سرشناسه : شریفی، مجتبی، 1345 -
عنوان و نام پديدآور : نمادها و رمزواره های حج : نشانه های الهی در سرزمین وحی/مجتبی شریفی.
مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1390.
مشخصات ظاهری : 717 ص.
شابک : 978-964-540-297-4
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
يادداشت : چاپ قبلی: رویش نو، 1388 (837 ص).
یادداشت : کتابنامه: ص. [748] - 756؛ همچنین به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر : نشانه های الهی در سرزمین وحی.
موضوع : حج -- فلسفه
موضوع : حج -- احادیث
موضوع : حج -- جنبه های قرآنی
رده بندی کنگره : BP188/9/ش43ن8 1390
رده بندی دیویی : 297/357
شماره کتابشناسی ملی : 2324664
ص:1
ص:2
ص:3
ص:4
ص:5
ص:6
ص:7
ص:8
ص:9
ص:10
ص:11
ص:12
ص:13
ص:14
ص:15
ص:16
ص:17
ص:18
ص:19
ص:20
ص:21
ص:22
ص:23
ص:24
ص:25
ص:26
ص:27
ص:28
ص:29
ص: 30
تقديم به:
تقديم به ولى عصر (ع) كه حقيقت كعبه و حج و روح طواف، اوست.
تقديم به او كه حجر اسماعيل و مقام ابراهيم، منادى ولايت اوست.
تقديم به او كه حجر الاسود، جايگاه تجديد عهد با اوست.
تقديم به او كه عرفات، نماد معرفت به ولايت اوست.
تقديم به او كه مشعر، نماد شناخت دقيق نسبت به خواست اوست.
تقديم به او كه مِنى، جايگاه برائت از دشمنان و برآوردن آرزوهاى اوست.
تقديم به او كه بدون حضورش، عرفات تهى از معرفت، مشعر خالى از شعور و زمزم بى بهره از حيات است.
ص: 31
حج، مجموعه اى از مناسك است كه در مكه معظّمه و مشاهد مشرفهصورت مى پذيرد و بر اسرار و رموزى مشتمل است كه درك اراده خداوند از آنها زمينه نجات از دام گناهان را فراهم مى آورد و جهل به آنها موجب بى محتوا شدن حج مى شود.
حج، قصد و توجه مستمر به عهدى است كه زائر با پروردگار بسته است و خود را به اداى آن متعهد مى داند.
حج، سبب تغيير مسير انسان از معصيت به طاعت و از شقاوت به سعادت است.
حج، محل اجتماع مردم بر مبناى اعتقاد و عمل واحد است.
حج، حريم امن الهى و سبب بقاى مردم در مسير بهره مندى از ربوبيت الهى است.
حج، جايگاه توبه و پاك شدن از رذايل و رهايى از دام گناه است.
ص: 32
حج، محل برائت از اعتقاد و عمل شيطان و ايادى اوست.
حج، عامل جبران مافات و سبب عزيمت بر كسب ثمراتى است كه از انسان فوت شده است.
حج، سبب بهره مندى از ربوبيت الهى در سايه تمسك به ولايت محمد و آل محمد (عليهما السلام) است.
حج، سبب برخوردارى از رحمت خدا و مانع ارتكاب گناه است.
حج، نماد ولايت اهل بيت (عليهما السلام) و يادآور ولادت فرزند كعبه، اميرمؤمنان (ع) است.
حج، سبب دست يابى به آرامش و امنيت در سايه تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است.
حج، نماد اعتراف به كوتاهى ها و اقرار به ذلت در برابر خداوند است.
حج، سبب كسب مكارم اخلاق و آراسته شدن بهصفات پسنديده است.
حج، جايگاه بيعت جبرئيل با حضرت ولى عصر (ع) است.
حج، جايگاه تحمل دشوارى ها به منظور درك آمرزش الهى است.
هر چند كتاب حاضر، درباره اسرار و رموز حج نوشته شده نه مسائل فقهى
ص: 33
آن، اما براى تبيين هر چه بهتر اعمال و مناسك حج قبل از بيان رمزواره ها، مطالبى را با عنوان «از ديدگاه فقه شيعه» آورده و سپس به بيان اسرار آن، بر مبناى آيات قرآن و كلام پيشوايان معصوم (عليهما السلام) پرداخته ايم. در پايان هر مبحث نيز رمزواره هايى را ذكر و اسرار موجود در آن را بيان نموده ايم. به اميد آن كه به تبيين زواياى ناشناخته ديگر در اين خصوص منتهى گردد.
احاديث اين كتاب، با ذكر منبع، شماره جلد وصفحه، از منابع معتبرى كه در طول اعصار و قرون مورد رجوع دانشمندان و مراجع بزرگوار شيعه بوده، بيان شده است و در نقل احاديث، به ترجمه تنها اكتفا نشده بلكه اصل حديث ذكر شده تا اهل تحقيق نيازى به رجوع دوباره به منابع نداشته باشند و در مواردى، منابع متعددى در پاورقى بيان شده تا زمينه بيشترى را براى پژوهش فراهم آورد.
در برخى موارد، توضيحات را به پاورقى ها كه (از رنگ و بوى تحقيق برخوردار است و) اطلاعات بسيارى را در اختيار خوانندگان محترم قرار مى دهد،
وانهاده ايم و اسرار و نمادهاى حج را از قرآن و سنت (احاديث اهل بيت
(عليهما السلام)) و نيز منابع معتبر فقهى و تاريخى استخراج كرده ايم و
رمزواره هاى حج را در مواردى (كه به طور آشكار در متون دينى ذكر شده) به نحو قطعى و در ساير موارد به نحو احتمالى بيان نموده ايم تا افراد مختلف، به فراخور فهم خود از آن بهره مند گردند و به مفاهيم عميق آن دست يابند و در اين مقام به كلام امام صادق (ع) تمسك جسته ايم كه درباره مراتب آموزه هاى دينى و رموز و اشارات موجود در آنها فرمودند:
ص: 34
«فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنبياء»(1)
«عبارت براى عوام، اشارت براى خواص، لطايف براى اولياى خداوند و حقايق براى پيامبران.»
از آن جا كه گفتگوى امام سجاد (ع) با شبلى درباره حج حاوى نكات و رموز بسيارى است، بخش هايى از آنها را در متن كتاب و يا بهصورت پى نوشت آورده ايم. افزون بر آنچه گفته شد، براى آشنايى بيشتر با مفاهيم حج، در پايان نوشتار، بخشى را به «واژه نامه» اختصاص داده ايم تا بيشتر مورد استفاده قرار گيرد.
با توجه به آنچه گذشت برآن شديم تا گوشه اى از اسرار و رموز حج را مطابق با آيات و روايات بيان نماييم. اميد آنكه بيان معارف و تبيين نمادها و رمزواره هاى اين عمل بزرگ عبادى كه از چشمه سار زلال اهل بيت (عليهما السلام) جارى گشته است، به جويندگان پاكى و معرفت، جان و توان بخشيده و خردمندى و بصيرت، ارمغان دهد و آنها را به تغيير رفتار و گفتار در سايه بهره مندى از ربوبيت ذات اقدس الهى رهنمون سازد.
«و السّلام على من اتبع الهدى»
مجتبى شريفى
ص: 35
همه عبادات از جمله نماز، روزه و حج بر مبناى اراده خاصى از جانب خداوند واجب شده است. از اين رو انجام آنها بدون فهم اين اراده ها فاقد ثمر و نتيجه بوده و به جاى تقرّب به خداوند، سبب دورى از او مى شود. چنانكه خداوند متعال در حديث قدسى مى فرمايد:
«إِنَّما يَعْبُدُني مَنْ عَرَفَ ما أُريدُ مِنْ عِبادَتي وَ طاعَتي»
«تنها كسى مرا عبادت مى كند كه بداند از عبادت و اطاعتم چه اراده اى دارم.»
و در ادامه مى فرمايد: اما كسى كه بدون درك اراده ها مرا عبادت كند،
«لَم يَزْدَدْ في عِبادَته مِنّي إِلّا بُعداً» (1)
«جز دورى از من، نتيجه اى از عبادتش نخواهد برد.»
در حديثى ديگر از امام صادق (ع) روايت شده است:
«الْعَامِلُ عَلَي غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَي غَيْرِ الطَّرِيقِ فَلَا تَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ مِنَ
الطَّرِيقِ إِلَّا بُعْداً» (2)
«كسى كه بدون بصيرت عمل مى كند، مانند كسى است كه به بيراهه مى رود و سرعت حركت، او را از مقصود بيشتر دور مى كند.»
ص: 36
از ديدگاه اسلام اگر اعمال عبادى، بدون شناخت اراده خداوند بجاى آورده شود، مقبول درگاه الهى نشده و ثمرات تربيتى وعده داده شده را در پى نخواهد داشت. چنانچه امام صادق (ع) ضمن بيان اراده خداوند از نماز، در اين باره فرمودند:
«مَنْ لَمْ تَنْهَهُ الصَّلَاةُ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً»(1)
«هركس نمازش او را از فحشاء و منكر باز ندارد، جز دورى از خداوند چيزى عايدش نمى شود.»(2)
طبق آنچه در مبانى دينى ذكر شده، اراده خداوند از نماز، بازداشته شدن از بينش و اعتقادى است كه به بروز فحشاء و منكر مى انجامد (و موجب سلب امنيت و آرامش از انسان ها مى شود.) قرآن در اين باره مى گويد:
«انَّ الصَّلوةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» (3)
«به درستى كه نماز، انسان را از زشتى و بدى باز مى دارد.»
درك اراده الهى از عبادات و فهم كنايات و رمزواره هاى دينى داراى چنان
ص: 37
اهميتى است كه امام صادق (ع) فرمودند:
«حَدِيثٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدِيثٍ تَرْوِيهِ»
«روايتى كه آن را درك نمايى بهتر از هزار حديث است كه (بدون درك) براى ديگران نقل كنى.»
و در ادامه فرمودند:
«وَ لَا يَكُونُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ فَقِيهاً حَتَّي يَعْرِفَ مَعَارِيضَ كَلَامِنَا» (1)
«كسى از ميان شما فقيه محسوب نمى شود مگر اينكه كنايه ها و تعريض هاى كلام ما را بشناسد.»
و از آنجا كه حج يكى از پر رمز و رازترين دستورات دينى است، خداوند اعمال و مناسك حج را شعائر خود خوانده و درك رموز اين عبادت را بيش از ساير اعمال عبادى نيازمند به دقت معرفى نموده است؛ تا جايى كه امام صادق (ع) به زُراره كه از كثرت اسرار و مسائل حج اظهار تعجب نمود، فرمودند:
«يَا زُرَارَةُ بَيْتٌ حُجَّ إِلَيْهِ قَبْلَ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ تُرِيدُ أَنْ تُفْنِيَ مَسَائِلَهُ فِي
أَرْبَعِينَ رعَاماً» (2)
«اى زُراره! آيا مى خواهى مسائل خانه اى را كه دو هزار سال قبل از خلقت آدم (ع) محل حج بوده، در طول چهل سال به پايان ببرى؟»
ص: 38
ص: 39
قال رسول الله؛: «لَوْ أَنَّ أَبَا قُبَيْسٍ لَكَ زِنَتُهُ ذَهَبَةٌ حَمْرَاءُ أَنْفَقْتَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا بَلَغْتَ مَا بَلَغَ الْحَاجُّ» (الكافي، ج 4،ص 258)
«اگر هم وزن كوه ابوقبيس، طلاى سرخ داشته باشى و تمام آن را در راه خدا انفاق كنى به ثواب شخص حج گزار نخواهى رسيد.»
بجاى آوردن حج و آشنايى با اسرار و رموز آن، همواره بر انسان ها واجب بوده است. از اين رو فريضه حج در زمان همه پيامبران وجود داشته تا جايى كه امام باقر (عليهما السلام) در پاسخ به اين سؤال كه آيا قبل از بعثت پيامبر (ص) كسى حج به جاى مى آورده است، فرمودند: بله.
ص: 40
«أَنَّ آدَمَ وَ نُوحاً حَجَّا وَ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قَدْ حَجَّ الْبَيْتَ بِالْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ وَ الرِّيحِ وَ حَجَّ مُوسَى عَلَى جَمَلٍ أَحْمَرَ يَقُولُ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ وَ أَنَّهُ كَمَا قَالَ اللَّهُ إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدى لِلْعالَمِين»(1)
«آدم (ع) و نوح (ع) حج گزاردند و سليمان (ع) به همراه جن و انس و پرندگان و باد، حج بجا آورد و موسى (ع) بر شترى سرخ رنگ، اعمال حج را بجاى آورد و لبيك گفت. زيرا كعبه آنچنان كه خداوند فرمود: اولين خانه اى است كه براى مردم بنا شده و موجب بركت و هدايت خلق است.»(2)
در نقل ديگر آمده است كه موسى (ع) با هفتاد پيغمبر از پيامبران بنى اسرائيل، حج به جاى آورد و نيز روايت شده است كه هفت صد پيامبر، در مسجد خيف نماز خوانده اند. و درباره حج آدم (ع) روايت شده است:
«أَتَي آدم (ع) هَذَا الْبَيْتَ أَلْفَ أَتْيَةٍ عَلَي قَدَمَيْنِ مِنْهَا سَبْعُمِائَةِ حَجَّةٍ وَ ثَلَاثُمِائَةِ عُمْرَةٍ» (3)
«آدم (ع) هزار بار پياده به كعبه آمد، هفت صد بار براى حج و سى صد بار براى عمره.»
ص: 41
در حديث ديگر آمده است كه اميرمؤمنان (ع) به مرد شامى كه پرسيد آدم چند بار حج بجاى آورد، فرمودند:
«سَبْعِينَ حَجَّةً مَاشِياً عَلَى قَدَمَيْهِ وَ أَوَّلُ حَجَّةٍ حَجَّهَا كَانَ مَعَهُ الصُّرَدُ يَدُلُّهُ عَلَى مَوْضِعِ الْمَاءِ» (1)
«هفتاد حج پياده رفت. اولين حجى كه بجا آورد با او بوم بود و جاى آب را به او نشان مى داد.»
افزون بر اين، درگذشته اهمّيت حج به اندازه اى بوده است كه سال هاى زندگى را بر مبناى آن بيان مى نموده اند. چنانكه حضرت شعيب (ع) به موسى (ع)
فرمود: دخترم را به عقد تو درمى آورم در ازاى اين كه
«أَنْ تَأْجُرَني ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِك»(2)
«به مقدار هشت حج براى من كار كنى و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى، اختيار با توست.»
از جمله نكات مهم در تاريخ حج، مطلبى است كه از پيامبر اكرم (ص) روايت شده و در آن آمده است:
«كانَ النَّبِيُّ مِنَ الأَنْبِياءِ اذا هَلَكَتْ امَّتُهُ لَحِقَ بِمَكَّةَ فَيَتَعَبَّدُ فيهَا النَّبِيُّ وَ مَنْ مَعَهُ حَتّي يَموُتَ فيها» (3)
«هر پيامبرى كه امتش به هلاكت مى رسيد، به مكه مى آمد و به همراه يارانش تا زمان مرگ در آنجا به عبادت مى پرداخت.»
ص: 42
طبق برخى روايات، اولين كسى كه از ميان اهل زمين حج بجاى آورد و آن را بر بنى آدم سنّت نمود، آدم (ع) بود. اما از ميان اهل آسمان، جبرئيل اولين حج گزار بوده است. به همين دليل روايت شده:
«سَأَلَهُ عَنْ أَوَّلِ مَنْ حَجَّ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ» (1)
«شخصى از اميرمؤمنان (ع) پرسيد: اولين كسى كه از اهل آسمان، حج بجاى
آورد، چه كسى بود؟ حضرت فرمودند: جبرئيل.»
حج يكى از مهم ترين عبادات دينى است و اهمّيت آن به قدرى است كه
امام صادق (ع) به شخصى به نام عُذافِرصَيرَفى (2) كه تأمين هزينه هاى زندگى
را مانع رفتن به حج مى پنداشت، فرمودند:
ص: 43
«أَطْعِمْ عِيَالَكَ الْخَلَّ وَ الزَّيْتَ وَ حُجَّ بِهِمْ كُلَّ سَنَةٍ» (1)
«خوراك خانواده ات را سركه و روغن زيتون قرار بده ولى همه ساله آنان را به حج ببر.»
و در حديث ديگرى به عيسى بن ابى منصور فرمودند:
«يَا عِيسَي إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَأْكُلَ الْخُبْزَ وَ الْمِلْحَ وَ تَحُجَّ فِي كُلِّ سَنَةٍ فَافْعَل» (2)
«اگر مى توانى نان و نمك خورده و هر ساله به حج بروى، چنين كن.»
آن حضرت، حج را بافضيلت تر از نماز و روزه معرفى نموده و فرمودند:
«الْحَجُّ أَفْضَلُ مِنَ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ إِنَّمَا الْمُصَلِّي يَشْتَغِلُ عَنْ أَهْلِهِ سَاعَةً وَ إِنَّ الصَّائِمَ يَشْتَغِلُ عَنْ أَهْلِهِ بَيَاضَ يَوْمٍ وَ إِنَّ الْحَاجَّ يُتْعِبُ بَدَنَهُ وَ يُضْجِرُ نَفْسَهُ وَ يُنْفِقُ مَالَهُ وَ يُطِيلُ الْغَيْبَةَ عَنْ أَهْلِه ...»(3)
«فضيلت حج از نماز و روزه بيشتر است. زيرا نمازگزار فقط در مقطعى از زمان
و روزه دار در طول روز از (رسيدگى به) خانواده اش باز مى ماند، در حالى كه حج كننده بدنش را به سختى مى اندازد، (خواسته هاى) نفسش را محدود
مى كند، مالش را خرج مى نمايد و زمانى طولانى از خانواده اش دورى مى كند.»
و نيز روايت شده است كه مردى عرب در بيابان مكّه به خدمت رسول خدا (ص)
ص: 44
شرفياب شد و عرض كرد: اى رسول خدا! من به قصد حج (از سرزمين خود) بيرون آمدم ولى مانعى پيش آمد و نتوانستم به حج بروم. مرا به انجام كارى فرمان ده تا به ثواب حج برسم. حضرت رو به كوه ابوقبيس كرده، فرمودند:
«لَوْ أَنَّ أَبَا قُبَيْسٍ لَكَ زِنَتُهُ ذَهَبَةٌ حَمْرَاءُ أَنْفَقْتَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا بَلَغْتَ مَا بَلَغَ رالْحَاجُّ» (1)
«اگر هم وزن كوه ابوقبيس، طلاى سرخ (2) داشته باشى و تمام آن را در راه خدا انفاق كنى به ثواب شخص حج گزار نخواهى رسيد.»
در جايى ديگر درباره اهميت حج فرمودند:
«مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّي يَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً»(3)
«هر كس مناسك حج را به تأخير اندازد تا اين كه بدون انجام آن بميرد، خداوند او را در روز قيامت، در زمره يهود و نصارا محشور مى كند.»
ترك حج، موجب نزول عذاب
حج چنان ارزش و اهميتى دارد كه ترك آن، عامل نزول عذاب معرفى
گرديده است. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«أَمَا إِنَّ النَّاسَ لَوْ تَرَكُوا حَجَّ هَذَا الْبَيْتِ لَنَزَلَ بِهِمُ الْعَذَابُ وَ مَا نُوظِرُوا»(4)
«آگاه باشيد! هرگاه مردم، زيارت خانه خدا را وابگذارند، عذاب الهى بى درنگ
ص: 45
آنها را فرا مى گيرد و مهلت داده نمى شوند.»
تأكيد بر اين امر، از آن جهت مى باشد كه حج بيش از ساير اعمال عبادى، بر رموز و اسرارى مشتمل است كه توسط پيامبران و اولياء الهى بيان گرديده و بينايى و بصيرت دينى را در پى دارد. (1)
حج علاوه بر مصالح آخرتى، منافع دنيايى فراوانى نيز دارد كه در احاديث گوناگون به آن اشاره شده است. چنانكه امام صادق (ع) در پاسخ به هشام بن حكم كه پرسيد چرا مردم به اعمال حج مكلف شده اند؟ فرمودند: «خداوند، خلق را آفريد و آنها را به اطاعت از خود و عمل به دستورات دين (2) و تأمين مصالح دنيايى امر كرد و مقرر نمود تا مردم از شرق و غرب عالم جمع شوند و از اوضاع و احوال
يكديگر آگاه گشته و از مبادلات تجارى و حمل و نقل كالاها بهره مند شوند،
ص: 46
«لِتُعْرَفَ آثَارُ رَسُولِ اللَّهِ؛ وَ تُعْرَفَ أَخْبَارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لَا يُنْسَي ... فَذَلِكَ عِلَّةُرالْحَج» (1)
«تا آثار رسالت رسول خدا (ص) شناخته شده و اخبار و سخنان او به گوش مردم برسد (و سنت او زنده مانده) و فراموش نگردد و مجموعه اين امور، علت واجب شدن حج است.»
يكى از مهم ترين فوائد و منافع حج، آشنايى با معارف اهل بيت (عليهما السلام) است كه در مواقف گوناگون حج عرضه مى شود. امام رضا (ع) در اين باره فرمودند:
«لِعِلَّةِ الْوِفَادَةِ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبِ الزِّيَادَةِ وَ الْخُرُوجِ مِنْ كُلِّ مَا اقْتَرَفَ الْعَبْدُ تَائِباً مِمَّا مَضَي مُسْتَأْنِفاً لِمَا يَسْتَقْبِلُ مَعَ مَا فِيهِ مِنْ إِخْرَاجِ الْأَمْوَالِ وَ تَعَبِ الْأَبْدَانِ وَ الِاشْتِغَالِ عَنِ الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ الْأَنْفُسِ عَنِ اللَّذَّاتِ شَاخِصاً فِي الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ ... مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ (عليهما السلام) إِلَي كُلِّصُقْعٍ وَ نَاحِيَةٍ» (2)
«حج براى بهره مندى از ميهمانى خداوند و درخواست كمالات و توبه از گناهان و جبران مافات و آمادگى براى آينده واجب گرديده و بر امورى چون: هزينه سفر، سختى و مشقّت جسم، دورى از خانواده، محروميت از لذايذ، به سر بردن در سرما و گرما و ... مشتمل است و علاوه بر اين، فهم دستورات دينى و نقل اخبار و احاديث پيشوايان معصوم (عليهما السلام) به ساير نواحى را به همراه دارد.»
ص: 47
با توجه به مفهوم حج، مى توان معناى احاديثى كه تقويت بنيان هاى دينى را به حج نسبت داده، درك نمود و دريافت كه چگونه حج، با ايجاد تغيير بنيادين در بينش و روش انسان، مبانى اعتقادى و رفتارى او را به گونه اى محكم مى كند كه حاضر نشود در موقعيت هاى گوناگون زندگى، از اصول اعتقادى و رفتارى دين، فاصله گرفته و عملى برخلاف دستورات آن انجام دهد. از اين رو اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
«فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَي ... الْحَجَّ تَقْوِيَةً لِلدِّينِ»(1)
«خداوند ... حج را براى تقويت دين، واجب گردانده است.»
و حضرت زهرا) در خطبه خود فرمودند:
«فَجَعَلَ اللَّهُ ... الْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ»(2)
«خداوند ... حج را براى استوارى پايه هاى دين مقرر كرد.»(3)
روزه (پرهيز از اميال نفس) و حج (عزيمت بر توبه از بينش و روش نادرست) انسان را از ايجاد آرامش زودرس با ارتكاب گناه بازداشته و به وعده هاى الهى در آخرت و آرام گرفتن به آن سوق مى دهد. امام باقر (ع) در اين باره فرمودند:
«الصِّيَامُ وَ الْحَجُّ تَسْكِينُ الْقُلُوب» (4)
«روزه و حج، سبب ايجاد آرامش و سكون دل هاست.»
ص: 48
ربيع بن خَيثَم مى گويد: امام صادق (ع) را در حالى ديدم كه به شدت بيمار بود و آن حضرت را بر روى محملى طواف مى دادند. با وجود اين، هرگاه به ركن يمانى مى رسيدند، دستور مى دادند تا ايشان را بر زمين بگذارند. سپس دست مبارك خود را از محمل بيرون آورده و بر زمين مى كشيدند و مى فرمودند: مرا بلند كنيد. پس از اينكه چند بار اين كار را انجام دادند، اطرافيان پرسيدند: اى پسر رسول خدا! چرا با وجود اينكه انجام اين كار براى شما دشوار است، آن را انجام مى دهيد؟ فرمودند:
«سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُول لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ فَقُلْتُ مَنَافِعَ الدُّنْيَا أَوْ مَنَافِعَ الْآخِرَةِ فَقَالَ الْكُلّ»(1)
«شنيدم كه خداوند عزوجل فرمود: تا شاهد منافعى براى خودشان باشند. پرسيدم: منافع دنيا يا منافع آخرت؟ فرمودند: هر دو.» (2)
در روايت ديگر آمده است: مردى به نام «ابوُالوَرْد» (3) خدمت امام صادق (ع)
ص: 49
آمده و عرضه داشت: رحمت خداوند بر تو باد! كاش خود را از كجاوه (و رنج
سفر) آسوده مى گرداندى! حضرت فرمودند:
«يَا أَبَا الْوَرْدِ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَشْهَدَ الْمَنَافِعَ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ إِنَّهُ لَا يَشْهَدُهَا أَحَدٌ إِلَّا نَفَعَهُ اللَّهُ أَمَّا أَنْتُمْ فَتَرْجِعُونَ مَغْفُوراً لَكُمْ وَ أَمَّا غَيْرُكُمْ فَيُحْفَظُونَ فِي أَهَالِيهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ»(1)
«اى ابوالوَرْد! به يقين دوست دارم منافعى را كه خداى متعال درباره اش فرموده: «
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ
» (2) را درك كنم. به درستى كه هيچ كس در حج حضور نمى يابد، مگر آنكه خداوند به او سود مى بخشد. شما آمرزيده برمى گرديد اما ديگران، (تنها) خانواده و ثروتشان حفظ مى شود.»
شايد براى عده اى اين وعده الهى كه انجام حج، سبب حفظ ثروت و خانواده از آسيب و خطر است، موجب شبهه شود. چرا كه برخى زائران خانه خدا، پس از مراجعت از مكه متوجه از دست دادن دارايى و ثروت خود و يا مرگ يكى از اعضاى خانواده شان مى شوند. چنانكه كُلَيبِ بنِ مُعاوية به امام صادق (ع) عرضه داشت:
ص: 50
«شِيعَتُكَ تَقُولُ الْحَاجُّ أَهْلُهُ وَ مَالُهُ فِي ضَمَانِ اللَّهِ وَ يُخْلَفُ فِي أَهْلِهِ وَ قَدْ أَرَاهُ يَخْرُجُ فَيَحْدُثُ عَلَى أَهْلِهِ الْأَحْدَاثُ فَقَالَ (ع): إِنَّمَا يُخْلَفُ فِيهِمْ بِمَا كَانَ يَقُومُ بِهِ
فَأَمَّا مَا إِذَا كَانَ حَاضِراً لَمْ يَسْتَطِعْ دَفْعَهُ فَلَا» (1)
«پيروان تو مى گويند: «خانواده و مال حج گزار در ضمانت خداست و خدا
جانشين اوست در خانواده اش.» در حالى كه گاهى مى بينم كه فردى (از آنها) به حج رفته و براى خانواده اش حوادثى پيش مى آيد. حضرت فرمود: البته خداوند، جانشين او در كارهايى است كه اگر خود حاضر بود، انجام مى داد نه در حوادثى كه اگر (حج گزار) هم حاضر مى بود، نمى توانست آنها را دفع كند.»
از پاسخ امام صادق (ع) به خوبى فهميده مى شود كه خداوند آنچه را كه به شرط حضور حج گزار، از آسيب مصون مى مانْد، حفظ مى كند. اما هرگز از حوادثى كه مشمول تقديرات حتمى الهى بوده و حتى درصورت حضور حج گزار، جارى و سارى مى شده است، ممانعت نمى كند.(2)
ص: 51
ص: 52
«ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ» (سوره حج، آيه 32)
«آرى، كسانى كه شعائر خدا را بزرگ مى شمارند، اين بزرگداشت نشان تقواى دل هاست.»
پيش از آنكه درباره شعائر الهى و مشاعر حج و اسرار و رموز آن سخن به ميان آوريم، شايسته است موقعيت جغرافيايى مكه را كه «امُّ الْمَشاعِر» و جايگاه شعائر الهى (و ظرف اراده ها و اسرار او) است، بهصورت مختصر بيان كنيم.
نظريه اعراب در تقسيم بخش هاى عربستان چنين است: كوهستان هاى غربى آن «
سَراة
» نام دارد كه از بزرگ ترين كوه هاى عربستان است. كوه «
سَراة
» از يك
ص: 53
طرف تا درياى سرخ امتداد مى يابد كه آن را «
تَهامه
» يا «
غور
» مى نامند و سمت مرتفع ديگر آن، «
نَجْد
» خوانده مى شود و منطقه كوهستانى ميان «
نَجْد
» و «
تَهامه
» را «
حِجاز
» و دنباله «
نَجْد
» را كه به خليج فارس منتهى مى شود «
عَروض
» مى گويند كه شامل «
يَمامه
»، «احساء
» و «
عَمّان
» مى باشد و بالاخره منطقه واقع در جنوب حجاز و
نجد، «
يمن
» و «
حَضْرَ المَوْت
» خوانده مى شود.(1)
حجاز (2) مهم ترين منطقه در جزيرة العرب مى باشد و شهر مكه (3) كه در اين سرزمين غير حاصل خيز قرار گرفته، از سوى خداوند به عنوان سرزمين اراده ها و نشانه ها برگزيده شده و محل استقرار اماكن حج و جايگاه حرم امن الهى شده است.
فضيلت مكه و محبوبيت خاك، سنگ، درخت، كوه و آب اين سرزمين، از
ص: 54
آنجا سرچشمه مى گيرد كه خداوند در آن، علائم و نشانه هاى بسيارى قرار داده تا
اهل شعور را به درك اراده خود از اين نشانه ها، رهنمون سازد. از اين رو امام باقر (ع) درباره اين سرزمين فرمودند:
«وَ النَّائِمُ بِمَكَّةَ كَالْمُتَهَجِّدِ فِي الْبُلْدَان»(1)
«كسى كه در شهر مكه (حرم الهى) بخوابد، همانند كسى است كه در شهرهاى ديگر شب زنده دارى كند.»
و امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«أَحَبُّ الْأَرْضِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي مَكَّةُ وَ مَا تُرْبَةٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ تُرْبَتِهَا وَ لَا حَجَرٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ حَجَرِهَا وَ لَا شَجَرٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ شَجَرِهَا وَ لَا جِبَالٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ جِبَالِهَا وَ لَا مَاءٌ أَحَبُّ إِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ مَائِهَا» (2)
«محبوب ترين (نقطه) زمين نزد خداوند، سرزمين مكه است كه هيچ خاكى از خاك آن، هيچ سنگى از سنگ آن، هيچ درختى از درخت آن، هيچ كوهى از كوه هاى آن و هيچ آبى از آب آن محبوب تر نيست.»
ص: 55
«شَعائر
» جمع «
شَعِيرَة
» به معنى نشانه ها،(1)نمادها و رمزواره هايى است كه فهم رابطه ميان آنها با اراده الهى، نياز به درك و شعور دارد و در غالب موارد بر اعمال
و مناسكى(2)اطلاق مى شود كه خداوند، تعظيم آنها را لازم و درك و برآوردن اراده
خود از آنها را نشانه تقواى دل ها معرفى نموده و فرموده است:
«ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ» (3)
«آرى، كسانى كه شعائر خدا را بزرگ مى شمارند، اين بزرگداشت نشان تقواى دل هاست.»
اينكه در آيه فوق، بزرگداشت شعائر، (4) نشانه تقواى دل ها شمرده شده، اشاره به اين امر دارد كه شعائر (يعنى اعمالى چون وقوف در عرفات و مشعر و بيتوته در مِنى، رمى جمرات، طواف زيارت، طواف نساء و نماز آنها، سعىصفا و مروه و ...) انسان ها را به درك خواست خداوند از حج سوق داده و موانع بهره مندى از
ص: 56
ربوبيت را برطرف نموده و به اين ترتيب زمينه ظهور تقوا و تعظيم شعائر الهى را در انسان فراهم مى آورد. (1)
صاحب كتاب فقه القرآن، شعائر را علاوه بر مناسك، شامل اماكن حج نيز مى داند و در اين باره مى نويسد كه:
«أَلشَّعائِرُ أَيْ مَعالِمُ اللهِ وَ شَعائِرُ اللهِ أَعْلامُ مُتَعَبَّداتِه مِنْ مَوْقِفٍ أَوْ مَسْعي رأَوْرمَنْحَرٍ»(2)
«شعائر يعنى نشانه هاى خداوند و «شعائر الله» يعنى نشانه هايى كه بيانگر اماكن عبادى اوست. اماكنى همچون فاصله ميانصفا و مروه و محل قربانى.»
در بخش ديگرى از اين كتاب، مشعر علاوه بر مكان عبادت، بر هر عملى كه نشانه عبادت باشد، اطلاق گرديده و آمده است:
ص: 57
«كُلُّ مَعْلَمٍ لِعبادَةٍ مِنْ دُعاءٍ أَوْصَلاةٍ وَ أَداءِ فَريضَةٍ» (1)
«هر چيزى كه نشانه اى از عبادت باشد مثل نماز، دعا و اداى فريضه (در حج) مشعر محسوب مى شود.» (2)
از مجموعه مطالب فوق چنين برداشت مى شود كه واژه مشاعر بيشتر به معناى اماكن حج و واژه شعائر در اغلب موارد به معناى اعمال و مناسك حج به
كار رفته است. البته گاه خلاف اين امر نيز ديده مى شود. چنان كهصفا و مروه در قرآن شعائر خوانده شده اند در حالى كه مكان مى باشند، نه اعمال.
در برخى از دعاها، واژه مشاعر در كنار كعبه، اركان و حُرُمات ذكر شده است كه اين امر نشان مى دهد اراده خداوند از مشاعر، مكانهايى چون مطاف (محدوده طواف)، مسعى (فاصله ميانصفا و مروه) و غيره است كه داراى حرمت و احترام اند. چنان كه در دعاى مواقف حج مى خوانيم:
«اللَّهُمَّ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَامِ وَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ»
«پروردگارا! اىصاحب مكه و ركن و مقام»
و پس از ذكر موارد فوق (كه همگى از سنخ مكان و يا امور مكانى مى باشند)
آمده است:
ص: 58
«وَ رَبَّ الْمَشَاعِرِ الْعِظَام» (1)
«و مالك مشاعر بزرگ»
مطلب قابل توجه در تعبير بالا آن است كه پس از ذكر مالكيت خداوند نسبت به مكان هاى حج، خداوند،صاحب مشاعر عظيم توصيف شده و به اين ترتيب بر مكان بودن مشاعر تأكيد گرديده است. (2)
مشاعر و شعائر حج، نمادها و رمزواره هايى است كه هر يك بر اراده خاصى از سوى خداوند دلالت داشته و به انسان مى آموزد كه پس از پشت سر گذاشتن مراحل نمادينى چون احرام در ميقات، طواف كعبه و نماز آن، سعى ميانصفا و مروه، توقف در عرفات و مشعر، رمى جمرات، قربانى، حلق يا تقصير در مِنى و بالاخره بازگشت به كعبه و انجام مناسك پايانى آن، چگونه مى توان به حريم
ص: 59
ربوبيت راه يافته و با درك و برآوردن اراده الهى، از حج جاهليت (كه اسمى خالى از معناست) دورى كرد و با تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) از ربوبيت الهى برخوردار گرديد.(1)
اميرمؤمنان (ع) ضمن بيان اسرار پرتاب سنگ ريزه به مكان هاى سه گانه
(جَمَرات) به حضور شيطان در اين اماكن و روبرو شدن او با ابراهيم (ع) اشاره نموده و فرمودند:
«إِنَّ الْجِمَارَ إِنَّمَا رُمِيَتْ لِأَنَّ جَبْرَئِيلَ حِينَ أَرَي إِبْرَاهِيمَ الْمَشَاعِرَ بَرَزَ لَهُ إِبْلِيسُ فَأَمَرَهُ جَبْرَئِيلُ أَنْ يَرْمِيَه»(2)
«به درستى كه به سوى جمرات سنگ ريزه پرتاب مى شود، زيرا هنگامى كه جبرئيل، مشاعر را به ابراهيم (ع) نشان مى داد، شيطان بر ابراهيم (ع) ظاهر شد، از اين رو جبرئيل به ابراهيم (ع) فرمان داد تا شيطان را از خود دور كند.»
ص: 60
ص: 61
امام صادق (ع) به عيسى بن ابي منصور فرمودند: «يا عِيسَي إِنِّي أُحِبُّ أَنْ يَرَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيمَا بَيْنَ الْحَجِّ إِلَي الْحَجِّ وَ أَنْتَ تَتَهَيَّأُ لِلْحَجِّ» (الكافي، ج 4،ص 281)
«اى عيسى! دوست دارم كه خداوند در فاصله ميان دو حج، تو را در حال آماده شدن براى حج بعدى ببيند.»
«حج
» در زبان عربى، به معناى قصد و توجه به چيزى است به گونه اى كه حاضر به ترك و دورى از آن نباشيم و نقطه مقابل آن «
نَبْذْ
» به معناى بى اعتنايى و كنار گذاشتن يك شى ء است. چنان كه گفته شده:
«أَصْلُ النَّبْذِ طَرْحُ مَا لا يُعْتَدُّ بِه» (1)
«نبذ در اصل، به معناى دور افكندن چيزى است كه به آن اعتنا نمى شود.»
ص: 62
امام صادق (ع) در يكى از فرازهاى حديث عقل و جهل فرمودند:
«وَ الْحَجُّ وَ ضِدُّهُ نَبْذَ الْمِيثَاق» (1)
«حج (از جنود عقل) و ضدش نقض عهد (از جنود جهل) است.»
برخى حج را قصد پى در پى معنا نموده اند كه از ساير معانى ذكر شده براى حج، مناسب تر به نظر مى رسد. (2)چنانكه امام صادق (ع) به عيسى بن ابى منصور مى فرمايد:
«يا عِيسَي إِنِّي أُحِبُّ أَنْ يَرَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيمَا بَيْنَ الْحَجِّ إِلَي الْحَجِّ وَ أَنْتَ تَتَهَيَّأُ لِلْحَجِّ» (3)
«اى عيسى! دوست دارم كه خداوند در فاصله ميان دو حج، تو را در حال آماده شدن براى حج بعدى ببيند.»
در پاورقى مبحث حج در كتاب فقه الإمام الصادق (ع) درباره معنا و مفهوم حج آمده است:
«لَا يُفْهَمُ الْحَجُّ عَلي حَقيقَتِهِ بِالدَّرْسِ وَ الْمُطَالَعَةِ إلّا بَعْدَ أدَاءِ فَريضَتِهِ لِأنَّهُ عَمَلِيٌّ لَا نَظَرِيٌّ وَ فِي القَديمِ قَالَ عَالِمٌ كَبيرٌ بَعْدَ أن حَجَّ: الآنَ فَهِمْنَا الْحَجَّ»(4)
ص: 63
«حقيقت حج با درس و مطالعه درك نمى شود و تنها پس از انجام اعمال آن فهميده مى شود. زيرا حج فريضه اى عملى است نه نظرى. در گذشته، دانشمند بزرگوارى پس از به جاى آوردن اعمال حج، گفت: اكنون معنى حج را فهميديم.»
ابن ادريس حلى در سرائر و شيخ طوسى در مبسوط در تعريف حج مى گويند:
«الْحَجُّ فِي اللُّغَةِ هُوَ القَصْدُ وَ فِي الشَّريعَةِ كَذَلِكَ إلَّا أَنَّهُ اخْتُصَّ بِقَصْدِ البَيْتِ
الْحَرَامِ لِأدَاءِ مَنَاسِكَ مَخْصُوصَةٍ عِنْدَهُ مُتَعَلِّقَةٍ بِزَمَانٍ مَخْصُوصٍ»(1)
«حج در زبان عربى به معناى قصد است و در شريعت نيز به همان معناست و به قصد خانه خدا به منظور اداء مناسك مخصوص، در زمان معلوم اختصاص دارد.»(2)
در كتاب جواهر الكلام، درباره خصوصيات حج آمده است: حج از بزرگ ترين شعائر اسلام و برترين وسيله براى نزديك شدن انسان به خداوند است.
ص: 64
«لِما فيهِ مِنْ إِذْلالِ النَّفْسِ وَ إِتعابِ الْبَدَنِ وَ هِجْرانِ الْاهْلِ و التَّغَرُّبِ عَنِ الْوَطَنِ وَ رَفْضِ الْعاداتِ وَ تَرْكِ اللَّذاتِ وَ الشَّهَواتِ وَ الْمُنافِراتِ وَ الْمَكْرُوهاتِ وَ إِنْفاقِ الْمالِ وَ شَدِّ الرِّحالِ وَ تَحَمُّل مَشاقِّ الْحِلِّ وَ الْإِرْتِحالِ وَ مُقاساةِ الْأَهْوالِ وَ الْإِبْتِلاءِ بِمُعاشَرَةِ السَّفَلَةِ وَ الْأَنْذالِ فَهُوَ حينَئِذٍ رِياضَةٌ نَفْسانِيَّةٌ وَ طاعَةٌ مالِيَّةٌ وَ عِبادَةٌ بَدَنِيَّةٌ قَوْلِيَّةٌ وَ فِعْلِيَّةٌ و وُجُودِيَّةٌ وَ عَدَمِيَّةٌ وَ هذَا الْجَمْعُ مِنْ خَواصِّ الْحَجِّ»(1)
«چراكه حج، مشتمل است بر ذلّت نفس، رنج تن، دورى از خانواده و وطن، ترك عادات و لذّات و شهوات و ترك آنچه كنار گذاشتنش بر ما سخت و دشوار است و نيز موجبصرف مال و تأمين وسايل سفر و تحمل سختى ها و هراس هاى آن و تن دادن به مشكلات ناشى از سفر حج از قبيل همراهى با
انسان هاى پست و فرومايه مى باشد. به همين دليل حج نوعى رياضت نفسانى و اطاعت مالى و عبادت بدنى اعم از گفتارى و رفتارى، وجودى و عدمى است و آنچه برشمرديم از ويژگى هاى حج محسوب مى شود.» (2)
از منظر معرفتى، حج يعنى قصد و عزيمت بر انجام اعمال و مناسكى كه موجب مى شود آنچه از انسان فوت شده است، جبران گرديده و مسير شخص از معصيت به طاعت و از شقاوت به سعادت و رستگارى منتهى شود. از اين رو امام باقر (ع) در پاسخ به شخصى كه پرسيد:
ص: 65
«لِمَ سُمِّيَ الْحَجُّ حَجّاً»
«چرا به حج، حج گفته اند؟»
فرمودند: «حَجَّ فُلَانٌ أَيْ أَفْلَحَ فُلَانٌ»(1)
«فلانى حج بجاى آورد، يعنى رستگار شد.»
طبق اين حديث، حج به معناى رستگارى است و از باب نام گذارى شى ء به اعتبار غايت و نتيجه اش، چنين خوانده شده است.
ص: 66
ص: 67
قال رسول الله؛: «حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَ التَّفَقُّهِ وَ لَا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلَّا بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلَاعٍ» (مستدرك الوسائل، ج 8،ص 45)
«با (آنچه موجب) كمال دين و تفقه (است) به زيارت خانه خدا برويد و از مشاهد باز نگرديد مگر با توبه اى كه موجب ريشه كن شدن (منشأ) گناه مى شود.»
طبق روايات اهل بيت (عليهما السلام)، حج به منظور توبه از گناهى به نام قرب به شجره منهيه واجب گرديد. زيرا نزديك شدن به اين درخت، براى آدم (ع) ترك اوْلى بوده و به نسبت درجه و منزلت او گناه محسوب مى شد و از آن پس بر فرزندان او مقرر شد تا به هنگام ارتكاب گناه، به اين سنّت عمل نموده و
ص: 68
مراحلى را كه آدم (ع) به منظور توبه از معصيت پيمود، طى نمايند و با تصحيح بينش و اعتقاد نادرست خود، روش و عملكرد خويش را تغيير داده و به زبان حال، به درگاه الهى چنين عرضه دارند:
«وَ امْحُ اللَّهُمَّ مَا ثَبَتَ مِنْ ذُنُوبِي وَ اغْسِلْ بِقَبُولِهَا جَمِيعَ عُيُوبِي ... وَ اقْبَلْ يَا رَبِّ تَوْبَتِي فَإِنَّهَا تَصْدُرُ مِنْ إِخْلَاصِ نِيَّتِي وَ مَحْضٍ مِنْ تَصْحِيحِ بَصِيرَتِي»(1)
«پروردگارا! گناهانى را كه در نامه اعمال من ثبت شده، محو نما و به سبب قبول توبه ام همه عيب هاى مرا پاك گردان ... بارالها! توبه مرا قبول كن كه اين
توبه از روى اخلاص و بر مبناى تصحيح بينش و اعتقاد من است.»
بيان يك نكته
عبارت «
مَحْضٍ مِنْ تَصْحِيحِ بَصِيرَتِي
» در دعاى فوق، به وضوح بر موضوعيت داشتن تغيير نگرش و اعتقاد، در قبول توبه دلالت دارد كه حقيقت حج بر آن استوار است. چنانكه رسول اكرم (ص) به اين امر اشاره نموده و فرمودند:
«حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَ التَّفَقُّهِ وَ لَا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلَّا بِتَوْبَةٍروَرإِقْلَاعٍ» (2)
«با (آنچه موجب) كمال دين و تفقه (است) به زيارت خانه خدا برويد و از مشاهد بازنگرديد مگر با توبه اى كه موجب ريشه كن شدن (منشأ) گناه مى شود.»(3)
ص: 69
هر يك از تكاليف دينى، حقّى بر گردن ما دارند كه بايد آن حقوق را شناخته و برآورده نماييم وگرنه از اداى آنها بازمانده و از ثمرات وعده داده شده بى بهره
خواهيم ماند. به همين دليل امام سجاد (ع) در رساله حقوقيه خود درباره حق هر يك از فرايض الهى سخن گفته و از جمله درباره حج فرمودند:
«حَقُّ الْحَجِّ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ وِفَادَةٌ إِلَي رَبِّكَ وَ فِرَارٌ إِلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِكَ وَ بِهِ قَبُولُ تَوْبَتِكَ وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِي أَوْجَبَهُ اللَّهُ عَلَيْك»(1)
«حق حج آن است كه بدانى حج، حضور نزد پروردگارت و پناه بردن به او از گناهانت (2)(3)و نيز عامل قبولى توبه و اداى فريضه الهى است كه خداوند آن را بر تو واجب گردانده است.»
از اين رو در برخى روايات به كسى كه عازم حج است، توصيه شده تا خواستار برخوردارى از ثمرات حج شده و به خداوند عرضه نمايد:
«فَاجْعَلْ سَفَرِي هَذَا كَفَّارَةً لِمَا قَبْلَهُ مِنْ ذُنُوبِي»(4)
ص: 70
«پروردگارا! (رنج) اين سفر را (كه لازمه تحقق حج است) كفاره گناهان گذشته ام قرار ده.»
سفارش شده است پس از رسيدن به مكه و ورود به مسجدالحرام، از درگاه الهى درخواست توبه و بخشش گناه نماييم. چنانكه امام صادق (ع) به معاوية بن
عمّار فرمودند: هرگاه داخل مسجدالحرام شدى، دست هايت را به آسمان بلند كن و رو به قبله بگو:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِي مَقَامِي هَذَا فِي أَوَّلِ مَنَاسِكِي أَنْ تَقْبَلَ تَوْبَتِي وَ أَنْ تَجَاوَزَ
عَنْ خَطِيئَتِي وَ تَضَعَ عَنِّي وِزْرِي» (1)
«پروردگارا! در اين جايگاه كه آغاز اعمال و مناسك من است، از تو مى خواهم تا توبه ام را بپذيرى و از خطايم درگذرى و وزر و وبالى كه بر گردن دارم، بردارى.» (2)
اين نوع عرضه حاجت، نشان مى دهد كه زائر خانه خدا اميد دارد تا خداوند در ازاى توبه و تغيير بينش و روش، گذشته اش را بخشيده و در آينده نيز بين او
ص: 71
و معصيت حائل گردد و دورى از گناه را به عنوان ثمره و نتيجه حج، در او پديدار نمايد. چنانكه رسول اكرم (ص) فرمودند:
«مِنْ عَلَامَةِ قَبُولِ الْحَجِّ إِذَا رَجَعَ الرَّجُلُ رَجَعَ عَمَّا كَانَ عَلَيْهِ مِنَ الْمَعَاصِي هَذَا عَلَامَةُ قَبُولِ الْحَجِّ وَ إِنْ رَجَعَ مِنَ الْحَجِّ ثُمَّ انْهَمَكَ فِيمَا كَانَ عَلَيْهِ مِنْ زِنًي أَوْ خِيَانَةٍ أَوْ مَعْصِيَةٍ فَقَدْ رُدَّ عَلَيْهِ حَجُّهُ»(1)
«نشانه قبول حج، آن است كه شخص پس از حج، از گناهانى كه به ارتكاب آنها عادت نموده، روى گردان شود كه اين امر، علامت قبول حج است و اگر از حج برگردد و مانند گذشته اعمالى چون زنا، خيانت و ديگر گناهان را مرتكب شود، حجش مردود و فاقد ثمر مى شود.»
از اين روست كه امام صادق (ع) به ابوبصير فرمودند: در ماه مبارك رمضان، حوائج خود را از خداوند بخواه و چنين بر زبان آور: پروردگارا! از تو مى خواهم
«أَنْ تَجْعَلَ لِي فِي عَامِي هَذَا إِلَي بَيْتِكَ الْحَرَامِ سَبِيلًا حَجَّةً مَبْرُورَةً مُتَقَبَّلَةً زَاكِيَةً
خَالِصَةً لَكَ تُقِرُّ بِهَا عَيْنِي وَ تَرْفَعُ بِهَا دَرَجَتِي» (2)
«در اين سال حج مقبول، پاكيزه و خالص براى خود را نصيبم نمايى و به سبب آن چشمم را روشن و مرتبه ام را رفيع گردانى.»
نتيجه توبه از اعمال ناپسند گذشته بايد در اعضاء و جوارح انسان ظهور يابد.
ص: 72
چنان كه در دعاى طلب حج (كه در ماه مبارك رمضان قرائت مى شود) آمده است كه پروردگارا! از تو مى خواهم تا به سبب حج، چنين روزى ام گردانى:
«أَنْ أَغُضَّ بَصَرِي وَ أَنْ أَحْفَظَ فَرْجِي وَ أَنْ أَكُفَّ بِهَا عَنْ جَمِيعِ مَحَارِمِكَ حَتَّي لَا يَكُونَ شَيْ ءٌ آثَرَ عِنْدِي مِنْ طَاعَتِكَ وَ خَشْيَتِكَ وَ الْعَمَلِ بِمَا أَحْبَبْتَ وَ التَّرْكِ لِمَا كَرِهْتَ وَ نَهَيْتَ عَنْهُ» (1)
«كه (از حرام) چشم بردارم و از شهوات خوددارى كنم و همه گناهان را ترك نمايم و نزد من چيزى جز اطاعت و خشيت تو و عمل به آنچه دوست دارى و ترك آنچه نمى پسندى، محبوب نباشد.»
