وهابيت و تعظيم شعاير

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضواني، علي اصغر، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : وهابيت و تعظيم شعاير/ علي اصغر رضواني.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1391.

مشخصات ظاهري : 207ص.

فروست : سلسله مباحث وهابيت شناسي.

شابك : 978-964-540-368-1

موضوع : وهابيه -- دفاعيه ها و رديه ها

موضوع : شيعه -- شعاير و مراسم مذهبي

موضوع : سوگواري هاي اسلامي

موضوع : جشن ها -- اسلام

رده بندي كنگره : BP207/6/ ر55و925 1391

رده بندي ديويي : 297/416

شماره كتابشناسي ملي : 2734333

ص:1

ديباچه

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

ص:13

ص:14

ص:15

تاريخ انديشه اسلامى همراه فراز و فرودها و آكنده از تحول و دگرگونى ها و تنوع برداشت ها و نظريه هاست. در اين تاريخ پرتحول، فرقه ها و مذاهب گوناگون و با انگيزه ها و مبانى مختلفى ظهور نموده و برخى از آنان پس از چندى به فراموشى سپرده شده اند و برخى نيز با سير تحول همچنان در جوامع اسلامى نقش آفرينند. اما در اين ميان، فرقه وهابيت را سير و سرّ ديگرى است؛ زيرا اين فرقه با آنكه از انديشه استوارى در ميان صاحب نظران اسلامى برخوردار نيست، بر آن است تا انديشه هاى نااستوار و متحجرانه خويش را به ساير مسلمانان تحميل نموده و خود را تنها ميدان دار انديشه و تفكر اسلامى بقبولاند.

از اين رو، شناخت راز و رمزها و سير تحول و انديشه هاى اين فرقه كارى است بايستۀ تحقيق كه استاد ارجمند جناب آقاى على اصغر رضوانى با تلاش پيگير و درخور تقدير به زواياى پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهرهِ مندى از منابع تحقيقاتى فراوان به واكاوى انديشه ها و نگرش هاى اين

ص:16

فرقه پرداخته است.

ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايى بيشتر با اين فرقه انحرافى گرديده و با بهره گيرى از ديدگاه هاى انديشمندان و صاحب نظران در چاپ هاى بعدى بر ارتقاى كيفى اين مجموعه افزوده شود.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف

ص:17

پيشگفتار

يكى از اعمالى كه مسلمانان در طول تاريخ در موقعيت هاى خاص انجام مى دهند برپايى مراسم جشن وشادى در روزها يا شب هاى خاصى و عزادارى در سوگ اولياء الهى است. اين كار به دليل اهميت ومبارك بودن آن موقعيّت انجام مى شود؛ خواه ولادت امام (ع) باشد يا بعثت پيامبر (ص) ومانند آن و يا رحلت و شهادت پيامبر (ص) و اولياء و ائمه عليهم السلام باشد.

مسلمانان به جهت استفاده معنوى در آن اوقات مقدس وكسب فيض از معصومين در چنين مجالسى شركت كرده وبا بزرگداشت آن به بركات عظيمى دست مى يابند، ولى متأسفانه وهابيان علاوه بر اينكه از چنين بركاتى استفاده نمى كنند، ديگران را نيز در برپايى چنين مجالسى منع كرده واز اين طريق خواست دشمنان اسلام را جامه عمل مى پوشانند؛ زيرا دشمن هرگز نمى خواهد مسلمانان با مقدساتشان تجديد عهد نمايند. ابن تيميه مى گويد:

ومن حماقاتهم اقامة الماتم والنياحة علي من قد قتل من

ص:18

سنين عديدة. ومن المعلوم انّ المقتول وغيره من الموتي إذا فعل مثل ذلك بهم عقب موتهم كان ذلك ممّا حرّمه الله ورسوله. . .(1)

از جمله حماقت هاى آنان برپايى مراسم عزادارى ونوحه خوانى بر كسى است كه سال هاى پيش كشته شده است ومعلوم است كه مقتول وغير او از مردگان اگر بعد از مرگشان اين كارها برايشان انجام شود اينها از جمله چيزهايى است كه خدا ورسولش حرام كرده است. . .

گروه دائمى افتاء وهابيان مى گويند:

لايجوز الاحتفال بمن مات من الأنبياء و الصالحين. . . (2)

برپايى مراسم براى كسى كه از انبيا و صالحان فوت كرده جايز نيست.

به خاطر اهميت اين موضوع در اينجا به بررسى آن مى پردازيم.


1- منهاج السنة، ج ١، ص 5٢.
2- اللجنة الدائمة للفتوي، رقم ١٧٧4.

ص:19

مباحث تمهيدى

شعائر مفهوم و مصداق

از دستورات اكيد شرع مقدس اسلام برپايى شعائر دينى است. امرى كه تعظيم آن از تقواى قلب شمرده شده است. در اصل اين حكم هيچ اختلافى وجود ندارد، ولى اختلاف در آن است كه آيا تطبيق اين حكم بر مصاديق آن به شرع واگذار شده است يا آنكه اين تطبيق مى تواند به واسطه عرف متشرعه و عقلا باشد. در اين مبحث به اين موضوع مى پردازيم:

مفهوم شعائر

١. خليل بن احمد فراهيدى مى گويد: «شعرته» ؛ يعنى تعقل كردم و آن را فهميدم. . .(1)

٢. جوهرى مى گويد:

شعائر، اعمال حجّ است، و هر چه كه عَلَم براى اطاعت خداوند متعال


1- كتاب العين، ج ١، ص ٢5١.

ص:20

باشد جزء شعائر است. . . و شعار قوم در جنگ، علامت آنان است تا برخى، برخى ديگر را بشناسند. . . «واشعرته فشعر» يعنى او را فهماندم، او نيز فهميد.(1)

٣. فيروزآبادى مى گويد: «اشعره الأمر» يعنى امر را به او اعلام كرد. . . و شعار حجّ عبارت است از مناسك و علامات حجّ. . .(2)

4. ابن فارس مى گويد: «اشعار به معناى اعلام از طريق حسّ است. و مشاعر به معناى معالم و مفرد آن مشعر است، به معناى مواضعى كه توسط علاماتى معلوم شده است» .(3)

5. قرطبى مى گويد:

هر چيزى كه براى خداوند متعال است و در آن امرى است كه نشانگر اعلام و اشعار مى باشد به آن شعار يا شعائر مى گويند. و شعار يعنى علامت و «اشعرت» يعنى اعلام كردم، و «شعيره» به معناى علامت و شعائر خدا به معناى عَلَم هاى دين خداست.(4)

از مجموع اين توضيحات استفاده مى شود كه لفظ «شعائر» هم در موارد اعلام حسّى به كار مى رود كه در آن جنبه اعلامى است، و هم مطابق استعمال قرآنى در جنبه اعلام دينى و نشر دين و گسترش نور خداوند به كار مى رود.

در اين كلمه جنبه ديگرى نيز وجود دارد كه همان بُعد بزرگ نمايى و


1- صحاح اللغة، ج ٢، ص 6٩٩.
2- قاموس المحيط، ج ٢، ص 6٠.
3- معجم مقاييس اللغة، ج ٣، صص ١٩٣ و ١٩4.
4- تفسير قرطبى، ج ١٢، ص 56.

ص:21

سرافرازى است. اين بُعد گرچه در ماهيت كلمه (شعائر) يافت نمى شود، ولى در ماهيّت متعلّق شعائر وجود دارد.

نتيجه اينكه: شعائر همان نُسك و اعمال حج، من حيث هو نيست، آرى نُسك و اعمال حجّ را مشاعر گويند زيرا در آنها جنبه اعلامى وجود دارد. و به تعبير ديگر، شعائر دين خدا نيستند، بلكه شعائر، اشاره به جنبه اعلامى دين خدا دارند.

تنوع شعائر

شعائر دينى كه مورد اعتراض وهابيت قرار گرفته است، داراى انواع گوناگون و مختلفى است:

١. برپايى يادبود و جشن هاى ميلاد بزرگان دين، همانند پيامبر (ص) و امامان از اهل بيت عليهم السلام امرى كه آن را از امور مستحدثه برشمرده و حكم به بدعت و ضلالت آن نموده اند.

٢. اهتمام به روزهايى كه در اسلام به يادماندنى بوده و در آن حوادث مهمّى اتّفاق افتاده است، مثل: روز مبعث، جنگ بدر، جنگ خندق، روز فتح مكه، شب معراج، شب هجرت، روز مباهله و روز غدير و. . . .

٣. درجه اى بالاتر از اين موارد، آبادانى قبور اولياى دين و ساختن گنبد و بارگاه براى آنان است، تا در حقيقت اعلان و اشعارى بر وجود امام و رهبرى الهى و دعوت به اقتدا به كيش و آيين ايشان باشد.

4. اهتمام به مكان هاى جغرافيايى، مكان هايى كه در آنجا وقايع مهمّى اتّفاق افتاده است؛ مثل محل غدير خم، غار حراء، موضع غزوه بدر و مساجدى كه پيامبر (ص) در آنها نماز به جا آورده است. به اينكه در آن

ص:22

مكان ها حاضر شده، از آنها تبرّك جوييم.

5. برپايى شعائر حسينى (ع) و اقامه مجالس عزا و روضه خوانى در يادبود اولياى الهى و ذكر مصائب آنان.

6. خواندن دعاها و وردهاى دسته جمعى و به صورت مشترك، به نيّت برپايى شعائر دينى.

وهابيان همه اين اقسام را بدعت تلقى نموده و جايز نمى دانند.

ادلّه رجحان تعظيم شعائر

كسانى كه قائل به جواز و رجحان برپايى چنين امورى هستند آنها را از مصاديق شعائر دينى دانسته و برلزوم تعظيم شعائر به آياتى تمسّك كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

در آيات بسيارى سخن از شعائر الهى به ميان آمده است، از قبيل:

١. ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَلاَالْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ) (مائده: ٢)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شعائر و حدود الهى [و مراسم حج را محترم شمريد؛ و مخالفت با آنها] را حلال ندانيد؛ و نه ماه حرام، و نه قربانى هاى بى نشان و نشاندار را، و نه آنها را كه به قصد خانه خدا براى به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودى او مى آيند.

در اين آيه دو احتمال داده شده است: يكى آنكه حكم ايجابى باشد و در حقيقت خداوند، مؤمنين را امر به تعظيم شعائر الهى نموده است. و

ديگر اينكه حكم تحريمى باشد؛ يعنى در صدد نهى از سستى كردن در برپايى شعائر الهى و مصاديقى كه در اين آيه ذكر شده باشد.

ص:23

٢. ( ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) (حج:٣٢)

اين است [مناسك حج]؛ و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دل هاست.

اين آيه از واضح ترين آيات براى اثبات رجحان برپايى مراسم است، زيرا به طور صريح دلالت بر محبوبيّت و رجحان تعظيم شعائر الهى به طور عموم دارد.

٣. ( وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ) (حج: ٣6)

و شترهاى چاق و فربه را [در مراسم حج] براى شما از شعائر الهى قرار داديم؛ در آنها براى شما خير و بركت است.

در اين آيه «من» تبعيضيه به كار رفته است كه دلالت دارد بر اينكه شترهاى قربانى در ايام حج نيز از جمله شعائر الهى به حساب مى آيد.

4. ( إِنّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما) (بقره: ١5٨)

صفا و مروه از شعائر [و نشانه هاى] خداست؛ بنابراين، كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مى دهند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند؛ [و سعى صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بى رويه مشركان، كه بت هايى بر اين دو كوه نصب كرده بودند، از

موقعيّت اين دو مكان مقدس نمى كاهد].

5. ( فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ) (بقره: ١٩٨)

و هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد خدا را نزد مشعرالحرام ياد كنيد.

ص:24

اين آيه نيز درصدد بيان شعائر دينى با لفظ «مشعر» شده است؛ زيرا ريشۀ آن از مادۀ شعور و شعار است و اصل اين معنا در اينجا لحاظ مى شود.

از مجموع اين آيات استفاده مى شود تعظيم شعائر واجب و هتك حرمت آنها حرام مى باشد.

راه تشخيص مصاديق شعائر

شارع مقدس هنگامى كه در وجود معناى معينى تصرف نمى كند، به معناى آن است كه تطبيق موضوعات و مصاديق آن را به عهده عرف و عقلا و متشرعه سپرده است. و به آنها اجازه داده تا هر مصداقى از آن معنا را كه مى توانند در خارج پياده كنند.

عنوان «شعائر دينى» نيز كه شارع مقدّس ترغيب به تعظيم آن نموده است، از همين قرار است. براى روشن شدن بيشتر موضوع به سه نكته اشاره مى كنيم:

١. عناوينى كه در لسان شرع وارد شده و دليلى بر نقل آن از معناى لغوى به معناى جديد نيست، بايد آن عناوين را بر معناى لغوى اوّلى خود باقى گذاشت.

٢. در مورد كيفيت موضوعات در خارج، اگر شارع تصرفى كرده و به

كيفيتى خاص تصريح نموده است آن را اخذ مى كنيم، وگرنه همان معناى عرفى آن را اخذ مى نماييم.

٣. وجود اشيا بر دو نحو است: يكى وجود تكوينى و ديگرى وجود اعتبارى. مثلاً عناوين اغلب معاملات از قبيل بيع، اجاره و. . . وجودشان

ص:25

اعتبارى است.

در مورد كلمه «شعائر» كه به خدا يا دين اسلام اضافه مى شود نيز مطلب از اين قرار است؛ زيرا معناى حقيقى و اصلى كه در كلمه «شعائر» اخذ شده همان اعلام و انتشار است. و از آنجا كه شارع، مصداق خاصى براى آن به طور خصوص تعيين نكرده است. لذا آن را در زمينه اوّل و دوّم به حال خود باقى مى گذاريم، يعنى بر معناى عرفى باقى گذاشته و درباره كيفيت وجود آن در خارج به عرف متشرعه واگذار مى كنيم.

در نتيجه: اين امر اعتبارى كه شارع در بيان مصداق آن در خارج دخالتى نكرده به عرف متشرعه واگذار شده است.

خلاصه اينكه: هر موردى را كه شارع مقدّس به عنوان شعائر دينى معيّن كرده است آن را اخذ كرده و آن را به عنوان يكى از مصاديق شعائر دينى گرامى مى داريم. ولى به مرور زمان مصاديقى پيدا مى شود كه ممكن است عرف متشرعه و عقلا آن را از مصاديق شعائر دينى به حساب آورند، و در عمل به آن هيچ محذورى نبينند، آنها نيز به طور قطع داخل در عموم ادله تعظيم شعائر الهى خواهند بود.

ص:26

ص:27

برپايى بزرگداشت و مراسم جشن

فتاواى وهابيان درباره بزرگداشت ها

اشاره

١. ابن تيميه مى گويد:

. . . ما جري فيه حادثة كما كان يجري فى غيره من غير أن يوجب ذلك جعله موسماً، ولا كان السلف يعظمونه؛ كثامن عشر من ذي الحجة. . . انّ اتخاذ هذا اليوم عيداً محدث لا اصل له. . .(1)

. . . روزى كه در آن حادثه اى اتفاق افتاده همان گونه كه در غير آن اتفاق مى افتد بدون آنكه جهتى براى مراسم گرفتن آن باشد، و سلف نيز آن را تعظيم نكرده اند، همانند هجدهم ذى حجة. . . همانا آن روز را عيد گرفتن بدعتى است كه براى آن اصل و اساسى نيست. . .

٢. شيخ بن باز مى گويد:

لايجوز الاحتفال بمولد الرسول (ص) ولا غيره؛ لانّ ذلك من البدع المحدثة في الدين. . .(2)


1- اقتضاء الصراط المستقيم، ص ٢٩٣.
2- مجموع فتاوى و مقالات متنوعة، ج ١، ص ١٨٣.

ص:28

برپايى مراسم در ميلاد پيامبر (ص) و غير او جايز نيست؛ چرا كه اين عمل از بدعت هايى است كه در دين حادث شده است. . .

٣. گروه دائمى فتواى وهابيان مى گويند:

لايجوز الاحتفال بمن مات من الأنبياء و الصالحين ولا احياء ذكراهم بالموالد و رفع الأعلام. . . لانّ جميع ذلك من البدع المحدثة في الدين. . .(1)

برپايى مراسم براى انبيا و صالحانى كه از دنيا رحلت كرده اند و نيز زنده داشتن ياد آنها در ميلادها و بالا بردن پرچم ها. . . جايز نيست؛ چرا كه تمام اين امور از بدعت هايى است كه در دين حادث شده است. . .

4. صالح بن فوزان مى نويسد:

البدع المعاصرة كثيرة بحكم تأخر الزمن و قلّة العلم و كثرة الدعاة إلي البدع و المخالفات و سريان التشبه بالكفار في عاداتهم. . . فمن هذه البدع. . . الاحتفال بمناسبة المولد

النبوي في ربيع الأول. . .(2)

بدعت هاى در زمان معاصر به جهت تأخر زمان، و كمى علم و زياد شدن دعوت كنندگان به بدعت ها و مخالفت ها و جريان تشبه به كفار در عادات آنها، بسيار است. . . كه از جمله آنها. . . برپايى مراسم در ميلاد پيامبر (ص) در ماه ربيع الاول است. . .

5. ابن عثيمين مى نويسد:

انّ الاحتفال بعيد الميلاد للطفل فيه تشبّهاً بأعداء الله، فانّ هذه العادة ليست من عادات المسلمين، و انّما ورثت من غيرهم، و


1- اللجنة الدائمة من الفتوي، رقم ١٧٧4.
2- البدعة، ابن فوزان، ص ٢5.

ص:29

قد ثبت عنه (ص) انّ من تشبه بقوم فهو منهم. . . .(1)

همانا برپايى مراسم در روز تولد كودك تشبّه به دشمنان خداست؛ زيرا اين عمل از عادات مسلمانان نبوده، بلكه از ديگران به ارث گذاشته شده است. و از پيامبر (ص) ثابت شده كه فرمود: هركس به قومى تشبّه جويد از جمله آنان است. . . .

قرآن و برپايى مراسم جشن و بزرگداشت

اشاره

از مجموعه آيات قرآن جواز بلكه رجحان برپايى مراسم جشن استفاده مى شود:

١. دليل عام: بزرگداشت مظاهر حبّ و بغض

از آيات قرآن استفاده مى شود كه محبّت به برخى افراد بر انسان واجب است. از جمله كسانى كه محبّت به آنها واجب است، اهل بيت پيامبر عليهم السلام است؛ زيرا با قطع نظر از آنكه آنان مجمع فضائل وكمالات بوده وواسطه فيض تكوين وتشريع الهى اند، پيامبر (ص) به محبّت ورزيدن به آنان امر نموده است؛ مثلاً مى فرمايد:

« وأحبّوا أهل بيتي لحبّي»(2)؛ «و اهل بيتم را به خاطر من دوست بداريد» .

اهل بيت كيانند؟

با مراجعه به كتاب هاى لغت واصطلاح علما، ونيز كتاب هاى حديثى پى مى بريم كه مراد از اهل بيت پيامبر (ص) افراد خاصى هستند و


1- فتاوي منار الاسلام، ج ١، ص 4٣.
2- مستدرك حاكم، ج ٣، ص ١4٩.

ص:30

اهل بيت عليهم السلام، شامل تمام بستگان نسبى وسببى ايشان نمى شود.

راغب اصفهانى در مفردات مى گويد: «اهل انسان، نزديك ترين مردم است به انسان، وبه كسانى كه آنان را نسب يا دين جمع مى كند گفته مى شود» .(1)

در قرآن وروايات، اهل بيت در مورد افراد خاصى به كار رفته كه همان رسول خدا (ص) وامام على وفاطمه زهرا وحسن وحسين عليهم السلام است. وبقيه ذريه پاك ومعصوم پيامبر (ص) ، كه همان نُه امام معصوم از فرزندان امام حسين عليهم السلام هستند نيز به آنان ملحقند.

ام سلمه مى گويد:

هنگامى كه آيه ( إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) بر پيامبر (ص) نازل شد، آن حضرت، على وفاطمه وحسن وحسين عليهم السلام را احضار كرده وفرمود: «اينان اهل بيت منند» .(2)

و امام حسين (ع) فرمود:

« انّا اهل بيت النبوة»(3)؛ «ما اهل بيت نبوّتيم» .

مسلم به سند خود از عايشه نقل مى كند:

خرج النبى (ص) غداة وعليه مرط مرجّل من شعر اسود، فجاء الحسن بن على فادخله ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فادخلها، ثم جاء على فادخله ثم قال: (إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) .(4)


1- مفردات راغب ماده «اهل» .
2- مستدرك حاكم، ج ٣، ص ١5٨؛ السنن الكبرى، ج ٧، ص 6٣.
3- مقتل الامام حسين ع ، خوارزمى، ج ١، ص ١٨4.
4- صحيح مسلم، ج 4، ص ١٨٨٣.

ص:31

هنگام صبح پيامبر (ص) از منزل خارج شد، در حالى كه بر دوش او پارچه اى بافته شده از موى سياه به نام «كسا» بود، حسن بن على عليهما السلام بر او وارد شد او را داخل آن كسا نمود. آن گاه حسين (ع) وارد شد او را نيز داخل آن كرد. سپس فاطمه عليها السلام آمد او را نيز داخل كسا كرد، بعد على (ع) وارد شد او را نيز داخل نمود. آن گاه اين آيه را قرائت نمود: إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً .

احمد بن حنبل مى گويد:

لمّا نزلت هذه الآية (نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ) ، دعا رسول الله (ص) علياً وفاطمة وحسناً وحسيناً رضوان الله عليهم اجمعين فقال: اللّهم هؤلاء اهلي.(1)

هنگامى كه آيه مباهله بر پيامبر (ص) نازل شد، حضرت؛ على وفاطمه وحسن وحسين عليهم السلام را خواست، آن گاه عرض كرد: بار خدايا! اينان اهل بيت من هستند.

دوستى اهل بيت عليهم السلام در قرآن كريم

خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:

( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى) (شورى: ٢٣)

[اى رسول] بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم [اهل بيتم].

اين آيه معروف به آيه مودّت است كه در اغلب كتاب هاى تفسير


1- مسند احمد، ج ١، ص ١٨5.

ص:32

وحديث وتاريخ، نزول آن در حق اهل بيت عليهم السلام دانسته شده است.

سيوطى در تفسير اين آيه به اسناد خود از ابن عباس نقل مى كند: هنگامى كه اين آيه: قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي بر پيامبر (ص) نازل شد، صحابه عرض كردند: اى رسول خدا! خويشاوندان تو كيانند كه مودت آنان بر ما واجب است؟ حضرت (ص) فرمود: «على وفاطمه و دو فرزندان آنها» .(1)

و در خطبه اى كه امام حسن (ع) بعد از شهادت اميرالمؤمنين (ع) ايراد كردند، بعد از حمد وثناى الهى فرمود:

. . . و أنا من أهل البيت الذي افترض الله مودّتهم علي كلّ مسلم، فقال تبارك وتعالي: ( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً) فاقتراف الحسنة مودّتنا أهل البيت.(2)

. . . و من از اهل بيتى هستم كه خداوند مودّت آنان را بر هر مسلمانى واجب نموده است، پس خداوند تبارك وتعالى فرمود: ( قُلْ لاأَسْأَلُكُمْ. . . .) ، پس انجام كار نيك مودت ما اهل بيت است.

در روايات شيعه نيز آمده كه امام صادق (ع) به ابوجعفر احول فرمود:

ما يقول أهل البصرة في هذه الآية: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي ؟ قلت: جعلت فداك إنهم يقولون: إنها


1- دُرالمنثور، ج 6، ص ٧؛ مستدرك حاكم، ج ٣، ص ١٧٢؛ مجمع الزوائد، ج ٩، ص ١6٨؛ كشاف، ج4، ص ٢١٩.
2- المستدرك، ج٣، ص١٧٣.

ص:33

لا قارب رسول الله (ص) ، فقال:

كذبوا إنّما نزلت فينا خاصّة في أهل البيت في علي وفاطمة والحسن والحسين أصحاب الكساء عليهم السلام.

(1)

اهل بصره دربارۀ اين آيه: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي چه مى گويند؟ عرض كردم: فدايت گردم، آنان مى گويند: اين آيه در شأن خويشاوندان رسول خدا (ص) است. حضرت فرمود: دروغ مى گويند، تنها در حق ما اهل بيت، على وفاطمه وحسن وحسين، اصحاب كسا عليهم السلام نازل شده است.

و ما مى دانيم كه حصر در اين روايات، اضافى است نه حقيقى، ولذا شامل بقيه امامان نيز مى شود.

دوستى اهل بيت عليهم السلام در روايات
اشاره

در روايات فريقين همانند قرآن كريم به طور صريح بر محبّت اهل بيت عليهم السلام تأكيد شده است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

١. تربيت فرزندان بر دوستى اهل بيت عليهم السلام

رسول خدا (ص) مى فرمايد:

ادّبوا أولادكم على ثلاث خصال: حبّ نبيّكم، وحبّ أهل بيته، وقراءة القرآن.(2)

اولاد خود را بر سه خصلت تربيت كنيد: دوستى پيامبرتان، دوستى اهل بيتش، وقرائت قرآن.


1- كافى، ج ٨، ص ٨٠؛ قرب الاسناد، ص ١٢٨.
2- كنزالعمال، ج ١6، ص 456؛ فيض القدير، ج ١، ص ٢٢5.

ص:34

٢. دوستى اهل بيت، دوستى خدا و رسول خداست

رسول خدا (ص) فرمود:

أحبّوا الله لما يغذوكم من نعمه، وأحبّوني لحبّ الله، و أحبّوا أهل بيتي لحبّي.(1)

خدا را دوست بداريد به جهت آنكه از نعمت هايش به شما روزى مى دهد. ومرا به جهت دوستى خدا دوست بداريد، واهل بيتم را نيز به جهت دوستى من دوست بداريد.

زيد بن ارقم مى گويد:

در خدمت رسول خدا (ص) بودم كه ديدم فاطمه زهرا عليها السلام داخل حجره پيامبر (ص) شد، در حالى كه دو فرزندش حسن وحسين عليهما السلام با او بودند، وعلى (ع) نيز پشت سر آنان وارد شد، پيامبر (ص) به آنان نظر كرده، فرمود:

من أحبّ هؤلاء فقد أحبّني، ومن ابغضهم

فقد أبغضني.(2)

هر كس اينان را دوست بدارد، مرا دوست داشته وهر كس كه اينان را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.

در روايات شيعه نيز از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود:

من عرف حقّنا وأحبّنا فقد أحبّ الله تبارك وتعالي.(3)

هر كس حق ما را شناخته وما را دوست بدارد در حقيقت خداوند تبارك وتعالى را دوست داشته است.


1- سنن ترمذي، ج 5، ص 664؛ مستدرك حاكم، ج ٣، ص ١5٠.
2- تاريخ دمشق، ج ٩١، ص ١٢6.
3- كافى، ج ٨، ص ١١٢، ح ٩٨.

ص:35

٣. دوستى اهل بيت، اساس ايمان است

رسول خدا (ص) فرمود:

« أساس الإسلام حبّي وحبّ أهل بيتي»(1)؛ «اساس اسلام، دوستى من واهل بيت من است» .

همچنين فرمود:

« لكلّ شيء أساس، وأساس الإسلام حبّنا أهل البيت» (2)؛ «براى هر چيز، اساسى است وبنيان اسلام، حبّ ما اهل بيت است» .

4. دوستى اهل بيت عليهم السلام عبادت است

رسول خدا (ص) فرمود:

حبّ آل محمّد يوماً خير من عبادة سنة،

ومن مات عليه دخل الجنّة.(3)

يك روز دوستى آل محمّد، بهتر از يك سال عبادت است، و كسى كه بر آن دوستى بميرد داخل بهشت مى شود.

5. دوستى اهل بيت عليهم السلام نشانه ايمان است

رسول خدا (ص) فرمود:

لا يؤمن عبد حتّي أكون أحبّ إليه من نفسه، وأهلي أحبّ إليه من أهله، وعترتي أحبّ إليه من عترته، وذاتي أحبّ إليه من ذاته.(4)

هيچ بنده اى ايمان كامل پيدا نمى كند، مگر در صورتى كه من


1- كنز العمال، ج ١٢، ص ١٠5؛ در المنثور، ج 6، ص ٧.
2- المحاسن، ج ١، ص ٢4٧.
3- نورالابصار، ص ١٢٧؛ كافى، ج ٢، ص 46.
4- المعجم الكبير، ج ٧، ص ٨6؛ امالى صدوق، ص ٢٧4.

ص:36

دوست داشتنى تر نزد او از خودش باشم، ونيز اهل بيتم از اهلش محبوب تر، و عترتم از عترتش دوست داشتنى تر وذاتم از ذاتش محبوب تر باشد.

6- دوستى اهل بيت، نشانه پاكى ولادت است

پيامبر (ص) اشاره به على (ع) كرد وفرمود:

أيّها الناس! إمتحنوا أولادكم بحبّه، فإنّ عليّاً لايدعو إلي ضلالة، ولا يبعد عن هدي، فمن أحبّه فهو منكم، ومن

أبغضه فليس منكم.(1)

اى مردم! اولاد خود را به دوستى على امتحان نماييد، زيرا او شما را به گمراهى دعوت نمى كند واز هدايت دور نمى سازد. پس هر يك از اولاد شما كه على را دوست بدارد از شماست، وهر كدام كه او را دشمن بدارد از شما نيست.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: در وصيّتى كه پيامبر (ص) به اباذر كرده آمده است:

يا أباذر! من أحبّنا أهل البيت فليحمدالله علي أوّل النعم. قال: يا رسول الله! وما أوّل النعم؟ قال: طيب الولادة، انّه لا يحبّنا إلاّ من طاب مولده.(2)

اى اباذر! هر كس ما اهل بيت را دوست دارد بايد بر اوّلين نعمت، خداوند را ستايش نمايد. ابوذر عرض كرد: اى رسول خدا! اولين


1- تاريخ دمشق، ج ٢، ص ٢٢5.
2- امالى صدوق، ص 455.

ص:37

نعمت چيست؟ فرمود: پاكى ولادت، زيرا ما را دوست ندارد، مگر كسى كه ولادتش پاك است.

٧. سؤال از دوستى اهل بيت در روز قيامت

رسول خدا (ص) فرمود:

« أوّل مايُسأل عنه العبد حبّنا أهل البيت»(1)؛ اولين چيزى كه در روز قيامت از بنده سؤال مى شود، دوستى ما اهل بيت است» .

و نيز فرمود:

لا تزول قدما عبد يوم القيامة حتّي يُسأل عن أربع: عن عمره فيما أفناه، وعن جسده فيما أبلاه، وعن ماله فيما أنفقه ومن أين كسبه، وعن حبّنا أهل البيت.(2)

روز قيامت بنده قدم از قدم برنمى دارد تا آنكه از چهار چيز سؤال شود: از عمرش كه در چه راهى صرف كرده، واز بدنش كه در چه راهى به كار گرفته، واز مالش كه در چه راهى خرج كرده واز كجا به دست آورده است، واز دوستى ما اهل بيت.

تأكيد بر دوستى افراد
اشاره

رواياتى كه تاكنون ذكر شد، اشاره به دوستى مجموعه اهل بيت عليهم السلام داشت؛ دسته اى ديگر از روايات، اشاره وتأكيد به دوستى ومحبّت برخى از اهل بيت دارد كه به تعدادى از آنها نيز اشاره مى كنيم:


1- عيون اخبار الرضا ع ، ج ٢، ص 6٧.
2- المعجم الكبير، ج ١١، ص ١٠٢.

ص:38

١. دوستى امام على (ع)

پيامبر (ص) فرمود:

« برائة من النار حبّ علي»(1)؛ «تنها راه دورى از آتش جهنم، دوستى على (ع) است» .

و نيز فرمود:

يا علي! طوبي لمن احبّك وصدق فيك، وويل لمن أبغضك وكذب فيك.(2)

اى على! خوشا به حال كسى كه تو را دوست داشته ودر تو صادق باشد، وواى بر كسى كه تو را دشمن داشته ودر حقّ تو دروغگو باشد.

ام سلمه از پيامبر (ص) نقل مى كند كه فرمود:

« لا يحبّ علياً منافق، ولايبغضه مؤمن» (3)؛ «منافق، على (ع) را دوست ندارد ومؤمن او را دشمن ندارد» .

از امام على (ع) نقل شده كه فرمود:

والذي فلق الحبة وبرأ النسمة، إنّه لعهد النّبي الأمّي إليّ انّه لايحبّني إلاّ مؤمن، ولا يبغضني إلاّ منافق.(4)

قسم به كسى كه دانه را شكافت، وانسان را آفريد، هر آينه عهدى است از پيامبر امّى به من كه دوست ندارد مرا مگر مؤمن، ودشمن ندارد مرا مگر منافق.


1- مستدرك حاكم، ج ٢، ص ٢4١.
2- همان، ج ٣، ص ١٣5.
3- سنن ترمذى، ج 5، ص 6٣5؛ جامع الاصول، ج ٨، ص 656.
4- صحيح مسلم، ج ١، ص ٨6؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 64٣.

ص:39

٢. دوستى فاطمه زهرا عليها السلام

از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمود:

فاطمة بضعة منّي، من أغضبها فقد أغضبني.(1)

فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به غضب آورد، مرا خشمگين كرده است.

جميع بن عمير تيمى مى گويد:

دخلت مع عمتي علي عائشة فسئلت: أي الناس كان أحب إلي رسول الله (ص) ؟ قالت: فاطمة، فقيل: من الرجال، قالت: زوجها.(2)

با عمه ام بر عايشه وارد شديم، او سؤال كرد: كدامين شخص از زنان نزد رسول خدا (ص) محبوب تر بوده است؟ عايشه گفت: فاطمه. سؤال شد: از مردان؟ گفت: همسرش.

براساس اين دو روايت حب فاطمه عليها السلام بر همه واجب است زيرا او پاره تن پيامبر (ص) و محبوب دل اوست و حب محبوب پيامبر (ص) واجب است.

٣. دوستى امام حسن وامام حسين عليهما السلام

پيامبر (ص) فرمود:

هذان ابناي الحسن والحسين، أللّهم إنّي

أُحبّهما، أللّهم فأحبّهما وأحبّ من يُحبّهما.(3)

اينان حسن و حسين عليهما السلام دو فرزندان من هستند، بار خدايا! من آنان


1- صحيح بخارى، ج 5، ص ٩٢؛ صحيح مسلم، ج 4، ص ١٩٠٢.
2- سنن ترمذي، ج 5، ص ٣6٢.
3- صحيح بخارى، ج 5، صص ١٠٠و١٠١؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 656؛ مسند احمد، ج ٢، ص446.

ص:40

را دوست مي دارم. بار خدايا! تو نيز آنان وهر كس كه آنان را دوست دارد، دوست بدار.

و نيز فرمود:

« الحسن والحسين ريحانتاي»(1) ؛ «حسن وحسين دو دسته گل من هستند» .

جلوه هاى محبّت در زندگى انسان

انسان كسى را كه دوست دارد اين دوستى تنها حالتى نيست كه در نفس باقى بماند بلكه همان گونه كه اشاره شد، اقبال نفس را در پى دارد واين اقبال نفس، منشأ ظهور وبروز در زندگى انسان است. واگر محبت در موردى رجحان پيدا كرد به تبع آن مظاهر آن نيز راجح مى گردد و ادله استحباب شامل آنها نيز مى شود، مگر در مواردى كه اظهار ارادتى مورد نهى قرار گيرد؛ مثل به هلاكت انداختن خود به جهت محبوب كه اين مورد از دليل استحباب خارج مى شود. اينك به برخى مظاهر حب اشاره مى كنيم:

١. اطاعت وانقياد از محبوب؛

٢. زيارت محبوب؛

٣. تكريم وتعظيم محبوب؛

4. برآورده كردن حاجت هاى محبوب؛

5. دفاع از محبوب به انحاى مختلف؛

6. حفظ آثار محبوب؛

٧. احترام به فرزندان ونسل محبوب؛


1- صحيح بخارى، ج 5 ص ١٠٢؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 65٧؛ مسند احمد، ج٢، ص ٨5.

ص:41

٨. بوسيدن آنچه به او مرتبط است؛

٩. شادى در شادى محبوب؛

١٠. حزن و اندوه در فراق و رنج محبوب.

نتيجه اينكه اقامه عزادارى براى اهل بيت عليهم السلام و برپايى جشن به مناسبت تولد آنان از لوازم ومظاهر حبّ اهل بيت عليهم السلام است.

عوامل لزوم حبّ اهل بيت رسول عليهم السلام

از آنجا كه محبّت به پيامبر (ص) واجب است، محبّت به اهل بيت رسول نيز به جهات زير واجب ولازم است:

١. انتساب آنان به صاحب رسالت. پيامبر (ص) فرمود:

« كل سبب ونسب منقطع يوم القيامة إلاّ سببي ونسبي»(1) ؛ «هر سبب ونسبى در روز قيامت منقطع است، مگر سبب ونسب من» .

