كند ولي به ذكر آن نپرداخته اند.

ص:175

اين كه فرموده اند: «نه هر داستاني از هر كسي»، به اين جهت است كه باب سوء استفاده و ادعاهاي باطل در اين زمينه كاملاً باز است. بنابراين نمي توان گفت كه هر كس خبري از تشرف خود خدمت امام عصر عليه السلام داد، راست مي گويد و بايد سخنش را پذيرفت.

عدم جواز تكذيب مدعي تشرف

همان طور كه تصديق هر مدعي تشرفي جايز نيست، تكذيب او نيز مجاز نمي باشد. ما حق نداريم هر كس را كه مدعي رؤيت امام غايب عليه السلام مي شود، تكذيب كنيم و او را دروغگو بشماريم. نه چنين حقي داريم و نه چنين وظيفه اي. در گذشته درباره تعبير «ادعاي مشاهده» در توقيع امام عصر عليه السلام به نايب چهارم خود سخن گفتيم و اشاره كرديم كه عموم علماء و بزرگان شيعه بر اين موضوع اتفاق نظر دارند كه مراد از «مشاهده» در توقيع شريف، رؤِيت غير اختياري – كه در تشرفات افراد اتفاق مي افتد – نمي باشد و لذا در مقام توضيح و بيان آن توقيع بر آمده و تا جايي كه نگارنده يافته است، تا هفت درجه در توجيه مراد امام عليه السلام از تعبير «مشاهده» بيان كرده اند.(1)


1- 1. علاقمندان مراجعه كنند به كتا «العبقري الحسان»، جلد 2، الياقوت الاحمر، ص: 205 تا 208.

ص:176

منظور از مشاهده اي كه بايد تكذيب شود

در اين جا خوب است اظهار نظر برخي از اساتيد فعلي حوزه علميه را در اين خصوص نقل كنيم تا حجتي باشد بر كساني كه اصرار بر لزوم تكذيب هر مدعي رؤيتي دارند ولي خود در مصاحبه هايي كه با اين اساتيد انجام داده اند با ديدگاههاي مخالفي رو به رو شده اند. اطلاع از برخي آنها در روشن تر شدن بحث فعلي مفيد است. به عنوان نمونه به اين سؤالات و پاسخها توجه فرمايي:

انتظار: آيا امكان دارد كه برخي از افراد بتوانند خدمت حضرت برسند و از اين طريق از آن حضرت استفاده كنند؟

پاسخ: امكان دارد، ولي بايد بدون هر گونه ادعايي باشد.

انتظار: پس توقيع حضرت كه مي فرمايد: «هر كس ادعاي مشاهده كرد، تكذيبش كنيد» چه مي شود؟

پاسخ: در اوايل، ادعاي مشاهده همراه با نيابت بود. در زمان نائبان چهارگانه، ادعاي مشاهده امام عليه السلام با ادعاي نيابت همراه بود. پس وقتي حضرت فرمود: «فمن ادعي المشاهدة قبل السفياني و نفس الزكية فهو كذاب مفتر»، مشاهده هاي متبادر ذهني سؤال كننده (مشاهده همراه با ادعاي نيابت) مورد نظر بوده است.

انتظار: آيا حضرت نمي توانستند با صراحت بفرمايند ادعاي نيابت را تكذيب كنيد، يعني، الان درزمان ما اگر كسي ادعاي مشاهده كرد، نبايد تكذيبش كرد؟

پاسخ: نه، اگر ادعاي نيابت ندارد، لازم به تكذيب نيست. برخي از افراد ادعاي نيابت دارند كه اينها را بايد تكذيب كرد.

ص:177

انتظار: آيا در غيبت صغري، صرف مشاهده با نيابت خاصه ملازمه اي داشت يا اين كه معطوف به قرينه اي بود؟

پاسخ: «الاصل عند ما تطلق المشاهدة»، يعني، با نيابت.

«عند ما تطلق المشاهدة في الغيبة الصغري يعني معها النيابة»(1)

امام عليه السلام خواست تفكيك كند.

انتظار: آيا اين ملازمه، از لحاظ لغوي وجود دارد؟

پاسخ: نه عرف بوده است: مشاهده اعم از نيابت است و معناي نيابت را نمي دهد، ولي آن وقت مي گفتند: «شاهدة فلان»، يعني، ادعاي نيابت كرد. اين نوع مشاهده در روايت نفي شده است.

... اين مشاهده منفي، كدام مشاهده است؟ مشاهده اي كه الان ادعا مي كنند يا مشاهده خاصه است؟ وقتي احتمال آمد، استدلال باطل مي شود.

اشخاصي كه در غيبت كبري، ادعا كرده اند، اشخاص پرهيزكار و داراي حواس سالم هستند و كرامتها آورده اند. ادعايي هم ندارند و اين كافي است براي اين كه نفي اين مشاهده، نشده است.(2)

در همين خصوص با يكي ديگر از اساتيد گفتگويي ترتيب داده اند كه به برخي از سؤالها و پاسخها اشاره مي شود:

انتظار: شما در مورد توقيع شريف كه مدعيان مشاهده را تكذيب فرموده، چه نظري داريد؟ يعني بر فرض عدم ادعاي نيابت يا


1- 1 مقصود اين است كه هرگاه تعبير «مشاهده» بدون قيد و شرط و صفتي خاص در زمان غيبت صغري به كار رفته است، معناي «نيابت» در آن ملحوظ مي باشد.
2- 2. فصلناه انتظار، شماره 2، ص: 72 و 73 در گفتگو با استاد شيخ علي كوراني.

ص:178

سفارت، آيا با وجود اين توقيع، باز هم امكان ملاقات وجود دارد؟

پاسخ: معناي درست اين توقيع – كه بيشتر علماي شيعه هم پذيرفته اند – نفي و تكذيب مقام و منصب «ارتباط» است.

انتظار: آيا منظور شما «نيابت» است؟

پاسخ: لازم نيست حتماً واژه «نيابت» مطرح باشد، بلكه همين كه شخص مدعي ماهيت ارتباط باشد، مورد تكذيب است (با هر لفظي كه باشد مثل نمايندگي، ارتباط، رابط، سفير، كانال و...) چرا كه چنين جايگاهي وجود ندارد و ما علم به عدم آن داريم.

در بعضي موارد چه بسا فردي در واقع خدمت امام زمان عجل الله تعالي فرجه هم مشرف شده باشد، اما با فريب خوردن و اغواي نفس، اين تشرف را به همان «ماهيت باطل» برگرداند و ادعاي دروغين مطرح كند.

در كتاب غيبت شيخ طوسي، غيبت نعماني و كمال الدين شيخ صدوق رواياتي داريم، مبني بر اين كه در زمان غيبت صغري، برخي افراد خدمت حضرت عجل الله فرجه مشرف شده اند، اما تشرف آنان به صورت تأديب و تشر زدن بوده است، مثلاً در عراق، شخصي پول هنگفتي گرفت كه به نيابت حضرت، حجي به جا آورد. اما آن پول را به پسر شرابخوار خود داد. در تشرف، حضرت مهدي عليه السلام به او فرمودند: «اما تستحيي يا شيخ! النيابة عمن و تعطيها لمن؟ لا اراك الا ان تعمي بعد كذا يوم، اي مرد! آيا حيا نمي كني؟ نيابت از كه بود و تو به چه كسي واگذار كردي؟ مي بينمت كه پس از گذشت چند روز نابينا شده اي» و بعد از چهل روز، آن شخص كور شد.

ص:179

به هر حال، بيشتر علماي شيعه، اين مطلب را گفته اند كه اگر كساني ادعاي نمايندگي، نيابت، سفارت و... داشته باشند، اين ادعاي باطلي است و ادله عقلي و نقلي، بر بطلان اين ماهيت وجود دارد.

انتظار: به چه دليل شما از عبارت توقيع (تكذيب مدعيان مشاهده)، تكذيب مدعي نيابت، سفارت و ... را استفاده مي كنيد؟

پاسخ: بزرگان براي اين مطلب، قرينه هايي را ذكر كرده اند.

اين توقيع شريف، در اواخر عمر نايب چهارم صادر شده است. اگر توقيع را از صدر تا ذيل بخوانيم، مي فهميم كه آن حضرت، در صدد بيان اين مطلب بوده اند كه تا زمان ظهور، ديگر نيابتي وجود ندارد.(1)

نظر يكي از مراجع بزرگوار تقليد در اين زمينه را مي توانيم به عنوان جمع بندي نهايي در مسئله تلقي كنيم. ايشان فرموده است:

ممكن است مراد از اين كه «مدعي مشاهده» كذاب و مفتري خوانده شده است، كساني باشند كه ادعاي نيابت كنند و بخواهند با دعوي مشاهده و شرفيابي، خود را واسطه بين امام و مردم معرفي نمايند، و همين حكايات وقوع تشرف اشخاص به خدمت آن حضرت هم، قرينه و دليل است بر اين كه در اين توقيع، نفي مطلق مشاهه و شرفيابي، مراد نيست، بلكه مقصود، نفي ادعايي است كه دليل بر تعيين شخص خاصي به نيابت باشد.


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 3، ص: 33 و 34 در گفتگو با استاد محمد سند.

ص:180

و ممكن است مراد از توقيع مذكور نفي ادعاي اختياري بودن مشاهده و ارتباط باشد، يعني اگر كسي مشاهده و ارتباط را به اختيار خود ادعا كند، به اين صورت كه هر وقت بخواهد خدمت امام عليه السلام شرفياب مي شود، يا ارتباط پيدا مي كند، كذاب و مفتري است و اين ادعا از احدي در غيبت كبري پذيرفته نيست... علاوه بر اين، پيرامون اين توقيع، توضيحات ديگري نيز علماي اعلام داده اند و در كتابهايي مثل «جنة المأوي» مرحوم محدث نوري نقل شده است.(1)


1- 1. پاسخ ده پرسش، آية الله العظمي صافي گلپايگاني، ص: 64 و 65.

ص:181

درس شانزدهم: نقد و بررسي اصالت اشتباه و دروغ در مورد ادعاي رؤيت

دانستيم منظور از مشاهده اي كه بايد تكذيب شود، صرف ادعاي تشرف خدمت امام عصر عليه السلام نيست.

برخورد صحيح با ادعاي تشرف

اكنون به بررسي اين مطلب مي پردازيم كه در برخورد با مدعي رؤيت، وظيفه چيست؟ بايد پذيرفت يا بايد رد كرد؟ نظر يكي از اساتيد محترم حوزه در اين مسئله چنين است:

انتظار: آيا مي توان گفت: «اصل اين است كه ملاقاتي صورت نگرفته است؟».

پاسخ: آن چه همراه با قرائن است، مي توان پذيرفت و الا صرف ادعا را نمي توان پذيرفت، همان طور كه نمي توان رد كرد.(1)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 8 و 9، ص: 60 در گفتگو با آية الله خرازي.

ص:182

اين پاسخ رد كساني است كه در مورد ادعاي رؤيت امام زمان عليه السلام، اصالت اشتباه و دروغ را جاري مي دانند و معتقدند: «الاصل فيه الكذب حتي يثبت الاصل فيه الاشتباه و الكذب».(1)، (2)

واقعيت اين است كه ما نمي توانيم در اين مورد، اصالت اشتباه و دروغ را جاري بدانيم و بگوييم تا وقتي صدق مدعي ثابت نشده، بايد بنا را بر دروغ بودن سخن او بگذاريم. اين در فرصتي است كه مراد گوينده از «اشتباه» و «كذب» معناي عرفي و متداول آن باشد. معناي ديگري هم مي توان براي مقصود ايشان در نظر گرفت كه در ادامه بحث به بررسي آن خواهيم پرداخت.