و چه زيباست هنگامى كه رسول خدا (ص) به كاروان منظم زائران خانه خدا و شترانصف كشيده آنان نگريسته و فرمودند:
«لَا تَرْفَعُ خُفّاً إِلَّا كُتِبَتْ لَهُمْ حَسَنَةٌ وَ لَا تَضَعُ خُفّاً إِلَّا مُحِيَتْ عَنْهُمْ سَيِّئَةٌ وَ إِذَا قَضَوْا مَنَاسِكَهُمْ قِيلَ لَهُمْ بَنَيْتُمْ بِنَاءً فَلَا تَهْدِمُوهُ كُفِيتُمْ مَا مَضَي فَأَحْسِنُوا
فِيمَارتَسْتَقْبِلُونَ» (2)
«اينان قدمى از زمين برنمى دارند و قدمى بر آن نمى گذارند مگر اينكه براى آنها حسنه اى نوشته شده و گناهى از ايشان بخشيده مى شود و هنگامى كه اعمالشان
پايان مى پذيرد، به آنان چنين خطاب مى رسد كه خانه اى (جديد و اعتقادى نو) براى خود ساخته ايد، آن را هرگز خراب نكنيد (و بدانيد كه به سبب تغيير بينش و روش نادرستتان) گناهان گذشته بر شما بخشيده شده، اما از اين پس (بر مبناى بينش درستى كه در حج آموخته ايد) اعمال نيك بجاى آوريد.»
ص: 73
توبه و ريشه كن نمودن منشأ گناه در حج، براى كسانى محقق مى شود كه رابطه خود را با پروردگار قطع نكرده و ولايت اهل بيت (عليهما السلام) را كه عامل بهره مندى از ربوبيت الهى است، انكار نكرده باشند. در غير اينصورت، امكان توبه و جبران مافات وجود نخواهد داشت. (1) به ديگر سخن، توبه از گناهان، هنگامى تحقق مى يابد كه فرد با تمسك به ولايت محمد و آل محمد (عليهما السلام) موفق به اصلاح اعتقاد خود شده و راه را بر هر گناه و معصيتى مسدود نمايد. چنان كه آدم (ع) با تمسك به ولايت، گذشته خود را جبران كرد. به همين دليل امام صادق (ع) ضمن بيان ماجراى غديرخم فرمودند: شيطان دوستانش را جمع كرد و (به منظور رفع نگرانى از آنها كه گمان مى كردند مردم با پيروى از ولايت على (ع) راه نفوذ شيطان را بر خود بسته اند) گفت: (نگران نباشيد)
«أَمَا عَلِمْتُمْ أَنِّي كُنْتُ لآدَمَ مِنْ قَبْلُ ... آدم (ع) نَقَضَ الْعَهْدَ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِالرَّبِّ وَ هَؤُلَاءِ نَقَضُوا الْعَهْدَ وَ كَفَرُوا بِالرَّسُولِ» (2)
«آيا نمى دانيد كه من آدم (ع) را فريب دادم؟ ... گر چه آدم (ع) با وجود نقض
عهد، به پروردگارش كافر نشد، اما اين مردم پيمان خود را شكسته و به رسول خدا (ص) كافر شدند.»
روايت شده است كه آدم (ع) ضمن اظهار نگرانى درباره فرزندان خود به خداوند عرضه داشت: آيا ذُرّيه من مى توانند نقض عهدهاى خود را جبران نمايند؟ خداوند فرمود:
«نَعَمْ مَنْ آمَنَ بِي وَ بِرُسُلِي» (3)
«آرى! كسى (مى تواند جبران مافات نمايد) كه به (ربوبيت) من و (رسالت) رسولانم ايمان داشته باشد.»
ص: 74
ص: 75
قال الصّادق (ع): «إِنَّ مَنْ أَضَلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمَي قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ يَسْتَعْذِبْهُ وَصَارَ الشَّيْطَانُ وَلِيَّهُ يُورِدُهُ مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ ثُمَّ لَا يُصْدِرُهُ» (الكافي، ج 4،ص 197)
«همانا كسى كه خداوند، حكم به گمراهى او داده و كوردلش نموده، حق را تلخ و ناگوار مى شمرد و از آن لذت نمى برد. در اين جاست كه شيطان بر او ولى شده و او را به هلاكت و گمراهى افكنده و راه بازگشت را بر او مى بندد.»
اگر به نمادينه بودن مناسك حج و اراده ها و رمزواره هاى نهفته در آن واقف نگرديم، در ذهن خود تصويرى غيرحكيمانه از اعمال حج خواهيم داشت كه نمى توان آن را به خداوند حكيم منتسب كرد. در حالى كه خداوند از تكاليف و دستورات شرعى (از جمله حج) اراده اى دارد كه ندانستن آن، حتى براى عاملان و اقرار كنندگان به ولايت نيز ايجاد شبهه نموده و درك حكمت احكام را براى
ص: 76
آنها دشوار و بعضاً محال مى نمايد و عدم درك رمزواره هاى حج سبب مى شود تا اعمالى چون احرام و داخل شدن در حرم، طواف و نماز آن، پيمودن فاصلهصفا و مروه، انجام تقصير و خارج شدن از احرام در «عمره تمتع» و وقوف در عرفات و مزدلفه و اقامت در مِنى، پرتاب سنگ ريزه به جمرات، قربانى كردن گاو، گوسفند يا شتر و تراشيدن يا كوتاه كردن موى سر و خارج شدن از احرام و بازگشت به كعبه و انجام ديگر مناسك آن در «حج تمتع»، غير حكيمانه جلوه نمايد و مانع بهره مندى از آثار تربيتى حج شود.
ابن ابى العوجاء به سبب جهل و بى اطلاعى از حكمت هاى نهفته در حج، نسبت به اين اعمال، لب به اعتراض گشوده و خطاب به امام صادق (ع) چنين گفت:
«كَمْ تَدُوسُونَ هَذَا الْبَيْدَرَ وَ تَلُوذُونَ بِهَذَا الْحَجَرِ وَ تَعْبُدُونَ هَذَا الْبَيْتَ الْمَرْفُوعَ بِالطُّوبِ وَ الْمَدَرِ وَ تُهَرْوِلُونَ حَوْلَهُ هَرْوَلَةَ الْبَعِيرِ إِذَا نَفَرَ مَنْ فَكَّرَ فِي هَذَا أَوْ قَدَّرَ عَلِمَ أَنَّ هَذَا فِعْلٌ أَسَّسَهُ غَيْرُ حَكِيمٍ وَ لَا ذِي نَظَرٍ فَقُلْ فَإِنَّكَ رَأْسُ هَذَا الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ»
«چقدر دورِ اين خرمن گاه چرخيده و به اين سنگ ها پناه مى بريد و اين خانه خشتى و گلى را مى پرستيد و مانند شترِ رميده، به دور آن هروله مى كنيد. هركس در اين اعمال تفكر كند يا (با خود) بسنجد، درمى يابد كه از سوى فردى غيرحكيم واجب شده است. حال، تو كه پيشواى مردم و در رأس امور آنها قرار دارى، چه مى گويى؟»
حضرت در پاسخ فرمودند:
ص: 77
«إِنَّ مَنْ أَضَلَّهُ اللَّهُ وَ أَعْمَي قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ فَلَمْ يَسْتَعْذِبْهُ وَصَارَ الشَّيْطَانُ وَلِيَّهُ يُورِدُهُ مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ ثُمَّ لَا يُصْدِرُهُ»(1)
«همانا كسى كه خداوند حُكم به گمراهى او داده و كوردلش نموده، حق را تلخ و ناگوار مى شمرد و از آن لذت نمى برد. در اين جاست كه شيطان بر او ولى شده و او را به گمراهى و هلاكت افكنده و راه بازگشت را بر او مى بندد.»
از اين حديث به خوبى فهميده مى شود كه علت اعتراض به مناسك حج و ترك آن، جهل به اسرار و رموزى است كه در اين عمل نهفته است.(2)
ابن ابى العوجاء پس از پايان سخنان امام صادق (ع) و شنيدن اراده خداوند از حج و ابتلا و امتحان انسان ها به اين اعمال، در حالى كه متحير و مبهوت شده بود، از جا برخاست و نزد ياران خود رفته و گفت:
«مَنْ أَلْقَانِي فِي بَحْرِ هَذَا؟ سَأَلْتُكُمْ أَنْ تَلْتَمِسُوا لِي خُمْرَةً (3) فَأَلْقَيْتُمُونِي عَلَي جَمْرَةٍ قَالُوا لَهُ مَا كُنْتَ فِي مَجْلِسِهِ إِلا حَقِيراً»
ص: 78
«چه كسى مرا به درياى (معارف) او افكند؟! از شما خواستم تا براى من شرابى طلب كنيد ولى شما مرا به آتش شعله ورى افكنديد تا از شعله آن بسوزم. ياران او گفتند: تو در محضر او جز موجودى حقير نبودى.»
ابن ابى العوجاء در جواب گفت:
«إِنَّهُ ابْنُ مَنْ حَلَقَ رُئوسَ مَنْ تَرَوْن» (1)
«او فرزند كسى است كه سر مردمى را كه مى بينيد، تراشيده است.»
تراشيدن سر، يكى از مذموم ترين كارها در ميان قبايل عرب بوده و نشانه ذلّت و خوارى قلمداد مى گرديد تا جايى كه تراشيدن سر يك فرد، برابر با كشتن او و يا حتى زشت تر از آن جلوه مى نمود. اما همين اعراب پس از ظهور اسلام حاضر شدند حج خود را با تراشيدن سر پايان داده و به آن مباهات كنند. به همين دليل ابن ابى العوجاء به كنايه گفت: خاندانى كه زشت ترين اعمال را نزد اعراب به عنوان
پرافتخارترين عمل معرفى كرده اند، يقيناً مى توانند مرا مغلوب و حقير نمايند.
ص: 79
ص: 80
امام باقر (ع) فرمودند: جبرئيل از طرف خداوند به پيامبر (ص) فرمود: «وَ قَدْ بَقِيَ عَلَيْكَ مِنْ ذَاكَ فَرِيضَتَانِ مِمَّا تَحْتَاجُ أَنْ تُبَلِّغَهُمَا قَوْمَكَ فَرِيضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِيضَةُ الْوَلايَةِ» (الاحتجاج، ج 1،ص 56)
«دو فريضه بر تو باقى مانده كه لازم است آنها را به امت خود ابلاغ نمايى: فريضه حج و فريضه ولايت.»
پس از آنكه جبرئيل، ندامت آدم (ع) را بر پيمان شكنى خود مشاهده كرد، به اوگفت:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِأُعَلِّمَكَ الْمَنَاسِكَ الَّتِي يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكَ بِهَا» (1)
ص: 81
«خداوند تبارك و تعالى مرا به سوى تو فرستاده است تا مناسكى را كه به قبول توبه ات مى انجامد، به تو بياموزم.»
در حديثى ديگر جبرئيل به آدم (ع) گفت:
«يَا آدَم (ع) التَّائِبُ مِنْ خَطِيئَتِهِ الصَّابِرُ لِبَلِيَّتِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ
لِأُعَلِّمَكَ الْمَنَاسِكَ الَّتِي تَطْهُرُ بِهَا فَأَخَذَ بِيَدِهِ فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَي مَكَانِ الْبَيْتِ» (1)
«اى آدم كه از خطاى خود توبه و بر بلا و عقوبت الهى،صبورى نمودى! خداوند مرا نزد تو فرستاده است تا مناسكى را كه به طهارت و پاكى تو مى انجامد، به تو تعليم نمايم. پس دست او را گرفت و به سمت خانه خدا برد.»
و در پايان فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي قَدْ أَحْسَنَ إِلَيْكَ إِذْ عَلَّمَكَ الْمَنَاسِكَ الَّتِي تَابَ عَلَيْكَ بِهَا»(2)
«خداوند تبارك و تعالى در حق تو نيكى نمود كه مناسكى را به تو آموخت كه به سبب آن، توبه ات را پذيرفت.»
خداوند احكام و سنّت هاى موجود در شريعت خود را به تدريج بر رسول گرامى اسلام (ص) نازل كرد و او را مأمور نمود تا اين احكام را به مردم تعليم دهد. در سال دهم هجرى كه آخرين سال رسالت نبى اكرم (ص) بود (و مسلمانان با تمام احكام اسلام، جز حج و ولايت آشنا شده بودند) خداوند با توجه به پيوستگي
ص: 82
حج و ولايت، اين دو فريضه الهى را توأماً ابلاغ نمود «1» و پس از انجام مناسك حج، ولايت اهل بيت (عليهما السلام) را معرفى و آن را موجب كمال دين و قبول تمام احكام و سنن بيان نمود. چنانكه امام باقر (ع) فرمودند:
«حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ؛ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِيعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَيْرَ الْحَجِّ وَ الْوَلايَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ وَقالَ ... وَ قَدْ بَقِيَ عَلَيْكَ مِنْ ذَاكَ فَرِيضَتَانِ مِمَّا تَحْتَاجُ أَنْ تُبَلِّغَهُمَا قَوْمَكَ فَرِيضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِيضَةُ الْوَلايَةِ وَ الْخِلافَةِ ... فَأَقِمْهُ لِلنَّاسِ عَلَماً ... وَ ذَلِكَ كَمَالُ تَوْحِيدِي وَ دِينِي وَ إِتْمَامُ نِعْمَتِي عَلَي خَلْقِي» «2»
«رسول خدا (ص) از مدينه عازم حج شد در حالى كه همه احكام شريعت جز حج و ولايت را ابلاغ نموده بود. پس جبرئيل نزد او آمد و ضمن مطالبى به پيامبر عرض كرد: دو فريضه برجاى مانده است كه بايد به امت خود ابلاغ نمايى: (1). فريضه حج(2). فريضه ولايت و خلافت ... پس على بن ابى طالب (ع) را به عنوان نشانه دين به مردم معرفى نما ... و اين امر سبب كمال توحيد و دين و نيز موجب اتمام نعمتم بر خلق است.»
رسول گرامى اسلام (ص) همراه با ابلاغ هر دستورى از جانب خداوند، چگونگى انجام آن را نيز آموزش مى داد. چنانكه درباره نماز فرمودند:
ص: 83
«صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي» (1)
«نماز بگزاريد آن گونه كه مى بينيد من نماز بجاى مى آورم.»
و چون هنگامى كه ولايت اهل بيت (عليهما السلام) بر مردم واجب گرديد،
آنها نمى دانستند كه منظور از ولايت چيست، از اين رو پروردگار عالم به رسول خود امر نمود تا:
«يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ» (2)
«ولايت را مانند نماز، زكات، روزه و حج براى مردم تفسير كند.»
اينكه رسول خدا (ص) در حجةالوَداع و پس از مناسك حج، اميرمؤمنان (ع) را به عنوان ولى معرفى نمود، به خوبى نشان مى دهد كه ميان حج و ولايت اهل بيت
(عليهما السلام) ملازمه و پيوستگى انكار ناپذيرى برقرار است. به همين دليل روايت شده است:
«قَدْ عَزَمَ عَلَي الْحَجِّ فِي عَامِهِ هَذَا لِيُفَهِّمَ النَّاسَ حَجَّهُمْ وَ يُعَلِّمَهُمْ مَنَاسِكَهُمْ فَيَكُونَ سُنَّةً لَهُمْ إِلَي آخِرِ الدَّهْرِ قَالَ فَلَمْ يَبْقَ أَحَدٌ مِمَّنْ دَخَلَ فِي الْإِسْلَامِ إِلَّا حَجَّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ؛ لِسَنَةِ عَشْرٍ لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَ يُعَلِّمَهُمْ حَجَّهُمْ وَ يُعَرِّفَهُمْ مَنَاسِكَهُم» (3)
« (پيامبر (ص)) در اين سال عزيمت بر حج نموده است تا به مردم، حج (و اسرار آن) را تفهيم كند و مناسك آن را تعليم دهد تا اين سنّت تا ابد براى آنان باقى بماند. از اين رو همه مسلمانان در سال دهم هجرى با رسول خدا (ص) عازم حج شدند به آن اميد كه منافع (و آثار مثبت) حج را مشاهده كنند و پيامبر اكرم (ص) حقيقت حج و چگونگى مناسك را به آنها بياموزد.»
ص: 84
ص: 85
قالَ الْحَسَن الْمُجْتَبي (ع): «إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ خَمْساً وَ لَمْ يَفْتَرِضْ إِلَّا حَسَناً جَمِيلًا الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الْحَجَّ وَ الصِّيَامَ وَ وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَعَمِلَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ اسْتَخَفُّوا بِالْخَامِسَةِ وَ اللَّهِ لَا يَسْتَكْمِلُوا الْأَرْبَعَةَ حَتَّي يَسْتَكْمِلُوهَا بِالْخَامِسَةِ» (مستدرك الوسائل، ج 1،ص 74)
«خداوند به پنج چيز امر نموده و جز زيبايى ها و نيكى ها را فريضه قرار نداده است كه اين پنج چيز عبارتند از: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت ما اهل بيت. مردم به چهار فريضه اول، عمل نموده و پنجمى را سبك شمرده اند. به خدا قسم مردم بدون ولايت نمى توانند آن چهار فريضه را كامل كنند.»
حج، فريضه اى است كه اگر با تمسك به حقيقت آن يعنى ولايت اهل بيت (عليهما السلام) بجاى آورده شود، موجب ريشه كن شدن گناه و مصونيت از آن شده و ما را از ثواب ها و پاداش هاى وعده داده شده بهره مند مى گرداند. امام
باقر (ع) در اين باره فرمودند:
«الدُّخُولُ فِيهَا دُخُولٌ فِي رَحْمَةِ اللَّهِ وَ الْخُرُوجُ مِنْهَا خُرُوجٌ مِنَ الذُّنُوبِ مَعْصُومٌ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ مَغْفُورٌ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِهِ» (1)
«وارد شدن به كعبه، وارد شدن در رحمت خدا و خارج شدن از كعبه، خارج شدن از گناهان است. در حالى كه (شخص به اعتبار بينش درستى كه در حج
فراگرفته) از اعمال ناشايست در ادامه عمر مصون گرديده و گناهانى كه تاكنون مرتكب شده بر او بخشيده خواهد شد.» (2)
ص: 86
و در حديث ديگر فرمودند:
«الدَّاخِلُ الْكَعْبَةَ يَدْخُلُ وَ اللَّهُ رَاضٍ عَنْهُ وَ يَخْرُجُ عُطْلًا مِنَ الذُّنُوبِ» (1)
«وارد شونده به كعبه، در آن پا مى گذارد در حالى كه خداوند از او راضى است و از آن خارج مى شود در حالى كه از بار گناهان فارغ گرديده است.» (2)
به كار رفتن دو واژه «
مَعْصُوم
» و «
عُطْلًا
» در دو حديث بالا بر اين امر دلالت
دارد كه حج، انسان را از گناه مصون نموده و منشأ معاصى را در وجود او ريشه كن مى نمايد. به همين سبب درباره معيار شناخت حج مقبول در حديث نبوى آمده است:
«آيةُ قَبُولِ الْحَجِّ تَرْكُ مَا كَانَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ مُقِيماً مِنَ الذُّنُوبِ» (3)
«نشانه پذيرفته شدن حج، ترك گناهانى است كه بنده به انجام آنها عادت
ص: 87
داشته است.»
در زبان عربى، ولايت(1) مأخوذ از «
وَلْيْ
» بر وزن اشك، به معناى قرب و نزديكى دو چيز است كه مانعى بين آنها وجود ندارد. از اين رو به بارانى كه بعد از اولين باران فصلى مى بارد (به سبب توالى و قُرب) «
وَلِيّ
» مى گويند. همچنين به منصب و حق تعيين وظيفه اى كه محمد و آل محمد (عليهما السلام) نسبت به ساير خلق دارند (از آن جهت كه انسان ها را تابع مشيت خداوند گردانده و موجبات نزديكى و همراهى آنها را با ربوبيت ذات اقدس الهى فراهم مى نمايند) ولايت مى گويند. به همين دليل، خداوند ولايت اهل بيت (عليهما السلام) را
حقيقت، معنا و مسمّاى حج قرار داده است. (2) چنانكه امام مجتبى (ع) فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ خَمْساً وَ لَمْ يَفْتَرِضْ إِلَّا حَسَناً جَمِيلًا الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الْحَجَّ وَ الصِّيَامَ وَ وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَعَمِلَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ اسْتَخَفُّوا بِالْخَامِسَةِ وَ اللَّهِ لَا
يَسْتَكْمِلُوا الْأَرْبَعَةَ حَتَّي يَسْتَكْمِلُوهَا بِالْخَامِسَةِ» (3)
ص: 88
«خداوند به پنج چيز امر نموده و جز زيبايى ها و نيكى ها را فريضه قرار نداده است كه اين پنج چيز عبارتند از: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت ما اهل بيت. اما مردم به چهار فريضه اول عمل نموده و فريضه پنجم را سبك شمردند. به خدا قسم بدون ولايت نمى توانند آن چهار فريضه را كامل كنند.»
از اين رو خداوند بر بندگان واجب نموده است تا همراه با انجام حج، به
ولايت اهل بيت (عليهما السلام) متمسك شده و از آثار و ثمرات آن بهره مند شوند. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«لَوْ أَنَّ رَجُلًا ... حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَي اللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ رالْإِيمَان»(1)
«اگر مردى ... تمام عمرش را حج بجاى آورد اما ولايت ولى خدا را نشناسد تا از آن پيروى كند و تمام اعمالش بر پايه راهنمايى او باشد، در اينصورت هيچ حقى از ثواب (و پاداش) نزد خداوند ندارد و از اهل ايمان محسوب نخواهد شد.»
ولايت خداوند كه در ولايت رسول گرامى اسلام (ص) و خاندان پاكش ظهور
يافته، منشأ تعيين تكاليف و دستورات دينى است. از اين رو عمل به اين تكاليف، بدون تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) ثمرى در پى ندارد و
ص: 89
حسن و جمالى از آنها پديدار نمى شود. چنان كه امام باقر (ع) در كلامى زيبا به بيان اين مطلب پرداخته و در اين باره فرمودند:
«إِذَا مَاتَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ دَخَلَ مَعَهُ فِي قَبْرِهِ سِتَّةُصُوَرٍ فِيهِنَّصُورَةٌ أَحْسَنُهُنَّ وَجْهاً وَ أَبْهَاهُنَّ هَيْئَةً وَ أَطْيَبُهُنَّ رِيحاً وَ أَنْظَفُهُنَّصُورَةً قَالَ فَيَقِفُصُورَةٌ عَنْ يَمِينِهِ وَ أُخْرَي عَنْ يَسَارِهِ وَ أُخْرَي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أُخْرَي خَلْفَهُ وَ أُخْرَي عِنْدَ رِجْلِهِ وَ تَقِفُ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُهُنَّ فَوْقَ رَأْسِهِ فَإِنْ أُتِيَ عَنْ يَمِينِهِ مَنَعَتْهُ الَّتِي عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ كَذَلِكَ إِلَي أَنْ يُؤْتَي مِنَ الْجِهَاتِ السِّتِّ قَالَ فَتَقُولُ أَحْسَنُهُنَّصُورَةً وَ مَنْ أَنْتُمْ جَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْراً فَتَقُولُ الَّتِي عَنْ يَمِينِ الْعَبْدِ أَنَا الصَّلَاةُ وَ تَقُولُ الَّتِي عَنْ يَسَارِهِ أَنَا الزَّكَاةُ وَ تَقُولُ الَّتِي بَيْنَ يَدَيْهِ أَنَا الصِّيَامُ وَ تَقُولُ الَّتِي خَلْفَهُ أَنَا الْحَجُّ وَ الْعُمْرَةُ وَ تَقُولُ الَّتِي عِنْدَ رِجْلَيْهِ أَنَا بِرُّ مَنْ وَصَلْتِ مِنْ إِخْوَانِكِ ثُمَّ يَقُلْنَ مَنْ أَنْتِ فَأَنْتِ أَحْسَنُنَا وَجْهاً وَ أَطْيَبُنَا رِيحاً وَ أَبْهَانَا هَيْئَةً فَتَقُولُ أَنَا الْوَلَايَةُ لِآل مُحَمَّدصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ رأَجْمَعِينَ» (1)
«هنگامى كه بنده مؤمنى از دنيا مى رود، با او ششصورت وارد قبر مى شود كه يكى از آنها زيباتر، نورانى تر، خوش بوتر و پاكيزه تر از سايرصورت ها است. سپس به ترتيب در سمت راست، چپ، پيش روى، پشت سر و كنار پاى اوصورت هاى ديگرى مى ايستند و آنكه زيباتر از همه است، بالاى سرش قرار مى گيرد و هرگاه (حادثه اى) از سمت راست او پيش آيد،صورتى كه در جانب راست او قرار دارد، مانع مى شود و همين طور ساير جهات. سپسصورتى كه از ديگران نيكوتر است، مى پرسد: خداوند به شما پاداش خير دهد، شما چه كسانى هستيد؟ در پاسخ اوصورت سمت راست، خود را نماز وصورت
ص: 90
سمت چپ، خود را زكات وصورت مقابل، خود را روزه وصورت پشت سر، خود را حج و عمره وصورتى كه در كنار پاهاى او قرار دارد، خويش را نيكى به برادران دينى معرفى مى كند. آنگاه همه اينصورت ها مى پرسند: تو كيستى كه از همه زيباتر، نورانى تر، خوش بوتر و پاكيزه ترى؟ پاسخ مى دهد: من ولايت آل محمد (عليهما السلام) هستم.»
تعبير زيباتر، نورانى تر، خوش بوتر و پاكيزه تر كه درباره ولايت به كار رفته است، نشان مى دهد كه ولايت اهل بيت (عليهما السلام) منشأ زيبايى، نورانيت، خوش بويى و پاكيزگى است و اعمال نيك و عبادات ديگر، به ميزانى كه به اين ولايت منتسب و مرتبطند، از اين زيبايى، نورانيت و پاكيزگى برخوردار مى شوند.
ص: 91
ص: 92
«وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ» (سوره آل عمران، آيه 97)
«و براى خدا، حج بيت بر عهده مردم است (البته بر) كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد و هر كس كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بى نياز است.»
استطاعت در زبان عربى به معناى كسب توانايى و قدرت براى انجام كار و در حج، به معناى داشتن شرايطى است كه به اعتبار آنها حج بر انسان واجب مى شود. (1) در قرآن و احاديث اهل بيت (عليهما السلام) از استطاعت به عنوان
اصلى ترين ركن وجوب حج ياد شده و در كلام وحى آمده است:
«لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌ
عَنِ رالْعالَمينَ» (2)
ص: 93
«براى خدا، حج بيت بر عهده مردم است (البته بر) كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد و هر كس كفر ورزد، يقيناً خداوند از جهانيان بى نياز است.»
نكات برجسته در اين آيه عبارتند از:
1. واژگان «
لِلَّهِ- عَلَي النَّاسِ- حِجُّ الْبَيْتِ
» كه دركنار هم و بدون هيچ فاصله اى ذكر گرديده، همراهى تكليف كننده، تكليف شونده و تكليف را نشان مى دهد.
2. ذكر جمله «
مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلًا
» بعد از «
النّاس
» در آيه فوق، از نظر ادبى «
بَدَلِ بَعْض از كُلْ
» محسوب مى شود و نشان مى دهد كه اين تكليف، تنها بر كسانى واجب است كه داراى استطاعت باشند. به ديگر سخن، تنها بعضى از مردم مكلف به حج اند؛ نه همه آنها.
3. آيه با جمله اسميه شروع شده است، زيرا امر و دستور اگر بهصورت جمله اسميه بيان شود، تأكيد بيشترى نسبت به جمله فعليه دارد.
4. جمله «
إِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين
» نشان مى دهد كه ثمره حج به انسان ها
بازمى گردد و ترك آن ضررى به خداوند وارد نمى آورد.
با توجه به كامل و غنى بودن ادبيات و زبان عربى و وسعت واژگان و معانى آنها و اينكه هر يك براى معنا و مفهومى خاص وضع شده اند (و حتى در موارد مترادف، تفاوتهاى ظريف و باريكى با يكديگر دارند) بررسى فرق هاى ميان
استطاعت و قدرت و وسع و طاقت، جالب بوده و به درك بهتر مفاهيم
ص: 94
حج، كمك شايانى مى كند. مرحوم طبرسى در تفسير مفهوم استطاعت مى گويد:
«حَقيقَةُ الْاسْتِطاعَةِ أَلْقُوّةُ الَّتي تَنْطاعُ بِهَا الْجارِحَةُ لِلْفِعْلِ»(1)
«حقيقت استطاعت، قوتى است كه اعضاء و جوارح را بر انجام كار توانمندمى نمايد.»
و درباره تفاوت استطاعت با قدرت مى گويد:
«الْقُدرةُ هِيَ ما أَوْجَبَ كَوْنَ الْقادِرِ عَلَيْهِ قادِراً وَ لِذلِكَ لا يُوصَفُ تَعالى بِأَنَّهُ مُسْتَطيعٌ وَ يُوصَفُ بِأَنَّهُ قادِرٌ» (2)
«قدرت، چيزى است كه به انسان توانايى مى دهد. به همين دليل خداوند به قادر بودن وصف مى شود. اما چون داراى جسم و اعضاء و جوارح نيست، او را مستطيع نمى خوانيم.»
اما ديدگاهصاحب مجمع البيان درباره تفاوت وسع و طاقت چنين است كه:
«أَلْوُسْعُ ما دُونَ الطّاقَةِ وَ يُسَمّى ذلِكَ وُسْعاً بِمعنَى أَنَّهُ يَسَعُ الانسانَ وَ لا يَضيِقُ رعَنْهُ»(3)
«وسع به كمتر از طاقت (كه حداكثر توان است) اطلاق مى شود و از آن جهت
به توان كمتر از طاقت وسع گفته اند كه به انسان (در انجام يا ترك انجام) سعه و گشايش مى دهد و عرصه را بر او تنگ نمى كند.»
چنانچه در جاى ديگرى مى گويد:
«أَلْوُسْعُ أَلْحالُ الَّتي يَتَّسِعُ بِها السَّبيلُ إِلَى الْفِعْلِ وَ الْوُسْعِ دُونَ الطَّاقَةِ» (4)
ص: 95
«وسع، حالتى است كه به سبب آن، راه انجام كار براى انسان فراهم مى شود. وسع انسان، كمتر از حداكثر توان اوست.»
اميرمؤمنان (ع) ضمن بيان اشتياق اهل ايمان به انجام فريضه حج و اشاره به برخى از ظرايف آن، به ذكر آيه استطاعت پرداخته و علت واجب شدن حج بر اهل استطاعت را برخوردارى از ثمرات شگفت انگيز آن معرفى نموده و فرمودند:
«فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ يَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ وَ يَأْلَهُونَ إلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلَامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إلَيه دَعْوَتَهُ وَصَدَّقُوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلَائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ يُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ يَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ لِلْإسْلَامِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً فَرَضَ حَجَّهُ وَ أَوْجَبَ حَقَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»(1)
« (خداوند) حج خانه خود را بر شما واجب كرد، همان خانه اى كه آن را قبله گاه انسان ها قرار داده كه همچون چهارپايان (تشنه) به سوى آن روى مى آورند و همانند كبوتران عاشق به آن پناه مى برند. خداى سبحان، كعبه را
مظهر تواضع بندگان در برابر عظمت خويش و نشانه اعتراف آنان به بزرگى و عزت خود قرار داد و در ميان انسان ها، شنوندگانى را برگزيد كه دعوت او را (براى حج) اجابت كنند و سخن او را تصديق نمايند و پاى بر جايگاه پيامبران الهى نهند و خود را همانند فرشتگانى نمايند كه دور عرش الهى طواف مى كنند
ص: 96
تا در اين عبادتگاه كه محل تجارت است، سودهاى فراوان به دست آورند و به سوى وعده گاه آمرزش الهى بشتابند. خداى سبحان، كعبه را براى اسلام، نشانه گويا و براى پناهندگان، خانه امن و امان قرار داد. حج آن را فريضه قرار داده و اداى حق آن را واجب كرد و بر همه شما واجب گرداند كه به زيارت آن برويد و فرمود: حج بيت براى خدا بر عهده مردم است البته بر كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد و آن كس كه كفر ورزد، خداوند از همه جهانيان
بى نيازاست.»
استطاعت، شرط لازم براى واجب شدن حج است. رسول اكرم (ص) در اين باره فرمودند:
«تَارِكُ الْحَجِّ وَ هُوَ مُسْتَطِيعٌ كافِرٌ» (1)
«كسى كه با وجود استطاعت، از رفتن به حج خوددارى كند، (به اين دستور الهى) كفر ورزيده است.»
از امام صادق (ع) نقل شده كه مقصود از مستطيع در حج كسى است كه:
«كَانَصَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّي سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ»(2)
«علاوه برصحت جسمانى، مسير رفتن به كعبه برايش باز بوده و از زاد و توشه
لازم برخوردار باشد.»
و در حديث ديگر فرمودند:
ص: 97
«حِجُّ الْبَيْتِ وَاجِبٌ لِمَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ هُوَ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ مَعَصِحَّةِ الْبَدَنِ وَ أَنْ يَكُونَ لِلْإِنْسَانِ مَا يُخَلِّفُهُ عَلَي عِيَالِهِ وَ مَا يَرْجِعُ إِلَيْهِ بَعْدَ حَجِّه»(1)
«حج خانه خدا بركسى واجب است كه استطاعت داشته باشد و استطاعت يعنى داراى توشه و مركب (وسيله نقليه) و سلامت بدن بوده و گذشته از هزينه زن و فرزندش، مالى نيز پس از بازگشت از حج براى امرار معاش اندوخته باشد.»
با توجه به اهميت حج، اين سؤال به ذهن مى آيد كه آيا اين فريضه الهى با
وجود شرايط، تنها يك بار بر انسان واجب است يا اينكه با مهيا شدن مجدّد شرايط، مكرر بر انسان واجب مى شود؟ ظاهر روايات بر وجوب يك بار حج در طول عمر دلالت دارد و احاديثى كه در ازاى هر استطاعت، انجام يك حج را واجب معرفى نموده، داراى رمز و راز خاصى است كه پس از ذكر روايات آن بيان خواهيم نمود. امام صادق (ع) درباره وجوب يك بار حج در طول عمر فرمودند:
«الْحَجُّ فُرِضَ عَلَيْهِمْ مَرَّةً وَاحِدَةً لِبُعْدِ الْأَمْكِنَةِ وَ الْمَشَقَّةِ عَلَيْهِمْ فِي الْأَنْفُسِ روَرالْأَمْوَالِ»(2)
«حج از آن جهت تنها يك بار در طول عمر بر مردم واجب شده است كه راهها دور بوده و آمدن به حج براى آنها مشقّت جانى و مالى دارد.»
در حديث ديگر از امام رضا (ع) نقل شده است:
«أَنَّ الْحَجَّ فَرِيضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ وَ قَدْ وَجَبَ فِي طُولِ الْعُمُرِ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ وَعَدَ عَلَيْهَا مِنَ الثَّوَابِ الْجَنَّةَ وَ الْعَفْوَ مِنَ الذُّنُوبِ» (3)
«حج فريضه اى از فرائض الهى است كه يك بار در طول عمر واجب بوده و خداوند بر آن وعده بهشت و بخشش گناهان داده است.»
و در حديث ديگر از آن حضرت روايت شده است:
«عِلَّةُ فَرْضِ الْحَجِّ مَرَّةً وَاحِدَةً لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَضَعَ الْفَرَائِضَ عَلَي أَدْنَي الْقَوْمِ قُوَّةً فَمِنْ تِلْكَ الْفَرَائِضِ الْحَجُّ الْمَفْرُوضُ وَاحِدٌ ثُمَّ رَغَّبَ أَهْلَ الْقُوَّةِ عَلَي قَدْرِرطَاقَتِهِمْ»(4)
«علّت وجوب يك بار حج در طول عمر براى اين است كه خداوند عزّوجلّ در همه واجبات و فرائض، وضعيت ناتوان ترين افراد را ملاك قرار داده است. يكى از اين واجبات، حج است كه يك بار در طول عمر واجب است. سپس خداوند كسانى را كه توانايى لازم دارند، ترغيب نموده تا مكرر آن را
بجاى آورند.»
در مقابل رواياتى كه بر وجوب يك بار حج در طول عمر دلالت دارد، احاديث ديگرى وجود دارد كه حج را تكليف هر ساله انسان هاى مستطيع معرفى مى نمايد. چنان كه روايت شده در حجة الوداع، فردى به نام سُراقَةَ بنِ جُعْشُمْ به رسول خدا (ص) عرضه داشت:
«يَا رَسُولَ اللَّهِ عُلِّمْنَا دِينَنَا كَأَنَّمَا خُلِقْنَا الْيَوْمَ أَرَأَيْتَ لِهَذَا الَّذِي أَمَرْتَنَا بِهِ لِعَامِنَا هَذَا أَوْ لِكُلِّ عَامٍ»
«اى رسول خدا! به گونه اى دين (و اعمال حج) به ما تعليم داده شده كه احساس مى كنيم تازه از مادر متولد شده ايم. آيا حجى كه ما را به آن امر
ص: 98
مى نمايى فقط در اين سال واجب است يا هر سال بر ما تكليف است؟»
رسول خدا (ص) فرمودند:
«لا بَلْ لِأَبَدِ الْأَبَدِ»(1)
«نه، (امر به حج) هرگز پايان نمى پذيرد و تا ابد ادامه دارد.»
شيخصدوق در اين باره مى گويد:
«وَ الَّذِي أَعْتَمِدُهُ وَ أُفْتِي بِهِ أَنَّ الْحَجَّ عَلَي أَهْلِ الْجِدَةِ فِي كُلِّ عَامٍ فَرِيضَة»
«آنچه من بر آن اعتماد دارم و به آن فتوا مى دهم آن است كه بر اهل استطاعت و قدرت، انجام حج در هر سال واجب مى باشد.»
شيخصدوق در ادامه، احاديث ذيل را كه از امام صادق (ع) روايت شده، به عنوان دليل فتواى خود ذكر نموده است:
1. «الْحَجُّ فَرْضٌ عَلَي أَهْلِ الْجِدَةِ فِي كُلِّ عَامٍ»
«انجام حج براى افراد مستطيع، در هر سال فرض و واجب است.»
2. «الْحَجُّ وَاجِبٌ عَلَي مَنْ وَجَدَ السَّبِيلَ إِلَيْهِ فِي كُلِّ عَامٍ»
«حج بر كسانى كه قدرت و استطاعت دارند در هر سال واجب مى باشد.»
3. حديث آن حضرت كه در ذيل آيه استطاعت(2) فرمودند:
«وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ (فِي كُلِّ عَامٍ) مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» (3)
«بجاى آوردن حج واجب براى خدا، بر كسانى كه قدرت و تمكّن دارند، در هر
ص: 99
سال واجب است.» (1)
در كتاب جواهر الكلام، ديدگاه شيخصدوق به تفصيل مورد نقد قرار گرفته و آمده است:
«لَا يَجِبُ بِأَصْلِ الشَّرْعِ إلَّا مَرَّةً وَاحِدَةً إجْماعاً بِقِسْمَيْهِ مِنَ الْمُسْلِمينَ ... وَ اقْتِضَاءِ إطْلاقِ الأمْرِ فِي الكِتابِ وَ السُّنَّةِ ذَلِكَ ... فَمَا عَنِ الصَّدُوقِ في العِلَلِ- مِنْ أَنَّ الَّذي اعْتَمِدُهُ وَ أُفْتِي بِهِ أَنَّ الحَجَّ عَلىَ أهْلِ الْجِدَةِ فِي كُلِّ عَامٍ فَريضَةٌ- واضِحُ الضَّعْفِ وَ في مَحْكِيِّ الْمُنْتَهى قَدْ حُكِيَ عَنْ بَعْضِ النَّاسِ الوُجُوبُ فِي كُلِّ سَنَةٍ مَرَّةٌ وَ هِيَ حِكَايَةٌ لَمْ تَثْبُتْ وَ مُخَالِفَةٌ لِلإجْماعِ وَ السُّنَّةِ»(2)
«حج در اصل شريعت، جز يك بار در طول عمر، طبق اجماع (محصل و منقول) تمام فقيهان مسلمان واجب نمى شود. چرا كه اطلاق امر، در قرآن و روايات چنين اقتضاء دارد و ضعف آنچه شيخصدوق در علل آورده مبنى بر اينكه «آنچه من به آن اعتماد كرده و فتوا مى دهم اين است كه حج بر اهل استطاعت، در هر سال واجب است» روشن و آشكار است و آنچه در كتاب «المنتهى» از برخى نقل شده است كه حج همه ساله واجب است، ثابت نبوده و مخالف اجماع و سنت است.»
در كتاب عروةالوثقى نيز به ديدگاه شيخصدوق اشاره شده و در اين باره
ص: 100
آمده است:
«وَ لَا يَجِبُ فِي أصْلِ الشَّرْعِ إلَّا مَرَّةً وَاحِدَةً فِي تَمَامِ العُمْرِ وَ هُوَ الْمُسَمَّى بِحَجَّةِ الإسْلامِ، أيْ الْحَجُّ الَّذِي بُنِيَ عَلَيْهِ الإسْلامُ مِثْلُ الصَّلاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْخُمْسِ وَ الزَّكَاةِ وَ مَا نُقِلَ عَنِ الصَّدُوقِ فِي العِلَلِ مِنْ وُجُوبِهِ عَلَى أهْلِ الْجِدَةِ كُلَّ عَامٍ عَلَى فَرْضِ ثُبُوتِهِ شَاذٌّ مُخَالِفٌ لِلإجْماعِ وَ الأخْبَارِ وَ لا بُدَّ مِنْ حَمْلِهِ عَلَى بَعْضِ الْمَحَامِلِ كَالأخْبَارِ الوَارِدَةِ بِهذَا الْمَضْمُونِ مِنْ إرَادَةِ الِ اسْتِحْبَابِ الْمُؤَكَّدِ»(1)
«حج تمتع كه مانند نماز، روزه، خمس و زكات (يكى از پايه هايى است كه) اسلام بر آن نهاده شده، در اصل، تنها يك بار در عمر واجب مى شود و از آن، به حَجَّةالاسلام ياد مى شود و آنچهصدوق در علل، به عنوان وجوب همه ساله حج بر اهل استطاعت آورده، به فرض اثبات، فتوايى نادر و مخالف اجماع و روايات است و بايد آن را بر اين حمل كنيم كه اخبار وارده در اين زمينه، استحباب مؤكد را اراده نموده است.»
با توجه به مطالب ذكرشده و رواياتى كه مطابق با فقه شيعه به عنوان مستندِ يك بار واجب شدن حج تمتع در طول عمر بيان كرديم، به خوبى فهميده مى شود كه اگر مشقت هاى حج و دورى مسافت نمى بود، اين عمل به طور مستمر واجب مى گرديد. اما از آنجا كه اراده خداوند از مناسك حج و حضور در مواقف آن، بكارگيرى آموزه هاى حج در زندگى به منظور توبه از گناه و نافرمانى است، از اين رو احاديث ناظر به وجوب هر ساله حج بر اين معنا حمل شده و بر ضرورت بكارگيرى آموزه هاى حج در پى هر گناه دلالت دارد و احاديث مربوط به يك بار واجب بودن حج در طول عمر (كه ديدگاه فقه شيعه بر آن مبتنى مى باشد) ناظر
ص: 101
به اين مطلب استكه يك بار بجاى آوردن حج، انسان را از ملزم بودن به انجام حج در سال هاى بعد معاف مى گرداند.
اگر شخصى پس از حصول استطاعت، از انجام حج خوددارى كند، بايد به
انجام آن ملزم شود. چنانچه امام صادق (ع) به عبدالله بن سنان فرمودند:
«لَوْ عَطَّلَ النَّاسُ الْحَجَّ لَوَجَبَ عَلَي الْإِمَامِ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَي الْحَجِّ إِنْ شَاءُوا وَ إِنْ أَبَوْا فَإِنَّ هَذَا الْبَيْتَ إِنَّمَا وُضِعَ لِلْحَجِّ» (1)
«اگر مردم (اهل استطاعت) حج را ترك كنند، بر امام واجب است كه آنان را مجبور به انجام حج نمايد؛ چه بخواهند و چه نخواهند. چرا كه كعبه براى انجام حج قرار داده شده است.»
به عبارت ديگر پس از حصول استطاعت، تمايل يا عدم تمايل نسبت به حج، فاقد موضوعيت است و (با توجه به اسرار و رموزى كه در آن وجود دارد) بر همه اهل استطاعت واجب است.
با توجه به اينكه حج، نماد و نشان ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است (كه به نجات از دام بينش و روش شيطان منتهى شده و به اطاعت و عبادت خداوند مى انجامد)، از اين رو استطاعت علاوه بر توانايى انجام مناسك حج، به امورى اطلاق مى شود كه امكان عمل به ولايت و بهره مندى از ربوبيت را فراهم مى آورد كه بارزترين مصاديق آن، دستجات گوناگون علم است. اميرمؤمنان (ع) در اين باره
ص: 102
فرمودند:
«بِالْعِلْمِ يُطَاعُ اللَّهُ وَ يُعْبَدُ وَ بِالْعِلْمِ يُعْرَفُ اللَّهُ وَ يُوَحَّدُ» (1)
«به سبب علم، خداوند عبادت و اطاعت مى شود و به سبب علم، خداوند شناخته شده و به يگانگى اش اقرار مى گردد.»
نكته و اشاره
امام صادق (ع) استطاعت را شرط تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) (و بهره مندى از ربوبيت) معرفى نموده كه به همگان ارزانى شده و هيچ كس در ترك آن معذور نيست. از اين رو، در ذيل آيه:
«وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ إِلَي السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ» (2)
«به تحقيق مردم به سجود فرا خوانده شدند در حالى كه سالم بودند.»
فرمودند:
«إِلَي وَلَايَتِهِ فِي الدُّنْيَا وَ هُمْ يَسْتَطِيعُونَ» (3)
«در دنيا به ولايت اميرمؤمنان (ع) دعوت مى شدند، درحالى كه مستطيع بودند.»
در اين حديث، امام صادق (ع) سجود را به ولايت و سلامت را به استطاعت تفسير كرده و لازمه تمسك به ولايت را داشتن استطاعت معرفى نموده اند و راه را براى درك هر چه بهتر اراده خداوند از استطاعت در حج هموار گردانده اند.
ص: 103
ص: 104
قال الصادق (ع): «إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ. ... وَ اخْرُجْ مِنْ حُقُوقٍ تَلْزَمُكَ مِنْ جِهَةِ الْمَخْلُوقِينَ» (مستدرك الوسائل، ج 10،ص 172)
«هنگامى كه اراده حج كردى (قبل از عزيمت) حقوقى را كه ديگران بر گردن تو دارند، اداء كن.»
مناسك حج، مشتمل بر احكام ظريف و اسرار و رموزى است كه لازم است زائران حج از آنها آگاهى يابند. به همين سبب اميرمؤمنان (ع) به
قُثَمِ بنِ عَبّاس
امر نمود:
«فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَكِّرِ الْعَالِمَ» (1)
«حج را براى مردم اقامه نما و آنها را متذكّر ايام الهى گردان و ظهر و عصر در جايى بنشين و به كسانى كه احكام دينشان را از تو مى پرسند، پاسخ بده و
(آموزه هاى دينى را) به جاهلان بياموز و به عالمان، يادآورى كن.»
از امام صادق (ع) روايت شده است كه خداوند جبرئيل را مأمور نمود تا حج و مناسك آن را به ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) تعليم دهد و براى تحقق اين منظور:
«أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِيمَ أَنْ يَحُجَّ وَ يَحُجَّ بِإِسْمَاعِيلَ مَعَهُ وَ يُسْكِنَهُ الْحَرَمَ ... وَ أَرَاهُمَا كَيْفَ يَتَهَيَّئَانِ لِلْإِحْرَامِ فَفَعَلَا ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَأَهَلَّا بِالْحَجِّ وَ أَمَرَهُمَا بِالتَّلْبِيَاتِ
الْأَرْبَعِ الَّتِي لَبَّي بِهَا الْمُرْسَلُونَ» (2)
«خداوند به ابراهيم (ع) امر نمود كه حج بجاى آورد و اسماعيل (ع) را با خود به حج ببرد و وى را در حرم اسكان دهد ... و جبرئيل به ايشان نشان (تعليم) داد كه چگونه براى احرام آماده شوند و آنها انجام دادند. سپس جبرئيل به آنها
ص: 105
دستور داد كه مُحْرِم به احرام حج شده و لبيك هاى چهارگانه اى را كه پيامبران گفته بودند، بگويند.»
و نيز از آن حضرت روايت شده است:
«كَانَتِ الشِّيعَةُ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ أَبُوجَعْفَرٍ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّي كَانَ أَبُوجَعْفَرٍ فَفَتَحَ لَهُمْ وَ بَيَّنَ لَهُمْ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّيصَارَ النَّاسُ يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا كَانُوا يَحْتَاجُونَ إِلَي النَّاسِ» «1»
«شيعه پيش از امام باقر (ع) مناسك حج و حلال و حرام خود را نمى شناخت تا اينكه آن حضرت باب آن را بر روى مردم گشود و مناسك حج و حلال و حرام را براى آنها آشكار گرداند، تا آنجا كه مردم به شيعه نيازمند شدند، بعد از آنكه شيعيان به ساير مردم نيازمند بودند.»
امام صادق (ع) در كلام نورانى خود به بيان نيت زائر خانه خدا به هنگام
عزيمت به حج پرداخته، فرمودند:
«إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلَّهِ تَعَالَي مِنْ كُلِّ شَاغِلٍ وَ حِجَابٍ وَ فَوِّضْ أُمُورَكَ إِلَي خَالِقِهَا وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ حَرَكَاتِكَ وَ سَكَنَاتِكَ وَ سَلِّمْ لِقَضَائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِهِ وَ دَعِ الدُّنْيَا وَ الرَّاحَةَ وَ الْخَلْقَ» «2»
«چون خواستى حج بجاى آورى، قلب خود را از موانع و آنچه قلب تو را به خود مشغول مى كند، خالى كن و امور خود را به خداوند واگذار و در همه
حركات و سكناتت به او توكل كن و در برابر تقديرات و فرامين او تسليم باش و دنيا و راحتى آن و مردم (طالب دنيا) را رها كن.»
ص: 106
زائر خانه خدا مى بايد با قطع اميد از بازگشت به زندگى روزمره، همه وابستگى هاى گذشته اش را از خود دور كرده و از اميال خود قطع اميد نمايد تا مبادا چيزى مانع وفاى او به عهد و پيمان هاى الهى گردد. چنان كه امام صادق (ع) فرمودند:
«واسْتَعِدَّ اسْتِعْدَادَ مَنْ لَا يَرْجُو الرُّجُوعَ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ»(1)
«و (در اين راه) آن چنان خود را آماده كن كه گويا اميد بازگشت ندارى و در همراهى ديگران خوش رفتار باش.»
