وهابيت و توحيد

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضواني، علي اصغر، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : وهابيت و توحيد/ علي اصغر رضواني.

مشخصات نشر : تهران: نشرمشعر، 1390.

مشخصات ظاهري : 192ص.

فروست : سلسله مباحث وهابيت شناسي.

شابك : 978-964-540-345-2

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

موضوع : وهابيه -- دفاعيه ها و رديه ها

موضوع : توحيد -- نظر وهابيه

موضوع : وهابيه -- عقايد

موضوع : توحيد

رده بندي كنگره : BP207/6/ر55و934 1390

رده بندي ديويي : 297/416

شماره كتابشناسي ملي : 2594424

ص:1

ديباچه

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

ص:13

تاريخ انديشه اسلامى همراه فراز و فرودها و آكنده از تحول و دگرگونى ها و تنوع برداشت ها و نظريه هاست. در اين تاريخ پرتحول، فرقه ها و مذاهب گوناگون و با انگيزه ها و مبانى مختلفى ظهور نموده و برخى از آنان پس از چندى به فراموشى سپرده شده اند و برخى نيز با سير تحول همچنان در جوامع اسلامى نقش آفرينند. در اين ميان، فرقه وهابيت را سير و سرّ ديگرى است؛ زيرا اين فرقه با آنكه از انديشه استوارى در ميان صاحب نظران اسلامى برخوردار نيست، بر آن است تا انديشه هاى نااستوار و متحجرانه خويش را به ساير مسلمانان تحميل نموده و خود را تنها ميدان دار انديشه و تفكر اسلامى بقبولاند.

از اين رو، شناخت راز و رمزها و سير تحول و انديشه هاى اين فرقه كارى است بايستۀ تحقيق كه استاد ارجمند جناب آقاى على اصغر رضوانى با تلاش پيگير و درخور تقدير به زواياى پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهرهِ مندى از منابع تحقيقاتى فراوان به واكاوى انديشه ها و نگرش هاى اين

ص:14

فرقه پرداخته است.

ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايى بيشتر با اين فرقه انحرافى گرديده و با بهره گيرى از ديدگاه هاى انديشمندان و صاحب نظران در چاپ هاى بعدى بر ارتقاى كيفى اين مجموعه افزوده شود.

انه ولى التوفيق

گروه كلام و معارف

مركز تحقيقات حج

ص:15

پيشگفتار

يكى از مباحث اصلى و زيربنايى با وهابيان بحث از توحيد و شرك و اقسام و مصاديق آن دو مى باشد؛ آنان گرچه در معنا و مفهوم توحيد و حكم آن با ديگران اختلاف چندانى ندارند، ولى به تقسيم خاصى در اين باره قائلند. همچنين برخى از مصاديق توحيد نزد ديگران را از مصاديق شرك عبادى مى دانند. ازاين رو، جا دارد در اين نوشتار به مبحث توحيد و اقسام و مصاديق آن بپردازيم و مصاديق توحيد و شرك عبادى را بررسى كنيم.

ص:16

ص:17

كليات

اهميت توحيد

از آيات قرآن استفاده مى شود كه توحيد، تنها از مختصات آيين اسلام به حساب نمى آيد بلكه تمام انبياى الهى مردم را به سوى يكتاپرستى دعوت مى كردند:

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (انبياء: ٢5)

ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه: معبودى جز من نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد.

ونيز مى فرمايد: وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللهَ . . . ؛ «ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: خداى يكتا را بپرستيد» . (نحل: ٣6)

اصالت توحيدى انسان

از ادله بسيارى استفاده مى شود كه انسان در اولين مرحله زندگى خود موحد بوده ولى بر اثر مواجه شدن با اسباب وعوامل گوناگون به شرك

ص:18

گرايش پيدا كرده است.

خداوند متعال مى فرمايد:

(فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيها لاتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لايعْلَمُونَ) (روم: ٣٠)

پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛ اين است آيين استوار؛ ولى اكثر مردم نمى دانند.

ونيز مى فرمايد:

(وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ) (اعراف: ١٧٢)

و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت وصلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ وآنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ (و فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى دهيم! (چنين كرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: ما از اين، غافل بوديم؛ (و از پيمان فطرى توحيد بى خبر مانديم) .

اقسام توحيد

اشاره

توحيد را متكلمين بر دو قسم كرده اند:

١. توحيد نظرى

توحيد نظرى يعنى اعتقاد به يك مبدأ مستقل در عالم (اعتقاد موحدانه) .

ص:19

به عبارت ديگر يعنى تنها كسى كه در وجود و صفات و افعالش مستقل بوده و به كسى وابسته نيست خداوند متعال مى باشد.

٢. توحيد عملى

توحيد عملى يعنى انجام اعمال عبادى براى يك مبدأ مستقل (رفتار موحدانه) .

و به عبارت ديگر يعنى انسان اعمال عبادى خود را بايد تنها براى كسى انجام دهد كه در وجود و صفات و افعالش مستقل بوده و تمام موجودات در ذات و صفات و افعالشان به او وابسته اند و تمام نعمت ها از اوست و لذا مستحق پرستش مى باشد و بايد تنها او را پرستش نمود.

ص:20

ص:21

بخش اول: توحيد نظرى

اشاره

توحيد نظرى را نيز بر سه قسم نموده اند:

١. توحيد ذاتى

اشاره

توحيد ذاتى يعنى ذات مستجمع جميع صفات كمال و جمال، به نحو استقلال كه تمام موجودات به او وابسطه اند يكى مى باشد.

توحيد ذاتى را نيز بر دو قسم تقسيم كرده اند: توحيد واحدى و توحيد احدى.

الف) توحيد واحدى

اشاره

توحيد واحدى يعنى خداوند متعال بى همتاست و شريك و مانندى ندارد، و اين معنايى است كه از آيات قرآن نيز استفاده مى شود:

اشاره قرآن به توحيد واحدى
اشاره

١. خداوند سبحان مى فرمايد: لَيسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ؛ «هيچ چيز همانند او نيست واو شنوا وبيناست» . (شورى: ١١)

٢. ونيز مى فرمايد: . . . وَ لَمْ يكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ ؛ «وبراى او هيچ گاه شبيه

ص:22

ومانندى نبوده است» . (توحيد: 4)

٣. ونيز مى فرمايد: هُوَ اللهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ ؛ «منزّه است [از اينكه فرزندى داشته باشد!] او خداوند يكتاى پيروز است» . (زمر: 4)

4. ونيز فرمود:

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ ينْتَهُوا عَمَّا يقُولُونَ لَيمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (مائده: ٧٣)

آنها كه گفتند: خداوند، يكى از سه خداست [نيز] به يقين كافر شدند؛ معبودى جز معبود يگانه نيست؛ واگر از آنچه مى گويند دست برندارند، عذاب دردناكى به كافران آنها [كه روى اين عقيده ايستادگى كنند،] خواهد رسيد.

5. و مى فرمايد: وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ ؛ «وخداى شما، خداوند يگانه اى است» . (بقره: ١6٣)

6. ونيز فرمود: وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ ؛ «ومعبود ديگرى با او نيست» . (مؤمنون: ٩١)

٧. ونيز فرمود: وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ ؛ «وبا خدا معبود ديگرى قرار ندهيد» . (ذاريات: 5١)

براهين توحيد واحدى
اشاره

در قرآن كريم براى توحيد واحدى براهينى اقامه شده است، از قبيل:

يك - برهان فطرت

فطرت هر كس گرايش به مبدأ واحد دارد و از تعدد گريزان است،

ص:23

همان گونه كه اين مطلب از آيات قرآن استفاده مى شود.

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيهِ تَجْئَرُونَ (نحل: 5٣)

آنچه از نعمت ها داريد، همه از سوى خداست! وهنگامى كه ناراحتى به شما رسد، فقط او را مى خوانيد.

و مى فرمايد:

قُلْ أَ رَأَيتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيرَ اللهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * بَلْ إِياهُ تَدْعُونَ فَيكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ (انعام: 4٠ و 4١)

بگو: به من خبر دهيد اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آيد، يا رستاخيز برپا شود، آيا [براى حل مشكلات خود،] غير خدا را مى خوانيد اگر راست مى گوييد؟ ! [نه،] بلكه تنها او را مى خوانيد! واو اگر بخواهد، مشكلى را كه بخاطر آن او را خوانده ايد، برطرف مى سازد؛ وآنچه را [امروز] همتاى خدا قرار مى دهيد، [در آن روز] فراموش خواهيد كرد.

همچنين مى فرمايد:

فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يشْرِكُونَ (عنكبوت: 65)

هنگامى كه سوار بر كشتى شوند، خدا را با اخلاص مى خوانند [و غير او را فراموش مى كنند]؛ امّا هنگامى كه خدا آنان را به خشكى رساند ونجات داد، باز مشرك مى شوند.

خداوند سبحان مى فرمايد:

ص:24

هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَينَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ يبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيرِ الْحَقِّ (يونس: ٢٢ و ٢٣)

او كسى است كه شما را در خشكى ودريا سير مى دهد؛ زمانى كه در كشتى قرار مى گيريد، وبادهاى موافق آنان را [به سوى مقصد]) حركت مى دهد وخوشحال مى شوند، ناگهان طوفان شديدى مى وزد؛ وامواج از هر سو به سراغ آنها مى آيد؛ وگمان مى كنند هلاك خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روى اخلاص مى خوانند كه: اگر ما را از اين گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود! امّا هنگامى كه خدا آنها را رهايى بخشيد، [باز] به ناحق، در زمين ستم مى كنند. . . .

و مى فرمايد:

وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِياهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الإِنْسانُ كَفُوراً (اسراء: 6٧)

وهنگامى كه در دريا ناراحتى به شما برسد، جز او، تمام كسانى را كه [براى حل مشكلات خود] مى خوانيد، فراموش مى كنيد؛ امّا هنگامى كه شما را به خشكى نجات دهد، روى مى گردانيد؛ وانسان، بسيار ناسپاس است.

ونيز مى فرمايد:

وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ

ص:25

رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يشْرِكُونَ (روم: ٣٣)

هنگامى كه رنج وزيانى به مردم برسد، پروردگار خود را مى خوانند وتوبه كنان به سوى او باز مى گردند؛ امّا همين كه رحمتى از خودش به آنان بچشاند، به ناگاه گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرك مى شوند.

از مجموعۀ آيات ذكر شده استفاده مى شود انسان فطرتاً واحد گراست و گرايش متكامل ذاتى به يك مبدأ دارد و آن مبدأ مستقلى است كه تمام خيرات از آن سرچشمه مى گيرد يعنى ذات پاك الهى.

دو - برهان تمانع وهماهنگى جهان
اشاره

در جاى جاى قرآن كريم به اين برهان از جهات مختلف اشاره شده است.

اول - اشاره به اصل برهان

خداوند سبحان مى فرمايد:

ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَينِ ينْقَلِبْ إِلَيكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ (ملك: ٣ و 4)

در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضادّ وعيبى نمى بينى! بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف وخللى مشاهده مى كنى؟ ! بار ديگر [به عالم هستى] نگاه كن، سرانجام چشمانت [در جستجوى خلل ونقصان ناكام مانده] به سوى تو باز مى گردد در حالى كه خسته وناتوان است.

ص:26

در اين آيه اشاره به نفع تضاد و عيب از خلق خدا شده و به برهان تمانع اشاره دارد و از آن مى توان به توحيد واحدى خدا رسيد.

دوم - اشاره به نفى تالى و مقدم

خداوند سبحان مى فرمايد:

أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الأَرْضِ هُمْ ينْشِرُونَ * لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يصِفُونَ (انبياء:٢١و٢٢)

آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند كه ]خلق مى كنند و [ منتشر مى سازند؟ ! اگر در آسمان وزمين، جز "الله" خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند [و نظام جهان به هم مى خورد]! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى كنند.

از اينكه خداوند متعال در آخر آيه خود را از هرگونه نقص مبرا كرده به دست مى آيد فسادى در عالم نيست كه اين دلالت بر نفى تالى در جملۀ شرطيۀ قبل دارد كه به نحو قياس استثنايى آمده و نفى تالى دلالت بر نفى مقدم دارد.

همچنين در جاى ديگر مى فرمايد:

مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللهِ عَمَّا يصِفُونَ (مؤمنون:٩١)

خدا هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده؛ ومعبود ديگرى با او نيست؛ كه اگر چنين مى شد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير واداره مى كردند وبعضى بر بعضى ديگر برترى مى جستند [و جهان هستى به تباهى كشيده مى شد]؛ منزّه است خدا از آنچه آنان توصيف مى كنند.

ص:27

از آنجا كه جملۀ تنزيه در آخر آيه به شرط و جزا هر دو متعلق است لذا دلالت بر نفى تالى و در نتيجه مقدم دارد، يعنى هر خدايى به دنبال خلق خود نيست و عُلُوى در كار نمى باشد. پس در نتيجه او فرزندى نداشته و الهى با او نمى باشد و از هر دو منزه مى باشد.

سه - برهان هدايت ودعوت

اگر غير از خدا خدايى ديگر مى بود، بايد رسولانى از او به سوى مردم فرستاده مى شدند و مردم را به خود هدايت و دعوت مى كردند، در حالى كه چنين نبوده و نيست.

خداوند سبحان مى فرمايد:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (انبياء: ٢5)

ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه: معبودى جز من نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد.

ونيز فرمود:

وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يعْبَدُونَ (زخرف: 45)

از رسولانى كه پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان، معبودانى براى پرستش قرار داديم؟ !

ب) توحيد احدى
اشاره

توحيد احدى يعنى خداوند مركب از اجزاى ذهنى و خارجى و مقدارى نمى باشد.

ص:28

توحيد احدى از ديدگاه قرآن كريم

خداوند سبحان مى فرمايد: ( لَيسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ) ؛ «هيچ چيز همانند او نيست» . (شورى: ١١)

و اگر خداوند متعال مركب از اجزاء باشد همانند ديگر مخلوقاتش بوده و محتاج به اجزاى خود مى گردد.

ونيز فرمود:

قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ * اللهُ الصَّمَدُ. . . (توحيد: ١ و ٢)

بگو: خداوند، يكتا ويگانه است؛ خداوندى است كه همه نيازمندان او را قصد مى كنند.

اگر خداوند متعال كسى است كه تمام نيازمندان او را قصد مى كنند از آن جهت مى باشد كه خودش به كسى و چيزى نيازمند نيست، ولى مركب به اجزاى خود نيازمند است. خداوند متعال فرمود:

يا أَيهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِي الْحَمِيدُ (فاطر:١5)

اى مردم شما (همگى) نيازمند به خداييد؛ تنها خداوند است كه بى نياز وشايسته هرگونه حمد وستايش است.

اگر همه به خدا محتاج و او به كسى محتاج نيست در نتيجه خدا مركب از اجزاء نمى باشد تا محتاج گردد.

اقسام توحيد احدى

در علم كلام اسلامى به اثبات رسيده كه خداوند متعال هيچ نوع تركيب ندارد، وبسيط از همه جهات است؛ زيرا تركيب بر سه نوع مى باشد؛

ص:29

١. تركيب خارجى؛ كه تركيب از اجزاء در خارج است و خداوند متعال مركب از اجزاء در خارج نيست.

٢. تركيب مقدارى؛ كه قابليت تقسيم به اجزاء را در خارج دارد و خداوند متعال قابليت تقسيم به اجزاء را نيز همانند يك چوب كه به اجزائى مى تواند تقسيم شود را ندارد.

٣. تركيب ذهنى؛ كه تركيب از جنس و فصل و ماده و صورت ذهنى است؛ و خداوند متعال مركب از جنس عام و فصل خاص و نيز ماده اصلى و صورت كه مشخصه او باشد نيست، و دليل نفى هرگونه تركيب از خداوند، عدم احتياج است؛ زيرا مركب به اجزاى خود محتاج مى باشد.

٢. توحيد صفاتى

توحيد صفاتى يعنى صفات خداوند عين ذاتش مى باشد نه آنكه ذات او حقيقتى و صفات او حقيقتى ديگر باشد بلكه مستجمع جميع اوصاف و كمالات و متناسب با شأن الهى است مانند: علم، قدرت، حيات و. . . خداوند مى فرمايد: اللهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الأَْسْماءُ الْحُسْنى ؛ «او خداوندى است كه معبودى جز او نيست و نام هاى نيكو از آن اوست» . (طه: ٨) و اين مطلبى است كه از آيات قرآن استفاده مى شود.

٣. توحيد افعالى

اشاره

توحيد افعالى يعنى هيچ مؤثر مستقلى در عالم، غير از خداى سبحان نيست وقيمومت هستى، آفرينش، مالكيت، ربوبيت، رازقيت وولايت كه هر يك بر ديگرى مترتب است منحصراً از آنِ خداوند مى باشد.

ص:30

خداوند مى فرمايد: وَ اللهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ ؛ «با اينكه خداوند هم شما را آفريد و هم بت هايى كه مى سازيد» . (صافات: ٩6)

همچنين خطاب به پيامبرش مى فرمايد:

ما رَمَيتَ إِذْ رَمَيتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمى (انفال: ١٧)

و اين تو نبودى [اى پيامبر كه خاك و سنگ به صورت آنها] انداختى، بلكه خدا انداخت!

خداوند متعال همچنين مى فرمايد: قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ ؛ «گفتيم: اى آتش! بر ابراهيم سرد وسالم باش» . (انبياء: 6٩)

از اين آيه استفاده مى شود تنها خالق مستقل در تدبير كه تدبير هر چيزى به فرمان اوست و مى تواند از تأثير علل جلوگيرى كند خداست.

ودرباره قصه ذبح حضرت اسماعيل (ع) مى فرمايد: . . . قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا. . . ؛ «. . . آن رؤيا را تحقق بخشيدى. . .» . (صافات: ١٠5)

از اينكه با وجود اصرار حضرت ابراهيم (ع) بر بريدن سر فرزندش با كارد خدا نخواست بريده شود به دست مى آيد او تنها فاعل و خالق مستقلى است كه فعل ديگران به اراده و مشيّت او وابسته مى باشد.

قانون عليت و توحيد افعالى

با مراجعه به قرآن كريم پى مى بريم كه خداوند متعال علقه بين ظواهر طبيعى و مادى اعمّ از سبب و مسبّب، شرط و مشروط، معدّ و شيء محتاج به اعداد را پذيرفته است، در عين اينكه خودش را علّة العلل در پديد آمدن كائنات معرفى مى كند،

علّيت بر دو قسم است؛

الف) عليت مادى و طبيعى؛ كه مربوط به امور مادى و طبيعت است.

ص:31

ب) عليت معنوى و غيبى؛ كه مربوط به امور معنوى است و از راه غيب به انسان مى رسد و عليت آن قابل حس و استنتاج عقلى نيست.

اقسام علل طبيعى

اشاره

علل مادى و طبيعى بر چند قسم است:

الف) عليت ماده اولى

خداوند متعال درباره عليت دخان نسبت به آسمان مى فرمايد: ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِي دُخانٌ ؛ «سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالى كه بصورت دود بود» . (فصّلت: ١١)

و نيز نسبت به موجودات زنده مى فرمايد: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيءٍ حَي ؛ «وهر چيز زنده اى را از آب قرار داديم؟ !» . (انبياء: ٣٠)

و نسبت به آتش مى فرمايد: الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الأَخْضَرِ ناراً ؛ «همان كسى كه براى شما از درخت سبز، آتش آفريد» . (يس: ٨٠)

و نسبت به خلقت انسان مى فرمايد: إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ ؛ «ما آنان را از گل چسبنده اى آفريديم!» . (صافات: ١١)

و نسبت به خلقت جن مى فرمايد: وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ ؛ «و جن را پيش از آن، از آتش گرم وسوزان خلق كرديم!» (حجر:٢٧)

ب) عليت انسان

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ لَوْ لا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ. . . (حج:4٠)

ص:32

واگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نمى كرد، ويران مى گرديد ديرها وصومعه ها، و. . . !

و مى فرمايد: قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ ؛ «فرمود: به زودى بازوان تو را به وسيله برادرت محكم [و نيرومند] مى كنيم» . (قصص: ٣5)

همچنين مى فرمايد: قاتِلُوهُمْ يعَذِّبْهُمُ اللهُ بِأَيدِيكُمْ ؛ «با آنها پيكار كنيد، كه خداوند آنان را به دست شما مجازات مى كند» . (توبه: ١4)

اقسام عليت معنوى و غيبى

اشاره

عليت معنوى و غيبى داراى اقسامى است:

الف) نورافشانى قرآن در هدايت

خداوند متعال مى فرمايد:

قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ * يهْدِي بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ (مائده: ١5 و ١6)

از طرف خدا، نور وكتاب آشكارى به سوى شما آمد. خداوند به بركت آن، كسانى را كه از خشنودى او پيروى كنند، به راه هاى سلامت، هدايت مى كند.

مطابق اين آيه، قرآن كتاب معنوى است كه در هدايت بشر مؤثر مى باشد.

ب) شفاى دردهاى باطنى

خداوند سبحان مى فرمايد:

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (اسراء: ٨٢)

ص:33

و از قرآن، آنچه شفا ورحمت است براى مؤمنان، نازل مى كنيم؛ وستمگران را جز خسران [و زيان] نمى افزايد.

مطابق اين آيه، قرآن كتاب معنوى است كه باعث شفاى امراض روحى و روانى مى باشد.

ج) آرامش دل

خداوند سبحان مى فرمايد: أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ؛ «آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد» . (رعد: ٢٨)

از اين آيه استفاده مى شود كه قرآن كتابى معنوى است كه باعث آرامش دل ها مى گردد.

د) گناه، سبب گسترش فساد

خداوند متعال مى فرمايد:

ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيدِي النَّاسِ (روم: 4١)

فساد، در خشكى ودريا به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده است.

مطابق اين آيه، گناه كه امرى غير مادى است موجب به هم خوردن نظم در جهاتى مى گردد.

ه) كفر، سبب لعن الهى

خداوند سبحان مى فرمايد: وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللهُ بِكُفْرِهِمْ ؛ «ولى خداوند، آنها را به خاطر كفرشان، از رحمت خود دور ساخته است» . (نساء: 46)

مطابق اين آيه، كفر كه امرى غير مادى است موجب لعن و دورى از خداوند متعال مى گردد.

ص:34

و) ظلم، سبب تحريم طيبات

خداوند متعال مى فرمايد:

فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيهِمْ طَيباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ (نساء:١6٠)

به خاطر ظلمى كه از يهود صادر شد، بخشى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنها حلال بود، حرام كرديم.

و نيز مطابق اين آيه انواع ظلم موجب محروم شدن انسان از غذاهاى پاك و پاكيزه مى گردد.

ز) كار نيك، سبب وفور نعمت

خداوند سبحان مى فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ (اعراف: ٩6)

و اگر اهل شهرها وآبادى ها، ايمان مى آوردند وتقوا پيشه مى كردند، بركات آسمان وزمين را بر آنها مى گشوديم.

به موجب اين آيه، كارهاى نيك سبب گسترش و وفور نعمت ها براى انسان است.

ح) ايمان، سبب هدايت الهى

خداوند مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ يهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ (يونس:٩)

كسانى كه ايمان آوردند وكارهاى شايسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ايمانشان هدايت مى كند.

مطابق اين آيه، ايمان و عمل صالح سبب هدايت الهى است.

ص:35

ط) صبر، سبب جزاى اخروى

خداوند سبحان مى فرمايد:

إِنِّي جَزَيتُهُمُ الْيوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (مؤمنون: ١١١)

ولى من امروز آنها را به خاطر صبر واستقامتشان پاداش دادم؛ آنها پيروز ورستگارند.

و نيز به موجب اين آيه، صبر عامل پاداش اخروى افراد صابر است.

ى) تقوا، عامل ازدياد رزق

خداوند مى فرمايد:

وَ مَنْ يتَّقِ اللهَ يجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يرْزُقْهُ مِنْ حَيثُ لايحْتَسِبُ (طلاق: ٢ و ٣)

و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد.

ك) استقامت در توحيد، عامل تأييد از جانب فرشتگان

خداوند سبحان مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ الْمَلائِكَةُ (فصلت: ٣٠)

به يقين كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداوند يگانه است!» سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند.

اقسام توحيد افعالى

اشاره

متكلّمان اسلامى توحيد افعالى را بر چند قسم تقسيم كرده اند:

ص:36

١. توحيد در ربوبيت
اشاره

توحيد در ربوبيت يعنى اعتقاد به اينكه در عالم وجود مربى بالاستقلال يكى است وديگران تحت سلطه وتربيت اويند گرچه در عالم، تصرف دارند؛ خداوند متعال فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ؛ «ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است» . (فاتحه:٢)

همچنين فرمود:

قُلْ أَ غَيرَ اللهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ (انعام: ١64)

بگو: آيا غير خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟ !

ونيز فرمود: قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ قُلِ اللهُ ؛ «بگو: چه كسى پروردگار آسمان ها وزمين است؟ بگو: الله» . (رعد: ١6)

وفرمود: اللهَ رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ الأَوَّلِينَ ؛ «خدايى كه پروردگار شما وپروردگار نياكان شماست» . (صافات: ١٢6)

خداوند سبحان فرمود:

قُلْ مَنْ يرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَي مِنَ الْمَيتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيتَ مِنَ الْحَي (يونس: ٣١)

بگو: چه كسى شما را از آسمان وزمين روزى مى دهد؟ يا چه كسى مالك [و خالق] گوش وچشم هاست؟ وچه كسى زنده را از مرده، ومرده را از زنده بيرون مى آورد؟ .

ونيز مى فرمايد:

وَ مَنْ يدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيقُولُونَ اللهُ (يونس: ٣١)

ص:37

وچه كسى امور (جهان) را تدبير مى كند؟ به زودى ]در پاسخ [ مى گويند: خدا.

مفهوم «ربوبيت»
اشاره

در لغت، كلمه «ربّ و ربوبيت» به چند معنا اطلاق مى شود:

الف) مالك و صاحب

گفته مى شود فلان شخص ربّ خانه است يعنى صاحب خانه و مالك آن مى باشد.

زبيدى مى گويد:

الربّ هو الله عزوجل، و هو ربّ كلّ شيء اي مالكه، و له الربوبية على جميع الخلائق لاشريك له، و هو رب الارباب و مالك الملوك و الاملاك.(1)

ربّ همان خداى عزوجل است، و او پروردگار هر موجود يعنى مالك اوست و براى اوست ربوبيت بر تمام خلايق و شريكى براى او نيست، و او رب ارباب و مالك پادشاهان و املاك است.

قرطبى در تفسير آيه: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ مى گويد: « أي مالكهم و كلّ من ملك شيئاً فهو ربّه »(2)؛ «يعنى مالك آنان، و هركسى كه چيزى را مالك گردد او ربّ آن است» .

ب) سرور مطاع

ابن منظور مى گويد:


1- تاج العروس، زبيدى، ج١، ص ٢6٠.
2- الجامع لأحكام القرآن، ج١، ص ٩6.

ص:38

ربيت القوم: سستهم، اي كنت فوقهم.(1)

قوم را تربيت نمودم يعنى سياست كردم آنان را يعنى بر آنان برترى دارم.

گفته شده قول خداوند متعال در حكايت از حضرت يوسف (ع) از همين معناست؛ آنجا كه مى فرمايد:

مَعاذَ اللهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْواي (يوسف: ٢٣)

پناه مى برم به خدا! او [عزيز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامى داشته؛ (آيا ممكن است به او ظلم وخيانت كنم؟ !)

و قول خداوند متعال: ( اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ ؛ «مرا نزد صاحبت [سلطان مصر] يادآورى كن!» . (يوسف: 4٢)

و قول خداوند در حكايت از حضرت يوسف (ع) : ( ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ ؛ «به سوى صاحبت بازگرد» . (يوسف: 5٠)

ج) مصلح و مدبر و مربى امور

ابن فارس مى گويد:

انّ كلمة (ربّ) مشتقة من التربية؛ لانّ الله سبحانه مدبّر الخلق و مربيهم، و يقال: رب فلان ضيعته، اذا قام على اصلاحها.(2)

همانا كلمه (رب) مشتق از تربيت است؛ زيرا خداوند سبحان تدبير كننده خلق و مربى آنان است و گفته مى شود: فلان شخص متاع خود را تربيت نمود يعنى بر اصلاح آن قيام كرد.

زبيدى مى گويد:


1- لسان العرب، ابن منظور، ج5، ص ٩4.
2- معجم مقاييس اللغة، ج٢، ص ٣٨١.

ص:39

ربّ ولده و الصبي يربه ربّاً: احسن القيام عليه و وليه حتى ادرك و فارق الطفولية، كان ابناً او لم يكن(1)

فرزندش را تربيت نمود، و كودك را تربيت كرد يعنى بر او به نحو احسن قيام كرد و متولّى آن گرديد تا به رشد رسيده و از طفوليت گذشت، چه فرزندش باشد يا نباشد.

فيومى مى گويد:

ومنه يقال للحاضنة: رابة و رابية ايضاً؛ لانّه يقوم بها غالباً تبعاً لأمّها. (2)

و از اين معناست كه به تربيت كننده كودك رابه و رابيه گفته مى شود؛ زيرا به پيروى از مادرش در غالب اوقات به امر او قيام مى كند.

گفته شده: و از اين معناست قول خداوند متعال: وَ الرَّبَّانِيونَ وَ الأَحْبارُ ؛ «و (همچنين) علما ودانشمندان» . (مائده: 44)

و نيز آيه: وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ ؛ «ودختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند» . (نساء: ٢٣)

و اين معنايى است كه قرطبى و طبرى و ابن كثير و ديگران براى اين آيه ذكر كرده اند. (3)

ظاهر اين است كه معناى حقيقى ربّ و ربوبيت همان معناى سوم است كه با مناسبت با اين معنا در دو معناى ديگر اطلاق مى شود.


1- تاج العروس، زبيدى، ج١، ص ٢6١.
2- مصباح المنير، فيومى، ج١، ص ٢٢٩.
3- الجامع لأحكام القرآن، ج١، ص ١٣٧، جامع البيان، ج4، ص4٢٣، تفسير ابن كثير، ج١، ص4٨٠.

ص:40

مقريزى مى گويد:

معنى قوله: رَبَّ الْعالَمِينَ : راب العالمين، فانّ الربّ سبحانه و تعالى هو الخالق الموجد لعباده القائم بتربيتهم و اصلاحهم، المتكفل بصلاحهم من خلق و رزق و عافية و اصلاح دين و دنيا. (1)

معناى قول خداوند (پروردگار عالميان) يعنى تربيت كننده عالميان؛ زيرا پروردگار سبحان و متعالى همان خالق ايجادكننده بندگان و قيام كننده به تربيت و اصلاح آنان، و متكفل مصلحت آنان از خلق و روزى و عافيت و اصلاح دين و دنياست.

و از اين معناست قول خداوند متعال:

يا أَيهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ * الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره: ٢١ و ٢٢)

اى مردم! پروردگار خود را پرستش كنيد؛ آن كس كه شما، وكسانى را كه پيش از شما بودند آفريد، تا شايد پرهيزكار شويد. آن كس كه زمين را بستر شما، وآسمان [جو زمين] را همچون سقفى بالاى سر شما قرار داد؛ واز آسمان آبى فرو فرستاد؛ وبه وسيله آن، ميوه ها را پرورش داد؛ تا روزى شما باشد. بنابراين، براى خدا همتايانى قرار ندهيد، در حالى كه مى دانيد (هيچ يك از آنها، نه شما را آفريده اند، ونه شما را روزى مى دهند)


1- تجريد التوحيد المفيد، ص5.

ص:41

توحيد در خالقيت، منشأ توحيد ربوبى

از آيات قرآن استفاده مى شود كه توحيد در خالقيت منشأ توحيد ربوبى است.

١. خداوند سبحان مى فرمايد:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيقُولُنَّ اللهُ فَأَنَّى يؤْفَكُونَ * اللهُ يبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللهَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ (عنكبوت: 6١ و 6٢)

و هرگاه از آنان بپرسى: چه كسى آسمان ها وزمين را آفريده، وخورشيد وماه را مسخّر كرده است؟ مى گويند: الله! پس با اين حال چگونه آنان را [از عبادت خدا] منحرف مى سازند؟ ! خداوند روزى را براى هركس از بندگانش بخواهد گسترده مى كند، وبراى هركس بخواهد محدود مى سازد؛ خداوند به همه چيز داناست.