موضع صحيح در اين مورد همان است كه در سؤال و جواب ذيل مطرح شده است:

انتظار: در روايت است: «كسي كه ادعاي رؤيت را دارد تكذيب كنيد».(3)

پاسخ: اين جمله قرينه اي دارد كه معنايش را روشن مي كند. آن قرينه اين است كه حضرت مي خواهد بگويد: نيابت خاص تمام شده است. اين قرينه سبب مي شود كه ما اين جمله را اين گونه بفهميم كه اگر كسي ادعاي ديدار را كند و «باب» بودن و «نيابت خاص» بودن را بخواهد بگويد، بايد تكذيب شود و الا اگر كسي ادعاي نيابت خاص و باب بودن را نداشته باشد، چرا تكذيب


1- 1. يعني تا وقتي دليل بر اثبات آن نباشد، اصل بر دروغ بودن آن است.
2- 2. فصلنامه انتظار، شماره 2، ص: 74.
3- 3. بايد توجه داشت روايتي كه ترجمه اش به صورت جمله بالا – داخل كيومه – باشد، در كتب روايي موجود نيست.

ص:183

شود؟ اگر قرينه بر صحت داشته باشد، مي پذيريم و الا كاري به كار او نداريم و نه ردش مي كنيم و نه مي پذيريم.(1)

بررسي ادعاي لزوم تكذيب مدعي رؤيت

در مقابل اين نگرش صحيح، نظر ديگري ابراز شده كه براي تكميل بحث به نقل و بررسي آن نيز مي پردازيم. برخي از اساتيد چنين فرموده اند:

از سيد بحر العلوم هم وقتي سؤال كردند: اقا ما شنيديم شما آقا امام زمان را ديديد، در حالي كه شما مأمور به تكذيب ايد، گفتند: اگر بنده هم گفت بله، بگوييد: نه اين واقعيت ندارد.(2)

براي بررسي اين ديدگاه بايد ماجرايي را كه از سيد بحر العلوم نقل شده، دقيقاً مورد تأمل قرار دهيم تا روشن شود سخن ايشان چه بوده، آيا ديدگاه فوق را تأييد مي كند يا خير. ما اصل داستان را مطابق نقل مرحوم علامه شيخ محمود عراقي از كتاب «دار السلام» مي آوريم. ايشان به مناسبت بحث درباره امكان رؤيت امام زمان عليه السلام در زمان غيبت كبري به توقيع شريف حضرت به نايب چهارم خود اشاره كرده است كه در پايان آن، مدعي مشاهده را قبل از خروج سفياني و صيحه آسماني كذاب دانسته اند. سپس در توضيح اين قسمت از توقيع شريف مي فرمايد:

مراد از ادعاي مشاهده، ادعاي مشاهده در خصوص سفارت و وكالت باشد... و مؤيد اين آن است كه مي فرمايد: مدعي مشاهده


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 8 و 9، ص: 60 در گفتگو با آية الله خرازي.
2- 2. فصلنامه انتظار، شماره 10، ص: 34.

ص:184

كذاب و افتراگو باشد. زيرا كه كذب، اگر چه صدق كند بر ادعاي مشاهده بدون ادعاي وكالت لكن افترا صدق نكند. چرا كه افترا آن باشد كه كاري را مثل استنابه (نايب قرار دادن) و توكيل (وكيل كردن) و نحو آن نسبت به كسي بدهي كه او نكرده باشد... علامه مجلسي نيز بعد از ذكر اين توقيع تصريح اين وجه كرده و مي گويد: اين خبر منافات با اخبار رؤيت ندارد.(1)

بررسي اخبار دال بر عدم امكان رؤيت امام زمان عليه السلام در زمان غيبت

مؤلف كتاب «دار السلام» در ادامه بحث خود اشاره به اخبار ديگري مي كند كه ظاهر آنها دلالت بر عدم رؤيت امام عليه السلام در زمان غيبت كبري دارد. مراد از اين اخبار، احاديثي نظير حديث موسم حج است كه در آن تعبير «يري الناس و لا يرونه» آمده و ما در فصل اول از همين بخش به معناي صحيح آن اشاره نموديم. بحث در اين است كه آيا ظاهر اين حديث و امثال آن (اگر باشد) بر نفي رؤيت امام عليه السلام به طور كلي دلالت مي كند يا خير و آيا به دليل وجود اين گونه احاديث مي توانيم مدعيان رؤيت امام عصر عليه السلام را در زمان غيبت كبري تكذيب نماييم؟ خوب است قبل از بيان پاسخهاي علامه عراقي به نقل سؤال و جوابي كه در فصلنامه «انتظار» ذكر شده، بپردازيم:

انتظار: در روايات داريم كه حضرت در موسم حج حضور پيدا مي كنند. مردم ايشان را نمي بينند ولي ايشان مردم را مي بينند. آيا اينها عدم امكان رؤيت را نمي رساند؟

پاسخ: نه، اين عموميت را نمي رساند.


1- 1. دار السلام، ص: 193.

ص:185

انتظار: عموميت يعني چه؟

پاسخ: يعني اين كه خيلي ها مي بينند از اين رو حضرت وقتي ظاهر مي شود، آنان مي گويند ما در مكه يا فلان جا ايشان را ديده بوديم.

انتظار: شما در مقابل اين روايت مي فرماييد: چون متواتراً حضرت را ديده اند، اين روايت عموميت ندارد؟

پاسخ: اين بر نفي دلالت ندارد... .

انتظار: چرا نفي ندارد؟

پاسخ: مردم موسم يعني عموم مردم، اما شايد يك نفر ببيند.

مثلاً يك نفر مخفيانه به قم بيايد، مردم او را نمي بينند ولي چند نفر او را مي بينند، اصلاً منافات ندارد.(1)

طبق اين بيان روشن است كه ظاهر اين گونه اخبار به هيچ وجه، رؤيت امام زمان عليه السلام را به وسيله عده خاصي در زمان غيبت كبري نفي نمي كند. همين بيان – البته به صورت كاملتر – به عنوان اولين پاسخ علامه عراقي در جمع بين اين اخبار و احاديث دال بر امكان رؤيت آمده است:

اما اخبار ديگر، پس مراد به آنها غيبت و استتار از غالب مردم مي باشد، نه همه ايشان چنان كه ملائكه و جن را غايب از انظار گويند با آن كه بعضي انبياء بعضي ملائكه را ديده اند و بعضي مردم برخي از جن را ديده و مي بينند و هم چنين خضر را غايب گويند و ديده شده.(2)


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 2، ص: 73 و 74 مصاحبه با استاد شيخ علي كوراني.
2- 2. دار السلام، ص: 193.

ص:186

پاسخ ديگر ايشان چنين است:

به علاوه آن ظاهر اين اخبار آن است كه ديده نمي شود با آن كه اخبار بسيار دلالت دارد بر اين كه مي بينند و نمي شناسند مثل خبر سدير صيرفي از حضرت امام صادق عليه السلام ... .(1)

ما اين حديث شريف را همراه با توضيح معنايش در فصل اول نقل نموده ايم.

نظر علامه بحر العلوم درباره مدعي رؤيت

اما پاسخ سوم علامه عراقي:

به علاوه آن كه ظاهر اين روايات معارضه نمي كند با اخبار صريحه از جماعت بسيار از ثقات اصحاب و غيرهم ... اين جماعت از حد تواتر افزونند پس لا علاج بايد كه دست از ظواهر اين اخبار (اگر آنها را ظاهر در عموم بدانيم) برداريم چه جاي آن كه ظاهر نباشد.

چنان كه از شاگردان سيد بحر العلوم ... نقل كرده كه در پهلوي سيد نشسته بودم ... شخصي از حضار از او پرسيد كه آيا رؤيت حضرت حجت در اين اعصار ممكن است؟ سيد سر بر داشت و فرمود: ظاهر بعضي اخبار آن است كه مدعي مشاهده كاذب است، بعد از آن سر به زير انداخت و آهسته فرمود: «كيف و قد ضمني الي صدره؟» يعني چگونه او را نتوان ديد و حال آن كه مرا به سينه خود چسبانيد؟(2)

ملاحظه مي شود كه بر خلاف ادعاي منقول از سيد بحر العلوم،


1- 1. دار السلام، ص: 193.
2- 2. همان، ص: 194 و 195.

ص:187

ايشان هرگز نگفته اند كه «شما مأمور به تكذيب هستيد و اگر بنده هم گفتم بله، بگوييد: اين واقعيت ندارد!» چنين نسبتي به جناب بحر العلوم نمي توان داد. فرمايش ايشان درست عكس اين ادعاست فرموده اند كه هر چند ظاهر بعضي از اخبار، كاذب بودن مدعي مشاهده است، اما نبايد و نمي توان اين گونه اخبار را حمل بر معناي ظاهريشان كرد، بلكه بايد آنها را خلاف ظاهر معنا نمود.

البته با توضيحاتي كه درباره معناي «مشاهده» و نيز اخباري نظير «لا يرونه» بيان شد، همين سخن منقول از سيد بحر العلوم نيز مورد مناقشه و اشكال واقع مي شود و لذا اين كه ظاهر اين احاديث بر نفي رؤيت امام عليه السلام در زمان غيبت كبري دلالت مي كند، مسلم و معلوم نيست. حال به فرض هم چنين باشد، بايد از معناي ظاهري آنها دست برداريم. بنابراين از كلام مرحوم بحر العلوم به هيچ وجه نمي توان استفاده كرد كه ايشان قائل به لزوم تكذيب مدعي رؤيت بوده اند.

ص:188

درس هفدهم: بررسي حجيت تشرفات

اشاره

گفتيم كه هيچ دليلي بر جواز تكذيب مدعي رؤيت امام عصر عليه السلام نداريم و آن چه به علامه بحر العلوم در اين مورد نسبت داده شده، بر خلاف چيزي است كه مرحوم شيخ محمود عراقي از ايشان نقل كرده است.