٢. اهل بيت، محبوب خدا ورسولند؛ همان گونه كه در حديث «رايه» وحديث «طير» به آنها اشاره شده است.

٣. حبّ اهل بيت عليهم السلام اجر ومزد رسالت محمّدى است؛ همان طور كه

خداوند متعال مى فرمايد: ( قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى) (شورى: ٢٣) .

4. روز قيامت از محبّت آل رسول سؤال مى شود: ( وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ) ؛ «آنها را نگهداريد كه بايد بازپرسى شوند» . (صافات: ٢4)

سبط بن الجوزى از مجاهد چنين نقل مى كند: «روز قيامت از محبّت


1- المعجم الكبير، ج٣، ص١٢٩.

ص:42

على (ع) سؤال مى شود» .(1)

5. معصومين عليهم السلام عِدل كتاب الهى اند؛ همان طور كه پيامبر (ص) در حديث «ثقلين» به آن اشاره فرمود:

« إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي» همانا در بين شما دو چيز گرانبها مى گذارم كتاب خدا و عترتم.

6. محبّت به اهل بيت عليهم السلام شرط ايمان است؛ زيرا در احاديث صحيح از طريق شيعه وسنى وارد شده است كه پيامبر (ص) خطاب به على (ع) فرمود:

لايحبّك إلاّ مؤمن ولايبغضك إلاّ منافق.(2)

اى على! دوست ندارد تو را مگر مؤمن ودشمن ندارد تو را مگر منافق.

٧. اهل بيت عليهم السلام كشتى نجات امّتند؛ چنان كه پيامبر (ص) فرمود:

مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح من

ركبها نجي، ومن تخلّف عنها زخّ في النار.(3)

مثل اهل بيتم در ميان شما همانند كشتى نوح است، هر كس سوار بر آن شد، نجات يافته وهر كس از آن تخلف كرد، غرق شده است.

٨. حبّ اهل بيت عليهم السلام، شرط قبولى اعمال وعبادات است؛ زيرا پيامبر (ص) خطاب به على (ع) فرمود:

اگر امّت من آن قدر روزه بدارند كه كمرشان مانند كمان خم شده


1- تذكرة الخواص، ص ١٠.
2- صحيح مسلم، ج ١، ص ١٢٠؛ صحيح ترمذي، ج 5، ص 6٠١؛ مسند احمد ج١، ص ١٣5؛ سنن ابن ماجه، ج ١، ص 4٢.
3- نهاية ابن اثير، ماده زخ

ص:43

ودل ها فرو رود وآن قدر نماز بدارند به حدّى كه مانند تارها گردند، ولى تو را دشمن بدارند، خداوند آنان را به رو در آتش جهنّم مى اندازد.(1)

٩. اهل بيت عليهم السلام امان اهل زمينند؛ همان گونه كه پيامبر (ص) فرمود:

النجوم أمان لأهل السماء وأهل بيتي أمان لأمّتي من الأختلاف، فإذا خالفتها قبيلة من العرب إختلفوا فصاروا حزب إبليس.(2)

ستارگان امان براى اهالى آسمانند واهل بيت من امان براى امت من از اختلاف مى باشند. پس هر گاه قبيله اى از عرب با اهل بيتم مخالفت كنند بين خودشان اختلاف مى افتد ودر نتيجه از حزب

ابليس مى گردند.

از اين روايات و عواملى كه ذكر شد استفاده مى شود كه بايد اهل بيت پيامبر عليهم السلام را دوست بداريم.

اين نكته قابل توجّه است كه محبّت به مثابه نيروى محركه اى است كه قواى انسان را تحريك كرده تا به سوى محبوب واقتداى به او پركشد.

در جمع بندى از اين مطالب به اين نتيجه مى رسيم كه برپايى مراسم، جلوه اى از جلوه هاى محبّت نسبت به محبوب است؛ زيرا از طرفى مى دانيم كه مردم در درجات محبّت مختلفند واز طرفى ديگر اثر محبّت تنها اقبال نفس وتحريك نفسانى نيست، بلكه ظهور وبروز داشته ودر رفتارهاى خارجى هم مؤثر است. البته اثر بيرونى آن هم تنها اطاعت


1- تاريخ مدينه دمشق، ج ١٢، ص ١4٣.
2- مستدرك حاكم، ج ٣، ص ١4٩.

ص:44

وانقياد از محبوب نيست -همان گونه كه برخى مى گويند- بلكه آثار وجلوه هاى ديگرى نيز دارد كه اطلاق ادله لزوم محبّت تمام آنها را شامل مى شود، مگر آنكه با ادله ديگر معارضه داشته باشد؛ مثل كشتن خود به خاطر محبوب.

٢. ادله خاص
الف) آيات الحج

از آيات مربوط به حج پى مى بريم كه بيشتر آنها در حقيقت برپايى يادبود انبيا واولياى الهى است، كه به چند نمونه از آن اشاره مى كنيم:

يك - مقام ابراهيم (ع)

خداوند متعال مى فرمايد: ( وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى) ؛ «و [براى تجديد خاطره] از مقام ابراهيم، عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد» . (بقره: ١٢5)

خداوند متعال امر مى كند كه مسلمانان از جاى پاى حضرت ابراهيم (ع) تبرك جسته وآنجا را به عنوان مصلّى انتخاب كنند تا ياد حضرت ابراهيم (ع) وبناى كعبه زنده بماند.

بخارى در صحيح خود درباره مقام ابراهيم (ع) نقل مى كند:

انّ ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام لمّا كانا يبنيان البيت؛ جعل اسماعيل يأتي بالحجارة و ابراهيم يبني، حتّي إذا ارتفع البناء جاء بهذا الحجر، فوضعه له، فقام عليه، و هو يبني و اسماعيل يناوله الحجارة.(1)


1- صحيح بخارى، ج ٢، ص ١5٨.

ص:45

ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام خانه خدا را مى ساختند، هنگام ساختن خانه خدا، اسماعيل سنگ مى آورد وابراهيم نيز خانه را بنا مى نمود، تا آنكه ساختمان بالا رفت، اين سنگ را آوردند وابراهيم بالاى آن رفت ابراهيم مى ساخت و اسماعيل سنگ به او مى داد، [وهر دو با اين حالت ساختمان خانه خدا را به اتمام رساندند].

دو - صفا ومروه

خداوند متعال مى فرمايد:

( إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما) (بقره: ١5٨)

صفا و مروه از شعائر [و نشانه هاى] خداست! بنابراين، كسانى كه حجِ خانۀ خدا و يا عمره انجام مى دهند مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند [و سعى صفا و مروه انجام دهند و هرگز اعمال بى رويّۀ مشركان، كه بت هايى بر اين دو كوه نصب كرده بودند، از موقعيت اين دو مكان نمى كاهد].

خداوند متعال سعى بين صفا ومروه را از مناسك حج قرار داد تا كوشش هاجر، بين صفا ومروه در خاطره ها زنده بماند.

بخارى از ابن عباس نقل مى كند:

ابراهيم (ع) هنگامى كه هاجر وفرزندش اسماعيل را در سرزمين مكه رها نمود، آب تمام شد وعطش شديدى بر هر دو غلبه نمود، فرزند از شدت عطش به خود مى پيچيد. هاجر به طرف كوه صفا رفت تا اين وضعيت فرزند را نبيند ودر ضمن سعى كند تا كسى را پيدا نموده واز او آب طلب نمايد، ولى مأيوس از كوه پايين آمد

ص:46

وبا شتاب به طرف كوه مروه رفت، از كوه بالا رفت تا شايد شخصى را مشاهده نموده واز او آب طلب كند، ولى در اين مكان نيز كسى را مشاهده ننمود. اين عمل هفت بار تكرار شد. ابن عباس از پيامبر (ص) نقل مى كند كه فرمود: به اين جهت است كه حجاج (هفت بار) بين صفا ومروه را طواف مى نمايند.(1)

سه - فديه

خداوند متعال مى فرمايد:

( فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ * وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ) (صافات: ١٠١ - ١٠٧)

ما او [ابراهيم] را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت داديم؛ هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد، گفت: پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى كنم، نظر تو چيست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت. هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاك نهاد او را ندا داديم كه اى ابراهيم! آن رؤيا را تحقق بخشيدى [و به مأموريت خود عمل كردى] ما اين گونه، نيكوكاران را جزا


1- صحيح بخارى، ج ٢، ص ١5٨ با تلخيص .

ص:47

مى دهيم. اين مسلماً همان امتحان آشكار است. ما ذبحى عظيم را فداى او كرديم.

خداوند متعال به پاس اين فداكارى، حاجيان را امر نموده تا در منا به

حضرت ابراهيم (ع) اقتدا كرده وبه يادبود آن عمل عظيم وامتحان بزرگ، گوسفندى را در سرزمين منا قربانى نمايند.

چهار - رمى جمرات

احمدبنِ حنبل وطيالسى در مسندهاى خود از پيامبر (ص) چنين نقل مى كنند:

انّ جبرئيل ذهب بابراهيم إلي جمرة العقبة، فعرض له الشيطان فرماه بسبع حصيات فساخ، ثم أتي الجمرة الوسطي، فعرض له الشيطان فرماه بسبع حصيات، فساخ، ثم أتي الجمرة القصوي، فعرض له الشيطان، فرماه بسبع حصيات فساخ.(1)

جبرئيل ابراهيم را به سوى جمره عقبه برد، در آن هنگام شيطان بر او نمايان گشت، ابراهيم هفت سنگ به او پرتاب نمود كه صداى شيطان از آن بلند شد. سپس نزد جمره وسطى آمد، باز شيطان بر او ظاهر شد، در آن هنگام نيز هفت سنگ بر او پرتاب نمود كه صداى او بلند شد. آن گاه به سوى جمره قصوى آمد، باز هم شيطان بر او ظاهر شد وحضرت ابراهيم او را با هفت سنگ رمى نمود، به حدّى كه صدايش درآمد.

مشاهده مي نماييم كه چگونه خداوند متعال به خاطر يادبود اين قضيه، آن عمل را براى حجاج واجب كرده تا ياد آن واقعه، زنده بماند.


1- مسند احمد، ج ١، ص ٣٠6؛ مسند طيالسى، ح ٢6٩٧.

ص:48

ب) لزوم تعظيم شعائر الهى

خداوند متعال مى فرمايد: ( وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) ؛ «و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانۀ تقواى دل هاست» . (حج: ٣٢)

كيفيت استدلال به اين آيه شريفه آن است كه شعائر، جمع شعيره به معناى نشانه است وشعائر خداوند به معناى نشانه هاى خداوند ودين اوست. لذا هر عملى كه مردم را به سوى خدا ودينش رهنمون و يادآورى كند، جزء شعائر الهى است كه يكى از آنها برپايى مراسم جشن مولودى براى انبيا واوصيا است كه در آن وقت مردم با ذكر فضايل وكمالات آن ولى، به خداوند متعال نزديك مى شوند.

ج) يادآورى ايام الله

خداوند متعال مى فرمايد: ( وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللهِ) ؛ «و ايام الله را به آنان ياد آور» . (ابراهيم: 5)

مقصود از ايام خدا، ايام غلبه حق بر باطل وظهور حق است، كه ايام ولادت ولى خدا نيز يكى از مصاديق آن است؛ زيرا در روز ولادت پيامبر (ص) ، مظهر حق به دنيا آمد تا بر باطل غلبه كند.

د) يادبود، مصداق مودت ذوي القربى

خداوند متعال مى فرمايد:

( قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى) (شوري: ٢٣)

بگو: من هيچ پاداشى از شما براى رسالتم درخواست نمى كنم جز

دوست داشتن نزديكانم [اهل بيتم].

ص:49

بنابراين با برپايى مراسم مولودى اهل بيت پيامبر عليهم السلام وذوى القربى ويادبود آنها، مقدارى از اجر رسالت نبوى را ادا كرده ايم.

ه) اهميت دادن خداوند به شب ميلاد پيامبر (ص)

خداوند متعال مى فرمايد: ( وَ الضُّحى * وَ اللَّيْلِ إذا سَجى) ؛ «قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآيد [و همه جا را فراگيرد] و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد» . (ضحى: ١ و ٢)

حلبى در «سيره حلبيه» مى گويد:

وقد اقسم الله بليلة مولده في قوله تعالى: ( وَ الضُّحى * وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى) و قيل: المراد ليلة الاسراء. ولا مانع أن يكون الأقسام وقع بهما، أي استعمل الليل فيهما.(1)

خداوند متعال در اين آيه به شب ميلاد پيامبر (ص) قسم ياد كرده است. برخى گفته اند كه مراد، شب اسراء است ومانعى ندارد كه قسم به هر دو باشد.

واضح است كه قسم خوردن به چيزى، حكايت از اهميت آن دارد. لذا با قسم، ياد آن را در ذهن مردم زنده كرده تا آن را مورد احترام قرار دهند.

و) يادبود، مصداق بزرگداشت پيامبر (ص)

خداوند متعال در تأييد يارى رسانان وتعظيم كنندگان پيامبر (ص) مى فرمايد:


1- السيرة الحلبية، ج ١، ص 5٨.

ص:50

( فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (اعراف: ١5٧)

پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و حمايت و ياريش كردند و از نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند آنان رستگارند.

خداوند متعال در اين آيه شريفه، يارى كنندگان وتعظيم كنندگان پيامبر (ص) را ستوده وبه رستگارى بشارت داده است. حال آيا برپايى مراسم در روز ميلاد پيامبر (ص) يا مبعث او از مصاديق تكريم وتعظيم پيامبر اكرم (ص) نيست؟

ز) يادبود، مصداق بلند آوازه نمودن نام پيامبر (ص)

خداوند متعال در شأن پيامبر مى فرمايد: ( وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ) ؛ «و آوازۀ تو را بلند ساختيم» . (انشراح: 4)

برپايى مراسم نيز نوعى بالا بردن سطح فكرى مردم نسبت به رسول خدا (ص) وشناساندن موقعيت پيامبر (ص) به مردم است.

اگر كسى اشكال كند كه طبق مفاد آيه شريفه، نصرت وتكريم وتعظيم پيامبر (ص) اختصاص به خداوند متعال دارد.

در جواب مى گوييم: خداوند در جايى ديگر مى فرمايد: ( وَ يَنْصُرَكَ اللهُ نَصْراً عَزِيزاً) (فتح: ٣١) . آيا كسى در اين مورد گمان مى كند كه نصرت پيامبر (ص) مخصوص به خداوند است وما در اين باره هيچ تكليف نداريم؟

ص:51

ح) يادبود، عامل تثبيت قلوب

همچنين خداوند مى فرمايد:

( وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ) (هود:١٢٠)

ما هر يك از سرگذشت هاى انبيا را براى تو بازگو كرديم تا به وسيلۀ آن به قلبت آرامش بخشيم.

از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه حكمت بيان سرگذشت انبيا براى پيامبر (ص) تثبيت قلب ايشان است، تا در مشكلات ثابت قدم باشد. شكّى نيست كه مسلمانان در اين برهه از زمان احتياج بيشترى به تثبيت قلوب دارند. لذا جا دارد كه به مناسبت هاى خاص؛ همانند روز ميلاد پيامبر (ص) يا مبعث، مردم را در محلى مقدّس جمع كرده وآنان را به فضيلت آن روز يا شب، آگاه ساخته وبا سيره وفضائل پيامبر (ص) آشنا سازيم تا قلوب مردم به دين الهى تقويت شود.

استاد عيسى بن عبدالله بن محمّد بن مانع الحميرى -مدير كل اداره اوقاف وشئون اسلامى دُبى- در توضيح آيه فوق مى گويد:

في الآية طلب قصّ انباء الرسل بما في ذلك من تثبيت الفؤاد، و سيدنا رسول الله (ص) افضل الرسل، و المولد النبوي الشريف يشتمل علي انباء النبي (ص) ، ففي ذكره تثبيت لفؤاد المؤمنين، فهو حثّ علي تكرار ذكر المولد و العناية به.(1)

همان گونه كه خداوند متعال قصه هاى انبيا را براى پيامبر اسلام (ص) به جهت تثبيت قلب او بيان نمود، ولادت پيامبر (ص) نيز مشتمل بر


1- بلوغ المأمول في الاحتفاء والاحتقال بمولد الرسول ص .

ص:52

خبرهاى پيامبر (ص) است كه با يادآورى آنها، قلوب مؤمنين تثبيت خواهد شد. لذا اين آيه دلالت دارد بر مطلوبيّت تكرار يادبود مولد پيامبر (ص) وعنايت داشتن به آن.

ترمذى و ديگران از ابن عباس نقل كرده اند كه گفت:

جلس ناس من اصحاب رسول الله (ص) ، فخرج حتّي إذا دنا منهم سمعهم يتذاكرون. قال بعضهم: انّ الله اتخذ ابراهيم خليلا. و قال آخر: موسي كلّمه تكليماً. و قال آخر: فعيسى كلمة الله و روحه. و قال آخر: آدم اصطفاه الله. فخرج عليهم رسول الله (ص) و قال: قدسمعت كلامكم و عجبكم، انّ ابراهيم خليل الله و هو كذلك، و موسي نجّي الله و هو كذلك، و عيسي روحه و كلمته و هو

كذلك، و آدم اصطفاه الله و هو كذلك، ألا و أنا حبيب الله ولافخر، و أنا حامل لواء الحمد يوم القيامة، تحته آدم فمن دونه ولافخر، و أنا اوّل شافع و أوّل مشفّع يوم القيامة ولافخر، و أنا أوّل من يحرّك حلق الجنّة فيفتح الله لي فيدخلنيها و معي فقراء المؤمنين ولافخر، و أنا أكرم الأوّلين و الآخرين علي الله و لافخر.(1)(و هذا حديث قوي و له شواهد ذكرها البيهقي في دلائل النبوّة) .(2)

جماعتى از اصحاب رسول خدا (ص) نشسته بودند كه پيامبر (ص) از منزل خارج شد و هنگامى كه به آنان نزديك شد شنيد كه با يكديگر گفت وگو مى كنند. برخى مى گفتند: همانا خداوند ابراهيم را


1- تحفة الاحوذي، ج ١، ص ٨6؛ سنن الدارمي، ج ١، ص ٢6؛ الشفاء قاضى عياض، ج ١، ص4٠٨.
2- دلائل النبوة، ج 5، ص ٢٧٠.

ص:53

دوست خود قرار داده است. ديگرى گفت: خداوند با موسى سخن گفت. ديگرى گفت: عيسى كلمه خدا و روح اوست. ديگرى گفت: خداوند آدم را برگزيد. رسول خدا (ص) بر آنان وارد شد و فرمود: سخن شما را شنيدم و تعجب شما را از اينكه ابراهيم دوست خداست كه همين طور است، و موسى با خدا نجوا كرده كه همين طور است، و عيسى روح و كلمه او است كه همين طور است،

و آدم كه خداوند او را برگزيد كه همين طور است، آگاه باشيد كه من محبوب خدا هستم ولى فخرفروشى نيست و من حمل كننده پرچم حمد روز قيامتم كه زير آن آدم و افراد پايين تر از اوست، ولى فخرفروشى نيست. و من اولين شفاعت كننده و اولين شفاعت شده در روز قيامتم، و فخرفروشى نيست و من اولين كسى هستم كه حلقه هاى بهشت را به حركت درمى آورد و خداوند مرا داخل آن مى كند درحالى كه همراه من فقراى مؤمنين است، و فخرفروشى نيست. و من كريم ترين اولين و آخرينم، و فخرفروشى نيست. (و اين حديثى است قوى و شواهدى نيز دارد كه بيهقى در كتاب دلائل النبوة آن را ذكر كرده است) .

مطابق اين حديث پيامبر (ص) اسلام عملكرد صحابه را در يادبود پيامبران تأييد كرده و خودش نيز در اين عمل نيك مشاركت نموده است.

ط) شادي نمودن به رحمت الهى

خداوند در قرآن مى فرمايد: ( قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا) ؛ «بگو به فضل و رحمت خدا بايد خوشحال شوند» . (يونس:5٨)

ص:54

خداوند در اين آيه شادى را به واسطه رسيدن رحمت الهى امر نموده و در آيه ديگر رسول خدا (ص) را مصداق رحمت الهى دانسته است و در شأن پيامبر (ص) مى فرمايد: ( وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ) ؛ «ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم» . (انبياء: ١٠٧)

سيوطى در «درّ المنثور» از ابن عباس درباره اين آيه چنين نقل مى كند:

مقصود از فضل خدا علم، ومراد از رحمتش، وجود پيامبر (ص) است.(1)

آلوسى نيز در ذيل آيه شريفه مى گويد: يكى از صفات مشهور پيامبر (ص) رحمت است.(2)

با جمع بين اين دو آيه به اين نتيجه مى رسيم كه بايد در روزهايى كه متعلق به پيامبر اكرم (ص) است؛ مانند ميلاد ومبعث آن حضرت، با برپايى مراسم جشن، شادى نماييم. البته مى توان با همين ادلّه وملاك ها حكم برپايى مجالس بزرگداشت را به ساير اولياى الهى نيز تعميم داد.

برپايى مراسم از ديدگاه احاديث

با مراجعه به روايات نيز مى توان به مشروعيت چنين مجالسى پى برد:

١. مسلم در صحيحش از ابى قتاده نقل مى كند:

إنّ رسول الله (ص) سئل عن صوم يوم الإثنين فقال: ذلك يوم ولدت فيه وفيه أنزل عَليَّ.(3)

همانا از رسول خدا (ص) در مورد علّت استحباب روزه روز دوشنبه


1- درّ المنثور، ج 4، ص ٣6٧.
2- روح المعانى، ج ١٠، ص ١4١.
3- صحيح مسلم، ج ٢، ص ٨١٩.

ص:55

سؤال شد؟ فرمود: بدان جهت است كه من در آن روز متولد شده ودر آن روز، قرآن بر من نازل گشت.

٢. مسلم همچنين از ابن عباس نقل مى كند:

لمّا قدم النبيّ (ص) المدينة وجد اليهود

يصومون يوم عاشوراء، فسألوا عن ذلك، فقالوا: هو اليوم الّذي أظفر الله موسي و بني اسرائيل علي فرعون، ونحن نصوم تعظيماً له. فقال رسول الله (ص) : نحن أولي بموسي. وأمر بصومه.(1)

هنگامى كه پيامبر (ص) وارد مدينه شد مشاهده نمود كه يهوديان روز عاشورا را روزه مى گيرند، از علت آن سؤال نمود؟ گفتند: اين روزى است كه خداوند موسى وبنى اسرائيل را بر فرعون پيروز گردانيد. لذا آن روز را تعظيم مى دارند. پيامبر (ص) فرمود: ما سزاوارتر به اين عمل هستيم. بنابراين دستور داد تا روز عاشورا را روزه بدارند.

ابن حجر عسقلانى بنابر نقل سيوطى بدين حديث بر مشروعيت برپايى مراسم گرامى داشت ولادت پيامبر (ص) استدلال نموده است.(2)

سيوطى مى گويد:

فيستفاد منه فعل الشكرلله علي ما منّ به في يوم معيّن من إسداء نعمة أو دفع نقمة. و يعاد ذلك في نظير ذلك اليوم في كلّ سنة. و الشكرلله يحصل بأنواع العبادة كالسجود و الصيام و

الصدقة و التلاوة و أي نعمة أعظم من النعمة ببروز هذا النبي (ص) ، نبي


1- صحيح مسلم، ح ١١٣٠؛ صحيح بخارى، ج ٧، ص ٢١5.
2- الحاوي للفتاوي، ج ١، ص ١٩6.

ص:56

الرحمة في ذلك اليوم.(1)

از اين حديث استفاده مى شود شكرگزارى براى خدا در روز معين به جهت منّتى كه خداوند از دادن نعمت يا دفع ضرر به انسان نموده جايز است، و اين شكرگزارى در نظير آن روز در هر سال اعاده مى شود. و شكرگزارى براى خدا با انواع عبادت حاصل مى شود؛ همانند سجده، روزه و صدقه و تلاوت قرآن. و كدامين نعمت از نعمت بروز و ظهور اين پيامبر رحمت در آن روز بزرگ تر است.

٣. حافظ بن ناصرالدين دمشقى مى گويد:

قد صحّ أنّ أبالهب يخفّف عنه العذاب في مثل يوم الإثنين، لإعتاقه ثويبة سروراً بميلاد النبيّ (ص) . . .(2)

به نقل صحيح وارد شده كه در روز دوشنبه به ابولهب تخفيف عذاب داده مى شود، به جهت آنكه كنيزش ثويبۀ را در ميلاد پيامبر (ص) از روى خوشحالى آزاد كرد.

از اين مورد به طريق اولويت استفاده مى كنيم كه برپايى مراسم در مولد پيامبر (ص) ويادبود آن حضرت از طرف يك مؤمن ارزش عظيمى دارد.

4. بيهقى از انس نقل مى كند:

إنّ النبيّ (ص) عقّ عن نفسه بعد النبوّة،

مع إنّه قد ورد إنّ جدّه عبدالمطلب عقّ عنه في سابع ولادته.(3)

پيامبر (ص) بعد از نبوّتش از طرف خود گوسفندى را عقيقه نمود، با


1- الحاوي الفتاوي، ج ١، ص ١٩6.
2- مورد الصادي في مولد الهادي.
3- الحاوي، ج ١، ص ١٩6.

ص:57

آنكه در روايات وارد شده كه ابوطالب براى پيامبر (ص) در روز هفتم ولادتش گوسفندى را عقيقه كرده بود.

سيوطى در كتاب «حسن المقصد» مى گويد:

والعقيقة لاتعاد مرّة ثانية فيحمل ذلك علي انّ الذي فعله النبي (ص) ، إظهار للشكر علي ايجاد الله ايّاه رحمة للعالمين، و تشريع لأمّته، كما كان يصلّي علي نفسه. لذلك فيستحبّ لنا أيضاً إظهار الشكر بمولده بالإجتماع و إطعام الطعام و نحو ذلك من وجوه القربات، و إظهار المسرّات. (1)

عقيقه هيچ گاه دو بار تكرار نمي شود، لذا بايد اين عمل پيامبر (ص) را بر اين حمل كنيم كه پيامبر (ص) به جهت اظهار شكر از اينكه خداوند او را آفريده ورحمت براى عالميان قرار داده است، عقيقه نمود؛ همان گونه كه آن حضرت بر خود درود مى فرستاد وبه همين جهت مستحب است كه ما هم به جهت شكرگزارى به درگاه الهى، در روز ولادتش اجتماع نموده وبا اطعام دادن وامثال اين امور كه

جنبه تقرّبى دارد، شكر خدا را اظهار نماييم.

5. ترمذى از پيامبر (ص) نقل مى كند كه درباره فضيلت روز جمعه فرمود:

« وفيه خلق آدم» (2)؛ «در آن روز است كه آدم خلق شد» .

از اين حديث استفاده مى شود كه برخى از ايام به جهت اتفاق خاص ومباركى كه در آن رخ داده، فضيلت دارد؛ چه رسد به روزى كه در آن روز، ميلاد پيامبر اسلام (ص) باشد.


1- الحاوي للفتاوي سيوطي، ج ١، ص ١٩6.
2- صحيح ترمذي، ح 4٩١.

ص:58

6. احمد بن حنبل وديگران از اسود بن سريع نقل كرده اند كه گفت: به پيامبر (ص) عرض كردم:

يا رسول الله! مدحت الله بمدحة ومدحتك بمدحة؟ قال رسول الله (ص) : هات وابدأ بمدحة الله.(1)

اى رسول خدا! من مديحه اى براى خدا و مديحه اى براى شما سروده ام. پيامبر (ص) فرمود: بياور و اول مدح خدا را بخوان.

پيامبر (ص) نفرمود: مرا مدح نكن، بلكه فرمود: «مدح را از خدا شروع نما» . در مراسم گراميداشت پيامبر (ص) نيز مسلمانان براى پيامبر مديحه مى سرايند.

عيد ميلاد پيامبر (ص) نزد اهل سنّت

برخلاف وهابيان علماى اهل سنّت برپايى مراسم جشن به مناسبت ميلاد پيامبر (ص) را ستايش كرده وآن را از اعمال نيك ومستحب

برشمرده اند كه در ذيل به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم:

١. قسطلانى در «المواهب اللدنية» مى نويسد:

ولازال أهل الاسلام يحتفلون بشهر مولده (ص) ، و يعملون الولائم، ويتصدّقون في لياليه بأنواع الصدقات و يظهرون السرور ويزيدون في المبرّات ويعتنون بقراءة مولده الكريم، ويظهر عليهم من بركاته كلّ فضل عظيم. . . فرحم الله إمرءاً إتّخذ ليالي شهر مولده المبارك أعياداً.(2)

در طول تاريخ، مسلمانان در ماه ميلاد پيامبر (ص) جشن برپا كرده


1- مسند احمد، ج 4، ص ٢4؛ المصنَّف، ابن ابي شيبه، ج 6، ص ١٨٠؛ المعجم الكبير، ج ١، ص٨4٢.
2- المواهب اللدنيّة، ج ١، ص ١4٨.

ص:59

وبه مردم اطعام داده وبه انواع صدقات، مستمندان را يارى مى دهند وبا اظهار سرور وتوجه به قرائت مولودى آن حضرت به او اظهار ارادت مى نمايند. . . خداوند رحمت كند كسانى را كه در شب ميلاد مباركش جشن مى گيرند و به اين عمل عظيم دست مى زنند.

دياربكرى نيز عين همين سخنان را بيان نموده است.(1)

٢. ابن عباد مى گويد:

. . . و أمّا المولد فالذي يظهر لي: أنّه عيد من أعياد المسلمين، وموسم من مواسمهم، و كلّ مايفعل فيه ممّا يقتضيه

وجود الفرح والسرور بذلك المولد المبارك، من ايقاد الشمع، وإمتاع البصر والسمع، و التزيّن بلباس فاخر الثياب، و ركوب فاره الدواب، أمرٌ مباح لاينكر علي أحد.(2)

به نظر من مولود نبوى از اعياد مسلمانان است وهر چيزى در آن روز از شادى وسرور با پوشيدن لباس فاخر وچراغانى و شادى ابراز شود، امرى مباح انجام گرفته است.

٣. شيخ عبدالله هروى معروف به «حبشى» مى گويد:

برپايى مراسم ويادبود پيامبر اكرم (ص) از كارهاى نيكوست، ودليلى بر انكار آن وجود ندارد، بلكه سزاوار است كه آن را سنّت حسنه بناميم.(3)

4. ابوشامه مقدسى مى گويد:


1- تاريخ الخميس، ج ١، ص ٣٢٣.
2- القول الفصل في حكم الإحتفال بمولد خير الرسل، ص ١٧5.
3- الروائح الزكية، ص ٣٣.

ص:60

ومن احسن ما إبتدع في زماننا مايفعل في اليوم الموافق ليوم مولده (ص) من الصدقات و المعروف بإظهار الزينة و السرور، فانّ في ذلك مع ما فيه من الإحسان للفقراء، شعاراً لمحبّته(1)

و از جمله كارهاى خوبى كه در زمان ما پيدا شده، عملى است كه در روز موافق با روز ولادت پيامبر (ص) از قبيل صدقات وكارهاى خير به ظاهر كردن زينت واظهار سرور، انجام مى دهند. اين كارها علاوه بر اينكه در آن احسان ونيكى به فقراست، شعار واعلان محبت به ايشان نيز مى باشد.

5. احمد على محدث سهارنفورى حنفى شاگرد شاه محمّد اسحاق دهلوى است در ردّ عقيده وهابيان به حرمت مولودي خوانى مى گويد:

انّ ذكر الولادة الشريفة لسيّدنا رسول الله (ص) بروايات صحيحة في اوقات خالية عن وظائف العبادات الواجبات و بكيفيات لم تكن مخالفة عن طريقة الصحابة و اهل القرون الثلاثة المشهود لها بالخير و بالإعتقادات التي لم تكن موهمة بالشرك و البدعة و بالآداب التي لم تكن مخالفة عن سيرة الصحابة التي هي مصداق قوله (ص) : (ما أنا عليه و اصحابي) و في مجالس خالية عن المنكرات الشرعية، موجب للخير و البركة. . .(2)

همانا يادآورى ولادت شريف آقاى ما رسول خدا (ص) همراه با

روايات صحيح، در اوقاتى كه خالى از وظايف عبادات واجب و با روشى كه مخالف روش صحابه و اهل سه قرن اول كه شهادت به


1- السيرة الحلبية، ج ١، صص ٨٣ و ٨4.
2- عقائد اهل السنة و الجماعة، سهارنفوري، صص ١٢5 و ١٢6.

ص:61

خير آنها داده شده و همراه با اعتقاداتى كه موهم شرك و بدعت نباشد و نيز آدابى كه مخالف با سيره صحابه كه مصداق گفتار رسول خدا (ص) است كه فرمود: (آنچه من و اصحابم بر آن است) و نيز در مجالسى كه خالى از منكرات شرعى است، موجب خير و بركت مى باشد. . .

6. رفاعى مى گويد:

ادله جواز جشن وبرپايى مراسم در ميلاد پيامبر (ص) بسيار است؛ مهم ترين آنها عبارت است از:

الف) برپايى مراسم در ميلاد شريف، تعبيرى از شادى وسرور به مصطفى (ص) است.

ب) خود حضرت، روز ميلاد خود را بزرگ داشته وخدا را در آن روز بر نعمت بزرگش وتفضّلش به جهت به وجود آمدنش شكر كرده است. . . .

ج) شادى در ميلاد حضرت به امر قرآن كريم مطلوب است؛ زيرا خداوند مى فرمايد: ( قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا) . خداوند ما را امر كرده كه در رحمتش شادى كنيم، وپيامبر (ص) بزرگ ترين رحمت خداست. قرآن مى فرمايد: ( وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ) .

د) پيامبر (ص) هميشه به حوادث دينى مهم كه وقتش گذشته

ومنقضى شده بود، اهتمام مى ورزيد. لذا هرگاه وقت آن مى رسيد، مناسب مى ديد تا يادى از آن روز كرده وبا انجام طاعتى از طاعات، آن را تعظيم كند. . .

ص:62

ه) در وقت ولادت شريف حضرت (ص) مناسبت وفرصتى است تا انسان درود وسلام بسيارى براى پيامبر (ص) بفرستد. كارى كه مطلوب خداست؛ آنجا كه مى فرمايد: ( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً) .

و) در وقت ولادت حضرت (ص) ، انسان يادى از شمايل ومعجزات وسيره ايشان مى كند، امرى كه خداوند متعال ما را به شناخت آن سفارش كرده است، آنجا كه مى فرمايد: (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللهَ وَ الْيَوْمَ الآخِرَ) ؛ «مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا (ص) سرمشق نيكويى بود. براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند» . (احزاب: ٢١)

ز) برپايى مراسم فرصتى است براى اداى برخى از حقوق بزرگ آن حضرت كه بر گردن ماست؛ زيرا خداوند متعال ما را به واسطه او هدايت كرده واز آتش دوزخ نجات داده واز تاريكى ها به نور هدايت كرده است. . .

ح) پيامبر (ص) در مورد فضيلت روز جمعه ومزاياى آن فرمود: «در آن روز آدم متولد شد» . از اينجا استفاده مى شود، زمانى كه پيامبر اسلام (ص) متولد شده به طريق اولى شريف است. . . .

ط) علما ومسلمانان از گذشته وحال در تمام شهرها ومناطق، اين

عمل را نيكو شمرده وآن را انجام داده اند؛ لذا بدين جهت شرعاً مطلوب است؛ زيرا ابن مسعود نقل كرده:

« ما رآه المسلمون حسناً فهو عند الله حسن، وما رآه المسلمون قبيحاً فهو عندالله قبيح» ؛ «آنچه را مسلمانان نيكو شمرده اند آن عمل نزد خداوند نيكو است

ص:63

وآنچه را كه مسلمانان ناپسند شمرده اند آن عمل نزد خداوند نيز ناپسند است» .

ى) مراسم جشن در حقيقت اجتماع به جهت زنده كردن ياد مصطفى (ص) است، واين امرى مشروع در اسلام است، همان گونه كه اعمال حج، زنده كردن كارهاى پسنديده است. . .

ك) خداوند تبارك وتعالى مى فرمايد: ( وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ) . از اين آيه استفاده مى شود كه حكمت در قصه گويى خبرهاى رسولان بر پيامبر (ص) به جهت تثبيت قلب شريف حضرت رسول (ص) است. وشكى نيست كه ما نيز امروز به اين مسأله احتياج داريم تا با قرائت سيره معطّر وجهاد او و. . . قلوب خود را با ايمان به آن حضرت تثبيت نماييم. وبرپايى مراسم نيز در راستاى همين هدف است. . . .