با توجه به اينكه زائر خانه خدا به هنگام حج، عزيمت مى كند تا با توبه از گناهان خويش، گذشته تاريكش را جبران كند، بنابراين لازم استصدق خود را در اين امر با هزينه كردن مال حلال ثابت نمايد و از به كار گرفتن مال حرام (در
عملى كه نماد توبه و وسيله جبران گناهان است) بپرهيزد. چرا كه استفاده از مال حرام، نشانگر نداشتنصدق نيت در توبه است. از اين رو رسول خدا (ص) فرمودند:
«وَ مَنِ اكْتَسَبَ مَالًا حَرَاماً لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُصَدَقَةً وَ لَا عِتْقاً وَ لَا حَجّاً وَ لَا اعْتِمَاراً وَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِعَدَدِ أَجْزَاءِ ذَلِكَ أَوْزَاراً وَ مَا بَقِيَ مِنْهُ بَعْدَ مَوْتِهِ كَانَ زَادَهُ إِلَي النَّارِ» (2)
«هركس مال حرامى كسب كند، خداوند نهصدقه او را مى پذيرد و نه بنده آزاد
ص: 107
كردن و نه حج گزاردن و نه عمره گزاردن او را و به اندازه پاداش اين اعمال براى او گناهانى سنگين مى نويسد و آنچه از وى پس از مرگش بر جاى بماند، توشه راه جهنم او خواهد بود.»
امام باقر (ع) نيز در اين باره فرمودند:
«مَنْ أَصَابَ مَالًا مِنْ أَرْبَعٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ فِي أَرْبَعٍ مَنْ أَصَابَ مَالًا مِنْ غُلُولٍ أَوْ رِباً أَوْ خِيَانَةٍ أَوْ سَرِقَةٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ فِي زَكَاةٍ وَ لَا فِيصَدَقَةٍ وَ لَا فِي حَجٍّ وَ لَا فِي عُمْرَةٍ وَ قَالَ أَبُوجَعْفَر (ع) لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ حَجّاً وَ لَا عُمْرَةً مِنْ مَالٍ حَرَامٍ» (1)
«هركس مالى را از چهار روش به دست آورد، (هزينه كردن آن مال در) چهار چيز از او پذيرفته نمى شود. هركس مالى را از راه نامشروع يا ربا يا خيانت يا دزدى به دست آورد، اداى زكات،صدقه، حج و عمره با آن مال از او پذيرفته نمى شود و در ادامه فرمودند: خداى عزّوجلّ انجام حج و عمره را با مال حرام نمى پذيرد.»
امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) روايت مى كند كه آن بزرگوار، بار و جهاز خويش را بر مركب نهاده و فرمودند: «اين حج براى ريا و شنيدن مردم نيست.» و افزودند:
«مَنْ تَجَهَّزَ وَ فِي جَهَازِهِ عَلَمٌ حَرَامٌ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ الْحَجَّ»(2)
«هر كس كه (براى حج) آماده شود و در اثاثيه او حتى پرچم حرامى باشد،
خداوند حج را از وى نخواهد پذيرفت.»
در روايتى ديگر از امام صادق (ع) آمده است:
«إِذَا اكْتَسَبَ الرَّجُلُ مَالًا مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ ثُمَّ حَجَّ فَلَبَّي نُودِيَ لَا لَبَّيْكَ وَ لَا سَعْدَيْكَ وَ إِنْ كَانَ مِنْ حِلِّهِ فَلَبَّي نُودِيَ لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ»(3)
ص: 108
«اگر كسى مالى از راه حرام به دست آورد، سپس حج بجاى آورده و لبّيك بگويد، به او ندا داده مى شود: «
لَا لَبَّيْكَ وَ لَا سَعْدَيْكَ
» و اگر از راه حلال به دست بياورد و لبيك بگويد، به او ندا داده مى شود: «
لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ
» روايت شده است كه سِندِى بْن شاهَك (عليه اللعنه) به امام كاظم (ع) گفت:
اگر اجازه دهى مخارج كفن و دفن تو را بر عهده مى گيرم. امام كاظم (ع) فرمودند:
«إِنَّا اهْلَ بَيْتٍ حَجُّصَرُورَتِنَا وَ مُهُورُ نِسَائِنَا وَ أَكْفَانُنَا مِنْ طَهُورِ أَمْوَالِنَا»
«ما خاندانى هستيم كه حج اول (حجصروره)، مهريه زنان و نيز كفن هاى ما از پاكيزه ترين اموال ما است.» (1)
طبق توصيه هايى كه در برخى روايات آمده است، بجاى آوردن حج بايد همراه با اسباب و ابزارهايىصورت پذيرد كه لازمه اقامت در مكه و گذران زندگى در طول انجام حج، داشتن آنهاست.(2) اين امر در زمان هاى گذشته كه تهيه
ص: 109
آذوقه سفر با زائران بوده، جلوه بيشترى داشته است. اما سفارش پيشوايان معصوم (عليهما السلام) به داشتن اسباب و ابزارهاى لازم و تهيه خوراكى هاى مقوى و پرخاصيت، به شرحى كه ذكر خواهد شد، بيانگر اين مطلب است كه لازمه برآوردن اراده خداوند از اعمال و مناسك حج، مجهز نمودن خود به ابزارهاى لازم علمى، اعتقادى و عملى است كه ما را در انجام اين اعمال يارى دهد. چنان كه اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
«إِذَا أَرَدْتُمُ الْحَجَّ فَتَقَدَّمُوا فِي شِرَاءِ الْحَوَائِجِ لِبَعْضِ مَا يُقَوِّيكُمْ عَلَي السَّفَرِ فَإِنَ
اللَّهَ يَقُولُ وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً» (1)
«آنگاه كه قصد حج كرديد، خريد برخى از نيازمندى هايى را كه در سفر به شما نيرو مى بخشند، پيش بيندازيد كه خداوند متعال مى فرمايد: اگر قصد خارج شدن داشتند، ساز و برگ آن را آماده مى كردند.»
امام باقر (ع) نيز درباره آمادگى براى بجاى آوردن اعمال حج فرمودند:
«إِنَّ الْحَاجَّ إِذَا أَخَذَ فِي جَهَازِهِ لَمْ يَخْطُ خُطْوَةً فِي شَيْ ءٍ مِنْ جَهَازِهِ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ مَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَيِّئَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ حَتَّي يَفْرُغَ مِنْ جَهَازِهِ مَتَي مَا فَرَغَ» (2)
«از هنگامى كه حج گزار، به مقدمات حج مى پردازد (و اسباب سفر را فراهم
مى كند) به ازاى هر قدمى كه برمى دارد، خداوند ده نيكى براى او نوشته و ده كار ناپسند را بر او مى بخشد و ده مرتبه به او درجه مى دهد (و اين امر ادامه
دارد) تا هنگامى كه از انجام مقدمات حج فارغ شود.»(3)
ص: 110
حماد بن عيسى از امام صادق (ع) روايت مى كند كه فرمودند: از جمله سفارش هاى لقمان به پسرش اين بود كه:
«يَا بُنَيَّ سَافِرْ بِسَيْفِكَ وَ خُفِّكَ وَ عِمَامَتِكَ وَ خِبَائِكَ وَ سِقَائِكَ وَ إِبْرَتِكَ وَ خُيُوطِكَ وَ مِخْرَزِكَ وَ تَزَوَّدْ مَعَكَ مِنَ الْأَدْوِيَةِ مَا تَنْتَفِعُ بِهَا أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ وَ كُنْ لِأَصْحَابِكَ مُوَافِقاً إِلَّا فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (1)
«پسر عزيزم! در سفر؛ شمشير، كفش، عمامه، خيمه، مشك آب، سوزن خياطى و نخ و سوزن كفش دوزى را همراه بردار و از دارو آنچه به كار تو و همسفرانت مى آيد، همراه خود داشته باش و در كارها با همسفران، موافق و همسو باش؛ مگر در نافرمانى خدا.»
امام صادق (ع) در جايى ديگر فرمودند:
«كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) إِذَا سَافَرَ إِلَي الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ تَزَوَّدَ مِنْ أَطْيَبِ الزَّادِ مِنَ اللَّوْزِ وَ السُّكَّرِ وَ السَّوِيقِ الْمُحَمَّصِ وَ الْمُحَلَّي» (2)
«هر وقت امام سجاد (ع) به سفر حج و عمره مى رفت، از پاكيزه ترين زاد و توشه ها نظير بادام، شكر، آرد بدون سبوس ترش و شيرين برمى داشت.»
ص: 111
از آنجا كه قصد زائر كعبه توبه از گناه است، از اين رو سفارش شده كه اين قصد و عزيمت را به اطرافيان اعلام كند و آنها را از رفتن به حج و عزيمت بر تغيير بينش و رفتار خود آگاه نموده و از آنان بخواهد تا زشتى هاى رفتارى و گفتارى او را تا اين زمان بر او ببخشند كه اين امر، نشانگر عزيمت بر تغيير رفتار و گفتار در حج است. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ ... وَ اخْرُجْ مِنْ حُقُوقٍ تَلْزَمُكَ مِنْ جِهَةِ الْمَخْلُوقِينَ»(1)
«هنگامى كه اراده حج كردى ... حقوقى را كه ديگران بر گردن تو دارند، اداءكن.»(2)
در حديثى ديگر از امام رضا (ع) روايت شده است:
«إِذَا أَرَدْتَ الْخُرُوجَ إِلَي الْحَجِّ وَدَّعْتَ أَهْلَكَ وَ أَوْصَيْتَ وَ قَضَيْتَ مَا عَلَيْكَ مِنَ الدَّيْنِ وَ أَحْسَنْتَ الْوَصِيَّةَ لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي كَيْفَ يَكُونُ عَسَي أَنْ لَا تَرْجِعَ مِنْ رسَفَرِكَ»(3)
«هنگامى كه مى خواهى عازم سفر حج شوى، با خانواده ات وداع كن و به آنها وصيت نما و حقوقى كه ديگران بر گردن تو دارند، اداء كن و در وصيت نمودن به نيكى رفتار نما. زيرا بر تو نامعلوم است، شايد از اين سفر بازنگشتى.»
ص: 112
نكته شايان ذكر اينكه حلاليت خواستن قبل از حج، از همين احاديث گرفته شده و طبق آن، شخص مكلّف گرديده است تا با رفتن نزد كسانى كه حقوقشان به دست او ضايع شده، نشان دهد كه قصد دارد با عزيمت به حج، گذشته سياه خود را جبران نموده و با تغيير بينش و روش، موجبات بسط امنيت را براى اطرافيان فراهم آورد.
روايت شده است كه ابراهيم ساربان از على بن يقطين اجازه ورود و ملاقات خواست، اما على بن يقطين به او اجازه نداد و در همان سال به حج رفت و وقتى وارد مدينه شد و اجازه خواست تا خدمت امام كاظم (ع) برسد، حضرت اجازه نداد. او روز دوم، آن حضرت را ملاقات كرد و عرضه داشت: مولاى من! گناه من چه بود؟ فرمودند: به تو اجازه حضور ندادم چون تو برادرت ابراهيم ساربان را به حضور نپذيرفتى.
«وَ قَدْ أَبَي اللَّهُ أَنْ يَشْكُرَ سَعْيَكَ أَوْ يَغْفِرَ لَكَ إِبْرَاهِيمُ الْجَمَّالُ فَقُلْتُ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ مَنْ لِي بِإِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ فِي هَذَا الْوَقْتِ وَ أَنَا بِالْمَدِينَةِ وَ هُوَ بِالْكُوفَةِ»
«خداوند نيز سعى و حج تو را نمى پذيرد مگر اينكه ابراهيم را راضى كنى.
عرض كرد: مولاى من! چگونه مى توانم ابراهيم را ملاقات كنم؟ هم اكنون من در مدينه هستم و او در كوفه است.»
حضرت فرمودند: هنگام شب، بدون اينكه كسى از همراهانت با تو باشد، به جانب بقيع برو و اسبى را كه در آنجا آماده است، سوار شو. على بن يقطين به بقيع رفت و سوار بر اسب شد. طولى نكشيد كه مقابل خانه ابراهيم ساربان پياده
شد. در خانه را كوبيد و گفت: من على بن يقطين هستم. ابراهيم از درون خانهصدا زد: على بن يقطين! وزير هارون با من چه كار دارد؟ على بن يقطين
ص: 113
گفت:
مشكل بزرگى دارم. تو را قسم مى دهم كه در را باز كنى. ابراهيم در را باز كرد و على بن يقطين پس از ورود به او گفت: تا مرا نبخشى، مولايم امام كاظم (ع) مرا به حضور نمى پذيرد. ابراهيم گفت:
«يَغْفِرُ اللَّهُ لَكَ فَآلَي عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ عَلَي إِبْرَاهِيمَ الْجَمَّالِ أَنْ يَطَأَ خَدَّهُ فَامْتَنَعَ إِبْرَاهِيمُ مِنْ ذَلِكَ فَآلَي عَلَيْهِ ثَانِياً فَفَعَلَ فَلَمْ يَزَلْ إِبْرَاهِيمُ يَطَأُ خَدَّهُ وَ عَلِيُّ بْنُ يَقْطِينٍ يَقُولُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ انْصَرَفَ وَ رَكِبَ النَّجِيبَ وَ أَنَاخَهُ مِنْ لَيْلَتِهِ بِبَابِ الْمَوْلَي مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ (ع) بِالْمَدِينَةِ فَأَذِنَ لَهُ وَ دَخَلَ عَلَيْهِ فَقَبِلَهُ» (1)
«خداوند تو را ببخشد. على بن يقطين، ابراهيم را قسم داد كه قدم روىصورت او بگذارد. ابراهيم از اين كار خوددارى ورزيد. على بن يقطين دوباره او را قسم داد و ابراهيم ساربان پذيرفت. هنگامى كه ابراهيم پاى خود را روىصورت او گذاشته بود، على بن يقطين مى گفت: خدايا تو شاهد باش! سپس از جاى حركت كرده، سوار اسب شد و در همان شب به در خانه امام كاظم (ع) آمد. اجازه ورود خواست. حضرت اجازه داد و او را پذيرفت.»
با توجه به اينكه حج، سبب توبه از گناه و جبران اعمال گذشته است، از
اين رو در روايات توصيه گرديده هنگام عزيمت به حج، آماده تغيير بينش و روش ناپسند خويش شده و از خداوند بخشش گناهان گذشته را طلب كنيم. چنان كه از حضرت رضا (ع) درباره آداب عزيمت به حج و آمادگى براى اين سفر
ص: 114
پر رمز و راز روايت شده است:
«إِذَا أَرَدْتَ الْخُرُوجَ إِلَي الْحَجِّ ... وَ عَلَيْكَ بِكَثْرَةِ الِاسْتِغْفَارِ وَ التَّسْبِيحِ وَ التَّهْلِيلِ
وَ التَّكْبِيرِ وَ الصَّلَاةِ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»(1)
«هنگامى كه اراده نمودى به حج بروى ... تو را سفارش مى كنم به اينكه بسيار استغفار نموده و تسبيح الهى بر زبان آورى و «
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
» و «
اللَّهُ أَكْبَرُ
» بگويى و بر محمد و آل محمد (عليهما السلام)صلوات فرستى.»
امام صادق (ع) به زائر خانه خدا سفارش مى كند كه در طول سفر حج و نيز در مدت اقامت در مكه، بر رعايت وقت فضيلت اعمال عبادى اصرار بورزد. از اين رو فرمودند:
«وَ رَاعِ أَوْقَاتَ فَرَائِضِ اللَّهِ وَ سُنَنِ نَبِيِّهِ؛ وَ مَا يَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الْأَدَبِ وَ الِاحْتِمَالِ وَ الصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ وَ الشَّفَقَةِ وَ السَّخَاوَةِ وَ إِيثَارِ الزَّادِ عَلَي دَوَامِ الْأَوْقَاتِ»
«هر كدام از واجبات الهى و سنّت هاى پيامبر (ص) را در وقت خويش بجاى آور و در طول سفر، ديگر وظايف واجب از قبيل رعايت اصول ادب، تحمل و شكيبايى (در برابر ناگوارى ها و پيشامدها) و شكر در برابر نعمت ها و مهربانى و گذشت و ايثار توشه (به نيازمندان) را رعايت كن.» (2)
با توجه به اراده اى كه خداوند از بجاى آوردن حج دارد و با عنايت به
نتيجه اى كه مى بايد از اين عمل حاصل شود، شايسته است كه انسان،صدق خود را در دورى از نگرش و روش نادرستى كه قبل از حج داشته، با تحمل
ص: 115
همراهان و داشتن رفتار نيكو در مقابل آنها ثابت نمايد. به همين دليل از امام باقر (ع) روايت شده است:
«مَا يُعْبَأُ مَنْ سَلَكَ هَذَا الطَّرِيقَ إِذَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الصُّحْبَةِ لِمَنْصَحِبَهُ»(1)
«اگر اين سه خصلت در زائر خانه خدا نباشد، مورد توجه قرار نمى گيرد: تقوايى كه او را از نافرمانى خداوند باز دارد، حِلمى كه به وسيله آن بر غضبش مسلّط گردد و برخورد نيكو با همراهان.» (2)
از امام رضا (ع) روايت شده است كه هرگاه قصد نمودى براى حج خارج شوى:
«عَلَيْكَ بِكَثْرَةِ الِاسْتِغْفَارِ ... وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ الصِّحَابَةِ لِمَنْصَحِبَكَ وَ كَظْمِ الْغَيْظِ وَ قِلَّةِ الْكَلَامِ وَ إِيَّاكَ وَ الْمُمَارَاةَ»
«تو را به زيادى استغفار ... خوش خُلقى و رفتار نيكو با همراهان، فروبردن خشم، كم سخن گفتن و پرهيز از جدال با ديگران سفارش مى كنم.»(3)
ص: 116
ص: 117
قال الباقر (ع): «فِي كُلِّ شَي ءٍ خَافَ الْمُؤْمِنُ عَلَي نَفْسِهِ فِيهِ الضَّرَرَ فَلَهُ فِيهِ التَّقِيةُ» (مستدرك الوسائل، ج 16،ص 47)
«مؤمن از هر چيزى كه بر جان خود بترسد و احتمال زيان دهد، بايد تقيه كند.»
از آنجا كه زائر خانه خدا، در زمان انجام مناسك حج، از اعتقاد كسانى كه با او مواجه مى شوند، بى خبر است، از اين رو مى بايد در برخوردهايش از تقيه غفلت نكند و كسانى را كه از نظر اعتقادى با او مخالفند، با رفتار و گفتار خود تحت تأثير قرار داده و به بينش و اعتقاد خويش جذب نمايد. اين موضوع براى مسلمانانى كه از نظر اعتقادى و دينى به مراحل كمال دست نيافته اند نيز مصداق دارد و رِفق و مداراى با آنان سبب رشد معرفتى شان گرديده و بر رفتار و عملكرد
آنها تأثير خواهد گذاشت.
تقيه در زبان عربى، اسم مصدر از ريشه «
وِقايَة
» به معناى سپرى است كه انسان خود را پشت آن پنهان مى نمايد تا خطر را از خويش دفع كند. اين واژه با
كلمه تقوا هم ريشه است.
اصلى ترين ركن تقيه، پنهان نمودن است كه سبب مى شود انسان، اعتقاد خود
ص: 118
را از ديگران پنهان نموده و از آزار و اذيت آنها، مصون بماند. شيخ مفيد در اين باره مى گويد:
«التَّقِيَّةُ كِتْمانُ الْحَقِّ وَ سَتْرُ الاعْتِقادِ فيهِ وَ مُكاتَمَةُ الْمُخالِفينَ وَ تَرْكُ مُظاهَرَتِهِمْ بِمَا يُعَقِّبُ ضَرَراً فِي الدّينِ أَوِ الدُّنيا» (1)
«تقيه عبارت است از كِتمان حق و پوشيده داشتن عقيده از مخالفان و ترك همراهى با آنها در امورى كه سبب زيان در دين و دنياست.»
تقيه به مفهومى كه بيان گرديد، داراى چنان اهميتى است كه امام رضا (ع) درباره اش فرمودند: «هيچ كس مؤمن محسوب نمى شود مگر اينكه در او سه سنّت وجود داشته باشد: سنّتى از پروردگار، سنّتى از رسول و سنّتى از ولى خدا» و در ادامه درباره سنّت بر جاى مانده از پروردگار فرمودند:
«فَالسُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ كِتْمَانُ سِرِّهِ»(2)
«سنّت بر جاى مانده از پروردگار، كتمان سرّ اوست.»
از اين حديث به خوبى فهميده مى شود كه نام مؤمن هنگامى بر انسان،صادق است كه به سنّت الهى يعنى كِتمان اسرار، پايبند باشد. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«أُمِرَ النَّاسُ بِخَصْلَتَيْنِ فَضَيَّعُوهُمَا فَصَارُوا مِنْهُمَا عَلَي غَيْرِ شَيْ ءٍ الصَّبْرِ وَ الْكِتْمَانِ» (3)
«مردم به دو خصلتصبر و كِتمان اسرار مأمور شدند ولى آنها را ضايع كرده و
از فوايدش بى بهره گرديدند.»
ص: 119
اينك براى روشن تر شدن معنا و مصداق تقيه، به بررسى ابعاد گوناگون آن در آيات و روايات مى پردازيم.
درباره اهمّيت تقيه و وظيفه مسلمانان درباره آن، آيات فراوانى وجود دارد كه در ذيل به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم:
1- در سوره آل عمران مى خوانيم: مسلمانان نبايد كفّار را سرپرست خود قرار دهند و هر كس چنين كند، هيچ گونه ارتباطى با خداوند ندارد:
«... إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَي اللَّهِ الْمَصيرُ» (1)
«... مگر آنكه از آنها بترسيد و تقيه كنيد و خداوند شما را از كيفرش برحذر مى دارد و بازگشت (همه) به سوى اوست.»
2- قرآن در آيه اى، از مؤمن آل فرعون كه در برخى روايات «حِزْقيل» خوانده
شده سخن مى گويد و او را از نزديكان فرعون و خزانه دارش معرفى مى كند كه مدت ها ايمان خود را پنهان مى نمود. اما سرانجام به سبب بدگويى و سخن چينى
ديگران، اعتقادش نزد فرعون آشكار گرديد و به دست او به شهادت رسيد.(2) قرآن در وصف او مى گويد:
«رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ» (3)
ص: 120
«مردى مؤمن از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى كرد.»
3- خداوند در قرآن از پاداش تقيه سخن به ميان آورده و فرموده است:
«أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَاصَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» (1)
«آنها كسانى هستند كه به سببصبرشان، دو بار اجر و پاداش دريافت مى دارند و به وسيله نيكى ها، بدى ها را دور مى كنند.» (2)
4- قرآن درباره عمّار كه از سوى مشركان مكه به اظهار كفر وادار شد و با تن دادن به خواسته مشركان، خود را از چنگال مرگ رهانيد، مى فرمايد:
«مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْايمَانِ» (3)
«هر كس پس از ايمان به خدا كافر شود (گرفتار خشم الهى و عذابى شديد
ص: 121
خواهد شد) مگر كسى كه مجبور شده در حالى كه دلش آرام به ايمان است.»
رسول خدا (ص) پس از نزول اين آيه به عمّار فرمودند:
«يا عَمَّارُ إِنْ عَادُوا فَعُدْ فَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عُذْرَكَ وَ أَمَرَكَ أَنْ تَعُودَ إِنْ رعَادُوا»(1)
«اى عمّار! درصورت تكرار درخواست مشركان، تو نيز اظهار كفر را تكرار كن كه عذرت نزد خداوند قبول است.»
تقيه از دستوراتى است كه مورد تأكيد اهل بيت (عليهما السلام) قرار گرفته و شرايط عمل به آن را زمان و مكان تعيين مى كند. امام باقر (ع) در اين باره فرمودند:
«التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَةٍ وَصَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ» (2)
«تقيه در همه موارد اضطرار، جارى است و فرد تقيه كننده به مواضع ضرورت، آگاه تر از ديگران است.»
انگيزه كتمانِ حقيقت از ديگران، گاه هراس از آنها (بر جان و مال خود و برادران ايمانى) و گاه وجود خطر نسبت به اعتقادات دينى و گاه رِفق و مدارا با
كسانى است كه از توانايى لازم علمى و اعتقادى برخوردار نيستند. از اين رو امام باقر (ع) فرمودند
ص: 122
«التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ يُضْطَرُّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّه» (1)
«خداوند تقيه را در هر چيزى كه انسان به آن اضطرار پيدا كند، حلال نموده است.»
و در روايت ديگرى فرمودند:
«فِي كُلِّ شَي ءٍ خَافَ الْمُؤْمِنُ عَلَي نَفْسِهِ فِيهِ الضَّرَرَ فَلَهُ فِيهِ التَّقِيةُ» (2)
«مؤمن از هر چيزى كه بر جان خود بترسد و احتمال زيان دهد، بايد تقيه كند.»
و از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمودند:
«لَيسَ شَي ءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيهِ» (3)
«خداوند هيچ چيز را حرام ننموده مگر اينكه آن را براى انسانِ مضطر حلال گردانده است.»
و نيز عبدالله بن ابى يعفور از امام صادق (ع) روايت مى كند:
«اتَّقُوا عَلَي دِينِكُمْ وَ احْجُبُوهُ بِالتَّقِيةِ فَإِنَّهُ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ ... رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً مِنْكُمْ كَانَ عَلَي وَلَايَتِنَا» (4)
«دينِ خود را حفظ نماييد و آن را با حجابِ تقيه بپوشانيد. همانا كسى كه تقيه ندارد، ايمان ندارد ... خداوند رحمت كند كسى را كه بر ولايت ما باشد.»
از حديث فوق موارد ذيل فهميده مى شود:
1. كسانى كه تقيه را رعايت نكنند، اهل ايمان شناخته نمى شوند. بنابراين بين
ص: 123
تقيه و ايمان ارتباطى مستقيم وجود دارد. به اين معنى كه چون انجام حج به منظور دست يابى به امنيت است، رعايت تقيه به عنوان عامل مصونيت در حين اعمال حج، ضرورى است.
2. كسانى كه پيوند خود را با ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حفظ نمايند، مشمول رحمت الهى مى شوند.
تقيه در زندگى فردى و اجتماعى كاربردهاى فراوان و ثمربخشى دارد و در مناسك حج كه مسلمانان با انديشه ها و اعتقادات متفاوت در آن حضور دارند، امرى لازم و ضرورى بوده و موجب مى شود كه زائر خانه خدا با رفتار مناسب خود، بر ديگران تأثير گذاشته و به وظايفى كه بر عهده دارد، به بهترين وجه ممكن عمل نمايد و بسيارى از كارهايى كه قبل از واجب شدن تقيه بر زائر جايز نبوده، در اين دوران بر او واجب شود. مانند نماز خواندن در پشت سر مخالفان اهل بيت (عليهما السلام) كه در حالت عادى امرى باطل است. چنان كه امام
كاظم (ع) به ابى عبدالله برقى درباره «واقفيه» كه بعد از امام صادق (ع) توقف كردند و امامت ساير پيشوايان را نپذيرفتند، فرمود:
«لَا تُصَلِّ وَرَائَهُ» (1)
«در نماز به آنها اقتدا نكن.»(2)
ص: 124
اما در اعمال و مناسك حج كه همراهى با مسلمانان، سبب دوستى با مردم و مانع بروز هرگونه اختلاف اعتقادى و عملى با آنان مى شود، بر رعايت تقيه تأكيد شده است. چنانكه امام صادق (ع) به اسحاق بن عمّار فرمودند:
«يَا إِسْحَاقُ ... إِنَّ الْمُصَلِّي مَعَهُمْ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»(1)
«يا اسحاق! هركس درصف اول با آنان نماز گزارد، مانند كسى است كه در راه خدا جهاد كند.»
مرحوم فيض كاشانى در شرح و تفسير حديث فوق مى گويد:
«إِنَّما قُيِّدَ بِالصَّفِّ الْأَوَّلِ لِأَنَّهُ أَدْخَلُ فِي مَعْرِفَتِهِمْ بِإِتْيَانِهِ الْمَسْجِدَ وَ أَدَلُّ عَلَى كَوْنِهِ مِنْهُمْ وَ إِنَّمَا شَبَّهَهُ بِشَاهِرِ سَيْفِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لِدَفْعِهِ شَرَّ الْعَدُوِّ» (2)
«قيد «صف اول» در حديث به اين خاطر است كه نماز خواندن درصف اول، در شناسايى افرادى كه به مسجد مى آيند، موضوعيت داشته و مردم نيز آنها را «خودى» تلقى مى نمايند. اما تشبيه او به جهادگر در راه خدا، به سبب شباهت
آنها در دفع دشمن است.»
امام كاظم (ع) نيز به برادر خود، على بن جعفر، فرمودند:
«صَلَّي حَسَنٌ وَ حُسَينٌ خَلْفَ مَرْوَانَ وَ نَحْنُ نُصَلِّي مَعَهُمْ» (3)
«امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در نماز به مروان اقتدا كردند و ما هم با آنان
نماز مى خوانيم.»
ص: 125
در حديث ديگر از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند:
«مَا مِنْكُمْ أَحَدٌ يُصَلِّيصَلَاةً فَرِيضَةً فِي وَقْتِهَا ثُمَّ يُصَلِّي مَعَهُمْصَلَاةً تَقِيةً وَ هُوَ
مُتَوَضِّئٌ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا خَمْساً وَ عِشْرِينَ دَرَجَةً فَارْغَبُوا فِي ذَلِكَ» (1)
«احدى از شما نيست كه نماز واجبى را در وقت خودش بخواند سپس همان نماز را بهصورت تقيه، در حالى كه وضو دارد با آنان (مخالفين) بخواند، مگر اين كه خداوند براى اين نماز تقيه اى، بيست و پنج درجه بنويسد. پس در اين امر رغبت كنيد.»
بنابر آنچه ذكر شد، تقيه در برابر فرقه هاى گوناگونى كه در موسم حج حضور دارند، علاوه بر اين كه موجب مصون ماندن از آسيب و زيان آنها مى گردد، در برخى موارد سبب گرايش ايشان به ما مى شود. چنانكه فرمودند:
«إِنَّ التَّقِيَّةَ جُنَّةُ الْمُؤْمِنِ» (2)
«همانا تقيه، سپر (بلاى) مؤمن است.»
به همين سبب لازم است با پرهيز از بحث و جَدَل با پيروان ساير مذاهب كه
نتيجه اش سلب امنيت و ايجاد كدورت و كينه توزى است، با رفتار و گفتار نيكوى خود، اسباب دعوت عملى آنها را به اعتقاد و بينش خود فراهم آوريم.
ص: 126
ص: 127
قال الرضا (ع): «لا يَجُوزُ الْحَجُّ إِلا تَمَتُّعاً وَ لا يَجُوزُ الْقِرَانُ وَ الافْرَادُ الَّذِي يَسْتَعْمِلُهُ الْعَامَّةُ إِلا لِأَهْلِ مَكَّةَ وَ حَاضِرِيهَا» (بحارالانوار، ج 99،ص 92)
«حج (براى غير اهل مكه) جز به نيت تمتّع، جايز نيست و قِران و إفراد كه مورد استعمال عامه مى باشد، فقط مربوط به اهل مكه و ساكنان محدوده حرم است.»
اقسام حج عبارتند از:
تَمَتُّعْ، افْراد، قِران
كه تعريف و تفاوت ميان آنها به شرح ذيل مى باشد:
حج تَمَتُّع
: اين حج براى تمام كسانى كه از دور و نزديك راهى مكه مى شوند، با فضيلت ترين فريضه الهى محسوب مى گردد. امّا
حجّ قِرانْ و افرادْ
، فقط وظيفه كسانى است كه اهل مكه يا مجاور آن باشند. (مقصود از مجاور كسى است كه
فاصله ميان محل سكونتش تا شهر مكه شانزده فرسخ يا كمتر باشد.) امام رضا (ع) در اين باره فرمودند:
«لا يَجُوزُ الْحَجُّ إِلا تَمَتُّعاً وَ لا يَجُوزُ الْقِرَانُ وَ الافْرَادُ الَّذِي يَسْتَعْمِلُهُ الْعَامَّةُ إِلّا لِأَهْلِ مَكَّةَ وَ حَاضِرِيهَا» (1)
«حج (براى غير اهل مكه) جز به نيت تَمتّع، جايز نيست و قِران و إفراد كه مورد
استعمال عامه مى باشد، فقط مربوط به اهل مكه و ساكنان محدوده حرم است.»
در حج تَمتُّع، شخص براى انجام عمره، در يكى از ميقات هاى پنج گانه
ص: 128
ذُوالْحُلَيفَة ى
ا مقابل آن (در برخى شرايط)،
جُحْفَة
، يَلَمْلَم
، قَرْنُ الْمَنَازِل
و
عَقِيق (1)
مُحرم مى شود و پس از انجام اعمال آن، از احرام خارج مى شود تا اينكه در روز ترويه مجدداً در مكه احرام مى بندد و اعمال حج را آغاز مى كند. به همين جهت امام صادق (ع) درباره ويژگى عمره تمتّع فرمودند:
«وَ عُمْرَةٌ يَتَمَتَّعُ بِهَا إِلَي الْحَجِّ وَ ذَلِكَ أَفْضَلُ الْوُجُوهِ» (2)
«عمره تمتّع، عمره اى است كه پس از آن، فرد از احرام درآمده و آنچه در اين دوران بر او حرام بوده، تا فرا رسيدن زمان حج جايز مى شود و حج تمتّع،
برترين اقسام حج است.»
اما در حجِ
قِرانْ و افْرادْ،
شخص براى انجام اعمال حج از مكه يا فاصله كمتر از شانزده فَرسخ شرعى از آن، محرم شده و پس از اعمال حج، عمره بجاى مى آورد. البته تفاوت هاى ديگرى نيز ميان حج تمتع با حج
قِرانْ و افْرادْ
وجود دارد كه ذيل عنوان اقسام حج در فقه شيعه بيان خواهد شد.
از آنجا كه زائران خانه خدا، پس از بجاى آوردن عمره، از احرام خارج شده
ص: 129
و بهره مندى و تمتّع از آنچه در احرام بر آنها حرام بوده (به جز كندن گياهان و درختان وصيد حيوانات خشكى در حرم) بر ايشان جايز و روا مى شود، از اين رو به اين حج، به اعتبار جايز بودن برخوردارى از لذت ها پس از پايان احرام عمره تمتّع تا آغاز احرام حج،
تَمَتُّع
گفته اند و علت نام گذارى حج
إفراد
، آن است كه زائر خانه خدا به طور منفرد و بدون قربانى به حج مى رود و منشأ نام گذارى
حج قِران
، آن است كه به همراه بردن قربانى در آن واجب مى باشد. چنانكه شيخ طوسى مى گويد:
«إِنَّمَا سُمِّي قَارِناً لِسِياقِ الْهَدْي مَعَ الْإِهْلَالِ فَمَنْ لَمْ يَسُقْ مِنَ الْمِيقَاتِ لَمْ يكُنْ قَارِناً»(1)
«به كسى كه حج قِران بجاى مى آورد، از آن جهت قارن گفته مى شود كه هنگام لبيك گفتن در ميقات، قربانى به همراه دارد. پس هركس از ميقات، با خود قربانى نداشته باشد، قارن محسوب نمى شود.»
به همراه داشتن قربانى در حج قِرانْ، سَوْق يا سياق هَدْى خوانده شده و رمزواره اى
زيبا دارد. چراكه زائر كعبه با به همراه بردن قربانى، غايت و نتيجه حج را بيان
نموده و مقصود از حج خود را نجات از دام رذايل معرفى مى كند و اعلام مى نمايد كه با رذيله وصفت زشتى كه قربانى نماد آن است، عازم حج مى شوم اما به هنگام بازگشت، اين رذيله از من سلب شده كه ذبح قربانى از آن خبر مى دهد.
از ديدگاه فقه شيعه، مهم ترين تفاوت ميان اقسام حج (
تَمَتُّع
، قِرانْ و إفْراد
ص: 130
چنين است:
1. در حج
قِرانْ و إفراد
مى توان بدون عذر، طواف زيارت و نساء و نيز سعى
صفا و مروه را تا آخر ذى حجه به تأخير انداخت، اما در حج تمتع تنها درصورت عذر، اين كار جايز است.
2. در حج
إفراد
و
قِرانْ
عمره و حج دو عبادت محسوب مى شوند و استطاعت هر يك جداست. اما در حج تمتع، عمره و حج، يك عبادت محسوب شده و استطاعت در آنها يكى مى باشد.
3. در حج
إفراد
و
قِرانْ
پس از احرام و پيش از رفتن به عرفات مى توان طواف مستحبى انجام داد، اما در حج تمتع اين كار جايز نيست.
4. در حج
إفراد
و
قِرانْ
براى عمره و حج مى توان نايب جداگانه گرفت، اما در حج تمتع، تنها يك نايب مى توان گرفت.
5. اختلاف حج
قِرانْ و إفْراد
آن است كه در حج
إفرادْ
قربانى واجب نيست، اما در حج
قِرانْ
نه تنها قربانى واجب است، بلكه بايد از اول احرام، همراه حج كننده باشد. در حالى كه در
حج تَمَتُّع
همراه داشتن قربانى واجب نيست، اما تهيه و كشتن قربانى به هنگام فرا رسيدن زمان آن، واجب است.
6. در حج
تمتع و إفراد
احرام با لبيك گفتن حاصل مى شود، اما در حج
قِرانْ
حج كننده مخير است كه با لبيك گفتن يا اشعار و تقليد محرم شود. به اين ترتيب كه در اشعار، جانب راست كوهان شتر را زخمى مى كند و
ص: 131
قربانى خود را نشان دار مى نمايد و در تقليد، نعلين كهنه خود را كه لااقل يك بار با آن نماز واجب يا نافله خوانده، (1) به گردن قربانى آويخته (2) و آن
را مصداق
قلائد (3)
(يعنى قربانى هاى نشان دار) قرار مى دهد.(4)
7. در
عمره تمتع
طواف نساء وجود ندارد، در حالى كه در عمره قِرانْ و إِفراد، طواف نساء نيز وجود دارد.
ص: 132
صاحب جواهر درباره اقسام حج و تفاوت ميان آنها مى گويد:
«أَنَّ العُمرَةَ وَ الْحَجَّ فِي التَّمَتُّعِ بِجَميعِ افرَادِهِ مُرتَبِطَانِ لَا يَنفَكُّ أحَدُهُمَا عَنِ الآخَرِ إجْمَاعاً وَ نَصّاً بِخِلافِهِمَا فَإنَّهُ يَجُوزُ الإتيَانُ بِأحَدِ النُّسُكَيْنِ دُونَ الآخَرِ فِي التَّطَوُّعِ»
«عمره تمتع و حج تمتع با تمامى اعمالشان به يكديگر مرتبطند و از يكديگر جدا نمى شوند (بايد با هم انجام شوند) كه اجماع و نُصوص وارده آن را ثابت مى نمايد. بر خلاف قران و افراد كه انجام مستحبى يكى از آن دو، جايز است.»
در ادامه پس از بيان يازده فرق ميان حج تمتع، افراد و قران كه به موارد مهم آن اشاره شد، مى گويد:
«وُجوُبُ الْهَدْيِ عَلَي الْمُتَمَتِّعِ دوُنَ غَيْرِهِ وَ إنْ كَانَ قَارِناً لأنَّ هَدْيَ القِرَانِ لا يَجِبُ بِالأصلِ وَ إنْ تُعَيَّنُ لِلذَّبحِ بِالإشعَارِ أوِ التَّقْليدِ»
«قربانى در حج تمتع واجب است، اما در قران و افراد ذاتاً واجب نيست گرچه در حج قران به سبب اشعار يا تقليد، قربانى واجب و به همراه آوردن آن لازم است.»
و در پايان به عنوان آخرين تفاوت مى گويد:
«أنَّ التَّمَتُّعَ يُعدَلُ الَيهِ وَ لَا يُعدَلُ عَنهُ اخْتيَاراً عَكسُ الِافرَادِ فَإنَّهُ يُعدَلُ عَنهُ وَ لَا يُعدَلُ الَيهِ» (1)
«در حال اختيار، عدول از تمتع به حج افراد جايز نيست، اما عدول از افراد به تمتع جايز است؛ بر عكس افراد.» (2)
ص: 133
ص: 134
قال الصّادق (ع): «مَنْ خَلَفَ حَاجّاً فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ كَانَ لَهُ كَأَجْرِهِ حَتَّي كَأَنَّهُ يَسْتَلِمُ الْأَحْجَارَ» (وسائل الشيعة، ج 11،ص 430)
«هركس سرپرستى خانواده يا اموال حج گزار را (در طول مدت حج) بر عهده بگيرد، اجرش مانند اجر حج گزار بوده و به منزله آن است كه كعبه، مقام و حجرالاسود را لمس نموده باشد.»
با توجه به اراده خداوند از حج كه جبران مافات و تغيير نگرش نادرست و رفتار ناپسند انسان هاست، هركس زمينه توبه و تغيير اعتقاد نادرست ديگران را فراهم آورد، از پاداش و اجر اين عمل برخوردار خواهد شد. چنانكه امام رضا (ع) فرمودند:
«مَنْ حَجَّ بِثَلَاثَةٍ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَدِ اشْتَرَي نَفْسَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالثَّمَنِ» (1)
«هركس كه سه نفر از مؤمنان را با خود به حج ببرد، جان خود را در برابر آنچه متحمل شده، از خداى عزّوجلّ خريده است. (از آتش رهايى يافته است.)»
امام صادق (ع) نيز درباره فراهم نمودن زمينه حج براى ديگران فرمودند:
«مَنْ خَلَفَ حَاجّاً فِي أَهْلِهِ وَ مَالِهِ كَانَ لَهُ كَأَجْرِهِ حَتَّي كَأَنَّهُ يَسْتَلِمُ الْأَحْجَارَ» (2)
«هركس سرپرستى خانواده يا اموال حج گزار را (در طول مدت حج او) بر
ص: 135
عهده بگيرد، اجرش مانند اجر حج گزار بوده و به منزله آن است كه كعبه، مقام و حجرالاسود را لمس نموده باشد.» (1)
از آنجا كه حقيقت حج، در سايه معرفت و عمل به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حاصل مى شود، از اين رو فراهم نمودن زمينه حج براى كسانى كه فاقد شرايط حج هستند، علاوه بر فراهم نمودن مقدمات ظاهرى حج، نماد آشنا نمودن آنها با آموزه هاى دينى و هدايت آنها به مسير بهره مندى از ربوبيت ذات اقدس الهى است كه ثواب هاى فراوان و وصف ناپذيرى درباره اش وعده داده شده
است. (2)
ص: 136
نكته و اشاره
با توجه به احاديثى كه درباره ثواب و پاداش هدايت انسان ها به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) بيان شده است، به خوبى فهميده مى شود كه در كنار توصيه به فراهم نمودن زمينه حج براى ديگران، تعليم آموزه هاى دينى و آشنا نمودن مردم با ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه موجب تغيير رفتار و گفتار ناپسند آنها گرديده و حقيقت حج را درباره آنها محقق مى كند، داراى اهميت فراوانى است تا جايى كه اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
«مَنْ قَوَّي مِسْكِيناً فِي دِينِهِ ضَعِيفاً فِي مَعْرِفَتِهِ عَلَي نَاصِبٍ مُخَالِفٍ فَأَفْحَمَهُ ...
فَيَقُولُ اللَّهُ ... فَوَجَبَتْ لَكَ أَعَالِي دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ» (1)
«هركس فردى را كه در دينش ناتوان و در معرفتش ضعيف است، در مقابل مخالفين اعتقادى تقويت نموده و (بر آنها) غالب نمايد، خداوند به او مى گويد: ... درجات عالى بهشت بر تو واجب گرديد.»
ص: 137
حج مانند ساير تكاليف شرعى بر كسانى واجب مى شود كه (در كنار ساير شرايط حج) به سن بلوغ و تكليف رسيده باشند. بنابراين حج بر كودكان و افراد نابالغ واجب نيست.
اما هم چنانكه توصيه شده كه فرزندان خود را به نماز خواندن و روزه گرفتن راغب نماييم (كه از آن به عبادات تمرينيه ياد مى شود) به حج بردن كودكان نيز مورد سفارش قرار گرفته است. چرا كه آشنا نمودن كودكان با اراده خداوند از حج در حين انجام اعمال آن، زمينه توجه آنها را به توبه و دورى از گناه فراهم مى آورد. (1)
ص: 138
عَبدُ الرَّحمنِ بنِ حَجّاج
مى گويد: در يكى از سال ها، مجاور مكه بوديم و روز ترويه (هشتم ذى حجه) قصد بستن احرام نموديم. به امام صادق (ع) عرض كردم: همراه ما فرزندِ خردسالى است. حضرت فرمودند: به مادرش بگوييد با همسرم «
حُمَيْدَة
» (1) ديدار كند و از او بپرسد كه درباره كودك چه بايد انجام دهد. آن زن
رفت و از حُمَيدَة پرسيد. حُمَيدَه به او پاسخ داد:
«إِذَا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ فَجَرِّدُوهُ وَ غَسِّلُوهُ كَمَا يُجَرَّدُ الْمُحْرِمُ ثُمَّ أَحْرِمُوا عَنْهُ ثُمَّ قِفُوا بِهِ فِي الْمَوَاقِفِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ النَّحْرِ فَارْمُوا عَنْهُ وَ احْلِقُوا رَأْسَهُ ثُمَّ زُورُوا بِهِ
الْبَيْتَ ثُمَّ مُرُوا الْخَادِمَ أَنْ يَطُوفَ بِهِ الْبَيْتَ وَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ» (2)
«چون روز ترويه شود، لباس كودك را بيرون آورده، غُسلش دهيد. همان گونه
كه مُحرِم لباسش را از تن بيرون مى آورد. سپس از طرف او احرام ببنديد و او
ص: 139
را در مواقف هم وقوف دهيد. روز عيد قربان از طرف او به جمرات سنگ بزنيد و سرش را بتراشيد. سپس او را به زيارت خانه خدا ببريد و به خدمتكار بگوييد كه او را دور خانه خدا و بينصفا و مروه، طواف دهد.»
امام صادق (ع) درباره كيفيت حج كودكان به زُراره فرمودند:
«إِذَا حَجَّ الرَّجُلُ بِابْنِهِ وَ هُوَصَغِيرٌ فَإِنَّهُ يَأْمُرُهُ أَنْ يُلَبِّيَ وَ يَفْرِضَ الْحَجَّ فَإِنْ لَمْ يُحْسِنْ أَنْ يُلَبِّيَ لُبِّيَ عَنْهُ وَ يُطَافُ بِهِ وَ يُصَلَّي عَنْهُ قُلْتُ لَيْسَ لَهُمْ مَا يَذْبَحُونَ قَالَ يُذْبَحُ عَنِ الصِّغَارِ وَ يَصُومُ الْكِبَارُ وَ يُتَّقَي عَلَيْهِمْ مَا يُتَّقَي عَلَي الْمُحْرِمِ مِنَ الثِّيَابِ وَ الطِّيبِ فَإِنْ قَتَلَصَيْداً فَعَلَي أَبِيهِ»(1)
«هرگاه كسى كودك خردسال خود را به حج آورد، به او دستور دهد كه «لبيك»
گويد و نيت حج واجب نمايد. اگر نتوانست لبيك گويد، از طرف او لبيك بگويد و او را طواف دهد و از طرف او نماز بخواند. گفتم: چيزى ندارند كه قربانى كنند. فرمودند: از جانب كودكان، قربانى كنند و بزرگترها روزه بگيرند و كودك را از آنچه بر محرم حرام است، از لباس و بوى خوش، پرهيز دهند و اگرصيدى را كشت، (كفّاره اش) بر عهده پدر اوست.»
با توجه به معنا و مفهوم حج (كه عزيمت بر جبران گناه و توبه از پيمان شكنى هاى گذشته است) حج كودكان كه در بيشتر موارد زمينه آن از سوى والدين فراهم مى شود، به اين معنى است كه آنها را قبل از بلوغ، با عهد و پيمان
الهى (نسبت به ولايت اهل بيت (عليهما السلام)) و نيز راه و رسم وفاى
ص: 140
به اين عهد، آشنا نموده و بر مبناى اعتقاد و عمل به ولايت، ادب نماييم. چنانكه فرمودند:
«أَدِّبُوا أَوْلَادَكُمْ عَلَي حُبِّ عَلِي» (1)
«فرزندان خود را بر محبت (و ولايت) على بن ابى طالب (ع) ادب نماييد.»
طبق آنچه در معارف اهل بيت (عليهما السلام) ذكر شده است، تعليم آموزه هاى دينى به كودكان، راه هاى نفوذ شيطان (و عقايد باطل او) را به آنها آموخته و با بيان منشأ پيمان شكنى ها، مسير غلبه شيطان را بر آنها مسدود مى نمايد. به همين سبب اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
«عَلِّمُواصِبْيَانَكُمْ مِنْ عِلْمِنَا مَا يَنْفَعُهُمُ اللَّهُ بِهِ لَا تَغْلِبُ عَلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ بِرَأْيِهَا» (2)
«براى جلوگيرى از غلبه عقايد باطل مرجئه (3) بر فرزندانتان، به آنها معارف ما
ص: 141
خاندان را بياموزيد.»
طبق حديث فوق، آشنا نمودن كودكان با تعاليم دينى، تنها راه پيشگيرى از نفوذ شيطان و انديشه هاى باطل اوست.
ص: 142
قال رَسوُل الله (ص): «إِنَّ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ ... لِمَنِ ائْتَمَّ بِعَلِيٍّ وَ وَلَايَتِهِ وَ سَلَّمَ لَهُ وَ لِلْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِه» (بحار الانوار، ج 36،ص 238)
«به درستى كه آرامش و راحتى ... شامل حال كسانى مى شود كه ولايت و امامت على بن ابى طالب (ع) را پذيرا شده و تسليم او و اوصياء بعد از او گردند.»
واژه «
حِجْر
» به دو معناى «ضيق» و «پناهگاه» از كلمه «
حَجْر
» به معناى منع، گرفته شده است و در اصطلاح به محلى كه اطراف آن را با سنگ مى چينند تا مانع وارد شدن ديگران شوند، حِجْر مى گويند. به همين دليل مرحوم طبرسى در كتاب مجمع البيان مى گويد:
«اصْلُ الْحِجْرِ أَلضِّيقُ ... وَ مِنْهُ حِجْرُ الْكَعْبَةِ لِانَّهُ لا يُدْخَلُ عَلَيْهِ فِي الطَّوافِ وَ
ص: 143
انَّما يُطافُ مِنْ وَرائِهِ لِتَضْييقِهِ بِالنَّهْيِ عَنْه» (1)
«حِجْر در اصل به معناى محدود نمودن است و اصطلاح حِجْرِكعبه نيز از همين
معنا گرفته شده است، زيرا در هنگام طواف نبايد در آن داخل شد. بلكه بايد به دور آن طواف نمود و اين محدوديت به سبب نهى از طواف در حِجْرِ
اسماعيل، حاصل گرديده است.»
