برزخ

مشخصات كتاب

سرشناسه : فربودی، مهدی، 1360 -

عنوان و نام پديدآور : برزخ: پس از مرگ چه می گذرد؟/ تالیف مهدی فربودی.

مشخصات نشر : تهران: دیوان، 1388.

مشخصات ظاهری : 136ص.

فروست : مجموعه کتاب های سرنوشت انسان؛ 3.

شابک : 17000 ریال 978-964-91204-3-0 : ؛ 12500 ریال (چاپ دوم)

يادداشت : چاپ دوم : 1386.

يادداشت : چاپ هفتم.

يادداشت : کتابنامه: ص. 136؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : برزخ

موضوع : زندگی پس از مرگ

رده بندی کنگره : BP222/24/ف4ب4 1388

رده بندی دیویی : 297/44

شماره کتابشناسی ملی : 1926363

وضعيت ركورد : ركورد كامل

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

مقدمه

از «لُبُّ اللُّباب» قطب راوندي نقل شده كه در خبر است كه مردگان در هر شب جمعه از ماه رمضان مي آيند و هريك از آنها به آواز گريان فرياد مي زند كه اي اهل من، اي فرزندان من، اي خويشان من، مهرباني كنيد به ما با چيزي، خدا رحمت كند شما را، ما را به خاطز بياوريد، فراموش مكنيد ما را رحم كنيد بر ما و بر غربت ما. رحم كنيد بر ما و بخل نورزيد از دعا و صدقه اي براي ما، شايد خدا شما را نيز رحم كند پيش از آنكه شما نيز مانند ما شويد. اي دريغ كه ما توانا بوديم مانند شما.

اي بندگان خدا بشنويد سخن ما را و ما را فراموش نكنيد، به درستي كه اين زيادي هاي معاش كه در دست شما است در دست ما بود.

ما آنها را در راه خدا خرج نكرديمو حق را منع كرديم، اينك آنها وبال (1) ما گرديد و منفعت براي ديگران.

پس فرياد مي كنند: چقدر نزديك است كه به حال خود گريه كنيد و نغع ندهد، چنانكه ما اكنون گريه مي كنيم و نفع نمي دهد ما را. پس كوشش كنيد پيش از آنكه مثل ما شويد. (2)

ص: 9


1- عذاب و سختي
2- سفينه البحار، ذيل كلمه موت.

و در «جامع الاخبار» نقل شده كه بعضي از صحابه حضرت رسول صلي الله عليه و آله از آن حضرت نقل كردند كه فرمودند: « هديه بفرستيد براي مردگان خود؛ عرض كرديم، هديه مرده ها چيست؟

فرمود: صدقه و دعا؛ و فرمود: « ارواح مومنين هر جمعه به آسمان دنيا مي ايند و هر يك از ايشان به آواز حزين و گريان، مقابل خانه ها و منزل هاي خود فرياد مي كنند: اي اهل من و اي پدر من و مادر منو اي خويشان من! خدا شما را رحمت كند، با ما مهرباني كنيد، به آنچه در دست ما بودو اينكه عذاب و حساب آن بر گردن ماست و نفعش براي غير ما. و هريك فرياد مي كنند خويشان خود را كه مهرباني كنيد بر ما به درهمي يا قرص ناني يا جامه اي؛ كه خداوند بپوشاند شما را از جامه بهشت.»

پس رسول خداصلي الله عليه و آله گريست و ما نيز گريه كرديم، و آن جناب از كثرت گريه قادر به سخن گفتن نبود.

سپس فرمودند: «اينها برادران ديني شمايند كه زير خاك پوسيده شده اند بعد از سرور و نعمت، پس ندا كنند به عذاب و هلاكت بر جان هاي خود و مي گويند: واي بر ما؛ اگر انفاق مي كرديم آنچه را كه در دست ما بود در راه طاعت و رضاي خداوند، اينك به شما محتاج نبوديم، پس بر مي گردند به حسرت و پشيماني و فرياد مي كنند: زود بفرستيد صدقه مردگان را». (1)

و نيز در آن كتاب از آن حضرت روايتي است كه فرمود: هر صدقه اي كه براي مرده اي بدهيد ملكي آن را مي گيرد و در طبقي از نور مي گذارد، كه آنچنان درخشنده است شعاع آن كه به هفت آسمان مي رسد، 7.

ص: 10


1- جامع الاخبار، ص 197.

پس بر لب قبر مي ايستد و فرياد مي كند: اَلسَّلامُ عَلَيكُم يا اَهلَ القُبُورِ (1)، اهل شما اين هديه را بسوي شما فرستادند. پس ميّت آن را مي گيرد و به قبر خود مي برد و به وسيله ان هديه خوابگاهش فراخ و وسيع مي گردد.

پس فرمودند:«آگاه باشيد كه هر كس مرده اي را با صدقه اي مهرباني كند، نزد خدا اجر او مانند كوه اُحُد است، و در قيامت كه سايه اي جز سايه عرش خدا نيست، در سايه عرش خداوند آرام مي گيرد، و زنده و مرده با اين صدقه نجات مي يابند.» (2)

و حكايت شده كه امير خراسان را در خواب ديدند كه مي گفت: آنچه را كه براي سگان خود مي اندازيد براي من بفرستيد كه به آن محتاجم.

علامه مجلسي رحمه الله در «زادالعماد» فرموده: بايد كه مردگان را فراموش نكنند زيرا كه دست ايشان از اعمال خير كوتاه گرديده و به فرزندان و خويشان و برادران مومن خود اميدوارند و چشم به راه احسان ايشانند خصوصا در دعا كردن در نماز شب و بعد از نمازهاي فريضه و در مشاهد مشرفه، پدر و مادر را بيش از ديگران بايد دعا كرد و تعمال خير براي ايشان بجاي آورد.

و در خبر است كه بسا فرزندي كه در حال حيات پدر و مائر عاق ايشان باشد و بعد از فوت ايشان به سبب اعمال خيري كه براي ايشان بجا اورده نيكوكار بوده . بعد از فوت ايشان عاق گردد، به خاطر آنكه اعمال خيري كه بايد براي ايشان بفرستد كم بجاي آورده.

و عمده خيرات براي پدر و مادر و ساير خويشان آن است كه قرض7.

ص: 11


1- سلام بر شما اي اهل قبور.
2- جامع الاخبار، ص 197.

ايشان را ادا كند و آنها را از حقوق خدا و خلق بري گرداند، و حجّ و ساير عباداتي كه از ايشان فوت شده سعيب كند به صورت استيجار، يا تبرّع به جاي آورد. (1)

و در حديث صحيح نقل شده است كه حضرت صادق عليه السلام در شب براي فرزند خود و در هر روز براي پدر و مادر خود دو ركعت نماز مي خواندند و در ركعت اول«انا انزلناه» و در ركعت دوم «انا اعطيناك الكوثر» را مي خواندند(2)

و به سند صحيح از حضرت امام صادق عليه السلام نقل شده است كه:«چه بسا ميتي در تنگي و شدت بوده و حق تعالي به او وسعت دهد و تنگي و فشار را از او بردارد، و به او مي گويند اين فرح و شادي كه براي تو روي داد به خاطر نمازي است كه فلان برادر مومن براي تو بجا آورد.

راوي پرسيد: آيا دو ميت را در دو ركعت نماز مي توانم شريك كنم؟

فرمود آري.

و فرمود كه مردگان شاد مي شوند به دعا و استغفاري كه براي او انجام دهند، چنانچه زنده ها نيز به هديه اي كه براي او مي برند شاد مي شوند.(3)

و فرمودندكه: «نماز و روزه و حج و صدقه و ساير اعمال خير و دعا به ميت در قبرش وارد مي شود، ثواب آن اعمال، هم براي كسي است كه كرده و هم براي مرده، براي هردو نوشته مي شود ودر حديث ديگر فرمودندكه: هر كس از مسلمانان براي ميّتي عمل صالحي بجاي آورد، خدا ثواب آن را مضاعف مي گرداند، و ميت به آن3.

ص: 12


1- يعني يا براي آنها اجير گردد و يا اينكه خودش يا ديگران آن را بجا بياورند. «زادالعماد».
2- زادالعماد، علامه مجلسي رحمه الله عليه ، ص 573.
3- زادالعماد، ص 573.

عمل منتفع مي گردد.

و در روايتي وارد شده است كه: هر گاه شخصي به نيّت ميّتي صدقه اي بدهد، حق تعالي جبرائيل عليه السلام را امر مي فرمايند كه با هفتاد هزار مَلَك به قبر او بروند و هريك طبقي در دست دارند از نعمت هاي الهي و هر يك به او مي گويند: السَّلام عليك اي دوست خدا، اين هديه فلان مومن است براي تو، پس قبر او روشن مي شود و حق تعالي هزار شهر در بهشت به او كرامت مي فرمايد. و هزار حوري به او ترويج مي فرمايد، و هزار حلّه به او مي پوشاند و هزار حاجت او را روا مي كند.(1)ي.

ص: 13


1- از كتاب شريف منازل الاّخره اثر شيخ عباس قمي.

ص: 14

فصل اول: عالم برزخ

گزارش هاي پس از مرگ

ص: 15

پس از گرفته شدن جان انسان، روح بالاي بدن قرار مي گيرد. روح مومن را به آسمان ها مي برند و روح كافر را به پايين مي برند. وقتي كه جنازه را حركت مي دهند اگر مومن است صدا مي زند مرا زودتر به منزلم برسانيد اگر كافر است مي گويد عجله نكنيد مرا زودتر به قبر نبريد. هنگام غسل دادن، اگر مومن است در جواب ملكي كه به او مي گويد: آيا دلت مي خواهد به دنيا برگردي؟ مي گويد: نه. ديگر نمي خواهم به تعب و سختي برگردم.

روح ميّت در تشييع جنازه و هنگام غسل حاضر است. غسّال را مي بيند، تشييع كنندگان را مشاهده مي كند، صحبتشان را مي شنود. لذا امر شده است كه در اطراف ميّت خيلي صحبت و رفت و آمد زيادي نكنند و مشغول ذكر و تلاوت قرآن باشند.

پس از دفن شدن، وقتي كه تشييع كنندگان بر مي گردنند، و مي فهمند كه غريب و تنها او را رها كرده اند، ناراحت مي شود.

اوّلين بشارتي كه به مومنن در قبر مي دهند اين است كه خدا تو را و تمام تشييع كنندگان تو را آمرزيد.

بايد مواظب بود كه رعايت مراسم مذهبي و مستحبّات هنگام احتار و غسل و كفن و دفن را بنمايد مخصوصاً مستحب است وليّ ميّت پس از مراجعت تشييع كنندگان برگردد و تلقينش را بگويد. اين آخرين تلقين است و قبل از آن هم دو تلقين وارد است: يكي در حال احتضار و دوّم در هنگام دفن.(1)4.

ص: 16


1- معاد شهيد دستغيب، ص 43 و 44.

معناي برزخ

برزخ، عالمي حايل بين دنيا و آخرت است؛ عالمي كه ويژگي هاي خود را دارد، و عالم ارواح است و ارواح پس از بردن به آنجا منتقل خواهند شد و اين عالم تا قيامت ادامه خواهد داشت.

عالمي كه به آن عالم قبر گفته مي شود چنانچه منظور از عذاب قبر، سئوال در برزخ مي باشد.

ممكن است سئوال شود به چه دليل چنين عالمي وجود دارد؟ محدود بودن آن را تا قيامت چگونه اثبات مي كنيد؟ چه ويژگي هايي دارد و چگونه اين ويژگيها را ادعا مي كنيد؟ ما براي اثبات اصل وجود برزخ، چگونگي حيات برزخي و ويژگي هاي برزخ و برزخيان، راهي ز تمسك به آيان و روايات نداريم؛ از اين رو به سراغ آن دو مي رويم.

ادله وجود برزخ

آيات و روايات متعددي بر وجود برزخ دلالت مي كنند كه در اين فصل به برخي از آنها اشاره مي شود:

الف)( حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ )(1)؛

«تا آنگاه كه مرگ يكي از ايشان فرا رسد، مي گويد: پروردگارا! مرا بازگردان شايد در آن چه ترك كرده ام، كار نيكي انجام دهم؛ چنين نيست، اين سخني است كه او گوينده آن است و پيشاپيش آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته خواهند شد.»

اين آيه شريفه بيانگر اين حقيقت است كه كافران و ستمگران

ص: 17


1- سوره مومنون، آيه 100.

گمراه به هنگام مرگ انجام دادن عمل صالح و جبران گذشته خود، تمناي بازگشت به دنيا را دارند؛ اما بر خلاف انتظارشان گفته مي شود: اين گفتار كلمه اي است كه آنان، فقط بر زبان جاري كرده و بي اثر است و برگردانده هم نمي شوند. براي ايشان برزخي فرا رويشان خواهد بود و ناچار بايد در آن بمانند تا روزي كه برانگيخته شوند.

ب)(إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ )(1)

«من به پروردگار شما ايمان آوردم، كلام مرا بشنويد (سرانجام به جرم ايمان كشته و به او) گفته شد: به بهشت وارد شو. گفت: اي كاش قوم من مي دانستند كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيده و مرا در زمره كساني قرار داد كه داراي كرامتند.»

اين آيه شريفه هم به خوبي بر مدعا دلالت مي كند؛ زيرا وقتي مومن آل ياسين(2) را شهيد كردند، به او گفته شد تا داخل بهشت شود او همج

ص: 18


1- يس (36)، 25 . 27.
2- او مردي مومن بود كه به ياري فرستادگان حضرت عيسي عليه السلام شتافت و مشركان و گمراهان را به پيروي از آنان فراخواند و با شهامت هر چه بيش تر نه تنها خود ايمان آورد «إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ » (يس، 25) بلكه مردم را نيز به حمايت از فرستادگان آن حضرت دعوت كرد و گفت: «يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ اتَّبِعُوا مَن لاَّ يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ » (يس، 21. 20)؛ ولي متاسفانه نه تنها توصيه ها و سفارش ها و نصيحت هاي او در دل سخت مردم اثري نگذاشت، بلكه آتش عداوت و دشمني را در دل آنان بر انگيخته، بر او هجوم آوردند و او را زير دست و پا شهيد كردند. بعضي مثل قتاده معتقد است مردم او را سنگسار كردند و او را در اين حالت مي گفت: «اللهم اقد قومي فانهم لا يعلمون» و با همين حالت از دنيا رفت و حتي گفته اند او را به بدترين وجه (ارّه كردن) شهيد كردند. بعضي از مفسران نام او را حبيب نجار مي دانند كه ششصد سال قبل از اسلام مي زيسته و در همان زمان نيز به پيامبر اسلام ايمان آورده است. گفته شده او در غاري مي زيست و عبادت خدا مي كرد. (ر.ك: ناصرالدين شيرازي، تفسير البيضاوي، ج 4، ص 186. احمد مصطفي مراغي، تفسير المراغي، ج

آرزو كرد و گفت:

اي كاش قوم من مي دانستند كه خداوند مرا بخشيده و مرا از گرامي داشته شدگان قرار داده است.

از اين آيات هم به خوبي عالم برزخ استفاده مي شود؛ وگرنه آرزوي مومن آل يس براي آگاه شدن قومش از حالات او معنا ندارد. اين نكته دلالت مي كند كه قوم وي در دنيا بوده و هيچ گونه اطلاعي از وضعيّت او نداشتند؛ به همين سبب نمي توان گفت كه اين آيه شريفه درباره قيامت است؛ زيرا سياق آيه حاكي از آن است كه بلافاصله پس از مرگ مومن آل يس به او گفته شد: «اُدخِلِ الجَنَّهَ» «وارد بهشت شو» و اين بهشت با بهشت برزخي تناسب دارد. گفتار همراه با آرزوي او (كاش قومم مي دانستند خدا مرا بخشيده و به من منزلتي بس رفيع عمايت فرموده) نيز، مويّد اين مطلب است. (1)

علامه طباطبائي در ذيل آيه شريفه مي گويد: خطاب «اُدخِلِ الجَنَّهَ» از آن حكايت مي كند كه قومش او را كشتند؛ آنگاه از ساحت الهي به ).

ص: 19


1- تذكر دو نكته لازم به نظر مي رسد: در اين كه آرزوي آن شخص در برزخ چه بود، دو احتمال وجود دارد: يكي اين كه آرزو مي كرد قومش از حسن عاقبت او مطلع شوند و احتمال ديگر اين كه ارزو مي كرد قومش همانند او ايمان بياورند تا چنين حالت و حسن عاقبت براي آنان نيز پيدا شود (محمد بن علي شوكاني، فتح القدير، ج 4، ص 366). از روايات استفاده مي شود كه مومن آل يس مقام و منزلتي بس رفيع نزد خداوند دارد: زمخشري از اين ليلي نقل كرده است كه پيامبر صلي الله عليه وآله فرمودند:«الصيقون ثلاثه حبيب النجار مومن آل يس الذي قال يا قوم اتبعوا المرسلين و حزقيل مومن آل فرعون الذي قال اتقلون رجلاً ان يقول ربي اللّه و علي بن ابيطالب و هذا افضلهم.» راستگويان سه نفرند: 1- حبيب نجار يا مومن آل ياسين؛ 2- حزقيل يا مومن آل فرعون و 3- اميرالمومنين علي عليه السلام كه او را از انها افضل است. (جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، ج 7، ص 53).

او ندا شد مه داخل بهشت شود. اين مطلب را آيه بعد(وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِنْ جُندٍ مِّنَ السَّمَاء وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ )تائيد مي كند. پس همين كه واژه « قيل ادخل الجنّه» به جاي اخبار از قتل او آورده شده، اشاره به اين معناست كه بين كشته شدن او به دست قومش و امر شدن او به دخول به بهشت، هيچ فاصله اي نبوده و مثل اين كه قتل او به دست آن مردم، همان امر شدن او به دخول بهشت تلقي شده است.(1)

از ان چه گفته شد بطلان بعضي از ديدگاه ها در تفسير اين آيه شريفه نيز روشن مي شود؛ مانند قولي كه به مجاهد نسبت داده شده كه گفته امر در «ادخل الجنّه» براي بشارت دادن است؛ يعني فرشتگان مرگ (به هنگام قبض روح او) مژده بهشت به او مي دهند كه او را از اهل بهشت است؛ آنگاه پس از برانگيخته شدن در قيامت داخل بهشت مي شود؛ (2) البته روشن است كه اين گفته با آيه شريفه: (يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ)نمي سازد؛ كه از مجموع اينها وجود بهشت برزخي اثبات مي شود.

رواياتي كه وجود عالم برزخ را تاييد مي كنند

تا اين جا آياتي بررسي شد كه وجود عالم برزخ را بيان مي كردند؛ اما علاوه بر آيات، روايات فراواني نيز بر وجود فعلي دلالت دارند كه به اجمال به بعضي از آن ها اشاره مي شود:

الف) عبدالله بن سنان گويد: از (چگونگي و كيفيت) حوض (كوثر) از امام صادق عليه السلام سوال كردم. حضرت فرمودند: حوضي است كه ما بين بصري (قريه اي از شام) و صنعا قرار دارد ( يا اين كه بزرگي آن به

ص: 20


1- الميزان، ج 17، ص 79.
2- شهاب الدين آلوسي، روح المعاني، روح المعاني، ج 22، ص 228.

اين مقدار است) آيا دوست داري آن را نمي بيني: عرض كردم: بله، گويد: حضرت دست مرا گرفت به پشت مدينه بردند، سپس پاي (مبارك) خود را به زمين زدند، (ناگهان) نهري را جاري ديدم كه از يك طرف آن آبي سفيدتر از برف جاري بود . از جانب ديگر آن شيري سفيدتر از برف، و در وسط آن شرابي بهتر (و خوشرنگ تر) از ياقوت در جريان بود؛ پس چيزي نيكوتر از آن خمري كه بين (نهر) از كجا سرچشمه گرفته و مجراي آن كجاست؟ فرمودند: اين ها چشمه هايي هستند كه خداوند در كتابش ذكر كرده؛ نهرهايي در بهشت هستند چشمه اي از آب و چشمه اي از شير و چشمه اي از شراب پاك در اين نهر جاري هستند...،

عرض كردم: فدايت گردم، هيچ گاه روزي را مانند امروز نديدم و فكر نمي كردم مساله از اين قرار باشد.

حضرت فرمود: «اين كم ترين چيزي است كه خداي تعالي براي شيعيان ما آماده كرده؛ همانا مومن هنگامي كه ازدنيا رفت، روحش به جانب اين نهر آمده، و از باغ هاي (اطراف) آن استفاده مي كند واز شراب آن مي آشامد و به درستي كه دشمن ما هنگامي كه از دنيا برود، روحش به وادي برهوت سوق داده شده و در عذاب آن جاودان گردد و از زقوم (1) آن به او خورانده و از حميمش به او نوشانده شود؛ پس از اين وادي، به خدا پناه ببريد.» (2)

روايتي كه ذكر شد صراحتاً وجود عالم برزخ و نعمت ها و عذاب هاي 1.

ص: 21


1- درختي در جهنم كه ميوه هاي آن غذاي جهنميان بوده و بسيار بد طعم و عطش آور است به طوري كه بعد از خوردن آن به دنبال نوشيدني مي گردندو به آنها حميم (آبي جوشان) داده مي شودكه عذابشان را مضاعف مي كند.
2- شيخ مفيد، الاختصاص، ص 321.

آن را تاييد مي كند و به توضيح بيشتر نياز ندارد.

ب) امام صادق عليه السلام طبق روايتي مي فرمايد:

(اذ زرتم موتاكم قبل طلوع الشمس سمعوا و اجابوكم و اذا رزتموهم بعد طلوع الشمس سمعوا ولم يجيبوكم)(1)

«هنگامي كه مردگان خود را قبل از طلوع خورشيد زيارت كنيد (آن ها صداي شما را مي شنوند و شما را پاسخ مي گويند؛ اما اگر بعد از طلوع خورشيد آن ها را زيارت نماييد، مي شنوند؛ اما پاسخگو نيستند.»

طبيعي است كه اگر عالم برزخ وجود نداشته باشد، روايات اين چنيني هم نبايد معناي معقولي داشته باشند؛ زيرا اگر مردگان به خاك و ماده بي شعور تبديل شوند و حقيقتي ديگر از انسان در عالمي ديگر وجود نداشته باشد تا دعاي خير و زيارت زندگان را بشنوند، نمي توان گفت آنان صداي شما را مي شنوند و پاسخ مي دهند.

ج) انس بن مالك گويد: رسول خداصلي الله عليه و آله تا سه روز كشته هاي بدر را رها كردند؛ آنگاه (پس از تمام شدن سه روز) نزد آن ها آمده و ايستاده اند و آنان را ندا كرده و فرمودند: اي اباجهل بن هشام، اي اميه بن خلف، اي عتبه بن ربيعه، آيا آن وعده اي را كه پروردگارتان به شما داده بود، حق (و مطابق واقع) يافتيد؟! پس همانا من انچه را كه پروردگارم به من وعده داده بود، حق يافتم.

هنگامي كه عمر كلام پيامبرصلي الله عليه را شنيد، گفت يا رسول الله چگونه آنان سخن شما را مي شنود و چطور مي توانند جواب شما را بدهند؛ در حالي كه مرداري بيش نيستند؟ پيامبر صلي الله عليه فرمودند: قسم به آن كسي كه جانم در دست اوست! شما نسبت به سخنان من شنواتر از آن ها 7.

ص: 22


1- محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 102 ص 297.

نيستيد؛ اما آنان قدرت پاسخگويي ندارند؛ سپس امر كردند تا آن ها را كشان كشان به چاه بدر بيفكنند.(1)

د) شبيه اين جريان پس از خاتمه جنگ جمل نيز اتفاق افتاد؛ هنگامي كه اميرالمومنين عليه السلام به همراه عمار و ياسر و عده اي از اصحابش كشته هاي جنگ را ملاحظه مي كردند، مطالبي فرمودند: هنگامي كه به كعب بن ثور رسيدند در حالي كه او بر زمين افتاده و قرآن بر گردنش آويزان بود، حضرت امر فرمودند تا قرآن را از گردنش جدا نموده و در جاي پاكي قرار دهند؛ سپس فرمودند:

«يا كعب بن ثور قد وجدت ما وعدني ربي حقاً فهل وجدت ما وعدك ربك حقّاً؟ ثم قال اضجعوا كعباً فتجاوزه؛ اي كعب بن ثور! آن چه را كه خدا به من وعده داده بود، حق يافتم؛ آيا تو هم آن چه را كه خدا وعده ات داده بود، حق يافتني؟» سپس فرمود: تا او را به پهلو بخوابانند و از (جنازه) او گذشتند.

همچنين وقتي حضرت ملاحظه كردند كه طلحه روي زمين افتاده، دستور دادند تا او را نيز بنشانند؛ آنگه خطاب به او همان مطالبي را فرمودند كه قبلاً خطاب به كعب بن ثور فرموده بودند. در اين هنگام مردي از قرّا در مقابل آن حضرت ايستاده و عرض كرد:

يا اميرالمونين! اين چه كلامي است (اين كشته ها شايستگي آن را ندارند تا مورد خطاب قرار گيرند) اينان مرده اند و كلام شما را نشنيده و جواب شما را هم نمي دهند. حضرت فرمودند: همانا آنان كلام مرا مي شنوند. همان طور كه اصحاب قليب (در بدر كه در روايت قبل به 5.

ص: 23


1- شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 114 و مسلم بن حجّاج، صحيح مسلم، ج 5، ص 395.

آن اشاره شد) كلام رسول الله صلي الله عليه وآله را شنيدند، و اگر اجازه داشتند كه جواب بدهند، شگفت زده مي شدي.» (1)

ه-) و باز از آن حضرت نقل شده كه روزي پس از بازگشت از صفين در پشت كوفه خطاب به قبرستاني كه در آن جا واقع بود، فرمودند: «يَا أَهْلَ اَلدِّيَارِ اَلْمُوحِشَةِ وَ اَلْمَحَالِّ اَلْمُقْفِرَةِ وَ اَلْقُبُورِ اَلْمُظْلِمَةِ يَا أَهْلَ اَلتُّرْبَةِ يَا أَهْلَ اَلْغُرْبَةِ يَا أَهْلَ اَلْوَحْدَةِ يَا أَهْلَ اَلْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لاَحِقٌ أَمَّا اَلدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ وَ أَمَّا اَلْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ وَ أَمَّا اَلْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي اَلْكَلاَمِ لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَّ خَيْرَ اَلزَّادِ اَلتَّقْوَى»؛ (2)

«اي كساني كه در ديار وحشتناك ساكنيد و در مكان هاي بي آب و گياه و خالي از اشخاص (به سر مي بريد) و اي اهل قبرهاي تاريك، و اي ساكنان خاك، و اي اهل غربت و دور افتادگان از وطن، اي كساني كه تنهاييدو اي كساني كه ترسانيد، شما كساني هستيد كه قبل از ما رفتيد (شما پيشروانيد) و ما پيروانتان هستيم كه به شما ملحق خواهيم شد؛ اما (اگر از خانه هايتان سئوال كنيد به شما بگويم كه) خانه هايتان را (ديگران) ساكن شدند، زنانتان (نيز) به ازدواج درآمدند و اموال شما تقسيم شد؛ اين خبري بود كه نزد ما بود، شما چه خبر داريد؟ آنگاه حضرت توجهي به اصحاب نمودند و فرمودند: آگاه باشيد اگر آن ها در سخن گفتن ماذون بودند، هر آيينه به شما خبر مي دادند كه بهترين توشه (آخرت) تقواست.»

و) يونس بن يعقوب گويد: امام صادق عليه السلام فرمودند: هنگامي كه4.

ص: 24


1- شيخ مفيد، الجمل و النصره في حرب البصره، (مصنفات الشيخ المفيد)، ج 1، ص 392.
2- نهج البلاغه، حكمت 130، ص 492 و شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 114.

شخصي از دنيا برود (گذشتگان قبل از او) نزد او جمع شده و در باره كساني كه از دنيا رفته اند يا در دنيا باقي مانده اند، از او سئوال مي كنند؛ پس اگر (شخص مورد سئوال) در گذشته است، ولي بر انان وارد نشده گويند: «سقوط كرد» و بعضي از آنان به بعضي ديگر گويند: «دَعُوهُ حَتَّي يَسكُنُ مِمِّا مَرَّ عَلَيهِ مِنَ المَوتِ» (1) او (تازه وارد) رها كنيد تا از مرارت ها و سختي هايي كه مرگ بر او وارد كرده( استراحت نموده و) آرامش پيدا كند.