ل) هر كارى را كه پيشينيان انجام نداده اند ودر صدر اول نبوده دليل بر آن نيست كه بدعت زشت وحرام است، بلكه لازم است كه هر چه را حادث مى شود بر ادله شرع عرضه نمود، آنچه را كه مشتمل بر مصلحت است جايز مى باشد. . . .

م) علما رحمه الله حديث

« وكلّ بدعة ضلالة» ؛ «وهر بدعتى ضلالت است» را مقيّد به بدعت سيّئه كرده اند. ودليل بر اين تقييد، چيزى است كه از بزرگان صحابه وتابعين از امور حادث صادر شده كه در زمان رسول خدا (ص) نبوده است. . . .

ن) ونيز هر نوآورى، بدعت حرام نيست، واگر چنين بود بايد كار ابوبكر وعمر وزيد بن ثابت هم حرام باشد كه دستور دادند قرآن،

ص:64

جمع وتدوين شود تا با مرگ صحابه قارى آيات خدا از بين نرود! ونيز جمع وتدوين حديث شريف دركتب صحاح وسنن وديگر مصادر، صحيح نباشد. ونيز بايد علم فقه وتجويد وتوحيد وديگر علوم از علوم شرعى كه بعد از عهد نبوى شريف، تصنيف وابتكار شد بدعت باشد.

ودر آخر اينكه: تسامح دينى نشانه دين حنيف ماست كه به آن امر شده ايم تا در حال صلح وجنگ، وهنگام مجادله ومناقشه ومخاطبه به آن رجوع نماييم.(1)

ابن كثير و جواز برپايى مراسم جشن

ابن كثير كه وهابيان در موارد بسيارى خود و عقايدشان را به او نسبت مى دهند از جمله كسانى است كه مولودي خوانى و برپايى جشن ميلاد نبوى را جايز دانسته و در اين زمينه كتابى تحت عنوان «مولد رسول الله (ص)» تأليف كرده است.

تناقض در عبارات ابن تيميه

ابن تيميه در اين باره مى گويد:

فتعظيم المولد و اتخاذه موسماً قد يفعله بعض الناس و يكون له فيه أجر عظيم؛ لحسن قصده و تعظيمه لرسول الله (ص) .(2)

پس تعظيم مولد نبوى و براى آن مراسم گرفتن امرى است كه


1- مجله السياسة الكويتية، ٢٣ ربيع الاول، سال ١4٠٢ه. ق، ش 4٨٧٠.
2- اقتضاء الصراط المستقيم، ص ٢٩٧.

ص:65

برخى از مردم آن را انجام داده و براى آنها در اين كار اجر بزرگى است؛ چرا كه قصد آنها نيك بوده و موجب تعظيم رسول خدا (ص) است.

وى همچنين مى گويد:

وكذلك مايحدثه بعض الناس، امّا مضاهاة للنصاري في ميلاد عيسي (ع) ، و امّا محبة للنبي (ص) و تعظيماً له، والله قديثيبهم علي هذه المحبة و الإجتهاد.(1)

و نيز آنچه را كه برخى از مردم به جهت مشابهت با مسيحيان در ميلاد عيسى (ع) و يا به جهت محبت پيامبر (ص) و تعظيم نسبت به او انجام مى دهند، خداوند بر اين محبت و كوشش، آنها را ثواب خواهد داد.

او نيز مى گويد:

واكثر هؤلاء الذين تجدونهم حرصاء علي امثال هذه البدع مع مالهم فيها من حسن القصد و الاجتهاد الذي يرجي لهم المثوبة. . .(2)

و بيشتر اين افرادى را كه حريص بر امثال اين بدعت ها مى بينى با آنكه آنان در اين كارها قصد نيك داشته و كوششى دارند كه اميد ثواب بر آنها مى رود. . .

مشاهده مى شود كه چگونه با تصريح به بدعت بودن برپايى مراسم جشن براى آن ثواب و اجر مترتب كرده است.


1- اقتضاء الصراط المستقيم، ص ٢٩4.
2- همان، ص ٢٩5.

ص:66

آثار برپايى مراسم جشن

اشاره

برپايى مراسم ويادبود اولياى الهى آثار وبركاتى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

١. الگودهى به مردم

در مراسم بزرگداشت ها، برخى از كمالات وفضائل آن حضرات تشريح وتوضيح داده مى شود ومردم نيز با تأسّى به آنان، به خدا نزديك تر مى شوند. خداوند متعال مى فرمايد:

( لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللهَ وَ الْيَوْمَ الآخِرَ) (احزاب: ٢١)

مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا وروز رستاخيز دارند» .

٢. ذكر صلوات بر پيامبر (ص)

برپايى اين مجالس فرصت مناسبى است كه مردم بيشتر بر پيامبر خود درود بفرستند. خداوند متعال مى فرمايد:

( إِنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً) (احزاب: 56)

خدا وفرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستد؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر او درود فرستيد وسلام گوييد وكاملاً تسليم (فرمان او) باشيد.

٣. ازدياد محبت

هر ساله مسلمانان در آن روز به ياد پيامبر (ص) واولياى الهى افتاده ومحبتشان نسبت به آنان زيادتر مى گردد.

ص:67

4. استحكام ايمان

با اظهار فرح وشادى، ايمان وارادت خود را به پيامبر (ص) واولياى الهى ابراز داشته وآن را مستحكم مي سازند.

5. اطعام به مؤمنان

در اين گونه مجالس با اطعام وپخش شيرينى به ثواب اطعام رسيده وگروهى از ضعفا از اين مجالس بهره مادى نيز مى برند.

6. زنده شدن ياد خدا

در اين مجالس ياد خدا زنده شده ومقدار زيادى از آيات قرآن تلاوت مى شود.

٧. دعوت مردم به دين

در چنين مجالسى موقعيت مناسبى براى دعوت مردم به خدا ودستورات او فراهم مى گردد.

فوائد برپايى مراسم از ديدگاه «بن علوى مالكى»

محمد بن علوى مالكى از عالمان معاصر حجاز، رساله اى تحت عنوان «حول الاحتفال بالمولد النبوى» تأليف كرده و در آن نكاتى را در مورد جواز برپايى مراسم به اين گونه آورده است:

١. ما قائل به سنت بودن برپايى مراسم در شب مخصوصى نيستيم، بلكه مى گوييم هر كسى چنين اعتقادى داشته باشد در دين بدعت گذاشته است؛ چرا كه ياد آن حضرت و اظهار علاقه به او بايد در

ص:68

هر زمان باشد.

٢. اجتماعات در مولودي خوانى وسيله اى است براى دعوت به خداوند.

٣. درود فرستادن بر پيامبر (ص) فائده هاى نبوى و امداداتى محمدى را عائد انسان مى كند، فوائدى كه قلم در محراب بيان، عاجز از شمارش آثار و مظاهر انوار آن است.

4. در اين كار پاداش دهى است در برابر برخى از حقوقى كه

رسول خدا (ص) به گردن ما دارد، به اينكه اوصاف كامل و اخلاق فاضل او را بيان كنيم.

5. اگر بر چيزى از مدايحى كه ذكر محبوب (ص) و فضل و جهاد و خصايص او در آن است جمع شويم ولى قصه ولادت پيامبر (ص) را كه عرف مردم مى خوانند و اصطلاحى براى آنها شده را نخوانيم و تنها به آنچه حديث گويان از مواعظ و ارشادات القا مى كنند، و به آنچه كه قارى از آيات قرآن تلاوت مى كند، گوش فرا دهيم، من مى گويم: اگر اين گونه كنيم اين كار داخل در مولد پيامبر شريف (ص) است و به وسيله آن معناى برپايى مراسم در ولادت پيامبر شريف (ص) تحقق مى يابد. و گمان مى كنم كه در اين معنا حتى دو نفر هم با هم اختلاف نداشته باشند و دو بز بر يكديگر شاخ نزنند.

6. از سيره پيامبر (ص) اين بود كه هر كه بر او وارد مى شد برايش قيام مى نمود و با او الفت و انس برقرار مى كرد، همان گونه كه براى دخترش فاطمه قيام نمود و بر او تعظيم كرد، و انصار را دستور داد تا به احترام بزرگان خود قيام نمايند، و اين دلالت بر مشروعيت

ص:69

قيام دارد، و او سزاوارتر از ديگران براى تعظيم است.

٧. گاهى گفته مى شود: اين كارها در حال حيات و حضور پيامبر (ص) درست است ولى او هنگام برپايى مراسم ولادت، حاضر نيست؟ !

جواب اين است كه قارى مولودي خوان شريف، او را با مشخص ساختن ذات شريفش نزد خود حاضر مى كند، و لذا او در اين حال

از عالم نورانى قبل از اين وقت به زمان ولادت شريفش به عالم جسمانى وارد شده و نزد مولودي خوان حاضر مى گردد، و او با حضور ظلّى حاضر مى شود كه از حضور اصلى او نزديك تر است.

مؤيّد اين حضور شخصى و حضور روحانى اينكه پيامبر - كه درود و سلام بر او باد - متخلّق به اخلاق پروردگارش مى باشد. رسول خدا (ص) در حديث قدسى از طرف خدا فرمود: (من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند) . و در روايت ديگر آمده است: (من با كسى هستم كه مرا ياد نمايد) . پس مقتضاى تأسى پيامبر (ص) و تخلّق او به اخلاق پروردگارش اين است كه پيامبر (ص) با يادكننده او در هر مقامى كه ياد او با روح شريفش مى شود حاضر باشد، و حاضر كردن ذاكر، پيامبر (ص) را نزد خود موجب زيادتى در تعظيم او خواهد شد.(1)


1- حول الاحتفال بالمولد النبوي ص ، ص ٣٠.

ص:70

ص:71

شبهات بزرگداشت و مراسم جشن

اشاره

بعد از بررسى موضوع مورد بحث از ديدگاه قرآن و روايات؛ اينك به بررسى شبهات آن مى پردازيم؛

شبهه اول: بزرگداشت، پيروى از هواى نفس

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَ لَقَدْ آتَيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ * وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ * ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ مِنَ الأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ * إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللهِ شَيْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ اللهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ) (جاثيه: ١6- ١٩)

ما بنى اسرائيل را كتاب (آسمانى) وحكومت ونبّوت بخشيديم واز روزي هاى پاكيزه به آنها عطا كرديم وآنان را بر جهانيان (و مردم

ص:72

عصر خويش) برترى بخشيديم؛ ودلايل روشنى از امر نبّوت وشريعت در اختيارشان قرار داديم؛ آنها اختلاف نكردند مگر بعد از علم وآگاهى؛ واين اختلاف به خاطر ستم وبرتري جويى آنان بود؛ امّا پروردگارت روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند. سپس تو را بر شريعت وآيين حقّى قرار داديم؛ از آن پيروى كن واز هوس هاى كسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن! آنها هرگز نمى توانند تو را در برابر خداوند بى نياز كنند (و از عذابش برهانند) ؛ وظالمان يار وياور يكديگرند، امّا خداوند يار وياور پرهيزكاران است!

گفته شده: خداوند متعال دستور به پيروى از شريعت اسلام كرده و از پيروى هواهاى نفسانى اهل كتاب كه برپايى مراسم از جملۀ آنهاست، نهى نموده است.

پاسخ

اولاً: كسانى كه در اعياد ومراسم جشن برپا مى كنند، بر جواز بلكه رجحان آن به آيات وروايات اسلامى تمسك مى كنند وهرگز به قصد پيروى از اهل كتاب چنين عملى را انجام نمى دهند. از اين رو، كارى را

كه اهل كتاب خصوصاً مسيحيان به جهت تبليغ دين خود مى كنند واز اين راه مردم را به آيين خود دعوت مى نمايند كه همان برپايى مراسم وعيد گرفتن است، اگر ما نيز -نه به جهت تشابه به آنها - انجام دهيم اشكالى ندارد.

ثانياً: مقصود از اين آيات پيروى از هواهاى نفسانى اهل كتاب

ص:73

است كه موجب زير سلطه رفتن آنان باشد، همان گونه كه از انتهاى آيات مذكور استفاده مى شود.

شبهه دوم: لزوم متابعت از هدايت الهى

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ) (بقره: ١٢٠)

هرگز يهود ونصارى از تو راضى نخواهند شد، (تا به طور كامل، تسليم خواسته هاى آنها شوى، و) از آيين (تحريف يافته) آنان، پيروى كنى. بگو: هدايت، تنها هدايت الهى است! واگر از هوى وهوس هاى آنان پيروى كنى، بعد از آنكه آگاه شده اى، هيچ سرپرست وياورى از سوى خدا براى تو نخواهد بود.

گفته شده: بر مسلمانان واجب است تا تنها به دنبال هدايت الهى باشند و هرگز به دنبال هواى نفس اهل كتاب و مسيحيان نباشند كه

برپايى مراسم مولودي خوانى از مصاديق پيروى از آنان است.

پاسخ

مقصود از پيروى ملت يهود ونصارى پيروى از احكام وآيين آنهاست كه رمز يهوديت ونصرانيت به حساب مى آيد، ولى اگر آنان از راه هايى عقلايى براى تبليغ آيين خود بهره مى برند، ما نيز از همان طريق دين خود را تبليغ نماييم به طور حتم مصداق پيروى از ملت آنان نخواهد بود.

ص:74

شبهه سوم: حرمت متابعت از اهل كتاب

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ) (آل عمران: ١٠5)

ومانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند واختلاف كردند؛ (آن هم) پس از آنكه نشانه هاى روشن (پروردگار) به آنان رسيد.

گفته شده: برپايى مراسم مولودي خوانى مصداق پيروى از نصاراست كه در دين خود تفرقه ايجاد كردند.

پاسخ

آيه فوق، نهى از مطلق تشبه به يهود ونصارا نمى كند، بلكه مسلمانان را نصيحت مى نمايد كه همانند آنان متفرق نشوند وبعد از آنكه ادله

روشن براى آنان آمد اختلاف ننمايند، واين معنا ربطى به برپايى مراسم جشن در اعياد وولادت ها ندارد.

شبهه چهارم: حرمت متابعت از مفسدان

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

( فَاسْتَقِيما وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ) (يونس: ٨٩)

استقامت به خرج دهيد؛ واز راه (و رسم) كسانى كه نمى دانند، تبعيت نكنيد.

همچنين مى فرمايد:

( وَ قالَ مُوسى لأَِخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ

ص:75

سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ) (اعراف: ١4٢)

وموسى به برادرش هارون گفت: جانشين من در ميان قومم باش. و (آنها) را اصلاح كن! واز روش مفسدان، پيروى منما.

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً) (نساء:١١5)

كسى كه بعد از آشكار شدن حق، با پيامبر مخالفت كند، واز راهى جز راه مؤمنان پيروى نمايد، ما او را به همان راه كه مى رود

مى بريم؛ وبه دوزخ داخل مى كنيم؛ وجايگاه بدى دارد.

گفته شده: برپايى مراسم مولودي خوانى مصداق پيروى از راه مفسدان و نصاراست و نيز مصداق غير راه مؤمنان است.

پاسخ

اوّلاً: مقصود از غير عالمان در آيه اوّل همان مفسدان در آيه دوم اند كه درصدد افساد در روى زمين مى باشند، وخداوند، حضرت موسى و هارون عليهما السلام را از پيروى از مفسدان در هواهاى نفسانى آنها وكفر وفساد، نهى كرده است، وهرگز برپايى مراسم كه در آن دعوت مردم به اقتدا به سيره انبيا واولياست از مصاديق اين آيه به حساب نمى آيد.

ثانياً: كسانى كه در ميلاد پيامبر (ص) واولياى الهى جشن برپا مى كنند نه تنها با رسول گرامى اسلام (ص) مخالفت نكرده اند، بلكه به آيات وروايات او تمسك كرده وبه او اقتدا نموده اند، همان گونه كه در اين كتاب به آيات آن ودر كتاب «سلفى گرى» به روايات آن اشاره كرديم.

ص:76

شبهه پنجم: لزوم متابعت از شرع

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ) (بقره: ١٠4)

اى افراد باايمان! (هنگامى كه از پيغمبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مى كنيد) نگوييد: «راعنا» ؛ بلكه بگوييد: «انظرنا» . (زيرا كلمه اول، هم به معنى «ما را مهلت بده!» ، وهم به معنى «ما را

تحميق كن!» مى باشد؛ ودستاويزى براى دشمنان است.) و (آنچه به شما دستور داده مى شود) بشنويد! وبراى كافران (و استهزاكنندگان) عذاب دردناكى است.

گفته شده كه يهود (رَاعِنا) را به طور استهزا مى گفتند، ولى خداوند از مؤمنين خواست كه به جاى آن (انظُرْنا) بگويند. بنابراين بايد مسلمانان در برپايى مراسم تابع شرع باشند و عمل مشركان و اهل كتاب و نصارا را تكرار ننمايند.

پاسخ

اوّلاً: كسانى كه در مراسم واعياد وولادت اوليا جشن برپا مى كنند وآن را امرى راجح وجايز مى دانند به ادله اى از قرآن وسنّت تمسك نموده وآن را منشأ نشر دين اسلام وجلب توجّه مردم به اولياى الهى مى دانند ودر اين جهت به دستورات اسلام گوش فرا داده اند. لذا عملشان مصداق بارز (وَ اسْمَعُوا) است.

ثانياً: از آنجا كه يهود جمله «رَاعِنا» را از روى استهزاء مى گفتند،

ص:77

لذا خداوند متعال، مؤمنان را مأمور كرد كه به جاى آن جمله «انْظُرْنا» بگويند.

شبهه ششم: مقابلۀ خدا با تشبه به يهود

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

( قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها. . .) (بقره: ١44)

نگاه هاى انتظارآميز تو را به سوى آسمان (براى تعيين قبله نهايى) مى بينيم! اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى، باز مى گردانيم. . .

گفته شده: خداوند متعال به جهت عدم تشبه به يهود، قبلۀ مسلمانان را از مسجدالاقصى به مسجدالحرام منتقل نمود و از آن جهت كه برپايى مراسم مولودي خوانى تشبه به نصاراست، پس حرام مى باشد.

پاسخ

اوّلاً: طبرى به سندش از ابن عباس نقل كرده كه گفت:

انّ رسول الله (ص) لما هاجر إلي المدينة وكان اكثر اهلها اليهود، امره الله عزّوجلّ ان يستقبل بيت المقدس، ففرحت اليهود، فاستقبلها رسول الله (ص) ستة عشر شهراً، فكان رسول الله (ص) يحب قبلة ابراهيم، فكان يدعو وينظر إلي السماء، فانزل الله عزّوجلّ ( قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ. . .) .(1)


1- جامع البيان، ج ٢، صص ٢6 و ٢٧.

ص:78

چون رسول خدا (ص) به مدينه هجرت نمود كه اكثر اهل آن يهودى بودند، خداوند عزّوجلّ او را دستور داد تا رو به بيت المقدس نماز گزارد. يهود خوشحال شدند. رسول خدا (ص) شانزده ماه رو به آن نماز به جاى آورد، ولى قبله ابراهيم را دوست داشت، لذا از خدا

مى خواست وبه آسمان نظر مى كرد تا اينكه اين آيه نازل شد. . .

ثانياً: اين آيه با شأن نزول آن ربطى به مسأله برپايى مراسم جشن وميلاد ندارد. وبر فرض دلالت، دلالت بر دورى از شعارهاى اصلى يهود دارد، نه هر كارى، گرچه جنبه شعاريت براى آنان نداشته باشد.

شبهه هفتم: حرمت تشبه به كفار

اشاره

ابوداود به سندش از عموهاى ابى عمير بن انس از انصار نقل كرده كه گفت:

اهتمّ النبي (ص) للصلاة كيف يجمع الناس لها؟ فقيل له: انصب راية عند حضور الصلاة فإذا رأوها آذن بعضهم بعضاً فلم يعجبه ذلك. قال: فذكروا له القُنْع شبور اليهود فلم يعجبه ذلك وقال: هو من أمر اليهود. قال: فذكروا له الناقوس فقال: هو من فعل النصاري. . .(1)

پيامبر (ص) همّت نمود كه چگونه براى نماز مردم را جمع نمايد، به او پيشنهاد داده شد تا هنگام نماز پرچمى نصب كند تا هرگاه مردم آن را ديدند همديگر را خبر كنند. پيامبر (ص) از اين پيشنهاد خوشش نيامد. برخى به او گفتند كه از قنع كه همان شيپور يهود است براى اين كار استفاده كند وبا صدا درآوردن آن مردم را به دخول وقت


1- سنن ابى داوود، ج ١، صص ٣٣5 - ٣٣٧.

ص:79

نماز مطلع سازد، حضرت اين پيشنهاد را نيز نپذيرفت وفرمود: اين از امر يهود است. برخى ديگر پيشنهاد ناقوس را به حضرت دادند، حضرت فرمود: آن از اعمال نصاراست. . .

گفته شده: برپايى مولودي خوانى از آن جهت كه تشبه به نصاراست نيز حرام و منهى مى باشد.

پاسخ

اوّلاً: اين گونه روايات كه در مورد تشريع اذان آمده مورد قبول ما نيست؛ زيرا اين روايات از عبدالله بن زيد است و در ذيل آن آمده كه تشريع اذان با خوابى است كه او درباره اعلان به توسط اذان ديده، و نمى توان اين شعار مهم را تنها با خواب او اثبات نمود. آرى آنچه كه در روايات اهل بيت عليهم السلام آمده آن است كه تشريع اذان به دستور خدا ووحى بوده است.

ثانياً: از آنجا كه شيپور زدن از شعائر اختصاصى دين يهود و ناقوس زدن از شعائر اختصاصى نصاراست، لذا پيامبر (ص) با آنها مخالفت كرده است، خصوصاً آنكه با شعائر آنها اشتباه مى شود؛ زيرا در آن زمان در مدينه يهود ونصارا وجود داشته اند. اما بزرگداشت ها ربطى به يهود و نصارى ندارد و از شعائر اختصاصى آنان نيست.

شبهه هشتم: لزوم اجتناب از اعياد مشركان

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

( وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً) (فرقان:٧٢)

وكسانى كه شهادت به باطل نمى دهند (و در مجالس باطل شركت

ص:80

نمى كنند) ؛ وهنگامى كه با لغو وبيهودگى برخورد كنند، بزرگوارانه از آن مى گذرند.

از مجاهد نقل شده كه مقصود از «زور» اعياد مشركين است.(1)بنابراين بايد از برپايى مراسم جشن و عيد پرهيز نمود.

پاسخ

اوّلاً: اين تفسير از مجاهد تابعى است وقول يك نفر تابعى حجيت ندارد.

ثانياً: بر فرض حجيت، آيه در مقام مدح مؤمنين است كه در مراسم مشركان حضور پيدا نمى كنند، واين ربطى به برپايى مراسم مؤمنان ندارد.

ثالثاً: آيات ديگر، كلمه «زور» را به معنى گفته به كار گرفته است. لذا ممكن است كه مقصود از آن، شهادت وگواهى به باطل باشد.

خداوند متعال مى فرمايد: ( وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً) ؛ «آنها سخنى زشت وباطل مى گويند» . (مجادله: ٢)

و در جاى ديگر مى فرمايد: ( وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ) ؛ «واز سخن باطل بپرهيزيد» . (حج: ٣٠) در حالى كه مؤمنان در مراسم بزرگداشت، حرف باطل نمى گويند بلكه به ذكر سجاياى اخلاقى رسول خدا (ص) مى پردازند.

شبهه نهم: بناى شريعت در مخالفت با اهل كتاب

اشاره

ابن تيميه به احكامى بر حرمت اعياد استدلال كرده كه حكم در آنها به جهت مخالفت با اهل كتاب بوده است؛ از قبيل:


1- تفسير ابن كثير، ج ٣، ص ٣٢٨ و ٣٢٩.

ص:81

١. امر به رنگ كردن محاسن؛ زيرا يهود ونصارا چنين نمى كنند؛

٢. امر به بلند گذاشتن لحيه وگرفتن سِبيل به عنوان مخالفت با مشركان ومجوس؛

٣. امر به سحرى خوردن به جهت مخالفت با يهود؛

4. امر به تعجيل افطارى به جهت مخالفت با اهل كتاب؛

5. نهى از صوم وصال مثل نصارى؛

6. امر به هم غذا شدن با حائض واجتماع با او در اتاق به جهت مخالفت با يهود؛

٧. نهى از بر صورت زدن و جامه دريدن در عزا و خواندن به نحو جاهليت؛

٨. نهى از رفع قبور همچون يهود ونصارا؛

٩. نهى از اختصار در نماز همچون يهود؛

١٠. نهى از تشبه به يهود ونصارا در اشاره به سلام.(1)

پاسخ

اوّلاً: در اين موارد كه در كتب اهل سنت آمده، همگى از احكام اختصاصى يا شعائر اهل كتاب است ولذا از احياى آنها نهى شده است.

ثانياً: اسلام به جهت نسخ تمام احكام ودستورات ومعارف اديان

گذشته نيامده است، بلكه به جهت مقابله با تحريفات آنها وبراى تكميل مكارم اخلاق دستوراتى را آورده است. چنان كه از پيامبراكرم (ص) نقل


1- اقتضاء الصراط المستقيم، ج ١، صص ٢٠4 - ٢١٨.

ص:82

شده كه فرمود: « بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مَكارِمَ الأخْلاقِ»(1)؛ «من به جهت تتميم مكارم اخلاق مبعوث شده ام» .

ونيز در قرآن كريم مى خوانيم:

( كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (بقره: ١٨٣)

روزه بر شما نوشته شده، همان گونه كه بر كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهيزكار شويد.

ما مى دانيم كه در بسيارى از احكام ودستورات، دين اسلام با دين وآيين يهود مشتركند، ودر موارد استثنايى وخارج شده -بر فرض صحت آنها - دست بر مى داريم ودر موارد ديگر حكم به اشتراك مى نماييم.

شبهه دهم: عبادت به حساب آمدن بزرگداشت اوليا

اشاره

وهابيان مى گويند: برپايى مراسم يادبود، نوعى عبادت غير خدا است. (2)

عبدالرحمان بن حسن آل الشيخ مى گويد:

وهي التي يسمّيها الناس اليوم (الموالد و الذكريات) التي ملأت البلاد

باسم الأولياء و هي نوع من العبادة لهم و تعظيمهم. . .

وقد إمتلأت البلاد الاسلامية بهذه الذكرايات، و عمّت المصيبة و عادت بها الجاهلية إلي بلاد الإسلام، ولا حول ولا قوة إلاّ بالله،


1- مستدرك حاكم، ج ٢، ص 6١٣.
2- فتح المجيد بشرح عقيدة التوحيد، صص ١54 و١55 حاشيه .

ص:83

ولم ينج منها إلاّ نجد و الحجاز فيما نعلم بفضل الله، ثم بفضل آل سعود الذين قاموا بحماية دعوة الشيخ محمّد بن عبدالوهاب.(1)

اين چيزى كه امروز مردم آن را (موالد و ذكريات) مى نامند و به اسم اوليا تمام كشورها را پر كرده و فرا گرفته است، نوعى از عبادت اوليا و تعظيم آنها به حساب مى آيد. . .

كشورهاى اسلامى به اين يادبودها پرشده و مصيبت فراگير شده است، و به اين طريق جاهليت به كشورهاى اسلامى بازگشته است، و حول و قوه اى جز به خدا نيست، و آن گونه كه مى دانم به فضل خدا تنها نجد و حجاز از آن در امان مانده است. سپس به فضل آل سعود كه به حمايت از دعوت شيخ محمد بن عبدالوهاب قيام كردند اين امر ادامه يافت.

پاسخ

در جاى خود اشاره شده است كه عنصر مقوّم عبادت، اعتقاد به الوهيت يا ربوبيّت كسى است كه او را تعظيم مى نماييم. لذا در صورتى

كه تكريم وتعظيمى از اين عنصر خالى باشد، اصطلاحاً آن را عبادت نمى گويند.

شبهه يازدهم: بازگشت به جاهليت

اشاره

ابن الحاج نيز مى گويند:

والمستقريء لشؤون البشر و مايطرأ عليها من التطوّرات الصالحة و الفاسدة يعرف حقيقة هذه الأعياد الجاهلية بما يري اليوم من


1- فتح المجيد بشرح عقيدة التوحيد، صص ١54 و ١55 حاشيه .

ص:84

الأعياد التي يسميها أهل العصر «الموالد» : أو يسمّيها «الذكريّات» لمعظميهم من موتي الأولياء و غيرهم. . . و كلّ ذلك انّما هو إحياء لسنن الجاهلية و إماتة لشرائع الإسلام من قلوبهم، و إن كان أكثر الناس لايشعرون بذلك لشدة إستحكام ظُلمة الجاهلية علي قلوبهم، ولاينفعهم ذلك الجهل عذراً، بل هو الجريمة كلّ الجريمة التي تولّد عنها الجرائم من الكفر و الفسوق و العصيان.(1)

كسانى كه امور بشر و آنچه بر آنها از پيشرفت هاى خوب و بد

عارض مى شود را دنبال مى كنند حقيقت اين عيدهاى جاهلى را كه امروز به اسم عيد مولودي خوانى ها يا يادبودها براى بزرگان خود و ديگران مى نامند مى دانند. . . همگى اينها در حقيقت زنده كردن سنت هاى جاهليت و از بين بردن و نابود كردن شرايع اسلام از قلوب مردم است، گرچه بيشتر مردم اين مطلب را درك نمى كنند؛ زيرا ظلمت و تاريكى جاهليت در قلوبشان محكم شده است. و اين جهل نمى تواند براى آنها عذرى باشد، بلكه جرمى است كه تمام جرم ها از آن سرچشمه مى گيرد، جرمى كه جرم ها از قبيل كفر و فسوق و عصيان به آن بازمى گردد.

پاسخ

اولاً: اين عمل ربطى به جاهليت ندارد و معلوم نيست كه در جاهليت براى اولياى خود به اين نحو بزرگداشت داشته اند.

ثانياً: بر فرض كه اين عمل در عصر جاهليت بوده به چه دليل


1- اقتضاء الصراط المستقيم، حاشيه ص ١٩١.

ص:85

اسلام آن را ابطال كرده است؟

ثالثاً: با توجه به ادله اى كه ذكر شد، اسلام نه تنها نكوداشت را امضا كرده بلكه برآن تشويق نموده است.

شبهه دوازدهم: همراهى بزرگداشت با انجام محرمات

اشاره

گفته شده: برپايى چنين مراسمى، همراه با امورى است كه غالباً حرام است؛ همانند اختلاط زنان با مردان، قرائت مدح با موسيقى وغنا.(1)

ابن الحاج مى گويد:

إنّ هذه الإحتفالات مشتملة علي أمور محرّمة في الغالب، كاختلاط النساء بالرجال، و قراءة المدائح مع الموسيقي و الغناء.(2)

همانا اين برپايى مراسم ها در غالب موارد مشتمل بر امور حرام است، همچون اختلاط زنان و مردان و خواندن مدح ها همراه با موسيقى و آوازه خوانى.

پاسخ

عمل گناه در هر مكان وزمانى حرام است؛ خواه در اين مراسم باشد يا غير آن؛ ولى ما نمى توانيم عملى ممدوح وپسنديده را به جهت امور جانبى كه گاهى اتفاق مى افتد مانع شويم، بلكه بايد از اعمال خلاف وحرام جلوگيرى نمود.

سيوطى مى گويد:


1- المدخل، ابن الحاج، ج ٢، ص ٢.
2- همان.

ص:86

انّ التحريم فيه انّما جاء من قبل هذه الأشياء المحرّمة التي ضمّنت إليه، لامن حيث الإجتماع لإظهار شعار المولد، بل لو وقع مثل هذه الأمور في الاجتماع لصلاة الجمعة مثلا لكانت قبيحة شنيعة،

ولايلزم من ذلك ذمّ أصل الاجتماع لصلاة الجمعة، كما هو واضح. . . نقول: أصل الإجتماع لإظهار شعار المولد مندوب و قربة، و ما ضمّ إليه من هذه الأمور مذموم و ممنوع.(1)

همانا تحريم در آن از ناحيه اين امور حرامى است كه به آن ضميمه شده نه به لحاظ اجتماع به جهت اظهار شعار ولادت، بلكه اگر مثل اين امور از باب مثال در اجتماعات نماز جمعه واقع شود نيز قبيح و پست مى باشد و اين باعث مذمت اصل اجتماع براى نماز جمعه نمى شود همان گونه كه اين مطلب واضح است. . . لذا ما مى گوييم: اصل اجتماع براى اظهار شعار مولودي خوانى مستحب و موجب تقرب به خداست گرچه اگر مشتمل بر اين امور ناشايست شود مذموم و ممنوع است.

شبهه سيزدهم: نهى پيامبر (ص) از برپايى مراسم

اشاره

پيامبر (ص) فرمود:

لاتجعلوا بيوتكم قبوراً، و لاتجعلوا قبري عيداً و صلّوا علي، فانّ صلاتكم تبلغني حيث كنتم.(2)

خانه هاى خود را قبر وقبر مرا عيد قرار ندهيد. و بر من


1- الحاوي الفتاوي، ج ١، ص ١٩٠.
2- مسند احمد، ج ٢، ص ٢46.

ص:87

صلوات بفرستيد زيرا كه شما از هر كجا صلوات بفرستيد به من رسانده مى شود.

ابن قيّم به اين حديث بر حرمت برپايى مراسم استدلال كرده است.(1)

پاسخ

اوّلاً: دليل، اخصّ از مدّعا است؛ زيرا روايت تنها اشاره به قبر پيامبر (ص) دارد، نه مطلق مكان ها.

ثانياً: جهت آن شايد اين باشد كه انسان بايد در محضر پيامبر (ص) با خضوع وخشوع باشد واين مسئله با اظهار فرح وسرور در كنار قبر سازگارى ندارد، ولى منافاتى ندارد كه در جايى ديگر انجام گيرد.

سبكى مى گويد: «محتمل است كه معناى حديث اين باشد: قبر مرا مانند روزهاى عيد قرار ندهيد، بلكه در كنار قبر من زيارت وسلام ودعا بخوانيد» .(2)

لذا ابن قيم مى گويد:

. . . نهيه لهم أن يتّخذوا قبره عيداً، نهي لهم أن يجعلوه مجمعاً كالأعياد التي يقصد الناس الاجتماع اليها للصلاة، بل يزار قبره -صلوات الله و سلامه عليه - كما يزوره الصحابة علي الوجه الذي

يرضيه و يحبّه. . .(3)

. . . نهى پيامبر (ص) از اينكه قبر او را عيد قرار دهند نهيى است بر آنها


1- حاشيه عون المعبود، ج 6، ص ٣٢.
2- كشف الارتياب، ص 44٩.
3- عون المعبود، ج 6، ص ٣٢ حاشيه .

ص:88

كه قبر او را محلّ اجتماع قرار مى دهند؛ همچون اعيادى كه مردم قصد اجتماع براى آن به جهت نماز دارند، بلكه قبر او - كه درود خدا بر او باد - را آن گونه كه صحابه زيارت كردند بايد زيارت كرد، آن گونه كه مورد رضايت پيامبر (ص) و خشنودى اوست.

ثانياً: معناى حديث آن است كه خانه خود را همچون قبور تاريك و ظلمانى قرار ندهيد كه نور نماز در آن نباشد و هيچ در خانه نماز نخوانيد و زيارت قبرم را همچون عيد قرار ندهيد كه فقط سالى يكى دوبار مى آيد و شما نيز فقط يكى دوبار به زيارتم بيايد بلكه بايد همواره به زيارتم بياييد.

شبهه چهاردهم: تشبه به نصارا در بزرگداشت اوليا

اشاره

در برپايى مراسم ومولودي خوانى، تشبّه به نصاراست.(1)

ابن تيميه مى گويد:

وكذلك مايحدثه بعض الناس إمّا مضاهاةً للنصاري في ميلاد المسيح (ع) و إمّا محبّة للنبي (ص) و تعظيماً له، والله قد يثيبهم علي هذه المحبّة و الإجتهاد لا علي البدع، من إتّخاذ مولد

رسول الله (ص) عيداً، مع إختلاف الناس في مولده. . .(2)

و همچنين است آنچه كه برخى از مردم به جهت تشابه با مسيحيان در ميلاد مسيح (ع) ، يا به جهت [اظهار] محبت به پيامبر (ص) و تعظيم او انجام مى دهند، و خداوند به آنان بر اين محبت و كوشش ثواب


1- اقتضاء الصراط المستقيم، ص ٢٩4.
2- همان، صص ٢٩4 - ٢٩6.

ص:89

مى دهد، نه بر بدعت هايى كه انجام مى دهند، از اينكه ولادت رسول خدا (ص) را عيد مى گيرند، با اينكه مردم در [زمان] ولادت او اختلاف دارند. . .