٢. و نيز مى فرمايد:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ لَيقُولُنَّ اللهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يعْلَمُونَ (لقمان: ٢5)

و هرگاه از آنان سؤال كنى: چه كسى آسمان ها وزمين را آفريده است؟ مسلّماً مى گويند: الله، بگو: الحمدلله [كه خود شما معترفيد]! ولى بيشتر آنان نمى دانند.

در اين آيات خداوند متعال مشركان را مورد سرزنش قرار داده و با استنطاق از آنان و گرفتن اعتراف در اينكه خالق خداست مى فرمايد: پس چرا اعتقاد به ربوبيت و تدبير استقلالى وسائط داريد و چرا با اعتقاد

ص:42

استقلالى به آنها نظر كرده و آنها را صدا مى زنيد و از آنها حاجت مى خواهيد؟ !

و از اين استنطاق استفاده مى شود هر كسى خالق مستقل است ربّ مستقل نيز اوست و او كسى جز خداوند متعال نمى باشد و اگر به اعتراف خود مشركان خالق خداست، در نتيجه ربّ مستقل نيز اوست نه بت ها و نه اولياى الهى.

٣. خداوند متعال مى فرمايد:

يا أَيهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لَنْ يخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيئاً لايسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ * ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللهَ لَقَوِي عَزِيزٌ (حج: ٧٣ و ٧4)

اى مردم! مثلى زده شده است، به آن گوش فرا دهيد: كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد، هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند! وهرگاه مگس چيزى از آنها بربايد، نمى توانند آن را باز پس گيرند! هم اين طلب كنندگان ناتوانند، وهم آن مطلوبان [هم اين عابدان، وهم آن معبودان]! خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختند؛ خداوند قوّى و شكست ناپذير است.

در اين آيه خداوند متعال كسانى را كه واسطه ها را صدا زده و آنها را ارباب مستقل مى دانستند مورد سرزنش قرار داده و مى فرمايد: آنها قدرت خلق هيچ چيزى را ندارند چگونه شما معتقد به ربوبيت مستقل آن شده ايد؟ !

ص:43

از اين آيه استفاده مى شود كه ربوبيت استقلالى براى كسى است كه خالق مستقل است.

ادله توحيد ربوبى
اشاره

در قرآن كريم به چند دليل براى توحيد ربوبى اشاره شده است:

١. فطرت دليل بر توحيد ربوبى

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (اعراف:١٧٢و١٧٣)

و [به خاطر بياور] زمانى را كه پروردگارت از پشت وصلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ [و فرمود:] آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى دهيم! [چنين كرد مبادا] روز رستاخيز بگوييد: ما از اين، غافل بوديم؛ [و از پيمان فطرى توحيد بى خبر مانديم]! يا بگوييد: پدرانمان پيش از ما مشرك بودند، ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم؛ [و چاره اى جز پيروى از آنان نداشتيم؛] آيا ما را به آنچه باطل گرايان انجام دادند مجازات مى كنى؟ !

از آنجا كه اين خطاب خداوند متعال با انسان در عالم ذر، يا با فطرت اوست به دست مى آيد توحيد ربوبى كه خداوند متعال به آن از مردم

ص:44

گواهى و شهادت گرفته امرى فطرى بوده و مردم در عالم ذر يا با فطرت به آن اذعان دارند.

٢. اتقان و نظام مندى عالم، دليل بر توحيد ربوبى
اشاره

اگر در عالم وجود چند مربّى و مدبّر بود منجرّ به فساد نظام مى شد در حالى كه چنين فسادى مشاهده نمى شود. در نتيجه يك مربّى و مدبّر مستقل در عالم است.

الف) تلازم بين مقدم و تالى

براى اثبات تلازم بين مقدم و تالى مى توان به آياتى از قرآن استدلال كرد؛ خداوند متعال مى فرمايد: قُلْ كُلٌّ يعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ ؛ «بگو: هر كس طبق روش [و خلق وخوى] خود عمل مى كند» . (اسراء: ٨4)

و نيز مى فرمايد:

. . . وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ. . . (مؤمنون: ٩١)

. . . ومعبود ديگرى هرگز با او نيست؛ كه اگر چنين مى شد، هر يك از خدايان، مخلوقات خود را تدبير واداره مى كردند وبعضى بر بعضى ديگر برترى مى جستند [و جهان هستى به تباهى كشيده مى شد]. . . .

و مى فرمايد:

لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا (انبياء: ٢٢)

اگر در آسمان وزمين، جز الله خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند [و نظام جهان به هم مى خورد]!

ص:45

در اين آيه به مقدم و تالى و تلازم بين آن دو در مورد تعدد مربى براى عالم اشاره شده است كه مقدم تعدد آلهه و تالى فساد در عالم مى باشد و اينكه بين اين دو تلازم است امرى است بديهى.

ب) نفى تالى

براى اثبات نفى تالى كه همان عدم فساد عالم است مى توان به آياتى از قرآن تمسك نمود؛

خداوند متعال مى فرمايد: صُنْعَ اللهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيءٍ ؛ «اين صنع وآفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن آفريده» . (نمل: ٨٨)

و مى فرمايد: الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ ؛ «او همان كسى است كه هر چه را آفريد نيكو آفريد» . (سجده: ٧)

همچنين مى فرمايد:

الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَينِ ينْقَلِبْ إِلَيكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ (ملك: ٣ و 4)

همان كسى كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد؛ در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضادّ وعيبى نمى بينى! بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف وخللى مشاهده مى كنى؟ ! بار ديگر [به عالم هستى] نگاه كن، سرانجام چشمانت [در جست وجوى خلل ونقصان ناكام مانده] به سوى تو باز مى گردد در حالى كه خسته وناتوان است!

و نيز مى فرمايد:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيلِ وَ النَّهارِ لآَياتٍ لأُِولِي الأَلْبابِ * الَّذِينَ يذْكُرُونَ اللهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى

ص:46

جُنُوبِهِمْ وَ يتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (آل عمران: ١٩٠ و ١٩١)

مسلماً در آفرينش آسمان ها وزمين، وآمد ورفت شب وروز، نشانه هاى [روشنى] براى خردمندان است. همان ها كه خدا را در حال ايستاده ونشسته، وآن گاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند؛ ودر اسرار آفرينش آسمان ها وزمين مى انديشند؛ [و مى گويند:] بارالها! اينها را بيهوده نيافريده اى! منزهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار.

در اين آيات به اتقان و استحكام صنع الهى اشاره شده كه نفى تالى يعنى فساد عالم است و آن منتج نتيجه به نفى مقدم است كه تعدد آلهه باشد. يعنى چون فسادى در عالم نيست و اتقان صنع وجود دارد معلوم مى گردد مدبّر جهان يكى بيش نيست.

نهى از اعتقاد به ربوبيت استقلالى براى غير خداوند

خداوند متعال مى فرمايد:

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَ بَينَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيئاً وَ لا يتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ (آل عمران: 64)

بگو: اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما وشما يكسان است؛ كه جز خداوند يگانه را نپرستيم وچيزى را همتاى او قرار ندهيم؛ وبعضى از ما، بعضى ديگر را -غير از خداى يگانه- به خدايى نپذيرد.

از اين آيه استفاده مى شود كه اهل كتاب معتقد به ربوبيت استقلالى

ص:47

براى اولياى خود بوده اند و بدين جهت آنها را عبادت مى كردند، عقيده اى كه هرگز مسلمانانى كه به اولياى الهى استغاثه مى كنند چنين اعتقادى ندارند؛ لذا كلام وهابيان بر مسلمانان قابل تطبيق نيست.

و نيز مى فرمايد:

قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً * قُلْ إِنِّي لَنْ يجِيرَنِي مِنَ اللهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (جن: ٢١ و ٢٢)

بگو: من مالك زيان وهدايتى براى شما نيستم! بگو: [اگر من نيز برخلاف فرمانش رفتار كنم] هيچ كس مرا در برابر او حمايت نمى كند وپناهگاهى جز او نمى يابم.

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يصِلُ إِلَى اللهِ وَ ما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يصِلُ إِلى شُرَكائِهِمْ ساءَ ما يحْكُمُونَ (انعام: ١٣6)

آنها [مشركان] سهمى از آنچه خداوند از زراعت و چهارپايان آفريده، براى او قرار دادند؛ [و سهمى براى بت ها!] و به گمان خود گفتند: اين مال خداست! و اين هم مال شركاى ما [يعنى بت ها] است! پس آنچه مال شركاى آنها بود، به خدا نمى رسيد؛ ولى آنچه مال خدا بود، به شركايشان مى رسيد! [آرى، اگر سهم بت ها با كمبودى مواجه مى شد، مال خدا را به بت ها مى دادند؛ امّا عكس آن را مجاز نمى دانستند!] چه بد حكم مى كنند [كه علاوه بر شرك، حتّى خدا را كمتر از بت ها مى دانند].

از اين آيات استفاده مى شود مشركان بت ها و اوليا را شريك خدا

ص:48

دانسته و آنان را مالك و ربّ مستقل مى پنداشتند و لذا در اين آيه آنان را بدين جهت نكوهش كرده است.

مشركان و شرك در ربوبيت

خداوند متعال مى فرمايد:

قُلْ أَ غَيرَ اللهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيها (انعام: ١64)

بگو: آيا غير خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟ ! هيچ كس، عمل [بدى] جز به زيان خودش، انجام نمى دهد.

از اين استفهام انكارى در آيه استفاده مى شود كه مشركان شرك در ربوبيت داشته اند.

و نيز مى فرمايد:

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ (اعراف: ١٧٢)

و [به خاطر بياور] زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ [و فرمود:] آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى دهيم! [چنين كرد مبادا] روز رستاخيز بگوييد: ما از اين، غافل بوديم؛ [و از پيمان فطرى توحيد بى خبر مانديم].

از اين آيه كه درصدد اقرار بر ربوبيت الهى است و بر اثبات آن تأكيد دارد، استفاده مى شود كه مشركان شرك ربويى داشته اند.

ص:49

و نيز مى فرمايد:

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يشْرِكُونَ (توبه: ٣١)

[آنها] دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند، و [همچنين] مسيح فرزند مريم را؛ در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتايى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك و منزه است از آنچه همتايش قرار مى دهند.

مطابق اين آيه، اهل كتاب، دانشمندان و راهبان را ربّ مستقل مى دانستند كه حق جعل شرع در مقابل خدا داشتند.

و نيز مى فرمايد:

وَ لا يتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ (آل عمران: 64)

و بعضى از ما، بعضى ديگر را -غير از خداى يگانه- به خدايى نپذيرد.

از اين تعهدى كه خداوند متعال از مردم مى گيرد به دست مى آيد كه مشركان صدر اسلام شرك ربوبى داشته اند.

خداوند سبحان مى فرمايد:

وَ لا يأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيينَ أَرْباباً (آل عمران:٨٠)

و نه اينكه به شما دستور دهد كه فرشتگان و پيامبران را، پروردگار خود انتخاب كنيد.

و نيز از اينكه خداوند متعال خود را از ربّ قراردادن فرشتگان و

ص:50

پيامبران به عنوان ربّ تبرئه كرده به دست مى آيد مشركان شرك ربوبى داشته و فرشتگان و پيامبران را ربّ مستقل مى دانستند.

تربيت غير، به اذن خداوند
اشاره

از آيات قرآن استفاده مى شود كه غير خداوند نيز به اذن خدا مربى مى باشند.

١. تربيت در امور مادى

خداوند متعال مى فرمايد: وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ ؛ «ودختران همسرتان كه در دامان شما پرورش يافته اند» . (نساء: ٢٣)

ونيز مى فرمايد: فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً ؛ «و آنها كه امور را تدبير مى كنند» . (نازعات: 5)

٢. تربيت در امور معنوى

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ (آل عمران: ٧٩)

بلكه [سزاوار مقام او، اين است كه بگويد:] مردمى الهى باشيد، آن گونه كه كتاب خدا را مى آموختيد.

مذمت مشركان به جهت اعتقاد به استقلال معبودان خود

با بررسى آيات وروايات وتاريخ پى مى بريم كه خداوند مشركان را به جهت اعتقاد به استقلال معبودان مذمّت كرده است.

خداوند متعال در مذمّت يهود مى فرمايد:

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ

ص:51

مَرْيمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يشْرِكُونَ (توبه: ٣١)

[آنها] دانشمندان وراهبان خود را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنين) مسيح پسر مريم را، در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتايى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك و منزه است از آنچه همتايش قرار مى دهند.

از اين آيه به طور وضوح استفاده مى شود كه علت مذمّت آنان اين بود كه احبار وراهبان را به طور مستقل، ربّ ومربّى خود مى دانستند.

خداوند سبحان مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً (عنكبوت:١٧)

آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد، مالك هيچ رزقى براى شما نيستند.

يعنى عبادت واستعانت از غير خدا به طور مستقل مذموم است.

خداوند متعال در جاى ديگر مى فرمايد:

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ لا يمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرْضِ (سبأ: ٢٢)

بگو كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پنداريد، بخوانيد (آنها هرگز گرهى از كار شما نمى گشايند، چرا كه) آنها به اندازه ذرّه اى در آسمان ها وزمين مالك نيستند.

شيخ انصارى \ درباره تأثير ستارگان در نظام عالم مى نويسد:

. . . چهارم: اعتقاد به ربط داشتن حركت هاى فلكى در عالم است، و

ص:52

اين ربط به چند صورت تصور مى شود: اول: استقلال در تأثير است به نحوى كه تخلف از آن ممتنع باشد، هم چون امتناع تخلف معلول از علت عقلى آن. و ظاهر بسيارى از عبارات آن است كه اين اعتقاد كفر است. . .

علامه در (المنتهى) بعد از فتوا به تحريم تنجيم گفته: و فراگيرى علم نجوم با اعتقاد به اينكه آنها مؤثر در عالمند، يا اينكه براى ستارگان دخالتى در تأثير داشتن در نفع و ضرر است. و به طور كلى: هر كس اعتقاد به ربط داشتن حركات نفسانى و طبيعى با حركات فلكى و اتصالات كوكبى داشته باشد كافر است.

و شهيد \ در (قواعدش) گفته: هركس درباره ستاره ها معتقد باشد كه آنها تدبيركننده و ايجادكننده اين عالمند كافر است.

و محقق كركى در (جامع المقاصد) گفته: بدان كه تنجيم با اعتقاد به اينكه ستاره ها در موجودات عالم سفلى تأثير دارند گرچه به نحو مدخليت باشد، حرام است.(1)

شيخ جعفر كاشف الغطاء مى گويد:

وانّما الباعث على الكفر ان الانقياد لبعض العباد مع اعتقاد استحقاقهم ذلك بالاستحقاق، من دون توجه الأمر من الكريم المتعال، و انّ لهم تدبيراً و اختياراً.(2)

همانا عامل كفر، اطاعت از برخى بندگان است همراه با اعتقاد به اينكه آنان مستحق چنين اطاعتى هستند، بدون توجه به امر از جانب خداى كريم متعال، و اينكه براى آنها تدبير و اختيارى است.


1- مكاسب محرمه، شيخ انصارى، مبحث تنجيم.
2- منهج الرشاد، شيخ جعفر كاشف الغطاء، همراه با العبقات العنبرية، ص 54٠.

ص:53

شبهه: تلازم بين توحيد ربوبى و الوهى

وهابيان مى گويند: انبيا به جهت دعوت مردم به توحيد ربوبى نيامده اند، چون كه مردم بى نياز از بيان آن بوده اند و به آن اعتقاد داشتند، بلكه به جهت توحيد در الوهيت آمده اند كه همان توحيد در عبادت است و در اين زمينه به آياتى تمسك مى كنند از آن جمله؛ خداوند متعال مى فرمايد:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيقُولُنَّ اللهُ فَأَنَّى يؤْفَكُونَ (عنكبوت: 6١)

و هرگاه از آنان بپرسى: چه كسى آسمان ها وزمين را آفريده، وخورشيد وماه را مسخّر كرده است؟ مى گويند: الله! پس با اين حال چگونه آنان را (از عبادت خدا) منحرف مى سازند؟

پاسخ

اولاً: همان گونه كه بسيارى از مفسران اهل سنت گفته اند مقصود اين آيه سؤال از نهاد و فطرت و درون آنهاست كه آنان نيز در نهادشان به اين نتيجه مى رسند كه خالق و مدبّر خداست گرچه در ظاهر خلاف آن را مى گفتند.

ثانياً: توحيد ربوبى و توحيد الوهى به معناى استحقاق عبادت، عرفاً و شرعاً با هم متلازمند و اعتقاد به يكى، مستلزم اعتقاد به ديگرى است. لذا اگر مشركان معتقد به توحيد ربوبى بوده اند بايد اعتقاد به توحيد الوهى و استحقاق عبادت براى خداوند متعال داشته باشند، در حالى كه قرآن مى گويد: مشركان شرك در عبادت داشته اند، پس شرك ربوبى نيز داشته اند؛ چرا كه عبوديت به جهت ربوبيت است.

ص:54

خداوند متعال مى فرمايد:

إِنَّ اللهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (آل عمران:5١)

خداوند، پروردگار من وشماست؛ او را بپرستيد (نه من، ونه چيز ديگر را) ! اين است راه راست!

و نيز مى فرمايد: لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيءٍ فَاعْبُدُوهُ ؛ «هيچ معبودى جز او نيست؛ آفريدگار همه چيز است؛ او را بپرستيد» . (انعام: ١٠٢)

و نيز از قرآن استفاده مى شود كه از جمله مفاسد شرك در الوهيت شرك در ربوبيت است آنجا كه مى فرمايد:

وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللهِ عَمَّا يصِفُونَ (مؤمنون: ٩١)

ومعبود ديگرى با او نيست؛ كه اگر چنين مى شد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير واداره مى كردند وبعضى بر بعضى ديگر برترى مى جستند (و جهان هستى به تباهى كشيده مى شد) ؛ منزّه است خدا از آنچه آنان توصيف مى كنند!

معناى آيه اين است كه اگر همراه خدا - نعوذ بالله - خدايى باشد بايد ربّ و خالق باشد، و در اين صورت در عالم فساد خواهد بود، و نبود فساد دال بر آن است كه ملازمه بين توحيد در ربوبيت و خالقيت با توحيد در الوهيت وجود دارد.

قوم حضرت نوح (ع) هنگامى كه عبادت غير خدا را مى كردند نوح (ع) آنان را دعوت به استغفار نزد پروردگارش مى كند و آنان را به توحيد در ربوبيت مى خواند آنجا كه مى فرمايد:

ص:55

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً (نوح: ١٠)

به آنها گفتم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است.

حضرت ابراهيم (ع) نيز هنگام دعوت بت پرستان به سوى خدا آنان را به توحيد ربوبى دعوت مى كند كه منشأ توحيد الوهى و استحقاق عبادت است آنجا كه مى فرمايد:

بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ. . . (انبياء: 56)

گفت: بلكه (حقّ آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها وزمين است كه آنها را ايجاد كرده. . . .

و نيز در جاى ديگر مى فرمايد:

إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِي لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ (انعام: ٧٩)

من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمان ها وزمين را آفريده!

مطابق اين آيه حضرت ابراهيم (ع) نيز مردم را به توحيد ربوبى دعوت مى كند.

فرعون نيز كه صداى ( أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلى) ؛ «من پروردگار برتر شما هستم!» (نازعات: ٢4) سر مى دهد، در جايى ديگر خود را اله معرفى مى كند، و قرآن درباره او مى گويد:

قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ * قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ ما بَينَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ * قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ * قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الأَوَّلِينَ (شعرا: ٢٣ - ٢6)

فرعون گفت: پروردگار عالميان چيست؟ ! (موسى) گفت:

ص:56

پروردگار آسمان ها وزمين وآنچه ميان آن دو است، اگر اهل يقين هستيد! (فرعون) به اطرافيانش گفت: آيا نمى شنويد (اين مرد چه مى گويد) ؟ ! (موسى) گفت: او پروردگار شما وپروردگار نياكان شماست!

حضرت عيسي (ع) هنگامى كه خداوند متعال از او در مورد الوهيت خود و مادرش سؤال مى كند آنجا كه مى فرمايد:

أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَينِ مِنْ دُونِ اللهِ (مائده:١١6)

آيا تو به مردم گفتى كه من ومادرم را بعنوان دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟ !

در جواب عرضه مى دارد:

ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ (مائده:١١٧)

من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادى، چيزى به آنها نگفتم؛ (به آنها گفتم:) خداوندى را بپرستيد كه پروردگار من وپروردگار شماست!

و نيز از برخى آيات استفاده مى شود كه مشركان كه غير خدا را مى پرستيدند شرك در ربوبيت و شرك در خالقيت داشته اند، و بدين جهت غير خدا را عبادت مى كردند.

خداوند متعال مى فرمايد:

أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيهِمْ (رعد:١6)

ص:57

آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، واين آفرينش ها بر آنها مشتبه شده است؟ !

و نيز در مورد شرك در ربوبيت مى فرمايد:

قُلْ أَ غَيرَ اللهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ (انعام: ١64)

بگو: آيا غير خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟

كلام علوى مالكى در تلازم بين توحيد ربوبى و الوهى (شرك ربوبى مشركان)

محمّد بن علوى مالكى در اين باره مى گويد:

وبهذا يتضح لك جلياً انّه لا خفاء على من تدبّر كتاب الله في انّ توحيد الربوبية و توحيد الألوهية متلازمان في نظر العقل و الشرع، فالقول بأحدهما قول بالآخر، و انتفاء احدهما في اعتقاد من اعتقد الانتفاء قول منه بانتفاء الآخر، و البرهنة على احدهما هو استدلال على الآخر، و القول بانّ المرسلين عليهم الصلاة و السلام ما جاؤا بتوحيد الربوبية؛ لانّ الناس كانوا في غنية عن بيانه، و ما جاؤا الاّ بتوحيد العبادة - احتجاجاً ببعض الآيات التي لم يحسنوا فهمها - قول تكذبه نصوص الكتاب العزيز و دعوى يدحضها العلم بتاريخ المشركين قديمه و حديثه. . . . (1)

و اين گونه واضح مى شود بر تو به طور آشكار اينكه خفايى نيست بر هر تدبّركننده در كتاب خدا كه توحيد ربوبى و توحيد الوهى در


1- هوالله، محمد بن علوى مالكى، صص 6٠ و 6١.

ص:58

نظر عقل و شرع متلازمند، و قول به يكى قول به ديگرى است، و انتفاى يكى در اعتقاد كسى كه معتقد به انتفاء است قولى است از او به انتفاء ديگرى، و اقامه برهان بر يكى از آن دو استدلال بر ديگرى است. و قول به اينكه انبياى مرسل - كه درود و سلام خدا بر آنان باد - براى توحيد ربوبيت نيامده اند؛ زيرا كه مردم از آن بى نياز بوده اند، و فقط به جهت توحيد در عبادت آمده اند، و در اين ادعا به برخى از آياتى تمسك كرده اند كه درست نفهميده اند، قولى است كه نصوص قرآن كريم آن را تكذيب مى كند و ادعايى است كه علم به تاريخ مشركان قديم و جديد آن را ابطال مى نمايد. . .

٢. توحيد در خالقيت
اشاره

توحيد در خالقيت يعنى اعتقاد به اينكه تنها خالق مستقل در عالم وجود كه در خلقتش به هيچ كس وابسته نيست و مى تواند جلوى خلق غير خود را بگيرد، يكى است وآن كسى غير از خداوند متعال نمى باشد.

خداوند، تنها خالق مستقل

خداوند متعال مى فرمايد:

هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيرُ اللهِ يرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ (فاطر: ٣)

آيا آفريننده اى جز خدا هست كه شما را از آسمان وزمين روزى دهد؟ !

ونيز فرمود:

أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الأَمْرُ تَبارَكَ اللهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (اعراف: 54)

آگاه باشيد كه آفرينش وتدبير [جهان]، از آن او [وبه فرمان

ص:59

او]ست! پر بركت [و زوال ناپذير] است خداوندى كه پروردگار جهانيان است.

نهى از اعتقاد به خالقيت استقلالى براى غير خدا

خداوند متعال مى فرمايد:

بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ أَنَّى يكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ (انعام: ١٠١)

او پديدآورنده آسمان ها وزمين است؛ چگونه ممكن است فرزندى داشته باشد؟ ! حال آنكه همسرى نداشته، وهمه چيز را آفريده؛ واو به همه چيز داناست.

در اين آيه از مصاحب خداوند كه كسى در عرض خداوند خالق مستقل باشد نفى شده و او تنها خالق هر چيزى معرفى شده است.

خالقيت طولى خداوند نسبت به فعل انسان

خداوند متعال مى فرمايد:

ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ وَكِيلٌ (انعام: ١٠٢)

اين است پروردگار شما! هيچ معبودى جز او نيست؛ آفريدگار همه چيز است؛ او را بپرستيد واو نگهبان ومدّبر همه موجودات است.

ونيز مى فرمايد: قُلِ اللهُ خالِقُ كُلِّ شَيءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ ؛ «بگو: خدا خالق همه چيز است؛ واوست يكتا وپيروز» . (رعد: ١6)

و مى فرمايد: اللهُ خالِقُ كُلِّ شَيءٍ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ وَكِيلٌ ؛ «خداوند آفريدگار همه چيز است وحافظ وناظر بر همه اشيا است» . (زمر: 6٢)

ص:60

همچنين مى فرمايد:

ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ (غافر: 6٢)

اين است خداوند، پروردگار شما كه آفريننده همه چيز است؛ هيچ معبودى جز او نيست.

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ ما رَمَيتَ إِذْ رَمَيتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمى (انفال: ١٧)

واين تو نبودى [اى پيامبر كه خاك وسنگ به صورت آنها] انداختى؛ بلكه خدا انداخت.

و مى فرمايد: وَاللهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ ؛ «با اينكه خداوند هم شما را آفريده وهم بت هايى كه مى سازيد» . (صافات: ٩6)

خالقيت غير خدا به اذن خدا

از آيات قرآن استفاده مى شود كه غير از خداوند نيز به اذن او خالق است؛ خداوند متعال مى فرمايد:

أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيكُونُ طَيراً بِإِذْنِ اللهِ (آل عمران: 4٩)

من نشانه اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام. من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى سازم؛ سپس در آن مى دمم وبه فرمان خدا، پرنده اى مى گردد.

ونيز مى فرمايد:

وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيراً (مائده: ١١٠)

ص:61

وهنگامى كه به فرمان من، از گل چيزى بصورت پرنده مى ساختى، ودر آن مى دميدى، وبه فرمان من، پرنده اى مى شد.

در اين دو آيه حضرت عيسي (ع) به عنوان خالق پرنده معرفى شده ولى به اذن و ارادۀ خداوند متعال در نتيجه خالقيت و تصرف برخى از انسان ها در مسائل غيبى در طول خالقيت خدا و به اذن او اشكال ندارد.

ارتباط بين ربوبيت و خالقيت

خداوند متعال مى فرمايد:

يا أَيهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (بقره: ٢١)

اى مردم! پروردگار خود را پرستش كنيد؛ آن كس كه شما، وكسانى را كه پيش از شما بودند آفريد، تا شايد پرهيزكار شويد.

از اينكه خداوند مى فرمايد: رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ استفاده مى شود كه بين ربوبيت و خالقيت ارتباط است.

٣. توحيد در ولايت وحاكميت
اشاره

يكى ديگر از شاخه هاى توحيد افعالى توحيد در ولايت و سرپرستى در امور است.

آيات قرآن درباره ولايت بر سه نوع هستند:

الف) آياتى كه ولايت را براى خدا وغير از او ثابت مى كند.

خداوند متعال مى فرمايد:

ص:62

إِنَّما وَلِيكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا. . . (مائده: 55)

سرپرست وولى شما، تنها خداست وپيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند. . . .

ب) آياتى كه ولايت را از غير خدا سلب مى كند.

خداوند متعال مى فرمايد: وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ ؛ «از خدا هيچ ولى وياورى براى شما نيست» . (شورى: ٣١)

ج) آياتى كه ولايت را مختص به خدا مى داند.

خداوند متعال مى فرمايد:

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللهُ هُوَ الْوَلِي (شوري: ٩)

آيا آنها غير از خدا را ولى خود برگزيدند؟ ! در حالى كه «ولى» فقط خداوند است.

ونيز مى فرمايد:

ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِي وَ لا يشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً (كهف:٢6)

آنها هيچ ولى وسرپرستى جز او ندارند! واو هيچ كس را در حكم خود شركت نمى دهد.

با جمع بين آيات فوق به اين نتيجه مى رسيم كه ولايت وحاكميت وسرپرستى بالأصاله براى خداوند متعال است وبه هر كس كه اراده كند اعطا مى نمايد وولايت رسول الله (ص) واوصياى او (عليهم السلام) هرگز در عرض ولايت خداى سبحان ومستقل از آن نيست؛ زيرا هيچ موجود ممكنى حتى انسان هاى كامل از هيچ نوع استقلالى برخوردار نيستند.

ص:63

حاكميت غير خدا، به اذن خدا

خداوند متعال مى فرمايد:

فَلا وَ رَبِّكَ لا يؤْمِنُونَ حَتَّى يحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَينَهُمْ ثُمَّ لايجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيتَ وَ يسَلِّمُوا تَسْلِيماً (نساء:65)

به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند؛ وسپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند؛ وكاملا تسليم باشند.

و مى فرمايد:

وَ أَنِ احْكُمْ بَينَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ (مائده: 4٩)

ودر ميان آنها [اهل كتاب]، طبق آنچه خداوند نازل كرده، داورى كن.

4. توحيد در قانون گذارى
اشاره

اين توحيد به اين معناست كه قانون گذار تنها خداست و ديگران حتى انبيا و اوصيا بايد قانونى را كه او تدوين كرده براى مردم بيان نموده و به اجرا گذارند.

خداوند سبحان مى فرمايد: وَ مَنْ لَمْ يحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ ؛ «و آنها كه به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمى كنند، كافرند» . (مائده: 44)

ونيز فرمود: وَ مَنْ لَمْ يحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛ «وهر كس به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نكند، ستمگر است» . (مائده:45)

ص:64

همچنين فرمود: وَ مَنْ لَمْ يحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ ؛ «وكسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمى كنند، فاسقند» . (مائده: 4٧)

خداوند سبحان فرمود:

وَ أَنِ احْكُمْ بَينَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللهُ إِلَيكَ (مائده: 4٩)

ودر ميان آنها [اهل كتاب]، طبق آنچه خداوند نازل كرده، داورى كن! واز هوس هاى آنان پيروى مكن! واز آنها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده، منحرف سازند.

ونيز فرمود: إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ ؛ «حكم تنها از آن خداست» . (يوسف:4٠ و 6٧) و (انعام: 5٧)

همچنين فرمود:

وَ هُوَ اللهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الأُولى وَ الآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيهِ تُرْجَعُونَ (قصص: ٧٠)

واو خدايى است كه معبودى جز او نيست؛ ستايش براى اوست در اين جهان ودر جهان ديگر؛ حاكميت [نيز] از آن اوست؛ وهمه شما به سوى او بازگردانده مى شويد.

خداوند سبحان فرمود:

وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللهِ ذلِكُمُ اللهُ رَبِّي عَلَيهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيهِ أُنِيبُ (شوري: ١٠)

و در هر چيز اختلاف كنيد، داوريش با خداست؛ اين است خداوند، پروردگار من، بر او توكّل كرده ام وبه سوى او بازمى گردم.

وفرمود:

ص:65

أَ فَغَيرَ اللهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً (انعام: ١١4)

آيا غير خدا را به داورى طلبم؟ ! در حالى كه اوست كه اين كتاب آسمانى را، كه همه چيز در آن آمده، به سوى شما فرستاده است.

از تمام اين آيات استفاده مى شود حاكم تشريعى بالاصاله خداست و ديگران وظيفه دارند تا حكم او را ابلاغ نموده و به آن عمل كنند.