همه اين روايات با صراحت از عالمي سخن مي گويند كه ارواح گذشتگان در آن جا هستند؛ عالمي كه نه از سنخ عالمي دنيوي است و نه از سنخ قيامت. (2)

پرسش از تازه واردان در عالم برزخ

از جمله اموري كه در برزخ تحقق پيدا مي كند، سئوال از تازه واردان به آن عالم است. اين حقيقت را هم از قرآن مي توان استفاده كرد و هم روايات فراواني بر آن دلالت دارند و از اعتقادات مسلّم شيعه است.

مرحوم شيخ صدوق رحمه الله عليه مي گويد:

«اعتقاد ما درباره پرسش در قبر اين است كه حق بوده و چاره اي جز آ ن نيست؛ پس كسي كه به خوبي پاسخگو باشد، در قبرش به روح و ريحان و در آخرت به بهشت نعمت ها دست يافته است و كسي كه به درستي آن ها را جواب ندهد، در قبرش با حميم (آب جوشان) پذيرايي مي شود و در آخرت، داخل جهنم خواهد شد.»(3)

ص: 25


1- محمد بن يعقوب كليني، فروغ كافي، ج 3، ص 244.
2- در ضمن فصل هاي آينده به روايات بيشتري در زمينه برزخ اشاره خواهيم كرد.
3- شيخ صدوق، الاعتقادات، ج 58.

مرحوم شيخ مفيد رحمه الله عليه نيز دراين باره گويد:

(سئوال در قبر) حق است، هيچ مومني درباره آن شك به خود راه نداده است.(1) و در كلامي ديگر ادعاي اجماع كرده و مي گويد:

(سئوال در قبر) صحيحي است و اجماع شيعه و اصحاب حديث حاكي از آن است.(2)

و در جاي ديگر مي فرمايد:

روايات صحيح از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بيانگر آن هستند كه فرشتگان بر اموات وارد گشته از ادين آن ها سئوال مي كنند... .(3)

پيداست كه سرچشمهحقانيت چنين اعتقادي، همان قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام است. قران كريم مي فرمايد:

(يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللّهُ مَا يَشَاء)؛ (4) خداوند كساني [را] كه ايمان آوردند به سبب قول (و ايمان) ثابت (ثبات و استقامتشان نسبت به ايمان خود) در زندگي دنيا و آخرت پا برجا و تثبيت مي كند. و خداوند ستمگران را گمراه نموده و آن چه را خدا بخواهد انجام مي دهد.

ثابت بودن بر كلمه توحيد و ايمان، در دنيا روشن است، و اگر تثبيتي از جانب خدا در مورد آن نباشد، سودي برايش نخواهد داشت؛

اما منظور از تثبيت«تثبيت قول در آخرت» چيست؟

برخي مفسران بر اين باورند كه واژه «وفي الآخره» به تثبيت قول هنگام سئوال در قبر اشاره دارد: هنگامي كه فرشتگان در قبر از7.

ص: 26


1- شيخ مفيد، النكتب الاعتقاديه، ص 46 - 47.
2- شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص 76 - 77.
3- شيخ مفيد، تصحيح اعتقادات الاماميه، ص 99.
4- ابراهيم(14)، 27.

انسان متوفي چيزهايي مي پرسند، خداوند متعال آن ها را بر حق استوار مي كند؛(1) ولي با توجه به اطلاق آيه شريفه مي توان گفت: عبارت «وفي الآخره» علاوه بر برزخ، مراحل پس از آن را نيز شامل مي شود. پس اگر چه رواياتي هم در ذيل آيه شريفه وارد شده كه از آن ها استفاده مي شود خداي سبحان هنگام پرسش از مومنان آنان را با توفيقي الهي ثابت قدم نموده و پاسخگوي سئوالات فرشتگان قرار مي دهد، چنين رواياتي بر انحصار تثبيت مومنان هنگام سئوال در قبر دلالت ندارند؛ بلكه مي توان گفت اين روايات مصداقي از مصداق هاي تثبيت مومنان در آخرت را بيان مي كنند؛(2)

بنابراين از اطلاق «وفي الآخره» مي توان استفاده كرد كه خداي تعالي مومنان را در تمام مراحل اخروي (از جمله عالم برزخ و سئوال در قبر) كه مورد سئوال واقع مي شوند، ثابت قدم داشته و آنان به خوبي از عهده پاسخگويي به سوالات بر خواهند آمد.

سئوال قبر از ابتداي عالم برزخ

از بعضي روايات استفاده مي شود كه ميّت اعم از مومن و كافر در قبر مورد سئوال قرار خواهد گرفت؛ مثلاً امام سجاد عليه السلام ضمن روايتي طولاني مي فرمايند:

«ايّها الناس اتقوا الله و اعملوا انكم اليه راجعون... ان اجلك اسرع شي ء اليك...و صيّرت الي منزل وحيداً فرّد اليك روحك و اقتحم عليك

ص: 27


1- فخر رازي، التفسير الكبير، ج 19، ص 122. محمد بن جرير طبري، جامع البيان، ج 13، ص 131؛ امين الاسلام طبرسي، مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 482.
2- برخي مفسران نيز همين قول را برگزيده اند. ر.ك: شهاب الدين آلوسي، روح المعاني، ج 13، ص 217. عبدالحسين طيب، اطيب البيان؛ ج 7، ص 386 و اسماعيل جقي بروسوي، روح الييان، ج 13، ص 416.

ملكاك منكر و نكير لمسائلتك و شديد امتحانك...»

«اي مردم ! از خدا بترسيد و بدانيد كه به سوي او بر مي گرديد... فرزند آدم! همانا اجل تو با بيش ترين سرعت به سمت تو روان است و تو به منزلي تنها خواهي رفت؛ پس روحت به تو بازگشته و فرشتگان (مامور پرسش، يعني ) منكر و نكير جهت پرسش و امتحاني سخت ناگهان بر تو وارد مي شوند...»(1)

در برزخ از چه سئوال مي شود؟

اكنون اين سئوال پيش مي آيد كه در قبر (برزخ) از چه چيزهايي مي پرسند؟ روايات متعددي مورد سئوال قبر را براي ما تبيين كرده اند. از بعضي احاديث استفاده مي شود كه اعتقادات آدمي از موارد سئوال در قبر است؛ البته اعتقاداتي كه با يقين و از قلب انسان باشد. در روايتي از امام هفتم عليه السلام آمده است:

«يُقَالُ لِلكافِرين مَن رَبُّكَ؟ فَيَقُولُ: اللهُ. فَيُقالُ لَه: مَن نَبِيُكَ فَيَقولُ:مُحَمَدٌ صَلي الله عَليه وَ آله فَيُقالُ: مَا دِينُكَ؟ فَيَقولُ: الِّاسلامُ. فَيُقالُ: مَن اَينَ عَلِمتَ ذَلِكَ؟ فَيَقُولُ: سَمِعتُ النَاسَ يَقُولُونَ...»(2) «و به كافر (در قبرش) گفته مي شود: پروردگارت كيست؟ گويد: الله. از پيامبرش سئوال مي كنند، گويد: محمدصلي الله عليه و آله. از دينش سئوال مي كنند، گويد: اسلام. از او سئوال مي شود: چگونه (جواب اين سئوال ها را دانستي؟ پاسخ مي دهد شنيدم كه مردم چنين مي گفتند من هم چنيني گفتم؛ پس (در اين هنگام) با گرزي (وعصباني چنان) بر او مي كوبند كه اگر تمامي جن و انس هم جمع شوند تاب و تحمل آن را ندارند.»

ص: 28


1- تحف العقول، ص 249.
2- محمد بن يعقوب كليني، فروع كافي، ج 3، ص 238.

امام سجادعليه السلام نيز ضمن روايتي طولاني در مورد سئوال نكير و منكر مي فرمايند:

«اول چيزي كه (آن دو فرشته) از تو سئوال مي كنند، از پروردگارت مي باشد كه او را عبادت مي كردي، و از پيامبرت كه به سوي تو. فرستاده شده است، و از دين تو كه متدين به ان بودي، و از كتابي كه آن را تلاوت مي كرزدي، و از امام تو كه ولايتش را داشتي؛ سپس از عمرت (سئوال مي كنند) كه در چه چيزي آن را فاني كردي، و از مالت (سئوال مي شود) كه از كجا بدست آوردي و در چه چيز آن را تلف نمودي.»(1)

و در روايتي ديگر از امام صادق عليه السلام موارد سئوال قبر اموري همچون نماز، زكات، حج، روزه و ولايت اهل بيت عليهم السلام برشمرده شده است. (2)

آن چنان كه ملاحظه شد، رواياتي كه درباره موارد سئوال در برزخ وارد شده، لحن هاي مختلفي دارند: از بعضي استفاده مي شود كه در قبر از عقايدي همچون خدا، پيامبر، كتاب، دين و امام زمان مي پرسندو برخي ديگر بيان مي كنند كه علاوه بر مسائل اعتقادي، از اموري همچون مال و عمر نيز سوال مي شود، و اخيراً روايتي را ملاحظه كرديد كه سئوال درباره بعضي از فروع دين همچون نماز، زكات، حج و روزه را مطرح كرده و در پايان سئوال از ولايت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را نيز متذكر شده. گفتني است كه هيچ كدام از اين روايات حصر را نمي رسانند و هيچ گونه منافاتي بين آن ها وجود ندارد و مي توان بعضي را بر بعض ديگر حمل كرد؛ از اين رو مي توان گفت: طبق اين روايات از ».

ص: 29


1- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 223.
2- محمدبن يعقوب كليني، فروغ كافي، ج 3، ص 241. روايات ديگري نيز در مورد سئوال وارد شده است؛ ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 214، به بعد باب 8، احوال البرزخ و عذابه و سئواله و يائر ما يتعلق بذلك».

همه اين امور به دليل اهميتي كه در شرع دارند سئوال مي شود.(1)

عالم برزخ نمونه اي از قيامت

عالم برزخ هر كس نمونه اي از زندگي در قيامت اوست و روزنه اي از بهشت يا جهنم به سوي آن باز است؛ چنانچه در حديث معروف نبوي آمده است كه: اَلقَبرُ اِما رَوضَهٌ مِن رِياضِ الجَنَهِ او حُفرَهٌ مِن حُفَرِه النِّيرانِ.

قبر نيست مگر باغي از باغ هاي بهشت و يا گودالي از گودال هاي جهنم.

عبور از منازل حواسّ و تخيلات و تعقّلات، و گذر از سراي فريب [و عالم دنيا] به سوي غايت الغايات(2) و رسيدن به [مقام] نفي عيني و علمي صفات و رسوم جهات ممكن نيست مگر پس از پيمودن تدريجي مراحل وسط، از برزخ هاي سافل (پايين) و عالي تا عالم آخرت و از آن جا به عالم اسما و صفات؛ ازآن اسم و صفتي كه دامنه محدودتري دارد به آن كه دامنه محدودتري دارد به آن كه دامنه گسترده تري دارد، تا برسد به الهيت مطلق، تا احديّت عين جمع، كه همه تجليات خلقي و اسمايي و صفاتي در آن مستهلك است و همه تعيّنات علمي و عيني در آن فاني است.(3)

نظر امام خميني درباره وجود فعلي برزخ

امام خميني درباره زمان عالم برزخ مي فرمايند: «اين چشم بسته است الآن، آن حجاب است، حجاب كه برداشته شد آن كه اهل جهنّم است مي بيند در جهنّم است. حجاب كه برداشته شد آن كه اهل بهشت است مي بيند در بهشت است، برزخ هم براي او بهشت است،

ص: 30


1- اكثر مطالب اين فصل از كتاب برزخ نوشته اي آقاي علي محمد قاسمي با اندكي تغيير استخراج شده است.
2- نهايت نهايت ها.
3- از كتاب معاد شناسي امام خميني رحمه الله عليه

برزخ هم براي آن طرف ديگر جهنّم است.»

يعني عالم برزخ هم اكنون وجود دارد اما ما آن را درك نمي كنيم.

همچنين ايشان در مورد مدت عالم برزخ مي فرمايد:«طول مدّت برزخ را جز خدا كسي نداند. شايد ميليون ها سال طول بكشد». (1)

ورود به عالم برزخ و شروع گرفتاري ها و سختي ها

پس از ورود به عالم برزخ، بساط ظاهر برچيده شده و باطن هر كس رو شده، و غيب نفس تبديل به شهادت (ظاهر) شود و صفات باطني، محسوس و ظاهر مي گردد و به صورت هاي مرتبط با خود جلوه مي كند در اين زمان است كه انسان خود را مبتلا و محصور در انواع بليّات و موذيّات (آزارها) ببيند، و انواع ظلمت ها و كدورت ها و وحشت ها او را احاطه كند.(2)

تو اگر خداي نخواسته اصلاح نشده به برزخ بروي، خدا مي داند در چه صورتي و در چه حالتي هستي. چيزهايي كه اهل برزخ حس و درك مي كنند، ما حتي از ديدن و شنيدن و شمّ (بوييدن) آن هم عاجز هستيم. ظلمت و وحشت و فشار قبر را تو هر چه بشنوي به تاريكي ها و وحشت ها و فشارهاي اين عالم قياس مي كني، با ان كه قياس باطلي است. خداوند به فرياد ما برسد از آنچه براي خود به اختيار خود تهيّه كرديم. عذاب قبر كه نمونه اي از عذاب آخرت اسا، و از بعض روايات استفاده مي شود كه دست ما از دامن شفعا(3) هم كوتاه است، خدا مي داند چه عذابي است:

ص: 31


1- همان.
2- برگرفته از كتاب معاد امام خميني رحمه الله عليه.
3- شفاعت كنندگان كه در راس آنان اهل بيت عليهم السلام هستند.

قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِنِّي سَمِعْتُكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ كُلُّ شِيعَتِنَا فِي الْجَنَّةِ عَلَى مَا كَانَ فِيهِمْ قَالَ صَدَقْتُكَ كُلُّهُمْ وَ اللَّهِ فِي الْجَنَّةِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ الذُّنُوبَ كَثِيرَةٌ كِبَارٌ فَقَالَ أَمَّا فِي الْقِيَامَةِ فَكُلُّكُمْ فِي الْجَنَّةِ بِشَفَاعَةِ النَّبِيِّ الْمُطَاعِ أَوْ وَصِيِّ النَّبِيِّ وَ لَكِنِّي وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ فِي الْبَرْزَخِ قُلْتُ وَ مَا الْبَرْزَخُ قَالَ الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ

«به ابوعبدالله عليه السلام (1)گفتم: شنيدم كه مي فرموديد همه شيعيان با وجود آنچه كه در آن هاست(گناهاني كه دارند) در بهشت جاي دارند.حضرت فرمودند:« به تو راست گفتم، به خداوند سوگند كه همه آن ها در بهشت جاي دارند.»

گفت: «فدايت شوم. گناهان بسيارند و بزرگ!»

حضرت فرمود: «اما در قيامت همگي شما به شفاعت پيامبر كه خواسته اش برآورده مي شود، يا جانشين ايشان، در بهشت خواهيد بود؛ اما به خداوند سوگند كه من در برزخ بر شما مي ترسم.

حضرت فرمودند:«قبر است از هنگام مرگ تا روز قيامت.»(2)

وحشت حيوانات از عذاب كافر

جابر مي گويد: پيامبرصلي الله عليه و آله فرمود: قبل از آن كه به مقام پيامبري برسم شتر و گوسفند مي چراندم، هيچ پيامبري نيست مگر اينكه چوپاني كردهباشد.

گاهي مي ديدم كه شتر و گوسفند در جاي خود ايستاده اند و هيچ چيزي در اطراف آن ها نبود كه آن ها را بترساند، كه ناگهان مي ديدم آن ها

ص: 32


1- ابا عبدالله كنيه امام صادق عليه السلام مي باشد.
2- فروغ كافي، ج 3، ص 242، به نقل از كتاب معاد شناسي امام خميني .

ص: 33

يكباره هراسان از جاي خود حركت مي كردند و به هوا مي جستند، با خود مي گفتم: راز هراس و جست و خيز ناگهاني اين حيوانات چيست؟

هنگامي كه به پيامبري رسيدم جبرئيل به من گفت:

«وقتي كافر بميرد، آن چنان ضربه به او مي زنندكه تمام مخلوقاتي را كه خدا آفريده است از آن ضربه وحشت زده مي شوند مگر طايفه جن و انس، گفتم پس اين اضطراب ناگهاني حيوانات، به خاطر حيوانات، به خاطر ضربت خوردن كافر است. پس پناه مي برم به خدا از عذاب قبر.(1)ر.

ص: 34


1- فروغ كافي (ج3، ص 233)، از كتاب عذاب هاي قبر.

فصل دوم: خصوصيات عالم برزخ

1- محدود بودن دوران برزخ

ص: 35

از مجموعه آيات و روايات گذشته به دست آمد كه سرانجام روح آدمي پس از سپري كردن عمر دنيوي خود، وارد عالمي ديگر به نام برزخ مي شود؛ ولي بايد بدانيم كه دوران برزخ هم مثل دنيا سپري خواهد شد و با تمام شدن آن قيامت فرا خواهد رسيد؛ يعني شروع عالم برزخ از هنگام مرگ است و تا قيامت ادامه دارد خداي تعالي در قرآن كريم مي فرمايد:

(حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ العَذابِ النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوّاً وَ عَشِيّاً وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ العَذابِ)(1)

«عذابي سخت فرعونيان را احاطه كرد، (آنان) هر صبح و شام بر آتش عرضه مي شوند و روزي كه قيامت بپا شود (گفته مي شود)

پس قبلاً در برزخي محدود و منتهي به قيامت در عذاب الهي به سر شريفه نيز بر محدود بودن برزخ دلالت مي كند.

رواياتي نيز محدود برزخ را روشن مي سازند:

(عَن اَبِيَ بَصِرَ قَالَ: قَالَ اَبَو عَبدِالله عليه السلام إِنَّ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِينَ لَفِي شَجَرَةٍ مِنَ الْجَنَّةِ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا وَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَقِمِ السَّاعَةَ لَنَا وَ أَنْجِزْ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا وَ أَلْحِقْ آخِرَنَا بِأَوَّلِنَا)(2)

ابوبصير گويد: امام صادق عليه السلام فرمودند: «ارواح مومنان بر درختي از بهشت قرار دارند كه از طعام آن تناول مي كنند و از نوشيدني آن 4.

ص: 36


1- مومن (40)، 46 - 45.
2- محمدبن يعقوب كليني، فروغ كافي، ج 3، ص 244.

مي نوشند و مي گويند: پروردگارا قيامت را براي ما بر پاي دار و آن چه را كه به ما وعده داده اي، وفا نما و ما را به گذشتگانمان از پيامبران و اوصيا و صالحان ملحق فرما.»

در هر حال روايت گوياي اين حقيقت است كه مومنان در برزخ برپايي قيامت را مي طلبند تا به خواسته هايشان برسند؛ پس معلوم مي شود برزخ جايگاه هميشگي آنان نيست و فقط تا قيامت ادامه دارد. به عكس ارواح كفار و مشركان آرزوي آن را دارند كه مبادا قيامت تحقق يابد و حالشان از برزخ بدتر شود و از خدا درخواست مي كنند تا قيامت را تحقق نبخشد:

اَبِي بَصيرٍ عَن اَبِي عَبدِ اللهِ عَلَيه السلام قَالَ:سَاَلَتُهُ عَن أَرواحَ المُشرِكينَ فَقالَ فِي نارِ يُعْذبون يقولونَ : ربَّنا ، لا تُقِمْ لنا السَّاعةَ ، ولا تُنْجِزْ لنا ما وَعَدْتَنا ، ولا تُلْحِقْ آخِرَنا بأوَّلِنا.(1)

ابوبصير مي گويد: «از ارواح مشركين از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه حال آنان چگونه است؟ حضرت جواب فرمودند: آنان در آتش عذاب الهي گرفتارند و در آن حال مي گويند پروردگارا قيامتي را كه به ما وعده داده اي بر پا مفرما و آخرين ما را به اولين ما ملحق مكن.»

اين روايت هم بر محدود بودن عالم برزخ دلالت مي كند، چرا كه ارواح كفار درخواست برپا نشدن قيامت را دارند و مي دانند قرار است قيامتي تحقق پيدا كند. اما چون مي دانند كه عذابشان در قيامت شديدتر خواهد بود از خداوند درخواست مي كنندتا قيامت را بر پا نفرمايد.

از مباحث گذشته به دست آمد كه پس از منتقل شدن به عالم برزخ5.

ص: 37


1- همان، ص 245.

2- امكان افزايش نعمت يا عذاب برزخي

امكان بازگشت به دنيا جهت انجام دادن اعمال صالح وجود ندارد؛ ولي نكته مهم اين است كه انسان پس از مرگ نيز ممكن است از نتيجه اعمال قبلي خود در دنيا برخوردار شود؛ به اين معنا كه اگر آثار اعمالي كه قبلاً خود در دنيا انجام داده، هنوز وجود داشته باشند، اين آثار موجب افزايش نعمت ها يا عذاب هاي برزخي او شوند. چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايند:

(إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ )(1)

«همانا ماييم كه مردگان را زنده مي كنيم و آن چه را از پيش فرستاده اند با آثار و اعمالشان مي نويسيم و هر چيزي را در لوح محفوظ بر مي شماريم.»

روشن است كه منظور از «ما قدموا» اعمال دنيوي انسان است اما واژه «آثارهم» كه مورد بحث ماست، مصاديقي دارد مثلا كسي كه سنت خبري را پايه ريزي مي كند تا وقتي كه به آن عمل مي شود در ان دنيا از آن بهره مند مي شود؛ يا هدايت شدن افراد توسط او و يا آثار علمي او، استفاده از بناهاي خيريه اي كه در دنيا ايجاد كرده. همچنين گمراه شدن افراد به وسيله كتاب هاي گمراه كننده، به فساد و تباهي كشاندن ايمان و عقايد افراد در اثر مراكز فسادي كه متوفي در دنيا ايجاد كرده و... كه طبق آيه شريفه چنين آثاري نيز در نامه عمل منظور خواهد شد.

بعضي از روايات با ذكر مواردي از بهره مند شدن انسام از آثار اعمال خود پس از مرگ، تبيين واضح تري دارند؛ مثلاً در روايتي هيثم ابي كهمس از امام صادق عليه السلام نقل مي كند:

ص: 38


1- يس {36}، 12.

« سِتُّ خِصَالٍ يَنْتَفِعُ بِهَا الْمُؤْمِنُ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ وَلَدٌ صَالِحٌ يَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ يُقْرَأُ مِنْهُ وَ قَلِيبٌ يَحْفِرُهُ وَ غَرْسٌ يَغْرِسُهُ وَ صَدَقَةُ مَاءٍ يُجْرِيهِ وَ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ يُؤْخَذُ بِهَا بَعْدَهُ؛» (1) شش خصلت است كه انسان مومن پس از مرگ از آن ها بهره مند مي شود؛ فرزند صالحي كه براي او دعا كند؛ قرآني كه (از او به جا مانده و) خوانده شود؛ چاه آبي كه (براي استفاده ديگران) حفر كند؛ درختي كه بنشاند (و ديگراناز سايه يا ميوه و... آن استفاده كنند)؛ چشمه آبي كه (براي استفاده مردم) جاري نمايد و سنت نيكويي كه (ازخود بر جا گذاشته) و پس از او به آن عمل شود.»

روايتي نيز از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نقل شده كه مي فرمايد:

«مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَه أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِن غَير اَن يَنقص مِن اُجورها هم شيء» (2) «هر كس سنت نيكويي را پايه گذاري كند، هم پاداش سنت گذاري خود، و هم پاداش سنت گذاري خود، و هم پاداش عمل كنندگان به آن را دارد، بدون اين كه چيزي از پاداششان كم شود.»

امام باقر عليه السلام نيز در روايتي ديگر مي فرمايد:

«أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ هُدًى كَانَ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِذَلِكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْ ءٌ وَ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ ضَلَالٍ كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْ ء»؛ (3)

«هر بنده اي از بندگان خدا كه سنت هدايت (كننده اي) را پايه گذاري كند، پاداش عمل كنندگان به ان را خواهد داشت، بدون اين كه از پاداش عاملان به آن كم شود. و كسي كه سنت گمراه (كننده اي) را بنا نمايد، وزر و بدبختي عاملان به آن را خواهد داشت، بدون 2.

ص: 39


1- شيخ صدوق، الخصال، ج 1، ص 323.
2- همان، ص 240.
3- شيخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 132.

اين كه از گناه و وزر آنان چيزي كم شود.»

معاويه بن عمار مي گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: چه چيزي بعد از مرگ انسان به سوي او جاري مي شود و به او ملحق مي گردد؟

حضرت فرمودند: «حجّي كه از طرف او انجام دهند. صدقه اي كه از طرف او بدهند. و روزه اي كه از طرف او بگيرند.»

به طور كلي هر عمل خيري كه پس از مرگ انسان فوايد و اثرات آن هنوز ادامه داشته باشد و به مومنين و مردم برسد صدقات جاريه ناميده دنيا است و آن عمل را انجام مي دهد.

كسي كه مدرسه اي مي سازد، بيمارستاني مي سازد، راهي را احداث يا تعمير مي كند حتي درختي مي كاردو خلاصه هر كاري كه خبير آن به مردم مي رسد چنانچه با نيت خالص و براي خدا باشد (نه براي اينكه مردم بگويند آفرين فلاني چقدر انسان خوبي است و چه كارهاي خوبي انجام داده و...) در آن دنيا از آن بهره مند خواهد بود.

برطرف شدن عذاب برزخي به واسطه فرزند صالح

امام صادق عليه السلام در روايتي از رسول گرامي اسلام نقل مي كند كه روزي حضرت عيسي عليه السلام از كنار قبري عبور كردند كه صاحب آن به عذاب الهي گرفتار بود. آن حضرت سال بعد هم از كنار همين قبر عبور كردند؛ ولي بر خلاف سال گذشته عذابش مرتفع شده بود. از ساحت الهي علت آن را جويا شد. خداي تعالي هم به او وحي كرد كه آن شخص (صاحب قبر) داراي فرزند صالحي است كه راهي را اصلاح و يتيمي را پناه داده است؛ از اين رو او را مورد مغفرت قرار داده و بخشيدم.(1)0.

ص: 40


1- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 220.

فرزند صالح نيز (همانند صدقات جاري) در عالم برزخ براي والدين موجب اجر مي باشد؛ چه بسا فرزند صالحي براي پدر و مادر خويش استغفار مي كند و خداوند در برزخ آنان را مشمول عفو و رحمت خود قرار مي دهد؛ حتي گاهي فرزند بدون آن كه به ياد پدر و مادر باشد، عمل نيكي انجام مي دهد و چون انجام دادن آن كار خوب محصول تربيت صحيح والدين بوده، خداوند در برزخ آنان را از عمل خير فرزندشان برخوردار مي سازد و يا عذابشان خاتمه مي دهد.(1)

3- وجود صبح و شام در برزخ

آيا عالم برزخ هم مانند عالم دنيا روز و شب دارد؟ اگر چنين است، كيفيت آن چگونه است؟ آيا همانند صبح و شب دنيوي است؟

جواب سئوال فوق مثبت است؛ چنانكه خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

(وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ {45} النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ) (2)

«و فرعونيان را عذابي سخت احاطه كرد (هم اكنون نيز هر) صبح و شام بر آتش عرضه خواهند شد و در روز قيامت (گفته مي شود) آل فرعون را در شديدترين عذاب وارد كنيد.»

اين آيه شريفه با صراحت از وجود صبح و شام برزخي سخن مي گويد؛ اما چگونگي صبح و شام و يا مدت طول روز و شب آن با دنيا متفاوت مي باشد.

ص: 41


1- عبدالله جوادي آملي، معاد شناسي، ج 2، ص 292.
2- مومن(40)، 45-46.

4- مرگ در برزخ

روشن است كه مردن در دنيا، به معناي خروج نفس و انتقال آن به عالم برزخ است. آيا در عالم برزخ هم مانند دنيا مرگ وجود دارد؟ يا ارواح بدون اينكه مرگي عارضشان گردد، به صحنه قيامت وارد مي شوند؟ ممكن است براي اثبات ادعاي وجود مرگ در عالم برزخ به برخي آيات قرآني تمسك كرد.