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«مَنِ اخْتَصَرَ فِي الْحِجْرِ (فِي الطَّوَافِ) فَلْيُعِدْ طَوَافَهُ مِنَ الْحَجَرِ الْأَسْوَد إِلَي الْحَجَرِرالْأَسْوَد» (2)
«هركس طواف بر حِجْر اسماعيل را ترك كند، مى بايد دوباره آن طواف را از حَجَرُالاسود آغاز نموده و به آن پايان دهد.»
در روايت ديگر آمده است:
«صَارَ النَّاسُ يَطُوفُونَ حَوْلَ الْحِجْرِ وَ لَا يَطُوفُونَ فِيهِ لِأنَّ أُمَّ إسْمَاعِيلَ دُفِنَتْ فِي الْحِجْرِ فَفِيهِ قَبْرُهَا فَطِيفَ كَذَلِكَ كَيلَا يُوطَأ قَبْرُهَا» (3)
«مردم از بيرون حِجر، كعبه را طواف مى كنند و از درون آن به دور خانه نمى چرخند. زيرا مادر اسماعيل (ع) در حِجر مدفون شده و آرامگاهش در آنجاست. به همين سبب اين گونه طواف مى شود تا قبر او (و نيز اسماعيل) لگدمال نشود.»
ص: 144
«حِجْر» به معناى پناهگاه است و از اين رو به اسماعيل (ع) منسوب شده كه او براى پناه بردن از گرماى خورشيد، در زير سايبانى كه در كنار كعبه براى خود برافراشته بود، پناه مى گرفت. (1) حجر اسماعيل، مَدْفَن اسماعيل (ع) و مادرش هاجر و هفتاد پيامبر است. نماز خواندن در حجر فضيلت بسيار دارد و «
شَبَّر
و
شَبِير
» پسران هارون (برادر موسى) نيز آن را به عنوان مُصَلّاى خود برگزيده بودند. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«هَذَا مُصَلَّي شَبَّرَ وَ شَبِيرٍ ابْنَي هَارُونَ» (2)
«اينجا (حجر اسماعيل) محل نماز شَبَّر و شَبير دو پسر هارون است.»
در روايت ديگرى فرمودند:
«دُفِنَ فِي الْحِجْرِ ... عَذَارَي بَنَاتِ إِسْمَاعِيلَ»(3)
«در حِجْراسماعيل، چند تن از دختران اسماعيل (ع) مدفون گرديده اند.»(4)
ص: 145
حجراسماعيل نماد و نشانه اى براى ذُرّيه ابراهيم (ع) استكه وجود مقدسشان، حقيقت حج و كعبه محسوب مى شود و مجاورت حِجْر اسماعيل و كعبه به منزله كنار هم قرار گرفتن اسم و معنى تلقى مى شود. از اين رو لازم است شرح مختصرى پيرامون اسم و معنى ارائه دهيم.
اسم از ريشه «
وَسْم
» و «
سِمَة
» به معناى علامت يا نشانه گرفته شده و علت نام گذارى اش آن است كه معنى را به ما نشان مى دهد. چنانچه امام رضا (ع) در تعريف اسم فرمودند:
«وَ هِيَ دَلَالَةٌ عَلَي الْمُسَمَّي»(1)
«اسم، وسيله دلالت بر معنى مى باشد.»
با توجه به اين تعريف به خوبى مى توان دريافت كه اسم، به تنهايى فاقد خاصيت و اثر بوده و تنها، عامل دلالت بر معنايى است كه مشتمل بر خاصيت و اثر مورد نياز ماست. از اين رو در متون دينى از تمسك به اسامى و الفاظ، بدون توجه به معنا و حقيقت آن نهى گرديده و امام صادق (ع) عبادت اسم را مساوى با كفر به خداوند معرفى نموده و فرمودند:
«مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَي فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَي فَقَدْ أَشْرَكَ وَ مَنْ
ص: 146
عَبَدَ الْمَعْنَي بِإِيقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَيْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ فَعَقَدَ عَلَيْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِي سَرَائِرِهِ وَ عَلَانِيَتِهِ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) حَقّاً» (1)
«هر كس اسم را بدون معنى بپرستد، كافر است و هر كس اسم و معنى را با هم بپرستد، مشرك است و هر كس معنى را بپرستد در حالى كه اسامى را بر اين معنى اطلاق نموده و خداوند را باصفاتى كه خود را به آنها وصف نموده، توصيف كند و با يقين قلبى، در پنهان و آشكار بر زبان جارى نمايد، در زمره
اصحاب اميرمؤمنان (ع) محسوب خواهد شد.»
ملازمه اسم و معنى در اعمال و مناسك حج، ظهور و بروز خاصى دارد. چرا كه حج، نام و نشانى براى ربوبيت الهى و ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است. چنانكه فرموده اند:
«نَحْنُ الْحَجُّ» (2)
«ما [حقيقت] حج هستيم.»
گرچه ملازمت ولايت اهل بيت (عليهما السلام) با حج، در تمامى اعمال و
مناسك اين فريضه الهى قابل مشاهده است اما امورى كه اين حقيقت را در حج آشكارتر مى نمايد، عبارتند از:
1. مجاورت حِجْر اسماعيل با كعبه
2. شكافته شدن ديوار كعبه به هنگام ولادت اميرمؤمنان (ع)
3. تكيه زدن حضرت ولى عصر (ع) بر حَجَرُالاسْوَد در هنگام ظهور
ص: 147
از آنجا كه انوار مقدسه اهل بيت (عليهما السلام) درصُلب اسماعيل (ع) قرار داشت، از اين رو خداوند حِجر اسماعيل را نماد و رمزواره ولايت قرار داد و كعبه و ولايت (يعنى اسم و معنى) را تواماً مطاف گرداند (1) و با اعلام همراهى حِجْر اسماعيل و كعبه، بر رابطه انكار ناپذير مناسك حج با ابعاد ولايت اهل بيت
(عليهما السلام) دلالت نمود. (2)
از امام صادق (ع) روايت شده است: هنگامى كه «
تُبَّعْ
» قصد نمود كعبه را خراب كند، خداوند او را عقوبت كرد و چون «
تُبَّعْ
» از علت بلائى كه بر او وارد شده بود پرسيد، اطرافيان او ساكنان (صاحبان) كعبه را فرزندان ابراهيم (ع) معرفى نموده و گفتند:
«لِأَنَّ الْبَلَدَ حَرَمُ اللَّهِ وَ الْبَيْتَ بَيْتُ اللَّهِ وَ سُكَّانَهُ (3) ذُرِّيَّةُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ» (4)
ص: 148
«زيرا (اين) شهر، حرم خدا و (اين) خانه، خانه خدا و ساكنان در آن، ذُرّيه (فرزندان) ابراهيم خليل (ع) هستند.»
اميرمؤمنان (ع) درباره ارتباط ميان كعبه و ذُرّيه و مشابهت ميان آنها فرمودند:
«انَّ اللَّهَ تَعَالَي قَدْ نَصَبَهُ لَهُمْ عَلَماً وَ كَذَلِكَ نَصَبَنِي عَلَماً»(1)
«هم چنانكه خداوند كعبه را عَلَم و نشانه اى (براى اراده و خواست خود) قرار داده (و مردم را به آن فراخوانده است) مرا نيز عَلَم و نشانه اى قرار داده است (تا براى برآوردن خواست خداوند نزد من آيند.)»
امام صادق (ع) ضمن برشمردن همانندى و هماهنگى حقوق ذُرّيه با حقوق
كعبه درباره بهره مندى از ثواب نگاه به كعبه فرمودند:
«مَنْ نَظَرَ إِلَي الْكَعْبَةِ بِمَعْرِفَةٍ فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِي عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ كَفَاهُ هَمَّ الدُّنيا وَ الْآخِرَةِ» (2)
«هر كس با معرفت به كعبه بنگرد و همان حق و حرمتى كه براى كعبه قائل است، براى ما نيز قائل باشد، خداوند گناهان او را مى بخشد و گرفتارى او را در دنيا و آخرت كفايت مى كند.»
امام سجاد (ع) درباره شرط بهره مندى از حج و زيارت كعبه به زُهْرى فرمودند:
«مَنْ حَجَّ وَ وَالَي مُوَالِينَا وَ هَجَرَ مُعَادِينَا وَ وَطَّنَ نَفْسَهُ عَلَي طَاعَتِنَا ثُمَّ حَضَرَ هَذَا الْمَوْقِفَ مُسَلِّماً إِلَي الْحَجَرِ الْأَسْوَد مَا قَلَّدَهُ اللَّهُ مِنْ أَمَانَتِنَا وَ وَفِيّاً بِمَا أَلْزَمَهُ مِنْ عُهُودِنَا فَذَلِكَ هُوَ الْحَاجُّ وَ الْبَاقُونَ هُمْ مَنْ قَدْ رَأَيْتَهُم ...» (3)
ص: 149
«هر كس حج بجاى آورد و با دوستان ما دوستى و از دشمنان ما دورى نمايد و خود را آماده اطاعت از ما كند و در موقف حج حاضر شود و امانت دارى و وفادارى خود را نسبت به ما خاندان به حَجَرُالاسْوَد عرضه كند، چنين كسى حج گزار محسوب مى شود، اما ساير مردم فقط همان (اجسام و اجسادى) هستند كه مى بينى.»
پس از اينكه ابراهيم (ع)، اسماعيل و هاجر را در مجاورت خانه خدا جاى داد، خداوند به او امر نمود كه حج به جاى آوَرَد و جبرئيل را مأمور نمود تا مناسك حج را به او تعليم دهد و سال بعد، ابراهيم (ع) را مأمور گرداند تا خانه
كعبه را بنا كند. (1) گرچه قبل از آن نيز مردم حدود كعبه را مى شناختند و حج به جاى مى آوردند. چنان كه امام صادق (ع) فرمودند:
«كَانَتِ الْعَرَبُ تَحُجُّ إِلَيْهِ وَ إِنَّمَا كَانَ رَدْماً إِلَّا أَنَّ قَوَاعِدَهُ مَعْرُوفَةٌ» (2)
«اعراب به زيارت خانه مى آمدند در حالى كه ديوارهايش ريخته بود اما اركان آن معلوم و شناخته شده بود.»
پس از اين، ابراهيم (ع) كعبه را دوباره بنا نمود و خداوند او را مأمور گرداند تا كعبه را از ناپاكى ها پاك نمايد و به ابراهيم (ع) خطاب كرد:
ص: 150
«طَهِّرْ بَيْتِيَ» (1)
«خانه ام را پاك نما.» (2)
و در مرحله دوم به او و فرزندش اسماعيل (ع) امر نمود:
«طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِين» (3)
« (تو و اسماعيل) خانه ام را براى طواف كنندگان پاك كنيد.»
مقصود از اين تطهير، پاك كردن كعبه از پليدى هاى شرك بود كه همزمان با جاى گرفتن ذُرّيه ابراهيم (ع) در كنار خانه خداصورت پذيرفت.
روايت شده است كه اسماعيل (ع) در مجاورت كعبه از خداوند خواست كه او را از گرماى سوزان مكه كه آزرده خاطرش كرده بود، ايمن گرداند. خداوند به
ص: 151
اسماعيل (ع) وحى كرد:
«أَنِّي أَفْتَحُ لَكَ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فِي الْحِجْرِ يَجْرِي لَكَ الرَّوْحُ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ»(1)
«من يكى از درهاى بهشت را به روى تو در حِجْر باز مى كنم تا نسيم خنك آن تا قيامت بر (حِجر) تو جريان يابد.»
با توجه به اينكه اسماعيل (ع) پدر اهل بيت (عليهما السلام) و «حِجْر اسماعيل»،
جايگاه ذُرّيه اوست، از اين رو نسيمى كه تا قيامت از بهشت به سوى حِجْر مى وزد و ساكنان و پناهندگان آن را از طراوت خود برخوردار مى كند، نشان مى دهد كه خداوند راحتى و آرامش (ناشى از اين نسيم) را بر كسانى حاكم مى گرداند كه به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه «حِجْر اسماعيل» نماد آن است، پناه برده باشند. از اين رو رسول خدا (ص) فرمودند:
«إِنَّ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ ... لِمَنِ ائْتَمَّ بِعَلِيٍّ وَ وَلَايَتِهِ وَ سَلَّمَ لَهُ وَ لِلْأَوْصِيَاءِ مِنْ ربَعْدِه» (2)
«به درستى كه آرامش و راحتى ... شامل حال كسانى مى شود كه ولايت و امامت على بن ابى طالب (ع) را پذيرا شده و تسليم او و اوصياء بعد از او گردند.»
ص: 152
قال رسول الله (ص): «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي خَلَقَنِي وَ عَلِيّاً مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ قَبْلَ أَنْ خَلَقَ الْخَلْقَ بِخَمْسِمِائَةِ أَلْفِ عَامٍ» (بحار الانوار، ج 35،ص 10)
«خداوند، من و على را پانصد هزار سال قبل از آفرينش ساير موجودات از نورى واحد آفريد.»
بر اساس برخى روايات، فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب كه توفيق خدمت و سرپرستى پيامبر گرامى اسلام (ص) نصيب او و شوهرش شده بود، خرماى بسيار خوشبويى را در دست مبارك رسول اكرم (ص) ديد. رسول اكرم (ص) مقدارى از آن را ميل كرده و مقدارى را به آن بانوى بزرگوار عطا نمود تا به همراه ابوطالب تناول كنند
ص: 153
و تأكيد نمود كه پس از اداى شهادتين آن را ميل كنند. آن شب، نطفه مولود كعبه منعقد شد.(1)
نُه ماه گذشت و سرانجام انتظار فاطمه بنت اسد و ابوطالب براى تولد فرزندشان به سر آمد و روز دهم رجب فرا رسيد. در اين روز عباس بن
عبدالمطلّب، عموى پيامبر، كه در اطراف بيت الله الحرام نشسته بود، فاطمه بنت اسد را در كنار كعبه مشاهده كرد، در حالى كه آثار وضع حمل در وى نمايان بود
و دست به سوى آسمان برداشته و چنين مى گفت: خدايا! من به تو و پيامبران و كتاب هايى كه با ايشان فرستادى و به كلام حقّ جدّم ابراهيم (ع) كه بنا كننده كعبه است، ايمان دارم. خدايا تو را به اين خانه با عظمت و بنا كننده آن و اين فرزندى كه در رَحِم دارم و مونس من است و با من سخن مى گويد و از آيات و نشانه هاى بارز توست، قسم مى دهم كه با تولد او مرا مسرور و شادمان گردانى. (2)
باب مُستجار، قسمتى از ديوار غربى كعبه نزديك ركن يمانى است كه به اذن الهى شكافته شد و فاطمه بنت اسد از آنجا وارد كعبه شد. عباس بن عبدالمطّلب مى گويد: قسمتى از ديوار پشت كعبه مانند پرده اى كه به تدريج باز شود، گشوده
ص: 154
شد و فاطمه بنت اسد به درون كعبه شتافت و خداوند او را براى تولد فرزند كعبه ميهمان خود گرداند. سپس ديوار خانه مسدود گرديد. دو شب سپرى شد و شبى كه قرار بود فرداى آن، بهترين مولود عالم بعد از رسول خدا (ص) متولد گردد، همه چيز دگرگون شد.
«أَشْرَقَتِ السَّمَاءُ بِضِيَائِهَا وَ تَضَاعَفَ نُورُ نُجُومِهَا وَ أَبْصَرَتْ مِنْ ذَلِكَ قُرَيْشٌ عَجَباً فَهَاجَ بَعْضُهَا فِي بَعْض»
«آسمان نورانى و ستارگان بسيار درخشنده شدند و قريش با شگفتى به اطراف
مى نگريستند و هيجان زده علت آن را از يكديگر جويا مى شدند.»
ابوطالب كه از شادى و سرور، آرام و قرار نداشت در كوچه هاى مكه راه
مى رفت و فرياد سر مى داد:
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ تَمَّتْ حُجَّةُ اللَّه» (1)
«اى مردم، حجت خدا (بر شما) كامل گرديد.»
روز سيزدهم رجب، فاطمه بنت اسد، از محلى كه وارد خانه خدا شده بود، خارج شده و نوزاد پاك و مُنوّرش را به همگان نشان داد. (2) شور و غوغايى در
ص: 155
ميان مردم ظاهر شد. در اين هنگام فاطمه بنت اسد به سخن درآمده و گوشه اى از اسرار ميهمانى سه روزه خويش را براى مردم بيان نموده و گفت: خداوند مرا به فضيلت ميهمانى و تولد فرزندم در خانه خويش، بر همه زنان عالم برترى داده و در اين سه روز مرا از ميوه ها و روزى هاى بهشتى اطعام نمود و فرزندم به محض تولد چنين بر زبان راند:
«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَصِيُّ مُحَمَّدٍ
رَسُولِ اللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ يَخْتِمُ اللَّهُ النُّبُوَّةَ وَ بِي يُتِمُّ الْوَصِيَّةَ وَ أَنَا أَمِيرُالْمُؤْمِنِين» (1)
«شهادت مى دهم خدايى جز پروردگار يگانه نيست و محمد (ص) رسول او و على، وصى رسول الله است و خداوند به سبب رسولش، نبوت را و به سبب من كه اميرمؤمنان هستم، وصايت را پايان مى دهد.»
فاطمه بنت اسد ادامه داد: وقتى مى خواستم از كعبه خارج شوم، هاتفى ندا
داد: فاطمه! فرزندت را على نام گذار كه او را از قدرت و جلالت خويش آفريدم و نامش را از عُلُوّ خود گرفتم و به آداب خويش تأديب نمودم و او بعد از پيامبرم محمد (ص)، بر مردم امام خواهد بود. در اين هنگام پيامبر (ص) نزد فاطمه بنت اسد رفته و بهصورت نورانى مولود كعبه نگريست. على (ع) چشمان خويش را گشود
ص: 156
و با ديدن پيامبر (ص) كه نور و سِرشت خِلقتش قبل از ايجاد عالم با او يكسان بود، لبخند شادى بر چهره اش نمايان شد و اين كلام رسول خدا (ص) را تداعى بخشيد كه فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي خَلَقَنِي وَ عَلِيّاً مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ قَبْلَ أَنْ خَلَقَ الْخَلْقَ بِخَمْسِ مِائَةِ أَلْفِ عَامٍ» (1)
«خداوند، من و على را پانصد هزار سال قبل از آفرينش ساير موجودات از نورى واحد آفريد.»
نكته و اشاره
گشوده شدن ديوار كعبه (كه محل آن، مُستجار خوانده مى شود) نماد بى تابى و اشتياق كعبه براى روبرو شدن با حقيقت و معناى خود، يعنى اميرمؤمنان (ع) و
همراهى با اوست. چرا كه كعبه به اعتبار ولايت اميرمؤمنان (ع) ابزار بهره مندى از
ربوبيت و مغفرت الهى بوده و بدون آن از آثار و ثمرات وعده داده شده، خالى و تهى است.
امام سجاد (ع) درباره فضيلت باب مستجار و اجابت دعا در آن فرمودند: هنگامى كه آدم (ع) به زمين فرود آمد، به دور خانه طواف نمود و همين كه به
(باب) مستجار رسيد، دستانش را به سوى آسمان بلند نموده، عرضه داشت:
«يَا رَبِّ اغْفِرْ لِي فَنُودِيَ أَنِّي قَدْ غَفَرْتُ لَكَ قَالَ يَا رَبِّ وَ لِوُلْدِي قَالَ فَنُودِيَ يَا
ص: 157
آدَمُ مَنْ جَائَنِي مِنْ وُلْدِكَ فَبَاءَ بِذَنْبِهِ بِهَذَا الْمَكَانِ غَفَرْتُ لَهُ» (1)
«پروردگارا! از من درگذر، ندا آمد: تو را بخشيدم. آدم (ع) گفت: فرزندانم را چطور؟ وحى شد: اى آدم! هر كس از فرزندانت كه به نزد من بيايد و در اين مكان به گناه خود اعتراف و اقرار كند، او را مى بخشم.»
و در حديث ديگر از امام باقر (ع) روايت شده است: هنگامى كه آدم (ع) در طواف، خود را به ديوار مستجار رسانده و تضرع نمود، ندا آمد:
«يَا آدَمُ مَنْ بَاءَ بِذَنْبِهِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ حَيْثُ بُؤْتَ أَنْتَ بِذَنْبِكَ هَاهُنَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ»
«اى آدم! هركس از فرزندانت كه مانند تو (پس از انجام مناسك حج) در اين مكان از گناهش توبه كند، خداوند او را خواهد بخشيد.» (2)
باب مستجار كه در زمان حضرت ابراهيم (ع) در مقابل درِ كنونى كعبه ساخته شده بود، آنقدر داراى اهمّيت است كه رسول خدا (ص) درباره آن به عايشه فرمودند:
«يَا عَائِشَةُ لَوْ لَا أَنَّ قَوْمَكَ حَدِيثُو عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ (وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَي حَدِيثُو عَهْدٍ بِكُفْرٍ وَ فِي رِوَايَةٍ حَدِيثُو عَهْدٍ بِشِرْكٍ) فَأَخَافُ أَنْ تُنْكِرَ قُلُوبُهُمْ لَأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ فَهُدِمَ فَأَدْخَلْتُ فِيهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ وَ أَلْزَقْتُهَا بِالْأَرْضِ وَ جَعَلْتُ لَهَا بَابَيْنِ بَاباً شَرْقِيّاً وَ بَاباً غَرْبِيّاً فَبَلَغْتُ بِهِ أَسَاسَ إِبْرَاهِيم» (3)
«عايشه! اگر قوم تو به جاهليت (يا به روايتى به كفر يا شرك) نزديك نبودند و از دگرگونى ايمان آنها نمى ترسيدم، فرمان مى دادم كعبه را ويران كنند و آنچه از آن خارج شده به آن بازمى گرداندم و آن را با خاك يكسان مى ساختم و برايش درِ شرقى
ص: 158
و غربى قرار ميدادم و به اساس و پايه (اى كه) ابراهيم (ع) (بنا نمود) مى رساندم.»
از امام صادق (ع) در اين باره روايت شده است:
«فَكَانَ إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلُ ... هَيَّئَا لَهُ بَابَيْنِ بَاباً يُدْخَلُ مِنْهُ وَ بَاباً يُخْرَجُ مِنْه» (1)
«ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) ... براى كعبه دو در فراهم نمودند: يك در براى وارد شدن و يك در براى خارج شدن.»
و در حديث ديگرى از آن حضرت روايت شده است:
«فَلَمَّا بَنَى جَعَلَ لَهُ بَابَيْنِ بَاباً إِلَى الْمَشْرِقِ وَ بَاباً إِلَى الْمَغْرِبِ وَ الْبَابُ الَّذِي إِلَى الْمَغْرِبِ يُسَمَّى الْمُسْتَجَارَ» (2)
«پس از اينكه (ابراهيم (ع) كعبه را) بنا كرد، براى آن دو درب قرار داد. درى به سوى مشرق و درى به سوى مغرب كه درب مغرب، مستجار خوانده مى شود.»
نكته مهم
بسته شدن باب مستجار، پيامى عجيب و پيوندى عميق با دور شدن مقام ابراهيم از ديوار كعبه دارد. زيرا كعبه اى كه در آن به ولايت، دعوت نشود و باب
ورودصاحبان و ساكنان كعبه كه ذريه اند، بر روى آنها بسته شده باشد، از اعتقاد و عمل نادرست و غلبه گناه بر انسان ها به عنوان ابزار آرامش خبر مى دهد.
ص: 159
حجرالاسود
«أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاة» (الكافي، ج 4،ص 184)
«امانت خود را ادا كردم و نسبت به پيمانم تجديد عهد نمودم تا به وفاى عهدم، شهادت دهى.»
» سنگ سياه رنگ و بيضى شكلى است كه اكنون در ارتفاع يك و نيم مترى از سطح زمين قرار دارد. قطر اين سنگ سى سانتى متر بوده و در پوششى از نقره قرار گرفته و در آن هشت نقطه قرمز رنگ ديده مى شود. علت شكستگى روى اين سنگ نيز آسيب هايى است كه در طول زمان بر آن وارد شده است. در روايت آمده است: هنگامى كه حَجَرُالاسْوَد به همراه آدم (ع) به زمين فرود
ص: 160
آمد، بسيار سفيد و شفاف بود اما بر اثر تماس با گناهكاران به رنگ سياه در آمد. (1)
حَجَرُالاسْوَد به استناد بسيارى از احاديث،صورت مُلكى و نمادينِ فرشته اى است كه مأمور نگهدارى پيمان هاى الهى بوده و بيش از همه فرشتگان نسبت به
محمد و آل محمد (عليهما السلام) اظهار محبت نموده و قبل از آنها به ربوبيت خداوند و رسالت رسول (ص) و ولايت اميرمؤمنان (ع) اقرار كرده است. اين فرشته در
بهشت همراه آدم (ع) بود و همواره او را متذكر عهد و ميثاق الهى مى نمود و پس از رانده شدن آدم (ع) از بهشت، خداوند اين فرشته را به شكل دُرّى نورانى درآورد تا اين پيامبر بزرگ را نسبت به عامل خروجش از بهشت آگاه نمايد و او
را بر جبران نقض عهدى كه مرتكب شده بود، يارى دهد.(2)
بر مبناى آنچه گفته شد، حَجَرُالاسْوَد نماد و نشانى است كه عهد الهى را به انسان ها يادآورى نموده و آنها را به تجديد پيمان با خداوند و عزيمت بر وفاى به عهد، سوق مى دهد. چنانكه آدم (ع) به سبب نقض عهد، چهل بامداد گريست و
ص: 161
پس از توبه، نزد حَجَرُالاسْوَد رفته و عرضه داشت:
«أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاة» (1)
«امانت خود را ادا كرده و به پيمانم عمل نمودم تا بر وفاى به عهدم، شهادت دهى.»
خداوند نيز براى اينكه توبه از پيمان شكنى را سنت نمايد، به جبرئيل امر نمودكه حَجَرُالاسْوَد را در ركن كعبه جاى دهد تا مردم در آن ضلع، با خداوند تجديد عهد نمايند و با توبه از گناه، به عهدى كه با خدا بسته اند، وفا نموده و آن را بر حَجَرالاسود عرضه نمايند. چنانكه آدم (ع) چنين كرد كه حكايت آن در كلام امام صادق (ع) چنين آمده است:
«لَمَّا نَظَرَ آدَم مِنَ الصَّفَا وَ قَدْ وُضِعَ الْحَجَرُ فِي الرُّكْنِ كَبَّرَ اللَّهَ وَ هَلَّلَهُ وَ مَجَّدَهُ
فَلِذَلِكَ جَرَتِ السُّنَّة» (2)
«چون آدم (ع) از روى كوهصفا به حَجَرُالاسْوَد كه در ركن كعبه قرار گرفته بود نگريست، تكبير، تهليل و تمجيد گفت. به همين سبب اين عمل (يعنى گفتن «الله اكْبَر» و «لا الَه الّا الله» به هنگام مواجه شدن با حَجَرُالاسْوَد) سنّت شد.»
امام باقر (ع) نيز درباره تجديد پيمان الهى فرمودند: هرگاه وارد مسجدالحرام شدى و مقابل حَجَرُالاسْوَد قرار گرفتى، بگو:
«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ كَفَرْتُ بِالطَّاغُوتِ وَ بِاللَّاتِ وَ الْعُزَّي وَ بِعِبَادَةِ الشَّيْطَانِ وَ بِعِبَادَةِ
ص: 162
كُلِّ نِدٍّ يُدْعَي مِنْ دُونِ اللَّه» (1)
«شهادت مى دهم كه جز پروردگار يگانه معبود و شريكى وجود ندارد و محمد (ص) بنده و رسول اوست. به خداوند ايمان آورده و به طاغوت و لات و عُزّى و عبادت شيطان و آنچه جز خداوند عبادت مى شود، كافرم.»
از آنجا كه لازمه عرضه و اعلام وفاى به عهد الهى نزد حَجَرُالاسْوَد، دورى از انديشه و ولايت شيطان و بت هايى است كه در برابر خداوند پرستش مى شود، از اين رو بدون برائت از ولايت ابليس و خلفاى او، وفاى به عهد الهى و عرضه آن بر حَجَرُالاسْوَد امكان پذير نمى باشد.
درباره اهمّيت حَجَرُالاسْوَد همين بس كه اين سنگ در ميان همه قبايل و فرقه هاى قبل از اسلام، با وجود اختلاف در اديان و مذاهب، داراى حرمت و احترام ويژه اى بوده است، به گونه اى كه هنگام تجديد بناى كعبه، همه قبايل
خواستار نصب حَجَرُالاسْوَد در جايگاه اصلى خود بودند و ميان آنها اختلاف پديد آمد و حتى نزديك بود به درگيرى خونين منتهى شود. اما سرانجام همه آنها اتّفاق نظر كردند تا اولين كسى كه به مسجد وارد مى شود، به عنوان حَكَم و داور انتخاب گردد. ديرى نگذشت كه:
«دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ؛ فَلَمَّا أَتَاهُمْ أَمَرَ بِثَوْبٍ فَبَسَطَ ثُمَّ وَضَعَ الْحَجَرَ فِي وَسَطِهِ ثُمَّ أَخَذَتِ الْقَبَائِلُ بِجَوَانِبِ الثَّوْبِ فَرَفَعُوهُ ثُمَّ تَنَاوَلَهُ فَوَضَعَهُ فِي مَوْضِعِهِ» (2)
«رسول خدا (ص) وارد شد و به آنها امر نمود تا جامه اى آوردند، سپس آن را گشود
ص: 163
و حَجَرُالاسْوَد را در ميان آن قرار داد و قبايل مختلف، كناره هاى پارچه را گرفته، حَجَرُالاسْوَد را از زمين بلند نمودند. سپس رسول خدا (ص) آن را برداشت و در جايگاهش قرار داد.» 0(1)
در روايات آمده است كه استلام حَجَر (دست كشيدن به حَجَرُالاسْوَد) انسان ها را در موضع بيعت با رسول خدا (ص) قرار مى دهد و نماد پيمان با او در قبول
ص: 164
ولايت اوصياء و عمل به دستورات دينى است. چنانكه ابن عباس به نقل از رسول اكرم (ص) چنين روايت مى كند:
«وَ لَيَبْعَثَنَّهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَهُ لِسَانٌ وَ شَفَتَانِ وَ عَيْنَانِ وَ لَيُنْطِقَنَّهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِلِسَانٍ طَلْقٍ ذَلْقٍ يَشْهَدُ لِمَنِ اسْتَلَمَهُ بِحَقٍّ وَ اسْتِلَامُهُ الْيَوْمَ بَيْعَةٌ لِمَنْ لَمْ يُدْرِكْ بَيْعَةَ رَسُولِ اللَّهِ؛» (1)
«به تحقيق كه خداوند در قيامت حَجَرُالاسْوَد را در حالى محشور مى كند كه داراى زبان و دهان و چشم است و خداوند او را با زبانى گشاده و گويا به سخن مى آورد تا بر كسانى كه از روىصدق، آن را لمس كردند، گواهى دهد و دست كشيدن بر اين سنگ، به منزله بيعت با رسول خدا (ص) براى كسانى است كه در زمان بيعت با او نبوده اند.»(2)
استلام حَجَرُالاسْوَد و دست كشيدن بر آن، نشانه وفاى به عهد عالم ذَرّ و عمل
به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است كه منشأ تلاطمات روحى را رذايل نفسانى و اسباب آرامش را يقين به وعده هاى الهى و عمل به دستورات دينى
معرفى مى كند. بر خلاف شيطان و ياران او كه منشأ ناآرامى را ديگران دانسته
ص: 165
و راه دست يابى به آرامش را ستيزه جويى با آنها و يا ارتكاب انواع معاصى بيان مى كنند. از اين رو رسول اكرم (ص) درباره اسرار استلام حَجَرُالاسْوَد و تجديد ميثاق نزد آن فرمودند:
«الْحَجَرُ يَمينُ اللهِ فِي الْأَرضِ فَمَنْ مَسَحَ يَدَهُ عَلَى الْحَجَرِ فَقَدْ بَايَعَ اللهُ انْ لا يَعْصِيَهُ» (1)
«حجرالاسود، (به منزله) دست خدا در روى زمين است. هر كس بر حجرالاسود دست بگذارد (با اين عمل خود) با خداوند عهد بسته است كه هرگز (با) گناه و نافرمانى (خود را آرام) نكند.»
از اين حديث به خوبى فهميده مى شود كه مقصود از عرضه امانت و تجديد عهد با خداوند، اعلام عزيمت بر ترك گناه و دورى از معصيت است (كه براى ايجاد آرامش روحى و رفع ناآرامى هاى قلبىصورت مى گيرد.)
در حديث ديگرى آمده است:
«... وَ اللَّهِ يَشْهَدُ بِالْخَفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ الْكُفْرِ» (2)
«به خدا سوگند! (حَجَرُالاسْوَد) بر پيمان شكنى و انكار و كفر، گواه و شاهد است.»
با توجه به آنچه ذكر گرديد، مى توان دريافت كه مصافحه با حَجَرُالاسْوَد، به منزله مصافحه با ذات اقدس الهى بوده (3) و به اين علت فرض شده كه انسان ها با
ص: 166
اقرار و اعتراف به گناه خود، ريشه پيمان شكنى و نقض عهد را از وجود خود خارج نموده و به احكام الهى عمل نمايند. احكامى كه انسان را مكلف مى كند تا پيام تربيتى الهى را دريافت نموده و پس از دست يابى به آرامش، آن را به ديگران انتقال دهد و با وفاى به عهد الهى، خود و اطرافيانش را از ثمرات ربوبيت الهى برخوردار گرداند.
از آنجا كه ثمره حج ايجاد امنيت براى خود و اطرافيان است، از اين رو اهل بيت (عليهما السلام) از استلام حجرالاسود به هنگام ازدحام جمعيت كه سبب سلب امنيت مى شود، نهى نموده اند. چنانكه محمّد بن عُبَيدالله مى گويد: از امام رضا (ع) سؤال شد كه آيا مى توان براى استلام حجرالاسود (درصورت ازدحام جمعيت) با مردم درگير شد؟ حضرت فرمودند:
«إِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَأَوْمِ إِلَيْهِ إِيمَاءً بِيَدِكَ» (1)
«اگر در اطراف حجرالاسود ازدحام بود (به جاى استلام حجر) با دست به
سوى آن اشاره كن.»
سَيفِ تَمّار مى گويد: به حجرالاسود آمدم و با ازدحام جمعيت روبرو شدم.
ص: 167
در آنجا با يكى از هم اعتقادان خود مواجه شدم و از او در اين باره پرسيدم. پاسخ داد: چاره اى جز استلام حجر ندارى. خدمت امام صادق (ع) رسيده و از ايشان در اين باره سؤال نمودم. حضرت فرمودند:
«إِنْ وَجَدْتَهُ خَالِياً وَ إِلَّا فَسَلِّمْ مِنْ بَعِيدٍ» (1)
«اگر حجرالاسود را فاقد ازدحام يافتى، استلام نما و در غير اينصورت از دور به آن سلام بده.»
در روايات پيشوايان معصوم (عليهما السلام) آمده است كه خداوند استلام حجرالاسود را نماد وفاى به عهد الهى و عامل شفاى بيمارى ها قرار داده است، اما گناه بندگان و نقض عهد آنها، سفيدى حجرالاسود را به سياهى مُبدّل گرداند و شفا را از استلام حجر سلب نمود تا همگان دريابند مادامى كه به عهد الهى وفا نكنند، از آثار وعده داده شده در لمس كردن حجرالاسود برخوردار نخواهند گرديد.
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«وَ كَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ اللَّبَنِ فَاسْوَدَّ مِنْ خَطَايَا بَني آدَم وَ لَوْ لَا مَا مَسَّهُ مِنْ أَرْجَاسِ الْجَاهِلِيَّةِ مَا مَسَّهُ ذُو عَاهَةٍ إِلَّا بَرَأَ» (2)
«رنگ حَجَرُالاسْوَد سفيدتر از شير بود، اما به سبب گناهان بنى آدم، سياه و تيره شد و اگر نبود آلودگى هاى جاهليت كه به آن رسيده، هيچ بيمارى آن را لمس
ص: 168
نمى كرد مگر اينكه شفا مى يافت.» (1)
امام باقر (ع) فرمودند: حضرت مهدى (ع) پس از ظهور در مكه:
«يُسْنِدُ ظَهْرَهُ إِلَي الْحَجَرِالْأَسْوَد» (2)
«پشتش را به حَجَرُالاسْوَد تكيه مى دهد.»
و پس از حمد الهى و مُحاجّه با مردم، خطاب به آنها مى فرمايد:
«لَا تَخْذُلوُنَا وَ انْصُرُونَا يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ» (3)
«ما را وامگذاريد و يارى دهيد تا خداوند شما را يارى كند.»
درخواست يارى و نصرت حضرت ولى عصر (ع) از مردم در حال تكيه زدن بر حَجَرُالاسْوَد، بيانگر اين مطلب است كه آن حضرت به پشتوانه و دلگرمى وفاى ياران خود به عهد الهى (كه حَجَرُالاسْوَد بر آن گواه و شاهد است) ظهور نموده و مفاسد را برطرف مى نمايد. چنانكه آن حضرت در توقيع مبارك خود به شيخ مفيد، پس از عرضه شكر وجود او به درگاه پروردگار، فرمودند:
«لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَي اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ
عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا»
ص: 169
«اگر شيعيان ما كه خداوند آنها را به طاعت خود موفق گرداند، به عهدى كه با
خدا بسته بودند، وفا كنند هرگز از فيض ديدار ما محروم نمى شوند.» (1)
ديدارى كه نقطه آغاز آن حطيم، يعنى فاصله ميان حَجَرُالاسْوَد و مقام است كه درباره اش فرمودند:
«فَيُبَايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّه» (2)
« (ياران ولى عصر (ع)) بين ركن و مقام با او بيعت مى كنند درحالى كه با او پيمانى از رسول خدا (ص) است.»
ص: 170
ص: 171
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمينَ» (سوره آل عمران، آيه 96)
«به يقين نخستين خانه اى كه براى مردم نهاده شده، خانه اى است در مكه كه مبارك بوده و براى جهانيان (مايه) هدايت است.»
پروردگار عالم براى شكل ظاهرى خانه خود، آن قدر اهمّيت قائل است كه الگوى آن را تعيين نموده و نزد آدم (ع) فرستاد و به او دستور داد تا طبق اين الگو، كعبه را پى ريزى كند و چيزى بر آن نيفزوده و از آن نكاهد. (1)چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«أَنَّ اللَّهَ بَعَثَ جَبْرَئِيلَ إِلَي آدَمَ فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَي مَكَانِ الْبَيْتِ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ غَمَامَةً فَأَظَلَّتْ مَكَانَ الْبَيْتِ فَقَالَ يَا آدَمُ خُطَّ بِرِجْلِكَ حَيْثُ أَظَلَّتْ هَذِهِ الْغَمَامَةُ فَإِنَّهُ
سَيَخْرُجُ لَكَ بَيْتٌ مِنْ مَهَاةٍ»(2)
«خداوند جبرئيل را در مكان كعبه نزد آدم (ع) فرستاد و ابرى را گسيل داشت تا بر خانه سايه بيفكند. جبرئيل گفت: اى آدم! حدودى را كه اين ابر بر آن سايه افكنده
ص: 172
است، با پاى خود خطكشى كن كه به زودى خيمه اى از بلور براى تو خارج خواهد شد.»(1)
خداوند الگو و محدوده كعبه را توسط جبرئيل براى آدم (ع) مشخص، و با محصور نمودن ابعاد آن، (2) ظرفيت و گنجايش كعبه را معلوم نمود و به اين ترتيب
آشكار گرداند كه تعداد معتقدان و عاملان به ربوبيت الهى (كه به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) متمسك مى شوند) بر مبناى علم خداوند مشخص بوده و مشمول افزايش يا كاهش نمى شود. (3) چنانكه امام سجاد (ع) فرمودند:
ص: 173
«قَدْ أَخَذَ اللهُ ميثاقَ شِيعَتِنَا مَعَنَا عَلَي وَلَايَتِنَا لَا يَزِيدُونَ وَ لَا يَنْقُصُونَ»(1)
«خداوند نسبت به ولايت ما خاندان، از شيعيانمان كه نه زياد مى شوند و نه كم، عهد و پيمان گرفت.»
و در حديث ديگر فرمودند:
«هُمْ مَعْدُودُونَ مَعْلُومُونَ لَا يَزِيدُ رَجُلٌ وَ لَا يَنْقُص رَجُلٌ» (2)
«اهل ايمان شمرده شده و معلومند نه يك نفر بر آنها افزوده مى شود و نه كسى از آنها كاسته مى شود.»
طبق متون دينى، فرشتگان اولين پايه گذاران كعبه بودند. چنانكه امام باقر (ع) فرمودند:
«أَمَرَ اللَّهُ الْمَلَائِكَةَ أَنْ تَبْنِيَ فِي الْأَرْضِ بَيْتاً لِيَطُوفَ بِهِ مَنْ أَصَابَ ذَنْباً مِنْ وُلْدِ آدَمَ
كَمَا طَافَتِ الْمَلَائِكَةُ بِعَرْشِهِ فَيَرْضَي عَنْهُمْ كَمَا رَضِيَ عَنْ مَلَائِكَتِهِ فَبَنَوْا مَكَانَ الْبَيْتِ
بَيْتاً رُفِعَ زَمَنَ الطُّوفَانِ ... وَ عَلَي أَسَاسِهِ وَضَعَ إِبْرَاهِيمُ (ع) بِنَاءَ الْبَيْت ...»(3)
«خداوند به فرشتگان دستور داد خانه (كعبه) را در زمين بنا كنند تا هركس از فرزندان آدم (ع) مرتكب گناه شد، (به نشانه توبه) به دور آن خانه طواف كند تا خدا از او راضى شود همانگونه كه فرشتگان در عرش طواف نمودند و خداوند از آنها راضى گرديد. پس در اين موضع، خانه اى را بنا نمودند كه در زمان طوفان نوح (ع) به آسمان برده شد و ناپديد گرديد ... و ابراهيم (ع) كعبه را بر
ص: 174
اساس آن، تجديد بنا نمود.»
سپس آدم (ع) به همراه جبرئيل، به ساختن كعبه مكلف شد. به همين دليل از
امام باقر (ع) روايت شده است كه چون خداوند اراده نمود به جدايى ميان آدم (ع) و حوّا پايان دهد، دستور داد تا:
«هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَي آدَمَ بِالْخَيْمَةِ عَلَي مِقْدَارِ أَرْكَانِ الْبَيْتِ وَ قَوَاعِدِهِ فَنَصَبَهَا»(1)
«جبرئيل، براى آدم (ع) خيمه اى آورد كه به اندازه اركان و پايه هاى كعبه مساحت داشت و او آن خيمه را (بر اين اركان) استوار نمود.»
امام صادق (ع) در حديث ديگرى فرمودند: پس از فرود آمدن آدم (ع) به زمين، خداوند جبرئيل را نزد آدم (ع) فرستاد و
«أَمَرَهُ بِمَرَمَّةِ هَذَا الْبَيْتِ وَ هُوَ بِإِزَاءِ ذَلِكَ فَصَيَّرَهُ لِآدَمَ وَ ذُرِّيَّتِه» (2)
«او را به مرمت و بازسازى خانه امر نمود درحالى كه كعبه در جاى قبلى خود قرار داشت و خداوند آن را به آدم (ع) و ذريه اش اختصاص داد.»
پس از گذشت سال هاى متمادى، حضرت ابراهيم (ع) مأمور شد تا كعبه را به كمك اسماعيل (ع) تجديد بنا كند. چنانكه در قرآن به اين مطلب اشاره شده و آمده است:
«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ» (3)
«و هنگامى كه ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) پايه هاى خانه را بالا مى بردند، [مى گفتند:] اى پروردگار ما! از ما بپذير كه درحقيقت تو شنواى دانايى.»
ص: 175
نكته شايان ذكر در آيه فوق اين است كه خداوند با تعبير «
يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ
» «ابراهيم (ع) پايه هاى خانه را بالا برد» از بناى كعبه ياد نموده كه نشان مى دهد حضرت ابراهيم (ع) پايه هاى كعبه را كه از قبل وجود داشته، مرتفع گردانده و تجديد بنا نموده است. (1)
طبق برخى روايات، خداوند حضرت ابراهيم (ع) را به تجديد بناى كعبه امر نمود و براى انجام اين كار، نسيمى (كه سكينه خوانده مى شد) به سوى او فرستاد. اميرمؤمنان (ع) در اين باره فرمودند:
«فَدَارَتْ عَلَي أُسِّ الْبَيْتِ الَّذِي بَنَتْهُ الْمَلَائِكَةُ فَوَضَعَ إِبْرَاهِيمُ (ع) الْبِنَاءَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ اسْتَقَرَّتْ عَلَيْهِ السَّكِينَةُ وَ كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَبْنِي وَ اسْماعيل يُنَاوِلُهُ الْحِجَارَةَ وَ يَرْفَعُ إِلَيْهِ
الْقَوَاعِدَ»(2)
«اين نسيم حركت نموده و در مكان خانه اى كه فرشتگان آن را بنا نمودند، قرار گرفت و ابراهيم (ع) سنگ ها را در جايى كه بر آن نسيم مى وزيد، مى چيد.
ابراهيم (ع) ديوار كعبه را بنا مى كرد و اسماعيل (ع) به او سنگ مى داد (و هم زمان با آن) اركان خانه را بالا مى آورد.»
ص: 176
خداوند، زائران كعبه را به كرامت هاى مضاعف خود وعده داده و از آنها خواسته است تا با يقين به رحمت بيكران الهى به بندگى روى آورده و با تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) و عمل به دستورات دينى خواستار بهره مندى از آثار اين كرامت شوند. از اين رو خداوند، كعبه را اولين خانه براى اجتماع مردم قرار داده و فرموده است:
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ (1) لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعَالمَينَ»
«به يقين نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شده، خانه اى است در مكه كه مبارك بوده و براى جهانيان (مايه) هدايت است.» (2)
مقصود از اولين خانه در آيه فوق، تقدم كعبه از نظر زمان، مكان، شرافت،
مرتبه و وضعيت بر ساير مكان ها در روى زمين است. (3) چنانكه از امام
ص: 177
باقر (ع) روايت شده است:
«لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَخْلُقَ الْأَرْضَ أَمَرَ الرِّيَاحَ فَضَرَبْنَ وَجْهَ الْمَاءِ حَتَّيصَارَ مَوْجاً ثُمَّ أَزْبَدَ فَصَارَ زَبَداً وَاحِداً فَجَمَعَهُ فِي مَوْضِعِ الْبَيْتِ ثُمَّ جَعَلَهُ جَبَلًا مِنْ زَبَدٍ ثُمَّ دَحَا الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ (1) مُبارَكاً» (2)
«هنگامى كه خداوند، خواست زمين را بيافريند، به بادها امر نمود. پس بادها بر آب وزيدند تا موج شده و مبدل به كف گرديد. سپس آن را در مكان كعبه گرد آورد و كوه هايى از كف ساخت و زمين را از زير آن گسترش داد و اين است معنى سخن خداوند كه فرمود: كعبه اولين خانه اى است كه براى مردم بنا شده و موجب بركت است.»(3)
ص: 178
در حديثى ديگر از امام باقر (ع) روايت شده است:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهُ قَبْلَ الْأَرْضِ ثُمَّ خَلَقَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِ فَدَحَاهَا مِنْ تَحْتِهِ» (1)
«خداوند، كعبه را قبل از خلقت زمين آفريد. سپس به آفرينش زمين پرداخت و آن را از زير كعبه گسترش داد.»
از آنجا كه كعبه، نماد حريم ربوبى و ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است، خداوند كعبه را در نقطه اى مركزى جاى داده تا از يكسان بودن مردم در مكلف بودن به ربوبيت الهى خبر دهد. در احاديث آمده است نخستين نقطه اى كه در روى زمين آفريده شد و از آن، مِنى، عرفات و مشعر به وجود آمد و سپس ساير بخش هاى زمين از آنجا گسترش يافت، مكان كعبه بود كه در وسط قسمت
خشكى زمين قرار گرفته و ساير خشكى ها بهصورت منظم، پيرامون آن واقع شد. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ دَحَا الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِ الْكَعْبَةِ إِلَي مِنًي ثُمَّ دَحَاهَا مِنْ مِنًي إِلَي عَرَفَاتٍ ثُمَّ دَحَاهَا مِنْ عَرَفَاتٍ إِلَي مِنًي فَالْأَرْضُ مِنْ عَرَفَاتٍ وَ عَرَفَاتٌ مِنْ مِنًي وَ
مِنًي مِنَ الْكَعْبَةِ» (2)
«خداوند زمين را از زير كعبه به سوى مِنى گسترش داد. سپس آن را از مِنى تا
ص: 179
عرفات و از عرفات به مِنى گستراند، پس زمين از عرفات و عرفات از مِنى و مِنى از كعبه به وجود آمد.»
رسول خدا (ص) علت نام گذارى كعبه به اين نام را به مركزيت آن نسبت داده وفرمودند:
«سُمِّيَتِ الْكَعْبَةُ كَعْبَةً لِأَنَّهَا وَسَطُ الدُّنْيَا» (1)
«كعبه، از آن جهت كعبه ناميده شده كه در وسط دنيا قرار گرفته است.»
در حديث ديگرى امام رضا (ع) رمز و راز اين مطلب را آشكار نموده و فرمودند:
«وُضِعَ الْبَيْتُ فِي وَسَطِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُ الْمَوْضِعُ الَّذِي مِنْ تَحْتِهِ دُحِيَتِ الْأَرْضُ وَ لِيَكُونَ الْفَرْضُ لِأَهْلِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فِي ذَلِكَ سَوَاء» (2)
«بيت در وسط زمين قرار گرفته، زيرا آنجا همان محلّى است كه زمين از زير آن گسترش يافته (و از آن جهت در وسط قسمت خشكى زمين واقع شده) تا
اهل مشرق و مغرب در انجام اين فريضه يكسان باشند (و دورى و نزديكى اش به طور برابر ميان همه مردم تقسيم شود.)» (3)
ص: 180
طبق روايات، نخستين ساختار كعبه، خانه اى از بلور بوده كه به وسيله فرشتگان بر قواعد و اركانى (كه آنها بنا نموده بودند) استوار گرديده و در اختيار آدم (ع) قرار گرفته است. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«كَانَ مَوْضِعُ الْكَعْبَةِ رَبْوَةً مِنَ الْأَرْضِ بَيضَاءَ تُضِي ءُ كَضَوْءِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ حَتَّي قَتَلَ ابْنَا آدَمَ أَحَدُهُمَاصَاحِبَهُ فَاسْوَدَّتْ» (1)
«محل خانه خدا نقطه اى برجسته بر زمين بود كه مانند تابش خورشيد و ماه درخشان بود تا اينكه يكى از فرزندان آدم (قابيل)، ديگرى (هابيل) را كشت. در اينجا بود كه رنگ كعبه سياه شد.»
