حلقه پنجم : سلسله درس هاي مهدويت : نعمت امام (ع)

مشخصات كتاب

سرشناسه : بني هاشمي، سيدمحمد، 1339 -

عنوان و نام پديدآور : سلسله درس هاي مهدويت / محمد بني هاشمي.

مشخصات نشر : تهران: منير، 1388- 1389.

مشخصات ظاهري : 14 ج.

شابك : دوره : 978-964-539-158-2 ؛ 28000 ريال: ج.1 : 978-964-539-148-3 ؛ 29000 ريال : ج.2 : 978-964-539-149-0 ؛ ج.3 : 978-964-539-150-6 ؛ 31000ريال : ج.4 : 978-964-539-151-3 ؛ 28000ريال : ج.5 : 978-964-539-152-0 ؛ ج.6 : 978-964-539-153-7 ؛ 35000 ريال: ج.7: 978-964-539-208-4 ؛ 26000 ريال: ج. 8 978-964-539-209-1 : ؛ 28000 ريال: ج.9: 978-964-539-210-7 ؛ 35000 ريال: ج.10: 978-964-539-211-4 ؛ 30000 ريال: ج.11 9789645392121 : ؛ 30000 ريال: ج. 12 978-964-539-222-0 : ؛ 35000 ريال: ج.13: 978-964-539-223-7 ؛ 38000 ريال: ج.14: 978-964-539-224-4

وضعيت فهرست نويسي : برونسپاري (فاپا)

يادداشت : ج.1 - 6 (چاپ اول: 1388).

يادداشت : ج.11 (چاپ اول: 1389).

يادداشت : ج.7 - 14 (چاپ اول: 1389).

يادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1. معرفت و بندگي.- ج.2. منزلت امام.- ج.3. شناخت امام عليه السلام.- ج.4. لوازم معرفت.- ج.5. نعمت امام عليه السلام.- ج.6. غربت امام عصر عليه السلام.- ج.7. غيبت امام عصر عليه السلام.- ج.8. راز غيبت.- ج.9. رمز ظهور.- ج.10. انتظار فرج.- ج.11. بركات انتظار.- ج.12. دعا و اجابت.- ج.13. دعا براي امام عصر عليه السلام.- ج.14. كيفيت دعا.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احاديث

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- غيبت

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- دعاها

موضوع : مهدويت

رده بندي كنگره : BP224/ب83س8 1388

رده بندي ديويي : 297/462

شماره كتابشناسي ملي : 1729415

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

فهرست مطالب

بخش اول: شكر نعمتهاي الهي

فصل اول: اهميت شكر پروردگار – 15

درس اول: نعمت شكر – 15

حكومت عطا شده به لقمان – 15

موعظه لقمان به فرزندش – 17

شكر، لازمه بندگي – 19

رسيدن به مرز انسانيت به وسيله شكر – 20

معرفت «حمد» – 22

درس دوم: شكر منعم – 25

منعم دانستن خدا – 25

لزوم شكر منعم – 26

شكر نعمت الهم در بيان امام كاظم عليه السلام – 28

شكر، نيمي از ايمان– 31

همساني نعمت شكرگزارده نشده و گناه نابخشوده – 33

ص:8

فصل دوم: انواع شكر گزاري – 35

درس سوم: معنا و مراتب شكر – 35

معناي شكر – 35

مراتب شكر – 37

شكر قلبي – 38

اعتراف به نعمت – 40

اداي شكر با اعتراف قلبي – 43

درس چهارم: شكر زباني – 47

نعمت برتر – 48

ثناي منعم – 48

ذكر «الحمدلله» – 50

افزايش نعمت با حمد خدا – 52

پس از آب نوشيدن – 54

سجده شكر – 56

درس پنجم – 60

اظهار عملي نعمت – 60

شكر عملي نعمت زبان – 61

پرهيز از معاصي، لازمه شكر عملي – 63

بالاترين مراتب شكر – 67

كامل كننده شكر عملي – 68

فصل سوم: بالاترين درجه شكر – 71

درس ششم: اعتراف به عجز از شكر – 71

ص:9

معرفت به تقصير در شكر خداوند – 73

نعمتهاي قدر ناشناخته – 75

شكر گزاري خدا نسبت به متعرفان به تقصير – 77

درس هفتم: اعتراف معصومين عليهم السلام به عجز از شكر

احساس عجز از شكر، متناسب با درجه معرفت

دعاي امام سجاد عليه السلام

شكر امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه

اعتراف به تقصير در اداي شكر

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 4 تا 7

فصل چهارم: نتيجه شكر و كفران نعمت

درس هشتم: نتيجه شكر و كفران نعمت

شكر، سبب فزوني نعمت

نعمت بيشتر، مسئوليت بيشتر

شكلهاي گوناگون «ازدياد نعمت»

بقا زوال نعمت

گناه، عامل سلب نعمت

فصل پنجم: شكر واسطه هاي نعمت

درس نهم: شكر واسطه هاي نعمت

لزوم شكر واسطه نعمت

چگونگي شكر واسطه هاي نعمت

مراتب شكر واسطه نعمت

غفلت از شكر واسطه هاي نعمت

شكر نعمت والدين

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 8 و 9

ص:10

بخش دوم: شكر نعمت امام عليه السلام

فصل اول: نعمت بودن امام عصر عليه السلام – 123

درس دهم: امام عليه السلام نعمت بزرگ الهي – 123

نعمت مورد سؤال خداوند – 123

الف – نعمت بودن امام عليهم السلام از جهت تكويني – 125

امام غائب – نعمت باطني – 125

فايده تكويني بودن امام عليه السلام بر روي زمين – 127

درس يازدهم: امام عليه السلام، مالك دنيا و آخرت – 132

زمين و همه محصولات آن، ملك امام عليه السلام – 136

خلق همه دنيا براي امام عليه السلام – 136

امام عليه السلام مالك آخرت – 138

وساطت امام عليه السلام در انعام خدا به خلق – 140

درس دوازدهم: امام عليه السلام واسطه قبض – 144

توضيحي در معناي وساطت قبض – 144

واسطه هاي فبض روح – 145

واسطه هاي تقسيم روزي – 149

ولي نعمت بودن امام عليه السلام – 154

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 10 تا 12 – 156

درس سيزدهم: هدف از انعام الهي – 157

ب – نعمت بودن امام عليه السلام از جهت تشريعي – 157

تفاوت جنبه تشريعي و تكويني نعمت امام عليه السلام – 157

هدف از انعام خدا به بندگان – 158

تبديل نعمت به نقمت – 161

درس چهاردهم: رابطه معرفت خدا و معرفت امام عليه السلام – 165

معرفت امام عليه السلام تنها راه معرفة الله – 165

معرفت امام عليه السلام ميوه و نشانه معرفت خدا – 167

ص:11

درس يازدهم: رابطه شكر خدا و معرفت امام عليه السلام – 169

اداي شكر نعمتهاي الهي فقط با معرفت امام عليه السلام – 169

تفسير حكومت لقمان به معرفت امام عليه السلام – 171

فصل دوم: شكر قلبي نعمت امام عصر عليه السلام – 177

معرفت قلبي – 177

معرفت نعمت و محبت منعم – 178

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 13 تا 16 – 184

فصل سوم: شكر زباني نعمت امام عصر عليه السلام – 185

درس هفدهم: ذكر نعمت امام عصر عليه السلام – 185

ذكر محبوب – 185

ذكر نعمت پيامبر صلي الله عليه و آله – 186

ذكر ميثاق الهي – 189

معرفي امام عليه السلام به اسم و صفت – 192

درس هجدهم: مصاديق ديگر شكر زباني – 195

ثناگويي از منعم – 195

اظهار زباني نعمت – 198

دعا – 199

برپايي مجالس ذكر – 202

تشكر از خداوند – 202

اثر ذكر زباني – 203

سجده شكر – 204

ص:12

فصل چهارم: شكر عملي نعمت امام عصر عليه السلام – 207

درس نوزدهم: شكر عملي (1) – 207

معناي شكر عملي نعمت امام عصر عليه السلام – 207

شكر عملي وصف طبابت – 210

شكر عملي شاهد بودن امام عليه السلام – 211

شكر عملي «رفيق مونس» – 213

شكر عملي نسبت به دستگيري امام عليه السلام – 215

درس بيستم: شكر عملي (2) – 216

شكر عملي «علم مصبوب» – 216

شكر عملي «الوالد الشفيق» – 218

نوشتن عريضه به امام عليه السلام – 220

تجديد بيعت با امام زمان عليه السلام – 224

عجز از شكر عملي – 226

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 17 تا 20 – 227

فهرست منابع – 229

ص:13

بخش 1

شكر نعمتهاي الهي

ص:14

يكي از مهمترين واجبات فراموش شده، شكر نعمتهاي الهي است. كمتر كسي از اهل ايمان اين مقوله را بر خود فرض مي شمارد و نسبت به عدم انجامش، خويش را مقصر مي داند.

اما واقعيت اين است كه همين امر از عدم شناخت صحيح اين فرضيه الهي حكايت مي كند و ضرورت آگاهي يافتن درباره آن را بيشتر روشن مي نمايد. از اين رو، به عنوان اولين قدم در مسير جبران كوتاهي خويش، خود را محتاج مي بينيم تا نتيجه اين شناخت، تصديق اين حقيقت است كه كوتاهي در امر شكرگزاري، انسان را تا حد بهيميت (چارپا بودن) تنزل مي دهد. اينجاست كه قدم دوم را در اين راه، در خصوص آشنايي با انواع و مراتب شكر الهي بر مي داريم و بدين گونه با معناي شكر قلبي، زباني و عملي آشنا مي شويم.

سومين گام در اين بحث مربوط به بالاترين درجه شكر است كه همانا عجز از شكر و اعتراف به تقصير در اداي آن مي باشد. آگاه شدن از نتايج شكر و عواقب كفران نعمت، چهارمين قدم در شناخت هر چه بهتر اين فريضه فراموش شده است.

پنجمين و آخرين گام در اين بحث، توجه به واسطه هاي شكر نعمت و اهميت سپاسگزاري از آنان است.

در اين بخش سعي مي كنيم كه با برداشتن اين پنج قدم، شناخت لازمي از شكر به عنوان يكي از برترين واجبات ديني – ارائه دهيم.

ص:15

فصل 1

اشاره

اهميت شكر پروردگار

درس اول: نعمت شكر

حكمت عطا شده به لقمان

وصف حكمتي كه خداوند متعال به جناب لقمان بخشيده، در آيات و روايات مكرر به چشم مي خورد. هم چنين سخنان و مواعظ ايشان در قرآن – معجزه جاويد پيامبر صلي الله عليه و آله بيان شده است. اين امر، اهميت و شرافت حكمتي را كه خدا به جناب لقمان بخشيده، نشان مي دهد.

پس مناسب است كه اين حكمت را از كتاب و سنت شناسايي كنيم:

وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّ_هِ ۚ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّ_هَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (1)


1- 1. لقمانٰ 1،.

ص:16

خداوند در اين آيه فرموده است كه ما به لقمان «حكمت» عطا كرديم و خود در تفسير حكمت، تعبير «ان اشكر لله» را آورده است.

يعني «خدا را شكر كن» را به او بخشيديم. اين نحوه بيان، به زيبايي هر چه تمامتر، هم موهبت الهي به لقمان و هم نحوه عطاي آن را توضيح مي دهد. «خدا را شكر كن» چگونه قابل بخشش است؟ مسلماً به صرف گفتن و امر كردن، اين بخشش صورت نمي گيرد. امر به شكر كردن، در مورد كسي مفيد و نافذ است كه در مرتبه اي از معرفت و عقل و فهم باشد كه هم اهميت آن امر را بشناسد و هم حسن آن را تا حد وجوب عمل به آن تشخيص دهد. در آن صورت، چه بسا اصلاً نيازي به گفتن و امر كردن نباشد و او با همان عقل و فهم عطا شده، به ضرورت شكر خداوند برسد.

در بيان همين آيه مباركه، از امام موسي بن جعفر عليهما السلام روايت شده كه خطاب به «هشام» فرمودند:

يا هشام ان الله تعالي... قال: و لقد آتينا لقمان الحكمة قال: الفهم و العقل.(1)

يعني منظور از حكمت داده شده به لقمان در آيه شريفه، «فهم» و «عقل» است. به اين ترتيب، نحوه اعطاي «خدا را شكر كن» به لقمان فهميده مي شود، در حقيقت، خداي متعال، فهم و عقل و معرفتي به او بخشيد، تا به بركت آن، خود تشخيص دهد كه بايد خدا را شكر كند. او


1- 1. اصول كافي، كتاب العقل و الجهل، حديث 12.

ص:17

در اين كار، احتياج به امري كه امتثال آن برايش مشكل و تكلف آور باشد، نداشته باشد.

نكته ظريفي كه در ظاهر اين آيه بايد مورد توجه قرار گيرد، كله «آتينا» است. خداي سبحان مي فرمايد: «حكمت را ما داديم». پس معلوم مي شود كه بايد لطف خدا شامل حال انسان شود تا ياد بگيرد كه «شكر خدا را به جا آورد و اين فهم شكر، چيزي نيست كه هر كس به اختيار خودش بتواند به آن نائل شود. بلكه اين لطف خداست كه هر انسان به حدي از فهم و عقل برسد كه بفهمد، بايد خدا را شكر كند و بدين ترتيب از درجه حيوانيت عبور كرده، به مرتبه واقعي انسانيت برسد. از اينجا معلوم مي شود كه مسئله شكر خدا و رسيدن انسان به درجه فهم آن، چه اندازه اهميت دارد. چرا كه همه حكمت در اين امر خلاصه شده و خداي منان، به خاطر اين لطف و احسان، بر جناب لقمان منت نهاده است. بنابراين بايد موضوع «شكر خداوند» بسيار جدي و اساسي تلقي شود و نبايد به عنوان يك حكم فرعي و جزئي، به آن نگاه كرد.

موعظه لقمان به فرزندش

وقتي چنين حكمتي به جناب لقمان داده شد، ايشان به موعظه پسر خود پرداخت. خداي متعال مواعظ لقمان به پسرش را چنين بيان كرده است:

وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِ كْ بِاللَّ_هِ ۖ إِنَّ الشِّرْ كَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (1)


1- 1. لقمان، 13.

ص:18

لقمان در مقام موعظه به پسرش گفت: كسي را با خدا شريك نكن و از شرك به خدا دوري كن. آيا اين توصيه، با آن حكمتي كه خدا به لقمان بخشيده ارتباطي ندارد؟ اين سفارش لقمان به فرزندش دقيقاً برخاسته از آن حكمت عطا شده به اوست. چون ايشان به درجه اي از فهم و عقل رسيده بود كه لزوم شكر پروردگار را با همه وجودش مي يافت، لذا در مقام موعظه به پسرش او را به نفي شرك سفارش كرد، تا او را متذكر كند كه شاكر بودن در پيشگاه خدا اقتضا مي كند كه انسان فقط بنده او باشد و سر به آستان ديگري نسايد.

بديهي است كه هيچ كس به اندازه خداوند بر انسان حق ندارد. چون همه نعمتها از اوست و اگر هم انسانها توانايي انجام كاري و خدمتي نسبت به يكديگر پيدا مي كنند، به بركت نعمتهاي اوست. شكرگزاري به پيشگاه خداوند منان اقتضا مي كند كه انسان به اين حقيقت توجه داشته باشد و بنابراين براي هيچ كس در عرض خدا و مانند او احترام و ارزش قائل نشود. در دوست داشتن قلبي، در خضوع كردن و اطاعت نمودن و... كسي را شريك خداوند قرار ندهد. اين حقي است كه او بر ما بندگان دارد. اگر كسي به اين واقعيت توجه نكند يا در عمل كوتاهي نمايد، در واقع، حق خدا را ضايع كرده و به او «ظلم» نموده و نسبت به او كفران نعمت كرده است. از اين رو، شكر گزارنده به پيشگاه خداي متعال بايد از هر نوع شركي نسبت به او پرهيز كند. اين همان سفارش لقمان به فرزندش مي باشد و در حقيقت تجلي حكمتي است كه خدا از روي فضل

ص:19

خود به ايشان عطا فرموده است. پس در شكرگزاري از خداوند، پرهيز از صاديق شرك الزامي است، چه، اساس شكر، توحيد در بندگي خداست.

شكر، لازمه بندگي

پايه و اساس شكر خداوند اين است كه انسان در بندگي او اخلاص داشته باشد و در هيچ شرايطي به خضوع در پيشگاه خدا راضي نشود. چنين كسي مي تواند به مرتبه شكر پروردگار نائل شود. در حقيقت، شكر، از اعتقاد عميق به توحيد بر مي خيزد و هر مقدار اين اعتقاد در انسان ضعيف تر باشد، كمتر شكرگزار خدا خواهد بود. در قرآن كريم مي خوانيم: چ

وَاشْكُرُ وا لِلَّ_هِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (1)

يعني لازمه اين كه انسان فقط خدا را عبادت كند، اين است كه او را شكر كند. «عبادت منتهاي خضوع و اطاعت محض از معبود است.

نهايت خواري و تذلل در پيشگاه او، به خاطر خود او، نه به فرمان ديگري است. شكر نيز برخاسته از همين بندگي خالصانه است. هر قدر اين اخلاص در بندگي ناقص باشد، تحقق شكر هم ناقص مي شود. لذا به توصيه جناب لقمان، براي اين كه شاكر خداي متعال باشيم، نخست بايد اعتقاد به توحيد واقعي در ما محقق گردد. زيرا طبق بيان قرآن، لازمه بندگي كردن خدا، شكرگزاري از نعمتهاي او مي باشد:


1- 1. بقره، 172.

ص:20

وَاشْكُرُ وا نِعْمَتَ اللَّ_هِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (1)

پس اخلاص در بندگي خدا از شكر نسبت به نعمتهاي او بر مي خيزد و به شكرگزاري بيشتر در پيشگاه او مي انجامد.

رسيدن به مرز انسانيت به وسيله شكر

پيامبر اسلام و اهل بيت گرامي ايشان عليهم السلام – كه مربيان توحيد هستند – در ابتداي هر كاري لب به ثناي الهي گشوده و خدا را حمد نموده، و اهميت و راه شكرگزاري او را به ما آموزش داده اند. امام سجاد عليه السلام صحيفه سجاديه را با حمد و ستايش خداي يكتا آغاز نموده اند. در عنوان اولين دعاي صحيفه آمده است:

كان من دعائه عليه السلام اذا ابتدأ بالدعاء بدأ بالتحميد لله عزوجل و الثناء عليه.

همه اين دعا درباره حمد و ستايش خداست. در فرازي از دعا – كه شاهد بحث ما مي باشد – آمده است:

الحمدلله الذي لو حبس عن عباده معرفة حمده – علي ما ابلاهم من مننه المتتابعة و اسبغ عليهم من نعمه المتظاهرة – لتصرفوا في مننه فلم يحمدوه و توسعوا في رزقه فلم يشكروه و لو كانوا كذلك لخرجوا من حدود الانسانية الي حد البهيمية، فكانوا كما وصف في محكم كتابه:


1- 1. نحل، 114.

ص:21

إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا (1)

و الحمدلله علي ما عرفنا من نفسه و الهمنا من شكره.(2)

حمد، مخصوص خدايي است كه اگر شناخت حمد و سپاسگزاري خود را نسبت به عطاياي پي در پي خود – كه وسيله آزمايش آنهاست – و نيز نعمتهاي پيوسته ا كه بر ايشان به طور كامل ارزاني داشته – و نيز نعمتهاي پيوسته اي كه برايشان به طور كامل ارزاني داشته محروم مي ساخت، در آن صورت، از مواهب و نعمتهاي الهي استفاده مي كردند، اما خدا را حمد نم كردند و در روزيش گشايش مي يافتند (با فراخي و وسعت، از رزق و روزي خدا استفاده مي كردند)، ولي شكر او را به جا نمي آوردند. و اگر چنين بودند، آن وقت از مرزهاي انسانيت خارج شده، به جرگه چارپايان مي رفتند و آن گونه مي شدند كه خدا در كتاب محكم خود (قرآن) وصف كرده است:

«آنها نيستند مگر چون چارپايان بلكه گمراهتر از آنان» و حمد و سپاس خداي را كه خود را به ما شناسانده و شكر خود را به ما الهام نموده است.

از بيان نوراني امام سجاد عليه السلام مي فهميم كه اگر خداي متعال، فهم و شناخت «حمد» خودش را به بندگان عطا نكرده بود، آنها از اين نعمت بزرگ محروم مي ماندند. پس اين كه انسان بفهمد و عقلش برسد كه بايد خدا را حمد كند، اكتسابي نيست و مانند همه معرفتهاي ديگر، صنع خود خداست (3)

و اگر خدا باب حمد خودش را بر بندگانش نمي گشود تا


1- 1. فرقان، 44.
2- 2. صحيفه سجاديه، دعاي اول.
3- 3. اين مطلب در مباحث حلقه اول، به تفصيل مورد بحث واقع شد.

ص:22

آنها بفهمند كه بايد او را شكر كنند، اين باب براي هميشه بسته مي ماند.

البته حمد كردن فعل اختياري ماست، ولي معرفت حمد، صنع خداست. تا اين معرفت براي ما حاصل نشود، زمينه اي براي حمد اختياري ما به وجود نمي آيد.

معرفت «حمد»

معرفت «حمد» از بزرگترين نعمتهاي خدا بر ما انسانهاست كه نوعاً مورد غفلت و بي توجهي قرار مي گيرد و كمتر كسي به نعمت بودن آن توجه مي كند. براي تنبه به اين موهبت الهي، بايد بدانيم كه ممكن بود خداوند انسان را بيافريند و نعمتهاي بي شماري هم به او ببخشد، اما معرفت حمد و سپاس منعم را به او ندهد. اين معرفت، چيزي غير از معرفت خدا و غير از معرفت نعمتهاي خداست. لازمه شناخت خدا و نعمنتهاي او، اين نيست كه انسان، لزوم حمد خدا و حسن اين كار را بفهمد. به عنوان مثال «سلامتي» از نعمتهاي بزرگ خداست كه بسياري اوقات، مورد غفلت و بي توجهي انسان قرار مي گيرد. اما فهم نعمت بودن سلامتي يك مطزلب است و فهم اين كه انسان سزاوار است به خاطر اين نعمت، شكرگزاري خداي مهربان باشد، مطلب ديگري است. ممكن بود خداي تعالي فهم سلامتي را به انسان ببخشد، ولي فهم اين وظيفه را كه بايد شكرگزار نعمت الهي باشد، به او عطا نكند.

بنابراين «معرفت حمد خدا» نعمت بسيار بزرگ و در عين حال لطيفي است كه فهم نعمت بودن آن، با تذكر امام زين العابدين عليه السلام، به فضل الهي براي انسان روشن گردد.

ص:23

امام عليه السلام در پاسخ به اين سؤال كه اگر خدا اين معرفت را به بندگان عطا نمي كرد چه مي شد، بيان بسيار زيبا و روشن فرموده اند، مردم از نعمتهاي بيكران الهي – كه از سر منت و بدون هيچ استحقاقي به آنها عطا كرده است – پي در پي استفاده مي كردند و غافل از اين كه خدا مي خواهد به اين وسيله بندگانش را امتحان كند، از ستايش و شكرگزاري نسبت به او دريغ مي ورزيدند. در اين صورت، مانند چارپايان و بلكه گمراهتر از آنان مي شدند.

تعبيري كه در بيان عطاي نعمت در اين دعا به كار رفته، فعل «ابلا هم» است. «ابلي» مانند «ابتلي» معناي امتحان را در بر دارد، همان طور كه در قرآن كريم درباره امتحان حضرت ابراهيم علي نبينا و آله و عليه السلام تعبير «ابتلي» به كار رفته است:

وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَ اهِيمَ رَ بُّهُ بِكَلِمَاتٍ (1)

در اين جا نيز امام عليه السلام، واژه «ابتلي» را استفاده فرموده ند كه معناي امتحان الهي را مي رساند. پس اگر خدا «معرفت حمد» خودش را به بندگان عطا نمي كرد، هرگز در اين امتحان پيروز نمي شدند و نعمتهاي بي دريغ الهي را صرف مي كردند، بدون اين كه حمد او را به جا آورند.

انساني كه «معرفت حمد» به او تفضل نشده است، با فراخي و وسعت، از رزق و روزي خدا بهره مي گيرد، ولي شكر خدا را نمي كند.


1- 1. بقره، 124.

ص:24

بدين ترتيب از مرزهاي انسانيت خارج شده، به حد بهيميت مي رسد، يعني به درجه چارپايان تنزل نموده، چه بسا از آنان هم پست تر گردد.

إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا (1)

طبق فرمايش امام عليه السلام «شكر خداوند» وجه تمايز انسان و حيوان است. «معرفت حمد» زمينه انجام آن را براي انسان فراهم مي كند.

در ادامه دعا، امام سجاد عليه السلام دو نعمت بزرگ الهي را مطرح مي كنند و به خاطر آنها به درگاه خداوند شكر مي گزارند:

الحمدلله علي ما عرفنا من نفسه و الهمنا من شكره.

خداي را حمد كه خود را به ما شناسانده و شكر خود را به ما الهام نموده است.

بدون شك، بزرگترين نعمت خدا بر بندگان، اين است كه خود را به آنها شناسانده است. پس از آن، نعمت «الهام شكر» به آنهاست.

اگر خدا معرفت خود را بما نداد بود و شكرش را به ما الهام نكرده بود، آن گاه «معرفت خدا» را هم نعمت نمي دانستيم و نمي فهميديم كه خداي سبحان، چه لطفي به ما كرده و چه منتي بر ما نهاده، كه معرفتش را به ما عطا كرده است. در نتيجه، شكر آن را به جاي نمي آورديم. الهام شكر توسط خداي متعال به واسطه اعطاي نور عقل به انسان است كه او را ز حيوان ممتاز و برتر قرار مي دهد و انسان به لطف پروردگار، لزوم شكر منعم را مي فهمد.


1- 1. فرقان، 44.

ص:25

درس دوم: شكر منعم

منعم دانستن خدا

انسان با تأمل در حال خود مي يابد كه همه كمالاتي كه نصيب او شده، از جانب خداست. پروردگار مهربان، بدون اينكه استحقاقي در كار باشد – نعمتهاي بسياري به او ارزاني كرده است. نفسي كه همواره باعث رسيدن اكسيژن به اعضاء و جوارح مي شود، اگر اندك زماني دير برسد، انسان متكبر را خوار و ذليل مي سازد. ما به خوبي مي يابيم كه آمد و شد نفسها در اختيار ما نيست. اگر خداي مهربان، لحظه اي اين لطف خويش را از ما دريغ نمايد و مقداري آب، راه تنفس ما را مسدود گرداند، آنگاه متوجه مي شويم چه نعمتي از ما سلب شده و نفسهايي كه تاكنون كشيده ايم، جز عنايتي از طرف خدا نبوده است.

هم چنين انسان، خود را عاقل مي يابد، ولي خوب مي داند كه عاقل بودنش به اختيار خودش نيست و عقل نيز نعمتي است كه بدون

ص:26

استحقاق نصيب او شده است. به همين ترتيب، در سراسر زندگي خود، نعمتهاي بيكران الهي را مي يابيم و متذكر مي شويم كه او به معناي كامل كلمه، «منعم» است، چرا كه او مالك همه نعمتهايي است كه به ما عطا شده و ما امانتدار اين نعمتها هستيم. پذيرش قلبي اين حقيقت، اولين و مهمترين درجه شكر منعم است كه عقل، به خوبي آن حكم مي كند و حتي به لزوم آن فتوي مي دهد، و بي توجهي و انكار و نديده گرفتن اين حقيقت را بد مي شمارد و مرتكب آن را نكوهش مي كند.

لزوم شكر منعم

لزوم شكر منعم، يك حكم عقلي است. اگر خداي تعالي هم امر به شكر نعمت نكرده بود، عاقل – به حكم عقل – خود را مكلف به شكرگزاري مي يافت. البته خداوند ضمن توجه دادن به نعمتهايي كه در اختيار بندگان قرار داده، آنها را نسبت به وظيفه شان در برابر خداي خود متنبه ساخته است:

فَكُلُوا مِمَّا رَ زَقَكُمُ اللَّ_هُ حَلَالًا طَيِّبًا وَاشْكُرُ وا نِعْمَتَ اللَّ_هِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (1)

خدا به انسان، روزي حلال و طيب عطا كرده، و اجازه استفاده از نعمتهاي خود را به انسان داده است. هر انسان عاقلي مي فهمد كه در استفاده از اين نعمتها نبايد از شكرمنعم خود غافل شود. وقتي ما يك


1- 1. نحل، 114.

ص:27

وعده مهمان كسي مي شويم، بعد از انجام پذيرايي بارها از ميزبان تشكر مي كنيم و در صدد جبران محبت او بر مي آييم. به همين گونه، بايد بدانيم كه همواره بر سر خوان پروردگاري نشسته ايم كه نعمتهاي بسيار نصيب ما كرده است. ما هر چه داريم، از همين خوان نعمتي است كه خدا به ما عطا فرموده است. پس حتي اگر خدا امري نكرده بود، هر انسان عاقلي تشكر از منعم اصلي را بر خود واجب مي دانست. از اين رو، امر خدا به انجام شكر در آيات مختلف، امري است كه ارشاد و راهنمايي به حكم عقل مي كند و كاملاً روشن است كه لحن خداي متعال در اين موارد با اوامر ديگري – مانند حكم به گرفتن روزه و شبيه آن – تفاوت دارد. در قرآن به آيات زيادي برخورد مي كنيم كه خداي سبحان، با توجه دادن به نعمتها، بندگان را به وجوب شكر خود تذكر داده است.

وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۙ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُ ونَ (1)

همين توجه كردن به نعمت بينايي و شنوايي و فهم مطالب – كه هيچ كدام به اختيار انسان نيست و بسياري از اوقات، مورد بي توجهي واقع مي شود – انسان را نسبت به وظيفه خود در قبال پروردگارش متذكر مي سازد.

بدين ترتيب، ما در همه زواياي زندگي خويش، لطف و مرحمت الهي را مي يابيم. به راستي ولي نعمت بنده، حجت را بر او تمام كرده


1- 1. نحل، 78.

ص:28

است. حال اين بنده است كه بايد وظيفه خود را شناخته و به آن عمل كند.

وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُ ونَ (1)

روشن است كه عقل، سرپيچي كردن از شكر اين منعم را زشت مي داند و ناشايست بودن آن بر هر انسان عاقلي روشن است.

توجه به لزوم شكر منعم، در روابط اجتماعي انسان نيز كاملاً مشهود است. اگر دوستي به ما پولي قرض دهد يا از او هديه اي دريافت كنيم و يا مشكل ما را به طريقي حل كند، هرگز اين احسانها را وظيفه او نمي دانيم و به شكرگزاري از او اهتمام مي ورزيم و سعي مي كنيم از اين وظيفه خود كوتاهي نكنيم. اگر حق شكر او را ادا نكنيم، خود را در مقابل او مقصر مي دانيم. هر انسان عاقلي هم كه شاهد كوتاهي ما در اداي شكر باشد، اين كار را مذمت مي كند.

شكر نعمت الهي در بيان امام كاظم عليه السلام

اگر انسان به الطاف الهي توجه كند، مي يابد كه چقدر در مقابل خداوند بي نياز، ناچيز و ذليل است و چقدر بايد شكرگزار او باشد، چرا كه نعمتهاي بيكراني به او اعطا كرده، و امور ناپسند بسياري را از او دفع كرده است. امام كاظم عليه السلام در دعاي جوشن صغير، ما را نسبت به وظيفه تنبه داده اند.


1- 1. مائده، 6.

ص:29

الهي و كم من عبد امسي و اصبح سقيماً موجعاً مدنفاً في انين و عويل، يتقلب في غمه و لا يجد محيصاً ولا يسيغ طعاماً و لا يستعذب شراباً و لا يستطيع ضراً و لا نفعاً، و هو في حسرة و ندامة، و انا في صحة من البدن و سلامة من العيش، كل ذلك منك، فلك الحمد يا رب من مقتدر لا يغلب و ذي اناة لا يعجل، صلي علي محمد و آل محمد و اجعلني لا نعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين.(1)

الهي چه بسيار است بنده اي كه صبح و شام را با بيماري و درد، در ناله و شيون به سر مي برد. در غم و غصه هاي خود مي غلتد، بدون آن كه راه فراري از آنها پيدا كند. غذاي لذيذ و آب گوارايي از گلويش پايين نمي رود، نه مي تواند ضرري را از خود دفع كند و نه فايده اي براي خويش جلب نمايد و در پشيماني و حسرت به سر مي برد. و اين در حالي است كه من بدن سالم و زندگي راحت و بدون درد دارم. حمد سزاوار توست اي تواناي شكست ناپذير و بردبار بدون شتاب، بر پيامبر و اهل بيت او درود بفرست و مرا از شكرگزاران نسبت به نعمتهايت و از ياد كنندگان الطاف خود قرار بده.

و در قسمت ديگري از اين دعا چنين عرضه داشته اند:

الهي و كم من سحائب مكروه قد جليتها و سماء نعمة امطرتها و جداول كرامة اجريتها و اعين احداث طمستها و


1- 1 مهج الدعوات، ص:222.

ص:30

ناشئة رحمة نشرتها و جنة عافية البستها و غوامر كربات كشفتها و امور جارية قدرتها اذ لم يعجزك اذ طلبتها و لم تمتع عليك اذ اردتها، فلك الحمد يا رب من مقتدر لا يغلب و ذي اناة لا يعجل، صلي علي محمد و آل محمد و اجعلني لانعمك من الشاكرين و لالائك من الذاكرين.(1)

الهي چه بسيار امور ناپسندي كه چون ابرهاي متراكم در آمده بود، ولي تو آنها را برطرف نمودي. و چه بسيار نعمتهايي كه از آسمان بر من فرو باريدي، و جويبارهاي كرامتي كه جاري كردي و چشمه هاي حوادث (ناگوار)ي كه خشك نمودي، و نهال رحمتي كه نشر دادي، و سير عافيتي كه (بر تن ما) پوشاندي، و گردابهاي گرفتاري كه برطرف ساختي، و امور جاري كه مقدر كردي، چون هر يك را خواستي از قدرت و توان تو خارج نبوده و هيچ كدام از اراده تو سرپيچي نكردند. پس سپاس تو را سزاست اي تواناي شكست ناپذير و بردبار، بي شتاب، بر محمد و آل محمد درود بفرست و مرا از شكرگزاران نعمتهايت و از ياد كنندگان الطاف خود قرار بده.

در عبارات فوق، حضرت امام موسي بن جعفر عليهما السلام با تذكر دادن به بعضي از نعمتهاي الهي، ما را نسبت به لزوم شكر، متنبه ساخته اند. هر انسان عاقلي كه متذكر به اين الطاف الهي شود، خود را نسبت به منعم خويش مديون يافته، به نور عقلش مي يابد كه بايد شكرگزار او باشد.

در اين دعا امام عليه السلام، صرفاً با اتكاء به دليل نقلي و از روي تعبد محض


1- مهج الدعوات ص 221

ص:31

نفرموده اند كه بندگان بايد شكر خدا را به جا آورند، و گرنه مستحق عذاب دردناك مي شوند. بلكه به گونه اي به نعمتها و الطاف پروردگار تذكر داده اند كه هر انسان عاقلي، در درجه اول، معرفت بالاتري نسبت به نعمت پيدا كرده، سپس به حكم عقل خويش، متنبه مي شود كه به جا آوردن شكر اين منعم، واجب است و اگر نسبت به اين وظيفه خود كوتاهي كند، جا دارد كه مورد اعتراض قرار گيرد

بعد از اين كه شناخت نعمت نصيب فرد شد، بايد از خدا بخواهد كه او را در انجام وظيفه شكرگزاري ياري كند و اين درسي كه عملاً از دعاي امام هفتم عليه السلام گرفته مي شود. ايشان پس از هر قسمتي كه متذكر به نعمتهاي خدا شده اند، از خدا خواسته اند كه به بركت محمد و آل محمد عليهم السلام ايشان را از شكرگزاران قرار دهد. اين خيلي مهم است كه انسان نسبت به نعمتهايي كه خدا بر او ارزاني كرده، غفلت نداشته باشدو با تذكر و توجه به الطاف الهيف شكر آنها را بر خود واجب و لازم ببيند.

شكر، نيمي از ايمان

اگر انسان به لطف خدا و راهنمايي و دستگيري اهل بيت عليهم السلام در زمره شاكرين قرار نگيرد، در حقيقت ايمانش كامل نمي شود، چرا كه شكر، جزء تفكيك ناپذير ايمان مي باشد. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند:

الايمان نصفان: نصف في الصبر و نصف في الشكر.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 77، ص:151، حديث 99.

ص:32

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: ايمان به دو نيمه تقسيم مي شود: نيمي از آن در صبر و نيمي ديگر در شكر است.

البته مي دانيم كه صبر «عند البلاء» و شكر «عند الرخاء» مي باشد، يعني در سختي ها بايسد صبر كرد(1)

و در آسودگي ها بايد شاكر بود.

عن ابي الحسن الرضا – عن ابيه عليهم السلام – قال: رفع الي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قوم في بعض غزواته، فقال: من القوم؟ فقالوا: مؤمنون يا رسول الله. قال: و ما بلغ من ايمانكم؟ قالوا: الصبر عبد البلاء و الشكر عند الرخاء و الرضا بالقضاء. فقال رسول الله صلي الله عليه و آله: حلماء علماء كادوا من الفقه ان يكونوا انبياء.(2)

امام رضا عليه السلام فرمودند: گروهي در يكي از جنگهاي رسول خدا صلي الله عليه و آله خدمت ايشان رسيدند. حضرت فرمودند: اينها چه كساني هستند؟ به حضرت گفتند: اينها مؤمنانند. حضرت سؤال فرمودند: شما ايمانتان به چه درجه اي رسيده است؟ عرضه داشتند: صبر در هنگام بلا و مصيبت، و شكر در وقت راحتي و


1- 1. قال رسول الله صلي الله عليه و آله الصبر ثلاثة عند المصيبة و صبر علي الطاعة و صبر عن المعصية ... اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الصبر، حديث 15 پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: صبر بر سه قسم است: صبر در هنگام مصيبت، صبر بر طاعت، و صبر نسبت به گناه. بنابراين براي اين كه شخص در زمره صابرين قرار گيرد، در مقابل معاصي بايد به گونه اي جلوي خودش را بگيرد، و هم چنين در انجام واجبات استقامت داشته باشد، و در بلايا خود نگهدار باشد.
2- 2. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب خصال المؤمن، حديث 4.

ص:33

آسودگي (آرامش و آسايش خاطر) و رضا به قضاي خدا، حضرت فرمودند: اينها دانشمنداني بردبار هستند كه به خاطر فهم عميق خود چيزي نمانده كه به پيغمبران برسند.(1)

اهميت شكر به اندازه اي است كه نصف ايمان فرد را مي سازد و اگر مورد بي توجهي قرار گيرد، ايمان فرد كامل نمي شود.

همساني نعمت شكر گزارده نشده و گناه نابخشوده

سرپيچي از اداي شكر منعم، گناهي نابخشودني به حساب مي آيد.

امام جواد عليه السلام فرموده اند:

نعمة لا تشكر كسيئة لاتغفر.(2)

نعمتي كه شكرش گزارده نشود، مانند گناهي است كه بخشوده نشود.

كفران يك نعمت، مانند گناه نابخشوده است، از اين جهت كه خداوند در هر دو مورد، حجت خويش را بر بنده تمام كرده و جايي براي عذر آوردن او باقي نگذاشته است.

امام صادق عليه السلام نيز در تذكر به اين مطلب مي فرمايند:

ما من عبد الا و لله عليه حجة اما في ذنب افترفه و اما في نعمة قصر عن شكرها.(3)


1- 1. البته توجه داريم كه قام «اصطفاء» و «عصمت» انبياء چيزي نيست كه كسي بتواند با انجام عبادت به آن نائل شود. اينجا پيامبر خدا صلي الله عليه و آله صرفاً حالت صبر و شكر و رضاي ايشان را ستوده اند و از اين جهت آنها را نزديك به انبياء دانسته اند.
2- 2. بحار الانوار، جلد 78، ص:365، حديث 5.
3- 3. بحار الانوار، جلد 71، ص:46، حديث 55.

ص:34

هيچ بنده اي نيست مگر اين كه خدا را بر او حجتي است، يا در مورد گناهي كه انجام داده و يا نعمتي كه در اداء شكرش كوتاهي كرده است.

وقتي انسان بفهمد كه عملي گناه است، حجت بر او تمام مي شود، زيرا خدا به او فهم و درك تشخيص گناه را داده و وجوب ترك معصيت را هم به عنايت الهي مي داند. بنابراين اگر آن گناه را مرتكب شود، خداي عزوجل دليل قاطع و برنده اي دارد كه مي تواند او را به حق مؤاخذه و عقاب نمايد.

اين مطلب در باب كوتاهي از شكر نعمت نيز صدق مي كند، چرا كه خداوند با اعطاي عقل، لزوم شكر منعم را به بندگان خويش فهمانده است. علاوه بر اين پيامبران و امامان عليهم السلام نيز انسانها را نسبت به حكم عقل خود تنبه داده اند. بنابراين خداي سبحان، از هر جهت، حجت را بر انسان عاقل تمام كرده است.

پس كسي كه از اين وظيفه عقلي و شرعي كوتاهي كند، عذر و بهانه اي در پيشگاه الهي ندارد. از طرفي ترك شكر نعمت، خود معصيت است.