(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ {10} قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ )(1)

«همانا كساني كه كافر شدند، به آنها ندا مي شود كه تحقيقاً خشم الهي از خشم شما بر خودتان به هنگامي كه به ايمان آوردن دعوت شده، ولي كفر مي ورزيديد، بزرگ تر است. آنان گويند: پروردگار! دوبار ما را ميراندي و دوبار زنده كردي، ما اعتراف به گناهان داريم، پس آيا راهي براي خارج شدن هست؟»

از آيه فوق استفاده مي شود كفار پس از آن كه قدرت الهي را با تمام وجود درك كردند و به روز حساب و وجود كيفر سخت الهي يقين نمودند، به كردار زشت خود اعتراف كرده و در پي آن خروج از آتش را درخواست مي كنند.

در اين گفتار آنان مساله دوبار «ميراندن» و دوبار «زنده كردن» را مطرح مي كنند. مراد از اين كلام چيست؟ و كجا چنين ميراندن و زنده كردن صورت گرفته است؛ از اين رو بايد از قبل حياتي وجود داشته باشد تا مردن صدق كند؛

ص: 42


1- غافر(40)، 10-11.

به همين جهت مي توان گفت: مردن اول همان مردن در دنياست كه روح از بدن خارج مي شود، و احياي اول، ورود به برزخ است. مراد از ميراندن دوّم هم، مرگ در برزخ و قبل از تحقق قيامت است، و احياي دوم، ورود به صحنه قيامت و برانگيخته شدن انسان هاست.(1)

5- ارتقاي درجه در برزخ

ارتقاي درجه برزخيان، خود يكي از پاداش هاي بزرگ الهي به حساب مي آيد؛ درجاتي كه هر كس را ياري رسيدن به آ ن ها نيست؛ امّا شيعيان و دوستداران اهل بيت عليهم السلام مي توانند به چنين مقاماتي برسند. از روايات استفاده مي شود كه آنان اگر در دنيا قرآن را به خوبي فرا نگرفته باشند، در قبر به آن ها ياد داده مي شود و همين امر موجب ترفيع درجاتشان نيز خواهد شد.

حفص گويد: شنيدم كه امام موسي بن جعفر عليه السلام به مردي مي فرمود: آيا دوست داري در دنيا باقي باشي؟ عرض كرد: بله. فرمود: براي چه؟ عرض كرد: براي خواندن «قل هو الله احد»؛ پس حضرت مقداري سكوت كرده و پس از مدتّي فرمودند: اي حفص! كسي كه از دوستان و شيعيان ما بميرد و قرآن را خوب نداند (يا نخواند) در قبر به او مي آموزند، تا خداي تعالي به سبب آن درجه اش را بالا برد: بخوان و (به مقام) بالاتر برو، او هم مي خواند و بالا مي رود. (و به درجات بالاتري دست پيدا مي كند.) (2)

اين روايت شريفه به روشني برارتقاي درجه شيعيان و محبان

ص: 43


1- به نقل از كتاب برزخ.
2- محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 2، ص 606.

اهل بيت عليهم السلام در برزخ دلالت مي كند؛ از اين رو مي توان نتيجه گرفت كه تكامل افراد منحصر به دنيانيست؛ بلكه در برزخ هم، براي عده اي خاص امكان دارد؛ ولي اين حقيقت هم شرايطي دارد؛ از جمله اين كه افراد شايستگي نيل به چنين درجاتي را داشته باشند.

شايد يكي از مصداق هاي اين روايت، افرادي هستند كه با اينكه در دنيا دلشان مي خواسته كه معاني قرآن را بياموزند اما شرايط يادگيري قرآن و درك آيات آن براي آنها ميسّر نشده است؛ و خداوند متعال كه آگاه به شرايط آنها در دنيا بوده از زحمت واسعه اش شرايط يادگيري معارف قرآن و ارتقاي درجه آنان را در برزخ برايشان فراهم مي فرمايد.

برخي از تفاوت هاي برزخ و قيامت

برخي از تفاوت هاي برزخ و قيامت (1) از بررسي آيات شريفه و روايات مربوط به آخرت مي توان استفاده كرد كه برزخ و قيامت تفاوت هاي اساسي دارند. جستجوي همه آيات و روايات اين موضوع و دستيابي به همه تفاوت ها كار آساني نيست؛ ولي بيان بعضي از اين تفاوت ها، هر چند به طور اجمال واگذار. خالي از لطف نيست:

1- روح مجرد انسان در برزخ به جسم برزخي و قالب مثالي داخل مي شود؛ اما در قيامت، روح به همان بدن دنيوي انسان تعلق مي گيرد و معاد، جسماني خواهد بود. آيات فراواني هم بر اين مساله دلالت مي كنند:

(وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ {78} قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ )(2)

ص: 44


1- براي اطلاع دقيق تر از خصوصيات قيامت رجوع شود به كتاب «قيامت روز حسرت عظيم» چهارمين كتاب از مجموعه سرنوشت انسان.
2- يس(36)، 78.

«و براي ما مثلي زد و در حالي كه خلقت خود را فراموش كرده است، گفت: كيست كه اين استخوان ها را زنده نمايد در حالي كه پوسيده (و همانند خاكستر) شده اند. بگو آن كس كه آن ها را براي اولين بار ايجاد كرد. و او نسبت به هر آفرينش داناست.»

ملاحظه مي كنيد كه آيه شريفه به طور واضح بيانگر اين معناست كه روح در قيامت به همين بدن پوسيده و از هم فرو پاشيد تعلق خواهد گرفت. پس با نابودي و كوچ آن از بدن، برزخ انسان شروع مي شود و با حلول درباره آن، قيامت او آغار مي گردد.

2- انسان ها به طور متناوب و تدريجي به برزخ وارد مي شوند و در واقع عالم برزخ، دالاني و به عبارت ديگر به منزله اطاق انتظاري است كه قرار است همه در آن حضور يابند تا مقدمات تحقق قيامت و برانگيخته شدن افراد فراهم شود؛ اما در قيامت، اولاً انسان ها از دل زمين متولد مي شوند: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا (1)؛ ثانياً به طور ناگهاني و جمعي محشور مي گردند:

« وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ » (2)

«و در صور دميده مي شود، پس ناگهان همه آن ها از قبر به سوي پروردگارشان شتابان مي روند.»

(حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا ) (3)

«تا هنگامي كه ناگهان قيامت بر پا شود، گويند تاسف و حسرت بر ما درباره آن چه كه نسبت به آن كوتاهي كرديم.»1.

ص: 45


1- زلزال(99)،1-2.
2- يس (36)، 51.
3- انعام (6)، 31.

(وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ )(1) «كافران پيوسته نسبت به آن در ترديدند، تا ناگهان قيامت براي آن ها بيايد.»

(فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا )(2) «پس در صور دميده شود پس (آنگاه) همه آن ها را جمع خواهيم كرد.»

3- ورود به برزخ نيازي به مقدمات ندارد؛ بلكه با قبض روح آدمي به دست فرشتگان الهي شروع مي شود، بدون اين كه به علامتي نياز داشته باشد؛ اما قيامت علامت هايي دارد كه پس از وقوع پيوستن آخرين آن ها (نفخه دوم صور)تحقق پيدا مي كند:

(وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ ). (3)

«و در صور دميده مي شود (در آن هنگام) ناگهان از قبرها به سوي پروردگار خود مي روند»

4- عذاب برزخي به مراتب سبك تر از عذاب قيامت است:

(وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ) (4).

بدون ترديد براي برزخيان عذاب برزخ بسيار سخت و شكننده است؛ ولي از آن جا كه آنان از شديدترين عذاب قيامت اطلاع دارند، از خداوند درخواست مي كنند تا وعده خود مبني بر آمدن قيامت و عذاب هاي آن را عملي نسازد. (5) و به عكس، مومنان هر لحظه منتظر فرا رسيدن قيامت و نيل به نعمت هاي عظيم الهي هستند كه به آنان 5.

ص: 46


1- حج (22)، 55.
2- كهف (18)، 99.
3- يس (36)، 51.
4- غافر (40)، 45-46.
5- محمد بن يعقوب كليني، فروغ كافي، ج 3، ص 245.

وعده داده شده و درخواست آن را دارند. (1)

اين آيه كه قبلاً هم درباره آن بحث شد به روشني براين معنا دلالت مي كند. (2)

در روايتي از امام صادق عليه السلام نيز آمده است:

(إنّ لِلقَبرِ كلاما في كُلِ يَوم ، يقولُ : أنا بَيتُ الغُربَةِ ، أنا بَيتُ الوَحشَةِ ، أنا بَيتُ الدُّودِ ، أنا القَبرُ ، أنا رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنّةِ أو حُفرَةٌ مِن حُفَرِ النارِ .(3)

«به درستي كه قبر هر روز سخني دارد، مي گويد: من خانه غربتم، من خانه وحشتم، من خانه كرم هايم، من قبرم، من باغي از باغ هاي بهشت يا گودالي از گودال هاي آتشم.»

از اين روايت استفاده مي شود كه بهشت برزخي باغي از باغ هاي بهشت، و عذاب برزخي نيز گودالي از گودال هاي آتش (در قيامت) است، نه اين كه همان بهشت يا عذاب در قيامت باشد.

5- از ديگر تفاوت هاي اساسي برزخ و قيامت، محدود بودن برزخ است كه فقط تا قيامت براي انسان ادامه دارد:

(حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ )(4)

«زماني كه مرگ يكي از آنها فرا مي رسد مي گويد خدايا مرا به دنيا برگردان تا شايد عمل صالحي انجام دهد.»

امّا پس از تحقق قيامت، مومنان براي هميشه در بهشت و كافران تا ابد در جهنم خواهند بود. قرآن در مورد بهشت قيامت تعبير «جَنَّهُ 9.

ص: 47


1- همان، ص 244.
2- ر.ك: مبحث «آل فرعون و عذاب برزخي».
3- محمد بن يعقوب كليني، فروع كافي، ج 3، ص 242 و محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 267.
4- مومنون (23)، 99.

الخُلد» را به كار برده است:

(قُلْ أَذَلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاء وَمَصِيرًا) (1)

«بگو آيا اين (مجازات) بهتر است يا بهشت جاوداني كه به پرهيزكاران وعده دادهشده است؟ (بهشتي كه) جزا ئ محل بازگشت آن هاست.»

و از عذاب جهنم نيز با تعبير «عذاب الخلد» يعني عذاب جاودان ياد كرده: (فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ )». (2)

«پس به سزاي اينكه ديدار اين روزتان را ازياد برديد (عذاب را) بچشيد؛ ما (نيز) فراموشتان كرديم و به سزاي آنچه انجام مي داديد عذاب جاودان را بچشيد.»

و در مورد جهنميان مي فرمايد: «وَ مَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ» (3) يعني از ان خارج نخواهند شد؛ در بعضي آيات هم براي جاودان بودن شقاوتمندان در جهنم و سعادتمندان در بهشت، تعبير «مادامت السموات و الارض» «تا زماني كه آسمان و زمين برپاست» به كار رفته است:

(فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ (106) خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ (107) وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ عَطَاء غَيْرَ مَجْذُوذٍ ) (4)8.

ص: 48


1- فرقان (25)، 15.
2- سجده (32)، 14.
3- بقره (2)، 167.
4- هود (11)، 106 .108.

«پس شقاوتمندان و بدبختان، در آتشند و در آن جا ناله مي كنند و داراي ناله و فريادي (مثل صداي الاغ) خواهند بود. آنان تا مادامي كه آسمان و زمين برقرار است، در آتش جاويدانند، مگر آن چه پروردگارت بخواهد كه او هر چه اراده كند، انجام مي دهد؛ اما سعادتمندان و خوشبخت ها تا مادامي كه آسمان و زمين برقرار است، در بهشتند، مگر آن چه كه پروردگارت بخواهد؛ عطايي است قطع ناشدني.»

6- از آيات و روايات فراواني مساله شفاعت در قيامت استفاده مي شود كه شايستگي آن را دارند؛ اما بعضي از روايات استفاده مي شود كه شفاعت در برزخ به گستردگي شفاعت در قيامت نيست؛ بلكه محدود است. چنانكه گذشت كه، عمربن يزيد گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم من از شما شنيدم كه مي فرموديد: شيعيان ما در بهشت هستند؛ هر چند هم گناه كار باشند. فرمودندك آري، اين چنين است. به خدا همه آنها در بهشت هستند. عرض كردم: فدايت شوم، گناهان فراوان و كبيره اند، فرمودند: اما در قيامت همه شما در اثر شفاعت پيامبر صلي الله عليه و آله كه امر او اطاعت مي شود يا وصي پيامبر داخل بهشت خواهيد شد؛ ولي من درباره برزخ شما نگرانم. عرض كردم: برزخ چيست؟ فرمودند: قبر است از هنگام مردن انسان تا هنگامي كه قيامت به پا شود. (1)

7- طبق نظر برخي از مفسران سئوال در برزخ يا همگاني نيست و يا اگر هست، فقط از عقايد سئوال مي شود؛ اما سئوال در قيامت همگاني است و حتي از انبياي خدا هم مي پرسند؛2.

ص: 49


1- محمد بن يعقوب كليني، فروع كافي، ج 3، ص 242.

(فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ )(1)

«ما بدون شك از كساني كه پيامبران برايشان فرستاده شدند، سئوال خواهيم نمود و هر آينه از رسئلان هم سئوال خواهيم كرد.»

و حتي از گوش و چشم و دل هم، سئوال خواهد شد:

(وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُول-ئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً )(2) «به دنبال چيزي كه به آن مرو و پيروي مكن، چرا كه گوش و چشم و دل، مسئول هستند و از همه آن ها سئوال مي شود.» بنابراين بايد جزئيات سئوالات در قيامت بيشتر باشد.

8- بازگشت از برزخ به دنيا امكان پذير است (رجعت) و بعضي از آيات قرآني نيز بر اين معنا دلالت دارند؛ مانند جريان عُزَير عليه السلام، پيامبري كه از دنيا رفت و پس از صد سال به دنيا بازگشت (3) يا جريان كساني كه طبق امر الهي مردند، سپس زنده شدند (4) و يا زنده شدن پرندگان به دست حضرت ابراهيم. (5) در روايات نيز به اين مطلب اشاره شده است. عده اي از مومنان پس از مرگ به هنگام ظهور حضرت ولي عصر (عج) زنده مي شوند و به ياري حضرت خواهند شتافت. زيد شحام گويد امام صادق عليه السلام فرمودند: ارواح مومنان، آل محمد صلي الله عليه و آله را در كوه هاي رضوي مي بينند؛ پس از غذاهايشان مي خورند و از آشاميدني هاي آنان مي نوشند و با آنان در مجالسشان نقل كلام و حكايت مي كنند تا اين كه قائم ما اهل بيت (ع) قيام كند؛ پس هنگامي كه قائم ما قيام كرد، خداوند آنان را0.

ص: 50


1- اعراف (7)، 6.
2- اسراء (17)، 36.
3- بقره (2)، 259.
4- بقره (2)، 242 . 243.
5- بقره (2)، 260.

بر مي انگيزد و آن ها گروه گروه لبيك گويان همراه حضرت خواهند بود... . (1)

اين در حالي است كه بازگشت از قيامت به دنيا به هيچ وجه امكان پذير نمي باشد؛ چرا كه از سويي مومنان هيچ گاه آرزوي بازگشت به دنيا و تغيير و تحول در وضع موجودشان را ندارند:(خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا) (2) و از سويي مومنان هيچ گاه آرزوي بازگشت به دنيا و تغيير و تحول در وضع موجودشان را ندارند: ( رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ قَالَ اخْسَؤُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ)(3) آنان ضمن اعتراف به گناهان خود، تمناي رجوع به دنيا را دارند كه با پاسخ منفي «اخسُوُا» (واژه اي كه سگان را از خود دور مي كنند) مواجه مي شوند.

9- قيامت ويژگي هايي دارد كه هيچ كدام در برزخ يافت نمي شود؛ ازجمله تجمع همه مردم در عرصه محشر، (4) محكومه عدل الهي، (5) مخاصمه بعضي افراد با يكديگر (6)، رسيدگي دقيق همه اعمال كوچك و بزرگ انسان، (7) وجود ميزان (8) و... .

البته. همين طور كه قبلاً اشاره شد. تفاوت هاي برزخ و قيامت بيش از موارد مذكور كه بررسي مفصل همه آن ها از حوصله اين نوشتار خارج است. (9)خ.

ص: 51


1- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 243.
2- كهف (18)، 108.
3- مومنون (23)، 107 .108.
4- هود (11)، 103.
5- نساء (4)، 141.
6- زمر (39)، 31.
7- انبياء (21)، 47.
8- انبياء (21)، 47.
9- به نقل از كتاب برزخ.

6- بدن برزخي

از مباحث گذشته به دست آمد كه روح آدمي پس از خروج از بدن نيست و نابود نخواهد شد و مستقل از بدن در عالمي ديگر (برزخ) به حيات خود ادامه مي دهد ما معتقديم كه روح پس از قطع علاقه از بدن مادي به بدن برزخي كه به اين بدن شباهت دارد، تعلق مي گيرد.

مرحوم شيخ مفيد در اين باره مي گويد: همانا خداي تعالي براي آنان جسم هايي همانند جسم هاي دنيويشان ايجاد مي كند كه مومنان در آن اجسام، از نعمت هاي الهي بهره مند مي شوند، و كفار و فاسقان نيز در چنين جسم هايي معذب خواهند شد. اين اجسام غير از آن جسم هايي است كه در قبرها قرار مي گيرند و بينندگان شاهد پراكندگي اجزاء و كهنه شدن و از بين رفتن آن ها در اثر مرور زمان هستند. (1)

اين كلام شيخ مفيد از روايات متعدد الهام گرفته؛ رواياتي كه در ضمن آن ها ديدگاه اهل تسنن مبي بر قرار گرفتن ارواح شهدا در چينه دان پرندگان سبز رنگ و پرواز به نقاط دلخواه بهشت رد شده است. ابوولاد حناط گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم، نقل مي كنندكه ارواح مومنان در چينه دان هاي مرغان سبز رنگي در اطرافش عرش هستند. فرمودند:

(لَا الْمُؤْمِنُ أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ مِنْ أَنْ يَجْعَلَ رُوحَهُ فِي حَوْصَلَةِ طَيْرٍ وَ لَكِنْ فِي أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ)

«نه (چنين نيست)، مومن نزد خدا گرامي تر از آن است كه روحش را در چينه دان پرنده اي قرار دهد؛ ولي در بدن هايي همانند بدن هاي

ص: 52


1- شيخ مفيد، اواءل المقالات، ص 76.

خودشان قرار داده مي شوند.» (1)

از مجموع اين روايات استفاده مي شود، كه روح انسان پس از خروج از بدن در جسدي همانند بدن دنيوي خود قرار مي گيرد (2)

كه البته از بدن مادي لطيف تر بوده و چيزهايي را مي تواند حس كند كه با بدن مادي نمي توان حس كرد، چشيدن شدت عذاب يا لذت نعمت.

7- حيات برزخي

از ديگر ويژگي هاي انسان در عالم برزخ، داشتن حيات برزخي متناسب با آن عالم است كه با قيامت متفاوت مي باشد. دليل اين حقيقت، آيات و روايات فراواني است كه براي نمونه به بعضي از آن ها اشاره مي شود:

1- (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُنَ) (3) «و نگوييد كساني كه در راه خدا كشته مسي شوند، مردگانند؛ بلكه زندگانند، امّا شما توانايي درك آن را نداريد.»

خداوند متعال با صراحت در اين آيه مي فرمايد: به كشته شدگان در را ه خدا مرده اطلاق نكنيد. آنان به حسب ظاهر كشته شده و مرده اند؛ اما خداوند به زنده بودن ايشان شهادت مي دهد.

دلالت آيه شريفه بر وجود حيات برزخي شهدا صريح مي باشد و بعيد است كه در بين مفسران نظر مخالفي داشته باشد.

2- (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم

ص: 53


1- همان، ص 243 و محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 268.
2- به نقل از كتاب برزخ.
3- بقره (2)، 154.

مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ ) (1)

«هيچ گاه مپنداريد كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند؛ بلكه آن ها زندگانند و در نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند؛ در حالي كه به آ نچه خدا از فضلش به انان عنايت فرموده، شادمانند و نسبت به كساني كه هنوز به انان ملحق نشده اند، مسرورند كه نه ترسي بر آن هاست و نه محزون مي گردند. آنان نسبت به نعمت و فضل الهي و اين كه خداوند پاداش مومنان را تباه نمي كند، شادمانند.»

همه فرازهاي اين آيات كريمه به خوبي بر زنده بودن شهدا در عالم ديگري به نام برزخ دلالت مي كنند.

رواياتي هم در اين باب وارد شده است كه اين معنا را تاييد مي كنند:

3- «عقيل خزاعي مي گويد: هنگامي كه اميرالمومنين عليه السلام در جنگ حاضر شدند، به مسلمانان سفارش هايي فرمودند: از جمله اين كه با نماز هم پيمان شويد. بعد از اسلام، جهاد شريف ترين (و برترين) اعمال است؛ قوام دين بستگي به آن دارد؛ داراي پاداشي عظيم، و توام با عزت و سرافرازي است، و آن يورشي است كه حسناتي دارد، و پس از مرگ بشارت به بهشت، و در قيامت بشارت به رزق و كرامت الهي را در پي خواهند داشت. خداي تعالي مي فرمايد:«وَلا تَحسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ اَموَاتًا...» (2)

با دقت در كلام حضرت در مي يابم كه لازمه كلام ايشان (بشارتبه بهشت پس از شهادت) وجود حيات برزخي است و به همين جهت8.

ص: 54


1- آل عمران (3)، 169 .170.
2- محمد بن يعقوب كليني، فروع كافي، ج 5، ص37 و عبدالعلي حويزي، نورالثقلين، ج 1، ص 408.

مخصوصاً آن را از بشارت در قيامت (كه در آن بشارت به رزق و كرامت الهي است) جدا فرموده اند؛ كه اگر اينطور نبود و عالم برزخي وجود نداشت و منظور حضرت فقط قيامت بود، اينطور بيان تفكيك كننده حضرت دليلي نداشت.

همچنين با توجه به استشهاد حضرت به آيه شريفه « وَلا تَحسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا...» «گمان مبريد كه شهيدان مردگانند، بلكه زندگانند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند» اگر حيات برزخي حقيقت نداشته باشد، چگونه مي توان ادعا كرد كه به شهيد چنين بشارتي داده شده؟ در كجا چنين اتفاقي مي افتد؟

4- جابر از امام باقرعليه السلام نقل مي كند كه شخصي نزد پيامبرصلي الله عليه وآله آمده و عرض كرد: من براي جهاد راغب بوده و داراي پشتكار هستم. حضرت فرمودند:

«پس در راه خدا جهاد كن؛ به درستي كه اگر (در جهاد) كشته شوي و ثواب تو با خدا خواهد بود و اگر زنده بازگردي همانا از گناهان بيرون آمده و در مسير (رضاي) خدا قرار گرفته اي و اين است تفسير آيه شريفه «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ اَموَاتًا...» (1)

وجه دلالت اين روايت بر حيات برزخي نيز، روشن است؛ زيرا تصريح دارد كه كشته شدگان در راه خدا پس از مرگ، از رزق و روزي الهي برخوردارند، در صورتي كه بدون وجود حيات برزخي چنين چيزي امكان ندارد.

5- بريد عجلي گويد از امام باقرعليه السلام درباره اين فرمايش الهي (وَ5.

ص: 55


1- تفسير عياشي، ج 1، ص 206. سيد هاشم حسيني بحراني، تفسير برهان، ج 1، ص 325 و عبدالعلي حويزي، نورالثقلين، ج 1، ص 409 و سيد هاشم حسيني بحراني، تفسير برهان، ج 1، ص 345.

وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ

عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ) پرسيدم حضرت فرمودند:

هُم وَاللهِ شِيعَتُنا حِينَ صَارَث اَروَاحُهُم فِي الجَنَّهِ وَ استَقبَلُوا الكَرَامَهَ مِنَ الله عَزَوَجَلَ وَ استَيقَنُوا اَنَهُم كَانوا عَلَي الحَقَ وَ عَلَي دِينِ اللهِ عَزَوَجَلَ وَ استَبشَروا بِمَن لَم يَلحَقُ بِهِم مِن اِخوَانِهِم مِن خَلفِهِم مِنَ المُومِنينَ اَلاَ خَوفً عَلَيهِم وَ لا هُم يَحزَنوُنَ (1)

«به خدا قسم آنان شيعيان ما هستند (اشاره به آن) هنگامي (است) كه روحشان به سمت بهشت روانه گشته و با كرامت الهي روبه رو مي شوند و يقين مي كنند كه هم برحقند، و هم بر دين خداوند هستند. پس براي برادران ديني خود كه هنوز به آنان ملحق نشده اند(و در قيد حياتند) شادمان مي شوند (به اين جهت) كه هيچ ترس و اندوهي نخواهند داشت».

اين روايت هم مانند روايات سابق، به خوبي گوياي وجود حيات برزخي پس از مرگ است.

8- امكان ملاقات برزخيان با يكديگر

شايد ابتدا به ذهن افراد ناآشناي به روايات، خطور كند كه هر كس پس از مرگ، در عالمي به نام برزخ به سر مي برد و در آن جا هر كس پس از مرگ، در عالمي به نام برزخ به سر مي برد و در آن جا هيچ گونه اطلاعي از ساير برزخيان (دوستان و غيردوستان) ندارد؛ بلكه در عالم بي خبري نگاهداري ميي شود تا قيامت برپا شود؛ ولي بر خلاف چنين تصّوري از روايات معصومين عليه السلام استفاده مي شود كه آنان در عالم برزخ يكديگر را مي شناسند و به ديدار يكديگر نيز مي روند.

ص: 56


1- عبدالعلي حويزي، نور الثقلين، ج1، ص 409 و سيد هاشم حسيني بحراني، تفسير برهان، ج1، ص 345.

در روايتي كه حماد بن عثمان از امام صادق عليه السلام نقل مي كند، حضرت در جواب اي نسئوال كه آيا ارواح مومنان با يكديگر ملاقات مي كنند، فرمودند: بله، و از يكديگرسئوال مي كنند و يكديگر را مي شناسند و هنگامي كه او (يكي از آن ها) را ديدي، مي گويي فلاني است. (1)

بعضي روايات با تعبير «يَتَزاورون»، زيارت و ملاقات هاب ارواح با يكديگر را بيان مي كنند.(2) در بياني ديگر از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه ارواح مومنان در كوه هاي رضوي، آل محمد صلي الله عليه وآله را مي بينند و از خوراكي ها و نوشيدني هاي آنان بهره مند مي شوند و در مجالسشان با انان به گفت و گو مي پردازند...؛ (3) حتي در بعضي از نقل ها از امام صادق عليه السلام آمده است كه وقتي شخصي از دنيا برود، ارواح ديگران نزد او آمده و از آنان درباره كساني كه از دنيا رفته اند يا هنوز زنده اند، سئوال مي كنند؛ پس اگر گفت: او هنوز زنده است، به او اميدوار مي شوند، ولي اگز گفت: مرده است، گويند سقوط كرده است(زيرا اگر سقوط نكرده بود و به عذاب الهي وارد نشده بود، و به عذاب الهي وارد نشده بود، هم اكنون نزد ما بود) سپس به يكديگر مي گويند: او را ترك كنيد و بگذاريد تا از مرارت ها و سختي هاي مرگ آرامش يابد. (4)

9- تفاوت طول عالم برزخ براي افراد

از مباحث گذشته روشن شد كه مدت برزخ محدود است و انسان ها از هنگام مرگ تا قيام ساعت (قيامت) در عالم برزخ به سر مي برند؛

ص: 57


1- همان، ج 6، ص 234.
2- ر.ك: همان، ص 234 و242.
3- همان، ج 6 ص 243.
4- همان ص 269 و محمد بن يعقوب كليني، فروع كافي، ج 3، ص 244.

عالمي كه ويژگي هاي خود را دارد و انسان ها ناچارند آن را همانند دنيا طي كنند تا به آخرين مرحله مسير حركت خود و مقصد اصلي (قيامت) برسند؛ اما پس از طي مراحل و رسيدن به مقصد نهايي، عده اي مدت توقف در برزخ را كم مي بينند. (1)

به داستاني در اين زمينه توجه كنيد:

روزي حضرت علي عليه السلام با جمعي از ياران خود به قبرستان رفتند، و رو به آنان فرمودند: آيا نمي خواهيد چيزي را بر شما بنمايانم كه هرگز نديده ايد؟ عرض كردند بلي يا امير المومنين! حضرت بر سر قبر كهنه اي كه نشان مي داد صاحب ان مدت ها پيش رحلت كرده رفت و فرمود:

«يا عبداللله قم باذن الله»؛ اي بنده خدا به اذن خدا برخيز.