او نيز مى گويد:

حتّي أنّ بعض القبور يجتمع عندها القبوريّون في يوم من السنة و يسافرون لإقامة العيد، إمّا في المحرّم، أو رجب، أو شعبان، أو ذي الحجة، أو غيرها. . . (1)

حتّى اينكه قبوري ها در روزى از سال به سوى برخى از قبرها مسافرت كرده و كنار آن اجتماع مى كنند يا در محرم، يا رجب، يا شعبان، يا ذى حجه يا غير اين ماه ها. . .

ابن فوزان مى گويد:

البدع المعاصرة كثيرة بحكم تأخّر الزمن، و قلّة العلم، و كثرة الدعاة

إلي البدع، و المخالفات، و سريان التشبّه بالكفّار في عاداتهم و طقوسهم. . . فمن هذه البدع. . . الاحتفال بمناسبة المولد النبوي في ربيع الأوّل. . .

ومن هذا التشبّه بالنصاري في عمل مايسمّي بالاحتفال بالمولد النبوي. . . يعملون ذلك تشبّها بالنصاري في ابتداعهم الاحتفال بمولد المسيح (ع) . . . (2)

بدعت هايى به حكم گذر زمان و كمى علم، و كثرت دعوت كنندگان به بدعت ها و مخالفت ها و جريان تشبه به كفار در عادات و رسوم


1- اقتضاء الصراط المستقيم، صص ٣٧5 و ٣٧6.
2- البدعة، ابن فوزان، صص ٢5 - ٢٧.

ص:90

مردم. . . كه در اين عصر پديد آمده بسيار است. و از جمله آنها. . . برپايى مراسم به مناسبت ولادت پيامبر (ص) در ماه ربيع الاول است.

و از اين تشبّه به مسيحيان عملى است كه آن را برپايى مراسم ولادت پيامبر (ص) مى نامند. . . و اين كار را با تشبّه به مسيحيان در بدعت گزارى در مراسم ميلاد مسيح (ع) انجام مى دهند. . .

پاسخ

اوّلاً: تشبّه از عناوين قصدى است كه در ترتّب حكم بر آن، احتياج به قصد دارد. حال سؤال مى كنيم كه آيا احدى از مسلمانان در برپايى مراسم، قصد تشبّه به كفار ونصارا را دارد؟ قطعاً جواب منفى

است.

بخارى در كتاب مغازى از صحيح خود در باب غزوه احد نقل مى كند: ابوسفيان براى تحريك مشركان صدا داد: «اُعل هبل، اُعل هبل» ؛ «زنده باد بت هُبل، زنده باد بت هُبل» .

پيامبر (ص) فرمود: «شما نيز جواب او را بگوييد» . عرض كردند: «چه بگوييم؟» فرمود: بگوييد: «اَلله أعلي وأجلّ» . ابوسفيان بار ديگر شعار ديگرى را براى تحريك مشركان به حمله سر داد: «نحن لنا العزّي ولاعزّي لكم» ؛ «براى ماست عُزّى وشما عُزّى نداريد» . پيامبر (ص) فرمود: «شما نيز جواب او را بدهيد» . عرض كردند: «چه بگوييم؟» فرمود: بگوييد:

« الله مولانا ولا مولي لكم»(1)؛ «خدا مولاى ماست وشما مولا نداريد» .

آيا كسانى مثل وهابيان مى توانند به پيامبر (ص) اعتراض نموده و


1- صحيح بخارى، ح 4٠4٣؛ البداية والنهاية، ج 4، ص ٢٨.

ص:91

بگويند: اى رسول خدا! اين عمل تو تشبّه به كفار است وجايز نيست؟ مگر خداوند متعال در قرآن كريم نفرموده:

( كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ) (بقره: ١٨٣)

بر شما روزه نوشته وحتمى شده؛ همان گونه كه بر كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شد.

پس مجرد تشابه يك عمل با كردار پيشينيان، دليلى بر بطلان آن نيست.

شيخ شلتوت در كتاب «الفتاوى» در جواب سؤال كسى كه از او درباره كلاه هايى كه از غرب وارد مى شود سؤال نمود، مى گويد:

صحيح نيست كه بگوييم اين كلاه ها زى خاص غيرمسلمانان وشعار غيراسلامى است، بلكه مسلمان وغيرمسلمان در آن مساوى است وآنچه كه مسلمانان به سر مى گذارند به قصد تشبه به غير مسلمانان در خصوصيات دينشان نيست، بلكه به جهت جلوگيرى از حرارت خورشيد يا سرماى زمستان از آن استفاده مى كنند. لذا مشكلى ندارد.(1)

هم او مى گويد:

لايشترط في صحة الصلاة غطاء الرأس، فتصحّ الصلاة برأس مغطاة و برأس مكشوف، و لايشترط في غطائها إذا غطيت نوع خاص من الغطاء. فللمسلم أن يصلّي بعمامة و بقبعة مادامت لاتمنعه من وضع الجبهة علي الأرض. و الإسلام لايعرف زيّاً خاصاً للرأس، و الزي و غطاء الرأس من الأمور التي يتركها


1- الفتاوي، شلتوت، ص ٨٨.

ص:92

الإسلام للعرف الذي يجري عليه الناس.

وليس صحيحاً مايقال: انّ القبعة زي خاصّ بغير المسلمين و شعار غير اسلامى، فالمسلم و غيره في ذلك سواء، و الذين

يلبسون القبعات من المسلمين لايقصدون التشبه بغيرهم فيما هو من خصائص دينهم، و إنّما يلبسونها لتقيهم من حرّ الشمس أو برد الشتاء مثلا أو لأن عُرف بلادهم جري علي ذلك.(1)

در صحت نماز پوشيده بودن سر شرط نيست، لذا نماز چه با پوشيده شدن سر و يا برهنه بودن آن صحيح است. و اگر هم پوشيده مى شود نوع خاصى از پوشش لازم نيست. لذا مسلمان مى تواند با عمامه و شابگاه [كلاه مخصوص غربى] نماز بخواند مادامى كه اين دو مانع از قرار گرفتن پيشانى بر روى زمين نگردد، و اسلام زى خاصى را براى سر معرفى نكرده است، و زى و پوشاندن سر از جمله امورى است كه اسلام آن را به عرفى واگذار كرده كه مردم بر آن عمل مى كنند.

و صحيح نيست كه گفته شود: كلاه شابگاه زى خاصى براى غير مسلمانان و از شعار غير اسلامى است؛ چرا كه مسلمان و غير مسلمان در آن يكسان است، و كسانى كه از مسلمانان كلاه شابگاه به سر مى گذارند قصدشان تشبه به غير خودشان از خصوصيات دينشان نيست، بلكه بدين جهت بر سر مى گذارند تا آنان را از باب مثال از حرارت خورشيد و يا سرماى زمستان نگه دارد، يا بدين جهت كه عرف كشورشان بر اين سبك است.

ثانياً: اساس جواز يك عمل، انطباق آن با كتاب وسنّت است؛


1- الفتاوي، شلتوت، ص ٨٨.

ص:93

خواه شبيه به عمل ديگران باشد يا نه. وما مشروعيت آن را با ادله عام

وخاص ثابت كرديم.

ثالثاً: همان گونه كه از كلام شيخ شلتوت استفاده شد، مقصود از تشبّه به نصارا، تشبّه در اختصاصيات آنان؛ از قبيل صليب وزدن ناقوس است، نه در هر عملى، و اين مطلبى است كه از نصّ يا ظاهر روايات استفاده مى شود.

ترمذى به سندش از عمرو بن شعيب از پدرش از جدش نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود:

ليس منّا من تشبّه بغيرنا، لاتشبهوا باليهود ولا بالنصاري، فانّ تسليم اليهود الإشارة بالأصابع و تسليم النصاري الإشارة بالأكف.(1)

از ما نيست كسى كه به غير ما شباهت پيدا كند، به يهود و نصارا تشبّه پيدا نكنيد؛ زيرا سلام يهود با اشاره به انگشت و سلام نصارا با اشاره به كف دست است.

شبهه پانزدهم: خلاف سنت سلف

اشاره

سلف صالح اين عمل را انجام ندادند با اينكه محبت سلف صالح نسبت به رسول خدا (ص) بيشتر بود اگر جايز بود آنان انجام مى دادند.

پاسخ

اوّلاً: در اصول به اثبات رسيده كه عدم فعل معصوم دلالت بر

حرمت، وفعل معصوم دلالت بر وجوب ندارد، بلكه تنها عدم فعل،


1- صحيح ترمذي، ح٢6٩5.

ص:94

دلالت بر عدم وجوب وفعل دلالت بر عدم حرمت دارد. پس مجرّد انجام ندادن، دليل بر حرمت وعدم جواز نيست.

ثانياً: سيره وعمل مسلمانان تا عصر ابن تيميه، برپايى مراسم بوده واهل سنّت تصريح دارند كه اجماع، حجّت است.

ثالثاً: اما اينكه گفته شده: محبت سلف صالح نسبت به رسول خدا بيشتر بوده واگر جايز مى بود حتماً اين عمل را انجام مى دادند، اين حرف، خلاف احاديث نبوى است؛ زيرا در روايتى از پيامبر اكرم (ص) خطاب به صحابه آمده: «همانا زود است كه اقوامى بيايند كه از شما محبتشان نسبت به من بيشتر باشد» .(1)

شبهه شانزدهم: بدعت بودن بزرگداشت

اشاره

اختصاص دادن روزى خاص براى اظهار فرح وشادى بدعت است.

ابن تيميه مى گويد:

ما أحدث من الأعياد و المراسم فهو منكر و إن لم يكن فيه مشابهة لأهل الكتاب، لوجهين: أحدهما: إنّه داخل في مسمّي البدع و المحدثات. . .(2)

آنچه از عيدها و مراسم پيدا شده منكر است گرچه در آن تشبه به اهل كتاب نباشد به دو وجه؛ يكى اينكه اين كار داخل در عنوان

بدعت و محدثات است. . .

او همچنين مى گويد:


1- مجمع الزوائد، ج ١٠، ص 66؛ كنز العمال، ج ٢، ص ٣٧4.
2- إقتضاء الصراط المستقيم، صص ٢6٧ و ٢6٨.

ص:95

الأصل في العبادات أن لايشرع منها إلاّ ما شرّعه الله، و الأصل في العادات أن لايحظر منها إلاّ ما حظره الله، وهذه المواسم المحدثة إنّما نهي عنها لما حدث فيها من الدين الذي يتقرّب به.(1)

اصل در عبادات آن است كه تنها از ناحيه خداوند تشريع شده باشد، و اصل در عادت ها آن است كه ممنوع نشود، مگر كارهايى كه خداوند آنها را منع كرده است. و اين مراسمى كه حادث شده، به اين دليل از آنها نهى شده كه جنبه دينى و تقرّبى به آنها داده شده است.

صالح بن فوزان مى گويد:

انّ عموم الدليل يقتضى أن يكون جميع الأيام بالنسبة للإحتفال سواسية، فتخصيص يوم واحد في جميع البلاد بالإحتفال بدعة، و إن لم يكن أصل العمل بدعة. (2)

همانا عموم دليل اقتضا مى كند كه تمام روزها نسبت به برپايى مراسم مساوى باشد، پس اختصاص دادن يك روز خاص در تمام شهرها به برپايى مراسم بدعت است، گرچه اصل عمل بدعت نيست.

عبدالعزيز بن عبدالله بن باز مى گويد:

لايجوز الإحتفال بمولد الرسول (ص) و لاغيره؛ لانّ ذلك من البدع المحدثة في الدين. . .(3)

برپايى مراسم ولادت پيامبر (ص) و غير او جايز نيست؛ زيرا كه اين عمل از بدعت هاى حادث شده در دين است.


1- إقتضاء الصراط المستقيم، ص ٢6٩.
2- البدعة، ص ١٧.
3- صحيفة الشرق الأوسط، تاريخ ٣/١٢/ ١٩٨4 در مقاله اى تحت عنوان حكم الإحتفال بالمولد النبوى و غيره

ص:96

گروه دائمى فتواى وهابيان مى گويد:

لايجوز الاحتفال بمن مات من الأنبياء و الصالحين، ولا إحياء ذكراهم بالموالد و رفع الاعلام، و لابوضع السرج و الشموع علي قبورهم، ولا بناء القباب و المساجد علي أضرحتهم أو كسوتها أو نحو ذلك، لأنّ جميع ما ذكر من البدع المستحدثة في الدين، و من وسائل الشرك، فانّ النبي (ص) لم يفعل ذلك بمن سبقه من الأنبياء و الصالحين، ولا فعله الصحابة بالنبي (ص) ولا أحد من أئمة المسلمين في القرون الثلاثة التي شهد لها بأنّها خير القرون من بعده بأحد من الأولياء و الصالحين. . .(1)

برپايى مراسم براى اموات از پيامبران و صالحان و يادبود گرفتن براى ولادت ها و برپا كردن عَلَم ها و قرار دادن چراغ ها و شمع ها بر قبرهاى آنان و ساختن گنبدها و مساجد بر قبور آنها و پوشاندن روى آنها و امثال اين امور جايز نمى باشد؛ زيرا تمام اين امور از بدعت هايى است كه در دين حادث شده و از وسايل شرك است، و پيامبر (ص) اين كارها را نسبت به پيامبران و صالحان انجام نداده و نيز صحابه نسبت به پيامبران و يا يكى از امامان مسلمانان در قرونى كه پيامبر (ص) گواهى به برتر بودن آنها بعد از خود داده نسبت به يكى از اوليا و صالحان انجام نداده اند.

پاسخ

اوّلاً: همان گونه كه به اثبات رسيده، گاهى مكانى به جهت مظروفش شرف پيدا مى كند، زمان نيز اين چنين است؛ برخى از زمان ها


1- اللجنة الدائمة من الفتوي، رقم ١٧٧4.

ص:97

به جهت عمل خاصى كه در آن انجام گرفته ارزشمند است؛ همانند شب قدر كه قرآن مى فرمايد: ( إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ) ؛ «ما قرآن را در شب مباركى نازل كرديم» .

پس اگر مراسمى را در وقت خاصى مثل ميلاد پيامبر (ص) يا غدير انجام مى دهيم به جهت مباركى آن زمان خاص است.

ثانياً: اوامر شارع گاهى به شيئى به عنوان عام آن تعلق مى گيرد، كه تطبيقش بر مصاديق بر عهده مكلف است؛ همانند كمك به فقرا، كه حكم بر موضوعى كلّى است (كمك به فقرا) ، ولى تطبيق آن بر مصاديق خاص، به عهده مكلف واگذار شده تا هر نوع كمكى كه فقير لازم دارد ومقدور اوست انجام دهد. در اينجا نيز تطبيق آن بر وقتش به مكلف واگذار شده

تا در هر وقتى كه مناسب مى بيند پياده نمايد.

ص:98

ص:99

عزادارى براى اولياى الهى

حكم حضور در عزاى اولياى الهى

بر اساس روايات معتبر، حضور در مراسم عزا جايز است. بخارى به سند خود از عايشه نقل مى كند:

لمّا جاء النبي (ص) خبر قتل بن حارثة وجعفر وابن رواحة جلس يعرف فيه الحزن. . .(1)

هنگامى كه خبر شهادت زيد بن حارثه وجعفر وعبدالله بن رواحه به پيامبر (ص) رسيد، حضرت در حالى كه آثار حزن در صورتش نمايان بود وارد مسجد شد ودر آنجا نشست.

ابن هشام نقل مى كند:

لمّا رجع النبي (ص) إلي المدينة سمع البكاء والنواح علي القتلي، فذرفت

عيناه (ص) وبكي، ثم قال: لكن حمزة لابواكي له، فجاء نساء بني عبدالاشهل لمّا سمعوا ذلك، فبكين علي عمّ


1- ارشاد الساري، ج ٢، ص ٣٩٣.

ص:100

رسول الله (ص) (1)

هنگامى كه پيامبر (ص) به مدينه بازگشت صداى گريه ونوحه را بر كشته شدگان شنيد. آن گاه چشمان پيامبر (ص) پر از اشك شد وفرمود: ولى حمزه گريه كنندگانى ندارد. با شنيدن اين سخن، زنان بنى عبدالاشهل آمدند وبر عموى رسول خدا (ص) گريستند.

لباس مشكى پوشيدن

شكى نيست كه پوشيدن لباس مشكى خصوصاً در حال نماز نزد مشهور اماميه كراهت دارد، بلكه ادعاى اجماع بر آن نيز شده است. ولى بحث اين است كه آيا اين كراهت ذاتى است، يعنى به لحاظ اينكه لباس مشكى است مكروه است يا به جهت اينكه شعار بنى عباس بوده (2)يا چون لباس اهل جهنم است (3)، مكروه مى باشد؟

از ظاهر برخى ادله استفاده مى شود كه كراهت آن ذاتى نيست ولذا در صورتى كه عنوان ديگرى به خود گيرد؛ مثل اينكه شعار حزن بر اولياى الهى شود، نه تنها كراهت سابق را از دست مى دهد بلكه داخل در عنوان احياى شعائر الهى شده، مستحب نيز مى گردد. خصوصاً آنكه با

مراجعه اخبار وتواريخ پى مى بريم كه اهل بيت عليهم السلام هنگام عزا در مصيبت فقدان يكى از بزرگان، لباس مشكى را مى پوشيده، يا پوشيدن آن را امضا كرده اند. اينك به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم:


1- السيرة النبوية، ج ٣، ص ١٠5.
2- من لا يحضره الفقيه، ج ٢، ص ٢5٢.
3- وسائل الشيعة، ج ٣، ص ٢٨١.

ص:101

١. ابن ابى الحديد از مدائنى نقل مى كند:

لما توفي علي (ع) خرج عبدالله بن العباس بن عبدالمطلب إلي الناس فقال: انّ اميرالمؤمنين (ع) توفّي وقد ترك خلفاً، فان احببتم خرج اليكم وان كرهتم فلا أحد علي أحد. فبكي الناس وقالوا: بل يخرج الينا. فخرج الحسن (ع) فخطبهم فقال: . . . وكان خرج اليهم وعليه ثياب سود. . .(1)

چون على (ع) وفات يافت، عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب نزد مردم آمد وگفت: همانا اميرالمؤمنين (ع) وفات يافت، او كسى را به عنوان جانشين خود قرار داده است، اگر دوست داريد نزد شما مى آيد واگر كراهت داريد كسى بر ديگرى اصرارى ندارد؟ مردم گريستند وگفتند: بلكه به سوى ما بيايد. حسن (ع) در حالى كه لباس مشكى به تن داشت نزد آنان آمد وخطبه اى ايراد كرد. پس فرمود: . . . و خارج شد به سوى ايشان و حال آنكه بر او لباسى سياه بود.

٢. ابى مخنف روايت كرده كه نعمان بن بشير خبر شهادت امام حسين (ع) را به اهل مدينه ابلاغ نمود. . . در مدينه زنى نبود جز آنكه از پشت پرده بيرون آمد ولباس مشكى پوشيده، مشغول عزادارى شد. (2)

٣. عمادالدين ادريس قرشى از ابى نعيم اصفهانى به سندش از امّ سلمه نقل كرده كه:


1- شرح ابن ابى الحديد، ج ١6، ص ٢٢.
2- مقتل ابى مخنف، صص ٢٢٢ و ٢٢٣.

ص:102

انّها لمّا بلغها مقتل الإمام الحسين بن علي عليهما السلام اضربت قبة سوداء في مسجد رسول الله (ص) ولبست السواد.(1)

چون خبر كشته شدن امام حسين (ع) به او رسيد خيمه اى سياه در مسجد رسول خدا (ص) زد ولباس مشكى به تن نمود.

آثار گريستن

اشاره

علما ودانشمندان براى گريستن آثار وتأثيراتى ذكر كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

١. تصفيه باطن

كسانى كه در مسير عبوديّت حقّ از اشك وآه بهره مى برند به نتايج معنوى فراوانى دسترسى پيدا مى كنند؛ زيرا اشكى كه براى خدا يا در اندوه اولياى الهى از چشمه سار ديدگان جارى مى شود، از آن جهت كه

حالتى روحانى والهى در آن حاكم است از نورانيّت ومعنويّت فوق العاده اى برخوردار مى باشد. لذا حضرت اميرالمؤمنين (ع) در دعاى كميل به خداوند متعال عرض مى كند:

يا الهي وربّي وسيدي ومولاي، لأي الأمور إليك اشكوا ولما منها اضجّ وأبكي.

اى پرودگار وآقا ومولاى من! براى كدامين از امور خود شكوه به سوى تو آورم وبراى كدامين از آنها گريه وزارى نمايم.

و در جايى ديگر عرض مى كند:

« ولأبكينّ عليك بكاء الفاقدين» ؛ «و


1- عيون الاخبار وفنون الآثار، ص ١٠٩.

ص:103

البته من از دورى تو همانند گريه عزيز گم كرده گريه مى كنم» .

ودر فراز آخر دعا مى گويد:

ارحم من رأس ماله الرجاء وسلاحه البكاء.

رحم كن به كسى كه سرمايه اش اميدوارى و اسلحه اش گريه و زارى است.

٢. اشك، سلاح خودسازى

اشك وگريه سلاحى است قوى وبُرّنده كه مى تواند در راه خودسازى كمك شايانى داشته باشد. لذا حضرت على (ع) در دعاى كميل مى فرمايد:

«ارحم من رأس ماله الرجاء وسلاحه البكاء» . در جنگ با دشمن درونى، يعنى جبهه جهاد اكبر، اسلحه انسان آه است نه آهن، گريه است نه شمشير. كسانى هستند كه در مجلس عزاى حسين بن على (ع) نشسته اند، اما آن هنر ودرك را ندارند تا اشك بريزند، وبر فرض هم كه درك داشته باشند نرمش دل در آنان نيست، چه اينكه تحصيل نرمش دل، كار هر كسى نيست كه نصيب او گردد.

از ديدگاه علماى اخلاق ريشه بسيارى از جنايت ها قساوت قلب است. انسان وقتى به قساوت قلب وسخت دلى مبتلا شد، بسيارى از مواهب فطرى را از دست مى دهد، به طورى كه نه از آلام ديگران متأثر مى شود ونه دلش در مهر كسى مى تپد، ونه رغبتى به راز ونياز با خدا دارد ونه تمايل به محبّت با مردم در خود احساس مى كند. بديهى است كه بهترين وسيله پيشگيرى يا مداوا در اين زمينه، اشك وگريه است.

ص:104

٣. اشك، راهى براى رسيدن به عشق

عشق در لغت به معناى «دلدادگى» و «خاطرخواهى» است. محدّث قمى مى گويد: «عشق عبارت است از زياده روى در محبّت» (1)

به طور قطع در بين ابزار ووسايلى كه براى وصول به معشوق حقيقى -كه همان عشق به محبوب عالم، يعنى خدا است -نياز مى باشد پس از شناخت و معرفت، اشك وگريه است. بنابراين اگر انسان، مشتاق رسيدن به حق باشد ولى از اشك وگريه مدد نگيرد هرگز تحوّل معنوى

وسيع ومؤثّر در او پديد نمى آيد.

زبان ترجمان عقل است، ولى ترجمان عشق، اشك چشم است. آنجا كه اشكى از روى احساس ودرد مى ريزد عشق حضور دارد، ولى آنجا كه زبان با گردش منظم خود جمله هاى منطقى مى سازد، عقل حاضر است. بنابراين، همان طور كه استدلالات منطقى وكوبنده مى تواند همبستگى گوينده را با اهداف رهبران آن مكتب آشكار سازد، قطره اشك نيز مى تواند اعلان جنگ عاطفى بر ضدّ دشمنان مكتب محسوب گردد.

شكسپير، دانشمند، نويسنده وشاعر انگليسى مى گويد: «انديشه ها، رؤياها، آه ها، آرزوها واشك ها از ملازمات جدايى ناپذير عشق هستند» .

و در جمله اى ديگر مى گويد: «عشقى كه با اشك هاى چشم شست وشو داده شود، هميشه پاكيزه وتميز وزيبا خواهد ماند» .(2)


1- سفينة البحار، ج ٢، ص ١٩٧.
2- چكيده انديشه ها، ص ٢5٠.

ص:105

ويكتور هوگو، نويسنده معروف غربى مى گويد: «خوشبخت كسى است كه خدا به او دلى بخشيده كه شايسته عشق وسوز وگداز است» .(1)

5. تأثير گريستن در سلامتى انسان

به عقيده دانشمندان علوم تجربى ومحقّقان علوم پزشكى، براى اشك خواص طبّى مختلفى است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

الف) همراه اشك آنزيمى خارج مى شود كه چشم واطراف آن را

ضدّ عفونى مى كند.

ب) مطابق آزمايشات به عمل آمده، آنان كه بيشتر گريه مى كنند كمتر به زخم هاى معده واثنى عشر دچار مى شوند.

ج) دانشمندان معتقدند كه گريستن، در كاهش آلام درونى، و فشارهاى روحى وروانى تأثير بسيار عجيبى دارد.

د) با اشك وگريه مى توان برخى از بيماري ها را تشخيص داد، چون اشك چشم مايه صاف شده از خون بدن است ولذا به كمك آن مى توان گونه هاى مختلفى از سرطان را شناسايى كرد.

دلايل جواز عزادارى و گريه در سوگ اوليا

اشاره

يكى از مظاهر عزادارى گريه بر فراق محبوب به ويژه اولياى الهى است كه وهابيان آن را جايز نمى دانند و حال آنكه روايات متعددى دلالت بر آن دارد كه عزادارى و گريه نه تنها حرام نيست، بلكه گريستن در سوگ اولياى الهى داخل در اصل اباحه است. واين اصل پابرجاست


1- چكيده انديشه ها، ص ٢5٠.

ص:106

مادامى كه دليلى برخلاف آن يعنى حرمت وجود نداشته باشد. و هيچ دليلى بر حرمت يا كراهت گريستن در سوگ اولياى الهى وجود ندارد، بلكه روايات متعددى وجود دارد كه مى توان بر استحباب ورجحان گريه اقامه نمود. اينك به نمونه هايى از گريستن در سوگ اولياى الهى اشاره مى كنيم:

١. گريستن حضرت آدم (ع) در سوگ هابيل

طبرى به سندش از على بن ابى طالب (ع) نقل كرده كه فرمود:

« لمّا

قتل ابن آدم اخاه بكاه آدم. . .»(1)؛ «چون فرزند آدم را برادرش به قتل رسانيد، آدم بر او گريست. . .» .

٢. گريه يعقوب در فراق يوسف

طبرى در تفسير آيه ( تَاللهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ) ؛ «گفتند: به خدا تو آن قدر ياد يوسف مى كنى تا در آستانۀ مرگ قرار گيرى، يا هلاك گردى» (يوسف: ٨5) ، به سندش از حسن بصرى نقل كرده كه گفت:

كان منذ خرج يوسف من عند يعقوب إلي يوم رجع ثمانون سنة، لم يفارق الحزن قلبه، يبكي حتّي ذهب بصره، قال الحسن: والله ما علي الأرض يومئذ خليفة اكرم علي الله من يعقوب (ع) .(2)

از زمانى كه حضرت يوسف از نزد يعقوب خارج شد تا روزى كه بازگشت، هشتاد سال طول كشيد. در اين هنگام حزن از دل يعقوب


1- تاريخ طبرى، ج ١، ص ٣٧.
2- تفسير طبرى، ج ١٣، ص ٣٢.

ص:107

مفارقت نكرد. آن قدر گريست تا اينكه چشمانش كور شد. حسن بصرى مى گويد: به خدا سوگند! در آن روز روى زمين مخلوقى كريم تر بر خدا از يعقوب نبود.

٣. گريه پيامبر (ص) بر حمزه

ابن هشام مى گويد:

لمّا رجع النبي (ص) إلي المدينة سمع البكاء والنواح علي القتلي، فذرفت عيناه وبكي ثم قال: لكن حمزة لابواكي له. فجاء نساء بني عبدالاشهل لمّا سمعوا ذلك، فبكين علي عمّ رسول الله (ص) .(1)

چون پيامبر (ص) از احد بازگشت، صداى گريه وناله بر كشتگان به گوشش رسيد، چشمان حضرت پر از اشك شد وگريست. سپس فرمود: ولى حمزه گريه كننده اى ندارد. زنان بنى عبدالأشهل چون اين ندا را شنيدند، شروع به گريه بر عموى رسول خدا (ص) كردند.

او نيز از ابن مسعود نقل كرده كه گفت:

ما رأينا رسول الله باكياً اشدّ من بكائه علي حمزه، وضعه في القبلة، ثم وقف علي جنازته وانتحب أي شهق حتّي بلغ به الغشي.(2)

ما گريه رسول خدا (ص) را به مانند گريستن پيامبر (ص) بر حمزه نديديم. حضرت او را به طرف قبله نمود، آن گاه بر بالين جنازه او ايستاد وصيحه اى زد كه نزديك بود بيهوش شود.


1- السيرة الحلبيّة، ج ٣، ص ١٠5.
2- همان، ج ٢، ص ٣٢٣.

ص:108

4. گريه رسول خدا (ص) بر عترتش

ابن ابى شيبه به سندش از ابن مسعود نقل كرده كه گفت: روزى نزد رسول خدا (ص) بوديم، ناگهان جماعتى از بنى هاشم آمدند، چون حضرت آنان را مشاهده كرد چشمانش گريان شده، رنگش تغيير كرد. به او عرض كردم: ما در صورت شما چيزى (غمى) مشاهده مى كنيم كه براى شما ناراحت كننده است؟ حضرت فرمود:

انّا أهل بيت اختار الله لنا الآخرة علي الدنيا، وانّ أهل بيتي سيلقون بلاء.(1)

همانا ما اهل بيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا انتخاب كرده است. وهمانا زود است كه اهل بيتم را بلا فرا رسد.

5. گريه پيامبر (ص) بر شهداى جنگ موته

بخارى نقل مى كند:

انّ النبي (ص) نعي زيداً وجعفراً وابن رواحة للناس قبل ان يأتيهم خبرهم وقال: اخذ زيد الراية فاصيب، ثم اخذ جعفر فاصيب، ثم اخذ ابن رواحة فاصيب، وعيناه تذرفان.(2)

خبر شهادت زيد وجعفر وابن رواحه را قبل از آنكه به مردم برسد

خود پيامبر (ص) به آنان داد وفرمود: پرچم را زيد گرفت، و بر زمين افتاد، سپس جعفر گرفت او نيز بر زمين افتاد، آن گاه ابن رواحه


1- المصنّف، ج ٨، ص 6٩٧.
2- صحيح بخارى، ج ٢، ص ٢4٠.

ص:109

گرفت و او نيز بر زمين افتاد. اينها را مى گفت در حالى كه چشمانش گريان بود.

6. گريه پيامبر (ص) بر جعفر

چون جعفر واصحابش به شهادت رسيدند، رسول خدا (ص) وارد خانه او شد وفرزندان جعفر را طلبيد. آنان را بوييد وچشمانش گريان شد. همسرش اسماء به حضرت عرض كرد: «پدر ومادرم به فدايت! چه چيز شما را به گريه درآورده است؟ آيا خبرى از جعفر واصحابش به شما رسيده است؟» حضرت فرمود: «آرى، امروز آنان به شهادت رسيدند» . اسماء مى گويد: «من بلند شدم وگريستم وزنان را نيز بر دور خود جمع كردم. در اين هنگام فاطمه عليها السلام داخل شد در حالى كه گريه مى كرد و مى فرمود: واعمّاه» .

رسول خدا (ص) فرمود:

« علي مثل جعفر فلتبك البواكي»(1)؛ «بر مثل جعفر بايد گريه كنندگان بگريند» .

٧. گريه پيامبر (ص) در سوگ مادرش

ابوهريره مى گويد:

زار النبي (ص) قبر امّه فبكي وابكي من

حوله.(2)

پيامبر (ص) به زيارت قبر مادرش رفت وگريست وهر كسى را كه در اطراف او بود نيز به گريه درآورد.


1- كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٩٠.
2- صحيح مسلم، ج ٢، ص 6٧١.

ص:110

٨. گريه پيامبر (ص) بر فاطمه بنت اسد

روايت شده كه پيامبر (ص) بر فاطمه مادر حضرت على (ع) نماز خوانده، او را در قبر گذارد وگريست وفرمود:

جزاك الله من امّ خيراً، فلقد كنت خير امّ.(1)

خداوند تو را به جهت مادرى -كه در حق من كردى- جزاى خير دهد، به طور حتم تو خوب مادرى بودى.

٩. گريه پيامبر (ص) بر عثمان بن مظعون

حاكم به سندش از عايشه نقل مى كند كه:

انّ النبي (ص) قبّل عثمان بن مظعون وهو ميّت وهو يبكي.(2)

پيامبر (ص) عثمان بن مظعون را در حالى كه مرده بود بوسيد وگريه كرد.

١٠. رخصت پيامبر (ص) به گريستن

ابن مسعود وثابت بن زيد وقرظة بن كعب مى گويند:

« رخّص لنا في البكاء» (3)؛ «پيامبر (ص) ما را به گريه هنگام مصيبت رخصت داد» .

حاكم نيشابورى به سندش از ابوهريره نقل مى كند كه گفت: پيامبر (ص) به دنبال جنازه اى در حال حركت بود وعمر بن خطاب نيز همراه او حركت مى كرد. عمر صداى گريه زنان را شنيد، وآنان را از اين كار بازداشت. رسول خدا (ص) فرمود:


1- ذخائر العقبى، ص 56.
2- مستدرك حاكم، ج ١، ص ٣6١.
3- المصنّف، ج ٣، ص ٢6٨.

ص:111

يا عمر! دعهنّ، فانّ العين دامعة، والنفس مصابة والعهد قريب.(1)

اى عمر! آنان را رها كن، زيرا چشم اشك بار ونفس مصيبت ديده و عهد نزديك است.

١١. گريه حضرت على (ع) در سوگ حضرت زهرا عليها السلام

ابن صبّاغ مالكى از جعفر بن محمّد عليهما السلام نقل مى كند كه فرمود: «چون فاطمه عليها السلام رحلت نمود، على (ع) هر روز به زيارت او مى آمد. حضرت صادق (ع) فرمود: على (ع) روزى آمد وخود را بر روى قبر حضرت زهرا عليها السلام افكند وگريست واين اشعار را انشاء نمود:

ما لي مررت علي القبور مسلّماً

مرا چه شده كه بر قبور گذر مى كنم وبر قبر دوست وحبيبم سلام

مى دهم ولى جوابم را نمى دهد.

اى قبر! تو را چه شده كه جواب ندا دهنده را نمى دهى؟ آيا بعد من از معاشرت با دوستان ملول وخسته شده اى؟

١٢. گريه حضرت اميرالمؤمنين (ع) در سوگ عمار

ابن قتيبه مى گويد: «چون عمار به قتل رسيد، حضرت على (ع) به عُدَى فرمود:

« يا عُدَي! قتل عمار بن ياسر؟» ؛ «اى عدى! آيا عمار بن ياسر كشته شد؟» عدى عرض كرد: «آرى» . آن گاه حضرت گريست وفرمود:


1- مستدرك حاكم، ج١، ص٣٨١؛ سنن نسائى، ج4، ص١٩٠؛ مسند احمد، ج٢، ص٣٣٣.

ص:112

رحمك الله يا عمار! استوجب الحياة والرزق الكريم. . . .(1)

خدا رحمت كند تو را اى عمار! او مستوجب زندگانى ورزق كريم بود. . . .

١٣. گريه على (ع) بر هاشم بن عتبه

سبط بن جوزى مى گويد:

. . . قتل في ذلك اليوم ايضاً هاشم بن عتبة بن ابي وقاص، فبكي علي عليهما وصلّي عليهما، وجعل عماراً ممّا يليه، وهاشم بن عتبة ممّا يلي

القبلة ولم يغسلهما.(2)

. . . در آن روز [صفين]، هاشم بن عتبة بن ابى وقاص نيز كشته شد. حضرت بر هر دو گريست وبر آنان نماز گزارد. وعمار را به طرف خود وهاشم بن عتبه را به طرف قبله نمود، وآن دو را غسل نداد.

١4. گريه على (ع) بر محمّد بن ابوبكر

سبط بن جوزى مى گويد:

وبلغ علياً قتل محمّد فبكي وتأسّف عليه ولعن قاتله.(3)

خبر كشته شدن محمد بن ابوبكر به على (ع) رسيد وگريست وبر او اظهار تأسف نمود وبر قاتلش لعنت فرستاد.

١5. گريه حضرت زهرا عليها السلام در سوگ پدرش

سبط بن جوزى مى گويد:


1- الامامة والسياسة، ج ١، ص ١١٠.
2- تذكرة الخواص، ص ٩4.
3- همان، ص ١٠٧.