چه گناهي بزرگتر از اين كه انسان، منعم خود را بشناسد، ولي انكار نموده، كفران بورزد؟ در اين صورت، چه بسا خدا نعمتهاي خود را از بنده سلب كند و نعمتي را كه – بدون هيچ استحقاقي – به او عطا فرموده، به جهت عقوبت گناه كفران، از او دريغ نمايد.

ص:35

فصل 2

اشاره

انواع شكرگزاري

درس سوم: معنا و مراتب شكر

اشاره

با توجه به اهمت شكر منعم و عواقب سرپيچي از آن، بايد آيات و روايات را بررسي كنيم، تا معناي دقيق شكر و مراتب انجام آن كاملاً روشن شود.

معناي شكر

براي رسيدن به معناي صحيح كلمه شكر، از قرآن كريم بهره مي گيريم.و در قرآن، آيات زيادي در بحث شكر وارد شده است. وقتي «آصف بن برخيا» تخت بلقيس را براي حضرت سليمان عليه السلام حاضر كرد، پيامبر الهي متذكر شد كه اين نعمت از جانب خدا متعال است:

ص:36

فَلَمَّا رَ آهُ مُسْتَقِرًّ ا عِندَهُ قَالَ هَ_ٰذَا مِن فَضْلِ رَ بِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَ بِّي غَنِيٌّ كَرِ يمٌ (1)

مؤمنان در هر نعمتي ابتدا خدا را مي بينند و متذكر مي شوند كه نعمت از جانب ولي نعمت اصلي به آنها رسيده است. لذا مي گويند: «هذا من فضل ربي». البته خدا از شكر انسان نفعي نمي برد و فايده شكر تنها به خود او مي رسد. كسي هم كه كفران نعمتهاي الهي را كند، تنها خودش زيان مي بيند و خداوند نيازي به او ندارد.

در آيه، حضرت سليمان عليه السلام «شكر» را مقابل با «كفر» قرار داده اند، در آيات ديگر قرن نيز اين دو واژه مقابل هم به كار رفته اند.

فَاذْكُرُ ونِي أَذْكُرْ كُمْ وَاشْكُرُ وا لِي وَلَا تَكْفُرُ ونِ (2)

معناي اين كه ما خدا را ياد كنيم، روشن است، ولي اين كه خدا ما را ياد كند، بدين معناست كه خدا نعمت و لطف و رحمت خود را بر ما، افزون سازد.


1- 1. نمل، 40.
2- 2. بقره، 152.

ص:37

لَئِن شَكَرْ تُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِن كَفَرْ تُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ(1)

از تقابل دو واژه «شكر» و «كفر» در اين آيات و آيات ديگر، مي توان در بيان معناي «شكر» استفاده كرد. «كفر» به معني «پوشاندن» است.

كافر، كسي است كه حقيقتي را كه خدا بر او روشن ساخته، مي پوشاند و انكار مي كند. بنابراين «شكر» به معني آشكار نمودن است. پس شكر نعمت، همان اظهار نعمت مي باشد.

اگر بخواهيم خدا را به خاطر نعمتي شكر كنيم، بايد آن را «ظاهر» كنيم. پس بايد بدانيم اظهار نعمت چگونه امكان دارد.

مراتب شكر

مي دانيم كه ايمان سه مرحله دارد. حضرت امير المؤمنين عليه السلام مي فرمايند:

الايمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالاركان.(2)

ايمان عبارت است از معرفت قلبي و اعتراف زباني و عمل به جوارح.

نيز مي دانيم كه شكر، نيمي از ايمان است. لذا مراحل اين ركن مهم ايمان، متناظر با مراحل ايمان است. پس اظهار نعمت، سه مرحله دارد: اظهار قلبي، اظهار زباني و اظهار عملي. هر كدام از اين مراحل، مرتبه اي


1- 1. ابراهيم، 7.
2- 2. نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 218.

ص:38

از شكر است كه با هر يك از مراحل ايمان تناظر دارد.

بنابراين شكر سه مرتبه پيدا مي كند، كه همه اين مراتب، عقلي و جداني است و ما نمونه هاي آن را در اطراف خود مشاهده مي كنيم.

مثلاً اگر كودك شما به بيماري صعب العلاجي مبتلا شده باشد و پزشك، تشخيص درستي داده، او را درمان كند، در مرحله اول، قلباً از آن پزشك، متشكر خواهد بود و با همه وجود، قدردان زحمت او مي شويد. در مرحله بعد هواره از او به نيكي ياد مي كنيد و فضائل و كمالات او را بر زبان مي آوريد و براي ديگران نقل مي كنيد.

در مرحله سوم، شكر آن نعمت را در عمل ظاهر مي كنيد. يعني با مراقبت صحيح از كودك، دقت مي كنيد كه آن مشكل دوباره پيش نيايد.

اگر باز مرتكب اشتباه و عدم دقت شويد و آن بيماري دوباره برگردد، همه معترض مي شوند. بالاتر از همه، خود آن پزشك زبان به شكايت باز مي كند كه: «شما زحمات مرا به هدر داده ايد و اين شكر زحمت من نبوده است!» چون در واقع از اين نعمت استفاده درستي نكرده ايد.

كساني كه نعمت عقل به آنها عطا شده است، مي فهمند كه بايد همه مراحل شكر را در مقابل منعم خود انجام دهند. كوتاهي در هر مرحله حمل بر ناسپاسي مي شود و عقلاً ناپسند است. بنابراين قطعاً بايد نسبت به ولي نعمت حقيقي خود، مقيد به انجام هر سه مرحله شكرگزاري باشيم.

شكر قلبي

خداوند متعال، نعمتهاي بسياري نصيب بندگان خويش كرده است. از مهمترين نعمتهايي كه به انسان عرضه شده، همين «شناخت

ص:39

نعمت» است.

ممكن است انسان مدتها از نعمتي بهره مند شود، ولي توجهي به نعمت بودن آن نداشته باشد. به عنوان نمونه، نعمت سلامتي، بسياري از اوقات چنين است. با غفلت از اين نعمت، گاهي انسان فكر مي كند هميشه بايد سالم باشد، گويي امكان نداشته كه خدا چنين نعمتي به او ندهد. لذا اصلاً متذكر نعمت بودن سلامتي نمي شود.

چنين كسي چه بسا مدتي طولاني در غفلت از اين نعمت به سر برد.

ولي همين فرد، به محض اين كه بر اثر بيماري، كوچكترين اختلالي در يكي از اعضاء بدنش پيش آيد، متذكر مي شود كه نسبت به چه نعمت بزرگي غافل بوده است. در چنان حالتي با توجه به اهميت آن عضو در بدن خويش، در مي يابد كه منعم مهرباني همواره نعمتهاي بي شماري را به او عطا كرده و مي كند. در آن حال مي فهمد كه آن چه به صورت رايگان، دائماً در اختيارش بوده، «نعمت» است. در حالي كه قبل از بيماري، نسبت به نعمتها و منعم آنها متذكر نبود. تا اين مرحله خداي عزوجل، معرفت نعمت و منعم را به او عطا كرده است و مرحله بعد مربوط به خود انسان است. اما در اين مرحله انسانها هميشه در برابر نعمتهايي كه نعمت بودنش را شناخته اند، شكر نمي گزارند. چه بسيار نعمتهايي كه انسان آنها را شناخته است (معرفت نعمت) و عقل هم حكم كرده كه بايد در مقابل بخشنده آنها تسليم شود و كفر نورزد (معرفت حمد خدا)، اما او با سوء اختيار خود، از قبول اين حقيقت، سر پيچيده، نعمت بودن نعمت را كتمان مي كند.

بنابراين «معرفت نعمت» و «معرفت حمد» مقدمه و زمينه شكر قلبي است. در واقع پيش از آن كه نوبت به شكر – كه عمل اختياري است -

ص:40

برسد، خداي سبحان از روي فضل، معرفت نعمتهايش را عطا مي كند تا انسان بتواند نعمت بودن نعمت را تشخيص دهد. خداي مهربان با عنايت ديگري نور عقل به او عطا مي فرمايد تا به وسيله آن بفهمد كه بايد شاكر منعم خود باشد.

اعتراف به نعمت

شكر قلبي همان تصديق اعتقاد قلبي است كه عمل اختياري انسان مي باشد. گاه مقدمات غير اختياري براي قدرداني قلبي از پروردگار حاصل مي شود و عقل به روشني وجوب ن را در مي يابد، اما نسان با سوء اختيارش از وظيفه مسلم خود مي گريزد و خود را مديون و ممنون منعم نمي داند.

بنابراين لازمه شناخت نعمت و شناخت لزوم حمد، شاكر بودن نسبت به آن نيست. چه بسا حقيقتي بر انسان مكشوف گردد، اما انسان با سوء اختيارش تسليم آن نشود. مثلاً انسان بفهمد كه آب گوارا و قدرت آشاميدن آن، نعمت است و بايد شكر آن را به جا آورد، ولي قلباً نپذيرد و اقرار به نعمت بودن آن نكند. «پذيرفتن» و يا «نپذيرفتن» قلبي، از افعال اختياري انسان است. بعد از روشن شدن هر حقيقتي، انسان مختار است كه به آن اعتراف كند و يا اين كه تسليم نشود.

در حقيقت، عارف شدن شخص نسبت به نعمت، به صنع خدا انجام مي پذيرد، ولي بعد از اعطاي اين معرفت به بنده، شاكر شدنش به اختيار خود اوست. يعني شخص در قبول يا رد اين حقيقت كه «خدا به او نعمت داده است» آزاد است. اگر شخي كه نعمت بودن نعمت را فهميده است، تسليم اين حقيقت شود، آن گاه حق معرفت نعمت را با حسن

ص:41

اختيار خود ادا كرده است و تازه مي توان فهميد كه «نعمت شناس» شده است. نعمت شناسي معناي خاصي از «معرفت» يعني تصديق و اعتراف به نعمت را در بر دارد و به صرف دانستن نعمت حاصل نمي شود. اين معناي معرفت كه به اختيار عاقل حاصل مي شود، مساوي با شكر قلبي او است، همان معرفتي كه به معناي قبول و اعتراف و تصديق است. (1)

امام حسن عسكري عليه السلام در بيان اين مطلب مي فرمايند:

لا يعرف النعمة الا الشاكر و لا يشكر النعمة الا العارف. (2)

نعمت را نمي شناسد جز شاكر. و شكر نعمت را نمي گزارد، مگر كسي كه معرفت دارد.

در اصطلاح آيات و روايات، گاهي به پذيرفتن و زير بار رفتن انسان، معرفت تعبير مي شود. در نتيجه به كسي كه اقرار به معروف كند، اطلاق عارف مي گردد. مثلاً عارف بالله، «خداشناس» معنا مي شود، يعني كسي كه پس از معرفت خدا، او را به خدايي پذيرفته و معتقد به اوست. عارف بالامام، يعني «امام شناس» به كسي گفته مي شود كه وقتي امام عليه السلام را شناخت، به او معتقد و مؤمن گردد.

نعمت شناس هم مثل خداشناس و امام شناس است. بنابراين در روايت ياد شده، «عارف شدن» به عنوان فعل اختياري مطرح شده است.

اين فعل اختياري، همان پذيرفتن قلبي معرفي خداي عزوجل نسبت به نعمت است.

كسي كه زير بار اين معرفي خدا برود و قلباً آن را تصديق كند (يعني


1- 1. در درس شانزدهم از حلقه اول از اين معناي معرفت، سخن گفتيم.
2- 2. بحار الانوار، جلد 78، ص:378، حديث 4.

ص:42

نعمت شناس شود)، در حقيقت شكر قلبي نسبت به منعم خود به جاي آورده است. اين مرتبه شكر به منزله روح و جان مراتب ديگر شكر است و تا زماني كه شخص قلباً قدردان منعم نشود، مراتب ديگر شكر – مانند بدن روح – مرده و بي ارزش مي باشد. از اين رو، شكر قلبي يا همان معرفت اختياري، ملازم شكر و شرط تحقق آن است. اگر شخص از اين تصديق اختياري روي گرداند، نه عارف است و نه شاكر. ولي اگر بخواهد شاكر باشد، بايد در اولين قدم قلباً نعمت شناس باشد، و گرنه اصلاً در وادي شكر قدم نگذاشته است.

در صورتي فرد جز شاكرين محسوب مي شود و خدا نعمت او را افزون مي كند كه منعم خود را بشناسد. يعني به اين مسئله علم داشته باشد كه هر نعمتي به او مي رسد، از طرف ولي نعمت اصلي يعني خداست و به اين علم خود ترتيب اثر دهد.

قلت لابي عبدالله عليه السلام: ارايت هذه النعمة الطاهرة علينا من الله، اليس ان شكرناه عليها و حمدناه زادنا، كما قال الله في كتابه: «لئن شكرتم لازيدنكم؟ فقال: نعم، من حمد الله علي نعمه و شكره و علم ان ذلك منه لا من غيره. (1)

راوي مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: آيا اين نعمتي را كه خدا بر ما ظاهر كرده، چنين نيست كه اگر ما به خاطر اين نعمت، خدا را شكر و حمد كنيم، نعمت ما را مي افزايد، چنان كه در كتابش فرموده است: «اگر شكر كنيد، (قطعاً نعمتهاي خود را) براي شما مي افزايم؟» امام عليه السلام فرمودند: بله، منظور كسي است


1- 1. تفسير عياشي، جلد 2، ص:222، حديث 5.

ص:43

كه خدا را به خاطر نعمتهايش حمد كرده، شكر او را به جاي آورد، و بداند كه آن (نعمتها) از طرف خدا و نه از جانب ديگري است.

در حديث فوق، تعبير «علم ان ذلك منه لا من غيره» تنها به بعد غير اختياري معرفت اشاره نمي كند، بلكه چون شكر، يك عمل اختياري است، لذا علم و معرفت به همان پذيرش و تصديق قلبي اطلاق مي شود. شخص بايد حداقل از جان و دل بپذيرد كه هر نعمتي به او مي رسد، از جانب خداست و غير او هيچ منعم حقيقي ندارد و اگر ديگري هم واسطه خير شده باشد، در حقيقت منشأ خيرات، رب العالمين است. چنين كسي قلباً از منعم خود سپاسگزار شده، خود را ممنون او مي داند و احساس مي كند بايد به نحوي از عهده شكر اين نعمت برآيد. همين حالت قلبي – صرف نظر از اين كه در عمل خارجي، كاري به عنوان شكرگزاري انجام بدهد يا ندهد – خودش يك عمل نفساني است كه اهميتش از اعمال جوارحي در مقام شكرگزاري بيشتر است.

اداي شكر يا اعتراف قلبي

وقتي انسان به اين مرحله برسد – هر چند كه هنوز هيچ عمل جوارحي انجام نداده است – خداي مهربان، همين پذيرش قلبي را به عنوان شكر نعت مي پذيرد. امام صادق عليه السلام فرموده اند:

من انعم الله عليه بنعمة فعرفها بقلبه فقد ادي شكرها.(1)


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 15.

ص:44

كسي كه خدا به او نعمتي ببخشد، پس او قلباً آن را بشناسد (باور كند و بپذيرد كه آن نعمت از جانب خداست) هر آينه شكر آن را ادا كرده است.

معناي اين حديث اين است كه خداي متعال به بنده اش فرموده است، همين قدر كه قبول داشته باشي كه نعمتها از جانب من به تو رسيده است، تو را جزء شاكرين قبول دارم.

به راستي كه خداوند منان، اين امر مهم را چقدر براي بندگان آسان گردانيده است. امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

من انعم الله عليه نعمة فعرفها بقلبه و علم ان المنعم عليه الله فقد ادي شكرها و ان لم يحرك لسانه. و من علم ان المعاقب علي الذنوب الله فقد ادي شكرها و ان لم يحرك لسانه. و من علم ان المعاقب علي الذنوب الله فقد استغفر و ان لم يحرك به لسانه. و قرأ: «و ان تبدوا ما في انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله فيغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء و الله علي كل شيء قدير». (1)، (2)

كسي كه خدا به او نعمتي دهد، پس معرفت قلبي به آن نعمت پيدا كند، و اعتقاد داشته باشد كه آن كس كه نعمت را به او داده، خداي متعال است، شكر خدا را به جاي آورده است، هر چند زبانش را حركت ندهد. و كسي كه يقين و باور داشته باشد كه عقاب كننده بر گناهان، خداست، هر چند به زبان استغفار نكند، آمرزيده مي شود، و اين آيه را تلاوت كردند: «اگر آن چه در باطن شماست، آشكار كنيد يا پنهان نماييد، خدا برايتان حساب مي كند،


1- 1 بقره، 284.
2- 2. بحار الانوار، جلد 78، ص:252، حديث 107.

ص:45

ن گاه هر كس را بخواهد مي آمرزد، و هر كس را بخواهد عذاب مي كند و خداوند بر هر كاري تواناست».

در اين حديث، امام معصوم عليهم السلام اهميت اين فعل قلبي را نشان داده اند. هر چند عقل حكم مي كند كه شكر بايد هم قلب و هم زباني باشد، ولي خداي عزوجل، به فضل و لطف خود، همان فعل قلبي را كافي دانسته و به عنوان شكر پذيرفته است. علت اين است كه مراتب شكر از اظهار قلبي آغاز مي شود و اقرار به نعمتها انسان را به مراحل بعدي شكر هدايت مي كند. اظهار قلبي، روح و پايه مراحل بعدي – يعني شكر زباني و عملي – و به منزله رأس آنهاست. اين روح، بايد در كالبد همه مراتب ديگر شكر جريان يابد. در واقع مراحل بعدي، هر يك به نوعي اظهار اين حالت قلبي است و اصل شكر، همين فعل قلبي مي باشد.

اگر خود را قلباً مديون كسي ندانيم و فقط به صورت ظاهري و به زبان از او تشكر كنيم و مدح و ثناي او را بگوييم در حالي كه قلباً عقيده داريم كه او كاري براي ما نكرده و حقي بر ما ندارد، در چنين حالي، شكر او را به جا نياورده ايم و اظهار زباني ما، قدر و ارزشي ندارد، بلكه گاهي مورد انتقاد نيز قرار مي گيرد. پس به خوبي روشن مي شود كه شكر قلبي، روح و پايه شكر زباني و عملي و تعيين كننده ارزش آنها است.

ص:46

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 1 تا 3

1 در تفسير حكمتي كه به لقمان عطا شده، در آيه شريفه تعبير «ان اشكر لله» آمده و در حديث «الفهم و العقل» فرموده اند. اين دو چگونه با يكديگر قابل جمع هستند؟

2. رابطه بين «شكر» و «عبادت» خدا را تبيين كنيد.

3. رابطه ميان «معرفت خدا»، «معرفت حمد» «معرفت نعمت» و «شكر قلبي» را توضيح دهيد.

4. وجوب عقلي شكر منعم را تبيين كنيد.

5. همساني نعمت شكر گزارده نشده و گناه نابخشوده از چه جهتي است؟

6. از تقابل دو كلمه «شكر» و «كفر» چه معنايي براي كلمه «شكر» فهميده مي شود؟

7. چگونه با استفاده از روايات مي توان مراتب شكر را متذكر شد؟

8. شكر قلبي چگونه محقق مي شود؟

ص:47

درس چهارم: شكر زباني

اشاره

در درس گذشته از اولين و مهمترين مرحله شكر يعني شكر قلبي سخن گفتيم. حال به مرحله دوم شكر مي پردازيم.

جاري شدن شكر بر زبان

وقتي «قلب» انسان مملو از شكر منعم مي گردد، سرچشمه هاي شكر، از قلب به زبانش جاري مي شود.

خداي عزوجل با اعطاي عقل، لزوم شكر زباني را به عاقل فهمانده و اين معرفت را در فطرت او قرار داده است. به علاوه با كلام خود نيز نسبت به اين امر تذكر داده و خطاب به پيامبرش فرموده است:

وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَ بِّكَ فَحَدِّثْ (1)


1- 1. ضحي، 11. 2. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 13.

ص:48

ائمه عليهم السلام هر سخني را با حمد و ثناي الهي شروع مي فرمودند و شكر زباني ولي نعمت را سرآغاز هر عمل خود قرار مي دادند.

نعمت برتر

اظهار زباني – برخاسته از شكر قلبي – گوهر گرانبهايي است كه «درك فضائل» و «توفيق» انجام آن را بايد خداي متعال عطا فرمايد. در اين صورت، همين حمد كردن، خود نعمتي است برتر از نعمت اوليه كه حمد به خاطر آن بوده است.

من حمد الله علي النعمة فقد شكره و كان الحمد افضل من تلك النعمة.1

كسي كه خدا را بر نعمتي حمد كند، شكر خدا را به جاي آورده است، و خود حمد كردن، نعمتي برتر از آن نعمت اول است.

حمد كردن فعل اختياري انسان است، ولي معرفت حمد را خداي سبحان عطا مي فرمايد و به او توفيق مي دهد كه با زبان نيز لب به ثناي او بگشايد. اين دو نعمت اخير در نظر انسان عاقل، از نعمت اوليه بالاتر است و خود، شكري ديگر مي طلبد.

ثناي منعم

شكر زباني منعم، وظيفه اي است كه به هر صورت ممكن باد به آن عمل شود. همين كه زبان در تعريف و تمجيد و تشكر از منعم به كار گرفته شود، اظهار زباني نعمت عملي مي گردد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايند:

ص:49

من اتي اليه معروف فليكافي. فان عجز فليثن به، فان لم يفعل فقد كفر النعمة.(1)

هر كس خيري [به وسيله ديگري] به او برسد، پس بايد آن را تلافي كند. اگر توان تلافي نداشت، با زبان به تعريف و تمجيد از آن (خير) بپردازد، و در صورتي كه چنين نكند، كفران نعمت كره است.

بنابراين انسان وظيفه دارد هنگام برقراري ارتباط با ولي نعمت خود، به هر زباني مراتب تشكر و قدرداني خود را نسبت به الطاف او اظهار كند. (2)

البته هر كس معرفت بالاتري نسبت به منعم داشته باشد، بهتر مي تواند از او تشكر كند. بنابراين بهترين روش براي شكر زباني از خدا، طريقي است كه خدا شناس ترين افراد انتخاب كرده اند. تاريخ گواه روشهاي گوناگون انبياء و اوصياء عليهم السلام دراظهار زباني نعمتهاي خدا بوده است.


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:47.
2- 2. واضح است كه به كار بردن عباراتي كه با اصل توحيد ناسازگار است و برخاسته از عدم شناخت پروردگار بوده، نقض غرض است و به نوعي كفران نعمت مي باشد. به عنوان مثال در قصه موسي و شبان، جلال الدين بلخي در دفتر دوم مثنوي، ص:155 گفته است: تو كجايي تا شوم من چاكرت = چارقت دوزم كنم شانه سرت جامه ات شويم شپشهايت كشم = شير پيشت آورم اي محتشم دستكت بوسم بمالم پايكت = وقت خواب آيد بروبم جايكت ثنا گفتن خداوند با اين تعابير، كفران نعمتهاي اوست، هر چند كه گوينده خود به اين امر توجه نداشته باشد.

ص:50

امام صادق عليه السلام درباره نحوه شكر حضرت نوح عليه السلام فرموده اند:

كان نوح يقول ذلك: اللهم ما اصبحت بي من نعمتة او عافية من دين او دنيا، فمنك وحدك لا شريك لك، لك الحمد و لك الشكر بها علي يا رب حتي ترضي و بعد الرضا (1)

اذا اصبح، فسمي بذلك عبداً شكوراً. (2)

حضرت نوح عليه السلام اين دعا را هر صبح مي خواند: «خدايا هر نعمت و عافيتي كه نسبت به دين يا دنيا در اين صبح دارم، از جانب توست. تو يكتايي و شريك نداري. حمد و شكر خاص توست، از جهت نعمتهايي كه به من دادي، تا آن گاه كه راضي و خشنود شوي و (حتي) بعد از خشنودي» و از اين جهت، «عبد شكور» (بنده بسيار سپاسگزار) ناميده شد.

ذكر «الحمدلله»

شكر زباني صورتهاي مختلفي دارد و ما به هر روش صحيحي مي توانيم اظهار زباني نعمت كنيم، ولي با مراجعه به اهل بيت عليهم السلام مي توانيم ارزنده ترين روشهاي شكر را بياموزيم. امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

شكر كل نعمة و ان عظمت ان تحمد الله عزوجل عليها.(3)


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 28.
2- 2. همان، حديث 29.
3- 3. همان، حديث 11.

ص:51

شكر هر نعمتي – هر چند بزرگ – اين است كه خداي عزوجل را به خاطر آن نعمت حمد كني.

هر چه نعمت خدا بزرگ باشد، با يك اظهار زباني يعني گفتن «الحمدلله» مي توان به شكر او نسبت به همه آن نعمتها پرداخت.

البته «الحمدلله» گفتن، يك عمل ساده به نظر مي رسد، ولي نبايد آن را ناچيز و كم ارزش تلقي كرد. مهم، آن است كه برخاسته از يك شكر قلبي عميق باشد، كه در اين حال، مي تواند مصداق حق شكرگزاري گردد.

خرج ابو عبدالله عليه السلام من المسجد و قد ضاعت دابته. فقال: لئن ردها الله علي لاشكرن الله حق شكره. قال: فما لبث ان اتي بها. فقال: «الحمدلله». فقال له قائل: جعلت فداك، اليس قلت لاشكرن الله حق شكره؟ فقال ابوعبدالله عليه السلام: الم تسمعني قلت: الحمدلله.(1)

امام صادق عليه السلام از مسجد خارج شدند و ديدند چارپاي (مركب) ايشان گم شده است. فرمودند: اگر خدا آن را به من برگرداند، حق شكرش را ادا مي كنم. چيزي نگذشت كه چارپا پيدا شد. ايشان فرمودند: «الحمدلله». كسي به ايشان عرض كرد: فداي شما شوم آيا نفرموديد من حق شكر خدا را به جا مي آورم؟ امام عليه السلام فرمودند: مگر نشنيدي گفتم: «الحمدلله»؟

گفتن «الحمدلله» به زبان، چون برخاسته از معرفت قلبي است، با ذكر آن، حق شكر خدا را مي توان ادا كرد. در حقيقت خداي عزوجل به لطف و فضل خود – آن را به عنوان حق شكر مي پذيرد.


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 18.

ص:52

امام صادق عليه السلام فرموده اند:

ما انعم الله علي عبد بنعمة صغرت او كبرت فقال: الحمدلله الا ادي شكرها.(1)

هر نعمت كوچك و يا بزرگي كه خدا به بنده عطا فرمايد، اگر آن بنده «الحمدلله» بگويد، شكرش را ادا كرده است.

افزايش نعمت با حمد خدا

انسان با يك اظهار زباني بسيار ساده – كه البته برخاسته از معرفت ارزشمند قلبي است – مي تواند به اين وظيفه عقلي و الهي خويش يعني اداي شكر خدا، جامه عمل بپوشاند. البته خداي كريم به اين مقدار لطف و عنايت اكتفا نكرده، بلكه نعمت خود را نيز بر او افزايش مي دهد.

ما انعم الله علي عبد من نعمة، فعرفها بقلبه و حمد الله ظاهراً بلسانه، فتم كلامه، حتي يؤمر، له بالمزيد.(2)

خدا به بنده نعمتي نمي دهد كه بنده آن را قلباً بشناسد و شكر آن را به زبان ظاهر كند، مگر آن كه به محض تمام شدن گفتارش، دستور ازدياد نعمت (از طرف خدا) براي او صادر مي شود.

بدين ترتيب، نعمتها پشت سر هم به فرد شاكر مي رسد. با وجود اين كه او غرق در الطاف الهي مي شود، ولي اين زيادي نعمت او را دچار غفلت نمي كند، چون هميشه قلباً نسبت به منعم خود سپاسگزار است و ذكر او را بر زبان جاري مي سازد.


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 14.
2- 2. همان، حديث 9.

ص:53

اگر نعمتها پياپي نصيب فرد شود، اما شكر آنها را نگذارد، «به تدريج» دچار غفلت شده و نسبت به گناهاني كه با سوء استفاده از اين نعمتها مرتكب گرديده، بي توجه مي شود و به فكر استغفار از آنها نمي افتد و از انجام تكاليف خود در پيشگاه خداوند كوتاهي مي ورزد.

براي چنين شخصي، آسايش و راحتي «نقمت» است، چون او را از ياد منعم خود غافلتر مي سازد. و هيچ گاه متذكر گناهاني كه نتيجه ناسپاسي اوست، نمي گردد و استغفار از آنها را فراموش مي كند.

پس انسان اگر شكر تك تك نعمتهاي الهي را بر زبان جاري سازد، – به فضل و عنايت الهي – از خطر استدراج (1)

مصون مي ماند.

عن عمر بن زيد، قال: لابي عبدالله عليه السلام: اني سالت الله عزوجل ان يرزقني مالا فرزقني، و اني سالت الله ان يرزقني ولداً فرزقني، و سالته ان يرزقني داراً فرزقني، و قد خفت ان يكون ذلك استدراجاً.

فقال: اما – و الله – مع الحمد فلا.(2)

راوي مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: از خدا خواستم به من مالي بدهد، پس به من عطا كرد. از خدا خواستم به من فرزند دهد، او هم فرزند داد. از او خواستم به من خانه بدهد، پس روزي


1- 1 استدراج اين است كه وقتي بنده اي گناه مي كند، خداوند نعمت خود را از او سلب نكند و به عقوبت گرفتارش نسازد، در نتيجه بنده به فكر استغفار نمي افتد و از گناه خود توبه نمي كند. به اين ترتيب با انجام پي در پي گناهان به تدريج غفلت بيشتري از خداوند پيدا مي كند و كار به جايي مي رسد كه ديگر هرگز به خود نمي آيد.
2- 2. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 17.

ص:54

من كرد. مي ترسم اين (نعمتهاي پياپي خدا) استدراج باشد.

فرمودند: قسم به خدا اگر به خاطر هر كدام از اينها خدا را حمد كني، استدراج نيست.

خداي كريم – به فضل خود – به واسطه شكر زباني، بدون اين كه انسان را دچاراستدراج كند، او را در اقيانوس نعمتهاي خود غوطه ور مي سازد.

پس از آب نوشيدن

انسان عاقل، با حمد خدا، نه تنها خود را از عقوبت ناسپاسي مي رهاند، بلكه مي تواند خود را مشمول وعده بهشت الهي هم قرار دهد. امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

ان الرجل منكم ليشرب الشربة من الماأ فيوجب الله بها الجنة ثم قال: ان لياخذ الاتاء فيضعه علي فيه فيسمي، ثم يشرب فينحيه، و هو يشتهيه فيحمد الله، ثم يعود فيشرب، ثم ينحيه فيحمد الله، ثم يعود فيشرب، ثم ينحيه فيحمد الله، فيوجب الله عزوجل بها له الجنة. (1)

يكي از شما مقداري آب مي نوشد، پس خدا به سبب اين كار، بهشت را بر او واجب مي كند، سپس فرمودند: او ظرف را بر مي دارد، پس آن را نزديك دهانش مي آورد و در اين حال نام خدا را بر زبان جاري مي كند (بسم الله مي گويد). سپس مقداري آب مي نوشد، پس در حالي كه هنوز اشتهاي آب خوردن دارد،


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 16.

ص:55

ظرف را از دهانش دور مي كند پس خدا را حمد مي كند و بار ديگر مقداري آب مي نوشد، سپس ظرف را دور كرده، حمد خدا را مي گويد، سپس (براي بار سوم) اب مي نوشد و ظرف را دور كرده، خدا را حمد مي كند. پس خدا به سبب اين عمل، بهشت را براي او واجب مي كند.

انسان مي تواند با توجه به اين كه آب، نعمتي الهي است، نعمت «آب نوشيدن را براي خود احياء كند. بدين ترتيب، با زنده كردن يك نعمت و شكر قلبي تو زباني نسبت به آن، در معرض رحمت الهي قرار مي گيرد.

پس بايد از خدا خواست كه به انسان معرفتي بدهد تا روحيه شكرگزاري در او تقويت شود. وقتي در يك عمل ساده و تكراري مانند آب خوردن، ابتدا «بسم الله» بگويد و تا پايان آن هم سه بار «الحمدلله» بگويد و اين روحيه ترا در كارهاي ديگر خود هم داشته باشد، بدين ترتيب دنيا براي او رنگ ديگري پيدا مي كند و زندگي، شادابي معنوي خاصي مي يابد. حق شكر، همين است كه انسان وقتي به نعمتي توجه مي كند. قلباً به آن معتقد شود و بعد به زبان «الحمدلله» بگويد. به زبان آوردن اين ذكر، نه تنها انسان را در معرض الطاف دنيوي و اخروي متعدد قرار مي دهد، بلكه اعتقادات و اظهارات قلبي او را قويتر مي سازد. همين اظهارات قلبي، او را به شكر زباني راهنمايي كرده، ارزش اظهار زباني او را بيشتر مي سازد. بنابراين، اظهار زباني از يك مرتبه از شكر قلبي آغاز شده، به مرتبه بالاتري از آن مي انجامد. البته مراحل شكر منعم هنوز پايان نيافته است، ولي خداي مهربان همين مقدار از آن را پذيرفته و آثار باطني و ظاهري بسياري بر آن مترتب ساخته است.

ص:56

سجده شكر

عمل ديگري كه خداوند متعال براي اداي شكر بندگان نسبت به نعمتهاي خود قرار داده «سجده شكر» است. اين عمل، به صرف گذاشتن قسمت جلوي پيشاني بر روي زمين (يا بنابر احتياط هر چيزي كه سجده بر آن صحيح است)(1)

به نيت شكر خدا تحقق مي يابد. ذكر زباني در تحقق آن شرط نيست، هر چند مستحب است كه در سجده، ذكر «شكراً لله« يا «شكراً شكراً» رايك با ياسه بار و يا صد بار به زبان آورد، هم چنان كه مي تواند به جاي لفظ «شكراً» كلمه «عفواً» را به همان تعداد بگويد.

براي اداي سجده شكر، يك بار انجام آن كفايت مي كند، ولي دو بار انجام دادن آن مستحب است.براي فاصله انداختن بين دو سجده، كافي است كه ابتدا طرف راست پيشاني و سپس طرف چپ آن را روي زمين گذارد و آن گاه گونه راست و سپس گونه چپ را روي زمين قرار دهد، يا اين كه ابتدا طرف راست پيشاني و گونه راست، و سپس طرف چپ پيشاني و گونه چپ را روي زمين بگذارد.(2)

همه اين موارد در اداي سجده شكر، پسنديده و خوب است. تفصيل بيشتر را هم از كتب فقهي و احكام بايد جست و جو كرد. اين سنت پسنديده را خود پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مكرر انجام مي دادند. امام صادق عليه السلام فرمودند:

ان رسول الله صلي الله عليه و آله كان في سفر يسير علي ناقة له اذا نزل، فسجد خمس سجدات فلما ان ركب قالوا: يا رسول الله انا


1- 1. منهاج الصالحين، جلد 1، مسئله 657.
2- 2. العروة الوثقي، جلد 1، ص:688.

ص:57

رايناك صنعت شيئاً لم تصنعه؟ فقال: نعم، استقبلني جبرئيل عليه السلام فبشرني ببشارات من الله عزوجل، فسجدت لله شكراً لكل بشري سجدة.(1)

پيامبر صلي الله عليه و آله سوار بر شتر ماده اي به سفر كوتاهي رفته بودند، ناگهان از شتر پياده شده و پنج بار سجده به جا آوردند. وقتي سوار شدند، همراه گفتند: اي رسول خدا، عملي از شما ديديم كه تا به حال انجام نداده بوديد. فرمودند: جبرئيل به استقبال من آمد و از جانب خداوند به من بشارهايي داد. پس من براي هر بشارتي يك بار به عنوان شكر، خدا را سجده كردم.

پيامبر صلي الله عليه و آله در مسيري با همراهان خود در حركت بودند كه اين بشارتها به ايشان رسيد، مي توانستند همان جا روي مركب به صورت لفظي «الحمدلله» يا «شكراً لله» بگويند، ولي از مركب پياده شدند و به خاك افتاده، سجده به جا آوردند. با اين عمل خويش، نوع ديگري از شكر را به ما آموزش داده، اهميت آن را به ما گوشزد فرمودند. امامان بزرگوار ما نيز نسبت به اين نوع شكرگزاري، در عمل مقيد بودند:

عن هشام بن احمر، قال: كنت اسير مع ابي الحسنعليه السلام في بعض اطراف المدينة، اذ ثني رجله عن دابته، فخر ساجداً فاطال و اطال، ثم رفع رأسه و ركب دابته، فقلت: جعلت فداك قد اطلت السجود؟ فقال: انني ذكرت نعمة انعم الله بها علي فاحببت ان اشكر ربي.(2)


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 24.
2- 2. همان، حديث 26.

ص:58

هشام بن احمر گويد: همراه امام هفتم عليه السلام به يكي از اطراف مدينه مي رفتيم. ناگاه حضرت پاي خود را از روي چارپاي (مركب) خود خم كرده، به سجده افتادند، و مدتي آن را طول دادند. سپس سرشان را بلند كردند و سوار مركب خود شدند.

گفتم: فدايتان شوم، سجده را طولاني كرديد. فرمودند: به ياد نعمتي افتادم كه خدا به من عطا فرموده، پس مايل شدم كه خدايم را شكرگزارم.

در زندگي روزمره، ممكن است به ياد يكي از نعمتهاي خدا بيفتيم و يا نعمت بودن امري بر ما آشكار شود. در اين حال، وظيفه داريم با قلب و زبان، سپاسگزار آن نعمت باشيم و چه بهتر كه به مربيان توحيد اقتدا كرده، از روي تواضع، سر بر خاك گذاشته، خدا را بدين طريق شكر گزاريم.

به سفارش امام صادق عليه السلام در اين گونه احوال توجه كنيم. ايشان فرمودند:

اذا ذكر احدكم نعمة الله عزوجل فليضع خده علي التراب شكراً لله، فان كان راكباً فلينزل، فليضع خده علي التراب، و ان لم يكن يقدر علي النزول للشهرة فليضع خده علي قربوسه. و ان لم يقدر فليضع خده علي كفه ثم ليحمد الله علي ما انعم الله عليه. (1)

وقتي كسي از شما ياد نعمت خدا افتاد (متذكر شد) پس بايد


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 25.

ص:59

گونه اش را به عنوان شكر خدا، روي خاك بگذارد. و اگر سواره بود، پياده شود و گونه اش را روي خاك بگذارد. و اگر به خاطر انگشت نما شدن نمي تواند پياده شود، صورتش را روي برآمدگي زين (مركب) خود بگذارد. و اگر نمي تواند، گونه اش را روي كف دستش بگذارد. سپس خدا را به خاطر نعمتي كه به او داده، حمد كند.

از سيره اهل بيت عليهم السلام برداشت مي شود كه به محض رسيدن به نعمت يا تذكر به آن، بهتر است سجده شكر به جا آورده شود. ولي گاهي شرايط مكاني و اجتماعي به گونه اي است كه نمي توان پيشاني يا گونه را روي خاك قرار داد، زيرا با اين عمل ممكن است شخص انگشت نما شود و افراد كم ظرفيت او را مورد تمسخر قرار دهند. ائمه عليهم السلام به ما ياد داده اند كه حتي در چنين مواقعي از سجده شكر صرف نظر نكنيد و به شكلهاي ديگر، مانند صورت گذاشتن روي بلندي زين مركب و يا حد اقل كف دست، خدا را حمد كنيد.

از اين حديث شريف، مي توان استفاده كرد كه سجده شكر، به صرف اين كه انسان گونه اش را روي زمين بگذارد، تحقق مي يابد و احتياج به گذاشتن پيشاني روي خاك نيست.(1)


1- 1. العروة الوثقي، جلد 1، ص:689.

ص:60

درس پنجم: شكر عملي

اشاره

دانستيم كه حقيقت شكر از قلب آغاز مي شود. هر چند كه خداي متعال از روي فضل خود اظهار قلبي صرف را به عنوان شكر مي پذيرد، ولي بندگان وظيفه شناس، خدا را با زبانشان نيز شكر مي گويند.

اظهار عملي نعمت

علاوه بر اين دو مرحله، خداوند متعال، به واسطه ائمه هدي عليهم السلام ما را نسبت به مرحله عملي شكر نيز آگاه نموده و آثار بسياري را بر آن مترتب كرده است. (1)

همان طور كه از تعبير «اظهار عملي» بر مي آيد، در اين مرحله بايد شكر خدا در عمل ظاهر شود. يعني نعمت بودن نعمت خدا، در عمل نشان داده شود، به اين ترتيب كه نعمت در مسيري استفاده شود كه


1- 1. حتي اگر تنبيهات اهل بيت عليهم السلام در خصوص شكر عمل به ما نرسيده بود، عقل به وجوب آن حكم مي كرد و مخالفت با آن را قبح مي شمرد.

ص:61

منطبق بر خواسته خداوند از اعطاي آن باشد. مثلاً خداي عزوجل نعمت سلامتي را عطا كرده تا با عافيت، طاعت او را انجام دهيم.

استفاده از اين نعمت در انجام معصيت، چيزي جز كفران نعمت نخواهد بود.

انسانها در روابط روزمره خود عقلاً به اين مهم توجه دارند. به عنوان نمونه، عمل جراحي پزشكي كه وسيله شفاي چشم كودكي شده است، در صورتي ارج نهاده مي شود كه در حفظ سلامت آن توجه لازم به عمل آيد. در مقابل، عملي كه موجب معيوب شدن آن چشم مي شود، از نظر همه عقلا، زشت است. عدم مراقبت والدين از چشم فرزندشان، حمل بر كفران و ناديده گرفتن زحمات پزشك مي شود.