تكذيب مدعي رؤيت در عمل

ممكن است مراد استاد محترمي كه از قول علامه بحر العلوم فرموده اند: «شما مأمور به تكذيب ايد» معناي عرفي و متداول تكذيب (دروغگو دانستن) نباشد، بلكه مقصودشان بار نكردن اثر عملي بر اين ادعا باشد، يكي ديگر از اساتيد در اين خصوص چنين اظهار نظر فرموده اند:

بخش سوم آن است كه نظير مرحوم بحر العلوم خدمت خود حضرت مي رسد. اين را هم بعضي منكر هستند [ولي] اين هيچ

ص:189

استبعادي ندارد، بلكه امكان هم دارد اما در اين بخش دو مسئله وجود دارد: 1. فرد حق ندارد بگويد من خدمت حضرت رسيده ام، 2. ما حق نداريم قبول كنيم. به ما گفته اند كه شما تكذيب كنيد يعني نگوييد او دروغ مي گويد، بلكه اثر عملي بار نكنيد تكذيب به معناي اين كه شما دروغ مي گوييد و حضرت غير قابل ديدن است، نيست.(1)

ادعاي اول ايشان را بيشتر نقل و نقد كرده ايم، بحث فعلي در مورد مسئله دوم است. مراد ايشان اين است كه تكذيب به معناي دروغگو دانستن مدعي رؤيت – در واقع – نيست، بلكه به اين معناست كه با شخص مدعي هم چون دروغگو رفتار شود. بنابراين دروغگو دانستن (تكذيب) به دو معنا به كار مي رود: گاهي به اين معنا كه شخص را حقيقتاً دروغگو بدانيم كه در اين صورت او را مرتكب گناه كبيره و لذا فاسق دانسته ايم. معناي ديگر اين كه او را در نحوه رفتارمان دروغگو بدانيم، يني با او معامله فرد دروغگو كنيم. در اين صورت او را به گناه و فسق متهم نكرده ايم ولي در عمل نيز به ادعايش ترتيب اثر نداده ايم. پس اين كه شخص مدعي واقعاً خدمت امام زمان عليه السلام مشرف شده يا خير، محل بحث نمي باشد، بلكه اين كه نحوه رفتار ما با چنين شخصي بايد چگونه باشد، مورد بحث و گفتگوست. شبيه اين مسئله در فقه، موردي است كه اثبات شرعي چيزي با شهادت شاهدان صورت مي پذيرد، مثلاً هلال ماه شوال با شهادت شهود عادل شرعاً اثبات مي شود. منظور از اثبات شرعي هلال ماه اين است كه احكام شرعي خاص بر آن مترتب


1- 1. ماهنامه موعود، شماره 48، ص: 14.

ص:190

مي گردد و افطار روز بعد واجب مي شود. حال اگر فقط يك شاهد، مدعي رؤيت هلال شوال شود، شروع ماه شوال شرعاً و تعبداً ثابت نمي گردد و آثار خاص آن ماه بر ادعاي او مترتب نمي شود. در اين صورت فرد مدعي عملاً تكذيب مي شود چون هيچ اثر شرعي بر ادعايش مترتب نمي شود، اما تكذيب او به معناي دروغگو و فاسق دانستن او نيست و لذا از عدالت نيز ساقط نمي گردد.

در مورد ادعاي رؤيت امام زمان عليه السلام نيز برخي معتقدند كه بايد اين گونه رفتار شود، يعني شخص مدعي تكذيب گردد، اما نه به اين معنا كه او را دروغگو بدانيم، بلكه صرفاً به اين معنا كه بر ادعايش آثار عملي بار نكنيم. شايد مراد استاد محترمي كه فرموده بود: «در مورد ادعاي رؤيت امام زمان عليه السلام اصالت اشتباه و دروغ جاري است و الاصل فيه الكذب حتي يثبت» همين معنا باشد. يعني اين كه به صرف ادعاي رؤيت نمي توان آثار عملي ديدن امام زمان عليه السلام را بر آن مترتب نمود، نه اين كه مدعي را دروغگو بشماريم. در اين صورت مقصود گوينده همان چيزي است كه در اين جا محل بحث مي باشد. ايشان مي خواهد بفرمايد كه ما كاري به راستگو يا دروغگو بودن مدعي رؤيت – در واقع نداريم بلكه مي خواهيم بدانيم كه چه موقع مي توان آثار عملي بر اين ادعا بار نمود و تا وقتي رؤيت شخص شرعاً اثبات نشود، آثار عملي بر آن بار نمي گردد.

بنابراين اصل، عدم ترتب اين آثار است تا وقتي كه آن ادعا اثبات شود.

در بررسي اين ديدگاه بايد به چند نكته توجه شود:

ص:191

عدم تماميت دليل بر تكذيب مدعي رؤيت

1. همه اين سخنان در صورتي وارد است كه ما دليل شرعي روشني براي تكذيب مدعي رؤيت امام عليه السلام در اختيار داشته باشيم. مهمترين چيزي كه به عنوان دليل شرعي در اين بحث مطرح مي شود، همان توقيع شريف است كه معاني مختلفي را در مورد آن نقل كرديم. با توجه به احتمالات مختلفي كه در معناي آن وجود دارد، دلالت اين توقيع بر لزوم تكذيب مدعي رؤيت، احراز نمي شود و صرف وجود احتمال معاني مختلف، دليل را از صلاحيت دليل بودن خارج مي كند. اين همان مطلبي است كه يكي از اساتيد حوزه علميه در اين مورد اشاره كرده بودند.(1)

اگر دليل معتبري براي لزوم تكذيب مدعي رؤيت وجود ندارد، چگونه مي توانيم در مورد آن، اصالت اشتباه و دروغ را جاري بدانيم؟! مگر اين كه بگوييم اين سخن ناظر به توقيع مذكور نيست، خواسته اند بگويند هر كس در هر موردي ادعايي كند، تا وقتي آن ادعا ثابت نشده، بايد آن را تكذيب كنيم. در اين صورت مسئله بسيار ساده مي شود، چون در مورد ادعاي رؤيت هم چون ساير ادعاها با توجه به وجود قرائن صدق گوينده، مي توانيم به ادعايش اطمينان پيدا كنيم و وجود توقيع مذكور، مشكلي در اين امر ايجاد نمي كند. بنابراين دلالت توقيع بر مقصود طرفداران اين ديدگاه، مسلم و مستدل نيست.


1- 1. اصل عبارت اين بود: «وقتي احتمال آمد، استدلال باطل مي شود» كه در پيش به نقل از فصلنامه انتظار آورده شد.

ص:192

تفاوت ميان اثبات شرعي و احراز وجداني

2. همان طور كه در بيان اين ديدگاه اشاره شد، اساس و پايه آن، اثبات شرعي رؤيت امام زمان عليه السلام است. يعني اين كه از نقل يك مدعي رؤيت، لزوم تعهد به لوازم ادعايش شرعاً اثبات شود. چنان كه در فقه با ادعاي رؤيت هلال شوال به وسيله چند شاهد عادل، عيد فطر شرعاً اثبات مي گردد و احكام خاص آن براي انسان منجز مي شود. اين در حالي است كه چه بسا براي انسان هيچ اطمينان وجداني نسبت به حلول ماه شوال حاصل نگردد. اما اگر وجداناً به فرار رسيدن شوال يا باقي بودن ماه رمضان اطمينان و يقين پيدا كند، ديگر نيازي به دليل و شاهد شرعي براي اثبات ماه شوال ندارد. بنابراين مطابق آن چه اطمينان نموده، عمل مي نمايد و نيازي به تعبد نسبتبه ادله شرعي پيدا نمي كند. اين اطمينان ممكن است از نقل فقط يك نفر – آن هم غير عادل – براي انسان حاصل شود و با اتكا به قرائني راستگو بودن او و جداناً ثابت شود.

در مسئله رؤيت امام زمان عليه السلام نيز عيناً همين طور است. اگر كسي از نقل تشرفي به محضر امام زمان عليه السلام به اطمينان و يقين برسد، ديگر از ملاحظه دليل و بينه شرعي و تعبدي در اين خصوص بي نياز مي شود.

براي او ادعاي تشرف (همراه با قرائن اطمينان آور) دليل وجداني خواهد بود نه شرعي و تعبدي. در اين صورت اگر هم دلالت خبر توقيع يا امثال آن تام باشد، وظيفه تكذيب (به معناي مورد نظر اين ديدگاه) شامل او نمي شود، چون او وجداناً به وقوع تشرف اطمينان يافته است.

اين اطمينان از هر طريق عقلايي كه حاصل شود، حجت است. معمولاً وجود قرائني به همراه اعتماد بر راستگو بودن مدعي رؤيت، اين اطمينان را در انسان به وجود مي آورد. حال اگر تك تك اين ادعاها

ص:193

براي انسان ايجاد قطع و يقين به وقوع تشرف نكند، حداقل اين است كه به فرمايش مرحوم محدث نوري – از مجموع قصص و حكايات تشرفات، وجدان قطعي نسبت به اصل وقوع تشرف، حاصل مي شود و به اين ترتيب، نيازي به رجوع به ادله شرعي و تعبد نسبت به مدلول آنها به وجود نمي آيد و لزوم تكذيب (به معناي مورد ادعاي بعضي اساتيد) موضوعاً منتفي مي شود.

نتيجه اين كه در مسئله ادعاي رؤيت امام زمان عليه السلام در زمان غيبت كبري، همان روالي كه عقلا در پذيرش يا رد همه ادعاهاي ديگر دارند، موجه و مقبول است و وظيفه تكذيب براي كساني كه اطمينان به تشرفات پيدا مي كنند، وجود ندارد. چنان كه مرحوم علامه نوري هم تذكر داده اند: «علماي اعلام... از هر تقه مأموني كه اطمينان به صدق كلام او داشته اند، نقل امثال آنها را از او تصديق كرده اند، چنان كه در غير اين مقام با او مي كردند». يعني مسئله نقل و قبول تشرفات مانند نقل ساير حوادث با يك سري معيارهاي عقلايي مورد قبول، بررسي و ارزيابي مي شود و حساب جداگانه اي نسبت به امور ديگر پيدا نمي كند.

حجيت يا عدم حجيت شرعي تشرفات

3. در مورد نقل و قبول تشرفات به هيچ وجه به آثار عملي آنها در شرع نظر نمي شود، بنابراين تكذيب به معناي مورد بحث، مشكلي را در اصل مطلب ايجاد نمي كند. هيچ يك از علما و افراد آگاه كه تشرفي را نقل مي كنند يا تشرف منقولي را با اتكا به قرائن عقلايي، مي پذيرند، نمي خواهند از اين طريق، يك حكم شرعي را استنباط كنند و يا دليل و مدرك فقهي در مورد عمل خاصي ارائه نمايند. بنابراين تكذيب مدعي

ص:194

رؤيت به معناي عدم ترتيب اثر عملي بر ادعاي او، تحصيل حاصل است، زيرا عملاً هيچ فقيهي به يك تشرف خاص به عنوان منبع و مأخذ فقهي در يكي از مسائل شرعي نمي نگرد. آن چه در نقل و پذيرش تشرفات مهم است، آثار اعتقادي و قلبي آنهاست كه عملاً سبب قوت قلب و ازدياد معرفت و چشيدن بيشتر محبت و عنايت حضرت نسبت به شيعيان – يا عموم مردم – در زمان غيبت كبري مي گردد. اظهار نظر يكي از اساتيد حوزه علميه دراين خصوص شنيدني است:

انتظار: اگر فرض كنيم، در جريان يك تشرف، حضرت به فقيهي بفرمايند: «آن فتوايي كه داشته اي، اشتباه است و بايد عوض شود»، آيا اين حكم درباره فقيه يا مقلدان او، اعتبار دارد؟

پاسخ: مي توان سؤال شما را به طور ريشه اي تر، مطرح كرد كه: اگر كسي طبق موازين عقلي و نقلي، بفهمد كه خدمت حضرت مشرف شده، آيا امكان دارد كه حضرت در آن تشرف مخصصي براي عمومات كتاب و سنت مطرح بفرمايند كه قبلاً به دست علماي شيعه نرسيده است؟ يا اين كه ناسخيس را مطرح كنند و يا تأويلاتي را بيان بفرمايند؟

بر حسب ظاهر تاكنون واقع نشده كه حضرت، حاكم وارد يا ناسخي را مطرح كنند، زيرا در روايات مستفيضه - و شايد متواتر – آن هم در دوران غيبت صغري، و از خود حضرت رسيده كه تنها قرآن و روايات رسيده از پدران من در حق شما حجت است، مثلاً مي فرمايد: «قد رويتم انتم عن الصادق عليه السلام هذه الرواية و رويتم عن الكاظم عليه السلام هذه الرواية فبايهما عملت، انت مخير». شما اين روايت را از امام صادق عليه السلام داريد (و در مقابل)

ص:195

روايتي از امام كاظم عليه السلام هم آورده ايد، پس مخير هستيد كه به هر كدام از آنها عمل كنيد. در جاي ديگر فرموده اند: «شما در اين موردي كه سؤال كرديد، از امام صادق عليه السلام روايت داريد، به همان عمل كنيد». و اين مطلب، به طور مكرر در توقيعات مستند از حضرت رسيده است.