در همان حال قبر شكافته شد و پيرمردي با محاسن سفيد از قبر بيرون آمد و عرض كرد:

«السلام عليك يا ولي الله» سلام بر تو اي ولي خدا.

حضرت جواب او را داد و فرمود: چند سال است كه از دنيا رفته اي؟

گفت فدايت شوم سال نشد. فرمود: چند ماه است؟ عرض كرد: به ماه نرسيده. فرمود: چند روز است؟ گفت روز هم نشده. فرمود چند ساعت شده؟ عرض كرد به ساعت هم نرسيده. چون داخل قبر خود شدم بعد از سوال نكيرين، حوري خوب روي و خوش صورتي را در قبر ديدم. با وي در آويختم، كه در گردن داشت پاره گرديد و دانه اي آ ن متفرق شد و صد دانه داشت و من و او مشغول جمع كردن دانه ها شديم و هنوز تمام نكرده بوديم كه شما مرا خواستيد.

حضرت فرمود: به جايگاه خود برگرد، خدواوند از رحمت بي پايانش تو خ.

ص: 58


1- به نقل از كتاب برزخ.

را بي نصيب نفرمايد. وقتي رفت حضرت فرمود: صدسال است از دنيا رفته است و مشغول برچيدن ئانه هاي گردنبند خواهد بود تا قيامت و عالم برزخ هم براي او نمودي ندارد.

آنگاه حضرت سر قبري كه تازه بود و گويا صاحب آن ساعتي پيش از دنيا رفته، آمد و صاحب آن قبر را صدا زد. جواني سياه روي با حال زار از قبر بيرون آمدو گفت: السلام عليك يا امير المومنين!

حضرت جواب سلام او را دادو فرمود: جوان چند ساعت است كه از دنيا چشم بسته اي؟ گفت: از روز زيادتر است. فرمود چند ماه است؟ عرض كرد از ماه هم بيشتر است. فرمود: چند سال است؟ گفت خيلي سال است، آنقدر كار و زحمت و گرفتاري دارم كه خاطرم نيست چند سال است گويا صد سال است.

حضرت فرمود به جايگاه خود برگرد و در حق او دعا فرمود. به بركت دعاي آن حضرت در عقاب عذاب او تخفيفي داده شد. سپس حضرت فرمود: او را همين امروز و شايد يك ساعت پيش دفن كرده اند. فرمود: فرق بين مومن و منافق همين قدر است. (1)

امام خميني درباره طول عالم برزخ مي فرمايد: «فرضاً كه انسان مبتلاي به معاصي نگردد، گرچه بعيد، بلكه محال عادّي است؛ خود تعلّق به دنيا و محبّت به آن، اسباب گرفتاري است؛ بلكه ميزان در طول كشيدن عالم قبر و برزخ همين «تعلّقات» است. هر چه آن ها كمتر باشد، برزخ و قبر انسان در آن كمتر است؛ و به همين جهت براي اولياي خدا بيشتر از سه روز عالمخ.

ص: 59


1- جواهر، ص 181 . از كتاب داستان هاي شگفت انگيز از عالم برزخ.

قبر نيست (چنانچه در بعضي روايات است) آن هم براي همان علاقه طبيعي به دنياست.» (1)

10- امكان ديدن مجردات

از خصوصيات عالم برزخ ديدن مجردات(2) است؛ البته جزئيات و چگونگي آن براي ما مشخص نيست ولي آياتي مثل آيه شريفه (وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ ) (3).

«و كاش ستمگران را در گرداب هاي مرگ مي ديدي كه فرشتگان دست هاي خود را (به سوي آنان) گشوده اند (و نهيب مي زنند) جان هايتان را بيرون دهيد. امروز به سزاي آنچه به ناحق به خدا دروغ مي بستيد و در برابر آيات او تكبر مي كرديد به عذاب خوار كننده كيفر مي بينيد.»

و يا آيه (إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا )(4).

«كساني كه بر خويشتن ستمكار بودند (گناهكاران)، وقتي ملائكه جان آنان را مي گيرند؛ مي گويند در چه حال بوديد؟ مي گويند ما در زمين از مستضعفين بوديم. مي گويند مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟ پس جايگاه آنان دوزخ است و آن بد سرانجامي است.»

ديده شدن ملائكه و گفت و گوي آنها با انسان دلالت دارد كه شروع آن از لحظات سكرات موت مي باشد و قبل از اين در دنيا آنها را نمي ديدند.

ص: 60


1- از كتاب معاد شناسي امام خميني.
2- موجوداتي كه بر خلاف ما داراي اجسام لطيف هستند كه با چشم عادي ديده نمي شوند مانند فرشتگان.
3- انعام (6)، 93.
4- نساء (4)، 97.

ص: 61

فصل سوم: تجسم اعمال در برزخ

يكي از مسائل مهم اخروي، مساله تجسم اعمال است؛ يعني اعمالي را كه انسان در دنيا انجام داده، در برزخ يا صحنه قيامت شكلي متناسب به خود را پيدا كرده و نه تنها قابل مشاهده مي گردد بلكه انيس و مونس هميشگي انسان خواهد شد. و انسان مي تواند قيافه زشت و عذاب آور «دروغ» و «غيبت» و «آزار به ديگران» و كارهاي ناپسند را ببيند و از ديدن آن عذاب بكشد، چنانكه از ديدن كارهاي خير و اعمال صالح لذت برده و شادمان مي گردد. همچنين از آيات متعددي استفاده مي شود كه در قيامت نيز همين عمل آدمي است كه به صورت پاداش يا كيفر تجسم مي يابد نه چيز ديگر؛

(يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا )

«روزي كه هر كس هر كار خيري را كه انجام داده، احضار شود و (همين طور) آن چه از كارهاي بد را كه انجام داده (احضار خواهد شد) آرزويش اين است كه اي كاش بين او و كارهاي بدش مدت زماني طولاني فاصله بود. (1)

()سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ (2) «به زودي بخل ورزيدن آن ها به صورت طوقي در گردنشان در خواهد آمد.»

طبيعي است خودداري از اداي حقوق واجبي همانند زكات و.... كه در برزخ به صورت طوقي در گردن در مي آيد، همان تجسم عمل خواهد بود. البته آياتي كه دلالت دارند كه جزاي الهي در قيامت، عين اعمال انسان است، فراوانند. به اين معنا كه شكل واقعي اعمال (كه ما در دنيا

ص: 62


1- آل عمران (3)، 30 .
2- همان، 180 .

در حالت عادي نمي توانيم ببينيم) همان است كه در آخرت خواهيم ديد نه اينكه اين شكل ها به صورت نمادين باشند.

بدخلقي موجب عذاب برزخي و فشار قبر

يكي از ذمايم اخلاق، كه اسباب هلاكت انسان است و موجب فشار قبر است و انسان را در دو دنيا معذَّب مي كند، بد خلقي با اهل خانه و مردم است، كه اين زائيده غضب و شهوت است.

يكي از شاگردان شيخ رجبعلي خياط نقل مي كند: زني بود كه شوهرش سيد و از دوستان جناب شيخ بود. او خيلي شوهرش را اذيت مي كرد پس از چندي آن زن فوت كردهنگام دفنش جناب شيخ حضور داشت. بعد فرمودند:

روح اين زن جدل مي كرد كه خب! مُردم كه مُردم، چطور شده!

موقعي كه خواستند او را دفن كننداعمالش به شكل يك سگ درنده سياهي ظاهر شد.

همين كه خانم فهميد اين سگ بايد با او دفن شود، متوجه شد چه بلايي در مسير زندگي بر سر خود آورده، شروع كرد به التماس و التجا و نعره زدن! ديدم خيلي ناراحت است لذا از اين سيد خواهش كردم كه حلالش كند! او هم به خاطر من حلالش كرد. سگ رفت و او را دفن كردند. (1)

تجسّم اعمال خير در برزخ

در كافي شريف با سند معتبر از حضرت امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «وقتي مومن به قبرش داخل شود، نماز طرف راست او، زكات طرف چپ او، نيك و احسان مشرف بر او، و صبر هم در

ص: 63


1- كيمياي محبت، ص 141 .

ناحيه اي كنار او قرار مي گيرند. پس وقتي كه دو ملكي كه مامور سئوال از او هستند، بر او داخل شوند صبر به نماز و زكات و احسان مي گويد: بگيريد رفيق خود را، (يعني همراهي كنيد او را.) پس اگر شما از او عاجز[يد] من او را مي گيرم.» (1)

تامّل در اين روايت شريف به خوبي تاثير اعمال و صفات شايسته و نيكو را در قبر (عالم برزخ )بازگو مي كند كه ما براي روشن تر شدن موضوع در اينجا چند حكايت نقل مي كنيم:

سگي بر روي جنازه

صاحب فضيلت و تقوي و ايمان مرحوم دكتر احسان كه بيست و پنج سال مقيم كربلا بود و چند سال آخر عمرش مجاور قم بود، و در همان جا مرحوم و مدفون گرديد؛ نقل مي كند كه: «روزي جناز ه اي را ديدم جمعي او را به حرم مطهر حضرت سيد الشهدا عليه السلام به قصد تبرك و زيارت مي بردند و من هم همراه تشييع كنندگان رفتم. ناگهان ديدم روي تابوت سگ سياه و وحشتناك نشسته است، حيران شدم و براي اين كه بدانم آيا ديگري هم مي بيند يا تنها من اين امر غريب را مشاهده مي كنم از شخصي كه سمت راست من حركت مي كرد پرسيدم: پارچه اي كه روي جنازه است چيست؟ گفت: كشميري است. گفتم: به روي پارچه چيز ديگري مي بيني يا نه؟ گفت: نه.

همين سئوال را از آن كه در سمت چپ من بود كردم و همين پاسخ را شنيدم، دانستم كه جز من كسي نمي بيند.

تا درب صحب رسيديم ناگهان آن سگ از جنازه جدا شد تا وقتي كه

ص: 64


1- محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 2، ص 90، كتاب الايمان و الكفر، باب الصبر، حديث 8.

جنازه را از حرم مطهر و صحن شريف برگرداندند باز در خارج صحن آن سگ را با جنازه ديدم، همراهش به قبرستان رفتم ببينم چه مي شود در غسال خانه و تمام حالات، سگ را ديدم كه به جنازه متصل است تا وقتي كه ميت را دفن كردند آن سگ هم در همان قبر از نظرم محو گرديد.

نظير اين واقعه را قاضي سعيد قمي در كتاب اربعينات خود از استاد بزرگ شيخ بهايي نقل كرده كه خلاصه اش اين است كه يك نفر از اهل معرفت و بصيرت مجاور مقبره اي از مقابر اصفهان بوده، روزي جناب شيخ بهايي به ملاقاتش مي رود به شيخ مي گويدروز گذشته در اين قبرستان امر غريبي مشاهده كردم ديدم جماعتي جنازه اي آورده اند و در فلان موضع دفن كردند و رفتند چون ساعتي گذشت بوي خوشي به مشامم رسيد كه از بوهاي دنيوي نبود متحير شدم به اطرافم نگاه كردم تا بدانم بوي خوش از كجاست، ناگهان صورا بسيار زيبايي مانند پادشاهان ديدم كه نزد آن قبر رفت و از ديده ام پنهان شد طولي نكشيد ناگهان بوي بدي كه از هر بوي بدي بدتر بود به مشامم رسيد چون نظر كردم سگي را ديدم كه رو به قبر مي رود و نزد آن قبر از نظرم محو شد و در حال حيرت و تعجب بودم كه ناگهان آن جوان را با حال بد و هيبت مجروح ديدم و از همان راهي كه آمده بود بر مي گشت دنبال او رفتم و از او خواهش كردم كه حقيقت حال را براي من بازگو كند.

گفت: من عمل صالح اين مرد بودم و مامور بودم با او باشم ناگاه سگي را كه ديدي و عمل ناشايسته او بود آمد و چون كردارهاي ناشايست او بيشتر بود بر من چيره شد و نگذاشت با او باشم و مرا بيرون كرد و فقعلاً انيس آن ميت همان سگ است.

شيخ فرمود: اين مكاشفه صحيحي است زيرا عقيده ما آن است كه

ص: 65

كردارهاي آدمي در برزخ به صورت هاي مناسب با اعمالش با شخص خواهد بود و مسئله تجسم اعمال و مصور نشدنشان به صورت مناسب با احوال مسلّم است. (1)

عذاب قبر به علت بداخلاقي

شهيد مطهري مي گويد: من از آقاي حاج ميرزا علي شيرازي اين مرد بزرگ داستان ها دارم از جمله، رويايي است كه نقل مي كنم.

ايشان يك روز بعد از درس در حالي كه دانه اي اشكشان بر روي محاسن سفيدشان مي چكيد اين خواب را نقل كرده و فرمودند:

در خواب ديدم مرگم فرا رسيده است. مردن را همان طوري كه براي ما توصيف شده است در خواب يافتم. خويشتن را جدا از بدنم مي ديدم و ملاحظه مي كردم كه بدن مرا به قبرستان براي دفن حمل مي كنند. مرا به گورستان بردند و دفن كردند. من تنها ماندم و نگران كه چه بر سر من خواهد آمد؟

ناگهان سگي سفيد وارد قبر من شد در همان حال احساس كردم كه اين سگ، تند خويي من است كه تجسم يافته و به سراغ من آمده است مضطرب بودم كه حضرت سيدالشهداعليه السلام تشريف آوردند و به من فرمودند: غصه نخور من آن را از تو جدا مي كنم. (2)

سزاي خيانت

بيهقي از عبدالحميد بن محمود نقل مي كند كه نزد ابن عباس بوديم كه مردي آمد و گفت: به حج مي آمديم كه در محلي به نام صفاح يكي

ص: 66


1- داستان هاي شگفت انگيزي از عالم برزخ.
2- عدل الهي، ص 250 . كتاب داستان هاي شگفت انگيزي از عالم برزخ، ص 63 .

از همراهان ما از دنيا رفت، برايش قبري كنديم، كه دفنش كنيم، ديديم مار سياهي لحد را پر كرد، قبر ديگري كنديم كه باز ديديم مار آن قبر را هم پر كرده، قبر سوم كنديم باز مار در آن نمايان شد، جنازه را بي دفن گذاشته پيش تو براي چاره جويي آمديم.

ابن عباس گفت آن مار عمل اوست، او را در يك طرف قبر بگذاريد، اگر تمام زمين را بكنيد مار در آن خواهد بود برگشته و او را در يكي از قبرها انداختيم، چون از سفر برگشتيم پيش همسرش رفته و خبر مرگ او را داده و از كارهاي شخص مرده سئوال كرديم، زن مي گفت: او آرد فروش بود. غذاي خانواده خود را از خالص آن بر مي داشت. سپس به مقداري كه بر مي داشت كاه و ني خرد كرده قاطي نموده، مي فروخت. (1)

عذاب برزخي سلطان ظالم

به حكايت يكي از پادشاهان ظالمي كه به واسطه ظلم بر رعيت و رياست طلبي در عذاب برزخ واقع شد و عذاب آن هم زنجير و دود و آتش است توجه كنيد:

محمد شوشتري كه در اثر تصادف با اتومبيل از بين مي رود به خواب يكي از دوستانش كه از اهل علم و معرفت است مي آيد و در عالم خواب او را با خود به وادي (برهوت) و جايي كه كفار و مشركان را عذاب مي كنند برده و مقداري از عذاب و شكنجه كفار را به او نشان مي دهد و صداي شلاق آتشين و داد و فرياد آن ها را به او مي شنواند.

اين عالم و دوست شوشتري مي گويد: وقتي با آن مرحوم به وادي (برهوت) رسيديم، عذاب و شكنجه آن وادي را مشاهده كرديم و براي

ص: 67


1- قصه هاي اسلامي و تكه هاي تاريخي، ص 47، از كتاب عذاب هاي قبر

آن كه بدانيم آن ها را چگونه و براي چه عذاب مي كنند درخواست كرديم يكي از كفار و دشمنان اولياء خدا را نزد ما آوردند تا چند سئوال از او بكنيم.

يكي از فرشتگان سر زنجيري را كشيد و يك نفر را در حالي كه روي زمين كشيده مي شد و داد و فرياد او بلند بود از ميان دود و آتش بيرون آورد و به او گفت: هر چه ايشان مي پرسند همه را جواب بده.

ايشان نقل مي كند: مرحوم شوشتري از او پرسيد: چه كسي هستي؟ چگونه در دنيا عمل كردي كه مبتلا به اين گونه عذاب ها شده اي؟!

در جواب گفت: سلطان يكي از ممالك اسلامي بوده ام و در دنيا به خاطر رياست طلبي، ظلم زيادي بر مردم آن كشور كردم، صدها انسان بي گناه را در زندان ها و سياه چال ها، دور از خانواده هايشان شكنجه دادم و آن ها را به بدترين عذاب ها مبتلا كردم.

به علاوه، با اولياء خدا و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام دشمني مي كردم و نسبت به آن ها حسادت مي نمودم و اين عذاب ها براي آن ها است. لذا هر مقدار خداي متعال مرا عذاب كند جا دارد و بيش از اين مستحق عذاب مي باشم. (1)

عذاب يار رسول خدا صلي الله عليه و آله در برزخ به خاطر بد خلقي

وقتي معاذبن جبل وفات كرد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله خود با پاي برهنه در تشييع جنازه شركت فرمود، از چهار گوشه تابوت گرفت و بر او نماز خواند داخل قبرش شد و او را در قبرر گذاشت، بعد از دفن، فرمود: قبر چنان فشاري به او داد كه استخوان هايش شكست!

گفتند: چگونه مي شود كه شما اين قدرتوجه نمودي و به دست

ص: 68


1- انسان از مرگ تا برزخ، ص 200. از كتاب عذابهاي قبر.

خود در قبرش نهادي و فشار قبر نيز بر او وارد شد؟!

فرمود: علت فشار قبر، اين بود كه او در خانه بداخلاق بود و محيط گرم خانه را سرد مي كرد. (1)

عذاب سهل انگاري در حق الناس

از عالم بزرگوار سيد هاشم بحراني نقل شده است: در نجف اشرف شخص (عطاري) بود كه همه روزه پس از نماز ظهر در مغازه اش، مردم را موعظه مي كرد و هيچ گاه دكانش از جمعيت خالي نبود.

يكي از شاهزادگان هند كه مقيم نجف شده بود برايش مسافرتي پيش آمد. جعبه اي كه در آن گوهرهاي نفيس و جواهر قيمتي بود نزد عطار به امانت گذاشت و به مسافرت رفت. بعد از مراجعت نزد عطار آمد و امانت خود را از او مطالبه كرد. عطار منكر امانت شد و گفت امانتي پيش من نيست و من تو را نمي شناسم.

شاهزاده در كار خود بيچاره شد و پناهنده به قبر مطهر حضرت اميرالمومنين عليه السلام گرديد و گفت: يا علي! براي اقامت در كنار تو ترك وطن كردم و تمام دارايي هاي خود را نزد مرد عطار كه در كنار حرم تو مغازه دارد و مردم او را امين مي دانند گذاشتم و به مسافرت رفتم.

حال كه برگشتم او منكر امانت شده است و پول مرا نمي دهد. من هم نه مالي دارم كه بتوانم با آن زندگي كنم و نه شاهدي دارم براي اثبات حق خود و كسي غير از حضرتت نيست كه به داد من برسد.

هنگام شب آن حضرت را در خواب ديد كه به او فرمود: اول صبح دروازه شهر باز مي شود بيرون برو؛ اولين كسي را كه ديدي امانت خود را

ص: 69


1- نماز و قيامت بهجت عارفين، ص 122 ، از كتاب عذابهاي قبر.

از او مطالبه كن، به تو مي رساند.

صبح از شهر خارج شد. اولين كسي را كه ملاقات كرد پيرمرد عايد و زاهدي بود كه پشته هيزمي بر دوش داشت و مي خواست آن را بفروشد (و پول آن را به مصرف زندگي خود و عيالش برساند.)

هندي كه وضع او را ديد تعجب كرد و گفت: آيا اين شخص مي تواند حق مرا بگيرد؟! خجالت كشيد كه از او چيزي بخواهد و مطلب را با او در ميان گذارد.

دو مرتبه به حرم مطهر برگشت و عرض حال نمود : شب دوم همان خواب را ديد و باز فردا از شهر بيرون رفت و همان مرد را ديد باز چيزي نگفت و به حرم برگشت.

شب سوم باز همان را شنيد كه شب هاي قبل شنيده بود. روز سوم آن مرد شريف را ديد و قضيه خود را برايش نقل كرد و مطالبه امانت خود را از او نمود. آن بزرگوار ساعتي فكر كرد و بعد از آن فرمود: فردا بعد از نماز ظهر در دكان عطار بيا تا امانت را به تو برسانم.

شاهزاده هنگام اجتماع خلق، در دكان عطار آمد آن مرد زاهد هيزم شكن جلو آمد و به عطار گفت: امروز موعظه و سخنراني را به من واگذار كن او هم قبول كرد.

مرد عايد در مقابل مردمي كه براي شنيدن موعظه اجتماع كرده بودند قرار گرفت و گفت: اي مردم! من فلاني پسر فلان شخص هستم و از (حق الناس) سخت در هراسم و به توفيق خداوند دوستي مال دنيا در دلم نيست، اهل قناعت و گوشه گيري هستم و با اين وصف پيش آمد نگواري برايم واقع شده است. مي خواهم امروز شما را از آ ن با خبر كنم و از سختي عذاب الهي و سوزش آتش عالم برزخ و جهنم بترسانم و

ص: 70

بعضي گزارشات روز جزا را به گوش شما برسانم كه خود شاهد آن بودم و شما هم مي توانيد آن را مشاهده كنيد.

اي مردم من محتاج قرض گرفتن شدم. از يك نفر يهودي ده قِران گرفتم و شرط كردم كه به مدت بيست روز، روزي نيم قران به او پس بدهم تا ده روز نصف طلب خود را دادم و ديگر او را نديدم، احوالش را پرسيدم گفتند به بغداد رفته است.

پس از مدتي در خواب ديدم كه گويا قيامت شده و من و مردم را براي حساب احضار كردند.

به فضل الهي از آن موقف خلاص شدم و جزء نيكان به سوي بهشت حركت كردم. وقتي به صراط رسيدم صداي نعره اي از جهنم شنيدم آن مرد طلب كار يهودي را ديدم كه مانند شعله هاي آتش از جهنم بيرون آمد.

راه را بر من بست و گفت پنج قران از تو طلب دارم طلبم را بده بعد رد شو. گفتم: در مقام جستجوي تو بودم ولي تو را نديدم كه طلبت را بدهم. گفت: تا طلبم را ندهي نمي گذارم رد بشوي. گفتم اينجا چيزي ندارم. گفت: پس بگذار تا انگشت خودم را بر بدنت بگذارم، پذيرفتم. وقتي انگشتش را برسينه ام گذاشت از سوزش آن جزع كرده بيدار شدم ديدم جاي انگشت بر سينه ام زخم است و تا به حال مجروح مي باشد و هر چه مداوا كردم فايده نبخشيده است. پس سينه خود را گشود و به مردم نشان داد.

وقتي مردم چنيني ديدند صداها به گريه بلند كردند عطار هم از عذاب الهي سخت در هراس شد و آن شخص هندي را به خانه خود

ص: 71

برد و امانت او را پس داد و معذرت خواست. (1)

عاقبت سخن چيني

شيخ صدوق در حديثي طولاني از حضرت رسول صلي الله عليه وآله روايت كرده كه هر كس بين دو نفر نَمّامي و سخن چيني كند، حق تعالي در قبر بر او آتشي را مسلط كند كه او را تا روز قيامت بسوزاند؛ و چون از قبر بيرون آيد، بر او چهار مار سياه بزرگ كه گوشت او را به دندان بكند مسلط فرمايد تا داخل جهنم شود. (2)

عاقبت چشم چراني

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله فرموده است كه هر كس چشم خود را از نگاه به نامحرم پر كند، حق تعالي او را در روز قيامت در حالي كه به ميخ هاي آتشين ميخ دوز كرده باشند محشور فرمايد، تا زماني كه حق تعالي بين مردم حكم فرمايد، سپس امر مي كند كه او را به آتش ببرند. (3)

عاقبت شراب خواري

حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله فرمود: شراب خوار در روز قيامت در حالي كه رويش سياه، و چشمانش كبود و كنج دهانش مايل و كج، و آب دهانش جاري است و زبان را از قفا بيرون كشيده باشند محشور مي شود. (4)

ص: 72


1- دارالسلام نوري، ج 1، ص 247، از كتاب عذاب هاي قبر.
2- ثواب الاعمال، شيخ صدوق، ص 609 از كتاب عذاب هاي قبر.
3- از كتاب عذاب هاي قبر.
4- شيخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 512. از كتاب عذاب هاي قبر.

يكي از عذابهاي برزخي حَجاج به خاطر نفرين يك عالِم

يكي از عذابهاي برزخي حَجاج به خاطر نفرين يك عالِم (1)حجاج بن يوسف يكي از ظالم ترين خلفاي بني اميه بود كه در ريختن خون مظلومان (به ويژه آزار و قتل شيعيان) مشهور بود.

يكي از عذاب هاي برزخي حجاج بن يوسف كه يكي از بندگان صالح خدا با چشم خود تماشا كرد و براي مردم بيان نموده است چنين است:

راوي مي گويد: در مسجد الحرام طواف مي كرديم چون به نماز ايستادم غلامي را ديدم كه با حال خضوع و خشوع نماز مي خواند و با احدي سخن نمي گفت.

با خود گفتم: از اين غلام بوي آشنا مي آيد روزي به نزد او رفتم و گفتم: اي بنده خدا! لحظه اي توقف كن تا با تو سخن گويم، گفت: از مولاي خود اجازه ندارم، امشب از او اجازه مي گيرم، فردا سخن تو را گوش مي كنم.

روزي ديگر پيش او رفتم و گفتم به اين طريق عبادت مي كني، مي دانم در نزد خداوند متعال قرب و منزلتي داري آيا تا به حال چيزي از خداي خود خواسته اي كه برآورده شده باشد.

گفت: آري روزي در حال مناجات گفتم:

خدايا مردي از اهل آتش به من بنما و نشان ده تا او را ببينم.

ناگاه صدايي شنيدم كه گفت: فلاني! به فلان وادي برو و مشاهده كن. وقتي آنجا رسيدم شخصي را ديدم كه همه جاي او سياه شده و آتش بر روي او افتاده بود و مار بزرگي بر گردن او پيچيده است و هر لحظه او را نيش مي زند.

ص: 73


1- يكي از تفاوتهاي عالم آخرت با دنيا امكان معذب شدن يا متنعم شدن با چندين عذاب و يا نعمت به صورت همزمان مي باشد كه در دنيا حتي تصور آن براي ما غير ممكن است.

از او پرسيدم: اي بدبخت! كيستي! و در دنيا چه كرده اي و چه عملي را انجام داده اي كه به اين عذاب گرفتار شده اي؟!

گفت من حجاج بن يوسف هستم از براي ظلم و تعدّي بسيار كه بر مسلمانان كرده ام مرا عذاب مي كنند و اين فقط يك نوع از عذاب هاي من است؛ و علت آن اين است كه روزي به عالمي ظلم كرده و او را رنجاندم؛ آن عالم دلش به درد آمد و مرا نفرين كرد و از نزد من آزرده خاطر بيرون رفت و اين عذاب كه مي بيني در اثر نفرين آن عالم است. (1)

عذاب برزخي به علت خيانت در امانت

روزي دو مرد با ايمان با هم عهد بستند كه هر كدام زودتر به آن جهان سفر كرد، به خواب ديگري آيد و از احوال آن جهان، ديگري را آگاه كند.