شكر عملي نعمت زبان

خداي متعال از روي فضل خويش نعمتهاي بسياري در اختيار مخلوقات خود قرار داده است. يكي از اين نعمتها كه گاهي از آن غفلت مي شود، همين نعمت «زبان» است كه انسانها به وسيله آن مي توانند با يكديگر تفاهم و ارتباط داشته باشند. هم چنين مي توانند خداي سبحان و اهل بيت عليهم السلام را ياد كنند. اما گاهي اين نعمت در مسير خلاف رضاي الهي به كار مي رود. مثلاً خداي ناكرده به وسيله آن آبروي مؤمني ريخته مي شود يا وسيله غيبت و دروغي قرار مي گيرد.

علاوه بر اين كه هر يك از اين اعمال، معصيت محسوب مي شود، اين نوع استفاده در حقيقت، كفران عملي نعمت «زبان» مي باشد و لذا سوء استفاده ناميده مي شود.

اما جهت اداي شكر عملي اين نعمت، مي توانيم لب به ثناي الهي

ص:62

گشوده، با زبان خود ذكر «الحمدلله» بگوييم و بدين ترتيب عملاً نيز از اين نعمت در جهت كسب رضاي منعم استفاده كنيم.

از راههاي ديگر شكر عملي نعمت، زبان اين است كه به وسيله آن دين خدا تبليغ شود.

سالت ابا عبدالله عليه السلام عن قول الله عزوجل:

وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَ بِّكَ فَحَدِّثْ (1)

قال: الذي انعم عليك بما فضلك و اعطاك و احس اليك. ثم قال: فحدث بدينه و ما اعطاء الله و ما انعم به عليه. (2)

از امام صادق عليه السلام راجع به اين آيه كه: «و اما نعمت پروردگارت را بازگو» سؤال شد. فرمودند: همان كسي منظور است كه به تو اين نعمتها را داده است: تو را برتر از ديگران قرارداده و در حق تو لطف و احسان كرده است. حال كه چنين است پس تو هم «دين» او را بيان كن و آن چه را خدا عطا فرموده و نعمتهايي را كه به سبب دينش ارزاني داشته، بازگو.

كساني كه به لطف و فضل الهي در مسير دين شناسي قدم برداشته اند، با آشكار كرن آن چه درباره دين آموخته اند، مي توانند به طور عملي، شكر خدا را به جاي آورند و كدام اظهار و بازگويي از اين بالاتر كه انسان به دين پروردگارش عمل كند، تا با گفتار و كردار به تبليغ دين بپردازد؟ امر مقدس تعليم و تربيت كه بسيار مورد سفارش پيشوايان دين قرار گرفته، از آشكارترين مصاديق اظهار و بازگو كرن دين در قول


1- 1. ضحي، 11.
2- 2. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 5.

ص:63

و عمل است. امام صادق عليه السلام فرمودند:

كونوا دعاة الناس بغير السنتكم.(1)

مردم را بدون (استفاده از) زبانهايتان دعوت (به دين خدا) كنيد.

پرهيز از معاصي لازمه شكر عملي

بديهي است كه جهت انجام شكر عملي خداي عزوجل، در درجه اول بايد از انجام معاصي خودداري كنيم، يعني نعمتهاي الهي را در جهتي كه موجب سخط و ناخشنودي اوست، به كار نبريم.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام ما را نسبت به اين وظيفه عقلي، تنبه داده اند.

لو لم يتواعد الله عباده علي معصيته لكان الواجب الا يعصي شكراً لنعمه.(2)

اگر خداوند، بندگانش را نسبت به ارتكاب معصيت خود تهديد نكرده بود (عقابي مقرر نكرده بود) واجب بود كه به جهت شكر نعمتهايش معصيت نشود.

ابيات ذيل كه منسوب به امير المؤمنين عليه السلام است، به همين مطلب فطري تذكر مي دهد:

هب البعث لم تاتنا رسله = و جاحمة النار لم تضرم

اليس من الواجب المستحق = حياء العباد من المنعم(3)


1- 1. بحار الانوار، جلد 70، ص:309، حديث 38.
2- 2. بحار الانوار، جلد 78، ص:69، حديث 21.
3- 3. بحار الانوار، جلد 78، ص:69، ذيل حديث 21.

ص:64

به فرض اگر پيامبران الهي به سوي ما فرستاده نشده بودند و شعله هاي آتش (جهنم براي گناهكاران) افروخته نشده بود. آيا حيا كردن و شرم نمودن بندگان از منعم، ضروري و شايسته نبود؟!

بنابراين حساب شكر را بايد از وعيد خدا، جدا دانست و اطاعت خدا را به دليل وجوب عقلي آن – نه فقط براي گريز ازعقاب و عذاب در پيش گرفت. البته متذكر شدن به اين مطلب، فطرتي بيدار مي خواهد.

براي تنبه به اين حقيقت مثالي ذكر مي شود: پدري را در نظر بگيريد كه سرمايه اي در اختيار فرزندش براي منظور خاصي قرار داده است، بدون آن كه اين فرزند استحقاقي براي دريافت آن داشته باشد. يعني شرايط به نحوي است كه اگر پدر اين سرمايه را در اختيار فرزند نمي گذاشت، هيچ كس او را سرزنش نمي كر و پدر، فقط از روي فضل و لطف به فرزندش كمك كرده است تا او اين سرمايه را در جهت تحقق هدف پدر به كار گيرد. البته عملي شدن اين هدف فوائد زيادي براي خود فرزند در پي دارد. پدر مي تواند به فرزندش تذكر دهد كه سرمايه اش را با عيش و نوش و خوش گذراني هدر ندهد. يا او را تهديد كند كه اگر چنين كني، سرمايه را از تو مي گيرم و يا فلان بلا بر سرت مي آيد و فلان گرفتاري را پيدا مي كني. ولي حتي اگر پسر را تهديد نكند، همه عقلا از پسر انتظار دارند كه از سرمايه اي كه پدر به او داده است، در مسير مورد رضايت پدر استفاده كند. اگر فرزند از اين امر عقلي تخلف كند، هم عمل خطايي مرتكب شده و هم آن نعمت را كفران كرده است. يعني هم سرمايه اش را از دست مي دهد و هم مقابل پدر و ساير عقلا شرمنده مي شود. پس كسي كه نعمت بودن نعمت را درك مي كند،

ص:65

با عقل خود مي فهمد كه نبايد از آن نعمت در مسير خلاف خواسته منعم استفاده كند.

اين وظيفه، در مقابل «رب العالمين» - منعم اصلي همه مخلوقات – به صورت بارزتري نمايان مي شود. همه بندگان همواره بايد متوجه باشند كه از نعمتهاي خدا در مسيري استفاده نكنند كه مرتكب كفران نعمتهاي الهي گردند. ترك معاصي، حداقل مرتبه شكر عملي است.

امير المؤمنين عليه السلام فرمودد:

اقل ما يحب للمنعم ان لا يعصي بنعمته.(1)

كمترين چيزي كه براي منعم واجب مي باشد (بايد در حق منعم انجام شود) اين است كه با نعمت او معصيت نشود.

اولين مرتبه خروج از حد كفران نعمت، اين است كه با نعمت وهبي از جانب خداي رحمان، معصيت او انجام نشود. كاملاً روشن است كه فرد نمي تواند مدعي شكر باشد، ولي در عمل با همان نعمت، مخالفت امر خدا كند. مثل اين كه فرزندي به زبان از پدر و مادرش تشكر كند، ولي در عمل، از هيچ آزار و اذيتي فرو گذار نكند. بدين ترتيب هر شاهد عاقلي، فرزند را ناسپاس در حق پدر و مادر مي داند و او را منافق مي شمرد. حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمودند:

شكر المؤمن يظهر في عمله.(2)

شكر مؤمن در عملش آشكار مي شود.


1- 1. غرر الحكم، فصل 8، حديث 242.
2- 2. غرر الحكم، فصل 40، حديث 9.

ص:66

شكر المنافق لا يتجاوز لسانه.(1)

(ولي) شكر منافق از زبانش تجاوز نمي كند.

گفتن «الحمدلله رب العالمين» تمام شكر است، به شرط آن كه حكايت از معرفت قلبي انسان نسبت به نعمت و ولي نعمت بكند كه در اين صورت، اين معرفت و شكر قلبي در عمل او هم ظاهر و آشكار مي گردد. بنابراين حمد گفتن مؤمن با منافق تفاوت دارد. به صرف «الحمدلله» گفتن، نمي توان فهميد كه اين شكر زباني از قلب برخاسته است، بلكه اگر كلام از دل بر آيد، در عمل هم ظهور و بروز پيدا مي كند. حضرت علي عليه السلام فرموده اند:

شكر كل نعمة الورع عما حرم الله.(2)

شكر هر نعمتي پرهيز از چيزهايي است كه خدا حرام كرده است.

از هر نعمتي مي توان استفاده حلال و يا سوء استفاده در جهت حرام كرد، ولي سوء استفاده از نعمت، كفران آن مي باشد. شكر هر نعمتي در صورتي گزارده مي شود كه در مسير رضايت منعم مورد استفاده قرار گيرد. در غير اين صورت، مورد كفران قرار گرفته است و كفران نعمت، سبب از دست رفتن نعمت مي شود. امام رضا عليه السلام ضمن خطبه اي به مردم خراسان فرمودند:

ايها الناس اتقوا الله في نعم الله عليكم، فلا تنفروها عنكم بمعاصيه، بل استديموها بطاعته و شكره علي نعمه و اياديه.(3)


1- 1. غرر الحكم، فصل 40، حديث 10.
2- 2. بحار الانوار، جلد 71، ص:42، حديث 39.
3- 3. بحار الانوار، جلد 71، ص:42، حديث 39.

ص:67

اي مردم! در مورد نعمتهاي خدا كه بر شما فرو فرستاده، تقوا پيشه كنيد. پس با ارتكاب معصيتهاي الهي، نعمتهاي او رازا خود گريزان نكنيد، بلكه با انجام طاعات الهي و سپاسگزاري از او و واسطه هاي (نعمت) او دوام نعمتها را از خدا بخواهيد.

امام رضا عليه السلام راه شكرگزاري خدا را عمل به طاعات، تو كفران او را به ارتكاب معصيتها دانسته اند كه باعث گريز نعمتهاي او مي شود.

بالاترين مراتب شكر

حضرت در ادامه همين خطبه فرموده اند:

و اعلموا انكم لا تشكرون الله عزوجل بشيء – بعد الايمان بالله و بعد الاعتراف بحقوق اولياء الله من آل محمد صلي الله عليه و آله رسول الله – احب اليكم من معاونتكم لاخوانكم المؤمنين علي دنياهم التي هم معبرتهم الي جنان ربهم، فان من فعل ذلك كان من خاصة الله تبارك و تعالي. (1)

بدانيد كه در مقام شكرگزاري از خداي عزوجل – پس از ايمان به خدا و پس از اعتراف به حقوق اولياء خدا از اهل بيت پيامبر عليهم السلام – هيچ چيز براي شما، از كمك رساندن به برادران ايماني خود در انجام امور دنيوي آنها – كه گذرگاه اياشن به سوي بهشت پروردگارشان است – دوست داشتني تر نيست. پس هر كس به اين كمك رساني موفق گردد (از لحاظ درجه و ثواب) امتياز ويژه اي نزد خدا دارد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 49، ص:182.

ص:68

امام عليه السلام در اين خطبه بالاترين مراتب شكر خدا را معين فرموده اند. طبق اين بيان، هيچ شكري نيست به خدا، برتر از ايمان به او نيست. سپس اعتقاد و اعتراف به حقوقي كه پيامبر و اهل بيت گرامي حضرتش عليهم السلام بر همه مخلوقات دارند. اين دو مرتبه، اعمال قلبي هستند كه البته در زبان و عمل هم ظاهر مي گردند. در مرتبه سوم، بهترين مصداق شكر عملي خداي سبحان، همكاري مؤمنان با يكديگر در كارهاي روزمره زندگي، و بي تفاوت نماندن و احساس مسئوليت نسبت به مشكلات مادي يكديگر است.

اگر خداي عزوجل به كسي نعمت سلامت و روزي فراوان و امكانات مادي و ... بخشيده است، تنها زماني شكر اين نعمتها ادا مي شود كه انسان، از آنها براي كمك به كساني كه نياز به رسيدگي دارند، استفاده كند. او بايد توجه داشته باشد كه اين نعمتها كه خداي سبحان به او بخشيده، وسيله امتحان او است. ممكن بود خداي منان همين نعمتها را به جاي اوبه فردي فقير و محتاج مي بخشيد كه در آن صورت، خود اين شخص، نيازمند به او مي شد. پس حال كه چنين نشده، شكر اين نعمتها به اين است كه از افراد نيازمند و محتاج، دستگيري كند. در غير اين صورت، كفران نعمت كرده و مستحق سلب آن شده است.

كامل كننده شكر عملي

به هر حال شرط لازم براي اداي شكر نعمتهاي الهي انجام واجبات و ترك محرمات است. ولي شرط كامل كننده آن، همراهي شكر عملي با اظهار زبان است. امام صادق عليه السلام فرمودند:

ص:69

شكر النعمة اجتناب المحارم. و تمام الشكر قول الرجل: «الحمدلله رب العالمين».(1)

شكر نعمت، پرهيز از محرمات است. و شكر وقتي كامل مي شود كه شخص بگويد: «الحمدلله رب العالمين».

گفتن حمد زبان، كامل كننده شكر عملي است. استفاده از نعمت در مسير رضاي منعم، جاي اظهار زباني را نمي گيرد. چون شكر زباني از معرفت قلبي بر مي خيزد، پس روح اظهار زباني همان تسليم قلبي است.

اظهار زباني بدون اين فعل قلبي، مانند جسم بدون روح، مرده و بي ارزش است. ولي اگر روح معرفت در آن دميده شود، گفتن «الحمدلله» بسيار ارزشمند و پر ارج خواهد شد. اين گونه «الحمدلله» گفتن، شكر عملي است كس از حرام پرهيز كند، اما به اين نكته توجه نكند كه همه نعمتها به نعمت و منعم خويش است. اما كسي كه در مقام شكر قلبي، متذكر همه نعمتهاي الهي باشد، حتي در اجتناب از حرام نيز خود را مديون خداي خود مي بيند و بيش از خودش او را در توفيق دوري از گناه مؤثر مي داند، آنگاه براي اداي شكر اين نعمت، «الحمدلله» مي گويد. پس گفتن حمد، يك اظهار زباني خشك و بدون روح نيست، بلكه از كمال عنايت و توجه و تصديق شخص نسبت به انعام الهي حكايت مي كند كه چه بسا در مقام عمل و پرهيز از محرمات، اين توجه و عنايت وجود نداشته باشد.


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 10.

ص:70

به هر حال، فرد شاكر تنها به شكر عملي اكتفا نكرده، بلكه با قلب و زبان هم خدا را شكر مي كند و با تمام وجود نيك مي داند و مي يابد كه هرگز نمي تواند شكر نعمتهاي خدا را به جا آورد.

ص:71

فصل 3

اشاره

بالاترين درجه شكر

درس ششم: اعتراف به عجز از شكر

عجز از شكر خداي متعال
اشاره

اگر بخواهيم شكر يكي از نعمتهاي الهي را به جا آوريم، ايد هم زبان با معرفت قلبي نسبت به آن نعمت، به زبان هم سپاسگزار باشيم و در عمل نيز آن نعمت را در جهت رضاي خدا به كار ببريم. همه اين مراتب، اعمال اختياري ما هستند، ولي «معرفت حمد خدا» و «توفيق سپاسگزاري» از او را مديون خود او هستيم و لذا بايد بگوييم:

فكيف لي بتحصيل الشكر؟! و شكري اياك بفتقر الي شكر، فكلما قلت لك الحمد، وجب علي لذلك ان اقول لك الحمد.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 94، ص:146، مناجات شاكرين، از دعاهاي خم عشرة.

ص:72

خدايا! چگونه مي توانم حق شكر (تو) را ادا كنم، در حالي كه هرگونه شكرگزاري من از تو، احتياج به شكر ديگري دارد!!؟ پسي هرگاه تو را حمد گويم، بر من لازم مي شود كه به خاطر آن حمد تو را باز گويم.

اين كه ما بتوانيم خدا را حمد گوييم، نعمتي است بزرگتر از آن نعمتي كه به خاطر آن خدا را حمد گفته ايم: «كان الحمدلله افضل من تلك النعمة».(1)

پس با هر شكر نعمتي، بيشتر مديون خداوند مي شويم. حتي اگر سجده شكر به جا آوريم، شناخت و توفيق انجام اين عمل نيز نعمتي است كه نسبت به ان هم وظيفه شكرگزاري داريم. حال اگر بخواهيم شكر آن را به جا آوريم، هر عملي كه به عنوان شكر انجام دهيم، ما را بيشتر مديون لطف بي پايان الهي مي سازد. بدين ترتيب، به روشني مي يابيم كه هيچ گاه قادر به شكرگزاري خداي متعال نيستيم. امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

فيما اوحي الله عزوجل الي موسي عليه السلام : يا موسي اشكرني حق شكري. فقال: يا رب و كيف اشكرك حق شكرك، و ليس من شكر اشكرك به الا و انت انعمت به علي؟ قال: يا موسي الان شكرتني حين علمت ان ذلك مني!(2)


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 13.
2- 2. همان، حديث 27.

ص:73

من! چگونه حق شكر تو را ادا كنم، در حالي كه هيچ شكري نيست كه با آن، شكر تو را به جا آورم، مگر اين كه در همين شكرگزاري هم نعمت تو شامل حال من شده است (كه توانسته ام شكر كنم). (خداوند) فرمود: اي موسي! حال كه فهميدي (معرفت و توفيق) شكرگزاري، نعمتي از جانب من است، شكر مرا به جاي آورده اي!

بنده بايد چنان معرفتي پيدا كند تا بفهمد در هر كار نيكي از جمله شكر خداوند، مديون لطف او مي باشد. در اين صورت كه خود را نسبت به شكر نعمتهاي بيكران الهي عاجز مي يابد و بالاترين حد شكرگزاري رسيدن به همين مرحله است و مي توان گفت حق شكر خدا تنها در اين صورت ادا مي شود. تا وقتي كه انسان هنوز به اين حد نرسيده، در شكر پروردگارش كوتاهي كرده است.

معرفت به تقصير در شكر خداوند

قرآن مي فرمايد:

وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّ_هِ لَا تُحْصُوهَا (1)

از امام سجاد عليه السلام ذيل اين آيه شريفه روايت شده است:

سبحان من لم يجعل في احد من معرفة نعمه الا المعرفة بالتقصير عن معرفتها، كما لم يجعل في احد من معرفة


1- 1. ابراهيم، 34.

ص:74

ادراكه اكثر من العلم بانه لا يدركه، فشكر عزوجل معرفة العارفين بالتقصير عن معرفته، و جعل معرفتهم بالتقصير شكراً كما جعل علم العالمين انهم لا يدركونه ايماناً، علماً منه انه قد وسع العباد فلا يجاوزون ذلك. (1)

منزه است آن كه قرار نداده است در كسي از معرف نعمتهايش (اين كه نعمتهاي خدا را بشناسند) مگر شناخت اين كه از «معرفت آن نعمتها» ناتوان هستند (يعني بالاترين مرتبه شناخت نعمتهاي خدا اين ات كه انسان بفهمد نمي تواند آنها را بشناسد). همان گونه كه معرفت درك خود را بيش از دانستن اين كه خدا را ادراك نمي كند، در كسي قرار نداده است (يعني بالاترين حد شناخت خدا اين است كه انسان عجز و ناتواني خود را نسبت به معرفت او بيابد) آن گاه خداي عزوجل از معرفت عارفين به عجز از معرفتش (با نعمتهايش) (2)

قدرداني كرده (از آنها همين را پذيرفته) و معرفت آنها را به اين عجز، شكر


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص:141 و 142 از تحف العقول.
2- 2. در عبارت «فشكر عزوجل معرفة العارفين بالتقصير عن معرفته» با توجه به مرجع ضمير «معرفته» احتمال دو معنا وجود دارد: اول اين كه مرجع ضمير، خدا باشد دوم اين كه مرجع ضمير «كل نعمة» يعني هر نعمت خدا باشد كه معناي آن در عبارت قبل موجود است. بنابر احتمال دوم، مرجع ضمير معنوي است و چون لفظ «كل» مذكر است با ضمير «معرفته» تناسب دارد. احتمال دوم با صدر و ذيل حديث از جهت معناي آن مناسب تر به نظر مي رسد، هر چند كه احتمال اول هم مي تواند قابل قبول باشد در نقل روضه كافي ص:394 به جاي «معرفته» تعبير «معرفة شكره» آمده كه مؤيد احتمال اول است.

ص:75

محسوب نموده است. همان گونه كه علم دانايان به اين كه نمي توانند او را درك كنند، را ايمان قرار داده است، زيرا (خدا) مي داند كه خودش به بندگان قدرت داده است (بندگان در همان سعه و گستره اي كه خدا براي آنها قرار داده مي تواند عمل كنند) و از آن حد نمي توانند بگذرند. نعمتهاي قدر ناشناخته

شناخت ما از نعمتهاي الهي، نسبي است. به علاوه، ما بسياري از نعمتهاي خدا را نشناخته ايم. حتي نعمتهايي را كه مي پنداريم نسبت به آنها معرفت پيدا كرده ايم، معرفت شايسته را نسبت به آنان نداريم. وقتي بخواهيم نعمتهاي خدا را بر شماريم، مثلاً مي گوييم نعمت سلامت، امنيت و ... ولي آيا همين نعمت سلامت واقعاً شناخته شده و نعمت بودنش – آن چنان كه شايسته است – روشن گرديده است؟! حق اين است كه تا انسان مريض نشود، نعمت سلامتي را – آن گونه كه بايد – نمي شناسد. و اين در مورد هر نعمتي وجود دارد كه تا وقتي هست، ناشناخته مي ماند و آن گاه كه از دست برود، قدر آن شناخته مي شود. از حضرت امام مجتبي عليه السلام روايت شده است كه فرمودند:

تهجل النعم ما اقامت، فاذا ولت عرفت.(1)

نعمتها تا وقتي كه باقي هستند، شناخته نمي شوند. وقتي از دست بروند، آن گاه شناخته مي شوند.

نعمت بودن سلامتي بايد براي انسان كاملاً ملموس شود. ولي هر


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص:115، حديث 12.

ص:76

اندازه كه اين نعمت بر انسان معلوم شود، باز هم آن چنان كه شايسته است، قدرتش را نمي داند. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند:

نعمتان مكفورتان: الامن و العافية.(1)

دو نعمت است كه قدر آنها ناشناخته مانده و شكر آنها گزارده نمي شود، امنيت و عافيت.

در حديث ديگري از آن حضرت چنين آمده است:

الصحة و الفراغ نعمتان مكفورتان.(2)

سلامت و گرفتار نبودن، دو نعمت ناشناخته هستند كه شكر آنها گزارده نمي شود.

قدر نعمت امنيت نيز معمولاً مورد غفلت قرار مي گيرد، در حالي كه اگر ذره اي در آن اختلال ايجاد شود، زندگي – با همه زيبايي ها و شيريني هايش – به كام همه تلخ مي شود. مثلاً اگر در يك منطقه، چند بار پشت سر هم زلزله بيايد، نعمتهاي ديگر زندگي هم تحت الشعاع قرار مي گيرد. در اين شرايط، افراد امنيتي را به ياد مي آورند كه بيشتر از آن بهره مند بوده اند، درحالي كه هنوز هم به حقيقت آن پي نبرده اند.

اگر به نوع ديگري در معرض خطر قرار گيرند، باز نعمت بودن آن براي آنها بيشتر روشن مي شود. بنابراين نه تنها نعمتهاي بسياري وجود دارد كه ما نسبت به آنها به كلي غافليم، بلكه از شناخت عميق بقيه نعمتها نيز عاجز هستيم.

پس همه نعمتهاي خدا مجهول القدر هستند و قدرشان به خوبي


1- 1. بحار الانوار، جلد 81، ص:170، حديث 1.
2- 2. بحار الانوار، جلد 77، ص:170.

ص:77

شناخته نشده است. امام سجاد عليه السلام به همين نكته تذكر داده اند:

سبحان من لم يجعل في احد من معرفة نعمة الا المعرفة بالتقصير عن معرفتها.

خداي عزوجل، به بندگان، آن مقدار از معرفت نعمتهايش عطا كرده كه بفهمند در معرفت نعمتهاي خدا مقصر هستند. يعني خدا لطف كرده و به آنها فهمانده است كه هر اندازه نعمتهاي خدا را بشناسد، باز از حقيقت معرفت آنها عاجز هستند.

امام سجاد عليه السلام براي بيان اين مطلب، با مثال بسيار زيبايي، عجر ما از معرفت نعمتهاي خدا را تشبيه به ناتواني ما از ادراك خدا كرده اند:

كما لم يجعل في احد من معرفة ادراكه اكثر من العلم بانه لا يدركه.

يعني در مقام ادراك خدا به جايي نمي رسيم، جز اين كه بدانيم نمي توانيم خدا را بشناسيم. همين گونه در مقام معرفت نعمتهاي الهي نيز، در نهايت به عجز خود از معرفت نعمتهايش مي رسيم. پس همان طور كه خدا را نمي توانيم بشناسيم، نعمتهاي خدا نيز براي ما ناشناخته مي مانند. حداكثر بهره بندگان از معرفت خدا و نعمتهاي او، اين است كه بفهمند كه از درك آنها عاجز هستند و به عجز خود اعتراف كنند.

شكرگزاري خدا نسبت به معترفان به تقصير

اين پذيرش و اعتراف به ناتواني، وظيفه بنده است، ولي خداي سبحان، به لطف و فضل خود، چنان مي كند كه عمل بنده در دستگاه الهي

ص:78

گم نشود و تفضلاً – بدون هيچ استحقاقي – كار بنده را نعمت به حساب مي آورد و خود نيز در مقابل بنده اش «اظهار نعمت» (شكر) مي فرمايد:

فشكر عزوجل معرفة العارفين بالتقصير عن معرفته.

خداوند شكرگزار كساني است كه عجز از معرفت (نعمتهاي) خدا ا يافته اند و به آن اعتراف و اقرار كرده اند.

«شاكر» يكي از اسماء الهي است.

فَإِنَّ اللَّ_هَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ (1)

شكرگزاري پروردگار بزرگ نسبت به بندگان، از الطاف ويژه او بر آنهاست، چرا كه وقتي بنده وظيفه بندگي خود را به درستي انجام مي دهد، خداي سبحان، عمل او را با همه كاستي هايش، به عنوان اداء واجب مي پذيرد. حتي براي او جايزه و پاداش هم مقررمي كند. در حالي كه انجام وظيفه، كسي را مستحق پاداش نمي سازد.

مثلاً در بين انسانها كودكي كه به حرف پدر و مادر يا مربي خود گوش كند، اين اطاعت كردن، وظيفه اوست. حال اگر بزرگتري به او «احسنت» و «آفرين» بگويد و به او جايزه بدهد، در حقيقت از اطاعت او تشكر كرده است. يعني كار خوب كودك را ظاهر كرده و به اصطلاح «آن حرا تحويل گرفته است». آن فرد بزرگتر (پدر يا مادر يا مربي) مي توانست اين خبر را اظهار نكند، يعني كار خوب او را اصلاً به روي او نياورد و هيچ عكس العمل مثبتي در برابر آن از خود نشان ندهد. زيرا آن عمل، وظيفه فرزند بوده است و به رو نياوردن پدر و مادر يا مربي از نظر هيچ عاقلي ناپسند شمرده نمي شود. مفهوم شكر، چيزي جز اظهار عمل خوب ديگري نيست و اين اظهار (ظاهر كردن) در مثال فوق، به


1- 1. بقره، 158.

ص:79

صورت تشويق كودك و آفرين گفتن يا جايزه دادن به او جلوه كرده است.

خداي متعال هم، در مقابل انجام وظيفه شكرگزاري بندگان، وعده هايي فرموده است. بدين ترتيب، نسبت به بندگن خود، «شاكر» ي باشد. چون براي شكرگزاري بنگان، شأن و ارزش قائل شده و بر انجام آن ثواب و پاداش قرار داده است، گر چه شكرگزاري نعمتها، وظيفه قطعي بندگان بوده و هست.

كساني كه خود را در معرفت (نعمتهاي) خدا مقصر مي بينند و به تقصير خود در اين امر اقرار دارند. مورد ستايش خدا قرار گرفته اند و پروردگار متعال براي همين معرفت آنها (معرفت به تقصير) ارزش قائل شده و براي آن پاداش و اجر قرار داده است. پس بندگان با اين كه تنها جزئي از وظيفه بندگي خود را انجام داده اند، ولي خداوند منان به نوعي عمل آنها را ظاهر و آشكار ساخته و از آنها قدرداني نموده است.

قدرداني خداي مهربان، به اين است كه همين اعتراف آنها به عجز خود را به عنوان شكر نعمت تلقي كرده است.

و جعل معرفتهم بالتقصير شكراً.

كسسي كه با همه وجودش مي يابد از معرفت (نعمتهاي) خدا عاجز است، همين معرفت او به عجز از شناخت نعمت، به عنوان شكر پذيرفته مي شود. خداوند كريم، از سر لطف، وظيفه شكرگزاري چنين بنده اي را ادا شده مي داند، چنان كه بنده اي را كه به عجز از معرفت او اعتراف دارد، مؤمن مي شمارد:

كما جعل علم العالمين انهم لا يدركونه ايماناً

ص:80

خداي عزوجل، علم دانايان را به اين كه او را ادراك نمي كنند، ايمان قرار داده است. بالاترين مرتبه علم بندگان نسبت به خداوند اين است كه به عجز خود از شناخت او اعتراف كنند و همين حد ازعلم را، خداوند، ايمان آنها نسبت به خود قرار داده است. در مورد شكر نيز چنين است. يعني انسان با اعتراف به عجز از شناخت نعمت، مي تواند به وظيفه خود درباره شكر خداوند عمل كند.

البته خالق انسانها مي داند كه چه مقدار به آنها قدرت داده است.

بندگان از خودشان هيچ چيز ندارند و اگر مالك چيزي هستند. از طرف خدا به آنها عطا شده است. لذا تنها در محدوده اي كه خداي بزرگ به آنها قدرت داده است، مي توانند عمل كنند.

علماً منه انه قد وسع العباد فلا يجاوزون ذلك.

نهايت علم انسان، اين است كه بفهمد از ادراك خدا سبحان و نعمتهاي او (به طور شايسته) عاجز است. خدا نيز همين اعتراف به عجز را به عنوان ايمان و شكر خود پذيرفته است و اين خود فضلي بزرگ از طرف خداي متعال بر بندگان است. درك عجز از شكر، نهايت فهم انسان است و خدا هم بيشتر از طاقت و توانايي بنده از او چيزي نمي خواهد.

امام سجاد عليه السلام خداي خويش را چنين ستوده اند:

سبحان من جعل الاعتراف بالنعمة له حمداً. سبحان من جعل الاعتراف بالعجز عن الشكر شكراً.(1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص:142، حديث 37.

ص:81

منزه است آن (خدايي) كه اعتراف به نعمت خود را حمد قرار داده است. منزه است آن (خدايي) كه اعتراف به عجز از شكر را شكر قرار داده است.

ص:82

درس هفتم: اعتراف معصومين عليهم السلام به عجز از شكر

اشاره

دانستيم كه اگر انسان با معرفت قلبي نسبت به نعمت، اعتراف كند كه آن نعمت از جانب خداست، در حقيقت حمد خدا را به جاي آورده است و با اعتراف به «عجز از شكر» مي تواند بالاترين شكر را به جا آورد. البته رسيدن به اين مقام، وجدان بيدار مي خواهد.

احساس عجز از شكر، متناسب با درجه معرفت

انسان اگر معرفت عميق نسبت به نعمتهاي خدا داشته باشد، تقصير خود را از شكرگزاري او مي فهمد. ولي اگر قدر نعمتهاي خدا را نداند، چه بسا از روي جهل و غفلت گمان كند كه شكر آنها را به جا آورده است.

به عنوان مثال، وقتي مقابل شخص بزرگي قرار بگيريم كه به ما الطاف بسياري كرده است، هر قدر به مقام آن برگ و قدر الطافش بيشتر آگاه باشيم، در شكرگزاري از او، احساس كوچكي و تقصير

ص:83

عميق تري مي كنيم. لذا اگر هديه اي هم جهت سپاسگزاري براي او تهيه كرده باشيم، ازهمان هديه خود هم عذر مي خواهيم و با همه وجود، احساس مي كنيم كه هديه ما شايسته او و جوابگوي اندكي از الطاف او نمي باشد. آن گاه كه به عبارتهاي مختلف از او تشكر مي نماييم، از تشكر خود هم خجالت نمي كشيم و احساس قصور مي كنيم. ولي كسي كه آن شخص بزرگ را نمي شناسد و قدر الطاف او را نمي داند، در نهايت به اندازه معرفت خود، شكر مي كند. چه بسا ادعا كند كه حق او را به جا آورده است و ديگر هيچ ديني از او به گردن ندارد. درست مانند كودكي كه به ارزش اشياء آگاهي ندارد، طلا و سنگ سياه براي او يكسان است، لذا تشكر او از لطف منعم به اندازه فهم خودش است.

بنابراين هر چه فهم و درك شخص از خداي منان و نعمتهايش بيشتر باشد، خود را در اداي شكر او ناتوان تر مي يابد. از اين رو معصومان عليهم السلام بيشتر از هر كس به درگاه خدا اظهار عجز مي كردند.

معرفت والاي آن بزرگواران، در دعاها و مناجاتهايشان جلوه گر است. ما نمي توانيم حدود معرفت ايشان را درك كنم، ولي با الهام گرفتن از بيانات و رهنمودهاي نوراني آن بزرگواران عليهم السلام، مي توانيم به عجز خود در شكر پروردگار آگاهتر شويم.

دعاي امام سجاد عليه السلام

امام زين العابدين عليه السلام در مناجات الشاكرين به خداي خود چنين عرضه مي دارند:

الهي اذهلني عن اقامة شكرك تتابع طلولك، و اعجزني عن

ص:84

احصاء ثنائك فيض فضلك، و شغلني عن ذكر محامدك ترادف عوائدك، و اعياني عن نشر عوارفك توالي اياديك، و هذا مقام من اعترف بسبوغ النعماء و قابلها بالتقصير.(1)

خدايا! پي در پي بودن نعمتهايت، مرا از بر پا داشتن شكر تو غافل كرده است. و فراواني فضل تو باعث شده كه نتوانم تو را به طور كامل ستايش كنم. و پياپي آمدن الطاف تو، مرا از ذكر خوبي هايت غافل كرده است. و پشت هم قرار گرفتن وسائلي كه برايم قرار دادي، مرا از اين كه بتوانم خوبي هاي تو را منتشر سازم. ناتوان ساخته است. و اين جايگاه كسي است كه به فراگير بودن نعمتها اعتراف دارد، و مي پذيرد كه در مقابل آنها (از سپاسگزاري) كوتاهي كرده است.

امام سجاد عليه السلام با توجه به شناخت و معرفتي كه دارند، اين گونه خدا را حمد مي گويند. ايشان به ما تذكر مي دهند كه نعمتهاي خدا ما را در برگرفته و به هر طرف كه مي نگريم، نعمتهاي خدا بر ما مي بارد.

همين پشت سر هم بودن نعمتهاي خداست كه ما را به غفلت مي اندازد. يعني به دليل شدت و فراواني نعمتها، از آنها غافل مي شويم.

در ادامه دعاي حضرت سيد الساجدين عليه السلام آمده است:

فالاوك جمة ضعف لساني عن احصائها، و نعمائك كثيرة قصر فه عن ادراكها فضلاً عن استقصائها، فكيف لي بتحصيل الشكر و شكري اياك يفتقر الي شكر...


1- 1. بحار الانوار، جلد 94، ص:146، مناجات الشاكرين.

ص:85

پس نعمتهاي تو، آن قدر فراوان است كه زبان من از شمارش آنها احساس ناتواني مي كند. و نعمتهاي تو، آن قدر زياد است كه فهم من از ادراك آنها قاصر است، چه رسد به اين كه بتوانم آنها را بشمارم. پس چگونه مي توانم شكر تو را به جاي آورم؟! در حالي كه هر شكر من نسبت به تو به شكر ديگري نياز دارد...

خلاصه اين كه ما از اولين مرتبه شكر – يعني شناخت نعمت – عاجز هستيم. نعمتهاي خدا آن قدر زياد است كه براي ما قابل شمارش نيست. انسان اگر متوجه باشد، به واقع از اين همه نعمت الهي متحير و مبهوت مي گردد، تا آن جا كه امام معصوم عليه السلام هم به قصور خود از ادراك آنها اعتراف مي نمايد. مي دانيم كه اهل بيت عليهم السلام اهل مبالغه بي جا نيستند و شدت معرفت خدا و نعمتهايش ايشان را به آن جا رسانده كه بفهمند از درك آنها عاجز هستند. لذا اگر ما خود را مقصر در فهم نعمتهاي خدا نمي دانيم، ناشي از جهل مركب ماست. باشد كه با تذكرات ائمه عليهم السلام به عجز خود پي ببريم.

شكر امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه

پدر گرامي امام زين العابدين، يعني حضرت سيد الشهداء عليهم السلام در دعاي روز عرفه به ذكر برخي از نعمتهاي الهي پرداخته اند كه بسياري از انسانها در غفلت كامل از آنها به سر مي برند:

ابتداتني بنعمتك قبل ان اكون شيئاً مذكوراً.(1)

قبل از آن كه من چيز قابل ذكري باشم، نعمتهاي خود ا (بدون


1- 1. اقبال الاعمال، جلد 2، ص:74.

ص:86

هيچ استحقاقي) نصيبم كردي.

لم تخرجني لرافتك بي و لطفك لي و احسانك الي في دولة ايام الكفرة الذين نقضوا عهدك و كذبوا رسلك.(1)

به خاطر لطف و مهرباني و احسان خود مرا در زمان سلطنت كفار – كه پيمان تو را شكستند و پيامبرانت را تكذيب كردند – به دنيا نياوردي.

اخرجني الي الدنيا تاماً سوياً.

مرا كامل و تندرست به دنيا آوردي.

حفظتني في المهد طفلاً صبياً.

مرا در دوران كودكي در گهواره محافظت نمودي.

رزقتني من الغذاء لبنا مرياً.

شير گوارايي غذاي من قرار دادي.

عطفت علي قلوب الحواضن.

دلهاي دايهها را نسبت به من مهربان ساختي.

كفلتني الامهات الرحائم.

مادران دلسوزي را براي رسيدگي به من گماشتي.

فربيتني زايداً في كل عام.

پس هر سال بر رشد من افزودي.

تا اين جا مربوط به قبل از بلوغ عقلي است. بعد از اين مرحله،


1- 1. اقبال الاعمال، جلد 2، ص:75.

ص:87

نعمتهاي جديدي شروع مي شود كه سبب اتمام حجت بر انسان است.

اوجبت علي حجتك بان الهمتني معرفتك.

با الهام كردن معرفت خود به من، حجت خود را بر من تمام نمودي.

نبهتني لذكرك و شكرك.

نسبت به (لزوم) ياد كردن و سپاسگزاري از خود، مرا هوشيار و متنبه ساختي.

فهمتني ما جاءت به رسلك.

آن چه را پيامبرانت آورده اند، به من فهماندي.

رزقتني من انواع المعاش و صنوف الرياش.(1)

از همه انواع اسباب و وسائل زندگي برخوردارم ساختي.

اينها برخي از نعمتهايي است كه امام حسين عليه السلام در مناجات با خداي خود متذكر شده اند. بسياري از انسانها از اين نعمتهاي الهي به كلي غافلند. حضرت در ادامه عرضه مي دارند:

فاي انعمك يا الهي احصي عدداً او ذكراً؟ ام اي عطاياك اقوم بها شكراً؟ و هي يا رب اكثر من ان يحصيها العادون، او يبلغ علماً بها الحافظون.(2)

خدايا پس كدام نعمتهايت را به شمارش يا به بيان آورم؟ يا كدام يك از عطاياي تو را شكر بگزارم؟ در حالي كه تعداد آنها بيش از


1- 1. اقبال الاعمال، جلد 2، ص:75.
2- 2. همان، ص:76.

ص:88

آن است كه حساب كنندگان به شمار آورند، يا حفظ كنندگان به آنها علم پيدا كنند.

سپس به يك سري نعمتهاي ديگر – كه اكثر انسانها از آن غافل هستند – اشاره مي كنند:

ما صرفت و درات عني اللهم من الضر و الضراء اكثر مما ظهر لي من العافية و السراء.(1)

خدايا آن زبانها و گرفتاريهايي كه از من باز داشتي و دور نمودي، بيش از همه آسايش ها و راحتي هايي است كه برايم آشكار گرديد.