ما تا به حال به توقيعي برخورد نكرده ايم كه حضرت ولي عصر، غير از متخصص هاي ائمه قبل، تخصيصي اعمال يا بيان فرموده باشد همان مقداري از احكام و معارف كه از سوي امامان پيشين بيان شده، تأمين كننده وظايف است، تا وقتي كه اذن ظهور حقايق، به دست خود ايشان داده شود.

از اين رو همه علما قائل اند كه دسته اي از احكام، نزد حضرت هست و مقدر شده كه به دست ائمه ديگر، عمل نشود، تا اين كه زمان ظهور برسد. در روايات آمده است: «يأتي بامر جديد، بحكم جديد»، يعني، تغيير در احكام، جلوه ها و بطون عميق آنها، در زمان ظهور نمايان مي شود. (1)

با توجه به اين مطلب مي توان فهميد كه خود امام عصر عليه السلام با اين كه در زمان غيبت كبري عنايات زيادي به مؤمنان و باريافتگان به محضر ايشان داشته اند، اما به هيچ وجه نخواسته اند كه از طريق اين ملاقاتها به تصحيح يا تكميل شريعت اقدام فرمايند و بنابراين سخناني كه در اين تشرفات از قول امام عليه السلام نقل مي شود، نوعاَ به رفع مشكلات شخصي يا راهنمايي به وجود برخي ادله شرعي و امثال اينها خلاصه مي شود و


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 3، ص: 37 و 38 در گفتگو با استاد محمد سند.

ص:196

هيچ موردي در اين ملاقاتها نمي توان يافت كه حضرت يك حكم شرعي را حتماً به صورت بيان مخصص يا مقيد مطرح كرده باشند. علما و فقهاي شيعه هم هيچ تشرف خاصي را تعبداً «حجت» نمي دانند و بنابراين آثار و احكام عملي بر هيچ تشرفي «تعبداً» مترتب نمي شود.

از طرف ديگر روشن شد كه اصولاً چنين فايده اي بر تشرفات خدمت حضرت در زمان غيبت كبري مترتب نيست. به اين ترتيب لزوم تكذيب به معناي مورد بحث، در اين جا بي اثر خواهد بود، زيرا در صورت تصديق مدعي تشرف هم، ترتب آثار عملي بر آن – از روي تعبد – منتفي است و هيچ يك از علماي شيعه نيز قائل به حجيت يك تشرف خاص – به معنايي كه گفته شد – نيستند. اما اگر كسي از روي قرائن و شواهد عقلايي يقين كند كه خدمت امام عصر عليه السلام مشرف شده، اين قطع براي شخص قاطع حجيت دارد و براي هر كس ديگري هم كه از نقل اين تشرف به قطع برسد، اين حجيت حاصل است و در اين صورت همه آثار و لوازم حجيت نيز بر آن بار مي شود. اما اين حجيت از باب حجيت قطع و يقين است نه اين كه عنوان تشرف خدمت حضرت، شرعاً و تعبداً – حتي در صورت عدم اطمينان به تشرف – حجت باشد.(1)

پس در مجموع مي توان گفت كه ملاقات با امام زمان عليه السلام در زمان غيبت كبري، خودش تعبداً حجيت ندارد و بنابراين هيچ اثر شرعي عملي هم تعبداً بر آن مترتب نمي گردد. اما اگر براي كسي در خصوص


1- 1 مرحوم علامه ميرزا حسين نوري در كتاب «جنة المأوي» از قول محقق كاظمي چنين مي آورد: «لاريب في كونه حجة اما لنفسه فلعلمه بقول الامام عليه السلام و اما لغيره فلكشفه عن قول الامام عليه السلام ايضاً». بحار الانوار، جلد 53، ص: 321.

ص:197

يك ملاقات، قطع و اطمينان عقلايي حاصل شود – چه خودش مشرف شده باشد و چه ديگري را – آن ملاقات خاص براي شخص قاطع، حجيت دارد، اما اين حجيت از باب حجيت قطع است نه اين كه تشرف – از آن جهت كه عنوان تشرف دارد – حجت باشد. پس در مورد غير قاطع، لزوم تكذيب (به معناي مورد بحث) بي اثر و بي حاصل است و نسبت به قاطع هم، تكذيب موضوعاً منتفي مي باشد، چون بنا به فرض، او به واقع يقين دارد، بنابراين نمي تواند آثار واقع را بر آن بار نكند.

ص:198

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 14 تا 17

1. در پاسخ به كسي كه مي گويد: «هر كس خدمت امام زمان عليه السلام مشرف شود، حق ندارد بگويد من خدمت حضرت رسيده ام» چه بايد گفت؟

2. برخورد صحيح با ادعاي تشرف خدمت امام عصر عليه السلام چيست؟

3. آيا مي توان از حديث: «يري الناس و لا يرونه» عدما امكان رؤيت امام عصر عليه السلام را در زمان غيبت نتيجه گرفت؟

4. ضمن بيان دو معناي «تكذيب» و آثار آن، توضيح دهيد كه آيا تكذيب مدعي رؤيت امام عصر عليه السلام – به هر يك از دو معناي تكذيب جايز است.

5. اين جمله را توضيح دهيد: «حجيت تشرفات از باب حجيت قطزع است نه حجيت شرعي و تعبدي».

ص:199

درس هيجدهم: اعتماد و عدم اعتماد بر تشرفات

اشاره

در درس گذشته گفتيم كه اگر كسي از روي قرائن و شواهد عقلايي به تشرفي يقين پيدا كند، اين قطع و يقين براي او حجت است.

معيارهاي اعتماد بر تشرفات منقول

با توجه به اين مطلب بايد ببينيم براي پذيرفتن خبر كسي كه از تشرف خود خدمت امام زمان عليه السلام سخن مي گويد، به لحاظ وجداني و عقلايي بر چه معيارهايي مي توانيم اعتماد كنيم. به تعبير ديگر قرائن صدق مدعي تشرف از لحاظ عقلي و وجداني (نه تعبدي) چه چيزهايي است. اين قرائن همان اموري است كه در مورد همه مسائل مهم براي عموم عقلا اعتماد آور است و در اين جا با دقت و توجه بيشتري به كار گرفته مي شوند.

يكي از اين قرائن – كه شايد مهمترين قرينه باشد – درجه تقوي و صداقت مدعي تشرف است. هر چقدر فردي بيشتر اهل ورع و احتياط

ص:200

باشد، در بيان چنين ادعايي بيشتر دقت و احتياط مي كند. اگر احتمال ضعيفي در اشتباه خود بدهد، ادعايي نمي كند. افراد متقي همين كه نوري با بوي خوشي يا صورت زيبايي در خواب (يا حتي بيداري) ببينند، براي خودشان اطمينان به تشرف خدمت امام عليه السالم پيدا نمي شود و به طريق اولي ادعايي هم نمي كنند. هم چنين اگر به دنبال تولي خالصانه، جواني سوار بر اسب يا با عمامه سبز رنگ مشاهده كنند، يقين نمي كنند كه امام زمان عليه السلام را ديده اند و بنابراين خبري هم به كسي نمي دهند. زيرا اگر كسي در خواب يا بيداري از برخي اسرار دروني و پنهاني آنها خبر دهد، فوري او را امام خود نمي پندارند و طبيعتاً ادعاي تشرف هم نمي كنند.

البته در همه اين موارد و امثال آن ممكن است احتمال دهند كه امام خود را ديده اند، ولي تقوي و ورع ايشان مانع مي شود از اين كه تا اطمينان پيدا نكرده اند، سخني بگويند.

ما بالاتر از اين احتياط را در برخي بزرگاني كه خبر از تشرف خود داده اند، مي بينيم. كساني نظير مرحوم شيخ مرتضي انصاري با وجود اطمينان كامل به تشرف خود خدمت امام عليه السلام ابتدا از اين ادعا، طفره رفته اند و وقتي داستان تشرف خود را مطرح كرده اند، از مخاطب قول گرفته اند كه تا ايشان زنده هستند، چيزي به كسي نگويد.(1)

اين احتياط به اين جهت بوده كه اين بزرگواران اولاً نمي خواسته اند خود را مطرح كنند و اين از صفات فوق العاده پسنديده مؤمن است كه از ذكر مناقب و فضائلش – حتي از زبان ديگران – گريزان است، چه رسد به اين كه خودش از خودش تعريفي بكند. ثانياً مي خواسته اند باب


1- نمونه در حلقه سوم درس 16

ص:201

ادعاهاي باطل و گزاف ر حق آنها و ديگران باز نشود، بسياري از مردم عوام وقتي بفهمند كسي خدمت امام زمان عليه السلام مشرف شده است، او را بيش از حد ادعايش بالا مي برند و چه بسا گمان نيابت و سفارت هم در حق او بكنند و باز شدن اين باب، مخالفت عقيده قطعي تشييع در زمان غيبت كبري است. اين علماي بزرگ مي ديدند كه اگر جلوي مطرح شدن چنين ادعاهايي از ابتدا گرفته نشود، زمينه براي سوء استفاده افراد مغرض كاملاً باز و فراهم مي شود.

اكنون با وجود اعمال همه اين دقتها و احتياطها مشاهده مي كنيم كه در بيشتر زمانها – از جمله زمان خودمان – افراد ظاهر الصلاحي به چشم مي خورند كه ادعاهاي گزاف زيادي دارند. براي كساني به دروغ از طرف امام زمان عليه السلام پول يا پيغام مي برند! يا از جانب ايشان به قلم خودشان براي ديگران توقيع صادر مي كنند! خود را رابط ميان مردم و امام عليه السلام معرفي مي كنند و امثال اين جور اباطيل. گاه بعضي از ايشان چنان موقعيتي نزد عوام الناس پيدا مي كنند كه اگر خودشان هم بگويند اشتباه كرديم يا دروغ گفتيم، از آنها نمي پذيرند!! ابرخي از همين افراد كه جريان تشرفي دروغين را نقل كنند! با اين ترتيب بزرگاني كه از نقل تشرف خود اولاً ابا داشته اند و بعد با اصرار ديگران به سختي و با كراهت، آن را نقل كرده اند، حق داشته اند كه چنين كنند.

دومين قرينه براي تشخيص راستگويي كسي كه تشرفي را نقل مي كند، عالم بودن او در امر دين است. آگاهي به احاديث و معارف قرآن و سنت باعث مي شود كه احتمال اشتباه در تشخيص

ص:202

امام عليه السلام در خواب يا بيداري – بسيار كم شود.