چند سالي گذشت. يكي از آنان از دنيا رفت. دوست ديگري در انتظار بود كه رفيقش را در خواب ببيند تا دريابد كه بر او چه مي گذرد. يك سال از اين جدايي گذشته بود. او ديگر نااميد شده بود، اما يك شب دوستش را در خواب ديد. پس از احوال پرسي گفت: چرا اين قدر دير كردي؟ آن مرد گفت: اي دوست عزيز! حساب و كتاب من در همان اوائل تمام شد. امام تا به حال گرفتار حساب چيزي ديگر بودم كه فكر نمي كردم اين قدر نزد خدا اهميت داشته باشد. دوستش پرسيد: حساب مهم چه بود؟ مرد گفت: يك روز كتابي را از دوستم به امانت گرفتم، در هنگام خواندن به خاطر بي احتياطي، يكي از ورق هاي آن كتاب پاره شد، من به آن اهميتي ندادم وقتي كه كتاب را بازگرداندم، از

ص: 74


1- دارالاسلام نوري، ص 147، ج 1، از كتاب عذاب هاي قبر.

صاحبش حلاليت نگرفم و به همين جهت تا به حال گرفتار آن هستم. (1)

حال اي عزيز با دقت اهميت حق الناس را در اين حكايت ببين و خودت فكر كن كه در اين جامعه و روابط روزانه كه ما در محيط هاي مختلف اعم از مدرسه، دانشگاه، محل كار، كوچه، بازار و خانواده داريم چقدر بايد در روابط و برخوردهاي خود دقت كنيم و مراقب اعمالتان باشيم تا خدايي نكرده حق الناس نشويم.

عذاب برزخي به خاطر ستمگري

مرحوم آيت الله حاج ميرزا جواد آقاي انصاري همداني - اعلي الله تعالي مقامه الشريف - نقل فرمودند: من در يكي از خيابان هاي همدان عبور مي كردم، ديدم جنازه اي را بر دوش گرفته و به سوي قبرستان مي بردند و جمعي او را تشييع مي كنند. ولي از جنبه ملكوتي، او را به سمت يك تاريكي مبهم و عميقي مي بردند و روح اين متوفي در بالاي جنازه او با جنازه مي رفت و پيوسته مي خواست فرياد كند كه اي خدا! مرا نجات بده، مرا اين جا نبرند ولي زبانشبه نام خدا جاري نمي شد، آن وقت رو كرد به مردم و مي گفت اي مردم مرا نجات دهيد! نگذاريد مرا ببرند، ولي صدايش به گوش كسي نمي رسيد. آن مرحوم كه رحمت خدا بر او باد، مي فرمود: من صاحب جنازه را مي شناختم، اهل همدان و حاكم ستمگري بود. (2)

ثمره مال اندوزي و غفلت از آخرت

آورده اند كه: در زمان بني اسرائيل، يكي از پيغمبران با اصحابش از

ص: 75


1- داستان هاي شگفت از قبر و اجساد، ص 136، از كتاب عذابهاي قبر.
2- معاد شناسي، ج 2، ص 217، از كتاب عذاب هاي قبر.

گورستاني مي گذشت؛ اصحاب گفتند: اي پيغمبر خدا! از باري تعالي بخواه كه يكي از اهل قبور را زنده كند تا مرگ و احوالات جان كندن و سئوال نكير و منكر و قبر و برزخ ما را خبر دهد. آن پيغمبر دست به دعا برداشت و از دعاي او شخصي كه تمام اعضاي او سياه بود از قبر بيرون آمد و به آواز فصيح گفت: «يا اهل عالم الدنيا انا متّ تسعين سنه فما ذهب مراره الموت من حلقي...» «اي اهل دنيا! نود سال است كه من مرده ام هنوز تلخي جان كندن از كامم بيرون نرفته است پس شما كه در قيد حيات هستيد از حال خود غافل نشويد و از حلال و حرام اجتناب كنيد و حق و باطل را بدانيد كه آنجا را مهيا كنيد كه كسي بعد از شما برايتان به جا نياورد. و بدانيد كه همه مي بايد شربت مرگ را بچشيد.»(1)

پيغمبر به او گفت: «اي مرد! تو در دنيا چه كرده بودي؟»

آن شخص گفت: «اي پيغمبر خدا، من از اهل دنيا بودم، دنيا را دوست مي داشتم و هميشه در پي جمع كردن مال حريص بودم و با اينكه مي شنيدم در آخرت اين گونه عذاب ها است ولي شيطان ملعون مرا از راه به در برده و دنيا را در چشم من شيرين كرد هر چه مال جمع كرده بودم همه را براي وارثان گذاشتم و با دست تهي به اين مقام رسيدم و آن مال، وبال شد، هم اكنون وارثان مي خورند و هيچ يادي از من نمي كنند.»

ثمره لهو و لعب و محبت دنيا

مهاجر اسدي از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: حضرت عيسي عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: حضرت عيسي بر دهكده اي عبور كرد كه مردم آن به همراه پرندگان و

ص: 76


1- داستان هاي شگفت از عالم برزخ، از كتاب عذاب هاي قبر.

حيوانات يكجا و ناگهاني مرده بودند؛ حضرت عيسي عليه السلام فرمودند:

«اينان در اثر غضب خداوند (يك دفعه) مرده اند، زيرا اگر به طور طبيعي و تدريجي مي مردند يكديگر را دفن مي كردند.»

حواريون عرض كردند: يا روح الله (1)، از خداوند بخواه آنان را زنده كند و به ما خبر دهند كه اعمال آنها چه بوده است كه به واسطه آن هلاك شدند تا ما از آن اعمال دوري نماييم.

حضرت عيسي عليه السلام تقاضاي آنان را از خداوند درخواست كرد. از طرف پروردگار خطاب آمد كه در شب بجاي بلمدي برو آنان را صدا بزن تا به تو خبر دهند

عيسي عليه السلام شب به جاي بلندي رفت و آنها را ندا كرد يكي از آنان جواب داد: يا روح الله! چه مي فرماييد؟

حضرت عيسي عليه السلام فرمود: واي بر شما، اعمال شما چه بوده اكه به واسطه آن هلاك شده ايد؟

آن شخص گفت: اعمال ما عبادت طاغوت، محبت دنيا، ترس كم، آرزوي دراز، غفلت و لهو ولعب بود.

عيسي عليه السلام فرمود: محبت دنياي شما چطور بود؟

مرده گفت: مانند دوستي بچه به مادر، ما دنيا را دوست مي داشتيم وقتي دنيا به روي ما روي آورد خوشحال و مسرور مي شديم. و زماني كه از ما روي مي گردنيد گريه مي كرديم و غضبناك مي شديم.

عيسي عليه السلام فرمود: عبادت طاغوت شما چطور بود؟

مرده گفت: از گناهكاران و جنايتكاران پيروي مي كرديم.

عيسي عليه السلام فرمود: سرانجام چه شديد؟م.

ص: 77


1- لقب حضرت عيسي عليه السلام.

مرده گفت: شب همه به سلامت خوابيديم صبح كه شد همه در هاويه بوديم.

عيسي عليه السلام فرمود: هاويه چيست؟

مرده گفت: كوه هايي است از آتش كه تا قيامت بر ما افروخته مي شود.

عيسي عليه السلام فرمود: شما چه گفتيد و به شما چه جواب دادند؟

مرده گفت: گفتيم ما را به دنيا برگردانيد تا در آن زهد بورزيم. گفتند: دورغ مي گوييد.

عيسي عليه السلام فرمود: چطور از ميان آن همه تو فقط با من سخن مي گويي؟

مرده گفت: يا روح الله! آن ها دهانه هاي آتشين بر دهان داشتند كه به دست فرشتگان عذاب و غضب بود و من در ميان آنان بودم ولي اعمال آن ها را نداشتم. وقتي كه عذاب آمد مراهم فرا گرفت و من به رشته اي لب دوزخ آويزانم نمي دانم كه در آن مي افتم يا از آن نجات پيدا مي كنم.

سپس حضرت عيسي عليه السلام به حواريون رو كرد و فرمود:

اي دوستان خدا خوردن نان خشك و كمي نمك نامرغوب و روي مزبله ها به سر بردن و در سلامتي دنيا و آخرت بودن خيلي بهتر است. (1)

عذاب برزخي به سبب عاق والدين

در روايت آمده: روزي حضرت رسول صلي الله عليه وآله در مسجد نشسته بودند. ناگهان جبرئيل نازل شد و گفت: «السلام عليك يا رسول الله» به بقيع

ص: 78


1- محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، جلد 2، ص 318؛ از كتاب داستان هاي شگفت انگيزي از عالم برزخ.

قدم نه تا قدمت به آن غريبان و محبوسان زندان تنگ و تاريك رسيده و نسيم رحمت تو بر ايشان بوزد.

حضرت برخواسته با ياراني چند رو به قبرستان مي رفتند كه اميرالمومنين عليه السلام به ايشان رسيده عرض كرد: كجا تشريف مي بريد؟

فرمود: به بقيع. چون به ميان قبرستان رسيدند آواز شخصي به گوش آن حضرت رسيد كه مي گفت: «الامان يا رسول الله»

حضرت گوش به قبر نهاده فرمود: مرا از كيفر خود خبرده و علت آن را بگو؟ صدا آمد اي شفيع عاصيان و اي پيشواي اهل ايمان! نفرين مادر مرا به اين كيفر مبتلا كرده كه او را آزرده ام «الامان يا رسول الله»

آن حضرت فرمود: بلال در مدينه ندا كند. بلال به آواز جلي ندا كرد: «يا ايها الناس اجتمعوا علي قبور الآباء و الامهات و الاقربا بامر رسول الله»

«اي مردم به امر رسول خداصلي الله عليه وآله بر سر قبر پدران و مادران و اقوام خود حاضر شويد.»

صداي بلند بلال به گوش اهل مدينه رسيد؛ مردم شهر به جوش و خروش آمده و در قبرستان بقيع حاضر شدند.

پيرزني پشت خميده كه به عصا تكيه نموده بود هم آمد و در برابر آن قبر ايستاد و بر آن حضرت سلام نمود و خاك پاي آن را بوسيد و عرض كرد: يا رسول الله! فرمان چيست؟

حضرت فرمودند: اي پيرزن اين فرزند تو است؟

گفت: بلي يا رسول الله!

حضرت فرمودند: فرزند تو در ميان بلا و گرفتاري است او را حلال كن. گفت: يا رسول الله! حلال نمي كنم.

حضرت فرمودند: چرا؟

ص: 79

پيرزن گفت: « او را با شيره جان پروردم و خون جگر خوردم تا روزي پشت و پناه من باشد و بر من احسان كندولي وقتي بزرگ شد به آزارم پرداخت.»

حضرت دست به دعا برداشته فرمودند: «الهي به حرمت پنج تن آل عبا صداي اين فرزند را به گوش مادرش برسان تا شايد دلش بسوزد و بر فرزندش رحم كند. سپس به پيرزن فرمودند: «گوش بر قبر گذار تا ناله فرزندت را بشنوي.»

وقتي پيرزن گوشش را بر قبر نهاد، ناله جانسوزي شنيد. بي اختيار گريست و شنيد كه پسرش مي گويد:

«فوقي نار و تحتي نار و عن يميني نار و عن شمالي نار و من بتي نار الامان، الامان...» «بالاي سرم آتش است، زير من آتش است، سمت راست و چپ من آتش است، تا قيامت اينگونه در بلا خواهم ماند و بي شك در دوزخ جاودان خواهم بود.»

پيرزن دلش به حال پسرش سوخت و گفت: «خداوندا! من از تقصير فرزندم گذشتم.»

همان لحظه خداوند لباس رحمت بر او پوشانيد و او را بخشيد. آنگاه آن پسر ندا داد:«اي مادر! خداي تعالي از تو راضي باشد كه از من راضي شدي و مرا بخشيدي.» (1)

بعضي از عذاب هاي زنان در آخرت

شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا از اميرالمومنين علي عليه السلام روايت كرده است كه:«روزي با فاطمه عليها السلام نزد رسول خداصلي الله عليه وآله مشرّف شديم

ص: 80


1- حقوق الوالدين، ص 315، به نقل از كتاب عذاب هاي قبر.

در حالي كه ايشان در حال گريه كردن بودند. به ايشان عرض كردم: اي رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت، چه چيزي شما را به چنين روزي در آورده است؟

ايشان فرمودند: اي علي! وقتي به معراج رفتم، زناني از امّتخود را در حال عذاب شديد ديدم و خيلي ناراحت شدم و گريه كردم.

زني را ديدم كه از موهايش آويزان بود و مغزش پخته مي شد. زني را ديدم كه از پستان هايش آويزان بود. زني را ديدم كه گوشتش را مي خورد، و آتش از زير آن شعله ور مي شد. زني را ديدم كه دست و پاهايش بر عكس با هم بسته شده بود و مارها و عقرب ها به او نيش مي زدند، زني را ديدم كه كرولال و نابينا در تابوتي از آتش بود و مغزش از پشتش خارج مي شد در حالي كه بدنش بيماري جذام و پيسي گرفته بود. زني را ديدم كه با قيچي هاي آتشين، گوشت هاي خود را تكّه تكّه مي كرد. زني را ديدم كه دست و صورتش مي سوخت، در حالي كه فضولاتش را مي خورد. زني را ديدم كه سرش گُراز و بدنش از خر بود و هزار نوع عذاب براي او بود. زني را ديدم كه صورت سگ داشت و از پشتش آتش خارج مي شد، در حالي كه فرشتگان با گرزهاي آتشين بر سر و بدن او مي زدند.

آن گاه فاطمه عليها السلام عرض كرد: اي حبيبم! به من بگو چرا خداي تبارك و تعالي اين عذاب ها را براي زنان قرار داده است؟

ايشان فرمودند: آن زني كه از پاهايش آويزان بود؛ بدون اجازه شوهرش از خانه بيرون مي رفت. آن زني كه از موهايش آويزان بود، موهايش را از نامحرمان نمي پوشاند. آن زني كه از زبانش آويزان بود، در دنيا شوهرش را اذيت مي كرد. آن زني كه از پستان هايش آويزان بود با شوهرش همبستر نمي شد. آن زني كه گوشت خود را مي خورد، بدنش

ص: 81

را براي ديگران آرايش مي كرد. آن زني كه دست و پايش بسته شده بود و مارها و عقرب ها او را نيش مي زدند، وضو مي گرفت در حالي كه بدنش از جنب و حيض و غيره نجس بود (1) و نماز را سبك مي شمرد. آن زني كه كور و كر و لال بود زنا مي كرد. آن زني كه بدنش را با قيچي آتشين تكه تكه مي كرد، خود را به مردان نامحرم عرضه مي كرد. آن زني كه دست و صورتش سوخته بود و مدفوع خود را مي خورد، زنان ديگر را به فحشا راهنمايي مي كرد. آ ن زني كه سرش گراز و بدنش خر بود، خبر چين و دروغگو بودو امّا زني كه صورتش سگ بود و آتش از پشتش خارج مي شد، آوازخوان، رقّاص، بد حجاب و حسود بود.

سپس فرمود: واي به حال زني كه شوهرش را عصباني كند و شوهرش از ان راضي نباشد و خوشا به حال زني كه شوهرش از او و اعمالش راضي است. (2) (3)

عذاب برزخي تجاور كننده به ناموس مردم

حضرت عيسي عليه السلام از قبرستاني گذر مي كرد. قبري را ديد كه آتش از آن شعله ور مي شد. حضرت دو ركعت نماز به جا آورد و عصايش را بر قبر زد. گور شكافته شد و شخصي را در ميان آتش ديد.

حضرت گفت: اي مرد چه كرده اي كه به اين عذاب سخت گرفتار شده اي؟

ص: 82


1- يعني نسبت به طهارتش بي مبالات بود و بدون اينكه غسل و طهارت درستي داشته باشد نماز مي خوانده و به اين وضعيتش اهميتي نمي داده.
2- داستان هاي شگفت از بهشت و جهنم، ص 88و 89، به نقل از كتاب عذاب هاي قبر.
3- متاسفانه در زمانه ما بسيار كم هستند زناني كه از وظايفشان نسبت به شوهرانشان حتي اطلاع داشته باشند چه برسد به اينكه به آنها عمل كرده و شوهرانشان را قلباً از خود راضي كنند!

آن مرد گفت: يا روح الله! من مردي بودم كه به ناموس مردم تجاوز مي كردم چون وفات كردم و مرا دفن كردند، از حضرت حقّ خطاب رسيد كه وي را بسوزانيد از آن روز تاكنون مرا مي سوزانند.

حضرت نگاهي كرد. ماري سياه و عظيم الجثه در گور وي ديد. پرسيد: كه با اين مسكين چه مي كني؟

آن مار گفت: تا وي را دفن كردند از وي غايب نبوده ام همراه با زهري كه اگر قطره اي از آن به رود نيل و فرات بريزد تمام آب آنها، زهري كشنده خواهد شد.

شخص معذب گفت: يا روح الله! از حق تعالي درخواست كن تا بر من رحم نمايد.

حضرت نيز از خداوند طلب رحمت نمود. خطاب رسيد كه هر كس به دنبال زنان مردم رود ما او را عذابي كنيم كه كسي ديگر را چنين عذابي نكرده باشيم. اما چون تو از ما درخواست رحمت كردي، ما او را به تو بخشيديم.

عيسي عليه السلام به آن مرد گفت: مي خواهي (زنده شده و) با من باشي؟

مرد گفت: يا روح الله! عاقبت چه چيز است؟

حضرت فرمود: عاقبت مرگ است.

مرد گفت: نمي خواهم، زيرا صد سال است كه مرده ام امّا هنوز تلخي جان كندن دركام من است. (1)

بدهكاري به مردم سبب گرفتاري در برزخ

مرحوم ثقه الاسلام نوري در «دارالسَّلام» (2) نقل فرموده كه سيّد

ص: 83


1- داستان عارفان، ص 214، به نقل از كتاب عذابهاي قبر.
2- دارالسلام، ج 2، ص 165.

فاضل امير سيّد حسن الحسيني الاصفهاني برايم نقل كرد و گفت كه چون پدرم وفات كرد، من در نجف اشرف ساكن بوده مشغول درس خواندن بودم و امور آن مرحوم به دست بعضي از برادران بود، به همين دليل من به طور كامل و مفصل از آن اطلاع نداشتم؛ و چون هفت ماه از وفات آن بزرگوار گذشت مادرم هم به رحمت الهي پيوست. جنازه آن مرحومه را به نجف آوردند دفن كردند. در يكي از روزها در خواب ديدم در اطاق خودم نشسته ام كه ناگهان مرحوم پدرم وارد شد. من برخاستم و سلام كردم، او بالاي مجلس نشست و نواش رد مرا و در اين حال من متوجه شدم كه ايشان مرده است: گفتم شما در اصفهان وفات كرديد، چگونه شد كه شما را در اينجا مي بينم؟

فرمود: بله؛ لكن ما را بعد از وفات در نجف اشرف منزل دادند و مكان ما الان در نجف است.

گفتمكه والده نزد شماست؟ فرمود: نه.

وحشت كردم از آنكه گفت نه. فرمود: او در نجف است لكن در مكان ديگري است؛آن وقت فهميدم علتش آن است كه پدرم عالم است و محل عالم بالاتر است از محل جاهل؛ پس سئوال كردم از حال آن مرحوم؛ فرمود: من در ضيق و تنگي بودم و الآن الحمدالله حالم خوب است، و از آن شدت و تنگي گشايش و فرجي برايم حاصل شده.

من از روي تعجب گفتم كه آيا شما هم در ضيق و شدت واقع شديد؟ فرمود: بلي؛ حاج رضا پسر آقا بابا مشهور به نعلبند، از من طلبي داشت، به خاطر طلب او حال من به بدي گرائيد؛ من زياد تعجب كردم و با حال ترس و تعجب از خواب بيدار شدم، و صورت خواب را براي برادرم كه وصي آن مرحوم بود نوشتم و از او درخواست نمودم كه براي

ص: 84

من بنويسد كه آيا حاج رضاي مذكور از مرحوم والد طلب دارد يا نه؟

برادرم براي من نوشت كه من به دفتري كه اساسي طلبكاران بود مراجعه كردم. هر چه تفحّص كردم اسم اين مرد در آنجا نبود.

من براي بار دوم نوشتم كه از خود آن شخص سئوال كند.

برادرم بعد از آن براي من نوشت كه من از او سئوال كردم، گفت: بله من هيجده تومان از ان مرحوم طلبكار بودم و غير از خدا هيچكس بر آن مطلع نبود، بعد از فوت ايشان پرسيدم كه آيا اسم من در دفتر طلبكاران آن مرحوم هست؟ شما گفتيد: نه. من با خود گفتم كه اگر ادعاي طلب كنم قدرت بر اثبات ندارم؛ چون دليل و مدركي نداشتم و اعتمادي به آن مرحوم بود كه در دفتر خود ثبت مي كند، معلوم شد كه مسامحه نموده ، من نيز از وصول خود مايوس شدم و آن را اظهار نكردم.

چون من جريان خواب شما را براي او نقل كردم و خواستم كه وجه طلب او را بپردازم، گفت: من ايشان را بري ء الذمّه كردم (1) به خاطر خبر دادنش از طلب من.

داستاني ديگر از گرفتاري برزخي به خاطر حق الناس

و نيز شيخ اجلّ محدّث الاسلام نوري در «دارالسّلام» از عالم فاضل صالح و پرهيزكار و با تقوا، حاج ملا ابوالحسن مازندراني نقل كرده كه گفت: من دوستي داشتم از اهل فضل و تقوا، به نام جعفر فرزند عالم صالح ملا محمّد حسين طبرستاني از اهل قريه اي كه آن را «تيلك» مي گويند، وقتي كه طاعون عظيمي آمد كه تمام بلاد را فرا گرفت، اتفاقاً جماعت بسياري كه او را وصّي خود قرار داده بودند، پيش از او وفات

ص: 85


1- او را حلال كردم و از طلبي كه داشتم گذاشتم.

كردند و او بر حسب وصيّت آنها اموال ايشان را جمع نموده و هنوز به محلّ مصرف نرسيده بود، او نيز پس از آنها بر اثر طاعون وفات كرد و آن مال ها ضايع شد، و به مصارفي كه بايد برسد نرسيد.

چون حق تعالي بر من منّت نهاد و مرا زيارت عتبات عاليات و مجاورت قبر اباعبدالله الحسين عليه السلام روزي فرمود، شبي در كربلا در خواب ديدم كه مردي بر گردنش زنجيري است كه آتش از آن شعله مي كشد و دو طرف آن به دست دو نفر است، و آن شخصي كه زنجير به گردنش است زبانش بلند و آويخته شده تا سينه اش؛ چون مرا ديد به قصد ملاقات من نزديك آمد، چون نزديك رسيد ديدم رفيقم ملاّ جعفر است.

تعجّب كردم از حال او، خواست با من سخن بگويد وكمك بطلبد، كه آن دو شخص زنجيرش را كشيدند و او را از عقب برگرداندند، و نگذاشتند كه سخن بگويد. بار دوم ملاّ جعفر نزديك من آمد و خواست حرف بزند، او را كشيدند و نگذاشتند، تا سه بار.

من از مشاهده آن حال و آن صورت هولناك سخت ترسيدم و فرياد كشيدم و بيدار شدم و از صيحه من يك نفر از علما كه نزديك من خوابيده بود بيدار شد، من قضيه خواب را براي او نقل كردم، و اتفاقاً وقتي كه من از خواب برخاستم وقت بازكردن درهاي صحن مطهّر و حرم شريف بود، پس من به رفيقم گفتم خوب است به حرم مُشَرّف شويم و زيارت و استغفار كنيم براي ملاّ محمد جعفر، شايد حق تعالي بر او ترحّم فرمايد اگر اين خواب روياي صادقانه باشد.

پس به حرم مشرّف شديم و آنچه را قصد داشتيم انجام داديم و از اين جريان قريب بيست سال گذشت و براي من از حال ملاّ جعفر چيزي معلوم نشد ومن در تصور خود چنين فهميدم كه اين عذاب

ص: 86

به خاطر تقصير و كوتاهي او باشد در ردّ اموال مردم.

و خلاصه، چون حق تعالي به زيارت خانه اش بر من منّت نهاد، و از اعمال حجّ فرغ شدم، و در مراجعت به مدينه مشرفه موفّق شديم، بيماري سختي بر من عارض شد، به حدي كه مرا از حركت و راه رفتن بازداشت.

من از رفقاي خود خواهش كردم كه مرا شست و شو دهيد و لباسهايم را عوض كنيد و مرا به دوش بگيريد و به حرم مطهّر حضرت رسول صلي الله عليه وآله ببريد، پيش از آنكه مرگ مرا دريابد.

رفقا آنچه گفته بودم انجام دادند و وقتي داخل حرم مطهّر شدم بي هوش افتادم و رفقا مرا گذاشتند و پي كار خود رفتند.

چون به هوش آمدم مرا بدوش گرفتند و بردند نزد شبكه ضريح مقدس تا زيارت كنم، آنگاه مرا بردند به طرف پشت نزديك بيت حضرت فاطمه زهرا عليها السلام كه محلّ زيارت آن مظلومه است، نشستم و زيارت كردم آن حضرت را و براي خود طلب شفا نمودم و به آن بي بي خطاب كردم كه از اخبار كثرت محبّت شما به فرزندتان امام حسين عليه السلام به ما رسيده و من مجاور قبر شريف آن حضرتم(1)، پس به حقّ آن بزرگوار شفاي مرا از خداوند تعالي بخواهيد؛ سپس به جانب رسول خداعليه السلام توجّه كرده و آنچه حاجت داشتم عرض كردم، از جمله شفاعت آن حضرت را براي جماعتي از رفقايم كه وفات كرده بودند طلب نمودم و اسم هاي آنها يكي يكي ذكر مي كردم تا رسيدم به اسم ملاّ جعفر؛ در اين حال يادم آمد خوابي كه از او ديده بودم، حالم منقلب شد، پس بسيار الحاح و پافشاري كردم در طلب مغفرت و تقاضاي شفاعت براي او، و عرض كردم كه من بيست سال پيش از اين او را به حال بدي ديدم و نمي دانمم.

ص: 87


1- يعني در شهر كربلا زندگي مي كنم.

خوابم راست بوده يا از اضغاث احلام (1) و خواب هاي پريشان بوده؛ به هر جهت آنچه برايم ممكن بود از تضرّع و دعا در حقّ او به جاي آوردم، در همين حال در خود خفّتي (2) ديدم، برخاستم تنها بدون كمك رفيق به منزل آمدم، و بيماري ام به بركت حضرت زهرا عليها السلام بر طرف شد. و چون خواستيم از مدينه حركت كنيم در اُحُد منزل كرديم، و چون وارد احد شديم و زيارت كرديم شهداء آنجا را، خوابيدم؛ رفيق خود ملاّ جعفر را در خواب ديدم، به هيئت خوبي، جامه هاي سفيد بر تن دارد و عمّامه با حَنَك بر سر دارد و عصائي در دست گرفته نزد من آمد و بر من سلام كرد و گفت: «مَرحَباً بِالاُخُوَّهِ وَ الصَّداقَهِ»؛ (3) شايسته است كه رفيق با رفيق خود چنيني كند كه تو با من كردي. من در اين مدّت در تنگي و بلا و شدّت و محنت بودم، امّا تو از حرم مطهر بيرون نيامدي تا اينكه مرا از آن گرفتاري ها آزاد كردي و الآن دو سه روز است كه مرا فرستاده اند به حمّام و مرا از آلودگي ها و كثافت پاكيزه كردند، و حضرت رسول صلي الله عليه وآله اين عبا را براي من مرحمت فرموده و شكر خدا حال من به خوبي و عافيت منجر شد، و من براي مشايعت تو آمده ام تا آنكه بشارت دهم تو را، خوشحال باش كه به سلامت به سوي اهل خود بر مي گردي و آنها هم سالم مي باشند. من هم شكرگويان و خوشحالبيدار شدم. (4)

شيخ مرحوم فرموده كه: شايسته است براي شخص زيرك و آگاه كه تامل كند در نكات اين رويا؛ زيرا كه اين رويا شامل چيزهايي است كه 5.

ص: 88


1- خواب هاي بيهوده و بي تعبير.
2- راحتي و سبكي كه نشانه خوب شدن از بيماري است.
3- آفرين بر اين برادري و دوستي كه تو به جاي آوردي.
4- دارالسّلام نوري، ج 2، ص 155.

كوري دل و خاشاك چشم را بر طرف مي كند. (1)

ثمره سهل انگاري در دادن نماز و روزه ميت

در كتاب شريف «داراسّلام»، شيخ بزرگوار و با تقوا جناب حاج ملاّعلي از پدر بزرگوارش جناب حاج ميرزا خليل تهراني نقل نموده كه من در كربلاي معلّي بودم و مادرم ساكن تهران بود.