انسان معمولاً به بلاها و گرفتاريهايي كه بر سرش نيامده، توجه نمي كند، در حالي كه كاملاً امكان داشت بيماري، نگراني و ناامني به جاي سلامت، آرامش و امنيت، دامنگير انسان گردد. ممكن بود به جاي هر نعمت شيريني، يك نقمت تلخ گريبانگير انسان شده باشد و اكنون همه اينها به لطف خدا از ما دور شده و هيچ اطميناني نيست كه در آينده هم چنين بماند. در ادامه، حضرت سيدالشهداء عليه السلام با ايمان و عقيده و يقين خود و همه اعضاء و جوارح و هستي خويش، خداي خود را شاهد مي گيرند و عرضه مي دارند:

و انا اشهدك يا الهي ... ان لو حاولت و اجتهدت مدي الاعصار و الاحقاب لو عمرتها ان اودي شكر واحدة من انعمك ما استطعت ذلك الا بمنك الموجب علي شكرك انفاً


1- 1. اقبال الاعمال، جلد 2، ص:76.

ص:89

جديداً و ثناء طارفاً عتيداً.

خدايا! و من تو را شاهد مي گيرم... كه اگر عمرم به اندازه همه عصرها و روزگاران بود، و در طول آن مدت، كوشش و تلاش مي كردم تا شكر يكي از نعمتهايت را به جا آورم. توان انجام اين كار را نداشتم، مگر به سبب لطف و منت ديگري از جانب خودت، كه شكر جديد و ستايش تازه اي براي هميشه و به صورت قطعي بر من لازم مي آورد.

و بالاخره امام عليه السلام به اين حقيقت اعتراف مي كنند كه:

اجل، و لو حرصت و العادون من انامك ان نحصي مدي انعامك سالفة و انفة، لما حصرناه عدداً و لا احصيناه ابداً هيهات، اني ذلك و انت المخبر عن نفسك في كتابك الناطق و النبأ الصادق: «و ان تعدوا نعمة الله لا تخصوها» صدق كتابك.(1)

آري چنين است كه – به فرض – من و ديگر حساب كنندگن از خلق تو، بر شمارش نعمتهاي گذشته دور و نزديك تو حريص باشيم، نمي توانيم تعداد آنها را به دست آورده و به نهايت آن دست يابيم. چنين نيست! چگونه چنين چيزي ممكن است؟! در حالي كه تو در كتا گوياي خود و خبر راستين از جانب خود، چنين خبر داده اي كه: «اگر نعمت هاي خدا را حساب كنيد، به شماره شما در نمي آيد». كتاب تو راست گفته است.


1- 1 اقبال الاعمال، جلد 2، ص:76.

ص:90

اعتراف به تقصير در اداي شكر

در صحيفه سجاديه، دعايي از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده كه عنوان آن چنين است: «كان من دعائه عليه السلام في الاعتراف بالتقصير عن تاديه الشكر». دعاي حضرت در اعتراف به تقصير از اداي شكر است. در آغاز دعا آمده است:

اللهم ان احداً لا يبلغ من شكرك غاية الا حصل عليه من احسانك ما يلزمه شكراً، و لا يبلغ مبلغاً من طاعتك و ان اجتهد الا كان مقصراً دون استحقاقك بفضلك، فاشكر عبادت عاجز عن شكرك. و اعبدهم مقصر عن طاعتك ... تثيب علي قليل ما تطاع فيه، حتي كان شكر عبادك الذي اوجبت عليه ثوابهم و اعظمت عنه جزائهم امر ... لم يكن سببه بيدك، فجازيتهم.(1)

خدايا! هيچ كس در شكر تو، به مرتبه اي نمي رسد، مگر اين كه احسان تو، شكر ديگري بر او لازم مي آورد، و هر چقد تلاش كند، به هيچ درجه اي از طاعت و بندگي تو نمي رسد، مگر آن كه در برابر استحقاق تو، به خاطر فضل و احسانت (يا فضيلت و برتري ات) كوتاهي كرده است. بنابراين شاكرترين بندگان تو، از شكرت ناتوان و عابدترين آنها در اطاعت از تو مقصرند – طاعت كم را پاداش مي دهي، تا آن جا كه گويي شكرگزاري بندگانت كه به خاطر آن برايشان ثواب قرار داده اي و پاداش آنها را بزرگ


1- 1. صحيفه سجاديه، دعاي 37.

ص:91

داشته اي، كاري است... كه سبب آن به دست تو نبوده و به اين جهت به ايشان پاداش داده اي!

هر درجه از شكر كه كسي به آن برسد، شكر بيشتري مي طلبد و هر اندازه در راه رضاي خدا بكوشد، خودش مي يابد كه كم گذاشته است. حتي در عبادتها خودش را مقصر مي داند و مي فهمد كه نتوانسته حق فضل خدا را ادا كند.

ولي خداي ما، آن قدر كريم و صاحب فضل است كه به خاطر يك طاعت بسيار كوچك، ثوابي بزرگ عنايت مي كند. اگر بندگانش در مقام شكرگزاري او برآيند، به گونه اي شكر ايشان را ارج مي نهد كه گويي در اين شكرگزاري مديون لطف خدا نيستند، در حالي كه به خاطر هر شكري انسان بيشتر مديون لطف الهي مي شود. اما خداي مهربان، اين حقيقت را در عمل به روي بنده اش نمي آورد و با او به گونه اي رفتار مي كند كه گويي اصلاً حقي بر گردن بنده ندارد عجب خداي كريمي و عجب پروردگار مهرباني!

به اين ترتيب، تنها راهي كه براي بنده در مقابل اين همه بزرگواري و فضل خدا باقي مي ماند و تنها سخني كه او با آفريدگار مهربان خودش مي توان به زبان آورد، همان اعترافي است كه حضرت سيد الشهداء عليه السلام به بارگاه ربوبي عرضه مي دارد، يعني: اعتراف و اقرار به عجز از شكرگزاري كوچكترين نعمت خدا. اين اقرار، بزرگترين توشه انسان در سلوك الي الله و فوز به لقاء الله است. خداي ما، آن قدر رحيم و مهربان است كه اگر بنده به عجز و ناتواني خود اقرار كند، نه تنها اين اقرار را به عنوان شكر مي پذيرد، بلكه از شاكر بودن او هم قدرداني مي كند و به فضل خود، او را در معرض بقاء نعمت و فزوني آن قرار مي دهد.

ص:92

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 4 تا 7

1 مطابق فرمايش امام صادق عليه السلام حق شكر خدا چگونه گزارده مي شود؟

2. پياپي آمدن نعمتهاي الهي براي انسان در چه صورتي مصداق استدراج نيست؟

3. شكر عملي نعمتهاي الهي چگونه ادا مي گردد؟

4. كمترين مرتبه شكر عملي چيست؟ بالاترين مراتب آن كدام است؟

5. عجز از شكر خداي متعال را از دو جهت نشان دهيد.

6. معناي اسم «شاكر» خداي متعال چيست؟

7. امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه علاوه بر ذكر نعمتهايي كه مصداق عافيت و آسايش هستند، چه نعمتهايي را متذكر مي شوند؟

ص:93

فصل 4

اشاره

نتيجه شكر و كفران نعمت

درس هشتم: نتيجه شكر و كفران نعمت

شكر، سبب فزوني نعمت

هر انسان عاقلي، به نور عقل خويش، مي بابد كه بايد قدر دان، ولي نعمت خويش باشد. حتي اگر خداي عزوجل، وعده يا وعيدي بر آن مترتب نساخته بود، حكم عقل بر وجوب شكر منعم، حجت را بر انسان تمام مي كرد. با اين همه، خداوند متعال وعده هايي در مورد پاداش نجام اين وظيفه قرار داده و در مورد سرپيچي از آن نيز تهديد به كيفر (وعيد) نموده تا انسانها به سپاسگزاري تشويق و از ناسپاسي گريزان شوند:

لَئِن شَكَرْ تُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِن كَفَرْ تُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ (1)


1- 1. ابراهيم، 7.

ص:94

در اين آيه شريفه، خداوند بشارت داده كه اگر شكر نعمتي را كه به شما عطا كرده ام، به جا آوريد، اين نعمت را برايتان باقي نگاه مي دارم و افزون مي سازم و اگر كفران نعمت كنيد، چه بسا آن نعمت زوال يابد و گرفتار عذاب شديد الهي شويد.

بنابراين – صرف نظر از وظيفه اي كه هر كس در مقابل ولي نعمت خويش دارد – اگر بخواهد بهره بيشتري از نعمتهاي الهي ببرد، بايد شكرگزار او باشد. در غير اين صورت، استحقاق سلب نعمت و عذاب سخت خداي قهار را پيدا مي كند. امام صادق عليه السلام فرموده اند:

من اعطي الشكر اعطي الزيادة، يقول الله عزوجل: لئن شكرتم لازيدنكم.(1)

كسي كه توفيق شكر كردن به او داده شود، زيادي (نعمت) هم به او عطا مي شود (خدا نعمت را بر او زياد مي كند) خداي عزوجل مي فرمايد: اگر مرا شكر كنيد، بر شما زياد مي كنم.

امام صادق عليه السلام تعبير «اعطي» را براي شكر به كار برده اند. چون براي اين كه بنده بتواند شكر خدا كند، بايد مورد تفضل او قرار گيرد. شكر، توفيقي است كه مقدمات انجام آن تنها با موهبت الهي فراهم م شود.

اعطاي معرفت نعمت و شناخت حمد پروردگار، كار خداست.

خداي متعال، از روي فضل، باب شكر را بر روي بنده اش مي گشايد، تا اگر بنده قدر بداند، نعمتهايش را بر او فزوني بخشد.


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 8.

ص:95

حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله فرمودند:

ما فتح الله علي عبد باب الشكر فخزن عنه باب الزيادة.(1)

خدا بر بنده اي باب شكر را نگشود كه باب افزايش (نعمت) را بر او بسته باشد.

اين افزايش شامل نعمت «توفيق شكرگزاري» هم مي شود، يعني اين كه خداوند باب شكر خويش را بر بنده باز نگه دارد.

در واقع اگر خدا بخواهد نعمتي را بر انسان زياد فرمايد، باب شكر را بر او مي گشايد، هم چنان كه اگر بخواهد انسان را بيامرزد، باب توبه را بر او باز مي كند. لذا اگر انسان توفيق شكرگزاري نعمتي را پيدا كرد، مي تواند آن نعمت را زياد كند، زيرا خداوند منان وعده فرموده كه اداي شكرالهي به سرعت نعمت را افزون مي دارد. امام صادق عليه السلام فرمودند:

ايما عبد انعم الله عليه فعرفها بقلبه – و في رواية اخري فاقر بها بقلبه – و حمدلله عليها بلسانه، لم ينفد كلامه حتي يامر الله له بالزيادة. (2)

هر بنده اي كه خدا به او نعمتي بدهد، پس معرفت قلبي به آن نعمت پيدا كند [در روايت ديگري است كه قلباً به آن نعمت اقرار كند] و با زبان هم خدا را بر آن نعمت حمد گويد، كلامش تمام نمي شود، مگر اين كه خدا امر مي فرمايد كه آن نعمت بر او زياد شود.

وعده بالاتري هم امام هادي عليه السلام از پدران گرامي خود، از امير


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 2.
2- 2. بحار الانوار، جلد 71، ص:53، حديث 80.

ص:96

المؤمنين عليه السلام نقل فرمودند:

ما انعم الله علي عبد نعمة فشكرها بقلبه الا استوجب المزيد فيها قبل ان يظهر شكرها علي لسانه. (1)

خدا نعمتي را بر بنده اي فراهم نكرد كه او نيز شكر قلبي آن را انجام داده باشد، مگر اين كه قبل از اظهار زباني شكر، مستوجب ازدياد نعمت مي شود.

در اين روايت، بشارت بالاتري آمده است، چرا كه شخص، صرفاً با شكر قلبي – طبق وعده الهي – مستحق مزيد نعمت مي شود.

در اين جا بايد يادآور شد كه بيان امام هادي عليه السلام به معناي بي اهميت دانستن شكر زباني نيست و اجازه بي توجهي نسبت به آن را به انسان نمي دهد، چنان كه بيشتر اهميت شكر زباني را با الهام از سخنان نوراني اهل بيت عليهم السلام گوشزد كرده ايم.

ازاين سخن، دو مطلب فهميده مي شود: نخست، اهميت شكر قلبي، نسبت به مراتب ديگر شكرگزاري كه در واقع روح و جان همه آنهاست.

دوم، سرعت تحقق وعده خدا نسبت به ازدياد نعمت، كه به محض انجام اولين مرتبه شكر، صورت مي پذيرد.

نعمت بيشتر، مسئوليت بيشتر

خداوند منان، عمل به وعده خود را موكول به انجام همه مراتب شكر نفرموده، ولي البته وظيفه بنده اين است كه نسبت به شكر عملي هم كوتاهي نكند و به انجام آن نيز مبادرت ورزد. سرعت بخشيدن


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:53، حديث 83.

ص:97

خداي سبحان به تحقق وعده خويش، به معناي تجويز سستي در انجام مرات مختلف شكر نيست. امام صادق عليه السلام فرمودند:

ما من عبد تظاهرت عليه من الله نعمة الا اشتدت مؤونة الناس عليه، فمن لم يقم للناس بحوائجهم فقد عرض النعمة للزوال.(1)

هيچ بنده اي نيست كه نعمتي براي او از جانب خدا برسد، مگر آن كه خرج (بار) مردم بر او فزوني و شدت مي يابد. پس هر كس نيازهاي مردم را برآورده نسازد، آن نعمت را در مرض نابودي قرار داده است.

هر نعمتي كه خداي عزوجل به انسان عطا مي فرمايد، مسئوليت خاصي – متناسب با آن نعمت – در قبال ديگران براي او پديد مي آيد.

مثلاً اگر ثروت و امكاناتي پيدا كند، مسئوليت رسيدگي به فقرا و نيازمندان بر عهده اش مي آيد. اگر آبرويي نزد مردم داشته باشدف نسبت به كساني كه احتياج به اين آبرو دارند، مسئوليت خواهد داشت و ... در صورت كوتاهي كردن در انجام اين مسئوليتها، آن نعمت خدا در معرض زوال قرار مي گيرد. اين مضمون با تعابير مختلفي در روايات آمدهاست كه حكايت از اهميت شكر عملي نسبت به نعمتهاي خدا مي كند. در حديث ديگري امير المؤمنين عليه السلام به جابر فرموده اند:

يا جابر! من كثرت نعم الله عليه كثرت حوائج الناس اليه، فان قام بما يجب لله منها عرض نعمته لدوامها، و ان ضيع ما


1- 1. وسائل الشيعة، جلد 11، ص:549، حديث 2.

ص:98

يجب لله فيها عرض نعمته لزوالها.(1)

اي جابر! هر كس نعمتهاي خدا بر او زياد شود، نيازهاي مردم هم نسبت به او زياد مي گردد. پس اگر حق واجب خدا را در آن نعمتها ادا كند، آنها را در معرض دوام و استمرار قرار داده و اگر حقوق الهي رادر مورد آنها تباه سازد، نعمت او را در معرض تباهي قرار داده است.

رسيدگي به نيازهاي گوناگون مرم، در واقع اداي حقوق الهي در مورد نعمت اوست كه شكر عملي آن محسوب مي شود. عدم التزام به شكر عملي نعمت، مي تواند موجب سلب آن گردد.

شكلهاي گوناگون «ازدياد نعمت»

ازدياد نعمت شكلهاي مختلفي دارد. گاهي خداوند نعمتي را به نعمتهاي قبلي مي افزايد. مثلاً اگر تا امروز، از نعمت علم به اندازه فهم يك مسئله به كسي عطا كرده است، فردا ميزان توانايي و آگاهي او را بيشتر نموده، قدرت درك چند مسئله را به او عطا فرمايد.

گاهي هم ازدياد نعمت به شكل ادامه يافتن آن در امتداد زمان مي باشد. مثلاً سلامت را كه خداوند امروز داده است، فردا هم بدهد.

بايد توجه داشته باشيم كه همه نعمتهايي كه در حال حاضر از آنها استفاده مي كنيم، لحظه به لحظه به ما عطا مي شود و ما مي يابيم كه هيچ كدام از توانايي هاي لحظه آينده، الان در اختيار ما نيست. به عبارتي هيچ نعمتي در ما ذخيره نشده است. بنابراين اگر لحظه بعد،


1- 1. وسائل الشيعة، جلد 11، ص:550، حديث 9.

ص:99

واجد نعمت سلامت و بينايي و شنوايي و ... گرديم، اينها نعمتهايي هستند كه خداي عزوجل در همان لحظه به ما لطف فرموده است و اين عنايتي افزون بر نعمت سلامت لحظه قبل مي باشد. به همين ترتيب، نعمتهاي الهي ممكن است در بستر زمان گسترده شوند. پس، ازدياد نعمت سلامت، لزوماً به اين نيست كه سلامت فرد از سلامت امروز بيشتر باشد.

در نتيجه، تداوم نعمت از لحاظ زماني مصداق وعده «لازيدنكم» مي باشد، كه در بعضي روايات، تعبير به «بقاي نعمت» شده است. بقاي نعمت، نقطه مقابل «زوال نعمت» است. طبق وعده الهي، تا وقتي كه شكر نعمتي گزارده شود، زوال نمي يابد. حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند:

مكتوب في التوراة اشكر من انعم عليك، و انعم علي من شكرك، فانه لا زوال للنعماء اذا شكرت و لا بقاء لها اذا كفرت، الشكر زيادة في النعم و امان من الغير.(1)

در تورات نوشته شده است: شكر كسي را كه به تو نعمتي عطا كرده است، بگزار. و اگر كسي تو را شكر كرد، به او نعمت بده. اگر شكر نعمتها گزارده شود، زوال نمي يابد. و اگر كفران شوند، باقي نمي مانند. شكر، سبب زياد شدن نعمتها مي شود و آنها را از تغيير يافتن، مصون و محفوظ مي دارد.

به بندگان خدا توصيه شده كه اگر به كسي لطف كرديد و او از شما تشكر كرد، در مقابل شكري كه او انجام داده است، لطف خود را به او


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 3.

ص:100

زياد كرده، دوباره به او نعمت دهيد. اين عمل مورد رضايت خدا متعال است و خود نيز اين گونه عمل مي كند.

بقاء و زوال نعمت

شكر، باعث «بقاء» نعمت مي شود و تا وقتي كه انسان كفران نكرده است، نعمت الهي «زوال نمي يابد». امام باقر عليه السلام فرموده اند:

لا ينقطع المزيد من الله حتي ينقطع الشكر من العباد.(1)

فزوني نعمت از جانب خدا منقطع نمي شود، مگر اين كه شكر از جانب بندگان قطع شود.

ازدياد نعمت، يك امر دائمي است. خداي تعالي، پيوسته در حال اعطاي نعمتهاي مختلف به بندگان مي باشد. تا وقتي كه شكر قطع نشود، اين روال ادامه مي يابد، ولي درصورت قطع شدن شكر، ممكن است سلب نعمت شود، چرا كه مصونيت از تغيير، فقط تا زماني است كه شكر ادامه يابد. سنت الهي چنين است كه وقتي افراد خودشان در برابر نعمت خدا كفران نكنند، مبتلا به سلب آن نعمت نمي شوند.

إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُ وا مَا بِأَنفُسِهِمْ (2)

پس اگر خدا نعمتي بخشيد، تا زماني كه كفران نشده، آن را سلب نمي كند. البته اگر افراد كفران نعمت كردند، لزوماً سلب نعمت صورت


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:56، حديث 86.
2- 2. رعد، 11.

ص:101

نمي گيرد، چرا كه زوال نعمت، وعيد خداوند است و تخلف از وعيد نه تنها قبحي ندارد، بلكه نتيجه فضل الهي است.

بسياري اوقات، خداي مهربان از روي فضل خود گناهكاران را عفو كرده، از تقصيرهاي آنان مي گذرد. ولي اگر خداي سبحان سلب نعمت كرد، بايد دانست كه حتماً ناشكري صورت گرفته است و اگر كفران نعمت نبود، زوالي صورت نمي گرفت. امام باقر عليه السلام مي فرمايد:

ان الله قضي قضاء حتماً لا ينعم علي عبده نعمة فيسلبها اياه قبل ان يحدث العبد ذنباً يستوجب بذلك الذنب سلب تلك النعمة، و ذلك قول الله: «ان الله لا بغير ما بقوم حتي يغيروا ا بانفسهم».(1)

قضاي حتمي خدا، اين است كه اگر به بنده اش نعمتي عنايت فرمايد، آن نعمت را از او نمي گيرد، مگر آن كه گناهي مرتكب شود كه استحقاق سلب آن نعمت را پيدا كند. و اين مطلب، همان قول خداوند اتس كه فرمود: «خداوند وضعيت يك گروه را تغيير نمي دهد، مگر آن كه آنها خودشان وضع خود را دگرگون كنند».

اين سنت الهي، يكي از مصاديق سبقت گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست. بنابراين، هر چند گرفتن نعمت از امت، ظلم به آنها نيست، اما طبق آن چه خداي سبحان مقرر فرموده، تا زماني كه امتي در برابر نعمت الهي كفران و قدر ناشناسي نكند، مبتلا به سلب آن نعمت نمي شوند.

«ذلك بان الله....


1- 1. تفسير نور الثقلين، جلد 2، ص:488، حديث 50.

ص:102

ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّ_هَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرً ا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُ وا مَا بِأَنفُسِهِمْ (1)

اين به دليل آن است كه خداوند نعمتي را كه به يك گروه عطا فرموده، تغيير نمي دهد، مگر اين كه آنها وضع خود را دگرگون سازند.

سنت الهي اين است كه تا وقتي كفران نعمت نشده، نعمت را نگيرد.

ولي اگر كفران صورت گرفت، ممكن است با عدلش رفتار كرده، نعمت را بگيرد، و يا با فضلش برخورد نموده، چشم پوشي كند. پس اگر تغيير در نعمت صورت گرفت، بايد مطمئن بود كه ناشي از كوتاهي بنده است.

گناه، عامل سلب نعمت

گناهي كه بخشوده نشود، وبال گردن انسان است و مانع رسيدن بسياري از نعمتهاي خدا به انسان مي شود. لذا فرموده اند كه اگر روزي خدا به شما نرسيد، استغفار كنيد. چون ممكن است نرسيدن روزي از باب عقاب الهي باشد و خداي تعالي به دليل گناهاني كه مرتكب شده ايد، نعمت خود را تغيير داده باشد. امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

اذا استبطات الرزق فاكثر من الاستغفار، فان الله تعالي قال: استغفروا ربكم انه كان غفاراً يرسل السماء عليكم مداراً و يمددكم باموال و بنين (يعني في الدنيا) و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهاراً (يعني في الاخرة).(2)


1- 1. انفال، 53.
2- 2. آيه: نوح، 10 – 11. حديث بحار الانوار،، جلد 78، ص:226، حديث 96.

ص:103

اگر ديدي كه روزي كند شده است، زياد طلب مغفرت كن، چرا كه خداي متعال فرموده است: «از خدايتان طلب مغفرت كنيد، زيرا كه او بسيار بخشاينده است تا از آسمان، به صورت سيل آسا بر شما ببازد، و شما را به وسيله اموال و پسران كمك كن (امام صادق عليه السلام فرمود: منظور در دنياست) «و براي شما باغها و رودهايي قرار دهد» (امام عليه السلام فرمود: منظور در آخرت است).

گناه، نعمتهاي خدا را از انسان قطع مي نمايد، بنابراين اگر انسان، دوام و ازدياد نعمت را مي خواهد، بايد قدردان ولي نعمت خود باشد و ازاو درخواست كند كه نعمتش را بيفزايد و از گناهان خويش استغفار نمايد.

امام صادق عليه السلام به سفيان ثوري فرمودند:

يا سفيان! اذا انعم الله عليك بنعمة، فاحببت بقاءها و دوامها، فاكثر من الحمد و الشكر عليها فان الله عزوجل قال في كتابه: لئن شكرتم لازيدنكم.(1)


1- 1 بحار الانوار، جلد 78، ص:226، حديث 96. سفيان ثوري از اهالي كوفه و در عصر حضرت امام باقر و امام صادق عليهما السلام مي زيسته ات و مجادلات و مباحثات او و اصحابش با حضرت صادق عليه السلام در كتاب كافي آمده است. در روايتي آمده است كه امام باقر عليه السلام به سدير فرمودند: آيا مي خواهي راهزنان دين خدا را به تو نشان دهم؟ سپس اشاره كردند به ابوحنيفه و سفيان ثوري كه عده اي در مسجد الحرام دور آنها حلقه زده بودند. كافي، جلد 1، ص:393. و در روايت ديگري چنين آمده است: سفيان ثوري به امام صادق عليه السلام گفت: خطبه رسول خدا صلي الله عليه و آله را در مسجد خيف براي ما بيان كن ... حضرت خطبه را خواندند و سفيان نوشت، وقتي شخص همراه سفيان، او را به مضمون حديث متوجه كرد و فهميد كه با مسلك او سازگاري ندارد، آن چه را نوشته بود پاره كرد و به دوستش گفت: از اين قضيه با هيچ كس سخن مگو! كافي، جلد 1، ص:403، نقدي بر مثنوي، انتشارات انصاريان براي شناخت بيشتر سفيان ثوري به كتاب «الاثني عشريه» شيخ حر عاملي صفحات 35، 36 و 174 و تفسير صافي ذيل آيه 32 سوره اعراف مراجعه فرماييد.

ص:104

اي سفيان! اگر خدا نعمتي به تو بخشيد پس دوست داشتي كه اين نعمت باقي بماند و دوام داشته باشد، حمد و شكر آن را زياد انجام بده. زيرا خداي عزوجل در كتابش فرموده است: «اگر شكر كنيد، من (نعمتهايم را) بر شما افزون مي گردانم».

پس اگر واقعاً طالب بقاء و زياد شدن نعمت هستيم، بايد از راهش وارد شويم، همان طور كه خداوند متعال امر فرموده است.

وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا (1)

راه افزايش نعمت نيز، شكر آن است. اگر از غير اين طريق بخواهيم به ما نعمت برسد، مانند اين است كه كسي به جاي وارد شدن از در، بكوشد كه از ديوار، داخل خانه شود. اين چيزي است كه هيچ عقل سليمي آن را نمي پسندد، چون براي انجام هر كاري بايد به دنبال سبب و راه متناسب با آن رفت. حضرت امير المؤمنين علي عليه السلام فرمودند:

لا تكن ممن ... يعجز عن شكر ما اوتي و يبتغي الزيادة فيما بقي.(2)


1- 1. بقره، 189.
2- 2. نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 142.

ص:105

از كساني مباش كه... از شكر آن چه به او داده شده عاجز است (ولي به دنبال افزايش نعمت است) و در آن چه باقي مانده افزايش را طلب مي كند.

زياد شدن نعمت و تداوم آن، در حقيقت كار خداست. ولي سنت خدا چنين است كه هر كاري از طريق سبب متناسب با آن انجام مي شود.

هر كس كه طلب زيادتي نعمت دارد، بايد حمد خدا را به جاي آورد كه خود وعده فرموده به سبب شكر، نعمت را افزايش دهد و آن را از بنده سلب نكند. بنابراين اگر در انجام وظيفه شكر مرتكب كوتاهي شده ايم و خود را مستحق تغيير نعمت پروردگار مي دانيم (كه يقيناً چنين است) بايد دست به دعا برداريم و به پيشگاه الهي عرضه بداريم:

اغفر لي الذنوب التي تغير النعم.(1)

(خدايا) ببخش گناهاني كه نعمتها را تغيير مي دهد.

از خداي غفور رحيم مي خواهيم كه كوتاهي ما در شكر نعمتهاي خود را ببخشايد و بدين ترتيب ما را از سلب آنها و نزول بلايا مصون بدارد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 97، ص:341.

ص:106

ص:107

فصل 5

اشاره

شكر واسطه نعمت

درس نهم: شكر واسطه هاي نعمت

لزوم شكر واسطه نعمت

مي دانيم كه هر خير و بركتي به انسان مي رسد، از جانب خداست و همه كمالات مخلوقات، از طرف خدا نصيبشان شده است. بنابراين بايد شكرگزار الطاف الهي باشند. اما توجه به اين نكته ضروري است كه هر چند خداوند مي تواند همه نعمتها را بدون واسطه نصيب بندگان كند، ولي سنت خود را چنين قرار داده كه از طريق اسباب و وسائط، نعمتهاي خود را به ايشان برساند.(1)

البته، اين خداست كه نعمتها را به بندگان مي رساند، ولي او خود، واسطه هايي براي اين كار قرار داده و


1- 1. ابي الله ان يجري الاشياء الا بالاسباب – امام صادق عليه السلام بحار الانوار، جلد 2، ص:90، حديث 15.

ص:108

اين وساطت را هم خودش به آنها بخشيده است. وقتي نعمتي به وساطت واسطه اي به ما مي رسد، در حقيقت خدا او را واسطه رسيدن نعمت به ما قرار داده است. لذا در مقام شكر گزاري، در درجه اول بايد اعطا كننده اصلي (خداي منعم) را شكرگزاريم و بعد توجه كنيم كه به واسطه چه كسي اين نعمت به دست ما رسيده است.

بدون اين كه بخواهيم بين خدا و بنده شباهتي قائل شويم، براي فهم مطلب، مثالي ذكر مي كنيم. در نظر بگيريد كه مدير عامل شركتي به واسطه معادن خود، به كارمندانش خدمات ويژه ارائه مي كند. اين خدمات، از طريق مدير عامل است، ولي كارمندان، خود را مؤظف مي دانند كه از معاون نيز – به خاطر وساطت در ارائه خدمات – تشكر كنند.

پس بعد از توجه و قدرداني از منعم اصلي، نخستين امر واجب، تشكراز واسطه نعمت است. امير المؤمنين عليه السلام به اين حقيقت تذكر فرموده اند:

اول ما يجب عليكم لله سبحانه شكر اياديه و ابتغاء مراضيه.(1)

اولين (حق) واجب خداي سبحان بر شما، اين است كه ايادي او را شكر گزاريد، و (به اين وسيله) رضاي او را طلب كنيد (دنبال كسب رضاي خدا برويد).

«ايادي» جمع «ايدي» و «ايدي» هم جمع «يد» است. كلمه «يد» به معناي «دست» به كار مي رود. بنابراين «ايادي» جمع الجمع است.


1- 1. غرر الحكم، فصل 8، حديث 504.

ص:109

دست «واسطه» عمل انسان است، چون انسان با دستش كار مي كند.

«ايادي خدا» واسطه هايي هستند كه خداي عزوجل به وسيله آنها، نعمتهايش را به بندگان مي رساند.(1)

با وجود اين كه همه چيز از ناحيه خدا به مخلوقات مي رسد، ولي گاهي مخلوقي در اين مرحله واسطه مي شود. مثلاً روزي رسان، خداست، ولي پدر، واسطه اين كار مي شود. بنابراين پدر، جزو ايادي خدا قرار مي گيرد و بايد شكر او هم ادا شود.

خداي سبحان به بندگانش تذكر داده كه شكر واسطه هاي نعمت خود را فراموش نكنند و شكر واسطه ها را لازمه شكر خودش دانسته است، تا آن جا كه بدون شكر ايادي، شكر خدا هم ادا نمي شود. امام رضا عليه السلام فرموده اند،

من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكر الله عز و جل.(2)

كسي كه رساننده نعمت از مخلوقات را شكر نگزاردف خداي عزوجل را شكر نكرده است.

در اين روايت بر «واسطه هاي نعمت» تعبير «منعم» اطلاق شده است، به اعتبار اين كه ما نعمت را از طريق واسطه نعمت دريافت مي كنيم.

كسي كه نسبت به شكر واسطه نعمت بي توجه باشد، در حقيقت در


1- 1. البته كلمه «ايادي» در لغت به معناي «نعم» هم به كار رفته است كه در آن صورت، شكر ايادي به معناي شكر نعمتها خواهد بود.
2- 2. عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 2، ص:24.

ص:110

اداي شكر الهي كوتاهي كرده است. پس شكر خدا بدون انجام شكر نسبت به واسطه هاي نعمت، محقق نمي گردد. اگر بنده بخواهد در زمره شاكرين قرار گيرد، نمي تواند نسبت به واسطه هاي نعمت بي توجه باشد.

انسان با كوتاهي در اين وظيفه مهم، در حقيقت مرتكب كفران نعمت مي شود و استحقاق سلب نعمت پيدا مي كند. در مقابل، راه حفظ كردن و باقي نگه داشتن نعمت، سپاسگزاري از خدا و واسطه هاي نعمت اوست.

امام رضا عليه السلام فرموده اند:

ايها الناس! اتقوا الله في نعم الله عليكم فلا تنفروها عنكم بمعاصيه، بل استديموها بطاعته و شكره علي نعمه و اياديه.(1)

اي مردم! در مورد نعمتهاي خدا كه بر شما فرو فرستاده، تقوا پيشه كنيد، پس با ارتكاب معصيتهاي الهي، نعمتهاي او را از خود گريزان نكنيد. بلكه با انجام طاعات الهي و با سپاسگزاري از نعمتهاي او و واسطه هاي (نعمت) او، دوام نعمت را (از خدا) بخواهيد.

چگونگي شكر واسطه هاي نعمت

حال بايد ببينيم كه چگونه مي توان شكر واسطه هاي نعمت را به جا آورد؟ امام سجاد عليه السلام در رساله حقوقيه خود، خطاب به صحابي وفادار خود ابوحمزه ثمالي، ضمن بر شمردن صاحبان حق و بيان حقوق هر


1- 1. بحار الانوار، جلد 49، ص:182.

ص:111

يك، نحوه قدرداني از آنها را آموزش داده اند. سفارش ايشان در مورد كس كه كار خوبي در حق انسان انجام داده، اين است:

و اما حق ذي المعروف عليك فان تشكره و تذكر معروفه، و تكسبه المقالة الحسنة، و تخلص له الدعاء فيما بينك و بين الله عزوجل، فاذا فعلت ذلك كنت قد شكرته سراً و علانية ثم ان قدرت علي مكافاته يوماً كافاته.(1)

حق كسي كه كارهاي خوبي در حق تو انجام داده، اين است كه از او شكرگزاري كني، و كار خويش را ذكر كني، و سخنان نيكو درباره او به كار ببري، و در ارتباطي كه با خدا داري، او را خالصانه دعا كني، اگر چنين كني، از او به صورت پنهان و آشكار سپاسگزاري كرده اي، و اگر روزي توانايي بر تلافي (كار خوب) او پيدا كردي، آن را تلافي كني.

يكي از صاحبان حق «ذي المعرف» است، يعني كسي كه كار خيري كوچك و يا بزرگ براي ما انجام دهد. هر كس كار خوبي براي ما انجام داد، صاحب حقي بر ما مي شود. مثلاً اگر كسي براي ما دعائي كند، بر گردن ما حق پيدا مي كند و ما نمي توانيم نسبت به حق او بي تفاوت باشيم.

اولين مرحله اداي وظيفه نسبت به چنين شخصي، اين است كه كار خوب او، به زبان آورده شود، از كار خيرش به خوبي ياد شود، به زبان اظهار گردد و در حقيقت شكر زباني نسبت به او ادا شود.


1- 1. بحار الانوار، جلد 74، ص:7.

ص:112

علاوه بر اين كه انسان كار خوب «ذي المعروف» را به زبان مي آورد، بايد كاري كند كه به واسطه عمل خيرش، همه جا حسن او بيان شود و ذكر خير او عموميت يابد، تا ديگران هم، سخن خوب درباره او بگويند.

از ديگر حقوق او اين است كه خالصانه برايش دعا شود. وقتي حال معنوي خوبي پيدا شد و انسان احساس كرد كه وقت مناسبي براي دعا كردن است، بايد از روي اخلاص براي او دعا كند.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده اند:

من اتاكم معروفاً فكافوه، و ان لم تجدوا ما تكافونه فادعوا الله له حتي تظنوا انكم قد كافيتموه.(1)

هر كس كار خوبي براي شما انجام داد، آن را برايش تلافي كنيد.

و اگر نتوانستيد به طريقي آن را تلافي كنيد، در حق او به پيشگاه خداوند دعا كنيد، تا وقتي يقين كنيد كه كار خوب او را تلافي كرده ايد.

بدين ترتيب انسان موفق خواهد شد كه در «آشكار» و «پنهان» شكر «ذي المعروف» را ادا كند. چرا كه هم در بين مردم لب به ثناي او گشوده است و هم در خفاء در حالتهاي معنوي خود با خدايش بدون تظاهر و خودنمايي – او را دعا كرده و برايش طلب خير نموده است.

البته مراحل شكرگزاري نسبت به او اينجا تمام نمي شود، بلكه بايد در صدد باشد كه اگر روزي توانايي تلافي كار خوب او پيدا شد، حتماً اين كار را انجام دهد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 75، ص:43.

ص:113

مراتب شكر واسطه نعمت

امير المؤمنين عليه السلام نيز مراتب شكر نست به واسطه هاي نعمت را بيان فرموده و كوتاهي از آن را جايز ندانسته اند. حتي اگر كسي از انجام برخي مراحل شكر عاجز باشد، راه ديگري را جايگزين آن كرده اند، تا چيزي از حق منعم كاسته نشود. ايشان فرموده اند:

حق علي من انعم عليه ان يحسن مكافاة المنعم، فان قصر عن ذلك وسعه فعليه ان يحسن الثناءف فان كل عن ذلك لسانه فعليه معرفة النعمة و محبة المنعم بها، فان قصر عن ذلك فليس للنعمة باهل.(1)

اين حق بر عهده كسي كه نعمتي به او داده شده هست كه به صورت زيبايي (كار خوب) منعم را تلافي كند. پس اگر چنين كاري در حد توانش نبود، (از او) به خوبي تعريف و تمجيد كند.

پس اگر زبانش توانايي انجام اين كار را به طور شايسته نداشت، بايد حداقل قدر آن نعمت را بشناسد و نسبت به كسي كه اين نعمت را به او رسانده، قلباً محبت داشته باشد. پس اگر از اين هم كوتاهي كند، اصلاً شايستگي برخورداري از آن نعمت را ندارد.

كسي كه به او نعمتي داده شده، بايد به بهترين نحو، آن خوبي را جبران كند، يعني به منعم خود احسان كند، در روايت، واژه «يحسن» به كار رفته است، يعني ضمن اين كه به لطف او «اقرار قلبي» دارد، بايد «خوبي» او را به «خوبي» پاسخ داهد و احسانش را با احسان مقابله


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:50، حديث 67.

ص:114

نمايد. چرا كه جزا و مكافات خوبي، جز خوبي نيست.

هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ (1)

در مقابل، «اسائه» يعني مرتكب «سوء» يا «بدي» شدن نسبت به محسن، از مصاديق كفران نعمت او مي باشد.

حضرت امير المؤمنين عليه السلام در ادامه روايت به ما آموخته اند كه اگر توان اين كار را نداريد و نمي توانيد به همان اندازه كه مورد لطف قرار گرفته ايد، نيكي كنيد و از عهده تلافي آن بر نمي آييد، بايد ثناي او را به جا آوريد، يعني فضائلش را ياد كنيد و خوبي هاي او را تعريف و تحسين كنيد.

گاهي ممكن است نتوانيد به خوبي از وي تعريف كني و آن چه به زبان مي آوريد، متناسب و شايسته حق او نباشد. در اين صورت، حداقل مؤظف هستيد كه قدر نعمت او را خوب بدانيد، يعني بعد از اين كه نعمت بودن آن را متذكر شديد، آن را واقعاً «نعمت» بدانيد و از طريقي به نعمت بودن آن اقرار و اعتراف كنيد و نقش واسطه را در رسيدن آن نعمت به خود تصديق نماييد. هم چنين نسبت به او – از آن جهت كه به شما انعام كرده – محبت ورزيد و قلباً او را دوست بداريد. اين عمل قلبي يعني محبت داشتن نسبت به منعم، كمترين درجه شكر است كه در هيچ صورتي نبايد نسبت به آن كوتاهي كرد. امام عليه السلام در اين مورد تعبير «قصر» را به كار برده اند، چون اين نوع كوتاهيس كردن – بر خلاف «قصر» فعل اختياري انسان است و به فردي كه از انجام عملي «قاصر» (ناتوان)


1- 1. الرحمن، 60.

ص:115

است، اطلاق نمي شود. شخص، در كم گذاشتن محبت، مقصر است و لذا فرموده اند كه اصلاً شايستگي برخورداري از آن نعمت را ندارد.

كوتاهي كردن در انجام وظيفه شكر نسبت به واسطه نعمت، عمل ناپسندي است. خداوند متعال – كه ولي نعمت اصلي ما است – به وسيله اهل بيت عليهم السلام ما را نسبت به آن متذكر نموده و بدين ترتيب حجت را بر هر انسان عاقلي تمام كرده است.

غفلت از شكر واسطه هاي نعمت

براي اين كه بتوانيم حقيقت شكر را نسبت به پروردگار به جاي آوريم، نبايد از شكر ايادي او غافل شويم. اگر نسبت به اين امر كوتاهي كنيم، روز قيامت مورد سؤال خداي عزوجل قرار خواهيم گرفت.

از امام سجاد عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:

ان الله ... يحب كل عبد شكور، يقول الله تبارك و تعالي لعبد من عبيده يوم القيامة: اشكرت فلانا؟ فيقول: بل شكرتك يا رب. فيقول: لم تشكرني اذ لم تشكره. ثم قال: اشكركم لله اشكركم للناس.(1)

خدا... هر بنده بسيار شاكري را دوست دارد. خداوند تبارك و تعالي روز قيامت به يكي از بندگانش مي فرمايد: آيا از فلان شخص (از مخلوقات) تشكر كردي؟ پس مي گويد: (از او تشكر نكردم) اما اي پروردگار من، شكر تو را به جاي آوردم. خداوند متعال مي فرمايد: چون از او تشكر نكردي، مرا هم شكر نكردي.