نمونه اي از تشرفات قطعي در زمان غيبت كبري

به همين جهت مي توان گفت اگر مدعي رؤيت، خود از علماء و آگاهان به دين باشد، اعتماد انسان بر آن چه نقل مي كند، بيشتر خواهد بود. يا اگر آن كه تشرف فرد ديگري را نقل مي كند، جزء دين شناسان باشد، باز هم اعتماد بر صحت آن تشرف بيشتر مي شود. تا آن جا كه اگر علما و بزرگان شيعه بعضي از تشرفات را به عنوان امور قطعي و مسلم پذيرفته باشند، مي توان بر آنها اعتماد و اطمينان كامل كرد. يكي از همين موارد، داستاني است كه عالم بزرگوار شيعه جناب شيخ ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه قمي مؤلف كتاب گرانقدر «كامل الزيارات» نقل فرموده و با توجه به جلالت قدر اين بزرگوار و قرائتي كه در خود داستان هست، مورد قبول عموم علما و بزرگان شيعه قرار گرفته است.

اين داستان را مرحوم محدث نوري در كتاب «نجم الثاقب» نقل فرموده و بعضي از فقهاي معاصر هم با نقل آن در مقدمه رساله علميه خود بر اعتبار آن صحه گذاشته اند.

از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه روايت شده است كه گفته است: در سال سيصد و سي و هفتم (337) همان سالي كه قراطمه حجر الاسود را كه حاجيان برده بودند، برگرداندند، عازم حج بودم و وقتي به بغداد رسيدم فكر و مطلب عمده من اين بود كه چه كسي حجر الاسود را به جاي خود خواهد گذاشت. زيرا در كتابها چنان ديده بودم كه آن را از جايش كنده بيرون مي برند و آن را حجت زمان به جايش نصب مي كند، هم چنان كه در زمان

ص:203

حجاج، آن را حضرت زين العابدين عليه السلام به جايش گذاشت. ولي در بغداد بيراي سختي بر من عارض شد به گونه اي كه بر مرگ ترسيدم و مقصودي كه داشتم مسير نگرديد.

پس مردي را كه معروف به ابن هشام بود از جانب خود نايب نمودم و نامه سر به مهري به او سپردم و در آن از مدت عمر خود پرسيده بودم و اين كه آيا مرگ در اين بيماري اتفاق مي افتد. و به نايب گفتم تمام هم و مطلب من اين است كه اين رقعه را به كسي برساني كه حجر الاسود را به جايش نصب مي كند و جوابش را بگيري و تو را براي همين مي فرستم.

ابن هشام گفت: وقتي وارد مكه شدم و قرار شد كه حجر الاسود را در جايش بگذارند، من چند نفر را معين كردم تا ازدحام مردم را از من دفع كنند تا بتوانم كسي را كه حجر الاسود را نصب مي كند، ببينم. پس هر كه خواست آن را در جايش نصب كند، حجر تكان خورده، در جاي خود قرار نمي گرفت. تا اين كه جواني گندمگون و خوش روي آمد، حجر را گرفته و در جايش گذاشت و قرار گرفت به گونه اي كه گويا اصلاً زايل نشده بود و از مشاهده اين حال صداهاي مردم بلند شد.

پس برگشت و از مسجد الحرام بيرون رفت. از جاي برخاسته و از پي او رفتم و مردم را از جلوي خود به چپ و راست مي راندم به گونه اي كه ايشان خيال كردند كه عقلم و بدين جهت مردم راه را براي من باز مي كردند و من چشم از او بر نمي داشتم تا اين كه از مردم جدا شد. من با سرعت و شتاب مي رفتم و او با آرامي، با اين وجود به او نمي رسيدم.

ص:204

و وقتي به جايي رسيد كه غير از من كسي او را نمي ديد، ايستاد و به من توجه نموده فرمود: بيار چيزي كه با توست. رقعه را به او دادم. بي آن كه به آن نگاه كند، فرمود: بگو در اين مريضي ترسي بر او نيست و آن چه چاره اي از آن نيست سي سال ديگر خواهد بود. آن گاه گريه مرا گرفت به حدي كه طاقت حركتم نماند، مرا گذاشت و گذشت.

ابوالقاسم گويد: ابن هشام اين قصه براي من گفت. بعد سال سيصد و شصت و هفتم (367) رسيد. ابوالقاسم مريض شد و شروع به نظر در امورات خود كرده و خود را مهياي قبر نمود.

وصيتي نوشته و در آن بسيار جديت نمود. به او گفته شد: اين بيم تو چيست؟ شايد كه خداوند به شفا بر تو تفضل نمايد و اين چيزي نيست كه بترسي. گفت: اين سالي است كه وعده مرگ به من داده شده و از آن ترسانده شدم. پس در همان بيماري فوت شد. (1)

در اين داستان قرائن صدق متعددي وجود دارد كه اعتماد و اطمينان انسان را به حد يقين و قطع مي رساند. منظور از قطع، معناي عرفي آن است كه در برخي موارد براي عقلا حاصل مي شود. هر چه قرائن صحت چيزي بيشتر شود، احتمال صدق آن بالا مي رود تا جايي كه به حد قطع و يقين عرفي برسد و داستان فوق از همين قبيل است يكي از اين قرائن،


1- 1. مقدمه في اصول الدين ص: 492 و 493 به نقل از كشف الغمة، جلد 2، ص: 502، و الخرائج، جلد 1، ص: 475. ترجمه اين داستان از جزوه اي به نام «به ياد آخرين خليفه و حجت پروردگار» كه از مقدمه اي در اصول دين اقتباس شده ص: 64 تا 68 ذكر شده است.

ص:205

عالم بودن جناب ابن قولويه از اين حقيقت بود كه حجر الاسود را فقط حجت خداوند روي زمين بر جايش نصب مي كند و همين باعث شد تا ابن هشام را به عنوان نايب خود به مكه بفرستد.

قرينه اي بر عدم جواز اعتماد به نقل تشرف

بر عكس، گاهي عدم آگاهي از علم دين، قرينه اي بر عدم جواز اعتماد به بعضي از نقلها مي شود. به اين مورد توجه كنيد:

چند وقت قبل، چند نفري از تهران آمده بودند – غالباً بانوان بيش از آقايان به مسئله رؤيت و خدمت حضرت رسيدن و اين مسائل دل مي سپارند – اينها به قدري ساده بودند كه خيال مي كردند خدمت حضرت رسيدن مثل خدمت يك مرجع رسيدن است.

نامه اي آوردند كه دوشنبه خدمت حضرت مي رسي! اين نامه را خدمت حضرت بده!(1)

همين كه كسي بدون هيچ دليل و قرينه اي وقت قبلي براي ملاقات با حضرت قائل شود، خود نشانه عدم اعتماد بر نقل اوست. در زمان غيبت كبري تشرف خدمت امام زمان عليه السلام اختياري نيست و بنابراين هيچ كس نمي تواند قبل از ديدار با حضرت از تشرف خود در زمان يا مكان خاصي با اطمينان سخن بگويد. اگر كسي چنين اظهار اطميناني بكند، خود، قرينه اي است بر اين كه نبايد به سخن و ادعايش توجه كرد. در اجراي ملاقات ابن هشام – نايب ابن قولويه – هم هر چند خودش به دنبال حضرت راه افتاد و براي رسيدن به ايشان جمعيت را كنار مي زد،


1- 1. ماهنامه موعود، شماره 48، ص: 14، به نقل از آية الله جوادي آملي.

ص:206

اما اين فقط ظاهر امر بود. در واقع خود امام عليه السلام خواسته بودند كه زمينه تشرف او فراهم شود، لذا چنين اراده كردند كه او بتواند خودش را به ايشان برساند. اگر خواست خود حضرت نبود، او نه ايشان را تشخيص مي داد و نه مي توانست به دنبال امام راه بيفتد و دستش را به دامان ايشان برساند.

لزوم احتياط در اعتماد و عدم اعتماد بر حكايات تشرف

به هر حال انسان، بايد در اعتماد يا عدم اعتماد بر حكايات منقول در مورد تشرفات، بسيار دقيق و محتاط باشد، نه بدون قرينه بپذيرد و نه بي دليل رد كند. اگر انسان، دقتي را كه در پذيرش يا رد مسائل مهم زندگي خودش دارد، در اين امر به خرج دهد و آگاهي كافي از معارف ديني در اين خصوص داشته باشد، احتمال خطايش بسيار كم و غير عقلايي مي شود، به خصوص اگر بر اعتماد و نقل بزرگان شيعه در مورد برخي از تشرفات تكيه كند و در مقابل بر آن چه علماء و دانشمندان شيعه با دليل نپذيرفته اند، اعتماد نكند. نظر يكي از اساتيد حوزه را در اين خصوص نقل مي كنيم:

انتظار: از كجا مي توان فهميد كسي كه ادعاي ديدار با حضرت را دارد راست مي گويد؟ معيار چيست؟

پاسخ: اين بسته به معاشرت ما با او و سابقه آشنايي دارد. مثلاً فردي كه ادعاي ديدار با حضرت را كرده، اصلاً دروغي از او شنيده نشده است و فرد موتقي است، در اين مورد مي توان اطمينان كرد.

پدرم نقل مي كرد رفيقي به نام سيد كريم كفاش داشت كه ادعاي

ص:207

رؤيت حضرت را مي كرد و چيزهايي را نقل مي كرد. پدرم باور نمي كرد تا اين كه روزي سيد كريم كفاش يش پدرم مي آيد مي گويد: «من به زيارت عتبات مي روم و همان جا هم خواهم مرد» همين طور هم شده بود و او در عتبات عاليات وفات مي كند. اين ادعاها اگر همراه با قرائني باشد كه صحت آنها را تأييد مي كند، پذيرفتني است.

حاج مرتضي زاهد استاد پدرم در تهران بود. او از نظر سير و سلوك، مراتب بالايي را طي كرده بود. پدرم براي ايشان داستان سيد كريم كفاش را نقل كرده بود و گفته بود: «برخي مي گويند او راست مي گويد و عده اي مي گويند او دروغ مي گويد». ايشان جواب داده بود: «آناني كه شك دارند، عقلشان نمي رسد».(1)

انسان در اين مسئله بايد مراقب باشد كه به افراط يا تفريط درنغلتد. افراط اين است كه انسان، بسيار خوش گمان و زود باور باشد و هر ادعايي را از هر كس به راحتي قبول كند و تفريط هم اين است كه در هيچ موردي – هر چند قرائن صدق داشته باشد – به اطمينان نرسد و مدعي شود كه اصلاً نمي توان در اين موضوع به اطمينان رسيد. مگر انسان در ساير مسائل مهم زندگي اش چگونه به اطمينان مي رسد؟

آيا با دقت رياضي و منطقي مي توانيم در هر مورد و هر مسئله به قطع و يقين صد در صد برسيم به طوري كه احتمال عدم اشتباه در آن به صفر ب

رسد؟ چرا چيزي را كه در بسياري از موارد عملي نيست، در مورد تشرفات خدمت امام عليه السلام ملاك و معيار بدانيم؟! ما كجا مي توانيم در


1- 1. فصلنامه انتظار، شماره 8 و 9 در گفتگو با آية الله خرازي.