از حديث فوق به خوبى فهميده مى شود كه سياهى رنگ كعبه كه به تبعيت سياهى و تاريكى مكان كعبه، حاصل شده است، نماد انديشه و نافرمانى قابيل است كه به سبب وصايت هابيل و قبول شدن قربانى اش، برآشفته گرديد و تصميم گرفت با قتل برادرش، خود را تسكين دهد. (2)
ص: 181
ص: 182
قالَ الباقر (ع): «مَنْ نَظَرَ إِلَي الْكَعْبَةِ عَارِفاً بِحَقِّهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ كَفَي مَا أَهَمَّهُ» (من لايحضره الفقيه، ج 2،ص 204)
«هركس به سوى كعبه بنگرد در حالى كه نسبت به حق آن عارف باشد، خدا گناهانش را مى آمرزد و مهماتش را كفايت مى كند.»
از آنجا كه كعبه، به اعتبار ولايت و امنيت حاكم بر آن، قبله و حريم الهى است، آثار فراوانى براى آن ذكر شده و حتى نگاه به آن موجب نابودى خطاها و لغزش ها معرفى شده است. رسول خدا (ص) درباره فضيلت نگاه به كعبه (با توجه به اراده خداوند از آن) فرمودند:
«النَّظَرُ إِلَي الْكَعْبَةِ حِيَالَهَا يَهْدِمُ الْخَطَايَا هَدْماً»(1)
«نگاه كردن به كعبه از روبرو، خطاها و گناهان را به كلى ريشه كن مى كند.» (2)
ص: 183
امام صادق (ع) درباره فضيلت آمدن به كعبه فرمودند:
«مَنْ أَتَي هَذَا الْبَيْتَ يُرِيدُ شَيْئاً لِلدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ اصابَهُ» (1)
«هر كس به كعبه (حج) آمده و اراده اش رسيدن به (وعده هاى الهى در) دنيا و آخرت باشد، به آن دست خواهد يافت.»
ابوحمزه ثمالى از امام سجاد (ع) پرسيد: چرا خداوند، خلق را از مشاهده (جمال و جلال) خود محروم نمود. حضرت در پاسخ فرمودند:
«لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي بَنَاهُمْ بُنْيَةً عَلَي الْجَهْلِ فَلَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَنْظُرُونَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَا كَانُوا بِالَّذِينَ يَهَابُونَهُ وَ لَا يُعَظِّمُونَهُ نَظِيرُ ذَلِكَ أَحَدُكُمْ إِذَا نَظَرَ إِلَي بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ أَوَّلَ مَرَّةٍ عَظَّمَهُ فَإِذَا أَتَتْ عَلَيْهِ أَيَّامٌ وَ هُوَ يَرَاهُ لَا يَكَادُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ إِذَا مَرَّ بِهِ وَ لَا يُعَظِّمُهُ ذَلِكَ التَّعْظِيمَ» (2)
«زيرا خداوند بنيان خلق را بر جهل سرشته است. (چرا كه مى داند) اگر مردم عظمت الهى را (مستقيماً) مشاهده كنند، در اينصورت براى او هيبت و عظمتى قائل نمى شوند. چنانچه هر يك از شما كه براى اولين بار به كعبه مى نگرد، آن را عظيم مى يابد، اما همين كه چند روز كعبه در معرض ديد او قرار مى گيرد، به آن نمى نگرد و (مانند گذشته) نزدش عظيم جلوه نمى كند.»
علامه مجلسى در ذيل حديث فوق مى گويد:
«لَوْ كَانَتْ مَبْذُولَةً لِعَامَّةِ النَّاسِ لَكَانَتْ لِعَدَمِ إِسْتِحْقَاقِهِمْ ذَلِكَ مُورِثاً لِتَهَاوُنِهِمْ بِرَبِّهِمْ أَوِ النَّظَرِ إِلَي آثَارِ عَظَمَتِهِ الَّتِي لَا تَظْهَرُ إِلّا لِلْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ (عليهما السلام) كَنُزُولِ الْمَلَائِكَةِ وَ عُرُوجِهِمْ وَ مَوَاقِفِهِمْ وَ مَنَازِلِهِمْ وَ الْعَرْشِ وَ الْكُرْسِيِّ وَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمِ روَ غَيْرِهَا» (3)
ص: 184
« (صرف نظر از محال بودن رؤيت ذات اقدس الهى) اگر ديدن او يا نظاره آثار قدرت او نظير عروج و نزول فرشتگان و جايگاه آنها و مشاهده عرش، كرسى، لوح و قلم آن گونه كه براى پيامبران و جانشينان ايشان حاصل مى شود، ممكن گردد؛ در اينصورت عظمت پروردگار نزد مردم از ميان مى رفت و آن مقدار كه شايسته است، خداوند نزدشان عظيم جلوه نمى كرد. (اما نگاه به كعبه، با توجه به نماد بودن آن، ضرر و زيانى به هيبت و عظمت الهى وارد نمى آورد.)»
در برخى روايات براى نگاه به كعبه آثار و ثمرات فراوانى ذكر شده است تا مردم به درك اراده خداوند از كعبه و اعمال آن راغب شوند. چنانكه از امام صادق (ع) تعابير زيبايى چون روايات ذيل نقل شده است:
«إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي حَوْلَ الْكَعْبَةِ عِشْرِينَ وَ مِائَةَ رَحْمَةٍ مِنْهَا سِتُّونَ لِلطَّائِفِينَ وَ أَرْبَعُونَ لِلْمُصَلِّينَ وَ عِشْرُونَ لِلنَّاظِرِين» (1)
«به راستى خداى پاك و منزه راصد و بيست رحمت در گرد كعبه است كه
شصت رحمت از آنِ طواف كنندگان و چهل رحمت از آنِ نمازگزاران و بيست رحمت از آنِ تماشاگران است.»
«مَنْ نَظَرَ إِلَي الْكَعْبَةِ لَمْ يَزَلْ تُكْتَبُ لَهُ حَسَنَةٌ وَ تُمْحَي عَنْهُ سَيِّئَةٌ حَتَّي يَنْصَرِفَ بِبَصَرِهِ عَنْهَا»(2)
ص: 185
«هر كس به كعبه بنگرد، تا زمانى كه چشم خود را از آن برندارد، براى او ثوابى نوشته شده و گناهى از گناهانش محو مى شود.»
«وَ مَنْ نَظَرَ إِلَي الْكَعْبَةِ عَارِفاً بِحَقِّهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ كَفَي مَا أَهَمَّهُ» (1)
«و هر كس به سوى كعبه بنگرد در حالى كه نسبت به حق آن عارف باشد، خداوند گناهانش را مى آمرزد و مهماتش را كفايت مى كند.»
«مَنْ نَظَرَ إِلَي الْبَيْتِ إِيمَاناً وَ احْتِسَاباً نَظْرَةً وَاحِدَةً غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ وَ مَا تَأَخَّرَ»(2)
«هر كس از روى اعتقاد و براى رسيدن به ثواب، يك بار به كعبه بنگرد، گناهان گذشته اش (دور و نزديك آن) بخشيده مى شود.»(3)
از امام رضا (ع) روايت شده است كه چون به مسجد وارد شدى به كعبه بنگرو بگو:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَظَّمَكِ وَ شَرَّفَكِ وَ كَرَّمَكِ وَ جَعَلَكِ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً مُبَارَكاً وَ هُدًي لِلْعَالَمِينَ» (4)
ص: 186
«خدايى را سپاس كه تو را عظمت و شرف و كرامت بخشيد و محل اجتماعى براى مردم و سرزمين امن و مبارك و هدايتى براى جهانيان ساخت.»
اجر و ثواب فراوانى كه خداوند در نگاه به كعبه براى بندگان خود در نظر گرفته، به خاطر اهميت شناخت حقوق كعبه است. چرا كه كعبه، حريم ربوبيت و نماد ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است و توجه به آن و اداى حقش، انسان ها را از اصلاح و تربيت ذات اقدس الهى و ساير ثمرات وعده داده شده در آن برخوردار مى نمايد.
ص: 187
ص: 188
قالَ الصادق (ع): «مَنْ أَتَي الْكَعْبَةَ فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِي عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا لَمْ يَخْرُجْ مِنْ مَكَّةَ إِلَّا وَ قَدْ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ كَفَاهُ اللَّهُ مَا يَهُمُّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتِهِ» (المحاسن، ج 1،ص 69)
«هر كس به زيارت كعبه آمده و به حق و حرمت ما اهل بيت مانند حق و حرمت كعبه معرفت داشته باشد، از مكه خارج نمى شود مگر آنكه گناهانش آمرزيده مى شود و خداوند امر دنيا و آخرتش را كفايت مى كند.»
خداوند براى اينكه نشان دهد داراى حريم تربيتى است، كعبه را بيت خود معرفى كرده و انسان ها را به طواف آن موظف نموده است تا اراده او را از حج و پا نهادن در حريم تربيتى (كه با تمسك به ولايت على بن ابى طالب (ع) حاصل مى شود) درك كنند و براى تحقق اين منظور، مناسك حج را (با توجه به اراده الهى
ص: 189
از آن) بجاى آورده و ابعاد ربوبيت را دريابند و بدون بهانه و توجيه به آن تن دهند. به همين دليل، مردم بايد علاوه بر شناخت احكام و حقوق كعبه، نسبت به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) (كه مُسَمّاى كعبه اند) معرفت پيدا كنند و با عمل به دستورات دينى از ثمرات ربوبيت الهى برخوردار شوند. چنانكه در حديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم:
«مَنْ أَتَي الْكَعْبَةَ فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِي عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا لَمْ يَخْرُجْ مِنْ مَكَّةَ إِلَّا وَ قَدْ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ كَفَاهُ اللَّهُ مَا يَهُمُّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتِهِ ...» (1)
«هر كس به زيارت كعبه آيد و به حق و حرمت ما خاندان مانند حق و حرمت كعبه معرفت يابد، از مكه خارج نمى شود مگر آنكه گناهانش آمرزيده مى شود و خداوند امر دنيا و آخرتش را كفايت مى كند.» (2)
حق و حرمت اهل بيت (عليهما السلام) همان حقيقتى است كه خداوند از بنا نمودن كعبه و قرار دادن احكام و حقوق براى خانه خود، اراده نموده و حج و ساير اعمال را بدون شناخت و اداى اين حق، فاقد اثر معرفى نموده است. چنانكه امام
ص: 190
باقر (ع) فرمودند:
«وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ عَبْداًصَفَّ قَدَمَيْهِ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ قَامَ اللَّيْلَ مُصَلِّياً حَتَّي يَجِيئَهُ النَّهَارُ وَصَامَ النَّهَارَ حَتَّي يَجِيئَهُ اللَّيْلُ وَ لَمْ يَعْرِفْ حَقَّنَا وَ حُرْمَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ شَيْئاً أَبَداً» (1)
«به خدا قسم اگر بنده اى در حطيم (فاصله حَجَرُالاسْوَد تا درِ كعبه و مقام) به پاى ادب بايستد و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى كند اما حق ما را نشناسد، خداوند هيچ يك از اعمالِ او را نخواهد پذيرفت.»
از امام باقر (ع) نيز روايت شده است كه اگر بنده اىصد سال خدا را بپرستد و روزها را به روزه و شب ها را به عبادت سپرى كند در حالى كه:
«جَاهِلًا لِحَقِّنَا لَمْ يَكُنْ لَهُ ثَوَاب» (2)
«به حق ما خاندان جاهل باشد، هيچ ثوابى نخواهد داشت.»
و امام سجاد (ع) درباره چنين شخصى فرمودند:
«لَقِيَ اللَّهَ بِغَيْرِ وَلَايَتِنَا لَمْ يَنْفَعْهُ ذَلِكَ شَيْئاً» (3)
«اگر بدون ولايت ما از دنيا برود، عملش هيچ نفعى به حال او نخواهد داشت.» (4)
ص: 191
امام باقر (ع) در تفسير آيه «
سيروُا فيهَا لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ
» (1) به قتاده فرمودند: اى قتاده! هركس با توشه و هزينه حلال، به قصد زيارت كعبه خارج شود و حق ما را بشناسد، قلبش به ما متمايل خواهد شد. چنانكه خداوند (از زبان ابراهيم (ع)) مى گويد:
«فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» (2) «وَ لَمْ يَعْنِ الْبَيْتَ فَيَقُولَ إِلَيْهِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ إِبْرَاهِيمَ (ع) الَّتِي مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حَجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا» (3)
«قلوب مردم را به ذُرّيه متمايل كن. حضرت در ادامه فرمودند: مقصود او تمايل به بيت نبود تا (به جاى «اليهم») بگويد: «اليه». به خدا قسم! مقصود از دعوت ابراهيم (ع) ما خاندان هستيم كه هركس به ما روى آورد، حجش پذيرفته شده وگرنه قبول نخواهد شد.» (4)
امام باقر (ع) در اين حديث، به قتاده فهماند كه كعبه به اعتبار ولايت اهل بيت
ص: 192
(عليهما السلام) محل طواف است. چنانكه ابراهيم (ع) عرضه داشت:
«پروردگارا! قلوب مردم را به ذُرّيه (
إِلَيْهِمْ
) متمايل گردان، نه به سوى خانه (
إِلَيهِ
)» و به اين ترتيب اين نكته را آشكار گرداند كه مناسك حج، تعليم عملى حقوق ذُرّيه است كه بايد در شرايط و موقعيت هاى گوناگون زندگى به آن عينيت بخشيد.
امام صادق (ع) در دو حديث كه يكى راجع به فضيلت زيارت اميرمؤمنان (ع) و ديگرى درباره فضيلت حج و عمره است، خصوصيت زائر اميرمؤمنان (ع) و زائر خانه خدا را (از جهت بهره مندى از غفران الهى) مشترك و يكسان بيان نموده و فرموده اند:
1. «مَنْ زَارَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَارِفاً بِحَقِّهِ غَيْرَ مُتَجَبِّرٍ وَ لَا مُتَكَبِّرٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَ
مِائَةِ أَلْفِ شَهِيدٍ وَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ بُعِثَ مِنَ الْآمِنِين» (1)
«هركس با معرفت نسبت به حق اميرمؤمنان (ع) او را زيارت كند در حالى كه از تَكبّر و تَجَبُّر دور باشد، خداوند اجرصد هزار شهيد را براى او مى نويسد و گناهان گذشته اش را مى بخشد و چنين شخصى در قيامت ايمن از عذاب برانگيخته مى شود.»
2. «مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَيْتَ حَاجّاً أَوْ مُعْتَمِراً مُبَرَّاً مِنَ الْكِبْرِ رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ وَ الْكِبْرُ هُوَ أَنْ يَجْهَلَ الْحَقَّ وَ يَطْعُنَ عَلَي أَهْلِهِ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ نَازَعَ اللَّهَ رِدَائَه» (2)
ص: 193
«كسى كه براى انجام حج يا عمره، قصد (آمدن به) اين خانه كند، درحالى كه از كبر پيراسته باشد، از گناهانش خارج مى شود مانند روزى كه مادرش او را متولّد نموده است. (اما) كبر (در عمل) يعنى اينكه انسان حق را نشناسد و به اهل آن طعنه زند و هركس چنين كند، با كبريائى خداوند به خصومت برخاسته است.»
نكته و اشاره
از دو حديث فوق فهميده مى شود كه دورى از كبر،خداوند و رسالت رسولان الهى و ولايت اوصياء و عمل به دستورات دينى باز مى دارد و اقرار به نقص و كاستى را (كه منشأ ناآرامى هاى اوست) نزدش غير موجّه جلوه مى دهد. قرآن، فرد آلوده به كبر را «مُخْتالٍ فَخُورٍ» خوانده و منشأ كبر او را خيال بافى هايى دانسته كه بر زبان آورده و بر آن فخر مى كند. تعبير قرآن در اين باره چنين است: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (سوره لقمان، آيه 18) «خداوند انسان خودپسندِ فخركننده را دوست ندارد.» راغب در تعريف «خُيَلاء» كه با واژه مختال، هم ريشه بوده و با كبر هم معنى است، مى گويد: «الْخُيَلاءُ التَّكَبّرُ عَنْ تَخَيُّلِ فَضيلَةٍ ترَاءَتْ لِلْانْسانِ مِنْ نَفْسِه» (مفردات راغب،ص 304، ذيل واژه خيل) «خيلاء (كه اختيال و مختال از آن گرفته شده) يعنى تكبرى كه از فضيلت هاى خيالى (و اوهامى) ناشى مى شود كه انسان، آن اوهام را منشأ برترى (و ابزار فخر و مباهات) قرار مى دهد.» حال با توجه به اينكه ولايت، معنا و مسماى كعبه است، به خوبى فهميده مى شود كه مشروط بودن بهره مندى از ثمرات زيارت اميرمومنان (و كعبه بر مبرّا بودن از كبر، نشانگر وجود رابطه اى انكارناپذير ميان كعبه و وجود مقدّس اميرمؤمنان (است كه از آن به ملازمه اسم و معنا تعبير مى شود و ثمرات وعده داده شده در زيارت آنها بر دورى از كبر متوقف شده است. (1) در زيارت
اميرمؤمنان (ع) و نيز حج و عمره، موضوعيت داشته و به بخشيده شدن گناهان منتهى مى شود كه تعابير ذيل، ناظر به اين مطلب است:
ص: 194
«غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ»
«خداوند گناهان گذشته دور و نزديكش را مى بخشد.»
«رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ»
«مانند روزى كه مادر او را متولد نموده، از گناهان پاك مى شود.» (1)
البته درباره زائر اميرمؤمنان (ع) در پايان حديث چنين ذكر شده است:
«بُعِثَ مِنَ الْآمِنِين»
«در قيامت ايمن از عذاب برانگيخته خواهد شد.»
ثمرات وعده داده شده در حج با وعده هاى ذكر شده در زيارت اميرمؤمنان (ع) (كه ولايتش حقيقت و معناى كعبه است)، يكسان بوده و شرط بهره مندى از بخشش گناهان و امنيت يافتن از عذاب در آنها، دورى از كبر معرفى شده است.
ص: 195
ص: 196
قال الصادق (ع): «إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَي السَّمَاءِ» (وسائل الشيعة، ج 4،ص 339)
«كعبه از محلى كه در آن قرار دارد تا آسمان، قبله است.»
طبق آنچه در آموزه ها و تعاليم اهل بيت (عليهما السلام) آمده، كعبه و مكان آن، نقطه و كانونى است كه از زمين تا آسمان قبله بوده و مسير عبادت ذات اقدس الهى را تعيين مى كند. از اين رو امام صادق (ع) در پاسخ به مردى كه پرسيد:
«صَلَّيْتُ فَوْقَ أَبِي قُبَيْسٍ الْعَصْرَ فَهَلْ يُجْزِي ذَلِكَ وَ الْكَعْبَةُ تَحْتِي قَالَ نَعَمْ»
«نماز عصرم را روى كوه ابوقُبَيس (1) خواندم، در حالى كه خانه خدا پايين تر از
ص: 197
مكان نمازم قرار داشت. آيا نمازمصحيح است؟ فرمودند: بله.»
زيرا:
«إِنَّهَا قِبْلَةٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَي السَّمَاءِ»(1)
«كعبه از محلى كه در آن قرار دارد تا آسمان، قبله است.»
نكته شايان ذكر درباره قبله آن است كه خداوند به اعتبار اراده اى كه از قرار دادن قبله دارد، انجام بسيارى از اعمال به سوى قبله را واجب و از كارهاى زيادى به سمت آن نهى نموده است و بر نشستن، دعا كردن و خوابيدن رو به
قبله تأكيد نموده است. چنانكه رسول خدا (ص) درباره رو به قبله نشستن فرمودند:
«مَنْ جَلَسَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ سَاعَةً كَانَ لَهُ أَجْرَ الْحُجَّاجِ وَ الْعُمَّارِ» (2)
«هر كس ساعتى را رو به قبله نشيند، ثواب حج و عمره گزاران براى او نوشته مى شود.»
ص: 198
يگانگى قبله با كعبه اشاره به اين امر دارد كه مسير عبادت خداوند (قبله) با حريم بهره مندى از ربوبيت الهى (كعبه) يكسان و همسو مى باشد و از آنجا كه اميرمؤمنان (ع) و ديگر پيشوايان معصوم (عليهما السلام) حقيقت كعبه و نيز تعيين كننده مسير طاعت و بندگى او مى باشند، از اين رو هر دو عنوان كعبه و قبله، بر آنانصادق است. به همين سبب رسول خدا؛ در احاديث ذيل فرمودند:
«مَثَلُ عَلِيٍّ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمَثَلِ الْكَعْبَةِ النَّظَرُ إِلَيْهَا عِبَادَةٌ وَ الْحَجُّ إِلَيْهَا فَرِيضَةٌ» (1)
«مَثَل على در ميان اين امت، مانند كعبه است كه نظر (و توجه) به آن عبادت و حج به سوى آن فريضه است.»
«يَا عَلِيُّ إِنَّمَا أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ تُؤْتَي وَ لَا تَأْتِي فَإِنْ أَتَاكَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ فَسَلَّمُوا لَكَ هَذَا الْأَمْرَ فَاقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ إِنْ لَمْ يَأْتُوكَ فَلَا تَأْتِهِمْ» (2)
«يا على! تو به منزله كعبه هستى كه نزد او مى آيند اما او نزد كسى نمى رود. پس اگر مردم نزد تو آمدند و به ولايت تو تسليم شدند، (ولايت بر آنها را) بپذير اما
اگر نزد تو نيامدند، به دنبال آنان مرو.»
«إِنَّ عَلِيّاً كَالْكَعْبَةِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ بِاسْتِقْبَالِهَا لِلصَّلَاةِ جَعَلَهَا اللَّهُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ فِي أُمُورِ
الدِّينِ وَ الدُّنيا» (3)
«على (ع) مانند كعبه است. يعنى هم چنانكه خداوند مردم را به نماز خواندن به سوى كعبه فرمان داده است، به مردم امر نموده تا در امور دين و دنيا به او
ص: 199
(على (ع)) اقتدا كنند.»
و نيز امام صادق (ع) فرمودند:
«نَحْنُ كَعْبَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ قِبْلَةُ اللَّه» (1)
«ما (خاندان پيامبر (ص)) كعبه و قبله الهى هستيم.»
با توجه به احاديث فوق، اهل بيت (عليهما السلام) از آن جهت كه انسان ها را در مسير بهره مندى از ربوبيت الهى قرار مى دهند، قبله و به اعتبار اينكه با امر و نهى خود (آنها را از خواست ذات اقدس الهى آگاه نموده و) موجبات اصلاح و تربيت ايشان را فراهم مى نمايند، كعبه خوانده شده اند.
مشركان با قرار دادن بت هاى خود در خانه خدا، كعبه را آلوده و از معناى حقيقى اش (يعنى ولايت اهل بيت (عليهما السلام)) تهى نموده بودند. به همين سبب خداوند قبله را به بيت المقدس تغيير داد تا معلوم نمايد كه قبله، بدون حضور آن بزرگواران اسمى خالى از معناست (كه نمى تواند موجبات بهره مندى انسان ها را از ثمرات ربوبيت فراهم آورد.) از اين رو به طور مقطعى، بيت المقدس به عنوان قبله انتخاب شد و اين امر تا سال دوم هجرى ادامه داشت و آن حضرت
در همه اين سال ها به سوى بيت المقدس نماز مى گزارد. گرچه هر جا امكان داشت، كعبه را بين خود و بيت المقدس، قرار مى داد. چنانكه امام حسن عسكرى (ع) فرمودند:
«لَمَّا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ؛ بِمَكَّةَ أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَي أَنْ يَتَوَجَّهَ نَحْوَ الْبَيْتِ الْمَقْدِسِ فِي
ص: 200
صَلَاتِهِ وَ يَجْعَلَ الْكَعْبَةَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا إِذَا أَمْكَنَ وَ إِذَا لَمْ يَتَمَكَّنِ اسْتَقْبَلَ الْبَيْتَ الْمَقْدِسَ كَيْفَ كَانَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ؛ يَفْعَلُ ذَلِكَ طُولَ مُقَامِهِ بِهَا ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً فَلَمَّا كَانَ بِالْمَدِينَةِ وَ كَانَ مُتَعَبِّداً بِاسْتِقْبَالِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ اسْتَقْبَلَهُ وَ انْحَرَفَ عَنِ الْكَعْبَةِ سَبْعَةَ عَشَرَ شَهْراً أَوْ سِتَّةَ عَشَرَ شَهْراً» (1)
«تا هنگامى كه پيامبر (ص) در مكه زندگى مى كرد، خداوند او را امر نمود تا به هنگام نماز، كعبه را بين خود و بيت المقدس قرار دهد و به سوى بيت المقدس نماز بخواند و هرگاه نتواند چنين كند، به سوى بيت المقدس نماز بجاى آورد. پيامبر بزرگوار در طول سيزده سال اقامت در مكه، هميشه كعبه را بين خود و بيت المقدس قرار مى داد. اما در مدينه مجبور شد كه به سوى بيت المقدس نماز بخواند و از كعبه روى برگرداند كه اين امر شانزده يا هفده ماه طول كشيد.»
در طول اين مدت، رسول خدا (ص) با نماز خواندن به سوى بيت المقدس، از تهى بودن كعبه از حقيقت و مُسَمّاى خود يعنى ولايت الهى خبر مى داد و كعبه خالى از معنا را فاقد وصف قبله بودن معرفى مى كرد تا اينكه با مسلط شدن رسول خدا (ص) بر اوضاع و احوال مدينه، زمان علنى شدن دعوت به حقيقت و مُسَمّاى كعبه و معرفى اميرمؤمنان (ع) به عنوان ولى نزديك گرديد و با سرزنش هاى مكرر يهود نسبت به نماز خواندن پيامبر (ص) بر قبله آنها قرين شد. در اينجا بود كه رسول خدا (ص) از
خداوند خواست تا دوباره قبله را به كعبه تغيير دهد.
«فَلَمَّا اسْتَتَمَّ دُعَائُهُصَعِدَ جَبْرَئِيلُ ثُمَّ عَادَ مِنْ سَاعَتِهِ فَقَالَ اقْرَأْ يَا مُحَمَّدُ قَدْ نَري تَقَلُّبَ
ص: 201
وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (1)
«به محض اين كه دعاى رسول خدا (ص) به پايان رسيد، جبرئيل به آسمان رفت و پس از ساعتى بازگشت و خبر آورد كه اى محمد! اين آيه را بخوان: ما توجه تو را به سوى آسمان (در انتظار وحى و تغيير قبله) مى بينيم و البته روى تو را به قبله اى كه به آن خشنود شوى برمى گردانيم. پس به سوى مسجدالحرام روى كن.»
قرآن درباره علت تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه مى فرمايد: ما قبله را تغيير داديم «...
لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُول
...» (2) تا آشكار نماييم چه كسانى از رسول
خدا (ص) (كه به ولايت اميرمؤمنان (ع) دعوت مى كند) پيروى مى كنند و به سوى كعبه (كه نماد اين ولايت است)، نماز مى گزارند و چه كسانى به سبب عدم پيروى از دعوت او مانند يهوديان مدينه و مشركان مكه، قبله را از حقيقت خود جدا مى نمايند.
بنابراين خداوند براى اينكه به يهود نشان دهد بيت المقدس، بدون ولايت فاقد اعتبار و معنى است، آن را از وصف قبله بودن خارج و مجدداً كعبه را قبله معرفى نمود.
نكته و اشاره
با عنايت به آنچه ذكر شد، كعبه به اعتبار ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه عامل بهره مندى از ثمرات ربوبيت است، هميشه قبله بوده است. اما در مقطعى كه محل اصنام و اوثان شده و از مُسمّا و حقيقتش يعنى ولايت اهل بيت (عليهما السلام) تهى گرديده بود، موقتاً از وصف قبله بودن خارج شد.
ص: 202
از اين رو هفده ماه پس از هجرت رسول اكرم (ص) به مدينه، امر به تغيير قبلهصادر شد و به اين ترتيب، زمينه معرفى اميرمؤمنان (ع) (به عنوان حقيقت و مُسَمّاى حج و كعبه) براى آينده اى نه چندان دور فراهم گرديد و با رفع موانع قبله بودن از كعبه، بستر آشنا شدن مردم با ولايت آن بزرگوار (كه مسير عبادت را تعيين مى كند) محقق شد. (1)
ص: 203
«وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيم» (سوره حج، آيه 25)
«هركس به سبب اراده ظلم (در حرم) از مسير حق منحرف شود، به او عذابى دردناك مى چشانيم.»
طبق آنچه در تاريخ كعبه ذكر شده است، خداوند از آغاز خلقت، اين خانه را از آسيب كافران و مشركان مصون داشته است. چنانكه در ماجراى اصحاب فيل، پس از آنكه ابرهه ستمگر قصد نمود قبله و مطاف اهل توحيد يعنى كعبه را نابود كند، خداوند به وسيله پرندگانى خانه خود را از شر او مصون داشت. ابومريم مى گويد: از امام باقر (ع) درباره ابابيل سؤال كردم. حضرت فرمودند:
«كَانَ طَيْرٌ سَافٌّ جَاءَهُمْ مِنْ قِبَلِ الْبَحْرِ رُئوسُهَا كَأَمْثَالِ رُئوسِ السِّبَاعِ وَ أَظْفَارُهَا
ص: 215
كَأَظْفَارِ السِّبَاعِ مِنَ الطَّيْرِ مَعَ كُلِّ طَائِرٍ ثَلَاثَةُ أَحْجَارٍ فِي رِجْلَيْهِ حَجَرَانِ وَ فِي مِنْقَارِهِ حَجَرٌ فَجَعَلَتْ تَرْمِيهِمْ بِهَا حَتَّي جُدِّرَتْ أَجْسَادُهُمْ فَقَتَلَهُمْ بِهَا وَ مَا كَانَ قَبْلَ ذَلِكَ رُئِيَ شَيْ ءٌ مِنَ الْجُدَرِيِّ وَ لَا رَأَوْا ذَلِكَ مِنَ الطَّيْرِ قَبْلَ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ لَا بَعْدَهُ» (1)
« (ابابيل) پرندگانى بودند با پرواز پايين كه از سمت دريا سراغ لشكر ابرهه آمدند. سرهايشان مثل سر درندگان و چنگال هايشان مانند پرندگان شكارى بود.
هر پرنده سه سنگ همراه داشت: دو سنگ در چنگال ها و يكى در منقار. با آن سنگ ها آن قوم را سنگ باران كردند تا آنكه پيكرهايشان آبله گرفت و بر اثر آن كشته شدند. پيش از آن آبله ديده نشده بود و قبل و بعد از اين، هرگز اين كار از پرندگان مشاهده نگرديد.»
قرآن، سوءقصد به كعبه را «الْحاد» مى خواند و در اين باره مى گويد:
«وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليم»(2)
«هركس به سبب اراده ظلم (در حرم) از مسير حق منحرف شود، به او عذابى دردناك مى چشانيم.»
امام صادق (ع) درباره معناى الحاد در آيه فوق به ابوالصباح كنانى فرمودند:
«كُلُّ ظُلْمٍ يَظْلِمُهُ الرَّجُلُ نَفْسُهُ بِمَكَّةَ مِنْ سَرِقَةٍ أَوْ ظُلْمِ أَحَدٍ أَوْ شَيْ ءٍ مِنَ الظُّلْمِ فَإِنِّي أَرَاهُ إِلْحَاداً وَ لِذَلِكَ كَانَ يُتَّقَي (يُنْهَي) أَنْ يُسْكَنَ الْحَرَمُ» (3)
«هر ظلمى كه شخص در مكه نمايد مانند سرقت، ستم به ديگران و يا هر ظلم ديگر، من آن را مصداق الحاد مى دانم و به همين سبب از ساكن شدن در حرم پرهيز (نهى) شده است.»
ص: 216
در آيه «
وَ مَنْ يرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيم
» (1) «هركس به سبب اراده ظلم (در حرم) از مسير حق منحرف شود، به او عذابى دردناك مى چشانيم» نكات مهمى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. خداوند دو واژه «الْحاد» و «ظُلم» را بهصورت نكره و اسم جنس استعمال نموده تا از آن اطلاق و عموميت فهميده شده و معلوم گردد كه هر ظلمى به
انحراف از حق منتهى مى شود.
2. «باء» در الحاد به معناى همراهى (مُلابَسَت) و در ظلم به معناى سَببيت است. يعنى به سبب ظلم، الحاد حاصل شده و ستم در حرم هميشه با الحاد همراه خواهد بود.(2)
3. حقيقت الحاد و انحراف از مسير ربوبيت الهى، به سبب ظلم در حق اهل بيت (عليهما السلام) و ترك ولايت آن بزرگواران حاصل مى شود. به همين سبب امام صادق (ع) الحاد را به ظلم در حق ايشان تفسير نموده و فرمودند:
«مَنْ عَبَدَ فِيهِ غَيْرَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَوْ تَوَلَّي فِيهِ غَيْرَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ فَهُوَ مُلْحِدٌ بِظُلْم وَ عَلَي اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَنْ يُذِيقَهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيم» (3)
«هر كس در خانه خدا، غير خدا را بپرستد يا ولايت غير اولياء او را پذيرا شود،
ص: 217
ملحد و ستمگر است و بر خداست كه از عذاب دردناكش به او بچشاند.»
4. در تاريخ، نمونه هاى فراوانى از الحاد در حرم و ظلم نسبت به خاندان عصمت (عليهما السلام) وجود دارد. از جمله امام صادق (ع) در تفسيرآيه فوق فرمودند: اين آيه درباره كسانى نازل شده است كه:
«دَخَلُوا الْكَعْبَةَ فَتَعَاهَدُوا وَ تَعَاقَدُوا عَلَي كُفْرِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ بِمَا نُزِّلَ فِي أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (ع) فَأَلْحَدُوا فِي الْبَيْتِ بِظُلْمِهِمُ الرَّسُولَ وَ وَلِيَّهُ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ رالظَّالِمِينَ» (1)
«داخل كعبه شده و با هم پيمان بستند تا به آنچه درباره اميرمؤمنان (ع) نازل گرديده، كافر شوند و تصميم گرفتند به رسول خدا (ص) و ولى او ظلم كنند. از
اين رو به سبب عزيمت بر اين ظلم، ملحد گرديدند. پس قوم ستمگران از رحمت خدا دور باد.»
در كتاب «مَن لا يحضره الفقيه» آمده است: چون اصحاب فيل و فرمانرواى آنان (ابرهه)، قصد داشتند خانه خدا را ويران كنند، خداوند پرندگانى به نام ابابيل فرستاد و آنان را هلاك نمود. اما درباره حَجّاج بن يوسف ثقفى، با اينكه خانه خدا را ويران كرد، اين امر جارى نشد؛ زيرا
«قَصْدُ الْحَجَّاجِ لَمْ يَكُنْ إِلَي هَدْمِ الْكَعْبَةِ إِنَّمَا كَانَ قَصْدُهُ إِلَي ابْنِ الزُّبَيْرِ وَ كَانَ ضِدّاً لِصَاحِبِ الْحَقِّ فَلَمَّا اسْتَجَارَ بِالْكَعْبَةِ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُبَيِّنَ لِلنَّاسِ أَنَّهُ لَمْ يُجِرْهُ فَأَمْهَلَ مِنْ هَدْمِهَا عَلَيْهِ» (2)
ص: 218
«قصد حَجَّاج تخريب خانه نبود بلكه مقصود او كشتن ابن زبير بود كه به كعبه
پناه آورده بود در حالى كه با امام سجاد (ع) (كهصاحب حق بود) ضديت داشت. به همين سبب هنگامى كه ابن زبير به خانه پناهنده شد، خداوند براى
اينكه مردم بفهمند هرگز (تارك ولايت) در كعبه امنيت ندارد، اجازه داد تا خانه بر سر او خراب شود. (تا ديگر كسى بدون تمسك به ولايت، توقع امنيت و امان نداشته باشد.)»
به ديگر سخن، حَجَّاج قصد داشت ابن زبير را بكشد و چون ابن زبير به كعبه پناه برده بود، مجبور شد با منجنيق، خانه را بر سر او خراب كند و على رغم وعده الهى كه فرموده بود: «
وَ مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً
» (1) خداوند به ابن زبير پناه نداد تا نشان دهد كه كعبه، بدون اعتقاد به ولايت نمى تواند امنيت را براى كسى تضمين كند.
نقل يك روايت در اين باره
امام رضا (ع) در حديثى ضمن بيان مطالبى درباره ماجراى اصحاب فيل فرمودند:
«وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَصْحَابُ الْفِيلَةِ هَدْمَ الْكَعْبَةِ فَعَاقَبَهُمُ اللَّهُ بِإِرَادَتِهِمْ قَبْلَ فِعْلِهِمْ» (2)
«اصحاب فيل قصد انهدام كعبه را نمودند، خداوند قبل از آنكه اين عمل را مرتكب شوند آنها را نابود كرد.»
نكته برجسته اين حديث آن است كه امام رضا (ع) اصحاب فيل را به سبب
ص: 219
عزيمت بر ويرانى كعبه كه نماد ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است، مستحق كيفر مى داند. زيرا آنها براىصاحب كعبه كه پروردگار عالم است حرمت قائل نبودند، در حالى كه قصد حجاج از خراب كردن كعبه، قتل ابن زبير بود نه توهين به كعبه وصاحب آن.
«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» (سوره بقره، آيه 125)
«و چون خانه (كعبه) را براى مردم محل رجوع و امنيت قرار داديم.»
«بيت» در زبان عرب به معناى آرامگاه و پناهگاه شبانه است (1) و بيتوته به معناى اقامت و سكونت در شب مى باشد. چنانكه راغب آن را توقف شبانه معنا نموده و آورده است:
ص: 204
«أَصْلُ الْبَيتِ مَأوَى الْانسانِ باللَّيلِ لِأَنَّهُ يُقالُ بَاتَ: أقامَ بِاللَّيْلِ ثُمَّ قَدْ يُقالُ لِلْمَسْكَنِ بَيْتٌ مِنْ غَيْرِ اعتبارِ اللَّيْلِ فيه وَ جَمعُهُ أَبْيَاتٌ و بُيُوتٌ لكِنَّ الْبيُوتَ بِالْمَسْكَنِ أَخَصُّ و الْابياتُ بِالشِّعْرِ» (1)
«بيت در اصل به معناى پناهگاه شبانه انسان است. چنانكه بيتوته يعنى شب در جايى اقامت كردن. سپس به مسكن (محل سكونت و سكون) بيت گفته اند و ديگر تنها شب ماندن در آن، ملحوظ نيست و جمع بيت اگر به معناى مسكن
باشد، بيوت و اگر به معناى دو مصرع شعر باشد، ابيات است.»
مرحوم طبرسى در اين باره مى گويد:
«أَلتَّبْييتُ كُلُّ شَي ءٍ دُبَّرَ لَيْلًا»
«هر چيز كه در شب مورد تدبير واقع شود، تبييت خوانده مى شود.»
و در ادامه مى گويد:
«وَ الْبيُوتُ أَلامْرُ يَبِيتُ عَلَيْهِصاحِبُهُ مُهْتَمّاً بِهِ وَ الْبَياتُ وَ التَّبييتُ أَنْ يَأْتِيَ الْعَدُوَّ لَيْلًا فَأَصْلُ التَّبْييتِ إِحْكامُ الامْرِ لَيْلًا» (2)
«به امرى كه شخص بر آن اهتمام دارد و از شب تاصبح در انديشه اش به سر مى برد، بيوت مى گويند و نيز به حمله شبانه به دشمن «
بَيات
» و «
تَبْييت
» مى گويند و اصولًا تصميم گيرى شبانه «
تَبْييت
» خوانده مى شود.»
و در جاى ديگرى مى گويد:
ص: 205
«أَلتَّبْييتُ أَلتَّدْبيرُ لِلشَّي ءِ بِاللَّيْلِ لِأَنَّ ذلِكَ يَكُونُ في وَقْتِ رَواحِ النّاسِ إلى بُيُوتِهِمْ» (1)
«تبييت، تدبير شبانه پيرامون يك چيز است. زيرا در شب، مردم به خانه هايشان
مى روند و براى فكر كردن و تصميم گرفتن فرصت دارند.»
به كعبه از آن جهت كه مردم را از ظلمات گمراهى و ناآرامى هاى موجود در
آن، پناه داده و دور هم جمع مى كند، بيت مى گويند. ولايت على بن ابى طالب (ع) نيز كه با ايجاد وحدت بينش و عمل، مردم را در حريم تربيتى خداوند گرد مى آورد و آنها را از تاريكى ناآرامى هاى ناشى از گناه (كامجويى و ستيزه جويى) نجات داده و پناه مى دهد، بيت خوانده مى شود. (2) چرا كه با وجود بينش هاى مختلف و عملكردهاى متفاوت، نمى توان در حريم ربوبيت الهى جاى گرفت. از
اين رو حضرت زهرا) درباره خاصيت وحدت بخشى ولايت فرمودند:
«جَعَلَ اللَّهُ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ الْفُرْقَةِ» (3)
«خداوند، طاعت ما را عامل سامان دهى امت و امامت ما را موجب نجات از تفرقه و پراكندگى قرار داده است.»
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«بِنَا ائْتَلَفُوا بَعْدَ أَنْ كَانُوا مُخْتَلِفِينَ وَ بِنَا أَلَّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ جَعَلَهُمْ إِخْوَاناً بَعْدَ
ص: 206
أَنْ كَانُوا أَعْدَاءً» (1)
«مردم به سبب (ولايت) ما با هم الفت گرفتند پس از اينكه از هم جدا شده بودند و به واسطه ما، خداوند بين قلوب آنها انس و محبت قرار داد و آنها را برادر هم نمود بعد از آنكه با هم دشمنى داشتند.»
قرآن، كعبه را اولين خانه اى معرفى مى كند كه «
وُضِعَ لِلنَّاسِ
» براى مردم قرار داده شده و اراده الهى از بناى آن، اين بوده است كه مردم در اين خانه حضور يافته و (با تمسك به ولايتى كه حقيقت كعبه است) از ثمرات ربوبيت الهى برخوردار شوند. به همين دليل خداوند كعبه را خانه خود (بيت الله) معرفى نموده و به آن شرافت و عظمت عطا كرده است. چنانكه در تفسير مجمع البيان آمده است:
«إِنَّمَا أَضَافَ البَيْتَ إِلي نَفْسِهِ تَفْضيلًا لَهُ عَليَ سائِرِ البِقاعِ و تَمْييزاً وَ تَخْصيصاً»(2)
«خداوند، بيت را به خود نسبت داده تا فضيلت كعبه را بر ساير مكان ها آشكار نموده و آن را ممتاز و مختص به خود گرداند.»
اهل ادب، بيت را مضاف و الله را مضاف اليه دانسته و به اعتبار اينكه اضافه شدن بيت به الله، براى كعبه ايجاد عظمت و شرافت نموده است، به اين تركيب، اضافه تشريفيه گفته اند. همسو با اين مطلب، روايت شده است كه رسول خدا (ص) در حال طواف، خطاب به كعبه فرمودند:
ص: 207
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي شَرَّفَكِ وَ عَظَّمَكِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بَعَثَنِي نَبِيّاً وَ جَعَلَ عَلِيّاً إِمَاماً اللَّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيَارَ خَلْقِكَ وَ جَنِّبْهُ شِرَارَ خَلْقِكَ» (1)
«حمد مخصوص خدايى است كه به تو شرافت و عظمت عطا نموده و حمد و سپاس مخصوص خدايى است كه مرا رسول خود برگزيده و على را امام و پيشوا قرار داده است. بار پروردگارا! آفريدگان نيكوى خود را به سوى اين
خانه رهنمون كن و آن را از شرّ آفريدگان بد خود مصون دار.»
اينكه رسول خدا (ص) در حال طواف، رو به كعبه نموده و خداوند را بر نبوت خود و ولايت و امامت اميرمؤمنان (ع) شكر نمود، نشان مى دهد كه رسالت او و ولايت اميرمؤمنان (ع) در تحقق طواف و شرافت كعبه و عظمت حج، شرط بوده و داراى موضوعيت است. (2)
اصلى ترين مشخصه كعبه، امنيت است كه بر آثار و ثمرات ولايت اهل بيت (عليهما السلام) دلالت دارد. چنانكه در قرآن آمده است:
«مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» (3)
ص: 208
«هركس در آن داخل شود، (از هر عقوبتى) ايمن است.»
امام صادق (ع) در تفسير آيه فوق فرمودند:
«مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَيْتَ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ الْبَيْتُ الَّذِي أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ وَ عَرَفَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ حَقَّ مَعْرِفَتِنَا كَانَ آمِناً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» (1)
«هركس اين خانه را قصد نمايد و بداند (كعبه) خانه اى است كه خداوند به آن امر نموده و حق ما اهل بيت (عليهما السلام) را به خوبى بشناسد (در اين
صورت) در دنيا و آخرت در امان خواهد بود.»
در اين حديث، امنيت در دنيا و آخرت، مشروط به معرفت و اداى حق اهل بيت (عليهما السلام) معرفى شده است. چنانچه در حديث قدسى درباره اميرمؤمنان (ع) آمده است:
«جَعَلْتُهُ ... بَيْتِيَ الَّذِي مَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً مِنْ نَارِي»(2)
« (ولايت) او را به منزله بيت خود قرار دادم كه هركس در آن وارد شود، از آتشم در امان است.»
قرآن، امنيت پيرامون كعبه را با تعبير زيبايى بيان نموده و آورده است:
«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» (3)
«و چون خانه (كعبه) را براى مردم، محل رجوع و امنيت قرار داديم.»
ص: 209
در ترجمه عبارت «
مَثابَةً لِلنَّاسِ
» آمده است:
«مَرْجَعاً و مَآباً يَثوُبوُنَ إِلَيْهِ وَ يَقْصُدوُنَه مِنْ كُلِّ مَكانٍ» (1)
«محلى كه مردم پى در پى به آن رجوع نموده و قصد مى كنند از هرجا كه هستند به سوى آن بيايند.» (2)
همسو با اين معنى گفته اند: مثابه جايى است كه
«يَعوُدوُنَ الَيْهِ مَرَّةً بَعْدَ مَرَّة»(3)
«مردم پى در پى به آن رجوع مى كنند.» «4»
ص: 210
با توجه به آنچه ذكر شد، مى توان دريافت كه ميان بازگشت به خانه و بهره مندى از امنيت آن، رابطه اى انكار ناپذير وجود دارد. به اين معنا كه اگر در شرايط و موقعيت هاى گوناگون زندگى به حقيقت و معناى كعبه يعنى ولايت اهل بيت (عليهما السلام) متمسك شده و با يقين به وعده هاى الهى، موجبات بقاى خود را در حريم اصلاح و تربيت فراهم كنيم، از ثمراتش كه ايجاد امنيت
براى خود و اطرافيان است برخوردار مى شويم. از اين رو اميرمؤمنان (ع) امنيت بيت را به ولايت خود نسبت داده و فرمودند:
«أَنا بَيْتُ اللَّهِ مَن دَخَلَهُ كانَ آمِناً فَمَنْ تَمَسَّكَ بِوَلايَتي وَ مَحَبَّتي أَمِنَ مِنَ النَّارِ»(1)
«من همان خانه خدا هستم كه هركس در آن وارد شود، ايمن است. پس هركس به ولايت و محبتم متمسك شود، از آتش در امان خواهد بود.»
قبل از بررسى درخواست ابراهيم (ع) پيرامون مبدل شدن سرزمين مكه به بَلَد، بيان توضيحاتى درباره مفهوم اوليه واژه بلد و به كارگيرى آن در معناى اصطلاحى اش، ضرورى به نظر مى رسد. مرحوم طبرسى در شرح واژه بَلَد و علت نامگذارى اش مى گويد:
«أَلْبَلَدُ وَ الْمِصْرُ وَ الْمَدينةُ نظائِرُ وَ أَصْلُهُ مِنْ قَوْلِهِمْ بَلَدٌ لِلاثَرِ في الْجِلْدِ وَ غَيرِهِ وَ جَمْعُهُ أَبلادٌ وَ مِنْ ذلِكَ سُمِّيَتِ الْبِلادُ لانّها مواضِعُ مَواطِنِ النّاسِ وَ تَأثِيرِهِمْ وَ مِنْ
ص: 211
ذلِك قَوْلُهُمْ لِكِركِرةِ الْبَعيرِ بَلَدَةٌ لانَّهُ إِذا بَرَكَ تَأَثَّرَتْ» (1)
«بَلَد و مِصْر و مدينه، به يك معنى به كار مى روند (گرچه تفاوت هايى با هم دارند) اما واژه بَلَد كه در اينجا مورد نظر ماست، در اصل از اين اصطلاح عرب زبانان گرفته شده كه به اثر باقى مانده روى پوست و غير آن بَلَد مى گويند و جمع آن را «ابْلاد» مى دانند و از آن جهت به شهرها بِلاد (و به هر شهر بَلَد) گفته اند كه مردم در آنجا ساكن شده و بر آن مكان ها اثر مى گذارند و به زير گردن شتر نيز «بَلَدَة» مى گويند. زيرا هنگامى كه آن را به زمين مى كشد، اثرش بر زير گلويش باقى مى ماند.»
شايان ذكر است كه از بقاى اثر، مفهوم استقرار و سكون نيز استخراج مى شود. چنانكه به فردى كه فاقد كياست و زيركى است و انديشه اى ساكن
دارد، بَليد مى گويند و به شهر، به اعتبار استقرار شهروندان نيز، «بَلَد» گفته مى شود كه منافاتى با تفسير فوق ندارد.
اما نكته مهم آن است كه عاملى كه به استقرار و ساكن شدن مردم در يك
منطقه منتهى مى شود و آن را به سرزمينى قابل سكونت مبدل مى كند، چيزى جز امنيت نيست كه آن هم در سايه اعتقاد و عمل به ولايت اهل بيت (عليهما
السلام) به دست مى آيد. اين ولايت، به انسان آرامش و به اطرافيان، امنيت عطا مى كند و به اعتبار اين امنيت، آنها را در اطراف هم، ساكن و مستقر مى گرداند و محل سكونتشان را به بَلَد كه نماد امنيت و استقرار است، مبدل مى نمايد.
ص: 212
طبق آنچه در معارف الهى ذكر گرديده، منظور از امنيت حاكم بر مكه، علاوه بر امنيت طبيعى و تقدير شده، امنيت تكليفى است كه با مكلف شدن مردم به اتّباع از ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حاصل مى شود. (1) به اين ترتيب كه با دعوت انسان ها به وعده هاى الهى و ترغيب نمودن آنها به دستورات دينى (از ارتكاب گناه و ايجاد ناامنى جلوگيرى نموده و) موجبات آسايش، آرامش و امنيت
را براى همگان فراهم مى آورد. به همين دليل حضرت ابراهيم (ع) به درگاه الهى عرضه داشت:
«رَبِّ اجْعَلْ هَذا بَلَداً آمِناً» (2)
«پروردگارا! اين مكان را شهرى امن قرار بده.»
ص: 213
و در جاى ديگر چنين عرضه حاجت نمود كه:
«رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» (1)
«پروردگارا! اين شهر را ايمن گردان.»