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 30.

ص:116

سپس امام عليه السلام فرمودند: شاكرين به خدا، شاكرين شما نسبت به مردم است.

امام عليه السلام، درس بسيار خوبي به ما داده اند، تا ما ياد بگيريم كه شكر واسطه هاي نعمت، شكر خداست و كوتاهي كردن از آن، كفران نعمت هاي خدا است. اگر از طرف بنده اي به ما نعمتي رسيد، بايد توجه داشته باشيم كه او واسطه نعمت است و منعم اصلي خداست، ولي بايد به امر خدا، اين واسطه را – براي رضاي خدا – شكر گزارديم. خداي عزوجل، شكر واسطه هاي نعمت را از مصاديق شكر خودش دانسته است.

پس براي اين كه ما در زمره شاكرين واسطه هاي نعمت قرار گيريم و بتوانيم بدين وسيله شكر خدا را بيشتر و بهتر ادا كنيم، بايد واسطه هاي نعمت را بشناسيم. چرا كه اولين مرحله شكر نسبت به هر نعمتي، معرفت و اظهار قلبي نسبت به آن است.

شكر نعمت والدين

«والدين» از مصاديق واسطه هاي نعمت هستند كه خداوند عزوجل در قرآن كريم، ما را نسبت به حقوق ايشان متذكر كرده است. به دنبال سفارش حضرت لقمان به فرزندش، در مورد اين كه به خدا شرك نورزد چنين آمده است:

وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (1)


1- 1. لقمان، 14.

ص:117

خداوند متعال در اين آيه، نسبت به پدر و مادر – و خصوصاً مادر سفارش كرده است. چرا كه مادر براي پرورش فرزند، دچار ضعف و ناتواني مي شود. «و هن» به معناي سستي و ضعف، و عبارت «وهنا علي وهن» به منعناي ضعف روي ضعف است.

هر چه از مدت بارداري مادر مي گذرد و به زمان وضع حمل نزديكتر مي شود. سستي و ضعفش بيشتر مي گردد. كودك بعد از متولد شدن نيز به مادر وابسته است و جدا شدنش از مادر، دو سال طول مي كشد تا دوران شيرخوارگي او طي شود.

خداوند متعال بعد از طرح اين مطلب مي فرمايد كه ما سفارش كرديم: «ان اشكر لي و لوالديك». «واژه آن» در اين جا «تفسيريه» و براي تفسير سفارش الهي و توضيح «وصينا» است. يعني سفارش خدا اين است كه من (خدا) و پدر و مادرت را شكر كن.

در نتيجه پس از اولين سفارش لقمان كه در مورد شكر خدا بود، دوباره مسئله شكر خدا و پدر و مادر – كه از ايادي نعمت او هستند – مطرح شده است و در آخر آيه آمده است: «الي المصير» يعني به اين توصيه ها عمل كنيد، چرا كه بالاخره به سوي من و و به درگاه من محشور خواهيد شد و بايد جوابگوي من باشيد.

در تفسير اين آيه، روايات بسياري در خصوص نيكي كردن به

ص:118

والدين – خصوصاً مادر نقل شده است. امام صادق عليه السلام فرمودند: جاء رجل الي النبي صلي الله عليه و آله فقال: يا رسول الله من ابر؟ قال: امك. قال: ثم من؟ قال: امك. قال: ثم من؟ قثال: امك. قال: ثم من؟ قال اباك.(1)

فردي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و پرسيد كه به چه كسي نيكي كنيم؟ حضرت فرمودند: به مادرت. سپس پرسيد: در مرتبه بعد به چه كسي نيكي كنيم؟ فرمودند: به مادرت. براي بار سوم پرسيد: به چه كسي فرمودند: به مادرت. پرسيد: سپس به چه كسي؟ فرمودند: به پدرت.

پس نيكي كردن به مادر، سه درجه بر نيكي كردن به پدر مقدم است.

هر چند كه فرزند بيشتر به پدر منسوب مي شود. ولي حق مادر از اين جهت بزرگتر است. امام رضا عليه السلام ذيل همين آيه فرموده اند:

و امر بالشكر له و للوالدين، فمن لم يشكر والديه لم يشكر الله تعالي.(2)

(خداي عزوجل) امر فرموده كه شكر او و پدر و مادر انجام شود.

پس كسي كه شكر پدر و مادرش را ادا نكند، شكر خداي متعال را به جا نياورده است.

خداي سبحان، شكر ايادي نعمت را شكر خودش قرار داده است.

پس كسي كه در انجام آن كوتاهي كند، در حقيقت در حق خدا كوتاهي


1- 1. تفسير كنز الدقائق، جلد 10، ص:245.
2- 2. همان، ص:247.

ص:119

كرده است. به دنبال سفارش به پدر و مادر، در آيه بعد چنين آمده است:

وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُ وفًا (1)

خداي متعال امر فرموده كه در دنيا با پدر و مادر، مصاحبت به «معروف» داشته باشيم. «معروف» به معناي پسنديده و در مقابل «منكر» است. يعني وظيفه فرزند، اين است كه نسبت به پدر و مادر خود خوش رفتاري كند و به گونه اي عمل كند كه در عرف انسانهاي فهميده و عاقل، بدرفتاري محسوب نشود. البته اگر آنها خواستند فرزند خود را به گناه و معصيت خدا وادار كنند، نبايد آنها را اطاعت كند:

لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق.(2)

درمورد كاري كه معصيت خداست، اطاعت از هيچ مخلوقي روا نيست.

ولي در همين عدم اطاعت هم بايد مؤدب و خوش برخورد باشد.

همان طور كه بيشتر بيان شد، خداوند مهربان خود شاكر بنده اي است كه در انجام وظيفه شكرش كوتاهي نكرده باشد. پس اگر فرزندي قدردان زحمت پدر و مادر خود بود، بهتر است كه آنها نيز كار خوب فرزند خود را شكر كرده ، بي تفاوت نباشند.


1- 1. لقمان، 15.
2- 2. تفسير كنز الدقائق، جلد 10، ص:248.

ص:120

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 8 و 9

1. در فرمايش «من اعطيس الشكر اعطي الزيادة» چرا از شكرگزاري تعبير به «اعطاء شكر» فرموده اند؟

2. وعده ازدياد نعمت در قبال شكر، چه شكلهايي ممكن است محقق شود؟

3. سنت الهي در مورد سلب نعمت از بندگان چيست؟

4. لزوم شكر واسطه هاي نعمت از چه جهتي است؟ غفلت از اين امر چه پيامدي دارد؟

5. شكر واسطه هاي نعمت چگونه تحقق مي يابد؟

ص:121

بخش 2

شكر نعمت امام عصر عليه السلام

ص:122

در بخش گذشته بر اهميت لزوم شكرگزاري نعمتهاي الهي واقف شديم. بايد دانست در ميان نعمتهاي بي شماري كه خداوند به انسان عطا فرموده، برخي را برتر از بقيه شمرده و كوتاهي در شكر آنها را به هيچ عنوان جايز ندانسته است. يكي از نشانه هاي مهمتر دانستن بعضي از نعمتها اين است كه بر سؤال از آنها در پيشگاه الهي فوق العاده ارزشمند و والا هستند و انسانها بايد نسبت به شكر يك يك آنها انجام وظيفه نماين، اما در عين حال نعمتهاي مادي، با نعمت ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام قابل مقايسه نيستند. به همين جهت ما انسانها مؤظفيم كه بيش از هر نعمتي خود را در برابر نعمت وجود ايشان – پس از خدا و رسول صلي الله عليه و آله – مسئول بدانيم و ببينيم آيا حق آن را ادا مي كنيم يا خير. در اين بخش همين مطلب مورد بحث قرار مي گيرد.

ص:123

فصل 1

اشاره

نعمت بودن امام عصر عليه السلام

درس دهم: امام عليه السلام نعمت بزرگ الهي

نعمت مورد سؤال خداوند

انسان براي اين كه بتواند در وادي شكر پروردگار قدم گذارد، در درجه اول بايد نعمت شناس باشد، يعني بداند خداوند چه نعمتهايي را بر بندگانش ارزاني داشته است و از «نعمت» بودن آنها غافل نباشد.

البته نعمتهاي الهي، سراسر وجو مخلوقات را فرا گرفته است. ولي خداوند متعال، برخي از نعمتهاي خويش را نسبت به برخي ديگر، برتر قرار داده و كوتاهي كردن از شكر آنها را به هيچ عنوان جايز نشمرده است و تصريح فرموده كه از انسانها درباره آن سؤال مي فرمايد:

ص:124

لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ (1)

نعمتي كه روز قيامت مورد پرسش پروردگار قرار مي گيرد. به تصريح مفسران معصوم قرآن، نعمت وجود اهل بيت عليهم السلام است. امير المؤمنين عليه السلام در بيان اين نعمت مي فرمايند:

نحن النعيم.(2)

و نيز امام صادق عليه السلام تصريح فرموده اند كه:

نحن اهل البيت النعيم الذي انعم الله بنا علي العباد ... و هي النعمة التي لا تنقطع.

ما اهل بيت آن نعمتي هستيم كه خدا به سبب ما بندگان را نعمت داده است... و اين نعمتي است كه منقطع نمي شود.

و سپس فرمودند:

و الله سائلهم عن حق النعيم الذي انعم به عليهم و هو النبي و عترته.(3)

و خداوند از حق اين نعمتي كه به ايشان ارزاني داشته – يعني پيامبر و عترت ايشان عليهم السلام از آنها سؤال مي كند.

آيا ما به اين حقيقت كه نعمت امام عليه السلام مورد سؤال قرار مي گيرد،


1- 1. تكاثر، 8.
2- 2 بحار الانوار، جلد 24 ، ص:52، حديث 5.
3- 3. تفسير نور الثقلين، جلد 5، ص:663، حديث 15.

ص:125

توجه داريم، آيا براي اين كه خداي عزوجل ما را با امام زمان خود عليه السلام آشنا ساخته است، تا كنون سجده شكر به جا آورده ايم؟ آيا اصلاً ايشان را به عنوان نعمت مي شناسيم؟ اگر معرفت شايسته اي به آن حضرت پيدا كنيم، آن گاه ايشان را بزرگترين نعمت خداوند در زندگي خود مي شماريم و بيش از هر نعمت ديگري در صدد شكرگزاري نسبت به وجود پر بركتش بر مي آييم، پس بايد قبل از هر چيز به تبيين نعمت وجود امام عليه السلام بپردازيم كه از دو جهت «تكويني» و «تشريعي» قابل بحث مي باشد.

الف – نعمت بودن امام عليه السلام از جهت تكويني

امام غائب، نعمت باطني

اصل وجود امام عليه السلام نعمتي است كه منقطع نمي شود. پروردگار مهربان، همواره اين نعمت را به آفريدگارش بدون هيچ گونه استحقاقي عطا فرموده و مي فرمايد: البته اين نعمت، گاهي به صورت آشكار و گاه پنهان نصيب بندگان مي شود، ولي آشكار يا پنهان بودن آن، در نعمت بودنش اثر ندارد. خداوند متعال در قرآن كريم به اين مطلب توجه داده است:

أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَ ةً وَبَاطِنَةً (1)

امام كاظم عليه السلام در تفسير اين آيه، نعمت ظاهر و باطن را چنين معرفي فرموده اند:


1- 1. لقمان، 20.

ص:126

النعمة الظاهرة الامام الظاهر و الباطنة الامام الغائب.(1)

نعمت ظاهري، امام آشكار است و (نعمت) باطني، امام غائب است.

از آن جا كه امام ظاهر در بين مردم شناخته شده است، آنها مي توانند از طرق مختلف به ايشان رجوع كرده، از وجودشان بهره مند شوند. ولي چون مردم، شخص امام غائب و نشاني حضرتش را نمي شناسند، بنابراين از جنبه هاي بسياري، از اين نعمت الهي محروم مانده اند. البته غيبت امام، بهره وري ازنعمت ايشان را از جهات متعددي سلب كرده است، اما نفس وجود امام عليه السلام از بسياري جهات ديگر نعمت است كه بهره مندي از آنها، موكول به شناخته شدن ايشان نيست. خداوند متعال بر همه خلايق منت گذاشته و در هر زماني امامي قرار داده كه آثار وجودي اين امام – مورد استفاده همگان قرار مي گيرد و همه مخلوقات – اعم از مؤمن و كافر و مستضعف و ... از ايشان بهره مند مي گردند. از اين رو مناسب است كه به بررسي برخي جنبه هاي مشترك نعمت وجودي امام ظاهر و غائب بپردازيم، تا به نعمت بودن ايشان پي برده، قلباً شاكر وجودش گرديم. باشد كه سرچشمه هاي شكر، از قلب بر زبان و جوارح ما نيز جاري گردد.


1- 1. كمال الدين، باب 35، حديث 7.

ص:127

فايده تكويني بودن امام عليه السلام بر روي زمين

خداوند، نظام دنيا را به گونه اي قرار داده است كه بدون وجود امام عليه السلام امكان زندگي روي زمين وجود ندارد، چرا كه زمين به بركت امام عليه السلام قرار و آرامش پيدا كرده است. شواهد نقلي اين مطلب بسيار است. در كتاب اصول كافي – كه يكي از معتبرترين كتب روائي شيعه است – بابي تحت عنوان «ان الائمة هم اركان الارض» وجود دارد.

«اركان» جمع «ركن» است و به چيزهايي گفته مي شود كه باعث قوام و استواري باشند. ائمه عليهم السلام اركان زمين هستند، يعني زمين به وجود ايشان استوار و قائم است. در اين باب، سه روايت نقل شده كه همگي صراحت در ركن بودن ائمه عليهم السلام دارد. در روايت اول و سوم از قول امام باقر و امام صادق عليهما السلام آمده است كه:

جعلهم الله اركان الارض ان تميد باهلها.(1)

خدا ايشان را اركان زمين قرار داده تا اهلش را به اضطراب و تزلزل در نياورد.

در حديث دوم امام صادق عليه السلام فرموده اند:

جعلهم الله اركان الارض ان تميد بهم.

خدا ايشان را اركان زمين قرار داده است، تا اين كه آنها را به تزلزل و اضطراب نيندازد.

«يميد» يعني به نوسان و لرزش در مي آي و به حركت كردن زمين در هنگام زلزله گفته مي شود. در زمان زلزله، زمين قابل سكونت


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب ان الائمة هم اركان الارض، حديث 1 و 3.

ص:128

نيست، يعني اهلش نمي توانند روي آن آرامش پيدا كنند و ديگر، زمين نمي تواند مسكن (محل سكونت) باشد.

پس اگر امام نباشد، زمين قرار و آرامش نخواهد داشت. خداوند به وسيله اهل بيت عليهم السلام زمين را مستقر ساخته، تا در آن آرامش برقرار شود. ارزش اين نعمت (امكان سكونت) در شرايط زلزله آشكار مي گردد. وقتي كه لحظاتي در منطقه اي زلزله اي مي آي، زندگي همه ساكنان آن مختل مي شود. اين كه هم اكنون زمين مثل گهواره زير پاي ما قرار گرفته است، به بركت وجود مقدس حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالي فرجه مي باشد، و گرنه، زمين مسكوني نبود.

امام صادق عليه السلام وضعيت دنيا را بدون حجت چنين ترسيم مي نمايند.

لو بقيت الارض بغير امام لساخت.(1)

اگر زمين بدون امام بماند فرو مي ريزد.

«ساخ» يعني «غاص» كه از «غوص» مي آيد. وقتي چيزي در آب فرو مي رود، به آن «غوص» گفته مي شود (غواص، از همين خانواده است).

اگر زمين فرو برود نمي تواند موجودات را روي خودش نگه دارد، يعني از انتفاع و بهره برداي به عنوان زمين و محل سكونت خارج مي گردد. پس اين يك واقعيت است كه بقاء زمين به وجود امام عليه السلام است. بالاتر اين كه نه تنها زمين، بلكه آسمان هم به بركت امام عليه السلام نگه داشته شده است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در حديثي كه يكايك امامان را به جابر معرفي فرمودند، تصريح كرده اند كه:


1- 1. كافي، كتاب الحجة، باب ان الارض لا تخلو من حجة، حديث 10.

ص:129

بهم يمسك الله السماء ان تقع علي الارض الا باذنه و بهم يحفظ الله الارض ان تميذ باهلها. (1)

خدا به وسيله ايشان، آسمان را از اين كه جز به اجازه او بر زمين افتد، نگاه مي دارد، و به وسيله ايشان، زمين را حفظ مي كند كه اهل خود را به تزلزل در نياورد.

افتادن آسمان بر زمين، نشانه به هم خوردن نظام آفرينش است.

خداي عزوجل به بركت وجود اهل بيت عليهم السلام آسمان را مانند سقفي بر سر ما نگاه داشته و فاصله مناسبي ميان آن با زمين قرار داده است. اين كه نظام دنيا با حساب دقيق خود اداره مي گردد، به بركت نعمت وجود امام عليه السلام است.

علاوه بر اين كه نظام آسمان و زمين به بركت امام عليه السلام باقي است، بقيه اموري كه براي «حيات» انسان ضرورت دارد نيز متوقف بر وجود امام عليه السلام است. امام صادق عليه السلام فرموده اند:

... بنا اثمرت الاشجار و اينعت الثمار و جرت الانهار، و بنا ينزل غيث السماء و ينبت عشب الارض... (2)

به سبب ماست كه درختان ميوه مي دهند و ميوه ها به ثمر مي رسند و رودها جاري مي شوند، و به سبب ما باران از آسمان مي بارد، و به سبب ما گياهان و سبزيجات زمين مي رويند.

همه نعمتهايي كه در اختيار انسان قرار گرفته، به بركت امام عليه السلام است. اگر ميوه ها و درختان و رودها و ... را حذف كنيم، حياتي باقي


1- 1. بحار الانوار، جلد 27، ص:120.
2- 2. اصول كافي، كتاب الحجة، باب النوادر، حديث 5.

ص:130

نخواهد ماند. اين حديث نعمتهايي را بيان مي كند كه سبب زنده ماندن موجودات مي شود. چرا كه اگر باراني از آسمان نبارد و آب نباشد و گياهي نرويد، هيچ حيوان و انساني زنده نمي ماند.

بنابراين بهره بردن از هر يك از نعمتهاي الهي، بستگي به نعمت وجود امام عليه السلام دارد. به واسطه وجود مقدس ايشان، همه موجودات زنده – اعم از گياهان و حيوانات و انسانها – مي توانند زنده و باقي بمانند.

اين نوع بهره مندي موجودات از امام عليه السلام فرع بر شناخته شدن ايشان نيست. مخلوقات، چه امام عليه السلام را بشناسند و چه نشناسند، چه تسليم ايشان بشنوند و يا هيچ اعتقادي به ايشان نداشته باشند. در هر حال به «بركت وجود امام عليه السلام» روي زمين سكونت دارن و از نعمتهاي مختلف آن بهره مي برند.

البته بايد توجه داشته باشيم كه اين وساطت ائمه عليهم السلام خواست تكويني خداست و خواست غير او هيچ مدخليتي در اين نحوه اداره دنيا ندارد. اگر خدا مي خواست، مي توانست طريقي ديگر در آفرينش مقرر فرمايد. ولي از ابتداي آفرينش، اراده خدا به اين تعلق گرفته كه در همه نعمتهاي الهي، اهل بيت عليهم السلام وساطت داشته باشند. بدين ترتيب هر انسان عاقلي بر خود واجب مي داند كه شكر اين واسطه هاي نعمت را به جا آورد و كوتاهي در اين امر را جايز نمي شمارد. ناگفته نماند كه وساطت ائمه عليهم السلام در رسيدن نعمتهاي خداي سبحان به انسان، به صورتي نيست كه مشهود و محسوس همگان باشد، بلكه اصولاً يك امر غيبي و خارج از حيطه حواس آدمي است. بنابراين تنها راه اثبات آن،

ص:131

دلايل نقلي (آيات و روايات) است، مگر آن كه به طور استثنايي براي بعضي به گونه غير عادي مشهود شود كه اين نتيجه لطف و عنايت خاص خدا به ايشان است.

ص:132

درس يازدهم: امام عليه السلام مالك دنيا و آخرت

زمين و همه محصولات آن، ملك امام عليه السلام

در درس گذشته ركن بودن امام عليه السلام نسبت به زمين را دانستيم و روشن شد كه نفس وجود امام عليه السلام داراي مجموعه اي از فوايد تكويني است، چه اين حقيقت براي كساني روشن و مورد قبول باشد و چه آن را قبول نداشته باشند و يا اين كه اصلاً چنين چيزي را ندانند. اين علم يا جهل و عقيده داشتن يا نداشتن هيچ اثري در واقعيت امر ندارد. براي دانستن سر اين مطلب، بايد به اين حقيقت توجه كنيم كه اصولاً خداي متعال زمين را براي امام عليه السلام خلق نموده است و ايشان مالك واقعي زمين و ثمرات آن هستند. در كتاب اصول كافي بابي تحت عنوان «ان الارض كلها للامام عليه السلام» آمده است. روايات اين باب بيان مي كنند كه خداوند زمين را ملك امامان عليهم السلام قرار داده و آنها را در نحوه استفاده از زمين آزاد گذاشته است. در اين قسمت به ذكر چند نمونه از روايات اين

ص:133

باب اكتفا مي نماييم:

عن ابي جعفر عليه السلام قال: وجدنا في كتاب علي عليه السلام: «ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العافية للمتقين».(1)

انا و اهل بيتي الذين اورثنا الله الارض، و نحن المتقون، و الارض كلها لنا.(2)

امام باقر عليه السلام فرمود: در كتاب علي عليه السلام چنين يافتي: «زمين از آن خداست كه آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مي بخشد و عاقبت از آن متقيان است». (امير المؤمنين عليه السلام نوشته اند:) من و اهل بيتم كساني هستيم كه خدا زمين را به ارث به آنها واگذار نموده است، و ما پرهيزكاران هستيم، و همه زمين از آن ماست.

خدايم متعال، زمين را با تمام آن چه در آن هست يا از آن به دست مي آيد، به امام عليه السلام بخشيده است. پس بايد به راستي قبول داشته باشيم كه همه نعمتهاي زمين، ملك امام است. ايشان مي توانند براي استفاده ديگران شروطي قرار دهند و تصرف در ملك ايشان بدون رضاي مالك، مسلماً حرام خواهد بود. از طرف ديگر، ائمه عليهم السلام مجاز هستند كه از ملك خود به هر كس كه مي خواهند ببخشند. حديث ذيل، شاهد اين مطلب است:

فردي به نام «مسمع» مالي را در مدينه خدمت امام صادق عليه السلام آورد و امام عليه السلام آن را نپذيرفته، برگرداندند. راوي حديث مي گويد: از «مسمع» پرسيدم: چرا حضرت مالي را كه براي ايشان بردي،


1- 1. اعراف، 128.
2- 2. اصول كافي، كتاب الحجة، باب ان الارض كلها للامام عليه السلام، حديث 1.

ص:134

به خودت برگرداندند؟ جواب داد: من وقتي خدمت امام صادق عليه السلام رفتم، عرض كردم: «آقا اين پولهايي كه خدمت شما آوره ام، مربوط به امور غواصي بحرين است كه به من واگذار شده است. و در غواصي خود، چهار صد هزار درهم پيدا كرده ام.

خمس آن، هشتاد هزار درهم مي شود كه آن را خدمتتان آورده ام.

و نخواستم در اين حق شما كه خداوند تبارك و تعالي در اموال ما قرار داده است تصرف كنم. حضرت جواب فرمودند:

او مالنا من الارض و ما اخرج الله منها الا الخمس؟!

آيا حق ما از زمين و محصولات آن فقط در حد يك پنجم است؟

يا ابا سيار ان الارض كلها لنا. فما اخرج الله منها من شيء فهولنا.

اي ابا سيار! همه زمين از آن ماست. پس هر چه خدا از آن بيرون مي آورد نيز از آن ماست.

مسمع (كه تازه متوجه اين واقعيت شده و شيعه مبتدي نيز بوده است) عرض كرد: پس من همه مال را خدمت شما بياورم؟ امام عليه السلام فرمودند:

قد طيبناه لك و احللناك منه، فضم اليك مالك.

ما آن را براي تو پاك و حلال قرار داديم پس مال خود را بردار و ببر.(1)


1- 1. البته اين حلال كردن امام عليه السلام مورد شخصي بوده است نه اين كه به طور كلي ائمه عليهم السلام حق خمس خويش را در زمان غيبت به شيعيان خود بخشيده باشند.

ص:135

در ادامه، حضرت توضيح فرمودند كه:

كل ما في ايدي شيعيتنا من الارض فهم فيه محللون حتي يقوم قائمنا... و اما ما كان في ايدي غيرهم، فان كسبهم من الارض حرام عليهم، حتي يقوم قائمنا فياخذ الارض من ايديهم و يخرجهم صغرة.(1)

هر چه از زمين در اختيار شيعيان ماست، برايشان حلال است تا روزي كه امام عصر عليه السلام قيام كند... ولي دارائي هاي غير شيعه، پس بهره اي كه از زمين مي برند حرام است، تا زماني كه قائم ما قيام كند، پس ايشان زمين را از دستشان مي گيرد و آنها را با خواري بيرون مي كند.

به صورت ظاهر، همه انسانها اعم از شيعه و غيرشيعه، به طور مساوي مي توانند از ملك امام عليه السلام استفاده كنند، ولي تصرف در ملك ايشان بدون رضايشان حرام است. البته رضاي ايشان عين رضايت پروردگار است. يعني در حقيقت رضاي خدا در اين است كه فقط اهل ولايت، حق استفاده مشروع از زمين و محصولات آن را دارند و خواست اهل بيت عليهم السلام حكايت از خواست خداي متعال مي كند:

و ما تشاوون الا ان يشا الله (2)

از امام هادي عليه السلام ذيل اين آيه شريفه نقل شده:


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب ان الارض كلها للامام عليه السلام، حديث 3.
2- 2. دهر، 30.

ص:136

ان الله جعل قلوب الائمة مورداً لارادته. فاذا شاء الله شيئاً شاؤوا. و هو قول الله: «و ما تشاؤون الا ان يشاء الله».(1)

خداوند دلهاي امامان عليهم السلام را محل ورود اراده خود ساخته است كه اگر خدا چيزي را بخواهد، آنها هم همان را مي خواهند. و اين گفته خداوند است كه: «و شما جز آن چه خدا مي خواهد، نمي خواهيد».

پس هر چه امام عليه السلام مي خواهد، در حقيقت همان چيزي است كه خدا خواسته است. ائمه عليهم السلام هوي و هوس ندارند كه مطابق آن اعلام رضا يا عدم رضا كنند. بلكه رضاي ايشان همان رضاي خداست. اگر امام عليه السلام از امري خشنود باشد، خداوند هم از آن خشنود است و اگر ناخشنود باشد، خداوند هم از آن ناخشنود است. در حقيقت رضا و سخط پروردگار را از طريق رضا و سخط اهل بيت عليهم السلام بايد فهميد. (2)

خلق همه دنيا براي امام عليه السلام

اشاره

خداوند متعال، نه تنها زمين، بلكه همه دنيا را براي امام عليه السلام آفريده است. امام عليه السلام فرمودند:

الدنيا و ما فيها لله تبارك و تعالي و لرسوله و لنا. فمن غلب علي شيء منها، فليتق الله و ليؤد حق الله تبارك و تعالي


1- 1. بحار الانوار، جلد 24، ص:305، حديث 4.
2- 2. پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده اند: ان الله يغضب فاطمة و يرضي لرضاها فضائل الخمسة، جلد 3، ص:189، به نقل از منابع اهل سنت به درستي كه خداوند، با غضب فاطمه عليها السلام غضبناك شده، با رضاي او راضي مي گردد.

ص:137

و ليبر اخوانه. فان لم يفعل ذلك، فالله و رسوله و نحن براء منه.(1)

دنيا و هر آن چه در آن است، متعلق به خدا و رسولش و ما (اهل بيت) عليهم السلام است. پس هر كه چيزي از مال دنيا به دست آورد، بايد تقواي خدا پيشه سازد و حق خداي تبارك و تعالي را ادا سازد و با برادرانش نيكي كند. و اگر چنين نكند، خدا و رسولش و ما از او بيزار خواهيم بود.

بنابراين، حوزه مالكيت امام عليه السلام به زمين محدود نمي گردد، بلكه خارج از زمين هم هر چه در دنيا وجود دارد، متعلق به ايشان است.

براي نمونه خورشيد – به عنوان منبع انرژي – متعلق به امام عليه السلام است و هر كه از اين انرژي استفاده مي نمايد، حداقل بايد صاحب آن را بشناسد و خود را مديون آن بداند. در شب اگر به بركت نور مهتاب، راه خود را مي يابيم و از ديگر خواص ما بهره مند مي شويم، بايد به صاحب آن توجه كنيم و رضاي او را مدنظر داشته باشيم.

در روايت ذكر شده، معصوم عليه السلام شرط رضاي خود در استفاده از نعمتهاي دنيا را، رعايت حقوق خدا و مؤمنان و دوري از گناه (تقوي) شمرده اند. در حقيقت فرموده اند كه با اين سه شرط حق داريد در ملك ما تصرف كنيد و در غير اين صورت، ما از شما بيزار خواهيم بود.


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب ان الارض كلها للامام عليه السلام، حديث 2.

ص:138

امام عليه السلام مالك آخرت

سلطنت امام عليه السلام محدود به دنيا نيست، بلكه خداي تبارك و تعالي آخرت را هم براي ايشان خلق نموده است. همان طور كه صاحب اختيار همه دنيا مي باشن، اختيار كامل در عطاي اخروي نيز به ايشان داده شده است. در حقيقت، ثواب و عقاب اخروي، مطابق خواست امام عليه السلام بين مؤمنان و كافران تقسيم مي شود. ايشان از طرف خدا مجاز است كه هر كه را بخواهد و در نجات ازعذاب دستگيري كند يا اين كه فردي را به حال خودش رها سازد و يا ارتقاء درجه و مقام به او بدهد.

به هر حال، تقسيم فضل و رحمت الهي به دست ايشان سپرده شده است، ولي البته كاري كه ظلم و مخالف عدل باشد، از ايشان هرگز سر نمي زند.

ابوبصير مي گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم: «آيا امام نبايد زكات بدهد»؟ فرمودند:

احلت يا ابا محمد! اما علمت ان الدنيا و الاخرة للامام يضعها حيث يشاء و يدفعها الي من يشاء جائز له ذلك من الله.(1)

سخن محال گفتي، آيا نمي داني دنيا و آخرت از آن امام است، هر جا بخواهد آنها را قرار مي دهد و به هر كس بخواهد واگذار مي كند، از طرف خدا چنين حقي به ايشان داده شده است؟! خداي متعال، دنيا و آخرت را به اهل بيت عليهم السلام بخشيده است و


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب ان الارض كلها للامام عليه السلام، حديث 4.

ص:139

ايشان به هر كس كه بخواهند، به هر اندازه كه صلاح بدانند، مي توانند عطا كنند. خداوند، اعمال هر اراده اي را از ايشان در امور دنيا و آخرت، مجاز شمرده است و آنها از طرف خدا مجاز هستند كه بهشت و جهنم را بين افراد تقسيم كنند.

البته چون اين بزرگواران، بندگان برگزيده و تربيت شدگان خاص الهي هستند، خواست ايشان عين خواست خدا بوده، از روي هوي و هوس شخصي نيست. بنابراين معيارهايي كه براي تقسيم ثواب و عقاب الهي دارند، يا اين كه در چه موردي با عدل و در چه موردي با فضل رفتار كنند، دقيقاً مبين معيارهاي الهي در اين موارد است. به تعبير دقيق تر، اصولاً اراده ثواب يا عقاب خدا و عدل يا فضل او، در هر موردي، از خواست و عمل اهل بيت عليهم السلام معلوم و مشخص مي گردد، چون اراده ايشان جدا از اراده خدا نيست. با اين ترتيب، تقسيم كردن بهشت و جهنم به وسيله امام عليه السلام همان تقسيم خداست، نه چيزي غير از آن. به همين جهت است كه امير المؤمنين عليه السلام فرموده اند:

انا قسيم الله بين الجنة و النار، لا يدخلها داخل الا علي حد قسمي.(1)

من از طرف خدا قسمت كننده بين بهشت و دوزخ هستم، به طوري كه هيچ كس داخل آنها نمي شود، مگر به صورتي كه من قسمت كرده ام.

پس امير المؤمنين عليه السلام و ديگر امامان عليهم السلام، «قسيم الجنة و النار» از طرف خداي عزوجل هستند. اين مطلب را اهل سنت هم درباره


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة، باب ان الائمة هم اركان الارض، حديث 3.

ص:140

حضرت مولي الموحدين عليه السلام نقل كرده اند.(1)

اين شأن بر مبناي معارف نوراني شيعه، اختصاص به امير مؤمنان عليه السلام ندارد، بلكه ساير ائمه عليهم السلام هم داراي اين اختيار هستند. در اين جا قسمت كننده خود امام عليه السلام است و چيزي را كه ملك خودشان است، با اجازه اي كه خدا به ايشان داده، قسمت مي كنند. چون با اذن و خواست خدا اين كار را انجام مي دهند،

در حقيقت «قسيم الله» يعني قسمت كننده از طرف خدا هستند، يعني قسمت كردن آنها، در واقع قسمت كردن خداست و كار ايشان در حقيقت كار خداست.

وساطت امام عليه السلام در انعام خدا به خلق

از مجموع آن چه در اين فصل بيان شد، اين نتيجه بسيار مهم به دست مي آيد كه همه نعمتهاي دنيوي و اخروي به بركت امام عليه السلام و از صدقه سر ايشان به ديگر مخلوقات خدا مي رسد. همه اين نعمتها در اصل، متعلق به امام عليه السلام است و به لطف و عنايت ايشان ديگران حق استفاده از


1- 1. در كتاب شريف «فضائل الخمسة من الصحاح الستة» مرحوم فيروزآبادي بابي را به همين عنوان اختصاص داده اند كه در آن احاديثي از كتب معتبر اهل سنت نقل كرده اند. دو حديث آن عبارتند از: 1. قال رسول الله صلي الله عليه و آله: «يا علي انت قسيم الجنة و النار يوم القيامة» اي علي تو قسمت كننده بشت و جهنم در روز قيات هستي. 2. قال له علي عليه السلام: «انت قسيم الجنة و النار في يوم القيامة تقول للنار: هذا لي و هذا لك» پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود، تو در روز قيامت، قسمت كننده بهشت و جهنم هستي، به آتش مي گويي، اين از آن من و آن يكي از آن توست. فضائل الخمسة، جلد 3، ص:132، به نقل از صواعق المحرقه ابن حجر، ص:75.

ص:141

آنها را پيدا مي كنند. لذا مي توانيم تعبير «واسطه» و «وساطت» را در حق امام عليه السلام به كار بريم و بگوييم «ايشان واسطه همه نعمتهاي الهي بر ما هستند و يا اين كه همه نعمتهاي خدا به وساطت ايشان به ما مي رسد». چون اهل بيت عليهم السلام ايادي (واسطه هاي) پروردگار در انعام او به خلق هستند، مناسب است معرفت خود را نسبت به وساطت ايشان در نعمتهاي الهي عميق تر كنيم.

امام صادق عليه السلام به يكي از شيعيان خود فرمودند:

يا داود لولا اسمي و روحي ما اطردت الانهار و لا اينعت الثمار و لا اخضرت الاشجار.(1)

اي داود! اگر نام و روح من نبود، رودها به هم پيوسته (جاري) نبودند و ميوه ها به ثمر نمي نشستند و درختان سرسبز نمي شدند.

آن چه امام صادق عليه السلام بر شمرده اند، نعمتهايي هستند كه حيات دنيوي ما را رقم مي زنند و اگر اينها را حذف كنيم، موجودات نمي توانند زنده بمانند. علاوه بر نعمت حيات كه براي موجودات زنده نعمت جانشين ناپذيري است، اصولاً نظم موجود در آسمان و زمين و از اين بالاتر نعمتهاي روحي و معنوي كه از نعمتهاي مادي مهمتر است نيز به وساطت امام عليه السلام به عالم مي رسد. در زيارت جامعه كبيره خطاب به ائمه عليهم السلام چنين مي خوانيم:

بكم ينزل الغيث و بكم يمسك السماء ان تقع علي الارض الا باذنه، و بكم بنفس و يكشف الضر، بكم اخرجنا الله


1- 1. بحار الانوار، جلد 47، ص:100، حديث 120.

ص:142

من الذل و فرج عنا غمرات الكروب و انقذنا من شفا جرف الهلكات و من النار. (1)

خدا فقط به سبب شما ياران نازل مي كند، (2)

به سبب شماست كه خدا آسمان را نگاه مي دارد كه روي زمين نيفتد (نظم موجود بين آنها حفظ شود)، به واسطه شماست كه خدا ناراحتي ها را رفع مي كند و گرفتاريها را تنها به وسيله شما از بين مي برد. خدا فقط به سبب شما ما را از خواري و پستي بيرون آورده و گرفتاريهايي را كه در آن فرو رفته ايم، برطرف نموده است و (خدا فقط به واسطه شما) ما را از سقوط در وادي هلاكت و آتش (عذاب خويش) نجات داده است.

وساطت اهل بيت عليهم السلام در نعمتهايي مانند نزول باران و قرار گرفتن آسمان بر فراز زمين و ... جنبه مادي دارد. ولي اهل بيت عليهم السلام در نعمتهاي معنوي و روحي نيز واسطه هستند، چرا كه خداي عزوجل به سبب ايشان آرامش برقرار مي كند. ثبات و تعادل روحي انسان و نداشتن ناراحتي و گرفتاري، تنها و تنها به بركت ائمه عليهم السلام است.و هرگاه در ورطه گرفتاريها فرو رويم، منحصراً به سبب ايشان گشايش ايجاد مي گردد و در نهايت، فقط با دستگيري معنوي ايشان، انسان مي تواند به سعادت اخروي دست يافته، از آتش جهنم نجات يابد.

جناب حسين بن روح نوبختي، نايب سوم امام زمان عليه السلام در دوران


1- 1 بحار الانوار، جلد 102، ص:131.
2- 2. تقديم «بكم» بر افعالي مانند ينزل، يمسك، ينفس، يكشف، آخر جناو... انحصار را مي رساند، يعني [فقط] به سبب شما، [نه غير شما] خداوند متعال چنين مي كند.

ص:143

غيبت صغري، از قول ايشان در ضمن زيارتي كه براي ماه رجب تعليم فرمودند، نقل كرده است كه:

فيكم يجبر المهيض و يشفي المريض و عندكم ما تزداد الارحام و ما تغيض.(1)

شكستگي ها فقط به واسطه شما التيام پيدا مي كند، و بيماران صرفاً به وسيله شما بهبودي مي يابند، و كم و زياد شدن آن چه از رحم مادران خارج مي شود، نزد شماست.

«جبر» به معناي جوش دادن و ترميم كردن است و در مقابل «كسر» به معناي شكستن مي باشد. به ترميم و جوش دادن استخوان شكسته شده، «جبر كسر» مي گويند و معمولاً در التيام شكستگي ها تعبير «يجبر» به كارمي رود. بنابراين هر نوع شكستگي كه در جسم و يا روح و قلب كسي به وجود آيد، به واسطه امام عليه السلام جبران مي شود. التيام همه زخمها به دست ايشان است و اگر مريضي شفا پيدا مي كند، به بركت اهل بيت عليهم السلام مي باشد. هم چنين در روايت تصريح فرموده اند كه اگر ارحام زياد و كم مي زايند، يعني اگر كسي كم مي زايد و ديگري فرزند بيشتري به دنيا مي آورد و نيز كامل يا ناقص به دنيا آوردن جنين، همه اينها به وساطت ائمه عليهم السلام است. بنابراين نعمت اعطاي فرزند يا فرزند سالم از بركت وجود امام عليه السلام است. نتيجه اين كه بهره بردن از همه نعمتها و دفع همه نقمت ها به واسطه امام عليه السلام صورت مي پذيرد و خداوند متعال، نعمتهاي دنيوي و اخروي را تنها از طريق ايشان به مخلوقات ارزاني مي دارد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص:195.

ص:144

درس دوازدهم: امام عليه السلام واسطه فيض

اشاره

در درس گذشته دانستيم كه همه نعمتهاي الهي – اعم از دنيوي و اخروي – به واسطه امام عليه السلام به مخلوقات مي رسد و ايشان واسطه فيض الهي هستند.

توضيحي در معناي وساطت فيض

اگر بخواهيم توضيحي درباره نحوه وساطت فيض ائمه عليهم السلام بدهيم، بايد ابتدا توجه داشته باشيم كه اين مطلب فراتر از قلمرو كشف عقلاني است و در واقع عقل، نفياً و اثباتاً در اين موضوع حكمي ندارد. بنابراين اگر چيزي بتوان گفت، صرفاً بر مبناي ادله نقلي – اعم از قرآن و احاديث – است. لذا اصل وساطت ائمه عليهم السلام در نعمتهاي الهي به وسيله دلايل نقلي اثبات مي شود و درباره چگونگي آن هم بايد ببينيم آيا در قرآن و روايت توضيحي آمده است يا خير. اگر مطلب روشني دراين زمينه يافت شود، مي توان در اين باره سخن گفت، و گرنه بهتر است سكوت

ص:145

كرده، علم آن را به اهلش – كه ائمه عليهم السلام هستند – واگذار كنيم.