ص:208

مسائل عادي زندگي، صد در صد به عدم خطاي خويش مطمئن باشيم كه در مورد ملاقات با حضرت چنين انتظاري داشته باشيم؟ آن چه در امور روزمره ملاك عمل عقلاست، قطع و يقين عرفي است كه در آن، احتمال خلاف صفر نيست ولي قابل اعتنا نمي باشد. همين قطع و يقين عرفي بايد در مورد تشرف خدمت امام زمان عليه السلام ورد انتظارش باشد.

بنابراين همان طور كه ساده لوحي و خوش باوري در اين مسئله، خطرناك و انحراف انگيز است، سخت گيري بي دليل و عدم اعتماد محض نسبت به همه تشرفات منقول نيز خود مصداق انحرافي بزرگ و خطايي فاحش در اعتقادات و معارف ديني است و باعث بي اعتمادي نسبت به همه علما و دانشمندان شيعه – نظير سيد بن طاووس و علامه بحر العلوم و... مي شود كه ادعاي تشرفشان قطعي و مسلم است.

سوء استفاده عده اي جاهل يا مغرض از علاقه اي كه عموم شيعيان به ملاقات با امام زمانشان دارند، نبايد اصل مكان و وقوع تشرفات صحيح را زير سؤال ببرد.

هم چنين خلط بعضي خرافات با عقياد حقه در اين مورد نبايد باعث بي اعتمادي نسبت به هر ادعايي در اين زمينه گردد.

ص:209

فصل 6 - بهره روي خواص از خورشيد وجود امام عصر عليه السلام

درس نوزدهم: راهي به سوي امام غايب عليه السلام (1)

اشاره

در دو فصل گذشته يكي از انحاء بهره وري از امام غايب عليه السلام را باز نموده، اشكالات مطرح شده پيرامون آن را پاسخ داديم. در اين مباحث روشن شد كه ديدار با امام زمان عليه السلام و حتي شوق لقاي ايشان يكي از راههاي بهره مندي از خورشيد پشت ابر است. اكنون مناسب است اشاره اي داشته باشيم به بعضي انحاء ديگر بهره وري مستقيم از خورشيد وجود امام عليه السلام، علي رغم پنهان بودن ايشان در پس پرده غيبت.

باز بودن راه به سوي امام غايب عليه السلام

در كلمات بعضي از علماي بزرگ شيعه، اشاره هايي يافت مي شود كه نشان مي دهد بهره وري از امام غايب عليه السلام، منحصر به صورت عادي و متداول آن – كه درفصل سوم از همين حلقه توضيح داديم – نمي باشد.

ص:210

بلكه براي افراد خاصي كه در رده هيا بالاي ايمان و معرفت به ايشان هستند، شكلهاي ويژه اي از بهره مندي وجود دارد كه عموم افراد عادي از آنها محروم مي باشند.

يكي از اين بزرگان عالم بزرگوار شيعه، مرحوم سيد بن طاووس است كه شدت ارادت و عمق معرفتش نسبت به امام عصر عليه السلام بر همگان آشكار مي باشد. ايشان در ضمن سفارشهايي به فرزندش، در خصوص حضرت مهدي عليه السلام مي فرمايد:

اي فرزندم محمد! از اموري كه به تو گوشزد مي كنم – خداوند عقل و قلب تو را از تصديق اهل صدق و توفيق شناخت حق پر كند – اين است كه خداوند بر حسب قدرت و رحمت خويش، پاسخ مولايمان مهدي صلوات الله و سلامه عليه را به تو مي شناساند. يكي از اين راهها حديثي است كه محمد بن يعقوب كليني در كتاب «الرسائل» نقل فرموده – از فردي كه او را نام مي برد – مي گويد:

شخصي در نامه خود به امام هادي عليه السلام چنين نوشت: همانا انسان دوست دارد آن گونه كه با خداي خود راز و نياز مي كند با امامش راز و نياز داشته باشد (چه كار بايد بكند؟) حضرت در پاسخ چنين مرقوم فرمودند:

ان كانت لك حاجة فحرك شفتيك فان الجواب ياتيك.(1)

اگر حاجتي داري، لبهايت را باز كن، جواب به تو مي رسد.


1- 1. اين روايت در بحار الانوار، جلد 50، ص: 155، حديث 42 هم به نقل از همين كتاب آمده است.

ص:211

طريق ديگر حديثي است كه راوندي در كتاب «الخرائج» از محمد بن فرج روايت نموده كه: حضرت علي بن محمد عليهما السلام به من فرمودند:

ان اردت ان تسال مسألة فاكتبها وضع الكتاب تحت مصلاك ودعه ساعة ثم اخرجه و انظر فيه.(1)

هرگاه پرسشي داشتي، آن را بنويس و زير سجاده نماز خود قرار بده و مدتي صبر كن، سپس آن را بيرون آور و در آن بنگر.

(محمد بن فرج) مي گويد: همين كار را انجام دادم و پاسخ سؤال خود را با خط حضرت در آن يافتم.

(اي فرزندم!) من به همين مقدار براي بيدار نمودن تو اكتفا كردم و راه به سوي امام تو باز است، براي كسي كه خداوند بخواهد عنايت و احسان كامل خود را شامل حالش بگرداندن.(2)

اختصاص اين راه به خواص

آن چه مرحوم سيد در اين عبارات فرموده اند، براي عموم افراد در زمان غيبت امام زمان عليه السلام عملي نمي باشد. همان طور كه تشرف خدمت امام عليه السلام و ديدار با ايشان، عنايت و رحمت خاص خداوند را مي طلبد، اين گونه سر و سِر داشتن با امام عصر عليه السلام نيز در شأن و منزلت هر دوستدار اهل بيت عليهم السلام نيست. ادعا داشتن بدون عمل و ارتباط صرفاً عاطفي داشتن با امام عليه السلام انسان را شايسته رسيدن به اين مقام


1- 1. الخرائج و الجرائح، جلد 1، ص: 419، حديث 22.
2- 2. كشف المحجة، ترجمه ص: 211 و 212.

ص:212

نمي كند. راه درك اين فيوضات، چيزي جز عمل به تك تك دستورات ائمه عليهم السلام و كسب رضاي الهي از اين طريق نيست. همان طور كه در فصل چهارم – تحت عنوان عمل به وظيفه بهترين راه رسيدن به فيض ديدار امام زمان عليه السلام – بيان شد، نيل به اين منزلت جز با عمل به وظيفه، ميسر و ممكن نمي گردد. چه زيبا گفته است مرحوم صدر الاسلام همداني درباره فرمايش سيد بن طاووس:

توبه تقصير خود افتادي از اين در، محروم = از كه مي نالي و فرياد چرا مي داري؟

... افتتاح طريق به سوي آن حضرت، درجه اي است كه نصيب هر مدعي بي جايي و هر مفتي بي پايي و هر مرشد بي سر و پايي نخواهد بود:

و كل يدعي وصلاً بليلي = و ليلي لا تقر لهم بذاكا

اذا انبجست دموع في حدود = تبين من بكي ممن تباكا(1)

منظور اين است كه خيلي ها مدعي محبت و ارادت به امام زمان عليه السلام و راه يافتن به بارگاه ايشان هستند، ولي مهم اين است كه خود حضرت اين ادعاي ايشان را قبول فرمايد، كه گاهي چنين نيست. در عمل معلوم مي شود كه مدعي راستين محبت و معرفت امام عصر عليه السلام چه كسي است. همان طور كه با جاري شدن اشك، تفاوت بين كسي كه مي گريد يا خود را به گريستن مي زند، روشن مي شود.


1- 1 پيوند معنوي، ص: 246، ترجمه شعر چنين است: و هر كس مدعي وصال ليلي است، اما ليلي اين ادعا را در حق آنان قبول ندارد. وقتي اشكها بر گونه ها سرازير شود، آن كه گريه كننده است از آن كه خود را به گريه زده، باز شناخته مي شود.

ص:213

مرحوم صدر الاسلام همداني پس از نقل عبارت سيد بن طاووس خطاب به خواننده كتابش مي گويد:

پس تو اي بيچاره! اگر باور داري اين مقامات و كلمات را، پس چه وقت، خود را به اين درجه خواهي رسانيد و چه هنگام، تحصيل اين مقام را خواهي نمود؟

ترسم نرسي به كعبه اي اعرابي! = كاين ره كه تو مي روي به تركستان است.(1)

سير و سلوك خواص امام زمان عليه السلام

در اين جا مي خواهيم اشاره اي اجمالي به سيره و سلوكي داشته باشيم كه مي تواند دوستدار امام زمان عليه السلام را به اين درجه و مقام برساند. به نظر مي رسد بهترين نسخه عملي براي تحقق اين مقصود، در تكاليف 55 كتاب مرحوم صدر الاسلام همداني، ذكر شده است. مي فرمايد:

از جمله تكاليف انام در غيبت امام (عليه الصلاة و السلام) به سيره و سلوك و طريق امام (ارواحنا فداه) راه رفتن و ترك بعضي حالات و سيره ابناء دنيا را كردن است. (2)

و چون به فرموده ائمه عليهم السلام:

حب الدنيا الرأس كل خطيئة.(3)

دوست داشتن دنيا رأس هر خطا و لغزشي است.


1- 1. پيوند معنوي، ص: 248.
2- 2. همان، ص: 259.
3- 3. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب ذم الدنيا و الزهد فيها، حديث 11.

ص:214

تمام لغزشها و كمبودها ريشه در دنيا دوستي دارد و تا اين آفت ريشه كن نشود، هيچ كس به جايي نمي رسد. هم چنين، وقتي از حضرت زين العابدين عليه السلام پرسيدند: «كدام عمل نزد خداي عزوجل با فضيلت تر است؟» ايشان فرمودند:

ما من عمل بعد معرفة الله جل و عز و معرفة رسوله افضل من بغض الدنيا.(1)

پس از معرفت خداي عزوجل و معرفت پيامبرش (كه لازمه اينها معرفت امام عليهما السلام نيز هست) هيچ عملي با فضيلت تر از بغض و تنفر نسبت به دنيا نيست.

بنابراين كسي كه مي خواهند به درجه بالاي بهره وري از وجود مقدس امام عصر عليه السلام در زمان غيبت برسند، بايد به همين تكليف مورد نظر، جامه عمل بپوشانند. ما در اين جا براي رعايت اختصار بخشهايي از سخنان مرحوم صدر الاسلام همداني را در اين خصوص نقل مي كنيم و مطالعه تفصيلي آن را بر عهده خوانندگان كتاب ارزشمند «پيوند معنوي با ساحت قدس مهدوي» مي گذاريم.

بدان كه سيره، سلوك و رفتاري كه پيغمبر خدا و ائمه هدي (صلي الله عليهم اجمعين) داشتند، همواره صحابه كبار و تابعين و الاتبار، همان سيره و رفتار را پيشنهاد خود كرده، به همان قسم راه مي رفتند، و حتي المقدور جاهد و ساعي بودند كه از سيره اهل بيت معصومين (سلام الله عليهم) تخلف و تخطي ننمايند و حال آنها در زمان رسول اكرم صلي الله عليه و آله همين قسم بود، تا پيغمبر خدا


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب ذم الدنيا و الزهد فيها، حديث 11.