اعتقاد مشركان به شرك در قانون گذارى

خداوند متعال مى فرمايد: أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يأْذَنْ بِهِ اللهُ ؛ «آيا معبودانى دارند كه بى اذن خداوند آيينى براى آنها ساخته اند؟ !» . (شورى: ٢١)

از اينكه خداوند متعال سخن از تشريع شركاء به ميان آورده استفاده مى شود مشركان معتقد به شريك براى خدا در قانون گذارى و تشريع بوده اند.

5. توحيد در مالكيت
اشاره

يكى از اقسام توحيد افعالى توحيد در مالكيت است؛ يعنى تنها مالك حقيقى كه ملكيتش را از كسى به دست نياورده خداوند سبحان مى باشد، و ديگر مالكان ملكيتشان مجازى و در طول ملكيت خداوند متعال است.

خداوند مى فرمايد: لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ ؛ «حكومت آسمان ها و زمين، از آن خداست» . (بقره: ١٠٧)

از آنجا كه «له» خبر براى «ملك» است و مقدم شده و دلالت بر حصر دارد لذا مى توان از آن توحيد در مالكيت فهميد.

ص:66

خداوند سبحان مى فرمايد:

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِي وَ لا نَصِيرٍ (بقره: ١٠٧)

آيا نمى دانستى كه حكومت آسمان ها وزمين، از آن خداست؟ ! [و حق دارد هرگونه تغيير وتبديلى در احكام خود طبق مصالح بدهد؟ !] وجز خدا، ولى وياورى براى شما نيست. [و اوست كه مصلحت شما را مى داند وتعيين مى كند].

ونيز فرمود:

ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (زمر: 6)

اين است خداوند، پروردگار شما كه حكومت [عالم هستى] از آن اوست؛ هيچ معبودى جز او نيست؛ پس چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟ !

همچنين فرمود:

وَ اللهُ يؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (بقره: ٢4٧)

خداوند، ملكش را به هر كس بخواهد، مى بخشد؛ واحسان خداوند، وسيع است؛ و [از لياقت افراد براى منصب ها] آگاه است.

و فرمود:

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ لا يمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِيهِما مِنْ شِرْكٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ (سبأ: ٢٢)

بگو: كسانى را كه غير از خدا [معبود خود] مى پنداريد بخوانيد! [آنها هرگز گرهى از كار شما نمى گشايند، چرا كه] آنها به اندازه

ص:67

ذرّه اى در آسمان ها وزمين مالك نيستند، ونه در [خلقت ومالكيت] آنها شريكند، ونه ياور او [در آفرينش] بودند.

خداوند متعال مى فرمايد: وَ لَمْ يكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ ؛ «ونه شريكى در حكومت دارد» . (اسراء: ١١١)

ونيز فرمود:

الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ لَمْ يتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ (فرقان: ٢)

خداوندى كه حكومت آسمان ها وزمين از آن اوست، وفرزندى براى خود انتخاب نكرد، وهمتايى در حكومت ومالكيت ندارد.

همچنين فرمود: وَ لَهُ كُلُّ شَيءٍ ؛ «در حالى كه همه چيز از آن اوست» . (نمل: ٩١)

خداوند متعال مى فرمايد:

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً (اسراء: 56)

بگو: كسانى را كه غير از خدا [معبود خود] مى پنداريد، بخوانيد! آنها نه مى توانند مشكلى را از شما برطرف سازند، ونه تغييرى در آن ايجاد كنند.

ونيز فرمود:

إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللهِ الرِّزْقَ (عنكبوت: ١٧)

آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد، مالك هيچ رزقى براى شما نيستند؛ پس روزى را تنها نزد خدا بطلبيد.

ص:68

و مى فرمايد:

ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ (فاطر: ١٣)

اين است خداوند، پروردگار شما؛ حاكميت [در سراسر عالم] از آن اوست وكسانى را كه جز او مى خوانيد [و مى پرستيد] حتى به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند.

همچنين مى فرمايد:

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يمْلِكُونَ شَيئاً وَ لا يعْقِلُونَ (زمر: 4٣)

آيا آنان غير از خدا شفيعانى گرفته اند؟ ! به آنان بگو: آيا [از آنها شفاعت مى طلبيد] هر چند مالك چيزى نباشند ودرك وشعورى براى آنها نباشد؟ !

خداوند سبحان مى فرمايد: قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً ؛ «بگو: من مالك زيان وهدايتى براى شما نيستم» . (جن: ٢١)

مالكيت مجازى غير خدا

گرچه خداوند متعال مُلك و مالكيت حقيقى را منحصر به خود كرده و ما را به اعتقاد به توحيد در مالكيت دعوت نموده است، و لذا مى فرمايد: لَهُ الْمُلْكُ ؛ «حاكميت [در سراسر عالم] از آن اوست» . (فاطر:١٣)

و نيز مى فرمايد: وَ لَمْ يكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ ؛ «ونه شريكى در مالكيت دارد» . (اسراء: ١١١)

ولى درباره برخى از افراد مى فرمايد: وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ ؛ «و خداوند، حكومت و دانش را به او بخشيد» . (بقره: ٢5١)

ص:69

نتيجه اينكه: مالكيت حقيقى و اصلى براى خداوند متعال است و به هر كس كه بخواهد از مالكيت خود عنايت مى كند و لذا مالكيت غير خدا مجازى است.

مالكيت مجازى غير خدا، به مشيت خدا

خداوند متعال مى فرمايد:

قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلاَّ ما شاءَ اللهُ (يونس: 4٩)

بگو: من [حتّى] براى خودم زيان وسودى را مالك نيستم، [تا چه رسد براى شما!] مگر آنچه خدا بخواهد.

ص:70

ص:71

بخش دوم: توحيد عملى

اشاره

در مقابل توحيد نظرى، توحيد عملى است، يعنى همان گونه كه بايد عقيده به يك خدا داشته باشيم در عمل نيز كارهايمان بايد تنها براى او باشد. اين نوع نيز بر چند قسم است.

يكى از اقسام توحيد عملى، توحيد در عبادت است، يعنى اعتقاد به اينكه عبادت و پرستش مخصوص خداوند متعال است و كسى ديگر شايستگى پرستش ندارد، و اين عقيده مورد قبول همه امت اسلامى است ولى اختلاف در مصداق و برخى از كارهايى است كه انجام مى گيرد از باب مثال آيا صدا زدن اولياى الهى و درخواست دعا از آنان براى رفع گرفتارى، از مصاديق عبادت ولى خداست كه منجر به شرك در عبادت شود يا خير؟ وهابيان ديدگاه خاصى در اين زمينه دارند كه به بررسى توحيد و شرك از اين منظر مى پردازيم.

فتاواى وهابيان

شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز مى گويد:

قد بين الله سبحانه في كتابه الكريم وعلى لسان رسوله الأمين

ص:72

عليه من ربّه افضل الصلاة والتسليم انّ العبادة حقّ الله ليس فيها حقّ لغيره وانّ الدعاء من العبادة؛ فمن قال من الناس في اي بقعة من بقاع الارض يا رسول الله او يا نبي الله او يا محمّد اغثني او ادركني او انصرني او اشفني او انصر امتك او اشف مرضي المسلمين او اهدِ ضالّهم او ما اشبه ذلك فقد جعله شريكاً لله في العبادة، وهكذا من صنع مثل ذلك مع غيره من الانبياء او الملائكة او الاولياء او الجن او الاصنام او غيرهم من المخلوقات. . . .(1)

خداوند سبحان در كتاب كريمش وبر زبان رسول امينش كه از جانب پروردگارش بهترين درودها وسلام ها بر او باد بيان كرده كه عبادت حقّ خداست ودر آن حقى براى غير او نيست، واينكه دعا از جمله عبادت است؛ پس هر كس از مردم در هر بخشى از روى زمين بگويد: اى رسول خدا، اى نبى خدا، اى محمّد مرا كمك كن، مرا درياب، مرا يارى نما، مرا شفا بده، امتت را يارى كن، مريضان مسلمين را شفا بده، گمشده آنها را هدايت كن يا شبيه اين گفتارها، به طور حتم پيامبر را شريك خدا در عبادت قرار داده است. همچنين هركس مثل اين گونه تعبيرات را درباره غير از پيامبر اسلام (ص) از انبيا وملائكه واوليا وجن وبت ها يا غير از اينها از مخلوقات به كار برد حكمش همين است. . .

او در جاى ديگر مى گويد:

. . . وامّا دعاء الميت والاستغاثة به وطلب المدد منه فكل ذلك


1- مجموع فتاوى بن باز، ج ٢، ص 54٩.

ص:73

من الشرك الأكبر، وهو من عمل عباد الأوثان في عهد النبي (ص) من اللات والعزى ومناة وغيرها من اصنام الجاهلية واوثانها.(1)

. . . وامّا صدا زدن ميت وپناه بردن به او ودرخواست كمك از او، تمام اينها از مصاديق شرك اكبر واز اعمال بت پرستان در زمان پيامبر (ص) از لات وعزى ومنات وديگر بت هاى جاهليت است.

مباحث توحيد در عبادت

اشاره

بحث هاى توحيد در عبادت در سه بخش مطرح مى گردد:

١. بحث مفهومى؛ كه مقصود از آن، بررسى مفهوم عبادت و به دست آوردن اركان عبادت از قرآن و روايات است.

٢. بحث حكمى؛ كه مقصود از آن، بررسى حكم عبادت است. همگى اتفاق نظر دارند كه عبادت مخصوص به خداوند متعال است و هيچ كس به جز او مستحق آن نيست.

٣. بحث مصداقى؛ كه مقصود از آن، بررسى مصاديقى است كه برخى همچون وهابيان ادعا مى كنند مصداق عبادت غير خداست؛ مثل صدا زدن اولياى الهى و حاجت خواستن از آنها همچون شفاعت و. . . .

اوّل: مفهوم عبادت (بحث مفهومى)

اشاره

با مراجعه به كتاب هاى لغت پى مى بريم كه در لغت، عبادت وعبوديت به معناى مطلقِ «خضوع» و «تذلّل» است.


1- مجموع فتاوى بن باز، ج ٢، صص ٧46 و ٧4٧.

ص:74

ابن منظور افريقى مى گويد: «اصل عبوديت، خضوع وذلّت است» .(1)

فيروزآبادى مى گويد: «عبادت يعنى: اطاعت» . (2)

راغب اصفهانى مى گويد: «عبوديت يعنى: اظهار ذلّت» . (3)

مفهوم الوهيت

براى «اله» و «الوهيت» معانى گوناگون و مختلفى ذكر كرده اند:

١. «اله» به معناى مألوه يعنى معبود باشد، مثل امام كه به معناى كسى است كه به او اقتدا شده است. (4)

٢. «اله» از أَلَهَ به معناى تحير است؛ زيرا خردها و عقول در كنه ذات و صفات و اسمائش متحيرند. (5)

٣. «اله» گرفته شده از « أَله إلى كذا » است به معناى « لجأ اليه » ؛ «به او پناه برد» .(6)و او را (اله) به اين معنا مى گويند؛ زيرا خلايق به او در حوائجشان تضرع مى كنند.

4. «اله» مشتق از ( لاه يليه ويلوه لياهاً ) باشد به معناى احتجب يعنى محجوب شد؛ زيرا از ديدگان و خرد خلايق محجوب است.

5. اينكه مشتق از ( الهت إلى فلان ) باشد به معنى « سكنت اليه » يعنى به او آرامش پيدا كردم؛ زيرا تنها دل ها با ياد او آرام مى گيرد.(7)


1- لسان العرب، ماده عبد.
2- قاموس المحيط، ماده عبد.
3- مفردات راغب، ماده عبد.
4- صحاح اللغة، جوهرى، ج6، ص ٢٢٢٣و. . .
5- لسان اللغة، ج١، ص ١٨٨.
6- تفسير قرطبى، ج١، ص ١٠٣.
7- تفسير ابن كثير، ج١، ص ١٩.

ص:75

6. اينكه مشتق از « اله الرجل إلى الرجل » باشد به معناى: « اتجه اليه لشدّة شوقه اليه » ؛ يعنى به جهت شدت اشتياقش به او رو نمود.(1)

٧. مشتق از (لاه) باشد به معناى ارتفاع؛ زيرا عرب به هر شيء مرتفعى (لاه) مى گويد، همان گونه كه هنگام طلوع خورشيد (لاهت) مى گويد.(2)

بررسى اقوال

ظاهر اين است كه «إله» از ماده «أَلَهَ» باشد به معناى تحير و از آن جهت اطلاق بر خداوند متعال مى شود كه او ذات واجب الوجودى است مستجمع تمام صفات جمال و كمال به نحو استقلال، لذا عظمت او همه را متحير كرده و از ديدگان مستور و بر عقول همه محجوب است. و بدين جهت بر همگان لازم است تا براى رسيدن به كمال، او را پرستش و عبادت نمايند و معناى معبود لازمه معناى اصلى است، و اين معنا از كلمات برخى از علماى اهل سنت استفاده مى شود.

ابن تيميه در بيان معناى (اله) مى گويد:

فانّ الإله هو المألوه، و المألوه هو الذي يستحق ان يعبد، و كونه يستحق ان يعبد هو بما اتصف به من الصفات التي تستلزم ان يكون هو المحبوب غاية الحبّ، المخضوع له غاية الخضوع.(3)

اله به معناى (مألوه) [اسم مفعول] است، و مألوه كسى است كه مستحق عبادت مى باشد و جهت استحقاق عبادتش اتصاف او به


1- تفسير ابن كثير، ج١، ص ١٩.
2- تفسير قرطبى، ج١، ص ١٠٣.
3- مجموع فتاوى ابن تيميه، ج١٠، ص ٢4٩.

ص:76

صفاتى است كه مستلزم نهايت دوست داشتن اوست و اينكه نهايت خضوع و فروتنى را براى او داشته باشيم.

او همچنين مى گويد:

فانّ الإله هو المحبوب المعبود الذي تألهه القلوب بحبّها و تخضع له و تذلّ له و تخافه و ترجوه و تنيب اليه في شدائدها و تدعوه في مهماتها و تتوكل عليه في مصالحها و تلجأ اليه و تطمئن بذكره و تسكن الي حبّه، و ليس ذلك الاّ لله وحده.(1)

همانا (اله) همان محجوب پرستيده شده اى است كه قلب ها به جهت دوست داشتنش به او مجذوب بوده و براى او فروتنى داشته ذليل اويند و از او خوف داشته و به او اميد دارند، و در گرفتارى ها به او روى آورده و در مهمات او را صدا مى زنند و در مصالحشان بر او توكل كرده و به او پناه مى برند و به ذكرش اطمينان پيدا كرده و به حبّش آرام مى گيرند و اين تنها براى خداوند است.

ابن قيم جوزيه مى گويد:

الإله هو الذي تألهه القلوب محبة و اجلالا و انابة و اكراماً و تعظيماً و ذلا و خضوعاً و خوفاً و رجاءً و توكلا.(2)

اله آن كسى است كه قلب ها به جهت محبت و تجليل و بازگشت و اكرام و تعظيم و خوارى و خضوع و ترس و اميد و توكل به او روى آورده است.

خداوند متعال مى فرمايد: ( لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ ) ؛ «معبودى جز من


1- مجموع فتاوى ابن تيميه، ج١٣، ص٢٠١.
2- مدارج السالكين، ج٣، ص 46٠.

ص:77

نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد» . (انبياء: ٢5)

در اين آيه عبوديت و عبادت، فرع بر اعتقاد به الوهيت دانسته شده است و به دست مى آيد كه عبوديت لازمه اعتقاد به الوهيت است، نه مترادف با آن، اما وهابيان الوهيت را مترادف عبوديت كه از اقسام توحيد عملى است گرفته اند و حال آنكه توحيد الوهيت مربوط به توحيد نظرى و ذاتى است و در مقابل ثنويت و تثليث مطرح است. لذا خداوند همواره نفى خدايان ديگر و اثبات الوهيت نموده، آن گاه مى گويد: ( فَاعبُدُون ِ) .

دوّم: توحيد در عبادت از ديدگاه قرآن (بحث حكمى)

اشاره

يكى از اقسام توحيد عملى توحيد در عبادت است، يعنى اينكه پرستش مخصوص خداوند متعال مى باشد.

خداوند متعال مى فرمايد: ( وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِياهُ ) ؛ «و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد» . (اسراء: ٢٣)

ونيز فرمود:

(قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنَا وَ بَينَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيئاً وَ لا يتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ (آل عمران: 64)

بگو: اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما وشما يكسان است؛ كه جز خداوند يگانه را نپرستيم وچيزى را همتاى او قرار ندهيم؛ وبعضى از ما، بعضى ديگر را -غير از خداى يگانه- به خدايى نپذيرد.

ص:78

وفرمود:

(وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ) (نحل: ٣6)

ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: خداى يكتا را بپرستيد؛ واز طاغوت اجتناب كنيد.

همچنين فرمود:

(وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ) (انبياء: ٢5)

ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه: معبودى جز من نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد.

خداوند سبحان فرمود:

(. . . وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيعْبُدُوا إِلَهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يشْرِكُونَ) (توبه: ٣١)

. . . در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتايى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك ومنزه است از آنچه همتايش قرار مى دهند.

ونيز فرمود:

(وَ مَا أُُمِرُوا إِلاَّ لِيعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفاءَ وَ يقِيمُوا الصَّلاةَ. . .) (بينه: 5)

وبه آنها دستورى داده نشده بود جز اينكه خدا را بپرستند و دين خود را براى او خالص كنند وبه توحيد بازگردند، نماز را برپا دارند. . .

ص:79

همچنين فرمود:

(يا عِبادِي الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيّايَ فَاعْبُدُونِ) (عنكبوت: 56)

اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! زمين من وسيع است، پس تنها مرا بپرستيد (و در برابر فشارهاى دشمنان تسليم نشويد) .

دعوت به توحيد، اساس وهدف اصلى بعثت پيامبر اسلام (ص) بوده است. پيامبر (ص) در حديثى مى فرمايد:

أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتّى يشْهَدُوا أَنْ لاَ إُلهَ إِلاَّ الله وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله وَ يقيمُوا الصَّلاَةَ وَيؤْتُوا الزَّكَاةَ فَإِذَا فَعَلوُا ذلِكَ عَصَموُا مِنِّي دَمِآءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاّ بِحَقِّ الإِسْلاَمِ وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللهِ.(1)

من مأمور شدم كه با مردم بجنگم تا شهادت به وحدانيت خدا ورسالت محمّد دهند، نماز برپا دارند وزكات بپردازند وهرگاه چنين كنند خون واموالشان محفوظ است جز به آنچه اسلام مقرر نموده و حسابشان با خداوند است.

مورد نزاع وبحث با وهابيان آن است كه چه عملى شرك وچه عملى نشانه توحيد است؟ ما در اين بحث اثبات خواهيم كرد، مصاديقى كه وهابيان شرك مى دانند، نه تنها شرك نبوده بلكه در راستاى توحيد است.

اقسام عبوديت
اشاره

عبوديت در اصطلاح قرآنى بر چند معنا به كار رفته است:


1- صحيح بخارى، ج ١، ص ١١؛ صحيح مسلم، ج ١، ص ٣٩.

ص:80

١. مملوكيت منفعت

اين معنا در مولى و عبيد و اماء عرفى صادق است كه قرآن نيز آن را به كار برده آنجا كه مى فرمايد: ( عَبْداً مَمْلُوكاً لا يقْدِرُ عَلى شَيءٍ ) ؛ «برده مملوكى را كه قادر بر هيچ چيز نيست» . (نحل: ٧5)

و نيز مى فرمايد:

(لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ) (بقره: ٢٢١)

يك غلام با ايمان، از يك مرد آزاد بت پرست، بهتر است؛ هر چند (زيبايى، يا ثروت، يا موقعيت او) شما را به شگفتى آورد.

و مى فرمايد:

(وَ أَنْكِحُوا الأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يكُونُوا فُقَراءَ يغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ) (نور: ٣٢)

مردان وزنانِ بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان وكنيزان صالح ودرستكارتان را؛ اگر فقير وتنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد.

٢. عبوديت اطاعت

اين نوع از عبوديت حق كسانى است كه سيادت و قابليت اطاعت دارند گرچه براى غير خدا به نحو اصالت نيست، بلكه به اذن و اراده خداست.

خداوند متعال مى فرمايد:

(أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ) (نساء: 5٩)

اطاعت كنيد خدا را! واطاعت كنيد پيامبر خدا واولو الأمر [اوصياى پيامبر] را.

ص:81

و نيز مى فرمايد:

(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ) (يس: 6٠)

آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد، كه او براى شما دشمن آشكارى است؟ !

٣. تعظيم به قصد ربوبيت يا الوهيت

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِْنْسَ إِلاَّ لِيعْبُدُونِ) (ذاريات: 56)

من جنّ وانس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند [و از اين راه تكامل يابند وبه من نزديك شوند!]

و نيز مى فرمايد:

(قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيهِ أَدْعُوا وَ إِلَيهِ مَآبِ) (رعد: ٣6)

بگو: من مأمورم كه الله را بپرستم؛ وشريكى براى او قائل نشوم! به سوى او دعوت مى كنم؛ وبازگشت من به سوى اوست!

همچنين مى فرمايد:

(إِنَّ اللهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ) (آل عمران:5١)

خداوند، پروردگار من وشماست؛ او را بپرستيد (نه من، ونه چيز ديگر را) ! اين است راه راست!

و نيز خطاب به حضرت موسي (ع) مى فرمايد:

(إِنَّنِي أَنَا اللهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي) (طه:١4)

ص:82

من الله هستم؛ معبودى جز من نيست! مرا بپرست، ونماز را براى ياد

من بپادار.

و مى فرمايد:

(وَ لِلَّهِ غَيبُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ إِلَيهِ يرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ) (هود: ١٢٣)

و (آگاهى از) غيب (و اسرار نهان) آسمان ها وزمين، تنها از آن خداست؛ وهمه كارها به سوى او بازمى گردد! پس او را پرستش كن! وبر او توكّل نما! وپروردگارت از كارهايى كه مى كنيد، هرگز غافل نيست!

معناى اصطلاحى عبادت كه مخصوص خداوند متعال است همين معناى سوم مى باشد و معناى دوم در غير خدا نيز جارى است، و معناى اول موردش غير خداست.

اركان عبادت
اشاره

در تحقق عبادت اصطلاحى كه مختص خداوند متعال است دو ركن اساسى معتبر مى باشد.

١. انجام فعلى كه گوياى نهايت خضوع است، همان گونه كه در مفهوم كلمه عبادت اين معنا نهفته است.

خداوند متعال مى فرمايد: ( وَ قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ ) ؛ «واز روى خضوع واطاعت، براى خدا بپاخيزيد» . (بقره: ٢٣٨)

و نيز مى فرمايد:

(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا

ص:83

الْخَيرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (حج: ٧٧)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ركوع كنيد، وسجود بجا آوريد، وپروردگارتان را عبادت كنيد، وكار نيك انجام دهيد، شايد رستگار شويد.

٢. همراهى اين خضوع با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت استقلالى كسى كه نسبت به او خضوع كرده است.

الف) خضوع با اعتقاد به الوهيت

مجرد خضوع عبادت اصطلاحى محسوب نمى شود مگر در صورتى كه همراه با اعتقاد به الوهيت و عبوديت مخضوع له باشند.

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ ٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ) (انبياء: ٢5)

ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر اينكه به او وحى كرديم كه: معبودى جز من نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد.

از آنجا كه «فا» در ( فَاعْبُدُونِ ) براى تفريع است دلالت مى كند بر اينكه بايد خداوند متعال را با قصد اينكه تنها معبود است عبادت نماييم.

ونيز خداوند سبحان مى فرمايد: ( الَّذِينَ يجْعَلُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يعْلَمُونَ ) ؛ «همان ها كه معبود ديگرى با خدا قرار دادند؛ امّا به زودى مى فهمند» . (حجر: ٩6)

ونيز مى فرمايد: ( وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ آلِهَةً لِيكُونُوا لَهُمْ عِزًّا ) ؛ «وآنان غير از خدا، معبودانى را براى خود برگزيدند تا مايه عزّتشان باشد» .

(مريم: ٨١)

ص:84

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ مَنْ يدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يفْلِحُ الْكافِرُونَ) (مؤمنون: ١١٧)

و هر كس معبود ديگرى را با خدا بخواند -و مسلّماً هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت- حساب او نزد پروردگارش خواهد بود؛ يقيناً كافران رستگار نخواهند شد!

و نيز مى فرمايد:

(وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَلايَمْلِكُونَ لأَِنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلا نَفْعاً وَلا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلا حَياةً وَلانُشُوراً) (فرقان: ٣)

آنان غير از خداوند معبودانى براى خود برگزيدند؛ معبودانى كه چيزى را نمى آفرينند، بلكه خودشان مخلوقند، ومالك زيان وسود خويش نيستند، ونه مالك مرگ وحيات ورستاخيز خويشند.

در اين چهار آيه اشاره به اعتقاد به الوهيت خداوند متعال شده و لذا اگر اين اعتقاد را دربارۀ غير او هنگام تعظيم داشته باشيم شرك است.

ب) خضوع با اعتقاد به ربوبيت

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ إِنَّ اللهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ) (مريم: ٣6)

وخداوند، پروردگار من وشماست! او را پرستش كنيد؛ اين است راه راست.

از «فا» تفريع در ( فَاعْبُدُوهُ ) استفاده مى شود بايد خداوند متعال را به نيت اينكه او ربّ مستقل است عبادت كنيم.

ص:85

خداوند سبحان مى فرمايد: ( يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ ) ؛ «اى بنى اسرائيل! خداوند يگانه را، كه پروردگار من وشماست، پرستش كنيد» . (مائده: ٧٢)

از اينكه حكم به عبادت متفرع بر ربوبيت الهى شده به دست مى آيد بايد او را با اين نيت عبادت نماييم.

از مجموعه اين دو دسته آيات استفاده مى شود كه «عبادت» كه مخصوص خداست دو ركن دارد؛

١. همراه با نهايت خضوع و تذلل، كه در معناى عبوديت و عبادت نهفته است، باشد.

٢. همراهى اين عمل با اعتقاد به ربوبيت و الوهيت باشد.

سوم: مصداق عبادت

اشاره

معناى اصطلاحى عبادت كه در قرآن به آن اشاره شده مخصوص خداوند متعال است، و به معناى لغوى آن كه وهابيان مى گويند -كه مطلق خضوع باشد- نيست؛ وگرنه لازم مى آيد كه هر كس كمترين تواضع وخضوعى را بر كسى داشته باشد عبادت حرام شمرده شود، بلكه عبادت در اصطلاح قرآن وحديث مقوّمات واصولى دارد كه با بودن آنها عبادت تحقق مى يابد.

مثلا خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:

(فَسَوْفَ يأْتِي اللهُ بِقَوْمٍ يحِبُّهُمْ وَ يحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ) (مائده: 54)

در آينده خدا جمعيتى را مى آورد كه آنان را دوست دارد وآنها

ص:86

(نيز) خدا را دوست دارند ودر برابر مؤمنان متواضع ودر برابر كافران، سرسخت ونيرومندند.

لذا اين ذلت را كسى به معناى عبادت نگرفته است.

خداوند متعال از سجود ملائكه بر حضرت آدم (ع) به امر خود خبر داده آنجا كه مى فرمايد:

(وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ) (بقره: ٣4)

و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده وخضوع كنيد، همگى سجده كردند؛ جز ابليس كه سر باز زد وتكبّر ورزيد، و (به خاطر تكبّر ونافرمانى اش) از كافران شد.

و اگر اين عمل در حقيقت عبادت است پس چرا به آن امر شده است. درباره سجده بر حضرت آدم (ع) از ناحيه ملائكه توجيهاتى ذكر شده است:

١. اينكه اين سجده در حقيقت براى خداوند به جهت خلقت موجودى همچون حضرت آدم است؛ يعنى نهايت تعظيم وكرنش در برابر حضرت حق (سبحانه وتعالى) كه چنين مخلوقى كه عصاره خلقت است را خلق كرده است.

٢. ممكن است كه اين سجده گرچه براى حضرت آدم (ع) بوده، ولى به معناى اصطلاحى آن كه مختص به خداوند سبحان مى باشد وآن نهايت خضوع با قراردادن پيشانى بر زمين با نيت الوهيت يا ربوبيت مسجودله است نيست، بلكه تنها به جهت تعظيم بر حضرت آدم وكوچكى در مقابل او بوده است واين عمل از آن جهت كه با نيت

ص:87

شرك آلود همراه نبوده اشكالى نداشته است كه توجيه درست همين است.

٣. برخى مى گويند: سجده بر حضرت آدم (ع) در حقيقت سجده به سوى او بوده است؛ يعنى ملائكه مأمور شدند كه حضرت را قبله خويش قرار دهند وبه طرف او سجده نمايند؛ چنان كه ما به طرف قبله نماز مى گزاريم، ملائكه نيز مأموريت يافتند تا حضرت آدم (ع) را قبله گاه خويش قرار دهند.

اين توجيه از جهاتى داراى اشكال است:

اوّلاً: خلاف ظاهر آيه است كه مى فرمايد: اسْجُدُوا لآِدَمَ و نفرموده « اسْجُدُوا اِلَى آدَمَ » ؛ يعنى سجده كنيد براى آدم، نه اينكه سجده كنيد به سوى آدم.

ثانياً: چون خداوند به ابليس فرمود: چه چيز مانع سجده كردن تو گرديد؟ ابليس در پاسخ گفت:

(أَنَا خَيرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ) (اعراف: ١٢)

من از آدم برترم؛ زيرا مرا از آتش خلق كردى ولى او را از گل آفريدى.

اگر سجده براى آدم به اين معنا باشد كه او را قبله گاه خويش قرار دهد ديگر معنا نداشت تا او سجده نكند ودليل بياورد كه من از او برترم؛ چون لازمه قبله قرار دادن آدم در حال سجده براى خدا اين نيست كه حضرت از شيطان برتر است تا جاى اعتراض باشد.

4. وهّابى ها در توجيه اين آيه ووجه سجده ملائكه بر حضرت آدم مى گويند: اين عمل به امر خداوند بوده وهركارى كه به امر خداوند

ص:88

انجام گيرد اشكالى نداشته وحرام وشرك نيست. اين توجيه نيز همانند توجيه سابق خالى از اشكال نيست؛ زيرا اگر سجده بر حضرت آدم (ع) عبادت وپرستش غير خداوند باشد، لازمه اش اين است كه غير خداوند را پرستش وعبادت كردن از آن جهت كه خداوند فرموده اشكالى نداشته وشرك نيست؛ اين توجيه درست نيست؛ زيرا امر خدا، شرك را مبدّل به عبادت نمى كند، ودر اصول گفته شده كه هيچ گاه حكم، موضوع خود را تغيير نمى دهد. از باب نمونه: اهانت كردن وفحش دادن گرچه به امر شارع باشد، نمى تواند آن را از موضوعش خارج كند، در حالى كه ما معتقد به حسن وقبح عقلى هستيم.

وانگهى خداوند هرگز به فحشا امر نمى كند. ولذا در قرآن كريم مى فرمايد:

(إِنَّ اللهَ لا يأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ) (اعراف: ٢٨)

خداوند هرگز به كار زشت امر نمى كند، آيا چيزى به خدا نسبت مى دهيد كه نمى دانيد؟

فخر رازى درباره اين آيه مى گويد:

اجمع المسلمون على انّ ذلك السجود ليس سجود عبادة؛ لانّ سجود العبادة لغيرالله كفر، و الامر لايردّ بالكفر. ثم اختلفوا بعد ذلك على ثلاثة اقوال: الاول انّ ذلك السجود كان لله تعالى و آدم (ع) كان كالقبلة. . .(1)

مسلمانان اجماع و اتفاق كرده اند بر اينكه آن سجده، سجده عبادت


1- التفسير الكبير، ج ٢، ص ١٩4.

ص:89

نبوده است؛ زيرا سجده عبادت براي غير خدا كفر است، و دستور

(سجده كردن به آدم (ع)) كفر را بازنمى گرداند. آن گاه بعد از آن به سه قول اختلاف كرده اند: اول آنكه سجده براى خداى متعال بوده و آدم (ع) همانند قبله به حساب آمده است. . .