وقتي با اين توجه به دلايل نقلي رجوع كنيم، به بيانات مختلفي از ائمه عليهم السلام در نحوه وساطت فيض ايشان بر مي خوريم كه «ارائه يك معناي مشخص» را به صورت قطعي و نهايي در اين مسئله براي ما مشكل مي سازد. اينك به تبيين يكي از اين فرمايش ها و توضيح ادله آن اكتفاء مي كنيم. (1)

واسطه هاي قبض روح

اشاره

حديثي از امير المؤمنين عليه السلام نقل شده كه وساطت ملك الموت و ايادي ايشان را در قبض روح زندگان مطرح فرموده اند. مقدمه حديث چنين است: فردي بي دين خدمت حضرت امير المؤمنين عليه السلام مي آيد و به ايشان عرض مي كند: اگر در قرآن تناقض نبود، من دين شما را مي پذيرفتم! حضرت فرمودند: تناقض قرآن در چيست؟ او آياتي از قرآن را كه به نظرش متناقض آمده بيان مي كند و مي گويد: در قرآن، يك جا آمده است:

قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ (2)

و در جا ديگر چنين است:


1- 1. ما در اين جا قصد طرح و بررسي همه احاديث مربوط به اين بحث را نداريم، سطح اين كار بالاتر از حد اين كتاب است.
2- 2. سجده، 11.

ص:146

اللَّ_هُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا (1)

و در جاي ديگر:

الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ (2)

شبيه اين آيات كه خداوند متعال، در جايي گرفتن جانها را به خودش نسبت داده و در جاهاي ديگر كار فرشتگان دانسته است. اينها با يكديگر تعارض و تناقض دارند.

امير المؤمنين عليه السلام در پاسخ مي فرمايند:

«خداوند قبض روح را بدون واسطه انجام نمي دهد، بلكه اين كار حضرت، سپس به يك قاعده كلي اشاره فرموده اند كه:

فعل رسله و ملائكته فعله لانهم بامره يعملون.

كار فرستادگان و فرشتگان خدا در حقيقت كار خود اوست، چون آنها به فرمان او كار مي كنند.

اين يك قاعده كلي است و ضابطه آن هم مشخص است. اگر كسي به فرمان ديگري، دقيقاً همان چيزي را كه او خواسته، انجام دهد، كارش به او منسوب است و مي توان فرمان دهنده را «فاعل حقيقي» آن كار دانست. مثلاً اگر كسي به دستور ديگري مرتكب قتل نفس شود و دقيقاً مطابق آن چه او دستور داده، اين كار را انجام دهد، مي توان حقيقتاً «آمر


1- 1. زمر، 42.
2- 2. نحل، 32.

ص:147

به قتل» را قاتل دانست. (1)

در اين جا خداي متعال نه تنها به فرشتگانش امر مي كند، بلكه قدرت انجام آن امر را هم به آنها مي دهد و آنها اين قدرت را صرفاً از خداي تعالي مي گيرند. سپس فرمودند:

«خدا از فرشتگان و از انسانها، فرستادگان و سفيراني – بين خود و آفريدگانش – برگزيده است. و اينها همان كساني هستند كه خدا در وصفشان فرموده است: «خداوند از ميان فرشتگان و انسانها فرستادگاني را بر مي گزيند»2

اللَّ_هُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُ سُلًا وَمِنَ النَّاسِ (2)

پس هر كس كه اهل طاعت باشد، فرشتگان رحمت جان او را مي گيرند. فرشته مرگ، ياراني از فرشتگان رحمت و عذاب دارد كه آنها دقيقاً به فرمان او عمل مي كنند. و (به همين دليل) كار آنها كار خود اوست و هر كاري انجام دهند به او نسبت داده مي شود. پس كار آنها (اعوان ملك الموت) كار خود ملك الموت است (فعلهم فعل ملك الموت). از طرفي كار ملك الموت هم كار خداست (فعل ملك الموت فعل الله). و اين هر دو يك علت دارد. و آن اين كه ياران ملك الموت به فرمان او عمل مي كنند و او هم به فرمان خدا عمل مي كند، پس كار آنها كار خدا خواهد بود».

سپس به طور كلي مي فرمايند:

لانه يتوفي الانفس علي يد من يشاء، و يعطي و يمنع و


1- 1. البته روشن است كه اين مطلب از فاعليت كسي كه مباشر قتل است، نمي كاهد و هر دو شخص، استحقاق كيفر دارند.
2- 2. حج، 75.

ص:148

يثيب و يعاقب علي يد من يشاء و ان فعل امنائه فعله كما قال: «و ما تشاؤون الا ان يشاء الله».(1)

چون خدا جانها را به واسطه هر كس كه بخواهد مي گيرد و به وسيله هر كس كه بخواهد، مي بخشد و باز مي دارد و ثواب مي دهد و عقاب مي كند. و به اين علت، كار امينهاي او كار خود اوست، همان طور كه (خطاب به امناء خود) فرمود: «و شما نمي خواهيد مگر اين كه خدا بخواهد».

بدين ترتيب، در مسئله قض روح، خداي متعال، عملي را كه دقيقاً مطابق امر او انجام پذيرد، فعل خود شمرده است. مثل اين كه اگر كسي را براي انجام كاري بفرستيم و او دقيقاً مطابق نقشه و دستور ما عمل كند، ما هم عمل او را به خود نسبت مي دهيم. در اين مورد، با اين كه خود مستقيماً آن عمل را انجام نداده ايم، ديگران هم آن را كار ما مي شمارند و اگر شايسته مدح يا مذمتي باشد، به ما هم مربوط مي شود. عمل ملك الموت و ملائكه ديگر نيز همين گونه است. ملائكه فاعلهاي مختار هستند، يعني از روي اختيار و آزادانه عمل مي كنند. ولي چون دقيقاً مطابق امر خدا عمل مي كنند، كار آنها در حقيقت كار خداست و آنها به منزله دست خدا عمل مي كنند. به همين ترتيب، بخشش و پاداش يا كيفر دادن نيز مي تواند به وسيله غير خدا صورت پذيرد، ولي در عين حال حقيقتاً به خدا منسوب گردد. البته اين غير خدايي كه كارش، كار خدا محسوب مي شود، به دليل عصمتي كه دارد، قطعاً از امناء الهي است كه عملش دقيقاً مطابق خواست پروردگار است. مصداق كامل اين


1- 1. احتجاج طبرسي، جلد 1، ص:367 و 368.

ص:149

ايادي، ائمه عليهم السلام هستند كه امناء خدا خوانده شده اند. در زيارت جامعه كبيره خطاب به اهل بيت عليهم السلام چنين مي خوانيم:

السلام عليكم يا ... امناء الرحمن. (1)

بنابراين هيچ اشكالي ندارد كه معتقد شويم به اين كه خداي متعال در كليه انعامهاي خويش از جمله روزي دادن، كار اختياري ائمه عليهم السلام را كار خود بداند و به تعبير امير المؤمنين عليه السلام «علي يد» ايشان نعمتهايش را بر مخلوقاتش جاري سازد.

واسطه هاي تقسيم روزي

امام سجاد عليه السلام در روايتي امر تقسيم «روزي» را اين گونه تشريح فرموده اند:

يا ابا حمزه! لا تنامن قبل طلوع الشمس، فاني اكرهها لك. ان الله يقسم في ذلك الوقت ارزاق العباد و علي ايدينا يجريها.(2)

اي ابوحمزه! قبل از طلوع آفتاب نخواب، چون من از خوابيدن تو در اين وقت كراهت دارم، (زيرا) خدا روزي بندگان را در اين وقت تقسيم مي كند و به واسطه ما آن را جاري مي سازد.

تعبير ايشان در اين جا «علي ايدينا» است. همان تعبيري كه حضرت امير عليه السلام درباره قبض روح فرمودند: «يتوفي الانفس علي يد من يشاء».


1- 1. بحار الانوار، جلد 102، ص:128.
2- 2 بصائر الدرجات، جزء 7، باب 14، حديث 9.

ص:150

امام سجاد عليه السلام در حقيقت مصداق «من يشاء» را در تقسيم روزي معين فرموده اند. بنابراين نحوه روزي دادن خدا به بندگان، مي تواند مانند نحوه قبض روح كردن خدا باشد. قبض روح توسط فرشتگان الهي – اما به امر خدا و مطابق خواست او – انجام مي شود و به همين دليل كار آنها، كار خود خدا محسوب مي شود. در مسئله روزي دادن هم ممكن است بگوييم اين كار عمل اختياري ائمه عليهم السلام است، ولي چون به فرمان الهي و دقيقاً مطابق خواست او انجام مي دهند، خداي تعالي اين كار را به خودش نسبت مي دهد. ائمه عليهم السلام به هيچ وجه از خواست الهي تجاوز نمي كنند و خواست ايشان چيزي جز خواست خدا نيست. بنابراين روزي رساندن مي تواند كار امام عليه السلام باشد كه ايشان – طبق تقدير و تقسيم الهي و دقيقاً مطابق مشيت او – اين كار را انجام دهند.

در بعضي روايات، كار تقسيم روزي به فرشتگان الهي نسبت داده شده است.

قال الرضا صلوات الله عليه في قول الله عزوجل: «فالمقسمات امراً» قال: الملائكة تقسم ارزاق بني آدم ما بين طلوع الفجر الي طلوع الشمس.(1)

امام رضا عليه السلام ذيل آيه شريفه

فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرً ا (2)

فرمودند: فرشتگان، روزي انسانها را بين طلوع فجر تا طلوع خورشيد تقسيم مي نمايند.


1- 1. بحار الانوار، جلد 86، ص:130.
2- 2. ذاريات، 4.

ص:151

امام سجاد عليه السلام خطاب به ابوحمزه فرموده اند كه خدا به دست ما روزي را در وقت بين الطلوعين تقسيم مي كند و در اين روايت آمده است كه در اين زمان، ملائكه تقسيم كننده روزي هستند. جمع اين دو روايت، مانند بحث «قبض روح» است.

در اين جا مي گوييم كه در هر حال خداي سبحان، تقسيم كننده روزي است و اين امر را به دست امناء خود يعني ائمه عليهم السيلام و ملائكه سپرده است. البته ملائكه هم تحت فرمان اهل بيت عليهم السلام عمل مي نمايند. امام موسي بن جعفر عليهما السلام فرمودند:

ما من ملك يهبطه الله في امر مما يهبط له الا بداً بالامام، فعرض ذلك عليه و ان مختلف الملائكة من عندالله تبارك و تعالي الي صاحب هذا الامر.(1)

هيچ فرشته اي نيست كه خدا او را براي كاري فرو فرستد، مگر اين كه از امام عليه السلام شروع مي كند و آن كار را خدمت امام عليه السلام عرضه مي كند. و به طور كلي آمد و شد ملائكه از جانب خداي تبارك و تعالي به سوي صاحب اين امر (حجت خدا) است.

هرگاه خداي متعال فرشته اي را براي هر منظوري مثل اجابت دعا، روي دادن، و ... به زمين مي فرستد، آن فرشته به فرمان الهي ابتدا خدمت امام عليه السلام مي رسد و آن چه را كه مأمور به آن شده است، خدمت ايشان عرضه مي دارد. بعد هم كه بخواهد از جانب زمين به سوي پروردگار باز مي گردد، مجدداً از خدمت امام عليه السلام مرخص مي شود. از طرفي خداي متعال همه مخلوقات را مطيع و فرمانبردار ائمه عليهم السلام قرار


1- 1. بحار الانوار، جلد 26، ص:357، حديث 21.

ص:152

داد، كه فرشتگان هم از اين امر مستثني نيستند. امام حسين عليه السلام فرمودند:

و الله ما خلق الله شيئاً الا و قد امره بالطاعة لنا.(1)

قسم به خدا، خدا چيزي را نيافريده، مگر آن كه به او امر فرموده تا از ما اطاعت و فرمانبري كند.

بنابراين، فرشتگاني كه براي انجام كاري به زمين فرود مي آيند، بايد مطيع اوامر امام عليه السلام باشند. از اين رو در تقسيم روزي بين بندگان، ملائكه الهي بايد به فرمان امام عليه السلام عمل كنند.

در زيارت امام حسين عليه السلام مي خوانيم:

ارادة الرب في مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم.(2)

اراده پروردگار در مقدرات امورش، به سوي شما فرو مي آيد و از خانه هاي شما خارج مي گردد.

اراده الهي بدون وساطت اهل بيت عليهم السلام صورت نمي پذيرد، بلكه محل ورود و صدور خواست پروردگار ائمه عليهم السلام هستند. بنابراين وقتي ملائكه مي خواهند روزي را از طرف خدا قسمت كنند، ابتدا خدمت امام مي رسند، چون همه نعمتها متعلق به امام عليه السلام است، ايشان حق دارند كه ملك خود را به كسي ببخشند يا از او باز دارند.

البته بنابر ادله مستند و فراوان، اراده و خواست امام عليه السلام همان


1- 1. بحار الانوار، جلد 44، ص:183.
2- 2. كامل الزيارات، باب 79، ص:366، حديث 2.

ص:153

خواست و اراده خداست و رضا و غضب ايشان عين خشنودي و ناخشنودي پروردگار است. از اين رو، هر جا خدا بخواهد، ايشان مي بخشند و در حقيقت هر چيزي كه ائمه عليهم السلام اعطا كنند، مي توان گفت كه خدا آن را بخشيده است و بازداشتن ايشان نيز در حقيقت بازداشتن خداست.

فرشتگان هم از طرف خداي عزوجل مأمورند كه تحت فرمان امام عليه السلام باشند، در هر كاري به خدمت امام عليه السلام برسند و با اجازه ايشان آن چه را متعلق به امام است، بين خلائق تقسيم كنند. خدا به آنها امر فرموده كه مطيع ائمه عليهم السلام باشند و به فرمان ايشان عمل كنند. نتيجه كلي بحث اين است كه امام عليه السلام واسطه فيض الهي در همه نعمتهاي دنيوي و اخروي، مادي و معنوي است. دقت كنيم كه اين وساطت، هيچ «ضرورت عقلي» ندارد كه ما بخواهيم الزامي براي خداي عزوجل ايجاد كنيم، بلكه خدا خود چنين خواسته است كه همه نعمتها را به امام ببخشد، تا ايشان آنها را به خواست خودشان (كه همان خواست خداست) بين بندگان تقسيم كنند. تأكيد مي شود كه اگر خدا چنين نمي خواست، مي توانست نعمتهاي خود را مستقيماً و بدون وساطت ائمه عليهم السلام به مخلوقات خود ارزاني دارد. ولي حال كه به دلالت آيات و روايات، مي فهميم مشيت خدا به اين امر تعلق گرفته، بايد به ولي نعمت بودن اهل بيت عليهم السلام معتقد باشيم.

ناگفته نماند كه لازمه بحث فعلي، قول به «تفويض باطل» كه در بعضي از احاديث به آن اشاره شده، نمي باشد. «تفويض در امر خلق و

ص:154

رزق» كه قائل به آن مشرك دانسته شده، (1)

اين است كه كسي معتقد شود حجتهاي الهي مستقل از مشيت و امر الهي، تدبير امور تكويني خلق را به عهده دارند و به عبارتي خدا كار را به طور كامل به ايشان «واگذار» كرده و آنها به جاي خدا عمل مي كنند. چنين معنايي كاملاً نادرست و در حقيقت شرك به خداي متعال است و هيچ ربطي به آن چه اثبات شد، ندارد.

ولي نعمت بودن امام عليه السلام

دانستيم كه همه دنيا و آخرت، ملك امام است و همه نعمتهاي دنيوي و اخروي به بركت و «وساطت» ايشان به ما مي رسد و در نعمتهاي مادي و معنوي طفيل و ريزه خوار سفره ايشان هستيم. در اينجا، به راستي مي يابيم كه ايشان «ولي نعمت» ما هستند، همان طور كه امام هادي عليه السلام در زيارت جامعه كبيره، اهل بيت عليهم السلام را «اولياء النعم» خوانده اند.(2)

«ولي» به معناي «صاحب اختيار» و «اولي به تصرف» است. «اولياء النعم» صاحب اختيار همه نعمتهاي ما هستند. اگر نخواهند، در دنيا و آخرت به كسي نعمتي نمي دهند و اگر بخواهند، تفضل مي نمايند و از ملك خود به ديگران عطا مي فرمايند. در هر دو حالت، مطابق با رضاي كامل خداي تعالي عمل مي كنند.

خداوند متعال، ايشان را به واقع «ولي نعمت» همه مخلوقات قرار


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص:354.
2- 2. بحار الانوار، جلد 102، ص:127، مفاتيح الجنان، باب زيارات جامعه.

ص:155

داده است و همه نيازهاي دنيوي و اخروي مخلوقات به وسيله ايشان برطرف مي گردد. بدين ترتيب ما به عظمت اين نعمت بزرگ يعني نعمت وجود امام عليه السلام بيشتر پي مي بريم در همه امور – حتي يك عمل ساده آب خوردن هم – خود را مديون ايشان مي دانيم. همان طور كه خود را به شكرگزاري خداوند مؤظف مي دانيم، به همان گونه خود را مديون امام عليه السلام دانسته، مي فهميم كه بايد حق ايشان را هم ادا نماييم.

ص:156

پرسشهاي مفهوم از درسهاي 10 تا 12

1. نعمت مورد سؤال خداوند كه آيه شريفه: «لتسئلن يومئذ عن النعيم» به آن اشاره مي كند، چيست؟

2. نعمت بودن امام عصر عليه السلام را از جهت تكويني به طور خلاصه بيان كنيد.

3. در توضيح نعمت ظاهري و باطني چه فرموده ند؟

4. توضيح دهيد كه چرا فقط استفاده شيعيان از زمين و نعمتهاي آن، مورد رضاي خداي متعال است؟

5. مالكيت امام عليه السلام نسبت به آخرت را توضيح دهيد.

6. واسطه فيض بودن اهل بيت عليهم السلام را توضيح دهيد. تفاوت آن را با تفويض باطل شرح دهيد.

ص:157

درس سيزدهم: هدف از انعام الهي

اشاره

در سه درس گذشته نعمت بودن امام عليه السلام از جهت تكويني را بررسي كرديم. اينك به بررسي آن از جهت تشريعي مي پردازيم.

ب – نعمت بودن امام عليه السلام از جهت تشريعي

تفاوت جنبه تشريعي و تكويني نعمت امام عليه السلام

وجود مقدس امام عليه السلام از جنبه ديگري هم نعمت است و اين جهت از نعمت بودن امام عليه السلام مشروط به معرفت و تسليم نسبت به ايشان است. اين نحوه بهره وري از امام عليه السلام به خواست خود افراد بستگي دارد.

هر كس بخواهد از اين نعمت استفاده كند، بايد در مرحله اول، امام را بشناسد و سپس تسليم شده، در امور خويش به ايشان رجوع نمايد. به عبارت ديگر جنبه تشريعي نعمت بودن امام عليه السلام بدون عمل اختياري افراد، تحقق نمي يابد.

در جنبه تكويني نعمت بودن امام عليه السلام، شخص به هر حال از نعمت

ص:158

آب و هوا و زمين و ميوه و... استفاده مي كند. شناخت يا عدم شناخت ولي نعمت، تأثيري در اصل استفاده او ندارد، هر چند كه جايز بودن استفاده به «معرفت داشتن يا نداشتن» او مربوط است به تعبير ديگر، حلال يا حرام بودن استفاده از نعمتهاي الهي، به شناخت يا عدم شناخت امام عليه السلام بستگي دارد.

اما نعمت بودن امام عليه السلام از جهت تشريعي دائر مدار معرفت ايشان است.

در اين قسمت بايد «معرفت امام عليه السلام» را از جهت نعمت بودنش بررسي كنيم تا بدانيم شناخت امام عليه السلام و سپس تسليم به ايشان چه نعمت بزرگي است و چه جايگاهي در مجموعه فرهنگ ديني ما دارد.

براي روشن شدن اين امر، ابتدا بايد هدف اصلي از انعام خدا به بندگانش را بررسي كنيم، تا سپس ارتباط نعمت «معرفت امام عليه السلام» با اين هدف كلي تبيين شود.

هدف از انعام خدا به بندگان

در اين كه خداي متعال، نعمتهاي بي شماري به مخلوقات خويش اعطا كرده و مي كند، جاي هيچ شك و بحثي نيست. بحث در اين است كه هدف خداي عزوجل، از اعطاي نعمت به بندگانش چيست؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت همان هدفي كه خداوند در خلقت بندگان قرار داده است، (1)

در انعام به ايشان نيز مطرح است. پس هدف از اعطاي نعمت به مخلوقات را بايد در اين آيه شريفه جستجو كنيم:


1- 1. اين بحث در حلقه اول اين سلسله درسها به تفصيل مطرح شد.

ص:159

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (1)

اگر انسان در مسير بندگي خدا گام بردارد، به آن هدفي كه خدا برايش قرار داده، مي رسد و در غير اين صورت به بيراهه خواهد رفت.

نخستين و اساسي ترين گام در بندگي خدا، معرفت اوست. امام رضا عليه السلام مي فرمايند:

اول عبادة معرفته.(2)

براي اين كه بتوانيم عبادت خدا را به جا آوريم، در درجه اول بايد او را شناخته، تسليمش شويم. معرفت خدا اصل و ريشه همه عبادات است.

وقتي مي توان به عملي اطلاق عبادت كرد كه اعتقاد و نيت فاعل آن، معرفت خدا باشد و عبادت بودن عمل به همين اعتقاد و نيت شخص بستگي دارد. پس بندگي خدا – يعني هدف از خلقت خدا – تنها با معرفت او محقق مي شود. از طرفي، خلقت، در حقيقت همان انعامهاي پروردگار به مخلوقات است.

بنابراين هدف خدا از نعمتهايي كه در اختيار بندگان قرار داده، اين است كه به وسيله آنها معرفت بيشتري نسبت به منعم خويش پيدا كنند.

خداوند همه نعمتهاي مادي و دنيوي را اعطا كرده است تا بندگان، منعم خويش را بشناسند و معرفتشان نسبت به او بالا رود و بهتر و


1- 1. ذاريات، 56.
2- 2. توحيد صدوق، باب التوحيد، و نفي التشبيه، حديث 2.

ص:160

كامل تر او را بندگي كنند. به عبارت ديگر، خدا همه نعمتهايش را به مخلوقاتش عطا فرموده تا اين كه نعمت «معرفت خدا» در ايشان به وجود آيد و با انجام اعمال عبادي آن را تقويت كنند. با اين توضيحات، مي توان فهميد كه هيچ نعمتي بزرگتر و برتر از «معرفة الله» نيست، به طوري كه نعمت بودن همه نعمتها به اين نعمت مربوط مي شود. امام صادق عليه السلام در تذكر به اين مطلب فرموده اند:

ما انعم الله عزوجل علي عبد اجل من ان لا يكون في قلبه مع الله غيره.(1)

خداوند عزوجل، نعمتي بزرگتر از اين كه در دل بنده با خدا چيز ديگري نباشد، به او عطا نكرده است.

اگر بنده اي به اين درجه نائل گردد كه هيچ چيز را شريك خدا قرار ندهد و در قلبش تنها خدا مطرح باشد، بزرگترين نعمت خدا به او عطا شده است. اين همان حال معرفت خداست كه براي تحقق آن بايد به درجه اي برسيم كه همه چيز را فقط براي خدا بخواهيم و در كنار او براي هيچ چيز «اصالت» قائل نشويم. يعني به طور مستقل و بدون در نظر گرفتن رضاي خدا، هيچ چيزي براي ما ارزش نداشته باشد. در اين حال، تنها رضا و خشنودي خدا براي ما مطرح مي شود، صرفاً اراده و خواست او براي ما اهميت مي يابد، فقط اطاعت و محبت او نزد ما اعتبار دارد و به خواست و رضاي غير او توجهي نخواهيم كرد.

لذا تمام كساني كه خواست آنها خواست خداست و رضايشان رضاي اوست، اطاعت امرشان، در حقيقت اطاعت خداست. آنان نيز


1- بحارالانوار ج 70 - ص 211-ح 23

ص:161

بايد اطاعت شوند و رضايشان مورد توجه قرار گيرد. اين افراد، جز حضرات معصومين عليهم السلام اشخاص ديگري نيستند.

اگر مخلوق به درجه اي برسد كه چنين اخلاصي در بندگي داشته باشد و همه چيز را براي خدا بخواهد و هر نعمتي را در جهت تذكر و معرفت بيشتر خدا به كار بندد، به بزرگترين نعمت الهي دست يافته است. در اين صورت همه آن چه خدا در اختيار او قرار داده، برايش نعمت مي شود.

تبديل نعمت به نقمت

همه نعمتهاي مادي كه انسان در لحظه لحظه زندگي خود از آن بهره مند مي شوند، مي توانند در جهت معرفت بيشتر پروردگار براي او مفيد باشند، چرا كه بنده با ديدن اين نعمتها متذكر به منعم خويش مي گردد. اگر ما همه چيز را براي خدا بخواهيم، بايد نعمتهاي مورد استفاده ما معرفت ما را نسبت به خدا بالا ببرد. در غير اين صورت، حق نعمت ادا نشده و در حقيقت كفران شده است و ما به واسطه كفران آن نعمت، استحقاق عقوبت پيدا خواهيم كرد و در مقابل خدا بايد پاسخگو باشيم.

خداوند كريم مي فرمايد:

ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ (1)

علاوه بر آن چه در درس دهم در بيان نعمت مورد سؤال گذشت، بايد


1- 1. تكاثر، 8.

ص:162

بدانيم كه سؤال پروردگار از اين است كه آيا حق نعمت ادا شده است يا خير؟ اگر نعمتهاي مادي در مسير خدا پسندانه قرار گيرد، حق آنها ادا شده است و ديگر مورد سؤال قرار نمي گيرند، زيرا در همان جهت مورد نظر منعم استفاده شده اند، ولي اگر نعتي در مسير مورد رضاي خداي تعالي قرار نگيرد، از من سؤال مي شود.

امير المؤمنين عليه السلام فرموده اند:

من ذكر اسم الله عند طعام او شراب في اوله و حمد الله في آخره لم يسال عن نعيم ذلك الطعام ابداً.(1)

كسي كه اسم خدا را ابتداي غذا خوردن يا نوشيدن بر زبان آورد و در پايان آن خدا را حمد كند، هرگز از نعمت آن طعام مورد سؤال قرار نمي گيرد.

اگر انسان هنگام استفاده از غذا، نام خدا را بر زبان آورد و پس از اتمام غذا ولي نعمت خود را شكر كند، نسبت به آن نعمت مورد پرسش قرار نمي گيرد. بنده بايد بفهمد كه سر سفره چه كسي نشسته است و با چه اجازه اي از نعمتها استفاده مي نمايد.

اگر در استفاده از هر نعمتي، متذكر ولي نعمت شديم و شكر او را به جاي آورديم، در حقيقت متوجه شده ايم كه غرض از اعطاي نعمت چه بوده است. بنابراين با بهره گيري از آن نعمت، مرتبه بندگي ما نسبت به خدا بالاتر مي رود و ديگر استفاده از آن جاي سؤال و مؤاخذه ندارد.

ولي اگر بهره برداري از نعمت به اين غرض منتهي نشد، آن گاه جاي سؤال پيش مي آيد كه اين نعمت چگونه صرف شده است.


1- 1. فروع كافي، جلد 6، ص:294، حديث 14.

ص:163

خداوند نعمت دادن به بندگان را طريقي براي رسيدن آنها به هدفشان قرار داده است. لذا همه نعمتها را برايشان سرازير كرده تا آنها را در جهت معرفت و عبادت بيشتر خدا به كار گيرند. اگر نعمت در جهت كسب معرفت و بندگي او صرف نشود، ضايع شده و حق آن ادا نگشته است. نكته بالاتر اين كه در آن حالت، نعمت به نقمت تبديل شده است.

نقمت در مقابل نعمت است. هر چه خداي عزوجل به بندگانش عطا كرده، مي تواند نعمت باشد، تا اين كه انسان با سوء اختيار خود آنها را به نقمت تبديل كند. به عنوان مثال، سلامت كه به عنوان نعمتي بزرگ شناخته شده است، گاهي نقمت مي شود. اگر سلامت انسان را در مسير بندگي خدا پيش ببرد، نعمت است، و گرنه، نقمت خواهد شد و بايد در محضر پروردگار پاسخگوي آن باشد.

امام صادق عليه السلام فرمودند:

ان الله عزوجل انعم علي قوم فلم يشكروا فصارت عليهم و بالاً.(1)

خداي عزوجل به قومي نعمتي بخشيد، ولي شكرآن را ادا نكردند، پس آن نعمت وبال ايشان گرديد.

نعمت سلامت، اگر در راه معصيت خدا به كار رود، بنده را از خدا دور مي كند گاهي فرد بيمار مي شود و به واسطه ناتواني نمي تواند گناه كن. اين حالت بهتر از آن است كه از سلامت خويش در جهت خلاف رضاي پروردگار استفاده نمايد. پس سلامت، موهبتي الهي است كه فرد


1- 1. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الصبر، حديث 18.

ص:164

گناهكار، با سوء اختيار خود و انتخاب معصيت به جاي طاعت، اين نعمت را به نقمت تبديل مي كند.

بنابراين، وقتي به نعمت اطلاق نعمت مي گردد كه در جهت بندگي استفاده شود، در غير اين صورت نعمت ضايع شده، تبديل به نقمت مي شود و انسان گناهكار هر چه بيشتر در مسير معصيت از آن استفاده كند، او را از خداي عزوجل دورتر مي سازد.

ص:165

درس چهاردهم: رابطه معرفت خدا و معرفت امام عليه السلام

اشاره

در درس پيشين بيان شد كه هدف انعام خدا به بندگان اين است كه با استفاده از نعمتهاي الهي به معرفت و عبادت بيشتر خدا نائل شوند.

معرفت امام عليه السلام تنها راه معرفة الله

اگر بخواهيم حق نعمتهاي الهي را ادا كنيم – يعني نعمت بودن آن را براي خود حفظ نماييم – بايد روح معرفة الله را در آن نگاه داريم، تا خود آن نعمت نيز مقدمه معرفت بيشتر خدا شود. بنابراين بايد در جستجوي راهي باشيم كه از طريق آن، معرفت خدا به طور كامل و صحيح براي ما تأمين و حاصل گردد.

اگر كسي بخواهد راه صحيح و كامل بندگي خدا را بشناسد و بپيمايد، بايد از مربيان و معلماتي كه خود او به همين منظور براي بشر قرارداده، بهره مند شود، يعني خود را تحت تعليم و تربيت ايشان قرار دهد. اينها كساني هستند كه خود در بالاترين درجات معرفت و بندگي خدا

ص:166

هستند و مي توانند از ديگران هم در اين مسير دستگيري كنند. اينها همانهايي هستند كه «باب الله» ناميد شده اند.

اهل بيت عليهم السلام بهترين مربيان بشر در خداشناسي هستند و اگر كسي واقعاً بخواهد خدا شناس شود، بايد صرفاً به ايشان رجوع كند. البته توجه داريم كه خود اهل بيت عليهم السلام را به خدا و از طريق معرفي او شناخته ايم، يعني خدا شناسي بر پيغمبر شناسي و امام شناسي مقدم است.

ولي حفظ همين خداشناسي در مسير صحيح و تكميل و باور كردن آن احتياج به نگهباناني دارد كه خود در اين مسير، معصوم از خطا و لغزش هستند و اينها جز چهارده معصوم عليهم السلام نيستند. (1)

شناخت خدا امري فطري است، ولي آن شناخت فطري بايد توأم با تذكر باشد و خود اين تنبه نيز بايد همواره تداوم يابد.

براي اين كه افراد خداشناس شوند، بايد از راهي بروند كه ائمه عليهم السلام جلوي پاي آنها مي گذارند، تا در آن مسير، گوهر معرفت خدا را از دست ندهند. به علاوه اگر ما از نعمت وجود ائمه عليهم السلام بهره مند نبوديم، با نحوه عبادت خدا هم آشنا نمي شديم. چرا كه ايشان از طرف خدا مي گويند كه اعمال عبادي چگونه بايد انجام شود، مثلاً به چه طريقي بايد نماز خواند، احكام روزه چيست، چه طور بايد به حج رفت... و به طور كلي چگونه بايد عبادت كرد.

آن بزرگواران مي دانند كه چه برنامه اي بايد در زندگي پياده شود و اعمال جوارحي و قلبي ما بايد چگونه باشد تا بتوانيم بنده خدا باشيم. به عنوان مثال در بحث شكر، بهترين تذكرات درباره نعمتهاي خدا و


1- 1. تفصيل اين مطلب در حلقه دوم اين سلسله درسها آمده است.

ص:167

نحوه شكرگزاري از آنها و معرفت حمد و نوع سپاس از خدا و... همه به تعليم پيامبر و حضرت فاطمه و ائمه عليهم السلام بوده است.

نتيجه اين كه معرفت امام عليه السلام نسبت به معرفت خدا طريقيت دارد.

اگر مي خواهيم به خدا شناسي دست يابيم، بايد امام شناس شويم، يعني هم امام را بشناسيم، هم به در خانه او برويم و هم از او اطاعت كنيم.

معرفت امام عليه السلام، ميوه و نشانه معرفت خدا

وقتي كسي خدا را شناخت، عقلاً بايد تسليم او شده، به ربوبيت او گردن بنهد. «خداشناس» كسي است كه به اين مرحله از پذيرش و تسليم نسبت به خدا رسيده و در حقيقت، خدا را به خدايي قبول كرده باشد.

چنين كسي لازم است نسبت به باب خدا يعني پيامبر و ائمه عليهم السلام هم تسليم شود، يعني ايشان را به همان مقامي كه خدا برايشان قرار داده، باور كند، تا توحيد از او پذيرفته شود. به تعبير ديگر، لازمه پذيرش ربوبيت خداي عزوجل، پذيرفتن نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله و امامت ائمه عليهم السلام است. قبول ولايت اهل بيت عليهم السلام شرط توحيد (خداشناسي) دانسته شده است.(1)

يعني وقتي معرفت خدا به بار مي نشيند و ميوه دهد، ميوه آن معرفت امام عليه السلام است. اگر بر اين درخت، چنين ميوه اي به ثمر نرسد، معلوم مي شود كه درخت بي ثمر و بدون فايده اي است، زيرا به حصول و ثمره


1- 1. تفصيل اين بحث نيز در حلقه دوم آمده است. اين جاست كه مي فهميم امام شناسي به معناي اعتقاد به امام عليه السلام ثمره و محصول درخت خداشناسي به معناي اعتقاد به خدا است.

ص:168

واقعي خود نرسيده است.

بنابراين، معرفت امام عليه السلام نه تنها شرط و لازمه معرفت خدا، بلكه نشانه منحصر به فرد آن است. يعني با اين نشانه – و فقط با همين نشانه – مي توان فهميد كه چه كسي خداشناس يا خدانشناس است . اگر نشانه ديگري براي خداشناسي در احاديث اهل بيت عليهم السلام بيان شده باشد، فرع بر اين اصل است. اصل اصول دين، ولايت چهارده نور پاك عليهم السلام است هر خير ديگري، از نتايج و ثمرات اين اصل، به حساب مي آيد.

اين نوع ارتباط (ميوه با درخت يا نشانه با صاحب نشانه) نوع ديگري از از ارتباط بين معرفت امام عليه السلام و معرفت خداست كه بايد در كنار ارتباط نوع اول (راه و هدف يا وسيله و مقصود) درنظر گرفته شود و از آن به موضوعيت داشتن معرفت امام عليه السلام تعبير مي كنيم.

ص:169

درس پانزدهم: رابطه شكر خدا و معرفت امام عليه السلام

اداي شكر نعمتهاي الهي، فقط با معرفت امام عليه السلام

دانستيم كه حق نعمتهاي الهي، تنها در صورتي ادا مي شود كه انسان از آنها در مسير معرفت خدا و بندگي او استفاده كند و اگر چنين نشود، نعمت خدا مورد كفران قرار مي گيرد.

هم چنين گفتيم كه معرفت امام عليه السلام لازمه و نشانه معرفت خداست و اين درخت بدون آن ميوه، ثمر بخش و مفيد نيست و توحيد بدون ولايت محقق نمي شود.

بنابراين اگر نعمت هاي خدا ما را به معرفت امام عليه السلام نرساند، كفران نعمتهاي خدا صورت پذيرفته است. يعني با استفاده از هر نعمتي بايد ارادت و تسليم ما نسبت به اهل بيت عليهم السلام بيشتر شود و پس از منعم اصلي كه خداست، ولي نعمت خود را كه امام عليه السلام است، بشناسيم و به ايشان اعتقاد داشته باشيم.

ص:170

از هر نعمتي كه استفاده مي كنيم، مثلاً آب مي نوشيم و غذا مي خوريم و يا از نعمت سلامت و امنيت بهره مند مي شويم، بايد از طريق آنها به ثمره خداشناسي، يعني معرفت امام عليه السلام دست يابيم و ارادت ما به امام زمان عليه السلام بيشتر شود. در غير اين صورت، حق نعمت ادا نشده است، چرا كه خداي عزوجل، نعمتهاي خود را به مخلوقات عطا فرموده، تا آنها خداشناس و امام شناس شوند. پس اگر كسي از نعمتها استفاده نمود و با ائمه عليهم السلام دشمني ورزيد، از نعمتهاي الهي سوء استفاده نموده و آنها را ضايع ساخته است.

به همين دليل، بهره برداري از نعمتهاي زمين بر دشمنان اهل بيت عليهم السلام حرام شده است، چرا كه آنها به خاطر دشمني با ائمه عليهم السلام در واقع خداشناس نيستند. بهره برداري از نعمتهاي الهي، براي كسي كه به خدا اعتقاد ندارد، جايز نيست و تصرف عدواني و غصبي به شار مي آيد. بي اعتقادي آنها به خداوند سبحان، ناشي از عدم پذيرش آنها نسبت به مقامات الهي اهل بيت عليهم السلام است.

با اين ترتيب روشن مي شود كه تنها راه اداي شكر نسبت به نعمتهاي الهي اين است كه از آنها در جهت معرفت بيشتر امام عليه السلام استفاده كنيم.

از ارتباطي كه ميان معرفت خدا با معرفت امام عليه السلام وجود دارد، نتيجه مي شود كه شكر نعمتهاي الهي بدون معرفت امام عليه السلام امكان پذير نيست. اين ارتباط چنان كه گفتيم، از دو جهت قابل بيان است:

جهت اول: طريقيت داشتن معرفت امام عليه السلام است، به اين معني كه

ص:171

امام عليه السلام را شناخته، به او مراجعه كنيم تا راه صحيح و كامل شكرگزاري به درگاه پروردگار را از او بياموزيم و با اتكاي به ايشان مسير درست اداء شكر پروردگار را طي كنيم.

جهت دوم، با شناخت امام عليه السلام و پذيرش ايشان، در حقيقت به ثمره خداشناسي دست يابيم، تا اين كه استفاده از نعمتهاي الهي، ما را در مسير معرفت خدا و بندگي او پيش ببرد. اين هدف، فقط و فقط با شناخت امام عليه السلام و ارادت و تسليم نسبت به ايشان محقق مي گردد.

از جهت دوم مي توان گفت كه معرفت امام عليه السلام هدفي است كه خداوند از اعطاي نعمتهايش به انسانها، براي ايشان قرار داده، يعني موضوعيت دارد. اين همان هدف از خلقت ايشان است. بنابراين اگر به اين هدف نرسند، نعمتهاي الهي را ضايع ساخته و آنها را كفران كرده اند.

تفسير حكمت لقمان به معرفت امام عليه السلام

ازاين جا مي توانيم معناي دقيق حكمت عطا شده به لقمان را در قرآن بفهميم.

وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّ_هِ (1)

بايد ديد راه عملي تحقق اين هدف چيست. لقمان بايد چه چيزي به دست آورده باشد تا عملاً توانسته باشد به مربته شكر پروردگارش رسيده باشد؟ پاسخ اين پرسش به صراحت و در فرمايش امام صادق عليه السلام


1- 1. لقمان، 12.

ص:172

آمده است كه در ذيل آيه فوق فرمود:

اوتي معرفتة امام زمانه.(1)

معرفت امام زمانش به او (لقمان) داده شد.

با توجه به مطالب پيشين، دليل اين بيان كاملاً روشن است. هيچ كس بدون رسيدن به معرفت امام عليه السلام نمي تواند شكرگزار منعم خود باشد، چون تنها راه شكر خدا اين است كه انسان با استفاده از نعمتهاي او، به معرفت و بندگي خدا برسد و اين هم جز با معرفت امام عليه السلام حاصل نمي شود.

جدا نبودن معرفت امام عليه السلام از معرفت خدا را به دو بيان دانستيم.

اكنون مي توانيم بفهميم كه خداوند بر جناب لقمان منت گذاشت و براي اين كه او را عملاً در مسير شكرگزاري خدايش قرار دهد، معرفت امام زمانش را به او عطا فرمود، تا بتواند هم از راهنمايي ها و ارشادات ايشان در نحوه شكرگزاري بهره ببرد (طريقت داشتن معرفت امام) و هم با تسليم و اعتقاد ورزيدن به ايشان، بتواند به ثمره معرفت خدا – كه هدف از خلقت لقمان بوده – نائل گردد (موضوعيت داشتن معرفت امام) از اين جا مي توان به ميزان بزرگي نعمت معرفت امام زمان عليه السلام پي برد.

خداوند منان، نعمتها و خيرات بسياري را نصيب بندگان خويش نموده است. ولي خود، بعضي از نعمتها را بر بعضي ديگر برتري داده و آنها را بزرگتر شمرده است، تا جايي كه در قرآن، نعمتي را «خير كثير» ناميده است.