ص:215

از دار فنا به عالم بقا رحلت فرمود. در زمان حضرت امير المؤمنين عليه السلام اشخاصي كه ايمان صحيح داشتند، و از زمره منافقين و اهل دنيا خارج بودند، همواره سيره اهل بيت معصومين عليهم السلام را از دست نداده، با كمال فقر و فاقه و شدت زهادت و عبادت به سر مي بردند و ابداً اعتنايي به دنيا و اهل دنيا نداشتند، و اشخاصي كه تاب و توانايي نداشتند، از آن حضرت منحرف شده به طرف اهالي دنيا رفتند و از آخرت روي برتافتند.

و امر، همين طور داير و ساير بود در اعصار خلفاي راشدين و ائمه طاهرين (سلام الله عليهم اجمعين) تا زمان غيبت صغري، كه خواص اصحاب حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) نيز به همان سيره و طريقه اهل بيت، راه مي رفتند و تمام اوقات شبانه روز خود را صرف طاعت و عبادت و رياضت و بندگي مي نمودند، و ابداً چشمي به زخارف دنيويه نداشتند و تخم محبت دنيا را در دل نكاشتند...

و هم چنين سيره و سلوك، معمول بود تا آن كه غيبت كبري در ميان آمد. پيوسته علماي اعلام و فقهاي كرام (رضوان الله تعالي عليهم) به سيره اهل بيت معصومين (صلي الله عليهم اجمعين) راه مي رفتند و چشمي به دنيا و اهل دنيا نداشتند. و بيرق رياست و مرزباني نيفراشتند. [بلكه] همواره مشغول به تحصيل علم و عمل و رياضات نفسانيه و تكميل و تهذيب اخلاق و صفات انسانيه بودند. (1)

ايشان سپس سخنان خود را با نقل حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله


1- 1. پيوند معنوي، ص: 258 تا 261، با اندكي تغيير ادبي.

ص:216

خطاب به اسامة بن زيد تأييد نموده است كه ما به قسمتهايي از ترجمه آن اشاره مي كنيم:

ابن فهد در كتاب «تحصين» ذكر نموده(1)

كه:

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله رو به اسامة بن زيد فرمود و بيان فرمود كه: اي اسامه! ملازم طريق حق باش و حذر كن از احتياج داشتن به غير و از آرايش خواهشهاي دنيا و خوشي به نعمتهاي او و هميشه فرحناك بودن در او و طلب زيادتي عيش او. پس اسامه گفت:

يا رسول الله صلي الله عليه و آله چه چيز است، آسانترين چيزي كه راه حق را به سبب او قطع توان كرد؟

فرمود: شب بيداري دائم، و تشنه بودن در روزهاي گرم به سبب روزه داري، و باز داشتن نفس از خواهشهاي نفساني، و ترك پيروي هوي و هوس شيطاني و دوري كردن از اهل دنياي فاني...(2)

آگاه باشيد كه قيامت قائم نمي شود تا آن كه دشمني كنند مردم با كسي كه اطاعت خدا كند و دوست بدارند كسي را كه بر خدا عاصي شود.

عمر گفت: يا رسول الله صلي الله عليه و آله! مردم در چنين روزي بر دين اسلام خواهند بود؟ فرمود: كجا است اسلام در چنين روزي اي عمر؟! اسلام در چنين روزي مثل غريبي است كه رانده شده باشد از شهر و ديار خود، در اين روز برطرف مي شود اسلام و


1- 1. التحصين، ابن فهد حلي، ص: 20 – تا 22.
2- 2. عين تعابير پيامبر صلي الله عليه و آله چنين است: السهر الدائم و الظما في الهوجر و كف النفس عن الشهوات و ترك اتباع الهوي و اجتناب ابناء الدنيا. التحصين، ص: 20.

ص:217

باقي نمي ماند از او مگر نامي، و ناپديد مي شود در او قرآن و باقي نمي ماند از او مگر نشاني. پس عمر گفت: بار رسول الله صلي الله عليه و آله! به چه سبب تكذيب مي كنند كسي را كه اطاعت خدا مي كند؟ فرمودند: اي عمر! واگذاشته اند در آن وقت مردم، راه حق را و ميل كرده اند به جانب دنيا و ترك كرده اند آخرت را، و مي خورند چيزهاي بسيار خو و مي پوشند لباسهاي فاخر و خدمت ايشان مي كنند غلامان فارس و روم. پس ايشان غذاي خود سازند، طعامهاي خوب و شراب هاي خوب لذيذ و بويهاي خوش به كار برند و بناهاي بلند مرتفع و خانه هاي زرنگار بسازند، و به مردم نمايند مجالس را و خود را آراسته كنند مردان ايشان هم چنان كه آراسته كند زن خود را براي شوهر، و زنان خود را آراسته كنند به زيورها و جامه ها، و زي ايشان زي پادشاهان متكبر باشد و مباهات و تفاخر كنند با يكديگر به جاه و لباس. و دوستان خدا، لباس ايشان عبا باشد. (1)

.

و رنگهاي ايشان شكسته از بيداري شب، و پشتهاي ايشان خم است از ايستادن به نماز، و شكمهاي ايشان به پشتشان چسبيده از بسياري روزه گرفتن، و مشغول كنند خود را از مايسواي باري، و بكشند نفسهاي خود را به تشنگي از براي طلب رضاي الهي و شوق به ثوابهاي نامتناهي و خوف از عذابهاي دردناك جهنم. پس هرگاه يكي از ايشان تكلم كند به حق و دم زند به راستي، به او گويند كه خاموش باش! تو رفيق شيطاني و سركرده گمراهاني، و تأويل كنند كلام خداي تعالي را بر خلاف تأويلش و بگويند – در جواب


1- 1. مقصود ساده پوشي است نه اين كه لزوماً لباس روحانيت بر تن داشته باشند

ص:218

اين كه چرا به زيورها و لباسهاي فاخر خود را مزين مي گردانيد و طعامهاي لذيذ را مي خوريد؟:

مَنْ حَرَّ مَ زِينَةَ اللَّ_هِ الَّتِي أَخْرَ جَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّ زْقِ (1)

يعني: «كيست كه حرام گردانيده است زينتهايي را كه خدا به جهت بندگان خدا آفريده است و هم چنين طعامهاي پاك و پاكيزه را؟» بدان اي اسامه! كه منزلت كسي بزرگتر است و مقام كسي از همه كس گرامي تر است كه در دنيا اندوه او بسيار باشد از براي رضاي خداف اين جماعتند نيكان و متقيان و خوبان، اگر حاضر باشند ايشان را كسي نشناسد و اگر غايب شوند كسي طلب ايشان نكند. اي اسامه! اين جماعت را مي شناسند، بقعه ها و گوشه هاي زمين و مي گريند براي ايشان، هرگاه نيابند ايشان را محرابها. پس بگير ايشان را براي خود گنجي و ذخيره اي، شايد كه نجات يابي به سبب ايشان از سختي هاي دنيا و هولها و ترسهاي روز قيامت، و بپرهيز از اين كه واگذاري طريقي را كه ايشان در آنند و بر آن ثابتند، كه مي لغزد قدمت و سرنگون در آتش مي افتي. و بپرهيز اي اسامه! كه از جماعتي باشي كه مي گويند: «شنيديم» و نمي شنوند. (2)

اين حديث شريف راه و روش عمل به رضاي خداوند را به روشني توضيح مي دهد و ما همه آن را در اين جا نقل نكرديم چون هدف از


1- 1. اعراف، 32.
2- 2. پيوند معنوي، ص: 260 تا 264.

ص:219

مطالعه آن صرفاً دانستن مطلب نيست و عملبه به محتواي آن نيز احتياج به معرفت عميق و عزم و اراده جدي دارد كه معلوم نيست در اكثر دوستداران امام عصر عليه السلام موجود باشد. از همين بخشي كه نقل شد، مي توان فهميد كه ادعاي محبت و ارادت شديد به آن عزيز غايب از ديدگان – در حدي كه مرحوم سيد بن طاووس در كشف المحجة فرموده – براي بسياري يك ادعاي گزاف و بيهوده است، چون نشانه عمل به سيره و سلوك ائمه عليهم السلام در آنها به چشم نمي خورد. آري تنها كساني كه بتوانند به فضل و عنايت الهي در برابر شهوات خود كف نفس كنند و خود را از پيروي هواي نفس و اهل دنيا باز دارند، جرأت خواهند داشت كه چون مرحوم سيد بن طاووس ادعا كنند. «الطريق مفتوحة الي امامك عليه السلام».(1)


1- 1. كشف المحجة، ص: 212.

ص:220

درس بيستم: راهي به سوي امام غايب عليه السلام (2)

اشاره

در درس گذشته با استناد به فرمايش مرحوم سيد بن طاووس گفتيم كه براي خواص امام عصر عليه السلام راهي جهت استفاده از محضر ايشان در زمان غيبت وجود دارد.

بطلان ادعاي ارتباط با امام عليه السلام

روشن است كه اين ادعا به معناي ادعاي نيابت يا سفارت يا ارتباط و امثال اينها – كه در غيبت كبري وجود ندارد – نيست، بلكه همان طور كه خود سيد فرموده است، تنها عنايتي از جانب پروردگار به افرادي است كه بخواهد احسان و فضل خود را در حق ايشان به اتمام برساند: «لمن يريد الله جل شانه عنايته به و تمام احسانه اليه».(1)

اين افراد نمي توانند با اختيار خودشان، هر وقت كه بخواهند به حضور امام زمان عليه السلام راه بيابند، بلكه – نظير آن چه مرحوم سيد


1- 1. كشف المحجة، ص: 213.

ص:221

فرموده – مثلاً سؤال خود را مي نويسند و زير سجاده مي گذارند، آنگاه جواب را از امامشان دريافت مي نمايند. اين كار به هيچ وجه به معنايس ارتباط داشتن غير ممكن در زمان غيبت كبري نيست. به تعبير ديگر، ارتباط داشتن با امام عليه السلام در زمان غيبت كبري از جانب خود انسان امكان پذير نيست، بلكه خود حضرت در هر زمان و به هر شكلي كه مصلحت بدانند، با هر كه بخواهند، ارتباط برقرار مي كنند و آن چه به اختيار خود انسان مي باشد، صرفاً درخواست و تقاضا و طلب – در قول و عمل – است. مراد مرحوم سيد نيز كه فرموده اند: «الطريق متفوحة الي امامك» طريقي خارج از اين ساختار نيست. بنابراين نبايد اين عبارت مرحوم سيد، مستمسكي باشد براي كساني كه ادعاي نوعي ارتباط – از جانب خودشان – با امام عصر عليه السلام دارند و از اين راه بسياري از ساده دلان و خوش باوران را فريب مي دهند. با اين ترتيب، هيچ كس در زمان ما نمي تواند، به ديگران وعده دهد كه پيغامي از جانب آنها به سوي حضرت مي برد و پاسخ مي گيرد و يا اعلام مي كند كه مي تواند دست ديگران را به دامان امام عليه السلام برساند و امثال اين گونه فريب كاري ها كه متأسفانه كم و بيش شاهد وقوعشان هستيم.