شوكانى مى گويد:

وفي هذه الآية فضيلة لآدم (ع) عظيمة حيث اسجدالله له ملائكته. و قيل: انّ السجود كان لله و لم يكن لآدم، و انّما كانوا مستقبلين له عند السجود. . .(1)

در اين آيه فضيلت بزرگى براى آدم (ع) است؛ چون كه خداوند فرشتگان را دستور داده تا براى او سجده كنند. و گفته شده كه سجده براى خدا بوده نه آدم، و تنها هنگام سجده به طرف او قرار گرفته اند. . .

همچنين از سجده نمودن فرزندان يعقوب به يوسف خبر داده وآن را مذمّت نكرده است؛ آنجا كه مى فرمايد: ( وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً ) ؛ «همه براى يوسف به سجده افتادند» . (يوسف: ١٠٠)

حال اگر اين نوع تعظيم ها عبادت محسوب مى شود، چگونه خداوند متعال به آن امر مى كند؟

كاشف الغطاء در اين باره مى فرمايد:

لاريب أنّه لايراد بالعبادة الّتي لاتكون إلاّ لله ومن أتى بها لغير الله فقد كفر، مطلق الخضوع والإنقياد، كما يظهر من كلام أهل اللغة، وإلاّ لزم كفر العبيد والأجراء وجميع الخدّام للاُمراء، بل كفر


1- فتح القدير، شوكانى، ج ١، ص 66.

ص:90

الأنبياء في خضوعهم للآباء.(1)

شكى نيست در اينكه مقصود به عبادتى كه نبايد براى غير خدا انجام گيرد وهركس براى غير خدا انجام دهد كافر مى شود، مطلق خضوع وانقياد نيست چنان كه از ظاهر كلام اهل لغت به دست مى آيد؛ زيرا اگر چنين معنايى صحيح باشد بايد تمام بنده ها كه در برابر مولايشان خضوع مى كنند واجيرانى كه در كار اجير مى شوند ومجبورند تا اطاعت آنان كنند وهمچنين تمام خدمه سلاطين بلكه تمام انبيا به جهت خضوع نسبت به پدرانشان، كافر شوند.

اطاعت از دستورات الهى همراه با اعتقاد صحيح

اطاعت از دستورات الهى همراه با اعتقاد صحيح عبادت خداست و سرپيچى و كفر است، و لذ امتناع شيطان از سجده كردن براى آدم (ع) و استكبار و مخالفت با دستور الهى منشأ كفر او شده است، گرچه او منكر سجده براى خداوند متعال نبوده، بلكه اصرار بر سجده نكردن براى آدم داشته است، و در حقيقت منشأ كفر او اعراض و سرپيچى از دستور خدا و رد واسطه اى است كه خدا به رجوع به آن دستور داده است.

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ) (بقره: ٣4)

و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده


1- منهج الرشاد، ص ٢4.

ص:91

وخضوع كنيد! همگى سجده كردند؛ جز ابليس كه سر باز زد، وتكبر ورزيد، (و به خاطر نافرمانى وتكبرش) از كافران شد.

در حديث قدسى آمده است كه شيطان به خداوند عرض كرد:

رَبِّ اَعْفِني مِنَ السُّجُودِ لآدَمَ وَ اَنَا أَعْبُدُكَ عِبَادَةً لَمْ يعْبُدْكَهَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ نَبِي مُرْسَلٌ. فَقَالَ جَلَّ جَلالُهُ: لاَ حَاجَةَ لِي فِي عِبَادَتِكَ، اِنَّمَا عِبَادَتِي مِنْ حَيثُ اُريدُ لاَ مِنْ حُيثُ تُرِيدُ.(1)

پروردگار من! مرا از سجده براى آدم معاف كن و در مقابلش تو را عبادتى مى كنم كه فرشته مقرّب و نبى مرسل چنين عبادتى نكرده است. خداوند جلّ جلاله فرمود: من نيازى به عبادت تو ندارم، همانا عبادت من از راهى است كه من مى خواهم نه از راهى كه تو مى خواهى.

و نيز از اميرمؤمنان (ع) نقل شده كه فرمود:

لَمْ يكُنْ سُجُودُهُمْ عِبَادَةً لَهُ، وَ اِنَّما كَانَ سُجُودُهُمْ طَاعَةً لأَِمْرِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ.(2)

سجده آنان عبادت براى او نبود، بلكه سجده آنان در حقيقت اطاعت دستور خداوند عزوجلّ بوده است.

نتيجه آنكه: اطاعت هنگامى صدق مى كند كه بر طبق دستورات خدا عمل شود نه آنكه انسان خود رأى باشد و نيز عبادت هنگامى صدق مى كند كه همراه با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت باشد.


1- تفسير على بن ابراهيم قمى، ج١، ص 4٢.
2- بحارالانوار، ج١6، ص ٣4٢.

ص:92

فرق بين توجه به كعبه و توجه به بت ها

برخى مى گويند: بت پرستان عصر جاهليت همچون بودايى ها و هندوها بودند كه به بت توجه مى كردند و آنان را مى پرستيدند و هدف اصلى آنان بت هاى سنگى نبودند، بلكه بت ها سنبلى بودند از جن و فرشتگان و اولياى آنان كه در حقشان غلوّ كرده و برايشان بت ساختند و با توجه به آنها در حقيقت قصد ديگرى داشتند، همان گونه كه مسلمانان به كعبه توجه كرده و به سوى آن تضرّع و زارى مى نمايند.

در بيان فرق بين اين دو عمل مى گوييم:

اولاً: خداوند متعال به سجده به سوى كعبه امر كرده ولى به توجه و سجده بر بت ها و اوليا و جنّ و فرشته ها دستور نداده است.

ثانياً: مطابق آنچه كه در روايات آمده كعبه موازى با بيت المعمور در آسمان است كه فرشتگان به دور آن براى خداوند طواف مى كنند و مردم روى زمين خود را شبيه فرشتگان كرده به دور كعبه طواف مى كنند، و مقصود آنها از توجه به كعبه خداست و كعبه سمت و سويى است كه با توجه به آن تقرّب به خدا حاصل مى شود، ولى در مورد بت ها آن گونه كه برخى بت پرستان اعتقاد داشتند در حقيقت از اين راه به غير خدا يعنى اوليا يا فرشتگان و جنّ ها توجه پيدا مى كرده و آنان را خالق يا ربّ مستقل مى دانستند، همان گونه كه از آيات قرآن استفاده مى شود.

ديگر آنكه آنان بت ها را مى پرستيدند ولى هيچ مسلمانى كعبه را نمى پرستد.

ص:93

تقسيم توحيد نزد وهابيان

وهابيان توحيد را بر سه نوع تقسيم نموده اند: ربوبى، الوهى وتوحيد در اسما وصفات.

ابن عثيمين مى گويد:

توحيد ربوبى؛ يعنى اختصاص دادن خلق، ملك وتدبير به خداوند. توحيد الوهى همان توحيد عبادت است؛ يعنى اينكه عبادت تنها مخصوص خداوند است. توحيد اسما وصفات؛ يعنى اثبات هر صفتى كه در ادله بر خداوند ثابت شده، لكن بدون در نظر گرفتن نظير وشبيهى براى خداوند.(1)

نقد

اين تقسيم اشكالاتى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

١. ربوبيت به معناى خالقيت نيست، بلكه همان گونه كه قبلاً به آن اشاره شد عبارت از تدبير واداره عالم وتصرّف در شئون آن است.

٢. از بررسى آيات ومطالعه تاريخ بت پرستان به دست مى آيد كه توحيد در خالقيت مورد اتفاق مردم شبه جزيرة العرب بوده، وتنها مشكل آنان توحيد در ربوبيت والوهيت وعبوديت است. از همين رو خداوند متعال به پيامبرش مى فرمايد:

(وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ لَيقُولُنَّ اللهُ) (لقمان:٢5)

و هرگاه از آنان سؤال كنى چه كسى آسمان ها وزمين را آفريده است، مسلماً مى گويند: الله.


1- القول المفيد على كتاب التوحيد، ج ١، صص ١6 و١٧.

ص:94

٣. «اله» به معناى معبود نيست، لذا توحيد در الوهيت به معناى توحيد در عبوديت نيست؛ بلكه مقصود از «اله» همان معنايى است كه از لفظ جلاله «الله» استفاده مى شود وتنها فرقشان در اين است كه اولى كلّى ودومى مصداق آن كلّى است. شاهد اين مدعا آن است كه در كلمه اخلاص «لا اله الاّ الله» اگر مقصود از «اله» معبود باشد جمله كذب محض مى شود؛ زيرا به طور وضوح در خارج معبودانى غير از خداوند مى بينيم كه مورد پرستش مردم واقع مى شوند.

4. در مورد معناى توحيد صفاتى نيز اشكالاتى متوجه تقسيم آنان است كه در بحث كيفيت صفات الهى به آن اشاره كرده ايم.

خلاصه اينكه حقيقت توحيد در صفات به معناى عينيت صفات با ذات است، نه نيابت ذات از صفات كه معتزله قائلند، ونه زيادت صفات بر ذات كه اشاعره قائلند ونه اين معنايى كه وهابيان به آن معتقدند؛ زيرا معنايى كه وهابيان اعتقاد دارند، يا سر از تشبيه در خواهد آورد يا تعطيل.

اركان عبادت نزد وهابيان

از عبارات وهابيان استفاده مى شود كه اركان عبادت نزد آنان عبارت است از كمال خضوع وكمال محبت. ابوبكر محمّد زكريا مى گويد:

از آنچه كه در تعريف عبادت از حيث فعل عابد گذشت روشن مى شود كه براى عبادت دو ركن است؛ يكى كمال خضوع وذلّت وديگرى كمال محبت. امّا ركن اوّل كه كمال خضوع وذلت وخوارى است، به آن معناست كه بنده براى خداى متعال كوچكى كرده وبراى او خضوع وكرنش نمايد. . . وامّا ركن دوم كه همان

ص:95

كمال محبت است، آنچه دلالت بر اين ركن همراه با كمال كرنش دارد اصل تأله والوهيت يعنى تعبد است. وتعبد آن گونه كه ابن قيم گفته آخرين مرتبه محبت مى باشد. گفته مى شود حبّ، او را به عبادت كشانده وديوانه كرده است، اين جمله وقتى گفته مى شود كه به جهت محبوبش كرنش كند.(1)ولذا شيخ الاسلام ابن تيميه گفته: عابد، محبّ خاضع است، به خلاف كسى كه فردى را دوست دارد ولى براى او خضوع نمى كند، بلكه او را دوست دارد تا به واسطه او به محبوبى ديگر برسد. وبه خلاف كسى كه خضوع مى كند بر كسى كه او را دوست ندارد، همان گونه كه براى ظالم خضوع مى نمايد، در نتيجه اين دو مورد، عبادت محض به حساب نمى آيد.(2)

نقد وبررسى

در ركن اوّل، ما هم با آنان مشتركيم؛ زيرا ما هم ركن اوّل عبادت را كمال خضوع مى دانيم.

ولى در مورد ركن دوم اگر مقصود از كمال حبّ محبتى باشد كه ناشى از جامعيت محبوب در كمالات واستقلال او در آنهاست همان گونه كه از ظاهر آن عبارت استفاده مى شود آنجا كه مى گويد: «كمال حبّ به اصل تأله باز مى گردد» ، ما نيز اين ركن را قبول داريم، ولى ركن دوم را همان منشأ كمال الحب مى دانيم كه عبارت باشد از اعتقاد به الوهيت محبوب. آرى، اختلاف ما با وهابيان در صغراى بحث است يعنى


1- مدارج السالكين، ابن قيم جوزيه، ج ٣، ص ٢٨.
2- قاعدة فى المحبة ضمن جامع الرسائل، ابن تيميه، ج ٢، ص ٢٨4؛ الشرك فى القديم والحديث، ابوبكر محمّد زكريا، ج ١، صص ١55 و ١56.

ص:96

مصاديقى از قبيل: استغاثه به ارواح اولياى خدا، كه آيا عبادت آنها به حساب مى آيد يا خير؟

علامه قضاعى از علماى مصر مى گويد:

فاعلم انّهم فسّروا العبادة بالإتيان بأقصى غاية الخضوع، و ارادوا بذلك المعني اللغوي، امّا معناها الشرعي فهو أخصّ من هذا كمايظهر للمحقق الصبّار على البحث من استقراء مواردها في الشرع؛ فانّه الإتيان بأقصى غاية الخضوع قلباً باعتقاد ربوبية المخضوع له او قالباً مع ذلك الاعتقاد. - و او فيه للتقسيم - فان انتفى ذلك الاعتقاد لم يكن ما اتي به من الخضوع الظاهري من العبادة شرعاً في كثير لاقليل مهما كان المأتي به و لو سجوداً. و مثل اعتقاد الربوبية اعتقاد خصيصة من خصائصها، كالاستقلال بالنفع و الضرّ. . . (1)

پس بدان كه عبادت را به انجام كارى كه دلالت بر نهايت خضوع كند تفسير كرده اند و مقصود آنها معناى لغوى است، ولى معناى شرعى آن اخصّ از اين است، آن گونه كه براى محقق صبور در بحث با پى جويى موارد آن در شرع ظاهر مى گردد؛ زيرا معناى شرعى آن انجام كارى است كه دلالت بر نهايت خضوع قلبى كند همراه با اعتقاد به ربوبيت كسى كه براى او خضوع شده، يا نهايت خضوع جسمى همراه با آن اعتقاد. و «أو» در آن براى تقسيم است. و لذا اگر چنين اعتقادى نباشد خضوع ظاهرى در عملى را كه انجام داده عبادت شرعى به حساب نمى آيد حال چه آن عمل زياد باشد يا


1- فرقان القرآن، صص ١١- ١١5.

ص:97

كم و گرچه سجده باشد. و همانند اعتقاد به ربوبيت است اعتقاد به خصيصه اى از خصايص ربوبيت، مثل استقلال در نفع و ضرر. . .

دليل فطرت بر توحيد عبادى

خداوند متعال مى فرمايد:

(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ) (يس: 6٠ و 6١)

آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد، كه او براى شما دشمن آشكارى است؟ ! و اينكه مرا بپرستيد كه راه مستقيم اين است؟ !

ظاهر آيه دلالت بر عهد خداوند متعال با فطرت انسان بر توحيد در عبادت دارد.

ارتباط بين توحيد در خالقيت با توحيد در عبادت

خداوند متعال مى فرمايد:

(ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ وَكِيلٌ) (انعام: ١٠٢)

(آرى) ، اين است پروردگار شما! هيچ معبودى جز او نيست؛ آفريدگار همه چيز است؛ او را بپرستيد واو نگهبان ومدّبر همه موجودات است.

از آنجا كه در اين آيه «فا» در ( فَاعْبُدُوه ُ) بر ما قبل متضرع شده به دست مى آيد بين خالقيت خدا نسبت به هر چيز و به نحو استقلال و لزوم عبادت و پرستش او ارتباط است.

ص:98

ارتباط بين توحيد ربوبى با توحيد در عبادت

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْياي وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ * لاشَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ * قُلْ أَ غَيرَ اللهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ) (انعام: ١6٢- ١64)

بگو: نماز وتمام عبادات من، وزندگى ومرگ من، همه براى خداوند پروردگار جهانيان است. همتايى براى او نيست؛ وبه همين مأمور شده ام؛ ومن نخستين مسلمانم! بگو: آيا غير خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟ !

و نيز مى فرمايد: ( وَ قَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِياهُ ) ؛ «و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد!» (اسراء: ٢٣)

اينكه از صفت «رب» استفاده شده دلالت مى كند كه بين اين صفت و صفت عبوديت براى خداوند ارتباط است.

به عبارت ديگر از اينكه خداوند متعال نماز و. . . را براى خود به عنوان ربّ العالمين دانسته به دست مى آيد كه بين ربوبيت استقلالى و لزوم عبادت، تلازم است.

ارتباط بين توحيد الوهى با توحيد در عبادت

و نيز مى فرمايد:

(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ) (انبياء: ٢5)

ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر اينكه به او وحى كرديم كه: معبودى جز من نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد.

ص:99

از «فا» تفريع استفاده مى شود بايد عبادت همراه با اعتقاد به الوهيت باشد؛ زيرا بين توحيد در عبادت با توحيد در الوهيت ارتباط است؛ و الوهيت به معناى جامعيت جميع صفات جمال و كمال به نحو استقلال است به نحوى كه همه را متحير مى نمايد.

عبادت بت ها با اعتقاد به خالقيت و رزّاقيت استقلالى

از برخى روايات استفاده مى شود كه مشركان نسبت به بت ها و خدايانشان اعتقاد به خالقيت و رازقيت استقلالى داشته و لذا آنها را عبادت مى كردند. بدين جهت است كه از پيامبر (ص) نقل شده كه يحيى بن زكريا (ع) به قومش فرمود:

إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ، فَاعْبُدوهُ وَ لاتُشرِكُوا بِهِ شَيئاً.(1)

همانا خداوند عزّوجلّ شما را آفريد و به شما روزى داد؛ پس او را پرستش كنيد و بر او هيچ گونه شركى نورزيد.

بدرالدين حوثى در اين باره مى گويد:

. . . و آن احتجاج دلالت مى كند بر اينكه مشركان درباره خدايان خود اعتقادى را داشتند كه اگر بر آنان ثابت بود بت ها شريكان خدا در ملكش مى شدند، همان گونه كه خداوند متعال آن را اشاره كرده آنجا كه مى فرمايد: (يا از غير خدا شفيعانى را گرفته اند. . . بگو كه همه شفاعت براى خداست) . و همان گونه كه قول خداوند آن را افاده كرده آنجا كه مى فرمايد: (و مى ترسانند تو را به كسانى از غير


1- مسند احمد، ح١٧١٧٠؛ صحيح ترمذى، ح ٢٨6٣ و ٢٨64؛ مستدرك حاكم، ج١، ص ١١٨؛ صحيح ابن خزيمه، ح ١٨٩5؛ صحيح ابن حبان، ح6٢٣٣.

ص:100

خدا) ؛ زيرا ترساندن آنان او را از دعوتش به توحيد خدا دليل است بر اعتقاد آنان درباره شريكانشان به اينكه آنان مستقل در ضرر رساندن مى باشند، همان گونه كه به شعيب (ع) گفتند: (ما نمى گوييم جز آنكه برخى از خدايان ما ضررى به تو رسانده اند) . پس اين آيه دلالت دارد بر اينكه مشركان در حق خدايان خود نفوذ و مشاركت در ملك خدا را معتقد بودند.(1)

همچنين مى گويد:

از جمله شواهدى كه دلالت مى كند بر اينكه مشركان در حق خدايان خود از غير خدا اعتقاد به نفع و ضرر و امثال آنها داشتند كه مستلزم مشاركت در ملكيت [با خداست] قول خداوند متعال است: (به خاطر بياور) روزى را كه خداوند همه آنان را بر مى انگيزد، سپس به فرشتگان مى گويد: آيا اينها شما را پرستش مى كردند؟ ! آنها مى گويند: منزّهى (از اينكه همتايى داشته باشى) ! تنها تو ولى مائى، نه آنها؛ (آنها ما را پرستش نمى كردند) بلكه جنّ را پرستش مى نمودند؛ واكثرشان به آنها ايمان داشتند! (آرى) امروز هيچ يك از شما نسبت به ديگرى مالك سود وزيانى نيست! وبه ظالمان مى گوييم: بچشيد عذاب آتشى را كه تكذيب مى كرديد!) و قول خداوند متعال: (او شب را در روز داخل مى كند وروز را در شب؛ وخورشيد وماه را مسخّر (شما) كرده، هر يك تا سرآمد معينى به حركت خود ادامه مى دهد؛ اين است خداوند، پروردگار شما؛ حاكميت (در سراسر عالم) از آن اوست: وكسانى را كه جز او


1- الايجاز فى الردّ فتاوى الحجاز، ص ٩5.

ص:101

مى خوانيد (و مى پرستيد) حتى به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند!) و قول خداوند متعال: (او كسى است كه در آسمان معبود است ودر زمين معبود؛ واو حكيم وعليم است! پر بركت وپايدار است كسى كه حكومت آسمان ها وزمين وآنچه در ميان آن دو است، از آن اوست؛ وآگاهى از قيام قيامت نزد اوست وبه سوى او بازگردانده مى شويد! كسانى را كه غير از او مى خوانند قادر بر شفاعت نيستند. . . .

ما از اين جمله مبارك مى فهميم كه مشركان در مورد شريكان خود معتقد بودند كه آنان مالك شفاعت به نحو استقلال مى باشند بدون اعتقاد بر توقف شفاعت آنان بر اذن از جانب خدا براى هر كسى كه مى خواهد و رضايت مى دهد. و معناى آيه اين است كه آنان براى شريكان خود نفوذى در ملكيت و شريكى در آن به جهت منزلت آنان نزد خداوند قرار داده اند؛ زيرا بينشان و بين خدا علاقه اى است كه آنان را به خداوند مخصوص نموده به سبب ولادتى كه آنان گمان كرده اند يا غير آن، و لذا صدا زدن آنان و خضوع در برابرشان عبادت به حساب مى آمد؛ زيرا هنگامى كه آنان براى شريكان خود در ملك شريك قائل شدند در حقيقت براى ايشان در وجود خودشان نيز شريك قائل شدند. آن گونه كه خداوند متعال مى فرمايد: (وشفيعانى را كه شريك در شفاعت خود مى پنداشتيد، با شما نمى بينيم! پيوندهاى شما بريده شده است؛ وتمام آنچه را تكيه گاه خود تصوّر مى كرديد، از شما دور وگم شده اند!) و بدين جهت است كه صدا زدن و خضوع نسبت به آنان عبادت به حساب مى آيد؛ زيرا خود را بنده خدايانشان

ص:102

به حساب آورده و به جهت تعبد به آنها، در برابرشان خضوع كرده اند؛ يعنى بنا بر عبوديت براى آنان. و اين دلالت دارد بر اينكه صدا زدن هرگاه اين گونه باشد عبادت به حساب مى آيد.(1)

انواع دعا وصدا زدن غير
اشاره

وهابيان هر دعايى را عبادت مى دانند همان گونه كه در ابتداى كتاب در نقل فتاواى آنان ذكر شد، در حالى كه از قرآن استفاده مى شود دعا بر پنج نوع است:

١. دعا به معناى عبادت و پرستش
اشاره

اين معنا در صورتى است كه لفظ دعا مقرون به لفظ ( مِنْ دُونِ اللهِ ) يا ( مَعَ الله ) شود.

الف) استعمال با (مِنْ دُونِ اللهِ)

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ) (غافر: 66)

من نهى شده ام از اينكه معبودهايى را كه شما غير از خدا مى خوانيد بپرستم.

ونيز مى فرمايد: ( وَ لا يمْلِكُ الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ ) ؛ «كسانى را كه غير از او مى خوانند قادر بر شفاعت نيستند» . (زخرف: ٨6)

همچنين مى فرمايد:

(إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ) (اعراف: ١٩4)


1- الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، صص ٩6 و ٩٧.

ص:103

آنهايى را كه غير از خدا مى خوانيد (و پرستش مى كنيد) ، بندگانى همچون خود شما هستند.

از آنجا كه مطابق آيات ديگر، خواندن مشركان به نحو استقلال و ملكيت تصرف بوده، لذا عبادت بت ها به حساب آمده و از آن نهى شده است.

و مى فرمايد: ( يدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يضُرُّهُ وَ ما لا ينْفَعُهُ ) ؛ «او جز خدا كسى را مى خواند كه نه زيانى به او مى رساند، ونه سودى» . (حج: ١٢)

همچنين مى فرمايد: ( يدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ ) ؛ «او كسى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديك تر است» . (حج: ١٣)

و نيز مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لَنْ يخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ (حج: ٧٣)

كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد، هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند.

خداوند سبحان مى فرمايد:

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ ما لا ينْفَعُنا وَ لا يضُرُّنا (انعام: ٧١)

بگو: آيا غير از خدا، چيزى را بخوانيم (و عبادت كنيم) كه نه سودى به حال مال دارد، نه زيانى.

همچنين مى فرمايد:

ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَينَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ * مِنْ دُونِ اللهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيئاً (غافر: ٧٣ و ٧4)

سپس به آنها گفته مى شود: كجايند آنچه را همتاى خدا قرار

ص:104

مى داديد. همان معبودهايى را كه جز خدا پرستش مى كرديد؟ ! آنها مى گويند: همه از نظر ما پنهان وگم شدند؛ بلكه ما اصلاً پيش از اين چيزى را پرستش نمى كرديم.

و نيز مى فرمايد: ( فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ شَيءٍ ) ؛ «معبودانى را كه غير از خدا مى خواندند، آنها را يارى نكردند» . (هود:١٠١)

خداوند متعال مى فرمايد:

رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَكاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ (نحل: ٨6)

پروردگارا! اينها همتايانى هستند كه ما به جاى تو، آنها را مى خوانديم.

و مى فرمايد: ( وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يدْعُونَ مِنْ قَبْلُ ) ؛ «وهمه معبودانى را كه قبلاً مى خواندند محو وگم مى شوند» . (فصلت: 4٨)

همچنين كلمه «دعا» كه در حيات دنيا به مؤمنان نسبت داده مى شود به معناى عبادت است؛ از قبيل:

وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِي يرِيدُونَ وَجْهَهُ (انعام: 5٢)

وكسانى را كه صبح وشام خدا را مى خوانند وجز ذات پاك او نظرى ندارند، از خود دور مكن!

وبه نقل از اصحاب كهف كه ايمانشان مسلّم ومعلوم است مى فرمايد:

لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (كهف: ١4)

هرگز غير او معبودى را نمى خوانيم؛ كه اگر چنين كنيم، سخنى به گزاف گفته ايم.

اين قسم از دعا مخصوص خداوند متعال است و لذا مطابق آيات

ص:105

ديگر از آن به «عبادت خدا» تعبير شده آنجا كه مى فرمايد:

ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ (غافر: 6٠)

مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم! كسانى كه از عبادت من تكبّر مى ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند!

ب) استعمال با مَعَ اللهِ

خداوند متعال مى فرمايد: ( وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً ) ؛ «واينكه مساجد از آن خداست، پس هيچ كس را با خدا نخوانيد» . (جن: ١٨)

همچنين مى فرمايد:

وَ مَنْ يدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ (مؤمنون: ١١٧)

وهر كس معبود ديگرى را با خدا بخواند -ومسلّماً هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت-.

و نيز مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ لا يدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ (فرقان: 6٨)

وكسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند؛ وانسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حقّ نمى كشند.

٢. دعا به معناى طلب وخواستن واستغاثه
اشاره

اين معنا نيز گاهى در امور دنيوى به كار مى رود كه در مقابل آن اجابت يا ردّ از جانب خداوند است وگاهى در امر آخرت است كه در مورد نداى اهل دوزخ به كار رفته است.

ص:106

الف) دعا در امر دنيوى

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلِ ادْعُوا اللهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الأَسْماءُ الْحُسْنى) (اسراء: ١١٠)

بگو: «الله» را بخوانيد يا «رحمان» را، هر كدام را بخوانيد، (ذات پاكش يكى است؛ و) براى او بهترين نام هاست!

و مى فرمايد: ( لا يسْأَمُ الإِْنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيرِ ) ؛ «انسان هرگز از تقاضاى نيكى (و نعمت) خسته نمى شود» . (فصلت: 4٩)

و مى فرمايد:

(وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ) (فصلت: 5١)

ولى هرگاه مختصر ناراحتى به او رسد، تقاضاى فراوان ومستمرّ (براى بر طرف شدن آن) دارد.

و مى فرمايد:

(قُلْ أَ رَأَيتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيرَ اللهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * بَلْ إِياهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ) (انعام: 4٠ و4١)

بگو: به من خبر دهيد اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آيد، يا رستاخيز برپا شود، آيا (براى حل مشكلات خود،) غير خدا را مى طلبيد اگر راست مى گوييد؟ ! (نه) ، بلكه تنها او را طلب نماييد! واو اگر بخواهد، مشكلى را كه بخاطر آن او را خوانده ايد، برطرف مى سازد؛ وآنچه را (امروز) همتاى خدا قرار مى دهيد، (در آن روز) فراموش خواهيد كرد.

ص:107

و مى فرمايد: ( قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقِيما ) ؛ «دعاى شما پذيرفته شد! استقامت به خرج دهيد» . (يونس: ٨٩)

همچنين مى فرمايد: ( هُنالِكَ دَعا زَكَرِيا رَبَّهُ ) ؛ «در آنجا بود كه زكريا (با مشاهدۀ آن همه شايستگى در مريم) ، پروردگار خويش را خواند» . (آل عمران:٣٨)

خداوند سبحان مى فرمايد:

(فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ) (قمر: ١٠)

او (نوح) به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (اين قوم طغيانگر) شده ام، انتقام مرا از آنها بگير.

و مى فرمايد: ( وَ نَادى نُوحٌ رَبَّهُ ) ؛ «نوح به پروردگارش عرض كرد» . (هود: 45)

همچنين مى فرمايد:

(وَ إِذا مَسَّ الإِْنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِي مَا كانَ يدْعُوا إِلَيهِ) (زمر: ٨)

هنگامى كه انسان را زيانى رسد، پروردگار خود را مى خواند وبه سوى او باز مى گردد؛ امّا هنگامى كه نعمتى از خود به او عطا كند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را مى خواند از ياد مى برد.

ب) دعا در امر آخرت

و مى فرمايد:

(فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ ٍ) (غافر: 5٠)

پس هر چه مى خواهيد (خدا را) بخوانيد؛ ولى دعاى كافران (به جايى نمى رسد و) جز در ضلالت نيست.

و مى فرمايد: ( لا تَدْعُوا الْيوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً ) ؛ «امروز

ص:108

يك بار واويلا نگوييد، بلكه بسيار واويلا بگوييد» . (فرقان: ١4)

وخطاب به كافرين در جهنم مى فرمايد:

(وَ يوْمَ يقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يسْتَجِيبُوا لَهُمْ) (كهف: 5٢)

به خاطر بياوريد روزى را كه (خداوند) مى گويد: همتايانى را كه براى من مى پنداشتيد، بخوانيد (تا به كمك شما بشتابند!) ولى هر چه آنها را مى خوانند، جوابشان نمى دهند.

تقسيم به خواندن در امور دنيا و آخرت در مورد دوم از قرائن خارجى استفاده مى شود.

نوع دوم از معناى دعا نيز بالاصاله مخصوص خداوند متعال است، ولى مى توان از غير خدا، درصورتى كه قابليت استغاثه را داشته باشد به اذن خدا، نيز استمداد نمود، با اين اعتقاد كه آن واسطه هرچه دارد به اذن خداست. واگر مشاهده مى كنيم كه انبيا مستقيماً از خدا چيزى مى خواستند؛ بدين جهت بوده كه كسانى به عنوان واسطه از آنان بالاتر وبرتر نبوده اند.

٣. دعوت به هدايت يا ضلالت
اشاره

اين معنا در صورتى است كه كلمه «دعاء» با لام يا الى متعدى شود؛

الف) متعدى با «إلى»

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللهِ وَ عَمِلَ صالِحاً (فصلت:٣٣)

ص:109

چه كسى خوش گفتارتر است از آن كس كه دعوت به سوى خدا

مى كند وعمل صالح انجام مى دهد.

و مى فرمايد:

ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ (نحل: ١٢5)

با حكمت واندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! وبا آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال ومناظره كن.

همچنين مى فرمايد: ( كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيهِ ) ؛ «وبر مشركان گران است آنچه شما آنان را به سويش دعوت مى كنيد» .

(شورى: ١٣)

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ (قصص: 4١)

وآنان [فرعونيان] را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش (دوزخ) دعوت مى كنند.

و نيز مى فرمايد:

وَ يا قَوْمِ ما لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ (غافر:4١)

اى قوم من! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى كنم، امّا شما مرا به سوى آتش فرا مى خوانيد؟

ب) متعدى با لام

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ ما لَكُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الرَّسُولُ يدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ (حديد: ٨)

ص:110

چرا به خدا ايمان نياوريد در حالى كه رسول (او) شما را مى خواند

كه به پروردگارتان ايمان بياوريد.