ص:113

ثمّ انّها اعتزلت القوم ولم تزل تندب رسول الله (ص) وتبكي حتّي لحقت به.(1)

آن گاه فاطمه عليها السلام از مردم كناره گرفت ودائماً بر رسول خدا (ص) ندبه مى كرد و مى گريست تا به آن حضرت ملحق شد.

١6. گريه فاطمه عليها السلام بر مادرش

يعقوبى مى گويد:

ولمّا توفيت خديجة جعلت فاطمة تتعلق برسول الله (ص) و هي تبكي وتقول: أين امّي؟(2)

چون خديجه رحلت نمود فاطمه در حالى كه مى گريست خود را به رسول خدا (ص) رسانيد وگفت: كجاست مادرم؟

١٧. گريه فاطمه عليها السلام بر رقيه

ابن شبّه به سندش از ابن عباس نقل كرده كه گفت:

لما ماتت رقية بنت رسول الله (ص) قال رسول الله (ص) : الحقي بسلفنا الخير عثمان بن مظعون. . . فبكت فاطمة علي شفير القبر، فجعل النبي (ص) ، يمسح الدموع عن عينيها بطرف ثوبه.(3)

چون رقيه دختر رسول خدا (ص) رحلت كرد، حضرت (ص) فرمود: به سلف خير ما عثمان بن مظعون ملحق باد. . . در اين هنگام بود كه فاطمه كنار قبر گريست وپيامبر (ص) اشك هاى او را با گوشه لباسش از چشمانش پاك كرد.


1- تذكرة الخواص، ص ٣١٨.
2- تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص ٣5.
3- تاريخ المدينة المنوّرة، ج ١، ص ١٠٣.

ص:114

١٨. گريه فاطمه عليها السلام در سوگ جعفر

ابن اثير نقل مى كند:

رسول خدا (ص) بر اسماء وارد شد وخبر شهادت جعفر را به او داد

وبر او به اين مصيبت تسليت گفت. فاطمه عليها السلام وارد شد وشروع به گريه كرد.(1)

١٩. گريه امام حسن (ع) واهل كوفه در سوگ حضرت على (ع)

ابن ابى الحديد مى گويد:

انّ الحسن بن على (ع) خطب في صبيحة الليلة التي قبض فيها اميرالمؤمنين علي (ع) ، فحمد الله واثني عليه وصلّي علي النبي (ص) ثم قال: لقد قبض في هذه الليلة رجل لم يسبقه الاولون ولم يدركه الاخرون لقد كان يجاهد مع رسول الله فيقيه بنفسه، وكان رسول الله (ص) يوجهه برايته فيكتنفه جبرئيل عن يمينه وميكائيل عن شماله، فلايرجع حتّي يفتح الله علي يديه. ولقد توفي الليلة التي عرج فيها بعيسي بن مريم، وفيها قبض يوشع بن نون، و ما خلف صفراء ولابيضاء الاّ سبعمائة درهم فضلت من عطائه، واراد ان يبتاع بها خادماً لاهله، ثم خنقه البكاء فبكي وبكي الناس معه. . .(2)

حسن بن على (ع) در صبح آن شبى كه اميرالمؤمنين (ع) در آن شب رحلت نمود، خطبه اى ايراد كرد وپس از حمد وثناى الهى ودرود بر پيامبر (ص) فرمود: در اين شب مردى رحلت نمود كه پيشينيان بر


1- كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٩٠.
2- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص ١١.

ص:115

او سبقت نگرفته وآيندگان نيز او را درك نخواهند كرد. او هميشه همراه رسول خدا (ص) جهاد مى كرد وبا جان خود از او دفاع مى نمود. رسول خدا (ص) او را با پرچمش راهنمايى مى كرد. جبرئيل در طرف راست او وميكائيل در طرف چپ او بودند، واز جنگ باز نمى گشت تا خداوند پيروزى را بر دستان او قرار مى داد. او در شبى وفات يافت كه عيسى بن مريم به آسمان عروج نمود، ويوشع بن نون وفات يافت. وهيچ زردى وسفيدى (طلا ونقره اى) را بر جاى نگذاشت جز هفتصد درهم از زيادى اموالش كه مى خواست با آن خادمى براى خانواده اش تهيه كند. آن گاه بغض گلوى او را فشرد وگريست ومردم نيز با او گريستند. . .

٢٠. گريه امام حسين (ع) در سوگ برادرش عباس (ع)

قندوزى حنفى نقل مى كند:

فضربه رجل منهم بعمود من حديد علي رأسه الشريف ففلق هامته فوقع علي الأرض وهو يقول: يا اباعبدالله! يا حسين! عليك منّي السلام. فقال الامام: واعباساه، وامهجة قلباه وحمل عليهم وكشفهم عنه ونزل اليه وحمله علي

جواده فادخله الخيمة وبكي بكاءاً شديداً وقال: جزاك الله عنّي خير الجزاء. . .(1)

مردى با عمودى از آهن بر سر شريف عباس (ع) كوبيد كه فرقش را شكافت وبر زمين افتاد وفرياد برآورد: اى اباعبدالله! اى حسين! سلام من بر تو باد. امام فرمود: واى بر عباسم، واى بر خون دلم


1- ينابيع المودة، ص 4٠٩.

ص:116

آن گاه بر لشكر حمله كرده، آنان را كنار زد. از اسب پياده شد واو را بر آن سوار كرد وداخل خيمه نمود وبسيار گريست وفرمود: خداوند به جهت من تو را بهترين جزا عنايت فرمايد. . .

٢١. گريه امام حسين (ع) بر مسلم بن عقيل

احمد بن اعثم كوفى مى نويسد:

وبلغ الحسين بن علي بانّ مسلم بن عقيل قد قتل؛ وذلك انّه قدم عليه رجل من اهل الكوفة فقال له الحسين (ع) : من اين اقبلت؟ قال: من الكوفة، وما خرجت حتّي نظرت مسلم بن عقيل وهاني بن عروة المذحجي رحمهما الله قتيلين، مصلوبين، منكسين، في سوق القصابين، وقد وجه برأسيهما إلي يزيد بن معاوية. قال: فاستعبر الحسين (ع) باكياً

ثم قال: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ . (1)يد كه مسلم بن عقيل كشته شده است. به اين طريق كه مردى از اهل كوفه بر امام حسين (ع) وارد شد. حضرت به او فرمود: از كجا آمده اى؟ گفت: از كوفه. من از كوفه بيرون نيامدم تا اينكه بر مسلم بن عقيل وهانى بن عروه مذحجى نظر كردم كه هر دو كشته شده وبه دار آويخته ودر بازار قصابان بر روى زمين كشيده مى شدند. وسر آن دو را براى يزيد بن معاويه فرستادند. حضرت آهى كشيد وگريست. آن گاه فرمود: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ .


1- الفتوح، ج 5، ص ١١٠.

ص:117

٢٢. گريه امام حسين (ع) بر طفل شيرخوارش

سبط بن جوزى از هشام بن محمّد نقل مى كند: «چون امام حسين (ع) مشاهده كرد كه لشكر عمر بن سعد اصرار بر كشتن او دارد، قرآن را برداشت وبر روى سر گذاشت وندا داد: بين من وبين شما كتاب خدا وجدّم رسول خدا (ص) حاكم باشد. اى قوم! به چه جرمى خون مرا حلال مى شماريد؟ آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم؟ آيا گفتار جدّم در حقّ من وبرادرم كه فرمود: «حسن وحسين عليهما السلام دو جوان بزرگوار بهشتند» به شما نرسيده است؟ اگر مرا تصديق نمى كنيد از جابر وزيد بن ارقم وابوسعيد خدرى سؤال كنيد. آيا جعفر طيّار عموى من

نيست؟

در اين هنگام طفلى كه به جهت عطش، بى تابى مى كرد توجه او را به خود جلب نمود. صدا زد: «اى قوم! اگر به من رحم نمى كنيد لااقل به اين طفل رحم كنيد» . مردى از ميان قوم تيرى بر او زد واو را ذبح نمود. حسين (ع) شروع به گريه كرد وگفت:

اللهم احكم بيننا وبين قوم دعونا لينصرونا فقتلونا. فنودي من الهواء: دعه يا حسين! فانّ له مرضعاً في الجنّة.(1)

بار خدايا! بين ما وبين قومى حكم كن كه ما را دعوت كردند تا ياريمان كنند ولى در عوض ما را به قتل رساندند. از آسمان ندايى داده شد: اى حسين! او را رها كن؛ زيرا براى او شيردهنده اى در بهشت است.


1- تذكرة الخواص، ص ٢5٢.

ص:118

٢٣. گريه امام حسين (ع) بر قيس بن مسهّر

چون خبر كشته شدن قيس به امام حسين (ع) رسيد حضرت آهى كشيد و گريست. آن گاه فرمود:

اللهم اجعل لنا ولشيعتنا منزلا كريماً عندك واجمع بيننا وايّاهم في مستقرّ رحمتك، انّك علي كلّ شيء قدير. (1)

بار خدايا! براى ما و شيعيان ما منزل كريمى نزد خود قرار ده، وبين ما

وبين آنان در مستقرّ رحمتت جمع كن، زيرا تو بر هر كارى توانايى.

٢4. گريه امام حسين (ع) بر حرّ بن يزيد رياحى

قندوزى حنفى نقل مى كند: حرّ بر اهل كوفه حمله ور شد واز ميان آنان پنجاه نفر را كشت وسپس كشته شد، سرش را از تن جدا كرده، به طرف امام پرتاب نمودند. حضرت سر او را به دامن گذاشت ودر حالى كه مى گريست، خون را از روى صورتش پاك مى كرد و مى فرمود:

والله ما اخطأت أمّك اذ سمّتك حرّاً فانّك حرّ في الدنيا وسعيد في الآخرة.(2)

به خدا سوگند! مادرت اشتباه نكرد زمانى كه تو را حرّ ناميد، زيرا تو حرّ در دنيا وبا سعادت در آخرتى.

٢5. گريه اهل مدينه در سوگ رسول خدا (ص)

ابوذؤيب هُذلى مى گويد:

قدمت المدينة ولاهلها ضجيج بالبكاء كضجيج الحجيج اهلوا


1- الفتوح، ج 5، ص ١45.
2- ينابيع المودة، ص 4١4.

ص:119

بالاحرام. فقلت: مه؟ قالوا: قبض رسول الله (ص) .(1)

وارد مدينه شدم، صداى ضجّه وگريه بلند بود همانند صداى حاجيان به هنگامى كه محرم مى شوند. گفتم: چه خبر شده است؟ گفتند: رسول خدا (ص) از دنيا رحلت كرده است.

٢6. گريه اهل مدينه در سوگ امام حسن (ع)

ابن عساكر به سندش از ابن ابى نجيح از پدرش نقل كرده كه گفت:

بكي علي الحسن بن علي بمكة والمدينة سبعاً النساء والصبيان والرجال.(2)

اهل مكه ومدينه، اعم از زن ومرد وكودك، به مدّت هفت روز بر حسن بن علي عليهما السلام گريستند.

27. گريه ابوهريره بر امام حسن (ع)

ابن عساكر به سندش از مساور مولى بنى سعد نقل كرده كه گفت:

رأيت اباهريرة قائماً علي باب مسجد رسول الله (ص) يوم مات الحسن بن علي ويبكي وينادي بِأَعلي صوته: يا أيها الناس! مات اليوم حبّ رسول الله (ص) فابكوا.(3)

ابوهريره را مشاهده كردم در حالى كه بر درِ مسجد رسول خدا (ص) روز رحلت حسن بن على عليهما السلام ايستاده و مى گريد وبا صداى بلند ندا مى دهد: اى مردم! امروز محبوب رسول خدا (ص) رحلت نمود. او با اين كلمات همه را به گريه انداخت.


1- كنز العمال، ج ٧، ص ٢65؛ حياة الصحابة، ج ٢، ص ٣٧١.
2- تاريخ دمشق، ترجمه امام حسن ع ، ص ٢٣5.
3- سير اعلام النبلاء، ج ٣، ص ٢٧٧؛ تاريخ دمشق، ترجمه امام حسن ع ، ص ٢٢٩.

ص:120

٢٨. گريه سعيد بن عاص در سوگ امام حسن (ع)

حاكم به سندش از مسلمة بن محارب نقل مى كند:

مات الحسن بن علي سنة خمسين لخمس خلون من ربيع الأول وهو ابن ست واربعين سنة، وصلّي عليه سعيد بن العاص، وكان يبكي عليه.(1)

حسن بن على عليهما السلام در حالى كه پنجاه وپنج روز از ربيع الاول گذشته بود وچهل وشش سال داشت رحلت نمود. وسعيد بن عاص در حالى كه مى گريست بر او نماز گزارد.

٢٩. گريه محمّد بن حنفيه بر امام حسن (ع)

ابن عبدربّه وديگران نقل كرده اند:

ولمّا دفن -الحسن بن علي- قام اخوه محمد بن الحنفية علي قبره باكياً وقال: رحمك الله يا ابامحمد.(2)

چون حسن بن علي عليهما السلام دفن شد برادرش محمد بن حنفيه گريان بر بالاى قبر او ايستاد وعرض كرد: خداوند تو را رحمت كند اى ابامحمد!

٣٠. گريه اهل مدينه هنگام يادآورى رسول خدا (ص)

جزرى نقل مى كند: بلال در عالم رؤيا پيامبر را خواب ديد در حالى كه به او فرمود:

«ما هذه الجفوة يا بلال؟ اما اَن لك اَن تزورنا؟» ؛ «اين چه جفايى است اى بلال! آيا وقت آن نرسيده

كه به زيارت ما بيايى؟»


1- مستدرك حاكم، ج ٣، ص ١٧٣.
2- عقد الفريد، ج ٢، ص ٨؛ تذكرة الخواص، ص ٢١٣.

ص:121

بلال در حالى كه محزون بود بيدار شد وسوار بر مركب شده، به سوى مدينه آمد ومستقيماً به طرف قبر پيامبر (ص) رفت وشروع به گريه كرد وخود را به قبر حضرت ماليد. حسن وحسين عليهما السلام آمدند. بلال آن دو را مى بوسيد وبه خود مى چسباند. آن دو به بلال فرمودند: ما مى خواهيم تو هنگام سحر اذان بگويى. بلال بالاى بام مسجد رفت. چون گفت: «الله اكبر، الله اكبر» . مدينه از گريه مردم بر خود لرزيد. چون گفت: «اشهد أن لا اله الاّ الله» ، شيون اهل مدينه بيشتر شد. چون گفت: «اشهد انّ محمّداً رسول الله» ، زنان از خانه ها بيرون ريختند، وروزى به مانند آن روز ديده نشد كه اين گونه مردان وزنان گريسته باشند.(1)

ادله مخالفين گريه

اشاره

وهابيان گريستن بر اموات را جايز نمى دانند و به ادله اى چند تمسك كرده اند كه آنها را مورد بحث وبررسى قرار مى دهيم:

١. نهى از گريستن بر ميّت در روايات

اشاره

مسلم وديگران از عبدالله نقل كرده اند كه گفت: حفصه بر عمر گريست. عمر به او گفت: آرام باش، اى دختركم! آيا نمى دانى كه رسول خدا (ص) فرمود: «انّ

الميّت يعذّب ببكاء اهله عليه» (2)؛ «گريه خانواده ميت، او را عذاب مى دهد» .

و نيز از ابن عمر نقل شده كه چون عمر مجروح شد بيهوش شد. بر


1- اسدالغابة، ج ١، ص ٢٠٨.
2- صحيح مسلم، ج ٢، ص 6٣٩.

ص:122

او صدا به شيون بلند نمودند. چون به هوش آمد، گفت: آيا نمى دانيد كه رسول خدا (ص) فرمود:

« انّ الميّت ليعذب ببكاء الحي»(1)؛ «همانا مرده، بر گريه زنده عذاب مى شود» .

پاسخ

اوّلاً: اين احاديث با احاديثى كه قبلاً ذكر شد وهمه دلالت بر جواز يا رجحان گريه دارد، معارض است.

ثانياً: از احاديث ديگر استفاده مى شود كه عمر بن خطاب در تطبيق اين حديث نبوى بر موردش اشتباه كرده است، زيرا صهيب مى گويد: «من بعد از شنيدن اين حديث از عمر، نزد عايشه رفتم وآنچه از عمر شنيده بودم براى او بازگو كردم. عايشه گفت: نه به خدا سوگند! رسول خدا (ص) هرگز نفرمود كه ميّت به گريه كسى عذاب مى شود، بلكه فرمود:

انّ الكافر يزيده الله ببكاء اهله عذاباً، وانّ الله لهو اضحك وأبكي، ولاتزر وازرة وزر اخري.(2)

همانا خداوند عذاب كافر را به سبب گريه اهلش زياد مى كند. وهمانا خداوند مى خنداند و مى گرياند، و هيچ كسى بار ديگرى را حمل نمى كند.

هشام بن عروه از پدرش نقل مى كند كه نزد عايشه قول عمر نقل شد كه ميت به گريه اهلش بر او عذاب مى شود، عايشه گفت: خدا رحمت


1- صحيح مسلم، ج ٢، ص 6٣٩.
2- صحيح بخارى، ج ١، ص ١55؛ صحيح مسلم، كتاب الجنائز، باب ٩، ح ٢٢و٢٣.

ص:123

كند اباعبدالرحمان را، او چيزى را شنيده ولى حفظ نكرده است. روزى جنازه مرد يهودى را از كنار رسول خدا (ص) عبور دادند در حالى كه اهلش بر او مى گريستند. پيامبر (ص) فرمود:

« انتم تبكون وانّه ليعذب»(1)؛ «شما گريه مى كنيد واو عذاب مى شود» .

ثالثاً: قبلاً به روايتى اشاره كرديم كه عمر نزد پيامبر (ص) از گريه زنان بر ميّت منع كرد، ولى رسول خدا (ص) به او فرمود:

دعهنّ يا عمر! فانّ العين دامعة و القلب مصاب والعهد قريب.

اى عمر! آنان را رها كن، زيرا چشم اشك ريزان وقلب مصيبت ديده وعهد قريب است.

رابعاً: اين روايت با ظاهر آيات قرآن سازگارى ندارد؛ زيرا خداوند مى فرمايد: ( وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى) ؛ «هيچ گناهكارى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد» . (فاطر: ١٨)

٢. نهى پيامبر٩

اشاره

ابن تيميه مى گويد:

فقد ثبت في الصحيح عن النبي (ص) انّه قال: ليس منّا من لطم الخدود و شق الجيوب و دعا بدعوي الجاهلية. وثبت في

الصحيح عنه انّه برئ من الحالقة والصالقة والشاقة؛ فالحالقة التي تحلق شعرها عند المصيبة، والصالقة التي ترفع صوتها عند المصيبة بالمصيبة، والشاقة التي تشق ثيابها. وفي الصحيح عنه انّه قال: من نيح عليه فانّه يعذب بمانيح عليه. وفي الصحيح انّه قال:


1- صحيح بخارى، ج ١، ص ١56؛ صحيح مسلم، كتاب الجنائز، باب ٩، ح ٢5.

ص:124

انّ النائحة إذا لم تتب قبل موتها فانّها تلبس يوم القيامة درعاً من جرب وسربالاً من قطران.(1)

در خبر صحيح از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود: از ما نيست كسى كه بر صورت زند و گريبان چاك داده و حرف هاى جاهليت سر دهد. و در خبر صحيح نيز از او نقل شده كه از سه دسته تبرى جسته است؛ از حالقه كسى كه موهاى سرش را هنگام مصيبت بتراشد، و صالقه؛ كسى كه صدايش را هنگام مصيبت به مصيبت بلند نمايد و شاقه؛ كسى كه گريبان چاك دهد و نيز در خبر صحيح از او نقل شده كه فرمود: همانا نوحه گر اگر قبل از مرگش توبه نكند در روز قيامت بر او زرهى از مرض خوارش دار و لباس قبر بپوشاند.

پاسخ

اولاً: اين احاديث براى افراد عادى است، نه اولياى الهى كه در اقامۀ

عزا براى آنان آثار دينى و معنوى متفرع است آن گونه كه گفته شد.

ثانياً: مطابق مطالبى كه گفته شد صحابه و تابعين در سوگ بزرگان نوحه سرايى كرده و شعر سروده اند و اگر «ابن تيميه» ، سلفى است بايد اين مطلب را بپذيرد زيرا سلف چنين نموده اند.

ثالثاً: اگر پيامبر (ص) از نوحه سرايى نهى كرده از آن جهت بوده كه در عصر جاهليت و حتى در عصر اسلام برخى براى اموات خود نوحه سرايى كرده و سخنان كفرآميز به زبان جارى نموده يا از خداوند متعال شكوه نموده و يا دربارۀ ميت مطالبى مى گفتند كه در خور شأن او


1- منهاج السنه، ج ١، ص ١٨.

ص:125

نبوده، امرى كه به طور حتم باطل است.

رابعاً: همان گونه كه قبلاً ذكر كرديم، امام صادق (ع) در مورد امام حسين (ع) و اتفاقى كه براى او افتاده دستور به عزادارى داده و بر نوحه سرايى تشويق كرده است.

خامساً: همان گونه كه قبلاً ذكر شد پيامبر (ص) و ديگران براى امام حسين (ع) نوحه خوانى كرده و بر او اشك ريخته اند.

لذا با اين پاسخ ها مى توان به اين نتيجه رسيد كه نوحه سرايى و سينه زنى و گريستن و. . . در سوگ امام حسين (ع) و اولياى الهى از اين رواياتى كه ابن تيميه به آنها استدلال كرده تخصيص خورده يا تخصصاً از آنها خارج است.

تباكى در سوگ اولياى الهى

برخى به خاطر وضعيّت خاصى كه قلبشان دارد كمتر مى توانند گريه كنند. اينان اگر تباكى هم كنند به ثواب وارزش گريه خواهند

رسيد.

در حديثى از پيامبر (ص) روايت شده كه آن حضرت آخر سوره زمر ( وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً) ؛ «و كسانى كه كافر شدند گروه گروه به سوى جهنم رانده مى شوند» را بر جماعتى از انصار تلاوت كرد. همگى به جز جوانى از آنان گريستند. جوان عرض كرد: از چشم من قطره اى بيرون نيامد، ولى تباكى كردم. حضرت فرمود:

« من تباكي فله الجنّة» (1)؛ «هر كس تباكى كند براى او بهشت است» .


1- كنزالعمال، ج ١، ص ١4٧.

ص:126

جرير از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

انّي قارئ عليكم ( أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ) من بكي فله الجنّة ومن تباكى فله الجنّة.(1)

همانا من بر شما سوره ( أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ) را مى خوانم، هر كس گريست بهشت بر او واجب مى شود وهر كس تباكى هم كرد نيز بر او بهشت واجب است.

شيخ محمّد عبده مى گويد: «تباكى آن است كه انسان خود را با زحمت به گريه وادارد، ولى بدون ريا» .(2)

مير سيد شريف جرجانى مى گويد: اصل در تباكى قول پيامبر (ص) است كه فرمود:

« ان لم تبكوا فتباكوا»(3)؛ «اگر گريه نمى كنيد پس

تباكى كنيد» . مقصود از اين جمله تباكى از كسى است كه مستعدّ گريه است، نه تباكى غافل وكسى كه از روى لهو اين چنين مى كند.

از روايات اهل بيت عليهم السلام استفاده مى شود كه تباكى با توجه، مطلوبيت دارد. امام صادق (ع) فرمود:

« من تباكي فله الجنّة»(4)؛ «هر كس تباكى كند براى او بهشت است» . و نيز فرمود:

. . . و من أنشد في الحسين شعراً فتباكي فله الجنة.(5)

. . . و هر كس درباره حسين (ع) شعرى بخواند وتباكى كند بهشت بر او واجب است.


1- كنزالعمال، ج ١، ص ١4٨.
2- تفسير المنار، ج ٨، ص ٣٠١.
3- التعريفات، ص 4٨.
4- امالي صدوق، ص ٨6.
5- بحارالأنوار، ج 44، ص ٢٨٢.

ص:127

عزادارى و گريستن در سوگ امام حسين (ع)

اشاره

با مراجعه به تاريخ واحاديث پى مى بريم كه پيامبر واهل بيت ايشان عليهم السلام و صحابه وتابعين وبزرگان امت، در سوگ مصيبت امام حسين (ع) عزادارى نموده و گريسته اند. اينك به نمونه هايى كه در كتب اهل سنت به آن تصريح شده، اشاره مى كنيم:

١. گريه رسول خدا (ص) در سوگ امام حسين (ع)

عايشه مى گويد:

دخل الحسين بن علي [(ع)] علي رسول الله (ص) وهو يوحي اليه، فبرك علي ظهره وهو منكبّ، ولعب علي ظهره. فقال جبرئيل: يا محمد! ان امتك ستفتن بعدك ويقتل ابنك هذا بعدك. ومدّ يده فاتاه بتربة بيضاء وقال: في هذه الأرض يقتل ابنك اسمها الطفّ. فلمّا ذهب جبرئيل

خرج رسول الله (ص) إلي اصحابه والتربة في يده، وفيهم ابوبكر وعمر وعلي [(ع)] وحذيفة وعمار وابوذر وهو يبكي فقالوا: ما يبكيك يا رسول الله! فقال: اخبرني جبرئيل

ص:128

ان ابني الحسين يقتل بعدي بارض الطف وجاءني بهذه التربة فاخبرني انّ فيها مضجعه.(1)

حسين بن على (ع) در حالى كه بر رسول خدا (ص) وحى نازل شده بود وارد شد واز كمر او بالا رفت وبر پشت او بازى نمود. جبرئيل به حضرت عرض كرد: اى محمّد! همانا زود است كه امتت بعد از تو فتنه كنند واين فرزندت را به قتل برسانند. آن گاه دست دراز كرد ومشتى از تربت را به او داد وگفت: در اين سرزمين است كه فرزندت كشته خواهد شد، سرزمينى كه اسم آن طفّ است. چون جبرئيل رفت، رسول خدا (ص) در حالى كه آن تربت در دستش بود بر اصحابش وارد شد. در ميان آنان ابوبكر، عمر، على (ع) ، حذيفه، عمار وابوذر بودند. حضرت شروع به گريه كرد. عرض كردند: چه چيز شما را به گريه درآورده است اى رسول خدا (ص) ؟ ! حضرت فرمود: جبرئيل مرا خبر داد كه همانا فرزندم حسين بعد از من در سرزمين طفّ كشته خواهد شد. وبراى من اين تربت را آورد وخبر داد كه در آنجا محلّ دفن او خواهد بود.

٢. گريه امام على (ع) در سوگ امام حسين (ع)

ابن عساكر از نجى نقل مى كند كه ما با على (ع) حركت كرديم. چون به نينوا كه در راه صفين بود رسيد، حضرت ندا داد:

اصبر يا اباعبدالله! اصبر يا اباعبدالله بشطّ الفرات. قلت: وما ذاك؟


1- تاريخ ابن كثير، ج ١١، صص ٢٩ و٣٠؛ تذكرة الحفّاظ، ج ٢، ص ١64؛ كامل ابن اثير، ج5، ص ٣64؛ مستدرك حاكم، ج ٣، ص ١٧6؛ مسند احمد، ج ٣، ص ٣4٢.

ص:129

قال: دخلت علي النبي (ص) ذات يوم وعيناه تفيضان، قلت: يا نبي الله! اغضبك احد، ما شأن عينيك تفيضان؟ قال: بل قام من عندي جبرئيل قبل امد فحدّثني انّ الحسين يقتل بشطّ الفرات. قال: فقال: هل لك إلي ان اشمّك من تربته؟ قال: فقلت: نعم، فمدّ يده فقبض قبضة منه تراب فاعطانيها فلم املك عيني ان فاضتا.(1)

صبر كن اى اباعبدالله! صبر كن اى اباعبدالله در شطّ فرات. راوى مى گويد: عرض كردم: براى چه؟ حضرت فرمود: روزى بر پيامبر وارد شدم در حالى كه دو چشمش گريان بود. عرض كردم: اى پيامبر خدا (ص) ! آيا كسى تو را به غضب درآورده است؟ چه شده كه چشمانتان اشكبار است؟ حضرت فرمود: لحظاتى قبل جبرئيل اينجا بود ومرا خبر داد كه حسين (ع) در كنار شطّ فرات به قتل

خواهد رسيد. جبرئيل گفت: آيا مى خواهى از تربتش به تو دهم تا استشمام نمايى؟ عرض كردم: آرى. آن گاه دست خود را دراز كرده ومشتى از خاك برداشت وبه من عطا نمود. من نتوانستم جلوى خود را بگيرم، لذا اشكم جارى شد.

٣. گريه امام سجاد (ع) در سوگ امام حسين (ع)

ابن عساكر به سندش از جعفر بن محمّد نقل كرده كه:

سئل علي بن الحسين عن كثرة بكائه فقال: لاتلوموني، فان يعقوب (ع) فقد سبطاً من ولده فبكي حتّي ابيضت عيناه من الحزن ولم يعلم انه مات، وقد نظرت إلي اربعة عشر رجلا من


1- تاريخ دمشق، امام حسين ع ، ص ٢٣٨؛ تهذيب التهذيب، ج ٢، ص ٣٠٠؛ مسند احمد، ج ١، ص ٨5؛ المعجم الكبير، ج ٢، ص ١٠5.

ص:130

اهل بيتي يذبحون في غداة واحدة أفترون حزنهم يذهب من قلبي ابداً.(1)

از على بن حسين عليهما السلام در مورد كثرت گريستنش سؤال شد؟ حضرت فرمود: مرا ملامت نكنيد؛ زيرا يعقوب (ع) يكى از فرزندانش مفقود شد، آن قدر گريست تا اينكه دو چشمش سفيد شد در حالى كه مى دانست او نمرده است. ولى من به چهارده نفر از اهل بيتم نظر كردم كه در صبح يك روز همگى ذبح شدند، آيا شما مى پنداريد كه حزن آنان از قلبم بيرون رود؟

4. گريه امام صادق (ع) در سوگ امام حسين (ع)

ابوالفرج اصفهانى به سندش از اسماعيل تميمى نقل كرده كه گفت: من نزد ابوعبدالله جعفر بن محمّد عليهما السلام بودم كه خادم براى سيد حميرى -شاعر- از حضرت اجازه ورود گرفت. حضرت دستور داد كه وارد شود و اهل بيت خود را پشت پرده قرار داد. سيد حميرى وارد شد وسلام كرد ودر گوشه اى نشست. حضرت از او خواست تا شعر بخواند. حميرى اين اشعار را در سوگ امام حسين (ع) سرود:

أمرر علي جدث الحسين


1- تاريخ دمشق، ترجمه زين العابدين ع ، ص 56؛ حلية الاولياء، ج ٣، ص ١٣٨.

ص:131

بر قبر حسين (ع) بگذر و به استخوان هاى پاكش بگو:

اى استخوان ها، پيوسته باران (رحمت) بر شما روان و ريزان باد؛

چون به قبر حسين (ع) بگذرى، چون شتر زانو بزن و درنگ كن؛

و برآن پاك نهادى كه فرزند پاك مرد و پاك زنى پيراسته است؛

چون مادر مهربانى كه بر مرگ فرزندى از فرزندان خود مى گريد، گريه كن.

حميرى مى گويد:

مشاهده كردم كه اشك هاى جعفر بن محمّد برگونه هايش سرازير بود، وصداى شيون از خانه حضرت بلند شد، به حدّى كه امام

دستور به خوددارى دادند. آنان نيز ساكت شدند. . .(1)

5. گريه ابن عباس در سوگ امام حسين (ع)

سبط بن جوزى نقل كرده است: «چون حسين (ع) كشته شد، دائماً ابن عباس بر او مى گريست تا اينكه چشمش كور شد» .(2)

6. گريه انس بن مالك در سوگ امام حسين (ع)

قندوزى حنفى مى گويد:

چون سر مبارك حسين بن على عليهما السلام را بر ابن زياد وارد كردند، آن را در تشتى قرار داد وبا چوب دستى اش شروع به زدن به دندان هاى آن حضرت نمود و مى گفت: مثل اين دندان ها را نديدم. اَنَس نزد او


1- الاغاني، ج ٧، ص ٢4٠.
2- تذكرة الخواص، ص ١5٢.

ص:132

بود، شروع به گريه كرد وگفت: حسين (ع) شبيه ترين مردم به رسول خدا (ص) است.(1)

٧. گريه زيد بن ارقم در سوگ امام حسين (ع)

ابن ابي الدنيا روايت كرده كه زيد بن ارقم نزد ابن زياد بود، به او گفت: «چوبت را بردار، به خدا سوگند! به دفعات ديده ام كه رسول خدا (ص) ما بين اين دو لب را مى بوسيد. آن گاه شروع به گريه كرد» .(2)

٨. گريه «ام سلمه» در سوگ امام حسين (ع)

چون خبر كشته شدن امام حسين (ع) به ام سلمه رسيد، گفت:

أو قد فعلوها؟ ملأ الله قبورهم ناراً، ثم بكت حتّي غشي عليها.(3)

آيا اين كار را كردند؟ ! خداوند قبرهايشان را از آتش پركند. آن گاه آن قدر گريست تا اينكه غش كرد.

9. گريه حسن بصرى در سوگ امام حسين (ع)

زهرى مى گويد:

لمّا بلغ الحسن البصري قتل الحسين بكي حتّي اختلج صدغاه ثم قال: واذلّ امة قتلت ابن بنت نبيّها. . .(4)س


1- ينابيع المودة، ص ٣٨٩ به نقل از ترمذي .
2- اسدالغابة، ج٢، ص٢١؛ سير اعلام النبلاء، ج٣، ص٣١5؛ كامل ابن اثير، ج٣، ص4٣4.
3- الصواعق المحرقه، ص ١٩6.
4- تذكرةالخواص، ص٢65؛ انساب الاشراف، ج٣، ص٢٢٧؛ المعجم الكبير، ج٣، ص١٢٧.

ص:133

چون خبر قتل حسين (ع) به حسن بصرى رسيد، گريست، به حدّى كه دو گونه هايش پر از اشك شد. آن گاه گفت: ذليل باد قومى كه فرزند دختر پيامبرشان را به قتل رسانده است! . . .

١٠. گريه ربيع بن خُثيم در سوگ امام حسين (ع)

از جمله تابعين كه در سوگ مصيبت امام حسين (ع) گريست ربيع بن خثيم است. سبط بن جوزى نقل مى كند:

لمّا بلغ الربيع بن خثيم قتل الحسين بكي وقال: لقد قتلوا فتية لو رآهم رسول الله (ص) لاحبّهم، اطعمهم بيده، واجلسهم علي فخذه.(1)

چون خبر كشته شدن حسين (ع) به ربيع بن خثيم رسيد گريست وگفت: آنان جوانانى را كشتند كه هرگاه رسول خدا (ص) آنان را مى ديد دوست مى داشت وبه دستان خود آنان را طعام مى داد وبر زانوى خود مى نشاند.

١١. گريه اهل كوفه در سوگ امام حسين (ع)

چون مركب اُسرا به كوفه رسيد، مردم همگى به ديدن زنان خاندان پيامبر (ص) آمدند. واز هر طرف صداى آه وشيون وسر وصدا و مرثيه سرايى بلند بود. زنان كوفه ندبه كنان در حالى كه گريبان چاك مى دادند، با همراهى مردان بر اسيران مى گريستند. . .(2)


1- تذكرة الخواص، ص ٢6٨.
2- موسوعة آل النبى ص ، دكتر عايشه بنت الشاطى، ص ٧٣4.

ص:134

١٢. گريه توّابين در سوگ امام حسين (ع)

عايشه بنت الشاطى مى گويد: «سال شصت وپنج هجرى داخل نشده بود كه صيحه توابين به «يالثارات الحسين (ع)» زمين را زير پاى بنى اميه به لرزه درآورد، واهل كوفه با اسلحه هاى خود به طرف قبر حسين (ع) به راه افتادند، در حالى كه اين آيه را تلاوت مى كردند:

( فَتُوبُوا إِلي بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ) (بقره: 54)

پس توبه كنيد؛ وبه سوى خالق خود باز گرديد وخود را (يكديگر را) به قتل برسانيد، اين كار براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.

چون نزد قبر رسيدند، همگى صيحه اى زدند. ومردم را گريان تر از آن روز نديدند. آنان يك شبانه روز در آنجا اقامت كرده وتضرّع نمودند. . .» (1)

فوائد و آثار فردى گريه در سوگ امام حسين (ع)

گريه در سوگ اولياى الهى خصوصاً بر سالار شهيدان اباعبدالله الحسين (ع) موافق با عقل سليم بوده وداراى آثار وفوايد بسيارى است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

١. گريه بر اهل بيت عليهم السلام خصوصاً امام حسين (ع) از مظاهر محبّت به آنان است كه خداوند متعال به آن امر نموده وعقل نيز آن را تأييد مى كند.


1- موسوعة آل النبى ص ، ص ٧64؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 45١.