در فصل دوم از همين حلقه، احاديثي را از كتاب شريف «غيبت نعماني» نقل كرديم كه در آنها وظيفه عمومي مؤمنان در زمان غيبت كبري مشخص شده است. سپس قسمتي از سخنان مرحوم نعماني را در ذيل آورديم كه نقل كامل آن چنين است:

افراد ناآگاه نسبت به روايات وارد شده در موضوع غيبت و صاحب آن (امام عصر عليه السلام) دنبال پيدا كردن شخص حضرت و مكان ايشان هستند و ادعاي ظاهر نمودن ايشان را (براي

ص:222

ديگران) دارند و (به اين وسيله) منكر غيبت آن حضرت مي شوند، علت اين امر دور بودن آنان از علم و معرفت (نسبت به احاديث مربوط به غيبت امام عليه السلام) است.(1)

گناهان سبب محجوب شدن از امام عصر عليه السلام

مرحوم سيد در عبارت «الطريق مفتوحة الي امامك» به يك حقيقت مهم اشاره كرده اند كه توجه به آن، راه وصال محبوب را براي اهل ورع و اجتهاد در عمل، باز مي كند: توضيح اين حقيقت را از زبان علامه محدث نوري بشنويم:

شيخ طوسي و شيخ صدوق و ابي جعفر محمد بن جرير طبري، به سندهاي معتبره روايت كرده اند قصه علي بن ابراهيم بن مهزيار و كيفيت رفتن او را از اهواز به كوفه و از آنجا به مدينه و از آن جا به مكه و تفحص كردن او از حال امام عصر عليه السلام و رسيدن او را در حال طواف، خدمت جواني كه او را برد به همراه خود و در نزديك طائف در مرغزاري كه رشك بهشت برين بود به خدمت امام عليه السلام رسيد و به روايت طبري چون به خدمت آن جواني كه يكي از خواص بلكه از ارقاب خاص بود رسيد، آن جوان به او گفت: «چه مي خواهي اي ابو الحسن؟!» گفت: «امام محجوب از عالم را». گفت: «آن جناب محجوب نيست از شماها ولكن محجوب كرده ان جناب را از شما بدي كردارهاي شما... ».

مرحوم محدث نوري پس از نقل اين داستان مي فرمايد:


1- 1. الغيبة، نعماني، باب 10، آخر فصل 2.

ص:223

در اين كلام اشاره اي است به اين كه اگر كسي را عمل بدي نباشد و كردار و گفتار خود را پاك و پاكيزه كرده باشد از قذرات معاصي و آن چه منافي سيره اصحاب آن جناب است، براي او حجابي نيست از رسيدن خدمت آن جناب.(1)

ايشان سپس اين مطلب را با نقل شواهدي از كلمات بزرگان، تأييد و تحكيم مي كند. يكي از آنها عبارتي است از مرحوم سيد بن طاووس در «كشف المحجة» كه محدث نوري آن را چنين ترجمه كرده است:

آن جناب عليه السلام حاضر است با خداي تعالي بر نحو يقين و جز اين نيست كه غايب شده آن كه ملاقات نكرده او را از خلق، به جهت غيبت ايشان از متابعت حضرت او و متابعت پروردگار عالميان.(2)

ايشان عدم توفيق ديدار با امام عليه السلام را به «غيبت» تعبير فرموده و سبب آن را پيروي نكردن كامل از خداي متعال و خود آن حضرت مي داند. اگر اين سخن صحيح باشد، بايد گفت آن چه انسان را از ديدار با امام زمانش محجوب مي سازد، بديهايي است كه خود مرتكب مي گردد. اين همان چيزي است كه در توقيع شريف حضرت خطاب به مرحوم شيخ مفيد بر آن تأكيد شده است:

فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهه و لا نؤثره منهم.(3)

ما را از ايشان باز نمي دارد، مگر آن چه از امور ناپسند و ناشايست كه از آنها به ما مي رسد.


1- 1. نجم الثاقب، ص: 720، و 721.
2- 2. همان، ص: 723.
3- 3. الاحتجاج، جلد 2، ص: 325.

ص:224

داستان ملا محمد سعيد مازندراني – معروف به سيد العلماء مؤيدي بر همين توقيع شريف است. ايشان هم درس مرحوم شيخ مرتضي انصاري بود و پس از مرحوم صاحب جواهر، وقتي علما براي قبول مرجعيت به مرحوم شيخ، مراجعه كردند، ايشان فرمود: «به ملا محمد سيعد مازندراني مراجعه كنيد چون ايشان شايسته تر هستند». نامه اي نيز به همين مضمون براي ملا سعيد ارسال نمود. ايشان در پاسخ شيخ اظهار كرد كه هر چند در زمان تحصيل، استفاده و فهم من بيشتر بود ولي اكنون مدتي است كه شما مشغول درس و بحث هستيد و من حوزه درس را ترك كرده ام، بنابراين شما بر من مقدم هستيد.(1)

زماني يكي از ارادتمندان چنين شخصيت والايي – كه تصدي مقام مرجعيت را به سادگي واگذار مي كند – به عنوان خداحافظي براي رفتن به زيارت امام رضا عليه السلام به خدمتش مي رسد، ايشان نامه اي مي نويسند و سفارش مي كنند كه در ابتداي ورود به مشهد و تشرف به حرم مطهر رضوي، آن را داخل ضريح انداخته و در هنگام مراجعت، جواب نامه را از پاي ضريح حضرت دريافت كند و بياورد.

او نيز چنين مي كند و در تشرف اول خود به حرم رضوي، نامه را داخل ضريح مي اندازد. هنگام برگشت فراموش مي كند جواب نامه را بگيرد. بالاي سر حضرت مشغول نماز خواندن بوده است كه سيد بزرگواري، نزديك گوشش مي گويد: «چرا نامه ملا سعيد را نگرفتي؟» تكاني مي خورد و بدون اين كه درباره هويت آن شخص فكري كند، به عجله كنار ضريح مي آيد و پاسخ نامه را مي خواهد. از داخل ضريح،


1- 1. زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص: 74.

ص:225

همان نامه بر مي گردد. و آن را مي گيرد، مي بوسد و باز مي گردد. هنگام مراجعت وقتي ملا سعيد به ديدن او مي آيد، نامه اش را مي گيرد و آن را مي گشايد. ناگهان شروع به گريه شديدي مي كند. آورنده نامه – كه از محتواي آن بي اطلاع بود – مي پرسد: «قضيه چيست؟» ايشان مي فرمايد: من در اين نامه نوشته بودم:

زشت است كه ما رعيت امام زمان عليه السلام باشيم، عمرمان بگذرد و ايشان را نبينيم. آيا راهي براي ديدن صاحب الامر عليه السلام هست؟ در پاسخ ذيل همين پرسش اين شعر را نوشته اند:

آئينه شو، جمال پري طلعتان طلب! = جاروب زن به خانه و پس ميهمان طلب!

رفع حجاب از نفس با تهذيب آن

آري تا خانه دل از آلودگي گناهان جاروب نگردد، ديده لياقت ديدار جمال پري طلعت حضرت صاحب الزمان عليه السلام را پيدا نمي كند.

اين سخن نه به اين معناست كه هر كس مشرف به ديدار امام عصر عليه السلام گردد، حتماً لياقت آن را به طور كامل دارا بوده است. گاهي به فضل و عنايت الهي، نعمتي نصيب انسان مي شود كه شايستگي كامل براي دريافت آن را ندارد. اما اگر كسي توقع و انتظار ملاقات با امامش را دارد، بايد بداند در راه تحقق اين درخواست، پالايش روح و زدودن آثار سوء گناهان از دل و قلب، شرط اول قدم است و تا چنين نكند، تحقق آن آرزو واقع بينانه نخواهد بود.

چنين كسي به حكم عقلش، بديهاي خود را يكي يكي پيدا مي كند و به نابود كردن آنها اقدام مي نمايد. امير المؤمنين عليه السلام مي فرمايند:

ص:226

علي العاقل ان يحصي علي نفسه مساويها في الدين و الراي و الاخلاق و الادب فيجمع ذلك في صدره او في كتاب و يعمل في ازالتها.(1)

عاقل بايد بديهاي خود را در زمينه مسائل ديني و فكري و اخلاق و رفتار در سينه خود يا در دفتري جمع آوري كند و در جهت از ميان برداشتن آنها كوشش نمايد.

اين اقدام براي هر انسان عاقلي شايسته است به خصوص كسي كه خواهان راه يابي به محضر مقدس جان جانان و پاك پاكان حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا فداه مي باشد. اگر كسي در اين مسير، اهتمام جدي كند، روز به روز از آلودگي پاكتر مي گردد تا كم كم لياقت درك حضور امامش را پيدا مي كند. اما اگر نسبت به انجام اين مهم، بي تفاوت باشد، مغلوب هواي نفس و شهواتش مي شود و در اين صورت ديگر زندگي سودي به حالش ندارد و مرگ برايش بهتر خواهد بود، چنان كه امير المؤمنين عليه السلام مي فرمايند:

من لم يتعاهد النقص من نفسه غلب عليه الهوي و من كان في نقص فالموت خير له.(2)

هر كس به نقائص و عيوب نفساني خود رسيدگي نكند، هواهاي نفساني بر او غلبه مي نمايد و كسي كه (رو به كمال نباشد و) در نقص [هاي خود] ماندگار گردد، مرگ برايش بهتر (از زندگي) است.


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص: 6، انتهاي حديث 58.
2- 2. معاني الاخبار، ص: 198.

ص:227

شهوات و تمايلات نفساني قدرتمندترين دشمن انسان هستند كه وقتي او را مغلوب سازند، ديگر خيري نخواهد ديد. اين دشمن قوي در صورتي بر آدمي مسلط مي شود كه او در پي يافتن بديها و عيبهاي خود نباشد و آنها را اصلاح نكند. براي چنين كسي مرگ بهتر از ادامه زندگاني خواهد بود.

با اين وجود، كسي كه گرفتار صدها و هزارها هواي نفساني است و نمي تواند خود را از غلبه آنها آزاد سازد، چگونه انتظار دارد كه از مولاي غريبش محجوب نباشد و بتواند هم چون مرحوم سيد بن طاووس به محضر آن عزيز راه يابد؟ كسي كه نمي تواند از يك نگاه شهوت آلود يا مال مخلوط به حرام بگذرد، چگونه خود را شايسته ديدار آن خسرو خوبان مي پندارد؟ اين كه گاهي حال و هواي وصال گمشده خود را پيدا كند يا قطره اشكي در فراق او بريزد، شرط كافي براي يافتن لياقت حضور نيست. كسي كه مرد اين ميدان است، علاوه بر اينها نفس خود را از آلودگي هاي روحي و شهوات نفساني پاك و پاكيزه مي سازد و آن گاه تمناي وصال مي كند.

ص:228

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 18 تا 20

1. چه معيارهايي براي اعتماد بر ادعاهاي تشرف خدمت امام عصر عليه السلام وجود دارد؟

2. احتياطي كه برخي بزرگان در خبر دادن از تشرف خود داشته اند، به چه جهت بوده است؟

3. چه قرائن صدقي در ماجراي تشرف ابن هشام وجود دارد؟

4. تفاوت قطع رياضي و منطقي با قطع عرفي چيست؟ كدام يك در مورد تشرفات بايد ملاك قرار گيرد؟ چرا؟

5. آن چه مرحوم سيد طاووس به عنوان طريق مفتوح به سوي امام عصر عليه السلام معرفي مي كنند، چيست و به چه كساني اختصاص دارد؟

6. ادعاي مرحوم سيد بن طاووس چه تفاوتي با ادعاي ارتباط با امام عصر عليه السلام دارد؟

7. فرمايش: «فما يحسبنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهه و لا نؤثره منهم» چه حقيقتي را بيان مي كند؟

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109