و مى فرمايد:

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللهِ (محمد: ٣٨)

آرى، شما همان گروهى هستيد كه براى انفاق در راه خدا دعوت مى شويد.

اين قسم از معناى دعا مربوط به بحث ما نيست.

4. دعا به معناى ندا

يكى از معانى دعا ندا دادن وصدا زدن است تا مخاطب را ملتفت كرده يا او را به سوى خود بخواند.

خداوند متعال مى فرمايد:

إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (نمل:٨٠)

مسلّماً تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى، و نمى توانى كران را هنگامى كه روى برمى گردانند وپشت مى كنند فراخوانى.

ونيز مى فرمايد: ( ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الأَرْضِ ) ؛ «سپس هنگامى كه شما را (در قيامت) از زمين فراخواند» . (روم: ٢5)

همچنين مى فرمايد:

لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَينَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً (نور: 6٣)

صدا كردن پيامبر را در ميان خود، مانند صدا كردن يكديگر قرار ندهيد.

ص:111

خداوند متعال مى فرمايد:

اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ (انفال: ٢4)

دعوت خدا وپيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى خواند كه شما را حيات مى بخشد.

و مى فرمايد:

قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيلاً وَ نَهاراً (نوح: 5)

(نوح) گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب وروز (به سوى تو) دعوت كردم.

5. دعا به معناى ادعا

يكى ديگر از معانى دعا ادّعا كردن امرى غير واقعى است؛

خداوند متعال مى فرمايد:

تَكادُ السَّماواتُ يتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا * أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (مريم: ٩٠ و٩١)

نزديك است به خاطر اين سخن آسمان ها از هم متلاشى گردد، وزمين شكافته شود، وكوه ها به شدّت فرو ريزد. . . از اين رو كه براى خداوند رحمان فرزندى قائل شدند.

خلط وهابيان بين دعاى عبادت ودعاى طلب وخواستن

وهابيان بين اين دو نوع دعا خلط كرده وآياتى را كه مربوط به دعاى به معناى عبادت است، بر دعاى به معناى مسألت وخواستن و طلب حمل مى كنند. واصل اين تقسيم را خودِ وهابيان نيز قبول دارند.

ابن عثيمين مى گويد:

ص:112

الدعاء ينقسم إلى قسمين: الأول: دعاء عبادة. . . الثاني: دعاء

المسألة، فهذا ليس كلّه شركاً بل فيه تفصيل. . . (1)

دعا بر دو قسم است؛ يكى دعاى عبادت وديگرى دعاى درخواست ومسألت، واين قسم دوم تمام اقسام آن شرك نيست، بلكه در آن تفصيل است. . .

صالح بن فوزان مى گويد:

امّا الدعاء فهو اعم من الاستغاثة -كما سبق- وهو نوعان: دعاء عبادة ودعاء مسألة، دعاء العبادة هو الثناء على الله سبحانه وتعالى بأسمائه وصفاته، ودعاء المسألة هو طلب الحاجات من الله سبحانه وتعالى.(2)

دعا -همان گونه كه گذشت- اعمّ از استغاثه است، وآن بر دو نوع است: دعاى عبادت ودعاى مسألت ودرخواست، دعاى عبادت همان ثناگويى بر خداى سبحان ومتعال به اسم وصفات اوست، ودعاى درخواست همان درخواست حاجات از خداوند سبحان ومتعال مى باشد.

ولى وهابيان در مورد دعاى درخواست ومسألت قائل به تفصيلند. صالح بن عثيمين مى گويد:

دعاء المسألة فهذا ليس كلّه شركاً بل فيه تفصيل؛ فان كان المخلوق قادراً على ذلك فليس بشرك. . . وامّا من دعا المخلوق بما لا يقدر عليه الاّ الله فانّ دعوته شرك مخرج عن الملة. (3)


1- القول المفيد، ج ١، صص ١٢٠و ١٢١.
2- اعانة المستفيد، ج ١، ص ٢6٧.
3- القول المفيد، ج ١، صص ١٢٠ و ١٢١.

ص:113

دعاى درخواست تمام اقسامش شرك نيست، بلكه در آن تفصيل است؛

به اين نحو كه اگر مخلوق قادر بر آن باشد، اين نوع شرك نيست. . . ولى اگر كسى از مخلوق چيزى بخواهد كه بر آن جز خدا قدرت ندارد، درخواست او شرك بوده واو را از ملّت اسلام خارج مى كند.

ولى بحث ما با ايشان صغروى است نه كبروى، به اين معنا:

چه عملى است كه تنها خداوند بر آن قدرت دارد؟ آيا شفاعت وشفاى مريض ونجات امّت از پيامبر (ص) واولياى الهى شرك است از آن جهت كه زمام اين امور تنها به دست خداوند متعال مى باشد، يا اينكه مى توان از اولياى الهى نيز اين امور را درخواست كرد به اعتقاد اينكه مى توانند به اذن خداوند چنين اعمالى را از راه غير طبيعى انجام دهند. مگر نه اين است كه حضرت عيسي (ع) مردگان را زنده مى نمود و مريض هاى صعب العلاج را شفا مى داد ومردم نيز از او اين كارها را مى خواستند؟ وبا اثبات حيات برزخى هيچ گونه فرقى بين زنده ومرده اولياى الهى در اين جهت نيست.

خداوند متعال از قول حضرت مسيح (ع) مى فرمايد:

أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيكُونُ طَيراً بِإِذْنِ اللهِ وَ أُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَ الأَبْرَصَ وَ أُحْي الْمَوْتى بِإِذْنِ اللهِ (آل عمران: 4٩)

من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى سازم؛ سپس در آن مى دمم وبه فرمان خدا، پرنده اى مى گردد. وبه اذن خدا، كورِ مادرزاد ومبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مى بخشم؛ ومردگان را به اذن خدا زنده مى كنم.

ص:114

ودرباره حضرت سليمان (ع) مى فرمايد:

فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيثُ أَصابَ (ص: ٣6)

پس ما باد را مسخّر او ساختيم تا به فرمانش به نرمى حركت كند وبه هر جا او مى خواهد برود.

حضرت سليمان (ع) اين گونه درخواست را از غير پيامبر مى كند آنجا كه قرآن درباره آن مى گويد:

قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل: ٣٨)

(سليمان) گفت: اى بزرگان! كدام يك از شما تخت او را براى من مى آورد پيش از آنكه به حال تسليم نزد من آيند؟

ودر ادامه آن مى فرمايد:

قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يرْتَدَّ إِلَيكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي. . . (نمل:4٠)

(امّا) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد! وهنگامى كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت وپابرجا ديد گفت: اين از فضل پروردگار من است.

شبهه: تلازم بين دعاى طلب با دعاى عبادت

وهابيان معتقدند كه دعاى طلب و مسألت متضمن دعاى عبادت است.

ابن فوزان مى گويد:

والعلاقة بين دعاء العبادة و دعاء المسألة، انّ دعاء العبادة مستلزم

ص:115

لدعاء المسألة، فاذا قال: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ * الرَّحْمنِ

الرَّحِيمِ* مالِكِ يوْمِ الدِّينِ ، يلزم من هذا انّه يسأل الله سبحانه، و دعاء المسألة متضمن لدعاء العبادة، بمعنى انّ دعاء العبادة داخل في دعاء المسألة. فاذا يسأل الله حوائجه يتضمن هذا انّه يعبد الله بذلك. (1)

و علاقه بين دعاى عبادت و دعاى طلب و مسألت، اينكه دعاى عبادت مستلزم دعاى مسألت است، و لذا اگر گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ * الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * مالِكِ يوْمِ الدِّينِ از اين لازم مى آيد كه از خداوند سبحان درخواست كرده است، و دعاى مسألت مستلزم دعاى عبادت است به معناى اينكه دعاى عبادت داخل در دعاى مسألت است، پس كسى كه از خداوند حوائجش را مى خواهد اين كار متضمن آن است كه به آن (درخواست) خدا را عبادت كرده است.

پاسخ

اولاً: اينكه دعاى عبادت مستلزم دعاى مسألت و طلب بوده و دعاى مسألت نيز مستلزم دعاى عبادت است كلامى غير واضح بلكه غير معقول مى باشد؛ بلكه معناى معقول از آن اين است كه هر كس موجودى را مستحق دعاى عبادت بداند او را نيز مستحق اين مى داند كه او را صدا زده و از او چيزى بخواهد. ولى اگر مقصود او اين باشد كه هنگام دعاى عبادت دعاى مسألت حادث مى شود صحيح نمى باشد؛ زيرا چه


1- اعانة المستفيد، ج ١، ص ٢6٨.

ص:116

بسا انسان خداوند را حمد و تسبيح و ستايش مي كند، ولي در آن دعاي

طلب و مسألت نيست همان گونه كه در آيات اول سوره حمد چنين است.

ثانياً: هرگز دعاى طلب و مسألت متضمن دعاى عبادت نيست. خداوند متعال مى فرمايد: ( فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ ) ؛ «آنكه از پيروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى كمك نمود» . (قصص:١5) كه در آن دعاى طلب و مسألت است، ولى نمى توان ادعا كرد كه در آن، دعاى عبادت وجود دارد كه مستلزم عبادت كردن استغاثه شده باشد. كسى كه حوائج خود را از خداوند مى خواهد از آن جهت است كه او پروردگارى است قادر بر هر چيز، و مقصود او عبادت نيست، همان طورى كه اگر از غير خدا چيزى بخواهد.

مطلق دعا و صدا زدن عبادت نيست

قبلاً در نقل فتاواى وهابيان از بن باز نقل كرديم كه او دعا و صدا زدن را عبادت به حساب مى آورد؛ در حالى كه اين گونه نيست، بلكه دعاى عبادت، دعايى مخصوص مى باشد.

خداوند متعال مى فرمايد:

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (انعام: 56)

بگو: من از پرستش كسانى كه غير از خدا مى خوانيد، نهى شده ام! بگو: من از هوى و هوس هاى شما، پيروى نمى كنم؛ اگر چنين كنم، گمراه شده ام؛ و از هدايت يافتگان نخواهم بود!

ص:117

و نيز مى فرمايد:

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيءٍ. . . (رعد: ١4)

دعوت حق از آن اوست! وكسانى را كه (مشركان) غير از خدا مى خوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمى گويند!

در اضافه دعوت به حق نكته اى نهفته است، و آن اينكه دعوت بر دو قسم است؛ يكى دعوت حق با اعتقاد به اصالت و استقلال و حقيقت است كه مخصوص خداست، و ديگرى دعوت بدون اصالت و استقلال كه از غير خدا انجام مى گيرد.

حسن بن على سقاف شافعى مى گويد:

همانا بدان كه عبادت در شرع به معناى غايت خضوع و تذلّل، نسبت به كسى است كه خاضع، معتقد به صفات ربوبيت براى او شده است. و اما در لغت عبادت به معناى اطاعت، و عبوديت به معناى خضوع و ذلّت است. پس عبادت شرعى غير از عبادت لغوى است؛ و لذا به كسى كه خضوع كرده و نسبت به انسانى ذلت نموده گفته نمى شود كه شرعاً او را عبادت نموده است، و اين مطلبى است كه حتى دو نفر هم در آن اختلاف ندارند. لذا هركس كنار قبر پيامبر (ص) يا ولى خدا تذلّل كرده و به آنها توسل جسته، گفته نمى شود كه او غير خدا را عبادت كرده است؛ زيرا مجرد ندا و استغاثه و خوف و رجا را شرعاً عبادت نمى نامند، گرچه در لغت به آن عبادت گويند. . .

امّا دعا، پس تمام اقسام آن عبادت نيست، مگر آنكه ما كسى را

ص:118

بخوانيم كه معتقد به صفات ربوبيت يا صفتي از صفات آن را درباره

او معتقد باشيم. پس گفتار پيامبر (ص) كه (دعا همان عبادت است) آن گونه كه حاكم و ديگران با سندهاى صحيح روايت كرده اند معنايش اين نيست كه هر دعايى عبادت است، همان گونه كه به زودى اگر خداى متعال بخواهد روشن خواهد شد بلكه هنگامى دعا عبادت است كه براى خدا باشد يا براى كسى كه دعاكننده معتقد باشد آن را كه صدا مى زند داراى صفتى از صفات ربوبيت است. . .(1)

او همچنين مى گويد:

واضح شد كه مجرّد صدا زدن يا استغاثه يا خوف و يا رجا يا توسل يا تذلل عبادت ناميده نمى شود؛ چرا كه پسر نسبت به پدرش كرنش مى كند و نيز سرباز نزد فرمانده اش تواضع مى نمايد و از او مى ترسد و اميد چيزهايى را از او دارد، و اين كارها به اتفاق عقلا عبادت به حساب نمى آيد؛ زيرا مجرد صدا زدن عبادت نيست گرچه صدا زدن اموات باشد. در صحيح بخارى و مسلم آمده كه پيامبر (ص) به اهل چاهى كه قليب نام داشت و در آن جماعتى از كشته هاى كافران جنگ بدر افتاده بودند خطاب كرده و فرمود: (آيا آنچه را كه خدا و رسولش وعده داده بود حق يافتيد؟ ! من كه آنچه را خدا وعده داده بود حق يافتم) .

پيامبر (ص) با نعش كافران در چاه بدر افتاده صحبت كرد. عمر گفت: اى رسول خدا! چگونه با جسدهايى صحبت مى كنى كه روح در آنها نيست؟ ! حضرت فرمود: شما شنواتر از آنها در آنچه


1- التنديد لمن عدّد التوحيد، حسن بن على سقّاف شافعى، صص ٣٠ و٣١.

ص:119

من مى گويم نيستيد، جز آنكه آنان قدرت پاسخ دادن مرا ندارند. بخارى و مسلم اين روايت را نقل كرده اند.

و توسل، عبادت كسى كه براى رسيدن به خدا به او توسل شده، نمى باشد؛ زيرا كه رسول خدا (ص) شخص كورى را چنين تعليم داد كه بگويد: بارخدايا! همانا من به واسطه پيامبرت محمّد، پيامبر رحمت به سوى تو رو مى كنم. اى محمّد! همانا در حاجتم از خدا به تو رو مى نمايم. . .

اين حديث، صحيح و مشهور بين اهل علم است كه ترمذى و بيهقى در (دلائل النبوة) و حاكم آن را نقل كرده اند و حاكم مطابق شرط بخارى و مسلم آن را تصحيح نموده و ذهبى و ديگران نيز با سندهاى صحيح آن را اثبات كرده اند. همان گونه كه استغاثه به مخلوق، عبادت او به حساب نمى آيد. . .(1)

شبهه: تقييد دعاى طلب در كلمات وهابيان

وهابيان گاهى شرك بودن دعاى طلب و مسألت از غير خدا را مقيد مى كنند به موردى كه انسان از غير خدا چيزى را بخواهد كه جز خداوند بر آن قدرت ندارد.

محمد بن عبدالوهاب مى گويد:

ولهم شبهة اخرى و هو ما ذكر النبي (ص) : انّ الناس يوم القيمة يستغيثون بآدم، ثم بنوح، ثم بابراهيم، ثم بموسى، ثم بعيسى، فكلهم يعتذر حتى ينتهوا الى رسول الله (ص) قالوا: فهذا يدل على


1- التنديد لمن عدّد التوحيد، صص ٣٢ و ٣٣.

ص:120

انّ الاستغاثة بغير الله ليست شركاً.

والجواب ان نقول: سبحان من طبع على قلوب اعدائه؛ فانّ الاستغاثة بالمخلوق فيما يقدر عليه لا ننكرها، كما قال الله تعالى في قصة موسي: فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ و كما يستغيث الانسان بأصحابه في الحرب او غيره من اشياء يقدر عليها المخلوق، ولكن انكرنا استغاثة العبادة التي يفعلونها عند قبور الأولياء او في غيبتهم في الأشياء التي لايقدر عليها الاّ الله. (1)

و براى آنان شبهه ديگرى است و آن اين است كه پيامبر (ص) فرمود: مردم روز قيامت به آدم پناه مى برند و بعد از او به نوح و سپس به ابراهيم و بعد به موسى و بعد به عيسى، و همه آنها عذر مى خواهند تا اينكه به رسول خدا (ص) مى رسند. آنان مى گويند: اين دلالت دارد بر اينكه استغاثه به غير خدا شرك نيست.

جواب اين است كه ما مى گوييم: منزه است خدايى كه بر قلب هاى دشمنانش مهر زده، زيرا ما استغاثه به مخلوق را در موردى كه او بر آن قدرت دارد، انكار نمى كنيم، همان گونه كه خداوند متعال در قصه موسي (ع) فرمود: (آن كه از پيروان او بود، در برابر دشمنش از وى تقاضاى كمك نمود) ، و همان گونه كه انسان در جنگ يا غير آن در كارهايى كه مخلوق بر آن قدرت دارد به همراهانش پناه مى برد، ولى ما استغاثه عبادت را انكار مى كنيم، كارى را كه كنار قبور اوليا يا در غيبت آنها انجام مى دهند، در امورى كه جز خداوند بر آنها قدرت ندارد.


1- شرح كشف الشبهات، صص ١٢5و١٢6.

ص:121

پاسخ

اشكال اساسى كه در اين ادعا است اينكه ما معتقديم امورى وجود دارد كه در اصل به جز خداوند متعال بر تحقق آن قدرت ندارد، ولى خداوند قدرت تحقق آنها را به اذن خودش به برخى از اولياى خود عنايت كرده است، همان گونه كه در مورد حضرت عيسي (ع) مشاهده مى كنيم.

خداوند متعال از قول آن حضرت مى فرمايد:

أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيكُونُ طَيراً بِإِذْنِ اللهِ وَ أُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَ الأَبْرَصَ وَ أُحْي الْمَوْتى بِإِذْنِ اللهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيوتِكُمْ (آل عمران: 4٩)

من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى سازم؛ سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مى بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم؛ و از آنچه مى خوريد، و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد، به شما خبر مى دهم.

و نيز درباره حضرت سليمان (ع) مى فرمايد:

فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيثُ أَصابَ (ص: ٣6)

پس ما باد را مسخّر او ساختيم تا به فرمانش به نرمى حركت كند و به هر جا او مى خواهد برود!

و نيز درباره سليمان (ع) مى فرمايد:

قَالَ يا أَيهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يأْتُونِي مُسْلِمِينَ (نمل: ٣٨)

ص:122

[سليمان] گفت: اى بزرگان! كدام يك از شما تخت او را براى من مى آورد پيش از آنكه به حال تسليم نزد من آيند؟

اين درخواست حضرت سليمان (ع) از جماعتى است كه نزد او نشسته اند؛ درخواستى از چيزى كه قطعاً سلطه غيبى بر انجام آن لازم است، سلطه اى غيبى كه اصل آن براى خداست چون كه كار خارق العاده است، ولى از آنجا كه خداوند متعال به اولياى خود اين سلطه را عنايت كرده تا به اذن او انجام داده و به كار گيرند، بدين جهت حضرت سليمان (ع) از حاضرين مى خواهد كه هر كس چنين سلطه اى را دارد اعمال كند. لذا خداوند متعال در ادامه آيه فوق مى فرمايد:

قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي (نمل:4٠)

[امّا] كسى كه دانشى از كتاب [آسمانى] داشت گفت: پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد! و هنگامى كه [سليمان] آن [تخت] را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت: اين از فضل پروردگار من است.

بلكه در مواردى خداوند متعال به كسى كه از دنيا رحلت كرده اين امكان را داده و او را مسلّط بر كارهاى خارق عادت نموده است.

به سند صحيح از رسول خدا (ص) روايت شده كه فرمود:

مَا مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَي إِلاَّ رَدَّ الله عَلَيَّ رُوحِي حَتَّى أَرُدَّ عَلَيهِ السَّلامُ.(1)


1- سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج 5، ص ٣٣٨.

ص:123

هيچ كس نيست كه بر من سلام كند جز آنكه خداوند روحم را به من باز مى گرداند تا سلام او را پاسخ دهم.

بدين جهت است كه محمد بن عبدالوهاب اين مورد را قبول كرده و معتقد است كه درخواست اعمال سلطه غيبى، از كسى كه خداوند به او اين قدرت را داده شرك نيست.

او مى گويد:

ولهم شبهة أخرى و هي قصة ابراهيم (ع) لمّا القي في النار اعترض له جبريل في الهواء فقال: الك حاجة؟ فقال ابراهيم: أمّا اليك فلا. قالوا: فلو كانت الاستغاثة بجبريل شركاً لم يعرضها على ابراهيم.

فالجواب: انّ هذا من جنس الشبهة الأولى؛ فانّ جبريل عرض عليه ان ينفعه بأمر يقدر عليه، فانّه كما قال الله تعالى فيه شَدِيدُ الْقُوَي فلو اذن الله له ان يأخذ نار ابراهيم و ما حولها من الأرض و الجبال و يلقيها في المشرق او المغرب لفعل، ولو امره ان يضع ابراهيم في مكان بعيد عنهم لفعل، ولو امره ان يرفعه إلى السماء لفعل. (1)

و براى آنها شبهه ديگرى است و آن قصه ابراهيم (ع) مى باشد، هنگامى كه در آتش افتاده جبرئيل در هوا مقابلش قرار گرفت و به او گفت: آيا حاجتى دارى؟ ابراهيم فرمود: اما به تو هرگز. گفته اند: اگر استغاثه به جبرئيل شرك بود، او ابراهيم را در معرض آن قرار نمى داد.


1- شرح كشف الشبهات، صص ١٢٩و١٣٠.

ص:124

جواب اين است كه اين اشكال نيز از جنس شبهه اول است؛ زيرا جبرئيل خود را بر او عرضه كرد تا به او در امرى نفع برساند كه بر آن قدرت دارد؛ زيرا خداوند متعال درباره او فرمود: (قوت شديدى دارد) ، حال اگر خداوند به او اذن دهد كه آتش ابراهيم (ع) و پيرامون آن را از زمين و كوه ها بگيرد و در مشرق يا مغرب بريزد او اين كار را انجام مى دهد، و نيز اگر او را دستور دهد تا ابراهيم را در مكان دورى از آنها گذارد انجام مى دهد و نيز اگر او را دستور دهد تا به آسمان ببرد انجام مى دهد.

در اين صورت وهابيان حق ندارند هر طلب و مسألت از غير خدا را شرك بدانند، بلكه بايد در امورى باشد كه جز خداوند بر آن قدرت نداشته باشد. و آن كسى كه از او درخواست تحقق امر خارق العاده مى شود از جمله كسانى نباشد كه خداوند به او اين سلطه را داده است كه در اين صورت شرك خواهد شد، بر اين اساس اختلاف، مصداقى مى شود و آن اينكه به ولى خدا چه سلطه هاى غيبى داده شده تا از او بخواهيم؟ و آيا مواردى كه در روايات آمده همگى صحيح السند است يا خير؟ و لذا بازگشت مسأله در نهايت به سنت و بدعت بودن اين درخواست از غير خداست نه شرك و توحيد، و آيا در چنين مسأله اى مى توان مسلمانان را نسبت به شرك داده و آنان را تكفير نموده و خونشان را مباح دانست؟ !

وانگهى هرگز دعاى طلب و مسألت داخل در دعاى عبادت نمى شود مگر در صورتى كه با اين دعا قصد خضوع عبادى داشته و معتقد به الوهيت يا ربوبيت كسى باشد كه از او اين طلب و مسألت را داشته است

ص:125

و يا اينكه نظر استقلالى به آنها داشته باشد در حالى كه هرگز كسى كه دعاى طلب و مسألت از غير خدا دارد چنين نيتى را درباره او ندارد.

آرى اگر كسى با اعتقاد استقلالى، سلطه غيبى را از اولياى الهى بخواهد قطعاً شرك است نه از آن جهت كه دعاى طلب و مسألت از آنها داشته بلكه به جهت اينكه اعتقاد استقلالى براى آنها داشته است. بدين جهت است كه حضرت عيسي (ع) قيد «به اذن خدا» را در مورد عملكرد خود گوشزد نموده است آنجا كه خداوند سبحان از قول او اين چنين نقل مى كند:

أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيكُونُ طَيراً بِإِذْنِ اللهِ وَ أُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَ الأَبْرَصَ وَ أُحْي الْمَوْتى بِإِذْنِ اللهِ (آل عمران: 4٩)

من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى سازم؛ سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مى بخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم.

خلاصه اينكه در دعاى طلب و مسألت از اوليا در امورى كه ادعا مى شود سلطه غيبى دارد هنگامى شرك در ربوبيت است كه انسان انجام و تحقق آن را از غير خدا بخواهد به اعتقاد اينكه او قادر مستقل و بدون اذن از جانب خداست، ولى اگر چنين اعتقادى را ندارد بلكه معتقد است هر چه مى كند به اذن و اراده و مشيت خداوندى است، هرگز داخل در شرك ربوبى نمى شود.

همان گونه كه دعاى طلب و مسألت هنگامى داخل، در شركِ در

ص:126

الوهيت و عبادت مى شود كه درخواست كننده قصد عبادت خاص را داشته و به قصد الوهيت يا ربوبيت از او چيزى را بخواهد كه هرگز مسلمانى چنين اعتقادى را نسبت به اولياى الهى ندارد.

دعاى استقلالى، مخصوص خداوند متعال
اشاره

در مباحث گذشته اشاره شد دعا و صدا زدن غير خدا و درخواست از او به نحو استقلال شرك است. اينك در ادامه اين بحث مى گوييم انسان وقتى كسى را به جهت حاجتى كه دارد صدا مى زند دو صورت دارد و يا با دو نوع نيت از او چيزى را مى خواهد:

١. به نحو استقلاليت

مقصود از استقلاليت در طلب آن است كه مخاطب او را در برآورده كردن حاجاتش مستقل مى بيند، كه اين ديدگاه مخصوص خداوند متعال است.

٢. به نحو تبعيت

و مقصود به تبعيت آن است كه مخاطب او را در برآورده شدن حاجاتش غيرمستقل مى داند و تصرفات او را تحت مشيت خداوند قرار مى دهد و اگر كارى خارق العاده انجام مى دهد به اذن خداوند و قرب به اوست، همان گونه كه انبيا و اوليا چنين تصرفاتى دارند و ما نيز در مورد آنها چنين عقيده اى داريم.

خداوند متعال در آيه اى به اين معنا اشاره كرده آنجا كه مى فرمايد: ( لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ ) ؛ «دعوت حق از آن اوست» . (رعد: ١4)

ص:127

دعوت و دعا و صدا زدن و خواستن به حق و حقيقت كه همان خواستن با اعتقاد به استقلاليت است مخصوص خداوند است، ولى منافات ندارد كه انسان، غير از خدا را صدا زند با اعتقاد به تبعيت نسبت به او و اينكه هر كارى را كه انجام مى دهد به اذن و اراده و مشيت خداوند است. پس اينكه در روايات آمده « اَلدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ »(1)؛ «دعا اساس و اصل عبادت است» . مقصود به آن دعاى به حق و با اعتقاد استقلالى است، وگرنه بين زمان حيات و مرگ در اين جهت فرقى وجود ندارد، با آنكه صدا زدن پيامبر (ص) در حال حيات و جواز آن مورد اتفاق است.

اعمال به نيت است

نبايد پنداشت كه تواضع وخضوع ودرخواست از غير خداوند، شرك آلود وحرام است؛ زيرا از مجموع دلايل استفاده مى شود كه اعمال به نيت است، بايد ديد نيت فرد، از عملش چه چيزى است.

تعمير مساجد با آنكه -به خودى خود - عمل نيكى است، اما از آنجا كه اگر مشركان انجام دهند به قصد سوء است، لذا از اين كار ممنوع شده اند؛ خداوند متعال مى فرمايد:

مَا كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يعْمُرُوا مَساجِدَ اللهِ شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ * إِنَّما يعْمُرُ مَساجِدَ اللهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْيوْمِ الآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يخْشَ إِلاَّ اللهَ فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (توبه:١٧و١٨)

مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند در حالي كه به كفر


1- سنن الترمذى، ج 5، ص ١٢6.

ص:128

خويش گواهى مى دهند! آنها اعمالشان نابود (و بى ارزش) شده، و در آتش (دوزخ) جاودانه خواهند ماند! مساجد خدا را تنها كسى آباد مى كند كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و نماز را برپا دارد و زكات را بپردازد و جز از خدا نترسد. اميد است چنين گروهى از هدايت يافتگان باشند.

خداوند به خضوع در برابر پدر ومادر امر مى كند؛ آنجا كه مى فرمايد: ( وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ ) ؛ «و بال هاى تواضع خويش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر!» (اسراء: ٢4)

اگر مطلق خضوع عبادت بود، خداوند چنين امرى نمى نمود.

با اين توضيح به اين نتيجه مى رسيم كه توسل وخضوع واستغاثه به غير خداوند متعال با عدم اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت او واعتقاد به اينكه هر چه براى اوست به عنايت وبه اذن واراده خداوند است، اشكالى ندارد وهيچ نوع ارتباطى با آياتى كه در مذمّت مشركان وارده شده نيز ندارد؛ زيرا مورد اعتراض آيات جايى است كه دعا واستغاثه واستعانت به نيت استقلال باشد.(1)

بخارى به سندش از عمر بن خطاب نقل كرده كه پيامبر (ص) فرمود:

إِنَّمَا الأَعْمَالُ بّالنِّياتِ، وَ إِنَّمَا لِكُلُّ امْرِءٍ مَا نَوى، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلى دُنْيا يصِيبِهَا اَوْ إِلى اَمْرَأَةٍ ينْكَحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلى مَا هَاجَرَ إِلَيهِ.(2)

همانا اعمال به نيات است و براى هركسى است آنچه كه نيت


1- همان گونه كه در كتاب «شيعه شناسى» به آنها اشاره كرديم.
2- صحيح بخارى، ح ١ و 54 و ٢5٢٩ و 5٠٧٠ و 66٨٩؛ صحيح مسلم، ح ١٩٠٧.

ص:129

كرده؛ پس هركس كه هجرتش به سوى دنيايى باشد كه آن را به دست آورد يا زنى كه با او نكاح نمايد پس هجرتش به سوى چيزى است كه به خاطر آن هجرت نموده است.

و از ابوهريره نقل شده كه رسول خدا (ص) فرمود: «

إِنَّمَا يبْعَثَ النَّاسُ عَلى نِياتِهِمْ »(1)؛ «همانا مردم بر نياتشان مبعوث مى گردند» .

شبيه اين مضمون نيز در صحيح بخارى و مسلم آمده است.(2)

ابوبكره مى گويد از رسول خدا (ص) شنيدم كه مى فرمود:

إِذَا تَوَاجَهَ الْمُسْلِمانُ بِسَيفِهِمَا فكلاهما من اهل النار فِقُلْتُ أَوْ قِيلَ: يا رَسُولَ اللهِ! هَذَا الْقَاتِلُ فُما بَالُ الْمَقْتُولِ؟ قَالَ إِنَهُ قَدْ أَرَادَ قَتْلَ صَاحِبِهِ.(3)

هرگاه دو مسلمان با شمشيرشان رو در رو مى شوند پس قاتل و مقتول هر دو در دوزخ خواهند بود. راوى مى گويد: گفتم يا گفته شد: اى رسول خدا! قاتل درست كه بايد در دوزخ باشد اما مقتول چه گناهى دارد؟ حضرت فرمود: او قصد كشتن صاحبش را داشته است.

سهل بن حنيف مى گويد كه رسول خدا (ص) فرمود:

مَنْ سَأَلَ اللهَ الشَّهادَهَ بِصِدْقٍ بَلَّغَهُ اللهُ مَنَازِلَ الشَّهَدَاءِ، وَ إِنْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ.(4)

هركس از خداوند متعال صادقانه شهادت طلب كند خداوند او را به منازل شهيدان خواهد رسانيد گرچه در بستر خوابش بميرد.


1- سنن ابن ماجه، ح4٢٢٩.
2- صحيح بخارى، ح٢١١٨؛ صحيح مسلم، ح٢٨٨4.
3- صحيح بخارى، ح٣١ و 6٨٧5 و ٧٠٨٣؛ صحيح مسلم، ح٢٨٨٨.
4- صحيح مسلم، ح١٩٠٩.