نكات شايان ذكر
ساختار و سياق دو آيه فوق، بيانگر نكات ظريف و دقيقى است كه از جمله آنها مى توان به دو نكته ذيل اشاره نمود:
1. طبق آيه نخست، حضرت ابراهيم (ع) از خداوند درخواست نمود تا مكه را (از سرزمينى خشك) به شهرى آباد و پررونق تبديل نموده و امنيت را بر آن حاكم كند.
2. طبق آيه دوم، خداوند خواستِ اوليه ابراهيم (ع) را اجابت نموده و مكه را به شهرى آباد مُبدّل كرد. اما همه آرزوى او را برآورده ننمود و امنيت را بر مكه حاكم نگرداند. از اين رو ابراهيم (ع) از خداوند خواست تا شهر آباد و پررونق مكه را امن و بى خطرگردانَد و با حاكم نمودن ولايت اهل بيت (عليهما السلام) بر آن، اهل مكه را از آسايش و امنيت (كه ثمره اعتقاد و عمل به ولايتشان است) برخوردار نمايد. (2)
ص: 214
ص: 220
قال الصادق (ع): «إِنَّ آدَمَ ... أَوَّلُ مَنْ كَسَاهُ الشَّعْرَ» (من لايحضره الفقيه، ج 2،ص 235)
«آدم (ع). ... اوّلين كسى بود كه بر كعبه، پرده پشمين پوشاند.»
در تاريخچه حج آمده است: اولين كسى كه بر كعبه پرده آويخت، آدم (ع) بود. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«إِنَّ آدَمَ هُوَ الَّذِي بَنَي الْبَيْتَ وَ وَضَعَ أَسَاسَهُ وَ أَوَّلُ مَنْ كَسَاهُ الشَّعْرَ» (1)
«آدم (ع) كعبه را ساخت و بنيان آن را نهاد و اولين كسى بود كه بر آن پرده پشمين افكند.»
ص: 221
در حديث ديگر از امام باقر (ع) روايت شده است:
«إِنَّ أَوَّلَ مَنْ كَسَا الْبَيْتَ إِبْرَاهِيمُ» (1)
«اولين كسى كه كعبه را پوشاند، ابراهيم (ع) بود.»
هر دو حديث،صحيح است و نحوه جمع بين اين دو حديث، آن است كه آدم (ع) اولين كسى بود كه بعد از بناى كعبه آن را با پرده اى از مو پوشاند، اما
ابراهيم (ع) اولين كسى است كه پس از تجديد بناى كعبه، بر آن پرده آويخت.
زائر كعبه با چنگ زدن به پرده كعبه، به عنايت و لطف پروردگار متوسل
مى شود و از خداوند مى خواهد كه گذشته تاريكش را جبران كند. به همين دليل اميرمؤمنان (ع) در پاسخ به كسى كه پرسيد:
«أَلتَّعَلُّقُ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ لِأَيِّ مَعْنًي هُو»
«چنگ زدن به پرده كعبه بيانگر چه معنا و اراده اى است؟»
فرمودند:
«هُوَ مَثَلُ رَجُلٍ لَهُ عِنْدَ آخَرَ جِنَايَةٌ وَ ذَنْبٌ فَهُوَ يَتَعَلَّقُ بِثَوْبِهِ يَتَضَرَّعُ إِلَيْهِ وَ يَخْضَعُ لَهُ أَنْ يَتَجَافَي عَنْ ذَنْبِهِ» (2)
ص: 222
« (چنگ زدن به پرده كعبه) مَثَل كسى است كه در حق ديگرى گناه و جنايت كرده است. از اين رو دست به دامن او مى شود و با ذلت و زارى از او مى خواهد تا از گناهش بگذرد.»
به همين دليل سفارش شده است كه زائر خانه خدا، پرده كعبه را گرفته و پناهندگى خود را چنين بازگو نمايد:
«اللَّهُمَّ بِكَ اسْتَجَرْتُ فَأَجِرْنِي وَ بِكَ أَسْتَغِيثُ فَأَغِثْنِي يا رَسُولَ اللَّهِ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ يا حَسَنُ يا حُسَينُ وَ يُسَمِّي الْأَئِمَّةَ إِلَي آخِرِهِمْ بِاللَّهِ رَبِّي أَسْتَغِيثُ وَ بِكُمْ إِلَيهِ تَشَفَّعْتُ أَنْتُمْ عُمْدَتِي وَ إِياكُمْ أُقَدِّمُ بَينَ يَدَي حَوَائِجِي فَكُونُوا شُفَعَائِي إِلَي اللَّهِ فِي إِجَابَةِ دُعَائِي وَ تَبْلِيغِي فِي (دِينِي وَ دُنْياي)
رمُهِمَّاتِي» (1)
«پروردگارا! به تو پناه آورده ام، پناهم ده و از تو دادرسى مى طلبم، مرا درياب. يا
رسول الله، يا اميرمؤمنان، يا فاطمه، يا حسن، يا حسين! و ائمه (عليهما السلام) را نام مى برد، از خداوند يارى مى طلبم و شما را كه تكيه گاه من هستيد، شفيع
خود نموده و واسطه در حوائجم قرار مى دهم. پس مرا در اجابت دعا و آنچه در امر دين و دنيا به آن نياز دارم، شفاعت نماييد.»
خداوند از مردم خواسته است تا با چنگ زدن به پرده كعبه كه نماد رحمت واسعه الهى است، اهل بيت (عليهما السلام) را در نيل به حوائج خود واسطه قرار دهند. به عبارت ديگر، گرفتن پرده كعبه، نماد توسل به ذيل عنايت پيشوايان معصوم
ص: 223
(عليهما السلام) است.
با توجه به اينكه اهل بيت (عليهما السلام) معنا و مسمّاى كعبه اند، زائر خانه خدا همراه با چنگ زدن به پرده كعبه، خداوند را به حق محمّد و آل محمّد (عليهما السلام) سوگند مى دهد و با اعتراف به كوتاهى هاى خود در حق ايشان و عزيمت بر عمل به ولايتشان، دست نياز به ساحت آن بزرگواران دراز مى نمايد و تمسك به پرده كعبه را نماد تمسك به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) و اعتراف به جفا در قبال ايشان تلقى مى كند. به همين دليل، امامان معصوم (عليهما السلام) به پرده كعبه توجهى خاص داشتند تا جايى كه امام صادق (ع) فرمودند:
«إِنَّ علي بن ابي طالب (ع) كَانَ يَبْعَثُ لِكَسْوَةِ الْبَيْتِ كُلَّ سَنَةٍ مِنَ الْعِرَاقِ» (1)
«اميرمؤمنان (ع) هر ساله از عراق براى خانه خدا پرده مى فرستاد.»
اصْمَعى مى گويد: شبى در حال طواف كعبه بودم كه ديدم جوانى خوش چهره
به پرده كعبه دست آويخته، مى گويد: چشم ها در خوابند و ستارگان برافراشته اند و تو سلطان زنده و جاودانى!
«غَلَّقَتِ الْمُلُوكُ أَبْوَابَهَا وَ أَقَامَتْ عَلَيْهَا حُرَّاسَهَا وَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلسَّائِلِينَ جِئْتُكَ لِتَنْظُرَ إِلَيَّ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» (2)
«پادشاهان، درها (ى قصرهاى خود) را بسته اند و نگهبانانى بر آن گمارده اند، اما
ص: 224
درِ خانه تو بر روى درخواست كنندگان باز است. به سوى تو آمده ام تا به من نظر رحمت نمايى. اى كسى كه رحمت هرصاحب رحمتى از توست!» (1)
سپس اشعارى را قرائت نمود. (2)
اصمعى مى گويد: آن جوان را تعقيب كردم،
ديدم امام سجاد (ع) است.
ص: 225
نكته و اشاره
امام سجاد (ع) درصدد تعليم اين حقيقت بود كه براى رفع مشكلات و برآورده شدن نيازمندى ها، بايد به درى رجوع نمود كه هيچ گاه بر روى نيازمندان بسته نيست. اين دربِ هميشه گشوده، ولايت است كه عامل بهره مندى از ربوبيت الهى بوده و در همه زمان ها و مكان ها مى توان به آن متوسل شده و از ثمراتش كه رفع حوائج است، برخوردار شد.
محمد بن عثمان مى گويد: حضرت ولى عصر (ع) را مشاهده نمودم كه در كنار خانه خدا ايستاده بود،
«مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ فِي الْمُسْتَجَارِ وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ انْتَقِمْ لِي مِنْ أَعْدَائِك» (1)
«در حالى كه پرده كعبه را در مُستجار گرفته، چنين بر زبان مى راند: پروردگارا! انتقام مرا از دشمنانت بگير.»
چنگ زدن حضرت ولى عصر (ع) به پرده كعبه در كنار ديوار مستجار نشان
مى دهد كه فراهم شدن زمينه انتقام از دشمنان كه به هنگام ظهورش محقق
مى شود، آرزو و خواست حضرت ولى عصر (ع) بوده و رابطه اى انكار ناپذير با انجام وظيفه و وفاى به عهد اهل ايمان دارد.(2)
ص: 226
خالد بنِ رِبْعى مى گويد: اميرمؤمنان (ع) براى انجام كارى وارد مكه شد. مردى عرب را مشاهده كرد كه پرده كعبه را گرفته و مى گويد:
«يَاصَاحِبَ الْبَيْتِ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الضَّيْفُ ضَيْفُكَ وَ لِكُلِّ ضَيْفٍ مِنْ مُضِيفِهِ قِرًي فَاجْعَلْ قِرَايَ مِنْكَ اللَّيْلَةَ الْمَغْفِرَةَ»
«اىصاحب خانه! كعبه خانه تو و ميهمانش، ميهمان توست و هر ميهمانى از سوى ميزبان پذيرايى مى شود. پس امشب پذيرايى مرا آمرزش گناهم قرار ده.»
اميرمؤمنان (ع) به اصحاب خود فرمودند: كلام اين مرد عرب را شنيديد؟ گفتند: آرى! فرمودند: خداوند بزرگتر از آن است كه ميهمان خود را براند.
آن مرد در شب دوم نيز به پرده كعبه چسبيده و با حالت تضرع مى گفت:
«أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ وَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد عَلَيْكَ أَعْطِنِي مَا لَا يُعْطِينِي أَحَدٌ غَيْرُكَ وَ اصْرِفْ عَنِّي مَا لَا يَصْرِفُهُ أَحَدٌ غَيْرُك»
«خدايا به تو رو مى نمايم و از تو مى خواهم به حقى كه محمّد و آل محمّد (عليهما السلام) بر تو دارند آنچه را كه كسى غير تو قادر به اعطاى آن نيست به من عطا كنى و آنچه را كسى جز تو قادر به دور نمودن آن نيست، از من دور گردانى.»
اميرمؤمنان (ع) فرمودند: به خدا سوگند! آنچه بر زبان آوَرْد، اسم اعظم خدا بود كه رسول خدا (ص) مرا از آن با خبر نموده است.
«سَأَلَهُ الْجَنَّةَ فَأَعْطَاهُ وَ سَأَلَهُصَرْفَ النَّارِ وَ قَدْصَرَفَهَا عَنْهُ»(1)
«او از خداوند، داخل شدن در بهشت و دورى از آتش را طلب كرد و خداوند به او عطا نمود.»
ص: 227
اينكه اميرمؤمنان (ع) پس از ذكر نام اهل بيت (عليهما السلام) توسط جوان، به اجابت دعاى او مژده دادند، اشاره به اين مطلب دارد كه اجابت دعا هنگامى محقق مى شود كه تمسك به پرده كعبه با تمسك به حقيقت آن، يعنى ولايت محمّد و آل محمّد (عليهما السلام) همراه شود.
ص: 228
قال الصَّادق (ع): «الْكَلِمَاتُ الَّتِي بُنِيَ عَلَيْهَا الْإِسْلَامُ أَرْبَعٌ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ» (من لا يحضره الفقيه، ج 2،ص 191)
«كلماتى كه اسلام بر آن استوار گرديده، چهار كلمه اند:
سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ
» نكته اى كه بايد مورد توجه قرار گيرد آن است كه خداوند مى توانست خانه خود را بهصورت دايره قرار دهد تا با حركت دورانى يعنى طواف نيز همخوانى بيشترى داشته باشد. اما بيت خود را چهارگوش قرار داده و به حركت دايره اى در پيرامون آن امر نموده است و اين، از اين روست كه هر يك از زاويه ها و گوشه هاى مربع، جزئى از ذات آن است (به گونه اى كه از بين رفتن هر زاويه و گوشه، ماهيت آن را درهم شكسته و تغيير مى دهد.) كعبه نيز چهارگوشه دارد كه هر يك از آنها نماد ركنى از حريم ربوبيت الهى بوده و نشان مى دهند كه فقدان
هر يك از اين اركان، مانع بهره مندى از ربوبيت الهى مى شود. چنانكه امام صادق (ع) در پاسخ به كسانى كه پرسيدند چرا كعبه به اين نام خوانده
ص: 229
شده است، فرمودند:
«لِأَنَّهَا مُرَبَّعَةٌ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَصَارَتْ مُرَبَّعَةً قَالَ لِأَنَّهَا بِحِذَاءِ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَصَارَ بَيْتُ الْمَعْمُورِ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّهُ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ
فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَصَارَ الْعَرْشُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّ الْكَلِمَاتِ الَّتِي بُنِيَ عَلَيْهَا الْإِسْلَامُ أَرْبَعٌ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ» (1)
«چون چهارگوش است و از آن جهت چهارگوش است كه در مقابل «بيت المعمور» كه چهارگوش است قرار گرفته و بيت المعمور به اين دليل چهارگوش است كه در برابر عرش كه چهارگوش است قرار گرفته و عرش چهارگوش است، زيرا كلماتى كه اسلام بر آن استوار گرديده، چهار ذكر است (كه عبارتند از):
سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ
» (2)
در احاديث آمده است كه اهل بيت (عليهما السلام) دست وصورت خود را به نشانه تعظيم بر اركان كعبه مى نهادند. چنان كه جميل مى گويد: امام صادق (ع) را ديدم كه:
«يَسْتَلِمُ الْأَرْكَانَ كُلَّهَا» (3)
«اركان كعبه را استلام نمود.»
ابراهيم بن ابى محمود از امام رضا (ع) پرسيد:
ص: 230
«أَسْتَلِمُ الْيَمَانِيَّ وَ الشَّامِيَّ وَ الْغَرْبِيَّ قَالَ نَعَمْ»
«آيا ركن يمانى، شامى و غربى را استلام كنم؟ حضرت فرمودند: بله.» (1)
به چهار ركن خانه خدا اركان كعبه مى گويند كه عبارتند از:
1. رُكْنِ حَجَرْ: ركن شرقى كعبه است كه حجرالاسود در آن نصب شده و به همين اعتبار آن را «
رُكْنِ اسْوَدْ
» يا «
رُكْنِ حَجَرُالْاسْوَدْ
» نيز ناميده اند. طواف خانه خدا از اين ركن آغاز و به آن ختم مى شود و استلام آن مستحب است.
2. رُكْنِ عراقى: ركن شمالى كعبه است كه در جهت طواف، بعد از درِ خانه و قبل از
حِجْراسماعيل
قرار دارد و رو به عراق است.
3. رُكْنِ شامى: ركن غربى كعبه كه در جهت طواف و پس از حِجر اسماعيل قرار دارد و چون رو به شام است، ركن شامى خوانده شده است.
4. رُكْنِ يمانى: ركنى است در زاويه جنوبى كعبه كه در جهت طواف قبل از ركن حجرالاسود قرار دارد و چون مقابل يمن است، آن را «
ركن يَماني
» مى گويند. استلام اين ركن مستحب است.
از آنجا كه ركن يمانى پس از ركن حجرالاسود، با فضيلت ترين ركن كعبه محسوب شده و داراى اهميت فراوانى است، از اين رو براى كسانى كه آن را
ص: 231
لمس يا مسح نمايند، ثواب هاى فراوانى ذكر شده است. از امام صادق (ع)
روايت شده است:
«الرُّكْنُ الْيمَانِيُّ بَابٌ مِنْ أبْوَابِ الْجَنَّةِ لَمْ يَغْلِقْهُ اللَّهُ مُنْذُ فَتَحَهُ»
«ركن يمانى درى از درهاى بهشت است كه خداوند از زمانى كه آن را (به سوى بندگان) گشوده، هرگز مسدود ننموده است.»(1)
همچنين فرمودند:
«الرُّكْنُ الْيمَانِي بَابُنَا الَّذِي نَدْخُلُ مِنْهُ الْجَنَّةَ» (2)
«ركن يمانى، درى است كه ما از آن به بهشت وارد مى شويم.»
در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است: با پدرم طواف مى كردم و شاهد بودم كه هر زمان به حجرالاسود مى رسيد، آن را با دست مسح نموده و مى بوسيد
«وَ إذَا انْتَهَي إلَي الرُّكْنِ الْيمَانِي الْتَزَمَهُ»
«و هرگاه به ركن يمانى مى رسيد خود را به آن مى چسباند.»
«فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ تَمْسَحُ الْحَجَرَ بِيدِكَ وَ تَلْتَزِمُ الْيمَانِي»
«به او عرضه داشتم: چرا حجرالاسود را مسح مى كنى اما خود را به ركن يمانى مى چسبانى؟» در پاسخ فرمود: رسول خدا (ص) فرمودند:
«مَا أَتَيتُ الرُّكْنَ الْيمَانِي إلَّا وَجَدْتُ جَبْرَئِيلَ قَدْ سَبَقَنِي إلَيهِ يَلْتَزِمُهُ» (3)
«هيچ گاه به ركن يمانى نرسيدم مگر اينكه جبرئيل قبل از من خود را به آن رسانده و به آن ملتزم گرديده بود.»
ص: 232
كعبه به عنوان حريم تربيتى پروردگار، بر تسبيحات چهارگانه استوار گرديده
است. از اين رو لازم است اراده خداوند از تسبيحات چهارگانه در اركان كعبه
مطابق با احاديث اهل بيت (عليهما السلام) توضيح داده شده تا آشكار گردد كه:
«سُبْحَانَ اللَّهِ
»: يعنى منزه دانستن خداوند از اين عيب و نقص كه ما را داراى رذايل نفسانى آفريده باشد امّا براى جدايى ما از دام اين رذايل، وسيله اى قرار نداده باشد.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ
»: يعنى حمد و ستايش خداوند به خاطر همه نعمت هايى كه به ما عطا نموده از جمله نعمت ولايت كه (سبب بهره مندى از ربوبيت اوست و) كعبه
نام و نشانى براى آن محسوب مى شود.
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
»: يعنى اقرار به يگانگى خداوند در خالقيت، رازقيت و نيز اقرار به اينكه تنها او قادر به اصلاح و تربيت انسان ها مى باشد و علت اجتماع ما پيرامون كعبه بر همين اصل استوار است. چرا كه اگر رب عالميان واحد نبود، به تعداد خدايان، در روى زمين حريم و خانه وجود مى داشت و اجتماع در محل واحد (كه نماد يكسان بودن ابزار طاعت است) بى معنا مى گشت.
«اللَّهُ أَكْبَر
»: يعنى خداوند را بزرگ تر از هر وصفى بدانيم و ربوبيت او را كه به دفع رذايل از وجود انسان ها منتهى مى شود، عظيم تر از حد وصف تلقى كنيم.
ص: 233
پيشوايان معصوم (عليهما السلام) كه مفسّران كلام و اراده الهى اند، اسرار تسبيحات چهارگانه را به شرح ذيل بيان نموده اند:
1. تسبيح
از ديدگاه پيشوايان معصوم (عليهما السلام) تسبيح يعنى منزه دانستن
خداوند از آنچه شايسته او نيست. چنانكه رسول اكرم (ص) درباره معناى «
سُبْحَانَ اللَّهِ
» فرمودند: (چون) خداوند مى دانست كه بنى آدم،
«يَكْذِبُونَ عَلَي اللَّهِ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ تَبَرِّياً مِمَّا يَقُولُونَ»(1)
«بر او دروغ بسته (و آنچه را شايسته او نيست، به ذات اقدسش نسبت مى دهند)، بنابراين براى دورى از آنچه مى گويند، سبحان الله را (به مردم) آموخت.»
و اميرمؤمنان (ع) در تفسير «
سُبْحَانَ اللَّهِ
» فرمودند:
«تَنْزِيهُهُ عَمَّا قَالَ فِيهِ كُلُّ مُشْرِك»(2)
«سبحان الله يعنى منزه دانستن خداوند از آنچه مشركان درباره او مى گويند.»
انكار حكمت خداوند در ايجاد حوادث پيرامونى، بزرگترين نسبت ناروا به
ص: 234
ذات اقدس الهى است. از اين رو هنگامى كه يونس از خشم بر قوم خود پشيمان شد و به حكمت پروردگار اعتراف كرد، خداوند درباره اش فرمود:
«فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلي يَوْمِ يُبْعَثُون» (1)
«و اگر او از زمره تسبيح كنندگان نبود، قطعاً تا روزى كه (مردم براى حساب) برانگيخته مى شوند، در شكم آن (ماهى) مى ماند.»
اميرمؤمنان (ع) در تفسير آيه فوق فرمودند:
«فَلَوْ لَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُقِرِّينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلي يَوْمِ يُبْعَثُون» (2)
«اگر او از زمره اقرار كنندگان (به رابطه حكيمانه حوادث با خود) نبود، قطعاً تا
زمان برانگيخته شدن مردم، در شكم آن (ماهى) مى ماند.» (3)
بنابر آنچه گفته شد، حقيقت تسبيح در سايه اقرار به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حاصل مى شود و قرار گرفتن يكى از پايه هاى كعبه بر آن، بر اين حقيقت دلالت دارد كه لازمه بهره مندى از ربوبيت خداوند آن است كه تقدير و تدبير خداوند در ايجاد حوادث و عرضه تكاليف را حكيمانه و دور از هرگونه نقص و كاستى و هماهنگ با اصلاح و تربيت خود بدانيم. (4)
ص: 235
2. تحميد
تحميد، عرضه حمد به درگاه الهى و اعتراف به ناتوانى در شكر نعمت هاى خداوند است. چنانچه اميرمؤمنان (ع) درباره معناى «
الْحَمْدُ لِلَّه
» فرمودند:
«عَرَّفَ اللَّهُ عِبَادَهُ بَعْضَ نِعَمِهِ عَلَيْهِم جُمَلًا إِذْ لَا يَقْدِرُونَ عَلَي مَعْرِفَةِ جَمِيعِهَا بِالتَّفْصِيلِ لِأَنَّهَا أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُحْصَي أَوْ تُعْرَفَ فَقَالَ لَهُمْ قُولُوا الْحَمْدُ لِلَّه» (1)
«خداوند بندگانش را با بعضى از نعمت هاى خود (به طور اجمالى) آشنا نمود و چون (مى دانست) نعمت هاى او آن قدر زياد است كه قابل شمارش نيست و
كسى قادر به معرفت (تمام) نعمت هاى او نمى باشد، به آنها گفت: بگوييد:
الْحَمْدُ لِلَّه
» رسول خدا (ص) در معناى تحميد فرمودند:
«إِنَّهُ عَلِمَ أَنَّ الْعِبَادَ لَا يُؤَدُّونَ شُكْرَ نِعْمَتِهِ فَحَمِدَ نَفْسَهُ قَبْلَ أَنْ يَحْمَدُوهُ» (2)
«چون خداوند مى دانست كه بندگان نمى توانند شكر نعمت او را بجاى آورند به همين جهت قبل از اينكه ديگران او را بستايند (براى اينكه راه حمد را به آنها بياموزد) خود را حمد نمود.»
از آنجا كه بزرگترين نعمت خداوند بر بندگان، ولايت اهل بيت (عليهما
ص: 236
السلام) است، (1) رسول اكرم (ص) پس از ابلاغ ولايت در روز غدير، خداوند را بر اين ولايت حمد و ثنا نموده و فرمودند:
«أَلْحَمْدُ للهِ عَلَي كَمَالِ الدِّينِ وَ تَمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَي الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ الْوَلَايَةِ لِعلي بن ابي طالب (ع) بَعْدِي» (2)
«حمد و سپاس الهى به جهت كامل شدن دين و تمام شدن نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت على بن ابى طالب (ع) بعد از من.»
چرا كه اتمام نعمت ها جز با ولايت على بن ابى طالب (ع) كه واسطه در
بهره مندى از ربوبيت الهى است، محقق نمى شود.(3)
از اين رو با حمد خداوند، او را بر نعمت ولايت اهل بيت (عليهما السلام) كه بزرگترين نعمت و يگانه ابزار بهره مندى از ربوبيت است، ستايش و ثنا مى نماييم.
ص: 237
3. تهليل
تهليل يا بر زبان آوردن «
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
» يعنى اقرار به يگانگى معبود كه يكى از اركان كعبه بوده و از جمله اسباب بهره مندى از ربوبيت الهى است. زيرا تا خداوند را در ربوبيت يگانه ندانيم، نمى توانيم از ثمرات ربوبيتش برخوردار گرديم. به همين دليل هنگامى كه خداوند، ابراهيم (ع) را به مكان كعبه راهنمايى نمود، حقيقت تهليل را به او تعليم داد. اين ماجرا در قرآن چنين حكايت شده است:
«وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْقائِمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»
«هنگامى كه مكان بيت را براى ابراهيم (ع) مهيا نموديم، به او امر كرديم كه به من
شرك نورز و خانه ام را براى اهل طواف، قيام، ركوع و سجود، پاك گردان.» (1)
در آيه فوق جمله «
أَنْ لا تُشْرِكْ بي شَيْئاً
» در توضيح «
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ
» (2) آمده تا معلوم شود كه هدف از جاى دادن ابراهيم (ع) و فرزندانش در مجاورت كعبه، (معرفى جايگاه ولايت اهل بيت (عليهما السلام)) به منظور
جلوگيرى از شرك بوده است.(3) از اين رو در دعاى توديع كعبه، از امام رضا (ع)
روايت شده است:
ص: 238
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْقَلِبُ عَلَي أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» (1)
«پروردگارا! من از حج باز مى گردم با اقرار به اينكه معبودى جز تو وجود ندارد.»
و از امام صادق (ع) روايت شده است:
«التَّوْحِيدُ لَا يَتِمُّ إِلَّا بِالْوَلَايَة» (2)
«توحيد، جز با (اقرار و عمل به) ولايت، كامل نمى شود.»
در دعاى كنزالعرش نيز از رسول اكرم (ص) نقل شده است:
«لا إِله إِلا الله إِقْراراً بِرُبوُبِيَّتِهِ»
«اقرار به توحيد يعنى اعتراف به ربوبيت او.»(3)
احاديث فوق بيانگر اين موضوع است كه لازمه بهره مندى از ربوبيت ذات اقدس الهى، اقرار به يگانگى او در اصلاح و تربيت است كه با اعتقاد و تمسك به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) كه عامل بهره مندى از ربوبيت ذات اقدس
الهى اند، حاصل مى شود.
تكبير به معناى اقرار به بزرگى خداوند است. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: معناى تكبير آن است كه معتقد شويم:
«اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف» (4)
«خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آيد.»
ص: 239
اما اقرار به بزرگى خداوند يعنى نفى مشابهت او با مخلوق و اعتراف به اين مطلب كه ذات اقدس الهى در خالقيت، رازقيت و ربوبيت شبيه و مانند ندارد. به همين دليل امام صادق (ع) در بيان معناى تكبير فرمودند:
«اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يَكُونَ مِثْلَ الْأَصْنَامِ الْمَنْحُوتَةِ (1) وَالْآلِهَةِ الْمَعْبُودَةِ دُونَه»
«خداوند بزرگتر از آن است كه مانند بت هاى تراشيده يا معبودهايى باشد كه در برابر او پرستش مى شوند.» (2)
حقيقت تكبير، يعنى اقرار به ضِدّيت ربوبيت خداوند با مرتبه و منزلت بت هايى كه به دست انسان ها تراشيده شده اند. به همين سبب با تكبير خود، خداوند را
بزرگ تر از آن مى دانيم كه ربوبيتش مانند بت هايى باشد كه نمى توانند (انسان را از رفتار و گفتار ناشايست منع نموده و) با ارائه برنامه درست و فراهم نمودن شرايط عمل به آن، بستر اصلاح و تربيت را فراهم آورند.
ص: 240
ص: 241
«قَالَتْ لَهُ هَاجَرُ يَا إِبْرَاهِيمُ لِمَ تَدَعُنَا فِي مَوْضِعٍ لَيْسَ فِيهِ أَنِيسٌ وَ لَا مَاءٌ وَ لَا زَرْعٌ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ الَّذِي أَمَرَنِي أَنْ أَضَعَكُمْ فِي هَذَا الْمَكَانِ هُوَ يَكْفِيكُمْ» (تفسيرالقمي، ج 1،ص 60)
«هاجر به ابراهيم (ع) گفت: چرا ما را در سرزمينى رها مى كنى كه نه همنشينى داريم و نه در آن از آب وكشت خبرى است؟ ابراهيم (ع) فرمود: آن كس كه مرا امر نموده تا شما را در اين مكان جاى دهم، خود، امور شما را كفايت خواهد كرد.»
طبق آموزه هاى وحيانى، «بيت الله» نمادى از حريم تربيتى الهى و نام و نشانى براى ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است كه هركس در آن وارد شود، از ربوبيت خداوند برخوردار مى شود. از اين رو بدون ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) نمى توان خاصيت و اثرى را از كعبه انتظار داشت.
اميرمؤمنان (ع) در اين باره فرمودند:
«أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَي الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً» (1)
«آيا نمى بينيد كه خداوندِ سبحان، انسان ها را از زمان آدم (ع) تا انقراض عالم، با
طواف به دور سنگ هايى كه قادر به زيان و منفعت، ديدن و شنيدن نيستند مى آزمايد و اين خانه را بيت محترم خود قرار داده كه موجب استقامت انسان ها (در مسير اصلاح و تربيت) است.» (2)
ص: 242
و از آنجا كه هيچ كس جز ذات اقدس الهى حق ربوبيت ندارد، از اين رو كعبه، مالك وصاحبى جز پروردگار ندارد. چنانكه امام باقر (ع) در وصف كعبه فرمودند:
«هُوَ بَيْتٌ ... لَمْ يَمْلِكْهُ أَحَدٌ» (1)
«كعبه، خانه اى است ... كه هيچ مالكى جز خداوند ندارد.»
امام صادق (ع) در پاسخ شخصى كه به نقل از مردم مى گفت: كسى كه حج
واجب خود را بجاى آورده، بهتر است در سال هاى بعد به جاى حج،صدقه داده و با نزديكان و خويشانش معاشرت نموده و آنها را از خير خود برخورداركند، فرمودند:
«كَذَبُوا لَوْ فَعَلَ هَذَا النَّاسُ لَعُطِّلَ هَذَا الْبَيْتُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ هَذَا الْبَيْتَ قِيَاماً لِلنَّاسِ»
«دروغ مى گويند. اگر مردم چنين كنند، اين خانه تعطيل مى شود درحالى كه خداوند كعبه را وسيله اى براى پايدارى مردم (در دين) قرار داده است.»(2)
ص: 243
اميرمؤمنان (ع) نيز در واپسين لحظات حيات خود فرمودند:
«وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخْلُوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا» (1)
«خداوند را در نظر بگيريد و تا زنده هستيد، كعبه را خالى نگذاريد كه اگر اين خانه ترك شود، مهلت داده نمى شويد.»
از دو حديث مذكور و روايات فراوان ديگرى كه در اين باب وارد شده است، به خوبى درمى يابيم كه اگر حج و ولايتى كه كعبه نماد آن است، ترك شود، سببى براى ايجاد امنيت، باقى نمانده و عقوبت و عذاب حتمى خواهد بود. (2) از اين رو تا هنگامى كه كعبه به اعتبار حقيقت آن (يعنى ولايت اهل بيت (عليهما السلام)) باقى است، بقاء مردم در حريم اصلاح و تربيت ممكن بوده و اعتقاد و عمل به
اين ولايت، موجبات بقاء آنها را در حريم ربوبيت فراهم خواهد آورد.
طبق برخى روايات، پس از بروز اختلاف ميان ساره و هاجر، ابراهيم (ع) مأمور شد فرزند دلبندش اسماعيل (ع) را به همراه هاجر در مكانى دور از ساره جاى دهد. به همين منظور خداوند جبرئيل (ع) را با مركبى آسمانى به نام بُراق نزد ابراهيم (ع) فرستاد تا همراه اسماعيل (ع) و هاجر، رهسپار سرزمين دوست شوند.
در مسير حركت، هرگاه ابراهيم (ع) به منطقه خوش آب و هوايى مى رسيد
ص: 244
كه:
«فِيهِ شَجَرٌ وَ نَخْلٌ وَ زَرْعٌ»
«داراى درخت، نخل هاى خرما و زراعت بود»
به جبرئيل مى گفت: آيا (مكان مورد نظر) اينجاست؟ جبرئيل پاسخ مى داد:
«لَا امْضِ امْضِ حَتَّي وَافَي بِهِ مَكَّةَ فَوَضَعَهُ فِي مَوْضِعِ الْبَيْتِ ...»
«خير. حركت كن؛ حركت كن. تا اينكه (جبرئيل) او را به سرزمين مكه رساند و در مكان كعبه قرار داد.»
در ادامه هنگامى كه اسماعيل (ع) و هاجر از مركب پياده شدند، هاجر پارچه اى بر روى تك درختى كه در آنجا قرار داشت، افكند و سايبانى درست كرد. ابراهيم (ع) آنان را در آن موضع گذارد و تصميم گرفت نزد ساره بازگردد كه هاجر به او گفت: اى ابراهيم! چرا ما را در سرزمينى رها مى كنى كه
«لَيْسَ فِيهِ أَنِيسٌ وَ لَا مَاءٌ وَ لَا زَرْعٌ» (1)
«در آن از همنشين و آب و كشت خبرى نيست؟»
ابراهيم (ع) عرضه داشت: خدايى كه امر نموده شما را در اين مكان جاى دهم، به كار شما سامان خواهد داد. ابراهيم (ع) از آنها دور شد تا اينكه به كوهى به نام «
كُدي
» در سرزمين «
ذي طُوي
» رسيد. سپس رو به كعبه نموده و گفت:
«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا
ص: 245
الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ ريَشْكُرُونَ» (1)
«پروردگارا! من (بعضى از) فرزندانم را در درّه اى بى كشت و زرع، نزد خانه محترم تو، سكونت دادم. پروردگارا، تا نماز را به پا دارند. پس دل هاى برخى از مردم را به سوى آنان متمايل نما و آنان را از ثمرات (مورد نيازشان) روزى ده، باشد كه سپاسگزارى كنند.»
مدت زمان طولانى نگذشت كه خداوند اين سرزمين را به سبب جوشش
آب زمزم در زير پاى اسماعيل (ع) مورد توجه كاروان هايى قرار داد كه از اين مكان عبور مى نمودند و به تدريج آن را به شهرى آباد مبدّل نمود و محلّ داد و ستد و زندگى مردم گرداند.
خداوند مكه را سرزمين «
غَيْرِ ذي زَرْع
» ناميده نه «
لَمْ يُزْرَعْ
». زيرا سرزمين «
لَمْ يُزْرَعْ
» قابل زراعت است اما چيزى در آن كشت نشده، در حالى كه سرزمين «
غَيْرِ ذي زَرْع
» به مكانى اطلاق مى شود كه در آن امكان كشت و زرع وجود ندارد.
بيان يك نكته
خداوند در قرآن ارزاق و ثمراتى را كه به مكه روانه مى شود، به خود نسبت
داده و فرموده است:
«أَوَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبي إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَ
ص: 246
أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ» (1)
«آيا آنها را در حرمى امن جاى نداده ايم كه همه گونه ثمرات در آن فراهم مى شود و اين رزقى است از جانب ما، اما بيشترشان نمى دانند.»
در اين آيه، امنيت و رزق به خداوند نسبت داده شده و واژه رزق به قيد «
لَدُنَّا
» (يعنى از نزد ما) موصوف گرديده است. زيرا اين رزق، اشاره به ثمرات خاصى دارد كه تنها نصيب معتقدان به ربوبيت و عاملان به ولايت يعنى مؤمنان حقيقى مى شود. به همين دليل ابراهيم (ع) بهره مندى از اين ارزاق را مخصوص اهل ايمان معرفى كرده و عرضه داشت:
«رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرات مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر» (2)
«پروردگارا! اين سرزمين را ايمن نما و آن دسته از اهل كعبه را كه مؤمن به خدا و روز معاد هستند، از ارزاق و ثمرات بهره مند گردان.»
نكته شايان ذكر اينكه اگر مقصود از رزق در اين آيه، رزق ظاهرى بود، ديگر به اهل ايمان اختصاص پيدا نمى كرد، بلكه شامل همه ساكنان و مجاوران گرديده و درباره كافران، به متاع اندك اشاره نمى شد. آنجا كه آمده است:
«وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّار» (3)
«هر كس كافر شود، او را اندك بهره مند مى نمايم. سپس او را به عذاب آتش مى كشانم.»
امام سجاد (ع) در تفسير «
مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر
» مى فرمايند: «
إِيَّانَا عَنَى وَ
ص: 247
أَوْلِيَائَهُ وَ شِيعَتَهُ وَ شِيعَةَ وَصِيِّهِ
» و در تفسير «
وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلًا
» مى فرمايند: «
عَنَى بِذَلِكَ مَنْ جَحَدَ وَصِيَّهُ وَ لَمْ يَتَّبِعْهُ مِنْ أُمَّتِهِ وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ حَالُ هَذِهِ الْأُمَّةِ
» (1) كه ترجمه توأم آنها چنين مى شود كه مقصود از اهل ايمان كه ابراهيم براى آنها درخواست رزق نموده، ما خاندان عصمت هستيم (كه ذريه محسوب مى شويم) و اولياء و تابعان رسول خدا (ص) و شيعيان اميرمؤمنان (ع) نيز در آن جاى دارند و منظور از كافران، مخالفان با اميرمؤمنان اند كه از ولايت او تبعيت نمى كنند كه در امت اسلام نيز مشاهده مى شوند. مسلماً اراده امام سجاد (ع) از اين مطلب، آن است كه ثمرات و بركات پايدار حج كه حيات جديدى در انديشه و روش انسان ايجاد مى كند و باب بهره مندى از ثمرات ربوبيت را بر بنده مى گشايد، شامل حال تاركين ولايت نمى شود.
پرورش اسماعيل (ع) در سرزمين غير حاصلخيز مكه، با رشد محبت و مودت
اهل بيت (عليهما السلام) در قلب اهل ايمان، پيوندى عميق دارد. زيرا اسماعيل (ع) حامل انوار اهل بيت (عليهما السلام) و حلقه واسط ميان ايشان و حضرت ابراهيم (ع) است. به همين سبب خداوند از اهل ايمان، خواسته است تا با درك رمز و راز ساكن شدن ذُرّيه در مكه، از ثمراتى كه با انجام وظيفه در شرايط گوناگون زندگى حاصل مى شود، بهره مند گرديده و موجبات رشد محبت اسماعيل (ع) و فرزندانش را فراهم آورند و اصلى ترين ابزار رسيدن به اين منظور را يقين به وعده هاى الهى بدانند كه بهترين موهبت پروردگار به مؤمنان محسوب مى شود. امام صادق (در اين باره فرمودند:
ص: 248
«خَيْرُ مَا أُلْقِيَ فِي الْقَلْبِ الْيَقِينُ» (1)
«بهترين چيزى كه (از بيرون) به قلب افكنده مى شود، يقين است.»
اگر به معناى «تربيت» كه رشد دادن و بارور نمودن است، توجه نماييم، درمى يابيم كه حقيقت تربيت، هنگامى مصداق پيدا مى كند كه بذر و يا شى ء قابل رشدى وجود داشته باشد تا به كمك عوامل بيرونى و محيطى، بارور و شكوفا شود. چنانكه خداوند، اسماعيل را به عنوان كودك خردسالى كه مستعدّ رشد و نمو بود، در سرزمين مكه ساكن گردانيد و در كنار مادر (و با استفاده از ارزاق و ثمراتى كه به آنجا مى آمد) رشد داد و به اين ترتيب آشكار نمود كه ذُرّيه ابراهيم، به ثمراتى كه اهل ايمان (با عمل به آموزه هاى دينى) به ارمغان آورده و عرضه مى دارند، محتاج و نيازمندند.
به همين دليل در تفسير آيه: «
وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ
» فرمودند: «
ثَمَرَاتِ
القُلوُب
» (2) يعنى ثمراتى كه موجب رشد و برخوردارى ذُرّيه مى شود. اما نكته شايان ذكر اينكهصفات نيكوى فراوانى كه خداوند در قلب انسان ها قرار داده، در سايه بهره مندى از ثمرات ربوبيت رشد مى نمايد و آفات و امراض زيان آور نيز در سايه برخوردارى از تعاليم الهى و عمل به آموزه هاى دينى، از آنها دور مى گردد و در نتيجه تربيت به معناى رشدصفات نيكو و رهايى از دام خصال زشت، حاصل
ص: 249
مى شود.
يقين به وعده هاى الهى موجب مى شود كه به آموزه هاى دينى مشتاق شده و به دستورات وحيانى عمل نماييم و از ثمرات ربوبيت ذات اقدس الهى (و ولايت اهل بيت (عليهما السلام)) بهره مند گرديده و مكارم اخلاق را در رفتار و گفتارمان آشكار كنيم. به همين دليل در دعا مى خوانيم:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ أَنْ تُدْخِلَ طَاعَتَكَ فِي كُلِّ عُضْوٍ مِنْ أَعْضَائِي لِأَعْمَلَ بِهَا ... أَنْ تُخْرِجَ مَعْصِيَتَكَ مِنْ كُلِّ عُضْوٍ مِنْ أَعْضَائِي بِرَحْمَتِكَ لِأَنْتَهِيَ عَنْهَا» (1)
«پروردگارا! به سبب رحمتت از تو مى خواهم تا (اسباب) اطاعت خود را به اعضا و جوارحم وارد نمايى تا به طاعاتت عمل كنم ... و نيز از تو مى خواهم كه (اسباب) نافرمانى خود را از همه اعضاى من، خارج نمايى تا از نافرمانى ات دست بردارم.»
در اين دعا انجام طاعت و ترك معصيت در گرو بهره مندى از توفيق الهى معرفى شده كه به سبب بهره مندى از ربوبيت او، به دنياى قلب راه يافته و به نجات از دام رذايل نفسانى منتهى مى شود.
زن بخيلى در زمان رسول اكرم (ص) شوهرش را از هرگونه ضيافت باز مى داشت.
ص: 250
رسول خدا (ص) تصميم گرفتند به خانه آن زن آمده و آثار نيكوى پذيرايى از ميهمان را به او نشان داده و آشكار نمايند كه چگونه ثمرات تربيتى به قلب اهل ايمان راه
يافته و به دفع آفات و رذايل از آنها منجر مى شود. روزى رسول اكرم (ص) به شوهر
او فرمودند:
«إِذْهَبْ وَ قُلْ لَها إِنَّ رَسُولَ الله يَقُولُ إِنّي الْيَوْمَ ضَيْفُكُم إِذا دَخَلَ الضَّيفُ فَانْظُري ماذا تَرَيْنَ فاذا خَرَجَ فَانْظُري ماذا تَرَيْنَ حَتّي تَري كَمْ جَعَلَ اللهُ الْخَيْرَ وَ الْبَرَكَةَ في قُدُومِ الضَّيفِ»
«برو و به همسرت بگو: پيامبرخدا (ص) مى گويد امروز من ميهمان شما خواهم بود. پس هنگام وارد شدن ميهمان بنگر چه مى بينى و هنگام خارج شدن ميهمان نگاه كن چه مشاهده مى كنى تا ببينى خداوند چه خير و بركتى در آمدن ميهمان قرار داده است.»
مرد چنين كرد و آن زن هنگام وارد شدن ميهمان ها، (1) مشاهده كرد كه همراه آنها گوشت و ميوه فراوانى وجود دارد. زن خوشحال شد و پس از پايان ميهمانى، مارها و عقرب هاى فراوانى را ديد كه به لباس ميهمان ها چسبيده و با آنها از خانه خارج شدند. زن شگفت زده نزد شوهر آمده، ماجرا را بيان نمود و خواستار ديدار رسول خدا (ص) شد. مرد، خود نزد پيامبر (ص) رفت و آنچه را همسرش ديده بود، بيان كرد. رسول اكرم (ص) فرمودند:
ص: 251
«مَا جاءَ مَعَهُمْ مِنَ النِّعَمِ كانَتْ رِزْقُهُم وَ رِزْقُصاحِبِ الْبَيْتِ وَ الْحَيّاتِ و الْعَقارِبِ الّتي ذَهَبُوا بِها بَلاءٌكانَتْ فِي الْبَيْتِ لِصاحِبِها فَصارَتِ الزَّوْجَةُ راغبةً
بِالضَّيفِ وَكانَتْ في عُمْرِها تُؤكِّدُ الزَّوْجَ بِهِ» (1)
«نعمت هايى كه ميهمانان با خود آوردند، روزى آنان وصاحب خانه بود و مارها و عقرب هايى كه با آنها از خانه خارج شدند، بلاهايى بود كه ازصاحب خانه دور گرديد. از آن پس، زن از وارد شدن ميهمان شاد مى شد و شوهرش را نيز به اين كار تشويق مى كرد.»
زن بخيل چون نمى دانست منشأ ناراحتى اش به هنگام وارد شدن ميهمان، بخل و حسدى است كه بر روح و روانش سيطره دارد، از اين رو هميشه با شوهرش به نزاع مى پرداخت. اما هنگامى كه رسول خدا (ص) به وى فهماند كه پذيرايى از ميهمان، موجب نجات از اسارت بخل و حسد (مار و عقرب) مى گردد، به پاداش هاى الهى راغب شده و تصميم گرفت تا از آن پس، در قبال ميهمان ها به نيكى رفتار كند.
بر اساس معارف اهل بيت (عليهما السلام)صفات و اعمال نيكوى انسان ها دو نوع است:
ص: 252
1.صفات نيكويى كه ميان مؤمن و كافر مشتركند و از آنها بهصفات طينتى يا خصال وراثتى ياد مى كنيم.
2.صفاتى كه به اهل ايمان اختصاص داشته و مكارم اخلاق خوانده مى شود.
اينصفات، نتيجه بهره مندى از ثمرات ربوبيت الهى است و تنها عاملان به ولايت (كه مستحق درك پاداش هاى دنيايى و آخرتى هستند) از اين ثمرات
برخوردار مى شوند. چه زيباست كه در ذيل آيه «
اللَّهُ لَطيفٌ بِعِبادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ
»(1) از امام صادق (ع) چنين روايت شده است: «مقصود از رزقى كه خداوند آن را به هركس بخواهد عطا مى كند، ولايت على بن ابى طالب (ع) است.» (2)» به همين دليل امام باقر (ع) خطاب به اهل ايمان مى فرمايد:
«فَأَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا لَا وَ اللَّهِ لَا يُسَوِّيكُمُ اللَّهُ وَ غَيْرَكُمْ وَ لَا كَرَامَةَرلَهُمْ» (3)
«بشارت باد به شما! بشارت باد به شما! بشارت باد به شما! به خدا قسم پروردگار عالم، شما (اهل ايمان) را با ديگران يكسان قرار نمى دهد و كرامتى براى غير شما نخواهد بود.»
ص: 253
ص: 254
قال الصادق (ع): «وَ كَانَتِ الْكَعْبَةُ لَيْسَتْ بِمُسَقَّفَةٍ فَوَضَعَ إِسْمَاعِيلُ فِيهَا أَعْمِدَةً مِثْلَ هَذِهِ الْأَعْمِدَةِ الَّتِي تَرَوْنَ مِنْ خَشَبٍ وَ سَقَّفَهَا إِسْمَاعِيلُ بِالْجَرَائِدِ وَ سَوَّاهَا بِالطِّينِ» (الكافي، ج 4،ص 202)
«كعبه داراى سقف نبود. اسماعيل (ع) در آن ستون هايى از چوب مانند آنچه مشاهده مى كنيد، قرار داد و آن را با شاخه هاى درخت خرما و گِل پوشانده و داراى سقف گرداند.»
از امام صادق (ع) روايت شده است كه خداوند، ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) را يك سال قبل از تجديد بناى كعبه، به انجام حج مكلف نمود و جبرئيل را متولى تعليم مناسك حج به آنها گرداند. جبرئيل، ايشان را قبل از ورود به حرم، به انجام غسل و پوشيدن لباس احرام و لبيك گفتن امر نمود. سپس آنها را داخل حرم نموده و
«أَرَاهُمَا الْمَنَاسِكَ وَ مَا يَعْمَلَانِ بِهِ» (1)
«مناسك و آنچه را بايد بجاى آورند، به آنها آموخت.»
بعد از اتمام حج، ابراهيم (ع) (به سوى ساره) بازگشت و اسماعيل (ع) با مادرش هاجر در جوار كعبه باقى ماند. در سال بعد، خداوند آنها را مكلف نمود تا كعبه را بازسازى كنند، كعبه اى كه:
ص: 255
«كَانَ رَدْماً إِلَّا أَنَّ قَوَاعِدَهُ مَعْرُوفَةٌ»(1)
«جز ديوارهايى از آن بر جاى نمانده و تنها محل اركانش معلوم بود.»
طبق برخى روايات، هنگامى كه ابراهيم (ع) و فرزندش اسماعيل (ع) شروع به ساخت كعبه نمودند، خداوند سنگ سرخ يكنواختى را به آنها نشان داد و فرمود خانه را بر آن بنا كنند، در حالى كه چهار فرشته ايشان را يارى مى دادند. يك سال از تجديد بناى كعبه گذشت و اسماعيل (ع) با زنى مؤمن و عاقل ازدواج كرد و به پيشنهاد او بر درِ شرقى و غربى كعبه پرده آويخت و براى پوشش همه كعبه (به كمك قبيله اش) پرده تهيه نمود. سپس اسماعيل (ع) با قرار دادن ستون هاى لازم (با چوب و گِل) كعبه را كه تا آن زمان فاقد سقف بود، مُسَقَّف گرداند. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«كَانَتِ الْكَعْبَةُ لَيْسَتْ بِمُسَقَّفَةٍ فَوَضَعَ إِسْمَاعِيلُ فِيهَا أَعْمِدَةً مِثْلَ هَذِهِ الْأَعْمِدَةِ الَّتِي
تَرَوْنَ مِنْ خَشَبٍ وَ سَقَّفَهَا إِسْمَاعِيلُ بِالْجَرَائِدِ وَ سَوَّاهَا بِالطِّينِ» (2)
«كعبه داراى سقف نبود. اسماعيل (ع) در آن ستون هايى از چوب، مانند آنچه مشاهده مى كنيد، قرار داد و آن را با شاخه هاى درخت خرما و گِل پوشانده و
داراى سقف گرداند.»
در اينجا بود كه زائران خانه خدا از زيبايى و عظمت خانه به شگفت آمده و براى كارگزار آن مزد و اجر در نظر گرفتند.