شبي در خواب ديدم كه مادرم نزد من آمد و گفت: «پسرم! من مُردم و مرا به سوي تو آوردند و در بين راه بيني مرا شكستند»؛ من با حالت ترس از خواب بيدار شدم.

زمان زيادي از اين خواب نگذشته بود كه نامه اي از برادران به دستم رسيد كه نوشته بودند: مادرتان وفات كرده، جنازه اش را به نزد شما فرستاديم.

وقتي ماموران حمل جنازه رسيدند، گفتند جنازه مادر شما را در نجف (2) مي باشيد.

من راستي و صدق خواب خود را دريافتم ولي در معناي كلام آن مرحومه كه گفته بود: بيني ام را شكستند متحيّر ماندم.

تا اينكه جنازه را آوردند، كفن را از روي او گشودم، ديدم بيني ايشان شكسته شده، علت آن را از حمل كنندگان جنازه پرسيدم، گفتند ما علتش را نمي دانيم، فقط يك چيز به ذهنمان مي رسد كه در يكي از كاروانسراها تابوت آن مرحومه را روي تابوت هاي ديگر گذاشته بوديم

ص: 89


1- از كتاب شريف منازل الآخره.
2- نام محلي نزديك شهر نجف كه حضرت ذي الكفل نبي عليه السلام در آنجاست.

مالها(1) با هم لگد كاري كردند و جنازه را به زمين افكندند، شايد در آن وقت آسيب به آن مرحومه رسيده، ديگر بجز اين سببي ديگر براي اين واقعه نمي دانيم.

من جنازه مادرم را آوردم حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام و مقابل آن جناب گذاشته و عرض كردم: اي حضرت ابوالفضل! مادر من نماز و روزه اش را نيكو به جاي نياورده، ولي اكنون پناهنده به شماست؛ اذيت و عذاب او را بر طرف كنيد ومن تعهد مي دهم اي آقاي من كه اگر شما ضمانت او را بكنيد، من پنجاه سال براي او روزه و نماز بدهم.

سپس او را دفن كردم؛ ولي در دادن نماز و روزه براي او مسامحه و سهل انگاري شد. مدتي گذشت. شبي در خواب ديدم كه شور و غوغائي در خانه من برپاست. از خانه بيرون آمدم ببينم چيست؟ ديدم مادرم را بر درختي بسته اند و به او تازيانه مي زنند.

گفتم: براي چه او را تازيانه مي زنند.

گفتند: ما از جانب حضرت ابوالفضل عليه السلام ماموريم كه او را بزنيم تا فلان مبلغ پول بدهد. من داخل خانه شدم و آن پولي كه طلب مي كردند، آوردم . به ايشان دادم و مادرم را از درخت باز كردم.

آن مقدار پولي را كه در خواب از من گرفتند مساوي بود با پول پنجاه سال عبادت (2) (كه با خود عهد بسته بودم بدهم).د.

ص: 90


1- چهارپايان.
2- عبادت در اينجا يعني حق الله، يعني واجباتي كه دين اسلام بر عهده افراد بالغ قرار داده از جمله نماز، روزه، حج، زكات، خمس و... كه انسان مي تواند براي كسي كه از دنيا رفته و نماز و روزه نخوانده و نگرفته و يا سهل انگاري مي كرده و با غلط و بدون توجه به احكام انجام مي داده، خودش يا شخص ديگري نماز بخواند و روزه بگيرد؛ به فتواي همه مراجع نماز و روزه پدر بر پسر بزرگ واجب مي باشد اما در مورد مادر بعضي از مراجع قائل به وجوب آن و اكثراً به استجاب آن هستند.

وقتي از خواب بيدار شدمف آ ن مبلغ را برداشتم و خدمت سيّد بزرگوار آقا ميرزا سيّد علي (صاحب كتاب «رياض» بردم و گفتم: اين پول پنجاه سال عبادت است، تقاضا مي كنم لطف فرموده براي مادرم بدهيد.»

و شيخ بزرگوار در «داراسَّلام» كه خدا او را در خانه سلامت جاي دهد فرموده: و در اين رويا كه حاوي امور دقيق و بزرگي است، سزاوار است به ديده عبرت نگريسته شود، و بداند كه در آنچه بر خود براي خدا عهد بسته نبايد سستي نمود و همين طور بر كسي كه به ديده عبرت بنگرد بلندي مقام اولياء خاص خدا روشن مي شود. (1)

تاثير دادن نماز و روزه براي متوفي

از يكي از بزرگان نقل شده كه فرمود: «در تهران، در يكي از حمام ها، خادمي بود كهاسمش «علي طالب» بود و او نماز و روزه بجا نمي آورد. روزي نزد يكي از معمارها آمد و گفت: مي خواهم براي من حمّامي بنا كني. معمار گفت: تو از كجا پول مي آوري؟ گفت تو جه كار داري پول بگير و حمام بساز. معمار هم براي او حمّامي به اسم او ساخت.

مرحوم حاج ملاّ خليل مي گويد كه وقتي در نجف اشرف بودم خواب ديدم «علي طالب» به وادي السّلام نجف اشرف آمده، من تعجّب كردم و گفتم: تو چگونه به اين مكان شريف آمده اي و حال آنكه تو نه نماز مي خواندي و نه روزه مي گرفتي؟

گفت فلاني! من كه مُردم، مرا گفتند با غُل و زنجيرها كه ببرند به سوي عذاب، كه حاج ملا محمّد كرمانشاهي كه خداجزاي خيرش

ص: 91


1- از كتاب شريف منازل الآخره.

دهد فلان شخص را نائب گرفت كه براي من حجّ به جاي آورد، و فلان شخص را اجير كرد برايم روزه بگيرد و نماز بخواند و براي من زكات و ردّ مظالم داد به فلاني و فلاني، و ديگر چيزي بر ذمّه و عهده من نگذاشت مگر آنكه همه را ادا كرد، و مرا از عذاب خلاص نمود؛ خداوند جزاي خير به او بدهد.

من ترسان از خواب بيدار شدم و از آن خواب تعجّب كردم، تا اينكه بعد از مدتي جماعتي از تهران آمدند. احوال «علي طالب» را از ايشان پرسيدم، و آنها همانطور كه من در خواب ديده بودم، مرا خبر دادند؛ حتّي اشخاصي كه نائب شده بودند براي حجّ و نماز و روزه او دقيقاً مطابق بودبا آنچه در خواب به من گفته و نام برده بود؛ و من از درستي روياي خود و مطابق بودنش با واقع تعجب كردم.»

لازم به ذكر است كه اين خواب رواياتي را كه درباره رسيدن ثواب روزه و نماز و حجّ و ساير خيرات به ميّت است را تصديق مي كند كه اگر مرده در تنگي و شدت باشد به واسطه آن اعمال براي او فَرَج و گشايش حاصل مي شود؛ و نيز تصديق مي كند رواياتي را كه فرمودند: «هيچ مومني نيست كه در شرق و غرب عالم بميرد مگر آنكه روحش را به وادي السّلام مي برند»؛ (1) و در بعضي از اخبار آمده است كه گويا مي بينيم ايشان را كه حلقه حلقه نشسته اند و با هم سخن مي گويند. و حاج ملاّ محمد كرمانشاهي مذكور از علماي اهل خير و افراد صالح و نيكوكار تهران بودند.(2)ر.

ص: 92


1- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 268.
2- از كتاب عذاب هاي قبر.

سخن عمل با انسان

امام صادق عليه السلام فرمودند: هنگامي كه انسان از دنيا مي رود، و او را در ميان قبرش مي نهند، شخصي در برابر او مجسّم مي شود و مي گويد: «يا هذا كنا ثلاثه، كان رزقك فانقطع بانقطاع اجلك، و كان اهلك فخلفوك و انصرفوا عنك، و كنت عملك فبقيت معك اما انّي كنت اهون الثلاثه» (1)

«اي آقا! ما سه چيز بوديم: 1- رزق و روزي تو كه با فرا رسيدن مرگ تو، قطع شد. 2- بستگان تو كه تو را در اينجا نهادند و از تو روي برگرداندند و رفتند.3- و من عمل تو هستم كه همراه تو خواهم ماند هر چند كه من نزد تو بي ارزشتر از دو چيز ديگر بودم». (2)

عمل انسان، قرين و رفيق او از برزخ تا قيامت

همچنين در روايت ديگري امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

« اعمال مومن در قبر به صورت شخصي زيبا ظاهر مي شود. ميت به او مي گويد: تو كيستي؟ مي گويد: من عمل صالح تو هستم كه در دنيا انجام داده اي. آنگاه روح و ريحان از بهشت بر او ظاهر مي كند.

و اعمال كافر به صورت شخصي بسيار زشت و بدبو ظاهر مي شود كه ميت از او وحشت مي كند و مي گويد: تو كيستي؟ پاسخ مي دهد: من اعمال ناشايست تو هستم كه در دنيا به جاي مي آوردي. آنگاه بادي از آتش جهنم به او داخل مي كند كه با آن معذب مي شود.» (3)

حضرت علي عليه السلام مي فرمايند: «هنگامي كه كسي مي ميرد و در آخرين روز دنيا و اولين روز آخرت قرار مي گيرد، و فرزند و مال و عملش

ص: 93


1- محمد بن يعقوب كليني، فروع كافي، ج 3،ص 243.
2- از كتاب داستان هاي شگفت از عالم برزخ.
3- كفايه الموحدين، ص 232، از كتاب داستان هاي شگفت انگيز از عالم برزخ.

در مقابل او تجسم و تمثل پيدا مي كند، او متوجه به مالش مي شود و مي گويد: من خيلي نسبت به تو حريص بودم و با تمام حرص و ولع تورا جمع كردم اكنون كه دستم از دنيا كوتاه شده سهم من از تو چه مقدار است؟ مال مي گويد: به اندازه يك كفن، كفنت را از من بگير و برو.

سپس متوجه فرزندانش مي شود مي گويد: والله من خيلي شما ها را دوست مي داشتم وخيلي از شما حمايت مي كردم الان سهم و نصيب من در پيش شما چيست؟ مي گويند: همين مقدار كه تو را پيش قبلت ببريم و در قبر گذاريم.

آنگاه به سوي عملش متوجه مي شود و مي گويد: والله من خيلي در مورد توسختي و محروميت كشيدم و تو براي من خيلي سنگين و دشوار بودي اكنون من در پيش تو چه دارم؟ مي گويد: من قرين و رفيق تو هستم در قبرت و در روزي كه محشور مي شوي تا اينكه من و تو بر پروردگارت عرضه شويم.

پس اگر اين مرده از اولياي خدا باشد يك فردي كه خيلي خوش عطر و بو و خوش چهره و خوش منظر و خيلي با زينت و آراسته است پيش او ظاهر مي شود. او خطاب به آن فرد خوش سيما مي گويد: توچه كسي هستي؟ او پاسخ مي دهد: من عمل صالح تو هستم. آن گاه وارد بهشت (برزخي) مي شود و از آنجا غسل دهنده خودش را مي بيند و مي شناسد و كساني را كه مي خواهند او را تشعيع جنازه كرده و در قبر دفن كنند تشويق و وادارشان مي كند كه عجله كنند. و هنگامي كه وارد قبر مي شود نكير و منكر مي آيند و سوال و جواب مي كنند؛ آنگاه قبرش باز و گشاده مي شود تا آنجايي كه چشم كار مي كند و دري از قبر به بهشت باز مي شود و به او مي گويند: در اينجا راحت و آسوده باش.

ص: 94

اما اگر اي مرده از دشمنان خدا باشد عملش به صورت زشت ترين و قبيح ترين خلق و بدبوترين موجود و بد هيكل ترين فرد در پيش او ظاهر مي شود و به او مي گويد: من ورود به جهنم و نوشيدن آب حميم آن را به تو بشارت مي دهم و او هم غسل دهنده اش را مي بيند و مي شناسد و به تشييع كنندگان و حاملان جنازه مي گويد: صبر كنيد و جنازه را نبريد.

و وقتي كه داخل قبر مي شود و نكير ومنكر مي آيند و سئوال و جواب انجام مي شود و او قادر به پاسخگويي نمي شود با گرزهاي آتشين او را مي زنند كه تمام حيوانات از صداي آن به وحشت مي آيند. سپس دري از قبرش به سوي آتش باز مي شود و نكير و منكر به او مي گويند: با بدترين حال در اينجا باش آنگاه قبر او چنان تنگ مي شود و چنان او را فشار مي دهد كه مغزش از لاي ناخن ها و گوشت بدنش بيرون مي آيد.

و خداوند مارها و عقرب ها و حشرات زمين را بر او مسلط مي كند و او را نيش مي زنند تا روز قيامت و...» (1)

تجسّم عمل و بيان حالات مختلف مرگ و برزخ

علامه حلي در پشت بعضي از مولفات خود نوشته است: روزي در شهر«حله» گذرم بر قبر مخروبه و كهنه اي اقتاد و به ذهنم رسيد كه كاش حالات صاحب اين قبر بر من ظاهر مي گرديد و مي دانستم كه كيست و حالن او چگونه است؟

در خواب ديدم كه بر آن قبر ايستاده ام ناگاه ديدم كه آن قبر شكافته شد و جواني خوشرو از آن قبر بيرون آمد و بر من سلام كرد.

پس گفت: بدان كه اين قبر از آن من است و من شخصي بودم از

ص: 95


1- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار؛ ج 6، ص 225. از كتاب داستان هاي شگفت از عالم برزخ.

طالب مشرق زمين كه براي طلب عالم به حله آمده بودم و فقير و بي كس بودم. مريض شدم چند روز اول كه مرض شديد نبود از براي دوا و غذا و طبيب بيرون مي رفتم تا آن كه مرض شديد شده و من بستري شدم و كار مشكل شد.

روزي در اوج بيماري شخصي خوشرو و نوراني را ديدم كه از بيرون آمده و بر من سلام كرد و بر بالينمن بنشست و احوال پرسي نموده و مهرباني كرد.

از شدت مرض و بي كسي و غربت به او شكايت كردم مرا دلداري داد و تسليت نمود و امر به صبر كرد.

گفت: مي خواهي براي تو طبيبي بياورم كه تو را معالجه كند؟ گفتم: منت دارم. زود رفت و با شخصي ديگر برگشت و گفت: اين طبيب است مي خواهد تو را معالجه كند.

پس آن طبيب نزد پاهاي من نشسته و انگشتان پاهايم ما را ماليدو كم كم دستش را بالا آورد و هر جا كه دست او مي رسيد مرض از آن موضع دور مي گرديد و آسوده مي گرديدم.

تا آن كه دست او به حلقوم من رسيد ناگاه خود را ديدم كه ترسان در كنج آن منزل ايستاده ام و آن شخص دوم هم رفت و آن شخص اول به نزد من آمده ايستاده و باعث تسلي خاطر من شد و ديدم در بستر من جنازه اي افتاده است.

ناگاه شخصي از در آمد و گفت: آه اين بيچاره مرد. چيزي نگذشت كه آن شخص اول هم با ايشان روانه شد و به من گفت: اي غريب تو هم براي تشييع جنازه بيا. من هم با اكراه رفتم؛ تا اينكه آن را بردند و غسل داده و كفن كردند و به قبرستان آورده دفن كردند. و هر لحظه بر وحشت

ص: 96

من افزون مي گرديد.

تا آنكه ديگران برگشتند من هم خواستم برگردم آن شخص مانع گرديد و گفت: بمان تا آنكه اين جنازه را تلقين كنيم.

پس به بالاي قبر رفتيم ناگاه ديدم كه قبر شكافته شد و آن شخص مرا به داخل شدن در قبر امر نمود. من ابا كردم اما اجباراً مرا با خود به قبر برد و قبر به هم آمد و من خود را در آن قبر خوابيده ديدم؛ متحير ماندم.

پس آن شخص به من گفت: تو آن بودي كه مردي. گفتم: تو كيستي؟ گفت: عمل صالح تو. آن شخص ديگر؟ گفت: عزرائيل بود. گفتم: پس چه مي شود؟

گفت: خير است. پس اشاره كرد، بابي در قبر گشوده شد و مُلكي نمايان گرديد و من داخل آن ملك شدم وو در باغ و قصوري وارد شدم و حوريه اي مرا استقبال كرد تا اينكه مامور به ملاقات و مكالمه با تو شدم. اين را گفت و داخل قبر خود گرديد و من از خواب بيدار شدم. (1)

زنان سعادتمند امت رسول الله صلي الله عليه وآله

پيامبر عزيز اسلام فرمودند: سه گروه از زنان عذاب قبر ندارند و در قيامت هم با حضرت فاطمه زهرا عليها السلام محشور مي شوند:

الف- زني كه با فقر و تنگدستي شوهر خود بسازد.

ب- زني كه با بداخلاقي شوهر صبرر و بردباري خود را از دست ندهد. (2)

ج- زني كه مهريه خود را به شوهر ببخشد و بدين وسيله يا باري از

ص: 97


1- داراسلام عراقي، ص 853، از كتاب داستان هاي شگفت از عالم برزخ.
2- (البته معناي اين جمله آزاد بودن مرد در بداخلاقي نيست، زيرا در روايات متعددي مجازات فراواني، براي چنين مردان بداخلاق به چشم مي خورد.)

دوش او برداشته و يا امكاناتي براي او تهيه كند. (1)

روياي صادقانه و ديدن آثار اعمال در برزخ

در زمان روضه خواني بود به نام «شيخ حسن» كه چند سال آخر عمرش به شغل حرامي سرگرم بود، پس از مردنش يكي از خوبان او را در خواب مي بيند كه برهنه است و چهره اش سياه و شعله هاي آتش از دهان و زبان آويزانش بالا مي رود و اين منظره به طوري وحشتناك بود كه ان شخصص فرار كند.

پس از گذشتن ساعاتي و طي عواملي باز او را مي بيند ليكن در فضاي فرح بخش در حالي كه چهره اي سفيد داشته و با لباسي نيكو روي منبري نشسته بود. خوشحال نزديكش مي رود و مي پرسد: شما «شيخ حسن» هستيد؟ مي گويد: بلي. مي پرسد: شما همان هستيد كه در ان حالت عذاب و شكنجه بوديد؟ گويد: بلي.

آنگاه سبب دگرگون شدن حالش را مي پرسد، مي گويد: آن حالت اولي در برابر ساعاتي است كه در دنيا به كار حرام سرگرم بودم و اين حالت خوب در برابر ساعاتي است كه از روي اخلاص ياد حضرت سيدالشهداء عليه السلام مي نمودم و مردم را مي گرياندم و تا اينجا هستم در كمال خوشي و راحتي مي باشم و چون آنجا مي روم همان است كه ديدي.

به او گفت: حال كه چنين است از منبر پايين نيا و آنجا نرو. گفت: نمي توانم و مرا مي برند.

شاهد صدق اين رويا آيه شريفه: «فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره و من يعمل مثقال ذره شراً يره» مي باشد؛ «هر كس به اندازه اي ذره اي كار نيك

ص: 98


1- مواعظ العدديع، صفحه 75، از كتاب داستان هاي شگفت از عالم برزخ.

بجاي آورد آن را مي بيند و هر كس هم به اندازه ذره اي كار شّر انجام دهد آن را خواهد ديد.»

ناگفته نماند كه اين حالت برزخي اوست تا وقتي كه استحقاق عذاب ساعات گنهكاري اش تمام شود يا اينكه به شفاعت اهل بيت عليهم السلام نجات يابد و چون ايمان داشته و دلش از محبت خالي نبود، سرانجام اهل نجات و خوشي پيوسته خواهد بود. (1)

كوري چشم به واسطه كور كردن چشمه

يكي از بزرگان اهل علم و تقوا فرمود: يكي از بستگان در اواخر عمر ملكي خريده بود و از استفاده سرشار آن زندگي را مي گذراند. پس از مرگش او را ديدند در حالي كه كور بود؛ از او علتش را پرسيدند كه چرا در برزخ نابنا هستي؟

گفت: ملكي را كه خريده بودم وسط زمين كشاورزي آ ن چشمه آب گوارايي بود كه اهالي ده مجاور مي آمدند و از آن آب بر مي داشتند و حيوانات خود را سيراب مي كردند به واسطه رفت و آمدشان مقداري زراعت من خراب مي شدو براي اينكه سودم از آن مزرعه كم نشود و راه آمد و رفت را بگيرم به وسيله خاك و سنگ و كچ آن چشمه را كور نموده و خشكانيدم و همسايگان بيچاره هم براي آوردن آب مجبور شدند راه دوري مراجعه كنند و اين كوري من به واسطه كور كردن آن چشمه آب است.

به او گفتم: آيا چاره اي دارد؟ گفت: اگر وارث ها بر من رحم كنند و آن چشمه را جاري سازند تا مورد استفاده همسايگان گردد حال من

ص: 99


1- داستان هاي شگفت شهيد دستغيب، ص 243، به نقل از داستان هاي شگفت از عالم برزخ.

خوب مي گردد.

ايشان فرمود: به ورثه اش مراجعه كردم آنها هم پذيرفتند و چشمه را گشودند پس از چندي آن مرحوم را با حالت بينايي ديدم كه از من تشكر مي كرد.

آدمي بايد بداند كه هر چه مي كند، به خود كرده است: «لَهاما كَسَبَت وَ عَلَيها مَا اكتَسَبَت» اگر كسي ستم نموده به خودش ستم كرده، اگر كسي به نيكي كرده به خودش نيكي كرده است. اگر سر كسي را بريده در واقف برزخي خودش بي سر است و در جهنم سر و پايش به هم پيچيده است چنانچه مي فرمايد: «فيوخذ بالنواصي و الاقدام» از اينجاست كه حضرت زينب كبري عليها السلام در مجلس يزيد به آن ملعون فرمود: «و ما فريت الا جلدك و ما قطعت الا راسك»: «نبريدي مگر پوست خودت را و جدا نساختي مگر سر خود را.» (1)

پاداش مخترع پنكه

يكي از شاگردان شيخ رجبعلي خياط نقل كرد كه ايشان فرمود:

«روزي پنكه كوچكي برايم هديه آوردند، ديدم در برزخ پنكه اي جلوي مخترع آن گذاشتند.»

اين مكاشفه، تائيد كننده مفهوم رواياتي است كه دلالت مي كند:

هر چند كه كافران به بهشت نمي روند ولي اگر كارهاي شايسته اي انجام داده باشند، بي پاداش نمي مانند. در حديثي از رسول خدا صلي الله عليه وآله آمده است كه فرمودند:

«هر كس كار نيك كند، مسلمان باشد يا كافر؛ خداوند او را پاداش

ص: 100


1- داستان هاي شگفت شهيد دستغيب، ص 243، به نقل از داستان هاي شگفت از عالم برزخ.

مي دهد. عرض شد؛ پاداش به كافر چگونه است؟ فرمود: اگر صله رحمي كرده باشد يا صدقه اي داده باشد و يا كار نيكي انجام داده باشد، خداي تعالي به پاداش اين كارها به او ثروت و فرزند و سلامتي و مانند اينها دهد. عرض شد: در آخرت چگونه پاداشش دهد؟ فرمود: عذابي كمتر به او بچشاند...)» (1)

چگونه بعضي در روز قيامت به صورت حيوان محشور مي شوند؟

درروايات متعددي آمده كه در روز قيامت عده اي از مردم به صورت حيوان واردمحشر مي شوند. علامه مجلسي مي فرمايد: حيواناتي كه بعضي از مردم به شكل آن ها محشور مي شوند، سي نوع مي باشد. اكنون اين سئوال پيش مي آيد كه چرا عده اي اين گونه وارد محشر مي شوند؟

پيش از پاسخ به چند روايت توجه مي كنيم :

1- امام زين العابدين عليه السلام فرمودند:

مردم در زمان ما شش گروهند: شير، گرگ، روباه، سگ، خوك و گوسفند. اما شير، حاكمان و پادشاهاني هستند كه دوست دارند بر هر كسي مسلط باشند و ظلم كنند، ولي احدي در برابر فسادشان ايستادگي نكند؛ و اما گرگ، تجار و كسبه اي هستند كه در وقت خريدن جنس، آن را مذمّت مي كنند تا ارزان تر بخرند، ولي براي فروش، آن را مي ستايند تا گران تر بفروشند؛

اما روباه، كساني هستند كه دين را وسيله اي براي دنيايشان قرار داده اند، و آنچه را به زبان مي آورند، در دل قبول ندارند؛

ص: 101


1- كيمياي محبت، ص 105، به نقل از كتاب داستان هاس شگفت از عالم برزخ.

اما خوك ها، مرداني هستند كه شبيه زن هستند كه رفتار زنانه دارند و همچنين كساني كه ذليل و اسير شهوتند و به هر عمل زشتي كه دعوت مي شوند، پاسخ مثبت مي دهند.

اما سگ، انسان بد زبان و فحاش است، به طوري كه مردم از ترس زبانش او را احترام مي كنند. (در واقع كسي كه جلوي زبانش را نمي گيرد و حرف هاي زشت از دهانش بيرون مي ايد و مردم از ترس اين كه مبادا به آنها فحش دهد يا بد زباني كند او را احترام مي كنند، و يا اين كه در منزل هميشه سر و صدا مي كند و سرزن و بچه هايش داد و فرياد مي كشد، اين شخص گرچه در ظاهر شكل آدم است و لي در باطن سگ است و خوي و خصلت آن را دارد و در قيامت به صورت سگ وارد صف محشر مي شود.)

اما گوسفند، شخص با ايماني است كه مانند گوسفند افراد شرور موي او را مي برند، گوشت او را مي خورند و استخوانش را مي شكنند گوسفند ميان گرگ و روباه و سگ و خوك چه كند؟!» (1)

2- امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

(اِنَّ المُتَكَبِّرينَ يُجعَلُونَ فِي الصُوَرِ الذَّريَتَو طَّاهُمُ الناسُ حَتّي يَفرَغَ اللهُ مِنَ الحِسابِ)

انسان هاي متكبر روز قيامت به صورت مورچه محشور مي شوند و مردم آنها را زير پا لگد مال مي كنند، تا خداوند سبحان رسيدگي به اعمال را تمام كند. (2)

3- رسول خداصلي الله عليه وآله فرمودند:».

ص: 102


1- خصال شيخ صدوق، ابواب ششگانه.
2- شيخ صدوق، عقاب الاعمال، باب «عقاب المتكبرين».

(مِن بَغي عَلي فَقيرٍ وَ تَطاوَلَ عَلَيهِ وَاستَحقَرَهُ حَشَرَهُ اللهُ تَعالي يَوم القِيامَهَ مِثلَ الذَّرَّه في صُوره رَجُلٍ حَتي يُدخَلَ النّارُ)

«كسي كه به فقير و ناتواني ظلم نمايد، (و حق او را ندهد) و در مقابل او تكبر و فخر فروشي كند، و او را تحقير و كوچك شمارد، خداوند بزرگ روز قيامت آن ظالم متكبر را به اندازه مورچه، اما به شكل انسان محشور مي كند، تا اين كه داخل جهنم شود.» (1)

سوالي كه اينجا پيش مي آيد اين است كه در روايتي آمده است كه انسان ظالم روز قيامت به اندازه مورچه و به شكل انسان محشور مي شود و در روايت ديگري مي فرمايد انسان متكبر به شكل مورچه ظاهر مي گردد. رابطه اين دو روايت چيست؟

پاسخ چنين است كه انسان متكبر و ظالم هر دو در وجود خودشان نسبت به ديگران احساس غرور و بزرگ منشي داشتند، به خاطر آن كه هر دو در كبر و غرور مشترك بودند، خداوند هم آنها را در اندازه مورچه محشور خواهد كرد تا آن غرور كاذب شكسته شود و به سزاي اعمالشان برسند. (2)

ملكوت و باطن مردم در كلام رسول خدا صلي الله عليه وآله

معاذبن جبل در منزل ابوايوب انصاري، نزديك رسول خداصلي الله عليه وآله نشسته بود؛ و از ايشان درباره آيه «يوم ينفخ في الصور فتاتون افواجا...» (3) سوال كرد. رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند:

اي معاذ! از موضوع بزرگي پرسش كردي و اشگ از چشمان مبارك آن حضرت صلي الله عليه وآله جاري شد؛ سپس فرمودند: «روز قيامت امّت من در ده

ص: 103


1- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 7، ص 214.
2- به نقل از كتاب چه كساني به شكل حيوان محشور مي شوند؟
3- نباء(78)، 18.