ص:130

ص:131

بخش سوم: بررسى آيات متشابهات

اشاره

وهابيان در ردّ استغاثه به ارواح اوليا به آياتى استدلال مى كنند كه قرائن موجود در آيه دلالت دارد كه مربوط به دعاى عبادت است كه مخصوص به خداوند متعال است و ربطى به مورد بحث و دعاى طلب يعنى استغاثه ندارد. اينك به برخى از اين آيات اشاره مى كنيم:

١. خداوند متعال مى فرمايد:

وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً* وَ أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللهِ يدْعُوهُ كَادُوا يكُونُونَ عَلَيهِ لِبَداً * قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبِّي وَلاأُشْرِكُ بِهِ أَحَداً (جن: ١٨- ٢٠)

و اينكه مساجد از آن خداست، پس هيچ كس را با خدا نخوانيد! و اينكه هنگامى كه بنده خدا [محمّد (ص)] به عبادت برمى خاست و او را مى خواند، گروهى پيرامون او به شدّت ازدحام مى كردند! بگو: من تنها پروردگارم را مى خوانم و هيچ كس را شريك او قرار نمى دهم.

مى دانيم كه نزاع بين رسول خدا (ص) با قريش در مسأله توحيد در عبادت بوده و در اين آيه نيز به اين موضوع پرداخته شده است و لذا نمى توان آن را بر مورد دعاى طلب و مسألت به كار برد.

ص:132

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:

يقول تعالى ذكره لنبيه محمّد (ص) : . . . وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلّهِ فَلاَتَدْعُوا ايها الناس مَعَ اللهِ أَحَداً و لا تشركوا به فيها شيئاً، و لكن افردوا له التوحيد و اخلصوا له العبادة. (1)

خداوند متعال به پيامبرش محمّد (ص) مى فرمايد: (همانا مساجد براى خداست پس نخوانيد) اى مردم (با خدا هيچ كس را) و به او هيچ شركى نورزيد، ولى براى او توحيد خالص داشته و خلوص در عبادت داشته باشيد.

بغوى درباره آيه فوق مى گويد:

لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللهِ يعني النبي (ص) يدْعُوهُ يعني يعبده و يقرأ القرآن، و ذلك حين كان يصلّي ببطن نخلة و يقرأ القرآن.(2)

(چون عبدالله قيام كرد) يعنى پيامبر (ص) (او را مى خواند) يعنى عبادت مى كند و قرائت قرآن مى كند، و اين هنگامى بود كه در وادى نخله نماز مى گزارد و قرائت قرآن مى نمود.

٢. خداوند مى فرمايد:

وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللهِ مَا لا ينْفَعُكَ وَ لا يضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ (يونس: ١٠6)

و جز خدا، چيزى را كه نه سودى به تو مى رساند و نه زيانى، مخوان! كه اگر چنين كنى، از ستمكاران خواهى بود.

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:


1- تفسير طبرى، ج ٢٩، صص ١46- ١64.
2- تفسير بغوى، ج 4، ص ٣٧٣.

ص:133

يقول تعالى ذكره: و لا تدع يا محمّد من دون معبودك و خالقك شيئاً لاينفعك في الدنيا و لا في الآخرة و لايضرك في دين و لادنيا، يعني بذلك الآلهة و الاصنام. يقول: لاتعبدها راجياً نفعها او خائفاً ضرّها، فانّها لاتنفع و لاتضرّ، فان فعلت ذلك فدعوتها من دون الله فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ . (1)

خداوند متعال مى فرمايد: و نخوان اى محمّد (ص) غير از معبود و خالقت را هيچ گونه خواندنى، كه تو را در دنيا و آخرت نفع نداده و در دين و دنيا تو را ضرر نخواهد رسانيد. مقصود او خدايان و بت ها است. مى فرمايد: آنها را به اميد نفع رساندن يا ترس از ضرر عبادت نكن، كه آنها نه نفع مى رسانند و نه ضرر، و اگر چنين كردى و آنان را خواندى (به طور حتم از ظالمان خواهى بود) .

بغوى نيز در تفسير اين آيه مى گويد:

وَ لا تَدْعُ و لا تعبد مِنْ دُونِ اللهِ مَا لا ينْفَعُكَ ان اطعته وَ لا يضُرُّكَ ان عصيته فَإِنْ فَعَلْتَ فعبدت غير الله فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ الضارين لانفسهم الواضعين العبادة في غير موضعها.(2)

(و نخوان) يعنى عبادت مكن (از غير خدا كسى را كه به تو نفع نمى رساند) اگر او را اطاعت كنى (و ضرر نمى رساند) اگر او را نافرمانى نمايى (و اگر چنين كردى) و غير خدا را عبادت نمودى (به طور حتم در اين هنگام از ظالمين هستى) كه به خود ضرر رسانده و عبادت را در غير موضعش قرار داده است.


1- تفسير طبرى، ج ١١، صص ٢٢٨و٢٢٩.
2- تفسير بغوى، ج ٢، ص ٣١٣.

ص:134

ابن جوزى مى گويد:

وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللهِ مَا لا ينْفَعُكَ ان دعوته وَ لا يضُرُّكَ ان تركت عبادته.(1)

و نخوان غير از خدا چيزى را كه به تو نفع نمى رساند اگر او را بخوانى [و ضرر نمى رساند] اگر عبادتش را ترك كنى.

ابن كثير در تفسير اين آيه و آيات قبل از آن مى گويد:

يقول تعالى لرسوله محمد (ص) : قل يا ايها الناس! ان كنتم في شك من صحة ماجئتكم به من الدين الحنيف الذي اوحاه الله الي، فانا لااعبد الذين تعبدون من دون الله، و لكن اعبد الله وحده لا شريك له، و هو الذي يتوفاكم كما احياكم، ثم اليه مرجعكم، فان كانت آلهتكم التي تدعون من دون الله حقاً، فانا لااعبدها، فادعوها فلتضرّني، فانّها لا تضرّ و لا تنفع، و انّما الذي بيده الضرّ و النفع هو الله وحده لاشريك له.(2)

خداوند متعال به پيامبرش محمّد (ص) مى فرمايد: بگو اى مردم! اگر در صحت آنچه از دين حنيف كه خدا بر من وحى فرستاده شك داريد، من عبادت نمى كنم موجوداتى غير از خدا را كه شما عبادت مى كنيد، بلكه خدا را به تنهايى عبادت مى كنم، خدايى را كه شريك ندارد، و اوست كسى كه شما را مى ميراند همان گونه كه زنده كرده است، و به سوى اوست بازگشت شما، پس اگر خدايان شما كه غير از خدا مى خوانيد حق است، پس من آنها را عبادت نمى كنم، از آنها


1- زاد المسير، ج 4، ص 54.
2- تفسير ابن كثير، ج ٢، ص 45٠.

ص:135

بخواهيد كه به من ضرر رسانند، كه هرگز نه ضرر مى رسانند و نه نفع، بلكه تنها كسى كه ضرر و نفع به دست اوست، خداوندى است كه شريك ندارد.

٣. خداوند مى فرمايد:

إِنْ يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِنَاثاً وَ إِنْ يدْعُونَ إِلاَّ شَيطَاناً مَرِيداً (نساء: ١١٧)

آنچه غير از خدا مى خوانند، فقط بت هايى است [بى روح]، كه هيچ اثرى ندارد؛ و [يا] شيطان سركش و ويرانگر است.

طبرى از سدى در تفسير آيه نقل مى كند:

يقول: يسمونهم اناثاً: لات، و مناة، و عزى، . . . يقول جل ثناؤه: فحسب هؤلاء الذين اشركوا بالله و عبدوا ما عبدوا من دونه من الأوثان و الأنداد حجة عليهم في ضلالتهم و كفرهم و ذهابهم عن قصد السبيل انّهم يعبدون اناثاً و يدعونها آلهة و ارباباً.

مى فرمايد: لات و منات و عزا را مؤنث مى ناميدند. . . خداوند جل ثناؤه مى فرمايد: پس بس است آنهايى كه به خدا شرك ورزيده و غير از خدا از بت ها و شبيه ها را پرستيدند به عنوان حجت بر آنان در گمراهى و كفرشان و عدول آنها از راه مستقيم، اينكه آنان مؤنث را پرستيده و آنها را خدايان و ارباب خود مى خوانند.

بغوى درباره آيه فوق مى گويد:

نزلت في اهل مكة، اي: ما يعبدون كقوله تعالى: وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي بدليل قوله تعالى: إِنَّ الَّذِينَ يسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي قوله: مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً. . . وَ إِنْ يدْعُونَ إِلاَّ شَيطَاناً مَرِيداً اي و ما

ص:136

يعبدون الاّ شيطاناً مريداً؛ لانّهم عبدوا الأصنام، فقد اطاعوا الشيطان.(1)

درباره اهل مكه نازل شد، يعنى: آنچه مى پرستند، مثل قول خداوند متعال (و گفت پرودگار شما: مرا بخوانيد) به دليل قول خداى متعال (همانا كسانى كه از عبادت من كبر مى ورزند) قول او (از غير او يعنى از غير خدا. . . آنان فقط شيطان رانده شده را مى خوانند) يعنى آنان تنها شيطان رانده شده را عبادت مى كنند؛ زيرا آنان بت ها را مى پرستند پس شيطان را اطاعت كرده اند.

ابن جوزى مى گويد: « ان بمعني ما، و يدعون بمعني يعبدون. . .» (2)؛ «(ان) به معناى (ما) مى باشد، و (يدعون) به معناى (يعبدون) است. . .» .

ابن كثير نيز در تفسير اين آيه مى گويد:

اي هو الذي امرهم بذلك و حسّنه و زينه لهم، و هم انّما يعبدون ابليس في نفس الامر. . . (3)

يعنى اوست كسى كه آنان را به اين كار دستور داده و نيك شمرده و براى آنان زينت داده است، و آنان نيز شيطان را در اين امر عبادت مى كنند.

4. خداوند مى فرمايد:

ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَينَ مَا كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ * مِنْ دُونِ اللهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيئاً (غافر: ٧٣ و٧4)

پس به آنها گفته مى شود: كجايند آنچه را همتاى خدا قرار مى داديد،


1- تفسير بغوى، ج ١، صص ٣٨٣و٣٨4.
2- زاد المسير، ج ٢، صص ١٢١و١٢٢.
3- تفسير ابن كثير، ج ١، صص 56٨ و56٩.

ص:137

همان معبودهايى را كه جز خدا پرستش مى كرديد؟ ! آنها مى گويند: همه از نظر ما پنهان و گم شدند؛ بلكه ما اصلاً پيش از اين چيزى را پرستش نمى كرديم.

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:

يقول: ثم قيل: اين الذين كنتم تشركون بعبادتكم اياها من دون الله من آلهتكم و اوثانكم حتّى يغيثوكم فينقذونكم ممّا انتم فيه من البلاء و العذاب؛ لانّ المعبود يغيث من عبده و خدمه، و انّما يقال هذا لهم توبيخاً. . . فقالوا: ضَلُّوا عَنَّا يقول: عدلوا عنّا فاخذوا غير طريقنا و تركونا في هذا البلاء، بل ما ضلّوا عنّا و لكنّا لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ في الدنيا شَيئاً ، اي لم نكن نعبد شيئاً.(1)

مى فرمايد: سپس گفته شد: كجايند آن موجوداتى كه با عبادت آنها از غير خدا، از خدايان و بت هايتان، تا شما را پناه داده و از اين بلا و عذاب كه در آن گرفتار آمده ايد نجات دهند؛ زيرا معبود كسى است كه عبادت كننده و خادم خود را پناه مى دهد، و اين سخنان را به صورت توبيخ به آنها مى گويند. . . آنان مى گويند: (همه از نظر ما پنهان و گم شدند) مى فرمايد: از ما عدول كرده و راه ديگر را پيش گرفته و ما را در اين بلا رها نمودند، بلكه ما را گمراه نكردند، ولى ما (قبل از اين) در دنيا (چيزى را نمى خوانديم) يعنى عبادت چيزى نمى كرديم.

در اين آيه نيز با قرينه موجود در آن، دعا به معناى عبادت بت ها آمده است.


1- تفسير طبرى، ج ٢٣، صص ١٠6و١٠٧.

ص:138

ابن كثير مى گويد:

أي قيل له: أين الأصنام التي كنتم تعبدونها من دون الله؟ ! هل ينصرونكم اليوم. . .(1)

يعنى به او گفته مى شود: كجايند آن بت هايى كه شما غير از خدا مى پرستيديد؟ ! آيا امروز شما را يارى مى كنند. . .

5. خداوند مى فرمايد:

(وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ) (غافر: 6٠)

پروردگار شما گفته است: مرا بخوانيد تا [دعاى] شما را بپذيرم! كسانى كه از عبادت من تكبّر مى ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند!

حاكم نيشابورى به سندش از جرير بن عبدالله بجلى نقل كرده كه در تفسير اين آيه مى گويد: « قال: اعبدوني استجب لكم » (2)؛ «فرمود: مرا عبادت كنيد تا اجابت كنم شما را» .

قرطبى در تفسير اين آيه مى گويد:

انّ المعني: وحدوني و اعبدوني اتقبل عبادتكم و اغفرلكم. (3)

همانا معنا اين است: مرا به تنهايى پذيرفته و عبادت كنيد تا عبادت شما را قبول كرده و شما را بيامرزم.

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:


1- تفسير ابن كثير، ج 4، ص ٩5.
2- المستدرك على الصحيحين، ج ٢، ص ٣٠١.
3- الجامع لأحكام القرآن، ج ١5، ص ٢٩٢.

ص:139

يقول تعالى ذكره و يقول ربكم: ايها الناس [لكم] ادعوني، يقول: اعبدوني و اخلصوا لي العبادة دون من تعبدون من دوني من الأوثان و الأصنام و غير ذلك. . .(1)

خداوند متعال و پروردگار شما به شما مى فرمايد: اى مردم! مرا بخوانيد، مى فرمايد: مرا عبادت كنيد، و عبادت را براى من خالص نماييد نه آن كسانى كه غير از من از بت ها و موجودات پليد و ديگر موجودات را مى پرستيد. . .

بغوى در تفسير آيه فوق مى گويد:

اي اعبدوني دون غيري اجبكم و اغفرلكم، فلمّا عَبّر عن العبادة بالدعاء جعل الإثابة استجابة.(2)

يعنى مرا عبادت كنيد نه ديگران را تا شما را اجابت كرده و بيامرزم، و چون از عبادت به دعا تعبير كرده لذا از ثواب به اجابت تعبير كرده است.

شوكانى مى گويد:

اكثر المفسرين: المعنى وحدوني و اعبدوني اتقبل عبادتكم و اغفرلكم. . .(3)

بيشتر مفسران مى گويند: معنى اين است كه مرا به تنهايى پذيرفته و عبادت كنيد تا عبادت شما را قبول كرده و شما را بيامرزم. . .


1- تفسير طبرى، ج ٢4، صص ٩٨-١٠٠.
2- تفسير بغوى، ج 4، ص ٩١.
3- فتح القدير، ج 4، ص 5٧١.

ص:140

6. خداوند مى فرمايد:

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيءٍ إِلاَّ كَبَاسِطِ كَفَّيهِ إِلَى الْمَاءِ لِيبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَ مَا دُعاءُ الْكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ (رعد: ١4)

دعوت حق از آن اوست، و كسانى را كه [مشركان] غير از خدا مى خوانند، [هرگز] به دعوت آنها پاسخ نمى گويند! آنها همچون كسى هستند كه كف هاى [دست] خود را به سوى آب مى گشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد! و دعاى كافران، جز در ضلال [و گمراهى] نيست!

طبرى مى گويد:

قوله: وَ الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ يقول تعالى ذكره: و الآلهة التي يدعونها المشركون ارباباً و آلهة، و قوله: مِنْ دُونِهِ يقول: من دون الله. . .(1)

قول خداوند (و كسانى كه غير او را مى خوانند) خداوند متعال مى فرمايد: و خدايانى كه مشركان به عنوان ارباب و خداى خود مى خوانند. و قول خداوند (از غير او) مى فرمايد: از غير خدا. . .

بغوى در تفسير ( وَ الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ) مى گويد: « اي يعبدون الأصنام من دون الله »(2)؛ «يعنى غير از خدا بت ها را عبادت مى كنند» .

ابن كثير مى گويد:


1- تفسير طبرى، ج ١٣، صص ١6٨-١٧٠.
2- تفسير بغوى، ج ٣، ص ٩.

ص:141

(وَ الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ) الآية، اي و مثل الذين يعبدون آلهة غير الله.(1)

يعنى و مثل كسانى كه خدايانى غير از خداوند را عبادت مى كنند.

٧. خداوند مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (اعراف: ١٩4)

آنهايى را كه غير از خدا مى خوانيد [و پرستش مى كنيد]، بندگانى همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانيد، و اگر راست مى گوييد بايد به شما پاسخ دهند [و تقاضايتان را برآورند].

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:

يقول جل ثناؤه لهؤلاء المشركين من عبدة الأوثان موبخهم على عبادتهم ما لا يضرّهم و لا ينفعهم من الاصنام. انّ الذين تدعون ايها المشركون آلهة من دون الله و تعبدونها شركاً منكم و كفراً بالله عِبادٌ أَمْثالُكُمْ. . . فان كنتم صادقين انّها تضرّ و تنفع و انّها تستوجب منكم العبادة لنفعها اياكم فليستجيوا لكم اذا دعوتموهم، فان لم يستجيبوا لأنّها لاتسمع دعاءكم فأيقنوا بانّها لاتنفع و لاتضرّ.(2)

خداوند (جل ثناؤه) اين مشركان از پرستش كنندگان بت ها را مورد خطاب قرار داده و آنان را بر عبادت بت ها توبيخ مى نمايد، بت هايى كه نه آنها را ضرر رسانده و نه نفع مى رساند. اى مشركان! همانا


1- تفسير ابن كثير، ج ٢، ص 5٢5.
2- تفسير طبرى، ج ٩، ص ٢٠١.

ص:142

موجوداتى كه غير از خدا آنان را مى خوانيد و با شرك ورزيدن و كفر به خدا آنها را عبادت مى كنيد (بنده هايى همانند شمايند. . .) . پس اگر راست مى گوييد كه اينها ضرر و نفع مى رسانند و به جهت نفع رساندن به شما مستوجب عبادت از ناحيه شمايند، پس بايد هنگامى كه آنها را مى خوانيد شما را اجابت كنند. و اگر شما را اجابت نكردند به جهت آنكه دعاى شما را نمى شنوند پس يقين بدانيد كه آنها نه نفع براى شما دارند و نه ضرر.

ابن كثير مى گويد:

هذا انكار على المشركين الذين عبدوا مع الله غيره من الأنداد و الأصنام و الأوثان، و هي مخلوقة لله مربوبة مصنوعة لا تملك شيئاً من الامر و لا تضرّ و لاتبصر و لاتنتصر لعابديها.(1)

اين انكارى است بر مشركانى كه همراه خداوند غير او را از شبيه ها و بتان و پليدى ها مى پرستيدند، و حال آنكه همگى مخلوق خدا بوده و مورد تربيت او بوده و ساخته اويند، و مالك هيچ امرى نبوده و ضررى نمى رسانند و بصيرت نداشته و پرستش كنندگان خود را يارى نمى كنند.

بغوى در تفسير ( فَادْعُوهُمْ فَلْيسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ) مى گويد:

قال ابن عباس: فاعبدوهم هل يثيبونكم او يجازوكم ان كنتم صادقين انّ لكم عندها منفعة.(2)

ابن عباس گفته: آنها را عبادت كنيد! آيا شما را ثواب داده يا جزا مى دهند اگر شما راست مى گوييد كه نزد آنها منفعتى داريد.


1- تفسير ابن كثير، ج ٢، ص ٢٨٧.
2- تفسير بغوى، ج ٢، ص ١٨٧.

ص:143

٨. خداوند مى فرمايد:

قُلْ أَ رَأَيتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مَنْ لا يسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غَافِلُونَ * وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ (احقاف: 4- 6)

به آنان بگو: اين معبودهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد به من نشان دهيد چه چيزى از زمين را آفريده اند، يا شركتى در آفرينش آسمان ها دارند؟ كتابى آسمانى پيش از اين، يا اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد [كه دليل صدق گفتار شما باشد] اگر راست مى گوييد! چه كسى گمراه تر است از آن كس كه معبودى غير خدا را مى خواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نمى گويد و از خواندن آنها [كاملاً] بى خبر است؟ ! [و صداى آنها را هيچ نمى شنود!] و هنگامى كه مردم محشور مى شوند، معبودهاى آنها دشمنانشان خواهند بود؛ حتّى عبادت آنها را انكار مى كنند!

طبرى در تفسير اين آيات مى گويد:

يقول تعالى ذكره: قل يا محمّد لهؤلاء المشركين بالله من قومك: أرأيتم ايها القوم! الآلهة و الأوثان التي تعبدون من دون الله اروني اي شيء خلقوا من الأرض.(1)

خداوند متعال مى فرمايد: اى محمد! به اين مشركان به خدا از قومت،


1- تفسير طبرى، ج ٢6، ص 4

ص:144

بگو: به من بگوييد اى قوم! و نشانم دهيد اين خدايان و بت هايى را كه غير از خدا مى پرستيد، چه چيزى را از زمين خلق كرده اند.

ابن كثير در تفسير آيه مى گويد:

. . . انّ الملك و التصرف كلّه لله عزوجل، فكيف تعبدون معه غيره و تشركون به؟ (1)

همانا تمام سلطنت و تصرف براى خداوند عزّوجلّ است، پس چگونه با خدا، غير او را عبادت كرده و به او شرك مى ورزيد.

٩. خداوند مى فرمايد: ( وَ الَّذِينَ لا يدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ ) ؛ «و كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند» . (فرقان: 6٨)

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:

يقول تعالى ذكره: و الذين لايعبدون مع الله الها آخر فيشركون في عبادتهم اياه، ولكنّهم يخلصون له العبادة و يفردونه بالطاعة.(2)

خداوند متعال مى فرمايد: و كسانى كه با خدا خداى ديگرى را نمى پرستند و در عبادتشان به او شرك نمى ورزند، و عبادت را براى او خالص كرده و تنها مطيع اويند.

ابن جوزى مى گويد: « قوله: (يدْعُونَ) معناه: يعبدون »(3)؛ «معناى يدعون، يعبدون است» .

برخى نيز آيه را به معناى اتخاذ اله ديگرى غير از خدا و اعتقاد به او معنا كرده اند.


1- تفسير ابن كثير، ج 4، ص ١66.
2- تفسير طبرى، ج ١٩، صص 5٢و5٣.
3- زاد المسير، ج 6، ص ٢4.

ص:145

عبدالله مى گويد:

سَأَلْتُ النَّبي (ص) : مَا الْكَبَائِرُ؟ قَالَ: أَنْ تَدْعُوا لِلّهِ نِدّاً وَ هُوَ خَلَقَكَ، وَ أَنْ تَقُتَلَ وَلَدَكَ مِنْ أَنْ يأْكَلَ مَعَكَ، وَ أَنْ تَزْنِي بِحَلِيلَةِ جَارِكَ، وَ قَرَأَ رَسُولُ اللهِ مِنْ كِتَابِ اللهِ وَ الَّذِينَ لا يدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلَهاً آخَرَ وَ لا يقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يزْنُونَ . (1)

از پيامبر (ص) سؤال كردم: گناهان كبيره كدام است؟ حضرت فرمود: اينكه براى خدا شبيهى را بخوانى در حالى كه او تو را آفريده و فرزندت را بكشى تا با تو هم غذا نشود، و اينكه با زن همسايه ات زنا كنى. و رسول خدا از كتاب خدا اين آيه را تلاوت نمود: (و كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند؛ و انسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمى كشند؛ و زنا نمى كنند) .

كسى دعاى در اين آيه را به معناى دعاى طلب و مسألت، معنا نكرده است.

١٠. خداوند مى فرمايد:

فَلا تَدْعُ مَعَ اللهِ إِلَهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (شعراء: ٢١٣)

[اى پيامبر!] هيچ معبودى را با خداوند مخوان، كه از معذّبين خواهى بود.

دعاى در اين آيه را برخى به معناى اتخاد اله و برخى نيز به معناى عبادت تفسير كرده اند.

ابن جوزى در ذيل آيه فوق از ابن عباس نقل كرده كه گفت:

يحذر به غيره يقول: انت اكرم الخلق عَلَيَّ، لو اتخذت من دوني


1- تفسير طبرى، ج ١٩، صص 5٢و5٣.

ص:146

الهاً لعذبتك. (1)

ديگرى را به آن برحذر داشته و مى گويد: تو كريم ترين خلق بر منى، و لذا اگر غير از من خدايى بگيرى به طور حتم تو را عذاب خواهم كرد.

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:

يقول تعالى ذكره لنبيه محمّد (ص) : فَلا تَدْعُ يا محمّد مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ أي لاتعبد فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ فينزل بك من العذاب ما نزل بهؤلاء الذين خالفوا امرنا و عبدوا غيرنا.(2)

خداوند متعال به پيامبرش محمّد (ص) مى فرمايد: (پس نخوان) اى محمّد (ص) ! (با خداوند، خداى ديگرى را) يعنى همراه او معبود ديگرى را عبادت مكن (كه از عذاب شوندگان خواهى بود) و بر تو عذابى نازل خواهد شد كه بر كسانى وارد شده كه امر ما را مخالفت كرده و غير از ما را عبادت نموده اند.

ابن كثير نيز مى گويد:

يقول تعالى آمراً بعبادته وحده لا شريك له، و خبراً انّ من اشرك به عذبّه. (3)

خداوند متعال مى فرمايد در حالى كه دستور به عبادت خود داده و از هر شريكى نهى كرده است، و نيز خبر داده كه هر كس به او شرك ورزد عذاب كند.

١١. خداوند متعال مى فرمايد:


1- زاد المسير، ج 6، ص 55.
2- تفسير طبرى، ج ١٩، ص ١44.
3- تفسير ابن كثير، ج ٣، ص ٣6٢

ص:147

وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * وَ لا تَدْعُ مَعَ اللهِ إِلَهاً آخَرَ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ (قصص: ٨٧ و٨٨)

و به سوى پروردگارت دعوت كن، و هرگز از مشركان مباش! معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست.

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:

يقول تعالى ذكره: و لا تعبد يا محمّد! مع معبودك الذي له عبادة كل شيء معبوداً آخر سواه، و قوله: (لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ) يقول: لامعبود تصلح له العبادة الاّ الله الذي كلّ شيء هالك الاّ وجهه.(1)

خداوند متعال مى فرمايد: و اى محمّد! همراه معبودت كه عبادت هر چيزى براى اوست، معبود ديگرى غير از او را عبادت مكن. و قول او (هيچ معبودى جز او نيست) ، مى فرمايد: معبودى كه صلاحيت عبادت دارد جز خدا نيست، خدايى كه هر موجودى به جز ذات او هلاك شونده است.

١٢. خداوند مى فرمايد: ( أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ ) ؛ «آيا بت «بعل» را مى خوانيد و بهترين آفريدگارها را رها مى سازيد؟ !» (صافات:١٢5)

طبرى در تفسير قول حضرت الياس (ع) مى گويد:

يقول حين قال لقومه في بني اسرائيل: ألا تتقون الله ايها القوم، فتخافونه و تحذرون عقوبته على عبادتكم رباً غير الله و الهاً سواه وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ يقول: و تدعون عبادة احسن من قيل له خالق. . . قال ابن زيد في قوله: أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ


1- تفسير طبرى، ج ١٩، ص ١55.

ص:148

أَحْسَنَ الْخالِقِينَ قال: بعل صنم كان يعبدون، كانوا ببعلك، و هم وراء دمشق، و كان البعل الذي كانوا يعبدون. و قال آخرون: كان بعل امرأة كانوا يعبدونها. . .(1)

مى فرمايد: هنگامى كه با قومش در بنى اسرائيل مواجه شد فرمود: اى قوم آيا از خدا نمى هراسيد تا از او خوف داشته و از عقوبتش نسبت به عبادت پروردگار و خدايى غير از او، حذر نمى كنيد؟ ! (و شما بهترين خلق كننده را رها مى سازيد) . مى فرمايد: و عبادت مى كنيد بهترين كسى را كه به او گفته شده خالق. . . ابن زيد درباره قول خداوند: (آيا بعل را مى خوانيد و بهترين خالق ها را رها مى كنيد) گفته: بعل بتى است كه آن را مى پرستيدند، آنان در بعلبك پشت شام بودند، و بعل بتى بود كه آن را مى پرستيدند. و ديگران گفته اند: بعل زنى بوده كه او را مى پرستيدند. . .

بغوى در تفسير آيه مى گويد:

أَ تَدْعُونَ اتعبدون بَعْلاً و هو اسم صنم لهم كانوا يعبدونه، و لذلك سميت مدينتهم بعلبك. . . وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ فلاتعبدونه.(2)

(آيا مى خوانيد) يعنى آيا عبادت مى كنيد (بعل را) كه اسم بتى براى آنها بوده كه آن را مى پرستيدند و بدين جهت شهرشان بعلبك ناميده شده است. . . ، (و بهترين خالق ها را رها مى كنيد) و او را عبادت نمى نماييد.


1- تفسير طبرى، ج ٢٣، صص ١١٠و١١١.
2- تفسير بغوى، ج 4، ص ٣5.

ص:149

ابن كثير نيز آيه فوق را به همين معنا تفسير كرده است.(1)

١٣. خداوند مى فرمايد:

وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِي يرِيدُونَ وَجْهَهُ (انعام: 5٢)

و كسانى را كه صبح و شام خدا را مى خوانند، و جز ذات پاك او نظرى ندارند، از خود دور مكن.

طبرى از ابن عباس نقل كرده كه گفت:

يعني يعبدون ربهم بالغداة و العشي يعني الصلوات المكتوبة. . .(2)

يعنى پروردگارشان را صبح و شام عبادت مى كنند، يعنى در نمازهاى واجب. . .

١4. خداوند مى فرمايد:

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مَا لا ينْفَعُنَا وَ لا يضُرُّنَا (انعام: ٧١)

بگو: آيا غير از خدا، چيزى را بخوانيم [و عبادت كنيم] كه نه سودى به حال مال دارد، نه زيانى.

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:

يقول له تعالى ذكره: قل يا محمّد لهؤلاء العادلين بربّهم الأوثان و الأنداد و الآمرين لك باتباع دينهم و عبادة الاصنام معهم: أندعو من دون الله حجراً او خشباً لا يقدر على نفعنا او ضرّنا، فنخصّه بالعبادة دون الله و ندع عبادة الذي بيده الضر و النفع و الحياة و الموت.(3)

خداوند متعال مى فرمايد: اى محمّد! به اين كسانى كه از


1- تفسير ابن كثير، ج 4، ص ٢٢.
2- تفسير طبرى، ج ٧، صص ٢65- ٢6٩.
3- تفسير طبرى، ج ٧، ص ٣٠6.

ص:150

پروردگارشان عدول كرده و به سراغ بت ها و شبيه ها رفته اند، و كسانى كه تو را امر به پيروى دين خود و پرستش بت هايشان مى كنند بگو: آيا غير از خدا سنگ يا چوبى را صدا زنيم كه قدرت بر نفع رساندن يا ضرر وارد كردن به ما را ندارد، و او را به جاى خدا به عبادت اختصاص دهيم، و عبادت كسى را كه ضرر و نفع و زندگى و مرگ به دست اوست، رها كنيم؟

مفسران آياتى ديگر را كه در آنها از كلمه «دعا» استفاده شده به معناى دعاى عبادت تفسير كرده اند نه دعاى طلب و مسألت، مهم در ذكر اين آيات اين است كه ثابت كنيم ضعف استدلال كسانى را كه براى اثبات شرك بودن، صدا زدن و خواستن از اوليا به اين گونه آيات تمسك مى كنند، همان گونه كه در استدلال هاى محمد بن عبدالوهاب اين گونه آمده است(1)؛ چرا كه در اين آيات سخن از دعاى عبادت است نه دعاى طلب و مسألت، و شكى نيست كه دعاى عبادت براى غير خدا شرك است نه دعاى طلب و مسألت كه اگر با اين اعتقاد باشد كه اولياى الهى به اذن خداوند متعال قدرت بر انجام امور خارق عادت دارند و با درخواست از آنها در صورت مصلحت، كار خارق عادت كرده يا از خدا مى خواهند تا حاجت افراد محتاج را برآورده نمايد، چنين دعا و طلب و مسألت و درخواستى هرگز اشكالى ندارد بلكه در راستاى توحيد مى باشد.