يك نكته تاريخى
بر طبق آنچه در سير تاريخى مكه آمده است: كعبه در دوران قبل از بعثت، نُه ذراع ارتفاع داشت و فاقد سقف بود تا اينكه قريش بلندى آن را تا هجده ذراع
ص: 256
افزايش داده و براى آن سقف بنا نمودند. (1) امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«كَانَ طُولُ الْكَعْبَةِ يَوْمَئِذٍ تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهَا سَقْفٌ فَسَقَّفَهَا قُرَيْشٌ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ ذِرَاعاً فَلَمْ تَزَلْ ثُمَّ كَسَرَهَا الْحَجَّاجُ عَلَي ابْنِ الزُّبَيْرِ فَبَنَاهَا وَ جَعَلَهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ ذِرَاعاً» (2)
«كعبه نه ذراع ارتفاع داشت و فاقد سقف بود. سپس قريش ارتفاع آن را به هجده ذراع رسانده و بر آن سقف نهادند تا اينكه حَجّاج بن يوسف، آن را بر سر ابن زبير خراب كرد و به هنگام تجديد بنا ارتفاع كعبه را به بيست و هفت ذراع افزايش داد.»
سقف خانه، امكان زندگى را فراهم مى آورد و ساكنان خود را از سرما، گرما و عوارض محيطى حفظ مى كند و چون خانه خدا، حريم تربيتى اوست، از اين رو
سقف و ستون هاى آن، نماد حقيقتى است كه حافظ اين حريم بوده و امكان سكونت را براى ساكنان آن تضمين مى كند. امام كاظم (ع) در حديثى اسلام را همانند سقف معرفى نموده و فرمودند:
«إِنَّ الْإِسْلَامَ سَقْفٌ تَحْتَهُ دِعَامَةٌ لَا يَقُومُ السَّقْفُ إِلَّا بِهَا»
«اسلام، سقفى است كه در زير آن عمود و پايه اى قرار دارد كه جز به آن پايدار نمى ماند.»
ص: 257
و پس از بيان مطالبى فرمودند: مقصود از پايه اى كه اسلام بر آن تكيه نموده
«طَاعَةُ الْإِمَامِ وَلِيِّ الْأَمْرِ وَ التَّمَسُّكُ بِحَبْلِهِ» (1)
«اطاعت از امام معصوم (عليهما السلام) (يعنى) ولى امر و تمسك به ريسمان (ولايت) اوست.»
در ادامه درباره دشمنان أنبياء و اوصياء كه ولايت را از ايشان بازداشتند، فرمودند:
«فَقَدْ أَخْرَبَا بَيْتَ النُّبُوَّةِ وَ رَدَمَا بَابَهُ وَ نَقَضَا سَقْفَهُ»(2)
«آنها خانه رسالت را خراب نموده و باب وارد شدن به آن را از بين بردند و سقف آن را ويران كردند.»
سقف كعبه كه به دست اسماعيل (ع) بنا شده، نماد ولايت ذُرّيه است كه سايبان حريم الهى بوده و موجبات بقاى اهل ايمان را در حريم الهى فراهم مى آورد. از اين رو اسماعيل (ع) با قرار دادن سقف بركعبه، جايگاه ذُرّيه خود را معرفى نموده و آشكار گرداند كه دين، بدون ولايت آن بزرگواران، از سايبانى كه زمينه ساز
آرامش و سكون است، بى بهره مى باشد.
ص: 258
قال الصادق (ع): «إِنَّهُ كَانَ مَقَامَهُ إِذَا اسْتَأْذَنَ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ (ص)» (الكافي، ج 4،ص 557)
«اين محل (زير ناودان كعبه)، همان جايى است كه هرگاه جبرئيل اراده مى نمود نزد رسول خدا (ص) برسد، از او اذن حضور مى گرفت.»
براى خارج شدن آب باران از بام كعبه، ناودانى بر آن تعبيه شده كه آب را به داخل حِجْراسماعيل هدايت مى كند. طبق اسناد تاريخى، اولين ناودان نصب شده بر بام كعبه از جنس چوب بود كه توسط قريش و در سن 35 سالگى پيامبرگرامى اسلام (ص) ساخته شد. عَلى بنِ مَزيد روايت مى كند: امام صادق (ع) را در حِجْرِاسماعيل زير ناودان ديدم كه دستان خويش را رو به كعبه گشوده و چنين
ص: 259
دعا مى كرد:
«اللَّهُمَّ ارْحَمْ ضَعْفِي وَ قِلَّةَ حِيلَتِي اللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَلَيَّ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِكَ وَ أَدْرِرْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْوَاسِعِ ... اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ وَ لَا تَقْتُرْ عَلَيَّ»(1)
«خدايا! بر ناتوانى و بيچارگى ام رحم كن و مرا از رحمت خويش، دو نصيب عطا نما و از روزى گسترده ات بر من ببار ... خداوندا! روزى مرا بسيار گردان و بر من سخت مگير.»
امام صادق (ع) در حديث ديگرى، زير ناودانِ كعبه را مقام (محل ايستادن) جبرئيل توصيف نموده، فرمودند:
«فَإِنَّهُ كَانَ مَقَامَهُ إِذَا اسْتَأْذَنَ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ؛» (2)
«اين محل، همان جايى است كه هرگاه جبرئيل اراده مى نمود نزد رسول خدا (ص) برسد، از او اذن حضور مى گرفت.»
زائر در زير ناودان كعبه، از خداوند رحمت و وسعت روزى طلب مى كند، چرا كه ناودان كعبه سبب فرود آمدن رحمت بر كسانى است كه در زير آن جاى گرفته و از پروردگارشان خواسته اند تا آنها را از رحمتى برخوردار نمايد كه هدف از آفرينش، بهره مندى از آن است. رحمتى كه درباره اش فرموده اند:
«خَلَقَهُمْ لِيَفْعَلُوا مَا يَسْتَوْجِبُونَ بِهِ رَحْمَتَهُ فَيَرْحَمَهُمْ» (3)
«خداوند، انسان ها را آفريد تا آنها را با انجام آنچه موجب نزول رحمتش مى شود، مورد رحمت خود قرار دهد.»
ص: 260
روايت شده است كه فردى از ياران امام صادق (ع) در مكه بيمار شده و در حال مرگ بود. يكى از همراهانش نزد آن حضرت آمد و از بيمارى اش سخن گفت. حضرت فرمودند:
«أَمَا لَوْ كُنْتُ مَكَانَكُمْ لَسَقَيْتُهُ مِنْ مَاءِ الْمِيزَابِ» (1)
«اگر به جاى شما بودم از آب ناودان كعبه به او مى دادم.»
مرد پس از شنيدن اين كلام، در طلب آب ناودان به سرعت به سمت (اهل)
مسجد رفت. اما نزد آنها چيزى نيافت. در همين حال، يك باره ابرى پديدار شد و رعد و برقى به گوش رسيد و آسمان شروع به باريدن كرد. ظرفى را زير ناودان گرفته، پر از آب كرد و نزد بيمار برد. بيمار مقدارى از آن آب نوشيد و فوراً شفا يافت.
در حديث ديگرى از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند:
«مَاءُ الْمِيزَابِ يَشْفِي الْمَرِيضَ»(2)
«آب ناودان، سبب شفاى بيمار است.»
امام رضا (ع) ضمن توصيه به نماز در حِجْرِ اسماعيل فرمودند:
«أَكْثِرِ الصَّلَاةَ فِي الْحِجْرِ وَ تَعَمَّدْ تَحْتَ الْمِيزَابِ وَ ادْعُ عِنْدَهُ كَثِيراً وَصَلِّ فِي الْحِجْرِ عَلَي ذِرَاعَيْنِ مِنْ طَرَفِهِ مِمَّا يَلِي الْبَيْتَ فَإِنَّهُ مَوْضِعُ شَبِيرٍ وَ شَبَّرَ
ص: 261
ابْنَيْ رهَارُون»
«در حِجْرِاسماعيل نماز زياد بخوان و سعى كن كه محل خود را در زير ناودان
قرار دهى و در آنجا بسيار دعا كن و نماز خود را به فاصله دو ذراع از خانه كعبه در حِجْر قرار بده، زيرا اين فاصله، محل (نماز) شَبِير و شَبَّر دو فرزند هارون بوده است.» (1)
بلال مكّى مى گويد: ديدم امام صادق (ع) وارد حِجْر شد و به فاصله دو ذراع از خانه خدا نماز خود را آغاز نمود، به او عرضه داشتم:
«مَا رَأَيْتُ أَحَداً مِنْ اهلِ بَيتِكَ يُصَلِّي بِحِيَالِ الْمِيزَابِ فَقَالَ هَذَا مُصَلَّي شَبَّرَ وَ شَبِيرٍ ابْنَيْ هَارُون»(2)
«تاكنون كسى از خانواده ات را نديدم كه رو به ناودان كعبه نماز بخواند،
فرمودند: اين جا محل نماز شَبَّر و شَبِير فرزندان هارون بوده است.»
روايت شده است كه امام صادق (ع) به همراه عده اى زير ناودان كعبه حضور داشتند. پيرمردى سلام كرد و گفت:
«إِنِّي لَأُحِبُّكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَبْرَأُ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ إِنِّي بُلِيتُ بِبَلَاءٍ شَدِيدٍ وَ قَدْ أَتَيْتُ الْبَيْتَ مُتَعَوِّذاً بِهِ مِمَّا أَجِدُ»
«به درستى من شما خاندان را دوست دارم و از دشمن شما بيزارم و اكنون گرفتار درد بزرگى شده ام و از بلايى كه به من رسيده است، به خانه خدا پناه آورده ام.»
پس از مطالبى كه ميان او و امام صادق (ع) گذشت، حضرت دست خود را
ص: 262
بلند كرده و اين چنين دعا نمود: خدايا! سرشتى پاك آفريدى و طينت دوستان و نيز دوستان دوستانت را از آن سرشت پاك، خلق نمودى. اگر بخواهى مى توانى دردهاى اين شخص را برطرف كنى. خدايا! ما به خانه ات كه همه به آن پناه
مى برند، پناهنده شده ايم و اين مرد به ما پناه آورده، حال به حق محمّد و على و
فاطمه و حسن و حسين (عليهما السلام) از تو كه در نور عظمت خود پنهان شده اى و فريادرس هر بيچاره، گرفتار، غمگين و دردمندى مى خواهم كه:
«تُؤْمِنَهُ بِأَمَانِنَا مِمَّا يَجِدُ وَ أَنْ تَمْحُوَ مِنْ طِينَتِهِ مَا قُدِّرَ عَلَيْهَا مِنَ الْبَلَاءِ وَ أَنْ تُفَرِّجَ كُرْبَتَهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» (1)
«او را به واسطه ما از اين گرفتارى نجات بخشى و آنچه از بلا بر او مقدر نموده اى، به لطف و كرمت محو فرمايى و غم و اندوه را از او زايل گردانى يا ارحم الراحمين.»
دعا كه تمام شد، آن مرد راه خود را در پيش گرفت و رفت. امّا هنوز به در مسجد نرسيده بود كه با گريه برگشت و گفت: خدا مى داند رسالت خود را به
چه كسى بسپارد. به خدا سوگند هنوز به در مسجد نرسيده بودم كه ناراحتى ام برطرف شد.
امام باقر (ع) فرمودند: مقصود خداوند از «مُضْطَر» در آيه: «
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ
ص: 263
إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ
» (1) حضرت ولى عصر (ع) است كه هنگام فرا رسيدن دوران ظهورش، واقعه اى عجيب در مكه رخ مى دهد و آن واقعه اين است كه:
«جَبْرَئِيلُ عَلَي الْمِيزَابِ فِيصُورَةِ طَائِرٍ أَبْيَضَ فَيَكُونُ أَوَّلُ خَلْقِ اللَّهِ يُبَايِعُهُ جَبْرَئِيلُ وَ يُبَايِعُهُ الثَّلَاثُمِائَةُ وَ الْبِضْعَةُ عَشَرَ رَجُلًا»(2)
«جبرئيل بهصورت پرنده اى سفيد، در حالى كه بر روى ناودان كعبه جاى
گرفته است، اولين كسى است كه با او بيعت مى كند. سپس 313 يار باوفاى او
بيعت مى كنند.»
رمزواره ناودان كعبه
ميزاب يا ناودان كعبه كه (آب را از بام كعبه به خارج از آن هدايت مى كند و) مانع تخريب بيت مى شود و كسانى را كه از آب آن مى نوشند شفا مى دهد، كنايه از ابزار بهره مندى از ولايت اهل بيت (عليهما السلام) است كه به نجات از دام بيمارى هاى روحى و جسمى مى انجامد.
ص: 264
قال الصادق (ع): «و مَا أَحَدٌ يَبْلُغُهُ حَتّي تَنالَهُ الْمَشَقَّة» (الكافي، ج 4،ص 262)
«كسى به آنجا (خانه خدا) نمى رسد مگر اينكه به سختى و مشقّت مبتلا مى شود.»
خداوند، طبيعت حج را با دشوارى هاى فراوان همراه ساخته و خانه خود را خالى از همه زيورها و آراستگى ها و در سرزمينى خشك و بى حاصل و فاقد هر گونه امكانات قرار داده است تا زائران خانه او، با تحمل سختى ها و مشقّت هاى حج، به اراده هاى الهى از استقرار كعبه و مشاهد مشرفه در اين سرزمين پى ببرند
ص: 265
و دريابند كه بهره مندى از ربوبيت ذات اقدس الهى جز با تحمل مشقت هايى كه لازمه آن چشم پوشى از اميال نفسانى است، ممكن نيست.
اميرمؤمنان (ع) در كلام معجزه آساى خود، دشوارى هاى حج و رمز و راز قرار گرفتن كعبه در سرزمين خشك و غير حاصلخيز را توصيف نموده اند كه به جهت
اهميت موضوع و نيز به منظور درك هرچه بهتر كلام آن حضرت، در ذيل چند عنوان بيان مى شود.
خداوند، كعبه را در محلى خشك و سوزان قرار داده تا انگيزه هاى محيطى و تفريحى، سبب ايجاد ميل و رغبت به آن نشود و شخص به منظور خوش گذرانى، به مكه عزيمت ننمايد. (گرچه امكانات موجود، بخشى از اين حكمت بزرگ را كم رنگ و بى اثر نموده است.) اميرمؤمنان (ع) موقعيت دشوار جغرافيايى كعبه را چنين توصيف مى نمايند:
«فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ ... ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ مَعَاشاً وَ أَغْلَظِ مَحَالِّ الْمُسْلِمِينَ مِيَاهاً بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًي مُنْقَطِعَةٍ وَ أَثَرٍ مِنْ مَوَاضِعِ قَطْرِ السَّمَاءِ دَاثِرٍ لَيْسَ يَزْكُو بِهِ خُفٌّ وَ لَا ظِلْفٌ وَ لَا حَافِرٌ»
«خداوند كعبه را خانه محترم خويش قرار داد ... سپس آن را در سرزمينى سنگلاخ و كم خاك، در دره اى تنگ و كم آب، ميان كوه هاى خشن و ريگ هايى
ص: 266
نرم و چشمه هايى كم آب و روستاهايى پراكنده و بى باران قرار داد كه شتر و گاو و گوسفند در آنجا فربه نمى شود.»
«ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ وَ وُلْدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَايَةً لِمُلْقَي رِحَالِهِمْ تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ مُتَّصِلَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ حَتَّي يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ يَرْمُلُونَ عَلَي أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا الْقُنُعَ وَ السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ حَسَرُوا بِالشُّعُورِ حَلْقاً عَنْ رُئوسِهِمُ»
«سپس به آدم (ع) و فرزندان او فرمان داد كه به سوى اين خانه رو آورند. به اين ترتيب، كعبه مقصدى براى سفرها و بار انداختن مسافران شد و دل ها از
بيابان هاى خشك، پستى ها و بلندى ها، جزاير پراكنده و درياها و عمق دره ها، با خضوع و فروتنى، «
لا اله الّا الله
» گويان و هروله كنان، غبارآلوده و ژوليده موى، با جامه ها و روبندهاى بيرون آورده و پشت سر افكنده و چهره هاى پريشان و با سرهاى تراشيده، رو به سوى او مى آورند.»
امتحان يعنى آزمودن در شرايطى كه ايجاد مشقت و سختى مى نمايد و چون خداوند مى خواهد ميزان اطاعت و فرمانبردارى انسان ها را نسبت به دستورات خود آشكار كند، از اين رو آنها را در سخت ترين شرايط، به زيارت خانه خود و درك و برآوردن اراده اش از حضور در اماكن حج فرا خوانده است. اين مطلب در كلام نورانى اميرمؤمنان (ع) چنين وصف شده است:
«ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ اخْتِبَاراً كَبِيراً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً وَ قُنُوتاً مُبِيناً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً وَ وَسِيلَةً إِلَي جَنَّتِهِ وَ عِلَّةً لِمَغْفِرَتِهِ وَ ابْتِلَاءً لِلْخَلْقِ ربِرَحْمَتِهِ»
ص: 267
«امتحانى بزرگ و آزمونى سخت و عظيم! آزمايشى دشوار و رسا و تواضعى روشن! و آن را سبب رحمت خويش و عامل رسيدن به بهشت و موجب آمرزش و آزمودن مردم از رحمت خود قرار داد.»
خداوند مى توانست كعبه را در سرزمينى هموار و پركشت و زرع، سهل الوصول، سرسبز و آباد قرار دهد و خانه خود را از با ارزش ترين سنگ هاى معدنى بنا كند. اما اگر چنين مى كرد، قبول اطاعت در قبال اين عظمت خيره كننده، ساده مى شد و مخالفت با شيطان در آن آسان مى گشت. در حالى كه
خداوند خواسته است مردم در شرايط شبهه آفرين، به اصل اعتقادى خود متمسك شوند و با تحمل دشوارى ها و سختى ها از دام كبر نجات پيدا كرده و مشمول رحمت بيكران الهى گردند. اميرمؤمنان (ع) اين مطلب را با تعبير اعجازآميز خود چنين بيان نموده اند:
«وَ لَوْ كَانَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي وَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ النَّبَاتِ مُتَّصِلَ الْقُرَي مِنْ بُرَّةٍ
سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ زُرُوعٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ وَ حَدَائِقَ كَثِيرَةٍ لَكَانَ قَدْصَغُرَ الْجَزَاءُ عَلَي حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ»
«و اگر خداوند متعال خانه و مشاعر بزرگش را در ميان باغستان ها، نهرها، زمين هاى هموار و سرسبز و پرميوه و آباد و كشت زارهاى شاداب و آبادى هاى به هم پيوسته و دشت هاى خرم و گندم زارهاى انبوه و بوستان ها و زمين هاى حاصلخيز و خرم و جاده هاى آباد و باغ هاى انبوه قرار مى داد، پاداش حج كنندگان به علت آسانى امتحان كم مى شد.»
«ثُمَّ لَوْ كَانَتِ الْأَسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ
ص: 268
خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَي مُعْتَلِجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ»
«و اگر پايه هاى اين خانه و سنگ هاى بنايش از زمرد سبز و ياقوت سرخ و بر درخشش و روشنايى استوار بود، در دل ها كمتر شك پديد مى آمد و تلاش ابليس براى تسلط بر قلب ها كاسته مى شد و هرآينه ناآرامى و اضطراب ناشى از شك از مردم دور مى شد.»
«وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتَبِرُ عَبِيدَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَلْوَانِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَي فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ وَ فِتْنَتِهِ» (1)
«اما خداوند متعال، بندگان خود را با شدايد گوناگون مى آزمايد و با سختى ها و
مشكلات رنگارنگ و ناگوارى هاى مختلف امتحان مى كند تا تكبّر را از دل هايشان بيرون بَرَد و فروتنى را در جان هايشان ساكن نمايد و اين امور را درهايى گشوده به سوى فضل خويش و ابزارى مهيا براى بخشايش و آزمايش خود قرار دهد.»
نكته و اشاره
اميرمؤمنان (ع) در اين خطبه، دليل قرار گرفتن كعبه در سرزمين كوهستانى، خشك و محروم از كشت و آبادانى را كه به تحمل سفرهاى طولانى و آزردگى جسم و جان زائران مى انجامد، امتحان و تمحيص (آزمون و ايجاد زمينه پاكى)
معرفى نموده و آن را سبب از بين رفتن كبر و بخشش گناهان توصيف مى نمايند. زيرا تنها در سايه يقين به وعده هاى الهى مى توان به اين سختى ها و
ص: 269
دشوارى ها تن داده و (با دورى از تسكين ناآرامى با گناه) خود را مستحق سعادت جاودانه گرداند.
از آنجا كه دشوارى هاى حج، نمادصبورى بر تحمل سختى ها و مشقت هاى عمل به دستورات دينى به منظور توبه از گناه مى باشد، از اين رو پيشوايان معصوم (عليهما السلام) براى آن اهميت فراوانى قائل شده و در سخنان گهربار خويش به بيان آثار آن پرداخته اند. رسول خدا (ص) در اين باره فرمودند:
«وَ مَنْصَبَرَ عَلَي حَرِّ مَكَّةَ سَاعَةً تَبَاعَدَتْ عَنْهُ النَّارُ مَسِيرَةَ مِائَةِ عَامٍ وَ تَقَرَّبَتْ مِنْهُ الْجَنَّةُ مَسِيرَةَ مِائَةِ عَامٍ» (1)
«هر كس يك ساعت بر گرماى مكهصبورى كند، آتش به اندازه يك صد سال
از او دور شده و بهشت به اندازه يك صد سال به او نزديك مى شود.»
امام صادق (ع) در موارد گوناگونى به سختى ها و مشقت هاى حج اشاره نموده اند كه برخى از آنها عبارتند از:
1. «لَا تَدَعِ الْحَجَّ وَ أَنْتَ تَقْدِرُ عَلَيْهِ أَمَا تَرَي أَنَّهُ يَشْعَثُ رَأْسُكَ وَ يَقْشَفُ فِيهِ جِلْدُكَ وَ يَمْتَنِعُ فِيهِ مِنَ النَّظَرِ إِلَي النِّسَاءِ وَ إِنَّا نَحْنُ لَهَاهُنَا وَ نَحْنُ قَرِيبٌ وَ لَنَا مِيَاهٌ مُتَّصِلَةٌ مَا نَبْلُغُ الْحَجَّ حَتَّي يَشُقَّ عَلَيْنَا فَكَيْفَ أَنْتُمْ فِي بُعْدِ الْبِلَادِ»
«تا مى توانى حج را ترك مكن (گرچه) موهاى سرت ژوليده مى شود و رنگ پوستت تغيير مى كند و از نگاه به زنان (و لذت از آنان) ممنوع مى شوى. ما كه اينجا زندگى مى كنيم و به خانه خدا نزديك هستيم و از آب هاى جارى بهره مى بريم، به سختى به حج مى رسيم تا چه رسد به شما كه در شهرهاى دور هستيد.»
و در ادامه فرمودند:
ص: 270
«مَا مِنْ مَلِكٍ و لا سوُقَهٍ يَصِلُ إِلَي الْحَجِّ الا بِمَشِقَّهٍ في تَغْييرِ مَطْعَمٍ اوْ مَشْرَبٍ اوْ ريحٍ اوْ شَمْسٍ لايَسْتَطيعُ رَدَّها»
«هيچ پادشاه و رعيتى به حج نمى رود مگر اينكه به مشقّت ناشى از تغيير خوردنى ها يا آشاميدنى ها يا ناگوارى به سبب باد يا خورشيد (و گرما) كه قابل جلوگيرى نيست، مبتلا مى شود.» (1)
2. «اذا أَرَدْتَ الْحَجَّ ... دَعِ الدُّنيا و الرّاحَةَ» (2)
«هنگامى كه قصد حج نمودى ... دنيا و راحتى را رها كن (چرا كه حج با دشوارى و مشقّت آميخته است).»
3. «إِنَّ الْحَاجَّ يُتْعِبُ بَدَنَهُ وَ يُضْجِرُ نَفْسَه وَ يُنْفِقُ مَالَهُ وَ يُطِيلُ الْغَيْبَةَ عَنْ أَهْلِهِ لَا
فِي مَالٍ يَرْجُوهُ وَ لَا إِلَي تِجَارَة» (3)
«كسى كه حج بجاى مى آورد، جسم خود را به مشقّت افكنده، جان خود را رنجور مى كند، مالش را هزينه و از خانواده اش به مدت طولانى غايب مى شود، بدون اينكه اين كار را به اميد رسيدن به مال و يا تجارت انجام دهد.»
4. «مَا مِنْ سَفَرٍ أَبْلَغَ فِي لَحْمٍ وَ لَا دَمٍ وَ لَا جِلْدٍ وَ لَا شَعْرٍ مِنْ سَفَرِ مَكَّةَ وَ مَا أَحَدٌ يَبْلُغُهُ حَتَّي تَنَالَهُ الْمَشَقَّةُ» (4)
«هيچ سفرى همچون سفر مكه بر گوشت و خون و پوست و موى انسان تأثير نمى گذارد و هيچ كس به آنجا (مكه) نمى رسد مگر اينكه به سختى و مشقّت مبتلا گردد.»
ص: 271
حضرت رضا (ع) درباره مشكلات و سختى هاى حج فرمودند:
«وَ عِلَّةُ الْحَجِّ الْوِفَادَةُ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَلَبُ الزِّيَادَةِ وَ الْخُرُوجُ مِنْ كُلِّ مَا اقْتَرَفَ وَ لِيَكُونَ تَائِباً مِمَّا مَضَي مُسْتَأْنِفاً لِمَا يَسْتَقْبِلُ وَ مَا فِيهِ مِنِ اسْتِخْرَاجِ
الْأَمْوَالِ وَ تَعَبِ الْأَبْدَانِ وَ حَظْرِهَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ اللَّذَّاتِ» (1)
«علت حج، عزيمت به سوى (ضيافت) خداوند و جستجوى بركت و فزونى و خارج شدن از گناه و توبه از اعمال گذشته و آغاز نمودن (كارهاى شايسته) براى آينده است. افزون بر امورى چون هزينه كردن اموال و سختى دادن به بدن ها و بازداشتن (اعضا و جوارح) از شهوات و لذت ها و ... كه در حج وجود دارد.»
حضرت رضا (ع) با توجه به ضرورت تحمل مشقت هاى حج فرمودند: حج بر كسانى كه قادر به راه رفتن مى باشند، واجب است. چنانكه بيشتر همراهان رسول خدا (ص) در حجةالوداع پياده بودند و رسول خدا (ص) در حالى كه از كنار آنها عبور مى كردند، به گلايه و شكايتشان گوش فرا داده و فرمودند:
«شُدُّوا أُزُرَكُمْ وَ اسْتَبْطِنُوا فَفَعَلُوا فَذَهَبَ عَنْهُمْ» (2)
«كمر خود را محكم بسته و شكم هاى خود را فرو بريد. آنها چنين كردند و خستگى از وجودشان برچيده شد.»
به اين ترتيب هنگامى كه به دشوارى هاى حج تن دادند، خداوند احساس دشوارى و خستگى را از وجودشان دور نمود.
ص: 272
رسول خدا (ص) درباره فضيلت طوافى كه همراه با دشوارى و سختى باشد، فرمودند:
«مَا مِنْ طَائِفٍ يَطُوفُ بِهَذَا الْبَيْتِ حِينَ تَزُولُ الشَّمْسُ حَاسِراً عَنْ رَأْسِهِ حَافِياً يُقَارِبُ بَيْنَ خُطَاهُ وَ يَغُضُّ بَصَرَهُ وَ يَسْتَلِمُ الْحَجَرَ فِي كُلِّ طَوَافٍ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُؤْذِيَ أَحَداً وَ لَا يَقْطَعُ ذِكْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ لِسَانِهِ إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِكُلِ
خُطْوَةٍ سَبْعِينَ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ سَبْعِينَ أَلْفَ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ سَبْعِينَ أَلْفَ دَرَجَةٍ وَ أَعْتَقَ عَنْهُ سَبْعِينَ أَلْفَ رَقَبَةٍ ثَمَنُ كُلِّ رَقَبَةٍ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ شُفِّعَ فِي سَبْعِينَ مِنْ اهل بيتهِ وَ قُضِيَتْ لَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ حَاجَةٍ إِنْ شَاءَ فَعَاجِلَهُ وَ إِنْ شَاءَ فَآجِلَهُ» (1)
«هيچ طواف كننده اى نيست كه هنگام زوال خورشيد (يعنى ظهر) با سر و پاى برهنه (2) در اين خانه طواف كند در حالى كه قدم هاى خود را كوتاه برداشته و چشم (از نگاه هاى ناروا) برمى دارد و در هر طواف بدون اذيت ديگران،
حَجَرُالاسْوَد را لمس كند و ذكر خدا را از زبان نيافكند، جز اينكه خداوند به ازاى هر گام، هفتاد هزار حسنه براى او مى نويسد و هفتاد هزار گناه از او محو مى كند و هفتاد هزار مرتبه درجه اش را بالا مى برد و هفتاد هزار بنده كه قيمت هر يك ده هزار دِرهم باشد از جانب او آزاد مى كند و شفاعت او را درباره هفتاد نفر از بستگانش مى پذيرد و هفتاد هزار حاجت او را روا مى كند، اگر بخواهد در دنيا وگر نه در آخرت.»
ص: 273
نكته و اشاره
سختى ها و مشقت هاى حج، هر يك بر اراده اى خاص و حكيمانه از سوى پروردگار دلالت داشته و ثمرات تربيتى بسيارى را براى حج گزار به همراه دارد. بنابراين آنچه امروزه در مكه مشاهده مى شود، خلاف امر و اراده الهى است.
سيف بن تَمّار مى گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: ما پياده به حج مى رويم اما به نقل از شما شنيده ايم كه سواره به حج رفتن بهتر است! حضرت فرمودند:
«إِنَّ النَّاسَ يَحُجُّونَ مُشَاةً وَ يَرْكَبُونَ فَقُلْتُ لَيْسَ عَنْ هَذَا أَسْأَلُكَ عَنْ أَيِّ شَيْ ءٍ تَسْأَلُونِّي فَقُلْتُ أَيُّ شَيْ ءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ نَمْشِي أَوْ نَرْكَبُ»
«مردم هم پياده و هم سواره به حج مى روند. گفتم: منظور من اين سؤال نبود. حضرت فرمودند: پس منظورت چيست؟ گفتم: منظورم اين است كه كدام يك نزد شما محبوب تر است؟ پياده يا سواره؟»
حضرت فرمودند:
«تَرْكَبُونَ أَحَبُّ إِلَيَّ فَإِنَّ ذَلِكَ أَقْوَي عَلَي الدُّعَاءِ وَ الْعِبَادَة» (1)
«حج سواره نزد من محبوب تر است. زيرا سواره رفتن، توان شما را در دعا و عبادت حفظ مى كند.»
طبق آنچه نقل شد، امام صادق (ع) سواره رفتن به حج را كه موجب ايجاد فرصت و توانايى بيشتر جهت پرداختن به اعمال حج مى شود، بهتر از حركت پياده
ص: 274
معرفى مى كنند. چرا كه حضور بيشتر در مشاهد مُشَرَّفه (درصورتى كه به فهم و برآوردن انتظار خداوند و بندگى او منتهى شود)، بر طولانى شدن سفر حج كه ما را از اين مهم باز مى دارد، رجحان دارد.
ص: 275
قال الصادق (ع): «مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أَنْ يُحْرِمَ مِنَ الْمَوَاقِيتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ (ص)» (مستدرك الوسائل، ج 8،ص 106)
«تماميت حج و عمره به آن است كه احرام از ميقات هايى بسته شود كه رسول خدا (ص) تعيين نموده است.»
واژه «ميقات» (1) به معناى زمان و مكانى است كه در آن، احرام منعقد مى شود و قبل يا بعد از آن، نمى توان براى انجام مناسك حج مُحرِم شد. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«مَنْ أَحْرَمَ بِالْحَجِّ فِي غَيْرِ أَشْهُرِ الْحَجِّ فَلَا حَجَّ لَهُ وَ مَنْ أَحْرَمَ دُونَ الْمِيقَاتِ فَلَا
ص: 276
إِحْرَامَ لَهُ» (1)
«هركس در غير ماه هاى حج (يعنى شَوال، ذى قَعده و ذى حَجّه كه ميقات زمانى حج ناميده مى شود) محرم شود، حجش پذيرفته نيست و هر كس در غير از ميقات هاى مكانى محرم شود، احرامش منعقد نمى شود.»
در برخى احاديث، حضور در ميقات و احرام در آن، موجب تماميت حج و
عمره دانسته شده و آمده است:
«مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أَنْ يُحْرِمَ مِنَ الْمَوَاقِيتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ؛ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُحْرِمَ قَبْلَ الْوَقْتِ وَ مَنْ أَحْرَمَ قَبْلَ الْوَقْتِ وَ أَصَابَ مَا يُفْسِدُ إِحْرَامَهُ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ شَيْ ءٌ حَتَّي يَبْلُغَ الْمِيقَاتَ وَ يُحْرِمَ مِنْهُ» (2)
«تماميت حج و عمره به آن است كه احرام از ميقات هايى بسته شود كه رسول خدا (ص) تعيين نموده و بر كسى جايز نيست كه قبل از ميقات، احرام ببندد و اگر چنين كند و امرى كه موجب باطل شدن احرام است، انجام دهد، چيزى بر گردن او نيست تا اينكه به ميقات رسيده و از آنجا احرام ببندد.»
با توجه به اينكه بيشتر زائران خانه خدا، از راه هاى دور عازم حج شده و به حج تمتع مكلفند و بايد احرام خود را با نيت انجام حج تمتع منعقد كنند، از اين رو شرح اعمال حج تمتع، امرى لازم و ضرورى است كه مطابق با منابع فقهى شيعه به بيان آنها مى پردازيم. در يكى از مصادر فقهى، اعمال حج تمتع چنين ذكر شده است:
«النِّيَّةُ وَ الْإحْرَامُ مِنَ الْمِيقَاتِ فِي وَقْتِهِ وَ طَوَافُ الْعُمْرَةِ وَ السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ لَهَا و النِّيَّةُ وَ الْإحْرَامُ بِالْحَجِّ وَ الْوُقُوفُ بِعَرَفَات وَ الْوُقوفُ بِالْمَشْعَرِ وَ
ص: 277
طَوَافُ الزِّيارَةِ وَ السَّعْيُ لِلْحَجِّ» (1)
«نيت، احرام از ميقات در وقتش، طواف عمره [تمتع]، سعى بينصفا و مروه براى عمره، نيت و احرام حج، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، طواف زيارت و سعى براى حج.» (2)
در ادامه اعمال غير ركنى حج تمتع، هشت عمل ذكر شده كه عبارتند از:
«التَّلْبِيَاتُ الْأَرْبَعِ مَعَ الْإمْكَانِ أوْ مَا يَقُومُ مَقَامَهَا مَعَ الْعَجْزِ وَ رَكْعَتَا طَوَافِ الْعُمْرَةِ وَ التَّقْصِيرُ بَعْدَ السَّعْيِ وَ التَّلْبِيَةُ عِنْدَ الْإحْرَامِ بِالْحَجِّ أَوْ مَا يَقُومُ مَقَامَهَا وَ الْهَدْي أوْ مَا يَقُومُ مَقَامَهُ مِنَ الصَّوْمِ مَعَ الْعَجْزِ وَ رَكْعَتَا طَوَافِ الزِّيَارَةِ وَ طَوَافُ النِّسَاءِ وَ رَكْعَتَا الطَّوَافِ لَهُ» (3)
«چهار بار لبيك گفتن درصورت امكان يا الفاظى كه اين معنا را برساند درصورت عدم امكان و دو ركعت نماز طواف عمره و تقصير كردن پس از سعى عمره و لبيك گفتن براى احرام حج و درصورت عدم امكان، به زبان آوردن آنچه جانشين لبيك محسوب شود و قربانى كردن و درصورت ناتوانى از انجام قربانى، روزه گرفتن به جاى آن و دو ركعت نماز طواف زيارت و طواف نساء و دو ركعت نماز آن.»
ص: 278
مسجد شجره، مكانى است كه رسول اكرم (ص) از آنجا محرم شده و مناسك حج
را آغاز نمودند. (1) امام صادق (ع) در پاسخ به اينكه «چرا رسول گرامى اسلام (ص) از مسجد شجره محرم شدند، نه ميقات هاى ديگر؟» فرمودند: هنگامى كه رسول خدا (ص) به آسمان عروج كرد، خداوند به موازات مسجد شجره او را به آيات «
أَ لَمْ يَجِدْكَ ... فَأَغْنى
» مخاطب ساخت و پيامبر (ص) در اجابت امر الهى لبيك گفت. در ادامه
به او خطاب شد:
«أَ لَمْ أَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَيْتُكَ وَ وَجَدْتُكَ ضَالًّا فَهَدَيْتُكَ فَقَالَ النَّبِيُّ؛ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ وَ الْمُلْكَ لَكَ لَا شَرِيكَ لَك» (2)
«آيا تو را يتيم نيافتم و پناه دادم و گمراه نيافتم و هدايت كردم؟ رسول خدا (ص) عرضه داشتند: حمد و نعمت و فرمانروايى تنها از آن توست و هيچ شريكى براى تو نيست.»
اين چنين بود كه شجره به عنوان ميقات رسول خدا (ص) تعيين شد.
ص: 279
تفسيرى زيبا از حضرت رضا (ع)
امام رضا (ع) مقصود از يتيم، ضالّ و عائل را در آيه يتيم و آيات بعد از آن، چنين بيان مى نمايند:
«أَ لَمْ يَجِدْكَ وَحِيداً فَآوَي إِلَيْكَ النَّاسَ وَ وَجَدَكَ ضَالّاً يَعْنِي عِنْدَ قَوْمِكَ فَهَدي أَيْ
هَدَاهُمْ إِلَي مَعْرِفَتِكَ وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْني يَقُولُ أَغْنَاكَ بِأَنْ جَعَلَ دُعَاءَكَ مُسْتَجَاباً» (1)
«آيا اين حقيقت نبود كه خداوند تو را يگانه يافت و مردم را به تو پناه داد و تو را گمنام يافت و مردم را به درك مقام و منزلت تو هدايت كرد و تو را كفيل نيازمندان يافت و بى نياز گرداند و دعايت را (براى رفع نياز از ديگران) اجابت نمود.»
از اين روايت درمى يابيم كه اراده خداوند از احرام آن است كه زائر خانه خدا به رسالت رسول؛ پناهنده شده و به احكام او هدايت گردد و در سايه بهره مندى از ثمرات عمل به دستورات الهى از مردم بى نياز شود. (2)
امام سجاد (ع) براى تبيين جايگاه ميقات و احرام در آن به شبلى فرمودند: آيا
ص: 280
در ميقات، جامه هاى دوخته خود را درآوردى و غسل كردى؟ شبلى گفت: بله! حضرت فرمودند:
«فَحِينَ نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِيَةِ وَ لَبِسْتَ ثَوْبَ الطَّاعَةِ؟»
«آيا به هنگام حضور در ميقات، (مقرون به درآوردن لباس دوخته و پوشيدن لباس احرام، به اراده خداوند از آن پى بردى و) نيت نمودى كه لباس معصيت و نافرمانى را كنار نهاده و جامه بندگى و فرمانبردارى را بر تن نمايى؟»
شبلى گفت: نه. حضرت فرمودند:
«فَحِينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ ثِيَابِكَ نَوَيْتَ أَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّيَاءِ وَ النِّفَاقِ وَ الدُّخُولِ فِي الشُّبُهَاتِ قَالَ لَا»
«آيا هنگامى كه جامه دوخته را بيرون آوردى، نيت كردى كه خود را از ريا، دورويى، نفاق و از شبهات (و آنچه حلال بودن آن بر تو روشن نيست) عارى نمايى؟ شبلى گفت: نه.»
امام سجاد (ع) فرمودند:
«فَحِينَ اغْتَسَلْتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ اغْتَسَلْتَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الذُّنُوبِ قَالَ لَا» (1)
«آيا به هنگام غسل، نيت كردى كه خود را از نافرمانى ها و گناهانى كه مرتكب شده اى پاك نمايى؟ شبلى گفت: نه.»
ص: 281
حضرت فرمودند:
«فَمَا نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ وَ لَا تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ الثِّيَابِ وَ لَا اغْتَسَلْتَ» (1)
«پس تو به ميقات نرفتى و لباس دوخته خود را در نياورده و غسل ننموده و احرام نبستى!» (2)
نكته و اشاره
درآوردن لباس دوخته و پوشيدن لباس احرام، از قصد انسان براى برآوردن
ص: 282
اراده خداوند خبر مى دهد كه از او مى خواهد لباس نافرمانى را كنار گذاشته و با عمل به دستورات و تكاليف دينى، خود را سزاوار درك پاداش هاى الهى در دنيا و آخرت نمايد. (1)
«ميقات» نماد زمان و مكان بهره مندى از ربوبيت الهى در سايه عمل به دستورات دينى و تمسك به ولايت محمّد و آل محمّد (عليهما السلام) است و هم چنانكه بستن احرام قبل از رسيدن به ميقات جايز نيست، عمل به دستورات
دينى نيز قبل از فرا رسيدن شرايط و زمان عمل و قبل ازآنكه ديگران (با رفتار وگفتار خود) زمينه ساز عمل به آموزه هايى چونصبورى، عفو، نيكى و ... شوند، معنا پيدا نمى كند. از اين رو امام صادق (ع) فرمودند:
«لَا يَجُوزُ الْإِحْرَامُ قَبْلَ بُلُوغِ الْمِيقَاتِ وَ لَا يَجُوزُ تَأخيرُهُ عَنِ الْمِيقَاتِ إِلَّا لِمَرَضٍ أَوْ تَقِيَّة» (2)
«محرم شدن قبل از رسيدن به ميقات جايز نيست، چنانكه تأخير از ميقات نيز جز به سبب بيمارى يا تقيه جايز نمى باشد.»(3)
ص: 283
در حديثى ديگر آمده است كه فردى به نام «مَيسَرَه» با چهره اى سوخته و سياه در مكه به خدمت امام صادق (ع) رسيد. حضرت از او پرسيد: از كجا محرم شده اى؟ گفت: از فلان جا. حضرت فرمودند:
«رُبَّ طَالِبِ خَيْرٍ تَزِلُّ قَدَمُهُ ثُمَّ قَالَ يَسُرُّكَ إِنْصَلَّيْتَ الظُّهْرَ فِي السَّفَرِ أَرْبَعاً قُلْتُ لَا قَالَ فَهُوَ وَ اللَّهِ ذَاكَ» (1)
«چه بسا افرادى كه جوياى اجر و پاداشند اما دچار لغزش مى شوند. آيا اگر در سفر، نماز ظهر را چهار ركعت بخوانى، شاد و مسرور مى شوى؟ مَيسَرَه گفت: نه. حضرت فرمودند: به خدا سوگند! احرام بستن قبل از ميقات مانند خواندن نماز چهار ركعتى در حال سفر است.»
ص: 284
قال الصادق (ع): «كَيْفَ أَجْسُرُ أَنْ أَقُولَ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ وَ أَخْشَي أَنْ يَقُولَ عَزَّ وَ جَلَّ لِي لَا لَبَّيْكَ وَ لَا سَعْدَيْكَ» (الخصال، ج 1،ص 167)
«چگونه جسارت نموده و لبيك بگويم در حالى كه مى ترسم خداوند آن را نپذيرد.»
«احرام» اولين ركن حج و نماد عزيمت بر دورى از بينش و روش ناپسندى است كه ارتكاب انواع گناهان را براى دسترسى به آرامش بر وعده هاى الهى ترجيح مى دهد. از اين رو به هنگام احرام، بايد تصميم بگيريم كه از اين بينش و روش نادرست توبه كرده و به جاى ارتكاب گناه، با اميد به وعده هاى الهى و
ص: 285
عمل به وظايف دينى به آرامش دست يابيم.
از ديدگاه فقه شيعه، واجبات احرام عبارتند از:(1). پوشيدن لباس احرام (2). نيت 3. لبيك گفتن. در كتاب فقه القرآن درباره احرام حج تمتع (كه
كيفيت و اجزاى آن با احرام عمره يكسان است) چنين آمده است:
«وَ إِذَا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ وَ قَدْ فَرَغَ مِنَ العُمْرَةِ الَّتِي يَتَمَتَّعُ بِهَا إِلىَ الْحَجِّ وَ أَرَادَ الإحْرَامَ لِلْحَجِّ وَ هُوَ وَاجِبٌ نَوَى وَ أَحْرَمَ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ وَ لَبَّى وَ كُلُّ هَذِهِ الثَّلَاثَةُ وَاجِبٌ»
«و چون روز ترويه شود و حج گزار از انجام عمره تمتع فراغت يابد و آماده احرام براى حج واجب شود، بايد نيت كند و نزد مقام ابراهيم احرام بسته و لبيك بگويد و اين سه امر واجب است.»
در احاديث اهل بيت (عليهما السلام) حقيقت «تلبيه» (لبيك گفتن) (3)به
ص: 286
هنگام محرم شدن، اقرار به ربوبيت معرفى شده و آمده است:
«لَبَّيْكَ رَبَّنا و سَعْدَيْكَ» يعني «إِقْرَاراً بِرُبوُبِيَّتِكَ وَ ... وَفَاءً بِعَهْدِكَ ... تَلْبِيَةَ ألْخائِفِ مِنْكَ» (1)
«پروردگارا! به ربوبيت تو اقرار نموده و (با قبول ولايتى كه عامل بهره مندى از
آن است) به عهدى كه با تو بسته ام، وفا نموده و با لبيك خود، هراس خويش را از عذابت اعلام مى دارم.»
بنابر آنچه گفته شد، بر زبان آوردن لبيك بدون درك رابطه اى كه با ربوبيت ذات اقدس الهى دارد، ثمربخش نيست. چنانكه روايت شده است: هنگامى كه امام سجاد (ع) در ايام حج به ميقات رسيد و احرام بست، رخسارش زرد شد و بدنش به لرزه افتاد به گونه اى كه قادر به لبيك گفتن نبود. از آن بزرگوار پرسيدند:
«أَ لا تُلَبّي فَقَال أَخْشَي أَنْ يَقُولَ لِي لَا لَبَّيْكَ وَ لَا سَعْدَيْكَ» (2)
«چرا لبيك نمى گويى؟ فرمود: مى ترسم پروردگارم (در پاسخ) بگويد: حج تو مردود و سعى تو نامقبول است.»
مالك بن انَسْ گويد: سالى با امام صادق (ع) به حج رفتم. هنگام احرام، هرگاه كه مى خواست لبيك بگويد،صدا در گلويش قطع مى شد و نزديك بود كه از مركب بيفتد. گفتم: اى پسر پيامبر! لبيك بگو كه ناچار بايد بگويى. فرمود: اى پسر ابى عامر!
ص: 287
«كَيْفَ أَجْسُرُ أَنْ أَقُولَ لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ وَ أَخْشَي أَنْ يَقُولَ عَزَّ وَ جَلَّ لِي لَا لَبَّيْكَ
وَ لَا سَعْدَيْكَ»
«چگونه جسارت نموده و لبيك بگويم در حالى كه مى ترسم خداوند آن رانپذيرد.» (1)
از اين رو امام باقر (ع) درباره كسانى كه بدون درك حكمت احرام لبيك مى گويند،(2) فرمودند:
«وَ اللَّهِ لَأَصْوَاتُهُمْ أَبْغَضُ إِلَي اللَّهِ مِنْ أَصْوَاتِ الْحَمِيرِ» (3)
«به خدا سوگند!صداى ايشان نزد خداوند ازصداى درازگوشان مبغوض تر است!»(4)
ص: 288
رِداء و ازار به دو تكه پارچه دوخته نشده گويند كه لباس احرام را تشكيل مى دهند و در روايات تعابير گوناگونى درباره آنها به كار رفته است. امام سجاد (ع) در بخشى از دعاى خود بر خداوند چنين عرضه مى دارند:
«سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ الْعِزُّ إِزَارُكَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ الْعَظَمَةُ رِدَاؤُكَ»(1)
«منزهّى! اى پروردگارى كه عزت و بلندى، إزار توست و منزّهى اى پروردگارى كه بزرگى و عظمت، رداء توست.»
حديث فوق بيانگر آن است كه اراده خداوند از امر نمودن مردان به پوشيدن رِداء و إزار، آن است كه عزت و بزرگى را تنها مختص به ذات اقدس الهى بدانند. امام صادق (ع) در حديث ديگرى درباره رابطه رِداء و ازار با انسان فرمودند:
«فَاجْعَلِ الْحَيَاءَ رِدَاءً وَ الْعَجْزَ إِزَاراً وَ ادْخُلْ تَحْتَ سِتْرِ سُلْطَانِ اللَّهِ تَغْنَمْ فَوَائِدَ رُبُوبِيَّتِهِ مُسْتَعِيناً بِهِ وَ مُسْتَغِيثاً إِلَيْهِ» (2)
«حيا را رِداء و (اقرار به) عجز و ناتوانى را إزار خود قرار بده و تحت پوشش حاكميت خداوند داخل شو تا از ثمرات ربوبيتش بهره بگيرى و از يارى اش
ص: 289
برخوردار شوى و به ذات اقدسش پناهنده گردى.»
امام صادق (ع) در حديث فوق رداء و ازار را نماد حيا و عجز معرفى مى نمايند. چرا كه به هنگام پوشيدن رداء بايد از ادعاى مقام پروردگارى (ادعاى ربوبيت) و
پندار عصمت، حيا نموده و به عجز و ناتوانى خود (در دست يابى به آرامش و سعادت بدون عمل به دستورات دينى) اعتراف كنيم تا در سايه اين امر از ثمرات حج و آرامش و امنيت ناشى از آن برخوردار گرديم.
ص: 290
«فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ» (سوره بقره، آيه 197)
«در حج، همبسترى و گناه و جدال وجود ندارد.»