1- 1. تفسير كنز الدقائق، جلد 10، ص:236.

ص:173

يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ ۚ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرً ا كَثِيرً ا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (1)

خداوند، حكمت را به هر كس كه بخواهد (من يشاء) عطا مي كند، چرا كه اعطاي پروردگار سبحان بر مبناي فضل اوست و هيچ استحقاقي از جانب مخلوقات در كار نيست. بنابراين خداوند كريم، به فضل خود، به هر فردي كه بخواهد، حكمت مي بخشد.

در ادامه آيه، حكمت را «خير كثير» (يا سبب آن) دانسته است.

وصف اين نعمت به خير كثير، توسط خداوند، نشان مي دهد كه اين نعمت، بسيار ارزشمند است. به همين جهت، جناب لقمان همواره مورد توجه ائمه عليهم السلام بوده و ايشان، سفارشهاي او را مكرر نقل مي فرمودند.

خداي متعال در انتهاي آيه تأكيد فرموده كه ارزش و قدر اين نعمت را فقط صاحبان خرد ناب مي يابند. پس اگر اين خير كثير به كسي داده شد، بايد قدر آن را بداند و حق شكر آن را به جا آورد و دانستيم كه اين حكمت ارزشمند و گران قدر، چيزي جز معرفت امام عليه السلام نمي باشد. بيان ديگري هم از امام صادق عليه السلام در ذيل آيه شريفه آمده كه ايشان حكمت را چنين تفسير فرموده اند:


1- 1. بقره، 269.

ص:174

طاعة الله و معرفة الامام.(1)

اين بيان هم مؤيد همان تفسير قبلي است. معرفت امام عليه السلام و اطاعت از خدا، جداي از هم نيستند، بلكه لازم و ملزوم يكديگرند.

پس به طور خلاصه، امام عليه السلام و معرفت ايشان، سرچشمه خير كثيري است كه خداي جليل با اعطاي آن بر بندگان منت گذاشته و آن را از بقيه نعمتهاي عطا شده، بزرگتر و مهمتر خوانده است. چرا كه همه خيرات از اين سرچشمه ناشي مي شود.

در زيارت جامعه كبيره، همين مطلب به عبارت ذيل آمده است:

ان ذكر الخير كنتم اوله و اصله و قرعه و معدنه و ماواه و منتهاه.(2)

اگر از خير صحبت شود، شما ابتداي آن و ريشه و شاخه آن و سرچشمه و پناهگاه و انتهاي آن هستيد.

خداوند متعال، عالم هستي را اين گونه قرار داده است كه هر خيري به هر كس برسد، بايد از طريق امام عليه السلام باشد، يعني ايشان واسطه همه نعمتها هستند. از طرف ديگرف شكر هر نعمتي موكول به معرفت امام عليه السلام است. كه اين معرفت، خود بالاترين نعمت خداست و انسان حتي براي رسيدن به معرفت خدا – هدف غايي از خلقت – نيز از اين نعمت بي نياز نمي باشد. بنابراين معرفت امام عليه السلام نعمتي است كه نعمت بودن همه نعمتها به آن است، به طوري كه بدون آن، هيچ نعمتي نيست، بلكه «نقمت» خواهد بود. زيرا معرفت امام عليه السلام


1- 1 تفسير كنز الدقائق، جلد 2، ص:444.
2- بحارالانوار- جلد102 - ص 132

ص:175

تنها نعمتي است كه در صورت وجود آن، هدف پروردگار از اعطاي نعمت به بندگانش محقق مي شود و در صورت عدم آن، همه آنها در غير مسير رضاي الهي قرار مي گيرند كه در آن صورت «نقمت» مي شوند. پس بايد قدر اين نعمت دردانه الهي يعني معرفت امام عليه السلام را كه سرچشمه خير كثير است، بيشتر و عميق تر بدانيم.

ص:176

ص:177

فصل 2

اشاره

شكر قلبي نعمت امام عصر عليه السلام

درس شانزدهم: شكر قلبي نعمت امام عصر عليه السلام

معرفت قلبي

از مباحث گذشته، دانستيم كه براي شكر يك نعمت، در درجه اول بايد نعمت بودن آن را قلباً بپذيريم. اگر نعمت بودن آن را تصديق كرديم، مراحل بعدي شكر درباره آن قابل طرح خواهد بود. ولي اگر چيزي را اصلاً به عنوان نعمت قبول نكرده باشيم، شكر زباني و عملي در مورد آن معنا ندارد و اگر هم به ظاهر انجام پذيرد، ارزشي نخواهد داشت، چون حقيقت شكر در آن نيست.

امام حسن عسكري عليه السلام فرموده اند:

نعمت را نمي شناسد جز شاكر، و شكر نعمت را نمي گذارد مگر كسي كه معرفت دارد. (1)


1- 1. بحار الانوار، جلد 78، ص:378.

ص:178

بنابراين، شاكر بودن، مشروط به شناخت نعمت است. در مورد شكر نعمت امام عليه السلام نيز شرط نخست و اصلي، معرفت صحيح نسبت به ايشان مي باشد. ما در حلقه سوم اين سلسله درسها در مورد معرفت امام عليه السلام و اوصاف ايشان سخن گفتيم، اوصافي هم چون «پدر دلسوز»، «برادر وفادار» و «مادر مهربان» كه اوج محبت آن بزرگوار را به شيعيانشان نشان مي دهد.

معرفت نعمت و محبت منعم

انسان پيام محبت امام را با همه وجودش بايد بچشد و به گفتن و شنيدن آن نبايد اكتفا كند، بلكه هر كس اگر به قلبش مراجعه كند، وقتي ببيند چنين پدر دلسوز، مادر نيكوكار و برادر وفاداري دارد، در اين صورت قلباً احساس مي كند كه بايد پاسخ آن همه محبت را با همه دارايي اش بدهد.

براي فهم اين اوصاف امام عليه السلام لزومي ندارد كه انسان به شرح زندگي ديگران مراجعه كند، هر چند كه برخي از داستانها، اين اوصاف را به صورت خيلي شاخص و بارز نشان مي دهند، كه خواندن آنها هم براي همگان مفيد است، ولي هر كس به زندگي خويش بنگرد، واقعاً محبت امام زمان ارواحنا فداه را نسبت به خود احساس مي كند. البته براي اين كه طعم آن را بيشتر بچشد، بايد رابطه خود را با حضرت محكم تر كند.

ما اگر واقعاً باور داريم كه ايشان پدر دلسوز امت هستند، بايد رابطه خود را با ايشان، با پدر جسماني خويش مقايسه كنيم و ببينيم آيا حداقل همان رابطه را با امام خود داريم؟!

اگر توانستيم لااقل همان گونه با امام زمان خويش مرتبط باشيم،

ص:179

آن گاه مي توانيم منتظر محبت و عنايات بيشتر ايشان باشيم.

گاهي بزرگاني كه طعم رفاقت با امام زمان عليه السلام را به خوبي چشيده اند، سفارشهايي دارند كه در اين مسير، بسيار راهگشا است.

مثلاً تذكر مي دهند كه همان انتظاراتي كه از پدرتان داريد، از امام زمان عليه السلام داشته باشيد. همان طور كه فرزند خردسال تأمين نيازهايش را از پدر مي خواهد، شيعيان هم بايد رفع نيازهايشان به امام خود مراجعه كنند و كارهاي بد آنها مانع رجوع به حضرت ناشد. مطمئن باشن كه پدر دلسوز به وضع فرزندش رسيدگي مي كند، همان طور كه مي بينيم پدران ازاين كه حاجت فرزندشان را برآورند، لذت مي برند. از طرفي فرزند هم كه پشت و پناهي جز پدر و مادر ندارد، از هر طريق به آنها اظهار مي دارد كه احتياج به محبت بيشتري دارد. همه شيعيان مي توانند با امام خود چنين رابطه اي را برقرار كنند. و وقتي اين ارتباط برقرار شد، «والد شفيق» بودن امام عليه السلام را خواهند چشيد.

از طرفي اگر انسان امام زمان ارواحنا فداه را واقعاً پدر خود بداند، نسبت به ايشان احساس مسئوليت و نگراني جدي مي كند. مثلاً كسي كه پدرش گرفتار باشد، فكر و ذكرش همواره متوجه اوست و نمي تواند كارهاي هميشگي خود را به صورت عادي بگذراند. عاطفه و محبت نسبت به پدر، اقتضا مي كند كه فرزند از ناراحتي و گرفتاري او پريشان شود.

كسي كه پدرش در مسافرت باشد و يك روز نتواند از او خبر بگيرد و نداند كه او كجاست و در چه وضعيتي به سر مي برد، چقدر نگران مي شود؟ حتي ممكن است گاهي بدون طاقت شود. اگر اين مدت طولاني

ص:180

شود، زندگي به كلي براي او تلخ مي شود و لذت همه خوشي ها و داشتن امكانات و شرايط مناسب از بين مي رود.

اگر انسان، امام زمان خود را پدر مهربان و مادر نيكوكار و برادر باوفاي خويش بداند، ديگر لازم نيست كه هر لحظه به او تذكر داده شود كه امام زمانت را دوست بدار، چرا كه محبت ناشي از معرفت است و هر قدر معرفت قويتر باشد، محبت هم قويتر مي شود. اگر خداي منان، به ما اين معرفت را عطا كند كه بفهميم امام زمان عليه السلام چه اوصافي دارند، در قلب خود محبت بيشتري به ايشان احساس مي كنيم. آن گاه وظيفه خود مي دانيم كه اين محبت را پاس داريم، عواملي كه محبت ما را افزايش مي دهد، حفظ كنيم و از هر چه آن را كم رنگ مي كند، بپرهيزيم.

كسي كه چنين حالي را پيدا كند، نياز به توصيه اي درباره امام زمانش عليه السلام ندارد. همان طوركه هيچ كسي به ديگري توصيه نمي كند كه براي سلامت پدرش دعا كند يا صدقه بدهد. همه اين اعمال براساس همان محبت قلبي صورت مي پذيرد و هيچ صبح و شامي نمي گذرد، مگر اين كه انسان به ياد محبوب خود به سر مي برد.

پس نتيجه معرفت امام عليه السلام در هر مرتبه اي كه باشد، «محبت» به ايشان است. براي اين كه بفهميم معرفت امام عليه السلام در چه حدي به ما عطا شده است، بايد به قلب خود مراجعه كنيم، تا ببينيم چه ميزان محبت امام عيه السلام در آن هست. هر كس نعمت را خوب بشناسد، محبت منعم را هم به دل مي گيرد. اگر چنين نباشد، شايسته آن نعمت نيست و نسبت به آن، مرتكب كفران گشته است.

ص:181

روايتي در بيان اين مطلب در بخش اول نقل شد، كه بر وجود مبارك امام زمان عليه السلام به عنوان ولي نعمت ما و واسطه اصلي همه نعمتهاي ما تطبيق مي كند. امير المؤمنين عليه السلام فرموده اند:

اين حق بر عهده كسي كه نعمتي به او داده شده، وجود دارد كه به صورت زيبايي (كار خوب) منعم را تلافي كند. پس اگر چنين كاري در حد توانش نبود، (از او) به خوبي تعريف و تمجيد كند.

پس اگر زبانش توانايي حق انجام اين كار را نداشت، بايد لااقل قدر آن نعمت را بشناسد و نسبت به كسي كه اين نعمت را به او رسانده، قلباً محبت ورزد. پس اگر از اين هم كوتاهي كند، اصلاً شايستگي برخورداري از آن نعمت را ندارد.(1)

وقتي كسي نعمتي را به ما مي رساند، ابتدا بايد ببينيم كه آيا مي توانيم آن نعمت را تلافي كنيم يا نه. بنابراين بايد بررسي كنيم كه آيا نعمت وجود امام زمان عليه السلام براي ما قابل تلافي كردن است؟

با كمي تأمل مي فهميم احساني كه خداي منان به بركت وجود امام عصر عليه السلام به ما فرموده، غير قابل تلافي است و هر چه انسان در اين مسير بيشتر بكوشد، بيشتر مديون خدا و امام عليه السلام مي شود. پس وظيفه ما نسبت به اين نعمت عظيم الهي چيست؟ مطابق فرمايش امير المؤمنين عليه السلام بايد به خوبي ثناي ايشان را بگوييم.

اگر نتوانستيم چنان كه بايد و شايد، ثناگوي امام باشيم، حداقل بايد نعمت شناس باشيم، يعني قلباً قدردان نعمت گرديم.

اگر هيچ كاري از دست و زبانمان براي امام زمان عليه السلام بر نمي آيد، بايد


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:50، حديث 67.

ص:182

ايشان را دوست بداريم. دوست داشتن، كار قلب است. كسي كه امام عصر ارواحنا فداه را مي شناسد، لااقل بايد نسبت به ايشان محبت داشته باشد، در غير اين صورت، اصلاً شايستگي برخورداري از اين نعمت بزرگ را ندارد.

به هيچ صورتي در محبت نسبت به امام عليه السلام نمي توان كوتاهي كرد.

البته اين محبت – به ميزان معرفتي كه به انسان عطا شده – داراي درجات است. معرفت به محبت منتهي مي شود و محبت برخاسته از معرفت، نيروي محركه اي است كه مي تواند انسان و معرفت او را بالا ببرد.

پس «معرفت» و «محبت» تأثير متقابل در يكديگر دارند. يعني هر درجه از معرفت، محبتي به وجود مي آورد. اگر انسان به لوازم آن محبت پايبند باشد و حق آن را ادا كند، اميد مي رود كه خداي عزوجل معرفت بالاتري نصيب شخص گرداند.

پس همان طور كه معرفت باعث محبت بيشتر مي شود، محبت هم زمينه ساز اعطاي معرفت بيشتر از جانب خدا مي شود، اين معرفت بالاتر، به نوبه خود، محبت بالاتري به شخص مي دهد كه اگر حق آن را ادا كند، باز هم زمينه اعطاي معرفت بيشتري براي او حاصل مي شود.

بدين ترتيب «معرفت» و «محبت» هر كدام در تشديد ديگري مؤثر هستند. در اين ميان، نقش اعتقاد و تسليم نسبت به آن چه معرفتش را خداوند به انسان عطا فرموده، بسيار مهم و اساسي است. هر چه ايمان و اعتقاد انسان نسبت به آن چه شناخته است، عميق تر و قويتر باشد، محبت بيشتري در او پديد مي آيد. اين محبت بيشتر، تسليم و باور

ص:183

عميق تري را مي طلبد كه اگر شخص به مقتضاي آن عمل كند، معرفت باري تعالي، و روح آن يعني محبتش به امام زمان عليه السلام بالاتر و بالاتر مي رود.

به هر حال آن چه فعل اختياري انسان است، يكي اعتقاد و تسليم و باور نسبت به نعمت ولايت است كه معرفتش به او داده شده و ديگر محبت ورزيدن نسبت به امام عليه السلام است. اين حداقل مرتبه شكر قلبي نسبت به وجود مقدس امام عصر ارواحنا فداه است كه بزرگترين نعمت خداوند متعال بر بندگانش در زمان حاضر مي باشد.

ص:184

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 13 تا 16

1. نعمت بودن امام عصر عليه السلام را از جهت تشريعي به طور خلاصه بيان كنيد. تفاوت دو جهت تكويني و تشريعي را توضيح دهيد.

2. در چه صورتي نعمت به نقمت تبديل مي شود؟

3. چرا شكر نعمتهاي الهي بدون معرفت امام عليه السلام امكان پذير نيست؟

4. تفسير حكمتي كه به لقمان عطا شده چيست؟ اين تفسير چگونه با تفاسير پيشين (شكر خدا، عقل و فهم) قابل جمع است؟

5. رابطه متقابل بين «معرفت» و «محبت» را توضيح دهيد.

ص:185

فصل 3

اشاره

شكر زباني نعمت امام عصر عليه السلام

درس هفدهم: ذكر نعمت امام عصر عليه السلام

ذكر محبوب

در فصل گذشته روشن شد كه معرفت امام عليه السلام، در هر مرتبه اي كه حاصل شده باشد، به درجه اي از محبت قلبي نسبت به ايشان مي انجامد يكي از لوازم اين محبت، «ذكر» محبوب است.

«ذكر» به معناي «ياد كردن» و از اعمال اختياري انسان مي باشد.

معرفت و محبت قلبي، زمينه ساز طبيعي اين اعمال اختياري هستند.

«ذكر» دو مرحله دارد: يكي قلبي و ديگري زباني كه اولي شرط و مقدمه دومي است. روح و جان هر دو مرحله، چيزي جز معرفت و محبت محبوب نيست.

فرزندي كه قلبش مملو از محبت پدر است، ياد او را از خاطر نمي برد، همواره ذكر پدر را در ياد و خاطر خود مي گذراند و به دنبال

ص:186

اين ذكر قلبي، در كلام او نيز ياد پدر متجلي مي شود، خصوصاً اگر نگراني درباره او داشته باشد – مثلاً اگر پدرش گرفتار باشد – همواره به فكر اوست و در ياد كردن و دعا براي پدر، نيازي به تذكر ديگران ندارد.

فرد امام شناس نيز به ميزان معرفتش، نسبت به ولي نعمت خويش محبت دارد و براي ذكر قلبي و ذكر زباني نسبت به محبوب خويش، نيازمند امر مولوي نيست، چرا كه هر انسان عاقل – با نور عقل خود – مي فهمد كه ترك «ذكر منعم» نوعي كفران نعمت است.

خداي متعال نيز، انسان را نسبت به اين وظيفه عقلي و فطري خويش تذكر داده است.

وَاذْكُرُ وا نِعْمَتَ اللَّ_هِ عَلَيْكُمْ (1)

امر به «ذكر» در اين آيه شريفه، از نوع تنبه عقلاني دادن به يك امر فطري است كه جنبه ارشادي دارد. انسان خود را مكلف مي داند كه هر دو نوع ذكر را نسبت به منعم خويش داشته باشد.

ذكر نعمت پيامبر صلي الله عليه و آله

وَاذْكُرُ وا نِعْمَتَ اللَّ_هِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَ ةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا (2)


1- 1 آل عمران، 103.
2- 2. همان آيه.

ص:187

نعمت خدا را بر خود ياد كنيد، آن هنگام كه با هم دشمن بوديد، پس خدا ميان دلهاي شما الفت برقرار كرد، و به سبب نعمت او با هم برادر شديد، و «آن گاه كه» بر لبه گودالي از آتش بوديد، پس خدا شما را از آن نجات داد.

خداوند عزوجل اشاره به نعمتي مي كند كه به واسطه آن، بين مردم صلح و آشتي برقرار كرده و آنها را از خطر هلاكت در آتش نجات داده است. امام صادق عليه السلام در معرفي اين «نعمت» فرموده اند:

قوله تعالي: «و كنتم علي شفا حفرة من النار فانفذكم منها» بمحمد صلي الله عليه و آله.(1)

يعني خداوند به بركت حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله مردم را از هلاكت نجات داده است.

پس نعمتي كه در آيه شريفه، «ياد كردن» از آن واجب شمرده شده، وجود مقدس پيامبر خدا صلي الله عليه و آله است.

مشركان مكه، از نخستين كساني بودند كه سفينه نجات بودن رسول اكرم صلي الله عليه و آله را چشيدند، چرا كه به بركت ايشان از شرك و گمراهي نجات يافتند، سپس ديگران نيز به بركت وجود پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام از فتنه هاي گوناگون رهايي يافته به مسير هدايت راهنمايي شدند.

قل علي عليه السلام لرسول الله صلي الله عليه و آله يا رسول الله! امنا الهداة ام من غيرنا؟ قال: بل منا الهداة الي يوم القيامة. بنا استفذهم الله


1- 1. روضه كافي، ص:183، حديث 208.

ص:188

عزوجل من ضلالة الشرك، و بنا يستقدم من ضلالة الفتنة، وبنا يصبحون اخواناً بعد ضلالة الفتنة، كما بنا اصبحوا اخواناً بعد ضلالة الشرك.(1)

حضرت علي عليه السلام از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پرسيدند: آيا هدايت كنندگان از ما هستند يا از غير ما؟ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: هدايت كنندگان تا روز قيامت از ما هستند. خداي عزوجل، به بركت ما آنها (مشركان) را از گمراهي شرك نجات داد. و به سبب ما از گمراهي فتنه نجاتشان مي دهد. و همان طور كه بعد از گمراهي شرك، به وسيله ما با يكديگر برادر شدند، پس از گمراهي فتنه نيز به وسيله ما، با هم برادر مي شوند.

اينجا از دو نوع گمراهي سخن گفته شده است. گمراهي «شرك» و گمراهي «فتنه». اولي مربوط به زمان بعثت رسول خدا صلي الله عليه و آله است و دومي مربوط به دوران بعد از رسالت ايشان و خصوصاً پس از رحلت آن حضرت مي باشد.

پيامبر صلي الله عليه و آله مشركان را از شرك نجات دادند و آنها را در حالي با هم برادر ساختند كه به خون هم تشنه بودند. اما پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله مسلمانها گرفتار ابرهاي تيره نفاق شدند و به فتنه ديگري گرفتار شدند.

تنها راه نجات براي رهايي از فتنه هايي كه در اعصار و قرون مختلف دامنگير مسلمانان مي شود، تمسك به رشته هدايتي است كه خود پيامبر صلي الله عليه و آله آن را معرفي فرموده و هدايت و نجات را در آن منحصر دانسته اند:


1- 1. كمال الدين و تمام النعمة، باب 22، حديث 31.

ص:189

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّ_هِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّ قُوا (1)

از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله پرسيدند: اين رشته الهي چيست كه در قرآن، امر به تمسك به آن شده است؟ ايشان لحظاتي سر مبارك را پايين انداختند و سپس سر را بلند كردند و با اشاره به حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام فرمودند:

هذا حبل الله الذي من تمسك به عصم في دنياه و لم يضل في اخراه.(2)

اين است رشته الهي، كه هر كس به او تمسك جويد، در دنيا محفوظ مي ماند، و در آخرت گمراه نمي گردد.

كساني كه به اين رشته الهي چنگ زده اند، با همه وجود يافته اند كه اين «نعمت» بزرگ خداوند است. بعد از اين معرفت قلبي، وظيفه خود مي دانند كه براي شكر نعمت، ذكر آن را بر قلب و زبان خود جاري سازند و بگويند:

الحمدلله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية اميرالمؤمنين و الائمة عليهم السلام.

ذكر ميثاق الهي

خداوند متعال در آيات ديگر نيز، نعمتي را كه «ذكر» آن واجب است، به ما شناسانده است.


1- 1. آل عمران، 103.
2- 2. تفسير كنز الدقائق، جلد 3، ص:178.

ص:190

وَاذْكُرُ وا نِعْمَةَ اللَّ_هِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ (1)

كدام پيمان است كه خداي سبحان در آيه كريمه، به ياد كردن آن امر فرموده است؟ امام صادق عليه السلام در دعاي روز غدير اين پيمان را چنين شناسانده اند:

الحمدلله الذي اكرمنا بهذا اليوم و جعلنا من الموقنين بعهده الينا و ميثاقه الذي واثقنا به من ولاية ولاه امره.(2)

خداي را سپاس كه ما را به سبب اين روز گرامي داشت، و ما را از وفا كنندگان به عهد خود و از وفاداران به پيمان خود درباره ولايت واليان امرش، قرار داد.

بنابراين، ميثاقي كه به «ذكر» آن امر شده ايم، عهدي است كه درباره ولايت امير المؤمنين و ائمه اطهار عليهم السلام گرفته شده است. به علاوه، امام زمان عليه السلام به طور خاص به عنوان «ميثاق الله» معرفي شده اند، همان طور كه در زيارت آل يس مي خوانيم:

السلام عليك يا ميثاق الله الذي اخذه و وكده.(3)

سلام بر تو، اي ميثاق خدا كه از آن پيمان گرفته و مورد تأكيدش قرار داده است.

پس بندگان خدا – به حكم عقل و با تأكيد امر الهي – مؤظف به «ذكر»


1- 1. مائده، 7.
2- 2. تفسير نور الثقلين، جلد 1، ص:600، حديث 88.
3- احتجاج طبرسي - جلد 2 - ص 316

ص:191

امام زمان عليه السلام هستند.

خداي متعال علاوه بر تذكر به لزوم «ذكر» اهل بيت عليهم السلام به طور مطلق، در مورد ذكر زباني و آشكار كردن ياد آنها نيز – به طور خاص – فرموده است.

وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَ بِّكَ فَحَدِّثْ (1)

نعمتي را كه خداوند امر به بازگو كردن آن نموده، چيست؟ حضرت صادق عليه السلام در پاسخ به اين پرسش مي فرمايند:

فحدث بدينه.(2)

پس دراين آيه، مقصود از نعمت «دين» خداست و در يكي از زيارات، خطاب به امام عصر عليه السلام مي خوانيم:

السلام علي صاحب الدين المأثور.(3)

بنابراين، براي شكر نعمت خداي عزوجل، بايد ذكر صاحب دين او يعني امام زمان عليه السلام را آشكار كنيم.

كسي كه شهد محبت حضرت در وجودش جاي گرفت، هيچ گاه زبان خود را از ياد ايشان خالي نمي گذارد. براي او، غيبت امام زمان عليه السلام مانعي براي ياد و تذكر حضرتش نيست. خداي تعالي مي فرمايد:


1- 1. ضحي، 11.
2- 2. اصول كافي، كتاب الايمان و الكفر، باب الشكر، حديث 5.
3- 3. بحار الانوار، جلد 102، ص:101، حديث 110.

ص:192

وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَ ةً وَبَاطِنَةً (1)

امام كاظم عليه السلام نعمت باطني را امام غايب معرفي كرده، فرمودند:

يغيب عن ابصار الناس شخصه، و لا يغيب عن قلوب المؤمنين ذكره.(2)

شخص ايشان از چشمهاي مردم پنهان مي شود، ولي ياد ايشان از دلهاي مؤمنان پنهان نمي گردد.

كسي كه قلبش مالامال از محبت امام زمان عليه السلام گشته است، زبانش هيچ گاه از ياد ايشان خالي نمي ماند.

معرفي امام عليه السلام به اسم و صفت

ذكر زباني نعمت، مانند معرفت نعمت، به دو مرحله اسم و صفت قال تقسيم است. بنابراين نعمت وجود امام عليه السلام را مي توان به وسيله ذكر «نام» و «صفات» ايشان شكرگزاري كرد. امام زين العابدين عليه السلام از قول پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده اند:

ذكر علي عبادة.(3)

ياد كردن علي عليه السلام عبادت است.

كسي كه امير المؤمنين عليه السلام را به قلب يا زبان خويش ياد كند، عبادت


1- 1. لقمان، 20.
2- 2. كمال الدين، باب 34، حديث 6.
3- 3. وسائل الشيعة، جلد 11، ص:568، حديث 9.

ص:193

خدا كرده است. جاري كردن نامهاي امامان عليهم السلام بر زبان، از مصاديق بارز بندگي است. براي شكر نعمت امام عليه السلام در مرتبه اول بايد در مجالس مختلف، نام ايشان و اطلاعاتي – حتي در حد معرفت به اسم – به ديگران يادآوري شود.

مرتبه بالاتر ذكر زباني، بيان اوصاف و فضائل ايشان است. هر كس كه درجه اي از معرفت امام عليه السلام نصيب او شده و وصفي از اوصاف ايشان را شناخته، بايد آن را براي ديگران بازگو كند و به ذكر فضائل ايشان بپردازد. (1)

البته اين تذكر، بايد همراه با روح محبت و معرفت قلبي باشد، و گرنه، عمل او تصنعي مي شود.

اما خداي مهربان به سبب محبت اهل بيت عليهم السلام بر ذكر زباني ايشان فضيلت بسياري مترتب كرده است. از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل شده است:

ما من قوم اجتمعوا يذكرون فضل علي بن ابيطالب عليه السلام الا هبطت عليهم ملائكة السماء حتي تحف بهم فاذا تفرقوا عرجت الملائكة الي السماء، فيقول لهم الملائكة: انا نشم من رائحتكم مالا نشمه من الملائكة، فلم نر رائحة اطيب منها، فيقولون: كنا عند قوم يذكرون محمداً صلي الله عليه و آله و اهل بيته عليه السلام، فعلق فينا من ريحهم، فتعطرنا، فيقولون: اهبطوا بنا اليهم فيقولون: تفرقوا. و مضي كل واحد منهم الي منزله،


1- 1. نه به معناي اين كه هركس هر چه از فضائل اهل بيت عليهم السلام شنيده و مي داند، بايد براي همگان بيان كند. بلكه رعايت ظرفيت و تحمل افراد و تناسب با توان پذيرش آنها در اين امر، بسيار ضروري است، در مواردي نيز بايد براي رعايت تقيه، سكوت كرد. آگاهي به اين موارد نيز، در تبليغ فضايل اهل بيت عليهم السلام لازم و ضروري است.

ص:194

فيقولون: اهبطوا بنا حتي نتعطر بذلك المكان.(1)

هيچ گروهي در كنار هم جمع نمي شوند كه فضائل علي بن ابيطالب عليه السلام را ياد كنند، مگر اين كه فرشتگان آسمان بر آنها نازل مي شوند تا آنها را در بر گيرند. وقتي آنها پراكنده شوند، آن فرشته ها به آسمان روند. (گروه ديگري از) فرشتگان به آنها مي گويند: بوي خوشي از شما به مشام ما مي رسد، كه از ملائكه نمي بوييم، و هيچ بوي خوشي بهتر از آنها نديده ام.

مي گويند: ما نزد گروهي بوديم كه از محمد صلي الله عليه و آله و اهل بيتش عليهم السلام ياد مي كردند و از بوي خوش آنها معطر شديم.

مي گويند: ما را نزد ايشان ببريد.

مي گويند: مجلس تمام شده و هر كدام به منزل خود رفته اند.

مي گويند: ما را به آنجا ببريد تا از مكان آنها معطر بشويم!

آري، مكاني كه در آن از فضايل اهل بيت عليهم السلام سخن گفته شود. بوي خوشي پيدا مي كند كه فرشتگان آسمان، آن را مي بويند. كساني كه ارزش چنين مجالسي را مي دانند، مي كوشند تا به هر وسيله اي از آن بهره برده، از فيض آن بي نصيب نمانند.


1- 1. بحار الانوار، جلد 38، ص:199، حديث 7.

ص:195

درس هجدهم: مصاديق ديگر شكر زباني

ثناگويي از منعم

از ديگر مصاديق شكر زباني نسبت به منعم: «ثناگويي» اوست.

«تعريف» و «تمجيد» منعم، از حقوق او بر عهده متنعم مي باشد.

طبق فرمايش امير مؤمنان عليه السلام (1)

كسي كه نمي تواند نعمتي را به خوبي تلافي كند، وظيفه اش ثناگويي از منعم است.

نعمت عظماي امام عصر عليه السلام قابل تلافي نيست. احسانهايي كه از جانب ايشان شده و خيراتي كه خداي عزوجل به خاطر وجود ايشان به خلايق فرموده، قابل شمارش نيست و مسلماً كسي از عهده حق شكر آن بر نمي آيد. گاهي كسي گامي در اين مسير بر مي دارد، كه توفيق و معرفت آن نيز، از جانب حضرتش عليه السلام انعام شده است. پس همان خدمت نيز، انسان را بيشتر مديون اشاره مي سازد.


1- 1. بحار الانوار، جلد 71، ص:50، حديث 67.

ص:196

هر كس بايد آن چه در توان دارد، در راه شكرگزاري از حضرت بقية الله ارواحنا فداه به كار بندد، ولي مسلماً هيچ كسي نمي تواند خوبي هاي ايشان را تلافي كند. در نهايت انسان مي بيند كه از جبران نيكي هاي امام زمان عليه السلام عاجز است. در اين حال بايد لب به ثناي ايشان بگشايد. هر جا مي نشيند، ذكر فضائل ايشان كند و به هر مناسبتي اوصافشان را به زبان آورد.

خداوند همواره نمونه هاي بارزي از افراد مورد عنايت مهدي عليه السلا را نشان داده است، كساني كه ذكر نعمت امام زمان عليه السلام از گفتار و نوشتارشان به خوبي بروز يافته و سبب اتمام حجت بر ديگران شده اند. به عنوان مثال، صاحب كتاب ارزشمند «ميكال المكارم في فوائد الدعاء للقائم عليه السلام»(1)

از هر مطلبي در بيان ذكر فضائل امام زمان عليه السلام و وجوب دعا براي ايشان استفاده كرده است.

گاهي به اعتبار ايمان حضرت، ايشان را در رأس مؤمنان قرارداده و حقوقشان را بر شمرده است. گاهي به عنوان «عالم» گاهي «مضطر» و گاهي «كريم» و ... به هر مناسبتي كه ارتباطي با وجود مقدس حضرت مهدي عليه السلام داشته است، گوشه اي از فضائل بي شمار ايشان را بيان كرده و امام عليه السلام را مصداق اعلي براي همه آن فضائل معرفي كرده است. اين نحوه ذكر زباني و تعريف و تمجيد از حضرت بقية الله عجل الله فرجه الشريف برخاسته از معرفت و محبت اوست، چرا كه انسان وفادار به منعم، نمي تواند محبوب خويش را فراموش كند، لذا هر جا حسن و خيري مي بيند، به ياد امامش مي افتد و لب به ثناي او مي گشايد.


1- 1 مرحوم آيت الله سيد محمد تقي موسي اصفهاني 1301 – 1348 هجري قمري.

ص:197

بدين ترتيب، مؤمن امام شناس، بايد از هر موقعيتي در جهت ثناء و ذكر آن حضرت عليه السلام استفاده كند. خداوند به مرحوم صاحب مكيال عنايت خاصي فرموده كه توفيق نوشتن چنان كتاب ارزشمندي را يافته است. ديگران هم در حد خود مي توانند از چنين توفيقات الهي بهره بگيرند. گويندگان بايد منابر خود را از ذكر امام عصر عليه السلام پر كنند، مداحان مقيد باشند با خواندن اشعاري ثناي ايشان بگويند، نويسندگان با محبت قلبي خويش براي حضرت قلم زنند، معلمان با ذكر نام و اوصاف ايشان مي توانند ياد حضرت را زنده نمايند، پدر و مادر با اظهار ارادت به ساحت مقدس ايشان مي توانند بذر محبت امام عليه السلام را در دلهاي فرزندان خود بكارند.

لذا هر كس بايد تا جايي كه مي تواند، به هر مناسبتي تعريف و تمجيد ايشان را انجام دهد، تا به وظيفه خود عمل كرده، طعم محبت و دوستي حضرت را بيشتر بچشد. اگر چنين نكند، كفران نعمت عظيم الهي كرده است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده اند:

هر كس كار خوبي برايش انجام شد، بايد آن را تلافي كند. اگر قادر به تلافي نبود، بايد ثناء منعم را بگويد. و اگر چنين نكرد، كفران نعمت كرده است. (1)

براي اين كه در زمره كفران كنندگان اين نعمت قرار نگيريم، حتي مي توانيم در خلوت خود به ذكر خوبي هاي ايشان بپردازيم، تا خودمان بشنويم و اثر محبتي و معرفتي آن را بچشيم.


1- 1. وسائل الشيعة، جلد 11، ص:539، حديث 2.

ص:198

اظهار زباني نعمت

بيان كارهاي خوب منعم، از مصاديق شكر زباني است. ما وظيفه داريم كارهاي نيك منعم را به زبان آوريم.

امام سجاد عليه السلام فرمودند:

حق كسي كه كار خوبي براي تو انجام داده، اين است كه از او سپاسگزاري كني و كار خوب او را ياد كني و گفتار نيكو براي او به دست آوري.(1)

امام زمان عليه السلام واسطه همه نعمتها هستند. ما به جهت شكر منعم وظيفه داريم نعمتهايي را كه به واسطه ايشان به ما رسيده، بازگو كنيم.

اگر باور داريم كه هر نعمت و خيري به واسطه امام عصر عليه السلام به ما مي رسد، بايد بررسي كنيم كه چقدر از الطاف ايشان را – حتي براي خودمان بازگو مي كنيم؟ تا چه اندازه با زبان اقرار مي كنيم كه نعمتها به واسطه ايشان به ما رسيده است؟ و چند بار به زبان گفته ايم كه «يا صاحب الزمان از شما متشكر هستيم!».

اگر معتقديم كه همه نعمتها – اعم از نعمتهاي مادي مانند هواي خوب، رسيدن ميوه ها، بارش باران، جاري شدن رودها و سلامت و ... تا نعمتهاي معنوي – از بركت وجود آن امام همام است، ببينيم هنگام استفاده از كدام يك به ياد منعم آن بوده ايم و ذكر او را به زبان آورده ايم و آن نعمت را اظهار كرده ايم؟! به طور كلي، در طول شبانه روز، چند بار متذكر به ولي نعمت بودن ايشان مي شويم؟!


1- 1. بحار الانوار، جلد 74، ص:7.

ص:199

براساس كلام نوراني امام سجاد عليه السلام نه تنها بايد خودمان الطاف امام زمان عليه السلام را بر زبان آوريم، بلكه بايد كاري كنيم كه ديگران هم از ايشان به خوبي ياد كنند. خلاصه اين كه انسان بايد منعمش را بشناسد، از او به خوبي ياد كند و بگوشد كه ديگران را هم متوجه او بسازد، تا همه قدردان ولي نعمت خويش گردند.

دعا

يكي ديگر از مصاديق ذكر به زبان، «دعا» براي صاحب نعمت است.

انسان كه خود را مديون امام زمان عليه السلام مي داند، خود را مؤظف مي بيند كه در حق ايشان خالصانه دعا كند.

امام سجاد عليه السلام در ادامه حديث ياد شده، بعد از تأكيد بر ذكر نعمت و كسب نام نيك براي صاحبان نعمت، فرموده اند:

از حقوق كسي كه به تو خوبي كرده، اين است كه ... در ارتباط بين خود و خداي عزوجل، خالصانه براي او دعا كني. اگر چنين كردي، به صورت پنهان و آشكار شكر او را به جا آورده اي.

آنگاه اگر روزي توانستي كار خوب او را تلافي كني، اين كار را انجام بده. (1)

هر فردي مكلف است كه ولي نعمت خود را در ميان جمع و يا در خلوت تنهايي دعا كند. هر كدام از اين دو صورت، بركات و آثاري دارد كه نبايد آنها را از دست داد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز به اين مطلب تذكر فرموده اند:


1- 1. بحار الانوار، جلد 74، ص:7.

ص:200

كسي كه كار خوبي براي شما انجام داد، آن را تلافي كنيد، ولي اگر چيزي نيافتيد كه آن را تلافي كنيد، پس به درگاه خدا براي او دعا كنيد، تا اين كه مطمئن شويد تلافي كار خويش را كرده ايد.(1)

پيامبر صلي الله عليه و آله بر وجوب دعا براي منعم تأكيد فرموده اند. ولي كم و كيف آن را بر عهه متنعم گذاشته اند، تا هر كس به ميزان معرفتش بفهمد كه امام زمان عليه السلام چقدر بر گردنش حق دارد و تا چه اندازه بايد براي آن حضرت عليه السلام دعا كند. انسان با معرفت مي يابد كه هرچه دعا كند، شكر يكي از نعمتهاي امام عليه السلام را هم نمي تواند به جاي آورد.

بدين ترتيب مسلماً به عجز خود از شكر سرچشمه اين نعمتها پي مي برد و با تمام وجود، مي يابد كه هر چه براي ايشان دعا كند، كافي نيست.

البته دعا براي امام زمان عليه السلام به صرف توصيه انجام نمي شودف بلكه بايد روح محبت در آن باشد، تا دعا كننده – بدون تكلف و تصنع – با انگيزه اظهار محبت، براي محبوب خود دعا كند. به عنوان مثال، براي پدرش – چون او را دوست مي دارد – به طور طبيعي دعا مي كند و هر قدر محبتش بيشتر باشد، به همان اندازه نمي تواند دعا بر او را فراموش كند. گاهي آن قدر ياد پدر دلش را پر مي سازد كه خودش را از ياد مي برد و تنها براي او دعا مي كند.

كساني كه در سطح بالايي از معرفت، دلي مالامال از محبت امام زمان عليه السلام دارند، چنين هستند. ازاين رو، به محض اين كه زمان و مكان مناسبي براي دعا پيدا كنند (خانه خدا و مشاهده مشرفه امامان عليهم السلام)


1- 1. وسائل الشيعة، جلد 11، ص:537، حديث 5.

ص:201

فقط براي امام زمانشان دعا مي كنند. آنها محبوب خود را بر خود مقدم مي دارند. لذا خود را فراموش كرده، فقط به او مي انديشند، ياني ياد او چيزهاي ديگري را از خاطر ايشان محو مي كند.

اين حالت، كه شخص در حالات خوش معنوي، فقط و فقط براي امام زمانش دعا كند، براي كساني كه آن درجه از محبت او را نچشيده اند، قدري سنگين و تكلف آور به نظر مي رسد، زيرا آنها چنان محبتي را در خود نيافته اند كه خودشان را از ياد ببرند و تماماً به فكر امام زمانشان عليه السلام باشند. اينها بايد سعي كنند در كنار دعاهايي كه براي خود مي كنند، دقايقي را تنها به ياد امام عصر عليه السلام باشند و با فراموش كردن خود، فقط براي ايشان دعا كنند. اين مقدمه اي است تا كم كم اين دقيقه ها به ساعت تبديل شود و ساعتها هم آرام آرام همه عمر او را در بر گيرد. انشاء الله.