ص:135

٢. اين اشك از مصادق تعظيم شعائر الهى است، زيرا با اين عمل در حقيقت شعارهاى آنان را به پا مى داريم.

٣. گريه بر امام حسين (ع) در حقيقت رجوع به تمام خوبى ها است، زيرا گريه بر امام حسين (ع) جهت شخصى ندارد، بلكه به اين دليل است كه او فرزند رسول خدا (ص) وداراى تمام خوبى هاست كه در راه احياى

دين الهى مظلومانه به شهادت رسيده است. پس گريه براى چنين افرادى ارتباط با خوبى هاست. در روايات اسلامى آمده است: هر كس بر امام حسين (ع) گريه كند يا بگرياند يا خود را گريان نشان دهد (تباكى كند) بهشت بر او واجب مى گردد.

4. انسان تا به باطن خود رجوع نكند واز آن طريق با ولى خدا خصوصاً امام حسين (ع) ارتباط پيدا نكند، دلش نمى شكند واشكش جارى نمى گردد. پس گريه بر امام حسين (ع) در حقيقت ارتباط از راه باطن، بين وجودى محدود با وجودى معنوى بى كران ونامحدود است. پر واضح است كه با اين ارتباط، انسان با معنويت محدود نيز نامحدود خواهد شد. همان گونه كه اگر آب محدود در بركه اى باشد وآن را به درياى بى كران متصل ومرتبط نسازيم، در مدت اندكى آب گنديده ويا به دليل شدّت گرمى هوا، نابود خواهد شد، مگر آنكه آن را به درياى بى كران متصل نماييم كه در اين صورت به مانند دريا عاصم ومصون از هر نوع ميكروب وتعفّن ونابودى خواهد شد.

5. گريه بر مظلوم، انسان را احساسى كرده، ومدافع مظلوم و دشمن ظالم خواهد نمود، خصوصاً كسى كه معصوم بوده وامام ووصى وجانشين صاحب شريعت باشد، كه در اين هنگام انسان مدافع شريعت

ص:136

خواهد شد. همچنين با ديدن هر مظلومى به فكر دفاع از او بر خواهد آمد واين مطلبى است كه روان شناسان نيز به آن اشاره كرده اند. از همين رو مى بينيم كه شيعيان به سبب بهره بردارى از اين اكسير اعظم كه همان گريه بر سيدالشهداء (ع) ومظلوميّت اوست همواره در طول تاريخ حامى وپشت و پناه مظلومان و دشمن ظالمان بوده اند.

6. گريه بر ولى خدا خصوصاً امام حسين (ع) آرام بخش قلب هاى سوخته اى است كه به جهت مصايبى كه بر آن حضرت (ع) وارد شده، آتش از آن شعله ور شده وقطره هاى اشك، مرهمى بر دل آنان خواهد بود.

٧. اشك، خصوصاً براى اولياى الهى سبب رقّت قلب شده وقساوت را از انسان دور مى كند وزمينه را براى ورود انوار خداوند در دل انسان فراهم مى سازد، زيرا اشكِ خالصانه، صيقل دهنده زنگار دل است.

٨. اشك بر امام حسين (ع) در حقيقت مبارزه منفى وعملى با حاكمان جائر است، يعنى با اين عمل وانمود مى كنند كه از رفتار آنان بيزارند، همان گونه كه حضرت زهرا عليها السلام بعد از وفات پدرش رسول خدا (ص) وبعد از واقعه «سقيفه» گريه هاى فراوانى كرد، تا به مردم بفهماند كه براى چه دختر رسول خدا (ص) ناراحت است و مى گريد؟ با آنكه اهل بيت عليهم السلام الگوى صبر ومظهر بردبارى واستقامت وشكيبايى اند.

٩. اشك بر اهل بيت عليهم السلام خصوصاً سرور شهيدان، اعلامِ ادامه دادن وزنده نگه داشتن راه آن بزرگواران است؛ همچنين اعلام اين مطلب است كه ما در طول تاريخ مخالف يزيد ويزيديان بوده وموافق وپيرو حسين (ع) و حسينيان وشعارهايشان هستيم.

ص:137

آثار فرهنگى و سياسى عزادارى امام حسين (ع)

اشاره

عزادارى در سوگ اوليا، خصوصاً سرور وسالار شهيدان مورد تأييد عقل ونظر عقلاست و آثار متعددى دارد؛ اينك اين موضوع را از اين زاويه مورد بررسى قرار مى دهيم:

١. عزادارى واحياى فرهنگ

با مراجعه به عقل سليم پى مى بريم كه برپايى مراسم عزاى اولياى الهى، خصوصاً سرور وسالار شهيدان امام حسين (ع) موافق با عقل مى باشد، زيرا احيا وتكريم آنان در حقيقت تكريم شخصيت هاى عظيم و زنده نگهداشتن مكارم اخلاقى آنان وشعارهاى آنان است وهر امّتى كه بزرگان خود را تكريم نكند محكوم به شكست ونابودى است. زيرا اين بزرگانند كه تاريخ امّت ها را ترسيم كرده و صفات پاك انسانى را در مردم مى پراكنند و جوامع انسانى را مى سازند.

شيخ عبدالله علائلى كه از علماى اهل سنت لبنان است درباره امام حسين (ع) مى نويسد:

شيعه هر سال خاطره عاشورا را به جهات تربيتى ودينى تجديد مى كند واين زنده كردن خاطرۀ عاشورا، كارى است بسيار مهم وسازنده كه با نمايش جانبازى دلاوران كربلا، روح شهامت وفداكارى به انسان ها مى دهد و آنها را ضدّ قدرت هاى ستمگر بسيج مى كند. از اين رو ما معتقديم كه تنها با آموزش وپيگيرى نهضت حسين (ع) است كه مى توانيم در راه مبارزه با استعمارگران غرب وشرق وحكومت هاى دست نشانده آنان موفق گرديم.(1)


1- برترين هدف در برترين نهاد، ص ١٢١.

ص:138

نويسنده انگليسى «توماس كارلايل» بعد از آنكه شاهد يكى از عزاداري هاى عاشورا بود درباره آن مى گويد:

لم يكن هناك أي نوع من الوحشية أو الهمجية ولم ينعدم الضبط بين الناس،

فشعرت في تلك اللحظة وخلال تلك الشعائر ومازلت اشعر بانّي توصلت إلي جميع ما هو حسن وممتلئ بالحيوية في الإسلام، وايقنت بانّ الورع الكامن في اولئك الناس والحماسة المتدفقة منهم بوسعهما هزّ العالم هزاً فيما لو وُجّها توجيهاً صالحاً وانتهجا السبل القويمة. ولا غرو فلهؤلاء الناس واقعية فطرية في شئون الدين. (1)

در آنجا هيچ گونه وحشى گرى يا تهاجم نبود ويك لحظه انضباط مردم بر هم نمى خورد. من در آن لحظه ودر بين شعارها فهميدم وتاكنون هم مى فهمم كه به تمام آنچه زيبا ونيكو وپر از زندگى است در اسلام رسيدم ويقين پيدا كردم كه تقوا وورعى كه در نهان مردم نهفته وحماسه اى كه از آنان جوشش دارد در صورتى كه درست توجيه شود وراه محكم وصحيح خود را بپيمايد مى تواند عالم را تكان داده ودر جهان تأثيرگذار باشد و جاى تعجبى نيست؛ زيرا كه براى آن مردم واقعيتى فطرى در شئون دين است.

وى همچنين مى گويد:

بهترين درسى كه از تراژدى كربلا مى گيريم اين است كه حسين (ع) ويارانش با همه وجودشان ايمانى استوار به خداوند بزرگ داشتند. اينان با عمل خود به جهانيان ثابت كردند آنجا كه


1- الابطال، ص ٣٨٨ به نقل از او .

ص:139

حق با باطل روبه رو مى شود جمعيت زياد مهم نيست؛ زيرا پيروزى حسين (ع) با وجود اقليتى كه داشت باعث شگفتى همه دانايان جهان شد؛ چون نتيجه كار، پيروزى حسين (ع) بود.(1)

خانم «ماربين» فيلسوف معروف آلمانى مى گويد:

مجالس حسينى كه در استانبول تشكيل مى شود را مشاهده كرده ام كه مردم در آن جلسات به يكديگر مى گويند: همانا حسين كه امام وهدايت گر ماست، همان كسى كه پيروى واطاعت از او بر ما واجب است، نخواست كه پيرو يزيد شود. لذا جان ومال واولاد وعيال خود را به جهت حفظ شرف وعظمت مقامش تقديم نمود ودر عوض از خود ياد نيكى در دنيا وشفاعت وقرب و منزلت خداى متعال را در آخرت به جاى گذاشت واين در حالى است كه دشمنان او خسران را در دنيا وآخرت برجاى گذاردند. . . آن گاه ديدم وفهميدم كه آنان به حقيقت مى دانند وبه يكديگر اعلام مى دارند و مى گويند: اگر پيرو حسين (ع) هستيد واهل شرف مى باشيد وداراى روحيه بزرگ منشى هستيد وافتخار را طالب مى باشيد، پس شما نيز بايد پيرو افرادى همچون يزيد نباشيد، وبر شما سزاست كه مرگ با عزت را بر زندگى همراه با خوارى ترجيح دهيد تا جاودانه شده وبه سعادت آخرت نائل آييد. . .

آرى شيعه تمام انواع سعادت وشرف را درك مى كند. وهر كدام از آنان به دنبال عزت وافتخار هم نوعان وهم كيشان خود هستند واين همان حقيقت پيشرفت در بين ملت هاى ترقى خواه مى باشد


1- مجموعه گلزار بى پايان، ج ٣، ص ٣١6.

ص:140

واين همان تعليمات حقوقى است. . . واين حقيقت مفاهيم ديپلماسى ماست. ما مردم اروپا به مجرد اينكه وضعيت وحركات مذاهب ديگر را با اصول خود در تنافى وتضاد مى بينيم آنها را به جنون ووحشى گرى نسبت مى دهيم، غافل از آنكه اگر مقصود واهداف آنها را دنبال كنيم پى به سياستى عقلايى مى بريم. . .(1)

«فردريك جمس» كه يك شرق شناس است درباره درسى كه از قيام امام حسين (ع) گرفته مى گويد:

درس امام حسين (ع) وهر قهرمان شهيد ديگرى اين است كه در دنيا اصول ابدى عدالت وترحم ومحبت وجود دارد كه تغييرناپذيرند وهمچنين هرگاه كسى براى اين صفات ابدى مقاومت كند وبشر در راه آن استوارى نمايد، آن اصول هميشه در دنيا باقى وپايدار خواهد ماند.(2)

٢. ارتباط عاطفى با اوليا سبب احياى آموزه هاى دينى

يكى از راه هاى اساسى ومهمّ در توجيه مسائل عقيدتى، سياسى واجتماعى براى عموم مردم، راه تحريك عاطفه در وجود انسان است. انسان از اين جهت، بيشتر تأثيرپذير است تا جنبه عقلى وجوانب ديگر. به تعبيرى ديگر، اين روش مؤثرتر از ديگر روش هاست. گرچه راه عقل وتعقل را نيز نبايد فراموش كرد وهمراه احساس، عقل گرايى را نيز بايد در مردم زنده نمود؛ زيرا تنها مكتب ومذهبى دوام دارد كه برخوردار از


1- ذخيرة الدارين، صص ١٧٠ - ١٨٢.
2- درسى كه حسين ع به انسان ها آموخت، ص 44٣ به نقل از او .

ص:141

دو عنصر عقل واحساس و عاطفه باشد. حال با توجه به قضيه شهادت اولياى الهى خصوصاً سرور و سالار شهيدان، تذكر وتوجه دادن مردم به آن واقعه سبب تحريك احساسات مردم شده و موجب رسوخ آموزه هاى دينى و فرامين الهى كه آنان جان خود را براى آن فدا نمودند در دل و جان مردم مى گردد.

نويسنده مسيحى «انطوان بارا» در اين باره مى گويد:

لم تحظ ملحمة انسانية في التاريخين القديم والحديث بمثل ما حظيت به ملحمة الاستشهاد في كربلاء من اعجاب ودرس وتعاطف.(1)

هيچ حماسه انسانى در تاريخ قديم وجديد به مقدارى كه حماسه شهادت حسين (ع) در كربلا بهره مند شد از اعجاب ودرس وعاطفه بهره مند نشده است.

او در ادامه واقعه كربلا را اين گونه توصيف مى كند:

الأولي والرائدة والوحيدة والخالدة في تاريخ الانسانية مذ وجدت وحتّي تنقضي الدهور؛ اذ هي خالدة خلود الإنسان الذي قامت من اجله. (2)

اين حماسه برترين وپيشتازترين ويگانه وماندگارترين حادثه در تاريخ انسانيت است از روزى كه تحقق يافت وتا نهايت روزگار؛

زيرا اين حماسه تا انسانى وجود دارد، زنده است، انسانى كه آن حماسه به جهت او پديد آمد.


1- الحسين في الفكر المسيحي، ص ١٠.
2- همان.

ص:142

او همچنين مى گويد:

قبر حسين شهيد (ع) به مانند عَلَمى كه كهنه نمى شود و اثر خود را در نهان ها قبل از موجوديّت كره زمين گذاشته ودر گذر شبانه روز نه تنها چيزى از آن كم نشده بلكه حقيقت آن در مردم رسوخ پيدا كرده است. وكوشش هاى رؤساى كفر وپيروان ضلالت راه به جايى نبرده وتنها بر ظهور وثبات افزوده وروز به روز بلندمرتبه تر شده است.

چه خوب است كه امروز چشم هاى خود را باز كنيم اگر در تمام اين معجزاتى كه شهادت سيدالشهدا از خود به يادگار گذاشته شك داريم. . . چشم هاى خود را باز كنيم ودر هر كوى ونقطه اى جستجو نماييم كه آيا اثرى از يزيد ويا معاويه ويا شمر وجود دارد، هر چه تفحّص كنيم هيچ گونه اثرى از آنان نمى يابيم، آرى، آثار آنان مندرس شده وياد آنان محو گشته است، واگر هم يادى از آنها مى شود به جهت لعن ونفرين بر آنها به آتش افروخته اى است كه هرگز خاموش نمى شود. . .

حسين (ع) مناره هدايت وبالاتر از هر اقيانوسى است. . . حسين (ع) حلقه نجات ودر برابر هر ظلمى وجود دارد. . . حسين (ع) مشعلى از نور حق، مقابل هر طاغوتى است. . . حسين (ع) نهضتى است كه نه چيزى را باقى مى گذارد ونه چيزى را رها مى كند. او چشم ها وگوش ها را پر كرده واميد كسانى است كه متحيّر شده ومظلومند، وكمك كار مجروحين محزون وشفاى هر درد

اجتماعى واخلاقى است.

خوب است كه الآن مشاهده كنيم، كجايند آن كسانى كه ظلم

ص:143

كردند وقبرهايشان كجاست وچگونه ياد مى شوند؟ . . .

و نيز چه خوب است الآن ببينيم كه چگونه مؤمنان با اختلاف در اديان، حسين (ع) را تكريم مى كنند، وچگونه از نهضت او در قيام وصلحشان ودر كوچك ترين وبزرگ ترين امور دنيوى خود از او الهام مى گيرند. وما خدا را به جهت مهربانى كه به بندگانش دارد تمجيد مى كنيم؛ چرا كه براى مردم راه خلاصى را آماده كرده ودر مقابل چشم هاى تارشان نور فضيلت وحق را در شخصيت حسين شهيد (ع) بلند نموده است.

آرى، نهضت حسين (ع) منشأ عبرت ودرس بزرگى براى نوع بشر است تا چشم هاى خود را نبسته ودرِ گوش هاى خود را از دعوت هاى حق كه خداوند افرادى را براى آن به جهت بالا بردن سطح درك بشر فرستاده، نگيرند. . .

نهضت حسين (ع) همان كشتى است كه رسول كريم آن را قصد كرده است؛ پس هر كس آن را سوار شود نجات يافته وهر كس از سوار شدن بر آن كوتاهى كند غرق خواهد شد.

چه بسيار سزاوار است براى بشريتى كه در اين عصر تاريكى در مورد مسائل اخلاقى واجتماعى وحكومتى مصيبت ها كشيده، به نورانيّت حسين (ع) رو كند تا گمراه نگردد وبه حلقه هاى مبادى او تمسك كند تا غرق نگردد واز شعارهاى او بهره مند شود تا درندگان ضلالت وظالمان وگمراهان از او دور گردند. وچه قدر الآن براى ما بيش از هر وقت ديگر لازم و سزاوار است تا حرارت

شهادت حسين (ع) كه در قلب هايمان برافروخته را شعله ور كنيم، حرارتى كه هرگز سرد وخاموش نخواهد شد، حرارتى كه بسيار

ص:144

گرم بوده ودر قلب هاى ما سكنى خواهد گزيد وجهتى ندارد كه دور از سينه هاى خود آن را جست وجو كنيم، چرا كه ما مؤمنيم. وگفتار رسول كريم «همانا شهادت حسين (ع) حرارتى در قلوب مؤمنين قرار مى دهد كه هرگز خاموش نمى شود» براى ما انگيزه اى است براى درك حقيقتى اساسى، كه مدت ها از آن غافل بوده ايم وآن اينكه حرارت شهادت حسين قلب ما را فتح كرده ودر اشك هاى ما ممزوج شده است. . .(1)

دكتر «ژوزف» فرانسوى در تحقيقى تحت عنوان «شيعه وترقيّات محيّر العقول» مى نويسد:

. . . و از جمله امور طبيعى كه مؤيّد فرقه شيعه شده وتوانسته است در قلب ديگر فرقه ها تأثير گذارد، مسأله اظهار مظلوميت بزرگان دينشان است. واين مسأله از امور طبيعى به شمار مى آيد، زيرا طبع هر كس به نصرت ويارى مظلوم كشش دارد ودوست دارد ضعيف بر قوى غلبه يابد وطبيعت هاى بشرى متمايل به ضعيف است. . .

اين مصنّفان اروپايى كه تفصيل مقاتله حسين (ع) واصحابش وكشته شدن او را مى نويسند با وجود آنكه به آنان اعتقاد ندارند، ولى به ظلم وتعدّى و بى رحمى قاتلين آن حضرت ويارانش اذعان دارند ونام قاتلين آن حضرت را به بدى ياد مى كنند. اين امور طبيعى در مقابلش هيچ چيز نمى تواند بايستد. واين نكته از مؤيّدات

شيعه به شمار مى آيد. . .(2)


1- الحسين في الفكر المسيحي، صص ١٨6 - ١٨٩.
2- اقناع اللائم، امين عاملى، ص ٣56.

ص:145

خانم «ماربين» فيلسوف آلمانى مى گويد:

برخى از نويسندگان ما به جهت بى اطلاعى از كميّت وكيفيت اين شعار مترقيانه يعنى عزادارى حسينى. . . بدون هيچ اطلاعى قلم فرسايى كرده واين عزادارى حسينى را از جنون شيعه مى دانند، ولى در اين مسأله دقت نكرده كه چگونه اين عزادارى شؤون اسلام را تغيير داده است. . .

صد سال پيش شيعيان على وحسين عليهما السلام در هند انگشت شمار بودند در حالى كه امروزه سومين جمعيت بزرگ هند به شمار مى روند واين نسبت در ساير كشورها هم وجود دارد. . .

و چون اين تبليغات را با تبليغات مسيحيان مقايسه كنيم با آن همه اموال و كوشش فراوانى كه در اين راه دارند يك دهم از پيشرفت شيعه را ندارند، با آنكه مبشّران مسيحى مصيبت هاى مسيح را ذكر مى كنند كه تأثير بسزايى در بين مردم دارد ولى نمى توانند به مانند روش شيعيان حسين (ع) ترويج نمايند. وشايد به اين جهت باشد كه مصيبت هاى مسيح به درجه مصيبت هاى حسين (ع) در قلب هاى مردم تأثيرگذار نباشد واگر تاريخ نگاران ما پى به حقيقت شعار وعادات اين اقوام بيگانه ببرند آنان را به جنون نسبت نمى دهند. . .

من به چشم خود پى به صيانت وحفظ قانون محمّدى وپيشرفت مسلمانان ورونق اسلام به سبب كشته شدن حسين (ع) وپديد آمدن اين وقايع به واسطه عزادارى حسينى مى برم، كه چگونه در بين اين

قوم حقيقت سياست تجلّى پيدا كرده است كه عبارت باشد از دورى وتنفر از ظلم وجور، واين صفت نزد حكماى سياسى شريف ترين شعار وبهترين سعادت وزيباترين بهره پسنديده در انسان است،

ص:146

ومادامى كه اين ملكه براى آنان وجود دارد هرگز زير بار خوارى وذلّت نمى روند. . . سزاوار است دقت نظر كنيم كه چه نكات دقيقى به روح زندگى مى وزد كه آنان در مجالس عزاى حسينى به زبان جارى مى سازند وچه معانى را فرا مى گيرند.(1)

«بولس سلامه» شاعر مسيحى مى گويد:

إذا كان التشيع حباً لعلي وأهل البيت الطيبين الاكرمين وثورة علي الظلم وتوجعاً لما حلّ بالحسين وما نزل باولاده من النكبات في مطاوي التاريخ، فانّني شيعي.(2)

اگر تشيع به معناى محبت على واهل بيت پاك وكريم وانقلاب بر ضد ظلم واظهار همدردى با مصائب حسين وآنچه بر اولاد او از گرفتاري هاست كه در طول تاريخ بر آنان وارد شده، پس به طور حتم من شيعه هستم.

«ادوارد براون گرانويل» كه خاورشناسى انگليسى است درباره واقعه عاشورا مى گويد:

آيا اقليتى پيدا مى شود كه وقتى درباره كربلا سخن مى شنود آغشته با

حزن ودرد نگردد؟ حتى غير مسلمانان نيز نمى توانند پاكى روحى را كه اين جنگ اسلامى تحت لواى آن انجام گرفت انكار كنند.(3)

عباس محمود عقاد مى گويد: «همه مسلمانان او را يكتا مايه رستگارى وتنها حافظ عواطف انسانى مى ديده اند» .(4)


1- ذخيرة الدارين، صص ١٧٠ - ١٨٢.
2- عيد الغدير، بولس سلامه، ص ٢٢.
3- فرهنگ عاشورا، ص ٢٨٠.
4- ابوالشهداء، ص 64.

ص:147

٣. اصلاح وارشاد جامعه

گرچه مردم در جلساتى كه به نام سيدالشهدا (ع) برپا مى شود به عشق حضرت شركت مى كنند، ولى در ضمن با گوش دادن وفراگيرى معارف اسلامى ومسائل دينى خود، اعم از اعتقادات واحكام واخلاقيات، به فيض عظماى ديگر نائل شده واز اين طريق به كمال وسعادت خواهند رسيد. همان هدفى كه امام حسين (ع) به خاطر آن به شهادت رسيد.

يكى از كشيشان مسيحى مى گويد:

لو كان الحسين لنا لرفعنا له في كل بلد بيرقاً ولنصبنا له في كلّ قرية منبراً ولدعونا الناس إلي المسيحية باسم الحسين.(1)

اگر حسين براى ما بود براى او در هر شهرى بيرقى نصب مى كرديم ودر هر قريه اى منبر مى گذاشتيم ومردم را به اسم او به مسيحيت دعوت مى نموديم.

«شيخ زهير الحسّون» مى گويد:

من از كتابخانه واتيكان در رم ديدن كردم. در بخش اختصاصى كتاب هاى اسلامى، بيش از هزار كتاب چاپ شده وخطّى درباره امام حسين (ع) يافتم. از مدير كتابخانه در اين باره سؤال كردم، او در جواب من گفت: بزرگان واتيكان در اين مدت اخير مشاهده كرده اند كه تشيّع در سطح عالم انتشار پيدا كرده وافراد بسيارى در عالم، مذهب اهل بيت عليهم السلام را در آغوش گرفته اند. آنان پس از بررسى در عظمت اين حادثه پى برده اند كه سبب آن، انتشار مظلوميت امام حسين (ع) در مجالس حسينى وبرپايى دسته هاى


1- الحسين في الفكر المسيحي، ص ٨٢ به نقل از او .

ص:148

عزادارى از جانب شيعيان است. لذا آنان به نمايندگان واتيكان در سرتاسر عالم دستور دادند تا هر چه كتاب چاپ شده يا خطّى را كه درباره امام حسين (ع) تأليف شده جمع آورى كنند، تا از آنها در نشر وگسترش مسيحيت از طريق نشر مظلوميت مسيح استفاده نمايند؛ زيرا مسيحيان معتقدند كه مسيح همانند حسين (ع) به دار آويخته شده ومظلومانه كشته شده است.(1)

«توفيق ابوعلم» كه رئيس اداره مسجد سيده نفيسه در مصر است درباره امام حسين (ع) مى گويد:

امام حسين (ع) قصد كربلا كرد تا از يك سو دست به قيام بزند واز سوى ديگر از بيعت با يزيد خوددارى نمايد، هر چند كه براى او روشن بود كه اين قيام وامتناع به قتل او منجر خواهد شد؛ زيرا اگر او با يزيد بيعت مى كرد، يزيد درصدد به وجود آوردن تغييرات

اساسى در دين اسلام برمى آمد وبدعت هاى زيادى را بنا مى نهاد. به همين دليل است كه گفته اند: حسين (ع) ، خود وخانواده وفرزندانش را فداى جدش كرد واركان حكومت بنى اميه هم جز با قتل او متزلزل نمى شد. (2)

4. مطلوبيت ذاتى گريه در سوگ اوليا

گريه در سوگ اوليا خصوصاً امام حسين (ع) گرچه آثار جانبى بسيارى دارد ولى نبايد از آثار ذاتى آن نيز غافل بود زيرا گريه در سوگ اوليا همانند آب پاك ومطهرى است كه مى تواند دل هاى آلوده ما را پاك كرده


1- ادب الطف، ج ١، ص ١٩.
2- ابوالشهداء، الحسين بن على ع ، توفيق ابوعلم، ص ١١٩.

ص:149

وانسان را به تكامل برساند وباصفا ونورانى گرداند. گريه بر اوليا گريه عشق است وعشق كشش داشته وانسان را به معشوق مى رساند همان گونه كه بسيارى از افراد از اين راه به كمال وسعادت رسيدند و اين حقيقتى است كه از روايات استفاده شده و با تجربه مى توان به آن رسيد.

شيخ عبدالله علائلى كه از علماى اهل سنت لبنان است درباره امام حسين (ع) مى نويسد:

براى همه متفكران مسلمان آن روزگار ثابت شده بود كه يزيد با توجه به اخلاق خاص وتربيت مشخص آنچنانى، وسيله اى است وبراى هيچ مسلمانى سكوت در آن موقعيت هرگز جايز نبوده ووظيفه آنان مخالفت واعتراض آشكار بود. در اين صورت قيام حسين (ع) در حقيقت اعلام نامزدى خود براى حكومت نبود، بلكه ذاتاً وبيش از هر چيز، اعتراض به ولايت يزيد به شمار مى رفت. گواه

اين ادعا گفتار حسين (ع) به وليد است كه چون از او خواست بيعت كند گفت: يزيد فاسقى است كه فسقش براى خدا آشكار مى باشد.(1)

او همچنين مى گويد:

هر كس در زندگى دو روز دارد؛ روز زنده شدن وروز مردن، ولى تو اى حسين (ع) تنها يك روز داشتى؛ روز زنده شدن وحيات؛ زيرا هرگز نمردى وتو جان شيرين خود را بر سر عقيده پاك وهدف بزرگ وآرمان مقدس خويش دادى. به همين دليل تا حق وحقيقت واسلام در جهان زنده است تو هم زنده اى. (2)


1- برترين هدف در برترين نهاد، علائلى، ص ٨٨.
2- همان.

ص:150

خالد محمد خالد كه نويسنده مصرى است درباره امام حسين (ع) وواقعه عاشورا مى گويد:

چه كسى مى توانست بهتر از اباعبدالله الحسين (ع) رهبرى آزادگان را برعهده گيرد؟ . . . بهترين فرزند از بهترين پدر. . . برجسته ترين وارث از خانواده فداكارى و قهرمانى و بخشش. . . بنابراين، روزى بايد فرا رسد كه حسين (ع) به وظيفه خود جامه عمل بپوشاند واين روز جز عاشورا، كدامين روز مى تواند باشد؟ پس روز عاشورا روز فداكارى است. اگر امروز روز فداكارى نباشد پس كدام روز، روز فداكارى است؟ !(1)

او همچنين مى گويد:

حقيقت قضيه براى هر فردى روشن بود كه حسين (ع) با بصيرت

كامل، تنها به جنگ شخصى مانند يزيد نمى رفت، بلكه هدفش مبارزه با فكر يزيد بود، همان گونه كه پدر بزرگوارش با فكر معاويه سر جنگ داشت(2)

او همچنين درباره امام حسين (ع) مى گويد:

به عقيده ما، همه عوامل شورش بر ضدّ گمراهى ها در نهاد او موجود بود. . . اين تصميم مولود ادراك صحيح او بود. . . او مى دانست كه براى نگهدارى دين مبين اسلام، احتياج به فداكارى وشايد قربانى شدن دارد. او اين تصميم را براى اين نگرفت كه مردم كوفه از او دعوت كرده بودند تا با وى بيعت كنند وحتى نمايندگانى براى اين منظور


1- فرزندان پيامبر ص در كربلا، خالد محمد خالد، صص ١٠٨-١١٠.
2- همان، ص 4١.

ص:151

به سوى حضرتش فرستاده بودند. . . البته مردم كوفه مى خواستند بر ضد يزيد شورش كنند وتحت رهبرى حسين (ع) با حكومت وى مبارزه نمايند. آرى. . . حسين (ع) نمى توانست اجازه دهد كه دين خدا ودنياى مردم بازيچه دست يزيد باشد. او خود را براى مقاومت ومبارزه با حكومت پليدان آماده مى كرد تا ضربت قاطع خود را بزند. . . خواه مردم كوفه او را دعوت كرده يا نكرده باشند، او مسئوليت خود را به خوبى مى دانست وبه نداى وجدان گوش مى داد. . . وهيچ نيروى خارجى هم نبود كه او را تشويق وتحريك كند؛ زيرا احتياج به تشويق و حتى تاييد خارجى هم نداشت. . .(1)

او مى گويد: «درس بزرگ كربلا در واقع فداكارى در راه عقيده است

كه بايد براى هميشه سرمشق مسلمانان باشد ومورد ستايش قرار گيرد» . (2)

5. زنده كردن وجدان هاى امت ها

عباس محمود عقاد مى گويد:

سرزمين كربلا حرمى است كه مسلمانان براى عبرت ويادآورى به زيارت آن مى آيند وغير مسلمانان براى مشاهده وبازديد، ولى اگر بنا باشد كه حقّ اين سرزمين ادا شود بايد آن را زيارت گاه هر انسانى قرار داد كه براى نوع خود نصيبى از قداست وبهره اى از فضيلت قائل است، زيرا ما به ياد نداريم كه قطعه اى از زمين به مانند كربلا اين چنين داراى فضيلت ومنقبت باشد. اين نيست مگر به


1- فرزندان پيامبر ص در كربلا، ص ١٠4.
2- همان، ص ٣5.

ص:152

جهت آنكه اين سرزمين با اسم كربلا ومنزلگاه حسين (ع) مقرون وعجين شده است.(1)

عبدالحميد جوده السحار مى گويد:

علاوه بر اين، حسين (ع) زندگى را از دريچه چشم حقيقت بين خود بررسى نموده وقضاوت مى كرد. افرادى كه حبّ رياست، چشم باطنشان را كور وگوششان را كر نموده نمى توانند عقيده وراه حسين (ع) را درك نموده ودر راه آن قدم بگذارند. در اين نبرد آشتى ناپذير، حتى اهل وعيال امام حسين (ع) را به عنوان خارجى به اسيرى بردند، اما امروز دنيا به حسين (ع) درود مى فرستد ونام جاويدان او با احترام ذكر مى شود، اما نام يزيد وجيره خواران وغلامان حلقه به

گوش او با ننگ وانزجار هميشگى قرين شده است.(2)

عبدالرحمان شرقاوى كه از نويسندگان واديبان وشاعران مصرى است درباره امام حسين (ع) مى گويد:

حسين (ع) شهيد راه دين وآزادگى است نه تنها شيعه بايد به نام حسين (ع) ببالد بلكه تمام آزادمردان دنيا بايد به اين نام شريف افتخار كنند.(3)

6. تأثير ظلم ستيزى در بين مردم

شيخ محمد عبده نويسنده مصرى است درباره قيام امام حسين (ع) مى نويسد:


1- ابوالشهداء، ص ١45.
2- حسين ع پيشواى انسان ها، ص ٩٩ به نقل از او .
3- فرهنگ عاشورا، ص ٢٨٣ به نقل از او .

ص:153

قيام امام حسين (ع) بر ضد يزيد واجب بود؛ زيرا هنگامى كه حكومت عدل براى پياده كردن دستورات اسلام وجود داشته وحكومت ستمكار آن دستورات را تعطيل كرده باشد بر همه مسلمانان واجب است به حكومت عدل كمك كرده وستمكار را از كار بركنار كنند. از اين جهت قيام امام حسين (ع) فرزند رسول خدا (ص) بر ضدّ پيشواى ظلم وستم كه امور مسلمانان را به دست گرفته بود يعنى يزيد بن معاويه كه خداوند او و كمك كارانش را خوار كند، واجب واز بلند همّتى او بود.(1)

عبدالحميد جودۀ السحار كه نويسنده مصرى است، درباره

امام حسين (ع) مى نويسد:

حسين (ع) نمى توانست با يزيد بيعت كند وبه حكومت او تن دهد؛ زيرا در آن صورت بر فسق وفجور مهر تأييد مى گذاشت واركان ظلم وطغيان را محكم مى ساخت وبر فرمانروايى باطل تمكين مى نمود. امام حسين (ع) به اين كارها راضى نمى شد گرچه اهل وعيالش به اسارت روند وخود ويارانش كشته شوند.(2)

العبيدى كه مفتى شهر موصل بوده درباره فاجعه كربلا مى گويد:

فاجعه كربلا در تاريخ بشر نادره اى است، همچنان كه مسببين آن نيز نادره روزگارند. . . حسين بن على (ع) سنت دفاع از حق مظلوم ومصالح عموم را بنابر فرمان خداوند در قرآن وبه زبان پيامبراكرم (ص) وظيفه خويش ديد، وبدين سبب نيز نزد پروردگار


1- المنار، ج ١، ص ٢6٧.
2- فرهنگ عاشورا، ص ٢٨٣ به نقل از او .

ص:154

سرور شهيدان محسوب شد ودر طول تاريخ، پيشواى اصلاح طلبان به حساب آمد ودر حقيقت به آنچه خواسته بود بلكه بالاتر از آن دست يافت.(1)

دكتر كليم صديقى كه رئيس پارلمان مسلمانان انگلستان است با الهام از قيام حسينى مى گويد:

نزد اهل تشيع، نخستين گام مؤثر در جهت صحيح، همان اوائل تاريخ آنان برداشته شد ودر قالب ردّ ونفى هرگونه سازش با نظام هاى موجود متجلى گرديد وريشه هاى آن به ردّ حاكميت يزيد از سوى امام حسين (ع) ومتعاقب آن شهادت ايشان در كربلا

بازمى گردد. وبايد اذعان كرد كه در ميان اهل تسنن اين مرحله اصلاحى هنوز آغاز نشده است. (2)

٧. ايجاد روحيۀ شهادت طلبى در بين مسلمانان

شيخ طنطاوى كه از علماى مصر به حساب مى آيد درباره واقعه عاشورا مى گويد:

داستان حسينى، عشق آزادگان را به فداكارى در راه خدا برمى انگيزد واستقبال از مرگ را بهترين آرزوها به شمار مى آورد، چندان كه براى شتاب به قربانگاه، بر يكديگر پيشى جويند.(3)

شيخ محمد محمود مدنى كه استاد ورئيس دانشكده شريعت دانشگاه الازهر مصر بوده مى گويد:


1- فرهنگ عاشورا، ص ٢٨٢ به نقل از او .
2- عاشورا در سرزمين هاى قاره اروپا، ج ٣، ص ٢١.
3- فرهنگ عاشورا، ص ٢٨٣ به نقل از او .

ص:155

حسين (ع) شهيد نمونه وبرجسته مجاهدان راه خدا، مشاهده كرد كه بال وپر حق شكسته وباطل از هر سو راه را بر آن بسته است. خود را ديد كه شاخ درخت نبوت و پسر آن امام شير دلى است كه هرگز از بيم ذلت سر به زير نينداخت.

خود را ديد كه برطرف كردن اين حزن واندوه واز ميان بردن اين تاريكى ها به او حواله داده شده واز او خواسته شده است. صدايى از اعماق وجودش او را ندا مى داد: تو اى پسر پيامبر! براى رفع اين شدائد هستى.