محرمات يا تروك احرام كه زائر خانه خدا مى بايد در طول مدت احرام از آنها اجتناب كند، عبارتند از:
استفاده از بوى خوش (تَطَيب)، نگاه كردن در آينه (به عنوان ابزار زينت)،
ص: 291
زينت كردن، برداشتن سلاح، شكارحيواناتصحرايى (مگر در موارد استثنا شده)، عقد (دائم يا موقت) و نيز شاهد عقد شدن، روغن ماليدن به بدن، زدودن م-- و، بيرون آوردن خون از بدن، ناخن گرفتن، كشيدن دندان، كندن درخت و گياه داخل حرم، كام جويى جنسى مانند نگاه با شهوت، بوسيدن، آميزش و هرگونه لذت جنسى كه «
رَفَثْ
» خوانده مى شود، دروغ بستن (
فُسُوقْ
)، بگو مگوكردن و سوگند
خوردن (
جِدالْ
) براى مردان و زنان. پوشيدن جامه دوخته، پوشيدن آنچه كه تمام
روى پا را مى گيرد، بر سر قرار دادن سايه (تغطية الرأس) و يا قرار گرفتن در زير سايه (چه در حال پياده و چه سواره) و استفاده از وسايل نقليه مسقّف ( «تظليل» يا «استظلال») براى مردان و پوشيدن زيور و پوشاندنصورت براى زنان.(1)
ص: 292
مُحْرِم بايد از تأمين خواسته هاى نفسانى با كامجويى يا ستيزه جويى دورى
كند و دشوارى ها و سختى هايى را كه با رعايت مُحَرَّمات احرام حاصل
ص: 293
مى شود (و امام صادق (ع) درباره اش فرمودند: «
انَّ حَالَ الْمُحْرِمِ ضَيِّقَة
» (1) كسى كه در حال احرام است از جهات بسيارى محدود است) لمس نمايد و با اميد به وعده هاى الهى، آرام گرفته و با درك حقيقت حج و انجام مناسك آن، موفق به اصلاح عيوب خود شود و پس از آشنايى با پيامدهاى رنج آور عيوب و نقايص خويش و تحمل دشوارى هاى ناشى از ترك گناه، اراده هاى خداوند را از حضور در مواقف گوناگون حج، برآورده نموده و بستر امنيت را براى همگان فراهم آورد. (2)
از ديدگاه فقه شيعه، علاوه بر محرمات احرام، انجام چند چيز ديگر نيز بر زائر ناپسند و مذموم است كه از آنها به عنوان مكروهات احرام ياد
مى شود (3) كه مهمترين آنها عبارتند از:
ص: 294
1. احرام در جامه سياه، چنانكه امام صادق (ع) در پاسخ به شخصى كه پرسيد: آيا جايز است كه مرد در جامه سياه مُحْرِم شود؟ فرمودند: «
لا يُحْرِمُ فِي الثَّوْبِ الْاسْوَدِ
» «در جامه سياه احرام بسته نمى شود.» (1)
2. خوابيدن بر بستر و بالش زرد رنگ، چنانكه امام باقر (ع) فرمودند: «
اكْرَهُ انْ يَنامَ الْمُحْرِمُ عَليَ الْفِراشِ الْاصْفَرِ اوِ الْمِرْفَقَةِ
» «ناپسند مى دارم كه شخص محرم بر بستر زرد يا پشتى بخوابد.» (2)
3. احرام بستن در جامه چركين كه درباره آن از امام باقر (ع) روايت شده: «
يُكْرَهُ الْاحْرامُ فِي الثِّيابِ الْوَسِخَةِ الّا انْ تُغْسَلَ
» «احرام بستن با لباس هاى چركين مكروه است مگر اينكه شسته شوند.» (3)
4. احرام بستن در جامه راه راه، چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: «
لا بَأْسَ أَنْ يُحْرِمَ الرَّجُلُ فِي الثَّوْبِ الْمُعْلَمِ وَ تَرْكُهُ أَحَبُّ الَيَّ اذا قَدَرَ عَليَ غَيْرِهِ
» «باكى نيست كه مرد در جامه دو رنگ مُحْرم شود، و درصورتى كه بتواند جامه اى ديگر به دست آورد، ترك آن نزد من خوشايندتر است.» (4)
5. كيسه كشيدن در حمّام، چنانكه از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمودند: «
لا بَأْسَ بِأَنْ يَدْخُلَ الْمُحْرِمُ الْحَمَّامَ وَ لَكِنْ لَا يَتَدَلَّكُ
» «اشكالى ندارد كه مُحْرم
وارد حمام شود، اما شايسته نيست كه در آنجا كيسه بكشد.» (5)
6. لبيك گفتن مُحْرم در جواب كسى كه او راصدا مى زند. چنانكه
ص: 295
امام صادق (ع) فرمودند: «
اذَا نوُدِيَ الْمُحْرِمُ فَلا يَقُلْ لَبَّيْكَ وَ لَكِنْ يَقوُلُ يَا سَعْدُ
» «هرگاه مُحْرم راصدا زدند نبايد در پاسخ «لبيك» بگويد، بلكه بايد از واژه «
يا سَعْد
» استفاده كند.» (1)
7. دو دست يا جامه را دور زانو حلقه كردن در هنگام نشستن (چمباتمه زدن) كه امام صادق (ع) درباره اش فرمودند: «
يُكْرَهُ الْاحْتِباءُ لِلْمُحْرِمِ
» (2) «نشستن و دو دست را دور زانو حلقه زدن در هنگام احرام، مكروه است.»
مكروهات احرام، مُكمِّل هاى تروك احرام اند كه اگر مورد توجه زائر قرار گرفته و ترك شوند، موجبات امنيت بهتر را فراهم خواهند نمود. در اين ميان توجه به يك مورد از اهميت بيشترى برخوردار مى باشد كه عبارت است از ترك لبيك گفتن در پاسخ بهصداى ديگران. زيرا پرهيز از بر زبان آوردن لبيك در پاسخ به نداى ديگران، نشان مى دهد كه زائر در همه شرايط، خود را مطيع خداوند دانسته و تنها موظف به اجابت دعوت ذات اقدس الهى مى داند.
زائر كعبه پس از مُحْرِم شدن در ميقات، موظف مى شود كه محرمات يا تروك احرام را ترك كند و با تحمل مشقت ها و سختى هاى ناشى از آن، موجبات امنيت را براى هم نوعان خود و نيز حيوانات و گياهان (البته نه همه حيوانات و نه
ص: 296
همه گياهان) فراهم نمايد و با دورى از
رَفَثْ
، فُسُوقْ
و
جِدالْ
، محيطى امن را براى
همه و در همه جا ايجاد كند. از اين رو خداوند، انسان مُحْرم را حتى از زدودن موهاى زائد بدن و استفاده از عطر و ... منع نموده است تا به او تعليم دهد در
محدوده حرم كه حريم امن الهى است، بايد از ستيزه جويى (شكار، كندن گياهان، جدال با ديگران) و كامجويى (شهوات جنسى، پرداختن به آراستگى هاى ظاهرى و لذات شخصى) دورى كرده و همه سعى خود را متوجه آسودگى اطرافيان و محيط پيرامونش كند.
چه زيباست اين روايت كه رسول خدا (ص) فرمودند:
«النَّاسُ اثْنَانِ وَاحِدٌ أَرَاحَ وَ آخَرُ اسْتَرَاحَ فَأَمَّا الَّذِي اسْتَرَاحَ فَالْمُؤْمِنُ إِذَا مَاتَ اسْتَرَاحَ مِنَ الدُّنْيَا وَ بَلَائِهَا وَ أَمَّا الَّذِي أَرَاحَ فَالْكَافِرُ إِذَا مَاتَ أَرَاحَ الشَّجَرَ وَ الدَّوَابَّ وَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ» (1)
«مردم دو قسم اند: يكى راحتى مى بخشد و ديگرى راحت مى شود. آنكه راحت مى شود، مؤمن است كه با مرگ خود، از دنيا و بلاهايش راحت مى شود و آنكه راحتى مى بخشد، كافر است كه وقتى مرد، درخت و حيوانات و بسيارى از مردم را از شرّ خود راحت مى كند.»
طبق اين حديث، انسان مؤمن در سايه اعتقاد و عمل درست براى خود، ايجاد آرامش و براى اطرافيان ايجاد امنيت نموده است و براى اين منظور، به بسيارى از دشوارى ها تن داده است. از اين رو مؤمن، گرچه در طول زندگى آرام
ص: 297
است، اما آسوده و راحت نيست تا اينكه به سبب مرگ، آسودگى نيز برايش حاصل مى شود.
محرمات يا تروك احرام به شخص مُحرم مى آموزد كه چگونه به آثار و نتايج
شوم اعمالى كه براى او و اطرافيان ايجاد آزردگى و رنجش مى كند، پى برده و از انجام آنها خوددارى كند. مثلًا شخص محرم در طول احرام مكلف است اثر بلند شدن ناخن و جمع شدن چرك در زير آن را لمس كند و به رنج آن پى ببرد تا
پس از احرام نيز اين سختى را همواره به ياد داشته باشد و ديگران را از نتايج زيان آورش كه نماد چنگ زدن به گناه است، مصون گرداند و به مضمون اين حديث قدسى عمل كند كه:
«يَا عِيسَي قُلْ لَهُمْ قَلِّمُوا أَظْفَارَكُمْ مِنْ كَسْبِ الْحَرَامِ» (1)
«يا عيسى! به بنى اسرائيل بگو ناخن خود را از كسب حرام كوتاه كنيد (و از آنچه بر شما حلال نيست، بپرهيزيد.)»
شخص محرم از استعمال بوى خوش منع گرديده تا بوى بد ناشى از تعريق و چرك را در بدن خود حس كند و به آثار شوم آن پى ببرد و از آنچه او را نزد ديگران بدبو مى كند، دورى نمايد. چرا كه حقيقت چرك و بدبويى در رفتار و گفتار فرد نسبت به ديگران ظهور مى يابد. به همين سبب اميرمؤمنان (بدى رفتار
ص: 298
و گفتار را به بوى بد تشبيه نموده، فرمودند:
«صُحْبَةُ الأَشْرارِ تَكْسِبُ الشَّرَ كَالرِّيحِ إِذا مَرَّتْ بِالنِّتْنِ حَمَلَتْ نِتْناً» (1)
«همنشينى با اشرار، شر مى آفريند. مانند نسيمى كه هرگاه به چيز گنديده اى بوزد، بوى بدِ آن را با خود حمل مى كند.»
در حديث زيبايى از اميرمؤمنان (ع) روايت شده است كه رمز و راز منع محرم از بوى خوش آن است كه خداوند مى خواهد به بنده اش بفهماند كه بايد مانند مرده هرگونه اراده و اختيار را در زدودن دشوارى ها از خود دور نمايد و با تفكيك آسودگى از آرامش و ترك سعى در ايجاد آسودگى، ابزار آرامش خود را يقين به وعده ها قرار دهد. از اين رو فرمودند:
«لَا تُجَمِّرُوا الْأَكْفَانَ وَ لَا تَمْسَحُوا مَوْتَاكُمْ بِالطِّيبِ إِلَّا بِالْكَافُورِ فَإِنَّ الْمَيِّتَ بِمَنْزِلَةِرالْمُحْرِم» (2)
ص: 299
«كفن ها را بخور ندهيد و مردگان خود را با عطر معطّر نكنيد مگر با كافور زيرا مرده به منزله محرم است كه نبايد معطّر شود.»
خداوند، شخص مُحْرم را در حرم، از شكار كردن و اسير كردنصيد و يارى كردن ديگران در انجام اين كار و نيز راهنمايىصياد بهصيد منع نموده است تا آشكار نمايد كه انسان حق ندارد موجبات اذيت، آزار، قتل و كشتار ديگران را فراهم آورد.
زنان و مردان هر دو به اصل احرام كه منشأ ايجاد امنيت براى اطرافيان و
محيط پيرامونى است مكلف اند و اختلاف آنها در چگونگى احرام و نيز برخى از محرمات آن، به تفاوت خلقت آنها باز مى گردد. به اين معنى كه گرچه در برخى وظايف و دستورات دينى، تفاوت هايى ميان زن و مرد قرار داده شده و برخى ابزارهاى بهره مندى از ربوبيت ميان آنها متفاوت است، اما در اصلِ عمل به تكاليف دينى به منظور بهره مندى از ربوبيت، يكسان و مشتركند. از اين رو روايت
شده كه خداوند پس از شكايت ابراهيم (ع) از رفتار همسرش (ساره)، او را به درك تفاوت خلقت ميان زنان و مردان فرا خوانده و فرمود:
«إِنَّمَا مَثَلُ الْمَرْأَةِ مَثَلُ الضِّلْعِ الْمُعْوَجِ إِنْ أَقَمْتَهُ كَسَرْتَهُ وَ إِنْ تَرَكْتَهُ اسْتَمْتَعْتَ بِهِ اصْبِرْ عَلَيْهَا» (1)
«مَثَلِ زن، مانند استخوان كج (دنده) است، اگر بخواهى آن را راست كنى،
ص: 300
مى شكند و اگر به حال خود بگذارى، از آن استفاده و لذت مى برى. پس (بدخلقى) او را تحمل كن.»
نكته و اشاره
مقصود از تشبيه زن به استخوان كج، بيان تفاوت خلقت زن و مرد و اختلاف غرايز، سلايق و عواطف آنهاست. هم چنانكه استخوان دنده با وجود كج بودن، كمال لازم را در انجام وظايف محوله دارا بوده و متناسب با عملكرد خود طراحى شده است. بنابراين تشبيه زن به استخوان دنده، مذمّت و نكوهشى براى او در پى نداشته و فقط ناظر به چگونگى خلقت زن و تفاوتش با خلقت مردان است. با توجه به همين تفاوتهاست كه امام صادق (ع) فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَضَعَ عَنِ النِّسَاءِ أَرْبَعاً الْإِجْهَارَ بِالتَّلْبِيَةِ وَ السَّعْيَ بَيْنَ الصَّفَا وَ
الْمَرْوَةِ يَعْنِي الْهَرْوَلَةَ وَ دُخُولَ الْكَعْبَةِ وَ اسْتِلَامَ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ» (1)
«خداوند چهار چيز را (در حج) از زنان برداشته است: 1. باصداى بلند تلبيه گفتن 2. هروله ميانصفا و مروه 3. ورود به درون كعبه 4. لمس كردن حجرالاسود.»
خداوند در قرآن از ميان تروك احرام، تنها به رَفَث، فُسوُق و جِدال اشاره نموده و از بيان ساير محرمات احرام خوددارى كرده و فرموده است:
«فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ»
ص: 301
«در طول مدت حج، همبسترى و گناه و جدال (روا) نيست.» (1)
از تعبير فوق چنين استنباط مى شود كه خداوند براى ترك رَفَث، فُسوق و جدال در حج، اهمّيت فراوانى قائل شده و آن را نشانه و علامتى براى شناخت اهل تقوا قرار داده است. طبق برخى روايات ديگر، دورى از محرمات سه گانه اى كه در آيه فوق ذكر گرديده، موجبات تماميت حج و عمره را فراهم مى آورد. (2) تعبير «
فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِ
» بهصورت جمله خبرى بيان
شده و به جاى نهى از رفث و فسوق و جدال، از عدم وجود آنها خبر داده است كه اين امر، يكى ازصنايع ادبى است و موجب مؤكد شدن مطلب مى گردد. يعنى خداوند خاطرجمعى مى دهد كه زائران خانه خدا، چنان از رفث و فسوق و جدال پرهيز مى كنند كه در ايام حج و انجام مناسك آن، از اين امور، خبر و اثرى باقى نخواهد ماند. در روايات دينى، ذيل آيه:
ص: 302
«وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ» (1)
«حج و عمره خود را براى (قرب به) خداوند تمام كنيد.»
آمده است:
«تَمَامُ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أَنْ لَا يَرْفُثَ وَ لَا يَفْسُقَ وَ لَا يُجَادِل» (2)
«تماميت و كمال حج و عمره آن است كه شهوت، گناه و جدل در آن نباشد.» (3)
در تبيين مقصود از رَفَث، فُسوق و جِدال، روايات فراوانى وجود دارد كه به
برخى از آنها اشاره مى كنيم. امام صادق (ع) در تفسير آيه رفث فرمودند:
«وَ الرَّفَثُ الْجِمَاعُ وَ الْفُسُوقُ الْكَذِبُ وَ السِّبَابُ وَ الْجِدَالُ قَوْلُ الرَّجُلِ لَا وَ اللَّهِ وَ بَلَي وَاللَّه»(4)
«رفث به معناى همبسترى، فسوق به معناى دروغ و دشنام و جدال به معناى بر زبان جارى نمودن سوگندهايى چون «
لَا وَاللَّهِ وَ بَلَي وَاللَّه
» است.»
ص: 303
در حديث ديگر جِدال، به سوگند و «
مُفَاخَرَةُ
» (1) تفسير شده و فخر بر ديگران نيز مصداق جدال تلقى گرديده است. در اين ميان واژه جِدال از نظر معنا و مفهومى كه در مأخذ و ريشه اش نهفته است، بيش از دو واژه ديگر جلب توجه
مى كند كه ذكر آن، خالى از فايده و لطف نيست. در تفسير مجمع البيان درباره واژه جدال آمده است كه:
«وَ الْجِدالُ فِي اللُّغَةِ وَ الْمُجادَلَةُ وَ الْمُنازَعَةُ وَ الْمُشاجَرَةُ وَ الْمُخاصَمَةُ نَظائِرُ وَ جَدَلْتُ الْحَبْلَ فَتَلْتُهُ وَ الْجَديلُ زِمامُ الْبَعيرِ فَعيلُ بِمعنَى مَفْعولٍ» (2)
«جدال، مجادله، منازعه، مشاجره و مخاصمه هم معنى هستند اما جِدال از اصطلاح «
جَدَلْتُ الْحَبْلَ
» گرفته شده يعنى طناب را بستم و محكم كردم و جديل به افسار شتر مى گويند كه محكم به شتر بسته مى شود.»
در جاى ديگرى مى گويد:
«وَ الْجِدالُ أَلْخُصُومَةُ سُمِّيَ بِذلكَ لِشِدَّتِهِ وَ قيلَ إِنَّهُ مُشْتَقٌّ مِنَ الْجَدالَةُ وَ هِيَ الْارْضُ لِأَنَّ أَحَدَهُما يُلْقِيصاحِبَهُ عَلَى الْارْضِ» (3)
«جدال يعنى دشمنى و به سبب سختگيرى دو طرف بر هم به اين نام خوانده شده (زيرا هر يك مى خواهد ديگرى را مغلوب نموده و دست و پايش را محكم ببندد) برخى گفته اند: كه جِدال از جَدالَت به معناى زمين گرفته شده و چون در
ص: 304
جدل هر يك مى خواهد طرف مقابل را زمين گير كند، به آن جِدال گفته اند.»
ساير احاديث
از امام كاظم (ع) روايت شده است:
«الْفُسُوقُ الْكَذِبُ وَ الْمُفَاخَرَةُ» (1)
«مقصود از فسوق، دروغ و مفاخره است.»
به تعبيرى ديگر فخر نمودن بر ديگران، گاه ريشه در تأمين شهوات دارد و گاه ناشى از كبر و انديشه جدال آميز انسان است كه به بيان سخنان زائد منتهى مى گردد. به همين دليل امام صادق (ع) فرمودند: هنگامى كه مُحرم شدى، بر تو باد به تقواى الهى و ياد او و كم سخن گفتن مگر در امر خير. چرا كه:
«مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أَنْ يَحْفَظَ الْمَرْءُ لِسَانَهُ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ» (2)
«شرط تماميت حج و عمره آن است كه شخص زبان خود را جز از خير ببندد.»
نكته و اشاره
احاديث فوق، اهل ايمان را مكلف گردانده است تا به منظور بهره مندى از ثمرات تربيتى حج، از گرفتار شدن در دام رفث، فسوق و جدال دورى كنند. به همين دليل رسول اكرم (ص) درباره نجات از دام رفث، فسوق و جدال فرمودند:
ص: 305
«مَنْ حَجَّ وَ لَمْ يَرْفَثْ وَ لَمْ يَفْسُقْ خَرَجَ مِنْ ذُنوُبِهِ كَيَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ» (1)
«هركس حج بجاى آورده و در طول آن از رفث و فسوق دورى نموده باشد، (2) مانند روزى كه از مادر متولد شده، از گناهان خود پاك مى شود.»
از مجموعه آيات و روايات مربوط به امنيت حرم، به خوبى فهميده مى شود كه مقصود از حرم، همه محدوده اى است كه براى وارد شدن به آن، بايد در يكى از ميقات هاى تعيين شده مُحْرِم شد و چون اين محدوده، نماد ولايتى است كه به
انسان ها مى آموزد به منظور ايجاد امنيت بايد منشأ آرامش و سكون را يقين به وعده هاى الهى دانسته و از گناه دورى نمود، از اين رو براى آن حدودى تعيين شده تا كافران و مشركانى كه به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) اعتقادى ندارند، در آن پا نگذارند و بر همگان معلوم شود كه آرامش حاكم بر حرم، ناشى از اعتقاد درست و عمل به آموزه هاى دينى است و نمى توان از غير آنها، چنين آرامشى را انتظار داشت. قرآن در اين باره مى گويد:
«أَوَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً ...» (3)
«آيا ما حرمى ايمن را براى آنان فراهم نياورديم؟» (4)
ص: 306
مقصود از امنيت حرم در اين آيه كه خداوند آن را به خود نسبت داده «امنيت تقديرى» است. (1) يعنى امنيتى كه به سبب تقدير و مشيت ذات اقدس الهى جلوه گر شده است. اما در كنار اين امنيت، خداوند از زائران كعبه خواسته تا با رعايت تروك و حدود احرام و با تن دادن به تكاليفى كه بر عهده دارند، موجبات برقرارى «امنيت تكليفى» را براى خود و اطرافيان فراهم نموده (2) و با تمسك به
ولايت اهل بيت (عليهما السلام) باب عيب جويى، غيبت و هر نوع ظلم به ديگران را مسدود گردانند. چنانكه امام سجاد (ع) خطاب به شبلى فرمودند:
«فَحِينَ دَخَلْتَ الْحَرَمَ نَوَيْتَ أَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلَي نَفْسِكَ كُلَّ غِيبَةٍ تَسْتَغِيبُهَار الْمُسْلِمِينَ» (3)
ص: 307
«آيا هنگام داخل شدن در حرم، تصميم گرفتى كه غيبت و عيب جويى از برادران و خواهران دينى ات را برخود حرام نمايى؟»
شبلى گفت: نه. حضرت فرمودند: بنابراين داخل حرم نشده اى و از ثمراتش بهره نبرده اى.
خداوند براى اينكه انسان ها امنيت وعده داده شده در حرم را حس كنند، علاوه بر اينكه از تروك احرام و نيز آنچه موجب ناامنى و هراس براى ديگران است نهى نموده، احساس حضور در حرم را نيز منشأ امنيت معرفى نموده است. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«مَنْ رَأَي أَنَّهُ فِي الْحَرَمِ وَ كَانَ خَائِفاً أَمِنَ» (1)
«هركس هراسان و خائف باشد و خود را در حرم الهى ببيند (و آداب و احكام
آن را به ياد آورد و بر رعايت محرمات آن عزيمت كند، در عوض) به امنيت دست خواهد يافت.»
نقل يك حديث
آثار ولايت اهل بيت (عليهما السلام) حتى براى اهل فسق و فجور نيز
ص: 308
امنيت ايجاد كرده و آنها را از هرگونه هراس آسوده مى گرداند. چنانكه هارون بن خارجه از امام صادق (ع) پرسيد: اين حكم كه فرموده ايد: «
مَنْ دُفِنَ فِي الْحَرَمِ أَمِنَ مِنَ
الْفَزَعِ الْأَكْبَر
» «كسى كه در حرم دفن شود از فزع اكبر در امان است»، فقط شامل افراد خوب است يا اينكه فاجر و فاسق را هم شامل مى شود؟ امام (ع) در پاسخ
فرمودند: «
مِنْ بَرِّ النَّاسِ وَ فَاجِرِهِمْ
» (1) «دايره شمول اين امنيت، اعم از انسان هاى خوب يا بد است.»
حديث فوق بيانگر آن است كه اهل فسق و فجور نيز در ميان اهل ايمان احساس امنيت مى كنند. چرا كه ايجاد امنيت و آسايش، حتى براى ديگران، اثر وضعى تن دادن به ولايت اهل بيت (عليهما السلام) را نمايان مى كند.(2)
ص: 309
قَالَ الباقر (ع): «وَ مَنْ دَخَلَ مَكَّةَ بِسَكِينَةٍ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ وَ هُوَ أَنْ يَدْخُلَهَا غَيْرَ مُتَكَبِّرٍ وَ لَا مُتَجَبِّرٍ وَ مَنْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ حَافِياً عَلَي سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ وَ خُشُوعٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذَنْبَهُ» (بحار الانوار، ج 99،ص 192)
«كسى كه به حال آرامش يعنى بدون تكبّر و خودخواهى و تجبّر به مكّه وارد شود، خداوند گناهانش را مى آمرزد و هركس پابرهنه و با فروتنى و وقار و خشوع به مسجد درآيد، خداوند گناهان او را مى بخشد.»
حدود حرم در روايات يك بَرِيد در يك بَرِيد، يعنى چهار فرسخ در چهار فرسخ شرعى تعيين شده است. بنابراين مساحت تقريبى حرم شانزده فرسخ شرعى مى شود كه حريم امن الهى محسوب شده و احكام ويژه اى دارد. (1) امام
ص: 310
باقر (ع) در اين باره فرمودند:
«حَرَّمَ اللَّهُ حَرَمَهُ بَرِيداً فِي بَرِيدٍ أَنْ يُخْتَلَي خَلَاهُ وَ يُعْضَدَ شَجَرُهُ إِلَّا شَجَرَةَرالْإِذْخِر»(1)
«خداوند در محدوده چهار فرسخ در چهار فرسخ از حرمش، حرام كرد كه
گياهش را بچينند و درختش را قطع كنند، مگر درختِ اذخر را.»(2)
پيامبر اكرم (ص) درباره نحوه تعيين حدود حرم فرمودند:
«وَ أَنْزَلَ جَبْرَئِيلُ آدَمَ مِنَ الصَّفَا وَ أَنْزَلَ حَوَّاءَ مِنَ الْمَرْوَةِ وَ جَمَعَ بَيْنَهُمَا فِي الْخَيْمَةِ قَالَ وَ كَانَ عَمُودُ الْخَيْمَةِ قَضِيبَ يَاقُوتٍ أَحْمَرَ فَأَضَاءَ نُورُهُ وَ ضَوْؤُهُ جِبَالَ مَكَّةَ وَ مَا حَوْلَهَا قَالَ وَ امْتَدَّ ضَوْءُ الْعَمُودِ قَالَ فَهُوَ مَوَاضِعُ الْحَرَمِ الْيَوْمَ مِنْ كُلِّ نَاحِيَةٍ مِنْ حَيْثُ بَلَغَ ضَوْءُ الْعَمُودِ قَالَ فَجَعَلَهُ اللَّهُ حَرَماً لِحُرْمَةِ الْخَيْمَةِ وَ الْعَمُودِ لِأَنَّهُمَا مِنَ الْجَنَّة»(3)
«جبرئيل، آدم (ع) را ازصفا و حوّا را از مروه فرود آورد و آن دو را در خيمه بهشتى جمع كرد. پايه خيمه از ياقوت سرخى بود كه روشنايى و فروغ آن، كوه هاى مكه و اطراف آن را روشن مى نمود و تا هرجا كه نور آن ستون گسترش يافت، خداوند آن را حرم قرار داد. امروزه محدوده حرم، جاهايى است كه نور اين پايه به آن رسيده و خداوند به احترام خيمه و عمود كعبه كه از بهشت نازل شده بود، همه محدوده اى را كه در شعاع عمود خيمه قرار گرفته بود، حرم قرار داد.»
ص: 311
در بسيارى از منابع و كتاب هاى فقهى به فضيلت و استحباب وارد شدن به مسجدالحرام از باب بَنى شَيبه اشاره شده و حكمت وارد شدن به مسجدالحرام از اين در، لگدمال كردن بُتِ هُبَل (بزرگترين بت اعراب جاهليت) ذكر شده است. در كتاب شرح اللمعة آمده است:
«وَ سُنَنُهُ الْغُسلُ قَبْلَ دُخُولِ مَكّةَ مِنْ بِئْرِ مَيْمونَ بِالْابْطحِ أَوْ بِئْرِ فَخٍّ عَلي فَرْسَخٍ مِنْ مَكَّة بِطريق الْمَدينةِ أَوْ غَيرِهِما وَ مَضْغِ الاذْخِرِ وَ دُخُولُ مَكّةِ مِنْ أَعْلاها مِنْ عَقَبَةِ
الْمَدَنييّن لِلتَّأَسّي سَواءٌ في ذلك الْمَدَني وَ غَيْرُهُ حافياً وَ نَعْلُهُ بِيَدِهِ بِسَكينةٍ وَ هُوَ الْاعْتِدالُ في الْحَرَكَةِ وَ وَقارٌ وَ هُوَ الطُّمَأنِينَةُ في النَّفْسِ وَ إِحْضارُ الْبالِ وَ الْخُشُوعُ وَ الْدُّخُولُ مِنْ بابِ بنيِ شَيْبَةِ لِيَطَأَ هُبَلَ وَ هُوَ الْآنَ فِي داخِلِ الْمَسْجِدِ بِسَبَبِ رتَوْسَعَتِهِ»(1)
«سنت ها و اعمال مستحب هنگام وارد شدن به مسجدالحرام عبارتند از: غسل نمودن قبل از وارد شدن به مكه (حرم) با آب چاه ميمون در سرزمين ابطح يا آب چاهى در سرزمين فخ كه در يك فرسخى مكه از راه مدينه قرار دارد يا با هر آب ديگر و جويدن گياه اذْخِر و وارد شدن به مكه از قسمت بالاى آن كه عقبه مَدَنِيين خوانده مى شود تا به سيره رسول خدا (ص) تأسى شده باشد، چه فرد اهل مكه باشد و چه خارج از مكه و مستحب است كه زائر كفش هاى خود را به دست گرفته و با اعتدال و وقار و آرامش و توجه و خشوع وارد شود و از باب بنى شيبه وارد مسجدالحرام گردد تا بت هبل را پايمال كند كه در حال حاضر به سبب گسترش حرم، اين (بت) داخل مسجدالحرام قرار گرفته است.»
در كتاب شرائع الاسلام آمده است:
ص: 312
«وَ الْمَنْدوباتُ ثَمانيةُ: أَلغُسْلُ لِدُخولِ مَكَّةَ فَلَوْ حَصَلَ عُذْراً غَسَلَ بَعْدَ دُخُولِهِ ... وَ الْأَفْضَلُ أَنْ يَغْتَسِلَ مِنْ بِئْرِ ميمونَ أَوْ مِنْ فَخٍّ وَ إِلّا ففي مَنْزِلِهِ وَ مَضْغِ الْاذْخِرِ ...
وَ أَنْ يَدْخُلَ مَكَّةَ مِنْ أَعْلاها وَ أَنْ يَكُونَ حافياً عَلي سَكينةٍ وَ وَقارٍ وَ يُغْتَسَلُ لِدُخولِ الْمَسْجِدِ الْحرامِ وَ يَدْخُلُ مِنْ بابِ بَني شَيْبَةِ وَ بَعْدَ أَنْ يقِفَ عِنْدَها وَ يُسَلِّمَ عَلي النَّبي؛ وَ يَدْعُوَ بِالْمَأْثوُرِ» (1)
«مستحبات وارد شدن به حرم، هشت چيز است: 1- غسل براى وارد شدن به مكه اما اگر عذرى حاصل شود، بعد از وارد شدن، غسل كند و نيكوست كه از آب چاه ميمون يا چاه فخ براى غسل استفاده نمايد وگرنه با آب خانه اش غسل كند. 2- جويدن گياه اذخر. 3- وارد شدن به مكه از قسمت بالاى آن. 4- پا برهنه آمدن به حرم و حركت با آرامش و وقار. 5- غسل مجدد براى وارد شدن
به مسجدالحرام. 6- وارد شدن از باب بنى شيبه. 7- ايستادن بر باب بنى شيبه وصلوات بر پيامبراكرم (ص) 8- خواندن دعاهاى وارده در باب بنى شيبه.»
درباره آداب وارد شدن به حرم، روايات فراوانى از سوى پيشوايان معصوم (عليهما السلام) نقل شده است كه در ذيل هر عنوان، به برخى از آنها اشاره مى نماييم:
ادب اول: داشتن آرامش و وقار
زائر كعبه بايد با درك اراده خداوند از ورود به حرم و تن دادن به مشقت هاى انجام اعمال حج، رذيله شوم كبر را از خود دور كند و از اينكه بخواهد به سبب
ص: 313
داشتن اينصفت زشت، خود را از ديگران برتر دانسته و هميشه آنها را مقصر تلقى نموده و مورد خشم قرار دهد، بپرهيزد. چنانكه امام باقر (ع) فرمودند:
«وَ مَنْ دَخَلَ مَكَّةَ بِسَكِينَةٍ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُهُ وَ هُوَ أَنْ يَدْخُلَهَا غَيْرَ مُتَكَبِّرٍ وَ لَا مُتَجَبِّرٍ وَ
مَنْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ حَافِياً عَلَي سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ وَ خُشُوعٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذَنْبَهُ»(1)
«كسى كه به حال آرامش يعنى بدون تكبّر و خودخواهى و تجبّر به مكّه وارد شود، خداوند گناهانش را مى آمرزد و هركس پابرهنه و با فروتنى و وقار و خشوع به مسجد درآيد، خداوند گناهان او را مى بخشد.»
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«لَا يَدْخُلُ مَكَّةَ رَجُلٌ بِسَكِينَةٍ إِلَّا غُفِرَ لَهُ قُلْتُ مَا السَّكِينَةُ قَالَ يَتَوَاضَعُ» (2)
«انسان با سكينه وارد مكه نمى شود، مگر آن كه گناهانش آمرزيده شود. راوى از امام (ع) پرسيد: سكينه چيست؟ حضرت فرمودند: تواضع.»
ادب دوم: غسل براى ورود به حرم
غسل نمودن يكى از مستحبات ورود به حرم مى باشد كه در سنّت ابراهيم (ع) نيز وجود داشته است.
امام صادق (ع) در اين باره فرمودند: خداوند به حضرت ابراهيم (ع) فرمان داد تا به همراه اسماعيل (ع) حج بجاى آورد.
از اين رو هر دو قصد حرم نموده و در حالى كه تنها جبرئيل همراه آنها بود، بر شترى سرخ رنگ سوار شدند و هنگامى كه به حرم رسيدند، جبرئيل به
ص: 314
ابراهيم (ع) گفت:
«يَا إِبْرَاهِيمُ انْزِلَا فَاغْتَسِلَا قَبْلَ أَنْ تَدْخُلَا الْحَرَمَ فَنَزَلَا فَاغْتَسَلا»
«اى ابراهيم! فرود آييد و پيش از آنكه وارد حرم شويد، غسل كنيد. آن دو فرود
آمده و غسل كردند.» (1)
امام صادق (ع) در روايت ديگرى فرمودند: هرگاه در مسير مكه، به چاه
ميمون ى
ا
عبدالصمد
رسيدى،
«فَاغْتَسِلْ وَ اخْلَعْ نَعْلَيْكَ وَ امْشِ حَافِياً وَ عَلَيْكَ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَار»(2)
«غسل كن و كفش هايت را درآور و با پاى برهنه حركت كن و در طول مسير آرامش و وقار خود را حفظ نما.»
امام رضا (ع) نيز درباره غسل قبل از ورود به مكه فرمودند:
«فَاغْتَسِلْ قَبْلَ أَنْ تَدْخُلَ مَكَّةَ وَ امْشِ هُنَيْهَةً وَ عَلَيْكَ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ» (3)
«قبل از رسيدن به مكه، غسل كن و آرام حركت نما و در طول حركت آرامش و وقار خود را حفظ كن.»
ابانِ بنِ تَغْلِب (4)
درباره آداب ورود به حرم مى گويد: با امام صادق (ع) در بين راه
ص: 315
مكّه و مدينه همسفر بودم. چون آن حضرت به حرم رسيد،
«نَزَلَ وَ اغْتَسَلَ وَ أَخَذَ نَعْلَيْهِ بِيَدَيْهِ ثُمَّ دَخَلَ الْحَرَمَ حَافِياً فَصَنَعْتُ مِثْلَ مَاصَنَعَ فَقَالَ يَا أَبَانُ مَنْصَنَعَ مِثْلَ مَا رَأَيْتَنِيصَنَعْتُ تَوَاضُعاً لِلَّهِ مَحَا اللَّهُ عَنْهُ مِائَةَ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ كَتَبَ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ بَنَي اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ قَضَي لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَاجَة» (1)
« (از مركب) پايين آمد و غسل كرد و كفش هايش را به دستش گرفت. سپس پابرهنه به حرم وارد شد. من نيز مانند او رفتار كردم. سپس فرمود: اى ابان! هركس از روى تواضع در برابر خداوند آن گونه كه من عمل كردم، عمل نمايد؛ خداوندصد هزار گناه از او محو مى كند،صد هزار حسنه براى او مى نويسد وصد هزار درجه به او عطا نموده وصد هزار حاجت او را بر مى آورد.»
ادب سوم: ورود از باب بنى شيبه
اعتقادات شوم مردم جاهليت كار را به جايى رسانده بود كه آنها بُت «
هُبَلْ
» را بر بام كعبه نصب نموده و به اعتبار آن، پيرامون كعبه طواف مى نمودند. امام
ص: 316
صادق (ع) فرمودند: رسول خدا (ص) به اميرمؤمنان (ع) امر نمود تا بت هُبَل را از بام كعبه به پايين افكند.
«فَدُفِنَ عِنْدَ بَابِ بَنِي شَيْبَةَ فَصَارَ الدُّخُولُ إِلَي الْمَسْجِدِ مِنْ بَابِ بَنِي شَيْبَةَ سُنَّةً لِأَجْلِ ذَلِك» (1)
«سپس (اين بت) در باب بنى شيبه مدفون شد. از اين رو داخل شدن از اين باب و لگد مال نمودن اين بت سنّت گرديد.»
ورود به مسجدالحرام از باب بنى شيبه به اين دليل مستحب است كه هُبَل،
بزرگ ترين بت مشركان، در آنجا مدفون شده است. از اين رو خداوند از زائر كعبه مى خواهد تا با لگدمال نمودن هر چيزى كه در برابر خداوند پرستش شده و مورد تعظيم قرار مى گيرد، خود را از اطاعت و عبادت غير خدا رهانده و در حريم ربوبيت الهى جاى دهد.
گرچه اصل اوليه آن است كه مسافر نماز خود را شكسته بخواند، اما اين اصل در چهار مكان مورد استثنا واقع شده: 1. مكه 2. حرم رسول خدا (ص) 3. حرم اميرمؤمنان (ع) (2) 4. حائر سيدالشهدا (ع). البته درباره مُخَير بودن مسافر در شكسته
ص: 317
يا كامل خواندن نماز در مسجدالحرام اتفاق نظر حاصل است، اما بسيارى از
فقيهان هم حرم را مشمول اين قاعده مى دانند و به حديث ذيل استناد مى كنند كه على بن يقطين از امام كاظم (ع) روايت كرده است:
«مَنْ شَاءَ أَتَمَّ وَ مَنْ شَاءَ قَصَّرَ»(1)
«هر كس بخواهد، مى تواند نمازش را (در مكه) كامل بخواند و يا آن را شكسته بجاى آورد.»
صاحب كتاب مناهج الاخيار، ذيل عنوان مستحب بودن اتمام نماز در مسجد كوفه و حائر حسينى از ابن ادريس نقل مى كند كه:
«وَ يُسْتَحَبُّ الاتْمَامُ فى ارْبَعَةِ مَوَاطِنَ فِى السّفَرِ فى نَفْسِ مَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ فِى نَفْسِ
مَسْجِدِ الْمَدينَةِ وَ مَسْجِدِ الكوُفَةِ وَ الْحَايِرِ وَ عَمَّمَ الشَّيخُ فِى هَذَا الكِتابِ (الاستبصار) وَ فِى التَّهْذيبِ ايْضاً فِى البُلْدَانِ الثّلاثَةِ وَ الْحَايِرِ وَ حَكىَ الشَّهيدُ فِى الذِّكْرىَ عَنِ الْمُحَقَّقِ انّهُ حَكَمَ فِى كِتابِهِ لَهُ بِالسَّفَرِ بِالتّخْييرِ فِى الْبُلْدانِ الارْبَعَةِ حَتَّى فِى الْحَايِرِالْمُقَدَّسِ لِوُروُدِ الْحَديثِ بِحَرَمِ الْحُسَيْن (ع)» (2)
«تمام خواندن نماز در چهار مكان مستحب است: 1- مسجدالحرام 2- مسجدالنبى 3- مسجد كوفه 4- حائر امام حسين (ع). شيخ طوسى در استبصار و تهذيب الاحكام به سه شهر مكه، مدينه، كوفه و همچنين حائر تعميم داده و شهيد در كتاب الذكري از محقق حكايت مى كند كه او به تخيير در شهرهاى چهارگانه حتى حائر حسينى حكم داده و در مورد اخير به احاديث وارد شده در اين باره استناد نموده است.»
از بررسى روايات معلوم مى شود كه رمز و راز كامل بجاى آوردن نماز در
ص: 318
مكان هاى چهارگانه به ويژه مكه و مسجد النبى (ص)، امرى پوشيده است كه تنها خداوند از آن آگاه است. امام صادق (ع) در اين باره فرمودند:
«مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِ اللَّهِ الْإِتْمَامُ فِي أَرْبَعِ مَوَاطِنَ حَرَمِ اللَّهِ وَ حَرَمِ رَسُولِهِ وَ حَرَمِ أَمِيرِ
الْمُؤْمِنِينَ وَ حَرَمِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (ع)» (1)
«از جمله امور پوشيده و نامكشوف الهى، تمام خواندن نماز در حرم خداوند، حرم رسول خدا (ص)، حرم اميرمؤمنان (ع) و حرم سيدالشهدا (ع) مى باشد.»
در جاى ديگر فرمودند:
«أَنَّ مِنَ الْمَذْخُورِ الْإِتْمَامَ فِي الْحَرَمَيْنِ»(2)
«از جمله امورى كه نزد خداوند ذخيره شده است (رازش آشكار نشده) تمام
خواندن نماز در حرم الهى و حرم رسول خدا (ص) مى باشد.»
محدوده حرم بسيار وسيع است و در اين محدوده، شهر مكه يا بَلَدُالحرام قرار دارد و در ميان مكه، مسجدالحرام به معناى خاص آن قرار گرفته و در دل مسجدالحرام، كعبه يا بيت الله الحرام قرار دارد. (3)
اما در دو آيه از قرآن، محدوده حرم كه همه شهر مكه را فرا مى گيرد، مسجدالحرام خوانده شده است. در آيه نخست آمده است:
ص: 319
«إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْباد ...» (1)
«آنانكه به خداوند كافر شده و مردم را از راه خداوند باز مى دارند و نيز از مسجدالحرامى كه ما حرمت احكامش را براى اهل آن شهر و باديه نشينان يكسان قرار داديم ...»
طبق رواياتى كه ذيل اين آيه نقل گرديده است، اجاره گرفتن از زائران در شهر مكه ممنوع است. در حالى كه خداوند در آيه مذكور، تنها به مسجدالحرام اشاره نموده نه همه مكه. بنابراين چاره اى نيست جز اينكه مقصود از مسجدالحرام، همه شهر مكه تلقى شود. اما آيه دوم چنين مى گويد:
«سُبْحانَ الَّذي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذي ...» (2)
«پاك و منزه است خدايى كه شبى، بنده خود (محمد) را از مسجدالحرام (خانه
امّ هانى) به مسجد الاقصى فرستاد.»
در اين آيه، خداوند محل آغاز معراج رسول خدا (ص) را مسجدالحرام معرفى مى كند، در حالى كه رسول اكرم (ص) معراج خود را از خانه امّ هانى كه خارج از مسجدالحرام (به معناى خاص آن بوده) و جزئى از شهر مكه محسوب مى شده، آغاز نمودند. بنابراين اراده خداوند از مسجدالحرام در آيه فوق، تمام شهر مكه است. اما درباره علت نام گذارى مكه به مسجدالحرام بايد گفت كه «مسجد» به
ص: 320
معناى سجده گاه و مكان عبادت خداوند بوده و «حرام» به معناى داراى حرمت و احترام است و چون همه مكه (به اعتبار رعايت تروك احرام) مكان عبادت خداوند بوده و داراى امنيت و احترام است، از اين رو به همه آن، مسجدالحرام گفته اند.
ديدگاهصاحب جواهر در اين باره
صاحب جواهر درباره آيه: «
إنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إنْ خِفْتُمْ عَيلَةً فَسَوْفَ يغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إنْ شاء
» (1) به نكته دقيقى اشاره مى كند و مى گويد: در اين آيه به همه حرم، مسجدالحرام گفته شده است. زيرا
مشركان حق ندارند در حرم داخل شوند، نه اينكه وارد شدن آنها به حرم جايز و به مسجدالحرام ممنوع باشد. چنانكه امام صادق (ع) فرمودند:
«لَا يَدْخُلُ أَهْلُ الذِّمَّةِ الْحَرَمَ وَ لَا دَارَ الْهِجْرَةِ وَ يُخْرَجُونَ مِنْهَا» (2)
«اهل ذمه نبايد داخل حرم و دارالهجره شوند و بايد از آنجا بيرونشان كرد.»
از اين رو اگر براى اهل حرم، سفيرى غير مسلمان بيايد، نبايد داخل حرم شود.
بلكه امام معصوم (عليهما السلام) كسى را مى فرستد تا با او گفتگو كند و اگر خواست به طور مستقيم با امام به گفتگو بپردازد، امام از حرم خارج شده و با او
ص: 321
گفتگو مى كند. (1)
از زمانى كه شهر مكه رو به آبادانى گذاشت، مردم به ساختن خانه در اطراف بيت پرداختند اما براى هيچ خانه اى «در» قرار نمى دادند تا زائران و حج گزاران با آسودگى خاطر در آن وارد شده و ايام زيارت را به راحتى بگذرانند. معاويه اوّلين كسى بود كه در شهر مكه، براى خانه خود دو لنگه در نصب كرد و مانع بهره مند شدن زائران كعبه از حقى گرديد كه خداوند برايشان مقرر كرده و فرموده بود: «در سرزمين حرم ساكنان و مجاوران با هم برابرند». (2) اميرمؤمنان (ع) اهل مكه را از اينكه خانه هاى خود را در قبال دريافت اجاره در اختيار زائران قرار داده و يا به منظور جلوگيرى از ورود آنها، بر خانه هاى خود درب نصب نمايند، نهى نموده و مى فرمودند:
همه مردم نسبت به مكه، احكامى برابر دارند و تبعيض ميان آنها روا نيست. (3)
و نيز روايت شده است كه آن حضرت به والى خود قُثَمِ بنِ عبّاس توصيه نمود:
«مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَنْ لَا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ سَواءً الْعاكِفُ
فِيهِ وَ الْبادِ الْعَاكِفُ الْمُقِيمُ بِهِ وَ الْبَادِي الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ» (4)
ص: 322
«به ساكنان مكه دستور بده تا از كسى در ازاى سكونت، مزدى دريافت نكنند. چرا كه خداوند مى فرمايد: «عاكف» و «بادى» در (استفاده رايگان از خانه هاى اطراف) كعبه برابرند. عاكف به معناى مقيم در مكه و بادى يعنى حج گزارانى كه اهل مكه نيستند.»
نكته و اشاره
منع از دريافت اجاره در مكه (كه اكنون رعايت نمى شود) اشاره به اين مطلب دارد كه هيچ يك از انسان ها در ازاى اصلاح و تربيتى كه ثمره تمسك به ولايت پيشوايان معصوم (عليهما السلام) و حضور در حريم ربوبى است، وام دار كسى نيستند و نبايد در قبال آن به ديگران هزينه تربيتى پرداخت نمايند.
ص: 323
قالَ اميرُالمُؤمِنين (ع): «لَا تَخْرُجُوا بِالسُّيُوفِ إِلَي الْحَرَمِ وَ لَا يُصَلِّيَنَّ أَحَدُكُمْ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ سَيْفٌ فَإِنَّ الْقِبْلَةَ أَمْنٌ» (وسائل الشيعة، ج 5،ص 168)
«با شمشيرها به سوى حرم بيرون نرويد و هيچ يك از شما در حالى كه در مقابلش شمشير است، نماز نخواند. چراكه قبله (كعبه و حريم آن) ايمن است.»
امنيت حاكم بر حرم كه نماد حاكميت ولايت اهل بيت (عليهما السلام) و اعتقاد و عمل به دستورات دينى است، هنگامى حاصل مى شود كه از عيب جويى، اهانت، ستيزه جويى، ايجاد ناامنى و ساير گناهان دورى نماييم. از اين رو خداوند از بكارگيرى شمشير در حرم نهى نموده است. چنانكه اميرمؤمنان (ع) فرمودند:
«لَا تَخْرُجُوا بِالسُّيُوفِ إِلَي الْحَرَمِ وَ لَا يُصَلِّيَنَّ أَحَدُكُمْ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ سَيْفٌ فَإِنَ
ص: 324
الْقِبْلَةَرأَمْنٌ»(1)
«با شمشيرها به سوى حرم بيرون نرويد و هيچ يك از شما در حالى كه در مقابلش شمشير است، نماز نخواند. چرا كه قبله (كعبه و حريم آن) ايمن است.»
در حديث ديگر از امام صادق (ع) روايت شده است:
«لَا بَأْسَ بِأَنْ يَخْرُجَ بِالسِّلَاحِ مِنْ بَلَدِهِ وَ لَكِنْ إِذَا دَخَلَ مَكَّةَ لَمْ يُظْهِرْهُ»(2)
«اشكالى ندارد كه با سلاح از شهر خود بيرون رود، ولى وقتى وارد مكه مى شود آن را آشكار نسازد.»
راوى مى گويد: نزد امام صادق (ع) رفته و پرسيدم: مقصود خداوند از وعده امنيت، امنيت خانه است يا امنيتِ حرم؟ حضرت در پاسخ، آن را به امنيت حرم تفسير نموده و فرمودند:
«مَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ مِنَ النَّاسِ مُسْتَجِيراً بِهِ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ دَخَلَ الْبَيْتَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مُسْتَجِيراً بِهِ فَهُوَ آمِنٌ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ وَ مَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ مِنَ الْوَحْشِ وَ السِّبَاعِ وَ الطَّيْرِ فَهُوَ آمِنٌ مِنْ أَنْ يُهَاجَ أَوْ يُؤْذَي حَتَّي يَخْرُجَ مِنَ الْحَرَمِ» (3)
«هركس در حرم پا بگذارد و (براى درك امنيت) به آن پناه ببرد، در امان است. هم چنانكه هر يك از اهل ايمان كه در كعبه داخل شده و به آن پناهنده شود، از خشم خداوند در امان است و از اين فراتر حيوانات وحشى، درندگان و پرندگان نيز تا هنگامى كه از حرم خارج نشده اند، در امانند و نبايد از آن رانده شده يا مورد آزار قرار گيرند.»
ص: 325
اگر كسى در خارج از حرم (با اين اعتقاد كه راه دست يابى به آرامش، كامجويى يا ستيزه جويى است) موجب سلب امنيت از ديگران شود و سپس به حرم الهى پناه برده و حرمت حرم را حفظ كند، نمى توان او را در حرم كيفر نمود. اما براى نشان دادن اينكه اهل حرم با بينش و روش او موافق نيستند، بايد از يارى و كمك به او خوددارى كرد تا از حرم خارج شود و در خارج از حرم به كيفر بينش و روش نادرست خود برسد. در كتاب شرايع در اين باره آمده است:
«مَنْ أَحْدَثَ مَا يُوجِبُ حَدّاً أَوْ تَعْزِيراً أَوْ قِصَاصاً وَ لَجَأَ إلىَ الْحَرَمِ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِي الْمَطْعَمِ وَ الْمَشْرَبِ حَتَّى يَخْرُجَ وَ لَوْ أَحْدَثَ فِي الْحَرَمِ قُوبِلَ بِمَا تَقْتَضِيهِ جَنَايَتُهُ فِيهِ» (1)
«اگر كسى كارى كه موجب جارى نمودن حَدّ شرعى و يا تعزير و يا قصاص مى شود، مرتكب گردد و به حرم پناه بَرَد، بايد در خوراك و نوشيدنى، او را در تنگنا قرار داد تا خود (از حرم) خارج شود ولى اگر در حرم مرتكب گناهى گردد، بايد او را به آنچه مقتضاى جنايت او در حرم است، مجازات نمود.»