دعا براي امام زمان عليه السلام اهداف مختلفي مي تواند داشته باشد كه مهمترين آنها دعا براي تعجيل فرج ايشان است. براي ديگر حاجات ايشان هم مي توان دعا كرد. مثلاً از خداوند متعال بخواهيم كه غم و غصه امام زمان عليه السلام را برطرف سازد و ايشان را سالم بدارد، سايه شان را بر سر ما مستدام نماي، ذكر و يادشان را در جامعه زياد كند، بر تعداد دوستان و منتظران ايشان بيفزايد و... محب به هر زباني، اين گونه حاجات را از خداي متعال براي محبوبش مي خواهد و لازم نيست به او گفته شود چگونه براي محبوبش دعا كند. البته رجوع به دعاهايي كه از جانب معصومين عليهم السلام رسيده، ما را به بهترين صورت دعا و ذكر زباني براي امام زمان عليه السلام راهنمايي مي كند. اين مراجعه، آثار و بركات خاصي

ص:202

دارد كه دوستدار حضرت خود را از آنها محروم و بي نصيب نمي سازد.

برپايي مجالس ذكر

ايام و مناسبتهاي مختلف نيز فرصت خوبي را براي عرض ارادت نسبت به امام زمان عليه السلام فراهم مي سازد، كه دوستداران حضرت به ياد ايشان باشند. كسي كه معرفت به حق امام عليه السلام دارد، با شكر زباني نعمت، از اين عبادت، غفلت نمي كند و كوتاهي از آن را كفران نعمت مي شمارد.

از اين رو، براي اهل محبت، بر پا كردن چنين مجالسي هيچ گونه زحمتي ندارد.

نمونه بارز اين مجالس، در ايام نيمه شعبان – سالرزو ميلاد تنها حجت باقيمانده الهي روي زمين – ديده مي شود. هر گونه اجتماع افراد، با برنامه بازگويي و مرور معارف والاي اهل بيت عليهم السلام، با هدف ياري آن حضرت در اين زمان سخت غربت و غيبت ايشان، مصداق ديگري از ذكر زباني است. هم چنين است نوشتن فضائل و مناقب حضرت عليه السلام و بيان فرمايشهاي ايشان كه همه اينها ياد امام عليه السلام را در دلها زنده نگه ي دارد.

تشكر از خداوند

از ديگر مصاديق شكر زباني، گفتن «الحمدلله» است. در بخش اول كتاب نقل كرديم كه وقتي فرد شاكر، هنگام نوشيدن آب، سه مرتبه الحمدلله مي گويد، با اين عمل خود، به قرب پروردگار نائل مي شود.

حال كه براي هر بار نوشيدن آب، بهتر است سه بار شكرخدا بگزاريم، روزي چند بار بايد براي نعمت وجود امام عصر عليه السلام و معرفت ايشان،

ص:203

خدا را شكر كنيم؟!

ما قادر به اداي شايسته شكرزباني خداوند نيستيم، ولي براساس آن چه از معصومين عليهم السلام آموخته ايم، بايد به طور مكرر، خداي بزرگ را بر اين نعمت، با ذكر «الحمدلله» شكر گوييم. اين حداقل كاري است كه مي توانيم در مقابل اين نعمت عظمي انجام دهيم، البته خداي متعال وعده فرموده كه تفضلاً اين ذكر ما را به عنوان شكر بپذيرد و بر نعمت ما يعني معرفت امام عليه السلام بيفزايد.

اثر ذكر زباني

التزام به ذكر امام زمان عليه السلام – علاوه بر فضايل بي شمار – اثر وضعي مهمي در فرد ذاكر دارد. التزام به ذكر نعمت امام عليه السلام سبب محبت بيشتر انسان به ايشان مي شود. اين محبت، سبب جلب عنايت حضرتش به انسان مي گردد و در نتيجه اين عنايت، انسان به معرفت بالاتري دست مي يابد.

در حقيقت بين «ذكر» و «معرفت» و «محبت» ارتباط بسيار نزديكي برقرار است پايه و اساس اين پيوند الهي، «معرفت» است.

معرفت، در شخص ايجاد محبت مي كند، «محبت» انگيزه قوي براي «ذكر» مي شود و «ذكر» قلبي و زباني، محبت شخص را به محبوبش افزون مي سازد و محبت بيشتر، زمينه ساز اعطاي معرفت بيشتر از طرف خدا به شخص مي گردد. اين حقيقت را مي توان چنين نمايش داد:

معرفت – محبت – ذكر – محبت – معرفت

پس ذكر محبوب، با درجه اي از معرفت آغاز شده، و به درجه بالاتري از محبت و معرفت مي انجامد.

ص:204

از سوي ديگر محب، از شنيدن نام محبوب لذت مي برد و همين شنيدن محبت و معرفتش را فزوني مي بخشد. هر آن چه انسان مي شنود، در او اثر خاصي ايجاد مي كند. نمونه بارز اين اثر را مي توان در افراد سال خورده اي ديد كه عمر خود را در مجالس مربوط به حضرت سيد الشهداء عليه السلام گذرانده اند. اغلب اين افراد، به محض شنيدن نام مقدس امام حسين عليه السلام منقلب مي شوند و احتياجي به خواندن ذكر مصيبت ندارند، چون نام محبوب، قلب آنها را تكان مي دهد و اشك از چشمانشان جاري مي سازد. اين گريه تنها به مصيبت مربوط نمي شود، بلكه نشانه حب است.

گريه براي امام عصر عليه السلام فقط به خاطر بيان و يادآوري مشكلات دوره غيبت آن حضرت و محروميت انسانها از آن سرچشمه بركات الهي نيست، بلكه اصولاً محبت در دل اثر مي گذارد و اين تأثير قلبي، اگر شدت پيدا كند، اشك از ديدگان شخص محب جاري مي شود. نه احتياجي به گفتن و شنيدن مصائب دارد و نه به خواندن فضائل و ثواب گريه كردن بر اهل بيت عليهم السلام نياز است. ياد محبوب، ناخودآگاه اشك را از ديدگان محب روان مي سازد.

سجده شكر

از ظرائف اكسير محبت، آن است كه محب، نعمت وجود محبت خويش را به هر صورتي شكر مي گزارد. سجده شكر، از مهمترين مصاديق ابراز خشنودي و تشكر از منعم است كه آن را از سيره پيامبر صلي الله عليه و آله آموخته ايم. كسي كه وجودش از محبت امام زمان عليه السلام پر شده و به عظمت اين نعمت پي برده، به منظور قدرداني از آن نعمت

ص:205

والا، گونه و پيشاني بر خاك مي سايد، و سجده شكر به جا مي آورد.

كوتاهي از انجام سجده شكر بر نعمت وجود امام زمان عليه السلام، مي تواند نشانه كمي محبت و معرفت به ايشان باشد. حال مي توانيم وضع خود را بررسي كنيم كه در روز، چند بار خداي متعال را به خاطر اين نعمت بزرگ و بي مانند، سپاس مي گوييم. اگر مي دانيم كه نياز به محبت و معرفت بيشتري داريم، بايد از خداي منان و امام زمان عليه السلام بخواهيم كه بر معرفت ما بيفزايند و لياقت چشيدن درجات بالاتر شناخت و دوستي خود را به ما عطا فرمايند.

ص:206

ص:207

فصل 4

اشاره

شكر عملي نعمت امام عصر عليه السلام

درس نوزدهم: شكر عملي (1)

معناي شكر عملي نعمت امام عصر عليه السلام

چنان كه در بخش اول گفتيم، در شكر عملي، استفاده صحيح و موجه از نعمت، بايد مود توجه قرار گيرد. براي اداي اين مرحله از شكر، بايد از «نعمت» در مسير رضاي منعم استفاده شود. به عنوان مثال، وقتي فردي «آب» مي نوشد، بايد از اين نعمت براي اطاعت از خدا بهره برد.

در غير اين صورت، نعمت آب را كفران كرده است. مسلماً كسي كه با بهره گيري از اين مايه حيات معصيت كند، علاوه بر زشتي گناهش، به خاطر كفران نعمت نيز مستحق عقاب خواهد بود، حال آن كه مي توانست پس از رفع عطش، خدا را عبادت كند.

وجوب شكر عملي نسبت به نعمت عظماي الهي – يعني وجود مقدس حضرت بقية الله ارواحنا فداه – بر هيچ فرد عاقلي پوشيده نيست.

ص:208

ولي هم چون ديگر مراتب، شكر، بهتر است در مورد چگونگي آن، تنبه بيشتري پيدا كنيم.

شكر عملي نعمت امام عليه السلام، زماني تحقق مي يابد كه انسان به اوصافي كه از حضرتش شناخته است، ملتزم گردد.

از ديدگاه ديگري نيز مي توان شكر عملي، پروردگار نسبت به نعمت وجود امام عصر عليه السلام را معنا كرد كه نتيجه آن، عملاً با آن چه گذشت، يكي است، اما ديدگاهي قال توجه است. امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

ادني معرفة الامام انه عدل النبي الا درجة النبوة و وارثه و ان طاعته طاعة الله و طاعة رسول الله، و التسليم له في كل امر و الرد اليه و الاخذ بقوله.(1)

پايين ترين حد معرفت امام عليه السلام اين است كه ايشان همتاي پيامبر صلي الله عليه و آله است (در تمام شئون) مگر در نبوت، و وارث آن حضرت است، و اين كه اطاعت از امام عليه السلام (در حقيقت) اطاعت از خدا و از رسول خداست. و نيز تسليم محض امام (معصوم عليه السلام) بودن و (همه امور را) به ايشان ارجاع دادن و نظر ايشان را بر گرفتن است.

امام صادق عليه السلام راه عملي امام شناسي را «تسليم محض بودن» و «ارجاع امور به ايشان» و «برگرفتن نظرشان» دانسته اند. يعني در هر امري بايد سر تسليم به امام زمان خويش عليه السلام بسازيم و همه چيز را به ايشان ارجاع دهيم. اگر چنين نكنيم، نعمت خدا را كفران كرده ايم، زيرا خداي متعال، امام معصوم عليه السلام را اقامه نموده و به اما امر فرموده تا به او


1- 1. بحار الانوار، جلد 36، ص:407.

ص:209

مراجعه كنيم و پاسخ همه مسائل خويش را از ايشان بگيريم.

شكر عملي اين نعمت، استفاده از آن در مسير مورد رضايت منعم است. براي رسيدن به اين نتيجه، بايد معضلات خود را – اعم از دنيوي و اخروي يا مادي و معنوي – به پيشگاه مقدس امام عصر عليه السلام عرضه نماييم، از تلاشها و كوششهاي مورد تأكيد عقل و نقل كوتاهي نورزيم و به مطالب متعددي كه در اوصاف حجت حق بيسان شده و مي شود، ملتزم گرديم. در غير اين صورت، تخطي از رضاي منعم شده، معصيت خواهد بود.

از اين نكته نبايد غفلت شود كه توجه و توسل به امام زمان عليه السلام نه تنها مجوز كاهلي و سستي در انجام وظايف دنيوي و اخروي نيست، بلكه منشأ تلاش بي وفقه و مخلصانه در راه خداست. اين پندار، باطل است كه دستگيري امام عصر عليه السلام جاي كسب و كار و تلاش براي تأمين نيازهاي مادي را مي گيرد.

اين گمان باطل، بسيار خطرناك و صد در صد مبغوض امام عليه السلام است، چرا كه لازمه آن، بي اعتنايي و مردود دانستن همه اقوال و اعمال ائمه عليهم السلام درباره لزوم كار و تلاش براي كسب روزي حلال است. كسي كه اميدش فقط به امام زمان عليه السلام است، بايد در عمل، اين عقيده خود را نشان دهد تا كارش منافي با ادعايش نباشد.

اينك براي روشن تر شدن مطلب، مصداق شكر عملي نسبت به برخي از اوصاف امام عليه السلام را بيان مي كنيم.

ص:210

شكر عمليس وصف طبابت

اگر انسان، امام زمان خود را به عنوان «طبيب» شناخته باشد، شكر عملي اين نعمت چگونه محقق مي شود؟

اگر فرد، هنگام بيماري، امام عليه السلام را طبيب خويش قرار دهد. در وادي شكر عملي قدم گذاشته است. يعني براي اداي شكر عملي، بايد همه دردهاي جسمي و روحي خويش را نزد امام عليه السلام ببريم و بيش از هر پزشكي به ايشان اعتماد كنيم، البته نه به اين معني كه از مراجعه به پزشكان عادي – كه مي توانند وسيله براي عنايت حضرتش عليه السلام باشند – كوتاهي كنيم، بلكه تكيه و اميد ما نبايد به آنها باشد. با اين كه شخص امام عليه السلام از ميان ما غائب هستند، اما يقين داريم كه بر احوال ما نظارت دارند و شيعيان خويش را به فراموشي نمي سپارند.

آن بزرگوار عليه السلام به اوضاع دوستان خود توجه خاص دارند، همان گونه كه پدران گرامي ايشان عليهم السلام به همه امور دوستان خويش توجه داشتند و از بيماريها و مشكلات آنها متأثر مي شدند.

امير المؤمنين عليه السلام خطاب به يكي از شيعيانشان كه بيمار بود، فرمودند:

يا رميلة ليس من مؤمن يمرض الا مرضنا بمرضه، و لا يحزن الا حزنا بحزنه و لا يدعو الا امنا لدعائه، و لا يسكت الا دعونا له. (1)

اي رميله! هيچ مؤمني بيمار نمي شود، مگر اين كه ما هم به خاطر بيماري او بيمار مي شويم. و غمگين نمي شود، مگر آن كه ما هم


1- 1. بصائر الدرجات، جزء 5، ص:248، باب 16، حديث 1.

ص:211

در غم او غمگين مي شويم. و هيچ دعايي نمي كند، مگر اين كه به دعاي او آمين مي گوييم. و سكوت نمي كند، مگر آن كه ما برايش دعا مي كنيم.

مضامين اين روايت، از اعتقادات ماست، امام زمان عليه السلام به عنوان طبيب، نياز به ملاقات حضوري ندارد. با يك عرض سلام به ايشان مي توانيم حضور حضرتش را حس كنيم.

با اين احساس حضور، اگر مؤمني مريض شد، اول بايد به امام زمان عليه السلام مراجعه كند و با توكل به خدا طلب ياري از ايشان نمايد تا شهد شيرين طبابت حضرت را بچشد. در اين مرحله، هر چند اعتقاد قويتر باشد، اثر آن در عمل، ظهور و بروز بيشتري دارد. (1)

اگر كسي اعتقاد قلبي به طبابت حضرت داشت ولي در گرفتاريها عملاً به ايشان مراجعه نكرد، در مرحله شكر عملي مرتكب كوتاهي شده و از اين باب كفران نعمت كرده است.

شكر عملي شاهد بودن امام عليه السلام

امام زمان عليه السلام شاهد بر احوال مخلوقات هستند. اگر اين عقيده در عمل ظاهر شود، منجر به احساس حضور دائمي مي گردد. وقتي دانستيم كه امام معصوم عليه السلام «عين الله» هستند، آيا در عمل هم به آن ملتزم


1- 1. البته به اين نكته توجه داريم كه شفاي به دست امام زمان عليه السلام ممكن است از طريق اسباب و وسائط عادي آن جاري شود و ما هرگز امر نشده ايم كه وسائط را كنار بگذاريم. بلكه بايد با اعتقاد مسلم به طبابت حضرت، از امكانات درماني استفاده كنيم و از ايشان به عنوان طبيب واقعي امراض روحي و جسمي بخواهيم كه ما را به بهترين و راحت ترين راهها هدايت فرموده، شفاي ما را در آن قرار مي دهند.

ص:212

مي شويم؟! اگر چنين است، در همه احوال بايد ايشان را حاضر و ناظر ببينيم، پس در عمل، نبايد آن چه سبب رنجش ايشان است، در حضورشان انجام دهيم. اگر حضرت را «شاهد» مي دانيم، هم چنان كه هنگام سلام دادن به پدر، رعايت احترام مي شود، نبايد ابلاغ سلام به وجود مقدسشان را با احساس كسالت و بي ادبي همراه كنيم.

بايد هميشه متذكر باشيم كه شاهد بودن امام عليه السلام در حال ظهور و غيبت، در حال حيات و پس از آن، تفاوتي نمي كند. لذا نه تنها امام زمان عليه السلام بلكه همه ائمه عليهم السلام را بايد حاضر و شاهد بدانيم، همان طور كه امام صادق عليه السلام امر فرموده اند:

فاحضرونا جميعاً.(1)

همگي ما را حاضر بدانيد.

يكي از موارد شكر عملي در مقابل اين وصف، «زيارت» كردن است. ما با زيارت قبور ائمه عليهم السلام و رفتن به مشاهده مشرفه ايشانف مي توانيم از شاهد بودن اهل بيت عليهم السلام عملاً قدرداني كنيم، البته بايد در هنگام زيارت متذكر به حضور امام عليه السلام باشيم.

زيارت از راه نزديك، آثار و فضايل بسياري دارد. ولي با خواندن زيارت از راه دور نيز مي توانيم عرض ارادت كرده عملاً اعلام كنيم كه امام غائب و اماماني را كه در قيد حيات ظاهري دنيايي نيستند، شاهد و ناظر بر اعمال خود مي دانيم.


1- 1. غيبت نعماني، باب 8، حديث 2.

ص:213

شكر عملي «رفيق مونس»

كسي كه امام زمان عليه السلام را «رفيق مونس» خويش مي داند، در عمل هم با ايشان انس مي گيرد، يعني همنشين امام عليه السلام مي شود تا طعم شيرين مصاحبت با ايشان را بچشد.

گاهي اوقات، كه ما با برخي از دوستان خويش در سفر همنشين مي شويم، از رفاقت و انس با ايشان لذت مي بريم، به همين ترتيب، اگر خدا و ولي او را براي مجالست خويش برگزينيم، طبق وعده الهي همنشين ما مي شوند. اين همنشيني، شهد انس و رفاقت ايشان را در كام ما مي چشاند و در نتيجه معرفت بالاتري نصيب ما مي گرداند. راه همنشين شدن با هر كس «ذكر» اوست. در حديث قدسي آمده است:

انا جليس من ذكرني.(1)

من همنشين كسي هستم كه مرا ياد كند.

اين يك قاعده كلي است كه انسان با «ذكر» محبوب خود، مي تواند همنشين او گردد. امير مؤمنان عليه السلام فرمودند:

الذكر مجالسة المحبوب.(2)

ذكر، همنشين با محبوب است.

آن چه در اين امر نقش محوري دارد، «محبت ميان ذاكر و مذكور» است. اين محبت، انگيزه «ذكر» محبوب مي شود. «ذكر» محب را همنشين محبوب مي سازد و اين همنشيني باب انس با محبوب را


1- 1. بحار الانوار، جلد 3، ص:329.
2- 2. غرر الحكم، جلد 1، ص:85، حديث 322.

ص:214

مي گشايد. پس كليد انس گرفتن با محبوب، «ذكر» اوست. امير مؤمنان عليه السلام فرمودند:

الذكر مفتاح الانس. (1)

ذكر كليد انس است.

راه عملي انس و رفاقت با حجت خدا عليه السلام ذكر اوست. ياد هميشگي و دائم، انسان را به مرتبه مجالست با امام زمانش عليه السلام مي رساند و اين مجالست، از طريق ذكر «انس» با ايشان را به ارمغان مي آورد. چشيدن طعم شيرين انس و رفاقت با حضرت بقية الله ارواحنا فداه مشروط به ظهور آن حضرت نيست. با امام غائب مي توان انس گرفت و رفاقت ايشان را يافت.

ممكن است محبت به امام عصر عليه السلام به اندازه اي نرسيده باشد كه ياد ايشان به طور مرتب و پيوسته در قلب و ذهن انسان حضور داشته باشد.

ولي انسان مي تواند به تدريج، ياد ايشان را در اوقات مختلف شبانه روز در قلب و زبان خود نگاه دارد، تا اين كه رفته رفته محبت او افزوده شود و آرام آرام به جايي برسد كه دوستي با غير ايشان را نپسندد.

مي گويند: شخصي در حال خودش بود، كسي وارد شد و پرسيد: تنها بودي؟ پاسخ داد: الان تنها شدم، او با ذكر محبوبش همنشين او گشته، و در حقيقت تنها نبوده است. اما وقتي ديگران او را از اين ذكر باز مي دارند، چون همنشيني با محبوبش را از دست داده، احساس تنهايي مي كند.

به راستي كسي كه امام زمانش را به صفت «الانيس الرفيق» بشناسد، اما در عمل، بيش از اشتغال به «ذكر» ايشان با ياد ديگران زندگي كند،


1- 1. غرر الحكم، جلد 1، ص:145، حديث 541.

ص:215

چگونه شكر عملي اين نعمت را به جا آورده است؟!

شكر عملي نسبت به دستگيري امام عليه السلام

اهل بيت عليهم السلام همواره به عناوين مختلف، شيعيان را به اين نكته تذكر داده اند كه: اگر نيازمند هرگونه دستگيري مادي و معنوي هستيد، بايد به ما روي آوريد.

در فصل گذشته با بيان اسامي و اوصاف مختلف ائمه عليهم السلام به گوشه هايي از دستگيري هاي اهل بيت عليهم السلام اشاره كرديم. حال مي خواهيم بدانيم كه براي اداي شكر عملي نسبت به اين اوصاف بايد چگونه عمل كنيم؟!

خاندان وحي، غار محكم، فريادرس هر بيچاره و درمانده، پناهگاه هر فرار كننده، نجات دهنده افراد ناامن، و نگهدارنده كساني هستند كه به دامان ايشان چنگ بزنند. اگر امام شناس هستيم، بايد به اين اوصاف ايشان معتقد شويم، تا شكر قلبي، عملي شود. سپس براي اداي شكر عملي درهر زمان و مكاني كه نيازمند دستگيري هستيم – يعني هميشه و همه جا متمسك به ايشان شويم، با اين اطمينان كه دست ما را خواهند گرفت. همان طور كه «غريق» وقتي در آب دست و پا مي زند، به محض ديدن «كشتي نجات» تنها به دستيابي به آن مي انديشد و فقط زماني آرامش مي يابد كه به سفينه نجات برسد.

اگر امام عليه السلام را به عنوان «غياث المضطر» و «كهف حصين» مي شناسيم، بايد در عمل هم به سوي ايشان برويم و در گرفتاريها به سوي حضرتش روي آوريم و متوسل شويم. در غير اين صورت، عملاً نعمت امام عليه السلام را كفران كرده ايم.

ص:216

درس بيستم: شكر عملي (2)

اشاره

در درس گذشته شكر عملي برخي از اوصاف امام عصر عليه السلام را مورد توجه قرار داديم. اينك به بررسي برخي ديگر از اوصاف ايشان مي پردازيم:

شكر عملي «علم مصبوب»

هر كس در طزلب علم مي كوشد و امام عصر عليه السلام را «علم مصبوب» مي داند، بايد به در خانه ايشان برود، با ياد و نام حضرتش به درس و بحث و تعليم و تعلم بپردازد، كوششهاي خود را صرفاً وسيله اي براي عالم شدن بداند و علم واقعي را از ايشان بخواهد. چگونه مي توان اعتقاد داشت كه علم از سرچشمه فياض امام عليه السلام سرازير مي شود، ولي هنگام كسب دانش – لااقل به اندازه سخن ديگران – به احادي ائمه عليهم السلام توجه نكرد؟ چنين كسي در عمل، مخالف ياور قلبي خويش عمل كرده و كفران نعمت نموده است.

ص:217

آيا به راستي باور داريم كه علم، مختص ائمه عليهم السلام است و طبق فرمايش امام معصوم عليه السلام ايشان «المخصوص بالعلم»(1)

هستند يا نه؟ اگر باور داريم، پس بايد فقط در خانه ايشان برويم، تا عملي را به ما بچشانند كه در آن حقيقت علوم نهفته است.

نحوه رفتار كسي كه با عمل به اين عقيده اهتمام به شكر منعم دارد، در مقايسه با ديگري كه چنين اعتقادي ندارد، كاملاً متفاوت خواهد بود. چنين كسي، اگر در جلسه درس ابتدا براي امام زمانش دعا مي كند، اگر درس مي خواند يا درس مي دهد يا مي نويسد يا مطالعه مي كند و ... در همه اين احوال، كسب رضاي حضرتش را مد نظر دارد و به اين حقيقت كاملاً توجه دارد كه در صورت كوتاهي و سهل انگاري در تحصيل علم، نبايد به بهره مندي از علم امام عليه السلام اميدوار باشد. او مي داند كه وظيفه اش زحمت كشيدن و تلاش در كسب علم است. اما اين تلاشها و كوششها را صرفاً وسيله مي داند. اميد اصلي به همان «علم مصبوب» است كه تا نخواهد، كسي «عالم» به معناي واقعي كلمه نخواهد شد.

كساني كه دل خود را به يادگيري چند اصطلاح خوش مي كنند و از ولي نعمت علم غافل هستند، نه تنها از سرچشمه حقيقي علم سيراب نمي شوند، بلكه چون در عمل مرتكب كفران نعمت شده اند، مشمول وعيد الهي قرار مي گيرند و خطر عدم دسترسي به علم واقعي، ايشان را تهديد مي كند.


1- 1. اصول كافي، كتاب الحجة باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته، حديث 1.

ص:218

شكر عملي «الوالد الشفيق»

براي اداي شكر عملي اين اعتقاد كه امام عليه السلام «والد شفيق» (پدر دلسوز) هستند، بايد در پاسخ رفتار پدرانه ايشان با امت خويش، شيعيان نيز چون فرزندان صالح عمل كنند و هميشه در نظر داشته باشند كه يك فرزند خوب، چگونه با پدر و مادر دلسوز خود برخورد مي كند؟

فرزندي كه پدر و مادر توانا و مهرباني دارد، همه حاجات خود را نزد آنها مي برد و از ايشان كمك مي خواهد. اگر محبت پدرانه امام زمان عليه السلام را هم چشيده باشيم، همه گونه توقعي از ايشان پيدا مي كنيم.

در كوچكترين امور خود به آن حضرت عليه السلام مراجعه مي نماييم. آن گاه، نه تنها در طلب حاجتهاي خويش احساس شرم نمي كنيم، بلكه همه سخنان و درد دلها را – كه از افراد غريبه پنهان مي داريم – نزد ايشان مي بريم. چيزهايي را كه حتي از پدر خود هم نمي خواهيم، از ايشان درخواست مي كنيم و اگر چنين نكنيم معلوم مي شود كه اعتقاد قوي نداريم.

مقتضاي «والد شفيق» بودن، توجه به «ولد» است. گاهي فرزند، خطاكار و ناصالح است، ولي تا وقتي كه فرزند اوست، (1)

پدر، او را رها نمي سازد. حتي اگر لازم شود كه فرزند را تنبيه كند، در قلب خود مايل است كه او سريعاً عذر خواهي كرده، به نزد پدر برگردد. پدر مهربان،


1- 1. بايد در نظر داشت گاهي كوتاهي در اعمال سبب از دست رفتن اعتقادات صحيح مي شود، از آن جا كه امام عليه السلام تنها پدر «امت خويش» هستند، گاهي شخص با انحراف از اعتقادات صحيح، از تحت تكفل امام عليه السلام خارج مي شود.

ص:219

بيش از فرزند مايل به برگشتن او به دامان خويش است و تحمل دوري او را زودتر از خود فرزند، از دست مي دهد.

حضرت مهدي عليه السلام به واقع پدر دلسوز هستند. آن چه در بيان اين وصف ايشان ذكر مي شود. براساس منطق قوي است، نه يك بحث احساسي و مبالغه آميز. اين ارتباط، واقعاً برقرار است و ما بايد چنان اعتقادي به امام زمان عليه السلام داشته باشيم كه در اعمال ما نمايان گردد.

همان طور كه براي پدرمان دلتنگ مي شويم، به ديدارشان مي رويم، تلفن مي زنيم، نامه مي نويسيم، و درد دل مي كنيم، با امام زمان عليه السلام نيز بايد همين گونه رفتار نماييم و اين راهي است كه خود معصومين عليهم السلام به ما آموخته اند:

كتبت الي ابي الحسن عليه السلام ان الرجل يحب ان يفضي الي امامه ما يحب ان يفضي الي ربه، قال: فكتب: ان كان لك حاجة فحرك شفتيك، فان الجواب ياتيك.(1)

شخصي به امام هادي عليه السلام نامه نوشت كه: كسي دوست دارد آن طور كه با خداي خويش ارتباط پيدا مي كند، با امام خود ارتباط داشته باشد (آيا امكان دارد)؟ حضرت عليه السلام در پاسخ نوشتند: اگر حاجتي داري، لبهايت را تكان بده، جواب به سوي تو خواهد آمد.

فرزند نيازهاي خود را در درجه اول به پدر دلسوز خود مي گويد.

اين توقعي است به جا كه پدر از او دارد. اگر پدر بفهمد كه فرزندش به ديگري مراجعه كرده، چه بسا بسيار ناراحت شود. امام عليه السلام هم به رعيت خويش اجازه فرموده اند ه در هر حاجت كوچك و بزرگي


1- 1. بحار الانوار، جلد 50، ص:155، حديث 42.

ص:220

ايشان روي آورند و وعده فرموده اند كه – اگر شخص جزء خواص دوستان آن حضرت باشد – به محض حركت دادن لبها، پاسخ خواهد شنيد. (1)

نوشتن عريضه به امام عليه السلام

اشاره

امام مهدي عليه السلام حتي اجازه فرموده اند كه به ايشان نامه بنويسيم و باب اين عمل در زمان غيبت كبري هم چنان باز است. يكي از راههاي ارتباط مستقيم با امام عصر عليه السلام نوشتن عريضه است بدين گونه كه: در ص:كاغذي، حاجت خود را بنويسيم، با امام زمان عليه السلام درد دل كنيم و آن را داخل ضريح معصوم عليه السلام يا در آب جاري يا بركه – با صدا زدن يكي از نواب اربعه امام زمان عليه السلام بيندازيم. در اين صورت بايد اطمينان داشته باشيم كه امام عليه السلام از آن مطلع مي شوند. عملاً نيز با تمسك به اين روش، شكر عملي خود را اعلام مي كنيم.(2)

حال به نمونه اي از عرض حاجت به صورت كتبي خدمت حضرت ولي عصر ارواحناه فداه و چگونگي جواب حضرتش توجه مي كنيم:

مرحوم آقا ميرزا ابراهيم شيرازي حائري نقل مي كرد: در مدتي كه در شهر شيراز بودم، چند حاجت داشتم كه بسيار مهم بودند و همه فكرم متوجه آنها شده بود و بسيار ناراحت بودم. يكي از آن حاجات، توفيق زيارت كربلاي معلي و قبر حضرت


1- 1. درباره مراد از خواص و اختصاص اين امر به ايشان در حلقه هاي بعدي اين سلسله درسها در بحث «غيبت» توضيح كافي خواهد آمد.
2- 2. براي اطلاع از كيفيت نوشتن عريضه به ساحت مقدس امام عصر عليه السلام، به كتاب بحار الانوار، جلد 102، ص:234 و 235 مراجعه كنيد.

ص:221

سيد الشهداء عليه السلام بود و چاره اي نداشتم جز اين كه متوسل به درياي كرم حضرت مهدي عليه السلام شوم.

روزي در نزديكي غروب، از شهر شيراز، تنها و مخفيانه خارج شدم و نزديك استخري كه آب زيادي درآن بود، رفتم. از ميان نواب اربعه، جناب حسين بن روح (نايب سوم) را خواندم. عرض كردم كه در روايت وارد شده كه نواب اربعه را بخوانيد، به آنها سلام دهيد، عريضه خويش را تسليم كنيد و آنها را واسطه رساندن عريضه به امام عليه السلام قرار دهيد. از اين رو عريضه خود را در آب استخر انداختم و هنگام غروب آفتاب، از دروازه ديگر وارد شهر شدم. بر اين كار من غير از خداي تعالي كسي آگاهي پيدا نكرد و هيچ كس را از عمل خود مطلع نساختم.

وقتي صبح شد، در محضر استادي رفتم كه نزد او درس مي خواندم، در حالي كه همه هم درسهايم حاضر بودند. ناگاه ديدم سيدي جليل القدر – در لباس خدام حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام – در آن مجلس وارد شد و نزديك به شيخ استاد نشست. من و اهل مجلس، تا آن وقت او را نديده و نشناخته بوديم و بعد از آن مجلس هم او را در شيراز نديدم. آن سيد رو به سوي من نمود و مرا به اسم صدا كرد و فرمود: آقا ميرزا ابراهيم! بدان كه عريضه توخدمت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه واصل و به آن بزرگوار تسليم شده است. من از اين گفتار ايشان مبهوت شدم، در حالي كه ديگران معني كلام او را نفهميدند و لذا سؤالي در مورد آن نكردند. سيد فرمود: من شب گذشته در خواب ديدم كه جماعت بسياري در اطراف جناب

ص:222

سلمان محمدي رحمه الله عليه جمع شده اند و در نزد آن جناب عريضه هاي بسياري است و آن جناب مشغول نظر نمودن به آنهاست.

جناب سلمان تا مرا ديد به من فرمود: برو نزد ميرزا ابراهيم علاوه بر اسم من، ساير مشخصات مرا بيان نموده و فرموده بود كه به او بگو: اين رقعه او در دست من است (و دست خود را بلند نموده بود) و به حضرت حجت عليه السلام واصل شده است. ديدم آن رقعه كه در دست داشت، مهر كرده است. من در عالم رؤيا دانستم كه رقعه هر كس را كه آن سرور قبول مي نمايند، آن را مهر مي كنند و آن كه حاجتش را قبول نمي نمايند، اصل عريضه اش را بر مي گردانند. حاضرين از صادق بودن خواب آن سيد، از من پرسيدند. قضيه را براي آنها بيا كرده، قسم ياد نمودم كه احدي بر اين كار مطلع نبود. آنها مرا بشارت به قضاء حاجتهايم دادند و چنان كه شد كه به من بشارت داده بودند. طولي نكشيد كه موفق به زيارت كربلا شدم، چنان كه الان در اينجا هستم و ساير حاجتهايم نيز بحمدالله برآورده شده است. (1)

يك امام شناس واقعي يقين دارد كه تمام عريضه هاي او به خدمت حضرت بقية الله ارواحنا فداه واصل مي شود و ايشان نسبت به همه آنها هم آگاهي دارند و هم عنايت و توجه خاص به نويسنده مي فرمايند.

ماجراي ذيل نمونه اي است از اين توجه و عنايت خاص امام عليه السلام به دوستان با اعتقاد خويش.


1- 1. البغري الحسان، جلد 2، بساط چهارم، ص:198 با اندكي تغيير ادبي.

ص:223

شبي مرحومه حاجيه منصوره خانم فقيه احمد آبادي (فرزند صاحب مكيال المكارم) در عالم رؤيا مي بيند در كنار چشمه اي كه از خيابان احمد آباد گذر مي كرد و پلي بر روي آن زده شده بود كه به آن «پل بلند» مي گفتند، آقايي بزرگوار و نوراني و خوش سيما ايستاده و فرمودند: به مادرت بگو چرا مدتي است براي من نامه نمي نويسد؟ فرداي آن شب، همسر مرحوم آية الله فقيه احمدآبادي، به منزل فرزندشان (حاجيه منصوره خانم) مي آيند و ايشان از مادر سؤال مي كنند: شما عريضه نوشتن به امام زمان عجل الله تعالي فرجه را ترك كرده ايد؟ مادر مي پرسند: چطور؟ ايشان جريان رؤياي خود را مي گويند.

همسر آية الله فقيه احمدآبادي منقلب مي شوند و توضيح مي دهند كه: من به فكر افتاده بودم آيا عريضه هايي كه به محضر امام زمان عجل الله تعالي فرجه مي نويسم، به دست ايشان مي رسد يا نه.

و لذا مدتي بود به طور كلي عريضه نوشتن را ترك كرده بودم، و به هيچ كس اظهار نكردم تا ببينم نشانه اي ظاهر مي شود يا نه. تا اين كه شما اين خواب را ديده ايد و معلوم مي شود كه نه تنها عريضه ها به دست حضرت مي رسيده، بلكه در اين مدت هم كه برنامه ام را ترك كرده ام، آقا امام زمان عليه السلام متوجه بوده اند و از روي لطف و عنايت فرموده اند كه: «به مادرت بگو چرا مدتي است براي من نامه نمي نويسد».

جالب است بدانيم كه همسر آية الله العظمي فقيه احمد آبادي عريضه هاي خود را به محضر امام زمان عجل الله تعالي فرجه در همين چشمه و در همين قسمت از آن كه معروف به «پلد بلند» است،

ص:224

مي انداختند و آقا امام زمان حضرت بقية الله عجل الله تعالي فرجه هم در عالم رؤيا، در همان محل ايستاده بوده اند.(1)

اين داستان را نوه همين خانم با فضيلت از قول مادرشان (دختر مرحوم صاحب مكيال) نقل كرده اند.

با اين ترتيب مي توان فهميد كه امام زمان عجل الله تعالي فرجه به كساني كه عرض حاجات به پيشگاه ايشان مي نمايند، توجه و عنايت خاصي دارند. اهل ايمان نبايد از عمل به اين زمينه جلب محبت حضرت به خودشان غفلت نمايند.

تجديد بيعت با امام زمان عليه السلام

يكي ديگر از راههاي شكر نعمت وجود امام زمان عليه السلام، بيعت با ايشان است كه انسان در مناسبتهاي خاص با حضرت مهدي عليه السلام عهد ببندد و با عشق و علاقه، در مكانهايي كه متعلق و منسوب به حضرت است مثل سامرا و سرداب مقدس و ... رفت و آمد كند و با خواندن زيارات و عرض ارادت تجديد پيما نمايد.

بيعت با امام عليه السلام، در حقيقت اعلام وفاداري به آن عهد و پيماني است كه خداوند، از انسان براي اداي حقوق ايشان گرفته است.(2)

اين كار، از اعمال بسيار پسنديده اي به شمار مي آيد كه در همه زمانها ضرورت دارد و خصوصاً در زمان غيبت آن حضرت – كه چشمان مردم


1- 1. آشنايي با زندگي و شخصيت و شهادت دلباخته امام زمان عجل الله تعالي فرجه آية الله فقيه احمدآبادي، ص:13 و 14.
2- 2. بحث مربوط به بيعت و وفاي به عهد امام عليه السلام در حلقه چهارم گذشت.

ص:225

از ديدار و شناخت ايشان محروم است – اهميت خاصي دارد. بيعت، پيوند امام و مأموم را همواره، تازه و زنده نگاه مي دارد و اثر تربيتي فوق العاده عميقي در تقويت روحيه انتظار شخص عارف به امام زمان عليه السلام مي گذارد.

كيفيت تجديد بيعت با امام عصر عليه السلام در كتابهاي حديثي آمده است. به عنوان نمونه در «دعاي عهد» كه از امام صادق عليه السلام براي پيمان بستن شيعيان با حضرت مهدي عليه السلام رسيده، وعده داده شده كه: هر كس چهل صبح اين دعا را بخواند، از ياوران قائم عليه السلام باشد و اگر پيش از ظهور حضرتش بميرد، خدا او را از قبر بيرون مي آورد، تا در خدمت آن حضرت باشد و به ازاء هر كلمه از اين دعا به او ثواب هزار كار خوب مي دهد و هزار بدي او را محو مي سازد.(1)

در قسمتي از اين دعا مي خوانيم:

اللهم اني اجدد له في صبيحة يومي هذا و ما عشت من ايامي عهداً و عقداً و بيعة له في عنقي، لا احول عنها و لا ازول ابداً.(2)

خدايا من در بامداد امروز و در همه روزهاي زندگي ام، عهد و پيمان و بيعت امام زمان عليه السلام را بر خود، تجديد مي كنم، به طوري كه از آن برنگردم و هيچ گاه از آن دست بر ندارم.


1- 1. عن جعفر بن محمد عليهما السلام انه قال: من دعا الي الله اربعين صباحاً بهذا العهد كان من انصار قائمنا عليه السلام فان مات قبله، اخرجه الله تعالي من قبره و اعطاه بكل كلمه الف حسنة و محاعنه الف سيئة.
2- 2. بحار الانوار، جلد 53، ص:95، حديث 11.

ص:226

بدين ترتيب مي توانيم با امام عصر عليه السلام هر روز تجديد بيعت كنيم و به فضل حضرتش، بدين وسيله در زمره ياوران ايشان قرار گيريم.

عجز از شكر عملي

آخرين مربته شكر، اين است كه انسان، خودش را عاجز از شكر بيابد. اين مرتبه وقتي عملي مي شود كه شخص، همه مراحل شكر قلبي و زباني و عملي را به انجام برساند، ولي باز بفهمد كه نتوانسته شكر نعمت امامش را به جاي آورد. رسيدن به اين مرتبه برخاسته از معرفت عميق نسبت به نعمت امام عليه السلام مي باشد.

ص:227

پرسشهاي مفهومي از درسهاي 17 تا 20

1. ميثاق الهي كه مأمور به ذكر آن شده ايم، چيست؟

2. ذكر زباني امام عليه السلام چگونه محقق مي شود و داراي چه مراتبي است؟

3. رابطه ميان «معرفت»، «محبت» و «ذكر» را توضيح دهيد.

4. شكر عملي نعمت امام عصر عليه السلام چگونه تحقق مي يابد؟

5. شكر عملي وصف «الوالد الشفيق» نسبت به امام عصر عليه السلام چه مصاديقي دارد؟

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109