خداوند به واسطه جدّ تو تاريكى ها را برطرف وحق را ظاهر وباطل

را نابود ساخت تا بر او نازل شد ( إِذا جاءَ نَصْرُ اللهِ وَ الْفَتْحُ) ومردم گروه گروه در دين خدا داخل شدند. پدر تو همان شمشير برنده وقاطعى بود كه در نيام نرفت تا گردن هاى مشركان را ذليل توحيد كرد.

برخيز اى اباعبدالله مانند پدر وجدت جهاد كن واز دين خدا حمايت نما وستمكاران را دفع نما وزمين را از پليدى ظلم وستم پاك ساز. . .

چه كسى براى نجات امت قيام مى كند اگر تو قيام نكنى اى پسر على وفاطمه عليهما السلام. گويى حسين (ع) اين صدا را از اعماق وجودش مى شنيد كه به اين ندا صدا مى داد و شب و روز بر او اصرار مى ورزيد. پس حسين (ع) چاره اى جز پاسخ به اين ندا واجابت اين صدا نداشت، وبه كسانى كه او را از قيام باز داشته و مى ترساندند التفاتى نفرمود وشدت وقساوت دشمن وجسارت و بى اعتنايى او به احترام خاندان نبوت او را از جهاد در راه خدا باز نداشت؛ زيرا او

ص:156

مجاهدى بود كه به امر خدا قيام كرد وبراى او تفاوتى نداشت كه به ظاهر مغلوب باشد يا منصور؛ چون هر دو صورت برايش شرافت بود ( هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ) . پس او در راه خدا وحق شهيد شد وقاتلانش به لعنت خدا وتمام ملائكه ومردم گرفتار شدند و او به بزرگ ترين درجات در نزد خدايش رستگار شد. ( مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ) (1)آنان همنشينى كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود را برآنان تمام كرده از پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان و آنها رفيق هاى خوبى هستند.

محمد زغلول پاشا كه يكى از شخصيت هاى مصرى است در سخنرانى خود در حسينيه ايرانى ها مى گويد:

حسين (ع) در اين كار به واجب دينى وسياسى خود قيام كرد واين گونه مجالس عزادارى، روح شهامت را در مردم پرورش مى دهد و مايه قوت اراده آنها در راه حق وحقيقت مى گردد.(2)

احمد اسكندر كه نويسنده اى مصرى است در مقاله اى كه در روزنامه «الجمهوريه» مصر به نام «ثار الله» منتشر كرده مى نويسد:

حسين (ع) كشته شد، ولى كلام او رسالتى بزرگ گرديد. سرش بريده شد ولى براى هميشه رمز شهادت شد. خونش به زمين ريخت ولى در عصر خويش وهمه عصرها فريادى شد كه در گوش مؤمنان ومبارزان فرياد برآورد. . . كه چشمان خود را باز كنيد وبه


1- چهره درخشان حسين بن على ع ، ص ١١٢ به نقل از او .
2- فرهنگ عاشورا، ص ٢٨٣ به نقل از او .

ص:157

اشرارى كه شما را محاصره كرده اند بنگريد وعوامل ضعف وترديد وپستى را از درون خويش ريشه كن سازيد.(1)

٨. عدم سكوت در برابر حاكمان فاسق

اشاره

محمد عبدالباقى كه نويسنده مصرى است درباره امام حسين (ع)

مى گويد:

اگر حسين (ع) با يزيد فاسق بى شخصيت كه شارب خمر ونابكار بود وجايگاه خلافت را به مجلس ساز وآواز وحلقه شراب تبديل كرده وبه گردن سگ ها وميمون ها طلا آويزان نموده بود در حالى كه صدها هزار مسلمان گرسنه ومحروم بودند، به عنوان خليفه رسول خدا (ص) بيعت مى كرد، اين عمل او مهر تأييد ورضايتى بود بر تمام كارهايى كه يزيد مرتكب مى شد وحتى سكوت او به عنوان رضايتش به حساب مى آمد؛ زيرا حسين (ع) در شبه جزيرۀ العرب شخصى منحصر به فرد بود.(2)

شبهه: عزادارى عامل تفرقه

اشاره

گاهى گفته مى شود كه برپايى مراسم عزا على الخصوص بر سيدالشهدا (ع) با وحدت مسلمانان سازگارى ندارد؛ زيرا اين مراسم در برگيرنده اعتراض ولعن بر برخى از خلفاى مسلمانان است. لذا به جهت ايجاد وحدت در بين مسلمانان ترك آن لازم و ضرورى است.


1- روزنامة الجمهورية، تاريخ ١٨/١٢/١٩٧٢.
2- الثائر الاول فى الاسلام، ص ٧٩.

ص:158

پاسخ

اولاً: قضيه امام حسين (ع) نه تنها به مصلحت شيعه است بلكه به مصلحت مسلمانان وعموم آزادى خواهان عالم مى باشد، لذا با برپايى مراسم يادبود حضرت اباعبدالله الحسين (ع) وبا ايجاد روحيه شهادت طلبى در راه تثبيت آزادى وايمان مى توان جوامع بشرى را از يوغ

اسارت وبردگى ديگران رهايى بخشيد و تحت لواى واحد جمع نمود.

ثانياً: در ذكر مصيبت امام حسين (ع) چندان سخنى از صحابه به ميان نمى آيد. مگر نه اين است كه عموم صحابه پيامبر (ص) ، حضرت امام حسين (ع) را دوست مى داشتند واو را احترام مى نمودند؟ وحتى برخى از آنان در كربلا در ركاب امامشان به شهادت رسيدند كه از ميان آنها مى توان به حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، بريربن خضير همدانى، عروه غفارى وديگران اشاره كرد.

يادبود عاشوراى حسينى هرگز بين مسلمانان ايجاد اختلاف نكرده ونخواهد كرد. آرى، يادبود عاشوراى حسينى مى تواند بين مسلمانان ومنافقان دغل كارى امثال يزيد وابن زياد وعمر بن سعد وطرفداران آنان تفرقه بيندازد.

سينه زنى در سوگ امام حسين (ع)

اشاره

از كلمات ابن تيميه استفاده مى شود كه او شديداً با برپايى مراسم عزادارى و سينه زنى مخالف بوده است. او مى گويد:

. . . وهؤلاء يأتون من لطم الخدود وشق الجيوب ودعوي الجاهلية وغير ذلك من المنكرات عبد الموت بسنين كثيرة مالو فعلوه

ص:159

عقب موته لكان ذلك من أعظم المنكرات التى حرّمها الله ورسوله فكيف بعد هذه المدة الطويلة.(1)

. . . و اينان به صورت زده و گريبان چاك مى دهند و سخن جاهليت و منكرات ديگر بعد از مرگ او به سال هاى بسيار انجام مى دهند؛ كارهايى كه اگر بعد از مرگ او انجام مى دادند از بزرگ ترين منكرات به حساب مى آيد كه خدا و رسولش آن را حرام نموده است.

از برخى روايات استفاده مى شود كه سينه زدن در سوگ امام حسين (ع) گرچه موجب قرمز شدن سينه شود، اشكالى نداشته، بلكه امرى راجح است. اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

١. ابن كثير نقل كرده كه چون اسيران را بر بدن امام حسين (ع) واصحابش مرور دادند زنان شيون كشيده، به صورت خود زدند، وزينب صدا بلند كرد: « يا محمّداه. . .» . (2)

اين در حالى است كه هرگز امام سجاد (ع) كه همراهشان بود به عمل آنان اعتراض نكرد.

٢. زمانى كه امام حسين (ع) در كربلا چنين رجز خواند:

يا دهر افّ لك من خليل كم لك بالإشراق و الاصيل

صدا به گوش زينب عليها السلام رسيد. در اين هنگام پيراهن خود را چاك داده، بر صورت خود زد وسربرهنه از خيمه بيرون آمد وفرياد برآورد:

« واثكلاه» (3) و امام حسين (ع) كه از نظر اهل سنت از اهل بيت عليهم السلام و از


1- منهاج السنة، ج ١، ص 5٣.
2- البداية والنهاية، ج ٨، ص ٢١٠؛ مقتل الحسين ع ، خوارزمى، ج ٢، ص ٣٩.
3- تاريخ طبرى، ج 4، ص ٣١٩؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 5٩؛ ارشاد مفيد، ج ٢، ص ٩4.

ص:160

اصحاب محسوب مى گردد بر اين كار او اعتراض ننمود.

٣. از جمله ادله عدم حرمت بر سينه وصورت زدن در سوگ انبيا

واوصيا وفرزندان انبيا، خصوصاً كسانى كه بر روى زمين هيچ كس مثل آنان نبوده است، روايتى است كه احمد وديگران به سند صحيح از عايشه نقل كرده اند كه گفت:

. . . رسول خدا (ص) قبض روح شد [در حالى كه سر او در دامن من قرار داشت] (1)، آن گاه سر او را بر بالشتى قرار دادم. در اين هنگام من با زنان برخواسته وبه خود زده ومن به صورت خود مى زدم. . .(2)

محمّد سليم اسد درباره سند اين حديث مى گويد: «اين سند صحيح است» .(3)

4. عزادارى بر فراق محبوب به ويژه سيدالشهداء از نظر عرف عقلا نيز پسنديده است. جرجى زيدان مى گويد:

لا شك انّ ابن زياد ارتكب بقتل الحسين جريمة كبري لم يحدث أفظع منها فى تاريخ العالم، ولا غرو إذا تظلّم الشيعة لقتل الحسين وبكوه فى كل عام، ومزقوا جيوبهم وقرعوا صدروهم اسفاً عليه؛ لانّه قتل مظلوماً.(4)

شكى نيست كه ابن زياد با كشتن حسين (ع) جرم بزرگى را مرتكب شد كه فجيع تر از آن در تاريخ عالم واقع نشده است. لذا


1- ما نظر اهل سنت را در خصوص اين موضوع كه سر پيامبر ص بر دامن عايشه بوده صحيح نمى دانيم.
2- مسند احمد، ج 6، ص ٢٧4.
3- حاشيه مسند ابي يعلي، ج 5، ص 6٣.
4- تاريخ النياحة، ج ٢، ص ٣٠ به نقل از جرجى زيدان .

ص:161

باكى نيست بر شيعه كه به جهت كشته شدن حسين (ع) اظهار تظلم كرده، بر او در هر سال بگريد، وگريبان چاك دهد، وبا اظهار تأسّف بر او به سينه هاى خود زند؛ زيرا او مظلومانه كشته شد.

5. مجرد زدن انسان به خودش در مصيبتى كه به او وارد شده، دليلى بر حرمت آن نيست؛ زيرا احمد بن حنبل به سند خود از ابوهريره نقل كرده كه شخصى اعرابى نزد رسول خدا (ص) آمد وشروع به زدن به صورت خود كرد وموى خود را مى كند و مى گفت: «من خودم را هلاك شده مى بينم» . رسول خدا (ص) به او فرمود: «چه چيز تو را هلاك نموده است؟ ! او گفت من در ماه رمضان با همسر خود جماع كردم!» حضرت به او فرمود: «آيا مى توانى يك بنده آزاد كنى؟»(1)

در اين حديث مشاهده مى كنيم كه پيامبر (ص) بر اين كار او اعتراض نكرد و او را از زدن به صورت وكندن مو نهى ننمود.

٧. ابن عباس قضيه طلاق پيامبر (ص) وهمسران خود را نقل مى كند كه در آن آمده است: عمر گفت: «من بر حفصه وارد شدم در حالى كه ايستاده بود وبه خود مى زد، وهمچنين همسران پيامبر نيز ايستاده وبه خود مى زدند» . من به حفصه گفتم: «آيا پيامبر (ص) تو را طلاق داده است؟ . . .»(2)

شبهه: نهى از بر سر و سينه زدن
اشاره

مخالفان سينه زنى شبهه نموده و به برخى از روايات تمسّك كرده اند:

بخارى به سند خود از عبدالله نقل كرده كه پيامبر (ص) فرمود:


1- مسند احمد، ج ٢، ص 5١6.
2- كنز العمّال، ج ٢، ص 5٣4.

ص:162

ليس منّا من لطم الخدود وشقّ الجيوب ودعا بدعوي الجاهلية.(1)

از ما نيست كسى كه به صورت ها سيلى زده، يقه ها چاك دهد ومدّعى دعواى جاهليّت باشد.

برخى به اين حديث تمسّك كرده واز سينه زنى ونوحه سرايى در سوگ اولياى الهى حتى سالار شهيدان اباعبدالله الحسين (ع) منع كرده اند.

پاسخ

اين حديث ناظر به موردى است كه كسى اين افعال را به عنوان اعتراض به قضاى الهى در مقابل مرگ عزيزش انجام دهد واين نكته اى است كه بسيارى از شارحان صحيح بخارى؛ از قبيل: عسقلانى، كرمانى، قسطلانى و بدرالدين عينى به آن اشاره كرده اند.(2)

كرمانى مى نويسد:

فان قلت: اللطم والشق لايخرج فاعلهما من هذه الامة فما معني النفي؟ قلت: هو للتغليظ، أللّهم إلاّ ان يفسر دعوي الجاهلية بما يوجب الكفر نحو تحليل الحرام او عدم التسليم لقضاء الله، فحينئذ يكون

النفي حقيقة.(3)

اگر كسى بگويد: گريبان چاك كردن وبه صورت زدن باعث نمى شود كه فاعل اين دو كار از اين امت خارج گردد، پس اين نفى چه معنايى دارد؟ در جواب مى گوييم: اين به جهت شدت وتغليظ


1- صحيح بخارى، ح ١٢٢٠.
2- فتح الباري، ج ٣، ص ١٩5؛ شرح كرمانى بر صحيح بخارى، ج ٧، ص ٨٨؛ ارشاد الساري، ج٢، ص 4٠6؛ عمدةالقاري، ج ٨، ص ٨٧.
3- شرح كرمانى بر صحيح بخارى، ج ٧، ص ٨٨.

ص:163

است، مگر آنكه ادعاى مطالب جاهليت را به گونه اى تفسير كنيم كه موجب كفر شود، مانند تحليل حرام يا عدم تسليم در برابر قضاى الهى، كه در اين صورت، نفى حقيقى است.

مناوى در ذيل اين حديث مى نويسد:

اين تعبير دلالت بر عدم رضايت دارد، وسبب آن چيزى است كه اين اعمال متضمن آن است كه از آن جمله راضى نبودن به قضاى الهى است.(1)

نتيجه اينكه: اين حديث هرگز ناظر بر سينه زنى در روز عاشورا ودر عزاى امام حسين (ع) وديگر اولياى الهى نيست، عملى كه به جهت تعظيم دين وشعائر آن واظهار محبت نسبت به اهل بيت پيامبر عليهم السلام انجام مى گيرد.


1- فيض القدير، ج 5، ص 4٩٣.

ص:164

ص:165

مرثيه سرايى

اشاره

از ديگر مظاهر عزادارى مرثيه سرايى است، وهابيان مى گويند: چرا در سوگ اولياى الهى مرثيه سرايى مى كنيم؟ آيا در ميان امّت هاى پيشين اين چنين اعمالى بوده است؟ آيا پيامبر (ص) واهل بيتش چنين كارى را در سوگ بزرگان انجام مى دادند؟ آيا صحابه وتابعين وبه تعبير ديگر سلف صالح، چنين عملى انجام مى دادند؟

ابن تيميه مى گويد:

وكذلك حديث عاشوراء. . . و اقبح من ذلك واعظم ما تفعله الرافضة من اتخاذه مأتماً يقرأ فيه المصرع و ينشد فيه قصائد النياحة.(1)

و نيز قصه عاشورا. . . قبيح تر از آن و بزرگ ترين كارى است كه رافضه انجام مى دهند از اينكه آن روز را روز ماتم قرار داده و در

آن شعر قرائت كرده و قصيده هاى نوحه سرايى مى خوانند.


1- منهاج السنة، ج ٨، ص ١5١.

ص:166

ادله جواز ورجحان مرثيه سرايى

اشاره

براى اثبات اين مطلب مى توان به ادله اى چند تمسك نمود:

١. اصل اباحه

اصل اوّلى در تمام اشياء اباحه است، اين امر در مورد مرثيه سرايى نيز جارى است، مادامى كه دليلى برخلاف آن نباشد. واز آنجا كه اين امر مورد نهى واقع نشده، بلكه دليل بر رجحان آن وجود دارد. لذا داخل در اصل اوّلى اباحه وجواز است.

٢. تعظيم شعائر دينى

كسى كه قرار است براى او مرثيه خوانده شود در صورتى كه از اولياى الهى بوده واز رهبران جامعه به حساب مى آيد، مى توانيم با مرثيه سرايى احساسات مردم را به او جذب كرده در نتيجه مردم را به طرف او سوق مى دهيم كه اين عمل به نوبه خود تشويق مردم به متابعت وپيروى از آن شخص خواهد بود، لذا مى توان گفت كه مرثيه سرايى از مصاديق بارز تعظيم شعائر الهى است. خداوند متعال مى فرمايد: ( وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) ؛ «و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دل هاست» . (حج: ٣٢)

مرثيه سرايى به نثر

اشاره

با مراجعه به تاريخ پى مى بريم كه پيامبر (ص) وصحابه در سوگ اموات

خصوصاً اولياى الهى مرثيه سرايى مى كردند. اينك به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم:

ص:167

١. مرثيه سرايى رسول خدا (ص)

حلبى از ابن مسعود نقل مى كند:

ما رسول خدا (ص) را گريان بر كسى همانند حمزه نديديم. جنازه او را به طرف قبله نمود. آن گاه بر بالين جنازه او ايستاد. سپس صيحه اى زد كه نزديك بود بيهوش شود. در اين هنگام فرمود: اى عموى رسول خدا! واى شير خدا وشير رسول او، اى حمزه، اى انجام دهنده خيرات، اى حمزه، اى برطرف كننده غصه ها، اى مدافع، اى محافظ رسول خدا! (1)

٢. مرثيه سرايى فاطمه زهرا عليها السلام

انس بن مالك مى گويد:

چون از دفن رسول خدا (ص) فارغ شديم، فاطمه عليها السلام رو به من كرده، فرمود: اى انس! چگونه توانستيد خاك بر صورت رسول خدا بريزيد؟ آن گاه شروع به گريه كرده، ندا سر داد: اى پدرم كه دعوت پروردگارت را اجابت نمودى! اى پدرم كه به قرب پروردگارت رفتى! اى پدرم كه نداى پروردگارت را پاسخ دادى! . . .(2)

٣. مرثيه سرايى عايشه

ابن عبدربّه مى گويد: عايشه بر سر قبر ابوبكر ايستاد وگفت: «. . . بزرگ ترين حوادث بعد از رسول خدا (ص) مصيبت فقدان تو است» .(3)


1- السيرة الحلبية، ج ١، ص 46١.
2- عقدالفريد، ج ٢، ص ٣١؛ مسند احمد، ج ٣، ص ١٩٧.
3- عقدالفريد، ج ٢، ص ٣٧.

ص:168

4. مرثيه سرايى امام حسن (ع)

طبرى به سند خود از خالد بن جابر نقل مى كند كه از امام حسن (ع) شنيدم كه بعد از كشته شدن امام على (ع) در ضمن خطبه اى فرمود:

لقد قتلتم الليلة رجلا في ليلة فيها نزل القرآن، وفيها رفع عيسي بن مريم (ع) وفيها قتل يوشع بن نون فتي موسي عليهما السلام، والله ما سبقه احد كان قبله، ولايدركه احد يكون بعده. والله ان كان رسول الله (ص) ليبعثه في السريّة، وجبرئيل عن يمينه وميكائيل عن يساره، والله ماترك صفراء ولابيضاء إلاّ ثمانمائة أو سبعمائة ارصدها لخادمه.(1)

شما امشب مردى را كشتيد كه در آن شب قرآن نازل شد. ودر آن شب عيسى بن مريم (ع) به آسمان رفته ويوشع بن نون جوانمرد موسى عليهما السلام كشته شد. به خدا سوگند! قبل از او كسى بر او سبقت نگرفته وبعد از او هيچ كس او را درك نخواهد كرد. به خدا سوگند! رسول خدا (ص) او را در سريه [جنگى] مى فرستاد، در حالى

كه جبرئيل در طرف راست او وميكائيل در طرف چپ او بود. به خدا سوگند! هيچ زردى وسفيدى [طلا ونقره اى] باقى نگذاشت به جز هشتصد ويا هفتصد درهم كه براى خادمش كنار گذارده بود.

5. مرثيه سرايى زنان بنى هاشم

حاكم نيشابورى به سندش از ام بكر بن مسور نقل مى كند كه گفت:


1- المستدرك، ج٣، ص١٧٣.

ص:169

چون حسن بن على عليهما السلام از دنيا رحلت نمود. زنان بنى هاشم براى او يك ماه نوحه سرايى كردند.(1)

مرثيه سرايى در سوگ امام حسين (ع)

اشاره

با مراجعه به مصادر حديثى وتاريخى پى مى بريم كه پيامبر (ص) واهل بيت عليهم السلام وصحابه وتابعين در زمان حيات خود اقامه عزا براى امام حسين (ع) داشته ودر سوگ او مرثيه سرايى كرده اند. اينك به مواردى در اين باره اشاره مى كنيم:

١. مرثيه سرايى پيامبر (ص) بعد از ولادت امام حسين (ع)

حاكم نيشابورى به سند صحيح از ام الفضل نقل مى كند كه:

انّها دخلت علي رسول الله (ص) فقالت: يا رسول الله! إنّي رأيت حلماً منكراً الليلة، قال: وما هو؟ قالت: انّه

شديد، قال: وما هو؟ قالت: رأيت كأنّ قطعة من جسدك قطعت ووضعت في حجري. فقال رسول الله (ص) : رأيت خيراً، تلد فاطمة -ان شاء الله- غلاماً فيكون في حجرك، فولدت فاطمة الحسين، فكان في حجره، ثم حانت منّي التفاتة فإذا عينا رسول الله (ص) تهريقان من الدموع. قالت: فقلت: يا نبي الله! بابي انت وامي مالك؟ قال: اتاني جبرئيل (ع) فاخبرني انّ امّتي سيقتل ابني هذا. فقلت: هذا؟ فقال: نعم، واتاني بتربة من تربته حمراء.

روزى بر رسول خدا (ص) وارد شد وعرض كرد: اى رسول خدا! شب


1- مستدرك حاكم، ج ٣، ص ١٧٣.

ص:170

گذشته خواب بدى ديدم. حضرت فرمود: آن خواب چيست؟ عرض كردم، خواب بدى است. حضرت فرمود: چيست؟ عرض كردم: در عالم رؤيا ديدم گويا قسمتى از بدن شما جدا شده و در دامان من قرار گرفت. پيامبر فرمود: خواب خوبى ديده اى. فاطمه (دخترم) اگر خدا بخواهد پسرى به دنيا خواهد آورد كه در دامان تو بزرگ خواهد شد.

ام الفضل مى گويد: فاطمه عليها السلام حسين (ع) را به دنيا آورد واو در دامان من بود، همان گونه كه رسول خدا (ص) فرمود، تا آنكه بر رسول خدا (ص) وارد شدم وحسين (ع) را در دامنش گذاردم. به

حضرت توجه كردم، ناگهان ديدم كه اشك از چشمانش سرازير شد. عرض كردم: اى پيامبر خدا! پدر ومادرم به فدايت، چه شده كه شما را گريان مى بينم؟ حضرت فرمود: جبرئيل بر من نازل شد وخبر داد كه امتم به زودى او را به شهادت مى رسانند. عرض كردم: اين فرزند را؟ حضرت فرمود: آرى. آن گاه قسمتى از تربت خونين آن حضرت را به من داد.

اين حديث را عده اى از علماى اهل سنت نقل كرده اند، از قبيل:

- حاكم نيشابورى.(1)

- خطيب خوارزمى.(2)

- ابن صباغ مالكى.(3)


1- مستدرك حاكم، ج ٣، ص ١٧6.
2- مقتل خوارزمى، ج ١، صص ١5٨و١5٩.
3- الفصول المهمة، ص ١54.

ص:171

- ابن حجر مكّى.(1)

- بيهقى.(2)

- متقى هندى.(3)

خوارزمى حنفى مى گويد:

ولمّا أتي علي الحسين من ولادته سنة كاملة هبط علي رسول الله (ص) ، اثنا عشر

ملكاً محمّرة وجوههم قد نشروا اجنحتهم وهم يقولون: يا محمد! سينزل بولدك الحسين ما نزل بهابيل من قابيل وسيعطي مثل اجر هابيل ويحمل علي قاتله مثل وزر قابيل. قال: لم يبق في السماء ملك إلاّ و نزل علي النبي يعزّيه بالحسين ويخبره بثواب ما يعطي ويعرض عليه تربته، والنبي يقول: اللّهم اخذل من خذله واقتل من قتله ولاتمتعه بما طلبه.

ولمّا اتت علي الحسين من مولوده سنتان كاملتان خرج النبي في سفر، فلمّا كان في بعض الطريق وقف فاسترجع ودمعت عيناه، فسئل عن ذلك فقال: هذا جبرئيل يخبرني عن ارض بشاطئ الفرات يقال لها: كربلاء، يقتل فيها ولدي الحسين بن فاطمة. فقيل: من يقتله يا رسول الله (ص) ؟ فقال: رجل يقال له يزيد، لابارك الله في نفسه. وكانّي انظر إلي منصرفه ومدفنه بها وقد اهدي رأسه. . . ثم رجع النبي من سفره ذلك مغموماً، فصعد المنبر


1- الصواعق المحرقه، ص ١١5.
2- السنن الكبرى، ج ٢، ص ١٢5.
3- كنزالعمال، ج 6، ص ٢٢٣.

ص:172

فخطب ووعظ. . . اللّهم وقد اخبرني جبرئيل بانّ ولدي هذا مقتول مخذول. . .(1)

چون از ولادت امام حسين (ع) يك سال كامل گذشت دوازده ملك در حالى كه صورت هايشان قرمز بود وبال هاى خود را گسترده بودند بر رسول خدا (ص) فرود آمده، گفتند: اى محمد! زود است كه بر فرزندت حسين آنچه از طرف قابيل بر هابيل وارد شد، بيايد وزود است كه همانند اجر هابيل به او داده شود، وبر قاتل او همانند عذاب قابيل داده خواهد شد. آن روز در آسمان ملكى نبود جز آنكه بر پيامبر (ص) نازل شده وبه او در مصيبت حسين (ع) تسليت گفت، واز ثوابى كه به او داده مى شود خبر داد، ونيز تربت امام حسين (ع) را بر پيامبر (ص) عرضه كرد. پيامبر (ص) فرمود: بار خدايا! هر كس او را خوار كند او را خوارگردان، وهر كس او را مى كشد به قتل رسان، وبه آنچه را دنبال مى كند او را بهره مند مساز.

هنگامى كه دو سال كامل از ولادت امام حسين (ع) گذشت پيامبر (ص) به سفر رفت. در بين راه توقف نمود وكلمه استرجاع إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ را بر زبان جارى ساخت وچشمانش پر از اشك شد. از علت آن سؤال شد؟ حضرت فرمود: اين جبرئيل است كه مرا از سرزمينى در شطّ فرات به نام كربلا خبر مى دهد كه فرزندم حسين پسر فاطمه در آنجا به قتل خواهد رسيد. عرض شد: چه كسى او را به قتل مى رساند؟ فرمود: مردى به نام يزيد، خداوند او را مبارك نگرداند. وگويا نظر

مى كنم به بازگشت ومدفنش در


1- مقتل الحسين ع ، خوارزمى، ج ١، ص ١6٣.

ص:173

كربلا در حالى كه سرش را هديه مى برند. . . پيامبر (ص) در حالى كه محزون بود از سفر خود بازگشت. بر بالاى منبر رفت وخطبه خواند ومردم را موعظه نمود. . . آن گاه عرض كرد: بار خدايا! مرا جبرئيل خبر داده كه اين فرزندم كشته وخوار خواهد شد. . .

٢. مرثيه سرايى پيامبر (ص) در خانه ام سلمه

احمد بن حنبل به سند صحيح از انس بن مالك نقل كرده كه گفت:

انّ ملك المطر استأذن ربّه ان يأتي النبي (ص) فاذن له فقال له يا أم سلمه: املكي علينا الباب لايدخل علينا احد. قالت: وجاء الحسين ليدخل فمنعته فوثب فدخل فجعل يقعد علي ظهر النبي (ص) وعلي منكبه وعلي عاتقه. قال: فقال الملك للنبي (ص) : اتحبّه؟ قال: نعم. قال: اما انّ امّتك ستقتله، وان شئت اريتك المكان الذي يقتل فيه. فضرب بيده فجاء بطينة حمراء، فاخذتها ام سلمة فصرّتها في خمارها. قال ثابت: بلغنا انّها كربلاء.(1)

فرشته باران از پروردگارش اذن گرفت تا خدمت رسول خدا (ص) وارد شود، خداوند به او اجازه داد. حضرت به ام سلمه فرمود: مواظب باش تا كسى بر من وارد نشود. ام سلمه مى گويد: حسين (ع) آمد كه داخل شود من او را مانع شدم. حضرت فرار كرد وداخل اتاق رسول خدا شد واز شانه وگردن پيامبر خدا (ص) بالا رفت. آن فرشته به پيامبر (ص) عرض كرد: آيا او را دوست دارى؟ حضرت فرمود: آرى. فرشته عرض كرد: آگاه باش! همانا امت تو او را به


1- مسند احمد، ج ٣، صص ٢4٢ و ٢65.

ص:174

زودى خواهند كشت. واگر مى خواهى مكانى را كه در آنجا به قتل مى رسد به تو نشان دهم. فرشته دستى زد واز خاك قرمز آن مكان آورد. ام سلمه آن را برداشته ودر مقنعه اش گذارد. ثابت گفت كه به ما خبر رسيده كه اين خاك كربلاست.

٣. مرثيه سرايى پيامبر (ص) در خانه عايشه

ابن عساكر به سند صحيح از عايشه نقل كرده كه گفت:

بينا رسول الله (ص) راقد اذ جاء الحسين يحبوا اليه فنحيته عنه ثم قمت لبعض امري فدنا منه، فاستيقظ يبكي. فقلت: مايبكيك؟ قال: انّ جبرئيل اراني التربة التي يقتل عليها الحسين. فاشتدّ غضب الله علي من يسفك دمه، وبسط يده فإذا فيها قبضة من بطحاء. فقال: يا عائشة! والذي نفسه

بيده انّه ليحزنني، فمن هذا من امّتي يقتل حسيناً بعدي؟(1)

در آن هنگام كه رسول خدا (ص) در خواب بود ناگهان حسين (ع) وارد شد وبه طرف حضرت حركت كرد. من او را از حضرت دور كردم. سپس به دنبال برخى از كارهايم رفتم. حسين (ع) نزديك پيامبر (ص) آمد. حضرت در حالى كه گريان بود از خواب بيدار شد. به او عرض كردم: چه چيز شما را به گريه درآورده است؟ حضرت فرمود: جبرئيل تربتى را كه حسين در آن كشته مى شود به من نشان داد. غضب خدا بر كسى كه خون او را بر زمين ريزد شديد خواهد شد. آن گاه دست خود را گسترده وناگاه قبضه اى از بطحاء آورد


1- ترجمه امام على ع از تاريخ ابن عساكر، رقم ٢٢٩.

ص:175

وفرمود: اى عايشه! قسم به كسى كه جانم به دست اوست اين امر مرا محزون مى كند. اين چه كسى است از امتم كه بعد از من حسين را به قتل مى رساند؟ !

4. مرثيه سرايى رسول خدا (ص) در عالم برزخ

احمد بن حنبل به سند صحيح از ابن عباس نقل كرده كه گفت:

رأيت النبي (ص) فيما يري النائم بنصف النهار وهو قائم اشعث اغبر، بيده قارورة فيها دم. فقلت: بابي انت وامّي يا رسول الله! ما هذا؟ قال: هذا دم الحسين واصحابه، لم ازل

التقطه منذ اليوم، فاحصينا ذلك اليوم فوجدوه قتل في ذلك اليوم.(1)

پيامبر (ص) را در نيمه روز در عالم رؤيا در حالى كه ايستاده و پريشان حال وغبارآلود ودر دستانش شيشه اى پر از خون بود ديدم. عرض كردم: پدر ومادرم به فدايت! اين چيست؟ حضرت فرمود: اين خون حسين واصحاب اوست، امروز آن را برداشتم. ابن عباس مى گويد: ما آن روز را حساب كرديم همان روزى بود كه حسين (ع) در آن به شهادت رسيد.

ترمذى وحاكم به سند صحيح از سلمى نقل كرده كه گفت:

دخلت علي أم سلمه وهي تبكي فقلت: ما يبكيك؟ قالت: رأيت رسول الله (ص) -تعني في المنام- وعلي رأسه ولحيته التراب. فقلت: مالك يا رسول الله! قال: شهدت قتل الحسين آنفاً.(2)

بر ام سلمه وارد شدم در حالى كه گريان بود. عرض كردم: چه چيز


1- مسند احمد، ج ١، ص ٢٨٣؛ مستدرك حاكم، ج 4، ص ٣٩٧.
2- مستدرك حاكم، ج 4، ص ١٩؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص ٣4٠.

ص:176

تو را به گريه در آورده است؟ گفت: رسول خدا (ص) را در عالم خواب مشاهده كردم در حالى كه بر سر ومحاسنش خاك نشسته بود. عرض كردم: شما را چه شده اى رسول خدا (ص) ؟ حضرت فرمود: لحظه اى قبل شاهد كشته شدن حسينم بودم.

5. مرثيه سرايى امام على (ع)

الف) احمد بن حنبل به سند صحيح از نجى نقل كرده كه او با على (ع) حركت نمود. چون به نينوا -كه راهشان به صفين بود- رسيدند، حضرت على (ع) در كنار شطّ فرات ندا داد: «صبر كن اى اباعبدالله!» عرض كردم: «جريان چيست؟» حضرت فرمود: «روزى بر رسول خدا وارد شدم در حالى كه دو چشمش اشك ريزان بود، عرض كردم: اى پيامبر خدا! آيا شما را كسى به غضب درآورده است؟ چه شده كه چشمانتان گريان است؟ حضرت فرمود: آرى، مدتى پيش از اين جبرئيل از نزد من خارج شد ومرا خبر داد كه حسين در كنار شطّ فرات كشته خواهد شد» . آن گاه فرمود: آيا مى خواهى از تربت او به تو نشان دهم؟ من گفتم: آرى. آن گاه دست خود را دراز كرد وقبضه اى از خاك برداشت وبه من عطا نمود، من نتوانستم اشك چشمان خود را نگه دارم لذا اشكانم جارى شد» .(1)

ب) نصر بن مزاحم به سندش نقل كرده كه على (ع) به سرزمين كربلا وارد شد ودر آنجا توقفى نمود. به او عرض شد: «اى اميرالمؤمنين! اينجا كربلاست» . حضرت فرمود: «داراى گرفتارى وبلا است» . آن گاه با


1- مسند احمد، ج ٢، صص 6٠ و 6١.

ص:177

دستش اشاره به مكانى كرد وفرمود: «آنجا محلّ ريختن خون هاى آنان است.(1)

ج) حافظ طبرانى به سند صحيح از شيبان كه عثمانى بود نقل كرده كه گفت: على (ع) هنگامى كه به كربلا رسيد برافروخته شد وفرمود: «در اين

مكان شهدايى هستند كه براى آنان همانندى نيست به جز شهداى بدر» (2)

6. مرثيه سرايى امام صادق (ع)

ابن عبدربّه نقل مى كند: امام صادق (ع) بر كنار قبر جدش حسين (ع) ايستاد وگفت:

اشهد انّك قد اقمت الصلاة وآتيت الزكاة وامرت بالمعروف ونهيت عن المنكر واطعت الله ورسوله، وعبدته مخلصاً وجاهدت في سبيله صابراً محتسباً حتّي أتاك اليقين، فلعن الله أمة قتلتك ولعن الله أمة ظلمتك، ولعن الله أمة سمعت بذلك فرضيت به.(3)

گواهى مى دهم كه همانا تو نماز را به پا داشته وزكات را پرداختى وبه معروف، امر كرده واز منكر، نهى كردى وخدا و رسولش را اطاعت كرده واو را با اخلاص عبادت نمودى. ودر راه او جهاد كرده در حالى كه صبور بوده وهمه را به حساب خدا گذاردى تا آنكه تو را يقين (شهادت) فرا رسيد. پس خدا لعنت كند امتى كه تو را به قتل رساند. وخدا لعنت كند امتى را كه به تو ظلم كرد.


1- وقعه صفين، ص ١5٨؛ شرح ابن ابي الحديد، ج ١، ص ٢٧٨.
2- مقتل خوارزمى، ص ١6٢ به نقل از طبرانى .
3- العقد الفريد، ج ٢، ص ٨.