1- شرح كشف الشبهات، ص ٩٣؛ التوحيد، ص ٣٢.

ص:151

پاسخ به شبهات

اشاره

بعد از بحث از توحيد در عبادت و اركان و مباحث مربوط به آن، اينك به پاسخِ شبهات وهابيان مى پردازيم:

شبهه اول: دعا عبادت است! !

از آيه قرآن استفاده مى شود كه خواندن وصدا زدن غير خدا عبادت او به حساب مى آيد.

خداوند متعال مى فرمايد:

اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ) (غافر: 6٠)

مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم! كسانى كه از عبادت من تكبّر مى ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند!

ابن حبان به سندش از نعمان بن بشير نقل كرده كه پيامبر (ص) فرمود:

ا َلدُّعَاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ، ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الآيةَ اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ) .(1)


1- الاحسان بترتيب صحيح ابن حبّان، ج ٢، ص ١٢4.

ص:152

محمّد بن عبدالوهاب نيز مى گويد:

عبادت مخصوص خداوند متعال است وكسى در آن حقى ندارد ودعا نوعى از عبادت است كه كوتاهى كردن از آن مستوجب عذاب مى باشد، لذا تقاضا از غير خدا انحراف از عبادت خدا وشريك قرار دادن غير او در عبادت با خداوند است.(1)

پاسخ

١. ما به قرينه ذيل آيه كه تعبير به ( عِبادَتِي ) كرده صدر آن را به معناى دعاى مخصوص معنا مى كنيم كه همان خواستن همراه با اعتقاد به ربوبيت يا عبوديت است.

٢. خطاب آيه به مشركان است كه بدون ارتباط واتصال واسطه به خدا از وسائط حاجت مى خواستند، وسائطى كه نه قابليت واسطه گرى داشته ونه اذن خدا به توجّه به آن وسائط بوده است.

٣. اينكه خداوند متعال از دعا وخواستن در اين آيه تعبير به عبادت كرده بدين جهت است كه خطاب آيه به مشركان است، مشركانى كه با نظر استقلالى، وسائط را خوانده واز آنها حاجت مى خواستند وشكى نيست كه اين نوع درخواست، عبادت به حساب مى آيد.

بنابراين خواستن وتوجّه، همراه با اعتقاد استقلالى در تأثير، شرك است، نه مطلق خواستن وتوجّه كردن؛ زيرا خداوند متعال در قرآن كريمش به صراحت سخن از واسطه به ميان آورده ومردم را به طلب كردن وواسطه قراردادن دعوت كرده است؛ آنجا كه مى فرمايد: ( يا أَيهَا


1- الردّ على الرافضة.

ص:153

الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ. . . ) ؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و وسيله اى براى تقرب به او بجوييد. . .» . (مائده: ٣5)

4. با اين گفته ها، جواب «محمّد بن عبدالوهاب» در اين بخش نيز داده خواهد شد؛ آنجا كه استدلال به « الدعاء هو العباده و يا اَلدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ » كرده است؛ زيرا مطلق دعا عبادت نيست، تا چه رسد به اينكه روح واصل عبادت باشد، بلكه دعا از دعوت به معناى نداست وهر ندايى دعا نيست؛ همان گونه كه هر دعايى عبادت نيست. همچنين هر نداى خداوند به محض اينكه خطاب ونداى اوست عبادت نيست، بلكه -همان گونه كه قبلاً اشاره شد -عبادت در اصطلاح شرع، عبارت از خضوعى است كه همراه با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت كسى باشد كه براى او خضوع شده است، واين معنا هيچ گونه ربطى به توجّه وخواستن از اولياى الهى واستغاثه واستعانت از آنان ندارد؛ زيرا با اعتقاد به الوهيت ويا ربوبيت آنان همراه نيست.

پس معناى حديث « اَلدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ » اين است: ندا دادن وخواندن خداوند به عنوان اينكه او اله ومستقل در تأثير است، اصل عبادت مى باشد» .

حسن بن على سقّاف شافعى مى گويد:

تمام اقسام دعا عبادت نيست، مگر آن نوعى كه همراه با اعتقاد به صفات ربوبيت يا يكى از آن صفات باشد.

وقول پيامبر (ص) : «اَلدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ» به اين معنا نيست كه هر دعايى عبادت است، بلكه دعايى عبادت است كه براى خدا بوده يا

ص:154

براى كسى كه دعاكننده معتقد به صفتى از صفات ربوبيت براى مدعوّ است.(1)

5. اين حديث را نعمان بن بشير بنابر نقل ترمذى مرفوعاً نقل كرده است و از آنجا كه در مفهوم آن اتصال سند نهفته نيست، لذا مجرد رفع حديث به پيامبر (ص) و انتساب به او از قول يا فعل يا تقرير، كافى در اتصاف آن به صحت نيست بلكه بايد طريق آن تتبع شود تا به اتصال آن اطمينان حاصل گردد.

حديث نعمان را حاكم نيشابورى در «المستدرك على الصحيحين» به سندش از ذرّ، از يسيع از نعمان بن بشير نقل كرده كه از پيامبر (ص) شنيد كه فرمود:

«اَلدُّعَاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ، ثُمَّ قَرَأَ: (وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ)» .

«ذرّ» مورد اختلاف رجاليين به لحاظ وثاقت است و لذا ذهبى در «ميزان الاعتدال» درباره او مطالبى را نقل كرده كه موجب تضعيف او مى شود. و ابن حجر در مقدمه «فتح البارى» مى گويد: ابوداود او را مرجئى دانسته و ابراهيم نخعى و سعيد بن جبير بدين جهت او را رها كرده اند. بنابراين روايات او در مورد تشويق ها پذيرفته نمى شود؛ چرا كه از اين راه، مذهب خود را تقويت مى كنند، مذهبى كه بر بدعت بنا گذاشته شده و گناهكاران را به گناه تشويق مى نمايد، و لذا مضمون اين روايت مى تواند موجب تساهل و تسامح در دين گردد؛ زيرا ممكن است كسى بگويد: من تنها دعا مى كنم و اعمال جوارحى ديگرى انجام نمى دهم.


1- التنديد لمن عدّد التوحيد، صص ٣٠و٣١.

ص:155

حاكم نيشابورى اين حديث را موقوفاً(1)از ابن عباس اين گونه نقل كرده است:

أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ هُوَ الدُّعَاءُ، ثُمَّ قَرَأَ

وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ. (غافر: 6٠)

برترين عبادت دعاست؛ سپس اين آيه را تلاوت نمود: «پروردگار شما گفته است: مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم! كسانى كه از عبادت من تكبّر مى ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند!»

6. قرائت آيه بعد از جمله « اَلدُّعَاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ » يا « أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ هُوَ الدُّعَاءُ » دليل و قرينه بر اين است كه مقصود خواندن و صدا زدن خداست به نحوى كه عبادت به حساب آيد تا بهترين عبادت باشد، نه صدا زدن هركس با هر نيت و انگيزه اى.

سيد بدر الدين حوثى در اين باره مى گويد:

وقرائة الآية في آخر الحديث كالاستدلال بالآية او كالتفسير لها دليل على انّ المقصود دعاء الله هو العبادة او افضل العبادة، ولانزاع في انّ دعاء الله من افضل العبادة، لكنه لايلزم من ذلك انّ كل دعاء عبادة و لو لم يكن على وجه الخضوع و الاعتقاد المذكور سابقاً، فلا دلالة على ذلك.(2)

و تلاوت آيه در آخر حديث همانند استدلال به آيه يا تفسير بر آن


1- حديث موقوف نزد اهل سنت حديثى را گويند كه به صحابى متوقف شود و به پيامبر ص نسبت داده نشود.
2- الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، صص ١٢٠ و ١٢١.

ص:156

دليل است بر اينكه مقصود صدا زدن خداست و عبادت يا افضل عبادات به حساب مى آيد، و نزاعى در آن نيست كه صدا زدن خدا از برترين عبادات است، ولى لازم نمى آيد از آن اينكه هر دعايى عبادت است گرچه به نحو خضوع و اعتقادى كه سابقاً ذكر شد نباشد، و لذا دلالت بر آن ندارد.

مشهور غالب در كلمه (دعا) هنگام اطلاق خواندن و صدا زدن خداوند سبحان است حتى اينكه صاحب «القاموس المحيط» دعا را به معناى رغبت و ميل به خدا معنا كرده است.

شاهد بر اين مدعا اينكه در رواياتى كه از رسول خدا (ص) رسيده كلمه (دعا) بر صدا زدن خداوند اطلاق شده به طورى كه معناى ظاهر از آن هنگام اطلاق است.

از ابوهريره نقل شده كه گفت:

أَقْرَبُ مَايكُونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ وَ هُوَ سَاجِدٌ فَأَكْثِرُوا الدُّعاءَ.(1)

نزديك ترين حالت بنده به پروردگارش زمانى است كه در حال سجده باشد پس زياد دعا كنيد.

از ابوامامه نقل شده كه به رسول خدا (ص) عرض شد:

أَي الدُّعَاءِ أَسْمَعُ؟ قَالَ: جَوفِ اللَّيلِ الآخِرِ وَ دُبُرِ الصَّلَوَاتِ الْمَكْتُوبَاتِ.(2)

كدامين دعا بيشتر شنيده مى شود [و مورد اجابت قرار مى گيرد؟] فرمود: در دل آخر شب و پشت سر نمازهاى واجب.


1- صحيح مسلم، ج ٢، صص 4٩ و5٠.
2- صحيح ترمذى، ج 5، ص ١٨٨.

ص:157

سيد بدرالدين حوثى مى گويد:

. . . فالرواية في انّ الدعاء هو العبادة اذا صحت ظاهرة في دعاء الله، اي انّه هو العبادة لله تعالى افضل العبادة. (1)

. . . پس روايت دلالت دارد بر اينكه دعا همان عبادت است اگر ظاهرش در دعاى خدا باشد، يعنى آن دعايى كه عبادت خداوند متعال است برترين عبادت به حساب مى آيد.

٧. اين حديث بر فرض صحت سند با احاديث ديگرى كه اصح السند است معارض مى باشد كه در آنها برترين دعا سجده معرفى شده است.

مسلم نقل كرده كه پيامبر (ص) فرمود

: «أَقْرَبُ مَايكُونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ وَ هُوَ سَاجِدٌ» (2)؛ «نزديك ترين حالت بنده به پروردگارش در حال سجده است» .

اين حديث دلالت دارد بر اينكه سجده برترين عبادت است نه دعا.

از برخى روايات ديگر استفاده مى شود كه برترين سخن ها تسبيح و تحميد خداوند متعال است.

مسلم به سندش از ابوذر نقل كرده كه رسول خدا (ص) به او فرمود:

أَلاَ أُخْبِرُكَ بِأَحَبِّ الْكَلامِ إِلَى اللهِ؟ . . . إِنَّ أَحَبَّ الْكَلامِ إِلَى اللهِ سُبْحَانَ اللهِ وَ بِحَمْدِهِ. (3)

آيا خبر دهم شما را به بهترين كلام نزد خداوند؟ . . . همانا بهترين كلام نزد خداوند: سبحان الله و بحمده است.


1- الايجاز فى الرد على فتاوى الحجاز، ص ١٢٣.
2- صحيح مسلم، ج ٢، ص 4٩.
3- همان، ج ٨، ص ٨6.

ص:158

در برخى روايات ديگر برترين ذكر تهليل معرفى شده است، آنجا كه جابر مى گويد: از رسول خدا (ص) شنيدم كه مى فرمود

: «أَفْضَلُ الذِّكْرِ: لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله»(1)؛ «برترين ذكر: لا اله الاّ الله است» .

٨. از برخى روايات استفاده مى شود كه صدا زدن اموات به غير جهت عبادت اشكالى ندارد و بزرگان دين چنين مى كرده اند.

ترمذى به سندش از رسول خدا (ص) نقل كرده:

إِنَّهُ مَرَّ بِقُبُورِ الْمَدِينَةِ قَالَ: أَلسَّلامُ عَلَيكُمْ أَهْلُ الْقُبُورِ. (2)

حضرت گذرش به قبرهاى مدينه افتاد و فرمود: درود بر شما اهل قبور.

حاكم نيشابورى به سندش از ام علاء نقل كرده كه هنگام وارد شدن رسول خدا (ص) بر جنازه عثمان بن مظعون فرمود:

«يا عُثْمَانَ بْنَ مَظْعُونٍ! رَحْمَةُ اللهِ عَلَيكَ أَبَا السَّائِبِ. . .»(3)؛ «اى عثمان بن مظعون! رحمت خدا بر تو ابا السائب. . .» .

حاكم نيشابورى به سندش از حضرت فاطمه زهرا (س) نقل كرده كه بعد از مرگ پدرش خطاب به او چنين ندا مى دهد:

يا أَبَتَاهُ! أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ، يا أَبَتَاهُ! مَنْ رَبّه مَا أَدْنَاهُ. . .(4)

اى پدرم! كه دعوت پروردگارت را اجابت كردى، اى پدرم! كه به پروردگارت نزديك شدى.

٩. اين حديث را دو نوع مى توان معنا كرد؛ به اين نحو كه يا بايد در


1- سنن الكبرى، نسايى، ج 6، ص ٢٠٨.
2- فيض القدير، مناوى، ج 5، ص ٢٠5.
3- المستدرك على الصحيحين، ج١، ص ٣٧٨.
4- همان.

ص:159

كلمه دعا تصرف نمود و يا معناى عبادت را معناى خاصى كرد؛ اگر كلمه «عبادت» در اين حديث به معناى اصطلاحى آن مراد است كه مخصوص خداست بايد در كلمه «دعا» تصرف نمود و از آن دعا و صدا زدن مخصوصى را اراده كرد كه دعاى همراه با اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت مدعوّ است، و اگر كلمه «عبادت» را به معناى مطلق امر حسن كه موجب تقرب به خدا مى شود معنا كرديم «دعا» را مى توان به معناى مطلق خواستن و صدا زدن گرفت.

شاهد اين توجيه اينكه ترمذى در كتاب «الدعوات» باب انتظار فرج و نيز طبرانى در «المعجم الكبير»(1) به سند حسن نقل كرده اند كه پيامبر (ص) فرمود: «

إِنْتِظَارُ الْفَرَجِ عِبَادَةٌ » ؛ «انتظار فرج عبادت است» . كه در اين حديث عبادت به معناى كار حسنى كه موجب قرب به خدا شود آمده است.

١٠. مقصود به حديث، دعا و خواستن همراه با اعتقاد به الوهيت مدعو است به دليل قول خداوند متعال: ( وَ الَّذِينَ لا يدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلَهاً آخَرَ ) ؛ «و كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند» . (فرقان: 6٨)

ابوهريره مى گويد: رسول خدا (ص) فرمود:

يَخْرُجُ عُنُقٌ مِنَ النَّارِ يوْمَ الْقِيامَةِ لَهُ عَينَانِ تُبْصِرَانِ وَ اُذُنَانِ تَسْمَعَانِ وَ لِسَانٌ ينْطِقُ، يقوُلُ: إِنِّي وُكِّلْتُ بِثَلاَثَةٍ بِكُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ، وَ بِكُلِّ مَنْ دَعَا مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ وَ بِالْمُصَوِّرِينَ.(2)

در روز قيامت گردنى از آتش [دوزخ] بلند مى شود كه دو چشم دارد با آن دو مى بيند و دو گوش دارد كه با آن دو مى شنود، و


1- المعجم الكبير، ج ١٠، ص ١٢5.
2- مسند احمد، ح٨4٣٠؛ صحيح ترمذى، ح٢5٧4؛ شعب الايمان، بيهقى، ح6٠٣١٧.

ص:160

زبانى دارد كه با آن نطق مى كند، مى گويد: همانا من موكّل شده ام به سه دسته؛ به هر جبار سركشى، و به هر كسى كه با خداوند يكتا، خداى ديگرى را بخواند، و به كسى كه صورت درست كند.

١١. اگر مقصود به دعا در آيه مطلق خواستن باشد بدون قصد الوهيت يا ربوبيت چرا قوم حضرت موسي (ع) از او مى خواهند تا از خدا برايشان حاجت بخواهد؟ و چرا حضرت موسي (ع) نفرمود: مستقيماً نزد خدا رويد؟

خداوند متعال مى فرمايد:

قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ) (اعراف: ١٣4)

مى گفتند: اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده، رفتار كند.

و چرا برادران يوسف (ع) از پدرش مى خواهند برايشان از خدا مغفرت بخواهد؟

خداوند متعال مى فرمايد:

قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ* قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي. . .) (يوسف: ٩٧و ٩٨)

گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بوديم! گفت: به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى طلبم.

١٢. بدرالدين حوثى مى گويد:

تفسير شرك العبادة بالدعاء الحامل فيه معني العبادة او غيره ممّا يقترن باعتقاد شركي يصيره عبادة؛ مثل اعتقاد ملك الشفاعة مطلقاً و مثل اعتقاد المشاركة لله في ملكه بسبب انّ المعبود

ص:161

بزعمهم ولد لله سبحانه او بسبب فضل عظيم يصيره عندالله مقرباً جدّاً بحيث انّه صار له عندالله نفوذ في بعض الملك في اعتقاد المشرك. قال الله تعالى في سورة الزمر: أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى إِنَّ اللهَ يحْكُمُ بَينَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يخْتَلِفُونَ إِنَّ اللهَ لا يهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ * لَوْ أَرادَ اللهُ أَنْ يتَّخِذَ وَلَداً لاَصْطَفى مِمَّا يخْلُقُ ما يشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ * خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ بِالْحَقِّ يكَوِّرُ اللَّيلَ عَلَى النَّهارِ وَ يكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يجْرِي لأَِجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ * خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الأَنْعامِ ثَمانِيةَ أَزْواجٍ يخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ) ، (زمر: ٣- 6)(1)

تفسير شرك عبادت به دعايى است كه دربردارنده معناى عبادت باشد يا غير آن از آنچه مقترن به اعتقاد شركى بوده و آن را عبادت به حساب آورده است؛ مثل اعتقاد به ملكيت شفاعت به طور مطلق و مثل اعتقاد مشاركت با خدا در ملكش به سبب اينكه معبود به گمان آنها فرزند خداوند سبحان است يا به سبب فضل عظيم كه او را نزد خداوند بسيار نزديك نموده به طورى كه براى او نزد خداوند نفوذى در جهتى از ملكيت در اعتقاد مشرك است. خداوند متعال در سوره زمر مى فرمايد: (آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست،


1- الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز.

ص:162

وآنها كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند ودليلشان اين بود كه: «اينها را نمى پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند» ، خداوند روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند؛ خداوند آن كس را كه دروغگو وكفران كننده است هرگز هدايت نمى كند! اگر (به فرض محال) خدا مى خواست فرزندى انتخاب كند، از ميان مخلوقاتش آنچه را مى خواست برمى گزيد؛ منزّه است (از اينكه فرزندى داشته باشد) ! او خداوند يكتاى پيروز است! آسمان ها وزمين را بحقّ آفريد؛ شب را بر روز مى پيچد وروز را بر شب؛ وخورشيد وماه را مسخّر فرمان خويش قرار داد؛ هر كدام تا سرآمد معينى به حركت خود ادامه مى دهند؛ آگاه باشيد كه او قادر وآمرزنده است، او شما را از يك نفس آفريد، وهمسرش را از (باقيمانده گِل) او خلق كرد؛ وبراى شما هشت زوج از چهارپايان ايجاد كرد؛ او شما را در شكم مادرانتان آفرينشى بعد از آفرينش ديگر، در ميان تاريكى هاى سه گانه، مى بخشد! اين است خداوند، پروردگار شما كه حكومت (عالم هستى) از آن اوست؛ هيچ معبودى جز او نيست؛ پس چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟

از اين آيات شريفه نكاتى در مورد اعتقاد مشركان استفاده مى شود:

الف) آنان غير خدا را ولى خود گرفته بودند، ولى و سرپرستانى كه اعتقاد به استقلال آنان در تصرف داشته اند وگرنه خداوند متعال افرادى را به عنوان ولى از جانب خود معرفى كرده كه به اذن او ولايت دارند آنجا كه در قرآن كريم مى فرمايد:

ص:163

إِنَّما وَلِيكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ) (مائده: 55)

سرپرست وولى شما، تنها خداست وپيامبر او وآنها كه ايمان آورده اند؛ همان ها كه نماز را برپا مى دارند، ودر حال ركوع، زكات مى دهند.

ب) مشركان اولياى خود را پرستش مى كردند لذا در قرآن مى فرمايد: ( ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ. . . )

ج) مشركان در اينكه مى گفتند عبادت ما براى بت ها به جهت تقرب به خداست دروغ مى گفتند بلكه هدف اصلى آنان عبادت بت ها بود، لذا قرآن كريم در آيه مورد بحث مى فرمايد: ( إِنَّ اللهَ لا يهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ ) ، كه در اين ادعا به آنان نسبت دروغ داده است.

د) مشركان در توجه به بت ها و غير خدا ديدگاه استقلالى داشته و قائل به شرك در ملكيت بوده، لذا خداوند متعال از خود نفى فرزند كرده و مى فرمايد: ( لَوْ أَرادَ اللهُ أَنْ يتَّخِذَ وَلَداً ) .

ه) خداوند متعال نفى نظام طوليت در عالم طبيعت را نمى كند و لذا خودش را قهار و غالب معرفى كرده و مى فرمايد: ( وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ ) .

و) مشركان از آنجا كه اعتقاد به ملكيت بت ها و خدايان خود داشتند - بنابر تعبير بدرالدين حوثى - لذا خداوند متعال ملكيت را مخصوص به خود كرده و با طريق حصر مى فرمايد: ( لَهُ الْمُلْكُ ) .

ذ) مفهوم الوهيت عبارت است از كسى كه مالك همه امور و تصرفات به نحو استقلال است و ملك ديگران نيز به او باز مى گردد، لذا خداوند متعال در آخر آيات فوق مى فرمايد: ( لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ ) .

ص:164

ح) نظام طبيعت داراى اسباب و مسببات است، و در اين عالم گرچه اسبابى است كه داراى تصرف بوده و مسبباتى را ايجاد مى كنند، ولى مسبب الاسباب خداست و پادشاه مطلق و حاكم على الاطلاق او مى باشد، لذا در آيات فوق بعد از آنكه خداوند اشاره به خالقيت خود در جهات مختلف مى كند مى فرمايد: ( لَهُ الْمُلْكُ. . .) .

ط) مشركان حق خدايى كه ملكيت مطلق در عالم باشد را براى غير خدا قائل بوده اند، لذا خداوند متعال آنان را مذمت كرده و مى فرمايد: ( فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ) .

١٣. عبادت عبارت است از خواندن و درخواست امور غيبى و خارق العاده از كسى با اعتقاد به استقلال در تصرف و ملكيت او، همان گونه كه از قرآن نيز به خوبى استفاده مى شود.

خداوند متعال مى فرمايد:

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً) (اسراء: 56)

بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پنداريد، بخوانيد! آنها نه مى توانند مشكلى را از شما برطرف سازند، ونه تغييرى در آن ايجاد كنند.

در اين كلمه به جاى عبادت كلمه دعا را به كار برده و اشاره مى كند كه بت هاى آنان و كسانى را كه صدا زده و از آنها حاجت مى خواهند هرگز، مالك به نحو استقلال در تصرف نيستند.

و نيز خداوند متعال مى فرمايد:

وَ يعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ

ص:165

الأَرْضِ شَيئاً وَ لا يسْتَطِيعُونَ) (نحل: ٧٣)

آنها غير از خدا، موجوداتى را مى پرستند كه هيچ رزقى را براى آنان از آسمان ها وزمين در اختيار ندارند؛ وتوان اين كار را نيز ندارند.

شبهه دوم: كفر بودن قصد اوليا

محمّد بن عبدالوهاب مى گويد:

فان قال: -اي المخالف لنا- الكفار يريدون منهم -اي من الاصنام- وانا اشهد انّ الله هو النافع الضار المدبّر لا اريد الاّ منه والصالحون ليس لهم من الأمر شيء ولكن اقصدهم ارجو من الله شفاعتهم، فالجواب: انّ هذا قول الكفار سواء بسواء. (1)

اگر مخالف ما بگويد: كفار از بت ها حاجت مى خواستند ولى من گواهى مى دهم كه خداوند نفع دهنده وضرر زننده ومدبّر است ومن به جز از او چيزى نمى خواهم، وصالحان چيزى از خود ندارند ولى من آنان را قصد كرده واز خداوند شفاعت آنان را مى طلبم. جواب اين است كه همين حرف ها اعتقاد كفار بوده است بدون كم وزياد.

پاسخ

اوّلاً: اعتقاد كفار اينچنين نبوده است بلكه آنان با اعتقاد به ربوبيت بت ها آنها را عبادت مى كردند همان گونه كه از آيه ( ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى ) ؛ «اينها را نمى پرستيم، مگر به خاطر اينكه ما را به خدا نزديك


1- كشف الشبهات، ص ٢6.

ص:166

كنند» . (زمر: ٣) استفاده مى شود ونيز آيات ديگر تأكيد بر اين مطلب دارد.

خداوند متعال مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً) (عنكبوت:١٧)

آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد، مالك هيچ رزقى براى شما نيستند.

ثانياً: طلب شفاعت ومغفرت از كسى كه خداوند اذن اين كار را به او داده به آن نيت كه به اذن خداست اشكالى ندارد.

خداوند متعال درباره برادران يوسف (ع) مى فرمايد:

(قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي. . .) (يوسف: ٩٧و ٩٨)

گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بوديم! گفت: به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى طلبم.

ونيز درباره قوم حضرت موسي (ع) مى فرمايد:

قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ) (اعراف: ١٣4)

مى گفتند: اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده، رفتار كند.

واگر مطابق برخى از آيات، حضرت عيسي (ص) ( وَ تُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَ الأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي ) ، (مائده: ١١٠) چرا نتوانيم با اين نيت از او درخواست شفا وطلب حاجت نماييم؟ !

و مى دانيم كه شافعان از كسانى شفاعت مى كنند كه مورد رضايت

ص:167

خدا باشند. خداوند متعال مى فرمايد:

وَ لا يشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى) (انبياء: ٢٨)

وآنها جز براى كسى كه خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمى كنند.

ثالثاً: كفار كه واسطه را شفيع قرار داده بودند با ديد استقلالى به آنها نظر كرده وآنها را مستقل در شفاعت كردن مى دانستند ولذا خداوند متعال شفاعتى را كه در جاى خود وبه اذن خود ثابت كرده از آنها نفى مى كند آنجا كه مى فرمايد:

وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيوْمِ الدِّينِ * حَتَّى أَتانَا الْيقِينُ * فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ) (مدثر: 46- 4٨)

وهمواره روز جزا را انكار مى كرديم تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد! از اين رو شفاعت شفاعت كنندگان به حال آنها سودى نمى بخشد.

ونيز مى فرمايد:

وَ يعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يضُرُّهُمْ وَ لا ينْفَعُهُمْ وَ يقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا يعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يشْرِكُونَ) (يونس: ١٨)

آنها غير از خدا، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى رساند، ونه سودى مى بخشد؛ و مى گويند: اينها شفيعان ما نزد خدا هستند! بگو: آيا خدا را به چيزى خبر مى دهيد كه در آسمان ها وزمين سراغ ندارد؟ ! منزه است او، وبرتر است از آن همتايانى كه قرار مى دهند.

ص:168

شبهه سوم: عدم اعتقاد كفار به ربوبيت بت ها

محمّد بن عبدالوهاب مى گويد:

فان قال: الشرك عبادة الاصنام ونحن لا نعبد الاصنام فقل: وما معني عبادة الأصنام؟ أتظنّ انّهم يعتقدون انّ تلك الأخشاب والأحجار تخلق وترزق وتدبّر امرَ من دعاها، فهذا يكذبه القرآن. . .(1)

اگر گفته شود كه شرك، عبادت بت هاست وما بت ها را عبادت نمى كنيم، تو در جوابشان بگو: پس معناى عبادت بت ها چيست؟ آيا تو گمان مى كنى كه مشركان معتقد بودند كه آن چوب ها و سنگ ها خلق كرده وروزى مى دهند وتدبير امر صدا زنندگان خود را مى كنند؟ اين چيزى است كه قرآن آن را تكذيب مى كند.

پاسخ

همان گونه كه گفتيم عبادت دو ركن دارد: يكى نهايت خضوع وديگرى اينكه اين نهايت خضوع وخشوع به قصد الوهيت يا ربوبيت مخضوع له باشد يا به تعبير بدرالدين نهايت خضوع و خشوع همراه با اعتقاد به ملكيت در تصرف باشد.

از برخى آيات استفاده مى شود كه مشركان همچنين عقيده اى نسبت به وسائط داشته اند.

خداوند متعال مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً) (عنكبوت:١٧)


1- كشف الشبهات، ص ٣6.

ص:169

آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد، مالك هيچ رزقى براى شما نيستند.

ونيز مى فرمايد:

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ لا يمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرْضِ) (سبأ: ٢٢)

بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پنداريد بخوانيد! (آنها هرگز گرهى از كار شما نمى گشايند، چرا كه) آنها به اندازه ذرّه اى در آسمان ها وزمين مالك نيستند.

در اين آيات نفى ملكيت از خدايان مشركان كرده است، واز اينجا معلوم مى شود آنان معتقد به ملكيت واستقلال بت ها، در تدبير وخلق وروزى بوده اند.

شبهه چهارم: هم صدايى با مشركان

محمّد بن عبدالوهاب مى گويد:

ويصيحون كما صاح إخوانهم حيث قالوا: أَ جَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيءٌ عُجابٌ) . (1)

آنان (استغاثه كنندگان اولياء) را صدا مى زنند همان گونه كه برادرانشان (يعنى كفار) مى خواندند آنجا كه گفتند: (آيا خدايان را يك خدا قرار داده است همانا اين كار عجيبى است) .

گفته شده: كسانى كه به سراغ واسطه مى روند همانند مشركان از رجوع به خداى واحد تعجب مى كنند.


1- كشف الشبهات، ص ٣٩.

ص:170

پاسخ

اوّلاً: هرگز كسى چنين اعتقادى را هنگام صدا زدن اولياى الهى ندارد، واولياى الهى را در عرض خداوند نمى دانند.

ثانياً: شكى نيست كه مطابق آيات قرآن، برادران يوسف وقوم حضرت موسي (ع) پيامبران خود را صدا زده واز آنان درخواست حاجت كردند.

خداوند متعال از قول برادران يوسف مى فرمايد:

يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي) (يوسف: ٩٧ و ٩٨)

پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بوديم! گفت: به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى طلبم.

ونيز از قول قوم حضرت موسي (ع) مى فرمايد: ( يا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ. . . ) ؛ «اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده، رفتار كند» . (اعراف: ١٣4)

ثالثاً: اگر مشكل در حيات برزخى است، كه مردگان صداى زندگان را نمى شنوند لذا نمى توانند اجابت كنند، پاسخ آن را با ادله عقلى وقرآنى وحديثى در كتابى ديگر اثبات نموديم.

شبهه پنجم: نهى از صدا زدن غيرخدا

خداوند متعال مى فرمايد: ( فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً ) ؛ «پس هيچ كس را با خدا نخوانيد» . (جن: ١٨)

ونيز مى فرمايد:

ص:171

لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيءٍ) (رعد: ١4)

دعوت حق از آن اوست! وكسانى را كه (مشركان) غير از خدا مى خوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمى گويند.

پاسخ

اوّلاً: در مورد آيه اوّل نهى از معيت تشريكى است كه در عرض خدا باشد.

ثانياً: در مورد آيه دوم اشاره به دعوت حقّ شده كه دلالت بر درخواست بالاصاله دارد واين مخصوص خداوند است.

ثالثاً: در ذيل آيه دوم اشاره به خواندن (من دونه) دارد، ولذا اگر انسان غير خدا را صدا كند ولى در طول خواندن خدا باشد، اشكالى ندارد.