گروه مختلف محشور مي شوند كه خداوند سبحان حساب اين ها را از ساير مسلمانان جدا كرده است. آن ها عبارتند از:

1- بعضي از آنان كه به صورت ميمون وارد صف محشر مي شوند؛

2- بعضي چون خوك وارد مي گردند؛

3- عده اي واژگون مي آيند؛

4- گروهي كور و سرگردان وارد صف محشر مي شوند؛

5- بعضي كرو لال، در حالي كه فاقد عقل و شعورند، در قيامت حاضر مي گردند،

6- عده اي زبان هاي خود را مي جوند، به گونه اي كه چرك و لعاب از دهانشان جاري است و تمام اهل محشر از بوي آن نفرت دارند، و خودشان را دور مي نمايند؛

7- بعضي با دست و پاي قطع شده وارد محشر ميشوند؛

8- عده اي در حالي كه آويزان به تنه و ستون هايي از آتش اند، مي آيند؛

9- بعضي بوي گندشان از بوي مرده بدتر است؛

10- گروهي با پيراهن بلند و چرب و چسبيده به پوستشان محشور مي شوند.» (1)

بعد رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند:

«اما كساني كه به صورت ميمون محشور مي شوند، به خاطر ايند.

ص: 104


1- اينكه چرا پيراهن چرب و چسبيده به بدن، بر تن آنها مي كنند، مرحوم طبرسي در ذيل تفسير آياه«سرابيلهم من قطران و تغشي وجوههم النار»؛ لباسشان از قطران (ماده چسبنده بدبوي قابل اشتعال ) است و صورت هايشان را از آتش مي پوشانند (ابراهيم /50)، مي فرمايد: براي اين كه وقتي آتش بر بدن مي رسد، روغن سبب اشتعال بيشتر مي گردد و عذاب را بيشتر مي چشند.

است كه در دنيا نمّام و سخن چين بوده اند؛

و افرادي كه به صورت خوك وارد صف محشر مي شوند، به خاطر اين است كه مال حرام مي خوردند و از را هحرام زندگي مي كردند؛

و كساني كه واژگون محشور مي شوند، اين ها در دنيا رباخوار بوده اند؛

و اما اشخاصي كه كور محشور مي شوند؛ آن ها در دنيا به ناحق حكم مي كرده اند ؛

وكساني كه كر و لال هستند، براي اين است كه نسبت به اعمالشان از خود راضي و خود پسند بودند؛

اما كساني كه زبان خود را مي جوند، علما و قضاتي بودند كه گفتارشان با اعمالشان يكي نبود و به آنچه خود مي گفتند عمل نمي كردند؛ و افرادي كه دست ها و پاهايشان قطع شده بود، همسايه آزار بودند؛ و كساني كه به ستون هاي آتشين آويزان بودند، سخن چين ها و افراد چاپلوس بودند كه اخبار مردم را براي پادشاهان ظالم مي بردند؛

و اشخاصي كه بوي بدتر از مردار داشتند، در زندگي هميشه دنبال شهوت راني و لذت بردن بودندو اسير و ذليل شهوات بودند و غمشان شكم و شهوت بود و حق خداوند، مانند خمس و زكات نمي دادند؛

و كساني كه پيراهن بلند و چرب و روغني بر تن داشتند افرادي بودند كه در دنيا خود را از ديگران بالاتر مي دانستندو از خود راضي و متكبر بودند. (1)د؟

ص: 105


1- مجمع البيان، ج 5، تفسير سوره نبا آيه 18؛ تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 493، به نقل از كتاب چه كساني به شكل حيوان محشور مي شوند؟

ص: 106

فصل چهارم: داستان هايي آموزنده از برزخ

جان دادني وحشتناك

ص: 107

حضرت آيه الله العظمي اراكي از آقا سيد مهدي كشفي (فرزند ريحان الله كشفي و نوه آقا سيد جعفر كشفي) (1) نقل كردند:

«يك شب در خانه خودم در اتاق خوابيده بودم، ديدم كه صداي ناله جگرسوزي از حياط مي آيد، از بس محرق القلب (جان سوز) بود، هراسان از خواب برخاستم كه چه خبر است! رفتم در را باز كردم ديدم در اين حياط ما كه به اين كوچكي است، يك كاروانسراي بزرگ است و دور تا دورش حجره مي باشد و صدا از يكي از اين حجره هاست. دويدم پشت حجره هر كار كردم در باز نشد! از شكاف در نگاه كردم. ديدم يكي از رفقايم كه اهل بازار تهران است، افتاده و سنگ آسيا بزرگي روي او چيده اند و يك شخص بد هيبت از آن بالا توي دهان او مدفوع مي كند و او آن زير دارد صدا مي زند!

ناراحت شدم، هر چه كردم در باز نشد، هر چه به آن شخص التماس كردم كه چرا با رفيق ما اين گونه رفتار مي كني! اصلاً جواب نداد و حتي نگفت تو كه هستي؟

آن قدر ايستادم كه خسته شدم. برگشتم خيلي وضع بدي بود. آمدم توي رختخواب ولي خواب از سرم بكلي پريدف تا صبح شد.

حال نماز خواندن نداشتم، به سرعت رفتم در خانه ميرزا جواد آقا و در زدم.

به آقا گفتم: من چنين چيزي ديدم. گفت: شما مقامي پيدا كرده ايد، اين مكاشفه است. آن شخص در آن ساعت در حال قبض روح شدند.

ص: 108


1- او در اواخر عمر از ياران خاص ميرزا جواد آقا شد. به درس او خيلي علاقمند بود و با ايشان رفت و آمد زيادي داشت و به او اخلاص و مودّت مي ورزيد.

بوده است. من تاريخ آن روز را يادداشت كردم. بعد نامه آمد كه آن رفيق در همان ساعت فوت كرده است. (1)

زيارت عاشوراي بانويي عذاب را از اهل قبرستان دور كرد

علامه نوري در كتابش نقل مي كند: روزي مردي بود فاضل و صالح، كه هميشه در انديشه آخرت شب ها در مقبره بيرون شهر به سر مي برد.

همسايه اي داشت كه دوران خردسالي را اب هم گذرانده بودند و در بزرگي گمركچي (2) شده بود، پس از مرگ، او را هم در آن گورستان كه نزديك منزل آن مرد بود به خاك سپردند.

يك ماه از مرگ گمركچي نگذشته بود كه مرد صالح او را درحال خوشي مي بيند كه از نعمت هاي الهي برخوردار است!

نزد او مي رود و مي گويد: من از اول و آخر و درون و بيرون تو با خبرم، تو كسي نبودي كه درونت خوب باشد و كار زشت تو حمل بر صحت شود، نه تقيه و نه ضرورتي ايجاب مي كرد كه به آن شغل اشتغال ورزي و نه ستمديده اي را ياري رساندي، كارت عذاب آور بود و بس، پس از كجا به اين مقام رسيدي؟

گفت: آري، چنان است كه گفتي، من از لحظه مرگ تا ديروز در سخت ترين عذاب بودم، اما روز قبل همسر استاد اشرف آهنگر از دنيا رفته و در اينجا به خاكش سپردند(اشاره به پنجاه قدم از قبرش دورتر نمود) ديشب سه مرتبه امام حسين عليه السلام به ديدنش آمدند.

بار سوم فرمودند: عذاب را از اين گورستان بردارند، لذا من در نعمت

ص: 109


1- مجله حوزه، ش 12، ص 41، (مصاحبه با مرحوم آيت الله العظمي اراكي) از كتاب حكايات ديده هاي برزخي، ص 58، به نقل از كتاب عذابهاي قبر.
2- اين شغل در قديم حكم زورگيري را داشته و بسيار در روايات ذم شده است.

و آسايش قرار گرفتم.

مرد صالح از خواب بيدار شده و در بازار آهنگران به جستجوي استاد اشرف مي رود، او را يافته و از حال همسرش مي پرسد، استاد اشرف مي گويد: ديروز از دنيا رفته و در فلان مكان يعني مزار به خاك سپرديم.

مرد صالح مي پرسد: به زيارت امام حسين عليه السلام رفته بود؟

مي گويد: نه؛ مي پرسد ذكر مصيبت او را مي كرد؟ جواب مي دهد: نه. سوال مي كند روضه خواني داشت؟ مي گويد: نه.

مي گويد: از اين سوالات چه مقصودي داري؟ مرد صالح خوابش را نقل مي كند و مي گويد: مي خواهم بدانم ميان او و امام حسين عليه السلام چه رابطه اي بوده؟

استاد اشرف پاسخ مي دهد: زيارت عاشورا مي خواند. (1)

عذاب توليت مسجد

عذاب توليت(2) مسجد نقل شده است كه شخصي بود كه توليت مسجد روستايي با او بود، وي روزي از خانه بيرون نيامد. پس او را طلبيدند، عذر آورد كه نمي توانم، چون تحقيق كردند معلوم شد بدن او سوخته است و فقط دو طرف ران هاي او تا اطرف زانوهايش از آسيب سوختن محفوظ مانده است و ديدند درد شديد او را بي قرار نموده است.

دليل اين واقعه را از او پرسيدند. او گفت: در عالم خواب ديدم كه

ص: 110


1- هفتاد و دو داستان از شفاعت امام حسين عليه السلام، ميرزا رضا حسيني، ص 112، از كتاب عذاب هاي قبر. طبق بعضي از نقل ها اين بانو هر روز زيارت عاشورا را به طور كامل يعني با صذ لعن و صد سلام مي خوانده است.
2- توليت يعني كسي كه مسوليت و سرپرستي جايي را بر عهده دارد.

قيامت برپاست و مردم در دلتنگي و رنج فراواني هستند و عده زيادي به آتش مي روند و من از كساني بودم كه مرا به بهشت فرستادند.

همين كه رو به بهشت رفتم به پلي رسيدم كه عرض و طول آن بزرگ بود، گفتند اين صراط است پس ما از آن عبور كرديم و هر چه مسير را بيشتر طي مي كرديم عرضش كم، و طولش بسيار مي گشتتا اينكه به جايي رسيديم كه مثل تيزي شمشير شد.

زير آن را نگاه كرديم، ديديم وادي بسيار بزرگي است و در آن آتش سياهي مي باشد و شعله هاي آن مثل قله كوه هاست، و بعضي از مردم نجات مي يابند و بعضي آتش مي گيرند ومن پيوسته از طرفي به طرف ديگر متمايل مي شدم مثل كسي كه بخواهد بيفتد تا اينكه خود را به آخر صراط رساندم به آنجا كه رسيدم ديگر نتوانستم خود را نگه دارم و ناگهان در آتش افتادم و در ميان آتش فرو رفتم سپس خود را به پرتگاه رساندم و هر چه دست انداختم دستم به جايي نرسيد و آتش با تمام قدرت جريانش، مرا به پايين مي كشيد و من كمك مي طلبيدم.

عقل از من بريده بود و پس به من الهام شد و گفتم: «يا علي بن ابي طالب» سپس نگاه كردم، ديدم مردي كنار پرتگاه ايستاده است. در دلم افتاد او حضرت علي عليه السلام است گفتم: «اي آقاي من! اي اميرالمومنين». حضرت فرمودند: «دست خود را نزديك بياور.»

پس دست خود را به جانب آن حضرت دراز كردم و ايشان دست مرا گرفت و بيرون كشيد و مرا در كنار پرتگاه افكند.

سپس با دست شريف خود آتش را از دو طرف ران من دور كرد. در اين هنگام من وحشت زده از خواب پريدم و خودم را به اين حال ديدم كه بدن من از آتش سالم نمانده مگر آنجايي كه امام دست ماليده است.

ص: 111

آن شخص مدت سه ماه معالجه كرد تا اينكه سوختگي ها بهتر شد و بعد از آن كمتر مي شد كه اين داستان را براي كسي نقل كند و مبتلا به تب نگردد.

حضور يكي از اولياي خدا موجب تخفيف عذاب برزخي

يكي از نزديكان آيت الله بهاء الديني مي گويد: روزي به اتفاق آقا وارد قبرستاني شديم. روش همسايه ايشان اين بود كه در ابتداي قبرستان توقف مي كردند و سوره فاتحه اي براي صاحب قبور قرائت مي فرمودن.

اما آنروز ديدم چند قدمي طي كردند و در آن طرف گورستان بر سر قبري ايستادند. چند لحظه مكث كرده، فرمودند:

همين جا مي نشينيم.

چندين دقيقه بر سر آن قبر نشستند. سپس با هم حركت كرديم. از قبرستان خارج شديم. پس از مدتي سوال كردم كه آيا علت خاصي داشت كه بر سر آن قبر نشستيم؟ فرمودند: صاحب قبر در عذاب سختي بود، گفتم شايد تخفيفي براي او حاصل شود، كه البته بي تاثير نبود. (1)

عذاب برزخي ابن ملجم لعنه الله عليه

شخصي به نام ابوالقاسم بن محمد مي گويد: در مسجد الحرام عده اي را ديدم كه در مقام ابراهيم جمع شده بودند علتش را پرسيدم، آن ها گفتند كه راهبي مسلمان شده و به مكه آمده است و از حديث عجيبي خبر مي دهد! جلو رفتم ديدم شيخ بزرگي پشمينه پوش و با كلاهي بزرگ نشسته و مي گويد: من در صومعه خود كنار دريا بودم كه

ص: 112


1- ديدار با ابرار، ص 53، از كتاب عذاب هاي قبر.

ناگهان ديدم مرغي كه مانند كركس بزرگي بود، آمد و روي تخته سنگي نشست و يك چهارم از بدن مردي را قي كرد و رفت؛ پس برگشت و يك چهارم ديگر را قي كرد! در چهار مرتبه اعضاي بدن را قي كرد. آنگاه آن مرد برخواست و انسان كاملي شد.

من از ديدن اين قضيه در تعجب بودم كه ناگهان ديدم باز همان پرنده آمد و يك چهارم مرد را بلعيد و رفت و بدين شكل در چهار مرتبه او را بلعيد و برد. من در حيرت فرو رفتم كه اين چه كاري است و اين مرد كيست؟! و تاسف خوردم كه چرا از او نپرسيدم.

روز دوم نيز ديدم كه آن پرنده آمد و يك چهارم او را بر سنگي قي كرد و با دفعات ديگر نيز تمام اعضاي او را آورد و قي كرد. و آن مرد برخواست و شخص كاملي شد. من سريع به سوي او دويدم و او را به خدا سوگند دادم كه (تو كه هستي) ولي او پاسخ نداد.

گفتم: به حق كسي كه تو را آفريد سوگندت مي دهم بگو چه كسي هستي؟ او گفت: من ابن ملجم هستم. گفتم: قضيه تو و اين پرنده چيست؟

او گفت: من علي بن ابي طالب را كشته ام و خداوند اين پرنده را بر من گذاشته است كه هر روز مرا بدين گونه كه ديدي عذاب كند.

پس من از صومعه بيرون آمدم و پرسيدم: علي بن ابي طالب كيست؟ گفتند: پسر عموي حضرت رسول صلي الله عليه وآله و صي او است. پس اسلام را قبول كردم و به حج بيت الحرام و زيارت قبر حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله مشرف شدم. (1)ر.

ص: 113


1- نورالبصائر، از كتاب جهنم و عذاب هاي جهنمي، ص 88، از كتاب عذاب هاي قبر.

عذاب قبر شقي و ناصالح

جابر بن عبدالله نقل مي كند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

هنگامي كه جنازه شقي و دشمن خدا در قبر گذاشته مي شود خطاب به مردمي كه او را دفن كرده اند مي گويد: اي برادران من! آيا صداي مرا مي شنويد؟ من به شما شكايت مي كنم از آنچه بر سر برادر شقي شما آمد و مرا بدبخت و بيچاره كرد كه شما از آن ها بپرهيزيد و مثل من بدبخت نشويد.

دشمن خدا شيطان مرا گول زد و قسم خورد كه نسبت به من ناصح است اما حقيقت را بر من پوشانيد (و مرا به هلاكت انداخت) و شكايت مي كنم از دنياي حيله گر كه مرا خدعه و حيله نمود. وقتي من به او اطمينان پيدا كردم مرا تنها گذاشت و فرار كرد. و شكايت مي كنم از دوستان ناياب و هواپرست كه مرا مبتلا به گناه و معاصي كردند و سپس از من بيزاري جسته و مرا خوار و ذليل نمودند. و شكايت مي كنم از فرزندانم كه از آنان حمايت كردم و ايشان را بر خود مقدم داشتم و از حلال و حرام هر چه در آوردم برايشان خرج كردم و آنان مال مرا خوردند اما مرا تسليم چنگال هاي مرگ و خاك سياه كردند. و شكايت مي كنم از مالم كه حق خدا را از آن ندادم و همه را جمع كردم الآن گريبان گير من است و خودش نصيب ديگران شده؛ و شكايت مي كنم كه خانه ام كه آن همه زحمت كشيدم و آن را ساختم و آباد كردم و الآن غير من در آن ساكن هستند و من خودم از آن محروم و بي نصيب شدم و شكايت مي كنم از طول اقامت در قبر كه قبر صدا مي زند: «من خانه كرم ها هستم. من خانه ظلمت و تاريكي هستم. من خانه وحشت و اضطراب و دلهره هستم. من تنگ هستم. من انيس و مونس ندارم. من

ص: 114

فرش ندارم. من چراغ ندارم، من...».

و به من وعده آتش داده اند و من خوار و حقير و پست شده ام و مورد غضب و خشم خداوند عزيز جبار قرار گرفته ام. واي بر من برآن كارهاي ناروايي كه در محضر خداوند انجام دادم. و واي بر من از گريه هاي طولاني و با صداي بلندي كه خواهم داشت و هيچ شفيعي ندارم كه به حرفم گوش كند و مرا نجات دهد. و هيچ دوستي ندارم كه به حرفم گوش دهد. و هيچ دوستي ندارم كه بر من رحم كند.

اگر يك بار ديگر به من مهلت داده مي شد و من به دنيا برمي گشتم كارهاي نيك انجام مي دادم و از مومنان مي گشتم ولي هيهات و هيهات كه ديگر بازگشتي نيست پس شما كه در دنيا هستيد، تا فرصت باقي است و صداي حزين و غمناك مرا شنيديد و دست خالي و طول مسير مرا ديديد و شنيديد به فكر بيافتيد و كارهايي را كه لازم است انجام دهيد و آن كارهايي را كه من در دنيا انجام مي دادم ترك كنيد. (1)

نيش عقرب

مرحوم استاد احمد امين در كتاب «المتكامل في الاسلام» نقل كرده است: دو نفر مامور پست، تهران را به منظور زيارت قبر حضرت سيد الشهداء عليه السلام ترك كردند و چون دولت اجازه مسافرت به عتبات مقدسه را به كسي نمي داد ناچار از راه قاچاق رفتند، در بيابان شوره زاري گرفتار شدندو به قدري تشنگي بر آن ها فشار آورد كه يكي از آن ها از تشنگي مرد و ديگري سخت به زحمت افتاد و بالاخره خودش را به تهران رسانيد.

ص: 115


1- بحارالانوار، ج 6، ص 258. از كتاب عذابهاي قبر.

پس از مدتي آن دوست و همكار و همسفر خود را در خواب ديد كه درباغ زيبايي به سر مي برد. از حال او پرسيد: پاسخ داد: خدا را سپاس گذارم كاملاً راحتم ولي عقربي هر روزه پيش من مي آيد و انگشت ابهام پاي مرا نيش مي زند و به قدري مرا به رنج مي دهد كه نزديك است جان دهم.

به من خبر داده اند كه اي ناراحتي براي من است كه روزي در خانه فلان دوست مهمان بودم و ضمن اينكه با دوستم باقلا مي خوردم، چاقوي كوچكي از خانه او سرقت كردم و آن را در گوشه چپ در فلان نقطه خانه ام پنهان ساخته ام، از تو انتظار دارم كه به خانه ام بروي و سلام مرا به همسرم برساني و از قول من به او بگويي چاقو را به تو بدهد و به صاحبش برگرداني و از او براي من بخشش بخواهي، شايد خداوند از خطاي من بگذرد. اين شخص مي گويد: من طبق خوابي كه ديده بودم عمل نمودم، مرتبه ديگر دوستم را در خواب ديدم كه در كمال خوشي و راحتي است و از من سپاسگذاري نمود. (1)

عواقب دنيوي و اخروي بي اعتنايي به نماز

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي فرمايد: اي فاطمه عليها السلام هر كسي از مردان يا زنان به نماز بي اعتنايي كند خداوند او را به پانزده عقوبت مبتلا گرداند كه شش مورد در دنيا و سه مورد هنگام مرگ و سه مورد در قبر و سه مورد در قيامت دامن گير انسان مي شود. اما آنچه در دنيا متوجه انسان مي شود عبارتند از:

1- برداشتن بركت از عمر. 2- برداشتن بركت از روزي. 3- محو

ص: 116


1- داستان هاي شگفت، ص 226.

سيماي صالحين از چهره و رخسار. 4- بي اجر ماندن اعمال. 5- عدم قبول دعا. 6- مشمول دعاي نيكان نمي شود.

و آنچه به هنگام مرگ عارض انسان مي شود، عبارتند از:

1- ذليل 2- تشنه 3- گرسنه خواهد مُرد.

و آنچه در قبر به آن دچار مي شود، عبارتند از:

1- ملكي او را شكنجه مي نمايد. 2- قبر او تنگ مي شود. 3- قبر او تاريك مي شود.

و آنچه در قيامت بر سر او خوهد آمد، عبارتند از:

1- وارونه بر زمين كشيده خواهند شد. 2- محاسبه او سخت خواهد بود. 3- خدا به او نظر رحمت نخواهد داشت و به عذابي دردناك گرفتار مي گردد. (1)

داستان مكاشفه عجيب ملا محمد مهدي نراقي

از مرحوم محمد مهدي نراقي كه در نجف اشرف ساكن بود و اكنون در كتار صحن مطهر دفن است نقل شده است كه: «ماه رمضان بود و من براي افطار هيچ نداشتم؛ عيالم مرا براي تهيه غذا بيرون فرستاد اما من كه هيچ نداشتم براي زيارت اهل قبور به وادي السلام رفتم. وقتي غروب شد، جنازه اي را آوردند دفن كنند، قبر را آماده كردند و گفتند ما كاري داريم شما جنازه را دفن كنيد.»

مرحوم نراقي ادامه مي دهد: «من در ميان قبر رفتم كه كفن را باز نموده و صورت او را به روي خاك بگذارم ناگهان ديدم دريچه اي باز است من داخل شدم ديدم باغ بزرگي است سرسبز و پر از ميوه هاي

ص: 117


1- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 83، ص 83 ، از كتاب عذاب هاي قبر.

متنوع! از باغ راهي است به سوي قصز مجللي كه در تمام اين راه از سنگ ريزه هايي متشكل از جواهرات، فرش شده است. من وارد قصر شدم؛ ديدم شخصي بالاي اطاق نشسته و دور او افرادي نشسته اند، ديدم آن افراد از او سوال مي كنند و او پاسخ مي دهد. ناگهان ديدم ماري وارد شد و يكسره آمد به آن مرد نيشي زد و خارج شد و مرد از درد متغير شد و كم كم خوبشد باز شروع كرد به صحبت كردن از دنيا، تا دوباره آن مار آمد و نيشي زد و برگشت! من گفتم: شما كيستيد و اينجا كجاست؟ اين قصر كيست؟ آن مار چيست؟ چرا شما را نيش مي زند؟ گفت من همين مرده هستم كه شما دفن كرديد و اين باغ، بهشت برزخي من است و قصر مال من است و اين افراد ارحام من هستند كه قبل از من بدرود حيات گفته و اينك براي ديدن من آمدند و از بازماندگان خود مي پرسند، گفتم اين مار چرا تو را مي زند؟

گفت: من هستم مومن، اهل نماز، روزه، خمس و زكات، خلافي نكردم مگر آن كه در تابستان ميان كوچه حركت مي كردم ديدم صاحب دكاني با مشتري نزاع دارند و صاحب دكان مي گفت: سيصد دينار (شششاهي) از تو طلب دارم و مشتري مي گفت من پنج شاهي بدهكارم.

من به صاحب دكان گفتم: تو از شاهي بگذر. به مشتري گفتم: تو هم از نيم شاهي صرف نظر كن و پنج شاهي و نيم بده، صاحب دكان ساكت شد ولي چون حق با صاحب دكان بود و من قدر نيم شاهي حق صاحب دكان را ضايع نمودم خداوند اين مار را معين نمود كه هر ي ساعت بيايد و مرا بدين منوال نيش زند تا در صور دميده و خلائق براي حساب آيند و به بركت شفاعت محمد و آلش عليهم السلام نجات يابم.

برخاستم و گفتم: عيال من منتظر افطاري است. مرد مرا تا در بدرقه

ص: 118

كرد و يك كيسه برنج به من داد و از همان دريچه وارد قبر شدم و مرده را دفن كردم و به منزل آمدم مدت ها بود كه از آن برنج طبخ مي كرديم و تمام نمي شد. تا اينكه روزي مهماني آمد من نبودم و عيالم برنج را طبخ كرد، مهمان مي پرسد: اين برنج از كجاست؟ و اهل منزل داستان را براي او تعريف مي كنند پس از آن برنج تمام شد. (1)

گوشه اي از عذاب قابيل

روزي مردي وارد مجلس رسول خدا حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه وآله شد و اظهار وحشت كرد كه چيز عجيبي ديده ام!

حضرت فرمودند: چه ديده اي؟

عرض كرد: زنم سخت مريض شد. ديگران به من گفتند: اگر از چاهي كه در برهوت است آب بياوري خوب مي شود. پس مهيا شدم و با خود مشك و قدحي برداشتم و به آنجا رفتم. صحراي وحشتناكي را ديدم! با اينكه خيلي ترسيده بودم ولي مقاومت كردم و براي آوردن آب در جستجوي چاه بودم. ناگهان از سمت بالا، چيزي مثل زنجير صدا داد و پايين آمد و شخصي گفت مرا سيراب كن كه هلاك شدم.

وقتي سرم را بلند كردم ديدم مردي است كه به گردن او. زنجير بسته اند. تا خواستم به او آب بدهم، او را تا نزديك قرص آفتاب بالا كشاندند. براي بار دوم خواستم مشك را آب كنم كه پايين آمده و اظهار عش مي كند، خواستم ظرف آبي به او بدهم باز او را كشاندند و تا نزديك قرص آفتاب بردند و اين عمل تا سه مرتبه تكرار شده و پس من سر مشك را بستم و ديگر به او آب ندادم و ترسيدم و حالا خدمت شما

ص: 119


1- معاد شناسي، ج 2 ، ص 222، از كتاب عذاب هاي قبر.

آمده ام تا ببينم قضيه از چه قرار است؟

رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند: اين بدبخت قابيل بوده و تا روز قيامت همانجا معذب است تا در آخرت به جهنم و عذاب اصلي برسد. (1)

عذاب برزخي مامون لعنه الله عليه

مامون كه لعنت خدا براو باد در اثر ظلم و جنايتي كه انجام داد و حضرت امام رضا عليه السلام را به شهادت رساند به عذابي دچار شد كه يكي از بندگان خدا آن را ديده و چنين نقل كرده است:

شيخ محمد باقر مكي از بعضي افراد مورد اعتماد نقل مي كند: «وقتي به مسافرت رفتم در وسط دريا، كشتي شكست و من به جزيره اي افتادم. در آن جزيره ميموني ديدم كه از چاهي آب مي كشد و در حوضي كه آنجا بود مي ريخت!

در اين حال مشاهده كردم، فيلي از دور پيدا شد و تا كنار چاه آمد و آن ميمون را با زجر و عذاب كشت و زير پاهاي خود نرم كرئ و تمام آ ب هاي حوض را خورد و رفت.

طولي نكشيد ديدم ميمون زنده شد و شروع به آب كشيدن كرد و داخل آن حوض مي ريخت. روز بعد همان فيل آمد ميمون را كشت و زير دست و پاي خود نرم كرد و آب هاي حوض را خورد و رفت. باز ميمون زنده شد و شروع به آب كشيدن كرد.

او مي گويد من از ديدن اين امر عجيب بسيار متعجب شدم و در حيرت فرو رفتم.

آن ميمون گويا فهميد كه من از اين قضيه در نعجب هستم نگاهي

ص: 120


1- كتاب برزخ، ص 101 ، از كتاب عذاب هاي قبر.

به من كرد و گفت: فلاني را مگر نمي شناسي؟

گفتم: خير.