ص:178

وخدا لعنت كند امتى را كه كشته شدنت را شنيد وبه آن رضايت داد.

٧. مرثيه سرايى حضرت زينب عليها السلام

ابوالفرج اصفهانى وديگران از حميد نقل كرده اند كه هنگام خروج على اكبر براى جنگ به ميدان، گفت:

وكانّي انظر إلي امرأة خرجت مسرعة كانّها الشمس الطالعة، تنادي: يا حبيباه، يا ابن اخاه. فسألت عنها فقالوا: هذه زينب بنت علي بن أبي طالب، ثم جاءت حتّي انكبّت عليه، فجاءها الحسين فاخذ بيدها إلي الفسطاط. . .(1)

نظر كردم به زنى كه با سرعت از خيمه بيرون آمد گويا خورشيد طلوع كرده است، او صدا مى زد: اى محبوب من! اى فرزند برادر من! درباره او سؤال كردم، گفتند: او زينب دختر على بن ابى طالب عليهم السلام است. آن گاه آمد وخود را بر روى على اكبر (ع) انداخت. حسين (ع) آمد ودست او را گرفت وبه خيمه برد. . .

طبرى وديگران نقل كرده اند: «چون روز يازدهم محرّم فرا رسيد ابن سعد دستور داد تا قافله را از كربلا حركت دهند. همسران امام حسين (ع) وفرزندان وخواهران ودختران او با زينب كبري عليها السلام در آن قافله بودند. آنان را همانند اسيران ترك وروم حركت دادند. زنان گفتند: شما را به حق خدا ما را بر قتلگاه حسين (ع) عبور دهيد. اسيران را

بر بدن حسين (ع) واصحابش در حالى كه بر روى زمين افتاده بودند


1- مقاتل الطالبيين، ص ١١5؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص ٣٣؛ تاريخ طبرى، ج 6، ص ٢56.

ص:179

عبور دادند. چون نگاه زنان به كشته ها افتاد صيحه وشيون كرده وبر صورت خود زدند.

راوى مى گويد: به خدا سوگند! زينب را فراموش نمى كنم كه براى حسين (ع) ندبه مى كرد وبا صوت حزين ودل شكسته ندا مى داد:

يا محمّداه، صلّي عليك مليك السماء، هذا حسينك مرمّل بالدماء، مقطّع الاعضاء، وبناتك سبايا، إلي الله المشتكي، وإلي محمد المصطفي وإلي علي المرتضي وإلي فاطمة الزهراء، وإلي حمزة سيدالشهداء. يا محمّداه، هذا حسين بالعري، تسفي عليه ريح الصبا، قتيل أولاد البغايا، واحزناه، واكرباه عليك يا اباعبدالله، اليوم مات جدي رسول الله، يا اصحاب محمّد! هولاء ذريّة المصطفي يساقون سوق السبايا.

اى محمد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند، اين حسين توست كه در خون غوطه ور است. اعضايش قطع شده ودختران تو به اسارت رفته اند. به سوى خدا ومحمّد مصطفى وعلى مرتضى وفاطمه زهرا وحمزه سيدالشهدا عليهم السلام شكايت مى كنم. اى محمد! اين حسين است در اين بيابان كه باد صبا بر او مى وزد. او كشته شده به

دست اولاد زناست. امان از حزن تو ومصيبت بر تو اى اباعبدالله! امروز جدم رسول خدا رحلت نمود. اى اصحاب محمد! اينان ذريّه مصطفى مى باشند كه همانند اسيران مى برند.

راوى مى گويد: «به خدا سوگند! در آن هنگام زينب هر دشمن و دوستى را به گريه درآورد» .(1)


1- تاريخ طبرى، ج5، ص465؛ كامل ابن اثير، ج4، ص٣٢؛ البداية والنهاية، ج٨، ص١٨٩.

ص:180

٨. مرثيه سرايى ابن عباس

ابن عباس خطاب به يزيد مى گويد:

انّك تسألني نصرتك وتحثني علي ودّك وقد قتلت حسيناً وفتيان عبدالمطلب مصابيح الهدي ونجوم الأعلام، غادرتهم خيولك بأمرك في صعيد واحد، مرمّلين بالدّماء، مسلوبين بالعراء، مقتولين بالظّماء. . .(1)

تو از من مى خواهى كه ياري ات كنم ومرا بر دوستى با خود وادار مى كنى در حالى كه تو بودى كه حسين وجوانان عبدالمطلّب كه چراغ هاى هدايت وستارگان راهنما بودند را به قتل رساندى، ولشكريان به دستور وفرمان تو در يك سرزمين آنها را غارت كرده، خون هايشان را بر زمين ريختند، ولباس هاى آنان را ربودند ولب تشنه سرهايشان را از بدن جدا ساختند. . .

٩. مرثيه سرايى زيد بن ارقم

ابن حجر وديگران نقل كرده اند: هنگامى كه سر امام حسين (ع) را نزد ابن زياد در كوفه گذاردند، او شروع به زدن با چوب دستى بر دندان هاى امام حسين (ع) نمود. زيد بن ارقم در آنجا حاضر بود، به ابن زياد گفت:

ارفع قضيبك، فوالله! لطالما رأيت رسول الله (ص) يقبّل ما بين هاتين الشفتين، ثم جعل زيد يبكي.(2)

چوب دستى خود را بردار، به خدا سوگند! چه بسيار رسول خدا (ص)


1- كامل ابن اثير، ج4، ص5٠؛ مجمع الزوائد، ج٧، ص٢5؛ انساب الاشراف، ج4، ص١٨.
2- الصواعق المحرقه، ص ١١٨؛ تذكرة الخواص، ص ٢٣١؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص ٣4٩.

ص:181

را مشاهده كردم كه ما بين اين دو لب ها را مى بوسيد. آن گاه شروع به گريه كرد.

١٠. مرثيه سرايى حسن بصرى

سبط بن جوزى از زهرى نقل مى كند:

لمّا بلغ الحسن البصري قتل الحسين بكي حتّي اختلج صدغاه، ثم قال: اذلّ امّة قتلت ابن بنت نبيّها، والله ليردن رأس الحسين إلي جسده، ثم لينتقمنّ له جدّه وابوه من ابن مرجانة.(1)

چون خبر كشته شدن حسين (ع) به حسن بصرى رسيد چندان

گريست كه هر دو گونه اش مرطوب شد. آن گاه گفت: خوار باد امتى كه فرزند دختر پيامبرش را به قتل رسانده است. به خدا سوگند! سر حسين به جسدش باز مى گردد، آن گاه جد و پدرش از پسر مرجانه انتقام او را خواهند گرفت.

مرثيه سرايى به شعر

اشاره

شكى نيست كه شعر تأثير به سزايى بر روح وروان وعواطف انسان دارد، و لذا اگر ما مطالب را در قالب شعر قرار دهيم اثر بيشترى در قلوب ونفوس مردم خواهد داشت.

واقعه كربلا كه به خودى خود محرّك احساسات وعواطف مسلمانان است، اگر در قالب شعر درآيد مى تواند تأثير به سزايى در تحريك عواطف و احساسات مردم داشته باشد تا از اين راه مردم به امام حسين (ع) واهداف او


1- تذكرة الخواص، ص ٢4٠.

ص:182

نزديك تر شوند. اينك به نمونه هايى از آن (مرثيه سرايى به شعر) اشاره مى نماييم:

١. مرثيه سرايى حضرت آدم (ع)

طبرى به سندش از حضرت على (ع) نقل كرده كه فرمود: «چون فرزند آدم برادرش را به قتل رسانيد حضرت براى او گريست وچنين مرثيه سرايى كرد:

تغيّرت البلاد و من عليها

تغيير كرد شهرها و كسانى كه برروى آن بودند، پس رنگ زمين غبارآلود و زشت شد

تغيير نمود هر صاحب طعم و رنگ و برافروختگى صورت نمكين كم شد.

٢. مرثيه سرايى براى پيامبر (ص)

اشاره

جماعت بسيارى از صحابه وديگران در سوگ رسول خدا (ص) با شعر مرثيه سرايى كردند:

الف) مرثيه سرايى حضرت زهرا عليها السلام

ابن عبدربه نقل مى كند: فاطمه بر بالاى قبر پدرش ايستاد وعرض كرد:

فقدناك فقد الارض وابلها وغاب مذ غبت عنّا الوحي والكتب

ص:183

فليت قبلك كان الموت صادفنا لمّا نعيت و حالت دونك الكثب

ما تو را از دست داديم آن گونه كه زمين باران را از دست مى دهد و از زمان غيبت تو وحى و كتاب ها از ما غائب شد.

اى كاش قبل از تو مرگ بر ما مى رسيد و چو خبر مرگ تو مى رسيد در برابر تو انبوهى از شن قرار داشت.

ب) مرثيه دختر عبدالمطلّب

ألا يا رسول الله كنت رجاءنا

آگاه باش اى فرستادۀ خدا! تو اميد ما بودى و به ما نيكى مى كردى و جفا كار نبودى.

و تو رحيم، هدايت گر و تعليم دهنده بودى، بايد بر تو امروز گريه كنندگان بگريند.

ج) مرثيه حسّان بن ثابت

و مالك لاتبكين ذاالنعمة التي

تو را چه شده نمى گريى بر صاحب نعمتى كه بر مردم از آن نعمت ريخته شده و فرا گرفته است.

ص:184

پس جودكن بر او به اشك ها و فرياد برآور در فقدان كسى كه مثل آن در روزگار يافت نمى شود.

و گذشتگان همانند محمّد را از دست ندادند و نه مثل آن تا روز قيامت از دست داده نمى شود.

د) مرثيه ابوسفيان بن حارث

ابن اسحاق مى گويد: ابوسفيان بن حارث در سوگ پيامبر (ص) بسيار گريست ودر رثاى او چنين گفت:

أرّقت فبات ليلي لايزول

رقّت پيدا كردم و شبم را بيتوته كردم درحالى كه تمام شدنى نيست و شب برادرم مصيبت در آن طولانى است.

پس يارى كرد مرا گريه و آن در مقابل مصيبت هايى كه مسلمانان كشيده اند اندك است.

به طور حتم بزرگ شد مصيبت ما و آشكار شد شب ما هنگامى كه گفته شد رسول خدا (ص) قبض روح گرديد.

ه) مرثيه ابوذؤيب هذلى

كسفت لمصرعه النجوم و بدرها

ص:185

ستاره ها و ماه در مرگ او گرفتند و به لرزه در آمد تپه هاى دره هاى ابطح.

و به لرزه در آمد تمام كوه هاى يثرب و نخل هاى آن به جهت وارد شدن مصيبت جانسوز.

و) مرثيه ابى الهيثم بن تيهان

لقد جدعت آذاننا و انوفنا غداة فجئنا بالنبي محمّد

هر آينه قطع كرد گوش ها و بينى هاى ما را صبح گاهى كه خبر ناگهانى مرگ محمّد (ص) به ما رسيد.

ز) مرثيه ام رعله قشيريه

يا دار فاطمة المعمور ساحتها هيجت لي حزناً حييت من دار

اى خانۀ فاطمه عليها السلام كه فضايش آباد است، تو براى من اندوهى را تحريك كردى و از خانه اى زنده نمودى.

ح) مرثيه عامر بن طفيل

بكت الارض و السماء علي النو

زمين و آسمان بر نورى كه براى بندگان چراغ [هدايت] بود گريست.

ص:186

كسى كه ما به واسطۀ او به راه هاى حق هدايت يافتيم درحالى كه ما راه را نمى شناختيم.

ط) مرثيه سواد بن قارب

بكت عليه ارضنا و سماؤنا

گريست بر او زمين و آسمان ها و شكافته شد به جهت شفقت به او قبرهاى ما.

اگر گفته شود: فديه دهيد براى پيامبر محمد (ص) ، اموال و اولاد بذل و بخشش مى شود.

٣. تقرير مراثى صحابه از ناحيه پيامبر (ص)

اشاره

صحابه در سوگ بسيارى از افراد در حضور پيامبر (ص) مرثيه سرايى كردند وحضرت نه تنها آنان را از اين كار نهى نفرمود بلكه آنان را نيز بر اين كار تشويق كرد.

الف) مرثيه براى حمزة بن عبدالمطلّب

صفيه دختر عبدالمطلب مى گويد:

أسائلة اصحاب أحد مخافة

آيا تو از ترس دختران پدرم از اصحاب احد كه بعضى، نمى دانند و

ص:187

بعضى آگاه هستند سؤال مى كنى؟

پس آن شخص آگاه گفت كه حمزه به خاك سپرده شد. او وزير رسول خدا بود و خوب وزيرى بود.

صاحب عرش او را به سوى حق دعوت كرد، به سوى بهشتى كه در آن زنده و شادمان است.

و كعب بن مالك در سوگ حمزه مى گويد:

صفيّة قومي ولاتعجزي

صفيه! برخيز و عاجز نشو و زنان را بر مصيبت حمزه بگريان.

و هرگز ملول و خسته مشو از طولانى شدن گريه بر شير خدا در (زمان) حركت.

به طور قطع او عزت يتيمان ما و شير حوادث در ميدان ها بود.

او قصدش به اين كار رضايت احمد و خشنودى صاحب عرش و عزت بود.

ب) مرثيه براى عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب

چون عبيده در بدر به شهادت رسيد، كعب بن مالك انصارى گريه كنان در سوگ او گفت:

ايا عين جودي و لاتبخلي

ص:188

اى چشم! جود كن و بخل به اشك با حقيقت نكن و كوتاهى مكن.

بر آقايى كه خوف دورى از او كمر ما را شكسته، و حضورى

كريمانه و نفسى كريم داشت.

ج) مرثيه براى جعفر بن ابى طالب وشهداى موته

حسّان بن ثابت مى گويد:

صلّي الإله علي الذين تتابعوا

از رحمت خدا دور نباشد مقتل كسانى كه در موته پياپى به شهادت رسيدند كه از آن جمله صاحب دو بال، «جعفر» است.

د) مرثيه كشته شدگان روز رجيع

جماعتى نزد رسول خدا (ص) آمده واز ايشان خواستند تا گروهى را براى تعليم احكام اسلام به منطقه آنها بفرستد، پيامبر (ص) شش نفر از اصحاب خود را به سوى آنها فرستاد.

هنگامى كه آنان به چشمه رجيع كه آبى براى قبيله هذيل بود رسيدند آن جماعت با كمك گرفتن از قبيله هذيل بر اين شش نفر حمله كردند. آنان در ابتدا گفتند: ما نمى خواهيم شما را بكشيم، بلكه مى خواهيم شما را به اهل مكه تسليم كنيم تا جايزه بگيريم. برخى از آن شش نفر با آنها

ص:189

جنگيدند تا كشته شدند ولى خُبيب وهمراه او خود را تسليم كردند. در بين راه همراه او خواست كه بر آنان شمشير بكشد كه او را نيز با سنگ به شهادت رساندند. ودر آخر هم خُبيب را به اهل مكه تسليم نمودند واهل مكه او را به دار آويختند. حسان درباره آنان مى گويد:

صلّي الإله علي الذين تتابعوا

درود خدا بركسانى كه پياپى آمدند در روز رجيع و كريمانه جنگيده و بر زمين افتادند.

سردستۀ آن سريه و اميد آنان مرشد و جلودارشان ابن بكير و خُبيب بود.

و نيز در سوگ آنان گريه كنان مى گويد:

صلّي الإله علي الذين تتابعوا

چه شد چشمانت از اشك ها قطع نمى شود و بر سينه همانند لؤلؤ حركت كنند سرازير است.

بر خبيب، جوانمرد جوان مردان كه آگاه بوده و تا هنگام مرگ كمترين ترس و عجله اى از روى جهل و حماقت نداشتند.

ه) مرثيه نعم در سوگ همسرش

او كه از شهيدان احد بود همسرش در سوگ او مى گويد:

ص:190

يا عين جودي بفيض غير ابساس علي كريم من الفتيان لبّاس

اى چشم سخاوت كن به فيض بدون كُندى بر كريمى از جوانمردان كه لباس به مردم مى پوشانيد.

و) مرثيه براى سعد بن معاذ

مردى از انصار در مورد سعد كه از مجروحان جنگ خندق بود مى گويد:

وما اهتزّ عرش الله من موت هلك سمعنا به إلاّ لسعد ابي عمرو

به لرزه در نيامد عرش خدا از مرگ از دست رفته اى كه آن را شنيديم مگر براى سعد ابن عمرو.

و حسّان بن ثابت گريان در مصيبت سعد مى گويد:

لقد سجمت من دمع عيني عبرة

به تحقيق قطره اشكى از اشك هاى چشم جارى شد و سزاوار چشم من است كه بر سعد اشك جارى كند.

كشته شده اى كه در جنگ به خاك سپرده شد و چشمان اشك دار هميشه اندوهگين به ماتم نشسته.

ز) مرثيه براى شهداى چاه معونه

ابوبرّاء به رسول خدا (ص) عرض كرد: اگر كسانى از اصحابت را به اهل نجد بفرستى، اميد مى رود كه آنان دعوت تو را بپذيرند. پيامبر (ص)

ص:191

جماعتى را به نجد فرستاد، آنان حركت كرده ودر كنار چاه «معونه» فرود آمدند. نامه رسول خدا (ص) را به عامر بن طفيل دادند، ولى او در آن نظر نكرد، وهم فرستاده را به قتل رسانيد وهم با كمك قبايل ديگر، آن عده از مسلمانان كه به نجد فرستاده شده بودند را كشتند.

عبدالله بن رواحه بر نافع بن بديل بن ورقاء خزاعى از شهداى اين واقعه گريسته، مى گويد:

رحم الله نافع بن بديل

خدا رحمت كند نافع بن بديل را رحمتى طلب شده از ثواب جهاد.

او صابر، راستگو و وفادار بود و هنگامى كه مردم زياده روى مي كردند او گفتارش درست بود.

حسان بن ثابت گريه كنان درباره آنان مى گويد:

علي قتلى معونة فاستهلّي بدمع العين سحاً غير نزر

بركشتگان معونه با صداى بلند بگرييد همراه با اشك ديده ريزان كه كم نيست.

ح) مرثيه براى عثمان بن مظعون

چون عثمان بن مظعون از دنيا رحلت كرد، همسرش درباره او چنين گفت:

يا عين جودي بدمع غير ممنون

ص:192

اى چشم سخاوت كن به اشك بدون سنت در مصيبت عثمان بن مظعون.

بر مردى كه درب بهشت رضوان خزينه دار آن است، خوشا به حال كسى كه چنين از دست رفته و دفن شده است.

ط) مرثيه براى وليد بن وليد بن مغيره

ام سلمه همسر پيامبر (ص) گريه كنان براى وليد مى گويد:

يا عين فابكي للوليد بن الوليد بن مغيرة

قد كان غيثاً في السنين ورحمة فينا وميره(1)

اى چشم گريه كن براى وليد بن وليد بن مغيره، او كه در سال هاى قحطى همانند باران بوده و رحمتى در ميان ما و آورندۀ غذا و طعام بود.

ى) مرثيه براى زيد بن عمر بن خطاب

اياس بن بكير در مرثيه او كه در جنگ بنى عدى كشته شد، مى گويد:

ألا يا ليت امّي لم تلدني

آگاه باش! اى كاش مادرم مرا نزاييده بود و در بين جنگجويان نزد بقيع نمى بودم.


1- همان.

ص:193

و زمين خوردن ابن خير زيد را مشاهده نمى كردم، او كه چنان در آنجا بر زمين خورد كه از پاى در آمد.

ك) مرثيه حضرت على (ع) در سوگ فاطمه عليها السلام

اميرالمؤمنين (ع) بر بالاى قبر فاطمه عليها السلام ايستاده ودر حالى كه غصه ها وبغض ها گلوگيرش شده بود نتوانست جلوى اشك ناشى از قلب سوزان خود را بگيرد، در اين هنگام است كه گفت:

لكل اجتماع من خليلين فرقة

براى هر اجتماع دو دوست جدايى است و هر چه غير از مرگ اندك است.

و همانا از دست دادن دوستان يكى پس از ديگرى دليل برآن است كه دوستان انسان دوام نمى يابند.

مرثيه سرايى به شعر در سوگ امام حسين (ع)

اشاره

ابوالفرج اصفهانى مى گويد:

كانت الشعراء لاتقدم علي رثاء الحسين (ع) مخافة من بني امية وخشية منهم.(1)

شعرا به جهت ترس بنى اميه وهراس از آنان اقدام به مرثيه سرايى براى امام حسين (ع) نمى كردند.

ولى در عين حال گروهى در سوگ امام حسين (ع) شعر سرودند:


1- مقاتل الطالبيين، ص ٩٠.

ص:194

سبط بن جوزى از سدّى نقل مى كند كه گفت:

انّ اوّل من رثي الحسين (ع) عقبة بن عمرو العبسي.(1)

اوّل كسى كه در سوگ حسين مرثيه سرايى كرد عقبۀ بن عمرو عبسى بود.

با مرور كتب تاريخى پى مى بريم كه شعرايى بوده اند كه درباره مصيبت امام حسين (ع) شعر سروده اند اينك به برخى از آنان اشاره مى كنيم:

١. سليمان بن قتّه

او كه يكى از مردان قبيله بنى تميم بن مرّۀ بن كعب بن لؤى واز طرفداران بنى هاشم بوده واز تابعين به حساب مى آمد در مرثيه امام حسين (ع) شعرى دارد كه اوّل آن چنين است:

مررت على ابيات آل محمّد فلم أرها كعهدها يوم حلّت

مرور كردم بر سروده هاى دربارۀ آل محمد پس نديدم همانند عهدى كه روز وارد شدن مصيبت بر آنان وارد شد.

٢. ابوالرجح خزاعى

مرزبانى مى گويد: ابوالرجح خزاعى بر فاطمه دختر حسين بن على (ع) وارد شد وبراى او مرثيه اى درباره حسين (ع) قرائت كرد كه مطلع آن چنين است:

أجالت علي عيني سحائب عبرة فلم تصحّ بعد الدمع حتّي ارمعلّت


1- تذكرة الخواص، ص ٢٨6.

ص:195

تبكي علي آل النبي محّمد ما اكثرت في الدمع لا بل اقلّت

جولان نمود بر ديده ام ابرهايى از روى عبرت و خوب نشد بعد از گريستن تا اين كه با دارو بهبودى يافت.

مى گريد بر آل پيامبر محمد (ص) ، و او زياده روى در گريستن نكرده بلكه كم گريسته است.

٣. زينب عليها السلام دختر اميرالمؤمنين (ع)

چون سر مبارك امام حسين (ع) واسرا به مدينه رسيد، همه اهل مدينه ضجّه زنان وگريه كنان از خانه ها بيرون ريختند. در اين هنگام زينب دختر على بن ابى طالب عليهم السلام صيحه كنان فرياد مى زد: «وا حسيناه، وا اخوتاه، وا أهلاه، وا محمّداه» .

آن گاه فرمود:

ماذا تقولون اذ قال النبي لكم

چه مى گوييد هنگامى كه پيامبر (ص) به شما بگويد: چه كرديد درحالى كه شما آخرين امت هستيد؟ !

به اهل بيت و اولادم آيا بر عهدۀ شما پيمان نبود؟ ! چرا به ذمه و عهدهاى خود وفا نكرديد.

ص:196

ذريه و فرزندان عمويم در جايى كه ضايع شدند و عده اى اسير و عده اى در خون غوطه خوردند.

نبود اين پاداش من هنگامى كه شما را نصيحت كردم و نبايد در حق ارحام من اين گونه بدرفتارى مى كرديد.

4. جعفر بن عفان

او كه از اصحاب امام صادق (ع) است، در مرثيه امام حسين (ع) چنين مى گويد:

ليبك علي الإسلام من كان باكياً

بايد بر اسلام بگريد هر كسى كه اهل گريستن است؛ چرا كه احكام آن ضايع و حلال شمرده شد.

صبح هنگامى كه حسين با نيزه ها بر زمين افتاد و شمشيرها از او سيراب و بر او وارد شد.

و رها شد در صحرا همانند گوشت تكه تكه شد، بر روى او گردن هاى پرندگان كشيده شده و سايه افكند.

پس يارى نكرد او را امت پست هنگامى كه آنان را خواند و به طور حتم به خطا رفت آرزوهاى از آن امت و به گمراهى كشيده شد.

ص:197

5. محمد بن ادريس شافعى

محمّد بن عزّالدين يوسف بن حسن زرندى -شيخ حديث در مسجد پيامبر اكرم (ص) - از ابوالقاسم فضل بن محمد مستملى واو از قاضى ابوبكر سهل بن محمد واو از ابوالقاسم بكران بن طيّب نقل كرده كه به او خبر رسيده كه شافعى اين اشعار را مى خوانده است:

تأوّب همي و الفؤاد كئيب

غم من بازگشت و دل ها محزون است و چشمم اشك ريزانى و بر زمين افتادگان غريبند.

و از آنچه خواب را از من ربوده و اجتماع فكر مرا گرفته اتفاقاتى كه بسيار ناگوار بوده است.

به لرزه در آمده دنيا براى آل محمد و نزديك بود كه كوه هاى سخت براى آنان ذوب شود.

ص:198

و ستارگانى افول كرده و قضايايى كه بدن را مى لرزاند اتفاق افتاد و پرده هايى كه هتك شده و گريبان هايى كه چاك داده شد.

و براى پيكان هاى نيزه ظلم ها و براى نيزه ناله و براى اسب بعد از شيهه شيونى بود.

پس كيست كه از جانب من نامه اى به حسين فرستد گرچه نفس ها و قلب ها از آن كراهت دارد.

كشته شدۀ بدون جرم، گويا لباسش با آب ارغوان رنگ شده و خضاب گشته است.

بر مختار از آل هاشم درود فرستاده مى شود ولى با فرزندانش جنگ مى شود به طور حتم اين امر عجيب است.

اگر گناه من محبت آل محمد است پس اين گناهى است كه از آن توبه نمى كنم.

آنان شفيعان من در روز حشر و موقف من مى باشند و دوستى آنان براى شافعى ظرفيت بزرگى است.

6. امير عضدالدين

زرندى از امير عضدالدين محمد بن على بن احمد بن على بن عبدالله وزير نقل كرده كه در مرثيه حسين بن على (ع) واهل بيتش عليهم السلامابياتى همانند آب زلال بلكه رقيق تر از آن سروده است كه بخشى از آن چنين است:

بدت كربلا ملأي من الكرب والبلا فقوما معي في ارضها وقفا نبكي

ص:199

بها قتلوا سبط النبي محمد

وبا عوا هذاك الرشد بالمال و المُلك

و ضاعت دماء بالعراق عزيزةُ

مكرمَة اذ كان راما من المسك

فياويل اقوام طغاة تعرّضوا

لتلك الدماء الفاطميّات بالسفك(1)

آشكار شد كربلا درحالى كه پر از اندوه و بلا بود پس برخيزيد همراه من در آن سرزمين و توقف كنيد تا بگرييم.

در آن سرزمين سبط پيامبر (محمد (ص)) را به قتل رساندند و آن انسان كامل را به مال و حكومت فروختند.

در عراق خون هايى گران قدر و مورد احترامى بودند كه ريخته شد؛ زيرا آن (خون ها) مانند گياهى از مُشك بودند.

اى واى بر اقوامى طغيان گر كه متعرض آن خون هاى فاطمى شده و بر زمين ريختند.

٧. جدّ سبط بن جوزى

سبط بن جوزى از جدّش اشعارى را در مصيبت امام حسين (ع) نقل كرده كه بخشى از آن چنين است:

و لمّا رأوا بعض الحياة مذلّة


1- معارج الوصول، ص ٨١.

ص:200

و چون برخى زندگانى را ذلت برخود ديدند و مرگ با عزت حرام نيست.

امتناع كردند از اينكه زندگى را بچشند درحالى كه ذلّت برآنان وارد شده بود و لذا با مرگى از دنيا رفتند كه مورد مذمت نبود.

٨. رباب عليها السلام همسر امام حسين (ع)

ابوالفرج اصفهانى از هشام كلبى نقل كرده كه گفت: از رباب بعد از شهادت امام حسين (ع) خواستگارى شد، ولى او امتناع نمود وفرمود: من بعد از فرزند رسول خدا (ص) با كسى ازدواج نخواهم كرد. آن گاه اين ابيات را در سوگ امام حسين (ع) سرود:

انّ الذي كان يستضاء به

همانا آنكه از او درخواست هدايت مى شد در كربلا كشته شده و دفن نگرديد.

سبط پيامبر كه خدا پاداش شايسته اش از جانب ما دهد و دور سازد خسارت ميزان ها را

تو همانند كوهى براى من بودى كه به آن پناه مى بردم و تو همدم ما با ترحم و ديانت بودى.

ص:201

كيست متكفل يتيمان و عهده دار فقيران كيست بى نياز كننده و كسى كه هر مسكينى را پناه دهد.

به خدا بعد از ازدواج با او باكسى ازدواج نمى كنم تا بين شن و گل دفن شوم.

٩. عبيدالله بن حرّ جعفى

ابن اثير مى نويسد: «چون معاويه از دنيا رفت وحسين بن على (ع) به قتل رسيد، عبيدالله بن حرّ جعفى از جمله كسانى بود كه در قتل امام شركت نكرده وعمداًخود را مخفى كرده بود. چون حسين (ع) كشته شد، ابن زياد شروع به جست وجوى اشراف از اهل كوفه نمود ولى عبيدالله بن حرّ را نديد، تا اينكه خود عبيدالله بن حرّ بر ابن زياد وارد شد. پسر زياد به او گفت: كجا بودى؟ او گفت: مريض بودم.

ابن زياد گفت: مرض قلب يا مرض بدن؟ او گفت: قلبم مريض نبوده است، ولى بدنم مريض بود وخداوند بر من منّت گذارده وآن را عافيت بخشيد. ابن زياد گفت: دروغ گفتى، ولى تو با دشمنان ما بودى.

او گفت: اگر من با آنها بودم مرا نيز يافته بودى.

ابن زياد از عبيدالله بن حر غافل شد، ولذا او از دارالاماره بيرون آمده وسوار بر اسب شد وگريخت. ابن زياد درباره او سؤال كرد، گفتند: او سوار بر اسبش شده و رفت. ابن زياد گفت: او را نزد من آوريد.

مأموران پشت سر او رفتند وگفتند: امر امير را اطاعت كن. گفت: به

او خبر دهيد هرگز با ميل خود نزد او نخواهم آمد. آن گاه اسبش را به حركت درآورده وبر منزل احمد بن زياد طائى وارد شد. اصحابش دور

ص:202

او را گرفتند.

آن گاه از خانه خارج شد وخود را به كربلا رسانيد. نظر بر قتلگاه حسين (ع) وكشته شدگان همراهش انداخت وبر آنان استغفار نمود. سپس به طرف مداين آمد. وى در سوگ شهيدان به خون خفته، در قصيده اى مى گويد:

يقول امير غادر و ابن غادر

مى گويد اميرى پيمان شكن و فرزند پيمان شكن، آگاه باشد من بودم كه به حسين پسر فاطمه چنين گفتم.

و نفسم را به جهت خواركردن و كناره گرفتن از او و بيعت با اين بيعت شكننده سرزنش مى كنم.

من از يارى نكردن حسين پشيمانم و هر كسى كه او را پشتيبانى نكرد پشيمان است.

و من چون از حاميان او نبودم لذا حسرتى مى خورم كه هميشه با من

است.

خداوند سيراب كند ارواح كسانى را كه او را در نصرتش دست به دست هم دادند سيرابى دائمى از آب باران.

ص:203

من بر جسدهاى آنان و محل فرود آنان توقف كردم پس نزديك بود كه روده ها پاره شده و اشك ها ريزان شوند.

از اين بحث گسترده مى توان پاسخ ابن تيميه را به خوبى داد، آنجا كه درباره امام حسين (ع) مى گويد:

. . . ومات وما فعل احد لا من المسلمين ولا غيرهم مأتماً ولا نياحة علي ميت ولا قتيل بعد مدة طويلة من قتله.(1)

. . . و مرد در حالى كه هيچ يك از مسلمانان و ديگران ماتمى بر او نگرفته و بر هيچ مرده و كشته شده اى بعد از مدت طولانى از كشته شدنش نوحه خوانى نكردند.

زيرا همان گونه كه ذكر شد بسيارى از بزرگان صحابه و تابعين در سوگ بزرگان خود و نيز امام حسين (ع) شعر سروده و نوحه سرايى كرده اند.


1- منهاج السنة، ج ١، ص ١٨.

ص:204

ص:205

كتابنامه

* قرآن كريم

١. احقاق الحق، محقق تستري، قم، منشورات مكتبة آيت الله مرعشى.

٢. ارشاد الساري في شرح صحيح البخاري، ابوالعباس قسطلاني، بيروت، دارالفكر.

٣. الارشاد، شيخ مفيد، قم، مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، ١4١٣ه. ق.

4. اقتضاء الصراط المستقيم، ابن تيمية، رياض، مكتبة الرشد، ١4٢١ه. ق.

5. اقناع اللائم، امين عاملي، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية.

6. الامالي، شيخ صدوق، تهران، مكتبة الصدوق.

٧. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، تهران، دار الكتب الاسلامية.

٨. البدعة، ابن فوزان، رياض، دار العاصمة، ١4١٢ه. ق.

٩. تفسير روح المعاني، آلوسي، دارالكتب العلمية، بيروت.

١٠. الحاوي للفتاوي، جلال الدين سيوطي، بيروت، دار الكتب العلمية.

١١. الحسين في الفكر المسيحي، انطوان بارا، لبنان، دار العلوم للتحقيق و الطباعة والنشر والتوزيع، ١4٢٧ه. ق.

ص:206

١٢. حول الاحتفال بذكري المولد النبوي الشريف، محمد بن علوي مالكي، چاپ دهم، قاهره، مطبعة دار جوامع الكلم، ١4١٨ه. ق.

١٣. ذخيرة الدارين، عبدالمجيد بن محمدرضا حسينى حائري، انتشارات تحسين، ١4٢١ه. ق.

١4. روح مجرد، علامه حسينى طهرانى، انتشارات حكمت، ١4١4ه. ق.

١5. سفينة البحار، محدث قمى، بيروت، دار المرتضى.

١6. شرح كرمانى بر صحيح بخاري، دار احياء التراث العربي، ١4٠١ه. ق.

١٧. شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، بيروت، دار احياء التراث العربي، ١٣٨٧ه. ق.

١٨. صحاح اللغه، جوهري، دار العلم للملايين.

١٩. عيد الغدير، بولس سلامة، تهران، المؤسسة الثقافية لهيئة انصار الحسين، ١4١٠ه. ق.

٢٠. عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ١4٠4ه. ق.

٢١. فتاوي اللجنة الدائمة، گروه دائمى فتواي وهابيان، رياض، مكتبة المعارف.

٢٢. فتاوي منار الإسلام، محمد بن صالح العثيمين، رياض، دار الوطن.

٢٣. الفتاوي، شيخ محمود شلتوت، چاپ هفدهم، قاهره، دار الهادي، ١4١١ه. ق.

٢4. فتاوي اللجنة للدائمة، شيخ احمد درويش، رياض، دار المؤيد.

٢5. فتح المجيد بشرح عقيدة التوحيد، دارالكتاب العربي، بيروت، لبنان، ١4١٧ه. ق.

ص:207

٢6. فيض القدير، محمد عبدالرئوف مناوي، بيروت، دار الكتب العلمية، ١4٢٢ه. ق.

٢٧. قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حميري، قم، مؤسسة آل البيت.

٢٨. كافى، محمد بن يعقوب كلينى، بيروت، دار الاضواء.

٢٩. الكامل في التاريخ، ابن اثير، بيروت، دار صادر، ١٣٩٩ه. ق.

٣٠. كتاب العين، خليل بن احمد فراهيدي، قم، اسوه.

٣١. لهوف، سيد بن طاوس، مطبعة مهر، ١4١٧ه. ق.

٣٢. مجموع فتاوي و مقالات متنوعه، شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، رياض، الرائسة العالمة لادارات البحوث العلمية و الدعوة و الارشاد.

٣٣. مستدرك الوسائل، حاج حسين نوري، قم، مؤسسة آل البيت.

٣4. المستدرك علي الصحيحين، حاكم نيشابوري، بيروت، دار المعرفة، ١4٠6ه. ق.

٣5. المصنف في الأحاديث والآثار، ابن ابي شيبه، بيروت، دار الفكر، ١4٢٠ه. ق.

٣6. المعجم الكبير، طبرانى، داراحياء التراث العربي، بيروت.

٣٧. منهاج السنة، ابن تيميه، بيروت، دار الكتب العلمية، ١4٢٠ه. ق.

٣٨. وسائل الشيعه شيخ حر عاملى، تهران، دار الكتب الاسلامية.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109