شبهه ششم: روزى خواستن از خدا

خداوند متعال مى فرمايد: ( فَابْتَغُوا عِنْدَ اللهِ الرِّزْقَ ) ؛ «روزى را تنها نزد خدا بطلبيد» . (عنكبوت: ١٧)

گفته شده: مطابق اين آيه نبايد سراغ غيرخدا در جهت جلب روزى رفت.

پاسخ

اوّلاً: خطاب آيه فوق به مشركان است كه غير خدا را عبادت مى كردند واز آنها درخواست رزق وروزى مى نمودند همان گونه كه از

ص:172

صدر آيه استفاده مى شود آنجا كه خداوند متعال مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً) (عنكبوت:١٧)

آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد، مالك هيچ رزقى براى شما نيستند.

ثانياً: اگر ولى خدا را براى خواستن رزق از خدا واسطه قرار دهيم دعاى او در تسريع رزق تأثير به سزايى دارد، همان گونه كه در رزق معنوى اينچنين است و لذا خداوند متعال مى فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً ؛ (نساء: 64)

و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم كردند نزد تو [اى پيامبر (ص)] مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنان استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.

شبهه هفتم: رفع گرفتارى از سوى خدا

خداوند متعال مى فرمايد:

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً * أُولئِكَ الَّذِينَ يدْعُونَ يبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ) (اسراء: 56 - 5٧)

بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پنداريد، بخوانيد! آنها نه مى توانند مشكلى را از شما برطرف سازند، ونه تغييرى در آن ايجاد كنند. كسانى را كه آنان مى خوانند، خودشان وسيله اى (براى تقرب) به پروردگارشان مى جويند. . .

گفته شده: غير از خدا قدرت رفع گرفتارى از انسان را ندارد.

ص:173

پاسخ

اوّلاً: خطاب در آيه فوق به مشركانى است كه نظر استقلالى به واسطه ها اعم از ملائكه، جنّ ويا بت ها داشته اند كه به طور حتم اين ديدگاه شرك بوده وكفر آن ثابت وحتمى است. ولذا خداوند متعال درباره عقيده آنان مى فرمايد: ( زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ ) يعنى گمان شما در اينكه واسطه را از ارتباط طولى آن با خدا قطع كرده ايد.

ثانياً: از ظاهر اين آيه وآيات ديگر استفاده مى شود كه مشركان ديد استقلالى نسبت به وسائط داشته وآنها را مستقل در تدبير مى دانستند ولذا قرآن كريم نفى ملك واستقلال از وسائط نموده است.

شبهه هشتم: كفايت كردن خدا

خداوند متعال مى فرمايد:

. . . قُلْ أَ فَرَأَيتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ أَرادَنِي اللهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِي اللهُ عَلَيهِ يتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ) (زمر: ٣٨)

آيا هيچ درباره معبودانى كه غير از خدا مى خوانيد انديشه مى كنيد كه اگر خدا زيانى براى من بخواهد، آيا آنها مى توانند گزند او را برطرف سازند؟ ! ويا اگر رحمتى براى من بخواهد، آيا آنها مى توانند جلو رحمت او را بگيرند؟ ! بگو: خدا مرا كافى است؛ وهمه متوكّلان تنها بر او توكّل مى كنند.

گفته شده: در رفع گرفتارى ها تنها كفايت كننده انسان، خداست.

ص:174

پاسخ

هر آنچه از آيه قبل وآيات قبل از آن پاسخ داديم در مورد اين آيه نيز مى گوييم. وانگهى رجوع به اسباب با توكل بر خدا منافاتى با توحيد ندارد. و نيز مطابق برخى از آيات، انسان بايد برخى افراد را نيز كفايت كننده خود در طول كفايت الهى بداند آنجا كه خداوند متعال مى فرمايد: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ؛ «اى پيامبر! تو را خدا و پيروانت از مؤمنان كفايت مى كند» . (انفال: 64)

شبهه نهم: بطلان صدا زدن غير خدا

خداوند متعال مى فرمايد:

ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللهَ هُوَ الْعَلِي الْكَبِيرُ) (حج: 6٢)

اين به خاطر آن است كه خداوند حقّ است؛ وآنچه را غير از او مى خوانند باطل است؛ وخداوند بلندمقام وبزرگ است.

مطابق اين آيه صدا زدن غير خدا باطل به حساب آمده است.

پاسخ

با آنچه به طور تفصيل از اعتقادات مشركان بيان داشتيم به دست مى آيد كه آيه فوق مربوط به مشركانى است كه وسائط را مى خوانده واز آنان طلب حاجت مى كردند بدون آنكه ارتباط آنها را با خداوند حفظ كرده باشند. وبه تعبير ديگر، وسائط را مستقل در تأثير مى دانستند، ولذا از اعتقاد آنها به ( يدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ) تعبير شده است.

ص:175

شبهه دهم: عدم اجابت دعا از سوى غيرخدا

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مَنْ لا يسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يوْمِ الْقِيامَةِ) (احقاف: 5)

چه كسى گمراه تر است از آن كس كه معبودى غير خدا را مى خواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نمى گويد؟

در اين آيه صدا زدن غير خدا، ضلالت به حساب آمده و از آن نفى اجابت دعا شده است.

پاسخ

آيه فوق مربوط به مشركانى است كه بت هاى سنگى وچوبى را صدا مى زدند واز آنها طلب حاجت مى كردند، بت هايى كه بى روح بوده وداراى هيچ نوع عكس العمل نبوده اند.

شبهه يازدهم: فقط صدا زدن خدا هنگام اضطرار

خداوند مى فرمايد: أَمَّنْ يجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعَاهُ وَ يكْشِفُ السُّوءَ ) ؛ «يا كسى كه دعاى مضطرّ را اجابت مى كند وگرفتارى را برطرف مى سازد» . (نمل:6٢)

گفته شده: مضطر بايد فقط خدا را صدا زده و از او درخواست رفع گرفتارى نمايد.

پاسخ

شكى نيست كه جواب دهنده وبرآورنده حقيقى مضطر و برطرف كننده گرفتارى از او در آخر امر خداوند متعال است وهمه امور به دست

ص:176

اوست، ولى كسى كه توجّه به واسطه فيض الهى از انبيا واوليا كرده وبه او پناه برده معتقد به استقلال در پناه دادن نيست، بلكه نزد او آمده وبه او پناه آورده تا با دعايش از آن جهت كه مقرب نزد خداى متعال است او را به رسيدن به مقصودش كمك نمايد. و مى دانيم كه عالم معنويات همانند عالم ماده وطبيعت، عالم اسباب ومسببات است.

شبهه دوازدهم: لزوم پناه بردن به خدا

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الإِْنْسِ يعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً) (جن: 6)

واينكه مردانى از بشر به مردانى از جنّ پناه مى بردند، وآنها سبب افزايش گمراهى وطغيانشان مى شدند.

گفته شده: مطابق اين آيه، پناه بردن به غيرخدا منشأ افزايش گمراهى و طغيان گرى به حساب آمده است.

پاسخ

اوّلاً: در جاى خود ثابت نموده ايم كه پناهگاه حقيقى خداست وهمه موجودات هنگام گرفتارى به او پناه مى برند، ولى سخن در اين است كه پناه بردن به وسائط براى استفاده از دعاى آنها در جهت تقرب به خداوند وبهره بردارى از فيوضات معنوى آنان با توحيد در استعاذه منافاتى ندارد، در صورتى كه اعتقاد ما اين باشد كه پناهگاه اصلى خداست.

ص:177

ثانياً: آيه فوق مربوط به كسانى است كه خدا وارتباط اصلى با او را رها كرده وتنها اميدشان به جن است وآنان را در اين رابطه مستقل در تدبير مى دانسته اند.

شبهه سيزدهم: ظلم بودن صدا زدن غيرخدا

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا ينْفَعُكَ وَ لا يضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ) (يونس: ١٠6)

وجز خدا، چيزى را كه نه سودى به تو مى رساند ونه زيانى، مخوان! كه اگر چنين كنى، از ستمكاران خواهى بود!

گفته شده: مطابق اين آيه صدا زدن غيرخدا ظلم به حساب آمده است.

پاسخ

آيه فوق به قرينه آيات ديگر وملاحظه وضعيت مشركان ومخاطبان آيه در عصر ظهور پيامبر اسلام (ص) ، درصدد نهى پيامبر (ص) از فرا خواندن بت ها واجنه وملائكه به مانند همان مشركان است. آنان با نظر استقلالى در تدبير به اين وسائط نگاه مى كردند، همان گونه كه مكرراً در پاسخ از آيات ديگر به آن اشاره كرديم.

شبهه چهاردهم: خدا، تنها برطرف كننده گرفتارى ها

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ إِنْ يمْسَسْكَ اللهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ) (يونس: ١٠٧)

ص:178

واگر خداوند، (براى امتحان يا كيفر گناه،) زيانى به تو رساند، هيچ كس جز او آن را برطرف نمى سازد.

گفته شده: مطابق اين آيه خداوند متعال تنها برطرف كننده گرفتارى ها معرفى شده است.

پاسخ

آرى كاشف حقيقى گرفتارى وبرطرف كننده آن وبرآورنده حاجات خداست وهمه امور به او باز مى گردد واگر اولياى الهى تصرف وتدبيرى انجام مى دهند به امر ومشيت خداوند متعال است وبه طور حتم اگر خداوند اراده نكرده باشد آنان نمى توانند كارى انجام دهند. آرى ما با اين ديدگاه به اولياى الهى توجّه كرده واز آنان تقاضاى حاجت مى كنيم.

آرى كاشف ضرّ به نحو اطلاق، خداست و اين با كاشف ضر بودن غيرخدا به اذن او منافاتى ندارد. از مجموعه اين آيات استدلال شده از سوى وهابيان استفاده مى شود صدا زدن غيرخدا و درخواست از آنان به نحو استقلال و بدون اذن خدا شرك است و لذا خداوند متعال آن را نكوهش شديد نموده و دعوت به توحيد كرده است.

شبهه پانزدهم: گمراهى مشركان از صدا زدن خدا

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مَنْ لا يسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ * وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ

ص:179

أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ) (احقاف: 5و 6)

چه كسى گمراه تر است از آن كس كه معبودى غير خدا را مى خواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نمى گويد واز خواندن آنها (كاملاً) بى خبر است؟ ! (و صداى آنها را هيچ نمى شنود!) و هنگامى كه مردم محشور مى شوند، معبودهاى آنها دشمنانشان خواهند بود؛ حتّى عبادت آنها را انكار مى كنند.

گفته شده: مطابق اين آيه صدا زنندگان غيرخدا غافل به حساب آمده اند.

پاسخ

مقصود به دعاء در اين آيه عبادت است و لذا در آخر آيه مى فرمايد: ( وَ كَانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ ) . و اين معنا براى آيه قرينه اى دارد كه كلمه ( مِنْ دُونِ اللهِ ) است. كلمه اى كه در ٣٣ آيه به كار رفته و به معناى خاصى است كه آن اعتقاد به استقلال و ملكيت در تصرف است. و بدين جهت مى باشد كه كلمه ( مِنْ دُونِ اللهِ ) يا ( مِنْ دُونِهِ ) با كلمه عبادت غير خدا يا اتخاذ الهى غير از خدا يا اتخاذ انداد يا اتخاذ ارباب همراه است.

و مقصود از كلمه ( مِنْ دُونِ اللهِ ) مجرد غيريت با خدا نيست به دو جهت؛

١. معناى ( مِنْ دُونِ اللهِ ) مجرد مغايرت نيست وگرنه كلمه (غير) و مرادفات آن همچون (سواء) سزاوارتر به استعمال در اين آيات مى بود با اينكه در اين آيات كلمه (غير) همراه كلمه (دعاء) استعمال نشده، مگر در موارد نادرى مثل آيه:

ص:180

(قُلْ أَ رَأَيتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيرَ اللهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ) (انعام: 4٠)

بگو: به من خبر دهيد اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آيد، يا رستاخيز برپا شود، آيا (براى حل مشكلات خود) غير خدا را مى خوانيد اگر راست مى گوييد؟ !

و آيه:

(قُلْ أَ غَيرَ اللهِ أَتَّخِذُ وَلِيا فَاطِرِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ. . .) (انعام: ١4)

بگو: آيا غير خدا را ولى خود انتخاب كنم؟ ! (خدايى) كه آفريننده آسمان ها وزمين است. . .

و نيز آيه:

(قُلْ أَ غَيرَ اللهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ) (انعام: ١64)

بگو: آيا غير خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟ !

و جهت استفاده از كلمه (غير الله) نه ( مِنْ دُونِ اللهِ ) اين است كه اين آيات به عنوان فرض آمده نه به عنوان حكايت واقع از مشركان.

مقصود در آيه اول اين است كه غير از خدا نمى يابيد كه عذاب را از شما دور سازد تا او را بدين جهت بخوانيد، و لذا اين آيه در صدد تقرير اين نيست كه دعا شرك است، بلكه براى تقرير عدم وقوع مى باشد؛ چرا كه آنان غير خدا كسى را نمى يابند تا بدين جهت او را صدا زنند، و لذا در اين صورت آوردن كلمه (غير) كه به معناى اعم است اولى مى باشد.

و آيه ( قُلْ أَ غَيرَ اللهِ أَتَّخِذُ وَلِيا. . . ) در مقام انكار است؛ يعنى من چگونه غير خدا را ولى خود بدانم در حالى كه:

ص:181

وَ هُوَ يطْعِمُ وَ لا يطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (انعام: ١4)

اوست كه روزى مى دهد، واز كسى روزى نمى گيرد. بگو: من مأمورم كه نخستين مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده كه) از مشركان نباش!

و لذا سياق و احتجاج در بقيه آيه دليل است بر اينكه مراد به (ولياً) ولايت شرك مى باشد، و با اين فرض استفاده از كلمه شرك بهتر است تا افاده اعم داشته باشد.

و همچنين است مفاد آيه بعد ( قُلْ أَ غَيرَ اللهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ ) ؛ كه در آن به جهت كلمه (ربّ) و احتجاجى كه در آيه آمده از ذكر كلمه ( مِنْ دُونِهِ ) بى نياز شده است، و لذا كلمه (غير) در اين آيات مناسب تر است چون كه بر اعم دلالت مى كند و احتياجى به ذكر كلمه ( مِنْ دُونِهِ ) به جهت تقييد ندارد.

اما در ساير آياتى كه حكايت از شرك واقع از مشركان است مشاهده مى كنيم كه از كلمه ( مِنْ دُونِهِ ) و مثل آن استفاده شده و قرينه است بر اينكه دعاى به كار رفته در آن، دعاى شرك و ولايت شرك و نحو آنهاست.

٢. كلمه ( مِنْ دُونِ اللهِ ) در برخى از آيات هرگز به معناى غير نيست از قبيل:

(وَ لا يتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ) (آل عمران: 64)

وبعضى از ما، بعضى ديگر را - غير از خداى يگانه - به خدايى نپذيرد.

ص:182

و آيه:

(ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يؤْتِيهُ اللهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللهِ) (آل عمران: ٧٩)

براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند، كتاب آسمانى وحكم ونبوّت به او دهد سپس او به مردم بگويد: غير از خدا، مرا پرستش كنيد!

و آيه:

(اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ) (توبه: ٣١)

(آنها) دانشمندان وراهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند.

و آيه:

(أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ) (كهف: ١٠٢)

آيا كافران پنداشتند مى توانند بندگانم را به جاى من اولياى خود انتخاب كنند؟ !

و آيات ديگر كه كلمه ( مِنْ دُونِ ِ ) صلاحيت ندارد به معناى غير باشد؛ چرا كه در غير اين صورت لغو مى باشد و قرآن از كلام لغو مبرّاست. و لذا نمى توان كلمه ( مِنْ دُونِ ِ ) در اين آيات را به معناى غير و مجرد مغايرت گرفت همان گونه كه معناى اصلى آن مغايرت نمى باشد، بلكه به معناى مغايرت مقيد به نحو استقلال و شركت است.

سيد بدرالدين حوثى در اين باره مى گويد:

پس قول خداوند متعال (چه كسى گمراه تر است از آن كس كه

ص:183

معبودى غير خدا را مى خواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نمى گويد) معنايش بنابرآنچه گذشت اين است (آيا آنان غير از خدا شفيعانى گرفته اند؟ !) ؛ زيرا ما مقرّر ساختيم معناى ( مِنْ دُونِ اللهِ ) صفت شريكانى است كه مشركان در حق آنان اعتقاد داشتند، اعتقاد به اينكه شريكان حافظشان بين خود و خدايند، همان گونه كه خداوند متعال فرمود: (بلكه آنان غير خدا را شفيعان [بر خود] گرفته اند) يعنى بين خدا و خودشان شفيعانى قرار دادند كه بين خود و عذاب خدا حائل مى شوند. لذا اين آيات مربوط به مشركان است و ما انكار نمى كنيم كه صدا زدن آنها شركاى خود را عبادت به حساب آمده و گمراهى آشكار است. و همچنين قول خداوند متعال: (و چه كسى گمراه تر است از شخصى كه مى خواند) به صورت عطف با و او بر قول خداوند متعال آمده كه مى فرمايد: (بگو خبر دهيد مرا از شريكانتان كه از غير خدا مى خوانيد) تا آخر آيه. و آن مشركانند كه وصف در اين دو آيه بر ايشان منطبق مى شود نه غير مشركان.(1)

همچنين مى گويد:

و آن مشركان در حقشان آن وصفى كه در آن دو آيه آمده منطبق است نه غير مشركان، لذا خواندن غير مشركان داخل در عموم آيه نمى شود؛ زيرا آيه مخصوص به كسانى است كه اوصاف ذكر شده در آن دو آيه در آنها اجتماع پيدا كرده كه پنج صفت است:

صفت اول: دلالت مى كند بر آن قول خداوند مِنْ دُونِ اللهِ ) (از غير


1- الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، ص ١١4.

ص:184

خدا) آن گونه كه بيان كرديم، پس صدا زدن ميت يا سنگ از سوى مسلمانى كه به نفع و ضرر آنها بدون ارتباط به خدا در امورى كه قدرتش تنها از آنِ خداست اعتقاد ندارد، خارج از وصف غير خداست.

صفت دوم: قول خداوند است كه فرمود: (كسى كه اجابت نمى كند براى او) .

صفت سوم: قول خداوند است كه فرمود: (و آنان از صدا زدن خود غافلند) .

صفت چهارم: آنجا كه فرمود: (و چون مردم محشور شوند آنان دشمنانشان مى باشند) .

صفت پنجم: آنجا كه مى فرمايد: (آنان عبادت آنها را انكار مى كنند) .

و لذا كسى كه ميت يا جمادى را بدون آن اعتقادات ذكر شده ندا دهد فقط دو صفت در او جمع است؛ يكى صفت عدم اجابت دعا و ديگرى غفلت از صدا زدن آنها، و باقى مى ماند سه صفت كه حصولش را در او مسلّم نمى دانيم، و نيز دخول او در عموم آيه را مسلّم نمى دانيم؛ زيرا آن دو آيه دلالت نمى كند مگر بر صدا زدن كسى كه آن پنج صفت در او اجتماع پيدا كرده و در اين صورت عبادت به حساب مى آيد؛ زيرا تمام آن صفات از جمله صله موصول در قول خداوند متعال است كه فرمود: (مِمَّنْ يدْعُوا) ؛ و اين صدا زدن پرستش كنندگان بت هاست. (1)


1- الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، صص ١١4 و ١١5.

ص:185

او همچنين مى گويد:

مفهوم عبادت در لغت عرب صدا زدن ميت يا جماد از آن جهت كه صدا زدن ميت يا جماد باشد، نيست؛ يعنى اينكه مفهوم عبادت نيست كه معبود ميت يا جماد باشد به گونه اى كه نزد آنان از كلمه عبادت به جز صدا زدن ميت يا جماد (فهميده نشود) ؛ زيرا عرب صدا زدن ميت يا جماد را به مجرد اينكه صدا زدن ميت يا جماد است، يا به مجرد اينكه جواب صدا زننده را تا روز قيامت نمى دهد و از صدا زدنش غافل است را عبادت نمى داند. و اين مفهوم عبادت نزد عرب نيست. . .

پس احتجاج مخالفان به قول خداوند متعال: (چه كسى گمراه تر است از آن كس كه معبودى غير خدا را مى خواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نمى گويد) . تا آخر آيه، و قراردادن آن به عنوان تفسير عبادت و بيان حقيقت آن، انحرافى است از سوى مخالفان در مورد معناى اين دو آيه و غلطى است از سوى آنان در تفسير دو آيه؛ زيرا آن دو آيه براى بيان گمراهى كسانى است كه عبادت را در غير موضعش قرار داده و براى كسى دانسته اند كه بسيار دور است از صلاحيتش به جهت پرستش، نه براى بيان اينكه آن معنا و مفهوم عبادت است تا سريعاً كسانى كه ميتى را خوانده يا جمادى را به طور مطلق صدا مى زنند مذمت كرده و پرستش كننده او قرار دهيم، و براى اثبات اين ادعا به آن دو آيه احتجاج نماييم، گويا آن دو آيه براى بيان اين مطلب آمده اند كه حقيقت عبادت همان صدا زدن كسى است كه اجابت نمى كند تا آخر آيه. (1)


1- الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، ص ١١6.

ص:186

او همچنين مى گويد:

و به اين بيان ثابت شد كه صدا زدن غير خدا عبادت به حساب نمى آيد مگر در صورتى كه به نحو مخصوصى باشد تا اقتضاى عبادت داشته باشد، نه مجرد اينكه صدا زدن است و نه اينكه صدا زدن كسى است كه اجابت نمى كند، و آن نيست، مگر به دليل آنچه كه به طور مكرر تذكر داديم كه واقع شدن دعا از كسى است كه اميد نفع و ضرر به چيزى دارد، كه آن كار تنها از عهده خداوند برمى آيد. كه خواستن مشركان از شريكانشان به همين گونه است زيرا كه از آنها اميد نفع و ضرر بدون ارتباط با خدا در كارى كه تنها از عهده خداوند برمى آيد را داشتند و روى اين اصل عبادت غير خدا شرك مى باشد، و خداوند در مورد آنان فرمود: (و آنان عبادت آنها را انكار مى كنند) و فرمود: (و روز قيامت شرك (و پرستش) شما را منكر مى شوند) . . .(1)

شبهه شانزدهم: عدم امكان اجابت دعا از سوى غيرخدا

خداوند متعال مى فرمايد:

(. . . وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ * إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يوْمَ الْقِيامَةِ يكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا ينَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ) (فاطر: ١٣و ١4)

وكسانى را كه جز او مى خوانيد (و مى پرستيد) حتى به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند! اگر آنها را بخوانيد صداى


1- الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، ص ١١٧.

ص:187

شما را نمى شنوند، واگر بشنوند به شما پاسخ نمى گويند؛ وروز قيامت، شرك (و پرستش) شما را منكر مى شوند، وهيچ كس مانند (خداوند آگاه و) خبير تو را (از حقايق) با خبر نمى سازد.

گفته شده: مطابق اين آيه از غيرخدا نفى ملكيت اجابت دعا شده است.

پاسخ

مقصود از اين آيه مشركانى هستند كه به نحو استقلال و با اعتقاد به ملكيت در تصرف بر خدايانشان آنان را صدا زده و حاجت خود را تقاضا مى كردند، و اين مطلبى است كه از صدر آيه استفاده مى شود.

بدرالدين حوثى در جواب از اين دو آيه مى گويد:

الجواب انّها كلام في الدعاء الواقع من المشركين المخاطبين بالآيتين، و هي حكاية فعل تدلّ على انّ ذلك الدعاء الواقع منهم شرك و لا نزاع فيه و لا فيما شاركه في المعني الذي لأجله كان شركاً، و لا تدلّ على انّ كل دعاء شرك اصلا.(1)

جواب اين است كه كلام درباره دعايى است واقع شده از مشركان مخاطب به اين دو آيه، و آن حكايت فعلى است كه دلالت مى كند بر اينكه دعاى واقع شده از آنان شرك است و نزاعى در آن نيست، و نه در آنچه شريك در آن قرار داده در معنايى كه به جهت آن شرك به حساب آمده است، و اصلا دلالت نمى كند بر اينكه هر دعايى شرك است.

او در ادامه مى گويد:


1- الايجاز فى فتاوى الحجاز، ص ١١٨

ص:188

و واضح شد از احتجاج بر آنان در اول آيه: (آن خدايى است كه پروردگار شماست و ملكيت به او اختصاص دارد) اينكه آنان شريكان خود را مى خوانده و آنان را شريك در ملكيت مى دانسته اند و ارتباطشان را از خدا قطع كرده بودند، آنجا كه مى فرمايد: (مى خوانيد از غير خدا) و اينكه آنان غير خدا را شريك در ملكيت قرار داده بودند، آنجا كه احتجاج كرد بر ضد آنان به قولش (هيچ چيز را مالك نمى باشند) ، و آن را مقابل قولش قرار داد كه فرمود: (آن خداوند پروردگار شماست كه ملكيت مخصوص او مى باشد) . پس به طور جزم واضح شد دعا [در اين آيه] همان دعاى مشركان است كه براى خدا شريكانى در ملكيت قرار مى دهند، و خداوند بر ضد آنان احتجاج كرده كه ملكيت تنها مخصوص خداست؛ زيرا او پرودگار همه است. (1)

او در ادامه جواب از استدلال به آيه آن را به نفع خود معنا كرده و مى گويد:

و ما مى توانيم استدلال در اين دو آيه را بر ضد آنان برگردانده و به نفع خود استدلال نماييم، لذا مى گوييم: قول خداوند متعال: (و روز قيامت شرك (و پرستش) شما را منكر مى شوند) دليل بر آن است كه دعاى آنان همان دعاى عبادت براى غير خداست كه شرك به حساب مى آيد، و همچنين است قول خداوند متعال: (و آنان عبادت آنها را انكار مى كنند) ، دليل است بر اينكه مراد به دعاى ذكر شده [در آيه] دعاى عبادت است، يعنى دعايى كه عبادت به حساب مى آيد و از اين معنا لازم نمى آيد كه هر دعايى شرك و عبادت باشد، مثل اينكه تو به


1- الايجاز فى فتاوى الحجاز، ص ١١٨.

ص:189

كسى كه در حال سخن گفتن با ديگرى است بگويى: (آن چه سخن مى گويى زود است كه دروغش معلوم گردد) اين جمله دلالت مى كند بر اينكه او سخن دروغ مى گويد نه اينكه هر سخنى كذب است، و همچنين است قول خداوند متعال: (و كسانى كه از غير خدا مى خوانيد) تا قول خداوند (و روز قيامت شرك (و پرستش) شما منكر مى شوند) ؛ زيرا به رفع ( يكْفُرُون َ) عطف بر ( مَا يمْلِكُونَ ) است، و اگر جواب قول خداوند ( إِنْ تَدْعُوهُمْ ) بود بايد مجزوم مى شد؛ چرا كه فعل مضارع است، و بايد در جواب إِنْ شرطيه مجزوم گردد. (1)

شبهه هفدهم: نهى از صدا زدن كسى همراه با خدا

خداوند متعال مى فرمايد: ( وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً ) ؛ «و اينكه مساجد از آن خداست، پس هيچ كس را با خدا نخوانيد» . (جن: ١٨)

گفته شده: نبايد همراه با خدا كسى ديگر را صدا زد و اين مطلبى است كه از اين آيه استفاده مى شود.

پاسخ

مقصود از دعا و صدا زدن و خواندن در اين آيه دعاى عبادت است، به دو قرينه؛ يكى كلمه (مساجد) كه براى عبادت وضع شده و ديگرى كلمه ( مَعَ اللهِ ) كه به معناى اشتراك و شركت است.

سيد بدرالدين حوثى در پاسخ از استدلال وهابيان به اين آيه مى گويد:

پس جواب اين است كه اين مخصوص به دعاى عبادت است به دو قرينه:


1- الايجاز فى فتاوى الحجاز، ص ١١٨.

ص:190

قرينه اول: تقديم (وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ) ، و مساجد براى عبادت وضع شده است و مظنه عبادت و قول خداوند متعال و از سجود مشتق شده است: (پس با خدا كسى را نخوانيد) ، كه با (فاء) آمده و نهى در آن كه متفرع بر (وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ) است قرينه مى باشد بر اينكه مراد دعاى عبادت است، گويا فرموده: همانا مساجد همان مواضع عبادت براى خداست و سزاوارتر است كه خدا در آنجا پرستش شود و با او كس ديگرى را نپرستيد. پس بهتر حمل دعاست بر دعايى كه عبادت به حساب مى آيد به قرينه اى كه ذكر شد و لذا اين آيه از قبيل استعمال مطلق در مقيد است.

قرينه دوم: قول خداوند متعال است (مَعَ اللهِ) كه درباره كسى گفته مى شود كه با خدا، غير او را پرستش كند، و بر كسى كه زيد را صدا زده گفته نمى شود اينكه با خدا كسى را پرستش نموده است. و نظير اين مورد است اگر بگويى: مى خواهم تا فلانى را به غذايم دعوت كنم و همراه او كس ديگرى را نمى خوانم؛ كه از اين جمله فهميده نمى شود مگر دعوت به ضيافت نه مطلق دعوت؛ زيرا از كلمه (مع) اشتراك در معنا فهميده مى شود نه اشتراك در مجرد لفظ. و تأكيد مى كند اين مطلب را كثرت استعمال كلمه دعايى كه به معناى شرك نيست، و آن در كتاب و سنت و كلام صحابه و امت به طور زياد وارد شده است؛ به خاطر اين كه از معناى شرك سالم مى باشد آن گونه كه اشاره كرديم. اما بين اينكه صدا زده شده، زنده باشد يا مرده به طور مطلق فرق باشد، دليلى بر آن نيست.(1)


1- الايجاز فى الرد على فتاوى الحجاز، صص ١١٨ و ١١٩.

ص:191

كتابنامه

* قرآن كريم.

١. الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، بدرالدين حوثى، صنعاء، مكتبة اليمن الكبرى.

٢. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، تهران، المكتبة الاسلامية.

٣. تفسير على بن ابراهيم قمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى.

4. التنديد بمن عدّد التوحيد، حسن بن على سقاف شافعى، عمان، دارالامام النووى، ١4١٣ه. ق.

5. رسالة فى الردّ على الرافخة، محمد بن عبدالوهاب، مركز مكه مكرمه، البحث العلمى و احياء التراث الاسلامى.

6. سلسلة الاحاديث الصحيحة، محمد ناصرالدين البانى، رياض، مكتبة المعارف للنشر و التوزيع.

٧. السنن الكبرى، احمد بن شعيب نسائى، بيروت، دارالكتب العلمية، ١4١١ه. ق.

٨. شرح كشف الشبهات، شيخ محمد بن ابراهيم آل الشيخ، رياض، ١4١٩ه. ق.

٩. الشرك فى القديم و الحديث، ابوبكر محمد زكريا، رياض، مكتبة الرشد، ١4٢١ه. ق.

١٠. صحاح اللغة، جوهرى، بيروت، دارالعلم للملايين.

ص:192

١١. صحيح ترمذى، محمد بن عيسى ترمذى، بيروت، دارالفكر، ١4٠٣ه. ق.

١٢. صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابورى، بيروت، دارالفكر.

١٣. فيض القدير، محمد عبد الرؤف مناوى، بيروت، دارالكتب العلمية، ١4١5ه. ق.

١4. قاموس المحيط، فيروزآبادى، بيروت، دار احياء التراث العربى.

١5. القول المفيد، على كتاب التوحيد، ابن عثيمين، رياض، دار ابن الجوزى.

١6. كشف الشبهات، محمد بن عبدالوهاب، دارالصميعى للنشر و التوزيع.

١٧. لسان العرب، ابن منظور، قم، نشر ادب الحوزة.

١٨. مجموع فتاوى بن باز، رياض، دار الوطن.

١٩. مدارج السالكين، ابن قيم جوزيه، بيروت، دارالكتاب العربى.

٢٠. مفردات، راغب اصفهانى، بيروت، دارالمعرفة.

٢١. منهج الرشاد، كاشف الغطاء، بيروت، دارالثقلين.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109