جواب داد: خدا لعنت كند دشمنان آل محمد صلي الله عليه وآله را. تا به حال اسم مامون عباسيي را شنيده اي؟

گفتم: بلي.

گفت: من همان مامون الرشيد هستم. از وقتي مرده ام، به سبب ظلمي كه به حضرت امام رضا عليه السلام كرده ام خداي متعال، مرا به اين عذاب گرفتار كرده است كه هر روز آب بكشم و داخل اين حوض بريزم و اين فيل بيايد و مرا به اين نحو بكشد و آب هاي حوض را بخورد و باز خدا مرا زنده كند.

بدان كه خوراك من در اين جزيره از فضله هاي همين فيل است و كار من هم فقط آب كشيدن براي اين فيل مي باشد. (1)

فراموش كنندگان قرآن و عذاب آنان

روزي رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند: «ديشب دو نفر پيش من آمدند و گفتند يا رسول الله با ما بيا.»

من هم با ايشان به راه افتادم تا به سرزمين مقدسي رسيديم. در آنجا مشاهده كرديم شخصي خوابيده و ديگري بالاي سرش ايستاده و سر او را بر سنگ بزرگي مي زند به طوري كه سر او شكسته مي شود.

بعد از آن، سنگ را به طرف ديگر مي غلطاند و صبر مي كنند تا سر آن شخص سالم شود باز سر او را بر سنگ مي زنند تا شكسته شود و اين كار دائم تكرا مي شود.

ص: 121


1- روضا زهرا، در معجزات بعد از وفات، سيد نصرالله موسوسي آيت، از كتاب عذاب هاي قبر.

گفتم: سبحان الله! اين كيست و عمل او چه بوده است؟!

گفتند: اين مردي است كه قرآن را فرا نگرفته و بعد به آن بي توجهي كرده تا آنچه را فرا گرفته بود فراموش كرده است نه آن را قرائت مي كرد نه به دستوراتشش عمل مي كرد و آن را تنها گذاشته بود.

اين كسي است كه نماز را كوچك مي شمارد و به آن اهميت نمي داد و دائم موقع نماز خواب بوده است، اين مجازات براي او تا روز قيامت ادامه دارد. (1)

ناراحتي مرده اي كه بستگانش او را فراموش كرده بودند

يكي از خوبان گفت شب جمعه اي بود؛ در عالم خواب وضع و حالات برزخي امواتي كه در قبرستان يزد دفن شده بودن را ديدم. هر ميتي هديه اي در دست داشت و سرحال و شادمان بود. گاهي آن هديه خوردني بود و گاهي آشاميدني و گاهي لباس هاي مناسب. ولي يك نفر را افسرده ديدم، با دست خالي كناري ايستاده بود، به او گفتم تو كيستي! چرا افسرده اي؟ و آن ها چه كساني هستند كه شادمانند.

گفت اين ها امواتي اند كه در قبرستان دفن هستند و بازماندگاني داشتند و برايشان در شب جمعه خيرات كردند ولي براي من كسي چيزي را نثار نكرد. من غريب هستم اهل يزد نيستم. از مشهد آمدم، بيمار شدم و در اثر بيماري جان دادم. مسلمان مرا در اين زمين دفن كردند و زن من با فلان آهنگر كه در بازار آهنگري مي كند ازدواج كرد، از آنجايي كه من بچه دار نمي شدم او نيز مرا فراموش كرد.

ص: 122


1- داراسلام نوري، ج 1، ص 51، از كتاب عذابهاي قبر.

از خواب بيدار شدم به سرغ همان آهنگر رفتم و از او پرسيدم شما زن مجددي گرفتي؟ گفت: آري، گفتم آدرس خانه ات را به ما مي دهي؟ گفت عيبي ندارد.

با نشانه به سوي آن خانه رفتم، در زدم. خانم خانه دم در آمد. به او گفتم: آيا قبل از اين ازدواج شوهري هم داشتي، گفت: آري. تا اسم ميت را بردم زن تعجب كرد، گفت تو از كجا مي شناسي؟ گفتم: او را در خواب ديدم بسيار نگران، با دست خالي و افسرده در كناري ايستاده بود و او نشاني تو را به من داد و اكنون من آمده ام گله شوهر اولت را به تو برسانم.

زن گريه كرد و گفت: راست مي گويد من او را فراموش كردم. گردن بند خود را در آورد و به من داد و گفت اين را بفروش، هر خيري كه صلاح دانستي براي شوهر بيچاره ام بكن. گردن بند را گرفتم، در بازار فروختم، چند نفر برهنه را پوشاندم و چند نفر گرسنه را سير كردم بالاخره همه را براي او خرج كردم. هفته ديگر شب جمعه، او را در ميان ارواح، ديدم كه هدايا و نحفه ها در دست دارد و از همه بيشتر دارد.

تا مرا ديد برايم دعا كرد و گفت: خدايا جزاي خير به تو بدهد.

من ميان ارواح سرافكنده و شرمگين بودم، همه هداياي شب جمعه داشتند، جز من بدبخت، ولي به وسيله تو امشب سرافراز گرديدم. (1)

عذاب برزخي خسرو پرويز

يكي از پادشاهان ظالمي كه در برابر ظلم ها و بي عدالتي هايي كه در دنيا انجام داده بود به عذاب برزخي خود رسيد، خسرو پرويز است.

ص: 123


1- مصابيح القلوب مرحوم سبزواري، (احتياج مردگان و عبرت زندگان)، از كتاب عذاب هاي قبر.

ابو راحه انصاري از مغزي نقل كرده است كه او گفت: در جنگ نهروان در ركاب اميرالمومنين عليه السلام بودم. بعد از پايان جنگ جمجمه پوسيده اي را مشاهده كرديم حضرت با تازيانه خود آن را حركت داده و فرمودند: «بياوريد.»

سپس به او فرمود: «چه كسي هستي؟! از فقرايي يا از اغنياء؟ از سعادتمنداني يا از شقاوتمندان؟»

جمجمه با زنان فصيح گفت: پادشاه ظالم، خسرو پرويز هستم كه شرق و غرب عالم را تصرف كرده بودم. هزار پادشاه را يبه قتل رساندم و مملكت آن ها را تصرف كردم. به مردم مظلوم و بي پناه آن كشورها ظلم و ستم نمودم، پنجاه شهر بنا كردم و هزار غلام تركي و ارمني خريدم و دختران زيادي را بي آبرو نمودم و دختران پادشاه را به ازدواج خود در آوردم.

وقتي عمرم به پايان رسيد و ملك الموت براي قبض روح من آمد گفت: اي ظالم و اي طاغي! با خداي خود مخالفت كردي.

در اين بين تمام اعضاء و جوارح من لرزيد. وقتي مرا قبض روح كرد همه از ظلم من راحت شدند. ولي من تا روز قيامت در عذاب هستم و خداوند هزاران مَلَك را بر من موكل كرده كه به دست هر كدام گرزهاي آتشيني است كه اگر يكي از آن ها را بر كوه هاي عالم بزنند تمام آنها از هم مي پاشند و آب مي نوشند و هر وقت يكي از ان ها را بر من مي زنند قبرم آتش مي گيرد. خداوند مرا به واسطه ظلمي كه بر بندگان خدا كرده ام تا روز قيامت عذاب مي كند و به عدد هر مويي كه در بدن دارم مارها و عقرب ها بر من مسلط شده اند و مرا نيش مي زنند و مي گويند: اين جزاء ظلمي است كه كرده اي.

سپس آن جمجمه ساكت شد و تمام لشكريان حضرت علي عليه السلام

ص: 124

گريه كرده و بر سر خود مي زدند. (1)

عذاب شمر ملعون در عالم برزخ

علامه اميني ارادت خاصانه اي به اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام ذاشت، آقازاده محترم ايشان آقاي حاج شيخ رضا اميني نقل مي كرد: پدرم در آخرين بيماري، روي تخت در تهران خوابيده بود، به من فرمود: رضا، من اين داغ و عقده دلم را از كربلا نگشوده ام، من براي سيد الشهدا عليه السلام در عمرم گريه سيري نكرده ام با خداوند عهد كرده ام كه اگر خوب شدم، پنج سال در كربلا ساكن شوم، شايد گريه سيري بكنم. و اين عقده دلم را به پايان برم.

و اينك يكي از روياهاي عجيب علامه اميني را كه از زبان خودشان نقل شده و حاكي از رابطه مخصوص او با خاندان نبوت عليهم السلام است را نقل مي كنيم:

ايشان فرمودند: «مدت ها فكر مي كردم كه خداوند چگونه شمر را عذاب مي كند؟ و چزاي تشنه لبي و جگر سوختگي حضرت سيد الشهداء امام حسين عليه السلام را چگونه به او مي دهد؟

شب هنگام در عالم خواب ديدم، آقا اميرالمومنان عليه السلام در مكاني خوش آب و هوا، روي صندلي نشسته و من هم به خدمت آن جناب ايستاده ام. دو كوره نزد ايشان بود؛ فرمودند: اين كوزه ها را بردار و برو از آن جا آب بياور. اشاره به محلي فرمود كه بسيار با صفا و با طراوت بود، استخري پر آب و درختاني بسيار شاداب در اطراف آن بود، كه صفا و شادابي محيط و گياهان، قابل بيان و وصف نيست.

ص: 125


1- لئالي الخبار، ج 5، ص 178، از كتاب عاقبت گناه كاران.

كوزه ها را برداشته و رو به آن محل نهادم. آن ها را پر آب نمودم. حركت كردم تا به خدمت آقا اميرالمومنين عليه السلام باز گردم. ناگهان ديدم هوا رو به گرمي نهاد، و هر لحظه هوا گرم تر و سوزندگي صحرا بيشتر مي شد. ديدم كسي از دور به طرف من مي آيد. هر چه به من نزديك تر مي شود، هوا گرم ترمي گردد، گويي همه اين حرارت از آتش او است.

در خواب به من الهام شده بود كه او شمر، قاتل حضرت سيد الشهداء عليه السلام است، وقتي به من رسيد، ديدم هوا به قدري گرم و سوزان شده است كه ديگر قابل نحمل نيست، آن ملعون هم از شدت تشنگي به هلاكت نزديك شده بود، رو به من نمود كه از من آب گيرد، من مانع شدم و گفتم: اگر هلاك هم شود نمي گذارم از اين آب، قطره اي بنوشي. حمله شديدي به من كرد و من ممانعت مي نمودم ديدم اكنون كوزه ها را از دست من مي گيرد، آن ها را به هم چنان كوبيدم كه كوزه ها شكسته و آب آن ها به زمين ريخت.

چنان آب كوزه ها بخار شد كه گويي آبي در آن ها نبوده است، او كه از من نااميد شد رو به استخر نهاد. من بي اندازه غمگين و مضطرب شدم كه مبادا آن ملعون از آب استخر آشاميده و سيراب گردد، به مجرد رسيدن او به استخر چنان آب استخر ناپديد گرديد كه گويي سال هاست يك قطره آب در آن نبوده است. درختان هم خشك شده بودند. او از استخر مايوس شد و از همان راهي كه آمده بود بازگشت، هر چه دورتر مي شد، هوا رو به صافي و شادابي مي گذاشت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.

به حضور حضرت علي عليه السلام شرفياب شدم، حضرت فرمودند: «خداوند متعال اين چنين شمر ملعون را جزا و عقاب مي دهد اگر يك

ص: 126

قطره آب استخر را مي نوشيد از هر زهري تلخ تر و از هر عذابي براي او دردناك تر بود، بعد از اين فرمايش از خواب بيدار شدم.» (1)

علت عاقبت به شرّ شدن داناترين شاگرد فضيل بن عياض

نقل شده است كه فضيل بن عياض كه يكي از مردان طريقت است،شاگردي داشت كه داناترين شاگردان او محسوب مي شد. زماني بيدار شده و رد بستر احتضار افتاد؛ فضيل به بالين او آمد و نزد او نشست و شرع كرد به خواندن سوره «يس». آن شاگرد گفت: مخوان اين سوره را اي استاد.

فضيل ساكت شد و به او گفت: بگو«لا اله الا الله». گفت: نمي گويم چون (العياذبالله) (2) من بيزارم از آن و با همين حال مُرد. فضيل از مشاهده آن حال خيلي ناراحت شد. به منزل خود رفت و بيرون نيامد تا اينكه در خواب ديد كه او را به سوي جهنم مي كشند. فضيل از او پرسيد كه تو داناترين شاگرد من بودي ، چه شد كه خداوند معرفت را از تو گرفت و به عاقبت بد مردي؟

گفت براي سه چيز كه در من بود:

اول: نمّامي و سخن چيني كردن، دوم: حسد بردن و سوم: آن كه من بيماري اي داشتم و به طبيبي مراجعه كرده بودم و او به من گفته بود كه هر سال يك قدح شراب بخور، اگر نخوري اين بيماري در تو باقي خواهد ماند. (3) من نيز بر حسب سخن آن طبيب شراب مي خوردم به خاطر اين

ص: 127


1- يادنامه علامه اميني، ص 13 و 14، از كتاب عذاب هاي قبر.
2- پناه بر خدا.
3- براي آگاهي از شرائط و ضوابط شرعي اين مسئله در زمان اضطرار و مانند آن به استفتائات مراجع تقليد رجوع كنيد.

سه چيز كه در من عاقبت من بد شد و به آن حال مُردم. (1)

عالمي كه در عالم برزخ دست خالي بود

يكي از شاگردان مرحوم شيخ رجبعلي خياط كه نزديك سي سال با ايشان بوده نقل مي كرد: شيخ به من فرمود: روح شخصي از علماي اهل معنا را كه ساكن يكي از شهرهاي بزرگ ايران بود، در برزخ ديدم كه تاسف مي خورد و مرتب بر زانوي خود مي زد و مي گفت واي بر من! آمدم و عمل خالص براي خدا ندارم!

از او پرسيدم كه چرا چنين مي كند، پاسخ داد: درايام حيات، روزي با يكي از اهل معنا كه كاسب بود، برخورد كردم، او مرا به برخي از خصوصيات باطني خود متذكر ساخت. پس از جداشدن از او تصميم به رياضت گرفتم تا مانند آن شخص، ديده برزخي پيدا كنم و به مكاشفات و مشاهدات غيبي دست يابم. مدت سي سال رياضت كشيدم تا موفق شدم، در اين هنگام مرگم فرا رسيد. اكنون به من مي گويند: تا آن هنگام كه شخص اهل معنا تو را متذكر ساخت گرفتار هواي نفس بودي، و پس از آن سي سال عمرخود را صرف رسيدن به مكاشفات و رويت حالات برزخي كردي، اينك بگو، عملي كه خالص براي ما انجام داده اي كجاست؟! (2)

از اثرات عجيب صلاوت

صلوات سبب رفع عذاب قبر است چنانكه زني دختري داشت، آن دختر وفات نمود و مادرش در خواب ديد كه به عذاب اليم و عقاب

ص: 128


1- منازل الآخره، ص 32.
2- كيمياي محبت، ص 192، از كتاب عذاب هاي قبر.

عظيم گرفتار است و با اندوه بسيار از خواب بيدار شد و زاري آغاز نموده چند روز بر حال فرزند خود اشك مي باريد و مي ناليد تا آنكه بار ديگر آن دختر را در خواب ديد خوشحال و شادمان و در روضه فردوس خرامان اشك مي ريخت و به او مي گفت اي دختر آن چه بود كه من مي ديدم و اين چه صورت كه مشاهده مي كنم؟

جواب داد: اي مادر! به جهت گناهان خود در عذاب بودم چنانچه ديدي و دراين روزها عزيزي به كنار مقبره ما گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آن ها را به اهل گورستان بخشيد و حق تعالي به بركت آن صلوات عذاب را از اهل گورستان برداشت و هر گاه به بركت آن صلوات ديگري بفرستد عذاب قبر مرتفع گردد يقين حاصل خواهد كرد كه صلوات فرستنده از آن ايمن مي باشد.

در دعوات راوندي از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت است كه بسيار بر من صلوات بفرستيد، زيرا كه صلوات فرستادن بر من نور است در قبور و نور است در صراط و نور در بهشت. (1)

مكاشفه عجيب آيه الله سيد جمال الدين گلپايگاني

مرحوم آيه الله سيد جمال الدين گلپايگاني مي فرمود: من در جواني كه در اصفهان بودم نزد استاد بزرگ مرحوم آخوند كاشي و جهانگير خان، درس اخلاق و سير سلوك مي آموختم و آن ها مربي من بودند. به من دستور داده بودند كه شب هاي پنج شنبه و جمعه بروم بيرون اصفهان و در قبرستان تخت فولاد قدري در مورد عالم مرگ ارواح تفكر و مقداري هم عبادت كنم و صبح برگردم.

ص: 129


1- بحارالانوار، ج 94، ح 63، از كتاب عذاب هاي قبر.

عادت من بود كه شب هاي پنج شنبه و جمعه مي رفتم و مقدار يكي دو ساعت بين قبرها و مقبره ها حركت مي كردم و تفكر مي نمودم و بعد چند ساعت استراحت نموده و سپس براي نماز شب و مناجات بر مي خواستم و نماز صبح را مي خواندم و پس از آن به اصفهان مي آمدم.

مي فرمود: شبي بود از سب هاي زمستان هوا بسيار سرد بود، برف هم مي آمد ومن براي تفكر در ارواح و ساكان وادي آن عالم، از اصفهان حركت كردم به تخت فولاد آمدم و در يكي از حجره ها رفتم خواستم دستمال خود را باز كرده، چند لقمه غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نيمه شب بيدار و به كارها و دستورهاي عبادي خود شغول شوم، در اين حال در مقبره را زدند تا جنازه اي را كه از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند آن جا بگذارند و شخص قاري قرآن كه متصدي مقبره بود. مشغول تلاوت شود و آن ها صبح بيايند و جنازه را دفن كنند. آن جماعت جنازه را گذاشتند و رفتند و قاري قرآن به تلاوت مشغول شد. من همينكه دستمال را باز كردم خواستم مشغول خوردن شوم ديد ملائك عذاب آمدند و مشغول عذاب كردن شدند.

عين عبارت خود آن مرحوم است: «چنان گرزهاي آتشين بر سر او مي زدند كه اتش به آسمان زبانه مي كشيد و فريادهايي از اين مرده بر مي خواست كه گويي تمام قبرستان عظيم را متزلزل مي كرد. نمي دانم اهل چه معصيتي بود و يا از حاكمان جائر و ظالم بود كه اين طور مستحق عذاب بود؟ و ابداً قاري قرآن اطلاعي نداشت. آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت.

من از مشاهده اين منظره از حال رفتم، بدنم لرزيد، رنگم پريد و اشاره مي كردم به صاحب مقبره كه در را باز كن! من مي خواهم بروم، او

ص: 130

نمي فهميد، هر چه مي خواستم بگويم زبانم قفل شده و حركت نمي كرد، بالاخره به او فهماندم. گفتم: چفت در را باز كن، من مي خواهم بروم. گفت: آقا هوا سرد است. برف روي زمين را پوشانيده در را گرگ است، تو را مي درد.

هر چه مي خواستم بفهمانم به او كه من طاقت ماندن ندارم او ادراك نمي كرد. به ناچار خود را در اتاقي كشاندم. در را باز كرد و من خارج شدم و تا اصفهان با آن كه مسافت زيادي نيست بسيار به سختي آمدم و چندين بار زمين خوردم و آمدم در حجره، يك هفته مريض شدم و مرحوم آخوند كاشي و جهانگيرخان مي امدند حجره و پرستاري مي كردند و به من دوا مي دادند و جهانگيرخان براي من كباب باد مي زد و به زور به حلقم فرو مي برد تا كم كم قوت گرفتم. (1)

موعظه پيامبر صلي الله عليه وآله به قيس بن عاصم

قيس بن عاصم منقري با جماعتي از بني تميم خدمت حضرت رسول صلي الله عليه وآله رسيدندو از آن حضرت موعظه سودمند خواستند آن حضرت ايشان را موعظه كرد و از جمله فرمود: اي قيس! براي تو چاره اي نيست از قريني كه با تو دفن مي شود و او زنده است و دفن مي شوي تو با او، در حالي كه مرده اي.

پس اگر او كريم باشد تو را گرامي خواهد داشت و اگر لئيم (پست و فرومايه) باشد تو را وا خواهد گذاشت؛ و محشور نخواهي شد مگر با او، مبعوث نشوي مگر با او، سوال نخواهي شد مگر با او، پس قرار مده آن را مگر صالح، زيا كه اگر صالح باشد با او انس خواهي گرفت و اگر فاسد

ص: 131


1- داستان هاي شگفت، ص 232، حكايات برزخي، ص 114، از كتاب عذاب هاي قبر.

باشد وحشت نخواهي نمود مگر از او؛ و آن عمل توست. (1)

عبادات بي اثر!

ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت نموده كه روز قيامت بنده اي را مي اورند كه اهل نماز بوده به او مي گويند در دنيا كه نماز مي خواندي قصدت اين بوده كه از تو تعريف كنند و بگويند چه خوب نماز مي خواند پس او را به آتش مي برند. بنده ي ديگري را مي آورند كه اهل قرآن بوده و به او مي گويند قصدت اين بوده كه بگويند فلاني نيكو قرآن مي خواند، پس او را هم به آتش مي برند. ديگري را مي آورند كه جهاد كرده و كشته شده و مي گويند قصدت اين بوده كه بگويند فلاني شجاع بوده. پس او را به آتش مي برند. ديگري را مي آورند كه اهل انفاق بوده و مي گويند قصدت اين بوده كه مردم بگويند فلاني با سخاوت است، پس او را به آتش مي برند. (2)

شش هزار ختم قرآن در قبر

سيّده نفيسه دختر حسن بن يزيد كه پسر امام حسن مجتبي عليه السلام است در سال 145 در مكه متولد شد و در مدينه رشد كرد، روزها پيوسته روزه مي گرفت و شب ها را به عبادت بسر مي برد، او ثروتمند بود و از ثروت خود به زمين گيران و مريض ها و عموم مردم احسان مي كرد، سي مرتبه نيز به حج مشرف شد كه اكثر آن با پاي پياده بود.

زينب دختر برادر نفيسه گفت: چهل سال تمام عمه ام را خدمت كردم و در اين مدّت نديدم سبي بخوابد و يا روزي افطار كند پيوسته

ص: 132


1- به نقل از كتاب منازل الآخره.
2- گناهان كبره، ص 79، به نقل از كتاب عذاب هاي قبر.

شب ها را به قيام و روزها را به روزه مي گذراند، به او گفتم: با خود مدارا نمي كني؟ جواب داد: چگونه با نفسم رفق و مدارا كنم، با اينكه در جلو، عقباتي دارم كه از آنها نمي گذرند مگر مردمان رستگار.

جناب نفيسه از شوهر خود (اسحاق) دو فرزند داشت يكي به نام قاسم و ديگري ام كلثوم، سالي با شوهرش به زيارت حضرت ابراهيم خليل عليه السلام مشرّف شد، در مراجعت به مصر تشريف آورد، و در منزلي سكني گزيد. در همسايگي آنها دختري يهودي نابينايي بود، يك روز به آب وضوي نفيسه تبرّك جست، در همان حين چشمش روشن شد، و بعد از آن يهوديان بسياري اسلام آوردند و اهل مصر در حق آن مخدره (بانوي با كرامت) بسيار عقيده پيدا كردندو از نفيسه خواهش كردند در مصر توقّف كند، او نيز در مصر توقّف نمود، تا اينكه در همانجا از دنيا رفت.

آن مخدره قبري به دست خويش براي خود كنده بود و پيوسته در آن قبر داخل مي شد، نماز مي خواند و قرآن تلاوت مي كرد، و شش هزار ختم قرآن در آن قب نمود تا اينكه در ماه رمضان سال 208 از دنيا رفت و هنگام احتضار، روزه بود، اطرافيان او را امر به افطار كردند فرمود: واعجبا! سي سال است كه از خداوند مسئلت مي كنم با حالت روزه از دنيا بروم و اكنون كه روزه هستم افطار كنم؟!

شروع كرد به خواندن سوره مباركه انعام و همين كه رسيد به آيه مباركه «لهم دارالسلام عند ربّهم» از دنيا رفت.

نقل شده كه بعد از وفات شوهرش اسحاق موتمن پسر حضرت صادق عليه السلام خواست بدن او را به مدينه معظمه منتقل كند و در بقيع دفن نمايد، اهل مصر اجتماع نمودند و درخواست كردند كه ان مخدره را در مصر بگذارند براي تبرك و تيمّن، و حتّي مال بسيلري بذل

ص: 133

كردند، امّا اسحاق راضي نشد، تا آنكه در خواب پيغمبر صلي الله عليه و آله را ديد كه فرمودند:

«درباره نفيسه با اهل مصر معاوضه مكن چرا كه به واسطه بركت او بر آنها رحمت نازل مي شود. سرانجام راضي شد كه او را در مصر دفن كنند». (1)

باطن ولايت و محبّت علي عليه السلام در عالم برزخ

مرجع بزرگ ملاّ احمد محقق اردبيلي، معروف به مقدّس اردبيلي از علناي برجسته، و از پارسايان بسيار پاك و با فضيلت بود كه سال 993 هجري قمري در نجف اشرف از دنيا رفت.

درباره كاملات اخلاق، و فضايل معنوي اين مرد بزرگ، مطالب بسيار نقل شده، از جمله اينكه: براي زيارت به كربلا رفته بود، يكي از زائران كه او را نمي شناخت، از لباس و قيافه ساده او، خيال مي كرد كه يك خدمتكار عادي است، لباس هاي چرك شده خود را به او داد و گفت: «اين ها را براي من بشوي!»

مقدس اردبيلي، لباس هاي او را گرفت و شست و سپس به او تحويل داد. در آن هنگام، چند نفر كه در آنجا بودند از جريان آگاه شدند و آن مرد زائر را سرزنش نمودن كه چرا به عالم بزرگ، مقدّس اردبيلي توهين كدي؟

محقق اردبيلي آنها را از سرزنش كردن بازداشت و گفت: «حقوق برادران ديني نسبت به يكديگر، خيلي زيادتر از اين هاست، كاري نكرده ام كه شما اين چنيني جوش و خروش مي كنيد.»

اين مرد بزرگ از دنيا رفت، پس از مدّتي يكي از مجتهدين وارسته او را در عالم خواب ديدكه با لباس زيبايي كه در تن دارد، با سيماي

ص: 134


1- داستان هايي از قرآن، ص 112، به نقل از داستان هاي شگفت از عالم برزخ.

جذّاب از حرم اميرالمونين علي عليه السلام بيرون مي آيد، از او پرسيد: «چه عملي باعث شده كه شما داراي آن همه مقام شديد كه از سيمايتان پيداست؟»

محقّق اردبيلي در پاسخ گفت: «بازار اعمال كساد است، و نفع نبخشيد ما را غير از ولايت و محبّت صاحب اين قبر.»

طبق اين حكايت، محبت و ولايت امام علي عليه السلام يكي از موجبات مهم نجات در عالم برزخ است، چنان كه اين معني، در روايات بسيار آمده است. (1)

*پس اي برادر با تامل و تفكر در اين حكايت ها از عاقبت ديگران درس بگير و با انجام واجبات و ترك گناهان و انجام مخلصانه و بي رياي كارهاي خير و مفيد به حال مردم براي سراي جاويد خود زاد و توشه اي آماده كن كه راه بسيار طولاني .و سخت است.

مخصوصاً به پدر و مادرت بسيار نيكي كن كه رضايت خداوند متعال در آن است و از ناراحت كردن آنها بپرهيز كه خشم خداوند متعال در آن مي باشد هر چند كه آنها مسلمان نباشند!

والسلامخ.

ص: 135


1- عالم برخ در چند قدمي، ص 208 به نقل از داستان هاي شگفت از عالم برزخ.

منابع:

منابع مستقيم:

1- معاد شناسي امام خميني

2- منازل الآخره، شيخ عباس قمي

3- داستان هاي شگفت از عالم برزخ، حيدر قنبري؛

4-برزخ، علي محمد قاسمي؛

5- عذاب هاي قبر، محمد حسين محمدي؛

6- چه كساني به شكل حيوان محشور مي شوند؟ اسدالله محمدي نيا.

منابع غير مستقيم:

1- قرآن كريم؛

2- نهج البلاغه؛

3- مفاتيح الجنان؛

4- برزخ، علي محمد قاسمي؛

5- عذاب هاي قبر، محمد حسين محمدي؛

6- چه كساني به شكل حيوان محشور مي شوند؟ اسدالله محمدي نيا.

ص: 136

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109